یک: شهرام فرج زاده همان جوانی است که در عاشورای 88 در زیر چرخ های اتومبیل نیروی انتظامی از پای در آمد و صورتش له شد. امشب، مادرش که روزها در کما و در حالت مرگ مغزی بسر می برد، رفت و به فرزندش پیوست. برایش آرامشی ابدی آرزو می کنم. فردا جمعه در بهشت زهرا بخاکش می سپریم.
دو: راستی اگر گفتید چرا رهبرِ مسلمین جهان، پیش از اعلام نتایج برجام، از برج بلند عصبیت های این چند ساله اش فرود می آیند و می فرمایند: هرکس که مخالف نظام و رهبری است بیاید و رأی بدهد، بعد که خیالش از پایه های لرزان حاکمیتش راحت می شود، هم سونامیِ ردِ صلاحیت راه می اندازد و هم می زند زیر حرفِ سه روزِ پیشِ خودش و می فرماید: من آنجور نگفتم بل اینجور گفتم؟ که یعنی: مخالفان نظام و رهبری بیایند و به آدمهایی رأی بدهند که فرش زیر پای من اند! راستی چرا؟ دلیلش را بگویم؟ دلیلش جز این نیست که در پس و پشت بیت رهبری و بساط سپاه و دستگاه قضایی و هرکجا که به اینها مربوط است سرشار از فساد و دزدی و دروغ و توطئه است و راه یافتنِ یک فرد مستقل به اندرونیِ این پس و پشت، هم خاطرِ حضرات را می خراشد و هم احتمال ریختنِ پته ها بر آب می رود.
سایت: nurizad.info
اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل: mnourizaad@gmail.com
محمد نوری زاد
یکم بهمن نود و چهار – تهران
|
آخه گچ مغز! این چه تحلیل مزخرفی بود از خودت در کردی؟!
آفتاب پرست!
سلام گرم به سرورم نوریزاد عزیز.این انتخابات با مهره هایی که برای خبرگان دستچین کرده اند معلوم است که رهبر آینده ایشان از حالا انتخاب شده و کسانی که اینبار شرکت کنند درآینده حق هیچ اعتراضی ندارند و درتصمیمات این مجلس شریک خواهند بود. کسی که برای قبولی احتمالی دردانشگاه یا استخدام شدن وغیره شرکت کند یعنی برای محروم نشدن از این حقش به این وضعیت راضیست.این نظر من بود وحکم نیست و میتواند ایراد داشته باشد.
با سلام . آقای نوری زاد اصلاً باورتان می شود که عده ای در نظام اسلامی کشورمان از 37 سال پیش همینطور یک ” سَرَند ” یا ” اَلَک ” یا ” غربیل ” دست گرفته اند و مردم کشور را که مسلمان هستند و عقیده شیعی مذهب هم دارند ، همینطور ” سَرَند ” میکنند و تا به امروز که کسانی مانند آیت الله اشرفی اصفهانی و علی مطهری و … را هم از ” سَرَند ” شان رَد کرده و ضد ولایت فقیه نامیده اند ( اینان از نظر علم الهدای مشهد رَدِ ولایتِ فقیه و نا مسلمان اند که آخرین گفته ایشان است ) . آقای نوری زاد بنظرم جنتی ی شورای نگهبان هر چه بیشتر در این 37 سال ، همه افراد را با ” غربیل ” خودش چرخانده و آن چیزی را که اکنون در ” سَرَند “ش مانده ، نخاله هایی !! درشت هستند و الحق و الانصاف هم عجیب ” نخاله ” های اند!! مانند شیخِ رسایی و کوچک زاده و شیخ خسرو حسینیان و … اما در عوض ، افرادی را که به قول جوانان عددی نیستند را ، زورچپان مثل ” ابراهیم زیگزالی ی” کشور نیجریه ” و ” شیخ باقر نمر ” کشور عربستان و ” آیت الله عبدالله کمری ” از مجمع الجزایر قمر و ” شیخ عیسی قاسم ” از کشور بحرین را به زور شیعه کرده و داخل ” سَرَند ” شان میکنند .
نویسنده: رضا علیجانی*
متأسفانه برخی منتقدان و معترضانی که البته باید درک کرد تحت فشار شدید امنیتی قرار دارند (مش قاسم: این حرف درست نیست، فقط بهانه میباشد. مگه همین آقای نوریزاد حرفش رو نمیزنه؟ درست تر این است که مشتی جبون، نا آگاه، و عمله ظلم خودشون رو به اسم اصلاح طلب میخوان به این ملت تحمیل کنن و دوباره شیره سر این ملت بمالن) اما گاه ملاحظهکاریهای شدیدتر از اندازه واقعی نیز از خود نشان میدهند (ترجمه مش قاسم: فیلم بازی میکنن، شامورتی بازی)، دقت نداشتند که بیت قدرت این بار هم به کسب مشروعیت مردمی از انتخابات نیاز دارد (مش قاسم: بیت قدرت اینا رو حسابی میشناسه و میدونه اگه یه گوشه چشمی به اینا نشون بده بدو بدو میدون طرفش، واسه همینه که آدم حسابشون نمیکنه). این که گفته میشود آنها که نظام (اسم مستعار رهبر نظام) را هم قبول ندارند بیایند رای دهند تا شکوه و عظمت کشور در برابر جهانیان قرار بگیرد، این نکته ظریف را در خود دارد که برای رأس نظام منظر خارجی و دیپلماتیک انتخابات حائز اهمیت است. مقداری تیزبینی سیاسی – استراتژیک اقتضا میکرد (مش قاسم: اینا تیزبینی شون همونه که توی این ۳۷ سال ازشون دیدیم) اصلاحطلبان تحت فشار از این مسئله بهره کافی را میبردند. اما متأسفانه بخش مهمی از آنها درست وارونه عمل کردند (مش قاسم: حفظ نظام از اوجب واجبات است) و از قبل دستها و پرچمهای سفید را بالا بردند (مش قاسم: سید علی اینا رو خیلی خوب میشناسه و میدونه اینا فقط منتظرن یه تیکه نون جلوشون بندازه تا دوباره به کرنش بیفتن) و اظهار داشتند ما در هر حال در انتخابات شرکت خواهیم کرد و در هر مقدار زمینی که در اختیارمان گذاشته شود بازی خواهیم کرد و حتی با یک تعامل یک طرفه سادهانگارانه گفتند از طرف ما افراد مسئلهدار ثبتنام نمیکنند تا طرف مقابل هم عده بیشتری را تأیید صلاحیت کند؛ و دیدیم که سرانجام این حداقلخواهیها (وارونه برخی بلندپروازیهای گذشته که گویا متأسفانه برای عنصر احساسی و ثنوی و افراطی – تفریطی ایرانی به یک ذات ثانوی تبدیل شده!) به کجا انجامید؛ و حال بعد از مرگ سهراب دنبال داروی بیهوشیاند که مگر رهبر نگفته مخالفان نظام هم بیایند و رأی بدهند، پس چرا کسی نیست که رأی بدهیم. آیا اگر این بحث و نقد را قبلاً میگفتید و ورودتان را مشروط میکردید، بهتر نبود؟ (مش قاسم: البته که بهتر بود ولاکن ملاک عمل اینا حفظ نظام به هر قیمته، حتی بی آبرویی … خوردیم جلوی سید علی)
*حاج آقا علیجانی دلش پیش ملی-مذهبی ست.
متن کامل: http://www.radiofarda.com/content/f2-iran-elections-not-vetted-candidates-leader-rohani-strategy/27506291.html
با درود جناب نوری زاد!
با خواندن مطالب سایت شما به آینده ایران امیدوار می شدم؛اما با خواندن نظرات کاربران شما گاهی حس نا امیدی غریبی به قلبم چنگ می زند و با خود می گویم آن حس امیدواری چندان با واقعیت ها ی میهن من سر سازگاری نخواهد داشت. فارغ از بحث ها , توهین ها ,ناسزا ها وتحقیرهایی که شاهد هستیم دوستان نسبت به هم روا می دارند, گونه ای از جهان بینی گروهی از کاربران است که بذر نا امیدی را همه جا می افشا نند. امروز یکی از کاربران با استناد به اشعار شاه نعمت الله ولی این گونه تفسیر کرد که گویا….. راستش به قدری این نوع داستان ها از حقیقت و راستی تهی است که حاضر به نقل قول کامل آن نیستم ولی نکته این جاست که اگر حتی یک دهم درصد مردم جامعه ای به این موضوعات باور داشته باشند باید به حال آن جامعه و مردمان آن جامعه به دیده تردید نگریست و گریست.
سلام بر همه دوستان،
خانم الاهه بقراط مقاله بسیار جالبی در رابطه با انتخابات و تقاضای خامنهای از مردم جهت شرکت در این انتخابات نوشتهاند که بسیار جالب میباشد، مطلب از قرار زیر است:
رهبر معنای انتخابات را نمیداند، الاهه بقراط
آقای خامنهای، من مخالف شما و نظام شما هستم. از من میخواهید در انتخابات شرکت کنم؟ بسیار خوب، لطفا نامزدی را به من نشان بدهید که بتواند از حقوق من به عنوان یک زن، یک شهروند، یک ایرانی، یک انسان چه در خبرگان و چه در مجلس شورای اسلامی دفاع کند. رأی من باید خرج چنین فردی شود. اگر برخی چنین نمایندهای را در میان نامزدها نمییابند و با این همه در انتخابات شرکت میکنند و بقیه را هم فرا میخوانند تا در آن شرکت کنند، راستش را بخواهید، آنها هم مانند شما معنای انتخابات را نفهمیدهاند!
دمکراسیِ دروغین و سرکوب واقعی
اینکه در دیکتاتوریها اعم از نظامی و فاشیست و کمونیست و سنتی و سکولار نیز انتخابات وجود داشته، تکرار واقعیتی است که کمتر کسی نمیداند. قرن بیستم، قرن دمکراسیها بود و ابزاری که آن را تحقق میبخشید، از جمله انتخابات، نمیتوانست به خدمت حکومتهای استبدادی گرفته نشود. ابزاری که معمولا با پیروزی بالای ۹۰ درصد و گاه ۹۹ درصدی برای حاکمان همراه بود.
در اواخر قرن بیستم اما دیکتاتوریها با ترفندی زیرکانه، همزادی مدرن برای خود آفریدند: دموکراسیهای دروغین! این نوع دیکتاتوری که جامعه یا مردم یا همان «دمو» نیز تا سالیان با آن همراهی میکند، از یک سو چون دیکتاتوریهای سنتی بر ابزار خشن سرکوب و از سوی دیگر چون دموکراسیهای مدرن بر ابزار انتخابات استوار است. کاربرد این دو ابزار در کنار یکدیگر را ایرانیان در خرداد ۸۸ و رویدادهای پس از آن از نزدیک تجربه کردند.
واقعیت این است که از همان رفراندوم «آری» به جمهوری اسلامی در ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ خورشیدی و برخی از سخنان رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی، آیتالله خمینی، مانند اینکه «اگر همه بگویند آری، من میگویم نه» مشخص بود که «انتخابات» در نظام دینی و بستهی جمهوری اسلامی تا زمانی مورد قبول است که آرای مردم به سود حکومت جدید به صندوقها ریخته شود. از همین رو نیز در طول نزدیک به چهل سال، رژیم کنونی هرگز حاضر نشد تن به «انتخابات آزاد» حتی در چهارچوب محدودیتهای خود بدهد! یعنی حتی نه تنها آزادی برای منتقدان خود که به قانون اساسی و ولایت مطلقه فقیه اعلام التزام میکنند را نپذیرفت بلکه مقامات پیشین نظام را که کسی در وفاداری آنها به جمهوری اسلامی تردیدی ندارد خانهنشین و از صحنهی سیاستِ خود حذف کرد، چه در دوران خمینی و چه در دوران خامنهای.
در آستانهی انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲ که تحریمهای جهانی به شدت کمر اقتصادی رژیم را شکسته بود و انزوای سیاسی آن را به گوشهی رینگِ سیاست بینالمللی رانده بود، مقدمات نوشیدن جام زهر اتمی فراهم میآمد. اما شرط نخستاش آن بود که دولتی «میانهرو» بر سر کار آید با چهرهای که بتواند خود را خارج از صفبندی رایج، یا به قول خامنهای، «دو بال نظام» قرار دهد: تدبیر و اعتدال بالاتر از اصلاحطلب و اصولگرا.
نیاز به رأی مخالفان
خامنهای در تبلیغات انتخاباتی ریاست جمهوری حجتالاسلام حسن روحانی بود که برای نخستین بار از «مخالفان» نظام خواست تا اگر نظام و او را هم قبول ندارند، در انتخابات شرکت کنند. این درخواست به دو معنی بود: یکی اینکه رهبر به قدرت رأی مخالفان آگاه است و آن را اعتراف میکند. دیگر اینکه این رهبر معنی انتخابات را نمیداند!
از یک سو قرار بود حسن روحانی به ریاست جمهوری برسد، که رسید. ولی از سوی دیگر نیاز به یک پشتوانهی قوی برای نوشیدن جام زهر بود که آن هم با آرای به دست آمده فراهم آمد. بنا بر این انتخابات به آن معنا که تغییری در آنچه به وجود بیاورد که به قول خود دست درکاران رژیم «مهندسی» شده بود، نقشی بازی نمیکرد. آن نقش پیشبینی ناشده و واقعیِ انتخابات در خرداد ۸۸ بود که با ابزار دیگر، یعنی سرکوب، به خون کشیده شد. در آن سال بود که انتخابات میرفت تا اندکی معنا بیابد و اوج خود را در شعار «رأی من کو» و «مرگ بر دیکتاتور» یافت. کسانی که چه رأی داده بودند و چه نداده بودند «حق» خود را میخواستند، حق انتخاب! و میدانستند «دیکتاتوری» مانع استفاده از این حق است. توجه کنید: میگویم، مانع استفاده از این حق و نه به دست آوردن این حق! «حق انتخاب» به دست نمیآید بلکه از حقوق اولیه و در سرشت انسان است و باید آگاهی استفاده از آن، و خودآگاهیِ چگونه استفاده کردن از آن را در شهروندان پرورش داد. دشمنی دیرینه و کینهتوزانهی مستبدان و روحانیون مرتجع با دانش و آموزش و علوم انسانی و هر آنچه سبب آگاهی میشود بی سبب نیست. در جهان مدرن، دزدیدن آرا فقط بر بستر ناآگاهی ممکن است.
گافِ بزرگ خامنهای
امسال نیز در آستانهی انتخابات هفتم اسفند که قرار است نمایندگان پنجمین مجلس خبرگان و دهمین مجلس شورای اسلامی گزینش شوند، باز خامنهای از مخالفان خواست اگر نظام را قبول ندارند، در این انتخابات شرکت کنند. او گمان میکند آرایی که به صندوقها ریخته میشود به معنای تایید جمهوری اسلامی است. به همین دلیل از مخالفان هم میخواهد تا در انتخابات شرکت کنند. اما مخالفی که در انتخابات شرکت کند به چه کسی باید رأی بدهد؟! کدام نامزد در میان متقاضیان این دو مجلس وجود دارد که مخالفان نظام (آن هم با طیف به شدت متنوعی که دارند) او را نمایندهی خود بشمارند و به او رأی بدهند؟!
اینجاست که معلوم میشود از یک سو اصلا مهم نیست چه کسانی به کدام نمایندگان رأی بدهند، و ازا سوی دیگر رهبر این نظام پیشپا افتادهترین معنی و هدف انتخابات را نمیداند و فقط مشارکت و صف مردم را میخواهد تا آن را به عنوان تایید نظام قالب کند.
حال آنکه شرکت در انتخابات یعنی رأی دادن به جریانّهای سیاسی مختلف و نامزدهایی که هر شهروندی بر اساس منافع خود تشخیص میدهد که میتوانند از حقوق وی در این یا آن مجلس دفاع کنند. رفراندوم «آری» به جمهوری اسلامی یک بار در ۱۲ فروردین ۵۸ برگزار شد و به تاریخ پیوست. برای زمامداران این رژیم اما هر بار، هر انتخابات، به حساب یک رفراندوم «آری» نوشته میشود. انگار نه انگار که در هر کدام از این انتخابات قرار است نمایندگانی یا رییس جمهوری بر کرسی قدرت در قوه مقننه و مجریه تکیه بزنند که بتوانند از حقوق رأی دهندگان خود دفاع کنند! این است که خامنهای فکر میکنند با خطاب قرار دادن «مخالفان» برای شرکت در انتخابات، ابتکاری بدیع به خرج داده است و نمیداند با این کار به نیاز نظام به رأی نمایشی اعتراف کرده است.
از آنجا که التزام به نظام و قانوناساسی و ولی مطلقه فقیه، شرط رأی «گرفتن» هست ولی شرط رأی «دادن» نیست، درخواست خامنهای از مخالفان، آدم را بیاختیار به یاد آن مردِ رندی معروف آخوندها میاندازد که این جماعت فقط دستِ گرفتن دارند!
جالب اینجاست که در تایید این مردِ رندی، رهبر جمهوری اسلامی همین امروز سهشنبه ۲۹ دی ۹۴ برای اینکه هرگونه شبهه و توهمی را در مورد این زرنگی از میان بردارد در ملاقات با عوامل اجرایی و نظارتی دو انتخابات تصریح کرد: «بنده گفتم کسانی که نظام را قبول ندارند رأی بدهند، نه اینکه کسی که نظام را قبول ندارد بفرستند. در هیچ جای دنیا در مراکز تصمیمگیری کسی که اصل نظام را قبول ندارد راه نمیدهند.»
خامنهای با این تصریح، گافِ بزرگ خود را تکمیل کرد. مهمترین فلسفه و معنای انتخابات و رأی دادن همانا مشارکت در «تصمیمگیری» و حضور نمایندگان رأیدهندگان در «مراکز تصمیمگیری» است! اگر کسی را که اصل نظام را قبول ندارد به مراکز تصمیمگیری رأی نمیدهند، مخالفان نظام بروند رأی بدهند که چه بشود؟! که نظامی که مخالفاش هستند همچنان بر روی کار بماند و آنها را از «مراکز تصمیمگیری» دور نگه دارد؟!
به راستی که این حرف و این تقاضا از مخالفان با عقل متوسط هم جور در نمیآید! اما شاید تا کنون هیچ سخن و استدلال و منطقی به اندازهی این «گاف» و این حرف بیمنطق رهبر جمهوری اسلامی نتوانسته باشد سوء استفاده از ابزار انتخابات را در این نظام به این روشنی به نمایش گذاشته باشد.
جهنم کجاست ؟
اگر شما هم مانند من میدانستید جهنم کجاست شاید برایتان اینقدر عجیب نبود. جهنم نام دره ای است در نزدیکی اورشلیم (بیت المقدس) که در جنوب کوه صهیون واقع است. نام این دره در زبان عبری (زبان یهودیان و دین یهود) گِهینوم بوده است و از آنجایی که اعراب گ ندارند، آنها لغات را معرب می کنند یعنی گ را با ج جایگزین می کنند (مانند گرگان که در عربی جرجان می خوانند، گوهر که جوهر و جواهر شده است) این واژه گِهینوم هم به جهینوم، سپس جهنم تبدیل شده است .
بله جهنم یک مکان واقعی و دره ای در نزدیکی شهر اورشلیم کشور اسراییل است و برای همین است واژه ی جهنم دره در مثل پارسی هم وجود دارد (نمونه: کدام جهنم دره ای بوده ای؟)
اما چه شد که این دره اینقدر مشهور شد را باید نگاهی به تاریخ بیاندازیم. گهینوم مختصر شده ی گه بن هینوم بوده = گه + بن + هینوم = دره + پسر + هینوم. یعنی دره ی پسر هینوم.
اما چرا نام اینجا گهینوم شد کمی باز می گردد به زمانی که در این منطقه مردمان کنعان و فینیقیه به خدایانی بنام مُلِک و بَعل باور داشته اند و در این دره پرستشگاهی برای بت های این دو خدا آفریده بودند و برای این خدایان قربانی می کردند. این قربانی کردن انقدر گسترش و متعصبانه شد که روزی فردی بنام هینوم پسر خود را در این مکان قربانی کرد و از آن پس نام این دره به گه بن هینوم یعنی دره ی پسر هینوم تغییر یافت و رفته رفته بن از نام حذف شد و گهینوم نام دره شد .
حال چه شد که نام این دره به متون مقدس ادیان ابراهیمی راه پیدا کرد ادامه ی این داستان تاریخی است و آن از این قرار است که پس از برچیده شدن ادیان پیشین این دره کاربری خود را تغییر داد و به محل سوزاندن زباله های شهر تبدیل شد. بعد ها، افراد آن منطقه، بر اساس اعتقاد خود، جنازه ی کسانی را که از رستگاری نومید شده بودند، مثل جانیان، قاتلان و آدمهایی را که دست به خودکشی می زدند، در این مکان می سوزاندند. همیشه بوی گندی می داد و جای بدی بود که مردمان این منطقه ضرب المثل از پلشتی و زباله دانی را به این دره نسبت می داده اند و چون مکان سوزاندن جسد آدم های بدکاره بود در میان مردم به صورت دشنام مثل بود که تو لایق گهینوم هستی یعنی جنازه ات را باید در آنجا سوزاند.
رفته رفته این نام و این مثل به درون کتاب های مقدس ادیان راه پیدا کرد و برای آن افسانه ها سرودند و آنرا زندگی رقت بار پس از مرگ کردند و با آب و تاب توصیفی از آن شده و جالب اینکه در خود آیین یهود زندگی پس از مرگ بهشت و جهنمی ندارد و این افزوده ها و برداشت نام گهینوم و جهنم به دو دین مسیحیت و اسلام باز می گردد. مکانی که ادیان ما را از آن می ترسانند در حال حاضر به پارکی زیبا تبدیل شده است و شما می توانید از این مکان تاریخی بصورت توریست دیدار کنید.
نوشته دکتر محمد علی مهراسا
نظر پروفسر ناکازاکی ایران شناس ژاپنی در مورد مردم ایران:
ﭼﺮﺍﻍ ﺟﺎﺩﻭ ﺭﺍ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﮕﯿﺮ:
ﻧﻔﺮ ﻧﺨﺴﺖ ﭘﻮﻝ ﺯ ﯾﺎﺩ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ،
ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﭘﻮﻝ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ،
ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﻮﻝ ﻫﻨﮕﻔﺖ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ،
ﺁﻥ ﯾﮑﯽ 3000 ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﻃﻠﺐ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ
ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﯿﻦ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﺗﺮﯾﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ
ﻫﺮﮔﺰ ﺛﺮﻭﺕ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﻧﺮﻭﺩ..
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺁﺭﺯﻭﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ.
ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻫﺮ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﺣﻞ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺑﺎﺳﺮﻣﺎﯾﻪﮔﺬﺍﺭﯼ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻣﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ .
ﺁﻧﻬﺎ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻋﻀﺎﯼ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻨﺪ، ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﻣﺎﻟﯽ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ:
ﺍﮔﺮ ﺷﻔﺎ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﺪ، 500ﺗﻮﻣﻦ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﻡ ﮐﻨﺎﺭ..
ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ « ﻧﺬﺭ ﮐﺮﺩﻥ» ، ﺍﺭﺍﺋﻪ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ.
ﮐﺴﯽ ﻧﺬﺭ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺸﮑﻠﺶ ﺣﻞ ﺷﺪ، بعدﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﺭﻭﻍﮔﻮﯾﯽ ﯾﺎرياكاری ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ
آنان دور قبر امام زاده پول میريزند و اعتقاد دارند تا پول ندهند نذرشان پذيرفته نيست.
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺩﺍﯼ ﻧﺬﺭ ﺧﻮﺩ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ بيچاره را ﻣﯽﮐﺸﻨﺪ ﻭ ﮔﻮﺷﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﯿﺎﻥ ﭼﻨﺪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ
ﺗﻘﺴﯿﻢ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﮐﻠﻪﭘﺎﭼﻪﺍﺵ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺻﺒﺢ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺭﻭﺯ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﻭ ﺳﻨﮕﮏ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﯿﻞ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ
ﺍﮔﺮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻘﯿﻪ ﺩﻭﺳﺖﺷﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺟﻠﻮﻩ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻞﻫﺎﯼ ﻣﺪﻝﺑﺎﻻ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻋﺎﺷﻖﺷﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ.
ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽﺩﺍﻧﻨﺪ ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ
ﻭﺿﻊﺷﺎﻥ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﻧﯿﺴﺖ، ﻃﺮﺩﺷﺎﻥ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ؛ ﭘﺲ ﻭﺍﻧﻤﻮﺩ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﻣﺎﻟﯽ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮﯼ ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﻨﺪ، ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻗﯿﻤﺖ ﺟﺪﯾﺪ ﺧﻮﺩﺭﻭﻫﺎ ﻣﯽﭘﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﻗﺼﺪ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﯾﮑﯽ ﺑﺨﺮﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﺍﯾ ﺩﺭصورتيكه پرايد ﺳﻮﺍﺭ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ.
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﺎﺟﺮﺍﻥ ﺧﺎﻧﮕﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
ﺁﻧﻬﺎ ﻃﻼﯼ ﺍﻧﺪﻭﺧﺘﻪ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﺩﻻﺭ ﻭ ﯾﻮﺭﻭ ﺧﺮﯾﺪﻩﺍﻧﺪ ﯾﺎ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺳﻮﺩ ﺣﺴﺎﺏﺑﺎﻧﮑﯽ ﺧﻮﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﭘﺲ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺳﻪ ﻧﻮﺑﺖ ﺻﺒﺢ، ﻇﻬﺮ ﻭ ﻋﺼﺮ، ﻗﯿﻤﺖ ﺍﺭﺯ ﻭ ﺳﮑﻪ ﺭﺍ ﭘﯿﮕﯿﺮﯼ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ،
ﭼﻮﻥ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪﺧﻮﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ و در واقع زندگي ندارند
ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ ﺑﺎ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﺧﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﺪ.
ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﯾﺨﭽﺎﻝ ﺳﺎﯾﺪﺑﺎﯼ ﺳﺎﯾﺪ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺛﺮﻭﺕ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥﻫﺎﯼ ﺗﺨﺖ ﺭﻭﯼ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ.
ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﺎﻫﺎﻧﻪ ﻗﺴﻂ ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻞ ﻭ ﻭﺳﺎﯾﻞ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯿﮑﯽ ﺭﺍ ﻣﯽﭘﺮﺩﺍﺯﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ
ﻧﯿﺎﺯﯼ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ.
ﺁﻧﻬﺎ ﭘﺎﺭﮐﯿﻨﮓ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻞ ﮔﺮﺍﻥﻗﯿﻤﺖ ﻣﯽﺧﺮﻧﺪ ﻭ ﻧﯿﻤﻪﺷﺐ ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺻﺪﺍﯼ ﺁﮊﯾﺮ ﺩﺯﺩﮔﯿﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯽﭘﺮﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻣﯽﺭﺳﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ.
ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ، با اينكه وضع خوبي دارند، ﺍﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﺎﻟﻪ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﭘﻮﻝ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ.
ﺁﻥﻫﺎ ﺧﻮﺩﺭﻭﻫﺎﯼ ﻣﺪﺭﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﯽﺧﺮﻧﺪ ﻭ ﺟﺪﯾﺪﺗﺮﯾﻦ ﮔﻮﺷﯽﻫﺎﯼ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﻭ
ﺗﺒﻠﺖﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ. ولی روز و شب تكراری و زندگي شبيه مردگان دارند.
دروغ و فريب و تظاهر و بی هدفی شخصيت اصلی آنان است تمام سخن آنان دم زدن از معنويات است در حاليكه دروغ ميگويند و تمام فكر آنها پول است
آنان ازدواج را مقدس ميدانند ولی تمام عقدنامه انها پولی و مادی است
آنها اعتقاد دارند كه خدايشان هم مانند خودشان پولي است و با هفت تومان صدقه هفتاد نوع بلا را دفع ميكند و ديدن خون نذری گوسفند و گاوی از گناهان آنان ميگذرد
من بجز ايران در خيلي كشورها كار كرده ام و يا مسافرت رفته ام ولی چنيبن موجوداتی را هيچ جا نديده ام آنان به خدای ناديده و عذابهای او اعتقاد دارند ولی همه نوع جرم و گناهی را هم مرتكب ميشوند اعمالی كه محال است يك ژاپني كه پيرو مكتب شينتو است انجام دهد
آنان مشروب را حرام ميدانند ولی از ما ژاپنبها كه شراب رامقدس مي دانيم بيشتر ميخورند
در يك كلمه ملتی سرشار از تناقض و تهی از زندگی واقعی هستند.
کاش یه ژاپنی بودم. به جوونمردی قسم که ا ایرونی بودن خودم بیزار و شرمسارم
کارهای شمابسیار خوب است از نظر محتوا و بسیار بد است از نظر نداشتن ماخذ و ریفرنس
با سلام به همه آزادگان
دقایقی پیش گفتگو دو انسان پاک را در صفحه اخر
تماشا می کردم. عزیزان فکر افکار جامعه جهانی نباشید
که پوچ است .
تنها راه حل مقاومت منفی را که قبلأ فرستاده
بودم مجددأ می فرستم.
امید است که در این رفراندم مردمی شرکت کنید.
نه گفتن فعال و گفتگوی آزاد در حوضه های رای گیری
و لازم نیست سرباز گوش و چشم بسته ای را حمایت کنید.
چنین نماینده ای و رئیس جمهوری می شود بد و بد تر
خاتمی چه کرد و چه می توانست بکند (حفظ نظام )روحانی چه کرد
چرا ترس دارد ازاسم واقعی خودش. طراح اسم گذار/امام خ/
صندوق رأی را بچرخانید
با سلام به همه آزادگان
می دانم که انتخابات در جمهوری اسلامی انتخابی است.
ولی من رای می دهم و ان هم اینچنین در صف به همه
بیان می کنم من موافق یک رفراندم آزاد هستم و رای
می دهم به رفراندم.خط قرمز روی ورقه رای نشان نه گفتن.
امید است میلیونها اینچنین رای بدهند .بیان کنید
رای بدهید و تبلیغ کنید. هر رای منفی بهتر
است از رای ندادن.
من گفته باشم
” توهمِ رهایی”
تاریخ شاهد حضور رژیمهای خودکامهٔ و دیکتاتور فراوانی بوده است. حکومتهأیی که حتی از رژیم
جمهوری اسلامی ایران نیز خشن تر و وحشیانه تر رفتار کردند. ولی جهان تا کنون هیچ حکومتی را همچون
ولایت اسلامی ما، که آشکارا و متداوماً به فهم، شعور و غرورِ ملت خود توهین کرده باشد، بهخود ندیده است!!
در کجای تاریخ، شما نمونهای همچون انتخابات پر شور سال ۸۸ مییابید، که به سیرکِ مضحک “۹ دی” تبدیل شده باشد؟
سیرکی که رئیس جمهور کلید در دستِ تدبیر و امیدش آنرا روز دفاع از قانون، نظام، ولایت فقیه و ولی فقیه نامید !!
این همان رئیس جمهوری است که بیشترین آرا خود را با وعدههای دروغین به شهروندانِ مستاصل و درمانده از جور و
جفای پیشینیانش فراهم کرد.
اگر کشتی شکسته و غارت شده هستهای به ساحلِ عافیت نشست، از ضرورتِ حفظ نظام بود، نه منافع ملت!!
در ضرب المثلها آمده است که از سوراخی دو بار گزیده شدن، کاریست ابلهانه !! ما چند بار میباید از سوراخِ انتخابات
گزیده شویم تا به جهالت خود پی ببریم؟
در روانشناسی اصطلاحی است به نام ” توهمِ رهایی” به این معنا که شخصِ محکوم به اعدام، در چنین حالتی، تا
لحظه ای که حکم اعدام به اجرا در آید، این توهم برایش پیش میاید که در واپسین لحظات، از مرگ رهائی خواهد یافت!
چنین بنظر میاید که جامعه ما نیز در رابطه با انتخابات، دچار چنین توهمی شده باشد.
با این توهم که با برگزاری انتخاباتی با نظارت استصوابی، شورای نگهبان، مافیای سپاه پاسداران، قوه قضائیه،
مجلسی علیل و ذلیل و از همه مهمتر ولی فقیه و بیت رهبری، نمایندگانی برگزیده شوند که منافع ملت و کشور
را، پاسدار باشند !
در اين ٢ سال گذشته رييس جمهور روحاني در سخنراني هاشون اغلب به شعور مردم توهين كردند
واقها ما كي ميخواهيم به جهالتمون پي ببريم؟!!!!!
بادرود بر جناب نوری زاد
واقعا که رهبر رهبر مستکبرین است وتصور میکند بیش از دیگران میفهمد ایکاش یک هفته ازین لباس وپست بیرون بیامد و مثل 80 ملیون دیگر با مردم در آمیزد و تماس داشته باشدتا درک کند جایگاه این حکومت در نزد مردم کجا وچطورست، نظاره گر وضعیت اجتماعی واقتصادی،معتادین، فقرا،خیابان خواب ها، کسانی که کار میکنند ومسکن ندارند،گرانی و بی عدالتی در رژیم نماینده امام زمان شود،گوش در تاکسی ،اتوبوس، مترو، قطار،دربازار وخیابان،مسجد وقبرستان به سخنان مردم دهد تا حداقلی از مشکلات مردم و جایگاه خود را درک کند.
او گویا مریض است و عدهای در صددند کپی از او بیابند برای جانشینیش دراین میان او چه بدلیل بیماری و چه خستگی ازین سمت کنار میرود وباید بیطرف باشد وبگذارد 80 ملیون ایرانی خودشان کسی را انتخاب کنند وسر نوشت خود را بدست گیرند واگر اشتباه هم کردند خودشان مسئولند ولی اگر در کشوری دمکراتیک آقای خامنهای پستی داشت واز احمدی نژاد حمایت میکرد بعد از خرابی ها ودزدیهای نجوبی هردو میبایست جلو تریبون دادگاه برای پاسخ گویی حاضر میشدند.
وقتی شیر ها شکار میکنند البته ماده ها ابتدا شیر نر سرکرده دلی از عزا در میاورد و رخصتی هم به بچه شیر ها میدهد گذشتی میکند وقتی کنار کشید شیر های ماده از لاشه شکار تغذیه میکنندو مهمانهای ناخوانده هم حاضر منتظر فرصت که بر میز غذا جلوس کننداز جمله کفتارها گروهی حمله میکنند، روباه وشغال واز پرندگان هم لاشخورها یعنی جانور بنا برقدرتش یا قدرتشان و شانس بر این سفره حاضرند و تعدادی هم بی نصیب.
درین معرکه انتخابات هم چنین قاعده و رسمی برقرار است ،شیر نر آحمد جنتی هم یال نشان میدهد هم درصدر مهمانی خبرگان حاضر است میبرد ومیدوزد برای آیندگان ، هم تاییذ صلاحیت میکند هم کاندید، محمد یزدی بهمین صورت در آخر چند تایی از گروه یاگروه مخالفین را برای شیر مالیدن سر مردم دربین کاندید ها جای میدهند یا جاره ندارند همچون مورد رفسنجانی چون از جنتی مسنتر نیست،
حال باید پرسید کسیکه کاپیتان کشور میشود وسکان این کشتی طوفان زده رادر دست میگیرد چرا در انتخاب محدودش برای یکدوره 6 ساله یا دو دوره 4 ساله همه اقشار مردم در خبرگان وانتخابش نیاید دخیل باشند،اعضای کنونی خبرگان با سنین نیم قرن بالاتر از بازنشستگی چه از امور جاری مردم وجوانان میدانند؟ چرا در خبرگان که اصلش هم جای سئوال است استاد دانشگاه، وکیل، قاضی، بازاری، تولید کنند،دانشجو، روزنامه نگار،نوسینده،هنرمند، وسندیکالیست،کشاورز،ارتشی،زن،مرد،زن خانه دار حتی نماینده زندانیان نباید حضور داشته باشند؟ چون آخوند ها خود راقیم 80 میلیون ایرانی .200 میلیون شیعه و رهبر هم خودرا رهبر یک ونیم میلیارد مسلمان میداند و لی اهل تسنن او و دیگرشیعیان را کافر میدانند.
سلام.
دیشب همانندخیل عظیم ایرانیان چشم بر تلوزیون دوختیم تا بازی فوتبالی ایران وژاپن را دنبال کنیم.دوستان زیادی درانتظارپیروزی ایران بودند.اما این تیم به مسابقات نرفته قریب به یقین میدانستم اوت خواهدشد.
عزیزان من غرض ازنوشتن این کامنت این است که بدانیم وبدانید هر امری راه و روشی دارد که دراغلب حوزه ها تجارب درست و نمونه والگوی موفقی از ان دردسترس همگان است.هیچ کس نمی تواند برخلاف جریان اب شنا کرده وموفق هم بشود.حالا استثنا هارا کنارمیزاریم.موفقیت درعرصه ملی فوتبال رابطه مستقیمی با باشگاه ها دارد.باشگاههای خصوصی با اکادمی های متعدد وپروزش استعدادها از سنین کودکی فعالیت کرده ستاره های بیشماری تحویل بازار روز میدهند .وبا درامدی که ازاین طریق به دست میاورند فوتبال را بدل به تجارتی پرسودکرده اند.نمیتوان با تشکیل یک تیم وگماردن مربی بی تجربه ای به موفقیت رسید.حتی اگراین تیم ماهها در اردو بوده وتمرین کرده باشد.چون بازیکنان ان به درستی اموزش ندیدندودیدیم که فرصت طلایی را مطهری ازدست دادجون درست واساسی یادنگرفته که چطوربه توپ ضربه بزند.این تیم فردی را در راس مدیدیت خود دارد که به اصطلاح تظاهربه تدین میکنند.کاشانی و مایلی کهن.هردو اختلاف شدیدی با کویروش داشته واورا مدل استیلای غرب وتهاجم غربی که جای مربیان وطنی را اشغال کرده.اما درعمل اتفاقاتی افتاده که عکس خواسته اقایان بوده.یعنی برتری علم و فن بر ادعا و دگم اندیشی وتعصب کور.اینکه فوتبال ما ازاساس همچون سایرعرصه ها غلط است جای شکی نیست اما دراین هم شکی نیست سطح علمی این مربی غربی برتر از تمام مربیان وطنی ست.
کسانی که طرزفکرعقب مانده ای دارند واندیشه ای متعصب نمی توانند درقافله تمدن هم پای سایرن حرکت بکنند وعقب خواهندماند.سردارنقدی زمانی گفته بود ورزشکاران درعرصه های بین المللی اگرمیخواهندموفق باشند نماز شب بخوانند.یا همین مایلی کهن بچه ها را مجبور به دعای نمی دونم کمیل و چی وچی میکرده.اما نمی دانند که اگر قران را دریک جیب و مفاتیح را درجیبی دیگربگذارند و 124هزارپیامبر و 14معصوم وهمه علما را هم به مدد فرابخواننددرمقابل ژاپنی های اکثرا بی دین ومذهب طرفی نخواهند بست.زیرا این امور اموری ذهنی هستند وبا مقولات عینی و دم دستی هیچ قرابتی ندارند.سایر عرصه ها نیز چنین است.ایرانی جماعت دراغلب امور دل به مفاهیم عجیب وغریبی می بندد که کوچکترین اثری درعمل نمی تواند داشته باشدخدایا مریضان راشفا بده.مسلمین را موفق بگردان.دشمنان را مضمهل بگردان.قرض قرضداران را ادا بفرما.امام فلانی مارا شفاعت بفرما و….فلان مربی وطنی درفوتبال درپیتی ایران وقتی تیمش برنده میشه میگه باکمک امام زمان بوده.حالا نمی دونم این امام که امام تیم مغلوب هم بوده به اونها چرا کمک نکرده و کسی هم اگر شناختی از امام نداشته باشد خیال میکند این امام فوروارد بوده که 3-4تا گل زده وباعث پیروزی اینها شده.
عزیزان من به مدد تجربه بشریت نوشتم که راه حل اغلب امور دردسترس همگان است.برای اداره جامعه به اتکای همین تجربه نمی توان دین ومذهبی را معیارومبنای قانون قرار داد.یعنی تابه امروز همچین دینی پیدا نشده که سعادت جامعه راتضمین بکند.اما مدل حکومت سکولار و دموکراسی غربی مدلی ست که نسبت به دیگر ایده های حاکمیت اثربخشی بیشتری دارد ونتیجه بهتری به دست داده تا دیگر مدلهای حکومتی.دراین مدل سکولار مقوله دین ومذهب امری شخصی طلقی شده ودر اعمال قدرت کوچکترین دخالتی ندارد.اقلیت ها واکثریت ها ازطریق حزب ها ایده های خود را مطرح کرده و توده مردم مطابق سلیقه خود انها را انتخاب میکنند.نکته مهم دراین نوع حکومت ازادی بیان ورسانه ست.هرشخصی میتواند هرکونه کتاب وفیلم و کلا هرچیزی که دوست دارد را ارائه بدهد.و دریافت بکند.رقابت سالم وتنگاتنگ و برابر درعرصه های مختلف موجب شکوفا شدن استعدادها وازلحاط اقتصادی بالارفتن کیفیت و پایین امدن قیمت ها میشود.اختلاس و دزدی وجود ندارد.چون عرصه عرصه خصوصی ست.کسی ازخودش که نمی تواندبدزدد.وفعالیت در عرصه های دولتی وخدمت به مردم نوعی فداکاری محسوب میشود.زمانی فلان مدیر اقتصادی وزیراقتصادی دولت شده بود.درحالی که ازفلان شرکت خصوصی سالیانه6-7ملیون یورو درامد داشت.اما وقتی به تیم دولت پیوسته بودحقوقش از600هزاریورو تجاوز نمی کرد.وصرفا بخاطر ایده های خلاقانه ای که داشته وبخاطر کمک به جامعه حاضربه همکاری شده بود.
با وضعیت عمومی که درعرصه های مختلف مشاهده میکنیم در کوتاه مدت انتظارتغییر حاکمیت امری بعیداست.تغییروتحول بنیادین بایست درتوده های مردم بوجودایدتا جامعه بسوی تعالی وتمدن رهنمون بشود.اندک روشنفکران که همیشه دراقلیت هستند نمیتوانند به تنهایی کاری بکنند بلکه بایست شعور و فهم ودانایی توده عظیم مردم بالا برود.چگونه؟ازطریق ازادی بیان ورسانه ها ومطالعه و دردسترس بودن منابع واشکارشدن حقایق و اینکه چیزی درپشت پرده ها نباشد.این امور به مدد فضای مجازی که روز به روز گسترده تر هم میشود منجربه تغییروتحول عمیقی درجامعه خواهدشد.اما اون زمان به این زودی نیست.حداقل اینکه نسل ما متاسفانه شاهد ان نخواهدبود.بله اقا رسول نسل ما نسل خسرالدنیا والاخره بود
آقای نوری زاد عزیز
تهدید به تصادف ماشین و نافهمی کسانی که شما را نمی فهمند ، جو افکارغارتگرو فاسد و ظالم حکومتی را نشان می دهند، این حکومت قاتل وباج گیر و گروگان گیرآبروی ایران را برده است و روزی باید جوابگو باشد.
حکومت ایران در جنگ وکشتارمردم خویش و منطقه دستانش آلوده به خون است و مافیایی بر سر قدرت نشسته که خدای آن منفعت و قدرت است و مردم خود را به بازی و جهان را به سخره گرفته است من از این شقاوتها مات و شُک زده به آینده می اندیشم و سعی می کنم مردمی آزاد و فرهیخته و شاد ی را در ذهنم ترسیم کنم ،اما هر بار این تصاویر با خون در هم می ریزنند.
اروپا و آمریکا با شرکتشان در جنگها اکنون انگشت زیر دندان در حیرتند که چه بود و چه پیش آمد ؟چرا خواب خرگوشی اشان با آوارگان و ترورها به هم ریخته است ؟ و با موج ناسیونالیستی خشن روبرویند که چون آبله چرکینی هنوز سر باز نکرده و کارهای پر خطای خویش را نادیده می گیرند ، در هر حال زمان نا آرامی است و نا آرامتر نیز خواهد شد.تنها روشنگری و بحث کافی نیستند ، خدمات اجتماعی مدنی باید در دست روز کار همه اقشار و بخصوص مدارس قرار بگیرند، انسان امروزی بیش از هر چیز به فرا گیری نوع دوستی و همیاری محتاج است.
آقای نوری زاد عزیز همیشه سالم باشید تا برای ما عشق و دوستی و معرفت و انسانیت و مهر وراستی و امیدرا تصویر کنید ، با کلامتان ،تصاویرتان و نوشته هایتان و فیلمهایتان.
جناب کورس با تشکر
آیا بهاییت با بیواسطه انگاشتن ارتباط مردم و خدا معتقد است یا خیر ؟ اگر جواب مثبت باشد،علت دشمنی روحانیت شیعه با اینان از چنین سر منشعیست ؟ و اگر پاسخ منفی است ،علت دشمنی کینه توزانه ی علما اسلام با اینان بنظر حضرتعالی چیست؟ با عرض ارادت
تست هوش و اعصاب :
پنجاه نماينده فعلي مجلس
كه قبلا تاييد صلاحيت شده
و راي اورده اند
الان فاقد صلاحيت شده اند !!!
اونوقت همزمان دارند براي ما قانون تصويب ميكنند ؟!؟
خب اين قوانين كه توسط افرادي كه از نظر شوراي نگهبان فاقد صلاحيت هستند تصويب ميشه ، توسط شورا نگهبان تاييد ميشه !
يعني شوراي نگهبان مصوبه افرادي رو كه خودش فاقد لياقت نمايندگي ميدونه خودش تصويب ميكنه
تازه اگر تصويب نكنه مجمع تشخيص مصلحت نظام تصويب ميكنه
اونوقت رييس اين مجمع ممكنه توسط شوراي نگهبان تاييد صلاحيت نشه
البته اعضاي شوراي نگهبان عضو مجمع تشخيص هستند كه اين بنده خدا رييسش هست
يعني احتمالا لياقت و صلاحيتش از اونها بيشتر بوده كه رييس شده
ولي بعد چند نفر از اعضاي عضو ممكنه صلاحيت رييسشون رو تاييد نكنند ولي در جلسات به رياست ايشان شركت ميكنند…!!؟
پیدا کنید پرتقال فروش را
همه اینایی که میگن ای ملت بدوین رای بدین همونایی هستن که بنیانگذار این حکومت غدار بودن، در گروگانگیری نقش داشتن و از آن حمایت کردن، جنگ با عراق بر ما نازل کردن، ۶ سال جنگ رو بیهوده ادامه دادن، مروجان دهه وحشت بودن، جیبشون رو با دزدی از ملت پر کردن، شیرهاصلاحات بر سر ملت مالیدن، هیچکجا برای حق ملت مایه نذاشتن، عملهایی ظلم نظام بودن، هیچ برنامه مشخصی برای آینده روشن این ملت ارایه نکرده اند، تنها هدفشان حفظ نظام به هر قیمتی میباشد. بازم میخوان رای بدیم؟
سازمان ملل متحد پس از پایان جنگ عراق را آغازگر جنگ نامید ولی شمای ایرانی ایران را ، همین ،میزان تعصب در دیدگاه شما را کافیست
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
گفتگوي راديو ندا با سيمين عيوض زاده ، مادر اميد علي شناس
سيمين عيوض زاده، مادر اميد علي شناس، فعال حقوق كودك كه با قرار وثيقه 700 ميليوني از زندان آزاد شده است، در گفتگو با راديو ندا گفت : ” شادي ما كامل نيست تا همه بچه ها از زندان بيرون بيايند! ”
http://radio-neda.blogspot.com/2016/01/blog-post_22.html
با درود به شما
برخی نکات که مربوط به نوشته قبل و این نوشته بود را مورد تامل قرار می دهیم:
1-ایراد مهمی که در همه نوشته های شما بوضوح بنظر می رسد و مربوط به قالب لفظی گفتار شماست ،مساله کاربرد الفاظ “غریب” ،”معقد” و “نامانوس” در اندیش نگاری های شماست ،تصور نشود که مقصود مجادله لفظی است ،یا اینکه “منطقی را کار با الفاظ نیست” و اینطور محامل ،بحث من بحثی اصلاحی است مربوط به نمود لفظی گفتار شما در ذهن خواننده ،شما بخوبی واقفید که یکی از محسنات ادبی گفتارها و نوشتار بکار گیری الفاظ رایج و روان و مانوس با ذهن شنونده یا خواننده است ،و این گونه تکنیک در نوشتار و گفتار سهم وافری در اوقع بودن مطلب در نفس شنونده یا خواننده است ،و می دانید که تعقید در لفظ و معقد سخن گفتن سبب رمیدن اذهان از درک محتوا می شود ،البته معلوم است که گاه محتوا محتوای سنگین و صعب الوصول است ،لکن همه هنر گوینده یا نویسنده در همین است که بتواند معانی بلند یا سنگین را در قالب الفاظ سهل ،سهل المنال کند ،شما هرچه مطالب انباشته را متراکمتر کنید و الفاظ بکار رفته در افاده معنای مقصود را دور از ذهن تر و نامانوس تر کنید ،ذهن شنونده را بسبب کثرت و فوران مطلب و پیچیدن آن به الفاظ معقد ،بسبب خستگی از جمع آوری معنا و درک کلی مطالب دورتر می کنید ،ملاحظه بفرمایید من الفاظ نامانوسی را که از نوشته قبلی ریشه ها جمع آوری کرده ام و بطور عادت در گفتار شما تکرار می شود و ذهن خواننده را از فهم مطلب و جمع بندی و استنتاج دور می کند خدمت شما ارائه می کنم تا ببینیم ایراد قالبی بنده وارد هست یا نیست ،در این زمینه البته خوانندگان و دوستان مقید به خواندن تمام مطالب شما می توانند در این مورد اظهار نظر مثبت یا منفی کنند،به این الفاظ عنایت کنید :
جداسانى
————-
وازنش
————–
نگرْسوىِ حافظ
————–
پيشروند
————–
درنگريسته ام
—————–
خودپيدا
—————–
همگاه
—————-
همهنگام
—————-
بحث من الان اصلا صحیح یا غلط بودن الفاظ مفرد یا ترکیبی پیش گفته در گفتار شما نیست ،آنرا که باید به متون کهن و جدید ادبیات فارسی و کتب لغت معتبر مثل دهخدا و معین و غیر آنها مراجعه کرد ،بحث من این است که بکار گیری این واژه ها در گفتاری علمی تاریخی فرهنگی برای تفهیم مقاصد مهم آیا کمکی به چنین هدفی می کند یا نه ،مثلا آیا ذهن خواننده در میان یک بحث معنایی در این لفظ متوقف نمی شود که “وازنش” اصلا یعنی چه و چگونه باید با کنار هم گذاشتن این لفظ با الفاظ دیگر به فهم معنایی مورد نظر شما دست یابد؟
———————————————————–
2-می فرمایید :
“”چون نيك بنگريم پروژه ابن سينا و فارابى در عقلانى كردن دين در نهايت در سطح فرهنگى شكست خورد و مسؤوليت اين شكست در ريشه اى ترين تحليل نه غزالى بود ، نه اخباريون بودند و نه عارفان . فرهنگ زمينه ساز اين شكست بود؛ فرهنگى كه برهانى ترين حكيمان نيز خود در چارچوب آن برهان مى آوردند. علت به هيچ وجه در ضعف برهان آورى ابن سينا و ديگر حكماء مشاء نبود. علت آن بود كه اين نخبگان يا به اصطلاح امروزين روشنفكران زمان _ برخلاف عارفان كه غالباً به شعر سخن مى گفتند_ صدا و نفوذشان به عموم نمى رسيد “”.
(پایان نقل قول)
جناب کورس بارها عرض شد که عیب بزرگ گفتار شما این است که فاکتی و گزاره غیر بدیهی و غیر مبینی را بصورت پیش ذهن مفروض و مسلم در نظر می گیرید و بعد بر آن اساس دهها مطلب دیگر را استنتاج می کنید و بتعبیر عرفی می برید و می دوزید و خواننده را بدنبال خود می کشید،ببینید شما در این جملات اولا :عقلانی کردن دین را
یک پروژه مسلم مفروض نزد فارابی و ابن سینا می گیرید ،که خود این مطلب مورد استفهام است ،اصلا پروژه عقلانی کردن دین یعنی چه؟ شما ابتدا لازم است برای خواننده بحس و عیان از گفتارها و کتب و مطالب ابن سینا و فارابی نشان دهید که چنین پروژه ای نزد آنان وجود داشته است ،و پیش از آن منطقا توضیح دهید که عقلانی کردن دین یعنی چه؟ اصلا دین یعنی چه ؟ آیا عقلانی کردن دین یعنی مستدل کردن همه گزاره های دینی از اصول و فروع و اخلاقیات است؟ می دانید دین به یک تقسیم شامل سه بخش :اصول عقائد و احکام فرعی عملی و اخلاقیات است ،اینکه ابن سینا خواسته است دین را عقلانی کند مقصود این است که همه بخش های دین در کتب متعدد شیخ از شفا و اشارات و نجات و مبدا و معاد و دانشنامه علایی و دیگر کتب او به این سمت رفته است؟ مثلا در شفا بخش وسیعی اختصاص به منطق ،به ریاضیات ،به طبیعیات ،و به امورعامه و به الهیات خاص اختصاص یافته است ،آیا سمت وسوی بحث منطقی و ریاضی و طبیعی این است که دین عقلانی شود؟ من می گویم حتی در الهیات بمعنی الاخص اینکه ذات واجب ببرهان اثبات می شود و بحکم برهان عقلی اوصاف ثبوتی و سلبی بر او اثبات می شود ،یا حتی بر نبوت عامه و خاصه برهان عقلی مفرد و مرکب اقامه می شود ،این سهل نیست که ما بگوییم پروژه فارابی و شیخ پروژه عقلانی کردن دین بوده است ،تا چه رسد به اینکه براحتی دنبال آن از احکامی مثل شکست و پیروزی سخن بمیان آوریم و چیزهایی را بتصور خود بر آن بار کنیم ،میدانید که فلسفه در آن زمان تنها مباحث عقلی امور عامه و الهیات خاص نبوده است ،فلسفه در آن دوران به یک اطلاق عام شامل همه اجناس علوم مطرح بوده است ،مثل ریاضیات مشتمل بر جبر و مثلثات و هندسه ،و بخش های مربوط به طبیعیات که شامل زمین شناسی و دریا شناسی و حیوان شناسی و آسمان شناسی و هیئت و نظائر اینها از علوم طبیعی بوده است ،و فیلسوفان قدیم از ارسطو و افلاطون و دیگران و فلاسفه بعد از اسلام در همه این علوم مبرز بودند و می گفتند و می نوشتند ،این آسان نیست که کسی پهنه شخصیت شیخ در همه ابعاد را اینطور قضاوت کند که شیخ بدنبال پروژه عقلانی کردن دین بود ،بگمان من این خلط مبحث آشکاری است ،اگر فیلسوف بمعنای عام کلمه به هیئت و ستاره شناسی و اندازه گیری فواصل اجرام سماوی می پردازد ،اگر بر اساس علوم طبیعی قدیم به عناصر و خواص عناصر می پردازد ،اگر بحل مسائل ریاضی می پردازد ،و….آیا باید گفت فیلسوف در حال عقلانی کردن دین است؟ علوم طبیعی و مسائل و موضوعات آنها چه ربطی به محتوای دین و گزاره های دینی و بخش های مختلف دین دارد؟ به شواهد دیگر نمی پردازم.
اما اینکه فرمودید :فارابی و شیخ در عقلانی کردن دین شکست خوردند،اولا بقول معروف ثبت العرش ثم انقش ،ابتدا باید پایه اول و گزاره اول که عقلانی کردن دین باشد را باید با تکیه بر نوشته ها و گفته های باقی مانده از این بزرگان اثبات کرد ،آنگاه سخن از شکست یا پیروزی بمیان آورد ،من در دنباله کلام شما چیزی در تبیین و استدلال بر این مدعا نیافتم ،شکست ابن سینا و فارابی یعنی چه؟ مقصود شما اقبال و ادبار مردمی است که سر از علم یا فلسفه در نمی آورند؟ خوب اینکه در همه علوم و فنون ساری است ،اگر امروز مثلا هاوکینگ ارائه کننده مدل بیگ بنگ در تفسیر پیدایش و تحول کیهان این نظریه را تبیین کرد و کتابهایی نوشت ،اعم از اینکه این مدل بعد تثبیت قطعی شود یا رد شود یا بخشی از آن تثبیت و بخشی رد شود ،چون توده مردم دور از فیزیک و اصطلاحات و محتواهای آن حرف ایشان را نفهمند و به آن توجه نکنند باید گفت هاوکینگ شکست خورد؟ این است که میگویم بجای ارائه یک گزاره نا مبین و نا مدلل و غیر بدیهی ،که مرتبط به قضاوت یک یادو بزرگ از بزرگان علم و فلسفه است ،و متفرع کردن دهها مطلب بر این گزاره و انباشت مطالب ،خوب است ما اول یک مطلب را مدلل برای خواننده کنیم ،بعد آنرا نردبان برداشت های دیگر کنیم ،پس خلاصه اینکه نه گزاره فارابی و ابن سینا بدنبال پروژه عقلانی کردن دین بودند مدلل و روشن است ،و نه معنای شکست آنان روشن است ،شما چطور با امور مبهم و اثبات نشده سعی دارید دهها مطلب دیگر را بر مطالبی که اثبات نکرده اید استوار کنید؟
—————————————————————————-
3-مساله دیگر بحث واسطه ها در فرهنگ دینی است ،شما تقریبا این مطلب را در همه موارد ریشه ها تکرار می کنید ،و شواهدی شعری از حافظ و مولانا در این جهت که آنان از ریاکاران و …زمان خود نالیده اند ،بنابر این باید نتیجه گرفت که واسطه در رابطه بین خلق و خالق (اگر بخالقی قائل باشیم) امر لغو و بیهوده ایست و نتایج دیگری که می گیرید مثل اتحادیه شارع و حاکم و …
ببینید :
اولا:شما چرا با تکیه بر شعر شعراء یک نتیجه عام می گیرید ،چرا فرض را این می گیرید که حافظ و مولوی ،از انتقاد به عالمان قشری و مزوران ،همه عالمان زمان خود و همه عالمان غیر زمان خود مقصودشان بوده است؟ ممکن است آنان از شرذمه خاصی از آن صاحبان عناوین نالیده اند و با آنها تضاد داشته اند.
ثانیا:اصلا فرض بگیرید حافظ و مولانا همه فقهاء و عالمان زمان خود و بطور کلی همه فقهاء قبل و بعد خود را مقصود داشته اند ،خوب فرموده باشند ،مگر هرچه حافظ و مولانا فرموده اند درست است؟ آنها دیدگاه خود را ابراز کرده اند ،ممکن است دیگران نیز آنها را مزور و مرائی و چه و چه بدانند ،شما چرا با تکیه بر کلام دو شاعر می خواهید فرهنگ سازی علیه نقش عالمان دینی در تبیین پیام دین کنید؟
ثالثا:مقصود شما از این واسطه ها و اصلا وساطت کیست و چیست؟ مقصود شما از واسطه آیا پیامبران خدا هم هستند؟ آیا غرض شما این است که چون حافظ و مولوی و شیخ اشراق از رابطه خالص بندگی بین مخلوق و خالق سخن گفته اند ،این برهانی است بر لزوم نفی نبوت عامه و خاصه انبیاء؟ دیگر اینکه اصلا وساطت اینجا یعنی چه؟ اگر پیامبری دین و کتابی از سوی خدا و خالق جهان بیاورد که اساس آن دعوت به عبودیت و تبیین رسم عبودیت است ،باید گفت چون حافظ و مولوی گفته اند واسطه لازم نیست پس فرهنگ صحیح این است که نقش پیامبران و به تبع آنان نقش عالمان دین را نفی کنیم؟
ببینید مطالب من مطالب تخیلی نیست ،من به شواهد کلام شما می نگرم ،شما اینجا نوشته اید :
“همه آنها خلق را به ارتباط مستقيم با خدا در درون شخص خودشان فرامى خوانند و همه آنها قرآن را همسو با دلگرايى و عشق درونى تفسير مى كنند….
سهروردى در اواخر كلمة التصوف مى گويد:” قرآن را چنان بخوان كه گويى تنها بر تو نازل شده است ”. از اين روشن تر نمى توان مردم را به رابطه شخصى با قرآن فراخواند.”
(پایان)
مقصود شما از همه آنها ظاهرا عارفان و حکیمان و شاعرانی مثل حافظ و مولوی و دیگران است ،سوال من از شما این است آیا دعوت به ارتباط مستقیم با خدا در رسوم بندگی ،بمعنای نفی نقش تبیینی امام و عالم دینی است؟ اولا این چه دلالتی دارد؟ثانیا اگر بنا بر نفی وساطت و واسطگی باشد چرا سخن مولوی و حافظ حجت باشد؟سند شما بر حجیت سخن مولوی و حافظ و نفی حجیت سخن عالمان دینی چیست؟
ثالثا :شما مگر حافظ و سعذی و مولوی و سهروردی را خارج از دین پیامبر می دانید که اینگونه با استشهاد به کلام آنان چنین نتایجی می گیرید؟
رابعا ارتباط شخصی انسانها در رسم عبودیت و مراسم بندگی هیچگاه واسطه ندارد ،آنها که شما با تکیه بر اشعار حافظ نفی وساطت آنها بطور مطلق می کنید ،نقش شان چیست؟ اگر عالم دینی احکام دینی را تبیین کرد و با تکیه بر منابع دینی و کتاب و سنت رسوم بندگی و زندگی متدینان به یک شریعت را تبیین کرد ،این بمعنای وساطت و دخالت در رسم بندگی است؟
و اگر سهروردی در آن کلام خود گفت قرآن را با عشق بخوان گویا بر تو نازل شده است ،مفهوم آن این است که قرآن توسط آشنایان و کارشناسان تفسیر و تبیین نشود؟ حال گیریم مقصود سهروردی همین باشد که شما پنداشته اید ،آیا سخن سهروردی برای متدینان بشریعت حجیت دارد یا سخن پیامبر و عترت او؟ ضمن اینکه این سخن را شیخ اشراق از خود نمی گوید ،او این سخن را از امام صادق ظاهرا نقل کرده است ،آیا امام صادقی که خود احکام و ظواهر و بواطن قرآن را تبیین می کند یا به عالمان و خواصی ارجاع می دهد مقصود او اینی است که شما پنداشته اید؟
——————————————————————-
4-در انتهای گفتارتان که معمولا مبتنی بر همین مسائل قابل بحثی است که ابراز می کنید فرموده اید :
“”شاهد ديگر كه به همين عصر مدرن تعلق دارد كسروى است . مفتيان با پشتوانه عوام مقلد شاه را تحريك به محاكمه كسروى مى كنند، كسروى به دادگاه فراخوانده مى شود ، هنگامى كه دارد از نوشته هاى خود دفاع مى كند در روز روشن و در صحن دادگاه مورد هجوم اعضاى فدائيان اسلام قرار مى گيرد . شيوه قتل او نمونه اى گويا از سرنوشت يك دگرانديش در فرهنگ دينى است . هم با اسلحه گرم به او شليك مى كنند و هم با ضربات كارد بدنش را شرحه شرحه مى كنند””
(پایان)
من به کسروی و صحت و سقم نوشته های او و افراط و تفریط در گفتارهای او کاری ندارم چنانکه خود شما هم در ادامه گفته اید ،اما عرض من نسبت ناروای کلی است که به یک فرهنگ (فرهنگ دینی) می دهید،آیا اگر فرد یا افراد تندرویی خودسرانه شتاب کردند و کسی را بسبب توهین بمقدساتشان بقتل رساندند شما آیا باید این قتل را به کلیت یک فرهنگ نسبت دهید؟ خوب اگر کلیت یک فرهنگ چنین بود چرا اصلا او را محاکمه می کرد؟ عرض پایانی من این است که اشتباه شما غالبا همین است که هم مطالب نامدلل را ستون فقرات گفتارها و استنتاج های خویش قرار می دهید ،و هم اینگونه در موارد نتیجه گیری فاکت ها و قضایای تفسیر پذیر و نامشخص را محمل تهاجم به فرهنگ دینی قرار می دهید.
با پوزش از اینکه فرصت ویرایش دوباره نیافتم ،اگر خللی در الفاظ دیدید بفراست خویش استناد کنید.
دوست عزیز سید مرتضی در رابطه با موضوع عقلانی کردن دین توسط فارابی و ابن سینا لابد خود جناب کوروس توضیحی میدهند. بنده از نظر خودم چندان با این موضوع مشکلی ندارم و بنظرم درست میرسد. برای مثال یکی از بحثهای مهم فارابی درک و توضیح مسله “وحی” از نوع پیامبرانه آن میباشد. فارابی و این سینا خیلی تلاش کردند که این موضوع را بنحوی توضیح دهند که واقعیت آن چیست؟ البته این بحث تا کنون به نتیجه مشخصی نرسبده و شاید منظور چناب کوروس شامل این مطلب هم بشود.
آیا اگر فرد یا افراد تندرویی خودسرانه شتاب کردند و کسی را بسبب توهین بمقدساتشان بقتل رساندند شما آیا باید این قتل را به کلیت یک فرهنگ نسبت دهید؟
افزاد بیسواد با داشتن فتوا به مرحوم کسروی حمله کردند و سرخود اینکار را نکردند و پس از این جنایت حتی اجازه دفن ایشان را در قبرستان معمولی ندادند و سپس کلیه روحانیون و عوام خواستار آزادی قاتلین شدند، و شاه نادان هم با این تخلف بزرگ موافقت کرد به دلیل فرهنگ دینی که مردم دارند و کسروی خطوط قرمز را رعایت نکرده است.یعنی قاتلانی که در دادگستری موجب قتل یک وکیل شده اند با سلام و صلوات ،بمانند قهرمان استقبال شده اند.
همه اینها در حدود 50 سال پیش اتفاق افتاده و پدران ما در جریان ما وقع با چشمان خود بوده اند ولی کل موضوع ،مورد قلب واقع می شود ،جاییکه روزنامه و عکس و اسلاید و غیرو وجود دارد ،کافیست همین مورد را با داستانهای 1400سال پیش قیاس بکنید و درجه محقق بودن و دنبال واقعیت بودن علمای اسلامی را بسنجید.شاد و پیروز باشید
جناب نوریزاد
با سلام به شما و تشکر از زحمت انعکاس نظرات کامنت گذاران ،من این نقد خود به نوشته دوست گرامی جناب کورس را با فشردن تکمه پاسخ در ذیل نوشته ایشان قرار داده بودم و مقید هم هستم پاسخ های من به اشخاص ذیل نوشته آنان درج شود ،نمیدانم به چه جهتی این نقد بطور مستقل اینجا درج شده است.
سپاس
مهدی از تهران
عرض ادب و احترام
1 – آقای سید علی خامنه ای در متکلم الوحده (به اصطلاح سخنرانی) خود در حضور امت آورده شده از قم گفت، قریب به مضمون”””هر کس با من مخالف است و امنیت کشور ووو برایش مهم است به صندوقهای انتصابات اسفند ماه برود و رای دهد””””. او در در متکلم الوحده دور روز پیش (به اصطلاح سخنرانی) خود در خصوص انتصابات گفت، قریب به مضمون”””من گفتم مخالف نظام برود رای دهد نگفتم مخالف نظام کاندیدا تور شود.”””” البته رسانه ها و اشخاص حقوقی در پی سخن اول آقای سید علی خامنه ای علیرقم بکار نبردن واژه نظام توسط ایشان، در بوغ و کرنا کردن که جناب علی خامنه ای گفته مخالف نظام هم برود رای دهد!!!. این نشانگر آن است که شهروندان مخاطب رسانه ها پیشاپش اقای علی خامنه ای را همان نظام میشناسند.
الف: با این دو گفته در دو به اصطلاح سخنرانی یکبار دیگر جناب سید علی خامنه ای خود و نظام را یکی شخصیت خواند عی رغم اینکه نظام شخصیت حقوقی است و سید علی خامنه ای شخصیت حقیقی میباشد.
ب: واقعا این دو گفته در دو به اصطلاح سخنرانی آقای سید علی خامنه ای را اگر جک طول عمر بشریت نبینیم میتوان جک سال تلقی کرد. آقای سید علی خامنه ای واضح و روشن و با زبان بسیار ساده میگوید شهروند ایرانی بروید و به افرادی که من تعیین و انتصاب میکنم رای دهید. بازها در سایت جناب نوری زاد محترم نوشته ام که استبداد نعلین بی جهت شور میزند، اکثر ما شهروندان ایران امتی بیش نیستیم و نزده میرقصیم. انسان وکیلی تنها موجودی که فابل به رساندن ایران به دموکراسی و سکولاری میباشد خود همین رژیم ولایت مطلقه فقیه با این کارها و اعمال و رفتارها و مدیریتش میباشد.
2- استبداد و مستبد و دیکتاتوری و دیکتاتور بنا بر فرهنگ شهروندان کشور ارگانهای مختلف تاسیس میکند تا ابزاری باشند برای تداوم حکومتش. درا یران هم رد صلاحیت و شورای نگهبان و مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان و سایر ارگانهای ولایت مطلقه فقیه ابزارهای استبداد فعلی در ایران میباشند.
3 –ظاهرا نگین نامه برجام در حال اجرائی شدن است . رئیس جمهور منتصب اقای سید علی خامنه ای و رای داده شده توسط امت یعنی اقای حسن فریدون(روحانی) و به اصطلاح کابینه اش هم در حال روشن جلوه دادن آینده کشور میباشند بدون انکه نیاز ببینند که توضیحی در خصوص اینکه چرا بیش از یک دهه چنین هزینه سنگینی تحت عنوان برنامه هسته ای بر ایران تحمیل کردند و حالا به خانه اول برگشتند، بدهند.
4- به نظر اینجانب هر ایرانی که ذره ای غیرت ایرانی بودن و وطن دوستی و یکتا پرستی در او باقی مانده باشد، در روزانتصابات مجلس شورای ولایت مطلقه فقیه و مجلس خبرگان برای رفتن به پای صندو قهای رای دوبار فکر میکند.
به امید رسیدن به ایرانی که نیاز به چوپان نداشته باشد و آن روز روزی است که فرهنگ عقل و خرد در ایران جایگزین فرهنگ جهل و خرافات دینی و مذهبی بگردد.
مهدی از تهران
تقاطع – مهدی خلجی، پژوهشگر ارشد اندیشکدهی “انستیتو واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک در برنامهی صفحهی دو تلویزیون بی.بی.سی فارسی میگوید: علی خامنهای با مهارت تمام قواعد بازی را به مخالفان جمهوری اسلامی و اصلاحطلبان تحمیل کرده به طوری که آنها هیچ خط قرمزی ندارند و هر چقدر هم شورای نگهبان کاندیداها را ردصلاحیت کند باز با استدلال انتخاب بین بد و بدتر در انتخابات شرکت میکنند.
آقای خلجی با بیان اینکه روشنفکران و اپوزیسیون، مشارکت سیاسی را به شرکت در انتخابات خلاصه کردهاند تصریح میکند که این شرکت همیشگی در انتخابات، تنها به تقویت یک دوران طولانی از استبداد میانجامد.
او در عین حال با انتقاد از حسن روحانی اضافه میکند که او پیش از انتقاد از شورای نگهبان به خاطر ردصلاحیتها باید ابتدا خود از طریق وزارتخانههای تحت امرش، توسعهی سیاسی و آزادی بیان را تقویت کند و به نقض حقوق بشر پایان دهد.
اگر به عقیده خلجی ها عمل میشد الان جلیلی ریس جمهور و ایران غرق در جنگ بود
سلام برناظران گرامي
آتشسوار هزارچهره نگونبخت منافق ،من بنام مسيح هستم ودراينجا چيزي ننوشته ام جزجواب فحاشي تو به جناب نواب صفوي؛ وهزارچهره بودن منافقان فحاشي همچون توراروشن ساختم.
توازطوفاله هاوياازبستگان رزماراي معدوم وياحسنعلي منصورمعدوم هستيدكه ديگرآخورتان خالي ازنشخوارشده است.
من نه ارسطوهستم ونه اورا مي شناسم ونه مصلح هستم كه اورا ازنوشتارش دراينجا مي شناسم .جناب مصلح سلام خدابراوباد شأنش اجل ازاينست كه باتوي منافق هزارچهره روان پريش طرف گفتگوباشد مگربيادنداريدكه اوبه توگفت اگراز دائره ادب خارج شويد ديگربه توجواب نمي دهم. تابحال هم نداده است.
اگرتوطرفدار اخلاق انساني هستيد چرا به جناب نواب صفوي عالم مجاهد فحاشي كرده بوديد؟وكله خر خطاب نموده بوديد؟
من هم همان فحش هاي خودت را بخودت برگردانده بودم كه كله خرخودت هستي وآبا واجدادت؛داعشي خودت هستي وتمام فك وفاميلت.اما ناقولا نوري زاد كله خري تورا هاشورنكشيده بود اماهمان الفاظ مراهاشور كشيده بود.اينهم ازامانتداري نوري زاداست.
حال هم مي گويم منافق هزارچهره و روان پريش عين مجسم خودتان است هرغلطي كه ازدستت برمي آيد خيلي نامردي كه كوتاهي كنيد.
جدتورزماراي الدنگ را جناب نواب صفوي به درك فرستادحال ما ازطوفاله هاي گنديده اي همچون توروانپريشي بترسيم؟
بهتراست زبان تهديد وفحاشي ات را جاي ديگر ببري ويامثل آدم حرف بزنيد وگرنه سكه يك پول بي ارزش مي كنم كه هيچ چارواداري هم رغبت معامله باتورانداشته باشد.
ديگرچنين هارت وپورت هاي چارواداريت را دراينجانبينم وگرنه برايت گران تمام مي شود.
——————-
سلام مسیح گرامی
با فحش دادن ما به هیچ کجا نمی رسیم. بل از آنچه که نیز هستیم فرو می افتیم به قعر. کاش به نقد محترمانه ی نوشته ی دوستانی می پرداختید که معترضشان هستید. بی آنکه کلام خود را به ناسزا بیالایید.
سپاس که مراعات می کنید
سپاس
.
درود بر جناب نوری زاد و دیگر عزیزان
سپاس از شما نوری زاد عزیز که بدون سانسور مطالب شیخ مصلح را قرار دادی
( مصلح ارسطو مسیح ) حیا کن و خجالت بکش! هر کسی دو کلاس درس خط شناسی، متن شناسی و سبک شناسی خوانده باشه متوجه میشه که تو که هستی؟! از لفظ چارواداری خوشم اومد ناقلا…زدی به هدف، این همان چیزی بود که من به مصلح گفته بودم. و اینکه خیلی دقیق برخورد مرا با مصلح دنبال میکنی و با جزئیات فراوان! تازه این یک دلیل است که تو مصلح هستی. در هر نوشتۀ خود، بیشتر شخصیت چندروی خود را نشان میدهی. بقیه دلیلها و سندها را نمی نویسم تا در خماری بمانی!
معلوم شد که تو و امثال تو که ادعای مصلح بودن، سید بودن و ریش سفید بودن و عالم به قرآن و حدیث بودن داری در حقیقت ذات مسمومی داری که فاقد شرف، انسانیت و جوانمردی ست و حیوانی درنده در درونت کمین کرده.خوشحالم و البته کمی ناراحت که بالاخره آن چهره های دیگر خود را به تمام ناظران نشان دادی و نقاب از چهره انداختی. آخوندهای همانند تو و از تبار سیاه عمامه گان چگونه اینهمه سال از نفهمی خارج نشده اند. آن از نواب صفوی و این هم از تو…هر دو سیاه عمامه هستید و خود را با واسطه متصل به خداوند قرآن میدانید…این هم از سید علی … دیگر تا کی؟!
قرص فشار یادت نره شیخ! خونت رو اینقدر کثیف نکن!
بیش از این به ذات خود و جسم بیمار خود جفا نکن! اگر به من رحم نمیکنی به خود رحم کن!
و سخن آخر اینکه:
شیخ مصلح خجالت بکش و حیا کن!
من تو را دعوت به بازگشت مجدد به انسانیت میکنم و برحذر میدارمت از رفتار برادر کشانه و قابیل گونه!
از امر به معروف و نهی از منکر دیگران نارحت نشو شیخ!
در ضمن، تا همین ساعتی که پاسخ تو را مینویسم در فضای حقیقی اربابان و دوستان تو نتوانستند هیچ شکری بخورند چه برسد به توی پیزوری!
با پوزش مجدد از ناظران و جناب نوری زاد
بدرود
——————
سلام آتش سوار گرامی
با هم مهربان باشیم. حتی با کسانی که ناسزایمان می گویند. افراد ناسزا گو، پیش از دیگران، خود را می فرسایند
سپاس
.
بسیار بسیاررررر سنجیده و پخته و متین و نکته سنج عالی
سلام ودرودآقاي حاجي نوري زاد خيلي گرامي
فرمايشتان متين و گواراست .آيامن شروع به فحاشي كرده بودم ياايشان؟
چرا به ايشان اين تذكررا نداديد كه ايشان جناب مصلح را بجاي من فرض وحتمي گرفته بودودردوكامنت به اومنافق وناسزاها گفته بودوشماهم منتشركرده بوديد.
ازاينجامعلوم مي شود كه خودشما هم باهمين فحاشان ازيك جوي آب مي خوريد وگرنه موعظه يكطرفه نمي كرديد.
*علی شاکری زند: جمهوری اسلامی ایران نمونه ای بزرگ از یک قدرت تروریست و زاییده ی تروریسم
شنبه ۲۸ مرداد 1357 هواداران آیت الله خمینی با آتش زدن سینما رکس آبادان، بیش از ۵۶۰ تن از تماشاگران را سوزاندند. در این واقعه نزدیک به 600 کودک، زن و مرد جان باختند. این حادثه نتیجه ی خشنترین اقدام انقلابیون اسلامی از آغاز فعالیت آنها در یک ساله ی پیش از آن بود؛ اما نه تنها اقدام آنان از این نوع. یک روز پیش تر از آن با آتشسوزی سینما آریانای مشهد، سه تن زنده سوخته بودند. حتی آتش سوزی سینماها واقعه های منفردی از این نوع نبود؛ در آن سال هفته ای نگذشته بود که یک سینما، یک بانک یا یک رستوران را آتش نزده باشند. فردای آتشسوزی سینما رکس آبادان نیز اسلامیون متعصب سینما ماکسیم شیراز را نیز منفجر کرده بودند.
* http://news.gooya.com/politics/archives/2016/01/207567.php#more
*به نقل از خودنویس:
نیازی نیست تا فرد خاصی را متهم به همکاری با جمهوری اسلامی کرد. اگر کسی با علم و اطلاع از جنایتهای یک رژیم، و عدم پاسخگویی آن به نقض گسترده حقوق بشر و از بین بردن حق واقعی انتخاب افراد از طریق شورای نگهبان و متناسب با خواست مقامهای ارش حکومت، باز هم خواستار مشارکت در انتخابات شود، یا مغزش خراب است، یا در داخل کشور تحت فشار است و یا خیال میکند مقاومت منفی و مقاومت بدون خشونت و نافرمانی مدنی «حرام» است و یا مزدور است.
چند توصیه را واجب میدانم:
۱- قلعه حیوانات را چند بار بخوانید
۲- حرفهای خامنهای را به دقت بخوانید
۳- به جای تاثیر گرفتن از افراد، فکر کنید و ببینید علت تلاششان برای دعوت شما به انتخابات چیست؟ آیا بازگشت به ایران است یا فروختن تابلوهای نقاشی و باغ است و یا … به قول معروف، «رد پول را دنبال کنید!»
۴- بررسی کنید و ببینید نقطه مشترک طرفداران شرکت در انتخابات در ایران، با لابیگران ماجرای هستهای چیست؟
* https://khodnevis.org/article/66240
عبدالکریم لاهیجی: ترس علی خامنهای از چیست؟
مش قاسم: از شما، از من، از آقای نوریزاد، از تک تک ملت ایران.
Do you need to know me? Do you want to know what is in my heart,my soul,my conscience and my personality? just take a look at my friends,my love ones,my partners, see who they are. You should ask Mr. Khamenei ,who are your friends ,your teammates and your associates.I do not want to be in his place.It is embarrassing,shameful,so ugly in deed
خیلی زودپته های این رژیم هم بر آب ریخته خواهدشد.
جمهوری ایران
همین گونه که 37 سال از گذشت عمر حکومت اسلامی نشان دهنده
خرابی ها و ویرانی ها و نابسامانیها و کشتارهای پی در پی می باشد
گوش دادن و پیروی کردن از این رژیم خانمانسور
جز از روی ساده گی و بی خردی
و یا از روی مقام پرستی و غارتگری
چیز دیگری نمی تواند باشد
این رژیم همان گونه که در اوایل انقلاب
برای افراد مستقل و با خرد و اندیشمند
مورد قبول و سلاحیت نبود
امروز هم نخواهد بود
با گذشت زمان رفتار و کردار اینها نشان داده است که اینها
نیامده اند که ایران را به توسعه و پیشرفت هدایت کنند
اینها دشمنانی هستند که از سادگی و زودباوری ایرانیان
استفاده کرده و در زیر نام مذهب و نام خدا
تا امروز توانسته اند خانواده ها و اجتماع را تار و پاره کنند
و اگر مردم از خواب بی خیالی بیدار نشوند
در فردائی بسیار نزدیک کشوری و تمدنی به نام ایران و تمدن ایرانی وجود خارجی نخواهد داشت
و اعراب ناب محمدی به جای جمهوری ایران به شما تحویل خواهند داد
اینان فرزندان ایرانزمین نیستند
” توهمِ رهایی”
تاریخ شاهد حضور رژیمهای خودکامهٔ و دیکتاتور فراوانی بوده است. حکومتهأیی که حتی از رژیم
جمهوری اسلامی ایران نیز خشن تر و وحشیانه تر رفتار کردند. ولی جهان تا کنون هیچ حکومتی را همچون
ولایت اسلامی ما، که آشکارا و متداوماً به فهم، شعور و غرورِ ملت خود توهین کرده باشد، بهخود ندیده است!!
در کجای تاریخ، شما نمونهای همچون انتخابات پر شور سال ۸۸ مییابید، که به سیرکِ مضحک “۹ دی” تبدیل شده باشد؟
سیرکی که رئیس جمهور کلید در دستِ تدبیر و امیدش آنرا روز دفاع از قانون، نظام، ولایت فقیه و ولی فقیه نامید !!
این همان رئیس جمهوری است که بیشترین آرا خود را با وعدههای دروغین به شهروندانِ مستاصل و درمانده از جور و
جفای پیشینیانش فراهم کرد.
اگر کشتی شکسته و غارت شده هستهای به ساحلِ عافیت نشست، از ضرورتِ حفظ نظام بود، نه منافع ملت!!
در ضرب المثلها آمده است که از سوراخی دو بار گزیده شدن، کاریست ابلهانه !! ما چند بار میباید از سوراخِ انتخابات
گزیده شویم تا به جهالت خود پی ببریم؟
در روانشناسی اصطلاحی است به نام ” توهمِ رهایی” به این معنا که شخصِ محکوم به اعدام، در چنین حالتی، تا
لحظه ای که حکم اعدام به اجرا در آید، این توهم برایش پیش میاید که در واپسین لحظات، از مرگ رهائی خواهد یافت!
چنین بنظر میاید که جامعه ما نیز در رابطه با انتخابات، دچار چنین توهمی شده باشد.
با این توهم که با برگزاری انتخاباتی با نظارت استصوابی، شورای نگهبان، مافیای سپاه پاسداران، قوه قضائیه،
مجلسی علیل و ذلیل و از همه مهمتر ولی فقیه و بیت رهبری، نمایندگانی برگزیده شوند که منافع ملت و کشور
را، پاسدار باشند ! 🙁
با درود به نوری زاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : عزیزان شرایط فعلی را که در ایران عزیز و جهان همه روزه درحال مشاهده هستیم و انسان واقعا متحیر میماند که این چه بلبشویی هست که جهان (کره زمین ) را فرا گرفته و هر روز بر وخامت اوضاع افزوده میشود آن هم به صورت زنجیره ای و تقریبا غیر قابل پیش بینی . ما حداقل در ایران شاهد این بلبشو و قدرت نمایی سردم داران حکومت هستیم و با اینکه اعتقاد داریم که حکم رانان و اعوان وانصارشان در مقابل ناراضیان و درد مندان و ساکت های جامعه عده قلیلی هستند باز هم شاهد ترکتازی و سوء استفاده های کلان از اقتدار پوشالی آن ها هستیم و تقریبا کاری از دستمان بر نمی آید من بلشخصه به پیشگویی پیشگویان به دلایل عدیده اعتقاد زیادی ندارم ولی وقتی به بعضی از پیش گویی ها که مراجعه میکنم واقعا شگفت زده میشوم و قرابت خاصی بین آن پیش گویی ها و اوضاع کنونی را مشاهده میکنم بعضی از این پیشگویی هارا برایتان جمع آوری کردم که بخوانید و بیندیشید واز اطاله کلام از جناب نوری زاد گرامی و شما پیشاپیش پوزش میطلبم
پیشبینی های شگفت انگیز شاه نعمت الله ولی
دیوان شاه نعمت الله ولیّ ، پیر طریقت حافظ که در موردش سروده است
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند؟
دیوانی است که تمامی نسخه های چاپی آن چه قبل از انقلاب استعماری وچه پس از آن سانسور و تحریف شده است وتنها نسخه خطی آن معتبر است که ما تنها به بخشهایی از آن دست یافته ایم
قدرت کردگار می بینم*** حالت روزگار می بینم
از نجوم این سخن نمی گویم***بلکه از کردگار می بینم
ازسلاطین گردش دوران***یک به یک را سوار می بینم
از بزرگی ورفعت ایشان***صفوی برقرارمی بینم
آخرپادشاهی صفوی***یک حسینی به کار می بینم -شاه سلطان حسین
نادری در جهان شود پیدا***قامتش استوار می بینم
آخر عهد نوجوانی او***قتل اوآشکار می بینم
شهرتبریزراچوکوفه کنند***شهر طهران قرار می بینم
ازشهنشاه ناصرالدین شاه***شیونی بیم دار می بینم
درشب شنبه ماه ذیقعده***تن او برکنارمی بینم
بعد از آن شه مظفرالدین را***توبدان برقرار می بینم
شه چو بیرون رود زجایگهش***شاه دیگر به کار می بینم-رضاشاه
نوجوانی مثال سرو بلند***رستمش بنده وارمی بینم
چون فریدون به تخت بنشیند***پسرانش قطار می بینم
چون دو ده سال پادشاهی کرد***شهیَش را تباه می بینم
بعد از آن شاهی از میان برود***دولتی پایدار می بینم-آغاز حکومت دجّال
قصه ای بس غریب می شنوم***غصه ای در دیار می بینم
شوروغوغای دین شودپیدا***سربسر کارزارمی بینم
غارت وقتل مردم ایران***دست خارج به کار می بینم
کُهنه رندی به کارِاهریمنی***اندراین روزگار می بینم
رنگ یک چشم او به رنگ کبود***خری بر خر سوار می بینم
هر قدم از خرش بود میلی***دور گردون غبار می بینم
لشگراو بود زاصفاهان***هم یهود و مجار می بینم-یهود کنایه از بددین
متّصف بر صفات سلطان است***لیک من گرگ وار می بینم
کاروبارزمانه وارونه***قحط ، هم ننگ و عار می بینم
عدل وانصاف در زمانه او***همچو هیمه به نار می بینم
در زمانش وفا وعهد درست***همچو یخ دربهارمی بینم
بس فرومایگان بی حاصل***حامل کاروبارمی بینم
مذهب ودین ضعیف می یابم***مُبتدع افتخار می بینم
ظلم پنهان ، خیانت وتزویر***بر اعاظم شعارمی بینم
ظلمت ظلم ظالمان دیار***بیحد وبی شمارمی بینم
ماه را روسیاه می بینم***مهر را دل فکار می بینم
دولتِ مرد وزن رود به فنا***حال مردم فکار می بینم
اندکی دین اگر بود آن روز***در حد کوهسار می بینم
جنگ وآشوب و فتنه وبیداد***ازیمین ویسار می بینم
در خراسان و مصر وشام و عراق***فتنه و کارزار می بینم
دور ایشان تمام خواهد شد***لشگری را سوار می بینم
ظهور دجال درایران-ظهور دابة الارض(قدرتی بلا منازع در زمین)-خروج یاجوج و ماجوج گروهی وحشی از میان مسلمانان-شاید القاعده-صَیحِه آسمانی -علایمی در خورشید وماه
تغییرات شدید جوی(پیامد گرمایش زمین در اثر افزایش مونوکسیدکربن)-خشکسالی وقحطی فراگیر-قیام یمانی-جنگ جهانی سوم(به قول امام صادق قبل از ظهورمنجی،قدرتهای بزرگ طی جنگی یکدیگر را تقریباٌ از بین می برند)-هرج و مرج وآشوب-آتشفشانها،طوفانها و زلزله های عظیم-شیوع گسترده بیماریهای مسری وکشنده-خوف در عراق-جنگ داخلی بزرگ در ایران- نابودی کامل یا عذاب شدید کلیه شهرهای جهان(قرآن)وزلزله مهیب تهران-تشکیل حکومتی از نیکوکاران درایران( زمینه سازان ظهور-حدیث نبوی:چون ایشان قیام کنند با پرچم های سیاه از جانب خراسان; خود رابه آنان برسانید حتی اگر با گذر ازروی برف باشد)-قتل ملک عبدا…درماه ذی الحجه-هرکس برای من قتل امیر عبدا…راتضمین کند،
پیشگوییهای انجیل درموردایران
وعده های عذاب:1-مایه قوٌت ایشان را خواهم شکست.2-در چهارگوشه عالم پراکنده شان خواهم ساخت.3-ایشان را مشوش ومضطرب خواهم ساخت
وعده های نیک:1-تخت خود را درایران قرار خواهم داد.2-سروران و حکمرانانشان را هلاک خواهم ساخت.3-اسیرانشان را باز خواهم آورد
پیشگوییهای زرتشت
جاماسب نامه: پیامبرعرب آخرین پیغمبران باشد.دین اواشرف ادیان باشدوکتاب اوباطل گرداندهمه ی کتابهارا.ازفرزندان آن خورشید جهان کسی پادشاه شود دردنیابه حکم یزدان که جانشین آخر آن پیامبرباشد…وظهوراودرآخرالزمان باشد…وهمه جهان رایک دین کند وفقر را ریشه کن کند وهمه مردم جهان را هم فکروهمگفتار وهم کردار نماید
زرتشت نامه:زرتشت از اهورامزدا از سرنوشت ایران درآخرالزمان می پرسد.اهورامزدا ابتدا ازیک دوره سیاه وپر مصیبت چیرگی شیطان ودیوبر ایران یاد می کند وسپس نوید ظهور سوشیانس را می دهد:…درپایان هزاره فرشته موکل برزمین گنجهای فراوان درزیر زمین ایران راهویدامی کند(نفت).«دیوکین »ظاهرمی شود-دجال-وتمامی مردم سیاه پوش می شوند.کم آبی وخشکسالی می آیدوابرهای بدون باران ظاهرمی شوند.جشنهای نوروزومهرگان کنارگذاشته می شوند.عده ای ازمردم ایران آواره می گردند.قشرپست مال ونعمت فراوان می اندوزند.سلطنت به غیرایرانی رسد(سیدِ هندی!)وآنان غلامباره باشند وهوسباز آنگاه مردم ایران دررنج وعذاب خواهند افتاد.چنان رنجی که حتی درزمان افراسیاب وضحاک نیز دیده نشده وایران کاملا ویران می شود…آنها ازپست ترین نژاد هستند-از سیکهای هندوستان!-آنها به یاری سحروجادو دِه های ایران که من آفریدم ویران کنند وهمه چیز رابیالایند ودین وپیمان وشادی وراستی راازبین ببرند ودین من به نیستی رسد.آنان فریفتارهستند وبدترین دین رادارند.زیرا آنچه راکه گویند نکنند-مظاهرنفاق-.مهرپدرراازپسروبرادرراازبرادربگیرند
درآن هنگام دارودرخت بکاهدوهنرونیروی مردان کم باشد وآزرم وسپاس از نان ونمک ندارند.مردم اززندگی به تنگ
آمده ومرگ خویش راازمن خواهند وجوانان راهوای بازی ورامش از دل برنیاید .صدقه ندهند ومردم ایران به سوی باختر(غرب)تباه شوندوبه سبکی وآلودگی رسند.وایمان به معاد برود.زرتشت پرسید:دادار،چه هنگام دیوان تباه شوند؟ فرمود:هرگاه نشان سیاهی در خراسان پیدا شود ولشگری از آنسوی آهنگ دیوان کنند و طی سه جنگ در ایران از آنان کشتاری کنند که هیچ دشمنی تا آن روز ندیده باشد و از کشته هایشان پشته سازند…سپس سوشیانس بیاید و جشن وسرور با ایرانیان باشد
هزاره سر آید به ایران زمین***دگرگون بود کار و شکل همین
بود حکمرانی آن دیوکین****که دین بهی را زند بر زمین
چو آید به گیتی نشان سیاه***دگرگون شود دین و آیین و راه
جز آز و نیاز و بجز خشم و کین***نبینی تو باخلق روی زمین
بجز راه دوزخ نورزند هیچ***نبینی کسی کو بود دین بسیج
نه نوروز دانند نه مهرگان***نه جشن و نه رامش نه فروردگان
برآید همی ابردرآسمان***که باران نبارد به هنگام آن
زگرمای گرم وزسرمای سخت***بریزدبسی برگ و بار درخت
بسی نعمت ومال گردآورند***مرآنرابه زیر زمین گسترند
نیامد کسی را چنان رنج و تاب***به هنگام ضحاک و افراسیاب
ز هرجانب آهنگ ایران کنند***به سم ستورانش ویران کنند
بپرسید زرتشت بار دگر***ز هرمزدادار پیروزگر
سیه جامه را کی نماید شکست***چگونه شود دیو ناکام، پست
که جانم ز تیمار گریان شدست***دل از اندوه و رنج بریان شدست
بدو گفت دادار پروردگار***که ای مرد دین دار اندوه مدار
چوهنگام ایشان شود در جهان***پدید آیدازچندگونه نشان
زمین خراسان ز نم و بخار***شود چون شب داج،تاریک و تار
برآید نشان از خراسان سپاه***چوآید به وقت و به هنگام گاه
یکی شاه باشد به هندوبه چین***ز تخم کیان اندر آن وقت کین
گروهیش شاپور خوانند نام***بیابد زگیتی بسی نام وکام
کشدسوی بلخ وبخارا سپاه***کند روی کشور زهرسو نگاه
زپارس وخراسان وازسیستان***یکی لشگرآرد عجب بیکران
به ایران بباشد سه جنگ تمام***بسی کشته گردند مردان نام
شود اهرمن جنگ راچاره گر***اُ با نره دیوان پرخاشگر
شود لشگر دیو ناپایدار***بسی خسته و کشته در کارزار
بیاید پس آن مرد فرخنده نام***که بهرام خواند ورا خاص و عام
بگیرد سر تخت و تاج شهان***جهان را رهاند از آن گمرهان
……………………………………………..
تا چهل سال اي برادر جان ***** دور آن شهريار مي بينم
دور ايشان تمام خواهد شد ***** لشگري راسوار مي بينم
قائم شرع آل پيغمبر ***** بجهان آشکار مي بينم
اشاره به حرکت درفش های سیاه رنگ به دست شعیب بن صالح از سمت شرق به طرف ایران دارد. سپس حرکت این لشکر به سمت مشهد و ری . نبرد نهایی در باب الاصطخر (منطقه ای در نزدیکی شیراز) رخ می دهد و در اینجا یاران شعیب پیروز می شوند. زرتشت نیر دقیقا” همین را پیش بینی نموده است.
ضمنا” برخی از ابیات کاملا” تحریف شده اند خصوصا” بیت ظهور دجال از اصفاهان(دجال از این شهر ظهور می کند و 10 هزار نیروی یهودی وی را پشتیبانی می کنند) !
چه استعماری و چه غیر استعماری ، شعیب بن صالح از مشرق قیام میکند و شهرهای ما را فتح خواهد کرد!
هو ۱۱۰
یا علی
سلام جناب مهرداد
اشعار شاه نعمت الله هم پر رمز و رازند و هم توسط عوامل انگلیس دستکاری شده اند. با اینهمه مکاشفات این خدا مرد دست کمی از مکاشفات یوحنا ندارد. من از پیر خود نیز سقوط نظام پادشاهی و آمدن هندی زاده و فلاکت بار شدن زندگی ایرانیان را شنیدم و بواسظه احساسات تند آن روزگار باور نمیکردم. بیاد می آورم در نخستین راهپیمائی پایان ماه رمضان به مدیریت جبهه ملی که هنوز خبری از هندی زاده امام نامیده نمیشد آن پیر روشنضمیر با ترشروئی من کرد و فرمود پسر فریب شیطان و دشمنان ایران را نخور. اون میاد و ایران به خاک و خون میشه. ایشان با دست بالای قوزک را نشان دادند و فرمودند تا اینجا در خون میطپید. !
ضمنا اشاره شاه نعمت الله به سیاهی ماه و دلفکاری مهر یکی شایعه عوامل توده که عکس هندی زاده در ماه است و دیگری برداشته شدن شیرو خورشید تاریخی از پرچم ملی میهنی ایران است که همزمان نشان از آئین جوانمردی میترائی، نورانیت ذات واجب الوجود در آئین یکتاپرستی زردشت و نماد تشیع ایرانی پس از اسلام با اشاره به عنوان اسد الله الغالب علی ابن ابی طالب است.
یک بیت که گویا از قلم افتاده و مصداق شرایط اسفبار اقتصادی امروز ایران است:
سکه نو زنند بر رخ زر ::::::::::::: درمش کم عیار میبینم
امیدوارم آشنائی دوستان نزدیک صاحب الزمان در ایران نصیبتان شود تا هم به اسرار بیشتری دست یابید و هم ببینید که این آزادگان چه خون دلی از دست این غاصبان حقوق آل محمد میخورند ولی به توصیه صاحب الامر صبر پیشه کرده اند.
هو ۱۱۰
ضمن پوزشخواهی تصحیح میکنم
..////////////////امام نامیده نمیشد آن پیر روشنضمیر با ترشروئی من کرد و فرمود……
که هنوز خبر از /////////////// نبودو امام نامیده نمیشد، آن پیر روشن ضمیر با ترشروئی رو به من کرد و فرمود
حق نگهدارتان
سلام آقای نوری زاد. درسته که ظلم در هر لباسی پایدار نمیمونه و یکی از دلایلی که این حکومت با این وضع ، تا الآن تونسته حکومت کنه ناآگاهی مردمه ؛ ولی سوال من اینه : بر فرض که اینا از بین رفتن بعدش چی میشه؟ مردم چی میشن ؟
با درود . در پاسخ به سئوال جنابعالی ( راستی اگر گفتید چرا رهبرِ مسلمین جهان و … ) عرض می نمایم که آقای نوری زاد آیا تاکنون به تیمارستان ” اَمین آباد ” شهر ری رفته اید ؟ اگر نرفته اید ، بروید و یک سری آنجا بزنید که مکانِ بسیار آموزنده ای برای هر نوع آدم و قشرهای مختلف مردم است . هم به ثواب بردن و هم به درس های بزرگ یاد گرفتن اش از آن محیط و هم که پاداش دنیایی دارد و هم پادش آخرت . در آنجا همه جور بیمار به هم ریخته ( روانی ) و با درجه های مختلف نگهداری شده و شب و روز خود را پشت سر هم میگذارند که تعدادی از آنها ، آدم های بی گناه و آزار هستند و بر اساس یک سری مشکلات و پریشانی های بوجود آمده در طول زندگی ، به آنجا منتقل شده اند . در آنجا کسانی هستند که بر اثرِ ” خود شیفتگی ” حاد نگهداری میشوند که به عنوان مثال تعدادی خود را دکتر ، پزشک ، مهندس ، خان و کدخدا ، سرگرد و سرهنگ نیروی انتظامی ، استاد دانشگاه و دانشجو ( موردی را دیدم که در یاداشت های خود تمرین ریاضی دیفرانسیل و انتگرال می نویسد ) و … میدانند . پزشکان و روانشناسانِ بالینی بر این باورند که همه ” خود شیفتگان ” در آنطرف دیوار ( اَمین آباد ) نیستند و بسیاری هم اینطرف دیوار هستند و خود هم از آن بی خبرند . مثلاً رهبری خود را رهبرِ مسلمین جهان ، جنتی عزرائیل طلب ، خود را نماینده خدا در روی زمین و به خدا پاسخگو ، اصطبل نشینان بهارستان با بی شرمی و بی حیایی ، خود را نماینده مردم ایران !! ، احمد نژاد خود را در ” هاله نور امام زمان ” ، علم الهدای مشهد ، خود را امام زاده زنده شهر مشهد ، ” قاضیان جنازه “خودشان را در جایگاه قضاوت و عدالت حضرت علی (ع) ، حداد عادل خود را عقل کل ، وزارت اطلاعاتی ها خود را سرباز گمنام امام زمان و حتی آخوندهای محل ، خود را بزرگ و معتمدِ محله که جوازِ استخدام آبدارچی را صادر می فرماید و … خوب چه کنیم که ” خود شیفتگی ” در جامعه مسلمین کشور ما علی الخصوص مسئولین زبان بسته زیادتر از گذشته شده است . اَمین آبادی ها چه تقصیری دارند که در ” حصار اند ” ؟
بادرورد بر جناب نوری زاد عزیز ؛خواستم یاداوری کنم که تصنیف موج خون از استاد بزرگ محمدرضاشجریان نیست ؛هرچند خواننده اصلی بایدافتخارکندکه مردم صدای ایشان را باصدای استاداشتباه گرفته اند
«به گزارش عصر امروز، حسن شرقی در گفتوگو با رجانیوز با بیان اینکه شعر این ترانه از فريدون مشیری و آهنگساز آن هم رهام سبحانی است، گفت: فلسفه سرودن این شعر توسط مشیری –که در کتاب شعر او هم آمده است- کودکان مظلوم فلسطین و لبنان بودند که او خود نيز به این نکته اشاره کرده بود که بعد از مشاهده صحنه هایی از کشته شدن کودکان فلسطینی و لبنانی این شعر را سرودم.
وی همچنین تاکید کرد که آهنگسازی و ضبط این ترانه نیز مانند فلسفه سروده شدن شعر و هدف شاعرش در اعتراض ظلم به کودکان فلسطینی و لبنانی بود.
شرقی با بیان اینکه این ترانه قبل از انتخابات ریاست جمهوری ساخته شد و ربطی به حوادث انتخابات نداشت، افزود: آهنگسازی این ترانه در سال ۸۷ انجام شد و ضبط آن نیز در اردیبهشت سال ۸۸ صورت گرفت.
وی با بیان اینکه سوء استفاده از ترانه توسط فتنه گران مسبوق به سابقه است، گفت: نمونه کاری که با این ترانه کردند، همچون کاری است که با ترانه ” یار دبستانی من” کردند.
شرقی در پایان با بیان اینکه بر اینکه بدون رضایت و اطلاع عوامل این ترانه، فتنه گران اقدام به نشر آن کردند، تاکید کرد: هدف اصلی ما نشان دادن مظلومیت کودکان لبنانی و فلسطینی بود و هیچ ارتباطی با مسائل پس از انتخابات نداشت و به نوبه خود سوء استفاده از این ترانه را محکوم می کنم.
گفتنی است به دلیل شباهت صداي حسن شرقی با محمدرضا شجريان فتنه گران این ترانه را به اسم شجریان در سایت های خود منتشر کرده و از آن به نفع دشمنان ايران سوء استفاده کردند.»
امیدوارم همیشه سلامت ودراین مبارزه پیروز باشید .
—–
سلام علیرضای گرامی،
اصلاح شد.
سپاس از تذکر شما
نگاه اسلام به زنان
نظر يكي از بزرگترين عالمان و فيلسوفان مسلمان در اينباره
❗️❗️امام غزالي و زن
امام حامد غزالى بزرگترين عالم و فيلسوف اسلام در مورد زنان چنين ميگويد:
قانع کننده ترین و محکم ترین گفته در مورد ازدواج این است که ازدواج شکلی از برد گی است.زن برده مرد است و بنابراین وظیفه و مسئولیت زن اطاعت مطلق از شوهر و پاسخگویی به هر خواست اوست.چنانچه پیامبر_اسلام خودش گفته بود، زنی که به هنگام مرگ رضایت کامل شوهرش را براورده باشد به بهشت می رود.
منبع:
امام محمد غزالی، احیا علوم الدین،جلد 2،ص 64
و اما نصیحة الملوک امام محمد غزالی ( فیلسوف – متکلم – و فقیه ایرانی ) کتابی است در باره پند و اندرز به پادشاهان و وزرا و امرا ، که پس از کیمای سعادت بزرگترین و مهمترین کتاب او محسوب میشود .
در بخشی از این کتاب در مورد زنان آمده است :
خداوند زنان را به علت نافرمانی حوا و خوردن گندم عقوبت کرده است .
« حق تعالی زنان را هشت ده عقوبت فرمود کردن ،
اول حیض ،
دوم زادن
سوم جدا شدن از پدر و مادر و مرد بیگانه را شوهر کردن
چهارم به نفس خویش آلوده شدن
پنجم آنکه مالک تن خویش نباشد
ششم کمی میراث
هفتم طلاق که به دست ایشان نگردد
هشتم آن که مرد را با چهار زن حلال کرد و زن را با یک شوی
نهم آنکه درخانه معتکف باید بودن
دهم آنکه در خانه سر پوشیده دارد
یازدهم آنکه گواهی دو زن برابر یک مرد نهاده اند
دوازدهم آنکه از خانه بیرون نیارد تنها ، مگر با کسی از محارم
سیزدهم آنکه مردان را نماز عید و نماز آدینه و نمازه جنازه بود و از پس جنازه روند و عزا کنند و زنان را این ها نباشد
چهاردهم امیری را نشایند و نه نیز قضا را و نه حکم را
پانزدهم آنکه فضل را هزار بهره است و یک بهره از آن زنان راست
شانزدهم آنکه چندانکه جمله امت را عذاب بود یک نیم زنان فاجره را بود
هفت دهم چون شویش بمیرد چهار ماه و ده روز عدت بباید داشتن
هشت دهم آنکه چون شویش طلاق دهد سه ماه یا سه حیض عدت بیابد داشتن » ❗️
امام_محمد_غزالی در این کتاب سیرت و خوی زنان را به ده حیوان تشبیه نموده است :
« 1 – خوک 2 – بوزینه 3 – سگ 4 – مار 5 – استر 6 – کژدم 7 – موش 8 – کبوتر 9 – روباه 10 – گوسفند . جناب غزالی بهترین زن را زن با سیرت و صفت گوسفند دانسته است .
این متفکر جهان اسلام ادامه میدهد :
« و آنکه خوی سگ ماند آن است که هر وقتی شوی با وی سخن گوید بر وی اندر جهد و بانگ بر او زند و جنگ کند مانند سگ ، و چون کیسه سیم و زر ببیند و خانه پر نعمت میوه و گندم و گوشت و هر آنچه بدین ماند . شوی را کرامت کند و گوید جانم فدای تو باید ، وحق تعالی مکروه تو مرا منمایاد و مرگ من پیش تو باد
و چون بر خلاف این بود همچو سگ به روی شوهر اندر جهد و دشنام دهد و حسب و نسب او را بنکوهد و بیرونش کند و گوید که تو درویشی و آن روز البته خاموش نشود .. و آن زنی که خوی استر دارد »
این فقیه عالیقدر اما در مورد مردان میگوید :
مرد باید که با حمّیت و رشکین بود و بر اهل و مردم خویشتن ، بر اهل و مردم خویشتن زیرا که حمیت از دین بر خیزد و بی حمّیت بد دین بود ، و فی المثل غایت رشک و حمیت تا بدان حدّست که چنان واجب کند که هاون زنان ( را ) مردان بیگانه نشنوند »
حالا بايد از اخوندهايي كه با خواندن كتاب اصول و فروع كافي و لمعة الدمشقيه احساس دانشمند بودن ميكنند پرسيد :
شما بيشتر اسلام و قران و سيرت محمد را ميشناسيد يا امام حامد غزالي
شب و روز شما بخیر جناب نوری زاد نازنین
ضمن آرزوی تندرستی و اجر خیر برای شما انسان آزاده گله ای کوچک از شما از بابت مدیریت سایت داشتم هرچند می فهمم حکما فرصت کمی برای این کار دارید. خاطر شریفتان باشد چند وقتی می شد شخصی به اسم کاوه نوشته هایی copy و paste شده را بدون معرفی منبع از حاهای دیگر می گذاشت و با عرض معذرت بخش کامنتها را که بنده شخصا اشتیاق فراوانانی برای مطالعه ی آن دارم از سرو شکل انداخته بود. بعد از تذکر جنابعالی دائر بر گذاشتن لینک ایشان مدتی غایب بودد و حالا این آقا سیدعلی تقریبا همان موضوعات را با پس و پیش کردن جملات به نام خودش اینجا مندرج می کند. بنده شخصا معتقد به اصل ازادی بیانم ولی تو را به خدا به ایشان یک تذکرکی بدهید که اگر خیلی برای روشنگری ارزش قایلند کل مطلب را کپی ننمایند ضمنا کپی رایت هم رعایت شود که چه بهتر. باور بفرمایید برای مخاطبانی که علاقه ای به این موضوعات ندارند و اینجا ر ا بخاطر نوشته های شما مطالعه می کنند این مطالب طولانی که بخش اعظم نظرات را منحرف می کند ازاردهنده است. پوزش از تصدیع
بحث زنان در اسلام
☝️ راستش انقدر ميشود درباره زن ستيزي اين دين نوشت كه بيش از ١٠ كتاب قطور بشود.
در اسلام زنان مسوول اصلی گناهان مردان هستند.
مطابق آیات قرآن مردان هدایت کننده و تنبیه کننده زنانند. زنانی که نماد ناموس و شهامت مردان هستند. این تبعیض پدیده ای طبیعی نیست و مخلوق الله است!
با توجه به آیه ٣٤ سوره النساء:
➖الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا
ترجمه:
مردان، سرپرست زنانند، به خاطر آنكه خدا برخى را بر برخى فزونى داده، و به خاطر آنكه از اموالشان خرج مىكنند.
پس زنان شايسته فرمانبردارند، و به پاس آنچه خدا برايشان محفوظ نگاهداشته
اسرار [شوهرانشان] را نگاه مىدارند.
و زنانى را كه از نافرمانيشان بيم مىداريد، اندرزشان دهيد، آنگاه در بستر از آنان دورى كنيد،
و بزنيدشان،
و اگر شما را اطاعت كردند، راهى براى ستم بر آنان مجوييد
در حدیث دیگری هم از رسول_الله با سند صحیح نقل شده است که:
➖لا يُسْأَلُ الرَّجُلُ فِيمَا ضَرَبَ امْرَأَتَهُ
ترجمه:
مرد در مورد اینکه برای چه زنش را کتک زده است پرس جو نمیشود.!
منبع : (سنن ابوداوود حدیث شماره ی 2147)
نمونه دیگری که در میان احادیث موثق به چشم میخورد:
➖خرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي أَضْحَى أَوْ فِطْرٍ إِلَى المُصَلَّى، فَمَرَّ عَلَى النِّسَاءِ، فَقَالَ: «يَا مَعْشَرَ النِّسَاءِ تَصَدَّقْنَ فَإِنِّي أُرِيتُكُنَّ أَكْثَرَ أَهْلِ النَّارِ» فَقُلْنَ: وَبِمَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «تُكْثِرْنَ اللَّعْنَ، وَتَكْفُرْنَ العَشِيرَ، مَا رَأَيْتُ مِنْ نَاقِصَاتِ عَقْلٍ وَدِينٍ أَذْهَبَ لِلُبِّ الرَّجُلِ الحَازِمِ مِنْ إِحْدَاكُنَّ»، قُلْنَ: وَمَا نُقْصَانُ دِينِنَا وَعَقْلِنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «أَلَيْسَ شَهَادَةُ المَرْأَةِ مِثْلَ نِصْفِ شَهَادَةِ الرَّجُلِ» قُلْنَ: بَلَى، قَالَ: «فَذَلِكِ مِنْ نُقْصَانِ عَقْلِهَا، أَلَيْسَ إِذَا حَاضَتْ لَمْ تُصَلِّ وَلَمْ تَصُمْ» قُلْنَ: بَلَى، قَالَ: «فَذَلِكِ مِنْ نُقْصَانِ دِينِهَا»
ترجمه:
رسول الله به قصد رفتن به #مسجد (از خانه) خارج شد.
از کنار جمعی از زنان گذر کرد و به آنها گفت :
هان ای زنان صدقه دهید! چنان که مشاهده کرده ام قسمت اعظم اهل دوزخ را شما تشکیل میدهید.
زنان گفتند:
چرا ای رسول الله؟
در جواب گفت:
زیاد نفرین میکنید. از شوهر و اقوام و خویشان ناراضی و گله مند هستید.
در میان آن هایی که عقل و دینشان ناقص است مشاهده نکرده ام کسانی همچون شما را که عقل مرد عاقل را منحرف سازند.
زنان گفتند:
ای رسول الله ناقص العقل بودن ما در چیست؟
در جواب گفت: آیا دو زن در حکم یک شاهد مرد به حساب نمی آیند؟
گفتند: آری گفت: این دلیلی بر ناقص العقل بودنتان.
همچنین آیا اگر به حیض ماهیانه افتادید از نماز و روزه منع نمیشوید؟
زنان گفتند: آری
پس بگفت: این هم از نقصان دینتان.
منابع:
(صحیح بخاری. کتاب لحیض . باب. ترک الحائض الصوم حدیث 298 /
صحیح مسلم.کتاب الایمان. باب بیان نقصان الایمان بنقص الطاعات و بیان اطلاق حدیث 79/الحاکم .
المستدرک علی الصحیحین کتاب الفتن و الملاحم حدیث 8783/
سنن ابی داود. کتاب السنه . باب الدلیل علی زیاده الایمان و نقصانه حدیث 4679/
سنن ابن ماجه. کتاب الفتن باب فتنه النساء حدیث 4003/
الآداب للبیهقی باب التغلیظ فی اللعن 334/
سنن ترمذی ابواب الایمان باب فی استکمال الایمان و الزیاده و النقصان حدیث 2745)
در سیره های نبوی آمده است که محمد غیر از این که با هجده زن مقاربت جنسی داشته است خواسته است که با بیست و هفت زن دیگر هم ازدواج کند!
اگر مسلمانان از روحانیون و علمای اسلام بپرسند که دلیل این همه ازدواج و مقاربت محمد در چیست؟
در جواب میگویند:
اول اینکه قسمت اعظم زنانش بیوه بودند و کسی خواهان آنها نبوده است.
دوم به علت عدم زیبایی کسی حاضر به مقاربت با آنان نمیشد!
و سوم اینکه فقیر بودند و هیچ کس حاضر نمیشد حتی کمکشان کند!
برای اثبات صحت و سقم این توجیهات بهتر است خودمان سرگذشت و تاریخ آنها را ورق بزنیم تا بیشتر حقایق برایمان محقق گردد.
بیشتر زنان محمد کنیز یا هدیه ی پادشاهان یا جزء غنایم جنگی بودند نود درصد زنان او شهره ی ثروتمندی و زیبایی بودن اند.
برای نمونه یکی از زنانش زیحان نام داشت که مترجمان اسلامی ادعا دارند که او بیوه ای نگون بخت بوده و پیامبر خدا دلش به حالش سوخته است.
سپس شرفی بزرگ به وی عطا کرده و او را به همسری خود انتخاب کرده است!
ولی در حقیقت ریحان بیوه نبوده است بلک شوهر و پدرش و برادر و فرزند و تمام خویشانش را در قتل عام بنی قریظه که به دستور محمد انجام گرفته بود از دست داده بود. فقیر هم نبود بلکه زنی از تبار ثروتمندترین قبیله ی منطقه بوده است.
بهره و غنایم این جنگ که نصیب محمد و مسلمانان داشته باشد غیر قابل تصور بوده است.
از لحاظ ظرافت هم شهره ی زیبایی بوده است. ازدواج با او نیز از روی ترجم نبوده است
بلکه جزء بخشی از غنایم غزوه بوده که به چنگش افتاده است بیوه گی و فقیری و ترجم کجا بزرگی و ثروتمندی و ملکه ی زیبایی و به بردگی کشانیدن کجا❓❓
قضاوت با شما
سید علی آقا
مطالبی که شما جمع آوری می کنید نقلیاتی است که فقط به پوسته ها و قشرهایی ظاهری از مسائل تاریخی اشاره می کند ،فی المثل روایاتی که از اینجا و آنجا از کتب اهل سنت نقل می کنید روایاتی است که هم ضعف سند و اشکالات اینگونه بلحاظ سند در نقل دارد و هم ممکن است داری معارض باشد یعنی نقل هایی باشد که در همه یا بخشی از این مطالب با آن متعارض باشند ،قاعده کار در بحث های روایی و تاریخی این است که بطور همه جانبه روایات و نقل های تاریخی جمع آوری و جمع بندی شوند ،این روش شما که چند روایت ضعیف را کنار هم گذاشته و چیزهایی که مبتنی بر فرضیات و پیش فرض های شماست را از آنها استنتاج می کنید روشی نادرست و مبتنی بر اغراضی است که از قبل در دشمنی با پیامبر اسلام و اسلام دارید ،این روش را نمی توان نقد نامید ،در وقع شما فقط روی اغراض خاص خود تبلیغ می کنید و اگر نظر شما بررسی سیر تاریخی نکاح های پیامبر یا دیدگاه اسلام نسبت به زن بود لازم بود هم در منابع روایی اهل سنت همه جانبه مطالعه کنید و هم منابع روایی شیعه را ببینید و اینها بحث های جامع کارشناسی است که دور از ذهن عامیانه شماست.
بحث در آیه شریفه و مفاد اجزاء آن بحث مبسوطی است که اگر راغب بودید و گوش شنوایی داشتید من حاضر به طرح مفصل آن هستم ،این مربوط به بخش اول نوشته شما.
————————–
شما در بخش دوم دوم با اینگونه عبارات غیر مستند که :””در سیره های نبوی آمده است که محمد غیر از این که با هجده زن مقاربت جنسی داشته است خواسته است که با بیست و هفت زن دیگر هم ازدواج کند!””.
تنها اقدام به تبلیغات بی سند می کنید ،وقتی با تعبیری مثل “سیره های نبوی” بصورت جامع ادعای یک فاکت می کنید اگر اهل تحقیقید و نه اهل تبلیغ مغرضانه لازم است همه آن موارد سیره های نبوی را یک به یک نقل کرده و اسناد دهید وگرنه فقط ادعای توخالی تاریخی کرده اید.
این پاسخ ها (در مورد تعداد ازواج پیامبر) که باصطلاح بنحو دخل مقدر از جانب خود گفته اید باز پیش فرض های شماست :اولا تعدد ازواج و تکثر آنها در زمان های قدیم امر قبیح و زشتی نبوده است و سنت رایج بوده است خصوصا در محیط نزول وحی.
ثانیا:موضوع بحث مساله یک “نکاح” و “ازدواج” است ،شما طوری سخن می گویید که گویا نکاح و ازدواج کردن با زنان و اعمال غریزه امر زشت و مستنکر یا حرامی بوده و هست ،چنین نیست و نکاح واعمال غریزه جنسی بقصد التذاذ یا تکثیر نسل یا انگیزه های مختلف دیگر برای همه ابناء بشر و از جمله پیامبران که از جنس بشرند امری حلال و رواست ،پس اگر فرضا همه ازدواج های پیامبر اسلام بقصد اعمال غریزه و التذاذ بشری هم بوده باشد،این امر امر قبیح یا غیر عرفی یا غیر عقلی یا حرامی نبوده است.
ثالثا:در مورد ازدواج های متعدد پیامبر ،قرائن تاریخی و موردی مشخصی وجود دارد که نشان می دهد همه آن موارد تابع مساله اعمال غریزه جنسی نبوده است ،من برای اینکه حق مطلب بخوبی ادا شود و از باب تسهیل ،بحث جامعی از مرحوم علامه طباطبائی را از کتاب بررسی های اسلامی ایشان بعینه برای شما نقل می کنم تا بدقت یک یک موارد ازدواج های پیامبر برای شما روشن شود :
همسران پيامبر اسلام
“”از اعتراضاتى كه به پيغمبر محترم اسلام كرده اند يكى موضوع تعدد زنهاى آن حضرت است. مى گويند: زياد زن گرفتن ذاتاً دليل بر شر و شور و تسليم بلاشرط در مقابل شهوت است و پيغمبر اسلام خود به چهار زنى كه براى پيروان خود حلال نموده بود، اكتفا ننموده و تا نه زن براى خود تجويز كرد.
اين بحث داراى جهاتى مختلف و مرتبط با يك سلسله آيات زياد است كه به طور متفرق در قرآن كريم ذكر شده است. ما نيز بحث مفصل و مبسوط خود را در تمام جهات مطلب در ذيل همان آيات و در محل خودش «1»، بيان خواهيم داشت و در اينجا فقط اشاره اى نموده و به طور اجمال چنين مى گوييم:
اين معترض اصولًا بايد متوجه باشد كه تعدد زوجات پيغمبر مربوط به افراط در زن دوستى نبوده، بلكه ازدواجهاى آن حضرت مربوط به جهات خاص ديگرى است كه اكنون به شرح آن مى پردازيم.
اولين زنى كه پيغمبر گرفت، خديجه بود «2» و بيش از 20 سال و بدون اينكه زن
__________________________________________________
(1). به تفسير الميزان مراجعه شود
(2). ازدواج پيغمبر با خديجه در سال 15 قبل از بعثت بوده و پيغمبر در سن 25 سالگى خديجه را كه چهل سالداشت به ازدواج خود درآورد. خديجه زن بيوه اى بود كه قبلًا دو شوهر كرده بود. شوهر اول او مردى بود به نام عتيق بن عائد مخزونى و از او فرزندى به نام جاريه داشت و شوهر دومش ابوهاله بن منذر اسدى بوده است كه از او هم فرزندى به نام هند داشت.
———————————–
ديگرى بگيرد، با او زندگى كرده و دو ثلث از عمر بعد از ازدواج خود را فقط با او به سر برد. بعثت پيغمبر در دوران بعد از ازدواج بود و پس از بعثت سيزده سال در مكه به سر برد. سپس به مدينه مهاجرت فرموده و برنامه تبليغاتى خود را شروع كرد.
پيغمبر بعد از خديجه با زنانى ازدواج كرد كه بعض آنها دوشيزه و بعضى بيوه بودند و در ميان آنها جوان و پير هر دو ديده مى شد و اين آزادى در ازدواج هم بيش از ده سال دوام نداشت و پس از آن ازدواج تازه بر آن حضرت حرام شد. «1»
با اين ترتيب، پيداست كه داستان تعدد زوجات پيغمبر را نمىتوان حمل بر زن دوستى و شيفتگى آن حضرت نسبت به جنس زن نمود، چه آنكه برنامه ازدواج آن حضرت در آغاز زندگى كه تنها به خديجه اكتفا فرمود، و همچنين در پايان زندگى كه اصولًا ازدواج بر او حرام شد، منافات با تهمت «زن دوستى» آن حضرت دارد.
علاوه بر اينكه ما مى بينيم معمولًا كسانى كه عشق فراوانى به زن داشته و تمايل زيادى نسبت به آن ابراز مىدارند، عاشق جمال و زينت نيز بوده و مفتون غنج و دلربايى مى باشند. علاقه اين قبيل مردم بيشتر به زن جوان و زيباچهره اى است كه در بهار زندگى باشد و ما مى بينيم كه هيچ يك از اين خصوصيات در قيافه روحى پيغمبر اسلام نمودار نيست. او در ازدواجهاى خود به هيچ يك از اين امور مقيّد نبود و لذا ما مى بينيم كه بعد از ازدواج با دوشيزه، با بيوه هم ازدواج فرموده «2» و همچنين پس از
__________________________________________________
(1). تحريم به وسيله اين آيه شد: «لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا ما مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ رَقِيباً». (احزاب، آيه 52)
(2). تنها زن باكره اى كه پيغمبر گرفت، عايشه بود و پيغمبر او را در مكه بعد از مرگ خديجه عقد كرد و زفاف او بعد ازهجرت در مدينه واقع شد و زنان ديگرى را كه پيغمبر بعد از مرگ خديجه تزويج فرموده و همه آنها هم بيوه بوده اند عبارتند از: 1. سوده 2. زينب بنت خزيمه 3. حفصه 4. ام السلمه 5. زينب بنت جحش 6. جويريه 7. ام حبيبه 8. صفيه 9. ميمونه.
———————————-
ازدواج با زنى جوان و زيبا، پيره زنى از كار افتاده را هم به ازدواج خود درآورده است «1» و تاريخ سيره آن حضرت گواه خوبى بر مطلب است. طبق شهادت تاريخ، ازدواج آن حضرت با ام السلمه كه پيره زنى بيش نبود و همچنين با زينب دختر جحش كه پنجاه سال داشت، بعد ازدواج با عائشه و ام حبيبه جوان و زيبا بوده است.
و به علاوه او خود صريحاً زنان خويش را از هر زينت و تجمّلى نهى مى فرمود و آنها را بين طلاق و زهد در دنيا و ترك زينت و تجمّل مخيّر فرمود و قرآن در اينباره چنين مى گويد:
«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَمِيلًا* وَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْكُنَّ أَجْراً عَظِيماً». «2»
و به طورى كه مى دانيد اصولًا روحيه انزجار از زينت و تجمّل نمى تواند از خصوصيات روحى يك مرد حريصى كه ديوانه وار آميزش با زن را دوست دارد، بوده باشد.
بنابراين، براى يك محقق منصف چاره اى نيست جز اينكه ازدواجهاى زيادى را كه آن حضرت در اواسط عمر خود فرموده است، بر مبنايى غير از مبناى شهوت و ميل به خوشگذرانى توجيه كند، چه آنكه پاره اى از ازدواجهاى حضرت صرفاً براى كسب قدرت بوده و مى خواست تا از راه وصلت، قبيله و عشيره خود را گسترش داده و از آن به نفع زندگى تبليغى خود استفاده كند و بعض از ازدواجهاى آن حضرت فقط
__________________________________________________
(1). اول زن پيغمبر خديجه بود كه بنا به نقل احمدبن حسن حر عاملى در موقع ازدواج با پيغمبر چهل سال داشته، عايشه را كه بعد از مرگ خديجه عقد فرمود، شش ساله بوده است ولى به طورى كه گفتيم، زفاف او بعد از هجرت واقع شده و در اين موقع عايشه ده سال داشته. زنانى را كه پيغمبر بعد از عقد عايشه تزويج فرمود، هيچ كدام دوشيزه نبوده و اغلب داراى سن زيادى نيز بوده اند
(2). احزاب، آيه 29
——————————————–
براى اين بوده كه دلى را به دست آورده و استمالتى از طرف نموده باشد و مى خواست تا در پرتو ازدواجى از بعضى خطرات احتمالى محفوظ بماند در بعضى ازدواجها قصدش اين بود كه صرفاً زنى را از بدبختى و فلاكت فقر نجات داده و معاش او را تأمين كند و مى خواست تا با اين ازدواج عملًا پيروان خود را تربيت نموده و نگهدارى از فقرا و بيچارگان را در بين آنها عملًا برقرار سازد. و در بعض ازدواجها نظر اين بود كه حكمى از احكام الهى را اجرا نموده و با اين ترتيب افكار غلط دوره جاهليت را در هم كوبد. چنان كه ازدواج زينب دختر جحش هميننظر را داشته است.
زينب نخست زن زيد بن حارثه بود. زيد او را طلاق داد و زيد پسرخوانده رسول خدا بود. عرب چنين گمان مى كرد كه زن پسر خوانده، بر شخص حرام است، همان طور كه زن پسر واقعى حرام مىباشد. پيغمبر زينب را بعد از طلاق گرفتن از زيد كه پسرخوانده اش بود به ازدواج خود درآورد تا با اين افكار غلط مبارزه كرده باشد و آياتى هم در اين باب نازل شد. «1»
پيغمبر براى اولين بار بعد از وفات خديجه سوده دختر زمعه را به ازدواج خود درآورد و شوهر سوده در مراجعت از دومين هجرت حبشه از دنيا رفته بود. «2» سوده زن با ايمانى بود كه با شوهر به حبشه رفته و عنوان پرافتخار مهاجره را داشت و در آن موقع كه شوهرش را از دست داده بود، اگر به خانواده خود كه هنوز كافر بودند بازمى گشت بدون ترديد مورد اذيّت و آزار و احياناً كشته شدن قرار گرفته و او را مجبور به بازگشت به كفر مى نمودند. پيغمبر او را تزويج فرمود تا از هرگونه اذيّت و
__________________________________________________
(1). «قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَىْ لا يَكُونَ عَلَى المُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِى أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَكانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا» (احزاب، آيه 37)
(2). پيغمبر در مكه سه زن گرفت: خديجه، عايشه و سوده، بقيه زنها را پيغمبر در مدينه و بعد از مهاجرت تزويجفرمود. سوده را پيغمبر در حدود يك سال بعد از مرگخديجه به ازدواج خود درآورد و او بيوه بوده و شوهر اولش به روايتى بعد از مراجعت از حبشه و به روايتى در خود حبشه از دنيا رفت. مرگ سوده در اواخر حكومت عمر در مدينه اتفاق افتاد
—————————————-
آزارى محفوظ بماند.
زينب بنت خزيمه را بعد از آنكه شوهرش عبداللَّه بن جحش در جنگ احد كشته شد به ازدواج خود درآورد. زينب در جاهليت از زنان بزرگوار و با فضيلت بوده، او را «ام المساكين» مى گفتند، زيرا به فقرا و مساكين نيكى و مهربانى زيادى مى نموده.
پيغمبر او را گرفت تا آبرو و موقعيتش همچنان محفوظ بماند. «1»
ديگر از زنانى كه به ازدواج پيغمبر درآمد، ام السلمه بود. ام السلمه كه اسمش هند است، قبل از آنكه زن پيغمبر شود، در خانه عبداللَّه ابى سلمه پسر عمه و برادر رضاعى پيغمبر بود. عبداللَّه نخستين كسى است كه به حبشه مهاجرت كرده و ام السلمه نيز زنى با فضيلت و متديّن و صاحب نظر بوده است. وقتى كه شوهرش مرد، سنّش زياد و عهده دار سرپرستى ايتام شوهر بود و در اين شرايط بود كه پيغمبر او را به ازدواج خود درآورد. «2»
__________________________________________________
(1). ازدواج پيغمبر با زينب در سال سوم از هجرت و بعد از غزوه احد بوده است. زينب بيش از چند ماه در خانه پيغمبر نبود، زيرا هنوز چند ماهى از ازدواج او نگذشته بود كه از دنيا رحلت كرده و در بقيع دفن شد.
مرحوم محدث قمى در منتهى الآمال ازدواج پيغمبر را با زينب بنت خزيمه در ماه رمضان سال سوم هجرت مى داند و ما مى دانيم كه اين ازدواج قطعاً بعد از جنگ احد بوده، زيرا در اين جنگ بود كه شوهر زينب عبداللَّه بن جحش (به فتح جيم و سكون حاء و شين) كشته شد و خود محدث قمى نيز به اين مطلب معترف است و در ضمن بيان وقايع جنگ احد چنين مى گويد: «بعضى گفته اند كه پيغمبر فرمود جسد حمزه را با خواهرزاده اش عبداللَّه بن جحش در يك قبر نهادند» و اغلب مورخين به كشته شدن عبداللَّه در جنگ احد تصريح كرده اند و از طرفى مرحوم محدث قمى در همان كتاب مى نويسد كه جنگ احد در شوال سنه سه اتفاق افتاده، پس ناچار بايد ازدواج پيغمبر با زينب در ماه شوال باشد نه قبل از آن و تعجب از مرحوم محدث قمى است كه با اينكه او خود جنگ را در ماه شوال مى داند، چگونه مى نويسد كه ازدواج پيغمبر با زينب در ماه رمضان كه ماه قبل از شوال است واقع شده و اگر مقصود ماه رمضان بعد باشد بايد گفت كه ازدواج زينب در سال چهارم بوده نه سوم، زيرا اولين ماه رمضان بعد از جنگ احد در سال چهارم است و خود محدث قمى ازدواج پيغمبر را با زينب در سال سوم مىداند نه چهارم.
(2). ام السلمه دختر ابى اميه حذيفه بن مغيره است و او بعد از خديجه كبرى از با فضيلتترين زنان پيغمبر محسوب مى شود و پيغمبر او را در سال چهارم هجرى تزويج فرمود. وفاتش 61 هجرى در مدينه واقع شد و بايد دانست كه غير از خديجه و زينب بنت خزيمه كه در حيات پيغمبر وفات كردند، بقيه زنان پيغمبر همه بعد از رحلت آن حضرت بدرود زندگى گفته اند.
صفيه دختر حى بن اخطب رئيس بنى نضير بعد از آنكه شوهرش در جنگ خيبر كشته شد، پيغمبر او را به ازدواج خود درآورد. پدر او نيز با بنى نضير كشته شد و صفيه در زمره اسراى خيبر بود. حضرت او را براى خود انتخاب فرمود و آزادش كرد و سپس او را به ازدواج خود درآورد و با اين ازدواج او را از ذلت نجات بخشيده و هم با اين ازدواج قرابت سببى با بنى اسرائيل پيدا كرده. «1»
و بعد از حادثه بنى المصطلق نيز جويريه را كه اسمش بره و دختر حارث رئيس قبيله بنى المصطلق بود تزويج كرد. مسلمين در واقعه بنى المصطلق زن و بچه دويست خانه را به اسارت گرفته بودند، پيغمبر از ميان آنها جويريه را براى خود تزويج كرد، سپس مسلمين تمام اسرا را به نام اينكه از اقوام پيغمبر شده اند آزاد نمودند، آزادى اسرا تأثير خوبى در افراد قبيله كرد و تمام آنها كه جمعيت زيادى بودند متوجه پيغمبر شده و اسلام آوردند و علاوه بر اين عمل حسن اثر فوق العادهاى در تمام مردم عرب كرد.
ديگر از زنان پيغمبر، ميمونه است. اسم او بره و دختر حارث هلاليه بود.
ميمونه بعد از وفات دومين شوهرش ابى رهم بن عبدالعزى خويش را به پيغمبر هبه كرد. پيغمبر هم او را آزاد فرموده و به عقد خود درآورد و آيه اى هم در اين باره نازل شد.
پيغمبر ام حبيبه را نيز كه اسمش رمله و دختر ابوسفيان است تزويج فرمود و او قبلًا زن عبداللَّه بن جحش بود و زنى است كه با شوهر خود در دومين هجرت به حبشه به آن ديار رفته بود. شوهرش در حبشه نصرانى شد و رمله نسبت به اسلام وفادار ماند
__________________________________________________
(1). صفيه را پيغمبر در سال هجرى و بعد از جنگ خيبر تزويج فرمود و او قبلًا دو شوهر كرده بود: يكى سلام بن مسلم و ديگرى كنانة بن ربيع.
و در اين موقع پدرش ابوسفيان از مخالفين سرسخت پيغمبر و هميشه مشغول دسته بندى عليه اسلام بوده است. پيغمبر ام حبيبه را به ازدواج خود درآورده و او را در پناه خويش حفظ فرمود.
حفصه دختر عُمَر نيز از زنهاى پيغمبر بود و بعد از آنكه شوهرش خنيس بن حذاقه در جنگ بدر كشته شد، پيغمبر او را تزويج فرمود و عايشه دختر ابوبكر را نيز به حباله نكاح خود درآورد و او بكر بود.
تأمل در اين خصوصيات، با در نظر گرفتن آنچه در آغاز كلام از روش آن حضرت در اول و آخر عمر گذشت و با توجه به اينكه آن حضرت مردى زاهد و دور از تجمّل بوده و زنان خود را نيز به زهد و كناره گيرى از تجمّل امر مى نموده است شكى نمى ماند كه اصولًا ازدواجهاى پيغمبر مانند ازدواجهاى ديگران كه معمولًا براى ارضاى غريزه جنسى است نبوده و نيز بايد توجه كرد كه اصولًا روش پيغمبر در برخورد با زنها روى اصل ادب و احترام بوده و به طور كلى حقوق زن كه در دوره تاريك جاهليّت دستخوشِ هوسرانى مردم قرار گرفته و نابود گشته بود، به دست پيغمبر زنده شد و زن كه در طى قرون و اعصار تاريك جاهليّت موقعيت واقعى خود را در اجتماع بشرى از دست داده بود، به مقام خويش نايل گرديد و حتى روايت شده كه آخرين سخن پيغمبر در آستانه مرگ توصيهاى بود كه درباره زن فرموده است. او در مقام بيان اهميت نماز و لزوم رعايت حال عبيد و اماء و توصيه طبقه زن چنين فرمود: «الصلاة الصلاة و ما ملكت أيمانكم لا تكلّفوهم ما لايطيقون، اللَّهاللَّه فيالنساء فإنّهنّ عوان بين أيديكم» (الحديث).
و روش پيغمبر در رعايت عدالت بين زنان و حسن معاشرت با آنها و رعايت حال آنها مخصوص به خود او بوده است.
(بررسی های اسلامی ،علامه طباطبائی ره ص 309-316)
با سلام…..ملت فهیم و آگاه ایران خوب میدانند که در جمهوری اسلامی موضوع انتخابات غیر از جوک بیمزه و مسخره چیز دیگری نیست. حکومت حکومت الیگارشی روحانیتی است که از اعماق متعفن تاریخ سربرآورده و متاسفانه باعث خسارات عدیده ای شده که فقط با هجوم ویرانگر اعراب، مغول ها، تیمور لنگ و …. قابل قیاس است.در این مملکت همه دستگاهها و دواین دولتی-و منجمله مجلس- شعبه ای از بیت رهبری است.در شعبده بازی آخوندها شرکت نکرده و اجازه ندهیم که در جرم و جنایت رژیم آلوده بشویم.
سالد هشتادو چهار ملت کمی به توصیه م شماها عمل کرد، احمدی نژاد برد و 700 میلیارد را هدر داد، اگرملت در انتخابات اخیر گوش به شما می داد جلیلی و نکبت جنگ را نوش جان می کرد و کشور تکه پاره و جوی خون جاری میشد ،
کاوش گرامی
بادرود و سپاس فراوان از وقتی که صرف جواب به سوالات من نمودید .
جناب کاوش شاید بخاطر ضعف انشا نتونستم منظورم را خوب بیان کنم . تمام استدلالات شما در خصوص نقش اقلیم جغرافیایی که باعث زایش پیشه واران وصنعتگران شده کاملا مستدل وتوجیه کننده میباشد وسوال من از این نقطه شروع میشود حالا که این امکانات بلقوه(معادن وصنعتگران)وجود دارد چه نیرو و خردی کمک به شکوفا شدن و توسعه ان به سراسر جهان میکند و اصطلاحا امکانات بلقوه را تبدیل به بلفعل به نحو احسن میکند و فکر میکنم نقش دولت و قوانین حاکم بسیار تاثیر گذار میباشد نمونه تفاوت دو کره و ایا فکر میکنید در این ۳۷ سال امکانات بالقوه در کشورما به بالفعل تبدیل شده ؟ . اجازه بدهید داستانی همراه با پوزش از نگارنده که نامش را به خاطر نیاوردم برایتان تعریف کنم . موقعی که ناصرالدین شاه در سفر فرنگ بود همزمان امپراطور ژاپن هم در فرنگ بسر میبرد پس از بازگشت امپراتور ژاپن سه گروه از متخصصین خودرا به فرنگ برای تحقیق ۱- نحوه اموزش وپروش ۲- در خصوص مدیریت صنایع ۳-قانون اساسی اعزام کرد .بعد
از برگشت متخصصین و دریافت گزارشات دستور داد در تمام شهرها مدرسه وهر ایالت یک دانشگاه بسازند واما ارمقان جناب ناصرالدین شاه پس از بازگشت از سالنی که برای تماشای تاتر رفته بود خوشش امد و دستور داد تکیه دولت را بسازند و از لباس چیندار رقاصه ها خوشش امد دستور داد تمام زنان حرمسرا لباس چیندار بپوشند و خریدن سرسره . این شخص ۵۰ سال بر ما حکومت کرد مقایسه بفرمایید نگرش حاکمان را مجددا سوال میکنم اگر جای این دو حاکم را عوض میکردند ایا ایران و ژاپن همین وضعیت فعلی را داشتند ؟ متاسفانه انجا که فرمودید مذهب نقش کند کننده دارد ولی بازدارنده نیست میبینم در کشورهایی که ایدلوژی حاکم بوده علرغم وجود معادن وزایش صنعتگران هیچ توجه و پیشرفتی را شاهد نیستیم و حتی تخریب هم شده اند نمونه صدماتی که از واردات چین بر صنعتگران و تولید کنندگان ما وارد امد . با پوزش مجدد سوال من فقط در خصوص عوامل توسعه و شکوفا شدن ویا باز دارنده پشه وران وصنعتگران بود . موفق باشید
ريشه ها ٣٧٠( قسمت ٣٦٩ ذيل پست قبلى )
فرهنگ < فرهنگ دينى <عرفان <….
زمين و آسمان حافظ
٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ : قسمت ب:
فروبستگى و سانسور فرهنگى :
چو غنچه گرچه فروبستگى است كارجهان
تو همچو باد بهارى گره گشا مى باش
يك حاشيه: دو ويژگى نقد مدرن
نقد ( critic ) به معناى مدرن كلمه همان سان كه از فلسفه انتقادى ( critical) كانت دريافت مى شود با ايراد ها و جدل هاى فروبسته در چارچوب مشترك يا به اصطلاح با نقد درون گفتمانى از بن و بنياد جداست . گفتن ندارد كه واژه critic ( نقد) با واژه crisis( بحران ) همريشه است و معناى واژه critical افزون بر ''انتقادى '' بحرانى ، خطرناك ، و مرگناك نيز هست . نقد به مفهوم جداسازى سره از ناسره به شرطى به مفهوم كانتى نقد نزديك مى شود كه مرز ميان سره و ناسره همان مرزهاى چارچوب باشد . با چرخشى در تعبير توان گفت : نقد مدرن دقيقاً مرزهاى چارچوبى را هدف قرار مى دهد كه ايرادها و جدل ها در سده هاى ميانه و تاحدى تا زمان كانت در درون آن مطرح مى شدند. شك در ذات الهى يا انكار آن پيشاپيش از گردونه بيرون انداخته شده بود و اگر دست برقضا آدم دست از جان شسته اى دست بر گرانيگاه مى نهاد ، سر و كارش با دست نيستكار مفتيان حاكم بود . چنين معارض راديكالى اگر از ميان پرده اى كه دوران حديث سازى اش ناميديم بگذريم به گفتگو راهش نمى دادند. مرزها دست ناخورده مى ماندند . اختلاف حكما در فرهنگ دينى بر سر ذات تغير ناپذير الهى نبود ، بل بر سر توصيف اين ذات به وجود (existetia) يا ماهيت (essentia) و كيفيت خلق و رابطه ذات با صفات و مراتب فى مابين عالم امر و خلق و عقول و نفوس مجرد با جهان محسوس و كيفيت توحيد و وحى و معجزه و مانند اين ها بود. حكمت مشاء ، حكمت اشراق ، حكمت متعاليه صدرايى همگى حكمت الهى اند و اختلافات آنها در چارچوبى مشترك است. اين محدوديت البته به معناى خوارداشت و بى مايگى مباحث قرون وسطائيان نيست بل قطعاً نشان از هوشمندى و فعاليت هاى ذهنى قوى آنها دارد ؛ چه در اسلام و چه در مسيحيت ، به ويژه آنكه بزرگانى چون ابن سينا ، فارابى ، توماس اكويناس و سنت اگوستين كوشيده اند تا همان بنياد مشترك را مبرهن كنند. ابن سينا گامى بزرگ در غالب كردن عقل بر نقل برمى دارد و جز در موارد نادرى هرگز صدق و اعتبار گزاره اى را منوط به گفته ديگران ، اعم از قديس و ناقديس ، نمى كند. بنابراين ، پس از آن دوران آشفته حديث سازى كار ابن سينا در حكم فراخوانشى است به خردورزى و پايبندى به برهان . اما اين كار نه فقط از مرزهاى الهيات آن سو تر نمى رود ، بل اگر كسى چون زكرياى رازى از اين مرزهاى قرمز بگذرد، ابن سينا نيز او را حتى درخور گفتگو نمى داند بل به اينجا كه مى رسد همچون مفتيان چنين معارضى را به باد ناسزا مى گيرد و او را '' من ملاحده هؤلاء المتفلسفه '' مى نامد ، يا همان '' مگسان ناتوان اين ميدان'' كه در فصل ثانى و الثلاثون از نمط دهم اشارات از خواننده مى خواهد كه از آنها پيروى نكند. اينكه ابن سينا از بيم شارعان يا بنا به خواست خود چنين موضعى نسبت به معارضان برون دينى مى گيرد از دسترس ما بيرون است ليك هيچ بعيد نيست كه شخصيتى چون وى كه پايبند برهان است از بيم چوب سانسور و تكفير چنين مواضعى گرفته باشد. به هر روى ، دفع معارضان راديكال و ساختار شكن مانع از گشودگى گفتگو و دوگويى مى شود. فرهنگ قرون وسطى اساساً از خدامدارى (theocentrism) جداناشدنى بود. در فرهنگ دينى اگر انديشمندى به مرزها و گرانيگاه چارچوب الهياتى تجاوز مى كرد ، ديگر فقط انديشمند شمرده نمى شد ، بل زنديق و كافر و مشرك و ملحد به شمار مى آمد. چنين منتقدانى به فرض كه وجود مى داشتند غالباً از سه جانب آماج هجوم مى گشتند : از جانب حكومت ، از جانب شارعان و مفتيان و از جانب عوام متعصب و مقلد . خداى دينى برخلاف بنياد هاى فلسفى رسم و سنتى عمومى بر مى نهد كه نسل اندر نسل منتقل مى شود . اين نسل ها با آداب و آيين دينى خود خو مى گيرند و اين آداب كم كم صرفاً تقليدى مى شوند و تعصب مالكانه برمى انگيزند. خداى فلسفى هويت بخش نيست ، دربرابرش دعا و نيايش نمى كنند ، توبه و گريه نمى كنند ، روحاً به آن متكى نمى شوند ، از او نمى ترسند ، با او صرفاً رابطه عقلانى دارند ، او را نمى پرستند و به او تعصبى ندارند و در يك كلام از نگر رابطه ويژگى هاى خداى دينى ندارد .چون نيك بنگريم پروژه ابن سينا و فارابى در عقلانى كردن دين در نهايت در سطح فرهنگى شكست خورد و مسؤوليت اين شكست در ريشه اى ترين تحليل نه غزالى بود ، نه اخباريون بودند و نه عارفان . فرهنگ زمينه ساز اين شكست بود؛ فرهنگى كه برهانى ترين حكيمان نيز خود در چارچوب آن برهان مى آوردند. علت به هيچ وجه در ضعف برهان آورى ابن سينا و ديگر حكماء مشاء نبود. علت آن بود كه اين نخبگان يا به اصطلاح امروزين روشنفكران زمان _ برخلاف عارفان كه غالباً به شعر سخن مى گفتند_ صدا و نفوذشان به عموم نمى رسيد همچنانكه تا همين امروز نيز ميان روشنفكران و عموم مردم مغاكى ناپيمودنى وجود دارد كه مانعِ تأثير گذارى آنها بر مردم دور و نزديك كشور است . اين مسئله البته در غرب نيز با شدتى كم تر وجود داشته است . ميشل دو مونتين بر آن است كه فلسفه آموختنِ مرگ است . متفكر از خلاف آمدِ عادت كام مى طلبد ، هگل مى گويد : '' متافيزيك همچون واژه انتزاعى و تا حدى همچون واژه تفكر است كه همگان كمابيش چونان كسانى كه از طاعون مى رمند از آن مى گريزند ( مجموعه آثار به آلمانى ، جلد ١٧، ص٤٠٠). مولوى از زبان قوم خطاب به پيامبران مى نويسد : / قوم گفتند ار شما سعد خوديد – نحس ماييد و ضديد و مرتديد _ جان ما فارغ بُد از انديشه ها _ در غم افكنديد ما را و عنا _ طوطى نقل و شكر بوديم ما _ مرغ مرگ انديش گشتيم از شما /. مولوى در اينجا به شيوه اى سلبى بر همان ماجرايى دست مى نهد كه چندى بعد عزالدين محمود كاشانى در فصل اعتقاد كتاب مصباح الهدايه مطرح مى كند. بازگفت ماجرا به زبان امروزى بدينسان است : پيام رسانى پيامبر در آغازين لحظه همچون پيام رسانى يك فيلسوف يا روشنفكر هيچ پشتوانه اى جز خودِ پيام ندارد . پيامش برخلاف آمد عادت عمومى يا به تعبير افلاتون برآشوبندهِ دوكسا ( عقايد عمومى ) است .در لحظه آغازين تمامى قدرت ، تمامى نفوذ و تمامى امكانات پيامبر در خودِ كلمه است . مولوى مى گويد همگان از اين پيام رو مى گردانند، چرا كه پيامبر نظم امور و سامان عادى زندگى آنها را برمى آشوبد . عزالدين محمود از زاويه اى ديگر به نخستين گروندگان اشاره مى كند . وى مى گويد'' به بركت آثار نزول وحى و پرتو انوار نبوت نفوس امت از ظلمت رسوم و عادات منخلع '' مى گردد. به بيانى كلى تر چيزى در خود پيام در افرادى نادر درمى گيرد اما اكثريت مردم پيامبر و پيام ناجورش را به سخره مى گيرند ، كم كم شمار گروندگان افزون مى شود. عدد آنها كه زياد شد ، عدد خود قدرت مى گردد . پس از فوت پيامبر از تأثير شگفت انگيز اوليه پيام كاسته مى شود . آنچه خلاف آمدِ عادت بود دگر بار عادت مى گردد، با يك جهش زمانى ١٤٠٠ ساله به نظامى مى رسيم كه داعيه الهام از كلام خدا دارد ، قرائت خوش صوت همان كلامى كه در آغاز شنوندگانش را به لرزه اى هيبتناك انداخته است در آغاز هر مراسم و نشستى كاربردى روتين چون سلام شاهنشاهى پيدا مى كند.و هنگام قرائت حضار به هرچيزى – از جمله دزدى مال مردم ، قاپيدن پست و مقام ، مرور حساب بانكى – فكر مى كنند جز كلمات بارى بر زبان قارى . بدينسان عادت سنتى تقليدى و فاقد روح آغازين كلمه مى گردد و با گذشت زمان شيوه رابطه با پيام كه در آغاز ضد عادت بود دگربار عادت مى گردد . عادت و رسوم همچون ملك و مالى عمومى مى گردد كه همگان از آن هويتى كسب مى كنند كه از سر خودشيفتگى – و نه درك پيام – به آن تعصب مى ورزند و اگر كسى با آن مخالفت كند با او به ستيز برمى خيزند ، او را ملعون و گمراه و باغى مى خوانند. دفاع متعصبان از سنت خود همان سان كه عزالدين محمود در گفتمان زمانه اش و به زبانى قديمى رسانده است از '' اهواء نفس'' است نه از '' اعتقاد صحيح ''. اختلاف اهواء سبب اختلاف آراء مى شود ، '' و اين اختلاف در مبدأ حال از متقدم به متأخر و از سابق به تالى رسيده است و به تدريج در ميان خلق منتشر و متفرق گشته و به عداوت و بغض كشيده و به طريق توارث خلف از سلف فراگرفته و ظلمات آن قرناً بعدِ قرن تراكم پذيرفته تا به حد جدال و خصومت رسيده و به سبّ و تكفير انجاميده '' ( مصباح الهدايه …، صص ١٥-١٤). نمى توان اين تفكر نصف و نيمه را كه به نقد چارچوب نزديك مى شود خوار داشت. عزالدين محمود سنت موروثى و تقليدى را نقد مى كند و ريشه آن را هواى نفس مى داند نه اعتقاد صحيح و نه درك پيام پيامبر اگرچه بى گمان عناصر اين سنت نماز و سجاده و عبادات است ؛ به همين سادگى و روشنى .در اواخر سده هفتم و اوايل سده هشتم واسطه هاى لباده پوش همين سنت انديشه ستيز از تعصب و رسوم ناانديشيده عامه نه فقط تغذيه مى كنند ، بل چندان تمايلى ندارند كه مردم به جاى سپردن عقل خود به آنها به پرسش و انديشش بيواسطه رو آورند . سهروردى در سده ششم به تحريك همين واسطه ها ( فقهاء دربارى ) در جوانى به قتل رسيد. او در ''آواز پر جبرييل'' و نيز در '' روزى با جماعت صوفيان '' پس از عين القضات نگره ارتباط بيواسطه با خدا و شناخت شخصى خدا در دل و جان را برمى نهد . نه عين القضات انگيزه سياسى داشت و نه سهروردى ، ليك هر دو قربانى اتحاديه شارع و حاكم شدند. ارتباط شخصى و درونى با خدا در حكم تعطيل دكان واسطه هايى بود كه رونق دكانشان از جهل و تعصب و تحجر عامهِ پرشمار بود،. اين واسطه ها درست همان شيخ ها و زاهدان رياكارى بودند كه حافظ هر دم از نو پرده از چهره شان برمى اندازد . البته بنا نيست در اين تك نگارى ها درونمايه حكمت خسروانى سهروردى را تعليم يا نقد كنيم . افزون بر آثار اصلى حكما ، آثار آموزشى در شرح اين حكمت ها نيز بسيار اند . بنا به هدف اين انديشه نگارى ها نقش فرهنگى و سياسى حكماست كه بيش تر فراديده دارد. اين حكماء هرگز از چارچوب الهياتى تجاوز نكردند. سهروردى سخت باور داشت كه اهورمزدا همان نورالانوار و عقل يا انديشه هستى بخش است و بهمن ، يكى از نزديك ترين امشاسبندان به اهورامزدا انديشه دوم است. بنابراين مراد وى از نور همان آتش انديشه اى بود كه در حكمت خسروانى بر وجود مقدم است و حافظ نيز آنگاه كه از '' گلبانگ پهلوى ''، '' آتش تابناك'' و '' آتشى كه نميرد هميشه در دل ماست '' ، خرابات مغان ، پير مغان ، كوى مغان و مهرآيينى سخن مى گويد بى گمان به همين آيين ايران باستان نظر دارد .
بيا ساقى آن آتش تابناك
كه زردشت مى جويدش زير خاك .
نكته هاى مشترك ميان عين القضات ، عزالدين محمود كاشانى ،سهروردى ، و حافظ كه مى توانند يك گزارش تاريخى باشند از اين قرار اند : همه آنها ديانت و شريعت موروثى عامه را عادتى آميخته به كين و ستيزه و هواى نفس مى بينند ، همه آنها مى كوشند دست واسطه ها ميان مردم و خدا را كوته كنند ، همه آنها مستقيم يا غيرمستقيم بر رياكارى شارعانى كه از تحجر عامه كسبِ اعتبار و قدرت و مكنت مى كنند نيك آگاهند ، همه آنها خلق را به ارتباط مستقيم با خدا در درون شخص خودشان فرامى خوانند و همه آنها قرآن را همسو با دلگرايى و عشق درونى تفسير مى كنند . جز عزالدين محمود كه راه ارتباط مستقيم را بازگشت به فطرت خلع شده از رسوم و عادات مى داند و سپس از پايبندى صوفى به شريعت دم مى زند آن سه ديگر با تحريك فقهاء از حاكم وقت حكم تكفير مى گيرند و دو تن از آنهابه قتل مى رسند . امتياز واسطگى ميان بنده و خدا قدرت مى آورد و صاحبان اين قدرت از تشويش اذهان عمومى هراس دارند . سهروردى در اواخر كلمة التصوف مى گويد:'' قرآن را چنان بخوان كه گويى تنها بر تو نازل شده است ''. از اين روشن تر نمى توان مردم را به رابطه شخصى با قرآن فراخواند. خداى حافظ ديگر همان خداى شارع نيست بل خدايي است كه حافظ اميد دارد از بهر او در ميخانه هايى را بگشايند كه امير مبارزالدين آنها را به خاطر دل زاهدان خودبين بسته است :/ در ميخانه ببستند خدايا مپسند _ كه در خانه تزوير و ريا بگشايند_ اگر از بهر دل زاهد خودبين بستند _ دل قوى دار كه از بهر خدا بگشايند/. حافظ به اين گفتمان شخصى كردن خدا تعلق دارد كه خدايش با خداى شريعت بسى فرق دارد . حركتى ضد تعصب عامه و شارع در اين پويه فرهنگى نهفته است كه برخلاف حكمت مشاء تأثير فرهنگى آن تا زمان صفويه بسيار نيرومند است. خداى حافظ همان خدايى است كه ايرانيان وقتى از ستم دستگاه نايب خدايى حاكم به ستوه مى آيد چنين مى گويند :'' ما هم خدايى داريم''. تأثير حافظ در جان ايرانى را به هيچ وجه دست كم نتوان گرفت . حافظ با جدا كردن خداى درونى و بيواسطه از خداى متعصبان قدرت پناه روح ايرانى را از خشونتى كه امروزه در برخى از كشورهاى عربى شاهدش هستيم دور مى كند . مهر ، نور ، مهرآيينى ، آتش عشق نهفته در درون ، آيين مغان ، شادى شيخى كه خانقاه ندارد ، مسيحا دم و نشانه هاى ديگر ديوان حافظ را فراورده نهايى فرايند يافتِ تدريجى مهرى زمينى – آسمانى مى كند كه تنها ايرانيان از فرهنگ باستانى خود در فرهنگ اسلامى مى دمند . چنين فرهنگى اگر زوال نيافته باشد به آسانى اجازه نمى دهد كه جان ايران از كينه و توحش مسموم گردد، دريغا كه اين جان از عصر صفوى بيش از پيش از تعصب مسموم مى شود . رابطه متعصب با معبدش هويت او را شكل مى دهد و آنچه اين هويت را تهديد كند، دشمن شمرده مى شود و به قول عزالدين محمود كاشانى عارف قرن هشتم تقليد عوام چنان چون سنگ در ذهن آنها راسخ مى شود كه '' هر كه را از سنن عقيده و صوب مذهب خود مايل و منحرف بينند به بغى و ضلالت نسبت كنند '' بدينسان اختلاف آراء به خصومت و بغض و تكفير و ظلمات رسوم موروثى كشيده مى شود . ( همان ، صص ١٥-١٤). عزالدين محمود كاشانى كه از قضا نماينده عرفان زاهدانه است كمابيش معاصر با حافظ بود . وى حتى بر اهل برهان ايراد مى گيرد كه '' بر زُعم خويش … تصور تحقيق و خروج از دايره تقليد كرده ، اگر بحقيقت نظر كنند همچنان خود را در مرتبه تقليد ائمه و علماى مذهب خود بينند ''( همان ، ص ١٤). همين سخنان عزالدين محمود كه قبلاً مفصل تر از وى نقل كرده ام ، شاهدى است از يك عارف مؤمن بر اينكه حتى اهل برهان و حكما نيز از چارچوب مشتركى كه ميراث فرهنگى بوده است خارج نشده اند منتها نتيجه گيرى وى با آنچه از نگر مدرن مطرح است فرق دارد . وى بر آن است كه عارف بايد خود را از شائبه ظلمت رسوم پاك كند تا فطرتش همچون امت عهد رسول پاك و صافى گردد . وى گواهى مى دهد كه در سده هشتم آن فطرت در انبوه حجاب هاى نفسانى مدفون شده و '' به قدر انحراف اختلاف پديد آمد''ه است( همان ، ص ١٥). اين سخنان به بيانى امروزين يعنى : در فرهنگ دينى بنياد مشترك همه حكماى الهى سنت و رسومى را برمى نهد كه معتقدان به آن غيرخودى را به سادگى به عنوان انسانى با عقايدى متفاوت نمى پذيرند . نه فقط عامه ، بل حكما و مشايخى كه در نهايت پاسداران همان سنت شمرده مى شوند به رغم آنكه اصول را تحقيقى مى دانند ، هيچ پروژه دسته جمعى اى راه نمى اندازند تا عامه را نيز به تحقيق انگيزند . عامه بدينسان با عدد كثيرشان ميدان جولان دكانداران شريعتى مى گردد كه دوام و بقاى همين رسوم ناانديشيده را به سود قدرت و مكنت خود مى يابند. در سده هشتم حافظ و عبيد زاكانى اين دكان داران عوام فريب را آماج اعتراض قرار مى دهند. حتى معترضانى كه خود نيز در همان چارچوب مى انديشند همين كه سخنى مغاير با جزميات و مسموعات عمومى مى گويند با چوب تكفير شارعان رياكارى تهديد مى شوند كه از يك سو لشكر عوام غوغاسالار را پشتوان خود مى سازند و از سوى ديگر حاكم وقت را به كيفر معترضان تحريك مى كنند . در اين باره شواهد تاريخى بسيار است . اگر روايت عطار در تذكرة الاوليا درست باشد ، درمى يابيم كه وى را تنها خليفه عباسى نمى كشد ؛ مفتيان و عامه اى كه او را سنگ باران مى كنند نيز در قتل او شريك اند. شاهد ديگر كه به همين عصر مدرن تعلق دارد كسروى است . مفتيان با پشتوانه عوام مقلد شاه را تحريك به محاكمه كسروى مى كنند، كسروى به دادگاه فراخوانده مى شود ، هنگامى كه دارد از نوشته هاى خود دفاع مى كند در روز روشن و در صحن دادگاه مورد هجوم اعضاى فدائيان اسلام قرار مى گيرد . شيوه قتل او نمونه اى گويا از سرنوشت يك دگرانديش در فرهنگ دينى است . هم با اسلحه گرم به او شليك مى كنند و هم با ضربات كارد بدنش را شرحه شرحه مى كنند. در اينجا ما به درستى و نادرستى انديشه كسروى كارى نداريم . او متهم است كه به گرانيگاه و چارچوب ديانت غالب تجاوز كرده است ؛ همان مذهب مقلدانه و ناانديشيده اى كه از پشتوانه عددى عامه برخوردار است و در سده هشتم عزالدين محمود كاشانى ، حافظ و عبيد آن را بدور از خدا و آلوده به ريا و هواهاى نفسانى و كينه ها و بغض هاى انسانى يافته اند . اين داستان هميشگى ما بوده است . نقد بنياد فرهنگ دينى تجاوز از چارچوبى است كه حكما نيز جرأت آن را به خود راه نداده اند . نقد مدرن دقيقاً مرزهاى همين چارچوب را ، نقطه بحرانى و مرگناك آن را ، هدف قرار مى دهد .
ويژگى ديگر نقد مدرن موضع سوبژكتيو منتقد است . ( در اين باره بنگر به ريشه ها ٣٦٤). به اين معنا كه منتقد متكلم و مدافع چارچوبى كه پيشاپيش شخصاً به آن باور دارد نيست بل از درون نسبت به موضوع نقدش آزاد است و نتيجه كلى آن را از پيش مفروض نگرفته است
با سپاس بسيار از بردبارى شما
عالی بود امیدوارم بیشتر عمرکنید درسلامت بزیید یک پزشک که همیشه مطالبتان را می خواند و شگفت زده می شود به امید ازادی
ويرايش با عرض پوزش
روايت عطار در تذكرة الاوليا ( ناقص)
روايت عطار در تذكرة الاوليا در باب حلاج ( كامل )
کورس گرامی
من انتقادی به طرز نوشتن شما دارم ، که نشان دهنده هجوم افکار شماست ، انطور که از حافظ و سهروردی به کسروی می رسید ، من فکر می کنم به فکر زیبایتان کمی فرصت دهید و با آرامشی بیشتر مطالب ۵۰ صفحه ای را در دو خط نگنجانید ، و اگر هر موضوع تفکیک شود ، دچار شتاب زدگی و شعار کمتر می شود.
با احترام
همینطور که شما گفته اید ،مجموعه این گفتارها که : “حتی مخالفان رهبری و مخالفان نظام بخاطر کشور و امنیت کشور و ترقی کشورشان بیایند در انتخابات شرکت کنند” ،و اینکه : “گفتیم مخالفان نظام می توانند در انتخابات شرکت کنند اما نگفتیم مخالفان نظام می توانند به مجلس بروند” و اینکه “به مر قانون عمل شود” گفتارهایی متناقض و غیر واقعی است که هم دارای نوعی تناقض است و هم دور از انصاف است و هم با عملکرد نظارت کنندگان بر انتخابات هماهنگی ندارد ،برای اینکه:
اولا: اگر بناست ما مخالفان نظام را دعوت به مشارکت در انتخابات مجلسی که عمل آن با سرنوشت آحاد شهروندان این جامعه مرتبط است کنیم ،می بایست نهادهای اجرایی و نظارتی تحت امر ما در نحوه اعمال قانون و تطبیق شرائط قانونی با کاندیداها طوری عمل کنند که مجالی برای انتخاب انتخاب کنندگان مخالف نظام هم باشد ،یعنی فرض کنید مثل نمایندگان خاص اقلیت ها درصدی از افرادی که نظر مخالفان نظام و رهبری را نمایندگی کنند در بین کاندیداها وجود داشته باشند تا سخن مخالفان نظام را در مجلس نمایندگی کنند ،و گرنه این امری لغو و غیر عقلایی است که مخالف نظام یا رهبری در انتخاباتی مشارکت کند که هیچیک از تایید صلاحیت شدگان را شایسته انتخاب خود نمی داند و هیچ نفعی برای مشارکت او برایش متصور نیست الا اینکه بعد در سنجش درصد آراء از رای او استفاده شود ،و انسان عاقل هرگز اقدام به امر لغو و عبث نمی کند ،چطور ما مخالف نظام را در امر بالا بردن نصاب و درصد شرکت کنندگان ترغیب کنیم و در عین حال هیچگونه فسحه و فرصتی به انتخاب منتخبین مورد علاقه آنها باقی نگذاریم ؟ پس طبیعی هست که شهروند عاقل نمی تواند پاسخ مثبتی به چنین فراخوان متناقضی دهد.
ثانیا:ما قبول کردیم که “مخالف نظام علیرغم شهروند این کشور بودن و التزام به قانون اساسی و قوانین کشور و وجدان سائر شرائط” (مثلا جاسوس نبودن ،عدم محکومیت کیفری،عدم فساد اخلاقی و مالی و سائر شرائط) بصرف مخالف نظام دینی بودن نباید به مراکز حساسی مثل مجلس قانون گذاری برود ،بگویید آیا عملکرد نظارت استصوابی در اعمال این مطلب عملکرد متناقض نیست؟ اگر بنا بر اعمال مر قانون است و نه مر سلیقه ،چگونه است که افراد زیادی از دوستداران اصل نظام و ملتزمین به قانون اساسی و ولایت فقیه ،بعنوان “مخالف نظام” رد صلاحیت می شوند؟ آیا فرزند تئوریسین موسس این نظام که آنطور از جمهوریت نظام بنحو تئوریک دفاع کرده است “مخالف نظام” و غیر معتقد و غیر ملتزم به اسلام و قانون اساسی است که او را رد صلاحیت کرده اید؟! البته بحث تنها یک فرد نیست ،صحبت از رویه “تعمیم و گسترش دادن دائره مخالف نظام”به طیف وسیعی از منتقدین نظام است ،مکرر از خود رهبری نقل می شود که انتقاد بمن رواست ،در عین حال در عمل می بینیم هر منتقدی رمی به “مخالف نظام” شده و دائره مخالف نظام به “ساکت در فتنه” یا “منتقد به تفسیر یکسویه از فتنه” گسترش می یابد ،این رویه حاکی از همان چیزی است که رئیس جمهور منتخب مردم گفت : اینکه عمل به مر قانون نشده ،بلکه عمل به “مرسلیقه در اعمال قانون”صورت گرفته است،اینکه نمی شود نهادی که عمده آنان غیر انتخابی و منصوب هستند هر رویه ای در پوشش اعمال قانون در پیش بگیرند و پاسخگوی به هیچ فرد یا نهاد ناظری نباشند ،مدتی قبل بحث لزوم یا عدم لزوم نظارت بر نهادهای تحت امر رهبری و خود رهبری مطرح بود ،خود همین مسائل و نحوه عمل شورایی که برحسب قانون اساسی فقط سمت نظارت بر کلیت انتخابات (از حیث رسیدگی به شکایات و نظارت بر عدم تقلب) دارد نه نظارت بر کاندیداها ،دلیل واضحی است بر لزوم نظارت بر مجموعه های تحت امر رهبری ،این چه رویه ای است که پس از مرحوم امام خمینی روز بروز دائره مخالفان نظام را به منتقدان دلسوز و دوستدار نظام هم گسترش و تعمیم داده و با تنگ نظری تنها به افراد جناح خود اجازه کاندیداتوری دهیم؟ همانطور که رئیس جمهور گفت اگر بناست یک جناح و همین هایی که غالبا در قدرتند در مجلس و نهادهای دیگر باقی بمانند پس چرا دیگر انتخابات برگزار می کنیم؟ و چرا نام این حکومت دینی را “جمهوری اسلامی” می نامیم؟ این استدلال و برهان روشنی در سخن رئیس دولت منتخب مردم بود که بلحاظ حقوقی قابل قبول و تامل است ،وقتی بلحاظ یک اقلیت اندک و بنسبت تعداد مثلا هموطنان زرتشتی قانون گذار ضروری دیده است نماینده ای در مجلس باشد ،چطور ناظران شورای نگهبان بخود اجازه می دهند طائفه وسیعی از یک جناح (مثلا اصلاح طلبان یا منتقدان ملتزم به قانون اساسی را) که بوضوح و بطور عینی میلیونها هوادار در این کشور دارند را به انواع و اقسام محمل ها و انگ های سلیقه ای بر گرفته از قانون مثل “مخالف نظام” ،”ساکت فتنه” ،”غیر ملتزم به اسلام” ،غیر ملتزم به قانون اساسی” و نظایر آن از دائره گزینش و انتخاب مردم ایران خارج کنیم؟ با اینکه مجلس شورا بلحاظ وضع و تاسیس آن مجلس تضارب آراء مختلف در امر قانون گذاری قوانین عادیست ،آیا باید همه افراد منتخب دارای یک نظر و یک سلیقه و دیدگاه سیاسی خاص باشند؟
سلام جناب آقاسيدمرتضي -دامت بركاته-
برادرعزيزم كاملاحرف دل من حقيررا حضرتعالي مرقوم فرموده ايد.
بقول جناب نوري زاد مي ترسنداگرمنتقدين نظام با انتخاب مردم به مجلس راه پيداكنندپته نظام به روي آب مي افتدودرانظارهمه مردم بيشترمفتضح خواهندشد؛ ومقصودازنظام يعني -جناب سيدعلي خامنه اي- واهالي بيت اووداردسته اش وسپاهيان قولچماق وديگر چاپلوسان هستند.
وازاين رسوائي مفتضح بيشتر،ترس وواهمه دارند ودچارتناقض گوئي هاي آشكار ي شده اند .
مرقانون طبق اصل 99 نظارت برانتخابات است وآنهم نظارت استطلاعي نه نظارت استصوابي {كه درمشروح مذاكرات مجلس خبرگان تصريح شده است وآية الله منتظري مرحوم هم براين گواهي دادند}و بقول رئيس جمهور نه مرسليقه اي.
ديگرچكاركنيم گرفتاراين قوم جفاكارشده ايم وازدستمان هم چيزي برنمي آيدجزدلنوشته هايمان.
اول انقلاب چه خوشحال بوديم كه درچه زماني واقع شديم كه درآن طاغوت ظالم وجائروسفاك سرنگون گشته وگاه اجراي عدالت اسلامي درجامعه رسيد؛جنگ تحميل شد ومدتي درگيرنابسامانيهاي آن بوديم ؛وحال درگير هواپرستي يك گروهي متحجر وانحصارطلب واقتدارگرا آنهم بنام عدل اسلامي شده ايم غيراز تأسف برآن انقلاب مصادره شده بدست نااهلان نداريم.
بعدازمجلس سوم اين نظراستصوابي را چنان رايج كردند واصرارورزيدند حتي خيلي ها خيال مي كنندكه ازواقعيت حكايت دارددرحالي كه خلاف مرقانون اساسي است.
كجاروم به كه گويم ؛ به هر كجاكه روم آسمان همان رنگ است.
فضارا چنان ازخفقان وجوروستم آراسته وچيده اندكه هيچ آزادمردي جرأت قيام درمقابل زورگويان زراندوز وتزوير گر رياكار ندارد واحتمال تاثير هم برقيامش نمي دهدواگرهم قيام كندفورابادسيسه مكاراندييشان لكه ننگي براوبچسبانند وجايش ياحبس وحصر مي شود ويابعنوان باغي محكوم براعدام خواهدشد.
اما باتوجه به سخنان رئيس جمهور محترم درروزپنجشنبه گذشته وديگردلسوزان دين ووطن واصلاح طلبان؛ اگرجمعي ونه پراكنده ايستادگي كنندوانتخابات را اجرا نكنند وتسليم حكم حكومتي هم نباشند همانند جناب سيدمحمدخاتمي كه شد؛وخواستارصيانت ازقانون باشند واجراي مرآن نه سليقه اي؛اميدمي رودكه نظريه استصوابي را لغوكنند ووادار به نظريه استطلاعي كنند كه مقصود قانون گذار است.
اما اين استقامت هم سخت است وهم شجاعت مي خواهدوبادعوت بگفتگووگفتمان عقلائي ويابادعوت به همه پرسي منجرشودواحتمالا پرهزينه باشد وليكن ارزشش را دارد.ويك تابوشكني تاريخي ونجاتبخش خواهدشد.
اميدوارم كه دلسوزاوطن ودين بطورجمعيت كثير معترض براين نقض قانون باشند؛قانون شكنان عقب نشيني خواهندكرداگرجمعيت معترضان كثيرباشدوسمه راپرزورببينندتسليم حق خواهندشد.ورآس نظام هم بخاطر اينكه چندروزي حكومت كند ،به اعتراض جمعيت كثير گردن مي نهد.به اميدآن روز.
والسلام عليكم ورحمةالله وبركاته
ارادتمندتان مصلح
وعلیکم السلام جناب آقا مصلح عزیز
تشکر می کنم از ابراز محبت و تایید شما ،بنظر می رسد نباید در شدائد و اوضاع نامساعد و شیوع رویه های غلط و توهم آمیز ،از تلاش برای اصلاح و نقد مستدل و محترمانه مایوس ماند ،البته موضوع انتخابات بعنوان یک حق اجتماعی ، امری عقلی و تابع درک و مصلحت سنجی افراد هر جامعه است و بهیچوجه نباید جنبه تحمیلی پیدا کند ،چه در طرف اصل شرکت کردن و چه در طرف اصل شرکت نکردن یا نحوه مشارکت ،و گفتگو و مجادله و اقامه دلیل از طرفداران هریک از این انظار سبب رشد و تعالی بیشتر اجتماعی و منشا تحولات خواهد بود.
تشکر مجدد از محبت شما
یعنی ولی فقیه بازم اشتباه کرد،اشتباه پشت اشتباه
سلام اقای مسلمانِ مودب
پیشنهاد به براندازان:هدف ما برانداختن جمهوری اسلامی انیران است.
این تنها مناسبتی است که این اوباش با ایران دارند .
از این منظر شاید بتوان درجهان از یک سوی ایران را هم باز تعریف کرد..
این انیران که دران جمهوری اسلامی ساخته اند مورد پسند ما نیست
وتا موقعی که تعریف از ایرانِ گل وبلبل را به دست گیریم و ان را ممکن کنیم
لااقل از انیران دوری جوئیم. من انجا را جمهوری اسلامی انیران مینامم .
این نام را زین پس تنها وهمیشه برای جمهوری اسلامی از طرف تما می هم دیاران (ایرانیان )
باید به کارگرفت .
شاید اجبار های زندگی اینگونه نام خود را میسازند .ادم وقتی به چیزی احتیاج دارد تازه یادش
میافته و براش هر طوری شده یه اسمی هم پیدا میکنه.
با این تعریف جامع از این مقول ایرانِ گل و بلبل رو میشه شروع به تصورش کرد و شاید یه روزی
یه عده ائی ساختنش .
خلاصه حرف مقام معظم به مردم با هزاران پوزش : گفتم گاری نظام رو بکشید نه اینکه خودتان سوار شوید
حالا کی نوبت دادگاهی مقام رهبری میشود بابت قمار هسته ای؟
خدا زا شکر نوریزاد هست جواب ما مردم مادر مرده ای مثل ما را به این آدم ///////// بدهد.
با سلام
اگر آقای رهبر معتقدند که هیچ نظامی اجازه نمی دهد مخالف به مجلس قانون گذاری برود،پس برای چه با شاه مخالفت می کردند ،ایشانهم که همین کار را می کردند،تازه کمر بسته امام رضا هم بودند و اسلامی تر از ایشان ،شاید هدف ایشان و سلفشان فقط و فقط جایگزین شدن بجای شاه بوده و آن مبارزات برای اغفال ملت،الله و اعلم
با سلام به منصور گرامی
منصور در پست از جلو نظام
3:08 ب.ظ / ژانویه 21, 2016
ذن و بودیسم هم روش های خود را برای تخلیه ذهن و شکستن قالب ها دارند. عارفان مسلمان هم روش خود را برای تخلیه ذهن و رسیدن به شهود دارند که همگی با استفاده از ذکر نام های خداست بجز یک گروه که تمرکز بر اشیاء را پیشنهاد می کند. شما باید ببینید به دنبال چه هستید. اگر صرفا منظورتان تخلیه ذهن باشد صرفنظر از اینکه چه دین و آئینی دارید می توانید از هریک از آن روشها استفاده نمائید.
شما فرمودید برای تخلیه ذهن می شود از روشهای مختلف استفاده کرد،خواهشمندم اولا کلیه مراحلی را که یک آدم نرمال باید برای رسیدن به آن عارفی که مد نظر شماست را بفرمایید ،بعد کدام مراحل نیاز به دین و بخصوص دین اسلام برای رسیدن به آن مرتبه وجود دارد، همانگونه که لطف کردید در پست قبلی،بودا پس از ده سال که زیر درخت نشست به روشنگری رسید، آیا این مرحله ای که بودا به آن رسیده همان آخرین مرحله و شهود به نظر شماست یا مراحل دیگری موجود است، شبیهه داستان بودا توسط هرمان هسه نویسنده آلمانی در کتاب سیذهارتا بیان شده است.
از وقتی که می گذارید و پاسخ می دهید تشکر می کنم.
جناب ناشناس،
برای رسیدن به آنچه که در اصطلاح به اشراق یا روشن شدگی معنا می شود توانائی رسیدن به خلا ذهنی یا تخلیه ذهن یک “باید” است. همانطور که در قسمتهی اول این بحث اشاره شد ابزار ذهن برای شناخت قیاس است. شناخت از طریق ذهن یک شناخت مطلق نیست بلکه کاملا نسبی است. ذهن در عین حالی که یکی از مهم ترین اجزاء هستی ماست و بدون آن هیچ حرکتی و تحولی امکان پذیر نیست ولی برای شناخت خالص از چیستی عالم یک حجاب است. بنا براین عارفان برای اینکه ببینند حقیقت این عالم چیست به تخلیه ذهن می پردازند و آنگاه بدون قضاوت به تماشا می نشینند. زمانی که شما آغاز به تمرینات تخلیه ذهن می نمائید حالات بسیار دل انگیز و جذابی برایتان پیش می آید که نوعی حالت سکر و مستی بهمراه دارد. لذت های آن با هیچ لذتی در عالم واقع قابل مقایسه نیست بهمین دلیل در هر مرحله ای امکان دارد سالک در همان مرحله بماند و جلو تر نرود. حتی قدرت هائی در اثر تمرکز بالا بدست می آید که شما قطعا با یک نمونه آن که هیپنوتیزم باشد آشنا هستید. همه اینها عواملی هستند که جذابیتشان می تواند سالک را اغوا نماید و در همانجا منزل گزیده و بماند. مثلا در هندوستان هستند کسانی که 30 سال ریاضت می کشند تا مثلا بتوانند بر تنفس خود کنترل پیدا کنند که 24 ساعت در یک قبر بخوابند و نیاز به اکسیژن نداشته باشند. یا جادو گران اغلب کسانی هستند که از یک چنین توانائی هائی برخوردارند.
بودا بدنبال آن بود تا ببیند چگونه انسان می تواند از رنج نجات پیدا کند. و در آخر او فهمید که رهائی از رنج در سایه زندگی معتدل امکان دارد. یعنی شما نباید به هیچ تغییری در این عالم دل ببنیدید . خوشی ها و ناخوشی های این عالم ناپایدارند و شما اگر به خوشی ها دل ببندید در صورت بروز ناخوشی نا امید خواهید شد و بنابراین هیچگاه رنج به پایان نمی رسد پس راه درست آن است که به هر آنچه که پیش می آید خوش آمد بگوئی ، صبر کنی تا ناخوشی تمام شود خوشی بیاید و بر خوشی دل نبندی چون از پس آن ناخوشی خواهد آمد. اگر دقت کرده باشید هرمان هسه چقدر زیبا انتهای زندگی بودا را در کنار آن رود خانه به تصویر کشیده است که ضمن اینکه بودا از همه قیل و قال زندگی ، یک زندگی ساده را انتخاب می کند، رودخانه در آنجا به معنای جریان داشتن زندگی و اینکه بهترین روش زندگی ، زندگی به سان آب است که همه چیز در آن در جریان است، توقف ندارد و از کنار نا ملایمات و موانع میگذرد تا به هدف برسد بی آنکه بخواهد با چیزی بجنگد. گوئی عارف از شما می پرسد آیا دوست داری سنگ باشی یا آب؟ شما کدام را می گزینید؟
داستان اسلام دوست من با همه این روشها متفاوت است. قرآن برای اولین بار در تاریخ ادیان بر محور خدا میگردد نه بر محور پیامبر. در همه جای قرآن این خداست که وسط است و خدا در این جا به بهترین وجهی شناسانده شده. عارفان اسلامی به تاسی از پیامبر هدفی بسیار بسیار فرا تر از آنچه که تا کنون دیده ایم از عرفان تا ادیان بر می گزینند و آن خداست.
آنچه که از عارفان مسلمان می خوانید بخصوص از زمانی که عرفان صرفا زاهدانه جای خود را به عرفان عاشقانه داد در اشعار بسیاری از عارفان می خوانید که نه دغدغه رسیدن به بهشت دارند و نه پروای جهنم بلکه تنها چشم به خدا دوخته اند و معشوقی جز او را نمی خواهند. این از داستان سیر ابراهیم در قرآن می آید زمانی که همه بت ها را کنار زد و در نهایت گفت وجهت وجهی للذی فطر السماوات والعرض یعنی روی خود را به تمام و کمال به سمت کسی می کنم که آسمانها و زمین را آفرید. این سیر سیری است درونی که حالا یا واقعا احتجاج ابراهیم با بت پرستان بوده یا سیر درونی او بهر صورت عرفا شبیه همین سیر را در درون تجربه می کنند. این در هیچ کجا در تاریخ عرفان و ادیان بدینگونه سابقه نداشته است .
عارفان اسلامی هریک مراحلی را برای سیر و سلوک بر شمرده اند که برخی 7 مرحله برخی صد مرحله و برخی نه و… اما آنچه که مسلم است این است که در هر مرحله ای ادبیات و سخن عارف متفاوت است.
عارفان اسلامی می گویند سیر هیچگاه تمام نمی شود و هیچ کسی نمی تواند ادعا کند به آخر خط رسیده است. حتی پیامبر هم چنین ادعائی نکرد. آنها می گویند پس از سیر الی الله سیر فی الله آغاز می شود که مقام بقاء است که اگر از فنا هم فانی شدی می توانی در خدا سیر کنی. که البته اینها هیچکدام موضوع بحث ما نیستند.
البته خدا بعد از گذر از مراحلی به موضع عرفان تبدیل می شود و در ابتدای کار هیچ ربطی بین عرفان و خدا نیست چرا؟ به این دلیل که من و شما که نمی دانیم خدا چیست؟ اگر اسم اورا بیاوریم در حقیقت نتوانسته ایم ذهنمان را تخلیه کنیم. حتی عارف مسلمان هم در یک مرحله ای تحت نظر استاد واجباتی مثل نمازو و روزه و … را تعطیل می کند البته بنا به صلاحدید استادش و تا زمانی که او تشخیص دهد.
امیدوارم متوجه شده باشید که چرا از شما پرسیده بودم بستگی به این دارد که بدنبال چه باشید. و امیدوارم تا حدی پاسخ سوالتان را داده باشم.
موفق باشید
تا همینجا که زحمت کشیدید و پاسخ دادید ممنون سوال بعدی را در پست جدید می گزارم
ارادتمند شما
درسی که خلبان ایرانی به افسر عرب داد
خاطره من به سال ۱۳۵۲ و پروازهایی که با هواپیمای ترابری سی-۱۳۰ هرکولس در جریان جنگ ظفار برای کشور عمان انجام دادیم باز میگردد. ما در دسته پروازی شش فروندی به رهبری زنده یاد جناب سرهنگ کیخسرو داراب آزادگانیان در این مأموریت شرکت کردیم. جناب آزادگانیان از همرزمان زرتشتی، جزو خلبانان قدیمی و با تجربه بود که کسوت استادی به گردن ما داشتند. درمدت ده روزی که ما بین ایران و پایگاه هوایی صلاله در منطقه ظفار در جنوب عمان پرواز میکردیم، اتفاقی افتاد که روحیه والای سربازی و وطنپرستی این افسر و فرمانده باصلابت، بیش از پیش بر ما مشخص شد. خاطرهای که فکر نمیکنم هرگز از ذهن هیچکدام از ما گروه ۴۲ نفری آن مأموریت پاک بشود.
در طی آن ده روز حضور ما در عمان این نفرات هر روز صبح برای تشریح وضعیت آب و هوا میآمدند. افسر مزبور شروع کرد با زبان انگلیسی به توضیح وضعیت آب و هوای منطقه و مسیر پروازی، از جمله خلیج فارس و کشور عمان.
همینطور با چوب روی نقشه جلو میفت رسید به منطقه خلیج فارس و گفت: «وضعیت آب و هوای امروز خلیج «ع.ر.ب.ی»… جناب آزادگانیان که قد بلند و چهارشانه و اندام بسیار ورزیدهای داشت. همین که واژه خلیج ع.ر..ب..ی بر زبان این فرد جاری شد، جناب آزادگانیان، چنان با کف دست به روی میز اتاق توجیه کوبید که اول صبحی، برق از کله همه ما پرید! افسر آب و هوا برگشت که ببیند چه اتفاقی افتاده که سرگرد آزادگانیان، خیلی آرام و با وقار با آن صدای مردانهاش گفت:
Persian Gulf! Not Arabian Gulf
افسر آب و هوا دید که توپ جناب آزادگانیان پرتر از این حرفهاست، بدون هیچ مکثی گفت:
Yes Sir, Persian Gulf
صبح فردا دوباره همگی در سالن توجیه جمع شدیم تا افسر آب و هوا، وضعیت جوی را تشریح نماید. وی براساس روال دیروز، دوباره شروع به توضیح وضعیت آب و هوا کرد. زمانیکه به منطقه خلیح فارس رسید. در کمال تعجب دوباره همان کلمه جعلی را تکرار کرد. همه ما سرگرد آزادگانیان را کاملأ میشناختیم و میدانستیم بر سر ایران با هیچکس شوخی ندارد. همین که افسر آب و هوا این اشتباه را دوباره مرتکب شد. چشمان همه ما به طرف رهبر دسته چرخید. در حالی که افسر عرب پشت به ما در حال ادامه گزارش هواشناسی بود سرهنگ آزادگانیان با همان آرامشی که از او سراغ داشتیم از جایش بلند شد و به سراغ افسر خاطی رفت. انتظار ما یک تذکر جدی و محکم بود. اما جناب کیخسرو آزادگانیان، فرمانده بلند قد و تنومند دسته پروازی فراتر از تصور ما، با همان دستان پهن و بزرگش به پشت وی زده، از پشت یقهاش را گرفت و کشان کاشان به جلوی درب برد، سپس با لگد درب را باز کرده، و با اردنگی و پس گردنی، افسر خاطی را از سالن توجیه به بیرون پرتاب کرد.
توجه داشته باشید آنجایی که ما حضور داشتیم، ارشدترین نفرمان جناب سرهنگ (سرگرد وقت) آزادگانیان فرمانده گردان ۷۱ ترابری شیراز بود و هیچ مقام یا مسوولی در آن مکان و زمان حضور نداشت تا رهبر دسته برای خوشامد وی این کار را بکند. شاید اگر کسی دیگر بود ار بیم عواقب انضباطی خود راکنترل میکرد و واکنش ملایمتری نشان میداد اما جناب آزادگانیان همانطور که عرض شد پای تمامیت ارضی ایران که به میان میآمد هیچ ملاحظه ای را قبول نمیکرد و پای آن میاستاد، این واکنش قاطع و مصمم سرگرد آزادگانیان فقط یک علت داشت و آنهم این بود که وی از اعماق وجودش به ایران، به نام ایران، به نیروهای مسلح ایران و به ملت ایران، ایمان و اعتقاد داشت و عشق میورزید.
زنده یاد سرهنگ کیخسرو آزادگانیان در شهریور ۹۲ از میان ما رفت، یادش گرامی و راهش پررهرو باد
مصاحبه تیمسار سرتیپ مهدی پاکبنیان با مهدی بابامحمودی از ماهنامه صنایع هوایی، شماره ٢٧٥
روح همهٔ رفتگان ارتشی شاد.
با درود به نوری زاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : عزیزان شرایط فعلی را که در ایران عزیز و جهان همه روزه درحال مشاهده هستیم و انسان واقعا متحیر میماند که این چه بلبشویی هست که جهان (کره زمین ) را فرا گرفته و هر روز بر وخامت اوضاع افزوده میشود آن هم به صورت زنجیره ای و تقریبا غیر قابل پیش بینی . ما حداقل در ایران شاهد این بلبشو و قدرت نمایی سردم داران حکومت هستیم و با اینکه اعتقاد داریم که حکم رانان و اعوان وانصارشان در مقابل ناراضیان و درد مندان و ساکت های جامعه عده قلیلی هستند باز هم شاهد ترکتازی و سوء استفاده های کلان از اقتدار پوشالی آن ها هستیم و تقریبا کاری از دستمان بر نمی آید من بلشخصه به پیشگویی پیشگویان به دلایل عدیده اعتقاد زیادی ندارم ولی وقتی به بعضی از پیش گویی ها که مراجعه میکنم واقعا شگفت زده میشوم و قرابت خاصی بین آن پیش گویی ها و اوضاع کنونی را مشاهده میکنم بعضی از این پیشگویی هارا برایتان جمع آوری کردم که بخوانید و بیندیشید از اطاله کلام از جناب نوری زاد گرامی و شما پیشاپیش پوزش میطلبم .
پیشبینی های شگفت انگیز شاه نعمت الله ولی
دیوان شاه نعمت الله ولیّ ، پیر طریقت حافظ که در موردش سروده است
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند؟
دیوانی است که تمامی نسخه های چاپی آن چه قبل از انقلاب استعماری وچه پس از آن سانسور و تحریف شده است وتنها نسخه خطی آن معتبر است که ما تنها به بخشهایی از آن دست یافته ایم
قدرت کردگار می بینم*** حالت روزگار می بینم
از نجوم این سخن نمی گویم***بلکه از کردگار می بینم
ازسلاطین گردش دوران***یک به یک را سوار می بینم
از بزرگی ورفعت ایشان***صفوی برقرارمی بینم
آخرپادشاهی صفوی***یک حسینی به کار می بینم -شاه سلطان حسین
نادری در جهان شود پیدا***قامتش استوار می بینم
آخر عهد نوجوانی او***قتل اوآشکار می بینم
شهرتبریزراچوکوفه کنند***شهر طهران قرار می بینم
ازشهنشاه ناصرالدین شاه***شیونی بیم دار می بینم
درشب شنبه ماه ذیقعده***تن او برکنارمی بینم
بعد از آن شه مظفرالدین را***توبدان برقرار می بینم
شه چو بیرون رود زجایگهش***شاه دیگر به کار می بینم-رضاشاه
نوجوانی مثال سرو بلند***رستمش بنده وارمی بینم
چون فریدون به تخت بنشیند***پسرانش قطار می بینم
چون دو ده سال پادشاهی کرد***شهیَش را تباه می بینم
بعد از آن شاهی از میان برود***دولتی پایدار می بینم-آغاز حکومت دجّال
قصه ای بس غریب می شنوم***غصه ای در دیار می بینم
شوروغوغای دین شودپیدا***سربسر کارزارمی بینم
غارت وقتل مردم ایران***دست خارج به کار می بینم
کُهنه رندی به کارِاهریمنی***اندراین روزگار می بینم
رنگ یک چشم او به رنگ کبود***خری بر خر سوار می بینم
هر قدم از خرش بود میلی***دور گردون غبار می بینم
لشگراو بود زاصفاهان***هم یهود و مجار می بینم-یهود کنایه از بددین
متّصف بر صفات سلطان است***لیک من گرگ وار می بینم
کاروبارزمانه وارونه***قحط ، هم ننگ و عار می بینم
عدل وانصاف در زمانه او***همچو هیمه به نار می بینم
در زمانش وفا وعهد درست***همچو یخ دربهارمی بینم
بس فرومایگان بی حاصل***حامل کاروبارمی بینم
مذهب ودین ضعیف می یابم***مُبتدع افتخار می بینم
ظلم پنهان ، خیانت وتزویر***بر اعاظم شعارمی بینم
ظلمت ظلم ظالمان دیار***بیحد وبی شمارمی بینم
ماه را روسیاه می بینم***مهر را دل فکار می بینم
دولتِ مرد وزن رود به فنا***حال مردم فکار می بینم
اندکی دین اگر بود آن روز***در حد کوهسار می بینم
جنگ وآشوب و فتنه وبیداد***ازیمین ویسار می بینم
در خراسان و مصر وشام و عراق***فتنه و کارزار می بینم
دور ایشان تمام خواهد شد***لشگری را سوار می بینم
ظهور دجال درایران-ظهور دابة الارض(قدرتی بلا منازع در زمین)-خروج یاجوج و ماجوج گروهی وحشی از میان مسلمانان-شاید القاعده-صَیحِه آسمانی -علایمی در خورشید وماه
تغییرات شدید جوی(پیامد گرمایش زمین در اثر افزایش مونوکسیدکربن)-خشکسالی وقحطی فراگیر-قیام یمانی-جنگ جهانی سوم(به قول امام صادق قبل از ظهورمنجی،قدرتهای بزرگ طی جنگی یکدیگر را تقریباٌ از بین می برند)-هرج و مرج وآشوب-آتشفشانها،طوفانها و زلزله های عظیم-شیوع گسترده بیماریهای مسری وکشنده-خوف در عراق-جنگ داخلی بزرگ در ایران- نابودی کامل یا عذاب شدید کلیه شهرهای جهان(قرآن)وزلزله مهیب تهران-تشکیل حکومتی از نیکوکاران درایران( زمینه سازان ظهور-حدیث نبوی:چون ایشان قیام کنند با پرچم های سیاه از جانب خراسان; خود رابه آنان برسانید حتی اگر با گذر ازروی برف باشد)-قتل ملک عبدا…درماه ذی الحجه-هرکس برای من قتل امیر عبدا…راتضمین کند،
پیشگوییهای انجیل درموردایران
وعده های عذاب:1-مایه قوٌت ایشان را خواهم شکست.2-در چهارگوشه عالم پراکنده شان خواهم ساخت.3-ایشان را مشوش ومضطرب خواهم ساخت
وعده های نیک:1-تخت خود را درایران قرار خواهم داد.2-سروران و حکمرانانشان را هلاک خواهم ساخت.3-اسیرانشان را باز خواهم آورد
پیشگوییهای زرتشت
جاماسب نامه: پیامبرعرب آخرین پیغمبران باشد.دین اواشرف ادیان باشدوکتاب اوباطل گرداندهمه ی کتابهارا.ازفرزندان آن خورشید جهان کسی پادشاه شود دردنیابه حکم یزدان که جانشین آخر آن پیامبرباشد…وظهوراودرآخرالزمان باشد…وهمه جهان رایک دین کند وفقر را ریشه کن کند وهمه مردم جهان را هم فکروهمگفتار وهم کردار نماید
زرتشت نامه:زرتشت از اهورامزدا از سرنوشت ایران درآخرالزمان می پرسد.اهورامزدا ابتدا ازیک دوره سیاه وپر مصیبت چیرگی شیطان ودیوبر ایران یاد می کند وسپس نوید ظهور سوشیانس را می دهد:…درپایان هزاره فرشته موکل برزمین گنجهای فراوان درزیر زمین ایران راهویدامی کند(نفت).«دیوکین »ظاهرمی شود-دجال-وتمامی مردم سیاه پوش می شوند.کم آبی وخشکسالی می آیدوابرهای بدون باران ظاهرمی شوند.جشنهای نوروزومهرگان کنارگذاشته می شوند.عده ای ازمردم ایران آواره می گردند.قشرپست مال ونعمت فراوان می اندوزند.سلطنت به غیرایرانی رسد(سیدِ هندی!)وآنان غلامباره باشند وهوسباز آنگاه مردم ایران دررنج وعذاب خواهند افتاد.چنان رنجی که حتی درزمان افراسیاب وضحاک نیز دیده نشده وایران کاملا ویران می شود…آنها ازپست ترین نژاد هستند-از سیکهای هندوستان!-آنها به یاری سحروجادو دِه های ایران که من آفریدم ویران کنند وهمه چیز رابیالایند ودین وپیمان وشادی وراستی راازبین ببرند ودین من به نیستی رسد.آنان فریفتارهستند وبدترین دین رادارند.زیرا آنچه راکه گویند نکنند-مظاهرنفاق-.مهرپدرراازپسروبرادرراازبرادربگیرند
درآن هنگام دارودرخت بکاهدوهنرونیروی مردان کم باشد وآزرم وسپاس از نان ونمک ندارند.مردم اززندگی به تنگ
آمده ومرگ خویش راازمن خواهند وجوانان راهوای بازی ورامش از دل برنیاید .صدقه ندهند ومردم ایران به سوی باختر(غرب)تباه شوندوبه سبکی وآلودگی رسند.وایمان به معاد برود.زرتشت پرسید:دادار،چه هنگام دیوان تباه شوند؟ فرمود:هرگاه نشان سیاهی در خراسان پیدا شود ولشگری از آنسوی آهنگ دیوان کنند و طی سه جنگ در ایران از آنان کشتاری کنند که هیچ دشمنی تا آن روز ندیده باشد و از کشته هایشان پشته سازند…سپس سوشیانس بیاید و جشن وسرور با ایرانیان باشد
هزاره سر آید به ایران زمین***دگرگون بود کار و شکل همین
بود حکمرانی آن دیوکین****که دین بهی را زند بر زمین
چو آید به گیتی نشان سیاه***دگرگون شود دین و آیین و راه
جز آز و نیاز و بجز خشم و کین***نبینی تو باخلق روی زمین
بجز راه دوزخ نورزند هیچ***نبینی کسی کو بود دین بسیج
نه نوروز دانند نه مهرگان***نه جشن و نه رامش نه فروردگان
برآید همی ابردرآسمان***که باران نبارد به هنگام آن
زگرمای گرم وزسرمای سخت***بریزدبسی برگ و بار درخت
بسی نعمت ومال گردآورند***مرآنرابه زیر زمین گسترند
نیامد کسی را چنان رنج و تاب***به هنگام ضحاک و افراسیاب
ز هرجانب آهنگ ایران کنند***به سم ستورانش ویران کنند
بپرسید زرتشت بار دگر***ز هرمزدادار پیروزگر
سیه جامه را کی نماید شکست***چگونه شود دیو ناکام، پست
که جانم ز تیمار گریان شدست***دل از اندوه و رنج بریان شدست
بدو گفت دادار پروردگار***که ای مرد دین دار اندوه مدار
چوهنگام ایشان شود در جهان***پدید آیدازچندگونه نشان
زمین خراسان ز نم و بخار***شود چون شب داج،تاریک و تار
برآید نشان از خراسان سپاه***چوآید به وقت و به هنگام گاه
یکی شاه باشد به هندوبه چین***ز تخم کیان اندر آن وقت کین
گروهیش شاپور خوانند نام***بیابد زگیتی بسی نام وکام
کشدسوی بلخ وبخارا سپاه***کند روی کشور زهرسو نگاه
زپارس وخراسان وازسیستان***یکی لشگرآرد عجب بیکران
به ایران بباشد سه جنگ تمام***بسی کشته گردند مردان نام
شود اهرمن جنگ راچاره گر***اُ با نره دیوان پرخاشگر
شود لشگر دیو ناپایدار***بسی خسته و کشته در کارزار
بیاید پس آن مرد فرخنده نام***که بهرام خواند ورا خاص و عام
بگیرد سر تخت و تاج شهان***جهان را رهاند از آن گمرهان
……………………………………………..
تا چهل سال اي برادر جان ***** دور آن شهريار مي بينم
دور ايشان تمام خواهد شد ***** لشگري راسوار مي بينم
قائم شرع آل پيغمبر ***** بجهان آشکار مي بينم
اشاره به حرکت درفش های سیاه رنگ به دست شعیب بن صالح از سمت شرق به طرف ایران دارد. سپس حرکت این لشکر به سمت مشهد و ری . نبرد نهایی در باب الاصطخر (منطقه ای در نزدیکی شیراز) رخ می دهد و در اینجا یاران شعیب پیروز می شوند. زرتشت نیر دقیقا” همین را پیش بینی نموده است.
ضمنا” برخی از ابیات کاملا” تحریف شده اند خصوصا” بیت ظهور دجال از اصفاهان(دجال از این شهر ظهور می کند و 10 هزار نیروی یهودی وی را پشتیبانی می کنند) !
چه استعماری و چه غیر استعماری ، شعیب بن صالح از مشرق قیام میکند و شهرهای ما را فتح خواهد کرد!
کاملا به پایه و اساس است.
سلام جناب نوری زاد عزیز.
واقعا بعضی وقتها که خودم رو جای پدر شهدا مگذارم ،حس میکنم که چه رنجی می کشند و سر تعظیم براشون فرود میارم.
جناب نوریزاد، هر آدم عاقلی میداند که مخالف او حاضر نیست به پای صندوق برود و بعد به افرادی که تبعیت بی چون و چرای آنها از او توسط نمایندگانش تایید شده رای دهد. این فرمایشات اخیر رهبری خود بزرگترین دلیل که حضرت ایشان احتمالا به دلیل فشارهای ناشی از عقبگرد اتمی حداقل قدرت تعقل را از دست داده اند و بنابراین مطابق همان قانونی که خودشان به آن استناد میکنند و یا گفته امامشان که گفت هر گاه ولی فقیه شرایطش را از دست بدهد خود به خود منعزل است ایشان شرایط رهبری را از دست داده است و عقلا و شرعا اطاعت از او جایز نیست.
درود صمیمانه به آقای محمد(کاوه)نوری زاد
و به یاران با وفایتتان
جای بسی تعجب و حیرت انگیز است. آیا خود رهبر مسلمین جهان در زمان پادشاهی پهلوی می رفت و رأی به حزب رستاخیز و یا حزب ایران نوین می داد؟ نمیدانم ، شاید او هم به آنها رأی می داده. همانطور که آخوند مکارم وسایر آخوند های ریز و درشت درجلوی شاه و فرح پهلوی دست می بوسیدنند وخم و راست می شدنند. (عکس ها وگزارش هادر روزنامه های آنزمان موجود است).
اصلن مخالفان نظام چرا بروند رأی بدهند وقتی آگاهی وشناختشان نسبت به اندیشه و اعمال زشت و ناپسند شما ملایان دروغگو و جنایتکار وغارتگر بالا رفته و نظام جمهوری اسلامی را دیگر قبول ندارنند وفهمیده اند که شما ملا ها با دروغ و مکروحیله و وعده های پوچ دنیوی و آخرتی سر آنها کلاه گذاشته اید و آنهم چه کلاه کشادی ، حا لا بروند و منتخبین و دست چین شده و خودی های آخوند ها را انتخاب کنند البته این افراد اجازه ندارنند نماینده منتخب مردم بشوند وبه مجلس بروند و درمجلس بنشینند و تصمیم گیرنده بشوند.( بقول ملا جنتی ، مردم چه کاره اند و یا علی شریعتی ، امام یعنی چوپان و امت یعنی گوسفندان ) تا ما بر روی کار بمانیم و مسند قدرت را با دروغ و وحشت وسرکوب وغارت مردم ایران کما فی السابق ادامه بدهیم .
این تراوشات روشن و آشگار و واضح ، بی منطق و نا سالم فقط از مغز ، اندشه ، و تفکرات رژیم استبداد و بویژه استبداد آخوندی برمی خیرد.
با آرزوی تندرستی وموفقیت وتشکر از امکان ودرج یادداشت در وب سایتتان
با آرزوی
ترس رهبری و بیت و اطرافیان یک دلیل عمده دارد که اگر این فساد ها رو بشود و معلوم شود که چه فجایعی صورت گرفته رقبا با ایشان چه معامله ای خواهند کرد؟ ترس سران از همین هست که خودشان و قربانیان و امروز همه میدانند که انها وقتی سرکار آمدند چه کردند و بقول یکی از دوستان نهضت اعدام پیرمردها و چوانان برای آخوند جماعت از نهضت اصلی مهمتر بود. خوب بنظر شما الان هم این پیرمردهای 80 و 90 ساله و آقا زادهای غرق در فسادشان حکمشان در یک حسابرسی عادلانه چیست؟ برای همین رهبر ما به چوانان مومن که همان نفوذیهای ناشناس هستند که قرار است محاکمه شوند و شناسائی قوت قلب میدهد که نگران نباشید. بازهم سفارت هست که از آن بالا بروید. بالاخره خط امام که نباید بی رهرو بماند! رهبر هم که هست و آمریکا هم که با ما هست! تست قلب جنتی هم چواب مثبت داشته! کسی از جا در نرود..همه چی آرومه!
درود بر جناب نوری زاد و دیگر عزیزان؛
* نقدی بر قانون اساسی جمهوری اسلامی و همچنین مجریان قانون اساسی
* نقد اصل 14 قانون اساسی
اصل 14
” به حکم آیه شریفه «لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین» دولت جمهوری اسلامی ایران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیر مسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی عمل نمایند و حقوق انسانی آنان را رعایت کنند. این اصل در حق کسانی اعتبار دارد که بر ضد اسلام و جمهوری اسلامی ایران توطئه و اقدام نکنند.”
– آیه ای که در ابتدای این اصل آمده و به حکم آن اصل 14 نگارش یافته و تدوین شده، آیه 8 از سورۀ ممتحنه است. معنای تحت الفظی آن میشود: خدا شما را از نیکی کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در راه دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهی نمی کند چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد.
– این اصل هم در گروه اصول ایدئولوژیک و قانون اساسی شیعیان است و نه قانون اساسی ایران. معلوم نیست خبرگان قانون اساسی مشغول تدوین قانون اساسی یک کشور بوده اند و یا مشغول تفسیر قرآن.
در ابتدا منهم به تفسیر آیه میپردازم البته به روش خودم : خداوند در قرآن خطاب به مسلمانان می فرماید که من شما را نهی نمیکنم! که با غیر مسلمانانی یا کفّاری که به شما بدی نکردند و بر علیه شما اقدام نکردند به عدالت رفتار کنید. خداوند امر نمیکند به رفتار عادلانه با غیر مسلمانان بی آزار، بلکه تنها نهی نمیکند! رفتار عادلانه را. از آنجا که بازهم طرف صحبت این آیه امت اسلام و جمعیت مسلمانان بوده، خداوند مسلمانان را در برخورد با کسانی که با آنها هم عقیده نبودند ( کفار مکه ) و در همان حال با آنها پیکار نکردند و آنها را از خانه و کاشانۀ خود بیرون نراندند و آزاری به آنها نرساندند، مقداری آزاد گذاشته و بجای امر مستقیم به کاری، فرموده اند که نهی نمیکنند! یعنی اینکه مسلمانان اگر به عدالت رفتار کنند بهتر است ولی خداوند آنها را ملزم به رفتار عادلانه نمیکند. یعنی اگر مسلمانان با غیر مسلمانان تحت حکومت خود رفتاری عادلانه داشتند به آنها لطف میکنند!
زیرکی نمایندگان مجلس خبرگان قانون اساسی از انتخاب این آیه نشاندهندۀ آینده نگری آنان بوده در باز گذاشتن دست حاکمان و دست نشانده های آنها در برخورد با اقلیت های دینی. بازهم قانون گذاران تمامیت مردم ایران را که متشکل از قومیتهای متفاوت و معتقد به ادیان مختلف هستند را ندیده گرفته و احکام شریعت را وارد قانون اساسی کرده اند و شهروندان این کشور را فقط بر مبنای اینکه معتقد به ادیان دیگری غیر از دین اسلام و مذهب جعفری هستند، به شهروند درجۀ چندم تبدیل کرده اند. زرتشتیان ایران که پیش از مسلمانان در ایران زندگی میکردند، اگر بیش از مسلمانان، ایرانی نباشند به یقین کمتر از آنان نیستند. اهل سنت ایران پیش از شیعیان در ایران زندگی می کرده اند، آنها هم اگر بیش از شیعیان، ایرانی نباشند به یقین کمتر از آنان نیستند. اصلاً تمام ایرانیان ابتدا ایرانی بودند و ایرانی هستند و سپس معتقد به ادیان متفاوت. این اصلِ قانون اساسی دنباله رو و کامل کنندۀ اصلهای 12 و 13 میباشد. با کنار هم قرار دادن این 3 اصل، اینگونه برداشت میشود که ایران کشوری اشغال شده توسط شیعیان است که قانون اساسی مختص به امت شیعه و شریعت شیعه را بر تمامی مردم ایران دیکته میکنند و دغدغۀ آنها نه کشور ایران و مردم ایران که شیعیان و امت شیعه میباشد(در ظاهر امت اسلام). از اینروست که فقط خود را بدلیل حاکم بودن شهروند درجۀ یک و اکثریت میدانند و معتقدان به ادیان دیگر، حتی مسلمانان غیر شیعه را نیز شهروند درجۀ چندم و اقلیت محسوب میکنند که به آنها لطف کرده و اجازۀ اقامت در کشور خودشان را داده اند. متأسفانه قانون گذاران به تنها چیزی که نمی اندیشیدند ایرانی بودن و معنای وطن و کشور بوده و تمامی این کاستی ها در تدوین قانون اساسی بر میگردد به ذهنیت آنها، آنها خود را امت واحدۀ شیعۀ جعفری میدانستند و از درک تفاوت بین واژه های امت، ملت و مردم عاجز بودند چرا که فقط در حوزه ها و جلسات تفسیر قرآن دائماً واژۀ “امت” بود که توسط آنان رؤیت میشد و تلمّذ میشد. تدوین اینگونه اصول بر مبنای شریعت اسلام شیعی حاکی از بیسوادی و توهّمات دینی نمایندگان جریان حاکم در مجلس خبرگان قانون اساسی بود که تنها تخصص و دانش آنها در علوم حوزوی بود و لاغیر. آنها با تفکراتی متوهمانه خود را در زمان صدر اسلام میدیدند و برای تمام دنیا و نه فقط مردم ایران، نسخه می پیچیدند…
رفتار حاکمان در طول این سالها نیز نشان میدهد که در بسیاری از موارد همان موضع نه چندان جدی خداوند که نهی نمیکنم! میباشد را پیش گرفته اند و اگر در رفتار با معتقدان به دیگر ادیان بی آزار عدالتی بوده همه از سر لطف بوده و اگر عدالتی نبوده که نبوده و کاری غلط صورت نگرفته، قدرت در دستان آنها بوده و کشور در اشغال آنان، هر گونه بخواهند رفتار میکنند؛
– ندادن آزادی برای انجام مراسم مذهبی و برگزاری اعیاد مذهبی در بیرون از عبادتگاه ها و بصورت آزادانه.
– ندادن اجازۀ ساخت عبادتگاههای جدید و عدم کمک به بازسازی عبادتگاههای موجود. حال آنکه پس از انقلاب چندین هزار امامزاده کشف شده و برای بسیاری از آنها مقبره و گنبد و مناره ساخته اند و میلیارها تومان پول مردم را صرف آبادانی مقبره ها در کشورهای دیگر میکنند.
– تحت مراقبت های شدید بودن مناطق و شهرهای محل سکونت پیروان اقلیتهای مذهبی.
– سانسور و بایکوت اخبار و اتفاقات داخل آن مناطق.
– دستگیری افراد، آزار و شکنجه و کشتن کسانی که فقط منتقد اعمال حکومت هستند و خواهان عدالت. آنها نه بر روی حاکمان شمشیر کشیده اند و نه قدرت بیرون راندن آنها را دارند.
– وضعیت اقتصادی، اجتماعی بسیار بد مسلمانان اهل سنت و به کارگیری سیاستهای انتقام جویانه در پاسخ و واکنش به رفتارهای حکومت های عربستان و مصر که با شیعیان در آن کشورها دارند.
این اصل هم مانند دیگر اصول ایدئولوژیک و بر مبنای قوانین شریعت، متعلق به جوامع عقب افتاده است و نه برای زندگی امروز و جوامع امروزی. مردم ایران همه ایرانی هستند و در برابر قانون یکسان نه اینکه با اینگونه قوانین متکی به آیات 1400 سال پیش تبدیل شوند به امت اسلام و کفار. /
سخن پایانی :
در گفتارهای پیشین خود راه حلی دادم به حاکمان برای اینکه بر مبنای متن موجود که به نام قانون اساسی ایران میشناسیم بهتر است آن را به “قانون اساسی شیعیان جعفری” تغییر نام دهند تا بسیاری از تناقضات موجود در آن رفع گردد. این چند روزه صحبت از آشتی ملی ست که البته حاکمان به این خواستۀ دلسوزانِ ایران بمانند همیشه اهمیتی نخواهند داد. تا آیندۀ ایران را تبدیل به عراق، افغانستان و سوریه نکنند دست بردار نیستند. از آنجا که حاکمان، مخالف آشتی ملی هستند و یکپارچگی نظام برایشان بیشتر اهمیت دارد، در حرکتی هماهنگ با گروه داعش بیایند نام ایران را به “علویستان” تغییر دهند و از پیروان دیگر مذاهب و ادیان بخواهند یا مسلمان شیعۀ جعفری شوند و امتی تحت حاکمیت ولی فقیه و یا مهاجرت نمایند یا اینکه با آنها میجنگند. همانگونه که داعشیان بدنبال ایجاد “سنیستان” هستند. دیگر خیال ما هم راحت میشود و تصمیم میگیریم بمانیم، بجنگیم و یا برویم. بهتر نیست شیعیان جعفری اثنی عشری تندرو در ایران و سنیان هردم بیل و هردم کلنگ داعشی و طالبانی، منطقه خاور میانه را به دو بخش علویستان و سنیستان تقسیم کنند و خیال مردم این منطقه را راحت کنند؟
خارج از شوخی، اوضاع اگر بر همین منوال بگذرد بعید نیست این دو گروه خطرناک و دشمن انسانیت با حماقتهای خود منطقۀ خاورمیانه را با خاک یکسان کرده و تبدیل به صحرای حجاز کنند و تاریخ اسلام با معجزه ای عظیم دوباره تکرار شود! آخر میگویند تاریخ تکرار میشود…
پایان نقد اصل چهاردهم قانون اساسی
مرا از راهنمایی ها و همراهی خود محروم نکنید. با سپاس
بدرود
جناب مسیح گرامی
ذیل پست “خروج از نفهمی
جناب عالی مرقوم فرمودید که در مدارس علمیه ما بیش از دیگر دانشگاه ها و مراکز علمی دنیا بحث و جدل و نقادی می شود خواستم توضیحی خدمت شما عرضه کنم که نقد چیست
در مدارس علمیه ما حد اکثر بحثی که می شود این است که آیا فلان حدیث معتبر است و منابع آن و راویان آن معتبر و قابل اعتمادند یا خیر. همین که به استناد “علم الرجال” تشخیص داده شد حدیث صحیح است بحث خاتمه می یابد.
“نقد مدرن” تنها به این اکتفا نمی کند بلکه خود حدیث را نیز مورد کنکاش قرار می دهد و آن را بر اساس علوم و دستاورد های زمان می سنجد و بدون اعتنا به این که حدیث از معصوم باشد یا خیر محتوی آن را مورد نقد قرار می دهد و مغز را از پوسته جدا می کند….. حال می خواهد حدیث باشد یا آیه یا وحی یا هر چیز دیگری
وقتی مطالعه می کردم در باب علم الرجال و یا حدیث چه مغز ها و چه استعداد هایی دست اندر کاراند و به طور مثال کسی حد اقل سه هزار حدیث حفظ است با ذکر منابع و رجال به مقام شامخ محدثی نایل می شود دود از کله ام بلند شد.
بگذارید مثالی بزنم
تا قریب صد سال قبل ما برده داری طبق موازین اسلامی داشتیم. یعنی چه؟ یعنی امام معصوم تشریف می بردند بازار برده فروشان و برده و کنیز می خریدند (در روایتی آمده یک بار به هفتاد دینار). پیش از این گفت و گوی مفصلی بود پیرامون احکام اسلامی برده داری و این که در این احکام فرزند برده نیز برده شمرده می شود و با کنیز های برده چه ها نمی شود کرد و اگر شوهر دارند شوهرشان بر ایشان حرام می شود و برده را برای دفع شهوات به میهمان عرضه می شود کرد و …..
یعنی یک هزار و سیصد سال آزگار ما چنین سنتی از پیامبر و ایمه به ارث بردیم و یک شیر پاک خورده ای نیامد بگوید آقا این خلاف شرع است و خلاف اسلام است چرا که خلاف شرع و خلاف اسلام نیود…. در تمامی مدارس علمیه نیز هیچ گاه کسی نیامد از خودش بپرسد آخر این چه کاری است… یعنی جرات نمی کردند چرا که هر چه باشد حدیث و روایت و آیات قرآنی دال بر برده داری داریم و ماملکت ایمانکم……. چه کسی جرات می کند آن را زیر سوال ببرد؟
تا این که کشیش های مسیحی آمریکایی آمدند در قرن شانزدهم و گفتند برده داری خلاف اصل تساوی حقوق انسان ها است و خلاف متن انجیل است که می گوید خداوند انسان ها را برابر آفریده. حرکت های مدنی و اعتراضی شروع شد و کتاب کلبه عمو تام Uncle Toms cabin در همین باب نوشته شد و باعث حساسیت افکار عمومی آمریکا شد و خلاصه موجی در گرفت و طی سالیان و قرون متمادی دنیا را فرا گرفت و برده داری در کشور های دنیا لغو شد به غیر از ممالک اسلامی و از جمله ایران که هنوز از این طرف و آن طرف برده می خریدند و واردات برده داشتند و …. تا این که کشتی های انگلیسی مامور شدند قایق های ایرانی را کنترل کنند و اگر برده ای یافتند آزاد کنند و روس ها از شمال جلوی خرید و فروش برده توسط ایرانیان عزیز را در بلاد قفقاز و آسیای میانه گرفتند و خلاصه ایران مجبور شد قانونی از مجلس بگذراند که برده داری را ملغی کند.
هنوز هم که هنوز است هیچ فتوایی از یک مرجع تقلید شیعی یا مفتی اهل سنت صادر نشده که برده داری را حرام اعلام کند. مگر می شود متن صریح قرآن را حرام اعلام کرد؟
نقد مدرن کاری به تقدس و این حرف ها ندارد. می آید نگاه می کند علم و دانش بشری چه پیشرفتی کرده و چه نتایجی به دست آمده و علوم و فلسفه های پیشین را بر اساس دانش زمان می سنجد و سبک و سنگین می کند و به طور مثال به این نتیجه می رسد که
ماتریالیسم تاریخی (مارکس) علم نیست بلکه یک دگم است و یک مذهب است (کارل پوپر)
و یا ماتریالیسم تاریخی قوه خلاقیت و ابتکار بشری را نادیده انگاشته
و از این رو آن را باطل می شمرند.
ما متاسفانه به دلیل فرهنگ دینی از مواهب نقد مدرن بی بهره مانده ایم. کاری که کورس عزیز ارایه می کند دقیقا همین است که نقد مدرن را وارد فرهنگ ایرانی کند و بقیه ماجرا که ذیل همان پست خدمت دوستان عرض شد.
سلام ساسانم عزيز
بحث بردگي كه قبلا بطور مفصل باجناب آقاسيدمرتضي دراينجا گذشت كه تاييدبرده داري ازسوي قرآن ووحي بسبب رسم جوامع آن زماني بوده بطورفراگيربوده است وحالا كه لغو عمومي شده كسي هم معترض آن نيست.
وعرض بنده اين بودكه نقادي درحوزه بيشترازهمه جابوده است نه فقط درعلم حديث شناسي بلكه دركلام وفلسفه واصول فقه وقواعدفقهي ودرفروع فقهي ودرتفسير قرآن وديگرامور ؛همه اش پرازنقادي عقلاني است ؛چه اسمش رامدرن بگذاريدياغير مدرن. نقادي درهمه علوم ورشته هاهم درمحتوا بود ه وهم درسندودرهمه جوانب عقلاني وانديشمندانه بوده است براي اينكه علوم حوزه منحصر بعلم الحديث نيست كه جان من ،خودعلم فلسفه موضوعش وجود بماهووجود ازهمه جوانب است.
می اندیشم که خم و راست شدن “ادیسون” در آزمایشگاهش وقتی که میخواست لامپ برق را اختراع کند ، زیباترین نماز ها بود؛
تصور میکنم که “مادام کوری” که بهترین سوخت هسته ای (رادیم) را کشف کرد ، وقتی از صبح تا شب آنچنان غرق تحقیق بود که لب به هیچ خوراکی نمیزد با شکوه ترین روزه ها را گرفت؛
می نگرم که “گراهام بل” و همکارش “واتسون” فاصله دو اتاق طبقهٔ بالا و پایین را می رفتند و می آمدند تا تلفن اختراع شد ، بهترین هرولهٔ حج شکل گرفت؛
میبینم که “خیام” با تبدیل ریاضیات از خطوط و اشکال به إعداد و محاسبات منزه ترین خمس و زکات را در طول 90 سال پرداخت کرده؛
می اندیشم
تصور می کنم
می نگرم
می بینم
عدالت خداوند این نیست که اینان را در آتش بسوزاند ولی کسانی که حق میخورند ولی حج میروند ، پیشانی را با کلک ، کبود میکنند ! کسانی که اختلاس میکنند ولی خمس و زکات میپردازن ، و کسانی که نان دیگران را میبرند ولی روزه میگرند به بهشت روند !
“حتما معنی عدالت این نیست”
رییس جمهور الجزایر در پیامی خطاب به ملت ایران گفت:
با کسب اجازه از ملت قهرمان و شهید پرور ایران و با عرض شرمندگی تمام
میخواهیم یکی از اشرار مسلح کشورمون تاکید میکنم کشور خودمون رو فردا اعدام کنیم ، خدا سر شاهده شناسنامه الجزایری ، بابا ننه الجزایری حتی نمیدونه ایران کجاست ، اصن سیاه مثه ذغاله ناموسن هیچیش شبیه شما ملت بزرگ ایران نیست .
از ملت همیشه در صحنه ایران خواهش میکنم از در و دیوار سفارت ما بالا نروند
تفاوت متن عقد ایران باستان با عقد اسلامی بدانید و مقایسه کنید .
خطبه عقد ایران باستان :
داماد میگه :
# بنام نامی یزدان
تو را من برگزیدم از میانِ این همه خوبان
برای زیستن با تو , میانِِ این گواهان
بر لب آرم این سخن با تو
وفادار تو خواهم بود
در هر لحظه هر جا
پذیرا می شوی آیا ؟#
و عروس در جواب میگه :
# پذیرا می شوم مِهر تو را از جان
هم اکنون باز می گویم
میان انجمن با تو
وفادار تو خواهم بود
در هر لحظه هر جا #
آیا تفاوت عقد اسلامى را میدانید ؟!
{اَنکَحتَک َو زَوَجتَکَ نَفسی اِلی صِداقِ ِ المَعلوم}
آخوند از طرفِ عروس به داماد ميگه :
# در برابر پول معینی که به من می دهی خود را در اختیار تو قرار می دهم !!! #
عروس و داماد هیچکدوم حرفی نمیزنن بلکه آخوند از طرفشون این جمله ی زشت رو بیان میکنه , سپس عروس و داماد فقط و فقط ‘ بله ‘ میگن !!!
واقعا اعراب چه به روز ما ایرانیان با فرهنگ آوردن ؟؟؟؟
عبارت درست انشاء عقد اینکه شما از جایی کپی پیست کردید نبود ، به دست اندرکاران جایی که اینها را سرهم کردند و شما هم از آنها تقلید کردید بگویید هم عبارت عربی را غلط نقل کردید و هم ترجمه آنرا ،عبارت درست این است که :انکحتک و زوجتک نفسی علی المهر المعلوم.
یعنی خود را به نکاح و زوجیت (همسری) تو در آوردم بنابر مهریه معلوم و معهود ،ضمنا این فقره از صیغه نکاح که شما غلط نقل کردید و اصلاح شد ،در فرضی است که خود عروس آنرا اداء و انشاء و ایجاب کرده باشد که در پاسخ آن خود داماد قبول میکند ،و صیغه ای که وکیل عروس و داماد (چه آخوند چه غیر آخوند) می خوانند الفاظ دیگری است.
حالا عرض من این است ،شما اگر مسلمان نیستید و می خواهید عقد نکاح جاری کنید هرچه که مذهب و مرام شما (ایرانی یا غیر ایرانی) اقتضاء دارد انجام دهید ،مشکلی نیست اسلام نکاح دیگر مذاهب را امضاء می کند و برسمیت می شناسد ،اما اگر مسلمان هستید و به احکام اسلام التزام دارید در صورتی که قادر به اجراء عقد عربی منصوص هستید آنرا اجراء کنید و اگر قادر نیستید یا وکیل بگیرید یا نهایتا مفاد عقد نکاح را بفارسی ادا کنید ،اما هیچگاه تلاش نکنید احکام اسلام را مورد تمسخر قرار دهید ،چون نتیجه آن همین است که بواسطه فقدان سواد و اطلاعات خود را تمسخر کنید.
حالا نمی شود یک لقمه نان را از راه معقول تری درآورد که لازم نباشد این همه صغرا کبری کردن و ملا لغتی بودن که چرا علی را الی نوشتی و…….و در آخر یک آدمی که تحصیلات عالیه دارد باید یک آدم کم سواد را بیاورد وکیل خودش و زنش بکند و برایشان خطبه عقد بخواندتا بتوانند ازدواج بکنند،
آقای ایراندوست در محتوای قرارداد عقد که از محبت و دوستی باید سرچشمه بگیرد نه از مبلغ و نکاح صحبت کرده و متن وی به نظر من اصلا چیزی رامسخره نکرده بلکه بدوی بودن رامورد اشاره قرار داده ولی دوست سید مان فقط تصحیح لغتی کرده و تهدید و تمسخر ، حالا ما نمی فهمیم چرا؟آیا این حرفها ممکن است دکان دین را تخته بکند؟و شاید محل درآمد روحانیان را محدود میکند؟پناه بر خدا
آشناس گرامی
خواندن عقد نکاح جزء شغل و در آمد روحانی بما هو روحانی نیست ،غرض از دعوت مردم این است که کسی که مسلط به اداء لفظ صحیح و قصد انشاء مضمون عقد است آنرا ادا کند چه روحانی چه غیر روحانی ،بنابر این طعنه شما در مورد درآمد امر نادرستی است ،من خود دهها مورد در مجالس قوم و خویشان برای اجراء عقد نکاح دعوت شده ام و با کمال میل دعوت آنان را اجابت کرده و انجام وظیفه شرعی کرده ام ،بی آنکه ریالی عائد من شده باشد ،پس خواندن صیغه نکاح ممر درآمد یک روحانی بما هو روحانی نیست ،بله ممکن است کسی (اعم از روحانی یا غیر روحانی) تاسیس دفاتر ثبت اسناد و ثبت ازدواج و طلاق کند و آنرا کسب خود قرار دهد ،اینها موردی است و همه دفتر داران لزوما روحانی نیستند،اما در عین حال آنچه که مهم است این است که رفع نیازهای اجتماعی دیگران در برابر اجرت و مزد در هر امر حلال و قانون ،نه خلاف شرع است نه خلاف قانون و نه خلاف عرف ،چیزی که هست این است که عدم اعتقاد شما به احکام شریعت مجوز این نیست که دیگران را (اعم از آخوند و غیر آخوند) مورد تمسخر قرار دهید ،ضمنا من در نوشته اولم به همه صور عمل بحکم شرع یعنی چگونگی اجراء عقد شرعی که سبب حصول حلیت مرد و زن بیکدیگر است اشاره کردم.
شناس باشید نه ناشناس
شعار حفظ نظام در میان حافظان رژیم شاه این بود
خدا شاه میهن خدا را هم از این جهت میگفتند که نبود یا هر جا بود روی تخت سلطنت اعلیا حضرت نبود
در دمدمای سقوط قذافی تلویزیون رژیم او را که میدیدی مینوشت
الله… معمر…. لیبی
در زیر تابلوی نماز جمعه تهران هم میخوانی
ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است
زمان که طی شود واین شعر در میان عوام الناس جا باز کن به رویه زیر حالی به حالی یا همان استحاله خواهد شد که جه؟
ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است
ولایت فقیه رسول الله است
ولایت فقیه الله است.
خدا بیامرزه شاهو که بیچاره اصلا تو ان نخا نبود.اون ناکسای توده و عمال انگل ستان بودن که این چیزا رو بهش میبسن
خدا رحمت کنه شاهو، هرچی بود خدائی سگش به اینا میارزید.
خلاصه برایند مسلسلی مقام معظم رهبری در تکرار مکرر لفظ ..دشمن ….این بوده که دشمن قصدش این است که مردم را از نظام جدا کند.
در نتیجه فرمول منطقی این قضیه یک سوال بزرگ پیش می اید و ان اینکه ایا نظام مال مردم است یا اینکه مردم مال نظام؟
ای بابا! ما که نفهمیدیم
راستی مردم کیلویی جند؟
معلوم بود فریبکار انه بود حرفها ش
مطمئن باشید با تعهدی که ما به حفظ ابروی مومن داریم ، پته ای روی آب نمی افتد . ایمان غارتگران هم یا از طرف اقای جنتی احراز شده است و یا از طرف هسته های گزینش
کاملن مشخص شده است که نه حکومت از آن ماست و نه دولت. ما دیگر نه به دولت کاری داریم و نه به حکومت. فقط به این کار داریم که ایا ملت پیشزفت دارد یا نه. همه حکومت ها می ایند و میروند اما ملت جاودان است. اینکه ملت چه چیز اموخته است. انچه را از باستان تا کنون اموخته ایم در حاقظه جمغی ما وجود دارد. اما انچه را که ملت در این دوره کمتر از 40 سال آموخته است بسیار است. اینکه امامی میتواند خدعه کند. اینکه خارجی میتواند امام ما را و مقام معظم ما را بازیچه فرار دهد.
اگر فرزند رهبر انقلاب میتواند ضد انقلاب گردد اینکه پسر نظریه ساز انفلاب میشود ناخودی و . نشانه همه انچه است که اموخته ایم و در حاقظه جمعی ما قرار گرفته است.
پیروزی کلمه بر شمشیر…..