یک: با دکتر ملکی و مادر سعید زینالی و مادر مصطفی کریم بیگی و آقای نعمتی رفتیم احمدآباد مصدق. پیش ترش نوشته بودم برای برادران که: ما داریم می آییم و این هم لیست غذاهایی که دوست داریم برایمان تهیه کنید. حتی نوشتم: پولش از خودمان. سرِ سه راهی احمد آباد، هم ماشین های پلیس بود هم ماشین های برادران. پیچیدم به سمت روستا و برای برادرانِ چشم به راه دست تکان دادم. افتادند پی مان و درست سرکوچه ای که می رفت به سمت باغ و مزار مصدق، راه را بر ما بستند. یکی شان با تکان دست خواست بگوید که: برگردید نمی شود. پیاده شدم. رفتم سروقت شان. راننده شیشه را کشید پایین. سلامم تمام نشده بود که سرتیم شان گفت: برگردید نمی شود. ما اما آن همه راه نرفته بودیم که با یک نمی شود باز گردیم. دوستانه به سرتیم شان گفتم: ما می رویم و یک سلامی می کنیم و برمی گردیم. گفت: نمی شود. بفرمایید. گفتم: من که لیست غذا هم برایتان نوشته ام. کجا برویم؟ مهمان شما هستیم. گفت: نمی شود. گفتم: می رویم دست می گذاریم به دیوار باغ و یک سلامی می کنیم و فاتحه ای نثارش می کنیم و برمی گردیم. گفت: حتماً می خواهید عکس بگیرید و از این کارها. گفتم: اگر از عکس گرفتنِ ما نگرانید، عکس نمی گیریم. این را که گفتم، خیالش راحت شد و قبول کرد. گفت: باشد.همگی رفتیم کنار دیوار باغ مصدق و دست بر دیوار گلی اش نهادیم و سلامش گفتیم و فاتحه ای تقدیمش کردیم.
دو: حیف شد. کلی برای خودمان نقشه کشیده بودیم که برادران ما را بازداشت می کنند و به بخشداری نظر آباد می برندمان و ناهاری برایمان تدارک می بینند و از اینجور قضایایی که سال گذشته با من و دکتر ملکی و خانم کریم بیگی کردند. دریغ که از بازداشت و ناهار خبری نبود. علتش شاید این باشد که هر چه مأمور داشتند، ریخته بودند داخل احمدآباد برای جلوگیری و یا احتمالا بازداشت کسانی که به سراغ مصدق می روند. خب، این همه مأمور، به ناهار محتاج است حتماً و برای تأمین ناهار ما پنج نفر به مشکل برمی خورده اند لابد! در همان احمدآباد، یک دیوار گلی پیدا کردیم شبیه دیوار باغ دکتر محمد مصدق و دست بدان نهادیم و عکسی به یادگار گرفتیم. می گویم: چرا ملاها از اسم مصدق و راه مصدق و استخوان های غباریده ی مصدق می هراسند اینقدر؟ رازش با بگویم؟ رازش در این است که مصدق با هر نقطه ضعفی که داشت، با عقل و درایت و خردمندی میانه داشت. و همین میانه گری، وی را از ورود به عرصه های هرزگی باز می داشت. مطرح شدنِ مصدق یعنی مطرح شدنِ همین خصلت ها. و حال آنکه ملاهای حاکمیت به تنومندسازیِ خرافه و بی خردی محتاج اند تا در پناهِ معرکه اش هرچه که اراده کردند، هَپَلویش کنند.
سه: روز هشت مارس را همین چند روز پیش، خانم نرگس محمدی – آنگاه که با دکتر ملکی و مادر سعید زینالی و آقای نعمتی جلوی زندان بودیم و وی را با دستانی بسته به زندان می بردند – یاد آوری مان کرد. رو به خانم زینالی داد زد: هشت مارس مبارک. این روز، روز جهانی زن است. و من این روز را به همه ی بانوان سرزمینم چه آنانی که خوشبخت اند و چه آنانی که زخمیِ بی لیاقتی ها و ناجوانمردی ها و بی خردی ها و تبعیض های ملاها و نامردان حاکمیت اند، تبریک می گویم.
چهار: از قرار، دیشب عروسیِ یکی از دختران جناب میرحسین موسوی بوده در یک فضای ماتم زده البته. که نه پدر عروس حضور داشته و نه مادرش. البته آقای خاتمی را هم اجازه نداده اند که در این مراسم حضور یابد و بجایِ پدری که نیست، پدری کند. رازش را بگویم؟ رازش در این است که حضرت رهبری رفته مشهد برای حضور در مراسم خاکسپاری یار دیرینش جناب واعظ طبسی که سر سلسله ی دزدان این سوی انقلاب است. حالا شما در این هیری ویریِ عزا و نماز میت و اشک و آه و کندنِ قبر و نکیر و منکر و فشار قبر و حال و هوای خاک برسری، خجالت نمی کشید بساط عروسی بپا کرده اید و بنای شادمانی دارید و از ما هم انتظار دارید به مقدمتان گل بریزیم؟! وقتی ما عزاداریم، کل کائنات باید به تأسی از ماتم طبسی عزا بگیرد حالا حالاها.
فیس بوک: www.facebook.com/m.nourizad
اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل: mnourizaad@gmail.com
محمد نوری زاد
پانزده اسفند نود و چهار – تهران
|
سلام و احترام جناب نوریزاد و آرزوی تندرستی و خیر برای شما….
جدای از متن وزیر بهداشت دربارهی آقای طبسی، به نظرم تهمت زدن درست نیست. طبق گفتههای خودتون هم ما باید اخلاق مدارانه برخورد کنیم و تا دلیل محکمهپسند نداریم، دربارهی چیزی سخن نرانیم. درضمن، گفتن این موضوع، کمکی به ما نمیکند.
موفقتر باشید.
ایا توجه کرده اید خود خواه ترین و دوروترین موجودات روی زمین ما مسلمانها هستیم؟
البته با پوزش از اندسته انسانهای شریف
دقیقا ۱۸۰ درجه حرف ما با عملمان تفاوت دارد به مثالهای ذیل در محاوه های ما توجه بفرمایید:
۱-مگه مسلمون نیستی ؟چرا دروغ میگی.؟(انگار همه پیروان ادیان دیگر دروغگو هستند)
۲-چرا به ناموس مردم نگاه میکنی ؟مگه مسلمون نیستی؟ (این شعار دیگه خیلی حرف برای گفتن داره شاید عزیزانی که مسافرتی به خارج کشور نداشته اند متوجه این عرض بنده نشوند اما با قاطعیت میگویم هیچ قومی مثل مسلمانها نگاه که سهل است انچنان انداز ور اندازه میکنند که از تمام سایز و کیفیت اندام پیدا و نا پیدای طرف با خبر شوند و برای اینکه به مسلمونیشون لطمه نخوره این حرکت را زیر چشمی بصورت پسیار زشت و زننده ای انجام میدهند و فکر میکنه کسی متوجه نمیشه قسم میخورم این حرکت را در هیچ قومی ندیدم (با عرض پوزش از خانمها محترم که از این حرکت ما مسلمانان مومن در عذاب بوده اند)
۳-تو که مسلمونی چرا غیبت میکنی ؟قضاوت با خودتون . زندگی بدون غیبت ؟ اعوذبالله
۴-مگه مسلمون نیستی ؟چرا دزدی میکنی؟ حلال و حروم سرت نمیشه ؟….این یکی دیگه شاهکار شعارهای ماست .نگاهی به از رهبر مسلمین جهان تا دولت و مجلس و قوه قضا و سپاه و برو تا ته خط ……….(اگه بخوام یک به یک بشمارم این سایت گنجایشش را نخواهد داشت ممکنه منفجر بشه اگه یه روزی کسی بخواد کل دزدیهای نظام مقدس را جمع بزنه بعید میدانم ریاضیدانان برای ان عددی کشف کرده باشند مگر با سال نوری محاسبه شود.
۵-مسلمون که مردم ازار نمیشه .دیگه میخوام خودمو از پنجره پرت کنم مگه از این اخوندها به شما هشتاد ملیون ازاری رسیده؟این همه کشتار و اوارگی مسلمونها ؛ترورها؛انفجارها ؛حملات تروریستی مگه اسمش مردم ازاریه ؟
اینها خدمات انسان دوستانه مسلموناست باور ندارید از خامنه ای بپرسید.
فکر میکنم جمال الدین اسد ابادی بود که بعد از بازگشت از فرنگ گفت انجا اسلام ندیدم ولی مسلمون دیدم و اینجا اسلام دیدم ولی مسلمان نه (به نظر من باید کلمه انسانیت را باید جایگزین مسلمون کرد)
با پوزش مجدد از اندسته ایرانیان شریف و انسان
جناب امید
مطلبی که نوشتید نیازمند یک توضیح است،وقتی گفته می شود :مگر مسلمان نیستی که دروغ می گویی ،یا غیبت می کنی،یا نظر به نامحرم می کنی ،یا دزدی می کنی ،یا مردم آزاری می کنی ،مقصود این نیست که مسلمان امکان وقوعی ندارد که مرتکب اینها شود ،سهل است که این برداشت واقعی نیست و می گویند بهترین دلیل بر امکان یک شی وقوع خارجی آن است زیرا می بینیم که برخی از انسانها با اینکه مسلمانند ولی متاسفانه دروغ هم می گویند یا غیبت هم می کنند یا گناهان دیگر ،پس مقصود از آن عبارت سوالی اصلاحی و انتقادی چیست؟ مقصود این است که :در دین اسلام ،دروغ گفتن از گناهان کبیره است ،یا غیبت کردن یک گناه بزرگ است ،یا نظر حرام کردن به نامحرم یگ گناه و ممنوع است یا دزدی و جریم دیگر ،و نکته آن سوال این است که مسلمان! اسلام تو بتو اجازه نمی دهد دروغ بگویی یا غیبت کنی یا دزدی کنی ،و فلسفه اینگونه پرسش انتقادی که در اسلام از آن تعبیر به نهی از منکر می شود این است که بمخاطب مسلمان مجرم که مطابق اقتضای دین خود و دستورات آن عمل نمی کند تفهیم شود که :پس تو به اسم مسلمانی ،یا اسلام و ایمان تو اسلام و ایمان کامل نیست ،پس ایمان خویش بخدا و دستورات شریعت را قوی کن و مرتکب خلاف نشو.
بنابر این مغزای آن پرسش ها برخلاف برداشت شما این نیست که :
1- مسلمان معصوم است و امکان خطا کردن ندارد.
2- صاحبان ادیان دیگر همه دروغگو و دزد و …. هستند.
جناب نوریزاد خسته نباشید و پر تلاش
بلی این حکومت باشادی وخشنودی مردم ضداست و تنها ارمغانش عزا وماتم است، تعجب هم نکنید که رهبر بر او نماز گذارد ،میخواستید چه کسی جز او برین میت با یک اقیانوس گناه نماز بگذارد ؟اینها مکمل همدیگرند، بی خانمان ها یا بدون سرپناهان یا خیابان خوابان هنگامیکه یکی از بینشان سفر آخر را شروع کرد دیگران وارث موجودی و دار وندار اویند ونیز غمش دربین قماش حکومت هم این رسم بطریق دیگری بر قرار.
من نمیدانم نظز شماچیست ولی این حقیر تضورم اینست که اگر 7 میلیارد بر جسد این فرد نماز گدارند ظلم واجحافی که در خراسان انجام داده پاک نخواهد شد واگر جهنم وبهشت پیش ساخته انسانها وجود داشته باشد او نه در قعر جهنم بلکه بیشک در جهنم است هرچند که جهان را شامل جنهم وبهشت میدانم ومعتقدم نوری زاد روزی در جهنم بوده ولی بایک صزبه بخود آمد واز جهنم فرار کرد وخود را به بهشت رساند ودارد پای خود را در آن محکم میکند.
گویا افرادیکه این لباس را بتن میکنند انسانیت و احساس در آنها تنزل ویا محو میشود.
ريشه ها ٣٧٦( قسمت ٣٧٥ ذيل پست قبلى )
فرهنگ < فرهنگ دينى <عرفان <….
زمين و آسمان حافظ
٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ : قسمت ب:
چندين قرن خرد سوزى : مدينه سازان افلاتونى
متون ، بناها ، سنگ نبشته ها ، آيين هاى موروثى ، طومار ها ، مجسمه ها و تصوير ها و آنچه از گذشته به اكنون فراداده شده اند ، در مجموع فراداد يا تراداد مى ناميمشان كه ترجمه درست لفظ tradition ( برگرفته از tradere لاتينى به معناى فرادادن ، حمل كردن و منتقل كردن) است.البته برخى از مترجمان فراداده و فرادهش و ترادهش را ترجيح مى دهند ، ليك در هر حال سنت و رسم و آيين و نقليات عناصرى از فرادهش اند نه تمامى آن. ترجمه tradition به سنت غلطى است آشكار ، ليك غالباً نخستين معادل يك واژه خارجى چنان در اذهان جا مى افتد ، كه آن را پس از وضع معادل درست به آسانى نمى توان از اذهان زدود . در جهان ترجمه به اين مى گويند : افسون معادل اول . يك نمونه واژه سياست در ازاى politic ( پوليس دارى ، پوليس گردانى . شهردارى ، شهر گردانى ) است . شهر در قديم كشور نيز معنا مى داده است . ايرانشهر يعنى كشور ايران. درست گرداندن معادل هاى غلط و مرسوم شده صرفاً امرى لفظى نيست بل گشودگى ما به فرهنگ ها و زبان هاى ديگر را آسان تر مى كند . حتى در يك فرهنگ و زبان واحد واژه اى كه هزار يا پانصد سال پيش دلالتى داشته چه بسا امروز دلالتى ديگر داشته باشد . ما براى پى بردن به اوضاع و احوال نياكان و گذشتگان خود آنچه در دست داريم همين پار سازه هاى پراكنده فراداد يا تراديسيون است و زبان مهم ترين محمل تراداد و فراداد و انتقال خاطره گذشته به حال است. چرا؟ چون بيش ترين اسناد گذشته با نوشته سر و كار دارند.ژرف تر كه بنگريم حتى انديشيدن به نقوش بى نوشته نيز به يارى زبان و به قولى در خانه زبان ممكن مى گردد . بدترين خطر در بازشناخت گذشته آن است كه گذشته را به رنگ معاصر درآوريم . و از قضا پرهيز از اين خطر مى طلبد تا گذشته را بدون عوض كردنش در بوته انديشه مدرن بگذاريم تا آنچه را گذشتگان نمى ديدند يا نمى شناختند بشناسانيم و پيش چشم نهيم . بدون روش هاى مدرن ، بدون مدرن شدن در خردورزى و تفكر _ و نه فقط در سبك زندگى – گذشته ما تن به شناخت نمى دهد و تا وقتى تن به شناخت نداده است رسوبات آن همچنان در ناخودآگاهى جمعى ما جان سختى مى كند ؛ ريشه ها تا كنون در اين انديشه نگارى ها در حد توان كوشيده ام تا با آغازيدن از تأمل در خود اين رسوبات را از ناخودآگاهى به سطح آگاهى آورم .معبد پرستى ، استبداد درونى ، ريا ، خود فريبى و در نتيجه دگر فريبى ،دگرسالارى فكرى ، ترس از بدعت و امر نو ، مرگ گرايى و خوارداشت ''دنيا و زندگى سپنجى و گذران '' ، تن آسايى فكرى ، اغراق و رمز و راز گرايى ، ذات گرايى و شخصيت پرستى ، روابط بى ارتباطى ، خوى خواجگى و بندگى ، ابدى سازى امر متغير ، باليدن به هويت هاى نامكتسب ، ناتوانى در آفرينش هنرى و حمل بار همه هنرها بر دوش شعر ، گرايش به اقتدار و ذوب شدن در مراجع پدر سالارانه ، و آسيب هاى ديگرى كه برشمردنشان تكرار مكرر است ، از جمله اين رسوبات بودند. من هرگز خود را مستثنا و معصوم از اين آسيب ها ندانسته ، بل تلاش براى شناخت خودم مرا در شناخت رسوبات مسموم فراداده يارى رسانده است . حافظ آموزشكده محورى اين انديشه نگارى ها بوده است ، ليك حافظ آن سان كه از افق انديشه مدرن بازشناخته مى شود . آن محتسب و دين فروش مزور و رياكارى كه در تمامى ديوان حافظ همدست هم نشان داده شده اند ، چه بسا در درون خود ما باشد ؛ ''ما'' ىِ قومى ما . حافظ هرچه هست و هر كه بوده اكنون يك متن است كه آتش كلماتش نسل اندر نسل آن قدر در دل هاى ايرانيان درگرفته است كه او را لسان الغيب ناميده اند . كارمايه و مصالح اين تأثير چيزى نبوده است جز كلمات . اين پرسش همواره در پس پشت اين نوشته ها وجع مى كرده است كه : چيست راز اين تأثيرى كه دور زمان آن را نزدوده است مگر خودِ دور زمان ؟ هم از اين روى ، من حافظ را در مقام يك مورخ ژرف نگر صادق تر و اعتماد پذير تر از مورخانى گرفته ام كه تاريخ را به وقايع نگارى به سود قدرت ها فروكاسته اند . حافظ چراغواره راهى بوده است كه در اين انديشه نگارى ها بر رفت و برگشت دايم ميان گذشته و حال پرتو افكنده است اى عزيز : ناهمراهى و همراهى تو با ريشه ها بسته به اين است كه كدام يك را در معرفى تاريخ سده ١٩ پاريس مورخى ژرف بين تر و راستگو تر بدانى :مورخان رسمى فرانسوى را يا بالزاك و استاندال و فلوبر را ؟ مورخان رسمى ما را عادت داده اند كه تاريخ اجتماعى را جزء تاريخ ندانيم ؟ آخر نه مگر تاريخى كه اجتماع در آن حذف شده باشد ، خودش گوياترين گواه است بر ساختار مناسبات قدرتى كه مردم در آن هيچ شمرده مى شوند. فراداده هايى كه براى مورخان سنتى مصالح تاريخ نگارى اند ، هرگز همه گذشته را بازنمى نمايند، اما چه مىتوان كرد كه براى شناخت گذشته ماييم و همين بقاياى پراكنده و تكه پاره .بايد در لابلاى آنها كورمال كورمال جستجو كنيم . چه بسيارند سخنان حكيمانه اى كه از قديسى ، شاهى ، پيامبرى ، فيلسوفى نقل كرده اند ، اما دو سه قرن پس از مرگ آنها و به قلم نويسنده اى مكتوب شده اند كه سخن خود را به دهان ديگرى نهاده است ، اگر مؤمنى گوينده اصلى را معصوم بداند ، با اين استدلال كه معصوم سخن نادرست و نامعقول نمى گويد هر آنچه را كه خلاف عقل و واقعيات است ، از آن معصوم نخواهد دانست ، ليك مورخ مدرن چنين حقى ندارد. مورخ مدرن نه حق دارد قداست قديس شمردگان را در بازنگارى چهره و زندگى آنها پيشفرض گيرد و نه حق دارد به شاهان و امپراتورانى كه قديس شمرده نشده اند قداست بخشد . مورخ مدرن حق ندارد زشت را زيبا سازد و زيبا را زشت . مورخ مدرن حق ندارد پيشفرض ها و پيش داورى هاى متعصبانه خود را بر اين خرده فرادادها زورآور كند. تاريخ نويسى يك علم است كه اصولى دارد در جهت بازسازى گذشته از نگاهى بى طرف . و براى اين بازسازى از تمامى فراداده ها از جمله آثار هنرى بهره مى گيرد . مورخ مدرن مى داند كه تمامى فراداده ها همواره چيزى كم تر از گذشته را بازمى نمايند و براى رفع اين كمداشت راه. هايى مى جويد فراتر از همنشانى اسناد . خوانش متون و روش هاى تأويل خردبنياد ، همسنجى گفته ها براى رهيافت به ناگفته و ناانديشيدهِ مشترك آنها و دريافت ساختار ها بر اساس همان كمداشت ها و غياب هاى مشترك مورخ را در احضار گذشته به اكنون يارى مى رساند. ويلهلم ديلتاى همه علوم انسانى را تاريخى مى داند و در واقع علوم تاريخى و علوم روح (Geisteswissenschaften) نام ديگرى است كه وى بر علوم انسانى مى كذارد تا اين علوم را از علوم طبيعى جدا كند . تاريخ از آن رو به وجود نيامده است كه آب در هزار سال پيش و امروزه روز در صد درجه سانتى گراد به جوش مى آيد . تاريخ روايت و احضار تجربه اى است متفاوت با تجربه گردش ازت در طبيعت . تاريخ عرصه تجربياتى كه افزون بر آثار عينى و خارجى به درون انسان ها نيز مربوط مى شود . اين درون نيز صرفاً از برهان قياسى و منطق عقلى پيروى نمى كند بل تحربه اى زنده ، و بر خلاف آزمون هاى علمى تجربه اى زمانمند و تاريخمند و وابسته به فرهنگ و ساختارى خاص است . ديلتاى فهم تجربه زيسته ديگرى را منوط به همدردى و هم احساسى مى كند . غزل حافظ به گونه اى نادر و حتى نامكرر اين توان را دارد كه خواننده را به هم احساسى با مردم ستمديده و ستمكشى برانگيزد كه براى آزادى از جباران روزگار بى- چاره بودند . حكما و مورخان تا اين حد سخنگوى مردم نبودند. نگاه آنها غالباً معطوف بود به بالا . در مدينه هاى فاضله و انديشه هاى سياسى آنها مردم اگر حضورى داشتند ، حضور تجربه زيسته و وحدانى آنها نبود بل مردم فروكاسته مى شدند به مشاغل و طبقات و كاست هاى ابدى در خدمت نظم فرمانروا بود. مدينه سازان چنانكه در بخش پيش اشارت رفت با سنجه هاى اخلاقى زمانه خود عدالت خواه بودند و براى نفى فساد و ستم جباران طرح حكومت هايى مى انداختند كه همساختار با همان تورانى يا جباريت بود با اين تفاوت كه حاكم يا حاكمان را مشروط به شرايطى مى كردند كه به گمان آنها با تحقق آنها كل ساختار همساز با عدالت و حقيقت شان مى شد ، ليك تجربه اكنون بر ما روشن كرده است كه اين سان حكومت ها از جمله ولايت فقيه اعم از مطلقه و مقيده اش سرانجام در مغاك جباريتى بى لگام خواهند افتاد .( بنگر به قسمت قبلى )
اين نكته را از زاويه اى ديگر نيز بر توان نگاشت : علت هاى واقعى ستمديدگى مردم هرچه باشند ، نفى راديكال و اساسى ستمديدگى ممكن نمى شود مگر به دست خودِ مردم ستمديده . ليك در قديم واكنش مردم در برابر جباران هرگز براى تغيير آگاهانه و راديكال نبود .ستمديدگان گاه از فرط فشار و تنگى و بى بهره شدن از نيازهاى ناگزير از جمله رفع گرسنگى و بى خانمانى و فقر و تبعيض به نقطه جوشى مى رسند كه تحمل بيش تر ستم براى آنها فاصله اى با مرگ ندارد . به اصطلاح جان بسر مى شوند و خشمگنانه و ديوانه وار خود را به آب و آتش مى زنند . كاوه در ادبيات ما نمونه اى از شورش جان بسر شدگان است . بنا به روايت فردوسى ، كاوه ١٨ پسر داشت كه مغز سر ١٧ تن از آنها خوراك مارهاى ضحاك شده بود . نوبت به هجدهمي كه مى رسد ديگر تاب از كف مى دهد و نجوايش فرياد مى گردد. مصداق هاى واقعى اين شورش ها در تاريخ قديم بسيار اند . علت واقعى اين شورش ها كه غالباً با تابلو مذهبى رخ مى دادند در واقعيت مذهب نبود ؛رهايى از ستم جباران متجاوز بود . در فرهنگ هاى دينى ستم ستيزى ها و قيام ها غالباً تحت لواى عقيده دينى اى ناهمساز با روايت حاكم رخ داده اند . پيكار خونبار شعوبى ها ، شيعيان سده هاى اوليه، زيدى ها ، قرمطى ها ، اسماعيليه ، ابومسلميه ، خرم دينان ، حلاجيان و عارفان اوليه ، حروفيه ، پسيخانيان و حتى زنديق ها با لباس مذهب عليه ستم جبارانى بود كه خود را پاسدار دين جلوه مى دادند . چون نيك در لابلاى اوراق تاريخ ها جستجو كنيم در خواهيم يافت كه همواره پشت نزاع كشتارى عقيده ها نبردى واقعى تر بر سر حاكميت و محكوميت در كار بوده است .زبان دفاع از عقيده ، تا آنجا كه عقيده برآمده از تفكر آزادانه و اختيارى است ، گفتار است نه كشتار . نه چنان است كه پيش از عصر مدرن انسان هاى داناتر از اين دستاورد تمدنى بى خبر بوده باشند، ورنه سعدى در باب چهارم بوستان در باب جدال فقيهان نمى گفت :
بگفت اى صنا ديد شرع رسول
به ابلاغ تنزيل و فقه و اصول
دلايل قوى بايد و معنوى
نه رگ هاى گردن به حجت قوى
در فرهنگ دينى مذهب دگرگونه مى توانست انسان هاى ستمديده را از آن رو در زير لواى خود گرد آورد كه در آن قدرتى عليه بيدادگرى حاكمان مى يافتند . ايرانيان در اواخر عصر ساسانيان تشنه مرامى بودند كه با بيدادگرى و انحصار طلبى اتحاديه موبدان و شاهان پيكار كند نه اينكه درباره حقيقت كائنات ختم كلام كند. فردوسى در شاهنامه در گفتگوى گيراى مزدك با قباد به روشنى هرچه تمام تر جان كلام را در استعاره مارگزيده ( مردم گرسنه و رو به مرگ ) و ترياك دار ( دارنده پادزهر يا همان مالكان انحصارى انبار غله ) چكيده مى كند. / من [ مزدك] اكنون سخن پرسم از تو [ قباد] يكى _ گر ايدون كه پاسخ دهى اندكى _ بدو گفت آنكس كه مارش گزيد_ همى از تنش جان بخواهد بريد _ يكى ديگرى را بود پاى زهر _ گِزيده نيابد ز ترياك بهر _ سزاى چنين مرد گويى كه چيست _ كه ترياك دارد درم سنگ بيست _ چنين داد پاسخ ورا شهريار _ كه خونى است اين مرد ترياك دار/ اين مى رساند كه به سبب اقتدار آيين زرتشتى مزدك ناچار بوده است عدالت خواهى خود را از تفسير اوستا بگذراند . در داستان ترازيك مزدك به روايت فردوسى همه اين عناصر گردآمده اند : ١-بيعدالتى اجتماعى در حد فروكاستِ مردم به جانوران گرسنه ، به جسمانيتِ صرف ، و به بندگانى زخمى و جان بسر شده ، ٢- شورش غريزى جان بسر شدگان ، ٣- طرح عدالت خواهانه يك آرمان شهر با تابلو اوستايى ،٤- نصيحت الملوك ''گرانمايه مردى '' مزدك نام و '' سخن گوى و با دانش و راى و كام''. همه اين عناصر پس از اسلام نيز نگره ها و كنش هاىِ ضد جباران را برمى سازند .اين نمايشنامه موروثىدر تاريخ تاكنونى ما هر دم از نو تكرار شده است .
نمونه ديگر كه پيش تر به آن اشاره شد مانوى ها و ملحد ها و زنديق هاى سده هاى آغازين بودند كه چون مذهب حاكم تسنن بود با جعل ده ها هزار حديث و نسب نامه بر عقيده هاى خود جامه اسلامى مى پوشاندند . در فهرست ابن نديم بخشى با اين عنوان داريم كه كاملاً گويا و رساست : الذين يظهرون الاسلام و يبطنون الزندقه ( كسانى كه وانمود به اسلام مى كنند ، ليك در نهان اهل زندقه اند). ذيل اين عنوان نام هايى مى آيد چون : ابن ابى العوجا ، بشار ابن برد ، ابن طالوت ، ابو عيسى الوراق ، على ابن ثابت ، ابوالباس ناشى و ديگران . ابن نديم البته نگفته است كه چرا كسانى مى بايست مجبور به پنهان كردن عقيده خود يا حتى عربى گرداندن نام اصلى خود باشند. گويى براى خودِ اين نويسنده هم ترس از بيان عقيده درخورِ گمراه بودن اين اشخاص بوده است . از سوى ديگر خلفاى جبار كه دين براى آنها تنها محمل قدرت بود ، خود نيز عليه فرقه هاى مخالف فرقه سازى و حديث سازى مى كردند . در اين باره شواهد به الفهرست منحصر نمى شود ، اما ذكر آنها ما را از مطلب دور مى كند .به چشمِ مورخان رسمى و قدرت پناه در كل زندگى مردم ارزش بررسى نداشته است . شايد تنها در زمان ما باشد كه پاورچين پاورچين برخى از مورخان اين بررسى را جزيى از تاريخ دانسته اند .در اينجا تنها مى توانم گذرانه به منابعى چند اشارتى كنم تا سر نخى باشد براى جويندگان . در باب نخست از '' وضع ملت و دولت و دربار در دوره شاهنشاهى ساسانى '' از آرتور سن كريستنسن ( بنده هاى ١تا ١٥ در باب شرايط زندگى ايلى و ملوك الطوايفى '' درباره مدارج طبقات مى خوانيم . همه پژوهش ها در باره اواخر دوران ساسانى خبر مى دهند كه روحانيان و سپاهيان پس از شاه در صدرند و مولد ترين و زخمتكش ترين ها كه رعيت خوانده مى شوند در ته نردبان ارزشمندى اجتماعى . كريستن سن با دقت و بر اساس مدارك از جمله كتيبه ها نشان مى دهد كه در اواخر روزگار ساسانيان طبقات و مراتب ذيل طبقات از بالا به پايين همه از پيش تعيين شده بودند . خواننده را به ويژه به بندهاى ١٠٢ و ١٠٣ اين كتاب ارجاع مى دهم و خود آن را چكيده مى كنم :محصوريت هر كس در طبقه اش حكم يزدانى است و بنا به نامه تنسر تميز ارباب درجات به مركب و لباس و سراى و بستان و زن و خدمتگار است .[ اينكه اين اموال از كجا فراهم آمده اند ، محلى از اعراب ندارد . اين اموال حق ازلى روحانى و سپاهى است ] . اكثريت مردم كه نان از كار خود مى خورند فرومايگان اند . روحانيان سرِ جامعه شمرده مى شوند . پس از اسلام اين نظم آهنين فرومى پاشد ، ليك رعيت رعيت مى ماند و فقط موبدشاه مى شود خليفه . در اين باره منابع بيش ترى در دسترس است . پس از ايلغار مغول روح ايرانى شرحه شرحه مى گردد . اگر اين انديشه نگارى ها را تا كنون دنبال كرده باشيد ،شايد خواجه رشيدالدين فضل الله بنيانگذار دانشگاه بزرگ ربع رشيدى را به ياد داشته باشيد . باز در اثر تنگى مجال به ارجاع بسنده مى كنم . يك حسن مغولان ويرانگر علاقه آنها به ثبت وقايع بود . افزون بر تاريخ جهانگشاى جوينى كه ماجراى سم كوبى و عياشى چنگيز در مسجد جامع بخارا را از آن نقل كردم ، تاريخ هاى ارزشمند ديگرى نيز در باره دوران ايلخانان و تيموريان در دست داريم .تاريخ وصاف از شرف الدين عبدالله شيرازى ( تاريخ اتمام :٧١٦ق، ١٣٢٦ ميلادى)، تاريخ گزيده از حمدالله مستوفى ، و حبيب السير و آثارالملوك و الانبيا از خواند مير ((٩٤١-٨٨٠ ه.ق.)از آن جمله اند. زرين كوب در دو قرن سكوت كوششى سترگ كرده است براى فروكاوى تاريخ اجتماعى ايران . سويه رمان گونه اثرى تاريخى گوياى به كارگيرى قوه تخيلى است كه به قول جووانى باتيستا ويكو (١٧٤٤-١٦٦٨) و آيزايا برلين (١٩٩٧-١٩٠٩)و فردريش نيچه ( ١٩٠٠-١٨٤٤) و برخى از انديشمندان ديگر براى يافتن شكاف ها و حفره هاى تاريخى امرى است ناگزير . زرینکوب در باره دوره پس از خسرو پزویز مینویسد: «فتنهای که دست شیرویه را به خون پدر آلوده ساخت از نیرنگ سپاهیان و روحانيون بود. از آن پس این دو طبقه چنان سلطنت را بازیچه خویش کردند که دیگر از آن جز نامی باقی نمانده بود. سرداران سپاه مانند شهربراز، پیروز و فرخ هرمز، همان راهی را که پیش از آنها بهرام چوبین رفته بود، پیش گرفتند و هر یک چند روز تخت و تاج را غصب کردند. اردشیر خردسال پسر شیرویه، و پوران دخت و آذر میدخت نیز قدرت آن را نداشتند که از نفوذ و مطامع سرداران بکاهند. چند تن دیگر نیز که بر این تخت لرزانِ بیثبات بر آمدند، یا کشته شدند و یا از سلطنت خلع شدند. ..'' ( زرين كوب، عبدالحسين ، دو قرن سكوت .انتشارات سخن ، تهران ، چ ٢١، ١٣٨٨، ص ٥٥). مورخ ديگرى كه سقوط ساسانيان را نوشته است دكتر تورج دريايى است . منصوره اتحاديه آن را به فارسى برگردانده است . دريايى به استنادات جديدى دست يافته است كه مايل است بر اساس آنها به وضعيت زندگى مردم در اين عصر نزديك شود . همچنين شيرين مهدوى از دپارتمان دانشگاه يوتا(Utah) مقاله ارزشمندى دارد با عنوان:'' Everyday life in the late Qujar Iran'' يا'' زندگى روزمره در اواخر عصر قاجاريه در ايران ''.در باره اين دوره اى كه خانم مهدوى انتخاب كرده است ، منابع كافى در دسترس اند ؛ از سياحت نامه ، سفرنامه ، روزنامه ، شعر ، نمايش نامه و غيره . چنانكه از خاطرات حاج سياح نقل شد مردم ايران در اين دوره مثل همه ادوار ،و شايد هم بيش ، خود را بنده و چاكر و جان نثار حاكمان مى دانستند و تزوير و تملق و خودفريبى ميان آنها عادت ثانوى و عادى بود . خانم مهدوى بر پايه سفرنامه ها و گزارش ها ، از نفوذ فرهنگى روحانيان در اين دوران خبر مى دهد . همچنين يك منبع بسيار سودمند و جامع '' تاريخ بيدارى ايرانيان '' از ناظم الاسلام كرمانى با تصحيح و ويرايش زنده ياد سعيدى سيرجانى است . من از اين منابع نادر بهره برده ام ، اما كمابيش پيش از سده ١٦ ميلادى و همهنگام با حكومت صفويان رهيافت به وضعيت مردم از راه تاريخ ها بسيار دشوار است .
تا آنجا كه بضاعت مزجاة من مى گويد در تاريخ هاى ما مردم ناپيدا و محو اند . چه خوب بود اگر استادان تاريخ موضوع شمارى از پايان نامه ها را در اين مدل مى گنجاندند :'' وضعيت زندگى مردم در دورانِ اشكانيان '' يا سامانيان يا غزنويان ، ايلخانان و…و… و…. در اين مورد بسي كم كار شده است .
تاريخى كه مردم در آن غايب اند ، هرآينه تاريخ از زبان فاتحان است . با اين همه ، مرد هوشمندى چون خواجه رشيد الدين ، در عين نفوذش در دربار غازان خان ،هرجا كه مجال يافته به وضعيت مردم نيز اشاره كرده است . وى از ماليات هاى سنگين با زور سرنيزه سخن گفته است . او كه خود كارگزار اصلاحات غازان خان در آبادسازى ويرانى هاست ، به بايستگى و ناگزيرى بازسازى ويرانى ها پى برده بود . بسى دردانگيز است كه اين بزرگمرد ناگزير بوده است از طريق ايلخانان جبار ميهن ويران شده اش را نجات دهد.خاورشناسانى چون ديويد مورگان جامع التواريخ را در سطح جهانى بهترين منبع براى شناخت قوم مغول دانسته اند ( مورگان ديويد ، مغول ها . مترجم عباس مخبر ، نشر مركز ، تهران، ١٣٧١، ص ١١). برخى از پژوهشگران اين تاريخ را فراورده كارى گروهى دانسته اند . اگر چنين باشد افتخار نخستين پژوهش گروهى در تاريخ ايران به رشيدالدين فضل الله مى رسد . در اين تاريخ همسو با شرح آباد سازى هاى غازان خان از حال و روز مردم فرودست نيز آگاه مى شويم . نويسنده با گزارش موازى از رفتار حاكم و شيوه تأمين هزينه جنگ و سپاهى و آباد سازى از راه خراج گيرىِ به غايت بيرحمانه به ما امروزيان خبر مى دهد كه حال نياكان ما چون بوده است. اين غلط نيست كه جنگ يا به معناى دقيق تر آدمكشى دسته جمعى براى فتح سرزمين هاى ديگر از ديرباز افتخار به شمار مى آمده است، اما فاتحانى كه سرزمين فتح شده را با خاك يكسان مى كردند همچون دزدى كه اموال ربوده شده اش را به دست خودش نابود كند ديگر نه فقط فاتح بل وحشى و به شدت احمق و كوته بين نيز بوده اند. رشيدالدين بيم ندارد كه ايلچى هاى مغول را آشكارا از سنخ چنين وحشيانى معرفى كند كه هنگام لشكر كشى سر راه خود از تجاوز و دست اندازى به مال و جان و مال مردمى كه رعيت غازان شمرده مى شدند پروا نداشتند . پس از يورش مغول ها (٦٥٢-٦١٦ه.ق./ ١٢٥٦-١٢١٩ ميلادى ) در بسيارى از دهات تا چندين دهه ديگر هيچ باشنده اى يافت نمى شد.. در اندك روستاهايى كه هنوز ساكنانى داشتند ، مردم گرسنه و فلك زده ديده بان هايى داشتند براى خبر دادن از آمدن ايلچى ها تا مردم خانه و كاشانه خود را بگذارند و بگريزند يا در كهريز ها پنهان شوند. ( رشید الدین فضل اللّه همدانی.جامع التواریخ، به تصحیح و تحشیه محمد روشن و مصطفی موسوی، جلد اول و دوم، البرز، تهران، 1373ج 2، ص ١٤٢١). . مغول ها براى باغ ها ، كشتزارها ، خانه ها ، زن ها ، كودكان ، احشام ، سگ ها و گربه ها پيك مرگ و ويرانى بودند .'' هرسال به بهانه ايلچيان چندين هزار زيلو و جامه خواب و غزغان [ ديگ خوراك پزى] و اوانى [ ظرف ها ] و آلات مردم مى بردند و باغى كه به زيادت از ده سال به صدهزار زحمت معمور [ آباد] گردانده بودند به يك روز خراب مى كردند….و در اکثر شهرها از بیم آنکه ایلچیان را به خانه های ایشان فرود نياورند ، درِ خانه ها از زیر زمین می کردند و راه گذرها باریک ، تا باشد که ایلچیان به چنان گذرگاه میل نکنند و فرود نیایند، چه هر ایلچی که به خانه کسی فرود می آمد، … زیلو و جامه خواب و تمامت آلات خانه پاره و کهنه می کرد و اگر اندک قوتی و نفقه ای و هیمه ای جمع کرده بودی تمامت می ستدند و درهای خانه به جای هیمه می سوختند ''(همان،ج٢،ص ١٤٢١).
. بارى ، چه مى تواند بهتر از حفره هايى در زير زمين بر شبح دامن گستر ترس در روى زمين گواهى دهد . درِ زير زمينى تجسم ترس نيست . ترسِ مجسم است ، ترسى است كه در واقعيت عينيت و جسمانيت يافته است . اين در حالى است كه حكومت مغول ها از نادر حكومت هايى بود كه ايدئولوژى را پشتوانِ زور عريانش نمى كرد. اقتدار اين حكومت بر دوپايه استوار بود: ماليات و سرنيزه . به بيانى تأليفى تر : گرفتن ماليات با زور سرنيزه . اين شيوه ماليات گيرى از اندك خانواده هايى بود كه هنوز در زمينِ سوخته مانده بودند . رشيدالدين مى افزايد :'' …کلوخ و خاشاک را در نظر حکام و غیرهم اعتبار بود و رعایا را نه، و خاشاک شوارع آن کوفتگی نمی یافت که رعیت غازان…''( همان ،ج٢،ص١٤٤٣ ) . '' خس و خاشاك '' انگاشتن مردم تا ژرفاى تاريخ ما پيشينه دارد. مدينه سازى آرمانى ، سقوط روزافزون آرمانشهر در جباريت ، پادزهرسازان و نصيحت الملوك نويسان در پيرامون حاكم جبار ، قدرت ناكارگشته مردم كه به ضرورت دنياى مدرن نمى توان آشكارا ناديده اش گرفت ، مغول هايى كه افزون بر غارت اموال مردم جامه تقدس دين سالار را نيز به تن دارند ، امروزه تا چه حد نقش خود را در آن نمايشنامه ديرينه حفظ كرده اند و اگر حفظ كرده اند ، از چه راه هايى مى توان اين نقش ها را بر وفق دموكراسى راستين نقش بر آب كرد ؟ اين پرسشى است كه بهتر است خودش و پيش فرض هايش را مفتوح گذاريم .
بارى ، نه فقط رشيد الدين كه هيچ مورخ ايرانى چندان حيثيت خود را گرو ننهاده است تا قتل عام و ويرانگرى وحشيانه و همهنگام احمقانهِ مغولان در نيشابور و بخارا و خوارزم ، و پيامدهاى مرگبار آن در قحطى و بيمارى و فقر و نياز مردم ايران را ماله كشى كند. مورخانى چون جوينى و حمدالله مستوفى نيز افزون بر ويرانى خانه و سوختن شهر ها به نسل كشى اى اشاره مى كنند با جملاتى از اين دست كه تا هزار سال ديگر يا تا روز رستخيز عشر بناها و مرگ و ميرها نيز جبران نخواهد شد. دردا كه ما ،به سبب فاصله تاريخى با هنگام آن هنگامه ، چند گنبد و بنا و نقش و نگار بجا مانده را مى بينيم و از آنها به عنوان ميراث هاى فرهنگى غازان خان ياد مى كنيم ، ليك جوى خون انسان ها و فقر و فلاكت وحشتناك آنها را در احساس خويش احضار نمى كنيم و به فراموشى اش مى سپريم . اين فراموشى امروزه شامل حوادثى مى شود كه همين ديروز رخ داده اند . اگر از من بپرسيد خواهم گفت هيچ بنايى ، هر قدر هم شكوهمند باشد ، ارزشمند تر از جان و آزادى آدمى نيست و در تاريخ سفله پرور ما هيچ چيز بى ارزش تر از جان و آزادى آدمى نبوده است . درست از همين روست كه در ادبيات كم تر قومى به اندازه ادبيات ما از كم آزارى ، مهر ، زيردست پرورى ، راستى ، داد ، آدميت و شادى سخن رفته است . دو نصيحت الملوك سعدى در باب هاى نخست گلستان و بوستان چنان گيرا ،زيبا، و پربار است كه گزينش از آن دشوار است .
بزرگى نماند بر آن پايدار
كه مردم به چشمش نمايند خوار
گرت جاه بايد مكن چون خسان
به چشم حقارت نگه در كسان
ادبيات ما كمداشت هاى واقعى را گاه به قالب اندرزنامه اخلاقى و نصيحت الملوك بيان كرده است و گاه در متن تغزل در ستايش عشق و شراب و شاهد و گل و بلبل و دمى رهايى و آسودگى از جهان زندان سان . /اين جهان زندان و ما زندانيان _ رخنه كن زندان و خود را وارهان /. پيداست كه ادبيات محروميت خود را نه صرفاً در گزينش فراخوان هايش به كم آزارى و مهر و شادى ، بل در همنشانى اين فراخوان هاى انسانى و زيبا در كنار حديث آرزومندى ها و اشتياق ها و بيان مكرر درد هاى غربت و هجر و ستم و خشونت نشان مى دهد. اين همنشانى در سراسر ديوان حافظ چشمگير است . / در اين خونفشان عرصه رستخيز _ تو خون صراحى به ساغر بريز ( از ساقى نامه ). مدينه هاى فاضله حكما در همين عرصه رستخيز همچون نصيحت الملوكى تئوريزه شده آهنگ برپايى بهشتى زمينى مى كردند اما نه از سر شناخت وضعيت بشرى بل از سر اعتقاد به يك دستگاه حقيقت ابدى و ازلى كه بناست اجتماع تاريخمند و متغير ارواح انسانى را كمابيش به همان سان قانونمند كند كه جهان طبيعت .
اين بحث ادامه دارد . با سپاس از بردبارى شما
ممانعت از حضور سیدمحمد خاتمی در مراسم عروسی دختر میرحسین با حکم دادستانی
ماوران امنیتی با حکم رسمی از حضور سیدمحمد خاتمی در مراسم عروسی دختر میرحسین موسوی ممانعت کردند.
علی شکوریراد، در مراسم عروسی دختر میرحسین و رهنورد اعلام کرد که از طرف سیدمحمد خاتمی مامور شده تا اطلاع دهد که علیرغم عزم جدی آقای خاتمی برای حضور در این مراسم، ماموران امنیتی با حکم، مانع از خروج وی از منزل شدهاند
رئیس دولت اصلاحات تاکید کرده است که گرچه از حضور وی در این مراسم عروسی ممانعت شده است اما در تمام طول برنامه دلش با عروسی است که مادر و پدرش در حصر به سر میبرند.
بر اساس این گزارش محافظان سیدمحمد خاتمی عصر امروز با حضور در سالن مراسم زمینهی حضور وی را فراهم آورده بودند که پس از آن با حکم دادستانی و اندک درگیری وی نتوانست در برنامه شرکت کند.
علی شکوریراد با خوشامدگویی به خانواده کروبی و همراهان دیگر با اعلام این خبر که منتظر «سیدمان» نباشید ابراز تاسف کرد که جای خالی میرحسین موسوی و رهنورد، مظلومانه در این شب در کنار عروس و داماد خالی است.
شکوریراد همچنین با اشاره به اینکه حضور پرشور مردم موجب پیروزی در انتخابات اخیر شد عنوان کرد که امیدواریم با این پیروزی شرایط نیز بهتر شود.
دختر میرحسین موسوی در گفتوگوی تلفنی با آقای خاتمی گفت که در نبود پدر و مادر منتظر حضور شما بودیم و از این مشکل پیش آمده ابراز تاسف کرد.
گفتنی است امشب مراسمی برای عروسی دختر میرحسین و رهنورد برگزار شد که در غیاب آنان تعدادی از دوستان و اقوام حضور داشتند.
فرق ترکیه ای ها با ایرانی ها اینه که
اونا حریم سلطان میسازن که با جعل، تاریخ گند مملکتشون را درست کنن.
ما معمای شاه میسازیم که با جعل، گند بزنن به تاریخ پر افتخار مملکتمون
.
.فرق ایران و امریکا:
امریکا به کشورای دیگه ظلم میکنه تا مردم خودش تو رفاه باشن .
ایران به مردم خودش ظلم میکنه تا ملت عربی_اسلامی تو رفاه باشن.
به همین سادگی
سلام میشه در مورد دکتر مصدق بیشتر توضیح بدین یا کتابی در موردش معرفی کنید که بخونم؟
مصدق و نبرد قدرت نگارش همایون کاتوزیان، این کتاب را حتما تهیه کنید و بخوانید. با خواندن این کتاب تازه متوجه میشوید چقدر در حق این انسان شریف و از خود گذشته ظلم شده است. اگر مصدق نخست وزیر هر کدام از کشورهای اروپایی بود، از او چه تندیس ها نمی ساختند و چه میادین و خیابانها به نام او نامگذاری نمیگشت. ملتی که چنین نخست وزیری در رأس امور مملکتش داشته است و قدرش را ندانسته است، طبیعی است که باید خامنه ای بر آنها حکومت کند. بعد از انقلاب یک خیابانن بنامش زدند که به چند ماه نگذشت که آنرا را هم به ولی عصر تغییرش دادند. وای بر ما. این لینک دانلود کتاب مصدق و نبرد قدرت است. اگر توانستید حتما دانلود کنید و آنرا بخوانید و به دیگران نیز توصیه کنید تا آنرا بخوانند.
http://ketabnak.com/book/28767/%D9%85%D8%B5%D8%AF%D9%82-%D9%88-%D9%86%D8%A8%D8%B1%D8%AF-%D9%82%D8%AF%D8%B1%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86
محسن رضایی هشدار داد: رقمخوردن جنگ جهانی سوم در اطراف کشور.
-سردارک شکست خورده نه معنی جهان حالیشه نه منطقه. آخه ای چوپون (از چوپانان شریف معذرت میخوام)، توی دنیایی که شرق و غرب در اقتصاد سهیم و شریک هستن کدوم کشورها میخوان با همدیگه وارد جنگی بشن که همهشون ضرر بکنن؟ فقط نادانهای مثل تو که توهم خود گنده بینی دارن یه همچین جفنگهایی میگن. نه حاجی، جنگ جهانی سومی اتفاق نمیفته ولاکن مسلمونا همدیگرو در جنگهای احمقانه خواهند کشت و کارگزاران حکومت اسلامی ایران هم تا آرنج دستش به این خونها آلوده است.
مش قاسم گرامی
خواهشی که دارم این هست که از بکارگیری لفظ “چوپونی” برای تحقیر بهره نبرید. هزاران نفر در کشور به این کار مشغولند و شایسته نیست. دایی های من همین الان هر دو چوپان هستند و آدم رو ناراحت میکنید.
با آرزوی تندرستی شما
من با افتخار اعلام میکنم دین دار نیستم زیرا :
نه ترسی از جهنم دارم و نه شتابی برای رسیدن به //////////خانه ی بهشت!
بدون اینکه منتظر پاداش ها از سوی موجودی خیالی باشم ، سعی میکنم کار های خوب انجام بدهم..
فهمیده ام ما همه انسان هستیم و کسی از دیگری برتر نیست!
من مردم را با دلیل و منطق آگاه میکنم درست برعکس ملاها که با معجزه تراشی و خرافات از مردم سواری میگیرند..
هرگاه پرسشی داشته باشم ، برای یافتن پاسخ کتاب مربوط را مطالعه میکنم و تا یافتن حقیقت از جستجو دست نمیکشم..
دین من عقل من است! من انسانی آزاد هستم..
تنها چیزی که برای من مقدس است ، “انسانیت” نام دارد و امیدوارم برای شما هم مقدس باشد.
ما فقط یک زندگی داریم ، یک شانس من از این شانس بهترین استفاده را میبرم و وقتی را برای سجده به یک موجود خیالی از روی خفت و ترس حرام نمیکنم..
من هیچگاه حیوانی را برای هیچ کس قربانی نمیکنم و عیدی هم ندارم که در ان خیابان ها را کشتارگاه کنم.
من انسان هستم ، تو انسان هستی ، ما انسان هستیم.. سیاره زمین خانه ی همه ی ماست
دلایل بالا را برای شما بازگو کردم که بدانید چرا به دین دار نبودنم افتخار میکنم ،حالا با یک دیندار زندگی من را مقایسه کنید ، کدام زیبا تر است?
مزدک
8:03 ب.ظ / مارس 4, 2016
سید مرتضی
6:21 ب.ظ / مارس 3, 2016
ریفرنس ها و منابعی که دلالت بر این می کرد عمر یا عاملان عمر به حضرت زهرا صدمه زده بودند ،و سبب سقط یک جنین شده است ،در همان کامنت مورد نظر به دوستمان آرمین ارائه شد ،این یک بحث تاریخی است ،منابعی که ارائه شد از منابع تاریخ و حدیث شیعه نبود ،اگر کسی در یک بحث تاریخی در صدد انکار کلی یک فاکت یا کم و زیاد آن است باید مطالعه کند و شواهد تاریخی و منابع دیگری ارائه کند یا منابع ارائه شده از طرف مقابل را مستدل نقض کند ،اینکه فقط انکار یک فاکت تاریخی را تکرار کند بحث منطقی نیست. این قدم اول است ،اگر این قدم را برداشتیم آنگاه به بقیه فروعات این بحث می رسیم ،سوال :اسناد انکار شما چیست؟
……………………………………………………………………………………………
جناب سید اولا اسناد شما اسناد قابل اعتمادی نیست .چون بیشتر قال بال اباقر و قال الصادق است.در ثانی در این بحث من جنبه علمی و حقوقی است آنرا در نظر دارم.که احادیث شما هیچ چیزی دراینمورد ندارد که بگوید.اینکه شما هر دروغ و یا هر چیز غیره علمی را بنویسید و بعد از دیگران بخواهید که ثانت کنند که دروغهای شما درست است یا نیست از شرگردهای قدیمی آخوندیست و جایگاهی در بحث علمی ندارد.این شما هستید که باید ثابت کنید که
1. فاطمه براثر آن ضربه مرده.
2.عمر کافر حربی بوده و با فاطمه جنگ کرده و اورا کشه.
3.چگونه شما آخونها فهمیده اید که جنین فاطمه مذکر بوده و اسم محسن را برایش انتخاب کرده اید.
4.خدمات زینب و فاطمه را که برای مردم جهان بیان کنید تا ما قانع شویم که روز پرستار نه از آن نائتنگل بلکه از آن فاطمه و زینب است.
رتبه دهی (۱۶ رای)
پاسخ دادن
رسول
2:27 ق.ظ / مارس 5, 2016
جناب مزدک درود بر شما
ضمن تأیید فرمایشات شما باید حضورتان عرض کنم که الله سبحان والتعالی در قران میفرمایند که هیچکس غیرازالله از جنسیت یک جنین قبل از تولد آگاه نمیشود.
که خوب این موضوع دو تضاد بوجود میآورد:
۱- اینکه اهل تشیع بر خلاف گفتار صریح قران جنسیت آقا محسن را تشخیص داده بودند، در حالیکه قران صریحا تأکید میکند که غیر ازالله سبحان والتعالی قادر به آن نیست
۲- اینکه الله سبحان والتعالی نمیدانست که روزی خواهد آمد که انسان بنی بشر با اختراع دستگاهی بنام سونوگرام جنسیت جنین را تا ۵ ماه قبل از تولد نوزاد تشخیص دهد.
احترام محفوظ
رسول
رتبه دهی (۸ رای)
پاسخ دادن
سید مرتضی
5:41 ق.ظ / مارس 5, 2016
منابع تاریخی اهل سنت ،قال الباقر و قال الصادق نیستند! ادامه این جدل مرا بیاد آن بحث در مورد کلمه ماسک انداخت! ظاهرا فقط جدل می کنید و به اصل سخن توجه نمی کنید ،اگر موضوع بحث یک واقعه تاریخی است ،نفی و اثبات آن باید متکی بر شواهد تاریخی باشد ،من می گویم حمله به بیت فاطمه سلام الله علیها چه به دست عاملان عمر و بدستور او صورت گرفته باشد و چه بصورت مستقیم توسط خود او ،ماهیت آن و نفی و اثبات آن یک بحث تاریخی است نه حقوقی ،و روش بحث تاریخی اتکاء بر منابع تاریخی است ،اگر کسی بخواهد بگوید چنین واقعه ای اتفاق نیفتاده باید استناد به شواهد تاریخی کند ، و اگر کسی بخواهد اتفاق افتاده ،باز باید تکیه بر شواهد تاریخی کند ،چنانکه من کردم و استناد من هم به تاریخ خود اهل سنت بود و تاریخ اهل سنت ربطی به قال الباقر و قال الصادق ندارد ،متاسفانه شما یا درکی از مطلب من ندارید یا تجاهل می کنید و جدال بیهوده.شما این قسمت را روشمند بحث کنید تا برویم سراغ ادامه سوالات.
شما اصلا درک درستی از واژه “کافر حربی” ندارید ،کافر حربی یعنی کافری که در حال جنگ با کلیت جامعه اسلامی است ،مثل جنگهایی که کفار صدر اسلام با پیامبر داشتند ،در هیچ منبع شیعی نمی یابید که شیعه ای گفته باشد “عمر کافر حربی است”! شگفتا که شما هم نا آشنا به واژه های فقهی حقوقی هستید و در مورد حقیقت آنها سوال از اهلش نمی کنید ،هم بر اساس نا آگاهی خود از اصطلاح بر اساس آن مشی کرده جدل می کنید ،در اینصورت بگمانم بحث ما نظیر آن بحث ماسکیه که بعد از مدتها پی به اشتباه خود بردی مجادله بیهوده است ،و مجادله بیهوده یعنی توجه نکردن به حد و حدود و جزئیات بحث بقصد خودنمائی!
موفق باشید
……………………………………………………………………………………………..
سید مرتضی شما دارید برای چندمین بار که با بی آبرویی مجبور به پذیرفتن حقیقت شدید راه فراری از این مخمسه می جویید.سید گرامی در بحثی که شما خود را بی شرمانه پیروز می دانید عذرخواهی من نه بخاطر اصل موضوع مورد بحث بوده بلکه بعلت متوجه نشدن جزئی از موضوعی که در حقیقت ربطی زیاد بخود موضوع نداشته.و من جوانمردانه از شما بخاطر سهل انگاریم عذر خواستم.ولی من تمام بحث را اینجا می گذارم تا شما درست متوجه موضوع بشوید.
جناب سید حرف شما تا اینجا که این موضوع تاریخی است درست.ولی اولان این موضوع در ایران ما بحث روز است و درثانی ما بدون در نظر گرفتن سابقه تاریخی آن می توانیم در مورد اتفاقاتیکه افتاده و شما مدعی آن هستید بحث علمی و حقوقی نماییم و با توجه به یافته های علمی روز صدق و یا کذب گفتار شما را نشان دهیم.می بینید که بحث من اصلا کاری به احادیث شما ندارد چون اولا چنین احادیثی از نظر علمی هیچ ارزشی ندارند و در ثانی موضوع بحث ما نیستند.
جناب سید شما می گویید عمر کافر حربی نیست و فاطمه بدست ایشان یا عواملش؟کتک خورده؟خب که چی؟به قتل رسیده یا نه؟من که منکر حمله عمر و یا عواملش به فاطمه نشده ام.حرف من اینست که خب عمر یا عواملش بقول شما به خانه فاطمه حمله کرده اند .خب.
اگر فاطمه به قتل نرسیده و عمر و عواملش کافران حربی هم نیستند پس لفظ شهید ی که شما آخوندهای شیعی برای خر کردن و ایجاد کینه و دشمنی بین مردم بکار می برید چه معنی ایی دارد؟چرا دست از سر مردم ور نمی دارید و اعتراف به اشتباه نمیکنید؟چرا با این دروغها بمردم توهین می کنید؟
چرا لفظ شهید را برای کسیکه بمرگ طبیعی مرده بکار می برید و آنرا برای ایجاد اختلاف بین مردم بکار می گیرید در صورتیکه علی خود خدمتکار ابوبکر و عمر و عثمان بوده و حتی ایرانیان را هم برای خوش خدمتی به انها قتل و عام کرده؟چرااینهمه دروغ و ناراستی را وسیله معاش خود می کنید؟آیا شما فاطمه را از علی بیشتر دوست دارید و بیشتر از علی درباره فاطمه احساس مسئولیت می کنید؟
شما بر چه مبنایی می گویید که جنین فاطمه مذکر بوده و اسمش محسن بوده؟ حتی ماهر ترین پزشکان امروز نمی توانند بطور قطع چنین پیشگویی را انجام دهند.شما با چه وسیله ایی و یا علایمی چنین پیشگویی را انجام داده اید و نام محسن را برای جنینی بر گزیده اید که هیچ امکان تعیین جنسیتش نبوده؟راستی جنین چندماهه بوده؟
پرسش آخر را هم که بکل نادیده گرفته اید.سید زینب و فاطمه چه کاری برای بشریت انجام داده اند که باید جای نام زنی فداکار و تحصیلکرده و پرستار بنام فلورانس تائیتنگل را اشغال کنند و روز پرستاری را بنام آنها ثبت کنید؟ آیا سرگذشت ایشان را خونده ایی؟مگر علم پرستاری از اسلام گرفته شده؟ ویا در کشورهای اسلام زده بوجود آمده؟علم پرستاری و سایر علوم جدید از غرب گرفته شده همان غربی که تا پرستات امثال شماها باد می کند با پول مردم ایران بطرفش می دوید و ربطی به اسلام ندارد.شمایی که برای علاج خود به خدای خود اعتمادی ندارید چگونه بخود جرئت می دهید که دسترنج هزاران دانشمند وانسان شریف و بشردوست و خردگرا را بنام خود بغارت برید؟شرم هم چیز خوبی است سید!
از آنجا که قلم این کامنت گذار طغیان کرد و دوباره به فحاشی گرایید ،شایستگی گفتگو را از دست داد ،ضمنا تعبیر “مخمسه” تعبیر نادرستی است ،باید تعبیر به “مخمصه” می شد.
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
دكتر محمد ملكي ، چهره نام آشنا ، در گفتگو با راديو ندا از ماجراي حضورشان بر سر مزار دكتر مصدق بمناسبت 14 اسفند در احمد آباد مي گويد.
http://radio-neda.blogspot.com/2016/03/blog-post_4.html
درود بر جناب نوری زاد و دیگر عزیزان
من هم به نوبۀ خودم فرا رسیدن سالگرد درگذشت دکتر مصدق را به تمامی ایرانیان بخصوص وطن پرستان و آزادی خواهان تسلیت میگویم. روحش شاد
جناب نوری زاد عزیز ضمن قدردانی مجدد از شما و دیگر عزیزان همراهتان بابت نیت، حرکت و حضور سبزتان، لازم میدانم به نکاتی چند اشاره کنم :
از مرحوم مصدق، اول استعمار پیر انگلستان، دوم شاه ایران و سلطنت طلبان و سوم فرزند خلف انگلیسی ها که همان آخوندها باشند کینۀ شتری داشتند و دارند آنهم از نوع بسیار غلیظ و شدیدش به گونه ای که پس از مرگش هم از بروز و اعتراف اینگونه رفتار ناجوانمردانه شرم و عبایی ندارند. حکما سفارش کرده اند که برای شناخت یک شخص ببینید دوستان آن شخص چه کسانی هستند. من نیز میگویم برای شناخت یک شخص ببینید دشمنانش چه کسانی هستند، در ضمن متوجه اشتراک منافع و ارتباط بین دشمنان یک شخص میشوید. جای دوری نرویم، کافی ست برای شناخت شخصیت دکتر مصدق دشمنانش را که انگلستان، محمد رضا شاه و آخوندها به سرپرستی آیت اله کاشانی بودند را در کنار هم قرار دهید و متوجه شوید که این سه گروه در چه چیزهایی وجه اشتراک دارند که مهمترین آنها را بیان میکنم:
1- هر سه دشمن وطن و مردم بودند و هستند.
2- هر سه فقط به دنبال منافع خود بودند و هستند.
3- هر سه اقتدار گرا، تمامیت خواه و مستبد بودند و هستند.
4- هر سه دشمن آزادی و احترام به اندیشه بودند و هستند.
5- هر سه پیرو نظریۀ “تفرقه بیانداز و حکومت کن” بودند و هستند.
6- هر سه بی شرم، بی حیا و ناجوانمرد بودند و هستند و …
البته سابقۀ نوکری و اظهار بندگی آخوندها به بریتانیای کبیر بسیار بیشتر از شاهان میباشد و به عهد صفوی برمیگردد، پس آخوندها حق آب و گل دارند. در ضمن انگلیسیها از حدود 150 سال پیش در انتخاب شاهان و تحمیل آنها به مردم ایران نقش اساسی را ایفاء میکردند که آخرین فقره مربوط میشود به تحمیل محمد رضا شاه به مردم ایران. خوب، از آنجا که آخوندها طی سده های متمادی مراتب چاکری و نوکری خود را به استعمار انگلیس به روشهای متفاوت ابراز کرده بودند و همچنین از آنجا که محمد رضا شاه در اواخر سلطنت خود جفتک پرانی میکرد و دائم انگلیسیها را تهدید میکرد و فکر میکرد کسی شده لذا این روباه پیر فرصت را غنیمت شمارده و برای حفظ و تضمین منافع خود در منطقه و ایران به آخوندها چراغ سبز نشان داد و راه را برای سلطنت آنها هموار ساخت و تا امروز هم از هیچ کمکی چه در خفا و چه هویدا به این نوکران و چاکران درگاه، کوتاهی نکرده و ملکۀ انگلیس همچون مادری دلسوز یار و مدد کار آنها بوده.
یک نکتۀ دیگر اینکه اگر محمد رضا شاه وطن پرست بود که انگلیسیها او را شاه نمیکردند. انگلیسیها تنها زمانی که منافع آنها با خطر مستقیم مواجه شود دست به فعالیت علنی میزنند؛ دو نمونۀ روشن آن یکی کودتای 28 مرداد و در زمان نخست وزیری دکتر مصدق ( که یکی از کارهای ماندگار و بسیار ارزشمند او ملی کردن نفت بود ) و دیگری در سال 57 که همین شاه دست نشانده، نمک نشناس شده بود. انگلیسیها هیچگاه و در هیچ دورانی در یک زمان از یک شخص یا گروه حمایت نمیکنند و همیشه حمایت آنها به چند شخص و گروه به شکل همزمان اختصاص میابد تا با این روش به همان شعار همیشگی خود که ” تفرقه بیانداز و حکومت کن ” جامۀ عمل بپوشانند. میگویید چگونه؟
اول اینکه همۀ اشخاص و گروه ها مرجع خود را انگلیس بدانند برای رفع کدورت ها و اختلافات و انگلیسیها نیز بین آنها داوری کنند و نقش حاکم بزرگ را داشته باشند.
دوم اینکه همۀ اشخاص و گروه ها بهم مشکوک باشند و به جاسوسی یکدیگر و یا وطن پرستان پرداخته و خبرها را به انگلیسی ها برسانند ابتدا برای نابود کردن رقیب و سپس برای نمایش درجۀ اخلاص و بندگی خود به اربابشان.
سوم اینکه به سبب همین اختلافات هیچگاه این افراد و گروه ها با یکدیگر متحد نمیشوند تا مگر از راه این اتحاد به دلایل گوناگون منافع انگلستان به خطر بیافتد.
چهارم اینکه هر زمان هر یک از افراد و گروه ها تاریخ مصرفش تمام شد ( به سبب بروز خطاهای ملی گرایانه و وطن پرستانه و اولویت دادن به مردم بجای اربابشان و یا جفتک اندازی خودسرانه و خودپرستانه ) انگلیسیها، دیگر افراد و گروه ها را بکار گمارده و به روشهای متفاوت مهره های سوخته را به دیار عدم بفرستند. یعنی انگلیسیها تا امروز نشان داده اند که هیچگاه مستأصل و نا امید نمیشوند و همیشه چند راه حل و برگ ” آس ” در آستین دارند.
محمد رضا شاه که گور به گور شد، میمانند انگلستان و آخوندها؛ سبب اینهمه کینه توزی ها به دکتر مصدق آنهم از نوع شتری اش چیست ؟ و چگونه است که حتی از جنازه و مزار آن مرد بزرگ اینگونه وحشت دارند آنهم پس از اینهمه سال؟
راستی چرا همۀ آخوند زاده ها برای تحصیل، دوا و درمان و یا … بی هیچ شک و شبه راهی دیار ملکۀ انگلیس میشوند؟
آخوند جماعت در بزنگاه های تاریخ بدرستی خود را نشان داده و این ما مردم ایران بودیم که با دو چشمان خود می دیدیم ولی درک نمیکردیم، عبرت نمیگرفتیم و یا خیلی زود فراموش میکردیم. جماعت آخوند قبل از سال 57 حداقل 2 بار خود را در جریانات تاریخ معاصر ایران رسوا کرده بود؛ یکی در زمان انقلاب مشروطه و توسط شیخ فضل اله نوری و دیگری هم سال 1328 در انقلاب ملی مردم ایران و توسط آیت اله کاشانی؛ در هر دو واقعه نشان دادند که اگر قرار باشد سهمی مهم در حکومت نداشته باشند بهتر است که مردم ایران هیچ نداشته باشند. آخوند جز به منافع خود نمی اندیشید و نمی اندیشد حتی آن زمانهایی که به ظاهر در جهت منافع مردم گام برداشته به یقین منافع خود را در آن میدیده، آنها هیچ احترام و اعتباری برای مردم ایران قائل نبوده و نیستند. اگر جماعت آخوند در سال 57 متوجه میشد که در حکومت آیندۀ ایران جایی ندارد به یقین سرنوشت این انقلاب هم همانند زمان مشروطیت و یا زمان دکتر مصدق میشد و هیچگاه این انقلاب بدین شکل واقع نمیشد( باید حتماً یکی از نوکران انگلیس، حاکم بر مردم باشد حال فرقی نمیکند چه گروه یا شخصی ) امروز هم میبینیم که در واقع چیزی بنام ایران و منافع ملی وجود ندارد. مهم این سبک از اسلام من درآوردی آخوندها و البته حفظ نظام است و بس.
( البته نباید از نقش روسیه دوست و خویشاوند نزدیک انگلستان غافل شد، روسها اگر چه با انگلیسی ها رقیبند ولی اشتراکات منافع فراوانی دارند شاید در مجال و فرصتی دیگر به آن نیز پرداختم. )
دکتر مصدق! اگر چه در ظاهر در وطن و شهر خود غریب و گمنامی ولی به کوری چشم انگلیسی ها و آخوندها، همیشه در قلب ایرانیان وطن دوست، وطن خواه و وطن پرست زنده و جاوید هستی و به یقین روزی خواهد رسید که طومار این سرسپردگان ملکۀ انگلیس در هم پیچیده خواهد شد.
یاد آن مرد بزرگوار گرامی باد و راهش پر رهرو
نابود باد استعمار پیر و جماعت آخوند، دو دشمن اصلی مردم ایران و کشور ایران.
بدرود
شاه اگر دشمن وطن و مردمش بود اينهمه خدمات در كشورش انجام نميداد
با عرض معذرت اما تحليلتون خيلي بي پايه و اساس بود
لعنت به مصدق و طرفدارانش
—————————
دوست گرامی با لعنت فرستادن به این و آن، ما تنها دستان تهیِ خود را افشاء می کنیم. لعنت فرستادن را با نقد منصفانه جا بجا کنیم. یکی از دلایلی که من از زیارت عاشورا گریزانم همین لعنت های تمام نشدنی اش است به این و آن. شما وقتی جماعتی را لعنت می کنید، هیچ مفری برای خوبان آن جماعت قائل نمی شوید و یکسره باب دشمنی می گشایید.
منصف باشیم.
باشد؟
.
با سلام . نظام جمهوری اسلامی از اول با دکتر محمد مصدق بخاطر اختلاف هایی که با آیت الله ابولقاسم کاشانی داشت و بخاطر آنکه کاشانی دکتر مصدق را قبول نداشت ، به نوعی با کودتای 28 مرداد آمریکاییان در سرنگونی دکتر موافق بوده است . بعد از انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران ، اولین کار سپاه آن بود که بیمارستانی را ” نجم السلطنه ” مادر دکتر محمد مصدق در خیابان حافط از مال و منال خود وقف کرده بود ، غصب کرده و به بیمارستان ” نجمیه ” تغییر نام داده و سپاهیان و خانواده آنها را خاصاً در آنجا معالجه میکردند . الحق و الانصاف مصداق نمک خوردن و نمکدان شکستن همین است که از اول انقلاب تاکنون به شدت و یا کمی ضعف ، سپاهیان در دهکده احمد آباد مستوفی قشونی تشکیل داده که کسی یا نفری سر مزار دکتر مصدق نتواند ” فاتحة الکتابی ” بخواند . به قول اندیشمندی تا کنون ما افراد را دیده بودیم که در ” حصر ” کنند ولی ندیده بودیم که زیارتِ اموات را ” حصر ” کنند ! این سپاهیان در عین آنکه انواع موشک و فیل هوا میکنند ولی از مرده میترسند که مرده دکتر مصدق را هم در ” حصر ” نگه داشته اند . جل الخالق !
آقا….این حکومت از اجتماع مردم بجز لات و لوتهای خودش وحشت داره. باید از آماده سازی ایرانیان بعداز تسلط تازیان به ایران بیاموزیم. این ورزشهای باستانی یادگار همان روزهاست. در آن دوران حکام تازی به ایرانیان اجازۀ حمل سلاح و اسب سواری و شرکت در تمرینهای آمادگی جنگی نمیدادند. متقابلاً ایرانیان به ورزشهای باستانی روی آوردند: سنگ و کباده و چرخ و میل و غیره…برای آماده ساختن بدنها برای روزهای رویاروئی با تازیان بود.
اکنون هم چنین باید باشد: فرهنگسازی، آموزش دمکراسی و آشنا ساختن مردم به حقوق خود. وقتی از آگاهی فربه شدند…
پشه چو پر شد بزند پیل را/ باهمه تندی و صلابت که اوست
مورچگان را چو بود اتفاق/ شیر ژیان را بدرانند پوست.
دست مزن! چشم، ببستم دو دست راه مرو! چشم، دو پایم شکست
حرف مزن! قطع نمودم سخن نطق مکن! چشم، ببستم دهن
هیچ نفهم! این سخن عنوان مکن خواهش نا فهمی انسان مکن
لال شوم، کور شوم، کر شوم لیک محال است که من خر شوم
داش محمد ما ملت لایق جونفشونیای تو و همرزمات نیسیم. لایق بخشش هم نیسیم
جناب کاوش درود!دوست عزیز آفتاب امد دلیل افتاب!نگفتم که طرز تفکر شما با اسلامیان در یک راستا هستند؟به کامنت تشویقی سید مرتضی توجه کردید؟طرز تفکر ایشان را می شناسید؟همین طرز تفکری که باعث اینهمه ترور و وحشت و قتل و جنایت و ویرانی درایران شده و جهنم را برای ما در روی همین زمین به ارمغان آورده!اگر هم وطن من خیال می کنی که تفکر شما بهتر از اینست بفرمایید برنامه ات چیست.از کلی گویی بپرهیزید که نه من و نه سایر دوستان دراین سایت حال و حوصله اش را دارند.فرض را براین بگیرید که الان شما می خواهید در راس حکومت ایران قرار گیرید و من و دیگر ایرانیان می خواهند شما را در انتخابی آزاد و دمکراتیک انتخاب کنند.من شخصا برای قانع شدن به برنامه ات سخت چشم دوخته ام.بفرمایید و برنامه ات را ارایه دهید.
کامنت دوستانه من خطاب به دوست کامنت گذار کاوش ،ناظر به رعایت دو عنصر در نوشتار و گفتار بود :1-رعایت ادب در گفتار و 2- تلاش بر مستدل سخن گفتن،دو عنصری که کامنت گذار مزدک از آنها فاصله قابل توجهی دارد ،البته تفاوت نظر من با کاوش در نگرش به مذهب هم روشن است ،حال باید دید چگونه قلقلک درونی و نفسانی است که یک کامنت گذار را وادار می کند که از سلام و گفتگوی دوستانه بین دو کامنت گذار دیگر ابراز ناخرسندی یا ….کند!
درود اقای نوریزاد امروز ایت الله سید رضا برقغی مرحوم شدن ایا ایشان سید رصای عزیز خودمان در سایت شما هستند
مصدق مانند هر انسان و سیاستمداری می تواند اشتباهاتی داشته باشد ولی یک خصیصه او مورد اعتراف همه بود و آن اینکه ایران را دوست داشت. انگلیسی ها با او بد بودند چون مزاحم منافع آنها در ایران بود و دلیل دیگر اینکه آدم خوبی بود این است که در این رژیم هم بهترین صفت برای سیاستمداران این هست که لقب مصدق را بگیرند. شما نمی بینید بکسی خمینی زمان بگویند!
شاه، اشرف پهلوی، انگلیسی ها و آمریکائیها با بد بودند. جالب اینکه آقای خمینی هم مدعی دشمنی با این ها بود و در عین حال دشمن مصدق و حتی او را به بیدینی هم متهم کرد. بعد هم که به او گفتند نظرش درست نیست قول داد که اتباهش را جبران کند که نکرد.
در شبه انتخابات اخیر موضوع انگلیسی ها خیلی مطرح شد. اما واقعیت این هست که فقط روحانیون حاکم با مصدق دشمن هستند و مردم با او دوست. آیا کسنی که با انگلیس همصدا هست انگلیسی هست یا آنکه نیست؟ سئوالی بسیار ساده!
رئیسک بانک مرکزی: ایران در ردیف اقتصادهای نوظهور جهانی خواهد بود.
-با حکومت اسلامی به هیچ عنوان همچین پیشرفتی حاصل نخواهد شد. سابقه ۳۸ دارن دولت دزدان. شیره به سر ملت میماله.
سلام بر ناظران گرامی
این آقای طبسی بنده خدا گناهی ندارد.ایشان درست است که در مشهد بارگاه و دم و دستگاهی برای خودشان بر هم زده بودند که بنابر قول یکی از دوستان مشهدی در مشهد به سبب وجود سیستم مربوط به ایشان دو شهرداری ،دو دادگستری،دو کلانتری و ….وجود داشت ولی اگر درست بیندیشیم ایشان خود معلول بودند نه علت.وقتی بسیاری از مردم فوج فوج به آنجا می روند و اموال خود را به پای جایی می ریزند که هرگز ثابت نشده که خاصیتی هم دارد یا خیر وضع بهتر از این نخواهد بود.کسانیکه داستانها می سرایند از شفا گرفتن افراد مختلف در این مکان آیا پس از مرگ جناب طبسی از خود می پرسند این بابا که مردم را تشویق به حضور می کرد چرا خود طلب شفا نکرد و چرا امامی که سالیان دراز این متوفی متولی او بود ایشان را شفا نداد.هرگاه ملت ما این جهل کهنه را پشت سر نهادند ما دیگر شاهد وجود امثال این فرد نخواهیم بود.این طفلک را مقصر عنوان کردن قدری بی انصافیست.
یاحق
ارتین عزیز سلام
ظالم و مظلوم هردو مقصرند .
مظلوم در اینجا یک مقصر جاهل و نا اگاه که این جهالت از طرف همین قوم در این ۵۰۰ساله اخیر به انان تحمیل شده.
اما این ظالمین اگاهانه مرتکب گمراه کردن ملیاردها انسان با اشاعه جهل و خرافات و با داستانهای دروغین و بهشت و جهنم واهی شدند. این ظالمان جنایتکاران بشریت هستند.
اقای ارتین اگر یک نفر نا بلد از شما ادرسی بپرسد و شما اگاهانه به او ادرس اشتباه بدهید و او را گمراه کرده باشید شما خود را پاک و طرف را مقصر میدانید؟
آرتین گرامی
در دیگ باز است
حیای گربه کجاست ؟
فرق بسیاری است بین او با مردم ، اوسیر از مال مردم خورد و مرد ، مردم هر دم دسته دسته از نداری و کارهای ایشان و امسالشان در رنج و نداری می میرند.
میبخشید
تصحیح: امثالشان
سلام بر نوریزاد- حتما این ضرب المثل قدیمی را شنیده ای-یکبار گفتی باور کردم، دوباره گفتی شک کردم، وقتی اصرار کردی فهمیدم که دروغ می گویی
حالا شده حکایت این سر سلسله جنبان دزدی و غارت آیت شیطان واعظ طبسی
سه روز پیش وزیر بهداشت حسن قاضی زاده هاشمی که برادرش با ضرب و زور و رانت واعظ طبسی و تقلب شورای نگهبان و وزیر کشور نماینده خراسان شد افاضات کلام فرمودند که من 35 سال پیش که خانه مرحوم واعظ طبسی رفتم و تا امسال که دوباره به خانه معظم له رفتم همان یکدست مبلی در منزل ایشان بود که 35 سال پیش بود
البته من تا اینجای کار کمی به شک افتادم که نکند این بنده خدا خیلی هم دزد نباشد و مثلا ثروتش در حد بابک زنجانی باشد
امروز بر حسب اتفاق روزی نامه قالیباف یعنی همشهری به چشمم خورد که در اعلامیه تعزیت و تسلیت به مناسبت ارتحال جانگداز عالم ربانی واعظ طبسی سردار قالیباف و سردار قاآنی به ملت ایران پیام دادند و قسم و آیه خوردند که مرحوم طبسی مظهر ساده زیستی و تقوی بودند واتفاقا روی کلمه ساده زیستی ایشان دو بار تاکید شده بود- این اولین بار در طول عمرم بود که در اعلامیه ترحیم یک دزد بنام صحبت از ساده زیستی شده باشد و مآلا چون این دو سردار پاکدست قسم و آیه خوردند و اصرار کردند یقیین کردم که دروغ میگویند
مطلب جالب اینجا بود که این تولیت حرم رضوی چرا از امام رضا شفا نگرفته بود و برای درمان سرطان 4 ماه در کشور مقدس و مطهر آلمان رفته بود؟
یاد آخوند مرعشی نجفی افتادم که معتقد بود هر چه شفا و شفاعت در دنیاست از حضرت بی بی معصومه در قم است و کتابخانه ای بزرگ در قم را وقف بی بی کرده بود و مدعی بود چون هرگز مستطیع نشده هیچوقت به مکه و حج نرفته بود اتفاقا دست بر قضا آیت شیطان مرعشی نجفی هم در اواخر عمر چشمش دچار کاتاراکت و آب مروارید شد و به جای اینکه از بی بی معصومه شفا بگیرد با پول ملت ایران برای درمان چشمش پیش ملکه انگلیس ( سرزمین مادری آخوندهای قم و نجف ) و همچنین خدمت خانم دکترهای خوشگل اسپانیایی رسید- من در حیرتم کسی که مدعی بود مستطیع نشده و سفر حج نرفته و بی بی معصومه کور مادر زاد را شفا میدهد چگونه بود که بر عهد و پیمان خود استوار نبود؟ اگر همه اخوندها برای درمان فقط به زادگاه خود در لندن میروند این دو آیت شیطان نجفی و واعظ طبسی هم به انگلستان تشریف بردند و هم به آلمان و هم به اسپانیا- این است رسم اخوندها- هم خر را میخواهند و هم خرما را – هم بی بی معصومه- هم آقا امام رضا و هم دکترها و حوری پری های انگلیسی و آلمانی
باسلام
ترس از مصدق ،ترس از پاکی و نجابت و وطن دوستی است و کینه شتری جماعت آخوند از تحقیری که نصیبشان میشود هنگامی که ملاک ترقی در جامعه ، ظوٱهر و القاب ونسبتهای فامیلی و قبیله ای نباشد، بلکه به شعور و فهم و دانش مفید ودر خدمت ترقی جامعه باشد.کینه ای از دوردستهای تاریخ از صدر مشروطیت و در ادامه در حوادث سالهای سی
و ………… جناب استاد پس از خیمه شب بازی انتخابات ،این ملت خودشیفته و بز صفت ،چندی به نشخوار پیروزی اعطائی از طرف رهبر عظما سرگرم خواهد شد و مرهمی بر دردها ، اما این سرطان جز با جراحی درمان نخواهد شد ،مگر آنکه رقابت بر سر قدرت روز های پس ازرهبر آن سرنوشت محتوم را زودتر برساند آمین
تاریخ نشان داده که حصر برای هیچ کدام از دیکتاتورهای جهان بجز سرنگونی شان سود دیگری نداشته
شما عزیزان یک دسته گلید برای بزرگداشت مصدق
راستی مصدق چه کسی بود که شاه و وزیر و مردم و انگلیس و آمریکا از او پرهیز داشتند ؟
تاریخ: یک ایران دوست
و ما دوره می کنیم دیروز را هنوز
با شعبان بی مخان
با سلام و عرض ارادت خدمت پدر ازادگان ایران و اقای نوریزد عزیز و همراهان گرامی و با وفا سر خانم زینالی و سرکار خانم کریم بیگی و اقای نعمتی عزیز خار چشم همیشگی جباران زمان .
………………………………………………………………………….
و در ادامه استدعایی از صاحب نظران اگاه و منطقی در بررسی و تحلیل دو دیگاه ذیل:
۱-انتخابات با تمامی کم کیفش به پایان رسید .شخصا جزو کسانی بودم که با تمام تلاش سعی بر متقاعد کردن اطرافیانم برای تحریم انتخابات و در این سایت هم تحت ای دی تحریم انتخابات در خدمت و همراه تحریم کنندگان عزیز بودم .
حال به نظر شما صاحب نظران عزیز چه دستاورد داخلی و خارجی کسب کردیم با توجه به اینکه حدود ۱/۳ واجدین شرایط رای ندادند . ایا بعد از انتخابات حرفی برای گفتن داشتیم ؟ تاثیر گذاری ما چه بود؟ ایا در جایی ما بعنوان منتقدین و یا مخالفین نظام به رسمییت شناخته شدیم ؟
بزرگان و شناخته شدگان ما که دارای اگاهی و امکانات بلقوه ای هستند ایا در این خصوص حرکتی انجام داده اند ؟
ایا دستورالعمل و سیاست خاصی برای انسجام و هماهنگی هر چه بیشتر تا انتخابات بعدی اتخاذ شده و یا خواهد شد؟
یا اینکه بقول معروف نخود نخود ………تا۲سال دیگه برگردیم مثل همیشه کاندیداتور بگیم ما همیشه مخالفها امدیم .
۲-با درود به رای دهندگان اعتراضی. من به شخصه معتقدم کار شما هم کارستانی بود با این حرکت منسجمتان اتشی به خرمنگاه نظام جبار انداختید که همشون به هذیون گویی افتادند و نمیدونند چگونه این شکست مفتضح را توجیه کنند به همین خاطر تهران ام القرا مسلمین پایتخت و مرکز ولایت شیعیان جهان را به کوفه تشبیه کردند ویا همه شما را دشمنان داخلی ؛عامل انگلیس ؛عوامل امریکا ؛ فتنه گران…..خواندند.دریغ از ذره ای شعور که این نسبتها را به اکثریت ملت ایران و ولی نعمتهای خود میدهند. صد رحمت به گربه
این حرکت شما ۲ پیام داشت:
۱-به نظام -ملت را باور کنید رای اکثریت انها هوشند شده در غیر اینصورت مابقی شما هم راه زباله دانی خواهید شد.
۲-اصلاحات و امید -این اقبال را پاس بدارید و به خواسته های مردم توجه داشته باشید رضایت رای دهندگانتان شما را درمقابل تندروها بیمه خواهد کرد و الا به سرنوشت دوران اصلاحات دچار و منفور مردم هم خواهید شد
امیدوارم وضعیت رهبر فرزانه درس عبرتی برای همه شما دولتمردان و نمایندگان باشد که هر کس که مد نظر اوست مردم عکس انرا عمل میکنند .
من یکی به حرف زدن اخوندها الرژی پیدا کردم ۵تا کلمه حرفشون ۴تاش قال..قول….مسئولین ما هم از ۵تا ۴تاش رهبر معظم فرمودند…..پس از خودتان چی برای گفتن دارید؟
الهی نور بقبرت بباره زضا شاه. ملت لیاقت تو رو نداشت.
مرگ بر ما که گفتیم مرگ بر شاه
رهگذر عزیز
شایسته است که کلمه مرگ را از فکرتان دور کنید، مگر ملا شده اید ؟ زندگی به اندازه ی کافی له و لورده شده ، باید نجاتش داد ، اگر کمی بیاندیشیم ، همه ی کنشهای ما از فکر ماست.
بیهوده قدما نگفته اند:
اول کلمه بود و کلمه خدا بود
ای بارک الله داش محمد. بهترین نقدی که تا امروز از مصدق شده اونم در دو جمله.
مصدق با هر نقطه ضعفی که داشت، با عقل و درایت و خردمندی میانه داشت. و همین میانه گری، وی را از ورود به عرصه های هرزگی باز می داشت. مطرح شدنِ مصدق یعنی مطرح شدنِ همین خصلت ها. و حال آنکه ملاهای حاکمیت به تنومندسازیِ خرافه و بی خردی محتاج اند تا در پناهِ معرکه اش هرچه که اراده کردند، هَپَلویش کنند.
ز زیر خاک رفتن شیخی لنگ
ملتی شادو دولتی دلتنگ
با سلام . آقای نوری زاد من هم می گویم که چرا ملاها از اسم مصدق و راه مصدق و استخوان های غباریده ی مصدق می هراسند اینقدر؟ رازشِ در این است که دکتر محمد مصدق از گشنگی ، فقر ، جیره و مواجب و ” شهریه ” بگیری از علمای اعلام و وجوهات به مسند حکومت نرسیده بود ، بلکه پدر او هدایت الله آشتیانی آنقدر در ناز و نعمت بودند که آن موقعی که نه مدرسه آنچنانی و دبیرستان آنچنانی ، محمد مصدق را با اسب و درشکه و ماشین دودی راهی فرنگ کرد تا زمانی که تحصیلات خود را به پایان برد . زمانی که او از فرنگ برگشت ، ملاهای کشور یک ” دو خط ” هم نمی توانستند بنویسند و تازه آن ملاهایی که دستشان به دهانشان می رسید ، در ” اَکابر ” درس میخواندند . جالب آنکه هم ملاها ( سید ابولقاسم کاشانی ) و هم دستگاه سلطنت به شکلی متحد و متفق شده و از دکتر محمد مصدق وحشت و خوف داشتند برای همین تنگ نظری های ملاها و سلطنتی ها ، دکتر محمد مصدق را در یک دادگاه نظامی فرمایشی ابتدا به زندان و سپس در خانه پدری اش در احمد آباد به ” حصر ” و اسارت تا آخر عمر محکوم کردند .
نرگس محمدی با دستانی بسته به زندان می بردند – یاد آوری مان کرد. رو به خانم زینالی داد زد: هشت مارس مبارک. این روز، روز جهانی زن است.
روزتان مبارک باد وبه خود باور داشته باشید سپاس ودرود من برنرگس محمدی
سلام به همه آزاده گان
یه پیشنهاد دارم آیا فکر می کنید شدنی است؟
آماری از زندانیان سیاسی عقیدتی موجود نیست.
اماری از کشته شدها ومفقودین و بیماران سیاسی نیست.
نمی شود در بیابانی خانواده های این عزیزان روز
درخت کاری که در پیش است را با گاشتن نهال میوه ای
پاس بدارنند و خود این مکان را گلستان آزاد مردان و زنان
کنند و یاد کنند ازاین انسانهای پاک که برای من وما
دیگر نیستند در میان ولی یادشان گرامی باد
چنین باد
خارج نشینان می توانند با دو دلارهزینه کمک کنند.
جناب ایراندوست, در مورد نوشته ی شما مطالبی در باب حقوق زن از نهجالبلاغه نقل نموده اید باید بگویم،
شما واقعا فکر میکنید این اراجیف را علی مظهر شجاعت، عقلانیت، عدالت و تقوا ، همسر فاطمه دخت پیامبر که پروردگار او را کوثر خوانده و این اخوندهای حاکم به اعتبار فرزندان او ، و جانشینی انها امروز در ایران حکومت میکنند گفته است؟!! بسی خیال باطل، این سخنها برخاسته از مردانی کوته فکر و سودجو و هوسران در طول تاریخ است که باتمسک به دین خواسته اند که افسار پنجاه درصد جامعه را بدست گرفته و با انها ان کنند که نماینده ی ارومیه به روشنی بیان کرد ودر وقت اضافی بردگی و کلفتی انان و نسلشان را نماید و چنانچه مردان گور به گور شدند و یا طلاقشان دادند لخت و پا پتی در خیابان رهایشان نمایند. قران میفرماید زنان و مردان مومن در نزد خداوند برابرند و عزیزترین انها با تقوا ترین انهاست و چناچه 1400 سال پیش تفاوتی در حقوق برای انها قائل شده در زمان جاهلیت گامی بزرگ در ارتقائ حقوق زنان بوده زمانی که زنان از هیچ حقوقی برخوردار نبوده اند وحتی فرد شمرده نمی شده اند و بخشی از اموال محسوب میشدند. و قوانین حقوقی با زمان و مکان تغییر پذیرند و بر خلاف نظر مرتجعین متشرع امروز با تغییر ساختار اجتماع و نقش زن و مرد در ان چنانچه قانون خلاف عقل و عدالت است باید تغییر کند، مثلا حق طلاق و مهریه، ببینید چه معزلاتی در جامعه درست کرده است ، زنها وقتی درخواست طلاق دارند چون حق طلاق با انها نیست از مهریه به عنوان ابزار زور استفاده میشود و با بخشیدن مهریه به توصیه ی قاضی طلاق جاری میشود نتیجه ی قانون غلط حضور 200000 مرد در زندان به خاطر عدم پرداخت مهریه و خروج زنانی با دست خالی و بی سر پناه از زندگی زناشویی است که عواقب جبران ناپذیری برای اجتماع دارد، حال بیا و این دو دو تا جهار تا را جلوی این قانون شرعی ها بگذار و بگو ا قا جان این قوانین کار نمکند و باید عوض شود، بگویید زن و مرد در هر انچه بعد از ازدواج دارند یکسان سهیمند و هر دو حق طلاق دارند اگر ازدواج بی اذن زن و مرد باطل است ادامه ی ان هم بدون اذن هر دو باطل است نه فقط مرد، خانواده را اگر با زور کنار هم نگه داری ناهنجاری ان بیشتر است!!! اما کو گوش شنوا، ما مردم هم که به قانون گذارانی چون نمایند ه ی ارومیه رای میدهیم در این ناهنجاریها سهیم هستیم ، پس نتیجه میگیریم که چاره ی درد ما نه انقلابی دیگر در ساختارحکومت بل اول انقلابی در ساختار فرهنگی و اموزشی میباشد که خود منجر به تغییر در ساختار حکومت خواهد شد!!!
جناب مرضی
انچه که برای ما عیان است خروجی این اسلامی است که به ان معتقد هستید.حاکمان شیعه ما ؛داعش ؛ طالبان ؛ القاعد؛سنی و………….کدامیک مورد تائید شماست تا ما هم به انان اقتدا کنیم .امدیم قران را بخوانیم و با شعور خودمان ترجمه کنیم کفتند صلاحیت ندارید این در تخصص عالمان است .
توصیه میکنم بدون هیچ پیش داوری و اعتقادی سوره نسا را دقیق مطالعه بفرمایید و ما را هم از برداشتهایتان مطلع فرمایید. باتشکر