الف: این نوشته ی مرا حتماً و خط به خط بخوانید که خبرهای خوبی در آن جای داده ام. امروز که سه شنبه بیستم بهمن باشد، دوستانِ اِوینی و دناییِ ما دادگاه داشتند. هجده نفری می شدند. با دکتر ملکی رفتیم و از ابتدا که یک به یک آمدند و به داخل رفتنند تا زمانی که از دادگاه بیرون آمدند در کنارشان بودیم. و حتی نامه ای با امضای دو نفرمان نوشتیم برای قاضی که این ما دو نفر بودیم که داستان اوین و دنا را عَلَم کردیم و این دوستان بعدها به ما پیوستند. اگر جرمی در کار باشد این ماییم که باید پیش از همه دادگاهی و مجازات شویم. واین که: در هر جرمی که برای اینان تجویز می فرمایید، ما دو نفر، شریک که نه، متهم درجه ی یک هستیم و خلاصه از کنار ما بی تفاوت یک وقت.
ب: بعد از آن که “برادران” برنامه ی آشغال روبیِ ما را تاب نیاوردند و احتمالاً آشغال هایی را که ما از کناره های خیابان جمع آوری می کردیم، کنایه از خود گرفتند و با به رخ کشیدنِ شگردشان بخیال خود جمعِ ما را پریشان کردند و از هم پاشیدند، بفکر این افتادم که چند تایی از گزینه های رویِ میز خود را برای برادران رو کنم تا آنان به تناسبِ تخصصی که دارند، به سراغ ما بیایند و بیهوده وقت گرانبهای خود را تلف نکنند. من در این میان، یک ” گورِ پدر” ی نیز نثار بی نوایی به اسم قانون می کنم که این روزها مثل اجناسِ زیر خاکی باید در پسِ پستوهای اطلاعات و سپاه و دخمه های نیروی انتظامی و کلاً در میانِ دفینه های دستگاه قضا به سراغش رفت و از حال و روزش خبر گرفت. با این مقدمه، و برای این که از این به بعد، هم ” برادران” و هم دوستانِ همراه ما بتوانند برنامه ی خود را با ” جمعه های بی خیالی” هماهنگ کنند، یک به یکِ این بی خیالی ها را برمی شمرم:
یک: جمعه ی چایخوران
همین جمعه ای که در راه است، یعنی روز بیست و سوم بهمن، صبحش می رویم بهشت زهرا برای حضور در مراسم سالگرد محمد مختاری که برادران زحمت کشیدند و در 25 بهمن 89 جان قابلش را نثار بقای نظام مقدس کردند. این برنامه احتمالاً تا ساعت دو به درازا می کشد. سرِ ساعت سه ی عصر می رویم پارک ملت برای چای نوشیدن. و هستیم تا پنج. من و دکتر ملکی یک فلاسک چای داریم و چند تا لیوان یکبار مصرف و چند حبه قند. ما و دوستانمان، نه از درهای مخفی و گم و گور، بل از درِ اصلی وارد می شویم تا مبادا برادران سرگردان شوند و به زحمت بیفتند. عزیزانی که مایل اند در پارک ملت با ما چای بنوشند، برای خود زیرانداز و بساط چای و لیوان و قند و اینجور چیزها بیاورند. نکند بیایند و در فلاسک ما چای نباشد و ما شرمنده شویم. وقتی لفظِ ” بساطِ چای ” به میان می آید، جماعتی شاید ذهنِ فعال شان به سمت قلیان و دود و دم خیز بر دارد. که می گویم: ما را با این تنقلات میانه ای نیست.
نیز این بگویم که: مطلقاً من و دکتر ملکی بنا بر شعار دادن و مرگ بر این و زنده باد آن نداریم. ساکت و آرام می نشینیم و چای می نوشیم و نگاهی می اندازیم به ابرهای بالای سر و تمام! نبینم و نشنوم دوستی یا دوستانی سر برآورند و شعاری بدهند و نوشته ای بالا بگیرند و مثلاً حق و حقوقی طلب کنند که در حوصله ی دولت و مجلس و نظام مقدس نباشد و شرمنده کنند این بنده های خدا را! پس: بحث سیاسی و شعار سیاسی ممنوع! فقط و فقط به چای و کیفیتش بیندیشید و بس! تصورتان این باشد که به یک پیک نیکِ پارکِ ملتیِ اصیل رفته اید. بی هیچ گوشه ای و کنایه ای و اجتماعی و تبانی ای و اقدامی علیه امنیت ملی. از بس رفتیم جلوی دنا و جلوی اوین و از بس آشغال جمع کردیم خسته شدیم به مقدساتِ نظام قسم. می خواهیم یک جمعه را استراحت کنیم و پا روی پا بیندازیم و با هم چای بنوشیم در سکوتِ مطلق. دوست دارم جوری رفتار کنید که صدا از سنگ اگر برآمد از شما برنخیزد! باشد؟ همینجور می نشینیم و زل می زنیم به هم. مثل مجسمه هایی که انگار در حالِ سرکشیدنِ چای تراشیده اندشان. البته من و دکتر ملکی ای بسا در میانه ی سکوت و زل زدگیِ شما، یک چند باری به ابرهای بالای سر پف کنیم. تمام شد و رفت. قبول؟ حالا می رویم سراغ جمعه ی بعدش.
دو: جمعه ی بادبادک
من و دکتر ملکی سرِ ساعت ده صبح جمعه سی ام بهمن با دوتا بادبادکی که خودمان نشسته ایم و ساخته ایم یا نه با دو تا بادکنکِ رنگیِ گنده، می رویم به محل مخصوص هوا کردن بادبادکها به یاد ” آتی بادبادک “. دوستانی که خیالِ همراهی دارند یا باید خودشان بادبادک و بادکنک داشته باشند یا اگر ندارند باید با انگشت بادبادکِ بالاتر رفته را نشان بدهند و صاحبش را تشویق کنند. این تنها صدایی است که از ما شنیده خواهد شد. حتی اگر اسم این پارک، پارک گفتگو باشد، ” برادران”، نه گفتگویی از ما خواهند شنید نه شعر و شعاری. از شما خبر ندارم اما من خودم در کودکی و نوجوانی یک بادبادک بازِ ماهر بوده ام و به فوت و فنش واردم چه جور! شاید به بهانه ی بادبادک ها یک نگاهی نیز به آسمان و ابرهای بالای سر انداختیم. خفه شد آخر این کودکِ دلمرده ی درونِ ما از بس که بی توجهی کردیم بهش! تجسمِ این که دکتر ملکیِ هشتاد و چند ساله در حال هوا کردن و هدایت بادبادک است چه شوق انگیز و خواستنی است. پیر، به این می گویند به ابالفضل!
سه: جمعه ی خرید
جمعه هفت اسفند، من و دکتر ملکی می رویم به یکی از مغازه ها یا به یکی از این فروشگاه های زنجیره ای برای خرید. خدا وکیلی هرکس خیال خرید دارد بیاید. اگرچه یک مداد. نکند همینجور از سرِ کنجکاوی یا سیاسی بازی با ما همراه شوید!؟ ما کلاً در این چند جمعه ای که برنامه اش را یک به یک تقدیمتان می کنم، دورِ سیاست را بالکل خط کشیده ایم و به شاهراه بی خیالی پای نهاده ایم تا برادران با آرامش ببینند و بروند و گزارش بدهند که: اینهایی که ما دیدیم، مثل بچه های آدم خرید کردند و رفتند بی هیچ حرکت مذبوحانه و براندازانه ای. در فروشگاه یا مغازه، چرخ و زنبیل برمی داریم و پخش و پلا می شویم و خرید می کنیم. اولویتِ نخست مان هم خریدِ اجناس ایرانی است در حمایت از تولید کنندگان عزیز داخلی. هرکس می خواهد جنس خارجی بخرد، آن روز با ما نیاید و روزی دیگر بیاید. آن جمعه را ما اختصاص داده ایم به خرید اجناسِ تولید شده توسط کارگران و مهندسان و تولید کنندگانِ خودمان. مفهوم؟ نبینم کسی دست خالی از فروشگاه خارج شود! رخت و لباس و دفتر و مداد و نان و خرما می خریم برای بی بضاعتان. نافرمانی مدنی از این خیرخواهانه و خردمندانه تر؟
چهار: جمعه ی سینما
در حمایت از فیلمسازان کشورمان عصر جمعه چهارده اسفند می رویم توی صف و بلیط می خریم و می رویم داخل سینما. سالن سینما که تاریک شد، مبادا کسی بفکر سرو صدا بیفتند؟ مسئولیت تمامیِ این روزها با من و دکتر ملکی است. پیشاپیش به ” برادران” می گویم: اگر کسی در سالن سینما شعار داد از ما نیست. گفته باشم خلاصه! این را از این جهت می گویم که این روزها بحثِ داغِ “نفوذ” بدجوری به صحنه آمده و ای بسا برادران و خواهرانی بخواهند در صف ما که بی خیال شدگان و خاموشی گزیدگانیم نفوذ کنند و اسم ما را به ورطه ی بد نامی در اندازند. فیلم که تمام شد، برای کارگردان و بازیگرانش کف می زنیم بدون سوت! چرا که برای ما معترضانِ مدنی، سوت زدن و پای کوفتن و هو کردن و هوار کشیدن و عربده سردادن و کارهای قبیحی مثل شیشکی بستن پسندیده و در شأن نیست. بعدش مثل مجسمه های کوکی از سالن خارج می شویم تا دوربین برادران همین کوکی بودنِ ما را عکس و فیلم بگیرد برای رییس رؤسا. نبینم و نشنوم هنگام خروج از سالن، یکی بخندد و به هوای نقد فیلم متلکی بپراند. مطلقاً. افتاد؟
پنج: جمعه ی ” تأتر”
باور کنید تآتر کشورمان خیلی افسرده و بینواست و بشدت به حمایت ما نیازمند است. در روز جمعه بیست و یکم اسفند باز می رویم توی صف و بلیط می خریم و می رویم داخل مثل بچه های آدم. این که اسم نمایش چه است و کارگردان و بازیگرانش که هستند اصلاً برایمان مهم نیست. مهم این است که ما از یک حرکت هنریِ داخلی حمایت کرده باشیم. مخصوصاً تآتر که بخت و اقبال و بینوایی اش را خدا نصیب هیچ بنی بشری و هیچ قماش و قوشی نکند. شما که در سالنِ نمایش نشسته اید، درست چند متر آنطرفتر بازیگران درحال اجرای نقش اند. زنده و مستقیم و بی واسطه. نکند یکی از دوستان صدا در گلو بیندازد و چیزی بپراند که حواس هنرمندان خوب ما متوجه چیزی غیر از نقش مطلوبشان بشود!؟ ما پیش تر هر چه در توان داشته ایم شعار داده ایم و شعارهای فراوانی را نوشته ایم و بالا برده ایم. پس فضای هنر را بر نمی آشوبیم هرگز! چرا که بینوا هنرمندان ما بقدر وفور با تیغ و درفشِ سانسور مواجهند همینجوری و هماره.
شش: جمعه ی ” رهبر دوسِت داریم”
اگر برادران همت کردند و همه ی جمعه های ما را خراشیدند و ما را به هیچ کجا راه ندادند و در همه جا راه بر ما بستند، روز جمعه بیست و هشت اسفند در یکی از خیابانهای اطراف بیت رهبری راه می افتیم و همینجوری داد می زنیم: رهبر دوسِت داریم. رهبر دوسِت داریم. یا اصلاً من خودم با صدای بلند داد می زنم: رهبرا، و شما دوستان با صدایی بلندتر پاسخ می دهید: دوسِت داریم. باور کنید آی مزه می دهد زندان رفتن بخاطر این شعار. آی مزه می دهد. آی مزه می دهد! برنامه ی جمعه های سال بعد را بعداً می نویسم. فعلاً به همین چند جمعه تا پایانِ سال بها بدهیم و قدرشان بدانیم و برای برادران سرگرمیِ ممتدی فراهم آوریم. راستی آیا به یاد دارید این ترانه ی پر احساس فرهاد خدا بیامرز را که از جمعه و دلتنگی های جمعه می خواند و در یکجایش داد می زد: جمعه ها خون جای بارون می چکه!؟
یادتان هست این ترانه را؟ خب، ما از آنجا که قدرِ فهم را می دانیم، اجازه نمی دهیم جمعه هایمان خونین شود. برخلافِ آنانی که در مکه و مدینه و در یک مملکتِ دیگر همینجوری عربده می کشیدند: تبت یدا ابی لهب، بریده باد دست فهد. یا همانجا بعد از هر مرگ بر آمریکا، داد می زدند: مرگ بر آل سعود. و انتظار داشتند ملائک آسمان زیر پایشان فرش قرمز پهن کنند. تجربه نشان داده این بی خردان اند که از دلِ جمعه های خوب، روزهایی خونین بیرون می کشند. بقول قصه گویان: مدینه گفتی و کردی کبابم. می گویم: نظام مقدسی که حداقل دویست سیصد هزار نفر را به خیابانهای یک مملکتِ دیگر می ریزد و همه را با مشت های گره کرده به سردادنِ شعارهای مرگ بر این و مرگ بر آن فرا می خواند، ببینیم آیا در داخل حضور آرامِ یک جماعتِ کم شمارِ بی شعار اما با شعور را تحمل می کند در این چند جمعه ای که بر شمردم. البته از همین اکنون به روز چهارده اسفند اشاره کنم که سالروز وفات مرحوم دکتر مصدق است و من و دکتر ملکی برنامه ها داریم با برادرانٰ در احمدآباد. و همینجور برای روز نخست سال 95 و لحظه ی تحویل سال که بعداً در باره شان خواهم نوشت مفصل.
این نیز بگویم: در باره ی شهرام فرج زاده که در عاشورای 88 برادران انتظامی زیر ماشین شان له ش کردندٰ نوشته بودم که مادر سرفرازش سالها در خانه ی امام خمینی خدمت کرده بود. گرچه این موضوع را من از یکی از بستگان خانواده ی فرج زاده در همان روز تشییع و تدفین این مادر و بر سر مزارش شنیدم اما خانواده ی محترمش تماس گرفتند که این موضوع صحت ندارد. من از خانواده ی نازنین فرج زاده بخاطر خطای سهوی ام پوزشخواهی می کنم. فعلاً!
سایت: nurizad.info
اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل: mnourizaad@gmail.com
محمد نوری زاد
بیستم بهمن نود و چهار – تهران
|
استاد گرانقدر با درود خواهش میکنم برایم توضیح دهید که چرا بعضی از کامنت های من را سانسور میکنید ؟ اگر برای هر نونت تعداد مشخصی در سایت میکارید اعلام کنید که بدانم .
سردارک شکست خورده حاجی شمخانی: از هیچ جنگ تحمیلی واهمه نداریم.
– همون یه دفعه جنگ تحمیلی بهمون چپوندن کافیه. انگار از کیسه خلیفه جون بچههای ایرانی رو میبخشه. دلت واسه جنگ تنگ شده راه بیفت برو سوریه.
دروغ میگه خیلی هم واهمه دارن . به شلواراشون بگا کن خیسو زرده
درود بر نوریزاد وسایر هم میهنان ارجمند
خلاصه ای در مورد انتصابات حکومتی جمهوری اسلامی ایران:
انتخابات درایران مانند این است که برّه ها (بخوانید رأی دهندگان) که با انداختن تکه کاغذی در صندوق رأی، میخواهند انتخاب کنند که گرگ های تأیید صلاحیت شده برای نهار چی باید بخورند.
با احترام
رسول
این انقلاب با پول و راهنمایی دستگاههای اطلاعاتی مصر (در زمان ناصر) سوریه در طول سالها، سازمان آزادیبخش فلسطین، کوبا، و آلمان شرقی راه افتاد و به ثمر رسید.
به نقل از ایران وایر http://iranwire.com/features/8694/
ناصر، یکی دیگر از زندانیان سیاسی است که نگاهی تاریخی تر به موضوع دارد: “چپ ها و اسلام گراها انقلاب کردند نه مردم. چریک ها و گروه های آموزش دیده چپ با رویای مبارزه با امپریالیسم وارد ماجرا شدند و بعد از آن هم اسلام گراها و افرادی مثل محمد غرضی، چمران و هاشمی بودند که در خاطراتشان گفتند ما به فلسطین و جنوب لبنان اعزام می شدیم تا آموزش های چریکی ببینیم و از فلسطین، پاکستان،عراق و لیبی کمک های نقدی و سلاح می گرفتیم تا در ایران انقلاب کنیم. این دو گروه در ماه های آخر سال ۵۷ مردم را با وعده های غیرواقعی به خیابان ها کشاندند و فرصت پیشرفت تدریجی را از ایران گرفتند. به فیلم های باقی مانده از آن دوران نگاه کنید، اغلب شرکت کنندگان در تظاهرات ها، هواداران مجاهدین خلق، چریک های فدایی و احزاب اسلام گرا بودند.
دوست نازنین،
یکی از مخالفان سرسخت دنباله روی مردم از آخوندا بودم. ولی نه تنها چپ ها و آخوندا ومجاهدین دنباله روهای آقای خمینی بودند، بلکه جبهۀ ملی و نهضت آزادی و حزب ایران و پان ایرانیستها وغیره… نیز دست کمی از دیگر دسته ها وگروهها نداشتند. فراموش نکنیم رفتن بازرگان و سنجابی به پاریس و دست بوسی و بیعت آنان با آقای خمینی زیر درخت سیب نوفل لوشاتو را. رادیو بی بی سی هم بطورمرتب پیامهای خمینی را به مردم ابلاغ میکرد. به همین دلیل است که انگلیسها به طنز آقای خمینی را “آیت الله بی بی سی” مینامند. عدۀ زیادی فرصت طلب هم قاطی دسته جات بالا شده بودند. محض اطلاع شما به معرفی یکی از هم کلاسیهای دانشکدۀ خودم میپردازم. درآن زمان من عضو گروه دانشجویان جبهۀ ملی دوم به رهبری اللهیارصالح بودم که بعداً از آن جداشدم . یکی از هم کلاسیهای من نه در اندیشۀ فعالیت سیاسی بود و نه از نوک دماغش جلوتر را می دید. اما هرروز سر ساعت چهاربعدازظهر دم درِ دبیرستان دخترانه مشغول دختربازی بود. بعداز فارغ التحصیل شدن سالها از او بی خبربودم تا اینکه در راه پیمائیهای مردم به دعوت آخوندا و دیگران که به علت باخبر شدن از اوضاع سری هم به تظاهرات میزدم، در میدان شهیاد دیدم که جمع زیادی از مردم دارند به سخنرانی همین آقا پسر ژیگولو که باحرارت هرچه تمامتر مردم را به پیوستن به انقلاب دعوت کرده و چنان از آقای خمینی به دفاع پرداخته و دادسخن میداد که آدم به حافظه اش از خاطرات گذشته اش از این شخص شک میکرد. بگذریم… سالها بعد از این منجلاب همین شخص را در خیابان آکسفورد در لندن مشاهده کردم. به او نزدیک شدم تا به بینم برای چه کاری به انگلیس آمده است. گفت برای خرید نقدی مقداری جنس از طرف دولت آمده و از وضع مالی عالی و روابط بده بستانی که باآخوندا دارد حکایتها میکرد و من را هم دعوت میکرد تا به ایران برگشته و وعده میکرد که اگر به ایران برگردم، میتوانددست من را هم جائی بند کند!
قصدم از حکایت بالا این بود که این مردم درمانده نه تنها گرفتار مشتی دستاربند شده اند، بلکه عدۀ زیادی فرصت طلب با سوابق سیاه گذشته نیز به دستاربندان پیوسته اند. چندی پیش داشتم کتاب خاطرات یوحنای نیکیو کشیش قبطی مصر در زمان حملۀ نومسلمانان به فرماندهی عمروعاص به مصر را مطالعه میکردم. چنان فغان و شکایتی از جمع بسیاری از مسیحیان قبطی فرصت طلب میکرد که بیا وبه بین. اونها را به جانورانی تشبیه میکرد که از دین خدا بریده و به آئین بت پرستان محمّدی پیوسته بودند! تعدادی از این جمع فرصت طلب را بشخصه میشناسم که در زمان شاه با رشوه دادن به مدیران دولتی، قراردادهای میلیونی میگرفتند. همین الآن هم اینها دست اندرکارند و سوار بر خر مراد! گرفتاری مردم ایران نیزبه خاطر عدۀ زیادی روشنفکر نمای بی مایه است و هم به سبب خیانت جمعی که بخوبی میدانند دارند خیانت میکنند، ولی براساس “هرکسی چندروزی نوبت اوست،” باید تا نوبتشان بسر نرسیده به چاپند. این مردم هستند که باید ازاین خواب سنگین بیدار شده و تکلیف خودشان را با اینها یکسره کنند. فساد گسترده کمر مردم و مملکت را شکسته است. باپوزش از پرگوئی!
خوب این دلیل نفهمی ما ملت خر در چمن ایرونه. ا هر صد میلیون یکیس رضا خانه و ا هر ده میلیون یکیش قوام. باقیش خر بیگونه
چند وقتی هست که دوباره تنور انتخابات گرم شده و مردد هستیم که شرکت کنیم یا نه؟ کافی است که نگاهی به شاخص های زیر بکنیم و با شروع انقلاب مقایسه کنیم:
فساد، بیکاری، اعتیاد، سن فحشا، دزدی، اعدام، نا امنی، پارتی بازی، رشوه گیری، تبعیض های قومی و نژادی و مذهبی، تصادفات، آلودگی، تخریب محیط زیست، تن فروشی، رواج دورویی و ریا، سرکوب آزادی بیان و اندیشه و عقیده، سانسور، شکنجه، فرار نخبه ها، زندانیان سیاسی، حصرها، توقیف روزنامه ها، سرکوب احزاب و سندیکاها، مال مردم خوری، تقلب انتخاباتی، حیف کردن بیت المال برای کشورهای دیگه، قتل های زنجیره ای، حمایت از گروه های تروریستی خارج کشور، هدر دادن منابع با بلندپروازی های سیاسی همانند هسته ای، طلاق، حق و آزادی زنان، نادیده گرفتن قوانین، نزاهای خیابانی، جایگاه جهانی، ارزش پول، رشوه، رانت خواری، کلاه برداری، روابط نامشروع، افزایش سرطان و سکته های قلبی و مغزی، افسردگی، برابری شغلی، شاخص های رفاه، شادی و امید به زندگی، جذب سرمایه گذار خارجی، گردشگری، تورم و رکود، پارازیت، توقیف، مجوز کتاب، فاصله طبقاتی، کنترل رسانه های جمعی، نیروهای سرخود و سرکوبگر ، جعل کردن و پرونده سازی، پراکندن خرافات، بورسیه های غیر قانونی، بازنشسته کردن اجباری استاتید و اخراج آنها، پاسخگو نبودن سپاه و بیت رهبری و رهبر و قوه قضاییه.
آیا باید شرکت کرد؟
با سلام بنده معتقدم شرکت در انتخابات در این دوره کار بسیار درست و بجایی است اگر هدف از شرکت در انتخابات ایجاد شکافی هرچند نیم بند در صفوف دزدان ریز و درشت دارایی های این مردم بینوا باشد یادمان نرود نتیجه بعضی تحریم انتخابات های گذشته روی کار آمدن چه کسانی بود!!!
پاسخ به دوستان
سيد مرتضى گرامى
١-زير پست پته بر آب نمونه واژه هايى چون وازنش ، جداسانى ، نگرْسوىِ حافظ ، پيشروند ، درنگريسته ام ، خودپيدا ، همگاه و همهنگام را تعقيد در لفظ معقد و صعب الوصول و نامأنوس خوانده ايد و سبك نوشتارى از اين دست را سبب رميدن اذهان از درك محتوا . اگر ريزبين بوده باشيد ، درمى يابيد كه اين سان واژه ها همگى پارسى اند كه يا خودِ من يا استادان و مترجمان در برابر واژه هاى عربى نهاده اند ، وازنش در برابر طرد و رد ، جداسانى در برابر تفاوت ( مير شمس الدين اديب سلطانى )، نگرْ سو در برابر منظر و جهت نگاه ، خودپيدا در برابر بديهى [ بنا به يك ريشه يابى هويدا و پيدا و evident و اويدا همه از ريشه هند و اروپايى اند ]، همگاه و همهنگام [ نخستين از خودم و دوديگر از اديب سلطان ] در برابر همزمان ، در عين حال ، مى بينيد كه اين واژه سازى كه روش فرهنگستان نيز هست ، آهنگ پارسى سازى و فارسى گردانى واژه هاى خارجى از جمله عربى دارد . در ساختن همه اين واژه ها پيروى از دستور زبان فارسى فراديده بوده است . شايدشوانه ( احتمالاً ) اين واژه ها در واژه نامه يافت نمى شوند چون آنها را خود من يا مترجمان و استادانى براى نخستين بار برنهاده اند ، يكى به آهنگ كاربرد واژه هاى پارسى در كرانِ توانش ( در حد امكان ) و دو ديگر همان آشنازدايى (defamiliarization) يا به گُفتِ شما نامأنوسى . در ريشه ها البته كوشش من پرهيز از زياده روى در كاربرد واژه هاى ناآشنا ست ، ليك به تنِ خويش ( شخصاً) گرايش دارم كه تا بشود پارسى سخن گويم . واژه پيشروند نيز واژه ديريابى نيست و جاافتاده است در برابر پروسه (process) . آشنازدايى از واژه هايى كه بى فكرانه به كار مى روند خواننده را به درنگ وامى دارد . در اين باره مى توانم شمار بسيارى از برابر نهاده هاى آشورى و اديب سلطان و نيكفر و ديگر اساتيد را گواه آورم كه چون چم ( معناى ) اصيل واژه را آشكاره مى سازند ،با واژه سازى راهى براى تفكر باز مى كنند . به جاى جوهر اگر گفته شود زير- ايستا نه تنها در معناى لفظى درست برابر همان هوپوستاسيس ( υπόστασις) يونانى و substance لاتينى است ، بلكه توجه خواننده را نيز به سرچشمه معنايى واژه وامى چرخاند. واژه جوهر يا گوهر برخلاف نگر حضرتعالى چنين كارى نمى كند. اين واژه مأنوس است تنها از آن رو كه زياد به كارش برده اند و همين كاربرد زياد به فراموشى معناى يونانى و خاستگاهى واژه دامن زده است . sub يعنى زير و stance يعنى ايستادن و در سرچشمه با ايستادن همريشه است . در اينجا برابرنهادِ دقيق خودش نيمى از تعريف مى گردد . با اين همه ، جناب سيد مرتضى گرامى ، من در اين سايت بسيار پروا دارم تا مبادا در اين روش زياده روى كنم . شما بى گمان منطقيات ارسطو را از راه ترجمه ها و شرح هاى عربى و فارسى اى چون شفا و اساس الاقتباس و دانشنامه و شرح الشمسيه و مانند اين ها خوانده ايد . به نگر من بهترين و فراگيرترين منطقيات فارسى مان اساس الاقتباس خواجه نصير است . با اين همه ، چون بيش تر اين آثار از زبان سُريانى به عربى ترجمه شده و يا ترجمه هايى كه از يونانى بوده اند از همان زمان الكندى داراى نادرستى هاى بسيار بوده اند – نمونه هايش را نشان داده ام – پس اگر ارگانون با برگردان استاد بى همتا دكتر مير شمس الدين اديب سلطانى را كه پس از نزديك به ٢٤٠٠سال يكسره از زبان يونانى به پارسى برگردانده شده است ، بخوانيد ، يكسره به فضاى يونان باستان وارد مى شويد و البته به سبب كوشش سترگ اين مترجم در ساختن برابرنهادهايى درست و همسان با اصل يونانى . معادل سازى هاى ايشان همه دقيق و درست اند اما درست به همين دليل نا مأنوس . ناگفته نماند كه ايشان جوهر را براى اوسيا نگه داشته اند ؛ يا همان محرك نامتحرك اولى كه فارابى آن را به واجب الوجود تبديل مى كند .
٢- ايراد گرفته ايد به گفته من در مورد شكستِ ابن سينا و فارابى در عقلانى كردن دين در سطح فرهنگى و آن را غير بديهى و پيشفرض و عيب بزرگ خوانده ايد . جناب مرتضى اگر برهان آوردن در باره وحى و معجزه و وجود خدا و معاد روحانى كه مردم در سطح فرهنگى موروثاً به آنها اعتقاد دارند عقلانى كردن نيست پس چيست ؟ به عبارت در سطح فرهنگى دقت بفرماييد . فرهنگ امر همگانى و عام است . ابن سينا و فارابى و الكندى و حكماى مشاء تلاش كردند اصول اعتقادى دينى را مبرهن و مستدل كنند . اين بخش طبيعيات و رياضيات و طب و مانند اين ها را نفى نمى كند . بحث عقلانى كردن (rationalization ) دين ، نزاع عقل و وحى ، نزاع ايمان و تعقل يك بحث دامنه دار در تاريخ حكمت اسلامى و مسيحى است و اصل مطلب كه عقلانى كردن دين يا اصول اعتقادى دين باشد ساخته من نيست بلكه يك واقعيت تاريخى است كه بعدها به نزاع حكمت ايمانيان و حكمت برهانيان تبديل مى شود _ مثلاً در خاقانى و سنايى و شيخ بهايى و رساله هاى عشق و عقل و مرصادالعبادنجم الدين رازى و ده ها كتاب و رساله ديگر . اين در جهان مسيحيت قرون وسطى هم وجود داشته و آقاى پازوكى هم كتاب عقل و وحى از اتين ژيلسون را به فارسى ترجمه كرده اند .البته اختلافى ظريف ميان revelation ( مكاشفه ، تجلى ) و وحى وجود دارد كه جناب پازوكى مسامحتاً ناديده اش گرفته اند ، اما در كل چيزى كه از نگر شما پيشفرض ذهنى و غير بديهى من است جريانى است كه همه مورخان تاريخ فلسفه قرون وسطى درباره آن نوشته اند. مقصود از پروژه هم اين نيست كه حكماى برهانى يا مثلاً روشنگران خردگراى سده ١٨ ميلادى برنامه تشكيلاتى از پيش اجماع شده اى را اجرا كرده اند . معمولاً وقتى در يك دوره تاريخى يك جريانى فكرى با شركت انديشمندان متعدد اجرا مى شود به آن پروژه مى گويند .project در لغت به معناى پيش افكنى و طرح افكنى است و نه برنامه . در تاريخ حكمت اسلامى نيز همان سان كه حضرتعالى خودتان مستحضر هستيد پس از آشنايى مسلمانان با فلسفه هاى يونانى بزرگانى چون الكندى ، فارابى و ابن سينا الهيات استدلالى و برهانى را گسترش مى دهند ، و از قضا اين الهيات بخشى از فلسفه اى مى شود كه به شيوه ارسطو مى خواهد جامع همه علوم باشد . به اصطلاح ارسطو نخستين فيلسوف دايرة المعارفى است . ابن سينا هم دايرة المعارفى است و اين خود دلالت ديگر پروژه است . عقلانى كردن يعنى تلاش براى برهان آوردن . شكست عقلانى كردن در سطح فرهنگى يعنى شكست در گسترش رويكرد عقلانى به دين در ميان هموندان فرهنگ كه در زمانه ابن سينا عوام و بندگان شمرده مى شدند و اين فاصله خاص و عام تنها در عصر جديد برداشته مى شود . فكر مى كنم شما گمان مى كنيد كه من خواسته ام عليه ابن سينا و فارابى بگويم . من فارغ از هرگونه ارزشداورى دارم در حد فهم خودم _ درست يا نا درست _ گزارشى از افول خردگرايى پس از ابن سينا و فارابى و بعد از غزالى و سنايى و ابن جوزى مى گويم . پيروزى در سطح فرهنگ يعنى مثلاً روشنگران قرن ١٨ فرانسه موفق شدند تا حد زيادى با انبوه كتب آموزشى و به يمن دستگاه چاپ و ظهور طبقه متوسط و عوامل ديگر رويكرد عقلانى را در سطح عمومى گسترش دهند . اگر شما باور داريد كه در تاريخ ما نيز چنين اتفاقى افتاده است توضيح بفرماييد . من هم هيچ جوابى نمى دهم و داورى را به خوانندگان مى سپرم . در سطح فرهنگى به دليل هاى ساختارى از جمله مناسبات خداشاهى تا زمان مشروطيت مردم اصلاً به حساب نمى آمده اند جز اينكه ظل الله ها بر اعتقادات آنها موج سوارى مى كرده اند . اين تفاوت مى كند با مسئله بيگ بنگ و هاوكينگ . چرا؟ چون كتاب هاى اين دانشمند در جهان در وسيع ترين تيراژ منتشر و تجديد چاپ و ترجمه شده است و اين يعنى تا حد زيادى مردم عادى به توضيحات و توجيهات وى توجه كرده و سينه به سينه باز گفته اند و به هرحال دسترس به توضيحات ايشان در ساختار مدرن امكان وقوع دارد .مردم عوام و محكوم و بنده و چاكر و خامل ذكر به حساب نمى آيند . حال ممكن است بقال سركوچه ما هاوكينگ را نشناسد اما در ساختار فرهنگ مدرن خطاب به قلمرو همگانى وجود دارد و فاصله خاص و عام رو به كاستى مى نهدو روابط صرفاً متعبدانه نيست . جوانان امروزى در اثر همين فضاى مدرن با شما چون و چرا مى كنند و براى هرچيزى دليل مى جويند . نه اينكه اين امرى مطلق باشد بلكه ساختارى است . طورى ديگر عرض كنم : امروزه آزادى بيان انديشه يك ارزش مدرن است . آزادى انديشه شرايط امكانى دارد كه در هيچ جا كاملاً و تماماً فعليت نيافته است اما جهت گيرى و خواست مردم مدرن _ و نه الزاماًحكومت ها _ به سوى آن است . اين ارزش بر اساس يك حق انسانى است هم سنخ با حق حيات و حق كار و تحصيل و مانند اين ها كه حتى رأى اكثريت مجاز نيست آن را از بين ببرد . مهم ترين شرط تأمين اين آزادى اين است كه همه انديشه و عقيده ها از دينى گرفته تا ضد دينى بدون برخوردارى از پشتوانه حكومتى در فضاى عمومى عادلانه داد و ستد شوند . انديشه با انديشه و كلمه با كلمه پاسخ داده شود . اين فضاى عمومى را در يونان باستان اگورا مى گفتند و شركت كنندگان در آن را دموس . خب، من هم مى دانم كه پول و تبليغات و برخورداران از رسانه هاى پرمخاطب تر در عدالت گفتگو در اين فضا دخيل مى گردند و آن قدر ساده انديش نيستم كه خيال كنم چنين فضايى در جايى در كمال مطلوب وجود دارد . هابرماس هم كه اصلاً سالها در باره خرد جمعى و فضاى عمومى و عقلانيت مبادله اى مى نويسد چنين باورى ندارد ، كاستورياديس هم كه اصلاً آن را ايدئال مى دانست نه امر موجود ، اما … اما ساختار دموكراتيك از سوي دموس يا شهروندان مطالبه گرِحق به اين فضا گرايش دارد و براى آن تلاش مى كند . حال تصور كنيد حكومت يا جماعت يا نهادى كه اتكاء اش صرفاً بر كلمه و انديشه نيست بل امكاناتى وراى اين ها چون زور ، تعصب ، غوغا و شمار متعصبان ، رسانه ، بودجه و زورافزار در انحصار دارد سخنگوى يك عقيده هم بشود . نيازى به برهان قياسى نيست . اينجا قاعده بازى به سود يك عقيده به هم مى خورد . فضاى گفتگو ناعادلانه مى گردد. اگر دين هم پيام آور حقيقتى باشد در اينجا زيان مى كند ، چون صاحب هر انديشه و عقيده اى تا آنجا كه آزاده است خواهان مخاطبان بيغرض و انديشمند و منطقى است نه خواهان كسانى كه از روى ترس و تعصب و فريب و غوغا و ستيزه براى اعتقادات خود مى جنگند . حكومت عقيدتى به اين دليل ذاتاً و الزاماً نمى تواند دموكراتيك باشد چون فضاى عمومى را به سود يك عقيده مصادره مى كند بى آنكه ساير عقايد اعم از اقليت يا اكثريت براى گفتگو شرايط برابر داشته باشند و همين كه روشن شود كه يك ساختار مناسبات قدرت به دليل رانت عقيدتى فضاى گفتگو را ناعادلانه مى كند ديگر نيازى نيست تا تك تك جريان هاى درون ساختارى را از نگر درستى يا نادرستى محك بزنيم و اصلاً بحث اصلى ما بر سر حق و بطلان عقايد نيست . بحث بر سر ساختارى است كه يك عقيده در آن چون در نظر باورمندانش حق مطلق شمرده مى شود ، حق اقتدارى بر عقايد ديگر نيز بدست مى آورد و اين اقتدار صرفاً بر قدرت انديشه و كلمه استوار نيست بلكه به زور پول و انحصار امكانات تبليغ و نشر و همچنين زور و تهديد و تكفير عليه انديشه هاى مخالف خود نيز مجهز مى شود ، و بدترين شكل اين تجهيز حكومت عقيدتى و دينى است كه همواره در تاريخ بدون حتى يك استثنا در نهايت به دين نيز آسيب رسانده است . ساختار فرهنگ گذشته ما غالباً اين گونه بوده است و بر خلاف نظر شما من در اين باره دليل هاى بسيارى آورده ام ؛ در تاريخ فرهنگ دليل ها در كل شواهد و توصيف و تحليل شواهد اند نه برهان قياسى . نه فقط من كه عددى نيستم بل شما يك تحليلگر تاريخ فرهنگ را بياوريد كه براى هرگزاره اش صغرا و كبراى منطقى چيده باشد.
٣- من كجا گفته ام كه حافظ همه علماء زمان خود را ريا كار دانسته است ، اما اتحاديه شارع و حاكم يك واقعيت تاريخى بوده است . اساساً خود شاعران نيز تحت حمايت حاكمان بودند . راستش تا آنجا كه به گفتار مربوط است به رغم احترامى كه براى حضور شما در اين سايت شريف قائلم قبلاً هم عرض كردم كه اختلاف ما اساسى است . نه اينكه من ضديتى داشته باشم ، اما روش من بر اساس منطق ديالكتيكى و ساختار گراست . در هر ساختارى كه قلب آن نه فضاى عمومى ياد شده بل اقتدار جماعت و حكومت و شريعت است و معترضان و انديشمند مغاير با پاسداران اعتقادات غالب با سدها و موانعى غير از فكر و بيان فكر مواجه بوده اند ، در هر ساختارى كه خوى موروثى ، ترس، تظاهر ، وجاهت اجتماعى بيش از انديشه ورزى آزاد و مستقل غالب بوده است ، در هر ساختارى كه حاكمان با ادعاى اتصال به خدا و دين عمومى حق حاكميت خود را توجيه كرده اند ، و در هر ساختارى كه اعتقادات عامه به تعبير عزالدين محمود كاشانى از تعصب و تحجر و اهواء نفس و ظلمات رسوم تغذيه كرده است رواج تزوير و ريا و دين فروشى و زد و بند حاكمان و شارعان پيامدى محتوم بوده است و سر انجام مؤمنان راستين و صادقى پيدا شده اند كه خواهان كوته كردن دست واسطه ها ميان بنده و خدا شده اند و من براى حرف خود در حد توانم شواهدى از عين القضات و ديگر عارفان آورده ام كه همه هم مؤمن به خدا و نبوت بوده اند . نه فقط در فرهنگ اسلامى كه در فرهنگ مسيحى هم درباره اين واسطه هاى رياكار و سودجو و حقه باز بسيار نوشته اند ؛ يا به شعر يا به نثر يا در قالب داستان و تمثيل و طنز و هجو . من در جايى از سفرنامه حاج سياح گزارش هايى آورده ام در باره رواج دروغ و ريا و چاپلوسى در جامعه زمان قاجاريه . ببينيد جناب مرتضى : بحث من اصلاً درباره ذات دين و خدا و وحى و نبوت نيست . بحث اين است كه اگر فرضاً كسى اين اصول را قبول نداشته است ، بايد مى توانسته و بايد بتواند براى بيان و نگارش انديشه خود در شرايط برابر همان قدر آزاد بوده باشد يا باشد كه شارع و حاكم آزاد بوده اند يا هستند . اصلاً به اسلام و مسيحيت و ديانت و بى دينى كارى نداشته باشيم . اين شرط امكان گشايش ديالوگ راستين و راديكال در هر جا و در هر زمان است كه اگر وجود نداشته باشد ديگر سخن گفتن از كرامت و ارجمندى انسان بماهو انسان گزافه است . مقصود من از واسطه ها و وساطت دقيقاً همان كسانى هستند كه تا كسى سخنى تازه و مخالف با عقايد موروثى مى گويد دكان خود را در خطر مى بينند و عليه آن سخن به غوغاى جماعت و حكم تكفير و بدعت متوسل مى شوند و كارى مى كنند كه دين و شريعت شان مانع بزرگى بر سر راه آزادى انديشه و حتى خدا جويى آزادانه گردد . من كى و كجا از خودم يا از قول حافظ نقش پيامبران را با دكانداران رياكار و دين فروش يا حتى با مؤمنان راستين يكى كرده ام . يا كجا گفته ام كه سخنى به اين اعتبار كه از حافظ و مولاناست حق مطلق است ؟ اصلاً هدف من نقد معبد پرستى كور و ناانديشيده است ؛ خواه آن معبد حافظ و مولوى باشد ، خواه خمينى و مايكل جكسون يا هركس . البته عكسش را بسيار گفته ام . از جمله از مولوى نقل كردم كه از جانب خدا فحش ركيك داده است ( دفتر ششم ، قصه سلطان محمود و غلام هندو ). هيچ علاقه اى ندارم كه تكرارش كنم ، اما حق دارم بپرسم از كجا بايد بدانم كه مولوى به عنوان واسطه خدا از زبان خدا اين واژه هاي زشت را به كار برده است ؟ جناب مرتضى من كافر و شما مؤمن . آيا شما كه مؤمن هستيد به خود حق مى دهيد هر سخنى را كه از اميال و كينه هاى شخص خودتان است قول خدا قلمداد كنيد ؟ شماى نوعى مى گويم البته . آيا شما كه مرد خدا هستيد سخن گفتن از جانب خدا را اين قدر سهل مى گيريد ؟ مسلماً خير . حافظ نيز به خدا ايمان داشته و برخلاف ادعاى آقاى مصلح من هيچ وقت در ايمان حافظ ترديد نكرده ام ، اما وى با شم و نبوغ هنرى خود تشخيص مى داده كه متوليان دين در زمانه اش خواست خود را خواست خدا جا مى زده اند و سجاده رو به نفس خود پهن مى كرده اند و از همين رو حافظ ايمان و خداى خود را از دست اين واسطه هاى قلابى بيرون كشيده و آنها را رسوا كرده است . اگر من اين بخش از انديشه حافظ را تأييد مى كنم نه به خاطر حافظ است بل از آن روست كه شهادت حافظ پيامد محتوم ساختار فرهنگى است كه حافظ هم در آن مى زيسته است و به قول شما ” ممكن است ديگران نيز آنها[ حافظ و مولانا] را مزور و مرائى و چه و چه بدانند” . بله ، درست است ، اين حق ديگران است ، اما نيازى به ديگران نيست . حافظ خودش نيز در زمان اميرمبارزالدين غازى ساختار اين حكومت دينى را محتوم به رواج ريا و پنهان كارى دانسته است و خودش را نيز مستثنا نكرده است .
مى خور كه شيخ و حافظ و مفتى و محتسب
چون نيك بنگرى همه تزوير مى كنند
ماجراى كسروى و سهروردى و عين القضات و حلاج هر دم از نو تكرار مى شود به اقتضاى ساختار نه تعميم منطقى . در اين ساختار همواره اين امكان هست كه كسى به سبب انديشه مغايرش آماج هجوم يكى از اين اقتدار ها قرار گيرد: اقتدار شريعت ، اقتدار جماعت و اقتدار حكومت .
در پايان فرض مى كنم همه حرف هاى بالا نادرست باشند . حال شما فرض كنيد ريشه ها مشتى گمانه بى پايه است . گمانه ها را واقعيت اثبات مى كند . و من هم ادعا ندارم كه در ميان صدها هزار كتاب ارزنده در علوم انسانى حقيقت يكبار براى هميشه در ريشه ها مختوم شده است . شما آنها را بى پايه بدانيد . گفتن و بيان آنها كه به جايى بر نمى خورد . مگر شما يا من متولى و مالك حقيقت مطلقى هستيم كه هراس يا بيم داشته باشيم كه بر آن گزندى برسد از گفتار يا نوشتارى ناقابل ؟ شما عرض كردم حق داريد كه ريشهِ ريشه ها را با نقد خود بزنيد و اين حق را هم هيچكس به شما ارزانى نداشته بل حق انسانى شماست . من هم حق دارم تا آنجا كه به يك شخصيت حقيقى افترايى نزده ام بنويسم هرچند هذيان ها و اراجيف خود را . دنيا و تاريخ كه در من يا شما آغاز و تمام نمى شود . به قول بزرگمهر همه چيز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده اند . مطمئن باشيد آنچه نادرست و بى مبناست دير يا زود آشكار مى شود و بالعكس .
با آرزوى توفيق و سلامت و شادكامى
••••••••••••••••
مازيار ارجمند :
يادم نيست در كدام پست پرسيده بوديد كه نظر من در مقايسه خيام و حافظ آيا همان نظر دوستدار نيست . به امتناع تفكر در فرهنگ دينى
سر زدم . دوستدار خيام را كسى مى داند كه پرسش كرده است اما حافظ را صرفاً آفريننده دنياى خيالى و ذهنى فوق العاده زيبايى مى داند كه مطلقاً واقعيت ندارد .
با تمركز و توقف در متن ها بخش نخست براى من پذيرفتنى است اما نظر دوستدار در باره حافظ را اگر اشتباه نكنم قدرى مطلق گرايانه مى بينم . حافظ در وهله نخست يك هنرمند خلاق است كه البته چون هر هنرمندى صورت هاى خيالى مى آفريند اما اين صورت ها در واقعيت سرچشمه دارند و از قضا يكى از ويژگى هاى حافظ رويكرد اجتماعى اوست به طورى كه شما از ديوان او مى فهميد در دوران چه حاكمانى مى زيسته ، بر مردم زمانه اش چه مى رفته ، و به قول خودش انقلاب زمانه ( دگرگونى هاى زمانه ) چگونه بوده است . مثنوى آهوى وحشى اين نكته را نيك نشان مى دهد . اما از اين ها كه بگذريم ممكن است نتايج ريشه ها با نگره دوستدار همسان باشد اما چنانكه حتماً خودتان هم متوجه شده ايد ريشه ها از بحث انقلاب و فضاى عمومى به فرهنگ مى رسد نه بر عكس . فرهنگ ساخته و پرورده و باليده شده است و به هيچ وجه يك دايره بسته و ذاتى و قايم به خود نيست . آنچه فرهنگ را مى زايد و مى پروراند مناسبات قدرت و فضاى عمومى است نه برعكس . نمونه بدهم . فرهنگ فلسفى يونانى برآمده از گذار عصر ميتوس به عصر لوگوس است . اين گذار معلول اگورا و فضاى عمومى اى است كه ريشه ها مفصلاً به آن پرداخته است نه برعكس . فرهنگ روى ديگر هستى اجتماعى و اقتصادى و سياسى و جغرافيايى است . مقدم گرفتن فرهنگ بر اين هستى از نوعى ايدئاليسم ايرانى سرچشمه مى گيرد كه بر وفق آن شما باور مى كنيد كه جهان را انديشه ها و گفتار ها مى سازند . مثلاً در دانشكده هاى فلسفه ما اساتيد غالباً دكارت را بنيانگذار مدرنيته مى خوانند . من فكر مى كنم دكارت و كانت و هگل هوشمندانى بودند كه رخداد از پيش رخ داده را تئوريزه كردند و اين رخداد انقلابى بود در نشرافزار و نقل افزار و پيام افزار و جنگ افزار و توليد افزار . اين پويه هاى فرهنگى معلول اين انقلاب بودند نه علت آن . فرهنگ در مناسبات قدرت پديد مى آيد . مناسبات خداشاهى فرهنگ تك صدايى را پديد مى آورد . مناسبات دموكراتيك راه را بر ديالوگ و چند صدايى مى گشايد . از اين چكيده گويى ناگزيرم . در ريشه ها آن را باز كرده ام . شايد اشتباه كنم اما جدا از نتيجه گيرى درست دوستدار فكر مى كنم كه راه رسيدن به اين نتيجه فرق دارد . با نهايت احترامى كه براى اين متفكر قائلم ، فكر مىكنم كه ايشان بيش تر به افكار مى پردازند تا چگونگى پديد آمدن اين افكار
••••••••••••••••••••••
كاوش عزيز
از اينكه ذيل قسمت ٣٧٢ ريشه ها در پست قبلى دريافت من از جهان حافظ را همدردانه درك كرده ايد خرسند و سپاسمندم
با پوزش از همه دوستان اين سايت شريف بابت اين درازنفسى
—————————————
سلام کورس گرامی
مرا تجسم کنید که در برابر قلم شما و ادب شما و فهم شما و همت شما سر به احترام و تکریم فرو برده ام.
سپاس از شما که برای فهم مخاطبتان این همه ارج می نهید.
سپاس
.
جناب کورس این آ مرتی داره جبران کمبود میکنه.نیشش ا ره کین نیس. اقتضای طبیعتشه. بهش یه ماشا الله بگینو دهنشو ببندین.
برای کورس که مایه جان است.(شایدم قبلا این قطعه ناقابل را اینجا فرستاده ام. یادم نیست. کنارنوشت: در باره خیام-ظاهرا-دوستدار ارج بیشتری قائل است تا حافظ . تا جایی که یادم است او کار خیام را مهم ولی قدم اول می داند و لی کار حافظ را اساسا کار خوبی نمی داند زیرا حافظ هنرمند توانایی است در مخدوش کردن واقعیت و معنای ویژه ای هم برای واقعیت در نظر می گیرد و….)
انتقام عارفانه. می گویند ابن سینا بعد از ملاقات با ابوسعید ابوالخیر گفت: آنچه من می دانم او میبیند وآنچه او می بیند، من می دانم. این عبارت و داستان¬واره همراه آن را هر کس ساخته و گفته باشد یک نتیجه قطعی دارد: او عارفان و کرامت¬سازان را دست انداخته است! گواه این سخن، نقل داستان تنها از سوی مریدان ابوسعید است. به رغم آنچه شهرت دارد،حقیقت-تا جایی که امکان آشکا شدنش باشد- خود را به زبان قصه¬های استعاری و چند پهلو روایت نمی کند اما فریب و فریب¬خوردگی معمولا به استعاره پناه می برد. چگونه؟: در واقع مریدان عرفان ابوسعیدی، وقتی به فریب و رَکَب نهفته در سخن ابن سینا آگاهی یافتند که او دیگر نبود و راه جبران و کیفر دادن جسمی و دنیوی بسته شده بود(=ابن سینای خوشبخت!). آنها به منظور انتقام گرفتن از پورسینای لُغُزخوان، کاری که توانستند بکنند این بود که در پهنه¬ای که عارفان و صوفیان اقتدار داشتند، دیگر هیچ فلسفه و فیلسوف بزرگی پدیدار نشود و نشد(=ابن سینای بدبخت!)
کورس گرامی
اجازه بفرمایید در ابتدای سخن برسم مزاح دوستانه بجای عرض سلام خدمت شما “درود” نثار کنم تا مبادا به پارسی ستیزی یا فارسی ستیزی متهم شوم! حال نمیدانم در این چند کلمه چقدر باید تامل کنم تا از باب مثال بجای کلماتی مثل “اجازه” و “ابتدا” و “مزاح” و “نثار”چه کلمات پارسی گزینش کنم تا رضایت جنابعالی حاصل شود.
بعد از این مزاح دوستانه،امیدوارم حالتان خوب باشد و همیشه سرزنده باشید.
ببینید دوست ارجمند ،آنچه که من بصورت نقد صریح و در عین حال خیر خواهانه بر طرز نوشتن شما گرفتم ،فارغ از مساله غلط یا درست بودن تعبیرات بود ،اگر به آن نوشته بقول خودتان به “نگر” دوباره و بقول ما به دید یا منظر دوباره توجه کنید حرف من آنجا این نبود که تعبیرات حضرتعالی غلط یا نادرست است،من تنها از دید یک دوست و بقصد اصلاح قالب و شکل گفتار شما نمونه هایی از الفاظ معقد یا نامانوس بکار رفته در گفتار شما را جدا کردم ،و عرض کردم چه خوب است جناب شما فارغ از محتوای خوب یا بد ، و درست یا نادرست ،چه خوب است که از کاربرد الفاظ نامانوس و معقد خودداری کرده و مطالب مهم و پر محتوای خود را در قالب الفاظ مانوس تر و زود یاب تر برای خواننده ادا کنید ،که این سیره سبب اوقع بودن مطالب در نفس و نظر بیننده و خواننده خواهد بود ،زیرا بهرحال می دانید که الفاظ واسطه های انتقال مفاهیم و دانش هاست ،و هرچه لفظ و قالب عبارت مشتمل بر الفاظ مانوس تر و زود یاب تر باشد سبب سرعت انتقال مفهوم و انتقال به اندیشه در مخاطب خواهد بود ،خصوصا در مسائل و محتواهای علمی و فلسفی و کلامی و تاریخی و نظایر اینها ،بنابر این مقصود من خرده گیری یا تلاش بر ممانعت از اصل اندیش نگاری یا نوشتن شما نبود. حال می بینم جناب شما با اصرار بر این سیره تلاش بر توجیه آن کرده و در همین پاراگراف ابتدایی الفاظ نامانوس دیگری را به الفاظ قبلی افزوده و تلاش بر توجیه آنها کرده اید ،البته من در این مورد دیگر اصراری نخواهم کرد ،فقط عرض من این بود و هست که کاربرد مصرانه الفاظ نامانوس پیش گفته و اینهایی که به لیست قبلی افزوده اید ، احتمالا هرچه بیشتر خواننده علاقمند به محتوای گفتار شما پشت حجاب و مانعی سلیقه ای متوقف خواهد کرد.
یک پایه از استدلال شما در اصرار بر این سیره این بود که شما درصدد کنار گذاردن الفاظ مخلوط شده از زبان های دیگر (چه عربی و چه هر زبان دیگری) با زبان مادری ما پارسی
به چنین اقدامی دست می زنید. ببینید ایراد من در اینجا چند چیز است: اگر بنا باشد که هر فرد (چه فاضل و ادیب و چه غیر فاضل و غیر ادیب) روی سلیقه شخصی شروع کند به اضافه کردن الفاظ “مفرد” و “ترکیبی” به زبان فارسی ،بقصد زدودن الفاظی که بهر علت زبان شناسانه ای ریشه در زبان های دیگر داشته و پیشینه طولانی در تداخل داشته ،آنوقت زبان فارسی ما سر از کجا در خواهد آورد؟! و اگر چنین بنایی ،ضرورت یا حسن ادبی هم داشته باشد پس دیگر چه نیازی به تاسیس بنیادهایی مثل فرهنگستان ادب و نظایر آن داریم؟! من بنظرم می رسد تصادفا این روشی که شما بر آن اصرار می کنید خطر بسیار بزرگتری از تداخل های دیرینه معمول برای زبان مادری ما پارسی خواهد بود.این اولا.
ثانیا:بنظر من این روش شما نیازمند پیش نیاز دیگری است و آن اینکه شما که می خواهید مثلا الفاظی مثل “دید ” یا “منظر” یا نظایر آنها را به استدلال عربی بودن با الفاظ نامانوس دیگری جایگزین کنید ،ابتدا لازم است برای هر نوشته خود (در صدر یا ذیل آن) یک فرهنگ لغات جدید بگشایید تا خواننده ابتدا کاربرد الفاظ بدیع شما را دریابد آنگاه این استعمال جدید را واسطه درک معانی مراد شما کند ،سوای محذور اول (بی در و پیکر شدن الفاظ اختراعی در زبان فارسی) گمان نمی کنید همین سیره و اصرار بر آن و فرهنگ نامه گذاشتن سبب کندی امر انتقال مفاهیم مورد نظر شما خواهد بود؟ این آیا بلحاظ عمل گرایانه بنفع مقصود شما است؟
ثالثا:شما در استدلال تان خلط کردید بین ترجمه لغات علمی فلسفی از زبان مثلا یونانی به زبان فارسی ،و تغییر دادن الفاظ متداخل (چه متداخل از زبان عربی و چه متداخل از زبان فرانسه ،روسی ،انگلیسی و هر زبانی) بوهم اینکه مثلا جنابعالی فارسی را بر عربی ترجیح می دهید،ببینید ما بحث مان این نیست که عربی بنویسیم یا عربی بگوییم ،آن زبان دیگری است و فضای خاص خود را دارد ،مثل اینکه انگلیسی و فرانسه و روسی زبان دیگری است و فضای خاص خود را دارد ،بحث ما در الفاظ متداخل است ،من قبلا این بحث را با شما داشتم ،مانعی نیست اگر ما معادل یک لفظ (تعصبی روی عربی نیست عربی یا فرانسه یا روسی و غیره) را در زبان فارسی از قبل داشته باشیم و مورد تایید اساتید زبان فارسی و لغت نامه های کهن و دواوین شعر و ادب فارسی باشد و آنرا بجای الفاظ متداخل بکار گیریم ،مثلا فرض کنید لغت سماور را بیاد دارم در دیکسیونر می گویند لغتی در اصل روسی بوده است که بزبان ما ورود کرده است ،بحث من این است که مثلا فرض کنید ما الان لغتی معادل سماور نمی یابیم ،بنظر شما درست است که هرکسی (هر فارسی زبانی) بدلخواه خود شروع کند به جعل یا ترکیب برخی لغات مفرد برای اخراج کلمه سماور روسی از زبان فارسی؟ مثلا کسی بگوید غلغله! کسی دیگر دو لفظ دیگر را ترکیب کند و در یک متن بگوید این لفظ معادل همان سماور روسی است و من چون از روس ها بدم می آید دلم می خواهد آنرا تغییر دهم! من می گویم این روش سبب هرج و مرج ادبی خواهد بود ،من حتی گاهی
به معادل سازی های بی مزه و لوس فرهنگستان ادب هم ایراد دارم ،مثل تغییر لغت هلیکوپتر به چرخ بال و نظایر آن.شما حالا به رویکرد مترجم محترمی بنام آشوری استشهاد می کنید ،چه فرق می کند اگر جناب آشوری هم همین سیره حضرتعالی را داشته باشد خوب داشته باشد به ایشان هم ایراد وارد است ،منتها بحث من این است که جناب آشوری که مترجم زبر دستی است غالبا در حال ترجمه الفاظ علمی یا سیاسی زبان های دیگر است نه دخل و تصرف در الفاظ دیرین متداخل.
رابعا:برخی شواهد شما ربطی به نقدی که من به متن های شما داشتم ندارد ،الفاظی مثل “جوهر و عرض” الفاظ اصطلاحی رایج در فلسفه است که در مدخل فلسفه تعریف شده است ،جوهر موجود قائم بذات و غیر حال در جوهر یا عرض دیگر است و عرض موجود غیر قائم به ذات و قائم بجوهر است ،اینها اصطلاح است ،چه بصورت انگلیسی یا یونانی یا چینی یا عربی یا فارسی ادا شود تفاوتی نمی کند ،درست است این اصطلاحات از فضاهای فلسفی یونان در نهضت ترجمه بزبان عربی ادا و ترجمه شده است ،سخن در اینها نیست ،سخن در این است که لفظ متداخل جوهر یا گوهر به هر تعریفی که هست چرا بی حساب و کتاب و بسلیقه شما معادل سازی شود ،چرا فردا من معادل سازی برای جوهر و گوهر نکنم؟ چرا نوریزاد برای آن معادل سازی نکند و ….عرض شد ،این روش سلیقه ای سبب سردرگمی و هرج و مرج زبانی و ادبی خواهد بود.این نکته ایست که باید به آن اهتمام داشت ،نیز باید توجه کرد که جایگزینی الفاظ متداخل زبانی (هر زبانی چه عربی و چه زبان های دیگر) که اذهان فارسی زبانها انسی دیرینه با آنها و کاربرد آنها دارند با الفاظ نامانوس و ترکیبی سلیقه ای مساله تفهیم و تفهم و انتقال سریع و روان مفاهیم را دچار آسیب و کندی خواهد کرد.
علاوه بر این ،جنابعالی اگر در پی سره و ناب سازی الفاظ زبان فارسی در گفتار خویش هستید چرا اینهمه در گفتارهای خوب خود از الفاظ زبان های بیگانه (انگلیسی و فرانسه و یونانی و …) مدد می گیرید و هر لفظ حامل مفهوم فارسی را مقید به پرانتزهای توضیحی انگلیسی و فرانسه و غیر اینها می کنید؟ و چرا در اثناء گفتار خود تلاش نمی کنید الفاظ متداخل زبان های دیگر را به فارسی ناب تبدیل کنید؟
در این نمونه هایی که ارائه فرمودید ،واقعا لغت “وازنش” مانوس تر و سریع الانتقال تر برای فارسی زبان است یا “رد”؟
شما کلمه “تفاوت” را بکار ببرید کار آتر است یا تعبیر نامانوس “جداسانی” که خواننده شما یا باید به فرهنگ لغت سابق یا لاحق به نوشته شما مراجعه کند یا باید متن شما را رها کرده و برود سراغ لغت نامه های متفاوت در کتابخانه های معمول یا کتابخانه های الکترونیکی؟
آیا لغت “فرا دیده” مانوس فارسی زبان است؟ من نگفتم لغات مورد نظر غلط است یا در فرهنگ نامه نیست ،بحث من فقط در تعقید و نامانوس بودن بود ،و نکته آخر اینکه مساله ترجمه یک متن انگلیسی یا یونانی یا فرانسه و غیر اینها غیر از متن نویسی خاص یک فارسی زبان است و الفاظ متداخل هم باید بطور مدون و منظم مورد بررسی قرار گیرند نه به سلیقه آحاد فارسی زبانان،به این نکته هم باید توجه کرد که الفاظ متداخلی که مورد اشمئزاز شما واقع می شود در بسیاری از دیوان های شعری و نثرهای شاعران و نثر نویسان ادب فارسی وجود دارد و بکار رفته است ،بنظر شما آیا باید همه این متن ها را دستکاری کرد و تغییر داد؟ همان کلمه جوهر آیا در شعر شعرای بزرگ فارسی زبان مثل ناصر خسرو و مولوی و دیگران وارد نشده است؟
———————————————————–
در مورد پروژه عقلانی کردن دین توسط شیخ و فارابی و کندی و دیگران ،مقصود من اینها که شما گفتید نبود ،من بخش های مختلف پهنه فلسفه مشاء را که مشتمل بر منطق و ریاضی و طبیعیات و الهیات بود از هم تفکیک کردم ،بحث من این بود که تعبیرات کلی شما دقیق نیست ،فیلسوف طبیعی وقتی روی کرسی طبیعیات قدیم (فیزیک و کیمیا و ستاره شناسی و حیوان شناسی و گیاه شناسی و…) نشسته و تامل می کند و تجربه و آزمایش می کند و فتوای متناسب می دهد کاری به عقلانی کردن دین ندارد.
فیلسوف ریاضی وقتی مسائل جبر و مثلثات و هندسه را تحلیل می کند چکار به عقلانی کردن دین دارد؟
و فیلسوف تئولوژیست وقتی در امور عامه به مباحث امکان و وجوب ،جوهر و عرض ،ثابت و سیال ،قوه و فعل ،عقل و عاقل و معقول و …می پردازد چه کار دارد به عقلانی کردن دین؟ این ارتباطی ندارد به اینکه شیخ الرئیس فیلسوف ،خدا را بهر دلیلی یافته باشد و رسالت خاتم انبیاء را پذیرفته باشد ،شما وقتی تعبیر پروژه می کنید موهم این معناست که فیلسوفی مثل شیخ الرئیس ،همه این تفکرات و مکتوبات و تحلیل های متفاوت از نظر موضوع را ابزار عقلانی کردن دین قرار داده است ،در حالیکه شیخ همه میراث ارسطوئیان و افلاطونیان را زیر و رو پالایش برهانی می کند ،نمی گویم شیخ خطا نمی کند ،این بحث دیگری است ،بحث این است که فیلسوف رئال باید بنیاد فلسفه خویش را از نفی ایده آلیسم و سوفسطائیگری آغاز کند و به درک و تحلیل هستی و فراز و نشیب آن بپردازد ،اینکه واجب الوجود قائم بذات خود که جهان قائم به اوست تحقق دارد یا ندارد دنباله تبعیت یا عدم تبعیت از برهان و صدق یا کذب مقدمات برهان است ،من نگفتم شیخ ضرورت رسالت و نبوت را برهانی نکرده است ،یا در انتهای الهیات خویش از معاد جسم و روح سخن نگفته است ،بحث من کلیت فلسفه است و روش عقلانی بررسی مسائل در فلسفه است ،من از تعبیر شما اینطور استشمام می کنم که گویا می خواهید بگویید شیخ مثل یک عامی ،طوطی واری و بصورت میراث آباء و اجدادی وجود خدا و رسالت عامه و رسالت پیامبر خاتم را پذیرفته است آنگاه دنبال عقلانی کردن آن است!مگر حتی اگر شیخ هم وجود خارجی نداشته باشد پذیرش خدای خالق جهان و پذیرش رسالت انبیاء روش غیر عقلانی است که حرکت فکری و تفکر سازمان یافته فلسفی شیخ و دیگران پروژه عقلانی کردن دین تعبیر می کنید؟
البته این بحث غیر از مساله تقابل عقل و شهود است.
مقصود شما از نزاع عقل و وحی چیست؟ این را روشن کنید.
در مورد شکست و پیروزی پروژه عقلانی کردن دین ،چنانکه قبلا هم اشاره کردم شما مبهم گویی می فرمایید ،خود پروژه که اصلا محل بحث و جدال است ،شما هنوز موضوع مساله پروژه عقلانی کردن دین روشن نشده بطور کلی سخن از شکست و پیروزی می کنید،افول یا اوج گرفتن تفکر عقلانی در عرصه های مختلف کلامی و انشعاب های تفکر اشعری و معتزلی مسائل دیگری هستند که با اصل بحث ما مخلوط می شوند ،من در اصل تعریف پروژه عقلانی کردن دین و ماهیت آن و لوازم آن و نسبت دین با عقل و عقل گرایی با شما اختلاف نظر دارم ،در حالیکه شما می پردازید به بحث های تاریخی و دامنه های دیگری ،من از این باب که این بحث رشته درازی دارد و بتعبیر شما ما در همین قدم اول تفاوت (جدا سانی بقول شما) نظر عمیق داریم به آن نمی پردازم.
در مورد فضای برابر و عادلانه نقد و گفتگو ،بارها بشما عرض کرده ام که با شما موافقت دارم ،من در این جهت با شما مخالفتی ندارم نمیدانم چرا دامنه هر بحثی را به این مطلب می کشانید ،من اگر چنین اعتقادی نداشتم در این فضا بگفتگوی متقابل با شما و دیگران نمی پرداختم ،پس بحث ما در لزوم یا امکان نقد نیست ،چیزی که مورد اختلاف است این است که در این فضاها ،نقد با اهانت کردن به اشخاص و عقائد مشتبه می شود ،در همین سایت شما ملاحظه می کنید که سوال و نقد و پرسش یا تماما جای خود را به “توهین” ،”تمسخر” ،”فحاشی” به عقاید و ادیان و اشخاص داده است ،یا یکه تازانه سوال و نقد و پرسش مقرون به ناسزا ،تمسخر ،ریشخند و نظایر اینها می شود ،کسی اینطور فهمیده است که “هیچ چیز مقدس نیست” بسیار خوب هیچ چیز مقدس نباشد ،اما من بارها پرسیده ام آیا”مقدس ندانستن یک شیء ،یک شخص ،یک عقیده ،مساوی و مساوق با “جواز توهین -فحاشی – تمسخر – ریشخند است؟ آیا مقصود از نقد مدرن و نقد بی رحمانه و پرسشگری مطلق و بی محابا ،اینگونه چیزهاست؟ البته شما که بزرگوارید و اهل توهین نیستید ،اما بارها برای من این پرسش پیش آمده است که آیا کورس بعنوان یک انسان اهل تفکر و نقد آزاد چگونه می تواند سخن از فضای مساوی و عادلانه نقد و گفتگو بگوید در حالیکه در همین سایت هجمه های متنوع همفکران خویش (در نفی ادیان و تثبیت تفکر سکولاریستی و دمکراسی تخیلی)را مشاهده می کند؟
—————————————————
در مورد حافظ بسیار خوب شما توضیح دادید ،بحث من این است که گاه عبارات شما موهم است ،بسیار خوب شما که با نقد و بقول خودتان پاکوب کردن مطالب موافقید ،حال نقدی در مورد ابهامی می شود و توضیحی داده می شود ،اگر با پاکوب کردن ریشه ها موافقید دیگر گلایه چرا؟
————————————————
در مورد قسمت اخیر فرمایش شما،همینطور که گفته اید اختلاف و تفاوت (دگرسانی بتعبیر شما) فکری ما و شما بنیادین است ،اینطور که گلایه کرده اید که حق مطلق نزد کسی نیست و من سخن شما را بی پایه بدانم یا ندانم ،گویا تصور تان این است که من مخالف نوشتن شما هستم ،من کجا گفتم شما ریشه ها را ننویسید؟ من که همیشه شما را تشویق بنوشتن کرده ام و برای شما آرزوی توفیق تکمیل و جمع آوری کرده ام ،کورس گرامی من کجا نفی حق نوشتن شما را نمودم؟ اگر مقصود شما این است که شما هرچه نوشتید کسی حق نقد آنرا ندارد ،بسیار خوب من دیگر نقدی بنوشته های جنابتان نمی کنم ،اما آیا اینگونه گلایه ها با پذیرش حق پاکوب کردن ریشه ها بتعبیر خودتان هماهنگ است؟
شاد و تندرست باشید
مرتضاى گرامى و عزيز : باز هم مى گويم كه نه فقط نوشته ناقابل من كه هر گفتار و نوشتارى تا پاكوب نقد نشود بهتر ، درست تر و پخته تر نمى گردد و من نقد ها را با اشتياق مى خوانم و حتى اگر پاسخ ندهم به آنها فكر مى كنم . گلايه كجا بود ؟ شما نقدى كرده ايد و من پاسخ داده ام . من مى گويم زير ايستا دقيقاً معادل لغوى واژه يونانى و لاتينى اى است كه به جوهر ترجمه مى شود . Sub يعنى زير و شواهدش submarine زير دريايى ، submerge زير آب رفتن ، subliminal زيرآستانه ، subatomic زيراتمى و غيره است . Stance و استادن و ايستادن و stand همه از يك ريشه به معناى ايستادن است . بنابراين substance كه به جوهر ترجمه شده نه فقط در لغت زيرايستا معنا مى دهد بل در فلسفه هم يونانى ها همين معنا را بسط داده اند . مى گويم پوليتيكا از پوليس به معناى شهردارى و شهرگردانى است و نه تدبير و گوشمالى . شما مى فرماييد اين سليقه ورزى است ؟ دست شما درد نكند . اين نوع ترجمه ها خيلى چيزها را مى رسانند . براى مثال مى بينيد كه مفهوم دموكراتيك و شهروند محور پوليتيكا به مفهومى اقتدارگرايانه سياست تبديل مى شود . ما شهروند نداشته ايم ، شهر يا مجموعه شهروندان كه حق مشاركت و قانونگذارى در امور عامه داشته باشند نداشته ايم و در دوران مشروطيت نيز چون عميقاً به اختلاف نظرى علما بنگريم مى بينيم كه همين منشأيت وضع قانون است كه محل نزاع مى گردد . بنابراين معادل هايى كه من عامداً بنا به اصل يونانى شان وضع مى كنم ، در عين حال ما را به اين نكته ره مى نمايند كه مشكل الكندى و فارابى و مترجمان نهضت ترجمه فقط كژفهممى و بى دانشى نبوده است ، بلكه در ترجمه مفاهيم را همساز با فرهنگ خود عوض كرده اند . كتاب Essays on Islamic Philosophy از طريق اينترنت در دسترس است . مجموعه اى از مقالات بسيار عالمانه است . من از اين كتاب شاهد آورده ام كه اين حضرت الكندى اصل اولى را در جايى كه دارد ترجمه مى كند- و نه شرح- به حق و الله برگردانده است و نمونه هاى ديگرى از اين دست . جناب مرتضاى عزيز : نويسنده چه نتيجه اى گرفته ؟ به هيچ وجه نگفته كه اين الكندى آدم بيسوادى بوده ، نقل به مضمون مى كنم البته . نويسنده سربسته مى گويد كه الكندى مى ترسيده ملحدش بخوانند ، تكفيرش كنند ، با اجازه از دوست مشتركمان على 1 -اگر درست فهميده باشم – حرف على 1گرامى را مى زند . در فرهنگ ما به آن شدت فرهنگ مسيحى و به آن طرز سيستماتيك دستگاه تفتيش عقايد نداشته و همين ابن سينا باعث شده كه فرهنگ مسيحى قرون وسطى نيز قدرى عقلانى شود و سن توماس اكويناس وسيعاً مديون ابن سيناست ، با اين همه فرهنگ ما به اندازه زورش سانسور پرور بوده ،يعنى من هميشه فكر مى كنم كه ابن سينا حقيقى را بايد در فضاى سفيد ميان خطوط سياه جست . نمونه ديگرى بدهم : دموكراسى بخشى عمده از كتاب پوليتيكا( السياسه ) ارسطوست . اما هيچ اثرى از ترجمه آن به عربى يا فارسى نمى يابيم تا اينكه در زمان ما حميد عنايت و ديگر مترجمان ترجمه اش مى كنند. خب، اين دموكراسى چرا وارد فرهنگ ما نشده ؟ آيا حكما از آن خبر نداشته اند؟ شواهد و قراين حاكى است كه حكما از اين شيوه شهرگردانى كاملاً بى خبر نبوده اند، اما طرح آن را بى معنى و خطرناك مى دانسته اند .من حرف شما را قبول دارم كه متن نبايد آكنده از واژه هاى نامأنوس باشد ، و تا حد معينى از فارسى گردانى بهره مى برم و بيش تر هم روى واژه هاى كليدى كار مى كنم . واژه هاى خارجى داخل پرانتز داخل پرانتز آمده اند تا خواننده بداند كه اصل واژه بيرون پرانتز چه بوده است . به هرحال اين قصه سر دراز دارد و از شما بابت نقد تان سپاسگزارم . شما هم شاد و پر توان باشيد .
جناب کورس گرامی
با درود مجدد ،گلایه از طرز گفتار انتهایی شما برداشت می شود که گاه مکرر هم شده است که از اصل حق نوشتن خویش در اینجا سخن می گویید ،گویا کم و کیف نقد های من ناظر به اصل نوشتن شما بوده است ،حال آنکه خدا می داند چنین نیست ،بگذریم این مهم نیست.
نمی خواهم این بحث را ادامه دهم ،فقط عرض می کنم اشکال کار این است که شما حتی در مورد اصطلاحات تعریف شده علمی فلسفی نیز می خواهید سلیقه ورزی کنید و با اتکاء به پسوند یا پیشوندهای یک لغت در زبان اصلی اقدام به معادل سازی کنید ،حال از نگر من (ببخشید از منظر من) یا اعمال سلیقه می فرمایید یا ترجمه های ائمه لغت فارسی را مخدوش می دانید یا در مواردی به مترجمان متخصص هر فن بدبین هستید و آنها را بچیزهایی متهم می کنید که بیشتر آنها تخمین و حدس های یکطرفه است،مثل همین مورد تعریف ماهوی مقوله جوهر و عرض که صاحب فن در فن خود از آن چیزی اراده کرده و مثلا در یونانی یا زبان دیگر از آن تعبیری کرده ،به انگلیسی و عربی ترجمه شده و در فارسی نمود کرده است ،شگفت از شماست که مفهومی در اصل یونانی را با شواهدی از پیشوندهای sub ،در انگلیسی توجیه می کنید ،آیا کندی که متون فنی فلسفی را بعربی آورد آنها را از انگلیسی معرب کرد و بعربی آورد؟ آیا نباید عنایت کرد که اگر ماهیت قائم بذات در مفهوم یونانی خود در عربی به جوهر و در فارسی به گوهر تعبیر شد لابد عنایتی و تناسب لغوی مورد نظر مترجم بوده است علی الخصوص که باذعان خودتان کندی هم صاحب فن بوده است و هم آشنا بلغت ،پس فرد عامی اقدام بچنین تعبیری نکرده است ،پس بهتر نیست پیش از اقدام بحدس رجوعی بلغت عربی و فارسی کرد که این جوهر=گوهر چه معانی در بطن خود داشت که توانست بار معنایی آن دو مفهوم ماهوی فلسفی را بدوش کشد؟
ملاحظه بفرمایید چند نمونه از تعبیرات کتب لغت فارسی را :
(جُ هَ) [ معر. ] (اِ.) 1 – اصل و عصارة هر چیز. 2 – هر چیزی که قایم به ذات خودش است . 3 – هر سنگ گرانبها.
فرهنگ فارسی معین
————————-
۱. اصل، ذات، عصاره، کنه، گوهر، گهر، ماهیت
۲. چکیده، زبده
۳. مرکب ≠ صورت
فرهنگ واژگان مترادف و متضاد
—————————-
گوهر، دوات
فرهنگ واژه های فارسی سره
———————
جوهر
جوهر. [ ج َ هََ ] (معرب ، اِ) گوهر. (مهذب الاسماء). هر سنگ که از آن منفعتی برآید همچو الماس و یاقوت و لعل و امثال آن ، معرب گوهر است که مروارید باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (برهان ). هر یک از سنگهای نفیسه همچون الماس و یاقوت و امثال آن . (برهان ). جوهرة یکی آن . ج ، جواهر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || اصل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (برهان ). نژاد. (منتهی الارب ) (برهان ):
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که درآفرینش ز یک گوهرند.
سعدی .
ماده ٔ هر چیزی و گوهر. (منتهی الارب ) (برهان ): و ملاط وی [ هرَمان مصر ] از جوهری است که هیچ چیز بر وی کار نکند. (حدود العالم ). || دلاور. (منتهی الارب ). کنایه از مردم رشید و صاحب رشد. (برهان ). || شراب . عرق ، و در بیت ذیل گمان میرود ایهام بدین معنی است :
از آنرو هست یاران را صفاها با می لعلش
که غیر از راستی نقشی در این جوهر نمی گیرد.
حافظ (از یادداشت مرحوم دهخدا).
|| موج چوب و استخوان . (برهان ). موج آهن و موج چوب و استخوان ، و این معنی در فارسی اطلاق شود. (آنندراج از سراج ). || (اصطلاح شیمی ) بعضی اسیدها را بنام جوهر خوانند مانند: جوهر سرکه ، اسید استیک . جوهر شوره ، اسید ازتیک . جوهر گوگرد، اسید سولفوریک . جوهر لیمو، اسید سیتریک . رجوع به اسید شود. || فلز: اندر وی [ اندلس ] معدن همه جوهرهاست از سیم و زر و مس و ارزیر و آنچه بدین ماند. (حدود العالم ). || قسمی مرکب مصنوع مایع برنگهای مختلف سبز و قرمز و آبی و بنفش که با آن نویسند، نه مرکب معمول از دوده و صمغ. || (اصطلاح منطق و فلسفه ) آنچه بذات خود قائم باشد. ضد عَرَض . (منتهی الارب ). موجود قائم بنفس . (اقرب الموارد). آنچه بخود پاید. آنکه بخود پاید. (مهذب الاسماء). وجود مطلق و موجود لا فی موضوع و موضع. (برهان ).جوهر ماهیتی است که هرگاه در اعیان وجود پیدا کند در موضع نیست و آن منحصر به پنج است هیولی ، صورت ، جسم ، نفس و عقل زیرا جوهر یا مجرد است یا غیرمجرد، قسمت نخست یا متعلق به بدن است علاقه ٔ تدبیر و تصرف یا متعلق نیست . اولی عقل و دومی نفس است . و قسم دوم از شق اول و آن جوهری که مجرد نباشد یا مرکب است یا نیست اولی جسم است و دومی یا حال است یا محل است اولی صورت است و دومی هیولی است و این حقیقت جوهری در اصطلاح اهل اﷲ نفس رحمانی و هیولای کلی نامیده میشود. جوهر منقسم میشود به بسیط روحانی چون عقول و نفوس مجرد و به بسیط جسمانی چون عناصر و به مرکب در عقل نه در خارج چون ماهیات جوهری مرکب از جنس و فصل و به مرکب در عقل و در خارج چون مولدات سه گانه . (تعریفات علامه ٔ جرجانی ). در اساس الاقتباس آمده : در رسم جوهر گفته اند: جوهر موجودی است نه در موضوع ، و مراد از این عبارت نه آن است که وجود داخل است در مفهوم جوهر، چه مفهوم جوهر را جزو نیست ، چنانکه گفتیم ، والا آن جنسی عالی نبود، و نه آنکه وجود لازم جوهر است تا هرچه جوهر بود همیشه موجود بود، بل مراد آن است که جوهر چون موجود باشد وجودش نه از قبیل چیزهائی بود که در موضوع بود، واین معنی از لوازم جوهر است . و جوهر را صفتهائی دیگر باشد که در بعضی از آن بعضی اعراض نیز مشترک باشند. مثلاً چنانکه جوهر را ضد نبود و از شأن او بود که محل اضداد بود چه ضدان دو عرض باشند از یک جنس که میان ایشان غایت دوری باشد و بر سبیل تعاقب در یک موضوع حلول کنند. و جوهر قابل اشد و اضعف نبود، چه انسانی انسان تر از انسانی دیگر نتواند بود. مانند سیاهی که سیاه تر بود از سیاهی دیگر. و جوهر بسیط بود یا مرکب ، و بسیط یا جزو مرکب باشد یا نبود، و جزو مرکب یا محل بود، و آن جزوی بود که مرکب به او بقوت باشد و آنرا ماده خوانند و یا حال بود و آن جزوی بود که مرکب به او بفعل بود، و آنرا صورت خوانند و مرکب که مرکب بود از این دو، آنرا جسم خوانند. و این سه نوع را جواهر مادی خوانند. و اما بسیطی که جزو مرکب نبود، و آنرا جواهر مفارقه خوانند، هم دو گونه بود، یا متصرف بود در مادیات بر سبیل تدبیر، و آنرا نفس خوانند، یا نبود و آنرا عقل خوانند. پس جوهر به این قسمت پنج نوع بود: ماده ، صورت ، جسم ، نفس و عقل . و این هر پنج ،یا جزوی باشند یعنی اشخاص ، و آنرا جواهر اولی خوانند، یا کلی باشند، یعنی انواع و اجناس و آنرا جواهر ثانیه و ثالثه خوانند. این است انواع جواهر بقسمت اولی ̍. و بباید دانست که جوهر ذاتیست انواع جواهر را بخلاف عَرَض که ذاتی نیست اجناس اَعراض را، و به این سبب اجناس اَعراض را بتفصیل در اجناس عالیه برشمرده اند. و انواع جواهر را در تحت یک جنس عالی که جوهر است شمرده ، چه مفهوم از جوهر حقیقت و ذات اوست . و آنکه چون موجود باشد نه در موضوع بود لازم آن ذات و مفهوم از عرض عارض بودن است موضوعی را، لازمش آنکه چون موجودباشد در موضوعی بود. و عارض بودن چیزی چیزی را بعد از تحقق ماهیت آن چیز بود. و نه لفظ عَرَض دال است بر آن حقیقت که او عارض غیری است و نه معنی رسم او، پس هر یکی از اجناسی که عَرَض لازم آن اجناس است جنس عالی است ، چه دال بر آن حقیقت و ذات است ، و هیچ ذاتی نیست که میان همه مشترک باشد و بجای جنس بود همه را.(اساس الاقتباس صص 37 – 39). || استعداد. لیاقت . توانائی . قدرت :
لغت نامه دهخدا
——————————————
در عبارت همین کتاب اساس الاقتباس خواجه رحمه الله ،نشانی از تعبیری که شما می کنید هست؟ همینطور در کتب معتبر لغت؟
————————————————
در مورد پولیتیک و پولیتیکا و پولیس ،که به سیاست تعبیر شده است ،بسیار خوب یک معنای سیاست تنبیه و گوشمالی است ،نه همه معانی آن.
——————————–
حالا نمی خواهم نزاع نزاع لفظی باشد ،می خواهم بگویم وقتی اصطلاحی فلسفی در مدخل فلسفه و در اصل تعریف می شود ،دیگر اینگونه معادل سازی های سلیقه ای تعمیم و توسعه در فهم معنا نیست ،شما چه جوهر تعبیر کنید و چه زیرایستا ،آنچه که مفهوم مراد در فن است شی و موجود قائم بذات خود و غیر حال است ،پس مساله بازگشت می کند به اعمال سلیقه و احیانا برخی بدگمانی ها به مترجم صاحب فن ،نمیدانم شاید جنابعالی از مترجمان این مملکت هستید و تجربه ترجمه خود را ابراز می کنید.
————————–
من از شما متعجبم که هر استظهار و هر برداشت یک نویسنده را اصل مسلم می گیرید و پیش می روید ،کندی اگر اصل اولی را به الله یا مبدا بازگردانده باشد باید مورد و نمونه را دید که اصل چه بوده و قرینه های آن چه بوده ،باید فورا یک توهمی کرد و نوع ترجمه را بخوف کندی ارجاع داد؟ گویا نزد حضرتعالی و آن آقای نویسنده کتاب اصل ملحد بودن همه انسانهاست بقول ما طلبه ها “الا ما خرج بالدلیل”! مثل اینکه کندی فیلسوف مترجم باید ابتدا ملحد غیر موحد فرض شود بعد نسبت خوفی هم به او چسبانده شود تا توهمات تاریخی ما تامین شود!آیا نویسنده مورد اشاره شما نباید مراجعه ای به متون فلسفی و دائره المعارف های فلسفی کند و احتمال دهد که اصل اول و مبدا اول و کلماتی نظایر اینها در حکمت الهی به مبدا هستی اطلاق می شود؟
——————————-
در مورد پولیتیکا و دموکراسی در دستگاه معرفتی ارسطو ،و اینکه مورد توجه حکیمانی مثل بوعلی سینا واقع نشده است باید تامل کرد ،البته فارابی که بحث هایی در باب سیاست دارد ،در مورد شیخ من بضرس قاطع نمی توانم چنین حکمی که جنابعالی می کنید کنم ،آیا شیخ بواسطه ارتباط با سلاطین و دربارها در هراس بوده است؟ نمیدانیم ،ممکن است چنین باشد ،ممکن است چنین نباشد و شیخ اصلا آن مبنا را نپذیرفته باشد ،مگر شیخ به همه مبانی طبیعی ،زیاضی ،الهی ارسطو اذعان داشت؟ ،چیزی که هست من یکی از آسیب های موجود در ریشه ها و طرز تفکر شما را در این می بینم که بقول خودتان می خواهید مفاهیم و مطالبی را در مورد اشخاص و افکار و فرهنگ ها از فضای سفید بین خطوط استخراج کنید ،من خیلی با این تعبیرات نه آشنا هستم و نه موافق ،من می گویم نسبت به متن ها باید عمیقا نگریست ،و در سایر موارد لازم است متکی بر شواهد و قرائن قوی برهانی حسی تجربی بود نه حدس های متکی بر پیش داوری ها.
در مورد پرانتز و بیرون پرانتز ،خوب بحث همین بود که آنچه در پرانتز و اصل هست چگونه تعبیر شود ،آیا معادل آنچه در پرانتز است جوهر باشد یا گوهر یا زیر ایستا که در هیچ کتاب لغتی نیست ،پس رجعنا الی بحث السلیقه!
در هر حال همینطور که فرمودید این قصه ها سر درازی دارد ،امیدوارم در تکمیل و تتمیم مجموعه ریشه ها موفق و استوار باشید.
سلام . یک ایرانی خوش فکر در شبکه های اجتماعی از آقای علی مطهری بخاطر نداشتن التزام عملی به اسلام و رد صلاحیت خود توسط جنتی ، از ایشان خواسته است که نام خانوادگی خود را به ” تخت طاووس ” تغییر دهد !
جناب نوریزاد مطمئن نیستم اینها بدانند دارند چکار می کنند. عکسهای امروز سهام نیوز را دیدم از مردی که به هیات زنها درامده بود در تظاهرات 22 بهمن امسال به عنوان سنبل ملوان زن آمریکایی که سربازان ایرانی بابت دستگیری اشان مدال فتح گرفتند. قربان باورم نمی شود اینها برای اینکه بگوبند امریکا بد است و ما خوبیم یک مرد را اپیلاسیون کرده اند برایش برحستگی های آشکار طراحی کرده اند روی گونه و لب ها و ابروهایش کار کرده اند، و سر آخر هم جوانان مومن حزب الهی بااو عکس سلفی انداخته اند. حالا تصویر واقعی آن زن ملوان گروگان را ببینید دریغ از سر سوزنی آرایش. باید دید گریمور این مرد زن نما با آن گریم اغراق شده چه کسی بوده یک مرد، یک زن، یا یک بیمار جنسی. گیریم که آمریکا و اروپا و استکبار غرب و غربزدگی و اصغر فرهادی و معتمدآریا همه از دم بد. یک فکری به حال این شرع مقدسی که دارید با دستهای خودتان به لجن می کشید کنید برادران من. بنده به شخصه خجالت می کشم این عکس تهوع اور را به عزیزانم نشانبدهم. مگر پوشیدن لباس زنانه به بدن مردان (آرایش و نمایش برجستگیها را فاکتور می گیرم) در شرع مقدس حرام اندر حرام نیست؟ به قولی اینها دیوار صوتی وقاحت را با این اقداماتشان فروریخته اند . باید دید آن ملایی که برای درمان شهوت زنای نوجوانان محلول سرکه تجویز میفرماید برای درمان اختلالات جنسی خطرناکی کسانی که این کارناوالها را در 22 بهمن سازمادهی میکنند و امورات 80 میلیون ایرانی هم بدستشان است هم نسخه ای در استین دارد یا خیر. ما منتظر موضع گیری علمای اعلام قم باز بایت این منکر آشکار و شرم اور هستیم
37سال پيــش ، زني متاهل بود بنام ایران خانم ،
او همه چيز داشت ، ثروت ، زيبايي ، غرور ، و نگاهی نافذ و تو دل برو و موهایی بلند و چون شب سیاه ؛
تا اينکه در يکي از خيابان هاي تهران
با پسري به نام بهمن آشنا شد . جواني ماجراجو و در ظاهر جــذاب و با افکــار نو ،
بهمن هميشه به اون ميگفت : تو همه چيز داري ولي تا وقتي آزاد نباشي هيچ چیز نداري.تو وابسته ای ؛ دل بسته ای ؛ خودت نیستی و همیشه
کلمه مبهم آزادي را روي ديوار خانه ي او مينوشت و قلب او را به تپش می انداخت .
او آن روز ها جوان بود و به دنبال تجربه هاي تازه ، تصميم گرفت
با بهمن همراه شود و به چيزي برسد که فکر ميکرد ندارد . در نهايت در
زمستاني سرد پس از آنکه شوهرش از او ناامید شد و برای همیشه او را ترک کرد ؛ او و بهمن به هم رسيدند و ازدواجشان را در روز 22 همان ماه جشن گرفتند .
کوتاه که بگويم هرچه از زندگی شان که ميگذشت بهمن وعده هايش را فراموش ميکرد ،
اينکه چه بپوشد ، چه بنوشد و حتی چطور زندگي کنم را بهمن تعيين می کرد؛
دست بزن هم پيدا کرده بود و او جز آه ؛ جرات اعتراض نداشت .
حالا پس از 37 سال او زني نا اميد و درمانده و با نگاهی خسته شده بود .و همسایگانش که زمانی با حسرت و احترام به او نگاه می کردند به او لبخند تمسخر می زدند و خیره نگاهش می کردند .
درحالیکه بهمن سعی می کرد در میان بغض و اندوه او ؛ هرسال سالگرد ازدواجشان را با شکوه تر جشن بگیرد و خود را خوشبخت و سعادتمند جلوه دهد .
بارها با خودش ميگويد اگر من قبل از بهمن آزاد نبودم چطور ميتوانستم با بهمن ازدواج کنم؟
امروز از او دختري مانده است به نام بهار ،
به بهار ميگويد هيچگاه فريب هيچ بهمن و زمستاني را نخورد ،
به او ميگويد آزادي وقتيست که ميتواني از بودنت لذت ببری و امید به آینده داشته باشی و لبخند واقعی بر گونه هایت جلوه گری کند .
و فراموش نکن که هيچگاه براي رسيدن به روشنايي اندک ماه ، خورشيدت را نفروشی….
جناب ناشناس
ایکاش کمی انصاف میداشتیم و مقایسه میکردیم :
میزان مصرف مشروبات الکلی انزمان و حال را
اعتیاد
فقر . فحشای ناشی از فقر . فروش اعضای بدن . مورد ازار جنسی نوجوانان به خاطر فقر
حالا شما از قدیمیترها سوال کن
ازمعلمین در خصوص رفا و کیفیت اموزش
تفاوت سطح زندگی اساتید دانشگاه و بنیه علمی اساتید و دانشجویان
تفاوت سطح زندگی گارگران و کارمندان
برابری ریال با تمام ارزها
اعتبار پاسپورت ایرانی وووووووووو
میزان اختلاس دزدان و قاچاچیان حکومتی
اگر بخوام ادامه بدم تا فردا باید بنویسم اگه دلت به جمع شدن لاله زار خوشه مطمئا باش هزاران برابر تمام ان خلافها در سطح جامعه و مراکز اموزشی پراکنده شده .
از شما چه پنهان منکه بیش از ۳۰ سال هر دو دوران را تجربه کردم میگم محمد رضا شاه نور تمام منظومه شمسی به قبزت بباره و اما تو ای رضا شاه نور تمام منظومه ها به قبرت بباره که هر چی که داریم از سایه سر تو بزرگمرد تاریخ ایران داریم و هر چه بدبختی نکبت فلاکت در طول تاریخ به سرمان امده عاملش اخوندها بودند
با سلام آقای نوری زاد بنده خوشحال شدم که در تصویر جلوی ساختمان شماره 2 ظلم گستری ، تصویر دوست آزاده مان آقای رضا ملک به چشم میخورد . جنابعالی از آزاد شدن ایشان از دست دستگاه ظلم و جور ، دوستان را مطلع نکرده بودید ؟
سلام علیکم محسن اسماعیلی عضو حقوقدانِ کوچولو و کم سن و سالِ شورای نگهبان نامزد خبرگان و تأیید صلاحیت نیز شده و تنها کسی است که غیر روحانی بوده و جنتی درجه اجتهاد او را تأیید کرده است . این اوستا شاگردی برای جنتی همین بس که یک نوع دهن کجی جنتی به سید حسن خمینی می باشد . این عضو به اصطلاح حقوقدان شورای نگهبان مصاحبه ای کرده و افاضه و دروغی بس شاخدار بدین شکل فرموده اند که : برای داوطلب شدن افراد ” مکلّا ” منع قانونی وجود ندارد و من هم در این انتخابات شرکت کردم که نشان بدهم راه باز است و ملاک انتخابات برای نظام و مردم ، دانش است نه پوشش ( دروغ شاخدار ) . اگر رأی بیاورم راه برای داوطلب شدن افراد غیرروحانی در انتخابات خبرگان باز خواهد شد . من به ایشان میگویم که … خودتی!! آقای کوچولو حتماً تو برای جنتی کاری کردی که دیگران بلد نیستند به جنتی بکنند ! یعنی مردم نمی فهمند که از تو سالم تر ، بزرگتر ، مجتهدتر ، مرجع تر ، آیت الله تر و … نبود ؟ این کوچولو و کم سن و سال اگر کمی عقل داشته باشد باید زود بزند کنار و به جنتی بگوید من را گول نزن و بیا بجای منِ کم سن و سال ، این ریش سفیدان و صاحبان انقلاب آیت الله سید حسن و دستغیب و بجنوردی و سروش و امجد و … به صحنه بیار .
با درود . برادر نوری زاد در جوابِ یکی از کامنت های سایت که درباره خانم مجری انگلیسی زبانِ صدا و سیمای کشورمان ” پرس . تی . وی ” نوشته بود که فرموده بودید : سلام آقا سیدعلی گرامی _________________________________________________________________________
بیاموزیم که به اینجور چیزها که در کل به حوزه ی خصوصیِ افراد مربوط است سرک نکشیم. رواج این رویه، به بی اخلاقی و بداخلاقی و گسست ابتدایی ترین خصوصیات انسانی منجر می شود. _____________________________________
با احترام ____ آیا جنابعالی در سال قبل از همین شبکه صدا و سیمای حامنه ای ، رهبر مسلمین ایران و جهان ندیدید که نه یک بار و بلکه صدها بار و هر روز و شب و ساعت ، برای مردم مؤمن و چشم پاک کشورمان و برای اینکه شبکه BBC فارسی زبانِ انگلیس را بکوبند و نابود کنند ، رابطه مشخص نشده و ” درِگوشی ” ضد اخلاقی خانم ” پ . ق ” مجری شبکه BBC با مدیر شبکه ” آقای ص ” را مکرار با ” آب و تاب ” پخش میکردند ؟ چرا در آن زمان هیچیک از علمای اعلام ، مراجع شیعه ، حوزه های علمیه ، آیت الله ها و حجت الاسلام ها و … خفه خون و دیفتری و حنّاق گرفته بودند و مثلِ جنابعالی نگفتند که این سرک کشیدن به افعال شخصی حتماً بد اخلاقی و بی اخلاقی است و به گسست ابتدایی ترین خصوصیات انسانی منجر می شود! ! ! !
————————
سلام مناهی گرامی
من درستیِ خبری را که شما بدان اشاره می کنید منکر نیستم. بل سخنم بر این پایه است که: اگر آنها هویت و منش و راه و رسمشان نادرستی و بی اخلاقی و کجروی و پلیدی و پلشتی است، ما چرا باید به همان راهی در افتیم که آنان در آنند؟
با احترام
.
فرق راستی و دروغ ، چون زندگی و مرگ است و از روزی که اسلام وارد میدان شد تقیه مد شد که هما ن در کما و بیهوشی بودن وبی اختیاری محض است.
حال قضاوت کنید در انتخابات ایران ، کدامیک می باشید!
دستور ناجا برای مقابله با ولنتاین.
-۱۳۵۷: همه خل و چلها و عقده ایهای دنیا در ایران جمع شدن و انقلاب کردن.
قربانت گردم
راپورت رسیده است که کرور کرور از جان نثاران به شکرانه ایام ماضیه بیست دویّم بهمن سنه۱۳۵۷ به خیابان آمدند جهت مرده باد زنده باد به هر کسی که دم دستشان بود از جمله ینگه دنیا، در این میان کریم شیره ایی شهکار زده بود و با یک روحوضی گروهی از بنده گان همایونی را با قل و زنجیر به شکل تفنگچیهای دستگیر شده ینگه دنیا بزک کرده بود که پنداشتی شما را سخت مسرور کرده بود.
دستشان درد نکند اگر حکومت فخیمه این روحوضیها و از جمله خیمه شب بازی انتخباد! را اجرا نکند رعیت یادش میرود که روزگاری در سنوات ماضیه فتوگراف قبله عالم شاه شهید در ماه رویت شده بود. و این روحوضیها از همانجا شروع شده است.
قربانت گردم رعیت قدر این روحوضیهای مفتی را نمیداند.
از آب کرج با درشکه به سمت غور خانه میآمدم که درشکه چی به کنایه گفت: همهٔ نحسیها از عر عر آن الاغ آغاز شد. منظورش را پرسیدم عرض کرد همینجوری یاد جمله اول کتاب روزگار سپری شده نوشته منورلفکر آقا محمود دولت آبادی افتادم که خدایش حفظ کند.
قربانت گردم پنداشتی این درشکه چی سرش بار تنش بود.
جان نثار
تلقرافچی
حاج حسنک رئیسک جمهورک: انقلاب ایران، یک انقلاب اخلاقی هم بود.
– جفنگ گفتن کنتور نداره. اینا ماها رو یه مشت احمق حساب میکنن که هر جفنگی رو هر زمون که خواستن به شکممون ببندن.
خبرها: توهین به روحانی، رفسنجانی و خمینی در راهپیمایی ۲۲ بهمن تهران.
– جهنم همه ما توی همین دنیاست.
«ديشب یک ظرف یک لیتری باخودم بردم پمپ بنزین ومبلغ ۱۳۰۰ تومان دادم یک لیتربنزین سوپر گرفتم، خيلى شاكى شدم و بهم زور اومد…
ولى وقتى یادم امد که درسال ۵۷ برای خرید ۱۳۰۰ تومان بنزین باید ۶ بشکه ۲۲۰ لیتری باخودم میبردم يه نفس راحت كشيدم گفتم خدارو شكر اونطورى سختر بود…
اون زمان خیلی مردم سختی ميكشيدن !
ﺍﯾﻦ ﻣﺘﻦ ﺭﺍ ﻓﺮﺡ پهلوى ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ ﻓﯿﺲ ﺑﻮﮐﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺶ ﻋﻘﻞ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺎﻟﺶ ﻣﯽ ﻃﻠﺒﺪ:
( قابل توجه تهيه كنندگان فيلم معماى شاه)
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﻭ ﮔﻮﺵ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺑﻪ ﮊﻧﻮ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﺍﻭﺭﺍﻧﯿﻮﻡ ﻭ ﺩﺭﺻﺪ ﻏﻨﯽ ﺳﺎﺯﯼ! ﺗﻮﺍﻓﻖ ﺧﻮﺏ ﯾﺎ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﻬﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯿﺎﺭﺯﺩ.
ﺍﻣﺎ ﺑﺪ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﯾﺎﺩﯼ ﮐﻨﯿﻢ ﺍﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﭘﯿﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺮﺑلندﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﻼﺵ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ …
ﺳﺎﻟﻬﺎ ﭘﯿﺶ ﻭﺯﯾﺮ ﺍﻣﻮﺭﺧﺎﺭﺟﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻨﺎﺏ ﻇﺮﯾﻒ، ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻋﺒﺎﺳﻌﻠﯽ ﺧﻠﻌﺘﺒﺮﯼ ،ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺩﮐﺘﺮﺍﯼ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﻤﻠﻞ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﭘﺎﺭﯾﺲ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺳﺎﻝ 1321 ﺍﺳﺘﺨﺪﺍﻡ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﺍﻣﻮﺭﺧﺎﺭﺟﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﭘﻠﻪ ﭘﻠﻪ ﻃﯽ 30ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ.
ﺍﯾﺸﺎﻥ، ﮐﺎﺭﻣﻨﺪ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﺗﺸﺮﯾﻔﺎﺕ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﺧﺎﺭﺟﻪ 1321 ﮐﺎﺭﻣﻨﺪ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﺳﯿﺎﺳﯽ 1322 ﺩﺑﻴﺮ ﺩﻭﻡ ﺳﻔﺎﺭﺕ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺳﻮﺋﻴﺲ 1323 ﺩﺑﻴﺮ ﺍﻭﻝ ﺳﻔﺎﺭﺕ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻟﻬﺴﺘﺎﻥ 1326 ﺭﺍﻳﺰﻥ ﺳﻔﺎﺭﺕ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ 1331 ﺳﻔﻴﺮ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻭﺭﺷﻮ 1338 ﺩﺑﻴﺮﻛﻞ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﭘﻴﻤﺎﻥ ﻣﺮﻛﺰﻱ ﺳﻨﺘﻮ ﺩﺭ ﺁﻧﮑﺎﺭﺍ 1340 ﻣﻌﺎﻭﻧﺖ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﺍﻣﻮﺭ ﺧﺎﺭﺟﻪ 1347 ﻗﺎﺋﻢ ﻣﻘﺎﻡ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﺍﻣﻮﺭ ﺧﺎﺭﺟﻪ 1349 ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﻭﺯﯾﺮ ﺍﻣﻮﺭ ﺧﺎﺭﺟﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ 1351 ﺗﺎ 1357
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﻘﻮﻁ ﺩﻭﻟﺖ ﺁﻣﻮﺯﮔﺎﺭ ﺑﯿﮑﺎﺭ ﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﮐﺸﻮﺭ ﺩﺭ ﺁﺷﻮﺑﺶ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﻧﮑﺮﺩ.
ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺷﺪ،ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﺎﻧﺪ،ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺭﯾﺨﺘﻨﺪ، ﺩﺳﺘﮕﯿﺮﺵ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﻣﺘﻬﻤﺶ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﺟﺮﻣﺶ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ 1975 ﺍﻟﺠﺰﺍﯾﺮ(ﺣﺪﻭﺩ ﻣﺮﺯﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﻋﺮﺍﻕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺭﻭﻧﺪﺭﻭﺩ ﺑﺮ ﭘﺎﯾﻪ ﺧﻂ ﺗﺎﻟﻮﮒ ﻣﺸﺨﺺ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪﺗﺮﯾﻦ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩﻫﺎﯼ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻣﻌﺎﺻﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ)ﻭ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ ﺍﺣﺪﺍﺙ ﻧﯿﺮﻭﮔﺎﻩ ﺍﺗﻤﯽ ﺑﻮﺷﻬﺮ ﺍﻋﻼﻡ ﺷﺪ.
ﺍﺳﺘﺪﻻﻝ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ، ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻧﻔﺖ ﻭ ﮔﺎﺯ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﻧﯿﺮﻭﮔﺎﻩ ﺍﺗﻤﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﻣﺼﺪﺍﻕ ﺗﻀﯿﯿﻊ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ۲۲ ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ ۱۳۵۸ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺑﻪ ﺭﯾﺎﺳﺖ ﺧﻠﺨﺎﻟﯽ ﺑﺮﭘﺎ ﺷﺪ، ﺧﻠﻌﺘﺒﺮﯼ ﻣﻔﺴﺪ ﺍﻟاﺮﺽ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ 11 ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﻣﻘﺎﻣﺎﺕ ﺳﺎﺑﻖ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻗﺼﺮ ﺗﻮﺳﻂ ﺧﻠﺨﺎﻟﯽ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺷﺪ.
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻭﯼ ﺑﺪﺭﻓﺘﺎﺭﯼ ﻫﺎ ﺷﺪ ﻫﺮﭼﻪ ﺧﻠﻌﺘﺒﺮﯼ، ﻫﻤﺴﺮ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺶ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻣﺼﺎﺩﺭﻩ ﺷﺪ، ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﺎﺯﺣﻤﺖ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﺬﺭﺍﻧﯿﺪ ﺗﺎ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻣﺼﺎﺩﺭﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺭﺛﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻧﺪ.
ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﮔﺬﺷﺖ، ﻋﺒﺎﺳﻌﻠﯽ ﺧﻠﻌﺘﺒﺮﯼ ﺯﯾﺮ ﺧﺮﻭﺍﺭﻫﺎ ﺧﺎﮎ ﭘﻮﺳﯿﺪ …
ﺟﻨﮓ ﺷﺪ، ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ 598 ﺑﺎ ﻋﺮﺍﻕ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺩﻭﻟﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﺑﻪ ﻣﻔﺎﺩ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ 1975 ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺧﻠﻌﺘﺒﺮﯼ ﺧﺎﺋﻦ ﺑﻮﺩ!!
ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺍﺗﻤﯽ ﺷﺪ ﺣﻖ ﻣﺴﻠﻢ ﻣﺎ، ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩﻫﺎ ﺍﻣﻀﺎ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯﻫﻢ ﺧﻠﻌﺘﺒﺮﯼ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﺎ ﺧﺎﺋﻦ ﺑﻮﺩ!!
رضا شاه و محمدرضاشاه
ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﺳﺎﺧﺖ، ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ ﺳﺎﺧﺖ،
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩﺳﺎﺧﺖ، ﺩﺍﺩﮔﺴﺘﺮﯼ ﺳﺎﺧﺖ،
ﺭﺍﻩ ﺁﻫﻦ ﺳﺎﺧﺖ، ﺟﺎﺩﻩ ها ﺭﻭ ﺳﺎﺧﺖ،
ﭘﻞ ﻫﺎﺭﻭ ﺳﺎﺧﺖ، ﻣﺮﺯﻫﺎﺭﻭ ﻣﺸﺨﺺ ﮐﺮﺩ،
ﺍﻣﻨﯿﺖ ﺭﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺮﺩ،
ﮐﺸﻮﺭﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺗﺠﺰﯾﻪ ﺭﻭ ﯾﮏ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﮐﺮﺩ،
ﻧﻔﺖ ﺭﻭ ﻣﻠﯽ ﮐﺮﺩ،
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﭘﺎﻻﯾﺸﮕﺎﻩ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﻭ ﺳﺎﺧﺖ،
ﺑﯿﻤﻪ ﺭﻭ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﮐﺮﺩ،
ﺩﺯﺩﻫﺎﯼ ﮔﺮﺩﻧﻪ ﺭﻭ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﮐﺮﺩ،
ﺷﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﮐﺮﺩ ،
ﺍﻣﺮﯾﮑﺎﺭﻭ ﺗﺤﺮﯾﻢ ﻧﻔﺘﯽ ﮐﺮﺩ،
ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺧﻠﯿﺞ ﻓﺎﺭﺱ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﺮﺩ،
ﺟﺰﯾﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺗﻨﺐ ﮐﻮﭼﮏ ﻭ ﺑﺰﺭﮒ ﻭﻣﻮﺳﯽ ﺭﻭ ﺍﺯ
ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ، ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺣﻤﻠﻪ ﯼ ﻋﺮﺑﻬﺎ ﮔﺮﻓﺖ،
104 ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﻋﺮﺍﻕ ﺟﻨﮓ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺪﻟﯿﻞ ﻧﯿﺮﻭ ﻣﻨﺪﯼ ﺍﺭﺗﺶ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺣﺘﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺑﺎ ﻋﺮﺍﻕ ﻣﯿﺠﻨﮕﻨﺪ .
ﺍﺯ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﺍﻣﺮﯾﮑﺎ ﻭ ﺷﻮﺭﻭﯼ ﺑﻪ ﻧﻔﻊ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺳﻮﺩ
ﺑﺮﺩ ﻭ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﺻﻨﻌﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻭ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ،
ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﺗﺤﺎﺩﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﻭﺭﺷﻮ ﻭ ﻧﺎﺗﻮ ﺭﻭ
ﺟﺬﺏ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﮐﺮﺩ،
ﻭﺭﺷﻮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺳﺎﺯﯼ ﺍﺭﺍﮎ ﻭ ﺗﺒﺮﯾﺰ ﻭ ﺳﺎﺧﺖ ،
ﻏﺮﺏ ﻭ ﺍﻣﺮﯾﮑﺎ ﻧفت و ﮔﺎﺯ و ﺧﻮﺩﺭﻭ، ﺗﮑﻨﻮﻟﻮﮊﯼ ﺭﻭ ﻭﺍﺭﺩﮐﺮﺩ،
ﺣﻖ ﺭﺍﯼ ﺑﻪ ﺯﻧﻬﺎ ﺩﺍﺩ،
ﺯﻧﺎﻥ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺁﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﻭﻣﺪﯾﺮﻭ ﻭﺯﯾﺮ ﻭ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﻩ ﺍﺯﺷﻮﻥ ﺳﺎﺧﺖ،
ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺭﻭ ﺭﺍﯾﮕﺎﻥ ﺳﺎﺧﺖ ﻭ ﻫﻤﮕﺎﻧﯽ،
ﻭﺭﺯﺵ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﻄﺮﺡ ﮐﺮﺩ،
ﭘﻮﻝ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺟﻤﻊ 10 ﺍﺭﺯ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺑﺮﺩ ﯾﻌﻨﯽ
ﺍﮔﺮ ﮊﺍﭘﻦ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﺮﺍﻟﯿﯿﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺗﺠﺎﺭﺕ ﮐﻨﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﺴﺘﻦ ﺑﺎ ﺭﯾﺎﻝ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻥ،
ﺩﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﺎﺯﯼ ﻫﺎﯼ ﺁﺳﯿﺎﯾﯽ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﮐﺮﺩ،
ﺩﺭ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻣﻠﻞ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﺗﺎﻕ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺷﺪ،
ﺍﻭﭘﯿﮏ ﺭﻭ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﻧﻔﺖ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﮔﺮﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻔﺮﻭﺷﻪ،
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﯾﯿﺲ ﺍﻭﭘﮏ ﺑﻮﺩ،
ﻣﺪﺍﺭﺱ ﺗﻐﺬﯾﻪ ﺭﺍﯾﮕﺎﻥ داشتند، ﺁﺯﺍﺩﯼ ﭘﻮﺷﺶ ﺑﻮﺩ،
ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ ﻫﺎ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺎﺯ ﺑﻮﺩند ،
ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ
ﺩﺭﺱ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪﻧﺪ،
ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺩﯾﻦ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ، ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﺎﻥ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ،
ﺳﺮﮐﺮﺩﮔﺎﻥ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﭘﯿﺸﺮﻓﺘﻪ ﯼ ﺁﻥ ﺭﻭز ﺣﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪﻥ ﺗﻌﻄﯿﻼﺕ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﯽ ﺁﻣﺪﻥ، ﻭ …
ﺍﮔﻪ ﻧﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﻭﯾﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﺧﯿﺎﻧﺘﻪ ﭘﺲ ﺗﻌﺎﺭﯾﻒ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﺎ ﻋﻮﺽ ﺷده …
ﺗﺨﻤﻴﻦ ﺯﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ 93% ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﻳﻦ ﻣﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺍﺭﺳﺎﻝ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ، ﺯﻳﺮﺍ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻲ ﺍﻧﺪﻳﺸﻨﺪ، ﻭﻟﻲ ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺟﺰﺀ ﺁﻥ 7% ﺑﺎﻗﻲ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﻴﺪ،کپی کنید!
: یه سلامی هم کنیم✋✋✋
.
.
.
به کشوری که 8 تن داروی رایگان
میفرسته عراق برا اربعین.
.
.
ولی حاضر نیست 8 سانت نخ بخیه رایگان بزنه به دختر هفت ساله خودش
.
.
.
سلام بر ایران اسلامی
من فکر کنم برادران عرصه را به شما و دکتر ملکی چنان تنگ کنند، که بالاخره مجبور بشین بگین مثلا ساعت۱۲ شب همه چراغها خاموش ،تو رختخواب و لاهاف زا بکشیم رو سرمون ،باز هم فکر کنم برادران اروم نشیننً
حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة، سلام علیکم ، ضمن آرزوی سلامتی بر شما انسانِ بصیر ، آزاده ، حکیم ، فرزانه ، بشیر و نذیر . با توجه به دیدار چندی قبل حضرتعالی با آیت الله العظمی صانعی حفظ الله در قم و پشتیبانی ضمنی از میر حسین موسوی آزاده دربندِ افرادِ قدرت طلب ، حضرتعالی انتقادتان 100% بر روی ” قدرت طلبان ” حاکم بوده است . سئوال عقلی و اجتماعی آنکه حضرتعالی به چه میزان به افکارِ امروزِ ” اصلاح طلبان ” علی الخصوص آقای خاتمی نزدیک ترید ؟ الحقر ___ مبشّر
———————————————–
سلام مبشر گرامی
من آقای خاتمی و آقای جنتی و علم الهدی و هرکس دیگر را نه از منظر سیاسی بل از منظر انسانی رصد می کنم. اگر جنتی حرف خوبی بزند و کار خوبی بکند همان یک کارش را تأیید می کنم و بالعکس: آقای خاتمی نیز!
خوبی را از هر کس، ببینیم و تقدیر کنیم و بدی را از کس نقد کنیم. این به انصاف نزدیک تر است
سپاس
.
به راستى كه نشانه خرد همانا “نومن ببعض و نكفر ببعض” بودن در باره هر شخص و هر متن است. نشانه خرد توان غربالگرى مغز است. دربست پذيرفتن اشخاص ، گفته ها و متون نشانه بى خردى است.
سرکار خانم مریم سلام فرموده اید:
مجبور کنیم که با دست زدن به ایات قران خدا دزدان وغارت کنندگان را رسوا کند وبه قران قسم بدهیم که حق بی گناهان را از طاغوت ها بستاند .
خواهر عزیز این تزی که دادی نسخه ای استکه ساخته خود اخوندها و برای مردم پیچیده اند تا بتوانند انها را از واقعییتها دور کنند سعی کنیم وقایع را با محک عقل و شعور بسنجیم تا به نتیجه ایده ال برسیم . اگر واقعا طالب حقوق انسانی خودت هستی بازیچه حقه های کثیف اخوند جماعت قرار نگیر نمونه ان همین طرز فکر شما انها در حال چاپیدن مملکت ما با تمام اماکاناتش هستند ما را میفرستند دنبال نخود سیاه با انداختن نامه در چاه و یا ایه قران درصنندوق رای بجای مبازه علیه ظلم و یا با انداختن پول در ضریح امامان وصرف وقت از پیدا کردن راه حل منتقی وعلمی غافل باشیم .
مریم عزیز نمیدونم چند سال داری اگر درسنین جوانی هستی میتوانی از بزرگترها سوال کنی .
حتما دیده ای که وقتی مریضی کمی از مداوا مایوس میشه متوسل نذر ونیاز و دخیل بستن به ضریح ها میشه اما خوب توجه کنی در همین چند دهه اخیر چندین ایت اله و مرجع تقلید تا اخرین لحظه عمرشان از بهترین امکانات پزشکی داخلی و خارجی برای به تاخیر انداختن مرگشان استفاده میکنند ولی نمیبینی حتی یک ساعت هم گردنشان مثل گوسفند به یک از ضریح ها ببندند برای گرفتن شفا چرا ؟ چون این داستانهای خرافی ساخته و پرداخته خودشان میباشد . توصیه میکنم اگر میخواهید یک مسلمان مومن باشید لااقل کتاب تخته پولاد از مرحوم علی دشتی را مطالعه بفرمایید.
موفق باشید
ظاهرا در لندن ضریحی هست برای برخی اقایان سالهاست برای جزئی کسالتی جسمی و روحی گردن بر آن ضریح می بندند برای بقا !
جناب کورس گرامی
خیلی خوشحال شدم که قسمتی دیگر از ریشه ها رو در پست پیشین فرستادید و ما را از نگرانی خارج کردید.
یک نظری هم در مورد این پاراگراف شما دارم:
“تقريباً تمامى رباعيات خيام يك مضمون دارند : ديروز و فردا را رها كن . دم راغنيمت شمر. به چه دليل ؟ چون همه چيز گذران است و عاقبت همه چيز مرگ و فناست . چون عاقبت كار جهان نيستى است _ انگار كه نيستى چو هستى خوش باش . قدماء بايد چنين انديشيده باشند ورنه در شناخت طبيعت و كيهان بيش از افسانه بافى دست به آزمون مى زدند . ”
آیا با بکارگیری واژه “قدماء” روی سخن شما به خیام هم هست. اگر اینگونه بوده که من فکر میکنم خیام بسیار کار کرده در دوران زندگیش و جایی می فرماید:
هرگز دل من ز علم محروم نشد
کم ماند ز اسرار که معلوم نشد
هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز
معلومم شد که هیچ معلوم نشد
که نشان دهنده تلاش ایشان بوده و کارهای علمی ایشان در ریاضیات و نجوم و فلسفه هم نشان دهنده همین نکته هست.
اینکه چرا اینقدر از پوچی دنیا سخن میگوید شاید روی سخن اعتراضی به ریاکاران دینی دارد و خیلی در اشعار خیام این نکته دیده میشود.
با آرزوی تندرستی شما
حامد ارجمند :
درودى از بن جان : ديركرد در ارسال ريشه ها به سبب يك مشغله شخصى بود كه اميدوارم تا پايان بهمن تمام شود .
اما در مورد نقد شما حتماً همين طور است كه مى فرماييد .خيام در نجوم و جبر كارهاى بزرگى انجام داده است ، اما اين نگرش فلسفى او را نفى نمى كند . در همان قسمتى كه از آن نقل قول كرده ايد به اين نكته نيز اشاره شده است كه پارادايم علمى در قديم بيش تر متوقف بر شناخت نظرى و دانايى براى دانايى بود تا چيرگى بر جبر و طبيعت از طريق آزمون و تجربه . خيام نيز در رباعى بالا اذعان مى كند كه كم ماند ز اسرار كه معلوم نشد . او مى رساند كه علم را براى معلوم شدن اسرار آموخته نه چيرگى بر طبيعت از راه تصرف در طبيعت و اختراع بر اساس قوانين طبيعت .او نيز فلك را لعبت باز و ما را لعبتكان مى نامد گرچه پرسش مى كند و اشتياق آزادى دارد .
يك نمونه از پرسش هاى او :
از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جلال و جاهش نفزود
وز هيچ كسى نيز دو گوشم نشنود
كين آمدن و رفتنم از بهر چه بود
اشتياق آزادى
گر بر فلكم دست بدى چون يزدان
برداشتمى من اين فلك را ز ميان
وز نو فلك دگر چنان ساختمى
كازاده به كام دل رسيدى آسان
اميدوارم در نخستين فرصت بتوانم به نقد ديگر دوستان ارجمند نيز پاسخ دهم
شاد و پرتوان باشيد
یک جرعه ی می ز ملک کاوس به ست
وز تخت قباد و مسند طوس به ست
هر آه که عاشق بسحرگاه کند
از ناله ی زاهدان سالوس به است
…………
حامد گرامی همانطور که شما و کورس عزیز می فرمایید ، درست است .
خیام به هستی و حال تکیه دارد ، و این برداشتی از قدیم ودر عین حال بیزاری او از دروغ و توهمات و زاهدان روز است ، او یک منجم و ریاضیدان و فیلسوف است ، و بدرستی گذشته را نابوده می داند وهستی را با حال در پیوند می بیند ، فردا را خارج از دست و تاکیدش بر حال است، از جام گرداندن دهر و نوبت نوشیدن می سراید و در جام می است می همان هستی و زندگی است که ما باید آن را در یابیم و زندگی همان شاد بودن و قدرش دانستن قدما است ، این جام چون به نوبت تورسید نباید غافل بود که گردنده است و آنرا در یاب.
می خوردن جرعه ای و جام گرداندن ، آیینی قدیمی است ، یعنی پاک کردن فکر و بخود آمدن و درون را نگریستن و ظاهر دروغین رادور ریختن است ، او تاکید دارد ، غصه و غم در داشتن ونداشتن بیهوده است ،هستی فراتر از اینهاست و کسی می تواند آنرا در یابد که حال را دریافته باشد و حال را دریافتن چون جرعه ای می نوشیدن به خود آمدن است.
او گذشته را نیست می داند و خاک را نشانی از آن که بی تغییر و ناثبات و چشم نگار و بهرام و هفت هزار سالگان را برابرمیبیند .
جبرِ قضا و قدر را باور ندارد او یک دانشمند است و جویای علت و معلول و می داند هر فرد باید زندگیش را خود در دست بگیرد ، و فردا را مایل است که بداند اما دریافته که حسرت دیروز خوردن و به بعد از مرگ اندیشدن جز بیهوده کردن حال و از دست دادن هستی نیست.
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است
….
افسوس که بی فایده فرسوده شدیم
بر پای اجل یکان یکان سوده شدیم
دردا و ندامتا که تا چشم زدیم
نابوده به کام خویش نابوده شدیم
…..
گویند کسان بهشت با حور خوش است
من می گویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
کاواز دهل شنیدن ازدور خوش است
…
آنها که ز پیش رفته اند ای ساقی
در خاک غرور خفته اند ای ساقی
رو باده خور و حقیقت از من بشنو
باد است هر آنچه گفته اند ای ساقی
…..
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با لاله رخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کاردر نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
سلام از قدیم گفته اند که : یک کلمه هم از مادر عروس بشنو . موحدی کرمانی دبیرکل جامعه روحانیت مبارز و رئیس شورای ائتلاف اصولگرایان از مردم خواسته به مجلسی رای دهند که مطیع رهبری باشد . یعنی مجلس خبرگان باید مجلسی باشد که گوش به فرمان رهبر بوده و نه مجلسی که دغدغه حقوق مردم را داشته باشد . ایشان همچنین گفته اند : تاکید رهبری بر روی خبرگان بی دلیل نیست ، وای بر روزی که انتخاب یک عالمی در مجلس خبرگان صورت گیرد که قدرت تصمیم گیری نداشته باشد ، خیلی ها از رهبر انقلاب بخاطر ایستادگی ایشان ناراحتند و برنامه دارند که کسی بر سر کار بیاید که” شجاعت لازم ” را نداشته باشد ( احتمالاً سید حسن خمینی شجاع نبوده ) . اما این مجلسی که ما تاکنون دیدیم ، ” شجاعت اشان ” بیشتر در کودکی بوده و اکنون بیشتر اشان ” مریض اند ” و در حال خواب و چرت زدن هستند و بماند که این مجلس را کسانی تشکیل میدهند که یا در حال آمیزش با عزرائیل و در حال مرگ اند ( از افراد مجلس قبل ، نزدیک 20 نفرشان قبرستانی شدند ) . یا سرطان و بیماری بواسیر دارند . یا پروستات و ترموستات اشان خراب است . یا نای حرف زدن ندارند . یا با ویلچر و عصا و تخت روان آنها را هر شش ماه یکبار به محضر رهبری میکشند و میآورند .
با سلام . برادر نوری زاد شما در قسمَت دوم نوشته اتان آورده اید : من در این میان ، یک ” گورِ پدر” ی نیز نثار بی نوایی به اسم قانون می کنم که این روزها مثل اجناسِ زیر خاکی باید در پسِ پستوهای اطلاعات و سپاه و دخمه های نیروی انتظامی و کلاً در میانِ دفینه های دستگاه قضا به سراغش رفت و از حال و روزش خبر گرفت . منِ مصلح آبادی میگویم که کلاً کسانی که در دستگاه های کشوری باید به امر قانون و با قانون کار کنند ، بیشتر قانونی کار نمی کنند . ما در هر جای کشور خواستیم قانون را به اجرا کنندگان قانون گوشزد کنیم ، از خود آنها شنیده ایم که قانون خود مائیم و شما به ما یاد ندهید و حتی گاهی با عصبانیت از آنها شنیده ایم که ( با عرض معذرت ) میگویند ” بِشاش به قانون ” و این نوع ادبیات را در محاوره و گفتگوی عامیانه و یا حتی در جروات و کتابهای رمان نیز داشته ایم . آقای نوری زاد یادتان هست که در انتخابات سال 1388 بر خلاف قانون کشور ، رهبری بر خلاف نوشته قانونی خودشان ، زودتر از شورای نگهبان سلامت انتخابات را تأیید کردند (زودتر تقلب را بخاطر نزدیکی افکارشان با احمدنژاد تأیید کردند ) . این همان ” بِشاش به قانونِ ” کشور است که شخص اول مملکت آن را پایمال میکند .
درود بر استاد گرامی
در صفحه فیسبوک خودتون در پاسخ به یک دوستی، گفته بودید که در آینده ای نزدیک به سیم آخر خواهید زد. تو حرفای اخیر هم پیشنهاد دادید که چند نفر نفر از آیت الله ها بیاند و خودشون رو آتش بزنند. استاد نگرانمون کردید و از این قبیل کارها تو سرتون نباشه و الان گاندی ایران زمین هستید و نگذارید این مشعل آگاهی افروزی و غلبه بر ترس خاموش بشه خیلی زود و بیش از پیش سرخورده شویم. مردم سال ها دلشون رو خوش کرده اند به اصلاحات که کاری بکنند که از این ها هم میبینیم که کاری بر نمیاد. برای بیدارکردن خفتگان بسیار در کشور کارهای شما بسیار ارزشمند هست و امیدمون رو از ما نگیرید. درست هست که حرکت شما کند هست ولی ریشه ای هست و به آن امیدواریم. رودرروی این هیولاهای خونریز و آدمکش ایستادن، دل شیر میخواد.
با آرزوی تندرستی شما
—————————-
سلام حامد گرامی
من به روزهای حساس به سیم آخر زدن نزدیک می شوم. اما هرگز خودم را آتش نخواهم زد. حیف نیست؟ ما قرار است حالا حالا ها با هم باشیم. به کاری سخت و دشوار داخل خواهم شد. یکجور لولی وشی. آن شعر مولوی را شنیده ای که: یک لولئی دیوانه شد؟
.
خیلی ممنون از پاسخ شما و از نگرانی خارج شدم.
گام هایتان استوار باد
با سلام ودرود خدمت هموطنان عزیز
از حاضرین و خوانندگان عزیز و اقای نوریزاد خواهش میکنم به این پیشنهاد توجه بیشتری نموده و چنانچه ایرادی در ان میبینند که قابل بر طرف کردن نباشد و یا احتمال خطری برای هم میهنانم وجود داشته باشد دیگر اصراری ندارم ومزاحم وقت شما عزیزان دراین خصوص نخواهم شد .
پیشنهاد من تشکیل یک پاتق برای منتقدین و مخالفان نظام میباشد بدون اینکه موسس و یا متولی داشته باشد . مثلا پنجشنبه بعد از ظهر ۶ تا ۸ در پارک ملت برای صرف چای یا هوا خوری نه بصورت جمع هر کسی میتواند تنهایی یا با دوستان در تعداد کم و یا با خانواده درنقاط پراکنده پارک حضور داشته باشند بدون هر گونه شعار و بحث سیاسی و به مرور بعنوان یک پاتق شاخته خواهد شد مثل قبلا شاعران و یا هنرمندان که برای خود پاتقی داشتند دعوت کننده ای نداشت هر کسی به میل خودش مراجعه میکرد . اقای نوریزاد مجددا تقاضا میکنم مکان وساعت خاصی را معین بفرمایید و اجازه بدهید شناخته شود و در ذهن همه جا بیفتد مثل لاستیک دنا به مرور بر تعداد ناراضییان اظافه میشد که متوقف کردید قبول کنید که ساعت و مکان پراکنده باعث پراکندگی نفرات هم خواهد شد فقط کافیست شروع حضور در این پاتق نمایان و بیخطر انجام شود قطعا با همرسانی دوستان فراگیر خواهد شد مطمئن هستم با سیاست و تجربه ای که دارید بخوبی از مدیریت ان بر خواهید امد
اگر بخواهیم با معیارهای خود “نیکآهنگ کوثر” راجع به او قضاوت کنیم احتمالا باید او را جاسوس و مامور وزارت اطلاعات ج. ا. بدانیم. اما احتمالا اینهمه زیاد است و در نهایت تنها آدمی کوچک است (کاری به هنر کاریکاتورش ندارم) که تامین معیشت در مملکتی غریب سخت آزارش میدهد.
حتی اگر از ماجرای او با مهدی هاشمی چیزی دستگیرمان نشود، از مقالهای که در خصوص اکبر گنجی نوشته -و در اینجا هم بازنشر شد- بخوبی میشود فهمید.
این سایت کم کم دارد میشود مثل روزنامه های صدر مشروطیت ارگان رسمی میهن دوستان و آزادی خواهان و انسانیت پرستان. شهوت آیه پراکنی کمتر شده است و شهوت ضد مذهبی بودن افراطی. این نتیجه ازادی بیان است آنها که میبینند خرفشان خریداری ندارد میگدارند میروند و آنها که منطقی دارند میمانند. حکومت دست آنها است و قلب و اندیشه ملت در اختیار ما. انها بتازند دزدی کنند چند سباهی دیگر بر اریکه فدرت نا مشروع خود بتازند. پیروزی از آن خردو عاطفه است.
شیخی را گفتند:
عبا و عمامۀ خود را می فروشی؟
شیخ گفت:
صیاد اگر دام خود را فروشد؛
با چه صید کند؟!
(عبید ذاکانی)
«چرا دوران علم اصول واجتهاد فقهی سپری شده است؟»
مقالهای از محمد مجتهد شبستری:
http://mohammadmojtahedshabestari.com/articles.php?id=601&title=%DA%86%D8%B1%D8%A7%20%D8%AF%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86%20%D8%B9%D9%84%D9%85%20%D8%A7%D8%B5%D9%88%D9%84%20%D9%88%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%87%D8%A7%D8%AF%20%D9%81%D9%82%D9%87%DB%8C%20%D8%B3%D9%BE%D8%B1%DB%8C%20%D8%B4%D8%AF%D9%87%20%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%9F
زندگی نامهی محمد مجتهد شبستری (برای کسانی که احیانا با او و آثارش آشنا نیستند):
http://mohammadmojtahedshabestari.com/biography.php
من ازچند سال پیش تمام نوشته های شما و بیشتر کامنتها را میخوانم .در این سکوت قبرستانی و دعوای بالا ییها سر تقسیم منافع شما را تحسین میکنم و شرمنده شما که بی یاورید و ساطور قصابان همه را ترسانده .اما آقای نوریزاد در این سالها من فکر میکنم شما هنوز از نظر فکری از قبیله وحوش اسلامگرا رها نشده اید و چون دونده سرعتی هستید که باقیمانده و رسوب سالها مردم فریبی حکومت را با خود حمل میکنید . نمونه اش ؟در اوج انتقاد و حمله به سلطان علاقه و مهر شما به او از میان سطرهای نا نوشته شما به وضوح پیداست . باور کنید ای اهریمنان از آغاز گرگ در گله بوده اند .و اینگونه مبارزه راه به جایی نمی برد.
در مجلس چایخوران فکر هوای سرد و دستشویی رفتن هم باشید! جایی از پارک بشینید که نزدیک توالت باشه!
دوستت دارم…
به نقل از هادی خرسندی
کاملش رو اینجا ببینین: http://news.gooya.com/politics/archives/2016/02/208343.php
یه مجلس کیفور و سرمست میخوام
مثل خودم ناقص و یک دست میخوام
اصولگرا اصلاح طلب چه فرقش؟
سیصد نفر نوکر دربست میخوام
حق زنان از اینکه ضایع نشه
چندتایی هم کلفت پیوست* میخوام
اکبری صبر کن ببینی که باتوم
برای سر** کاندیداهات آوردم
انتخابات آوردم
حداقل خوبي دهه فجر اينه كه به اندازه كافي محمد رضا شاه رو توو تلوزيون نشون ميدن و نميزازن ما فراموشش كنيم…
والا ما ميخوايم جنايتهاي شاه رو فراموش كنيم ولي صدا سيما نميزازه !
٣٨ ساله هي نشون ميده شاه خيلي خوش تيپه و داره به ٦ تا زبان زنده دنيا صحبت ميكنه.
هي نشون ميده اعراب دارن دستشو بوس ميكنن .. و هي با رييس جمهوراي كشورهاي بزرگ داره ديد و بازديد ميكنه…
هی نشون میده به مخالفاش تروریست یا فتنه گر یا انحرافی نمیگه و میگه من صدای مردمو شنیدم و گریه کنان سوار هواپیما میشه و میره. (البته اونو میبرند). کشورشو مثل سوریه و لیبی … به خاطر قدرت تبدیل به ویرونه نمیکنه!
والا اين برنامه ها گمراه كنندس آدم هي فكر ميكنه شاه خيلي آدم خوب و تحصيل كرده ، لايق و با سوادي بوده و انگار اشتباه كرديم انداختيمش بيرون
از صداوسيماي عزيز متشكريم كه چهره واقعي شاه رو بهمون نشون ميده
نگو جنایات بگو خدمات شاه
ماه برای همیشه زیر ابر نمی ماند .
برادر گرامی جناب نوری زاد،
با توجه به اینکه شما هم زمانی جزو این جماعت حزب اللهی بوده اید و بارها در مصاحبه ها خود اذعان فرموده اید که وقتی کسی در این حلقه قرار میگیرد چنان او را تشویق میکنند که در سمت حق ایستاده و البته دادن تحلیل ایدءولوژیک برای کوچکترین مسایل عادی زندگی روزمره و همچنین دسته بندی مردم به حق و ناحق که گویی همه ناراضیان از سیستم باطل و همه جماعت حرب اللهی بی سواد و حق به جانب و سیری ناپذیر حق هستند عملا کاری میکنند که این جماعت کرو کور میشوند و ضجه هیچ مادری داغ دیده و مردم آسیب دیده و سختی کشیده را نشنوند چگونه میتوان این افراد را آگاه کرد ؟ این جماعت به غیر از پروپاگاندای صدا و سیما نه سخنی میشنوند نه منطق دیالوگ و تعامل را قبول دارند و نه دین دولتی شده آنها به أنها اجازه میدهد که خودشان در اوضاع و احوال و علت این همه فساد و کجی تامل کنند. از طرف دیگر برخورداری از امتیازات حداقلی که حکومت برای ابراز وفاداری آنها در نظر میگیرد باعث میشود که نفع خود را هم در همین ببینند. پس بنظر شما جوانان یا سایر اقشار آگاه چطور میتوانند خسارات رفتارها و تبعیت کورکورانه آنها را به آنها بنمایانند؟
———————
درود محمد گرامی
کار دشواری در پیش داریم. یکی از بستگان ما چهار بار کربلا رفته و دو بار به حج و شش بار به مشهد و خلاصه در این راه است و سخت موافق نظام . با وی نمی شود بحث کرد. می گوید: اگر این نظام مخالف دارد این همه آدم که تلویزیون نشان می دهد می ریزند بیرون مگر نه این که طرفدارند؟ نمی شود به وی گفت: مگر آیا به مخالفان فرصت داده اند که آنان نیز به صحنه بیایند؟ اما یک چیز به وی گفتم که ذهنش قفل کرد. گفتم: تا زمانی که یک دختر و تنها یک دختر و بانو بخاطر فقر تن به تن فروشی می سپرد، رفتن به کربلا و مکه و مدینه و مشهد و هر زیارتگاهی حرام اندر حرام است.
.
خانم مسلمان :
اسلام به تو چه داده است كه اينگونه شيفته اش شده ای ؟
حق فرزند را كه از تو گرفته .
حق شهادت دادن را از تو گرفته .
حق ارث برابر از دارائی پدر و مادر را از تو گرفته .
حق تصميم گرفتن را از تو گرفته .
حق طلاق را از تو گرفته .
در يك كلام :
حق زندگی را از تو گرفته و تو را داخل آدم حساب نميكند كه
حتی مثلا بتوانی شهادت دهی كه اين خودكار مال اين آقاست !
تو چرا بايد ديني را پيروی كنی كه حتی جنازه تو را با جنازه
يك مرد برابر نميداند ؟
اينكه ديه يك زن ، نصف يك مرد است ، نشانه اين نيست كه
حتی مردن تو از لحاظ اهمیت ، ارزشش نصف مردن يك مرد
است ؟
آيا ارزش جان يك انسان بالاتر است و يا ارزش جنسی مرد ؟
چرا بايد بهای ديه بيضه چپ مرد ، بيشتر از ديه يك زن باشد ؟
آیا اين فقط معنی اش اين نيست كه جان و زندگی تو ارزشش
كمتر از ارضای جنسی يك مرد است ؟
اين يعنى اينكه اهميت مردن يك زن ، كمتر از لذت بردن جنسی
يك مرد است ، البته بيضه راست را كه دارد !
چرا همين ديه ، در مورد رحم تو وجود ندارد ؟
الله به تو چه چيزی داده است كه تو خود را مجبور به پرستشش
كنی ، جز اينكه تمام حق های انسانی تو را سلب كرده باشد ؟
الله به تو چه داده ، جز اينكه حق زندگی را از تو گرفته باشد ؟
تكليفت در بهشت هم كه مشخص نيست !
اصلا براي چه ميخواهی به بهشت بروی ؟
تجسم ات از بهشت برای يك زن چيست ؟
در بهشت قرار است چه اتفاقي برای تو بيفتد ؟
چه امكاناتی به تو داده شود ؟
هيچ انسان عاقلی ، حكم بردگی خود را به اميد بهشت واهی كه
حتی سرنوشتش در آنجا مشخص نيست ، امضا نميكند .
مگر اينكه از ترس اراجيف اسلام ، در مورد مارهای غاشيه جهنم
و سيخ های داغ كه قرار است در ماتحت جهنميان فرو كنند و آهن
مذابی كه در دهانشان بريزند ، شكرگذار و بنده الله باشی !
آيا برای شكرگذاری از آفريدگار و نرفتن به جهنم راه ديگری نيست ؟
مطمئن باش آفريدگار جهان ، هر چيز و هر كسی ميتواند باشد ، جز
آن الله كه به تو حق زندگی نداده است و سرنوشتت را هم در بهشت
مشخص نكرده است …
در 1400 سال پیش زنها این حقوق را داشتند و اسلام از انها گرفت ، تا کمتر از دو قرت پیش زنها در غرب حق مالکیت هم نداشتند . اخوندها در 1400 سال پیش درجا میزنند تقصیر اسلام است ؟!
از نظر یک مسلمان…..
کاوه ضحاک را از میان برد… افسانه !
سیاوش را در آتش سوزاندن… افسانه !
رستم دیو سپید را شکست داد… افسانه !
آرش با کمان مرز ایران و توران را تعیین کرد… افسانه !
کوروش و داریوش برچهار گوشه دنیا حکمرانی کردند… افسانه !
و اما حالا ….
سلیمان با قالی پرواز کرد…! معجزه
آتش برای ابراهیم گلستان شد…! معجزه
موسی با عصا دریا را شکافت…! معجزه
یونس در شکم نهنگ زندگی کرد…! معجزه
نوح تمام حیوانات را سوارکشتی کرد..!معجزه
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
بازخواني نوشته اي از حمزه علي نصيري تحت عنوان ” دو وعده غذا ؛ فقط سهم كارگران از زندگي”.
http://radio-neda.blogspot.com/2016/02/blog-post_9.html
جناب نوریزاده, این جنبش “زباله روبی”, فکر بی اندازه بکر و نابی است. نبایستی آسان رهایش کرد. شاید بهتر می بود تن پوش نارنجی به تن نکنید تا بهتر در فضای عمومی گم شوید . ان چه می تواند این جنبش را به چشم بیاورد یونیفرم رفته گری نیست, مشارکت غیر محسوس است. فکر کنید در یک راسته خیابان پهلوی سابق, مثلا در طی یک کیلو متر یا ۵۰۰ متر , تعدادی کم شمار آدم, نرم و آرام اشغال بروبند. تکرار می کنم, نه بصورت یک گروه پر جمعیت متمرکز در اطراف شما و دکتر ملکی, بلکه به صورت هسته های کوچک ۳, ۴ نفری. حتی نیازی نیست که رنگ کیسه ها یکسان باشد. ان چه این گروه های ۳, ۴ نفری را که در یک فضای یک کیلومتری پرکنده اند به هم می پیوندد, نفس اشغال روبی است. من که با شما همگام خواهم شد. این جنبش را از سر بگیرید!
ارادتمند پژمان
جناب نوریزاد من فرصت کنم نوشته هایت را می خوانم حالا احساس می کنم دیگر خسته شدی وحرفات داره ته می کشه ما یک مثلی داریم که می گویتد(عاشیقین سوزی قورتاراندا یارم،یارم چاغیرار) یعنی وقتی ترانه های عاشقان (خواننده گان اذری)که تمام شود یارم ،یارم می خوانند.این نوشته اخیرت یارم ،یارم است
ترانه های ما دوست تمام نمی شود. از زمان حافظ و قبل از آن رودکی ترانه میخوانیم. تا انسان را از میان اشغال ها بر نکشیم هم چنان ترانه میخوانیم. هرقناری و هر مرغ عشقی ترانه ما رامی خواند. هم چنان سیمرغ بر بالای دماوند ما را میخواند ای دوست. که به نزد من ایید به خود آیید آن انسان های حقیر زبون شما نیستید. برخیزید از درون خود بیرون ایید غرور خود را برگیرید به نزد من ایید دوست.
http://www.balavision.com/episodes/wtvu545/parts/3u5udv9
غصه دار شده بودم . واسه اینکه ا یاد ببرم لینک بالا رو دید زدم. اگه جناب ره بر هم غصه داره میتونه نگا کنه
با سلام ، میگم آقا جان مجلس بع بع گویان بهارستان را وللش ، خدایی مردم ایران یک کاری بکنند که ما دیگر چهره های اخمو و عبوثی مثل علم الهدا و جنتی و خاتمی نماز جمعه و یزدی کارخانه لاستیک دنا دزد را نبینیم ، میگم داعش و طالبان جلو اینا لنگ می اندازند ، اینها ابر داعشند به مولا قسم .
آی خدا شیعه ی مسلمونه ایرونی بودن هیچ افتخاری نیس وقتی تو سایت بالاترین به نقل ا منابع آماری میخونم که:
از هر چهار دختر یک نفر و از هر شش پسر یک نفر قبل از ۱۸ سالگی مورد تعرض جنسی قرار می گیرد.
آی رضا شاه نور بقبرت بباره. تو دوران تو کی جرئت میکرد.
احتمالا سن و سالت به هیجده سالگی زمان شاه و پدرش قد نمیده و الواطی های لاله زار شاهو درک نکردی وگرنه بجای نور بقرش بباره می گفتی ///////////!
خودت مبگی لاله زار پس همه مملکت مثل الان فاسد و گند نبود بنده خدا
اهه، شما خیال کردی با ده بیست نفر، حالا گیریمها چهل پنجاه نفر، مثلا رفتین تو پارک چای نوشیدین، خیلی کار مهمی کردین؟ مثلا در جهت دموکراسی و این حرفها کار مهمی انجام دادین؟ از من میشنوین، من که میگم به خدا آره. به پیر به پیغمبر آره. خدا هم شما رو حفظ کنه و هم بیشتر از شما اون دکتر ملکی رو حفظ کنه. حالا دموکراسی هم به این زود زودیها بر قرار نشد عیبی نداره. همین که مملکت یه آدمهای خوش فکری مثل شماها رو داره ، والله جای شکر داره. یه همچین مملکتی حتما دیر یا زود از مواهب دموکراسی برخوردار خواهد شد. خیلیها ممکنه فکر کنن فعالیتهای شما راه به جایی نخواهد برد. اما من به شما میگویم دمتون گرم و البته بیشتر از شما دم دکتر ملکی گرم.
با درود
خمینی سی و هفت سال پیش از فساد در رادیو و تلویزیون و سینمای روزگار پهلوی گفت!
امروز گفتگوی تلفنی حمیدرضا عمادی، یکی از سردبیران پرس تی وی را با گوینده ی پیشین پرس تی وی شنیدم و بر سی و هفت سال دست آورد گوهربار حکومت سددرسد اسلامی، آفرین گفتم!
تنها مشتی نمونه ی خروار!
گفتگوی شینا شیرانی با حمیدرضا عمادی!
(آدم براستی، هنگامیکه چهره ی عمادی را می بیند، راستی و درستی و ایمان ماننده برگ خزان از آن می بارد، درست ماننده رهبر فرزانه شان)
اگر نشنیدید بشنوید و آنگاه سی و هفتمین سالگرد استفراغ اسلامی را جشن بگیریم! پوزش انقلاب اسلامی!
(وای من چه بی ادبم! چه کنم، من هم بزرگ شده ی این سی و هفت سال هستم)
“انتخاباتِ پیش رو و تلاشهای فعالان مدنی”
زمان چندانی به برگزاری انتخاباتِ نمایشی حاکمان اسلامی نمانده است. مدتهاست، جناحهای
سهیمِ در قدرت، چادرهای این سیرک را برافراشته و خیمه شب بازی تکراری خود را آغاز کردهاند.
رهبر و رئیس جمهور، به عنوان گردانندگان اصلی این سیرک، دگر بار، با بی شرمی تمام
توهین و تحقیر، به فهم و شعور مردم را آغاز کردهاند.
همانطوریکه شاهد بودیم حاکمان اسلامی کوچکترین حرکتی را در داخل، حتی جمع آوری زباله را، بر نمیتابند.
در خارج از کشور اما، اقداماتی در این زمینه صورت گرفته است که یکی از آنها به ابتکار منصور اسانلو
رئیس پیشین سندیکای کارگری شرکت واحد است که با همکاری چند فعال سیاسی داخل کشور از جمله
حشمت الله طبرزدی است.
در انتهای لینک ضمیمه شده مصاحبهای ست با منصور اسانلو، که اهداف و چگونگی شرکت در انتخابات
در فضای مجازی را تشریح میکند.
https://youtu.be/aWWtjz1ymsU
http://WWW.rayazad.com
نامزدهاي تاييد صلاحيت شده و تعداد آنها ترکیب مجلس خبرگان فرمایشی.
● در اين دوره، از حدود 800 نفر نامزد مجلس خبرگان ،188 نفر تاييد صلاحيت شدهاند. یعنی حدود 80 درصد نامزدها، رد صلاحيت شدهاند. سخنان «آیةالله شفیعی، یکی از اعضای مجلس خبرگان، بس رسا است:
«قلب خود من روشن است كه با وضعي كه خبرگان و مردم دارند، موضوع نفوذ به اين مجلس، به جايي نميرسد! ممكن است آنها زحمت بكشند و فعاليت بكنند. البته آقاياني كه با ما دوست هستند، از قبيل جناب آقاي مصلحي و بعضي از آقايان ديگر، ميگفتند: آنها خيلي برنامه دارند و از طريق آقاي هاشمي، آسيد حسن خميني، و آقاي مجيد انصاري تلاشهايي ميكنند، ولي اين يك آرزوي خام است! چون استحكام مجلس خبرگان فوقالعاده زياد است. در كميسيوني كه آخرين بار در قم داشتيم، اين ۸۶ نفري كه اعضاي خبرگان هستند، ۵۷ نفرشان از سوي جامعه مدرسين تأييد شدهاند. همين الان در خبرگان دو سه نفر هستند كه بناست به اينها بگويند: بايد امتحان بدهيد!، چون اينها تحت عواملي به خبرگان آورده شدهاند! تا الان آنچه را كه ديدهايم، دارند با حواس خيلي جمع كار ميكنند، اگر چه شاكله وجودي روحانيون بر حسن ظن و خوشباوري است! ولي بحمدالله افرادي از قبيل آقاي يزدي و آقاي جنتي، حواسشان خيلي جمع است. الان دو سه نفر را در مجلس خبرگان داريم كه هر كدام تحت يك عاملي به مجلس آمدهاند! نبايد گذشته را مطرح كرد، اما شنيدهام براي دور آينده يا كانديدشان نميكنند يا بايستي امتحان بدهند و لذا خود به خود كنار ميروند».
● حوزه هايي تنها یک نامزد دارند و از هماکنون، عضو مجلس خبرگان جدید هستند:
در حوزههاي زیر تنها یک نامزد تأیید صلاحیت شدهاست:
1- حوزه انتخابيه آذربايجان غربي: هر سه كانديداي مورد تاييد اين استان، اگر خودشان بخود رأی بدهند، نماینده مجلس خبرگان میشوند. اين سه نفر عبارتند از:علیاکبر قریشی، عسگر دیرباز، عباس شاه رفعتی
2- حوزه انتخابيه اردبيل: هر دو كانديداي اين استان به نام هاي سیدحسن عاملی و سیدفخرالدین موسوی ننه كران، بدون رقيب هستند و به خبرگان راه مییابند.
3- حوزه انتخابيه بوشهر: در اين استان تنها يك نامزد تاييد صلاحیت شد و او معاون محمد يزدي در مجمع مدرسين حوزه علميه قم است. نام او حسيني بوشهري ميباشد. او نیز وارد مجلس خبرگان میشود.
4- حوزه انتخابيه هرمزگان: در اين حوزه هم علي نعيم آبادي، با رأی خودش به خودش، عضو مجلس خبرگان میشود.
5- حوزه انتخابيه سمنان : در اين حوزه، شاهچراغي از وابستگان به محمدي گلپايگاني، رئیس دفتر خامنهای، تنها نامزد است و «انتخاب» میشود.
6- در حوزه انتخابيه خراسان شمالي مانند حوزه هاي بالا تنها يك نامزد به نام حبیبالله مهمان نواز حضور دارد كه به طور قطع! تنها باراي خانواده اش به مجلس راه خواهد يافت.
به این ترتیب، از 6 حوزه بالا، 8 نماینده به مجلس خبرگان میروند. یعنی 9 درصد اعضای مجلس خبرگان (88 نفر).
● حوزههائی که نزدیک به 1 نفر نامزد دارند:
1- در حوزه انتخابيه خوزستان، 7 نامزد تأیید صلاحیت شدهاند که از آنها، 6 نفر به عضویت مجلس در خواهند آمد. اسامی 7 تنی که تاييد صلاحیت شدهاند، عبارتند از: سیدمحمدعلی موسویجزایری (امام جمعه اهواز و نماينده خبرگان رهبري)، عباس کعبی( عضو شوراي نگهبان و) سیدعلی شفیعی (از حكام شرع دادگاههاي انقلاب خوزستان و نماينده فعلي خبرگان رهبري)، محسن حیدری آلکثیر، عبدالکریم فرحانی (امام جمعه موقت اهواز)، علی فلاحیان (وزير ا اسبق واواک از جنایتکاران بنام) و احمدی
2- در حوزه انتخابي آذربايجان شرقي، تنها 6 نفر تاييد صلاحيت شدهاند به نامهاي حسن مجتهد شبستری، جواد حاجی زاده کلجاهی، سید محمد واعظ موسوی (از شاگردان مصباح يزدي و استاد موسسه آموزشي امام خميني)، هاشم هاشمزاده هریسی، میرزا علی ملکوتی و محمد فیضی. از این 6 تن، 5 تن به عضویت مجلس خبرگان درخواهند آمد.
3- از حوزه انتخابيه سيستان و بلوچستان، از سه نفر به نام هاي عباسعلی سلیمان، مولوی نظیر و مد سلامی، غلامرضا بیاتی، دو نفر به مجلس خبرگان میروند.
4- از حوزه انتخابيه قزوين مانند ايلام ازسه نفر نامزد تاييد شده دو نفر به مجلس راه خواهند يافت كه عبارتند از: محمود رجبي ومجیدتلخابي و علي اسلامي
5- از حوزه انتخابيه همدان: از سه نامزد به نام هاي علی رازیني، غیاثالدین طهمحمدي و سیدمصطفی موسوی اصفهانی، دو نفر عضو مجلس خبرگان خواهند شد.
6- از حوزه انتخابيه لرستان، از بين سه نفر به نامهاي سید محمد نقی شاهرخی خرم آبادي،احمد مبلغي و هاشم نیازی خرم آبادی، دو نفر به مجلس راه خواهند يافت.
به این ترتیب، از این حوزهها نیز 19 تن به مجلس خبرگان میروند. تا اینجا 19 + 8 = 27 تن از اعضای خبرگان، بدون رقابت، «انتخاب میشوند. یعنی حدود 30 درصد اعضای مجلس خبرگان.
● حوزههائی که «انتخاب» شدن نامزدان مطلوب بیت و سپاه قطعی است:
1- در حوزه انتخابيه فارس، از 8 كانديداي تاييد صلاحيت شده، 5 نفر به عضویت مجلس خبرگان در خواهند آمد. تأیید صلاحیتها عبارتند از: اسدالله ایماني، علی شیخموحد، احمد بهشتي، علی کلانتري، سیدعلیاصغر دستغیب، صفاییبوشهري، فقیه و عدالت. تأیید صلاحیت شدگان از یک قماش هستند. سید محمد علی دستغیب که عضو معترض مجلس خبرگان بود، حذف شد. بنابراین، از حوزه فارس نیز باید 5 نفر را بر اعضای دست نشانده خامنهای افزود.
14- از حوزه انتخابيه گيلان، 6 نفر تاييد صلاحيت شدهاند كه 4 نفرشان به مجلس خبرگان خواهند رفت. اسامی 6 تن عبارتند از قرباني، رمضاني، حسینی اشکوري، پروایي، رهنما و علمالهدی، هر 6 تن در خط خامنهای هستند. بدینتریب، 4 تن دیگر بر تعداد دست نشاندگان خامنهای افزوده میشود.
15- از حوزه انتخابيه كرمان، از 5 كانديدا سه نفر به مجلس ميروند شیخ بهایي،صدر طباطبایي، سیداحمد خاتمي، بهرامي خوشکار و علیمرادی. بخصوص در این استان، اصرار بر این بودهاست که از خط و ربط هاشمی رفسنجانی کسی تأیید صلاحیت نشود.
بر 27 «نماینده» پیشاپیش تعیین شده، 12 تن که بیفزائیم، 39 تن میشود. یعنی 45 درصد مجلس خبرگان.
● حوزه هاي که در آنها، تعداد نامزدها دو برابر انتخاب شوندگان است:
1- حوزه انتخابيه ايلام: در اين حوزه از دو نفر به نام هاي خطیبی و سیدمحسن سعیدی گلپایگانی يك نفر به مجلس راه خواهد يافت. هرکدام بروند از دسته خامنهای خواهند بود.
2. در حوزه چهار محال و بختياري دو نفر به نام هاي علیرضا اسلامیان و رضا مختاری شركت كرده اند كه يك نفر به مجلس راه خواهد يافت. از این دو نفر نیز هرکدام «انتخاب» شوند، دست نشانده خامنهای است.
3- حوزه انتخابيه كردستان: در حوزه انتخابيه كردستان از 4 كانديدا دو نفر به مجلس خبرگان ميروند ماموستا عبدالرحمانخدائي، ماموستا اقبال بهمني، ماموستا انورآدمي و ماموستا فایقرستمی . این دو نفر هم کارگزار ولایت مطلقه فقیه هستند.
4- حوزه انتخابيه كرمانشاه:در حوزه انتخابيه كرمانشاه از 4 كانديدا دو نفر به مجلس ميروند: امان نریماني، محمود محمدی عراقي، علیرضا تشاری و حسن ممدوحی. خیال خامنهای از این حوزه نیز مطمئن است.
5 – در حوزه كهكيلويه و بوير احمد از دو كانديدا يك نفر به مجلس مي رود: شرفالدین ملکحسیني و سیدمحمدکاظم موسوی
6- حوزه استان گلستان از 4 نفر دو نفر به مجلس ميروند نورمفیدي،سعدي، شاهرودي و میرکتولی
7- در حوزه انتخابيه خراسان جنوبي نيز دو نفر شركت كردهاند كه يك نفر به مجلس راه خواهد يافت: ابراهيم رييسي معاون رييس قوه قضاييه و از عوامل اعدام زندانيان سياسي (از جمله کشتار زندانیان در تابستان 67) در برابر فردي به نام عبدالرحيم رباني قرار گرفته كه پيروزي اش قطعي به نظر ميرسد.
8 – حوزه انتخابيه خراسان رضوي كه تعداد كانديداها دو برابر انتخاب شوندگان هستند از این حوزه 6 نفر به مجلس خبرگان میروند: از ميان سید احمد حسیني، سید مجتبي، سیدمحمد مهدی، سعیدیگلپایگاني، حسن عالمي، محمد مهدی عباسیآهویي، هادی عباسیآهویي، محمدهادی عبدخدایي، سیداحمد علمالهدي، علی قرباني، سیدمحمود مدنی بجستاني، علی محمدي و سیدمحمود هاشمیشاهرودی
9- از حوزه انتخابيه مازندران 8 نفر از 4 نفر به مجلس ميروند. اسامی نامزدها عبارتند از نورالله طبرسي، علی معلمي، سید رحیم توکل، الله وردي، دسیفرد محمد حسن گلیشیردار، سیفی مازندراني، پیشنمازي و صادق آملی لاریجانی
بدین ترتیب، از آن حوزهها هم دست نشاندگان «رهبر» به مجلس خبرگان خواهند رفت. یعنی 20 تن. بنابر این، تا اینجا، 59 تن از اعضای مجلس خبرگان آینده از دست نشاندگان خامنهای خواهند بود. اگر از راه ارفاق، نورمفیدی را مستقل فرض کنیم و انتخاب شود، 58 عضو مجلس خبرگان دست نشانده خامنهای میشود که 67 درصد اعضای مجلس خبرگان را تشکیل خواهند داد. اکثریت دو سوم!
● حوزههايي كه، در آنها، تا حدي رقابت وجود دارد:
1- حوزه انتخابيه استان مركزي: رقابت در اين حوزه انتخابيه دو نفر از ميان 5 نفر ميباشد. تأیید صلاحیت شدهها عبارتند از: محسن محمدی عراقی (اراکي )، احمد محسنیگرگاني، احمد مومن، سید جواد موسوي و کاظم سپاسی آشتیانی. هریک انتخاب بشوند، کارگزار آقای خامنهای هستند.
2- حوزه انتخابيه البرز: در این در حوزه شش نامزد تأیید صلاحیت شدهاند و از آنها، دو تن «انتخاب» خواهند شد. اسامی تأیید صلاحیت شدگان عبارتند از: محسن کازرونی، مهدی میرباقری، حسین تاجآبادی، سیدمحمدتقی مدرسی، علی رحمانیفرد و صادق رزاقی. از این عده هم هریک انتخاب شوند، کارگزار آقای خامنهای هستند.
3- در حوزه انتخابيه اصفهان، تعداد نامزدهای تأیید صلاحیت شده بیشتر است. اما کسانی تأیید صلاحیت شدهاند که همه از دسته خامنهای هستند. اسامی آنها عبارتند از: سید یوسف طباطبایینژاد، سید ابوالحسن مهدوی، مرتضی مقتدایی،عبدالنبی نمازی، عبدالمحمود عبداللهی، محمدعمومی، حمید الهیدوست، محسن فقیهي، سید محمود فقیهي، حسن شریعتی نیاسر، حسن مفرحزاده ابوزیدآبادی، اصغر متین پور، عبدالرسول قاسمی، منصور مظاهریکرونی، عبدالامیرخطاط و محمدعلی مقدس
3 – حوزه انتخابيه زنجان يكي از حوزههائي است که، در آن، صلاحیت 4 نفر تأیید شدهاست و از آنها، یک نفر، «انتخاب» خواهد شد. نامزدها عبارتند از عبدالله امیرخاني، ابولقاسم دولابي، اسماعیل نوري و جواد مجتهد شبستری
4- در حوزه انتخابيه قم نيز از ميان 4 كانديداي تاييد صلاحیت شده، تنها يك نفر به مجلس راه خواهد يافت. اسامی چهارتن، عبارتند از محمد مومن، میثم دوست محمدي، حبیبالله شعباني و سیدعلی حسینی
5- درحوزه انتخابيه يزد از سه كانديدا يك نفر به مجلس مي رود: وافي، محصل همداني و صدرالسادتی
در این حوزهها رقابت میان خودیها است. از این حوزهها هم 13 تن به عضویت مجلس خبرگان در خواهند آمد. بنابراین، تا اینجا، 71 تن از 88 تن از «خودی»های خواص با بصیرت مورد نظر آقای خامنهای هستند.
٭ حوزه انتخابیه تهران:
حوزه انتخابيه تهران يكي از حوزه هاي بسيار مهم در اين دوره از انتخابات است. در این حوزه هم مهندسی چنان انجام گرفتهاست که اکثریت از «خودی»های خواص با بصیرت – اگر نه نزدیک به تمام – از صندوقها بیرون خواهند آمد
كانديداهاي شركت كننده در اين انتخابات عبارتند ازمحمد یزدي (رييس جامعه مدرسين و رييس خبرگان رهبري) ،محمدتقی مصباحیزدی (رييس مركز آموزشي و پژوهشي امام خميني و رهبر جبهه پايداري)، احمد جنتي (دبير شوراي نگهبان و عضو خبرگان رهبري)، ابراهیم امینی(امام جمعه موقت قم در گذشته)، باقری کني (برادر مهدوي كني و پدر داماد خامنهاي) مصباح الهدي كني، بطحایی، تسخیري، محمدصادق حائري، درینجفآبادي (وزير اسبق اطلاعات در دوران قتل هاي زنجيرهاي)، محسناسماعیلي، محمدحسن حایری شیرازي، مهدیهادویمقدم، سیدابوالفضلمیرمحمدي، اکبر هاشمیرفسنجاني، حسن روحاني، محمد محمدی ریشهري (اولين وزیر اطلاعات و از جنایتکاران و فاسدان بنام)، محمود علوي (وزير كنوني اطلاعات)، محمد حسن زالی، غلامرضا مصباحی مقدم (سخنگوي جامعه روحانيت مبارز و نماينده مجلس)، محسن قمی، سیدمحمدرضا مدرسی مصلي، مدرس موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، سیدمحمد سجادي، نصرالله شاهآبادي، سیدحامد طاهري، غلامرضا فیاضي (شاگرد مصباح يزدي و از اساتيد مركز آموزشي امام خميني)، مدرسی یزدي، ناصری یزدي، سید عباس حسینی قائممقامي، امامی کاشاني (امام جمعه موقت تهران)، اعرافي، عباسعلی اختري، سیدمحمدعلی امین، سید هاشم حمیدي، سید محمد سجادی، عطاء آبادي، علی مومنپور و سید صادق محمدی . از این تعداد، 16 تن عضو مجلس خبرگان خواهند شد.
جز هاشمی رفسنجانی و حس روحانی، حتی اگر تنها 9 تن از «خودیهای» آقای خامنهای «انتخاب» شوند، حد اقل، 80 «نماینده» مجلس خبرگان، از منصوبان آقای خامنهای خواهند شد. دقیق بخواهیم، هرگاه بگذارند اسامی روحانی و هاشمی رفسنجانی از صندوق بیرون آید، مجلس خبرگان، نزدیک به صد در صدی از آن رهبر است. مهندسی او خالی از نقص است.
اسم کوچک هیچکدام از این آدمها فارسی نیست. اسم همه عربی هست.
یک متن نوشتی و خودت را مسبب بحث دنا و اوین معرفی کردی و قاضی کاری باهات نداشت! بعد مردم رو دعوت میکنی بیان پارک بشینن چای بخورن بدون هیچ کاری ! فکر نمیکنی دیگه باید از حمایت رژیم دست برداری و اینقدر این مردم بیچاره رو به زحمت نندازی ؟ یواش یواش همه رو مرتاض میکنی تا در خلسه باشند و کاری به کار رژیم نداشته باشند! آقای نوریزاد شما عامل حکومت هستید و غیر قابل اعتماد !
از رسایی و جنتی و امثالهم خطرناکتری !
تیتر اول روزنامه کیهان دیروز:
فرمانده کل قوا در جمع ارتشیان:
“دشمن در لباس دوست کاری میکند که هیچ دشمنی نمی تواند.”
من روانشناس نیستم ولی فکر میکنم کسی که چنین جمله ای به زبان می آورد و اصلا به منطق ارائه شده در آن توجهی نمی کند، می تواند یک ////// باشد. آقای خامنه ای در عمق وجودش انسانی ترسیده و بشدت مضطرب است. ترس او آنقدر بر او غلبه دارد که تنها تمرکزش بر کلمه دشمن بعنوان مهم ترین عامل وحشت او باعث شده که منطق کلامش را فراموش کند.
نکته دیگر اینکه در دستگاه روزنامه کیهان یک نفر پیدا نشده که بپرسد این چه جمله ایست که تیتر بزنیم؟
از این عملکرد کیهان تنها می توان این نتیجه را گرفت که کیهان خود بخوبی میداند که کسی آنرا مطالعه نمی کند. بهمین دلیل خیلی برای انتخاب مطلب دقت نمی کنند. یک دلیل دیگر این می تواند باشد که کسی در این کشور برای خامنه ای تره خورد نمی کند.
یک توصیه
نوری زاد گرامی ایا با اینهمه زجری که بر اساس عقاید قبلی به خانواده داده ای و با شناخت کامل جامعه گوسفندی ایرانی از یک سو و با اشراف به این واقعیت که حامیان پشت پردخ حکئمت سلطنتی ایران فقط و فقط ابر قدرتهای جهان یعنی امریکا و سوریه و …. هستند و هر از چندی با دادن جایزه های اندک به دنیا نشان میدهند چگونه عاشق و سینه چاک این حکومت سلطنتی هستند فکر نمیکنید زمانی برای جبران این زجر کشنده بر اساس توهمات دینیتان بگذارید و این ملت ابله و گوسفند سیرت و بی فرهنگ را به حال خود رها کنید با توجه به اینکه خدا میفرماید لایغیر مابقوم الا یغیر به انفسهم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یاد مثل شیرین فارسی افتادم در میان جاهلان ابله و متوهم ساربان خرتو بران چیکار داری به نرخ نان جماعتی که با دیدن اینهمه انتخابات مهندسی شده انهم با توهین اشکار مقام سلطنت برای امدن گوسفند وار و حیوان وار کاملا مشابه جماعت ایرانی باز ……….
با درود بسیار بر جناب آقای محمد نوری زاد.
چو مرده مردهٔ را کرد معزول
تو خوش بر عازل و معزول میخند.
سر انجام پس از اعتراض ( بخوانید استدعا ), کاندیتاتوریِ حسنی برای مجلس خبرگان ویا بقول دزد موقوفات در آخرین رمق های باقی مانده برای زندگی: « مجلسِ صیانت از رهبری» مورد ترحّم و پذیرش قرار نگرفت و این خود بهتر٬ چونکه هستند کسانی که همچنان ضایعات بجا مانده از نیل آرمستراگ و آلن شپارد در ماه را با شمایل اشتباه میگیرند و برای حمایت از جناح سازشکار بپای صندوق رأی میروند٬ حال درخواست برای حضورِ حتیٰ مخالفین٬ بیشتر با جوابِ: نه مواجه میشود.
خر فروشانه یکی با دگری در جنگند
لیک چون مینگری متّفق یک کارند.
نامبرده که پدرش بزهر هلاهل و شیاف پتاسیمِ فلاحیان و با تأیید تنی چند چون خوشوقت٬ مصباح و بادام چیان راهیِ گور شد٬ در شبهای شب چرانی بفرمان …خیلی راحت در کنار آنها مینشیند و افطار میکند. البته خوشوقت این افتخار را داشت تا نایب امام زمان نماز مردارش را بخواند. باشد تا هر چه زود تر سایرینِ مذکورین نیز به این فیضِ عظما نائل شوند.
درزمانیکه زنده یاد آقای ناصرخان حجازی در بیمارستان بستری بود٬ کاندیدای مذکور بعیادتِ ایشان میرود٬ در مقابل پرسشِ بزرگواری که در بیمارستان حضور داشت و میپرسد: آیا به ملاقاتِ شیخ رفته ٔ؟ پاسخ میدهد: خیر٬ آن خطر دارد ولی ایشان بیست میلیون هوادار دارد.
چقدر بد شد که عکسهای بیادگار نگهداشته شده در کنارِ یکی از اسطوره های بزرگِ ورزش کشور فعلاً مورد استفاده در تبلیغات انتخاباتی نمیشوند. ولی طرف صبور و جوان است و عکسها را برای روز مبادا در بایگانی نگهمیدارد.
شاد و تندرست باشید.
با سلام و درود خدمت پدر ازادگان ایران وجناب نوریزاد
ارزو یک روز خوب و فراموش نشدنی را برای همه عزیزان در این گردهمایی بی خطر دارم .
هموطنان عزیز همانطور که قبلا هم بعرضتان رساندم لازم نیست تجمع یاشعاری و یا حرکت خاصی انجام دهید باحضور پراکنده خود در هر نقطه از پارک قوت قلبی برای همدیگر خواهیم بود .
این گرد همایی بانی خاصی ندارد بانیان ان :
منتقدین سیاستهای نظام
منتقدین انتخابات
اسیب دیدگان حقوق اجتمایی
اسیب دیدگان اقتصادی
فرهنگیان اسیب دیده
دانشجویانی که جایگاه انان قصب و به نا لایقان واگذار شده
ووووووووووووووو
چه تجمع زیبا و پر شکوهی خواهد بود این همبستگی . همه عزیزان داستان ان فوج کبوترها که در دام صیادی گرفتار شدند را شنیده اید…………..
پس از تمام منتقدین عاجزانه استدعا دارم راهی برای همدلی وهمصدا شدن پیدا کنند قر زدن . شعار دادن . مقاله نوشتن و یا تشکیل گره و اپوزسیون متفرقه دادن هیچ مشکلی تا کنون حل نکرده ونخواهد کرد و عدم این همستگی ناشی از ۱- غرور و خود برتر بینی بیجای به اصطلاح سیاسیون ما ۲-تحت تاثیر عده ای نوکران نظام که در لباس روشنفکر و منتقد نظام درامده اند و مشغول گمراه کردن مردم هستند (گرگانی که به لباس میش درامده اند) .
بیاییم از این ببعدسرنوشت خودمان را بدست شعورمان بدهیم ۳۷ سال به بهانه های مختلف وجنگهای زرگری مارا فریب داند و پای صندقهای رای کشاندند نتیجه اش این وضعییت نکبتبار فعلی میباشد حالا میخواهیم دست بدست هم داده و پشت به همه سیاستهای نظام کنیم شروع ان جمعه پارک ملت وتحریم انتخابات .
و تقاضایی هم از نوریزاد عزیز
اقای نوریزاد ساعت ۳ ساعتی است که معمولا ما ایرانیها یا میهمان یا میزبان هستیم ویا عده ای برای پیک نیک از شهر خارج شده اند و عده ای دیگر صبح را مشغول کارهای عقب افتاده بوده اند و یا اینکه برای خرید از خانه خارج شده و این ساعت را مجبور هستند به نهاری استراحت کوتاهی بپردازند و فکر میکنم ساعت ۵ یا ۶ بهتر باشد تا مصلحت شما چه باشد. با ارزوی توفیق و تندرستی شما وهمراهانتان
در جواب بعضی از دوستان
گفته اند:
پشت پرده چیزی نهفته است،
فکر در کار ،هزاران گفته است
لیک،
دل روشن بین،
خورشید خفته است
حال آنکه
پشت پرده
ترس مرده است.
یاد گیریم ،
کردار،
حرف گفته است.
با سلام و درود
سوالی دارم از شما جناب نوری زاد
در گذشته شما از وفاداران به رژیم بوده اید و خوشبختانه به واقعیت پی بردید و دستانتان را از دستان ظالمین به در آوردید.بار ها در مصاحبه ها و مطالبی که از شما منتشر می شود ابراز پشیمانی نموده اید از گذشته. حدودا 6 سال است که شما متحول شده اید و هزینه این تحول را با داغ و درفش و زندان داده پرداخته اید.حال سوال این حقیر این است که آیا فکر می کنید تا به اینجای کار و طی این 6 سال صدمات و آزار هایی که دیده اید جبران آن دوران غفلت و جهالت شما را کرده یا خیر و هنوز احساس دین به مردم دارید یا خیر؟ و اگر جبران نشده راه شما تا چه زمانی ادامه دارد و چه زمانی احساس خواهید کرد که گذشته را کاملا جبران نموده اید و دینی به مردم ندارید.با سپاس
————————–
سلام سجاد گرامی
دارم تلاش می کنم.
با احترام
.
داش محمد خیلی وقته دینشو تمامو کمال به مردم ادا کرده اما به نامردم دینی بدهکار نیس. من یکی شرمنده اونو دکتر ملکی ام.
پاسخ قران به سجاددرسوره والعصر:قسم به زمان.. كه انسان درزيانكاري است مگرانان كه /ايمان/اورده وكارنيك انجام ميدهندوتوصيه به /حق/ميكنندو توصيه به صبر… بااين حساب خودتان امثال ميرحسين وهمسرش ودكترملكي ومحمدنوريزاد وشيخ شجاع ومصطفي تاجزاده وساير عزيزان دردمندودربند راقاعدتا ازكساني ميدانيد كه ازاستفاده كنندگان اززندگي هستند نه مانند ماهااززيانكاران ! يا به قول استاد محمدتقي جعفري دارندگان (حيات طيبه)
امید آنکه این نهضت زباله روبی استمرار یابد وروزی
فرا رسد که همه مردم ستمدیده و زخم خورده
این مرز وبوم همه زباله را برویند و از دست هرچه
اشغال و پخمه رها شوند
دستان همه شما زباله رویان مخصوصا دکتر ملکی
نازنین را از راه دور میبوسم
وای که زیبا وسمبلیک است وقتی ملکی بزرگ
زباله میروید امیدست خدایش نگهدارد تا
زباله روبی اصلی را شاهد باشد
تو هم محمد عزیز به زباله روبان بگو ما شهرستانیها
از راه دور دستشان را مبوسیم
آه ای دانشگاه تهران ملکی را بنگر؛ بیادش میاوری؟
یا تو هم به الزامیر دچار شده ای ؛ آری تو هم خفقان
گرفته ای ، تو دیگر دانشگاه نیستی و مدتها است
که نبوده ای ؛ از زمانی که دکتر ملکی ها را تاراندی
تو فرمایشگاه شدی ؛ تو دیگر آن سه گل سرخ
16 آذری را بیاد نمی آوری هرچند هر ساله برایشان
مراسم باسمه ای میگذاری
تو دیگر لیاقت دکتر ملکی ها نداری ؛ همان بهتر
که رییسانت رمال ها و دعانویسان باشند
این بار اگر رای دادیم!!!!!!
نه از گرانی دم بزنيم
نه از بیکاری
اينبار اگر رای دادیم!!!!! …
دیگر ازدیر شدن حقوقمان حرف نزنيم
دیگردر هیچ مورد گله نکنیم
اينبار اگر رای دادیم!!!!!!
ازدولت بد نگوییم
از تحریم حرف نزنيم
از توافق حرف نزنيم
از ایرانی بودن حرف نزنيم
اينبار اگر رای دادیم!!!!!
وقتی باز زدن توی سرمان نق نزنيم
حقوق فرزندانمان پایمال شد نق نزنيم
دو روز برای گرفتن یک امضا به این اتاق و آن اتاق بازی دادنمان نق نزنيم
اينبار اگر رای دادیم!!!!!
نگوییم هر چه خدا بخواهد همان میشود
نگيم اينا همش کار تقدیره
سرنوشتمون اینطوری نوشته شده
اينبار اگر رای دادیم!!!!!
بچمون ازمون پرسید چرا ما آنقدر بدبختیم گناهشو گردن کس دیگه نندازيم
اينبار اگر رای دادیم!!!!!!
نگین مرگ بر دیکتاتور
نگین مرگ بر آمریکا
نگین مرگ بر…..
لال بشیم هرچی میشه بشه
اينبار اگر رای دادیم!!!!!!
هرکس بهمون گفت نفهم ناراحت نشيم
اگر هموطنمون رو کشتن دیگه ناراحت نشيم
اگر خانوادمون به اندازه یک سر سوزن دلخوشی نداشتن ناراحت نشيم
اگر اينبار رای دادیم!!!!!
باز هم رای بدیم!!!!
باز هم رای میدیم!!!!!
آنقدر رای میدیم که فرزندان مون هم مثل خودمون ترسو و توسری خور بار بیان…
آخر ما هم آدمیم باید یک جو اراده داشته باشیم و یک نه کوچک بگوییم
“من رای نخواهم داد چون بیشتر از این نمیخواهم خودم را گول بزنم
من پس از 38 سال حق دارم یک نه بگویم
من این جرات را پیدا کرده ام . تو چطور هموطن؟
سرزمین آریایی
هادی – ز- تهران
هادی گرامی،
ندای انسانی و آزادیخواهانۀ شما به سایر هم میهنان را با ذکر نام خودتان در وبسایت زیر قرار دادم. پوزش مرا بپذیرید.
http://sokhan-rooz.blogspot.com/2016/02/blog-post_10.html
افرين برشما هادي عزيز = انها كه فكر ميكنند اگر راي ندهند مثلا اصوليون كرسي ها را تصاحب ميكنند بدانند كه حتي اگر بفرض محال شما بتوانيد يكصد نفر نماينده اصلاح طلب هم به مجلس بفرستيد در مقابل تعداد اكثريت يكصدونود نفر مقابل چكاري از دستتان برميايد ضمن اينكه شوراي نگهبان چون سد غيرقابل نفوذ هر لايحه اي كه صلاح نداند تصويب نميكند وقدرتي مافوق تمام قدرتها هم بعنوان حكم حكومتي وجود دارد بهترين نمونه اين تحليل هشت سال رياست جمهوري اقاي خاتمي ممنوع التصوير كنوني ومجلس ششم بود كه فقط حرف زدند وسر مردم را گرم كردند 37 سالست كه اقايان ميگويند مگر ميشود مشگلات يك كشور را يك شبه حل كرد لايحه مطبوعات به سطل زباله افتاد لايحه اختيارات رييس جمهور هم پس گرفته شد در مجلس هفتم هم اكثريت اصلاح طلبان را بيرون ريختند مگر يك ادم عاقل چند بار از يك سوراخ گزيده ميشود مملكتي كه حزب استخواندار ومطبوعات ازاد ندارد انتخابات چه معنايي دارد حداقل ادمي ميتواند وجدانش را راضي كند كه در اين ماجراهاي سياسي دخالت نداشته وچنانچه قوانيني مخالف مصالح ملي كشور تصويب كنند ما در انها دخالت نداشتيم با اين همه اگر ما به دموكراسي اعتقاد داريم هر شخصي ازاد است با توجه به ديدگاه خود عمل كند.
سلام برادر
خدا را شکر امروز از پس پنجره سمند سفید این سیاه دلان شما را دیدم و دستی برای هم تکان دادیم. اما آشغال ها بجا ماندند اینجا و آنجا. این گزارش را برای جمع شریفی های ادوار انجمن اسلامی فرستادم:
“سلام،
رفته بودم چهار راه پارک وی برای همراهی با آقای نوری زاد و حامیان دعوت به آشغال روبی. کمی قبل از ده در محل بودم. یک ماشین پلیس در پیاده رو مقابل آتش نشانی پارک بود و یکی دو پلیس در آن نشسته. در صندلی عقب یک سواری سمند سفید پلاک شخصی هم آقایان دکتر ملکی و نوری زاد را نشانده بودند.
یکی دو نفر با جلیقه نارنجی و کیسه زباله بنفش در ۵۰ متری ماشین ها دنبال استتار بودند. چند نفر جوان از نوع سفارت عربستانی حول دو ماشین می چرخیدند و عابرین را می تاراندند. یکیشان دست گذاشت رو شانه من و با فشار گفت:
– برو اینجا وا نسسا
– دستتان را بردارید
– برو وا نسسا
– دستتان را بر دارید. اینجا پیاده رو است و شما لباس شخصی بتن دارید
– بی احترامی نکردم
– نکردید ولی هل دادید
– اینجا نایستید
– می خواهم ببینم آقای نوری زاد چه می کند
– کاری نمی کند شما بروید
بر می گردم و بسوی ماشین نوری زاد می روم و دستی برایش تکان می دهم. او هم دست تکان می دهد.
می روم به آنسوی خیابان مقابل آتش نشانی ببینم چه می شود. یک ربعی سمند سفید آنجاست و بعد می رود. آندو را جدا می کنند و راه می افتند.
دو نفری که دوشنبه قبل هم بودند می گفتند دفعه قبل هم به همین صورت بردند آنها را و یکی دو ساعت بعد در گوشه ای از شهر رهایشان ساختند.
بحث کوتاهی با هم داشتیم. یکی جوانی حدود سی و پنج سال و دومی پیر مردی هم سن و سال من. جوان می گفت حرکت بسیار هوشمندانه ای است. ما می خواهیم آشغالها را از سطح شهر پاک کنیم. از همه کشور هم طرف دار داریم. آشغال همه جا پیدا می شود. گفتم اعلامیه ایشان در سایتشان اعلان جنگ است. نتیجه هم اینست که ما سه نفر ایجا ایستاده ایم و آن دو نفر را سوار ماشین بردند. شاید کوه پیمائی یا ورزش صبحگاهی کمتر حساسیت بر انگیزد و بیشتر برای جوانان جذاب باشد. آشغال جمع کردن برای جوان ها خیلی جذاب نیست. برای انگیزه دارها چرا. پیر مرد گفت همه انگیزه دارند والبته اعلانیه اعلان جنگ بود.
دار و دسته سفارتی هنوز آنسوی خیابان مراقب بودند گرچه دیگر کسی آنجا ایستاده نبود.
خداحافظی کردیم و مثل آن دو نفر ناپدید شدیم. آشغال ها اینجا و آنجا مانده.”
من، آقای نوری زاد، اهل نتیجه ام. تکلیف بی نتیجه را هم به درد لای جرز بخور می دانم. آنهم که این را باب کرد سر بزنگاه، سه ماه بعد از اینکه گفته بود ایران کربلاست حسینیان آماده باشید، جام زهر را نوشید. تا نتیجه ای که حفظ مملکت، همان ما، باشد اوجب واجبات بماند. با این شناسنامه نکات زیر به نظرم می آیند:
۱. آشغال روبی را محلی کنید. بخواهید هر کس در محل خود یا هر جا دلش می خواهد در روز و ساعتی معین با یک نماد کوچک یکسان، مثلا یک شاخه میخک سفید به سینه آشغال جمع کند، عکس بگیرد و برای شما بفرستد. از کثرت ثمرات و قلت خطراتش زیره به کرمان نمی برم.
۲. جمعه ها دعوت کنید مردم را به یکساعت کوه نوردی در کلک چال یا درکه، یا یک ساعت ورزش صبح گاهی در یکی از پارکها. بی هل من مبارز مقابل گوش بفرمانان این بقول خودتان لوله کش ها و اربابانشان. آنجا شما هیچ نگوئید. دعوت کنید شرکت کنندگان به انتخاب سه دقیقه از هر دری سخنی بگویند. حاصل تفکر و بی تحریک. یادتان است در کوه نوردی ها چه می کردیم؟
۳. از اهل قلم، شعرا، هنرپیشه گان، نقاشان و اهل طرب بخواهید در فضای مجازی جمع شوند و هر گروه در حرفه خود جلوه های عالی را مدح کنند و صور دانی را قدح. این می شود آشغال روبی از حرفه های مردم پسند.
دیگر اهل آبرو را دعوت کنید که دوست دارانشان را تشویق کنند به شرکت در این امور. رفته رفته در هر یک از این ها دلبسته کاردانی می یابید که کمک دستتان باشند و این بار سترگ را که یک تنه بدوش می کشید و به یک گام می خواهید بثمر برسانید تقسیم کند و حمل و به مقصد رساندنش را ممکن. من در هر قدمش در رکابم، از عواقبش باکی ندارم و به جفت کردن کفش عبدالفتاح سلطانی افتخار می دانم.
زیاده جسارت است.
با احترام،
درود
خسته نباشید اقای نوری زاد عزیر من متعجب هستم این شده برای من یک سوال من یک بار با رادیو فردا تماس گرفتم و درباره ی حقوق زن حرف زدم و فردا آن روز دیدم گوشی تلفن من زنگ میخوره و به جای شماره نوشته بود ناشناس و از اطلاعات کشوری بودن به من گفتن که چرا زنگ زدی و چنین حرف هایی زدی من که ترسیده بودم گوشی را خاموش کردم بعد ببخشید این را میگم شما که آنقدر با زبان تند و رسا و خوب سخن میگید چرا کسی کاری به شما نداره.من الان دوسال هست که یک مشکل واسم پیش اومده گیر دادگاه هستم فقط به خاطر یک کلمه حرف ولی من فقط متعجب هستم شما چرا هیچ مشکلی واستون پیش نیومده ….اقای نوری زاد عزیز میهن پرست گرامی خواهش میکنم برای من این را توضیح بدید ….اقای نوری زاد ما آنقدر جوان داریم تو این مملکت به خدا اگر میدان و ابزار به این جوان ها داده بشه ما توی سه سال ایران را پیشرفته ترین کشور جهان میکنیم ولی متاسفانه ابزار های ساده ای که توی دست ما هم هست این دولت اون ها را هم از ما میگیره.ببخشید وقت شما را گرفتم. عباس هستم از شیراز خواهش میکنم فقط جواب پیام ما را بدید.
——————————-
سلام دوست گرامی
تفاوت من با شما در این است :
یک روز از اطلاعات با من هم تماس گرفتند. که شما با این شماره با یکی از شبکه های خارجی تماس گرفته اید. شما نمی دانم چه گفتید اما من گفتم: یکی نبوده و سی چهل تا بوده. گفت: این جرم است و طبق قانون قابل تعقیب. گفتم: من کشته مرده ی قانون و تعقیب شمایم.
با احترام
جناب نوریزاد، فکر نکنم، آن عباس اگر مانند شما میگفت، به همان راحتی ولش میکردند. میگرفتندش و پوستش را می کندند. البته روشتان در ایران جواب ندارد! سی و هفت سال از بهترین عمر ایران به بیهوده گی گذشت. چند صباحی دیگر نفت داریم. اگر اینها بر سرکار باشند تهش در میاورند و یک ایران و خشک و کویری از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب را با خاک یکی میکنند، آن وقت دیگر نه مبارزه مدنی بدرد کسی میخورد و نه مسلحانه اش.
ﺍﺯ ﺻﺪﺍﯼ ﺳﻢ”ﺍﺳﺒﺎﻥ” ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ,ﺧﺒﺮﯼ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺍﺳﺖ… ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﯼ “ﺍﺭﺑﺎﺏ” ﺷﺪﻧﺪ
ﻓﺼﻞ ﺗﻐﯿﯿﺮ”ﻣﺒﺎﺷﺮ” ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ “ﺑﯿﺴﻮﺍﺩﯼ”ﮐﻪ ﺩﻭ ﺧﻂ
ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺖ…
ﺣﺎﻝ ﺑﺎ ﺭﺍﯼ ﺗﻮ ﻧﺎﺷﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﺁﺧﺮ ﺁﻥ ﮐﺲ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﺀ ﺗﻮ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ
ﺷﻬﻮﺕ ﺧﺪﻣﺘﺶ ﻫﺮﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺗﺤﺮﯾﮏ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ
ﻣﯿﺰﻧﺪ ﭼﻨﮓ ﺑﻪ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﻣﺎ
ﻧﻨﮓ ﺑﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻣﺎ
ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺩﻫﮑﺪﻩ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ ﻣﺪﻩ
ﻣﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﯼ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﯼ ﺧﻮﺩ ﺩﯾﺪﻡ ﺁﺗﺸﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺮﭘﺎ ﮐﺮﺩﯼ
ﺗﻮ ﺩﺭﯾﻦ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﯼ ﺳﻮﺧﺘﻪ”ﺑﻠﻮﺍ” ﮐﺮﺩﯼ
ﺑﺎ ﺗﻮﺍﻡ ﺟﻨﮓ ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺑﺲ ﻧﯿﺴﺖ؟ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻦ ﻣﻮﻫﻮﻡ ﻭ
ﺧﯿﺎﻟﯽ ﺑﺲ ﻧﯿﺴﺖ؟
ﺳﻔﺮﻩ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﺲ ﻧﯿﺴﺖ؟
ﻭ ﭼﺮﺍ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﻡ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ؟
ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﻣﻦ؟ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ
ﻋﺸﻖ ﺷﺪ ﺣﺴﺮﺕ ﻣﻦ؟ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﮔﻠﯽ ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯼ؟ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ
ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺮ ﺁﺯﺍﺩﯼ؟ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﻦ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﻭ ﻣﺒﺎﺷﺮ ﺧﻼﺀ ﺗﺪﺑﯿﺮ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﻋﺠﯿﺐ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ
ﺩﻫﮑﺪﻩ ﻫﺮ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺑﯽ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺍﺳﺖ ﻫﺮﮐﻪ ﺁﯾﺪ ﺑﻮﯼ ﺑﻬﺒﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺍﻭﺿﺎﻉ
ﭘﺎﯼ ﻫﺮ ﻣﻌﺘﺮﺿﯽ ﺯﻧﺠﯿﺮ ﺍﺳﺖ …
ﺩﻩِ ﻣﻦ ﻫﻤﭽﻮ ﻋﺮﻭﺳﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﭘﺪﺭ
ﺗﻦ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺭﻫﮕﺬﺭﯼ ﻣﯽ ﺳﭙﺮﺩ
ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺩﻫﮑﺪﻩ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ ﻣﺪﻩ
ﻧﻮ ﻋﺮﻭﺳﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽِ ﺍﯾﻦ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺩﺍﻣﺎﺩ ﻣﺪﻩ
ﺧﻮﺵ ﺑﺤﺎﻝ ﺩِﻩ ﺑﺎﻻ ﻏﻤﺸﺎﻥ ﮔﻨﺪﻡ ﻧﯿﺴﺖ
ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺑﺎﺩﯼ,
ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﺎﻧﯽ ﺁﺗﺶ ﺯﺩﻥ ﻣﺰﺭﻋﻪ
سلام جناب نوری زاد شرمنده من از همدان مزاحم شما میشم دوست داشتم از نزدیک شمارو زیارت کنم ممنون بابت ارسال کانال تلگرام من تحصیل کرده علوم سیاسی هستم ما در زمینه علوم انسانی بسیار ضعفیم و نیاز به توسعه انسانی داریم و مادامی که مردم به خود اگاهی نرسن چندتا حکومت دیگه هم عوض بشه شرایط خیلی تعقیر نمی کنه به نظر من عوام خیلی میانه ای با دانستن ندارن حالا از هر نوعی کلا با کتاب قهرن شما و امثال شما رسالت مهمی در پیش داری در جهت اگاه کردن ملت با آرزوی موفقیت
یکی از ناهنجاریهایی که تلویزیونهای ایرانی در بیرون از ایران بویژه منوتو در حال گسترش آن هستند نابود کردن نوشتار پاکیزه و کلاسیک با گسترش زبان محاوره و فاقد دیکته و املای درست است.
در زیرنویسهای منوتو می خواندم :در حال حاضر ماموران دارن بررسی ها رو انجام میدن تا علت مرگ رو مشخص کنن.خیله خب این یه دیواره اسکیه .ما در واقع می خوایم این جا یه جای پرش درست کنیم که میشه ازش رفت بالا اون بالاش می شه وایساد.
تماشای مستندهای منوتو که بسیار مورد خواست من است با این نوشته های فاقد فرزانگی و عوامانه- دیده خراش است.شبکه های سینمایی مانند اونیکس و جم ها هم همین گونه اند ولی منوتو بسیار مرا بیشتر ناراحت می کند زیرا آن گفتارهای انگلیسی با زبانی پاکیزه و فصیح هیچ همخوانی با زیرنویسهایی که توسط افرادی ترجمه و نوشته شده که تنبل کلاس بوده اند( البته در دیکته- و کتاب مورد علاقه شان شاید بامداد خمارباشد) ندارد.
در مورد زبان پارسی سختگیر باشید.اجازه این ناهنجاریها را ندهید من کامنتی در منوتو در این مورد ارسال کردم ولی درج نشد.
و اما نوریزاد عزیزم از رنجی که می بری آگاهم.
ما مانند آن بیچاره ای هستیم که اسیر یک عرب شده بود(یکی از فیلمهای جری لوئیس) و او برای آزارش پوستینی پر از کک و شپش بر تنش کرد و دستانش را از پشت با طناب بست. گزش کک و شپش جری را دیوانه کرده بود و دستانش هم بسته بود و نمی توانست خود را بخاراند.حرکات مسخره جری حقیقتا انسان را از خنده روده بر می کرد.
ما – هم گرفتار گزشهای موذیانه هستیم و هم دستانمان بسته است.تا ببینیم که گردش روزگار و تطور اندیشه و آمدن اندیشه های نو در تالار اندیشه مردمان ما- این موذیان منقرض و پژمرده جاودان گردند.
22بهمن سالگرد خودکشی اجتماعی فرهنگی اقتصادی اخلاقی مردممان را به همه دوستداران فرهنگ و تمدن ایران زمین ناشادباش می گویم.امیدوارم غم آخرشان باشد.
در حال گستردن آن هستند نه در حال گسترش
به نام خدا
جناب آقای نوریزاد عزیز
با سلام و عرض ادب خدمت شما و قدردانی از شجاعتی که در راه آزادی و آزادگی دارید میخواستم در مورد مطلبی که اخیرا در فضای مجازی منتشر شده با شما صحبت یا بهتر بگویم درد دل کنم .
حتما شما هم ماجرای آزار جنسی خانم شینا شیرانی ، مجری با سابقه شبکه پرس تی وی شبکه برون مرزی جمهوری اسلامی توسط مدیر این شبکه را شنیده اید، اگر نشنیده اید با یک سرچ ساده میتوانید مطالب مربوط به آن را در اینترنت بیابید.
فرار این مجری شبکه پرس تی وی و افشا گری های او در مورد جو فاسد حاکم بر صدا و سیمای حکومتی و همچنین تایید خانم میرقلی خان بازرس ویژه صدا و سیما که او نیز اخیرا در ماجرایی دیگر از ایران خارج شده نشانگر اوج فساد و تباهی حاکم بر این رسانه فاسد حکومتی است، اگر این عمل در جایی دیگر یا توسط شخصی عادی انجام شده بود شاید قابل هضم بود، اما اینکه مسئول رده بالای دستگاهی که از صبح تا شب مردم را با نصایح اخلاقی بمباران میکند عامل این کار بوده و ظاهرا ایشان تنها مورد هم نیست و این مسئله در صدا و سیما بشدت رواج دارد خیلی جای تامل دارد.
جالب است رژیمی که به قول خمینی میخواست ما را آدم کند (لابد ایشان فکر میکردند ما تا آن زمان آدم نبوده ایم)، رژیمی که میگفت شاه مملکت ما را فاسد کرده و جوانان ما را به فساد و فحشا کشیده، رژیمی که دختران و زنان مردم و پسران و مردانی را که به برکت این حکومت نه تفریحی دارند نه کار و شغل و درآمدی دارند و نه امکانی برای ازدواج و ارضاء اولیه ترین نیاز های طبیعیشان دارند بخاطر بیرون بودن یک تار مو مورد ضرب و شتم قرار میدهد، عوامل رده بالای خودش که غرق در ثروت و اموال تاراج شده از بیت المال یا بقول یکی از دوستان بیت الحال هستند و همه گونه امکانات و لوازم راحتی و آسایش و تفریح هم برایشان فراهم است، سرآمد فساد و فحشاء در این کشورند و البته موارد مشابه این در دستگاههای دیگر نیز بسیار زیاد است.
این آقایان وعده مدینه فاضله ای را به ما دادند که در آن همه مردم در رفاه و آسایشند گفتند شاه پول شما را میخورد و ما دم در خانه تان آن را به شما تحویل میدهیم، گفتند “دلخوش به این مقدار نباشید که ما آب و برق را مجانی میکنیم ، اتوبوس را مجانی میکنیم ، ما شما را آدم میکنیم!!”، حکومتی درست میکنیم که عدالت و آزادی از در و دیوارش بالا میرود و معنویات و مسلمانی در آن بیدادمیکند و بقول همان آقای خمینی، هم دنیایتان را آباد میکنیم و هم آخرتتان را. اما امروز بعد از 37 سال هم از نظر مادیات و آسایش و راحتی مردم، بسیار عقب تر از روزگار قبل از انقلابیم، هم از نظر معنویات و اعتقادات وضعیت فاجعه باری داریم که دیگر بسیاری از مردم اعتقادات خود را از دست داده اند و خود آقایان هم که سرآمد فساد و تباهی هستند. و هم از نظر آزادی های انسانی یکی از بدترین کشورهای دنیاییم. دیگر نه روزهای اول انقلاب است که بگوییم حکومت نوپاست و باید به آن فرصت داد، و نه بهانه جنگ و ضد انقلاب و … قابل قبول است، این گندآبی که میبینیم حاصل دستپخت روحانیون با تمام توان و استعدادشان است. سوالی که مطرح است این است که این آقایان همیشه گفته اند که حفظ این نظام حفظ اسلام است و با این خذعبلات عده ای ساده لوح را برای حفظ حکومتی که با دروغ و فریب غصب کرده اند با خود همراه نموده اند، حساب آنان که بخاطر منافع خود با این ستمکاران همراه شده اند روشن است و دلیل قابل قبولی دارند ولی این اتفاق شاید فرصتی باشد تا از کسانی که هنوز ساده لوحانه این حکومت را حکومت اسلام میدانند و از روی صداقت به آن وفادارند پرسید که آخر یک حکومت چطور میتواند صدمه ای بیش از این به اسلام وارد کند.
آنچه که در داخل کشور میگذرد رو برگرداندن آحاد مردم از اسلام و کلا دین است اگر ظواهری هم رعایت میشود به زور چماق آقایان است که آن هم در دراز مدت نتیجه عکس دارد، در منطقه هم بدون شک قسمت اعظم مسئولیت خون هایی که امروز در خاورمیانه از مسلمین میریزد از لبنان و سوریه و عراق گرفته تا بحرین و یمن به عهده این آقایان و زیاده خواهی ها و دخالت های بیجای آنان در امور دیگر کشورهاست تا بقول خمینی این انقلاب نکبت بار را صادر کنند (لابد میخواهند آنجا ها را هم به لجنزاری مثل ایران تبدیل کنند) تفرقه ای را که این آقایان بین سنی و شیعه به راه انداخته اند و جنگ و کینه ناشی از آن که قطعا تا ده ها سال ادامه خواهد داشت را اسراییل در خوابش هم نمیتوانست ببیند که چنین کاری بکند، کل تلفات و خساراتی که مسلمانان در جنگ های خود با اسراییل متحمل شده اند یک دهم تلفات و خسارات جنگ سوریه نیست که عامل آن بدون شک دخالت این آقایان در آنجا و جلوگیری از محقق شدن خواست مردم آنجا برای رهایی از حکومت فاسد اسد است. یک حکومت دیگر چه کاری برای ضربه زدن به اسلام میتواند بکند که این آقایان نکرده اند.
شاید شما بتوانید با قلم شیوایتان ویا در ملاقات های حضوری گروهی از این مردمان ساده دل را روشن نموده و از لشکر شیطان جدایشان کنید.
خداوند به شما اجر دهد
یک هموطن هنوز مسلمان