یک: بعد از سی و هفت سال سرانجام جرم سیاسی توسط جماعتی که اسم خود را نماینده ی مردم گذارده اند، تعریف شد. در این تعریف و قوانینی که در همین راستا به تصویب رسیده، کم مانده انگشت به دماغ کردنِ معترضان نیز جرم تلقی شود. جالب این که نمایندگانِ ترسیده و چاکر مسلک، هرگز بفکر وضعِ قوانینی نیفتاده اند که مثلاً اگر مسئولی هست و نیست یک مملکت را به باد داد و مردم کشور را به ورطه ی یک حقارتِ عظمایِ بین المللی در انداخت و تا توانست پول مردم را از جیب شان بیرون کشید و به هر کجا گسیل فرمود، با او چه بکنند؟ شلاقش بزنند؟ همانگونه که جمعی از زندانیان سیاسی را تا کنون شلاق زده اند. به زندانش بیندازند بی هیچ مرخصی؟ اعدامش کنند بخاطر عقایدش؟ تبعیدش کنند؟ خلع لباسش کنند؟ آبرویش را ببرند؟ دارو ندارش را مصادره کنند؟ به زن و بچه اش فحش بدهند و کله اش را در کاسه ی مستراح فرو ببرند؟ آنقدر بزنند و بترسانندش تا بپذیرد که جلوی دوربینِ برادران به هر چه که آنان می گویند و می خواهند اعتراف کند؟
دو: من و دکتر محمد ملکی بنا داریم در اعتراض به اموالی که برادران سپاه بی دلیل و بی حکم قضایی از ما برده اند و تا کنون پس نداده اند، و در اعتراض به این که هر دوی ما را بی دلیل و بی حکم قضایی ممنوع الخروج کرده اند، هر دوشنبه آشغال های یکی از خیابانهای تهران را جمع آوری کنیم. این که دیگر جرم نیست؟ هست؟ از دوشنبه ی آینده هم شروع می کنیم. کجا؟ از میدان تجریش راه می افتیم تا میدان ونک. مزاحم رفت و آمد مردم و اتومبیل ها نیز نمی شویم که بعداً برایمان حرف در بیاورند و برایمان جرم بتراشند. پیاده رویِ سمت راست را می گیریم و می رویم پایین. آشغال های این مسیر را که جمع آوری کردیم، دوشنبه ی بعدش از میدان ونک شروع می کنیم تا میدان ولیعصر. دوشنبه ی بعدترش از میدان ولیعصر تا میدان راه آهن. از تجریش تا راه آهن را که آشغال روبی کردیم، می رویم سراغ خیابان های دیگر. نیز این بگویم: دوستانی که با ما همراه می شوند بدانند اگر بخاطر آشغال جمع کردن بازداشت شدند و قاضی که نه، بل برادران سپاه و اطلاعات برایشان شلاق و زندان و تبعید و کاسه ی مستراح تجویز کردند، مسئولیتش پای خودشان است. گفته باشم پیشاپیش.
سه: خبر آمد که سالار عقیلی هنرمند خوبمان که با صدای نازنینش “وطنم” را به بند دل همه ی ما متصل نموده است، بخاطر حضورش در شبکه ی من و تو، از حضور در جشنواره ی موسیقیِ فجر کنار گذارده شد. اگر نیک بگردیم و بنگریم، در پس و پشتِ این تصمیم، حتماً انگشتِ برماشه یِ برادران سپاه را خواهیم دید که بندِ دلِ حضراتِ وزارت ارشاد را به ارتعاش انداخته. منتها با این تفاوت که خودِ برادران سپاه با همان قپّه های روی دوششان و آستین های بالا زده، از سیر تا پیاز این مملکت را وارد می کنند و با بکار انداختن چند ده شبکه ی تلویزیونیِ خارجی، و تبلیغ هزار جور کالای آنچنانی – و عمدتاً تبلیغ داروهای تقویت جنسی با تحویل رایگان دمِ در منزل – اصرار بر این دارند که دمِ خروس شان را نبینیم و قسم حضرت عباس شان را باور کنیم.
چهار: فضاحتِ آتش زدنِ سفارت عربستان آنقدر بالا گرفته که دستگاه قضا مجبور شد یکی از چهره های شاخصِ عربده کشِ حزب اللهی – حسن کرد میهن – را از پس پرده بیرون بکشد و تقصیرها را بگردن وی بیندازد. دستگاه قضا گرچه بظاهر خواسته است کاسه کوزه ی آنهمه خسارت و آبرو ریزی را بر سرِ این آخوند بی چاک و دهن و معرکه گردان بیندازد که در همه ی محافلی رسمی و غیر رسمی حضور دارد و خواسته های چاله میدانی اش را با مشتِ عربده بر میز مسئولین می نشاند، اما چرا نگویم مقصر اصلی خودِ بیت رهبری است که سخت به حضور و عربده ی این جماعت محتاج است غلیظ! این سخنِ رهبر را بخوانید که بعد از محکوم نکردنِ اشغال و آتش زدنِ سفارت عربستان افاضه فرموده اند: این را بهانه نکنند که جوانان مؤمن را مورد تهاجم قرار دهند…جوان مؤمن و انقلابی و حزباللهی را متهم نکنید به تندروی؛ اینها همانهایی هستند که خالصانه در صحنه حاضرند و آنجا که دفاع از امنیت کشور و خون دادن مطرح باشد در میدان میآیند.”
سایت: nurizad.info
اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل: mnourizaad@gmail.com
محمد نوری زاد
ششم بهمن نود و چهار – تهران
|
جناب مش قاسم جواد عاملی نادرست هم نگفته!با این بلایی که اسلام و مسلمین بر سر این کشور اوردند برای همه شیر فهم شد که اسلام و حکومت اسلامی یعنی چه؟مگر این کم عقلانیت همه گیری است؟
درود بر شما
من یک نظامی در یگان ویژه ناجا هستم
این یگان واکنش سریع چند تن از دوستان و آشنایان نزدیکم را در سال 88 از من گرفت!
بعد از چندین سال تلاش راه نفوذ به آن را پیدا کردم و توانستم عضو این سازمان شوم.
سعی کردم آنقدر خوب باشم که از یگان تهران بزرگ به فرماندهی یگان های
ویژه ناجا (واقع در تهران – خیابان پیروزی – کوچه حبیبی) انتقال یابم.
در حال حاضر با درجه ستوانیکمی یکی از ارزشمندترین و مورد اطمینان ترین
نیروها به شمار می آیم به همین دلیل سطح دسترسی بالایی نسبت به اطلاعات
طبقه بندی شده دارم
در این مدت اطلاعات بسیار مهم و حیاتی جمع آوری کردم که با داشتن آن
میتوان ضربه ی جبران ناپذیری به آنها وارد کرد
خود من هم هرجور که شما مایل باشید حاضرم همکاری کنم
از نصب دوربین یا میکروفن در اتاق سردار فرمانده یگان های ویژه گرفته تا
قراردادن نامه ای از طرف امریکا بر روی میز وی!!!
بنده تا یک سال دیگر در سازمان میمانم و شما میتوانید از هر نظر روی من
حساب کنید هر خواسته ای داشتید بی چون و چرا قبول میکنم
سرتیتر برخی از اطلاعات جمع آوری شده را در زیر برایتان آورده ام:
1. کپی شناسنامه و کارت ملی سردار /////////// (فرمانده یگان های ویژه ناجا)
+ شماره موبایل + نمونه امضای ایشان
2. کپی شناسنامه و کارت ملی رئیس دفتر و محافظین و راننده ایشان + شماره
موبایل ها و نمونه امضای همه ی آنها
3. مدل و شماره پلاک ماشین های سواری آنها
4. لیست جمع بندی شده از سلاح و مهمات (که کل آن 61 مورد است) موجود در
کل کشور به صورت دسته بندی شده و مجزای هر استان
5. لیست جمع بندی شده تجهیزات ضد اغتشاش (ماشین های آب پاش و ضد اغتشاش،
جلیغه، لباس ضد ضربه، باطوم، ماسک ضد گاز، شوکر و … که کل آن 104 مورد
است) موجود در کل کشور به صورت دسته بندی شده و مجزای هر استان
6. لیست جمع بندی شده ترابری (از مینی بوس و آمبولانس گرفته تا وانت بار
و موتور سیکلت که کل آن 39 مورد است) موجود در کل کشور به صورت دسته بندی
شده و مجزای هر استان
7. لیست جمع بندی شده ی آمادی (از آب سردکن داخل یگان ها گرفته تا میز
افسران و فایل های رمزدار و فلاکس چای و دستگاه فتوکپی و… که کل آن 42
مورد است)
8. لیست تجهیزات تولید داخل و خارجی مورد نیاز یگان ویژه (سفارش داده شده
به وزیر کشور)
9. نام کاربری و رمز عبور سیستم جامع اتوماسیون اداری ناجا ( از فرماندهی
یگان گرفته تا رئیس دفتر و آجودان ها )
10. کامل ترین و دقیق ترین چارت سازمانی یگان ویژه کل کشور
11. لیست کامل فرماندهان یگان ویژه به ترتیب جایگاه به همراه مشخصات دقیق
آنها ( نام، جایگاه، سمت، درجه، شماره موبایل، شماره حساب، …) از
فرماندهی و جانشین و معاون هماهنگ کننده گرفته تا ریاست بازرسی، عقیدتی
سیاسی، حفاظت اطلاعات و ….
کامل ترین دفترچه تلفن فرماندهان استان های کل کشور ( خط امین، خط ثابت،
فکس، موبایل )
12. لیست کامل ماموریت های انجام شده توسط یگان ویژه و نوپو (نیروی ویژه پاد وحشت)
13. اطلاعات کامل و دقیق نظامی از هر شهر ایران (نقاط حیاتی و حساس، مکان
های تجمع، بیمارستان ها، جمعیت، تعداد اقلیت های مذهبی آن شهر، گویش، سطح
تحصیل، تعداد و محل پادگان های نظامی و تعداد پرسنل کادر و وظیفه آن و
…) به همراه نقشه کامل این نقاط و مکان های حساس و نمایش آن توسط گوگل
ارث که توسط خود یگان بومی سازی شده است (نکته جالب توجه اینکه کار بومی
سازی گوگل ارث و مشخص کردن تمام نقاط مهم در هر شهر ایران با تیم 5 نفره
حدود 6 ماه زمان برد)
و بسیاری اطلاعات دیگر که فعلا حضور ذهن ندارم…
حال با همه ی اینها شما کسی را می شناسید که این اطلاعات برایش مهم باشد
و مهمتر اینکه بتواند از آنها نهایت استفاده را ببرد؟
—————————-
سلام دوست گرامی
پیشنهاد می کنم سرتان به کار خودتان باشد و کاری به اینجور کارها نداشته باشید
من نیز هیچ نیازی به اینگونه اطلاعات ندارم
من رویه ای که در پیش گرفته ام بسیارشفاف و علنی است و اساسا بنا ندارم وارد هیچیک از این فضاهای اطلاعاتی و امنیتی و اخبار و اطلاعات طبقه بندی شده بشوم. بقول جوونا من ” رو” کار می کنم.
با احترام و سپاس
آقا جان یا مواد خوب نبود و یا زیادی خوب بود وگرنه خیلی ساده می شه فهمید که داری لاف می آی.
جناب سروان بعداز این،
این پیشنهاد سرتا پا ////////// تو نشان از بی مغزی و حماقت بی حد و اندازۀ رؤسای تو و برنامه ریزان وزارت رسوای اطلاعات دارد.
برو این دام برمرغ دگرنه/ که عنقارا بلندست آشیانه
کاملا مشخصه کی هستس
این اطلاعات اصلا به درد کسی نمیخوره وقتی یک طرف درگیری مردم غیر مسلح باشن. شما هم خودتو به دردسر میاندازی و با مشخصاتی که دادی پیدا کردنت کاری نداره.
جنگ ما جنگ آگاهی و نادانیه.
اون ۳ عالی رتبه هائیه که به جواب عالمانه داش محمد دادیم. سو تفاهم نشه ها.
ایران دوست
2:18 ق.ظ / ژانویه 26, 2016
آقامحمدخان قاجار به علت افراط در خوردن دچار بیماری معده شد .طبیب آوردند و طبیب با توجه به امکانات آن زمان اماله تجویز کرد .((اماله وسیله ای به شکل قیف است که انتهایی دراز دارد و نوک آن کج میباشد مایعات روان کننده به وسیله آن از پایین به روده بیمار وارد می گردد)) آقامحمدخان که فردی متعصب بود و اماله را باعث تحقیر و توهین به خود در نزد سران و سپاهیان می پنداشت فریاد زد:
جناب ایرانذدوست این موضوع در مورد آقا محمد خان نبوده بلکه یا یعقوب لیث و یا کس دیگری بوده.در باره آقا محمد خان شما می توانید به کتاب خواجه تاجدار در دوجلد نوشته ژانگور فرانسوی مراجعه کنید.اتفاقا آقا محمد خان از کسانی بوده که بشدت در مورد غذا خوردن خود احتیاط می کرده و گویند که غذای خود را هر روزه وزن میکرده!و بشدت مواظب خورد و خوراک خود بوده.در سفاکی و بی رحمی و کینه جویی و رذالت و پستی آقا محمد خان داستانها گفته اند ولی در دلاوری وتیز هوشی و برنامه ریزی وفرماندهی و آگاهی نسبت به سلامتی و بخصوص در مورد مواد غذایی گویا فردی کارآمد بوده.بشدت مقتصد و دوراندیش بوده. در باره لشکر کشی اقا محمد خان به گرجستان می گویند که ملکه روسیه حساب کرده بود که با سرعت معمولی لشکر کشی درآن زمان نزدیک به یک ماه و یا بیشتر طول خواهد کشید که آقا محمد خان بتواند خود را به تفلیس برساند ولی اقا محمد خان در عرض 15 روز اینکار را کرده!حتی در مورد کشاورزی تا حدود زیادی تجربه و نبوغ داشته گویند با چشیدن خاک منطقه براورد میکرده که چه دانه ایی در خاک بکارند تا محصول دهد.
حجتالاسلامک علی یونسی: اسلام سر جنگ با هیچ فردی را ندارد.
مش قاسم: حرفت درست حاجی. اسلام سر جنگ با هیچ فردی را ندارد، سر جنگ با هر فردی رو دارد. حاجی، زیاد وقت توی اردوگاه فلسطینیا گذروندی، فارسی یادت رفته.
آیت الله جوادی آملی: عقلانیت بهترین رهاورد انقلاب اسلامی است.
-حاجی دیشب انگار زیادی … (سه نقطه از مش قاسم) زده.
مش قاسم عزیز هرقدر که این حضرات غیرعقلایی حرف بزنند توحیه کننده این لحن شما نیست متاسفانه در چند پستی که از شما خواندم می بینم این رویه برای شما بشکل یک سنت درامده که حس خوبی به خواننده منتقل نمیکند. فحش مال کسی است که نقد بلد نیست برادر جان. می شد دو خط مودبانه حرف این حاج آقا آملی را نقد می کردید و اگر سرتاپای حرفش طنز است بنویسید بدون شرح و یک علامت تعجب در آخر که این کل منظور را می رساند. مش قاسم فحش را پناهیان و علم الهدی و شریعتمداری هم بلندند. یعنی چه که می گویید حاجی دیشب زیادی …. زده؟ اگر در یک محیط مجازی که دست کسی بهمان نمیرسد نتوانیم دو کلمه نقد بدون توهین کنیم که واویلاست. زنده و برقرار باشی
یعنی آیت الله فرمودند قبل از انقلاب اسلامی عقلانیت وجود نداشته؟ جل الخالق
خدا وکیلی این سایت رو ببینین. ببینین توی اون طویله چه میگذاره.
https://iranwire.com/features/8629/
مطهری: ضروری است مردم در انتخابات شرکت کنند.
مش قاسم: هر وقت انتخابات، نه انتسخابات توی این مملکت شد مردم خودشون میدونن ضرورتشون چیه حاجی.
هشدار در اخرین لحظه http://sakhtariran.com/
خرید وقت وسیله ی محافظه کاران، بخاطر چنگ انداختن به بخشی از سرمایه های بلوکه شده در خارج و همزمان، تلاش در انتقال آخرین بازمانده های چپاول ایران به خارج از کشور باشد.
قابل توجه برادران سپاه وبسیج ببینید انروزی را که اربابانتان با ثروتهای افسانه ای از ایران خارج شدند وشما میمانید و شرمندگی چماق هایی که بر سر این مردم کوبیدید ولی باز هم اغوش ما بروی شما باز خواهد چون شما را فریب خورده میدانیم نه دشمن .
نوریزاد میبایست خود را کاندید مجلس و یا خبرگان اعلام کندولی نه از کانال شورای نگهبان و کاخ رهبری بلکه این مردم خواهند بود که اورا در صندوقهای رای تایید صلاحیت خواهند کرد هرچند سمبلیک باشد،مسما نهایی هم که انتخابات را خیمه شب بازی میدانند بپای صندوقها خواهند رفت ، البته لازم بمطالعه و مشورت است.
غیر از اسامی کاندیداها هرچیزی بنویسید رای باطله محسوب میشود و جایی برای شمارش محتوای ارای باطله وجود ندارد. یعنی فقط درون همان حوزه یک نفر میبیند که شما چه نوشته اید و تمام. مشخص نمیشود که در کشور چند نفر نوشته اند نوریزاد.
با این کلک هم مردم آگاه سر صندوق نمی روند، زور نزن برادر ،مگه قبلا که مردم در برگه آرا می نوشتن گوگوش ، دولت تعداد آرا گوگوش را اعلام می کرد ،خودتی آقا
شیخی به مریدان گفت ای قوم خدای را سپاس کنید. مریدان سپاس کردند و گفتند: ای شیخ برای چه بود؟
شیخ گفت: شکر کنید که فرشتگان را نجاست نیست، وگرنه بر سر ما می ریدند و جامه های ما را می آلودند…
رساله دلگشا عبید زاکانی
حرفهای مهم رسول جعفریان (رئیس پیشین کتابخانه مجلس که در زمان احمدینژاد برکنار شد):
«مشکل ما این است که فکر می کنیم بحث علم و دین را حل کرده ایم. ما در علوم انسانی بسیار بسته تر عمل کرده ایم و با وجود نگاه شگفتی که به این حوزه داریم هنوز مبانی جامعه را نشناخته ایم. هنوز هم گمان می کنیم در شناخت جامعه باید حتما نگاه دینی داشته باشیم، در حالی که نباید عشق بیش از حد به یک امر مانند دین سبب شود که همه چیز را در قالب آن قرار دهیم.
ما هنوز در بحث جوهر و عرض مانده ایم.
وی ادامه داد: ما هنوز در بحث جوهر و عرض مانده ایم و نتوانستیم یک دوچرخه بسازیم. هنوز عده ای پیدا می شوند که سعی دارند بگویند هر یک از علوم توسط پیامبران آغاز شد و برای مثال کشتی سازی با حضرت نوح و خیاطی با فلان پیامبر آغاز شد. برخی ماند نویسنده همین کتاب به دلیل اراداتشان به دین مدام سعی دارند همه چیز را به دین نسبت دهند تا از این طریق دینداری خود را ثابت کرده باشند.»
http://www.rahesabz.net/story/65616/
مصطفی ایزدی: – ما نمی توانیم رای بدهیم، زیرا همانگونه که شورای نگهبان، بزرگان ما و بخش عمده ای از شایستگان جامعه را قبول ندارد، ما هم عقلا و اخلاقا نمی توانیم به آرای آن شورا مبنی بر شایسته بودن همه جانبه تندروهای اصولگرا که توسط هیات های نظارت تائید صلاحت شده اند اعتنا کنیم، چون آن ها را قبول نداریم و چون قبول نداریم نمی توانیم و نباید به آنان رای دهیم. راه برون رفت از این بن بست چیست؟
یک خاصیت بزرگ رای ندادن ، هنگامیکه مردم رای ندهند هیچکس نفهمد، رهبر و بیت رهبری و افراد وزارتخانه ای که مامور رای گیری هستند و اعضای دولت و سپاهیان رده بالا و بسیجی های رده بالا و اطرافیان هرکدام از این ها که، می فهمند مردم رای نداده و با آنها نیستند !!!. همینها که بفهمند مردم از آنها روی برگردانده اند کافی است که چند اتفاق بیفتد ، مهمترینش افتادن ترس در دل همه آنها و تضعیف آنها و افتادن شکاف در بین ترسوترها و جلادتر آنهاست ، و همه این تغییرات بسود ملت میباشد .دومین اش اینست که همه اینها به مغزشان بیفتد که با ملت بهترتاکنند که اوضاع خراب است . در این شکلش هم بسود ملت خواهد بود . از فهم همه این جماعت نامبرده شده که ملت از آنها بریده ده ها سود دیگر حاصل میشود که میگذارم بعهده قلم توانا و ریزبین آقای نوریزاد…. و شرکت در انتخابات سد در سد بسود رهبر و بیت و سپاه و بسیج و تندروان است و به آنها جرات و قوت قلب بیشتری میدهد که راحتتر به حکومت دیکتاتوری خود ادامه بدهند. دهان حقوق بشر را هم خواهند بست که ببینید چگونه مردم همراه ما هستند.
Like · Reply · 2 mins
جناب نوریزاد درود.
کامنتی در پاسخ آقا منصور در پست کل کره زمین اگر خاک می شد فرستادم که گویا گم و گور شد و این چندمین بار است که به این دردسر دچار شده ام- بگذریم.
محقق ارجمند منصور- اگر حتی برای آن شرکت کنید که کذا وکذا رای نیاورند و دلتان را خوش کنید که خاتمی را آوردیم چنان که در دوم خرداد 76 این کار را کردیم باید بدانید که چه کسی سلطه اساسی واختاپوسی بر ارکان سیاست و اقتصاد و پروپاگاندیسم این سرای بلازده دارد.
سپاه و مجلس پوشالی و صنعت نفت و بنیاد پهلوی مصادره گشته اکنون مستضعفان شده (سردار رانندگی مستضعفترین افراد بود- از وجناتش در بلیزر هویدا بود) و صدا سیما را آیا رئیس جمهوردر دست دارد که باید شخص نخست کشورباشد.
این مجلس که برگزیده و بر کشیده- دارندگان شعور سیاسی باید باشد را شماری مداح و میرغضب ساخته اند.
آیا مردم ایران در دامن خود جز آخوند و مداح و لمپن و دروغگو و زمینخوار و دشت و کوه و پلاژ بالاکش- عرضه پرورش چیز دیگری ندارند؟
مردم به هر گونه ای که به پای گاوصندوق بیعت روند رودست و فریب خورده اند.جماعت بیعتگرا فقط حضورشان در پای گاوصندوق بیعت را بر می تابند نه حضورپیوسته شان درسرنوشت و اداره کشور. برای همین هر چه تعداد آرا بیشتر باشد – استبداد توان بیشتری می یابد و بدتر و بدسگالتر می شود و سرکوبش غلظت بیشتری می یابد.
هزار رحمت به استعمار انگلستان.اگر گاندی توانست راهپیمایی نمک را ترتیب دهد و زنده باز گردد بعلت آن بود که انگلیسیها متمدن بودند ولی حکومت کنونی ایران حکومتی متمدن و به روز نیست حکومت فقهای حوزه علمیه قم است و شاید بهتر بگویم: شاخه آخوندی حکومت قاجاریه است.
من پس از ده سال در سال88 رفتم و به موسوی رای دادم چنانچه هر که را که می شناختم چنین کرد.پس از سرکوب خونین و رذیلانه جنبش با خود عهد کردم که با حضور در این نمایشات خنک و بی ملاحت “جماعت نیرنگباز دروغپرداز” خودم را مضحکه نکنم.رفتن پای گاوصندق بیعت (تعبیر کوروس فرزانه) یعنی چه؟
یعنی بیعت بیعت بیعت.
این سخن پایان ندارد ای جواد
بس کن والله اعلم بالرشاد
جناب البرز،
استبداد در ایران انرژی اش را از رای مردم نمیگیرد بلکه از عدم حضور مردم و انفعال آنها می گیرد.
ما باید انتخاب کنیم بین انقلاب و اصلاحات. اصلاحات به معنای عام کلمه نه اصلاح طلبان.
ما یک بار انقلاب کردیم برای هفت پشتمان کافی است. فکر نمی کنیم هیچ کسی با انقلابی دیگر موافق باشد. برای انقلاب 57 یک توافق جمعی وجود داشت بین مردم، رهبران، و ابر قدرت ها. امروز مردم هستند ، رهبر نیست، توافقی هم با ابر قدرت ها وجود ندارد. در حقیقت هر تحول انقلابی در ایران از این به بعد مساوی با فرو پاشی است. بنا براین راهی بهتر از اصلاحات نیست و اصلاحات بسیار تدریجی و کند خواهد بود. ما باید به این بلوغ سیاسی برسیم که خواسته هایمان را هرچند تند، بیان کنیم ولی در عمل پابه پای کند ترین همراهانمان حرکت کنیم تا بتوانیم بیشترین همگرائی را داشته باشیم. خواسته های متفرق و پراکنده مارا به جائی نمی رسانند. ما باید بر خواسته هائی تاکید کنیم که بیشترین جمعیت خواهان آنند. در حال حاضر ما و حاکمیت تبدیل شده ایم به دو دشمنی که اینور و آنور جوب ایستاده ایم و فحش میدهیم و فحش می ستانیم بی آنکه کوچکترین تغییر عملی اتفاق بیافتد. بتدریج امثال شما و آقای نوریزاد هم خسته و نا امید می شوید و همین دو کلمه ای هم که می گوئید را نیز تعطیل می کنید و در روزمره زندگی حل می شوید.
حال انتخاب با ماست، خامنه ای را خوشحال کنیم ولی سانتی متری به جلو برویم یا خامنه ای را ناراحت کنیم و همانجا که بودیم بمانیم.
اگر کسی خانه شما را بزور اشغال کند و فقط اجازه دهد که در همسایگی او در یک کپر بمانید شما چکار می کنید؟ از خیر منزل و دار و ندارتان میگذرید و می روید و یا همانجا می مانید و سعی می کنید به هر حیله و با هر چرب زبانی که شده به او نزدیک شوید تا بلکه بتوانید کم کم مالتان را برگردانید؟ ایران خانه ماست که توسط زورگویان و چپاول گران اشغال شده. فقط کمی تفکر کافی است که مارا به این نتیجه برساند که باید با مماشات و آرامش این خانه را پس بگیریم چراکه آنها ابائی ندارند که آنرا به آتش بکشند.
اقامنصور ما با شرکت در انتخابات ختی به اندازه یک گام مورچه هم به اصلاحات نزدیک نخواهیم شد انچه انها میخواهند عملی خواهند کرد راهی غیر از حرکت لاک پشتی لازم است
اگر در انتخابات 84 اصلاح طلبان بجای آنکه به جان هم بیافتند کاندیدا ها را مدیریت می کردند و در دور اول انتخابات نتیجه می گرفتند امروز به شما می گفتم که اصلاحات چقدر نتیجه بخش است. ولی افسوس که با بی درایتی مملکت را دودستی به آن گرسنگان فاسد دادند و امروز هرکسی بیاید باید از نو شروع کند. ولی غم خوردن بر گذشته چاره درد نیست. اصلاحات در همه جای دنیا نتیجه داده در حالیکه انقلاب در هیچ جای تاریخ نتیجه نداده است. از طرفی دیگر فرض کنیم انقلاب نتیجه بدهد آیا شما دور نمائی از یک انقلاب که مثلا تا دو سال دیگر پرونده جمهوری اسلامی را ببندد ، می بینید؟ انقلاب نیاز به مردمی یک دست ، رهبری قوی و مورد قبول اکثریت قاطع مردم و نیز حمایت ابر قدرتها را دارد. کدامیک از این المان ها در حال حاضر وجود دارد.
دوست من تند روی هیچگاه جواب نمی دهد.
اقتصاد مظفری:
در کتاب مظفرنامه چنین حکایت شده که زمانی در ایران گوشت از قرار هر کیلو دو ریال بوده؛ روزی قصابی های تهران سر خود گوشت را یک ریال گران کردند. مردم چون چنین دیدند عصبانی شدند و به خیابانها ریخته و بر علیه قصاب ها شعار دادند!
این خبر به گوش مظفرالدین شاه رسید و اعضاء دولت برای آرام کردن مردم از او کمک خواستند. سلطان صاحبقران فکری کرد و گفت: بروید و به قصابها بگویید گوشت را دو ریال گران تر از آنچه خود گران کرده اند به مردم بفروشند! یعنی هر کیلو گوشت شد از قراری پنج ریال! مردم چون دیدند قیمت گوشت بالاتر رفته، به خیابانها ریخته و اینبار مغازه ها را به آتش کشیدند. هیئت دولت نزد قبله ی عالم رسیده و به عرض همایونی رساندند که تدبیر شاه شاهان کارساز نشد و مردم این کردند و آن نمودند! این دفعه مظفرالدین شاه گفت: حالا بروید و یک ریال گوشت را ارزانتر کنید! یعنی هر کیلو گوشت شد چهار ریال! و مردم هم پس از آن چون دیدند گوشت یک ریال ارزانتر شده برای سلامتی شاه دست به دعا شدند و در خیابان ها نماز شکر بجای آوردند!
این روش به اقتصاد مظفری مشهور شد.
م.م.حیدری
منبع: حکایت عصر قجر
: این حکایت چقدر آشناست.
هى (چینی ها )
دیگر پولمان را حرام ترقه ها و جنس های گوناگون شما نمی کنیم
چهارشنبه سوری جشن ماست.
از امسال آتش درست می کنیم از روی آن می پریم و شادی می کنیم. از امسال قاشق زنی می کنیم و به هم شیرینی می دهیم .
از امسال جشنی واقعی می گیریم. از امسال در آستانه سال نو خیابان ها را رنگارنگ می کنیم . به هم عشق می ورزیم.
از امسال چهارشنبه سوری را ایرانی برگزار می کنیم.
از امسال به کودکانمان خواهیم آموخت که چهارشنبه سوری جشن شادی است جشن سپاس از خدای یگانه است نه ترس و وحشت.
چهارشنبه سوری جشن ماست.
تک تک ما حتی در برابر جشن های سرزمینمان مسؤلیم چون بخشی از تاریخ و فرهنگ ماست. آنقدر به اشتراک بگذارید تا سراسر ایرانمان را پوشش دهد.
حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة، سلام علیکم ، ضمن آرزوی سلامتی بر شما انسانِ بصیر ، آزاده ، حکیم ، فرزانه ، بشیر و نذیر . حضرتعالی و چند نفری از مراجع معظم تقلید به نمایندگی از طرف اکثریتی ستمدیده و خاموش در کشور و بدون دستگاه های ارتباط جمعی از جمله بدون داشتن صدا و سیما و از آنطرف دستگاه حاکمیت به نمایندگی از مردمی که در کشور اقلیت اند و پر سر و صدا ، به ستمگری و یاغی گری نسبت به مردم فهیم و با خردِ کشور پرداخته و با دستگاههای ارتباط جمعی بیشمار خود از جمله داشتن صدا و سیما به زورِ تبلیغ و تزویر بر باطل و ناحق بودنِ عقیده خود پا فشاری میکنند . سئوال قانونی و شرعی و اجتماعی آنکه حضرتعالی نقطه تلاقی این دو عملکردِ متضادِ افراد در کشور را که حقوقِ عده زیادی از انسان های بیگناه پایمال گردیده است را چه زمانی پیش بینی میکنید؟الحقر ____ مبشّر
—————–
سلام مبشر گرامی
خودتان نیک می دانید که زمانی برای تلاقی زشت و زیبا و حق و ناحق و قانون و بی قانونی نمی شود تعیین کرد. همه ی اینها صورتِ بیرونیِ هر آنچیزی است که در درون آدمها جاری است. هر جامعه ای شاید خروجیِ درونِ مردمش است. هروقت دست از جهالت کشیدیم و زیر پای عقل و عقلانیت فرش پهن کردیم و شایستگی ها را قدر دانستیم و اهل ادب شدیم، یعنی این که از این نقطه ی تلاقی عبور کرده ایم خود بخود.
با احترام
.
کورس (ریشههای 369):
«افق پيش روى شاعر دلخسته همه سر خون است و وحشت ، كران تا به كران لشكر ظلم است ، جيغ دلخراش مادران عزيز از كف داده است ، ناله هاى نوميدانه زحمتكشان غارت شده است ، چشمان تهى از عاطفهِ زهد پيشگان و رحل افكندگان در چارديوارى هاى مدرسه هاى پرقيل و قال از علم و فضل است ، آشوب و قتل عام و كله منار و چشم هاى از كاسه درآمده و شمشير شحنه ها و چوب تكفير مفتيان است ، بدن هاى شرحه شرحه در آوردگاه شروران و آزمندان قدرت است ، تجاوز و غارتگرى و شعله هاى آتش است ، دروغ و ريا و سفله پرورى آزمندان مال مردم است در جامه ها و لباده هاى متظاهر به زهد و تقوى . از افق امروزين ، شايد عجب بنمايد كه اين شاعر ايران اين دوست كه مى كوشد از ژرفاهاى تيره و تار جهان تنگ و جانفشار و فروبسته اش اميد بيرون كشد ، به تنها چيزى كه اميد نتواند بست خودِ مردمى هستند كه قربانيان اصلى جباران يكه تازند . هم از اين روى ، شاعر سالخورده و دنيا ديده شايد در واقعيت و شايد هم در خيال و ساحت آرزو تنها راه رهايى را همان مقام خلوت دو يار در گوشه چمنى مى يابد هرچند جماعت هايى براى پند و اندرز و منع او در پى اش افتند يا بنا به معنايى ديگر پشت سر از او غيبت و بدگويى كنند . خطاب به اين جماعت هاست كه مى گويد نه به فسق من اين كارخانه هستى خللى مى پذيرد و نه به زهد ريايى تو .»
کورس گرامی، آیا از نوشتهی شما بیش از هر چیز همان برنمی آید که در کتاب آرامش دوستدار از آن به برخورد حافظ و خیام با “بیمعنایی شرّ” تعبیر میشود؟ که در این میان حافظ را کمتر جرأت چون و چراست، اما خیام (متاسفانه نتوانستم کلمات دقیق نویسنده را پیدا کنم و از حافظه نقل میکنم) به تناقض بیپاسخ وجود شر و عدالت موعود در ادیان ابراهیمی پیبرده و بیباکانه خدای را مورد پرسش قرار میدهد؟
منظورم اینستکه از حافظ، خیام یا رازی نیز ورای آنچه نوشتهاند نمیشود انتظار داشت. چون به گمان اینجانب ممکن است برخی خوانندگان از نوشتهی شما اینگونه نتیجه بگیرند که انگار حافظ با فلسفهی سیاسی زمانهی خویش درگیر بوده یا به حق حاکمیت مردم اعتقاد داشتهاست.
با احترام
کورس گرامی
با پوزش، کامنت بالا از اینجانب بود.
چند روز پیش پسرم منو برای گردش به یکی از کشورها عربی برد که ایکاش مرده بودم و به ان سفر لعنتی نمیرفتم
از هواپیما پیاده و سوار تاکسی شدیم به مقصد هتل در راه راننده شروع کرد به صحبت کردن با پسرم البته انگلیسی و من گرم تماشای اطرافم بعد یک ربعی کنجکاو شدم بدانم راجع به چی صحبت میکنند که بازهم ایکاش سوال نمیکردم
پسرم گفت این اقا میگه چندتا خانم ایرانی میشناسه که هر وقت مسافران هتل نیاز به زن داشته باشند از طرف هتل با من و یکی از ان خانمها هماهنگ میکنند اورا به هتل برده و بعد از اتمام کارشان برمیگردانم و گاهی هم شب را میمانند با شنیدن این حرفها سه روز مسافرت تبدیل شد به سیاهترین روزهای زندگی من .
اخه اونوقتها که جوان بودیم اگه یک پسر غریبه نه یک خارجی بلکه از یک محله دیگه نگاه چپ و یا کوچکترین مزاحمتی برای یکی از دختران محلمان ایجاد میکرد قرار و ارام نداشتیم تا طرف را گوشمالی حسابی نمیدادیم حتی به قیمت کلانتری و بازداشت و شب را ماندن واز شانس بد من این اتفاقات همیشه پنج شنبه اتفاق میافتاد ومیبایست تا شنبه را در بازداشت بسر میبردم و هیچ وقت هم نا راضی نبودم .
گذشت تا زمان جنگ وقتی شنیدم به ناموس های ما تجاوز میشه علیرغم اینکه از زمانیکه خودمو شناختم همیشه از اخوند متنفر بودم ولی تمام دوران هشت سال را در جبهه و پشت جبهه بصورت پراکنده بدون چشمداشتی خدمت کردم ودیدم چه جوانهای نازنینی بدفاع از ناموس وطن درخون غلتیدن که نه من هیچکس نمیتونه ان حماسه ها را توصیف کنه . ای
برادران بازمانده از جبهه ایا بی اطلاع هستید یاداروی بی غیرتی به خورد شما داده اند که اینطور بی تفاوت شده اید چه فرقی ناموس دیروز با ناموس امروز کرده و یا اینکه خوبان رفتند وتفاله ها باقی موندن که ناظر باشند و ببینند ایران به جاکش خونه تبدیل بشه تا دختر بزرگ کنه و بفرسته به حرمسرای عربها و یا شاید زبانم لال در این تجارت ذینفع هستید و الا نمیتوانید دم از غیرت بزنید و سکوت کنید و اما تو ای خامنه ای من افتاب لب بوم هستم در همان سفر تصمیم گرفتم نمیرم تا یکی از اعضای خانواده ترا در این فاحشه خانه ها ببینم برای اینکه عدالت خدا را ببینم این اتفاق باید بیفته وتو این روز را خواهی دید .شروع تمام بلاهاییکه بر ما ناذل شده از زمان بقدرت رسیدن توست منتظر انتقام بر اساس عدالت خدا باش
با درود . من آنقدر به جان و مال و ناموس افراد این وطن احترام میگذارم که حتی راضی نیستم که کسی به هر دلیلی کشته یا حتی بر اثر بزرگسالی دعوت حق را لبیک گفته و جان دهد . من نمیدانم که این آدم ها و انسانهایی که شناسنامه به دست گرفته و به فرمانداری ها رفته و برای ” مجلس خفتگان ” و ” اصطبل ” بهارستان ثبت نام کرده اند ! چگونه فکر میکنند ! این ثبت نام کنندگان مگر حافظه تاریخی ندارند که حدود سال 1378 که جنتی شورای نگهبان آن زمان 16 سال جوان تر بود ، در نماز جمعه بدنش ” رعشه ” گرفته بود و با لکنت زبان و از روی عصبانیت و نزدیک ” سکته زدن ” میگفت : من هر روز که ” پیچ رادیو ” شبکه مستقیم ” مجلس ششم “را باز میکنم و گفتگوی مجلسیان ششم را میشنوم ” بدنم می لرزد ” . آقایان و خانم های ثبت نام کننده برای ورود به اصطبل بهارستان ، کمی انسان باشید و از رفتن به آن اصطبل ” انصراف ” دهید ، زیرا اگر این بار که جنتی 16 سال هم پیر تر و فرتوت تر شده ، صدای رادیو را بشنود و بیافتد و سکته ای و بعد هم ” ریق رحمت ” را سر بکشد ، من این استقبال جناب حضرت عزرائیل از جنتی را به گردن ثبت نام کنندگان می اندازم .
آقای نوری زاد با سلام . جنابعالی تصویر دلنشین حجة الاسلام و المسلمین کربلایی و حاج شیخ حسن کرد میهن ، سر دسته اشرار و شعبان بی مخ های چند و چندین ساله این نظام را که حتماً به عللی نام وی را علنی کرده اند را همراه عکسِ جناب ” خلبان قالیباف ” به سایت گذاشته اید ( احتمالاً تاریخ مصرف اش گذشته و آماده نوشیدن یک جرعه شراب واجبی است که مانند ” سعید امامی ” قاتل و آدم کش قتل های زنجیره ای که حضرت آقا ، حضرت آقا گفتن اش جگر ولایت را آب میکرد و جرعه واجبی را هم سر کشید و با همین واجبی خوراندن سرش را زیر آب کردند ، می باشد . آقای نوری زاد شما یا یادتان رفته و یا تصویر دیگری از این آدم تاریخ مصرف گذشته با تمامی مقامات کشور نداشته اید که همراه با عکس جناب ” خلبان قالیباف ” به سایت بگذارید . این جنابِ حجة الاسلام و المسلمین کربلایی و حاج شیخ حسن کرد میهن ، بخاطر شرح وظایف محوله ” خود سری ” با همه مقام های ” کله گنده و تراز اول مملکت از جمله رهبری ، سردار سرتیپ سپاه حاج حسین همدانی ، بشار اسد سوری در کشور سوریه ، آخوند پناهیان ، مداح اهل بیت سازور ، با فرمانده و لشکریانِ فاطمیون افغانی در سوریه و … نشست و برخاست داشته است . من باور دارم که این آخوند خود سر ( شعبان جعفری بی مخ قداره بندِ شاهنشاه آریا مهر ) مانند پدر یزرگ شرور و مرحومش فقط بخاطر شاد کردن دلِ کله گنده ها و مقامات ، کسب اجازه و برای تخریب و زد و خورد با مخالفین مقامات و تخریب منزل مانند ” سردار حسین علایی ” حتماً به نوعی ” رخصت ” می طلبیده است .
سلام
همگامی آقای قالیباف با این آخوند دربار رهبری مبارک باد.
درود بر ایران وایرانیان وطندوست
هموطنی که دم از مخالفت با سیاستهای نظام میزنی و معتقد هستی مورد ظلم واقع شدی پس چرا تبدیل به امت بی اراده و گوش بفرمان شده و با هر رایت مشروعیت نظام را مستحکمتر میکنی . سهم ما از این مشروعیت چیست؟ بیکاری- فقر -فروش ناموس ایرانی در کشورهای عربی ووووووووووووووووووو این ان غیرتی که ادعایش را داشتی . با تحرم انتخابات ثابت کنیم غیرت و شعور و وجدان در ما نمرده
کشور هند با جمعیت یک میلیارد و سیصد میلیون و ده ها دین مختلف از خدا پرست و گاو پرست از مرتاض و بی خدا از سیک و هندو کریشنا و بودیسم و دین های دگر همگی مثل انسان با هم زندگی میکنند ولی در کشور های اسلامی با یک خداو یک پیغمبر چه قشقله ای بر پا کرده اند و هر روز شاهد خونریزی در کشورهای اسلامی هستیم و اشتباهن اسم خود را گذاشته اند انسان اما از حیوان پست تر چون حیوان درنده به هیچ عنوان همجنس خود را نمیکشه.
از کسانیکه در این سایت هستند ممکنه علت را بنویسند؟ با تشکر فراوان
جناب اقای دکتر خزئلی
با سلام
در مصاحبه تان مطالبی را در خصوص صفحه شطرنج بیان فرمودید .
اقای دکتر ان استاد به شما نگفت برای پیروزی یک لشکر پیاه حتما یک مغز متفکر یا تئورسین همراه با یک فرمانده قوی وشجاع وحاضر در میدان نبرد لازم است تا هماهنگ کننده وجلو دار ان پیاده ها در میدان باشد ؟ میگویید نه به ان استاد مراجعه وجایتان را با او عوض کنید خواهید دید حتی یک قدم هم پیشروی نخواهید داشت و در اولین لحظات تار ومار شده وبعد به سوراخی خزیده و شعار متاسفانه به نفع خواسته طرف مقابلتان و اسمش را گذاشته اید مبارزه . یا شاید دستتان در یک کاسه است و ما بیخبر تا این لحظه بجز موسوی که همه بزرگان شما پشتش را خالی کردند وحتی جرات نمکنند اسمش را بزبان بیاورند یک مرد میدان به ما نشان بدهید. البته به استثنا نوریزاد بزرگ که متاسفانه درکش نکرده اید.
راستی اقای دکتر شما که اینقدر از تزتان مطمئن هستید چرا تا حالا نتونستید انتقام ان خروس رعنایتان که خوش سیماتر-
خوش قد و باتر وخوش صداتر از جنتی را بگیرید تازه ان مرحوم کلی مایه خیر و برکت بود با همراهی ۴تا مرغ کلی تخمرغ وجوجه تولید میکرد و شکم چندتا گرسنه را سیر میکرد ولی جنتی چه خاصییتی داشته که مانده؟
http://www.dw.com/fa-ir/%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D8%AE%D9%88%D9%86%DB%8C%D9%86-%D8%B3%DA%AF%D9%87%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/g-19003347
خوندمو نفرتم صد برابر شد
محمد عزیز!
شوقست در جدایی و جورست در نظر
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم
سلامی از عمق جان به نوری زاد عزیز
سرور ارجمند، دیروز، سه شنبه، بنا بتوصیه قبلیِ شما در جلسه ای که در سرای قلم هر سه شنبه برگزار می گردد، رفتم. بیشتر به این جهت که شما هم آنجا باشید و به این بهانه شما را ببینم و شرحه شرحه دردِ اشتیاق باز گویم که این خواهش درونی با نبودن شما در آن جلسه، میسور و اجابت نشد!
آقای دکتر بادکوبه ای، آقای مهندس طبرزدی، آقای دکتر خزعلی، پدر داغدیده ی آقای سعید زینالی و دوستان دیگری هم حضور داشتند که ساعاتی از نفس گرم شان بهره مند شدیم ولی نمی دانم این چه سری است که هیچکدام از این دیدارها و انفاس، جای خالیِ دیدارِ فرحبخش شما نازنین را پر نکرد !
امیدوارم در هفته بعد اگر عمری باقی بود و شما هم فرصت کردید، این حقیر و دیگر شیفتگان و دوستداران را از فیض دیدارتان مستفیض – نه بمعنیِ رایج – بل، مستِ فیض فرمایید.
غزلی از سعدی شکر سخن را ترجمانِ دل مسکین میکنم و تقدیمت میکنم:
بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم
شوقست در جدایی و جورست در نظر
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم
روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست
بازآ که روی در قدمانت بگستریم
ما را سریست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم
گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم
ما با توایم و با تو نهایم اینت بلعجب
در حلقهایم با تو و چون حلقه بر دریم
نه بوی مهر میشنویم از تو ای عجب
نه روی آن که مهر دگر کس بپروریم
از دشمنان برند شکایت به دوستان
چون دوست دشمنست شکایت کجا بریم
ما خود نمیرویم دوان در قفای کس
آن میبرد که ما به کمند وی اندریم
سعدی تو کیستی که در این حلقه کمند
چندان فتادهاند که ما صید لاغریم
همواره تندرست و پایدار بمانید و پرچم آزادیخواهی و عشق ورزیِ تان، همیشه برفراز و بر دوام باد…
با سلام خدمت همطونان عزیز
اصلاح طلبان هستند یا اصلاح طلب نمایان اب در اسیاب رهبر میریزند
ایا رهبر بجز از کمیت رای دهندگان راجع به کیفیت انتتخابات دغدغه دیگری داشته اند؟
رهبر از مخالفان هم خواسته در انتخابات شرکت کنند چرا ؟ حتی اگر رای باطله ویا فحش بنویسند .روز بعد رهبر از رای دهندگان تشکر وتا انتخابات بعدی به امان خدا رها میکند .
دوستان اگر فکر میکنند رای منفی باعث تغییراتی میشود سخت در اشتباه هستند . توجه بفرمایید در تمامی انتخابات اخیر رای ها نه به خامنه ای بوده نمونه :خاتمی ۱۶ملیون نه به منتخب رهبر -موسوی ۱۴ملیون نه به احمدی نژاد مجددا ۱۴ ملیون رای موسوی به روحانی در مخالفت با جلیلی منتخب رهبر ایا باز هم معتقد هستید رای منفی گره گشا است ؟
هنوز باور ندارید تصمیمات اساسی واصلی مملکت در بیت رهبری و دولت درسایه اتخاذ و فقط بصورت فرمالیته به مجلس و دولت ارجاع تا بعد از کمی قیل و قال ظاهری تصویب و به دولت برای اجرا ارحا دهند . فراموش نکنید همه اینها تدارکاتچی رهبر هستند چون منتخب خودشان هستند نه مردم .
رهبر شما را در پای صندقهای رای میخواهد برای به رخ جهانیان کشیدن نه برای تصمیم گیری در سرنوشت خودتان .
۳۷ سال با این طرز فکر پیش رفتید بدون هیچ نتیجه ای بیایید ۲ سال فقط ۲سال دست بدست هم دهیم و از نظر اقای نوریزاد حمایت کرده خواهید دید انتخابات از ریخت افتاده مجبور میشوند شما را باور و در سیاست هایشان تجدید نظر کنن .
هر گونه انتخابات تا زمانیکه نماینده گان منتخب مردم حظور نداشته باشند تحریم کنیم. موفق باشید
با عرض پوزش در سطر دوم :ایا رهبر بحز از کمییت رای دهندگان دغدغه دیگر ی داشته اند
ما در طول تاریح ملتی مفلوک و نا آگاه بوده ایم. باید برای تغییر سرنوشت خود خود را تغییر دهیم. شاه این را قهمیده بود واو میدید هر چه قدر بیشتر ما را سرکوب کند قدرت او بیشتر میشود. روش های سرکوب فعلی هیچ چیز نیست غیر از تکمیل شده انچه شاه میکرد. ما باید بدانیم که هیچ اتفاقی در تاریخ ما نیافتاده است. انچه را انفلاب میتامند هیچ چیز نیست جز ببازی گرفتن جهالت های مذهبی ما توسط بیگانگان برای تسلط بر منابع نفت ما. این وقایع نشانی از کاستن مفلوکیت و نا اگاهی ما نمیکند. ولی انچه نوریزاد و دکتر ملکی میکنند کاری کو چک است در جهت کاستن از مفلوکیت و نا اگاهی ما. چیزی که برای همیشه باید جز خوی و عادات ما بشود. این کار را هر دانش اموز و دانشجو و هر روستایی میتئو اند بکند. راه حل نهایی این است. وگرنه صف دیکتاتور ها و زور گویان طولانی است. دانشگاه دکتر ملکی و نوریزاد در پیاده رو اینرا میاموزد.هیچ کس از آموختن زیان نمیبیند…
آقای نوریزاد تورو هرکس که میپرستی پیغام ما جنوبیها رو برسون به دست آقای خاتمی و عارف.ازشون بپرسید شما اصلاح طلب هستین یا خفت طلب ؛یا حقارت طلب؛یا سوپاپ اطمینان طلب…بابا خفمون کردین دیگه از 3000 نفر 30 نفر رو تایید کردن بازم اینا میگن راه اصلاح طلبی از صندوق رای میگذرد.بابا بس کنین .یه کم از مادر ستاربهشتی غیرت قرض بگیرین.آقای خاتمی جنابعالی شال سبز انداختی گردن میرحسین مظلوم چطور وجدانت قبول میکنه دم از رای دادن بزنی وقتی میرحسین زندانه بخاطره همون شال سبز؟؟؟؟آآآی خداااااااااااا
با اجازه آقای نوری زاد میخوام بگم من یکی عشق کردم سالار عقیلی رو از فجر خط زدن.جناب عقیلی باید بفهمه این حضرات هرچی هم واسشون چاپلوسی کنی پشیزی براشون ارزش نداری.یادم نمیره وقتی داشتن با ماشین از رو مردم رد میشدن صدای چندش آور این آقا رو روی صفهای رای پخش میکردن و این آقا چقد حال میکرد.حداقل میتونست عین استادشجریان بگه حق ندارین صدای من رو پخش کنید.هرچند اینجور هنربندهایی باید باشند تا ما قدر بزرگانی مثل استاد شجریان رو بدونیم
شاه 26 دی 57 جغرافیای ایران را ترک نمود و در تابستان 59 این جهان را نیز ترک کرد. پس از 35 سال، از ایشان حتی مو و دندانی هم نمانده است. پیکرش تجزیه شد و با خاک یکی گشت و رفت ولی جمهوری اسلامی در همه این سالها مشغول سرنگون کردن شاه بوده است: در کتابهای درسی، سریالهای تلویزیونی، نشریات، کتابهای سفارشی و … هنوز دارد شاه را سرنگون می کند. کجای جهان را سراغ دارید که 36-35 سال پس از مرگ فردی، حکومت وقت ،هنوز بزرگترین دشمن خود را آن فرد و میراث او بداند؟ موج ایرانگرایی امروز در جامعه ما ساخته و پرداخته او و پدر بزرگوارش بوده است. بی حجابی زن ایرانی وامدار او و پدر کبیرش است. نیمچه آبروی باقی مانده ایران در جهان، مدیون او و پدر ایرانسازش هست. امروز کسانی با دیدن چهره اش، قلبشان بدرد می آید که پس از مرگ فیزیکی او، زاده شده اند. امروز کسانی وی را پرچمدار و راهبر ایرانیان به سوی دروازه های تمدن بزرگ می دانند که در 26 دی 57، نوزادی بیش نبودند. محمدرضا شاه جایی نرفته است. همین جا در میان ماست: در روستاهای ایران، در میان ایلات، در میان ایرانیان غربت نشین و در میان نسل رنسانسی ایران
” خدا قوت پهلوون ”
نوري زاد گرامي
اگرچه جمع اوري زباله از خيابانهاي شهر، اقداميست نمادين، سمبليك و قابل تحسين ولي عليرغم
ان نكاتي را در اين رابطه ميبايست مد نظر داشت!
نخست انكه انچه در اين سي و أندي سالي كه اين برادران، ثروت هاي ملي و منابع مالي كشور را
بتاراج برده اند، ده چندان، زباله و اشغال، در أشكال گوناگون به جامعه تحويل داده اند!
لذا ميزان زباله هاي موجود، چه در سطح شهر و چه در “عمق شهر”، غافلگيرتان نكند!
علاوه بر ان سمت و سوي مسير تعيين شده برای این اقدام نيز نگران كننده ميباشد. شما با
حركت از شمال شهر بسمت جنوب، پس از مدتي به نطنز و اراك خواهيد رسيد. با زباله هاي
هسته اي بجا مانده از شيطنت هاي اتمي برادران چه ميكنيد؟
نكته ديگر مربوط به جنبه عملي اين اقدام است. تقاضا میکنم که رعایت سنّ و سال و سلامت
خود و خصوصا دکتر ملکی را بنمائید.
بیشتر نگرانِ آنم، که مثلا در حین جمع آوری آشغال، سردار فیروز آبادی را بداخل کیسهِ
زباله کرده باشید، و قصدِ بر کشیدن او را بر روی دوش تان 🙂
⭐️ ⭐️ ⭐️
بقول قدیمیها، خدا قوت پهلوون !!
جان کری : ما در آمریکا یک سیستم بسیار منظم و قوی و مدرنی را برای رای گیری انتخاباتی داریم که در مدت یک روز نتیجه انتخابات را می فهمیم .
ظریف : ما در ایران یک سیستم مجهزتری داریم که دو ماه قبل از انتخابات نتیجه را میدانیم! چی فکر کردید….
با سلام و درود خدمت شما. لطفا هر چه سریعتر این راهکار عملی برخورد با انتخابات را منتشر کنید تا هنوز فرصت هست همه با هم متحد شویم:
1. همه با جدیت در انتخابات خبرگان رهبری شرکت می کنیم ولی فقط و فقط نام این دو نفر را می نویسیم:
آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی و حجت الاسلام حسن روحانی و لا غیر. ان شالله بالای 6-25 میلیون یا حتی 30 میلیون رای جمع خواهد شد که در مقابل رای ناچیز سایرین پیام آن کاملا گویا حواهد بود.
2. اگر شورای نگهبان تغییر قابل توجهی در لیست اصلاح طلبان و افراد مورد تایید آیت الله هاشمی و رییس جمهور در زمینه احراز صلاحیت ایجاد نکند به جد از شرکت در انتخابات مجلس شورای اسلامی پرهیز خواهیم کرد.
غیر از تهران هرجای دیگری نام این دو نفر را بنویسید، جزو آرای باطله محسوب شده و شمارش نخواهد شد.
مجلس ایران به طرح «تقویت بسیج» در شهرهای ایران رای مثبت داد.
– چهار اسبه پیش به کره شمالی شدن.
توروخدا اینو یه بار دیگه درج کنین. کلی ممنونتیم.
نظر پروفسر ناکازاکی ایران شناس ژاپنی در مورد مردم ایران:
ﭼﺮﺍﻍ ﺟﺎﺩﻭ ﺭﺍ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﮕﯿﺮ:
ﻧﻔﺮ ﻧﺨﺴﺖ ﭘﻮﻝ ﺯ ﯾﺎﺩ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ،
ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﭘﻮﻝ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ،
ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﻮﻝ ﻫﻨﮕﻔﺖ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ،
ﺁﻥ ﯾﮑﯽ 3000 ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﻃﻠﺐ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ
ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﯿﻦ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﺗﺮﯾﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ
ﻫﺮﮔﺰ ﺛﺮﻭﺕ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﻧﺮﻭﺩ..
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺁﺭﺯﻭﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ.
ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻫﺮ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﺣﻞ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺑﺎﺳﺮﻣﺎﯾﻪﮔﺬﺍﺭﯼ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻣﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ .
ﺁﻧﻬﺎ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻋﻀﺎﯼ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻨﺪ، ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﻣﺎﻟﯽ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ:
ﺍﮔﺮ ﺷﻔﺎ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﺪ، 500ﺗﻮﻣﻦ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﻡ ﮐﻨﺎﺭ..
ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ « ﻧﺬﺭ ﮐﺮﺩﻥ» ، ﺍﺭﺍﺋﻪ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ.
ﮐﺴﯽ ﻧﺬﺭ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺸﮑﻠﺶ ﺣﻞ ﺷﺪ، بعدﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﺭﻭﻍﮔﻮﯾﯽ ﯾﺎرياكاری ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ
آنان دور قبر امام زاده پول میريزند و اعتقاد دارند تا پول ندهند نذرشان پذيرفته نيست.
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺩﺍﯼ ﻧﺬﺭ ﺧﻮﺩ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ بيچاره را ﻣﯽﮐﺸﻨﺪ ﻭ ﮔﻮﺷﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﯿﺎﻥ ﭼﻨﺪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ
ﺗﻘﺴﯿﻢ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﮐﻠﻪﭘﺎﭼﻪﺍﺵ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺻﺒﺢ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺭﻭﺯ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﻭ ﺳﻨﮕﮏ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﯿﻞ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ
ﺍﮔﺮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻘﯿﻪ ﺩﻭﺳﺖﺷﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺟﻠﻮﻩ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻞﻫﺎﯼ ﻣﺪﻝﺑﺎﻻ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻋﺎﺷﻖﺷﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ.
ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽﺩﺍﻧﻨﺪ ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ
ﻭﺿﻊﺷﺎﻥ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﻧﯿﺴﺖ، ﻃﺮﺩﺷﺎﻥ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ؛ ﭘﺲ ﻭﺍﻧﻤﻮﺩ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﻣﺎﻟﯽ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮﯼ ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﻨﺪ، ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻗﯿﻤﺖ ﺟﺪﯾﺪ ﺧﻮﺩﺭﻭﻫﺎ ﻣﯽﭘﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﻗﺼﺪ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﯾﮑﯽ ﺑﺨﺮﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﺍﯾ ﺩﺭصورتيكه پرايد ﺳﻮﺍﺭ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ.
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﺎﺟﺮﺍﻥ ﺧﺎﻧﮕﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
ﺁﻧﻬﺎ ﻃﻼﯼ ﺍﻧﺪﻭﺧﺘﻪ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﺩﻻﺭ ﻭ ﯾﻮﺭﻭ ﺧﺮﯾﺪﻩﺍﻧﺪ ﯾﺎ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺳﻮﺩ ﺣﺴﺎﺏﺑﺎﻧﮑﯽ ﺧﻮﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﭘﺲ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺳﻪ ﻧﻮﺑﺖ ﺻﺒﺢ، ﻇﻬﺮ ﻭ ﻋﺼﺮ، ﻗﯿﻤﺖ ﺍﺭﺯ ﻭ ﺳﮑﻪ ﺭﺍ ﭘﯿﮕﯿﺮﯼ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ،
ﭼﻮﻥ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪﺧﻮﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ و در واقع زندگي ندارند
ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ ﺑﺎ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﺧﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﺪ.
ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﯾﺨﭽﺎﻝ ﺳﺎﯾﺪﺑﺎﯼ ﺳﺎﯾﺪ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺛﺮﻭﺕ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥﻫﺎﯼ ﺗﺨﺖ ﺭﻭﯼ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ.
ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﺎﻫﺎﻧﻪ ﻗﺴﻂ ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻞ ﻭ ﻭﺳﺎﯾﻞ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯿﮑﯽ ﺭﺍ ﻣﯽﭘﺮﺩﺍﺯﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ
ﻧﯿﺎﺯﯼ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ.
ﺁﻧﻬﺎ ﭘﺎﺭﮐﯿﻨﮓ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻞ ﮔﺮﺍﻥﻗﯿﻤﺖ ﻣﯽﺧﺮﻧﺪ ﻭ ﻧﯿﻤﻪﺷﺐ ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺻﺪﺍﯼ ﺁﮊﯾﺮ ﺩﺯﺩﮔﯿﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯽﭘﺮﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻣﯽﺭﺳﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ.
ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ، با اينكه وضع خوبي دارند، ﺍﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﺎﻟﻪ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﭘﻮﻝ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ.
ﺁﻥﻫﺎ ﺧﻮﺩﺭﻭﻫﺎﯼ ﻣﺪﺭﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﯽﺧﺮﻧﺪ ﻭ ﺟﺪﯾﺪﺗﺮﯾﻦ ﮔﻮﺷﯽﻫﺎﯼ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﻭ
ﺗﺒﻠﺖﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ. ولی روز و شب تكراری و زندگي شبيه مردگان دارند.
دروغ و فريب و تظاهر و بی هدفی شخصيت اصلی آنان است تمام سخن آنان دم زدن از معنويات است در حاليكه دروغ ميگويند و تمام فكر آنها پول است
آنان ازدواج را مقدس ميدانند ولی تمام عقدنامه انها پولی و مادی است
آنها اعتقاد دارند كه خدايشان هم مانند خودشان پولي است و با هفت تومان صدقه هفتاد نوع بلا را دفع ميكند و ديدن خون نذری گوسفند و گاوی از گناهان آنان ميگذرد
من بجز ايران در خيلي كشورها كار كرده ام و يا مسافرت رفته ام ولی چنيبن موجوداتی را هيچ جا نديده ام آنان به خدای ناديده و عذابهای او اعتقاد دارند ولی همه نوع جرم و گناهی را هم مرتكب ميشوند اعمالی كه محال است يك ژاپني كه پيرو مكتب شينتو است انجام دهد
آنان مشروب را حرام ميدانند ولی از ما ژاپنبها كه شراب رامقدس مي دانيم بيشتر ميخورند
در يك كلمه ملتی سرشار از تناقض و تهی از زندگی واقعی هستند
آی جناب ناکازاکی چرا ا بیماری فراگیر زنبارگی و غلامبارگی ما ملت خودگمکرده نگفتی.
جناب نوریزاد
با سلام ،من بنظرم می رسد قضیه جمع کردن زباله ها ،روش درستی برای اعتراض و دنبال کردن اینگونه مطالبات و حقوق شهروندی نیست ،به سه دلیل :
1- این روش هم دور از شان شما و هم دور از شان جناب ملکی استاد و رئیس سابق دانشگاه است.
2-این روش خیلی نمودی در کلیت شهر بزرگ تهران نخواهد داشت و بسیار متفاوت است از روش های اعتراضی متمرکز شما در نقاط خاصی از شهر.
3-این روش متناسب با توانائی جسمی شما و خصوصا استاد ملکی پابسن گذاشته نیست.
پیشنهاد من این است که هم نوع اعتراضاتتان را با نوع مطالباتتان هماهنگ کنید ،مثلا بنظر می رسد برای اعتراض به ممنوع الخروجی به ادارات مربوطه مثلا اداره گذرنامه و این قبیل ادارات بروید،و هم کم و کیف هر شیوه را بنظر خواهی خوانندگان سایت خود بگذارید.
——————–
سلام سید مرتضای گرامی
دکتر ملکی پنجشنبه ها به کوه می رود. من نیز یکبار با ایشان رفتم. نرم نرم اما پیوسته می رود. ما از تجریش حرکت می کنیم تا میدان ونک. هرکجا لازم شد برای دکتر اتومبیلی کرایه می کنیم که به منزل بروند. ما همه ی راههای قانونی را طی کرده ایم اما به جایی نرسیده ایم. شما روزی را تجسم کنید که مثلا سه چهار هزار نفر در خیابان راه افتاده اند و آشغال جمع می کنند. تماشایی نیست؟ برادران را بگو که حتما باید تکلیف خود را با این حرکت مشخص کنند و آشغال را به کنایه ی واپسینش تعبیر فرمایندو این جمعیت را جمع کنند به اسم اجتماع و تبانی.
سپاس
.
جناب سيد مرتضي
من مطمئنم كه امنيتي ها از هر ارگاني حتي اين حركت رو هم بر نمي تابند
اونها از هر اجتماعي هراس دارن. حالا ميخواد اجتماعي مثل تشييع پيكر مرحوم خواننده جوان باشه يا عده اي كه شادي ميكنن يا عده اي كه اشغال ها رو جمع اوري ميكنن
هدف اقاي نوري زاد نشون دادن اين موضوع كه هراس واقعي گريبان اونا رو گرفته اگر كه مردم از توهم ترس خود بيرون بيان و مبارزه مدني كنن
نترسيدن و شكستن هيبت اين هيولاها هزينه داره
جناب دور از وطن
بحث من در اصل حق اعتراضات مدنی برای احقاق حق نبود ، من اصل این حق را در فرض بانجام نرسیدن حرکت در مسیرهای قانونی احقاق حق ، حق هر شهروندی می دانم که حق یا حقوق او پایمال شده ،آنچه که من به آن اشکال کردم و دلایلی بر آن اقامه کردم شکل و نحوه اعتراض بود که آنرا دور از شان ایشان و جناب ملکی دانستم ،نه اصل حق اعتراض مدنی ،و تاکید شما بر اصل لزوم اعتراض یا نتایج و لوازم آن برای حاکمیت بود ،حال من اصراری بر حرف خود نمی کنم و فقط آنچه که لازمه مرام دوستی بود به جناب نوریزاد گوشزد کردم ،و در این جهت اختیار با خود ایشان است و من برای ایشان آرزوی موفقیت می کنم.
درود به آقای محمد(کاوه) نوری زاد
وبه یاران با وفایتان
بدون اغراق 99 در صد مطالب ، تجزیه وتحلیل و ارزیابی های شما مورد تأئید است.
آخوندها ، ملا ها ، زاهدین ریاکار را فرهیختکان ،شعرا و نویسندکانی همانند عبید زاکانی ، بیرونی ،رازی، حافظ و در عصر جدید کسروی و غیره به درستی و به خوبی می شناختند و دل پر خونی از دست مغالطاط و چرندیات این قشر داشته اند که در اشعار و نثر آنها منعکس است و ما نفهمیدم ، فقط خندیدم و تفألی نمودیم واز کنارش بدون تفکر وغور گذشتیم.
در مورد نظام جمهوری اسلامی بله یا نه هم فکر نکردیم و سر ما کلاه گذاشتن و با وعده و وعید های پوچ ما را فریب دادنند
و کول زدنند و ما باور کردیم.
ار هویت و اندیشه این قشر فاسد ومنحط وجنایتکار و مستبد با لباس های متفاوت بیش از این انتظار نمی شود داشت.
در این مورد شیخ بهائی در دیوان اشعار رباعی خود نوشته:
حال متکلم از کلامش پیداست….. از کوزه همان تراود که دراوست
با آرزوی تندرستی و موفقیت و تشکر از امکان و درج اندیشه دگری در وب سایتتان
از کوزه همان برون تراود که در اوست
درود بر عرفانیان گرامی ما هم چیزی جز انچه شما نوشته اید در این 36/7 سال نگفته ایم!تازه حاج عبدالله فهمیده که این جنایت پیشه گان بضر شیعه و سنی و اسلام و همه اند!مسلمین تا رانت میخورند کاری به خوب و بد حکومت ندارند ولی تا رانتشان قطع شد می شوند معترضین!
درود به نوری زاد عزیز و دوستان گرامی
تمنا می کنم حتما این نوشته را که تحلیل حرکت مدنی آقای نوری زاد است مطالعه بفرمایید. من نوشته ای به این دقت و به این روشنی با رویکردی منصفانه در باره آقای نوری زاد ندیده ام.
http://bikhoshoonat.com/?p=2541
رهبری و سلوک مبارزه ی خشونت پرهیز
مطالعه موردی: محمد نوری زاد
گفت و گو با محمد نوری زاد و استادان حوزه بی خشونت
پژمان تهوری
=
=
=
محمد نوری زاد کیست؟
از محمد نوری زاد دو چهره ی کاملا متفاوت در اذهان شکل گرفته، بطوریکه بیراه نیست اگر بگوییم ما با دو نوری زاد روبرویم. نوری زاد قبل از ۱۳۸۸ و نوری زاد بعد از ۱۳۸۸٫ هر دو نوری زاد در یک چیز مشترک اند و آن هنر نوری زاد است؛ نوری زاد روزنامه نگار، مستند ساز، فیلم ساز و نقاش. نوری زاد قبل و بعد از ۸۸ این هنرها را داشته و دارد ولی از این هنرش نه خودش و نه جامعه، یکسان بهره نبرده اند، اولی در خدمت حکومت و دومی در همراهی مردم.
– نوری زاد قبل از ۸۸[iv]
روایت فتح در رکاب شهید مرتضی آوینی و یادداشت های هفتگی اش در روزنامه ی کیهان به مدیریت حسین شریعتمداری در نقد دولت اصلاحات، تکریم انقلاب، بسیج و مصباح یزدی و …، از او چهره ای ذوب در ولایت ساخته بود. فیلم سازی بسیجی و راوی جبهه و جنگ و شهادت و ولایت. نقادی کوبنده و انقلابی اش علیه دولت خاتمی، تمجید و تکریم نیروهای نظامی و امنیتی و مدح علما و روحانیون (البته حکومتی)، نوری زاد را در صف مداحان و ثنا گویان حکومت قرار داده بود و بیشتر او را اینگونه می شناختند. اما او اینگونه نماند. سردار محمد حسین نجات به این تغییر اشاره کرده و به خبرگزاری فارس می گوید: “همین آقای محمد نوری زاد را ببینید. مدت ها در دستگاه آقا بود و به عنوان خبرنگار با ایشان این طرف و آن طرف می رفت. بعد شروع کرد به نوشتن نامه های اهانت آمیز. هر وقت دستگاه اطلاعاتی می خواست با او برخورد کند، دفتر آقا اعتراض می کرد و آقا می گفتند چون اهانت به من است رهایش کنید تا وقتی که دیگر تعداد نامه هایش به ۲۰ -۳۰ تا رسید و پر از فحش و فضیحت تا دیگر خود دستگاه قضایی وارد شد، اما باز هم آقا یکی دو بار دستور دادند آزاد شود، باز بیرون آمد و شروع کرد.”[v]
– نوری زاد بعد از ۸۸
نوری زادی که سالها روایت گر گلوله و خون و آتش بود، با نشستن گلوله ای بر سینه ی جوانی در خیابانهای تهران، بسان جرقه ای از قرارگاه فرماندهان ترور و سرکوب جست و در صف مبارزه با دروغ، تجاوز، تقلب و کودتا قرار گرفت. اولین نامه او بعد از خرداد ۸۸ خطاب به مقام رهبری و اعتراض به آنچه آن روزها بر مردم می رفت، شوکی به اتاق فرمان سرکوب و شوقی در جنبش سبز از ریزش عنصری از حکومت که می توانست انشقاقی در صفوف یاران حکومت ایجاد کند فراگرفت. نامه دوم و سوم او به رهبری که منتشر شد دیگر او را “حر” جنبش سبز می خواندند. او به جنبش پیوست و از گذشته خود طلب بخشش کرد. او خود در تعریف این تحول درونی در وب سایت اش نوشته است “حوادث خونین سال ۸۸ بساط فکری مرا در هم کوفت.“[vi] در واقع او با یک انقلاب درونی روبرو شد انقلابی که بعد از آن، آرام و قرار را از او گرفت تا هر روز قدمی جدید در زندگی مبارزاتی اش ثبت شود. او اینک، با وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه پاسداران در ستیز است، تلاش برای لغو حکم اعدام را مشق روزانه اش قرار داده و از هم نشینی و هم صحبتی با مردم در سراسر ایران پیام صلح را گسترش می دهد.
فعالیت ها- کنش های مدنی
فعالیت ها و کنش های مدنی و سیاسی نوری زاد روزبه روز وسعتی تازه و البته بازتابی گسترده تر می یابد. برخی از این کنش ها، تعریف و ترمی مشخص در مبانی تئوری و عملی مبارزات بی خشونت دارد مثل کازار نامه نگاری هایش، اما برخی از اقدامات نوری زاد، ابتکاراتی است متناسب با روحیه هنری و سبک فردی و شخصیتی او، همچون بوسیدن پای کودک بهایی. مهمترین تلاش های نوری زاد را اینگونه می توان برشمرد:
o کارزار نامه نگاری با رهبری
نامه نگاری با رهبری اولین گام نوری زاد برای پیوستن به جنبش سبز و آغاز یک تغییر بنیادی در بینش و کردار او نیز بود. نوری زاد اولین نامه اش[vii] را به رهبری در تاریخ ۲۲ شهریور ۱۳۸۸ نوشت. انتشار نامه ی دوم و سوم و تداوم آن شک ها را فرو ریخت او دیگر عضوی از جنبش سبز شناخته می شد. وجه متمایز و قابل توجه کارزار نامه نگاری ایی که نوری زاد بنیان نهاد، ادبیات و لحن خشونت پرهیزانه او بود بطوریکه عبدالعلی بازرگان در در گفتگویی با برنامه “پرتو نور” تحت عنوان “نوری زاد و شکست طلسم ترس” می گوید: “…نامه نگاری مشفقانه، بدور از کینه ورزی و با ادبیاتی کاملا آمیخته به ادب و مهر که برآمده از قلم توانایی نوری زاد بود او را متمایز و چهره ای صلح طلب معرفی کرده است.”[viii]
در واقع نوری زاد می کوشد در این کارزار مشی و مرام خشونت پرهیزی را در درجه اعلا به کار برد. رگه هایی از آموزه های بزرگان و رهبران خشونت پرهیزی را در کلام او می توان دید. او اگرچه تند ترین انتقادها را در نامه هایش مطرح می کند ولی اجازه نمی دهد این انتقادات به نامهری، کینه توزی، خشونت و توهین آمیخته شود. نامه های او سراسر مجموعه ای است از توصیه های خیرخواهانه به رهبری بدون کوچکترین نشانی از کینه و نفرت و تهمت.
نوری زاد نهایت بهره را از فن نامه نگاری می برد و نه تنها شخصا به این تاکتیک تداوم می بخشد ولی با احساس خطر دستگیری، دیگر همراهان جنبش سبز را به تداوم این تاکتیک فرا می خواند و از دیگران می خواهد که این راه را ادامه دهند و با نامه نگاری با مقام رهبری، اجازه ندهند این چراغ خاموش شود. تقاضایی که با استقبال بسیاری از چهره های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی پاسخ گفته می شود عبدالکریم سروش، عبدالعلی بازرگان، یوسفی اشکوری، محسن کدیور، و… از جمله چهره های شناخته شده سیاسی-فرهنگی هستند که به این دعوت لبیک گفته و به آقای خامنه ای نامه نوشته اند.[ix]
تبیین هدف مبارزه، طرح مطالبات، مشروعیت زدایی از رهبر، مقابله با ترس و کشاندن طبقه الیت به مبارزه مهمترین دستاوردهای کازار نامه نگاری با رهبری است.
o به چالش کشیدن دستگاه اطلاعاتی و امنیتی کشور (قرار دادن مخالفان در وضعیت دشوار)
به چالش کشیدن دستگاه اطلاعاتی و امنیتی کشور را باید عمده ترین تلاش نوری زاد دانست. نوری زاد از آغاز مبارزه پیکان حمله خود را متوجه نیروهای اطلاعاتی و امنیتی کشور کرده است. او در نامه نگاری هایش، نوشته هایش و مصاحبه هایش بطور مداوم بر این واقعیت تاکید می کند که وضعیت جاری کشور محصول تجاوز دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی کشور به حقوق شهروندان بوده و هست از این رو از هیچ تلاشی برای به چالش کشیدن آنها فرو گذار نمی کند.
“قدمگاه” بعنوان اسم رمز تلاش نوری زاد برای تحقق این مهم، آبستن دو استراتژی مهم و کلیدی در مبارزات بی خشونت است: “قرار دادن مخالفان در وضعیت دشوار”، “مقابله با ترس”. در واقع نوری زاد با این دو استراتژی گام مهمی در مبارزه برمی دارد. قدمگاه کجا وبرای چه اتفاق افتاد؟ محمد نوری زاد با عنوان اینکه مقادیری از اموال اش در هنگام دستگیری توسط وزارت اطلاعات و حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران مصادره شده و تا بازپس گیری آن از تلاش متوقف نمی شود، اعلام می کند که برای مدت نامحدود هر روز در مقابل وزارت اطلاعات می ایستد تا آنها اموالش را بازگردانند. خود نوری زاد بهتر از هر کسی می دانست که اموال مصادره شده حاوی چند کامپیوتر و دیسک و سی دی ارزش مادی و معنوی چندانی ندارد ولی او با این کار کوشید دو استراتژی مهم اش را کلید بزند.
ایستادن معترضانه در مقابل وزارت اطلاعات، اولا دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی را در وضعیتی بسیار دشوار قرار می داد چراکه آنها اگر او را می زدند و شکنجه می کردند (همانگونه که کردند و نتیجه نگرفتند) مشروعیت خود را زیر سوال برده بودند و اگر اموالش را پس می دادند شکست را پذیرفته بودند و هیچکدام از این دو حالت آنها را در موقعیت پیروزی قرار نمی داد از سوی دیگر این ایستادن مشق غلبه بر ترس بود. نوری زاد با این تلاش اولا نشان داد که بر ترس خود غلبه کرده و هم ثابت کرد که اگر نترسیم می توانیم بر قدرت نظامی و خشونت عریان آنها در امان بمانیم.
علاوه بر این، نوری زاد در همه ی روزهایی که در برابر وزارت اطلاعات و سپاه (مقابل دفتر سفارت سابق امریکا در تهران که از زمان اشغال در تصرف نیروهای سپاه قرار دارد) ایستادگی کرد، با پوشیدن بنری منقش به عکس مادر ستار بهشتی که فرزندش در بازداشتگاه کشته شده بود، توجه رهگذران را به خود جلب و با آنها هم صحبت می شد و از این هم کلامی برای انتقال روحیه مبارزه با ترس استفاده می کرد. نوری زاد با روایت روزانه آنچه در قدمگاه می گذرد، بارها روایتگر فروریختن ترس مردم از یک سو و غلبه ترس و وحشت بر نیروهای امنیتی از سوی دیگر می باشد. نهایتا این نوری زاد بود که موفق شد اموال اش را از وزارت اطلاعات پس بگیرد و در یکی از پست قدمگاهی اش در فیس بوک می نویسد: “گرفتم!!! تنها این را بگویم که: اموالم را پس گرفتم. امروز از ساعت پنج در قدمگاهم. این آخرین روز حضور من جلوی وزارت اطلاعات است.”
نوری زاد همانگونه که وعده کرده بود مکان از سرگیری اعتراضاتش را تحت عنوان “قدمگاه جدید” اعلام کرد. سه راه طالقانی مقابل ساختمان سابق سفارت امریکا در تهران که سالهاست پس از اشغال در تصرف سپاه پاسداران قرار گرفته است. آیا این بار نیز نوری زاد از این نبرد رودرو با سپاه جان سالم به در خواهد برد؟ او بیش از صد روز مقابل وزارت اطلاعات و اینک سپاه پاسداران ایستاده است تا اموالش را پس بگیرد ولی این بار برخلاف دوره قبل که کمتر اسمی و عکسی از مردمی که او را همراهی کرده بودند، هر روز عکس جوانانی که برای همبستگی به دیدارش رفته اند را روی وب سایت اش منتشر می کند که خود نشانی است از ریختن ترس بسیاری از همراهان اش.
o ارتباط گیری با مردم (بسط پیام)
نوری زاد اگرچه از آغاز مبارزه، مسیر حرکت را تنهایی طی کرده و می کند و هرگز نشان نداده که به دنبال بسیج عمومی و همراه کردن گروهی با خود هست، ولی هرگز از مردم غافل نبوده است. ارتباط گیری با مردم برای بسط پیام مبارزه، از طریق نوشتن، مصاحبه کردن، سخنرانی های محدود، سفر و دیدار بعنوان یک راهبرد، مورد توجه او بوده است.
“سفر صلح و دوستی” با پرچمی سفید به دور ایران و گفتگو با مردم در طول سفر تاکتیکی بود که از هجدهم آبان ۱۳۹۲ کلید خورد. نوری زاده در پستی در وب سایت خود با اعلام آغاز سفر صلح و دوستی می نویسد: “آنقدر به این سفربزرگِ کشوری ادامه می دهم تا خبرآزادی همه ی زندانیان سیاسی و این سه تن به من برسد. پس انتهای سفر من: آزادی است.[x]“ با استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی، به اقصی نقاط ایران سفر و در طول سفر کوشید مروج صلح و دوستی باشد. این سفر که پس از آزادی از زندان آغاز شد، بارها با مخالفت هایی از سوی دستگاههای امنیتی روبرو بود ولی این مزاحمت ها هرگز او را از حرکت باز نداشت.
برپایی “نمایشگاه عشق” مرکب از نقاشی های او با مفهوم عشق، حرکت دیگری بود که راهی شد برای ارتباط بیشتر با مردم و همراهان. نوری زاد مجموعه آثار نقاشی خود را در قالب نمایشگاه عشق در ساختمانی در خیابان کارگر تهران به مدت پنج روز در اردیبهشت ۱۳۹۳ به نمایش گذاشت تا بتواند از این فرصت برای گفتگو با مردم و ترویج عشق و دوستی اقدام کند. روزانه تعداد زیادی از دوست داران اش با مراجعه به نمایشگاه، ضمن بازدید آثار او، با او همکلام شدند و این خود تمرین غلبه بر ترس نیز بود چراکه بازدیدکنندگان با علم به اینکه محل نمایشگاه تحت کنترل شدید نیروهای امنیتی است ریسک حضور در نمایشگاه را پذیرفته و به بازدید آن اقدام می کردند.
برای نوری زاد بسط پیام مبارزه محدود به نزدیکی به مردم نبوده و نیست او در طول مبارزه بسیاری از چارچوب های فکری و سیاسی را شکسته و به دیدن مخالفان سیاسی و اقلیت های دینی می رود اتفاقی که شاید در نظر کوچک آید ولی اگر به عقب برگردیم و هیچ سابقه ی قبلی از دیدار رهبران جنبش اصلاحات و سبز با مخالفان سیاسی و بهاییان پیدا نکنیم متوجه عمق ریسک پذیری نوری زاد می شویم.
بوسیدن پای کودک بهایی اگرچه حرکتی سمبلیک در طول فعالیت های نوری زاد بحساب می اید ولی تاکتیکی است که نشان می دهد او به درستی دریافته است که برای مبارزه باید مردم را به هم نزدیک کرد تا در موعد مقرر بتوان امکان بسیج عمومی را پیش رو دید. از همین رو نوری زاد نه از دیدن بهاییان و نه از دیدن مخالفان سیاسی نظام همچون امیر انتظام ابایی به خود راه نمی دهد بلکه دیگران را نیز به چنین دیدارهایی دعوت می کند او با شکستن خط قرمز ها در پستی در فیس بوک از دیدارش با امیر انتظام در روز ششم خرداد نود و سه خبر داده، او را امیر ماندلا می خواند و می نویسد: “در یکی از عصرها از ساعت سه تا پنج به ملاقات این مرد سترگ بروید. کجا؟ بیمارستان ایرانمهر، ایشان تا پنج شنبه ی هفته ی آینده در این بیمارستان بستری است.”
o لگام، لغو گام به گام حکم اعدام (اتحاد)
کارزار مبارزه با حکم اعدام تحت عنوان “لگام؛ لغو گام به گام حکم اعدام” اولین حرکت جمعی نوری زاد در طول مبارزه اش می توان تلقی کرد. کارزاری که با جمعی از شناخته ترین فعالان حقوق بشر و فعالان مدنی داخل کشور راه اندازی و تلاش اش را برای توقف حکم اعدام شروع کرد. پیش از این بیشتر کارزارهای نوری زاد بر توان، قدرت و ایمان خود او متکی بود. بابک احمدی، سیمین بهبهانی، علیرضا جباری، فریبرز رئیس دانا، پرویز فهیمی، اسماعیل مفتی زاده، محمد ملکی و محمد نوری زاد اعضای بنیانگذار این کارزار بودند که در اطلاعیه شروع کار آورده اند: “اگر بتوان اعدام را، در کلیت آن، نوعی خشونت ناگزیر به شمار آورد که پذیرش چنین انگارشی دشوار و به دور از اقتضای منش انسانی است – اعدام در ملاء عام، بی گمان، بی رحمی و قساوت آشکار را به نمایش می گذارد و ما به ناگزیر روزی باید از این خشونت ناپسند و افراط گرایانه دست بشوئیم. در فردایی محتوم، ضرورت های تربیتی، ما مردم ایران را به پذیرش این اصل بدیهی وادار خواهد کرد که از اعدام مجرمان و متهمان، از هر سنخ و گروه، دست برداریم و به جای آن به اعمال شیوه های سازنده ی تربیتی بپردازیم.”.[xi]
نوری زاد به روایت ناظران بیرونی
رهبر؟ فعال مدنی؟ قهرمان؟ یا یک مبارز؟ نوری زاد کیست؟ فعالیت ها و تلاش های بی خشونت و ترس ریخته شده ی او، نوری زاد را به چهره ای متفاوت و شناخته شده تبدیل کرده ولی آیا نوری زاد در قامت یک رهبر می تواند جنبش بی خشونت ایرانیان تحول خواه را به پیش ببرد؟ آیا چنین پتانسیلی در او وجود دارد؟ تحلیل گران و ناظران بیرونی شخصیت و عملکرد نوری زاد، را چگونه آنالیز می کنند؟ کسی او را با گاندی یا لوترکینگ یا حتی آدام میچنیک یا واسلاو هاول مقایسه نمی کند ولی اگر بخواهیم اختلاف او را با رهبران بی خشونت استخراج کنیم، وجه متمایز آنها چیست؟ رامین جهانبگلو، فیلسوف، استاد دانشگاه و محققی که در میان ایرانیان دانشگاهی در زمره شخصیت هایی است که بیشترین تحقیق را در حوزه خشونت پرهیزی داشته می گوید:
“نوری زاد یک پدیده ایرانی است در زمره چهره های سیاسی که کارهای قهرمانانه و رمانتیک انجام می دهد. چهره ای همچون گل سرخی که بسیار شجاعانه هم عمل می کند ولی منطق رفتاری شان قهرمانانه و رمانتیک است چیزی که هرگز در گاندی نبود.
وجه برجسته ی رفتار این چهره ها این است که فعالیت هایشان هیچ رابطه ای با مفاهیم جدید ندارند. موضوعی که اصلا بهش فکر هم نمی کنند مدیریت جامعه است. فردی عمل می کنند و کلا کاری به مفاهیم جدید ندارند مثلا با گفتگوی ادیان کاری ندارند یا به مسایل تاریخی نمی پردازند. مشکلات ساختاری را مورد توجه قرار نمی دهند و اصولا راه حلی برای آن ندارند. پای یک کودک بهایی را می بوسند ولی راه حلی برای حل این چالش ندارند از این روست که کار اینها را من رمانتیک و قهرمانانه ارزیابی می کنم و معتقدم جنبش خشونت پرهیزی با اینگونه کارها به جایی نمی رسد. اگر به مبارزات ماهتما گاندی یا مارتر لوتر کینگ نگاه کنید هیچ جا اثری از این نوع کارها نمی بینید. گاندی جامعه را به نقد می کشد اگر شب می رود در خانه نجس ها می خوابد در کنارش صدها مقاله و کار اساسی می کند تا به لحاظ ساختاری مشکلات بنیادین جامعه هند را برطرف کند و با نگاههای ناثواب مبارزه می کند. در جامعه ایران ما امثال نوری زاد، ملی مذهبی ها و .. داریم که این نوع کارها را انجام می دهند، کارشان هم قابل ستایش است ولی اینها یک سری فعالیت های مدنی است که کم و بیش در جامعه ایران رخ می دهد مثل همین اتفاق موزیک هپی ها که به نظرم یک حرکت مدنی بود ولی اینها نمی تواند تحولی ایجاد کند.
نوری زاد حتما اینگونه می اندیشد که اگر کار جمعی نکند امنیت بیشتری دارد، ولی مگر من که دستگیر و زندانی شدم کار جمعی می کردم. منم تنهایی کار می کردم اما درست است که نوری زاد آسیب پذیری کمتری دارد چون آشنایان بیشتری درون حکومت دارد. ولی باید بهش خسته نباشید گفت. تلاش اش در جهت نفی خشونت مثبت است.
شخصا حرکت های فردگرایانه را نمی پسندم چون می بینم جامعه ایران، فراموش گراست و اگر نیاییم یک سری مفاهیم جدید را مطرح نکنیم تلاش مان جا نمی افتد. الان بعد از بیست سال تلاش مفهوم خشونت پرهیزی دارد در ایران جا می افتد، مفهوم آشتی ملی دارد جای خود را باز می کند چون روی این مفاهیم کلی کار تحقیقی روی آن انجام شده، کلی مقاله و ویدئو تهیه شده است. اگر قرار باشد تحولی با راهبرد خشونت پرهیزی در جامعه ایران رخ دهد باید کار ساختاری انجام شود. تلاش های فردی خوب است ولی یک جا باید این تلاش ها همدیگر را قطع کند و یکی شوند و با هم کار کنند مثل جنبش همبستگی لهستان.
فعالان مدنی باید بتوانند در نقاط تلاقی مثل جنبش سبز، با هم یکی شوند از رویدادهای تاریخی در فواصل مختلف باید استفاده کرد و با هم شد ولی چون از قبل برنامه و استراتژی مشخصی برای این مهم نداریم این رویدادها می ایند و می روند و ما هنوز یک جا ایستاده ایم.
یکی از مشکلات مهم و اساسی نوری زاد این است که در فعالیت هایش، ردی از یک راهبرد هدفمند دیده نمی شود. شما اگر به جنبش زنان در ایران نگاه کنید این راهبرد را می بینید. زنان با هر ایدئولوژی ای که دارند از راهبرد جمعی شان برای تحقق مطالبات زنان دفاع کردند و می کنند. به باور من، فعالیت های نوری زاد به سان انداختن تیری در تاریکی می ماند که در نهایت نمی تواند مبنای تحولی در جامعه ایران باشد و بدون شک بعد از مدتی این تلاش ها معنای اجتماعی اش را از دست می دهد و کسی دیگر به او توجه نمی کند. نوری زاد باید از تجارب دیگر کشورها استفاده کند. هیچ کجا مبارزات بی خشونت، تنهایی رخ نداده است. در مقطعی ساخاروف علیه حکومت شوروی شورید ولی همین ساخاروف در میان روشنفکران و فعالان شوروی طرفدارانی داشت که او را حمایت می کردند. فعالیت ها و تلاش های نوری زاد باید از حالت همدلی و دلسوزی بیرون بیاید. باید شکل فرموله تر شده ای پیدا کند. موفقیت گاندی در این بود که می توانست روی مردم اثر بگذارد، آنها را بسیج کند و مفاهیمی را در جامعه هند مطرح کرد که سبب شد مردم خودشان را پیدا کنند این آموزش های اجتماعی و مدنی در تلاش های نوری زاد دیده نمی شود.
نتیجه حرکت نوری زاد باید یک آموزش اجتماعی ((Civic Education باشد تا به نتیجه برسد. گاندی نتیجه یک فکر هندی بود حال آنکه نوری زاد چنین خصیصه ای ندارد. خیلی ها در ایران به خاطر عملکردشان به شهرت رسیده اند ولی هیچکدام نتوانسته اند کاری انجام دهند چون “سرمایه اخلاقی” نداشته اند. مارتین لوتر کینگ، آن سان سوچی، دالایی لاما و … همه صاحب سرمایه اخلاقی بوده اند و این سرمایه آنها را صاحب مشروعیت کرده بود.”[xii]
دکتر پیمان وهاب زاده جامعه شناس ایرانی مقیم ونکور کانادا از جمله جامعه شناسانی است که از نزدیک مسایل ایران را دنبال می کند و دهها مقاله از او در خصوص مسایل ایران منتشر شده است. وهاب زاده با تاکید بر اینکه تمام فعالیت های نوری زاد را به دقت دنبال کرده و می کند در گفتگویی[xiii] می گوید:
“در هندوستان اینطور نبود که همه دنباله روی گاندی باشند بلکه گاندی با یک نزاع بسیار عمیق دست به گریبان بود از یک سو با مخالفان داخلی روبرو بود و از سوی دیگر با امپریالیست انگلستان. در واقع گاندی در شکاف میان یک طبقه سیاسی، یک جناح سیاسی و امپریالیست انگلیس بوجود آمد. ولی ما در ایران گاندی نداریم. گاندی ایران باید از درون این نزاع ها بوجود آید. گاندی تلاش اش این بود که نزاع های داخلی را مدیریت کند یعنی هر موقع مسلمان ها به هندوها حمله می کردند و یا وقتی انگلیسی ها به هندوها حمله می کردند و روی آنها آتش می گشودند، گاندی به شیوه های مختلف از جمله اعتصاب غذا می کوشید این نزاع ها را مدیریت کند. آیا ما در ایران یک شبکه اجتماعی قدرتمند که بتواند نزاع های داخلی را مدیریت کند داریم؟ پاسخ روشن و منفی است. گاندی را تنها بعنوان یک رهبر سیاسی نباید ببینیم. او یک رهبر سیاسی-اجتماعی بود، کسی که بشدت در ایران به او نیاز داریم که بتواند برای مثال مسایل قومیت ها را حل کند. چراکه اگر دولت مرکزی در ایران ساقط شود به سرعت جنگ داخلی همه ایران را در بر می گیرد. چون خشونت بین قومیت ها به شدت زیاد است.
جامعه ایران نه تنها گاندی بلکه کسی همچون آدام میچنیک هم ندارد ولی باید بتواند این شخصیت را تولید کند. چراکه چنین شخصیت هایی در داخل ایران وجود دارد ولی هنوز تولید نشده اند. اینکه نوری زاد بتواند چنین نقشی را در ایران ایفا کند سوالی است که خیلی زود است که بتوان به آن پاسخ گفت چراکه اطلاعات موجود در خصوص نوری زاد کافی نیست. هنوز پشت پرده ماجرا بر کسی روشن نشده حال آنکه این اطلاعات باید در جامعه خود را نشان دهد. نوری زاد اگر می خواهد پا جای پای رهبران بی خشونت دنیا بگذارد باید بتواند همزمان نزاع های سیاسی، اجتماعی و بین المللی ایران را مدیریت کند. درست است که ایران با امپریالیست انگلیس روبرو نیست ولی مسایل تحریم ها و نزاع با غرب به شکل جدی وجود دارد. آیا نوری زاد می تواند این نزاع ها را مدیریت کند؟ آیا اصلا چنین اجازه ای پیدا می کند که در این سطح ورود کند؟ فعلا تردید ها جدی است.
نوری زاد یک مجموعه فعالیت های تک روانه و بسیار رادیکال داشته و دارد. ولی سیستم می تواند این حرکت ها را هرچند رادیکال باشد کنترل و مدیریت کند. برای سیستم مهم این است که بتواند رابطه نوری زاد را با جنبش های سیاسی-اجتماعی قطع کند. نوری زاد پای کودک بهایی را می بوسد، سفرهای استانی دارد، پیام صلح را در ایران توسعه می دهد، با مردم نشست و برخاست دارد ولی همینکه بخواهد کار جنبشی یا بسیجی انجام دهد جلوی او در می آیند و حرکت اش را در نطفه خفه می کنند.
کنترل و مدیریت اینگونه شخصیت ها دانشی است که نیروهای امنیتی ایران از روس ها آموخته اند. نیروهای امنیتی خیلی روی این آدم ها تمرکز می کنند چون این آدم ها با کارهایی که می کنند به سیستم نشان می دهند که کدام گروهای اجتماعی پتانسیل انقلاب های آتی را دارند. کدام می تواند به یک جنبش تبدیل شود به همین دلیل در سطحی به نوری زاد اجازه می دهند این کارهای رادیکال را انجام دهد.
من هیچ نمونه ای نمی شناسم که یک فرد توانسته باشد جنبشی بوجود آورد. تنها نمونه ای که شاید بتوان به آن اشاره کرد گروه ۷۷ در چک اسلواکی است که گروهی کوچک از روشنفکران توانستند مبدع حرکتی باشند. آنجا هم نیروهای امنیتی به شدت این گروه را تحت کنترل داشتند واجازه نمی دادند که از سطحی جلوتر روند. یا حرکتی که برتراند راسل شروع کرد. راسل هرگز نتوانست جنبش بوجود آورد. یک نکته مهم که در ایران کمتر به آن توجه می شود تفاوت بین جنبش روشنفکری و جنبش اجتماعی است. ما در ایران جنبش روشنفکری بسیار قوی و پویایی داریم ولی جنبش اجتماعی نداریم. چراکه حکومت مرکزی مانع از شکل گیری یک جنبش اجتماعی قوی می شود و هر حرکت جنبش را در نطفه خفه می کند. جنبش زنان یک نمونه بسیار خوب است. حکومت اجازه می دهد که جنبش زنان وجود داشته باشد. مدرسه فمنیستی فعال باشد ولی همینکه این جنبش می اید از سطحی بالاتر رود آنها را سرکوب می کند. ولی ریشه آنها را نمی زند. گاندی ایران از دل نزاع های داخلی بیرون می آید، کسی که بتواند نزاع های داخلی و خارجی را مدیریت کند ولی اینکه گاندی ایران چه کسی خواهد بود و کی تولید می شود پرسشی است که فعلا برای آن جوابی نداریم.”
نوری زاد از زبان نوری زاد
شناخت و واکاوی شخصیت و کنش سیاسی نوری زاد از زبان خودش، اگرچه شاید نتواند تردیدها را پاسخ دهد ولی می تواند مبنای خوبی برای تحلیل و آنالیز فعالیت های سیاسی و اجتماعی او باشد از این رو پرسش ها را در گفتگویی[xiv] با او طرح و او اینگونه پاسخ می دهد:
به نظر می رسد شما مشی مبارزاتی تان را براساس توانایی های خودتان طراحی و تنظیم کرده اید. بنابراین پیروزی و شکست تان به قدرت، اراده و ایمان خودتان باز می گردد. چقدر به پیروزی امیدوارید؟ هدف غایی تان از این مبارزه چیست؟ چه قدر به جلب و جذب کمک و همکاری داخلی و بین المللی امیده بسته اید؟ و برنامه تان برای تحقق این مهم چیست؟
واقعیت این است که جامعه ما بعد از حذف رهبران جنبش سبز به یک انفعال دچار شد. جامعه ای که بعد از اتفاقات سال ۸۸ دیگر رغبتی به عمل جمعی نداشت. حرکت جمعی به خودی خود راه نمی افتد. همیشه این طور بوده که یک نفر یا یک حزب آمده و جریانی ایجاد کرده است. جامعه ی معترض ما شخصیت محور است. اگر این شخصیت محوری نباشد کسی جرات نمی کند بیاید وسط و هزینه بدهد. نکته این است که در جریان اتفاقات سال ۸۸ مردم به خیابان ها آمدند ولی زود متوجه شدند یک نفر از روحانیون اصلاح طلب کنارشان نیست. مردم با وجود اینکه هزینه اش را تقبل کرده بودند و حاضر بودند ضرب و شتم را تحمل کنند ولی وقتی کسی کنارشان نبود نتوانستند از حدی جلو تر بروند. الان کار جمعی خیلی سخت شده است به همین دلیل من نوری زاد فعلا ناگزیرم که فردی کار کنم. نخواستم دوستانی در کنارم باشند و مشکلی برایشان بوجود آید. تنهایی نوشته ام، سفر رفته ام، اعتراض کرده ام، با وجود اینکه با کارهای اینترنتی و فیس بوک و امثالهم آشنا نبودم ولی سعی کردم اینها را بیاموزم و از دستیار استفاده نکنم چون می دانستم ریسک این کار برای آنها زیاد خواهد بود.
زمان ایجاب می کند که اینگونه عمل کنم. اگر می شد با دیگران حرکتی را سامان داد و حزبی ساخت، اگر جامعه آزاد و معقول بود می شد حزبی را بنا گذاشت، حالا که همه این درها بسته است حرکت فردی تنها می تواند جواب دهد. به شرطی که آن فرد پای حرکت اش بیاستد، حاکمیت هیچ تحرکی را قبول نمی کند مگر اینکه ناگزیر شود. فردی مثل شجریان الان می رود با بی بی سی مصاحبه می کند، اعتراض می کند و برمی گردد حاکمیت هم نمی تواند کاری باهاش انجام دهد چون شجریان امروزی جایگاهی پیدا کرده که برخورد با او برای حکومت دشوار است. بنده هم خصوصیت کوچکی از این جنس برخوردار شده ام و از آن استفاده می کنم.
فکر می کنید تا کی می توان به تنهایی حرکتی را ساماندهی و تحولی ایجاد کرد؟
نمی شود در سکوت قبرستانی حاکم فرو برویم. ما نسبت به مسایل جاری حساس هستیم و این حساسیت را نشان می دهیم. نتیجه این کار در خودش هست. از استعداد فضای مجازی استفاده می کنم و شعاعی هم تحت پوشش دارم. همیشه گفته اند فلان جامعه آتش زیر خاکستر است، این آتش زیر خاکستر اگر بدون اکسیژن بماند به خاکستر تبدیل می شود من برخودم لازم می دانم به این آتش اکسیژن برسانم که همیشه روشن بماند. من می کوشم زبان اعتراض مردمی باشم که جرات اعتراض ندارند. مردمانی که آنها را ترسانده اند. اینها نیاز به اکسیژن دارند باید به آنها اکسیژن برسانم.
چقدر روی کمک های داخلی و بین المللی حساب باز کرده ای؟
زمان اش فرا نرسیده که بتوان روی کمک دیگران حساب باز کرد. الان چنین فضایی وجود ندارد. اعتراض ها و فریاد های ما و نقدهایی که می کنیم از زبان یک نویسنده بیرون می زند، از زبان یک کارمند بیرون می زند از زبان یک وزیر بیرون می زند. الان که با شما صحبت می کنم تا یک شعاع ۵-۶ ماهه نمی توانیم حرکت جمعی بکنیم. حرکت فردی تحمل می شود، فردی می توان اطلاعیه داد، اما اگر حزبی شود تحمل نمی شود. یک بار نوشتم دارم به شیراز و حافظیه شیراز می روم ساعت ده صبح که به آنجا رسیدم، محیط پر بود از نیروهای اطلاعاتی، در بین مردم کمین کرده بودند، آنها دیپورتم کردند تهران و …
جمع مطلقا تحمل نمی شود، داریم خودمان را تحمیل می کنیم. کوچکترین حرکتی تحمل نمی شود. رفتار ما نه غیر قانونی است و نه با خشونت و نه با توهین همراه است. ما مردمی هستیم که یک جور دیگر می اندیشیم. اگرچه همین کاری که من می کنم و مطالبی که می گویم و می نویسم اگر از طرف کس دیگری یا از سوی یک دانشجو رخ می داد، معلوم نبود چه برخوردی با او می شد. ولی حالا دری به تخته خورده و با من کاری ندارند. فعلا نمی شود به مجامع جهانی نزدیک شد. نگرش امنیتی حاکم بر کشور، هر گونه کار تشکیلاتی و جمعی را سرکوب می کند.
به نظر می رسد رفته رفته جریان مبارزه را با حلقه ی کوچکی از فعالان مدنی پیوند داده اید و با این گروه کوچک ولی بلند آوازه فعالیت هایی انجام می دهید. چقدر این تصمیم استراتژیک است؟ آیا اصولا این تصمیم استراتژیک است یا تاکتیکی است برای به نتیجه رساندن برخی کارزارها؟
هر دو هم استراتژِی است هم تاکتیک، در جامعه ای هستیم که اعدام خیلی زیاد است. این اعدام ها بیشتر برای اجرای حکم قصاص است. قصاص در دور دست های تاریخ یک کارکردی داشته است. ولی الان عین بی عدالتی است یک قاتل را می برند چند سال در زندان نگه می دارند بعد اعدامش می کنند. او هر روز می میرد و زنده می شود، این از هر شکنجه ای بدتر است. این ظالمانه ترین شکنجه است. ما با هم جمع شده ایم که با این حکم ظالمانه مبارزه کنیم. ما جمعی هستیم از خود گذشته، زندان کشیده، هم قسم شده ایم برای سامان دادن به این مساله. پای این کار ایستاده ایم تا اجرای حکم اعدام و صدور حکم اعدام تقلیل یابد.
چقدر امیدوارید تلاش هایتان به ایجاد بستری برای بسیج عمومی منجر شود؟ آیا اساسا به بسیج عمومی برای تغییر شرایط موجود ایمان دارید؟ آیا به مبارزه در این سطح می اندیشید یا خیر؟
اتفاقی که در سال ۸۸ رخ داد حداقل ۱۵ سال آگاهی و فهم مردم را بالا برد. بخش عظیمی از جامعه ۱۵ سال جلو رفتند. چهره های پنهان آشکار شدند. حرکتی که شروع کرده ایم در فضای کاملا امنیتی است. در آن فضا خیلی از جوانان کشته شدند، آسیب های جدی به مردم وارد شد، اما خروجی این آسیب ها شد روحانی، در حالیکه مردم راضی به روحانی نبودند اما به او رای دادند. اعتراضات نمرده، تقاضاها نمرده، اینها وجود دارد این اعتراضات ممکن است در انتخابات بعدی خود را به شکلی دیگر نشان دهد. فضای تلخ گذشته را اگر با حالا مقایسه کنیم یک گام جلو هستیم. از کجا معلوم در شش ماه فضا مطلوب تر نشود این غیبت مردم، دلخوری ها می تواند در آرائ مردم به شکلی دیگر تجلی یابد و حاکمیت را متقاعد کند که تغییراتی را بپذیرد. آنجاست که خواسته های مردم روی مسیر مطالبه قرار می گیرد. احزاب آزاد می شوند. از شکل امنیتی بیرون می آید آرامش بیشتر می شود. اینها البته به اتفاقات منطقه ای هم بستگی دارد. حضور داعش در منطقه روی تحولات داخلی تاثیر گذار است. باتلاقی که داعش در عراق درست کرده، تجزیه عراق این معادلاتی می تواند فضا را امنیتی تر کند.
اتفاقا پرسش همین است که آیا شما هم منتظرید موجی به حرکت در آید و شما از آن استفاده کنید یا اینکه با اتکاء به پتانسیلی که دارید برای به حرکت در آوردن جامعه برنامه و راهبرد دارید؟
جامعه ما به شکل تاریخی همیشه محتاج یک رهبر بوده، این یک عارضه تاریخی است. همان نگرش های قبیله ای است واقعیت این است که هر حرکتی منتج به نتیجه شود بزرگتری داشته است. حالا این بزرگتر یک فرد یا یک حزب بوده است. مثلا فردی مثل خاتمی می توانست منشاء یک حرکت اجتماعی باشد او خواست در چارچوب لباس روحانیت و وفادار به نظام باقی بماند لذا این چهره هم مخدوش شد ضمن اینکه حاکمیت هم به او محلی برای جولان نداد.
فضا اینگونه که شما می اندیشید نیست که بتوان به سادگی مردم را به صحنه آورد. اصلا اینگونه نیست من یه زمانی گفتم برای حفاظت از محیط زیست مردم با ماسک در پارک تجمع کنند. پارک پر شد از نیروهای امنیتی، هرکس ماکس داشت را یا گرفتند یا اجازه ندادند توی پارک بیاید. اینگونه نیست که این پتانسیلی که ایجاد شده بشود باهاش کار خیلی مهمی کرد من حداکثر شعاع یک میلیون نفری را بتوانم پوشش بدهم.
این شعاع کوچکی نست. اگر به انقلاب نارنجی در اوکراین نگاه کنید یک گروه کوچک مبدع یک حرکت بزرگ شدند، یا در مصر هسته مرکزی آن، چند جوان است که این حرکت را به وجود می آورند.
الان وقت اش نیست. زمان آن نرسیده است. شما ببینید الان ۲۹۱ نماینده در مجلس جرات نمی کنند حرفی بزنند. اینها که پشتوانه رای مردم را دارند ولی کلا مرعوب رهبری هستند و هر چه او بگوید عمل می کنند اینها سوگند خورده اند که حامی حقوق مردم باشند ولی دارند به مردم خیانت می کنند. با آن همه مصونیتی که دارند، ولی از اطلاعات وسپاه ترسیده اند.
چگونه بر ترس تان غلبه کردید؟ چگونه می توانید غلبه بر ترس را به جامعه منتقل کنید؟ الگوی مبارزاتی تان کیست و تا چه میزان در مبارزه به اصول و قواعد مبارزات بی خشونت تکیه دارید؟
واقعیت این است که غلبه بر ترس یک امر کاملا فردی است. من با یک افقی وارد انقلاب شدم، توسط روحانیون فریب داه شدم . به خاطر باورهایم حتی اینقدر به خانواده ام سخت می گرفتم. برای نماز خواندن بچه هایم کلی عبوس بودم. اما اتفاقاتی که در انتخابات افتاد باعث شد که من نوری زاد بعنوان یک طلبکار جلو بیایم. شوخی که نیست خیلی از دوستانم کنارم شهید شدند نمی توانستم نادیده بگیرم. برای من یک راه مانده بود که سرم را پایین بیاندازم و چشمانم را ببندم یا اینکه همینگونه که الان هستم زندگی کنم. من نخواستم غیر از این باشم. مرا به زندان بردند و اشتباه کردند که اینگونه شکنجه ام کردند. وقتی با من اینگونه برخورد شد حساب کار امد دستم که با دیگران چه کرده اند و چه می کنند. چهره دیگر آنها برایم روشن شد. جانم را گرفتم در دستم و جلو رفتم. مرگ را در مشت گرفتم من دارم مرگ را مدیریت می کنم. اعتراض می کنم و به خودم ترسی راه نمی دهم.
آیا به این فکر کرده اید که نترسیدن را باید به جامعه هم تزریق کنید همانگونه که گاندی به مردم فهماند که خودشان را باور کنند. یک سری مفاهیم جدید را در جامعه نشر داد و با اتکاء به آن توانست در برابر استعمار انگلستان بیاستد.
گاندی صاحب حزب بود یک چهره برجسته حزبی بود طرف مقابل هم انگلیس بود اینجا طرف مقابل از خودمان است. غریبه ای در میان نیست. این بسیجی که تو گوش زن مردم سیلی می زند بچه ی همین آب و خاک است. حتی آن آخوند از سرزمین دیگری به اینجا آورده نشده است. قصه زندگی ما با هند متفاوت است. من به سهم خودم می کوشم در توسعه این مفاهیم مدنی، یک توفیقی داشته ام یک قلمی دارم که از آن استفاده می کنم. قدم زدن جلوی وزارت اطلاعات برای شکستن تابوی ترس بود. جمعیت قابل توجهی از جوانان و مردم به من سر می زدند در حالیکه در طول تاریخ سابقه نداشته کسی بیاید و اینجا بایستد. این کلاس درسی است که داشته ام و می توانم داشته باشم تا ترس جامعه فرو ریزد.
نتیجه گیری
زود است که در این مقطع بتوان کنش و منش سیاسی/مبارزاتی نوری زاد را در ترازویی قرار داد که کفه دیگر آن نامی از رهبران خشونت پرهیز دنیا آمده باشد ولی قطعا می توان خصیصه هایی در گفتار و کردار او جست که رگه هایی از مکتب گاندی و لوترکینگ در آن وجود دارد. در فلسفه مارتین لوتر کینگ خشونت پرهیزی واجد این اصول کلیدی است:
۱- خشونت پرهیزی یک روش زندگی برای مردم شجاع است. مردمی که خشونت پرهیزی را در روح و روان خود نهادینه کرده و همیشه می کوشند به مخالفان بقبولانند که مبارزه آنها برای عدالت است.
۲- خشونت پرهیزی راهی است برای توسعه دوستی و تفاهم و رسیدن به رستگاری و آشتی ملی.
۳- هدف مبارزه خشونت پرهیز، از بین بردن بی عدالتی است نه از بین بردن افراد.
۴- فعالان مبارزه بی خشونت تحمل رنج را بجای مقابله به مثل، آگاهانه می پذیرند و راه تحمل را برای رستگاری بر می گزینند. این شیوه ای است که آنها را در برابر دشمن قدرتمند می سازد.
۵- رمز پیروزی در مبارزات بی خشونت جایگزینی عشق به جای نفرت است.
۶- اتخاذ روش های مسالمت آمیز برای مبارزه بی خشونت، ایجاد اسباب مقاومت و ایمان عمیق به برتری عدالت است. ارزشی که جهانیان را در کنار فعالان بی خشونت قرار می دهد.
و از منظر آنگ سان سوچی “نظم، اتحاد و عشق” کلید واژه های تحقق دموکراسی است. با چنین زاویه دیدی می توان خصیصه هایی شخصیتی و مبارزاتی نوری زاد را اینگونه برشمرد:
o چیرگی بر ترس
ایستادن در برابر حکومتی که سالهاست بالاترین رتبه را در نقض حقوق بشر، شکنجه و اعدام داراست بیشتر از یک روحیه قهرمانانه می طلبد. چراکه شکستن چنین روحیه ای برای چنین حکومتی چندان دشوار نیست. نوری زاد وضعیت اش را مدیریت مرگ می خواند چراکه در ستیز با حکومتی است که سیاستی جز حذف فیزیکی ندارد. نوری زاد دریافته است که برای پیش بردن جنبش خشونت پرهیز باید بر این ترس غلبه و آن را به بدنه جامعه تزریق کرد. او چیرگی بر ترس را اینگونه روایت می کند: “اوج این چیرگی به کمی پیش از زندان مربوط است در وسطِ حادثه های سال هشتاد و هشت. آنجا که به چشم دیدم با مردم چه می کنند. و اوج برترش به ایام زندان مربوط است. که دانستم این اطلاعاتی ها و سپاهی ها هستند که بیش از ما در هراس و ترس اند.”
چیرگی بر ترس اما می تواند رمز موفقیت او و جنبش خشونت پرهیز نیز باشد چراکه در نتیجه این چیرگی هر روز، او می تواند هم فشاری مضاعف به حکومت وارد کند وهم به جامعه بقبولاند که اگر نترسند می توانند هر خواسته ای را محقق سازند. جین شارپ و رابرت هِلوی در کتاب جامعه مدنی، مبارزه مدنی می نویسند: “شاید قویترین شیوهٔ اعمال فشار بر رژیمهای مستبد، نمایش شجاعت و بیباکی مخالفان باشد. نمایش شجاعت، این تفکر کلیشهای را از بین میبرد که مدافعان مبارزات بیخشونت، افرادی ترسو و بزدل هستند. همانطور که[۴۵] شجاعت سربازان در جبهههای جنگ ستوده میشود، دلاوری افرادی که به شیوههای بیخشونت با حکومتهای مستبد به رویارویی میپردازند نیز قابل تمجید است.”[xv]
o پذیرش و تحمل رنج و پرداخت هزینه
خشونت پرهیزی در ماهیت با پذیرش و تحمل رنج و هزینه عجین است. کمتر می توان به نافرمانی مدنی اقدام کرد بدون پرداخت هزینه. بدون شک مبارزه بی خشونت با رنج و هزینه هایی همراه است. گاندی بیش از هرکسی متحمل اعتصاب غذا شده است، ماندلا و سوچی و میچنیک و … سالهای متمادی در زندان بوده اند و این رنج را تحمل کرده اند تا توانسته اند حرکتی را به وجود آورند.
از این حیث نوری زاد نشان داده است که آگاهانه وارد این میدان شده است. نامه سوم او به رهبری و نامه اش به رئیس قوه قضاییه مسبب دستگیری، حبس و شکنجه اش در آذرماه سال ۱۳۸۸ شد. او پس از تحمل یک سال و نیم حبس، از زندان آزاد و ممنوع الخروج شد. ضرب و شتم، دستگیری، حبس، تهدید، و ترور شخصیت مجموعه رنج هایی است که در این مدت بر او وارد شده و نه تنها او را از حرکت متوقف نکرده بلکه او را مصمم تر هم کرده است. نامه سی و یکم او به رهبری[xvi] که آخرین نامه او به رهبری نیز قلمداد می شود حاوی مجموعه رنج هایی است که بر او و خانواده اش طی یک ماه وارد شده است. او در این نامه از رهبر خواسته است خود را جای افرادی بگذارد که مجبورند رنج های جورواجور را تحمل کنند.
o اتکاء به خود
به نوشته جین شارپ و رابرت هِلوی، “توجه و التزام به برنامهریزی برای مبارزه و آغاز مبارزه بر این اساس، عامل مهمی در جذب کمک و همکاری بیخشونت دیگران است، ولی پیروزی فقط و فقط در چهارچوب تکیه بر تواناییهای خویش میسر میشود. بر اساس این باور اگر دیگران از همکاری خودداری کردند، چنانچه برنامهٔ استراتژیک به درستی تنظیم شده باشد، مبارزان شانس موفقیت را از دست نخواهند داد. چنانچه مسؤلیت شکست و پیروزی به دیگران داده شود، زمانی که آنها از همکاری سرباز میزنند، مبارزه شکست خواهد خورد. در هر صورت در مبارزاتی ک مردم و رهبران جنبش به ناامیدی و یأ س روانی دچار باشند، احتمال واگذاری مسؤلیتها به نیروهای خارج از مبارزه زیاد خواهد بود. مبارزهٔ حقیقی و قوی آن است که شکست و پیروزی آن در گروِ عمل خود افراد باشد و تلاشها و کوشش آنها سرنوشت مبارزه را رقم بزند.”
از این حیث می توان گفت اتکاء به خود نقش مهمی در جریان این مبارزه دارد. نوری زاد اگر چه انسداد سیاسی و امنیتی بودن فضا را عامل حرکت فردی در طول مبارزه می داند ولی به روشنی در حرکات او می توان اتکاء به توانایی های شخصی را دید. نوری زاد بدون آنکه کسی را در کارزار هایش مداخله دهد مبتنی بر تصمیم و اراده خود حرکت می کند. کارزار “قدمگاه” و در افتادن با ماموران وزارت اطلاعات اتفاقی بود که جز این نمی توانست رخ دهد یعنی نوری زاد اگر فراخوان هم می داد کمتر کسی حاضر بود چنین ریسکی را مرتکب و کنار او بایستد. لذا این مهم از جمله خصایصی است که در تمام فعالیت هایش می توان دید.
از این رو می توان گفت نوری زاد با سبک و مشی ای که برای مبارزه انتخاب کرده، از خود چهره ای متفاوت، به جای گذاشته هرچند خلاء های بزرگی در برنامه سیاسی و مبارزاتی اش می توان دید. فقدان برنامه ی کلان، استراتژیک عمل نکردن و پررنگ بودن وجهه ی احساساتی و رمانتیکی کنش های سیاسی/مبارزاتی اش، سه چالشی است که می تواند در بلند مدت آسیب زا باشد و او را از موفقیت باز دارد. نوری زاد برای موفقیت باید بتواند زمینه بسیج عمومی را فراهم و در مجموعه حکومت شکافی ایجاد کند که مانع سرکوب مردم شود. پیپ، لیال و ویلسون در تحقیقی که روی مبارزات بی خشونت داشته اند، در بیان علل شکست بیشتر جنبش های بی خشونت ناموفق آورده اند: “دلیل شکست جنبش های خشونت پرهیز مورد تحقیق قرارگرفته این بود که آنها امکان بسیج کردن گروه های متنوع و اقشار مختلف را نداشتند و به همین دلیل راحتتر سرکوب شده اند. همچنین نتوانستند در قدرت رژیم فرسایش ایجاد کنند به عنوان نمونه یکی از دلایلی که جنبش اپوزیسیون در برمه در دهه ۱۹۸۰ شکست خورد این بود که انها نتوانستند شکافی در میان نظامیان ایجاد کنند. اپوزسیون به عنوان یک قدرت الترناتیو عرض اندام نکرده بود و اقداماتشان منجر به کاهش وفاداری طبقه نظامیان به حکومت نظامیان در برمه نشد و بنابراین قدرت رژیم نظامی برمه از درون فرسوده نشد. بلکه این رژیم حاکم بود که موفق شد شکاف درون بودیستهای برمه ایجاد کند.“[xvii]
بدون شک “خشونت پرهیزی” بعنوان یک استراتژی کلید محور حرکت نوری زاد قرار دارد و بسیاری از فنونی که او تاکنون به کار برده در زمره تاکتیک های کلاسیک و شناخته شده خشونت پرهیزی است ولی اینکه تلاش هایش به حرکتی ملی و چهره اش ماندگار شود نیازمند رعایت سه اصل کلیدی “برنامه، استراتژی و اتحاد” است.
ممنون دوست گرامی بابت این متن بسیار جالب و خواندنی. امیدواریم جناب نوری زاد، “گاندی” ایران زمین بشوند و تمامی کشورهای اسلامی دیگر هم از این چهره ماندگار جهانی بهره ببرند.
من هم با نکته متن بالا موافقم که باید جناب نوری زاد باید بسوی اتحاد و یکپارچه کردن نیروهای مخالف درون نظام حرکت کند و با آنها وارد گفتگو شود و فاصله زیادی از آنها نگیرد. دوستان اصلاح طلب بنا به دلایلی به سمت جناب نوری زاد نیامده اند ولی به نظر من ایشان باید به سوی آنها برود و نامه بنویسد به این افراد شناخته شده همانند محمد خاتمی، حسن خمینی و زیباکلام و … ما هیچ راهی نداریم که همه نیروهای مخالف بر سر یک چیز مشترک به تفاهم برسیم اونم با گفتگو. انتقاد کردن و توپیدن شدید به اصلاح طلبان از سوی نوری زاد کار رو سخت تر میکنه و به هدفمند کردن جنبش داخلی که خود ایشون بیان کردند لطمه سنگین میزنه. به نظرم چهره های اطراف ایشون همانند دکتر خزعلی و بسیاری دیگر جایی بسی امیدواری است و به نظرم همه اصلاح طلبان به پاکی ایشان ایمان دارند و میتونند پلی باشند برای رسیدن به یک تفاهم تاریخی.
داش محمد پوریای ولی روزگار ماس. نماد بی همتای پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک. چشم بد ا خودشو خونوادشو همرزماش بدور. کور شه اونکه تاب دیدنشو نداره
به كسي كه ٨ سال دوره إصلاحات و ٤ سال اول احمدينژاد يار شريعتمداري بوده هرگز اعتماد نخواهم كرد همانطور كه خود شريعتمداري هم فردي مرموز و غير إز أنيست كه مي گويىد و او هم در باطن دشمن نطام است ، ايندر هنوز در يك سنگرند هر چند أين تحليلي سنگين است و باروش سخت
تو کجات میسوزه؟
با سلام . ظاهراً شیخ حسن کردمیهن ، روحانی و طلبه و سر دسته حمله کنندگان به سفارت عربستان ، بعد از حمله به سفارت و قبل از دستگیری ، حرف هایی را راحت بر زبان میراند که شاید کمتر کسی میزند ! و یا نباید بزند . این شیخ و آخوند و مخ کامل! قبلاً هم ستاد سردار قالیباف برای ریاست جمهوری را عهده دار بوده و با شیخ آخوندِ پناهیان هم رفیق حمام و گلستان اند . شیخِ شعبان بی مخ همیشه در بیت رهبری حضور خاص دارد و اوضاع احوالِ گروه های ” سرِ خود ” را به مقام عظمای ولایت گزارش میدهد . او اخیراً قبل از دستگیری در یک سخنرانی روی منبر گفته که در بین ” سرِ خود ” ها شهرت دارد و همیشه و در هر زمان ، مطابق با منویات حضرت آقا حرکت میکرده است و همیشه حرف آقا را زودتر از بقیه پیروان ولایت متوجه میشده و یقین داشته که رهبری از حمله به سفارت عربستان حمایت می کند . این شیخِ روحانی افزوده البته انتظار نداریم که حضرت آقا در این فضای بینالمللی بیایند و حمله به سفارت عربستان را تأیید کنند ولی احتمال زیاد تقبیح هم نخواهند کرد .
استغفرالله ما ///// میهن رو ندیده بودیم حالا با این آ شیخ صیغه ماضی اونو دیدیم. این آشیخ شعبون نیس رمضونه والله. پنا بر خدا ا یوم المیقات
چند سال بعد .
مردم غلط میکنند رای ندهند
حکم کسی که رای ندهد اعدام است ‘ به کمتر از این هم نمیتوان رضایت داد ‘ مگر غیر از این است که این حکومت یک حکومت اسلامیست و ضمینه ساز ظهور حضرت مهدی ‘ کسی که با رای ندادن خود این نظام را تضعیف کند به نحوی جلوی ظهور آن حضرت را گرفته است ‘ و استحقاقی بیش از این ندارد که از هستی ساقط شود ‘
بگذارید بدون تعارف حقیقتی را با شما در میان بگذارم ” هر کس که دین اسلام به او عرضه شده و رسالت پیامبر اسلام را منکر است باید کشته شود ‘ دلیل آن هم واضح است ‘ کسی که پیامبر اسلام را به پیام آوری از طرف خدا قبول ندارد ‘ یعنی او را دروغگو میداند ‘ و اگر نه چه دلیلی دارد که با احکام و شریعت او مخالفت کند ‘ و اگر کسی پیامبر را دروغگو بداند حکم او مرگ است ‘ جای بحث هم ندارد .
توجه کنید ‘ تمام مخالفان این حکومت و ملیاردها انسان در روی زمین با چنین پدیدهای روبرو هستند
آیا نمیتوان از دل آیات و روایات و احادیث چنین استدلالی را بیرون کشید ‘ و حکم قتل هر مخالفی را صادر نمود ‘ آیا چنین استدلالی امر غریبیست ‘ آیا مخالفان این تفسیر و ملیاردها انسان که نه مسلمانند و نه علاقهای به اسلام دارند باید دست روی دست بگذارند و منتظر بمانند تا شاید تفسیر مرتضی و یا مصلح قالب شود ‘
تنها سوالی که باید در این شرایط پاسخ داده شود این است که ””’
آن چه کاریست که اگر این جماعت آن کنند میتوان انتخابات را تحریم کرد ‘اگر جواب این سوال را دوستانی که موافق انتخابات هستند بدهند
بنده هم رای میدهم ‘
خط قرمز مخالفان و همه مردمی که راضی به این وضعیت نیستند کجاست ‘ از کجا به بعد رای دادن به این روانیان مخالف اصول عقل است ‘ اینان حتی به حکومت ولایت فقیه هم رضایت نمیدهند ‘ بحث اینان افراد است ‘
بنده حتی به حکومت ولایت فقیه هم راضیم ‘ به شرطی که ولی فقیه را مردم انتخاب کنند ”
خدا همه را شفا دهد
جناب عرفانیان،
در هر شرایطی در بین کاندیداها کسانی هستند که معتدل ترند. باید به آنها رای داد. و در هر زمانی این امکان وجود دارد. ما به هر طریقی خواسته های خود را به گوش بر گزار کنندگان انتخابات می رسانیم و آنان باید بدانند که با چه پتانسیلی از مخالفان روبرو هستند. وقتی انتخابات برای حاکمیت تا این حد مهم است پس ما از همین ابزار استفاده می کنیم و به او نشان می دهیم که انتخاب ما انتخاب او نیست. ولی جناب عرفانیان هیچگاه ار خاطر نیرید که ما امروز یک جریان سیاسی در ایران داریم که هدایت کننده آن هاشمی و خاتمی هستند. از این خط سیاسی که حاکمیت از آن وحشت دارد باید حد اکثر استفاده را بکنیم. ما همه مطالباتمان را حتی اینکه خواهان یک حکومت سکولار هستیم را پیگیرانه در هر فرصتی به گوش حاکمیت می رسانیم. ولی برای پیشبرد مطالبات باید از امکانات موجود استفاده کنیم. این هیجانات کودکانه که ما اگر رای بدهیم خامنه ای خوشحال می شود پس رای ندهیم ، بسیار سبک و بی معنی است. استراتژی همه ما باید این باشد که یک صدا از هر بلند گوئی برای رساندن پیغاممان به حاکمیت و دنیا استفاده کنیم. این گونه ، حاکمیت حساب کار خود را خواهد کرد. دوای درد کشور ما تند روی نیست و همیشه هم این به همه ما ثابت شده . تحولات یک شبه بدون بستر فرهنگی مناسب هیچ دوامی ندارد.
نتیجه:
ضمن اینکه پیگیرانه مطالباتمان را هرچند هم تند از هرطریقی اعلام می کنیم ولی از انتخابات و ظرفیت های قانونی همین جمهوری اسلامی باید استفاده کنیم و حرفمان را بکرسی بنشانیم. کمی به ایران قبل و بعد از سال 88 دقت کنید. حاکمیت هنوز ار شوک انتخابات 88 بیرون نیامده و بر سر خود میزند که چه اشتباهی کرد که منجر به انتخابات 76 شد و خواب آرام را از او گرفت. رمز پیروزی ما حضور حد اکثری بر محور مطالبات مشترک حد اقلی است. این بتدریج جواب می دهد. همانطور که می بینید همه تند رو ها را کنار زدند ولی خاتمی که همه آنرا به ترسو بودن و سازشکار بودن متهم می کنند هنوز هست و حرفش را می زند و خواسته هایش را ریزه ریزه به کرسی می نشاند بدون آنکه بهانه به دشمن ابله بدهد.
و نکته دیگر اینکه تصور نکنید خامنه ای در کشور ما وزنی دارد. خامنه ای را علم کرده اند تا پشت سر او لفت و لیس هایشان را داشته باشند. در حقیقت از جاه طلبی و شخصیت روانپریش او استفاده می کنند تا بتوانند در سایه آن جیب هایشان را پر کنند. به نظر شما پشت همان انرژی هسته ای که همه ما را سالها سر کار گذاشتند چه بود؟ پشت هر پروژه ای که در جمهوری اسلامی در سایه بی قانونی و اینکه اجتهاد آقایان بالاتر از قانون است . پروژه ای را خدمت حضرت آقا می آورند و برای او توجیح می کنند و امضاء او را می گیرند و بعد با استفاده از زور سپاه پول های هنگفت و اسکله ها و غیره را میگیرند و تا آنجا که فکز کنید می خورند و جیب هایشان را پر می نمایند. در جمهوری اسلامی همه پروژه ها این چنین است و فکر نکنید ذره ای دغدغه دین و آخرت دارند . از جمعیت موتلفه و سپاهیان و مصباح گرفته تا باند احمدی نژاد و امثال صادق محصولی و آستان قدس و بیت رهبری. همه اینها تنها دغددغه جیب هایشان را دارند. اگر کشور با وضعیتی نا ارام و غیر قابل کنترل مواجه شود تصور نکنید آنها در هیچ جای دنیا جائی برای پناه بردن دارند. شاه را که دیدید با آنهمه دوستان قسم خورده حتی آمریکا هم از پناه دادن به او سر باز زد. حالا جمهوری اسلامی که جای خود دارد. بنابراین اینها جائی ندارند که بروند و اگر به انتخاب مرگ و زندگی برسند ترجیح خواهند داد اینجا بمیرند ولی قبل از آن همه جا را به خاک و خون و ویرانی خواهند کشید همانگونه که در لیبی و سوریه دیدید. بنابراین چاره کار در این است که با آنها مدارا کنیم و به دنبال انتقام گیری و اینگونه حرکات تند نباشیم تا بتدریج آنها در سیستمی نو حل شوند و به کنار بروند. این به نفع همه است.
حاكميت بخوبي ميدونه كه مقبول مردم نيست اما از طرفي هم به ترس و هراس مردم از هيبت پوشالي خودش هم بخوبي اگاه
اون چيزي كه اهميت اين انتخاب براي حاكميت بالا برده شركت كردن احاد ملت هست
تعداد راي دهندگان و صف هاي عريض و طويل راي كه اميت داره و نه محتواي برگه راي
حاكميت با رد صلاحيت گسترده در واقع انتخاب اصلي انجام داده
اون چيزي كه تو اسفندماه قرار برگزار بشه يه مانور سراسري بيش نيست
ما كي ميخواهيم از خواب خرگوشي بيدار شيم و بفهيم ما مردم تو اين سالها ملعبه بوديم و از جهالت و مذهبي بودن ما همواره سواستفاده شده
كي ميخواهيم بفهميم ؟!!!!!
من کاری به مردم عادی ندارم حرفم با همین قماشی است که به سفارت عربستان حمله کردند
یعنی شما ها می تونید فکر کنید یا نه؟
ببینم اگه کسی به یک آدم بی دفاع حمله کرد و زیر مشت و لگد گرفت کار شجاعانه ای کرده؟
حالا این آدم فکر کنید شما ازش دعوت کردید بیاد خونتون
فکر کنید پا شده با ماشین اومده خونه شما مهمون شماست شما ازش دعوت کردید بیاد اینجا
یه دفعه می شنوید عموش یه کار خلافی کرده نمی دونم باباش یه خلافی کرده مثلا زده تو گوش بابای شما
شما پا میشید میرید ماشین طرف رو آتیش می زنید؟
خوب اگه قرار باشه سر دعوا ها و اختلاف های سطحی یا خیلی جدی مردم یک کشور بریزند سفارت کشور دیگه ای رو آتیش بزنند خوب فکر نمی کنید طرف مقابل هم می تونه همین کار رو با سفارت ما تو کشورش بکنه؟ کار خیلی شجاعانه ای کردید؟ یک سفارتی که در پناه ما است و طبق موازین بین المللی از ما قول گرفته امنیتش رو تضمین کنیم شما رفتید آتیش زدید به این میگن مردونگی؟
خوب اگه عربستان خطا کرده یک آیت اللهی رو کشته شما ها طبق دستور دین حتی نیازی به فتوا ندارید و موظف به جهاد هستید راه بیافتید از کربلا که الحمدلله به روی مومنین بازه راهی شید به سمت مرز عربستان سعودی و از اونجا برید به جنگ آل سعود فرشته ها هم که حتما ازتون حمایت می کنن اگه بکشید پیروزید و اگه کشته بشید که هم ما از شرتون خلاص میشیم و هم خودتون پیروزید چرا نشستید؟ اگه مردید یا الله راه بیافتید دیگه….. مگه تو نشریه های سپاه ننوشته که جنگ حتمیه و از این حرف ها خوب مگه کسی جلوی شما رو گرفته؟ رهبرتون هم که ما شا الله حمایت کامل…. فقط از طرف ما ایرونی ها کاری نکنید چون ما نمی خواهیم خودمون رو نخود آش کنیم داداشی ها خودتون طبق اعتقادات خودتون و وظیفه شرعیتون برین به جهاد فی سبیل الله. میگم نکنه تو دینتون شک دارین؟ خدا و ملایکه شما رو تنها گذاشتند یه وقتی؟ ایمونتون سست شده؟ بکشید پیروزید کشته بشید پیروزید به همین راحتی……
«به لحاظ عناوینی که مرحوم احمد قابل توفیق پیدا کردند و بر روی آن کار کردند از جمله بحث های کلامی و نگاهی که ایشان نسبت به ادیان، مذاهب و مکاتب دیگر دارند، طبیعتا با نگاه فراگیر و نگاه درون حوزه های علمیه مقداری متفاوت است. ایشان بر این باور است که انسانها باید در اندیشه بر اساس شناخت، عقل و خرد خود به نتیجه برسند و آن چیزی که با تحقیق به آن رسیده اند برایشان حجت است. ولو اینکه مسیر اشتباهی را رفته باشند و کسی آنها را از اشتباه در نیاورده باشد زیرا انسان بطور طبیعی همواره در جستجوی کشف حقیقت است و اگر اندیشه اشتباهی هم انتخاب کرده باشد با آگاهی هایی که در جهان اطلاعات و ارتباطات امروز است می تواند مسیر خود را تغییر دهد و مسیر صحیح را انتخاب کند. لذا ایشان آن بحث ارتداد که در حوزه های علمیه رایج شده را قبول نداشتند […] در بحث حکم شرعی مرتد آقای احمد قابل نقطه نظر دیگری داشتند مبنی بر اینکه حکم شرعی مرتد این نیست که مرتد را حتما باید اعدام کرد.
بحث کرامت انسان و حقوق بشر که برخواسته از عقل و خرد است اصولا حوزه شریعت را در منطقه الفراق عقل می داند. مرحوم احمد قابل عقل را حجت اصلی و اولیه برای بشر می داند و معتقد است که شرع مقدس در جایی که عقل هیچ حکمی نتواند داشته باشد وارد می شود و حکم صادر می کند. برخلاف بسیاری از نظرات که می گویند اصل با شرع است و عقل را در منطقه الفراق شرع را می دانند. احمد قابل عقل را حجت اولیه و اصلی می داند و حتی سایر حجج الهی و انبیاء و اولیاء الهی را با عنوان کسانی که آمده اند مشیر به سمت عقل باشند و انسان را به سمت عقل و خرد دعوت کنند در نظر می گیرد. بر اساس همین نگاه، از نظر ایشان در حوزه احکام شرعی، عقل یکی از منابع اصلی استنباط است و هیچگاه حکمی برخلاف عقل نباید داشته باشیم و اگر احساس کنیم در جایی بر خلاف عقل است باید در آن حکم شرع تردید کرد. با این نگاه و دید، ایشان نظرهای نویی را مطرح کردند که می توان به بحث رجم اشاره کرد. ایشان چندین مقاله در این باب نوشتند اگرچه توفیق پیدا نکردند این بحث را به پایان برسانند. من از برخی منابع شنیدم که بحث های رجم ایشان که بحثی کاملا فنی حوزوی است، حتی در میان قضات دستگاه قضایی هم مورد توجه و استفاده قرار گرفته است.
نمونه دیگری از این مباحث، بحث ایشان در مقوله حجاب است. اقای قابل پوشش بدن زن را واجب می داند اما نسبت به موی سر قائل به وجوب نیست و ادله ای را مبنی بر اینکه موی سر اگر آرایشی که از حد متعارف خارج باشد را نداشته باشد پوشش آن واجب نیست، بلکه مستحب است. البته یک مقدار به غلط در میان جامعه تلقی می شود که مرحوم قابل گفته است حجاب برای زن واجب نیست؛ در صورتیکه ایشان حجاب برای زن که عبارت از پوشش بدن است را واجب می داند؛ ولیکن قائل به وجوب پوشش موی سر نیست و ادله ای هم دارد که در رساله خود آورده است.»
متن کامل مصاحبه با هادی قابل (برادر زندهیاد احمد قابل) را اینجا بخوانید: http://www.kaleme.com/1392/07/30/klm-162362/
باور کلی بر ان است که شخصیت افراد بر اساس اصالت رفتار و گفتار معقول بر آورد می شوند، این معیار معقولیت، زاده و سازه اندیشیدن انسان نیز می باشد، و توانایی و حدود اندیشیدن به قدرت زبانی که با ان می اندیشیم بستگی دارد هر چقدر زبان محدود و قدرت کلمات ان ضعف داشته باشند به همان نسبت اصالت رفتار و گفتار انسان در بیان و اندیشه نارسا خواهد بود و بر جامعه اثر گذار است، زبانهای کهن بنا بر نیازهای زمانه خود دوران تکامل و تحول را طی کرده اند و اگر زبان ادبی، علمی و یا فنی بوده است برای علوم و فنون دوران کهن اصالتشان نیز معقول بوده است ولی در مقایسه تطبیقی با زبانهای بارور و قدرتمند امروزی جایگاهی پایین تری را اهراز می کنند، هر چقدر زبان بارور باشد بردباری را و تحمل گفتار دیگران را اسانتر می پذیرد، نیاز به دروغ گفتن و نا رسایی ها را راحت تر بر طرف می کند و در پدید آوردن جامعه ای سالم کمک شایانی را انجام می دهد، یکی از امتیازات و اختیارات خاص هر انسان مستقل اندیشیدن و درون اندیشی است که بر کسی به جز خود شخص برای دیگران مشخص نمی باشد، منتها این بدان معنی نمی باشد که این گونه دانسته خجسته و برجسته و دانش و دانسته ای است ممتاز، اسرار درون است و بس، با این توضیح و توصیف کوتاه در مورد مردن “زنده نبودن” گفته می شود که وضیعت ای خاص است که تجربه نمی شود و درد و ترس هم ندارد چه درد و ترس برای زندگان است و نه رفتگان، بسیاری از اندیشمندان و برخی از شعرا و بیشتر بزرگان ادیان در مورد “مدیریت مرگ” و واجبات دانستن مردن مطالب گفته ونوشته اند، و تعهدات این جهانی ضمانت ان جهانی را تصویب کرده است، در نا بسامانی های خاورمیانه اساساً انسانهایی که هر روز کشته می شوند جز شماره چیز دیگری نیستند، تحمل همدیگر را ندارند چه برسد تحمل دیگران را، اهداف ملی، مذهبی و اقتصادی در هم امیخته شده و امیدها به یاس تبدیل گشته است، ارزش انسان از گلوله تفنگ هم کمتر شده ددمنشی و پلیدی ها به اوج خود رسیده و بی لیاقتی رهبران جهان باعث جسارت و لجام گسیختی ارتش های بی دولت منطقه شده است، کشورهای تولید کننده اسلحه اخرین و بهترین تسلیحات نظامی را به منطقه اورده اند و به ازمایش انها می پردازند، هیچ کشوری در خاورمیانه نمی تواند بدون دریافت اسلحه و یا قطعات و نیازهای تسلیحاتی بیش از نود روز بجنگد، از سراسر جهان اسلحه به منطقه سرازیر است و نفت بشکه ای صد دلاری به ده دلار صادر می شود.
سلام بر نوریزاد- با توکل بر خدا و بدون ماشین حساب- حساب و کتاب کنید تا ببینید کدامین دوشنبه به پیاده روی درب منزل رهبری میرسید تا تمام آشغالهای بیت رهبری را نیز یک جا جمع کنید – بعد تاریخ را دقیقا اعلام بفرمایید تا من هم با جسم ناقصم و آبروی نداشته ام و مغز علیلم به کمک شما و دکتر ملکی نازنین بیایم- عزت زیاد
داستان غدير_خم
با نگاهي به مورخين بزرگ اسلامي ريشه يابي ميكنيم كه چرا محمد علي را براي مردم معرفي كرد و اصولا ريشه مولا در لغتنامه هاي معتبر عربي يعني چه !
واقدی در مغازی به بهترين شكل اين موضوع را گفته است:
عمر بن محمد بن عمر بن على، از قول پدرش نقل كرد كه: #على(ع) همه غنايم را جمع كرد و به پنج قسمت تقسيم نمود و قرعه كشى كرد و سهم خمس را كه با قرعهيى بنام «#الله» بيرون آمده بود مشخص ساخت و به هيچيك از مردم هم غنيمتى نداد، حال آنكه پيش از آن فرماندهان به افرادى كه حضور داشتند چيزى از خمس مىدادند و بعد به #رسول_خدا گزارش مىدادند.
————————————–
ادامه ی مطلب را از اینجا مطالعه کنید: https://groups.yahoo.com/neo/groups/andisheyenik/conversations/messages/14721
سیدعلی گرامی
چرا برای ما نمی نویسی که مطالبت را از کجا بر می داری؟ من ناگزیر کل مطلب کپی پیست شده ی شما را حذف کردم و نشانی اصل مطلب را آوردم
.
مطلب مورد اشاره مربوط است به سریه یمن که فرمانده آن علی علیه السلام بود،سریه اصطلاحا به جنگ هایی اطلاق می شده است که خود پیامبر در آن حضور نداشتند ،آنچه که در کتاب “المغازی” واقدی آمده است و سازندگان و کپی پیست کنندگان آن از آن برداشت نادرست کرده اند ،به این مطلب اشاره دارد که افراد حاضر در آن سریه درخواست شان این بود که بتوانند در همه آن غنائم تصرف کنند و از آن بهره مند شوند ،اما علی از این کار امتناع کرد بجهت امانت داری و رساندن آن بدست خود پیامبر ،نظر علی این بود که با قرعه سهم خدا و رسول تفکیک و در آن تصرفی نشود و همینطور هم عمل کردند و در بین راه که برخی در غیبت موقت آنحضرت در سهم خدا و رسول تصرف نابجا کرده بودند آنحضرت امر کرد از این کار خود داری کنند،از این جهت گروهی از حاضران جنگ از علی ناراضی شدند ،این قضیه همزمان بود با ماجرای حجه الوداع و علی علیه السلام بهمراه افراد خود به پیامبر در حج پیوست که ماجرای مفصلی دارد ،در دنباله همین ماجرا بود که پیامبر در پاسخ به بدگویان به علی علیه السلام فرمود :ارفعوا السنتکم عن علی فانه خشن (اخیشن) فی ذات الله ،یعنی زبان های خود را از بدگویی علی باز دارید زیرا که علی در امر خدا محکم و تزلزل ناپذیر است ،که این جمله اشاره به سخت گیری علی در عدالت و مدح امانت داری او بوده است ،بنابر این بخلاف فهم بازگو کنندگان ناقص این ماجرا ،این نقل مغازی حاکی از عدالت و امانت داری و استواری در ذات الله و امر الهی است و ربطی به مطالب نامربوطی که کامنت گذار سید علی کپی پیست کرده است ندارد.
(المغازی/ترجمه ،ص 828)
آخوند می گوید: “…. در دنباله همین ماجرا بود که پیامبر در پاسخ به بدگویان به علی علیه السلام فرمود :ارفعوا السنتکم عن علی فانه خشن (اخیشن) فی ذات الله ،یعنی زبان های خود را از بدگویی علی باز دارید زیرا که علی در امر خدا محکم و تزلزل ناپذیر است ،که این جمله اشاره به سخت گیری علی در عدالت و مدح امانت داری او بوده است ،بنابر این بخلاف فهم بازگو کنندگان ناقص این ماجرا ،این نقل مغازی حاکی از عدالت و امانت داری و استواری در ذات الله و امر الهی است ….”
در کتاب واقدی در شرح کامل سریه یمن بنا به نوشتار آخوند گرامی، به شیوهای که محمد سخنی در باب تایید و پذیرش عمل و کنش علی در واقعه مذکور گوید؛ نیامده و ایشان مطلب را قلب و دگرگون کرده اند! اگر هم بعدها محمد سخنی در پیوند با علی گفته باشد درجایی دیگر، دانسته نیست چرا آخوند ارجمند کوشش در گره زدن آن با نوشتار مورد ادعای خویش دارد. بههرحال شرح کامل آن را میآورم تا منظور روشن گردد:
” گويند، پيامبر (ص) در رمضان سال دهم علی بن ابیطالب (ع) را به يمن گسيل داشت و امر فرمود در قبا اردو بزند. علی (ع) آنجا اردو زد تا همه يارانش جمع شدند. پيامبر (ص) برای او پرچمی درست کرد و به اوداد، عمامه يی را گرفت و آن را دو لايه و چهار گوش کرد و بر نيزه يی نصب فرمود و به علی (ع) داد و گفت: لواء اين چنين است! و برای علی (ع) عمامه يی هم پيچيد که سه دور بود و يک ذراع از طرف جلو و يک وجب از پشت سر آويخته بود و فرمود: عمامه اينچنين است! اسامة بن زيد، از پدرش، از عطاء بن يسار، از ابو رافع برايم نقل کرد که پيامبر (ص) وقتی علی (ع) را روانه فرمود به او گفت: برو و به اين سو و آن سو توجه نکن (معطل مشو)! علی (ع) گفت: ای رسول خدا، چگونه رفتار کنم؟ فرمود: چون به سرزمين ايشان فرود آمدی تو شروع به جنگ مکن تا آﻧﻬا شروع به جنگ کنند، و اگر شر%8a” به جنگ هم کردند و يکی دو نفر از شما هم کشته شدند باز هم تو جنگ مکن! با آﻧﻬا مدارا کن و گذشت و چشم پوشی خود را به آﻧﻬا نشان بده، بعد به آﻧﻬا بگو: آيا موافقيد و ميل داريد که لا اله الا الله بگوييد؟ اگر گفتند آری، بگو: آيا موافقيد که نماز بگزاريد؟ و اگر گفتند آری، بگو: آيا موافقيد که از اموال خود صدقه يی بپردازيد که ميان فقرای شما تقسيم شود؟ و اگر پذيرفتند انتظار ديگری از ايشان نداشته باش. به خدا سوگند اگر خداوند يک مرد را به دست تو هدايت کند برايت ﺑﻬتر است از آنچه که خورشيد بر آن طلوع و غروب میکند. گويد: علی (ع) با سيصد اسب سوار حرکت کرد و اين سواران نخستين سوارانی بودند که به سرزمين يمن وارد شده بودند. چون به نزدیکترین ناحيه- که سرزمين مذحج بود- رسيدند، ياران علی (ع) پراکنده شدند و مقداری غنايم و اسير بدست آوردند که شتر و ميش و غيره بود. علی (ع) بريدة بن حصيب را به سرپرستی غنايم منصوب کرد و پيش از آنکه به سپاهی از ايشان برخورد کند همه غنايم را در اختيار بريده گذاشت. سپس به گروهی از ايشان برخورد کرد و آﻧﻬا را به اسلام دعوت کرد و تحريض و ترغيب فرمود که نپذيرفتند و شروع به تير باران کردن اصحاب علی (ع) کردند. علی (ع) پرچم را به مسعود بن سنان سلمی داد و او پيش رفت. مردی از قبيله مذحج شروع به هماورد خواستن کرد. اسود بن خزاعی سلمی به نبرد او رفت و هر دو اسب سوار بودند. ساعتی در ميدان جولان کردند تا آنکه اسود او را کشت و جامه و سلاح او را برگرفت. آنگاه علی (ع) با اصحاب خود به آﻧﻬا حمله کرد که بيست نفر از ايشان کشته و بقيه متفرق شده، گريختند و پرچم خود را همچنان نصب شده باقی گذاشتند. علی (ع) از تعقيب آﻧﻬا دست برداشت و ايشان را به اسلام دعوت کرد که به سرعت پذيرفتند و پاسخ مثبت دادند و چند نفر از رؤسای آﻧﻬا با علی (ع) به اسلام بيعت کردند و گفتند، ما عهده دار بقيه اقوام خود خواهيم بود، اين هم صدقات ما، حق خدا را جدا کن و بگير! عمر بن محمد بن عمر بن علی، از قول پدرش نقل کرد که: علی (ع) همه غنايم را جمع کرد و به پنج قسمت تقسيم نمود و قرعه کشی کرد و سهم خمس را که با قرعه يی بنام » الله «بيرون آمده بود مشخص ساخت و به هيچيک از مردم هم غنيمتی نداد، حال آنکه پيش از آن فرماندهان به افرادی که حضور داشتند چيزی از خمسم یدادند و بعد به رسول خدا گزارش میدادند. علی (ع) چنين نکرد و از او مطالبه کردند، ايشان نپذيرفت و فرمود: من تمام خمس را پيش رسول خدا میبرم هر طور که خواست عمل فرمايد، وانگهی رسول خدا هم اکنون عازم شرکت در مراسم حج است و ما با او برخوردم یکنيم و به هر چه خداوند مقدر فرموده باشد حکم خواهد فرمود. علی (ع) برای مراجعت حرکت کرد و خمس را با هر چه که قابل حمل بود با خود برد. چون به فتق (۱) رسيد خود با عجله پيش افتاد و جلو رفت و ابو رافع را ب ه فرماندهی اصحاب خود و مواظبت از خمس منصوب کرد. ضمن اموال خمس، مقداری لباسها و پارچههای ﺑﻬم پيچيده يمنی و شتران و دامهایی بود که به غنيمت گرفته بودند و هم مقداری از شتران زکات که مربوط به زکات اموال يمن یها بود. ابو سعيد خدری که در اين جنگ همراه علی (ع) بوده م یگفته است که: آن حضرت ما را از سوار شدن به شتران صدقه و زکات منع فرموده بود. اصحاب علی (ع) از ابو رافع درخواست کردند که لباسی به آﻧﻬا بدهد و ابو رافع ﺑﻬره يک از ايشان دو جامه داد که پوشيدند، و همين که به منطقه سدره که داخل مکه است رسيدند علی (ع) برای ديدار آﻧﻬا آمد که آﻧﻬا را منزل دهد و به حضور پيامبر (ص) ببرد و متوجه شد که دوستان ما هر يک دو لباس نو پوشیدهاند. جامهها را شناخت و به ابو رافع فرمود: چرا چنين است؟ گفت: اینها صحبت کردند و من از شکايت ايشان ناراحت شدم و پنداشتم که اين کار بر شما گران نخواهد بود و امرای ديگر هم که پيش از شما بودند چنين کاری کرده بودند. علی (ع) فرمود: تو قبلاً ديدی که من اين تقاضای ايشان را نپذيرفتم و حال آنکه تو تقاضای ايشان را بر آورده ای! گويد: علی (ع) ايستادگی کرد بهطوری که جامههای برخی را درآورد. همینکه آﻧﻬا به حضور پيامبر آمدند شکايت کردند. پيامبر (ص) علی (ع) را خواست و فرمود: چرا دوستانت از تو شکايت دارند؟ فرمود: من کاری نکردهام که موجب شکايت آﻧﻬا گردد، آنچه از غنيمت که سهم آﻧﻬا بود ميانشان تقسيم کردم و خمس را نگه داشتم که به حضور شما بياورند تا هر طور مصلحت بدانيد عمل کنيد، البته فرماندهان قبلی کارهايی میکردهاند و از جمله به هر کس میخواستهاند از خمس چیزیم یداده اند ولی من چنان مصلحت دانستم که آن را پيش شما بياورم، تا هر طور میخواهید رفتار کنيد. پيامبر (ص) سکوت فرمود.”
غیر آخوند (کالان) گرامی
اینکه شما زحمت کشیدید نقل کردید مطالب همان منبعی بود که ارائه شده بود (المغازی واقدی) پس شق القمری نفرمودید،آنچه که مقصود من از توضیح کوتاه و ارائه منبع بود این بود که چون کامنت گذار سیدعلی با مطالبی مغلوط خواسته بود برداشت نادرستی از قضیه سریه یمن کند و با نوعی توهم آنرا مرتبط به قضیه غدیر کند ،خواستم اشاره ای به اصل ماجرای سریه یمن و جمع آوری صدقات مربوط به نجران در یمن کرده باشم و اینکه در آن واقعه که در حجه الوداع واقع شد علی علیه السلام تلاش کرده بود با امانت داری و رعایت عدالت ،تصرفی در سهم الله و رسوله نشده باشد ،و وقتی گروهی از سپاه بی اذن ایشان و در غیاب ایشان حله های یمنی را که از سهم جدا شده خدا و رسول بود پوشیده بودند ،آنحضرت در بازگشت ،جانشین خود را توبیخ کرد و امر کرد آن حله ها را از تن در آورند ،این ماجرا سبب ناراحتی و شکایت و کینه برخی از سپاهیان شد بطوری که هنگام ملاقات پیامبر عده ای لب بشکایت از علی گشودند و پیامبر مطابق نقلهایی که در تواریخ و حدیث های شیعه و سنی آمده است از علی و عملکرد او دفاع کردند و فرمودند از علی و قاطعیت او در امر دین شکایت نکنید زیرا که علی در امر دین قاطع و استوار است.
این کلیت ماجرا بود و من خواستم بگویم مجموعه نقلهای تاریخی حاکی از این بوده است که مدح پیامبر از علی در آن واقعه نوعی تایید و تمجید عمل او بوده است ،و کامنت گذار متوهم بیجا آنرا بماجرای غدیر مرتبط کرده است ،این اصل مقصود من بود و من در آنجا اشاره کردم که در مقام تبیین تفصیل واقعه نبودم.
ضمن اینکه من نگفتم جمله معروف :ارفعوا السنتکم…..خشن فی ذات الله…،در رفرنس کتاب المغازی هست ،این اصلا مقصود من نبود ،شما می گویید المغازی در نقل خود و سند خود گفته است که پیامبر پس از شکایت سپاهیان از علی سکوت کرد؟ بسیار خوب این نقل واقدی است ،لکن در دهها منبع تاریخی حدیثی دیگر که شمه ای از آنرا برای شما نقل و ریفرنس می کنم هم نقل شده است که پیامبر آن واکنش را به شکایت از علی ابراز کردند و این جمله بصورت یکی از مناقب علی در تواریخ و نقل های شیعه و سنی مضبوط است ،بنگرید به منابعی که برای جنابعالی گزینش کرده ام:
جمله “ارفعوا السنتکم عن علی بن ابیطالب ،فانه خشن (لاخشن – اخیشن-لاخشی بتفاوت نقلها) فی ذات الله ،غیر مداهن فی دینه” را در منابع شیعی مرحوم مفیدو طبرسی باسناد خود نقل کرده اند که در کتب متاخر مثل بحار و کتب دیگر هم آمده است:
الارشاد ،شیخ مفید ،ج1 ص 173،حجه الوداع.
اعلام الوری،طبرسی ،ص 80.
————————————————–
اما در منابع اهل سنت :
نظم درر السمطین ،زرندی حنفی ،ص118 متوفای 750
زرندی این جمله را از احمد بن حنبل نقل کرده است
——————————————–
مجمع الزوائد ،هیثمی ،ج9 ص 129،باب مناقب علی علیه السلام.
هیثمی از طریق سندی خود این واقعه شکایت از علی و این جمله را در همان مورد ماجرای سریه یمن نقل کرده است
———————————————
تاریخ الخلفاء ،جلال الدین سیوطی ،ص 191
سیوطی این جمله در فضل علی را از حاکم نیشابوری در مستدرک الصحیحین (مستدرک بر بخاری و مسلم) از ابوسعید خدری صحابی بزرگ پیامبر نقل کرده است.
———————————————
ابن عبد البر در الاستیعاب در شرح احوال زینب بنت مظعون که همسر ابوسعید الخدری بوده است همین جمله پیامبر را از خدری نقل می کند :
و كانت عند أبى سعيد الخدريّ، قالت: زينب بنت كعب بن عجرة.
اشتكى الناس عليا، فقام رسول الله صلّى الله عليه و سلم فينا خطيبا، فسمعته يقول: أيها الناس لا تشكوا عليا، فو الله إنه لأخشى في ذات الله من أن يشتكي به. ذكره ابن إسحاق. زينب بنت كعب بن عجرة.
الاستیعاب ،ابن عبدالبر ،ج4 ص 1857،شماره 3365
—————————————————
ابن هشام در السیره النبویه ،ج2 ص 603 در همان ماجرای حجه الوداع و بازگشت علی و سپاه او از یمن می نویسد:
(شكا عليا جنده إلى الرسول لانتزاعه عنهم حللا من بز اليمن):
قال ابن إسحاق: و حدثني يحيى بن عبد الله بن عبد الرحمن بن أبى عمرة، عن يزيد بن طلحة بن يزيد بن ركانة، قال: لما أقبل عليّ رضى الله عنه من اليمن ليلقى رسول الله صلى الله عليه و سلم بمكة، تعجّل إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم و استخلف على جنده الذين معه رجلا من أصحابه، فعمد ذلك الرجل فكسا كلّ رجل من القوم حلّة من البزّ الّذي كان مع عليّ رضى الله عنه. فلما دنا جيشه خرج ليلقاهم، فإذا عليهم الحلل، قال: ويلك! ما هذا؟ قال: كسوت القوم ليتجمّلوا به إذا قدموا في الناس، قال: ويلك! انزع قبل أن تنتهي به إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم. قال: فانتزع الحلل من الناس، فردّها في البزّ، قال: و أظهر الجيش شكواه لما صنع بهم. قال ابن إسحاق: فحدثني عبد الله بن عبد الرحمن بن معمر بن حزم، عن سليمان ابن محمد بن كعب بن عجرة عن عمته زينب بنت كعب، و كانت عند أبى سعيد الخدريّ، عن أبى سعيد الخدريّ، قال: اشتكى الناس عليّا رضوان الله عليه، فقام رسول الله صلى الله عليه و سلم فينا خطيبا، فسمعته يقول: أيها الناس، لا تشكوا عليّا، فو الله إنه لأخشن في ذات الله، أو في سبيل الله، من أن يشكى.
———————————
از این جهت که ممکن است -بقول شما -با لغت تازی آشنا نباشید ،ترجمه این عبارت را هم ذکر می کنم:
شكايت از على بن ابى طالب و سخن رسول خدا (ص) درباره آن جناب:
هنگامى كه على بن ابى طالب از همراهان خود جدا شد و براى ديدار رسول خدا صلى الله عليه و آله جلوتر از آنها بمكه آمد مردى را بجاى خود بر آنها امير ساخت، و آن مرد نيز پس از رفتن على بن ابى طالب حله هائى را كه از نجران آورده بودند ميان همراهان خود تقسيم كرد، و چون بنزديكى مكه رسيدند على براى ديدار آنها از مكه بيرون آمد و مشاهده كرد كه حله ها را پوشيده اند.
(از اين جريان بشدت ناراحت شده بآنمرد) گفت: واى بر تو اين چه كارى بود كردى؟
پاسخ داد: خواستم تا با پوشاندن اين حله ها بر ايشان آنها هنگام ورود بمكه لباس نو و زيبائى بر تن داشته باشند، على عليه السلام گفت: آنها را پيش از آنكه بنزد رسول خدا صلى الله عليه و آله برويم از تنشان بيرون آر، و بدين ترتيب على بن ابى طالب حله ها را از تن آنها بيرون آورده و در بارها گذارد.
اين جريان سبب شد كه لشگر از على بن ابى طالب برسول خدا صلى الله عليه و آله شكايت كنند.
ابن اسحاق از ابى سعيد خدرى حديث كند كه چون مردم شكايت على بن ابى طالب را برسول خدا صلى الله عليه و آله كردند آن حضرت در ميان ما برخاسته خطبه اى خواند و فرمود: اى مردم از على شكايت نكنيد كه او درباره خدا- يا فرمود: در راه خدا- سختتر از آن است كه كسى بتواند از او شكايت كند.
زندگانی محمد،ج2 ص 375 ،حجه الوداع
————————————————————-
ابن الاثیر در کتاب الکامل فی التاریخ در بخش ذکر جمع آوری صدقات و زکوات و کسانی که پیامبر آنان را برای جمع آوری فرستاده بود می نویسد:
ذكر بعث رسول الله، صلّى الله عليه و سلّم أمراءه على الصدقات
و فيها بعث رسول الله، صلّى الله عليه و سلّم، أمراءه و عمّاله على الصدقات، فبعث المهاجر بن أبي أميّة بن المغيرة إلى صنعاء، فخرج عليه العنسيّ و هو بها، و بعث زياد بن لبيد الأنصاريّ إلى حضرموت على صدقاتهم، و بعث عديّ بن حاتم الطائيّ على صدقات طيِّئ و أسد، و بعث مالك بن نويرة على صدقات [بني] حنظلة، و جعل الزبرقان بن بدر و قيس بن عاصم على صدقات سعد ابن زيد مناة بن تميم، و بعث العلاء بن الحضرميّ إلى البحرين، و بعث عليّ ابن أبي طالب إلى نجران ليجمع صدقاتهم و جزيتهم و يعود، ففعل و عاد، و لقي رسول الله، صلّى الله عليه و سلّم، بمكّة في حجّة الوداع، و استخلف على الجيش الّذي معه رجلا من أصحابه، و سبقهم إلى النبيّ، صلّى الله عليه و سلّم، فلقيه بمكّة، فعمد الرجل إلى الجيش فكساهم كلّ رجل حلّة من البزّ الّذي مع عليّ، فلمّا دنا الجيش خرج عليّ ليتلقّاهم فرأى عليهم الحلل، فنزعها عنهم، فشكاه الجيش إلى رسول الله، صلّى الله عليه و سلّم، فقام النبيّ، صلّى الله عليه و سلّم، خطيبا فقال: أيّها النّاس لا تشكوا عليّا فو الله [إنه] لأخشن [1] في ذات الله و في سبيل الله.
الکامل ،ابن الاثیر ،ج2 ص 301
تقریبا همان مفاد جملات سیره ابن هشام است
——————————————————–
طبری در تاریخ خود در فصل مربوط به حجه الوداع و بازگشت علی علیه السلام از یمن بسند خود نقل می کند :
حدثنا ابن حميد، قال: حدثنا سلمه، عن ابن إسحاق، عن يحيى ابن عبد الله بن عبد الرحمن بن ابى عمره، عن يزيد بن طلحه بن يزيد بن ركانه، قال: لما اقبل على بن ابى طالب من اليمن ليلقى رسول الله بمكة تعجل الى رسول الله، و استخلف على جنده الذين معه رجلا من اصحابه، فعمد ذلك الرجل، فكسا رجالا من القوم حللا من البز الذى كان مع على بن ابى طالب، فلما دنا جيشه، خرج على ليلقاهم، فإذا هم عليهم الحلل، فقال: ويحك ما هذا! قال: كسوت القوم ليتجملوا به إذا قدموا في الناس، فقال: ويلك! انزع من قبل ان تنتهي الى رسول الله قال فانتزع الحلل من الناس، و ردها في البز، و اظهر الجيش شكاية لما صنع بهم
حدثنا ابن حميد، قال: حدثنا سلمه، عن محمد بن إسحاق، عن عبد الله بن عبد الرحمن بن معمر بن حزم، عن سليمان بن محمد بن كعب ابن عجزه، عن عمته زينب بنت كعب بن عجره- و كانت عند ابى سعيد الخدرى- عن ابى سعيد، قال: شكا الناس على بن ابى طالب، فقام رسول الله فينا خطيبا، فسمعته يقول: يا ايها الناس، لا تشكوا عليا، فو الله انه لأخشى في ذات الله- او في سبيل الله- من ان يشكى
تاریخ الطبری ،ج3 ص 149
——————————————-
ترجمه گفتار طبری : يزيد بن طلحه گويد: وقتى على بن ابى طالب از يمن آمد كه پيمبر را در مكه ببيند، با شتاب بيامد و كسى از ياران خود را به سپاه گماشت، و او حله هايى را كه از يمن آورده بود به كسان پوشانيد و چون سپاه به مكه نزديك شد على براى ديدن آنها برون شد و ديد كه حله ها را پوشيده اند و گفت: «چرا چنين كردى؟» گفت: «اينان را پوشانيدم كه وقتى آمدند آراسته باشند.» على گفت: «از آن پيش كه به نزد پيمبر خدا رسند حله ها را برگير.» گويد: حله ها را برگرفت و سپاهيان از اين كار آزرده شدند.
ابو سعيد خدرى گويد: كسان از على بن ابى طالب شكايت داشتند و پيمبر ميان ما به سخن برخاست و شنيدم كه مى گفت: «اى مردم، از على شكايت نكنيد كه او در كار خدا- يا گفت در راه خدا- خشونت مى كند
ترجمه تاریخ طبری ،ج4 ص 1276
——————————————–
این مطلب در بسیاری از تواریخ و کتب دیگر شیعه و سنی نقل شده است و اشاره من به این ماجرا بود ،و ارجاع به المغازی از این سبب بود که کامنت گذار سیدعلی بدان اشاره کرده بود.
موفق باشید
میگم این عربا غیر از غنیمت و کنیز و… انگیزه ی دیگه ای هم داشتند از حمله به ملل دیگه؟؟؟
عدالت در تقسیم غنایم جنگی آدمو یاد عدالت در مافیای سیسیل میندازه. راه دور نریم. همین مافیای بیت و سپاه داخل خودشون از این عدالت ها دارن سر تقسیم پول نفت که غنیمت گیری از مال مردم ایرانه. . میگن عرب های بیایان گرد و متجاوز تو ایوان مداین یک قالی ایرانی رو واسه رعایت عدالت در تقسیم عنایم تکه تکه کردند. کاری نداریم به دربار ساسانی و موبد های مفت خور. این فرش سی ذرع در سی ذرع با آن نقش های زیبا و خیره کننده ای که در موردش گفتند دسترنج هزاران ساعت کار قالی بافان زحمتکش ایرانی بوده. یک اثر هنری بزرگ رو تکه تکه کردن اوج توحش و بی عدالتیه . از اون متجاوزان یکی شون این قدر فهم نداشته که تکه پاره کردن این کاری که ذره ذره با عرق جبین هنرمندان ایرونی ساخته شده رو بی عدالتی بدونه.حالا میخوان سر تقسیم تکه های این فرش بین خودشون عدالت رو رعایت بکنند؟ عجب عدالتییییییییییییییییییییییییی!!!! دیدن فیلم خدا حافظ رفیق رو به شما توصیه می کنم .
سلام نوري زاد گرامي
چراجرم نيست؟
اگرشهردارتهران ازشما شكايت كنند كه نوري زادبه كارمادخالت كرده است. مي دانيدچقدرجرمتان سنگين است؟
آنوقت قوه قضائييه بااستنادبموادقانون صدمعبر ودخالت دركاديگران واختلال نظم عمومي وتراشيدن جرم هاي ديگر،شمارا محكوم به حبس ويازندان وياحصرخانگي وياممنوع القلم بودن وبابستن وبسايتت ؛وياهمه اين امور به اضافه ممنوعيت سخن گفتن باديگران ،شمارا به اشدمجازات محكوم مي كنند.
چگونه ؟آن را خودت مي داني كه اين قاضي ها مطيع سرداران ورهبرهستند درعين عدم استقلال قضائي.
پس بهتراست اين كاررا نكنيدكه عواقب بدي دارد وپدرمادرنازنينت هرهفته منتظرديدن گل جمال شمارادارند.پس بيالطفا اينان را مايوس مكن.
بعلاوه اين اسلام ستيزان ول معطل مي مانندكه ديگر مطالب اباطيلشان رادركجا به نگارش درآورند.
بيش ازهمه اينها كه مهمتراست سلامتي خودت وخانواده ات به خطرمي افتد مگرآنژي نكرده ايدوبه رگهايت استند-فنر- نگذاشته ايد حداقل چهارتا قرص دارومي خوريد.
پس باوجودهمه اين خطرات شماازاين كار منصرف شويد به نفعتان هست.
وهيچ عاقلي به ضررش اقدام نمي كند.
اين نصايح مشفقانه من خيرخواهانه وازجهت دلسوزي به شماي عزيزبود وگرنه خودبهترمي دانيدهرچه خواستيدانجام دهيد اما من گفته باشم كه اين كاراين خطرات احتمالي رادارد.
شما بهتراست به دزدي هاي سپاه وبه كودتاي سپاه ازسال88بپردازيدوالسلام
مصلح
شیخ مصلح اون وقت تو ////// رو کجا می نویسی ؟ نوری زاد می خواد ترس مردم رو بریزه ، اون وقت تو میخوای نوری زاد رو بترسونی؟ واقعا که!!!!
مش مصلح داش محمد سد معبر نمیکنه . فقط نمادین چوب بستنی آغازاده رو ا زمین برمیداره و میندازه تو زباله دون تاریخ.
اما من دوس دارم بدونم نظر شوما و آ مرتضی راجع به اللهیاری چیه.
بازهم نوشته دیگری از خانم دکتر نیکا نیکزاد در صفحه فیس بوکشان را منتشر میکنم:
البته من لزوما موافق همه نتیجهگیریهای ایشان نیستم.
«می پرسم: اخوی کجا تشریف دارند؟
می گوید: رفته اند سوریه برای جنگ!!
بعد داستانهای وحشتناکی از آنجا را تعریف می کند.
می پرسم: منطقتان برای حضور در آنجا چیست؟( تذکر دادم که مراقبت از حرم و فلان و بهمان را بگذار واسه صدا و سیما. می دونی که نمی پذیرم. اصل جریان چیست؟)
می گوید: ما داریم خودمان را آنجا می آزمائیم!
_ خوب پس اونجا رو برای مشق انتخاب کردید. و نتیجه ی روشهای شما آنجا چه بوده؟ آیا به نظرتان این گونه روشهای سرکوب مخالفان و مقابله و جنگ پاسخ گو بوده است؟
_ قطعاً موفق بوده است. ما توانستیم اسد را حفظ کنیم!
دیگر ادامه ندادم. نه در مورد کشتار حلب ( در حد نسل کشی!) ، نه در مورد محاصره ی یک شهر و گرسنگی دادن اهالی. نه در مورد تخریب یک سرزمین و به خاک و خون کشاندن آنجا و نه آوارگی و بدبختی یک ملت!
در همین چند جمله، خیلی مسائل بر من روشن شد. کلا نحوه ی نگرش ما به دنیا با آنها متفاوت است.
آنچه ما ستم علیه بشریت می دانیم ، برای آنها مرحله ی گذار برای پیروزی نامیده می شود. وآنچه آنها پیروزی می نامند، برای ما شکست مفتضحانه ی انسانیت است! خیلی با هم فرق داریم. در تعاریف و در اصول.
من حالا متوجه می شوم که تمرین در سوریه یعنی چی؟ یعنی آماده شدن برای ماندن به قیمت نابودی همه چیز. به قیمت حمام خون ، به قیمت آوارگی و گرسنگی انسانها، به قیمت تخریب و ویرانی میهن!
وقتی خودخواهی و سبعیتی را که در این طرز فکر است مرور می کنم، دیگر نمی توانم در مورد انتخابات و حذف اصلاح طلبان بنویسم.
ما از چه نگرانیم؟ از ویرانی . از چند پارگی ملت و شروع منازعات ناشی از این چند پارگی. از ناآسودگی هم میهن. از سقوط اخلاقی و فساد اقتصادی.
آنها به چه دلخوشند: آن حد از قدرت وجود دارد که هیچ یک از اینها مهم نباشد!
در اصل هیچ فصل مشترکی نداریم. حرفی باقی نمی ماند. حتی دیگر بلاهت اخیر مجلس در باب تعریف جرم سیاسی، قابل نقد و اعتراض نیست. شدت فاجعه بسیار بزرگتر از صف آرائی این دو گروه روبروی هم است. ما یک ملت نادیده گرفته شده ایم! ملتی که حیات و مماتش، رفاهش، سعادتش، امیدهایش ، آینده اش، فرزندانش، زبانهایش، فرهنگش وووو به اندازه ی یک سر سوزن برای حضرات اهمیت ندارد.
هدف این است: ما می مانیم به قیمت مرگ همه ی شما!
بعد ما نشسته ایم غصه ی خیمه شب بازی و شامورتی بازی بنام دمکراسی و انتخابات این آقایان را می خوریم!!»
یه چیزو فراموش کردین بنویسید. چه چیزی این سبعیت و درنده خویی رو مجاز و عین عدل الهی می کنه؟
لطفاً بیایید آشغالهای «خیابان پاستور» را هم جمع نماییم. خیلی وقت است کثیف شده
Kudos,we got it,we know what do you mean,thanks Mr. Nouri zad,the courageous, the only voice,yours and ours
آفرین بر تو. عجب صنعت ایهامی. به امید روزی که آشغال ها بر ما حکومت نکنند.
چون بعضی عوامل نفوذی قصد جمع کردن اشغال های مسیر میدان شمیران تا راه اهن را دارند از امت همیشه در صحنه در خواست میشود تا اطلاع ثانوی در مسیر فو ق الدکر آشغال نریزند تا نقشه دشمن نقش بر اب بشود. بدیهی است با گوش ندهندگان برابر ضوابط غیر قانونی برخورد خواهد شد. لازم به ذکر است که اشغال ریز ها همان کسانی هستند که آب به اسیاب دشمن میریزند.
راه مبارزه واقعی و ایراندوستی
آقایان برای بیشتر مردم ایران ثابت شده که این رژیم باند مافیائی
و خدانشناس است
و به نام دین
کشور و مردم را سیه روز و سوزانده است
تنها راه مبارزه که احتیاجی به کمک خارجی ندارد
و احتیاجی هم به التماس کردن به آخوندها ندارد
همکاری نکردن با این رژیم خانماسوز است
اما این احتیاج به سواد اجتماعی و حقوقی مردم دارد
که اکثریت مردم بدون ترس و بدون توهین به این و آن
و یا این دین آن دین و این کشور آن کشور
به هر شکل مقدور اراده به انجام آن کنند
و حکومت دیکتاتوری باید بداند که چنین روزی بزودی خواهد آمد
با سلام
يك نكته مهم ديگر اینکه انقلاب اسلامی در ایران نه تنها به ضرر ایرانیان بوده بلكه به ضرر شيعيان كشورهاي همجوار نيز تمام شده است حتى در عرصه هنر سينما و موسيقي مثلا قبل از انقلاب يك هنرمند سينما و تئاتر يا يك خواننده در كشورهاي عربي مورد احترام همه جهان عرب بود و كسي از مذهب او سؤال نمي كرد كه شيعه يا سني يا علوي يا دروزي يا مسيحي است و لي بعد از انقلاب به خصوص در سالهاي اخير به علت دخالت حاكميت در كشورهاي همسايه و برانگيخته شدن احساسات اكثريت غالب در كشورهاي عربي كه اهل سنت هستند و ايجاد داعش و جبهة النصرة و جيش الاسلام از نتايج همين دخالت بيجا بوده هنرمندان شيعه نيز بي نصيب نمانده اند و از آنها به عنوان رافضي و صفوي و از از اين قبيل القاب
ياد مي شود
بد نيست در خاتمه كليپی از بانو فيروز خواننده بزرگ لبنان و جهان عرب ببینیم با عنوان
يا عاقد الحاجبين تقديم دوستان عزيز و جناب نوري زاد و علاقه مندان به موسيقي اصيل شرقي
https://www.youtube.com/watch?v=6P-rpPLSkGI
جناب عبدالله
خیلی ممنون. با اینکه برسر بسیاری از مسائل با هم اختلاف نظر داریم اما هر دو از یک چیز مشترک لذت میبریم. من از طرفداران موسیقی خوب هستم و بخصوص عاشق صدای دو خواننده بزرگ عرب زبان و زادهی لبنان: فیروز و ماجده الرومی. فعلا که وضع اینترنت خراب است و نمیشود یوتیوب را باز کرد. نام ترانه برایم نا آشناست و احتمالا قبلا نشنیدهام. یک جا ذخیره میکنم تا بعد سر فرصت گوش کنم.
از نظر شما شنیدن صدای زن مشکلی شرعی ندارد؟
با سلام
ببينيد در مورد غناء به صورت كلي و حلال بودن و حرام بودن آن بين مسلمين اختلاف وجود دارد
علماي اهل سنت نظرات معتدلتري نسبت به علماي شيعه اتخاذ كرده اند
در بين علماي شيعه اكثرا حراممممممممممممممممممممم است با همين غلظت حتى صداى مرد چه رسد به صداي زن اوضاع و احوال اين روزها را مي بينيد كنسرتها در بسياري از شهرها لغو مي شود نمی دانم خدا آخر وعاقبت ما را به خير كند مي ترسم ايران مثل كره شمالي شود
از معدود علماي شيعه مرحوم علامة سيد حسين فضل الله از كشور لبنان نظري مغاير دارند
حتي در مورد صداي زن در غنا ء
سؤالي در باره ي غناء از علامه فضل الله
س: لنعد إلى مسألة الغناء، هل يعتبر صوت المرأة عورةً، وبالتالي يحرم عليها غناء ما حلّل في هذا الإطار على مسمع من الرّجل؟
ج: صوت المرأة ليس عورةً، ويمكن للمرأة أن تغنّي أمام الرّجل إذا كانت الأغنية ممّا سبق واتفقنا على أنّها تدخل في إطار الأغاني الراقية والملتزمة، كتجويد القرآن مثلاً وترتيله، وكالغناء الذي يتضمّن مفاهيم سامية، أو ما يكون اللحن فيه غير مثير.
اين نظر دقيقا با نظر آن دسته از علماي اهل سنت در مرود صداي زن در غناء تطابق دارد
يعني در صورتي كه شهوت برانگيز نباشد و از اشعار مناسبي استفاده شده باشد
———————————–
و اما اين ترانه متعلق به فيلم سينمايي بنت الحارس (دختر نگهبان) ساخته شده در سال 1968
است در مجموع 7 ترانه در اين فيلم سينمايي توسط بانو فيروز اجرا شده است
مدت فيلم 217 دقيقه است بعضي از اين ترانه ها مثل يلا تنام-نسم علينا الهوا-
طيري يا طيارة (ترانه اي براي كودكان) و يا عاقد الحاجبين شهرت بيشتري دارند
فيلم سينمايي بنت الحارس سال 1968 ميلادي
https://www.youtube.com/watch?v=RYwVz6ILYmQ
عبدالله جان همین خط رو بگیر و برو جلو . ما هم باهاتیم. جر و بحث بر سر عرب و عجم و شیعه و سنی بی فایده است. دستور نمی دم. دوستانه میگم. در ضمن ماجده حرف نداره . از ماجده هم کلیپ یا اجرای تصویری بذاری ممنون می شم . حق یارت.
///////////// به غیرت این ملت که در انتخابات فرمایشی شرکت میکنند
با سلام
به نظرم شركت در انتخابات نفع و سودي براي ايرانيان ندارد و در اين زمينه با آقاى نوري زاد هم نظر هستم
نكته دوم اينكه اين چه رهبري است كه نصيب ايرانيان شده است در تاريخ ايران اگر جستجو كنيم يكي از بي لياقت ترين
حاكمان بر سرزمين ايران قطعا همين رهبر فعلي است روي شاهان قاجار را نيز سفيد كرده است
نكته سوم در حوادث اخير حمله به سفارت عربستان و به تبع آن قطع روابط اين كشور و بحرين بزرگترین
متضرر شیعیان عربستان و بحرین هستند كه عده زيادي از آنان كه در ايران زندگی می کنند و من با عده اي از آنان
صحبت كردم بسيار ناراحت بودند از اقدام احمقانه انصار حزب شيطان و الآن تكليفشان روشن نيست به علت اينكه
سفارت اين 2 كشور در تهران بسته شده است
امروز ایه ای در قران دیدم که کسی با ستمگر دوستی نمیکند. میخواستم از برادران مصلح سید مرتضی بپرسم ایا رای دادن به ستمگر جایز است. در حالی که میدانید هم به ستمگر رای میدهید و هم ماهیت رای دادن شما ستمگری است. چون حق شما را گرفته اند نماینده شما را رد صلاحیت کرده اند و شما کسی را تایید میکنید که او برود و حق را نا حق کند. به عاطفه سوگند به غرور انسان سوگند به روز سوگند اگر از گرسنگی بمیرم دست به این جنایت نخواهم زد.
سلام ناشناس عزيز
ما كي گفتيم به ظالم رآي دهيد؟
هرگزچنين نيست بلكه من گفتم اگر به امثال علي مطهري راي دهيم بهترازندادن راي است اگرچه كه يك علي مطهري راي بالابياورد وواردمجلس شود ارزش راي دادن دارد . من نگفتم كه به همه كانديداهاي ظالم وغيرظالم راي دهيدبلكه گفتم به حقگويان وحقجويان وعدالتخواهان راي مي دهيم اگرپيداكرديم.
سید علی خامنه ای بیا این آخر عمری//////// کن همین.
عزیز من رهبر معظم فقط دستوراتش در این جهت که می بینید نافذ است اگر بخواهد مدلی که مورد تایید بالاتریها نیست بگویید،ایکی ثانیه همه چیز تمام می شود
اين رهبري ذره اي حق الناس رعايت نكرده در طول اين سالهاي خفت بار حكمرانيش
فعلا بدون حرف پیش روی این مسائل با رهبر توافق داریم. اول اینکه هر کی مخالف رهبر باشه حتما رای میاره! دوم اینکه ثابت شد احمدی نژاد وقتی گفت قطعنامه ها ورق پاره هستند دروغ میگفت چون قانون اساسی ورق پاره هست نه قطعنامه! دیگر اینکه واقعا قالیباف در جمع کردن آشغال ها رو دست نداره و اصلا ولایت یعنی آشغال جمع کردن! دیگر اینکه امروز در زمان غیبت وظیفه مردم فقط رای دادن هست و تعیین نماینده در زمان ظهور ممکن هست که بنا به روایات آن مدت حدود 8 ماه هست چون بعدا آخوند امام را میکشد!
دردی از این بزرگتر که بهترین انسانها در زندانند ، عالمان و عاقلان پنهان ، در فرارو یا مشغول جمع کردن زباله !
زباله جمع کردن شریفترین کار بخصوص در ایران کنونی است ، تا کی برسد به زباله های حکومتی؟
قرآن ترجمان شهود
قسمت هجدهم،
بعثت پیامبر
پیامبر در مقامی که محو در حق است چیزی جز او را نمی بیند. نه کلامی است نه هیچ چیز دیگر جز انبساط محض و یگانگی. در آن حالت تعینی نیست. هیچ موجودی نیست و تنها یکی است بی هیچ نامی بی هیچ تعریفی . هرچه هست همانست که هست.
این همان حالتی است که پیامبر می گوید اگر نبود که باید در بین مردم باشم و ماموریتم را به انجام برسانم در همین حالت می ماندم تا اجل سر برسد (نقل به مضمون).
زمانی که پیامبر رو به عالم واقع می کند و به عالم تعینات باز می گردد خلق را می بیند که از طرفی اشتیاق آن دارد که آنها را در لذت های خود شریک نماید و از سوئی برای او دردناک است که انسانی با این عظمت درون و عوالم ناشناخته حیرت انگیز ، چگونه است که وقت خود را به بطالت طی می کند و این عمر ارزشمند و همه گنجینه هائی که در درون دارد را به یک زندگی حیوانی و پست فروخته است. این معامله ای بس جاهلانه است. در قرآن به کرات به معامله ای که انسان با خود می کند اشاره شده است و در سوره والعصر نیز مستقیما به خسرانی که انسان دچار آنست اشاره و یادآوری می نماید. اینها همان انگیزه هائی است که پیامبر را بر آن می دارد که به اصلاح امور انسان ها که در وهله اول خانواده و بعد قوم و قبیله و ملت اوست بپردازد.
پس بحث هدایت خلق بازمی گردد به آنجا که خلقی دیده میشوند والا در عالم جمع تنها یگانگی محض است و خبری از هیچ دوئی نیست که بخواهد ماموریتی به پیامبر داده شود. همه آنچه که عارف در سیر خود به طرف حق تجربه می نماید در درون اوست و نسبت به قالب ها و نیازهای او مسیر سخت تر یا آسان تر می شود. در واقع حقیقت آشکار تر از هر آشکاری است. این مائیم که چشمان خود را بسته ایم و یا موانع بسیار در مقابل چشم خود گذارده ایم که نمی توانیم ببینیم. عشق در عالم هست نه نیاز به آموختن دارد و نه نیاز به دنبال او گشتن. اگر موانع را کنار بگذاریم می بینیم که عشق در این عالم جاری است. و آن چیزی نیست جز کشش بی تمنا.
پیامبر خود پیامبری را انتخاب می کند چرا که دل او در اشتیاق باشتراک گذاردن و یافتن همراه و یاران موافق است. انسان هر چه که باشد تمایل به آشکار شدن و آشکار نمودن خود دارد. انسان نمی تواند تنها زندگی کند. انسان خود را در دیگران و در آنچه که می سازد می بیند . ما نیاز داریم که خود را دائما ببینیم. ما عاشق خودمانیم و بدون خودمان نمی توانیم زندگی کنیم . ما از طریق آنچه که می سازیم و آنچه که پدید می آوریم خود را می بینیم. بهمین دلیل انسان خلاقیت را دوست دارد و به همین دلیل است که انسان “من” است و “من” را دوست دارد.
کنت کنزا مخفیا فاحببت لاعرف فخلقت الخلق.
من گنجی پنهان بودم خواستم که شناخته شوم پس خلق را آفریدم.
این میل به شکوفا شدن و بیرون آمدن و آشکار شدن میلی است فطری و انسان باید بتواند خود را آشکار نماید. این معنای زندگی است. پیامبر این را بدرستی می بیند. چه چیزی مانع از این بیرون زدن و آشکار شدن می شود؟ هر عاملی که ترا می ترساند. هر عاملی که می خواهد بر تو مسلط شود . هر آنچه که ترا به خود مشغول می کند و جریان آزاد درون به برون را متوقف می نماید. هر آنچه که ترا بنده خود می کند و ترا به خدمت می گیرد. همه عواملی که در انسان ترس را ایجاد می کنند بیرونی هستند والا انسان با دو ترس بدنیا می آید یکی ترس از افتادن و دیگری ترس از سرو صدا. بقیه همه ترس ها اکتسابی و از محیط به انسان تحمیل می شود. اول پدر و مادر پایه های ترس را می گذارند و بعد محیط. بهمین دلیل انسان باید برای خود پناهگاهی بسازد تا ایمن بماند از گزند دشمنانی که هر آن ممکن است به او آسیب برسانند. ترس از مرگ ریشه همه ترس هائی است که ترس های کوچک تر دور آن جمع می گردند. در حقیقت اولین ترس هائی که بعدها انسان در ناخودآگاه خود ترس های دیگر را به آن مربوط می کند ترس از مرگ است. شما از یک آدم قلدر می ترسید چرا؟ او ممکن است به شما آسیب بزند. شما ممکن است از کتک خوردن نهراسید ولی ناخودآگاه شما به شما می گوید که از کجا معلوم کشته نشوی؟ انسان همه چیز را از عادات تا مادیات و هر آنچه را که تصور کنی بدور خود می چیند تا خود را محافظت نماید. چرا ترس بوجود می آید؟ چون انسان ضعیف است. چون این ضعف از کودکی دائما در عمل و گفتار به او القاء می شود. پس ضعف ترس را بوجود می آورد و ترس انگیزه دفاع. هر آنچه که انسان از عادات و رفتارو اموال و… به دور خود می چیند سنگر های او هستند برای در امان ماندن. جنگ ها، سلطه ها، پرخاشگری ها، عصبیت ها، حیله ها و… همه ریشه در ترس انسان دارند و همه این ترس ها ریشه در ترس از مرگ دارند. انسان همیشه آرزوی جاودانه شدن داشته است. انسان هیچگاه نخواسته است بپذیرد که مرگ پایان کار است. عارف می بیند که مرگ پایان کار نیست. مرگ تنها نقطه عطفی در زندگی است و از فازی به فاز دیگر رفتن است.
در اینجا لازم است که به نکته ظریفی در ارتباط با ذهن اشاره شود. قبلا هم در این بحث اشاره گردید که هر آنچه را که می خواهی به آن برسی اگر در ذهن خود با دقت هرچه تمام تر به تصویر بکشی و بر آن تصویر مداومت کنی بطوری که هیچ چیزی در این عالم حتی به اندازه اپسیلونی نتواند در تو تردید ایجاد نماید، دیری نخواهد پائید که به آن خواهی رسید. در حقیقت عقیده نگارنده بر این است که انسان موجودی دیجیتال است و توانائی های او حدی دارد اگر چه هنوز او را بطور کامل نشناخته ایم ولی هر آنچه که بتوان در ذهن به تصویر کشید یا وجود دارد و یا قابلیت تحقق دارد. این بسیار بدیهی است و برای عارف از هر امری بدیهی تر است چه که او همه اینها را می بیند.
یکی از ماموریت های پیامبر معنا دادن به مرگ است و در نتیجه رهائی انسان وحشت زده از مرگ. پیامبر می بیند که وحشی گری و درنده خوئی انسان ناشی از ترس او از مرگ است. این اضطراب و تشویش انسان ترسیده از مرگ و نابودی ، او را هرچه بیشتر به سمت بد کاری و فساد و تباهی می کشاند. انسان اگر بداند که مرگ پایان زندگی نیست دیگر ترسی از مرگ نخواهد داشت و آنگاه زمانی که به آرامش برسد خواهد توانست راه درست انسانی را بیابد و در آرامش و اعتدال زندگی کند.
انسان بعد از مرگ به انبساطی دل انگیز می رسد خواه بد کار باشد و خواه نیکو کار.
اینجا مناقشه ای دیگر پیش خواهد آمد که پس بهشت چیست و دوزخ کدام است در حالیکه عمده قرآن به بحث بهشت و دوزخ اختصاص دارد.
واقعیت این است که شهود چنین چیزی نمی گوید. همه انسانها بعد از مرگ رها می شوند و اگر همه دنیا را به یک مرده بدهید حاضر نخواهد شد باز گردد به این دلیل که او تازه معنای زندگی را می فهمد. کسی که می میرد تازه می فهمد که لذت یعنی چه.
حدیثی از پیامبر هست که می گوید موتوا قبل ان تموتوا یعنی بمیرید قبل از آنکه مرده شوید. عارفان به این می گویند مرگ ارادی. همه عارفان از بت پرست و چند خدائی و یکتا پرست می توانند این را تجربه کنند.
واقعیت این است که دوزخ در همین دنیا است. در این دنیا هر کسی که پارا از سنت و اخلاق حق فرا تر گذارد ، ظلم کند و ووو
روز به روز اضطراب و نا آرامی او بیشتر می شود و هر چقدر این عدم آرامش بیشتر باشد غذاب هم بیشتر است.
پس موضوع بهشت و دوزخ در قرآن چیست؟ پاسخ به این سؤال نیاز به واشکافی بیشتری دارد. در قرآن آنجا که خیلی زیاد به جهنم و اعمالی که منجر به جهنم می شود پرداخته می گردد تا آنجا پیش میرود که هر انسانی نا امید می شود و این نا امیدی امکان دارد به بریدن از دین منتهی گردد بنابراین در جاهائی دیگر صحبت از این است که از رحمت خدا غافل نشوید که خدا همه کناهان را خواهد بخشید. یا در جائی دیگر نا امیدی از رحمت خدا را هم ردیف کفر می داند. در قسمت بعدی به این موضوع بیشتر خواهیم پرداخت.
(ادامه دارد)
موفق باشید
سلام جناب منصور
همه حرف هايت بي دليل وشهودت مخدوش است .
آيا جايگاه ظالم ومظلوم حقطلب ،دربارگاه الهي وبعدازمرگ يكسان است وهردوازانبساط خاطربرخوردارهستند؟
اين چه عرفاني است كه شماازآن دم مي زنيد ؟
حداقل ازحرفهاي حاج اسماعيل دولابي مرحوم تعريف كن كه ببينيم ازاوچه يادگرفته ايد؟
كدام عارف ازاين حرف ها زده است؟
اگرچنين باشدكه شما مي فرمائيد ظالمان هراندازه كه ظلم بيشتر بكنند بنفعشان است چون بقول شمابعدازمرگ عقوبتي برآنان ازسوي خداوندمتوجه نيست وباعدالتخواهان يكسان هستند وفقط مجاهدت عدالتخواهان به هدررفته است.
آيا تقوي وفجوريكسان است؟
متقي وفاجروفاسق هردودرانبساط خاطرهستندبعدازمرگشان؟
شما ونوري زادچرا باحاكمان ظالم داريدمي جنگيد براي چه مگرسرتان دردمي كند؟
شما كه فقط قرآن را آن هم اين چنين واژگونه ،يعني حرف پيامبراست وحرف خدانيست قبول داشتيد؛وروايات واحاديث را قبول نداشتيد ،چگونه استنادبه حديث مي كنيد؟
حديث موتوا قبل ان تموتوا؛اشاره بمرگ ارادي دارد وبرخي ازعرفا ي حكيم به اين مقام نائل آمده اند ؛اما چه ربطي به وجودجهنم دراين دنيا دارد؟
بله جهنم محيط بركافران است ازهمين دنيا اما درآخرت چه ؟ازجهنم خلاص مي شوندبامرگشان؟ يابايدعقوبت كفرشان را درآخرت هم بپردازند؟ يانپردازند؟
اينكه گفته ايد:
“این همان حالتی است که پیامبر می گوید اگر نبود که باید در بین مردم باشم و ماموریتم را به انجام برسانم در همین حالت می ماندم تا اجل سر برسد (نقل به مضمون).”””
اولا درچه حديثي پيامبرچنين گفته است؟
درثاني بفرض صحت اينكه گفته باشد ” مأموريتم رابه انجام برسانم” . پيامبرمامورازطرف چه كسي بوده است؟
شما كه مي گوئيدپيامبر خودبرانگيخته است ومامور وفرستاده خداوندنيست.
حداقل دراين عرفان خودساخته تان هرچه كه خودتان مشاهده وتجربه كرده ايد همان را بنويسيد ماهم هيچ نقدي هم برايت نمي نويسيم وخواهشا كاري به كارهاي پيامبراسلام وعرفان او نداشته باشيد وپاي اورا بميان مشاهداتتان نكشيد.
همه مي دانند وشما هم مي دانيد كه شهودهرعارفي فقط براي خودش حجت ورهنمااست وبراي هيچ احدي حجت ودليل نمي تواندباشد چون خيلي ازشهود هاي عارفان نابالغ شهودحقاني ورحماني نيست بلكه خيلي ازشهودها شيطاني هستند وشياطين رهزن آنهاگشته است چون هنوزازانانيت خويش خارج نگشته اندودم ازاناالحق مي زنندواينان عارف نمايان خيلي خام هستندوشيطان گولشان زده است وچون دچارتوهماتي گشته اندهمان توهمات را شياطين باآب رنگي خاص به آنهانشان داده است وخيال كرده اندكه حقيقت رامشاهده گرده اند.
بنا برشهودات شما اگرقرآن ترجمان شهودپيامبراست ؛چرا برخي ازآيات قرآن مورداستنادباشداما برخي ديگر نباشد؟چرا؟
چرابهشت وجهنمي نباشد؟
چرا ثواب مؤمن وعقاب كافر درآخرت منصوص آيات قرآني است محقق نباشد؟
وهردوبعدازمرگ درانبساط خاطرباشند؟
ودرآخراگرقرآن كلام خداوندنيست وبلكه بعقيده وشهودشما كلام محمداست ، دراينصورت قرآن چه اعتباري داردكه به آن متمسك مي شويد؟
اميداست كه عرفان وشهودوبصيرتتان الهي ورحماني باشدنه شيطاني.
مصلح
جناب مصلح،
اگر بدون شناخت خدا و بدون شناخت مکانیزم شهود و به کلام در آمدن تجربه عرفانی قرآن را بخوانید هیچگاه نخواهید توانست تناقضات بی شمار آنرا پاسخ بگوئید.
مثلا این خدای دانای مطلق که از ابتدا ابراهیم را مامور کرده بود که خانه کعبه را بنا نهد چرا از ابتدا کعبه را قبله قرار نداد و تنها پس از آنکه پیامبر از آزار یهودیان رنج برد برای تشفی خاطر پیامبر دستور به تغییر قبله داد؟ شما هیچگاه نمی توانید پاسخی جامع و مانع به این سوال بدهید. و مواظب باشید که هر پاسخی بدهید پشت سر آن سوالات فراوان دیگری بر شما خواهد بارید.
نکته ای که در ارتباط با اینکه چرا عارفان تا کنون به بهشت و جهنم این گونه نپرداخته اند باید بگویم که اگر به آثار عارفان مطرح مراجعه کنید تقریبا همگی از کنار مقوله بهشت و جهنم گذر کرده اند و تقریبا همگی اظهار می دارند که نه طمع بهشتشان هست و نه پروای دوزخ که تنها خدا را می خواهند. تقریبا هیچ عارفی تا آنجا که من سراغ دارم به بهشت و دوزخ نپرداخته است. در ضمن چه اهمیت دارد اگر تا کنون کسی چنین چیزی نگفته باشد و من اولین نفر باشم؟
آنچه که شما از خدا فهمیده اید ناقص است. اگر شما خدا را از این عالم منفک کنید حتی به اندازه ای بسیار ناچیز بازهم خدا یک جنس مجزا از مخلوقات خواهد بود و این با تعریف خدا:
هوالاول و والآخر و ظاهر و والباطن و هو بکل شیء علیم.
منافات خواهد داشت.
اگر خدا این است که قران می گوید (که هست) پس خدا عین موجودات است. و موجودات همگی مانند پرتو های نوری هستند که از خورشید ساتع می شود. یعنی خدا یک قانون است . یعنی خدا یک اراده هوشمند است که همه چیز از اوست. خدا قوانین ثابت خود را دارد . این یگانگی اگر چه در عالم کثرت گوناگونی دیده می شود ولی یکپارچه است بهمین دلیل است که همه چیز از همدیگر تاثیر می گیرند. شما نمی توانید تصمیمی در این کره کوچک خاکی بگیرید که متاثر از فلان تغییر در چند میلیارد سال نوری دور تر نباشد. و همینطور است تاثیر حرکت شما بر موجودات میلیونها سال نوری دور تر از زمین. بنابراین آنچه را که بعنوان عدالت خدا تعریف میکنید همان “کارما” است که همه آنرا می شناسند. کارما یعنی اینکه شما اگر به لبه پرتگاهی رفتید و بعد از آن سقوط کردید آسیب سخت می بینید و یا شاید از بین بروید و این انتخاب شما بوده و قانون طبیعت و جاذبه در مورد همه یک جور عمل می کند.
الان این کامنت بود؟!
سلام داش محمد. دارین دس به یه شاهکار تاریخی میزنین . زنده باشین
یه سوال ا مش مصلح و آمرتضی.
نظرتون راجع به اللهیاری چیه.