یک: عصر جمعه با دوستان لگام ( لغو گام به گام اعدام) نشستیم و عرض و طولِ عالمِ هستی را در نوردیدیم و از دل آن به این نکته رسیدیم که: استثنایی نباید در کار لغوِ اعدام باشد. چه اعدام یک فرد سیاسی و چه یک قاچاقچی و چه یک جاسوس و چه یک آدمکش حرفه ای حتی. باید داستان اعدام را از کل مجامع بشری روفت. چرا؟ چون بشر، در اندازه ای نیست که بخواهد برای بود و نبود یک نفر داوری کند. می پرسید: در اندازه ی یک بشر هست که ترتیب بیست سی هزار نفر را بدهد با یک نوشته ی چهارخطی؟ می گویم: او اگر این کار را می کند، یا اگر او به این کار باور دارد، از حوزه ی انسانی خروج کرده پیشاپیش. و این که باید از مجازات های مجاور برای تنبیه یک فرد خاطی بهره برد. می گویم: مگر می شود شما آیت الله پت و پهن و آدمکشی مثل شیخ علی فلاحیان داشته باشی بعد بروی یک جوان را اعدام کنی که ناگهان بهم ریخته و زده یکی را کشته؟ و بعد این که: پیش از اعدام آن جوان، نباید از خود بپرسیم سهم حضرات آیت الله ها و بیت رهبری و سرداران سپاه و امام جمعه ها و کل مسئولان و آخوندها در تکیدگی و ترکیدگیِ خصلت های انسانی چه اندازه است؟ که اگر به شاخصی در این حوزه دست یابیم، خواهیم دانست: پیش از اعدام آن جوان، خیلی ها باید دراز شوند مقدمتاً.
دو: من و دکتر ملکی از جلسه ی لگام رفتیم منزل “رویین عطوفت” که دیدیم مادر سعید زینالی هم آنجاست. بانو اکرم نقابی – مادر سعید زینالی – سنگ صبور بسیاری از آسیب دیدگانِ این سالهای دربدری است. خودش می گوید: از بس به هرکجا سر زدم و از بس برای یافتن سعید پرپر زدم، که مرا گرفتند و بردند زندان اوین با دختر هفده ساله ام. هیولاهای سپاه و اطلاعات در زندان، این بانو و دخترجوانش را به هر چه که خود می خواسته اند تهدید می کنند. در سلول بازجویی یکی از هیولاها با صدای بلند وی را ” اَکی” خطاب می کرده و دیگری با برافروختگی می گفته: چیه راه افتادی اینجا و اونجا!؟ دنبال چی می گردی؟ چند تکه استخوان پسرت؟ در زندان همین هیولاها دختر جوانِ وی را آنقدر تهدید می کنند که بی نوا دختر تن به رضایت می دهد که: هر چه شما بخواهید من همان می کنم. این دختر هفده ساله (خواهر سعید زینالی) را می برند به یک اتاقِ مرتب و در همانجا با دوربین از وی یک مصاحبه ترتیب می دهند و به زور از دختر علیه مادرش اعتراف می گیرند که: بله مادرم از مجاهدین خلق خط می گیرد و اساساً سعیدی در کار نیست. می گویم: آهای دوست دوران دبیرستانم، کجایی آنوقت ها که هرکجا به یک آدم ناجور و نامرد بر می خوردی، به بهانه ای از کنارش رد می شدی و به یک طرف تف می انداختی و پشت بندش می گفتی: به غیرتی که نداری!
سه: حالا بپرسید این رویین عطوفت کیست؟! رویین عطوفت یک مرد چهل و چند ساله ی آذربایجانی است که در تک تک سلولهای وجودی اش کپسولی از وطن دوستی و نوعدوستی و ادب و جوانمردی و غیرت و سرفرازی و خرد جای داده اند انگار. و او همه ی این کپسول های وجودی اش را در کف دست نهاده و به خواستگاری “رقیه” رفته و با وی در زندگی همقدم شده. بانو رقیه را هماره با خنده های شیرین دیده ام. روحیه ای بس سترگ با اوست. بعد از سال 88، رویین با جمعی از دوستانش تصمیم می گیرند دور هم بنشینند و کتاب بخوانند. اسم جمع شان را هم می گذارند: رنگین کمان. برای رنگین کمان هم قواعدی روی کاغذ آوردند. برادران سر می رسند و رویین عطوفت را با همین قواعد روی کاغذ می گیرند و می برند و به ده سال زندان محکومش می کنند. ده سال زندان برای کتاب خواندن. ده سال زندان برای آگاهی. و برای خروج از جهالت سیستماتیکِ این نظام هردمبیل!
سایت: nurizad.info
اینستاگرام: mohammadnourizad
تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
ایمیل: mnourizaad@gmail.com
محمد نوری زاد
بیست و هفتم دیماه نود و چهار – تهران
|
نامه نوجوان 12 ساله ای که در اوایل انقلاب تیرباران شد
یادم هست در اون زمان
همان دورانی که اصلاحگرایان نام آن را دوران طلائی گذاشته اند
همون 36 یا 37 سال پیش را می گویم
مادر پیرم
توپ فوتبال به من داد که با بچه های کوچه بازی کنم
ناگهان فردی آمد و یک مشت روزنامه را به من داد
و گفت اینها را بین مردم پخش کنم
و بعد از مدتی گروهی متعصب آمدند مرا گرفتند و بردند
و عده ای از زنهای چادر سیاه هم تکبیر اله و اکبر گفتند
و با برچسبهای ناگوار و حرفهای زشت مرا بردند و تیرباران کردند
و حق دوران نوجوانی را از من گرفتند
مادر پیر و پدر مهربانم هم بعد از چندی از داغ من دق کردند و مردند
اکنون حدود 37 سالی هست که می گذرد
من و مادرم و پدرم با انسانهای خوب دیگر در محیطی آرام و زیبا زندگی می کنیم با
همه انسانهای خوب که دستاشان به خون همنوعانشان آغشته نیست
در اینجا از کسی نمی پرسند که دینت چیست و از کجا آمده ای
فقط باید کردار و رفتار و گفتار نیکی در روی کره زمین داشته باشید
جای افراد آدم کش هم از ما جداست
به همین دلیل ما در کنار خود آخوندی را نمی بینیم
ولی ناراحتی ما این است که شما عزیزان ایرانزمین
مجبورید با این آخوندها در یک کشور زندگی کنید
ولی من که دلم برای شما و ایرانم ناراحت است
با خدا صحبت کردم چون اجازه صحبت کردن با زبان فارسی با خدا هست
و او زبان همه مخلوقاتش را می فهمد
و از او پرسیدم
خدای مهربان من
چرا این ملت بایستی 37 سال رنج بکشند و این آخوندها
همش دروغ می گویند
همین چند روز پیش بود که اینها شکست اتمی در وین را
پیروزی اعلام کردند
خداوند فرمودند
انسان مهربانم
این آخوندها حتی به نام من هم دکان باز کرده اند
و خیلی انسانهای دیگر را هم به نام من کشته اند و یا در انتظار مرگ هستند
و از خداوند پرسیدم چرا به ایرانیان کمک نمی کنی که از شر آخوندها نجات یابند
خداوند فرمودند
من به آنها هوش و استعداد داده ام
اما وقتی آنها نمی خواهند از هوش خود استفاده کنند
من مخلوقاتم را آزاد آفریدم و سر نوشت هر کس در دست خودش است
و فرمودند من هوش کامل به همه انسانها داده ام
اگر حداقل از 5 در صد آن استفاده کنند
زمین هم مانند اینجا بهشت می شود
و در مورد نمایندگیش از طرف آقای خامنه ای در روی زمین که او ادعای آنرا دارند
فرمودند که
آقای خامنه ای دروغ می گوید او نماینده من نیست و دکاندار ماهری هم نیست
چون او هم نام من و هم نام ادیان را زیر سئوال برده است
و کشور شما هم به خاک سیاه نشانده است
و البته خدا هم برای شما ناراحت است
و فرمودند امیدوار است که بعد از 37 سال دروغ آخوندی
این بار شما از رفتن کلاه گشادتر به سرتان مواظب باشید
و پای صندوقهای رای نروید و توانائی استفاده 5 در صدی از عقل خود را داشته باشید
تا شاید در آینده ای نزدیک همه
افراد ایرانی بدون دین و یا با دین و با افکار گوناگون
بتوانند ایران را از نو بسازند
و بتوانند آخوندها هم به راه راست هدایت کنند
روح کودک 12 ساله
آقایان و مسئولین نظام و نه ملت
در دوران طلائی و یا اوایل انقلاب که شما
از آن به خوبی و بزرگی یاد می کنید
همان روزهائی که از دیوار سفارت آمریکا بالا می رفتید و قانون جهانی را زیر پا میگذاشتید
همان روز هائی که در وانت های ژاپنی با چوب چماق
در خیابانها راه افتادید و شعار دادید
رهبر ما خمینی رهبر شما مصدق
بجنگ تا بجنگیم
همان روزهائی که می گفتید
دیو چو بیرون رود فرشته در آید
نو جوان 12 ساله را به خاطر در دست داشتن
روزنامه ای در نادادگاه انقلاب با بیان کلمات عجیب و غریب عربی
که اسم آنرا کلام خدا می گذارید
و تهمت های دیگر مانند مفسد و ضد منافع ملی و ضد خدا
تیرباران کردید
با اینکه این نوجوان سیاه بخت ایرانزمین اگر زنده بود
شاید امروز می توانست برای خانواده اش و جامعه مفید باشد
حال 37 سال از حکومت شما می گذرد
و کارنامه شما پر از اشتباهات تکراری است
کشوری که در سطح جهانی به هیج کشوری بدهکار نبود
و در حال توسعه و رشد بود
امروز این کشور را 100 سال عقب بردید
بدهکار و بدنام کردید و هزاران مشکلات دیگر
اکنون خون و روح این نوجوانی که شماها حق زندگی را در سن 12 سالگی از او گرفتید
از شماها می خواهد که آینه ای را در روبروی صورت خود بگذارید
و با وجدانی آگاه از خود بپرسید
چه کسی لایق این تهمت های است که به او داده اید
19.01.2015
درود بر une francaise عزیز
ذرخصوص (ایا میدانید چرا هیچ نام اشنایی در این صفحات شما نمی نویسد)
۱-دوست عزیز نامها مستعار میباشند شما از کجا تشخیص دادید که اشنا هستند یا خیر البته من وکیل کسی نیستم لازم بدونند خودشان دفاع خواهند کرد .
۲-شما برای اگاهی بدنبال مطلب میگردید یا نام.؟
اگر انتقادی به محتوای نوشته ها دارید بفرمایید مطمینا استقبال خواهد شد چون خیلی از واقعیات با نقد و تحلیلها نمایان خواهد شد ویا اگر مطالبی از نام اشناها دارید که باعث بالا بردن سطح اگاهی هموطناتان میشود باذکر نام برای ما ارسال کنید همانطور که سایر دوستان انجام میدهند و ما را بهره مند میسازند . در حال حاضر اگاهی دادن بزرگترین لطفی استکه میتوانید انحام بدهید. موفق باشید
سلام 2sal محترم
چرا نام اشنایان نمی نویسند ؟
شخصیتها نام دارند برای استفاده از ان نه برای پنهان کردن ان
اگر کوچکترین شخصیت اجتماعی در اینجا نیست شاید باید از خود سئوال کرد :چرا؟
من هم اینجا بسیار از فاتحه خوانان نوشته می بینم و چیزی از چرندیاتشان نمی فهمم و هیچ
یکی از عواملی که با عث زیاد بودن اعدام میباشد نبود مجازات جایگزین است خانواده مقتول یا باید رضایت بدهد که بنظر من از انصاف بدور است که قاتل بدون مجازات رها شود یا اعدام شود که اینهم جای نقد دارد
با عرض سلام واحترام خدمت اقای نوریزاد
استاد عزیز در پست قبلی مطلبی را خدمتتان ارسال داشتم وتقاضا کردم انرا منشر نکنید ولی منتشر شد.
چرایی انرا نتوانستم بفهمم ایا اقای نوریزاد مطلب خصوصی از کسی نمیپذیرند یا اینکه من در حد واندازه ای نبودم که بتونم چنین درخواستی داشته باشم .چون فقط اظهار نظر یک شاگرد خدمت استادش بود .
ارزوی توفیق وسلامتی شما را دارم
—————
سلام دوست گرامی
حذف می کنم
پوزش
.
جناب نوریراد عزیز ،من مدت ۴۰ سال است که در المان رندگی میکنم، حکم اعدام وجود ندارد، بخاطر دارم افرادی از گروههای تروریستی در اینجا بعداز دستگیری، به بیست و سی سال زندان محکوم شدند، الان ازاد شدند زندگی عادی را شروع کردندیکی از آنها مصاحبه میکرد به اعمال گذشته میخدید و اظهار پشیمانی میکرد، هر جنایتی کسی کرده باشه باز هم یک شانسی داره که به زندگی درباره
با سلام . اصلاً در اول انقلاب کسی باور نمی کرد که روزی برسد و گفته ها و عملکردهای مسئولین نظام اسلامی این همه با هم متفاوت باشد . یادم می آید که همیشه از روحانی محل سئوال میکردم که ” منافق ” یعنی چه ؟ او خیلی صادقانه جواب میداد که : کسی یا انسانی که ” گفته اش ” با ” عملکردش ” متفاوت باشد یعنی ” منافق ” و آن روزها مصداقش را در جلوی دانشگاه تهران ( دانشگاهها بخاطر انقلاب فرهنگی بسته شده بودند ) پیدا کردم و اینکه تعدادی جوان که تحصن کرده و نشسته بودند و روزنامه جمهوری اسلامی میخواندند و به مردم می فهماندند که فقط خواسته ” صنفی ” دانشگاهی دارند و به هیچ گروه و دسته ای هم وابسته نیستد ولی چند نفرشان از همسایگانی ما که مخالف نظام و ضد انقلاب بودند و بعد ها هم در خانه های تیمی دستگیر شدند . اما این روزها تا بخواهید در بین مسئولان نظام اسلامی هزاران ” منافق ” یافت می شود که به قول همان روحانی محل امان : کسی یا انسانی که ” گفته اش ” با ” عملکردش ” متفاوت باشد ، منافق ” است . حال این شخص رهبری ، اصطبل نشینان ، دولتیان ، جنتی شورای نگهبان ، آن حسین شریعتمداری کیهان که دیگه در دروغ بافی اش ، گندش را از همان برادر زن گرامی اش ” حسین باروتی ” معاون تخریب و عملیات مسعود رجوی بالاتر برده و او همان آشغال کله ای و پلیدی است که بدستور هر روز جایی را منفجر و یا مردم و جوانان مملکت را ترور میکردند ، بر اساس گفته روحانی محل امان ” منافق تر ” شده است و … قس علی هذا
خلاصه داستان هسته ایی مسئولان ایرانی به ملت همیشه در دره!
….
بله ملت یزرگوار و گنبد پرور ایران داشتیم میگفتیم…. ما بالاخره توانستیم پوتین استکبار را از گلوی مبارک مان برداریم وبا صورت مشت اهنین او را داغان کنیم و با شکم بر لگد او جراحت اندازیم…. والسلام
روند خروج از نفهمی در ایران بخصوص قشر روشنفکران ان حرکتش لاکپشتی است اخرین بیداری عصر جدید صد سال پیش شروع شد که ما چرا با این تمدن گذشته در مقابل غرب اینقدر فشلیم حرکتی شد و در در عوض به خواب خرگوشی تیز روانه ایی فروشدیم تا 57 که با نیشتر مدرنیته احساس حقارت در مقابل غرب وتاریخ گذشته خودمان شدیم انقلابی و از لوازمش که ازادی و رهایی روشنفکران از چمبره غفلت های مدام است غفلتی دوباره داشتیم یک شورش اجتماعی ناقص را اسمش را گذاشتیم انقلاب و انترنت و موبایل را به کمرمان بستیم و و با نشر فله ایی مدرک دکترا و کارشناس و صنایع مونتاژ بدنیا گفتیم بفرما این هم جبران خسارتهای اعصار
پیامی از یک هم میهن بر روی سایت جمهوری اسلامی در رابطه با سریال ” معمّای شاه” که سریعاً حذف شد:
ای ﮐﺎﺵ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﯾﮏ ﻗﻠﺪﺭ ﺑﯽ ﺳﻮﺍﺩ!! ديكتاتور!! ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺑﺮﺍﻣﻮﻥ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﺴﺎﺯﻩ، ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ، ﺣﺎﻓﻆ، ﺳﻌﺪﯼ ﻭ ﺧﯿﺎﻡ ﻭ ﺳﺎﯾﺮ ﺍﺳﻄﻮﺭﻩ ﻫﺎﻣﻮﻥ ﺁﺭﺍﻣﮕﺎﻩ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺟﺪﯾﺪ ﻭ ﺩﺭ شاﻧﺸﻮﻥ ﺑﺴﺎﺯﻩ… ﺑﺮﺍﻣﻮﻥ ﺟﺎﺩﻩ ﻭ ﺭﺍﻩ ﺁﻫﻦ ﺑﺴﺎﺯﻩ…. ای ﮐﺎﺵ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﯾﮏ ﺟﻮﺍﻥ ﺧﻮﺷﮕﺬﺭﺍﻥ!! ﻭ ﺑﯽﻋﺮﺿﻪ!! ﭘﯿﺪﺍ میشد ﮐﻪ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻭ ﻣﺪﺭﻧﺘﺮﯾﻦ ﻭﺭﺯﺷﮕﺎﻩ ﺟﻬﺎن رو ﺑﺮﺍﻣﻮﻥ ﺑﺴﺎﺯﻩ، ﺯﺑﺪﻩ ﺗﺮﯾﻦ و ﺷﺠﺎﻉ ﺗﺮﯾﻦ ﻭ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﺗﺮﯾﻦ ﺍﻓﺴﺮﺍﻥ ﻭ ﺧﻠﺒﺎﻧﺎﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﮐﻨﻪ… اونقدر بیعرضه!! باشه که برامون پیشرفتهترین هواپیمای زمان خود، ۱۴ ف بخره!! اونقدر لا ابالی باشه که پنجمین ارتش دنیا رو برامون درست کنه، سفر به اروپا رو برامون بدون ویزا بکنه، درآمد سرانه مون رو در منطقه اول بکنه…. ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﻋﯿﺎﺷﯽ! ﻭ ﻭﻟﺨﺮﺟﯽ! ﮐﻨﻪ ﮐﻪ ﺍﺳﺘﻌﺪﺍﺩﻫﺎﯾﯽ ﻣﺜﻞ: ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺣﺴﺎﺑﯽ، ﺩﮐﺘﺮ ﻣﻌﯿﻦ، ایرج افشار، غلامحسین مصاحب، داریوش آشوری، ﻭ هزاران ﭼﻬﺮﻩ ﺷﺎﺧﺺ بین المللی ﺩﯾﮕﻪ در زمانش ﮐﺸﻒ ﻭ ﺷﮑﻮﻓﺎ ﺑﺸﻪ… اونقدر خفقان ایجاد کنه که روزنامهها علیه خودش تیتر بزنند!! اونقده دیکتاتور باشه که نه تنها قاتلای خودش رو ببخشه، که به اونها مقام بالای دولتی بده!!
اونقدر فرهنگ مردم را به لجن بکشد که همه دوست داشته باشند فردین بشند!! اونقدر به ادب فارسی بیتوجهی کنه که امثال فروغ و سهراب و اخوان و شاملو و محمود دولت آبادی تحویل تاریخ بده!! ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﺑﯽ ﻋﺮﺿﻪ!! ﺑﺎﺷﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﺎﺕ ﺭﯾﺎﺳﺖ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﮐﻨﻪ، عقاب اوپک بشه و قیمت نفتمون رو هی ببره بالا!! ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ضد ﺩﯾﻦ ﻭ ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﮐﻪ ﺍﻣﺜﺎﻝ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﻄﻬﺮﯼ ﺁﺯﺍﺩﺍﻧﻪ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻫﺎ ﺗﺪﺭﯾﺲ ﻭ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﮐﻨﻦ!! ﻣﻦ ﺍﺯ این سریال شما ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻗﻠﺪﺭﻫﺎ، ﺑﯽﺳﻮﺍﺩﻫﺎ، ﻋﯿﺎﺵ ﻫﺎ ﻭ ﺑﯽ ﻋﺮﺿﻪ ﻫﺎ ﺑﻬﺘﺮ مملکت رو میسازن!!
رضا شاه جات بهشت. نور به قبرت بباره. منو ببخس اگه روزگاری بهت بی احرامی کردم. تو بنده خوب خدا بودیو ما نمیدونسیم
فارغ از اینهمه به به گفتن اینوریا و اخ اخ گفتن اونواریها یه چی مشخصه. برجام=قرارداد الجزیره. همون افتضاحی که سر حماقت حکومت دزدان اسلامی اونجا سرمون اومد، ایندفعه با حماقت حکومت دزدان اسلامی اینجا سرمون اومد. انگار این حکومت تخصص داره در به آب و آتیش کشوندن ثروتهای مالی، انسانی، اقتصادی، فرهنگی، تاریخی،هنری…….. این مملکت. ای که مرده شور اون انقلاب و انقلابیون رو ببرن که این … (سه نقطه از مش قاسم) علم کردن. به قول آقای نوریزاد تف به اون غیرتی که نداشتن.
درود بر جناب نوری زاد و دیگر عزیزان؛
* به بهانۀ 27 دی ماه شصتمین سالمرگ (تیرباران) “نواب صفوی” یا همان ” سیدمجتبی میر لوحی” ؛
جناب نواب صفوی یک بچه طلبۀ ناسازگار بود که نه سواد داشت، نه اخلاق داشت، نه مرام و نه انسانیت. میگویید چرا؟
عزتلله سحابی در خاطرات خود درباره اختلاف نواب و کاشانی میگوید: “فدائیان اسلام به کاشانی میگفتند شما که مذهبی و آیتاله و عضو جبهه ملی هستی، بایستی مدافع اجرای احکام اسلام باشی. کاشانی هم میگفت بیسوادها!، حالا وقت این حرفها نیست!.”
آیت اله بروجردی در سخنان خود بارها فدائیان و نواب را خطاب قرار داده بود:
“اشکال بزرگ این امر (برقراری حکومت اسلامی و اجرای احکام شریعت،آنچه مورد نظر فدائیان بود) در اینجا است که شاه با اسلحه توپ و تفنگ به جان مردم میافتد، با این اسلحه میشود مقابله کرد ولی اگر شما به جای او نشستید، اسلحه شما ایمان و عقاید مردم است که به جان مردم میاندازید. با این اسلحه نمیتوان به راحتی مقابله کرد و لذا دین و ایمان مردم به بازی گرفته میشود”
بروجردی در یکی از جلسات درس خود از فدائیان اسلام به عنوان طلاب و سادات عصبانی یاد کرده بود که باید موعظه شوند و از فدائیان اسلام خواسته بود که روش خود را دنبال نکنند و چنین استدلال میکرد که ما تحولات زیادی را در عمرمان دیدهایم. در جریان مشروطیت و… دیدیم که کارها چگونه شروع و به کجا ختم شد.
همچنین در یکی از کلاسهایش، درباره فدائیان اسلام گفته بود که: “اینان با این موقعیت و وضع مرجعیت من مخالفند. کسانی که از این گروه حمایت میکنند انسان در عدالت و انسانیت! آنها شک میکند”
سرانجام آیتاله بروجردی در سر درس، آنها را «طلاب علوم دینی مردود» اعلام کرد که «به وظایف روحانی خود آشنا نیستند.» بروجردی از جمله در کلاس درس گفته بود که: «اینها که چنین میکنند، با حوزه مخالفند، با من مخالفند. میخواهند کاری کنند که در حوزه بسته شود تا نتوانیم به کلاس و درسمان بپردازیم.» نواب در پاسخ به او پیغام داده بود که «غیرت را از مرحوم قمی یاد بگیر.»
از فدائیان اسلام، پیش آیتاله بروجردی، شکایت زیادی میشد. مثلا برای کسی نوشته بودند که: شما باید فلان مقدار پول بدهید و به قیام کمک کنید والا سر و کارت با اینها (منظور خنجر یا اسلحهای بود که شکلش را کشیده بودند) خواهد بود. افراد میترسیدند و به آیتاله بروجردی اعتراض میکردند. آیتاله بروجردی، اما میگفت «آخر دعوت به اسلام و مبارزه برای اسلام که بدین صورت نیست. با تهدید و غصب اموال مردم که نمیشود مبارزه کرد.» پاسخ نواب به این انتقادات این بود که :
” ما به قصد قرض میگیریم! آنچه میگیریم، برای تشکیل حکومت علوی است! هدف ما، مقدس و مقدم بر اینهاست! هنگامی که حکومت علوی را تشکیل دادیم، قرض مردم را میپردازیم! پیغمبر (ص) هم، در هنگامی که ضعیف بود چنین میکرد. چنانچه در جریان ایل قریش، چنین کرد. پیامبر (ص) این عمل را جایز میشمرد.”
– البته یک روی دیگر سکه هم اینگونه بود:
به گفته آیتاله سیدحسین بدلا، برخی از طلبههای فدائیان اسلام، مانند سایر طلاب، شهریه میگرفتند، ولی برخی دیگر را آیتاله بروجردی به صورت خصوصی شهریه میدادند. بدلا در خاطرات خود گفته که: «از جانب آقای بروجردی شهریهای مقرر شده بود و خود من هم واسطه پرداخت آن بودم. این پول تا زمان حیات ایشان ادامه داشت. پس از شهادت واحدیها نیز این پول داده میشد؛ برخی کمکهای ایشان، عنوان شهریه نداشت و بیشتر از حد شهریه بود که گاهی اوقات، خود من واسطه بودم که آن را به مرحوم نواب تحویل بدهم. میآمدم تهران و چون مرحوم نواب مخفی بودند، با زحمت ایشان را میجستم و پول را تحویل میدادم در یکی از آن موارد آقای عبدخدایی هم شاهد بودند… ولی نمیدانم چرا بعضیها نمیخواهند این حقیقت گفته شود؟!»
آیتاله سیدمحمد باقر سلطانی طباطبایی این سخن را از آیتاله بروجردی نقل کرده است:
” گاهی تشری به دربار میزنیم. اما میدانیم که مردم آمادگی ندارند و اگر تهدید و فشار پیش بیاید شانه خالی خواهند کرد. اینگونه نیست که تا پای جان بایستند.”
چکیده اندیشه ها و آراء فداییان اسلام و نیز اهداف و آرمان های آنها در مجموعه ای به نام “راهنمای حقایق” یا “نماینده کوچک حقایق نورانی جهان بزرگ” که به اعلامیۀ فدائیان اسلام نیز مشهور است به قلم سید مجتبی نواب صفوی، رهبر این جمعیت، در سال 1329 به رشته تحریر درآمد. که من از شما عزیزان دعوت میکنم که اگر فرصت کردید آن را مطالعه کنید تا از نزدیک با شخصیت او از طریق نوشته هایش آشنا شوید.
مروری بر قسمتهایی از اعلامیۀ فدائیان اسلام (بخش دوم):
” این دستورات بایستی به یاری خدا مو به مو عملی گردد ”
” مراجع مقدس روحانیت چنانچه در امور اصلاحی مربوطه و انجام وظایف مقدس روحانیت نیاز به قویه مجریه داشتند، حکومت صالح اسلامی بایستی آماده اجرای دستورات مشروعشان باشد ”
در ادامه این کتاب برنامه های اصلاحی و پیشنهادی نواب را به شکلی آرمان گرایانه می خوانیم که درباره وزارتخانه های موجود و نیز نقش شاه صحبت کرده است. اما در باب چند وزارتخانه نسبتاً مفصل سخن می راند؛ در باب وزارت فرهنگ، خواهان حذف دروسی مانند موسیقی که غیر مشروع بوده می شود و از تفکیک کلاس های دختران از پسران و نیز آموزگاران آنها بر مبنای جنسیت سخن می گوید و برای دبیرستان ها و دانشگاههای کشور دستورالعمل های علمی و اخلاقی توصیه می کند. رادیو، جراید و تبلیغات را بر محور دین و منافع مسلمانان و رعایت عفت اسلامی خواستار می شود، فعالیت سینماها را به دلیل ابتذال آنها یکسره نفی می نماید و پیشنهاد می کند اگر نیازی به فعالیت چنین مراکزی هست براساس دستورات دین و با جدا کردن محل نمایش زنان و مردان و بر محور موضوعات تاریخ اسلام مانند تعزیه ها سازماندهی شود و در سایر حوزه های تابعه وزارت فرهنگ، به همین ترتیب پیشنهادهای مقتضی ارائه می دهد.
درباره وزارت دادگستری خواهان اجرای دقیق و صریح همه احکام اسلامی بویژه قانون مجازات است. محو و نابودشدن تمام قوانین موضوعه ای که اخیراً از افکار پوسیده مشتی بی خرد تراوش شده است، تعیین فقهای پاک و لایق برای قضاوت، سرعت بخشیدن به امور رسیدگی پرونده ها و نیز بازسازی سایر حوزه های تابعه به همین طریق.
وزارت کشور را متولی برگزاری نماز جمعه رسمی و عمومی در سراسر کشور می کند که در آن همۀ اقشار تحت امامت روحانیون می بایست شرکت کنند و خطبه های آنان در رادیوها و جراید انعکاس یابد. شهربانی و امنیه در راه اجرای احکام اجتماعی اسلام می باید همه مشروب فروشی ها و اماکن فساد را تعطیل رعایت حجاب و پوشش اسلامی را اجباری و ایجاد فواصل میان مرد و زن در اماکن عمومی را عملی سازند. .. و بسیاری نکات دیگر.
– به باور من او خود را “حسن صبّاح دوم” می پنداشته، او اولین آخوند شیعی در عصر حاضر بود که حدود 800 سال پس از سَلَف خود رهبریت افراطیون و تروریستهای شیعه را عهده دار شد. حدود 70 سال پیش وی و گروه فدائیان اسلام نظراتی و توهماتی داشتند و مرام نامه ای نوشتند که بسیار شبیه به “داعش” یان امروزی بود و البته یک نسخۀ نزدیک به آن، همین حکومت اسلامی فعلی میباشد.
نکتۀ دیگر اینکه آیت اله ها همیشۀ تاریخ خواستار و خواهان قدرت بوده اند ولی در بدست آوردن آن و یا روش آن باهم اختلاف نظر داشته اند، بسیاری از آنها عافیت طلب و فرصت طلب و اندکی از آنها هم همانند نواب صفوی از نوع کلّه خر، ناسازگار و روان پریش! و یا آیت اله خمینی و سید علی که دیگر معرفی ایشان نیاز نیست. آنها فرصت آن را نمی یافتند و یا مردم را آنقدر ابله نمی یافتند! تا انقلاب 1357 که رؤیای دیرین به واقعیت تبدیل شد و گونه ای از حکومت اسلامی تشکیل شد …
بدرود
چه جالب
از اين روان پريش هاي افراطي شيعه اون زمان هم بوده
آتشسوار ///////////
كله //////////// خودت هستي وجدآباي ////////// تو ؛ سيدمجتبي نواب صفوي مرحوم يگانه عالم مجاهدي بودكه عليه ظلم وجهالت وتاريكي دوره ستمشاهي قدبرافراشت وگروه اومبارزات جدي ومجاهدات ايثارگرانه داشتندولرزه اي برپيكر مقتدر نظام ستمشاهي انداختند روحش شادويادش گرامي باد.
من هرچندتندروي اوراومخالفت آيت الله بروجردي -رحمت الله عليه-رابامرام وروش اوشنيده ام وباوردارم .
عمده دليل مخالفت مرحوم بروجردي باروش فدائيان اسلام اين بو{بنقل ازشيخ اسماعيل معزي مرحوم} بفرض اينكه مااين شاه راسقط كرديم وخودبجاي اونشستيم ؛آيا مي توانيم بااين گرگان درنده دنيا زندگي مسالمت آميزي داشته باشيم؟
آيا آنها -حكومت كشورهاي بزرگ دنيا-مارا وزندگي مارا بحال خويشمان مي گذارند؟
آياماباآنان مي توانيم مقابله كنيم؟
وجواب خودش منفي بود.
اما نسبت به انقلاب 57 ورهبريش امام خميني -قدس سره-كه اكثريت قاطع ملت ايران به رهبريش دلبستند وقيام جانانه كردند ودرمقابل ستمشاهي ايستادند ومبارزه كردندوگفتندماملت ديگرتورانمي خواهيم وشاه هم در26دي ماه57 فراركرد و12 بهمن امام آمدوكار هابه آرامي پيش مي رفت وقانون نويسي ورفراندوم آن وانتخابات مجلس ورياست جمهوري ؛نا گهان منافقاني همانندآتشسوار وكومله ودمكرات وكمونيست وچريك هاي فدائي خلق اكثريت واقليت مانندقاسملو ورجوي سهم خواهي كرده ودرهركوچه وخيابان تهران وسايرگوشه وكنارايران ترور وآدمكشي راه انداختند ازائمه جمعه هاگرفته تاانفجارنخست وزيري وسالن حزب جمهوري اسلامي وازشرق ايران گرفته تاشمال وغرب وجنوب ايران را به آتش كشيدندوآدمكشي راه انداختند وامنيت جامعه را برهم زدندوازاين طرف دشمنان خارجي جنگ تحميلي راراه انداختند.
بدينسان كشورازهرطرف مواجه باناامني شد وليكن توده ملت فداكاري كردند وآتشسواران آتش افروزرا برسرجاي خودنشاندندياكشته گشتندويافراري وبرخي ازآتشسواران درسوراخ موشي مخفي شدند وحالا ازمخفي گاه خودبدرآمده ودرسايت نوري زادازاين آشفته بازارسوءاستفاده كرده ولغزخواني را ه انداخته اند.
حال سؤال اينست كه اين آتش افروزي وآدمكشي داعشي گونه را كدام بدجنسان آتش افروز وآتشسواربعداز57 راه انداخته اند؟
آيا غيرازشماآتشسواران آتش افروز كوردل ومنافق وكومله وكمونيست وجدائي طلبان خوزستان وكردستان بودند؟
واگر بعدازانقلاب چنين جانوران درنده اي ظهوروبروزنمي كردندوبجان مردم ومسؤلين نمي افتادند انقلاب به آرامي ودموكراتيك به سيرانساني خودادامه مي داد وانقلاب اصيل اسلامي ماملت ايران موردهجوم قشري گرايان وانجمن حجتيه اي ها وافرادتنگ نظر ومتملق وچاپلوس وبت پروروبت پرست مصادره نمي شدتااينكه همه انتخاباتش فرمايشي وانتصابي باشد وازرهبر بي عرضه يك بتي بسازندوبرگرده ملت تحميل كنندوهركس هرحرفي مي زند آن را مستندبه فرمايش حضرت آقا كنند؛گويا خودشان هيچ عقل وتفكري ندارندكه ازپيش خودحرفشان رابزنندوازمنطق وتفكروانديشه خود برخوردارباشد.
اينگونه جامعه فعلي وباجوسياسي فعلي متملق وچاپلوس وبت پرور،جامعه مرده است وبي خاصيت كه انتخاباتش بشكل انتصابي است وهيچ كس حق اعتراض هم ندارد،اگرهم باشدجايش زندان است.
نظريه استصوابي شوراي نگهبان كه خلاف نص صريح ومخالف روح قانون اساسي است؛ بمنزله بتي شده است كه عده اي دورآن سينه مي زنندومي پرستند؛بزرگترين حربه غيرقانوني جناح حاكم شده است.
همه اين نابساماني هاي دوره امام خميني مرحوم وبعدازاوكه انقلاب مصادره شد علت تامه اش وسبب اصلي اش همين آتشسواران و آتش افروزان وآدمكشان است كه نظم جامعه را برهم زدند وهمانندداعشي ها چقدرخون آدمهاي بي گناه رابرزمين ريختندوفسادوافسادكردندتا بقدرتي رسند كه نمونه تمام عيارداعشي باشد؛ حالا دوغورتونيمشان هم باقي است كه نواب صفوي كه بودوچه كرد وچه كسي داعشي هست اماداعشي بودن خودشان رامخفي كرده اند كه چه انگلي بدترازداعشي ها بودندوهستند.
با درود بر جناب مسیح
با توجه به این متن احساسی و شور انگیز و اینکه شما نمایش دادید الحق شاگردی شایسته در مکتب نواب صفوی هستید که این تلاش شما قابل تقدیر است. هر زمان که خواستید میتوانم تمام مطلب شما را یک به یک پاسخ دهم بشرطی که از ادب خارج نشوید. تنها چیزی که از متن شما میتوان نسبت به شخصیت شما نتیجه گیری کرد همان هاست که در شخصیت استادتات موجود بود و البته با این خصوصیات امیدی به رهایی شما از این توهمات خودخواسته نیست. شما همانند استادتان به مرحلۀ “ان الحق” رسیده اید و دیگر گوش شنوایی ندارید. تصور و توهم شما اینست که آنچه در ذهن شماست دقیقاً همان اسلام ناب محمدی ست بی کم و کاست ( آنچه گروه های سلفی و داعش می اندیشند و آنچه فدائیان اسلام می اندیشید ) امید که از این بیماریهای مزمن رهایی یابید البته اول باید خود بخواهید.
بدرود
جناب مسیح…یا بهتر بگویم جناب 168
مطلبی را در پاسخ به شما فراموش کردم:
با توجه به نوع نگارش و تایپ کلمات و چارچوبهای رایج در متن شناسی و خط شناسی به شما که دم از شجاعت میزنید توصیه میکنم با همان نام ” 168 ” مطلب بدهید. اینگونه متن های شورانگیز به سن و سالتان نمیخورد شیخ! مرام و انسانیت و ذات حقیقی خود را با نامهای دیگر در اینجا عرضه کردن و از نامهای مجازی متفاوت استفاده کردن، کاری بزدلانه و منافقانه و حاکی از عدم ثبات شخصیتی فرد مورد نظر است که حتی در محیط مجازی هم نمیتواند خود واقعی را به نمایش بگذارد.
و سخن آخر به روش آخوندی، البته نه به سبک و سیاق”نواب صفوی” مردم آزار و مجاهد صغیر ///////// بلکه به سبک و سیاق “محمد تقی بهجت” بی آزار و مجاهد کبیر تا شاید با تکرار آن نور هدایت در وجود امثال شما رخنه کند و بفهمید که مجاهد واقعی (در میان آخوندها) امثال “نواب” نیستند بلکه امثال “بهجت” هستند. مجاهد واقعی بدنبال جنگ با دیگران نیست بلکه فقط و فقط با نفس سرکش خود سر جنگ دارد تا به نفس مطمئنه برسد و در نهایت به ملاقات خدایش برود
“یا ایتها النفس المطمئنه! ارجعی الی ربک راضیه مرضیه”
و البته همیشه در تلاش است که از ذات انسانی خود فاصله نگرفته و در سخنانش امیال شخصی و عقده های شخصی نهفته نباشد و سعۀ صدر را از دست ندهد
“رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی”
از امر به معروف و نهی از منکر دیگران عصبانی نشوید!
بدرود
آتشسوار ////
واقعيت قضيه همانست كه درمتن فوق گفتم
هموطن از اينكه مشگلات مملكت را قبول داري ومتوجه شده اي كه كار هر كس نيست خرمن كوفتن باز هم جاي شكر دارد شنيده اي كه گفته اند دوچيز خيلي سر وصدا دارد يكي سكه هاي توي جيب يكي هم اطلاعات كم وناقص ودرهم برهم خواهش ميكنم كمي مطالعه كن تا متوجه شوي در دنياي پيچيده سياست چه ميگذرد اينكه هر فردي از يك اجتماع در ذهنش خواسته اي داشته باشد ماداميكه دست به عمل غيرقانوني نزند مشگلي ندارد اما وقتي دست به ترور وانارشي زد در حقيقت حقوق سايرين را مورد هجمه قرار داده كاري كه مجاهدين خلق كردند مرحوم نواب هم از جمله همانهاست ضمن اينكه جايگاه اجتماعي وفقهي حضرت ايت اله بروجردي اصولا قابل مقايسه با يك طلبه عصيانگر نيست وقياس معالفارق وفيل وفنجانست حالا با يك ديد بيطرفانه به كارنامه اين حكومت نگاه كن كارهاي مثبتي كه انجام داده وكارهاي منفيش را زير ذزه بين بگذار واين مدت 37 سال را با 37 سال حكومت محمد رضا پهلوي در تمامي شيونات مقايسه كن وبه تمامي امور نمره بده جايگاه اقتصادي ارزش ريال ايران – جايگاه سياسي ارزش پاسپورت ايراني – ميزان بيكاري – تعداد معتادان وبي خانمانها – محبوبيت ملت ايران وديدگاه شهروندان كشورهاي جهان نسبت به رفتار ما در قبال تصرف سفارت خانه ها گروگان گيري -اتش زدن وتخريب اماكن ديپلماتيك -ميزان فساد ادراري وغارتها ودزديهاي ميلياردي دوره اي – گراني مسكن – حقوق ناچيز بازنشستگان وكارگران كارخانجات -دخالت در امور سياسي كشورهاي ديگر وپرداخت هزينه هاي مالي وانساني -تعداد پرونده هاي مفتوح در دادگستري كه بقول رييسش بيش از 14000000 پرونده باز داريم -ميزان تصادفات رانندگي در جاده ها – وضع هواي الوده شهرهاي بزرگ ومحيط زيست كشور -رشوه وپارتي بازي در ادارات – ميزان زندانيان سياسي وزندانيان مواد مخدر وجرايم ديگر مانند قتل وسرقت حمله مسلحانه -بگير وهمينطور بشمار – ازادي مطبوعات -وجود 12 نفر در نهادي مانند شوراي نگهبان كه بر سرنوشت 80 مليون ايراني مسلط شده هم نمايندگان مجلس شورا وهم نمايندگان خبرگان را بايستي به سليقه خودش تعيين كند وهم رييس جمهور را وهر قانوني هم كه تصويب ميشود بايستي همين دوازده نفر تاييد كنند والا ان لايحه اي كه 290 نفر بررسي وبه ان راي داده اند پشيزي ارزش ندارد واگر نماينگام مجلس ايستادگي كنند ان لايحه به مجلس تشخيص مصلحتي ميرود كه رييسش رد صلاحيت شده ولي كماكان رييس تشخيص است وعضو مجلس خبرگان هم هست شما حقيقتا سرگيجه نگرفتي اين نظام الهي را چه كسي بنيان گذاشت مردم ايران در طي تاريخ هميشه پياده نظام سياستهاي توطيه گران امپرياليستي مثل دولت فخيمه بريتانيا ودولت روسيه وهمين امريكاي زورگو بوده است دوست من نميخواهم حرف بدرازا بكشد اگر اقاي جيمي كارتر را ديدي بپرس زمان شاه حقوق بشر رعايت نميشد شما هم به همين بهانه با همكاري انگليسي ها انرا برانداختي حالا راحت در مزرعه بادام زميني ات بنشين سيگار برگت را روشن كن وكمي بحال نزار ما بخند
اتشسوار گرامی سلام . در نوشته شما معتقدم اخرین حدس شما بیشتر به واقعیت نزدیک باشه چون قبل از ورود خمینی اخوند ها در این فکر بودند که چطوری خودشونو به ملت تحمیبل کنند وبه همین خاطر شروع کردند به استفاده ازاصطلاحات حقوق بشری که معنی انرا نمیدانستند و هنوز هم نمیدانند اما متوجه شدند با یک امت از پیش ساخته مواجه اند ملیون هاسر در ماه دنبال عکس خمینی میگرده ملیونها نفر برای استقبال دارند خودشونو هلاک میکنند ماشین اقا رو دست بلند مکنند ملیونها نفر در انتظار ند که خدمت اقا برسند و با تماشای ایشان های های گریه کنند بدون ایتکه گوش کنند چی میگه این بود که متوجه شدند هم خودشون دست کم گرفتند هم ملت را اگاهتر . با امتی روبرو هستند که با سخاوت تمام برای ……..لحظه شماری مکینند وانها هم سوار شدند پیاده شدنی هم نییستند . خیلی از چهرهای مخفی در زیر نقاب زمان میبره تا شناخته بشن اما این اقا دو ماه بعد چهره واقعیشو به پشت گرمی امت نشون داد وتکلیف مردم را دراولین انتخابات با تحکیم نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر روشن کرد . روشنفکران سکوت امت غلام حلقه بگوش
آخرین خبر:
شورای نگهبان صلاحیت انتخابات را رد کرد!
قبل از این که متهم به تشویش افکار عمومی شوم اقرار می کنم که شوخی کردم ولی غیر از این است؟ انتخاباتی که 99 درصد نامزدان جناح مخالف رد صلاحیت شوند انتخابات است؟
99 درصد یا دزد بوده اند یا جانی یا جاسوس بیگانه. دزد و جانی که نبوده اند پس حتما جاسوس بیگانه بوده اند…
اگر جاسوس هم نبوده اند پس به چه جرمی یا اتهامی یا خلافی رد صلاحیت شده اند؟
آهان! به جرم مخالفت با جناح حاکم!
بله؟ پس مخالفت با جناح حاکم جرم است و ما نمی دانستیم……
ولی… این که یعنی جمهوری اسلامی جناح مخالف نمی پذیرد….
پس مردم حق انتخاب بین موافق و موافق دارند؟
مادر به بچه:
نمی شه! کفش قرمز نمی شه! فقط سیاه!
برو هر رنگی که می خواهی انتخاب کن ولی باید حتما سیاه باشه….
اين دقيقا شبيه رفراندوم معروف ١٣٥٨ هست يه جورايي
” جمهوري اسلامي
اري يا خير “
حسین شریعتمدار جوک پرانی کرده که دلم می سوزد نسل های آینده در باره برجام چه خواهند گفت….
آق حسین !
نسل های آینده از خود خواهند پرسید چه بر سر اجداد ما آمده بود که ده ها سال فریب مشتی پیران گمراه و جاهل خوردند و کسی مثل تو در کنار شغل شکنجه گری (آن طور که شنیده ام درستی اش را نمی دانم) یک روزنامه نامدار را به منفور ترین روزنامه ایران تبدیل کند……
سلام اقای مسلمانِ مودب
میخواستم بی تربیتی کنم و سئوالی مطرح کنم
ایا میدانید چرا هیچ نام اشنایی در این صفحات شما نمی نویسد ؟
شما که بلاخره بعد از چهل سال همراهی با ملاهای ادم کش مینویسید که هیچ کس را نباید کشت
«حتی ادم کشهای حرفه ای»
حتی اگر بخواهید ملاهای شمع دزد خودتان را نجات بدهید
باز هم این کشف جدیدتان بد نیست
ولی چهل سال طول کشید که رئیسِ دانشگاه (دامپزشک )بفهمد کسی را نباید کشت
حتما مسلمانها که این همه برایشان احترا م قاعل هستید تا چند قرنِ دیگر خواهند فهمید
همین الان به عنوان یک ایرانی وصاحب حق اعلام می کنم که به هیچ عنوان راضی نیستم حتی یک ریال از این پول آزاد شده خرج باز سازی امامزاده، یا کشور همسایه، یا فلسطین یابرادران سوریه یا کشور های قحطی زده همسایه شود، برادران سرزمینم بی کار،پدران سرزمینم بیمار،زنان و دختران سرزمینم در بحران و خطر ،فرزندان سرزمینم محتاجترند تا لباس فقر از تن بیرون کنند،وپشت میز همگام با تمام دانش آموزان دنیا درس انسانیت بیاموزند . لطفا در صورت موافقت به همه گروها بفرستین
با درودی بی پایان به نوری زاد گرامی
نامه یکی از مخاطبان کلمه به رهبری
آقای رهبر، سلام. شهروندی هستم از اهالی مملکت تحت قدرت جنابعالی. من با شما مخالفم. چون نحوه حکومت شما در ایران شبیه مردمسالاری نیست. بیست و پنج سال است که رهبرید و گزینه دیگری پیش پای من نیست. می گویید مردمسالاری است، جمهوری است، اما شما را نمی شود عوض کرد.
آقای رهبر! امروز اخبار رد صلاحیت ها همه را متعجب کرده. شما بودید که ۸ روز پیش گفتید: «حتّى آن کسانى که نظام را قبول ندارند، براى حفظ کشور، براى اعتبار کشور بیایند در انتخابات شرکت کنند. ممکن است کسى بنده را قبول نداشته باشد، عیبى ندارد امّا انتخابات مال رهبرى نیست، مال ایران اسلامى است، مال نظام جمهورى اسلامى است. همه باید بیایند در انتخابات شرکت کنند.» منطقا تبعات این حرف را همچون هر انسان بالغی میتوان از شما انتظار داشت.
حالا سوال من این است: آقای رهبر من شما را قبول ندارم، الوعده وفا، میخواهم در انتخابات شرکت کنم، اما هیچ کس نیست که مطابق نظرم به او رای بدهم. چه کنم؟
http://negaam.news/1394/10/27/%D9%85%D9%86-%D8%B4%D9%85%D8%A7-%D8%B1%D8%A7-%D9%82%D8%A8%D9%88%D9%84-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%85%D8%9B-%D8%A8%D9%87-%DA%86%D9%87-%DA%A9%D8%B3%DB%8C-%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%AF%D9%87%D9%85/
با این رد صلاحیتهای گسترده اگه اصلاح طلبها واقعا دلشون برای مردم و کشور و حتی نظام میسوزه باید به روحانی فشار بیارن که در محضر عموم اعلام کنه: “یا شورای نگهبان در بررسی صلاحیتها تجدید نظر میکنه یا ما (دولت) انتخابات رو برگزار نمیکنیم.”
اصلاح طلبها -اگه واقعا دلشون برای کشور و حتی نظام میسوزه- باید یکبار برای همیشه “نظارت استصوابی” رو مفتضح بکنند.
حقه بازی جدید جهت گرم کردن تنور انتخابات ،رد کردن بیش از هفت هزار داوطلب که مطهری یکی از آنهاست.
حالا برای اینکه ملت شهید پرور بدانند همه این کارها برای اغفال آنهاست در چند روز آینده ایشان تایید صلاحیت خواهد شد که تنور گرم بمونه، خوب این ملت را شناخته اند خوب،خوب
اين ملت از لحظه اي شناخته شد كه اقاي خميني به ايران اومد و به فرودگاه رسيد و مطمين شد كه سالم و زنده است و همه چيز براي سلطنت اخوندي مهيا شده
سلام بر نوریزاد – لیاقت ملت ایران در سال 1358 ////////////////// مثل خمینی و خامنه ای و بهشتی و بازرگان و بنی صدر بود- لیاقت ملت ایران در سال 88 نخست وزیر دوران طلایی امام و احمدی نژاد شیاد رمال گانگستر بود و لیاقت ملت ایران در سال 1394 ////////// چون خامنه ای-رفسنجانی و روحانی است
ﮔﻔﺘﯽ : ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﻧﻮﺷﺘﻢ ۷۵٪ : ﻣﻌﺘﺎﺩ ﻫﺎ ﺟﻮﺍﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﮔﻔﺘﯽ : ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ
نوشتم:ایران رتبه 1تخریب محیط زیست را در دنیا دارد
ﮔﻔﺘﯽ : ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﻧﻮﺷﺘﻢ:6ملیون زن برگه طلاق در دست دارند
ﮔﻔﺘﯽ : ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ…
ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﻭ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﮔﻔﺘﯽ : ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﻧﻮﺷﺘﻢ :ﭘﺪﺭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻬﯿﺰﻩ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻠﯿﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻓﺮﻭﺧﺖ
ﮔﻔﺘﯽ : ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﺁﻣﺎﺭ ﺍﺳﯿﺪ ﭘﺎﺷﯽ ﻭ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﺯﯾﺎﺩ ﺷﺪﻩ
ﮔﻔﺘﯽ: ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﻣﺮﺩﻡ ﮐﺸﻮﺭﻣﺎﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﻔﺮﯾﺢ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﺯﻫﺮﺍ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ .
ﮔﻔﺘﯽ: ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﺩﺍﺭﻭﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭﻥ ﺧﺎﺹ ﺩﻩ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺁﻣﺎﺭ ﻣﺮﮒ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻪ
ﮔﻔﺘﯽ: ﻣﻦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ.
ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺍﺯﺕ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ , ﭘﺴﺮﺕ ﻣﻌﺘﺎﺩ ﺷﺪ , ﺯﻧﺖ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﻃﻼﻕ افتاد
گفتیﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ…….
ﭘﺎﺳﭙﻮﺭﺕ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﺷﺪ , ﻧﺎﻣﺶ ﺑﺎﻋﺚ ﻧﻨﮓ ﺷﺪ , ﻭﺭﺯﺷﮑﺎﺭﺵ ﺍﺯ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﭘﻨﺎﻫﻨﺪﻩ ﺷﺪ , ﻧﺨﺒﻪ ﺍﺵ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﺪﻝ ﻣﻮ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺍﺧﺮﺍﺝ ﺷﺪ , ﺍﺳﻄﻮﺭﻫﺎﯾﺶ ﻋﺮﺑﯽ ﺷﺪ , ﺷﺎﺩﯼ ﺟﺮﻡ ﺷﺪ , ﺗﺠﻤﻊ ﺑﺎﻻﯼ 10 ﻧﻔﺮ ﻏﯿﺮ ﻣﺠﺎﺯ ﺷﺪ , ﺻﺤﻨﻪ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﺷﺪ , ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺍﺳﮑﺎﺭ ﮔﺮﻓﺖ ﺷﺒﮑﻪ ﺧﺒﺮ ﺍﺯ ﻏﺰﻩ ﮔﻔﺖ , ﺩﺭ ﺷﻬﺮﯼ ﺁﺏ ﻧﺒﻮﺩ ﺁﺏ ﺻﺎﺩﺭ ﺷﺪ , ﺍﺭﻣﻨﺴﺘﺎﻥ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﻕ ﻧﺪﺍﺩ ﺑﺮﻕ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺷﺪ , ﻣﺨﺪﺭ ﺷﯿﺸﻪ ﻫﻢ ﻗﯿﻤﺖ ﻗﻠﯿﺎﻥ ﺷﺪ
ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯼ!!!
” Breaking News ”
” خبر فوری”
مطابق آخرین خبری که تا چند لحظه پیش توسط رئیس آژانس بینالمللی انرژی اتمی
اعلان شد، توافق هستهای میان ایران و کشورهای ۱+۵ بلافاصله به حالت تعلیق در آمد!
رئیس آژانس علت این تعلیق را عدم رعایت ایران به اجرای یکی از مهمترین مفاد این توافق نامه
یعنی تحویل دختر دانش آموزی که با قابلمهای در زیر زمین خانهاش انرژی هستهای تولید میکرد
و مهمتر از آن عدم تحویل خود قابلمه، ذکر کرده است.
یوکیا آمنو در ادامه سخنانش گفت:
علاوه بر آن کارشناسان زبده ما در هنگام کنترل اسناد ارائه شده توسط ایران، بر نادرست بودن
آنها آگاهی یافتند. از جمله اینکه ایرانیها از قابلمهای “بدون دسته” نام بردند، در حالیکه متخصصان
برجسته ما اطمینان کامل دارند، که در این پروسه پیچیده و کامپلکس، یقیناً از قابلمههای دسته دار
استفاده شده است !
خبر مهم دیگری که تقریبا همزمان با این خبر انتشار یافت، از طرف قرار گاهِ خاتم الانبیاِ سپاه پاسداران
بود، مبنی بر اینکه تا اطلاع ثانوی تمامی پروژههای راه، جاده و سد سازی این قرار گاه به علت کمبود
سیمان هائی که از آنها برای پر کردن رآکتور هستهای اراک استفاده شد، به حالت تعلیق در آمد 🙂
سید مرتضی
8:23 ب.ظ / ژانویه 16, 2016
مواردی که ذکر شده همه دروغ است ،سخنان و نوشته های ایشان همه در کتاب صحیفه امام جمع آوری شده ،اگر راست می گویید این مطالب را به آنجا ریفرنس دهید ،البته اینگونه بی اخلاقی ها که یادآور تز مارکسیستهاست ،نشان از یاس سازندگان آنهاست که به هر دروغی برای اهداف خود متوسل می شوند………………
……………………………………………
این نوشته سید مرا به یاد داستان ملا نصرالدین افتاد.روزی اهالی ده به ملا گفتند اگر شب در سرما بیرون باشی تا صبح ما تورا به مهمانی دعوت می کنیم.واگر باختی باید همه ما را دعوت کنی.ملا قبول کرد و شب هر طور بود بیرون ایستاد تا صبح. روز بعد بمردم گفت که باید مرا هر روز یکی از شما دعوت کند.مردم گفتند سندت کد.ملا گفت من جراغی را از ان فاصله دیدم .گفتند ملا شرط را باختی چون از نور ان چراغ گرم شدی و تو شرط را باختی و باید ما را میهمان کنی!ملا گفت باشه و همه را دعوت کرد.3/4 ساعتی گذشت و خبری از غذا نشد.مردم گفتند ملا غذا چی شد گفت آماده میشه.یکی از میهمانان متوجه شد که ملا شمعی را در چند متری دیگی بزرگ گذاشته پر اب!گفت ملا چطوری ایهمه آب با یک شمع جوش می آید.ملا گفت بهمان دلیلی که من از فاصله چند کیلو متری گرم می شدم.حالا حکایت ما و آخوندها ست!
فرض کنید ما سخن این سید راستگو را بپذیریم و تمام انچه را که هم بسیاری از ایرانیان بیاد دارند و هم سرخط روزنامه های مهم کشور و روزنامه ها و خبرنگاریهای خارجی و داخلی بود را افسانه این و آن بدانیم و بگوییم حرف شما درست.حالا ما هم از شما پرسشی داریم جناب سید وقتیکه اینهمه سند و مدرک دروغند آیا جریان اسلام و محمد …که هیچ مدرکی بجز قال این و آن و انهم بطور تسلسل ندارد نمی تواند دروغ باشد؟جناب سید با دروغ و تهمت و ناراستی شماها دیگر بجایی با مردمیکه 38 سال شما ها را در عمل تجربه کرده نمی رسید.
مزدک گرامی
آقای خمینی و خیلی های دیگه در انقلاب همانند آقای منتظری ، اینها دلسوزانی بودند که میخواستند به نحوی ایران را از خفقان سیاسی نجات دهند. اینها جانشان رو بر کف دستشان گرفته بودند در دوران شاه و امکان کشته شدن آنان هم زیاد بود و بالاخره خیلی ها هم کشته شدند. میشه گفت از همه طیف ها و گرایش ها در انقلاب نقش داشتند. انقلاب ما یک انقلاب به نظر من دموکراسی خواهانه بود بطور قلبی و بیشتر مردم حتی بالادست ها همانند خود آقای خمینی هم تصویر روشنی که میخواند چکار کنند و چی بهتره نداشتند. تا سال 58 میشه همه این نیروهای انقلاب رو دلسوز نامید اگر چه اعدام های بی قانونی و فله ای و خارج از چارچوب مجازات بین المللی صورت گرفت. خوب رهبر انقلاب چون روحانی بود و اطرافیان آنها نیز از این قشر بودند پیشنهاد جمهوری اسلامی رو دادند که از یک روحانی این گزینش منطقی هست در زمان خودش. چون چیز زیادی مردم نمیدونستند و روحانیت هم همین درس های حوزوی رو بلد بودند و پیشنهاد آنها به نظرم منطقی بود. تا اینجا باید ارزش کار این کارها رو دونست. از 58 به بعد حکومت روز به روز استبدادی تر شده و هر روز بدتر شده و بیشتر ما قبول داریم. اینکه توی بوجود آمدن این استبداد آقای خمینی و اطرافیان و گروه های دیگه و حتی خارج کشور چند درصد مقصر بودند نیاز به واشکافی دقیق داره و راحت نمیشه در موردش حرف زد. خب ریشه ای بخواهیم بهش نگاه کنیم پاسخ رو در ریشه های کورس میتوان دید که هر حکومت ایدئولوژیک که حکومت دینی هم شاملش میشه به استبداد منجر میشه و تو تاریخ هم بقول کورس هیچ استثنایی نداره. اونا فکر میکردند که با این کار میتونند بهشتی بسازنند همانطور که عباس انعامی گرامی هم اشاره کرد، بعد سال ها ما متوجه شدیم که آقا نه این برداشت و راه حل شما آن زمان درست نبوده است. باید نگاه ما به انقلاب و آقای خمینی در زمان خودش و آگاهی ها و ابزار زمان خودش بررسی بشه. تو حرفا و کارهای آقای خمینی اگر چه حرفای پر تناقض دیده میشه اما نکات درست بسیاری هم گفته شده که مخالفین این حکومت با نشون دادن ان گفته های تخیلی ایشان سعی در تخریب ایشان دارند. اینجا هست که مرتضی گرامی ناراحت میشه و من به ایشون حق میدم. متن ها و انتقادات از آقای خمینی انصافانه نیست اگرچه بسیاری اشکال بر ایشان هم وارد هست و به نظرم همه قبول داریم. مثلا دستور کشتار سال 67 توسط ایشان که جناب منتظری هم نفهمیدند دلیلش چی بود. یکی از متن هایی که به روزنامه کیهان اشاره میکرد رو پیگیری کردم و اصلا در صفحه نخست آن روزنامه نبود. خلاصه باید انصاف رو رعایت کنیم و واقع بینانه با گفتگو با یکدیگر و دست به دست هم دادن برای فردایی بهتر تلاش کنیم.
با آرزوی تندرستی شما
آقای نوری زاد عزیز
تبریک برای تصمیم جدیدتان برای لگام.
هستی یگانه است ، جهان وجود دارد و هستی انسان و موجودات از حاصل پیوندها در شرایط خاص می باشند ، تعبیری غلط می باشد که نیستی را در برابر هستی قرار می دهند ، در حالی که نیستی جزوی از هستی است و در واقع تمام عالم وجود ،هستی است.
هستی انسان چون به شرایط خاص بستگی دارد در عین خاص بودن و آزادبودن وابسته به جهان زنده و غیر زنده وچون جهان دایم در تغییر است.
هستی در هر نوع خود استعدادی خاص و یگانه را دارا است که باید در آزادی و شرایط مناسب پرورده شود، پس هستی با آزادی رابطه دارد.
و چون نظر من در این مورد انسان است ، آزادی و ایجاد شرایط مناسب برای پرورش استعدادها ما را به سمت و سوی جوابی برای چرای هستی رهنمود می شوند.
سپاس بر زندگی چه با کاشتن سرو و کاج و یا جشن و یاد آوری از روی ستارگان از قدیم انسان را به فکر واداشته و تا امروز جوابش را در ادیان و فلسفه و علم جویا بوده است .
آنچه مسلم است ، زندگی در عین یگانگی همیشه بوده و تداوم دارد، و باید قدرش را دانست و در حفظش کوشید.
انسان خانه ای را خراب می کند و به جایش خانه دیگری می سازد، اما از آفریدن زندگی ناتوان است و تنها کاری که می تواند ، حفظ و نگهداری زندگی است ، وزین رو کشتن به هر نحوی صدمه به جهان هستی است.
یاد زنگ های انشاء دوران دبستان افتادم!
تقدیم به عزیزانی که فریب دغلکاریهای رژیم را در اینروزها نمیخورند.شعر از شاملو میباشد با چشمها
ز حیرت این صبح نابهجایخشکیده بر دریچهی خورشید چارتاق
بر تارک سپیدهی این روز پابه زای،
دستان بستهام را
آزاد کردم از
زنجیرهای خواب.فریاد برکشیدم:اینک
چراغ معجزه
مردمتشخیصِ نیمشب را از فجر
درچشمهای کوردلیتان
سویی به جای اگر
ماندهست آنقدر، تا از کیسه تان نرفته تماشا کنید خوب
در آسمان شب
پرواز آفتاب را با گوشهای ناشنوایتان
این طُرفه بشنوید:
در نیم پردهی شب
آواز آفتاب را دیدیم
گفتند: خلق نیمی
پرواز روشناش را.آری نیمی به شادی از دل
فریاد برکشیدند:با گوش جان شنیدیم ، آواز روشنش را باری
من با دهان حیرت گفتم :ای یاوه یاوه یاوه خلایق !مستید و منگ؟!!
یا به تظاهر تزویر میکنید؟ از شب هنوز مانده دو دانگی.
ور تائبید و پاک و مسلمان
نماز را
از چاوشان نیامده بانگی ! هر گاوگندچاله دهانی
آتشفشان روشن خشمی شد : این غول بین
که روشنیِ آفتاب را
از ما دلیل میطلبد. توفان خندهها… خورشید را گذاشته،
میخواهد
با اتکا به ساعت شماطه دار خویش
بیچاره خلق را متقاعد کندکه شب
از نیمه نیز بر نگذشته است توفانِ خندهها… من
درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چیزی نظیر آتش در جانم پیچید. سرتاسر وجود مرا
گویی
چیزی بهم فشردتا قطرهای به تفته گی خورشید
جوشید از دو چشمم.
از تلخی تمامی دریاها
در اشکِ ناتوانیِ خود ساغری زدم. آنان به آفتاب شیفته بودند
زیرا که آفتاب
تنهاترین حقیقتشان بود
احساسِ واقعیتشان بود.
با نور و گرمیاش
مفهوم بی ریای رفاقت بود
با تابناکیاش
مفهومِ بیفریب صداقت بود. ای کاش میتوانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بیدریغ باشند
در دردها و شادی هاشانحتی
با نان خشکشان و کاردهایشان را
جز از برای ِ قسمت کردن
بیرون نیاورند افسوس
آفتاب مفهوم بیدریغِ عدالت بود وآنان به عدل شیفته بودند و
اکنون
با آفتاب گونه ای
آنان را
اینگونه دل فریفته بودند !! ای کاش میتوانستم
خون رگان خود رامنقطره
قطره
قطره بگریم تا باورم کنند. ای کاش میتوانستم
یک لحظه میتوانستم ای کاش بر شانههای خود بنشانم
این خلقِ بیشمار را،
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجاست
و باورم کنند. ای کاش
میتوانستم!
جناب مرتضی گرامی
مقدمتا خدمت شما عرض می کنم:
در مدارس علمیه چیزی به نام “نقد” وجود دارد؟ تصور من است که ندارد اگر اشتباه می کنم توضیح دهید.
نقد را با “شک” اشتباه نگیرید اگر چه شک خودش مقدمه نقد است. قدیم ها که خواندم غزالی کار خودش را با شک در همه چیز آغاز کرد بارقه امیدی در دلم روشن شد که روحانیون ما نیز می توانند در همه چیز و همه کس و حتی وجود خدا و دین و نبوت و …. شک کنند و بعد پله پله مبانی اعتقادی خود را بر عقل استوار کنند و فکر می کردم همه روحانیون این گونه اند پس نباید با کسی که دگر اندیش است و استدلالاتش نتایج متفاوتی برایش آورده مشکلی داشته باشند. در اصل هم باید همین گونه باشد چرا که اعتقاد به اصول دین تنها از روی برهان است و تقلید پذیر نیست.
می دانید که یکی از اسباب و وسایل رشد فکر و رشد علم و رشد فلسفه و رشد هر چیزی نقد است.
اگر نقد نبود ما در همان فلسفه افلاطونی و ارسطویی و هگلی یا هایدگری می ماندیم و علم تجربی و حتی اقتصاد و هر دانش دیگری اگر نقد نشود پیشرفتی در آن به دست نمی آید.
شما همین اندازه اگر بتوانید در مدارس علمیه فرهنگ نقد را جاری کنید چه بسا ریشه بسیاری مشکلات اساسی و برداشت های فقهی تکفیری و مرتدی و …. حل شود. آخر چگونه می توان از کسی که برایش توحید و نبوت و معاد اثبات نشده انتظار داشت بر خلاف عقل و قلب خود تظاهر به دین کند این که نمی تواند غایت و معنی و مفهوم دین باشد.
شما از همین استدلال اگر آغاز کنید می بینید مفاهیمی مثل کافر و مرتد و غیره و ذالک معنای دیگری به خود می گیرند و بسیاری مشکلات حل می شود. یعنی کسی که از روی استدلال شخصی به نتیجه ای همانند شما نرسیده تکلیف از دوشش برداشته شده است.
نوشته های کورس را تنها هنگامی می توان درک کرد که نقد مدرن را درک کرد.
و این اصل مطلب من است که اگر فضای فکری من و شما پذیرای نقد باشد نوشته های کورس معنی و مفهوم پیدا می کند.
فکر می کنم معممین ما عادت کرده اند هر اندیشه مخالفی را با برچسب کافر و زندیق و مرتد پیروز مندانه شکست دهند و به حول و قوه الهی تمامی “مشرکان” و “دشمنان خدا” را به قعر جهنم واصل نمایند.
فکر می کنم با تمام تردستی ها و کلام ورزی های هنرمندانه و فنون سخنوری که در مدارس علمیه تدریس می شود شمشیر روحانیون مسلمان در میدان نقد کند و نا کارآمد باشد چرا که نقد مدرن از اساس در دین و تفکر دینی جایگاهی ندارد. همان گونه که در تفکر مارکسیستی یا استالینستی یا دیگر ایدولوژی ها قابل تصور نیست. مگر این که شاید برداشت ما از دین به خطا رفته باشد و اگر نه پس چرا در هر درس دینی آمده که اعتقاد به اصول دین تنها با برهان میسر است و نمی شود تقلید کرد؟ آیا بهتر نیست نگاه کنیم منظور دین از کافر و مرتد و مشرک چیست؟ شاید مصداق این کلمات در صدر اسلام شامل افرادی می شده که جاهل به تمام معنی بوده اند و از استدلال و برهان عقلی چیزی حالیشان نبوده و بدون برهان و استدلال فقط در صدد ضربه زدن به دین بوده اند……….
آیا کسی هست در مدارس علمیه روی این سوال ها کار کند و به سرنوشت کدیور و سروش دچار نشود؟
در مورد ریشه ها و ایراداتی که بر آن وارد کرده اید هم باید بگویم کورس در این نوشتار کوتاه و مجمل هرگز قادر نیست ابن سینا و رازی و سهروردی و عین القضات و غزالی و …. را رد یا اثبات کند. حتی اگر در این راه تلاش هم کرده باشد. آنچه من از نوشته های کورس در می یابم یک جمله است:
“این شریعت گفت ما ببریده است”
و اما عظمت کار وی در تهیه فهرستی است از سوال ها و ابهاماتی که در هزاران سال فرهنگ ایرانی روی زمین مانده و خاک خورده و کسی دست به کار آن ها نشده است.
هر مبحثی از ریشه ها سرفصلی است از کتاب هایی که در زمینه های مورد اشاره می بایست نگاشته می شده و نشده.
در انتها خواهش می کنم اگر نقدی بر نوشتار کورس دارید از کلی گویی احتراز کنید و به صورت موردی با وی وارد گفت و گو شوید تا ما عوام الناس بتوانیم بهره بیشتری ببریم.
در ضمن ضرب المثلی است که می گوید: هدف راه است.
یعنی شما با هم کلام شدن و گفت و گو و نقد کورس وی را به هدفش رسانیده اید…….
سلام جناب ساسانم
من گمان نمي كنم ونقدوانتقاد برآراوافكار ديگران دردانشگاههاي جهان به اندازه مباحث حوزويان باشد.
اگرمطلع باشيددرس خارج فقه واصول فقهاي صاحب كرسي درس؛ عمدتا طرح نظري درمسأله ونقد وبررسي آنست.بخصوص دردرس اصول كه اكثري نظرها عقلي است وموردنقدوبررسي آنها مي باشد
شورای نگهبان برآی رضای خدا رد صلاحیت میکند.
شورای نگهبان برآی رضای خدا رد صلاحیت میکند.چون عمیقا اعتقاد دارد غیر خودشان بقیه افراد صالح نیستند وبرا ی نظام خطرناکند. کاری هم نمی شود کرد.
سلام جناب منصور گرامي
اين جوابي است كه به سؤلهاي من داده ايد:
“رمنصور
10:41 ب.ظ / ژانویه 16, 2016
جناب مصلح،
مشکل شما دوست عزیز این است که خدا را در حد یک کلمه شناخته و پذیرفته اید و بعد اورا به کناری گذاشته اید. خدا را نمی شناسید. اگر می دانستید که چیزی جز خدا (با تعریفی که در قسمت های قبلی ارائه شد) وجود ندارد در آنصورت هیچ موضوع گیج کننده ای در اینجا نبود. اشکال تفکر دینی این است که از بس که به آدم ها می پردازند از خدا که اصل قضیه است غافل می شوند و همین موضوع هم این همه نابسامانی را موجب شده. ادیانی که آمده اند تا مردم را به هم نزدیک و آنها را با هم یکی کنند ، خود به عامل تفرقه، جنگ و فساد های عریض و طویل بدل گشته اند. چرا؟ چون آنقدر که موسی و عیسی و محمد و حسن و حسین را می شناسند از خدا بیگانه اند . تصور کنید اگر همه ادیان بجای پیامبران و جانشینانشان ، می گفتند خدا چه اختلافی وجود داشت؟ همه یکی را می پرستیدند و آن یکی در دست شما با آن یکی در دست مسیحی یا یهودی تفاوتی نداشت پس دلیلی هم برای اختلاف نبود.”””پايان
مگرشما خدارا چگونه شناخته ايد؟
ما معتقدهستيم كه دراين هستي بي كران هيچ وجودي غيرازوجودخداوندمؤثر
نيست{لامؤثرفي الوجودالاالله} اواول وآخروظاهروباطن است؛ودراين هستي .
لفظ الله ازاسم اعظم خداونداست كه همه اسماي حسناي خداونددرآن مستتراست.
وذات الله را اين فهم قاصرماانسانها ،عاجزازدرك وشناخت آنست؛چنانكه خواجه لولاك گفت :”ماعرفناك حق معرفتك “=حقيقت وجودتوراچنانكه بايد،مانشناختيم.
چگونگي ذات اوبراي بشرشناخته شدني نيست چون وجودنامتناهي او درذهن معرفتي محدودما محاط نشودهمانطوركه درياي بي كران دركوزه اي نگنجد.
واما آثار وجلوه هاي ذات بي چونش باعلم كامل وقدرتي فائق وحيات ازلي وسرمدي باربوبيت تامه اش برخلائق وهستي ؛اسماء واوصاف كمالي اورا مي شناساند. پس آثارذات خويش دليل بروجودذات اوست،هرچندمابشر به كنه ذات اوپي نبريم.بقول آن عارف:
كي رفته اي زدل كه تمنا كنم تورا /// كي بوده اي نهفته كه پيداكنم تورا
غيبت نكرده اي كه شوم طالب حضور /// پنهان نگشته اي كه هويداكنم تورا.
اما اوبرهمه ضمائرسينه ها آگاه وازرگ گردن هركس به اونزديكتر است وبرهمه جزئيات عالم وجودآگاه است وباتدبيرربوبي اش همه هستي را اداره مي كندوسنن وقوانيني درهمه هستي بكاربرده است كه هيچ بي نظمي رادرآن نمي بيني.
حساب عمل كردوتفكرات همه درديوانش ثبت مي شود.
همه هستي را به عدل وراستي آفريده است. وانسان رابگونه اي آزادنسبي آفريده است وداراي عقل وبينش انتخابگر؛وتقوا وفجورش رابه اوالهام مي كندكه انتخاب راه درست ونادرست را تشخيص دهدوراه انتخاب را به اوواگذاركرده است.
بعلاوه اين راهنمائي هاي دروني؛ رهنمايان بروني وهم ازجنس بشر كه برگزيدگان اوهستند بعنوان پيامبران واوصياي آنان براي راهنمائي بشروباكتابي ازسوي خودش ارسال نموده است.
منصورعزيز اين خدائي است كه بااين اوصافش مااورا مي شناسيم.
حال اگرشما شناختي ديگرداريدبراي ما ارائه كنيدتادانش ومعرفت توحيدي ماافزون گردد.
هرچندبرخي ازاين بشر كه خودرا بي نياز دانست واحساس غناكرد،مي خواهد جلوش بازباشدوطغيان نمايدوديگران رابه استخدام خويش درآوردوازاين رهگذربه فسادوافسادمي پردازدوبه استبدادوخونريزي مي پردازدوخودرابرترمي پندارد؛
همه اين فسادها ازنشناختن آفريدگارخويش است وازهواپرستي خويش نشأت مي گيرد.
واين انانيت است كه خيلي عظيم ازمدعيان عرفان را هم بخاك مذلت انداخته است ومكاشفاتشان شيطاني شده است ودرتوهمات خويش غوطه ورندوديگران را خدانشناس مي پندارندوازخودلاطائلاتي مي بافند بنام شهودعرفاني وقران را كلام بشر مي پندارند وپيامبررا خودمنتخب مي انگارندوازسوي خودمبعوث گشته بدون انتخاب خداوندمي دانند وبه ديگرگفتار محمد-ص- واوصياي كرام اوپشت پا مي زنندوموردانكار.اينگونه معرفتها خيلي عجيب ونواست البته بيشترمدعيان عرفان سرازناكجاآباددرآورده اند.
اميدوارم شما ازآنان نباشيد ومعرفت خويش رازنو بازبيني واصلاح بفرمائيد.
پرتوان باشيد وهدايت شده
امابدانيدكه جواب آن كامنت وسؤالهاي مرانداده ايد وطفره رفته ايد.
دوست عزیز،
همانجا که گفتید لامؤثر فی الوجود الی الله قصد کردم که باقی مطلبتان را نخوانم ولی شرط ادب ندانستم و تا به آخر خواندم. دوست گرامی شما خدا را نمی شناسید. این را به معنای توهین نگیرید. خدا را نمی شناسید. مطلب شما سراپا شرک است. شما خدا را موجودی جدا گرفته اید در حالیکه این با همه مدعیات شما تناقض دارد. پنداری قدیمی بر قدیمی دیگر ناظر است و بر آن پیامبر می فرستد. شما بهتر است بکلی در دین و اعتقادتان تجدید نظر بفرمائید.
با عرض پوزش
الالله صحیح است.
دوست عزيز
شما چرا شناخت خويش را ازخداوندتعريف نمي كنيد تا ازشما يادبگيريم وتجديدنظركنيم
نظر شورای نگهبان با نظر رهبر یکیست، حق الناس هم ظاهر قضیه است فریب نخورید. شورای نگهبان هر کاری دلش بخواهد میکند اختیار تام دارد خیالش هم از طرف رهبر راحت است..حق الناس از نظر اینها یعنی اجازه ندهند غیر خودشان کسی وارد مجلس یا خبرگان شوند وبه این موضوع مثل داعش ایمان قلبی دارند و همه چیز خودشان را در این راه فدا خواهند نمود .وهمه این کارها را قربت الی الله انجام میدهند ومتاسفانه هیچ کاری هم نمی شود کرد .
جون من نباشه،جون شما نباشه،به جون آقا مجتبی حق الناس اونیه که ولی فقیه واسه ناس تشخیص میده.به قول یارو ناس واس ماس ، همش واس ماس!!!!!!!حالا هی برو واسه چوپون رای بده. اون دفه خیلیا رای دادن تا موسوی و کروبی و زندان سیاسی آزاد بشه ، حالا برو رای بده تا حصر و حبس بیش تر بشه . من یکی که خجالت میکشم رای بدم . تو خود دانی. من رای نمی دم چون دیگه تحمل احساس گاکول شدگی ندارم .این صندوقا بوی خون و ظلم و چپو کردن مال ملت میدن.بوی خون ندا ،بوی خون همه جوون های کشته شده د ر کهریزک ، بوی رنج بچه های کار،بوی خفت تن فروشا ، بوی پول های کثیف، بوی جوون های دپرس و شکنجه شده و آواره شده در غربت ،بوی لقمه نون آلوده به خون جگر واسه اکثریت و ناز و نعمت واسه یه مشت آقا زاده و آخوند زاده مفتخور دزد و شکنجه گر و پاچه خوار ، بوی گاو چاله دهان امثال راذان و نقدی و مرتضوی و تمدن و شجونی و فلاحیان و دیگر اراذل و اوباش آدمکش.رای دادن و رای ندادن حقته ، ولی اول بو کن ، بعدا رای بده.اول به یاد آر ، بعدا رای بده. حالا خود دانی.
جناب نوری زاد گرامی
چقدر این برچیدن اعدام کار نیکی خواهد بود و به نظر میشود این کار را به نتیجه رساند. حساسیت زیادی روی این مورد برای برخورد با شما فکر کنم وجود نداشته باشه چون دیگه روی سخن شما با بیت رهبری و سپاه و وزارت اطلاعات و اوین نیست.
هفته گذشته یکی از فامیل های نزدیک ما که حدود ۳۰ سال داشت را اعدام کردند. این فرد در یک درگیری یک نفر دیگر رو به قتل رسانده بود. قضیه این بوده که اعدامی متوجه میشود که مقتول با خواهر او رابطه دوستی داشته و به محض برخورد با مقتول دم درب خانه اعدامی، با یکدیگر درگیر میشوند. مقتول چاقو هم داشته و کمی هم قلدر هم بوده ولی این اعدامی ما هم فرد نترسی بود و خلاصه با ضربات مشت و زنجیر و البته خوردن چند چاقو از طرف مقتول، او را از پای درمیاورد. هر کاری هم کردند خانواده اعدامی که در این دو سال از مادر مقتول رضایت بگیرند، آنها نپذیرفتند و بالاخره اعدام شد. شاید اگر دو سال دیگه میگذشت این مادر هم رضایت میداد. تازه این اعدامی برادر شهید هم بود. خلاصه اینکه ای کاش بشه هر چه زودتر این پدیده دلخراش برچیده شود.
ممنون از تلاش شما
با آرزوی تندرستی
فقیهان علیه قانون قیام کردهاند
1- جای هیچگونه پرده پوشی و مجامله نیست. بخشی از فقیهان جمهوری اسلامی ایران علیه قانون قیام کرده اند. آنان علیه حقوق ملت که قانون را پدید میآورد وارد مبارزه سر سختی شده اند. آنان در حال بازگشت به دوران پیش از مشروطه و عصر قاجارند دورهای که در آن به نام دین با قانون مخالفت میشد.
2- چرا چنین شده و سبب این بازگشت به گذشته چیست؟ سبب این است که آن فقیهان نه خود میدانند قانون، حقوق ملت و دانش حقوق و دانش سیاست (که در عصر حاضر مبنای حکومت داری است) چیست و نه حاضرند سخن اهل این دانشها را بشنوند. آن فقیهان که لقبهای توهم انگیز را نیز یدک میکشند، فقط با استدلالهای فقهی مشغولاند که آن استدلال ها هم نه مبناهای مدلل دارد و نه مبناهای معقول.
در قلمرو استدلالات فقهی دانش حقوق و دانش سیاست، قانون و حقوق ملت که منشاء قانون میشود معنا و مفهوم ندارد. در آنجا این مفهومها «بیگانههای خطرناکی» هستند که اگر وارد قلمرو استدلالهای فقهی شوند آنها را از درون متلاشی می کنند و خود جای آنها مینشینند. فقیهان از این خطر به خوبی آگاهند و امروز احساس می کنند تحولات اجتماعی و سیاسی سه دهه اخیر ایران موج مطالبه قانون و حقوق ملت را چنان شدت بخشیده که اعتبار استدلال های فقهی آنان در قلمرو سیاست و حکومت در حال فروپاشی است. هیاهوی قرار دادن «اجراء اسلام» به جای «اجراء قانون» که اخیراً در صحنه سیاسی ایران بلند شده بیش از آنکه مربوط به قدرت طلبی آن فقیهان باشد مربوط به بی خبری ها و احساس خطرهای آنان است. […]
از محمد مجتهد شبستری. کاملش را اینجا بخوانید:
http://www.mohammadmojtahedshabestari.com/articles.php?id=489&title=%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%87%D8%A7%D9%86%20%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87%20%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%86%20%D9%82%DB%8C%D8%A7%D9%85%20%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%D9%86%D8%AF
ضمن پوزش خواهی از آقای نوریزاد، چون مطالب مطروحه در مقالهٔ آقای شبستری، بسیار به مباحث دور و نزدیک ما با دوستان معمم مربوط بود، بخشی از آن را نقل کردم.
آقای نوریزاد، من در مورد صحت اعتراف آن دختره که ایا مادرش تحت تاثیر مجاهدین خلق بوده ویا حتی درستی یا نادرستی ادعای او و یا شما که وی به زور اعتراف کرده نمی توانم نظر درست و با اطمینانی بدهم ، ولی اینکه این سازمانی تروریستی و تشنه قدرت بوده که باعث آغاز خشونت در کشور شد شکی نداشته و مدارک فراوانی در اینباره در همه جا هست و چون آنها به اینکه هدف وسیله را توجیه می کند معتقدند وبارها به ان عمل کردند ( اعمال تروریستی فراوان ، همکاری با صدام ، جاسوسی برای صدام و اسراییل و امریکا )هر پلشتی که به آنها منسوب شود قابل باور است ، کما اینکه بعد از اینکه در ظاهر مجبور به ترک مبارزه مسلحانه شدند ( البته اصرار انها به اینکه ارتش دارند دروغ انها به ترک مبارزه مسلحانه را روشن میکند ) انها تمام توان باقیمانده خود را معطوف به اعمال منافقانه کردند و در پس خیلی از اختلافات داخلی هم هستند چون آنها متخصص در نفاق هستند و به صورت اصلاحطلب افراطیی یا اصولگرای افراطی و یاحتی دیگر گروههای مخالف ، منافقانه ظاهر میشوند و در جهت اهداف سازمان منفور خود ایجاد اختلاف میکنند ، ولی لطفا یکبار از این دوست عزیزت ملکی بپرس که نظرش در مورد اقدامات تروریستی آن سازمان چیست ، اگر گفت مخالف است بپرس در کجا تا بحال مخالفت خود را علنی با آن سازمان بیان کرده که لااقل بدبینی ما به او کم شود .
با درود . 1_ حضرتعالی عصر جمعه با دوستان خوبِ لگام ( لغو گام به گام اعدام) نشسته اید و عرض و طولِ عالمِ هستی را در نوردیده اید و از دل آن به این نکته رسیده اید که : استثنایی نباید در کار لغوِ اعدام باشد. چه اعدام یک فرد سیاسی و چه یک قاچاقچی و چه یک جاسوس و چه یک آدمکش حرفه ای و باید داستان اعدام را از کل مجامع بشری روفت . اما آقای نوری زاد در کشور ما از ابتدای انقلاب سال 1357 و بر اساس اسلام و شریعت ، اعدام انسان های خطا کار و از هر نوع خطایی که جنابعالی از آنها نام برده اید ، ” مفسد فی الارض ” تلقی شده و حکّام کشور به قول خودشان نه از روی میل و رغبت شخصی بلکه بر اساس اسلام و شریعت انجام وظیفه کرده اند . عالمان دین و سردمداران حکومت اسلامی با برداشتی که از اسلام و شریعت داشته اند ، اعدام انسانهای خطا کار را ” واکسن ” نام نهاده و آن را ” بهداشت و درمان ” جامعه تلقی و به خیال خودشان جامعه اسلامی را پاکیزه و بهداشتی کرده و بیماری مزمنِ خطا کاری را جراحی و از بین برده اند . اما اینان به اندازه یک جو و گندم عقل نداشته اند که بیآیند و مانند دانشمندان علوم دارویی و پزشکی که کشفیات دارویی و درمانی خود را ابتدا بصورت مطالعه ، کتابخانه ای و میدانی و بر روی هزاران موش و خرگوش و در آزمایشگاه و … غیره انجام داده و وقتی از آثار مثبت آن بطور دقیق نتیجه گرفتند ، آن دارو را بر روی درمان انسانها تجویز و کاربردی میکنند و انسانهای بیمار بعدی را نجات میدهند . این سردمدارانِ نظام در این 37 سال تاکنون لحظه نیاندیشیده اند و حتی یک ساعت نیامده اند و بنشینند و ببیند که این داروی درمان کننده ” اعدام ” به چه مقدار انسانها را درمان کرده است ! که بعد بیآیند و بخاطر این اعمالشان ، دور افتخار بزنند که : ملت ایران دیدید که با ” واکسن ” و داروی درمان ، همه مردم کشور را سالم و بهداشتی کردیم و اکنون ” واکسن ” اعدام باعث شده که دیگر خطاکار و حطایی صورت نگیرد . 2 _ اعدام کردن افراد ( مثلاً در کشور چین دزد دوچرخه را اعدام میکنند ) ، طبق قوانینِ بسیاری از کشورها ، حتی در کشور پیشرفته ایالات متحده امریکا هم وجود دارد ( نوع اعدام کردن افراد می تواند با تیر باران ، از تیر برق آویزان کردن ، گیوتین ، شوک الکتریکی ، صندلی برق ، قرصِ سیانور خوراندن ، و در کشور ما هم بیشتر با طناب و حلق آویز کردن از جرثقیل در میادین شهرها می باشد ) . حال اگر در هر کشوری شدت دیکتاتوری و خونخواری مستبدان بیشتر باشد ، اعدام بیشتر . مانند کشورهای کمونیستی در دهه 30 تا 90 میلادی که آنها با اعدام ِ مخالفان فکری خود ، بیشترین جنایات را در حقِ مخالفان فکری خود در روی کره زمین مرتکب شدند . انشاء الله همگی دوستان ” لگام ” موفق باشید .
آقای نوریزاد ، طرفداران نبود اعدام در بعضی کشورها ، در دفاع به عدم کاهش جرم در اثر وجود حکم اعدام استناد می کنند ( هر چند شاید اصل درستی چنین مطالعاتی هم زیر سوال باشد و ، مثل خیلی از داروهای مجوز داری که سالها بعد از مصرفشان ثابت شد که مضر بوده و تحقیقات اولیه اشتباه و یا غرض دار بوده و این داروها حذف میشوند ) ، میخواستم از شما بپرسم آیا یک تحقیق علمی در کشورهایی مسلمان مثل ایران که از نظر فرهنگی و غیرت و تفکر کاملا متفاوت از غربند وجود دارد که ثابت کند حذف اعدام به سود جامعه است و باعث افزایش قتل بیگناهان توسط قاتلین جامعه نشود ؟ اگر چنین مطالعه ای صورت نگرفته چرا شما آنچه را خود غربیها مثل خود آمریکا کامل قبول ندارند میخواهید به کشور خود تعمیم دهید ؟ خلاصه اینکه بر چه اساسی مدعی هستید لغو اعدام باعث افزایش قتل بیگناهآن در خیابانها نشود ، لطفا علمی جواب دهید .
آقای سجاد منطقی باشید ، فعلا حکم اعدام در کشور اجرا می شود ،شما باید ثابت کنید با اعمال اعدام میزان جرایم کاهش یافته ،وقتی که قانون لغو اعدام اعمال شود می توان در انزمان در خصوص کاهش یا افزایش جرایم به واسطه لغو اعدام اظهار نظر کرد.این تعصب چه پدری از بعضی مردم درآورده است ، ادای روشنفکری بدون آشنایی با اولیه ترین اصول تحقیق!!!!!
لطفا علمی جواب دهید، چند درصد داروها اشتباهی استفاده شده و پس از سالها جمع شده ،با وجود هزاران نوع دارو فکر می کنم به تعداد بسیار کمی دارو مشمول صحبت شما می شود ، منصف باشید،اگر با این منطق هستید روشهای درمانی خارجی ها را هم واگذارید و از همان طب شریعت استفاده کنید ، مرگ خوبه برای همسایه،شما که جز در علوم اجتماعی حرف قابلی ندارید یک کم در آن مورد فکر کنید.
این نوع تفکر پایدار نباشد
خروج از نفهمی خرج دارد.
ابتدا نمی شد ارتباط این جمله و لغو اعدام را فهمید ولی با وجود کامنت این دوستان متوجه شدم که شما هم این مردم و میزان فهمشان را خوب درک کرده اید.در راهتان پاینده باشید
فهم شما همینقدر است که آشکارا مردم را نافهم خطاب می کنید، شماها که ادای روشنفکری در می آورید در اطراف خود نگاه کنید چند درصد ازدواجهای مدرن و با تقلید کورکورانه از روش غربی ها به طلاق می انجامد و چند درصد ازدواجهای که یک سنت چند هزارساله از تجربه بزرگان پشت انهاست به طلاق می انجامد هیچ عاقلیی قبول ندارد بگوید یک جانی را که مثلا به چند نفر تجاوز و بعد انها را بکشد و چندین خانواده راتا ابد داغدار میکند را با سلام و صلوات از هزینه همان خانواده هایی قربانی در زندان چلوکباب داد ، اگر این نفهمیدن است از فهم تو بیشتر است
سلام بر ناظران گرامی
دوست عزیز نوشتار شما قدری از مسیر انصاف خارج شده و با الفاظی نظیر آن دختره و..به مسیر جانبداری از قشر خاصی کشیده شده است.من این مثال را در جایی دیگر زده ام مجددا در اینجا می گویم.امیدوارم برای شما در این سایت تکرار مکررات نبوده باشد.فرزند تخس ناز پرورده ای در کودکی بچه همسایه را می زند.روی ماشین مرد همسایه خط می کشد.با سنگ شیشه مغازه دار سر کوچه را می شکند و در تمام این موارد پدر کودک به جای تنبیه او قربان صدقه اش می رود.کودک با این تربیت بزرگ و تبدیل به جوانی می شود.حال او به روی پدر خود هم تیغ می کشد.دیگر جای نازکشیدن پدر نیست و او شروع به داد و فریاد و فغان می کند.مثل سازمان مجاهدین با آخوندهای حاکم بر انقلاب چنین است.مجاهدین پیش از انقلاب هم ترور می کردند از حمله به مستشاران آمریکایی گرفته تا حمله به فلان ژاندارمری و بهمان کلانتری.در تمام این مدت کدامیک از آقایان فریاد برآورد که اینگونه اقدامات مورد تایید مانیست بلکه هر چه بود به به چه چه بود و اعدام انقلابی و بس.این سازمان که با این روش خو گرفته بود بعد از انقلاب به این روش ادامه داد تا فلان امام جمعه و بهمان مغازه دار خبرچین خود را به رگبار بست.حالا پدر شروع کرده به داد و فریاد که اینها جنایتکارند و تروریستند و…چگونه است که مرگ خوب است ولی برای همسایه؟!حکومت چگونه است که داعیه مبارزه با تروریسم دارد که البته بیشتر به شوخی شبیه است و آنوقت برای تروریستهایی نظیر نواب صفوی و خالد اسلامبولی سالگرد و یادبود می گیرد؟!چگونه است که خود را قربانی تروریستها می داند و آنوقت خو پرونده های زیادی در آرژانتین و آلمان و فرانسه و…دارد؟!مجاهدین بزرگترین ستمی که به مردم ایران کردند همین بود که با حماقت خود که گمان می کردند ترور مشکلی را حل می کند برخی افراد نه چندان مهم را(انفجار دفتر ریاست جمهوری و حزب جمهوری هرگز توسط ایشان برعهده گرفته نشد و شواهدی امروزه در دست است که این انفجارها نوعی تسویه درون حاکمیتی بوده است)ترور کردند و بعد راه را برای حکومت ترور و وحشت حاکم باز کردند که تمام اقدامات شنیع خود را به نام این گروه سند بزنند و هر صدای مخالفی را مرتبط با این گروه و خط گرفته از آن اعلام کنند.برخی از قتلهای زنجیره ای و نیز انفجار مشهد مشتی از این خروار است.
سلام بر نوریزاد عزیز
این نوشتار من در پاسخ به کامنت بالاتر دوستمان سجاد بود.نمی دانم چرا زیر این کامنت سجاد شما منتشر کردید؟!
اطلاعات شما ناقص و خطاست، طبق منابع متعدد منجمله یکی از رهبران مارکسیست شده آنها که نامش را فراموش کرده ام ولی در قید حیات است و خود به نجف رفته بود امام خمینی اساسا با مبارزه مسلحانه آنها با حکومت شاهنشاهی مخالف بود و به آنها توصییه کرده بود که موفق نخواهید شد و فقط به خودتان ضربه می زنید و از تایید مبارزه مسلحانه آنها اکیدا خودداری کرد، ولی اگر نواب صفوی با فتوای کس دیگری احتمالا آقای میلانی، یکی را کشت کاملا متفاوت با ترور گسترده و سازمان یافته آنهم بدون وجود فتواست و ارتباطی با جمهوری اسلامی ندارد، بعضی از افراد ترور شده در اروپا هم جزو مخالفان مسلح و یا همکاران و حتی جاسوسان عراق متجاوز و در حال جنگ و یا تجزیه طلب بودند که بیشتر دولتهای دنیا مثل خود آمریکا و ترکیه و اسرایل علنا همین کار را می کنند ولی ترور افرادی غیر از این گروهها کاری خطا و حتی مشکوک بود که تا حدی زیادی در اثر جو انتقامی ثانویه به ترورهای سران انقلاب توسط مخالفین بود ،
انفجارهای نامبرده را افرادی مثل شاهسوندی و یعقوبی از رهبران مجاهدین و ایرج مصداقی دیگر مخالف نظام و کریم سنجابی و نوارهای کشف شده در عراق از دیدارهای سران آنها با بعثی ها که همه در اینترنت وجود دارند تایید کرده اند که کار منافقین بوده ، بعد شما که تکذیب می کنید پاسخ دهید کلاهی عامل انفجار حزب و کشمیری عامل انفجار نخست وزیری که هردو سابقه مجاهدین داشته و نفوذی آنها بودند الان کجا هستند ؟ البته شاهسوندی قبلا گفته که یکی از انها بعد از فرار در ترکیه با او در یک خانه تیمی بودند و دیگری هم در کردستان مدتها در رادیوی انها تحت حمایت قاسملو کار میکرده ( این خیانت قاسملو به چمهوری اسلامی احتمالا یکی از علل ترور قاسملو بوده ).
اگر می خواهید مبارزه کنید لطفا به دروغ متوسل نشوید و مردانه مبارزه کنید و حقایق را کتمان نکنید.
نام آن رهبر منافقین تراب حق شناس است که همراه با چند نفر دیگر برای اخذ تایید امام نسبت به سازمان به نجف رفتند و چندین جلسه مواضعشان را بیان کردند ، ولی در نهایت امام آنها رو نصیحت به ترک اقدامات تروریستی حتی بر علیه حکومت شاه کرد، و این موضع درک بالای امام د در مخالفت با خشونت و تروریسم را نشان می دهد ، یعنی در زمانی که خیلی از مخالفین فعلی نظام خود تروریست بودن را افتخار می دانستندو افرادی مثل چه گوارا در جهان اسطوره مبارزان بودند .
کسروی جز نوشتن و اظهار عقایدش چه کرده بود که مستحق ترور با آن روش وحشیانه باشد ،آن هم در حین دفاع از خود در روز روشن؟ ترور کسروی یک قصابی بود. به نظر آقایان فکرش غلط بود. خب، جوابش را می دادند. آیا این درست است که هرکس مثل ما فکر نکند او را هم با گلوله و هم با کارد قیمه قیمه کنیم؟من خودم با خیلی از عقاید کسروی موافق نیستم. اما آخه برادر عزیز او در دادگاه داشت علیه اتهامات خود دفاع می کرد. مگر فتوا اصل ضد انسانی بودن این جنایت را منتفی می کنه؟ قتل های زنجیره ای چطور؟ مختاری و پوینده و سعیدی سیرجانی جز نوشتن چه کرده بودند؟
من فکر می کنم باید قضایا را از هم تفکیک کرد.اینکه چه کسی خشونت بعد از انقلاب را شروع کرد هنوز تاریخش نوشته نشده یا اگر نوشته شده باشد فقط در تایید فرضیه ای بوده که حزب اللهی ها را مظلوم و صلح دوست نشون میده. منظورم البته حزب اللهی ها در غایله بنی صدر و بهشتی هستند. به نظر من اگر حکومت اجازه می داد تا همه صاحبان عقاید مخالف دارای حزب و رسانه و روزنامه باشندو حق شرکت در انتخابات مجلس و رییس جمهوری داشته باشند آن وقت شما می توانستید علت تامه را با اطمینان به یک طرف منتسب کنید.برادر عزیز: اخبار جمهوری اسلامی هیچ وقت سند قابل اعتمادی نبوده .هنوز شاهدان وقایع خیابانی در غایله بنی صدر نمرده اند . هنوز به هیچ عقیده مخالفی اجازه حزب و انجمن و رسانه نمی دن. هنوز رییس جمهور اگر مستقل از رهبر بخواد فکر کنه یا طبق قسمی که خورده از قانون اساسی و حقوق ملت سفت و محکم دفاع کنه صد تا انگ بهش می زنن.من شخصا بگم که از مجاهدین دفاع نمی کنم و قبول دارم که کار و روش اونا و همچنین تجزیه طلب ها اصلا قابل دفاع نیست حالا حکومت مستقر چه اسلامی باشه چه غیر اسلامی. اما حکومت اسلامی را هم نمی توان در دامن زدن به خشونت بی تقصیر دانست. این حکومت پروندهاش سیاه تر از اونیه که قابل دفاع باشه.کهریزک، سعید زینالی،ستار بهشتی ، سرکوب وحشیانه راه پیمایی سکوت ، حصر موسوی و کروبی همین ها کافیه برای اثبات اینکه این حکومت ذاتش شرور و زورگوست.مجاهدین هم از جنس همین ها هستند بلکه بدتر . خلاصه اینکه صبر بایذ کرد تا فرصتی پیش بیاد برای نوشتن تاریخی مستند تر و علمی تر در باره علل انحراف انقلاب از دموکراسی سال 58 به دیکتاری بعد از اون. صبر باید کرد تا تکلیف خاوران کماهوحقه روشن بشه . خشونت بعد از انقلاب تک علتی نیس. خدا نگه دار
سلام بر سجاد گرامی
دوست من دست از توهم توطئه بردارید.اولا مجاهدین بسیاری از موارد ترور را گردن گرفتند به جز این دو مورد.این می توانست قدرت مضاعف برای آنها باشد نه اینکه کتمان کنند.بنده هم نگفتم این عمل کار آنها بوده یا نه.فقط گفتم شواهدی موجود است که نوعی تسویه درون حاکمیتی بوده است.عملکرد فعلی حاکمیت مانند قتل احمد خمینی نشان می دهد که اینان چندان با این مقوله غریبه نیستند.سابق بر این هم در ارتباط با کشتن لاهوتی نقل قول معروفی از فاطمه هاشمی است که می گوید پدرم به من گفت که برای مصلحت انقلاب یا نظام سخنی در این باره نگویم!(در ویکی پدیا لاهوتی را سرچ کنید)مرحوم منتظری هم اشاره ای دارد بر اینکه اتهامات وارد شده بر شریعتمداری تماما کذب بود.پس این بگیر و ببند و کشتنها بالذات در حکومت اسلامی بوده است.نواب صفوی هم به زعم شما نه یک نفر که کسانی رو کشت و تعریف و تمجید این سالیان حکومت اسلامی از ایشان هم مهر تاییدیست بر اعمال او.آقای خمینی هم هیچ نقل قولی در زمینه رد ایشان نداشته کما اینکه در مورد مرحوم کسروی معروف است که ایشان یکی از حامیان عمل بوده است.در مورد مجاهدین هم اگر نقل قولی در صحیفه نور مربوط به قبل از انقلاب در محکوم کردن آنها موجود است ارائه دهید تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد.کلی گویی هرگز مستند نمی باشد.
موفق باشید.
آرتین گرامی
در مورد نفی و نهی سازمان مجاهدین خلق از قیام مسلحانه پیش از انقلاب ،این مطلب از مرحوم آقای خمینی معروف است که با قیام مسلحانه موافق نبودند ،ایشان از سال 41 تا زمانی که در نجف بودند بهیچوجه قیام مسلحانه را تجویز نکردند همچنانکه روش قیام مسلحانه مجاهدین خلق را امضاء نکردند ،از باب نمونه به این سخنرانی ایشان در این مورد توجه کنید که ماجرای آمدن یکی از مجاهدین نزد ایشان در نجف را حکایت می کنند و اینکه ایشان به آن مجاهد خلق گفتند الان وقت قیام مسلحانه نیست :
“”قرآن و نهج البلاغه، دستاويزى براى نفاق و نفوذ
من نجف كه بودم، يك نفر از همين افراد (يكى از اعضاى سازمان مجاهدين خلق) آمد پيش من. قبل از اين بود كه آن منافقين پيدا بشوند. پيش من، شايد بيست روز- بعضيها مى گفتند 24 روز- مدتى بود پيش من. هر روز [مى] آمد آنجا، و روزى شايد دو ساعت آمد صحبت كرد از نهج البلاغه، از قرآن. همه حرفهايش را زد. من يك قدرى به نظرم آمد كه اين وسيله است. نهج البلاغه و قرآن وسيله براى مطلب ديگرى است. و شايد، بايد يادم بياورم آن مطلبى كه مرحوم آسيد عبد المجيد همدانى به آن يهودى گفته بود. مى گويند يك يهودى در همدان مسلمان شده بود. بعد خيلى به آداب اسلام پايبند شده بود؛ خيلى زياد! اين موجب سوء ظن مرحوم آسيد عبد المجيد كه يكى از علماى همدان بود شده بود كه اين قضيه چيست. يكوقت خواسته بودش، گفته بود كه تو مرا مى شناسى؟ گفت: بله. گفت: من كى ام؟ گفت: شما آقاى آسيد عبد المجيد. گفت من از اولاد پيغمبرم؟ گفت بله. تو كى؟ من يك يهودى بودم، پدرانم يهودى بودند و تازه مسلمان شده ام گفته بود نكته اينكه تو تازه مسلمان كه همه پدرانت هم يهودى بودند و من هم سيد و اولاد پيغمبر و ملّا و اين چيزها، تو از من بيشتر مقدسى، اين نكته اين چيست؟! من شنيدم كه يهودى گذاشت و رفت! معلوم شد حقه زده. يك قضيه اى بوده. مى خواسته با صورت اسلامى كارش را بكند. تو يهوديها اين گونه كارها هست.
من به نظرم آمد كه اين قضيه … اين قدر نهج البلاغه! و خوب، من هم يك طلبه هستم؛ من اين قدر نهج البلاغه خوان و قرآن و اينها نبودم كه ايشان بود! ده- بيست روز ماند. من گوش كردم به حرفهايش، جواب به او ندادم؛ همه اش گوش كردم و آمده بود كه تأييد بگيرد از من، من همان گوش كردم و يك كلمه هم جواب ندادم. فقط اينكه گفت كه ما مى خواهيم كه قيام مسلحانه بكنيم، من گفتم نه، قيام مسلحانه حالا وقتش نيست؛ و شما نيروى خودتان را از دست مى دهيد و كارى هم ازتان نمى آيد. ديگر بيش از اين من به او چيزى نگفتم. او مى خواست من تأييدش بكنم. بعد هم معلوم شد كه مسأله همان طورها بوده.
بعد هم كه آقايان آمدند، از ايران هم براى آنها اشخاصى سفارش كرده بودند كه اينها را تأييد كنيد، اينها مردم كذايى هستند، فلان، مع ذلك من باور نكردم. حتى از آقايان خيلى محترم تهران سفارش كرده بودند كه اينها مردم چطور هستند؛ و من باورم نيامده بود. اينهايى كه اين قدر از قرآن و از نهج البلاغه و از ديانت زياد دم مى زنند و بعد فقرات قرآن را يكجور ديگرى غير از آنچه بايد معنا مى كنند و فقرات نهج البلاغه را يكجورى ديگر غير از آنچه كه بايد معنا مى كنند، اينها را نمى توانيم ما خيلى رويشان اطمينان داشته باشيم.
(صحیفه امام ،ج 8 ص 143،سخنرانى [در جمع دانشجويان دانشگاه تهران (خطر نفاق و التقاط)]
زمان: 23 خرداد 1358/ 18 رجب 1399)
در حالیکه نام عوامل اجرایی دو انفجار فوق و صدها منبع مختلف در تایید نقش منافقین منجمله فیلم دیدار سران آنها با مقامات بعثی که بعد از سقوط صدام افشا شده که خود انجام فوق را عهده دار شده اندو اظهارات دیگر مخالفین نظام و حتی اعضای خود سازمان در تایید این موضوع وجود دارد ، اصرار شما در رد این موضوع که خود منافقین هم نقش خود را تکذیب نکرده اند شک برانگیز است ، اگر آنها مسولییت قتل سران کشور را آشکارا به عهده می گرفتند قطعا هیچ دولتی اکنون از تحویل آنها به ایران نمی توانست استنکاف کند، مورد نصیحت امام به آنها در ترک مبارزه مسلحانه را در اینترنت سرچ کنید منابع متعددی در تایید آن هست و خود منافقین نیز انرا رد نکرده اند ، اینکه شما باز انرا رد می کنید شک دیگری در صداقت شما در اعتقاد به گفته هایتان است، من جای دیگری گفتم قبل از مبارزه مسلحانه مخالفین و انفجارات فوق ، غیر از سعادتی جاسوس دستگیر شده در حین تحویل مدارک ، حتی یک فرد مهم از مخالفین نظام در زندان نبود و در اثر ترورهای انها بود که جو کشور ، عوض شد، کسروی که چند دهه قبل از انقلاب ترور شد چه ربطی به جمهوری اسلامی دارد ، او قربانی تندروی وتادانی خودش هم شد که در یک کشور شیعه آنهم در فضای چند دهه پیش آشکارا به اعتقادات و مقدسات مردم توهین می کرد
سلام بر آقا مرتضی عزیز
دوست من تاریخ استناد خود را بخوانید.23 خرداد 58.یعنی حدود 5 ماه پس از انقلاب.اولا بنده گفتم سخنی قبل از انقلاب از ایشان مستندا نقل فرمایید(خواهشا مجددا پاسخ من را بخوانید) در بحبوبه کش و قوص با مجاهدین و در زمانیکه قدرت را قبضه کرده بودند که هنر نیست ایشان چنین حرفی بزنند.اگر مثلا در سال 54 چنین حرفی زده شده بود بنده قبل از شما می پذیرفتم.اصولا سیره آقای خمینی چنین بود که مصلحتا(البته برای ایجاد حکومت اسلامی مدنظر خودشان)قبل از انقلاب سخنی بر زبان نرانند و سپس که قدرت به کمک دیگران من جمله همین مجاهدین اخذ شد به قلع و قمع مخالفان پرداخته و انقلابی بودن را در این بدانند که تمام قلمها را بشکنند و هر مخالفی را اعدام کنند.(طبق اظهارات ویدیویی خودشان)ثانیا سازمان مجاهدین در بدو امر گروهی مارکسیستی اسلامی بود که بعدا انشقاق حاصل شد و گروهی مارکسیسم شدند و گروهی دیگر اسلامی گردیدند که مسعود رجوی رهبر گروه دوم شد.مشکل آقای خمینی و کلا روحانیون مشکل مسلحانه بودن ایشان نبود بلکه مشکل مارکسیست بودن آنها بود که حتی برخی روحانیون نظیر منتظری در زندان ایشان را نجس اعلام کردند.اما گروه دوم که اسلامی بودند کاملا تحت حمایت آقایون بودند تا زمانیکه که مجاهدین متوجه کلاه گشادی شد که بر سرش رفت.(جهت اطلاع در ویکی پدیا مجاهدین را سرچ نمایید)ثالثا این دوست جوانمان آقا سجاد که همچنان بر نظرات خود بدون مدرک مستند اصرار دارد نتوانسته مستندا نشان دهد که انفجار حزب جمهوری کار مجاهدین بوده و صرفا از شخصی نظیر مصداقی و برخی جداشدگان از این سازمان نقل قول می کندکه یقینا نمی تواند مستند باشد.اگر اینطوری باشد بنده هم ایشان را رفرنس به اظهارات آقای بنی صدر در ارتباط با انفجار این ارگان ارجاع می دهم که بسیار منطقی تر به نظر می رسد.ولی چون ایشان با حکومت اسلامی حاکم بر ایران زاویه پیدا کردند نقل قولشان صرفا نمی تواند مستند باشد.بازهم به این بنده خدا می گویم شواهدی موجود است که نشان از واقعیتی دیگر می دهد.مجاهدین هرگز مسولیت این انفجار و دفتر ریاست جمهوری را نپذیرفتند در حالیکه سایر ترورها را به گردن گرفتند.دوستان ما نمی دانم چرا به جای قدری اندیشیدن و گوش فرا دادن به سخنان طرف مقابل سریع قلم بر کف می گیرند.
پاینده باشید
ارتین ،
نه فقط مصداقی که دو تن از کادر رهبری مجاهدین که بعدا از انها جدا شدند یعنی پرویز یعقوبی و شاهسوندی نقش منافقین در انفجارهای دو گانه را تایید کرده اند، وزارت خارجه آمریکا وقتی این گروه را در لیست تروریستی قرار داد هم تایید کرد، نوارهای دیدار رهبران انها با مقامات عراقی که متن آنها در اینترنت هست اینرا را تایید کرده، اسم عوامل بمبگذار اعلام شده، خود منافقین هرگز نقش خود را رد نکردند ، اینکه به بنی صدر دروغ گفتند چون بنی صدر عضو سازمان انها و فردی قابل اطمینان از نظر انها نبود که محرم اسرار باشد،حتی آقای محسن سازگارا و کامران ( از اصولگرایان فعلی ) ، حجاریان و بهزاد نبوی قویا متهم به همکاری با مجاهدین در انفجار فوق بودند که دو تای اول حتی تا دوسال زندانی شدند که موسوی خویینی ها دادستان وقت ، به طور مرموزی پرونده اتهام این چند نفر را نزد امام خمینی برد و با جو سازی پرونده این چهار نفر و چند فرد دیگر را خارج از روال قانونی مختومه کرد، هر چند لاریجانی از مسولین پرونده تا آخر عمر معتقد بود که این افراد وابسته به مجاهدین خلق و خائن هستند، که البته ادعای او بعد از شهادت دادن سازگارا در دادگاهی در آمریکا به سود حمله نظامی به ایران حداقل در مورد سازگارا تقویت شد .
اگر کار منافقین نبود آنها با مانور بر این قضییه که 34 سال برای آن وقت داشتند و محکوم کردن جمهوری اسلامی به آن جنايتها می توانستند شکافی بزرگ و عدم مشروعیت حتی برای نظام ایجاد کنند ، ولی اصرار شما به انکار آفتاب و خورشید نشان میدهد که شما عامدانه اینکار را می کنید .
آرتین عزیز
به نکات دیگر نوشته تان کاری ندارم ،دقت کنید که در مطلبی که بتقاضای شما از صحیفه امام نقل شد ،چیزی که مورد اشاره شماست تاریخ “حکایت” و “نقل” یک واقعه پیش از انقلاب است ،من با وجود دقت نظر شما از شما متعجبم اینگونه خلط مبحث می کنید ،آری تاریخ سخنرانی همان است که شما می گویید اما محکی (واقعه حکایت شده) مربوط به دوران اقامت ایشان در نجف یعنی پیش از انقلاب سال 57 است ،یعنی دوران مبارزه با رژیم شاه ،تصادفا این نحوه رفتار ایشان و رد خواسته آن شخص در آن مقطع دلیل بسیار روشن و قاطعی است که ایشان مبارزه مسلحانه سابق بر آن تاریخ را نیز تجویز نکرده اند ،دوست عزیز لطفا توجه کنید و تاریخ را بر اساس پیش فرض ها نخوانید.
موفق باشید
سلام بر آقا مرتضی گرامی
برادر بزرگوارم من نمی دانم این لفظ خلط مبحث چیست که مدام شما دوست من از آن استفاده می کنید و گویا قصد دل کندن از آنر ا ندارید.هنوز پاسخ مرا نداده اید.هرگاه خطابه ای مربوط به قبل از بهمن 57 پیدا کردید بنده در خدمتم.اینکه سال 58 کسی چیزی را تعریف کند که ردی از آن در تاریخ نیست هرگز مستند نمی باشد.اینگونه کابرد الفاظ توسط شما برادر عزیزم صرفا مغالطه است و بس.
پاینده و پیروز باشید
آرتین عزیز
خلط مبحث تعبیر دیگری از مغالطه است.باز هم لازم است از طرز استدلال شما ابراز شگفتی کنم ،آیا مقصود شما این است که آیت الله خمینی در نقل آن حکایت پیش از انقلاب کاذب بوده است؟! من عجالتا فرصت بررسی این واقعه (رفتن یکی از مجاهدین خلق به نجف و کوشش برای مجاب کردن مرحوم آیت الله خمینی به تایید قیام مسلحانه علیه رژیم شاه) در اسناد دیگر و خاطرات های دیگران را پیدا نکرده ام اگر یافت شد ارائه خواهم کرد ،نمیدانم اگر سند دیگری خارج از قول آیت الله خدمتتان ارائه شد چه مطلب جدیدی خواهید گفت ،اما من بصدق گفتار ایشان اطمینان دارم ،و سیره عملی ایشان و شاگردان ایشان نیز از سال 41 و قیام پانزده خرداد احتراز از قیام مسلحانه بوده است ،اینجا دقیقا جای این است که شما مطالبه به سند شوید اگر معتقدید که آیت الله موافق قیام مسلحانه بوده است.
اما خدمت شما اضافه کنم که اگر مرحوم آیت الله خمینی قیام مسلحانه را بصلاح می دید باکی از ابراز آن نداشت زیرا همه می دانند او انسان نترس و شجاعی بود ،شاهد این گفتار هم بسیاری از مصاحبه های ایشان در پاریس است ،شما کلمه قیام مسلحانه را در صحیفه ایشان سرچ کنید موارد متعددی یافت می شود که خبرنگاران خارجی از احتمال قیام مسلحانه در کوران انقلاب سوال می کنند و پاسخ ایشان در همه موارد با اینکه نفی است در عین حال می گوید اگر لازم شد در این امر تجدید نظر خواهیم کرد و در فرض تجویز قیام مسلحانه هم مساله در سطح عموم ملت است نه گروه یا افراد خاصی ،این بررسی را بکنید تا ادامه بحث.
آرتین گرامی
اگر دقت کنید دوستمان سجاد در یکی از نوشته ها نام آن مجاهد خلق را ذکر کرد که “تراب حق شناس” بوده است ،من سرچی در گوگل کردم در ذیل این نام و ترکیب آن با نجف و خمینی و کلماتی از این قبیل لینک های متعددی وجود دارد که در آنها اصل ملاقات دو تن از سمپات های سازمان مجاهدین در سال 49 و 50 مفروض و مسلم است ،این لینک ها اختصاصی به محافل داخلی انقلابی ندارد ،دهها مورد از لینک های مربوط به مصاحبه های اعضای سازمان مجاهدین بر اصل وقوع چنین دیداری صحه گذاشته اند ،نام فرد دوم هم “حسین روحانی” است ،با برادر حسن روحانی خلط مبحث نشود! این کسی دیگر است! در هر حال فارغ از شوخی اصل این ماجرا که اینها برای تایید قیام مسلحانه خدمت آقای خمینی رفته بودند تقریبا مواتر و غیر قابل انکار است و همه گزارش ها حاکی از همان نقلی است که خود آن مرحوم داشتند و ریفرنس شد ،حالا خود شما تفحص کنید تراب حق شناس خودش هم سایت دارد ،اما عجالتا به این دو لینک بنگرید:
https://www.nejatngo.org/fa/post.aspx?id=5575
————————————
http://irandidban.com/fa/print-8548
موفق باشید
آقای نوری زاد در صورت امکان این کامنت را مجدداً انتشار دهید. با تشکر
ادامه از قبل
انسان وقتی چشم بازمی کند و شروع به شناخت دنیای اطراف خود می نماید علی رغم میل و اراده خود وارد دنیائی می گردد که در آن مناسبات وروابطی حاکم است که قبل از او موجود بوده است.
روابط و مناسباتی که دلالت بر وجود نیروئی در جامعه دارد که مافوق میل و اراده او قرار گرفته است. روابط و مناسباتی که عده ای را حاکم و عده ای را محکوم گردانده است. عده ای باید کار بکنند و جان بکنند و عده ای هم بدون زحمت از حاصل دسترنج آنها بهره ببرند و در ناز و نعمت زندگی کنند. این ناز و نعمت، این زندگی های اشرافی، این همه مال وثروت از کجا آمده است؟ آیا اینها خدادادی است و یا حاصل زحمت و کار ثروتمندان است و یا ازدزدی بدست آمده است؟ من در اینجا سعی می کنم که نه تنها به این سوالات پاسخ دهد بلکه ، تضاد ها و تناقضات، پوچی و غیر منطقی بودن جامعۀ کنونی، که ریشه در اقتصاد سرمایه داری دارد و میلیونها انسان را بکام مرگ ونیستی کشانده است را نشان دهم. و نشان دهم که وضع موجود جهان به هیچ عنوان مطلوب اکثریت انسانها نبوده و آنها هیچ اراده و دخل و تصرفی در چگونگی توزیع ثروت در این جهان ندارند.
سیاست مداران، روحانیون، ارتش، دادگاهها، زندان و پلیس و خلاصه تمام دم و دستگاهی که به نام دولت معروف گشته است، سعی دارند نظم و یابهتر بگویم بی نظمی کنونی را منطقی جلوه دهند. سعی دارند این مناسبات را ابدی جلوه دهند. روابط و مناسباتی که هرروزه میلیون ها انسان را به فلاکت و نیستی می کشاند. نویسندگان طرفدار این مناسبات و سیاستمداران شان می خواهند به مردم به قبولانند که باید همه در حفظ این نظم بکوشند و مردم باید برای تداوم و تحکیم این نظم خوب کار کنند، باید سروقت سر کارشان حاضر شوند، آدم های خوش بینی باشند و دنیا را همانطور که هست با لبخندهای مصنوعی پذیرا باشند. آنها به ما می گویند چیزی را که نمی توانی تغییر دهی پس با آن بساز. به نظر آنان ما باید مانند بره ای باشیم که اگر چه به سلاخی می برندمان ولی فارغ البال در بغل صاحبمان آرام بگیریم.
مذهب می خواهد به ما به قبولاند که آری، تمام این ثروت ها، خدادادی است و انسانها یا هیچ نقشی در بوجود آوردن آن نداشته و یا اگرهم داشته اند این نقش بسیار ناچیز بوده است. خدا برای آزمایش بنده گانش یکی را متمول و دیگری را فقیر آفریده است. یک تاجر در یک معامله که سود زیادی نصیبش می شود، این سود را خواست خدا می داند و خدا را شکر می کند. برای آنان که صاحبان ثروت هستند، خدا چیز بسیار خوبی است. چون تمام این نا برابری ها در تقسیم ثروت را، به او نسبت می دهند و خود را خلاص می کنند. می گویند ما فقط امانت دار هستیم و تمام اینها مال خداست. ولی بر سر همین امانت خدا حاضرند جنگها به راه بیندازند، آدم بکشند و غارت بکنند. آنها با صرف بودجه های میلیاردی ( آموزش و پرورش، مساجد، مراکز مختلف دینی، رادیو تلویزیون، روزنامه های رنگارنگ…) سعی می کنند به تهی دستان به قبولانند که این نابرابری های اجتماعی اقتصادی خواست خداست و باید به آن گردن گذاشت. اعتراض و ناشکری کردن گناه است و خدا قهرش می گیرد و چنین وچنان می شود، وخلاصه مردمی که مجبورند در فقرو تنگدستی زندگی کنند را از روز مکافات می ترسانند. در حقیقت خدا را برای دائمی کردن این نابرابری ها بکار می گیرند، واگر کله شقی در این بین پیداشود و این آموزشها در او تأثیری نداشته باشدو بخواهد به وضع موجود اعتراض کند، او را با زندان وشکنجه و اعدام پذیرا خواهند شد. ارتش ونیروهای نظامی که سالانه میلیون ها دلار از بودجه یک کشور صرف آن می شود، در حقیقت حافظ و ضامن نظم موجودند، نظمی که تنها برای عده قلیلی مطلوب است. یعنی دائمی شدن وضع موجود باید تضمین گردد، ضمن اینکه تولید ثروت صاحبان سرمایه تداوم یابد. بدین منظور در کنار نیرو های سرکوب دستگاههای مختلف اداری بکار گرفته می شود. مثلاً، مجلس قانون گذاری به منظور تصویب قوانینی برای قانونی کردن سیستم استثمار و بهره کشی، دادگاههای مختلف برای تعیین چگونگی تنبیه نافرمایان، پلیس و زندان و اعدام و شکنجه برای مجازات محکومینی که این قوانین را زیر پا گذاشته اند و خلاصه تمام این دم ودستگاههای عریض و طویل که خرج زیادی هم رو دست مردم می گذارند، فقط به منظور حفظ وضع موجوداست. شاه به عنوان سایۀ خدا و یا ولایت فقیه امام زمان، اراجیفی از این قبیل، و همچنین دولت های رنگارنگ با رنگهای مختلف سبز و سفید و ارغوانی و… در پی طبیعی جلوه دادن و دائمی کردن سیستمهای بهره کشی موجود هستند.
آیا ثروت سرمایه داران از دزدی به دست آمده است؟ برای اینکه بتوان ثروتی را غارت و یا دزدی کرد باید یک جائی این ثروت جمع شده باشد. یعنی باید در جائی قبلاً ثروت اندوزی انجام گرفته شده باشد. بطور مثال در بانکی و یا در یک گاو صندوق. ولی اصولاً بحث ما بر سر این نیست که کسی ثروت یک متمولی را می دزدد و در حقیقت خود جای آن را می گیرد. اکثریت اهالی، یعنی آنانکه معطل نان شب خود هستند برایشان فرقی نمی کند، که کدام ثروتمند آنان را به بردگی می کشاند. شیخ باشد یا شاه، برای آنان نفس بردگی، اساس مسئله است. مسئله ای که خود باید به حل آن بپردازند. بردگی آنان وابسته به وجود مناسباتی است که اجازه می دهد یکی از قبل کاردیگران زندگی کند. پس از یک دید کلی، دست به دست شدن ثروتی که در یکجا انباشت شده است، یعنی قرار گرفتن آن ازدست سرمایه داری به دست سرمایه دار دیگر فرقی در صورت مسئله ایجاد نمی کند. برای تهیدستان همواره انباشت ثروت در طرفی است که آنان قرار ندارند و فقر، محنت و محرومیت در طرفی است که آنان هستند. مثلاً شما فکر می کنید که اگر بابک زنجانی و یا خاوری متدین که جای مهر برپیشانی داشت اگر این پول های هنگفت را نمی دزدیدند که البته این همه دزدی کلان کار یک نفر و حتی یک عده آدم معمولی نیست این دزدی ها دقیقاً سازمان یافته شده توسط مافیای قدرت است. ولی به هر حال اگر این پولها دزدیده نمی شد آیا به حال من و شما فرقی می کرد. ممکن است بعضی ها ساده لوح باشند و بگویند دولت این پولها را صرف تأسیس بیمارستانهای دولتی و دارو و بیمه می کرد. ولی یک نگاه کوتاه به کارنامه این حکومت از بدو تأسیسش همه را می تواند از خواب خرگوشی بیرون بیاورد. پول جائی انباشت می شود که برای حکومت سود دهی داشته باشد چه سیاسی مانند ساختن بیمارستانهای مجانی برای حزب لله لبنان، چه نظامی مانند خرید سلاحهای بنجل روسی که ارباب هم راضی باشد و چه اقتصادی مانند پروژه های عریض و طویل سپاه مانند عسلویه و…
چیزی که برای مردم و بخصوص زحمتکشان علی السویه است. یعنی چه این پول دردست بابک زنجانی باشد و چه دردست بانکهای مختلف و یا شرکت نفت. قرار داد جدید شرکت نفت که چیزی شبیه به قرار داد دارسی است را که لابد شنیده اید. همین وزیر نفتی که در تلویزیون ناله و افسوس می خورد که چرا زنجانی دزدی کرده است. خوب اگر او پول نقد و نفت نقد دزدی کرد شما که دارید کشور را درسته می فروشید. ادامه دارد
نوریزاد گرامی،
حتماً امروز پیام توئیتری جناب روحانی را خوانده یا شنیده اید که طی آن به “ملت صبور ایران” به خاطر برداشته شدن تحریمهای جهانی، تبریک گفته بود. اما شیخ روحانی بخوبی متوجه است که غرب چه برنامۀ جامعی در پاسخ به الدرم بلدرم عربستان و آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکندِ ایران و کشورگشائی روسیه، تدارک دیده است. این برنامه بوی نفت میدهد و همچنانکه مشاهده میکنیم قیمت نفت دربازارهای جهانی بطور روزانه درحال نزول است و بنظرمیرسد که تا بشکه ای 20 دلار یاکمترهم برسد. درحالیکه افق روشنی برای بالارفتن قیمت نفت وجود ندارد. وخیمترشدن روزانۀ اوضاع مالی عربستان و روسیه را دراینجا درز میگیرم و فقط به وضع زار ونزار آیندۀ مالی ایران میپردازم.
امروز این واقعیت را همه اعم از عارف و عامی میدانند که خزانۀ کشور به علت فساد دستگاههای اداری و سیاستهای گذشتۀ ضد ملی و احمقانۀ رهبری و شرکاء، خالی شده و کفگیر به ته دیگ خورده و حکومت و مردم را دست به دهان کرده است. با فروش نفت بشکه ای 20 دلار نه امور مملکت خواهد گذشت و نه پولی موجوداست تا برای بازسازی زیرساختهای کشور سرمایه گذاری شود. از طرف دیگر کشور از همه لحاظ نیاز به بازسازی دارد. ولی این بازسازی همه جانبه پول میخواهد که به لطف همان سیاستهای نابخردانه، پول غول شده است و کشور بسم الله. در چنین وضعیست که برای ادارۀ مملکت و بازسازی آن حکومت مجبور خواهد شد تا کاسۀ گدائی بردست بر درگاه بانک جهانی که تابع سیاستهای آمریکا و ابر سرمایه داران جهانیست، بست نشیند. از اینجاست که کشور زیر بار استقراضهای پی در پی رفته و کمر مردم زیر فشار بهره های کمرشکن خواهد شکست. از آن منبعد دیگر نه از تاک نشانی خواهد ماند و نه از تاک نشان.
اینست نتیجۀ 37 سال دیکتاتوری و به غل و زنجیر کشیدن روشنگران و بستن روزنامه های ملی با هدف غارت و چپاول منابع و هستی ملت و کشور. هزینه های هنگفت 25 ساله که صرف فعالیت مخفیانه برای تولید بمب اتمی شده است، ایجاد جنگهای نیابتی در ماوراء مرزهای کشور بوسیلۀ حمایتهای مالی و تسلیحاتی از شیعیان عراقی و بخشش 1000 میلیارد دلاری بدهیهای جنگی عراق به ایران و حمایتهای همه جانبه از شیعیان لبنان و رژیم اسد و شیعیان یمن و بحرین و غیره و حتی حاتم بخشیهای میلیاردی بدون بازگشت به ونزوئلا برای مبارزه با آمریکا…
از این جهت من آیندۀ سیاهی را برای مردم و کشور می بینم. براثر بی لیاقتی و بی تدبیری این دستاربندان تهی مغز زیاده طلب، درآینده ای نه چندان دور ما برده و اسیر ابرسرمایه داران جهانی خواهیم شد. اینست نتایج انقلابی که قراربود اقتصادش صلواتی شده و مردم به آب و برق و مسکن مجانی برسند.
دقيقا همينطور
اينده روشني پيش روي ايران و ايراني نيست با اينهمه بي مسئوليتي و بي خردي رهبر و تمامي نزديكان رهبر و سرداران بي مغز سپاه
اقاي خامنه اي ايا شبها راحت سر بر بالين ميگذارد ؟!!! بعيد ميدونم
واقعا چه پاسخي دارد در قبال اينهمه بي خردي و بي لياقتي اش در حوزه رهبري كشور ؟
اگر ما ملت ایران، حتی اقلیتی با لیاقت و باتدبیر در مقابل این دستاربندان تهی مغز زیاده طلب بایستیم آینده یی روشنتر خواهیم داشت. مگر این حکومت چند بند زندان دارد؟ یک میلیون؟ دو ملیون؟ چند نفر رو میتونن زندان بندازن؟ ما امروز برده و اسیر این دستاربندان تهی مغز زیاده طلب هستیم. اگر قراره ما برده و اسیر باشیم چه فرقی میکنه برده و اسیر ابرسرمایه داران جهانی باشیم یا مشتی دستاربند تهی مغز زیاده طلب؟ ما اجازه داده ایم که دستاربندان تهی مغز زیاده طلب ما را برده و اسیر کنند. و فقط ما میتوانیم زنجیرهای اسارت و بندگی را پاره کنیم.
اقای کتیری توجه داشته باشید که مبلغ هرینه استخراج هر بشگه نفت را اگر از 20 دلار قیمت فروش ان کسر کنیم چه برای ما خواهد ماند
10 دلار
حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة، سلام علیکم ، ضمن آرزوی سلامتی بر شما انسانِ بصیر ، آزاده ، حکیم ، فرزانه ، بشیر و نذیر . در پست های قبل ، حضرتعالی بنده حقیرِ مقلِّدِ خود را به استفتائات خطیر و سخت راهنمایی فرموده اید که شرمنده وجود از حضرتعالی شدم که استفتائات حقیر، پیش پا افتاده اند . بنده حقیر چه کنم که مانند دیگر مقلدین بیشمارِ مراجع در کشور ” عقل تعطیل ” و از عقل بی بضاعت بوده و در یک قیاس ساده با سایر مقلدین در کشور که دست مراجع خالی از شجاعت را می بوسند و به نعلین آنها دست میکشند و کف نعلین را ” تبرّک ” میکنند ، بنده حقیر این بار استفتائی سخت از شما دارم و آنکه انسانِ ” بالغ ” چه کسی است و آیا در جامعه کنونی کشور ما چه درصد مردم ” بلوغ ” یافته اند ؟ آیا مثلاً روحانیت مسئول نظام در کشور ” بالغ اند ” ؟ الحقر ____ مبشّر
—————
سلام مبشر گرامی
بالغ به کسی می گویند که عقلش بر سایر حواسش بچربد. معمولا مراجع ما در کل با عقل و عقلانیتِ مخاطبین خودشان ناسازگار بوده اند و ناسازگارند. و همین یعنی که خودشان هم در این نقیصه مستغرق اند.
با احترام
.
سلام بر ناظران گرامی
والله قسم ج.ا روی داعش را سفید کرده.فقط آنها تا این حد مسولیت پذیرند که مسولیت عمل خود را به گردن گیرند و اینان آنچنان بزدلند که حتی شهامت انان را ندارند.بهترین تعبیری که بنده در وصف این حکومت شنیدم تعبیر هیلاری کلینتون وزیرخارجه وقت آمریکا بود که حکومت اسلامی ایران را حکومت ارذل و اوباش خطاب کرد.
اگر داعش بهتر از حکومت ایران است چرا نمی روی در موصل و یا دیگر مناطق تحت اختیار داعش که به قول شما روسفید شده اند از روی سفیدشان لذت ببری ؟ قطعا حاضر نیستی بروی پس بخش اول کامنت شما کشک است، هیلاری هم اگر عرضه داشت مونیکا لوینسکی شوهرش را گول نمی زد
سلام بر ناظران گرامی
آقا سجاد عزیز شما چند سالتان است؟گمان ندارم که سن زیادی داشته باشید.اگر نمی دانید می توانید از بزرگترهای خود سوال بفرمایید.در سالهای اولیه انقلاب ایستهای بازرسی دایر بود به کرات.می دانید وظیفه اینها چه بود؟شاید فکر کنید که می خواستند فلان چاقو کش و بهمان لات محله را بگیرند؟خیر اینها داخل ماشین جوانها را می گشتند که اگر خدای ناکرده کاستی داشتند که آهنگی در آن باشد و عرش الهی را بلرزاند ضبط شده و یک گوشمالی به صاحب آن بدهند.جرم این بود.می دانستی شعار این جماعت که با رنگ و لعاب آزادی آمده بودن چه بود؟یا روسری یا توسری.می دانی چند نفر را روسری بر پیشانی دوختند؟می دانی خلخالی ملعون تعریف کرده که دونوجوان را صرفا به خاطر داشتن یک روزنامه ارگان مجاهدین درجا اعدام کرده؟ا شاید مثالی بزنم که شما هم قدری با ان مانوس باشید و سنتان اجازه بدهد.می دانید اخیرا به چه جرمی بر صورت دختران مردم اسید پاشیدند؟مگر داعش غیر از این می کند.فقط انها منتشر می کنند که ما کردیم و اینان در خفا سلاخی می کنند و بر گردن دیگران می گذارند.ضمنا کجا برادر کوچک ج.ا یعنی داعش را ستایش کرده ام که لطف فرموده و بنده را تشویق به زندگی در آنجا کردید؟لطف کنین به جای این دعا فرمایید درجایی بهتر از اینجا زندگی کنیم.زندگی در همین جمهوری اسلامی ما را کفایت می کند.پس می بیند که سریع دست به قلم برده و به زعم خود با لفظی نظیر کشک نامیدن استدلال فرموید که البته برهانی بس مستدل و مبتنی بر براهین محکم عقلیست.در مورد هیلاری کلینتون هم برای شما جماعت متعصب که نباید ایرادی داشته باشد.مگر شما متعه را حلال نمی دانید؟خوب فرض کنید کلینون مونیکا را متعه نموده دیگر چرا فغان سر می دهید.اگر چنین است بفرمایید زنان مومن شیعی مواظب شوهران مومن تر خود باشند که آنها را گول نزنند و نه یکبار بلکه به کرات در وادی متعه گام برندارند.نکند متعه خوبست فقط برای شیعیان؟از شما دوست عزیزم می خواهم ساعتی بیندیشید که بهره اش بیش از هفتاد سال عبادت است.
یاحق
شما در کامنت اول قسم خوردید که داعش روسفیدتر ( در معنی بهتر ) از جمهوری اسلامی است و در کامنت دوم قسم خود را نقص و تاییدکردید که داعش بدتر از جمهوری اسلامی است ، پس گفته من که قسمت اول گفته شما کشک بود را خود ثابت و تایید کردید ، اقداماتی منفرد در ابتدای انقلاب که عده ای به بی حجابها حمله کردند دلیل به نامشروعیت حکومتی که بارها اکثریت مطلق مردم انرا در انتخابات تایید کردند نیست، خوب شاید اکثریت مردم این کشور و قانون اساسی اینگونه بگویند ، در اوایل انقلاب اوضاع انقدر ول بود که منشی ریس جمهور رجایی، او را می کشت ، یک مورد اسید پاشی که معلوم نیست کار کی بوده در کشوری که صدها بار به صورت خواستگار و …. اسید پاشیده شده فقط برای کسی مثل شما که دنبال بهانه باشد ملاک است و یک معیار کلی نیست . در ضمن اعدام های خلخالی که قطعا بعضی خطا و بعضی مثل اعدام شکنجه گران و جلادان شاه کاملا درست بود را اکثر سازمانهای مخالف امروزی و اکثریت مطلق مردم انروز قاطعانه حمایت می کردند و فقط خلخالی را مقصر ندارید
در ضمن کلینتون یک مسلمان شیعه نبود که کاری شرعی بکند ، در آن کشور کارش خطا و غیر قانونی بود و نه فقط باعث سرافکندهگی خودش که سرافکنده شدن زنش هم شد، و من هم این مورد را به این علت گفتم که شما حرف کسی که کشورش حامی کودتای 28 مرداد و حامی دیکتاتوری در ایران و منطقه بو عامل بدبختی فعلی خاورمیانهد بوده را به عنوان جمله ای که از آسمانها آمده نقل کردید.
آنچه در شیعه به عنوان ازدواج موقت است را بسیاری از اروپاییان و حتی ایرانیهای کم ایمان به صورت دزدکی و به بدترین حالت انجام میدهند و اگر مطالعه کنید فرم شرعی ان در شرایط خاص افراد بسیار قابل دفاع است و جلوی فساد گسترده را می گیرد که فعلا جای بحثش نیست.
سلام بر سجاد گرامی
برادر عزیز من.به خدا یک بار نوشتار خود را به دقت بخوانید متوجه می شوید که صرفا لجاجت و عصبانیت بدون هیچگونه استدلال منطقیست.اولا وقتی می گویند کسی کس دیگر را روسفید کرد به این معنی نیست که نفر اول آدم خوبیست.این بدان معنیست که نفر دوم چه کرده که نفر اول روسفید شده.در این زمینه شما را به فرهنگ دهخدا ارجاع می دهم تا معنی روسفید شدن را از آنجا اقتباس کنید.پس به جای اینکه به قسم من گیر بدهید که یقینا برای آن استدلال دارم و برخی از انها را به شما تقدیم کردم به معنی اصلی کلام من توجه کنید.ثانیا عمل کلینتون در آمریکا جرم محسوب نمی شود که بخواهد باعث سرافکندگی او یا کس دیگری شود.موردی که سبب شد او حتی تا دادگاه هم برود دروغگویی او در این زمینه بود که به مردم آمریکا راست نگفت.ای وای بر ما که دروغ آنچنان در حکومت اسلامی اکثریت مطلق!!ما در بین مردم رواج پیدا کرده که اصلا جرم نیست تازه نام مصلحتی هم بر آن می گذاریم!ثالثا متعه هم شیعی و غیر شیعی ندارد.مرگ مگر فقط برای همسایه خوب است.بنده عرض کردم زنان مومن شیعی مواظب باشند که همسران مومن ترشان نه یکبار که چندین بار آنها را گول نزنند.کدام زن دیوانه ایست که امروزه راضی باشد که همسرش متعه کند و بعد منتظر فیض الهی باشد؟به استدلال خود مراجعه کنید تا ضعیف بودن آن را متوجه شوید.دوست من به این اصطلاحا می گویند کلاه شرعی.
موفق باشید
آقای ارتین، باز به تناقض افتادید، اگر کار کلینتون مایه شرمنده گی نبود چرا باید در کشوری که دروغ رئیس جمهور ش جرم بزرگی است ( ولی حمله بی جهت به عراق و کشتن صدهها هزار نفر در اثر ان جرم نیست ) ، آقای کلینتون بابت آن دروغ گفت ؟
موفق باشید.
لطفا منبع خبر خود در اینکه خلخالی گفته دو نوجوان را به علت داشتن روزنامه اعدام کرده ذکر کنید ، چون در حد اطلاعات من این ادعای شما دروغ است .
سجاد جان.گلم.آخر اینهمه پرخاش و تهمت چرا؟یا حرفهای مرا کشک می نامی.یا به من پیشنهاد می کنی مردانه مبارزه کنم در حالیکه من اصلا مبارزه نمی کنم که به زعم شما باید مردانه باشد.اگر مبارزه ای هست با جهل خودم است که سالیان زیادی از عمر مرا تباه کرد.یا بدون مطالعه و تحقیق در سطح دانش من و مقایسه آن با خودتان مرا دروغگو خطاب می کنی.دوست عزیز من در زندگی خیلی چیزهاست که باید یاد بگیری.اول از همه فرض را بر این بگذاری که ممکن است تو هم اشتباه کنی.هیچ چیز در این دنیا مطلق نیست.دوم اینکه یاد بگیری ممکن است کسی چیزی را بداند که شما ندانید پس این جمله را به کار نبر که در حد اطلاعات من ادعای شما دروغ است.بهتر است بگویی من این را نشنیده ام شما از کجا آورده اید؟.سوم اینکه اگر با کسی مباحثه می کنی توهین نکن.وقتی می گویی استدلالت کشک است یعنی من جوابی برای این استدلال به جز ناسزا گویی ندارم.چهارم….حالا دوست من شما گویا مدافع خلخالی هم شده ای.چگونه است که نوریزاد از زمان حال و اخذ اعتراف دروغین از خواهر یک مظلوم کشته شده توسط حکومت اسلامی می گوید و شاهدی که زنده است و شما با لفظ آن دختره …کل مطلب را لوث می کنید و آنوقت در این مورد به یکباره خواهان شهود شدید؟تعصب بلاییست که چشم انسان خردمند را کور می کند.اما رفرنس خواستی به شما ارائه می کنم.این لینک بخشی از آخرین مصاحبه های خلخالی است که با پیام فضلی نژاد انجام داده.جالب است که همین جلادتمام اقدامات خود را مورد تایید آقای خمینی می دانست.در مورد بیو گرافی فضلی نژاد هم خودت متحمل زحمت شده در اینترنت سرچ کن چون بنده بیش از این تمایل به ادامه بحث با شما که سراسر توهین است ندارم:
https://www.tribunezamaneh.com/archives/18607
ارتین کلماتی مثل شنیع ، ملعون، اراذل و اوباش و …. را خود در همین صفحه به دیگران نسبت میدهد و دم از اخلاق می زند
قابل توجه ناظران در مورد مصاحبه ادعایی لینک فوق :
اولا طبق خود گفته های لینک پس از مصاحبه ، محتویات آن تکذیب شده که در این صورت کل ادعاها زیر سوال می رود به خصوص که مصاحبه کننده یک روز اصلاحاتی روز دیگر کیهانی میشود پس روایتگر و منبع قابل اعتمادی نیست ، و اینکه کسی بگوید من افراد را یکی در میان بدون هیچ بررسی اعدام میکردم تاکنون هیچکس ادعا نکرده است.
در ضمن باز در خود مصاحبه آمده که به علت حال بد خلخالی و بیماری اعصاب او مصاحبه نیمه تمام مانده، بدیهی است که حتی اگر خلخالی در آن روزها با آن حال خراب چنین حرفی زده نمی توان مدعی شد که آن حرف حتما در هشیاری و کارکرد کامل عقلی گفته شده باشد و ارزش آن کاملا زیر سوال است. به خصوص که آقای پیام خود فرد زیر سوالی است
ج.ا با کمبود آدم نفهم روبرو شده است. مرتب دارد لایه های زیرین جامعه را میکاود تا بلکه مشتی چند از این قماش بیابئ. پاسدار را ها در مخله های اختصاصی مسکن داده است انها را شستشوی مغزی میکند. اما نمیداند که ملت همه جا هست و هر روز جزیره های جهالت را میسابد تا سر انجام عاطفه و خرد بر همه جا حاکم گردد.