سر تیتر خبرها
حضرت استاد، از پشت بچه ی مردم بفرمایید پایین!

حضرت استاد، از پشت بچه ی مردم بفرمایید پایین!

یک: چهارشنبه، مینی بوس ها ردیف پشتِ سرهم در صفِ هماهنگی بودند برای بیرون زدن از زندان و بدادگاه بردنِ زندانیان. بهمین خاطر، باید مأموران و بازجوها و کارکنان و اتومبیل هایشان برای داخل شدن صبر می کردند. حضورِ من در پنج قدمیِ درِ بزرگ، مأموران سپاه و اطلاعات را می آزرد. مجبور بودند صورت بگردانند و به بهانه ی خاراندنِ پیشانی و مرتب کردنِ ابروها و مالش گونه ها، رُخ ننمایند. والّا من بی تقصیرم حضرات. اموال مرا بدهید و از شّر من خلاص شوید. همین که اموال شخصی و گذرنامه ام را بگیرم، می روم و اوین را به شما وامی گذارم. باور ندارید؟ چی؟ قسم بخورم؟ بجان نظام مقدس قسم!

دو: نعمتی از شیب راه بالا آمد و در کنار من ایستاد. ستوان جوانی از داخل دادسرا بدر آمد و به هر دوی ما اخطار داد. که: با هم بودن ممنوع. پس چه؟ سوا سوا. و رو به من گفت: آقای امین ناصری – سرپرستِ دادسرای اوین – به من گفت: آقای نوری زاد بی دلیل اینجا ایستاده و ما کاری برایش نمی توانیم بکنیم. به وی گفتم: جناب سروان، من مگر تقاضای تازه ای به دادسرا داده ام. چهارسال تمام به همین دادسرا آمدم و رفتم برای وسایل شخصی ام جواب نگرفتم. اکنون اما من سپاه و بندِ 2 الفِ سپاه را در سیبلِ خواسته ی قانونیِ خود قرار داده ام. حالا چرا 2 الف؟ بخاطر این که من در همین بند، مدتی زندانی بودم و مأمورانش را می شناختم. مأمورانِ همینجا ریختند به خانه ام و اموالم را بار کردند و بردند. گرچه دیگرانی نیز بودند که من نمی شناختمشان. ستوان گفت: چرا نمی روید سراغِ خودِ سپاه؟ گفتم: شما در کل این مملکت، یک ساختمان نشانِ من بدهید که بر سردرش نوشته شده باشد: سازمان اطلاعات سپاه. یا نوشته باشد: محل مراجعه ی مالباختگانی که مأموران سپاه اموال شان را بالا کشیده اند!؟

سه: پدرِ آتنا فرقدانی را دیدم که آمده بود برای پیگیریِ مداوای آتنا. و این که: آتی هفده ماه است که اینجا زندانی است و باید درمان شود. پدر بود و نگران. و نگرانی اش را به یک جور سرگردانی سپرده بود. که آیا جوابی بگیرد از این دستگاهِ بی کفایت یا نه؟

چهار: یکی از من پرسید: داستان 2 الف چیست؟ گفتم: سازمان اطلاعات سپاه، در داخل زندان اوین یک بند مستقل دارد که به 2 الف مشهور است. این دو تا “الف” از “اطلاعاتِ انصار” گرفته شده. آنچه که دربندِ 2 الف جاری است، درست همانی است که در بندهای وزارت اطلاعات ( مثل 209 – 240 – 350) جریان دارد. و البته باضافه یِ یک کارهای خاص با افراد خاص که خدا از ماجراهایش خبر دارد و سرداران و بیت رهبری و لاغیر. در کل اما یک کار موازیِ قلدرانه است برای تحقیر و شکستن استقلال و ابهت وزارت اطلاعات. بفرض، دو خبرنگار را با یک خطای کاملاً یکسان به زندان می برند. یکی را اطلاعات می برد به بند خود، دیگری را سپاه. حالا از سپاه بپرسید: تو در این میان چکاره ای؟ جواب می دهد: سپاه نه که در تمامی عرصه ها گرسنه گون فعال است، چرا در قضایای اطلاعاتی نباشد؟ آنچه که در بند های مربوط به وزارت اطلاعات دست بدست می شود، حداقلش بر این پایه بند است که: یک دم و دستگاهی و وزارتخانه ای بر کارِ بازجویان نظارت دارد و همان وزارتخانه باید (مثلاً) به مجلس پاسخگو باشد. اما این پاسخگویی در کدامین شلتاق اطلاعاتی و امنیتی و اقتصادی و فرهنگی و نظامیِ سپاه مظهریّت داشته که اینجا، دربند 2 الفِ سپاه داشته باشد؟ اموال شخصیِ من بی نوا را بگو که همین مأموران بند 2 الف، بکجا برده اند و با آنها چه کرده اند؟ حالا سعید زینالی و دهها مثل او که توسطِ مأمورانِ همین بند سربه نیست رفته اند که رفته اند، بماند.

پنج: یک پژو 405 از داخل بدر آمد با دو سرنشین و در مقابل من ایستاد. دیدم مأموری که در کنار راننده نشسته، از من و تابلوی تازه ام عکس می گیرد. در تابلوی تازه ام، مستقیم زده ام به ذاتِ رفتاریِ دزدان سپاه. من هماره گفته ام که در سپاه، شایستگان نیز هستند. دریغا که رشته های اصلیِ سپاه در دست آدمکش ها و دزدان و جاسوسان و بی خردان است. من در سالهای جنگ، فرمانده ای را می شناختم که چهار کلاس ابتدایی سواد داشت. اما جنگ بود و هیاهوی عملگرایی نه تخصص و سواد. بچه های مردم هم بهایی نداشتند. همین فرمانده ی چهارکلاسی، با یک گردان می رفت به جنگ صدامیان و با سه نفر برمی گشت. و بجای تنبیه، اما رتبه اش بالا و بالاتر می رفت. تا که شد فرمانده ی لشگر. جنگ که تمام شد، قپه های سرداری را نشاندند بر شانه اش. و بعد، زل زدند به سواد چهار کلاسی اش. و ماتم گرفتند که با این فاجعه ی آشکار چه کنند؟ اینجا بود که نکبت های چرکِ خودی گری به مدد آمد و حضرتِ سردارِ چهار کلاسی را فرستادند به چند دوره ی همینجوری و یک دکترای پر طمطراق برایش سند زدند. خلاصه همین که دیدم حضرتِ برادر مخفیانه با یک دوربین نسبتاً مجهز – و نه با گوشی تلفنش – دارد از من عکس می گیرد، همکاری کردم و جلوتر رفتم و تابلویم را نشانش دادم و در زاویه ی مناسبی ایستادم تا عکسی که می گیرد به قاعده باشد.

شش: دوستی به دیدنم آمد و گفت: برویم چای بخوریم. رفتیم داخل اغذیه فروشیِ همانجا که برای نشستن چند میز و صندلی ساده دارد. تا سفارش چای دادیم، ناگهان ستوان جوان داخل شد و اخطار داد: آقای نوری زاد، به اینجا هم حق ندارید بیایید! چرا؟ آقای امین ناصری – سرپرست دادسرا – دستور داده. و همین را به دوستی که مسئول آنجا بود گوشزد کرد. که آقای نوری زاد حق ندارد اینجا بیاید. گفتم: جناب سروان، از دستشوییِ اینجا که می توانم استفاده بکنم؟ جوابی نداد. یعنی چه؟ گفتم: اگر به من اجازه ندهید که از دستشوییِ اینجا استفاده بکنم، می روم جلوی درِ بزرگِ زندان کارم را سامان می دهم بوقت ضرورت! البته این تهدیدِ من روی به مزاح می بُرد. ستوان جوان چه باید می گفت در جواب. خندید.

هفت: نعمتی عصا زنان رفت و غذایی گرفت و عصا زنان باز آمد. و رفت که هم برای خودش و هم برای آقای هاشم زینالی قرصِ قلب بگیرد از هلال احمر. نعمتی که رفت، از یکی از پنجره های دادسرا که خوابگاه سربازان است، صدایِ “مرگ برنوری زادِ” یک جوان برخاست. این جوان، دو روز پیش نیز همین آرزو را برای من فریاد کرده بود از پسِ پرده.

هشت: یک اتومبیلِ شای بلند طوسی آمد که برود داخل. دو سرنشین داشت. راننده جوان سی و سه چهار ساله بود. آن که در کنار نشسته بود و به من نزدیک، به کشتی گیران گوش شکسته و چقر می مانست. همین گوش شکسته ی چقر تا مرا دید لبش به خنده واگشوده شد و پرسید: گردنت چی شده نوری زاد؟ و نوشته ی تابلوی مرا که خواند پرسید: اموالت را همان روز که ما سوارت کردیم بردند؟ و ادامه داد: یادته که؟ درِ خونه ت سوارت کردیم؟! بله، گوش شکسته درست می گفت. او و سه تنِ دیگر از همکارانش با کلت های آماده ی شلیک پیچدند جلوی اتومبیل مأموران سپاه و مرا بیرون کشیدند و سوار شاسی بلند خود کردند اما بعد از یک تعقیب گریز مسخره، ایستادند و مرا تحویل مأموران سپاه دادند. خب، شما که می دانید در برابر سپاه یک لهیده ی متمرکزید، این اداء و اطوارها دیگر چیست؟ کل دستگاه وزارت اطلاعات را دو دستی هدیه بدهید به برادران و خودتان هم در اولویت استخدامشان قرار گیرید. تمام شد رفت! مأمور گوش شکسته ی اطلاعاتی نوشته ام را که خواند و دید که من مستقیم به دزدان سپاه و دزدان 2 الف بند کرده ام، هشداری دوستانه داد که: میان می برنت ها! با تبسم گفتم: من کشته مرده ی اومدن و بردن شونم!

نه: جوانی آمد به تمامی سیاهپوش. سی و سه ساله بود. خودش گفت. از کت و شلوارش بگیر تا پیراهن و کفشش. همه یکدست سیاه. شیشه ی عینکی هم که به صورت داشت غلیظ سیاه بود. جوری که من چشمانش را ندیدم که ندیدم. گفت: پریشب ساعت یک آمدم گفتند خوابیده اید. مزاحم نشدم. و گفت: من دو سال در حفاظت اطلاعاتِ همین زندان اوین خدمت کرده ام. زمانی که اکبر گنجی اینجا بود. و شهرام جزایری. و هاشم آغاجری. و گفت: من خودم حکم اعدام آغاجری را بردم دادم دستش که بعدها نقض شد. کمی که حرف زد، دریافتم جوانِ فهمیده ای ست. یعنی برای فهمش ارزش قائل بود. نمی خواست همینجوری چیزی را بپذیرد. آمده بود تا همان پرسشِ تکراری را از من بپرسد. صریح و بی کنایه. این که: دلم نمی آید بگویم اما موریانه ای به دلم افتاده در باره ی شما. خدا نکند، چرا؟ من گمان می کنم شما مهره ی سوخته ی همین نظامید و دارید همان نقشی را بازی می کنید که سناریو اش را برایتان نوشته اند.

گفتم: پسرم، من برایِ آن موریانه ی درونی ات هیچ کاری نمی توانم بکنم. مگر این که یک روز بزنند و مرا بکشند و تو به خودت بگویی: آخیش، تردیدم برطرف شد. و به موریانه ی درونت بگویی: بفرما بیرون! از او پرسیدم: چند روز پیش رأی دادی یا نه؟ گفت: بله دادم. گفتم: من اما ندادم. و گفتم: تو رفتی و به آدمکش هایی مثل ری شهری و درّی نجف آبادی و چند تا ناجورِ دیگر رأی دادی اما من به اینها رآی ندادم. و به شوخی سر به سرش گذاردم و گفتم: خودت بگو، حالا تو مشکوکی یا من؟

به وی گفتم: پسرم، تو جوان فهمیده ای هستی، اما ایکاش به موازاتِ این موریانه ای که از ناحیه ی من به جانت افتاده، یک چیزکی هم تو را قلقلک می داد و تو برای رفع همان قلقلک می رفتی سراغ دوستانی که در این سالها، جنایت ها را دیده اند و همگی بی استثناء سکوت کرده اند. و به آنها نیز می گفتی: این که شما آدمکشی ها و دزدی ها و پلیدی ها را بچشم می دیده اید و سکوت پیشه کرده اید، سخت مشکوک می نماید. به جوان سیاهپوش گفتم: خب، من اگر مثل همه ی این هزار هزار دوستان سکوت می کردم و چیزی نمی گفتم و چیزی نمی نوشتم، مثل همانها مقبول تو بودم و امروز موریانه ای تو را تا بدینجا نمی کشاند.

ده: یک پراید آمد و جلوی پای من توقف کرد. یک بانوی چادری که از مأموران سازمان زندانها بود، از آن پیاده شد. و بعد، خانم شکوفه ی آذر(معروف به پریسا آزادی). که با دستانی بسته پیاده شد و با دیدن من جیغکی کشید و شادمانی کرد. این بانو چند وقتی در روزهای اعتراض، هم جلوی اوین هم جلوی کانون وکلا با ما بود اما بعدها در جایی دیگر و به دلیلی دیگر دستگیر و زندانی شد. به وی گفتم: سلام ما را به بانوان بند زنان برسان بویژه بانوان بهایی. خانمی که مأمور بود به من اخطار داد که: صحبت نکنید آقا. اما من صحبت هایم را کرده بودم و می کردم.

یازده: نمی دانم از کجا نغمه ای تُرکی بر می جهید و می آمد و می آمد و به جانِ ذرات وجود من رسوخ می کرد: کوچه لره سو ساپمیشم، سن گلنده توز اولماسون = کوچه ها را آب پاشیده ام. تا تو که می آیی، غباری بر نخیزد”. به یاد صحبت های دیشب افتادم که مادرم از روستا به من زنگ زد و با زبان ترکیِ مادرانه، هرچه را که در دل نهفته داشت بارم کرد و تلخ گریست. او با همان کلمه ها و جمله های سراسیمه اش آواری بر شانه های من نشان و خود را خالی کرد:

سَن بیزی اولدورار سَن بالاخره = تو ما را می کشی سرانجام. سَن نیه پس بیزی راحت قویموراین اوشاخ؟ = تو چرا ما را ( من و پدرت را) راحت نمی گذاری فرزند؟

راست می گفت مادر. هم او هم پدرم، شاید در این سالهای دربدری، یک شبِ بی اضطراب سر بر بالین نگذارده اند. هر بار که مادرم زنگ می زند، یا هر بار که به دیدنشان می روم، کوهی از گله ها را وا می شکافند بامن. این که: ما خودمان را در این باغ زندانی کرده ایم از کنایه ها و حرف های مردم. هر بار که با مردمِ ده می نشینیم، از تو و از کارهای تو می گویند و ما آب می شویم از خجالت؟ دیشب، خوب که گریست، گفت: آخه بُلوط لارا پُفلماخده اولدی ایش؟ = آخر پف کردن به ابرها هم شد کار؟ سنین سقللرین آقاروب کیشی = ریش هایت سفید شده مرد! و با گریه ای تلخ به خوابیدن های من در پسِ دیوار زندان اشاره کرد و از من خواست که از این کار دست بشویم. شرمگنانه اما قاطع به وی گفتم: مرا راحت بگذار مادر که من به راهی یکسویه در افتاده ام و بازگشتی نیست مرا!

دوازده: با آقای رضا ملک صحبت می کردیم که مردی خوش روی و سرزنده و شاداب آمد جلو. رودباری بود و متولد سال پنجاه و هفت. سفیدی های سر و رویش نشان از یک جوانیِ سپری شده در متنِ فرسایندگی می داد. اما چه خواستنی بود جمال مبارکش آنگاه که می خندید. گفت: شانزده هفده ساله بودم که رفتم طلبگی در حوزه ی شهرمان رودبار. در همان سال اول، یک شب هوای شهر قم افتاد به سرم. که بروم و زیارتی بکنم و برگردم. با خود گفتم: از طلبه ها بپرسم آیا کتابی نمی خواهند از قم بخرم برایشان؟ همینجور که حجره به حجره داخل می شدم و پرس و جو می کردم، ناگهان در حجره، حضرتِ استاد خودمان را دیدم که خیمه خوابانده بر پشت یک طلبه ی شانزده ساله. ای دل غافل. حضرت استاد، از پشت بچه ی مردم بیا پایین!

داد و هوار راه انداختم. همه بیرون زدند از حجره ها. گُر گرفته بودم. خود خوری کردم تا غروب شد. همه که رفتند، با شیشه ای نفت، رفتم و همان حجره را به آتش کشیدم. در آن حجره، قرآنی نیز آتش گرفت و سوخت. و مرا به همان جرم، فرستادند زندان. با حضرت استاد چه کردند؟ والّا تا سال نود خبر دارم که امام جمعه ی شیعیان جزیره ی قشم بود. مرد رودباری، سی ماه نیز در همین اوین زندانی بوده بخاطر حضورش در قضایای سال هشتاد و هشت. پرسیدم: درس حوزه را ادامه دادی؟ خندید و گفت: خدا نکند. همان موقع رفتم سربازی و راهی دیگر بر گزیدم و راضی ام. بخش پایانیِ صحبت های مرد رودباری که خود می گفت: شهرتم موسوی است، به آمدنِ مادر امید علیشناس پیوست. که با یک بطری آب پرتقال خانگی به دیدار من آمده بود. مگر من نگفته بودم کسی چیزی نیاورد؟

سیزده: شب شد و صدای اذان از دور به گوش آمد. من با تابلویی که بر سینه نشانده بودم، جلوی درِ ورودیِ زندان قدم می زدم که دیدم پراید سفیدی آمد و دو سرباز از آن پیاده شدند. بعدش؟ ای جان، این که حسین رونقی ملکی است. دست های بسته اش را بالا برد. داد زدم: دوستت داریم حسین. همین دیروز با پدرت صحبت می کردم. سرت را بالا بگیر که تو هیچ خطایی مرتکب نشده ای. حسین به داخل برده شد. او بیمار است. یک کلیه اش نارسایی دارد. به یاد دارم که روزهایی که بیماری کلیه ی حسین حاد شده بود، نوشتم که من حاضرم یکی از کلیه هایم را به حسین بدهم. گروه خونی ام را نوشته بودم. ای امان از بیداد. حسینِ بی خطا باید زندانی باشد و خطاکارانِ سرمست رها و ول و بر سرِ فرصت ها. ای امان که خطا و زشتی و نابخردی و پلیدی شالوده ی هست و نیست هفت تیرکش ها و دزدانی است که پیشانی های پینه بسته دارند و از شهدا می سرایند و تسبیح دست می گیرند و اسم بی بیِ دو عالم که می آید اشک می ریزند چه جور!

چهارده: دیدم یکی که عصایی در دست دارد از پایین برای من دست تکان می دهد. رفتم پایین. پیرمردی بود لرزان که تاب بالا آمدن نداشت. استاد بازنشسته ی علم و صنعت بود. گفت: آقای نوری زاد، شما اسم سعید زینالی را جهانی کرده ای. ایکاش از ” دکتر محمد نصیری مراغه ای ” نیز یاد می کردید. و از مراتب علمی اش. گفت: دکتر محمد نصیری، مثل من استاد دانشگاه علم و صنعت بود. با سپاه در تأسیسات نظامی و هسته ای همکاری داشت. یک سر داشت هزار سودا. سالها در جنگ بود و بعد جنگ رفته بود پیِ علم موشکی و آمده بود دربست برای خدمت به نظام. بعد از سالها خدمت دیوانه وار به نظام، یک روز به سپاه فرا خوانده شد و رفت که رفت.

استاد لرزان گفت: امسال شاید ده سال است که خبری از دکتر محمد نصیری مراغه ای نیست. سربه نیست رفته که رفته. نه خانواده اش از سرنوشت وی با خبر است و نه کسی مسئولیتی می پذیرد. اما آنچه که مسلم است، این است که او به یکی از دفاتر امنیتی سپاه فراخوانده شده. برادرش او را برده و تحویل داده و اکنون ده سال از آن روز سپری شده و خبری از دکتر محمد نصیری نیست که نیست. اصلاً نه انگار یک چنین فردی با این تخصص شگفت در این جهان بوده یا نبوده. به استاد گفتم: سپاس از شما که با این دست و پای لرزان تا بدینجای آمده اید تا از همکار سابق خود یاد کنید. و گفتم: من خود در مراغه به منزل مادر ایشان رفتم که در کما بود و عکس های پسرش دکتر محمد نصیری را در کنارش چیده بود با یک تلفن. و به همه گفته بود این خط را اشغال نکنید مبادا محمد زنگ بزند و نتواند با من حرف بزند. این مادر شش هفت سال تمام چشم به راه پسرش ماند و سر آخر چشم از این دنیا فرو بست بی آنکه پسرش را ببیند.

پانزده: دیرگاه شب بود. شاید یازده ونیم دوازده. دیدم از پایین یکی مرا صدا می زند که ما را راه نمی دهند. پایین رفتم. سه جوان بودند. یکی از جنوب شهر آمده بود و دوتا از شرق تهران. و چه جوانان نابی. یکی شان سخت منتقد رفتار من بود و چه با ادب. که دوست می داشتم او ساعت ها رفتار مرا با همین ادبش بکاود و من مستِ دلنشینیِ سخنِ مؤدبانه ی وی شوم. با این سه جوان مفصل صحبت کردم در آن هوای سرد. این سه جوان، انگار دست بدست هم داده بودند تا انرژیِ مستهلک شده ی مرا باز آوری کنند. هر سه را که فرستادم بروند، به سرزمینم بخاطر داشتن جوانانی اینچنین فهیم درود گفتم. مطالبی که در آن نیم شب بین ما جاری شد، آنقدر حساس و صریح و ضروری بود که اگر من به تشریح مختصری از آن حریص شوم، خود به نگارش مفصلی محتاج خواهد بود.

شانزده: من و دکتر ملکی و سه تن از دوستان، جمعه چهارده اسفند عازم احمدآبادیم برای سر زدن به مزار مردی که همه ی هیمنیه ی ملاهای حاکمیت از غبار ناپدید شده اش می هراسند هنوز. پیشاپیش تنوع غذاییِ خودمان را به برادران اعلام کرده ایم. اگر فراهم آوردنش برای برادران هزینه دارد، پولش را خودمان می پردازیم. اختیار شکم مان که با خودمان است. نیست؟

سایت: nurizad.info
اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل: mnourizaad@gmail.com
محمد نوری زاد
سیزده اسفند نود و چهار – تهرانShare This Post

 

درباره محمد نوری زاد

82 نظر

  1. سلام

    با « ارتین » موافقم.

     
  2. سلام علیکم . آقای نوری زاد انشاء الله به راحتی به سالگرد دکتر محمد مصدق آشتیانی مستوفی الممالک به احمد آباد مستوفی بروید و به سلامتی برگردید و اینکه احتمالاً برادران! امروز همگی بیکار نبوده و در رکاب کلیه بزرگان نظام از ریز و درشت که بیشتر به مردگان میرسند و مراسم مردگان بیشتر برگزار میکنند تا زندگان و برای ” تشکیل جنازه ” واعظ طبسی و در معیت رهبری که نمازِ میت و توبه را بر جنازه واعظ طبسی خواهند خواند به مشهد رفته باشند . در غیاب برادرانِ! جیره مواجب بگیر ، موفق و پایدار باشید . ضمناً چلوکباب برگ بهتر از کوبیده است و اوره کمتری برای سن و سال شما دارد و خودتان بی منتِ برادرانِ مزاحم ، بهای آن را نیز بپردازید .

     
  3. سلام . شیخ جعفر شجونی از وعاظ قدیمی و نان به نرخ روز خور و عضو جامعه روحانیت مبارز که در این چند سال به موضع‌گیری‌های معروف و تند علیه اصلاح طلبان می پردازد ، برای توجیه رأی نیاوردن دوستانش در قالب اصولگرایان در تهران ، حرفهایی گفته که هر کسی از قماش خودشان نمی تواند بزند . وی گفته که چنین اتفاقی ( رأی نیاوردن دوستان خودش ) مشخص است که شهر تهران ” پایگاه اصلی ضدیت با انقلاب و ولایت فقیه “بوده و رای آوری افرادِ ضدِ انقلاب و ولایت فقیه برای مجلس کنونی نیز نشان دهنده همین مساله است . وحید یامین پور هم از اعضای جبهه پایداری گفته که شکست اصولگرایان در تهران بیش از آنکه سیاسی باشد فرهنگی است و آنچه روشن است اینکه رأی بخشی از مردم تهران عموماً قداست زدایی شده و عرفی و حامل ارزش‌های غربگرایانه است .

     
  4. مصباح یزدی : “شیاطین در صدد تخریب روحانیت هستند.” !!
    جواب ……..
    آن یکی حضرت آیت الله که کارش تجارت لاستیک است، این یکی آیت الله هم که کارش تجارت شکر است، آن یکی امام جمعه هم که با نصف زنهای شهرستان شان رابطه غیرافلاطونی داشته، این یکی حضرت آقا هم که بالای منبر استندآپ کمدی مرغ و خروس اجرا می کند، آن یکی حجت الاسلام که تخصص اش جوراب استارلایت بوده،
    قرائتی هم که 37 سال است اوپرا وینفری حزب الله شده، قرآنی را که در 23 سال نازل شد، سی و هفت سال تفسیر کرده هنوز به جزء دومش نرسیده، در عوض خودش کمدین شده.
    آن یکی را هم که به اتهام زنای محصنه، رابطه نامشروع با اجنه، روابط ویژه با ارواح دستگیر کردند و این یکی هم که در اثر حمله آفتابه به دلیل اخلاق خانوادگی، وردست ناموسش بکلی دچار غیبت کبری شد، آن وقت آقای مصباح یزدی گفته که « شیاطین در صدد تخریب روحانیت هستند.»
    شیطان غلط می کند این کارهایی را که علمای اسلام بلدند بکند. شیطان از این کارها بلد نیست. اگر محاکمه های دادگاه ویژه روحانیت را بفرستند برای بارگاه شیطان دودور آنها را بخواند، از شدت ناراحتی و غم و غصه سکته می کند. شیطان باید برود تازه جامع المقدمات را پیش شجونی بخواند و سیوطی را پیش پناهیان و لمعه را پیش طائب، تازه وقتی وارد درس خارج شد برود پیش آیت الله مصباح و از شدت خجالت از قم فرار کند و برود به جزایر برمودا.
    طرف می گوید « شیاطین در صدد تخریب روحانیت هستند.» شیاطین اصلا قد این حرفها نیستند. حرف می زنید شما هم. به عقل جن می رسد که مثل آیت الله مصباح از قم سه دور کره زمین را دور بزند، برای اینکه هر کوبایی را مسلمان کند یک میلیون دلار از بیت المال پول بگیرد؟ که چی؟ که در کشور کوبا بعد از سی سال چهارصد تا مسلمان شیعه نماز بخوانند. آنوقت هر سال چهل هزار نفر توی قم بی دین بشوند؟
    شما اگر ماهی یک میلیون دلار در قم صرف رفاه مردم کنی مسلمان کم نمی آوری که بخواهی از کوبا مسلمان تولید انبوه کنی.
    بعد معاون سیاسی استاندار تهران گفته: « نود درصد جوانان ما امروز به واسطه رفتارهای سیاسی ما از اسلام فاصله گرفته اند.» پس انتظار داشتی چکار کنند؟ انتظار داشتی وقتی یک دیوانه مثل احمدی نژاد می شود رئیس جمهور کشور، یک هیولا مثل احمد خاتمی می شود امام جمعه تهران، یک ابوالهول مثل علم الهدی می شود امام جمعه مشهد، از صبح تا شب علما در تلویزیون اباطیل می گویند و سالی چهارده ماه مملکت عزا و روضه خوانی است، جوانان مملکت به جای لاس و گاس بروند جمکران؟
    ……

    طنز ایراهیم نبوی

     
  5. از محمد رضا لوایی
    دنبال صدايى كه شما را از خواب پراند نباشيد، دنبال اين باشيد كه چرا خواب مانده اید
    يا جدال و سخنان سخيف كوچك زاده و على مطهرى در مجلس را به ياد داريد؟ آيا مجلس ايران ، مجلس مدرنى است كه از آن انتظار رفتارهاى دموكراتيك داريد؟ شالوده ى نظام در ايران به مثابه تصوير آن كلاه مخملى هايي است كه حداد عادل جلوى ديدِ ما رديف چينش كرده بود. آيا تجاوز آن نماينده به ناموس مردم در خاطرتان هست؟ مگر ادبياتِ اينهمه سالِ نظام از آمريت رهايى يافته است كه داريد دنبال چرايى سخنان نماينده ى اروميه مى گرديد؟ لمپنيسم زاده ى آمريت است. نمى توان بدون حذف آمريت از حذف لمپنيسم سخن گفت. هيچ از خودتان پرسيده ايد كه دلايل گير افتادن نماينده ى معمم قزوين در دستشويى توسط نماينده اى ديگر كدامها هستند؟ آخوندى كه خواسته هاى ملت را در دستشويى هاى دولت به شوخى و تفريح مى گذراند و اجازه ى دست انداختن خويش را به ديگران ميدهد چگونه مى تواند از آراى مردم صيانت كند؟ مجلسى كه سالهاست قوانين مرده توليد مى كند چه گلى به سر مردم خواهد زد؟
    قاضى پور بيرون از هيچ كدام شما نيست. در درون شماست. در ذهن و فكر و رفتار شماست. تصوير خود شماست. در درون افراد جامعه ى ايراني از مخالف گرفته تا موافق، از اصلاح طلب ها و اصول گراها و اپوزيسيون گرفته تا اندرونى ذهن حضرات و آيات عظام يك شخصى مثل قاضى پور دارد اسب مى تازاند. اگر قاضى پور گناه است گناه خود شماست. به نظر مى رسد شما داريد با تاختن به او گناه خودتان را مى شوييد. سئوال اينجاست كه چطور شد به يكباره بى بى سى فارسى و سايت آذرى هاى سپاه ، و در كل هم سايت هاى دولتى و هم سايت هاى اپوزيسيون همزمان و متحد يك سخنرانى تاريخ گذشته را منعكس ساخته و شروع كردند به كوبيدن تفكرى كه ساخته ى خودشان است؟ در اين هياهو و جنجال اما نكات ريزى وجود دارد كه نبايد فراموش شود و قاضى پور دانسته و ندانسته به آنها اشاره كرده است.
    ١- ” مجلس جاى كره الاغ نيست. ” اشاره به مطيع و وابسته بودن مجلس دارد. مجلس جاى كره الاغ نيست يعنى كه قبلاً و فعلاً بود و هست. كره الاغ ( قودوق ) تصوير رشد نكرده ى تفكرى است كه اداره ى مردم و اراده ى مردم را حمل مى كند. مى خواهم بگويم با اين تصوير و با توجه به تجربه اى كه خود گوينده دارد مجلس ايران يك حامل است نه يك عامل. نمايندگان منتخب مردم در اصل بنا به اعتراف قاضى پور حمل كننده ى كيف عاملان واقعى مى باشند. مردم راى مى دهند كه نمايندگانش كيف از ما بهتران را حمل كنند و در اين راستا بين خودشان كرى خوانى مى كنند. هم قاضى پور و هم ديگر نمايندگان و حتى خود رئيس جمهور اول و آخر كلامشان اين است كه هر چه رهبرى بگويد همان است. اصولاً در ايران كسانى براى نمايندگى انتخاب مى شوند كه سگ آستان ولايت باشند و اين افتخارى براى آنهاست. حالا قاضى پور سگ نگفته و عنوان را به كره الاغ تخفيف داده است، اينكه ديگر اينهمه جنجال ندارد.
    ٢- قاضى پور گفته زن به مجلس نفرستيد كه با او آن كار را مى كنند. با توجه به تجربه اى كه او دارد آيا بهتر نيست پشت پرده ى اين سخن و اعتراف را بكاويم؟ او در اصل ندانسته به چگونگى نگاه مجلس به زنان اشاره دارد. آيا اين كار صورت گرفته و مى گيرد و كسى را ياراى گفتنش نيست؟ چه عاملى باعث شده كه يك نماينده به مردم تاكيد مى كند كه زن جماعت به مجلس نفرستيد؟ آيا اين موضوع مربوط به مردسالارى سياست در ايران است و يا ابعاد وسيع و ناگفته هاى ديگرى دارد؟ كسانى هم كه به يكباره طرفدار حقوق زنان شده اند خودشان دستى بر تحقير موقعيت زن در جامعه دارند. به شيوه ى رفتار خود بى بى سى فارسى با مجريان زن بينديشيد كه بارها و بارها مجريان زن در آن شبكه آزار ديده اند. به پرس تى وى نظام بينديشيد كه همين تازگى ها يك مجرى زن از دست آزارهاى جنسى از آنجا فرار كرده است. به نظرات على مطهرى در خصوص زنان بينديشيد. چه تفاوتى بين نگرش او با قاضى پور است؟ واقعيت اين است كه در ايران سياسى و فرهنگى لمپنيسم همان است فقط اشكال ادا و اطوارش فرق مى كند.
    ٣- قاضى پور مى گويد مگر آنها كه به زبان فارسى حرف مى زنند چه گ… خورده اند؟ من شيوه ى سئوال كردن او را تصحيح مى كنم. آنهايى كه به فارسى حرف مى زنند چه گلى به سر انسانيت و جهان و تمدن و فرهنگ و انديشه زده اند كه زبان هاى ديگر را تحقير مى كنند؟ از شيوه ى ديالوگ لمپنى او كه بگذريم آنسوى گفتار او بهتر خوانده خواهد شد. انگار قاضى پور دارد از تحقير كنندگان زبانش انتقام مى گيرد. او را تصور كنيد كه در مجلس نشسته و ديگر لمپن – نمايندگان دارند زبان او را مسخره مى كنند. چه انتظارى از قاضى پور داريد؟ او دست پرورده ى خود شماست. مثل ما نيست كه محترمانه و مدنى مطالبه ى حق كند. او سركوب شده ى چماق خود شماست. لمپنى است در برابر لمپن.

     
  6. مصلح آبادی اراکی

    با سلام یک روحانی منبر نشین دروغ و یا راست روزی میگفت که کسانی که ملبس به لباس روحانیت هستند را باید عزرائیل (ع) از مسند به پایین بکشد و خودشان به این سادگی ها از صندلی پست و مقام پایین نمی آیند . نمونه اش را مردم ایران در این روزگار بخوبی یافته اند که شخص جنتی است . این پیر مشاعر از دست داده و فرتوتِ پارکینسون گرفته زمانی که دید رهبری نظام نظرش به احمدنژاد شنگول بیشتر است ، هر هفته و هر جمعه در نماز جمعه تهران به موعظه مردم بدبخت تهران می پرداخت و به مردم میگفت که این صحبت های احمد نژاد شنگول در مجامع داخلی و خارجی را باید آموزش و پرورش در ” کتابهای درسی ” مدارس بنویسند تا کودکان از این نابغه ی بی شعور درس بگیرند و در زمانی هم این پیر فرتوت آمد و هاشمی رفستجانی را بخاطر کهولت سن ، رد صلاحیت کرد تا مردم به این هاشمی رأی ندهند . رهبری هم از این پیرمرد بیشترین سود را برده و او را ملیجک خود قرار داده و این آخری هم میگفت که باید به نظر شورای نگهبان و شخص جنتی احترام خاص قائل شد . اگر از مردم ایران یک آماری بگیرند ، خواهند دید که کلِ مردم ایران به جز افراد قلیلی ” عقل ” خود را به این پیر مردِ مشاعر از دست داده نمی دهند ، غیر از رهبری که ایشان هم مطامع خاصی از ایشان دارند .

     
  7. حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة، سلام علیکم ، ضمن آرزوی سلامتی بر شما انسانِ بصیر ، آزاده ، حکیم ، فرزانه ، بشیر و نذیر _ با توجه به ظاهر و باطنِ ” عددی “ی رأی دهندگان انتخابات در شهر تهران از دوم خرداد سال 1376 تاکنون و مشخص شدن طرفداران حضرت آقا طی این سالها که نشان از افولِ شدیدِ اقبال ایشان خصوصاً در شهر تهران و کل کشور می باشد ، استفتاء شرعی ، قانونی ، انسانی و برگرفته از احادیث شیعه از حضرتعالی آنکه ، جایگاهِ ایشان در پست رهبری نظام چگونه و آیا ایشان می توانند در شهری که اقبال و مقلدین بیشتری دارند هجرت و سکنی گزینند ؟ الحقر __ مبشّر

     
  8. بچّه جواذیه

    شما فکر کن رفتی آیفون 6 بخری طرف گوشی چینی بهت بده که روش نوشته آیفون 6! و فروشنده هم بهت توصیه کنه که برو داداش حال آیفون 6 رو ببر! تا کجات میسوره؟..انتخابات ولایتی هم مثل همینه! یه اننخابات مدل کره شمالی جلوت میذارن میگن برو که احساس انتخابات مدل انگلیسی بهت دست بده انگلیسی! ببین تا کجات میسوزه!

     
  9. حصر خانگی دکتر مصدق کی به پایان می‌رسد؟

    مرتضی مقیمی، شهروند خبرنگار

    حصر خانگی سال‌هاست که به‌عنوان مهم‌ترین راه مقابله با مخالفان جمهوری اسلامی تبدیل شده است تنها به مخالفان زنده این حکومت منحصر نشده است و به حصر مردگان هم گسترش‌یافته است. سال‌هاست که گور دکتر محمد مصدق که در تبعیدگاهش احمدآباد به خاک سپرده‌شده توسط نیروهای امنیتی ایران غیرقابل بازدید شده و رهبر نهضت ملی ایران در حصری خانگی زندانی شده و هیچ کسی اجازه ورود به باغ آرامگاه او را ندارد. در آستانه پنجاهمین سالگرد درگذشت دکتر محمد مصدق گروهی از فعالان ملی مذهبی در نامه‌ای خواستار پایان حصر آرامگاه او در تبعیدگاه ابدی‌اش احمدآباد مصدق شدند. حکومت ایران که بعد از دهه شصت سخت‌گیری‌هایی را نسبت وضعیت آرامگاه دکتر مصدق آغاز کرد در چند سال گذشته بدون هیچ توضیحی دیدار از این بنا و برگزاری هرگونه برنامه‌ای حتی برنامه سالگرد درگذشت رهبر ملی شدن صنعت نفت را ممنوع کرد. اتفاقی که در نهایت با واکنش برخی از چهره‌های ملی مذهبی رو به رو شد و این نامه را منتشر کردند.

    در این نامه که به امضای افرادی چون دکتر محمود مصدق، دکتر ابراهیم احدی، مهندس بامداد ارفع‌زاده، دکتر تقی خزاعی، دکتر فریدون سحابی، خسرو سیف، مهندس حسین شاه‌اویسی، حسین شاه‌حسینی، دکتر ابوالقاسم فروزان، دکتر حسین مجتهدی، مهندس علی‌اکبر معین‌فر رسیده است آمده: «هم‌میهنان گرامی! چنانکه آگاهی دارید، پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، نخستین اجتماع انبوه مردم ایران در ۱۴ اسفند ماه ۵۷ در مزار شادروان دکتر محمد مصدق برای پاسداری از خدمات صادقانه ایشان به ملت ایران به طور خودجوش صورت پذیرفت. پس‌ازآن، همه‌ساله این سنت ملی و دینی از سوی مردم ایران تکرار می‌گردید. متاسفانه با روی کار آمدن دولت نهم و دهم از برقراری این سنت ممانعت شد، علی‌رغم درخواست‌های مکرر از مراجع قانونی هیچ‌گونه پاسخی دریافت نمی‌گردید. با روی کار آمدن جناب آقای روحانی، ریاست محترم جمهوری اسلامی و ارسال دو نامه در سال جاری بدین منظور، متأسفانه روش دولت نهم و دهم برخلاف انتظار ادامه یافت. امضاکنندگان این نامه از مسئولان مملکتی انتظار دارند این حداقل قدردانی از خدمات آن مرد بزرگ تاریخ معاصر ایران را از مردم ایران دریغ نفرمایند.»

    دکتر محمد مصدق که بعد از کودتای بیست و هشت مرداد دستگیر و در دادگاه نظامی محاکمه شد بعد از گذراندن دوران زندان با دستور مستقیم شاه به زمین‌های کشاورزی خود در احمدآباد مستوفی در نزدیکی قزوین تبعید شد و سال‌های پایانی عمر خود را در این روستا و با حضور تعداد زیادی سرباز و نگهبان گذراند. او در این تبعیدگاه به‌جز اعضای نزدیک خانواده‌اش اجازه دیدار با هیچ‌کسی را نداشت. در نامه‌هایی که در این مدت به پسرش مهندس احمد مصدق نوشته است از شرایطی که در این تبعید با آن روبه‌رو بود گله‌مند بود و نوشته بود:«شما نمی‌دانید از تنهایی و حرف نزدن با کسی چقدر به من بد می‌گذرد.» او این حصر را زندانی ثانوی نامیده بود و معتقد بود: «کماکان در این زندان ثانوی بسر می‌برم. با کسی حق ملاقات ندارم و از این محوطه قلعه نمی‌توانم پای به خارج گذارم و بر این طریق می‌گذرانم تا ببینم چه وقت خداوند به این زندگی خاتمه می‌دهد.» در نهایت نیز در روز ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ در اثر سرطان فک و دهان در بیمارستان نجمیه درگذشت و برخلاف وصیتش که خواسته بود در نزدیکی شهدای ۳۰ تیر ۱۳۳۱ در ابن‌بابویه به خاک سپرده شود پیکرش را به احمدآباد منتقل و در اتاق پذیرای همان تبعیدگاه به امانت گذاشتند تا روزگاری که وضعیت بهتر شد به ابن‌بابویه منتقل کنند.

    تا سال ۵۶ مراسم سالگرد دکتر مصدق با سخت‌گیری‌هایی موجود مختص اعضای خانواده و گروهی از دوستان نزدیک و اعضای جبهه ملی بود. اما در ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ یعنی در بیست و دومین روز از استقرار نظام جمهوری در ایران یکی از باشکوه‌ترین مراسم سالگرد در احمدآباد مستوفی با حضور چهره‌های سرشناسی چون مهندس مهدی بازرگان رییس دولت موقت و دکتر کریم سنجابی رییس جبهه ملی برگزار شد و مردم بر مزار دکتر مصدق برگزار شد. مراسمی که با نام‌گذاری بزرگ‌ترین خیابان تهران یعنی خیابان پهلوی به اسم مصدق این امید را در دل دوستداران مصدق به وجود آورد که او از حصر خانگی خارج‌شده است. اما در کمتر از دو سال با حذف نیروهای ملی مذهبی از حکومت ایران توسط جناح روحانی و یاران امام خمینی نام ولی‌عصر جایگزین نام مصدق شد و برگزاری مراسم در احمدآباد هر سال محدودتر از سال‌های بعدی شد و مصدق در کنار نام‌هایی چون آیت‌الله شریعتمداری و آیت‌الله منتظری بار دیگر به حصر خانگی بازگشت. با روی کار آمدن دولت محمد خاتمی و باز شدن فضای سیاسی دامنه حصرها کمتر شد و مراسم در احمدآباد نیز با آزادی بیشتری برگزار می‌شد. اما با روی کار آمدن دولت تندروی احمدی‌نٰژاد بار دیگر سختگیری‌ها بیشتر شد تا به سال ۸۸ رسید. سالی که در آن بعد از انتخابات بحث‌برانگیز و اعتراضات گسترده مردمی دولت درصدد سرکوب مخالفان خود میرحسین موسوی و زهرا رهنورد و مهدی کروبی را که در کنار مردم معترض نتیجه انتخابات شدند را حصر خانگی کرد و گروهی از مخالفان را به زندان انداخت. این سختگیری‌ها به احمدآباد نیز رسید و مراسم بزرگداشت دکتر مصدق با ممانعت مأموران امنیتی کنسل و تدابیر شدیدی در احمدآباد حاکم شد. تدابیری که نزدیک شدن به تبعیدگاه و محل دفن دکتر مصدق را حتی برای دوستان خانواده مصدق و نوادگانش سخت می‌کند. در چند سال گذشته چندین تیم امنیتی محلی و مرکزی در منطقه احمدآباد مستقرشده‌اند و رفت‌وآمد به این منطقه را تحت نظر دارند و از نزدیک شدن افرادی که برای دیدار از آرامگاه دکتر مصدق می‌آیند به خانه او ممانعت می‌کنند. تنها کسی که اجازه رفت‌وآمد به باغ اربابی دکتر مصدق را دارد آشپز او ابوالفتح تک روستا است که به گفته برخی از اهالی منطقه چندین بار احضار و تعهد داده است که در خانه را بر روی هیچ‌کسی باز نکند. این سخت‌گیری‌ها به حدی است که حتی اجازه بازسازی ساختمانی که گور دکتر مصدق در آن قرار دارد نیز داده نشده و این ساختمان با خطر ریزش مواجه است. با چنین سخت‌گیری‌ها که هنوز هم در آستانه سه‌سالگی دولت یازدهم امسال هم برگزاری مراسم سالگرد دکتر مصدق برگزار نمی‌شود. دولتی که شعار اصلی‌اش رفع هنوز در خان اول رفع حصر مردگان مانده است.

     
  10. سید مرتضی عزیز..حقیقتش را بخواهید گرچه بنده این موضوع را اصلا انتخابات نمیدانم ولی شاید تعچب کنید اگر بگویم در آن شرکت کردم. دلیلش هم این بود که به این امید بودم که شاید وضع بد تر از این نشود. همین و همین.
    در ضمن مخاطب قرار دادن شما لطف دیگری دارد که آنرا از دست نمیدهم..موفق باشید

     
    • ممنون باصفای گرامی

      شما لطف دارید ،مقصود از این بحث ها و مجادلات با دوستان ،غیر از هم اندیشی ،همین نکته است که کنش سیاسی فعال و بجا تحت شرائط گوناگون ،نقش بسیار موثرتری در وضعیت فعلی و آتی جامعه خواهد داشت ،و بنظر من بسیار مهمتر و مفیدتر از تز یکسره تحریم مطلق است که در جامعه ایران تحقق خارجی ندارد و نتیجه آن جز انفعال و پذیرش گزینه بدتر در برابر بد خواهد بود.
      موفق باشید

       
  11. اسلام و حقوق زن

    درباره زنان از خدا بترسید که آنها پیش شما اسیرند .
    نهج_الفصاحه_حدیث_46

    محکمترین سلاح شیطان زنانند .
    نهج_الفصاحه_حدیث_970

    از گفتگو با زنان بپرهیزید که هر وقت مردى با زنى خلوت کند، قصد او میکند .
    نهج_الفصاحه_حدیث_1004

    زنان را بى لباس بگذارید تا در خانه بمانند.
    نهج_الفصاحه_حدیث_343

    اگر زنى خود را معطر کند و بر مردمى بگذرد که بوى او را دریابند زناکار است.
    نهج_الفصاحه_حدیث_177

    گروهى که زمام کار خویش بزنى سپارند هرگز رستگار نشوند.
    نهج_الفصاحه_حدیث_2294

    در بهشت نگریستم و دیدم که بیشتر مردم آن فقیرانند و در جهنم نگریستم و دیدم که بیشتر مردم آن زنانند.
    نهج_الفصاحه_حدیث_331

    کمترین ساکنان بهشت زنانند.
    نهج_الفصاحه_حدیث_603

    زنان دامهاى شیطانند.
    نهج_الفصاحه_حدیث_3153

    زن بنده ، مایه اصلاح خانه است و زن آزاد موجب فساد خانه است.
    نهج_الفصاحه_حدیث_14

    ﺩﺭ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﺯﻧﺎﻥ ، ﺑﺮﮐﺖ ﺍﺳﺖ.
    ﺍﻟﮑﺎﻓﯽ_ﺟﻠﺪ_5_ﺻﻔﺤﻪ_518

    ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺭﺍﺯﻫﺎﯼ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﺎ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﻧﮑﻨﯿﺪ .
    ﺍﻟﮑﺎﻓﯽ_ﺟﻠﺪ_5_ﺻﻔﺤﻪ_517

    ﺑﺮ ﺷﻤﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﺑﺎ ﺯﻧﺎﻥ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﯼ ﮐﻨﯿﺪ
    ﺯﯾﺮﺍ ﺩﺭ ﺁﻧﺎﻥ ﺳﺴﺘﯽ ﻭ ﺿﻌﻒ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺷﺪﯾﺪ ﻭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﯽ ﺍﺳﺖ . ‏
    ﺍﻟﮑﺎﻓﯽ_ﺟﻠﺪ_5_ﺻﻔﺤﻪ_517

    ﻏﯿﺮﺕ ﺯﻥ ﮐﻔﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻏﯿﺮﺕ ﻣﺮﺩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ.
    نهج_البلاغه_حکمت_119

    ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺯﻥ ﺑﺪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺪﺗﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ اوست این ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﭼﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﺯ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﺍﻭ
    نهج_البلاغه_حکمت_230

    ﺍﺯ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﭙﺮﻫﯿﺰ، ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﻋﻘﻼﻧﯽ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻧﻘﺼﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻓﮑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﻌﺮﺽ ﺧﻄﺎﺳﺖ ﻭ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﭽﻨﯿﻦ ﺑﺎﺷﺪ، ﺳﺰﺍﻭﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﯿﺮﺩ .
    نهج_البلاغه‌

    ﺍﯼ ﻣﺮﺩﻡ ! ﺯﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻭ ﺍﺭﺙ ﻭ ﺧﺮﺩ ﮐﻢ ﺑﻬﺮﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ .
    نهج_البلاغه

    یه دفعه مینوشتید خدای خیالیتون گِل اضافه آورده زن رو خلق کرده…در پناه خرد

     
    • جناب ایراندوست, در مورد نوشته ی شما مطالبی در باب حقوق زن از نهجالبلاغه نقل نموده اید باید بگویم،
      شما واقعا فکر میکنید این اراجیف را علی مظهر شجاعت، عقلانیت، عدالت و تقوا ، همسر فاطمه دخت پیامبر که پروردگار او را کوثر خوانده و این اخوندهای حاکم به اعتبار فرزندان او ، و جانشینی انها امروز در ایران حکومت میکنند گفته است؟!! بسی خیال باطل، این سخنها برخاسته از مردانی کوته فکر و سودجو و هوسران در طول تاریخ است که باتمسک به دین خواسته اند که افسار پنجاه درصد جامعه را بدست گرفته و با انها ان کنند که نماینده ی ارومیه به روشنی بیان کرد ودر وقت اضافی بردگی و کلفتی انان و نسلشان را نماید و چنانچه مردان گور به گور شدند و یا طلاقشان دادند لخت و پا پتی در خیابان رهایشان نمایند. قران میفرماید زنان و مردان مومن در نزد خداوند برابرند و عزیزترین انها با تقوا ترین انهاست و چناچه 1400 سال پیش تفاوتی در حقوق برای انها قائل شده در زمان جاهلیت گامی بزرگ در ارتقائ حقوق زنان بوده زمانی که زنان از هیچ حقوقی برخوردار نبوده اند وحتی فرد شمرده نمی شده اند و بخشی از اموال محسوب میشدند. و قوانین حقوقی با زمان و مکان تغییر پذیرند و بر خلاف نظر مرتجعین متشرع امروز با تغییر ساختار اجتماع و نقش زن و مرد در ان چنانچه قانون خلاف عقل و عدالت است باید تغییر کند، مثلا حق طلاق و مهریه، ببینید چه معزلاتی در جامعه درست کرده است ، زنها وقتی درخواست طلاق دارند چون حق طلاق با انها نیست از مهریه به عنوان ابزار زور استفاده میشود و با بخشیدن مهریه به توصیه ی قاضی طلاق جاری میشود نتیجه ی قانون غلط حضور 200000 مرد در زندان به خاطر عدم پرداخت مهریه و خروج زنانی با دست خالی و بی سر پناه از زندگی زناشویی است که عواقب جبران ناپذیری برای اجتماع دارد، حال بیا و این دو دو تا جهار تا را جلوی این قانون شرعی ها بگذار و بگو ا قا جان این قوانین کار نمکند و باید عوض شود، بگویید زن و مرد در هر انچه بعد از ازدواج دارند یکسان سهیمند و هر دو حق طلاق دارند اگر ازدواج بی اذن زن و مرد باطل است ادامه ی ان هم بدون اذن هر دو باطل است نه فقط مرد، خانواده را اگر با زور کنار هم نگه داری ناهنجاری ان بیشتر است!!! اما کو گوش شنوا، ما مردم هم که به قانون گذارانی چون نمایند ه ی ارومیه رای میدهیم در این ناهنجاریها سهیم هستیم ، پس نتیجه میگیریم که چاره ی درد ما نه انقلابی دیگر در ساختارحکومت بل اول انقلابی در ساختار فرهنگی و اموزشی میباشد که خود منجر به تغییر در ساختار حکومت خواهد شد!!!

       
  12. پیام سیاسی آقای دکتر محمد ملکی را در فایل صوتی زیر گوش کنید. ایشان مردم را به تشکل حول هدف مشترک دعوت کرده است.

    http://www.iranglobal.info/node/53638

     
  13. درود فراوان بر نوریزاد وسایرهم میهنان ارجمند

    روزی دراواخر آذرماه ۱۳۹۱ یعنی زمانی که هنوز ۷ ماه از ریاست غصبی احمدی نژاد باقی مانده بود زمانیکه هوا تازه داشت تاریک شده بود یک فروند هواپیمای جت شخصی که فقط یک پرچم کوجک آمریکا و شماره ثبت آن در قسمت دم آن نقش بسته بود بر روی باند فرودگاه سیب در شهرمسقط پایتخت عمان فرود آمد وچند نفر دیپلمات امریکایی از جمله آقای جان کری (درآن زمان) سناتوری ازایالت ماساچوست درسنای امریکا ازداخل آن پایین آمده و بسرعت محوطه فرودگاه را بمقصد مجتمع کاخ های سلطان ابو سعید قابوس محل اقامتشان ترک کردند

    دو سه روز بعد از آن یک هواپیمای جت فالکن متعلق بدولت اسلامی ایران درهمان فرودگاه برزمین نشست و سرنشینان آن فرودگاه را بطرف مرکز شهر مسقط ترک کردند

    حکایت از قراراست که وقتی خاطر باراک حسین اوباما از پیروزی خود برای دوره دوم ریاست جمهوری آمریکا آسوده شد تصمیم گرفت که به تقاضا های عاجزانه و مکرر دولت اسلامی ایران پاسخ داده و برای حل معضل برنامه اتمی ایران با آنان بر سرمیزمذاکره بنشیند و با حل کردن مسالمت آمیزاین بحران برای دوره دوم ریاست جمهوری خود یک افتخار بمیراث باقی گذارد

    مذاکرات محرمانه تا چندین ماه در مسقط و گاهی اوقات در دیگر شهرهای دنیا ادامه داشت و نمایندگان طرفین دائم برای مشاوره با رؤسای خود بین عمان و کشورهای مطبوع خود در رفت آمد بودند. ازآن تاریخ تا مدت کوتاهی قبل ازشروع گردهمآیی لوزان نمایندگان کشورهای درگیر بطور دائم مشغول بررسی جزئیات ونوشتن بندهای مختلف قرارداد (تعهدنامه) بودند. وبعد ازاتمام بحث و بررسی تمامی موارد مهم این قرارداد چند نکته نسبتا کم اهمیت را هم برای حقیقی جلوه دادن نمایشنامه ای که باید در لوزان و نهایتا در وین بر روی صحنه میامد باقی گذاشتند

    همانطور که عرض کردم سناریواین نمایشنامه قبلا درعمان بر روی کاغذ آمده بود و حالا نوبت ایران بود که هنرپیشه های این نمایشنامه را به ۶ کشور درگیر و سایر ممالک دنیا معرفی کند، ولی دولت اسلامی ایران دیگر نمیتوانست اشخاصی عبوس، چرکین، بددهن و بیسوادی مانند احمدی نژاد، غرضی و یا اشخاصی با قروقیافه ای مانند سردار نقده ای یا حسین کردمیهن را برای مذاکره گسیل کند اینبار برعکس دوران ۸ ساله وحشت به اشخاصی با ظاهر تمیز و نسبتا باسواد و قادر به تکلم بزبان انگلیسی نیاز داشت

    از ۸ نفر نامزدهای ریاست جمهوری سال ۹۲ که ازغربال شورای نگهبان عبور کرده بودند تنها ۳ نفر روحانی، عارف و ولایتی میتوانستند این نیاز را برطرف کنند. غرضی با قیافه داش مشدی وار و سواد نداشته که ازاول اوت بود. رضائی و قالیباف که از فرماندهان سپاهی بودند که در لیست سازمانهای تروریستی دولت امریکا قرارداشتند و امکان اینکه امریکا از قبول آنان امتناع ورزد بسیار بالا بود. جلیلی هم قبلا در همین مورد بخصوص امتحان خود را داده و بطرز فجیعی رفوزه شده بود. حداد عادل هم نه سواد لازم را داشت و نه آدمی بود که بتوان اورا جلوی میهمان گذاشت.

    از۳ نفر بالا که نام بردم فقط روحانی بود که هم مدرک دکترای حقیقی از یکی از معتبرترین دانشگاه های دنیا داشت، هم بزبان انگلیسی مسلط بود و ضمن داشتن ظاهری تمیزهمراه با لبخند ملیح درمورد مذاکرات هسته ای نیز تجربه کسب کرده بود و همه دیدیم که بطورمعجزه آسایی ایشان از توی صندوق های رأی به بیرون جهیدند. منظور از مهندسی انتخابات همینه عزیزان. میزان اراده بیت رهبری وسایرعناصر درحلقه مرکزی قدرت است، نه رأی ملت. در طول ۳۷ سال گذشته تنها مصباح یزدی هست که با گفتن اینکه « مردم چکاره هستند که انتخاب کنند؟» حقیقت انتخابات را رک و پوست کنده بمردم ایران گفته است. بهمین خاطربرای بنده قابل باور نیست که آخوند روحانی تنها با قدرت رأی مردم انتخاب شده باشد ولی انتخابات چنان مهندسی شده بود که اکثریت مردم باو رأی بدهند. مثلا علم کردن لولو خورخوره ای مانند جلیلی شایع کردن این موضوع که وی کاندیدای محبوب و مورد تأیید رهبرهست تا مردم تصمیم بگیرند هم یک « نه» بزرگ به رهبر بگویند و درعین حال از صعود جلیلی بمقام ریاست دولت جلوگیری کنند درحالیکه پس از صدمات و آبروریزی که از احمدی بوی تحمیل کرد امکان نداشت خامنه ای اجازه بدهد محمود شماره دو بر تار دولت جلوس کند

    در کشورهایی که انتخابات معنی اصلی خود را دارد و رأی مردم آن کشور جدی گرفته میشود بعد ازشمارش واتمام انتخابات و ورود اشخاص منتخب به قوای مجریه و مقننه بدنه قدرت بطورکل و یا بمقداربسیار چشمگیری عوض میشود این اصل بهیچ وجهی درمورد ایران صادق نیست. در طول ۲۸ سال گذشته حکومت اسلامی ایران نزدیک به ۳۰ انتخابات برگزار کرده است بدون اینکه ما شاهد تغییرمحسوسی درساختار قدرت باشیم

    پایدار باشید
    رسول

    http://articles.latimes.com/2013/nov/24/world/la-fg-1125-iran-tic-toc-20131125

     
  14. آقای نوری زاد عزیز ،
    خواسته بر حق دارد، او هم می توانست حقوق پایمال شده اش را شوخی تلخی بگیرد، اما ، حقوق با عدالت و آزادی و وجدان گره خورده و انسان آزاد و باوجدان پذیرای از بین رفتن حقش نیست ، باد وبوران و سرما تاثیری دروجدان بیدارندارند.
    ما را با دستان خودمان خفه می کنند ، همه را شوخی می گیریم ، و در خیال به زرنگی خود پز می دهیم.
    هردمبیلی حرفها را تکرار و رفتار را تقلید و انتصابات را به اسم انتخابات برگزار می کنیم ،و در خیالمان سر همه را شیره می مالیم و شوخی شوخی دگر اندیشان را ایشک = خر می دانیم .
    این جماعت آخوندها هی مردم را قلقلک می دهند و ما هم غش غش جان و مالمان را برای خرید بهشتشان تقدیم می کنیم، عجب نسل شوخی ما هستیم ، البته دروهم و خیال.

     
  15. جناب مرتضی شما شطرنج بازی می کنید؟
    ورق بازی چطور؟
    “پوکر” بازی خیلی جالبی است…. امید وارم فکر بد نکنید
    بر خلاف تصور شما که حتما می گویید استغفر…. این ساسانم چه ….
    خیر موضوع اصلی این بازی ها قمار نیست روانشناسی است. باید بتوانید دست طرف مقابل را بخوانید. چطور؟ خوب بسته به شما است بازی گر خوبی هستید یا خیر……
    باید خدمت شما عرض کنم جمهوری اسلامی بازی را مدت ها است که باخته. دستش رو شده و مردم متوجه شده اند به غیر از یک مشت شعار تو خالی چیزی در چنته ندارد. مرگ بر آمریکا های شریعتمداری شده جوک. مرگ بر این و مرگ بر آن ها شده مرگ جمهوری اسلامی. چرا راه دور رویم همین ایران خودمان. شاه بازی را باخته بود با تمام سیاست هایی که به کار بست و تمام خدماتی که در حق ما ایرانیان کرد بازی را باخت. او هیچ گاه به ملت خود خیانت نکرد. بر خلاف منافع ملی عملی انجام نداد. همه اش خدمت بود. با امکاناتی که در دست داشت. من بار ها سناریو های مختلفی را تصور کرده ام. احزاب آزاد دمکراسی انتخابات آزاد یا بر عکس سرکوب شدید و بی رحمانه مردم. هر سناریو به همین انقلاب منتهی می شد. یعنی فرقی نمی کرد شاه چه سیاستی اتخاذ می کرد. نتیجه این بود که ما باید یک دوره حکومت اسلامی را تجربه می کردیم تا دنیا دستمان بیاید. حالا تصور کنید جمهوری اسلامی که مملکتی را به باد داده و این همه خیانت کرده و ثروت های ملی را به باد داده و هنوز هم رسما اعلام می کند به هر فلسطینی بیچاره ای هفت هزار دلار خسارت می پردازد فکر کنید سرنوشت چنین نظامی چه خواهد بود. داستان کشتی تایتانیک است. کوه یخ را دیده ولی برای اصلاح مسیر دیگر دیر شده دوست من. جمهوری اسلامی در حال برخورد با کوه یخ است و غرق خواهد شد…..
    شوروی که سقوط کرد همه گفتند تقصیر گورباچف بود. بیچاره گورباچف. خیر به این سادگی نیست. شوروی باید سقوط می کرد چون عمرش به سر رسیده بود و چرخ زمان آن را زیر گرفت و نابودش کرد. الان هم همه می گویند خاتمی. خیر مرتضی عزیز خاتمی هم اگر کاری نمی کرد قله آتش فشان از جای دیگری سر بر می آورد. این نیروی در حال انفجار جامعه است که وقتی به نقطه اوج برسد خمینی و خامنه ای و خاتمی نمی شناسد…….
    شوروی که سقوط کرد یک دفعه تمامی ژنرال هایی که کودتا کرده بودند سر از زندان در آوردند….
    صحبت از سردارک های سپاه نمی کنم صحبت از ژنرال های ابرقدرت اتمی جهان می کنم……
    بیچاره وزیر اقتصادش خود کشی کرد…… وقایع آن چنان سریع پیش می روند که انسان مات و مبهوت می ماند……
    حالا اگر یک نظام دمکراتیک و منطبق با استاندارد های مدرن و همراه با کاروان تمدن بشری داشتیم یک حرفی….
    وقتی شما عقلتان را بدهید به امثال جنتی که خدا حفظش کند که زنده بماند و پنبه شدن رشته هایش را شاهد باشد که البته شاهد است که این از صد بار اعدام بد تر است…. تا جایی که آرزوی مرگ کند……
    آری تحولات جوامع این طور نیست که چند تا بی سواد امنیتی سپاهی قبه دار و بی قبه بنشینند در ویلایی و بعد از عیش و نوش برای مردم بیچاره نقشه بریزند و خیال کنند خمره رنگ رزی است…..

     
    • اضافه کنم در شطرنج موضوع تنها برنده شدن نیست. باختن هم انواع مختلفی دارد. هر اندازه بازنده باهوش تر باشد زود تر به بازنده بودن خود اعتراف می کند و بازی را ادامه نمی دهد. بازنده های نادان هستند که متوجه ماجرا نیستند و تا لحظه ای که کیش و مات نشده اند دست بر نمی دارند.
      جمهوری اسلامی هم بهتر است بازنده خوبی باشد. هر چه زود تر به باخت اعتراف کند و یک رفراندم برگزار کند و مملکت را بسپارد به عقلا و ما هم همان راه قطع شده مشروطه را ادامه دهیم تا مرحله به مرحله به تکامل برسیم و متمدن شویم. این طوری هزینه کمتری پرداخت می کنیم و همه شاد و خوشحال می روند سر خانه و زندگی و کسی هم کینه کسی را به دل نخواهد گرفت.
      فکر نکنید ایران سوریه است. ما اینجا مشکل شیعه و سنی و علوی و از این مزخرفات نداریم. همه با هم متحدیم و می خواهیم ایرانی از هر قوم و دین و تفکر سیاسی خوشبخت شود. ایران که خوشبخت شد مردم منطقه نیز از دیوانه بازی دست بر خواهند داشت و شیعه و سنی گری را رها خواهند کرد و به عربستان سعودی وقعی نخواهند گذاشت و کسی ایران را تهدید نخواهد کرد بلکه ایران را سرمشق قرار خواهد داد و راه سعادت را در پیش خواهد گرفت.

       
      • جناب ساسانم

        حالا بحث انتخابات تمام شد،و شما هم برنده دانای امتحانات بودید ،فعلا تا انتخابات بعدی ،به پوکر و ورق بازی بپردازید ،سرتان گرم شود! من البته اهل پوکر و ورق بازی نیستم وبه آنها علاقه ای ندارم ،اما شطرنج را گاه برای تفنن در وقتی محدود با chess titans ویندوز برگزار می کنم و با اجازه شما تا level 5 آنرا شکست میدهم ،اما خوب بالاتر از فایو لول بسیار سخت است و انسان را گیج می کند ،امیدوارم آی کیوی شما در برابر شطرنج هوشمند ویندوز کمتر از فایو نباشد! اما بهرحال برنده و بازنده یک انتخابات را پوکر بازها و پاسور بازها و شطرنج بازها تعیین نمی کنند ،برنده بودن یا بازنده بودن در صحنه های اجتماعی مربوط است به کسانی که در واقعیت جامعه زندگی می کنند نه در شعار و تخیل.
        موفق باشید

         
  16. سید مرتضی
    6:21 ب.ظ / مارس 3, 2016
    ریفرنس ها و منابعی که دلالت بر این می کرد عمر یا عاملان عمر به حضرت زهرا صدمه زده بودند ،و سبب سقط یک جنین شده است ،در همان کامنت مورد نظر به دوستمان آرمین ارائه شد ،این یک بحث تاریخی است ،منابعی که ارائه شد از منابع تاریخ و حدیث شیعه نبود ،اگر کسی در یک بحث تاریخی در صدد انکار کلی یک فاکت یا کم و زیاد آن است باید مطالعه کند و شواهد تاریخی و منابع دیگری ارائه کند یا منابع ارائه شده از طرف مقابل را مستدل نقض کند ،اینکه فقط انکار یک فاکت تاریخی را تکرار کند بحث منطقی نیست. این قدم اول است ،اگر این قدم را برداشتیم آنگاه به بقیه فروعات این بحث می رسیم ،سوال :اسناد انکار شما چیست؟

    ……………………………………………………………………………………………
    جناب سید اولا اسناد شما اسناد قابل اعتمادی نیست .چون بیشتر قال بال اباقر و قال الصادق است.در ثانی در این بحث من جنبه علمی و حقوقی است آنرا در نظر دارم.که احادیث شما هیچ چیزی دراینمورد ندارد که بگوید.اینکه شما هر دروغ و یا هر چیز غیره علمی را بنویسید و بعد از دیگران بخواهید که ثانت کنند که دروغهای شما درست است یا نیست از شرگردهای قدیمی آخوندیست و جایگاهی در بحث علمی ندارد.این شما هستید که باید ثابت کنید که
    1. فاطمه براثر آن ضربه مرده.
    2.عمر کافر حربی بوده و با فاطمه جنگ کرده و اورا کشه.
    3.چگونه شما آخونها فهمیده اید که جنین فاطمه مذکر بوده و اسم محسن را برایش انتخاب کرده اید.
    4.خدمات زینب و فاطمه را که برای مردم جهان بیان کنید تا ما قانع شویم که روز پرستار نه از آن نائتنگل بلکه از آن فاطمه و زینب است.

     
    • جناب مزدک درود بر شما

      ضمن تأیید فرمایشات شما باید حضورتان عرض کنم که الله سبحان والتعالی در قران میفرمایند که هیچکس غیرازالله از جنسیت یک جنین قبل از تولد آگاه نمیشود.
      که خوب این موضوع دو تضاد بوجود میآورد:

      ۱- اینکه اهل تشیع بر خلاف گفتار صریح قران جنسیت آقا محسن را تشخیص داده بودند، در حالیکه قران صریحا تأکید میکند که غیر ازالله سبحان والتعالی قادر به آن نیست

      ۲- اینکه الله سبحان والتعالی نمیدانست که روزی خواهد آمد که انسان بنی بشر با اختراع دستگاهی بنام سونوگرام جنسیت جنین را تا ۵ ماه قبل از تولد نوزاد تشخیص دهد.

      احترام محفوظ
      رسول

       
      • ممکن است آیه مورد نظر را ریفرنس کنید؟

         
        • بر روی چشمان آستیگماتم آقا مرتضی

          لطفا به سوره مبارک لقمان آیه ۳۴ مراجعه بفرمایید.

          احترام محفوظ
          رسول

           
          • جناب رسول

            چشمان آستیگماتتان در اثر لیزیک سالم و بینا باد!

            متن آیه ای که به آن اشاره می کنید از این قرار است :
            “إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْري نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْري نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ “.(لقمان/34)
            در حقيقت، خداست كه علم [به‏] قيامت نزد اوست، و باران را فرو مى ‏فرستد، و آنچه را كه در رحم هاست مى ‏داند و كسى نمى‏ داند فردا چه به دست مى‏ آورد، و كسى نمى‏ داند در كدامين سرزمين مى‏ ميرد. در حقيقت، خداست [كه‏] داناى آگاه است‏.
            در این آیه اشاره به اختصاص ذاتی پنج علم به خدای متعال شده است :1-علم بزمان وقوع قیامت-2-علم به زمان وقوع باران-3-علم به آنچه (جنین) که در رحم زنان است-4-علم به آنچه که هر انسانی در آتیه کسب خواهد کرد-5- علم به اینکه مرگ هر انسان در کدام سرزمین است.
            مفهوم این آیه این است که بطور طبیعی و عادی این علوم در اختیار بشر عادی نیست ،این باصطلاح مفاد و مدلول مطابقی این آیه شریفه است ،اما بگویید آیا در این آیه دلالتی بر نفی تعلیم خدا این علوم را به برخی انسانها وجود دارد؟ روشن است که در هیچ بخش منطوقی یا مفهومی این آیه نفی نشده است که برخی از علومی که اختصاص ذاتی به خدای متعال دارند به هیچ بشری تعلیم نشوند،آنچه که در این پنج فقره هست این است که علم بزمان قیامت ،و علم به زمان وقوع باران ،علم به آنچه که در ارحام زنان است ،علم به اینکه هر نفس انسانی فردا چه چیزی (از اعمال نیک و بد) بدست خواهد آورد ،و علم به اینکه مکان مرگ هر انسان کجاست ،بطور ذاتی مربوط به خداست ،لکن مفاد آیه این نیست که هرگز خدا نمی خواهد برخی از علوم را در برخی از زمانها به برخی انسانها آموزش و تعلیم دهد ،این در آیه نفی نشده است ،بلکه لسان آیه اختصاص ذاتی این علوم بخداست و اینکه منشا آن نزد خدای علیم خبیر حی حاضر محیط به شراشر هستی است ،سوال این است حال اگر خدا در برخی موارد (نه همه زمان) اراده کند تا روی مصالحی برخی انسانها را نسبت به برخی از این موارد مطلع و آگاه کند ،امر محالی است؟ نه این امر نه تنها محال ذاتی نیست بلکه امکان وقوعی و تحقق خارجی داشته است ،و آن علم خبرهای غیبی پیامبران و اولیاء الهی به اراده خود خدا بوده است ،شما الان تمسک به آیه ای از قرآن کرده اید بر مطلوب خود ،بگویید آیا فقط برخی از آیات قرآن را قبول دارید یا مجموعه آیات قرآن را؟ اگر اصل وحی را قبول ندارید یا بگویید فقط یک آیه را قبول دارید ،این ایمان حقیقی نیست و خود قرآن می گوید همه آیات قرآن آیات وحی هستند و همه آیات برای بشریت حجیت اند ،بنابر این لابد باید اینطور باشد که فهم قرآن و استفهام از قرآن فهمی مجموعی و با لحاظ همه آیات باشد،وقتی اینطور شد شما که چنین استنباطی از این آیه شریفه دارید باید آیات دیگر را نیز لحاظ کنید و نسبت آنها را با مفاد این آیه شریفه بسنجید ،مثلا در همین قرآن که شما بدان تمسک کرده اید این آیه نیز وجود دارد :
            “عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً (26)
            إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً (27)
            لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ وَ أَحْصى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ عَدَداً (28)
            (الجن/آیات 26و 27 و 28)
            داناى نهان است، و كسى را بر غيب خود آگاه نمى‏ كند، جز پيامبرى را كه از او خشنود باشد، كه [در اين صورت‏] براى او از پيش رو و از پشت سرش نگاهبانانى بر خواهد گماشت،تا معلوم بدارد كه پيامهاى پروردگار خود را رسانيده ‏اند؛ و [خدا] بدانچه نزد ايشان است احاطه دارد و هر چيزى را به عدد شماره كرده است‏.
            ملاحظه کنید در آیه 26 فرمود خدا ذاتا عالم به غیوب است و آنرا بر کسی آگاه نمی کند ،اما در دنباله ،با لفظ استثناء “الا” رسولان مرضی خود را استثناء می کند و می گوید اگر بخواهد آنان را بر غیب آگاه می کند.
            دیدگاه شما در مورد این آیه چیست؟ این آیه بنظر شما از قرآن هست یا نیست؟ این آیه در عین حال که خدا را عالم غیب میداند ذاتا ،امکان آگاه کردن و تعلیم دادن غیب را به انسانهای خاصی گوشزد می کند.
            در سوره یوسف و ماجرای زندان یوسف که لابد دیده اید ،آنجا یوسف به امداد خدایی ،خواب دو هم بند خود را تاویل می کند و از اموری که در آینده برای آنان خواهد بود خبر می دهد ،نص قرآن آنجا این است که اینگونه آگاهی ها و تاویلات و خبرها به تعلیم و آموزش خداست.
            از این قبیل آیات در قرآن فراوان است ،که اگر بخواهم بیان کنم در حد یک کامنت نیست ،از اینجا معلوم می شود که علم غیب دو گونه است :1-علم غیب ذاتی-2-علم غیب عرضی و تعلیمی ،آنچه که مفاد برخی آیات است این است که علم غیب ذاتی مستاثر مخصوص ذات خداست و دیگران قطع نظر از ذات الهی که آفریننده جهان و محیط به آن است از خود هیچ ندارند ،از این دست آیات حصری در قرآن زیاد است که مزاحمت نمی کنم ،آیه ای که بنظر شما رسیده است یکی از آنهاست ،و در مورد علم خدا به جهان هستی آیات بیش از اینهاست.
            اما در عین حال از آیات فراوانی در همین قرآن استفاده می شود که در مواردی به علم و اراده الهی برخی از موارد علوم غیبی به خواصی از انبیاء و اولیاء الهی داده می شود ،و این منافاتی با ذاتیت علم خدا ندارد ،اصلا این سخن بسیاری از انبیاء در همین قرآن است ،شما مراجعه ای بفرمایید به سوری مثل “الانبیاء” و “الشعراء”و “هود” و “اعراف”و “یونس” ملاحظه می کنید که همه انبیاء سخنشان همین است که ما خودمان بشری مثل شما هستیم در بشریت ،و اینکه هیچ نداریم و هیچ نمیدانم جز آنچه که خدا بما داده است ،اصلا وحی یعنی شعور و آگاهی خاصی که داده خداوند است ،وگرنه شما که به این آیه تمسک می کنید در مورد وحی چه توجیهی دارید؟ همین آیه مورد نظر شما بخشی از وحی است ،و تمسک به آیات وحی تبعیض پذیر نیست ،و خود وحی که شعوری مرموز و خدادادی است سنخی از علم بغیب و آگاهی از غیب است که منشا تعلیم آن خداست .و نگرش به آیات وحی باید همه جانبه و منعطف به همه قرآن باشد ،نمی شود شما گوشه ای از قرآن را بگیرید و به آن تمسک کنید و آیات دیگر که مفسر آنند را دور بریزید ،بقول خود قرآن :”نومن ببعض و نکفر ببعض” ایمان ناقص است یا ایمان نیست ،علاوه اینکه روش تحلیلی عقلاء هم نیست ،شما در هر رشته از معرفت و معارف اگر بخواهید به تمام مراد نویسنده یک کتاب دست یابید ،روش منطقی تحلیلی این است که همه فصول و بخشهای آن کتاب یا سخن را منعطف بهم و غیر ایزوله ملاحظه کنید.
            بنابر این در مانحن فیه ،اینکه علم به ما فی الارحام ذاتا اختصاص بخدا داشته باشد و او سرچشمه علم باشد تنافی با این ندارد که بتصریح خود او و بتصریح آورنده وحی ،برخی از علوم غیبیه به خواصی از اولیاء الهی تفویض شود،به این آیات عنایت کنید :

            “فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْما.
            (الکهف/65)
            تا بنده‏اى از بندگان ما را يافتند كه از جانب خود به او رحمتى عطا كرده و از نزد خود بدو دانشى آموخته بوديم‏.
            ———————————-
            “وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليم‏”
            (النمل/6)
            و حقّاً تو قرآن را از سوى حكيمى دانا دريافت مى ‏دارى.
            ———————————–
            “ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيهِ إِلَيْكَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُون‏”.(آل عمران/44)
            اين [جمله‏] از اخبار غيب است كه به تو وحى مى‏ كنيم، و [گرنه‏] وقتى كه آنان قلمهاى خود را [براى قرعه‏ كشى به آب‏] مى‏افكندند تا كدام يك سرپرستى مريم را به عهده گيرد، نزد آنان نبودى؛ و [نيز] وقتى با يكديگر كشمكش مى‏ كردند نزدشان نبودى‏.
            —————————
            “تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيها إِلَيْكَ ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقين‏”.(هود/49)
            اين از خبرهاى غيب است كه آن را به تو وحى مى ‏كنيم. پيش از اين نه تو آن را مى‏ دانستى و نه قوم تو. پس شكيبا باش كه فرجام [نيك‏] از آنِ تقواپيشگان است.
            —————————
            “…وَ لا يُحيطُونَ بِشَيْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاء…”
            (البقره/255)
            و به چيزى از علم او، جز به آنچه بخواهد، احاطه نمى‏ يابند.
            ———————————
            از این آیات فراوان است و مدلول منطقی و جمع بندی آیات قرآن همان است که ابتدا عرض شد:اینکه حقیقت علم و ذاتیت علم به همه اشیاء از غیب و آشکار مخصوص خداست که از آن تعبیر به علم ذاتی می شود ،در عین حال بالعرض تعلیم و آموزش بخشی از علوم غیبی به هستی ها ،باراده خود خدای متعال ممکن است که یکی از آنها خود مساله وحی است.
            موفق باشید

             
    • منابع تاریخی اهل سنت ،قال الباقر و قال الصادق نیستند! ادامه این جدل مرا بیاد آن بحث در مورد کلمه ماسک انداخت! ظاهرا فقط جدل می کنید و به اصل سخن توجه نمی کنید ،اگر موضوع بحث یک واقعه تاریخی است ،نفی و اثبات آن باید متکی بر شواهد تاریخی باشد ،من می گویم حمله به بیت فاطمه سلام الله علیها چه به دست عاملان عمر و بدستور او صورت گرفته باشد و چه بصورت مستقیم توسط خود او ،ماهیت آن و نفی و اثبات آن یک بحث تاریخی است نه حقوقی ،و روش بحث تاریخی اتکاء بر منابع تاریخی است ،اگر کسی بخواهد بگوید چنین واقعه ای اتفاق نیفتاده باید استناد به شواهد تاریخی کند ، و اگر کسی بخواهد اتفاق افتاده ،باز باید تکیه بر شواهد تاریخی کند ،چنانکه من کردم و استناد من هم به تاریخ خود اهل سنت بود و تاریخ اهل سنت ربطی به قال الباقر و قال الصادق ندارد ،متاسفانه شما یا درکی از مطلب من ندارید یا تجاهل می کنید و جدال بیهوده.شما این قسمت را روشمند بحث کنید تا برویم سراغ ادامه سوالات.
      شما اصلا درک درستی از واژه “کافر حربی” ندارید ،کافر حربی یعنی کافری که در حال جنگ با کلیت جامعه اسلامی است ،مثل جنگهایی که کفار صدر اسلام با پیامبر داشتند ،در هیچ منبع شیعی نمی یابید که شیعه ای گفته باشد “عمر کافر حربی است”! شگفتا که شما هم نا آشنا به واژه های فقهی حقوقی هستید و در مورد حقیقت آنها سوال از اهلش نمی کنید ،هم بر اساس نا آگاهی خود از اصطلاح بر اساس آن مشی کرده جدل می کنید ،در اینصورت بگمانم بحث ما نظیر آن بحث ماسکیه که بعد از مدتها پی به اشتباه خود بردی مجادله بیهوده است ،و مجادله بیهوده یعنی توجه نکردن به حد و حدود و جزئیات بحث بقصد خودنمائی!
      موفق باشید

       
      • آسد مرتضی میفرماید: « در هیچ منبع شیعی نمی یابید که شیعه ای گفته باشد “عمر کافر حربی است”! »
        آری هیچ منبع شیعی عُمر را کافر حربی خطاب نکرده است. ولی این بازی عُمر کشان و اشعار سخیفی که شیعیان دربارۀ او ساخته اند، چیست؟

        رودۀ سگ را عُمر عمامه کرد/ احمد و محمود را آواره کرد

        یا این دو بیتی از یک شاعر شیعه بعد از زیارت کعبه:

        شکر الله که ما حَجیدیم/ تربت پاک پیمبر دیدیم
        مَدَنیدیم پس از حَجیدن/ عُمـریدیم و ابوبکریـدیم

         
        • من با بازی عمر کشان مخالفم اگرچه میتوان رفتار و گفتار خلیفه دوم را نقد کرد ،حرف من این بود که کسی از علماء معتبر در فقه و کلام شیعه نگفته است که عمر “کافر حربی ” است ،برای اینکه کافر حربی اصطلاحی فقهی است که تعریف خود را دارد ،متاسفانه شما بدون توجه به اصل حرف به عمل نادرست عده ای تمسک می کنید ،که این را اصطلاحا می گویند خرده گیری و عناد و خروج از موضوع بحث.
          موفق باشید

           
  17. آقای سید مرتضی محترم
    از شما ناراحت نیستم ، مگر چه پیش آمده؟
    اگر چه از نظراتتان اغلب تعجب می کنم.
    برای من کسی که زن را برابر مرد نداند ، چگونه می تواند او را دوست خود بخواند ؟
    اسلام شما پر از تبعیض است ، این کلمات خواهر و برادر را دروغ گویی می دانم ، هر فردی اسمی دارد و بنا بر نزدیکی فکری و عقلانی یک نفر را می تواند دوست ، آشنا و یا بیگانه بداند ، اما کلمات خواهر و برادر هر کدام باری با خود دارند، و اگر بگویید به چشم برادری و یا خواهری باز هم هر کس را شامل نمی شود، و نوعی فریب می دانم .
    البته شما تنها نیستید ، زنان موانع بسیاری را در پیش رو دارند که در طی هزاران سال عادی شده اند و خوشبختانه بیداری زنان اگر چه کند اما همچنان پیش می رود.
    شاد باشید

     
    • دوست محترمه خانم فریبا

      دوست خواندن یا دوست داشتن یک زن ،ارتباط مستقیمی با مساله برابری زن و مرد ندارد ،در اسلام زن و مرد از نظر ارزشی و از نظر انسانی هیچ تفاوتی ندارند ،زیرا حقیقت انسانی انسان مربوط است به روح و نفس مجرد او ،و روح مذکر و مونث ندارد ،در واقع مذکر و مونث بودن از اوصاف جسم انسان است نه روح و نفس او ،و انسانیت و ارزش انسان وابسته به روح او و تفکرات و عقلانیت و اخلاق عملی اوست و نه به فیزیک و شرائط بدنی او ،و زن انسان است همانطور که مرد انسان است ،و ارزش انسانها باز می گردد به علم و عمل آنها ،این در مورد مساله برابری ارزشی زن و مرد ،که در آیات مختلفی از قرآن ظاهر است ،مثل آیه ” یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفو ،ان اکرکم عندالله اتقاکم ،ان الله علیم خبیر” (الحجرات/14)
      تبیین خصوصیات این آیه شریفه طولانی است ،توجه شما را جلب می کنم در این آیه به نکته خطاب به “یا ایها الناس” نه “یا ایها الذین آمنوا” و اینکه خطاب به عموم انسانیت و بشریت است اعم از مرد و زن و در بخش دوم فرمود با ارزش ترین شما نزد خالق علیم و خبیر تان با تقواترین شماست.
      اما در مورد مساله تبعیض ها در برخی از احکام ،بحث مفصلی است و باید در مناط تک تک احکامی که بنظر تبعیض آمیز می رسند بحث کرد ،فقط اجمالا بدانید که تبعیض در برخی از احکام بین زن و مرد مربوط به بحث ارزشی فوق و حقیقت انسانی یکسان زن و مرد نیست ،بلکه باز می گردد به ساختار بدنی زن و مرد و وظائف متقابل فردی و اجتماعی که برای زن در برابر مرد و مرد در برابر زن در شریعت ترسیم شده است ،این بحث مبسوطی است ،امروزه عنصر ظاهر فریبی که در مکاتب اصاله الانسان (اومانیسم) مطرح می شود و در طی آن به انسان نظر تجریدی صرف و عدم لحاظ وظایف او برابر خالق او می شود همین خلط مبحث شعاری “تساوی مطلق زن ومرد” بدون لحاظ ساختار بدنی و وظایفی است که آفرینش حکیمانه برای آن در نظر گرفته است ،خلاصه کنم برای شما ،که در مکاتب انسان گرا و اومانیستی ،انسان بجای خدا نشسته است و با لحاظ تجریدی او از خدا و اراده تشریعی خدا ،به چنین شعارهای توخالی که واقعیت خارجی هم ندارد دامن زده می شود.این بحث مطولی است البته.
      موفق باشید

       
      • آسد مرتضی،

        شما فردی با افکار متحجر هستید. گو اینکه درقرن 21 زندگی میکنید، ولی موتور مغزتان با انباشتن آموزه های اسلامی در قرن هفتم گریپاژ کرده است. شما تصور میکنی اینهائی که در اینترنت با شما به بحث نشسته اند، از پشت کوه آمده اند یا اینکه بچه شیر خوره هستند؟ حتی با گشتی در اینترنت هم میتونی به قسمتی از واقعیتهای مربوط به موفقیتهای زنان امروز دنیا پی ببری. امروزه زنان درکشورهای پیشرفته به مقامهای بالای سیاسی، اجتماعی و کشوری رسیده و در سمتهائی نظیر ریاست جمهوری و نخست وزیر و وکیل و ریاست هیأت مدیرۀ شرکتهای بزرگ جهانی و ژنرالی ارتش و فرماندهی سفینه های بزرگ فضائی وغیره… رسیده اند. هم اکنون ما در خارج ازایران مشاهده میکنیم که زنان ایرانی و نسل دوم ایرانیانی مهاجر که به برکت منجلاب اسلامی مجبور به ترک ایران شده بودند، در کشورهای غربی به بالاترین مقامهای علمی و اداری و قضائی رسیده و در بسیاری از مؤسسه های بزرگ مالی غربی حتی به مقام رؤسای هیأت مدیره نائل شده اند. شرم وخجالت هم خوب چیزیست. شما در مقام و موقعیتی نیستی که بتوانی توانائیهای زنان را ارزیابی کنی. اونها در عمل نشان داده و ثابت کرده اند که حرفهای میلیونها امثال شما پشیزی ارزش ندارد. هی دروغ…هی تحویل دادن حرفهای بیخودی وصدتا یه غاز. این آقای نوریزاد هم خیال میکنه که میتونه شما هارو عوض کنه. خجالت هم خوب چیزیست!! من برای فرزندان شما متأسفم با داشتن همچین پدری با افکار ارتجاعی.

        اصل بد نیکو نگردد آنکه بنیادش بدست/ تربیت نا اهل را چون گردکان برگنبدست

         
        • آعلی

          مدتی بود از آن لحن غلاظ و شداد و دور از ادب دور بودی،ظاهرا استقامت نداشتی و بازگشتی به پوستین سابق ،من از نظر شما هرچه باشم مهم نیست ،اما از کجای نوشته بالا بر می آید که من منکر اینهایی که گفتید هستم؟ تصادفا من گفتم زن و مرد از نظر گوهر انسانی و فطری و بلحاظ ارزش انسانی یکی هستند زیرا معیار واقعی انسانیت انسان همان روح و نفس اوست که بواسطه تجرد از ماده مذکر و مونث ندارد ،و تفاوت زن و مرد باز می گردد به ساختار فیزیکی آنها ،این حرف اصلی من بود ،و اینکه روی این مبنا ترقی و کمالات علمی و عملی در همه عرصه ها ربطی به ذکورت و انوثیت ندارد ،و بسا زنان که در عرفان و علوم و فنون مختلف تجربی و انسانی از مردان برتر باشند ،نمیدانم از کجای حرف من اینهایی که شما برداشت کردید برمی آید،من گفتم زن ترقی ندارد؟ من گفتم زن فقط برای خانه است؟ من گفتم زن در اجتماع حضور نداشته باشد؟ شما تلاش کنید هم اصل مغزای سخن افراد را دریابید ،هم نسبت دروغ به آنها ندهید و هم از ادب در گفتار خارج نشوید.
          موفق باشید

           
  18. درود بر نوری زاد گرامی دلیر مرد ایران

     
  19. جناب خامنه ای حتما تا کنون سخنرانی قاضی پور نمایند ه ی ارومیه را شنیده اید، ایشان ضمن عرض ارادت تنها به شما و شما ونه یک نفر دیگر در شهر تهران ، توهین های مکرری به زنان ایران زمین نموده اند و وجود انها را در مجلس مضر دانسته و به طور ضمنی از نمایندگان مجلس دعوت به تجاوز جمعی به نمایندگان زن نموده اند، ایشان در این سخنرانی اعتراف به کشتن 700-800 اسیر عراقی توسط خود و 12 نفر دیگر نمو ده اند که بر حسب قوانین بین المللی و اسلامی جنایت جنگی محسوب میشود و مجازات ان اعدام است. از جمله ادعاهای ایشان شکستن رکورد گینس در انهدام تانک با اعلام انهدام 700-800 تانک و نفربر در تنها یک حمله ی سیزده نفره بوده است. ضمن اینکه به عنوان زن مسلمان ایرانی بنده از ایشان و افکار مشابه ان تبری میجویم و خود را موظف به بیرون راندنشان از مجلس میدانم و آنچه در توان دارم را در این راه خواهم داد از شما به عنوان قدرت مطلق و تام الاختیار در این کشور هردمبیل تقاضا دارم که برای حفظ ابروی نظامی که در نظرتان از اوجب واجبات است ایشان را به عنوان جانی جنگی به اعتراف خودشان با حکم حکومتی از نمایندگی مردم خلع نموده و به دستگاه قضا بسپارید!!! که اگر جای حکم حکومتی اینجا نیست کجاست؟؟؟ بعید میدانم که ایشان نماینده ی حتی یک زن غیور ارومیه ای باشند، اف به آن زنانی که از دامانشان چنین مردانی پرورش یافته اند و اف به زنی که هر شب سرش را کنار سر مردی چنین نادان و ناپاک و خبیث به زمین میگذارد!!!!!

     
    • سرکار خانم مرضی
      ایشان بیشتر از اینکه به زنها توهین کند ، به خودش و رای دهندگانش و به انسان بطور کل توهین کرده است شما جدی نگیرید ولی به این نکته توجه کنید که شورای نگهبان قانون اساسی نظرش به چه کسانی نزدیک بوده و چه اشخاصی و با چه تربیتی مورد تایید این نظام جاهل پرور می باشد.

       
      • در یک کشور قانون مند و پیشرفته ایشان اگر راست بگوید جایش در زندان است ، اگر تعادل روانی ندارد و دروغ میگوید و هزیان جایش در تیمارستان است یا کارتون خواب میشودو اگر کمدین بوده و مزاح می فرمایند در حالی که عده ای علیه شان پرچمها بلند کرده اند از کار بیکار شده و در حال عذر خواهی درخانه محبوسند، در این مملکت به قول نوریزاد هردمبیل اگر تعادل روانی نداشته و دروغ میگوید اول استاندار بعد شهردار، سپس رئیس جمهور و اخر سر هم عضو شورای مصلحت میشود وچنانچه حقیقت گوید باکمی غلو، او را به مجلس میفرستند!!!!

         
    • درود بر ناظرین ارجمند

      سوگند بهرچیزی و یا شخصی که برای بنده بعنوان یک انسان در زندگیم گرامی هست بنده هیچگونه شکایتی از آقای غازغازی پور ندارم. تازه بنظراینجانب ایشان آدم راستگو و بی شیله پیله ای هم باید باشد که حرف دل خود را هرچند ناخوشایند ما میزند.

      طرف حساب بنده با آنانی هست که به یک چنین موجود جنگلی رأی داده اند. حتی اگرتنها ۱۰۰۰ نفر بایشان رای داده باشند من به قوه تشخیص آن ۱۰۰۰ نفر شک میکنم و امدوارم هنگام بازگشت بمنزل خودشان گم نشوند.

      رسول

       
  20. بادرود بر آقای نوریزاد عزیز و گروه لگام و سرکار خانم نرگس محمدی
    یک روز مجنون شنید که لیلی آش پخش میکنه ، مجنون هم یک کاسه بدست گرفت و رفت آخر صف ایستاد و موقعی که نوبت به مجنون رسید ، لیلی کاسه مجنون راگرفت کوبید زمین و شکست . دو باره مجنون رفت یک کاسه دیگر گرفت و باز آمد در صف ایستاد و باز هم نوبه مجنون که شد لیلی کاسه او را شکست و به ایشون آش نداد ، سه ،چهار بار این موضوع تکرار شد و مردم به مجنون گفتند که بابا دیگه بس ، می بینی که لیلی نمی خواد به تو آش بدهد چرا زور می گی . مجنون در جواب آنها گفت که : اگه مثل بقیه مردم در همان اول که نوبتم شد لیلی بمن آش میداد فکر میکرد که میرم دیگه باز نمی گردم و دیگه نمی تونه منو ببینه بخاطر اینکه منو زیاد ببینه هر دفعه کاسه مرا می شکست که بیشتر مرا ببینه .
    حالا جناب آقای نوری زاد این آقایان احتمالا می خوان تو را زیاد ببیند که پاسپورت و اموالت را پس نمی دهند و البته دستور از بالا بالاها دارند که شما هی اعتراض کنی و آنها هم جواب ندهند . چرا ؟ برای اینکه بهترین تبلیغات برای آنها میباشد که : آقایون بگویند که : ببینید در ایران آزادی بیان و حق اعتراض همه دارند و ما هم کاری با کارش نداریم ( با توجه به اینکه حرص هم میخورن ولی دستور ی میباشد که کاری نمی شه کرد ) .شما بهترین خوراک برای آقایون شدی از بابت تبلیغات آزادی بیان و داشتن حق اعتراض .
    آقای نوری زاد خیلی وقته آن شیرزن مادرمان خانم گوهر عشقی خبری نییست.
    در ضمن آقای نوریزاد راستی اگه فردا به خواسته خودت رسیدی ، رفتی که رفتی . دیگه خبری از معترض بودن و حق گفتن خبری نخواهد بود . موفق و سربلند باشید .

     
  21. جناب سید مرتضی سلام
    از ابراز لطف شما ممنون .ان اخرین پیامی بود که تحت ای دی تحریم انتخابات خدمت دوستان تقدیم کردم .
    واقعیت شرایطی استکه در ان قرار داریم نه انچیزی که دلبخواه ما بوده .حال چه باید کرد ؟ قطعا تفرقه هیچ مشگلی از ما حل نخواهد کرد.
    ازکلیه دوستان استدعا دارم تا انتخابات بعدی و تصمیم گیری در ان شرایط همگی با هم همصدا شده و مطالبات خود را به گوش مسئولان برسانیم و یک لحظه هم ساکت ننشینیم تا صدای مارا بشنوند.
    از نظر من این یک پیروزی برای هردو دیدگاه بود چون اقتدارگرایان دیدند که ۱/۳ رای ندادند و ۱/۳ هم که رای هوشمند و ارزشمند بود به جناح مخالف داده شده و این یک زنگ خطر بود برای انها فقط مانده همدلی و همصدیی ما
    پاینده باد ایران

     

  22. سلام بر همه
    در جوامع مدرن وقتى حقى از يكنفر تضييع ميشود شخص اختمال اينكه زيانديده با مراجعه به محاكم دادگسترى به حقوق تضييع شده خود دست يابد بطور ميانگين بين ٩٠ تا ٩٥ درصد ميباشد ولى در كشور اسلامى خودمان كه محاكم تبديل به بنگاههاى معاملاتى شده و با پرداخت پول حكم صادر ميگردد اگر اين شخص زيانديده داراى پارتى معتبر باشد و توان پرداخت پول بيشتر از طرف مقابلش داشته باشد احتمال دستيابي به حقوقش ١٠٠درصد است دستيابى صدرصدى زيانديدگان به حقوق خود از طريق دستگاه عدليه يكى از امال و ارزوهاى دست نيافتنى همه حقوقدانان عالم است و ملاحضه ميفرماييد كه اين ارزوىدست نيافتنى در كشور ما به يمن حاكميت اسلام تحقق يافته و موجبات غبطه خوردن اجانب را رقم زده … دوستان من سيدرضى هستم و مطالب فوق هم براى ردگم كردن بود ، اما دوستى به اسم عباس انعامى از بنده مطالبه شعر كرده بود كه در اينجا
    شعرى كه يكى از همشهريان بنده در وصف من سروده را تقديمتان ميكنم:
    تو او سدرضى اى عزيز بزرگ
    اگرچه سرت كوچكست ليك مغزت بزرگ
    همه لشكر جنيان از تو رم ميكنند
    نه يكى كه ده برگ براى تو كم ميكنند
    شب و روز دنبال جن ها روى
    ولى بك دو مترى ز جنها سرى
    همه جنيان از براى تو غش ميكنند
    چو بينند تو را سم خود را در اتش كنند
    ز بس تو به دنبال جن ها روى
    همى ترسم اخر خودت جن شوى
    با سپاس از شما دوستان و تشكر ويژه از اين دوست شاعر ، شما دوستان هم اگر ذوق شعرى داشته باشيد من ممنون خواهم بود اگر چند بيتى هم در وصف اين حقير بسراييد زيرا من اشعارى كه در وصف خودم سروده شده را در كتابى بنام رضى نامه گرداورى ميكنم. مچكرم.

     
    • درودی دگر بر تو سید رضی
      که دایم بگویی ز جن و پری
      جنی که بسیج درزمی کرد
      خود را به تکلف آدمی کرد
      تو آدمه ای بدین شریفی
      با جن و پری نکن حریفی
      برخیز و بیا ز پیش جننان
      برهم مزن آشیان آنان
      حیف است که این سید رضی هربار
      پشت سر جنیان زند جار
      ای کاش از این به بعد اینجا
      هر دم نزنی شرر به جانها

       
      • تعجب میکنم از جناب سید رضا و جناب حامد گرامی

        چگونه طنزتلخ درنوشته های سید رضی را بی مهابا مردود قلمداد میکنید ؟

        جناب سید رضی فردی نیست که شما تصور میکنید. درعجبم که جناب مرتضی عزیز به کنکاش سید رضی پی برده اند ولی شما هنوزایشان را خارج ازمحدوده تصور میکنید. ایشان به طنز تلخ پناه آورده اند که شاید درزمانهای زیادی با مزاق ما سازگار نباشد واکثرموقع ها تشخیص آن آسان هم نیست

        البته جناب نوریزاد بحق فرمودند که دیگر پستهای سید رضی را منتشر نخواهند کرد ولی سید رضی یه جورایی شخص دوست داشتنی هستند و امیدوارم ایشان همواره حضور داشته باشند. البته ازاینکه بنده در این گزار دچاراشتباه شده باشم شکی نیست و اولین بارهم نخواهد بود. فقط خواستم عقیده قلبی خود را دررابطه با سید رضی گرامی بعرض برسانم

        ایام به کام
        رسول

         
      • از شما دوست بزرگوار و شاعر گرانقدر بسیار تشکر میکنم الحق که شما شاعر بزرگی هستید با این شعر زیبایتان که بی تعارف در حد اشعار سعدی و حافظ و سوزنی سمرقندی است و شاید هم برتر از انها ، من را مدیون خود کردید من حتما شعر شما را در صدر کتاب رضی نامه خواهم نوشت. باز هم اگر فرصت داشتید در وصف این حقیر شعر بسرایید که خشنودی خدا را بدنبال خواهد دشت.سایر دوستان هم همینظور همت کنید تا زودتر این کتاب رضی نامه بنده به اتمام برسد و برای چاپ اماده شود . ممنون

         
  23. اعلام سه روز عزای عمومی در خراسان‌رضوی و تعطیلی ادارات و مدارس مشهد
    دولتمردان تدبیر و امید .به پاس کدام خدمات؟
    پولهای یامفتی که سرازیر جیب خودش و کانگستر ناصر و رهبر و اخوندهاکرده؟ در اینصورت تمام ایران میبایست سه روز عزاداری کنند.
    زیان سه روز تعطیلی چه مبلغ و از جیب چه کسانی پرداخت خواهد شد ؟ ملت؟ با کدام رضایت نامه؟
    هموطن عزیز طبسی علارغم اینکه مدتهاست به اخر خط رسیده بود ولی حتی یک لحظه هم از بهترین امکانات پزشکی داخلی و خارجی برای یک لحظه بشتر زنده ماندن غافل نبود . چرا علارغم قطع امید حتی یکساعت نرفت گردنشو با طناب به ضریح ببنده و طلب شفا کنه ؟
    چون این نسخه ایست که فقط برای منو تو پیچیده اند.
    برای گرفتن شفا ۱- توکل به خدا کن بدون هیچ واسطه ای در هر کجا که هستی مطمئن باش صدای تو را خواهد شنید.
    ۲-علم پزشکی که همان علم خداست که در دسترس ما قرار دارد. گول خرافات و اخوندها را نخورید و الا گمراه میشوید.
    در تمام گرفتاریها به عقل شعور خودتان این ودیعه الهی مراجعه بهترین راه را پیدا خواهید کرد .شک شما شک در قدرت خداست

     
  24. در این مدت انتخابات دو تا حرف حساب شنیدم
    ۱-احمدی نژاد:اصلاح طلبان درجه ۳هم اصولگرایان را شکست میدهند
    ۲-نمیدونم چه کسی تهران را به کوفه تشبیه کرده بود . واقعا تشبیه درستی بود.
    اقای خامنه ای بدان تهران بزودی کوفه تو و اطرافیانت خواهد بود .
    بشنو صدای تنفر مردم را از خودت و اطرافیانت .این رای هوشمند و واقعی ملت ایران بود .دلخوش به ان تعداد رای که به ضرب و زور تبلیغات یکسویه و پیت روغن و کیسه برنج و غیره در شهرستان ها و روستاها بدست اوردی نباش که از نظر کیفی فاقد ارزش است.
    دلخوش به فرماندهان سپاه دزد هم نباش انزمان که این حضرات حاضر بودند جانشان را فدا کنند هیچی نداشتند نه خانواده ای و نه مال و منالی اما حالا دارای حسابهای بانکی و املاک و مستغلات خارج از کشور که حاضر نخواهند بود یک دهم انرا فدای تو و یا سایر اخوندهای مفت خور کنند به محض کوچکترین احساس خطری فرار را بر قرار ترجیح علی میماند و حوضش.
    دلخوش به باقیمانده سپاه هم نباش چون انها هم شاهد این همه بی عدالتیها بوده اند امکان ندارد بخاطر تو در مقابل مردم سینه سپر کنند
    تا دیر نشده بشنو صدای ملت را تا دیر نشده
    درود بر دلاور مردان و شیر زنان فهیم کوفه ایران

     
  25. عباس انعامی

    اسدمرتضا هم عالمی دارد خ……وب وخ……وش.
    نوشته بخاطر شرکت قوی(این کلمه قوی باعث انبساط خاطم شد)بله شرکت قوی مردم ایران احتمالا باعث ناراحتی من شده.اتفاقا اسدجان نیازی به قسم وایه نیست.خیر برادر دینی من، اهمیتی برام نداشت.حتی درفکرش هم نبودم که برنامه ریزی بکنم رای بدم یا ندم.وکیل وصی دیگران هم نیستم که براشون نسخه بنویسم رای بدن یا نه.
    اما اینکه برا مزدک خان نوشتم برخی مباحث را ول کرده وبه دیگر امور بپردازد .بخاطر این بودکه این بنده خدا با من اشتراکات زیادی دارد وتقریبا مراممون یکیه.ازانجایی که ایشان را دوست دارم ندیده ونشناخته.واینکه احتمال قوی (این قوی ازاون قوی مورداشاره اسدمرتضا نیست)ایشان از من به سن وسال کوچکترند ،خواستم اعصاب و روانشان را ناراحت نکنند.بله مزدک جان این مباحث که شدیدا مورد علاقه اخوندجماعت هم هست هزارواندی سال ست که سودی اگر داشته یکسر به جیب اخوند بوده و موجب اطاله وقت وناراحتی خرد و توهین به علم بوده.حالا شما چه جوابی از جنین داشته یا نداشته فلان خانم درهزارو اندی سال قبل درفلان واحه سوزان عربستان میخواهید؟اینگونه مباحث که اسدمرتضا شیفته انند موجبات تداوم امورات اخونداست.یعنی اگراین سنخ سوال جوابها نباشد اخوندپس چکاربکند؟کارخانه اوهام ومثلا علم اخوند با این امورات میچرخد.براهمین سوال شما کتابها نوشته شده وبه اصطلاح کرسیها بنانهاده شده که چی؟بفهمند جنین حضرت فاطمه ع چی بوده یا نبوده.
    برای همین دوستانه ازجناب مزدک وسایر دوستان هم مرام میخواهم به امورات جاری ومشکلاتی که موجوده و راه حل های منطقی ان بپردازند.که پرداختن به این امور زلزله مهیبی به تومار اخوند میاندازد.سعی کنید موجبات تفکر و نقدوانتقاد را درجوانان قوی بکنید.جوانان را به مطالعه تشویق کنید.ازاطرافیان خود شروع کنید.نمی خواهد مرام ومکتب خاصی را بهشون غالب بکنبد فقط به مطالعه ونقد واداریدشان.که ازاین طریق میتوانند به فهم وشعور و اگاهی دست بیابند.این عموی پیر من میگوید جوان که بودیم چون بی سواد بودیم چیزی سر در نمی اوردیم.وهرچه اخوندجماعت میگفت را مقدس میپنداشتیم اما بعدها که به مطالعه علاقمند شده و همچنین از رسانه های مختلف وبخصوص کانالهای ماهواره ای سخنان و نقدوانتقادها را که شنیده تازه پی برده که چه کلاه گشادی سرش رفته.تازه این عموی من ازاون مقدس ماب هاست.وتاسف زیادی ازگذشته دارد که به هر حال گذشته دیگه…
    بله دوستان اسدمرتضا ها باید دوست داشته باشند این قبیل سوالات و موهومات تداوم داشته باشد.چون وجود اینان به همینها بستگی دارد.ازسم ذوالجناح بپرسیدیه کامنت چند صفحه ای برایتان بنویسد.از ذهن مثلا حجربن عدی بپرسید فورا رساله ای برایتان اماده کند که حجر چها در ذهن داشته ونداشته.جالب است نداشتش هم میدانند.جالبتر این ست این مباحثی که این دوستمون بهش علاقمندست و صدالبته عیبی هم در اننیست کل این مباحث و تمامی مباحثه کنندگان که علامه وملا نامیده میشوند درکل این هزارو اندی سال که همش و رو هم جمع کنید به اندازه سرسوزنی به بشریت خیرو منفعتی رسانده؟نه تنها نرسانده که موجب شکل گیری فرقه ها و نحلههای مختلف شده ودرعمل اختلافات درون دینی طوری شدت گرفته که روی تاریخ را سیاه کرده.جالبتر این ست که همه این فرقه ها یک خدا و یک پیامبر دارند.واغلب عقایدشان مشترک بوده اما هر فرقه ای خود را حق و بهشتی و دیگری را ناحق و دوزخی میداند.
    اینان فکرمیکنند حقیقت نزد اینان ست.وچون بپرسی این حقیقت چیست مثلا این یکی میگویدحقیقت یعنی پیروی از اهل بیت ع .اما درعمل که میبینی مثل فلان در گل مانده اند.درعمل علم و دانایی که زندگی بشر را متمدن تر کرده دردست کافرهاست.تقریبا تمامی علم روز از غرب وارد این مملکت شیعه شد که حقیقت نزد اینان بود.اما انانی که مزدک جان این امور ومباحث را به علاقمندانش درکلیساها سپرده خود مشغول تمرین خرد و دموکراسی شدندامروزه قلل علم ومعرفت را درنوردیده باز هم درفکر ادامه مسیر خرد و دانایی هستند که انسان زندگی خوبی دراین دنیا داشته باشد هرچند همیشه خوب و بد کنارهم بوده وبه نظر میرسد شرارت و بدیها رانیز تمامی نخواهدبود چون افراد ابله ونادان همیشه کنار افراد دانا وفهیم در هرکجای بوده و خواهند بود.امیدورارم ماها ازسنخ ان باشیم نه این…اطاله کلام شد ببخشید.

     
    • جانا سخن از زبان ما می گویی
      با درود به فرد شرافتمند با ای دی انعامی
      درتک تک کلام شما صداقت موج می زند حتی اگر اکثریت مردم کشور ما امروز کلام شما درک نکنند شما وظیفه خود را انجام داده اید و با آرامش و دانایی زندگی کرده اید این آگاهی و دانایی نعمت بزرگیست که همه ما باید قدرش را بدانیم فقط این را با زندگی انگلی در حجره ها و بلا هایی که به سر این طلبه های بیچاره و آیت اله های بعدی می آید مقایسه بکنید که سالها ی با ارزش زندگیشان را با اوهام و خرافات سر کرده و مجبورند با فلاکت زندگی را سر کنند حالا را نگاه نکنید که مدتی هزار فامیل بر سر خوان نعمت ایران افتاده اند اینها صدها سال است که با گدایی و روضه خوانی و خمس و ذکات از مردم فقیر اموراتشان می گذشته شما این افراد را باید قزبانی بدانید ،بسیاری از این افراد استعداد زیادی دارند ولی وقتی بلاهای آنچنانی که جناب نوری زاد یکی از آنها را بر شمردند به سر شان می آید انتظار دارید روند طبیعی زندگی را طی بکنند.البته بسیاری از همین روحانیون که شما بهتر از من می شناسیدشان از این جرگه خارج شده اند و خدمات شایانی هم داشته اند ولی آنها که مانده اند هیچ خیر ی حتی برای خودشان و خانواده هایشان هم نداشته اند

       
    • در پاسخ به عباس انعامی

      نکته 1 :من علاقه ابتدایی به اینگونه مباحث نداشته و ندارم ،و بحث مورد نظر ابتدائا توسط بنده مطرح نشد ،آقای هم مرام شما چند سوال کرد و بنده احتراما پاسخ دادم.

      نکته 2 :عباس انعامی گفت :” این بنده خدا ( کامنت گذارمزدک) با من اشتراکات زیادی دارد وتقریبا مراممون یکیه”.
      کامنت گذار مزدک بارها در این سایت نوشته است :من به کفر و انکار خدا و پیامبر و معاد افتخار می کنم.
      نتیجه ایندو مقدمه این است که :عباس انعامی معترف است به اینکه مثل کامنت گذار مزدک به کفر بخدا و پیامبر و معاد افتخار می کند ،زیرا خود در عبارت پیش گفته اذعان کرد که مرام او با مرام کامنت گذار مزدک که کافر بالله و رسوله و المعاد است یکی است ،با این وصف جای سوال است که عباس انعامی چرا در اوان طرح بحث ارث و میراث پدر مسلمان خدا بیامرز خود می گفت : اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله؟!
      البته وقتی هدف وسیله را توجیه کرد مشکلی در این تناقضات وجود نخواهد داشت ،اگر اصل بر زندگی دنیوی و بزرگ کردن اولاد و سفر به میلان و رم باشد!

       
  26. ريشه ها ٣٧٥ ( قسمت قبلى ذيل پست: من درد مشتركم : ٢٥ فوريه ٢٠١٦)
    فرهنگ < فرهنگ دينى <عرفان <….

    زمين و آسمان حافظ
    ٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ : قسمت ب:
    چندين قرن خرد سوزى : مدينه سازان افلاتونى
    تجربه تاريخ ، آن هم تاريخِ نوشته شده تحت لواى قدرت جباران ، گواهى مى دهد كه نگره پردازى سياسى اى كه برحاكم و حاكمان صالح استوار است ، يا در نگره درجا زده ، يا در عمل از همان جباريتى سر درآورده است كه در نظر آهنگ نفىِ آن كرده بود. افزون بر گزارش مورخان و تجربه هاى تاريخى كه با راست ها و دروغ هايش از روزگاران پيشين به ما رسيده است، نگره بالا بى منطق نيز نيست . همدوش با وارسى اجمالى متون ، بايسته است اين نگره را در بوتهِ انديشه انتقادى نهيم . شايد اين بحث به درازا كشد و در هر حال در اين قسمت يكى دو گام براى بررسى تفصيلى آن آن برمى داريم .اين معضل به هيچ روى امرى سپرى شده نيست . دست كم براى ما از آن رو اهميت دارد كه اكنون ٣٧ سال است كه با حكومتى عقيدتى با رَنگ و رِنگِ دموكراتيك درگيريم . از مجلس اول مشروطه تا به امروز بسيارى از قوانين مدنى در مورد احوال شخصيه ، معاملات ، ارث ، عقود ، ايقاعات و غيره مأخوذ از احكام اسلامى بوده اند . در دوران پهلوى دوم حقوق مدنى ٦ جلدى دكتر سيد حسن امامى امام جمعه تهران يكى از منابع مهم درسى در دانشكده حقوق بود. زنده ياد كاتوزيان و ديگر اساتيد به اين منبع ارج مى نهادند . از مجراى مجلس شوراى ملى حقوق مدنى اسلامى ملاك وضع بسيارى از قوانين بود . منشأيت قوانين از حقوق اسلامى موكول به نظر نمايندگان بود. اين ساختار ، فارغ از نمايشى يا واقعى بودنش و جدا از انتقاداتى كه ممكن است بر آن وارد باشد و وارد آمده باشد ، عجالتاً هدف اين نقد نيست ، چرا كه ساختار افلاتونى ولايت فقيه امر ديگرى است . ريشه ها مى كوشد اين گونه ساختار را ريشه شناسى كند؛ ساختارى كه اساساً همان نگره حاكم محور است كه بناست در رأس هرم قدرت ، به جاى جبار و مستبد خودكامه ، صالح يا صالحانى بنشاند با عنوان فيلسوفشاه ، فقيه- شاه ، عارفشاه ، و مانند اين ها .
    به سخنى سرراست تر ، انديشه سياسى افلاتونى و اشكال اسلامى و مسيحى و كمونيستى آن نه فقط به گواه تجربه بل به دليلى ساختارى سرانجام در مغاك همان جباريتى سقوط مى كند كه در آغاز بنا بر براندارى اش داشته است . چگونه ؟ با پابند ساختن حاكم به قوانين برگرفته شده از يك دستگاه حقيقت و مشروط ساختن او به صفات مبهم و تغيير پذيرى چون عدالت ، تقوى ، شجاعت و مانند اين ها . نگره حاكم يا حاكمان صالح غالباً به ذهن حكمايى خطور كرده است كه حكومت وقت را فاسد يافته و محكومان به آن حكومت را تحت ستم ديده اند . افلاتون كه گمان مى برد دموكراسى آتنى عصر پريكلس
    (٤٦١تا ٤٢٩ ق م ) قاتل استادش ، سقراط، است، در كتابى كه نام اصلى اش '' پوليتئيا'' (πολιτεία ) است و به جمهورى (Republic) برگردانده شده است طرح پوليس ( πόλιζ/ ροlis) يا شهر يا به قول حكماى اسلامى طرح مدينه اى ريخت كه به باور او يكبار براى هميشه همه چيز در آن به بهترين سامان عادلانه نهادينه شده است ، چرا كه شاهان يا حاكمان اين شهر ايدئال αριστοζ ها يا اريستوس ها (بهترين ها) هستند . بهترين ها از نگر افلاتون همان فيلسوفان بودند. در قسمت پيش اشاره شد كه تقسيم بندى انواع حكومت ها در پوليتيكاى ارسطو از روى نظام هايى بود كه قبلاً واقعيت يافته بودند . نظام افلاتونى نيز در ساختارى مى گنجيد همچون تورانى ( جباريت ) و اريستوكراسى ( حكومت اشراف ) يا اليگارشى ( حكومت يك دار و دسته )كه قبلاً نمونه هاى واقعى آنها رخ داده بود. واژه اليگارشيا (όλιyapxía) در لغت به معناى حكومت oligos يا όλιυος يا اندك شماران است ، ليك در اصطلاح اليگارشى معنايى منفى دارد و بر حكومت يك باند و دسته زورگو دلالت دارد . يونانيان اريستوكراسى را حكومت بهترين افراد مى دانستند . در مونارشى ( حكومت يك شاه )، جباريت ( حكومت يك فرد جبار و زورگو ) ، اريستو كراسى ( حكومت اقليت اشراف )، اليگارشى ( حكومت يك دسته غير اشرافى ) همه از يك نگر همساختارند : يك شخص يا چند شخص در رأس هرم قدرت منشأ اِعمالِ قدرت است ؛ خواه قوانين اين اعمال قدرت هوس ها و خواست هاى حاكم يا حاكمان يا به ديگر سخن من- قانونى باشد ، خواه مجموعه قوانينى از پيش تعيين شده در كار باشد ، در هر صورت هندسه قدرت از بالا به پايين است و قدرت از بالا اعمال مى شود ، بنابراين همه اين حكومت ها ضد دموكراتيك اند و در هيچ كدام از آنها چيزى به نام δήμοςيا demos يا مردمى كه κράτος يا krátos يا كراتوس داشته باشند وجود ندارد . معناى اصلى كراتوس در يونانى قدرت و معناى ثانوى آن حكومت بوده است . بنابراين در يونانى دموكراتيا (δημοκρατία) به معناى قدرت مردم يا دموس بوده است . پيش تر اشارت رفت كه قدرت و زور يكى نيستند . براى صرفه جويى در واژه ها بسنده مى كنم به اينكه قدرت توانشى است كه الزاماً همچون زور خشونت آميز و اجبارى نيست . هانا آرنت در كتاب توانش و زور (Macht und Gewalt ) اين تفاوت را موشكافانه بررسى كرده است . دموكراسى ساختارى از مناسبات قدرت است كه در آن مردم منشأ اعمال قدرت اند در سياست ( شهرگردانى ) و در اقتصاد . و در همه امور عامه . اگر اين اعمال قدرت در كار نباشد دموكراسى ديگر دموكراسى راستين نيست ، هر چند انتخاباتى پيچاپيچ و از پيش ناكار شده نيز در كار باشد . شرط امكان اين اعمال قدرت بيش و پيش از هر چيز آزادى مردم در اعمال قدرت فكر و گفتگو و بيان و تبادل انديشه در شرايط امن و برابر است به گونه اى كه نه فقط عقلانيت جمعى مستقيماً و بدون دخيل هاى مالى و نظامى و عوامل زور عريان و نهان بتواند خاستگاه تصميم ها و قانون هاى راجع به امور همگانى باشد بل اين عقلانيت در جريان گفتگوى بى پايان به گونه اى فزاينده از فلج وجدان جمعى به سوى بالندگى وجدان اجتماعى و ملى و بشرى رشد كند . البته دسترس ناپذيرى كنونى دموكراسى راستين براى ويژه خوارانى كه از بركت ديكتاتورى و دموكراسى قلابى و نمايشى بهره مى برند ، و براى پاسداران وضعيت موجود و بهره مندان از انجماد و جهل و خواب خلايق مايه آسودگى خاطر است . رسانه هايى كه در انحصار اين پاسداران است با همه امكانات غصب شده ملى مى كوبد تا ترس تاريخى جماعت و خواب و رخوت فكرى خلايق را محافظت كند . محافظت كاران از هر پرسش و انديشش و جنبشى كه وضعيت موجود را تهديد كند ، به شدت بيم دارند ؛ از همين رو ، با شبح آزادى و سرخوشى هاى فردى و گسترش سياست زدودگى و كلبى مسلكى مى كوبند تا براى جلوگيرى از بروز قدرت مردم ، مردم را در ترس و بندگى و عادت و نياز نگه دارند . مردم را اتميزه ، يكدست و منزوى ، و رشته هاى پيوند و همبستگى آنها را قطع كنند. بندگى ، تبعيض ، و زور و ستم به شكلى و به هر دليلى باشد ، هرگز هيچ تغيير بنيادينى در جهت آزادى و عدالت رخ نمى دهد مگر وجدان و خودآگاهى جمعى به حدى برسد كه قدرت مردم به گونه اى خودآگاهانه به حركت و فعليت درآيد . دموكراسى راستين منشأيت و فعليت قدرت يا كراتياى مردم است و اليگارشى ، اريستو كراسى ، و جباريت از نگر ساختارين رهزن راه آزادىِ قدرت مردم و بنابر اين ضد دموكراسى اند . تجربه تاريخى به ما مى آموزد كه در غياب قدرت و آگاهى مردم پيش از آنكه حاكمان بر مردم ستم كنند ، مردم خود بر خود ستم كرده اند . افلاتون گمان مى برد كه اگر حاكمان صالح باشند ، يكبار براى هميشه فساد و بى عدالتى از ميان مى رود ، اما آرمانشهر او همساختار بود با همان حكومت هاى جابرانه اى كه در آنها يك تن يا يك دار و دسته خوب يا بد منشأ اعمال قدرت بودند . تفاوت در آن بود كه تورانى ها يا تايرانى ها يا جباريت ها و نيز مونارشى ها ، اريستوكراسى ها و اليگارشى هاى واقعى همچون ديكتاتورى هاى سكولار و غير دينى مدرن گرچه دستشان از آزار و كشتار مردم پاك و ناآلوده نبود، با امكانات و واقعيات سياسى زمانه خود بيگانه نبودند ، از متن مناسباتى واقعى برآمده بودند ، خود را بيش از آنكه بر واقعيت زور آور كنند ، با واقعيت همكوك و همساز مى كردند . آرمانشهر افلاتون و مدينه هاى فاضله اى كه حكماى مسيحى و مسلمان از روى آن نقاشى كرده بودند ، بايد يكبار براى هميشه با دستگاه حقيقتى منطبق مى شدند كه حقانيت آن در گرو اعتقاد خودشان بود. اين اعتقاد دينى و فلسفى بود كه براى مدينه سازان مى بايست منبع وضع قوانين و منشأ قدرت گردد. مجموعه از باورها در باره حقيقت هستى و گردش كائنات و اصل جهان و حكم هاى برگرفته از آنها و تقسيم كار و رهنمود هاى اخلاقى در باب پايبندى به جايگاه اجتماعى و فرمانبردارى از حاكمان در آرمان شهر مدلى ابدى مى گردد كه با پشتوانه قدرت بايد به عنوان حقيقت مطلقى كه براى هميشه راه جستجوى حقيقت را به آخر رسانده است ، ملاك و سنجه همه كنش ها و گُوِش ها و منش ها گردد . فيلسوف شاه ، عارفشاه و فقيه شاه هر سه در يك چيز همسخن اند :'' ما فقط حاكم سياسى نيستيم . حقيقت هستى نيز در كف ماست . اين حقيقت ختم همه حقيقت هاست چون ما به آن باور داريم . من افلاتون خود حقيقت ام . ديگر نيازى نيست كه در باره حقيقت فكر كنيد ، مگر آن حقيقت حقيقت ما باشد . ديگر نيازى نيست، درباره حقيقت انديشه كنيد مگر انديشه شما به حقيقت ما برسد . اكنون داستان جستجوى حقيقت به پايان رسيده است . به جاى جستجو بايد نادر كسانى تفسير و استنباط كنند ، و ديگران فرمان برند . حقيقتى كه به خود حق وِلايت و حكومت داده است ، خواه يك تن و خواه ميليون ها تن باورمند داشته باشد، خود را بر فضاى انديشه و گفتگو مسلط كرده است. انديشيدن در باب بنياد جهان اساساً از مسائل عامه نيست تا عامه به اتكاء عدد و غوغا اعتقاد خود را حاكم گرداند. آزادى در بيان انديشه ملازم با هستى گشوده و آينده سوىِ انسان است و همچون حق حيات حقى انسانى است نه چون رعايت ترافيك و انتخاب شهردار و كيفر مجرمان امورى قراردادى . اكثريت تنها در جماعت آدمخواران عليه حق حيات رأى مى دهد . فيلسوفشاه ، خواه ناخواه ، اژدهايى است نشسته بر سرچشمه فلسفه ورزى . حكومتى كه خود را افزون بر پوليتيك ( شهرگردانى ) متولى حقيقت نيز بداند ، لاجرم به جاى مردم دارى مردم را دو دسته مى كند ؛ يك دسته همسازان با حقيقت قدرت پناه كه اكنون به ايدئولوژى قدرت دگر گشته است ، و دسته ديگر ناهمسازان كه اگر مصلحت هاى واقعى اجازه دهد ، سر به تن هيچ كدامشان نمى خواهد . اما افزون بر اين دريافت هاى شخصى ، تجربه نيز گواهى مى دهد كه اين گونه حكومت ها در متن واقعيات سياسى روزگارشان و در زمينه پيكار ناگزير در ميدان آز و نياز و خواست هاى قدرت تا حد انكار خود ناچار شده اند به واقعيات جهان سياست تن بدهند .اين بحث ادامه دارد.
    با سپاس بسيار از بردبارى شما

     
    • با تشکر از استاد گرامی کورس
      برای افرادیکه بدنبال حقیقت باشند و صادقانه بخواهند آنرا دریابند مجموعه ریشه ها بسیار گویا می باشد، و برای افرادیکه بدنبال حقوق گروهی مشخص (الیگارشی) هستند از جمله روحانی این سایت، بدیهی است که این مطالب را موافق خود و گروهش نداند و بر نتابد این به عهده اکثریت است که این زنجیرهای خرافات را که عزیزان روحانی برای منافع خودشان تنیده اند باز کرده و از ادامه ظلم به خود و خانواده وهم وطنانشان جلوگیری نمایند ،حتی اگر بعضی دوستان امکان خواندن همه مطالب ریشه ها را بطور کامل ندارند کافیست نگاهی به کشورهایی که از این قیود خود را آزاد کرده اند بیافکنیم آلمان،سویس، کانادا،…..همه اینها روحانیون را در امور کشور داری معاف کرده اند و حالا مسلمانان بینوای گرفتار در جهل خود دسته دسته می روند که پناهنده به این کافران شوند تا کودکانشان در امنیت و آسایش رشد کنند در حالیکه در بین هم کیشان خود و هم وطنان جاهل خود نه امنیت داشتند و نه آسایش.
      از دوستانی که این مجموعه ریشه ها را جمع آوری کرده اند بصورت فایل پی دی اف در یکی از سایتها آپلود کرده و آدرس آنرا در همین سایت قرار دهند.قبلا از لطف این دوستان تشکر می کنم

       
  27. ” آخوند یا مهندس”

    از جهانیان خواسته شد تا در مورد کمبود مواد غذایی در سایر کشورها، نظر بدند !

    با تمام تلاشی که بکار بسته شد، این نظر خواهی‌ صورت نگرفت، چون :

    اروپائی‌ها نمیدونستند، “کمبود” چیه !

    آفریقائی‌ها نمیدونستند “مواد غذایی” چیه !

    آمریکائی‌ها نمیدونستند “سایر کشورها” چیه !

    مردمان خاور میانه هم نمیدونستند ” نظر” چیه !

    ولي در ولایت گًل و بلبل ما، مردم ميرن رأي ميدن، بدون اینکه بدونند “انتخابات” چيه !!

    با این وجود آدم نمیتونه از لبخند بر لبان مردم، و شادي در دلهاي غمزده انها در اين عزا خونه‌ی اسلامی،

    خوشحال نشه، اگرچه عامل اين شادي و لبخند، سیرکِ انتخاباتی ولي فقيه باشه!

    * * *

    اگر چه روحانیت در این سالها، در رشته تخصصیشان به طرز مفتضحانه‌ای مردود گشتند، در مقابل

    در رشته مهندسی‌، خصوصاً “مهندسی‌ انتخابات” و سرِ کار گذاشتنِ ملت، روی شیطان را هم کم کردند!

    تصور کنید، فردی را که مردم چندین سال پیش بدلیل پیشینه وعملکردهای ضدّ مردمیش از جمله، تحمیل نابجای رهبر

    بر مردم، در انتخاباتی مشابه، بطرز تحقیر آمیزی بی‌ آبرو کردند، و یا حاکم شرع و وزیر اطلاعاتی‌ را که دستانشان

    به خون هزاران جوان این سرزمین آلوده است، و کلید سازی را که دستی‌ در تمامی‌ جریانات امنیتی و اطلاعاتی‌

    نظام داشته و دارد را دوباره همچون منجیانی برای نجات مان، بخورد ملت دادند!

    اگر این زیرکی، سیاست بازی و سر کار گذاشتنِ ملت نیست، پس چیست؟!

    * * *

    دستكم گرفتن حريف در هر نوع كارزاري ميتواند عواقب ناخوشايندي بدنبال داشته باشد و مخالفين جمهوري اسلامي

    با اين اشتباه بزرگ خود تاكنون بهاي بسيار سنگيني پرداختند.

    بر خلاف مخالفين حكومت، كه قابليتهاي اين رژيم را دست كم گرفته و از فرداي ربودنِ انقلابِ مردم توسط

    آیت الله خميني و يارانش، حكم “رفتن شش ماهه اخوندها” را مكررا صادر ميكردند، حاكمان اسلامي در مقابل،

    توانايى و ظرفيت مخالفان خود را بيش از انچه بود براورد كرده و با اين پيش فرض به جنگ انان رفتند!

    نهادهای اطلاعاتی‌ حکومت از سالها پیش به طرُق مختلف، از جمله شنود مکالمات تلفنی شهروندان،

    وادار ساختن رانندگان تاکسی در تهران و دیگر شهر‌های بزرگ، برای ارائه گزارش از گفتگوی میان مسافران،

    و فحش و ناسزای آنها به مقامات حکومتی، میزان و شدت نارضایتی مردم نسبت به حاکمیت را بررسی و

    ارزیابی کرده، و سیاستها و عملکردهای خود را بر مبنای شدت این نارضایتیها تنظیم میکردند.

    از سویی دیگر با هزینه کردن وجهه بین‌المللی خود، به ترور مخالفین در خارج از کشور و ایجاد تشتّت و پراکندگی

    در میان مخالفین بالقوه خود در آنطرف مرزهای کشور پرداختند، که در این رابطه نیز بسیار موفق بوده اند.

    بدنبال رخدادهاي سياسي و اجتماعي در جامعه، شرايط و موقعيت هايي ايجاد ميگردند كه حاكميت، با زيركي تمام

    انها را بعنوان ابزاري در معادلات و بازيهاي سياسي اينده بكار ميبندد. اشغال سفارت أمريكا يك نمونه برجسته در

    اين رابطه است، كه از ان براي تصفيه و حذف رقيب استفاده شد.

    گاه اين رخدادها از پيش برنامه ريزي شده اند و گاه نتيجه اتفاقات و يا جرياناتي اند همچون انتخابات.

    بعنوان مثال وقايع انتخابات سال ٨٨، و بدنبال ان حصر رهبران جنبش سبز، رخدادي از پيش برنامه ريزي شده

    نبوده است، ولي پس از وقوع ان، و عليرغم خشم و وحشت رژيم از ان، فرصتي را در ان يافت كه در شرايطي

    و هنگامي كه نارضايتي مردم بمرز غير قابل كنترل نزديك گردد، بتواند از اين فرصت(كشيدن سران در حصر بميدان)

    از فروپاشي نظام و سيستم جلوگيري كند.

    البته اين بدين معنا نيست كه رهبران در حصر، با حاكميت زد و بند كرده اند، بلكه همانگونه كه در جريان

    انقلاب نيز شاهد بوديم، شاه در واپسین روزها برای حفظ سلطنتش، حاضر به واگذاري دولت به شاهپور بختيار گرديد.

    زمانی‌ که محمد خاتمی خواسته یا نا خواسته، پا از گلیمِ نظام بیرون گذارد و بقول جوانها “جوّ گیر” شد،

    ممنوع التصویر و صدا میشود و حتی بردنِ نام ا‌و میتواند عواقبی سخت به همراه داشته باشد، ولی‌ عجبا

    که همین فرد، مغز متفکر جریانی میشود، که لیست سی‌ نفره ا‌و تماما راهی‌ مجلسِ ولی‌ فقیه میگردند!!

    و ما سر خوش از “ضایع” شدن حدّاد عادل در رتبه سی‌ و یکم، سر از پای نمیشناسیم و این پیروزی “غیر مترقبه”

    را به یکدیگر تبریک میگویم !!

    در هر حال در چهارچوب تعريف شده نظام و با توجه به موقعيت و شرايط بحرانی جامعه، و عمق نارضايتي مردم،

    جابجايي مهره ها براي تعديل بحران و عبور از طوفاني متلاطم براحتي صورت ميپذيرد و اين بازي سياسي، جهت

    حفظ كلييتي كه بازيگران ان، شروط نانوشته انرا پیشاپیش پذيرفته اند، در بزنگاه‌های بحرانی، قربانيان خود را نيز می‌طلبد.

    * * *

    در این سالها، مردان دراز ریش خدا و تشنگان قدرت در سرزمین اسلامی ما، با اخلاق، همت و روحیه جمعی‌ مردم، چنان

    کردند که از کنار هر بی‌ عدالتی، ظلم و تعرضی، بی‌تفاوت عبور میکنند!

    اگر به آتش کشیده شدن جوانی دستفروش در تونس، به انقلابی در آن کشور منجر میگردد و سر آغازی میشود

    برای جنبش سراسری “بهار عربی‌”، در سرزمین ملّا زده ما، هر از چندی، ماموران شهرداری برای تفنن و رفع

    خستگی‌، چندین دکّه و بساط دستفروشانِ تنگدست را در هم میکوبند و تنها واکنش ما، گرفتن عکس، از این

    ظلم و جور آشکار و نارواست!

    * * *

    تا زمانی‌ که اپوزیسیونی منسجم و استخوان دار، حاکمان اسلامی در کشور را به چالش نکشد و آلترناتیوی

    دمکراتیک را در مقابل مردم قرار ندهد، این حکومت میتواند با توجه به غصبِ آزادیهای اولیه و حقوق مدنی مردم،

    حتی با شل و سفت کردن این حقوق اولیه اما مهم، مدت زمانی‌ طولانی، قدرت مانور داشته باشد 🙁

     
    • این مردان دراز ریش خدا در این نظام اسلامی کاری با اسلام و اخلاق و ادب و روحیه جوانمردی این ملت کردند که اون حضرت استاد با پشت بچه مردم.

       
    • شماكه تحليلگرخوبي هستي خواهشا براي روند تحولات دركشورهاي..چين شوروي سابق ديواربرلن بلوك شرق افغانستان عراق تركيه يوگسلاوي مصرليبي هم بنويس

       
  28. از جاهل ها و لات های متدین ، و اراذل و اوباش حکومت اسلامی نمی توان سخن به میان آورد اما نامی از خانواده مبارک خصال حاج رضا حدادعادل، که با خانواده ولی فقیه نیز ارتباط نزدیک دارد و مجتبای رهبر دامادشان است نبُرد.
    این خانواده پاره ای از تاریخ ” جاهلیسم و آخوندیسم ” و پیوند این دو پدیده و شکل گیری چیزی به نام حکومت اسلامی در میهنمان است

     
    • خانم اولادی!بهتر بود منبع را هم که مقاله مسعود نقره کار در گویا نیوز بود نام می بردید.

       
  29. با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
    نقطه نظرات شنيدني يك جانباز از مشكلات جامعه و نتايج ” انتخابات ”
    يك شهروند جانباز در گفتگو با راديو ندا با اشاره به مشكلات جامعه و اينكه ” فاصله طبقاتي مردم را بيچاره كرده است ”، با بيان اينكه ما در ايران گير كرده ايم و ايران در خاورميانه ، با حماسه خواندن شركت مردم در انتخابات و حذف مصباح يزدي ، محمد يزدي ، حداد عادل و نوزدهم شدن جنتي، گفت: ” دو گروه حزب الهي اصلاح طلب و اصولگرا هيچكدامشان دغدغه معيشت مردم را ندارند!”

    http://radio-neda.blogspot.com/2016/03/blog-post.html

     
  30. جناب سيد مرتضي نظرتون درمورد پشت بچه مردم سوار شدن در حوزه چيه؟؟

     
    • به نظرت, نظر سید مرتضی چیه؟ الان میاد میگه : شما با این پیغام های بی اساس دارید با آبروی یک مسلمان بازی میکنید و اگر حرفی هست باید از طریق مجاری قانونی بررسی شود. در این جور موارد سید مرتضی یهو میشه قانون مدار و اهل آمار علمی و جمعه شناسی و بررسی تخصصی. اما وقتی قراره در ۳ سوت مثلا به خبرنگار بی بی سی بگه جاسوس, یا غرب رو هم ردیف شیطان بذاره, اینجا دلیل و این ها یادش میره. در بهترین حالت میره یه سورس مثل ازغندی پیدا میکنه و با آمار های ۹۹ درصدی غرب رو در حال بدبختی و بی چارگی نشون میده و تمام. مثل همیشه.

       
    • پژمان عزیز
      اینگونه سخن گفتن دور ازشان هر انسانیست.در هر قشری خوب و بد وجود دارد و مطلق گرایی در هر زمینه ای بی معناست.لطفا به کسی که به اینجا آمده و در شرایط برابر گفتگو می کند اینچنین بی احترامی نکنید.این بی احترامی بی حرمتی به تمام کاربران این سایت است.به نظر شما دوست عزیز آیا اینگونه اظهارنظر جز آ زردن یک انسان و تخلیه خود بار آمورنده ای هم دارد؟!باعث مشکلات امروز ما این بنده خدا نیست که شما بخواهید حرص خود را سر او خالی کنید.لطفا به حرمت دیگران رعایت کنید.
      سپاس

       
      • آرتین گرامی
        در این سایت همه افراد بجز آقای نوری زاده مجازی هستند و فرد مشخصی نیستند که توهین به شخص خاصی باشد،مثلا اگر کسی بگوید دکتر این سایت و بطور کل دکترها بد خط هستند به این علت که املاء صحیح بسیاری از داروها را نمی دانند و به این علت تعمدا بد خط می نویسند توهین به این عزیزان است و یا واقعیت، هم در مورد دوستان روحانی و ماجراهای حجره ها موضوع انکار ناشدنی است که بر اساس آموزه های خودشان و جدا گردن دو بخش جامعه از یکدیگر شده و نتایج آنچنانی که خود بهتر می دانید به واسطه عدم آشنایی مناسب این دو جنس پدید می آید، میگردد اشاره دوستان هم از همین جنس است شما جدی نگیرید

         
      • شما درست دریافتید! در آنچه گفتم هم حرص بود, هم تنفر, هم انزجار !
        جناب آرتین, این حرص و تنفر و انزجار نسبت به عموم قشر روحانی در جامعه ایران موج می زند. اینکه بگویید در میان این قشر استثنا هم پیدا می شود, استدلال سستی است. نه آنکه دراین میان استثنا نباشد, چرا. اما چند مورد استثنایی مایه تشریف قشر روحانی نخواهد شد و می بینید که نشده و نمی شود. شما گمان می کنید که آنروز که جمهوری اسلامی ساقط شود, تمام این۸۰ میلیون ایرانی مثل بچه محصل های دبستانی, مودب می نشینند تا کسانی که چهار دهه زندگی شان را تباه کرده اند, به عرض و جان و مال و ناموسشان تعدی کرده اند, به آسانی از کنارشان عبور کنند و بروند؟ زهی فکر باطل زهی خیال محال. همین نوریزاد عزیز خودمان که مظهر خویشتنداری است را ملاحظه بفرمایید که چطور تصمیم گرفته به قول خودش به ” سیم آخر بزند “. همه ما باید در آتی منتظر این “به سیم آخر زدنها” باشیم. از شما می پرسم, اگر آن طفل شانزده ساله قربانی آن اخوند خبیث فرزند شما بود, باز هم به من خورده می گرفتید ؟! متوجه عرض من باشید: من در صدد توجیه توهین و خشونت نیستم اما با صدای بلند می گویم که در مقطعی که دیر یا زود خواهد آمد, این خشونت ( که کلمات موهن هم در بطنش خواهد بود) اجتناب ناپذیر خواهد شد. نکته دیگر که به نظرم از دید شما مغفول مانده, این است که شما گمان می کنید وقتی من یا دیگری در تارنمای جناب نوریزاد به کسی می تازیم یا پرخاش می کنیم, هدفمان یک شخص معینی است. خیر, اشتباه می کنید! اینجا سید مرتضی نه یک شخص, که نماینده یک تفکر است! این تفکر و شیوه ای که امثال سید مرتضی برای آن گریبان می درند, بی تردید سزاوار دشنام است. و الا ما را با شخص سید مرتضی چه کار. امیدوارم در انتقال مقصودم جانب وضوح را رعآیت کرده باشم .
        متشکرم

         
        • جناب پژمان سلام
          دوست من بگذار داستانی واقعی را برایت تعریف کنم که بازیگر آن خودم بودم.در عنفوان جوانی به یاد دارم حدود 25 ساله بودم روزی پس از ترک کلاس زبان از تجریش با اتوبوس به مقصد رسالت همراه شدم.آخوندی حدودا 30 الی 35 ساله با محاسن و عمامه سفید و عبایی مشکی در مبدا سوار شد و آمد جلوی من ایستاد که به میله بالای سر خود آویزان بودم.اتوبوس که حرکت کرد دیدم این جناب آخوند مثلا از تکان ماشین دچار عدم تعادل شد و پشت خود را به من که در پشتش ایستاده بودم چسباند.ابتدا تصور کردم که این امر سهوی بوده.ولی چندین و چند بار تکرار شد تا من عصبانی شده او را با دست به کناری پرتاب کردم و فکر کردم او با این برخورد متنبه شده باشد.این فرد رفت و جلوی کسی دیگر ایستاد و باز همان برخورد تا اینکه رفت کنار راننده و یک تبعه افغان به پشت سر او آمد و تا جاییکه من پیاده شدم با هم خوش بودند.تا بدان روز از این قضایا در حوزه شنیده بودم ولی باور نمی کردم اما با دیدن ان بنده خدا که بالطبع خروجی حوزه بود شکم برطرف شد.این مقدمه را گفتم تا بدانید بنده با این مقولات و شنیده ها بیگانه نیستم.ولی این خصوصیت محیطهای مردانه است که ایدئولوژی حاکم دینی ما بالاجبار بر مردم تحمیل کرده است.در مدارس کشورهای پیشرفته مسایل جنسی و نحوه برخورد با جنس مخالف در سطح فهم کودکان به مقتضای سن آنها آموزش داده می شود تا وقتی بزرگ شدند راه طبیعی و غریضی خود را طی کنند ولی آیا در ایران چنین است؟این انحراف در سایر مکانهادر ایران هم مشاهده می شود.مگر ما در دانشگاه یا سربازخانه و مدارس موارد مشابه نداریم؟بنده به یاد می آورم در نوجوانی مربی ورزش ما به جرمی اینچنین از مدرسه اخراج شد.آیا باید کل مدرسه را متهم کرد یا به خاطر انحراف یک نفر کودکان را که خود قربانیند مجرم شناخت؟!دوست عزیز باور کنید نفرت ره به جایی نمی برد.این آقا مرتضی عزیز یارغار من نیست که بخواهم چنین صحبتهایی مطرح کنم.اگر امروز من از حق این فرد دفاع نکنم فردا حق خود من ضایع خواهد شد.در همین سایت فردی به نام حزب الهی آمد و خطاب به دوست عزیزمان مزدک و با استناد به برخی اراجیف موجود در کتب شیعه و سنی کسانی را که محب علی نباشند حرامزاده!!!!نامید.چنان بر او خروشیدم که تا به امروز دیگر در این سایت او را ندیدم.مهم نیست طرفمان مرتضی باشد یا مزدک باشد یا ملیجک یا پژمان و…بپذیریم که آنچه باید پایدار گردد حقوق شهروندی هرکس با هر عقیده ایست که سلاحی جز قلم و زبان ندارد.امیدوارم آن روز که شما طالب آنید هرگز نیاید که جای ظالم و مظلوم عوض گردد و شکنجه گر قبلی شکنجه شده جدید باشد.آرمان من روزیست که حتی امثال جنتی و خامنه ای و…حزبی حال تحت عنوان آخوندهای مرتجع یا…تشکیل دهند و صندوق رای در انتخاباتی آزاد وزن آنها را مشخص نماید.باور کنید از این سلسله خشونت بنده فرسوده ام.جایی باید این تسلسل باطل را برای همیشه پایان داد.
          ممنون از وقتی که برای مطالعه این پاسخ گذاشتید.

           
      • جناب آرتين گرامي،هر چه بگندد نمكش ميزنند، واي بروزي كه بگندد نمك.

         
    • بنده خدا اینها اینجور کارها رو افتخار هم میدونن و الا نصف رساله عملیه را به این مسایل اختصاص نمی دادن طرف استاد بوده کارش رو می کنه و چون خودش آیت اله هم هست حکمش رو هم می دونه که قابل رفع هست یا یک بنده آزاد می کنه یا چند روز روزه می گیره و …..
      جالب تر اینه که برای حکم چنین کارهایی باید علاوه بر مقدمات که حدودا ده سال طول می کشد درس خارج هم ده سال بخوانی و بعد ده سال هم تدریس این خزعبلات را بکنی که بتوانی از سیره رسول و قران حکم این کارها را استنباط کنید،بی انصافها این همه مردم عادی را سنگسار می کنند برا ی یک صدم کارهایی که خودشان انجام می دهند و دادگاه روحانیت نمی گذارد کسی بفهمد!!

       
    • پژمان گرامى. آقاى نوريزاد گفتند در شرايطى نيستند كه بتوانند مانند گذشته بر محتواى نوشته ها از نظر رعايت ادب نظارت داشته باشند. اى كاش شرايط ايشان را درك كنيم و با ارسال نوشته هايى كه در شأن سايت اين انسان شريف نيست، خاطر ايشان را آزرده نكنيم.

       
    • بنام خدا

      اولا: مساله لواط و هم جنس بازی از نظر اسلام از محرمات و حرام های موکد است که دارای عقوبت های شدیدی است و فلسفه آن نیز روشن است ،و این حرمت و جزاء بر آن شامل حوزه و غیر حوزه هست ،و مساله انحراف و خطا در همه جا و هر صنفی ممکن است وجود داشته باشد ،اینکه افراد مریض القلب ،فرضا انحراف و اعوجاج یک شخص که بدروغ خود را به زی و لباس صنفی درآورده است را مستمسک حمله به کلیت حوزه های علمیه دینی و صنف محترم روحانیت قرار دهند ،نکته آن همان مریض القلب بودن است ،و هیچ عاقلی از عقلاء جهان بصرف وجود یک انحراف در فردی از یک صنف ،آن خطا و انحراف را به کلیت آن صنف نسبت نمی دهد ،فرضا اگر فردی از صنف محترم معلمان بدلیل تبعیت از هواهای نفس مرتکب یک گناه ،خطا ،جنایت ،یا خلاف قانون شد ،هیچ انسان عاقل و منصفی آنرا به کلیت صنف معلمان نسبت نمی دهد.

      ثانیا: چیزی که مایه تعجب از این مریض القلب هاست این است که خطای فردی از یک صنف را (بر فرض صحت ادعا) در بوق و کرنا کرده و آنرا بکلیت یک صنف محترم که افراد و طبقات مختلفی در آن هستند نسبت می دهند و به عقده گشائی می پردازند ،اما همین عمل (هم جنس بازی و لواط و مساحقه و این قبیل انحرافات) را در جوامع لیبرال دموکرات را که قبله گاه آنان هستند از مصادیق “آزادی فردی” می دانند و لابد از برکات انسانیت و مکاتب انسان گرای نافی اندیشه خدا.

      ثالثا: در موردی که مطرح شد قرآن فرمود :”يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمين‏”.(الحجرات/6)
      اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، اگر فاسقى برايتان خبرى آورد، نيك وارسى كنيد، مبادا به نادانى گروهى را آسيب برسانيد و [بعد،] از آنچه كرده‏ايد پشيمان شويد.

      این منطق انسانی قرآن است که به انسان آموزش می دهد که مادام که به جزم و بینه چیزی باثبات نرسیده به هر خبری از هرکسی ترتیب اثر ندهد ،که نکته اخلاقی و اجتماعی این سفارش موکد اخلاقی اجتماعی روشن است ،اینکه ترتیب اثر دادن به هر خبر از هرکسی ،و نشر و انتشار آن هم خلاف انسانیت و اخلاق انسانی است و هم سبب فروپاشی و تزلزل شاکله اجتماع است.

      رابعا :اینکه کسی در خیابان به کسی برسد و ادعایی کند که متضمن هتک عرض و آبروی یک فرد و بدنبال آن یک صنف هست ،و آنرا بدون بینه و برهان و بتعبیر قرآن “تثبت”و بررسی بپذیریم و از آن بدتر آنرا در عرصه های عمومی نشر دهیم ،خلاف انسانیت و اخلاق قرآنی و شرافت انسانی است ،و بقاعده قضائی و شرعی کسی که این ادعا را می کند و بشخص خاصی نسبت می دهد ،اگر توانائی اثبات قضائی آنرا نداشته باشد مرتکب افتراء و فریه شده است و باید مجازات شود ،همینطور کسانی که بدون تثبت و بینه هر ادعایی را پذیرفته و آنرا در جامعه نشر دهند و آبروی افراد یا اصنافی را بصرف ادعای مهمل و نامعلوم یک فرد ببرند مصداق “إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ.(النور/19)
      كسانى كه دوست دارند كه زشتكارى در ميان آنان كه ايمان آورده‏اند، شيوع پيدا كند، براى آنان در دنيا و آخرت عذابى پر درد خواهد بود، و خدا[ست كه‏] مى‏داند و شما نمى‏دانيد.
      هستند و در اسلام ریختن عرض و آبروی مومن از کبائر و گناهان بزرگ است ،البته عرض شد که فعل مورد اشاره از گناهان کبیره در اسلام است که اگر بطرق خود اثبات شود دارای مجازات سنگینی است ،و مرتکب آن هرکس می خواهد باشد ،چه در طبقه روحانی و چه در طبقات دیگر ،مهم اما این است که قواعد اخلاق در این موارد مراعات شود و از ترتیب اثر دادن به هر ادعا و تهمتی اجتناب شود.
      موفق باشید

       
  31. بقول علامه طباطبايي اين انقلاب فقط يك شهيد داشت و اونهم اسلام بود.

     
    • با سلام بر دوست گرامی
      اگر منظور آقای طباطبایی حق رایی بود که به زنان داده شد و ایشان سال ۴۱ صراحتا مخالف آن بودند و حکومت اسلامی بالاجبار سال ۵۷ پذیرفت که باید چنین کند حق با ایشان است در غیر اینصورت ایشان اگر اینهمه فجایع انقلاب را دیدند و صرفا به این مورد بسنده کردند باید به حال خودمان و ایشان گریست.
      موفق باشید

       
  32. ذخيره ١٤٠٠ سال تبليغ در طول ٤٠ از بين رفت

     
  33. سرلشکرک رضایی ‌در یادواره 543 شهید صومعه‌سرا: خط امنیت ایران را دو هزار کیلومتر عقب راندیم/ باید از تجزیه عراق، سوریه و یمن جلوگیری شود/ تأخیر مسئولان در رفع مشکلات اقتصادی.
    -ای کاش که به شغل شریف چوپونی ادامه داده بود! یارو نه کیلومتر حالیشه، نه حالیشه که چگونه عراق و سوریه با کمک همین چوپون به تجزیه رسیدن، از اقتصاد هم که اصلا نپرسید که کمتر از هیچ حالیشه!

     
  34. تفسیر آیت الله صانعی از انتخابات خبرگان: مردم به آنهائی رای ندادند که حسن خمینی را رد صلاحیت کردند.
    -سرش رو بزنی، تهش رو بزنی آخوند جماعت مرده خورن!

     
  35. فرماندهک سپاهک:‌ خطر اصلی،‌ عوامل داخلی دشمن هستند.
    مش قاسم: از شیطان بزرگ و کوچیک رسیدن به ملت ایران! آیا ملت ایران هم هیچ غلطی نمیتونه بکنه؟ سرنوشت همه زورگوهای دنیا همین بوده و خواهد بود.

     
  36. حاج علی‌اصغر پورمحمدی، معاونک سیمایک سازمانک صدا و سیمای ایران گفته است که به زودی چند شبکه تلویزیونی این سازمان به دلیل کمبود بودجه در هم ادغام خواهند شد. پورمحمدی گفت که بودجه‌ صدا و سیما صرفا به حقوق کارمندان و بازنشستگان اختصاص پیدا می‌کند و برای برنامه‌سازی چیزی باقی نمی‌ماند.
    مش قاسم: تا زمانی که پول مفت نفت بود امثال حاج علی‌اصغر و حاج علی‌اکبر رو بدون هیچ تخصص و دانشی بردن نه تنها به صدا و سیما بلکه در کلیه ادارات حکومت اسلامی استخدام. اینا قرار بود نوکران و دست بفرمانان و آنتنهای حکومت باشند. این اوضاع و احوال در سر تا سر دستگاههای حکومتی وجود داره. هیچ کدام از این افراد برای انجام کار استخدام نشدن. واسه همینه که اقتصاد مملکت خوابیده، اوضاع اجتماعی و فرهنگی وحشتناک. آخه توی این حکومت کسی نیست که چیزی بدونه درباره کاری که واسش استخدام شده. این رشوه خواری که میبینیم یکی دیگر از ضایعات اون استخدامات بی رویه بود. دولت پول نداره حقوق بده، یا حقوق ها رو به نسبت تورم اضافه کنه، کارمندک واسه خرج زندگی ارباب رجوع رو تلکه میکنه. خلاصه، یه حکومتی داریم که اصلا قادر نیست در دنیای امروزی سبب خیر بشه. یه لشگر دزد و رشوه گیر. با یه تلنگری میفته.

     
  37. وقتى در بخش ديدنيهاى خبرنامهء گويا، زير عنوان ” در حاشيه هاى دستگيرى عامل حمله به سفارت عربستان” عكس شيخ حسن كرد ميهن را ديدم در لباس مربى جودو در تمرين مشترك تيم جودو سوريه با باشگاه “علی حیدر” تهران در باشگاه “هیئت کبوتران حرم رضوی”، و نيز عكس يك تظاهر كننده در مشهد را كه نام يكى از سران القاعده بنام ” فارس آل شويل” را بالا برده و به اعدام او در عربستان معترض است، به حال كشور بيچاره ام كه لگد مال چه اعجوبه هايى شده است بيش از پيش افسوس خوردم و درود دوباره اى فرستادم بر خاتمى كه نمى فهميد رييس جمهور يعنى يك شخص حقوقى در جايگاه نمايندگى مردم نه يك شخص حقيقى كه بتواند قانون شكنان را از طرف خود ببخشايد. او با گذشت بيجا و پيگيرى نكردن كاروان عاشورا كه اولين پروژهء گروههاى باصطلاح خودسر پس از نشاط انتخاباتى مردم در سال ٧٦ بود، سايهء امثال اين اعجوبه را بر سر مردم بيگناه ايران مستدام نمود و به پروژه هاى بعدى آنها نيز مجال اجرا داد. اگر ايشان كاروان عاشورا را ريشه يابى كرده بود، به كانون آمران رسيده بود. آنوقت نه قتلهاى زنجيره اى رخ مى داد نه ساير فجايعى كه تا امروز ادامه دارد.

    با تفاصيل بالا عجيب است كه رتبه ايران از نظر فساد در بين ١٦٨ كشور ١٣٠ است. ببين در آن ٣٨ كشور ديگر كدام اوباش افسار مملكت را بدست كرفته اند كه وضع كشورشان از ما هم خرابتر است.

     
    • انیتای عزیز مطمئا باش اگر امار دقیق از فسادها ارائه میشد قطعا جایگاهی بالاتر از قعر جدول نداشیم .
      همانزمان که اختلاسهای نجومی داشت رو میشد رهبر عادل و فرزانه اجازه میداد یک کم دیگ کشش بدهند تا حالا ته جدول رتبه بندی جر خورده بود و بیرون افتاده بویم
      در کدام کشور عقب مانده دیده اید که رهبر و خانواده؛ارگانهای تحت نظر رهبر؛دولت؛مجلس؛قوه قضائیه؛سپاه دست در دست هم داده و مملکت ثروتمندی را چپاول کنند و به روز سیاه بنشانند و به احدی هم جوبگو نباشند

       
    • آنیتای گرامی حاتمی آخوند است و کارد دسته خودش را نمی برد.

       
  38. گویا انسان نمای کم شعوری که متاسفانه منتخب گروهی از مردم است و بر صندلی مجلس اسلامی جلوس خواهد کرد به زنان اهانت کرده و آنان را کسی چون خودخوانده است.
    این ابله یا چنان پست و کثیف است که با اهانت به زنان به مادر و خواهر وهمسر و دختر خود نیز توهین نموده است و یا از مادر زاییده نشده تا احترام او را نگهدارد بلکه از ماتحت پدرش بیرون آمده و هیچ نسبتی با زنان ندارد.
    در هردو صورت باید به حال کسانی گریست که چنان … هستندکه این چنین ابلهی را نماینده خود کرده اند.

     
  39. استادعزيز درود = يش خودم فكر ميكردم خداوند تا چه ميزان بشما انرژي داده اين همه ناملايمات را تحمل كنيد من كه قبل از سال 88 ونوشتن نامه هاي سرگشاده جنابعالي را اصلا نميشناختم وبتدريج از طريق نوشته ها مصاحبه هايتان با سوابقتان اشنا شدم . تصور ميكنم ذهن شما همانند اب است گاهي چون يخ منجمد شده گاهي چون بركه اي راكد در گودالي اسير بوديد وگاهي چون رودي روان بستر مقابلتان را شستشو داده و مسير خود را از الايش ها پاك كرديد وخيال ميكنم اكنون ذهنتان انقدر متكامل شده تبديل به ابري شديد كه گمان داريد بر سرزمين ايران بباريد تا هم نور خورشيد شفاف تر بتابد هم پليدي هارا از اين سرزمين اريايي پاك كند ارزو دارم عمرم كفاف دهد تا روشنايي سحر وشادابي وطراوت وطنم را ببينم ما به اميد زنده ايم درود بر ملت بزرگ ايران …

     
  40. پسر 13 ساله آیت الله حق شناس ار همسر رئیس دفترش!

    قابل توجه پرورش یافتگان حوزه، جنابان مصلج و مرتضی، اگر پاسخی دارید بفرمائید:

    دوازده: با آقای رضا ملک صحبت می کردیم که مردی خوش روی و سرزنده و شاداب آمد جلو. رودباری بود و متولد سال پنجاه و هفت. سفیدی های سر و رویش نشان از یک جوانیِ سپری شده در متنِ فرسایندگی می داد. اما چه خواستنی بود جمال مبارکش آنگاه که می خندید. گفت: شانزده هفده ساله بودم که رفتم طلبگی در حوزه ی شهرمان رودبار. در همان سال اول، یک شب هوای شهر قم افتاد به سرم. که بروم و زیارتی بکنم و برگردم. با خود گفتم: از طلبه ها بپرسم آیا کتابی نمی خواهند از قم بخرم برایشان؟ همینجور که حجره به حجره داخل می شدم و پرس و جو می کردم، ناگهان در حجره، حضرتِ استاد خودمان را دیدم که خیمه خوابانده بر پشت یک طلبه ی شانزده ساله. ای دل غافل. حضرت استاد، از پشت بچه ی مردم بیا پایین!

    داد و هوار راه انداختم. همه بیرون زدند از حجره ها. گُر گرفته بودم. خود خوری کردم تا غروب شد. همه که رفتند، با شیشه ای نفت، رفتم و همان حجره را به آتش کشیدم. در آن حجره، قرآنی نیز آتش گرفت و سوخت. و مرا به همان جرم، فرستادند زندان. با حضرت استاد چه کردند؟ والّا تا سال نود خبر دارم که امام جمعه ی شیعیان جزیره ی قشم بود. مرد رودباری، سی ماه نیز در همین اوین زندانی بوده بخاطر حضورش در قضایای سال هشتاد و هشت. پرسیدم: درس حوزه را ادامه دادی؟ خندید و گفت: خدا نکند. همان موقع رفتم سربازی و راهی دیگر بر گزیدم و راضی ام. بخش پایانیِ صحبت های مرد رودباری که خود می گفت: شهرتم موسوی است، به آمدنِ مادر امید علیشناس پیوست. که با یک بطری آب پرتقال خانگی به دیدار من آمده بود. مگر من نگفته بودم کسی چیزی نیاورد؟

     
  41. متنی از فسیبوک ناصر شجاعی:

    “امروز به دیدن رضا شهابی رفتم، فعال کارگری و عضو سندیکای شرکت واحد که پس از تحمل 6 سال حبس، از کار اخراج شده و امکان بازگشت به کار را هم ندارد و دائما با تهدید های وزارت اطلاعات و برگشت به زندان هم مواجه است و در عین حال همراه با همسر غیورش ربابه خانم، ترشی فروشی میکنند، دوستانی که نیاز به ترشیجات و عرقیجات داشته باشند، تا روز جمعه می توانند به آدرس زیر مراجعه کنند:
    خیابان وصال، نرسیده به انقلاب، کوچه نایبی، پلاک 23، ایوان خانه ماهان از 12 تا 14 اسفند و از ساعت 10 صبح تا 8 شب
    برای خرید های بعد از روز جمعه و همچنین کسب اطلاعات بیشتر، لطفا به کانال تلگرام رضا شهابی در لینک زیر مراجعه فرمائید:
    https://telegram.me/shahabirobab
    جهت استحضار، اقلام سفارش داده شده، توسط پیک موتوری یا خود رضا شهابی در محل تحویل خریداران داده خواهد شد”

     
  42. سلام محمد اقا
    همون اقايي را كه ميكويي درجه كرفت وقتي تير خورده بود اورديمش عقب كروهان زينب(من نه ايشان) لشكر سيدالشهدا بود،بعد جنك تمام شد يك خانه در نزديكي بيمارستان لولاييان براي مدرك دادن به اينها درست كردند به نام نيروي انساني كه با كمك مجتمع رزمندكان به اينها مدرك تا راهنمايي ودبيرستان و بالاتر تا تكميلي دانشكاه بدن يادم مياد جسته كريخته ببخشيد خيلي وقت تو اىن عالما نيستم ولي غواص بودم داوطلب ،زياد ديدم تو سن كم جيزهاي زىادي ديدم ولي وقتي ولايت وسط اومد هزمش با عقلم تزاد بيدا كرد امدم بيرون كود ،درسميدم تو سيدني ازمايشكاه رو تا اخر خوندم با هم يك جت كوجك سال ٨٨ داشتيم ،القصه من وبرادرم جبهه ميرفتيم با غيرت ما بجه هاي جنوب شهر بازي ميكردن ،من رفتم ولي برادرم تلفني خبردار ميشد ميومد،مادر وبدرم وقتي ميكفتاً نرو برادر مذهبي من ميكفت دين واقا ارجحيت دارند به والدين حالا كه سنم شده نزديك ٥٠ ميكم كه جقدر ظلم به اسم خدا به والدين ميكرد ،حالا من نميكم كه رأست يا كج ولي همه جي جايكزين داره به غير از بدر و مادر،

     
  43. آب در خرگه مورچه گان ریخته ای ای عزیز.

     
  44. سلام بر ناظران گرامی
    می خواستم از نظام ایدئولوگ مقدس اسلامی حاکم بر ایران کمال تشکر را داشته باشم که دنیایی سراسر آزادی،قانونمندی،رفاه،استقلال و…را برای ایرانیان بوجود آوردند همان که شاه تماما سلب کرده بود و آقای خمینی با کنار زدن او کاملا به وعده های خود عمل کرد تا ما بدین جا برسیم که هستیم.همین!

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

85 queries in 1167 seconds.