یک: مردی که کاپشن رنگینی به تن داشت و کمی تپل بود و سی و پنج ساله می نمود، تا رسیدم مقابل زندان اوین، در آمد که: کجایی پس؟ ده دقیقه است که منتظرت هستم. بقول خودش، پنج سال و دوماه همینجا در اوین زندانی بوده. گرچه جرمش مالی بود اما خودش را یکپا سیاسی می دانست و از طیف جوانان سیاسی یک چندتایی را می شناخت و عکس هایی از آنها داشت. گفت: یک سئوال. چه؟ چه شد که برگشتی و تغییر کردی؟ از کنار یک ساختمان نیمه ساز رد می شدم که یک بشکه از آن بالا افتاد روی سرم و من ناگهان برگشتم و تغییر کردم. خندید. غش غش. و تابلوی توی دستم را که دید، داستانی نقل کرد: حاکمی مال و اموال تاجری را بالا کشید. تقلای تاجر برای بازپس گیریِ اموالش بجایی نرسید. تا این که یک روز تاجر به پای حاکم افتاد. حاکم با تماشای حال تاجر، اموالش را به او برگرداند. از تاجر پرسیدند: چرا این کار را کردی؟ گفت: دانستم که گوش های این حاکم در پاهایش است. و به من توصیه کرد: ایرادی ندارد اگر تاجری پیشه کنی تا به مال و اموالت برسی!
دو: پدر حسین رونقی زنگ زد. که حسین، در بند “دوالف” سپاه زندانی است و سخت بیمار. و گفت: اگر حسین را آزاد نکنند، او از داخل زندان و من از بیرون، دست به اعتصاب غذای خشک خواهیم زد.
سه: مردی آمد به دیدنم که بازنشسته ی آموزش و پرورش است. از انتخابات و هیجان مردم تهران پرسید. گفتم: داستانش مفصل است اما مختصر می گویم: “اتاق فکرِ” آقایان رگِ خواب مردمِ متنفر را نیک در دست دارد. مصباح یزدی و جنتی و یزدی و حداد عادل را که تاریخ مصرفشان تمام شده، می کشانند و می آورند به معرکه ی نفرت مردم تا همان هیجان فرو مرده ی مردم را به صحنه آورند. وگرنه شما بگو مصباح یزدی اگر مختصری درایت داشت، از همان قم کاندید می شد. و نه از تهرانِ متنفر. یا همین حداد نیک می داند که در تهران جایگاهی ندارد. می توانست به راحتی از شهری دیگر به داخل مجلس راه یابد. یا جناب جنتی. و یا یزدی حتی. اما اتاق فکر که از میزان و تنوعِ تنفر مردم تهران خبر داشت، این چهار قربانی را در همین تهران به مسلخ آورد تا هیجان تهران به دوردست ها نیز سرایت کند.
از آنسوی بگویم: همین اتاق فکر، در انتخابات ریاست جمهوری، ناگهان لنکرانی را که گزینشِ مصباح یزدی بود کنار نهاد و جلیلی را بجایش نشاند و همو را به معرکه ی نفرتِ مردمان راهی کرد تا با جناب قالیباف – که هر دو تاریخ مصرفشان سپری شده بود – پیشِ پای هیجانِ فرو مرده ی مردم قربانی شوند تا مگر در دلِ مردمِ دلمرده غوغا بیفکنند. اگر یادتان باشد، در مناظره های انتخاباتی، برای نخستین بار اسرارِ مگوی هسته ای از زبان روحانی و جلیلی و ولایتی جاری شد تا پیروزِ این میدان روحانی باشد، و داستانِ “حمله ی گازانبریِ” قالیباف در حمله به کوی دانشگاه بهانه ای شد که روحانی خیز بردارد به این سخن که: من سرهنگ نیستم یک حقوقدانم. بی آنکه اشاره ای به شخصیت اطلاعاتی و امنیتیِ خویش بکند در آن شانزده سالی که رییس شورایعالی امنیت ملی بود. به این جمله ی روحانی که پس از همین انتخابات بر زبان آورده دقت کنید: پیروزِ انتخابات: نظام، رهبری و ملت هستند. این جمله ی کوتاه، خروجیِ مطلوب و رؤیاییِ همان اتاق فکر است. چیزی که مدام فکر سرداران و ملاهای حاکمیت را می آزارد و هر از چندی برای به صحنه کشاندنِ مردم سناریویی تدارک می بینند. که الحق نیز برنده ی اصلی همان دو رک نخست اند: نظام و رهبری. ملت را هم زورکی به عقبه ی این دو می چسبانند تا لبخندشان کمال یابد. وگرنه شما بگو کدام نظام و رهبری بی مردم تاب سربرآوردن دارد؟
چهار: یک مأمور ریش به صورت در مسیرِ قدم زدن های من ایستاد و با گوشی اش ور رفت تا سرانجام یکی دو تا عکس از من و تابلویم گرفت. تا به سمت او بر می گشتم، خودش را به کاری مشغول می کرد با گوشی.
پنج: پیامِ پرچم سفید ی که به دوش می گرفتم در این چند روز، شاید با پنج درصد افرادی که به زندانِ اوین رفت و آمد می کردند، می آمیخت. اما تابلویی ساختم با این نوشته و متن: ” اطلاعات سپاه، اموال شخصیِ مرا بالا کشیده و گذرنامه ام را نمی دهد”. در سمت دیگر تابلو، یک “دوالف” هم اضافه کرده ام. که یعنی همین مأموران بند دوالفِ سپاه بودند که به خانه ام آمدند و وسایلم را بار کردند و بردند. “دو الف”ی که دخمه ی اطلاعاتی اش در همین زندان اوین است و برای خودش بندی مستقل است مستقیم زیر نظر سازمان اطلاعات سپاه.
بالا گرفتنِ این تابلو آنهم دمِ درِ بزرگ زندان، تیرِ مرا می برد و بر قلب دزدان می نشاند. همین هم شد. کمی بعد دو مأمور لباس شخصی آمدند و مرا دوره کردند. یکی شان دورتر ایستاد و یکی جلو آمد. که: این تابلو چیست؟ ومگر آقای امین ناصری – سرپرست دادسرای اوین – به شما نگفت که در اینجا پرچمی بالا نبرید؟ محکم گفتم: امین ناصری کسی نیست که به من بگوید چه باید بکنم؟ جوان مأمور دست به تابلویم برد و گفت: بده ببینم. تابلو را کنار کشیدم و محکم تر گفتم: دست به این تابلو ببری فردا کفن می پوشم و همین نوشته ها را رویش می نویسم و اینجا می ایستم. گفت: من رعایت موی سفیدت را می کنم. گفتم: رعایت نکن و هر چه در چنته داری رو کن. رفت به سمتی و گوشی اش را بکار انداخت و به یکی زنگ زد و گفت: این، فلان می گوید. و هر دو رفتند تا مگر دستور بعدی چه آید!؟
شش: یک اتوبوس زرد رنگِ دراز که بر بدنه اش نوشته شده بود: “واحدگشت”، آمد و پشتِ در بزرگ زندان توقف کرد تا هماهنگی ها صورت پذیرد و به داخل برود. مردی پنجاه و پنج ساله و کت و شلواری و ریش به صورت، از اتوبوس پیاده شد و به من سلام گفت و دست جلو آورد که: آقای نوری زاد، مرا می شناسید؟ خوب که نگاهش کردم دیدم بله، او “پیرعباس” قاضیِ خودم است. که مرا آن زمانی که قاضی دادگاه انقلاب بود، به سه سال و نیم زندان و پنجاه ضربه شلاق محکوم کرده بود به فرموده. به وی گفتم: خوب شد که از دادگاه انقلاب رفتید. مأموران اطلاعات و سپاه متهمین را می زدند و می کشتند و اموالشان را مصادره می کردند و از آنان به زور اعتراف می گرفتند واز شما امضایش را می ستاندند. وقتی داستان قدم زدن هایم را و داستان واخواهیِ دو خواسته ام را به وی گفتم، گفت: این خواسته ی شما هم شرعی است هم قانونی. و حدیثی به عربی خواند که: هرکس در راه مطالبه ی اموال خود کشته شود، شهید است. وهوشهیدٌ!
هفت: دو مأمور که یکی شان عکاس بود، از دور مراقب من و نعمتی بودند. عکاس یکی دو تا عکس گرفت از دور. و به همکارش نشان داد. ظاهراً نوشته ی تابلو خوانا نبوده که راه افتاد طرفِ من. به من که رسید دوربین حرفه ای اش را از کیفش در آورد. تابلو را بالا گرفتم و دو انگشتم را به نشانه ی پیروزی واگشودم. حالا عکس بگیر! از نعمتی هم عکس گرفت. عکس گرفتن های این مأمور، سرو صدای سربازانِ دمِ در را در آورد. رفتند که بازش بدارند. مأمورِ عکاس کارت شناسایی اش را نشانشان داد. سربازانِ ملتهب آرام گرفتند.
هشت: مرد جوانی از شاگردان آقای محمد علی طاهری آمد که: برای استاد یک میلیارد تومان جریمه تعیین کرده اند. که یا می دهی یا خانه ات را مصادره می کنیم. و گفت: احتمال دارد همه ی شاگردان استاد چه در داخل و چه از خارج دست بدست هم بدهند و این یک میلیارد را تأمین کنند. به وی گفتم: من با وکیل ایشان سلام و علیک دارم. می پرسم آیا این خبر صحت دارد یا نه؟
نه: مردی که ندانستم کیست از پشت یکی از پنجره های دادسرا و از پس پرده ای لرزان رو به من داد زد: مرگ بر نوری زاد! ایکاش مردانه رخ می نمود این دلاورِ پسِ پرده. بار دیگر داد زد: مرگ بر نوری زاد. دیدم نعمتی خنده کنان به سمت من می آید. که: شنیدی چه با تو می گویند؟ گفتم: آدمهای ضعیف به فحش و شعارهای پوک و رجزهای بی محتوا متوسل می شوند.
ده: اتومبیلی از کنارم رد شد. جوانی به هوای صحبت با گوشی اش، از من و تابلویم فیلم می گرفت. نکرده بود لااقل چراغ دوربینش را خاموش کند. نعمتی عصا زنان رفت که برود دادگاه انقلاب. مردِ سرگردانی است این نعمتی. دارو ندارش را بالا کشیده اند و او در بن بستی از بلاتکلیفی تقلا می کند. و عجبا چه پیگیر و صبورانه.
یازده: سربازی از بالای بام رو به من داد زد: وایسا بذار بخونمش! تابلو را نشانش دادم. خواند و گفت: علاف کرده ای خودت را. شاید راست می گفت. از نگاه ناظرانِ بیرونی، من فردی سرگشته و پریشانم. کاش این جماعت از گرمای درونِ من خبر می جستند.
دوازده: مأمور عکاس از شیب راه بالا آمد و از من پرسید: این داستان “دوالف” چیست درنوشته ی تابلویت؟ گفتم: من یک مدتی در همین بند دو الفِ سپاه زندانی بودم و مأموران و افسرنگهبانان و مراقبان آنجا را تا حدودی می شناسم. آزاد که شدم، یک روز ده نفر به خانه ام ریختند و اموالم را بار کردند و بردند. یکی از آنها “دو الف”ی بود. معلومم شد که دزدان اموالم سپاهی اند و من با امسال چهار سال است که در پی آن اموالم.
سیزده: نعمتی با ظرفی از غذا بالا آمد. تا نشستیم به غذا خوردن، صدایی بانوانه بگوشمان نشست که: دست نگهدارید نخورید! دیدم دکتر ملکی و مادر سعید زینالی است با دوستی دیگر. و ظرفهای غذا در دستشان. حالا همگی لقمه لقمه هر چه را که در سفره بود بلعیدیم. مادر سعید جز یک لقمه ای که من برایش گرفتم نخورد. اخلاق مادرانه ی او را حس کردم. که مادرانِ تنگدست، از کناره ها می خورند تا فرزندانشان سیر بخورند. یک سمند سفید آمد که بداخل زندان برود. ایستاد تا مسافرانش را پیاده کند. نرگس محمدی را دیدیم که پیاده شد. غوغایی درگرفت. از دوستت داریم تا بی خبرمان نگذار و حالت چطور است. نرگس دستهایش را که دستبند خورده بود بالا گرفت و با لبخندی جانانه پاسخمان گفت. و رو به مادر سعید زینالی داد زد: خانم زینالی، هشت مارس مبارک! نرگس به داخل زندان رفت. هشت مارس، روزِ جهانیِ زن است. هرسال نرگس محمدی و دیگرانی چون وی، در این روز فعالیت ها می کردند و کارها بهم می پیوستند.
چهارده: باغچه ی مقابل زندان، شده یک زباله دانیِ بزرگ. همه ی زندانیانی که می آورند و می برند، زباله هایشان را در این باغچه می ریزند. من در کناره ی این باغچه قدم می زنم. تماشای هماره ی آن همه زباله، آزارم می داد. به خود گفتم: مگر نه این که با دوستان بنا بر آشغال روبی نهادید؟ خب این ها هم آشغال. دست بکار شدم. آستین ها را بالا زدم و کیسه ای بزرگ فراهم آوردم و افتادم به جان آشغال ها. کیسه پر شد اما زباله ها تمام نشد. باغچه چه شکل گرفت بی نوا.
پانزده: عصر بود که دیدم مردی آمد چزانده شده از غصه های سوزنده. خودش می گفت: چهل و نه ساله ام، اما شصت ساله به نظر می رسید. بیقرار بود. با کلاه کاسکتی در دست. تا آمد کنارم، دست به جیب برد و مدارک شناسایی اش را نشانم داد. مهندس برق بود. و فارغ التحصیل دانشگاه خواجه نصیر. گفت: تازه داماد بودم و مهندس ناظرِ نیروگاهی که در شهر قائن می ساختیم. پیمانکاران دست بهم دادند تا پول هنگفتی را بالا بکشند. من که ناظر بودم امضاء نکردم. بکارم در پیچیدند. جوان بودم و خواستار سلامت و وجدان کار. اخراجم کردند. از آن به بعد آواره ی هرکجا شدم. حتی با زن و بچه رفتم عراق برای کار. با وجود تحریمها، کارگاهها و نیروگاهها یکی یکی خوابیدند و من شدم سرگردان. اکنون با موتورم کار می کنم. مرد، سپاس مند همسرش بود که در این وحشت سرای زندگی، همراهش بوده و با نداری هایش ساخته. مرد تلخ گریست. تلخ. تلخ. عکسها و سابقه هایی داشت از حضورش در جبهه با پدرش دو تایی. حتی چند وقتی درس حوزوی نیز خوانده بود. اما زبان سرخش سر آخر سرِ سبزش به باد داده بود.
شانزده: قدم می زدم که دیدم مردی با یک پای لنگ از شیب راه بالا می آید. از دور ایستاد و به قدم زدن های من نگریست. سری تکان داد و به راهش ادامه داد. گمان بردم ای بسا برای دیدن من است که از این شیب تند بالا می آید. باز ایستاد به تماشا. و باز سرش را تکان داد و راه افتاد. شاید پنج بار در شیبِ راه ایستاد و به من نگریست و سر تکان داد. بالا که آمد، از دومتری برای من آغوش گشود. و از یک متری زد زیر گریه. سرش را بر شانه ام نهاد و های های گریست. گریه های او مرا به بغض بُرد. و تکان های بدنش، اشکهایم را جاری کرد. سپاهی بود. تف می کرد به ذات کسانی که اسم سپاه را لجن مال کرده اند. یک پایش مصنوعی بود. پاسدار بود، جانباز بود، برادر دو شهید بود، دایی و عمو و دو پسرعمویش هم شهید شده بودند. بقول خودش آش و لاش بود از هر نظر.
با فارسی ای که طعم ترکی داشت، گفت: آهای سردارای سپاه، بخوابید پیش زن و بچه هایتان که نوری زاد اینجا پشت دیوار زندان توی کیسه خوابش بیدار است. آهای سردارای سپاه، تا می توانید قربان صدقه ی زن و بچه هایتان بروید که نوری زاد با همه ی عاطفه ای که دارد قید زن و بچه اش را زده. آهای سردارای سپاه، مثل پروانه دور پدر و مادرتان بگردید که پدر و مادر نوری زاد یک شبِ خوش سر بر بالین نگذاشته اند. این مرد، از تهرانسر به دیدنم آمده بود. نمی رفت. با اصرار و تمنا فرستادمش که برود. چهار شانه بود با صدایی که انگار مؤذن زاده ی اردبیلی است و می خواهد اذان بدهد.
هفده: مردی با طعم خوشِ زبان فارسیِ آمیخته به ترکی، آمد و تا دیرگاه شب با من بود. از زنجان آمده بود و به زنجان نیز بر می گشت. تک به تک نوشته های مرا مطالعه و جمع آوری کرده بود. می گفت: در این همه نوشته، یک جمله ی کوتاه هم پیدا نکرده ام که بگویم: این یکی حرف دل من نیست. و گفت: شما – نوری زاد – دست می بری به دلِ تک تک ما و دردهایی را برقلم جاری می کنی که خودمان از دردشان دردمندیم اما نمی توانیم به زبان بیاوریم. مادر مصطفی کریم بیگی از شیب راه بالا می آید و درود درود می گوید. وی نیز از مسافران احمد آباد است برای زیارت مزار مرحوم دکتر مصدق. که سال پیش با من و دکتر ملکی همراه بود و هر سه بازداشت شدیم. از آنجا می دانستم این بانو کوبیده دوست دارد، به برادران اطلاعات نوشته ام قبلاً لیست غذایمان را.
هجده: کم کم زمان آزادی زندانیان فرا می رسید. هشت تا نه شب. دو تا طلبه ی جوان بدون عبا و عمامه آمدند و در همان سوز شبانه وضو ساختند که نماز بخوانند. زیر انداز خودم را نشانشان دادم و هدایت شان کردم به آنجا. این دوتا داشتند نماز می خواندند که سه تای دیگر به آنها پیوستند با عبا و عمامه. و بعد ده تای دیگرمخلوط. و بعد کلاً شدند پنجاه نفر با دسته های گل و جعبه های شیرینی پنجاه پنجاه. نصف شان عبا و عمامه و ریش های بلند داشتند و نصف شان پیراهن هایشان را روی شلوار انداخته و حتی دمپایی پایشان بود در آن سرما. به یکی شان گفتم: شما طلبه های جوان نمی خواهید در کنار من بایستید و مرا در ظلمی که به من شده یاوری کنید؟ همو گفت: ما خودمان مظلومیم. پرسیدم: زندانیِ شما حتماً آخوند است مثل شما. اینطور نیست؟ دلش نمی آمد لو بدهد اسم زندانی شان را. اما از یکی پرسیدم: زندانی شما مثل شما ملبس است؟ گفت: اسمش حسن است. شهرتش؟ کُرد میهن. ای عجب. حسن کُرد میهن. همو که سفارت عربستان را به آتش کشیده بود.
من چندی پیش چندتایی عکس از حسن کرد میهن در کانال تلگرام خود منتشر کردم. در کنار سردار همدانی و در کنار قالیباف. مردی از طلاب که ملبس نبود از کنارم می گذشت. به او گفتم: شما نبودی که سفارت عربستان را به آتش کشیدی؟ گفت: او برادر من است. گفتم: اما هزینه اش از جیب مردم در آورده شد. محکم گفت: خوب کردیم!
رفته رفته به جمعیت طلاب ریش کوتاه و ریش بلند اضافه می شد که بانویی چادری با کودک سه ساله اش آمد و با تعارف من بر زیرانداز نشست. هنوز مرد زنجانی نرفته بود و بر زیرانداز نشسته بود. به بانو گفتم: می خواهید برایتان چای بگیرم؟ گفت: شما آقای نوری زاد نیستید؟ گفتم: بله. گفت: چای برای این بچه می خواهم. رفتم به مغازه ای که دیوار بدیوار زندان است. دیدم طلبه های با لباس و بی لباس و ریش بلند و ریش کوتاه مشغول خوردن اند چه جور! یکی شان نفس زنان بالا آمد و سینه اش خش خش می کرد. جوان بود اما شکمش برآمده بود. گفتم: حاج آقا این شکم را آبش کن کار دستت می دهد!
با چای از مغازه بیرون زدم و چای و قند را جلوی بانوی چادری نهادم. مرد زنجانی در آمد که: این خانم، همسر حسن کُرد میهن است. به بانوی جوان گفتم: دخترم، مردم از آتش زدن سفارت عربستان بسیار آسیب دیدند. و هنوز آسیب های اساسی در پی است. بانو گفت: شوهر من آن زمان در سوریه بود. منتها با فایل صوتی جوانها را تشویق می کرده به آتش زدن و ….
ناگهان صدایی برجهید که: حاج آقا آمد. طلبه های با لباس و بی لباس و با ریش بلند و با ریش کوتاه، هجوم بردند به سمت درِ کوچک زندان که زندانیان از آن بیرون می آیند. غوغا در گرفت. صلوات بود که بهوا بر می خاست. حسن کُرد میهن را شناختم . با خالی که بر گوشه ی پیشانی داشت. دیده بوسی می کرد و جلو می آمد. گل و شیرینی بود که دست بدست می شد. آنچه که من از این جماعت دیدم، یک هیبت غلیظ از تکیه کلام های “بی بی زینب و بی بیِ دو عالم و بجان فاطمه و نوکر اهل بیت و مهدی جان و مولا علی و …” بود. آدمهایی که با همین هیبت اگر وارد یک دستگاه دولتی یا مثلا شهرداری و دفتر قالیباف شوند و چیزی مثلا یک میلیارد و ده میلیاردی از وی برای فلان حرکت اهل بیتی شان بخواهند، کیست که بگوید نه؟ گیرِ اساسیِ مملکتِ ما شاید در همین خصلتِ معکوس است که سخت مطلوب بیت رهبری بوده است در این سالهای نکبتی.
نوزده: ساعت از نه شب گذشته بود و سرما تیز بود و می سوزاند که آقای حمید آصفی و همسرش نفس زنان بالا آمدند. اصرار که: رها کن این راهی را که جز هدر دادنِ عمرت فایده ای ندارد. و این که: تو می توانی کتاب بنویسی و سخن بگویی و جمعیتی را راه بیندازی. گفتم: سپاس که تا بدینجای آمده اید. من همین اکنون نگارش کتابم را شروع کرده ام. با این تفاوت که کتاب مورد نظر شما ملاتش کلمه است و ملاتِ کتابی که من می نویسم از جنسِ حرکت است. پیوسته و پایدار است. هزار هزار از آن کتاب ها شاید در قفسه ها آرمیده اند و به حرکتی منجر نشده اند. من اما الف بای کتابم از ثانیه هایی است که از حرکت بر می جهند و صفحه ای را می نگارند. آن کتابِ مورد نظر شما اگر خواندنی است، این کتاب، جاری شدنی است.
بیست: بانویی برایم آش آورد در ساعتی که دیرهنگام می نمود. آمد و نشست و سخن ها گفت و سخن ها شنود. او که رفت، بیست دقیقه ای قدم زدم. ساعت شد یازده. کیسه خوابم را واگشودم و به داخل آن سریدم. داشتم مقدمات خوابیدن را فراهم می کردم که دیدم جوانی ریزه پیزه اما لوطی و داش مشتی از راه رسید که: به عشق تو از نظام آباد آمده ام. کابینت کار بود و در فرصت های باریک و مویین، شده بود خواننده ی نوشته های من از چندی پیش. با همان داش مشتی گری اش مرتب می گفت: یه دونه ای به علی. و گفت: زنم و دو بچه ام توی ماشین اند اما دلشان اینجا پیش شماست. از کیسه خواب بیرون زدم و گفتم: برویم پایین پیش شان. چه ذوقی کرد تا این را شنید. در بیرون از محوطه ی زندان، در خیابانی که اتومبیل ها رفت و آمد می کنند، یک وانت بود و بانویی و دو بچه که غرق خواب بودند. برای بانوی جوان نیکبختی ها آرزو کردم. و برای فرزاندانشان: یسنا و رادین آینده ای سراسر خردمندیِ برآمده از آزادی.
بیست و یک: خواب بودم که دانستم یک اتومبیل ال نود از داخل زندان بدر آمده و یکی از آن پیاده شده و آمده و تابلوی مرا برداشته و برده. کمی به من برخورد این دزدی. خواب از چشمم پرید و بیرون زدم از کیسه خواب و دو ساعتی قدم زدم از دوازده شب تا دو. صبح که هوا کاملا تاریک بود برخاستم و بساط کوله ام را جمع و جور کردم و بر مقوایی نوشتم: دزدانِ سپاه، دزدانِ دو الف، اموال شخصیِ مرا بالا کشیده اند و گذرنامه ام را نمی دهند! عجبا که مأموران و کارکنانی که به داخل زندان می رفتند یا از داخل بدر می آمدند، با این مقوای کارتنی و نوشته اش سخت درگیر می شدند و من نگاهِ هراسان و پیگیرشان را دنبال می کردم.
روزهای زوج هستم. شنبه دوشنبه چهارشنبه. بیست و چهارساعته
اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل: mnourizaad@gmail.com
محمد نوری زاد
یازده اسفند نود و چهار – تهران
|
برادر عزيز و دلسوخته نوري زاد,
شركت در انتخابات اگر نبود و 30 نفر اصول گرايان به مجلس ميرفتند با راي كم آيا بهتر بود يا اين شرايط عالي كه 30 نفر ليست اميد ؟؟ حالا به هر دليلي با هر حربه ايي با هر ترفندي .
بياييد واقعيت ها بپزيريم الان مي شود با راي تغيير ايجاد كرد نه با شعار و حرف . مدني باشيم دمكراسي فكر كنيم
تغييير در شركت در انتخابات و انتخاب افراد معتدل و سالم است نه قهر كردن.
چه راست گفت مردی که با طعم خوش زبان فارسی آمیخته به ترکی آمده بود:
«شما – نوری زاد – دست میبری به دل تک تک ما و دردهایی را برقلم جاری میکنی که خودمان از دردشان دردمندیم اما نمیتوانیم به زبان بیاوریم.»
چه سرگذشتها و چه داستانهایی دارند بعضی از کسانی که به دیدن شما میآیند. و چه جالب که این دردمندان شما را برای درددل برمیگزینند. یکی از چیزهایی که مرا به خواندن نوشتههایتان میکشاند همین سرگذشتهاییست که در لابهلایشان نقل میشود. دست اول، تلخی ِ دست اول. خوشاحوالی مملکت را آنگونه که جعبهی جادوی صداسیما بازتاب میدهد بایست با نوشتههای شما تعدیل کرد. و ما چه بیخبرانایم.
به امید دیدار
بازی اشکنک دارد سر شکستنک دارد با تمام این اوصاف که شما گفتین اقای دکتر نوریزاد عزیز ما نیز آگاه هستیم اما باید بگویم وقتی ملت رای نمی دهند چه می شود :نظام می آید دروغی می گوید که ملت آمد و 60 درصد شرکت کرد مردم سرخورده می شوند به همدیگر توهین می کنند و اتحادشان از بین می رود کشور های خارجی به طمع می افتند و سعی می کنند با آشوب تهریم سرکوب فشار به مردم ملت را تحت فشار بگذارند نتیجه چه می شود سپاه به دلیل بسته بودن درب ها یکه تاز چپاول پول ملت برای واردات و صادرات و ساخت پروزه ها می شود فضای جامعه به سمت امنیتی شدن پیش می رود همان می شود که کره شمالی الان هست.اما با رای دادن ملت از قدرت خود با خبر می شود از تعداد مخالفین که 50 درصدشان چنان سیلی به صورت نظام نواختند که صدایش در تاریخ خواهد ماند،آگاه می شوند.بر همه واظح و اشکار است که مجلس و … کاره ای نیستند ولی حداقل کمتر روزنه ها را می بنددند و هرازگاهی حرف ملت از زبان یکیشان بیان می شود در نهایت ملت با اسیب کمتر به سمت تغییر پیش می روند مگر نه این است که شما از خودفروشی دخترکان خیابانی و .. فریاد می زنید باور کنید اگر رای ندهیم این نسل به خاکستر تبدیل می شود.به مجلس نگاه کنید هر کس که زبانش را نگه نداشته در مقابل ملت بیرون انداخته شده و نتیجه چه می شود ؟نتیجه این می شود که نمایندگان اصول گرای حاضر در مجلس اینده مراقب زبانشان خواهند بود حداقل.آثار وحشتناک ریزش ها شکاف ها اشفتگی ها و برملاشدن ها پس از سال 88 انقدر گسترده است که این نظام دیگر جرات نمی کند باز تغلب کند و دست به مهندسی انتخابات با ردصلاحیت گسترده زد. ولی نتوانست حرکت مردم را پیشبینی کند نظام انقدر ترسیده که یک لیست 30 نفره را بی کم و کاست به مجلس می فرستد و قبول می کند مردمش به لیست انگلیسی رای دادند.شما فکر می کنید اگر مردم نمی امدند و در انتخابات شرکت نمی کردند ایا 88 به وجود می امد ؟ من از شما تعجب می کنم که می گویید این نظام با رای 400 سال می ماند و چگونه نمی بینید این نظام از داخل دارد متلاشی می شود و تا ده سال اینده فقط ممکن است اسمی از جمهوری اسلامی مانده باشد واعظ رفت نفس های به شماره افتاده را نمی بینید من فقط از دیکتاتوری بعد این دوره که کوتاه خواهد بود می ترسم ولی چون بدنه سپاه انسانهای شریف و متدین و مردم دوست زیاد دارد آین دوره دیکتاتوری نیز زود فروخواهد پاشید نظام با رد صلاحیت حسن خمینی ریشه خود را در مقابل چشمان برگ هایش زد.منتظر زرد شدن برگها باشید.
دوست عزیز سید مرتضی..با سلام و تحیت..در رابطه با موضوع انتخابات و دلسردی هائی که طرح کردید باید گفت موضوع انتخابات فرای این حرفها هست. انتخابات یعنی مردم بتوانند آزادانه به افرادی با برنامه های خاصی رای بدهند و آن رای هم در سرنوشتشان موثر باشد و امکان گفتگو هم باشد. ما از این مشخصات کدامش را در این مملکت داریم؟ اصلا فرض کنید همان 99% معروف هم رای بدهند آیا مشکلی حل میشود؟ مشکل این مملکت این هست که در رودر بایستی موضوع انتخابات گیر کرده هست و نه میتواند آنرا لغو کند و نه اجرا کند. اینکه مردم بروند و رای بدهند که مثلا آقای یزدی نرود مجلس که ربطی به موضوع انتخابات ندارد. انتخابات در قالب دموکراسی معنی پیدا میکند والا شما اگر دموکراسی را به بهانه های مختلف نقض کنید موضوع عوض میشود. در اروپا و یا امریکا رای ارزش دارد و کم و یا زیاد بالاخره منجر به تغییرات میشود. وقتی ما با موضوع چرخش قدرت مشکل دلریم وضع همین هست که میبینیم .ما نمی توانیم این بدیهیات را منکر شویم. با تشکر از حوصله همیشکی شما
باصفای گرامی
سلام بر شما ، مطالبی که به آن اشاره می کنید از جنبه های مختلف آن در بحث ها با دوستان مورد بررسی قرار گرفت ،ظاهرا شما هم حامی منطق تحریم مطلق در انتخابات ایران هستید ،این حق شماست ،من به جزئیات مطلب شما نمی پردازم چون اینها در بحث با دوستان طرح شد ،فقط خواستم چون از دوستان قدیم و انسان من در این سایت هستید سلامی عرض کنم و بگویم چرا اینقدر کم می نویسید؟ شما بیشتر بنویسید و فقط خطاب به سید مرتضی ننویسید و در بحث های مختلف با همه دوستان شرکت کنید.
تشکر از ادب شما
همزمان با انتشار فیلم سخنرانی عمومی یک نماینده مجلس و اظهارات عجیب وی، برخی فعالان مدنی و مسوولان به این سخنان واکنش نشان دادند. نادر قاضی پور، نماینده دو دوره ای ارومیه که برای دوره جدید هم انتخاب شده، در اظهاراتی جنجالی، ضمن شوخی های جنسی، گفته “مجلس جای زنان نیست؛ جای مردان است”.
وی در ادامه با توهین به نامزدهایی که برای انتخابات اعلام حضور کردهبودند میگوید: «مملکت را به آسانی به دست نیاوردهایم که هر روباه و بچه و کره الاغی را بفرستیم آنجا. مجلس جای کره الاغ نیست! … مجلس جای زنان نیست؛ جای مردان است. بفرستید سرشان بلا بیاورند تا آبرویتان برود!؟
این نماینده مجلس همچنین با روایت شوخی جنسی با یک نماینده سابق در مجلس، گفت “مجلس جای سوسول بازی نیست. به مجلس مرد بفرستید؛ حداقل کاری هم نکند، آن یکی کار را بتواند بکند.”
او همچنین گفت “من لهجه دارم و به لهجهام هم افتخار میکنم. آنهایی که فارسی حرف میزنند چه […]ای خوردهاند تا به حال؟”
شمه ایی از حقوق بشر اسلامی!
اعلام جرم علیه مولاوردی به دلیل انتشار خبر اعدام تمام مردان یک روستا
رادیو زمانه ـ پس از انتشار سخنان شهیندخت مولاوردی، معاون امور زنان ریاست جمهوری ایران، درباره وجود روستایی در سیستان و بلوچستان که تمام مردان آن اعدام شدهاند، مقامات امنیتی سیستان و بلوچستان از اساس وجود چنین روستایی را در استان تکذیب و علیه معاون رئیس جمهوری شکایت کردهاند. پیشتر نمایندگان مجلس هم درباره این سخنان به رئیس جمهوری تذکر داده بودند.
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/03/209234.php
سلام آقای نوری زاد عزیز. در آن جوان های حیدر حیدر گو هیچ چیزی جز سادگی پیدا نمی کنید (قصد دفاع از آنان ره به هیچ وجهی ندارم) عرض من اینست که از احساسات مذهبی اینها که نه چیزی از سیاست می دانند نه از اقتصاد و روابط بین الملل به شدت سوء استفاده می شود توسط همان اتاق فکری که شما عرض کردید. چرا؟
توجه شما را به بیانات آقای علی اکبر صالحی، وزیر خارجه ایران در دوره احمدی نژاد جلب می کنم که 5 سال بعد از حمله به سفارت انگلیستان از پشت پرده ی این حادثه پرده برداشت (مصاحبه با خبرآنلاین)
“من آن زمان بنا به دعوت آقای ولید معلم وزیر خارجه سوریه به جده رفته بودیم تا در سازمان همکاری های اسلامی سخنرانی کنم. دلیل آن حضور هم این بود که آن سازمان تصمیم گرفته بود سوریه را به دلیل حمله به سفارتخانه های کشورهای مختلف از جمله کشورهای عربی در دمشق، مجازات کنند. چرا که این اتفاقات را از چشم دولت می دیدند. آقای معلم به من زنگ زد و از من خواست به این کنفرانس بیایم و از موضع سوریه دفاع کنم. من در راه بودم و متن صحبت هایم را آماده کرده بودم که بگویم حمله به این سفارت ها ربطی به دولت ها ندارد و نباید همه چیز را از چشم دولت دید و نگاه خصمانه ای با سوریه نداشته باشید و مسائلی از این دست، که یکباره به من خبر دادند در تهران به سفارت انگلستان حمله شده است. من واقعا شگفت زده شدم. به یاد دارم که در یکی از بزرگراه های جده و در ماشین در حال حرکت بودیم که از راننده خواستم توقف کند تا مدتی فکر کنم و ابتدا تکلیف مسئله خودمان را روشن کنیم و بعد به سراغ سوریه و حمله به سفارت های عربی در دمشق برویم.”
برادر عزیزم نوری زاد، اینها با منافع ملی مردمشان با همدیگر تسویه حساب سیاسی می کند.
داستان این است. آن طلبه ها بی تقصیرند و اگر می گوید “خوب کردیم” واقعا به این گفته اش اعتقاد دارد.
التماس تفکر از همه
نوریزاد عزیز فکر میکنم از شدت کلافگی و پریشانی دارید مثل دایی جان ناپلئون فکر میکنید، در واقع شما همه ی رای دهندگان سلبی و بزرگانی را که تشویق به رای دادن کردند و عقل جمعی را متهم به بازیچه ی دست قرار گرفتن دولت فخیمه نموده اید. آیا فکر نمیکنید این جمعیت مانند شما خواسته کتابش را با عمل بنویسد نه با حروف؟؟ راستی فکر نمیکنید که حداقل این حرکت مدنی مردم ایجاد امید با وحدت رای و رفراندوم نه به رهبر و دستهای راست و چپش بود، رای دهندگان نا نوشته پیام دادند که جناب خامنه ای تاریخ مصرف شما و عمالتان سر آمده، ما شما را نمیخواهیم ؟؟!!
آیا شما فکر میکنید که خامنه ای و باندش این را سالهاست که نمیدانند ! و آنوقت ما باید در انتخاباتی شرکت کنیم
که اتفاقا در نهایت و مثل همیشه حکومت از آن برای مشروعیت بخشی به خودش استفاده میکند. پس این باصطلاح نه در عمل به یک بله به سیستم نتیجه میدهد!
!عجب بازی بردـ باختی به نفع مردم! . برای دادن یک نه که همه از آن خبر دارند وارد نمایش انتخابات شدن.
ما چند بار است که در این بازی و با همین استدلال ها بودیم لطفا ببینید که آیا تا به حال نتیجه ای واقعی و ملموس داشته
حالا اصلا فرض کنیم که مثلا این دفعه ما این نه را به خامنه ای و باندش گفتیم که تا بحال هم از آن بیخبر بودند !
حالابا شناختی که از این باند دارید فکر میکنید که از فردا به تکاپو می افتند
که سعی کنند که برای مردم حکومت خوبی بشوند!؟
یا خامنه ای بگوید بابا چرا زودتر این نه را نگفتید
من همین فردا میرم کنار!!
سرلشکرک شکست خورده جعفری: سپاه،سپر بلای مردم، نظام و انقلاب در برابر تهدیدات است.
-جفنگ. سپاه هیچ نیست جز یه سازمان مافیایی قاچاقچی که گردن کلفتش فقط توی خیابابونای ایران به زدن توی سر و کله زن و بچه مردم و پیرمردان و پیرزنان خلاصه شده. سردارک تو هیچی، تو پوچی، تو هیچی نیستی غیر از یه قداره بند که کلاش دست گرفته.
با سلام
دوستان عزیز و گرامی چند سوال داشتم اگر لطف نمایید و جواب دهید باعث امتنان خواهد شد.
اصلاح طلبان چه کسانی هستند و چه چیزی را میخواهند اصلاح کنند ؟
اصولگرایان چه کسانی هستند و بر چه اصولی تکیه و حرکت میکنند ؟
در مجلس اصلاح طلبان ( ششم ) لایحه مطبوعات با حکم حکومتی از دستور کار خارج شد و در مجلس اصولگرایان ( نهم ) بررسی برجام با دستور بیت رهبری در عرض دوساعت بدون بررسی تصویب شد! !!!!!!!!!
آقای مصباح یزدی فرموده اند فقط رای و نظر ولی فقیه مورد فبول است و ایشان صلاح دیده اند که این انتخابات برگزار شود.
دوستان عزیز همفکران آقای احمدی نژاد از الان از راهیابی به مجلس یازدهم صحبت میکنند چون فرمول رژیم در دو قطبی انتخابات را متوجه شده اند.
برآیند و خروجی مجلس دهم چه تفاوتی با مجلس نهم خواهد داشت ؟
با سپاس
هیچ هوشنگ خان هیچ.ما میگیم نره عده ای میگن بدوش.بابا ازاساس وپایه درهمه حوزه ها امورات مختلف غلط بنا شده روی این بنای سست و بی بنیان نمیشود برنامه ریزی و اجرا کرد.35سال نشده 70سال بعد هم نخواهدشد…
این ها همه نشون میده که مردم بازیچه هستند و اتفاقا خود مردم هم از این بازیچه بودن استقبال میکنن.
بنظرم این انتخابات نشون داد که مردم میدونن چی نمیخوان ولی نمیدونن چی میخوان و ما حالا حالاها باید زمان صرف کنیم جهت گسترش اگاهی و خرد و ادب در جامعه مون
آقای نوریزاد اون پاسپورت قبلی شما احتمالا تا حالا هم اگر میبود دیگه تاریخ اعتبار نداشت. آیا شما برای گرفتن پاسپورت جدید اصلا اقدام کردید؟ اگر زمان پاسپورت قبلی گذشته باشه لازم نیست اونو تحویل بدین و در واقع درخواست تمدید نیست و درخواست صدور پاسپورت جدید خواهد بود که مدارک ساده ای داره و ظرف چند دقیقه بهتون میگن که شما مشکلی دارید یا خیر ! اگر مشکلی نباشه ظرف حداکثر یک هفته پاسپورت رو پست میکنن منزل ! اینم تبلیغ اداره گذرنامه ! یکی از جاهایی که من بعنوان مراجعه کننده از کارشون راضی هستم. ساده و سریع !
تشریف ببرید اداره گذرنامه یا هر پلیس 10+ شاید اصلا ممنوع الخروج نباشید! امتحان کردید ؟
مزدک
12:48 ق.ظ / مارس 1, 2016
مزدک
3:14 ب.ظ / فوریه 24, 2016
جناب سید مرتضی بحث سقط جنین (از کی تا حالا جنین اسم دارشده؟)نیست بلکه بحث مرگ فاطمه است و شهید نامیدن او توسط شما آخوندهای شیعی .فاطمه که براثر ضربت (اگر همچون داستانی بوده؟)کشته که نشده.تازه اگر هم کشته می شد عمر خلیفه و یا یکی از سرداران و نزدیکان محمد و مسلمین بوده و نه کافر حربی و فاطمه هم جنگی با عمر نکرده.بلکه اختلاف خود مسلمین بوده و دعوای فامیلی!
…..
جناب سید متاسفانه من جوابی ازشما نگرفتم.ولی پرسش جدی تری برایم پیش آمد.شما که اسم جنین فاطمه را در رحم ایشان محسن نهاده اید با چه وسیله ایی معلومتان شده که این فرزند در رحم فاطمه مذکر بوده؟نگو علم غیب چون محمد خود گفته که علم غیب نداشته و در ضمن سونوگرافی هم نبوده.
……………………………………………………………………………………………………………
جناب سید قصد من از پرسش هر جه می خواهد باشد. شما مگر نیت خوانی هم میداند؟این که دیگر توهین به اعتقادتت نیست سید. پاسخ شما درآن سایت با آوردن چند حدیث کافی نیست.این پرسشها با حدیث قابل جواب دادن نیست جناب سید.شما باید بتوانید از نظر علمی به آنها پاسخی قانع کننده دهید.پرسش اول هم مربوط به علم پزشکی است و هم قضایی و پرسش دوم پزشکی است.با آوردن چند حدیث الباقر و الصادق موضوع حل شدنی نیست.
………………………………………………………………………………………………………………………………….
جناب سید مرتضی یا باید بتوانید ثابت کنید که فاطمه از ضربه عمر مرده و یا حرف خود را پس بگیرید.
1.شما به عمر یار وفادار محمد و خلیفه دوم مسلمین و کسیکه علی در تمام دوران خلافتش به خدمت به او همت گماشت تهمت قتل زده اید.
2.جنینی را که با هیچ وسیله ایی در آن زمان حتی ماهر ترین پزشکان نمی توانستند و حتی هم اکنون بدون سونوگرافی نمی توانند حدس بزنند مذکر اعلام کرده اید و برایش نام محسن برگزیده اید.
3.فاطمه را که حتی اگر بر اثر ضربه ایکه بقول شما آخوندها بر پهلوی او وارد آورده و نمرده شهید می دانید.و این یعنی عمر خلیفه دوم و از بزرگان اسلام و یار وفادار محمد کافر حربی است!در صورتیکه هیچ فردی را که شهادتین را بر زبان بیاورد هیچ کس نمی تواند کافر بنامد.
4.حتی موضوع سقط جنین فاطمه هم خود مورد سرال است تا چه رسد به مرگش.
5.شما آخوندها برای کدام خدمات زینب به بشریت سالروز تولدش را روز پرستار نامیده اید .در صورتیکه پرستاری مدرن از غرب است و 12 ماه می بخاطر خدمات فلورانس نایتینگل بنام روز پرستاری برگزیده شده.شما کافیست خدمات این زن را بخوانید و با زینب و فاطمه مقایسه کنید.
مزدک تو هم حوصله داریا.ول کن این اراجیف را.برو یه کتابی بخون یه فیلمی ببین خوش باش اقاجان. گور بابای دموکراسی…
آقا عباس انعامی مدتیست کمی عصبانی بنظر میرسید ،من از علت عصبانیت شما خبر ندارم ،ممکن است مساله ای شخصی باشد ،اما اگر شخصی نیست و علت آن حضور قوی مردم ایران در سالگرد انقلاب و در انتخابات اخیر است ،بسیار خوب عصبانی باشید اما حق ندارید چیزها و بحث هایی را که مورد علاقه شما نیست و کامنت گذارانی مورد بحث و پرسش قرار می دهند اراجیف بدانید ،در مورد دموکراسی و مسائل ایران نیز باز اگر شما تحلیل خاصی از دموکراسی یا انتخابات ایران دارید و بر اساس آن بنوعی یاس و سرخوردگی دچار شده اید و مایل به بحث در آن نیستید ،اجازه بفرمایید دیگران هر بحثی که مورد علاقه آنهاست طرح کنند ،در واقع می خواهم بگویم حالات نفسانی شما معیار نحوه تفکر و کنش دیگر انسانها نیست.
سپاس
ریفرنس ها و منابعی که دلالت بر این می کرد عمر یا عاملان عمر به حضرت زهرا صدمه زده بودند ،و سبب سقط یک جنین شده است ،در همان کامنت مورد نظر به دوستمان آرمین ارائه شد ،این یک بحث تاریخی است ،منابعی که ارائه شد از منابع تاریخ و حدیث شیعه نبود ،اگر کسی در یک بحث تاریخی در صدد انکار کلی یک فاکت یا کم و زیاد آن است باید مطالعه کند و شواهد تاریخی و منابع دیگری ارائه کند یا منابع ارائه شده از طرف مقابل را مستدل نقض کند ،اینکه فقط انکار یک فاکت تاریخی را تکرار کند بحث منطقی نیست. این قدم اول است ،اگر این قدم را برداشتیم آنگاه به بقیه فروعات این بحث می رسیم ،سوال :اسناد انکار شما چیست؟
مقايسه بندهايي از منشور کوروش با قران مجید
منشور كوروش:
اينک که به ياري »مزدا« تاج سلطنت ايران و بابل و کشورهاي چهارگوشه جهانرا به سرگذاشته ام اعلام مي کنم
که تا روزي که زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من مي دهد دين و آئين و رسوم ملت هائي را که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زير دستان من دين و آئين و رسوم ملت هائي که من پادشاه آنها هستم يا ملت هاي ديگر را مورد تحقير قرار بدهند يا به آنها توهين نمايند.
قرآن:
و با آنان بجنگيد تا فتنه اى بر جاى نماند و دين يكسره از آن خدا گردد پس اگر از كفر بازايستند قطعا خدا به آنچه انجام میدهند بيناست)۳۹(سوره انفال
منشور كوروش:
من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام تا روزي که زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من مي دهد هرگز سلطنت خود را بر هيچ ملتي تحميل نخواهم کرد و هر ملتي آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند يا نکند و هرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من براي سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد.
قرآن:
با كسانى از اهل كتاب كه به خدا و روز بازپسين ايمان نمیآورند و آنچه را خدا و فرستادهاش حرام گردانيده اند حرام نمیدارند و متدين به دين حق نمیگردند كارزار كنيد تا با كمال خوارى به دست خود جزيه دهند)۲۹(سوره توبه
منشور كوروش:
من تا روزيکه پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غير منقول يا منقول ديگري را به زور يا به طريق ديگر بدون پرداخت بهاي آن و جلب رضايت صاحب مال ، تصرف نمايد
قرآن:
و بدانيد كه هر چيزى را به غنيمت گرفتيد يك پنجم آن براى خدا و پيامبر و براى خويشاوندان او و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان است
اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدايى حق از باطل روزى كه آن دو گروه با هم روبرو شدند نازل كرديم ايمان آورده ايد و خدا بر هر چيزى تواناست)۴۱(سوره انفال
منشور كوروش:
من امروز اعلام مي کنم که هر کسي آزاد است که هر ديني را که ميل دارد بپرستد و در هر نقطه که ميل دارد سکونت کند
مشروط بر اينکه در آنجا حق کسي را غصب ننمايد و هر شغلي را که ميل دارد پيش بگيرد و مال خود را به هر نحو که مايل است به مصرف برساند مشروط بر اينکه لطمه به حقوق ديگران نزند.
قرآن:
و هر كجا بر ايشان دست يافتيد آنان را بكشيد و همان گونه كه شما را بيرون راندند آنان را بيرون برانيد
چرا كه فتنه شرك از قتل بدتر است با اين همه در كنار مسجد الحرام با آنان جنگ مكنيد مگر آنكه با شما در آن جا به جنگ درآيند پس اگر با شما جنگيدند آنان را بكشيد كه كيفر كافران چنين است)۱۹۱(سوره بقره
منشور كوروش:
.من برده داري را برانداختم. به بدبختيهاي آنان پايان بخشيدم .
من تا روزي که به ياري مزدا زنده هستم و سلطنت مي کنم نخواهم گذاشت که مردان و زنان را به عنوان غلام و کنيز بفروشند و حکام و زير دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموريت خود مانع از فروش و خريد مردان و زنان بعنوان غلام و کنيز بشوند و رسم بردگي بايد به کلي از جهان برافتد.
قرآن:
خدا مثلى میزند بنده اى است زر خريد كه هيچ كارى از او برنمى آيد آيا او با كسى كه به وى از جانب خود روزى نيكو دادهايم و او از آن در نهان و آشكار انفاق میكند يكسان است سپاس خداى راست نه بلكه بيشترشان نمیدانند)۷۵(سوره نحل
منشور كوروش:
ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم اين شهر و سر زمين وارد آيد.
قرآن:
اى پيامبر با كافران و منافقان جهاد كن و بر آنان سخت گير كه جاى ايشان در جهنم خواهد بود و چه بد سرانجامى است)۹(سوره تحريم
اى كسانى كه ايمان آوردهايد با كافرانیكه مجاور شما هستند كارزار كنيد و آنان بايد در شما خشونت بيابند و بدانيد كه خدا با تقواپيشگان است)۱۲۳(سوره توبه)
منشور كوروش:
من تا روزي که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصي ديگري را به بيگاري بگيرد و بدون پرداخت مزد وي را به کار وا دارد.
قرآن:
اى كسانى كه ايمان آورده ايد قطعا بايد غلام و كنيزهاى شما و كسانى از شما كه به سن بلوغ نرسيده اند سه بار در شبانه روز از شما كسب اجازه كنند
پيش از نماز بامداد و نيمروز كه جامه هاى خود را بيرون میآوريد و پس از نماز شامگاهان اين سه هنگام برهنگى شماست نه بر شما و نه بر آنان گناهى نيست كه غير از اين سه هنگام گرد يكديگر بچرخيد و با هم معاشرت نماييد خداوند آيات خود را اين گونه براى شما بيان میكند و خدا داناى سنجيده كار است)۵۸(سوره نور)
منهم بغض کردم و گریستم
با فارسی ای که طعم ترکی داشت، گفت: آهای سردارای سپاه، بخوابید پیش زن و بچه هایتان که نوری زاد اینجا پشت دیوار زندان توی کیسه خوابش بیدار است. آهای سردارای سپاه، تا می توانید قربان صدقه ی زن و بچه هایتان بروید که نوری زاد با همه ی عاطفه ای که دارد قید زن و بچه اش را زده. آهای سردارای سپاه، مثل پروانه دور پدر و مادرتان بگردید که پدر و مادر نوری زاد یک شبِ خوش سر بر بالین نگذاشته اند. این مرد، از تهرانسر به دیدنم آمده بود. نمی رفت. با اصرار و تمنا فرستادمش که برود. چهار شانه بود با صدایی که انگار مؤذن زاده ی اردبیلی است و می خواهد اذان بدهد.
چه زیباست چهره های آزاد شده از ترس
آقا ساسان گرامی
شما در پست چلوکباب زعفرانی! در مورد انتخابات تهران اینطور نوشتید :
“ساسانم
12:24 ق.ظ / مارس 1, 2016
این همه عیب گفتی خوبی اش را هم بگو
خوبی انتخابات این بود که نشان داد 50 درصد مردم تهران اصلا حاضر به مشارکت در بازی تهوع آور انتخابات نبودند مابقی که رای دادند هم از حب علی نبود بلکه از بغض معاویه بود. رای که به فهرست به اصطلاح اصلاح طلبان دادند در واقع رد حاکمیت جمهوری اسلامی بود.
نتیجه:
مردم تهران یک صدا به جمهوری اسلامی گفتند “نه”
این یک نمایش قدرت بود. مردم نترسید! قدرت دست شماست!
خوب بیایید این را به نمایش بگذارید!
سرنوشت ایران در تهران تعیین خواهد شد. بقیه شهر ها تبعیت خواهند کرد…………….””
===========================================
پاسخ نظر شما این است که :کسر پنجاه درصد کنار مانده از مشارکت در انتخابات ،یک مجموعه مشتمل بر طیف های گوناگون است ،و زبان این مجموعه گویای استنباطی که شما در ذهن می کنید نیست ،و همه طیف هایی که به علل مختلف در انتخابات شرکت نمی کنند کسانی نیستند که مخالف با نظام جمهوری اسلامی باشند ،البته من قبول دارم که طیفی همچون شما (مخالف نظام دینی و خواهان حکومت سکولار) هم در جامعه ما چه در داخل و چه در خارج وجود دارند ،اما اینکه میزان آنها تا چه حد از بافت جامعه ما را تشکیل می دهد با چنین حدس و گمان های مبتنی بر آرزوها مشخص نمی شود،اینگونه برداشت های شما که قائل به تحریم انتخابات بودید ،ماهیتی جز حدس و گمان ها و ظنون ناشی از یک اعتقاد نیست ،برای تعیین درصد طیف های نمایندگی کننده از نظرات گوناگون ،شما نیازمند به نظر سنجی های دقیق علمی ،و اتکاء بر آمارهای دقیق هستید ،شما که اینهمه چماق علم و علوم تجربی را بر متدینان فرود میاورید ،چگونه است اینجا پنجاه درصد مشارکت قوی مردم تهران که آمدند و اصولگرایان مدعی و مدیریت های نامطلوب آنان را جاروب کردند،و علیرغم اعمال نامطلوب نظارت استصوابی ،بصورت حرفه ای و لیستی ،بلوغ سیاسی خود را بنمایش گذاشتند و لیست مورد نظر معتمدین خود را بکرسی نشاندند تا جایی که برخی از عاملان رد صلاحیت ها را هم کنار گذاردند،اینگونه نادیده گرفته به گمانه زنی غیر علمی دست می زنید؟ بمن بگویید مشارکت در انتخابات پارلمانی در بهترین دمکراسی ها در دنیا که متکی بر کنش قوی احزاب و آزادی مطبوعات و رسانه هاست ،چقدر است؟ آیا اگر در بهترین دموکراسی ها مثلا 35 یا 40 درصد واجدان شرائط در انتخابات پارلمانی شرکت کردند ،شمای دموکرات براحتی بخود اجازه می دهید ،زبان مبهم و ساکت مجموعه طیف هایی که در انتخابات آنجا شرکت نکردند را بطور یکسان و یک جانبه تفسیر و تاویل نمایید و مثلا بگویید ،مردم امریکا یکسره از هردو حزب عمده دموکرات و جمهوری خواه روگردان شدند ،یا اصلا از دولت فدرال امریکا؟
در مورد تعبیر حبا لعلی و بغضا لمعاویه یا بالعکس ،خوب اگر شمای قائل بتحریم مطلق انتخابات ،از کنش حبی و بغضی به ایکس و ایگرگ اینگونه بوجد می آیید ،چرا خود اقدام به چنین کنش فعالی که سبب جاروب شدن تندروهای اصولگرای پایداری شد نکردید ،و پیش از انتخابات قویا استدلال های امثال منصور را مردود می دانستید؟ قبول کنید که سیاست ورزی شما در سپهر سیاسی ایران دچار تناقض است ،من نمی گویم شما خواهان حاکمیت سکولار نباشید و آنرا ترویج نکنید ،می گویم از آب گل آلود ماهی نگیرید ،بلکه مثل منصور که او هم در هدف غایی مثل شماست و من در آن غایت با او ناموافقم ،در هر برهه شرائط کنش فعال و موثر سیاسی را بسنجید و بسنجیم و از شعارهای توخالی غیر مرتبط به عالم واقع و واقعیات جامعه پرهیز کنید.
ببخشید.
جناب سید مرتضی گرامی
مردم ایران اسیرند. اسیر یک نظام زور گو و جبار و وقیح و پر رو که روز روشن جنایت می کند و حق و حقوقی برای ملت قایل نیست و مدعی است که آزاد ترین مردم دنیا مردم ایران است.
از اسیر چه انتظاری دارید؟ فضاحت رد صلاحیت ها که سی و هفت سال است شاهدیم و این بار وقاحت را به اوج رساندند را که همه دیده ایم. یعنی اگر می خواستند به ملتی توهین کنند توهینی از این بد تر نمی شد.
مردم از هر منفذی که بتوانند نارضایتی خودشان را نمایش می دهند. هر وقت نظام گفت به این رای دهید به آن رای می دهند. فکر می کنید رفسنجانی محبوبیتی در بین مردم دارد؟ یا حتی عارف و دیگر اعوان و انصار و دست اندر کاران جمهوری اسلامی؟ این نظام از بیخ و بن فاسد است و هر گاه کنار زده شود مردم از صغیر تا کبیر هر کس در تشکیل و حفظ آن دست داشته را دستگیر و محاکمه خواهند کرد. فکر می کنید خاتمی که دو دوره ریاست جمهوری چنین نظام فاسدی را بر عهده داشته به علاوه سوابق دیرینه اش در تشکیل این نظام از بقیه مستثنی است؟ همه افرادی که در شکل گیری حکومت اسلامی دست داشته اند در خیانتی که به کشور شده سهیمند. همه افرادی که از نقشه های پشت پرده خمینی و دار و دسته اش آگاهی داشته اند باید به نسبت نقشی که ایفا کرده اند پاسخ گو باشند.
انتخاباتی که دیدید از اساس باطل است و تمام رای هایش باطل است و رفسنجانی و دیگران هیچ رای نیاورده اند بلکه مردم به بهانه انتخابات آمدند مشت محکمی زدند به دهان نظام و جنتی و دار و دسته اش فکر اینجای کار را نکرده بودند که انتخابات به وسیله ای تبدیل شود برای نفی نظام.
وقتی می گویم مغلطه می کنید دلخور نشوید دوست من. شما در گام نخست باید ببینید در این سی و هفت سال اصلا انتخاباتی برگزار شده یا خیر؟ باید ببینید بر اساس تعاریف دمکراسی آیا شرایط طوری بوده که بتوان گفت انتخابات معتبری رخ داده یا خیر؟ چنین انتخاباتی در هیچ کشور متمدنی معتبر نیست و تمامی ارای آن باطل است چرا که در شرایط تهدید و حذف نمایندگان واقعی مردم اجرا شده. اصلا باید دید نمایندگان واقعی مردم و هر کس که می خواسته خود را نامزد انتخابات کند اجازه داشته وارد گود شود؟ فرصت کافی داشته خود را به رای دهندگان معرفی کند؟ برنامه و راهکار سیاسی اقتصادی فرهنگی اجتماعی خود را در صدا و سیما تشریح کند؟ یا این که در سلول انفرادی به سر می برده یا در تبعید بوده یا از ترس در کنجی پنهان شده بوده ……..
دمکراسی و انتخابات آزاد بر خلاف نظر دوست شما کاوش یک تفکر ایدالیستی نیست. دمکراسی و انتخابات آزاد در کشور های غربی رویه ای متداول است و چیزی نیست که کسی راجع به آن شکی یا شبهه ای به خود راه دهد. برخی از این کشورها چند صد سال سابقه دمکراسی و قانون مندی و تفکیک قوا دارند آن وقت شما به راحتی این تیاتر تهوع آوری که در ایران روی صحنه رفت را با دمکراسی های غربی مقایسه می کنید؟
جناب سید مرتضی گرامی وقت آن رسیده یا بهتر است بگویم خیلی از وقتش هم گذشته که شما سر از لاک مدارس علمیه بیرون آورید و کمی با تحولات دنیا آشنا شوید تا بتوانید چیزی بگویید که موجب شاخ در آوردن دیگران نشود.
جناب ساسان
شما ابتدا مردم را دعوت به تحریم مطلق انتخابات می کنید ،بعد که می بینید مردم در انتخابات با مشارکت بالا شرکت کردند،رای کیفی مردم را تفسیر و تاویل می کنید ،در اینکه انتخابات فرصتی برای ابراز نظر و ایفاء نقش است شکی نیست ،این یک حق است ،اما انتخابات مجلسین شورا و خبرگان انتخابات رفراندوم بر سر اصل نظام نبود ،رفراندوم تغییر اشخاص و مدیریت ها بود ،مردم با مشارکت 62 درصد نه گفتند به امثال ساسانم ها در مورد دعوت به تحریم انتخابات ،نتیجه رای آنها نیز تغییرات در هردو مجلس بوده است ،این از شما عجیب است که ابتدا شرکت نکردن پنجاه درصد در تهران و 38 درصد در کل کشور را تفسیر می کردید ،اکنون فراتر رفته اید و 62 درصد رای شرکت کنندگان در کل کشور و 50 درصد رای شرکت کنندگان در تهران را” تفسیر به رای” من در آوردی می کنید! ابتدا آنها را بتحریم فرا می خواندید ،اکنون می خواهید در شادی پیروز شوندگان سهیم باشید! اینها معنایی جز تناقض ندارد ،و معنایی جز این ندارد که ساسانم از درک واقعیت های جامعه ایران عاجز است ،حال یا در این جامعه زیست می کند و به چنین عجزی دچار است ،یا بیرون از کشور است به این پارادوکس مبتلاست ،جناب ساسانم ،شما در تخیلات و آرزوهای خود زیست می کنید ،محمد خاتمی با یک ویدئوی کوتاه در فضای مجازی موج آفرینی می کند و بقول برخی به مرجعی سیاسی مبدل شده است و شما این مطالب بی اساس را می نگارید ،شما….. بهتر است به این بحث ادامه ندهیم ،بروید هم و همت خود را جمع کنید برای انتخابات آتی ،ساسانم گرامی شما از درک مسائل ایران ایزوله هستید و…..
نرگس محمدی در نامهای به دادستان تهران از نحوه برخورد مردی لباس شخصی در دفتر اجرای احکام زندان اوین با زنان زندانی سیاسی زندان اوین بههنگام رأی دادن، شکایت کرد.
به گزارش سایت کانون مدافعان حقوق بشر، متن شکایتنامه نرگس محمدی که خطاب به عباس جعفری دولتآبادی، دادستان تهران نوشته شده، به شرح زیر است:
جناب آقای جعفری دولتآبادی، دادستان محترم تهران
با سلام و احترام
هفتم اسفند ماه به همراه خانمها بهاره هدایت و ریحانه طباطبایی برای دادن رأی به دفتر اجرای احکام زندان اوین رفتیم. من در حال نوشتن رأی بودم که متوجه شدم خانم بهاره هدایت در رابطه با نامناسب بودن مکان نوشتن آرا برای رأیدهندگان با ناظران صندوق رأی صحبت میکند. خانم طباطبایی و خانم هدایت پس از دادن رأی به حیاط اوین رفتند و من هنوز در حال نوشتن بودم و خانم مأمور بالای سرم ایستاده بود. صدای مردی را شنیدم که با لحنی تند از مأمور همراهم خواست تا نام خانم هدایت را به ایشان بگوید و خانم مأمور امتناع کرد. صدای مرد لباس شخصی بلند شد و شروع به تهدید و توهین کرد. با شنیدن کلمات ناشایست وی نسبت به خانم هدایت که در جمع زیادی از مردان اطراف ما صورت گرفت از جا برخاستم و از او خواستم که دلیل به کار بردن کلمات ناشایست را علیه خانم همبندیام توضیح دهد و ایشان با همان رفتار و لحن سعی در تهدید و کنار زدن من کرد. ولی اینبار من اصرار داشتم که نامش را بدانم و مانع خروج وی شدم. گفتم شما اصرار به دانستن اسامی زنان سیاسیای که آمدهاند رأی بدهند دارید، آرای ما را هم که بالای سرمان ایستادید و دیدید، توهین و بیحرمتی هم کردید، حالا نوبت شماست که خودتان و نهاد مربوطهتان را معرفی کنید و دستهایم را باز کردم تا مانع رفتن ایشان شوم. اما با دخالت ریاست محترم حفاظت زندان اوین و مقام ناظر بر انتخابات و صندوق آرا از سوی وزارت کشور و با وعده پیگیری شکایت، مأمور امنیتی به اتفاق همراهانش محل را ترک کردند.
پیشتر دو بار از توهین مأموران مرد زندان در جمع تعدادی از نگهبانان و سربازان برایتان نوشتم و شکایت کردم اما متأسفانه بنده به عنوان متهم و توهین کنندگان در مقام شاکی به دادسرا احضار شدیم و این سومین بار است که شاهد بیحرمتی و تهدید و توهین هستم.
جناب آقای دادستان، ما زنان همین سرزمینی هستیم که شما در مقام دادستان در آن سرزمین حکومت میکنید. ما پیشتر توسط سازمانهای امنیت و در بندهای امنیتی و در بازجوییها شرایطی را گذراندیم که سزاوار نبود، محاکمه و مجرم شناخته شدیم و احکامی علیهمان صادر شد که فارغ از عادلانه یا ظالمانه بودنش اکنون متحمل حبس و مجازات شدهایم. چرا علاوه بر مجازاتهای تعیین شده در دادگاهها، مجازاتها و محرومیتهای مضاعفی چون محرومیت از حتی شنیدن صدای فرزندانمان و توهین و بیحرمتی و تهدید را بر ما تحمیل میکنند؟ اگر ما تحت نظر سازمان زندانها حبس میگذرانیم هنوز نقش پررنگ نهادهای امنیتی به چه منظور است؟ و چرا مأموران و مقامات امنیتی هنوز سایهشان بالای سر ماست تا حتی رأیمان را بخوانند و بعد پیگیر شناسایی باشند و بیپروا به تهدید و توهین بپردازند؟
بنده ضمن شکایت از رفتار نامناسب صورت گرفته در پای صندوق رأی نسبت به زنان زندانی سیاسی اوین، از حضرتعالی تقاضا دارم این فرد امنیتی را معرفی نموده و به شکایت ما علیه ایشان رسیدگی فرمایید.
نرگس محمدی
ـــــــــــــــ
رونوشت:
وزیر محترم کشور، جناب آقای رحمانی فضلی
ریاست محترم زندان اوین، جناب آقای یوسفی
ریاست محترم حفاظت اوین، جناب آقای قبادی
سلام جناب نوریزاد
من بی آنکه قصد دخالت نهائی در این قسم روند اعتراضی شما داشته باشم ،ضمن اینکه با اصل این حضور اعتراضی موافق هستم ،فقط بعنوان یک توصیه دوستانه عرض می کنم ،که شاید ماندن شبانه شما -صرفنظر از اینکه ممکن است سلامت و اصل لزوم استراحت شما را بخطر بیندازد-چندان مثمر ثمر در غایتی که در نظر دارید نباشد ،زیرا که در حضور اعتراضی شما در آن مکان آنچه که اهمیت دارد ظهور و بروز آن و در چشم و گوش بودن آن و در مواردی گفتگوها و مقاوله و احتجاج ها با اشخاص است ،و این هدف با همان حضور سه روز در هفته بصورت حضور سراسری در تمام روز تامین می شود ،اما اینکه شما شب در حالیکه قاعدتا در زمان بین شب تا صبح آنجا کسی حضور نخواهد داشت شاید چندان موثر در تامین هدفی که دارید نباشد ،فرض کنید جنابعالی در حدود ساعت ده ببعد به درون کیسه خواب بروید و تا صبح آنجا بخوابید ،دیگران (اعم از مردم و مسولان) هم در محل خود به استراحت می پردازند و هنگام شب هم حضور عمومی مردمی وجود ندارد ،این است که بنظر من شما اگر اوقات حضور اعتراضی را اختصاص به سه روز در هفته (در تمام روز) دهید ،و حضور شبانه را حذف کنید ،هیچ آسیبی به بسیم آخر زدن نخواهد زد! اگرچه بنظرم با توجه به اینکه بگفته خودتان اموال شما و حق خروج از کشور شما در دست سپاه است و نه زندان و مسولان اوین ،اقدام فعلی شما فی الواقع به سیم یکی مانده به آخر زدن است نه سیم آخر! ،بنظر من اینگونه که شما بحق در استیفاء اموال و حق خروج از کشور و دیدار فرزند محترمتان مصر هستید ،به سیم آخر زدن نهائی و واقعی عبارت از حضور برابر مرکز یا یکی از مراکز سپاه است اگر جزم دارید که اموال و ممنوعیت خروجتان از کشور در قبضه آنهاست.بنظرم اگر چنین کنید ،هم سلامت خویش را (از جهت سرما- گرما و رفع حوائج ضروری و استراحت کافی) بخطر نینداخته اید،و هم اوقات خویش را تقسیم درستی کرده اید ،برای اینکه در اوقات شب و روزهای فاصله، زمان کافی برای تفکر و نوشتن و مدیریت بهینه سایت و مصاحبه ها و آن سفرهای دور ایران خواهید داشت ،امیدوارم سخن مرا تنها یک توصیه دلسوزانه دوستانه تلقی کنید نه دخالت ،و البته اختیار با خود شماست.
با احترام
دوست شما سید مرتضی
با درود خدمت هموطنان عزیزی که درانتخابات شرکت کردند و تقریبا به نتیجه دلخواه خود رسیدند .این پیروز را تا اینجا به همه عزیزان تبریک عرض میکنم
هموطن عزیز امیدوارم بپذرید که هیچکدام از ما دشمن وطنمان ایران نیستییم و دغدغه همه ما سرافراز وطنمان ایران و کوتاه شدن دست غارتگران و چپاولگران و دیکتاتوری میباشد با دو روش مختلف . امروز برای من نقطه عطفی است که شاهد باشیم:
۱-نان به سر سفره خالی هموطنانمان امد
۲-شاهد بهبودی وضعیت اقصادی و بیکاران باشیم
۳-ازادی بیان و بهبود وضعیت زندانیان سیاسی
۴-جلوگیری از خروج سرمایه ها
۵-وضعیت اعتیاد جوانان
۶-وضعیت بهداشت و اموزش و پرورش
اینها ابتدائیترین توقعاتی است که از این هماهنگی دولت و مجلس داریم انتظار کن فیکون نیست ولی بهبود چرا.
ارزو دارم در پایان این دوسال باقی مانده ریاست جمهوری اقای روحانی شاهد پیشرفتهای محسوسی باشیم که با صدای بلند مجددا به شما تبریک بگم و به تحریم کنندگان بگم اشتباه کردیم و اگر شاهد همان اش و همان کاسه وشعار بودیم خود دانید .وعده ما انتخابات ۹۶
جناب تحریم انتخابات
من این منطق واقع گرایانه شما را تحسین می کنم ،شما چنانکه از عنوانی که اختیار کرده اید و اظهاراتی که قبلا داشتید بر می آید موافق تحریم بودید اما اکنون پس از پیروزی نسبی اعتدال گرایان و صلاح طلبان بر اصولگرایان تندرو و پایداری ها در انتخابات با واقع بینی هم نتیجه انتخابات را که بر خلاف ایده شما بود می پذیرید و هم بر حق شادی مردم از پیروزی نسبی تاکید می کنید و هم همه را بچالش در مورد استقامت بر مطالبات می کشید ،بر خلاف دوستان دیگر تحریمی که متاسفانه در مواجهه با شکست اندیشه تحریم ،اقدام به جرزنی های تحلیلی می کنند.
احسنت بشما ،البته پیشنهاد می کنم اکنون که موسم انتخابات بسر رسیده است فعلا عنوان آی دی خود را تغییر داده و به آی دی همیشگی و معمول خود بازگردید.
با احترام
سلام بر دوست نادیده آقامرتضی
این پاسخ شما را که به دوستمان خواندم متوجه نشدم منظور شما از شکست سایر دوستان تحریمی و رجزخوانیهای تحلیلی چیست.برادر گرامی مگر این نمایش مسابقه فوتبال است که برنده یا بازنده داشته باشد.در کشور که بنابر آمار ارائه شده بر فرض صحت 40% شرکت نکرده اند.دو طیف دیگر که 60% بوده اند با فرض تساوی حضور 30 به 30 باز کمتر از 40% هستند.این که دیگر اما و اگر ندارد.شما در اینگونه موارد متمسک می شوید به اینکه ان 40% چنین و چنانند ولی نمی پذیرید که ممکن است این 60% هم چنین و چنان باشند.اگر حکومت برخلاف سال 84 و 88 حداقل مجبور به شمارش نسبتا درست آرا شده این از برکات تحریم های انتخاباتیست که مشروعیت نظام را به چالش کشانده و مقام عظمی ولایت را نه یکباره بلکه چندباره به دعوت به رعایت حق شمارش آرا تحت عنوان حق الناس نموده هرچند خود ذره ای به آن اعتقاد دارد.لطفا بحث این نمایش حکومتی را تا سطح به قول عوام پوززنی و توهین به دیگران تقلیل ندهید.اگر درست بیندیشیم ما همه بازنده ایم و حکومت برنده.اگر فرستادن ری شهری و دری نجف آبادی و رفسنجانی و…موجب مسرت است بنده به شما تبریک می گویم.ان شاء الله مبارک است تا نمایش حکومتی بعدی.
موفق و پاینده باشید
جرزنی منظور بود که به اشتباه رجزخوانی تایپ شده.امان از این تبلت.
آرتین عزیز
مقصود این بود که تحریم مطلق انتخابات وقوع خارجی نیافت.
فقره طلاب ریش بلند و ریش کوتاه شما مرا یاد خاطره ای انداخت . در اوایل دهه 60 یکی از دوستانم که مسئول اداره ای بود را دیدم که ریش گذاشته است ، با تعجب علتش را پرسیدم ، گفت مردم از بس در مقابل ارباب رجوع ریشو ، که غالبا هم خواسته غیر قانونی دارند ، کم اوردم . حالا میگویم ریشم به ریشت در ، حرف حسابت چیست .
جناب نوری زاد ، شما در حاکمان فکری هم می بینید که به اطاق فکر اشاره کرده اید ، مگر اینکه اطاق فکر در جای دیگری باشد و حاکمان بازیچه آن . در این چهار دهه که از انقلاب میگذرد ، اقدامی ناشی از تفکر از حاکمان سر زده است که اندکی بر استحکام پایه حکومتشان بیافزاید ؟!
اگر شبی در زمستان در یک آبادی گرگی به یک نفر آسیبی برساند ، مردم آن ابادی تا چند سال در شبهای زمستان از خانه بیرون نمیروند ، دوام تا کنونی این حکومت نیز برآمده از وحشت ناشی از سرکوبهای گاه به گاه است که خوشبختانه روز به روز و با سرعتی تصاعدی کم رنگ و کم رنگتر میشود .
اظهارات توهین آمیز نادر قاضی پور نماینده ارومیه علیه زنان و کاندیداهای رقیب؛ «مجلس جای کره الاغ نیست»
صفحه انتخابات ایران وایر: نادر قاضیپور، نماینده ارومیه پس از پیروزی دوباره در انتخابات این شهر، طی اظهارات گفته است: «مجلس جای کره الاغ نیست» همان طور که «مجلس جای زنان نیست؛ جای مردان است. بفرستید سرشان بلا بیاورند تا آبرویتان برود؟!»
خبرگزاری ایسنا با اشتاره به اینکه «این سخنان آنقدر سخیف است که نمیتوان بخشهایی از آن را منتشر کرد»، گزارش داه است که نادر قاضی پور در اظهاراتش «در ادعایی سخیف از مراودهخود با قدرتالله علیخانی، نماینده مردم قزوین در مجلس هشتم:، با تاکید براینکه «من نماینده ملتم نه نماینده چهارتا گردن کلفت. من نوکر مسئولین نیستم. کیفشان را حمل نمیکنم و تعریفشان نمیکنم. شما در دو ساعت به من 200 هزار رأی دادید. برای اینکه مرا تیز کنید تا به جان این مسئولان بیفتم»، گفته است: «میگویند یک روز پسر بچهای را ختنه میکردند، دختر بچهای آن طرف داشت گریه میکرد. گفتند تو چرا گریه میکنی؟»
این خبرگزاری با اشاره به «فحاشی و اهانت» نادر قاضی پور، گزارش دده است که این نماینده ارومیه در مجلس فعلی و آینده در ادامه «با توهین به نامزدهایی که برای انتخابات اعلام حضور کردهبودند»، گفته است: «مملکت را به آسانی به دست نیاوردهایم که هر روباه و بچه و کره الاغی را بفرستیم آنجا. مجلس جای کره الاغ نیست! … مجلس جای زنان نیست؛ جای مردان است. بفرستید سرشان بلا بیاورند تا آبرویتان برود؟!»
ایسنا نوشته است: «قاضی پور در اظهاراتی شنیع و خلاف شرع و عرف میگوید:شیخ قدرتالله علیخانی نماینده قزوین بود، قزوینی است، در مجلس همه از او میترسند به یکی از نمایندههای همشهری ما که قد کوتاهی هم داشت گفته بود بیا ببرمت یک شب مهمان من باش. یک روز رفته بودم جایی، گفتم شیخ کجاست؟ گفتند دستشویی، من هم رفتم دستشویی، دیدم همه جا را شسته و دستمال کاغذی گذاشته چون وسواس دارد، خم شد وضو بگیرد که بعد غش کرد افتاد روی زمین، در را باز کردم دیدم 20 نفر به خاطر سر و صدای ما پشت در آمده اند. گفتم حاج آقا کمین زده بود کمین خورد!یک هفته به مجلس نیامد. بعد از یک هفته که مرا دید سر و صدا کرد و نمایندگان دورش جمع شدند. پهلویش را باز کرد گفت بیایید ببینید ایهمن فلان فلان شده چه بلایی سر من آورده است! ببینید کبود شده است. گفتم حاج آقا آن جای دیگرت را هم نشان بده.»
نماینده ارومیه این اظهارات را در یک سخنرانی عمومی بیان کرده و گفته است: «مجلس جای سوسول بازی نیست. به مجلس مرد بفرستید؛ حداقل کاری هم نکند آن یکی کار را بتواند بکند.»
نادر قاضی پور همچنین گفته است: «ارومیه اول شر و آخر خیر است. خط مقدم است. من نه، ولی مجلس را دست بچهها ندهید! دست سوسول ندهید! دست کسی که نمیتواند خودش را نگه دارد ندهید! من لهجه دارم و به لهجهام هم افتخار میکنم. آنهایی که فارسی حرف میزنند چه گوهی خوردهاند تا به حال؟»
درود بر نوریزاد گرامی . خواهش میکنم در باب انتخابات بیشتر بنویسید . چند سالیست که حکومت آخوندی حربه ای کثیف اما موثر بکار بسته در جهت رای گرفتن از ملت همیشه در صحنه و آن حربه همچنان که خود نیک واقفید حربه ترساندن از لولو های پوشالیست برای جلب آرا سلبی ملت امید بسته به تغییر و بهبود .
خواهشا راهکاری ارائه بدهید برای دور زدن این فریبکاری عظما . مشارکت گسترده مردم در انتصابات دل ما را خون کرده …
اقای سید مرتضی با عرض سلام و پوزش این اظهار نظر را در جواب اقای کاوش بشما خواندم و فکر کردم مربوط بشماست.
……………
شکوه آثار تمدن اسلامی در گذشته خصوصاً در پایاتختهای حکومتهای اسلامی همچون اصفهان، قاهر، دمشق، بغداد و استانبول و اندولوس و آثار معماری، شهرسازی، شبکههای آبیاری، کتابخانها، مدارس، و پیشرفت و پیشقراول بودن در علوم و فنون طبیعی همچون پزشکی، نجوم ریاضیات علوم و معارف اسلامی خود گواه حقایق تاریخی غیره قابل انکاریست،
……………………………………………………………………………………………………………..
جناب کاوش
۱-ایا اعراب قبل از حمله دارای این اثار تمدن و شهر سازی بوده اند کجا؟
۲-ایا در میان مهاجمان عرب مهندسان و معماران و گارگران ماهری وجود داشته اند که این طرحها را پیاده کردند؟
۳-ایا این علوم در احادیث و روایات ویا خود قران موجود بوده و به ایرانیان یا کشورهای دیگر تدریس شده؟
۴-ایا تمام این اثار که حاصل دسترنج مهندسان و معماران ایرانی بوده فقط بخاطر چهار خط عربی بر در و دیوار ان تماما باید اسلامی نامید ونه ایرانی ؟
در راستای پژوهشتان قطعا با تاریخ هم سروکار دارید عجیب است که نمیدانید و یا نمیخواهید بدانید که ایران ۱۰۰نسل یعنی ۱۰۰۰ قبل از عربها و اسلام دارای تمدنی با شکوه بوده نمونه تخت جمشید و یا در موقعیکه دانشگاه جندی شاپور داشتیم عربها یک مکتبخانه هم نداشتند
جای تعجب استکه شما بعنوان یک ایرانی مفاخر و افتخارات میهنتان را فرش پای اجانب میکنید .طرز تفکری را پذیرفته اید عیبی ندارد ولی اجازه ندارید کل افتخارات ایران و ایرانی را فدای ایدئولوژی خودتان کنید .
و یا در خصوص مصر
مصر ۳۰۰۰سال قبل از اسلام دارا کتابخانه عظیمی که حاوی تمام علوم پیشرفته روز و همچنین هنر معماریش هنوز کماکان جزو عجایب دنیا میباشد اسلام کدام شکوه تمدن را برای انها به ارمغان برد ؟ جز اینست که به هر جا حمله بردند تمام کتابخانه ها را اتش زدند وسعی بر محو نا بودی تمدن ان ممالک نمودند و ۱۴۰۰ سال شاهد شکوه تمدن اسلام که همان جنگ وغارت و خونرزیزی حتی در عصر حاضر به اسم یک الله و یک پیامبر و یک قران هستیم
لطفا اگر ایرانی هستید کمی انصاف داشته باشید .وجه مشترک هم ما ایرانی بودمان است نه طرز تفکرمان . زردشتی ؛بهایی؛یهودی؛شیعه؛سنی؛مسیحی ؛بی دین که جامعه ایرانی را تشکیل میدادند همه در احیا و ابادانی و محافظت وجب به وجب ایران عزیز سهیم بوده و هستند و از تمام حقوق شهروندی باید بطور یکسان برخوردار باشند
درود بر ایران و ایرانی وطن پرست
درود دوست گرامی،
اشاره به وجه اشتراک فرهنگ و تمدن اسلامی کشورها یا بطور مشخص پایتختهای نامبرده و پیدایش و پیشرفت تاریخی تمدن اسلام در پست اینجانب پاسخی کلی متکی به حقیقت تاریخی به پرسشی خاص از جانب سید مرتضای گرامی بوده نه تمجید سلیقه ی. بدیهیست که هر کدام از کشورهای نامبرده دارای تاریخ و تمدنی متفاوت پیش از تاریخ اسلامی خود نیز بوده و خصوصاً دو تمدن ایران و مصر همانطور که شما نیز اشاره کردهاید از تاریخ و تمدن کهن سال و برجسته ی بر خوردارند. اشارهٔ اینجابب در آنجا نافی این تمدنها نیست؛ نقشهای هر کدام از این کشورها در توسعه مستقل ملی و اسلامی و تمدن بزرگتر اسلامی در منطقه خاور میانه نیز انکار ناپذیر است؛ تاریخ پزوهان اروپایی غربی قرن ۱۹ تفاسیر گوناگونی از آغاز دورهٔ شکوفایی یا “طلائی تمدن اسلام” دارند که بستگی به تاکید بر دوران فتوحات نظامی یا پیشرفتهای فرهنگی آن دارد؛
تمدن اسلامی در عصر عباسیان و حکومت هارون و پسرش مامون با تاسیس دار الحکمت در بغداد با حمایت و تشویق متفکرین و دانشمندان در رشتههای گوناگون از جمله ریاضیات، طبّ، نجوم، کیمیاگری، الهیات، فلسفه، جغرافیا، نقشه برداری، با راه اندازی نهضت ترجمه – که مفصلا در ریشها توسط کورس گرامی تحلیل شده- و جمع آواری مطالب و اندوختهای علمی در رشتهای پیش گفته از منابع تمدنهای دیگر همچون یونانی، رومی، ایرانی، هندی، چینی، مصری، فینیقی و ترجمهٔ آنها به عربی بهره مند گشته و سپس نیز در طی زمان این اندوختها و آموختههای جدید به زبان لاتین ترجمه شده و بستری برای توسعه تمدن فرهنگ در اروپای مسیحیت میگردد.
دوست گرامی تاریخ تمدنها به ما نشان میدهد و میآموزد که در گذر زمان تمدنها به میزانهای متفاوت تاثیر گذار و تاثیر پذیر از یگدیگرند، خصوصاً که میان رودان (مزوپتیمیا) گذرگاه و محل تلاقی تمدنهای از عهد عتیق گرفته تا عصر فضا بوده آشوریان، کلدانیان، بابلیها، مادها، فارس ها، یونایان، رومیها، اعراب، صلیبیهای قرون وسطی، مغولها، تیموریان، عثمانیان، “صلیبیهای سکولار” – انگلیسیها، فرانسویها، آلمانها و امریکایها – و روسها همگی اینجا در طی قرون عبور و یا اطراق کردهاند و از خود نقشی به جای گذاشته اند. و حال که صدقه سری ذخایر عظیم نفت ارواح گذشتگان همهٔ این تمدنهای گذشته و اجسام نسل حاضر آنها در این عصر همزمان با هم در همین نقطه در گیرند. هنر و تمدن فقط نزد ایرانیان نیست و بس.
سپاس
آقای نوریزاد گرامی,
یک: این اخباری که شما مینویسید بسیار جالب است. من نمیدانم که این امکان برای شما
وجود دارد که تعداد دفعاتی که سایت شما صدا کرده میشود یک جا ضبط شود.
من فکر میکنم که سایت شما به دفعات زیاد مورد بازدید خوانندگان قرار میگیرد
و خیلیها در قسمت پایین نظری درج نمیکنند….
دوم : همه نوشتارتان جالب است و چرا که دارد مردم را به رشته تحریر درمیاورید.
این تکه از نوشته تان بسیار جالب است :
“…من همین اکنون نگارش کتابم را شروع کرده ام. با این تفاوت که کتاب مورد نظر شما ملاتش کلمه است و ملاتِ کتابی که من می نویسم از جنسِ حرکت است. پیوسته و پایدار است. هزار هزار از آن کتاب ها شاید در قفسه ها آرمیده اند و به حرکتی منجر نشده اند. من اما الف بای کتابم از ثانیه هایی است که از حرکت بر می جهند و صفحه ای را می نگارند. آن کتابِ مورد نظر شما اگر خواندنی است، این کتاب، جاری شدنی است.”
سلامت باشید تا ما از شما یاد بگیریم .
با احترام
هادی شهاب
آقای نوری زاد عزیز، آیا این مردم که برای ستاندن حقوق ابتدایی انسانی پایمال شده شان حاضر نیستند یک روز که هیچ، فقط یک ساعت اعتصاب سراسری نموده و با یک اتحاد و همبستگی ملی اعتراض خود را نسبت به وضعیت اسفناک زندگانی شان نشان دهند لایقِ حکومتی بَرتر و انسانی تَر از رژیم خونخوارِ اسلامی هستند؟
ایرونو یه داش محمد. وای که چه عظمتی. چقد این حاکمیت در برابر داش محمد حقیرو ناچیزه. نمیدونم این ره بر کی ا خواب گرون بیدار میشه. روز حساب چه حال زاری داری ره بر . منه بنده معصیتبارو تو و اون مقام فرعونی امروزت. انگار میبینم که بخاک افتادیو زار میزنی و میگی کاش باور میکردم آخرتی هم هس.
http://www.kurdpa.net/farsi/idame/67692
صرفا جهت اطلاع!!!
بازداشتها در کُردستان از سر گرفته شد
١٠-١٢-١٣٩۴ – ٢٩-٠٢-٢٠١۶ –
——————————————————————————–
آژانس کُردپا: نیروهای امنیتی حکومت اسلامی ایران در کُردستان در فردای انتخابات، احضار و بازجویی از فعالین مدنی کُرد را آغاز کردند.
به گزارش آژانس خبررسانی کُردپا، روز گذشته دو تن از اعضای یک جریان ملی ـ مذهبی در کُردستان از سوی ستادخبری اداره اطلاعات شهرستان کامیاران در استان کُردستان احضار شدند.
سعدی قریشی، ایوب تابعی، فرید قربانی
هویت احضارشدگان؛ فرید قربانی و ایوب تابعی عنوان شده که از آنها بازجویی بعمل آمده است.
بنابه گزارش ارسالی، “فعالیت مکتب قرآن”، محور بازجوییها بوده و این دو شهروند کُرد ساعاتی بعد آزاد شدهاند.
همچنین منابع خبری به آژانس کُردپا گفتند که اواخر ماه گذشته نیز یکی دیگر از اعضای مکتب قرآن به نام سعدی قریشی به اداره اطلاعات سنندج احضار گردید.
وی با احضاریه ی رسمی دادگستری به ستاد خبری اطلاعات سنندج فراخوانده شده بود.
در همین زمینه، خبرنگار کُردپا در کامیاران از سرنوشت یک فعال سیاسی به نام حسین کمانگر ابراز بیاطلاعی کرد.
این زندانی سیاسی سابق، اواسط بهمنماه امسال، برای سومین بار در چهار سال اخیر بازداشت و از آنزمان تاکنون با محرومیت از تماس و ملاقات حضور مواجه شده است.
حسین کمانگر متأهل و دارای فرزند میباشد.
نادر مجیدیان، فاتح دوانداری ، حسین کمانگر
از سقز نیز گزارش میرسد که دو تن دیگر از بازداشتیهای اخیر این شهر به ستاد خبری ادارهی کل اطلاعات استان کُردستان در سنندج انتقال یافتهاند.
فاتح دوانداری و بهنام طاهری هویت دو شهروند دیگر سقز هستند که در اواخر بهمنماه از سوی نیروهای امنیتی حکومت اسلامی ایران بازداشت شدند.
علاوه بر دو فرد ذکرشده، دیگر شهروندان سقز با اسامی علی داریی(فرشاد)، سامان ربانی، هوشیار حیدری، نادر مجیدیان، وفا فیروزه و بهروز صاحبی در بازداشتگاه ستاد خبری اداره کل اطلاعات استان در سنندج بسر میبرند.
احضار، بازجویی و بازداشت شهروندان کُرد درحالی است که تنها چند روز از برگزاری انتخابات هفتم اسفندماه سپری گردیده، انتخاباتی که دولت حسن روحانی از امید شهروندان برای تغییرات سخن گفته بود.
طبق آمارهای غیررسمی، مشارکت کُردستانیها با توجه به سیاست بایکوتِ اکثریت قریب به اتفاق احزاب و جریانهای سیاسی، حدود ٤٠% برآورده شده است.
کاربران
نگاه مادری که در دور دست به دنبال فرزند خود مینگرد چه سوزاننده است.
من اگر بجای سپاه بودم دوربین فیلمبرداری نوریزاد و بقیه اموال او را پس می دادم چون هیچ کجا او را راه نمیدهند. او میرفت در رمستای پدری خود یک فیلم الکی میساخت هیچ کس هم نمیدید.. چها سال هم طول میکشید. ام این اکنون او دوربین نمیخواهد چشمانش دوربین است به کمک نیردی خلافیت خود از روبروی زندان اندیشمنان هر روز یک فیلم میسازد و به همه نقاط دنیا میفرستد. سیاستتان کجا رفته است ای سرداران
می گویند یک چیز در همه دیکتاتور ها مشترک است و آن غرور حماقت آمیز است. پس ندادن اموال نوریزاد توسط سپاه از این جمله است. اگر هوشیاری اصلاح طلبان نبود تا حالا ج. ا. سقوط کرده بود.
آب در خرگه مورچه گان ریخته ای ای عزیز.
دامون
با درود به آقای نوریزاد و خانواده گرامی.
خسته نباشید. مراجعه روزانه به صفحه شما را دارم. در تلاطم به سر میبرم . نوشته های زیبا و پُر معنای شما مرا به آرامش دعوت میکند . راهتان پیروز . تندرست و پایدار باشید.
با سلام به جناب نوری زاد عزیز
من به تمام عزیزان پیشنهاد میکنم که هر کس که به دیدن آقای نوری زاد می رود به خود یک چوب، یک پارچه و یا مقوی سفید و یک مازیک مشکی برای ایشان ببرد. فکر میکنم که از غذا برای ایشان دلپذیرتر باشد. حتی میتوانیم نوشته ایشان را از قبل بر روی پارچه و یا مقوا بنویسیم (البته فکر نمی کنم به زیبایی خط ایشان برسد). با این کار کمی نگرانی ایشان از بابت دزدی سپاه را کم کنیم و هم دغددغه بیشتری برای ماموران ایجاد کنیم…. شاید.
خدا قوت
سلام بر نوریزاد- انتخابات اسفند 94 به مفتضح ترین حالت ممکن به اتمام رسید و نتایج مبرهن آن به شرح ذیل است
1- معنای حق الناس و مدلول قانونی آن آشکار شد- در دیکشنری امام خامنه ای حق الناس یعنی جنتی ولو با تقلب و ولو اینکه بی آبرو و آقا سی نظام شود باید و باید به خبرگان راه یابد- گور بابای تمام کاندیداهای دیگر و گور بابای تمام مردم ایران
2- حق الناس در دیکشنری اکبر رفسنجانی بهرمانی هاشمی اما معنای دیگری دارد- حق الناس یعنی حق الباند یعنی من رفسنجانی باید اول شوم تا مردم خر شوند- یعنی اگر من حسن خمینی را آوردم تا حذف شود و مردم ایران و تهران سیاه شوند توی خامنه ای هم باید جنتی و مصباح و یزدی و حداد عادل و باند احمدی نژاد و اصولگرا و همه و همه را باید به لجن بکشی و در چاه مستراح کنی تا تعادل بین من و تو برقرار باشد- علی خامنه ای یادت باشد که من با تعبیر یک خواب و خاطره کشککی از امام راحل سفر کرده به جهنم- این من بودم که ترا یکشبه از حجت الاسلامی به عرش اعلای رهبری و و آیت الله العظمایی رساندم- گور بابای وحید خراسانی که گفت بعضی ها میخواهند با سه لگد و سه سوته آیت الله العظمی شوند- حق الناس در دایره المعارف هاشمی بهرمانی یعنی تعادل قوا- یعنی من و سید علی با هم مساوی بخوریم – گور بابای مابقی
3- مضحکترین سکانس این افتضاح انتخاباتی اطلاعیه 57 و 58 وزارت کشور بود- در اطلاعیه 57 تعداد آرای ماخوذه خبرگان رهبری در استان تهران 2700 ( دو میلیون و هفتصد هزار نفر ) اعلام شد و اتمام شمارش آرای خبرگان هم به بینندگان مبهوت اعلام شد و لیست 16 نفره هم کامل اعلام شد ولی در نهایت بهت و حیرت جادو و جمبل اخوندی به کار گرفته شد و رحمانی فضلی شاگرد اول کلاس اکابر روحانی اطلاعیه 58 را صادر کرد که بله ببخشید اشتباه شده و شمارش آرا ادامه دارد- و بعد از دو روز تاخیر 2700 رسید به 4500 ( ظاهرا از بیت العنکبوت جماران یا پاستور به وی زنگ زدند و گفتند که ای مرتیکه نادان درصدد مشارکت یادت رفت- درسته یزدی و مصباح و جنتی و توکلی و باند احمدی نژاد و فامیل رهبری حداد عادل کیف کش حسین نصر رییس دفتر فرح پهلوی به لجن کشیده شدند ولی مردک قرار نبود که خود ما و نظام را بی حیثیت کنی و همه آبروی ما را تاراج کنی و نظام عظمای ولایت فقیه را حواله سیفون مستراح کنی )
4- رحمانی فضلی در همان شب اول فرمایش کرد که میزان مشارکت در تهران 42 درصد و در کل استان تهران 48 درصد و در کل کشور 60 درصد است و در کل کشور 27 میلیون نفر شرکت کردند به زبان معکوس اخوندی یعنی در تهران از 6600 نفر واجد شرایط رای 3820 و در کل استان تهران از 8500 نفر واجد شرایط رای 4420 و در کل کشور از 55000 واجد شرایط رای 28 میلیون نفر شرکت نکردند و یا اینکه افتضاح انتخاباتی را تحریم کردند
5- وحید یامین پور و شجونی هم افاضات کلام کردند که تهران مردمانی سکولار و بی بند و بار دارد و مهمترین و اولین پایگاه ضد ولایت فقیه در تهران است برای همین هم مردم تهران نوعا به عناصر فتنه گر 88 و افراد معلوم الحال ضد ولایت فقیه و به لیست انگلیس و داعش رای دادند
6- امام خامنه ای هم بعد از نمایش 22 بهمن خر کیف و سرمست شده بود به تلویزیون امد و فرمودند طبق اطلاعات موثقی که به بنده دادند راه پیمایی 22 بهمن امسال از تمام سالهای قبل با شکوه تر برگزار شد
7- با نتیجه گیری فرمایشات امام خامنه ای و اراجیف یامین پور و خزعبلات شجونی و به قول سید مرتضای نازنین و یا مفهوم مخالف ادبیات آخوندی میتوان چنین نتیجه گیری کرد که عمده کسانی که در راه پیمایی 22 بهمن تهران کیک و ساندیس ردیافت می کنند از اهالی تهران نیستند بلکه امت شهید پرور و ولایت مداری هستند که با اتوبوس و هواپیما از قم و
مشهد و لبنان و فلسطین و یمن و وسوریه به خیابانهای تهران کشانده میشوند و حق الناس خود را در یافت می کنند- چون مردم اصیل تهران حسب فرمایش جعفر شجونی ضد ولایت فقیه هستند و بی بند و بار و سکولار و و……… هستند
این بود انشای من
هركونكندفهمي زين كلك خيال انگيز.. نقشش به حرام ارخود صورتگر چين باشد… عزيزبرادر اراده خالق هستي رادرسرنوشت ملت مظلوم وصاحب حق دست كم نگير واينكه :..ومكرواومكرالله والله خيرالماكرين
آرتین گرامی
با سلام به شما و ساسانم گرامی
رای سلبی لزوما بمفهوم نه گفتن به اصل نظام نیست ،ممکن است نه گفتن به فرد بدتر باشد،ممکن است نه گفتن به روش نظارت استصوابی باشد ،و احتمالات دیگر ،بنظر من حرف منصور درست است ،زیرا تنها انتخاباتی که ایرانیان خارج از ایران می توانند در آن مشارکت کنند انتخابات ریاست جمهور است ،و در انتخابات مجلس شورا و مجلس خبرگان امکان قانونی مشارکت وجود ندارد ،و میدانید که کسر واجد شرائط در خارج از کشور کم نیستند ،بنابر این با تکیه به آمارهای دقیق می توان ،درصدی را از آن 38 درصد کسر کرد ،در داخل کشور نیز عدم شرکت درصد باقی مانده یکسره طیفی را در بر نمی گیرد که مثل شما یا ساسانم مخالف اصل نظام هستید ،در اینجا طیف ها مختلفند ،برخی تنبلی می کنند ،برخی نسبت به برخی امور معترضند نه اصل نظام ،مثلا در منزل خود ما همسر من که دختر عموی من و خواهر یک شهید است ،با اینکه اصل نظامی را که برادر او خونشان را بپای آن ریخته اند قبول دارد ،و اصل نظام و موسس آنرا قبول دارد در عین حال از سال 88 دچار نوعی دلسردی است و تلاش من برای مشارکت او بجایی نرسید ،با اینکه من او و فرزندانم را کاملا آزاد می گذارم در رای دادن ولی بحث و گفتگو داریم ،من در انتخابات گذشته به حسن روحانی رای دادم ،اما همسرم باز در آن انتخاب هم شرکت نکرد ،می خواهم بگویم مواردی این چنین زیاد وجود دارند ،برخی افراد هم با اینکه مذهبی هم هستند ،روی تقدس یا هر توجیه دیگری اصلا از ابتدای انقلاب در هیچ انتخاباتی نبوده اند ،برخی بقول منصور مریض یا کهنسالند و در این فازها نیستند ،و موارد دیگر ،بنابر این نمی توان از سکوت مبهم و بی زبان یک 38 درصد نتیجه گرفت که هرکس غیر آن 62 درصد شرکت نکرد مخالف اصل نظام جمهوری اسلامی است ،البته 38 درصد یک کسر بی زبان و ساکت است و شما یا هرکس از مخالفان اصل نظام می توانید آن را طوری تفسیر کنید یا تلاش کنید تفکر مخالفت با نظام یا تحریم انتخابات را بسط داده دیگران را همراه خود کنید اما بنظرم مسائل جامعه را نمی توان بدون واقع بینی ارزیابی کامل و دقیقی کرد ،و شما اگر بدنبال سرنگونی این نظام از طریق جلب نظر همه به تحریم در انتخابات ها هم باشید واقعیات خارجی را نباید نادیده بگیرید ،زیرا واقعیات را نادیده گرفتن ،ما را به همین ورطه هایی می اندازد که برخی دوستان مثل ساسانم در آن افتادند ، من نوشته ها را دقیق می بینم و آنها را مقایسه می کنم ،دوستمان ساسان بشدت مثل شما و دوستمان آعلی کبیری مبلغ تحریم انتخابات بود ،امروز در کامنتی از او دیدم به مساله شادی ظاهر و پنهان اشاره می کرد!حرف او این بود اینکه چون الان ایام خاصی است و نمی گذارند پیروز شدگان در انتخابات شادی کنند ،بکوری چشم حکومت در خانه شادی کنیم! خوب دوست عزیز شادی از چه کنید؟ شادی از رای قوی آنانی که مثل من و منصور بشما توصیه می کردیم می توان با نوع مشارکت سلبی و نوع انتخاب ،نظارت استصوابی و گردانندگان آنرا وادار به انفعال کرد؟! شما که اصلا شرکت کردن را حرام می دانستید،چطور اکنون شادید از نتیجه کنش سیاسی شرکت کنندگان؟ اینکه گفته می شد و می شود انتخابات روزنه ای برای کنش موثر سیاسی است همین است ،حال البته من بدنبال نکوهش کسی نیستم ،بحثم اما دو چیز است ،یکی اینکه دوستی مثل ساسان اگر به تحریم مطلق انتخابات دعوت می کرد اکنون منطقا نمی شود خود را در شادی کسانی که کنش سیاسی آنان در مشارکت انتخاباتی را باطل ،نادرست و بی نتیجه می دانست ،سهیم کند ،البته من دیدم آعلی کبیری این قاعده را مراعات می کند ،او هم اکنون هم بصراحت می گوید مشارکت غلط بوده و هیچ نتیجه مثبتی نداشته و نخواهد داشت ،خوب ارزیابی من از این روش او مثبت است ،برای اینکه او بر اصولی که پذیرفته است پای می فشرد ،هرچند من اصول او را نپذیرم .
و مطلب دوم این است که شما تاملی کنید در انتخابات ها در دموکراسی های پیشرفته در دنیا در امریکا و اروپا و جاهای دیگر ،بگویید در کدام دموکراسی انتخابات در عرصه های مختلف “صد در صد” واجدین شرائط است؟ بنظر شما آیا مثلا اگر در امریکا یا سوئیس یا آلمان مشارکت در انتخابات پارلمان 40 یا پنجاه یا شصت درصد بود باید گفت زبان عدم شرکت کسر باقی مانده از صد درصد این است که آنان با اصل سیستم های حکومتی در امریکا و غرب مخالفند؟ لطفا تامل کنید.
سلام بر آقا مرتضی گرامی
اولا بنده در تمام نوشته های خود کوچک ترین بی احترامی به رای دهندگان عزیز نکرده ام با مراجعه به انها این مهم معلوم خواهد شد.اصولا بنده بر خلاف مقام عظمی ولایت رای دادن را نه یک تکلیف بلکه یک حق می دانم و همانگونه که خود را مختار به رای ندادن می دانم شما را محق می دانم رای دهید و همانگونه که شما را محق می دانم در مورد شرکت در انتخابات تشویق و اظهارنظر کنید انتظار دارم طرفداران شرکت به هر دلیل این حق را برای امثال من قائل گردند و همانگونه که بنده از سال 88 از طرفداری نظام دست کشیده و پذیرفتم این نظام مطلقا اصلاح پذیر نیست به شما هم همانقدر حق می دهم که حتی الی الابد طرفدار نظام باشید یا خیر.ثانیا تا زمانیکه انتخاب آزاد در این کشور برگزار نگردد مطلقا نه حرف بنده صحیح است و نه حرف شما.گمان دارم که در آزاد نبودن انتخابات در ایران بحثی نداشته باشیم.همانگونه که فرمودید امثال همسر شما و خود بنده بسیارند که پس از سال 88 پذیرفتند که انقلاب 57 اگر بر فرض صحیح هم بوده که به نظر بنده چنین نیست دیگر از آن جز پوسته ای تهی چیزی باقی نمانده است.ثالثا بنده یک تحلیل از آرای موجود و فضای جامعه در حین رای گیری داشتم که منصور عزیز آن را به آمار دادن بنده و…تعبیر نمودند.اصولا بنده استنادی به جز آمار حکومتی نداشتم و صرفا تحلیل ارائه کردم.همینکه به قول شما مردم مجبورند در خانه شادی کنند تو خود حدیث مفصل بخوان.همین عدم شادی کردن خیابانی در پس این انتخابات حکومتی برخلاف بسیاری از کشورهای دموکراتیک خود نشاندهنده مفهوم رای مردمیست.مردم چگونه خوشحالی کنند که امثال ری شهری و دری نجف آبادی را به خبرگان فرستاده اند یا خوشحالی کنند به راهیابی نمایندگانی که اصلا نماینده آنها نبودند.بنده در اکثرحرکتهای اعتراضی پس از 88 حضور داشته ام و به گمانم بسیار بهتر از شما دوستان معنی این رای را دریافته ام هرچند در این نمایش شرکت نکرده ام.لابد باید بپذیریم عدم شرکت 50% از شهروندان تهرانی تنبلی بوده یا زمینگیر بوده اند یا کار داشته اند و…برادر بزرگوارم این ساده تحلیل کردن یعنی اینکه معادل شش ملیون نفر در تهران یا زمینگیر بوده اند یا کار داشته اند یا تنبلی کرده اند و همه در همین روز بوده است و دلیل دیگری نداشته است.رابعا در مورد میزان شرکت در انتخابات کشورهای توسعه یافته گفته اید.دوست عزیز هرگاه در کشور ما نهاد ایدئولوژی از نهاد حکومتی جدا شد شما مخیرید ما را با آنها قیاس فرمایید.شما در کجای دنیای آزاد می بینید که مثلا شرکت یا عدم شرکت مردم در انتخابات را به یک فرد تبریک و تهنیت بگویند.شما در کجای دنیای آزاد می بینید که از رای مردم جهت تبلیغات برای مشروعیت نظام استفاده شود.شما در کجای دنیای آزاد می بینید که یک فرد یک شبه از لب لب درآید و رییس جمهور گردد.شما در کجای دنیای آزاد می بینید که حتی برای تبلیغات انتخاباتی افراد هم تبلیغ شود که شان نظام!را حفظ کنید و…بنده این خیمه شب بازیها را که ملت را در تنگنا قرار داده تا از شر خرس به گرگ پناه ببرد را هرگز با آنان قیاس نمی کنم.شما هم لطفا قیاس مع الفارق نکنید.
پاینده و پیروز باشید
سلام بر آرتین گرامی
ممنون از پاسخ مستدل شما ،خوب من و شما حرف هایمان را در فضای عمومی زدیم ،لازم نیست دوباره دلایل خود را تکرار کنیم ،ناظران عرصه های عمومی در مورد مطالب بنده و جنابعالی داوری خواهند کرد ،من تنها رفع ابهام از چند نکته می کنم: من نگفتم شما یا ساسانم گرامی به شرکت کنندگان در انتخابات توهین کرده اید ،در اینکه رای دادن و نحوه آن یک حق اجتماعی است که انسانها در اعمال یا عدم اعمال آن مختارند با شما موافقم ،اما اگر کسی مشارکت های اجتماعی را هم تکلیف و هم حق دانست خاستگاه گفته بنیان های دینی است که ممکن است مورد تایید شما نباشد.شما هم البته آزاد هستید که از ایده تحریم انتخابات دفاع کرده و بر آن استدلال کنید،من به اصل گرایش شما ایراد نکردم بلکه فقط محتوای تحلیل و استدلال شما را مورد بحث قرار دادم.
در مورد انتخابات آزاد بنظر من غیر از مساله نظارت استصوابی که مورد اشکال حقوقی و عملکردی هست ،اصل انتخابات و رای دادن آزاد است و کسی کسی را به رای دادن یا ندادن مجبور نمی کند ،بحثی اگر هست در همان اصل نظارت استصوابی بلحاظ حقوقی ،و در نحوه اعمال آن بر فرض درستی حقوقی است ،اینرا قبلا بارها گفته ام که رای شیخنا الاستاد مرحوم آیت الله العظمی منتظری این بود که تفسیر نظارت به استصوابی یک تفسیر به رای مخالف روح قانون و اراده قانون گذار بوده است ،ایشان که رئیس آن مجلس قانون گذاری بود می فرمود و شهادت می داد که مقصود ما از نظارت شورای نگهبان بر انتخابات ،نظارت بر کلیت انتخاباتی بود که مطابق قانون اجرای آن بعهده وزارت کشور دولت هر زمان است ،نه نظارت بر کاندیداها و نامزدی آنان ،یعنی مراد قانون گذار این بوده است که شورای نگهبان ناظر کلیت انتخابات و نحوه عملکرد وزارت کشور هر دولت باشد تا تقلب و اعمال نفوذی از سوی دولت ها در انتخابات مردم نشود ،و اینکه شورای نگهبان ناظری باشد که هم مراقب تقلب ها یا اعمال نفوذها از داخل یا خارج دولت ها باشد و هم مرجعی برای شکایت از انتخابات ،توضیح ایشان هم این بود که می گفتند ما می دیدیم که در زمان شاه در انتخابات ها ،خود دولت ها یا شاه و اطرافیان ،یا حتی سفارت های خارجی دخالت می کردند ،فکر کردیم برای اینکه چنین اتفاقاتی نیفتد و دولت های وقت یا افراد ذی نفوذ نتوانند در امر انتخابات دخالت کنند ،نهادی را بعنوان ناظر بر کلیت انتخابات در نظر بگیریم ،ایشان می گفتند ما نگاه کردیم در قانون اساسی هیچ نهادی را مقدس تر از شورای نگهبان برای این کار نیافتیم ،لذا آن اصل 99 تصویب شد ،این سخن مرحوم شیخنا الاستاد آیت الله منتظری رئیس خبرگان قانون اساسی بود ،البته اصل دیگری هست که تفسیر ابهامات قانون اساسی بعهده مجموعه شورای نگهبان است ،حال این تفسیر شده و بحث حقوقی آن در جای خود ،اما صرفنظر از این مناقشه و عملکرد نامطلوب آن شورا ،بنظر من در انتخابات های ایران از هیچ جهت دیگری آزادی رای دادن یا ندادن مردم سلب نشده است ،چنانکه در این انتخابات اخیر مثلا من به لیست انگلیسی! رای دادم و شما هم شرکت نکردید و هیچکس هم من و شما را وادار به چنین تفاوت عمل فاحش نکرد ،البته من می پذیرم که برخی شاخصه ها و استانداردهای دیگر یک انتخابات آزاد را باید ارتقاء داد که آنها هم مخالف قانون اساسی موجود نیست ،مثل آزادی کامل احزاب و مطبوعات و رسانه ها و رفع یا تعدیل همین مساله نظارت استصوابی که دائره نامزدی افراد غالبا بصورت سلیقه ای ضیق کرده است و در این جهت باید هم قانون را اصلاح کرد و هم افراد را ،اینها ایده آل هاست ،حال شما به یاس دچار هستید و می گویید بنظرتان اصلاح ممکن نیست و باید همیشه و در همه شرئط انتخابات را تحریم کرد ،خوب این نظر شماست و محترم است ،اما نظر مقابل نیز این است که در ایران روند دمکراسی را با انقلاب یا قیام مسلحانه یا قهر همیشگی نمی توان ارتقاء بخشید ،بلکه روند دمکراسی و عمل بقانون و منفعل کردن مخالفان آن را باید در هر زمان با در نظر گرفتن شرائط و کنش های متناسب ارتقاء داد ،مثل همین انتخابات اخیر که بنظر من و بدون تعصب یک تحول زیبا و قوی بود ،اینکه با تکیه بر فضاها و ابزارهای جدید مثل تلگرام و ابزارهای دیگر حق جمعی را تا جایی که بشود اعمال کرد ،من از کسانی که بصورت کلیشه ای دائم بر طبل تحریم می کوبند می خواهم واقعا در این تحول اخیر تامل کنند ،و دائم نروند روی تحلیل کردن روی عدد کسانی که مشارکت نکرده اند ،واقعا تامل کنند نفع و غبطه کشورشان در وضع موجود به این بوده است که اصولگرایان و پایداری ها در مجلس بمانند یا ترکیب جدیدی که در آستانه پیدایش است ،یعنی تقریبا برابری عدد دو طرف و وجود برخی مستقل ها.
در هر حال در هر انتخابی شما هرطور صلاح می دانید عمل کنید ،بحث من گفتگو و تامل در استدلالها بود و آمارها هم روشن است اما حالا کسانی مثل شما تکیه روی عدد شرکت نکنندگان می کنند ،و تحلیل هایی دارند و دارید.
در مورد شادی ،ببینید شادی و ابراز خرسندی معقول که ممنوع نیست ،و در فضاهای عمومی مثل تلگرام و نت و غیره که می بینید ،من تصورم این است که تقارن با ایام عزاداری فاطمیه سبب شد که شادی عمومی بصورت عمومی در خیابانها محقق نشود ،و ستاد اصلاح گرایان هم اطلاعیه دادند که در وقت مقتضی بعد از این ایام جشن گرفته خواهد شد ،بهرحال جامعه اکثریت دینی ملزوم هایی دارد ،ممکن است برای شما مهم نباشد که در روز عاشوراء مثلا شادی علنی کنید یا جوک بگویید و این چیزها ،این نظر شماست اما فرد ملتزم بشریعت برای خود تعاریف خاصی از شادی یا وقت آن دارد ،در هر حال حالا بحث شادی یا عدم شادی یا نحوه آن ربطی به اصل موضوع بحث یعنی انتخابات ندارد.
در مورد افرادی که اسم آوردید ،ببینید مردم یک کنش لیستی در وضع موجود داشتند ،و همه آنها ممکن است تلقی شما را نداشته باشند ،ارزیابی ها هم باید نسبی باشد نه مطلق ،شما از یکطرف از اصل حق شادی دفاع می کنید ،از یک طرف می گویید شادی برای چی؟! بهرحال آنکه پیروز انتخابات و نحوه کنش است شاد است ،و عدم شادی شما دلیل شاد نبودن آنها نیست.
در مورد تحلیل پنجاه درصد شرکت نکننده انتخابات بحث کردیم من دیگر تکرار نمی کنم ،حرف من و منصور این بود که باید پنجاه درصد را تفکیک و تحلیل کرد چه در طرف شرکت کنندگان و چه در طرف شرکت نکنندگان ،حتی مشارکت شرکت کنندگان هم دارای انگیزه یکسان نیست ،این معادله روشنی است و من از شما متعجبم که اینرا ساده انگاری تلقی می کنید ،بگمانم ساده انگاری دقیقا آنجاست که ما یکسره بگوییم 50 در صد تهران و 38 درصد کل کشور همه ضد نظامند ،این تنها یک ادعاست ،من عرض کردم درصد شرکت نکننده طیف های مختلفی هستند ،یک طیف هم البته مثل شما هستند حال عدد آنها چقدر است من آمار ندارم ،شما دارید؟ حرف این بود که طیف های متنوع امر محسوس و واقعی است ،من نگفتم همه کهنسالند یا همه زمین گیر ،صحبت بر سر تنوع طیف بود. گذشته از این ،شما آیا تصور می کنید مخالفت 38 درصدی فرضا اگر یک طیف مخالف اصل نظام را تشکیل دهد ،آیا مخالفت 38 درصدی ،مشروعیت انتخابات و نظام را زایل می کند؟
و در مورد قیاس مع الفارق ،من نگفتم استاندارد انتخابات های ما مثلا مثل سوئیس یا بالاتر از آن است ،و قصد مقایسه نبود ،حرف این بود که در همه دموکراسی ها حرف اول نصف بعلاوه یک است ،و دیگر اینکه حتی مشارکت های زیر پنجاه درصد در امریکا و اروپا فراوان است ،سوال این بود که آیا در فرض مشارکت 40 در صد در سوئیس ،باید زبان شرکت نکردن 60 درصد دیگر را به یک تحلیل اینطور تفسیر کرد که 60 درصد باقی مخالف اصل نظام حکومتی در آنجاها هستند؟
آرتین جان ،حال قطع نظر از این پرسش و استدلال ،سوال من از شما این است که چرا در دموکراسی های متنوع دیگر در امریکا و اروپا ،که جامعه هایی آزاد هم هستند ،گاه درصد مشارکت در برخی انتخابات ها زیر پنجاه درصد است؟ تحلیل شما از این کنش چیست؟ آنجا که آزادی احزاب و مطبوعات هست و شورای نگهبان هم به صورتی که اینجا هست نیست ،سوال این است: چرا در دموکراسی های متنوع کشورهای گوناگون هیچوقت مشارکت صد در صد نیست؟
سپاس
سلام بر آقا مرتضی گرامی
در برخی مواردی که مطرح فرمودید با شما هم عقیده ام ولی کلیات ان را بالاخص آنجا که علت عدمشادی را ایم فاطمیه عنوان کردید که این مهم با توجه به آمار افزایش روزافزون سکولاریسم در کشور بنابر آمارهای همین حکومت بعید است و نیز رای دادن یا ندادن آزاد را نشانه ای از آزاد بودن انتخابات مطرح کردید که این دومی بسی مایه شگفتیست زیرا به این می ماند که به شما بگویند اگر می خواهی زنده بمانی باید به حکومت من رای بدهی و البته اگر هم ندادی مهم نیست بازهم باید بپذیری من حاکم باشم.اما در مورد سوالی که فرمودید این موضوع را در پاسخ اول بیان بیان کرده ام.در جاییکه ایدئولوژی حاکم است رای معنای سیاسی می یابد و از آن به مشروعیت یا عدم آن تعبیر می گردد.باور کنید در هیچ جای دنیا مانند کشور ما مردم سیاسی نیستند این را کسی به شما می گوید که خود به بسیاری از جاها رفته.به قول بزرگی ما به سیاست کاری نداریم ولی هرشب سیاست با ما به رختخواب می آید و هر روز صبح که بیدار می شویم سیاست با ما بیدار می شود.اینجاست که تغداد مشارکت کنندگان معنی می یابد.اگر ما رسانه هایی آزاد داشتیم در همین ایران خودمان هم نیاز به شمردن مشارکت کنندگان نداشتیم.دیگر نیازی نبود که مردم بخواهند گفتار خود را با تحریم یا رای سلبی بگویند و بعد چنین بحثهایی بوجود آید.شما رکن چهارم دموکراسی را تضمین کن بعد هر آمار و تفسیری فرمودید بنده چشم بسته می پذیرم تا چنین اتفاقی نیفتاده هرگونه قیاسی با مردم کشورهای آزاد قیاس مع الفارق خواهد بود.
موفق و پاینده باشید
سلام بر نوریزاد- سلام و صلوات بر سید مرتضی
مرتضی جان الحق و انصاف به سنگ پای قزوین گفتی زکی- واقعا که در وقاحت و پروریی دست حسن روحانی و محمود احمدی نژاد را از پشت بستی
من اگر جای حسین شریعتمداری بودم بعد از افتضاح 7 اسفند در روزی نامه کیهان را گل میگرفتم و تا شش ماه هم از خانه بیرون نمی آمدم
من اگر جای سید مرتضی بودم بعد از رسوایی 7 اسفند برای جمهوری اسلامی تا یکسال دست به قلم نمی بردم و به مدت سه سال غور و تفکر عمیق میکردم که چرا هر چی سید مرتضی میگه درست بر عکسش درسته؟
سلام افلاطون گرامی
من چه چیزی گفته بودم که عکس آن متحقق شد؟
آسد مرتضای گرامی،
مشکل مردم ما مربوط به امروز و دیروز و 37 سال پیش نیست. مشکل مردم ما فرهنگ و خرد است. وقتی یک روانشناس علوم اجتماعی به ضرب المثل مصطلحی برخورد میکند که میگوید ” هر که در شد ما میشیم دالونش/ هرکه خر شد ما میشیم پالونش،” بالفور متوجه میشود که این مردم ابن الوقت بوده و به دنبال سواری گرفتن از همدیگر هستند. مثال عملی دیگر اینکه شما هنگامی که میخواهید از خط کشی عابرپیاده عرض خیابان را طی کنید، باید قبل از پا گذاشتن درخیابان اشهد خود را بخوانید. در صورتی که در آئین نامۀ رانندگی به کررات به متقاضیان گواهینامۀ رانندگی تذکر داده شده است که حق تقدم عبور با عابر پیاده است. اما مگر هیچ راننده ای گوشش بدهکار این حرفهاست؟ ولی همان راننده هائی که جان عابر پیاده برایشان کمترین ارزشی ندارد، موقعی که میخواهند با فرد دیگری از در وارد مکانی شوند، هزار جور تعارف و من بمیرم و تو نمیری تحویل طرف مقابل میدهند که نگو و نپرس. این هم نوع دیگری از ابن الوقت بودن مردم است. مشکل دیگر فرهنگی ما رواج داستان کاوۀ آهنگر میان مردم است که با قیام خود ترتیب کار ضحاک ماردوش را میدهد. از این رو چنین مردمانی همواره منتظرند یک کسی قیام کند و تا بقیه دنبالش ریسه شوند و نه اینکه هر کدامشان یک کاوۀ آهنگر یا بیشتر از او باشند. به این میگویند قائم نبودن به ذات خود. مشکل دیگر مرده پرستی ما ایرانیان است. مادام که کسی زنده باشد حرفش خریداری ندارد. ولی به محض آنکه مُرد، برایش سوم و هفته و چله و سال و دو سال و… میگیرند و نزد مردم عزیز میشود. همان مردمی که کفن پوش شده و ” یامرگ یا مصدق” میگفتند، در 28 مرداد ریختند و خانه اش را غارت کردند. همان مردمی که میگفتند “چه فرمان یزدان چه فرمان شاه” تا خمینی از گرد راه رسید، با شعار ” بگو مرگ برشاه” و “ما همه سرباز توئیم خمینی” به میدان آمدند. به این میگویند بی پرنسیپی سیاسی. حالا بعداز 37 سال دوباره از گوشه و کنار شنیده میشود که همانها مرتب میگویند “الهی نور به قبرش بباره!!” اینها که بیان شد بخشی از مشکلات فرهنگی و اجتماعی ماست.
حالا هم حرف ما همینست که این آقایان عارف و رفسنجانی و روحانی و موسوی و کروبی و غیره…سالهاست که هرکدامشان در مجمع تشخیص مصلحت نظام و خبرگان و مجلس شورای اسلامی و… بوده اند و از این رو از همۀ نابکاریها و نامردمیها و پایمال کردن حقوق مردم و دزدیها و ارتشاء و غارت و چپاول اموال مردم و کشور بخوبی آگاه بوده اند. پس چرا هیچ شکایت یا عکس العمل یا افشاگری ازجانب اینها مشاهده نشده بود تا اینکه فی المثل آقای کروبی مشاهده کرد که تا آمد دو ساعت چرت بزند، آرای برنده اش رفت تو سطل آشغال و احمدی نژاد از صندوق بیرون آمده و برندۀ انتخابات ریاست جمهوری شد. آنوقت بود که جناب کروبی خونش بجوش آمده و هیاهو راه انداخت که ای مردم دارند حقوق شما را پایمال میکنند: تادوساعت پیش من تو صندوق بودم، حالا شعبده بازای نابکار با کمال تعجب میگن ممولی تو صندوق بوده!! یا موسوی به همین نحو که لااقل 27 سال عضو ارشد مجمع تشخیص مصلحت نظام بوده یا جناب روحانی که 16 سال هم عضو این مجمع و هم بخشهای امنیتی نظام زیرنظرش بوده یا جناب عارف که حداقل 12 سال عضو این مجمع بوده و غیره… حالا اینها آمده اند و ادعا میکنند که احمدی نژاد این مردم و مملکت را به خاک سیاه نشاند و ما اکنون آمده ایم مردم را ازخاکستر نشینی نجات دهیم!! ای بابا!!!!! شما که در دورۀ ریاست جمهوری احمدی نژاد در مجمع حضورداشتید و مجمع هم بخاطر مسئولیت و وظائفش از همۀ دزدیها و غارت و چپاول و حیف ومیل اموال بخوبی آگاهی داشت. پس ای آقایان با وجدان و خادمان مردم، چرا آن موقع اعتراض نکردید و مردم را آگاه ننمودید؟ همینها از اول از برنامۀ بمب اتم سازی بخوبی آگاهی داشتند. ولی آیا شما ای جمع تشخیص دهندگان مصلحت و مقامات امنیتی و مدافعان استقلال کشور، نمیدانستید که حتی اگر صدتا بمب اتمی هم تولید میکردید، قادرنبودید یکی از اونها را با موشکهای بالستیکی که مدام پُزش را میدهید، بسوی اسرائیل پرتاب کنید؟ که با پرتاب اولین موشک حامل بمب اتم، آمریکا و اروپا چنان بمبهائی را روی سرتان میریختند که هنوز اسمشان راهم نشنیده باشید. پس ازآن دیگر نه از تاک نشانی میماند و نه از تاک نشان! میلیاردها دلار پولی که ازطریق فروش نفت و نه از راه اقتصاد تولیدی بدست آمده بود را صرف بمب سازی کردید و یکباره از گوشه وکنار صدا درآمد که 700 میلیارد دلار درحکومت احمدی نژاد گم شده است؟! رهبر هم فوری پادرمیانِ رهبرانه کرده و فرمود “کشش ندهید!!” و خیلی از مسائل دیگر. پس برچه اساسی باید به این جمع نابکار و دروغگو و غارتگر نمرۀ قبولی داده و با طیب خاطر برای بار چندم آنها را با آرای مثبت براریکۀ قدرت نگه داریم؟ آخر کی ما مردم میخواهیم از بازیچه شدن احتراز کرده وبرای احقاق حقوقمان بپا خیزیم؟ همین آقایان سالهاست ملت و مملکتی را به خاک سیاه نشانده اند، حالا همین ها با شعار نجات ملت وکشور به میدان آمده اند!! مردم هم بدون توجه به آن همه فجایع اقتصادی و اجتماعی و سیاسی که اینها منشاء همۀ آنها بوده اند، باز دوباره با طناب این جمع به چاه جدیدی میروند. چاه جدید دیگه چه صیغه ایست؟ چاه جدید بازکردن دروازه های کشور به روی اتومبیلهای بنجل فرانسوی است که جز در فرانسه و مستعمرات قبلیش در هیچ مملکتی خریدار ندارند. باز کردن دروازه های مملکت به روی شرکتهای نفتی در انحصار شرکتهای غول هالیبرتون و جنرال الکتریک و کمباسشن اینجنرینگ و غیره… بانام فرانسوی و آلمانی و ایتالیائی و انگلیسی و کره ای و ژاپنی و چینی و …که همۀ اینها درانحصار آمریکا هستند. درمقابل با شعار های “مرگ بر آمریکا” و مبارزه با استکبار جهانی، مردم ناآگاه را تحمیق کردن.
واقعیات بالا خلاصه ای از نابکاریهای این حکومت است. به همین علت من این حکومت را خادم به مردم و کشور نمیدانم. همین.
این حکومت خادم نبود بلکه از بن و اساس فریبکار و غارتگر تمام ثروت این اب و خاک اعم از مادی و انسانی بود.
تو این چندسالی که در کشور المان زندگی میکنم حتی یکبار ندیدم مردم تو خیابون بخاطر خوشحالی و یا ناراحتی از نتیجه انتخابات تجمع کنن.
تو نظام اسلامی واقعا دموکراسی جایی نداشته تا بحال
آ علی کبیری
من در صدد این نیستم که نظر شما را تغییر دهم یا اندیشه تحریمی که دارید را مورد بحث قرار دهم ،اما نکاتی که شما پایه استدلال خود قرار می دهید فاکت هایی قابل تاویل و بررسی است ،در واقع شما برخی فاکت ها یا تحلیل ها بر آنها را مسلم و مفروض می گیرید و بر اساس آن استنتاج می کنید ،من اولا بشما عرض کنم من به نظام جمهوری اسلامی در سی و اندی سال قبل رای دادم و الان آن هم مادامی که اکثریت قاطع مردم ایران از آن عدول نکرده اند از اصل آن دفاع می کنم و دفاع من هم نه دفاع ناشی از نفع شخصی مادی است ،زیرا که من اصلا تاکنون در هیچ یک از نهادهای قدرت نبوده ام و میلی هم به پست و مقام و نفع شخصی ندارم ،معاش من نیز حاصل دسترنج من از کارهای پژوهشی در برخی موسسات پژوهشی است ،پس دفاع من از اصل جمهوری اسلامی دفاع از نفع خودم نیست بلکه دفاع شهروندی از نظامی است که مردم ایران تاسیس کرده اند ،بارها هم گفته ام شما یا امثال شما اگر روزی توفیق یافتید رای اکثریت مردم ایران را از نظام دینی به نظام سکولار برگردانید و این کار بر اساس قاعده و اسلوب دموکراسی و انتخاب مردم استوار باشد من حتما به رای اکثریت مردم احترام خواهم گذاشت اگرچه ترجیح من حکومت دینی بتصویری است که در ذهن دارم و درک آنرا حاصل اندیشه های استاد بزرگوارم آیت الله منتظری می دانم.طبیعی است که با این مبنا رویکرد من به جمهوری اسلامی برخلاف جنابعالی و دیگران رویکردی اصلاحی است ،یعنی تلاش روشنگرانه برای شناخت انحراف ها ،اصلاح قوانین و حتی قانون اساسی و اصلاح انحرافات مدیریتی از طریق برگزاری انتخابات آزاد و دموکراتیک و لغو نظارت استصوابی و تلاش دموکراتیک و کنش سیاسی موثر در انتخابات هاست ،این رویکرد کلی من است و طبیعی است که من نیز مثل شما با قتل و جنایت و سرقت و اختلاس و انحراف مخالف باشم. اما چنانکه گفتم ،تفاوت ما در نگرش به رویدادهاست ،و اینکه کدام فاکت تا چه حد مستند است و اینکه کدام فاکت چه تحلیل و تاویلی دارد.
الان همه استدلال شما این است که مردم چرا به افرادی از اصلاح طلبان و اعتدال گرایان رای می دهند ،در حالیکه آنها در همه جنایات و کاستی هایی که شما آنها را می بینید سهیم بوده اند و از آنها اطلاغ داشته اند پس اینها شایستگی رای را ندارند . بعد هم مثال مجمع تشخیص مصلحت را می زنید.این کلیت استدلال شماست ،این استدلال که قبلا آنرا در بحث با منصور مطرح کرده بودید و او هم پاسخی داده بود از نظر من استدلال ناتمام و ابتری است زیرا:
اولا:هر انسانی در معرض تغییر و تحولات فکری و عملی است ،نمی شود بصرف اشتباه فکری یا رفتاری یک انسان ،در سیر زمان اگر فرضا تحولی در نگرش و کنش او بوجود آمد او را برای همیشه ایزوله کرده و از همه حقوق اجتماعی انسانی محروم کرد ،بله اگر کسی مرتکب جرم قانونی شده باشد باید مطابق قانون مورد محاکمه واقع شود ،بشرطی اصل وقوع جرم مشهود یا مستند به بینه باشد.
ثانیا:شما تعبیراتی کلی و تبلیغاتی مثل جنایات و دزدیها و اختلاس ها و …را مطرح کرده اولا علم و اطلاع به آنها را به این افراد نسبت می دهید و بدنبال آن آنها را شریک جرم تلقی می کنید ،مثلا می گویید :احمدی نژاد خیانت و جنایت و چه و چه کرد (مقدمه 1) ،احمدی نژاد بعنوان رئیس جمهور در مجمع تشخیص بود (مقدمه2) ،پس همه خیانات و جنایات و و چه و چه ای که احمدی نژاد کرد با تصویب و تایید مجمع تشخیص و هر آنکس که در او بود انجام گرفت (مقدمه3) ،نتیجه اینکه هرکس که در مجموع تشخیص بود شریک جرم احمدی نژاد بود و اگر امروز کاندیدا شد نباید به او رای داد.
این فرمایشات همه مخدوش است ،برای اینکه شرح الوظیفه مجمع تشخیص در قانون اساسی روشن است ،یک وظیفه این مجمع نظارتی این است که در نزاع های حقوقی که بین مجلس و شورای نگهبان در تصویب قانون پیش می آید ،در مورد آن داوری کند.
وظیفه دیگر این است که بازوی مشورتی رهبری است ،به اینصورت که سیاست های کلی نظام که تعیین آن بعهده رهبر است به این شورا تفویض و کارشناسی می شود .
و وظیفه دیگر حل معضلات نظام که در طرق قانونی دچار بن بست شده است.
اینها وظایف این مجمع است ،رئیس جمهور کشور هم البته یک عضو عنوانی در این شوراست ،که خود از طرف مردم انتخاب می شود و اختیارات زیادی هم دارد برای اجرای قوانین کشور.
ملاحظه می کنید که اگر امثال موسوی و کروبی و هاشمی و عارف و دیگران آنجا نشسته اند دستور کار آنان ،رسیدگی به جنایات و خیانات احمدی نژاد و تعبیرات دیگری که می کنید نیست ،آنجا اصلا مجلس محاکمه قضائی یا شورای امنیتی نیست که افراد عضو مثلا کارهایی را جنایت و خیانت تشخیص داده و بگویید منفعلانه از آن آگاه بوده اند پس در جرم و جنایت شریکند.
ثالثا: من هم مثل شما با مدیریت هیئتی احمدی نژاد مخالف بوده و هستم و حتی از او نفرت دارم ،اما احمدی نژاد در دوره اول ریاست جمهوری منتخب قانونی اکثریت مردم بوده است ،می شود مدیریت فاجعه آمیز او را نقد کرد ،می شود گفت کارهای او غلط بود ،می شود گفت کیلوئی مصوبه درست می کرد ،می شود گفت پوپولیست بود ،می شود به سیاست خارجی او ایراد کرد ،میشود به طرح مسکن مهر ایراد کرد ،می شود به نفی هولوکاست از جانب او ایراد کرد ،می شود به دروغ هاله نور ایراد کرد و ….دهها مورد دیگر مدیریتی ،اما اینکه راحت بگویید احمدی نژاد مرتکب قتل شد ،جنایت کرد ،700 میلیارد دزدید ،و…. ،اینها اتهاماتی دیگر غیر از نقد مدیریتی است ،اگر احمدی نژاد آدم کشته است باید در دادگاه صالح بررسی شود ،و شما اگر نسبتی قضائی به او دهید که قابل اثبات نباشد خود شما مرتکب افترا شده اید و باید مطابق قانون محاکمه شوید ،می خواهم بگویم احمدی نژاد بد ،مدیریت او بد ،دروغگوئی او بد ،اما شما وجدانا و قانونا نمی توانید هر نسبتی را مفروض بگیرید و بر اساس آن بگویید در مجمع تشخیص هم هرکس از اینهایی که شما نسبت می دهید آگاه بود شریک جرم اوست پس قابل اعتماد نیست ،این مطالب شما در هیچ جای دنیا بار حقوقی قابل قبول ندارد.
از این گذشته ،شما باید مراجعه کنید به انتقاداتی که این افراد از مشار الیه داشته اند ،از همان اول ،از همان انتخابات 84 این نقد ها هست و آرشیو ها موجود است ،همین آقای رفسنجانی ،می گوید در همان اوایل که مدیریت فاجعه آمیز احمدی نژاد را می دیدم و به او انتقاد می کردم ،گروهی از ائمه جمعه و اعضاء خبرگان بمن ایراد می کردند که تو چرا با احمدی نژاد مخالفی ،ایشان می گوید ،من وقتی چند نفر از اعضاء عالی خبرگان را به مجمع یا دفترم دعوت کردم و حدود 7-8 ساعت برای آنها از عواقب فاجعه بار مدیریت احمدی نژادی گفتم که نوارهای آن موجود است ،همینطور خیلی از افراد دیگر هم با او مخالف بودند ،این تضادها بجایی رسید که خود احمدی نژاد از مجمع قهر کرد ،و شرکت نمی کرد ،بنابر این مخالفت و ایراد از اول وجود داشته است و در انتخابات 88 فردی مثل موسوی که بیست سال از قدرت دور بود بتعبیر خودش احساس خطر کرد ،کوتاه کنم ،بنابر این منصفانه نیست که شما بروش پروپاگاندا چیزهایی را پیش فرض بگیرید و در پی آن انسان های دیگری را بچیزهایی نسبت دهید.
در مورد مساله هسته ای نیز مساله به این وضوحی که تصور می کنید نیست ،حرف ایران این بوده است که بدنبال استفاده تکنولوژی هسته ای در طب و کشاورزی و نیروی برق بوده است ،اینکه مطالعاتی در اموری واقع شود دلیل فعلیت آن نیست ،اینرا خود امریکایی ها هم بعد گفتند ،حالا من نمی خواهم تفصیلی وارد بحث هسته ای شوم ،این قسمت نیز یکی از کاستی ها و غلط های فاجعه آمیز دولت احمدی نژاد بوده است که البته مورد تایید رهبر هم بود.
حرف من در برابر استدلال شما این است که :اولا در مورد فاکت ها باید آنها را مستند و مستدل کرد ،ثانیا:براحتی نمی توان هر مطلبی را به هرکسی منتسب کرد بصرف اینکه در یک شورای خاص حضور داشته است .
ببخشید طولانی شد.
آسد مرتضای گرامی،
باتشکرازپاسخ شما به نظر اینجانب. منتها پاسخ شما دربخشهائی مشمول تجاهل ودربخشهای دیگری مشمول تسامح شده است. برهمین اساس، درجایجای پاسخ شما ردپای مغالطه به چشم میخورد. تکرار میکنم که “مغالطه، خطا دراستدلال است،” ودراستدلال شما خطاهای متعدد مشاهده میشود.
1- میفرمائید: « من به نظام جمهوری اسلامی در سی و اندی سال قبل رای دادم و الان آن هم مادامی که اکثریت قاطع مردم ایران از آن عدول نکرده اند از اصل آن دفاع می کنم و دفاع من هم نه دفاع ناشی از نفع شخصی مادی است ،زیرا که من اصلا تاکنون در هیچ یک از نهادهای قدرت نبوده ام و میلی هم به پست و مقام و نفع شخصی ندارم ،معاش من نیز حاصل دسترنج من از کارهای پژوهشی در برخی موسسات پژوهشی است ،پس دفاع من از اصل جمهوری اسلامی دفاع از نفع خودم نیست بلکه دفاع شهروندی از نظامی است که مردم ایران تاسیس کرده اند…»
اولاً- دفاع شما از نظام جمهوری اسلامی قابل درک است، چون شما هم بخشی از این نظام هستید ولاجرم باید از موجودیت آن دفاع کنید. واقعیت آنست که امورمردم با یا بدون وجود شما و همفکرانتان، میگذرد وعدم وجود جمع شما خللی در امور مردم ایجاد نمیکند. علت آنست که جمع شما تولید کنندۀ کالای مورد استفادۀ مردم نیستید. بقول کسروی اگر روزی جمع شما به اعتصاب مبادرت کند، هیچگونه آسیبی به اجتماع و روند امور روزمرۀ مردم وارد نمیشود. پس این طبیعی است که شما مدافع موجودیت نظام جمهوری اسلامی باشید چون موجودیت شما به موجودیت جمهوری اسلامی وابسته است. بنابراین، شما آسد مرتضای گرامی در دفاع از موجودیت جمهوری اسلامی نفع مادی دارید. این از تجاهل عامدانۀ شما. ثانیاً- این نظام برپایۀ فریب اکثریت مردم ناآگاه ایجاد شده است. حتماً بخاطردارید که درگام نخست، رفراندوم ” جمهوری اسلامی آری یا نه؟ ” را آقای خمینی درفروردین 1358 برمبنای اظهارات پیشین اش قبل از ورود به ایران، اجرا کرد. مردم ناآگاه و حتی گروهها و رهبران سیاسی نیز بااعتماد به اظهارات قبلی او در رفراندوم به جمهوری اسلامی رأی مثبت دادند. آن رأی اعتماد مردم به رفراندوم پیشنهادی وی برمبنای تأکیدات شفاهی قبلیش در پاریس و زیر درخت سیب نوفل لوشاتوی پاریس بود که « درنظام جمهوری اسلامی همه کس آزادی دارد وحتی در جمهوری اسلامی کمونیستها نیز در بیان عقاید خود آزادند… مطبوعات در نشر همهی حقایق و واقعیات آزادند… اسلام یک دین مترقی و دموکراسی به معنای واقعی است… ولایت با جمهور مردم است… عزل مقامات جمهوری اسلامی به دست مردم است… من چنین چیزی نگفتهام كه روحانیون متكفل حكومت خواهند شد. روحانیون شغلشان چیز دیگری است… من و سایر روحانیون در حكومت پستی را اشغال نمیكنیم. وظیفۀ روحانیون ارشاد دولتها است. من در حكومت آینده نقش هدایت را دارم… حکومت اسلامی ما اساس کار خود را بر بحث و مبارزه با هر نوع سانسور میگذارد… ما قبل از هر چیز فكر میكنیم كه فشار و اختناق وسیلۀ پیشرفت نیست… در حکومت اسلامی اگر کسی از شخص اول مملکت شکایتی داشته باشد، پیش قاضی میرود و قاضی او را احضار میکند و او هم حاضر میشود… جامعۀ آیندۀ ما جامعۀ آزادی خواهد بود. همۀ نهادهای فشار و اختناق و همچنین استثمار از میان خواهد رفت… ما یک حاکمی میخواهیم که توی مسجد وقتی آمد نشست بیایند دورش بنشینند و با او صحبت کنند و اشکالهایشان را بگویند. نه اینکه از سایه او هم بترسند… زنان در انتخاب، فعالیت و سرنوشت و همچنین پوشش خود با رعایت موازین اسلامی آزادند… زنها در حكومتِ اسلامی آزادند حقوق آنان مثل حقوق مردها. اسلام زن را از اسارت مردها بیرون آورد و آنها را هم ردیف مردها قرار داده است، تبلیغاتی كه علیه ما میشود برای انحراف مردم است. اسلام همۀ حقوق و امور بشر را تضمین كرده است……»
سپس زیر تمام قولهایش زد وپس از گرفتن رأی اعتماد از مردم خلاف آن وعده هائی را که قبلاً داده بود، انجام داد. (به نوارهای سخنرانی وی، اعمال وکردارش وبسیاری از اسناد وشواهد بجامانده مراجعه شود). پس، حکومت جمهوری اسلامی که براساس “اگر همه بگویند نه، من میگویم آری!” و با فریب مردم ایجاد شد. در مباحث حقوقی و قوانین کشورهای مترقی و حتی جمهوری اسلامی، معامله ای که براساس خدعه وفریب بوده واز درجۀ اعتبار ساقط است. فریبکار بایستی مطابق قانون تحت تعقیب قرارگرفته وبا مجازاتهائی متناسب با جرم مربوطه، روبرو شود. بنابراین، ادعای شما که «… پس دفاع من… دفاع شهروندی از نظامی است که مردم ایران تاسیس کرده اند،» ازنظر منطقی وقانونی ونیز عرف بین المللی، معتبرنیست.
2- سپس میفرمائید: «بارها هم گفته ام شما یا امثال شما اگر روزی توفیق یافتید رای اکثریت مردم ایران را از نظام دینی به نظام سکولار برگردانید و این کار بر اساس قاعده و اسلوب دموکراسی و انتخاب مردم استوار باشد من حتما به رای اکثریت مردم احترام خواهم گذاشت اگرچه ترجیح من حکومت دینی بتصویری است که در ذهن دارم و درک آنرا حاصل اندیشه های استاد بزرگوارم آیت الله منتظری می دانم.»
این ادعای شما ازجنس “سهل وممتنع” است، چون شما بخوبی آگاه هستید که با چنین وضع دیکتاتوری وحتی قوانین موجود که حتی برگزاری رفراندوم را منوط به تصمیم ولی فقیه کرده است، براساس قاعده واسلوب دمکراسی پیشنهادی شما، مردم قادر نخواهند بود تا بطور دمکراتیک رأی به تغییر نظام بدهند. همین آقای دکتر ملکی چندسال پیش خواست با توسل به رفراندوم بصورت دمکراتیک عمل کند که تا چنین پیشنهادی از دهانش بیرون آمد، روانۀ زندان اوین شد!! اگر نظام میخواست که بطور دمکراتیک عمل کند، لازمه اش برچیدن بساط شورای نگهبان و ولی فقیه و مجلس خبرگان بود. بنابراین، اظهارشما ازنوع تعلیق به محال است.
3- بعد میفرمائید: « طبیعی است که با این مبنا رویکرد من به جمهوری اسلامی برخلاف جنابعالی و دیگران رویکردی اصلاحی است ،یعنی تلاش روشنگرانه برای شناخت انحراف ها ،اصلاح قوانین و حتی قانون اساسی و اصلاح انحرافات مدیریتی از طریق برگزاری انتخابات آزاد و دموکراتیک و لغو نظارت استصوابی و تلاش دموکراتیک و کنش سیاسی موثر در انتخابات هاست. »
به نظرمیرسد که شما یا متوجه وجود سیستم و روابط انسانی که برمبنای فاشیسم مذهبی ایجاد شده است نیستید ویا تجاهل میکنید. محال وغیر ممکنست که همپالکی ها وهمفکران شما از طریق برگزاری انتخابات آزاد و بخواست خود از خرِمراد پیاده شده وبه مردم به پیوندند. شما هم چنین کاری نخواهید کرد. لطفاً ازدادن وعدۀ محال خودداری فرمائید.
4- میفرمائید: « تفاوت ما در نگرش به رویدادهاست ،و اینکه کدام فاکت تا چه حد مستند است و اینکه کدام فاکت چه تحلیل و تاویلی دارد…»
همانطور که دربالا هم اشاره شده است، درنگرش شما اصلاً فاکتی وجود ندارد که مستند باشد. منظوراز فاکت همان واقعیت است و واقعیت چیزیست که مستقل ازذهن است. شما بطور ذهنی و انتزاعی به نظریه پردازی، پرداخته اید و نظریۀ شما مبتنی برواقعیت موجود نیست.
5- میفرمائید: « الان همه استدلال شما این است که مردم چرا به افرادی از اصلاح طلبان و اعتدال گرایان رای می دهند ،در حالیکه آنها در همه جنایات و کاستی هایی که شما آنها را می بینید سهیم بوده اند و از آنها اطلاغ داشته اند پس اینها شایستگی رای را ندارند . بعد هم مثال مجمع تشخیص مصلحت را می زنید.این کلیت استدلال شماست ،این استدلال که قبلا آنرا در بحث با منصور مطرح کرده بودید و او هم پاسخی داده بود از نظر من استدلال ناتمام و ابتری است زیرا:
اولا:هر انسانی در معرض تغییر و تحولات فکری و عملی است ،نمی شود بصرف اشتباه فکری یا رفتاری یک انسان ،در سیر زمان اگر فرضا تحولی در نگرش و کنش او بوجود آمد او را برای همیشه ایزوله کرده و از همه حقوق اجتماعی انسانی محروم کرد،
ثانیا:شما تعبیراتی کلی و تبلیغاتی مثل جنایات و دزدیها و اختلاس ها و …را مطرح کرده اولا علم و اطلاع به آنها را به این افراد نسبت می دهید و بدنبال آن آنها را شریک جرم تلقی می کنید ،مثلا می گویید :احمدی نژاد خیانت و جنایت و چه و چه کرد (مقدمه 1) ،احمدی نژاد بعنوان رئیس جمهور در مجمع تشخیص بود (مقدمه2) ،پس همه خیانات و جنایات و و چه و چه ای که احمدی نژاد کرد با تصویب و تایید مجمع تشخیص و هر آنکس که در او بود انجام گرفت (مقدمه3) ،نتیجه اینکه هرکس که در مجموع تشخیص بود شریک جرم احمدی نژاد بود و اگر امروز کاندیدا شد نباید به او رای داد.
این فرمایشات همه مخدوش است ،برای اینکه شرح الوظیفه مجمع تشخیص در قانون اساسی روشن است ،یک وظیفه این مجمع نظارتی این است که در نزاع های حقوقی که بین مجلس و شورای نگهبان در تصویب قانون پیش می آید ،در مورد آن داوری کند.
وظیفه دیگر این است که بازوی مشورتی رهبری است ،به اینصورت که سیاست های کلی نظام که تعیین آن بعهده رهبر است به این شورا تفویض و کارشناسی می شود .
و وظیفه دیگر حل معضلات نظام که در طرق قانونی دچار بن بست شده است.
اینها وظایف این مجمع است ،رئیس جمهور کشور هم البته یک عضو عنوانی در این شوراست ،که خود از طرف مردم انتخاب می شود و اختیارات زیادی هم دارد برای اجرای قوانین کشور.
استدلال شما نه مبتنی برقانون جمهوری اسلامی و نه منطقی میباشد. آقایان تا دوسال پیش شاهد وقوع جرم بوده اند و حالا براساس ادعای شما میتوانند تغییرکرده باشند!! براساس قانون و منطق عرف هرکسی که شاهد وقوع عمل غیرقانونی یا وقوع جرم وجنایتی بوده و از وقوع آنها درحد توانش جلوگیری نکرده یا به افشاگری یا اقدام قانونی متوسل نشود، شریک جرم محسوب میشود. چگونه شما این آقایانی را که از سیر تا پیاز اعمال غیر قانونی مجریان ودست کاران جمهوری اسلامی باخبربوده و هیچ کدامشان عکس العملی نشان نداده اند، بی گناه معرفی کرده وآنها را معصوم وانمود میکنید؟ میگوئید اینها داشتند تحقیق میکردند که چگونه از انرژی اتمی برق تولید کرده یا ازآن برای امورکشاورزی و پزشکی استفاده کنند. عجب ادعای خنده آوری؟! آقای محترم…اینها بیشتر از 20 سالست که بطور مخفیانه مشغول غنی سازی اورانیوم هستند. اینها کارخانۀ تولید آب سنگین در اصفهان ایجاد کرده اند. اینها در اراک رآکتوری احداث کرده اند که محصولش پلوتونیوم است. آیا شما ازنظر فنی و مهندسی آگاه هستید که همین کارخانه های آب سنگین اصفهان ورآکتورآب سنگین اراک محصول خروجیش چیست؟ محصول خروجیش پلوتونیوم است که فقط درساخت بمب اتم مورد مصرف دارد ونه چیز دیگر. برق میخواستند تولید کنند؟ ساده ترین و کم هزینه ترین متد تولید برق درایران استفاده از پنلهای خورشیدی است. به نظر میرسد یا شما دارید مثل آن جناب سهیمی ماله کشی میکنید یا فردی بی اطلاع از واقعیت قضایا هستید. دیگر اینکه هنوز اینها به مردم توضیح نداده اند که برای بمب اتم سازیهایشان چقدر از بودجۀ مملکت را صرف کرده اند و چقدربه مردم وکشورخسارت وارد آورده اند. مملکتی که در بیشتر نقاطش آفتاب تابان وجود داشته وبخصوص در جنوب آن در اکثرروزهای سال آفتاب بادرجۀ حرارت بالا درحال تابیدن است، چرا بدون استفاده از این موهبت طبیعی درهمین چندماه قبل باید با روسها قرارداد احداث 4 تا نیروگاه اتمی دیگر امضاء کند؟ این مصلحت نظامیها کجابودند؟
آیا این اسکله هائی که برای واردات اجناس قاچاق به کشورایجاد شده اند نیز مشمول مصلحت نظام میباشند؟ چرا جلویشان را نگرفته اند؟
خود این جمع برملا کرده اند که در دوران حکومت احمدی نژاد 700 میلیارد دلار پول حیف ومیل شده است!! چرا تا تق این قضیه درآمد، رهبر اخطارکرد که “کشش ندهید!!” شما میدانید با 700 میلیارد دلار پولهای نفت میشد این مملکت را تا 20 سال به نحو احسن اداره کرد؟
آیا شما مرد خدا ودین و اهل پژوهش مشاهده نمیکنید که اکنون منابع مملکت درمعرض حراج بین المللی قرارگرفته و روزگار سیاهی درآینده نصیب مردم، شما وخانواده وفرزندانتان خواهد شد.
کشتارزندانیانی که قبلاً دادگاهی شده و دوران محکومیتشان را میگذراندند، به فتوای خمینی درسال 67 و درحکومت جناب موسوی اتفاق افتاد که مراد شما آقای منتظری هم در وقتش نسبت به آن اعتراض کرد. آن کشتار وحشیانۀ زندانیان درمحاکم چند دقیقه ای، جنایت برعلیه بشریت است. آنوقت شما در 7 اسفند میروید پای صندوقهای رأی و به چند تن از عاملان آنها که اکنون به مثابه “گربه شد عابد ومسلمانا” رأی میدهید یا چشمانتان را بر مشارکت جناب پورمحمدی وزیر دادگستری درآن جنایات موحش می بندید؟!
حتی ازنظر قوانین نیم بند جمهوری اسلامی، هیچ کس نمیتواند شاهد وقوع جرمی باشد و اقدام مقتضی درمقابلش به عمل نیآورد. به خصوص این جمعی که درابتدای این انقلاب من درآوردی مأموران حکومت قبلی را به اعدام محکوم میکردند براین اساس که آنها نمیتوانستند “المأمورمعذور” عمل کنند!! بنابراین، جمع حاضر نیز نمیتوانند شریک جرم محسوب نشوند. به طریق اولی، همین جناب رفسنجانی نیز نمیتواند از مجازات شرکت درجرم مصون باشد به بهانۀ اینکه من اون روزها به مجرمین اعتراض کردم ونوارهایش هم موجودند. با عرض معذرت آن نوارها برای فاطی تنبون نمیشوند! بحث در اینجا تمام شد. متشکرم.
جناب سید مرتضی
جمهوری اسلامی در مساله هسته ای واقعا بدنبال ساخت بمب هسته ای بوده اما در نیمه راه با لو رفتن این موضوع توسط مجاهدین و براخی موانع فنی در مسیر تولید بمب پرونده هسته ای ایران رو شده
اینهمه سال نظام اسلامی و رهبری از تریبون های مختلف داد و فریاد زدن که هسته ای برای مصارف پزشکی و کشاورزی و برق هست. و ما مردم ساده و زود فریب خور هم باور کردیم.
در حالیکه کشور بزرگی مثل ایران با ذخایر نفتی و گازی و انرژی خورشیدی فراوانی که داره اگر دغدغه تامین انرژی و سوخت برای نسل های بعد داره با مدیریت درست میتونست این دغدغه رو برطرف کنه.
این نظام از روز نخست سنگ بناش بر مبارزه با اسراییل و حمایت از چریک های لبنانی و فلسطینی درگیر مبارزه با اسراییل بنا نهاده شده و ساخت بمب اتم هم بهمین منظور بوده اونهم با همکاری مهندسین روسی که فاجعه اتمی چرنویل تو کارنامه شون دارند
درود بر شما روحانی خوب. اگر برای ما تفاوت باور داشت و منطق علمی را هم توضیح دهید دیگر مخلص شما هم هستیم.
منطق علمی را تعریف کنید.
منطق علمی براساس “جبرمنطق” است. به زبان انگلیسی ” Algebraic Logic ” یا ” Boolean Algebra ” نامیده شده و غیر از کاربرد آن در طراحی مدار کامپیوترها، درصنایع الکترونیک و به صرفه کردن سیستمهای مهندسی و نیز تحلیل جریانهای سیاسی و اجتماعی نیز کاربرد دارد.
با درود بر سید مرتضی گرامی
این کاملا درست هست که این ۳۸ درصد رای دهنده همگی مخالف اصل نظام نیستند ولی با نگاه به جامعه بیراه نگفتهایم که بیشتر از آنها مخالف نظام هستند. همین جور میتوان بخشی از کسانی که رای به اصلاح طلبان میدهند را در صف مخالفان نظام درنظر گرفت. خود زیباکلام بارها عنوان کرده است که تمام سلول های بدن من از لیبرال دموکراسی ساخته شده است و نقش ایشان در براهاندازی کسر بالایی از مردم در شرکت انتخابات خیلی پررنگ هست. انتقادهای زیباکلام با اینکه نامی از رهبری نمیبرد ولی بیشتر همگی متوجه شخص رهبر هست. حرفهایی همانند مجلس بله قربانگو کنونی، نهاد شورای نگهبان خلاف فلسفه مردم سالاری، آزادی زندانیان سیاسی و برداشتن حصر، فساد دولتی، آزادی بیان، روزنامههای آزاد و … در همه این موارد اگر ریشهای نگاه کنیم پای رهبری و بیت رهبری بیشتر درگیر هست.
من با توجه به تجربه شخصی خود میتوانم به جرات بگویم که ایرانی های خارج کشور بالای ۹۰ درصد آنها مخالف با اصل نظام هستند و این رو میشه در حرف ها و رفتارهای آنها دید. خیلی هاشون در ریاست جمهوریهای سالهای پیش شرکت کرده اند ولی تنها به امید بهبودی اندک و نه گفتن به حاکمیت. بچههای خارج کشور بیشتر زمان فراغت خود را در پارتیهای ایرانی و خارجی و حتی در کلوپهای خارجی میگذرانند که مجالسی هستند که رقصهای مختلط و مشروب خوردن از حداقلهای این جور مجالس هست. بیشتر آنها به برگشت فکر نمیکنند و خود را در آزادیهای اینجا کامیابتر میبینند. بیشتر خانمهای ایرانی خارج کشور هم بدون حجاب هستند و خیلی دلایل دیگر میشود آورد که ایرانیهای خارج کشور را در فاز مخالف نظام اسلامی قرار میدهد.
من با توجه به اینکه در دورههای دانشگاهیم در شهرها و دانشگاه های مختلف ایران هم بودهام و یک دهه ۶۰ای هم میباشم، شکاف عمیق فکری نسلهای بعد از انقلاب رو با نگاه فکری بیشتر نسلهای بالاتر پیش از انقلاب میبینم. مقایسه رایگیری ۹۸ درصدی انقلاب کجا و رایگیرهای الان کجا! خواستههای دموکراسی خواهانه روز به روز بیشتر شده و میشود و این واقعیت ایران ماست و به نظرم جایی دیگر برای حکومتهای دینی در دهههای آینده باقی نخواهند ماند و تنها با بکارگیری زور و سرکوب دوام خواهد آورد. همین الان اگر رفراندومی برگزار شود بین جمهوری اسلامی و لیبرال دموکراسی معلوم نیست کفه ترازو به چه سمتی سنگینتر خواد شد. تازه این با شرایطی هست که رادیو و تلویزیون نظام در این ۳۷ ساله به دروغپراکنی و گسترش جهل و خرافات مشغول بوده و همه مردم هم دسترسی به اینترنت و ماهواره و دیگر فضاهای مجازی نداشته اند. حزب ها و سندیکاها و در کل فعالیتهای مدنی هم شدیدا سرکوب شده اند. خیلی از مردم از ناچاری و نداشتن گزینه مناسب به اصلاحطلبان روی آوردهاند. در این هم شکی نیست که اصلاح طلبان قابل مقایسه با گروه حاکم نیستند و در بین مخالفان نظام جایگاه بالاتری دارند. ولی سخن من این هست که گزینه ایدهال مخالفان برای انتخابات، “نسرین ستوده”هاست و نه اصلاح طلبان. اما خب سید محمد خاتمی به خاطر اینکه ۸ سال ریاست جمهور بوده و در راس کار بوده و کارهای درستی هم انجام داده در ان دوران، بیشتر شناخته شده است تا نسرین ستوده و یا محمد نوریزاد و یا دکتر ملکی.
در بین اصلاحطلبان، صادق زیباکلام هست که بیشتر از همه حقیقت رو گفته و فریاد میزند و کارهای ایشان تنها به دعوت کردن مردم به شرکت در انتخابات خلاصه نمیشود و باید قدر ایشان را دانست. اینکه مجلس دهم نباید بله قربانگو باشد و یا تو پروندههای هستهای و بین المللی و فساد و این جور چیزها شرکت کند، خیلی ارزشمند هستند. این سخنان ایشان یعنی اینکه هر چی رهبری گفت شما نباید الزاما بپذیرید و صدایی از شما در نیاید.
با آرزوی تندرستی شما
حامد گرامی سلام بر شما ،زیاد به جزئیات مطالب شما که مرتبط به موضوع بحث ما (انتخابات اخیر و تحلیل و مقایسه آمارها) نبود نمی پردازم ،آنها موضوعات علیحده ایست ،فقط می گویم در اینکه صادق زیبا کلام یک دموکرات صادق است شک و بحثی نیست ،اما برخلاف شما اندیشه و کنش سیاسی او در چهار چوبه های قانونی نظام و ذیل قانون اساسی است که به آن رای داده است و متاسفانه شما در صدد مصادره اندیشه و کنش ایشان هستید ،بشما پیشنهاد می کنم ،همین برداشت و تحلیلی که از اندیشه و عمل ایشان در این کامنت ارائه دادید را بطور مستقیم برای خود ایشان ارسال کنید ببینید آیا خود ایشان با این برداشت شما موافقت دارد یا نه؟
در مورد کلیت گفتار شما که مثل خیلی از دوستان دیگر بر “حدس و گمان تنها”استوار هست ،فقط می گویم ،در اندیشه دموکراسی صندوق رای و انتخابات دقیقا برای همین تاسیس شده است که جامعه ایده خود را با آن ابراز کند ،و در تحلیل ها و استقراء ها با تکیه بر خرص و تخمین استنباط های کلی نکند ،من متاسفانه دیدم شما در محتوای استدلال خود حتی تکیه کرده اید بر بی بند و باری و شرابخواری و فسق افرادی از ایرانیان که در خارج از کشور زندگی می کنند ،بمن بگویید :
اولا ماکسیمم آمار ایرانیان خارج از کشور که می گویید با فسق و شرابخواری و رقص در مجالس مختلط مخالف نظام دینی هستند چه میزان است؟
ثانیا: اصلا گیریم پنج میلیون ایرانی در خارج از کشور عرق خوری و عیاشی می کنند ،اینکه پنج میلیون ایرانی بهر علتی در خارج چنین می کنند (گذشته از اینکه کسر قابل توجهی پیش از انقلاب هم چنین بوده اند) دلیل نفی مشروعیت یک نظام دینی و نفی مشروعیت انتخابات های سیاسی است؟!
ثالثا:الان معیار ما در سنجش و ارزیابی یک انتخابات ،شرکت یا عدم شرکت واجدین شرائط در انتخابات در داخل کشور است نه رقص و پاسور بازی و شرابخواری و عیاشی یک اقلیت در خارج از کشور ،شما خودتان از یکطرف قبول می کنید که حتی همان 38 درصد شرکت نکنندگان در داخل کشور بطور یکنواخت نمی توانند مخالف اصل نظام باشند ،آنوقت یک کسر اقلیت غیر ملتزم به دین در خارج را قرینه مخالفت عموم مردم ایران با نظام دینی می گیرید؟! از شما بعید بود حامد جان.
سید مرتضی گرامی
ممنون از پاسخ شما.
من هیج جا ادعایی نکردم که اندیشه های ایرانی های خارج نشین دلیلی است برای نفی مشروعیت حکومت دینی و یا مشروعیت انتخابات کشور. سخن من این بود که بیشتر خارج نشینان در فاز مخالف نظام حکومت کنونی ایران هستند که با توجه به تجربه خود میگویم. اینکه بخش کمی از این افراد هم در انتخابات شرکت کنند که شرکت هم کرده اند، باز هم به نظرم من، رای نه به این نظام و انتخاب بین بد و بدتر را انجام داده اند و بالا و پایین کردن درصد های ۶۲ و ۳۸ با در نظرگرفتن ایرانی های خارج کشور، مخالفت واقعی خارج نشینان با این نظام رو عوض نخواهد کرد. اگر ۲ میلیون واجد شرایط رای دادن در خارج کشور داشته باشیم، در بهترین حالت یک میلیون نفر از اینها هم در انتخابات شرکت کنند. با توجه به جمعیت ۵۵ میلیونی واجدین شرایط، درصد ها به ۶۴ و ۳۶ تبدیل خواهند شد. درست است که ۲ درصد به رای دهندگان اضافه شده و ۲ درصد از تحریمی ها کم شده است ولی این آمارها آن واقعیت مخالف بودن ایرانی های خارج نشین رو عوض نخواهد کرد.
در مورد سخنان جناب زیباکلام من کجا اندیشه های ایشان را مصادره به مطلوب کرده ام؟ هدف نهایی ایشان برقرای یک حکومت لیبرال دموکراسی هست و بارها خودش هم گفته و نیاز نیست بهش بپردازیم. هدف من نیز برقراری یک حکومت لیبرال دموکراسی هست. ولی نگاه و روش زیباکلام برای رسیدن به این هدف، از طریق شرکت در این انتخابات و از صندوق رای میگذرد. من منتقد جناب زیباکلام هستم در روش رسیدن به این لیبرال دموکراسی. من فکر میکنم روش زیباکلام هم به لیبرال دموکراسی منجر خواهد شد ولی روشی بسیار کند و بیش از یک قرن به طول خواهد کشید. من بر این باورم که باید فعالیت های مدنی رو بیشتر تقویت کرد همانند کارهای جناب نوریزاد و همراهان ایشان و آگاهی بخشی رو بیشتر انجام داد تا با زدودن ترس از جامعه و با بازگشایی فضایی آزادتر به جایی برسیم که از زبان دکتر زیباکلام ها هم نام افراد ستمدیده و داغدار و آزادی جویان راستینی همانند محمد نوری زاد، نسرین ستوده و مادر سعید زینالی هم شنیده شود.
با آرزوی تندرستی شما
به اینها می گن مغلطه حالا اون 62 درصد آگاهانه رفتن رای داده اند؟ از روی رقابت در و همسایه ،فشار روانی اداری کارمندان از طرف حراست،و سال اولیها که می خواهند بلوغ شان را با رای دادن جشن بگیرندو هزاران علت دیگر که قابل ذکر است پس این در مقابل دلایل شما برای رای ندادن،ضمنا کیفیت افراد رای نداده با رای داده ها اصلا قابل قیاس نیست همین خانم شما که خانواده شهید است اگر نرفته رای بده بسیار گویاتر از اون پیر زن روستایی که یک جفت دمپایی و یا یک حلب روغن گرفته رای ش می ارزد.
آگاه باشید که اکثرا در بخشهای قبیله ای کسی به نظام رای نمی دهد همه مجبورند دستور رییس ایل را که نظام دمش رو دیده اجرا کنند، ضمنا تهرانیها تعیین کننده اصلی حتی در انقلاب 57 بودند ،رای آنها بسیار مهم و تعیین کننده است.مواظب خودتان باشید. با احترام
ااین آغا سیده که داره همون حرف خامنه ای رو می زنه.حالا فرض کن مردم نظام رو میخوان یا نمی خوان. راهی براشون مونده تا حرفشون رو بزنند؟
ناشناس گرامی
من معمولا مایل به گفتگو با ناشناس ها نیستم ،برای اینکه یکی از پایه های امکان تداوم گفتگو در فضای عمومی این است که بتوان مجموعه گفتارهای یک شخص تحت یک عنوان مجازی را مقایسه و جمع بندی کرد ،اگر می خواهید یک کامنت تحت ناشناس بنویسید و غیب شوید ،خوب این گفتگو بی ثمر خواهد بود ،اما اگر می خواهید گفتگو موثر باشد ،یک آی دی مشخص انتخاب کنید تا مخاطب شما بتواند به برآیند تفکر شما در مثلا دو کامنت دست یابد.
فقط می گویم در این چیزی که شما نوشتید و مرا بمغالطه منتسب کردید خود شما به مغالطه نزدیکتر هستید تا من ،برای اینکه شما بطور یکطرفه بخود اجازه می دهید با توهین به همه 62 در صد از مردم شرکت کننده،برای آنها “انگیزه خوانی” کنید ،و انگیزه خوانی غیر از تحلیل منطقی و واقعی است ،در دموکراسی ها هم آنچه که معیار ارزیابی است میزان مشارکت مردم و نتیجه انتخابات است ،و در هیچ دموکراسی پیشرفته ای در دنیا ،کسی در مقام ارزیابی نمی رود سراغ انگیزه های شرکت کنندگان ،مثلا در امریکا در تقابل دو حزب دموکرات و جمهوری خواه ،عقلاء در پایان انتخابات می گویند :دموکرات ها پیروز شدند ،یا جمهوری خواهان پیروز شدند ،نمی گویند دموکرات های پیروز به چه انگیزه ای در انتخابات شرکت کردند ،مثال همسر من نیز حاوی این نکته بود که او علیرغم موافقت با اصل نظام دینی ،فعلا در اعتراض به سیاست های حاکم در انتخابات شرکت نمی کند اما او هرگز بخود اجازه نمی دهد به شرکت کنندگان در انتخابات توهین کند یا با پیش کشیدن بحث انگیزه ها برآیند آنچه که حاصل کنش و خرد جمعی در جامعه هست را بنفع ذهنیت خود مصادره کند.
شناس باشید و گفتگو کنید
اگر جرئت داريد رفراندوم بگيريد. دراينصورت بنظرم مشاركت صددرصد خواهدبود.
یک لاقبای گرامی
من بارها گفته ام با رفراندوم هم موافقم ،اما توجه به تناقض تحلیلی خودت هم داشته باش دوست من ،اگر به پیش بینی و گمان شما در صورت وقوع رفراندوم مشارکت صد در صد خواهد بود ،اگر از نظر شما اکثریت به خلاف جمهوری اسلامی رای خواهند داد ،پس بگویید این جمعیت های کثیر که در روزهایی مثل 22 بهمن مشاهده می شوند ،و این 62 درصدی که چند روز قبل جلوی چشمان شما بودند،اینها آیا از طائفه جنیان بوده اند یا از کرات دیگر به ایران آورده شده اند؟
بعبارت دیگر از نظر شما فرضا اگر همه آن38 درصد واجدان شرائط ضد و مخالف نظامند ،این 38 درصد بیشترند یا 62 درصد؟!
همچین تحلیل می کنید و با نظام های دمکراتیک و جا افتاده کشور های متمدن دنیا مقایسه می کنید که انگار نه انگار مشتی بی سواد قاچاقچی رانت خوار بر مملکت حاکمند.
مدارس علمیه حقیقتا در حق طلاب دینی ظلم می کنند با این فرهنگ مغالطه گرایی.
سید مرتضی عزیز چرخ زمان را نمی توان به عقب باز گرداند. انقلاب که کردیم روحمان هم خبر نداشت خمینی همان شیخ فضل الله نوری است که سر از قبر در آورده و آمده انتقام به دار آویخته شدنش را از ملت بگیرد. اگر مردم بو می بردند خمینی چه در سر دارد سر سوزنی دنبالش راه نمی افتادند. مردم الان بیدار شده اند و بسیجی و سپاهی اش هم جانشان به لب رسیده منتهی دنبال راه حل کم هزینه هستند که خدا به خیر کند تا چنین راه حلی پیدا شود چند صد سال طول بکشد……. که البته چنین نخواهد شد و خیلی زود تر از آن چه تصور می کنید مردم خود را از شر حکومت قرون وسطایی نجات خواهند داد.
یعنی فکرش را می کردید در قرن بیست و یکم در ایران دست و پا ببرند و سنگسار کنند و شلاق بزنند و چشم در آورند و …. شرم هم خوب چیزی است. آبرو و حیثیت برای مملکت باقی نگذاشته اند. داشتیم مثل بقیه آدم های دنیا ذره ذره با کاروان تمدن همراه می شدیم که خوشی زد زیر دلمان و فریب شعار های زیبای توده ای ها و امثال جناب کاوش را خوردیم و به این منجلاب افتادیم……
در اصل که بنگرید سید مرتضی عزیز ما همان ملتی هستیم که برای مشروطه و برقراری یک حکومت مدرن قیام کرد و دشمن مشروطه که شیخ فضل الله نوری بود را به دار آویخت. خمینی به واقع خدعه کرد و ما نیز فریب شعار های تو خالی وی را خوردیم و دقت نکردیم دلیل قیام خرداد خمینی مخالفت با حق رای زنان و تقسیم اراضی و از بین رفتن نظام ارباب و رعیتی بود.
برای نسل جوان می گویم محمد رضا شاه فقید بار ها هشدار داد ایران را دو خطر بزرگ تهدید می کند یکی ارتجاع سرخ (کمونیست ها) و دیگری ارتجاع سیاه (ملایان متحجر). و دیدیم این دو چگونه دست در دست هم نهادند و ایران را به چنین ذلتی انداختند که عربستان سعودی جرات کند اجساد زایران ما را با بلدوزر دفن کند و این شیخک های خلیج فارس برایمان خط و نشان بکشند……….
آری این کمونیست ها همان گونه که دوستمان کاوش می فرمایند معتقد به سیاسی و فرهنگی بودن زیر ساختار جوامع نیستند و به همین دلیل خطری از سوی مذهب احساس نمی کنند چرا که در ایدولوژی آن ها در نوشته های مارکس چنین چیزی نیامده. بنا بر این همدستی با خمینی یا داعش را برای در هم کوبیدن نظام سرمایه داری جهانی درست می دانند……..
الانم جیک تو جیک شدن جناب پوتین کمونیستی و بیت رهبری و سردار سلیمانی و بقیه سرداران ارشد همون همبستگی ارتجاع سرخ و سیاه هست
شاه فقید سیاستمدار باهوشی بود شاید اگر می موند ایران دچار جنگ داخلی میشد با برنامه ای که امثال شهید بهشتی و ابراهیم یزدی و چمران برای جنگ های چریکی در ایران ترتیب داده بودن
اقای خمینی با همراهی نمام دنیای غرب و استقبال مردم فریب خورده اومد و شد سلطان
حالا هم دنیای غرب (با وجود اینهمه پناهجو ) و هم مردم فریب خورده ( که نااگاه رفتار کردن ) باید تاوان انقلاب 57 بدن
ساسان گرامی
همه حرف های شما درست ،همه را می پذیرم ،اما بحث ما در انتخابات، تحریم ،پیروزی نسبی ،شادی بعد از پیروزی بود ،شما در مطلبی که نوشتید به کدامیک از اینها پرداختید؟ ساسان جان حالا من طلبه بقول شما مغالطه را از حوزه و منطق آموختم ،بگویید ،شما اینگونه مغالطه و به جاده خاکی زدن را از کجا آموختید؟ واقعا از ساسانی که خارج از موضوع سخن نمی گفت مایوس شدم ،شما یک کلمه بمن بگو ،وقتی پیش از انتخابات از اندیشه تحریم مطلق آن سخن می گفتید ،به چه استنادی از لزوم شادی پس از انتخابات سخن می گویی؟ باید گفت این پارادوکس تاسف آور شما در سیاست ورزی ،مفهومی جز این ندارد که نشسته اید در امریکا یا اروپا و مردم را آلت دست خود تصور می کنید که آنها بیایند گوش بفرمان شما یا مطلقا انتخابات را تحریم کنند ،یا اگر گوش بحرف شما ندادند و مایوس تان کردند بیایید خود را در شادی پیروزی آنانی که در انتخابات شرکت کردند و اعتنایی به حرف شما نکردند ،سهیم بدانید و شادی ظاهری و باطنی را مطرح کنید ،اگر این تعبیر زشت در کلام شما نبود بحکم دوستی چنین تعبیری نمی کردم ولی بوزان تعبیر خود شما می گویم آن شرم و قباحتی که بکار بردید لایق خود شماست با این تناقض های خجالت آور!
دوستانی که درباره براندازی نظام حرف دارند بایست متوجه باشندکه موضوع به این سادگیها هم نیست.مثلا اینگونه نمیشود کسر30-40درصدی ازواجدین رای دهندگان از طریق تحریم انتخابات بخواهند ان را براندازند.
امروزه خصوصا در خاورمیانه تغییر قدرت حاکمه ملل بستگی به نظر قدرت حاکمه ونظرمثبت ابرقدرتهایی چون امریکا و روس و انگلیس هست.هرچند نقش انگلیس اندکی کمرنگ شده.
مشخصا درباره ایران من فکرمیکنم قدرت مذهبی حاکم دراین مملکت عملا غیرمستقیم در جهت اهداف ابرقدرتها عمل میکند.جالبش هم این ست که هم به نفع شرق و هم غرب است.فکرنکنید فردایی اگرایران بخواهد با امریکا مصالحه بکند انان دربست قبول بکنند.وجود یک ایران شیعی در خاورمیانه سنی وشعله ور ماندن کشمکش های مذهبی کاملا در راستای اهداف ابرقدرتهاست.
وطول میکشد نسلهای جدیدی در ملل خاورمیانه بوجود امده طالب دموکراسی بدون مذهب باشند.10سال پیش کی فکرش رو میکرد گروهی همانند داعش با این غلظت وتندروی مذهبی بوجود اید؟
تنها راه ایجاد وبسط دموکراسی در خاورمیانه تغییرنگرش خود مردمان این ملل ست.که امری زمان براست.اما با گسترش وسایل ارتباط جمعی و فضای مجازی این امر اتفاق خواهدافتاد.یعنی دنیا به سمت وجهتی میرود که مردمان ناچاروناگزیر به همزیستی مسالمت امیز خواهندبود.البته خوبیها همیشه درکنار بدیها بوده وخواهدبود.
عموی پیر من میگوید زمانی فکرکردن به امور مذهبی گناه بود اما امروزه متون مذهب به چالش کشیده میشود.این وضعیت با سرعت بیشتری مذهب را به حاشیه خواهدکشاند.شایدهم اینگونه نباشد…
آقا عباس
هنوز رسوباتی از اندیشه های استعمار گرایانه و امپریالیستی در ذهن شما باقی است ،نه جانم وضعیت دنیا دیگر بسادگی پذیرای ایده “چینج ریجیم”نیست ،نمونه اش همین ماجرای تلاش برای تغییر بشار اسد است که همه ابر قدرتها با اجازه شما مثل خر دل گل آن مانده اند ،و تقریبا دیگر جنگ نیابتی دارد تبدیل به جنگ مباشری و رو در رو می شود ،هرجا هم این طریق اعمال شود نتیجه ای جز قتل و کشتار و آوارگی ندارد ،الان اروپائیها هم زیر بار پذیرش پناهندگان و آواره ها مانده اند و در حال تدارک ترانزیت بازگشت آنها از طریق ترکیه اند.
در مورد اینکه بودن جمهوری اسلامی مطابق منافع آنان است هم اشتباه می کنید ،آنها تاکنون از ابتدای انقلاب تلاش های خود را کرده اند ،الان اسناد و مدارک دخالت امریکا و دیگران و کیش کیش صدام برای نابودی حکومت ایران روی میز است ،شما چون با حکومت دینی و تشیع مخالفید بخود اجازه می دهید هرچه خواستید بگویید ،اما جمهوری اسلامی اگر فرضا بجهت اشتباه برخی مسولان از آن سه شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی ،از هرچه عدول کرده باشد اما استقلال سیاسی خود را حفظ کرده است ،استقلال اقتصادی هم البته در جهان برای هیچ کشوری وجود ندارد.
آقای نوری زاد عزیز
این نوشته شیرینتان ، مرا یاد بزرگ احمد کسروی انداخت در شرح مشروطییت .
انسان تنها موجودی است که گرگ و گوسفند دردرونش است و تنها خرد و بینش و فهم او را از چنگالشان رها می کند .
نوشته های شما آبی خنکنند که دل را تازه می کنند ، مواظب خود در سرما باشید.
سيستم حكومت تو اروپا بر اساس جدايي دين از سياست هست
نه مثل نظام جمهوري اسلامي كه ازادي عقيده و بيان توش نيست اما خودش دموكرات تلقي ميكنه
و با هر صداي مخالفي سخت مخالف و دشمن هست
وزارت جهاد کشاورزی: میوههای قاچاق آلوده هستند
حال،
برو پیدا کن پرتقال فروش را
سلام آقای نوری زاد
از اونجایی که شما همه حرفتون سپاه و بیت رهبریه چرا جلو ساختمانی که مستقیم به اونا مربوط باشه قدم نمیزنید؟؟ مثلا جلوی اطلاعات سپاه یا یک قرارگاه دیگر؟؟؟
یا مثلا بروید جلوی بیت رهبری بگویید میخواهم مولای خود را ببینم!!
به نظرم اونوقت هم حرکتتون ممککنه ثمر بده و هم جای درست تری هست
همه جا رو که قدم زدید از جلوی اطلاعات تا اوین.. خب سپاه و بیت رو هم امتحان کنید
موفق باشید
آقای محترم! کنار گود ایستادی میگی لنگش کن، اگر شما جلوی یک اداره فکسنی غیرسیاسی-امنیتی تونستی بست بنشینی بعد میتونی همچین توصیه ای هم بفرمائید!
من از اينكه رأى ندادم خيلى پشيمانم
دروغ چرا؟ دلم مى خواست من هم رفته بودم و رأى داده بودم و در روز انتخابات كه بدحجابان بسيار مقبولند و روى سر مسؤلين نظام جا دارند، در خيابان انگشت جوهرى شده ام را به علامت پيروزى بالا برده و با دوستانم عكس و سلفى گرفته بودم و با احساس كنش دموكراتيك، ( وااااى چه حس خفنى)، به خانه باز گشته بودم و امروز در اين حس خوبِ پيروزى پس از اعلام نتايج با رأى دهندگان شريك بودم.
اما چه كنم كه عقلم گواهى مى داد كه سياست انتخابات مانند گذشته، ” نصرت بالرّعب” يا به زبان خودمانى ” فريب از طريق ترساندن با لولو خرخره” است و معامله در پستو انجام شده اما براى آنكه جلوى ويترين مغازه سوت و كور نباشد لازم است مشتريان صف ببندند و آبروى فروشندهء متقلب را بخرند.
نه كه من بچه نباشم و از لولوخرخره نترسم، اما از بخت خوب يا بد، ديگر در جمهورى اسلامى بچه محل شده و شگرد هايش را از بر شده ام پس نرفتم درِ مغازه اش تا به نوبه خودم بازارش را گرم تر كنم.
نه. نرفتم و رأى ندادم. حتى وقتى محمد جواد اكبرين گفت :
” دستکش به دست میکنیم و اسم آلودهشان را مي نويسيم تا نکبتتر از آنها نروند به مجلس خبرگان..!”
من هم گفتم هر چه بادا باد. اگر مطمئن شوم رأى ها را مى شمارند، من هم مانند آقاى اكبرين دستكش به دست مى كنم و به نكبت ها رأى مى دهم. اما چه كنم كه آنقدر دم خروس ديده ام كه قسم حضرت عباس نظام در صيانت از آراء مردم به من اثر نكرد. براى همين هم نرفتم چرخ زنگ زده و پوسيده نظام را با سمبادهء حضورم جلا دهم. ناگفته نماند بين آنها هم كه رفتند و سابيدند، هيچ كس را نديدم كه بجز بخاطر ترس و تنفر از لولو خرخره ها رفته باشد.
اما چرا پشيمانم كه نرفتم رأى بدهم؟ زيرا حالا كه آراء شمارش شده و ديدم آقاى جنتى تنها در تهران، يك ميليون و سيصد هزار و خرده اى هوادار داشته است، صد درصد مطمئن شدم كه اين بار شمارش آراء واقعى بوده و نظام از آراء مردم همچون ناموس خودش محافظت كرده و هيچ زد و بندى هم در كار نبوده. پس پشيمان شدم كه نرفتم چرخ نظام را با سادگى و صداقت خودم صيقل دهم زيرا اگر بنا براين است كه نكبت ها و نكبت تر ها به نوبت سوارى كنند همان بهتر كه چرخشان روان تر بچرخد چون نهايتاً قيژ قير گوشخراش اين چرخ پوسيده، گوش خودمان را در اين پايين خواهد آزرد.
اما پشيمانى ديگر سودى ندارد و زندگى عرصهء تجربه آموزى است. دوره هاى بعدى انتخابات را كه از ما نگرفته اند، دفعه ديگر همان ” نكبت تر” هاى امسال، نكبت هاى انتخابات بعدى مى شوند كه از ترس لولو خرخره هاى نكبت تر، با دستكش براى رأى دادن به آنان خواهيم شتافت و سپس با انگشت جوهرى علامت پيروزى نشان خواهيم داد. خرجش به جز يك لنگه دستكش، يك كشور است با ثروتهايش. اين ثروتها هم كه ابدى نيست. بالاخره روزى ته مى كشد و اين چرخ زنگ زده همانجا مى ايستد. تا آن روز، ما ساده دلان دستكش بدست يا چرخ را صيقل مى دهيم يا عرقريزان، آن را هل مى دهيم.
يا على مدد.
درود بر آنیتای گرامی رای ندادی؟!اشتباه کردی خانم!ایندفعه را می گذریم. ضررش پای من! من جهنم را خریده ام.امام زمان هم نمی تونه شما را اونجا بفرسته!مگه نه اشتباه شده کافی است با سید مرتضی مشورتی کنید و وجهی (صدقه)به فلان کیسه یا انبان یا قلق یا حساب بانکی بپردازید .کار در اسلام نشد نداره.اصلا اسلام دین این دنیایی است.مؤمنین گرامی را نمی بینید که به شله زرد می رسند دولپی می می خورند به پول می رسند سیری ناپذیرند به زن می رسند که سنت رسول الله چهارتا عقدی و بی نهایت صیغه!البته دراین بین شیعیان عزیز گویا چون در شربت شهادت خوردن خیلی دست بالا دارند در شهوت نیز خود را باید بالاتر بدانند!بگو واویلاست!
با درود بر استاد گرامی
دزدیدن پرچم جناب نوریزاد توسط ماموران مرا به یاد شعری زیبا از پروین اعنصامی به نام “دیوانه و زنجیر” انداخت که در زیر آوردم:
گفت با زنجير، در زندان شبي ديوانهاي
عاقلان پيداست، كز ديوانگان ترسيدهاند
من بدين زنجير ارزيدم كه بستندم بپاي
كاش ميپرسيد كس، كايشان به چند ارزيدهاند
دوش سنگي چند پنهان كردم اندر آستين
اي عجب! آن سنگها را هم ز من دزديدهاند
سنگ ميدزدند از ديوانه با اين عقل و راي
مبحث فهميدنيها را چنين فهميدهاند
عاقلان با اين كياست، عقل دورانديش را
در ترازوي چو من ديوانهاي سنجيدهاند
از براي ديدن من، بارها گشتند جمع
عاقلند آري، چو من ديوانه كمتر ديدهاند
جمله را ديوانه ناميدم، چو بگشودند در
گر بدست، ايشان بدين نامم چرا ناميدهاند
كردهاند از بيهشي بر خواندن من خندهها
خويشتن در هر مكان و هر گرر رقصيدهاند
من يكي آئينهام كاندر من اين ديوانگان
خويشتن را ديده و بر خويشتن خنديدهاند
آب صاف از جوي نوشيدم، مرا خواندند پست
گر چه خود، خون يتيم و پيرزن نوشيدهاند
خالي از عقلند، سرهائي كه سنگ ما شكست
اين گناه از سنگ بود، از من چرا رنجيدهاند
به كه از من باز بستانند و زحمت كم كنند
غير ازين زنجير، گر چيزي بمن بخشيدهاند
سنگ در دامن نهندم تا در اندازم بخلق
ريسمان خويش را با دست من تابيدهاند
هيچ پرسش را نخواهم گفت زينساعت جواب
زانكه از من خيره و بيهوده، بس پرسيدهاند
چوب دستي را نهفتم دوش زير بوريا
از سحر تا شامگاهان، از پيش گرديدهاند
ما نميپوشيم عيب خويش، اما ديگران
عيبها دارند و از ما جمله را پوشيدهاند
ننگها ديديم اندر دفتر و طومارشان
دفتر و طومار ما را، زان سبب پيچيدهاند
ما سبكساريم، از لغزيدن ما چاره نيست
عاقلان با اين گران سنگي، چرا لغزيدهاند
بانوی بانوان خاور زمین این چکامه رو در وصف سید اشرف الدین حسینی سرود گرچه اونو ندیده بود. روح هردوتاسون شاد.
https://www.facebook.com/StealthyFreedom/videos/1334106853270072/
همين چند دقيقه صحبتهای خانم پروانه سلحشوری اميد آفرين است: زنی مخالف حجاب اجباری در مجلس اسلامی! آيا در روزهای آينده صدای او را رساتر و مقتدرتر در ساز و کار مجلس کنونی شاهد خواهيم بود؟ آيا اين صدا به قوانين بهتر و آزادی های بيشتر زنان خواهد انجاميد؟ با پيروزی ائتلاف ِراستگرايان ِمعتدل و اصلاح طلبان ِراستگرا در انتخابات اخير مجلس و خبرگان (همان فهرست «تکرار میکنم» خاتمي، به سرکردگی رفسنجانی و روحاني) ، اين پرسش برای من مطرح میشود که آيا داريم وارد فاز جديدی از تحول سياسی در ايران میشويم که میشود آن را از لحاظ استراتژيک «انقلاب مخملی بومي» نام گذاشت؟ «بومی» در اينجا يعنی خودجوش و درونزا، بدون ياری گرفتن از دموکراسیهای غربی. اهميت اين پيروزی در تکان دادن اليگارشی ِحاکم بيشتر از رأی دو سال پيش روحانی به نظر میرسد، که گرچه آنهم با حمايت خاتمی و رفسنجانی ميسر شد اما «نظام» برای برون رفت از تحريمات به آن نياز داشت.
از صفحه فیسبوک عبدی کلانتری
جناب مازیار بگذارید عبدی ها به همین خیال زندگی کنند .بالاخره آدم نباید امیدش را از دست بدهد.ولی شنیده ام که برای زور چپان کردن یردی به مجلس خفته گان دارند به افرادی فشار می آورند که انصراف بدهند!
یک متنی خواندم از محمد تقی لاریجانی ـدبیر ستاد حقوق بشر قوه قضاییه ـ که خواستار تغییر قانون اعدام قاچاقچیان مواد مخدر شده بود که از اعدامهای بالای در ایران خواهد کاست. این پیام امیدوارکنندهای هست و برای کمپین لگام میتواند خبر خوشی باشد.
دوست گرامی قاچاق چی حقش اعدام است که جوانان ما را …. باید جلوکسانی که به اسم قاچا ق چی اعدام می شوند را گرفت !!! مطمئن باش قاچاقچیان اصلی در ناز و نعمت دارند زندگیشان را میکنند و به ریش مردم همیشه در صحنه میخندند.
حامد جان این لاری جانیها سه جنایت پیشه دروغگو و ریا کار و متملقند.همین شخص آنچنان از دمکراتیک بودن انتخابات حرف می زند که گویی در ایران انتخاباتی آزاد صورت گرفته.در ضمن به غربیها هشدار میدهد که انتخابات دمکراتیک حتما نباید به شیوه غربی باشد نوع اسلامی هم دارد!مسلما وقتی حقوق بشر اسلامی و علوم انسانی اسلامی هست چرا انتخابات دمکراتیک اسلامی نباشد؟خود قرآن هم در حقیقت همین را می گوید و شعار لا الا الا لله هم گواهی بر همین می دهد.
مزدک گرامی
ممنون از نوشته شما.
در این شکی نیست که اینها یک مشت جنایتکار هستند ولی نباید هم دست روی دست گذاشت. همین پیگیری وکیل آقای محمد علی طاهری بود که حکم اعدام ایشان رو برگرداند وگرنه ایشان تا حالا اعدام شده بودند. البته پیگیری شاگردان ایشان هم بی تاثیر نبود. باید از هر روزنه ای استفاده کرد و یک فعال حقوق بشری به دنبال همین روزنه ها هست در یک نظام دیکتاتوری. وضعیت ما که دیگه بدتر از کره شمالی نیست که. اگر بتوانیم جان یک نفر رو هم نجات دهیم و امیدی هست باید به آن نگریست و پیگیری نمود. جناب نوریزاد هم توانسته با همین گونه پیگیریها به بخشی از خواسته های خود برسد. فشار بین المللی هم روی ایران بالا رفته به خاطر این اعدام ها و شاید با پیگیری بیشتر بشود زودتر به یک سرانجام نیکی حداقل در این مورد برسیم.
با آرزوی تندرستی شما
«برای نخستین بار در تاریخ جمهوری اسلامی یک نماینده منتخب مجلس با این صراحت از حق انتخاب پوشش زنان سخن می گوید.
پروانه سلحشور نماینده منتخب مردم تهران در مصاحبه با خبرنگار روزنامه ایتالیایی کوریره دلاسرا می گوید که انتخاب حجاب و پوشش را امری شخصی می داند. می گوید حق انتخاب پوشش یک حق ابتدایی برای زنان است و زمان خیلی چیزها رو تغییر خواهد داد. خبرنگار به او می گوید چرا حق شهادت دادن زن نصف مرد است می گوید ما اینجا هستیم که علیه تبعیض حقوق زنا بجنگیم. او می گوید زنانی که الان در مجلس شورای اسلامی هستند نماینده های ضد هستند. اینها فقط جنسیت شان زن هست ولی زبان شان و عقیده شان مردانه است.
قوانین موجود در ایران علیه زنان است. مشکلات طلاق….کار کردن زنان و ما مشکلات زنانی مانند خشونت علیه زنان داریم…ما باید به خشونت خانگی و خشونت اجتماعی علیه زنان پایان دهیم.
من خودم بعضی وقت ها چادر سر می کنم بعضی وقت ها فقط مانتو و روسری. من فکر می کنم حجاب حقوق ابتدایی ماست که ما باید خودمان انتخاب کنیم چه بپوشیم و زمان همه چیز را تغییر می دهد….
دروغ چرا من بعد از شنیدن این مصاحبه برای ایران بودن بغض کردم برای خبرنگار راهروهای پارلمان بودن و از حقوق مردم پرسشگری کردن برای اینکه فحش نشنوم و توی کشور خودم خبرنگاری کنم برای اینکه به خاطر سوال هام تحقیر نشم و یکی نگه الان مشکل ما اینه؟ الان مشکل زنان حجابه که شما می پرسی و این زن نگفت و تحقیر نکرد و با حوصله به دونه دونه سوالات جواب داد. مقایسه اش کنید با مصاحبه ام با فاطمه رهبر و دو نماینده زن دیگر مجلس در راهروهای سازمان ملل که گفتند تک تک قوانین ما تضمین کننده حقوق زنان است. این زن می گوید ما آمدیم مجلس که علیه تبعیض علیه زنان تلاش کنیم او می گوید حجاب ابتدایی ترین حق زن است و زن باید حق انتخاب داشته باشد…»
نوشتهی خانم مسیح علینژاد در فیسبوک
توصیه میکنم که نوشته های مسیح علینژاد را اصلا جدی نگیرید؛ ایشان « یواشکی یه چیزایی میگویند و یا مینویسند که خیلی سندیت ندارد.
منفی دهندگان به کامنت بنده، معلوم شد که بیشتر دنبال چیزهایی هستید که باد و حرف باشد و اصلا سند و مدرک نداشته باشد. اگر نمیدانید اکنون بدانید، یکی از شگردهای جمهوری اسلامی بدینگونه بوده است، حرف هایی را از کانال بظاهر مخالفینش در جامعه اشاعه کند، تا مردم مدتی دلشان را به همان حرفها خوش کنند. حتما یادتان نرفته است که مروج اصلی « آزادی یواشکی » چه کسی بود؟
نوشتههای بالا، بجز چند جمله ی نخست در حقیقت ترجمهی “مصاحبه خانم پروانه سلحشور نمایندهی منتخبِ مردم تهران با روزنامهی ایتالیایی کوریره دلاسرا” توسط خانم مسیح علینژاد است. این ویدئوی مصاحبه است:
https://www.facebook.com/StealthyFreedom/videos/1334106853270072/
دقت کنید منظور ایشان از انتخاب حجاب بین چادر و مانتو است نه بین بیکینی و مایو یک تکه
نظرتان درمورد نمایندۀ منتخب برای مجلس دهم چیست؟
نادر قاضی پور نمایندۀ ارومیه در میتینگی چنین اظهار عقیده کرده است: « مجلس جای کره الاغ و زنان نیست…»
http://www.ghanoondaily.ir/News/73447/%D9%82%D8%A7%D8%B6%D9%8A%E2%80%8C%D9%BE%D9%88%D8%B1-%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%AB-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF%D9%8A-%D9%86%DA%98%D8%A7%D8%AF!
آعلی گرامی
این بیشعوری شخصی این شخص است ،مطابق قانون انتخابات زنان در انتخابات می توانند نامزد شوند و شدند و در این دوره اتفاقا با پیروزی لیست اصلاح طلبان فعلا بیست نماینده زن وجود دارد ،این شخص برود کشک خود را بساید و فهم خود را تصحیح کند.
میشه یکی رو از چوپونی به فرماندهی لشگر اسلام رسوند، ولی نمیشه چوپونی رو از فرماندهی لشگر اسلام بیرون کشید.
نامه محسن رضایی به رهبر انقلاب
بسمالله الرحمن الرحیم
محضر مبارک رهبر عظیم الشان انقلاب اسلامی
با سلام و تقدیم تحیات،
ملت غیور و سرفراز ایران، در لبیک به دعوت حضرتعالی، با حضور شکوهمند خود در انتخابات هفتم اسفندماه، با درک موقعیت حساس کنونی، یکی از بهیادماندنیترین حماسههای تاریخ سیاسی ایران را رقم زد.
خلق این حماسه عظیم را به محضر حضرت مستطاب عالی و قاطبه ملت تاریخساز ایران، صمیمانه تبریک عرض میکنم.
این انتخابات، نشان داد که ملت ایران، ضمن تعلقخاطر تمامعیار بهنظام و آرمانهای خود، در ادامه مسیر انقلاب اسلامی، کاملاً مصمم بوده و هیچ ارادهی بیرونی، قدرت تصمیمگیری و تصمیم سازی برای ایران و ایرانی را ندارد.
نتایج این حماسه بزرگ، در شرایط کنونی منطقه و خوابهای باطلی که برای ملت ما دیده بودند به فتح الفتوح سیاسی بزرگی تبدیل خواهد شد که بدخواهان را در ادامه کارشکنیهای خود به تردید میکشاند. امیدوارم که مسئولان کشور و دولت خدمتگزار و مجلس آینده بتوانند با همدلی و همکاری با حل مشکلات اقتصادی بهویژه اشتغال جوانان دین خود را به مردم ادا کنند.
درود به شرفت مرد که دراین روزها اگر شجاعت و جوانمردی و شرافت تو نبود از درد مردمیکه از بین قاتلان جوانان و فرزندان این سرزمین خود را ملزم به انتخاب کرده اند و برای این انتخاب جشن هم می گیرند دق مرگ می شدم .بگذار آینده گان بگویند که در سرزمینی که کفتارها جز مرگ و نیستی فریاد نمی زدند و مردم از ترس و یا طمع برای زنده ماندن دست و پا می زدند انسانهایی بودند که از جان و هستی خود مایه گذاشتند تا بمردم بفهمانند که آنها مجبور به انتخاب بین قاتلان نیستی!درود بر رادمردی و شرفتت مرد!
کسی اجازه ندارد شادی کند
مردم حق ندارند در خیابان ها جشن بگیرند
توی دهن چند پیر خرفت زده اند اجازه ندارند شاد باشند
نکند این خرفت ها بهشان بر بخورد……..
خودتان بهتر می دانید کجایتان می سوزد…..
ما در خانه و بین دوستان شادی می کنیم و جشن می گیریم
جناب ساسان ،شما که با توی دهن چند پیر خرف زدن ،مخالف بودید و بقول برخی عرصه انتخابات را دوران امر بین نکبت و نکبت تر می دانستید و دستکش بدست نکردید،الان به چه جهت با این جمله “ما در خانه و بین دوستان شادی می کنیم و جشن می گیریم” خود را در بین دستکش بدستان تصور کرده و می خواهید شادی کنید؟ شما هم باید همچون کسانی که هیچ استدلالی را بر مشارکت و کنش فعال در انتخابات با آن احساس خفن را نمی پذیرفتید ،از رای ندادن پشیمان نباشید و بگذارید مشارکت کنندگان چه در منزل و چه در بیرون منزل،کودکانه شادی کنند، شما شادی کودکانه را رها کنید و از الان تمام کوشش خود را برای تثبیت اندیشه تحریم مطلق در انتخابات آتی صرف کنید که چشم بهم زنید نوبت به انتخابات بعدی و دوران امر بین نکبت ها و نکبت ترها خواهد رسید و چرخ زنگ زده …الخ.
بنابر این جمله صحیح این بود که بگویید :
“62 درصد مشارکت کنندگان در انتخابات در خانه و بین دوستان شادی کنند و جشن بگیرند”.
این پیر عباس نمی دانم هنوز مسلمان است؟ قدیم قدیم ها که بچه بودیم و عقلمان نمی رسید فکر می کردیم قاضی که حکم ناعادلانه دهد جایش در جهنم است چه رسد به قاضی که عمله ظالم باشد. این ها دین ندارند و اگر نه هرگز چنین راحت با سرنوشت مردم بازی نمی کردند. این ولایت فقیه چه بلایی شده بر جان شیعه که همه جنایتی را با آن توجیه می کنند. طرف راست راست راه می رود و می گوید اگر آن دنیا از من پرسیدند چرا چنین کردی می گویم از ولی امر خدا پیروی کردم. آخر آدم عاقل مگر پیغمبرت نگفت هر کس پاسخ گوی اعمال خودش است و من حتی نمی توانم برای دخترم پارتی بازی کنم حالا تو کثافت کاری هایت را حواله می دهی به ولی امر خدای منتخب یک مشت پیر مرد نامعلوم الحال؟ پیر مرد های لب گوری که افضلشان و اعلمشان جنتی است؟ عقل هم خوب چیزی است به خدا. این ها دینشان بازیچه است. از آتش جهنم نمی ترسید؟ یا این که از دین عدول کرده اید و به روی مبارک نمی آورید؟
بدانید که محشری در راه است……. چه محشری……… همین دنیا…… همین جا پاسخ گوی لجن کاری هایتان خواهید بود……….. توبه کردی برای آخرت توبه کردی توبه کردی برای خدا و نجات از آتش جهنم توبه کردی ولی جواب این دنیا را همین جا باید بدهی…….
پاسخ به نقد مزدک در پست – من درد مشترکم
مزدک گرامی پریشان گویها و توهم گرایی شدید غالب بر ذهن شما – که در اغلب پستهای شما و همفکرانتان در این سایت به کرار به چشم میخورد –بدون کمترین توجه به محتوای نوشتار و پرسش من از کورس گرامی در مورد نقش فلسفه و وضعیت امروز یونان – ناشی از دلبستگیهای شدید قلبی و ذهنی شما به عمو سام و حکومتهای وابستهٔ پیشین پهلوی و خاطرات نستالژیک تاریخ گذشته هیچ گونه انطباق معقول عینی با واقعیتهای تاریخی نه آنزمان و نه این زمان دارد. البته همانطور که قبلا نیز به دوستان همفکر شما در نقد پستهایم پاسخ دادم این سلیقه ها و منافعهای شخصی جایگزین نقد و تحلیل ساختاری نمیگردد هر چند که نزد شما مقبول و دلپسند باشد. دوست گرامی، عمو سام و تاریخ مشعشع و درخشان آن و یا ساختار طبقاتی جامه ما ساخته “ذهن پریشان گوی مارکسیتی” بنده به زعم شما، نیست. اینجنانب با تکیه به واقع بینی و ابزار تحلیل ساختار گرایی و تاریخی به پدیده اجتماعی صرف نظر از علایق و منافع شخصی نظر میکنم. بیان یاس و نامیدی و عصبانیت از دین، مذهب، اسلام شیعی، جمهوری اسلامی، مردمسالاری دینی، حکومت دینی ایران گرفته تا تروریسم اسلامی، فرهنگ عرب، عرب ستیزی، تنفر از خاور میانهی بحران زده اسلامی، تنفر از جنبشهای چپ اندر قیچی و متناقض اسلام آمریکایی و اسلام جهادی داعشی تا اسلام لیبرال امریکایی آمارتی و ناتو ایی ترکیه، حتا بیان تنفر از روسیه یا چین در پستهای این سایت و پستهای شما و دیگر همفکرانتان موج میزند.
کلّ کلّ کردن، مسخره کردن، مشاجره و گاهی پرخاشگری با دوستان متدین اینجا در کنار سینه زدن و سینه چاک کردن برای دموکراسی موهوم آتنی یا واشنگتنی موجود دست پخت عمو سام با رفتار و نگرش عقلانی مدنی منطبق با واقعیات جهانی، منطقه و وطنی مناسبتی ندارد. وصل کردن و تشبیه اعتقادی بینش بنده به آقای جنتی و دلبستگی بنده به روسیه و چین نیز ناشی از همین ذهنیت معیوب شما است. برای چندمین بار من صریحاً تکرار میکنم که من نه به “دین مارکس” اعتقاد دارم و نه قصدم تبلیغ این دین یا ایدلوزیست. اگر شما سینه چاکان عمو سام در این توهم اید که فقط “پیروان دین مارکس” پرونده مشعشع و درخشان عمو سام را به رخ او میکشند یا منتقد نظام جهانی کاپیتالیسم مالی و سلطهٔ دلارهای نفتی بدون پشتوانهٔ تولید یا طلا متکی به ساختار زور اتمی مجتمع نظامی تجاوز کار او هستند، در آنصورت این تصور فقط میتواند ناشی از نا آگاهی شما از ماهیت و ساختار نظام سیاسی – اقتصادی – نظامی امپراطوری عمو سام باشد، نه “خصومت دینی ایدولوزیک” منتقدین.
دوست گرامی در غرب سرمایه سالار نه انسان سالار وقتی شما بیکار یا بی “حقوق” شدید به همان میزان دچار کسر کرامت میشوید؛ اعتبار شخص اینجا به اعتبار بانکی وی متصل است نه کرامات انسانی شخص.
حضور هرچه بیشتر ماشین آلات در تولید و رها کردن نیروی انسان برای مشغولیت در نو آوری و خلاقیت سایر امور امری مفید و موافق زمانه فرا گشوده است؛ صاحب یک کارخانه صنعتی از رهبر اتحادیه کارگران برای بازدید پیش از افتتاح واحد تولید پیشرفته با روبات دعوت کرده و در طول بازدید به وی میگوید که این روباتها مزایای فراوانی دارند، منهای سرعت و دقت عمل بدون وقفه کار میکنند، و سپس با کنایه به وی گفت آنها تقاضای مرخصی، اضافه دست مزد و اعتصاب هم نخواند کرد، رهبر اتحادیه نیز با کنایه به صاحب کارخانه گفت، حتما این روباتها واسه خرید تولیدادت هم بیرون کارخانه صف میبندند.
توصیه صمیمانه و دوستانه من به شما این است که دیدگاه و خواستگاه اقتصاد – سیاسی خود را حتی المکان مستقل از تاثیر گرانش فریبکارانه و ظالمانهٔ امپراطوری آمریکا تبیین کنید. حقوق بشر و دموکراسی راستین حامی منافع مردمی، ارزشهای انسانی، صلح جهانی در اختیار امپراطوری عمو سام نیست. امپراطوری عمو سام فقط دشمن اکثریت مردم زحمتکش کشورهای دیگر جهان نیست، جنبش وال استریت و پیدایش سیاستمداری همچون برنی سندرز که خواهان کوتاه کردن دست بانکداران غارتگر جهانی و نظامیگری لجام گسیخته است – که خود برخی نمونههای تاریخی و عینی آنچه که پستهای اینجانب مورد نظر بوده – امروز در مقابل چشم همهٔ ما هست. اینجانب بر خلاف تصور شما از “بیماری روانی ضدّ آمریکایی” رنج نمیبرم. ما باید به عنوان شهروندان دهکدهٔ جهانی هر گونه استثمار، و استبداد را نفی کنیم، نه اینکه از استبداد نعلین بیزار باشیم اما استبداد چکمهٔ وطنی یا عمو سام را بپذیریم.
در پایان فقط اشارهٔ کوتاه به این که چرا در غرب زندگی میکنم؛ اینجابب همواره مشتاق بودم که بعد از پایان تحصیلات در وطن خود زندگی و خدمت کنم؛ من هم از زمرهٔ متخصصین دعوت شده برای خدمت به میهن اسلامی بودم، اما رویه مستقیم، صریح، و نقادانه اینجانب موافق ذائقهٔ مدیریت سیاسی و آمرانه مدیرانعالی کم دانش و کم تجربهٔ اما انتصابی در سازمان مربوطه نبود. ظاهر الصلاح نبودن بنده و کلام صریح در ساختاری که تعهد یا عبودییت سیاسی مدیریتی را میطلبید نه مدیریت تخصصی، علمی، صنعتی تجربی ناقد و مستقل آنهم از جانب مشاور متخصصی که جوانتر نیز باشد، با هم سازگار نبود.
خلاصه کلام اگر کاسب منصب به وسیلهٔ وابستگی، باند بازی، دغل کاری، چاپلوسی و کرنش بودم ماندگار میشدم؛ تخصص و نقد در ساختار تعهد بندگی جایی ندارد. بر خلاف جناب عالی و دوستان هم فکرتان بنده به مراتب بیشتر ناقد تکنوکراسی رانت خوار خصولتی در کشور هستم تا قشر روحانیت به خاطر نقشی که تکنوکراسی در ایجاد بحرانهای اقتصادی، صنعتی، مدیریتی و تخریب محیط زیستی کشور در طی ۳۷ سال گذشته داشته است. شکوفایی تمدن غرب – صرف نظر از تاریخ استعماری و برده داری آن – مرهون کارو و تلاش پر زحمت پیشه وران و مدیریت هوشمند، قانونمند، منضبط، نقاد و نقد پذیر و مبتنی بر شایسته سالاری خلاقیت، نوآوری و تولید در طی چند قرن بوده، نه مبتنی بر باج و خراج، رانت خواری و خام فروشی منابع طبیعی یا اجاره دادن سرزمین و نیروی کار؛ صنعتگران اورپای غربی با دگرگونی ساختار و مناسبات زیربنایی و اقتصادی بر حکومت فئودالی متکی بر مسیحیت فائق شدند، نه اینکه با انقلاب سیاسی خود جایگزین روحانیت و فئودالیسم شدند، معکوس این فرایند ممکن نیست؛ اما در ساختار رانتخواری متکی بر خام فروشی منابع طبیعی همان قدر که تکنوکراسی متکی به غرب میتواند حاکم سیاسی فرهنگی شود که تئوکرسی متکی بر اقتدار شریعت و جماعت؛ عمامهٔ شیخ اکبر به تاج شاه شاهان فخر میفروشد؛ اما پاپ اعظم جرات نمیکند پا تو کفش راکفلر کند. شاید هم این یک عارضه فرهنگی باشد که ما همه کاره و همه فنّ حریفیم؛ در زبان انگلیسی ضرب المثلیست که میگوید: ناشی در همه کار و استاد هیچ کار؛
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم ******* از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم
امید است که دلگیر نشده باشید
جناب کاوش درود اتفاقا خیلی هم خوشحال شدم که جواب دادید و مرا در ضمن دوست خطاب کردید!نه دوست گرامی من از دوستداران عموسام و نظام پهلوی نیستم ولی مثل شما نیز همه کاسه کوزه ها را هم سر عمو سام نمی شکنم و به ملیت ایرانی خود می بالم.شما دوست گرامی نقش اقتصادی و استثماری کشورهایی مثل چین و روسیه و ..ویا سرمایه داری تازنده و بشدت مخرب در کشورهای جهان سومی را نادیده می گیرید و بند کرده اید به عمو سام.شما درهمان کشور آلمان؟ که گویا زندگی می کنید اگر دقت کرده باشید وضعیت کارگران نسبت به کارگران در کشورهای دیگر اصلا قابل مقایسه نیست.اتحایه کارگری ازاد است و قدرتمند و مستقل .ولی در کشورهای جهان سوم حرف زدن از اتحادیه کارگری مستقل یعنی مرگ.شما اگر چپ و یا ماکسیست هم نباشید دوست من تحلیلهای شما از نوع تحلیل کلاسیک مارکسستیست .فکر نکنم برای کسیکه تا حدودی از جریانهای سیاسی اطلاع نسبی داشته باشد هوش بالایی لازمست که این نکته را در باره تحلیلهای شما درک کند.من از بیان اینکه درغرب زندگی می کنید منظورم اینکه چرا درایران زندگی نمی کنید نبود اگر شما کمی بر بغظ خود فائق شده بودید و ادامه جمله را خوانده بودید من گفته ام چرا به روسیه و چین و نرفته اید؟والا برای من هیچ اهمیتی ندارد که شما کجای دنیا زندگی کنید.درمورد مخالفت من و همفکرانم با اسلام و حکومت اسلامی من دوست گرامی مثل شما اقتصاد و ابزار تولید را زیر بنا نمی دانم و معتقدم که زندگی انسانها را نوع نگاهشان به بزندگی تغییر می دهد.بنابراین برای برپا کردن یک جامعه سکولار و دمکراتیک باید اسلام و هر دین و ایدیولوژیی را به حاشیه راند و از حکومت کنار زد و به مسلمان یا مؤمن بهر دین یا ایدیولوژی فهماند که دیگران هم حق دارند. و بقول آخوند خراسانی در نامه ایی به یکی از آخوندهای مشروعه خواه اگر ما بخواهیم شریعت اسلام را به حکومت برسانیم دیگر پیروان ادیان نیز همین کار می کنند.در پاره گراف پایینی با شما اختلافی نمی بینم فقط گرد و خاک بپا کرده اید.
با درود به دوست گرامی، مزدک
نقد من بر امپراطوری عمو سام متکی به سیاست خارجی دخالت گرانه و تجاوز کارانه نظامی آن برای تحمیل و تحکیم سلطهٔ امپراطوری صرفاً بازگویی ماهیت و عملکرد و تاکید بر جهان بینی امپریالیستی اوست، او خود را در قالب یک حکومت جهانی میبیند و پروژهٔ “جهانی شدن” را با این هدف دنبال میکند ؛ چین و روسیه متکی بر چنین ساختاری نیستند. لطفا قبل از براه انداختن هیاهو راجع به حمایتها یا ماجرا جویهای نظامی این دو به عبارت “ساختار اقتصاد- سیاسی- نظامی” متکی بر بیش از یکصد پایگاه نظامی پراکنده در سراسر جهان با پشتوانهٔ مالی بیش از ۶۰۰ میلیارد دلار – بیش از بودجه ۸ کشور بعدی در لیست بودجهای نظامی- توجه کنید؛ چین و روسیه نیز تولید کننده و صادر کنندهٔ تسلیحات هستند؛ کشوری مثل سوئد نیز. اما هیچ کدام امپراطوری نظامی نیستند، با اینکه چین و روسیه قدرت هستهای نظامی محسوب میشوند. این تقسیم بندی یا وجه تمایز بر اساس ملاکهای خاصی که کلیت آنها بر شمرده شد انجام میگیرد، نه بر اساس سلایق یا دلبستگیهای خاص سیاسی؛ بر همین مبناست که عمو سام خود را “استثنا” میداند؛ نه بدین جهت که در رعایت کرامت انسانی “استثناست” بلکه در داشتن سابقهٔ “مشعشع و درخشان” تجاوزات و ماجراجویهای نظامی در طی چندین دههٔ گذشته.
حضور و نفوذ اقتصادی چینیها در بازارهای مصرف جهان متکی بر عظیمترین و ارزانترین نیروی کار در جهان است؛ استراتژی جهانی چین متمرکز بر تجارت و بازرگانی صادرات محور است؛ آنها مشتاق صادرات کالاهای تولیدی مصرفی خود هستند؛ آنها خود را یک کشور در حال توسعه میبیینند؛ آنها استراتژی تغییر نظام سیاسی، ایجاد پایگاه نظامی، تحمیل سیاست و فرهنگ چینی با کشورهای طرف معامه خود ندارند، هدف اصلی آنها نفوذ و قبضهٔ بازار مصرف و یا خرید مواد خام است. بازار مصرف کنندهٔ جهانی نمیتواند چین را به خاطر تولیدات ارزانتر از بازارهای دیگر محکوم کند و متاسفانه رقابت آزاد اقتصادی با این اژدهای تولید و بازرگانی با سابقهٔ چند هزار ساله بسیار دشوار است، خصوصاً برای کشورهای در حال توسعه که نه نیروی کار ماهر دارند و نه نییروی مدیریت و هدایت صنعتی و بازرگانی پیشرفته که بتواند رقابت قابل توجهی با چین داشته باشد.
کشور ما میتوانست با مدیریت تولید محور و تکیه به ذخایر سرشار نفت و گاز خود هزینه تولید را در داخل بسیار کاهش دهد – در واقع پیشتاز در رقابت انرژی فراوان فسیلی در مقابل انرژی یا نیروی کار فراوان انسانی یا فناوری پیش رفته باشد. اما فرهنگ رانت خواری، مفت خوری و تن پروری و مصرف گرایی “نخبگان” شمیرانت نشین از عصر مظفردین شاه تا مهدی بشکه و بابک زنجانی همگی خواهان خام فروشی و دریافت دلارهای نفتی برای تجارت واردات، زمین خواری و خروج ارز از کشور بودند نه صنعتی ساختن کشور. عمو سام ما را بهتر از خود ما میشناسد؛ ریشو سبیل، عمامه و تاج پیش او گروگان بوده. بردار حسین ” سردار قلم” تقصیر تحمیل “برجام” را میخواهد گردن شیخ امنیتی بنفش بیندازد، غافل از این که تاج و عمامهٔ همواره گروگان دلارهای نفتی سپرده تو حسابهای بانکهای عمو سام یا تحت نفوذ وی بوده از عصر قاجار تا کنون؛ حال که مبالغ سپرده نیز کتمان یا انکار میگردد؛ تعجبم از این که هیچ یک از برداران غیرتمند سپاهی در طول این دوران قدم پیش نگذاشت که بگوید هر تانکر نفتی خارجی بعد از بار گیری و قبل از رفتن معادل قیمت دلاری نفت بار شده شمش طلا تحویل فرماندهٔ نیروی دریایی سپاه بدهد بعدش به سلامت تا خروجی خلیج فارس اسکورت شود، و در مقابل کالایکه هر کشتی تخلیه میکند شمش طلا میپردازیم. در آن صورت مجبور نبودیم که برای رفع مصادرهٔ “ظالمانهٔ” دلارهای نفتی خود در بانکهای غرب از خود “نرمش قهرمانانه” نشان دهیم؛
دوست گرامی تحلیل طبقاتی مترادف با تحلیل مارکسیسیتی نیست؛ من در هیچ کدام از پستهایم چنین بینیشی را ارائه ندادم. برای شناخت بهتر در صورت تمایل میتوانید به پستhttp://www.nurizad.info/blog/29201 / “علم” اقتصاد مال خر نیست،/ رجوع کنید. شرایط معیشتی، کیفیت زندگی، وضعیت اجتماعی، رعایت عدالت، تامین حقوق و کرامت فرودستان هر جامعه نشانگر میزان قانونمندی و ترقی اجتماعی آن جامعه است، نه شرایط اجتماعی مرفّهین یا تعداد فرادستان بیللیونر آن؛
شما که با تکیه به تحلیل طبقاتی اینجانب به من انگ مارکسیست میزنید در آنصورت اگر ساختار اقتصاد سیاسی امروز چین و روسیه را مورد نقد قرار دهم آنوقت از پیش معلوم نیست که به بنده انگ “لنینیست” یا “مائویست” بزنید؟ و مدعی شوید که اقتصاد سرمایه داری و “بازار آزاد” سبب پیشرفت اقتصادی این کشورها خصوصاً چین شده؟ چونکه آنها در پیاده سازی سوسیالیسم ناکام یا خود ایدولوژی ناکار و پس از طی چند ده ناکامی به “حقیقت” هستی پی برده و اکنون پیرو دین دیگری شده و در معبد دیگری شبانه روز سخت مشغول کسب روزی عبادت اند؟ البته “ثروت و قدرت پرستی” فقط در دین یا ایدولوژی مارکسیسیتی مفهوم دارد نه در نظام کاپیتالیسم مالی!!! مردم کوبا لااقل کومنیست هاش “خدای مرده و زندهٔ” خود کاسترو و چه گوارا را میپرستند اما در امپراطوری عمو سام مردم فقط دوستدار یا هوادار لیست بیش از ۵۰۰ نفر بیللیونر “بافت، گیت، …..” هستند!!! که صاحب بیش از نیمی از ثروت امپراتوری اند. قطعاً در امپراطوری عمو سام کارگران بزرگترین کارفرمای بخش خصوصی شرکت وال مارت – بزرگترین فروشگاه زنجیرهٔ دنیا و بزرگترین وارد کنندهٔ کالای مصرفی از چین- که این روزها بسختی حتا قادر به خرید همین کالاهای ارزان قیمت چینی هستند، حقوق و کرامتی هم تراز خانودهٔ والتنها سهام دار عمدهٔ شرکت دارند!!
اگر من استثمار کارکران شرکت تولیدات اپل در چین را که سبب خود کشی چندین کارگر به خاطر شرایط بسیار سخت کار و کمی دستمزد شده، را نقد کنم، به من ایراد نمیگیرید که همین کارگران که داری کار و حقوق شده اند باید پابوس آقای مرحوم استیو جابز باشند و نه شاکی از شرایط کار و دستمزد؟ اگر من بر نو کیسگان میلیاردر نفتی صنعتی روسی که با پول خرد تو جیبی – بخوان ثروت ملی مصادره و تقسیم شده بین الیگارگها بعد از فروپاشی شوروی- باشگاه ورزشی یا کشتیهای تفریحی یا آپارتمانهای سوپر لوکس در موناکو یا نیو یورک به قیمت چند صد میلیون دلار میخرند، ایراد نمیگیرید؟
دوست گرامی ما میبایست نه به پیروی از منش ابولفضل بیهقی – دبیر دیوان سلطان مسعود – که به فرودستان جامعه عصر غزنوی وقعی نمینهد و قلمش را “لختی بیاید استاد و دبیر دیوان شاهی میگیریاند”، و “دیبای خسروانی” جهت دریافت پاداش و خلعت شاهی میبافد، بلکه به پیروی از منش حافظ – همان گونه که کروس گرامی در ریشها تفسیر و تبیین میکند – در خدمت حق طلبی انسان رنج دیدهٔ هزارهها بگردانیم، در حد توان خود.
سپاس
کاوش گرامی
با سلام به شما ،من همه نوشته های شما را دقیق می خوانم ،اگرچه با برخی نگرش های شما به دین موافق نیستم ،اما میدانم که هرجا طعنی به دین میزنید مقصود شما نقد و انتقاد به حاکمان و نحوه حکومت آنهاست ،در عین حال من سبک نگارش مودبانه شما و تلاش برای تعمیق استدلال و مستدل سخن گفتن تان را می ستایم ،بهرحال دید شما دید اقتصادی تخصصی و ارزیابی مناسبات اقتصادی است و بر آمار و اطلاعات استوار است ،البته سبک استدلال شما و نقد قوی که بر امپریالیسم عمو سام دارید و من با شما در این نقد موافقم ،ذهن مخاطب را به این سمت می برد که شما یک مارکسیست کمونیست فلسفی هستید ،در حالیکه بارها گفته اید چنین نیست ،و من در اینجا از اینکه قبلا در گفتگویی چنین نسبتی بشما دادم پوزش می خواهم ، بنظر من منطق شما در نقد جهان خوارگی امریکا ،نقد قوی و قابل توجهی است ،البته این را هم بگویم که غرض خیلی از دوستان در این سایت دفاع از خود امریکا و سیاست های عمو سامی او نیست ،دوستان سکولار وطنی ما می گویند طالب دموکراسی و حکومت سکولار هستند ،نه دفاع از هرچه که سیاست های امریکاست.
با احترام
سلام بر سید مرتضی گرامی،
ضمن ابراز احترام و تشکر متقابل از اظهار لطف و محبت و توجه دوستانهٔ شما به نوشتارهای ناقابل حقیر در اینجا و پییگیری نقادانه و مشفقانهٔ خود شما و سایر دوستان، بسیار از بزرگواری شما سپاس گذارم و این نوشتهای ناقابل را شایسته چنین تمجیدی نمیبینم، این خود نشانهٔ منأعت طبع شماست و بر بنده منت گذاشتید.
باسپاس
اقای کاوش همان یک کلمه میهن اسلامی نشان داد که از چه گروهی هستید
اقای ناشناس،
اشارهٔ من به نوشتهٔ دعوت نامه از اینجانب بود، بنده هیچ ارتباطی به گروه مورد نظر شما هر چه هست ندارم.
ببخشید ک باز وقت شمارا گرفتم
دکتر سخت کوشی شما بی نتیجه نخواهد ماند
مردم داری و انسان دوستی شمارا لایق ستایش میدانم ک پاسخ همه را میدهید
ضمن عرض خسته نباشیدی گرم زیاد تر خسته تان نمیکنم
پروین اعتصامی میگوید:
شنیده اید که آسایش بزرگان چیست؟؟؟
برای راحت بیچارگان نیاسودن
اینرا تا قبل از دیدن شما که خواب و راحت و استراحت را برخود حرام کرده اید تا به هدف خود یعنی صلح و اصلاح جامعه است بپردازید باور نداشتم
اینرا به عنوان یک کوچکتر و به عنوان یک شاگرد به شما یاد اوری میکنم ک مملکت به امثال شما نیاز دارد
پس کمی هم به خودتان برسید تا خدای ناکرده مریض نشوید و یا ضعیف نشوید
مراقب خودتان بیش از پیش باشید
چون یقینا حسودان نخواهند گذاشت ک جلوی ناحق ایستادگی کنید
چنان چه مادام الدهر حق پایمال بوده و هست
حق نگهدارتان
دوست دار کوچک شما
حسینی
آقای نوری زاد عزیز
یک چشم گریان و یک چشم خنده نوشته اتان را خواندم ، در هر یک ازجملات عشق و مهر به انسان نهفته و با راستی در آمیخته اند ،مواظب سلامتی اتان باشید.
با سلام
جناب آقای نوری زاد
با تشکر از زحمات جنابعالی و قدردانی از شجاعت، صداقت و مردانگی شما.
سعی بر این است که ایجاز به حد اعلا رعایت شود وگرنه گفتنی ها و سپاسگذاری ها بسیار است.
به عنوان فارغ التحصیل بهترین دانشگاههای ایران و به نمایندگی جمعی از دوستان و حداقل به عنوان یک شهروند، لازم می دانم که درخواستی به خدمت شما عرض نمایم:
اکنون پس از انتخابات نابرابر، لازم است که صدای ملت به گوش مقام رهبری رسانده شود و این وظیفه دولت و نمایندگان مردم است نه جنابعالی، ولی از آنجا که رسانه ای در اختیار ملت نمی باشد پیشنهاد می گردد که پیام این انقلاب به صورت واضح توسط شخصیتهایی مانند جنابعالی یا معدود علمای روشن و صادقی مه همراه مردم هستند به گوش مقام رهبری رسانده شود بسا که ایشان تغییر جهت داده و با ملت همراه گردند. تنها جنابعالی و معدودی از علمای برجسته توان انجام این مهم را دارند و این امر واجب عینی است بر این اشخاص.
باتشکر
ابراهیم
به امید فردایی بهتر(نه چندان دور) برای ملت ستم دیده ایران
جناب نوری زاد! کاش فراغتی داشتی و در تحلیل آرای نمایش انتخابات برایمان می نوشتی! از میزان مشارکت 62درصدی که 1درصد با رئیس جمهور 63 درصدی تفاوت داشت! نه از کاهش 1درصدی نرخ مشارکت بلکه از 38درصد یا 20 میلیونی که رای ندادند و بخصوص اگر آنها را که انتخاب بین بد و بدتر کردند و آنها را که به مهر انتخابات درون شناسنامه اشان نیاز داشتند! به این جمع تحریمی بیفزائیم و اگر این همه در شرایط آزاد امکان ابراز نظر داشتند آیا اکثریتی قاطع نبودند، که اکنون دیده نمی شوند!!!
همواره آرزو داشتم به مانند ممالک کفر! روزی فرا رسد که یک باند اتوبان تهران- قم یا تهران- کرج را(برای اینکه بهانه مزاحمت برای رفت و آمد عابرین پیش نیاید) در اختیار معترضین سکوت قرار دهند تا این همایش با نمایش های دروغین ساندیس خورها را که به مناسبت های مختلف ترتیب می دهند، مقایسه شوند.
پاینده باشید
بادرود برنوریزاد ه عزبز و گروه لگام و سرکارخانم نرگس محمدی یکی از شیرزنان ایران
همراه عزیز 38% آرای خاموشند که نه طرفذار اصلاح طلب و نه اعتدال و نه اصولگرا هستند بلکه طرفدار انتخابات آزاد هستند که حتی در جنتش سبز هم هيچ عکس العملی از خود نشان ندادند ، ابن 38% (شاید هم بیشتر ) جهت آبادانی ایران و سربلندی ایرانیان فکر میکنند . اگر روزی یک انتخابات بدون استصوابی و فقط با نظارت شورای نگهبان برگزار شود این 38% یکصدا جهت انتخاب نماینده و رئیس جمهورشان به پای صندوقها خواهند رفت . اگر دقت فرمائيد در حوزه شهرستان اهر فقط 58% که یک شهر نسبتاً کم جمعیت هست شرکت کردند ولی علتش را حتی در اخباز استانی هم نگفتند .همراه عزیز بنظر شما اگر انتخابات خبرگان در روزهای دیگر که هیچ انتخابی نبود (انتخابات مجلس یا شورا و یا رياست جمهور ی ) فقط همان روز مختص به انتخابان خبرگان بود چند درصد در انتخابات خبرگان شرکت میکردند ؟ فکر میکنم کمتر از 20% در سرتاسر کشور .همرا عزیز بنده از سال 68 با صندوقهای رای قهر کردم ولی همیشه در فکر کشورم ایران هستم ، بخاطر کشورم 23ماه و 12 روز در جبهه های جنوب از جزيره مجنون گرفته تا شلمچه و از شلمچه گرفنه تا کوشک و ازکوشک گرفته تا پاسگاه زید و سه راهی حسینه نرسیده به خرمشهر دو ش به دوش برادران و بسیجیان حقیقی از کشورم دفاع کردم ، ولی بخاطر همين استصوابی مانند از ادامه تحصیل در دانشگاه و استخدام در نهادهای دولتی و انقلابی محروم شدم ، در زمانی که به اصطلاح امروزه اصلاح طلبان در راس قدرت بودند آقایان ميرحسن موسوی نخست وزیر و آقای رفسنجانی رئیس مجلس بودند و الی آخر . با آروزی موفقیت به تمامی دوستانی که بخاطر ایران و کشورشان سب و روز در فکر ایرانند. پاینده باد ایران .
سلام بر ناظران گرامی
متعجبم از ملتی که به نوریزاد به سبب سوابقش که بسیاری اصلا نمی دانند چیست شک می کند ولی به وقت رای دادن به رفسنجانی با سوابق اظهر من الشمس او کاری ندارد.تعجب می کنم از ملتی که بر نوریزاد می خروشد که تو عامل حکومتی هرچند هزار بار بگوید چنین نیست ولی خود به ری شهری و دری نجف آبادی رای می دهد که نواب ولایت فقیه نه اسما که رسما هستند.از دیدن ملتی انگشت حیرت بر دهان گرفته ام که می گوید نوریزاد معرکه گردان حکومت است و آنوقت خود وارد معرکه امثال روحانی می شود که با اینکه می داند معنی رای ملت چه بود ان را پیروزی نظام می داند.از نگریستن به ملتی در شگفتم که هربار به بهانه ای حرف نوریزاد را قبول نمی کند ولی هربار به بهانه ای حرف امثال عارف و …را به گوش جان می شنود هرچند که این رنگ به رنگ شوندگان رخدادهای سال 88 را صراحتا ظلم به نظام!نه مردم لقب داده اند و باز هیزم بیار معرکه آقایان می شود.از رفتار ملتی متعجبم که ظریف را که خود صراحتا می گوید ما هرکاری می کنیم پیرو ولایت هستیم یک شبه قهرمان می کند و انوقت نوریزاد را به دنبال قهرمان سازی خود می پندارد. متحیرم به چنین ملتی که چنین عمل می کند چه باید گفت؟!
یاحق
راست ميگن كه لياقت هر ملتي همون حاكماني هستند كه دارن رو گرده اون ملت سواري ميگيرند.