یک: نوشته ی تابلو را از این رو به آن رو تغییردادم. جوری که تا دیروزش سخن از دزدان سپاه بود، این بار اما پای دوستان سپاه را پیش آودم. که یعنی اگر اموال و گذرنامه ی مرا دزدان سپاه برده اند، دوستانِ سپاه بازم گردانند. این سخنِ همیشگیِ من است که در هرکجای آلوده به مفسده، دوستان و خوبانی هستند که به ناگزیر در آنجایند اما پاکدست و نیکو سیرت اند و کاری به بصیرت و اینجور چیزها ندارند. جوانی که یک تیک عصبی داشت و گاه به گاه فک پایینش را به چپ می چرخاند و در هر کلامش، لعنت می فرستاد به این و آن، از من در باره ی واژه ی “بصیرت” پرسید. گفتمش: پسرم، هیچگاه به کسی و کسانی لعنت مگو. فرستادنِ لعنت، بیش از آنکه بر جانِ طرف اثر کند، دستِ تهی ما را از عقل و انصاف و درستی آشکار می کند.
گفتم: آدمهای سست اندیش اند که به این و آن لعنت می فرستند و خود را از فشارهای عصبی و درونی تخلیه می کنند. به وی گفتم: من خودم پیشترها شیدای زیارت عاشورا بودم. یک روز اما بخود گفتم: برای چه این همه لعنت در این زیارت انبار شده؟ لعنت به این و آن، هیچ مفری برای نیک نگری باقی نمی گذارد. شاید در میانِ آن جماعتی که ما لعنت بارانش می کنیم، باشند خوبانی که به هر دلیل آنجایند. و اما داستان بصیرت. کل داستانِ بصیرتی که این روزها لقلقه ی زبان جماعتی از ولایتمداران شده این است: ایهالناس، همین که شما عقربه های خود را با بلندایِ همینجوریِ ما تنظیم کنید، من خودم جبرانتان می کنم و شما را از پهنه ی پخمگی بر می کشم و بر اریکه ی پهلوانی می نشانم و به جمعِ بابصیرتان راهتان می دهم جمیعاً. پرسید: عاقبت سوریه چه می شود؟ گفتم: بپرس عاقبت خودِ ما چه می شود؟ گفت: خب. گفتم: این جنگ به زودی پایان می گیرد. اما مردمان آواره و زخمی سوریه و یمن و لبنان و فلسطین در مجامع جهانی ما را سخت به محاکمه خواهند کشید و از نسل به نسل ما غرامت خواهند ستاند. گفتم: آقای خامنه ای امسال نه چند سال دیگر می رود. مثل یار دیرینش واعظ طبسی. و برایش کل کشور را به عزا می نشانند. او می رود اما یک بدهی بزرگ برای نسل های به دنیا نیامده ی ما حتی بجای می نهد. همین حالا اسرائیلی ها دارند سال به سال خسارت سالهای هیتلری را از آلمانی ها می گیرند. و گفتم: آقای خامنه ای تلخ ترین راه را برای شیعه گستری برگزید. راهی که جز ویرانی عایداتی نداشته است. شاید چند نسل دیگر، کودکان تنگدست ما سرودی بخوانند با این ترجیع بند: من غریبم تو غریب!
دو: شیبِ راه را بالا می رفتم تا بر سکویِ همیشگیِ خویش بساط بگسترانم. به بانویی برخوردم که مرا می شناخت. در همان چند قدمی که با هم همقدم شدیم، دانستم وی مادرِ “یاشار دارالشفاء” است. یاشار از خوبانِ هشتاد و هشت است که یکسره از سال نود و یک در اوین زندانی است. با همان جرم های کلیشه ای و تکراری. مثل؟ اقدام علیه امنیت ملی و توهین به فلانی و نشر اکاذیب. می گویم: هیاهویِ هیمنه ی نظام مقدس و معرکه گردانی های منطقه ای اش را در همین ترس و لرزش از فعالیت های بدیهیِ جوانان می شود رصد کرد. تو اگر آنقدر قدَر قدرتی که چپ و راست برای آمریکا و اسرائیل و نابودی شان رجز می خوانی و برای سرنوشت محتومشان آیه و حدیث می آوری، چرا باید از یک سخن و یک نوشته ی معترضانه ی یک جوان برآشوبی؟ هم آن هیاهوهایِ “شهاب” گونه ات دروغ است و هم این که مثل چی می ترسی و ترست را در پسِ زندانی کردنِ همینجوریِ مردان و زنانِ ما مخفی کرده ای.
سه: مأموران یکی از کلانتری ها، هشت جوانِ ژولیده را دستبند به دست آوردند و به دادسرا بردند. این هشت جوان، انگار کارگران یک ذغال فروشی بودند. سرو روی و لباس شان کثیف و دودی و آشفته بود. یکی شان از گرسنگی تکه نانی بدندان می کشید و می رفت. پشتِ سرِ اینها نعمتی را دیدم که نرم نرم و عصا بدست از شیب راه بالا می آید.
چهار: خانم معصومه دهقان از ملاقات با همسرش جناب عبدالفتاح سلطانی می آمد. گفت: این بار قول می دهم که با نیت دیدار شما به اینجا بیایم نه این که بروم ملاقات و بعدش راهم را به اینسوی کج کنم. به وی گفتم: شما از ملاقات که می آیید، تازه ترین خبرها را از استادمان جناب سلطانی برای ما می آورید. این بانو، ملاقات حضوری داشت با شویش. و وقتی داستان نعمتی را از زبان خودش شنید که می گفت: من با پوستر شاه و فرح رفتم داخل دادسرا پیش قاضی، به وی گفت: آقای نعمتی، شما وقتی در پی خواسته ی شخصی و قانونی ات هستی، همه از شما حمایت می کنند. اما وقتی دست بکارهای حاشیه ای می زنید، به همان نسبت از دادخواهیِ خود فاصله می گیرید.
پنج: امروز سه شنبه هشت مارس است. سالروز جهانیِ بزرگداشت زن. این تک بیت را همینجوری زمزمه کردم. تقدیم به همه ی بانوان سرزمینم ایران:
من زمینم من زمانم من زنم
تا زلالِ مادری پر می زنم
شش: جوانی آمد که زود پیر شده بود. دلم سوخت از تماشای رگه های سفید موی سرش. چند سال داشت مگر؟ پرسید: چرا این همه اعتیاد هست در این مملکت؟ آنهم بی مزاحم. تلفن می زنی فی الفور می آورند درِ خانه. گفتم: پسرم، ای من فدای جوانیِ از دست رفته ات، علتِ این که مملکتِ ما در آمارهای جهانی رتبه ی نخست در مصرف مواد مخدر را داراست، این است که دستِ برادران سپاه و اطلاعات در ترانزیت مواد مخدر دخیل است و سالانه میلیاردها دلار از همین راه عایدشان می شود. و اساساً مبارزه ای هم در کار نیست. این تیر و ترقه ها و تعقیب و گریزها و کشف ها و آتش زدنِ مواد مخدرِ کشف شده برای نمایش و آراستنِ آمارها برای مجامع داخلی و جهانی است.
هفت: دوجوان بیست و چند ساله که یکی شان پولدار به نظر می رسید و دیگری فقیر و در فیسبوک با هم دوست شده بودند، آمدند و درست وسطِ صحبت هایشان به حکم اعدام بابک زنجانی متمرکز شدند. حتی یکی شان گفت: من قلباً به بابک احترام می گذارم بخاطر هوش زیادش. اینجور آدمها باید مورد تقدیر قرار گیرند نه این که زرتی بگیرند و اعدامشان کنند. گفتم: بابک زنجانی و سعید مرتضوی آدمک های مجتبی خامنه ای اند. اینها هرکدام تاریخ مصرف دارند. چه نامه ها که شیخ حیدر مصلحی به دستگاهها و وزارتخانه ها ننوشت برای پس راندن موانع و راه گشودن برای بابک زنجانی. این شیخ حیدر مصلحی وزیر اطلاعات بود و کیست که در برابر توصیه ی وزیر اطلاعات سربگرداند و بگوید: طبق قانون نمی شود!؟ و گفتم: بابک زنجانی، مستقیم از طرف مجتبی خامنه ای بقصد دور زدنِ تحریمها بکار گرفته شد و نه که خبرها و رازهای پنهانی با اوست و تاریخ مصرفش هم سر آمده، باید سرش به زیر آب رود و رازها با خود به گور ببرد.
هشت: مرد جوانی آمد از خطه ی کردستان. در رشته ی جامعه شناسی و در مقطع دکتری درس می خواند. شما در جمال مبارک این جوان، قشنگیِ ایرانی بودن را می توانید بچشید. لبخند، ادب، روشنایی، امید، خردمندی، آزادگی، شوق به فردا، نهراسیدن از تنگناها. من درسفری به کردستان، یک ناهاری مهمان وی و همسرش بودم. این زن و شوهر، از آن جنس هموطنانی هستند که شما درکنارشان هرگز احساس غریبگی نمی کنید. مگر معنای هموطن بودن این نیست؟ مگر می شود به هموطنی برخورد و با وی غریبگی کرد؟ این ماییم که با نفرت پراکنی و تقسیم بندی شهروندان به درجه ی یک و دو و چند، و با خودی و غیر خودی خواندن مردم، و با تلقی های مسخره ای چون خواص و عوام و اکثریت و اقلیت، مستقیماً مردم را به چند شقگی سوق داده ایم و می دهیم.
نه: دوست خوبم جناب حسین زمان آمد. که صدای زلالی با اوست و پیشتر صدای نازنینش از رادیو و تلویزیون پخش می شد اما از روزی که جانب انصاف و درستی را گرفت و به بعضی ها گفت: نه، از پخش ترانه هایش جلوگیری کردند و درهای تمامی سالن ها را به روی وی بستند تا مبادا کنسرتی بپای دارد و صدایی بگرداند و دلهایی را بلرزاند. و اکنون سالهاست که همه ی درها را به روی وی بسته اند و هیچ منفذی برای فعالیت های هنری اش وا نمی کنند. او آمد و مرا در آغوش گرفت و برگه ای را از جیبش در آورد و گفت: این یک ترانه است که هیچ آهنگسازی حاضر نمی شود برایش آهنگی بسازد. این ترانه را آورده ام تا تقدیمش کنم به شما. و خودش نشست بر بساط من و چند بیتی از ترانه را برای من و نعمتی خواند. صدای حسین زمان، صدای آزادی است. او تا کنون با هزار مشقت دو سه تصنیف در حمایت از زندانیان سیاسی و غربتِ آزادی خوانده و در فضای مجازی منتشر کرده است. و اما چند بیتی از ترانه ای که تقدیمِ من کرد:
در این بهارِ مرده ی بی عشقِ بی انسان/ سر را مقیمِ شانه ی من کن برادر جان
ما گریه کردیم و قفس هامان قفس تر شد/ تو گریه کن شاید دری واشد برادر جان
چاووش خوان سفره ی بی نان مان کردند/ با نام آبادی چنین ویران مان کردند
با لفظ آزادی صدامان را وجب کردند/ ما را دچار رعشه های نیمه شب کردند
در این بهار مرده ی بی برگ بی باران/ ما را رفیق هق هق خود کن برادرجان
سر را به خشم شانه ام بسپار و ایمن باش/ دنیا پر از تاریکی است اما تو روشن باش
من هم دلم خون است از کاشانه ی ویران/ حالاتو دوشِ هق هق من شو برادر جان
ده: هوا تاریک شد. خانم علیشناس با بانویی دیگر به دیدنم آمدند. بانوی همراه، شیشه ای زیتون برایم آورده بود. به وی گفتم: من که نوشته ام چیزی برایم نیاورید. که اگر بیاورید، من می بخشمشان به دیگران! اصرار کرد که نه، این را خودتان میل کنید برای قلب تان خوب است. خانم علیشناس از دو زندانی سخن گفت و خود از یادآوریِ وضعِ این دو زندانی متآثر شد. یکی سعید حسین زاده که جوانی است بیست و سه ساله و ورزشکار و همین اکنون در اوین زندانی است. این جوان با همان جرم های متداوِل زندانیان سیاسی به هفت سال زندان محکوم شده. بیمار است. رماتیسم قلبی دارد. مشکلات مفصلی دارد. این روزها در اعتصاب غذاست و بیستمین روزش را می گذراند و ده کیلو وزن کم کرده.
دیگری؟ دیگری جوانی است از خطه ی کردستان که برایش اعدام بریده بودند و بعداً به حبس ابد تقلیل یافت. او را از زندان اوین به زندان میناب در استان هرمزگان تبعید کرده اند. او هم سخت بیمار است و به سرطان روده مبتلاست و بشدت به مراقبت های پزشکی محتاج است که در آن سامان از این خبرها نیست و دستش هم بشدت خالی است. خانم علیشناس که فرزند خودش تا مدتی پیش زندانی بود و اکنون به مرخصی آمده، سری به تأسف تکان داد که: تمامی ندارد این غصه های ما.
یازده: خانم و آقای احمدپور از قم آمده بودند تهران. ابتدا رفته بودند دیدن خانم کروبی و از آنجا یکراست آمده بودند اوین تا مرا ببینند. تا کمی صحبت کردیم، آقا و بانویی آمدند که من نمی شناختمشان. بانو گالری دار بود. مبل های عتیقه و فرسوده را از فرانسه به ایران می آورد و بازسازی شان می کرد و بفروش می رساند. در باره ی آقای احمدپور به خانم گالری دار گفتم: من همیشه درنوشته هایم از مراجع و ملاهای حاکم بر ایران سخت انتقاد کرده ام اما همیشه نیز خوبانِ این جماعت را قدر دانسته ام. این آقای احمدپور یکی ازملایان نیک اندیش و سالم و خردمند است. او را با وحشیگری از میان جمع خانه بیرون می کشند و زندانی اش می کنند و بعدش به شهرستان ایذه تبعدش می کنند. آقای احمدپور ادامه داد: من دوستان زیادی داشتم اما در زمان تبعید هیچیک سراغی از من نگرفتند. تنها کسی که راه افتاد و در ایذه به دیدنم آمد همین آقای نوری زاد بود. بعد از آمدن ایشان بود که دیگران نیز به صرافتِ دیدار با من افتادند.
دوازده: همه بودیم که دوستی با بساط شام آمد و با چهره ی خندانش همه را به لوبیا دعوت کرد. چه شام گوارایی. این دوست خنده روی من هرگز به خواهش های من – که چیزی نیاورید – توجه نکرده است و نمی کند. باید تمهیدی دیگر بیندیشم.
سیزده: همه بودیم که بانو راحمی پور با پسر جوانش آمد. شیب راه نفسش را به شماره انداخته بود. با خوشحالی به من گفت: خبردارید شکایت نامه ای به سازمان ملل فرستاده شده؟ این بانو، با در جوارِ دفترمرکزی کارخانه ی لاستیک دنا با ما به اعتراض می ایستاد و عکسی از برادر اعدام شده اش بالا می گرفت و عکس از یک کودک خردسال. و این نوشته: برادرم را کشتید، با کودکش چه کرده اید؟ برادرش و زنِ برادرش از هواداران مجاهدین بودند. در همان سال های تلخ دهه ی شصت، این زن و شوهر را دستگیر و به زندان اوین می برند. زن حامله است. درهمان زندان دختری به دنیا می آورد. به بهانه ای نوزاد را از مادر می گیرند. مادر را آزاد می کنند و مرد را به جوخه ی مرگ می سپرند. حالا خانم راحمی پور در بدر در پیِ فرزند برادرِ خویش است که اکنون باید سی و دو ساله باشد.
چهارده: همه که رفتند، جوانی قد بلند آمد. با انگشتری در انگشت که نقش شاه بر آن بود. هوا سرد بود و جوان لباسِ نازکی به تن داشت. پتوی خود را وا کردم و به وی دادم تا دور خود بپیچد. گفت: قدم بزنیم؟ همانجا کمی قدم زدیم. پرسید: قصد شما از اصرار برای پس گرفتنِ اموال شخصی تان چیست؟ ارزشِ ریالی این اموال مگر چقدر است؟ به وی گفتم: من شش ماه جلوی وزارت اطلاعات ایستادگی کردم تا توانستم اموال برده شده ام را از آنها پس بگیرم. وقتی گرفتم، همه را ریختم دور. چون فرسوده و کهنه شده بودند. اینها را هم که از سپاه پس بگیرم ای بسا دورشان بریزم. مهم اما همین واخواهیِ حق است. من می گویم: اگر هرکدامِ ما بر حقِ قانونیِ خود اصرار ورزیم و در این راه آسیب نیز ببینیم، این پایداریِ فزاینده نرم نرم به تربیت جامعه می انجامد و نهادی مثل سپاه نمی تواند همینجوری کل مملکت را بزند زیر بغلش و هیچ نظارتی را بر نتابد و به هیچ خدایی بندگی نکند و احدی را نیز به رسمیت نشناسد.
فیس بوک: facebook.com/m.nourizad
اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل: mnourizaad@gmail.com
محمد نوری زاد
هجدهم اسفند نود و چهار – تهران
با سلام. جوانی هستم از خطه خراسان که ساکن خارج از ایران هستم. اول از اینکه ایمیلم را غلط داده ام معذرت می خواهم. نمی دانم چرا و از کجا ما اینطور ترسو بار آمدیم؟ چند نکته می خواستم بگویم.
1- می خواستم عرض کنم که همانطور که دیدیم بار دیگر سپاه با شلیک چند موشک جواب مغلطه و سفسطه های آقایانی همچون خاتمی و ظریف را داد و نشان داد که رئیس کیست!
2- خیلی ممنون که از امید کوکبی می نویسید. حیف که در جمع خواص با بصیرت(!) اینقدر شعور یافت نمی شود که متوجه ارزش این جوان برای حال و آینده کشور ما بشود. بهرحال اینان دانشجویانی(!) از جنس سعید عسگر تروریست را به خود نزدیکتر می بینند تا امید کوکبی و امثالهم!
3- در مورد بورسیه ها می خواستم عرض کنم در دانشگاهی در همین خارج از کشور که خودم هم سابقا در آن درس می خواندم و جزو دانشگاههای طراز اول دنیاست، یکی از این مفت خوران عزیز حضور دارد. آیا کشور بیش از 3300 پست مهم و دانشگاهی دارد؟ این بیسوادان را می خواهند برای پر کردن همین پستها و عجیب نیست که رهبر می گوید “کش ندهید”! چون این پروژه برای او بینهایت ارزشمند و آینده نظام به نوعی در گرو آن است!
4- اگر بگوییم هر چه ما می کشیم از اسلام است، شاید گراف گفته باشیم؛ ولی بیشتر آنچه می کشیم از همین دین مبین اسلام است!
5- کدام کشوری است که در آن دزدی و تقلب کنند و بعد هم راست توی چشم آدم نگاه کنند و بگویند خوب کردم! حال چه میگویی!؟
6- آقای موسوی، خانم رهنورد و آقای کروبی بر چه اساسی رای داده اند یا می خواسته اند رای بدهند؟! مگر نه اینکه حتی دسترسی به روزنامه هم ندارند؟! یا دسترسی نداشتن آنها به جهان خارج دروغ است یا اینکه هنوز هم مثل اول انقلاب بدون اینکه بدانند دارند به چی رای می دهند، رای می دهند! (البته ممکن هم هست هر دو بار کاملا می دانسته اند به چه چیز رای می دهند!)
7- این دوستانی که می گویند پس از مرگ خامنه ای “شورای رهبری” عهده دار رهبری می شود، آیا خوابنما شده اند؟ از کجا به چنین نتیجه ای رسیده اند!؟
ممنون. پاینده و برقرار باشید.
رحلت فاطمه علیها سلام الله ،اندکی پس از رحلت پیامبر بزرگوار اسلام واقع شده است ،برخی گزارشها حاکی از فاصله 75 روز و برخی گزارش ها حاکی از فاصله 95 روز است ،در خطبه ای که از علی علیه السلام در نهج البلاغه (خطبه 202) نقل شده است و آنحضرت هنگام دفن فاطمه بصورت شکوی و ابراز رنج ادا کرده است خطاب به روح پیامبر فرموده است “السریعه اللحاق بک”یعنی دخت تو خیلی سریع و زود بتو ملحق شد.
مساله شبانه غسل و کفن و دفن کردن آنحضرت مطابق توصیه خود ایشان بوده است ،مطابق وصیتی که از آنحضرت نقل شده سفارش کرده است که شبانه دفن شود و تضییع کنندگان حق او در امر فدک بر مزار او و مراسم او حاضر نباشند ،این شدت نارضایتی آنحضرت از خلیفه اول و دوم و عمال آنان بوده است. در مورد مکان دفن آنحضرت نیز مطابق برخی نقل ها ما بین قبر و منبر پیامبر ،و مطابق برخی نقل ها که بصواب نزدیکتر است در قبرستان بقیع بوده است ،بنابر این بعکس تصور شما ماجرای تشییع و تغسیل و تدفین آنحضرت مطابق وصیت خود ایشان با حضور همه مسلمانان انجام نشد ،و تنها علی و خانواده و فرزندان او و احتمالا برخی از خواص شیعه حضور شبانه داشته اند ،و همه این قرائن دلیل واضحی بر سیاسی و اعتراضی بودن این ماجرا بوده است ،برای اینکه فاطمه سلام الله علیها ،هم در مورد غصب فدک معترض بود و هم در مورد غصب حق ولایت شوهرش ،اینها دیگر صفحات تاریخ است نه توهم و ساخت ذهنی ،خطبه اعتراضی آنحضرت و محاجه با ابوبکر هم بتواتر در کتابهای فریقین نقل شده
است ،بنابر این فاطمه سلام الله علیها از حکومت تازه بدوران رسیده ابوبکر رنجیده و ناراحت بود ،و همه این روند روندی اعتراضی و سیاسی بوده است….سید مرتضی
……………………………………………
از همین نوشته برمی آید که آنچه آخوند می گوید جز مشتی دروغ و خرافات و جهل نیست.
1.اولا فاصله زمانی بقول ضربه خوردن فاطمه اگر هم چنین چیزی اتفاق افتاده باشد با زمان مرگش یکی نیست.بنابراین کشتن شدن فاطمه دروغی بیش نیست.
دوما فدک مال //////////////////
سوما ابوبکر خلیفه مسلمین بوده و حق داشته فدک را که جز اموال غارت شده بوده به خزانه ملی که همه از غارت و دزدی بوده برگرداند.
رابعا اگر خطبه در نهج البلاغه را ملاک بگیریم نهج البلاغه اصلا از علی نیست و علی در هیچ جایی ننوشته که سواد خواندن و نوشتن داشته و یا مکتبی رفته و اگر حرف آخوند را قبول کنیم و همه را هم حرف علی بدانیم .علی هیچ اشاره ایی به ضربه خوردن و مردن و سقط جنین فاطمه نکرده و حرفش بیشتر به غر زدن می ماند تا اعتراض .
خامسا فاطمه هیچ ارجحیتی برسایر دختران محمد (اگر محمد فرزندی داشته چون /////) نداشته است و این تبعیض آشکار است که او را بین منبر و قبر محمد دفن کنند.
////////////////////
می بینید که آنچه نوشته اید جز مشتی دروغ و خرافات و جهل و جعل نیست.
حالا بگذار جناب کاوش هم که لاقل در انداختن همه تقصیرها به عمو سام با شما آخوندها هم فکر است هم موضوع را دوست نداشته باشد.
خاك بر سر روشنفكرى كه شما منتقدش باشيد! ف.م.سخن
…………………………………
اين روشنفكر ستيزى متعصبانه، صحبت امروز و ديروز و سى و چند ساله گذشته نيست. تاريخ مكتوب به ما نشان مى دهد، كه صاحبان قدرت و مكنت، از زمان قاجار تا كنون، مى خواسته اند كه سر به تن روشنفكر نباشد! براى تخليه ى اين نفرت هم، نه فقط روشنفكران واقعى، بلكه شبه روشنفكران و به قول امروزى ها روشنفكرنما ها را قاطى آن تعداد اندك روشنفكر واقعى مى كردند و اين مجموعه را مثل كيسه بوكس به مشت و لگد مى گرفتند. امروز هم كماكان شاهد هستيم كه كسانى كه خواهان بازگشت به دوران سلطنت هستند، بدون اين كه از آخرين بازمانده ى خاندان پهلوى درس بگيرند، و دستكم مانند او با احترام و ادب با آحاد ملت و از جمله روشنفكران سخن بگويند، چون محمد رضا شاه مرحوم، نگاه خوبى به روشنفكران نداشت، و آنان را مثلا با اصطلاح «ان تلكتوئل» به باد ناسزا و تمسخر مى گرفت، تا مى توانند به روشنفكران مى تازند و با كلماتى مشابه در باره ى آنان مزه پرانى مى كنند.
كلمه ى روشنفكر در نزد گروهی تبديل به نوعى ناسزا شده كه وقتى به كار مى رود نوعى آلرژى شديد ايجاد مى كند و باز به قول امروزى ها باعث كهير زدن بدن شنونده مى شود. دليل بى پايه ى آن هم اين است كه روشنفكران باعث وقوع انقلاب خانمان بر انداز اسلامى شدند و رژيم بى عيب و نقص پهلوى را سرنگون كردند .
………………………..
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/03/209501.php
“کلیله و دمنه”
《دزد جوانمردی》
اسب سواری ، مرد افلیجی را سر راه خود دید که از او کمک می خواست .
مرد سوار دلش به حال او سوخت ، از اسب پیاده شد او را از جا بلند کرد وبر روی اسب گذاشت….. تا او را به مقصد برساند!
مرد افلیج که اکنون خودرا سوار بر اسب میدید دهنه ی اسب را کشید و گفت :
اسب را بردم ……
….و با اسب گریخت!
پیش از آنکه دور شود صاحب اسب داد زد : “تو تنها اسب را نبردی ،
جوانمردی را هم بردی!
اسب مال تو ؛
اما گوش کن ببین چه می گویم …..”
مرد افلیج اسب را نگه داشت ، مرد سوار گفت : “هرگز به هیچ کس نگو چگونه اسب را به دست آوردی!”
“می ترسم که دیگر « هیچ سواری » به پیاده ای رحم نکند!”
حکایت ، حکایت روزگار ماست!!!!!
به قدرتمندان و ثروت اندوزان و کاخ نشینان بگویید: شما که با جلب اعتماد مستمندان و بیچارگان و ستمدیدگان ؛ اسب قدرت بدستتان افتاده ……..
……شماها؛
نه فقط اسب ,
که ایمان ،
اعتماد؛
اعتقاد
و……….
نان سفره مان را بردید…..
…..فقط به کسی نگوئید چگونه سوار اسب قدرت شدید!!!
افسوس…..که دیگر؛ نه بر اعتمادها اعتقادیست و نه بر اعتقادها اعتمادي
چرا سگ نجس شد؟
از بررسی تاریخ و آثار هنری گذشته ایران مشخص شده که همه ی ایرانیان برای نگهبانی از سگ استفاده می کردند, سگ در فرهنگ ایران و در دین زرتشت بسیار مورد احترام بود. در زمان حمله اعراب وجود این سگها کار آنها را برای تصرف شهرها و روستاها سخت کرده بود, این سگها بدجوری با متجاوزان درگیر میشدند و گاهی آنها را تکه پاره می کردند. اعراب سخت از سگ می ترسیدند , چون در عربستان به خاطر گرمای شدید , سگ دوام نمی آورد و آنها با فرهنگ موجودی به نام سگ , به طور کلی بیگانه.بودند وجود این سگها در ایران , خود یک لشگر بزرگ در مقابل اعراب شده بود , لذا با اختراع حدیث از کسانی چون ابو هریره وابو دردا , نجس بودن سگ را مطرح کردند و آن را در فرهنگ ایران و اسلام جا انداختند تا مبادا دوباره ایرانی ها یک لشگر مخوف و جنگی از سگها داشته باشند.
نجاست و طهارت از احکام شریعت است ، سگ در عربستان و جاهای دیگر هم وجود داشته است و اختصاصی به ایرانیان نداشته است ،احکام مربوط به سگ و نگهداشتن آن یا خرید و فروش آن و مسائل دیگر از صدر اول و زمان پیامبر بیان شده است و هیچ ارتباطی با مساله حمله به ایران نداشته است.باقی مسائلی هم که در ذیل این کامنت امده است اموری توهمی و غیر عینی است ،مثلا مقاومت سگ در برابر سرما و گرما معروف است ،بنظر من دستاویز قرار دادن این مطالب پوشالی دلیل واضحی بر خالی بودن چنته سازندگان و نقل کنندگان از مطالب درست و واقعی است.
درود بر نوریزاد نستوه وسایرهم میهنان گرامیتر ازجان،
براستی بنده آخرین شخص باید باشم که ازاشخاصی مثل بابک زنجانی ها دفاع کنم ولی قدری انصاف هم چیزخوبیست. ولی اعدام؟؟
آخه این چه اشتیاق تهوع آوریست برای آویزان کردن انسان ها از گردنشان و تماشای جان کندن آنان دارید؟ بنظر چنین میاید شما که پست های قضاوت را درایران بزور هفت تیر و کفگیر و چماق و پنجه بکس غصب کرده اید حتی حجی کردن کلمه قضا را نیز نمیدانید و آنرا با غذا اشتباه گرفته اید
ایشان جرمی را مرتکب شده اند؟ البته که شده اند، ولی نباید یک تناسبی بین تخلف و تنبیه وجود داشته باشد؟
در کدام یک از کشورهای دنیا شخصی بخاطر ارتکاب جرم اختلاس، پول شوئی و اقدام بدور زدن تحریم های بین المللی محکوم به اعدام میشود؟
زمینه بوجود آمدن کسب پول ازطریق دور زدن تحریم ها را خود شما که اکنون در مقام قضاوت نشسته اید بوجود آوردید وایشان هم بخاطر طمع که یک فطرت البته نکوهیده ولی انسانیست از این موقعیت استفاده کرده و پول و پله ای برای خود به هم زده است، حالا باید جان خود را باین خاطر از دست بدهد؟
یکی از دلایل فرد خداناباوری مثل بنده همین اعمال شماست که بباور من اگر خدایی وجود داشت شما قادر به ارتکاب این همه جنایات مکرر نبودید
با احترام
رسول
جناب کاوش در اپوزیسیون بودن همیشه راحت تر است تا در قدرت بودن بقولی دنبال کردن در مسابقه بهتر از دنبال شدن است.کسیکه در اپوزیسیون است مسئولیتی در مورد آنچه می گوید ندارد ولی کسانیکه در قدرتند چون طبق آنچه معتقدند عمل می کنند خواه ناه خواه حتی در نظامهای فاشیستی هم مجبور به پاسخگویی هستند.شما دارید از سزمایه داری جهانی و امپریالیسم غارتگر و …بدرستی انتقاد می کنید چون در قدرت نیستید.ولی همان یونان که رهبر کنونی اش یکی از گروهای رادیکال چپ بوده الان آنچنان با واقعییتها روبرو شده که گویی هفت پشتش لیبرال بوده.اینست که بین واقعیت و آنچه شما در تیوری می گویید از زمین تا اسمان فرق است.من نمی گویم که کل تحلیلهای شما غلط است ولی من انسانی واقعگرا و عملگرا هستم.بهمین جهت کسانی را که دم از تیوریهای بظاهر متغیر از مثلا آنچه در غرب در عمل پیاده می شود می زنند و سیستم حاکم بر غرب را می کوبند به ارایه برنامه می خوانم.چون تنها در عمل است که می توان تیوریها را سنجید.مثلا جریانهای مارکسیستی یا اسلامیستها نه تنها در عمل ناتوان و ناموفق بوده اند بلکه بخصوص اسلامیستها مخربترین جریاناتی بوده اند که بشر بخود دیده.چون هر چند جریانهای چپ موجب خرابی و ویرانی زیادی شدند ولی دست آوردهایی هم داشته اند.مثلا همین اتحادیه های کارگری تبلیغات برای برابری حقوق زنان و بسیاری دست آوردهای مفید.ولی برعکس اسلامیان جز تنفر و کینه توزی و ویرانی و کشت و کشتار و غارت فقرا هیچ کار مفیدی نکرده اند.اینست که جناب کاوش کسانی مثل من دیگر دنبال شعارهای پرطمطرق ضد امپریالیستی و مستضعفین …نیستیم.ما می گوییم دنبال سیستمی هستیم که مکتب و دین و ایدیولوژیی خاصی را تبلیغ نکند و نسبت به آنها خنثی باشد.و جامعه آزاد و با قوانینی برگرفته شده از حقوق بشر باشد.حقوق بشر هم شرق و غرب و مسلمان و عرب و عجم نمی شناسد .انسانها تنها بخاطر انسان بودنشان داری حقوقی هستند.تمام اینها جناب کاوش دستاورد همین سیستمی است که شما مربوط به امپریالسیم می دانیبدش و همصدا با تروریستیهای اسلامی برضدش شعار می دهید.شما توی غرب زندگی می کنید و کار می کنید و حقوقی برابر با دیگران دارید.بفرمایید بجز غرب شما درکجا چنین حقوقی را دارید.مسلما سیستم سکولار و دمکراتیک غرب بی نقص نیست ولی آیا شما بهتر از این درعمل سراغ دارید؟شعار دادن و مخالفت ساده است ولی برنامه عملی دادن مهم است.ما درحال حاضر گرفتار مشتی جنایتکار و دزد و غارتگریم در خاک ایران شما اینها را رها کرده اید و چسبیده اید به امپریالیسم.خب این همان چیزیست که خامنه ایی هم شب و روز در بوق و کرنا برای انحراف اذهان مردم می دمد.من معتقدم که بجای نوشتن درباره آمریکا و غرب و این و آن بهترین کار نوشتن و تحلیل شرایط کنونی ایران است و طریقه مبارزه برای رسیدن به راه حلی است.والا نوشتن در مورد امپریالیسم و تمام جریانها را زیر سرعمو سام دانستن شاید خود تحلیلگر را شاد و کند ولی برای ایرانیان نفعی ندارد.
آقای نوریزاد دقت کردی در تابلو میگی دوستان سپاه ! بنظرم شما در تابلو درست گفتید و سپاه دوست شماست !
نمیدونم چرا نمیتونم بهت اعتماد کنم ! شاید هم راست بگی و کلا عوض شدی و مامور نیستی ولی قبول کن باورش خیلی سخته ! چون اگر هر کس دیگه ای یکی از اینکارها رو انجام بده حسابش رو فوری میرسن ! بهر حال توهم توطیه در همه ما ایرانیها وجود داره ! چرا که نه ؟ در واقع از بس کارهای توطیه آمیز دیدیم در عمل نمیتونیم به کسی اعتماد کنیم و نمیدونم چند نسل طول خواهد کشید تا ما متوجه بشیم دنیا یه جور دیگه است!
سریال House of Cards رو ببین ! این جدیده که Netflix پخش میکنه !
آقای سید مرتضی :بحث من این است که چرا اهالی این سایت در داخل و خارج کشور می خواهید فردی بنام محمد نوریزاد با سابقه انقلابی و جهادی را وسیله ابراز تهوری کنید که آن تهور در شما وجود ندارد؟
————-
این سوال خوبی است ؟ تهور همه یکسان نیست ، و مسله ترس چیز کوچکی نیست ، من با شما در این مورد موافقم ، من تهورایشان را ندارم .
من شهامت آقای نوری زاد را ارزش می گذارم ، ومایل بودم که ایشان بیشتر کارهای نوشتن و فیلم بکند مثلا ای کاش مدیریت رسانه کیهان داخل کشور را داشت ، ولی دنیای واقعی با آرزوی من و شما فرق دارد ، آقای نوری زاد به من انسان بودن را نشان می دهد ، و اینکه چقدر راستی با خود مشکل است ، ایشان امید هزاران نفرو نسلها می باشند که خواهان نفس کشیدن و بی دغدغه زیستنن و انسان بودنند، اما می شود در زندان زیست و خود را آزاد احساس کرد ؟
چگونه می شود تحقییر و خواری که از صبح تا شب به مردم می شود دید وخاموش ماند؟
چگونه می شود ظلم را با پوست و خون حس کرد و دم نزد؟
وجدان بیدار، حقیقت را در خود نهفته دارد ، و به این خاطر است که فاصله ها را در هم می شکند و انسانها را به سوی خود می کشاند.
آقای سید مرتضی اگر همه مانند آقای نوری زاد بودیم که وضع ایران و جهان اینگونه نبود ؟
فریبای گرامی
به نوشتهی وزین شما و در پاسخ به جناب سیدمرتضی میافزایم به نظر ایشان آیا این وضع مطلوبست که ابراز هرنوع عقیده -جز منویات رهبری- در این کشور (و حتی خارج از آن) نیاز به تهور داشتهباشد؟ و اگر پاسخ ایشان -آنطور که انتظار داریم- منفی است دلیلش را در چه میبینند؟
مازیار گرامی،نه چنین وضعی مطلوب نیست ،و باید مطالبات قانونی هر فرد از طرق قانونی قابل حل باشد ،و اینها تهور لازم ندارد ،تهور در مواردی است که کسی بخواهد اقدام به بکار گیری طرق غیر متعارف کند یا در برخی موارد قانون را نقض کند.
جناب مازیار،آن بحثی که مطرح کرده بودید چه شد؟
اخیرا سپاه چند موشک جدید و دو موشک دور برد شلیک کرد. در شرایطی که روابط ایران با دنیا رو به بهبود است و بتازگی بعد از 12 سال پرونده هسته ای بسته شد دوباره تیم آقای خامنه ای بحرانی جدید را کلید زدند. دوباره شورای امنیت و دوباره 90 درصد انرژی دولت که باید صرف پاک کردن گل کاری های تیم آقای خامنه ای بر تپه های منافع ملی بشود. هر دلیلی می تواند انگیزه تیم آقای خامنه ای برای این موشک پرانی ها باشد از جمله اینکه:
1. عربستان در حال مذاکره با حوثی هاست و این می تواند سیگنالی برای عربستان باشد.
2. بعد از شکست سنگین تیم آقای خامنه ای در انتخابات ، ایشان می خواهد به دنیا بگوید که دولت هیچ کاره است و همه کاره منم.
3. احیانا روس ها در حال ساخت و پاخت با غرب بر سر سوریه هستند و خامنه ای از این طریق می خواهد بفهماند که گیریم سوریه را از چنگ ما در آوردید با موشک های ما چه می کنید.
4. خامنه ای با این کار می خواهد به عوامل داخلیش نشان دهد که دولت هیچ کاره است و اوست که هنوز می تواند با چند موشک ، دولت و هاشمی رفسنجانی را بپیچاند.
با هر یک از انگیزه های فوق این موشک پرانی ها صورت گرفته باشند نتیجه چه خواهد شد؟
جو بایدن قرار است از اسرائیل دیدن کند. در آمریکا اوباما تحت فشار فزاینده ای از طرف جمهوری خواهان و افکار عمومی تهییج شده توسط ترامپ قرار دارد و متهم است به اینکه در مقابل ایران بیش از اندازه انعطاف بخرج داده است. بنابراین در چنین شرایطی چاره ای جز نشان دادن چنگ و دندانی جدید به ایران از طریق شورای امنیت نخواهد داشت بخصوص اینکه امنیت ملی آمریکا در حال حاضر از طرف کره شمالی هم مورد تهدید قرار گرفته است و این میتواند فشار افکار عمومی را دو چندان نماید. بزودی آمریکا و اورپا تحت فشار اسرائیل و لابی های صهیونیست در آمریکا مجبور هستند عکس العمل شدیدی که طبعا تحریم های اقتصادی خواهد بود را دوباره به جریان بیاندازند. جمهوری اسلامی با این عملکرد خود نشان داد که نباید مسیر دستیابیش به پول ، سهل و آسان باشد چرا که به محض قدرت گرفتن ، عملکرد قابل پیش بینی ندارد. نتیجه این رویکرد تیم آقای خامنه ای بجز تحریم ، ریسک پذیری بالا برای سرمایه گذاری خواهد بود. بنابراین بزودی دوباره باید شاهد مسافرت های وزیر خارجه و التماس و التجا های آنان برای عدم تصویب تحریم در شورای امنیت، مجددا باج دادن به چین و روسیه و بعد از چند سال درگیری دوباره و محرومیت و فشار های اقتصادی بر مردم ، می بایست شاهد یک چرخش قهرمانانه دیگر باشیم.
به نظر می رسد که چرخش قهرمانانه قبلی تحت فشار تحریم ها به دهان حاکمیت خود کامه و غیر قابل اعتماد جمهوری اسلامی مزه کرده.
سلام بر دوستان کت و شلواری و اخوندهای وبسایت نوریزاد – صد درود بر نوریزاد که شرافتمندانه نمایش رسوا و تقلبی 7 اسفند را تحریم کرد و راه خود را سوا کرد-
اگر دقت کرده باشید کمتر کسی مانده که در رزیم جهل و جنایت ولایت فقیه ( وخامت وقیح ) به لجن کشیده نشده باشد و سری به چاه مستراح مسجد گوهر شاد و سپهسالار نزده باشد
1- بازرگان که منحرف بود و بنی صدر هم جاسوس بود و امیر انتظام و دار ودسته بازرگان هم مفتخر به دشمنی با اسلام -انحراف و جاسوس بودند——–اینکه از شورای انقلاب و دولت موقت
2- منتظری قایم مقام رهبری هم ساده لوح و و منحرف بود و در اخ هم در حبس و حصر جان به جان افرین داد
3- آیت شیطان شریعتمداری به همراه صادق قطب زاده ( درود هر آزاده بر صادق قطب زاده یادتون هست؟ ) کودتاچی از آب در امدند و با خفت و خواری اعدام و یا در حبس خانگی نفله شدند
4- آیت شیطان خویی که بفرموده خمینی از روحانیت انگلیس بود و آیات شیطان روحانی- شیرازی و حسن طبا طبایی قمی و ابوالفضل برقعی و علامه کشککی یحی نوری هم به دلیل ضدیت با ولایت فقیه در منازل خود گم و گور شدند و بعضا برای اینکه بیشتر به لجن کشیده شوند بفرموده ولی امر مسلمین به جای قبرستان در باغچه منزل دفن شدند
5- آیت شیطان سید شهاب الدین مرعشی نجفی ( یک تریلی اسم و نشان ) که متولی بی بی معصومه قم بود از بی بی خود شفا نگرفت و راهی دیار فرنگ شد تا کور نشود
6- آیت شیطان عباس واعظ طبسی که متولی حرم امام رضا بود نه از امام خود شفا گرفت و نه دکترهای آلمانی نجاتش دادند و به مرض سرطان مبتلا شد و مشهد مقدس از لوث وجود نا مبارکش پاک شد
7- موسوی و خاتمی و کروبی نخست وزیر امام- رییس مجلس نظام و رییس جمهور نظام هم هر سه تا با هم روانه مسترح و فاضلاب ولایت شدند
8- خاندان اردشیر لاریجانی هم یکی جاسوس انگلیس شد و 4 تای دیگر هم مفتخر به عناوین دزدی و راتنخواری و زمین خواری شدند
9- رفسنجانی و خامنه ای و ناطق نوری ( البته خودشان پاکدست هستند چون هر روز دستان مبارک را بعد از توالت کردن سر اصطبل ولایت فقیه با یک قالب صابون عروس- بر وزن عروس عروس صابون عروس و عالیس عالیس دوغ عالیس ) هم فرزندانشان دزد تشریف دارند یکی با کرسنت دزدی می کند- یکی با بابک زنجانی شریک است و اقا زاده سومی هم اتوبان تهران-شمال را بعد از 20 سال هنوز که هنوز است هاپولی می کند
10 اما خاندان خمینی هم یکی احمد بود که شایعه شد شیاطین ( بخوانید سعید امامی و فلاحیان )سیانور در تریاق
مبارکش گذاشته بودند و به مرضی مرد که تا به حال هیچ کس در عالم پزشکی نشنیده بود – کبد و کلیه و قلب و مغز و
و کل بدن جنازه شده بود ولی دکترها برای این حیات غیر مستقر ( برادر سید مرتضی متخصص این اصطلاح فقهی است ولی چون شما مثل بنده و سید مرتضی سوادتان زیاد نیست اجمالا خدمت شما عرض می کنم حالات حیات غیر مسقر خدا بیامرز احمد خمینی در اواخر عمر مبارکش دقیقا مثل دست و پا زدن گوسفند ذبح شده بود ) با این حال رفسنجانی و جنتی و خامنه ای از مردم شریف ایران تقاضا کردند که برای سلامت و طول عمر احمد دعا کنند- خلاصه احمد اینگونه رفت به برزخ- حسن ماند و حوضش- البته مرتضی پسندیده هم در همان اوایل انقلاب اخی شد و حتی شایعه شد مرتضی اصل و نسب هندی دارد و برادر ناتنی امام خمینی است
11- از خاندان خمینی علی ماند و یاسر و حسن- بیچاره صادق خوشگله که دایی مبرکش امام موسی صدر بود- به ایشان می گفتند صادق طباطبایی سلطانی- این مفلوک هم با یک چمدان تریاک در فرانکفورت المان گیر کرد و دست اخر هم اینقدر کشید و گشید که سرطان گرفت و همین پارسال رفت پیش دایی خدا بیامرزش
12 از خاندان خمینی حسن هم داریم- اینقدر نفهم بود و بی بصیرت که در فتنه 88 دنبال ملت راه افتاد تا خودش و بابا بزرگش را تطهیر کند غافل از اینکه خامنه ای و رفسنجانی در 14 خرداد 1389 به عملگی محمد نجار و احمدی نژاد خاندان مطهر خمینی را حواله سیفون بیت امام دادند تا حساب کار دست یادگاران خمینی کبیر بیفتد
13- البته حسن یک پسر عموی بی تربیت به نام حسین هم دارد که جلوی خمینی پدربزرگ ایستاد خلاصه شنیدیم که معتاد شده و امام خامنه ای خرج زن و بچه و مواد ایشان را کامل میدهد به شرطی که دیگر زر نزند و در قم محبوس باشد
14- انتخابات سال 88 شد دیگه کی به لجن کشیده نشد- خدا میدونه- الله اعلم و در اخرش که شد یعنی سال 1392- گفتن احمدی نژاد جاسوس اسراییل است و تمام بستگان و خدمه و نوکران او منحرف می باشند و زنش هم باید از این فرد منحرف و فاسد طلاق بگیرد – حلاصه کنم هر کی با احمدی نژاد یکبار دست داده بود و یا روبوسی کرده بود ( البته منهای و والده و همسر محترم ایشان ) فردی منحرف مادرزادی و خبیث نامیده شد
14 بعد فقط مونده بود چند تا آدم حسابی توی این نظام شلم و شوربار ولایت فقیه- یکی رفسنجانی- خامنه ای-شجونی- جنتی- مصباح یزدی و آیت شیطان یزدی- و جناب جنت مکان حداد عادل – خلاصه شد آنچه نباید میشد- 7 اسفند رسید و کل نظام از بالا تا پایین رفت توی چاه مستراح
اقای نوری زاد فکر میکنی کی هستی با اون ملکی ونعمتی عقب افتاده برو بمیر اخه توروچه به این حرفها اون دفعه یه گوهی درباره اهل بیت گفته بودی و چرا باید به سوریه و عراق کمک کنیم به پهلوی شکسته خانم فاطمه زهرا یکبار دیگه به مقدسات واهل بیت اهانت وتوهین کنی خودم دم همون زندان اوین گردنتو خورد میکنیم توبرای ازادی میچنگی ازادی که مشروب وعرق ازاد باشه ///////////// بخدا دم سپاه گرم ورشکستت کردند دلم خنک شد
حسین آقا
ماشاء الله حکومت اسلامی خوب عربده کش بارآورده.شما کوته فکران جز عربده کشی کار دیگری هم بلدید؟
حسین گرامی، شما اگر این متن را محض شوخی یا سربه سر گذاشتن ننوشته باشید فقط می توانم بگویم تفکرات بسیار خطرناکی دارید. توهین کردن، فحاشی کردن، و تهدید کردن کسی به خاطر ابراز عقیده و به زعم شما اهانت به مقدسات، قبل از هر چیز منطق شما و آن مقدسات را زیر سوال می برد. مقدساتی که برای دفاع از آن باید گردن کسی را شکست یا اموال کسی را بار ماشین کرد و برد و پس نداد، زیر سوال است. شما این را نیاموخته اید؟
من در استارا زندگی میکنم. در اینجا خانه ای بنام امام تحت نظز یک روحانی درست شده است. دختران کم سن روستایی را به اینجا میاورند و صیغه 5 دقیقه ای و ده دقیقه ای نصف روزه و… میکنند و انها را دز اختیار توریست های جنسی و مردان هئسباز میگذارند فیمت 5 دقیقه 100 هزار تومان است قیمت 10 دقیقه 200 هزار تومان . به دختران میگویند که این کار اسلامی است در فران امده است. دختران پس از اموزش های اولیه با خرید یک ایفون راهی تهران میشوند و به عنوان پرستار بیمار در یک خانه مشغول میشوند ولی کار اصلی آنها چیز دیگری است به کمک سایت های خرید و فروش سکس به شغل حرفه ای تن فروشی مشغول می شوند. از برادر محترم میخواستم بگویم ایا این کارها توهین به حضرت زهرا(ع) میباشد یا کارهای نوریزاد. آیا شکستن گردن نوریزاد باعث کم شده فساد در جامعه میشود یا ازدیاد آن؟
خودم دم همون زندان اوین گردنتو خرد میکنیم جالبه خرد میکنیم
حسن آقا ‘ این فقط نوریزاد نبوده که ورشکست شده ‘ کشورمان ورشکسته شده ‘ فعلاً حالشو ببر ” یه سری با توهمات براتون کفشهای پاشنه بلند درست کردن ‘
از این کفشها تو شهر نو تهران هم بود ‘
بدی این کفشها اینه که دیگه نمیتونی بدون آنها زندگی کنی ”’ کتوله
احسن حسین اقای گل.واقعا یک جوان برازنده باغیرت شیعی هستی.
اما حسین جان یه سوالی داشتم .خداییش رگ گردنت متورم نشه.خوب فکرکن بعد جواب بده.تو اون غائله حمله عمر به خانه امام علی و شکستن پهلوی بی بی شما حضرت ایشان یعنی شیرخدا فخر دوعالم چکار میکرد؟نتوانست از پس عده ای که به اهل بیتش تجاوز کردند اومده ودفاع بکنه؟چرا نه تنها دفاع نکرد بلکه دست و بالش هم بسته تو مسجد انداختند…حالا شما بفرمایید
سلام برادر،
تو در نوشتن چهار خط نمیتوانی شخصیت و تربیت از خودت نشان بدهی، حال دکتر ملکی را عقب مانده مینامی؟ پسر جان، میلیونها ایرانی که در میانشان دانشمندان بزرگ به چشم میخورند از بیتربیتی آدمهایی مانند تو گریخته و به غرب پناه برده اند و نه به عشق مشروب. مطمئن باش اگر اکنون زمان صدر اسلام بود تو بیشترین شباهت را به قاتل فاطمه داشتی، میدانی چرا؟ چون تو سرسپرده قدرتمندان هستی، و تنها سرسپردگان قدرتمندان هستند که دست در خون مردم دارند. دیگر نام اهل بیت را هم نیاور چون طرفداری آدمی مانند تو از اهل بیت بیشترین توهین به اهل بیت است.
با احترام
حسین جان، اگر عشقت به “پهلوی خانم فاطمه زهرا” و “مقدسات” و “اهل بیت” تو را این همه خشن و هتاک و بی رحم کرده، کمی تجدید نظر کن. در مقدساتی که مروج و حامی خشونت و بی تربیتی باشد، حتما باید تجدید نظر کرد. شاید هم برداشت های تو از این مقدسان ایراد دارد. کمی بیندیش. نکند فرزندانت فردا خود قربانی خشونتی شوند که تو امروز ترویج شان می کنی.
موفق باشی
حسین خان
اینقدر تند نرو بخون تا بدانی چه کسانی مشروب وارد این مملکت میکنند این را من نمیگویم نماینده تو میگوید
بهارنیوز: نماینده کرمانشاه در مجلس گفت: برخی افراد با نفوذ كه از آنها تحت عنوان يقه سفيدها ياد كرد، در تانکرهای سوختی که از عراق میآید مشروبهای الکلی و اسلحه به ایران قاچاق میکنند.
عبدالرضا مصری، افزود: “هیچ نظارتی” بر تانکرهای مواد سوختی که از عراق به ایران میآیند وجود ندارد و با وجود اینکه امکان تخلیه سوخت در آن سوی مرز و انتقالش با خط لولهای کوتاه وجود دارد، همچنان واردات با تانکرها ادامه دارد!
سخنگوی هیات رئیسه مجلس گفت: “ما هر چه پیگیری کردهایم و از بسیاری از وزرا سوال کردهایم اصلا خبر ندارند که چه کسی مجوز ورود روزانه هزار کامیون حامل سوخت را میدهد. معلوم نیست منافع واردات این مواد سوختی و حواشی آن به کدام آدم یقه سفید میرسد که حتی وزیر هم نمیتواند جلوی آن را بگیرد!”
مصری، گفته است از مقامهای گمرک و وزرای مربوطه درباره واردات سوخت از عراق و قاچاق ادعای مشروب و اسلحه سوال کرده، اما هیچ یک اطلاعی از این موضوع ندارند
حسین عزیز درود به شما..
یادت باشد وقتی داستان, داستان بی منطقی و لاتی گری باشد, دست بالای دست زیاد است. امروز تو تهدید به شکستن گردن این و آن میکنی با قسم به این و آن, فردا یک نفر پیدا میشود که با قسم به یک نفر دیگر, برایت خط و نشان میکشد که میخواهد به خواهر و مادر شما تجاوز کند و میکند!
یادت باشد, تا وقتی رفتار بی ادبانه داشته باشی, از تو بی ادب تر و خشن تر پیدا میشوند و کاری میکنند که همچون ابر بهار گریه کنی. پس بهتر است برویم و انسان بودن را بیازماییم.
ممنونم از توجهت…
در کشور امام زمان هرچه کم داریم ولی آدمکش و عربده کش بوفور،حکومت در پرورش این افراد کوتاهی نکرده
حسین جون کدوم ده کوره ای زندگی می کنی؟
دلت هوس کرد بیا تهرون مهمون ما تلفنی سفارش می دیم هر جور عرقیات و مشروبات واردات برادران قاچاقچی با سه سوت تحویل در منزل.
فکر کرده ما اهل انقلاب و این جور حرف هاییم اونم برا مشروب!!! نه به خدا اصلا. همین ملاها خیلی با حال ترند مشروب آزاده آزاده. چیزی که آزاد نیست عقل سالمه عزیز. تو مملکت امام زمون چیز هایی آزاده که تو هر مملکت کفرستونی ده بیست سال زندون داره عزیز. برو آمار “ازدواج” پیر کفتار ها با دختر بچه های معصوم زیر هیجده سال رو از رییس جمهورت روحانی بگیر یه صلوات هم برا آقات و رهبرت بفرست و به سلامتیش بده بره پایین که ولایت فقیه رو عشقه…….
اخوی سلام- سلام بر حسین- بگو سلام بر حسین- لعنت بر یزید و تمام قاتلان امام حسین- حسین نازنین- خیلی عصبانی هستی- بقول امام خمینی از عصبانیت بمیر و به قول دکتر احمدی نژاد رییس جمهور تقلبی نظام- آب رو بریز اونجاتون که سوخته- اخوی … چه ربطی به شقیقه داره- لیست رادیو انگلیس رای اورده- میدونم اخوی خیلی ناراحتی- تو هم مثل مثلث جیم و خامنه ای و رفسنجانی و حداد عادل از عصبانیت بمیر و از طغیان خشم خلق بترس- باسد که روز مجازات نزدیک و بسیار نزدیک است
به نوری زاد درود می گویم و این نوشته را تقدیم اعضای لگام می کنم:
این کزارش در نشستی در محل فدراسیون ملی روزنامه نگاران ایتالیا روز جمعه آینده رسما رونمائی خواهد شد. در زیر ( و در ضمیمه ها) خلاصه ای از ۸ امین گزارش سالانه سازمان حقوق بشر ایران در رابطه با مجازات اعدام در ایران در سال میلادی ۲۰۱۵
هشتمیـن گـزارش سـالانه سـازمان حقـوق بشـر ایـران در خصـوص مجـازات اعـدام
سال ۲۰۱۵، مرگبار ترین سال در بیش از دو دهه
هشتمین گزارش سالانه اعدام سازمان حقوق بشر ایران نشان میدهد که در سال ۲۰۱۵ میلادی جمهوری اسلامی ایران یکی از سیاهترین سالهای عمرش را بر اساس تعداد اعدامها داشته است. در این سال بطور متوسط هر روز بین ۲ تا ۳ نفر به دار آویخته شدهاند. این موضوع با این حقیقت در تضاد است که سال ۲۰۱۵ سالی بود که جمهوری اسلامی ایران پس از سالها انزوا، روابطش را با جامعه جهانی از طریق توافق هستهای و رفع تحریمها، ترمیم کرده است.
در سالی که تمرکز سازمان ملل متحد روی مسائل مربوط به مواد مخدر و به خصوص نقض حقوق بشر در مبارزه با قاچاق مواد مخدر است، ایران دستکم ۶۳۸ نفر را در رابطه با جرائم مواد مخدر اعدام کرده است. علیرغم اینکه چندین مقام ارشد ایرانی پذیرفتهاند که اعدامها منجر به کاهش مشکلات مربوط به مواد مخدر و قاچاق آن نشده است، با این حال سازمان ملل در آذر ماه سال ۹۴ (دسامبر ۲۰۱۵) همکاریاش را دررابطه با مبارزه بر علیه قاچاق مواد مخدر را با ایران تمدید کرد.
اگر چه در سال ۲۰۱۵ واکنش جامعه بین المللی به اعدامها کافی نبود، ولی نشانههای امید در داخل ایران وجود دارد و جنبش مخالفت با اعدام در ایران پیشرفتهای چشمگیری داشته است. برای مثال تعداد موارد بخشش از موارد اجرای قصاص بیشتر بوده است.
محمود امیری مقدم، بنیان گذار سازمان حقوق بشر ایران میگوید: «اروپا و شرکتهای اروپایی نباید شاهدان بیصدا نسبت به آمار بالای اعدامها در ایران باشند. بهبود روابط اقتصادی با مقامات ایرانی باید مشروط به حرکت جدی در راستای لغو مجازات اعدام در ایران باشد.» او در ادامه گفت: “پیشرفتهای جنبش مخالفت با اعدام در داخل ایران از یک طرف، و نیاز ایران برای سرمایههای خارجی از سوی دیگر، فرصتی کمیاب است، برای آنکه جامعه جهانی بتواند در راستای لغو مجازات اعدام در ایران تاثیر گذار باشد”.
گزارش سالانه ۲۰۱۵ در یک نگاه:
• در سال ۲۰۱۵ میلادی ۹۶۹ نفر در ایران اعدام شدند. افزایشی ۲۹ درصدی در مقایسه با سال قبل
• منابع رسمی در ایران خبر ۳۷۳ اعدام را اعلام کردند
• منابع رسمی ۹۵ درصد از اعدام ها در مناطق اتنیکی را اعلام نکردند
• اعدام ها برای جرایم مرتبط با مواد مخدر ۶۳۸ مورد برابر با ۶۶ درصد بودند
• احکام اعدامی که در ملاء عام به اجراء درآمدند ۵۷ مورد بودند
• حداقل ۳ مورد از اعدام شدگان در هنگام ارتکاب جریم زیر ۱۸ سال سن داشتند
• زنانی که اعدام شدند ۱۹ نفر بودند
• احکام قصاص در ۲۰۷ مورد به اجراء درآمدند، ۲۶۲ نفر نیز مورد بخشش اولیای دم قرار گرفتند

نسبت به اولین گزارش سالانه سازمان حقوق بشر ایران در سال ۲۰۰۸، تعداد اعدامها دستکم ۳ برابر شده است (افزایش ۳۰۰ درصدی). نمودار بالا تعداد اعدامهای گزارش شده از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۵ را نمایش میدهد. آمار قبل از سال ۲۰۰۸ توسط سازمان عفو بین الملل گزارش شده است.
روند اعدام ها در دولت حسن روحانی
از زمان انتخاب حسن روحانی در ماه ژوئن ۲۰۱۳، حداقل ۲۱۶۲ نفر اعدام شدهاند. قیاس بین دو سال و نیم بعد از انتخاب حسن روحانی و دو سال و نیم قبل از انتخاب او، رشد ۶۷ درصدی را در تعداد اعدامها نشان میدهد. گرچه مسئولیت صدور و اجرای احکام اعدام با قوه قضائیه است، اما حسن روحانی و اعضای کابینهاش، نه تنها هیچ گونه نارضایتی در رابطه با تعداد بالای اعدامها ابراز نکردهاند، بلکه در موارد معدودی رئیس جمهورحسن روحانی و وزیر امور خارجهاش جواد ظریف از تعداد زیاد این اعدامها دفاع نیز کردهاند.

اعدام در ملاء عام:
در سال ۲۰۱۵ ، اجرای احکام اعدام در ملاء عام مثل قبل ادامه داشت . هزاران شهروند، کودک و بزرگسال، شاهد صحنه های اعدام بودند.
اعدامها در سال ۲۰۱۵ بر اساس اتهامها:
در سال ۲۰۱۵ اکثریت اعدامها برای جرائم مرتبط با مواد مخدر بوده است. مانند ۳ سال گذشته قتل عمد دومین رتبه در اجرای مجازات اعدام به خود اختصاص داده است.

مردم بخشش را انتخاب میکنند:
در ۳ سال گذشته بخششها بطور چشمگیری افزایش یافته است و در سال۲۰۱۵ بیشتر اولیای دم بخشش را بجای مجازات اعدام انتخاب کردهاند. گروههای جامعه مدنی، نقش مهمی را در این فرآیند داشتهاند. بر اساس سیستم قضایی ایران، تعداد موارد «بخشش» در سالهای ۱۳۹۲ و ۱۳۹۳ به ترتیب ۳۷۵ و ۳۹۵ نفر بوده است. همان منبع نیز تعداد موارد بخشش در ۶ ماه اول سال جاری شمسی را ۲۵۱ نفر اعلام کرده است. این مهم افزایش رو به رشد روند «جنبش بخشش» را نشان میدهد.

اعدامهای مرتبط با محاربه و فساد فی الارض در سال ۲۰۱۵
در سال ۲۰۱۵ دستکم ۴۰ نفر با اتهام فساد فی الارض و محاربه اعدام شدند. ۱۳ نفر از آنان بر اساس اتهامهای سیاسی و امنیتی اعدام شدند. همگی این افراد از اقلیتهای اتنیکی و مذهبی در ایران بودهاند.
شش زندانی کرد اهل سنت، در یک دادگاه ده دقیقه ایی۴۶، بدون دسترسی به وکیل به اتهام محاربه به اعدام محکوم شدند. حامد احمدی، جمشید دهقانی و برادر کوچکترش جهانگیر دهقانی، کمال مولایی، هادی حسینی و صدیق محمدی به همراه شش نفر دیگر به دست داشتن در ترور یک روحانی ارشد اهل سنت وابسته به حکومت ایران متهم شده بودند. آنها هرگونه دخالت در این ترور را تکذیب کرده و گفتهاند که بازداشت آنها چندین ماه قبل از ترور این روحانی بوده است. این شش نفر در ۱۵ اسفند ۱۳۹۳اعدام شدند.
مجرمان زیر ۱۸ سال اعدام شده در سال ۲۰۱۵:
سازمان حقوق بشر ایران، اعدام ۳ جوان زیر ۱۸ سال را در سال ۲۰۱۵ تایید کرده است. اما ممکن است تعداد واقعی این افراد بیشتر باشد. زیرا حقوق بشر ایران، گزارشهای تایید نشده دیگری را در رابطه با اعدامهای زیر ۱۸ سال دریافت کرده است. این موارد بخاطر کمبود جزئیات کافی در این گزارش گنجانده نشده است.
زنان:
طبق گزارشهای جمع آوری شده توسط سازمان حقوق بشر ایران، حداقل ۱۹ زن در سال ۲۰۱۵ در ایران اعدام شدند. ۵ مورد از این اعدامها توسط منابع رسمی گزارش شده است. اما، از آنجائی که بیشتر از ۵۰ درصد افراد اعدام شده تنها با حرف اول اسم مشخص شدهاند و یا اصلا مشخص نشدهاند، احتمال دارد که تعداد زنان اعدام شده بیش از تعداد لحاظ شده در این گزارش باشد.
اعدامهای مخفیانه و اعلام نشده:
حدود ۶۰ درصد تمام اعدامهای گنجانده شده در این گزارش توسط منابع رسمی اعلام نشده است. سازمان حقوق بشر ایران، گزارشهایی را بر اساس صدها اعدام که توسط منابع رسمی ایران اعلام نشدهاند را دریافت کرده است. بعضی از این اعدامها بطور مخفیانه انجام شده است، بدون اینکه خانواده یا وکیل آنان اطلاع داشته باشند.
در مناطق اتنیکی مثل بلوچستان، آذربایجان (شرقی و غربی) و کردستان بیش از ۹۷ درصد اعدامها مخفیانه انجام شده و توسط منابع رسمی نیز اعلام نشدهاند.

اعدام های زندانهای کرج و تهران در این نمودار نشان داده نشده اند.
فعلا تنها راه جلوگیری از قاچاق موادمخدر و به تبع ان اعدامها اینه که دولت رسما توزیع مواد رو به عهده بگیره.ازاین طریق جلوی قاچاق گرفته شده ومواد باقیمت بسیار ارزان به دست مصرف کننده خواهد رسید.مصرف کنندگان کنترل میشوندودهها مشکلات بوجود امده بخاطر قاچاق از بین میرود.این کار در برخی کشورهای اروپایی همچون هلند فکرکنم اجرا میشه.برخی مدیران هم درصدد اجرای ان در کشوربودند که مقامات بالاتر اجازه ندادند.
روال کار اینگونه میتواند باشدکه:از انجایی که یک فرد معتاد درهر حال باید دسترسی به مواد داشته باشه با وجود قاچاق وممنوع بودن ان قاچاقچیان مواد را به چندین بهای اولیه و حتی افزودن مواد ناخالص به دست مشتری میرسانند.یعنی یک موادی که میتواند با5هزارتومان به دست مصرف کننده برسد میشود50هزار.مصرف کننده برای تهیه ناچار به دزدی میشود.تو دزدی احیانا مرتکب قتل شده دو خانواده را درگیر تبعات جبران ناپذیر ان میکندو…درحالی که دولت ویا سازمانی بصورت کنترل شده میتواند موادمخدر کنترل شده را در مراکز خاص دراختیار مصرف کننده قرار داده و با راه های گوناگون حتی روز به روز ان را کمتر کرده واین بیماری را کنترل بکند.یک فردبیمار دراین صورت میتواند درحداقل زمان هم موادش را مصرف هم به کارش برسد وجلوی فجایع ومعضلات ناشی از قاچاق تاحد زیادی گرفته میشود.یک طرح کلی باجزییات که قابلیت اجرایی هم داشت دراختیار ستاد مبارزه با مواد فرستادم که هیچ خبری نشد.
به هرحال موادمخدر بازار دارد و خواهد داشت.اما راههایی هم هست که میتواندازتبعات منفی ان بکاهدیعنی انتخاب بین بد و بدتر است.
اتفاقا سپاه قدس به این قاچاق مواد مخدر خیلی احتباج داره
بایستی هزینه هاش از یک جایی تامین کنه خب
درود می گویم به جناب نوری زاد و دوستان این سایت بویژه دانشمند اسلام پژو آقای سید مرتضی
چند روز پیش در یک نشست علمی به یک جوان ایرانی برخوردم که از نوابغ دانشگاهی بوده و بار بسته وراهی خارج شده و سر از آلمان در آورده بود. من خیلی متأسف شدم از این که دانش این نوابغ باید خشت خشت کشورما را روی همدیگه بچینند نمی دونم چرا همه با علاقه ای که به کشورمون داریم می رسیم به مرحله ای که می گوییم مملکت برای من چی کرده که من براش فدا بشم؟ من خودم علت مهاجرت نوابغ را می دانم شما هم می دانید این وسط آنچه که له می شود فردای نسل های ماست. در همین نوشته آقای نوری زاد به خوبی به فردای نسل های ما اشاره کردن. بله اسراییلی ها هنوز که هنوزه از آلمان غرامت می گیرند از جنگ جهانی دوم. قطعا فردا کشورهایی مثل سوریه و یمن دست از سر ما بر نخواهند داشت. یک لحظه خودمون را بجای مهاجران سوری بگذاریم که از کنار کشته های خودشون و ویرانی های کشورشون رد شدن و اومدن اروپا خیلی هاشون هم در راه تلف شدن. من با آقای نوری زاد موافقم که سابقن قبل انقلاب اصلا از این حرفا نبود که یکی القاعده باشه اون یکی طالبان و یکی بشه جیش العدل و جیش المختار و حالا هم که داعش. اینا همشون بعد از انقلاب اسلامی و صدور شیعه گری سر بلند کردن. همه شونم یک سرنفرت شون به ایران وصله. بقول آقای نوری زاد آقای خامنه ای چند وقت دیگه راهی آن دنیا می شوند اما بار سنگینی برای ما ونسل های بعدی ما باقی می گذارند. اینجاست که می گم ایکاش بجای اسلام اسلام اسلام اسلام در ایران همه مون داد می زدیم انسان انسان انسان. از سیدمرتضی عزیز سوال می کنم آیا اگه بجای اسلام و دعوت مردم به اسلام و تشیع مردم را در درازنای تاریخ به انسانیت دعوت می کردیم بهتر نبود اوضاع امروز بشر؟ سوال دیگر من این است: امامان شیعه برای چی معصوم اند؟ برای چی شیعیان باید از جان و مال و ناموس شان امامان شیعه را بیشتر دوست داشته باشند. می پرسم کدام گره علمی و اجتماعی و انسانی توسط امامان شیعه باز شده و در تاریخ بازگشایی همون گره به اسم مبارک آنها ثبت شده. چرا امامان شیعه سرجمع نتوانستند یک فرمول ساده و کاربردی ریاضی یا یک جدول ضرب ساده را به جهان عرب و غیر عرب پایه ریزی کنند تا همون فرمول ساده ریاضی یا همون جدول ضرب ساده به اسم یکی شون ثبت شده باشه. این همه بیماری بجان مردم می افتاده و جلوی چشم امامان شیعه مردم دسته دسته با طاعون و آبله ودیفتری و کزاز و سرطان و آپاندیسیت از پا در می آمدند و جلوی چشم امامان شیعه از سنگ کلیه بخود می پیچیدند و پر پر می زدند آخر چرا چرا چرا چرا یک سخنی یک راهکاری یک پرده برداری از یک بیماری توسط امامان شیعه صورت نگرفت؟ پیشاپیش از جناب سیدمرتضی عزیز و اسلام پژو تشکر می کنم و به ایشان اطمینان می دهم که این سوال ها چیزهایی است که من اینجا در آلمان درگیرش هستم وقتی از جانب کفار این همه خیر و برکت و درستی می بینم مخصوصا انسانیت. تشکر
دانشمند اسلام پژو آقای سید مرتضی……از سیدمرتضی عزیز سوال می کنم آیا اگه بجای اسلام و دعوت مردم به اسلام و تشیع مردم را در درازنای تاریخ به انسانیت دعوت می کردیم بهتر نبود اوضاع امروز بشر؟ سوال دیگر من این است: امامان شیعه برای چی معصوم اند؟ برای چی شیعیان باید از جان و مال و ناموس شان امامان شیعه را بیشتر دوست داشته باشند. می پرسم کدام گره علمی و اجتماعی و انسانی توسط امامان شیعه باز شده و در تاریخ بازگشایی همون گره به اسم مبارک آنها ثبت شده. چرا امامان شیعه سرجمع نتوانستن……
……………………………….
جواب سید مرتضی دانشمند اسلام پژو!
سارا خانم شما چشم بصیرت ندارید!اگه داشتید که اینهمه معجزه را که مردم را جزغاله کرده می دیدید!امام رضا خودشو انگور کشته و نفهمیده ولی مقبره اش و یا کاخی که دکان داران با پول ملیونها انسان ابله و تهیدست ساخته اند هزاران نفر را از فلج و چلاق و سرطانهای بی علاج …علاج نموده ولی آیا دیده ایدیا شنیده اید که ابلهی را آگاه کند؟
سرکار خانمی از فرانکفورت شما میشه بگویید این لقب دانشمند و اسلام پزو را به چه مناسبتی به یک آخوند متعصب شیعی که کارش چیزی جز توجیه خرافات و دروغ نیست داده اید؟شما میشه معنی پژوهش را برای ما بنویسید و نشان دهید که این جناب را به چه دلیلی پژوهنده نامیده اید؟ خب بقیه سؤالات شما هم جوابش را می بینید که بهمین ترتیب خواهید یافت.عربی مفتخور با زور شمشیر و دروغ و تزویر کشوری را اشغال کرده مردمانش را یا کشته و یا کنیز و برده کرده.بعد از مدتها گروهی از ترس و و طمع به ساختن بارگاهی برای چاپیدن مردم پرداخته اند و چه چیزی بهتر از مقدس کردن گروهی که حتی مردم خود آنها نه تنها آنها را قبول نداشته اند بلکه به عناوین مختلف آنها را سربه نیست کرده اند.
حالا روز زن ما شده روز فاطمه روز پرستار شده روز زینب!کسی نیست از خودش بپرسد اینها کی بوده اند و برای ما و مردم جهان چه ارمغانی جز برده گی و خاک برسری آورده اند؟
——————-
سلام مزدک گرامی
لحن نوشته ی شما توهین آمیز و آزار دهنده است. من این روزها فرصت چندانی برای مداقه در نوشته ی دوستان و جرح و تعدیل آنها ندارم . تقریبا همه ی نوشته ها را تأیید می کنم. اما این نوشته ی شما مرا بر آن داشت که این یکی دو خط را بنویسم برایتان. من و شما فراوان در همینجا نوشته ایم به هم. این آقا سید مرتضای ما از مدار نفرت شما بیرون نمی شود مگر این که یا سکوت کند یا مثل شما بیندیشد. آقا چطور بگویم: ایشان نظرش این است. مثل فلان شخصت تحصیلکرده ای که گرایش به بودا دارد. یا به هندوئیسم. یا به کمونیسم. یا هرچه. بفرض ما یک پرسش را می گذاریم وسط تا همه ی گرایش ها بدان پاسخ گویند. خب همه که یکی نمی شوند. بدیهی است که گاه نظر این با نظر دیگری کلی فرق داشته باشد. شما نیز نظر آقا سیدمرتضای ما را همینجوری که می نویسند بخوانید. نمی پذیرید و با آن مخالفید؟ خب چه ایرادی دارد. نظر ایشان این است و نظر شما دیگر.
سپاس
.
دانشمند.هه.ازشما بعید بود.دانشمند به فردی میگویند که دانش و علم او گرهی از مشکلات بشریت را باز کرده وگرنه هر گردی که گردو نیست عزیزمن.اگرهم قصد به اصطلاح هندانه زیربغل گذاشتن داشتید اصطلاحات دیگری بکار ببرید مانند ایت الله و نمیدونم قدسسسره و داماداضافات و برکاتهو و این قبیل لغات.
حالا چون بنده از پنجره دین نگاهی به متون دینی داشته ام به فهم خودم جوابتون اینگونه ست که بله.معصومند.چون خداوند اراده به این امر کرده.هزاران متون شیعی البته بدین امر گواهی میدهند.مشخصا درباره بیماریها هم اگر جواب درست میخاهید همین واعظ طبسی که متولی امام رضا بود چون مریض شد بجای اینکه گردنش رو به ضریح ببندند تو بیمارستان بستری شد.پیدا کنید پرتقال فروش را…
اما نکته اصلی اینه که کل ادیان و کل علمای ادیان را سرهم جمع ببندی به اندازه نوک سوزن خیری به بشریت نرسانده هیچ بلکه مسبب فجایع فراوانی هم شده که روی تاریخ را سیاه کرده.شماهم بهتره از نمونه های دموکراسی و خردورزی در اطرافتان بنویسید تا ماودیگران هم یادبگیریم.حالا مشاهده خواهیم کرد رساله دانشمند مذکور را….
آفرین بر شما: اینجا فضای عمومی است بنابراین لازم نیست من با ریاکاری از اینکه دخالت می کنم عذر خواهی کنم. جواب شما در کامنت بالا به نام حسین داده شده. طرفداران تیپیک این قربونش برم معصومان اون جوری حرف می زنند که حسین زده.معصومیت یه حق ویژه هست برای امثال حسین که به جای استدلال و بحث مودبانه فحش بدند و تهدید کنند و اگر دستشون رسید فی سبیل الله شکنجه و تجاوز کنند. این سید بنده خدا چون شخصا،توجه کنید شخصا،آدم خوب و خانواده دار و اهل ادبیه، باورش نمی شه گه دین می تونه و تونسته باعث توحش بشه. می بینه ، اما میگه ، اسلام به ذات خود ندارد عیبی.نه سید مرتضی،این تو هستی که استثنایا چون خودت دوست داری اهل منطق باشی ، فک می کنی همه مسلمونا و مسیحیا هم میتونن مثل خودت باشند . این همه خونریزی و وحشیگری که در دامن دین پرورده شده برای شما سند نیس؟
هموطنان، عزيزانم،
به نظر من که آخرين روزهای زندگی را سپری میکنم و هيچ آرزويی جز نجات مملکت ندارم، تنها راه برای عدم تکرار گذشته و جلوگيری از تکرار خون و خشونت، يک تغيير و تحول ريشهای و به دور از خشونت است. بدين منظور آقای خامنهای برای نجات خود و کشور و ملّت در مرحله اوّل بايد دستور دهد:
۱- تمام احکام اعدام که در دادگاههای فرمايشی صادر شده لغو گردد.
۲- زندانيان سياسی عقيدتی از هر گروه و دستهای با هر نوع افکار آزاد گردند.
۳- حصرها برداشته شود.
۴- روزنامهها در نوشتن و انعکاس نظرات مردم آزاد باشند.
۵- اجتماعات صلحجويانه آزاد باشد.
۶- هيچ کس را به اتهام اظهار عقيده دستگير نکنند.
۷- تشکيل سازمانهای مستقل دانشجويی، کارگری و… احزاب و سازمانهای مدافع استقلال و تماميت ارضی ايران آزاد شود.
من چند ماه قبل، از آقای خامنهای خواستم که به صلاح خود و به علّت عدم صلاحيت از رهبری استعفا دهند و اجازه دهند که يک حاکميت ملی و مردمی در ايران شکل بگيرد پيش از آنکه همه راههای نجات کشور بسته شود و مملکت در خون و خشونت فرو رود.
من آنچه شرط بلاغ است با تو میگويم
تو خواه از سخنم پند گير و خواه ملال.
محمد ملکی
داستانهای نماینده ارومیه به نام قاضی پور،
پس از توهینهایی که قاضی پور نماینده ارومیه به زنان کشورمان ابراز کرد، در سخنانی عجیب و غریب ایندفعه از خاطراتی که در جبهه جنگ ایران و عراق داشته نیز داستانهایی در حضور گروهی از مردم بیان کرد. گویا قاضی پور ابراز میکند که در یک گروه ۱۲ نفری بودیم و توانستیم ۷۰۰ عراقی را اسیر کنیم ! خوشبختانه یک سرباز رشید که در همان عملیات بوده جواب ایشان را داده و دروغهای عجیب و غریب ایشان را بر ملا نمود از قرار زیر:
آقای قاضیپور
۱- جنابعالی در کدام لشکر و در چه تاریخی (به قول خودتان) در جاده بصره- العماره تشریف داشتهاید؟
۲- فرمانده چه تیمی، باچه تخصصی بودهاید؟
۳- برای چه کاری روی آن جاده بودید؟
آقای قاضیپور
مگر عراقیها در خانهٔ خود با آن همه امکانات (زرهی- هواپیماهای جنگنده- هیلی کوپتر) که اگر به راستی در شرق دجله بودهاید، خود از نزدیک ملاحظه فرمودهاید، مرض داشتن ۷۰۰ نفر با هم در یک نقطه جمع شوند و منتظر بمانند تا ۱۲ نفر آنها را اسیر کنند؟
در فیلمهای گاوچرانها نیز سوار بر اسب و با خیال راحت، جمع کردن ۷۰۰ گاو کاری است بسیار مشکل.
آقای قاضیپور
اگر جایی هم خاطرات بچههای رزمنده را شنیدهاید، یا حواستان جمع نبوده و یا کسی که برایتان بازگو کرده، بد به عرضتان رسانده است.
من از جملهٔ ۱۲ نفری هستم که برای انفجار و تخریب پل واقع بر اتوبان (بصره- العماره) در شرق دجله (عملیات بدر، ۱۳۶۳/۱۲/۲۳ یا ۲۴) ساعت ۲ بامداد، خیلی بیسرو صدا به آن نقطه رسیدیم. اما عراقیها به کمک سگهای شکاریشان ما را در محاصره خود قرار دادند.
شهید ابراهیم ایل، هم اکنون پوستر آن بزرگوار در شیراز فلکهی الله ابتدای بلوار مدرس نصب است. شهید واعظی باز هم بچهٔ شیراز و برادر دیگری به نام سیدمحمد حسینینژاد از قادرآباد فارس، همگی از واحد تخریب لشکر المهدی (عج) و من از گردان الفتح به درخواست ابراهیم ایل، دراین گروه قرار داشتیم…
در آخرین روز یک ربع مانده به ساعت ۱۲ ظهر از گردان الفتح خواسته شد، بر خلاف تمام نیروهای ارتش و سپاه که در حال عقبنشینی هستند. به عنوان فدایی به استقبال و رو در رویی با عراقیها برود تا فرصت بیشتری بهدست آید تا نیروهای ایران راحتتر و با تلفات کمتر عقبنشینی نمایند.
از جملهٔ آخرین کسانی که از کنار رودخانهٔ دجله به عقب برگشتند، من به همراه جانباز دلاور حاج صالح زارع (فرمانده گردان الفتح) بودیم که با استفاده از تاریکی شب از دست عراقیها فرار کرده و خود را به دیگر بچههای گردان الفتح رساندیم.
خوشبختانه اکثر بچههایی که در آن عملیات شرکت داشتند، زنده هستند و شاهد. حتی بعضی از آن بچه ها در همین گروه واتس آپ حضور دارند.
حال شما و آن ۷۰۰ نفر عراقی کجا بودید، نمیدانم.
درست است، متاسفانه در فیلمهای جنگی که ایران ساخته، عراقیها را ترسو نشان دادهاند (که اصلا اینطور نبود) ما که فرصت برای عقب نشینی نداشتیم، شما ۱۲ نفر چگونه ۷۰۰ نفر را کشتید؟
آقای قاضیپور
مگر جنازهٔ دلاور همزبانتان در همانجا نماند؟ تو که فرصت داشتی ۷۰۰ نفر را بکشی، چرا جنازهٔ آن عزیز بزرگوار را نیاوردی؟
لطفا از این به بعد حتی اگر احساساتی هم شدید، لطفا، لطفا آبروی دیگر رزمندگان ۸ سال دفاع مقدس و پاک را لکهدار نفرمایید.
سپاسگزارم
فراشبند فارس
محمد زمان اکبری
سلام بر نوریزاد- سلام بر شرافت این سرباز زمان جنگ که از گفتن حقیقت ابایی ندارد- دوست عزیز البته خمینی و نوکران او برای گرم نگه داشتن تنور جنگ از این دروغها هر روز در گوساله سامرایی خود ( رادیو و تلویز یون ) می دمیدند و البته خود خمینی و پسر گردن کلفتش احمد و نوه و نتیجه ها و بستگان خمینی و رفسنجانی و خامنه ای هم هرگز در میادین اصلی جنگ نبودند- به قول دکتر مهدی خزعلی——————- پسر خامنه ای یعنی مصطفی در همان 5 روز اول دوره اموزشی کسالت سرما خوردگی پیدا کرد و جیم فنگ زد – پسران رفسنجانی یاسر و مهدی هم مثل پسران عسکر اولادی چند تا عکس یادگاری در قرارگاه ضد خاتم الانبیا گرفتند برای همین روزهای مباد و شاید هم روزهای نبادا- هنوز طنین صدای رادیو عراق ( بخش فارسی ) در گوشم هست که در دی ماه 1365 خطاب به سربازان ایرانی چنین اخطار میکرد – آخرین اخطار به مزدوران خمینی محاصره شده در جزیره ام الرصاص- آخرین اخطار به مزدوران خمینی در جزیره ام الرصاص- تنها راه نجات شما تسلیم شدن و نشان دادن علامت سفید و عرق گیرهای سفید رنگتان است- این آخرین اخطار به شماست- ما در شلمچه بودیم و از فرمانده خود سوال کردیم که رادیو عراق چنین چیزی میگوید- فرمانده که ما خودش را باخته بود با لحنی توهین امیز—-آمیزه به تهدید گفت سرتان به کار خودتان باشد- اینها همه اش مزخرفات دشمن است- ما بزودی در بصره خواهیم بود- بعد از 5 روز که تقریبا هور العظیم و جزیره ام الرصاص جشنواره کوسه ها شده بود و گند داستان در آمد- فرمانده ما گفت بچه ها تمام نقشه ها لو رفته ولی دستور از بالا امده کسی حق ندارد به مرخصی برود تا اینکه کشتار بزرگتر کربلای 5 پیش امد و بسیاری از دوستان بنده شهید و زخمی شدند و تقریبا گروهان ما عاری از نفر شد و در نهایت بعد از تلفات زیاد در کربلای 5 و به چاه مستراح فرستاده شدن شعار جنگ طلبانه خمینی (امسال سال پیروزی و سال نهایی و سرنوشت است ) ما هم به شبه جزیره فاو منتقل شدیم – البته خوشبختانه من در سال 1366 خدمت سربازیم به اتمام رسید و دیگر در جبه های نبرد باطل علیه باطل نبودم ولی بعدها شنیدم همان گروهان بعدی من در فروردین سال 1367 دسته جمعی به دیار باقی شتافتند و ان گروهان هم عاری از نفر شد- البته یاوه گویی ها و مجیز گویی های مهوع و مشمئز کننده سردمدارن جهل و جنایت همانند رفسنجانی و محسن رضایی و رحیم صفوی و دروغهای شاخدار آنها در مورد قهرمان سازی خود و یارانشان تا خدا خدایی می کند به اتمام نخواهد رسید- باشد که روز مجازات نزدیک و بسیار نزدیک است
حسنک رئیسک جمهورک: ایران قهرمان، خدمتگزاران خود را هیچوقت فراموش نخواهد کرد.
مش قاسم: حرفت ۱۰۰ در ۱۰۰ درست. ولاکن، تو و همپالکیات توی اون لیست نیستی.
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
استمداد پدر بهنام ابراهيم زاده از آزاديخواهان جهان براي پشتيباني از بهنام
رحمان ابراهيم زاده ، پدر زنداني سياسي بهنام ابراهيم زاده ، در گفتگو با راديو ندا با اشاره به بيماري بهنام و عدم رسيدگي پزشكي، گفت : ” از همه آزاديخواهان دنيا تقاضا ميكنم كه از بهنام و بهنام ها پشتيباني كنند. ”
http://radio-neda.blogspot.com/2016/03/blog-post_7.html
با سلام . در انتخابات مجلس پنجم در سال 1374 وقتی که بعد از چند روز مرحله به مرحله خواندن اسامی و راه یافته گان شهر تهران به مجلس پنجم که تا نزدیک پایان شمارش آراء جناب آقای کروبی نفر 29 و آقای دانش جعفری نفر 30 بودند ، در آخرین لحظه ورق را برگرداندند و دانش جعفری 30 و جناب کروبی نفر 31 و از مجلس پنجم کلیه اصلاح طلبان حذف گردیدند . فردای آن روز رهبری خیلی مغرورانه در سیما ظاهر شدند و به آقای کروبی و دیگر راه نیافتگان فرمودند : دیدید که مردم شما را قبول ندارند و مردم جناح موردنظر مرا قبول دارند! آقای نوری زاد حال امروز منِ بچه روستایی کم سواد و بی قدرت ، بعد از انتخابات روز 7 اسفند 94 به رهبری نظام ، همان جمله خودِ ایشان را که قبلاً به رقبای خود گفته بودند ، تحویل ایشان میدهم که : دیدید که مردم شهر تهران ، افراد جناح موردِ نظرِ قدرتمند شما را قبول ندارند . علیرغم آنهمه قلع و قمع حریف انتان و مسابقه ای که خود شما هر روز به نوعی ” سوت ” زدید که بچه های این سرزمین هم فهمیدند که سوت و بازی داور به یقین جزء نفرات گروه بازنده است .
آیا ریشهی قوانین زن ستیز حاکم بر کشور، از اسلام نیست؟
جامعه نمیتواند به برابری برسد، مگر اینکه ریشهی مشکلاتش را بشناسد.
مگر نه این است که جامعهی ما بر اساس شریعت بنا نهاده شده است؟
مگر نه اینکه همین شریعت است كه گواهی زن را نصف مرد میداند، آن هم در صورتیکه هیچ مردی پیدا نشد؛ یعنی اگر صدها زن بر امری گواهی دهند و مردی که ناظر همان صحنه است، بر خلاف گفتار زنان گواهی بدهد؛ شهادت او مقبول است.
مگر نه این است که در قتل عمد، بر اساس همین شریعت؛ تنها گواهی دو مرد ملاک است.
آیا بر اساس همین شریعت نیست که دیهی زن نصف مرد است؟
مگر بر اساس همین شریعت نیست که مرد میتواند تا چهار زن و دهها کنیز داشته باشد؟
مگر بر اساس همین شریعت نیست که ارث دختر نصف پسر است؟
من نمیخواهم در اینجا قوانین مردسالار حاکم بر کشورم را بازگو کنم.
هنگامیکه روشنفکران جامعه، بنابه مصالح آنی، در برابر نقد دین موضع میگیرند، و به کسی اجازهی کنکاش در آن را نمیدهند؛ آیا از جامعه انتظار دارید که ریشهی این قوانین را بشناسد؟
اگر به قرآن که منبع تمام این قوانین مردسالار است، مراجعه گردد؛ مشاهده میکنیم که حتی در بحث ازدواج؛ این کتاب هدف از آن را آرامش جنسی مرد میداند.
اگر زنان ما قربانی خشونت خانوادگی میگردند، آیا نباید ریشهی این خشونت را در اسلام جستجو کرد؛ آنجا که قرآن اجازهی زدن زن را در صورت نافرمانی از شوهر، به او میدهد؟
ما از یک سو خواهان برابری جنسیتی هستیم و از سوئی دیگر دینی که به صراحت میگوید؛” مرد قیم زن است زیرا الله برخی ها را بر برخی دیگر برتری داده است”؛ را عقیدهی خویش میدانیم.
حکیم ابوبکر محمد ابن ذکریای رازی در مورد خلفا و علمای مذهبی[باصطلاح امروز روحانیون]، می گوید:
در طی روزگاران با مذهب خود الفت گرفته اند و با مرور ایام این حال عادت ایشان گشته است. اینان با ریش های بلند که در صدر مجالس می نشینند مغرور گشته اند، همانا که حلقوم خود را با گفتن خرافات و اکاذیب پاره می کنند… چنین می گویند: حدثنا فلان عن فلان… از راه دروغ و بهتان ها روایات نقیض با هم را می گویند. یکی از این اخبار خبر خلق قرآن است و دیگری نقض می کند. اینان را درازی ریش تیوس (بز نر) و سفیدی لباس شنوندگان که از اطراف ایشان جمع می شوند مغرور کرده است. چه کسانی؟ ضعیفان از مردان و زنان و کودکان، در طول مدت طبیعت و عادت اینگونه مردم شده است. مناظره محمد زکریای رازی با ابوحاتم رازی. ص:68.
محمد رازی همچنین، همسو بودن و بی ارزش بودن روایات مسلمانان پیرامون معجزات محمد بن عبدالله را چنین نقد میکند: آثار و نشانه های نبوت محمد را یکی ، دو تا، سه تا نفر نقل کرده اند… و جایز است که این دو سه نفر از همدیگر نقل کرده باشند.
همان منبع. ص:346.
نیز در باره قرآن گوید: شما ادعا میکنید که معجزه معتبر و در دسترس وجود دارد، برای نمونه، قرآن. میگویید: «هرکس آنرا انکار میکند، یکی همانند آن بیاورد.» هر آینه، ما بایست یکهزار مشابه تولید کنیم، از آثار سخنوران شیوا و شاعران دلیر، که بسیار بیشتر و بگونه مناسب جمله بندی شده اند و دارای ساختار بسیار فشرده و رسا هستند. آنها معنی را بهتر میرسانند و دارای وزن و قافیه و نثر و نظم بهتر هستند. … بخدا آنچه شما میگویید ما را گیج و متحیر میکند! شما درباره چیزی صحبت میکنید که بازگوکننده اساطیر باستانی است، و در عین حال پر از تناقضات است و دارای هیچ اطلاعات سودمند یا توضیحی نیست. سپس میگویید : «چیزی شبیه به آن بیاورید؟!»
Jennifer Michael Hecht, «Doubt: A History: The Great Doubters and Their Legacy of Innovation from Socrates and Jesus to Thomas Jefferson and Emily Dickinson», pg. 227-230. (به نقل از مناظره محمد زکریای رازی با ابوحاتم رازی. ص:426.)
رازی می افزاید: اگر واجب باشد که کتابی از جانب خداوند بر مردم حجت باشد، آن کتب اصول هندسه و مجسطی است. که آدمی را به معرفت و حرکات فلک و کواکب می رساند. مانند کتب منطق و کتب طب که در آن مصلحت بدنهای مردم است. اولی است که حجت باشند و از چیزی که نه نفعی دارد و نه زیانی، و نه امر پوشیده ای را کشف می کند.
مناظره محمد زکریای رازی با ابوحاتم رازی. ص:427.
چه کسی عاجز است از تالیف خرافات بدون بیان و برهان، مگر ادعاهایی که این حجت است و این بابی است که هر گاه خصم چنین ادعاها کند، ما تسلیم می شویم و او را ترک می گوییم، چرا که وی را غفلت گرفته است و مستی هوی. با اینکه ما افضل از قرآن را می توانیم بیاوریم، از انواع اشعار خوب، و خطبه های بلیغ و رساله های بدیع، از آن انواع که فصیح تر و طلیق تر، و مسجع تر از آن باشد. اما تفاضل کلام بر کلام و یا کتابی دیگر از جهات بسیاری است که در آن منافع فراوان باشد و در قرآن از این باب چیزی نیست، و این گفتیم از باب کلام است. و قران از تمام آنچه که گفتیم خالی است و چیزی ندارد.
همان. ص:428.
بما خبر دهید، کی و کجا؟ امامان شما دلالت و راهنمایی کرده اند که چگونه بین غذاها و سموم تفاوت بگذاریم؟ کجا از کار کرد، داروها بما خبر داده اند؟ از ائمه خودتان: بما یک ورق نشان دهید، همانطوری که از بقراط و جالینوس هزارها ورق، نه یکی دو تا نقل شده است که برای مردم نافع است، بما چیزی نشان دهید از علومی که از حرکات فلک و علل این حرکات از یکی امامان شما نقل شده باشد، یا مطلبی از طبایع لطیفه و ظریف مانند هندسه و یا غیر اینها از امور مربوط به لغات که قبلا معلوم نباشد و پیشوایان شما ان را اختراع کرده باشند.
همان. ص:532.
شایان ذکر است در همین دوران معاصر، برخی از شیعیان، [با تعمد در کتمان و انکار برخی آثار وی]، سعی کرده اند زکریای رازی را فردی دیندار و حتی شیعه اثنی عشری! معرفی کنند و او را از باورهای دین ستیزانه تبرئه کنند. از جمله این افراد عبدالله نعمه (نویسنده کتاب فلاسفه شیعه) و مرتضی مطهری هستند.
یا سپاس بامید رهایی ایران و ایرانی از شر آخوندیسم.
سالم و پایدار بمانی نوری زاد بزرگ.
با سلام بر سید مرتصی بسیار عزیز و با تشکر از توضییح خوبتان.
1- خود جنابعالی در همین مطلب کوتاه به عدم قطعیت و مبهم بودن زمان فوت و مکان و همچنین دلائل این موضوغ اشاره فرمودید. اگر بیشتر کنکاش کنید موارد دیگری هم هست. برای مثال این مطلب که ایشان با رشادت و قامت بر افراشته و قدمهای محکم به مسجد مدینه میروند و در کمال صحت و سلامت آن نطق مجکم را بیان میکند چه تناسبی به آن حمله خونین منجر به سقط جنین دارد که حداقل باید ایشان را مدت زیادی در بستر بیماری قرار میداد؟
2- اما در مورد عدم هماهنگی صاحبنظران برای مثال مرحوم دکتر شهیدی قادل به این قضیه نبود که حمله ای به این شکل صورت گرفته. اما آنهائی هم که انرا نقل کرده اند بطور عمده از یک منبع هست . شما نه در نهج البلاغه و نه گفتار امامان شیعه اشاره ای به این فاجعه نمی یابید.
3- در مورد قرائن شما چگونه می توانید بپذیرید که در روز روشن و در مقابل چشم صحابی رسول و انهم یکی دو روز بعد از رحلت ایشان و در مقابل چشمان امام علی و فرزندانش چنین بلائی را بر سر دختر پیامبر بیاورند ؟ اصلا با هر حسابی این گزارش میتواند درست باشد؟
4- تمام تعدی به ایشان بحثش در مورد فدک هست و من حتی در منابع اهل تسنن هم دیده ام که از این تصمیم ابوبکر انتقاد کرده اند. برابر برخی گزارشات عمر این ملک را به امام علی عودت داد ولی ظاهرا برخی اختلافات خانوادکی با عباس عموی پیامبر مانع اجرای آن شد.
5- به هر حال شما بفرمائید ارتباط این موضوع با اصل مسلمانی چیست؟ امروز همین ماجرای پر از ابهام شده هست هویت شیعه و عامل دشمنی با اهل سنت و در نتیجه خونریزی های مکرر. شما حتما از کیفیت عید الزهرا مطلع هستید که دلیل رواجش هم همین ماجر ا هست.
6- شما میفرمادید که یکی از ضایعات دیگر انکار حق ولایت امام علی هست. خوب واقعا این جه استدلالی هست؟ الان 75% مسلمانان جهان جنین ولایتی را قائل نبیستند و در داخل خود شیعیان هم کیفیت این ولایت مورد بحث و کفتکو هست. آیا برای اینهم باید عزاداریهای جدید راه بیندازیم؟
7- بنده عرضم این هست که این مسائل آن میزان دارای اهمیت نیست و من با شناختی که از روشن بینی آن بانوی بزرگوار دارم فکر نمی کنم خود ایشان اصلا راضی به این وضغیت باشند.
حالا میبنید خطاب قرار دان شما جه لطفی دارد!
با سپاس از حوصله و سعه صدر جنابعالی
سلام بر باصفای گرامی
ببینید جناب باصفا شما از دوستان خوب من در این سایت هستید و مودبانه می نویسید و مثل مزدک و کاوه و ناشناس ها و آشناس ها و اسمهای متفاوت دیگر گفتارتان هجومی و توهین آمیز نیست ،چیزی که هست و صریحا باید بگویم این است که روش بحث شما روش علمی دقیق نیست ،در کامنت قبل هم گفتم در اینگونه بحث ها اکتفاء به کلی گویی و ظنیات کافی نیست ،بحث فعلی یک بحث ماهیتا تاریخی است ،و در تحلیل تاریخ مکتوب یکی باید بر اسناد تاریخی دقیق موافق و مخالف اشراف داشت و به آن ارجاع داد ،دیگر اینکه تحلیل باید بر متون آن اسناد معتبر تاریخی استوار باشد ،در واقع حتی اگر شما در صدد نفی گزاره های تحلیلی یا خبری من هم باشید باید بطور مستدل و مستند به آنها بپردازید نه اینکه اکتفاء به ابداء احتمالات و ظنیاتی کنید که مستند آن گنگ یا غیر مشخص است ،فی المثل در مورد ابهام یا چند قولی بودن مکان یا زمان وفات دخت گرامی پیامبر من توضیحاتی دادم و گفتم که ابهام در تاریخ وقایع مکتوب همه جا وجود داشته و دارد و اختصاصی به تاریخ مذهب و درون مایه های مذهبی هم ندارد ،این نتیجه قهری فواصل زمانی دور و دراز است چیزی که هست این است که باید ببینیم اینگونه مسائل تا چه حد در تحلیل های دیگر ما از تواریخ دور موثر است ،و نکته دیگر اینکه من توضیح دادم که مراسم کفن و دفن و تجهیز آن بانو بتوصیه خود آنحضرت شبانه و پنهانی بوده است و خواست ایشان عدم حضور کسانی بوده است که در تضییع حق ایشان و حق علی علیه السلام نقش داشتند و این خود می تواند حاوی نکته ای سیاسی و پیامی تاریخی باشد. اینکه مقبره ایشان در بیت ایشان باشد یا در بقیع باشد یا بین قبر پیامبر و منبر ایشان باشد بنظر من عمدتا ناشی از تعمد در پنهانی بودن مراسم تجهیز باشد ،البته معقولتر بنظر می رسد که در بقیع یا بیت خودشان باشد ،همینطور زمان وفات بنابر دو روایت تاریخی 75 روز و 95 روز پس از ضایعه وفات پیامبر بوده است ،بنظر من این ابهام در نقل ها و آن تحلیلی که من در شبانه بودن مراسم تجهیز عرض کردم ،نمی تواند نقش مهمی در امکان نفی تاریخی توهین و هتاکی داشته باشد که بشهادت تاریخ واقع شده است ،در واقع این استدلال شما که چون زمان وفات و مکان دفن ایشان دو سه قولی است پس ما با تکیه بر ظنون خود اصل حادثه لطمه و سقط یک جنین را انکار کنیم بنظر من تحلیل تاریخی درستی نیست.همینطور مساله قامت برافراشته و سخنرانی در مسجد نیز تمسک به ظنی است که کارساز نیست ،زیرا ممکن هست اولا آن حضور در مسجد و اعتراض پیش از حادثه مورد بحث باشد ،و ثانیا فرضا اگر بعد از آن هم باشد چه استبعادی دارد؟ کسی ضربه و لطمه خورده است و رنجور است و بمسجد می رود و سخنانی به اعتراض می گوید ما که نگفتیم فاطمه سلام الله علیها بلافاصله پس از آن فشار یا ضربه و سقط جنین وفات یافت،چیزی که از تاریخ پیداست این است که آنحضرت پس از دفن پیامبر و ماجرای سقیفه 75 یا 95 روز زنده بود و در اثر رنج ها و آلام روحی و لطمه و نقاهت بیمار شد و وفات یافت .پس هم اینکه خطبه پیش از لطمه باشد امر محتملی است ،و هم ممکن است بین آن لطمه و خطبه در فرض تاخر فاصله ای باشد ،مقصود من این است که شما با تکیه بر اینگونه ابهامات و کلی گویی بدون تمسک بمتن تاریخ نمی توانید وقوع حادثه دیگری را انکار کنید.
در مورد صاحبنظران ،اینکه گفتم روش شما در تحلیل تاریخ روش علمی لازم نیست مقصودم تنقیص نبوده و نیست ،من می گویم بسیاری از مورخین عامه و خاصه و روایات تاریخی فریقین حاکی از وقوع چنین حادثه ایست ،و شما اگر صاحبنظری را می شناسید که منکر چنین مساله ای باشد آنرا مشخصا مطرح و آدرس و محتوای مطالب او را بیان کنید و بر آن احتجاج کنید ،شما فقط نام یکی از مورخان محترم را میاورید ،بحث من این نیست که کی به چه چیزی معتقد است ،بحث من اسناد و استناد و بیان مستدل است ،البته مرحوم آقای سید جعفر شهیدی از اساتید محترم حوزه و دانشگاه و تحلیل گر تاریخ بوده است ،بحث ما اما بحث مستدل تاریخی است نه نام ها و اشخاص ،من نمیدانم مقصود شما از ایشان کدام کتاب و استدلال ایشان است ،من همه کتابهای ایشان را در اختیار ندارم ،از جمله کتاب تاریخ زندگی فاطمه علیها سلام ،اما احتمال می دهم مقصود شما این کتاب باشد ،می گویم روش علمی تحلیل تاریخ و نقل اقوال این است که کلی گویی نکنیم ،و اگر قولی بکسی اسناد می دهیم ،اشاره کلی به آن قول سند استدلال ما نیست ،شما نظر مرحوم شهیدی را مستند نقل کنید و استدلال ایشان را نیز ،من آنرا بررسی و تحلیل می کنم .
——————————-
شما می گویید :””اما آنهائی هم که انرا نقل کرده اند بطور عمده از یک منبع هست”.
(پایان)
این یک ادعای نادرست است ،شما از کجا اقدام بچنین حکمی می کنید؟ آیا رفته اید اسناد تاریخی ،یعقوبی و مسعودی و طبری و ذهبی و ابن ابی شیبه و صفدی و عقد الفرید و ابن قتیبه و بلاذری و ابن ابی الحدید دیگران را یک یک واکاوی کرده اید و همه اسناد را متحد یافته اید؟! اگر چنین تتبعی کرده اید بر شما لازم است آنها را بیان و مقایسه کنید ،و اگر چنین زحمتی نکشیده اید که گمان من نیز چنین است ،بقاعده علمی حق چنین ادعایی ندارید.
——————————
گفته اید :” شما نه در نهج البلاغه و نه گفتار امامان شیعه اشاره ای به این فاجعه نمی یابید”.
(پایان)
عجب فرمایشی می کنید،من که اصلا از اول بحث بنا را بروش جدلی بر اسناد و مدارک تاریخی حدیثی اهل سنت گذاشتم و برخی از آنها را در جوابیه به سوال کامنت گذار مفتخر به کفر ارائه کردم و منابع تاریخی حدیثی شیعه را کنار گذاشتم ،خواستم ایراد نشود که اینها دعاوی گزاف شیعیان است ،در مورد نهج البلاغه ،بارها عرض شد که کتاب نهج البلاغه تالیف علی علیه السلام نیست ،این کتاب بخشی از مجموعه سخنان کوتاه و بلند و نامه هایی است که از آنحضرت صادر شده و در منابع تاریخی پیش از سید رضی وجود دارد ،کاری که سید رضی علیه الرحمه که از ادیبان بزرگ بوده است این بوده است که این خطبه ها و سخنان و نامه ها را گزینش ادبی کرده است ،یعنی آنچه که بنظر او دارای محسنات ادبی بوده است جمع آوری کرده است ،بنابر این نهج البلاغه همه سخنان علی نیست ،فرض کنید در نهج البلاغه اشاره صریحی بر این ماجرا نباشد ،در روایات دیگر ماثور از اهلبیت علیهم السلام فراوان در این مورد هست که من الان نیازی به بسط آنها نمی بینم اگر خواستید بگویید مستند کنم اما در کتابهایی نظیر بحار الانوار و کافی و کتب شیخ طوسی و مفید و صدوق این معنا فراوان وجود دارد،از شما انتظار می رود در خصوص جزء جزء مطالبی که می نویسید دقیق باشید و هر سخنی را ابراز نکنید.
—————————————
اینکه می گویید :”در مورد قرائن شما چگونه می توانید بپذیرید که در روز روشن و در مقابل چشم صحابی رسول و انهم یکی دو روز بعد از رحلت ایشان و در مقابل چشمان امام علی و فرزندانش چنین بلائی را بر سر دختر پیامبر بیاورند ؟ اصلا با هر حسابی این گزارش میتواند درست باشد؟”
(پایان)
سخن عجیبی است ، می دانید که در وقوع این مناسبات روز روشن و شب تاریک چندان دخالتی ندارند ،در تعارضی که در خصوص قدرت ،و اقتناء آن و بنا بر تضییع حق فاطمه و علی ،محور اصلی همیشگی تاریخی همان دستیابی بر منابع قدرت و لوازم آن است ،نه شب و روز و پیش چشم این و آن ،شما استبعاد می کنید که چطور جلوی چشم صحابه چنین کنند در حالیکه خود برخی صحابه و عاملان آنها که همه از صحابه بوده اند مسبب این ماجرا بوده اند! در حالیکه علی و خویشان نزدیک پیامبر مشغول تجهیز پیکر رسول الله بودند مگر همین صحابه به سقیفه نرفتند و مسائلی ترتیب دادند؟ بمن بگویید مراسم تغسیل و تکفین و نماز و تدفین یک جنازه مگر قاعدتا چقدر طول می کشد که آنها مهلت ندادند که این عمل انجام شود بعد بسقیفه بروند و با حضور علی و خویشاوندان اصلی پیامبر به شور بنشینند؟! آن قرائنی که در تاریخ باید بر آنها تامل کرد اینهاست جناب باصفا ،نه اینکه زمان وفات فاطمه شب بود یا روز و مکان دفن او بیت او بود یا بقیع.بنابر این شما استعجاب نکنید ،آری صحابه یا عمال صحابه در روز روشن می آیند و در حالیکه علی و خواص یاران او مثل عمار و زبیر و دیگران در منزل مشغول رایزنی در مورد بیعت با ابی بکرند ،درب خانه فاطمه را بکوبند و او را تهدید و مضروب کنند یا مطابق برخی نقل ها درب را بسوزانند و با لطمه قنفذ یا عمر او را پشت درب مضروب کنند و جنین او را ساقط کنند ،شما همینطور ذهنی به استبعاد و تحلیل نپردازید ،به متن تاریخ شیعه و سنی مراجعه کنید.
————————————–
شما گفته اید :
“”تمام تعدی به ایشان بحثش در مورد فدک هست و من حتی در منابع اهل تسنن هم دیده ام که از این تصمیم ابوبکر انتقاد کرده اند. برابر برخی گزارشات عمر این ملک را به امام علی عودت داد ولی ظاهرا برخی اختلافات خانوادکی با عباس عموی پیامبر مانع اجرای آن شد””.
(پایان)
این مطالب نیز همه کلیات غیر مستند فارغ از جمع بندی تاریخ است ،البته بخشی از نزاع فاطمه با آنها در مورد حق فدک بود ،لکن به دو خطبه مربوط به ایشان که یکی در مسجد و دیگری در بستر بیماری با زنانی از قریش که به عیادت ایشان آمده بودند ایراد شده است مراجعه کنید ،در هردو خطبه بسیار از فضایل و مناقب و سابقه شوهر خود علی گفته است ،آیا براستی استیفاء حق و املاک فدک نیازمند به بیان پیشینه و فضایل علی دارد؟! پیداست که چنین نیست.
شما باز “کلی” از گزارشاتی یاد می کنید مطابق آنها عمر فدک را عودت داد،این گزارشات را لطفا مستند کنید ،اما بگویم که گزارشات فراوانی هم هست که بعکس ابوبکر در این ماجرا منفعل بود و بعد از فاطمه هم ابراز پشیمانی می کرد و آنکه منبع تشدید خشونت و ممانعت از ایفاء حق فاطمه بود خلیفه ثانی بود ،اما در هر حال این گزارشات نافی تضییع حق فاطمه و علی نیست ،بالاخره غصب کردند یا نکردند؟ اما این ادعای کلی که اختلافات با عباس مانع شد ،لطفا باز کلی نگویید ،گزارشات خود را مستند کنید و توضیح دهید اختلاف خانوادگی بین عباس و کی؟ و آن اختلافات چه بوده است؟
———————————————
نوشتید :
“به هر حال شما بفرمائید ارتباط این موضوع با اصل مسلمانی چیست؟ امروز همین ماجرای پر از ابهام شده هست هویت شیعه و عامل دشمنی با اهل سنت و در نتیجه خونریزی های مکرر. شما حتما از کیفیت عید الزهرا مطلع هستید که دلیل رواجش هم همین ماجر ا هست”.
(پایان)
من چیزی در مورد ارتباط مسلمانی با این ماجراها نگفتم ،همه مسلمان باشند و هستند ،لکن آیا تاریخ صدر اسلام و نزاعی که پس از پیامبر در امر فدک و ولایت مسلمین پیش آمد قابل نقد و تحلیل نیست؟
در مورد ابهام ،اگر ابهام آفرینی نشود مساله با اتکاء به کتب فریقین شفاف است ،حق ولایت منصوص علی علیه السلام و فدک بعنوان نمادی سیاسی مسلما تضییع شده است ،البته اصل رخداد تاریخی به گذشته تعلق دارد ،لکن تعلق به گذشته مانع از تمایز هویتی نیست ،بحث دشمنی و خونریزی مطرح و مطلوب نیست ، بارها گفته ام امروز شیعه و سنی علیرغم تفاوت تحلیل و نظر کلامی تاریخی می توانند وحدت هویتی مسلمانی خود برابر جهان خارج از اسلام را حفظ کنند و بر هویت های مشترک تاکید کنند ،و نزاع کلامی و تحلیل تاریخ نباید منشا تفرقه بین مسلمانان باشد ،و تقریب مذاهب بروشی که مرحوم آیت الله العظمی بروجردی و پس از آن مرحوم آیت الله خمینی بر آن تاکید داشتند باید در جهت وحدت برابر دشمنان اسلام و اشتراک منافع
،امر شایسته و بایسته است.
من چنانکه گفتم با نقد عملکرد صحابه و خلفاء موافقم چنانکه با مراسم تعزیه دختر بزرگوار پیامبر ،اما اینکه در مورد مرگ شخصی مربوط به هزار سال قبل شادی کنیم و احیانا به اموری خلاف شرع و اخلاق دست زنیم ،موافق نیستم و همیشه در بحث های داخلی با مرتبطان گفته ام ،البته الان هم خصوصا پس از انقلاب بسفارش بزرگانی مثل مرحوم امام خمینی و آیت الله منتظری و برخی بزرگان دیگر بسیار کاهش یافته است ،در عین حال فراموش نکنید که موضوع بحث ما واقعه صدر اسلام است و هر چیزی را باید بجای خود بررسی کرد.اینکه عید الزهراء مطلوب است یا نامطلوب یک بحث است ،اینکه بسبب عمل نادرست اشخاصی واقعه تاریخی را انکار کنیم مساله دیگری است.
—————————————————-
“”شما میفرمادید که یکی از ضایعات دیگر انکار حق ولایت امام علی هست. خوب واقعا این جه استدلالی هست؟ الان 75% مسلمانان جهان جنین ولایتی را قائل نبیستند و در داخل خود شیعیان هم کیفیت این ولایت مورد بحث و کفتکو هست. آیا برای اینهم باید عزاداریهای جدید راه بیندازیم؟””.
(پایان)
نمیدانم مفصود شما از چه استدلالی است چیست،اینجا استدلالی در این زمینه مطرح نشد ،بحث ما در مورد هتک بین فاطمه و لطمه به ایشان بود ،میزان حق و باطل عقائد و آراء کلامی ،مذهبی ،تاریخی درصد یا تعداد گروندگان نیست ،بحث بحث کلامی ،تاریخی است و روش استنتاج در آن متکی بر کتاب و سنت و عقل است،نه عزاداری لازم نیست راه بیندازیم ،می توان بحث های کلامی حدیثی تاریخی درون دینی کرد برای فهم آنچه که مورد نظر خدا و رسول بوده است ،اما اینکه امروزه در مناسبات بین مسلمانان چه باید کرد ،بحث دیگری است،یک نکته ای را هم توجه کنید که عزاداری چه در مورد سید الشهداء و چه در مورد دیگر بزرگان دین اولا تعبدی درون دینی و متکی به نصوص پیامبر و امامان شیعه است ،و ثانیا امری استحبابی و غیر الزامی است،و عزاداری کردن لزوما بمعنای هتک و توهین دیگران نیست ،شما چه مشکلی با عزا داری دارید؟ اگر علائق درون دینی وجود داشته باشد چنین چیزی هست.
—————————————————-
“بنده عرضم این هست که این مسائل آن میزان دارای اهمیت نیست و من با شناختی که از روشن بینی آن بانوی بزرگوار دارم فکر نمی کنم خود ایشان اصلا راضی به این وضغیت باشند”.
(پایان)
این نظر شماست و محترم است ،مقصود از این مسائل اگر وقایع فجیع رخداده در مورد دختر پیامبر باشد برای کسی که وابسته به این شریعت باشد نمی شود کم اهمیت باشد یا آنرا مورد نقد و تحلیل تاریخی کلامی قرار ندهد،و مساله اقامه عزا فی نفسه امری استحبابی و غیر الزامی است ،مقصودتان از این وضعیت روشن نیست ،اگر مقصود عزاداری و تاثر و برگیری توشه از سیره و سخنان آن بزرگواران است ،این عدم رضایت از کجا معلوم ماست؟
——————————————-
“حالا میبنید خطاب قرار دان شما جه لطفی دارد!”
مقصودتان از لطف داشتن این است که شما کلی و کوتاه مسائلی را ابراز کنید و مرا بزحمت مطالعه و تایپ بیندازید؟! البته این شوخی بود.
موفق باشید
سيد مرتضاى گرامى
منظور من از بديهى، افتادن در وادى بحث هاى فلسفى مطلوب شما نبود. منظورم از بديهى واقعياتى است كه نسل ما به چشم ديده و به گوش شنيده است و از فرط آشكار بودن احتياج به دليل آوردن ندارد. االبته در اوصاع و احوال امروز ما، دستهاى قدرتمندى آنچنان بطور سيستماتيك روى حقيقت را مى پوشانند و رد پا ها را محو مى كنند كه براى نشان دادن بديهيات به آنها كه وانمود مى كنند نمى دانند، بايد دنبال دليل و مدركهاى معدوم شده گشت.
من سخنرانى ايشان را به ياددارم بخصوص آنكه با اعلام ارتداد جبهه ملى همراه بود و با آن سخنرانى بود كه چهره راستين اسلام را شناختم و فهميدم اسلامى كه به ارث برده ام تفكرى است كه براى اقناع منتقدين فكرى اش جز نابود كردن آنها راهكارى ندارد و اسلامى كه على شريعتى به آن رنگ و و لعاب امروزى زده بود، چيزى نبود جز چاره جويى يك ذهن مؤمن به دنبال دستاويزى براى به روز بودن و عقب نماندن از ايدئولوژى مبارزاتى گروههاى چپ، كه سوسياليسم را با ايمان خود در هم آميخته و به كام تشنه جوانان ريخته بود .
آن سخنرانى و دريافت فلسفهء ارتداد يكى از مهمترين عامل در آزاد كردن روح و فكر من از تعبد و يك ايمان بى دليل بود.
من از اين بابت به امام خمينى بسيار مديونم.
پس از ان سخنرانى به ياد دارم كه جمله اگر سى و پنج ميليون …..الخ كه بيانگر يك ديكتاتورىِ فردى آشكار بود ( براى همين، پس از آنكه كاركردش را در حذف مخالفين انجام داد امروزه با لاپوشانى و سانسورانكار مى شود) دربين مردم بحث بر انگيز شد كه البته پچ پچ مردم ترسخورده و مرعوب از خشونتهاى عريان در آن فضاى رعب و وحشت و سركوب، در نطفه خفه شد.
اصرارى ندارم كه حرف مرا بپذيريد. شما در بحث به دنبال كشف حقيقت نيستيد بلكه مى خواهيد به هر قيمت حكومتى را كه با تكيه بر باورهاى موروثى تان تيشه به ريشه اين كشور و مردمش مى زند، تطهير و مستدام كنيد و واقعيت و حقيقت را به راحتى در پاى باورهاى خود ذبح مى كنيد.
در باره فايل صوتى آيت الله مطهرى ديديم كه ابتدا قاطعانه آن را تكذيب كرديد و سپس هنگامى كه در مقابل مدرك غير قابل انكار، با اكراه مجبور به پذيرش شديد، مسأله اى را كه ابتدا بسيار جدى و بصورت شديداللحنى تكذيب كرده و بخاطر ان طرف مقابل را با صفاتى چون ساده دل، ساده لوح و فريب خورده توسط كلاشان و فريبكاران نواخته بوديد، بسيار ناچيز و بى اهميت جلوه مى دهيد و با گفتن :” خوب اگر هم واقعاً اين را گفته باشد من با آن موافق نيستم”، تازه طلبكار هم مى شويد و ممكنست براى اثبات بى اهميت و ناچيز بودن موضوع، ناگهان ماسك شوخ طبعى به چهره بزنيد و طرف صحبتتان رابا شوخى ناپسند و نابجايى نيز بدرقه كنيد مانند: ” از بحث با شما بهره مند شدم (البته اگر دم دست شما بودم شاید از نیشگونی هم بهره مند می شدم!)”
شما نقل قول كنندگان را ” افراد ضد انقلاب ،یا استحاله شدگان و پشیمان شدگان ” ناميده ايد. سى و هفت سال پس از انقلاب، انتساب صفت تاريخ گذشته و پوسيدهء “ضد انقلاب” به منتقدين، تاسف مرا برانگيخت. اما در باره استحاله شدگان و پشيمان شدگان، استحاله از يك تفكر به تفكر ديگر و پشيمانى را عين شعور، و از خصوصيات ممتازى مى دانم كه انسان را بر حيوانات برترى مى دهد. ماندن بر يك نوع تفكر و نگاه و تغيير نكردن و پشيمان نشدن از اشتباه مايه مباهات نيست بلكه نشانه ايستايى، جمود و ركود است.
اما در بارهء اينكه آقاى نوريزاد شايعات بى اساس را كه در محاكم قضايى به اثبات نرسيده در سايت خودشان منعكس كرده اند و اينكه نوشته من دفاع هيجانى و متعصبانه از آقاى نوريزاد و ” توجیه رفتارهای غیر عقلائی، خلاف اصول اخلاقی ،قضائی و خبر رسانی ” است. آيا كامنت اول اين پست را از آرتين گرامى خوانده ايد و آيا معتقديد كه گفتهء آقاى منتظرى به آقاى خمينى نيز مصداق شايعه پراكنى بى اساس بوده است؟ با توجه به اينكه اتهاماتى كه ايشان به نظام وارد كردند در هيچ محكمه اى به اثبات نرسيده بوده است : ” آیا میدانید که جنایاتی در زندانهای جمهوری اسلامی بنام اسلام در حال وقوعند که شبیه آن در رژیم منحوس شاه هرگز دیده نشد؟ آیا میدانید که تعداد زیادی از زندانیها تحت شکنجه توسط بازجویانشان کشته شدهاند؟ آیا میدانید که در زندان مشهد، حدود ۲۵ دختر بخاطر آنچه بر آنها رفته بود مجبور به درآوردن تخمدان یا رحم شدند؟ آیا میدانید که در برخی زندانهای جمهوری اسلامی دختران جوان به زور مورد تجاوز قرار می گيرند؟”
سيد مرتضاى گرامى. آيا فهم اين نكته سخت است كه در يك نظام ديكتاتورى و فضاى بسته رسانه اى، جنايات حكومت و وابستگان و تئوريسين هاى قدرت در هيچ محكمه منصفانه اى قابل طرح و اثبات نيست؟
بله در نظام هاى سكولار و قانون مدار با رسانه هاى آزاد، طرح و انتشار اتهام قبل از اثبات جرم، مستوجب پيگيرى قضايى است. اما مقايسه اين نظام با نظامهاى سكولار قياس مع الفارق است.
به من توصيه كرده ايد كه هيجانى و متعصبانه از آقاى نوريزاد دفاع نكنم. من در هيچ زمينه اى تعصب ندارم. كسى تعصب دارد كه باورهايش را ماورائى، مقدس، خلل ناپذير و ابدى بداند. نحوه گفتگو و استدلال هر يك از ما نشان مى دهد كه چه كسى متعصب است و چه كسى همواره بجاى پيمودن راه راست خرد و منطق در تلاش است كه راه راست را بسوى باور هاى متصلب خود كج كند.
قبلاً هم مرا از تشجيع آقاى نوريزاد برحذر داشته بوديد. سيد مرتضاى گرامى. آقاى نوريزاد نه به دفاع امثال من نياز دارد نه به تشجيع از طرف امثال من. ايشان جانش را كف دستش گرفته است و چوبه دارش را بر پشتش حمل مى كند و كارش مدتهاست از اين حرفها گذشته است.
آنیتای گرامی
من در این بحث شما نکته تازه ای در خصوص مطلب مورد بحث ندیدم ،جز اینکه به نکات فرعی و تبلیغاتی دیگری پرداخته اید که موضوع بحث نبود ،همینطور نبش قبر قطعه قطعه بحث هایی که سابقا کرده ایم.
در مورد بداهت سخنی نمی گویم ،شما همچنان بدگمانی هایی را حفظ می کنید ،غرض من این بود که مسائلی اینچنین اتصافی به بداهت ندارند نه بداهت عرفی و نه بداهت عقلی.بگذریم.
شما می گویید من سخنرانی ایشان در مورد جبهه ملی را “بیاد دارم”! من هم اجمالا همه سخنرانی های ایشان را بیاد دارم، اما دوست من ،بحث ما بر سر اسناد و استناد دقیق است ،از شما بعنوان یک فرد دانشگاه رفته بسیار بعید است که من اصل یک سخنرانی (در مورد ارتداد جبهه ملی) را با تاریخ و عنوان و آدرس دقیق پیش روی شما می گذارم و حتی جملات مورد نظر را نقل و تحلیل می کنم ،آنگاه شما قلم بدست می گیرید و می گویید :بیاد دارم.این یک تهمت بزرگ است که سخنرانی یک شخصیت بزرگ که در منابع گوناگون موافق و مخالف نقل شده را مصداق تحریف انگاشته و دیگران را به دستکاری در آن متهم می کنید .
ببینید اینکه من مایل به گفتگو با شما نیستم یا می گویم روی احساسات و تعصب مطلب می نویسید و در مواردی اخلاقیات را زیر پا می گذارید نکته اش همین طرز نوشتن شماست ، اینجا بحث ما بحث باور موروثی نبود،در واقع بحث ما برعکس یک بحث موضوعی بود نه حکمی ،اینکه آیا سخن معروف اسناد داده شده به آیت الله خمینی از ایشان صادر شده است یا نه؟ و اینکه محکمات و متشابهات سخن ایشان تحلیلا چیست ،بعد شما بحث را می برید به باور های موروثی و بمن توهین می کنید و می گویید بدنبال واقع نیستم ،واقع و حقیقت اینجا پیش داوری من و شما نیست ،زیرا اینجا بحث بحث موضوعی است ،اینکه شواهد و اسناد و تحلیل ها موید ادعایی دروغ هست یا نیست ،اگر شما جازمید که جمله مزبور در سخنرانی مربوط به جبهه ملی بوده است ،و مصب آن همین است که می پندارید ،این سخنرانی در بسیاری از کتب و مجلات و فضای نت هست ،و مخالفان ایشان از جبهه ملی و دیگران هم آنرا روی انگیزه های خود نقل کرده اند اینجا دیگر از شمای تحصیل کرده مسموع نیست که بنشینید با توهمات و تخیلات پیش ساخته ذهنی خود همه را متهم به دستکاری در یک سخنرانی کنید ،من حتی گفتم جمله مورد نظر شما در هردو سخنرانی هست ،هم آنکه جناب نوریزاد به آن اشاره کرد و هم آنکه شما تکمیل کردید ،این سخنرانی در نرم افزار و در سایر منابع هست ،عرض من این بود که صدر و ذیل این کلام مشتمل بر دروغ و تهمتی که شما بدنبال وصل کردن آن به یک شخصیت بزرگ جهانی هستید نیست ،دیگر آنرا تکرار نمی کنم زیرا شما لابد چون بدنبال حقیقتید و هیچ تعصبی در خویش نمی یابید آنرا نخواهید پذیرفت.
در مورد نوار سخنان مرحوم مطهری هرچند با اینکه من بعد تحقیق کردم و انصاف دادم ، تلاش شما در این بحثی که بجایی نرسیده اید فقط نبش قبر آن بحث و مصادره آن بنفع خویش است اما توضیح من این است که ،برای من آن ویدئوی یوتیوب ابتدائا “مدرک غیر قابل انکار” نبود ،بدو دلیل :1- عدم وجود آن سخنان در نرم افزار آثار ایشان – 2- وجود تکنولوژی یا تکنیک جعل و تقلید صوت.روی این جهت انکار من از ابتدا انکار معلق بود ،من آنجا گفتم اصل اینکه عقل انسان تبعیت مطلق و غیر عقلائی از آباء و اجداد را قبیح می داند در سخن ایشان سخن درستی بوده است ،اما تعبیرات به آن صورت از ایشان را مستبعد دانستم ،تا آنکه اصل صدور سخن محرز شد (بجهت تصدیق فرزندان ایشان) ،بعد هم چند بار این مطلب را بیان کردم ،نمیدانم اکنون نبش قبر آن بحث چه کمکی به ضعف و نقصان احتجاج شما در این بحث می کند.
عجیب است که ما در درون یک بحث و فاکت اثبات نشده هستیم و شما پیش خود آنرا اساس تحولات فکری خود می پندارید ،بسیار خوب من به تحولات فکری شما کاری ندارم یا آنرا احترام می کنم ،اما اکنون بحث ما در کم و کیف این خاستگاه است (صدور یا عدم صدور و مغزای سخنی که در آن دو سخنرانی هست).
من از بحث با شما که همیشه از سه سال قبل بهره مند شده ام ،و این تعبیر هم تعبیر ناپسند و شوخی نبوده است ،اما آن تعبیر نیشگون البته شوخی دوستانه بوده است و عنوانی بوده است که اشاره به روش های تمثیلی و شعری و رمان سازی و تعبیرات کنائی و امور دیگر بوده است که هنوز آنرا حفظ کرده اید ،من بواقع ابتدای ابتدا در ورود بسایت که خوب و مودب و بدون کنایه از حوزوی بودن من پرده برداشتید و بحث و سوال داشتید ،شما را خواهر نامیدم و صادقانه گفتگو می کردم ،کم کم دیدم در موارد بصورت خطاب به دیگر و در کنایات مطالب مرا مورد ریشخند و تمسخر قرار می دادید ،من از این رویه شما بدم آمد و آنرا تعبیر به “نیشگون” نمودم ،عرض من این بود که می شود محترمانه و متقابل سوال و جواب کرد ،نقد کرد ،پذیرفت یا نپذیرفت ،اما سخن دیگران را در قالب های تمثیلی و شعری و رمان و غیره ریشخند کردن ،شان اخلاقی نیست.
————————–
در مورد بحث مربوط به انتقادهای شیخنا الاستاد قدس سره ،قبلا بحث هایی داشته ام ،من نه مطلقا مطالب ایشان را تایید می کنم و نه مطلقا نفی می کنم ،اما شما و دیگران خودتان را با ایشان مقایسه نکنید ،مرحوم آقای منتطری اگر چیزهایی را بعنوان انتقاد می گفته است ،ایشان قائم مقام رهبر این کشور بوده است ،کانال های خبری داشته است و بالاخره اشراف بر اموری داشته اند ،اینکه تخلفات در افراد وجود داشته است و تلاش ایشان این بوده است که مرحوم امام را از آن مطلع کنند ،را نمی توان یک فرایند سیستماتیک همیشگی قلمداد کرد و همیشه با آن اصل جمهوری اسلامی را کوبید ،بحث ایشان این بوده است که مرحوم آقای خمینی از برخی از تخلفات جاهلانه اطلاع نداشته اند نه آنکه آگاهانه بر آنها پای فشرده باشند ،الان فرض کنید در زمان ماجرای ستار بهشتی توسط یک کارگزار نادان و جاهلی صورت گرفت ،من و شما و دیگران همه آنرا محکوم می کنیم ،منتها تفاوت این است که من بقصد اصلاح و شما بقصد ،محکوم کردن اصل جمهوری اسلامی ،من با این روش دومی مخالفم ،الان در کشورهای دیگر هم اینطور نیست ،اگر یک پلیس احمق امریکایی زد و سیاهپوستی را ناکار کرد یا کشت ،شما می روید به سراسر سیستم حکومتی و قضائی امریکا فحاشی می کنید و آنرا محکوم می کنید یا عمل آن مامور را؟ بهرحال در بحث مربوط به آقای منتظری می گویم ممکن است برخی اخبار درست به ایشان رسیده باشد و ممکن است برخی اخبار نادرست ،من در این مسائل به مطلق گرائی در مورد هیچیک از بزرگان معتقد نیستم ،برای من هم مرحوم آیت الله منتظری که استاد من بودند عزیز است و هم شخصیت استاد ایشان مرحوم آیت الله خمینی ،اما صریح بگویم برای افرادی مثل شما هیچکدام عزیز نیستند ،شما فقط بدنبال این هستید که برخی مطالب دلسوزانه مرحوم آیت الله منتظری که خود را موسس و دایه این نظام می دانست بنفع اهداف سکولاریستی خود مصادره کنید.
در مورد مساله ترتیب اثر دادن یا ندادن به هر خبر ،دیگر بحث را تکرار نمی کنم ،چون نمی توانم عینک سیاهی را که بچشم زده اید کنار زنم ،بحث من این بود که کم و کیف و حدود آزادی رسانه ها و مطبوعات ،یک بحث است ،اینکه به این بهانه ها هر سخن سخیف و اثبات نشده و غیر اخلاقی را بپذیریم بحث دیگر ،حرف این بود که این روش عقلائی نیست که خبری در خیابان وحی منزل تلقی شود و بر اساس آن در نوشته ها هجمه ناجوانمردانه به بیشمار افراد یک صنف شود ،که یک مورد آن چیزی بود در این سایت که وجدان شما و دوست دیگری را لرزاند.
در مورد “تشجیع” من هنوز به آن معتقدم ،اینکه جناب نوریزاد بدنبال حق شخصی است موضوع بحث نیست ،من از آن حمایت می کنم ،اما اینکه روش استیفاء حق شخصی یا حق عمومی چیست ،در درجه اول به خود ایشان مربوط است نه بمن و شما ،اما اگر اقتضاء دوستی این باشد که هرکس توصیه ای کند ،اینجا تفاوت نظر پیش می آید ،من با اصل اعتراض موافقم ،اما در مواردی ممکن است آقای نوریزاد را نقد کنم ،بگویم فلان روش از نظر من در شان ایشان نیست ،یا بگویم فلان روش نافی سلامت روح و جسم ایشان است ،البته ایشان کودک نیستند ،و سخن من نیز یک الزام نیست ،اما تفاوت من با شما در این است ،که شماها خودتان هیچ اقدامی جز نوشتن در این سایت نمی کنید در عین حال ایشان را بکارهای متهورانه یکنفره یا چند نفره تشجیع می کنید ،این یک واقعیت است ،من با برخی روش های ایشان موافق نیستم پس آنرا توصیه هم نمی کنم ،می گویم سفر رفتن و عکس و فیلم تهیه کردن و شرح رنج مردم ایران دادن یک کار بزرگ فرهنگی است ،من فرصت همراهی با ایشان ندارم وگرنه همراه می شدم ،و می گویم ،حضور اعتراضی شبانه در کیسه خواب از نظر من کار بیهوده است در عین اینکه حضور روزانه ممکن است مفید باشد ،می گویم تامل و نوشتن ادیبانه و نقد انسانی مسائل جامعه بسیار مفیدتر از زحمت شب ماندن جلو اوین و بزحمت انداختن احیانی خود و دیگران است،و می گویم نظارت و مدیریت سایت پر مراجعه و تنظیم کامنت های تضارب آراء کاری بس مفید است که نباید قربانی ماندن شبانه در کیسه خواب شود ،و می گویم (همانطور که والده محترمه ایشان بزبان آذری زیبا گفت) پف کردن به ابرها و آشغال جمع کردن کارهای بیهوده است ،شما و دیگران هم میتوانید مخالف این انظار من باشید ،حال شما چه می کنید؟ تشجیع! تشجیع به اینکه ایشان برود آشغال جمع کند بدون اینکه خودتان بروید آشغال جمع کنید!،و تشجیع به اینکه بروند پارک چای بخورند و بهوا پف کنند بی آنکه شما بروید پف کنید!،و تشجیع به اینکه ایشان جان خود بتعبیر شما کف دست بگیرد بی آنکه چنین شجاعتی در شما باشد ،بحث من این است که چرا اهالی این سایت در داخل و خارج کشور می خواهید فردی بنام محمد نوریزاد با سابقه انقلابی و جهادی را وسیله ابراز تهوری کنید که آن تهور در شما وجود ندارد؟
موفق باشیدش
جناب آقای مرتضی گرامی،
«حث ایشان این بوده است که مرحوم آقای خمینی از برخی از تخلفات جاهلانه اطلاع نداشته اند نه آنکه آگاهانه بر آنها پای فشرده باشند»
پایان نقل قول
در جوامع پیشرفته قانونمدار، مللی که انسان به معنی حقیقی از آزادی های فردی و حقوق شهروندی برخوردارهست، بی مهابا عملکرد دولتمردان خویش را بباد انتقاد میگیرد آن فاجعه مرداد و شهریور ماه سال ۱۳۶۷ را جنایت برعلیه بشریت مینامد، نه تخلفات جاهلانه.
ضمن اینکه آن ۳ نفر(هیئت مرگ) هیچگونه تخلفی جاهلانه یا عاقلانه را مرتکب نشدند، آنان موبمو دستورات سرور بزگوار خود همانا امام خمینی را که شما ایشان را یک شخصیت جهانی مینامید اجرا کردند. آقای روح الله خمینی هیچ احتیاجی به اطلاعرسانی مرحوم منتظزی یا هر فرد دیگری نداشت، ایشان زمانیکه آن دستور را برروی کاغذ مینوشت و به مهر منور خود مزین میکرد از پیامد آن کاملا آگاه بود و میدانست که چنان دستوری به نسل کشی وجنایت علیه بشریت خواهد انجامید. وآگاهانه با نوشتن جمله «دشمنان اسلام باید سریعا نابود شوند» برروی آن جنایت اصرار داشتند بدون کوچکترین اشاه و یا تاکید بر روی کسب اطمینان از دشمن اسلام بودن مقتولین کرده باشند. ایشان دقیقا آگاه بودند که چه دستوری دارند صادر میکنند
جناب آقا مرتضی، شما در بعضی مواقع بهدف حمایت ازاین نظام پوسیده ضد بشری پا را از ماله کشی فراتر گذاشته و خود را از دید قضاوت با این رژیم شریک جلوه می دهید. جنایت علیه بشریت، کشتار حدود ۵۰۰۰ زندانی دست بسته بیدفاع را تخلفات جاهلانه نامیدن شرم آور هست.
رسول
رسول گرامی
بحثی که در مورد آقای منتظری و انتقادهای ایشان مطرح شد، اعم از مساله اعدام افراد گروهک مسلح مجاهدین خلق بود ،و اختصاصی به آن نداشت ،تذکرات آقای منتظری به امور دیگری غیر از اعدام ها مثل برخی رفتارهای شخصی در زندان ها یا مساله اتمام زودتر جنگ هم مرتبط می شد ،در خصوص اعدام ها هم زمانی اینجا بحث شد که حکم محارب مسلحی که علیه حکومت اسلامی “قیام مسلحانه” کرده باشد اعدام است ،چه یکنفر چه صدها نفر ،و بحث مرحوم آیت الله منتظری با مرحوم آیت الله خمینی در مورد اصل حکم اعدام محارب مسلح که قیام مسلحانه کرده و در صدد اسقاط حکومت است ،یا در شهرها اقدام به ترور افراد بیگناه یا ترور مسولان یا ایجاد انفجار در اماکن عمومی کرده است ،نبوده است،اینکه مورد اجماع فقهاء است ،اشکال ایشان برحسب فتوائی که داشتند این بود که افرادی از منافقین که در دادگاه ها محاکمه شده اند و در حال طی کردن حبس خویش بوده اند نمی باید اعدام می شدند ،و ایراد دیگر ایشان در مورد نحوه عملکرد هیئت سه نفره بوده است که اشکالی موضوعی است نه اشکال به فتوای مرحوم آقای خمینی ،در این جهت از نظر فتوائی تفاوت ایشان این بود ،و مرحوم آیت الله خمینی از نظر فتوائی در مورد محارب معتقد بودند بعد از عملیات مرصاد که مجاهدین خلق قیام مسلحانه کرده بودند برحسب عنوان گروهکی خویش محارب و مفسد فی الارض هستند و کسانی از اعضاء آنها هم که در زندان ها بر موضع عناد و لجاج خویش اصرار داشته اند بطوریکه اگر فرضا آزاد می شدند باز به افساد گروهکی خویش ادامه می دادند آنها نیز مشمول عنوان محارب و مفسد فی الارض هستند و حکم محارب و مفسد فی الارض اعدام است،من الان در صدد داوری در باره تفاوت این فتوا نیستم ،اما میگویم اشکال شما اشکالی مبنائی است زیرا شما نه ملتزم به شریعت اسلام هستید و نه ملتزم بقوانین جمهوری اسلامی ،روی این جهت دائم اشکال می کنید چرا افراد محارب سازمان مجاهدین خلق اعدام شدند .آنها اعدام شدند زیرا برحسب قوانین کشور و برحسب فتوای مشهور فقهاء محارب و قیام کننده مسلحانه و مفسد فی الارض و قاتل بیگناهان بودند ،نه صرفا مخالف سیاسی و اپوزیسیون منتقد ،شما بمن بگویید چرا افراد احزاب منتقد دیگر مثل جبهه ملی و حزب توده و نهضت آزادی و گروههای غیر مسلح سیاسی دیگر علیرغم انتقادهای سیاسی محکوم به اعدام نشدند؟ شما چشمانتان را هم می گذارید و توجه نمی کنید که سازمان مجاهدین خلق ایران ،در دهه 60 دیگر یک سازمان منتقد سیاسی نبود ،آنها منافقان گمراهی بودند که آلت دست اجانب بودند ،مسولان منتخب مردم را ترور می کردند ،مردم عادی را ترور می کردند ،در نماز جمعه ها انفجار ایجاد می کردند و گروهی از امامان جمعه و افراد سرشناس روحانیت مثل مرحومین آیت الله دستغیب ،آیت الله مدنی تبریزی ،آیت الله اشرفی اصفهانی ،آیت الله صدوقی و آیت الله دکتر بهشتی،که از بزرگان و محترمین روحانیت و از اساتید اخلاق بودند را بقتل رساندند،بعد هم با حمایت اجانب در عملیات مرصاد قصد براندازی مسلحانه یک حکومت متکی به رای اکثریت مردم را داشتند ، شما بمن بگویید در کجای جهان یک قیام کننده مسلحانه و یک تروریست و قاتل را مورد حمایت و نوازش قرار می دهند؟
پس اینها حکمشان مشخص بوده است ،منتها شما الان چون با جمهوری اسلامی مخالف هستید ،قصد این دارید که از تروریست ها و جنایتکاران و قاتلان مردم و مسولان این کشور حمایت کنید و برای آنها اشک تمساح بریزید،شرم آور دفاع شما از ترور و تروریسم و قاتلان و جانیان و گروههای مسلح است که اگر مجال می یافتند به جنایات و کشتارهای خویش ادامه می دادند و ممکن بود آرزوهای شما را محفق کنند ،و اکنون که آرزوهای شما فرو کوفته است و به خارج کوچ کرده اید ،اینگونه از منافقان جاهل و آدمکش که هم بلحاظ تئوریک منحرف و جاهل بودند و هم بلحاظ عملی خائن بمردم و مملکت بودند ،و عاقبت آنان پناه بردن بدامان دشمن مردم ایران یعنی صدام حسین معدوم و اکنون پناه بردن به دامان امریکاست ،حمایت می کنید.شما جوری سخن می گویید که گویا نظام جمهوری اسلامی ایران اقدام به کشتار اپوزیسیون سیاسی و احزاب غیر مسلح نموده است ،شما بخواهید یا نخواهید مطابق قوانین اسلامی و قوانین موضوع کشور ،اگر من و شما هم همین الان قیام مسلحانه کنیم و اقدام به ترور و ایجاد وحشت در جامعه کنیم بی رو دربایستی حکممان اعدام است ،البته مخالفت سیاسی و انتقاد کردن مقوله ای غیر از محاربه و قیام مسلحانه است ،شما بگویید الان اگر کسی در لندن و پاریس و واشنگتن و برن و برلین و جاهای دیگر حتی بدون اینکه قصد سرنگون کردن اصل حکومت داشته باشند اقدام به ترور و آدمکشی و جنایت و انفجار کند ،پاسخ او سرب و گلوله داغ ،یا اعدام و حبس ابد است یا نازی نازی گل پیازی؟ شما بدانید دفاع از مظلوم وقتی معنا پیدا می کند که کسی بیگناه باشد و مظلوم ،و در اسلام و قرآن حیات یک انسان آن پایه اهمیت دارد که قتل او بمنزله قتل کلیت جامعه محسوب شده است :
“مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعا”.
(المائده/32) ،لکن این در مورد انسان های بیگناه است نه قاتلان و آدمکشان مسلح که ایجاد وحشت می کنند ،و همین قرآن در آیه بعد از این آیه حکم محارب مسلح و مفسد فی الارض را بیان فرموده است ،پس نزاع بر سر اعدام بیگناه نیست ،بلکه نزاع بر سر گروهک فاسد و مفسد و محارب سازمان مجاهدین خلق است ،و شما اکنون از راه دور برای تروریست ها و قاتلان مردم ایران اشک تمساح می ریزید.
اندکی منصف باشید.
خانم آنیتا ،ببخشید این کلمه باشیدش سهو در تایپ بود که بعد از ارسال و کپی کردن متن متوجه آن شدم ،همچنین بجهت خستگی فرصت ویرایش دوباره متن نشدم اگر غلط تایپی مشاهده کردید عذر خواهی می کنم.
مازیار گرامی،شما در پست قبل در مقام گلایه مطلب کوتاهی نوشتید که این بود :
“دوست فاضل جناب سید مرتضی
از شما بخاطر قرائت جانبدارانهتان از تاریخ معاصر گله مندم. شما آنچنان از طرفداری آیتالله خمینی از قانون سخن میرانید که شنیدن آن برای ما که آن دوره را تا حدودی درک کرده یا دست کم حرفهای دیگران را نیز شنیده و خواندهایم جز مایهی تاسف نیست.
نخستین و بزرگترین قانون شکنی در جمهوری اسلامی انتساب (انتصاب) آیتالله بهشتی به ریاست دیوان عالی قضایی توسط رهبر انقلاب بود. آنچنان که در نوشتههای دوست فرهیخته و فاضلمان جناب حامی (که چقدر جایش خالی است) نیز خواهید یافت برخلاف نص صریح قانون رئیس دیوان عالی نمیبایست عضو یک حزب باشد چه برسد به آیتالله بهشتی که رهبر حزب جمهوری اسلامی در آنزمان بود. اعتراضات مداوم بنی صدر به عنوان رهبر و مسئول اجرای قانون اساسی به جایی نرسید و در خطبههای نماز جمعه آماج حمله شد که: «یعنی آقایان، قانون را از رهبر انقلاب بهتر میفهمند؟»
موضوع (بیتوجهی به قوانین) در نوع تلقی رهبر انقلاب از قانون ریشه داشته و به تواتر در دوران زمامداری 10 سالهاش اتفاق افتادهاست. از دخالت در تعیین نخست وزیر و اعمال نظر به رئیس جمهور وقت (آیت الله خامنهای) تا بسیار موارد دیگر که رجوع به نوشته های حامی گرانقدر برای یادآوری آنها کافی است””.
(پایان)
———————————————-
پاسخ من به شما این است که منطق گفتگوی روشمند اقتضاء می کند که در هر بحث حد و حدود آنرا حفظ کنیم و مسائل را بصورت تبلیغاتی تعمیم ندهیم ،آنچه که مورد بحث من با دوستان بود این بود که فراز معروفی که در فضای اینترنت نقل و باز نقل می شود ،یعنی جمله “اگر سی میلیون بگویند آری من می گویم نه”آیا از مرحوم آقای خمینی صادر شده است یا خیر؟ و بر فرض صدور این جمله یا چیزی قریب به آن مقصود ایشان چه چیزی بوده است ،یعنی مشخص شود که سی میلیون به چه چیزی آری بگویند ایشان گفته باشد من می گویم نه و در واقع متعلق این آری و نه چیست و مقصود از مخالفت چیست و آیا چنین ادعایی با محکمات دیگر سخنان ایشان سازگار است؟
عرض من این بود که چنین جمله ای با این حدود و قیود در مجموعه سخنرانی های باز مانده از ایشان وجود ندارد ،و در بحثی که با خانم آنیتا داشتیم روشن شد که قریب به این مضمون فقط در دو سخنرانی ایشان قبل و بعد از عزل آقای بنی صدر وجود دارد ،و مراجعه به متن صوتی و مکتوب ایندو سخنرانی می فهماند که جمله “من مخالفت می کنم ،یا می گویم نه” ناظر به نفی و سلب رای و نظر مردم نیست ،بلکه مقصود این بوده است که همه ارکان حکومت به حدود و ثغور قانونی خویش ملتزم باشند و تخطی از قانون از کسی پذیرفته نیست هرچند میلیونها نفر به تخطی او آری گویند ،مثلا اگر رئیس جمهور از قانون تخطی کرد و میلیونها نفر نیز از این تخطی قانونی حمایت کنند ،عمل آنان غیر قانونی و مورد نفی است ،این همه بحثی است که بود.اینکه ما از جهات دیگری عملکرد مرحوم آیت الله خمینی را مورد نقد قرار دهیم موضوع دیگری غیر از صحت یا عدم صحت اسناد چنین جمله ای به ایشان است ،بدیهی است که من مرحوم آیت الله خمینی را معصوم نمی دانم و افکار و اقوال و اعمال ایشان هم از نظر من قابل نقد است ،منتها باید در هر مورد بدون شانتاژ تبلیغاتی و نفی و اثبات مطلق شخصیتی ،بطور مستند و مستدل ببحث بپردازیم.
موردی را هم که مطرح کرده اید یعنی مساله انتصاب مرحوم دکتر بهشتی به ریاست دیوان عالی کشور که پیش از بازنگری قانون اساسی و آمدن عنوان ریاست قوه قضائیه در قانون اساسی صورت گرفته است و اینکه انتصاب ایشان بر این سمت با فرض بقاء بر دبیر کلی حزب جمهوری اسلامی،نقض قانون اساسی یا قوانین عادی بوده است ،مساله ایست که باید بررسی دقیقتری شود ،الان من فرصت بررسی ندارم ،اما پرسش من از شما این است که شما که نصب ایشان بر این مقام را مناقض با قانون یا قوانین دانسته اید ،ممکن است مشخصا بگویید قانونی که مورد نظر شما بوده است و نقض شده است کدام قانون بوده است؟
آقا سید مرتضی من نمیدانم چرا شما و اکثر طرفداران جمهوری اسلامی قصد دارید همه چیز رو یا منکر بشید یا خیلی راحت از کنار قضایا عبور کنید و به عواقبی که هرکلمه از آنچه برای این مردم فلک زده داشته بی خیال بشید ودائم از خمینی بعنوان رهبر بزرگ جهانی وغیره یاد می کنید مثلا ایشون زمانی که صحبت از مجلس قانون گذاری بود ایشون گفت ما برای اینکه زبون بعضی ها ببندیم میگیم مجلس باید باشه وگر نه ما همه قوانین رو در قران داریم یا موقعی که صحبت از اقتصاد شد گفت اقتصاد مال خره آخه این چه رهبریه که از جزئی ترین و ابتدائی ترین نیاز اولیه مردم درک درستی نداره یا در دهه شصت که اون کشتار جنایتکارانه رو راه انداخت و بعد گفته بود اجساد رو در بیابان ها رها کنید تا حیوانات وحشی اونها رو بدرند ولی نزدیکان حالیش کردن که این مورد باعث شیوع بیماری و مشکلات دیگه میشه و ایشون دستور دفن اون ها رو داد در صورتی که شما وامثال شما واقعیت ها رو بپذیرید حد اقل نسبت به آنچه می گوئید شاید سایر حرف های شما پذیرفتنی تر بشه اون شخص تنها یه //// بود همانطور که خودش درپاسخ به خبرنگار فرانسوی که سئوال کرد شما قبل از رسیدن بقدرت گفتید همه گرو ها آزاد خواهند بود جواب داد خدعه کردیم همانطور که یکی از افراد گفت ما دیدی وشنیدیم وبا تمام وجود لمس کردیم که جمهوری اسلامی ایران و هر نوع حکومت اسلامی چیه حالا شما هر چه می خوای توجیه کن مطمئن باش تحت هیچ عنوان پذیرفتنی نخواهد بود
ناشناس گرامی
شما پایه استدلال هایتان در محکوم کردن مرحوم آیت الله خمینی را بر اطلاعات نادرست و غیر مستند گذاشته اید ،می دانید که بحکم عقل ،برای استنتاج مطلوب باید به مقدمات و عناصری استناد که یا بدیهی باشند یا اگر نظری و غیر بدیهی هستند بطور دقیق بیان شوند ،تا نتیجه مطلوب از استدلال بدست آید ،این روش استدلال شما از قبیل همان قضایای مغالطی منطقی است که مثلا کسی بگوید :دیوار موش دارد ،موش گوش دارد ،پس دیوار گوش دارد! این یک استدلال نادرست است برای اینکه اصطلاحا حد وسط در استدلال تکرار نشده ،به بیان دیگر ،گوش داشتن موشی که در دیوار هست ،اثبات کننده گوش برای دیوار نیست زیرا اصل دیوار شانیت گوش داشتن ندارد ،پس اسناد دادن گوش به دیوار بواسطه وجود حیوان صاحب گوش در آن ،یک اسناد غلط یا مجازی است و به آن قیاس مغالطی می گویند ،مقصودم این است که وقتی استدلال بر مطلوب ها تمام است و نتیجه می دهد که مواد و مقدماتی که در آن بکار میرود واقعی ،بدیهی یا اثبات شده باشد.
الان مطلوب شما “محکومیت آقای خمینی”از طریق نسبت دادن برخی گزاره ها به ایشان است ،بحثی هم که با دوستان در این پست و پست قبلی داشتیم دقیقا همین بود ،اینکه تکیه بر شنیده ها و مشهورات برای محکوم کردن یک شخصیت ،امری عقلایی نیست ،شما الان در این استدلال خود چند مقدمه خبری بکار برده اید که صحت هیچیک از آنها معلوم نیست ،شما می توانید بهر علتی مثل کینه یا نفرت یا هرچیز دیگری مرحوم آقای خمینی را در خیال خود محکوم کنید و مطالبی در یک سایت آزاد بگذارید و راحت نفسانی پیدا کنید ،اما آیا اگر کسی در مورد تک تک گزاره هایی که آنها را پایه استدلال خود بر محکومیت یک شخصیت بزرگ و اثر گذار تاریخی قرار می دهید با شما بحث کند و مطالبه به سند کند آماده پاسخ گوئی و ادامه بحث هستید؟ من گمان می کنم شما آماده ادامه بحث نیستید و فقط می خواهید از فضای آزاد یک سایت سوء استفاده کرده و با شانتاژ تبلیغاتی یکی از شخصیت های اثر گذار و محبوب اکثریت مردم ایران را مورد هتک قرار دهید ،دلیل ادعای من این است که شما با عنوان ناشناس می نویسید در حالیکه باحتمال قوی از شناس های این سایت هستید ،بهرحال من برای بحث آماده هستم ،شما اولا خردمندانه و بدون ترس یک آی دی مشخص اختیار کنید ،و ثانیا این پرسش را پاسخ دهید :
1-بگویید سند این گزاره شما که :
“” ایشون زمانی که صحبت از مجلس قانون گذاری بود ایشون گفت ما برای اینکه زبون بعضی ها ببندیم میگیم مجلس باید باشه وگر نه ما همه قوانین رو در قران داریم””.
چیست؟ ایشان کی و کجا چنین جملاتی را ابراز کرده اند؟
2- بگویید سند این گزاره شما که :
“”اقتصاد مال خره””چیست؟ ایشان کی و کجا چنین جمله ای را گفته اند و مقصود ایشان از این جمله چه بوده است؟
3-بگویید سند این گزاره شما که :
“”در دهه شصت که اون کشتار جنایتکارانه رو راه انداخت و بعد گفته بود اجساد رو در بیابان ها رها کنید تا حیوانات وحشی اونها رو بدرند ولی نزدیکان حالیش کردن که این مورد باعث شیوع بیماری و مشکلات دیگه میشه و ایشون دستور دفن اون ها رو داد””.
چیست؟ شما این مطلب را از کجا احراز کردید؟
4-بگوییدسند این گزاره شما که :
“”خودش درپاسخ به خبرنگار فرانسوی که سئوال کرد شما قبل از رسیدن بقدرت گفتید همه گرو ها آزاد خواهند بود جواب داد خدعه کردیم””.
چیست؟ ایشان کی و کجا و در کدام مصاحبه با کدام تاریخ و به کدام خبرنگار فرانسوی از کدام روزنامه و مجله گفته است :خدعه کردیم؟
——————————————————–
اینها گزاره ها و اطلاعاتی است که پایه استدلال شما بر محکومیت مرحوم آیت الله خمینی قرار گرفته است ،لطف کنید توضیح دهید که منبع گزاره های فوق الذکر که شما بدانها تکیه کرده اید چیست و کجاست؟
آقای نوری زاد در زیارتنامه امام حسین اثر حضرت بهاءالله اثری از لعن و لعنت نمی یابید چون ایشان پیروان خود را از لعنت کردن منع کرده اند.
زیارت نامه امام حسین از قلم حضرت بهاءالله
«این زیارتی است که در افق اعلی از قلم ابهایم در حق حضرت سیّدالشهداء حسین بن علی روح ماسواه فداه نازل گردید»
اوست تعزیت گو و تسلّی دهندۀ گویا و دانا خداوند خود گواه است که هیچ خدایی جز او نیست و آن کس که آمده همان است که وعده ظهورش در کتب و صحف قبل داده شده و در دلهای مقرّبین و مخلصین همواره مذکور بوده و سدرۀ بیان در ملکوت عرفان به آن ندا داده است. ای احزاب ادیان! براستی که ایام حزن و اندوه فرا رسیده، زیرا که بر مشرق حجّت و مطلع بیان وارد گشت آنچه که ساکنان خیام مجد را در فردوس اعلی به گریه و زاری واداشت و فریاد و فغان اهل سراپرده فضل را در بهشت برین بلند نمود.
خداوند خود گواه است که هیچ خدایی جز او نیست و کسی که ظاهر گشت اوست همان گنج پنهانی و راز نهفته ای که با ظهور او خداوند اسرار ما کان و ما یکون را فاش نمود. در این روز بود که آیه قبل به این آیۀ مبارکه «یوم یقوم الناس لربّ العرش و الکرسیّ الرّفیع» منتهی گردید. یعنی روزی که همه خلایق در ساحت قدس پروردگار یکتا که بر عرش و کرسیّ رفیع مستوی می گردد بپا خواهند خاست. در این روز بود که علائم و آثار ظنون و اوهام فرو ریخت و حکم کریمه «انّا لله و انّا الیه راجعون» متحقّق گردید. این روزی است که نبأ عظیم و مدهشی که خداوند و پیامبرانش وقوع آن را از قبل خبر داده بودند به ظهور رسید. در این روز مقرّبان درگاه به سوی شراب سر به مُهر شتافتند و از این خمر روحانی به نام پروردگار مقتدر و مهیمن قیّوم لاجرعه نوشیدند. در این روز بود که صدای گریه و زاری از کلّ جهات بلند گشت و لسان بیان به این کلمات عالیات ناطق گردید: «حزن و اندوه مخصوص اولیاء خدا و برگزیدگان اوست. رنج و بلا خاص دوستان خدا و امنای اوست. همّ و غم از آن پیامبران خدا و مظاهر امر اوست.»
ای ساکنان مدائن اسماء! و ای طلعات غرفه های جنّت علیا! و ای اصحاب وفا در ملکوت بقا! جامه های سرخ و سفید خویش را به جامه ای تیره و سیاه بدل نمایید، زیرا ایّام مصیبت کبری و رزیّۀ عظمی فرا رسیده، مصیبتی که رسول خدا را به نوحه و زاری انداخت و دختر گرامی اش فاطمه زهرا را جگر بگداخت، نالۀ فردوس اعلی بلند گشت و صدای گریه و زاری از اهل سراپرده جلال و راکبین سفینه حمراء که بر تختهای محبّت و وفا آرمیده بودند به فراز آسمان رسید.
آه و فغان از ظلمی که حقایق وجود را مشتعل ساخت، ظلمی که از ناقضین عهد و میثاق و منکران حجّت و برهان و کافران به نعمت و احسان و مجادله کنندگان به آیات بیّنات بر مالک غیب و شهود وارد گردید. ارواح ملاء اعلی فدای مصیباتت ای فرزند سدرۀ منتهی و ای راز نهفته در کلمۀ علیا، ای کاش (قلم تقدیر رقم نمی خورد و) فرمان خداوند در آغاز و انجام به ظهور نمی رسید و دیدگان خلق پیکر پاکت را افتاده بر خاک نمی دید. مصیبت تو دریای بیان را از تلاطم بینداخت و امواج حکمت و عرفان را فرو نشاند و هبوب نسائم پروردگار را متوقف ساخت. به حزن تو آثار محو شد و اثمار ساقط گشت و آه از نهاد ابرار بلند گردید و اشک از دیدگان اخیار فرو ریخت.
افسوس و دریغ! ای سیّد الشهداء و ای سلطان شهداء! ای فخر شهدا و ای محبوب شهدا! گواهی می دهم به وجود تو، خورشید انقطاع از آسمان ابداع اشراق نمود و هیاکل مقرّبین به زیور تقوی آراسته گشت و نور عرفان در عالم خاک بتابید. اگر نبودی دو حرف کاف و نون به هم نمی رسید (و عالم وجود محقق نمی گشت) و شراب سر به مهر الهی باز و گشوده نمی گردید. اگر نبودی کبوتر برهان بر شاخسار بیان نمی سرایید و لسان عظمت بین ملاء ادیان سخن نمی گفت. حزن تو بین دو حرف هاء و واو فاصله و جدایی انداخت و نالۀ اهل توحید را در بلاد بلند نمود. به مصیبتت قلم اعلی از حرکت باز ایستاد و دریای عطا از امواج فرو نشست، نسائم فضل ساکن گشت و انهار فردوس از جوش و خروش بیفتاد و خورشید عدل از نور و تابش باز ماند. به راستی که تو بین عالم امکان آیت خدایی، تو بین ملل و ادیان مبدء ظهور حجّت و برهانی.
خداوند به وسیلۀ تو به وعده اش وفا نمود و سلطنتش را ظاهر ساخت، به ظهور تو راز عرفان در بلاد آشکار گشت و خورشید ایقان و اطمینان از افق آسمان برهان بدرخشید، قدرت پروردگار و امر او و اسرار و حکمتهای او به وجود تو ظهور و بروز نمود. اگر نبودی گنج پنهان خدا آشکار نمی گشت و امر مبرم و محتوم او به ظهور نمی رسید.
اگر نبودی ندایی از افق اعلی بلند نمی شد و مرواریدهای حکمت و بیان از خزائن قلم ابهی آشکار نمی گشت. مصیبتت سرور و شادی اهل بهشت را برهم زد و فریاد و فغان اهل ملکوت اسماء را به اوج آسمان رساند. تویی که اقبالت وسیلۀ اقبال وجوه به مالک وجود شد و سدرۀ الهی به این بیان احلی نطق فرمود: «پادشاهی، تنها شایسته خداوند مالک و غیب و شهود بوده و هست.»
همانا اشیاء عالم در ظاهر و باطن همه یک شئ بودند، چون مصیبات تو را شنیدند متشتّت گشتند و به ظهورات مختلفه و الوان متنوّعه در آمدند. همۀ هستی فدای هستی ات ای مشرق وحی خدا و ای مطلع آیت کبری! همۀ نفوس فدای مصیبتت ای مظهر غیب خدا! گواهی می دهم به وجود تو انفاق در بین خلق رواج یافت و جگرهای عاشقان در هجر و فراق بگداخت. براستی که نور از مصیبات تو، نوحه نمود و طور از بلایای وارده بر تو، صیحه کشید. اگر نبودی خداوند رحمن بر موسی بن عمران در طور عرفان تجلّی نمی نمود. تو را صدا می زنم و می خوانم ای منشأ انقطاع در عالم ابداع!
و ای سرّ ظهور در جبروت اختراع! گواهی می دهم که باب کرم به وسیله تو در عالم گشود و نور قدم توسط تو بین امم طلوع نمود. دست امید تو به سوی خدا، دستهای امید خلق را به جانب مُنزل آیات بالا برد و اقبال تو به سوی افق ابهی اقبال کائنات را به مظهر بیّنات موجب گشت. تویی آن نقطه ای که علم ما کان و ما یکون از آن منشعب و متکثّر گردید، تویی آن معدنی که جواهر علوم و فنون از آن استخراج گشت و به ظهور رسید. به مصیبت تو قلم تقدیر متوقّف شد و آب از دیدگان اهل تجرید جاری گردید. حزنت اساس و بنیان عالم هستی را بلرزاند و حکم وجود را به ورطۀ عدم نزدیک ساخت. هر بحری به امر تو موّاج است و هر نسیمی به اراده تو در هبوب و مرور و هر امر محکمی به خواست تو ظاهر و آشکار.
حکم کتاب خدا به برکت وجود تو در بین احزاب ثابت گشت و فرات بخشش و رحمت او به وجود تو در یوم موعود جاری گردید. به سوی تو روی آورده ام ای راز پنهان تورات و انجیل! و ای مطلع آیات خداوند عزیز و جمیل! به تو شهر انقطاع بنا گردید و پرچم تقوی بر فراز بقعه هایش برافراشته گشت. اگر نبودی در عالم وجود بویی از عرفان به مشام نمی رسید و از روائح قدس الهی در شهرها و دیار نسیمی نمی وزید. قدرت تو قدرت و سلطنت خدا را نشان داد و عزّت و اقتدار او را آشکار ساخت. به وجود تو دریای جود به موج آمد و سلطان ظهور بر عرش وجود مستوی گردید. براستی تو بودی که پرده های جلال را شکافتی و بنیان اهل ضلال را متزلزل ساختی، تو بودی که آثار ظنون را محو نمودی و اثمار درخت اوهام را ساقط کردی. خون پاکت مدینه عشّاق را بیاراست و نور آفاق را ظلمانی ساخت.
به وجود تو عاشقان به مقرّ فدا و مشتاقان به مبدء نور لقا شتافتند. ای سرّ وجود و ای مالک غیب و شهود، نمی دانم کدامین مصیباتت را بازگو کنم و از کدام بلیّه ات در بین خلق سخن بگویم. علم الهی از تو بر قلوب مشرق شد و آیات بزرگ خدا از تو در عالم به ظهور رسید. یاد و ذکر پروردگار از طریق تو بر دلهای خلق بنشت و اوامر و احکام او توسط تو به عالم ناسوت صدور یافت. ای قلم اعلی! بگو نخستین نوری که درخشید و ظاهر گشت و نخستین نفحۀ طیّبه ای که وزید و مرور نمود نثار وجودت ای نسیم سدرۀ بیان! و ای بوی خوش درخت ایقان در فردوس عرفان! خورشید ظهور به وسیله تو طلوع نمود و مکلّم طور توسط تو نطق فرمود و حکم عفو و بخشش به وجود تو در بین خلق ظاهر گردید.
گواهی می دهم که تویی صراط خدا، تویی میزان خدا، تویی مشرق آیات و مطلع اقتدار خدا، و تویی مصدر اوامر محکمه و احکام نافذۀ خدا. تویی مدینۀ عشق و عاشقان، سپاهان آن و تویی سفینۀ خدا و مخلصان، ملّاحان و راکبان آن. به بیان تو ای روح عرفان بحر عرفان به موج آمد و خورشید ایقان از افق آسمان برهان بدرخشید. ندای تو در میدان جنگ و جدال ناله مه رویان را در فردوس خداوند غنی متعال بلند نمود. به ظهور تو پرچم تقوا برافراشته شد و آثار بغی و فحشاء محو گردید. گواهی می دهم که تویی گنجینۀ لئالی علم خدا و تویی مخزن جواهر بیان و حکمتهای خدا.
از مصیبت تو نقطه، جایگاه رفیع خود را ترک نمود و در محلی زیر حرف باء برای خود مقرّ گزید. تویی آن لوح اعظمی که اسرار ماکان و ما یکون و علوم اولیّن و آخرین در آن رقم خورده است. تویی آن قلمی که به حرکت آن زمین و آسمان به حرکت آمده و توجه اشیاء را به انوار وجه پروردگار، مالک عرش و ثری جلب کرده است. افسوس افسوس! به مصیبت تو صدای گریه و زاری در فردوس اعی بلند گشت و حوریان در بهشت روی خاک منزل گزیدند. خوشا به حال بنده ای که بر مصائب تو گریست و خوشا به حال کنیزی که بر بلایای تو ضجه و زاری نمود، خوشا به چشمی که برای تو اشک ریخت، خوشا به سرزمینی که به نزول پیکر پاکت متبرّک گشت و خوشا به موقفی که جسم لطیفت در آن مستقر گردید .
پاک و منزّهی تو ای پروردگار ظهور! ای تجلی کننده بر شاخه طور! از تو می خواهم به حق این نوری که از افق آسمان انقطاع تابیده و حکم تو کّل و تفویض را در عالم ابداع (رواج داده و) ثبات بخشیده و به حق اجسادی که در سبیل تو قطعه قطعه گشته و جگرهایی که در راه محبّتت گداخته شده و به حق خون هایی که در ارض تسلیم در جلو رویت بر زمین ریخته که زائرین این مقام اعلی و ذروۀ علیا را مورد عفو و رحمت خود قرار دهی و برای آنان از قلم اعلایت آنچه را که بدان بوی خوش اقبال و خلوصشان از مدائن ذکر و ثنای تو قطع نگردد مقدّر فرمایی. ای پروردگار! آنان را می نگری که از نفحات وحیت منجذب گشته اند و در ایّام تو از ماسوایت دل بریده اند، از تو می خواهم که آنان را به دست بخشش خویش از کوثر بقایت سیراب نمایی و اجر لقایت را برای آنان ثبت فرمایی. ای خدای اسماء! از تو می طلبم به حق امر عظیمت که ملک و ملکوت را با آن مسخّر فرمودی و به حق ندای شیرینت که اهل جبروت را با آن مجذوبت ساختی، ما را به آنچه مورد رضای توست و به آنچه باعث علوّ مقام ما در ساحت عزّت توست مؤید فرمایی.
ای پروردگار ما بندگان توئیم که به تجلیات انوار خورشید ظهورت که از آسمان بخششت طلوع نموده اقبال کرده ایم از تو می خواهیم به حق امواج بحر بیانت که در مقابل روی خلقت به ظهور رسیده که ما را بر انجام اعمالی که در کتاب مبینت امر فرمودی مؤید فرمایی براستی که تویی ارحم الرّاحمین و مقصود اهل سماوات و ارضین. از تو می خواهم ای خدای ما و آقای ما به قدرتت که همه کائنات را احاطه نموده و به اقتدارت که همه موجودات را فراگرفته، عرش ظلم را به ید قدرت و سلطنت خویش به نور عدل منوّر فرمایی و تخت اعتساف را به کرسی انصاف بدل کنی. تویی توانا بر آنچه اراده فرمایی. نیست خدایی جز تو خداوند مقفدر توانا .
اقای مهرداد شما میبینید که در سایت نوریزاد در مورد احادیث وفقه وگفتار امامان شیعه سنی چه نقدهائی نوشته میشود انوقت شما زیارتنامه جدیدی عنوان میکنید چرا نمیخواهید بدانید که روزگار زیارتنامه و فقه و ااصول وکلن نوشته ها وگفته های مذهبی انتیک پایان یافته
جناب رسول
با سلام
متن آیه ای که به آن اشاره می کنید از این قرار است :
“إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْري نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْري نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ “.(لقمان/34)
در حقيقت، خداست كه علم [به] قيامت نزد اوست، و باران را فرو مى فرستد، و آنچه را كه در رحم هاست مى داند و كسى نمى داند فردا چه به دست مى آورد، و كسى نمى داند در كدامين سرزمين مى ميرد. در حقيقت، خداست [كه] داناى آگاه است.
در این آیه اشاره به اختصاص ذاتی پنج علم به خدای متعال شده است :1-علم بزمان وقوع قیامت-2-علم به زمان وقوع باران-3-علم به آنچه (جنین) که در رحم زنان است-4-علم به آنچه که هر انسانی در آتیه کسب خواهد کرد-5- علم به اینکه مرگ هر انسان در کدام سرزمین است.
مفهوم این آیه این است که بطور طبیعی و عادی این علوم در اختیار بشر عادی نیست ،این باصطلاح مفاد و مدلول مطابقی این آیه شریفه است ،اما بگویید آیا در این آیه دلالتی بر نفی تعلیم خدا این علوم را به برخی انسانها وجود دارد؟ روشن است که در هیچ بخش منطوقی یا مفهومی این آیه نفی نشده است که برخی از علومی که اختصاص ذاتی به خدای متعال دارند به هیچ بشری تعلیم نشوند،آنچه که در این پنج فقره هست این است که علم بزمان قیامت ،و علم به زمان وقوع باران ،علم به آنچه که در ارحام زنان است ،علم به اینکه هر نفس انسانی فردا چه چیزی (از اعمال نیک و بد) بدست خواهد آورد ،و علم به اینکه مکان مرگ هر انسان کجاست ،بطور ذاتی مربوط به خداست ،لکن مفاد آیه این نیست که هرگز خدا نمی خواهد برخی از علوم را در برخی از زمانها به برخی انسانها آموزش و تعلیم دهد ،این در آیه نفی نشده است ،بلکه لسان آیه اختصاص ذاتی این علوم بخداست و اینکه منشا آن نزد خدای علیم خبیر حی حاضر محیط به شراشر هستی است ،سوال این است حال اگر خدا در برخی موارد (نه همه زمان) اراده کند تا روی مصالحی برخی انسانها را نسبت به برخی از این موارد مطلع و آگاه کند ،امر محالی است؟ نه این امر نه تنها محال ذاتی نیست بلکه امکان وقوعی و تحقق خارجی داشته است ،و آن علم خبرهای غیبی پیامبران و اولیاء الهی به اراده خود خدا بوده است ،شما الان تمسک به آیه ای از قرآن کرده اید بر مطلوب خود ،بگویید آیا فقط برخی از آیات قرآن را قبول دارید یا مجموعه آیات قرآن را؟ اگر اصل وحی را قبول ندارید یا بگویید فقط یک آیه را قبول دارید ،این ایمان حقیقی نیست و خود قرآن می گوید همه آیات قرآن آیات وحی هستند و همه آیات برای بشریت حجیت اند ،بنابر این لابد باید اینطور باشد که فهم قرآن و استفهام از قرآن فهمی مجموعی و با لحاظ همه آیات باشد،وقتی اینطور شد شما که چنین استنباطی از این آیه شریفه دارید باید آیات دیگر را نیز لحاظ کنید و نسبت آنها را با مفاد این آیه شریفه بسنجید ،مثلا در همین قرآن که شما بدان تمسک کرده اید این آیه نیز وجود دارد :
“عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً (26)
إِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً (27)
لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ وَ أَحْصى كُلَّ شَيْءٍ عَدَداً (28)
(الجن/آیات 26و 27 و 28)
داناى نهان است، و كسى را بر غيب خود آگاه نمى كند، جز پيامبرى را كه از او خشنود باشد، كه [در اين صورت] براى او از پيش رو و از پشت سرش نگاهبانانى بر خواهد گماشت،تا معلوم بدارد كه پيامهاى پروردگار خود را رسانيده اند؛ و [خدا] بدانچه نزد ايشان است احاطه دارد و هر چيزى را به عدد شماره كرده است.
ملاحظه کنید در آیه 26 فرمود خدا ذاتا عالم به غیوب است و آنرا بر کسی آگاه نمی کند ،اما در دنباله ،با لفظ استثناء “الا” رسولان مرضی خود را استثناء می کند و می گوید اگر بخواهد آنان را بر غیب آگاه می کند.
دیدگاه شما در مورد این آیه چیست؟ این آیه بنظر شما از قرآن هست یا نیست؟ این آیه در عین حال که خدا را عالم غیب میداند ذاتا ،امکان آگاه کردن و تعلیم دادن غیب را به انسانهای خاصی گوشزد می کند.
در سوره یوسف و ماجرای زندان یوسف که لابد دیده اید ،آنجا یوسف به امداد خدایی ،خواب دو هم بند خود را تاویل می کند و از اموری که در آینده برای آنان خواهد بود خبر می دهد ،نص قرآن آنجا این است که اینگونه آگاهی ها و تاویلات و خبرها به تعلیم و آموزش خداست.
از این قبیل آیات در قرآن فراوان است ،که اگر بخواهم بیان کنم در حد یک کامنت نیست ،از اینجا معلوم می شود که علم غیب دو گونه است :1-علم غیب ذاتی-2-علم غیب عرضی و تعلیمی ،آنچه که مفاد برخی آیات است این است که علم غیب ذاتی مستاثر مخصوص ذات خداست و دیگران قطع نظر از ذات الهی که آفریننده جهان و محیط به آن است از خود هیچ ندارند ،از این دست آیات حصری در قرآن زیاد است که مزاحمت نمی کنم ،آیه ای که بنظر شما رسیده است یکی از آنهاست ،و در مورد علم خدا به جهان هستی آیات بیش از اینهاست.
اما در عین حال از آیات فراوانی در همین قرآن استفاده می شود که در مواردی به علم و اراده الهی برخی از موارد علوم غیبی به خواصی از انبیاء و اولیاء الهی داده می شود ،و این منافاتی با ذاتیت علم خدا ندارد ،اصلا این سخن بسیاری از انبیاء در همین قرآن است ،شما مراجعه ای بفرمایید به سوری مثل “الانبیاء” و “الشعراء”و “هود” و “اعراف”و “یونس” ملاحظه می کنید که همه انبیاء سخنشان همین است که ما خودمان بشری مثل شما هستیم در بشریت ،و اینکه هیچ نداریم و هیچ نمیدانم جز آنچه که خدا بما داده است ،اصلا وحی یعنی شعور و آگاهی خاصی که داده خداوند است ،وگرنه شما که به این آیه تمسک می کنید در مورد وحی چه توجیهی دارید؟ همین آیه مورد نظر شما بخشی از وحی است ،و تمسک به آیات وحی تبعیض پذیر نیست ،و خود وحی که شعوری مرموز و خدادادی است سنخی از علم بغیب و آگاهی از غیب است که منشا تعلیم آن خداست .و نگرش به آیات وحی باید همه جانبه و منعطف به همه قرآن باشد ،نمی شود شما گوشه ای از قرآن را بگیرید و به آن تمسک کنید و آیات دیگر که مفسر آنند را دور بریزید ،بقول خود قرآن :”نومن ببعض و نکفر ببعض” ایمان ناقص است یا ایمان نیست ،علاوه اینکه روش تحلیلی عقلاء هم نیست ،شما در هر رشته از معرفت و معارف اگر بخواهید به تمام مراد نویسنده یک کتاب دست یابید ،روش منطقی تحلیلی این است که همه فصول و بخشهای آن کتاب یا سخن را منعطف بهم و غیر ایزوله ملاحظه کنید.
بنابر این در مانحن فیه ،اینکه علم به ما فی الارحام ذاتا اختصاص بخدا داشته باشد و او سرچشمه علم باشد تنافی با این ندارد که بتصریح خود او و بتصریح آورنده وحی ،برخی از علوم غیبیه به خواصی از اولیاء الهی تفویض شود،به این آیات عنایت کنید :
“فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْما.
(الکهف/65)
تا بندهاى از بندگان ما را يافتند كه از جانب خود به او رحمتى عطا كرده و از نزد خود بدو دانشى آموخته بوديم.
———————————-
“وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليم”
(النمل/6)
و حقّاً تو قرآن را از سوى حكيمى دانا دريافت مى دارى.
———————————–
“ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيهِ إِلَيْكَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُون”.(آل عمران/44)
اين [جمله] از اخبار غيب است كه به تو وحى مى كنيم، و [گرنه] وقتى كه آنان قلمهاى خود را [براى قرعه كشى به آب] مىافكندند تا كدام يك سرپرستى مريم را به عهده گيرد، نزد آنان نبودى؛ و [نيز] وقتى با يكديگر كشمكش مى كردند نزدشان نبودى.
—————————
“تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيها إِلَيْكَ ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقين”.(هود/49)
اين از خبرهاى غيب است كه آن را به تو وحى مى كنيم. پيش از اين نه تو آن را مى دانستى و نه قوم تو. پس شكيبا باش كه فرجام [نيك] از آنِ تقواپيشگان است.
—————————
“…وَ لا يُحيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاء…”
(البقره/255)
و به چيزى از علم او، جز به آنچه بخواهد، احاطه نمى يابند.
———————————
از این آیات فراوان است و مدلول منطقی و جمع بندی آیات قرآن همان است که ابتدا عرض شد:اینکه حقیقت علم و ذاتیت علم به همه اشیاء از غیب و آشکار مخصوص خداست که از آن تعبیر به علم ذاتی می شود ،در عین حال بالعرض تعلیم و آموزش بخشی از علوم غیبی به هستی ها ،باراده خود خدای متعال ممکن است که یکی از آنها خود مساله وحی است.
موفق باشید
یالعجب… ! یالعجب…! یالعجب ! ای آخوند ولایتمدار درباری!!!
تفاسیر جدید حضرت اجل اشرف آخوند سید مرتضی شاهزاده دامت برکات و غیره… از قرآن!
بفرما جناب نوری زاد ! اینهم از آخوند مثلا” دانش پژوهِ شما!!! مفسر جدید قرآن! نگفتم ! باور بفرمایید لازم باشد همان قرآن را هم شرحه شرحه میکند برای به کرسی نشاندن حرف و گفته اش.
همانطور که پیشتر و مکررا” گفته ام تفسیر به رای و تحریف کتاب آسمانی!!!! سید مرتضا یالعجب و العجب…نِ بارک الله…
——————
سلام کاوه ی گرامی
سیدمرتضی یک تنه در این سایت دارد همه ی هجمه های امثال ما را به روحانیت و روحانیت درباری و روحانیان آدمکش و دزد را تحمل می کند. انصاف نیست ایشان را با لفظ های کنایه دار به وادی توهین دراندازیم. ایشان اگر مطلبی به نادرست نوشته، شما درستش را بنگارید. یک لحظه خودتان را جای ایشان بگذارید و تلخی طعم این همه هجوم را بچشید. نقد کنیم اما آن را به کنایه و توهین و تهمت نیالاییم. این را به خودم، به شما، به سیدمرتضی، و به همه می گویم. باشد؟
سپاس
.
سمعا و طاعه نوری زاد عزیز. بقول شاعر دانا:
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
با سلام خدمت اقایایان نوریزاد و سید مرتضی
همانطور که قبلا اقا سید مرتضی در جواب کامنت بنده فرموده بودند دوستان به محض دیدن نام ایشان رگبار رای منفی بدون در نظر گرفتن محتوای مطب نثار ایشان میکنند و همچنین دفاعی که شما از ایشان داشته اید.
مشگل از انجا شروع شد که قبل از انقلاب اکثریت مردم اخوندها را روحانی خطاب میکردند یعنی امین،راستگو،درستکار و تمام خصایص خوب انسانی .اما دیدیم تا زمانیکه به قدرت نرسیده بودند دم از انسانیت و رحمانیت الی ماشاالله ،و بمحض اینکه بقدرت رسیدند نشان دادند خوی واقعیشانرا نمونه:
۱- به شعارهای خمینی در پاریس توجه بفرمایید
روحانیت به حوزه ها میروند و سیاست را به سیاست مداران واگذار میکنند ،اخوند رئیس جمهور نخواهد شد ،ازادی احزاب ،ازادی بیان ومطبوعات و ادیان ووووووووو فقط یک شعار را عملی کرد :ما زندانی سیاسی نخواهیم داشت (البته اشتباه برداشت ما بود که فکر کردیم سیاسیون زندانی نمیشوند منظور خمینی ااین بود که همه را قتل عام خواهیم کرد) اما دو ماه از انقلاب نگذشته بود که با دستور فقط جمهوری اسلامی ایران. نه یک کلمه بیشتر و نه کمتر وبلا فاصله حزب فقط حزب الله اخرین میخها را بر تابوت دموکراسی و مردم سالاری برای همیشه کوبید .
2-مقایسه بفرمایید به خامنه ای اخوند روشنفکر قبل و بعد از قدرت و نگاهی هم بیندازید به تمامی اخوندهای به قدرت رسیده هر چه دیدیم دروغ و ظلم و اختلاس .و حقدر حریصانه .
متاسفانه وقتی اسم مقولان را میشنویم قتل وغارت و چپاول در ذهنمان مجسم میشود و با شنیدن نام اخوند دروغ و ریا و اختلاس و خفقان . اقای نوریزاد اقا مرتضی باید کمی حق بدهند این روحانیت بودند که با اعمالشان این اسم این لباس را به لجن کشیدند و در ذهن دگر اندیشان ایجاد
نفرت کردند و الا شاهد بوده اید مردم چه اعتماد و احترامی برایشان قائل بودند ولی انها خیانت کردند و از انجا که تربیت یافته یک مکتب و ایدولوژی هستند باورش مشگل شده که در بینشان خوبی هم وجود داشته باشد . فقط شاید بتوان گفت در پلیدی شدت وضعف دارند.
متاسفانه این لباس برای من لباس تزویر و ریا شده .امیدوارم یک روزی عکس این ثابت بشه
سلام بر آقا مرتضی دوست داشتنی
اینگونه استدلال کردن قدری انسان را از منطق عقلانی به خارج برده باور مطلب را برای شنونده امروزی بسیار دشوار می کند.شما به یکباره به وادی متافیزیک پای گذارده اید که برای هیچکس ملموس نیست.علی ابن ابیطالب در نهج البلاغه می فرماید اگر پرده های غیب بیفتد چیزی بر یقین من افزوده نخواهد شد.معنی آن روشن است من غیب نمی دانم.پیامبر در جواب دیگران می فرماید من بشری مثل شمایم به جز اینکه بر من وحی می شود و بارها می گوید من غیب نمی دانم.حسین ابن علی مسلم ابن عقیل را به کوفه می فرستد و پس از دریافت پیام او به موافق بودن همراهی کوفیان حرکت می کند و در بین راه می فهمد که مسلم کشته شده و کوفیان خیانت کرده اند.این منطقا یک معنی دارد حسین غیب نمی داند.سایر فرزندان علی اگر احادیث شیعه درست باشد زهر خورده و کشته شده اند من جمله حسن ابن علی.یعنی آنها هم غیب نمی دانستند وگرنه مرتکب قتل نفس که جرمی نابخشودنیست می شدند.مرتضی جان با تمام علاقه ای که به شما دارم عارضم که اینگونه استدلالات در قرن 21 و بعد از این دیگر جایگاهی ندارد.بنده شخصا با براهین عقلی معتقدم که شیعیان امری غیر واقعی یا لااقل سبک را به جهت مطامع خود به امری خطیر بدل کرده اند.اگر جای شما دوست عزیز بودم ضمن آوردن اقوال گذشتگان اعلام می کردم ممکن است با این براهین این مورد بدینصورت هم نبوده باشد و الله اعلم.اصرار بر علوم نقلی که بعضا منافات با علوم عقلی دارد در نگاه مخاطب نوعی جانبداری و اصرار بی دلیل شمرده می شود و سایر استدلالها و سخنان آدمی را در زیر سایه این اصرار به حاشیه می برد.
موفق باشید
سلام آرتین گرامی
متاسفانه علیرغم لطفی که دارید گهگاه لحن تند و تیزی بکار می گیرید و بجای نقد محتوا بنقد شخصیت می پردازید ،اینجا بحث و سوالی مطرح می شود پاسخی داده می شود که ممکن است مورد تایید دیگران باشد یا نباشد ،شما باید نقد محتوا کنید نه نقد شخصیت ،من تنها می توانم در مورد مطالب ذیل گفتار شما ابراز تاسف کنم از اینکه شاید کمی با عصبانیت مسائل را آنالیز می کنید ،من برای بحث آماده هستم اما برای تعارض و تعرض شخصیتی نه .
یاد آور می شود که بحث من و رسول بحث قرآنی بود نه بحث فرادینی ،اینجا دو روش برای گفتگو می تواند باشد :یکی نگرش فرادینی مبتنی بر پوزیتیویسم و حس گرائی و نفی متافیزیک ،خوب این یک بحث فلسفی بنیادین است که روش و منطق خود را دارد.
دیگری نگرش مبتنی بر وجود متافیزیک و حقیقت هستی یعنی خدای تعالی و ثبوت ادیان و کتب آسمانی . شما ساحت بحث ها را مخلوط نکنید ،بحث ما در تفسیر آیات و اینکه علم به غیب و حوادث گذشته و آینده و آنچه که از حواس ما پوشیده است اختصاص ذاتی به خدای جهان دارد ،لکن در مواردی بصورت موجبه جزئیه اگر خدا بخواهد می تواند پیامبران و اولیاء خود را از غیب هایی آگاه کند ،بحثی درون دینی و متکی بر ادله نقلی بود ،اشکال بشما این است که شما خلط مبحث می کنید ،هم اشکال مبنائی می کنید به مساله متافیزیک و اینکه متافیزیک مورد باور حس گرایان نیست (که این موضوع و روش بحث ما نبود)و هم تمسک به آیات و روایات و بحث های نقلی می کنید! و این سر تا پا تناقض است ،شما اگر به متافیزیک و خدا و علم ذاتی خدا و غیب ،و مساله رسالت انبیاء باور ندارید ،اصلا بی معناست که تمسک بشواهد نقلی کنید ،برای اینکه شواهد نقلی نزد شمای پوزیتیویست و حس گرا که شناخت تان از مجموعه هستی منحصر در ماده است ،حجیتی ندارند تا به آنها تمسک کنید ،و اگر آنها را حجت می دانید دیگر حق ندارید در ذیل گفتارتان تمسک من بشواهد قرآنی را مصداق تحجر و عدم مطابقت با زمان حاضر بدانید. می بینید که اسلوب بحث شما از اساس دچار تناقض و اشفتگی است.
از بحث روش که بگذریم ،شما اگر در بحث درون دینی در حال تفسیر نقل و محاجه با من هستید درست این بود که استدلال من به آیات قرآن و نحوه بیان را مورد نقد قرار دهید نه اینکه تمسک به شواهد نقلی دیگری کنید که بیان دیگری در ذیل دارد. حال چون وقت من تنگ است کوتاه می گویم :اولا جمله “لو کشف الغطاء ماازددت یقینا” که از علی علیه السلام نقل شده در نهج البلاغه نیست ،این تعبیر در غرر الحکم و درر الحکم آمدی آمده است و در برخی کتب دیگر مثل مناقب ابن شهر آشوب هم نقل شده است ،اما مفهوم این روایت آنچه که شما تصور کردید نیست ،اینجا علی فرموده است اگر همه پرده های غیب و جهان طبیعت برداشته شوند ذره ای بر یقین من افزوده نخواهد شد ،یعنی یقین من بغیب متوقف بر برداشته شدن همه پرده های غیب نیست ،این باصطلاح برخی اساتید ما ارشاد به نفی موضوع است ،علاوه اینکه ما در آن بحث نگفتیم همه مراتب غیب و همه علوم غیبی به انبیاء و اولیاء ارائه می شود ،بحث من این بود که در مواردی و روی مصالحی اگر خدا بخواهد غیب هایی برای آنان حاصل می شود ،که این با ذاتی بودن علم غیب برای خدا منافاتی ندارد. از این بیان پاسخ شبهات دیگر شما داده می شود ،برای اینکه بنای زندگی عادی پیامبران و اولیاء و امامان دائم بر خرق عادت و علم غیب استوار نبوده است ،و معنای آگاهانیدن آنها از علوم غیبی در برخی موارد این نیست که آنان در جزء جزء زندگی خود بر اساس غیب دانی و دخالت متافیزیک مشی و زندگی کنند.
علاوه اینکه اگر روش استدلال شما تمسک به شواهد نقلی باشد باید همه را مطرح کنید ،همین علی و همین نهج البلاغه که شما به آن اشاره کردید ،در همین نهج البلاغه چند مورد از اخبار غیبی از آنحضرت نقل شده است . و بالاخره آنچه که من در برابر آیه ای که رسول مطرح کرده بود توضیح دادم این بود که این آیه بیان اختصاص ذاتی علم به غیب و مواردی که در آیه آمده ،بخداست ،و این تنفی ندارد با اینکه خود قرآن دربخش های دیگر ،فی الجمله تعلیم غیوب را به برخی از انبیاء و اولیاء الهی مورد تصریح قرار دهد ،اما تاکید می کنم مقصود من تعلیم همه مراتب علم غیب و در همه موارد نبود ،باصطلاح منطقی غرض اثبات فی الجمله و موجبه جزئیه بود.
در مورد بشر بودن انبیاء بارها در این سایت بحث شده است ؛که مقصود آن آیات که دنباله هم دارد این است که پیامبران در جهات بشری مثل جسم بودن و نیاز به خواب و خوراک و همسر و چیزهای دیگر داشتن مثل همه انسانهای دیگرند ،لکن همان آیات ذیل هم دارد و می فرماید :و لکن الله یمن علی من یشاء ،و اینکه ما بشریم اما وحی و شریعت و اخبار از غیب و معجزات که سند صحت ادعای نبوت است همه به اراده خداست ،پس آنان بشرند لکن بشری که یوحی الیه ،و بشری که با باطن عالم و مبدا هستی مرتبطند.بحث البته در این شوون گسترده است و فرصت کم.
موفق باشید
سلام بر آقا مرتضی گرامی
شما غیب را در اینجا به کار بردید که بگویید شاید از این راه خبر جنین پسر بودن و محسن بودن داده شده باشد.برادر گرامی به یاد دارم در پاسخ به من که البته بنده را قابل نداستید که پاسخ به ابهامات مجددم بدهید فرموده بودید که این مورد(نامگذاری فرزندان در گذشته)متداول بوده است ولی اینجا امکان آن را از طریق غیب مطرح می فرمایید.این تناقض را چگونه معنا می کنید؟در مورد بحث نقلی و عقلی در مورد غیب نداستن افراد مجبور به ارائه مباحث نقلی هستیم چون اصولا این امور ماهیت عقلی ندارند که برای رد یا تایید آنها بخواهیم استدلال عقلانی بیاوریم و ارائه شواهد لاجرم نیاز به ارائه مباحث نقلیست و در کل من این شواهد را در هیچ جایی به کل نفی نکرده ام که شما بنده را بابت استفاده از این موارد مورد شماتت قرار می دهید.در مورد اینکه فرموده اید بنده برخی جاها تند و تیز گویی می کنم عارضم این مورد در مباحث دینی و غیر آن ناگریز است کما اینکه شما بارها در این مقوله در مباحثه با من حرکت فرموده اید که اگر حساب کنیم شاید هفت هشت هیچ به نفع شما باشد ولی از آنجاییکه این امر برای من بدیهیست ایرادی بر آن نمی بینم تا جاییکه به شخصیت هم توهین نکرده باشیم که الحمدلله گمان دارم چنین بوده است اما اگر اینگونه موارد موجب رنجش خاطر شماست ضمن عذرخواهی دیگر شما طرف بحث من نخواهید بود ولی دوست من بدانید آنچه ما می دانیم وحی منزل نیست که هر که بر آن ایرادی گرفت متهم به تند و تیز گویی و توهین گردد.
یاحق
ولی متاسفانه علم سونوگرافی را الله به مسیحی ها یاد داد نه مسلمانان ، بنا بر این شاید خدای مسیحیان بر حق تر می باشد. اومده ابرو را درست بکند زده چشمش رو کور کرده،این سید همینجوری تفسیر قران بکند در آخر ممکن است توسط حوزویان محاکمه بشود.آقا مواظب خودت باش ،دیدی سر بسیجی اقتصادی چه بلایی آمد ممکنه سر بسیجی پژوهشگر هم بلا نازل شود اینها همه سند می شود ها،از ما گفتن
ناشناس
اولا : هنوز شجاعت ندارید که شناس باشید برای ادامه بحث.
ثانیا: اگر تفسیر و تبیین من از قرآن و استشهاد من به آیات از نظر شما یا هرکسی نادرست است ،روش منطقی گفتگو این است که به محتوای بیان تفسیری من پرداخته شود نه به نقد شخصیتی رو آورده شود.
ثالثا: علوم طبیعی و سایر علوم تجربی را خدا به انسان یاد نمی دهد تا از این جهت تفاوتی بین مسلمان و مسیحی و یهودی باشد ،دست یافتن به نتایج علمی در امور طبیعی و رفاهی و تسلط انسان بر طبیعت و قوانین آن محصول تفکر ،تلاش ،تجربه و آزمون انسانهاست ،در این جهت تفاوتی نمی کند که دانشمند تجربی متکی بر آزمون و خطا دارای چه مذهب یا تفکر مذهبی باشد ،در طول تاریخ نیز در همه فنون و رشته های معرفت ،نتایج علمی و کشف قوانین طبیعت یا اختراعات ،دستاورد همه نوع انسانی بوده است :از ماتریالیست ماده گرای منکر خدا ،تا انسان های خدا باور و غیر معتقد به ادیان ،و تا انسان های خدا باور متعصب به یهودیت و مسیحیت و اسلامیت ،این صفحه تاریخ است ،و امکان سونوگرافی چه ولیده یک انسان ماتریالیست باشد و چه دستاورد یک انسان خدا باور غیر معتقد به شرایع انبیاء و چه دستاورد معتقدان به شرایع یهودیت و مسیحیت و اسلامیت ،پدیده ای است برای نفع همه انسانها ،و خدای جهان قوانینی را بر جهان حاکم کرده است و به انسان عقل و قابلیت و اختیار عطا کرده است و از طریق انبیاء به آنان سفارش کرده است که بر طبیعت مسلط شده و در جهت کشف آن قوانین تلاش کنند.
اگر از نقاب ناشناس خارج شدید و بحثی داشتید ،آی دی شناس اختیار کنید و ببحث ادامه دهید.
توصیه مصلحت اندیشانه به ذوب شدگان ولایت
بابک زنجانی را دیدید به چه سرنوشتی دچار شد؟
سعید امامی که خاطرتان هست؟
و مابقی گمنامان نا پدید شده گذشته و آینده.
توصیه من به شما این است که برای دچار نشدن به چنین سرنوشتی خودتان را بیمه کنید. چطور؟
نمی دانم حقیقت دارد یا خیر ولی گفته می شود رفسنجانی اسراری از سران قدیمی و کنونی نظام در اختیار دارد که در کشور های خارجی پنهان کرده و خود را بیمه کرده است. موید این گونه شایعات اظهارات خود رفسنجانی است که سینه من گنجینه اسرار نظام است. از ما گفتن. در این دور و زمانه کسی نمی تواند به کسی اعتماد داشته باشد. مواظب باشید…..
من موندم شما این اطلاعات دست اول از پشت پرده نظام را چجوری گیر میارید؟ آقای مجتبی خامنه ای بابک زنجانی را به کار گرفته و ……
یه کم انصاف داشته باشید و انقدر به افراد تهمت نزنید
شما یک کم انصاف داشته باش بگو دادگاهها علنی برگزار شود و تمام مجرمین با استاندارهای انسانی و بین المللی محاکمه شوند نه اینکه جریمه قتل چند صد هزارتومان و جریمه یک نقاشی سالها حبس باشد به این طریق شایعه ساخته نمی شود نمونه آن را در کشورهای متمدن می بینید
آقای نوریزاد! گرامی مرد آزاده!
نفست حق است و دمت گرم! خواندن واژههایت، نوشیدن آب گوارای انسانیت است. چه درسها که پنهان و آشکار میآموزیمان، افسوس غفلت میکنیم و درنمییابیم. اما از این پایمردی و ثبات رای تو عجب نیست که روزی میلیونها رهرو جای پایت را دنبال کنند.
آقای نوری زاد عزیز
خسته نباشید ، چه نیکو فکر کردید ، افکار نیک و گفتار نیک وکردار نیک با هم وابسته اند ، و هریک با خرد و بینش همراهند ، در اصل ،راستی با خود و دیگران ، جواهر درون ما را صیقل می دهد و نیکویی بروز می کند .
از خبرها معلوم است که فشار بر آزادی ها بیشتر خواهد شد ، و چه زیبا گفتید که نسلها باید جوابگو باشندو شرمسار ازکردار پدرانشان .
تاریخ قضاوتش بر واقعییت گذشته است و حقیقت گذشته بی تغییر و ثابت است ، ما فقط در اکنون است که می توانیم تاثیر گذار باشیم و مرز حال و آینده و گذشته کوتاه چون یک نفس ماست ،بنابراین باید همه به هوش باشیم و مسولیت نسبت به خودو جامعه را جدی بگیریم ، چون مارا بدرستی تاریخ قضاوت خواهد کرد.
به یاد گفته درست مارکس افتادم : دین افیون توده هاست .
رادیوفردا
محمدخاتمی:«در این انتخابات آقایان کروبى و موسوى و خانم رهنورد هم داوطلبانه مشارکت کردند و این به این معنا است که آنها اعلام کردند ما این نظام، انتخابات، و برگزارکنندگان آن را قبول داریم. شرکت این سه بزرگوار در انتخابات در تشویق مردم براى آمدن پاى صندوقهاى راى بسیار موثر بود».
***
اگه قبول دارند پس برای چی سال88 اعتراض کردند؟اگه قبول دارند پس به حصرخودشون هم راضی باشند.اینهاهمه ازیک جنسند وسزاشون همینه.
روح الله گرامی
استدلال شما در نهایت ضعف و بی منطقی است ،هیچ شک نکنید در اینکه آقایان موسوی و کروبی چه سال 88 و چه اکنون نظام جمهوری اسلامی ایران را قبول دارند ،و اینکه در سال 88 به روند تقلب یا تخلف از قوانین اعتراض کردند بمفهوم مخالفت با اصل نظام نبوده است،مشکلی که هست این است که افرادی مثل شما که با اصل نظام مخالف هستید ،گمانتان این بود که موسوی و کروبی خواستار سقوط نظام جمهوری اسلامی بوده اند ،از این جهت گروههایی مثل شما خود را در صف هواداران واقعی آقایان موسوی و کروبی جا زدید ،و بسا برخی کارهای ناهنجار که مورد رضایت این آقایان دوستدار نظام نبود از امثال شما سر زد ،نشان این بیوفائی و دم خروس هم از ذیل گفتار شما پیداست ،اینکه شما می خواستید از طریق موسوی و کروبی نظام را ساقط کنید با آنکه منطق این آقایان چنین نبود ،اکنون که آنها با پایداری بر سخن خویش سالهاست که بر تضییقات علیه خود شکیبا هستند اینگونه غیر منصفانه و دور از جوانمردی و وفا می گویید سزای آنان همین بوده است ،البته آنها محترمند و شکیبا ،اما خوب این بزنگاهها موقعیت خوبی است برای شما که از ناوفا داری و ماهیت خود پرده بردارید.
سید بزرگواراگرنظام وانتخابات وبرگزارکنندگان را قبول داشتند پس چرابرداشت سران نظام (سال88)ازعملکردواعتراضشان مطابق برداشت شما نبود؟یعنی به اندازه شماازذات این آقایان خبرنداشتند؟آیا سزای کسی که درعین احترام والتزام به نظام وانتخابات اعتراض خود رابیان میکندحصروصدورحکم اعدام وپایمالی بسیاری ازحقوق قانونی وفتنه گروضدنظام خواندن وچاپ بنرهاوساخت فیلمهاومستندها وشعاردرراهپیماییها وصحن مجلس علیه شان است؟کسی که نظام را قبول دارداین بلاومصیبت سرش آمدواینگونه بااومعامله کردنداگرامثال ضدنظامی چون بنده دهان به اعتراض می گشود تا الان هفت کفن پوسانده بودیم.
روح الله گرامی
برداشت مخالفان موسوی و کروبی یکسان نیست ،خیلی از اصولگرایان بصراحت گفتند و می گویند که این یک نزاع داخلی و خانوادگی بود ،نه اینکه موسوی و کروبی خائن و انگیخته بیگانگان باشند ،تقریبا همه آنها همین را می گویند که این آقایان مفتون شدند و آلت دست قرار گرفتند.
حال آنها هرچه بگویند اما تحلیل من این نیست ،بنظر من آقایان موسوی و کروبی از وفاداران به نظام هستند که در مورد انتخابات شبهه داشتند ،و از نظر من اینگونه برخورد با آنان برخوردی نادرست و ظالمانه است.
موفق باشید
آقا ما سر کار باشیم بقیه مهم نیست نیت خوانی هم می کنیم آب حوض هم می کشیم استدلال هم می کنیم از نوع قوی
آقا مگه یک لقمه نون و یا منافع گروهی چقدر می ارزد که همه وجدان و انسانیت را باید برای آن قربانی کرد
جناب روح الله منطق را از این دانشمند یاد بگیر
نگاهی به جوابهایی که به آنیتا و کاوه داده بود بینداز
اگر جناب موسوی ‘ کروبی ‘ خاتمی ‘ آرزوی مرگ رهبر حاضر و تمام طرفدارانشان را داشته باشند ‘ نمیتوانند نظر خود را علناً بازگو کنند ” حتی این آخوند مرتضی هم چنانچه حتی اسلام را ترک گفته باشد هیچگاه نمیتواند نظر واقعی خود خودرا بگوید ” شاید هزاران آخوند از اسلام برگشتهاند و یا اسلام را فقط تعالیم محمد میدانند ولی آنقدر شعور دارند که آن را با کسی در میان نگذارند’ مصلحت به آنان اجازه چنین چیزی را نمیدهد ” هیچکس نمیداند در دردرون انسانها واقعا چه میگذرد
تنها ملاک ما برای چنین تشخیصی ملاک بیرونیست فقط فقط و فقط اتفاقاتیست که در عمل رخ میدهد ‘
ا
جناب مرتضی کروبی و موسوی مردم را فریب دادند و بدور خود جمع کردند ولی جایی که موسوی میگوید ما میخواهیم دوران طلایی امام را زنده کنیم اغلب متوجه میشوند که این امام زاده معجزه ندارد ابته هیچ امام وامامزاده،دوران طلایی امام یعنی قتل عام زندانیان وغارت اموال مردم ،استبداد قرون وسطایی،جنگ و ویرانی،ذشمن تراشی تاکنون،موسوی وکروبی ورفسنجایی همه از سزکردگان این رژیم بودهاند ودر تمام نتایج منفی شریک ، مردمی هم به اشتباه رای داده بودند ومتوج شدند همان رای هم بغارت رفت، حتی ابراهیم یزدی هم یکی ازچرخهای پنچر شده این حکومت است.
جناب شاهد
موسوی کروبی قصد فریب مردم را نداشتند ،بلکه شما می خواستید و می خواهید اعتراضات آنان به روند انتخابات را بسود مخالفت تان با اصل نظام جمهوری اسلامی مصادره کنید ،آنها به اصل نظام وفادار بودند و هستند ،شما اگر تصورتان از همراهی و رای دادن به ایشان این بوده است که اصل نظام جمهوری اسلامی را سرنگون کنید ،تصورتان از ابتدا اشتباه بوده است زیرا آنها برای اصلاح نظامی که به آن نعتقد بودند کاندیدا شدند و به روند نادرست انتخابات اعتراض داشتند.
مقصود از تعبیر دوران طلائی امام که دائما در این سایت تکرار می شود هیچگاه این نبوده و نیست که در دوران ده ساله ایشان هیچ امر غلطی یا انحرافی وجود نداشته است و آن دوران بهشت ایران بوده است ،بلکه مقصود از این تعبیر مقایسه و ارزیابی آن ده سال با آنچه که پس از ایشان اتفاق افتاد است ،و اینکه در یک ارزیابی نسبی و مقایسه ای ،آن دوران علیرغم فشارهای خارجی و نوپائی انقلاب و مساله جنگ بسیار بهتر و متحدانه تر از دوران بعد از ایشان اداره شد.
ولی نظر رسمی حکومت که از قلم شریعتمداری مطرح میشود این است که اینها میخواستند انقلاب مخملی و براندازی نرم کنند، و درس آن را از سوروس گرفته بودند و … بنابراین شما باید زحمت کشیده و نظر خود را به همراهان خود در حکومت اثبات کنید
دوست گرامی ، چه توقعی داری !!! آیا نمیدانی اگر رژیم برود اقای خاتمی و کردبی و ……هم باید بروند ؟ پس تو هم جای او بودی شاید بیشتر از این هم میگفتی ! خدایی من که میگفتم…
با سلام . جنابعالی بارها به این مسئله که رهبری با یک چوپان پشت کوه نشین در این کشور طبق قانون اساسی که میثاق ملت ایران و قانون شرع و عرف و… است ، برابر است ولی شما یک کم ” شیر فهم تر ” بفرمایید که چرا باید رهبری نظام که باید اولین مجری قانون اساسی باشد ، خود را بالاتر از قانون بداند و آن جایی که در دولت مشنگ سالارِ احمد نژاد ، نزدیک 4000 نفر در دانشگاهها بورسیه غیر قانونی داشته اند و بیت المال مؤمنین و مسلمین را ” بیت الحال ” خود قرار داده اند ، رهبری به شکل غیر قانونی مداخله نموده و خیانت و به نوعی ” سرقت بورسیه ” آن افراد را ” حلال ” اعلان نماید و یا آنجایی که هر فردی که اگر یک مصاحبه در خارج از کشور انجام داده ، بعد از ورود به کشور دستگیر و محاکمه میکنند ( آخرین اش جانباز جبهه و جنگ آقای اسماعیل گرامی مقدم در حال محاکمه ) ولی رهبری نظام شیعی و اسلامی وقتی شیخ علی تهرانی شوهر خواهر گرامی رهبر معظم نظام را که رفیق صدام حسین میشل عفلقی بوده و در تبلیغات صدام حسین علیه کشور ایران در زمان جنگ چیزی کمتر از ” ژنرال عبدالصحاف ” معاون و رئیس تبلیغات صدام نداشته به محض ورود به ایران مورد تکریم رهبری واقع شده و هم اکنون بدون کوچکترین برخورد قانونی با ایشان در کنار ” همشیره ” گرامی رهبری روزگار خوشی را سپری می نمایند . آقای نوری زاد خدا و پیغمبری اگر یک 24 ساعت همین تناقض دوگانه قانونی رهبری را در صدا و سیما نشان دهند ، آیا منبعد از این فکر میکنید که طرفداران حضرت آقا هنوز بر ایشان و فتوای ایشان باقی خواهند ماند ؟
آقای نوریزاد گرامی,
این گزارش نویسی از داد خواهی شما با این روابطی که شما با آنهمه آدم درمند آنجا درست جلوی درب زندان اوین درست کرده یا ادامه میدهید.
بانضمام این ترسی که از دیدار کنندگان شما میزداید هدیه ای است بزرگ در امر مبارزه .
هر روز که شما در آنجا به این مبارزه ادامه میدهید برگ افتخاری است دیگر در کارنامه ۶ ساله مبارزآتی شما.
با احترام و آرزوی موفقیت شما
هادی شهاب
با عرض سلام وبهترین شادباشها خدمت کلیه بانوان جهان علی الخصوص بانوان ایرانی عزیز.
و عرض تبریک و ارزوی رهایی کلیه بانوان در بند بخصوص دگراندیشان.
با اززوی بهترینها و تعظیم میکنم خدمت کلیه مادران ایرانزمین ؛ دستبوس همه شما هستم .
و یک تبریک اختصاصی خدمت مادر و همسر گرامی اقای نوریزاد .
و یک تبریک مخصوص هم به بانوان حاضر در این سایت.
مجددا برای همه شما عزیزان ارزوی بهروزی و شاد کامی دارم
خدمت سروران کت و شلواری امثال نوریزاد و آنیتا و آخوند گرامی سید مرتضی در باب خمینی شناسی از منظر افلاطون ناقص الجسم و ناقابل جان و اندک آبرو
. گفتار او بعد از رسیدن به قدرت: یعنی بعد از //////// ملت در نوفل لوشاتو و بهشت زهرا
رفتاری که از آقای خمینی در خرداد 60 و از آنهنگام تا مرگش دیدیم چندان تعجبانگیز نبود. تمام سخنانی که در کتب البیع و ولایت فقیه آمده بود، عملی شد. اما آیتالله سخنان دیگری هم زده بود. پس حرفهای پاریس چه؟ مگر آقای خمینی آنهمه درباره آزادی بیان و روزنامهها و دموکراسی سخن نگفته بود؟ مگر در قرآن نیامده است که «به عهدهای خود عمل کنید»؟ مگر تعهد نکرده بود که آزادی مطبوعات و دموکراسی پیشرفتهتر از کشورهای غربی را برایمان به ارمغان بیاورد؟ آیتاللهی که در پاریس و چند ماه پس از آن سخن از دموکراسی و آزادی ورحمت واسلام وعدالت میزد چه شد که به گذشته خود رجعت کرد و به قلع و قمع رو آورد؟ این سخنان کجا با تعهداتش میخواند؟ اینبار دیگر خود اوست که صحبت میکند:
«این جنایتکارها که در بازداشت هستند متهم نیستند، بلکه جرمشان محرز است؛ باید فقط هویت آنها را ثابت کرد و بعد آنها را کشت. اصلاً احتیاج به محاکمه آنها نیست. هیچگونه ترحمی درمورد آنها مورد ندارد. اگر ما اينها را نكشيم، هر يكی شان كه بيايد بيرون ميرود آدم ميكشد. با چند سال زندان كار درست نميشود.اين عواطف بچه گانه را كنار بگذاريد.»
«راجع به دادگاه انقلاب و راجع به كارهايي كه مربوط به دادگاه انقلاباست، من نميگويم كه بايد اينجا سستي بشود. اينجا بايد با جديت جلويش گرفته بشود، بايد جلوي اين فسادها گرفته بشود. حالا بگيرند نگه دارند تربيت كنند يا اگر واقعاً مستحق حدود شرعي هستند حدود شرعي را جاري بكنند كه زندانها بايد محل تربيت باشند.»
«آقايان بعضى شان مىگويند: مساله ولايت فقيه، اگر يك مساله تشريفاتى باشد مضايقه نداريم، اما اگر بخواهد دخالت بكند در امور، نه، ما آن را قبول نداريم. اگر متوجه به لازم اين معنا باشند، مرتد مىشوند.»
«هركه به رسول خدا اهانت كند ، هر كه به ائمه هدي اهانت كند ، واجبالقتل است.»
«قيام كردن بر خلاف حكومت اسلامى، جزايش جزاى بزرگى است. قيام بر ضد حكومت اسلامى در حكم كفر است، بالاتر از همه معاصى است، همان بود كه معاويه قيام مىكرد، حضرت امير قتلش را واجب مىدانست».
«آنکه مکتبی را مسخره میکند، اسلام را مسخره میکند. اگر متعمد باشد، مرتد فطری است. زنش برایش حرام است. مالش هم باید به ورثه داده شود. خودش هم باید مقتول شود.»
«ملیگرایی مخالف اسلام است.»″ملي گرايي بر خلاف اسلام است اين بر خلاف دستور خداست و بر خلاف قرآن مجيد است.»8 «ملیگرایی اساس بدبختی مسلمین است» «ما از این ملیها هیچ ندیدیم جز خرابکاری» «آنهایی که میگویند ما میخواهیم ملت را احیا کنیم، مقابل اسلام ایستادهاند»
«ما چقدر از این ملیت سیلی خوردیم. من نمیخواهم بگویم که در زمان ملیت، در زمان آنکس که آنقدر ازش تعریف میکنند[مصدق] چه سیلی به ما زدند. من نمیخواهم بگویم که مدرسه فیضیه را به مسلسل بستند . بروند کنار اینها، بروند گم بشوند. ما از آنها ضربه خوردیم.»
آقای خمینی که روزگاری گفته بود «روحانیون حق ندارند رئیسجمهور شوند»و حتی قبلتر از پاریس، در نجف گفته بود :»منظور از حکومت اسلامی اين نيست كه رهبران مذهبی خود حكومت را اداره كنند.« و در پاریس نیز همانطور که در ابتدا آمد بارها گفته بود که روحانیون منصب دولتی قبول نخواهند کرد، اینک با کمال اعتمادبه نفس میگفت:
«میگویند که روحانیون باید بروند سراغ کار خودشان و ملت را بگذارند و سیاست را بگذارند برای ما. شما در این 50 سال هیچ غلطی نکردید.شما را من میشناسم. نمیخواهم اسمتان را ببرم. سرجایتان بنشینید.آدم بشوید.«
«همه متصدیان روحانی که هستند الان در مقامات بالا، از بابت این است که میبینند که کسان دیگر نخواهند توانست اداره این کشور را آنطور بکنند که اسلام میخواهد. بدون آنها نمیشود اداره کرد مملکت را. ما جواب خدا را چه بدهیم؟»
«آخر شما در ظرف چندين سال چه كار كرديد براى اين كشور كه روحانيون را مىگوئيد نبايد باشد؟ چه كرديد؟ چه كار مثبتى شما كردهايد؟ جز حرف هيچى نداريد.»
«اگر اسلام را از دست شما گرفتند و آخوند را از ملت جدا کردند شما 4 نفر ملی هیچکاری نمیتوانید بکنید.»
«روحانيت نقش دارد، در حكومت هم نقش دارد. ما حالا بعد از مدتها فهميديمكه اطمينان به ديگران نيست.»
وقتی از او پرسیدند که این صحبتهای شما با آنچه در پاریس گفتید نمیخواند، بیهیچ قید و مسئولیتی گفت من اگر صلاح بدانم امروز یک حرفی میزنم، فردا اگر صلاح دیدم مخالفش را میگویم!
آقای خمینی البته بعدها این جمله را در دو سخنرانی تکرار کرد:
«در نجف و پاریس یک حرفهایی زدم که چنانچه اسلام پیروز شود، روحانیون میروند سراغ شغلهای خودشان، لکن وقتی ما آمدیم و وارد معرکه شدیم دیدیم که اگر روحانیون را بگوییم همه بروید سراغ مساجدتان، این کشور به حلقوم آمریکا یا شوروی میرود… ما این طور نیست که هرجا یک کلمهای گفتیم و دیدیم مصالح اسلام اینجوری نیست، بگوییم سر اشتباه خود هستیم. ما دنبال مصالح هستیم. بنابراین مساله نیست که آقایان به ما بگویند شما آنروز اینجوری گفتید… هرچه میخواهند به ما بگویند. بگویند کشور ملایان، حکومت آخوندیسم. این هم یک حربهای است که ما را از میدان به در کنند. ما نه، از میدان بیرون نمیرویم.»
« ما میخواهیم اسلام را پیاده کنیم. پس ممکن است دیروز من یک حرفی زده باشم و امروز حرف دیگری را و فردا حرف دیگری را. این معنا ندارد که من بگویم چون دیروز حرفی زدهام باید روی همان حرف باقی بمانم.»
به عبارت دیگر آقای خمینی نه تنها مردم ایران، که به قول جلالالدین فارسی دولتمردان آمریکا را هم فریب داد. او میگوید:
«امام همین آمریکا را فریب داد با مصاحبههایی که در پاریس کرد…آن را امام برای فریب آمریکا گفت… بله. ما خیلی چیزها را قبل از آنکه عملی کنیم نباید به دشمن بگوییم.»
تمام اینها یکطرف و تهییج و تحریک مردم به جاسوسی و فروختن و لودادن دوست و آشنایشان در طرف دیگر. آقای خمینی دراین باره فرمودند:
«واجب بر همه ما، بر همه شماست که اگر توطئهای دیدید واگر رفت و آمد مشکوکی دیدید خودتان توجه کنید و اطلاع دهید. بر همه ما واجب است که جاسوسی کنیم. بر همه ما واجب است که نظر کنیم و توجه کنیم و نگذاریم که غائلهای پیدا شود. منع جاسوسی از حرفهای احمقانهای است که از همین گروهها القا میشود که جاسوسی خوب نیست. اما برای حفظ اسلام و حفظ نفوس مسلمین واجب است.»
«مردم باید پند بگیرند از آن مادری که پسرخود را آورد و بدست محاکمه سپرد و آن پسر اعدام شد. این یکی از نمونه های اسلام است و دیگران هم باید همینطور باشند. اولادها وبرادرها و فرزندان خودشان را اگر نصیحت نپذیرفتند معرفی کنند تا به مجازات خود برسند.»
«»اسلام را همه باید حفظ کنیم… یک بیچارهای به من نوشته بود که شما گفتید همه اینها را باید تجسس کنید، خوب در قرآن[که] میفرماید لاتجسسوا… وقتی که اسلام در خطر است همه شما موظفید که با جاسوسی حفظ کنید اسلام را.»
«دانش آموزان عزیز باید با کمال دقت اعمال وکردار دبیران و معلمین را زیر نظر بگیرند که اگر خدایی ناکرده در یکی از آنها انحرافی ببینند بلافاصله به مقامات مسئول گزارش نمایند… فرزندان عزیزم در صورتیکه مشاهده کردند که بعضی از دشمنان در لباس دوست و همشاگردی میخواهند آنانرا جذب گروه خود کنند به مقامات مسئول معرفی نمایند وسعی کنند اینکارخود را به صورت مخفی انجام دهند.»
افلاطون گرامی بادرود و سپاس از زحمت جمع آوری و پخش سخنان گهر بار جناب خمینی که آثار و رد پاهای ///////ش حتی تا صدها سال پس از نابودی رژیم هم، در این سرزمین مفلوک و منطقه خاورمیانه، مشهود خواهد بود، باید بگویم روشی که ایشان(خمینی) پیش گرفتند همان روش الله و رسولش بود که تا در مکه بود اسلامش رحمانی و انسانی بود و بعد از اینکه به مدینه هجرت کرد، تشویق به جنگ و کشتن. ّزیرا اسلام در مکه زیر فشار مردمی بسر میبرد که پذیریش ایدهی جدید برایشان مشکل بود؛ اما آیاتی که در مدینه بیان شده اند در آنها سخن از جنگ و کشتن غیر مسلمانان است.
در مدینه مردم اسلام را پذیرفته بودند و پیامبر اسلام احساس قدرت بیشتری میکرد و لذا فرمان الله هم به مقتضای وضع رسولش[شما بخوانید بر طبقِ امیال و خواهش های شخصی و نفسانی محمد] باید تغییر می کرد! باین آیات توجه فرمایید:
وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ “(بقره/193) و بجنگید (با)آنان تا ديگر فتنهاى نباشد و دين مخصوص الله گردد پس اگر دست برداشتند(از کفر) تجاوز جز بر ظالمان روا نيست”.
و یا:
مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (انفال/67) هيچ پيامبرى را سزاوار نیست كه اسیرانى بگيرد مگر اینکه در زمين قتل عام بسیار کند؛ شما کالای دنیا را میخواهید و الله آخرت را میخواهد و الله شكست ناپذير حكيم است.
و در ادامه، آنان را به سبب اسیر گرفتن مورد نکوهش قرار میدهد:
لَّوْلاَ كِتَابٌ مِّنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (انفال/68) اگر پيش از اين از جانب الله دستوری داده نشده بود ، به سبب آنچه گرفته بوديد (اسیران) عذابی بزرگ به شما میرسيد.
اینهم پاسخ به کسانی که به نماینده مردم ارومیه(قاضی پور) اعتراض میکنند که چرا 700 اسیر را کشته؟![البته من بشخصه معتقدم ایشان لاف دروغ زده و مردِ این حرف ها نیست] بعبارتی قاضی پور دستور الله را اجرا و مرعی کرده است!
و اما اینکه فرمودید خمینی از مردم و دانش آموزان مدارس خواسته تا همدیگر را جاسوسی و لو بدهند… خوب به این آیه توجه کنید که چکونه الله دستور میدهد شما حتی میتوانید همدیگر را هم بکشید:
وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُواْ مِن دِيَارِكُم مَّا فَعَلُوهُ إِلاَّ قَلِيلٌ مِّنْهُمْ وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتًا(نساء/66) و اگر بر آنان نوشته بودیم(دستور داده بودیم) كه همدیگر را بکشید، يا از خانههاى خود به بیرون شوید، به غیر از اندکی از ايشان آن را انجام نمیدادند؛ و اگر آنان آنچه را بدان اندرز شدند به كار میبستند یقینا براي آنان بهتر و در استواری گامشان مؤثرتر بود.
افلاطون گرامی چنانچه ملاحظه می فرمایید خمینی دستورات الله و رسولش را در مورد تغییر رویه و فرامینش، (در فرانسه و قبل از ورود به ایران و قدرت گرفتنش) اجرا کرده و لذا حرجی بر او نیست…!!!
پس مادام این تفکر(اسلام) در افواه و اعتقادات مسلمانانِ این مرز و بوم و منطقه، جاری و ساری است وضع این ملک و سرزمین به سامان نخواهد رسید.
بر خود فرض میدانم از کورس بزرگ و نازنین ژرف اندیش بپاس تلاش های خستگی ناپذیرشان در زدودن زنگار از اندیشه ها و اعتقادات مردم سرزمینم، قدردانی نمایم و بر دستان پرتلاشش بوسه زنم. و نیز از سایر اندیشمندان و قلم زنان این سایت شریف و گران سنگ و باالاخص نوری زاد بزرگ و عزیز و گرامی و دوست داشتنی که در نشر و تکثیر آن، از جان مایه میگذارند تشکر کنم.
بامید رهایی ایران و ایرانی از شر آخوندیسم.
منتظر جوابیه بالا بلند سید مرتضی هستیم که ثابت کند همه اینها دروغ و “شانتاژ تبلیغاتی” است !
سلام و درود بر نوریزاد و همه آزاد مردان و آزاد زنان جان بر کف پوینده راه حق و حقیقت و صدق.
سلام بر ناظران گرامی
در زیر گوشه ای از دوران طلایی آقای خمینی و بذل توجه ایشان به حقوق شهروندی و دادخواهی مردم و نیز توجه آن مرحوم به نظرات دیگران بازگو می گردد.متن زیر مربوط به آخرین لحظات قائم مقامی آقای منتظری قبل از عزل و گزارش ایشان از مظالم حکومت اسلامی به رهبر زمان و اقدام ایشان در بررسی این درآوردن خلخال از پای زن یهودی در حکومت اسلامیست قبل از آن نظر آقای خمینی پیش از انقلاب 57 و پس از آزادی مرحوم منتظری در مورد ایشان آورده می شود تا درجه وثوق آقای منتظری نزد آقای خمینی مشخص گردد:
آقای خمینی:”…هیچ از دستگاه جبار جنایتکار تعجب نیست که مثل جنابعالی شخصیت بزرگوار خدمتگزار به اسلام و ملت را سالها از آزادی، ابتداییترین حقوق بشر محروم، و با شکنجههای قرونوسطایی با او و سایر علمای مذهب و رجال آزادیخواه رفتار کند. خیانتکاران!! به کشور و ملت از سایهٔ مثل شما رجال عدالتخواه میترسند. باید رجال دین و سیاست در بند باشند تا برای اجانب و بستگان آنان هرچه بیشتر راه چپاول بیت المال و ذخائر کشور باز باشد…”
آقای منتظری:”…آیا میدانید که جنایاتی در زندانهای جمهوری اسلامی بنام اسلام در حال وقوعند که شبیه آن در رژیم منحوس شاه هرگز دیده نشد؟ آیا میدانید که تعداد زیادی از زندانیها تحت شکنجه توسط بازجویانشان کشته شدهاند؟ آیا میدانید که در زندان مشهد، حدود ۲۵ دختر بخاطر آنچه بر آنها رفته بود مجبور به درآوردن تخمدان یا رحم شدند؟ آیا میدانید که در برخی زندانهای جمهوری اسلامی دختران جوان به زور مورد تجاوز قرار میگیرند…”
آقای خمینی:”…از آنجا که روشن شدهاست که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین میسپارید!!!!، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست دادهاید. شما در اکثر نامهها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند!!!به قدری مطالبی که میگفتید دیکته شده منافقین بود!! که من فایدهای برای جواب به آنها نمیدیدم. مثلاً در همین دفاعیه شما از منافقین تعداد بسیار معدودی!! که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند ومی بینید که چه خدمت ارزندهای به استکبار کردهاید!!!…”
شایان ذکر است که علاوه بر اعضای سازمان مجاهدین که در فرهنگ حکومتی ایران از آنها به منافقین یاد می گردد بسیاری از اعضا گروههای چپ و برخی از ملی مذهبی ها در جنایات دهه شصت حکومت اسلامی ایران در زندانها به جوخه اعدام سپرده شدند.
به امید روزی که دغلکاری و دغل پذیری سایه شوم خود را از این مملکت برکشد.
پاینده و پیروز باشید
درود بر آرتین گرامی
مشکل ما اگر ریشهای نگاه کنیم آقای خمینی نبوده و نیست. همانجور که کورس گرامی به روشنی بازگشودهاند این نوع حکومتها با مشکل ساختاری که دارند منجر به دیکتاتوری و سرانجامی جز سرکوب مردم رو در پی نخواهند داشت. حتی اگر جناب منتظری هم رهبر ایران بود این جنایات شده بود و شاید مقدار آن کمتر میبود در مقایسه با زمان رهبری جناب خمینی. بسیاری پیش از اعدامهای سال ۶۷ اعدام شده بودند بدون حق داشتن یک محاکمه عادلانه و حتی جناب منتظری و دیگران توجهی و یا اعتراضی نکرده بودند. نظامهایی که با سرکوب آزادی بیان و بستن روزنامهها و احزاب، به سرکوب فضای عمومی قدم برمیدارند، نتیجهای جز فروپاشی ندارند و ما حکومتهای دیکتاتوری پهلوی و جمهوری اسلامی رو پیش روی خود داریم. تاریخ پهلویها و جمهوری اسلامی رو که ورق بزنیم پر است از این نوع کشتارها و سرکوب ها و زندانیان سیاسی. هر سه رضا و محمدرضا پهلوی و خمینی، شخصیتهای متفاوت و نگاههای متفاوتی داشتند که حکومتهایشان به سرکوب و دیکتاتوری مطلق انجامیدند چون ساختار غیر دموکراتیک حکومتی آنان جز این نتیجهای برون نمیداد. افرادی که مرتب از آزادی و حقوق شهروندی سخن میراندند و پیش خود فکر میکردند که در حال خدمت کردن هستند همانگونه که الان آقای خامنهای اینگونه میاندیشد. باید نگاه کلی به این ساختار تادرست بکنیم و زیاد غرق در رفتار و حرفهای افراد بالادست این حکومتها نشویم.
با آرزوی تندرستی شما
سلام بر حامد دوست داشتنی
بنده با فرمایشات شما کاملا موافقم و نه موافق که معتقدم.منظور من از آوردن این سخنان کوبیدن آقای خمینی یا بالابردن آقای منتظری نبود.منظور این بود که به هموطنانمان که برخی از آنان هنوز که هنوز است بدون بررسی کلیه جوانب شخصیتی آقای خمینی ایشان را فردی متفکر فارغ از عیب و طرفدار دموکراسی و مردم سالاری عنوان می کنند این جنبه ها را نشان دهم.آقا خمینی متاسفانه دارای یک دوگانگی شخصیت بود.همانگونه که در بالا مشاهده می کنید در جایی تا چه میزان بی دلیل آقای منتظری را ارتقا شخصیت می دهد و در جایی دیگر باز بی دلیل او را بر زمین می کوبد.این مورد به کرات در رفتار ایشان دیده شد.درباره آقای بازرگان این دوگانگی ایشان کاملا مشهود است.در مورد آقای بنی صدر همینطور.در مورد تصدی مناصب حکومتی توسط آخوندها،حجاب،حق رای زنان و…جالب است آقای یزدی که بیشتری زمان را قبل از انقلاب با این فرد بوده در پاسخ سوالی می گوید شما حتی یک اظهار نظر در مدت زمان حضور ایشان در فرانسه در مورد ولایت فقیه و لزوم وجود ان نمی بینید.آری ایشان ملت،دول بیگانه،همراهان و بسیاری دیگر را با همین دوگانگی رفتار و شخصیت فریفت.آقای خمینی که خود سالیان دراز در حوزه حدیث کلهم راع و کلهم مسول را تدریس می کرد ببینید چه راحت در پاسخ آقای منتظری می گوید فایده ای برای جواب به نامه های آقای منتظری نمی بیند و با قلب واقعیت به راحتی کشته شدگان را معدودی از منافقین می داند که در جنگ با حکومت اسلامی محکوم به اعدام شده اند!!!!حال ما حق داریم حرف سابق این فرد دوگانه را به شاه گوشزد کنیم که می گفت یا نمی دانید یا خود را به نداستن زده اید.
موفق باشید