یک: جوان، پالتویی بلند و مشکی به تن داشت. و انگار که شب را در راه بوده باشد، ژولیده و نامرتب می نمود. تسبیحی را همینجوری در میان انگشتانش بازی می داد. بقول خودش: ظاهرسازی کرده بود با همین تسبیح برای رد گم کردن. از مشهد به تهران آمده بود. پُر بود از پرسش. جوری که آن همه پرسشِ تمام نشدنی، مرا از قدم زدن وا می داشت. به وی گفتم: در چند مرحله به پرسشهایت پاسخ می دهم. و جوان، ماند تا سه و چهار عصر. عجله ای نداشت گویا. برای مطرح کردنِ همین پرسشها این همه راه آمده بود.
پرسشِ نخست: رهبرمعظم که می داند عده ای از مردم از ایشان خوششان نمی آید، پس چرا تغییر رویه نمی دهد؟ ج: چرا باید تغییر رویه دهد؟ این مردم اند که باید قطب نمای هست و نیست خود را با حضرت ایشان تنظیم کنند. آقای خمینی در 6/3/60 می فرمایند: اگر همه ی مردم موافقت کنند (لابد با یک امر غیر اسلامی) من مخالفت می کنم. یا : اگر سی و پنج میلیون نفر بگویند آری من می گویم: خیر. در این سخن، مردم یعنی باد هوا. تغییرِ رویه، یعنی دست شستن از لقمه های درشت. و تن سپردن به قانون. واین، برازنده ی حضرتِ رهبری نیست. رهبر مسلمین جهان کجا و قانون کجا؟ این قانون است که باید فرش زیرپای حضرت ایشان شود. قانون می گوید: یک چوپانِ پشت کوه در چشم قانون با رهبر برابر است. قانون غلط کرده با هفت جدش که این را گفته!
پرسش دوم: آیا مردمِ ما به آن درجه از فهم سیاسی رسیده اند که در صورتِ برخورداری از آزادی، مخالفینِ خود را تحمل کنند؟ ج: رسیدنِ به آزادی، مستلزم پیمودن راه های پرزحمت و فهیمانه و پر مخاطره است. مردمی که از این راه به آزادی برسند، حتماً به شعوری دست پیدا کرده اند که مخالفین خود را تحمل کنند.
پرسش سوم: چقدر احتمال می دهید حاکمان، روشِ خود را تغییر دهند و به خواستِ مردم تن در دهند؟ ج: تا زمانی که آخوندها بر سرِ کارند، هیچ تغییری در کار نیست. چرا که آخوندهای ما خود را در امتداد و در ردیف مردم نمی دانند. بل خود را برتر و سرتر از دیگران می پندارند. تغییر در حاکمان اسلامی ما، آن زمانی رخ می دهد که آخوندهای حاکم از جهاتِ گوناگون در امتداد مردم قرار گیرند و هیچ امتیازی در میان نباشد. آخوندهای ما هرگز این یکسانی را تحمل نمی کنند.
پرسش چهارم: چرا کشور ما به سمت نظام سرمایه داری حرکت نمی کند؟ ج: حرکت به سوی سرمایه داری آنجا امکان پذیر است که یک جامعه اراده ی کلی و جزییِ خود را به قانون و ضرورت های سرمایه داری – مثل امنیتِ همه جانبه – بسپرد. وحال آنکه آخوندهای حاکم بر ما، خواستار یکجور هردمبیلیِ همه جوره اند برای برخورداری های تمام نشدنی و غیرقانونی شان.
پرسش پنجم: با وجود این همه اعتیاد و فحشاء و جنایت، آیا می شود گفت که جامعه ی ما به انحطاط رسیده؟ ج: این انحطاط و پوسیدگی درست همانی است که آخوندهای حاکمیت طالب آنند. وگرنه آخوندها در یک جامعه ی خردمند و آباد و شاد و رو به رشد، حرفی برای گفتن ندارند.
پرسش ششم: آیا اگر نظام تغییر کند، پول ها و سرمایه هایی که از کشور خارج شده، به کشور باز می گردد؟ ج: در کل، نه!
پرسش هفتم: چرا اکثریت روحانیون نسبت به فساد گسترده در کشور سکوت کرده اند؟ ج: جمعی از روحانیان، از هجوم شعبون بی مخ های حوزوی و بسیجی به بیت مکرم شان و بی آبرویی های بعدی اش می ترسند. خلاصه هرکدامِ این آقایان نقطه ضعف هایی دارند و کار سپاه و اطلاعات جمع آوریِ همین نقطه ضعف هاست دیگر. جمعی از آخوندها وامدار حکومت اند پول می گیرند که سکوت کنند و با رواج مفسده همراهی کنند. جمعی نیز اساساً فسادی نمی بینند. چشم دارند اما نمی بینند. کاری اش هم نمی شود کرد.
پرسش هشتم: در مورد قراردادهای کلان اقتصادی، مثلا برآورد یکهزار میلیارد دلار همکاری اقتصادیِ ایران با دولت های چین و روسیه، چرا به صورت کلی بحث می شود و مسئولین اشاره ای به جزییات این قراردادها نمی کنند و حتی بعضی از این قراردادها را محرمانه برگزار می کنند؟ ج: در اشاراتِ جزیی، و این که ما فلان مبلغ کنار گذاشته ایم برای فلان پروژه و ریز به ریز بشمرندشان و مشخص شان کنند، راه برای دزدی های آتیِ آقایان دشوار می شود. کلی بهتر است برایشان. اینجوری مبسوط الیدند در دزدی. ریز شوند برای چه؟
هنوز این جوان پرسش داشت فراوان. اما وقتی خود دید من باید قدم بزنم به همین ها بسنده کرد. گفت: من وصیت هم کرده ام. برای چه؟ خب به اینجا آمدن خطر دارد. شاید رفتیم و دیگر بر نگشتیم. و گفت: باید ترازوی مخصوصی بسازند و جگر شما را با آن وزن کنند!
دو: آقای نعمتی عصا زنان آمد و پوستری از شاه و فرح در آورد و از من خواست عکسی از وی و پوسترش بگیرم. با همان پوستر رفت داخل دادسرا برای کاری که سرگردانش کرده بودند در این مدت. نیم ساعت بعد دیدم برگشت با نامه ای در دست و رویی گشاده. گفت: با همین پوستررفتم پیش قاضیِ شعبه ی فلان. که اگر اعدامم می کنید بسم الله.
سه: در یک رویِ تابلویم نوشته ام: دزدان سپاه، دزدان 2 الف، اموال شخصی مرا بالا کشیده اند و گذرنامه ام را نمی دهند. صبح نشستم و بر روی دیگرِ تابلو نوشتم: آهای خوبانِ سپاه، اموال شخصی و گذرنامه ی مرا پس بدهید! با این جمله، تعادلی سامان دادم. من همیشه گفته ام و نوشته ام که در هر دستگاه خوب و بد هست. در سپاه و اطلاعات نیز. بدا که اراده ی این دستگاه ها در دست بدانِ سپاه و اطلاعات است. من در این تابلو گفته ام: اگر دزدان سپاه اموال شخصی و گذرنامه ی مرا بالا کشیده اند، خوبانِ سپاه پس بدهند. البته اینها را از باب دلخوشکنکیِ خودم می نویسم. چه کنم؟ من اینجوری ام دیگر!
چهار: یک جوان ریش به صورت آمد و گفت: من نیز تا زمانی که شما ریشت را نزنی، همین می کنم. در همین هنگام، جوانی سی و دو ساله، سوار بر یک اتومبیل تر و تمیز از خانواده ی پراید از داخل زندان بدر آمد. با روی گشاده اش به من سلام گفت. دو سوی تابلویم را نشانش دادم. با شرمی نمکین گفت: رفقای ما را حلال کن آقای نوری زاد. و گفت: ما هر وقت دلمان برای آوینی تنگ می شود به صورت شما نگاه می کنیم.
پنج: یک پژو 405 آمد که بداخل برود. ظاهراً از راهی دور آمده بود. خاک آلود به نظر می رسید. دو مأمور جلو بودند و یکی عقب. مأمور عقبی چرت می زد و سرش آویزان بود. در کنار مأمورِ چرتی، یک پیرمرد شبیه بزرگان قبایل بوچ با ریشی بلند نشسته بود و گیج می زد. احتمالاً این پیرمرد را از شهری دور به زندان اوین آورده بودند تا دمِ دستشان باشد.
شش: جوانی آمد و از من در باره ی شبکه های ماهواره ایِ فارسی زبان پرسید. به وی گفتم: تعداد زیادی از این شبکه ها توسط سپاه و اطلاعات اداره و هدایت می شوند. این جوان از من در باره ی برنامه هایی پر مخاطب شبیه ” استیج” پرسید که این شبها از شبکه ی من و تو پخش می شود و چند ده میلیون بیننده دارد در داخل. در این برنامه، دختران و پسران در یک رقابتِ فشرده، استعداد خوانندگی خود را به نمایش می گذارند. به وی گفتم: اینجور برنامه ها، خروجیِ ناگزیرِ خط قرمزهای آخوندی است در این سالهای پس از انقلاب. و از باب مثال به وی گفتم: صدا و سیمای ما سی و چند سال اصرار داشت که به تیم فوتبال پرسپولیس بگوید: پیروزی. اما سرانجام در برابر اراده ی خلل ناپذیرِ طرفدارانِ این تیم، به زانو در آمد و دست از سر پیروزی برداشت و به پرسپولیس خوشامد گفت و خلاصه به شلاق خواست مردم تن سپرد. یا مثلاً همین صدا و سیما و ارشاد، در اشعار و ترانه ها، نسبت به عبارت و جمله ی کوتاهِ “دوستت دارم” حساس بودند و سالها دست به قلع و قمع زدند و سلاخی ها کردند در این راستا. اما سر آخر، خواست مردم و اصرار ترانه های زیر زمینی در بکار بردن “دوستت دارم” چیرگی یافت.
و گفتم: روزی بیاید که می بینی که در همین صدا و سیمای خودمان و در ابلهانه ترین شکل ممکن و در تقلید از همین ” استیج”، چند نفری از مداحان معروفِ اهل بیت در جایگاه داوری نشسته اند و جمعی از نوپایانِ مداحی را از گوشه و کنار کشور کشانده اند و در رقابتی خنده دار، یکی یکی را می آورند جلو تا مداحی کنند و داوران داوری. البته در این برنامه، عده ای نیز به اسم تماشاچیِ حاضر دراستودیو، تحت تأثیر مداحیِ نوپایان، اشک می ریزند و بازار گرمی می کنند. یاد دوران جاهلیتِ خود افتادم. در شیراز بودم که دیدم یکی از مداحان صاحب نام تهرانی برای اجرای برنامه به شیراز آمد. او اما تنها نبود. پنج شش نفر همراه داشت که وظیفه ی این پنج شش نفر، مجلس گرم کنی بود. یعنی می نشستند لابلای جمعیت و با همان ” السلامُ علیکِ” مداحِ تهرانی، شیون می کشیدند و های های گریه می کردند و اشک می ریختند و بر سر و صورت می زدند و مجلسِ سوت و کور را به وجد می آوردند. یا للعجب! تیتر یکِ امروز روزنامه ی شرق این است: چرا دینِ ما مداح محور شده؟ جوابش را در یک نوشته ی کوتاه تلگرامی داده ام. بخوانیدش.
هفت: یک پژو 405 آمد که به داخل برود. دو جوان ریش به صورت داخلش بودند و زیر چشمی نوشته ی تابلوی مرا می خواندند. راننده سرک کشید و به همکار کناری اش اشاره کرد و به من گفت: کارِ ایناست. که یعنی بالا کشیدنِ اموالت کارِ این همکار من و همکارانش است. رویِ دیگر تابلو را نشانشان دادم. جوان کناری خواند و لبخندی زد و گفت: مگه خوبم داره سپاه؟
هشت: قدم می زدم که دیدم دکتر ملکی و یکی از دوستان با کیسه های غذا در دست، به سمت من می آیند. به دکتر ملکی گفتم: دیروز که با هم رفتیم احمد آباد مصدق، به برادران اطلاعات نوشته بودم که ما ناهار مهمان شماییم. بی وفاها نه بازداشتمان کردند و نه ناهاری به ما دادند. لابد به تلافیِ ناهاری که آنها ندادند، شما زحمتش را کشیده اید. دکتر ملکی دست به کیف همراهش برد و پوستری بیرون آورد که در آن به حقِ سفر اشاره شده بود. دکتر گفت: کمی که هوا خوب شود و حالم بهبود یابد، می آیم و سه ساعتی در کنارت می نشینم هر بار. چرا که من نیز همین خواسته را دارم. دکتر ملکی، هفت هشت سال است که پسرش “عمار” را ندیده است.
نه: دو جوان بیست و چند ساله آمدند که یکی شان در سال 88 بازداشت شده بود و در همین زندان اوین یکی دو ماهی زندانی. جوان دیگر کم سخن بود. جز یک پرسش نپرسید. دردا که من این پرسش را همگانی یافته ام. چه پیر و چه جوان. این که: آینده را چگونه می بینید؟ گفتم: پسرم، آینده، خمیری است بی شکل و بی اختیار. تا چه کسی و چه کسانی شکلش بدهند آنجور که خود می خواهند. ما اگر سهمی در این شکل دهی نداشته باشیم، کسانی را مانند خواهیم بود که: ازما بهتران، با شکل دادنِ خمیر آینده، همه ی فرصت ها را برای خود بلوکه کرده اند و هر ازگاه لقمه نانی پیش ما می اندازند. مگر این که ما خود بخواهیم در شکل دهیِ آن خمیرِ بی شکل و بی اراده، سهمی داشته باشیم آنگونه که خود می خواهیم.
ده: مردی لاغر و کت و شلواری آمد با شاخه گلی در دست. صمیمانه در آغوشم جای گرفت. کمی که صحبت کردیم، دانستم از دراویش گنابادی است. از علاقه ی خودم به دراویش گفتم. این که دراویش ایران یکی از بی آزار ترین فرقه های ایرانی اند که در این سال های تباهی، آسیب ها دیده اند اما دست به آسیب نگشوده اند. و از غیرت مندی دراویش گفتم که با زن و بچه و با ساکی از رخت و لباس جمع شدند مقابل دادستانی و خواستار آزادی عزیزان زندانی شان شدند. که یا زندانیان ما را آزاد کنید یا همگیِ ما را نیز به زندان ببرید. درویش، شاخه گلش را به من داد. پرسیدم: درویش است و سبیلش. شما چرا سبیل نداری؟ گفت: در مرام ما سبیل از واجبات نیست. او که رفت، شاخه گلش را به جوانی دادم که مثل تازه دامادها سفید پوشیده بود.
یازده: یک پسر جوان با یک بانو به دیدنم آمدند. پسر جوان از خانم نرگس محمدی گله مند بود. که: بانویی با این همه رنج و آسیب و توهین و حبس، می رود و رأی می دهد و همه را هم به رأی دادن ترغیب می کند. به وی گفتم: پسر خوبم، بیاموزیم که به نظر و خواستِ دیگران احترام بگذاریم. و از مردم نخواهیم که مثل ما باشند و همچو ما بیندیشند. حتی به وی گفتم: تجسم کن یک آدمکشی را که از چاقویش خون می چکد اما در میان سخنانش، یک حرف خوب می درخشد. از این آدمکش همان یک حرف خوبش را باید پذیرفت. نرگس محمدی صدها سخن و رفتار انسانی دارد. در داستانِ رأی دادن، این به خودش مربوط است که به کدامین سو متمایل باشد. این جوان سخن مرا پسندید و گفت: شنیده اید که آقای خامنه ای گفته هر ایرانی یک درخت بکارد؟ گفتم: بله، این سخنِ آقای خامنه ای سخن پسندیده ایست و در میان سایر سخنانش می درخشد. و من – نوری زاد – خیال دارم همینجا در باغچه ی روبروی زندان، یک درخت بکارم به نیت آزادی و آزادیِ همه ی زندانیان بی گناه و بی دلیل.
دوازده: مأموری که چند بار رفته بود بداخل و برگشته بود و در هر بار برای من دست بالا برده بود، حالا آمد که بداخل برود. سرش را کمی جلو آورد و گفت: هنوز اینجایی که شهریاری!؟ منظورش از این “شهریاری”، زادگاه من است که شهرستان شهریار است در مجاورتِ تهران. این جوان که رفت، به خود گفتم: یادت هست آن اوایل که چه درگیر زادگاهت “یوسف آباد” بودی؟ اکنون اما زادگاهت ” انسان آباد” است. و چه نیک زادگاهی است این انسان آباد.
سیزده: سرویس ها آمدند و کارمندهای زن و مرد سوار شدند و رفتند. با تکیه بر دیواره ی پل و درست مقابل درِ وردیِ زندان اوین با دو جوان صحبت می کردم که دیدم از داخل یک پراید سفید، یکی دارد برای من دست تکان می دهد. حسین رونقی ملکی بود. کجا می بردنش؟ ندانستم. احتمالاً به بیمارستان. چراکه حسین به نارسایی کلیه دچار است.
چهارده: شب شد. با یکی از دوستان صحبت می کردیم که دیدم مردی با کودکی در آغوش شیب راه را بالا می آید. همو نفس زنان به سمت من آمد. پنجاه و چند ساله بود. به کودکش گفت: سولمازجان بورا باخ! اسم دخترک سولماز بود. گفت: از تبریز آمده ام. چه هیجانی داشت این مرد. همسرش را داخل اتومبیل نشانده بود و خود به دیدنم آمده بود. سولماز، دیر جوش بود و هیچ به من رخ ننمود. راستی من چه ثروتمندم با این دوستان زلال و بی توقع و از معبرِ ترس عبور کرده!
پانزده: کمی از شب گذشته بود که حسین رونقی را بازگرداندند و پیاده کردند و به سمت درِ کوچک زندان بردند. صورتش پر از نشاط بود. چند متری با هم فاصله نداشتیم. در محاصره ی مأموران بود. با صدایی که مأمور و غیرمأمور بشنوند داد زدم: دوستت داریم حسین. سرت بالا بگیر. تو دزدی نکرده ای. دزدان در خانه هایشان لمیده اند. حسین با همان چهره ی خندانش دست های دستبندی اش را بالا گرفت و داخل شد.
شانزده: یک ون از داخل زندان بیرون آمد و از شیب راه پایین رفت و نرسیده به کیوسک نگهبانی دور زد و رو به زندان توقف کرد. مأموری از آن پیاده شد و سه جوان ریزه پیزه را از ون پیاده کرد و هر سه را رو به دیواره ی پل ایستاند و یکی یکی چشم بندهایشان را از صورتشان برداشت. سه جوان پرکشیدند و رفتند و مأمور سوار شد و ون آمد و به داخل زندان رفت.
هفده: همه ی زندانیان آزاد شده بودند و رفته بودند. اما ناگهان دیدم شکوفه آذر، دختر جوان و پر شوری که مدت هاست زندانی است، آزاد شده و با کلی خرت و پرت و کیسه و ساک به کمک سربازی به سمت من می آید. بردمش به طرف بساط خودم. همانجا از ساکش یکی یکی آثار هنری ای را که در زندان کار کرده بود، واگشود و نشانم داد. تند و تند صحبت می کرد. این دختر، در مقطع کارشناسی ارشد بوده که بازداشت و زندانی می شود. به همان جرم های از پیش مشخص و خنده دار. مثل اقدام علیه امنیت ملی و اجتماع و تبانی و اینجور مضحکه ها و قانون بازی ها. یک جرمش اما خیلی خنده دار است. چی؟ مشارکت در ترور قاضی صلواتی. داستانش چیست؟ پسری در اوج عصبانیت به او گفته بود: من این قاضی صلواتی را می کشم. و همین گفته، گریبان شکوفه و آن پسر را گرفته بود و ول کن هم نیست ظاهراً. شکوفه آذر یعنی گلِ آتش. وقتی آتش ما گل کند، بدا بحال آنانی که به پر و پای ما بپیچند!
صبح اول وقت برای زندان روزنامه و مجله می آورند از هر نوعش. و دم درِ بزرگ زندان اوین تلنبار می کنند. درست همانجایی که من می خسبم. بیش از همه: روزنامه ی اطلاعات. امروز صبح دیدم تیترِ یکِ روزنامه ی شرق این است: چرا دین ما مداح محور شده؟ عمراً اگر جرأت کنند پاسخ درستش را بنویسند. پاسخش این است: مداحان، شور آفرینانِ جهالت اند. و کاری ترین بنجل هایِ فریبگری اند. هم برای فریبگریِ مردمِ بینوا وهم برای تهییجِ شعبون بی مخ هایی که هم سپاه و هم بیت رهبری به عربده ها و قلچماقگری هایشان سخت محتاج اند، چه عتیقه هایی مناسب تر از مداحان؟ دین که هیچ، اگر اقتضاء کند، عرض و طولِ مملکت و جان و مال و ناموسِ مردم را به عربده ی مداحان می سپرند تا بقای خودشان تضمین شود.
فیس بوک: www.facebook.com/m.nourizad
اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل: mnourizaad@gmail.com
محمد نوری زاد
شانزده اسفند نود و چهار – تهران
دوستانیکه درمورد گفته اقای خمینی مبنی بر35 میلیون بگویند آری من میگویم نه مطالبی نگاشته اندبایدبدانند این جمله مربوط است به پاسخ به درخواست اقای بنی صدردرمورد رفراندوم وکسب نظرمردم درمورد انتخاب مجلس یارئیس جمهوروهریک که موردپذیرش قرار نگیرد باید کنارمیرفت وقای خمینی خودرادربرابر همه مردم قرار داد وعزل اولین منتخب مردم را سرعت بخشیدوفجایعی طی این سالها اتفاق افتاد که اقای بنیصدر درنامه 23خردادخود خطاب بملت ایران پیش
بینی کرده بود افسوس که ماملت نیز باین هشدار توجه نکردیم .
جناب نوری زاد خدا قوت، اولین باریست که کامنت می گذارم ان هم بخاطر اختلاف عقیده، بالاخره تحریم موثر بود که شما طرفدارش بودید یا رای ما؟ به هر حال ما ان لاستیک دزد شما را از خبرگان بیرون کردیم و سند زدیم و عریان کردیم مخالفتمان را با ایشان! شما که بهتر می دانید اخوند ها مشروعیتشان را از رای ما نمی گیرند که با رای ما مشروعیت پیدا کنند! هم اون طرفی ها می دانند که این ها مشروع نیستند هم این طرفی ها و هم اهل اخرت، فقط خودشان خبر ندارند هنوز. منتظرند خود خدا از ان بالا بیاید پایین و فریاد بزند”شما مشروع نیستید!”
جناب باصفا سلام بر شما
باید عرض کنم نکاتی که شما مطرح کردید تنها کلی گوئی و ادعای فاکت ها اثبات نشده است ،و در اینگونه بحث های تاریخی ،کلی گوئی ثمر بخش نیست :
می گویید :”مورد توافق همه صاحبنطران نیست”؟
مقصودتان را از صاحبنظران و انظار آنها روشن کنید.
—————————————————————
می گویید :”دیگر اینکه با برخی گزارشات نسبتا معتبر دیگر هماهنگی ندارد ”
(پایان)
لطفا گزارش های نسبتا معتبر مورد اشاره را تعیین کرده و علت عدم هماهنگی ها را تبیین کنید.
———————————————–
می گویید :”در حالیکه برای مثال تاریخ فوت جناب فاطمه زهرا و مکان دفن وی که در شهر مدینه و در حضور همه مسلمانان انجام شد امری نا مشخص و پوشیده هست چطور در مورد سایر موارد می توان این میزان دقیق بود؟”
(پایان)
رحلت فاطمه علیها سلام الله ،اندکی پس از رحلت پیامبر بزرگوار اسلام واقع شده است ،برخی گزارشها حاکی از فاصله 75 روز و برخی گزارش ها حاکی از فاصله 95 روز است ،در خطبه ای که از علی علیه السلام در نهج البلاغه (خطبه 202) نقل شده است و آنحضرت هنگام دفن فاطمه بصورت شکوی و ابراز رنج ادا کرده است خطاب به روح پیامبر فرموده است “السریعه اللحاق بک”یعنی دخت تو خیلی سریع و زود بتو ملحق شد.
مساله شبانه غسل و کفن و دفن کردن آنحضرت مطابق توصیه خود ایشان بوده است ،مطابق وصیتی که از آنحضرت نقل شده سفارش کرده است که شبانه دفن شود و تضییع کنندگان حق او در امر فدک بر مزار او و مراسم او حاضر نباشند ،این شدت نارضایتی آنحضرت از خلیفه اول و دوم و عمال آنان بوده است. در مورد مکان دفن آنحضرت نیز مطابق برخی نقل ها ما بین قبر و منبر پیامبر ،و مطابق برخی نقل ها که بصواب نزدیکتر است در قبرستان بقیع بوده است ،بنابر این بعکس تصور شما ماجرای تشییع و تغسیل و تدفین آنحضرت مطابق وصیت خود ایشان با حضور همه مسلمانان انجام نشد ،و تنها علی و خانواده و فرزندان او و احتمالا برخی از خواص شیعه حضور شبانه داشته اند ،و همه این قرائن دلیل واضحی بر سیاسی و اعتراضی بودن این ماجرا بوده است ،برای اینکه فاطمه سلام الله علیها ،هم در مورد غصب فدک معترض بود و هم در مورد غصب حق ولایت شوهرش ،اینها دیگر صفحات تاریخ است نه توهم و ساخت ذهنی ،خطبه اعتراضی آنحضرت و محاجه با ابوبکر هم بتواتر در کتابهای فریقین نقل شده
است ،بنابر این فاطمه سلام الله علیها از حکومت تازه بدوران رسیده ابوبکر رنجیده و ناراحت بود ،و همه این روند روندی اعتراضی و سیاسی بوده است.
مقصود این است که تفاوت نقل در زمان وفات آنحضرت ،یا ابهام در مکان دفن ایشان که ناشی از وصیت ایشان بوده است ،دلیل موجهی برای انکار حمله و توهین و هتک به بیت ایشان نیست ،در واقع در اینجا با تکیه بر چنین تردید ها و ظنیاتی نمی توان اصل آن تهاجم و هتک و لطمه را انکار کرد،مضافا اینکه علاوه بر روایات شیعه و تصریح امامان شیعه ،چنانکه عرض شد منابع مهمی از اهل سنت مثل طبری و ذهبی و مسعودی و ابن ابی شیبه و یعقوبی و دیگران در این مورد وجود دارد و واسطه فهم و تحلیل ما در مسائل تاریخی همین کتابهاست ،بنابر این دو وجهی بودن زمان و مکان وفات آنحضرت دلیل محکمی بر نفی چیزهایی که در صفحات تاریخ خود اهل سنت ثبت شده است نیست.
———————————-
می گویید :”اما از زاویه ای دیگر این مطلب می تواند مورد بررسی قرار گیرد که اصولا ظلم و تعدی و اجحاف در تمام دورانها بوده هست و زنان قهرمانی و تاثیر گذاری هم که مورد ستم قرار گرفته اند کم نیستند، حال اهمیت این میزان توجه به این مورد خاص چیست و اصلا چرا باید با دین و ایمان و بعد امنیت مسلمانان شیعه و سنی این میزان گره بخورد و یکی از عوامل اصلی فجایع امروز بین مسلمانان باشد؟”.
(پایان)
این کلام شما مایه شگفتی است ،زنان قهرمان و تاثیر گذار که مورد ستم قرار گرفته اند باید جداگانه تحلیل و بررسی شوند که مقصود شما چه کسانی هستند ،اما ظاهرا شما فراموش کرده اید که ما از دختر پیامبر اسلام علیهما السلام سخن می گوییم ،و ستمی که بر او در امر غصب فدک و در امر ولایت علی علیه السلام که شوی ایشان بوده است رفته است ،و فجیعتر از اینها توهین و هتک و لطمه ای که واقع شده است ،اینها از نظر شما بعنوان یک مسلمان اهمیتی ندارد؟ بنظر من حتی اگر کسی مسلمان هم نباشد نمی تواند در برابر چنین وقایعی آنهم دو سه ماه پس از ارتحال پیامبر مسلمانان ،ابراز شگفتی نکند و نسبت به آن حساس نباشد،بنابر این چنین اهمیتی و فضائی می طلبد که انسان ببهانه آنچه در انتهای نوشته خویش آورده اید دست از بررسی درست و تعمق در تاریخ برندارد.
اینکه منشا تفاوت نگرش های شیعه و سنی در چیست خود موضوع بحث جدایی است ،اما اینکه می گویید این واقعه (لطمه خوردن و توهین به دخت پیامبر) یکی از علل اصلی فجایع امروز بین مسلمانان است مقصودتان چیست؟ مقصود از فجایع چیست؟ اینکه حق دختر پیامبر توسط کسانی غصب شود و ولایت منصوص علیه علی علیه السلام انکار شود ،و بدنبال آن توهین به بیت دختر پیامبر شود ،باید سبب این باشد که ما نگرش و تحلیل درستی از تاریخ اسلام نداشته باشیم؟ سوال این است که اگر چنین وقایعی در صدر اسلام اتفاق افتاده باشد که اتفاق هم افتاده است ،از نظر شما نمی توان علل و عوامل آن را ارزیابی کرد یا ظلم و ستم برخی را مورد اعتراض و نقد قرار داد؟
—————————————-
می گویید :”و دیگر اینکه بالاخره ما کی قرار هست از این مباحث بگذریم و به زندگی آشفته خود سر و سامانی بدهیم؟”
(پایان)
بنظرم خلط مبحث می فرمایید ،اینکه زندگی آشفته خود(بتعبیر شما) را سر و سامان بدهیم امر درستی و مساله دیگری است ،اما اینکه تاریخ صدر اسلام را تحلیل و نقد و بررسی کنیم هم مقوله دیگری است ،من از شما و آن کامنت گذار دیگر متعجبم که خودتان این مسائل را طرح و مورد سوال قرار می دهید درعین حال می گویید کی می خواهیم از این مباحث بگذریم!
ببینید،مسائل مورد اشاره وقایعی بوده اند که در صدر اسلام بهر حد و حدودی اتفاق افتاده اند ،بلحاظ درون دینی نیز کسانی مثل علی و فاطمه و فرزندان آنها نقش مهمی در بقاء و استمرار دین اسلام دارند،شما اگر بعنوان یک مسلمان متعمق در حال بررسی اینگونه مسائل باشید نمی توانید در مورد کم و کیف این وقایع بی تفاوت باشید ،اگر هم نگرش نگرش برون دینی باشد که آن امر علیحده ایست .
حال برای من واضح نیست که انکار کلی این مسائل یا چون و چرا در حدود آن ،چه دردی از شما یا کامنت گذار مزدک دوا می کند؟ آیا مشکل این است که شیعیان در ایام وفات حضرت زهرا به عزاداری می پردازند؟ بله آنها عزاداری می کنند و یاد و خاطره دختر پیامبر را پاس می دارند و سیره و کلمات او را بچشم می گذارند،بنظر شما آیا شیعیان چنین حقی ندارند؟ به کسی چه مربوط که شیعه ایام فاطمیه داشته باشد و در آن ایام عزاداری کند و واگویی و تحلیل تاریخ کند و توشه بر گیرد ،و از کلمات فاطمه و فرزندان او بهره مند شود ،ممکن است کسی یا کسانی چنین اعتقادی نداشته باشند اما مطابق روایت فراوان از پیامبر و امامان شیعه مساله تعزیه و بزرگداشت فاطمه علیها سلام از قربات الی الله است ،آیا ما باید ببهانه های روشنفکری منکر حقوق شخصی شیعیان شویم؟
در آن بحثی که با آن کامنت گذار داشتم ،او ابتدا اصل چنین اتفاقی (توهین و لطمه و سقط جنین) را انکار کرد ،من توضیح دادم که مساله لطمه بفاطمه و مرگ جنینی در ایشان در اثر لطمه چیزی نیست که ساخته شیعیان باشد ،این البته در روایات تاریخی شیعه و ائمه شیعه در کتاب کافی و نظایر آن هست ،اما من در برابر آن انکار چندین منبع معتبر اهل سنت را ارائه کردم ،متاسفانه چون بنای آن کامنت گذار منکر خدا و شریعت ،بر جدال بیهوده بود ،رفت سراغ سوالات دیگر آنهم بالفاظ توهین ،وقتی در یک بحث تاریخی حرفی برای گفتن نداشت رفت سراغ اینکه چطور برای جنین نام گذارده اند؟! در حالیکه الان بحث تحلیلی تاریخی روی این استوار نیست که جنین مذکر بود یا مونث ،محسن بود یا غیر محسن ،سخن بر سر جفایی بوده است که بر دخت پیامبر رفته است ،چه تفاوتی برای شما و ما می کند که یک جنین مذکر باشد یا مونث؟ محسن باشد یا نام دیگر ،مهم آن است که بشهادت تاریخ فاطمه زهرا معترض بود و شجاعانه اعتراض خویش را در مسجد و حضور ابوبکر و عمال حکومت ابراز کرد ،و از حریم بیت و شوی خویش دفاع کرد و لطمه دید ،برای شمای مدعی انسانیت اهمیتی ندارد که دختر پیامبر ضربه و کتک بخورد ؟ برای شمای مدعی انسانیت اهمیتی ندارد که جنایتی وارد شود و جنینی بقتل برسد؟ جنین انسان نیست؟ حال مذکر یا مونث .
در مورد تعبیر “شهیده” همان ابتدای بحث توضیح اصطلاح فقهی شهید را دادم و گفتم شهید اصطلاحی یعنی قتیل در معرکه جنگ ،اگر شیعه در تحلیل تاریخ یا تعبیر روایی یا مراسم سوگواری از آنحضرت تعبیر بشهیده می کند مقصود شهید اصطلاحی نیست ،مقصود آنست که پس از اندوه فراوان فاطمه و اعتراض های او و لطمه خوردن به او و فرو افتادن جنین او در بستر بیماری قرار گرفت ،شما چه استبعادی می کنید که آن ضربات جسمی و روحی سببیت در مرگ آنحضرت داشته باشد؟ مگر بین مرگ پیامبر و مرگ فاطمه علیهما السلام بیشتر از سه ماه فاصله شد؟ آیا اگر لگد به پهلوی یک زن بار دار بزنند و جنین او را ساقط کنند از نظر شما اگر بفاصله اندکی آن زن لطمه دیده بیمار شود و در اثر بیماری وفات یابد، محال عقلی و عادی و پزشکی است که مرگ او معلول ضربات روحی و جسمی که دیده است باشد؟
در مورد نام گذاری یک جنین ،این دوست ما خیال می کند عجب ایراد علمی می کند که زیر بنای یک شریعت را می زند! من در پاسخ به سوال دوست محترم دیگری گفتم ،ما معتقد به این نام گذاری هستیم ،برای اینکه هم در همان نقل های اهل سنت هست که چنین نام گذاری توسط خود پیامبر واقع شده بود ،و هم در روایات مرویه از ائمه شیعه این هست،آری ما به علم خدایی و خارق عادت پیامبر به نوع یک جنین معتقدیم ،شما نیستید؟ نباشید.اما صرفنظر از علم خارق عادت که باراده خدا برای یک پیامبر ممکن است ،من گفتم درست است در 1400 سال قبل مساله سونوگرافی وجود نداشته است ،از علم غیب پیامبر هم صرفنظر می کنیم ،اینکه پدر و مادر یک جنین پیش از تولد آن ،حتی در فرض عدم علم به جنس جنین ،برای او نام گذاری محتمل کنند برای شما قابل درک نیست؟! در همین زمان خود ما حتی قطع نظر از قضیه سونوگرافی عرف متداولی بوده و هست که پدر و مادری با هم قرار بگذارند اگر جنین پسر بود این نام او باشد اگر دختر بود آن نام او باشد ،شما با این بحث های سطحی چه چیزی را می خواهید انکار کنید یا چه چیزی را اثبات کنید؟
بعد دوستمان رفت سراغ تعبیر”کافر حربی بودن عمر”! بنظر من خود این تعبیرات ،هم شاهد عدم اطلاع این دوستمان از فرهنگ و تاریخ و فقه اسلامی است و هم حکایت روشنی بر اینکه همه این بحث ها مجادلات کلامی و طعنه زدن است ،بگو شما که اصل شریعت و رسالت یک پیامبر را هنوز باور ندارید چگونه به بحث های فرعی تاریخی درون دینی فرو می شوید؟ در این کامنت آخر هم که باز رجوع به سیره درشت خوئی و تندی و کاربرد الفاظ ناروا کرد و من از بحث با او بیزار شدم ،در انتها گفت این مساله ما در ایران است! من می گویم مساله شما در مملکت اکثریت مسلمان شیعه ایران چیست؟ بشما چه مربوط که مردم برای دختر پیامبر خود عزاداری کنند و از سیره و تاریخ و کلمات او بهره ببرند؟ شما کافرید؟ باشد در کفر خود بمانید ،اما عزاداری فاطمه زهرا که رجاء ثواب و توشه گیری معنوی و تاریخی در آن هست بشما چه؟ شما که شب و روز از آزادی انسان و آزادی فردی او در گرایشات مذهبی دم می زنید چرا می خواهید نقض آزادی مردم در اقامه عزاداری بر دختر پیامبر کنید؟ بله من هم با افراط و چیزهایی من در آوردی مثل دهه محسنیه و نظایر آن موافق نیستم ،مراجع شیعه هم در این زمینه ها موافقتی ندارند ،اما اقامه عزا دردهه فاطمیه هیچ ربطی بسلیقه شما که خارج از دین اسلام هستید ندارد.
جناب باصفا مقصود من این بود که یکوقت می گوییم این بحث های تاریخی ضرورتی ندارد ،خوب این بحث ها را من شروع نکردم سوال از کامنت گذار مفتخر به کفر بود ،یکوقت می خواهید در اصل وقوع تاریخی یک قضیه یا حد و حدود آن بحث کنیم ،خوب در اینجا ماهیت بحث تاریخی دو اقتضاء دارد یکی طرح متن تاریخ و اسناد آن و دیگری تحلیل محتوای تاریخ مستند ،و در اینگونه بحث ها صرف کلی گوئی انکار آمیز و تکیه بر ظنون کافی در تحلیل نیست،پوزش از شما که بحث با شما منجر به پاسخگوئی به کامنت گذار مفتخر بکفر و طولانی شدن کامنت شد.
موفق باشید
با سلام،
شايد براي بسياري از مردم به استثناي شيعيان اين موضوع كه فاطمه چگونه از دنيا رفت مهم نباشد. همانطور كه براي شما بسيار مهم است. به تصور حقير آنچه كه برخي از مردم از جمله منتقدين شما در اين وبگاه را وادار ميكند كه به اين موضوعها ورود نمايند اين است كه حاكميت سياسي اين مورد و بسياري شبيه آنرا به عرصه عمومي كشانده است. همانطور كه شما به خود حق ميدهيد كه ابن مسائل را در عرصه عمومي مطرح كنيد بايد منتظر ورود ديگران به موضوع نيز باشيد.
شايد سوال مهم اين باشد كه بر اساس كدام قانون انساني، پيروان يك آيين بايد حق داشنه باشند كه اعتقادات قلبي خود را، كه بسياري ديگر به آنها اعتقاد ندارند، در عرصه عمومي مطرح كنند و پيروان ديگر آيينها از اين حق محروم باشند؟
دوست فاضل جناب سید مرتضی
از شما بخاطر قرائت جانبدارانهتان از تاریخ معاصر گله مندم. شما آنچنان از طرفداری آیتالله خمینی از قانون سخن میرانید که شنیدن آن برای ما که آن دوره را تا حدودی درک کرده یا دست کم حرفهای دیگران را نیز شنیده و خواندهایم جز مایهی تاسف نیست.
نخستین و بزرگترین قانون شکنی در جمهوری اسلامی انتساب آیتالله بهشتی به ریاست دیوان عالی قضایی توسط رهبر انقلاب بود. آنچنان که در نوشتههای دوست فرهیخته و فاضلمان جناب حامی (که چقدر جایش خالی است) نیز خواهید یافت برخلاف نص صریح قانون رئیس دیوان عالی نمیبایست عضو یک حزب باشد چه برسد به آیتالله بهشتی که رهبر حزب جمهوری اسلامی در آنزمان بود. اعتراضات مداوم بنی صدر به عنوان رهبر و مسئول اجرای قانون اساسی به جایی نرسید و در خطبههای نماز جمعه آماج حمله شد که: «یعنی آقایان، قانون را از رهبر انقلاب بهتر میفهمند؟»
موضوع (بیتوجهی به قوانین) در نوع تلقی رهبر انقلاب از قانون ریشه داشته و به تواتر در دوران زمامداری 10 سالهاش اتفاق افتادهاست. از دخالت در تعیین نخست وزیر و اعمال نظر به رئیس جمهور وقت (آیت الله خامنهای) تا بسیار موارد دیگر که رجوع به نوشته های حامی گرانقدر برای یادآوری آنها کافی است.
تصحیح:
نادرست: اعتراضات مداوم بنی صدر به عنوان رهبر و مسئول اجرای قانون اساسی
درست: اعتراضات مداوم بنی صدر به عنوان رئیس جمهور و مسئول اجرای قانون اساسی
شش اصل نخستین انقلاب سفید را که محمدرضا شاه پهلوی در زمستان ۱۳۴۱ در کنگره کشاورزان معرفی کرد به شرح زیر بودند:
– اصلاحات ارضی و الغای رژیم ارباب و رعیتی،
– ملی کردن جنگلها و مراتع در سراسر کشور،
– فروش سهام کارخانههای دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی،
– سهیم کردن کارگران در منافع کارگاههای تولیدی و صنعتی،
– اصلاح قانون انتخابات به منظور دادن حق رای به زنان،
– ایجاد سپاه دانش به منظور اجرای تعلیمات عمومی و اجباری.
بادرود بر نوریزاد
امروز که اصول ششگانه انقلاب نگاه میکنیم متوجه میشویم آنروز ایران ومردم در حرکت بجلو بودند وامروز برعکس، این اصول مترقی بودند ولی اسمی که بر آن نهادند جالب و مردم پسند نبود” انقلاب سفید یا انقلاب شاه ومردم” شاید اگر نام آن اضلاحات برای بهتر ریستن بود این اندازه مخالف نداشت.
همه میدانیم که همیشه اتحادی بین مثلث آخوند،بازار و لات ولوط ها بوده و با خاطر حمعی و خیال راحت منافع یکدیگر را تامین میکردهاند که امروز البته به مستطیل یا اضافه شدن ضلع شپاه تبدیل شده، با اعتراض روح اله خمینی با برابری و حق رای دادن زنان و اصلاحات ارضی همدستان بازار و اراذل واوباش زمان بمیدان آمدند بدون کفتگو و،بحث و مناظزه نا گفته نماند که نیروهای چپ و میانه رو هم بیشتر مخالف این رفورم ها بودند و بعدا ه مادام تاجر که هنوز نخست وزیر نبود با سهیم شدن کارگران در سود ذست رنج خود مخالفت کرد.
بلی امروز روز زن روز مادر روز خواهر روز بیش از 50 درصد جمعیت جهان روز دایه روز آشپزخانه روز غمخوار خانه و…… است این روز را بهمه رنان و مردان جهان تبریک میکوییم.
در کشورمان از ششم بهمن 1341 زنان برابر نامیده شدند ولی بعد از 53 سال هنوز برابر نیستند ،حق رای دادن دارن و هر زن مانند هر مرد یک رای دارد ولی در ارث و قضاوت وامور دیگر هنوز نصف است اگر خمینی در 1342 بقدرت رسیده بوده امروز زنان ایران درین حد از رشد تحصیلی واجتماعی نبودند درین 15 سال تبعید او به پایتخت و بهشت نجف شیعه زنان ایران جهشی داشتند و مسافتی را طی کردند که امکان بعقب برگرداندنشان ممکن نشد، و نظام اسلامی امروز باید نیروی عظیمی را علیه خواسته های بحق و حقوق بشری زنان مصرف کند و ناتوان از ذیکته کردن تفکر قرون وسطایی خود بزنانست و مقاومت هرجا وهر زمان ادامه دارد،بلی از 42 تا 57 راه رشد زنان بخصوص در شهرهای بزرگ ومرکز استان ا فراهم شد.
به سالگرد شهادت سردار شهید همت نزدیک میشویم امسال اما جمله ایی از ایشان بر در و دیوار جلوه گری میکند که از قول ایشان اورده اند {{ من حاضرم برای یک جمله حضرت امام(ره) بمیرم.
سئوال اصلی این است که بایذ پرسید که ایا حضرت امام بعد شهادت این بزرگوار بیانیه ایی اعلامیه ایی تسلیتی در باب شهادت این سردار شهید فداکار ایشان و اسلام صادر کرد؟ حاشا و کلا؟ اگر کسی پیدا کرد ما را از این جهالت بیرون کشد و به جمع هدایت شوندگان کشد. اجرکم عندالله.
این در حالی است که در باب شهادت بهشتی فرمودند بهشتی یک ملت بود برای ملت ما. و تسلیت که چه عرض کنم با دو خط نوشته در سال 60 تعدادی زیادی از یاران رجوی را یکشبه به انتقام ترور بهشتی اعدام فرمودند.
قبل از خرداد شصت 70 نفر از مجاهدین ر سراسر ایران کشته ومفقود شده بودند و صبح خرداد 31 خرداد شصت اعدامها شروع شد و هر صبح تعدادی اعدام میشدند که در روزنامه های نظام تعداد ونام افراد ذکر میشد و 7 تیر هم سالن منفجر شد و هنوز بروشنی مشخص نشده که کار چه گروهی بوده مجاهدین یا درون رژیمی.
من نیمچه تخصصی در تخریبات انفجاری دارم. بننظرم بسیار بعید است که یک نفر مجاهد نفوذی ویا حتی عده ای توانسته باشند آن انفجار عظیم را تدارک دیده باشند. چنین انفجاری نیازمند برنامه ریزی دقیق و جایگذاری میزان زیادی مواد منفجره در نقاط مختلف سالن و انفجار همزمان همه بسته های انفجاری نمیتوانسته کار مجاهدین باشد. بخصوص اینکه عملیات نظامی بعدی مجاهدین همه از نوع ترورهای تک نفره و عملیاتی در زمینه محدود بود.
عرض ادب و احترام
1- گفته قدیمی: دیگران کاشتند و ما خوردیم- ما بکاریم و دیگران بخورند
همن گفته بعد از رفع استبداد چکمه و شروع استبداد نعلین تا کنون: دیگران کاشتند و ما خوردیم- بازهم دیگران بکارند و ما با زهم بخوریم
2- اقای علی خا منه ای پس از همسفر شدن اقای واعظ طبسی با عزرائیل یکی از هم لباسیهای سر سپرده خود بنام ابراهیم رئیسی را جایگزین او کرد. امت همیشه در صحن هیچوقت بی قیم و بی ولی نمیماند.
3- ضدو نقیض گفتن سر تا پای نظام ولائی را گرفته که اخریش این است: آقای محسن اژه ای میگوید امنیت ملی رژیم ولایت مطلقه فقیه آقای محمد خاتمی را ممنوع زندگی کرده و اقای حسن فریدون(روحانی) رئیس جمهور همین رژیم خلاف آنرا گفته است. امت شاد و خندان هم همچنان اصرار بر تداوم نظام جمهوری اسلامی به ریاست اقای علی خامنه ای -که در ست در جهت خلاف آنچه در سال 1357 پدران و مادرانشان فریاد میزدند، میباشد- بی خیال کشور و اینده آن میورزند.
4- سخنی با آقای علی خامنه ای:
جناب علی خامنه ای دستور اعدام ویترینهای بدبختی مانند بابک زنجانیها که از حول حلیم تو دیگ میافتند راهی است بسوی نا کجا اباد. اگر قرار باشد در ایران امروز هر چه دزد و چپاولگر اموال و فرهنگ مردم و خائن به مملکت و جانی و ادمکش و خلاصه بچه های شیطان را بگیرند بهتر است ابتدا گشتی میان پائین ترین تا بالا ترین دست اند کاران رژیم ولایت مطلقه فقیه زد ، زیرا اکثر زاده های ابلیس در این جماعت جولان میدهند.
به امید نابودی فرهنگ جهل و خرافات دینی و مذهبی و نهادینه شدن فرهنگ عقل و خرد و ایجاد سیستم سیاسی سکولار (جدائی دین از سیاست و سیستم حکومتی) و دموکرات مانند آمریکا یا ژاپن یا انگلیس یا فرانسه که ناجی دین و مذهب میباشد و همچنین رهائی دهنده انسان از اسارت استبداد از هر نوعش خواهد بود
مهدی از تهران
قربانت گردم
پنداشتی این نحسی دویّم خرداد بنا ندارد دامن کمر چین ما را رها کند. عجالتا راپورتها به تواتر به درب خانه رسیده است که چه میخواستیم و چه شد؟ که قاندیدهای ما چگونه از ۲ مجلس پیزوری مضمحل شدند ،دو تن از تاجران مجلس عصا داران خبرگان حاجی آقا مصباح شکر دوست شکر خور و حاجی آقا یزدی لاستیک اسلطنه از بهشت مجلس پیزوری جا ماندند ،تازه جخ حاجی آقا جنتی دربان بهشت مجلسین نیز کم مانده بود که پشت در جا بماند .
علیایحال اوضاع مجلس شورا هم بهتر از مجلس عصا داران خبرگان نشد.
فدایت گردم حاجی آقا تقی مصباح و محمد یزدی عرض کرده اند: ما رای نیاوردیم به این جهت بود که که عجالتا رعیت گوشش به دهان مبارک قبله عالم است اینکه هرچه قبله عالم امر کنند رعیت عکس آن عمل میکند، لذا تمنا کرده اند ۸ سال بعد قبله عالم از این دو قاندید تاجر مجلس عصا دارن حمایت نکنند، بیت.
دشمن دانا بلندت میکند
بر زمینت میزند نادان دوست
در حالی که این دو جان نثار تسکرههایشان دستشان بود و به سمت قنسول خانه رؤس میرفتند پرسیدیم کجا به سلامتی؟ با چشمی گریان عرض کردند :موزه سنت پطرزبورغ و آرمیتاژ ما را استخدام کرده است جهت ایستادن کنار اشیائ باستانی.
فدایت گردم راپورت دیگر اینکه ابرام سگ سبیل یکی دیگر از تیزی داران بزم آقا بذر پاش و حاجی آقا حداد عادل سخت مکدر بود که حضورشان در کنار لاتهایی چون آقا حمید رسایی و کوچک زاده در بزم انتخاباتی جان نثاران چرخ پنجم گاری بود. چه هر آینه کریم شیرهای و شیخ شیپور قاندید بودند اکنون از آقا حداد و بذر پاش بیشتر رای داشتند چون ایندو باعث تکدّر خاطرند آن دو باعث انبساط خاطر، یا اینکه اگر قبله عالم لیست قاندیدهای رعیت را به جای انگلیس به لیست اصغر قاتل منتسب میفرمودند ممکن بود رعیت خوف کند به آنان رای ندهد. حال دیگر کار از کار گذشته است . مصرع
این سبو بشکست و آن پیمانهٔ ریخت.
فدوی
تلقرافچی
روزی رضاشاه با هیات همراه در حال حرکت به سوی جنوب بودند که سر راه از شهر یزد رد می شدند و میبیند که مردم زیادی در یک منطقه تجمع کرده اند. رضا شاه به جلو می رود و از حاضرین می پرسد که چه خبر شده؟؟
در پاسخ می گویند که: شیخ فلان مسجد یک دعایی خوانده که کور مادرزاد را شفا داده است.
رضا شاه می گوید: آخوند و فرد شفا یافته را بیاورید تا من هم ببینم.
چند دقیقه پس از آن، شیخ را به همراه یکی دیگر که لباس دهاتی به تن داشت و شال سبزی به کمر بسته بود، نزد رضاشاه می برند.
رضا شاه رو به شفا یافته می کند و میگوید: تو واقعا کور بودی…؟؟
دهاتی میگوید: بله اعلا حضرت..
رضاشاه می پرسد: یعنی هیچی نمی دیدی و با عنایت این آخوند بینایی خود را بدست آوردی..؟
دهاتی میگوید : بله اعلاحضرت.
رضاشاه میگوید: آفرین… آفرین… خب این شال قرمز رو برای چی به کمرت بستی…؟
دهاتی میگوید: قربان… این شال که قرمز نیست… این سبز رنگ است.
بلافاصله رضاشاه شلاق را بدست میگیرد و به جان دهاتی و شیخ دروغگو می افتد و آنها را سیاه و کبود میکند.
سپس رو به دهاتی کرده و می گوید تو دو دقیقه نیست که بینایی بدست آوردی… بگو ببینم فرق سبز و قرمز رو از کجا فهمیدی…؟؟؟؟
ای روحت شاد رضا شاه. ای بزرگ مرد که ما قدر تو رو ندونسیم
پیکی از طرف اسلام ( محمد ) به ایران نزد خسرو پرویز آمد …
پیک گفت : در دین ما پرستش خدا مهمترین چیز است
خسروپرویز گفت : ما ۱۱۰۰ سال است خدا” را میپرستیم !
پیک گفت : در اسلام زنده بگور کردن دختران حرام است !
خسروپرویز گفت : مگر اینکار را میکردید !؟؟!!؟ ننگ بر شما !!
دختران ما الهههای سرزمین ما هستند !
پیک گفت : در اسلام برده داری حرام است
خسروپرویز گفت : ما از زمان کورش بزرگ برده داری نکردیم !!!
پیک گفت : در اسلام همه برابرند
خسروپرویز گفت : در ایران من هم اگر اشتباه کنم به دادگاه میروم !!!
و تا آنجا بحث طول کشید که ثابت شد اسلام نه تنها چیز جدیدی برای ایران ندارد که قرنها نیز از فرهنگ ایران عقب تر است !!!
واینچنین شد که ، خسروپرویز آن نامه را پاره کرد و گفت :
اگر شما الان میخواهید راه انسانیت را بما نشان بدهید ما ۱۱۰۰ سال پیش آن را یافتیم !!!
و اگر توطئه شیرویه بر قتل خسروپرویز عملی نمیشد شکست از اعراب بیابانگرد در خواب هم میسر نبود !!!
منابع :
محمدبن جریر طبری ترجمه ابولقاسم پاینده تاریخ طبری تاریخ الرسل و الملوک تهران ۱۳۷۵
احمدبن اسحاق یعقوبی ترجمه محمدابراهیم آیتی تهران ۱۳۷۴
ابن بلخی به تصحیح گای لیسترانچ و رینولد الن نیکلسون ۱۳۸۴
عبدالحسین زرینکوب تاریخ ایران بعد از اسلام ۱۳۴۳
دست مزن! چشم، ببستم دو دست ****راه مرو! چشم، دو پایم شکست
حرف مزن! قطع نمودم سخن**** نطق مکن! چشم، ببستم دهن
هیچ نفهم! این سخن عنوان مکن ****خواهش نا فهمی انسان مکن
لال شوم، کور شوم، کر شوم**** لیک محال است که من خر شوم
سلام بر سید مرتضی گرامی، و درود بر دوست گرامی مزدک
مزدک گرامی با سپاس و اظهار فروتنی از اینکه بنده را در حد یک کاندید ممکن برای “ادارهٔ حکومت (دولت) فرض نموده و خواستار ارایه برنامهٔ حکومت اینجانب” جهت ارزیابی شما و دوستان کم طاقت در یک انتخابات دمکراتیک مجازی و فرضی در این سایت کردید.
دوست گرامی برای این کار میبایست که کاندید حکومتی[دولت] قاعدتأ رهبر حزبی، سازمانی تشکیلاتی سیاسی باشد و حداقل از پشتیبانی کسری از گروههای مختلف صنفی جامه خود بهره مند بوده و در طی دوران کنشها و فعالیتهای صنفی سیاسی خود برنامهای مطابق خواستها و اهداف و آرمانهای مشخص مجموعهٔ پیرو خویش برای جلب افکار، توجه و آرای آحاد کشور که مطالباتی مشابه دارند، برنامه حکومتی یا مرامنامه / مانیفیست تدوین کرده سپس جهت آزمون در انتخابات به ری دهندگان ارائه بدهد. اینجانب در حد یک تکنوکرات و مشاور و منتقد در زمینههای توسعهٔ منابع انرژی، توسعهٔ پایدار، از این زاویه با دیدگاه تحلیل ساختاری به ساختار اقتصادسیاسی حاکم بر کشور در سایهٔ نظام جهانی توسعه نگاه میکنم، و ارتباط و در هم کنش متقابل این دو را مورد نقد و برسی قرار میدهم،
شما میتوانید کلیات نقدهای اقتصاد سیاسی اینجانب یا را ردّ کنید یا برخی از آنهارا را که بنظر شما قابل تعمق یا پذیرش است در قالب رهنمودهای خاصی با ملاکها مطلوب اقتصاد سیاسی مورد نظر خود مقایسه و ارزشیابی کیفی کرده و چارچوب برنامهی فرضی حکومتی مطلوب خود را در ذهن تدوین کنید. من خود نیز کم و بیش همین رویه را با کمک ابزار سیاسی موجود و تجربه شده در تاریخ کشور و جهان مثل دومکراسی، اصلاحات یا انقلاب / دگرگونی صنعتی در ذهن خود مورد برسی قرار میدم، ولی هنوز “برنامهی مفصل حکومتی برای به حکومت رسیدن خودم” تدوین نکردهام که به شما و دوستانتان برای سنجش و رأیگیری تقدیم کنم. از آن گذشته،
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار ****** کار ملک است آنچه تدبیر را تامل بایدش
————————————
سید مرتضای گرامی بنده احساسات آتشین و پرشور اغلب دوستان میهندوست و آزادیخواه این سایت را که خواهان حکومت یا جمهوری سکولار در کشورند و سخت مخالف و منتقد نظام اسلامی هستند درک میکنم اما با تحلیل و درک آنها از وضعیت موجود فاصله دارم
برخلاف تصور دوستان نسبت به “دلبستگی فلسفی کمونیستی و یا هواداری سیاسی از روسیه یا چین توسط اینجانب”، برای نمونه عرض کنم طبیعتاً گرایشات ملی بنده نیز در مقابل زیاده خواهی یا قلدری استعمار آنقدر هست که حتا از دیکتاتوری چون رضا شاه و وزیر دربارش تیمور تاش در کلنجار حقوقی برای استیفای حق ملی در مناقشهٔ قراردادهای نفتی در مقابل روباه پیر استعمار چرچیل و یا تلاشهای پسرش در اوپک برای دریافت سود بیشتر از کنسرسیوم هفت – خواهران نفت برای کشور قابل حمایت بدانم، زحمات و تلاشهای شاد روان مصدق که جای خود دارد؛ با این که میدانیم حکومتهای پدر و پسر مظالم و ستمی بسیار بر مردم در سطوح مختلف و خصوصاً فرودستان جامه، و سرکوبی آزادی خواهان ملی و مذهبی و دگر اندیش به تناسب مختلف روا داشتند
اتفاقاً اگر این دوستان با کمی دقت بیشتر به نوشتارهای بنده توجه میکردند متوجه میشدند که بنده هیچ کجا از نظام اقتصادی مارکسیستیسوسیالیستیکمونیستی و از هیچ یک از الگوهای گذشته یا حال این نظام نه جانب داری کرده نه ارایه الگوی پیروی کردم. تحلیل و نقدهای من از نظام سیاسیاقتصادی کشور – همان طور که در اولین پست اینجانب در این سایت روشن است – صریحاً و مستقیماً بر ساختار اقتصادسیاسی متکی بر صادرات نفت خام، واردات و قاچاق کالاهای مصرفی، مصرف گرایی، رانت خاری دلالی از هر نوعی که قابل تصور است، زمین خواری، دریا خواری،رواج و تعمیق فساد مالی-اداری- قضایی- نهادی و غیره، تبعیضات و تضییق حقوق مدنی – فرهنگی- قومی، مذهبی، طبقاتی، جنسیتی اقلیتها و گروهای اجتماعی که با اعمال زور و سختگیری مقرراتی به حاشیه رانده میشوند و برشمردن عمدهٔ عوارض ناهنجار اجتماعی و فرهنگی ناشی از این ساختار ، متمرکز بوده و در بعضی پستهای دیگر کوتاه و بلند- به تحلیل و نقد نظام اقتصادی مبتنی بر کاپیتالیسم پولی-مالی-بانکی جهانی و نسخه ملی آن نیز پرداختهام . در کنار آن نیز همواره از اقتصاد تولید محور ملی و پیشه وران و کارفرینان حمایت کرده و بر آن بوده و هستم که ذخایر سرشار انرژی کشور حتی الامکان میبایست روانهٔ کارگاه ها، کارخانه ها، واحدهای تولیدی، نیروگاهها در بخش صنعت و کشاورزی و خدمات گردد، تا روانه ترمینال جزیرهی خارک جهت صادرات و دریافت – فعلا قفل شده- دلارهای نفتی، برای واردات و قاچاق کالاهای مصرفی، از جغجغه چینی و پوشاک ترک گرفته تا اسب تارهبرد آلمانی، از گندم آمریکایی تا برنج هندی، از گوشت یخزدهٔ اوکرانی تا مرغ یخزدهٔ فرانسوی، از گوسفند استرلیایی تا گیلاس شیلی و موز بریزیلی، و البته محصولات لوکس اروپایی برای شیمیرنات نشینان و سر انجام تبدیل این مواد خوردنی و مصرفی به نینی ایرانی، و تبدیل نینی ایرانی به دانشجوی دانشگاه آزاد و سراسری، و بعد تبدیل بخشی از آنها به نیروی تحصیل کردهی بیکار، متوقع، افسرده، نا امید، و تبدیل خیل عظیمی از آنها نیز به کارگزار و کارمند و کارگر بخش غیر تولیدی خدماتی و یا انواع مشاغل کاذب و یا توسعه بیرویه و مخرب بخش غیر مولد ساختمان یعنی برج سازی و مراکز خرید کالاهای وارداتی عمدتا در پایتخت و شمیرانت و در مراکز استانها به دنبال رشد بی رویه جمعیت و تمرکز بیش از حد در پایتخت، یعنی هدر رفتن سرمایه هائیکه میبایست برای تاسیس واحدهای تولیدی و کارخانها جهت اشتغال زایی برای خیل عظیم نیروی بیکار جوانان کشور بکار گرفته میشد.
به اعتقاد اینجاب نقش غیر مفید، غیر سازنده و شاید مخرب پایتخت در شکل گیری این نظام و ساختار اقتصاد سیاسی مصرفی و وابستگی با پیشینه تاریخی مشعشع از عصر قاجار تا به حال خود یکی از معضلات و عامل اصلی این نظام انگلی است که به طور شایسته و گسترده و عمیق مورد تحلیل و برسی قرار نگرفته و در طی صد سال گذشته متلاطم یعنی مواجه با مدرنیسم و غرب، و استعمار، و دگرگونی جامعه سنتی و فرهنگ مذهبی نقشی بسیار ضعیف، واکنشی، تقلیدی، منفعلانه و توام با انحصار قدرت و ثروت و تحمیل خود بر سایر شهرستانها و اقوام ملی و مذهبی کشور داشته که زاییدهٔ تاریخ و اقلیم ماست .
همین که پایتخت ۱۵ میلیونی خود مستقل از درامدهای نفتی یک دلار هم در آمد صادراتی – چه در بخش تولیدات نیمه صنعتی یا خدمات ندارد، خود گویای حقیقت تاسف بار و شرمگین ایست که بندرت زیر زرهبین برسی، تحلیل و نقد مورخین و منتقدین اجتماعی و اقتصاد سیاسی کشور قرار گرفته و به اثرات مخرب شدیدا مصرفی یا شبه انگلی بودن آن توجهی در خور نیاز نشده.
نا آگاهی ، بی توجهی و یا تسلیم و پذیرش سلطهٔ دلارهای نفتی عمو سام بر حیات نه تنها اقتصادی که فرهنگی نیز قصهٔ ظاهرا اجتناب ناپذیر اما تلخیست که سالهاست ادامه دارد؛ ساختار اقتصادسیاسی متکی برالیگارشی نفتی-تجاری- نظامی حکومت و جمهوری اسلامی نیز با تغییرات و الزامات و ویژه گیهای سیاستهای داخلی و خارجی خود وابستگی به دلارهای نفتی را تا کنون تداوم داده؛ تلاش ناکام و کوتاه دولت قبلی برای جایگزینی آن با یورو عجولانه و عبث بود ، یورو خود نیز ارز کاغذی محسوب میشود و در بازار آشفتهٔ جامه اروپا با اقتصادهای ورشکسته مثل اقتصاد کشورهای یونان، ایرلند، پرتقال، و یا با بدهی سنگین کشورهای مثل اسپانیا، ایتالیا، فرانسه، سیاست ارزی غیر قابل اطمینانی بود و هست، سقوط هر یک از این کشورها و خروج ناچار از این اتحادیهٔ پولی موجب سقوط ارزش و تورم شدید آن خواهد بود. تاریخچهٔ سلطهٔ دلارهای نفتی را در پست “تجارت نفت ….” و همچنین نقش نظام بانکی عمو سام را در پومپاژ اعتبارات یا در واقع بدهی در صنعت نفت شیل و افزایش تولید نفت خام روزانه به میزان ۵ الی ۶ میلیون بشکه در روز را در طی چند سال اخیر بر گردهٔ شهروندان دهکدهٔ جهانی که منجر به سقوط ۷۰% قیمت بازار جهانی نفت شده – در پست ” با درود به نوریزاد عزیز…” با عرض پوزش به زبان نوشتار اولیه انگلیسی برای سایت خارجی بخاطر ضیق وقت بدون ترجمه در این سایت نیز درج کردم؛
نکتهٔ اصلی این پست این بود؛ شهروندان دهکدهٔ جهانی باید به این حقیقت پی ببرند که در مکاره بازار جهانی عمو سام در واقع دلار میخرند نه این که کالا میفروشند. دسترنج زحمتشان را نه با اعتبارات بلکه طلب از عمو سام معاوضه میکنند، و از همان لحظه دریافت با کاهش ارزش دلار به واسطهٔ تورم پولی آن به عمو سام مالیات پنهان میپردازند؛ عمو سام انحصار تام و تمام بر میزان پومپاژ و لاجرم تعیین قیمت ” پول کالای” خود دارد. عمو سام ارزانترین تولید کنندهٔ نفت جهان است نه کشورهای عضو اوپک بخاطر هزینهٔ هنگفت خرید فناوری و متخصص آمریکایی یا اروپائی علئرغم دستمزد پائین کارگر روزی ۱۰ دلار در مقابل دستمزد ساعتی ۱۰ الی ۲۰ دلار کارگر غربی!!!
رهبران و سیاست گذاران سیاسی اقتصادی کشور ما و سایر کشورهای جهان که خواهان پیشرفت و توسعه ملی خود با حفظ مصونیت در مقابل عوارض مضر سیاستهای مالی-پولی عمو سام میباشند – این شامل چین و روسیه نیز میشود – میبایست که آگاه از این واقعیت باشند که قویترین و موثرترین عامل حضور و نفوذ سیاسی و فرهنگی عمو سام در جهان قبل از هر چیز از طریق گسترش و حضور و نفوذ دلار عمو سام انجام میگیرد نه از طریق سفارت خانه ها، پایگاهای نظامی و یا ماهوارههای جاسوسی و غیره؛ عمو سام با تکیه به اعمال زور و تکیه بر دلارهای نفتی و یا با همکاری شرکای اروپایی داد و ستد تجاری جهان را از طریق شبکه مجتمع بانکها و شبکهٔ ارتباطات دستور پرداخت پولی بین بانکی و مؤسسات مالی جهانی “سوئیفت”- که هنوز هم بعد از گذشت چندین هفته از آغاز اجرای موافقت نامهٔ برجام هم چنان بر شبکه بانکی کشور بسته است- کنترل میکند؛
عمو سام میخواهد که همهٔ کشورهای جهان بر طبق خواست و قواعد بازی او در میدان بازی و با حکم و داوری او شرکت کنند، و هر کشوری، نهادی یا فردی مرتکب خطای چالش خواست وی شود یا از قواعد بازی عمو سام سرپیچی کند فوری مورد غضب واقع شده تنبیه، اخراج و تحریم و نهایتاً مورد تجاوز نظامی قرار میگیرد. عمو سام خود را کدخدای جهان نمیشناسد؛ او خود را مالک و حاکم اصلی و قلدر جهان میشناسد، او از طریق نهادها و پیمانهای سیاسی حقوقی اقتصادی فرهنگی نظامی بینالمللی با کمک شرکای اروپائی به اعمال سلطهٔ خود حتی الامکان شکلی مشروع، قانونی و جهان پسند میدهد. اگرچه افول قدرت اقتصادی او با حضور رقیبانی تازه نفس و پر نفوس با لشکرهای عظیم کار ارزان قیمت چند سالیست که آغاز شده، معهذا با بدهی نجومی ۱۹ تریلیون دلاری، بیش از در آمد ناخالص ملی، عمو سام همچنان خود را ابر قدرت نظامی بی رقیب جهانی میبیند.
بازیگرانی که که از این وضع ناراضیند میبایست که ساختار و قواعد جدیدی را جایگزین وضعیت موجود کنند که حاکمیت یا امتیاز انحصاری هیچ یک از اعضا را نپذیرد؛ بی اعتمادی شدید به اعتبار ساختار اقتصاد سیاسی عمو سام و دلارهای نفتی وی – اگر چه با “شوک نیکسون” در سال ۱۹۷۱ آغاز شد – اما در سالهای اخیر چنان شتابزده ازدیاد پیدا کرده که پس از بحران عمیق و شدید مالی سال ۲۰۰۸ و شروع چاپ بی وقفه دلارهای عمو سام توسط بانک فدرال برای نجات نظام بانکی ورشکسته اش، بخش مستقل بازار جهانی پول با خلق ارزهای رمزناک (کریپتو کارنسی) در برخی محافل سرمایه گزاری و تجارت بینالملل ظاهرا به رقیبی اگر چه کوچک اما جدی برای نظام پولی عمو سام تبدیل شده.
با این وجود احیا و استقرار مجدد استاندارد طلا مستقل از هر ارز دیگری در بازار اقتصاد جهانی نه تنها برای سلامت داد و ستد و بازرگانی و نقل و انتقال غیر انحصاری و کشف عادلانهٔ قیمت کالاها و خدمات (در مقابل گمانه زنیها و شرط بندیهای حاکم بر کازینوی جهانی بورس متکی بر پولهای کاغذی و مجازی و در رأس آنها دلار عمو سام) امری مطلوب است، بلکه پاشنهٔ آشیل سلطهٔ جهانی مالی و لاجرم سلطهٔ نظامی عمو سام را نیز نشانه میرود. اما علت اصلی اینکه چرا کشورهاهی جهان و بانکهای مرکزی آنها از این سیاست آرزی – پولی قدرتمند مستقل و جهانگیر استقبال نمیکنند آن است که آنها نیز از ابزار تورم پولی برای بسط اعتبارات به نفع فرادستان و تحمیل مالیات مخفی (گرانی و تورم پیوسته) بر علیه فرودستان کشور خود سود میبرند. تورم پیوسته پولی با کاهش قدرت خرید و لاجرم کاهش کیفیت معیشت و زندگی موثرترین رویهٔ کسب مالیات پنهان از فرودستان حقوق یا دستمزد بگیر است، در حالیکه این کشورها یا دولتها غالبا فریبانه مدعی هستند که ما مبلغ ناچیزی بابت مالیاتهای گوناگون از فرودستان دریافت میکنیم. تورم پولی توام با تولید بدهی یا تسهیلات اعتباری در نظام بانکی در عین حال باعث افزایش قیمت دارائیهای مستغلاتی و منقول و غیر منقول فرادستان شده و نتیجتاً ساز و کاری دغل کارانه و تعمدی با منظور انتقال ثمرهٔ کار یا بهره وری زحمتکشان به فرادستان، توزیع نامشروع ثروت و افزایش شکاف، شیب و ارتفاع هرم طبقاتی جامه است.
تحلیل هائیکه ماهیتاً شکاف اصلی جامعهٔ ما را امروز شکاف استبداد مذهبی (شیعه) و سکولاریسم میبینند به اعتقاد بنده منطبق با واقعیتهای عینی جامعهٔ ما نیست. ما نمیبینیم که اصناف بازار از تظاهرات و اعتراضات پراکنده کارگران صنایع فولاد یا نفت یا ماشین سازی و یا از اعتراضات معلمین در مطالبات صنفی یا دریافت حقوقهای معوقه و غیره حمایت حتا ظاهری کنند؛ یا از اعتراضات صنفی دانشجویی حمایت کنند؛ صنف بازار در صورت تقاضای دولت نه مطالبه برای کسب مالیات بطور سازمان یافته کرکره مغازههای خود را پایین میکشند؛ مالکین پاساژ در اعتراض به حضور دستفروشان تهیدست به عنوان “سد معبر” مغازههای خود را میبندند؛ چشمان خسته و خواب الود کودکان کار، با جثه های لاغر و نحیف و ژنده پوش در خیابانهای پایتخت و شیمرانت که چشم براه دریافت صدقه از جانب سرنشینان جوان ماشینهای گرانقیمت لوکس غربی که در گشت و گدازند نمایانگر این شکاف نیست؛ وقتی روستازادهٔ فرودست بسیجی و انقلابی با سابقهٔ ۸ سال دفاع مقدس و سالها فرماندهی نیروی انتظامی و “سردار نسبتا محبوب مردمی” بر مسند شهرداری پایتخت نشسته بر طبق مقررات تعیین شده از جانب شهرداری و شورای شهر به نمایندگی از طرف فرادستان عمل کرده و “سد معبر”های تهیدست و کودکان کار که همگی شهروندان “غربتی” اند و نه شهروند اگورا، را از کفّ خیابان همچون دانشجویان معترض جمع میکند، اینها نمایانگر ناکامی و فراموشی وعدهای انقلاب افلاطونی مصلحین است. این سیاست و رفتار بیشتر یاد آور سیاستهای شهردار “نگون پی نه نیک پی” و شهروندان فرا دست پهلوی دوم و سرکوب تهیدستان غربتی ذاقه نشین بود که مقاومت آنها “جنبش خارج از محدوده” نام گرفت و سر آغاز سرنگونی شاه شاهان شد؛ قصه تلخ تاریخ است برده آزار شدن اسپارتاکوس ها.
شهروندان فرادست پایتخت قادر به درک این که چرا شهر مملو از “سد معبرهای ” غربتیست که مزاحم کسب و تردد آنها و آزار دهندهٔ چشم آنهاست، نیستند. حکومتگران و بازرگانان رانت خوار از خود نمیپرسند که چه را این کودکان سالم، پوشیده، و با نشاط سر کلاس درس دبستان نیستند یا چرا دستفروشان بجای آوارگی در خیابانها و درگیری با ماموران شهرداری در کارخانهها مشغول به کار نیستند.
اقای “موکش امبانی” ثروتمندترین شهروند هندوستان در شهر بمبای در برجی یک میلیارد دلاری زندگی میکند و در همین شهر در فاصله نه چندان دور از این برج شهرکی ذاقه نشین با بیش از ۶۰۰ هزار جمعیت آدم با هزاران سگ و گربه و موش زندگی میکنند؛ البته اقای امبانی و خانوادهٔ محترم چون با هلیکوپتر از فراز برج خود تردد هوایی میکند چشمانشان از دیدن “سد معبر های” زیر برج آزرده نمیگردد
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند ****** در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
شاد و تندرست باشید
اسامی و نشانی پستهای اشاره شده در بالا
http://www.nurizad.info/blog/29017/ با سلام درود به “آنان که با قلم تباهی دهر را به چشم جهانیان پدیدار میکنند”
http://www.nurizad.info/blog/29737 – تجارت نفت از زمان جنگ جهانی دوم تا امروز
http://www.nurizad.info/blog/29828- با سلام و درود به نوریزاد عزیز مبارز و حقطلب
با احترام به تمام روستايياني كه روستاييند و ادعايي بيش از انچه كه هستند ندارند، به عرض ميرساند كه تعداد كثيري، نه تمامي، از طرفداران و متمايلان به تفكرهاي دست چپي در ايران، روستايياني بودهاند كه قادر به حل تعارضات بين تمايلات ذهني خود، ناشي از سنتهاي رسوب كرده در اعماق ذهن خود و فرهنگ و آداب شهرنشيني و مدرنيسم نبودند. بنابراين بيان كينه و دشمني خود نسبت به زندگي مدرن را در تفكرات و نظريات طيف چپ مييافتند.
به همين دليل است كه در خطابههاي ايشان وارد كردن اتهام به هر چيز و فكرمدرن عيبجويي و ايراد گرفتن از هرچيز و هر شخصي ديده مشود اما دريغ از ارائه يك راه حل. در آمريكا و اروپا هزاران عيب ميبينند اما روسيه و كره شمالي بهشت برين هستند.
آقای نوری زاد لطفا نماینده هتاک ارومیه را به مردم معرفی کنید این جانور چگونه به نمایندگی مردم ارومیه رسیده
آیت الله جنتی در مورد اینکه درانتخابات مجلس خبرگان نفر آخر شده اند فرمودند:
« از این اتفاق، هیچ ناراحت نیستم.
یک بار در زمان اشکانیان هم این اتفاق برایم افتاده بود.»
ایام بکام
رسول
نیکولاس هارنانکار Nikolaus Harnoncour
رهبر ارکستر “انقلابی” شنبه گذشته در هشتاد و شش سالگی در گذشت
کلاس سمفونی 5 بتهوون برای علاقمندان
https://www.youtube.com/watch?v=VVFRjIfnzeY
https://www.youtube.com/watch?v=YvnizM_Ea2Y
اصلاحطلبان و فناوریهای تبلیغات
يادداشتي از محمدرضا جلاییپور
پیامرسانهای موبایلی، شبکههای اجتماعی، کانالهای تلگرام، تغییر عکس پروفایل و همرسانی و… از واژههایی بود که در این انتخابات زیاد شنیده میشد. اصلاحطلبان توانستند با بهکارگیری آخرین فناوریها و پلتفرمهای تبلیغاتی، «لیست امید» را با هزینه ناچیز به دست میلیونها ایرانی برسانند و آنها را بسیج کنند. از میان پلتفرمهای جدید که برای اولینبار در تبلیغات این دوره استفاده شد به شش نمونه اشاره میکنم:
۱- کانالهای تلگرامی: در انتخابات ۹۴ مهمترین کاری که ستادهای انتخاباتی در ادوار پیش انجام میدادند (یعنی تولید و توزیع اقلام تبلیغاتی انتخاباتی و هماهنگی و بسیج نیروها و منابع) در تعدادی از کانالهای تلگرامی انجام شد، بدون یک ریال هزینه و با سرعت، آزادی، کارایی، وسعت و مخاطبان بیشتر. تعداد مشترکان این کانالها از چندهزار یا چند دههزار فراتر نمیرفت، اما این مشترکان همچون اعضای ستادها توزیعکننده اقلام و مطالب این کانالها میشدند و این اقلام بارها فوروارد و میان مردم دستبهدست (و گوشی به گوشی) میشد. تا جاییکه مثلا فقط یکی از پوسترها از «لیست امید» تهران و همچنین يك پیام ویدئویی هر کدام در چند کانال تلگرامی بیش از سه میلیون بار دیده شدند. دهها پوستر مؤثر انتخاباتی و پیامهای تأثیرگذار هم از طریق تلگرام به دست صدها هزار ایرانی رسید، کاملا رایگان. به نظرم فیلترنکردن تلگرام مهمترین و نیکاثرترین عمل دولت روحانی در حوزه سیاست داخلی در سال گذشته بوده است……….
http://sharghdaily.ir/News/87633/%D8%A7%D8%B5%D9%84%D8%A7%D8%AD%E2%80%8C%D8%B7%D9%84%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%A7%D9%88%D8%B1%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%A8%D9%84%DB%8C%D8%BA%D8%A7%D8%AA-
با سلام
من در این کامنت متوجه ایرادی که باعث رای منفی باشد ندیدم کاش توضیح میدادند علت اعتراضشان را
ایا این اتفاق نیفتاده؟ یا اصلاح طلبان اشتباه کردند از این فناوری استفاده کردند. یا چرا دولت تلگرام را فیلتر نکرده و یا علت دیگری داشته .
و یا شاید اقا سید مرتضی را خیلی دوست داره به مصداق :اگر مرا یار نبود لیلی چرا جام مرا بشکست لیلی
جناب امید
این رویکردهای قبیله ای طائفه ای در این سایت رایج و طبیعی است ،منتها شما چون تازه به این سایت آمده اید برای شما عجیب است ،اینجا معمولا نام سید مرتضی برای برخی آلرژیک و حساسیت زاست، آنها به متن نگاه نمی کنند یا لینک را نمی بینند ،کافیست بالای کامنت مصدر به نام این بنده باشد تا دست به سمت شلیک ماشه بد و بسیار بد برود! ،حالا شما رصد کنید ،در اینجا حتی اگر بنده بعنوان چاق سلامتی با کسی حال و احوال کنم برخی به احوالپرسی من منفی می دهند ،این اختصاصی به سلام و احوالپرسی با دوست نادیده غائب یعنی آقا مصلح سلمه الله که مدتیست جای ایشان خالیست ندارد ،من اگر با دوست سکولاری مثل کاوش یا امید یا مازیار و منصور هم سلام و تعارفی کنم یا در یک نقطه کوچک با آنها موافق باشم و آنرا اظهار کنم عده ای نمیدانم قربه الی چی؟! به آن منفی می دهند! شما زیاد تعجب نکنید این چیزها اینجا روتین است!
با سلام . آقای نوری زاد هر وقت به دیدار پدر و مادر خود به شهریار رفتید ، سلامِ خاصه مرا هم به آنها برسانید و اگر فرصتی داشتید چند کیلومتر به سمت صباشهر بیایید و در منتی الیه شرق صباشهر بعد از رودخانه ” شادچای ” به روستای ” کبودین ” سری بزنید . در زمان های قبل که خانه های این روستا و سایر روستاهای همجوار را از گل و خشت می ساختند، جوانی هم سن و سال شما و به همان زبان ترکی که شما هم صحبت میکنید به نام ” محمد سبز آبادی ” ، درس خواند و خوش درخشید و به شغل خلبانی جنگده های ارتش پیوست . وقتی در آن سالهای دور قبل از انقلاب با آن لباس خلبانی و آن ستاره های زیبا که بر دوش داشت به روستا می آمد ، چقدر برای ما و سایر روستا نشینان ، مباهات و شوق انگیز بود . در آن سالهای دور مگر می شود که بچه کشاورز و روستایی به این مقام شامخ برسد ؟ اما ایشان بخاطر وطن پرستی ، بعد از حمله صدام حسین به ایران و زدن فرودگاههای کشور به تلافی آنها در پرواز هایی که به عراق نمود ، احتمال 100% جنگنده ایشان سرنگون و تا به امروز به وطن بازنگشته و ” جاوید الاثر ” شده اند . اما آن چیزی که برای بنده درک آن سخت است ، این است که فقط نام ایشان را در همان روستا و یک تابلوی خیابان به طول 100 متر ، به نام خیابان ” سرگرد خلبان جاوید الاثر محمد سبزآبادی ” نشانده اند که چقدر دردناک است که نظام برای شهدا هم چه تفاوتهایی قائل است ! در همان صباشهر و سایر شهرهای ایران خیابانها به نام شهید بهشتی و مطهری و … که اصلاً ربطی بدآنجا ندارد به چشم میخورد ولی دریغ از نام یک دبستان و موسسه آموزشی ، یک پل ارتباطی ، یک دفتر پستی ، یک مقر نیروی انتظامی و … برای این شهید . در سراسر کشور نام خلبانان از جمله احمد کشوری و شیرودی و خلعتبری و …در همه شهر های ایران و بر سر هر کوی برزن و موسسه ها و … به چشم میخورد ولی نظام اسلامی ما نام این شهید سرگرد خلبان چقدر گمنام باقی گذاشته اند ! حتی در منطقه زندگی خود .
با سلام
سیدمرتضی گرامی
بدون مدرک ادعا کردن صحیح نیست ، اما در مورد روابط پشت پرده در حوزه های علمیه چنان اخبار زیادی رواج یافته و نقل قول های زیادی در جامعه وجود دارد که کار از تکذیب و یا ماستمالی گذشته است .در محیط های بسته مثل پادگانها این اعمال جای تعجب ندارد و همچنین شهرهای مذهبی مثل قم و مشهد و کاشان و اصفهان و یزد و…..اما آنچه موجب تعجب و سئوال است این روابط در حوزه های علمیه ، با آن همه ادعاهای شداد و غلاظ است . آنها که ادعای عمل به تمامی دستورات واجب و مستحب مذهب را دارند و بهشت را تنها در قبضه خود میدانند چگونه این اعمال را توجیه می کنند. توجه شما را به موضوع فیلم مستند یکی از برندگان اسکار سال جاری جلب می کنم احتمالا درد مشترک تمامی ادیان توحیدی است!!!!!!!؟
جناب فرهاد
با سلام ،شما می گویید :بدون مدرک ادعا کردن صحیح نیست،این سخن درستی است ،از شما انتظار می رود به چنین سخنی التزام داشته باشد ،ادامه گفتار شما در واقع تئوریزه کردن نقض چنین اصل عقلایی و بها دادن به شایعات و مشهورهای بی اساس است ،رب مشهور لا اصل له ، من قبلا گفتم ،خطای فردی در هر صنفی امکان وقوع دارد ،اما عقلاء انحراف و اعوجاج فرد را به صنف سرایت نمی دهند ،اینکه آقایی رودباری با بشاشت و شادابی بیاید کنار خیابان ادعایی کند نمی تواند ناقض اصل عقلایی مورد اذعان شما باشد ،و بر فرض وقوع اشتباه فردی هم مسولیت اشتباه بعهده فرد خاطی است نه عهده یک صنف وسیع.
موفق باشید
آیا عکسی از دکتر ملکی با پوستر شاه و فرح که در دست داشت دارید؟ممنون میشم.
:جناب اقای نوریزاد سلام
چرا شما من را بی دلیل از این سایت اخراج کردید؟ اخر من نه به کسی توهین کردم و نه از الفاظ خارج از حیطه ادب استفاده کردم / درست است که شما مالک و صاحب اختیار این سایت هستید و حق دارید هر کس را که خواستید وارد سایت و یا از ان اخراج کنید ولی ایا عمل شما در اخراج بی دلیل من نوعی تبعیض و بی عدالتی محسوب نمیشود؟ بهرحال چون در این سایت دوستان با سواد و متخصص در همه زمینه ها حضور دارند، من نیز علاقه مند به حضور و طرح سوالاتم از انها هستم/ اگر ممکن است اجازه دهید من هم در این سایت حضور داشته باشم و شرایطی را که من باید رعایت کنم به من بگویید تا من بدانم چه مواردی را باید رعایت کنم زیرا من واقعا دلیل اخراجم از سایت را نمیدانم اگر هم حضور من در سایت را مناسب نمیدانید باز هم ایرادی ندارد چون این حق شماست و من هم کوچکترین دلخوری از شما نخواهم داشت و برایتان ارزوی موفقیت و تندرستی میکنم / ارادتمند شما سید رضی
—————-
سلام دوست گرامی
شما می گردید و نکته ها و احادیثی پیدا می کنید که جز مسخرگی در آنها نیست. ما تا کنون از این رویه پرهیز کرده ایم.
پوزش مرا بپذیرید
سپاس
.
سلام سید رضی. دوستی به اسم خادم الحرمین و خادم الاهرام هم بود که به همین اسلوب حضرتعالی اینجا را تفریحکده قرار داده بود. مطمئنم او و خیلی اسم های ساختگی دیگر راا خوب بیاد می آوری. نمیدانم چرا اینجا را برای این مسخرگی ها انتخاب کرده ای و چرا مثل مزدک و مرتضی و رسول و… به اسم واحدی مطلب نمی گذاری. اگر در این چند سال به جای اینجا پیجی در فیس بوک فقط برای یکی از چند استعداد ظهور نیافته ات ساخته بودی تا به حال چندصد لایک داشتی و خوشحال تر از این می بودی.
آقای نوری زاد درود٬ آقای علی خامنه ای در حکم آقای رئیسی به استان قدس رضوی نوشته :
– سامان بخشیدن به بنگاههای اقتصادی و خدماتی آستان قدس رضوی و انضباط قانونی آنها نیز باید همواره مد نظر بوده از آن غفلت نشود.
۱ -آیا آقای خامنه ای قوانین خود جمهوری اسلامی را رعایت میکند؟ 2-این آقای رئیسی را ازقبل می شناسم: وقتی ایشان رفت دادگستری اولین کاری که کرد کلیه موجودی
حساب های وزارت دادگستری نزد بانکملی شعبه دادگستری را بنام خود حساب سپرده ثابت
باز کرد وسود این سپرده را ماه به ماه میگرفت ٬ تا اینکه مرحوم نوربخش رئیس وقت بانک مرکزی
متوجه وبا ارسال بازرس ونامه نگاری و……..بلاخره ایشان حاضر به ابطال سپرده ها و واریز آن
به خزانه دولت ولی از برگشت بهره های دریافتی خود داری وخورد که خورد.
حال این مرد قانون می شناسد تا رعایت کند ؟ وای به روزگاراین دستگاه عریض وطویل مالی قدس رضوی٬ البته تاآینده نه چندان دور.
عباس
جناب سید مرتضی
ممنون که به نوشته اینجانب توجه داشته اید. اما
۱-شما درمحاوره هیچیک از ادیان دیگر این تکیه کلام را نمیبنید یا لااقل به این شدت که بگوید تو مسیحی یا یهودی و یا…… نیستی؟ چرا این خطا را انجام میدهی؟
۲-در ادیان دیگر هم خطا های فوق وجوذ دارد نه به این شدت بخصوص در بر خورد خانمها در ایران اگر یک خانم مثلا نیم ساعت کنار خیابان منتظر تاکسی باشد به نگاه مردان؛متلکها؛خودرو هاییکه اصرار به شوار شدن میکنند توجه بفرمایید در هیچ کشور غیر مسلمان چنین صحنه ای نمیبینید.
۳-شما به هر مغازه ای که وارد میشوید دروغ نمیشنوید فروشنده با صداقت اطلاعات لازم را در اختیارتان میگذارد نه اینکه گنجشک را رنگ کند به جای قناری بشما بفروشد .
اقای سید مرتضی تفاوتها بسیار است اما چرا باید فقط باید بین مسلمانان و سایر ادیان باشد.
به نظر من لااقل در ایران باعث ان اسلام است چونکه نمیتوانید بگویید ایرانیان اسلام را اگاهانه و با مطالعه اختیار کردند یک دین تحمیلی بزور شمشیر بود به همین خاطر برای فرار از خیلی مجازاتها مجبور بودند به دروغ و ریا و تظاهر روی بیاورند و همین تبدیل به عادت و نوعی فرهنگ شد قطعا کتاب دو قرن سکوت را مطالعه فرموده اید در ان خقان چه کسی جرات داشت ابراز عقیده راستین خود را داشته باشد حتی در حال حاضر تمام مخالفین نظام برای اینکه بتوانند زندگی و یا تحصیل و یا کار کنند مجبورند تظاهر کنند و این عمل به خانواده و فرزندان سرایت میکند ایا بعنوان مثال یک دانشجو موقع ثبت نام در دانشگاه میتواند بگوید من با سیاستهای خامنه ای مخالفم یا دوست ندارم نماز بخونم امدم اینجا فقط برای تحصیل علم؟
دوست عزیز روزی که فرزند من میخواست برای استخدم به…………مراجعه کنه وادارش کردم کردم بر خلاف میلش دروغ بگوید :امام خامنه ای رهبر مسلمین جهان است ؛نماز واجب وشب میخوانم ؛نماز جمعه میرم وووووووووووویک هفته اموزش دروغ گفتن دید در حالی که تخصصش برق بود اما افسوس…
در پایان توصیه میکنم کتاب سه سال در ایران که نویسنده یکی از دیپلوماتهای فرانسوی بود که متاسفانه اسمش را بخاطر ندارم مطالعه بفرمایید. موفق باشید
مجددا با عرض پوزش از کلیه انسانهای شریف ایران
سلام بر نوریزاد- اولین کسی که سفت و سخت حامی کمپین تحریم انتخابات تقلبی 7 اسفند بود و الحق و الانصاف مردانه هم روی سخن خود ایستاد —-خامنه ای چند روز قبل از انتخابات مفتضح 7 اسفند آشفته به تلویزیون آمد و گفت رادیوی انگلیسی دارد به مردم تهران دستورالعمل می دهد به فلانی رأی بدهید، به فلانی رأی ندهید- البته کیست که نداند منظور او از رادیوی انگلیسی بی بی سی و منظورش از فلانی و فلانی اکبر رفسنجانی و مثلث جیم ( جنتی-یزدی و مصباح ) بود- حال برای بنده این سوال طرح شد که وقتی به قول نوریزاد خامنه ای به مصباح یزدی فرمان داد که از قم کاندید نشود و از تهران کاندید شود تا در معرکه نفرت و خشم خلق ایران جنتی و یزدی و مصباح و حداد عادل و تمام پایداری ها و احمدی نژادیها حواله سیفون مستراح شوند و به لجن کشیده شوند چگونه بود که مردم به حرف رهبر با بصیرت خویش گوش ندادند و به لیست رادیوی انگلیس رای دادند؟ از دو حال خارج نیست یا اینکه شق اول است که خامنه ای و رفسنجانی نیک میدانستند به دلیل تنفر مردم از نظام ولایت کمتر کسی پای صندوق رای میرود و عنقریب است که فضاحتی مفتضح تر از انتخابات اسفند 90 ( مشارکت 33 درصدی مردم تهران ) در حال وقوع است- بنابراین متوسل به ارباب خود یعنی ملکه انگلیس و بنگاه لجن پراکنی انگلیس یعنی آیت الله بی بی سی شدند تا بدینوسیله با دوقطبی کردن انتخابات ( خامنه ای در نقش امام حسین و رفسنجانی در نقش شمر یا ابن زیاد و شاید هم بر عکس یعنی خامنه ای در نقش یزید و رفسنجانی در نقش حر زمان و یا رابین هود ) امت همیشه در صحنه را خر کرده و با شلوغ کردن چهار تا شعبه در تهران توسط بسیج و سپاه و مزودورانی این چنینی در مسجد لرزاده- میدان هفت تیر- حسینیه ارشاد و مسجد گوهر دشت کرج و … به دنیا نشان دهند ملت شریف ایران در دوران پسا برجام و پسا زهر هسته ای همچنان به میثاق خود با ولی فقیه پایبند هستند و یا اینکه شق دوم قضیه این است که واقعا خامنه ای با ملکه انگلیس دشمنی مادرزادی دارد و مردم تهران حرفهای ولایت فقیه را حواله توالت مسجد گوهر شاد و سپهسالار کردند و به حرفهای بی بی سی بیشتر از حرف آخوندها توجه کردند- در حالت اول باید لاجرم قبول کنیم و که خامنه ای و رفسنجانی هر دو عمله و اکره ملکه انگلیس هستند و ودر حالت دوم هم باید امام خامنه ای و اکبر هاشمی قبول کنند که تاریخ مصرف آنها به اتمام رسیده و باید گور مبارک خود را هر چه زودتر گم کنند
با سلام ، آقای نوری زاد جنابعالی دقت کرده اید که قبل از 7 اسفند رهبری به هر بهانه ای هر ساعت و روزی در سیما ظاهر می شد و رهنمون ، تشر ، نکات ، انذار مردم از ” رادیو بی بی سی ” و اینکه من افراد لیست ها را نمی شناسم ولی به ” سر لیستِ ” افراد خوب نگاه میکنم ( حداد عادل پدر خانم آقا مجتبی ) و بعد به بقیه رأی میدهم و … ولی بعد 7 اسفند ظاهراً سکوت و کما و … پیشه کرده اند و دیگر از آن شلتاق و انذار و دشمن شناسی و نفوذ و … خبری نیست ؟
نوشته ای که در تلگرام پست شده بود…
حتما حتما … بخونید
سلام بخونید خیلی خیلی خیلی با صفاست :
در روزگاری نه چندان دور در کشور عزیزمان ایران گوشی موبایل صاایران نیز تولید می شد ولی به علت بی کیفیت بودن و همگام نبودن با تکنولوژی روز به زباله دان تاریخ پیوست.
روزگاری نه چندان دور تلویزیون پارس گراندیک نیز تولید می شد اما آن نیز به علت به روز نبودن به زباله دان تاریخ پیوست.
امروز با افتخار گوشی اپل در دست می گیریم و در خانه هایمان تلویزیون اولترا اچ دی سونی تماشا می کنیم.
سرنوشت خودرو نیز همین است یا باید با کیفیت جهانی و به قیمت جهانی عرضه شود یا به زباله دان تاریخ بپیوندد.
در هیچ قاموسی در دنیا نوشته نشده است که یک ملت و یک جمعیت ٨۰ میلیونی فدای اشتغال ۱۰۰ هزار نفر شود.
در هیچ کجای دنیا یک ملت به اسم حمایت از تولید داخل ذبح نمی شود.
در هیچ کجای دنیا تاریکخانه یک گروهک مافیایی منافع ملی تعریف نمی شود :
مرغ نخورید ، هورمون دارد .
سوسیس کالباس نخورید ، نیترات دارد .
لبنیات نخورید پالم دارد .
آبلیمو صنعتی نخورید آب لیمو ندارد .
آب معدنی نخورید مواد نگه دارنده خطرناک دارد .
شیر نخورید وایتکس دارد .
سیب رو با پوست و گوجه نخورید مواد سرطانزا دارد .
برنج نخورید آرسنیک دارد .
بنزین ما سرطان زاست .
اصلا هیچی نخورید چون مملکت صاحب ندارد.
شهربازی نروید ، اگر می روید وسایلش ایمن نیست.
هواپیما تا مجبور نشدید سوار نشوید.
توی تهران نفس نکشید و از خونه بیرون نروید چون پارازیت سرطانزاست.
سرطان هم نگیرید احتمالاً مورد اسیدپاشی قرار می گیرید.
از طرف دیگر برق کم مصرف کنید تا ما صادرش کنیم.
گرم بپوشید گاز زیاد مصرف نکنید ، برایتان خوب نیست ما صادرش می کنیم.
ماشین خارجی گران است نخرید ،
لگن ساخت داخل را گران بخرید برایتان خوب است امک%Awl رفتن به بهشت را زودتر برایتان فراهم می کند.
فقط “بچه زیاد بزایید” چون ایران جای خوبی است.
ربا و نزول خواری حرام ترین اعمال است اما اگر بروید از بانک انصار وام با بهره ۳۵ درصد بگیرید حلال می شود.
صدا و سیما آلات موسیقی را از پشت در و دیوار و ۶ گلدان نشان می دهد چرا که می گویند نمایش آلات موسیقی حرام است.
اما اگر ۱۲۰ هزار تومان بدهید و بروید کنسرت برج میلاد آن موقع حلال می شود.
سرزمین عجایب اینجاست که هر حرامی با پول حلال می شود !!!
اگر فقرا جایی جمع شوند ، می شوند “باند” ، اما اگر ثروتمندان جایی جمع شوند می شود “جلسه”
اگر فقیر دزدی کند ، می شود “سرقت” ، اما اگر ثروتمند دزدی کند ، می شود “اختلاس”
در دنیایی که حتی مفاهیم هم با مقدار پول که در جیب است ، عوض می شود ، به دنبال عدالت هستیم ؟؟❗️
خدمت مردم غیور و پوست کلفت ایران عرض می شود…ارسال به همه
نکاتی که در مورد برخورد عمر با دختر پیامبر مطرح شد از نظر تاریخی دارای اعتبار چندانی نیست چه آنکه اولا مورد توافق همه صاحبنطران نیست و دیگر اینکه با برخی گزارشات نسبتا معتبر دیگر هماهنگی ندارد . در حالیکه برای مثال تاریخ فوت جناب فاطمه زهرا و مکان دفن وی که در شهر مدینه و در حضور همه مسلمانان انجام شد امری نا مشخص و پوشیده هست چطور در مورد سایر موارد می توان این میزان دقیق بود؟
اما از زاویه ای دیگر این مطلب می تواند مورد بررسی قرار گیرد که اصولا ظلم و تعدی و اجحاف در تمام دورانها بوده هست و زنان قهرمانی و تاثیر گذاری هم که مورد ستم قرار گرفته اند کم نیستند، حال اهمیت این میزان توجه به این مورد خاص چیست و اصلا چرا باید با دین و ایمان و بعد امنیت مسلمانان شیعه و سنی این میزان گره بخورد و یکی از عوامل اصلی فجایع امروز بین مسلمانان باشد؟
و دیگر اینکه بالاخره ما کی قرار هست از این مباحث بگذریم و به زندگی آشفته خود سر و سامانی بدهیم؟
جناب با ضفا درود بر شما باد!درست بهمین علت است که من این موضوع را تا بحال در چندین کامنت عمدا نوشته ام و تا زمانیکه جناب سید مرتضی جواب درستی نداده ادامه اش خواهم داد.چون بنظر من نه تنها این موضوع بلکه بسیاری از موضوعاتیکه آخوندها با دقت و وسواس تعریف کرده اند در حقیقت جز مشتی دروغ و شرموته بازی برای فریب مردم و برانگیختن احساسات مردم و ترویج جهل و دروغ نیست.چرا من این موضوع بخصوص را مطرح کرده ام چون هم از نظر پزشکی و هم از نظر حقوقی قابل پیگیری و اثبات است.بهمین جهت چون اثبات این لاقل کمی از دروغهای این آخوندها را بر ملا می کند شاید باعث شکافی در تسلسل دروغها و روند جهل پروری آخوندها ایجاد کند.هرچند که به این نکته واقفم که آخوند اصلا شرم را نمی داند.
من با باصفای عزیز که البته دوستم و از اینکه هزاران لایک و رای مثبت به او داده شود خوشحال می شوم ،اما به هجده نفر محترمی که بمطلب ایشان مثبت زده اند ،پیشنهاد میکنم ابتدا پاسخی که بنده در بالای این صفحه بنوشته ایشان داده ام را دقیق مطالعه کنند، بعد اقدام به رای منفی کلیشه ای همیشگی خود کنند!
تبیینی از انتخابات مجلس و خبرگان ۹۴
علل ناکامی مهندسیکاران
حمیدرضا جلائیپور
iran-emrooz.net | Sun, 06.03.2016, 17:05
۹۴/۱۲/۱۴
طرح مساله
در جریان انتخابات ۹۴ یک اقدام غیرمنتظره (آن هم در فضای امیدوارانه پیروزی برجام) اتفاق افتاد و آن «میزان و کیفیت رد صلاحیتهای کاندیداها» بود. بیش از نود درصد کاندیداهای اصلاحطلب و اعتدالگرا که بخت جدی رایآوری داشتند ردصلاحیت شدند (از میان ۱۲ هزار ثبتنام کننده بیش از ۶۰ درصد رد صلاحیت شدند که شامل بر حدود ۳۰۰۰ هزار اصلاحطلب بود). در خبرگان نیز تعداد کثیری از مجتهدین و در راس آنها مجتهدی شناخته شده و مورد تایید مراجع مسلم قم (سید حسن خمینی) احراز صلاحیت نشدند (از میان ۸۰۱ ثبتنامکننده ۵۵ درصد رد صلاحیت شدند که شامل بر اکثریت نامزدهای اصلاحطلب و میانهرو بود). رد صلاحیت و عدم احراز صلاحیت پدیده عجیبی در مبارزات گذشته انتخاباتی ایران نبود و نیست اما این میزان و کیفیت عدم احرازها غیرمنتظره بود.
شاید «مهندسیکاران» میخواستند تجربه انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ در ۹۴ تکرار نشود. در انتخابات ۹۲ با اینکه اقدام شوکآور و غیرمنتظره عدم احراز صلاحیت هاشمی انجام شد، باز برخلاف انتظار «مهندسیکاران» مردم در همان دور اول حسن روحانی را انتخاب کردند و مهندسیکاران با توجه به تجربه تلخ انتخابات ۸۸ این توان را نداشتند که آرای مردم به روحانی را مهندسی کنند یا نخوانند. ظاهرا در انتخابات ۹۴ «مهندسیکاران» نمیخواستند ریسک کنند. بنابراین قبل از انتخابات بیشتر کسانی را که احتمال رایآوری داشتند احراز صلاحیت نکردند تا پس از انتخابات با پیروزیهای غیرمنتظرهای روبرو نشوند.
حذف فراگیر فوق میتوانست باعث دلسردی اقشار شهری (خصوصا در شرایط رکود اقتصادی) شود (چنانکه تا حدودی تا روزهای نزدیک به انتخابات شاهد بودیم) تا با مشارکت معمولی مردم در پای صندوقهای رای انتخابات با نتیجه تضمینشدهای برگزار شود. یعنی مجلسی با اکثریتی اصولگرا ی آتشین(یا اصول گرای ضد برجام و روحانی) به ریاست حداد عادل تشکیل شود. در مجلس خبرگان هم یا هاشمی رای نیاورد و یا در پایین جدول قرار بگیرد، در حالیکه شخصیتهای نمادین «اصولگرای آتشین» در صدر ارای مردم قرار گیرند.
با این همه به رغم این حذفها انتخابات در هفت اسفند با مشارکت بالای شصت در صد مردم ایران (و بالای پنجاه در صد در استان تهران) برگزار شد و منجر به نتیجهی غیرمنتظرهای برای مهندسیکاران شد. اصولگرایان آتشین بیش از هفتاد درصد کرسیهای مجلس را از دست دادند؛ شخصیت نمادین آنها در تهران، حداد عادل، رای نیاورد و در مقابل محمدرضا عارف کاندیدای اصلاحطلبان نفر اول شد؛ مجلسی با اکثریت «تندرو» شکل نگرفت و اکثریت آن به دست میانهروها و حامیان دولت (متشکل از اصلاحطلبان، اعتدالگرایان و اصولگرایان میانهرو) افتاد-چیزی در حدود ۱۷۰ نماینده. در خبرگان شخصیت اصلی مورد حمله تبلیغاتی «مهندسیکاران»، یعنی هاشمی رفسنجانی، با تفاوت آرای یک و نیم میلیون و با اخذ دو و نیم میلیون رای از مردم استان تهران در صدر منتخبین قرارگرفت و دو نفر از شخصصیتهای نمادین «اصولگرایان آتشین» رای نیاوردند (محمد یزدی رئیس فعلی خبرگان و محمد تقی مصباح یزدی متفکر اصولگرایان آتشین جبهه پایداری) و احمد جنتی رییس شورای نگهبان در پایینترین مرتبه یعنی نفر شانزدهم از شانزده کاندیدای خبرگان تهران قرار گرفت.
اینک سوالات اصلی این نوشته این است که چرا «مهندسیکاران» به رغم تمهید همه مقدمات باز با نتیجه غیرمنتظره روبرو شدند و رخداد ۹۲ دوباره (این بار در مجلس) تکرار شد؟ در جامعه سیاسی ایران چه عواملی دست به دست هم داد و باعث شکلگیری مجلسی با تندرو کمتر شد و هاشمی رفسنجانی را به صدر منتخبین خبرگان بالا برد؟ در قسمت جمعبندی نیز به آثار این انتخابات بر حکومت، جامعه مدنی، تحولطلبان، جامعه اقتصادی و روند توسعه ایران اشاره میکنیم. هم اینجا به یاد داشته باشیم رخداد بزرگ انتخاباتی مجلس دهم و خبرگان در اسفند ۱۳۹۴ را میتوان از زوایای گوناگونی بررسی کرد، اما این بررسی فقط از منظر دو سوال مذکور انجام میگیرد ـ و باب تحلیل و تبیین باز است و همه به آن نیازمندیم………………………………………………
http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/60492/
مهمترین نکته که غالبا مطرح نمیشود اینست که اولین تارخهای اسلام حداقل 150 سال پس از وفات پیامبر نوشته شده. کسی هم مدعی نشده که آن تاریخ در جایی ثبت شده بوده. من به جریان ملی شدن نفت که چیزی حدود 60 سال پیش روی داد. در دوره ای که هم روزنامه های متعددی در داخل داشتیم هم امکان نگارش کتاب بوده و هم خیل عظیم منابع خارجی آن را ثبت کرده اند. با اینحال یافتن حقیقت ماجرا چند سال کار مداوم می طلبد تازه در نهایت هنوز نمیتوان به صد در صد بودن حقیقتی که یافته اید اطمینان داشت. تاریخی که از صدر اسلام ارائه میشود آنقدر دقیق است که الزاما بایستی باور کرد که یک تیم حداقل صد نفره آی پد بدست انها در هارددیسکهایی صد در صد مطمئن ضبط کرده اند
سيد مرتضاى گرامى.
تاريخ سخنرانى آيت الله خمينى (اگر سى و پنج ميليون بگويند آرى من مى گويم خير)، ٢٥ خرداد ١٣٦٠ است و جمعيت ايران در زمان انقلاب ٣٦ ميليون نفر و در سال ٦٠ چهل ميليون نفر بوده است.
بسيارى شخصاً اين جمله را در سخنرانى ايشان شنيده و به ياد دارند و مى بينيد كه “اداره مشاوره و پاسخگويى نهاد مقام معظم رهبرى” هم نتوانسته اين جمله را تكذيب كند بلكه آن را توجيه كرده است:
http://porseman.org/q/show.aspx?id=205737
در صحيفه يا نرم افزار آثار آيت الله خمينى دنبال چنين جملاتى نگرديد كه محتملاً يافت نمى شود، همانگونه كه بسيارى ديگر از سخنان و آثار ديگرشان از جمله نامه معروفشان به هيئت سه نفره كه منجر به اعدامهاى گسترده ٦٧ شد و آيت الله منتظرى متن آن را افشا كردند، را نخواهيد يافت و همانگونه كه سخنان آيت الله مطهرى در بارهء خريت ايرانيان را در نرم افزار آثار آقاى مطهرى نيافتيد و نخواهيد يافت.
به شما توصيه مى كنم براى آنكه سخنان ديگرتان هم بى اعتبار نشود، براى تكذيب و انكار بديهيات فعلاً دست نگهداريد چون نسلى كه شاهد اين وقايع بوده است هنوز زنده است. زمانى كه اين نسل جايش را به نسل بعدى داد، اينگونه كه مشاطه گران امنيتى، آثار آقايان را اول پيراسته و سپس آراسته اند، حوزويان پرورش يافته توسط شما مى توانند به راحتى براى نسل بعدى ديو را دلبر بنمايانند.
درباره ايرادى كه از آقاى نوريزاد گرفته ايد يعنى نشر شايعات غير موثق، آيا در نظامى كه روزنامه نگاران و رسانه هاى مستقل بشدت سركوب مى شوند، و از رسانه هاى رسمى جز اخبارى يكسويه و سانسور شده نمى توان شنيد وثوق اخبار چگونه بايد تأييد شود؟ توسط منابع خبرى مورد تأييد شما؟ آيا به نظر شما غير عادى است كه مردم بنا بر تجربه اى كه در اين سالها بدست آورده اند به اخبار كانالهاى غير رسمى بيشتر از رسانه هاى رسمى اعتماد داشته باشند؟ در اين روال چه كسى را بايد مقصر دانست؟
بگذريم از اينكه حتى اگر فرضاً مدرك غير قابل انكار مانند فيلم با چهره و صداى واضح شخص از داخل حجره رودبار نيز روى اينترنت وجود مى داشت شما آن را منكر مى شديد و به شيادان اينترنتى نسبت مى داديد.
بنام خدا
ممنون از نقد محترمانه شما
مطلبی که موضوع بحث ماست از “بدیهیات اولیه منطقی” نیست ،چون بدیهیات باصطلاح علم منطق مورد اختلاف عقلاء قرار نمی گیرد ،بحث ما در بود و نبود یک جمله و درستی و نادرستی یک “اسناد” است ،و در اینگونه مسائل احاله به مجهولات و تاکید بر مطلبی که نیست و توصیه های متفرع بر آن ،فقط مصداق شانتاژ تبلیغاتی است ،من اطمینان دارم که شما با این انگیزه که می روید در گوگل فحص می کنید و حتی یک پاسخ ناکافی از پرسمان را شاهد میاورید ،اگر به کوچکترین شاهد و فرازی از وجود چنین مطلبی دست می یافتید حتما آنرا ارائه می کردید ،مثل مورد مربوط به سخنرانی مرحوم مطهری ،که البته استعلام بعدی من از فرزندان ایشان حاکی از وجود آن سخنرانی که مربوط به پیش از انقلاب بوده است بود ،و من در آن بحث توضیح دادم که من چنین مطلبی را از ایشان ندیده ام اما اگر باشد با طرز آن بیان مخالفم در عین حال که اخیرا هم در گفتگو با دوستی به این مطلب اشاره کردم و گفتم غرض ایشان این بوده است که تبعیت مطلق از آباء و اجداد در هز زمینه نادرستی و از جمله در موارد مخالف با مبانی توحید ،امری غیر عقلائی و نادرست است ، پس اصل سخن ایشان اصل درستی است که در قرآن بر آن تاکید شده است ،حال اینکه آن تعبیرات خریت و چیزهای دیگر شود من با آن موافق نیستم. این در مورد بحث گذشته.
اما تفاوتی که آن بحث با اینجا دارد و استشهاد به آنرا مبدل به قیاس مع الفارق می کند آن است که در مورد گذشته شما یک سخنرانی را در یوتیوب داشتید که صحت آن برای من معلوم نبود ،اما اینجا سخنرانی که حاوی چنین جملاتی منتسب به آیت الله خمینی باشد وجود ندارد ،نه که وجود ندارد بلکه دو سخنرانی وجود دارد که صوت و متن آن وجود دارد و چنین جملاتی در آن نیست ،سخنرانی در تاریخ مورد استشهاد جناب نوریزاد (یعنی ششم خرداد سال 60) که پیش از عزل آقای بنی صدر است و فراز مورد نظر در آن نقل شد که چیزی جز تاکید بر امر رعایت قانون نیست ،و سخنرانی مربوط به تاریخ 25 خرداد سال شصت که بعد از عزل بنی صدر است و مورد استشهاد شماست ،و این سخنرانی کامل و دقیق در همان نرم افزار وجود دارد ،من بخش ابتدایی آنرا برای شما میاورم تا امکان فحص بیشتر داشته باشید :
“سخنرانى [در جمع اقشار مختلف مردم (اعلام ارتداد مخالفين احكام ضرورى اسلام)]
زمان: صبح 25 خرداد 1360/ 12 شعبان 1401
مكان: تهران، حسينيّه جماران
موضوع: اخطار شديد به مخالفان لايحه قصاص و اعلام ارتداد مخالفين احكام ضرورى اسلام
حضار: اقشار مختلف مردم، روحانيون مازندران، روحانيون اهل سنت، اهالى مشهد، كاركنان شركت واحد.
بسم اللَّه الرحمن الرحيم
منافقانه عمل كردن گروهكها
امروز يك مجمعى است از علماى استان مازندران، و از علماى اهل سنت، و از برادران مشهد، و شركت واحد، و از قشرهاى ديگرى كه اينجا هستند. چون مجمعى است از برادران اهل سنت و برادران تشيع. مسائلى را بايد عرض كنم، يا درد دلهايى را با شما در ميان بگذارم. من در طول مدتى كه با رژيم منحوس پهلوى مقابله مىكردم تكليفم خيلى روشن بود- تشخيص داده بوديم كه آن رژيم رژيمى است كه بر خلاف مصالح اسلام و مسلمين مشغول كار هست و كشور ما را به سوى امريكا سوق داده است و منافع اين كشور را در جيب دو ابرقدرت كرده است…..”
(صحیفه امام ،ج14 ص 448)
این همان سخنرانی بحث برانگیز در مورد جبهه ملی و موضوع لایحه قصاص است ،می توانید همه آنرا ببینید ،فرازهای مختلفی دارد و در یکی از فراز ها نیز باز تاکید بر امر مراعات قانون است ،و اصلا سمت و سوی این سخنرانی آنچه که شما در پی آنید نیست ،تصادفا بنظر من اگر کسی اهل مراجعه به اصل نباشد و مثل آقای نوریزاد بخواهد فقط به افواه و شنیده ها اتکا کند ،آن سخنرانی 6 خرداد به این ادعای دروغ نزدیکتر است که البته وقتی مراجعه به اصل می شود مشاهده می شود که آنجا مخ کلام این است که رئیس جمهور و نخست وزیر و رئیس مجلس و دیگران همه به حدود و ثغور قوانین مربوط به خود مقید باشند که اگر نقض قانون کنند ولو میلیونها نفر موافق نقض قانون آنان باشند ایشان بعنوان رهبر با آن مخالفت خواهند کرد. این در مورد اصل مطلب.
اما در لینکی که به پرسمان ریفرنس کردید پاسخ دهنده نیز اصل صدور این سخن از آن مرحوم را انکار کرده است ،من تاریخ آن جوابیه را نمیدانم ولی اگر پاسخ دهنده سهولت مراجعه به سخنرانی 25 خرداد (بعد از عزل بنی صدر) را داشت حتی نیازی به آن توضیحات نبود ،اما آن توضیح (یا توجیه بتعبیر شما) نیز باصطلاح ارجاع متشابهات گفتار یک شخصیت بزرگ به محکمات گفتار اوست ،اگر که آن متشابهات وجود داشته باشد.با اینکه با وجود اصل هردو سخنرانی مورد ادعای جناب نوریزاد و جناب شما چنین نیازی وجود ندارد.
چرا در نرم افزار نباید گشت؟ من با دست اندرکاران موسسه نشر آثار امام آشنائی دارم ،بنای آنان در صحیفه امام جمع آوری همه سخنان ایشان خصوصا سخنرانی های پس از انقلاب بوده است و کسی جرات حذف نداشته و ندارد ،حتی در تدوین این صحیفه امام که متاخر از صحیفه نور هست ،این آقایان آن نامه تند مورخ 6 فروردین خطاب به مرحوم استاد عالیقدر آیت الله منتظری طاب ثراه را هم آورده اند که مورد اعتراض مرحوم استاد واقع شد و فرموده بودند بنای دفتر ما و دفتر امام این بود که هردو نسخه آن نامه معدوم شود ،غرضم این است که بنای موسسه نشر آثار امام ،بر نشر همه سخنرانی ها بوده است و کسی حق حذف نداشته است ،و بهر حال سخنرانی های مورخ 6 خرداد 60 و مورخ 25 خرداد 60 هردو بتمام و کمال وجود دارند و چنین سخنی در آنها نیست ،و آن جمله “من مخالفت می کنم “که در ریفرنس جناب نوریزاد هست هم موقعیت آن روشن است ،که می گوید اگر رئیس جمهور پا از قانون فراتر گذاشت اگر میلیونها نفر حامی او در این تخطی باشند من با آن (تخطی از قانون) مخالفت می کنم ،بنظر من مستمسک دروغ زنی مخالفان یا افرادی که حوصله مراجعه ندارند و با تکیه بر پیش فرض ها و انتخاب های بعدی خود چنین مطلبی را به آیت الله خمینی نسبت می دهند همین جمله سخنرانی مورخ 6 خرداد 60 است ،که آنرا در فضای اینترنت نشر داده اند و از یکدیگر نقل می کنند منتها وقتی اهل کار و فحص برای یافتن آن به گوگل سرچ مراجعه می کنند چیزی جز جوابیه پرسمان را نمی یابند که آنهم در اصل نافی وجود چنین سخنانی است!
یک نکته را هم توجه کنید که اگر مرحوم آیت الله خمینی در مقام چنین قول و فعلی (زیر پا گذاردن رای مردم) بود ،با توجه به سمت و مقام کاریزماتیکی که داشت هیچ نیازی به اصرار بر دو رفراندوم مهم تاسیس اصل جمهوری اسلامی و رفراندوم قانون اسلامی نداشت ،می توانست از ابتدا اعلام حکومت اسلامی غیر متکی به جمهور کند و پیش برود ،پس مرام ایشان نفی رای مردم نبوده است و جمله میزان رای ملت است از محکمات سخنان ایشان است.
شما در استدلالی مبهم با احاله به نامعلوم می گویید :””بسيارى شخصاً اين جمله را در سخنرانى ايشان شنيده و به ياد دارند””.
با پوزش اینگونه سمت گیری مفهومی جز شانتاژ و تبلیغات بی پایه ندارد،من یک نوجوان نیستم ،بیش از نیم قرن عمر کرده ام احتمالا شما هم در چنین سن و سالی هستید ،و آقای نوریزاد با آن سابقه انقلابی جهادی و ارادت به مرحوم آیت الله خمینی ،هرسه ما و دیگرانی که بطور مبهم به آنها اشاره می کنید لابد باید در این مورد بطور مشخص چیزی بیاد داشته باشیم ،من که در ابتدای انقلاب جوانی بیست ساله بودم و تازه در صدد ورود به حوزه علمیه بودم ،بسیار به ایشان ارادت داشتم طوری که همه سخنرانی های ایشان را نوار می گرفتم ،حال آن نوارها از بین رفته است اما من چنین چیزی بیاد ندارم ،شما می گویید بسیاری آنرا شنیده و بیاد دارند؟ لطف کنید و لطف کنند آن “بسیاری” زمان و مکان و موضوع آن سخنرانی را تعیین کنند ،اما بدانید که بنای موسسه آثار امام خمینی بر نشر همه سخنرانی های ایشان پس از انقلاب بوده است و بنابر اظهار آنان حتی یک سخنرانی از ایشان پس از انقلاب از قلم نیفتاده است ،بالاخره این بسیاری که شما به آنان استشهاد می کنید باید شاهدی ،نواری ،تلخیص یا فیشی از آن داشته باشند ،اما بشما بگویم این “بسیاری” که به آن اشاره می کنید مصداقی جز افراد ضد انقلاب ،یا استحاله شدگان و پشیمان شدگان ندارد ،که می خواهند با تحریف سخنان موسس جمهوری اسلامی به آن ضربه بزنند ،وگرنه دهها و صدها کد در اندیشه حکومتی ایشان مبنی بر اتکاء بر آراء مردم وجود دارد که رافع چنین ابهامات گنگ است.
“”به شما توصيه مى كنم براى آنكه سخنان ديگرتان هم بى اعتبار نشود، براى تكذيب و انكار بديهيات فعلاً دست نگهداريد چون نسلى كه شاهد اين وقايع بوده است هنوز زنده است. زمانى كه اين نسل جايش را به نسل بعدى داد، اينگونه كه مشاطه گران امنيتى، آثار آقايان را اول پيراسته و سپس آراسته اند، حوزويان پرورش يافته توسط شما مى توانند به راحتى براى نسل بعدى ديو را دلبر بنمايانند””.
(پایان)
این جملات چون معنایی جز “تهدید” و “فرادستانه سخن گفتن” و “شانتاژ تبلیغاتی” ندارد ،ارزش پاسخگوئی ندارد.
در مورد آمار جمعیت ایران در ابتدای انقلاب ،حق با شماست ،من دیشب بعد از ارسال مطلب دچار تردید شدم ،و مراجعه کردم ،و توضیحی الحاقی را برای جناب نوریزاد ارسال کردم که ایشان هنوز آن الحاقیه را منتشر نکرده اند ،درست است جمعیت ایران در ابتدای انقلاب 33 یا 34 میلیون بوده است و آن 16 میلیون مورد استشهاد در کلام مرحوم آقای خمینی اشاره به 99 درصد مشارکت کنندگان در رفراندوم جمهوری اسلامی و رفراندوم قانون اساسی دارد.
در مورد ایراد ترتیب اثر ندادن به هر خبری که مظنه هتک آبروی افراد یا گروههایی هست ،می دانید که سخن من بقاعده است ،اگر شما مسلمان نیستید و به اسلام اعتقادی ندارید ،لااقل سخن من بقاعده مسلمانی و تبعیت از قرآن خطاب به جناب نوریزاد مسلمان شیعه انسان طلب است ،اینکه رسانه ها یا مطبوعات در تضییق باشند یا نباشند سخن دیگری است ،بحث من یکی قبح ترتیب اثر دادن به هر گزاره خبری از هرکسی است ،و دیگری تسرع و شتاب در قضاوت در خصوص پرونده های قضائی است ،این قاعده دیگر اختصاصی به نظام دینی ندارد ،شمای سکولار در یک نظام سکولار هم منطقا حق ندارید همینطور ظاهری و بدون اشراف بر روند تحقیقات یک پرونده ،ادله حکم ،اظهارات و اقاریر متهم و دیدن متن حکم و استنادات آن بقانون و آیین دادرسی ،محکومیت یک محکوم را مورد ارزیابی قرار دهید یا بیخبر از محتوا آنرا محکوم کنید.
خانم آنیتای محترمه ،در یک جمله ،همه نوشته شما محتوائی جز تلاش برای توجیه رفتارهای غیر عقلائی خلاف اصول اخلاقی ،قضائی ،خبر رسانی ،ندارد ،توصیه من نیز بشما این است که هیجانی و متعصبانه از آقای نوریزاد دفاع نکنید ،آقای نوریزاد از دوستان من نیز هستند و سخن بنده اقتضای صداقت در دوستی است.
موفق باشید
———————
سلام سیدمرتضای گرامی
با این که در این مدت مرا مجالی برای پای نویسیِ نوشته های شما عزیزان نبود، برخود اما فرض دانستم از پایداری و زحمت شما در گرم نگه داشتن بحث ها و رعایت شئوناتِ جدل نیکو سپاس گویم. کوتاهی های مرا ببخشایید.
با احترام
.
درود بر سید مرتضی گرامی
بیشتر برخوردهای نوشتاری تندی که به شما میشود بیشتر از نفرت ما ایرانیان از ملاهای حکومتی ناشی میشود. شما کافی هست یک متن در این سایت در درستی گفتار رهبران و افراد رده بالای این نظام از آقای خمینی و خامنه ای گرفته تا دیگران بگذارید و خواهید دید که بیشتر ماها شما را به مغالطهگری متهم میکنیم. من هم تا پیش از برخورد با شما در این سایت اینگونه میاندیشیدم ولی نگاههای منصف شما پیرامون بسیاری از نوشتهها و گفتارها، تنفر نهادینه شده در من رو تا حدود زیادی زدود. حرف من این نیست که هر چه شما میگویید درست هست و میدانم که اختلافهای ریشهای زیادی با هم داریم. در کارنامه خمینی و همراهانش نکات مثبت و منفی فراوان به چشم میخورد و باید همه رو در نظرگرفت و هر حرف و سخن ایشان را در زمان خودش باید بررسی کرد. صدور مجوز کشتارهای ۶۷ توسط خمینی، دلیلی بر نادرست خواندن گفتههای ایشون در همه دورانها و هر سخنرانی نیست.
تنفر دیگری هم از اعراب در خود داشتم که نوشته های دوست کمپیدای این روزهای ما، بیکنش، با بازگوکردن نگاههای فردوسی در شاهنامه نسبت به اعراب، این تنفر سالیان من را از بین برد.
در کل سید مرتضی من شما را به عنوان یک داور منصف بر کجرویها و تندرویهای ما سکولارهای این سایت میبینم و از شما بار دیگر به دلیل حضور و روشنگری سپاسگزاری میکنم.
با آرزوی تندرستی
بعد التحریر:
ضمنا فراموش کردم از اقدام انسانی و منصفانه شما در محکومیت سخن هجو و دور از ادب کامنت گذار گستاخ و بی ادبی بنام پژمان ،در زشتی که بمن نسبت داد ،تشکر کنم ،مع الاسف یکی از لوازم آن ایرادی که بدوست محترم جناب نوریزاد در ترتیب اثر ندادن به هر ادعا و سخن خیابانی از هرکسی وارد کردم ،همین گزک دادن به زنگی های مست و بی ادبی است که اینگونه اشتباهات بهانه خوبی برای آنان است که عقده های روانی و عقده های حقارت خویش در توانائی بر گفتگوهای مودبانه و مستدل و خردمندانه را از خود بروز دهند ،البته اشتباه از هر انسانی ممکن است و اگر همین لحظه کامنت گذار پژمان از من عذر خواهی کند من او را خواهم بخشید ،اما متاسفانه دیدم در جوابیه دیگری که خطاب به دوست ارجمند آرتین نوشته است ،اقدام به توجیهاتی بدتر از اصل خطا کرده است ،اینکه سید مرتضی نماد یک تفکر است ،پس چون من با آن تفکر مخالفم ،مجازم هر عمل زشت و غیر انسانی اخلاقی را به او و تفکر او نسبت دهم! پس تفاوت شما با ماکیاول چیست؟ شما اگر با تفکری مخالفید و خود اهل تفکرید می توانید با آن تفکر یا نماد آن تفکر بگفتگوی مستدل بپردازید ،چه نیازی به نسبت دادن سوء و فحشاء به او دارید؟
بار دیگر از اقدام انسانی شما و دوستمان آرتین تشکر می کنم ،بقول آرتین شما آبروی برند سکولار خود را در برابر هتاکان و هجو گویان حفظ کردید.
موفق باشید
آنیتای گرامی سید فقط احادیث را قبول دارند و آنهم باید متواتر بوده و به عربستان 1400 سال پیش برسد.آنچه را شما می گویید مربوط به همین سالهاست و ارزش احادیث معتبر را ندارد.در ثانی بفرمایید شما از چند نسل این اخبار را گرفته اید؟احادیث معمولا چیزی بین 200 سال بعد از محمد و سایر قدیسین بوجود آمده و بطور دقیق از احمد به اکبر از صادق به باقر و ووووووووتا محمد رسیده!شما بهمین ساده گی که نمی توانید احادیث بسازید.پس آخوند چکاره است؟
سلام بر نوریزاد- صد سلام بر آنیتای عزیز- فرمایش شما دقیقا درست است- بسیاری از سخنرانی ها ی خمینی هم از مرکز اسناد انقلاب اسلامی به رهبری جلاد حسینیان و هم از مرگز نشر انتشارات خمینی به زعامن حسن خمینی حذف- هدم و یا نابود شده اند- من جمله سخنرانی خشمگینانه خمینی در 7 فروردین 1364 که از تلویزیون رژیم هم پخش شد- خمینی در آن سخنرانی /////////// تمام گفت آنها که شب نامه می دهند و طومار می دهند که صلح بشه ( منظورش بازرگان و نهضت آزادی ) بود- اینها یا ناآگاهند یا مغرض- حال شما فرض محال بگیرید که همه ی آحاد ملت- همه با هم یکپارچه ویکصدا بگویند ما جنگ نمی خواهیم و باید صلح بشه- اینجانب در مقام ولایت مطلقه فقیه می گویم جنگ جنگ تا پیروزی
در دوران خود ما نه خیلی گذشته ،فیلم جناب روحانی محترم حاج حسن گلستاني-امام جمعه تویسرکان از پرده بیرون افتاد و بجرم زنای محسنه نه تنها سنگسار نشد بلکه معلوم نشد به چه شغلی گمارده شده اند، همانهاییکه برای جرمهای بسیار کوچکتر مردم را با دادگاههای فرمایشی سنگسار می کردند،….
حالا پرونده هایی که بیرون نیامده بماند.
یک روحانی نا محترم ارتباط جنسی استاد با نوجوان زیر سن بلوغ را با همجنسگرایی دوران بلوغ و آگاهانه یکی می داند.حکم قضایی چنین جرمی در کشورهای غربی نزدیک به جرم قتل می باشد.
آشناس گرامی
اولا :محسنه نه و “محصنه”.
ثانیا:من چند بار گفتم من از خطاهای فردی اشخاص در هر صننف دفاع نمی کنم اما هرگز اشتباه فرد را جاهلانه یا مغرضانه بپای صنف نمی گذارم.
ثالثا:عمل لواط و همجنسگرایی در اسلام مطلقا ممنوع و دارای مجازات های شدید است ،و در این جهت سخنان شیطانی زیبا مثل “آگاهی و بلوغ”! جایی ندارد .
این هم مصداق پست قبلی: http://news.gooya.com/didaniha/archives/2016/03/209363.php
یک هموطن متولد 1327 مینویسد:
ﻣﻦ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪم و ﭘﺎ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﺎ ﻓﺮﺩا ﺭﺍ ﺑﺴﺎﺯم.
ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﻣﺪﯾﺮ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﻣﺎ ﺗﻮﺩﻩ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ! ﻧﺎﻇﻤﺶ ﻣﺼﺪﻗﯽ ﺑﻮﺩ! ﻣﻌﻠﻤﻢ ﻓﺪﺍﺋﯽ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻮﺩ!
ﺑﻪ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﻣﺪﯾﺮ ﻣﺎ ﻋﻀﻮ ﻧﻬﻀﺖ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺑﻮﺩ! ﻧﺎﻇﻤﺶ ﺗﻮﺩﻩ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ! ﺩﺑﯿﺮ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﻣﺎ میگفت ﺣﯿﻒ ﮐﻪ ﻣﯿﺮﺯﺍ ﮐﻮﭼﮏ ﺧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﯽ ﭘﺪﺭﺍﻥ ﮐﺸﺘﻨﺪ!! ﺑﻘﯿﻪ ﺩﺑﯿﺮﺍﻥ ﻫﻢ ﯾﺎ ﭼﺮﯾﮏ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﯾﺎ ﻓﺪﺍﺋﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﯾﺎ ﻣﯿﮕﻔﺘند ﺣﯿﻒ ﮐﻪ ﻣﺼﺪﻕ ﺩﺭ ﺗﺒﻌﯿﺪ ﺍﺳﺖ!
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺭﻓﺘﻢ… ﺑﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺍنشجویی ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮ ﺷﺪﻡ! ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺭ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﺍﺯ ﻫﺮﻧﻮﻉ ﺣﺸﻤﯽ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ ﻣﺼﺪﻗﯽ ﻭ ﺗﻮﺩﻩ ﺍﯼ ﻭ ﭼﺮﯾﮏ ﻭ ﻣﺠﺎﻫﺪ ﻭ ﻓﺪﺍﺋﯽ…
ﺩﺧﺘﺮ ﻫﺎﯼ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻣﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﺧﺴﺮﻭﮔﻠﺴﺮﺧﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ!! ﭘﺴﺮ ﻫﺎﯼ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻣﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺮﯾﻌﺘﯽ!! ﺧﺮ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺎ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﻫﺎ!! ﮐﺴﯽ ﮐﺘﺎﺏ ﺩﺭﺳﯽ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻧﺪ! ﯾﮑﯽ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ، ﯾﮑﯽ ﻋﻘﺎﯾﺪ ﺑﺮﺗﺮ ﺍﺳﺘﺎﻟﯿﻦ! ﯾﮑﯽ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎﯼ ﺟﻼﻝ آﻝ ﺍﺣﻤﺪ، ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﻫﻢ ﮐﺘﺎﺏ “ﻣﺎﺋﻮ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺳﯿﺪ”، ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺍﺧﻼﻕ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ، ﻭ “ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﯾﺪ ﮔﺎﻩ ﺷﻤﺎ ﺯﯾﻨﺐ ﻭﺍﺭ ﺷﻮﺩ”!!!
ﺧﻮﺏ ﯾﺎﺩﻡ اﺴﺖ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺑﻨﯽ ﺍﺣﻤﺪ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﻣﺎ، ﺩﺭ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ؟
ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﯿﻢ: ﺁﻗﺎ ﻣﺎ!
ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﯿﺪ؟!
ﮐﺴﯽ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻠﻨﺪ ﻧﮑﺮﺩ!
ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﺳﻌﺪﯼ ﭼﻨﺪ ﺻﻔﺤﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺑﺎﺏ ﻫﺎﯾﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ؟
ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺖ!!
ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﻧﺎﻡ ﮐﻮﭼﮏ ﺟﺎﻣﯽ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺖ!!
ﻫﺮ ﭼﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺖ!!!
ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺭﺿﺎ ﺷﺎﻩ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺳﺎﻟﯽ ﻭ ﺩﺭ ﮐﺠﺎ ﺑﺪﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪ؟
ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﻧﺎﻡ ﺍﺻﻠﯽ ﺍﻣﯿﺮ ﮐﺒﯿﺮ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؟!
و ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﮔﻔﺖ:
“ﺧﺎﮎ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﻠﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻧﺶ ﺑﺎﺷﯿﺪ!
ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺑﭙﺮﺳﻢ ﺍﺳﺎﻣﯽ ﺁﻥ 53 ﻧﻔﺮ ﻋﻀﻮ ﺣﺰﺏ ﺗﻮﺩﻩ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺑﺰﺭﮒ ﻋﻠﻮﯼ ﺭﺍ ﻧﺎﻡ ﺑﺒﺮﯾﺪ ﻫﻤﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﺎﻡ ﮐﻮﭼﮏ، ﻧﺎﻡ ﻓﺎﻣﯿﻞ، ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ، ﻭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺗﻮﻟﺪﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﻫﺴﺘﯿﺪ!! ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻭ ﻫﻮﯾﺖ ﺧﻮﺩ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺣﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ. ﺑﺪﺑﺨﺖ ﺁﻥ مملکتی ﮐﻪ ﺷﻤﺎﻫﺎ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻧﺶ ﺑﺎﺷﯿﺪ!”
ﻭ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺁﻥ ﻣﻠﺖ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﻫﻢ ﺷﺪ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﺑﻨﯽ ﺍﺣﻤﺪ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻣﺎ، ﺻﺤﯿﺢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد!
دشت مان، گرگ اگر داشت، نمی نالیدم
نیمی از گلّه ی ما را سگ ِ چوپان خورده!
داش قاسم دست درد نکنه . زدی تو خال.
خدا پدر کیهان آقا رو بیامرزه که امروز دقیقا توضیح داد که انقلابیون ۵۷ کی و چی بودن:
– انتخابات ظاهراً چند سال یک بار انجام میشود اما به یک معنا هر روز و ساعت، انتخابات است. ما مدام- دانسته و ندانسته- انتخاب میکنیم[جمهوری اسلامی نه یه کلمه بیشتر نه کمتر]. انتخابات فرع بر «حق- مسئولیت انتخابگری» و موضوع «افکار عمومی» [خرشون کنین بارشون کنین] است. افکار عمومی ساخته میشوند و میسازند [مش قاسم: مثل فرشته ساختن از ضحاک]. این ساخت و ساز گاه طبیعی و گاه دستکاری شده است [شوخی میفرمایید]. ملتها حتی فراتر از انتخابات سیاسی، سر بزنگاههای مهم دست به انتخاب مسیر حرکت میزنند. بنابراین برای دوستان و دشمنان ملتها مهم است که در تعیین این مسیر و آدرس و نقشه راه آن- از سر خدمت یا خیانت- نقشآفرینی کنند [ماموران سرویسهای اطلاعآتی سوریه، لیبی، کوبا، آلمان شرقی این کارها رو درست و حسابی به انقلابیون یاد دادن].
2- امروز انگارهها تنه به تنه واقعیت میزنند و گاه عرصه را بر حقیقت تنگ میکنند. امروز [شما بخونین سال ۵۷] سخن از انگارهسازی (Image Making) و در حقیقت ایجاد تصویری شبه واقع اما غیرواقعی از حقیقت موجود در میان است که پایه و مایه جنگ نرم به شمار میرود؛ چندان که فرمودهاند «شبیهترین چیزها به حق، باطل است[جمهوری اسلامی]». در حقیقت در اینجا با نوعی پندار و خیال و توهم و «جا به جا دیدن نسبتها» مواجهیم. کاری که تردستها و شعبدهبازان میکنندنوعی انگارهسازی واژگون است؛ مثلاً یک دستمال را تبدیل به گوی یا دسته گل میکنند یا سیگار را ظاهراً وارد دهان میکنند و از گوش بیرون میکشند. کاری که سامری در ماجرای گوساله معروف برای فریفتن مردم کرد یا رفتاری که ساحران در برابر موسی(ع) انجام دادند، [عکس امام توی ماه، موی ریشش لآی قران] از همین قبیل است. «هنگامی که افکندند، چشم مردم را جادو کردند و آنان را ترساندند» (اعراف-116) یا «در اثر سحر آنها، در خیال موسی آمد طنابها و عصاهایی که افکندهاند (مانند مار) به هر سو با شتاب میجنبند». (طه-66).
امروز شبیه کار سامریها و ساحران فرعون را جعبه جادوهای [همین صدا و سیمای برادران قاچاقچی خودشون] جدید در رسانهها انجام میدهند که با وجود همه تنوع و تفاوتها، ویژگی مشترک آنها طمطراق و جلوه، فریبندگی، افسونگری، مسحور و مرعوب کنندگی، حیرتافکنی، وسوسهگری، خیالآفرینی و آرزوپروری و غیرقابل دسترسسازی در عین سرابنمایی است[خدا پدرت رو بیامرزه، هیچکس بهتر از این نمیتونست بگه اینا کی و چی هستن]. اگر دیروز سامری میتوانست گوسالهای دستساز و رازآلود را جای پروردگار [امام امت] [ای امام، تو بگو کی هستی!!!] جا بزند، امروز در دنیا همان شیوه و شگرد فربه شده، از مظلوم تروریست میسازد و از جنایتکار [همه زندانیان سیاسی در ایران]، برنده جایزه صلح نوبل و پاسبان حقوق بشر! سرمایهسالاری را مردمسالاری جا میزند [حاج بابک زنجانی نماینده حاج مصطفی] و اشرافیت را به جای جمهوریت غالب میکند. باطلالسحر انگارهسازی دروغین، تبیین و روشنگری و آگاهی است.
3- هر روز و ساعت ما با انتخاب میگذرد. ظاهراً انتخابکننده خود ماییم اما آیا مقدمات انتخاب را نیز همیشه خود ما میچینیم؟ افکار عمومی مانند گیاه خودرو نیست؛ ساخته میشود. زمانی با دانایی و ژرفاندیشی پرورده میشود و گاه ممکن است آماج بمباران انگارههای مسموم در جنگ نرم قرار گیرد و قربانی بدهد. تیزی شمشیر و کشندگی بمب دشمن را همه میبینند و حساس میشوند. قربانی چنین جنگی، شهید و عزیز است. ضربت دشمن در این جنگ، دفعتاً وارد میشود و حتی اگر غافلگیر شده باشید، شما را هوشیار میکند. اما جنگ نرم، تدریجی و زیرپوستی است؛ نوعی کار تربیتی اما معکوس برای تباهی استعدادها و نه رشد و بارور کردن آنها [دقیقا همان کارهایی که انقلابیون اسلامی در سال ۵۷ کردن]. گارد شما در برابر حمله سخت دشمن کاملاً بسته است اما در جنگ نرم، با نوعی از ارتباط و تعامل و حسن ظن و تسخیرشدگی بیصدا طرفیم . گاه قربانی، شیفته قاتل است [اونها که کشته و مرده مجاهدین و فداییان و بقیه بودن] و ماهها و سالها با او سر و سرّ پیدا میکند و محشور و مأنوس میشود. ضربه را میخورد اما نمیفهمد از کجا خورده است چون نسبتها را جابهجا و وارونه میبیند[مثل رایی دادن به هاشمی، ریشهری و دری نجفآبادی]. قربانی اینجا گویا هیپنوتیزم شده است، با ضعف اراده روبرو میشود. قادر نیست مستقل بیندیشد و انتخاب کند. لاجرم در این مسیر تدریجی، میشود تقلیدکننده چشم و گوش بسته بدخواهان خود [دیگه از این واضح تر نمیشد گفت که این انقلاب چهگونه به پیروزی رسید]. در اینجا با نوعی «مسمومیت شیرین» [امت اسلامی] روبرو میشویم، اعتیاد اعلام نشدهای که به تدریج پدید میآید و سمّی است که با تدریج و حوصله و به شکل رقیق شده در طول زمان تزریق یا منتقل شده و قربانی را فلج مغزی و مسخر روحی میکند [حکومتی اسلامی]. بدین معنا نه فقط در فصل انتخابات بلکه باید همیشه متوجه بود «افکار عمومی» خط مقدم دفاع از انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی مقابل دشمنان همیشگی ایران است و اگر دشمن نتوانسته مستقیم به این خط بزند و آن را بشکافد، همواره به مسمومیت شیرین پشت خاکریز اهتمام داشته است.
یک منبع دیپلماتیکک در توضیح مواجهه وزوزیراک خارجهکی جمهوری (به اصطلآح) اسلامی ایران و عربستان سعودی به خبرنگاران ایرنا گفت: پس از عکس یادگاری ظریف و الجبیر در حد 10 ثانیه سلام و احوال پرسی کردند. علت این کار را ادب ایرانی اسلامی دانست. هدف از برگزاری این نشست مهم در جاکارتا بازگرداندن موضوع فلسطین و مسجد الاقصی به افکار عمومی و توجه جهانیان به جنایات رژیم صهیونیستی علیه مردم مظلوم این سرزمین است.
-اولا این وزوزیرک خارجهکی چرا با ما ایرانیا اینجوری رفتار نمیکنه؟ همین عمله ظلم بود که گفت ما در ایران زندانی سیاسی (شما بخونید کسانی که هم فکر من و رهبرم نیستن) نداریم.
-دوما، ادب اسلامی؟ در این ۳۸ سال، در همه زندانهای این حکومت، از قضا کهریزک هم حتما ادب اسلامی انجام میشه. داعش جلو چشممون هست که ببینیم ادب اسلامی چی بوده و هست.
-سوما، با این کارایی که اینا در سوریه و یمن میکنن دیگه موضوع فلسطین و مسجد الاقصی مالیده. جنایتها که سپاه داره در این دو کشور انجام میده خیلی خیلی خیلی از هر چه که بر موضوع فلسطین و مسجد الاقصی رفته بیشتر و بیشتره.
-خبرنگاران ایرنا؟ شما بخونین خبرخوآنان ایرنا. اینا خبرنگار نیستن خبر خونن، یکی دیگه جفنگیات مینویسه اینا میخونن.
محمد، اگر مثل گذشته از اتفاقات فیلم هم بگیری و بگذاری بر روی سایت خیلی خوب میشد… حتی کوتاه…
ممنون…
دوستدارت مریم…
سید مرتضی
11:56 ق.ظ / مارس 5, 2016
ممکن است آیه مورد نظر را ریفرنس کنید؟
…………………………………….
راستی سید جان ریفرنس کردن دیگر چه زبانی است؟اینو در جواب رسول نوشته اید!
مزدک
2:40 ق.ظ / مارس 6, 2016
مزدک
8:03 ب.ظ / مارس 4, 2016
سید مرتضی
6:21 ب.ظ / مارس 3, 2016
ریفرنس ها و منابعی که دلالت بر این می کرد عمر یا عاملان عمر به حضرت زهرا صدمه زده بودند ،و سبب سقط یک جنین شده است ،در همان کامنت مورد نظر به دوستمان آرمین ارائه شد ،این یک بحث تاریخی است ،منابعی که ارائه شد از منابع تاریخ و حدیث شیعه نبود ،اگر کسی در یک بحث تاریخی در صدد انکار کلی یک فاکت یا کم و زیاد آن است باید مطالعه کند و شواهد تاریخی و منابع دیگری ارائه کند یا منابع ارائه شده از طرف مقابل را مستدل نقض کند ،اینکه فقط انکار یک فاکت تاریخی را تکرار کند بحث منطقی نیست. این قدم اول است ،اگر این قدم را برداشتیم آنگاه به بقیه فروعات این بحث می رسیم ،سوال :اسناد انکار شما چیست؟
……………………………………………………………………………………………
جناب سید اولا اسناد شما اسناد قابل اعتمادی نیست .چون بیشتر قال بال اباقر و قال الصادق است.در ثانی در این بحث من جنبه علمی و حقوقی است آنرا در نظر دارم.که احادیث شما هیچ چیزی دراینمورد ندارد که بگوید.اینکه شما هر دروغ و یا هر چیز غیره علمی را بنویسید و بعد از دیگران بخواهید که ثانت کنند که دروغهای شما درست است یا نیست از شرگردهای قدیمی آخوندیست و جایگاهی در بحث علمی ندارد.این شما هستید که باید ثابت کنید که
1. فاطمه براثر آن ضربه مرده.
2.عمر کافر حربی بوده و با فاطمه جنگ کرده و اورا کشه.
3.چگونه شما آخونها فهمیده اید که جنین فاطمه مذکر بوده و اسم محسن را برایش انتخاب کرده اید.
4.خدمات زینب و فاطمه را که برای مردم جهان بیان کنید تا ما قانع شویم که روز پرستار نه از آن نائتنگل بلکه از آن فاطمه و زینب است.
رتبه دهی (۱۶ رای)
پاسخ دادن
رسول
2:27 ق.ظ / مارس 5, 2016
جناب مزدک درود بر شما
ضمن تأیید فرمایشات شما باید حضورتان عرض کنم که الله سبحان والتعالی در قران میفرمایند که هیچکس غیرازالله از جنسیت یک جنین قبل از تولد آگاه نمیشود.
که خوب این موضوع دو تضاد بوجود میآورد:
۱- اینکه اهل تشیع بر خلاف گفتار صریح قران جنسیت آقا محسن را تشخیص داده بودند، در حالیکه قران صریحا تأکید میکند که غیر ازالله سبحان والتعالی قادر به آن نیست
۲- اینکه الله سبحان والتعالی نمیدانست که روزی خواهد آمد که انسان بنی بشر با اختراع دستگاهی بنام سونوگرام جنسیت جنین را تا ۵ ماه قبل از تولد نوزاد تشخیص دهد.
احترام محفوظ
رسول
رتبه دهی (۸ رای)
پاسخ دادن
سید مرتضی
5:41 ق.ظ / مارس 5, 2016
منابع تاریخی اهل سنت ،قال الباقر و قال الصادق نیستند! ادامه این جدل مرا بیاد آن بحث در مورد کلمه ماسک انداخت! ظاهرا فقط جدل می کنید و به اصل سخن توجه نمی کنید ،اگر موضوع بحث یک واقعه تاریخی است ،نفی و اثبات آن باید متکی بر شواهد تاریخی باشد ،من می گویم حمله به بیت فاطمه سلام الله علیها چه به دست عاملان عمر و بدستور او صورت گرفته باشد و چه بصورت مستقیم توسط خود او ،ماهیت آن و نفی و اثبات آن یک بحث تاریخی است نه حقوقی ،و روش بحث تاریخی اتکاء بر منابع تاریخی است ،اگر کسی بخواهد بگوید چنین واقعه ای اتفاق نیفتاده باید استناد به شواهد تاریخی کند ، و اگر کسی بخواهد اتفاق افتاده ،باز باید تکیه بر شواهد تاریخی کند ،چنانکه من کردم و استناد من هم به تاریخ خود اهل سنت بود و تاریخ اهل سنت ربطی به قال الباقر و قال الصادق ندارد ،متاسفانه شما یا درکی از مطلب من ندارید یا تجاهل می کنید و جدال بیهوده.شما این قسمت را روشمند بحث کنید تا برویم سراغ ادامه سوالات.
شما اصلا درک درستی از واژه “کافر حربی” ندارید ،کافر حربی یعنی کافری که در حال جنگ با کلیت جامعه اسلامی است ،مثل جنگهایی که کفار صدر اسلام با پیامبر داشتند ،در هیچ منبع شیعی نمی یابید که شیعه ای گفته باشد “عمر کافر حربی است”! شگفتا که شما هم نا آشنا به واژه های فقهی حقوقی هستید و در مورد حقیقت آنها سوال از اهلش نمی کنید ،هم بر اساس نا آگاهی خود از اصطلاح بر اساس آن مشی کرده جدل می کنید ،در اینصورت بگمانم بحث ما نظیر آن بحث ماسکیه که بعد از مدتها پی به اشتباه خود بردی مجادله بیهوده است ،و مجادله بیهوده یعنی توجه نکردن به حد و حدود و جزئیات بحث بقصد خودنمائی!
موفق باشید
……………………………………………………………………………………………..
سید مرتضی شما دارید برای چندمین بار که با بی آبرویی مجبور به پذیرفتن حقیقت شدید راه فراری از این مخمسه می جویید.سید گرامی در بحثی که شما خود را بی شرمانه پیروز می دانید عذرخواهی من نه بخاطر اصل موضوع مورد بحث بوده بلکه بعلت متوجه نشدن جزئی از موضوعی که در حقیقت ربطی زیاد بخود موضوع نداشته.و من جوانمردانه از شما بخاطر سهل انگاریم عذر خواستم.ولی من تمام بحث را اینجا می گذارم تا شما درست متوجه موضوع بشوید.
جناب سید حرف شما تا اینجا که این موضوع تاریخی است درست.ولی اولان این موضوع در ایران ما بحث روز است و درثانی ما بدون در نظر گرفتن سابقه تاریخی آن می توانیم در مورد اتفاقاتیکه افتاده و شما مدعی آن هستید بحث علمی و حقوقی نماییم و با توجه به یافته های علمی روز صدق و یا کذب گفتار شما را نشان دهیم.می بینید که بحث من اصلا کاری به احادیث شما ندارد چون اولا چنین احادیثی از نظر علمی هیچ ارزشی ندارند و در ثانی موضوع بحث ما نیستند.
جناب سید شما می گویید عمر کافر حربی نیست و فاطمه بدست ایشان یا عواملش؟کتک خورده؟خب که چی؟به قتل رسیده یا نه؟من که منکر حمله عمر و یا عواملش به فاطمه نشده ام.حرف من اینست که خب عمر یا عواملش بقول شما به خانه فاطمه حمله کرده اند .خب.
اگر فاطمه به قتل نرسیده و عمر و عواملش کافران حربی هم نیستند پس لفظ شهید ی که شما آخوندهای شیعی برای خر کردن و ایجاد کینه و دشمنی بین مردم بکار می برید چه معنی ایی دارد؟چرا دست از سر مردم ور نمی دارید و اعتراف به اشتباه نمیکنید؟چرا با این دروغها بمردم توهین می کنید؟
چرا لفظ شهید را برای کسیکه بمرگ طبیعی مرده بکار می برید و آنرا برای ایجاد اختلاف بین مردم بکار می گیرید در صورتیکه علی خود خدمتکار ابوبکر و عمر و عثمان بوده و حتی ایرانیان را هم برای خوش خدمتی به انها قتل و عام کرده؟چرااینهمه دروغ و ناراستی را وسیله معاش خود می کنید؟آیا شما فاطمه را از علی بیشتر دوست دارید و بیشتر از علی درباره فاطمه احساس مسئولیت می کنید؟
شما بر چه مبنایی می گویید که جنین فاطمه مذکر بوده و اسمش محسن بوده؟ حتی ماهر ترین پزشکان امروز نمی توانند بطور قطع چنین پیشگویی را انجام دهند.شما با چه وسیله ایی و یا علایمی چنین پیشگویی را انجام داده اید و نام محسن را برای جنینی بر گزیده اید که هیچ امکان تعیین جنسیتش نبوده؟راستی جنین چندماهه بوده؟
پرسش آخر را هم که بکل نادیده گرفته اید.سید زینب و فاطمه چه کاری برای بشریت انجام داده اند که باید جای نام زنی فداکار و تحصیلکرده و پرستار بنام فلورانس تائیتنگل را اشغال کنند و روز پرستاری را بنام آنها ثبت کنید؟ آیا سرگذشت ایشان را خونده ایی؟مگر علم پرستاری از اسلام گرفته شده؟ ویا در کشورهای اسلام زده بوجود آمده؟علم پرستاری و سایر علوم جدید از غرب گرفته شده همان غربی که تا پرستات امثال شماها باد می کند با پول مردم ایران بطرفش می دوید و ربطی به اسلام ندارد.شمایی که برای علاج خود به خدای خود اعتمادی ندارید چگونه بخود جرئت می دهید که دسترنج هزاران دانشمند وانسان شریف و بشردوست و خردگرا را بنام خود بغارت برید؟شرم هم چیز خوبی است سید!
سید مرتضی
6:14 ب.ظ / مارس 6, 2016
از آنجا که قلم این کامنت گذار طغیان کرد و دوباره به فحاشی گرایید ،شایستگی گفتگو را از دست داد ،ضمنا تعبیر “مخمسه” تعبیر نادرستی است ،باید تعبیر به “مخمصه” می شد.
…………………………………………………………………………………….
جناب سید مرتضی بفرمایید کدام قسمت کامنت من فحاشی اشت؟ار منظور شما از بکار بردن کلمه پرستات است که این عضوی از بدن است مثل سایر اعضا و چون در بیشترین در صد امراض مردان مربوط به پرستات است بنابراین نام بردن از آن طبیعیست.مثل نام بردن سرطان پستان در زنان !بقیه گفتار من هم مگر دروغ است؟شما آخوندها با پول کی زندگی می کنید ؟با کدام کار مثبت برای جامعه ارتزاق می نمایید؟میلیارها دلار ثروت مردم ایران را بالا کشیده اید و دزدیها را با همدیگر تقسیم می کنید مگر غیر از این است؟شما چون حرفی برای گفتن بجز چند دروغ بنام حدیث نداری یا از من غلط املایی می گیری و یا مرا متهم به فحاشی می کنی و یا بهانه های واهی می آوری.بجای انگ زدن یکبار هم که شده اعتراف کنید که آنچه گفته اید جز اراجیف و دروغ نیست.
سلام – در بحبوحه انتخابات صدا و سیما افرادی را به عنوان اصلاح طلب به مناظره بعضی از افراد منجمله سپاهی صفار هرندی کت و شلواری و خرازی ” اپورتونیست ” آورده بودند که این افراد اصلاح طلب ” دست پنجم ” هم نبودند و صدا سیما هم مردم هوا دار بدبخت خود را گول میزد که بله ” هر دو گروه و جناح سیاسی ” جامعه در سیما حرف های خودشان را میزنند . میگویم که اگر مسئولین صدا و سیما کمی عقل و به اندازه یک مورچه داشتند ، می توانستند از بزرگترین افراد خود و یا یکی از سرکرده های فکری خود و یا افراد ” دست هشتم ” خود بخواهند که با شما آقای نوری زاد به عنوان یک منتقد در سیما به مناظره بنشینند و به زعم حود ، شما را کمی توجیه و کمی از اشتباه فکری بدر آورند . جنابعالی وقتی که در زندان بودید ، شما را برای مخ شوری و اشتباه فکری جلوی دوربین ننشاندند تا مثل خیلی از زندانیان سال 1388 که در جلوی دوربین توبه کردند ، به مردم ایران نشان دهند که افکار جناح حاکم در نظام بهترین افکار عقلی در جهان هستی است و بقیه افراد خارج از نظام افکارِ ” پوچ ” دارند ؟
سلام ، جناب نوریزاد
1- در جواب پرسش اول آن جوان مرقوم فرموده اید :
“” آقای خمینی در 6/3/60 می فرمایند: اگر همه ی مردم موافقت کنند (لابد با یک امر غیر اسلامی) من مخالفت می کنم. یا : اگر سی و پنج میلیون نفر بگویند آری من می گویم: خیر””.
(پایان)
ریفرنسی که بدان اشاره می کنید ،حاوی چنین جملاتی از مرحوم آیت الله خمینی نیست ،شگفت از شماست که شما هم در تحلیل های خود به شنیده های اینترنتی اکتفاء کرده و آنها را پایه تحلیل و گفتار و استنتاج قرار می دهید ،و شگفت تر اینکه این جملات (که اگر سی و پنج میلیون بگویند آری من می گویم نه!) قبلا در سایت شما توسط کامنت گذارانی مطرح شده است و پاسخ آن هم ارائه شده است ،مرحوم آقای خمینی هرگز چنین جمله ای ندارند که اگر سی و پنج میلیون نفر بگویند :آری من می گویم خیر ،برای اینکه :
اولا: اصلا جمعیت ایران هنگام ایراد این سخنرانی بیشتر از شانزده هفده میلیون نبوده است! حالا بحث آمار نیست ،شما بگویید بیست میلیون بوده ،اما رهبر یک کشور هنگام سخنرانی در حالیکه می داند کشور او بیست میلیون بیشتر جمعیت ندارد نمی گوید اگر جمعیت سی و پنج میلیونی کشور بگویند آری من می گویم نه!
ثانیا:ریفرنس تاریخی که به آن اشاره می کنید (6 خرداد سال 1360) اشاره دارد به سخنرانی ایشان در جمع نمایندگان مجلس شورا ،که در ضمن فقراتی دارند که تاکید بر لزوم تبعیت از قانون در همه رده های حکومتی می کند ،بنظرم بیاد دارید این زمان و اوانی بوده است که رئیس جمهور وقت آقای بنی صدر با دیگر ارکان حکومتی اختلافات مهمی داشتند ،و ایشان در این سخنرانی با تاکید بر التزام همه به قانون و وظایف و اختیاراتی که قانون برای آنها تعیین کرده است ،که در ضمن این تاکید می گویند اگر فرضا رئیس جمهور از قوانین تخطی کند هرچند جمعیت زیادی هم حامی این تخطی باشند من با آنها مخالفت می کنم برای اینکه تخطی از قانون از هیچکس پذیرفته نیست ،جملاتی که ایشان گفته است و مورد تحریف مخالفان قرار گرفته و می گیرد و جنابعالی هم با تکیه بر مسموعات آنرا پایه تحلیل های خود قرار می دهید این جملات است ،بنگرید :
“”من اول سال به آقايان عرض كردم كه اين سال خوب است سال اجراى قانون باشد. بايد حدود معلوم بشود. آقاى رئيس جمهور حدودش در قانون اساسى چه هست، يك قدم آن ور بگذارد من با او مخالفت مىكنم. اگر همه مردم هم موافق باشند، من مخالفت مىكنم. آقاى نخست وزير حدودش چه قدر است، از آن حدود نبايد خارج بشود. يك قدم كنار برود با او هم مخالفت مىكنم. مجلس حدودش چه قدر است، روى حدود خودش عمل كند. شوراى نگهبان حدودش چه قدر است؛ قوه قضاييه حدودش چى است؛ قوه اجرائيه. قانون معين شده است. نمىشود از شما پذيرفت كه ما قانون را قبول نداريم. غلط مىكنى قانون را قبول ندارى! قانون ترا قبول ندارد. نبايد از مردم پذيرفت، از كسى پذيرفت، كه ما شوراى نگهبان را قبول نداريم. نمىتوانى قبول نداشته باشى. مردم رأى دادند به اينها، مردم شانزده ميليون تقريباً يا يك قدرى بيشتر رأى دادند به قانون اساسى. مردمى كه به قانون اساسى رأى دادند منتظرند كه قانون اساسى اجرا بشود؛ نه هر كس از هر جا صبح بلند مىشود بگويد من شوراى نگهبان را قبول ندارم، من قانون اساسى را قبول ندارم، من مجلس را قبول ندارم، من رئيس جمهور را قبول ندارم، من دولت را قبول ندارم. نه! همه بايد مقيد به اين باشيد كه قانون را بپذيريد، و لو بر خلاف رأى شما باشد. بايد بپذيريد، براى اينكه ميزان اكثريت است؛ و تشخيص شوراى نگهبان كه اين مخالف قانون نيست و مخالف اسلام هم نيست، ميزان است كه همه ما بايد بپذيريم. من هم ممكن است با بسيارى از چيزها، من كه يك طلبه هستم، مخالف باشم”.
(صحیفه امام ،ج 14 ص 377 ،سخنرانى [در جمع نمايندگان مجلس شوراى اسلامى (وظايف نمايندگان مجلس)]
زمان: صبح 6 خرداد 1360/ 22 رجب 1401)
2-در فقره آخر نوشته امروز خویش فرموده اید :
“”هفده:……. یک جرمش اما خیلی خنده دار است. چی؟ مشارکت در ترور قاضی صلواتی. داستانش چیست؟ پسری در اوج عصبانیت به او گفته بود: من این قاضی صلواتی را می کشم. و همین گفته، گریبان شکوفه و آن پسر را گرفته بود و ول کن هم نیست ظاهراً”.
(پایان)
ببینید جناب نوریزاد مقصود من دفاع از قاضی مذکور یا هر آنچه در سیستم قضاء اتفاق می افتد نیست ،ولی قاعده این است که در این امور انسان تا اشراف به متن حکم یا پرونده یک محکوم نداشته باشد نمی تواند در مورد آن قضاوتی کند ،من می دانم که شما پذیرای نقد و انتقاد بخود هستید و آنرا سبب رشد خود می دانید، بهمین جهت می گویم یک عیب بزرگ شما این است که هرکس هرچیزی بشما گفت آنرا صد درصد واقع و درست می دانید و از آن بدتر اینکه فورا به آن ترتیب اثر داده آنرا در سطح جامعه نشر می دهید ،من نمی گویم تا کسی چیزی گفت باید او را تکذیب کنیم ،بل می گویم به هرچیزی که از هرکس شنیدیم نباید ترتیب اثر دهیم مگر اینکه جزم و اطمینان به آن پیدا کنیم ،این منطق قرآن من و شمای مسلمان است ،آن قضیه پست قبل هم یکی از اشتباهات شما بود ،اگر کسی شاد و شنگول و با طراوت از رودبار آمد بشما چیزی گفت آیا چون شاد و شنگول آنرا بشما منتقل کرد باید گفته او را تصدیق کرده و بدتر اینکه آنرا در فضای عمومی منتشر کنید؟ دختر خانمی هم که به او اشاره می کنید ،یک محکوم کیفریست ،خود شما می گویید چند جرم داشته ،ممکن است بیاید روی غیظ چیزی بگوید ،من نمی گویم نسبت کذب به او بدهید ،می گویم به هر سخنی ترتیب اثر ندهید ،این مطلب روشنی است که اصل شخصی بودن جرم و مجازات از اصول قضائی است ،معقول نیست که شخص دیگری مثلا بگوید من فلان کار را خواهم کرد ،بعد این دختر را بگیرند مجازات کنند ،اصلا در مورد خود آن پسر هم تا جرمی از او صادر نشده قصاص قبل از جنایت صحیح نیست.
جناب نوریزاد ،شما مسائل قضائی را سهل می گیرید و ایرادات سطحی می کنید ،البته بقانون می شود نقد کرد ،اما در بحث آیین دادرسی و یک پرونده قضائی تا کسی بپرونده قضائی و تحقیقات مقدماتی و اظهارات متهم ،و بینه ای که در کار ممکن است باشد اشراف نداشته باشد نمی تواند در مورد چیزی قضاوت کند. بهرحال من نظر دوستانه خود را گفتم اما اختیار با شماست.
در مورد میزان آمار جمعیت ایران در سال 57 از شما عذرخواهی می کنم ،در سال 1357 مطابق آمار رسمی جمعیت ایران 33 میلیون نفر بوده است و آن شانزده میلیون واجدان شرائط شرکت در انتخابات بوده اند که در کلام مرحوم امام خمینی آمده است ،در هر حال محور کلام من بر آمار متکی نبود ،منظور این بود که این جمله معروف به اشتباه یا دروغ به ایشان نسبت داده می شود از ایشان نیست ،و آن جمله که مخالفت می کنم مربوط است به تخطی مسولان از قانون با اتکاء بر حمایت مردم.
اظهارات این سید در خصوص جمعیت ایران در سال 57 حتی بعد از عذر خواهی وتصحیح هم قابل قبول نیست لینک زیر دقیقا ذکر کرده جمعیت ایران در سال 55 ،000’708’33 نفر بوده با رشد 9 درصد ،بنا بر این رهبر آن موقع علم و آگاهیشان در مورد جمعیت بدون داعیه پژوهشگری از این عالم و در حد آیت اله امروزی بیشتر بوده،البته ایشان مثل همیشه مغالطه می کنند و مبنای دفاعشان این بوده که رهبری که می داند جمعیت 16 میلیون است نمی گوید 35 میلیون، حالا فهمیده همان 35 میلیون درست است و قاعدتا دفاییه ایشان بی بنیاد، تلاش کرده جمعیت را پایینتر از 35 میلیون ذکر کند که مبنای دفاعشان متزلزل نشود، حال این در مقوله ایست که همه با یک سرچ ساده می توانند متوجه اظهارات کذب نامبرده گردند،در حالیکه رفرنسهای ایشان در مقولات دیگر نه در دسترس ماست نه قابل بررسی ،و ایشان هر جوری می خواهد تفسیر می کند،غافل از آنک هر چه ایشان بیشتر بنویسند همه ناظران بیشتر به نیات وی در حضور در این سایت پی می برند و از میزان پژوهشگر بودن این عالمان. نمردیم و معنی پژوهشگر بودن را هم فهمیدیم.
http://vista.ir/content/119687/%D8%AC%D8%AF%D9%88%D9%84-%D8%AC%D9%85%D8%B9%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%B1%D8%B4%D8%AF-%D9%85%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%B7-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%AE%D8%AA%D9%84%D9%81/
آقا مرتضی البته همه در اینجا می دانند که شما چقدر مغرضانه و یکطرفه بنفع آخوندها و امنیتیها در اینجا قلم می زنید و این لازم به تذکر نیست. ولی بای اینکه کسانی که تازه وارد هستند و برایشان شبهه ای در این خصوص ایجاد نشود من لینک همین سخن خمینی را در اینجا می گذارم تا اگر کسی تردیدی در این قضیه دارد زد.ده شود. البته شما که همه این چیزها را بهتر می دانید. به قول برتولت برشت کافر و به زعم شما نجس
آنکس که حقیقت را نمی داند نادان است ولی آنکس که حقیقت را می داند و انکار می کند تبهکار است.
حال که شما ها بر خر مراد سوارید ولی باش تا صبح دولتت بدمد.
https://www.youtube.com/watch?v=cWH9wxM1KM4
جناب ناشناس کسیکه خودش را بخوب بزند بیدار شدنی نیست مگر بیدارش کنند!
ناشناس گرامی آشناس باشید و بحث کنید
لینکی که شما آنرا اینجا گذاشته اید ،اثبات کننده مدعای شما و دوستان دیگر نیست ،اگر چنین بود مطمئن باشید خانم آنیتا که از شما دقیق النظرتر هستند و انگیزه بیشتری دارند آنرا در استدلال و تبلیغات خود ذکر می کردند ،دوست عزیز ،در این ویدئو مرحوم امام خمینی می گوید من مخالفت می کنم ،با چه؟! دنباله ندارد ،یعنی متعلق مخالفت در این کلام روشن نیست ،شما خود را بزحمت انداختید ،من متن این دو سخنرانی ایشان را اینجا نقل کردم و آدرس دادم ،یکی قبل و دیگری بعد از عزل بنی صدر است ،من مخالفت می کنم ،یا من می گویم نه ،که البته این دومی در کلام ایشان نیست و نقل به معناست ،یعنی من مخالفت با نقض قانون می کنم ولو اینکه ناقضان قانون میلیونها نفر طرفدار داشته باشند ،این بیان ربطی به آنچه مخالفان و معاندان در صدد نسبت دادن آن به ایشان هستند یعنی مخالفت با رای مردم ندارد ،در مورد فقیهی که با اتکاء به پشتیبانی مردم ایران یک انقلاب عمومی را رهبری کرده و با وجود داشتن کاریزما، و دهها مورد راه پیمایی عمومی علیه شاه ،اصرار بر دو رفراندوم بزرگ تاسیس نوع نظام و قانون اساسی آن می کند و در دهها و صدها مورد از مردم و رای مردم سخن می گوید و میزان را رای آنان می داند ،غیر قابل قبول است که بیاید در یک سخنرانی با یک جمله همه آن گفتارها و نوشتارها را نقض کند و بگوید من با رای مردم مخالفت می کنم ،ما مجاز هستیم ایشان و رهبریت ایشان را نقد مستدل و مودبانه و منطقی کنیم ،لکن این عجز و انکسار و بی انصافی ماست که برای مخالفت با یک نظامی که خونها بپای آن ریخته شده و هزاران انسان مبارز به حبس رفته اند و شکنجه شده اند تا به پیروزی برسد ،به اینگونه تحریفات و جعلیات خلاف اخلاق ،عقل و منطق متوسل شویم ،سخن من نقد نکردن نیست ،بحث من نسبت دروغ دادن و اصرار بر آن است ،شما برای اثبات مقصود خود دو راه دارید ،بروید اصل سخنرانی یا نوشته ایشان را بیابید ،یا اینکه بروید در فضای اینترنت این جملات را دنبال کنید ،مطمئن باشید دشمنان مرحوم امام خمینی آنقدر انگیزه های قوی داشته و دارند که اگر چنین مطلبی وجود داشته است آنرا حفظ و در بوق کنند ،بحث من این است که هیچکس در این کشور جرات کنار گذاشتن و حدف سخنان ایشان را نداشته است ،و آرشیوهای همه مطالب مکتوب و سخنان ایشان نزد نزدیکان ایشان وجود دارد ،هیچ سخنرانی ایشان پس از انقلاب از قلم نیفتاده است ،می بینید که دوستتان خانم آنیتا ریفرنس اولی بنده را اصلاح می کند ،وقتی سراغ ریفرنس ایشان می رویم تاریخ و عنوان سخنرانی و همه الفاظ آن موجود است ،کسی اگر غرض و مرضی نداشته باشد و قبل و بعد یک عبارت را ببیند تصدیق می کند که مصب و فحوای کلام ایشان اینکه بدخواهان می گویند نیست ،بنظر من این ضعف گفتمان و بنیان اندیشه اشخاص است که بجای تمرکز روی نقد درست ایشان متوسل به چنین مستمسکات رسوایی می شوند.
موفق باشید
سلام بر آقا مرتضی گرامی
بنده طبق عادت معمول در اوقات فراغت سری به این سایت هم می زنم و نظرات کاربران عزیز این سایت را می خوانم.این نظر شما را که خواندم انچنان در شگفتی شدم که هرچه تلاش کردم نتوانستم نام دیگری جز مغلطه برای آن بیابم.دوست گرامی آقای خمینی در 12 بهمن 57 در حالیکه حکومت قبلی طبق قانون موجود مستقر بود در بهشت زهرا در جمع گروهی از انقلابیون احساساتی فرمودند من تو دهن این دولت می زنم.من به پشتیبانی این ملت تو دهن این دولت می زنم و…حال ببینیم شما از قول ایشان چه آورده اید:
“من اول سال به آقايان عرض كردم كه اين سال خوب است سال اجراى قانون باشد. بايد حدود معلوم بشود. آقاى رئيس جمهور حدودش در قانون اساسى چه هست، يك قدم آن ور بگذارد من با او مخالفت مىكنم. اگر همه مردم هم موافق باشند، من مخالفت مىكنم. آقاى نخست وزير حدودش چه قدر است، از آن حدود نبايد خارج بشود. يك قدم كنار برود با او هم مخالفت مىكنم. مجلس حدودش چه قدر است، روى حدود خودش عمل كند. شوراى نگهبان حدودش چه قدر است؛ قوه قضاييه حدودش چى است؛ قوه اجرائيه. قانون معين شده است. نمىشود از شما پذيرفت كه ما قانون را قبول نداريم. غلط مىكنى قانون را قبول ندارى! قانون ترا قبول ندارد. نبايد از مردم پذيرفت، از كسى پذيرفت، كه ما شوراى نگهبان را قبول نداريم. نمىتوانى قبول نداشته باشى. مردم رأى دادند به اينها، مردم شانزده ميليون تقريباً يا يك قدرى بيشتر رأى دادند به قانون اساسى. مردمى كه به قانون اساسى رأى دادند منتظرند كه قانون اساسى اجرا بشود؛ نه هر كس از هر جا صبح بلند مىشود بگويد من شوراى نگهبان را قبول ندارم، من قانون اساسى را قبول ندارم، من مجلس را قبول ندارم، من رئيس جمهور را قبول ندارم، من دولت را قبول ندارم. نه! همه بايد مقيد به اين باشيد كه قانون را بپذيريد، و لو بر خلاف رأى شما باشد. بايد بپذيريد، براى اينكه ميزان اكثريت است؛ و تشخيص شوراى نگهبان كه اين مخالف قانون نيست و مخالف اسلام هم نيست، ميزان است كه همه ما بايد بپذيريم. من هم ممكن است با بسيارى از چيزها، من كه يك طلبه هستم، مخالف باشم”.
آقا مرتضی می شود بفرمایید آقای خمینی که بود که در سال 57 فرای قانون عمل کرد.ایشان چه کاره بود؟! قانون چیزی داشت و ایشان کار دیگری می کرد.من نمی دانم چرا سیستم حوزوی ما تا بدین حد محصلان خود را خودخواه و حق به جانب به بار می آورد.آخر برادر این آقا خمینی که لالایی بلد بود چرا خودش خوابش نبرد.مرگ خوب بود برای همسایه؟قانون شکن دیروز قانون مدار امروز شده؟نه عزیز من این سیستم ایدئولوگ قدرت را در ید خود که گرفت قانون وضع کرد و شد قانون مدار همین وبس.حالا ما هم حق داریم به ایشان بگوییم شما غلط کردی که در سال 57 مخالف قانون عمل کردی.اینگونه سخنان وهن آمیز و کوچه خیابانی از این حضرات به کرات شنیده شده است.
اما نظر من چیست؟هیچ قانونی حتی قوانین اسلامی الی الابد قابل اجرا و تعمیم نیستند.لازم و باید است با توجه به شرایط جوامع و پیشرفت آنان این قوانین با جوامع خود تطبیق یابند.این را هم مردم زمان مشخص خواهند نکرد نه آقای خمینی و دیگران.
موفق باشید
آرتین گرامی
مرحوم آقای خمینی وجدان همه گروهها و طبقات مردم ایران در مخالفت با شاه و رژیم ظالم او بود ،مردم ایران به رهبری آیت الله خمینی و با نثار خون صدها و هزاران شهید پیش و در آستانه انقلاب ،بارها در راه پیمائی های بزرگ خود رای به نفی و عدم مشروعیت رژیم شاه دادند ،و پس از فرار شاه و عمال او ،با اکثریتی قاطع رای به تاسیس نظام جمهوری اسلامی دادند ، با پوزش آن مغالطه ای که از آن نام می برید در این است که ما واقعیات تاریخی و خواست اجماعی مردم ایران را نادیده گرفته و رای قاطع 99 درصدی آنان در ابتدای انقلاب را انکار کنیم.
موفق باشید
سلام بر آقا مرتضی گرامی
منظور بنده از مغالطه نه توسط شما که توسط آقا خمینی بود.رجوع به دو گفتار در فاصله ای اندک این امر را مشخص می کند.
با احترام
حضرت سيد شما خيلي زيبا مغلطه ميكنيد حضرت اقاي خميني كه فرمودند مردم ايران بيش از شانزده مليون نفر به جمهوري اسلامي راي دادند صحيح اما حد اقل دو درصد راي منفي دادند تعدادي مثل بنده اصلا راي ندادند وحمعيتي هم زير سن قانوني راي دادن بودند بنابراين اينكه دوستان اعلام فرمودند جمعيت كشور درسال 57 نزديك 35 مليون نفر بوده منافاتي با تعداد اراي مثبت نداشته ضمن اينكه سازمان امار كه در اين مملكت وجود دارد شما كه احاديث هزار سال قبل را ميدانيد هنوز به مركز امار مراجعه نكرده پيش خود اظهار فضل ميفرماييد بعد بالاخره جواب رفيقتان را نداديد چگونه مشخص شده فرزند حضرت زهرا قبل از زايمان پسر بوده ونامش هم محسن نعيين شده ؟ايا پرسش هم بنظر شما توهين است ؟
جناب سید
منطق شما برای بازدید کنندگان سایت پذیرفته نیست ، مکانیسم دیگری را جهت قبولاندن حرفهایتان بکار ببندید،توجه به آرا بفرمایید!!با تشکر از تلاشهایتان
با درورود بر نوریزاد عزیز و گروه لگام
جناب آقای سید مرتضی
با احترام ، بعضی از کامنت های شما را میخوانم و می گذرم ، ولی آقای سید مرتضی شما چرا اینقدر می خواهید تاریخ را تحریف کنید ، چرا متن سخنرانی امام را تحریف میکنید ، از آن سخنرانی امام کمتر از 35 سال نمی گذزد و بیشتر مردم حی و زنده هستند و یادشان هم هست و علاوه بر آن در قرن بیست و یکم با این همه پیشرفت ارتباطات ، شما این جمله امام را تحریف میکنید ، وای بتاریخ دین اسلام و مذهب شیعه که امثال شما چقدر این دین و مذهب را در طول 1400 تحریف کردند . آقای سید مرتضی ، به دین ، به ییغمبر ، مردم و جوانان دیگه بیدارند و خیلی زود راست را از نا راست تشیخص میدهند . دیگه تحریف کردن بس است .
هموطن گرامی
من سخنی را تحریف نکردم ،من عین کلمات را نقل کردم و توضیح دادم ،شما اگر توضیح دیگری بر متن کلام دارید نیازی به ناراحتی ندارد آن توضیح را بیان کنید ،البته من نظر خود را بیان می کنم ،و پذیرش یا عدم پذیرش در اختیار خود شماست و تحمیل وجود ندارد.
همینجا در مورد چند کامنت بالا که بمساله آمار اشاره می کند بگویم که ظاهرا اینگونه اشکالات پیش از توضیح تکمیلی من ارسال شده است ،من آمار را تصحیح کردم ،و گفتم محور استدلال من بر نفی سخن نوریزاد بر آمار متکی نبود ،بحث من این بود که این سخن از مرحوم آقای خمینی صادر نشده و در آن دو سخنرانی مشخص ،بنیان کلام ایشان بر قانون گرایی استوار است و اینکه نقض قانون از کسی پذیرفته نیست حتی اگر رئیس جمهوری باشد که حامیان او میلیونها نفر باشند و از نقض قانون او حمایت کنند ،سخن ایشان این بوده است که متاسفانه نا آگاهان یا مغرضان آنرا یک کلاغ چهل کلاغ کرده اند.
در مورد منطق من که در سخن یکی از ناشناس ها بود ،خوب منطق من این است ،اینکه منطق من مورد پذیرش کسی نباشد ،به لزوم حق گویی من ارتباطی ندارد ،شما اگر منطق دیگری دارید آنرا بیان کنید ،اما اینکه فقط بگویید منطق مرا نمی پذیرید ،کلام با ارزشی نیست ،زیرا نزد عقلاء رد و اثبات یک مطلب فقط وقتی ارزشمند است که متکی بر استدلال و شواهد و براهین قوی باشد.
دوست گرامی جمله ایکه اقای نوریزاد از اقای خمینی مبنی براینکه اگر 35 میلیون بگوینداری من میگویم نه نقل کرده انددقیقا از اقای خمینی است وایشان این جمله رادرپاسخ بدرخواست انجام رفراندوم اقای بنیصدر گفته بودندوبیادتان می اورم باتوجه باختلافات مجلس وریاست جمهوری اولین منتخب مردم قصدهمه پرسی ازمردم راداشتندتامردم فی مابین مجلس ورئیس جمهور یکی را انتخاب کنندواقای خمینی خودرا دربرابر همه ملت قرار دادندوگفتنداگر35 میلیون بگویند آری من میگویم نه یعنی یکی دربرابرهمه.ضمنادرسال 60 جمعیت ایران حدود35 میلیون بود.موف
ق باشید
دادار گرامی
در مورد آمار جمعیت حق با شماست ،سهوی بود که تصحیح شد و محور گفتگوی من با دیگران نیز بر این مساله متکی نبود.
در مورد ادعای صدور این سخن از آقای خمینی و اینکه دقیقا از ایشان هست یا نیست بحث ما در همین است که دقیقا هست یا نیست، بحث بر سر ادعا نیست بلکه بحث بر سند و اسناد صدور است ،اگر آقای بنی صدر چنین ادعایی کرده باشد ،آقای بنی صدر در آن نزاع طرف دعوا بوده است و شهادت طرف یک دعوا بنفع خود علیه طرف دیگر دعوا مسموع نیست و در فرض صدور پس مساله نفی رای مردم نبوده است که مورد ادعای اشکال کنندگان است و مساله در لزوم یا عدم لزوم رفراندوم است، بهرحال در مورد رفراندوم ،رفراندوم در قانون اساسی ایران چه قبل و چه بعد از بازنگری مکانیسم خود را داشته است و اینجا تنها میل آقای بنی صدر کافی در تحقق آن نیست.
موفق باشید
با سلام هدف آقای نعمتی از آوردنِ پوسترِ شاه و فرح به دادسرا که چندین سال است اینان به آن دنیا رفته اند ، برای چه بوده و یا چه میتوانسته باشد ؟ و چگونه مأموران و اَیادی دادسرای اوین که پرچم و بیرق شما را برنمی تابند اجازه داده اند با پوستر شاه و فرح بداخل دادسرا رفته و باز گردد؟ آیا مأموران نسبت به تصویر شاه و فرح واکسینه شده اند و فقط به پرچم و بیرق شما ” آلرژی ” دارند؟ آیا منظور آقای نعمتی شاه دوستی ایشان و وفادری به الیحضرت ها و خواهان سلطنت است و یا منظوری دیگر داشته اند ؟ کمی توضیح از جنابعالی را خواستارم .
خدا اون پدر و پسر رو بیامرزه
الهی نور به قبرشان ببارد !
سلام و درود بر نوریزاد گرامی
مدتیست کمتر وقت و حوصلهی نوشتن دست میدهد، سرعت بسیار پایین اینترنت هم مزید بر علت شده. این چند خط را جهت عرض ارادت مجدد (بقول ولایتمداران: تجدید بیعت!) خدمتتان مینویسم. آرزو میکنم شمع کوچک و لرزان وجود نازکت از گزند طوفانهای بددل و بدخیم زمانه در امان ماند و به افروختن مشعل دانایی و انسانیت در این آب و خاک منجر گردد.
همچنین خدمت همهی دوستان و خوانندگان و نظار وبلاگ -از موافقین و مخالفین- سلام و عرض ادب میکنم؛ به ویژه کورس گرامی که انتساب شاگردیش به خود را موجب مباهات میداتم.
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
گفتگو با شعله پاكروان به مناسبت 8 مارس ، روز جهاني زن ( دو قسمت )
شعله پاكروان، مادر ريحانه جباري، در گفتگو با راديو ندا با ارائه گزارشي از برگزاري مراسمي به مناسبت 8 مارس، روز جهاني زن ، در تهران با بيان اينكه ديگر زنان ايران را نمي توان به دوران قاجار برگرداند ، گفت : ” ما بايد براي ساختن جهاني بهتر دست به دست هم بدهيم ! ”
شعله پاكروان، مادر ريحانه جباري، در ادامه گفتگو با راديو ندا با بيان شمه اي از دوره زندان ريحانه و با يادي از زنان زنداني و يادآوري شرايط غير انساني آنها در زندان، گفت : ” بشريت، انسانيت پرنده ايست كه دو بال دارد؛ زنان و مردان ” و افزود : ” اميدوارم سال 2016 سال اتحاد زنان و مردان باشد براي دادخواهي زنان و مرداني كه به خاك افتادند! ”
http://radio-neda.blogspot.com/2016/03/8.html
http://radio-neda.blogspot.com/2016/03/8_6.html
” کوروس عزیز و گرامی ”
سپاس بی پایان از زحمات بیدریغ تان برای روشنگری و زدودن جهل و تاریکی از اذهان و تفکراتِ ملّا زده ما.
اگر بخت و اقبال با ما سرِ سازگاری میداشت و بجای کهنه اندیشانِ منبرنشین، نخبگان و فرهیختگان،
زمام امور کشور را در دست میداشتند، جایگاه و مقام شما در کرسی دانشگاههای معتبر کشور، و جای
مشتاقان و جویندگانِ علم و دانش، در صفوفِ طولانی کلاسهای درس و سخنرانی شما میبود.
از شرایط نابسامان جسمی و محدود بودن امکانات تکنیکی که تحت آنها، بدون چشمداشتی همچنان به
نگاشتنِ “ریشهها” میپردازید، بخوبی آگاهیم .
بهمین جهت آرزویمان اینست که تلاشهای بی وقفه تان، بهترین بازده را برای خوانندگان “ریشهها” بهمراه
داشته باشد. این بازدهی میتواند با رعایت نکاتی کوچک ولی مهم،(اندکی ویرایش) دو چندان گردد.
از آنجائیکه علائم مصّوت (کسره، ضمه، زبر و زیر …) در نگارشِ فارسی، کمتر بکار گرفته میشوند، گاه، خواندنِ متونِ
فارسی با دشواری روبرو میگردد. لذا کاربرد بیشترِ”ویرگول” در جاهای مناسب، میتواند در این میان کمکی بزرگ باشد.
امید است این گستاخی و گوشزدِ شاگرد – استادی را بر ملیجک ببخشأید.
⭐️ ⭐️ ⭐️
یقیناً این داستان قدیمی را شنیدهاید که پرونده متهمی محکوم به مرگ، برای تجدید نظر، نزد قاضی
فرستاده میشود. قاضی پس از بررسی پرونده، حکم نهایی را بصورت زیر صادر میکند :
” بخشش لازم نیست اعدامش کنید! ”
چند روز بعد، خبر اعدام متهم بگوشش میرسد که با واکنش و اعتراض شدید قاضی مواجه میشود،
و این پرسش که چرا مطابق حکم او عمل نکردند؟!
مجریان حکم در جواب میگویند، ما دقیقا مطابق حکم شما عمل کردیم :
” بخشش لازم نیست، اعدامش کنید! ”
قاضی میگوید حکم من این چنین بود :
” بخشش، لازم نیست اعدامش کنید! ”
⭐️
خوشبختانه، کمبودِ “ویرگول” در “ریشهها” ، تا کنون منجر به اعدام کسی نگشته است ولی کاربرد بیشتر آن
میتواند از این خطر در آینده، جلوگیری نماید 🙂
با ارادت فراوان
ملیجک
موضوع انشاء یک دانش آموز :
چگونه میشود آمریکا را نابود کرد.
به نام خدا
اول، يك گروه جاسوس كه از دستورات ما پيروي كنند در كشور آمريكا مستقر ميكنيم.
سپس آنها را در راس امور قرار ميدهيم و با كمك آنها به پنج دستورالعمل زير عمل ميكنيم:
1- دخترها و پسرها را از همان كودكستان از هم جدا ميكنيم تا از همان زمان، همگي آنها تبديل به انسانهاي بیماری شوند و تا سطح كمي كمتر از ديوانگي به پيش روند.
مثلا پسرها فكر كنند دخترها چقدر جاذبه دارند، چقدر متفاوتند، چقدر فرشتهاند، ولي غير قابل دستيابيند، نميتوانم با آنها حرف يا قدم بزنم
و همين افكار را هم دخترها نسبت به پسرها پيدا خواهند كرد.
بعد كه همه را تا آخر عمر بیمار جنسی كرديم تا به چیزی جز جنس مخالف نیاندیشند كليه ثروت مادي و معنويشان را غارت ميكنيم.
2- علومانساني را بيحيثيت ميكنيم.
كاري ميكنيم تا آمريكاييها، رشتههاي علومانساني را مسخره كنند. و بی ارزش بشمارند.
دستور ميدهيم، به فارغ التحصيلان رشتههاي: فلسفه، مديريت، جامعهشناسي، اقتصاد، روانشناسي، حقوق، قضاوت و … ، كار ندهند و بيشترشان، سالها دنبال كار بگردند.
در عوض، رشتههاي فنيمهندسي، پزشكي و دندانپزشكي را خيلي پررونق و پولساز ميكنيم.
ميگوييم علومانساني مربوط به انسانهاي خنگ و لات است.
سپس، مغزها را ميبريم رشتههاي مهندسي، پزشكي و دندانپزشكي.
به دليل اينكه بچههاي علومانساني از استعدادهاي متوسط به پايين انتخاب شدهاند توانايي حل مشكلات مديريتي و اجتماعي را نخواهند داشت،
بنابراين آمريكاييان مجبور ميشوند بااستعدادترها كه درس اين كار را نخواندهاند مثل مهندسها و دندانپزشكها را بگذارند كار مديريت بكنند.
تمام كارهاي مديريتي كشور به جاي اينكه دست مديران بيفتد، به مهندسان و پزشكان و دندانپزشكان سپرده ميشود.
فيلسوفي وجود نخواهد داشت كه تئوريهاي عقلاني را به جامعه عرضه كند.
جامعهشناس قوي براي حل مشكلات جامعه به وجود نخواهد آمد.
يك وكيل و حقوقدان باهوش و خبره نخواهند داشت و تا آخر، در نتيجه كشور درست اداره نشده و همه ارگانها و سازمانهايش از هم ميپاشد.
سپس ما ايرانيان وارد عمل مي شويم و تمام آن استعدادهاي آمريكا كه در رشتههاي مهندسي مثل: فيزيك، فضا، نانو، مكانيك، برق و … تحصيل كردهاند را دعوتنامه ميزنيم تا بيايند كشور ما، مفت و مجاني شروع به كار كنند.
روزي 15 ساعت از آنها، كار خرحمالي مي كشيم و گاهي هم توي سرشان ميزنيم كه اگر به كار زيادت اعتراض كني، مجوز اقامتت را ميگيريم و تو مجبور ميشوي به همان ديوانهخانهي آمريكا باز گردي.
آنوقت است كه وي مثل اسب، شروع به كار ميكند و دم نميزند تا روز مرگ.
3- موسيقي را كلا از مدارس حذف ميكنيم.
اولا ً، وقتي موسيقي خوب، از كشورشان حذف ميشود، جاي آنرا افسردگي و دلمردگي خواهد گرفت.
دوما ً همگي نسبت به موسيقي، بيسواد ميشوند و فرق ماما ي گاو و موسيقي بتهوون را نخواهند فهميد و همين موضوع به ما كمك ميكند تا بهتر بتوانيم آنها را نسبت به خوانندههاي خودمان علاقمند و عاشق كنيم.
تا مثلا وقتي نام يكي از خوانندههاي ما را ميشنوند از حس حقارت، حتي نتوانند حرف بزنند.
آنوقت است كه عاشق كشور ما، موسيقي ما، فرهنگ ما، فيلمهاي ما و كلا عاشق ما ميشوند و ما تا ميتوانيم، از اين قضيه سوءاستفاده کنیم .
4_اجازه نمیدهیم که تاریخ گذشته خود را بدانند به این روش آنها کم کم بی هویت شده و نسبت به کشورشان هیچ عشق و علاقه ای نخواهند داشت و واژه ملیت برایشان ناشناخته میگردد.
5_برای سرگرمی جوونهاشون هم انواع مواد مخدر ارزان وفراوان در اختیارشون میذاریم تا اینجوری نسل جوونشون هیچ خواسته ای نداشته باشن و کم کم نابود بشن .
به اين صورت است كه شما مي توانيد آمريكا را ظرف 30 سال نابود كنيد.
اين بود انشاي من براي نابود كردن آمريكا…
عالی بود:)
عزیزم کافی است که یک مشت آخوند را در رأس امور قرار دهیم وهمه چیز خود به خود انجام خواهد شد و کشور رو به نابودی خواهد گذاشت زیاد هم لازم نیست به جزئیات فکر کرد چون آخوندها برای نابودی هر تمدنی بهترین تعلیمات ها را دیده اند ازپیش
دوستت داریم ای شرف ایران.
با درود به جناب نوري زاد
بنظرم هر فردي قصد داره نهالي بكاره اون نهال و درخت بنام يك زنداني سياسي بيگناه در بند و يا كشته و مفقود شده در راه ازادي انديشه و عقيده بگذاره
آنوقت تمام ایران تبدیل می شود به بیشه زار
در منطقه دار اباد شمیران یک انتن قویا خلال در شبکه من و تو و و کلن هات برد ایجاد شده است که راس ساعت 3 کارش را شروع میکند.
برکت انقلاب و اسلام!
کدام مردم باارزشترین گذرنامه را دارند؟
Pin It
۱۳۹۴/۱۲/۱۵
گذرنامه مدرک شناسایی بینالمللی هر فرد است و با آن که طبق قوانین بینالمللی، کشورهای مختلف گذرنامه صادره در کشورهای دیگر را به رسمیت میشناسند، همه آنها ارزش یکسانی ندارند.
ارزش یک گذرنامه قدرتی است که فرد صاحب آن برای سفر به کشورهای دیگر پیدا میکند. به عبارت دیگر، هر چه گذرنامه باارزشتری داشته باشید، امکان سفر بیدردسرتر به مناطق بیشتری از جهان را خواهید داشت.
به گزارش شبکه تلویزیونی سیانان، بر مبنای این سیستم ارزشگذاری، این طور به نظر میرسد که آلمانیها صاحب با ارزشترین گذرنامه دنیا هستند.
دارندگان گذرنامه آلمانی میتوانند بدون نیاز به اخذ روادید ورود (ویزا) به ۱۷۷ کشور از ۲۱۸ کشور و منطقه شناخته شده در جهان سفر کنند.
شاخص جهانی روادید که به تازگی توسط یک شرکت مشاورهای بریتانیایی به نام هنلی اند پارتنر منتشر شده است، از سال ۲۰۰۶ هر ساله فهرستی از ارزش گذرنامه کشورهای مختلف را اعلام میکند.
ایالات متحده آمریکا که در سالهای ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ در رده اول این فهرست قرار داشت، امسال به رده چهارم سقوط کرده است.
بعد از آلمان، گذرنامه کشور سوئد، با امکان سفر بدون ویزا به ۱۷۶ کشور جهان، در رده دوم قرار دارد.
کشورهای فنلاند، فرانسه، ایتالیا، اسپانیا و بریتانیا همگی در رده سوم این فهرست قرار میگیرند.
در انتهای این جدول کشورهای افغانستان، پاکستان، عراق، سومالی و سوریه قرار گرفتهاند.
ایران که سال گذشته در رده ۱۰۱ ام این جدول، که شامل ۱۰۴ کشور است، قرار داشت، امسال با سه پله ترقی در کنار کشورهای اریتره، اتیوپی، نپال، فلسطین، و سودان در رده ۹۸ ام قرار گرفته است.
http://www.radiofarda.com/content/f2-iran-passports-powerful-germany-usa-sweden/27590992.html
خانم مرضی و آقای سید مرتضی محترم
عجیب است نا آشنایی شما با قوانین اسلامی و قران و احادیث و بخصوص در مورد زنان؟
طامات تا به چند و خرافات تا به کی ؟
اما ،در انسان گرایی ، انسان جای خدا را نمی گیرد ، بلکه می کوشد که جای گم شده ی خود را پیدا کند ، اسلام شما با همه دعوی هایش بسوی الله ، خود را بالاتر از خدا و انسان را وسیله ای برای خود میداند.
انسان مدرن احتیاجی به دین های کهن ندارد ، او فردی آزاد در جامعه کنونی است ، و اعتقاد می تواند به خدایی داشته باشد یا نداشته باشد ، دریافته که بی دین می توان بود و به حقیقت و یا خدایی معتقد بود .
حرف و آیه ی امروز را ما زندگان می زنیم و گذشته و مردگان را آسوده باید گذارد ، تا بتوانیم روزی به صلح جهانی برسیم.
عجیب نیست این یک تاکتیک است شما هم اگر در قرن 21 دنبال توجیه اقدامات 1400 سال پیش بودین مجبور به همین کارها می شدین،با احترام
سلام بر نوریزاد گرامی
به یاد دارم در یکی از اولین نامه هایتان در بحبوحه وقایع سال 88 گفته بودید که در آرشیو مربوط به سال 62 ویدیویی مربوط به آقای خمینی یافته اید که ایشان از مردم بابت عدم تحقق وعده ها عذرخواهی می کند و گفته بودید این ویدیو را قبلا ندیده بودید و این نگارنده چه افسوس می خورد برای رفتن ان فرد و چه می خروشید از وضعیت بوجود امده.سالها گذشت و چه سخت بود.شاید کمتر کسی تجربه فرو ریختن باورها و زدودن افکار را داشته باشد.این تجربه به سان وضعیت انسانیست که در بین برجهایی بلند ایستاده و هردم یکی از آنها با صدایی مهیب فرو می ریزد و آن فرد در این میان در ملغمه ای از وحشت و سرگشتگی حیران است و تا تجربه نکرده باشی نمی دانی که عجب گذرگاه مهیبیست.اما امروز با هم بدین جا رسیده ایم که آن آقای خمینی هم از بدو امر معجونی از شعارهای پوچ و تهی گونه ای بود که اگر اندکی ملت ما می اندیشید و در سوابق این فرد غور می کرد نیک در می یافت او هرگز!آری هرگز به نظر دیگران بهایی نمی داد.از همان زمان که با حق رای نیمی از مردم کشور مخالف بود تا ان زمان که به جای مسرت از بازگشت به کشورش احساسش هیچ بود تا آن زمان که در بهشت زهرا تعیین دولت را در ید قدرت خود قرار داد و بعدها در تخریب نخست وزیر دولت موقت و عزل رییس جمهور مردمی و…نوریزاد عزیز نسل من سوخت.در بحبوحه جنگ و کشتار و خفقان.در بحبوحه نفرت و خشونت.اما امیدوارم فرزندان غیور آینده این مملکت با پذیرش تضادها،با کنار نهادن نفرت و تعصبات،با پذیرش حق مخالف و با دوری از هرگونه پیروی کورکورانه از فریبکارانی که فقط سردادن شعار را یاد گرفته اند و با عبرت از سرنوشت نسل ما دنیایی بسازند که فارغ از هر عقیده و مرام و دین و مسلکی فقط یک ستون دارد.انسانیت.
پاینده و پیروز باشید
آقای نوری زاد عزیز شما مثل اینکه تلویزیون نگاه نمی کنید! همین حالا تلویزیون هم آموزش مداحی دارد هم آموزش اذان گویی. اتفاقا همانطوری که خودتان توصیف نمودید هم دارد. یعنی یک کارشناس مداحی می آورد و جوانانی از سرتاسر این مرز و بوم تلفنی تماس می گیرند و بصورت پخش زنده نوحه می خوانند و کارشناسان به آنها نمره می دهد. حاج سعید حدادیان مدتی یکی از این کارشناسان مداحی بود.
چه خوب که من تلویزیون تماشا نمیکنم وگه نه میدیدمو فحش میدادم
داش نعمتی گلی بجمالت با این مردونگیو جوونمردی. مولا یارو نگهدارت.