سر تیتر خبرها
ترجیع بند پایانی

ترجیع بند پایانی

یک: دیشب یکی از تابلوهایم را برداشتم و رفتم دیدنِ بهمن احمدی آمویی و همسرنازنینش ژیلا بنی یعقوب. در توصیف این زوج خواستنی، هیچ نگویم الا این که شما همه ی خوبی ها و شایستگی های انسانی ای را که می توانید برای خود آرزو کنید، در این دو ببینید. این دو، سالها در زندان بودند بی هیچ گناهی و خطایی و اختلاسی و فریبی و عربده ای. که این همه، بدیهیِ حواریون بیت رهبری است. جرم این دو، فهمشان بود و هست. ژیلا در زندان اوین بود و بهمن از زندان اوین به زندان رجایی شهر کرج کوچانده شد. من خود در زندان اوین یک چند وقتی با وی هم اتاق بودم و از فهم درخشانش بهره ها می بردم. و عجبا که در سالهای زندان، هیچگاه در یک زمان به این زن و شوهر مرخصی ندادند. ژیلا اگر به مرخصی می آمد، می رفت به سالن ملاقات زندان رجایی شهر کرج تا از پشت شیشه ها شویش را ببیند، بهمن نیز که به مرخصی می آمد، می رفت به سالن ملاقات زندان اوین. این دو، به معنی درستِ کلمه، روزنامه نگارند. قلم و نوشته و رسانه را می فهمند. امروز اما نا نوشته هر دو ممنوع الکارند. دیشب به این دو گفتم: شاید این تابلو قدرِ هنریِ چندانی نداشته باشد اما این را بدانید که با یاد شما و برای شما برآورده امش.

دو: دیروز جناب عبدالفتاح سلطانی بعد از چهارسال از زندان به مرخصیِ یک هفته ای آمد. من بارها از این وکیل نیک اندیش گفته ام و نوشته ام. که اگر کل بساط دستگاه قضا و عرض و طول بساط رهبری را بکاویم، همچو اویی در درستی و کارفهمی و خیرخواهی و شجاعت و از خود گذشتگی نمی یابیم. باور کنید وقتی دیشب عکس وی را دیدم نشناختم. که اگر پای عکسش ننوشته بودند این فرد فرتوت و تکیده و آب شده، عبدالفتاح سلطانی است، گمان به دیگری می بردم. این است که می گویم: یکی از شگردهای این نظام اسلامی – که برای بلعیدنِ همه ی دارایی های این سرزمینِ به غنیمت گرفته شده دهان گشوده – همین آب کردن و فرسودن و به حاشیه راندنِ شایستگان و بایستگان است.

سه: داستانِ نکبت هسته ای به نقطه ی صفر خود باز رفت و همه ی ما از این ” به نقطه ی صفر باز رفتن” خشنودیم. در این میان، رهبر مانده است و سی و هفت سال شعار و سی و هفت سال آمریکا ستیزیِ پوچ. حالا باید مأموران شهرداری بدوند و از درو دیوار شهرها شعارهای” ما آمریکا را زیر پا می گذاریم و ما یک لحظه هم با آمریکا کنار نمی آییم” را پاک کنند. این بلای هسته ای بکنار، من اما به تردستیِ جماعتی فرو شده ام که از بلاهت عظمای ابلهان هسته ای، چه کیسه ها که پر نکردند و چه غش غش ها که در خفا سر ندادند. این ناقلاها همینجور که کیسه ها را پر می کردند و غش غش می خندیدند، سرودی می خواندند که ترجیع بند پایانی هر مطلعش این بود: آخه آخوند و سانتریفیوژ؟


سایت: nurizad.info
اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل: mnourizaad@gmail.com

محمد نوری زاد
بیست و هشتم دیماه نود و چهار – تهران
Share This Post

 

درباره محمد نوری زاد

71 نظر

  1. یادم هست این آقای بهمن احمدی آمویی فقط تحلیل اقتصادی در دوره احمدی نژاد می کرد و اتفاقا تمام حرفهایی که زده بود به واقعیت پیوست ، بهمین دلیل که از ولی فقیه بیشتر می فهمید انداختنش تو زندان، معنیش بسیار واضح است ،یعنی اشتباهی نشده دلقک را آورده بودند که اختلاسها را مهندسی بکند ، و هر کس که به این راز پی برده بود تنبیه شد، هر جای دنیای متمدن بود باید به ایشان جایزه درخور می دادند،البت ایجاست که باید گفت فهمیدن هم خرج داره

     
  2. با سلام . در این مملکت چه خبر است ؟ شیر تو شیر است ؟ ////// ؟ یک عده ای ( حتی از طویله نشینان بهارستان که مثلاً از همه بهتر می فهمیده اند و زورچپانی داخل آن اصطبل کرده اند )هر روز علیه هاشمی رفسنجانی رئیس ” تشخیص مصلحت نظام ” شعار می دهند . جوک شیرین برای این عده /// آن است که این ///ها نمی دانند اگر این آدم ” تشخیص ” ندارد ، پس چرا رهبری نظام که به نظرشان همه مملکت و قانون و حکم حکومتی و … دست اوست او را ” کله پا ” نمی کند ؟ یا این ////های شعار دهنده به هاشمی نمی دانند که اگر هاشمی ” مصلحت نظام ” را نمی داند ، کدام شخصِ ////تر از خودشان راضی به نشستن در صندلی ” مصلحت نظام ” است !

     
  3. دلیل ترس آخوند از انتخابات و ملکی و ستوده و نوریزاد و بفیه این هست که اگر یه ر.زی اینها بیایند و حاکم شوند و بخواهند تلافی این کثافتکاریهای آخوند جماعت را بکنند جه گلی به سرشان بگیرند. برای همین از ترس همه را به شمشیر میزند!

     
  4. درود بر شما . از چهره هایی که در نظام اسلامی کشور ما هنوز پست و مقام خود را حدوداً در این 37 سال انقلاب از دست نداده اند یکی حنتی ” شورای نگهبان قانون جناح حاکمیت ” است که باید حتماً حضرت ملک الموت با ایشان رفاقتی کند و او را از پشت صندلی ریاست بلند کند و به دیار باغیپرتاب کند . اما نفر بعدی که سِفت و سخت هر هفته و حتی بدون یک شب غیبت ، در شب های جمعه در تلویزیون برنامه اجرا میکند ، حجت الاسلام و المسلمین قرائتی است . ایشان روزی در برنامه ” درس های قرآن ” که شب های جمعه تفسیر قرآن می نمایند و احتمالاً از روی قرآن سخن و تفسیر می نمایند ، داستانی از روی قرآن گفتند که حقیقت داشت و آنکه ” آخوند ” دست بگیر دارد و دستِ دادن ندارد و در تمثیل آن گفتند که روزی ” آخوندی ” در دریا افتاده بود و نجات غریقی هر چه به آخوند ” میگفت که دست به من ” بده ” تا نجات پیدا کنی ، ” آخوند ” دست نمیداد تا اینکه ” نجات غریق جمله اش را عوض کرد و به ” آخوند ” گفت دست من را ” بگیر ” ، که آخوند دست نجات غریق را گرفت و از غرق شدن در دریا نجات پیدا کرد . قرائتی تفسیر کرد که ” آخوند ها ” کشور ایران را از دست شاهنشاه ” گرفته ” و دیگر به دست کسی ” نمیدهد ” . آقای نوری زاد جناب قرائتی تفسیر قرآن و کلمه ” بده ” و ” بگیر ” را به حقیقت نگفته ؟

     
  5. همه مردم دیگه میدونند نظام اخوندی چیه وچیکار کردهپل‌لطفا راه راه برون رفت ازاین وضعیت را نشان دهید

     
  6. با سلام . در اخبار این روزها آمده که جیسون رضاییان ” جاسوس آمریکایی ” که به اتهام سنگین جاسوسی بیش از یک سال گذشته در بازداشت موقت و در بازداشتگاه امنیتی کشور بود ، به یکباره آزاد شده است . مسئولین بالا دستِ نظام تاکنون پاسخی نداده اند که واقعاً این آمریکایی جاسوس بوده و یا اینکه دنبال مامله بزرگ بوده اند که با آمریکایی ها تماس بیشتری داشته باشند !

     
  7. مصلح آبادی اراکی

    با درود . همه مان از قدیم دیده و شنیده ایم که ” قمار بازان ” وقتی همه هستی اشان ! را می بازند ، برای اینکه احساس ناراحتی خود را به دیگران بروز ندهند ، شادی میکنند و خنده میکنند و قهقه سر میدهند و میرقصند و با شادمانی به ترانه سرایی می پردازند و به خلق الله ترانه میخوانند که : باختیم که باختیم / به فلان بچه مان ، باختیم که باختیم _ ما که تاکنون دین و ایمان خود را به سردمداران نظام نباخته ایم ، ” یک درصد ” هم هِلهِله و ذوق و شوقِ دین باخته گان و ایمان باختگان و هسته ای باختگان را نداریم !

     
  8. لکه ننگی بر جمهوری اسلامی

    ایران؛ با تانکر، مشروب و اسلحه وارد می‌ کنند

    بهارنیوز: نماینده کرمانشاه در مجلس گفت: برخی افراد با نفوذ كه از آنها تحت عنوان يقه سفيدها ياد كرد، در تانکرهای سوختی که از عراق می‌آید مشروب‌های الکلی و اسلحه به ایران قاچاق می‌کنند.

    عبدالرضا مصری، افزود: “هیچ نظارتی” بر تانکرهای مواد سوختی که از عراق به ایران می‌آیند وجود ندارد و با وجود اینکه امکان تخلیه سوخت در آن سوی مرز و انتقالش با خط لوله‌ای کوتاه وجود دارد، همچنان واردات با تانکرها ادامه دارد!

    سخنگوی هیات رئیسه مجلس گفت: “ما هر چه پیگیری کرده‌ایم و از بسیاری از وزرا سوال کرده‌ایم اصلا خبر ندارند که چه کسی مجوز ورود روزانه هزار کامیون حامل سوخت را می‌دهد. معلوم نیست منافع واردات این مواد سوختی و حواشی آن به کدام آدم یقه سفید می‌رسد که حتی وزیر هم نمی‌تواند جلوی آن را بگیرد!”

    مصری، گفته است از مقام‌های گمرک و وزرای مربوطه درباره واردات سوخت از عراق و قاچاق ادعای مشروب و اسلحه سوال کرده، اما هیچ یک اطلاعی از این موضوع ندارند!

    وي افزود: واردات بدون نظارت سوخت از عراق، با توجه به اینکه برخی مناطق و پالایشگاه‌های این کشور در کنترل داعش است، تهدیدی علیه امنیت جمهوری اسلامی ایران است

     
  9. » پیشنهاد یک مبارز دوران ستمشاهی به رهبری: برگزاری همه‌پرسی درباره نظارت استصوابی

    دوشنبه, ۲۸ دی, ۱۳۹۴
    چکیده : حبیب الله امیری از مبارزین قبل از انقلاب در نامه ای خطاب به رهبری به عنوان یک مسلمان دلسوخته اسلام و نظام از وی خواسته است که برای اثبات احترام مقام رهبری به قانون اساسی، هر چه زودتر دستور آزادی میرحسین، کروبی، رهنورد و دیگر زندانیان عقیدتی و سیاسی را صادر کند تا ناهنجاری‌های بنیان‌کن نظام رفته رفته کاهش یابد و باورهای دینی مردم آرام آرام به جامعه باز گردد.

    حبیب الله امیری از مبارزین قبل از انقلاب در نامه ای خطاب به رهبری به عنوان یک مسلمان دلسوخته اسلام و نظام از وی خواسته است که برای اثبات احترام مقام رهبری به قانون اساسی، هر چه زودتر دستور آزادی میرحسین، کروبی، رهنورد و دیگر زندانیان عقیدتی و سیاسی را صادر کند تا ناهنجاری‌های بنیان‌کن نظام رفته رفته کاهش یابد و باورهای دینی مردم آرام آرام به جامعه باز گردد.

    به گزارش کلمه، وی که از فرماندهان سپاه پاسداران پس از انقلاب است در نامه‌ی خود پیشنهاد کرده که نظارت استصوابی و غیراستصوابی و چگونگی اجرای اقتصاد مقاومتی و دیگر مسائل بسیار مهم کشور به همه‌پرسی گذاشته شود تا قدرشناسی و تکریم به نظر و رای ملت ایران در مقابل آن همه فداکاری‌ها و ایثارها به نمایش گذاشته شود.

    حبیب‌الله امیری همچنین تصریح کرده است که پیشرفت غیرقابل تصور اینترنت هیچ ربطی به فزونی ناهنجاری‌ها نداشته بلکه فریب شیطان همیشه بوده و خواهد بود.

    متن نامه ی این سردار سپاه و مبارز دوران ستمشاهی که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:

    بسم الله الرحمن الرحیم

    قانون اساسی یکی از ثمرات عظیم بلکه بزرگترین ثمرۀ جمهوری اسلامی است. (امام خمینی)

    هیچ یک از شهروندان عقلاً و شرعاً مجاز نیستند نسبت به تخلف از قانون اساسی بی تفاوت باشند… . (کتاب دیدگاه های آیت الله العظمی منتظری، ج ۱، ص ۶۰)

    حضور محترم رهبر جمهوری اسلامی ایران حضرت آیت الله خامنه ای؛

    سلام علیکم

    جریان‌ها و کسانی ادعا می کنند ولایت فقیه فوق قانون است آقایان غفلت دارند. انسان دو گونه موجودیت دارد:

    ۱- موجودیت مادی، که مانند سایر اجسام تابع قوانین تغییرناپذیرند.

    ۲- موجودیت با شعور که طبق آیۀ مبارکۀ قرآن مجید «قال فبعزّتک لاغوینّهم أجمعین» سوره ص آیۀ ۸۲، با توجه به تأکید فراوان آیه مبنی بر اینکه هر لحظه ممکن است به دام شیطان بیفتد و خالق خویش را فراموش کند: چنین موجود ضعیفی قادر نیست فوق قانون باشد.

    مستحضرید که حضرت امام خمینی قبل از پیروزی انقلاب در دید جهانیان و بر اساس فقه پویای شیعه فرمودند: «هر فردی از افراد ملت حق دارد که مستقیماً در برابر سایرین، زمامدار مسلمین را استضیاح کند و به او انتقاد کند و او باید جواب قانع کننده دهد …» صحیفۀ نور، ج ۴، ص ۱۹۰

    و نیز فرمودند: «… یهودی است، رفته است شکایت کرده پیش قاضی از حضرت امیر که یک زرهی از من است پیش ایشان … قاضی خواست حضرت امیر را … ما که می گوییم حکومت اسلام، همچو چیزی می خواهیم» صحیفۀ نور، ج ۳، ص ۱۰ و ۱۱

    و نیز در پاسخ به استفسار جمعی از نمایندگان مجلس مرقوم فرمودند: «با سلام، مطلبی را که نوشته‌اید، کاملاً درست است. انشاءالله تصمیم دارم در تمام زمینه‌ها وضع به صورتی درآید که همه طبق قانون اساسی حرکت کنیم. آنچه در این سال‌ها انجام گرفته است، در ارتباط با جنگ بوده است. …» صحیفۀ نور، ج ۲۱، ص ۵۷٫

    جناب آقای خامنه‌ای؛ بدخواهان نظام توسط ایادی نفوذی خویش دانسته یا ندانسته به دنبال ضربه زدن به ارکان نظام به ویژه رکن رکین آن قانون اساسی و بزرگترین ثمرۀ نظام که حاصل خون هزاران شهید است، می باشند و متأسفانه بی‌پروا نقض می‌گردد که به بعضی از آن اشاره می شود:

    اصل ۳۲: «هیچ کس را نمی توان دستگیر کرد مگر … موضوع اتّهام باید با ذکر دلایل بلافاصله کتباً به متهم ابلاغ و تفهیم شود و حداکثر ظرف مدت بیست و چهار ساعت …. .»

    اصل ۳۷: «اصل، برائت است و هیچ کس از نظر قانون مجرم شناخته نمی‌شود مگر اینکه جرم او در دادگاه ثابت گردد.»

    اصل ۳۸: «هر گونه شکنجه برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است، … .»

    اصل ۵۶: «حاکمیّت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است. هیچ کس نمی‌تواند این حق الهی را از انسان سلب کند …»

    اصل۵۹: «در مسائل بسیار مهم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ممکن است اعمال قوۀ مقننه از راه همه پرسی و مراجعه مستقیم به آرای مردم صورت گیرد …»

    اصل ۱۰۷: «… رهبر در برابر قوانین با سایر افراد کشور مساوی است.»

    اصل ۱۵۹: «مرجع رسمی تظلمات و شکایات دادگستری است. تشکیل دادگاه ها …»

    اصل ۱۶۵: «محاکمات، علنی انجام می شود و حضور افراد بلامانع است مگر آن که …»

    هر قانونی به ویژه قانون اساسی باید سلیس و روان و همه کس فهم باشد و از کلمات دو پهلو و گنگ دور باشد. اصول قانون اساسی همانند زنجیر به هم پیوسته است و چنانچه اصلی نقض گردد قداست و مفید بودن بقیه اصول آن همه قوانین در جامعه از بین خواهد رفت و با توجّه به تجربۀ تلخ شکست مشروطه و بی‌اثر کردن قانون اساسی، آن نظام متأسفانه رفته رفته تبدیل به رژیم دیکتاتوری فردی شد. خبرگان قانون اساسی برای پیش‌گیری از هر گونه انحراف و برداشت غلط از قوانین، همانند بسیاری از کشورها، شورایی به عنوان امین ملت جهت نگهبانی از تمامی اصول قانون اساسی تصویب کرده‌اند.

    در مشروح مذاکرات قانون اساسی در ذیل اصل ۹۹ این گونه آمده : « نائب رئیس: … شورای نگهبان نظارت بر انتخاب رئیس جمهور و مراجعه به آرای عمومی (رفراندوم) را نیز به عهده دارد. … ربانی شیرازی: اول باید توضیح داده شود که مراد کدام است اجرا است یا نظارت است. نائب رئیس: نظارت است» مشروح مذاکرات، ج ۲، ص ۹۶۵٫

    مجدد همان اصل (۹۹) در جلد ۳، ص ۱۷۶۲ مطرح شده که عیناً نقل می شود.

    (اصل نود و نهم) – شورای نگهبان نظارت بر انتخاب رئیس جمهور ، انتخابات مجلس شورای ملی و مراجعه به آراء عمومی و همه پرسی را به عهده دارد.

    جزوۀ منتشره قانون اساسی با آخرین اصلاحات در سال ۱۳۶۸ این گونه نوشته شده است: (اصل نود و نهم) – شورای نگهبان نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبری، ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و مراجعه به آراء عمومی و همه پرسی را بر عهده دارد.

    اینک با توجّه به اینکه جمعی از دانشمندان و حقوقدانان و رجال فعال سیاسی قائل بر نظارت شورای نگهبان بر انتخابات است، نه نظارت بر کاندیداها، لکن شورای محترم نگهبان عقیده دارند تشخیص ما (شورای نگهبان) نظارت بر کاندیداها صحیح است. پیشنهاد می‌شود به پاس تکریم و تعظیم و قدرشناسی در مقابل آن همه جانفشانی‌ها و رشادت‌ها و مردانگی‌های مردم غیور ایران زمین که جواب دندان‌شکنی به دشمنان قسم خورده دادند مشورت با این ملت عزیز که امروزه به همه‌پرسی شهرت دارد و سهم ناچیزی در مقابل آن همه فداکاری‌ها و ایثارها است در مورد نظارت استصوابی و غیراستصوابی و چگونگی اجرای اقتصاد مقاومتی و دیگر مسائل بسیار مهم مقدمات اصل ۵۹ فراهم تا از نقض این اصل جلوگیری شود.

    همچنین با توجّه به آن عهد حضرت امام خمینی (ره) با ملت به قوۀ قضائیه دستور فرمایید به دنبال تلاش و اجرای آن عدالت گستری باشد که رفته رفته همه باور کنند مقام محترم رهبری ضمن محبوبیّت در جامعه، در مقابل قوانین با سایر مردم تفاوتی ندارد.

    حضرت آقای خامنه ای؛ به عنوان یک مسلمان دلسوخته اسلام و نظام جمهوری اسلامی از جناب‌عالی خواهانم که برای اثبات احترام مقام رهبری به قانون اساسی، هر چه زودتر دستور آزادی آقایان کروبی، موسوی و خانم رهنورد و دیگر زندانیان عقیدتی و سیاسی و رفع ممنوع التصویری جناب آقای خاتمی را صادر نمایید تا ناهنجاری های بنیان کن نظام رفته رفته کاهش یابد و تقوا و اعتقادات و باورهای دینی مردم آرام آرام به جامعه باز گردد و روشن خواهد شد پیشرفت غیر قابل تصور اینترنت هیچ ربطی به فزونی ناهنجاری ها نداشته بلکه فریب شیطان همیشه بوده و خواهد بود.

    اسلام به ذات خود ندارد عیبی هر عیب که هست در مسلمانی ماست

    والسّلام علیکم و رحمه الله و برکاته

    قم – حبیب‌الله امیری

    ۲۷/۱۰/۱۳۹۴

     
    • در جواب به آ قای حبیب الله امیری .
      اسلام به ذات خود سر شارازعیب است . گر نکته مثبتی هست از ایرانی بودن ماست

       
    • مبارز دوران ستمشاهی، طرف چه با افتخار هم اسمش را نوشته،در دوران ستمشاهی به گفته ایشان همه گونه آزادی بود بجز آزادی سیاسی، طرف کلی مبارزه کرده بعد از 37 سال که دنیا شاهد فرو پاشی ایسمهای مختلف هست ،باید گدایی بخشی از آن آزادیهایی را که قبلا داشت را بکند،حداقل نمی آید حرفی از ستم شاهی نزند،البته می دانیم می خواهد خودش را جلوی آقا بزرگ شیرین بکند .چرا یک ملتی به این روز می رسد ؟؟؟؟

       
    • آ مصله ستمولائی فقهای حاکم کاری کرده که مرحوم شاه تو دل ملت ستمدیده به مقام انوشیروان دادگر رسیده

       
  10. آمریکا: آمدم با مک دونالد
    آشغالهاو بنجلهای اجناس چینی کافی نبودند.
    ایران از این بیداد ، داد

     
  11. با سلام و درود خدمت هموطنان عزیز وجناب کاوش
    (فرهنگ مذهبی میتواند نقش کند کننده در توسعه و پیشرفت فرهنگ داشته باشد اما مسبب اصلی فقدان شرایط اقلیمی و ضایعش نیروی عظیم پیشه وران ………………….) کاوش عزیز شاید بعلت کم سوادی این مطلب شما رو نتونستم درست درک کنم به همین خاطر مزاحمتان شدم با سوالات ذیل
    ۱- ایا فکر میکنید اگر اروپای غرب کماکان تحت سلطه کلیسا بود ایا باز هم به این پیشرفتها نایل میشد .
    ۲- ایا شرایط اقلیمی در روی کره زمین با خط کش تقسیم بندی شده . یعنی به محض اینکه پایتان را از کره جنوبی به کره شمالی کذاشتید شرایط اقلیمی ۱۸۰ رجه تغییر میکند اگر از زاپن پا به کشورهای اطراف گذاشتید شرایط اقلیمی دگرگون میشود و همینطور از امریکا به امریکای جنوبی .
    ۳-ایا تفاوتی در پیشرفت بین کشورهایی که ایدولوزی خاصی بر انها حاکم است و دیگر کشورها وجود دارد ؟ علت چیست.
    سپاسگزارم

     
    • کاوش عزیز با عرض پوزش ۲خط از مطلب دیرزم جا موده بود کامل میکنم .
      ۴-اگر همین جماعت اخوند حاکم بر المان بودند المان امروز را داشتیم ؟
      ۵- اگر احمدی نژاد امپراتور ژاپن بود چه وضعیتی برای ژاپن پیش می امد . من فکر میکنم فاجعه ای ۱۰۰۰بار مصیبت بار تر از هیروشیما وناکازاکی بر ان کشور نازل میشد میبنییم که قدرت حماقت حاکمان برای نابودی قویتر است . موفق باشید

       
    • با سلام جناب 2sale،

      با عرض پوزش “ضایعش” غلط است، “زایش” درست است (ناشی‌ از املای کمی‌ متفاوت فینگلیش کلمه بود)

      ۱- این برداشت شما را هیچ کجا بطور ضمنی‌ در نظرت بنده – اگر نوشته‌های پیشین را نیز دنبال کرده باشید استخراج نمی‌کنید – چه برسد به شکل صریح آن. شرایط خاص اقلیم اروپای شمالی‌ منجر به پیدایش قشر وسیع پیشه وران و صنعتگران شد که سرنجام شیوهٔ قالب تولید و مناسبات فئودالی را به شیوهٔ تولید صنعتی‌ و مناسبات سرمایه داری متحول کرد، که پیشرفتها و اختراعات شگرفی را بدنبال داشته.

      ۲- در سلسله‌ نوشته‌های بنده سعی‌ بر آن بوده که سیر پیدایش تحول و تطور تمدنها را با توجه به نقش کلیدی نیاز و اتکا آنها به منابع گوناگون انرژی‌ (تابش آفتاب، چوب/ الوار، ذغال سنگ) برای توسعه از آغاز شکل گیری تمدنهای هلال حاصل خیز (گهوارهٔ تمدنها) – میانرودان، مزوپتیمیا، فنقیه (لبنان) شامات، دلتا و دشت نیل گرفته تا تمدنهای حوزه مدیترانه یونان ، روم، قصطنتنیه، ونیز، اسپانیا، پرتقال و سپس اروپای شمالی‌- را تبیین کنم. تاریخ سراسر جنگ خون ریزی در قرن ۲۰ و قرن ۲۱ برای حفظ سلطه و کنترل قدرتهای جهانی بر منابع انرژی فسیلی نفت و گاز رقم خورده به علاوه رقابتهای شدید سیاسی – نظامی- تسلیحاتی هسته‌ای نیز برای حفظ انحصاری این منبع انرژی‌ و ابزار آن است.
      http://www.nurizad.info/blog/29259 / اهورا مزدا

      ۳- مقوله انتقال تکنولوژی مطابق آنچه در آسیای شرقی‌ خصوصاً بعد از پایان جنگ دوم جهانی‌ بخاطر مصالح استراتزیک غرب و ایالات متحده انجام شده و پیشرفت نسبی‌ کشورهای اقماری مثل کرهٔ جنوبی، سنگاپور، تایوان ماهیتاً متفاوت با شیوهٔ صنعتی‌ شدن کشورهای اررپای شمالیست. در مورد شرایط خاص ژاپن باید بطور خلاصه گفت؛ مجمع الجزایریست واقع شده بر روی “حلقه آتش اطلس”، سرزمینی اتشفشانیست نتیجتاً دارای خاک بسیار حاصلخیز با تولیدات فراوان برنج پنبه و ابریشم علارغم وسعت کم، ۷۳% پوشیده از کوهستان جنگلی و منابع الواری، سرشار از معادن سطحی فلز گرانقیمت از قبیل مس و نقره و طلا ؛ ناظرین اروپایی عصر رنسانس و همچنین مارکو پلو در توصیفش از سفر به ژاپن تمدن فئودالی قرن ۱۶ ژاپن را نه تنها تمدنی پیشرفته‌تر از مابقی کشورهای خاور دور (اورینتال) بلکه غنی تر از اروپای غربی می‌دیدند سر شار از فلزات با ارزش و استاد کاران و فلزکارن ماهر. دوست عزیز اقلیم خشک‌نیمه خشک ما نیکان ما را قالیباف گلیمباف و جاجیمباف و نماد مال کرده بود نه فرهنگ مذهبی ما. امروز نه ما قادریم همطراز ژاپنیها ماشین بسازیم نه ژاپنیها قادرند قالی ابریشمی ‌ایرانی ببافند حتا اگر ابریشمش را از ژاپنیها بگیریم.کار نیکو کردن از پر کردن در درازنای تاریخ میسر میگردد.

      سپاس

       
  12. رد صلاحیت های گسترده در وافع پذیرش نظام است به این نکته که در میان مردم هیچ جایگاهی ندارد. رد صلاحیت شده ها به نظام میگویند نه. ایا این نوعی همه پرسی نیست که خود نظام هم قبول دارد. بعد از این افتضاح بزرگ مقام معظم دیگر با چه رویی میخواهد در برابر مردم ظاهر شود. اگر من بودم سرگیجه میگرفتم و میرفتم در گوشه ای از خجالت می مردم.

     
  13. دوستان عزیز سیاست چیست ؟

     
  14. اوباما به ما تذکر تمدن بزرگ قدیم را می دهد .
    یعنی: از فضل پدر تو را چه حاصل؟
    ای ایرانیان خوابیده ی بی حس و استخوان ، بود آنچه بود وگذشت آنچه گذشت ای راهیان وگم شدگان و منجیان دروغ پرور بی هوشی تا به کی ؟ و اخبار در تکرار از ما می گویند با ، موشک ، بمب هسته ای ،جنگ ، سوریه ، اعدام ، دستان بریده، خودکشی کودکان ، عراق ، لبنان، دشمن، نفوذی ، گروگان ،قصاص،زندان، شکنجه، احتکار، دزدی ، فقر وذلت ونفرت و ستم، در تکرار مدام.
    خواب ماست ، بی خوابی آیندگان وبی شرمی ماست ، شرم آیندگان .

     
  15. بخشی از صحیفه مبارکه محمدیه. بخونین تا متبرک شین. والسلام من اتبع الهدی.

    داستانِ نکبت هسته ای به نقطه ی صفر خود باز رفت و همه ی ما از این ” به نقطه ی صفر باز رفتن” خشنودیم. در این میان، رهبر مانده است و سی و هفت سال شعار و سی و هفت سال آمریکا ستیزیِ پوچ. حالا باید مأموران شهرداری بدوند و از درو دیوار شهرها شعارهای” ما آمریکا را زیر پا می گذاریم و ما یک لحظه هم با آمریکا کنار نمی آییم” را پاک کنند. این بلای هسته ای بکنار، من اما به تردستیِ جماعتی فرو شده ام که از بلاهت عظمای ابلهان هسته ای، چه کیسه ها که پر نکردند و چه غش غش ها که در خفا سر ندادند. این ناقلاها همینجور که کیسه ها را پر می کردند و غش غش می خندیدند، سرودی می خواندند که ترجیع بند پایانی هر مطلعش این بود: آخه آخوند و سانتریفیوژ؟

     
  16. صرفا جهت اطلاع

    شیرین عبادی: امیدوارم روزی نوبت آشتی با ملت ایران هم برسد

    28 دی 1394

    شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل در نامه‌ای سر گشاده به حسن روحانی، رییس جمهوری ایران، ضمن ابراز خوشحالی از آزادی زندانیان ایرانی-آمریکایی نوشت: “امیدوارم روزی نوبت آشتی با ملت شریف ایران فرا رسد و به “شیرینی” آن آشتی‌کنان، شاهد باز شدن درهای زندان و آزادی کلیه زندان سیاسی و عقیدتی باشیم.”

    به گزارش مرکز حامیان حقوق بشر،خانم عبادی در بخشی در این نامه با اشاره به ادامه حصر میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی نوشت: “حکومت ایران با دشمن ٣٧ ساله خود آشتی کرد و من در حیرتم چرا نمی‌تواند با مردم خود آشتی کند؟ اگر شورای امنیت ملی می‌تواند خبرنگاری را که گروگان گرفته شده به ‘شیرینی’ آشتی‌کنان با آمریکا آزاد کند چرا نمی‌تواند استاد دانشگاه و زنی هنرمند چون زهرا رهنورد را آزاد کند؟ اگر قوه قضاییه می‌تواند سعید عابدینی را که گناهش فقط اعتقاد مذهبی او بوده، به خاطر داشتن تابعیت آمریکایی آزاد کند، چرا برای آزادی مهدی کروبی که جرمش صرفا اعتراض به نتایج انتخابات بوده اقدامی نمی‌کند؟ اگر آقای ظریف می‌تواند با ابر قدرتی چون آمریکا چانه زند تا چند تاجر ایرانی را از زندان‌های آمریکا آزاد کند، چرا این کار را برای آزادی زندانیان وقایع سال ۱۳٨٨ نمی‌کند؟”

    خانم عبادی با اشاره به زندانی بودن گروهی از فعالان سیاسی و دانشجویی در ایران گفته که در حقیقت آنها به نوعی “گروگان ماموران امنیتی” هستند و با ابراز تاسف از زندانی بودن این افراد آورده است: “متأسفم که سایر زندانیانی که فقط تابعیت ایران را دارند باید مظلومانه در زندان بمانند.”

    برنده جایزه صلح نوبل این سوال را مطرح کرده که چه زمانی نوبت آشتی با ملت ایران می‌رسد،که متعاقب این آشتی ملی “گروگان‌های وزارت اطلاعات از جمله امید کوکبی (نخبه جوان)، عبدالفتاح سلطانی (وکیل دادگستری)، نرگس محمدی (فعال مدنی)، بهاره هدایت (فعال دانشجویی)، عیسی سحرخیز (روزنامه‌نگار)، سعید مدنی (فعال سیاسی) و ده‌ها تن دیگر که در زندان‌ها بسر می‌برند، آزاد شوند؟”

     
  17. در ایران نه شاه مقصر بود نه خمینی ، آنها هردو رهبر کشور و مردمی مسلمان بودند. شاه اگر مسلمان معتقدی نبود که پادشاه ایران نمی شد .ملت شاه غیر مسلمان یا کم مسلمان را نمی پذیرفت . ملتی که جزو متعصب ترین مسلمانان جهانند . عشقی را که ملت ایران به امام حسین و امام علی بگیر تا امام زمان نادیده دارد هیچ بنی بشر دیگری در جهان ندارد . شاه مگر میتوانست کمونیست باشد یا سکولار و لائیک ، ملت پوستش را می کند.آن روزها پدران ما همه میگفتند شاه بی مذهب است ، چرا همسرش با مایو به دریا میرود ، چرا با رئیس جمهور آمریکا گیلاس مشروب بدست گرفته . و امروز همه میگویند چرا شاه مذهبی بود و یا چرا خمینی را نکشت !! واقعیت ها چیز دیگری است . از امروز بگذرید که با وجود ارتباطات فراوان و سریع بخش کوچکی از مردم روشن شده اند و دست از تعصب برداشته اند . مشکل ایران دین اسلام است که این دین به قواره فرهنگی و ژنتیک ایران نمی خورد . ایرانیان از شاه گرفته تا همه این آخوندها همه قربانی اسلام اند و دموکراسی در هیچ کشور اسلامی جای ندارد . بالای هفتاد درسد مردم ما در روستا ها و شهرستانها و شهرهای مذهبی زندگی میکنند که سواد (بمعنی داشتن توان تجزیه و تحلیل مشکلات را) ندارند . کشوری که اکثریت مردمش بیسواد و مسلمان و متعصب در دین باشند طبیعی است که از همه جای جهان عقب میماند . تا ما دلیل واقعی گرفتاری مان را ندانیم و مشکل را به گردن یک رهبر و یک دولت بیندازیم این ماجرا ادامه خواهد یافت. فکری بحال دینی بکنید که در هیچ جای جهان اجازه نمیدهد مردمش به جهان پیشرفته ومتمدن برسد . در عوض چنین دین دست و پا گیری، ایران فرهنگی دارد که در جهان نمونه است ، جوانان ما بجای رفتن دنبال خرافات باید بدنبال فرهنگ انسانی ایرانی باشند و بیخودی با هم سر مسائل غیر واقعی نجنگیم که بسود آخوندها تمام میشود و گرفتاری ادامه پیدا میکند . نوریزاد یکی از آنهاییست که چشمش به بسیاری از حقایق روشن شده باید او را به ادامه راه تشویق نمود نه اینکه او را خسته و دلزده از مقاومت سازیم حتا اگر فکر میکنید کاسه ای زیر نیم کاسه باشد با هشیاری و زیرکانه از حرفهای او برعلیه حکومت بهره بگیرید . (البته بجز آنها ییکه ماموران رژیم هستند و خود را بمیان این گفتگوها می اندازند، آنها کار خودشان را انجام میدهند ). بقیه باید هشیار باشیم و در فکر رفع همان مشکل اصلی که 1400 سال است پوست مردم ما را کنده است .

     
  18. درود برنوریزاد و هم میهنان ارجمند

    تقاضا دارم به این سناریو توجه فرمایید:

    یک شرکت تولیدی را در نظر بگیرید که یکی اززیباترین و دل نشین ترین درگاه ورودی بمحوطه در جهان را دارد و در بالای دربگاه ورودی تابلویی بسیار چشمگیر مثلا بعنوان «گروه تولیدی ستاره درخشان» برسردراین مجموعه نصب ونقش بسته است. به هنگام ورود به کارگاه های تولیدی این مجمومعه بطرز شگفت آوری متوجه زیبایی های ظاهری آن میشوید.

    محوطه ای با کفپوشی مزین به بهترین مرمرهای معادن انگوران زنجان که این مرمرها تا اواسط دیوارهای اطراف این کارگاه ها بالا رفته اند.

    کارگاه ها همه به آخرین ماشین آلات پیشرفته دنیا همراه با مجهزترین سیستم های تهویه مطبوع مجهزهستند. کارگران این مجموعه علاوه برپوشیدن لباس کارهای تمیز، منظم و ایمنی، محل غذاخوری بسیار نظیف همراه با غذاهای لذیذ سالم برای صبحانه و نهار ضمن برخورداری از بیمه درمانی کامل و سهیم بودن درسود مجموعه بعلاوه ارقامی قابل توجه بعنوان باز نشستگی بر خوردارهستند. بطور ساده حضورتان عرض کنم که دیگر ازاین بهتر وجود نخواهد داشت و این نمونه ترین مجموعه تولیدی در دنیاست.

    حالا این مجموعه تولیدی برای فروش در بازارعرضه شده است و شما تصمیم دارید که خرید این مجموعه را مورد نظر قرار دهید.

    اولین اقدام شما تماس با یک شرکت مشاورتی خواهد بود که تخصص در ارزیابی این نوع معاملات دارند. مستشارهای ان شرکت که شما را در طول این معامله راهنمایی خواهند کرد براه افتاده و با رفتن بطرف این مجموعه ثولیدی صنعتی اقدام به ارزیابی و آینده آن میکنند. ولی در مقابل دهان از تعجب بازمانده شما این مستشاران ورزیده هیچ اعتناعی به ظاهر کارگاه ها که چقدر قشنگ و تودلبرو هستند و راحتی کارگران و کارگزاران نمیکنند، آنان اول ازهمه بیشترین و مهمترین توجه خود را برتولید و سود خالص سالانه مجموعه متمرکز میکنند. ساده اینکه ما کاری نداریم که سازمان شما چقدر خوشنام و تودلبرو میتواند باشد بما نشان دهید که تا بحال چی تولید کرده اید که ما میتوانیم با انگشت گذاشتن بر روی آن بعملکرد شما افتخار کنیم. افتخار که تو سرش بخوره حداقل با حرف زدن راجع بانان احساس سر افکندگی نکنیم. که میکنیم….

    بطور ساده منظوراین است که با این همه تعریف و توصیف در مورد ایدئولوژی خودتان که چطورهمه آنان به بزرگان کتاب های عهد بوق از سلیمان تا نوح و ابراهیم وموسی و عیسی و محمد اتصال دارند و درادامه ۱۳ نفر معصوم و مظلوم و شهید را یدک میکشند چه چیزی را و یا چه نوع انسانهایی را به جامعه تحویل داده اید؟

    شما پیروان خودرا آموزش داده اید که بیش ازدو ماه در سال را گریه کنند، البته این ۲ ماه بدون درنظرگرفتن شبهای قدرماه رمضان و وفاتهای دیگر هست که در ریختن خاک بر سرو کولشان، مالیدن گل و شل بر سرصورتشان و زخمی کردن تن و بدن خود و پوشیدن لباس سیاهرنگ که هردلی را غمزده میکند ازهم دیگر سبقت گرفته و افتخارهم میکنند. البته همه با شنیدن داستانهای که شما بر آنان میخوانید شیفته شه و اقدام بخود آزاری میکنند و شما خود میدانید که بیش از نود در سد داستان ها ساختگی و دروغ محض هستند. بعنوان مثال بنده در همینجا ثابت خواهم کرد که جریان تیر خوردن حضرت علی اصغر و بدندان گرفتن مشک آب توسط خواهر زاده تنی شمر ذوالجوشن حضرت ابوالفضل دروغ محض و عوام فریبانه است

    در طول این ۵۰۰ سالی که بالاترین نفوذ را در این جامعه داشتید و محض نمونه قادر به تحویل حتی یک دانشمند، یک ادیب، یک مخترع ویا کاشفی که خودتان متکی بر وی باشید به جامعه جهانی نبودید. افتخارات شما نواب صفوی، فضل الله نوری، خلخالی، لاجوردی، عماد مقنیه و خالد اسلامبولیست. اول با خروج زنان ازخانه ها مخالف بودید ولی وقتی متوجه شدید که ازپس آن بر نخواهید آمد گفتید باشه تا زمانیکه یک ملافه سیاهرنگ سرتا پای آنان را بپوشاند اشکال شرعی ندارد که از خانه ها خارج شوند. بعد با رفتن کودکان بدبستان بعوض مکتب ها که شما رئیس آنان بودید مخالفت کردید ولی بعد گفتید پسر بچه اشکالی ندارد فقط دخترانتان را تحویل وزارت فرهنگ ندهید. بعد با رفتن همه بچه ها بدبیرستانها مخالف بودید، ازپس آنهم برنیامدید و درعوض تصمیم گرفتید که خودتان هم سهمی دردانشگاه های که رضاخان میر پج بنیانگذار آنان بود بنام الهیات (که بنده تا بامروز معنای این کلمه را درک نکرده ام که الهیات یعنی چه) داشته باشید. خلاصه ینکه شما ها بعنوان راهبران جامعه در تولید مردمی مسؤل خیر خواه، راستگو و راستکردار ناموفق بوده اید و جامعه ای ساخته اید که حتی خودتان هم از پس آنان بر نمیآیید. یادتان باشد افرادی که بمدت بیش از ده سال جلوی منزل آیت الله منتظری کیوسک درست کرده و ۲۴ ساعت رفت و آمد بمنزل آن شریف را شعبان بیمخی کردند و همانان در مراسم تدفین آن انسان دوست داشتنی چنان الم شنگه ای بپا کردند همه و همه دست پرورده شما بوده و روزی از همین روزها هدفشان در خانه شما میتواند باشد.

    مخالفت با رادیو را بنفع مخالفت با تلویزیون کنار گذاشتید و امروزمردم هستند که تلویزیون را بخاطر نشان دادن دائمی چهره های نه چندان خوشایند و نکبتی شما ها بخود حرام کرده اند. حالا ستالایت حرام هست در صورتیکه ملاهای ایران یک کانال اختصاصی ستالایت دارند که در اروپا و امریکا بطور۲۴ ساعته پخش میشود. بالاخره کی قادرخواهید بود که خط قرمزی دائمی وغیرقابل تغییر بکشید که حد اقل خودتان بر روی آن پای نگذارید. دوستانه عرض کنم که شماها وارد بازی پوکری شده اید که کارتهای دستتان شیشه ای و بهمین دلیل امکان بردنتان صفر هست، فقط باید صبور باشیم و پایان بازی را ببینیم.

    همانطوریکه در کامنت قبلی عرض کردم دعا کنید ورق بر نگردد (که البته خواهد بر گشت همین الان نمودارهای واضح آنرا باندازه کافی حس میکنید) باور کنید آنروز دور نیست و برای نجات جان خود کوشا بوده و ازعاقبت سپهبد نادر جهانبانی درس بگیرید که بله وافاداری شما بعقیده، بمیهن و بایدولوژی میتواند ملاک نبوده و تا زمانی که شما جلوی اشخاصی چفیه بسر که آماده شلیک هستند صف کشیده باشید میتوانید جان نازنین بر هیچ و هیچ ببازید. البته جمله «خدا نکنه» از ذکرم حذف نشده ولی شما هم ک تکانی باید بخورید

    رسول

     
  19. لطفا” گوسفند نباشید!

    علی‌رضا افتخاری: برای شاد کردن کودکان سرطانی رقصیدم؛ اگر تاریخ به عقب برگردد، حتی سمت احمدی‌نژاد هم نمی‌روم
    علی‌رضا افتخاری، خواننده‌ی موسیقی سنتی ایران می‌گوید رقصیدن و پایکوبی‌اش در کنسرت پنج‌شنبه‌شب (۲۴ دی-۱۴ ژانویه) او در شهرستان بناب برای شاد کردن کودکان سرطانی بوده و می‌خواسته لبخند این کودکان را ببینید.
    آقای افتخاری درباره‌ی اتفاقات رخ‌داده در این کنسرت به وب‌سایت “موسیقی ما” گفته: «من واقعاً چند سالی است که هم در تهران و هم شهرستان کمتر حاضر به اجرای برنامه می‌شوم و خیلی سخت می‌گیرم و عمدتاً هم کنسرت نمی‌گذارم؛ ولی برای کنسرت بناب با تمام قلبم رفتم. در این برنامه قرار بود مدیر برنامه‌های من چند کودک سرطانی را به سالن بیاورد و من قول اخلاقی داده بودم که برای شادی دل آن‌ها این برنامه را اجرا کنم. اعضای گروه با قطار رفتند و به من هم گفتند با قطار بروم. اما من گفتم در دل شب می‌خواهم تنهای تنهای با خدای خودم خلوت کنم و تا بُناب رانندگی کردم و اشک می‌ریختم. من به خاطر این بچه‌های سرطانی معصوم به این برنامه رفتم و اگر کمی انصاف داشته باشیم، حتماً متوجه این موضوع می‌شویم که رفتن من به این برنامه، به خاطر کنسرت و بلیت‌فروشی نبود. من واقعاً نیازی به بُعد مالی این کنسرت نداشتم.»
    او ادامه می‌دهد: «همه وجودم را برای شادی آن‌ها روی صحنه گذاشتم و تا زمانی که لبخند آن‌ها را ندیدم، از صحنه پایین نیامدم. تِم موسیقی در اواسط برنامه، تِم کُردی بود و برای آن بچه‌های سرطانی پایکوبی کردم و به‌‌ همان خدا قسم که به خودم قول داده بودم که تا لبخند آن‌ها را نبینم، حرکاتم را ادامه خواهم داد و همین موضوع هم اتفاق افتاد. آقایان دلواپس! گناه من چیست؟ لبخند آن کودکان برای من دنیایی بود و کمال احترام را هم مردم آن منطقه به من گذاشتند.»
    وی در بخش دیگری از این گفتگو از آغوش گرفتن محمود احمدی‌نژاد، در اوج اعتراضات سال ۱۳۸۸ ابراز پشیمانی کرده و گفته اگر تاریخ به عقب برگردد “حتی” سمت رییس وقت جمهوری اسلامی نمی‌رود: «چند سال پیش بود که در برنامه‌ای به مناسبت بزرگداشت شهدای خبرنگار حاضر شدم و روحم هم خبر نداشت که آقای “ایکس” هم در این برنامه حضور دارد! اگر تاریخ به عقب برگردد، من غلط بکنم بخواهم ایشان را در آغوش بگیرم. من امروز با بانگ بلند این حرف را می‌زنم و هیچ واهمه‌ای هم ندارم که اگر زمان به عقب برگردد، حتی سمت آقای احمدی‌نژاد هم نمی‌روم.»
    افتخاری که بعد از آن اتفاق با اعتراض‌ها و فشار گسترده‌ی افکار عمومی روبه‌رو شد، در پایان احمدی‌نژاد را به “قدرنشناسی” متهم کرده است: «آن هجمه‌ها در همه این سال‌ها برای من تبعات زیادی داشت. آقای احمدی‌نژاد در این مدت حتی یک‌بار پیگیر احوال من نشدند. با صدای بلند به ایشان می‌گویم در مورد من بسیار انسان قدرنشناسی بودند. با صدای بلند این جملات را بر زبان می‌آورم و امیدوارم به گوش‌شان برسد. شما را به جان مادرتان قسم می‌دهم که به من کمک کنید تا این حرف‌ها به گوش همه برسد. امروز به آگاهی و درک سیاسی درستی از این بازی‌ها رسیده‌ام و امیدوارم این موضوع به خوبی در رسانه‌ها انعکاس پیدا کند.»

    [یعنی چون احمدی نژاد در همه این سالها از من دلجویی نکردند، پس آدم قدرنشناسی هستند ولذا من دیگر بطرف ایشان نمی روم و به بیان روشنتر: اگر مرا در دولتشان، وزیری، رئیسی، مدیرکلی و… منصوب می کردند تا جیب هایم را پر کنم، الان هم ایشان را در آغوش می گرفتم !!! ]

    لطفا” گوسفند نباشید

     
  20. خُب به میمنت و سلامتی، اعلام شد که چاپ کتاب‌های شامل کلمه‌ی «شراب» ممنوع است. مدیر اداره‌ی کتابِ مملکت امروز به خبرگزاری مهر گفته: کلماتی مانند شراب نباید در کتاب بیاید، «حتی اگر در تقبیح شراب باشد؛ گفته‌ایم کلمۀ شراب اصلا نباید بیاید».
    جهت یادآوری:
    در قرآن نه تنها کلمه‌ی شراب و معادل‌هایش آمده (و سقاهُم ربّهم شراباً طَهورا) بلکه برای اینکه نگویند منظورش شراب دیگری‌ست در سوره‌ی واقعه آیه‌ی ۱۹ توضیح داده که «شرابِ بهشت، سردرد نمی‌آورد» و به اصطلاحِ اهل فن، جنسش ناب است و شبِ شرابش بامدادِ خمار ندارد (لایُصدّعون عنها و لایُنزِفون).
    از قرآن که بگذریم با جام‌های ادب و معرفتِ فارسی که لبالب از شراب است آن هم از نوعِ شیرازش چه باید کرد؟ از حافظ شیرازی تا سعدی‌اش تا مولانا جلال‌الدینِ رومی‌اش…
    نکنید این‌کارها را! بخدا این ملت آبرو دارد…
    محمد جواد اکبرین

     
    • تعبیر اصطلاحی از کلمه “شراب” در اطلاقات زبان فارسی ،با معنا و تعبیر “شراب” در لغت عربی متفاوت است ،در فارسی “شراب” معادل چیزی است که در زبان عربی “خمر” به آن اطلاق می شود ،خمر در زبان عربی بمعنای پوشاندن است و از آنجا که خمر (همان که در زبان فارسی به آن شراب می گوییم) سبب پوشانده شدن عقل و سستی و زوال آن است به مایعی که سبب زوال و سستی عقل می شود “خمر” گفته می شود و همین تعبیر در غالب اطلاقات قرآنی به شراب های دنیائی اطلاق شده و در کنار خمر مورد حکم تحریم قرار گرفته است.پس شراب در زبان فارسی معادل خمر در عربی است که در نظر شریعت ،موضوع حرمت اکل و نجاست است.
      اما لغت “شراب” در زبان عربی بمعنای خمر نیست ،بلکه بمعنای “ما یشرب”=مایعاتی که نوشیده می شوند از ریشه “شرب یشرب” ،راغب اصفهانی در مورد ریشه “شرب” اینطور توضیح داده است :

      “شرب‏
      الشُّرْبُ: تناول كلّ مائع، ماء كان أو غيره. قال تعالى في صفة أهل الجنّة: وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً
      [الإنسان/ 21]، و قال في صفة أهل النّار: لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِيمٍ‏
      [يونس/ 4]، و جمع الشَّرَابُ أَشْرِبَةٌ، يقال: شَرِبْتُهُ شَرْباً و شُرْبا…..”
      (المفردات فی غریب القرآن ،ص448 ،ریشه “شرب”
      می گوید :شرب به ضم شین بمعنای نوشیدن هرمایعی است چه آب و چه غیر آب ،بعد همان آیه شرابا طهورا در سوره انسان را شاهد آورده است که آنچه که بهشتیان از آن می نوشند شراب پاکیزه است ،که ظهور هم بمعنای پاک است و هم بمعنای پاکیزه ،مقصود این است که آنچه که مربوط به جهان دیگر و نعیم بهشت است شراب یعنی نوشیدنی هایی مغایر با شراب های دنیاست که زائل کننده عقل و ام الفساد است و ،آنچه که در آیات دیگر به انهار و نهرهایی از عسل مصفی و نهرهای شیر تعبیر شد ،که خود اینها نیز از باب تشبیه و تقریب به ذهن است والا نعیم بهشت جاودان چیزها و اجناسی مغایر با چیزهایی است که در دنیا وجود دارد ،شراب و خمر دنیا همین است که منشا سردرد و رنج و زحمت و بی خردی است ،در حالیکه شرابی که قرآن بعنوان وصف نعمت های بهشتی می کند چیزی است که سبب هوشیاری انسان و بیداری او از حجاب و رخوت بما سوی الله است ،این بیان برداشته از تعبیر عرشی امام باقر سلام الله علیه است که ذیل همین آیه “و سقاهم ربهم شرابا طهورا” بنقل مرحوم امین الاسلام طبرسی در مجمع البیان فرموده است :” يطهرهم عن كل شي‏ء سوى الله إذ لا طاهر من تدنس بشي‏ء من الأكوان إلا الله” رووه عن جعفر بن محمد (ع)
      یعنی این شراب طهوز بخلاف خمرهای دنیا که مزیل و زایل کننده عقل و عقلانیت است ،نوشیدنی است که نوشاننده آنرا از “هرچیزی” غیر از خدا پاک می کند ،زیرا که در جهان هستی و در بین اکوان (هستی ها و تعینات هستی) چیزی جز الله نیست که از هرگونه دنس و غش و آلودگی (به امکان و نقص و احتیاج) پاکیزه باشد.
      بتعبیر برخی از مشایخ عرفان ،شما جستجو کنید در کدامیک از کتب طولانی عرفای والامقام چنین حسن و جامعیت در تعبیر می یابید ،این است که همه مراتب و بواطن قرآن را چنانکه فرمودند :انما یعرف القرآن من خوطب به” آنی می شناسد و می فهمد که “من خوطب به” است و او ابوجعفر امام باقر روحی له الفداء است.
      بنابر این روشن شد که شراب فارسی همان خمر مذموم دنیائی نزد قرآن است و تمسک به آیاتی که در آنها تعبیر به شراب طهور شده است تمسکی نارواست و شراب بعنوان نعیم اخروی و بهشتی غیر از خمر رنج آور دنیائی است.

       
    • اصلاحیه

      با پوزش بجای عبارت نادرست “در کنار خمر مورد حکم تحریم قرار گرفته است”،
      عبارت “در کنار قمار (میسر) مورد حکم تحریم قرار گرفته است”صحیح و مراد بوده است.

       
  21. سایت رجا نیوز: الگوی پیشرفت اسلامی واژه‌ای‌ است که در سال ۱۳۸۵ توسط مقام معظم رهبری وارد ادبیات انقلاب اسلامی شد.
    -سید علی از این /////////////زیاد گفته. شوما جدی نگیر.

     
  22. روحانی به آمانو: یکسان با اعضای آژانس رفتار کنید.
    مش قاسم: کلاش! تو اول خودت با شهروندان ایران یکسان رفتار کن بعد دستور واسه بقیه صادر کن.

     
    • توهین به نماینده 18 میلیون نفر نشان از میزان اعتقاد واقعی شما مدعیان دمکراسی به رای مردم است، می توانی مخالف باشی ولی حق نداری توهین کنی وای به روزی که افرادی مثل شما قدرت هم داشته باشید

       
  23. درسته شاه به رحمت خدا رفته اما هنوز که هنوزه داره واسه ایران پول در میاره . دیروز چهارصد میلیون دلاری که شاه برای خرید تجهیزات نظامی به آمریکا داده بود تبدیل به 1.7 میلیارد دلار یا حدود شش هزار میلیارد تومن شد و به جیب کشور ایران برگشت .
    البته اگر برای مردم ایران خرج شود شاه هم راضی است ولی اگر برای هر جای دیگر حتی مکانهای متبرکه و فلسطین و سوریه و ووو همچنین به حسابهای خارج از کشور مصرف و واریز شود شاه انها را نفرین و لعنت برایشان می فرستد . نفرین شاه هم گیرا است چون ….

     
  24. ﺧﺮ ﻭ ﺧﺮﻭﺱ ﻭ ﺳﮓ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻦ
    ﻋﻠﺘﺸﻮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻥ
    ﺧﺮﻭﺱ ﮔﻔﺖ : ﺍﻳﻨﻘﺪﺭ ﺳﺎﻋﺘﻮ ﻋﻘﺐ ﺟﻠﻮ ﻛﺮﺩﻥ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﻛﯽ
    ﺑﺨﻮﻧﻢ ﻛﯽ ﻧﺨﻮﻧﻢ؟ !
    ////// ﮔﻔﺖ : ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮕﯿﺮﻡ ، 110 ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮕﯿﺮﻩ، ﺑﺴﯿﺞ
    ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮕﯿﺮﻩ، ﻟﺒﺎﺱ ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮕﯿﺮﻩ؟ !
    ﻳﺎ ﮔﺸﺖ ﺍﺭﺷﺎﺩ ؟ !!!
    ﺧﺮ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ : ﻣﻨﻢ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ﻣﻦ ﺧﺮﻡ، ﻣﻠﺖ ﺧﺮﻥ ﺍﯾﻨﺎﯼ ﮐﻪ
    ﭘﺮﺍﯾﺪ ۳ ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﯽ ﻣﯿﺨﺮﻥ ۳۵ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺧﺮﻥ
    ﺍﺻﻼ ﺍﻳﻨﻘﺪﺭ ﺧﺮ ﺗﻮ ﺧﺮﻩ ﻛﻪ ﻫﻮﯾﺖ ﻣﻨﻮ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﺑﻬﻢ !! 

     
    • دوست محترم،

      برخلاف برداشت عموم، خر همچه حیوان احمقی هم نیست. مثال عملی قضیۀ حمار و خط مستقیم بین دو نقطه در هندسۀ خطی است. اگر خر آنقدراحمق و کودن بود، برای رسیدن به جو مثل این جمع دستاربند زیگزاگ میرفت و مسائل ساده را انقدر بغرنج نمیکرد. خب باز خر از همۀ این جمع ////// عاقلتر است و توبرۀ جوُ اش را به حزب الله و حماس و اسد و غیره… بذل و بخشش نمیکند که بعدش انقدر به پیسی و بدبختی بیافتد که از گُرگهای جهان طلب کمک و یاری کند. آیا خر احمتر است یا ////؟

       
  25. انشالله پولای بلوکه شده ایران ازاد شه وضع مملکتمون خیلی بهتر میشه یه خونه و ماشین میخرم میرم زن میگیرم.

    .
    .
    صحبت های یک جوان فلسطینی با مادرش

     
  26. حالا 22بهمن بریم چی بگیم؟؟

    آمریکا

    تو عزیز دلمی…!

    تو عزيز دلمي…!

     
  27. خبر: روحانی برای اعاده حیثیت رد صلاحیت‌ شده‌ها مذاکره خواهد کرد.
    -////////// شاخ و دم نداره. رئیسک جمهورک میخواد شیره به سر ما بماله. ملت میگه رد صلاحیت فقط و فقط در صندوقهای رای. /////// میگه برای “اعاده حیثیت رد صلاحیت‌” شده‌ها میخواد مذاکره بکنه. سفسطه گری به این میگن.

     
  28. در زمان حمله مغولان به ایران سلطان جلال الدین خوارزمشاهی در برابر مغولان وحشی قد برافراشت و چندین جنگ بین سلطان جلال الدین و مغولان در گرفت. پس از جنگ پروان که با شکست سنگین مغولان پایان یافته بود ، چنگیز خان مغول خود وارد جنگ شد ، در گذرگاهی بنام نیلاب در رود سند دو سپاه به هم رسیدند چنگیز گذرگاه را بست ، سلطان از یک سو رودخانه ای خروشان و ژرف و از سویی دیگر دشتی پهناور پر از مغولان وحشی را پیش روی خود می دید. با این وجود امید خود را از دست نداد و وارد کارزار شد بطوری که کاتب سلطان ، جنگ را چنین توصیف کرده است : (مردانه با اندک سپاه در برابر چنگیز ایستاد و حمله برد وآن جمع را به هر سوی بتاخت ، چنگیز روی شکست بدید پشت نموده بگریخت…) در ابتدا پیروزی با سلطان بود اما ده هزار نفر از افراد زبده لشکر مغول بنام بهادر که کمین کرده بودند حمله کردند و چیدمان سپاه ایران را برهم زدند و سپاه سلطان یکپارچگی خود را از دست داد گروهی کشته شدند و گروهی خود را به آب زدند و فرو رفتند جنگ هر دم سخت تر می شد. مادر ، همسر و کنیزان سلطان از او خواستند تا آنها را به آب بیندازد تا به دست مغولان نیفتند و سلطان ناچار چنین کرد

    شبی آمد که می باید فدا کرد به راه مملکت فرزند و زن را

    به پیش دشمنان ایستاد و جنگید رهاند از بند اهریمن وطن را پس از آن ، سلطان ، مرگ در دل امواج خروشان سند را بر ننگ سرافکنده ایستادن در برابر چنگیز به جان خرید و سوار بر اسب و شجاعانه بی هراس از مرگ خود را در میان امواج سهمگین سند انداخت وتوانست پیروزمندانه خود را از چنگال مرگ بیرون بکشد. حمداله مستوفی می گوید : (سلطان جلال الدین با هفتصد مرد ، بی کشتی از آب سند گذر کرد) چنگیز وقتی این صحنه را دید رو به پسران کرده گفت : (از پدر ، چنین پسر باید…) همچنین چنگیز درباره سلطان جلال الدین گفته بود : اگر من صد مرد جنگی چون او داشتم جهان را می گرفتم…

    نامش پاینده و یادش گرامی باد

     
    • سلطان جلال الدین خوارزمشاه اتفاقا شخصیتی بوده به مانند پدرش، فاقد درک از شرایط روز دنیا و فاقد سیاست های مناسب در برخورد با حکومت های وقت (اسماعیلیان، دستگاه خلافت عباسی و مغولان)، به نظر من شخصیت او جای ستایشگری ندارد. چون بازگشت او به ایران صرفا برای به قدرت رسیدن بعنوان پادشاه ایران بود و همین طور جنگ هایش. دستگاه سلطنت حوارزمشاهیان دائما درگیر کشور گشایی در سمت غرب ایران بود و به تحولات مغولان در مشرق زمین توجهی نداشت تا زمانیکه مغولان به پشت دروازه های شهرهای شرقی رسیدند. در کتاب هایی که خوانده ام به هیچ وجه شخصیت سلطان جلال الدین خوارزمشاه رو در خورد مدح و ستایش ندیدم. پادشاهی بود مثل بقیه، بدنبال ثروت و قدرت بیشتر. عاقبت کار او هم مشخص و واضح نیست و روایات مختلفی در مورد آن وجود داره. روایتی که شما ذکر کردید فقط یکی از اونهاست.

       
  29. درود بر همتون

    آقا منصور میگویند ما بایستی بریم رأی بدیم و روی برگ های رأی بنویسیم «زندانی های سیاسی را آزد کنید» و بدین ترتیب چنان ضربه ای بکمر نظام بزنیم که دیگر نای راست شدن نداشته باشد. ولی موضوع مهمی که ایشان از خاطر مبارک دورنگه میدارند اینست که جرائد حکومتی آنی را که مردم بر روی برگه رأی نوشته اند منتشر نخواهند کرد بلکه تأکید آنان بر روی درازا و ازدحام صف های رأی دهنده گان خواهد بود. بعبرتی، کسب مشروعیت جهانی با استفاده (سؤ) از وجود رأی دهندگان خواهد بود.
    آخه حالا که ما تنها امیدمون اصلاح طلبان ها هستند. همانهایی که تلاش میکنند ما را بدوران طلایی امام بازگردانند. حالا که همه رد صلاحیت شده اند تکلیف چیست؟ حالا شاید بریم تو صف رأی و بر روی برگه ها بنویسیم «رد صلاحیت اصلاح طلبان معکوس باید گردد؟». بدین ترتیب شاید هشت سالی دیگرمانند زمان خاتمی (آن ملایی که حی نمیتوانست تصور کند که ۲۴ میلیون چند تا صفر در جلوی آن است. حیف نون!) بدست بیآوریم که پایداری نظام را ۲۴ سال دیگر تضمین کند. هرگز فراموش نخواهم کرد که خاتمی بعد از فروکش شدن هیجانات سال ۱۳۸۸ در رسانه های همگانی بطو بیشرمانه ای ادعا کرد که مردم یک معذرت خواهی بحضور رهبر معظم بدهکار هستند. و اگرقرار هست اینان و امثالهم ناجیان ما باشند میبایست ازهمین حالا باور و قبول کنیم که دست از تلاش بیهوده بر داریم بهتر است چون بر ما امیدی نیست.

    اگر شما اون دوران طلایی یادتون نیست خواهشمندم امربفرمایید تا اون دوران را خاطر نشان کنم، اونم چه طلایی؟ همه زرد….۴۸ عیار. باور نمیکنید زحمت کشیده و روزنامه های پر تیتراژ آنروزهای طلایی را که همه با یک یا چند کلیک در اختیار شما میتوانند باشند مطالعه بفرمائید. با دیدن آن همه عکس آدم های سوراخ سوراخ شده هر روز در صحفه اول ممکن است تعجب کنید که جگونه این کشور با کمبود جمعیت مواجه نشده بود.

    رسول

     
    • جناب رسول،

      معناي اين كمپين اين است كه همه مردم در يك حركت هماهنگ با تبليغات در شبكه هاي اجتماعي بطوريكه تبليغات حكومت را تحت الشُعَاع قرار دهد در انتخابات شركت كنند. تصور كنيد كه در روز انتخابات ميليون ها نَفَر كه قبلا در سطح جامعه و شبكه هاي اجتماعي اعلام كرده اند برأي چه در انتخابات شركت مي كنند ، حيثيت رژيم را برباد خواهند داد. مطمئن باشيد اگر همه دست به دست هم بدهيم اين انتخابات بر ضد خود رژيم رقم خواهم خورد.
      اينها آنقدر بي چشم و رو هستند كه حتي اگر دو ميليون هم شركت كنند هيچ چيزي عوض نخواهد شد. مگر ٩ دى را فراموش كرده ايد؟
      ما بايد از هر موقعيتي براي حضور استفاده كنيم. شركت در انتخابات يك كار بسيار كم خطر و پر تاثير است. تصور كنيد كه در همه محافل سياسي و رسانه اي مهم دنيا بپيچد كه ميليون ها ايراني قصد دارند به اين دليل در انتخابات شركت كنند.
      چه سر و صدايى در دنيا به با خواهد گرديد.
      دوست عزيز وقت آن است كه اكثريت خاموش بجاي در خانه نشستن و منتظر ناجي افسانه اى ماندن و از خاطرات گفتن، حركتي بكنند و خودي نشان دهند.

       
      • منصور عزیز اگر واقعا چنین فکر میکنید جای تاسف بسیار دارد چرا که برای نظام فقط وفقط حضور پای صندوقها اهمیت دارد که خود خامنه ای بارها بران تاکید کرده واگر شما فکر میکنید نوشته شما برروی کاغذ اهمیتی دارد با عرض پوزش بسیار از مرحله پرت تشریف دارید تنها عدم حضور نشانه اعتراض است نه چیز دیگر

         
  30. خط مشی راهبردی رهبر از زاویه ای دیگر
    • همگان بدانند که مذاکره ما با آمریکا فقط در باره پرونده هسته ای هست. من اجازه نمیدهم در مورد تعویص و یا مبادله زنذانی و یا بستن حسابهای ما با آمریکا کسی با شیطان بزرگ مذاکره کند!
    • ما موضعمان در مورد سوریه معلوم هست و مخفی نیست. ما میگوییم بشار اسد باید بماند چون رای دارد. از مواضع روسیه هم بسیار خوشحالیم که اسد باید برود!
    • ما حرفمان یکی هست که نیروگاه ساخته نشده اراک بایدبماند. حتی اگر قلبش را هم در بیاورند و توش سیمان بریزند باید این نیروگاه بی قلب و سوخت با ایمان کامل وسط اراک بر قرار باشد!
    • این حق الناس خیلی مهم هست. در انتخابات حق الناس این هست که حق مردم را کف دستشان بگذاریم!
    • اینکه بعضی نفوذیها میگویند ما با امریکا تبادل زندانی کردیم ناشی از نشناختن اسلام هست. آنها که در ایران بودند در خانه خودشان بودند که همه جایش اوین هست. در ثانی ای نادانان مگر ما امریکائی دادیم و ایرانی گرفتیم؟ ما به لطف حق چند تا ایرانی را با چند تا ایرانی عوض کردیم!
    • من به شما عرض میکنم که دشمن می خواهد به خبرگان نفوذ کند. من حرفم این هست که به چی اینها میخواهی نفوذ کنی؟ من نفوذ دونی رو بستم!
    • خوشحالم که از تائید صلاحیت سید حسن و هاشمی خوشحال شدید! واقعا که!!!

     
  31. درود بر نوریزاد و سایر هم میهنان ارجمند،

    البته این نوشتار ناچیز حقیر که بدوست ار جمند آقای حامد, 2sale و سایر بزرگوارن که بنده را با اجازه مجاورت باوج افتخارمیرسانند به پست « آیا من آخوند خوبی هستم؟» تعلق دارد ولی باور بفرمایید کلی دراین مورد زحمت کشیده وآنرا دوبار نوشته ام (از شما چه پنهان نوشته اول بسیار احساساتی و شامل کلمات و جملاتی بود که فکر میکنم، چه خوب شد بخاطر کرش کردن فایرفاکس هیچوقت شانس رؤیت شدن نیافت و درعالم نیستی سایبری ناپدید شد) بهمین دلیل اگرکامنتم را در این قرار میدهم فقط بخاطر این است که شما عزیزان نیز ازتلخترین، وحشتناکترین ونکبتبارترین خاطره جوانی۲۴ ساله ایرانی که بعد از گذشت دهه ها کابوس آن جنایت اورها نمیکند آگاه شوید. چند نفر از شم شاهد وضعیتی بودید که یاده نفر جوان ایران با قدم بر داشتن در یک محوطه بیابان در یک صف ردیف میشوند و کمتر ا د دقیقه بعد اجساد بیجانشان بر پشت دو وانت بار محوطه را ترک میکنند. اگر این سعادتیست که بما قول دادید؟ اون سعادتان تو حلقم! از جون ما چه یخواهی بیشرفها. ۴۵۰ بدون اینکه دست به سیاه و سفید بزنید تمام مخارج خودتان، همسران چندتایی تان و أن پس انداخته هی بدترکیبتان را متحمل شده ایم هیچ وسط کار دسته و نعلینتان را نیز بوسه زدیم. ولی قبول کنید کفگیر بته دیگ خورده و اگر هر چه زودتر راه حل عاجلی برای خود ر نظر نگیرید اوضاع بسیار بسیار خیط خواهد بود.

    وحالا زارش ماجرا…

    این نوشتار شرح واقعه حضوربنده درسنندج هنگام اعدام ۱۱ نفر از هم میهنانمان در سال ۱۳۵۸ هست که به عزیزان حامد، مرتضی, 2sale و بقیه دوستانی که افتخار ارادت دارم قول دادم که تقدیم حضور کنم. هیچ مورخی تاریخ را مثل آنانی که شاهد عینی واقعه ای بوده اند نخواهد توانست برشته قلم بیاورند

    اوایل شهریور ۱۳۵۸ در بحبوحه جنگ کردستان بما اطلاع دادند که یک فروندهلیکوپترشینوک در مجاورت پادگان سردشت بعلت مشکلات فنی فرود اجباری ( ) کرده ودر نتیجه صدماتی به سیستم کنترل فرامین پرواز وجعبه دنده های عقب هلیکوپتر وارد شده است شرایطی که اتوماتیک پرنده را تا زمان بازرسی توسط کارشناسان ذیصلاح زمین گیر ( Ground) میکند

    در آن زمان بنده بسمت بازرس فنی عضوی از کمسیون ۸ نفره بازررسی سانحه هوایی بوده و خدمت میکردم البته این عضویت علاوه بروظیفه اصلی روزانه بنده و یا باصطلاح افتخاری بود ومشکلی برای وظیفه اصلی بنده بوجود نمیاورد

    درهرصورت ببنده مأموریت دادند که به سردشت رفته و تکلیف آن شینوک را روشن کنم. معمولا درایام صلح تمامی اعضای کمسیون ۸ نفره بمحل سانحه رفته و اقدام بانجام وظائف مینمایند ولی درمنطقه جنگی تنها کسانی را که وجودشان در محل اجباری هست به محل سانحه میفرستند و باین ترتیب از بخطرانداختن جان افرادی که وجودشان درمحل الزامی نیست جهت کم کردن امکان کشته شدن اشخاص بدون دلیل قانع کننده جلوگیری میشود

    بالاخره صبح اول وقت بعد ازدریافت دستورالعمل مأموریت خود سوار یک فروند هواپیمای توربوکامندر شده و بطرف سنندج راه افتادم. قرار بود یک فروند هلیکوپتر ۲۱۴ متعلق به هوانیروزدرفرودگاه سنندج آماده باش ( Stand by) باشد که بنده را بسردشت برده وبعد ازاتمام مأموریتم دوباره بفرودگاه باز گرداند

    درهرصورت بحوالی آسمان سنندج رسیدیم و بعد از کم کردن ارتفاع و الحاق به ترافیک فرودگاه من میتوانستم محیط پارکینگ فرودگاه را ببینم. یک فروند هواپیمای سی-۱۳۰ در ضلع شمالی و یک هلیکوپتر ۲۱۴ که حدس میزدم هلیکوپترمأمور به انجام وظیفه بنده هست درضلع جنوبی آن پارک بودند و دراین میان رفت و آمد های زیادی ازاشخاص را میتوانستم ازبالا ببینم که نشان واضحی از ناآرامی اوضاع داشت. بالاخره اجازه فرود ازبرج گرفتیم و روی باندفرود آمدیم. فرودگاه سنندج طوری ساخته شده بود که بدون درنظر گرفتن جهت فرود شما حکما باید تا انتهای باند خزیده و دور۱۸۰ درجه بزنید تا به تنها تاکسی وی ( Taxiway) که از وسط باند شما را بپارکینگ متصل میکند برسید.

    آنروز بر روی باند ازجنوب شرق روبه شمالغرب فرود آمدیم و بعد از دور زدن ۱۸۰ درجه بطرف پارکینگ تاکسی کردیم و درست زمانی که دراواخر تاکسی وی برای الحاق بمحوطه پارکینگ بودیم شحصی ملبس به اورکت ( Overcoat) آلمانی که درآن روزها انقلابیون آنان را از پادگانهای نظامی غارت کرده بودند و با ژ-۳ ای در دست کف دست خود را بعلامت «ایست» جلوی ما گرفت و وقتی بنده پیاه شده ودلیل جلوگیری ایشان از ورود ما بمحوطه پارکینگ را جویا شدم ایشان بسیار خونسردانه جواب دادند «مراسمه…»

    سیگاری که دلم درطول پرواز براش لک زده بود روشن کردم و با کشیدن انگشت سبابه بر عرض حلقم به خلبان اشاره کردم که موتورهارا خاموش کند.

    روزی آفتابی بود که شما بندرت لکه ابری در آسمان میدیدید و در این گیر و دار کاروانی از خودروها، چند لند کروزر خاکی رنگ که چند نفر تفنگ بدست بر روی لبه پنجره ها نشسته بودند ونیمی از بدن آنان با تفنگی بدست بیرون از خودرو بود، یک مینی بوس آبی رنگ همراه با یک آمبولانس وارد محوطه فرودگاه شدند و بعد از ایستادن تفنگداران که عده زیادی از آنان چفیه دور سر خود پیچیده بودند عده ای دیگررا که دستها وچشمان آنان بسته بود ازمینی بوس و لند کروزرها پائین آوردند و درقسمت خاکی خارج از پارکینگ بصورت خط دشتبان ردیف کردند. در همین حال یک برانکارد حامل شخصی که بنظرمیرسید بدنش ازکمر بپایین درگچ پیچیده شده بود ازآمبولانس پیاده کرده واورا در قسمت شمالی صف بصورت درازکش بر روی زمین قرار دادند.

    افراد زیادی در قسمت تفنگ بدستان تجمع کرده بودند و در وسط آنان آخوندی چاق و کوتاه قد که من از دور نمیشنیدم که چه میگفت ولی هرآن که بنظرمیآمد مشغول حرف زدن هست عمامه سفیدش بالا پائین و بچپ و راست میپرید و صحنه مضحکی بنظر میاورد. دراین میان زمانی که افراد چشم بسته ردیف شده بودند و شخص زخمی در انتهای صف بوده و چفیه پوشان با ژ-۳ بدست بفاصله بسیار کوتاهی مقابل آنان صف آرایی کرده بودند شخص نسبتا جوانی چند قدم جلوتر آمده و شروع بخواندن از روی کاغدی کرد که من بخاطر فصله زیاد گفته های وی را نمیتوانستم بشنوم ولی میتوانستم واضح ببینم که درآخر دست راست مشت کرده وی از بالا بپايین آمد و چفیه پوشان شروع به تیر اندازی کردند. اگر در آن لحظه دیوانه نمیشید شما را نمیتوانستم انسان بنامم

    یک شخص با لباس نظامی نسبتا سال خورده که درنزدیکی هواپیمای سی-۱۳۰ نشسته بود ناگهان جوش آورد، بلند شد و شروع کرد به فریاد زدن که من بدلیل فاصله زیاد نمیتوانستم بشنوم که چه میگوید ولی بی معطلی چند تن از اطرافیانش اورا بزمین زده و دست روی دهان وی گذاشته و از ادامه پرخاش و شعار وی جلوگیری کردنند. میتوانستم حدس بزنم که پرخاش ها و دشنام های ایشان بکدامین هدف نشانه داشتند

    هرگز درعمرم شاهد جان دادن انسانی نبودم چه برسد به ۱۱ نفر که دقیقه ای پیش راه میرفتند و حالا چیزی جز اجساد بیجان افتاده بر روی زمین چیزی ازآنان باقی نمانده بود. هرگز صحنه هایی را که گلوله ها وارد بدن آن زخمی درازکشیده برروی زمین میشدند که هنگام برخورد گلوله ها با تن بیجانش گردی سفید رنگ بخاطر گچ دور بدنش بهوا برمیخواست از یاد نخواهم برد. هرگز باورنمیکردم و هنوز هم باور نمیکنم آن موجوداتی که انگشتانشان پشت آن ماشه ها بودند ایرانی باشند. آخه ما نواده های خشایارشاه، انوشیروان، گرشاسب و بهرام هستیم. تعداد زیادی ازهم میهنانمان بدلیل تعجب وناباوری مدعی شدند و هنوزهم هستند که چفیه پوشان آن روز موجوداتی وارداتی از جنوب لبنان و فلسطین بودند. هیچ ایرانی هر چند بی پدرومادر قادر به افت به این درجه پائینترازحیوانیت نخواهد بود. مخصوصا اون مردکی که بعد ازاتمام تیر باران اسلمی بر بالای سر مقتولین راه رفته و گلوله ای بر جمجمه هر کدام خالی کرد. یک روزی بهم خواهیم رسید امروز شمشیر برّان دست شماست ولی هوشیار ما بینتان خوب میدانند که زمانی نخواه گذشت که آن شمشیر بدست وابستگان آن ۱۱ نفر و امثالهم بیافتد. من بشخصه تا آنجایی که در توانم باشد در مقابل انتقامجویی، قضاوت عاجلانه و حکم های بی قانون خواهم ایستاذ، ولی متأسفانه تعداد دشمنانی که شما برای خود رقم زده اید بسیار بیش ازآن است که افرادی مثل بنده قادر به متوقف کردن انتقام جویی برای خون عزیزانشان که توسط شما و همپالکی هایتان بقتل رسیده اند کافی باشد

    درهرصورت برگردیم بنسل کشی سنندج، بعضی موقع ها دلم بحال اون آیت الله عظمای خپل و کوتاه قد که موقع راه رفتن و حرف زدن عمامه اش بال او پائین مپپرید و شکمش عقب و جلو میشد میسوزد. بعد ازاستفاده از وجود منحوس ایشان توسط پشت پرده کران که امروزه همگی آنان را بخوبی میشناسیم (خیر! خمینی هم جزئی از آنان نیست. از او هم سؤاستفاده کردند) نه اینکه سهمی ازاین غارت بی حساب و کتاب به وی نرسید حتی امروزاز بردن نام وی نیزشرم دارند این زمانیست که نظام اسم چهار خیابان کشور را به اسم چهار تروریست معروف ایران و دنیا نامگذاری کرده است اما یاد خلخالی مانند گ**ی در باد محو و ناپدید شده است.

    دو تا جوان ۱۴، ۱۵ ساله را در جا در یک کوچه بقتل میرساند که فقط بدور بریهاش ثابت کند که اوهم بلد است چگونه از کلت استفاده کند. ای بیچاره کم عقل بد بخت!!!

    رسول

     
    • رسول گرامی

      ممنون بابت زمانی که گذاشتید و به بازگویی دیده های خود پرداختید. خیلی ها در آن سال ها بدون برقراری یک دادگاه عادلانه تیرباران شدند و پدر و عموی من هم برایمان افرادی را که از نزدیک میشناختند و بی جهت در آن سال ها تیرباران شده اند، گفته اند.
      با آرزوی تندرستی شما

       
    • اولا ممکنست همه و یا بیشتر ادعاهای شما دروغ محض باشد. به روایت غنی بلوریآن از رهبران حزب دمکرات در کتاب خاطراتش (موجود در اینترنت )، قاسملو و هوادارانش با هماهنگی کامل دولت بعث عراق با هدف تجزیه کردستان شروع به اتش افروزی کردند.
      جهت اطلاع شما که حتما خود هم می دانید، انها ابتدا پادگان مهاباد را غارت کردند و در اوایل اسفند 57 به هدف غارت پادگان پر از تجهیزات سنگین سنندج ، انرا محاصره کرده که مقاومت به حق و میهن دوستانه ارتش ب که اگاه به اهمییت موضوع بود ، باعث شروع درگیری کردستان شدند، در جنگ اولا حلوا نمی دهند ، دوما اگر آن جنگ یک مزدور خارجی برای تجزیه کشورش باشد با توجه به اضافه شدن دو مقوله مزدوری برای دولت خارجی و بعد هم تجزیه کشور، هیچ مشروعیتی برای شروع جنگ توسط طرف مزدور وجود ندارد، شما اصل هدف مزدوران که تجزیه کشور بوده و خود جنگ را شروع کردند را مطرح نمی کنید ولی برای عواقب طبیعی یک درگیری نظامی در کشوری که هنوز یکماه از انقلاب در ان نگذشته و اصلا قانون هنوز وجود ندارد اشک تمساح می ریزید و مظلوم نمایی می کنید و مزدورانی که آن درگیری را شروع کردند مبرا کرده و نام نمی برید .

       
      • آقا سجاد
        من شیعه نیستم و دروغ امتیازی برایم بوجود نمی آورد. ضمن اینکه ما در مورد اتهام افراد بحت نکردیم. سخن ما درمورد دادگاهیست که ۱۱ نفر انسان را در طول ۹ دقیقه محاکمه و محکوم باعدام کرده و حکم را انجام داده است. ضمن اینکه چنین نحوه اعدام وحشیانه آنان از موجوداتی که شما با آنان آشنایی نزدیک دارید برمیآید. من و انسانهای معمولی قادر به درک چنین وحشیگری نیستیم. و اما شاید من وامثال من شیعیه حقیقی نیستیم. شما بهتر میدانید.

        بدون احترام
        رسول

         
    • حتی اگر ادعای شما همه اش درست باشد که معلوم نیست، استفاده شما از کلمه نسل کشی برای این رویداد ادعایی ، نشانه کاربرد مبالغه امیز و غیر کارشناسب کلمات توسط شماست و خواننده باید حدس بزند بقیه ادعاهای شما هم مثل ادعای نسل کشی شما بی اساس باشد.

       
  32. مازیار وطن‌پرست

    جناب کاوش
    مارکسیت‌ها به دلیل تقدسی که برای بیانات مارکس قائل بوده (و با این کار در حق یکی از نوابغ همهٔ اعصار، بزرگترین اجحاف و بی‌انصافی را مرتکب شدند) از یک عبارت “شیوهٔ تولید آسیایی” مارکس یک دگم ساختند.

    تنها کافیست کتاب “تبار شناسی استبداد شرقی ما” اثر جالب توجه هوشنگ ماهرویان را بخوانید تا متوجه میزان این تقدس بشوید. آقای ماهرویان کوشیده در همان کانتکس ماتریالیستی اندکی ابداع و ابتکار به خرج داده و نظری نسبتا تازه را مطرح کند. اما آنچنان این “بدعت” و “ترس از اتهام ارتداد” در او قوی است، که تقریبا هر یک جمله در میان به پیشگاه مارکس استغفار می‌کند. پیش از خواندن این کتاب نمی‌توانستم روحیهٔ مذهبی مارکسیست‌ها را درک کنم. در همین کتاب به خوبی تاریخچهٔ این عبارت “شیوهٔ تولید آسیایی” و چگونگی تبدیل آن از یک نام گذاری ابتدایی (نزد مارکس) به یک دگم سیاسی/ایدئولوژیک در زمان استالین، تشریح شده‌است.

    با اینهمه “شیوهٔ تولید آسیایی” که بر مبنای کم بود منابع آب (در ایران و خاورمیانه) و نیاز به کنترل و مدیریت پروژه‌های عظیم آبرسانی توسط قدرت‌های متمرکز (تاسیس امپراطوری‌ها) قادر به توضیح تفاوت‌های عظیم تمدنی در مغولستان، صحاری آسیای مرکزی و هند و چین نیست. چرا در هند و چین علی‌رغم منابع عظیم آبی امپراطوری مستبد شرقی تمام عیار داریم ولی در مغولستان بی‌آب اصلا کشاورزی ناموجود است؟ چرا نگرش فلسفی هند و ایران -علی‌رغم جغرافیای متفاوت- به جهان پیرامون از یک خانواده است اما نگرش اعرابی دامدار با مغول دامدار (علی‌رغم تشابهات فراوان محیط جغرافیایی و نحوهٔ معیشت) به جهان آنقدر متفاوت است؟ علی رغم آنکه هر دو با ظهور مردانی بزرگ -پیامبر اسلام در عربستان و چنگیز در مغولستان- به تاسیس امپراطوری‌هایی نائل آمدند اما مغول به هر کجا رفت دین آنجا را پذیرفت ولی عرب به هرکجا رفت، آنجا را به دین خود درآورد؟ تفاوت جهانبینی‌ها که در اشکال تمدن‌های برآمده موثر است از کجاست؟ چرا اقوام معروف به سامی هر کجا زندگی می‌کنند از کرانهٔ مدیترانه و دجله و فرات و نیل تا صحاری حجاز و نجد و کوهستان‌های یمن، یکتا پرست می‌شوند؟

    قطعا توقع ندارم که همهٔ مثال‌های -بعضا نادقیق- اینجانب را توجیه کرده و پاسخ گویید. اما به عقیدهٔ من با نشاندن روایت مارکس در مقام فراروایت، در ابتدا به ذهن کوشا و پرسندهٔ خود و سپس به یک اندیشمند بزرگ، جفا روا می‌دارید. تحلیل مسائل انسانی را نمی‌شود به تنها یکی از وجوه زندگی انسان تقلیل داد.

     
  33. مازیار وطن‌پرست

    جناب کاوش گرامی
    اگرچه نگاه ماتریالیستی شما به تاریخ، می‌تواند و باید در کنار نگاه -به رعم شما- ایدئالیستی جناب کورس قرار گرفته و در تبیین رویدادهای کلان تمدنی/فرهنگی لحاظ گردد، اما به محض آنکه روایت شما را به مرتبهٔ تنها روایت صحیح علّی از پروسهٔ تبدلات تمدنی/اجتماعی ارتقاء دهیم با تناقضات زیر مواجه می‌گردد:

    «منشاء ثروت تنها امپراطوری مهم اروپایی (روم) مستعمرات شمال آفریقا، بالکان و ولایات خاورمیانه‌ای آن بودند. در سال‌های بین 1500 تا 1750 که اروپای غربی با شتابی روزافزون بدل به فرمانروای “جهان دیگر” یعنی استرالیا، آمریکا و اقیانوس‌ها شد، هنوز اروپای غربی با دولت های بزرگ آسیایی هم پایه و همسنگ نبود. موفقیت دول اروپایی در فتح اقیانوس‌ها و سرزمین‌های ماوراء آن، بیشتر بخاطر آن بود که قدرت‌های آسیایی توجهی به منافع خود در آن نواحی نداشتند. اوایل عصر مدرن مصادف بود با دوران طلایی امپراطوری عثمانی، امپراطوری درخشان صفویان، امپراطوری مغول در هند [به واقع هند جنگل بیشتری داشته یا اروپا؟] و سلسلهٔ مینگ در چین [چین مالک اصلی تکنولوژی پشرفتهٔ دریانوردی یعنی بادبان های متحرک و قطب‌نما بود]. آسیا در سال 1775 هشتاد درصد اقتصاد جهان را در اختیار داشت. چین و هند در مجموع دو سوم تولید جهان را در اختیار داشتند. انتقال کانون جهانی قدرت به اروپا بین سال‌های 1750 تا 1850 اتفاق افتاد.
    از این مهم‌تر [و کاملا بر خلاف ادعای شما] در 1770 اروپائیان برتری تکنولوژیکی قابل ملاحظه‌ای بر مسلمانان، هند و چین نداشتند.

    زمانی که آشکار شد فاصلهٔ میان ملت‌های صنعتی و غیر صنعتی عامل اقتصادی و سیاسی دارد، چرا روسیه، ایتالیا و اتریش [امپراطوری اتریش-هنگری] در کمتر کردن آن فاصله توفیق یافتند ولی ایران، مصر، چین و امپراطوری عثمانی موفق به این کار نشدند؟ ازین گذشته تکنولوژی موج اول صنعتی شدن به نسبت ساده بود [کما اینکه ساخت باروت، توپ و تفنگ نسل اول را با فاصله‌ای اندک، عثمانی و ایران آموختند] آیا ساختن موتور بخار و کشیدن راه آهن و ساخت مسلسل برای چین و ایران و عثمانی کار مشکلی بود؟»

    متن بالا از ترجمهٔ گزیده‌ای از کتاب “انسان هوشمند: تاریخ مختصر تکامل بشر” نوشتهٔ یووال نوح هراری و ترجمهٔ غلامحسین میرزا صالح مندرج در صفحات 46 تا 47، شمارهٔ 45 مجلهٔ مهرنامه؛ نقل شده و تنها عبارات داخل [] از اینجانب است.

    اما باز هم در خصوص منحصر بفرد نبودن عوامل مادی و جغرافیایی توسعه، می‌شود مثال زد: تفاوت توسعه اسپانیا و پرتغال با اروپای پروتستان را چگونه شرح می‌دهید؟ تفاوت فرهنگ لاتین با فرهنگ پروتستان در دو نیمهٔ قارهٔ آمریکا را چگونه تبیین می‌نمایید؟ چرا و چطور ساکنین بومی سرزمین‌های پربرکت قارهٔ جدید به صرف در اختیار داشتن نعمات فراوان و سرزمین‌های وسیع، قادر به گسترش و تعالی تمدن خویش نبودند؟ چرا ساکنین سرزمین پربرکت آمریکا نتوانستند اروپای فقیر را مستعمره کنند؟

    به عقیدهٔ اینجانب شما با ارتقاء دلایل مادی و معیشتی به عنوان تنها دلیل تفاوت تمدن‌ها، دارید مرتکب همان خطای مارکس می‌شوید که کشف بزرگ خویش (تاثیر محتوم عوامل مادی) بر جوامع را به تنها روایت از تاریخ ارتقاء داد. البته سال‌هاست که چپ‌نو از این روایت (که نزد چپ ارتدوکس و نیز در افکار شما بدل به فراروایت شده) برگذشته‌است. متاسفانه مثال‌هایش را در حافظه ندارم و کتاب همراهم نیست تا با ذکر مورد نام ببرم.

    موارد دیگری نیز به نظرم می‌رسد که امیدوارم با جمع بندی افکارم بتوانم در آینده به عرض برسانم.

    موفق باشید.

     
  34. صلاحیت شورای نگهبان غیر پاسخگو توسط چه کسی تایید می شود ، اینها هر کسی را تا الان تایید کرده اند طبق قوانینشان مجرم هستند رفسنجانی منع تریبون نماز جمعه ،خاتمی رییس جمهور سابق منع تصویر،از چهار نفری هم که در 88تایید شده اند طبق رای خودشان 3 نفرشان خلافکارند دو نفر در حبس و یک نفر منتظر دادگاه ، خوب اگر یک پزشکی 75 درصد تشخیص هایش ،اثبات شده ،غلط باشد اجازه کار دارد ، تازه پزشکان هم اکثرا زیر 70 سالگی بازنشست می شوند!!!! خدا قوت پیرمردهای فرتوت

     
  35. از مجتبی سعادتی

    سلام
    جا داره که اون داستان معروف دهاتی و دوستش رو اینجا هم تکرار کنم!
    ﯾﻪ ﺭﻭﺯ صبح زود ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺳﻮﺍﺭ ﺗﺮﺍﮐﺘﻮﺭ ﻫﻢ ﺩﻫﺎﺗﯽ ﺍﺵ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﻣﯿﺮﻥ ﺳﻤﺖ ﺷﻬﺮ. ﻭﺳﻂ ﺭﺍﻩ ﺻﺎﺣﺐ ترﺍﮐﺘﻮﺭ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﻣﯿﮕﻪ: ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺗﺎﭘﺎﻟﻪ ﮔﺎﻭ ﯾﮏ ﻟﻘﻤﻪ ﺑﺨﻮﺭﯼ ﺗﺮﺍﮐﺘﻮﺭﻡ ﺭﺍ ﻣﯿﺪﻡ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ!
    ﻃﺮﻑ ﻗﺒﻮﻝ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﻭ ﻣﯿﺮﻩ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﯾﮏ ﮔﺎﺯ ﮔﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﺗﺎﭘﺎﻟﻪ ﮔﺎﻭ ﻣﯽ ﺯﻧﻪ ﻭ ﺍﻭﻧﻮ ﻗﻮﺭﺕ ﻣﯽ ﺩﻫﻪ ﻭ ﻃﺒﻖ ﺗﻮﺍﻓﻖ ﺻﺎﺣﺐ ﺗﺮﺍﮐﺘﻮﺭ ﻣﯿﺸﻪ!
    ﻋﺼﺮ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﺩﻫﺎﺗﯿﻪ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﻔﺘﻪ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺩﻫﺎﺗﯿﻬﺎ ﺍﮔﺮ ﺑﻔﻬﻤﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻭﻥ ﭼﻄﻮﺭﯼ ﺻﺎﺣﺐ ﺗﺮﺍﮐﺘﻮﺭ ﺷﺪﻩ، ﺁﺑﺮﻭﺵ ﻣﯿﺮﻩ، ﻭ ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﺳﮓ ﭘﺸﯿﻤﻮﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﭼﻄﻮﺭ ﺳﺮ ﯾﮏ ﺷﻮﺧﯽ ﺗﺮﺍﮐﺘﻮﺭﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ، ﯾﻬﻮ ﺩﻫﺎﺗﯽ ﺩﻭﻣﯿﻪ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﮕﻪ : ﺍﮔﻪ ﯾﮏ ﮔﺎﺯ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺗﭙﺎﻟﻪ ﮔﺎﻭ ﺑﺨﻮﺭﯼ، ﺗﺮﺍﮐﺘﻮﺭ ﺭﺍ ﺑﻬﺖ ﭘﺲ ﻣﯿﺪﻡ … ﻭ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﺍﻣﻮﻥ ﻧﻤﯿﺪﻩ ﻭ ﻣﯿﺮﻩ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻩ و دوباره میشه صاحب تراکتور!
    ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺭﺳﻨﺪ ﺩﻫﺎﺗﯿﻪ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﮕﻪ : ﻣﯽ ﺩﻭﻧﯽ ﺑﻪ ﭼﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﻢ، ﺻﺒﺢ ﻣﻦ ﺻﺎﺣﺐ ﺗﺮﺍﮐﺘﻮﺭ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺍﻻﻥ ﻫﻢ ﺻﺎﺣﺐ ﺗﺮﺍﮐﺘﻮﺭﻡ ﻓﻘﻂ ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﻭﺳﻂ ﮔﻩ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻣﻮﻥ ﭼﯽ ﺑﻮﺩ دیگه ؟!! . .
    حالا مدیونید فک کنید ربطی به کاغذ پاره ها داره

     
  36. دختر مرحوم طالقانی…پسر شهید مطهری..پسر شهید اشرفی اصفهانی..نوه امام خمینی..یک نوه دیگه امام خمینی….فرزندان هاشمی رفسنجانی….پسر دکتر عارف…..همگی رد صلاحیت شدند…………………….در تربیت فرزندان کوشا باشید….

     
    • ۱- اینا پدراشون چه گلی به سر این ملک و ملت زدن که بچههاشون میخوان بزنن.
      ۲- اینا پدراشون در بهترین صورت یه مشت گمراه و در صورتی دیگر یه مشت ///////// بودن.
      ۳- از همه اینا گذشته، همه این کارا شیره مالیدن به سر ملت، سرگرم کردن ملت به بازی شل کن سفت کن، و به حال ما ملت بیفایده.

       
    • این از اثار رنسانس فرهنگی است که در فاصله یک یا دو نسل اینگونه تغییراتی را در افکار ایجاد کرده است که فرزندان انفلابی دیروز تبدیل به ضد انقلاب امروز شده اند .. وقتی نوه امام اینگونه میشود معلوم میشود دیگران راجع به انچه را انفلاب مینامند چه میاندیشند. میترسم در انتها سید علی بماند و آفا مجتبی اگر هم او هوس رفتن به لندن را نداشته باشد.

       
  37. اين نظام اصلاح شدني نيست و بر اساس سنت الهي دير يا زود نابود خواهد شد

     
    • ای اقا, خدا رفتگان شما را بیامرزاد ! این را که همه میدانیم که جمهوری اسلامی محتوم به نابودی است. ما بیمناک از ان هستیم که مبادا ایران و ایرانیان هم با او نابود شوند.

       
    • در مورد سنت الهی نمیدونم، ولاکن از قدیم ندیم گفتن از تو حرکت از خدا برکت.

       
  38. با سلام خدمت سید مرتضی‌ گرامی

    کامنت شما:

    صندوق رأی را بچرخانید!
    /7:20 ب.ظ / ژانویه 15, 2016 / http://www.nurizad.info/blog/29742
    جناب کاوش /
    با سلام
    کما بیش ناظر گفتگوهای خوب شما با دوستمان جناب کورس بوده ام ،البته با نقطه نظرات هردو بزرگوار تبایناتی دارم ،شما سخت منتقد کاپیتالیسم و لیبرال دمکراسی موجود در غرب هستید و الفاظ و اصطلاحات کمونیسم و سوسیالیزم را بکار می گیرید و مناسبات جهانی موجود و فقرها و تبعیض ها و ظلم های موجود در غرب و شرق را ناشی از ناکار آمدی نظام سرمایه داری و لیبرال دمکراسی در غرب می دانید ،البته همینطور که در این نوشته طعنه های به مذهب و ادیان زدید منتقد ادیان و حکومت های دینی برآمده از آنها هستید ،در فرازی در مورد لزوم بهره مندی از نشاط و کار و بهره گیری از آن و تلاش برای خلق ابزار تولید اینطور گفتید :
    “”چپ و راست کم‌ بیش در مورد مسبب این عقب ماندگی وحدت نظر داشتند؛ آنها اغلب ریشه آن را در فرهنگ مذهبی‌ میجستند، اگر چه این بخش از فرهنگ هر قدر نیرومند – میتواند نقش کند کننده در توسعه و پیشرفت فرهنگ داشته باشد اما مسبب اصلی‌ فقدان شرایط مطلوب اقلیمی و ضایعش نیروی عظیم پیشه ورانی است که در سایهٔ امن تولید مازاد بخش کشاورزی فرصت برای خلق ابزار، شهر سازی و بندر سازی وساخت کشتی تسلیحات، فولاد و توپ و ماشین بخارو قطا‌روفنّ آوری پیشرفته و سر انجام تسخیر جهان پیرامون خود می‌کند. قطعاً داشتن توقع چنین نقشی‌ از فرهنگ مذهبی‌ نشانهٔ ضعف خرد تاریخی‌ و نا آگاهی‌ از نقش محمل‌های انرزی در پیدایش و تکامل تمدنهاست””.
    (پایان نقل قول)
    من در این گفتار شما برهانی بر محتوای آن مشاهده نکردم ،اینجا البته من از دیگر ادیان دفاع نمی کنم و کاری به آنها ندارم ،لکن فقط اجمالا عرض می کنم این دیدگاه شما مطلبی بدیهی نیست که بادعای “قطع “قابل پذیرش باشد ،در اسلام بخلاف تصور شما بسیار به عنصر “کار و تولید”توجه شده است و لسان قرآن و روایات در این زمینه سرشار از توصیه هاست و ماجرای برخورد پیامبر با یک کارگر و بوسیدن دست او شهره عام و خاص است ،من نفهمیدم شما به چه بینه و برهانی بقطع ادعا کردید که توقع خلق ابزار و تولید در شوون مختلف کشاورزی و صنعتی و رفاهی بشر از فرهنگ مذهبی توقع باطلی است ،بنظر شما مذهب و فرهنگ دینی گفته است در منزل های خویش آرام گیرید و سراغ تولید و خلق ابزار نروید؟ این ادعا مستند به کدام بخش از فرهنگ دینی است؟
    سوال دیگری که از شما داشتم این است که قطع نظر از نقدی که به کاپیتالیسم و نظام اقتصادی در غرب دارید ،نقطه نظر شما در مورد اصل دمکراسی چیست؟ شما آیا دمکراسی بمعنای خواست عمومی مردم در روش حکومت داری اذعان دارید؟
    و سوال سوم اینکه بنظر شما لم و بنیان شکست و فروپاشی کمونیسم و سوسیالیسم در اتحاد جماهیر شوروی سابق و اقمار آن در اروپای شرقی و رمز شکست مائویست ها و کوچ بسوی اقتصاد آزاد چه بوده است؟ یا اساسا شما اذعان به شکست تئوری های مارکس و لنین و پیش بینی های آنان در گذار از فئودالیسم و بورژوازی به سوسیالیزم و کمونیسم و دیکتاتوری پرولتاریا دارید؟
    —————————————————————————————————————————-

    ضمن تشکر از الطفات شما به نوشتهای گاهگاه من در نقد و هم دلی‌ با کوروس گرامی‌ و مطالب وزین و فراوان ایشان در سلسله گفتارهای ریشه‌ها سعی‌ می‌کنم به سؤالات و نظرات شما پاسخی بدهم.
    ابتدا برای رفع ابهام باز هم تصریح می‌کنم که من خود را مارکسیست، کمونیست یا سوسیالیست نمی‌دانم، ولی‌ در تحلیل و برسی‌ تاریخ از اسلوب ماتریالیسم تاریخی و در هم کنش متقابل انسان و طبیعت در درازنای تاریخ و تحولات تاریخی تمدنها به عنوان ابزار تحلیل و تبیین از دیدگاه یک تکنوکرات رادیکال بهره میگیرم.
    من در پست‌های گذشته خصوصاً در پست “اهورا مزدا” سعی‌ کردم که از این دیدگاه نقش بنیادین و تعیین کنندهٔ جغرافیای طبیعی را در فرایند پیدایش، رشد، گسترش، اوج و افول تمدنها به اختصار تبیین کنم.
    اختصاراً میشود اینطور بیان کرد که طبق دستگاه تفکر و اندیشیهٔ کوروس گرامی نقش جغرافیای فرهنگی- سیاسی و روح دستگاه تفکر و اندیشهٔ حاکم بر آن در توسعه تمدنها نقش اصلی‌ یا غالب را بازی می‌کند ولی‌ من این نقش را برای جغرافیای طبیعی قائلم، یا به عبارتی دگر اقلیمی که تمدن با تکیه به منابع مادی آن خصوصاً آب و انرژی‌ در آن زادهٔ میشود. این دو تاکید متمایز مارا از نقطه نظر دستگاه فکری فلسفی‌ در دو مکتب ایده‌آلیست و ماتریالیست قرار میدهد.
    در پاسخ به پرسش اول شما باید عرض کنم که نکتهٔ مورد اشاره من این نیست که در تمدن و فرهنگ مذهبی‌ توجهی‌ به کارو کوشش و تلاش برای توسعه ساختمان تمدن نمیگردد و یا با جدیدیت و تلاش و مهمتر با رقابت انجام نمیگیرد؛ شکوه آثار تمدن اسلامی در گذشته خصوصاً در پایاتخت‌های حکومتهای اسلامی همچون اصفهان، قاهر، دمشق، بغداد و استانبول و اندولوس و آثار معماری، شهرسازی، شبکه‌های آبیاری، کتابخانها، مدارس، و پیشرفت و پیشقراول بودن در علوم و فنون طبیعی همچون پزشکی‌، نجوم ریاضیات علوم و معارف اسلامی خود گواه حقایق تاریخی غیره قابل انکاریست، و توسعه تمدن غرب نیز علی‌‌رغم کم لطفی‌ یا لجاجت مغرضان خود مدیون تمدن اسلامی به عنوان سکویی برای جهش تمدن خود در برهه‌‌ای از تاریخ بود.
    نکتهٔ مورد تاکید من این بود؛ شرایط خاص اقلیم و وفور منابع انرژی‌ جنگلی- الواری- چوبی طی‌ یک مرحلهٔ چند قرنه ابتدا مقدمات پیدایش و رشد نیروی پیشه وران و استادکاران ابزار ساز را آماده کرده بود و سپس این تمدن ساخته و پرداخته شده متکی‌ به انرژی‌ الواری- در مرحله بعدی با متکی‌ شدن به منابع سرشار انرژی‌ ذغال سنگ به همراه منابع فراوان سنگ آهن و آب و نتیجتاً وجود مصالح لازم برای تولید فولاد در ابعاد صنعتی‌ و در پی‌ آن وقوع انقلاب صنعتی‌ با فراهم شدن لوازم ضروری آن در اروپای شمالی، موجب این پیشرفت عظیم و دگرگونی در آن منطقه از جهان گردیده. در آغاز قرن ۱۹ جنوب ولز در طی‌ چند سال محل استقرار بزرگترین مجموعه کارخانه‌های ذوب آهن جهان با تکیه به ذخایر سرشار ذغال سنگ، سنگ آهن در یک منطقهٔ کوچک میگردد، در این فاصلهٔ کوتاه چندین روستا و شهرک کوچک مملو از کارگران مهاجر در اطراف این کارخانها، علی‌‌رغم شرایط بسیار سخت کاری و اسکان، در کوهدشتی سبز و پر از منابع آبی‌، شکل میگیرد. انگلستان در نیمهٔ قرن ۱۸ بیش از ۷۰% ذغال سنگ و ۹۰% فولاد دنیا را تولید میکرده، و این مواد خام عمد‌تاً تبدیل به ماشین بخار، لکوموتیو ، راه آهن و کشتی و سایر شناورهای تجاری نظامی و ماشین آلات می‌شده.
    مقصود من آنجا در آن گزاره این است که این رویداد‌های اجتماعی تاریخی و خصوصاً انقلاب صنعتی‌ زایدهٔ شرایط خاص جغرافیای طبیعست نه جغرافیای فرهنگی- سیاسی. لاجرم مقصر دانستن فرهنگ مذهبی‌ در عقب ماندن قافلهٔ تمدن شرق که تا همین ۱۰۰ سال پیش در کشور ما عمدتاً متکی‌ به انرژی‌ آفتاب و آنچه ماحصل آن در دشتهای محدود حاصلخیز، عمد‌تاً نیمه- خشک، خشک و تفدیده بوده، تحلیلی نادرست، غیر علمی‌، نابخردانه و نا منصفانه‌ است.
    مقصر دانستن جغرافیای فرهنگی‌-سیاسی- مذهبی‌ در عقب نگاه داشتن شرق از قافلهٔ تمدن غرب – همان طور که در بینش بسیاری از منور الفکرهای عصر جدید / مشروطه گرفته تا نو اندیشان سکولار اکنون غالب است را میبایست یک داوری خام نسنجیده و غیر علمی‌ ارزیابی کرد. آنچه اینجا نادیده گرفته شده نقش اقلیم، منابع انرژی‌ و آب در کنار سایر منابع مفید که لازمهٔ توسعه تمدنهاست؛ اقلیم خود نیروی انسانی‌ ابزار ساز، متفکر و اندیشمند را در دامن خود پرورش میدهد. و آنها نیز به ضرورت و نیاز خود اقلیم خود را تغییر به مطلوب میدهند. آنچه که در آن تحلیل‌ها نادیده گرفته شده نقش منابع انرژی‌ ذغال سنگ و خصوصاً منابع جنگلی – الواری – چوبی نه تنها بعنوان منابع انرژی‌ زا برای تولید حرارت بلکه به عنوان مصالحی بسیار قابل انعطاف هم به معنی‌ کلمه هم به معنی‌ تنوع کاربری آن در تولید انواع و اقسام ابزارها از قاشق گرفته تا کشتی اقیانوس پیما، و مهمتر از آن ابزارها تولید و پرورش انسان ابزار ساز در طی‌ قرون بوده.
    بدون شرائط اقلیمی و منابع لازم و کار سخت در طی‌ قرون چه گونه میشود توانش و ابزار پیمودن اقیانوس‌ها را کسب و سپس آنها را طی‌ کرد و جهان را مسخر؟ کشف آب راههای دریایی و جزایر بی‌ سکنه‌ و با سکنه‌ بومی، قاره‌های جدید و مصادرهٔ کردن و نام گذاری آنها بنام شاهان و ملکه‌های سلطنتی اروپا توسط دریانوردان و ماجراجویان و دزدان دریایی اروپایی‌ مثل کریستف کلمب یا توماس کوک و امثالهم چگونه میسر شده؟ بدون وجود منابع طبیعی نهفته در اقلیم و پرورش ابزار سازان یعنی‌ لشگر عظیم نجارن در دوران فئودالی و سپس معدنچیان ذغال سنگ و آهن و سایر فلزات و مواد و فولاد کاران در عصر انقلاب صنعتی‌ و اجمالا طی‌ قرون این فرایند سخت و پر پیچ و ‌خم تمدن سازی و پیشروندهٔ شمال غرب چگونه ممکن بوده؟
    زبان قدرتمند و گستردهٔ ا‌نگلیسی آیا از طریق گسترش آثار برجسته ادبیات و زبان فاخر شکسپیر جهانگیر شده یا از طریق ماجرا جویهای دزدان دریایی همچون فرانسیس دریک و توماس کوک و دادو ‌ستد دریایی و مناقشات و جنگ‌های دریایی؟ اینها چگونه خود را به اقسا نقاط روی این کرهٔ خاکی و بیشتر آبی‌ رساندند؟ این دگرگونی را از اقلیم پرورش دهندهٔ صنعتگران و پیشوران میبایست توقع داشت یا از فرهنگ مذهبی‌؟ گرچه در دوران شکوفایی تمدن اسلامی در آندلوس جهان غرب با دیدهٔ غبطه اگر نه حسادت به این تمدن چشم نظر داشت.
    در پاسخ به پرسش بعدی شما در مورد دموکراسی‌ من نیزدر تصدیق تحلیل کورس گرامی معتقدم که در عصر مدرن بکار گیری اسباب دموکراسی‌ در اداره امور سیاسی (پولیتکا) امری ضروری گشته و امروز حتا عقب مانده‌ترین کشورها، مستبدترین حکومتها و حاکمین جهان نیز ناگزیر به اقدام به حداقل تظاهر در پیاده سازی دموکراسی‌ در ادارهٔ امور کشور، ایالات و یا ولایات خویشند. معهذا اسباب دموکراسی‌ فقط معطوف به راه انداختن صندوق انتخابات با شرکت نامزدی تک (صدام در عراق، موگابه در زیمباوه، اسد در سوریه، پینوشه در شیلی) یا محدود و یا منحصر به یک تعدادی از پیش گزیده شده توسط الیگارشی حاکم نیست.
    وجود و تقویت آزاد نهادهای مدنی از قبیل رسانه‌های گفتاری نوشتاری صوتی تصویری آزاد، انجمنها، سازمانها و اتحادیه‌های صنفی، تجاری، حرفه‌ای، و احزاب سیاسی آزاد و تضمین ایمنی‌ و حفاظت فیزیکی‌ و قضائی این نهادها از ارکان اصلی‌ و ضروی نظام متکی‌ بر دمکراسیست. با این وجود میبینیم که در ایالات متحده علیرغم وجود هزاران نهاد قانونی – مدنی- حقوقی به علت نقش در تشکیل و نفوذ و رخنهٔ صاحبان ثروت و قدرت در این نهادها عملا فرایند و ساختار و ابزار دموکراسی‌ توسط بنگاهای قدرمند بازرگانی مصادرهٔ به مطلوب شده.
    در پایتخت امپراطوری واشنگتن بیش از ۳۰ هزار لابی‌گر حرفه‌ای در استخدام بنگاه‌های تجاری اردو زده و نقش دلالان سیاسی این بنگاها را بازی می‌کنند. این دلالان با کارمندان عالی‌ رتبه دولت یا دبیرخانه، نمایندگان کنگره و یا سناتوران سنا و کارمندان عالی‌ رتبهٔ دوایر دولتی در ارتباطی‌ تنگاتنگند.
    یعنی‌ پیوند نامشروع سیاست گذاران و تصمیم گیرندگان جهان سیاست و اقتصاد، یعنی‌ تصاحب بخش عمومی‌ توسط بخش خصوصی که طبق نظر آقای تئودور روزولت رئیس جمهور سابق آمریکا تعریف فاشیسم است.
    رویه “درهای دوار” پدیده کاملا شناخته شده در این ساختار است، یعنی‌ زنجیره‌ای از حلقه‌های کارمندان عالی‌-رتبهٔ دولتی، نمایندگان و سناتورها و دلالان و هیت مدیره بنگاها بر قرار است و نقش بازیگری در این زنجیره‌ مدام در حال دگرگیسیست؛ یعنی‌ این افراد در طی‌ عمر کاری خود چند سالی‌ در هر کدام از این نقش‌ها حضور پیدا میکند. رئیس هیت مدیره سناتور میشود، سناتور عضو هیات مدیره؛ کارمند عالی‌ رتبه لابی گر میشود؛ و لابی گر کارمند علی‌ رتبه؛ از دلالان صنایع غذایی و دارویی گرفته تا دلالان مجتمع صنعتی‌ نظامی حضوری مستمر در این ساختار و فرایند دموکراسی‌ در جهت حفظ و تامین منافع اربابان خود دارند، شهروندان ایالات و ولایت امپراطوری نیز باید شاکر اگر که دارای اشتغال و روزی هستند و به خود ببالند که شهروند امپراطوری هستند.
    در امپراطوری که هزینهٔ مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری در سال ۲۰۱۲ حدود ۶ میلیارد دلار معادل تولید ناخالص ملی‌ کشور مالاوی بود، دمکراسی میدان عرض اندام خداوندان زرو زور است و در آن عرصهٔ حرص و آز برای کسب قدرت و ثروت بیشتر جائی‌ برای پند و اندرز کانت و کاستریادس و دموکراسی‌ راستین نیست. به شهروندان خوشبخت امپراتوری فقط مجال انتخاب بین کوکا کولا و پپسی کلا، بوش یا کلینتون داده میشود، گرچه معمولان کمی‌ کمتر یا بیشتر آز نیمی آز جمعیت واجد رای دادن در انتخابات بیشتر شرکت نمیکنند؛ عمدتاً به دلیل سیاست – زدودگی اذهان و مسخ شدن توسط مجتمع صنعتی‌ رسانه‌های متعلق و لاجرم در خدمت صاحبان زرو زور، و یا به دلیل تصور بی‌ تاثیر بودن فرآیند انتخابات در حیات سیاسی معیشتی خود، آز شرکت در این بازی صندوقهای رای خود داری می‌کنند.
    بنابراین میبینیم که دموکراسی‌ نمایندگی واشنگتنی بنگاه داران عصر چامسکی با دمکراسی برده داران آتنی عصر ارسطو ماهیت چندان بنیادین متمایزی ندارد؛ هر دو بر اساس منافع متمایز طبقه تولید کنندگان ثروت و بهره مندان این ثروت مستقر گردیده. همین الان که این پست را می‌نوشتم در یاهو خبری خواندم که طبق آمار آکسفم (یک انجمن خیریه بین المللی) گزارش کرده که فقط ۶۲ نفر ثروتی (تقریبا به ارزش ۸ تریلیون دلار، یعنی‌ ۸ میلیون- میلیون ) بیش نیمی از جمعیت جهان دارد. معهذا نمونه‌های هر چند کوچک اما نسبتا موفق و مطلوب دمکراسی و توزیع نسبتا عادلانهٔ ثروت و قدرت را در چند کشور اروپای شمالی‌ همچون سوئد، فنلاند، دانمارک، هلند و اتریش می‌توان مثال زد
    میشود حدس زد که امروز حتا حضور نمایندگان روحانی در مجلس شورای اسلامی به معنای نمایندگی و پشتیبانی از منافع اجمالی‌ قشر و صنف وسیع روحانیت و حوزویان و طلاب نباشد و در واقع فقط حامی‌ منافع فرادستان روحانیت صاحب قدرت و ثروت یا حتا غیر روحانیت باشند تا فرودستان صنف خود، یعنی‌ تضاد منافع طبقاتی وحدت ایدولوژیک بینش مذهبی‌ را تحت شعاع قرار میدهد.
    فکر کنم شما نیز تصدیق کنید که بینش سیاسی – اجتماعی مرحوم مجاهد نستوه آیت‌الله طالقانی با آیت‌الله یزدی تمایز قابل توجه دارد.
    تا کنون دلایل گوناگونی برای فروپاشی نظام سوسیالیستی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق که مورد بحث و برسی‌ موشکافانهٔ کارشناسان امور سیاسی – اقتصاد- نظامی قرار گرفته، ارائه شده؛ میشود آنها را اجمالا به دو دسته عوامل داخلی‌ همچون مسائل تاریخی دوران استالین، سرکوب مخالفین فساد، سو‌-مدیریت، ضعف‌مدیریت در سختمان و گردش چرخ‌های اقتصاد، ضعف انضباطی و مسئولیت شناسی‌، الکلیسم در جامعه، نظام تک حزبی، محدودیت‌های شدید در آزادیهای فردی و اجتماعی، نبود رقابت آزاد در تولید، مدیریت تک حزبی و ایدولوزیک بر اقتصاد متمرکز نام برد.
    از عوامل عمدهٔ خارجی‌ میتوان رقابت شدید تسلیحاتی در دوران جنگ سرد، و ناچاراً تخصیص و یا تحمیل بودجه هنگفت نظامی از جانب غرب بر شوروی بلافاصله بعد از پایان جنگ دوم که روسیه با تلفاتی بیش از ۲۰ میلیون و ویرانه‌ها و شهرهای خاکستر شده مواجه بود ، تحریمات گوناگون اقتصادی و محدویت‌های دسترسی‌ به منابع و بازارهای جهانی‌ تحت سلطهٔ غرب را نام برد.
    بعضی‌ محافل فرهنگی غربی عواملی چون فرهنگ آزاد و خوش گذاران (هیدنیستی) غربی که در سینما و موسیقی و پوشش جین ظهور فریبنده ی برای جوانان شرقی‌ خصوصاً برای آنان که ممنوع و نامیسر بود، را نیز در زمرهٔ عوامل موثر فرهنگی اجتماعی مصرفی و خوش گذران غرب بر شوروی و بلوک شرق میدانند.
    به این عوامل تاریخی- سیاسی- اقتصادی- ایدو لوژیک نیز باید سرزمین سخت و سرد یخ زده علیرغم منابع فراوان انرژی‌ را اضافه کرد. بعد از اشغال افغانستان توسط شوروی جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا اعلام کرد که اتحاد جماهیر شوروی را مورد تحریمات ویژه قرار میدهد اما صادرات گندم به شوروی را قطع نمیکند. البته این سیاستی دو پهلوست، او می‌خواست با این اقدام هم نقش انسان دوستانه خود و ایالات متحده را در انظار افکار عمومی‌ جهان نشان دهد و هم ضرر اقتصادی متوجه بخش صادرات گندم آمریکا که از اقلام عظیم صادراتی ایالت متحده است، نشود.
    معهذا همین مورد خود باز نقش اقلیم در توانمند سازی تمدنها را به وضوح نشان میدهد. امپراتوری آمریکا پیش از آنکه ساخته مهاجرین ‌اروپایی و مهاجرین سایر کشورهای دیگر جهان باشد زایدهٔ آن اقلیم و منابع طبیعی آن است؛ ثروت و قدرت بشر را گستاخ می‌کند.
    اگر امریکو وسپوس و یا کریستف‌ کلمب در طی‌ سفر کاشفانه و ماجراجویانه خود فقط جزایری کوچک و پراکنده همچون جزایر کارائیب را در آن نقطه از جهان کشف میکردند، و آنجا اثری از سرزمین بکر و غنی آمریکای شمالی و آمریکای مرکزی و جنوبی نبود در آن صورت از امپراتوری آمریکا، کانادا، مکزیک، یا برزیل و شیلی و آرژانتین خبری نبود. جزایر کارائیب قابلیت امپراتوری زایی نداشتند. جزیره کوبا حکومت باتیستا و یا حکومت فیدل کاسترو را میزایاند و نه بلعکس، هر قدر که کوشا باشند. اقتصاد تولیدی تک محصولی انرژی‌ نیشکر و یا قابلیت مینی لاس- وگاس شدن هاوانا برای آمریکاییان خوش گذران حکم محتوم اقلیم است نه اندیشهٔ دکارتی، کانتی، هگلی یا حتا مارکسیستی.
    شیوهٔ تولید و توزیع ثروت ماحصل کار و در هم کنش بشر با اقلیم و ایجاد تعادلی مقبول و منصفانه بین این دو کفه ترازو امریست که مکتبهای مختلف اقتصادی را به خود مشغول داشته.
    همچان که راز هستی‌ تا آنجا که امروز به آن پی‌ برده ایم در این فرمول ساده انیشتین نهفتست ، هستی‌ از جنس انرژیست و انرژی‌ هستی‌ بخش است، از حضرت آدم تا خاتمت از افلاطون تا هگل، از مهیب مهبانگ (بیگ بنگ) تا اذان موذن زاده، از امپراتوری فارس تا امپراتوری آمریکا و از ظلمات تا نور، تا خنده و گریه نوزاد.
    ساقیا جام میم دٔه که نگارنده ی غیب ///// نیست معلوم که در پردهٔ اصرار چه کرد
    آنکه پر نقش زد این دایره مینایی ///// کس ندانست که در کردش پرگار چه کرد
    با سپاس
    فرمول ساده انیشتین: E=MC^۲
    E = انرژی‌
    M= جرم
    C= صورت نور
    ظلمات = انرژی‌ و ماده‌ی تاریک

     
    • علیکم السلام کاوش گرامی

      ممنون از پاسخ ممتع و تفصیلی شما ،پوزش از تاخیر در پاسخ بجهت برخی عوائق

      البته در مورد پرسش مربوط به دیدگاه اسلام در خصوص مقولاتی مثل “کار” ،”تولید” ،”سرمایه گذاری” ،”بهره گیری از ابزار در کشاورزی و صنعت” ،اشاراتی به پیشینه تاریخی کنش مسلمین که مضبوط است داشتید که رافع ابهام از پرسش اول بود.
      البته مقصود من ورود تفصیلی به نکاتی که در نوشته شما می بینم نیست اما باید عرض کنم در پاسخ های دوم و سوم شما نکات مورد اختلافی وجود دارد که کوتاه به آنها اشاره می کنم و اضافه می کنم که عمدتا انگیزه اقدام من به پرسش ،این بود که اجمالا به نقطه نظرات و توجیه های موافقان با اردوگاه مارکسیسم در مورد شکستی که بظاهر در آن پیدا شد وقوف یابم.
      شما گفتید :
      “”ابتدا برای رفع ابهام باز هم تصریح می‌کنم که من خود را مارکسیست، کمونیست یا سوسیالیست نمی‌دانم، ولی‌ در تحلیل و برسی‌ تاریخ از اسلوب ماتریالیسم تاریخی و در هم کنش متقابل انسان و طبیعت در درازنای تاریخ و تحولات تاریخی تمدنها به عنوان ابزار تحلیل و تبیین از دیدگاه یک تکنوکرات رادیکال بهره میگیرم””.
      (پایان)
      البته من بجزم نسبت مارکسیست یا کمونیست یا سوسیالیست بشما ندادم ،عرض من فقط این بود که گفتمان یا (بترجیح دوستمان کورس) گفتار شما در برخی نوشته هایتان حاکی از تقابل قدیمی دو اردوگاه کاپیتالیسم و مارکسیسم بود و اینکه قوام کلام و گفتار شما بر نقد کاپیتالیسم و لیبرال دمکراسی غربی و پوشالی بودن مناسبات و اهداف گذشته یا نوین آن است ، بگمان من اینکه شما خود را معنون بعناوینی مثل مارکسیست یا سوسیالیست یا کمونیست ندانید نمی تواند چندان قابل پذیرش باشد با اینکه اساس تحلیل و بررسی های خود از اوضاع اجتماعی و اقتصادی و سیاسی در جهان گذشته و فعلی را بر اسلوب ماتریالیسم تاریخی قرار می دهید خصوصا اینکه با تصلب ، اردوگاه کاپیتالیسم و لیبرال دمکراسی غربی را مورد نقد و نکوهش قرار می دهد ،من خود معتقد به لیبرال دمکراسی نوین در غرب نیستم چنانکه مارکسیست نیز نیستم ،اما بنظر می رسد تفکر و اندیشه و تحلیل مسائل بر اساس ماتریالیسم تاریخی نمی تواند منفک از تعلق به اردوگاه چپ باشد ،بهرحال بحث اسم و عنوان چندان مهم نیست ،اما واقفید که ماتریالیسم تاریخی و بنیادهای فلسفی و سیاسی و اقتصادی آن از همان زمان عرضه شدن از سوی مارکس و لنین و تروتسکی ،مورد نقدها و نقض های گوناگون بوده است ،و می دانید که بسیاری از پیش بینی های مارکس و انگلس نه تنها در اروپا بلکه در خود آلمان نیز بوقوع نپیوست ،و نکته سوال من از شما در لمیت سقوط و فروپاشی بنیادین حکومت کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی سابق و عدم تحقق دیکتاتوری پرولتاریا ،همین مقارنت نارسائی تئوریک و نارسائی عملی و بدنبال آن فروپاشی آن حکومت بود ،البته شما توجیهاتی در خصوص این فروپاشی بیان کردید که بطور اجمال آنها را واکاوی می کنم ،در واقع ایراد بنیادین به نظریه ماتریالیسم تاریخی و فروعات و پیش بینی های این نظریه همین است که ماتریالیسم تاریخی صرفنظر از بنیادهای فلسفی نادرست آن ،نه در بنیان تئوریک خود دارای واقع بینی و تحقق بود و نه در عرصه عمل بتوفیقی در مطلوب ها و هدف اصلی یعنی تحقق دیکتاتوری پرولتاریا دست یافت که شاهد آن سقوط این بنیان در شوروی و اقمار آن و انفتاح درب باغ سبز لیبرال دمکراسی و بورژوازی غربی و گرایش به بنیان هایی در اقتصاد و سیاست و سایر موارد که اساس ماتریالیسم تاریخی و کمونیزم بر نفی آن استوار بود ،جای سوال از گروندگان به این نظریه است که مکتبی که هم در اندیشه و تئوری دچار نقض ها و پارادوکس های مختلفی بود که ناقدان بعد از مارکس و انگلس فراوان به آن پرداختند و هم در پراتیک دچار عدم تحقق و نهایتا فروپاشی شد ،چگونه چنین مکتبی می تواند ابزار تهاجم به غرب و لیبرال دمکراسی غربی و کاپیتالیسم باشد؟
      در مورد مقایسه ای که بین نقش “جغرافیای طبیعی” و “نقش جغرافیای فرهنگی- سیاسی و روح دستگاه تفکر و اندیشهٔ حاکم بر آن در توسعه تمدنها “در اندیشه دوستمان کورس صورت می دهید ،من در مقام داوری نیستم ،اما بنظرم می رسد که اینگونه فاکتورها (جغرافیای طبیعی و متفرعات آن و جغرافیای فرهنگی سیاسی) همه فاکتورهایی عینی و غیر قابل نفی هستند ،در واقع هیچیک از ایندو گرایش نمی تواند دیگری را به عدم عینیت و بعبارتی ایده آلیسم متهم کند ،اینها بعلاوه بسیاری از فاکتورهای دیگر در اندیشه و کنش بشری ،موثر در تاریخ و ساخت تاریخ و تمدن بوده است ،و تصور من این نیست که جناب کورس هم در صدد نفی نقش جغرافیای طبیعی در توسعه تمدن ها و پیشرفت بشر باشند ،آری ادعای اصلیت و فرعیت و میزان تاثیر گذاری در این زمینه می تواند موضوع بحث ها باشد اما اینکه یکطرف طرف دیگر را بکلی ایده آلیست بداند و در صدد تثبیت یک فاکتور و نفی فاکتورهای دیگر باشد بنظرم خود نوعی ایده آلیسم است ،و بنظر می رسد اینگونه نگرش از هر طرف بازگشت به این می کند که هر صاحب اندیشه ای خود را واجد تمام حقیقت بداند ،چیزی که در عبارت “”مقصود من آنجا در آن گزاره این است که این رویداد‌های اجتماعی تاریخی و خصوصاً انقلاب صنعتی‌ زایدهٔ شرایط خاص جغرافیای طبیعست نه جغرافیای فرهنگی- سیاسی””توضیحی شما بروز کرده است.
      در مورد صحت و سقم جزئیات شواهد تاریخی از انقلاب صنعتی در اروپا و عواملی که بدان اشاره کردید باید عرض کنم هم خارج از اطلاعات تاریخی من هست و هم مجال بررسی تفصیلی در آن نیست ،اما چنانکه عرض شد بگمان من بر فرض صحت و انطباق دقیق تاریخی مراحلی که به آنها اشاره می کنید ،اما اینگونه ارزیابی ها نمی تواند نافی کلی تاثیر عوامل تاریخی و جغرافیای فرهنگی و سیاسی و زبان و غیره در پروسه ای که به آن اشاره می کنید باشد و در یک جمله : مسائل اجتماعی اقتصادی و سایر امور مربوط به توسعه اموری تک عاملی نمی توانند باشند تا بر اساس یک نظریه (مثلا نظریه ماتریالیسم تاریخی) بتوان تامل و اندیشه در تاثیر گذاری عوامل دیگر و میزان تاثیر گذاری آنها را به ایده آلیسم تحلیل و تفسیر کرد.ببینید نحوه داوری من در مورد نزاعی که با تفکر کورس داشته و دارید متکی بر تخیل یا استنباط های خاص نیست ،این عبارت های کلی خود شماست که می گویید :
      “”مقصود من آنجا در آن گزاره این است که این رویداد‌های اجتماعی تاریخی و خصوصاً انقلاب صنعتی‌ زایدهٔ شرایط خاص جغرافیای طبیعست نه جغرافیای فرهنگی- سیاسی””.
      تصور من این است که نفی تاثیر گذاری جغرافیای طبیعی در رویدادهای اجتماعی تاریخی و توسعه نوعی خیال پردازی و تفکر تک ساحتی و ایده آلیسمی دیگر است.
      ——————————–
      در ادامه در مقام تحلیل و مقایسه نظریه خودتان با نظریه کورس در مقام استنتاج فرموده اید :
      “”لاجرم مقصر دانستن فرهنگ مذهبی‌ در عقب ماندن قافلهٔ تمدن شرق که تا همین ۱۰۰ سال پیش در کشور ما عمدتاً متکی‌ به انرژی‌ آفتاب و آنچه ماحصل آن در دشتهای محدود حاصلخیز، عمد‌تاً نیمه- خشک، خشک و تفدیده بوده، تحلیلی نادرست، غیر علمی‌، نابخردانه و نا منصفانه‌ است.
      مقصر دانستن جغرافیای فرهنگی‌-سیاسی- مذهبی‌ در عقب نگاه داشتن شرق از قافلهٔ تمدن غرب – همان طور که در بینش بسیاری از منور الفکرهای عصر جدید / مشروطه گرفته تا نو اندیشان سکولار اکنون غالب است را میبایست یک داوری خام نسنجیده و غیر علمی‌ ارزیابی کرد…””.
      (پایان)

      توضیحات قبلی من در مورد این فقره ساری است ،ببینید تفکر خود من تفکر مذهبی است ،و با اینکه به بسیاری از استدلال ها و نحوه تمسک های کورس به فاکت های تاریخی مذهبی در تحلیل نحوه تدرج تمدن و توسعه ،ایراد دارم ،اما بگمانم اولا ایشان نافی تاثیر گذاری جغرافیای طبیعی در توسعه و تمدن نیستند ،و ثانیا بنظر من هم فی الجمله فرهنگ مذهبی در سلب و ایجاب نقش و تاثیر گذاری در توسعه و تمدن از فاکتورهای مهم بوده و هستند و نمی توان صرفا با تکیه بر فاکتورهای جغرافیای طبیعی عوامل دیگر و از جمله فرهنگ مذهبی را در سلب و ایجاب تمدن و توسعه بی تاثیر دانست.
      در مورد ارزیابی افراطی یا تفریطی منور الفکرها یا نو اندیش های سکولار فی الجمله با شما موافقم ،مع الاسف باید عرض کنم آنان نیز دچار همین جزم اندیشی که شما به آن دچار هستید هستند یعنی تکیه وحید بر یک عامل و فرو نهادن عوامل دیگر ،شما تکیه وحید دارید بر عامل یا عوامل اقلیمی و طبیعی و غفلت از سایر عوامل مثل عوامل فرهنگی و غیر آن ،آنان نیز تکیه افراطی بر دخالت دین یا فرهنگ دینی بر توسعه و تمدن ،و حد صحیح تفکر جامع نگری و پرهیز از افراط و تفریط است.
      ———————
      “بدون شرائط اقلیمی و منابع لازم و کار سخت در طی‌ قرون چه گونه میشود توانش و ابزار پیمودن اقیانوس‌ها را کسب و سپس آنها را طی‌ کرد و جهان را مسخر؟ کشف آب راههای دریایی و جزایر بی‌ سکنه‌ و با سکنه‌ بومی، قاره‌های جدید و مصادرهٔ کردن و نام گذاری آنها بنام شاهان و ملکه‌های سلطنتی اروپا توسط دریانوردان و ماجراجویان و دزدان دریایی اروپایی‌ مثل کریستف کلمب یا توماس کوک و امثالهم چگونه میسر شده؟ بدون وجود منابع طبیعی نهفته در اقلیم و پرورش ابزار سازان یعنی‌ لشگر عظیم نجارن در دوران فئودالی و سپس معدنچیان ذغال سنگ و آهن و سایر فلزات و مواد و فولاد کاران در عصر انقلاب صنعتی‌ و اجمالا طی‌ قرون این فرایند سخت و پر پیچ و ‌خم تمدن سازی و پیشروندهٔ شمال غرب چگونه ممکن بوده؟””
      (پایان)
      پاسخ این سوالات نفی است ،بی شک عوامل طبیعی که بدان اشاره می کنید حد تاثیر آنها غیر قابل انکار است ،سخن بر تک دانستن و تحلیل تک ساحتی پدیده هاست.
      ——————————————-
      در مورد تحلیلی که از نقش دموکراسی و پذیرش آن داشتید اختلافی وجود ندارد ،چیزی که هست همانطور که خود کورس بارها تصریح کرده است ،در جهان دموکراسی واحد وجود ندارد ،آنچه در جغرافیاهای مختلف هست تعدد دموکراسی هاست و تعاریف متفاوتی که در این زمینه وجود دارد ،آری دموکراسی لوازم و ملزوماتی دارد و فقط صندوق رای عیار تحقق آن نیست ،اما در هر حال صندوق رای یکی از مقومات مهم آن است در تعیین نوع اعمال دموکراسی و تغییر و تداول و گردش قدرت ،نقدی هم که به جامعه امریکا دارید بر همین اساس است که در جهان دموکراسی ها تحقق دارد نه دموکراسی واحد و تحقق دموکراسی از قبیل رابطه تحقق کلی طبیعی و افراد و مصادیق مشفوع به عوارض مشخصه گوناگون است،یک سر آن چیزی است که کورس بیان می کند و من آنرا دموکراسی غیر متحقق یا تخیلی یا غیر عینی نامیدم ،نگفتم آنچه که ایشان ایده آل و مطلوب میداند نامطلوب است ،آنچه که گفتم این است که غیر متحقق است ،متاسفانه ایشان برداشت دیگری کردند و من بعنوان یک شهروند موسس یک قسم دموکراسی را با همه معایب آن ،به عروسک خیمه شب بازی ارباب قدرت متهم کردند ،عرض من این است که اشکال دموکراسی در جهان وجود دارد ،و دموکراسی تخیلی ایده آل همینطور که شما آنرا به امریکا نقض می کنید فعلیت ندارد ،روی این اساس نمی توان دائم با تکیه بر دموکراسی تخیلی ایده آل غیر متحقق ،خواست یک ملت (اکثریت که یکی از مهمترین شاخصه در دموکراسی هاست) بر مبنای ایدئولوژی را مورد سرزنش قرار داد یا بطور غیر عینی دائم بادعا جای اقلیت و اکثریت را تغییر داد ،این نقطه اختلاف من با کورس است سوای اختلاف در تحلیل ها و بررسی ها و استنتاج مطالب بر گرفته از فرهنگ دینی.
      ——————————-
      فرمودید :
      “”میشود حدس زد که امروز حتا حضور نمایندگان روحانی در مجلس شورای اسلامی به معنای نمایندگی و پشتیبانی از منافع اجمالی‌ قشر و صنف وسیع روحانیت و حوزویان و طلاب نباشد و در واقع فقط حامی‌ منافع فرادستان روحانیت صاحب قدرت و ثروت یا حتا غیر روحانیت باشند تا فرودستان صنف خود، یعنی‌ تضاد منافع طبقاتی وحدت ایدولوژیک بینش مذهبی‌ را تحت شعاع قرار میدهد.
      فکر کنم شما نیز تصدیق کنید که بینش سیاسی – اجتماعی مرحوم مجاهد نستوه آیت‌الله طالقانی با آیت‌الله یزدی تمایز قابل توجه دارد””.
      (پایان)

      قطعا چنین است ،روحانی بما هو روحانی در فرض وجدان شرائط نمایندگی ، بر حسب قانون بعنوان یکی از نمایندگان عموم مردم و حافظ منافع عموم مردم در امر قانون گذاری و نظارت بر امور کشور مورد انتخاب قرار می گیرد یا نمی گیرد ،و لباس روحانی یک نماینده روحانی هیچ دلالتی بر این ندارد که او بعنوان حافظ منافع یک صنف آنجا حضور می یابد .در مورد دو مصداق مورد اشاره نیز با شما موافقم.
      —————————————————-
      در مورد عوامل داخلی و خارجی سقوط و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ،نکات قابل بررسی وجود دارد که من در مقام بحث تفصیلی از آنها نیستم ،ببینید مثلا ضعف در مدیریت در خیلی از مناطق جهان در کشورهای فدرال و غیر فدرال و حتی استبدادی وجود داشته و دارد ،چرا این ضعف سبب فروپاشی نشده است؟ کوبا که تصادفا یکی از متحدین شوروی بود چرا متلاشی نشد؟ آنجا مدیریت ضعف نداشته یا ندارد؟ همینطور کشورهایی نظیر نیکاراگوئه،من نمی خواهم عامل ضعف مدیریت را مورد خدشه کلی قرار دهم ،اما همه مراحل زمانی تاریخ شوروی سابق را به سوء مدیریت نمی توان بطور یکسان مورد ارزیابی قرار داد ،سرکوب استالینی در زمان یلتسین و گورباچوف هم وجود داشت؟ الکلیسم در کشورهای امریکا و اروپای غربی و جاهای دیگر وجود نداشته است؟نظام تک حزبی مثلا در عراق زمان صدام سبب فروپاشی آن نظام بعثی شد یا حمله قدرت خارجی؟ عوامل دیگری را که ذکر کردید وارد نمی شوم ،این عوامل در بسیاری از مناطق جهان وجود داشته یا دارد، ،چطور فقط در شوروی اینطور تاثیر کرد؟ اگر اینها فقط عوامل سقوط و فروپاشی شوروی و مارکسیسم بود چرا اقمار شوروی در اروپای شرقی نیز بهمین بلا گرفتار شدند؟ آیا همه یا بیشتر این عوامل در اروپای شرقی نیز متحقق بود؟ تاثیر سرد بودن جغرافیای روسیه یا شوروی نیز غیر قابل قبول است ،مگر کشورهای سرسیر دیگری وجود ندارند؟ چرا در کشورهای اسکاندیناوی چنین مسائلی پیش نیامد؟
      بنابر این من گمان می کنم پرداختن به این گونه عوامل عام و مشترک با بسیاری از مناطق و اقلیم های جهان ،محملی برای عدم اذعان به نارسائی مارکسیسم بلحاظ فلسفی و سیاسی و اقتصادی ،و نا کار آمدی آن و عدم تحقق مراحل پیش بینی شده در تحول تاریخ از نظر ماتریالیسم تاریخی است ،در واقع در تحلیل شکست مارکسیسم بیش از آنکه به عوامل عارضی عمومی بپردازیم باید به بنیان ها و زیر بناهای آن بپردازیم و اینکه اقتصاد علیرغم نقش مهم تنها عامل زیربنائی اجتماعی نیست ،و ببیان دیگر جهان بینی مارکسیستی ،و ماتریالیسم تاریخی بجهت تناقضات و نارسائی های داخلی تئوریک ،و عدم تحقق پیش بینی های تئوریسین های آن دچار فروپاشی بنیانی شد .
      فرمول ساده انیشتین راز هستی مادی محسوس ماست ،نه مفسر راز همه مراتب هستی ،زیرا هستی منحصر و مساوق با هستی محسوس نیست ،و تصادفا بنظر من یکی از پایه های مهم سقوط مارکسیسم همین نگرش مادی به هستی است ،سخن در بنیان فلسفی جهان بینی مادی و الهی خارج از وسع این کامنت است.
      سپاس از توجه شما

       
  39. اقای نوریزد سپاسگزارم از اینکه منو قابل دونستید و جواب داید.
    مطلب مورد نظر در پست فرو مرده در قهقرای ولایی میباشد نمیدونم چطور بنام دوست منتشر شده این مهم نیست ولی چون محتوی ان در حد پیشنهادی از طرف یک شاگرد به استادش بود ترجیح میدادم متشر نشود . با سپاس مجدد

    ——————

    حذف شد دوست گرامی
    پوزش اگر اشتباهی رخ داده
    پوزش

    .

     
  40. آقای نوریزاد بارها از نفوذی های واقعی در داخل نظام صحبت کرده . مقاله بسیار خوب زیر را حتما بخوانید تا از عمق نفوذ و ارتباط مستقیم ان با سواحل جنوبی دریای مدیترانه آگاه شوید و و به نوریزاد آفرین بگویید بابت شناخت “پخمه های” راس نظام که همیشه آلت دست نفوذی ها بوده و هستند.
    خلاصه مطلب اینکه نویسنده نشان میدهد چطوربا آنکه ” از سال ۱۳۵۸ تا زمان اجرای برجام، تهران و واشنگتن حداقل ۶ بار کوشیده بودند برای رسیدن به توافقاتی درازمدت مذاکره کنند هر بار، تلاش آنها بر اثر نوعی “خرابکاری” به هم خورده بود”.
    http://www.bbc.com/persian/iran/2015/09/150917_l39_file_iran_us_deal

     
  41. مازیار وطن‌پرست

    نامهٔ سرگشادهٔ بانوی عدالت ایران (سرکار خانم مهرانگیز کار) به ولی‌فقیه:

    «بنده از سلسله مخالفانی نیستم که تحریم انتخابات را توصیه می کنند. شما چنان بلائی بر سر شخصیت های برخوردار از ظرفیت رهبری در دستجات مخالف و حتا منتقد آورده اید که رهبر و سازمان دموکراتیک حزبی و قانونی نداریم که اعضای گوش به فرمان حزب داشته باشد و بر آن پایه انتخابات را تحریم کند و جماعتی هم به آن عمل کنند. بنابراین معلوم نیست از چه می ترسید که مخالفان سیاست های جابرانه و از آن بیش نسنجیده و غیرمدبرانه خود را به شرکت در انتخابات دعوت می کنید. […]

    در همه حال یک نرخ متوسط رای سنتی همیشه کمک به حال تان بوده. گاهی نرخ به علت ناخشنودی مردم از قانون شکنی ها و خشونت ورزی ها و به امید تغییر به صورت غیر عادی افزایش جهشی داشته که نظام شما از آن در منظر جهانی بسیار بهره برده ، حال آن که شرکت کنندگان نصیبی نبرده اند. […]

    مخالفانی که در آن انتخابات [دوم خرداد 1376] شرکت موثر داشتند و با دولت منتخب مردم همکاری می کردند، بدون آن که توهم تغییر نظام را داشته باشند، از ترس خاموش شده اند یا آواره و طعمه زخم زبان های مطبوعات و امام جمعه ها و دیگر دستجات مرتبط با شما. راه دور نروم، شخص من و همسرم سیامک پورزند را به اتهام همکاری با اصلاح طلبان تا مرز انهدام و خودکشی به اتهام کذب جاسوسی و انواع جرائم امنیتی…، به سیخ کشیدند و اینک با تکیه بر این که خاطره جمعی در ایران به علت سرکوب و مشکلات اقتصادی نزدیک بین شده، باری دیگر به مردم القا می کنید تا به خاطر “کشور” در انتخابات شرکت کنند، هرچند با “نظام” مخالف هستند!

    شما جماعت بزرگی مخالف ساکت دارید که از سرنوشت امثال ما عبرت گرفته و حساب خودشان را از حساب نظام جدا کرده اند. خیلی شان خوش می زیند، خوش می نوشند، در آن شهر هرت خوب مال اندوزی می کنند و می دانند زیر سایه آن نظام، باید چنین زیست. کجا بروند از آن جا بهتر. تازه بهشت موعود را کشف کرده اند. […]

    می بینید، اگر بخواهیم با شما صادقانه و بسیار محترمانه از راه دور حرف بزنیم، باز می رسیم به ضرورت رویکرد سیاسی دیگری برای بهبود آن کشور بلا زده. شما حتا برای یک چرخش مسالمت آمیز و عقلائی، جا نگذاشته اید. همه راهها را بر مردم بسته اید. تنها پنجره ای که باز گذاشته اید، پنجره فساد از هر گونه ی آن است: مالی، جنسی ، سوء استفاده از مقام و موقعیت و در یوزگی مردم برای اندکی قانونمندی و ترحم! ایرانیان را به معامله با حکومت فاسد مجبور کرده اید و کثیری از آنها شده اند معاون جرم شما.»

    متن کامل را اینجا بخوانید: http://iranwire.com/blogs/9381/7706/

     
  42. آقای سخنگوی شورای نگهبان به تازگی افاضه فرموده اند که «رهبری فرمودند حتی کسانی که نظام را قبول ندارند بیایند در انتخابات شرکت کنند. ایشان نفرمودند ماده ۲۸ نادیده گرفته شود. کسانی که نظام را قبول نداشته باشند می‌توانند به عنوان رأی‌دهنده در انتخابات شرکت کنند». خوب این برداشتی که این آقای شورای نگهبان از فرمایش رهبرش دارد ممکن است با منویات ایشان بخواند ولی هر آدم عاقلی میداند که فقط یک مجنون میتواند بیاید بگوید کسانی که من را قبول ندارند بیایند در انتخابات شرکت کنند و به افرادی که التزام عملیشان به من و اطاعت محضشان از بنده برای نماینگان بنده ثابت شده رای دهند. بنابراین با فرض اینکه نظر رهبر واقعا همین بوده است پر واضح است که ایشان فاقد قدرت فکر و تدبیر و تدبر لازمه رهبری میباشند و به قول امامشان از ولایت خود بخود منعزل هستند.

     
  43. احمد قدیمی ​

    جدیدترین خیمه شب بازی مقام معظم ؛
    آخوند جنتی بفرموده ۹۹% “اصلاح طلبان” داوطلب شرکت در انتخابات را رد صلاحیت میکند.
    فریاد و فغان از اقصی نقاط ممالک محروسه بر میخیزد که ایوای “دموکراسی” در خطر افتاد.
    ملا حسن دستی به پر شالش میکشد و میگوید “از تمام اختیاراتم استفاده میکنم” (به به … بقول دوستان تمام اختیاراتت به حلقم!) .
    جنتی بفرموده غربال گشاد تری بدست میگیرد و چند نفری دیگر از حلقه بگوشان ازغربال گذر میکنند .
    غریو شادی از امت همیشه در صحنه برمیخیزد که بحمدالله دموکراسی پیروز شد
    و حضرتشان میفرمایند : بشتابید به صندوقهای رای و مشت محکمی بدهان دشمن بکوبید .
    عکسها و فیلمهای امت مشت کوب بیقرار در صف رای گیری در سراسر دنیا پخش میشود .
    حضرتشان میفرمایند حضور پر شکوه امت یکبار دیگرولایتمداریشان و عشق بی پایان همه مسلمین جهان را به شخص بنده اثبات کرد .
    …… فست فوروارد…
    جناب سید مرتضی بنمایندگی از همه حوزه نشینان در سایت نوریزاد مینویسد : “ملت رای داد , شما حق اعتراض ندارید” .
    – – قربان این دور تسلسل که تا ظهور امام زمان ادامه خواهد یافت!

     
    • اقای احمد قدیمی سلام
      مطلب شما در خصوص شعبده بازی کاملا صحیح ولی مقصر کیست ة؟ اگر کلاه بردار کلاهی رو برداره زرنگی کلاه بردار و ساده لوحی طرف مقابله اگر چه نامردی باشه .
      ۳۷ سال به هر حیله مارا پا پای صندقهای رای کشاندند و ما هستیم که رفته ایم و میریم . ومسلما نظام و اقا مرتضی انرا ملاک تایید خود قرار داده و به رخ دنیا میکشند وکسانی که این فیلمها را میبینند از کجا باید بدونند چند درصد از ترس مهر شناسنامه و بخاطر موقعییت شغلی یا تحصیلی خود وفرزندانشان چند درصد نا اگاه به حقوق اجتمایی ویا با تحریک احساسات مذهبی فریب خورده اند و پای صندوقهای رای رفته اند .اقای قدیمی عزیز از ماست که بر ماست

       
    • احمد آقای قدیمی لطفا اشکالات قدیمی را دوباره بمیان نیاورید ،آنچه که در بحث های قدیمی بود در خصوص حق انتخاب آزاد مردم در تاسیس اصل نظام جمهوری اسلامی و انتخاب خبرگان تاسیس قانون اساسی و انتخابات های پیش از مقوله تصویب نظارت استصوابی بود ،در آن موارد آری من می گویم حق انتخاب آزاد با مردم بوده است و اکثریت قاطع مردم به نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن رای داده اند ،و شما بعنوان اقلیت مخالف با انتخاب اکثریت منطقا قانونا و بر میزان تحکیم دموکراسی نمی توانید رای اکثریت را مورد سوال قرار دهید یا آت را ریشخند کنید ،بحث های قبل ناظر به این وجه بوده است ،چنانکه بارها گفته ام ،مساله نظارت استصوابی که مربوط به دوران پس از وفات مرحوم آیت الله خمینی بوده است بنظر من یک تفسیر برای نارواست ،که اکنون بتفسیر شورای نگهبان مبدل بقانون شده است ،البته نقد قانون ممکن است ،در عین حال عمل بقانون بهتر از بی قانونی است ،و نکته مهمتر اینکه متاسفانه در اعمال همین قانون نیز اعمال سلایق جناحی می شود ،اینرا می شود انتقاد کرد و پی گرفت ،حال اینکه کسی با اصل حکومت دینی مخالف باشد و بدنبال براندازی آن باشد امر دیگری است ،اما در فرض اعتقاد به اصل نظام بر اساس خواست آزاد اکثریت مردم ،می توان پروسه اصلاح و تغییر از طریق مبارزات مدنی را پیش برد ،ضمنا در همین فرض وجود نظارت استصوابی نیز باز شما که ظاهرا مخالف اصل نظام هستید و در اقلیت هستید بلحاظ حقوقی و منطقی و بمیزان دموکراسی که مورد قبول شماست نمی توانید گزینش مردم را در همین فضا مورد طعن یا انکار قرار دهید.

       
  44. سلام بر ناظران گرامی
    در سالهای ریاست جمهوری محمد خاتمی کشور ایران تا پای توافق با قدرتهای جهانی رفت.در آنزمان قرار بر این شد که پروتکل الحاقی پذیرفته شده و در قبال توقف برنامه هسته ای امتیازاتی هم نصیب ایرانی جماعت گردد.جماعت هوچی گر داخلی حال با هر نامی اصولگرا،دلواپس،پیرو ولایت و..جلوی توافق را گرفته و در شاه بیت کار احمدی نژاد قفل تاسیسات را شکست تا بلکه به دنیا بگوید که ما هر چه بخواهیم خواهیم کرد.سالها بعد علی لاریجانی به توافقی دیگر رسید که در صورت غنی سازی 5 درصدی پرونده ایران به حالت عادی خود باز گردد.هنوز مهر توافق خشک نشده بود که حمله ها از نماز جمعه تهران آغاز شد.وضع بر این منوال گذشت و قطعنامه پشت قطعنامه و تحریم پشت تحریم امد و رسیدیم به وضعی که هستیم.حال که دیدیم وضع ما مانند بیمار رو به موتیست که هر لحظه امکان مردن دارد شروع کردیم با توجیه حفظ نظام اوجب الواجبات است و با تغییر لفظ سرکشیدن جام به نرمش قهرمانانه و ورزش پلوانانه هر جامی را و هر اجباری را یک به یک سرکشدن و پذیرفتن و با دادن امتیازات بیش از سال 83 به کمتر از امتیازات آن قانع شدیم و پذیرفتیم تحریمی که نبودیم نباشد و این بین مملکتی را که بدین ویرانی نبود ویرانه کردیم.مثل ج.ا مرا به یاد داستان فردی می اندازد که ابتدا دست خود را لای در می گذاشت و بعد در را باز می کرد و نفسی به راحتی می کشید.فردی به او رسید و گفت دیوانه چرا دستت را لای در می گذاری.مجنون پاسخ داد آخر نمی دانی وقتی در را باز می کنم چه لذتی بدست آید.

     
    • جناب آرتین
      مکانیسم تفکر آقا با شما اختلاف دارد،ایشان از جیب ملت خرج می کنند وضرری متوجه ایشان نیست، و اگر تحریمها پایه های ج ا را نلرزانده بود وامکان ادامه داشت این هزینه ها مساله ای نیست ،تا باشه از این ضررها، ایشان این هزینه ها را کردند که امنیت بیت را تامین کنند از خودشان که گذشت ومردم هم که داخل حساب نیستند، اما حالا که قمار اتمی به نتیجه نرسید چگونه می شود از امنیت بیت برای طولانی مدت دفاع کرد، این سووالیست که همه مردم باید برای تامین آن فکر کنند در غیر اینصورت ممکن است بزودی شاهد بامبول جدیدی در همین موردبرجام باشیم. منطق آقا اینه دیگی که برای من نجوشه می خواهم ……… و این دیگ ،ایران وملت شریف و شهید پرور، شرکت کننده در انتخابات است، ملتی که به نان خالی قانع بوده تا روحانیون عزیز بتوانند یک لقمه نون و بوقلمون برای بچه هاشان ببرند. ای ملت اماده باشید که برای امنیت بیت نیاز به آرای زیاد داریم والا می دونید که چه بلایی می تونیم سر تون بیاریم!!!!!!

       
  45. دوستان درود

    از طرف دولت لایحه اى… پیشنهاد مى شود كه در عمل دست انجمن هاى دینی را در كار تعلیم و
    تربیت باز می گذارد. ویکتور هوگو به مخالفت با این لایحه بر می خزد و جنبه هاى ارتجاعى رهبران مذهب كاتولیک را آشكار می کند. از جمله چنین می گوید : .. به عقیدۀ من در امر تعلیم و تربیت كمال مطلوب این است كه مجانی و اجبارى باشد، اجبارى در مرحله ابتدائی و مجانی در همه درجات… باید درهاى علم به روى همه كس باز باشد. هر جا مزرعه است، هر جا آدم هست، همانجا باید كتاب هم باشد، هیچ دهقانی بى دبستان، و هیچ شهروندى بى دبیرستان و هیچ مركز مهمى نباید بدون دانشكده باشد… دست دولت باید پایه نردبان معرفت را در تاریکى جهل عامه محكم نصب كند و آنها را به روشنائی علم عروج دهد… آنچه میخواهیم این است كه عرض كردم… ولى این قانون را كه براى ما آورده اند، نمیخواهیم. چرا؟ براى آنكه قانون، حربه و آلت است… و جان كلام هم اینجاست كه این آلت به دست چه اشخاصى به كار مى افتد. آقایان متوجه باشید كه این حربه به دست فرقه كاتولیک مى افتد و من از آن دست میترسم و میخواهم این حربه شكسته شود. پس، این لایحه را رد میکنم. سپس هوگو خطاب به عمال كلیسا میگوید : این قانون، قانون شماست و من به شما اطمینان ندارم. تعلیم دادن، ساختمان كردن است و من از آنچه شما میسازید، بیم دارم… این قانون نقاب بر چهره دارد. چیزى میگوید، اما كار دیگر می کند. آزادى میگوید، اما بندگى میدهد، این رسم دیرین شماست كه زنجیر به گردن می گذارید و می گوئید آزادى است! عذاب می کنید و می گوئید عفو عمومى است! … شما آفت و انگل دینید! سپس هوگو مظالم كلیسا را یاد می کند و می گوید، جمعیت شما بود كه « پر ینلى» را به چوب بست، براى آنكه گفته بود ستاره ها به زمین نمى افتند. «هاروى» را آزار كرد، براى آنكه جریان خون را در بدن اثبات كرده بود و « گالیله» را كه گفته بود زمین به دور خورشید مى چرخد به زندان انداخت… و هر كس قانون هیئت آسمانی را كشف می کرد گناهكارش مى دانست. «پاسكال» را بنام دین و « مون تنی» را بنام اخلاق و «مولیر» را بنام این هر دو تكفیر كرد. دیرگاهى است كه دلها از شما آزرده و با شما مخالف است… تربیت شدگان خود را نشان بدهید. یکى از پروردگان شما ایتالیا و یکى دیگر اسپانیاست. شما كه چندین قرن است دو ملت پر استعداد را در دست گرفتید و در مدارس( مكتب) خود پروردید، آنها را به چه روزى انداختید؟ … اسپانیا بجاى همۀ نعمتها، محكمه تفتیش عقاید برقرار كرده و آن محكمه تفتیش عقاید كه پنج میلیون نفوس محترم را در آتش سوزانید یا در زندان خفه كرد، همان محكمه اى كه مُردگان را به عنوان كفر و الحاد از گور به در آورده و سوزانید، همان محكمه اى كه هر كس را تكفیر میکرد، اولاد او و نوادگان او را هم معلون و مطرود میساخت و فقط فرزندانی را معاف میداشت كه از پدران خود به محكمه سعایت كنند! كانونی را كه ایتالیا مینامند خاموش كردید و كشور معظمى را كه اسپانیا میخوانند ویران ساختید و آن دو ملت بزرگ را به خاك سیاه نشاندید، فرانسه را چه میخواهید بكنید؟ …

    من از كسانی هستم كه براى این كشور حق و عدالت میخواهم و رشد دائمى، نه حقارت. قدرت میخواهم نه بندگى. بزرگى میخواهم نه كوچكى. هستى میخواهم نه نیستى. شما نمیخواهید اینكار را بكنید. شما میخواهید فرانسه را متوقف كنید. فكر انسان را متحجر سازید. شما مقتضیات زمان را نمى بینید. در عصر ترقیات و اكتشافات و اختراعات و نهضتها، شما توقف و سكون میخواهید… شرافت و عقل و فكر و ترقى آینده را پایمال میکنید… شما میخواهید بایستید. شما نوع بشر را میخواهید از حركت باز داریدhttp://asre-nou.net/php/view.php?objnr=37181

     
    • حالا باید ببینیم متفکرا ن فرانسه از آن زمان تا بحال چقدر کار کرده اند چفدر هشیار بوده اند چقدر اقکار خود را و ابزار های فکری خود را اصلاح کردند. آیا با فحش دادن به دین انرا از بین بردند. و یا انها 200 سال در سوربن کار کردند تا دین را بجای خود نشاندند. آیا ما تحلیلگران لومومند دیپلماتیک را داریم مفالات انها در 15 سال قبل در دسترس است نگاه کنید وضعیت فعلی کشور های منطقه ما را پیش بینی کرده اند. ما هنوز نمیدانیم در منطقه چه اتفاقی افتاده است.
      قیمت نفت از 116 دلار به زیر 30 دلار سفوط کرده است. 900 میلیارد دلار از جیب کشور های اپک به جیب کشور های ثرو تمند میزود. عربستان به تنهایی 300 میلیون دلار ضرر میکند اما قروش خود را به 10 میلیون بشکه اقزایش داده است تا به ایرا ن ضرر بزند. این سرمایه ها چگونه بر باد میرود هیچ اختلافات احمقانه مذهبی. از هر اسلحه ای که ایران به شیعی بدهد عربستان و ترکیه 4 عدد به سنی میدهد و این جنگهای احمقانه تا اخرین قطره نفت ادامه خواهد داشت. تا دیگر پولی برای خرید اسلحه نباشد. معاوضه نفت با اسلحه. جنگ های صد ساله. در انتها انچه میماند کشور های کوچک بدون فرت با مردمانی فقیر که مفز های انها و سرمایه هاشان به همان جایی میرود که نفت ارزان میرود. این سخن ایگناسیو رامانه سردبیر لومند دیپلماتیک است در زمان حمله امریکا به عراق.

       
    • اگر ویکتور هوگو امروز زنده بود ما را زنهار میداد از دین پژوهان اسلام رحمانی.

       

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

81 queries in 1093 seconds.