سر تیتر خبرها
بدون پسرم هرگز!

بدون پسرم هرگز!

یک: همین که در زندان اوین از آقای نعمتی نوار قلب می گیرند و از اوضاع ناجور قلبش مطمئن می شوند، می فرستندش بیمارستان. در بیمارستان، او را با پا بند و دستبند، به تخت می بندند تا مبادا پای بفرار بگذارد لابد. از زندان که بیرون می آید، مستقیم می رود بیمارستان و قلبش را عمل می کند. این آقای نعمتی، زخمیِ وکیلی است که زندگی نعمتی را روفته و به کانادا گریخته. تلاش چند ساله ی آقای نعمتی به این می انجامد که پروانه ی وکالتِ این وکیل دو سالی لغو شود. ما با آقای نعمتی، در مقابل کانون وکلا آشنا شدیم. آن زمانی که در حمایت از خانم نسرین ستوده به آنجا می رفتیم. از آن به بعد، نعمتی پا بپای ما در هر کجا حاضر بود و همه جا از آسیب دیدگانِ این سالهای بختک زده، حمایت می کرد. با دکتر ملکی و مادر ستار بهشتی و مادر سعید زینالی از تهران راه افتادیم رفتیم فردیسِ کرج برای دیدار با آقای نعمتی. گوهر بانو در منزل رویین عطوفت – که زندانی است – مهمان بود. آقای نعمتی با قلبی که بیست و پنج درصدش کار می کند به استقبالمان آمد. آقای احمدی راغب نیز با پسرش از شهریار آمده بود. دکتر ملکی برای روحیه دادن به نعمتی، به قلب خود اشاره کرد و گفت: نگران نباش، من خودم پنج سال است که باطری کارگذاشته ام. به وی گفتم: دکتر، شما خودت یک پا باطری هستید برای بکار انداختنِ قلبِ بسیاری چون ما.

دو: دو شب پیش رفتم به تماشای نمایشِ ” خاطرات و کابوس های یک جامه دار” به کارگردانیِ جناب دکتر علی رفیعی. پیشنهاد می کنم اگر می توانید حتماً این نمایش را در تالار وحدت تماشا کنید. این نمایش، داستان فرهیختگیِ بی پناه و بی مخاطب و مچاله شده است. داستان نخبگی های به زیر کشیده شده و به حاشیه رفته و نابود شده است. داستان پخمگی ها و عتیقگی ها و فرسودگی ها و نکبت های برفراز آمده است. داستان بی عرضگی ها و بی کفایتی ها و عربده کشی های فرصت یافته است. داستان کشور و جامعه ای است که مردم ندارد. داستان یک شاهِ بی لیاقت و ابلهی است که کل مملکت را با هوس های کودکانه و جاهلانه اش به تاراج می دهد. داستان سرزمینِ خوشنامی است که مردمش همه خواب اند و همه چیزش بر آب. بله، پیشنهاد می کنم این تأتر را که داستانِ مظلومیت و تنهایی میرزا تقی خان امیر کبیر است تماشا کنید.

سه: من باید هرطور شده اموالم را از سپاه پس بگیرم. و باید بتوانم پسرم را ببینم. سپاه، هم بدون دلیل و بی حکم قانونی اموالم را برداشته و برده و هم مرا بی دلیل و بی حکم قانونی ممنوع الخروج کرده است. من بزودی و در اعتراض به این دو رفتار ظالمانه، نامه ای به دفتر رهبر تحویل خواهم داد و سخنِ پایانی ام را با رهبر در میان خواهم نهاد. با آنکه می دانم اغلب این نامه ها به سرانجامِ بی سرانجامی مبتلا می شوند، با این همه اما ای بسا بتوانم صدای خودم را و صدای بی پناهانی چون مادر سعید زینالی را به رهبر برسانم. وگرنه، یا تنهای تنها، یا بهمراه دوستانِ همراهم، به یک حرکت اعتراضیِ تازه روی خواهم برد و استخوانی خواهم شد در گلوی بعضی ها.

telegram.me/MohammadNoorizad
https://www.facebook.com/m.nourizad
سایت: www.nurizad.info اینستاگرام: Mohammad Nourizad

محمد نوری زاد
دهم دیماه نود و چهار – تهران
Share This Post

 

درباره محمد نوری زاد

143 نظر

  1. ا سید علی و انتخابات ۸۸ و مسائل پیش آمده: “آن کار و آن ادعا، خسارتهای زیادی بر ملت و کشور وارد آورد که تاکنون جبران نشده و نمی دانیم قرار است کی جبران شود!”
    مش قاسم: تا تو اونجا نشستی آن کار جبران بشو نیست حاجی!

     
  2. یکی از ‘مادران خاوران’ درگذشت
    نیره جلالی مهاجر مشهور به “مادر بهکیش” از جمله مادران خاوران که ۵ تن از فرزندان و یک دامادش در دهه ۶۰ اعدام شده بودند، صبح امروز یک‌شنبه ۱۳ دی ماه در گذشت.
    منصوره بهکیش، فرزند خانم بهکیش در فیس بوک خود نوشت: “مادر مهربان و عاشقم امروز صبح در خانه خودش از میان ما رفت. من و خواهرم بالای سر او بودیم و پروانه وار دورش می‌گشتیم و هر چه تلاش کردیم که نفس کم نیاورد ولی نشد. مامان جان را با اورژانس برای احیا به بیمارستان بردیم، ولی متاسفانه بازنگشت و ما را تنها گذاشت.”
    جعفر بهکیش، فرزند دیگر خانم مهاجر در گفتگو با بی‌بی‌سی فارسی با اشاره به پیگیری‌هایی که مادرش در طول این سال‌ها انجام داد، گفت: “در تمام این سال‌ها در تلاش بود تا پاسخی دریافت کند، اما هیچ پاسخی به او داده نشد و غیر از مشخص شدن محل دفن یکی از فرزندانش، محل دفن بقیه آنها مشخص نشد. معلوم نشد که عزیزانش چطور اعدام شدند.”
    خانم مهاجر در دیداری که چند سال پیش با مادران عزادار داشت، گفته بود: “چی بگم؟ بی‌رحم‌ها محمد را در اسفند سال ۶٠، سیامک را در مهر ماه ۶٠، زهرا را در شهریور ۶۲ ، محسن را در اردیبهشت ۶۴ و محمود و علی را شهریور ۶٧ کشتند. من بیشتر عمرم را جلوی در زندان‌ها، برای گرفتن ملاقات و در گورستان‌ها گذراندم. فقط برای همه مادرها آرزوی صبر دارم و امیدوارم خون بچه‌های ما پایمال نشود.”

     
  3. عربستان ميخواد خسارت پاره كردن نامه پيامبر به خسرو پرويز هم ازمون بگيره

     
  4. حجاج حسن دستور شناسایی مهاجمان به نمایندگی‌های سیاسی عربستان در ایران را داد.
    -حاجی! اونایی که به سفارت عربستان حمله کردن نوکر همونی هستن که تو نوکرشی. شیره به سر کی میخوایی بمالی؟

     
  5. اژه ای
    سندی مبنی بر بازداشت سعید زینالی در ماجرای کوی دانشگاه وجود ندارد

    سخنگوی دستگاه قضا در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه سعید زینالی یکی از دانشجویانی است که در حادثه کوی دانشگاه درسال 78 بازداشت شد، 17 سال از این بازداشت می گذرد این در حالی است که خانواده او به دلیل پیگیری این پرونده توسط حفاظت اطلاعات سپاه بازداشت شده اند درباره این پرونده چه اطلاعاتی دارید؟ گفت: شما خودتان را مقید بدانید و مستند صحبت کنید این فرد کجا بازداشت شده؟ و کدام حفاظت سپاه این مطلب را بیان کرده است؟ چنین چیزی ثابت نشده است و امکان ندارد یک نفر بازداشت شود و تحت نظر باشد.

    او گفت: ممکن است این فرد یا هر کسی دیگری در کشور مفقود شود و ما هم این را قبول داریم اما اینکه ادعا می کنند بازداشت شده است هیچ مدرکی هنوز به دست نیامده است. اگر یک سیستم امنیتی این مطلب را به شما گفته به من بگویید تا پیگیری کنم، چطور خود آن مقام امنیتی نیامده گزارش آن را بدهد بنابر این شما نیز از این قضیه نگذرید و آن را ارائه دهید تا من با تمام جدیت آن را دنبال کنم و این داستان روشن شود.

    حجت الاسلام والمسلمین محسنی اژه ای ادامه داد: یکی از سران فتنه که رأی نیاورده بود نامه ای نوشته بود که افرادی بازداشت شده اند که یکی از آنها که دختر فرزند شهید و تک فرزند است مورد تعدی واقع شده و بدن آنها را با اسید سوزانده اند این درحالی است که آن فرد پیدا شد و به وی تعدی هم نشده بود. بنابراین یک کلمه از حرف های آنها صحیح نبود با وجود اینکه در مسجد قلهک تهران برای وی مراسم ختم گرفتند بنابراین شما بلافاصله مطالب را نشر ندهید و بر روی صحبت هایتان دقت داشته باشید.

    من از ایشان سوال میکنم آیا 17 سال بلافاصله است؟!!! 17 سال دقت داشتن کافی نیست؟!!!! آیا انتظار داشتید که والدین سعید زینلی یک کپی از حکمی که به بازداشت او منجر شد ویا کارت شناسایی مامورانتان در زمان بازداشت گرفته باشند وان را به شما تقدیم نمایند؟!!! کدام جنایتکار سریالی و سیستماتیک و سازمان داده شده جنایتش را افشا میکند و مدرک به شما می دهد فوقش در قضایایی مانند قتلهای زنجیره ای یکنفر را قربانی میکنند!!!! اف بر ما ، اف بر ما، که به شما اجازه می دهیم اینگونه به شعور و شرفمان توهین و تحقیرمان کنید!!!! اف بر ما………!!!!!

     
  6. شما نظر بدهید که نفوذی ها کدامند، در کشوری که یکی از بالاترین نرخ های اعدام را دارد و به خاطر ان آب از آب تکان نمیخورد و همین امروز یکی از مادرهای خاوران که پنج فرزندش و یک دامادش توسط حکومت ایران بین سالهای 60 تا67 اعدام شده بودند بدون اینکه بداند آنها را در کجا دفن کرده اند از دنیا رفت , یک عده سفارت عربستان را به خاطر اعدام یکی از مخالفان حکومت ، شیخ نمر ، که مخالف اعتراض خشونت امیز نیز بوده به آتش میکشند و امروز دول خارجی به جای اینکه نقض حقوق بشر را در عربستان محکوم کنند به آتش کشیدن سفارت عربستان و دخالت در امور داخلی کشوردیگر در ایران را محکوم مینمایند!!!!!شما بگویید نفوذی ها کدامند!!!!!!

     
  7. شرح قصه‌ی غربت غربیه
    ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۴
    قصه‌ی غربت غربیه‌ ادامه‌ی حی بن یقظان ابن سیناست، و درست از همان جا شروع می شود که آن پایان یافته است. قصه‌ی غربت غربیه‌ داستان سرگشتگی و غربت روح آدمی در ناسوت است که به دنبال بازگشت به وطن اصلی یعنی ملکوت است. غرب و شرق در این رساله جغرافیایی نیست، معنوی است. غرب نماد ظلمت ناسوت و شرق نماد وطن نورانی ملکوت است. گوینده‌ی قصه اول شخص مفرد است. سهروردی تجارب معنوی خود را از عالم مثال باز می‌گوید. قصه قصه‌ی غربت معنوی در غرب ظلمانی و سفر روحانی به شرق نورانی یا ناکجاآباد است. قصه‌ی غربت غربی داستان بازگشت انسان به اصل خویش است، غریبی با خود بیگانه در جستجوی اصل خویش داستان مکاشفاتش را بازمی‌گوید. مراد از غربت جدایی از اصل است. انسان بی وطن نیست، این وطن مصر و عراق و شام نیست، وطن مقام قرب است، جنات عدن است، بهشت برین است. اگر «حب الوطن من الایمان» است چنین وطنی مراد است نه وطن جغرافیایی و قومی. پرسش اصل سهروردی این است چگونه می‌توان از این غریب‌ستان به ناکجاآباد یا وطن مألوف بازگشت؟ انسان از شرق نورانی به غرب ظلمانی هبوط کرده، زمانی که به خودآگاهی غریب بودن رسید خروج از این چاه تاریک را آغاز می‌کند. قصه غربت غربی داستان تبعید روح از عالم علوی و نور به عالم سفلی و اسارت در زندان تاریک تن و سپس صعود از عالم سفلی و بازگشت به وطن اصلی است.

    ازجناب دكترمحسن كديور مهاجر-دامت بركاته

     
  8. شرح حی‌ بن یقظان
    ۱۶ آبان ۱۳۹۴
    حی بن یقظان (زنده پسر بیدار) از رسائل رمزی عرفانی ابن سیناست که به زبان عربی در سال ۴۱۴ در قلعه‌ی فردجان به‌رشته‌ی تحریر درآمده است. سهروردی و ابن طفیل از حی بن یقظان ابن سینا متاثر شده‌اند. عصاره‌ی رساله‌ی ابن سینا آشنایی با شرق روحانی و آمادگی برای یک سفر به آن است. قهرمان آن مرشدی روحانی است که با این پیام رساله را به پایان می‌برد: اگر آمادگی سفر داری به من اقتدا کن. این رساله را می‌توان مقدمه‌ای بر حکمت المشرقیین یا خرد شرقی ابن سینا دانست. داستان در ابتدای لزوم سفر معنوی پایان می‌پذیرد. ابن سینا از اقالیم دیگر وجود گفت، اقالیمی که جز به‌مدد پیر مرشد به آنها دسترسی نیست. پیرمرشد از دیار قدس آمده، کارش جهان‌گردی است، البته جهان‌های معنوی. بخش قابل توجهی از رساله تفسیر اقلیم ناسوت بر اساس جهان‌شناسی قدیم است. اما امتیاز رساله در معرفی شرق نورانی و غرب ظلمانی است. توصیف این دو اقلیم، اینکه راه ورود به شرق نورانی غسل در چشمه‌ی حیات و نوشیدن از آن است و صفت غرب ظلمانی ویرانگری و شوره‌زاری و کشتار است. غرب جای آسایش و قرار نیست. توصیف حضرت رب الارباب و اینکه مقصد سفر روحانی تقرب به اوست دیگر جاذبه قصه است. حی بن یقظان با ضرورت سفر به راهنمایی پیر مرشد خاتمه می‌یابد. سفری که برای سالک گریزناپذیر است. اگر خواهی با من بیایی بر پی من بیا.

    گزيده اي خلاصه ازنوشتار دوست گراميم جناب دكترمحسن كديور-دام عزه-بررساله عرفاني ابن سينا بنام -حي بن يقظان.

     
  9. آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر ایران، در واکنش به اعدام شیخ نمر، از روحانیون بلند پایه شیعه عربستان، در آنچه که آن را “خون به ناحق ریخته” وی خوانده گفته است که “دست انتقام الهی گریبان سیاستمداران سعودی را خواهد گرفت.”
    http://www.bbc.com/persian/world/2016/01/160103_l30_nimir_execution_u07update
    —–
    در ساعات اولیه نیمه شب تهران، گروهی از لباس شخصی‌ها به ساختمان سفارت عربستان در تهران حمله کردند. سپاه پاسداران نیز در روز شنبه، اعلام کرد که «بزودی انتقام سختی گرفته می‌شود».

    بر پایه ویدئوهایی که امشب بارها و بارها توسط اعضای توئیتر به اشتراک گذاشته شد، تظاهر کنندگان وارد سفارت عربستان شده و همچنین پرتاب کوکتل مولوتوف‌های مشتعل، منتهی به آتش‌سوزی در بخش‌هایی از سفارت سعودی در تهران شده است.
    پرتاب بمب‌های آتش‌زا به کنسول‌گری عربستان در مشهد نیز گزارش شده است.
    https://khodnevis.org/article/66176
    ——
    محسن رضائی گفته است: «اگر جنگ را ادامه نمی‌دادیم، حکومت و انقلاب تثبیت نمی‌شد. آن‌هایی که می‌گویند شش سال از 8 سال جنگ بیهوده بود و سال‌های جنگ را 6 و2 توصیف می‌کنند، باید بدانند که اگر به جنگ پایان می‌دادیم حکومت اسلامی و انقلاب از بین رفته بود».
    ☚ رجایی، خمینی و خامنه‌ای نیز همین سخن را باز گفته اند:
    ● رجایی: «جنگ نعمت است. در سایه آن مسائل حل می شوند.»
    ● خمینی:«جنگ برای ما نعمت است».
    ●خامنه‌ای: «جنگ نعمتى الهى بود».
    https://www.enghelabe-eslami.com/component/content/article/29-ees/gozaresh/3356-2013-08-12-14-31-07.html
    ———

     
    • محسن بی …..:اگر این نمی کردیم،آن می شد.
      حسنی با ناموس: آخه از کجا می دونی؟
      محسن بی………: هیچی، همین طوری. اگر کاشتیم تا کاشکی سبز بشه.
      حسنی با ناموس :یعنی چی که اگر کاشتی تا کاشکی سبز شه؟ کاشکی اش دیگه چه بید؟
      محسن بی ……..: کاشکی اش ای بید : تیر انداختیم تو تاریکی تا شاید آقامون دفعه دیگه رآی های دزدیده شده یا ببخشید ناموس منو پس بده و نظراتش به نظرات من نزدیک تر بشه

       
  10. سلام بر نوریزاد- خمینی سال 58 گفت اشغال سفارت امریکا انقلاب دوم بود و بعد از دو یا سه سال بیانیه الجزایر امضا شد و مضمونش این بود که ایران غلط زیادی کرده است———— سال 1390 سفارت انگلیس اشغال شد و کمتر از دو سال بعدش برجام امضا شد و سال 1394 ایران گفت غلط کردیم و جاسوسهای انگلیسی دوباره به ایران امدند و به انها خوش امد گفته شد- حالا سال 1394 است و سفارت سعودی به اتش کشیده شد فکر نمی کنم به سه ماه بکشد که ایران به دریوزگی بیفتد و بگوید شکر زیادی خوردیم

    خلاصه جونم واست بگه ننه- خمینی از سال 57 تا 1367 هل من مبارز می طلبید و ورد زبان مردم در طول 8 سال جنگ —- جنگ جنگ تا پیروزی بود و بعد قطعنامه 598 شد و خمینی گفت //////////////// من با خدا معامله کردم- سال 1381 هم داستان بمب اتمی ایران بعد از 12 سال پنهان کاری افشا شد ولی حکام تهران و قم به مردم این دیکته را انشا کردند که انرزی هسته ای ( با هسته و تخکمش ) حق مسلم ماست- سال 1394 بعد از 18 سال پنهانکاری و 13 سال شعار ماست حق مسلم ماست- آقایان خامنه ای و رفسنجانی منفردا و مشترکا گفتند //////////// قند زیادی میل کردیم و برجام را امضا کردند- القصه ما 37 سال است که انقلاب کردیم و 27 سال است که در حال ////////////غلط کردیم به سر می بریم- به نظر شما ///////////////

     
  11. Aghaye Nourizad Aziz, lotfan az aghaye Nemati beporsid essme shakhssi keh kolah bardari kardeh chisst taa ma ou ra shenassie va rossva konim.

    —————–

    سلام دوست گرامی.
    اسم وکیل ایشان شهرام طایی است. آقای نعمتی وی را برای دو سال از وکالت محروم کرده است.
    با احترام

    .

     
  12. ريشه ها ٣٦٣ ( قسمت ٣٦٢ ذيل پست روز پنجم نمايشگاه و فروند) فرهنگ < فرهنگ دينى <عرفان <….

    زمين و آسمان حافظ
    ٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ : قسمت ب:
    چندين قرن خرد سوزى :
    وازنش دموكراسى در فرهنگ دگر سالار :
    پيكار جهان مسيحيت با جهان اسلام از يك سو و جنگ هاى ديرپاى ايرانشهر باستان با يونان و روم از سوى ديگر از دير باز به شرق و غرب معنايى متقابل و همستيز بخشيده است. اين ستيزه پس از شكست امپراتورى عثمانى در عصر جديد با احساس خوارى جهان شرق درآميخت . آنگاه كه شرق رو به زوال و عقب ماندگى مى رفت ، پيشرفت علمى و صنعتى غرب آغاز شد. كولونياليسم به يك تصادف تاريخى بيش تر مى مانست تا تقابل دژخيم و قربانى ، امپرياليسم و خلق هاى زحمتكش يا استكبار و استضعاف . اين دو گانه ها آن سان كه براى شرقيان خوارگشته و شكست خورده همچون قطب هايى ذاتى انگاشته مى شدند به سادگى ممكن بود وارونه مى گشتند . اگر عثمانى كه تا پشت دروازه هاى وين – محل بيش تر مذاكرات هسته اى ايران و قدرت هاى ششگانه در زمان ما – پيش رفته بود ، پيروز ميدان شده بود چه بسا امروزه نقش ظالم و مظلوم برعكس شده بود . در اين صورت امروزه ما مستكبر بوديم و غرب مستضعف . جنگ اراده هاى معطوف به قدرت به پيروزى تعيين كننده و همهنگام به طلوع عصرى نو انجاميد و قربانيان واقعى تنها انسان هاى ساده و بى آلايشى بودند كه نانى به كف مى آوردند تا خود و خانواده شان بى ادعا ، بدور از جنگ و توحش و در صلح و آرامش زندگى كنند؛ چه در شرق و چه در غرب ، چه مسلمان و چه يهودى و مسيحى . قربانى واقعى جنگ قدرت خواهان كه براى پايين آوردن قيمت جان انسان ها از هرشعار گنده و قلمبه ملى و مذهبى و نژادى اى مزورانه بهره گيرند، آن كودك بى گناهى است كه نه پدر و مادر خود را گزين كرده است و نه دين و مليت و زادگاهش را، اما در گوشه اى از زمين فارغبال توپ بازى مى كند كه ناگهان گلوله توپ جگرش را در دستش مى پاشد . اما چه مى شود كرد كه هنوز انسان ها ساختن قبر سرباز گمنام را به ساختن گور قربانى گمنام ترجيح مى دهند و صلح جهانى آتش بسى بيش نيست كه زرادخانه ها حفظش مى كنند . اين مى رساند كه ما به هيچ وجه در جهان سالم و ايدئالى زندگى نمى كنيم . افزون بر اين آرمانشهر هاى خيالى فيلسوفان نيز هيچ يك به واقعيت نپيوسته است ، اما از اين ها مهمتر : از حاكمان دغلباز چشمِ بهبود كار جهان نتوان داشت . اگر جهانى انسانى ممكن باشد ، شرط امكانش تنها مردمى هستندكه سهم هاى آزادى خود را با مشاركت عليه شر و تباهى و ويرانى گسيل دارند و نه از فردا بل از همين لحظه با همبستگى به خيابان ها ريزند و نه گويند به شكنجه ، نه گويند به سانسور ،نه گويند به جنگ و سلاح هاى كشتار جمعى و نه گويند به هرچه شر و تباهى است . بايد موشكافانه و سخت سرانه عينيات و ذهنيات را بكاويم تا عوامل زبونى و خاموشى گرفتنِ اين امكان هستى انسان ها را بشناسيم . هرجا كه پرواى انسانيت در ميان باشد ، ديگر شرق و غربى وجود ندارد و ستيزه توهم آلود اين دوگانه ها دود خواهد شد و به هوا خواهد خاست.
    اين پندار كه غرب شر و شرق خير است از غزالى و ابن جوزى تا آل احمد و فرديد نغمهِ سازى بود كه قدرت خواهان براى روشنفكران كوك كردند . و متفكر نيست آن كس كه نادانسته ذهنش را ديگرى كوك مى كند .اگر عثمانى در عمل پيروز شده بود، دو گانه غرب مادى و شرق معنوى نيز در نظر پر و بال نمى گرفت. در تاريخ ما همواره پيامد شكست هاى بزرگ نظامى پندار هاىِ ذهنىِ وارونه اى بافته شده اند كه خاستگاه و سر نخ آنها ،بيش از تفكر خودسالار و آزاد، تعصب و كينه و احساس خوارى بوده است. نفرين و آفرين بر هرآنچه غربى است هر دو از احساس خوارى اى ناشى مى شد كه در شكست سياسى ريشه داشت نه در تفكر آزادانه . در آينه بى زنگار تفكر دموكراسى به دلايلى كه از پى خواهد آمد دستاورد بزرگ يونانيانى بود كه آزاد از هرگونه تكليف بيرونى در فضاى عمومى مجال بروز يافتند. با اين همه بايد گفت كه اين شيوه شهرگردانى بيش از آنكه يونانى يا ايرانى باشد انسانى است . اما از غزالى تا آل احمد دموكراسى صرفاً از آن رو كه در غرب جوانه زده است در پنداره غربزدگى چون طوق لعنت و مرضى نمود كه شرق بايد هم به سبب بدنامى ديكتاتورى آن را مى پذيرفت و هم.با تبديل دوباره آن به ديكتاتورى بر عوارض آن مرهم مى نهاد . سرنوشت كنونى ما حاصل اين پندار دودوزه باز است . حكماى قديم ما دست كم در اين باره يكى به نعل و يكى به ميخ نمى زدند. آنها با قاطعيت جانب خدا را مى گرفتند و خرما را تابع يك حاكم مطلقه كه از عالم بالا و عقل فعال '' دستور مى گرفت '' مى ساختند .
    در حالى كه حكماى ما بسى به ندرت به مسئله زندگى اجتماعى زمينى اعتنا داشته و حتى اگر طرحى سياسى درافكنده اند طرح آنها همواره بر مدار ذات متعالى ثابتى چرخيده است ،انديشمندان اروپايى از زمان ماكياوللى (١٥٢٧-١٤٦٩) تاكنون بى وقفه راهى براى زندگى اجتماعى گيتيانه مى جويند . دموكراسى دستاورد تلاش پيشينه دار و سخت سرانه جويندگان و انديشمندان خودسالارى بوده است كه در شرايط واقعى خاصى ، اعم از شرايط فرهنگى ، اقتصادى ، سياسى و جغرافيايى ، ممكن گشته است ؛ اين شرايط به كسانى جرأت داده تا منشأ وضع و تعيين قوانين را مردم بشناسند نه يك پاپ يا خليفه كه خود را صداى خدا مى داند . ناديده نبايد نهاد كه به موازات تلاش هاى فكرى و نظرى انديشمندان، آزمندان زور و پول همواره كوشيده اند در نقش دخيل هايى عمل كنند كه جريان سالم و راستين دموكراتيزاسيون را از ظهور تمامى قدرت مردم در اداره سياست و اقتصادشان بازدارند. نه بر سبيل مد و موج دموكراسى خواهى بل از آن رو كه دموكراسى همساز با هستى انسان است من با تجاوز از توصيف و تحليل از دموكراسى دفاع مى كنم .اگر صدايى براى خدا مفروض باشد اين صداى مردم است كه صداى خداست نه صداى خليفه و ولى و سلطان و امپراتور،چراكه از نگر هستى شناختى همه انسان ها سهمى برابر از اختيار و امكان انديشه دارند و هرگونه انحصار اختيار و انديشه دزديدن سهم هاى دگران است. در انديشيدن نبايد خود را فريب دهيم. خود فريبى و دگر فريبى دو روى يك سكه اند. حكومتى كه سهم آزادى را به تساوى تقسيم نمى كند دزدِ آزادى است و اين دزدى است كه دزدى ثروت ملى را نيز در پى دارد و همواره در درازناى تاريخ در پى داشته است . بنا به تجربه تاريخى از جمله تجربه خود ما بعد از مشروطيت كه غالباً صندوق آرا برقرار بوده است ، دموكراسى با تقليل يافتن به صندوق رأى و انتخاب گه گاهى نمايندگان منهاى منشأيت مردم در قانونگذارى ، منهاى اگورا يا فضاى عمومى و علنىِ گفتگوى برابر و بى هراس انديشه ها ، منهاى نهادها و رسانه هاى نوشتارى و شنيدارى و ديدارى مستقل و آزاد ، منهاى تفكيك قوا و منهاى ابزار و تدابير تضمين شده اى براى پيشگيرى از فساد حكومت و زورگويى بخش انتصابى بر بخش انتخابى ، حكومت كم كم به ضد دموكراسى و در واقع به نمايش مذبوحانه دموكراسى تبديل مى شود. تا هموندانِ فرهنگ همگانى در برابر حاكم و حكومت خو و احساسى از نوع بندگى دارند ، تا منش و عادت تاريخى چاكرى و خودخواربينى و احترام ترس آلود در برابر صاحبان قدرت و ثروت به قوت خود باقى است ، تا جماعت ، به جاى خودسالارى و اتكا به سهم آزادى و اختيار و قدرت همبستگى خود ، تن آسايى صغيرانه و وابستگى به يك سرور و آقا را ترجيح مى دهند، و تا نياز به آزاد زيستن و آزاد انديشيدن در سطح فرهنگى مسئله مرگ و زندگى نشده است ، سخن گفتن از كرامت انسانى نيز مضحكه اى بيش نيست و همواره مقصود از اين كرامت مرحمت حاكم و حكومت رحمانى خواهد بود . دموكراسى يا سالارى مردم نيز حتى اگر به ضرب و زور خارجى يا به هر طريق ديگرى جز خواست مردم به مردم پيشكش شود، بسيار شكننده خواهد بود. ممكن است بپرسيد:مگر مى شود كه مردم از مردم سالارى بدشان بيايد ؟ بله ، مى شود و اى بسا شده است كه مردمى زنجيرهاى خود را تقديس كرده اند و چشمداشت لطف از حاكم را به مطالبه حق ترجيح داده اند . استبداد و زور و قلدرى ، شكنجه و حبس و حصر مخالفان ،تقلب و كودتاى مطبوعاتى با توقيف يكشبه و فله اى نشريات و سپس كودتاى پارلمانى با رد صلاحيت گسترده و پرشمار و سپس كودتاى انتخاباتى ، سركوب آزادى بيان و مطبوعات ، گسترش جهل و ترس و خرافات ، جذب كانا و دفع دانا ، دزدى هاى بى حساب و نجومى فرادستان ، قتل اهل قلم و سانسور نوشته ها ، سياست هاى تبعيض آميز ، قبضه كردن رسانه هاى ديدارى و شنيدارى بدست حكومت و موج سوارى دايم بر اعتقادات عامه ، اختصاص بودجه سرسام آور براى تبليغ ايدئولوژى حكومتى در غياب منتقدان و همهنگام محبوس و مسكوت كردن مخالفان با چماق تهديد، بستن دهان ديگرى و خود با هفتاد بلند گو حرف زدن ، قانون شكنى و تعطيل بخش حقوق مردم در قانون اساسى و تقويت بخش اختيارات قدرت در همان قانون ، كنترل سيستماتيك و بيدادگرانه دگرگونه انديش ها ، افزايش فقر و اعتياد و بيكارى و گسترش نوميدى و افسردگى و همه آنچه هر با انصافى مى تواند در سطح شهرها و روستاها و حتى در چهره ها و رفتارها و گفتارهاى مردم از نزديك شاهد باشد آيا جايى براى اميد به آنچه به عنوان دموكراسى نمايش مى دهند باقى مى گذارد ؟ اين خودفريبى است كه بر اين واقعيات مشهود چشم بنديم و يك نمايش از بالا كنترل شده را حمل بر وجود دموكراسى كنيم .
    دموكراسى به معناى حكومتى است برآمده از اراده جمعى در اداره جمعى در وضع قوانين و اقتصاد و سياست و در يك كلام در امور جمعى . يك متفكر اصيل كه انديشه خود را در فلسفه ، هنر ، ادبيات ، نشريات و غيره در معرض نظر عموم مى نهد حق دارد آنچه را تا لحظه انتشار درست مى داند، بدون مزاحمت و دخالت قدرت و فارغ از خوشايند و بدآيند مردم به بيان آرد. منشأ اين حقانيت چيزى جز هستى گشوده انسان نيست . حق بيان انديشه از اركان دموكراسى است اما خود دموكراتيك يا به ديگر سخن تابع نظر اكثريت نيست . فكر تابع هيچ چيز جز فكر نيست . تفكر قدرتى جز تفكر ندارد . آنجا كه زور و حكومت و پول و شمشير و موشك و تبليغات و موج سازى و تكرار و تكثير و انحصار هاى رسانه اى پشتوان عقيده اى مى گردد ، هستى انسانى از تفكر دور و به جمود و تعصب نزديك مى شود. متعصب خود را مالك عقيده اش مى داند و هرقدر نيز تظاهر به آزادمنشى كند در دل نمى تواند به مخالف خود كينه نورزد ، نمى تواند مخالف خود را خوار و گمراه نشمرد و نمى تواند جهان را به مؤمن و كافر تقسيم نكند . تفكر كه از ساحت گشودگى هستى انسانى برآمده است براى متفكر همواره بر انتقاد و مخالفت گشوده است . متفكر نيست آن كس كه فكرش را چون ميراث و ناموس انگارد و به آن چون مال و ميراث بنگرد . متفكر نيست آن كس كه اسير تفكرش باشد و در هر دم آمادگى از دست دادن تمامى باورهايش نداشته باشد. تعصب اسارت و كينه و كشتار مى زايد و تفكر گشودگى و آزادگى و پرواز . به گواه تاريخ هيچ فيلسوفى خون فيلسوف ديگر را مهدور ندانسته است ، ليك بسيار ديده و شنيده ام كه متعصبان چون گرگان به جان هم افتاده.اند. آزمندان جهان پيشرفته مى توانند براى متعصبان صحنه سازى كنند ، آنها را به جان هم اندازند و از قِبَلِ اين كارگردانى انباشتگاه ثروت خود را پروارتر كنند ، ليكن اگر تعصب به تفكر ، كشتار به گفتار و استبداد به دموكراسى تبديل مى شد ، صحنه بازى نيز براى كارگردان ها خالى مى شد و آن زمان فاش مى شد كه آن آزمندان چگونه و چند روز خواهند توانست يك دموكراسى خودانگيخته را در خاور نزديك تاب آورند. اگر بناست كه انسان ها روزى سر عقل آيند ، دموكراسى راستين و جهان گستر همچون تقدير از پيش مقدر جهان خواهد بود . تفكر هرچه خودانگيخته تر و از رانشگرهاى ناخواسته بيرونى اعم از مرجعيت هاى مقدس و نامقدس ، از مدها ، امواج روز و خوش آمد و بدآمد ديگران و حتى از اميال و رانش ها و انگيزش هاى درونى ايمن تر باشد اصيل تر است . انديشه ورزى و بيان انديشه حقى است انسانى كه به شرق و غرب ربطى ندارد . فضاى گفتگوى امن و برابر شرط امكان آزادى است و آزادى همبستهِ تفكر است به گونه اى كه عبارت تفكر آزادانه دوباره گويى و تكرار مكرر است . كوته كنم : نه آزادى بيان به اكثريت مربوط است و نه فضاى عمومى گفتگوى همه انديشه ها . اين حقوق و حقوق ديگر انسانى كه اقتضاى توانش هاى هستى شناختى انسان اند ، نه به انسان شرقى تعلق ذاتى دارند نه به انسان غربى . نه اكثريت حق دارد آنها را سلب كند نه اقليت . آزاد شدن جان انسان از هر آنچه توانش آزادى و تفكر را در زنجيرها و حصارهاى تنگ و كوتاه و تاريك درون و برون محبوس مى كند نيروى ممكن و خاموش هستى موجودى است كه ما انسان مى ناميمش . حتى اين سرشت هستى ما در زبان و واژه ها نيز خود را نشان داده است . existence كه اصطلاحاً معناى وجود مى دهد در اصل يعنى از خود برون ايستادن يا برون ايستايى . Ausdrück در آلمانى و expression در انگليسى و فرانسه كه به بيان معنا مى شوند در اصل به معناى فشار به بيرون اند . ممكن بودن هستى ما نه فقط به آن معنايى است كه قدما در مقابل واجب قرارش مى دادند بل همچنين contingency يا امكان خاصى است كه ما را از هر موجود ديگرى از جمله موجودات ممكنى چون سنگ و درخت و اسب و حتى ميمون متمايز مى كند . اين امكان خاص فشارى است از درون به بيرون به سوى اظهار خود به ديگرى . اين امكان خاص تپش نيرويى است كه ميل به شكستن فروبستگى و درخودماندگى و مرزهاى تاكنونى درون و برون دارد . اين امكان خاص ميل پويش و جنبشى است براى آزادى خويش از وضعيت تا كنونى . هم از اين رو ،تا بدانجا كه به تفكر مربوط است ، هر حاكم يا حكومت و هر فرارانشِ ناخواسته و از پيش داده شده اى اعم از يك مكتب عقيدتى يا يك زور مادى يا يك هراس اقتصادى يا يك جريان هژمونيكِ شكل دهندهِ افكار عمومى كه اين امكان را واپس نشاند خلاف هستى انسان عمل كرده است . اختيار و آزادى انسان ، زبان انسان ، فرهنگ و تمدن انسان هيچ يك بدون اين امكان در وجود نمى آمدند . زور و ترس و نياز مى توانند راه خروج اين نيرو را به هر عنوانى مسدود كنند . در شرق غالباً چنين شده است . امكان هستمندانه برونشد آزادى سركوب گشته اما به كلى نابود نشده بل به نوعى آزادى درونى تبديل شده است .در شرق غالباً امكان تغيير برون به درون واپس رانده شده است . اين واپس رانى ، اين بنياد هستى شناختى سانسور، ابراز برونى و بينا اذهانى آزادى بيان انديشه و در نتيجه آزادى تفكر را محدود ساخته است . اراده يك شاه ، سلطه خدايى كه تا از آسمان به زمين برسد به اتحاديه شارع و حاكم نازل شده است ، احاطه فرهنگ دگرسالار ، باور به تقدير و بختى غيبى ، هراس از كيفر آزاد انديشى و به ديگر سخن انسان بودن ، نيازهاى عاجل اقتصادى ، وضعيات تاريخى و جغرافيايىِ قلمرو خداشاهان ، خوىِ فرسودگى و تنبلى تدريجىِ توانش تفكر و آزادى و شايد عوامل ديگر نگذاشته اند تا نيروى ممكن و خاموش هستى انسان ها بدون عصاهاى زير بغل خود را در قلمرو عمومى ابراز كند . همواره مرجعى بيرونى و بالاسرى در باره قانون و آيين زندگى مشترك انسان ها تصميم گرفته است . حتى نخبگان و هوشمندان آزادى انديشه خود را محدود به مرزهايى ساخته اند كه تجاوز از آنها پيشاپيش كفر و زندقه و الحاد خوانده شده است . از همين رو ،جز در مواردى نادر تمامى مباحثات ، اشكال ها و گفتگوها در چارچوب باور به ذاتى ابدى بوده است . پس از نهضت ترجمه و گشايش نسبى فضا در دوران چند خليفه عباسى مى بينيم كه بازار مناظره ها ظاهراً از چارچوب روايت غالب تجاوز مى كند ، زنديق ها و ملحد ها نيز به ميدان گفتگو وارد مى شوند ، اما نه فقط آثارى از آنها باقى نمانده است بل چنين مى نمايد كه بيش از تفكر ستيزه هاى سياسى و فرقه اى انگيزه اين اختلافات بوده است. اين دوران ديرى نمى پايد . مباحثات معروف بعدى – مباحثات ابوريحان و ابن سينا ، مكاتبات خواجه نصير و صدرالدين قونوى ، اشكال گيرى هاى خواجه نصير بر شرح فخر رازى بر اشارات ابن سينا و مانند اين ها – هرگز از چارچوب باور به ذات ثابت و از دايره خدامدارى (theocentrism) خارج نشده اند . ديالوگى راديكال رخ نداده است كه در يك سر آن فيلسوفى آزاد چون هراكليتوس هرگونه ثباتى را منكر شود و در سر ديگر آن پارمنيدس هرگونه تغيير و حركتى را به خطاى حس تعبير كند . در اين چارچوب تجربه انگارى اى پيدا نمى شود تا جزئيات محسوس و اينجهانى را اصل حقيقت گيرد . فلسفه سياسى اى شكل نمى گيرد كه امور دنيايى و گيتيانه را خاستگاه امر سياسى گيرد. چيستى و چونىِ امر مدنى و سياسى
    همواره از بالا و بيرونِ اجتماع و شهر تعيين و تكليف مى شود. مباحثاتى كه اكثراً تفسيرهايى مختلف از يك چارچوب تك صدايى اند به نيروى ممكن و خاموش هستى انسان شرقى اجازه نمى دهند تا در انديشه تمامى توانش خود را به بيان و ظهور آورد. اين است كه انديشه دموكراسى از غرب سر بر مى آورد بى آنكه اين همسازترين حكومت با هستى اجتماعى انسانى ذاتاً غربى يا شرقى باشد .
    با سپاس از بردبارى شما

     
    • با درود به جناب کورس عزیز؛

      سپاس از شما بابت این گفتار و نوشتار ارزشمند.من از خواندن آن لذت بردم، مخصوصاً از این قسمتها:

      “استبداد و زور و قلدرى ، شكنجه و حبس و حصر مخالفان ،تقلب و كودتاى مطبوعاتى با توقيف يكشبه و فله اى نشريات و سپس كودتاى پارلمانى با رد صلاحيت گسترده و پرشمار و سپس كودتاى انتخاباتى ، سركوب آزادى بيان و مطبوعات ، گسترش جهل و ترس و خرافات ، جذب كانا و دفع دانا ، دزدى هاى بى حساب و نجومى فرادستان ، قتل اهل قلم و سانسور نوشته ها ، سياست هاى تبعيض آميز ، قبضه كردن رسانه هاى ديدارى و شنيدارى بدست حكومت و موج سوارى دايم بر اعتقادات عامه ، اختصاص بودجه سرسام آور براى تبليغ ايدئولوژى حكومتى در غياب منتقدان و همهنگام محبوس و مسكوت كردن مخالفان با چماق تهديد، بستن دهان ديگرى و خود با هفتاد بلند گو حرف زدن ، قانون شكنى و تعطيل بخش حقوق مردم در قانون اساسى و تقويت بخش اختيارات قدرت در همان قانون ، كنترل سيستماتيك و بيدادگرانه دگرگونه انديش ها ، افزايش فقر و اعتياد و بيكارى و گسترش نوميدى و افسردگى و همه آنچه هر با انصافى مى تواند در سطح شهرها و روستاها و حتى در چهره ها و رفتارها و گفتارهاى مردم از نزديك شاهد باشد آيا جايى براى اميد به آنچه به عنوان دموكراسى نمايش مى دهند باقى مى گذارد ؟ اين خودفريبى است كه بر اين واقعيات مشهود چشم بنديم و يك نمايش از بالا كنترل شده را حمل بر وجود دموكراسى كنيم .”

      ” فكر تابع هيچ چيز جز فكر نيست . تفكر قدرتى جز تفكر ندارد . آنجا كه زور و حكومت و پول و شمشير و موشك و تبليغات و موج سازى و تكرار و تكثير و انحصار هاى رسانه اى پشتوان عقيده اى مى گردد ، هستى انسانى از تفكر دور و به جمود و تعصب نزديك مى شود. متعصب خود را مالك عقيده اش مى داند و هرقدر نيز تظاهر به آزادمنشى كند در دل نمى تواند به مخالف خود كينه نورزد ، نمى تواند مخالف خود را خوار و گمراه نشمرد و نمى تواند جهان را به مؤمن و كافر تقسيم نكند . تفكر كه از ساحت گشودگى هستى انسانى برآمده است براى متفكر همواره بر انتقاد و مخالفت گشوده است .متفكر نيست آن كس كه اسير تفكرش باشد و در هر دم آمادگى از دست دادن تمامى باورهايش نداشته باشد. تعصب اسارت و كينه و كشتار مى زايد و تفكر گشودگى و آزادگى و پرواز . به گواه تاريخ هيچ فيلسوفى خون فيلسوف ديگر را مهدور ندانسته است ، ليك بسيار ديده و شنيده ام كه متعصبان چون گرگان به جان هم افتاده.اند. آزمندان جهان پيشرفته مى توانند براى متعصبان صحنه سازى كنند ، آنها را به جان هم اندازند و از قِبَلِ اين كارگردانى انباشتگاه ثروت خود را پروارتر كنند ، ليكن اگر تعصب به تفكر ، كشتار به گفتار و استبداد به دموكراسى تبديل مى شد ، صحنه بازى نيز براى كارگردان ها خالى مى شد و آن زمان فاش مى شد كه آن آزمندان چگونه و چند روز خواهند توانست يك دموكراسى خودانگيخته را در خاور نزديك تاب آورند.”

      سلامت و سرفراز باشید جناب کورس
      ارادتمند شما
      آتش سوار

       
    • گزيده اي ازنوشتار جناب كورس

      “””ممكن بودن هستى ما نه فقط به آن معنايى است كه قدما در مقابل واجب قرارش مى دادند بل همچنين contingency يا امكان خاصى است كه ما را از هر موجود ديگرى از جمله موجودات ممكنى چون سنگ و درخت و اسب و حتى ميمون متمايز مى كند . “”

      كسي كه خودرا ازنسل ميمون مي انگارد،او نمي تواندازميمون متمايز باشد؛وهمچنين او نمي تواند اهل تفكروانديشه ومتفكرباشدزيرا اجدادش-ميمون ها- صاحب هيچگونه تفكري نبوده ونيستندواگراهل تفكربودند داراي تمدني متفكرانه مي شدندونقشي درتمدن خويش درمقابل تمدن انسان ها ايجادمي كردندونقشي درآزادي ودموكراسي ووضع قوانين رعايت حقوق ميمونها به ثبت مي رساندند.

      وحال آنكه هيچيك ازگزاره هاي فوق درزندگي حيواني وحشيانه ميمون ها مشاهده نمي شود.
      وبعدازچندسطر چنين نبشته اند:

      “”” اين امكان خاص ميل پويش و جنبشى است براى آزادى خويش از وضعيت تا كنونى .،….. “”

      ” اختيار و آزادى انسان ، زبان انسان ، فرهنگ و تمدن انسان هيچ يك بدون اين امكان در وجود نمى آمدند .””

      البته اختيار وآزادي وزبان وفرهنگ وتمدن وتفكر ؛ازخواص انسان است ،لابدنويسنده مقاله ازتثبيت فرضيه “ازنسل ميمون بودن انسان ” عدول كرده اندهم انسان را ازميمون متمايزدانسته اندوهم خواص انساني را به انسان نسبت داده وازمظلوميت آن خواص انسان، دادسخن داده اند.

      حال انسان ازامكان خاص باشد ياعام منطقي ؛به آن نمي پردازم .اما درممكن بودنش شكي نيست درمقابل واجب وممتنع منطقي.

      امكان ،يعني وجودوعدمش بستگي به مرجِح وجود يامرجِح عدم اورا دارد،اگرمرجِح وجودداشت ،به صحنه هستي قدم مي گذاردوموجودمي شودوگرنه درصحنه عدم وامكان محض مي ماند.

      همينكه انسان جزو ممكن الوجوداست ،يعني درهستي وبوجودآمدن او به صحنه هستي ،خودش هيچگونه دخالتي نداشته است بلكه ترجيح به وجودآوردن او ازصحنه امكان محض ،بدست ديگري بوده است كه اوواجب الوجودبالذات است،يعني وجودواجب بالضروره وازخودش است وقائم به ذات خويش است.

      ديگرموجودات امكاني بستگي به وجوداودارند ،به تعبيرديگر همه ممكنات اعم ازفرشته وجن وانس وكراةوومنظومه ها وجمادونبات وحيوان وانسان، امكان ربطي وفقري هستند؛وهمگي موجودات ارضي وسماوي وآنچه كه درآنهاست محتاج به اوو ربط وفقر محض درمقابل آن واجب الوجودي كه ما اورا خداوند وآفريدگارهستي مي ناميم ،هستند .
      چه اين انسان متفكر قبول وباور داشته باشد يانداشته باشد؛به كبريائي اوهيچ گردي ننشيند.

       
  13. حمله به سفارت عربستان نه فقط اوج حماقت بلکه خدمت مستقیم به رژیم عربستان است تا بجای تحمل فشار افکار عمومی جهان – از اینکه چطور کشوری که یکشبه چهل مخالف سیاسی را اعدام می کند رئیس کمیته حقوق بشر سازمان ملل است!- افکار و رسانه ها را منحرف کند به سمت یک بی فرهنگی حقیر از سوی ایران (اینجور وقتها گفته می شود ایران و نه چند ایرانی). اگر ذره ای منافع ملی حالی این حکومت میشد نباید می گذاشت این حماقت (بلکه خیانت) روی بدهد. فکر کن که ال سعود جنایت انجام می دهد و باز ما باید خجالت بکشیم و سرزنش شویم!

    از فيس بوك محمود فرجامي

     
  14. ‏زنگ زدن به روحانی گفتن سفارت عربستان رو آتیش زدن

    روحانی گفته من حقوقدانم ، آتش نشان نیستم

     
  15. درود بر جناب نوری زاد و دیگر عزیزان؛
    * نقدی بر قانون اساسی جمهوری اسلامی و همچنین مجریان قانون اساسی

    * نقد اصل 11 قانون اساسی

    اصل 11:
    “به حکم آیه کریمه «ان هذه امتکم امة واحدة و أنا ربکم فاعبدون» همۀ مسلمانان یک امّت ‏اند و دولت جمهوری اسلامی ایران موظّف است سیاست کلی خود را بر پایه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی قرار دهد و کوشش به عمل آورد تا وحدت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان اسلام را تحقق بخشد.”

    ابتدا عرض کنم که آیه مورد اشاره در این اصل، آیه 92 از سوره انبیاء می باشد. این آیه با توجه به آیات ماقبل آن، همچنین نام سوره و معنای تحت الفظی مربوط میشود به تمام ادیان ابراهیمی و فقط مختص دین اسلام و مسلمانان نیست…در هر حال آنچه برای ما ایرانیان مهم است اینست که این اصل همانند دیگر اصول دین محور و از این دست در قانون اساسی، مختص ایرانیان نیست و اختصاص به نیمی از جمعیت کرۀ زمین و پیروان ادیان ابراهیمی دارد که البته چون به اعتقاد قانون گذاران، اسلام ارجح بر ادیان دیگر است بنابراین اینگونه اصلاح میکنم که این قانون تمام مسلمانان را شامل میشود و حکمی الهی ست که باید بدان گردن نهاد بی کم و کاست. حال پرسش اینجاست که آیا اگر این جمله را در جای دیگری غیر از محل فعلی خود قرار میدادیم و ” ایران ” را از آن حذف میکردیم، سپس از تمام مردم دنیا نظر سنجی میکردیم، چند درصد احتمال میدانند که این جمله یکی از اصل های قانون اساسی کشور ایران باشد؟ به یقین به تعداد انگشتان دست هم نمیتوانستند درست حدس بزنند!

    در این اصل، واژۀ ” ایران ” در حاشیه است چون تا زمانیکه اصل بر حکومت اسلام است، ایران که همانا وطن و زادگاه ماست ارزش ثانوی دارد و تنها به عنوان زیر مجموعه ای ناچیز از جهان اسلام قابل شناسایی می باشد. این اصل نه به ایران و مردم ایران، که مشتمل بر مردمی با ادیان و گرایشات متفاوت دینی و ایدئولوژیک هستند، مربوط میشود و نه به تمام مسلمانان. همه کمابیش میدانیم که منظور قانون گذاران خبره! از مسلمانان فقط آن جمعیت حدود 100میلیونی شیعیان 12 امامی ست و نه تمام شیعیان و نه حتی تمام مسلمانان. آنچه تا امروز در گفتار و کردار فقها و خبرگان نظام اسلامی مشاهده شده، آنها فقط شیعیان 12 امامی را مسلمانان راستین میدانند و هر زمان از اسلام سخنی به میان میآید و یا اشاره ای بدان میشود منظور نظر آنها شیعیان و آنهم گروهی خاص از آنها هستند و نه غیر. اسلام از نظر آنها فقط اسلام مورد نظر شیعیان12 امامی ست.

    با در نظر گرفتن این مقدمه میپردازم به نقد اصل مطلب؛

    1-«همۀ مسلمانان یک امت اند»
    بارها گفته ام و تصور میکنم تکرارش مفید باشد؛ در کشور عزیزمان ایران این فقط شیعیان نیستند که زندگی میکنند و نباید به هیچ عنوان عبارت ” امّت ” را به مردم ایران نسبت داد. واژۀ ” امّت ” یا “امّت واحده” همانگونه که چندین بار در آیات مختلف قرآن هم بدان اشاره شده به معنای ملّت و قومیست که زیر نظر و تحت فرمان یک پیامبر یا امام باشند، یکی از مهمترین اصلها در تعریف ” امّت ” اینست که کسی که رهبریت آنها را به عهده میگیرد باید حتماً از جانب خداوند و به حکم خداوند مأمور تشکیل “امّت واحد ” باشد، پس او باید ابتدا فرستاده ای از جانب خداوند باشد و نمایندۀ وی بر روی زمین. به تعبیر ساده تر ملتی را که یک دین، آئین و یا خواستۀ واحد و مشترک داشته باشند و زیر نظر یک رهبر دینی واحد باشند را ” امت ” یا ” امت واحد ” میگویند. پرسش اینجاست که آیا تمام مردم ایران یک دین و آئین واحد و مشترک دارند ؟
    به اعتقاد من اطلاق واژۀ ” امت ” در عصر حاضر به هیچ عنوان حتی برای ملتی دارای یک دین و آئین مشترک نیز صحیح نمیباشد و توهین آمیز محسوب میشود، ” امت ” یعنی ملتی که مرام گوسفند دارند و فهم آنها در حد گوسفندان است که باید فردی با خصوصیات چوپان پیوسته آنها را کنترل و هدایت نماید، جمعیتی را میتوان “امّت” خطاب کرد که زی شعور نبوده و بی شعور یا کم شعور هستند و قوۀ تشخیص و استقلال یا ثبات رأی ندارند، یعنی فاقد اصلی ترین خصوصیت یک انسان هستند!
    ” امت “، به یقین بدترین و توهین آمیز ترین عبارتی ست که به گروه بزرگی از مردم نسبت میدهند. مردم ایران حتی یک ملت هم نیستند ( انسانهایی که دارای فرهنگ، ریشۀ نژادی مشترک و زبان واحد باشند) چه رسد به اینکه یک ” امت ” باشند ( انسانهایی که دارای دین مشترک و پیامبر مشترکی هستند که فقط باید پیروی کنند و بس ). تنها واژه ای که بشود ساکنین ایران زمین را به دور از تبعیض بدان نامید فقط و فقط ” مردم ایران ” است و بس، مردمی که تشکیل دهندۀ آن انسانهایی هستند دارای فرهنگ، ریشۀ نژادی و زبان متفاوت و همچنین معتقد به ادیان متفاوت و دارای قدرت اندیشه و تشخیص. پس ما ایرانیان نه یک ملتیم و نه یک امت، ما فقط “مردم ایران” هستیم و بس.
    اطلاق تعبیر ” امّت ” به مردم ایران در قانون اساسی، بزرگترین خیانتی بود که قانون گذاران مزدور و جیره خوار در حق مردم کردند. از آن جهت خیانت بود که به مردم ایران پیام دادند اگر چه شما مردم دارای حقوقی هستید ولی این حقوق تا زمانی که شخصی به نام ولی مطلق فقیه، حاضر و ناظر بر اعمال شماست، موظفید همگان تحت سلطه و زیر نظر او و پیروی کنندۀ او باشید و ذوب شده در او! حقوق شما هم فقط در چارچوب های تعریف شده از جانب ایشان است که معنا پیدا میکند و لا غیر.

    2-« دولت جمهوری اسلامی موظف است سیاست کلی خود را بر پایۀ ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی قرار دهد و کوشش به عمل آورد تا وحدت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را تحقق بخشد.»
    خوب، در اینجا قانون گذاران بدلیل توهّمات و تصّورات واهی، ایران را امّ القرای تمام مسلمانان جهان دانسته و بر طبق این اصل خود را محق میدانند که تمام مسلمانان را هدایت و رهبری کنند و برای تمام مسلمانان نسخه بپیچند!
    این تصورات و تخیلات ابلهانه ( ابله خود را عقل کل میداند ولی در اصل یک نادان کج فهم است ) موجب شده که قانون گذاران بجای تدوین اصولی از قانون که در بر گیرنده و پشتیبان و مدافع خواسته های بحق تمامی افراد مردم ایران زمین باشد، فارغ از نوع دین، زبان، رنگ و نژاد، در اعلا درجۀ حماقت تصمیم به تصویب قوانینی فرا مرزی و جهان شمول میگیرند که هیچ صاحب اندیشۀ سالمی پذیرای آن نیست. این دست از اصول قانون اساسی نمایانگر و نشاندهندۀ تب بالای 38 درجۀ انقلابی بودن و توأم با هذیان فکری و توهمات قانون گذاران بوده است. برای حاکمان تمامیت خواه ایران بهترین و کم هزینه ترین راه برای اصلاح قوانینی از این دست اینگونه است که فقط باید جمع این اصول را ” قانون اساسی جمهوری اسلامی شیعیان” بنامند و نه ” قانون اساسی ایران “. بهترین راه اینست که نام “ایران” را از متن قانون حذف کنند. بازهم اگر به فرض محال مردم ایران را امت واحده بحساب آوریم، آیا عملکرد حاکمان و دولت مردان نظام تا امروز توانسته یک قدم در جهت وحدت و ائتلاف ملل مسلمان بردارد؟ جنگهای شیعه و سنی و دامن زدن به اختلافات مذهبی که امروز منطقۀ خاور میانه درگیر آنست مگر غیر از اینست که یکی از دلایل اصلی اش دخالت های همین حاکمان فعلی جمهوری اسلامی ست؟

    سخن پایانی هم خطاب به رهبر دیکتاتور ایران ، علی خامنه ای
    توهّم امام بودن و نمایندۀ خدا بودن و ادعای ولی مطلق فقیه بودن را رها کن که نه تو آنچه میپنداری هستی و نه مردم ایران “امت” تو. با هر ترفندی و سحر وجادویی هم که بخواهی خود را چند صباحی زنده نگه داری، سرانجام خواهی مرد و به دیدار معبود خود که ادعای نمایندگی اش را داشتی خواهی شتافت. در کارنامۀ اعمالت و مخصوصاً از زمانی که بر جایگاه شاهان مستبد و با عنوان ولی فقیه خیمه زدی جز بدبختی و حقارت، فقر و فلاکت، فساد و جنایت و دیگر رذایل اخلاقی چه ارمغانی برای مردم ایران با خود آوردی؟ پس از مرگت برای اینکه از تو به نیکی یاد کنند، کدامیک از فضایل اخلاقی، انسانی و یا حکومتی تو را باید نقل کنند؟ اگر خدای جهانیان همان باشد که در دعاهای روز و شب از آن یاد میکنید و آن کسی باشد که مو را از ماست میکشد پس وای به حالت. همانطور که در گفتار قبلی بدان اشاره کردم با توجه به کارنامۀ نورانی! اعمالت باید دعا کنی که خدایی نباشد. این خدایت فقط بدلیل آنکه بسیاری از مردم ایران را نسبت به او بدبین کردی باید خوب از تو پذیرایی کند! البته اگر این خدا همانی باشد که به موسی آنچنان غضب کرد تنها بدلیل اینکه چوپانی را نسبت به او بدبین کرده بود.

    رأی من اینست که اصل 11 قانون اساسی بدلیل آنچه در نقد آن گفتم باید به طور کامل حذف شود. اصل 11 قانون اساسی نه یک اصل حقوقی و ملی ست و نه در برگیرندۀ منافع تمام مردم ایران. این اصل تنها یک شعار بلند پروازانه و بی ارزش است که حاکی از سفاهت و بلاهت و توهُمات ذهنی خود برتر بینانه و انقلابی قانون گذاران در زمان تدوین آن میباشد.

    پایان نقد اصل یازدهم قانون اساسی
    مرا از راهنمایی ها و همراهی خود محروم نکنید. با سپاس

    بدرود

     
  16. جناب نوری زاد عزیز و گرامی
    اعدام وحشیانه آیت الله شیخ نمر النمر و ده ها تن دیگر در عربستان سعودی مغایر با تمامی اصول انسانی و شناخته شده دنیای متمدن است.
    کاری به این ندارم که جمهوری اسلامی چه استفاده سیاسی از وی می کرده و خواهد کرد نمر النمر برای شیعیان عربستان سعودی بلند گویی بود برای تظلم و رفع نا برابری و تبعیض.
    اعدام افراد به ویژه هنگامی که جرمی مرتکب نشده اند و کاری نکرده اند به غیر از سر دادن فریاد مظلومیت در یک نظام قرون وسطایی بسیار دردناک است و باید محکوم شود.
    جمهوری اسلامی هم بهتر است به جای رجز خوانی و حرف های گنده تر از دهان و بردن آبروی خود (همانطور که در یمن دیدیم) جامعه جهانی را دعوت به مقابله با این گونه حرکات وحشیانه کند.
    چه خوب بود اگر ولایت فقیه از این گونه جنایات درس عبرت می گرفت و در رفتار خود با مردم تجدید نظر می کرد و عهد می بست حقوق انسانی ما ایرانی ها را پایمال نکند. تنها از این طریق است که اعتراض های جمهوری اسلامی ایران به مجامع جهانی معتبر شمرده می شود.

     
  17. ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﻋﺎﻟﯽ ﭘﯿﺎﻡ ( ﻫﺎﻟﻮ )، زندانی سیاسی از زندان
    ﺷﺎﯾﻌﺎﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ
    ﺣﺮﻑ ﻣﻔﺖ ﻭ ﺯﺭ ﺯﺭ ﻭ ﻟﯿﭽﺎﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ
    ﺯﻫﺮ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺩﺍﺭﻭﯼ ﺷﻤﺎﺳﺖ
    ﻣﺎ ﺷﻔﺎﯼ ﻋﺎﺟﻞ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ
    ﺷﯿﺮ ﺩﺭ ﺣﺒﺲ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺯﻧﺠﯿﺮﯼ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﯼ ﺍﻭ
    ﺟﻨﮕﻞ ﻭ ﺳﻠﻄﺎﻧﯽ ﮐﻔﺘﺎﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ
    ﻣﻌﻨﯽ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻭ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﺭﺍ
    ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ﭼﻮﺑﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﺍﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ
    ﺑﻠﺒﻞ ﻭ ﻗﻤﺮﯼ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﮔﺮﺩﻥ ﺯﺩﻧﺪ
    ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﺟﻐﺪ ﻭ ﻗﺎﺭﻗﺎﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ
    ﺭﺍﺯ ﻣﺎﻫﯽ ﺳﯿﺎﻩ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﻬﺮﻧﮓ ﺭﺍ
    ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺮﻍ ﻣﺎﻫﯽ ﺧﻮﺍﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ
    ﺯﻧﺪﻩ ﺭﻭﺩ ﻭ ﮐﺮﺧﻪ ﻭ ﮐﺎﺭﻭﻧﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﺭﻓﺖ
    ﻣﻌﺠﺰ ﭼﺸﻤﻪ ﻋﻠﯽ ﺩﺭ ﻏﺎﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ
    ﻣﻨﮑﺮ ﺍﻟﻮﻧﺪ ﻭ ﮐﻮﻩ ﺑﯿﺴﺘﻮﻧﯿﻢ ﻭ ﺳﻬﻨﺪ
    ﺑﺮﺟﮏ ﺯﻧﺪﺍﻥ ، ﭘﺲ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ
    ﺁﺏ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺍﺭﻭﻣﯿﻪ ﭼﻪ ﺷﺪ؟ ﻫﺎﻣﻮﻥ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟
    ﺣﻮﺽ ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺎﻩ ، ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ
    ﻧﺬﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺳﮑﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺁﺏ ﺣﻮﺽ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯿﻢ
    ﻭﺍ ﺷﺪﻥ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﻩ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ، ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ
    ﺟﺎﯼ ﭘﻨﺪﺍﺭ ﺧﻮﺵ ﻭ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻭ ﮐﺮﺩﺍﺭ ﻧﮑﻮ
    ﺧﺪﻋﻪ ﻫﺎﯼ ﻭﺍﻋﻆ ﻣﮑﺎﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ
    ﭼﺸﻢ ﻫﺎ ﻭ ﮔﻮﺵ ﻫﺎ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺳﯿﻤﺎ ﻭ ﺻﺪﺍ
    ﺍﺯ ﺧﺮ ﺩﺟّﺎﻟﺘﺎﻥ ، ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ
    ﻻﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﻭﺍﮊﮔﻮﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭﻧﺪ ﻭ ﻣﺎ
    ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎ ، ﺁﻣﺎﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ
    ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﯼ ﻭ ﻣﻨﮑﺮﯼ ﻭ ﻣﺎ ﺧﺮﻭﺱ ﻭ ﺩﻣﺐ ﺭﺍ
    ﻧﻪ ، ﮐﻪ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ
    ﺍﺻﻞ ﮐﺎﺭﯼ ﺍﺵ ﺩﺭﻭﻥ ﺟﯿﺐ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺷﻤﺎﺳﺖ
    ﺁﻧﭽﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ
    ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﻫﯿﺰ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺯﻥ ﻫﺎ ﺭﻭﺍﻥ
    ﻋﻔﺖ ﺯﻥ ﺩﺭ ﮐﻤﯽ ﭼﻠﻮﺍﺭ ، ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ
    ﻣﺼﻠﺤﺖ ﺩﺭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺣﮑﻢ ﺷﺮﻋﯽ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ
    ﻋﮑﺲ ﻣﺎﺭ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﺟﺎﯼ ﻣﺎﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ
    ﺗﺎ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺧﺮﺍﻓﺎﺕ ﻭ ﻃﻠﺴﻢ ﻭ ﻏﻔﻠﺘﯿﻢ
    ﻋﮑﺲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺎﻩ ، ﻫﺎﻟﻮ ﻭﺍﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ
    ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝِ ﺷﻌﺮﻫﺎﯼ ﻃﻨﺰِ ﻫﺎﻟﻮ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ
    ﭼﺮﺕ ﻭ ﭘﺮﺕ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺭﺑﺎﺭ ، ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ

     
  18. نگاهی به سو تعبیر از اصل عدم مداخله قوا در کار یکدیگر

    در پست قبلی گفت و گویی شد مبنی بر این که برنده و بازنده انتخابات نقشی در سرنوشت کشور ندارد و کار ها از جای دیگری اداره می شود و “مهندسی” می شود و فرقی نمی کند چه کسی رییس جمهور است. گفته شد که وضع کشور همینی است که هست و اگر شل کن و سفت کنی در کار است دست رییس جمهور کلید دار یا بدون کلید نیست. بلکه عده ای عصر حجری به تشخیص خودشان بر مردم سخت می گیرند یا گاهی آسان. عده ای بی گناه را زندانی می کنند و عده بیگناه دیگری را از زندان در می آورند. روزنامه ای را می بندند و قص علیهذا…..
    همین روحانی رییس جمهور ساده ترین وعده هایش را نتوانست محقق کند چرا که تیاتر بود برای بازار گرمی و کشاندن مردم به صندوق های رای. وعده حقوق شهروندی چه شد؟ پایان حصر غیر قانونی موسوی و کروبی؟

    دوستمان سید مرتضی به این سخنان اعتراض کردند و گفتند مسیله زندانیان در دست رییس جمهور نیست و از اختیارات قوه قضاییه است و رییس جمهور نمی تواند در آن مداخله کند…..

    باید از این اعتراض تشکر کنم چرا که باب گفت و گو پیرامون یک سو تفاهم را باز می کند که بسیار حایز اهمیت است.

    یک سو تفاهمی هست در درک اصل تفکیک قوا و عدم مداخله سه قوه در کار یکدیگر که حکومت با بی شرمی با سو تعبیر از این اصل جنایت های خود را توجیه می کند.

    آری مونتسکیو گفت برای پیش گیری از خودکامگی و استبداد قوای حکومت باید به سه دسته شکسته شود که همگی می دانیم قوه مقننه و قوه مجریه و قوه قضاییه است. این را گفت تا مانع شود حاکمی هم قانون وضع کند هم مجری اش باشد و هم قضاوت را در دست گیرد که این به معنی خود کامگی و فساد است.
    اصل تفکیک قوا دلیل نمی شود که اگر حقوق اساسی ملتی یا اقلیتی یا گروهی یا فردی توسط یکی از این قوا نقض شد دو قوه دیگر سکوت کنند و بگویند ما نمی توانیم در کار فلان قوه دخالت کنیم.

    یک مثال همین اعتراض های ایستاده نوری زاد و همراهانش است که در کمال آرامش و بدون هیچ خشونتی یا مزاحمتی گوشه ای از خاک وطن ایستادند و بیشتر مواقع تنها با در دست داشتن عکسی یا نوشته ای خواسته های خود و انتقاد های خود را طرح کردند. یک مشت مزدور آمدند و وحشیانه به معترضین حمله ور شدند و دستگیرشان کردند و به زندان افکندند.
    فکر می کنید مسیله جزیی و ساده ای بود؟ اشتباه می کنید! این ها حق نداشتند با انگشت معترضین را مورد اشاره قرار دهند چه برسد به این که به آن ها دست بزنند و خشونت به خرج دهند و سوار ماشین کنند. حتی اگر حکم قضایی هم داشتند آن حکم باطل است. هیچ قانونی وجود ندارد که حقوق اولیه ما را از جمله حق اعتراض نقض کند. هیچ قاضی اجازه ندارد ما را از حقوق اساسی مان محروم کند. مگر آن که حالت فوق العاده اعلام شود که آن هم تنها در صورتی است که امنیت ملی به معنی واقعی اش در خطر باشد نه این که امنیت ملایان در خطر باشد . این ها امنیت ملی را با امنیت شخصی خود اشتباه گرفته اند………..
    آری اگر امنیت ملی توسط نیروی خارجی یا تروریست های مسلح تهدید شود حکومت می تواند به طور موقت و زود گذر برخی از آزادی های مدنی مثل آزادی اجتماعات را منع کند (البته این در صورتی است که بیم آن رود دشمن قصد داشته باشد از تشکیل اجتماعات مردم عادی برای مقاصد خصمانه سو استفاده کند به طور مثال نیرو های خراب کار را به طور ملبس در این اجتماعات وارد کند و از پشت خنجر بزند …….) که اعلام حالت فوق العاده نیاز به مصوبه مجلس دارد.
    حتما می گویید ای بابا این که چیزی نیست خدا را شکر که سر به نیست نشدند…..
    خیر دوستان حکومت با این کار خود جرم بسیار سنگینی مرتکب شد.

    اینجا رییس جمهور وظیفه دارد به عنوان پاسدار حقوق اولیه من و شما و تک تک آحاد ملت وارد عمل شود و با هر امکانی و نیرویی که در دست دارد ربوده شدگان را آزاد کند و کسانی که در این حرکت غیر قانونی دست داشته اند را دستگیر و روانه زندان کند. نه تنها رییس جمهور بلکه تمامی ایرانی ها حق دارند و در واقع وظیفه دارند این افراد بی گناه را از چنگ آدم ربایان رها کنند. این دیگر ربطی به مداخله قوا در کار یکدیگر ندارد اینجا حقوق اولیه و انسانی عده ای پایمال شده و علیه هر مقام قضایی یا سپاه که در این آدم ربایی دخیل بوده باید اعلام جرم شود.

    وقتی پای حقوق انسانی و حقوق شهروندی و حقوق ابتدایی مردم به میان می آید دیگر موضوع مداخله قوا مطرح نیست. اینجا قضیه بر عکس است اینجا تمام قوای کشور وظیفه دارند حقوق انسانی را دوباره بر قرار کنند و بابت مزاحمت ایجاد شده غرامت بپردازند.

    به همین تبع است حصر غیر قانونی موسوی و کروبی. رییس جمهور نمی تواند بگوید این در اختیار من نیست. او وظیفه دارد حقوق انسانی موسوی و کروبی را دوباره بر قرار کند و حکومت باید از این دو عذر خواهی کند و غرامت بپردازد.
    به همین شکل است وضعیت زندانیان سیاسی یا بهتر بگوییم زندانیان بی گناه نرگس محمدی آتنا فرقدانی …………..
    این ها هیچ جرمی مرتکب نشده اند و قوه قضاییه پا را از گلیم خود دراز تر کرده و حقوق انسانی این ها را لگد مال کرده و وظیفه رییس جمهور است و وظیفه همه اقشار ملت است و وظیفه آحاد ملت است هر چه در توان دارند برای برقراری حقوق از دست رفته این بی گناهان انجام دهند. دست کم با سخنرانی مقاله و اعتراض مدنی و نافرمانی مدنی……

    اینجا سخن از عدم مداخله قوا در امور یکدیگر بی معنی و بی مفهوم است. برای یاد آوری: هدف از تفکیک قوا جلوگیری از استبداد و فساد حکومت است نه این که اگر یکی از قوا دچار فساد شد و حقوق انسانی و شهروندی ما را مراعات نکرد قوای دیگر دست روی دست بگذارند و بگویند ما نمی توانیم مداخله کنیم. چنین حرفی بسیار مسخره است.

     
  19. ایرانی یعنی :

    محل تولد : سبلان

    علت مرگ: بريده شدن دست و پايش و قطع شدن سر

    آرامگاه: ندارد

    مليت: ايرانی

    شناخته شده:
    مبارزه برضد اشغالگری اعراب پس از حمله ی اعراب به ایران

    جنبش :رهبر انقلابی جنبش سرخ جامگان

    مخالفان :خلیفه عباسی ؛ مامون و معتصم هست

    چگونگی دستگیری : خیانت افشین مازندرانی یک ایرانی که بخاطر مقام و ثروت خود را به معتصم فروخت

    خلیفه معتصم : اگر توبه کنی می بخشمت!

    بابک: گنهکاران توبه می کنند نه وطن پرستان.

    خلیفه : تو اکنون در چنگ ما هستی!

    بابک: جسمم آری ولی روحم نه، دژ آرمان من تسخیر ناپذیر است…

    خلیفه:جلاد قطعه قطعه اش کن تا با زجر بمیرد!جلاد با یک ضربت دست راست بابک را قطع کرد…
    بابک به زمین نشست و با خون کتفش صورتش را غرق خون کرد…

    خلیفه: کافر! این چه بازیست!

    بابک: پیش نامرد باید مردانه مرد…با رفتن خون از تنم رخسارم زرد می شود و تو گمان می کنی از ترس است!اما مرا ترسی از گله ی روباهان نیست…با قطع هر عضوم بابکی در این سرزمین متولد می شود…

    با هر جمله ای که بابک می گفت عضوی از بدنش بر زمین می افتاد…

    خلیفه: جلاااااااااااد ببر صدایش را!

    و شمشیر فرود آمد…
    و سرش ، سری که پیش هیچ ظالمی خم نشده بود به زمین افتاد…

    به یاد بابک خرمدین؛ غیور مرد ایران زمین .

    ﺯﻧﺪﻩ باد هر شهیدی که به عشق مردم و وطن با جان خویش عشق بازی میکند

    رسانه باشید، بهتر است اسطورهایمان را از یاد نبریم.

     
    • با درود بسیار بر جناب آقای محمد نوری زاد.

      دست‌هایش بسته بود از پشت
      اما مشت
      جامه‌اش از جنس خونُ
      جامَش از خمخانه زرتشت
      خسته تن
      جان در خطر
      آزرده دل
      خاموش
      ..
      ..
      سروده بابک خرم دین اثر مسعود سپند

      این سروده را می توانید با صدای سیاوش اوستا نیز بشنوید :
      http://www.youtube.com/watch?v=FoHyNVruq5o&feature=share

      شاد و بهروز باشید.

       
  20. **منفورترین و محبوب ترین شاهان تاریخ ایران**
    منفورترین شاهان ایران:
    ناصرالدین شاه:
    بی لیاقت ترین شاه تاریخ ایران کسیکه با پنجاه سال سلطنتش در حالیکه جهان در اوج پیشرفت تمدن بود، ایران را پنجاه سال از تمدن عقب تر برد. بیشتر وقت او به اندازه گیری طول سبیلش و زن بارگی گذشت. در زمان او ترکمنستان و خیوه و پاکستان از ایران جدا شدند و هرات و افغانستان توسط انگلیس اشغال گشت و این شاه سرگرم با حرمسرای خود- بیش از 120 زن در حرمسرای او بودند- کوچکترین توجهی به این ناکامی ها ننمود. پادشاهی که در سن 68 سالگی عاشق دختری 12 ساله به نام ماه رخسار که خواهر زنش هم بود شد و در حالیکه این دختر بیچاره جای نبیره او بود او را عقد نمود. در کل پادشاهی ظالم، مغرور، شکمباره و در برابر بیگانگان سهل انگار بود.

    فتحعلی شاه قاجار:
    پادشاهی که تمام توجهش به آرایش ریش بلندش بود و خوشگذرانی با زنان حرمسرایش. در زمان او و در دو نبرد با روسها؛ گرجستان، ارمنستان، تفلیس، باکو و بیشتر نواحی شمال غربی ایران از دست رفت و به تابعیت روسها در آمد.

    شاه سلطان حسین صفوی:
    او در مدت سی سال هزار زن گرفت. و سرانجام یک جوان دیوانه به نام محمود افغان با لشکری نه چندان زیاد توانست پایتختش را محاصره و تاج از سر بی کفایتش درآورد. در زمانیکه محمود افغان از افغانستان به راه افتاد و در سر راه خود شهرهای بم و کرمان را فتح کرد و به سرعت به سوی اصفهان در حرکت بود. شاه سلطان حسین در همان زمان دستور داده بود تا هر سال یک روز هیچ دکان داری در بازار و خیابان ها حق ندارد در محل کسبش حضور داشته باشد. باید حتما زن و دخترانش به جای او در دکان وحجره باشند. تا شاه که طبق فتوایی محرم همه زنان بود وهیچ زنی نمی بایست از او رو بگیرد. یکایک آنان را ببیند و از میان آنان، تعدادی زن و دختر زیبا انتخاب کرده و به حرمسرای خود ببرد. صد افسوس برای مردم آن روزگار که عقیده داشتند ، آبی که شاه سلطان حسین در آن دست هایش را می شوید شفا دهنده است و اگر قطره ای به بیمار داده شود بهبود خواهد یافت. مردمی خرافه پرست ودر منجلاب نادانی . ای کاش چنان مردمی از مادر زاده نمی شدند.

    سلطان محمد خوارزمشاه:
    پادشاه ترسو و بی لیاقت خوارزمشاهی که در زمان او چنگیز خان به ایران حمله نمود و مغولان که خود را در برابر مردم ایران تنها دیدند مردم شجاع ایران را به خاک و خون کشیدند، و ایران را به ویرانه مبدل ساختند. سلطان محمد خوارزمشاه به جزیره آبسکون در دریاچه خزر گریخت و می گویند از ترس مغولان دق کرد.

    محبوبترین شاهان ایران:

    کورش کبیر (ذوالقرنین):
    بدون شک محبوبترین شاه تاریخ ایران کورش بزرگ است. تنها شخص ایرانی که نام او با افتخار در قرآن به عنوان ذوالقرنین آمده است. در تورات نیز به عنوان بنده صالح خداوند از وی نام برده شده است و پیامبران بنی اسرائیل او را مسیح موعود و نجات دهنده ملت ها می دانستند. شاهنشاهی که اولین منشور آزادی را در تاریخ بشر نوشت. اولین شاهنشاهی را تشکیل داد که وسعت آن از رود سند تا کناره های دریای مدیترانه را در بر می گرفت. کورش سه امپراتوری بزرگ آن روزگار را شکست داد وبه قلمروش افزود ؛ ماد ، لیدی و بابل ولی کوچکترین بی احترامی با پادشاهان مغلوب ننمود و با عطوفت و مهربانی با ملل مغلوب رفتار نمود. کورش بزرگ انقلاب اخلاقی را در دنیای قدیم به وجود آورد و به حق عنوان برترین شاه تاریخ ایران و حتی جهان برازنده او است. از مهم ترین خصوصیات اخلاقی کورش بزرگ ، علاقه و محبتی است که به قوام خانواده داشته است. وفاداری او به همسرش کاساندان زبانزد بود . او بیش از یک همسر اختیار نکرد و پس از وفات همسرش نیز به او وفادار ماند.

    داریوش بزرگ:
    شاهی عاقل و دارای اراده ی قوی و عزم راسخ. این شاه، شاهنشاهی هخامنشی را از نو تأسیس کرد و به آن تشکیلاتی داد که در آن زمان بسیار مهم می نمود، چنان که اسکندر و سلوکی ها و بعدها ساسانیان همان روش را در پیش گرفتند. بعضی از محققان داریوش را مهمترین شاه ایران دانسته اند و فقط کورش بزرگ و انوشیروان را قابل مقایسه با او دانسته اند. وسعت شاهنشاهی داریوش از شبه جزیره هند در آسیا تا مقدونیه و رود دانوب در اروپا و از سویی مصر و لیبی و قسمتی از سودان در افریقا را در بر می گرفت.

    انوشیروان عادل:
    خسرو انوشیروان پادشاه محبوب ساسانی بود که مورخین شرقی وی را بزرگترین پادشاه ایران دانسته اند، ولی حالا که معرفت به اوضاع و احوال ایران باستان بیشتر شده است نمی توان او را دارای این مقام دانست . اما در این که او بزرگترین شاه سلسله ساسانی بوده تردیدی نیست. او شاهی عادل و سختگیر، جنگی و مدبر، سردار و د لیر بود. در زمان او سلسله ساسانی به اوج عظمت خود رسید و بارها سپاهیان روم را شکست داد. دولت هیاطله را از صفحه روزگار محو نمود. خزرهای وحشی را گوشمالی داد. ترک ه ای آن طرف رود جیحون را

     
  21. به نقل از خودنویس*
    به قلم آقای طاهر همتّی

    سالها قبل «امام خمینی» به صراحت گفت اقتصاد مال خر است. به عنوان کسی که طرفدار علم اقتصاد هستم، یکی از مخاطبان ایشان من بودم! به عنوان کسی که به علومی نظیر اقتصاد نه تنها علاقمند بلکه معتقد است، در این‌گونه مواقع به جای اینکه بگویم «خر خودتی و هفت جد و آبادت» یا به من بر بخورد، سوالم این بود که «چرا از نظر ایشان من خرم؟» شاید چیزی می‌دید که من نمی‌دیدم! اگر درست می‌گفت که خوب خریت را کنار می‌گذاشتم و اگر هم اشتباه می‌کرد که با خر گفتن ایشان که من خر نمی‌شدم!

    گوش کردم و دیدم از نظر ایشان و البته خیل عظیم طرفداران ایشان، خودآگاه یا ناخودآگاه، تعریف «اقتصاد خری» یعنی افرادی که به جای پیروی از اقتصاد و منطق غیر خری مورد نظر ایشان، کسانی هستند که به جای دلال بازی و پولدار شدن با تورم و انحصار واردات و بازاری بازی و نزول‌خوری و به عبارتی پول راحت، مانند این کفار خر-کار، دنبال ارزش افزوده و رقابت آزاد و امکان دسترسی برابر به امکانات هستند.

    از نظر ایشان خرها پول برای کپی رایت می‌دادند و حق مولف را رعایت می‌کردند و غیر خرها پول خرج این کارها نمی‌کردند و گور پدر مولف و مخترع وطنی. خرها صبح تا شب کار می‌کردند و غیر خرها، ملکی را می‌خریدند و گوشه‌ای می‌انداختند تا تورم پول دارترشان کند. خرها دنبال تولید بودند و غیر خرها دنبال واردات با پول های خداد دادی نفتی و … در منطق غیر خری ایشان، توجه عملی به نتیجه کارها برای محیط زیست و آیندگان و مغزها و مولدین جایی نداشت چون آنها هم در گروه خرها بودند.

    طرفداران ناخودآگاه ایشان هم برای‌شان جمله اقتصاد برای خر است، زشت بود به جمله می‌خندیدند ولی وقتی با تعریف آن مواجهه می‌شدند بر خریت افراد پیرو علم اقتصاد تاکید می‌کردند. من ترجیح دادم از نظر ایشان خر باشم و پیش وجدان خودم راحت! سال‌ها گذشت تا دوباره نام خمینی و خر را در اخبار شنیدم. این بار خبرنگاری، طرفداران خمینی جدید که تایید کننده خمیتی قدیم و مفتخر به او بود را خر نامیده بود! و برعکس خر نامیدگان قدیمی با عکس‌العمل مخاطبین خر نامیده شده جدید که احساس توهین کرده بودند رو به رو شده بود! خر نامیده شدگان جدید بر خلاف خر نامیده شدگان قدیمی، دنبال چرایی خوانده شدن به این صفت نبودند بلکه فقط برایشان مهم بود خر نامیده نشوند. اتفاقا خبرنگار مذکور برای خر نامیدن مخاطبینش گریزی زده بود به اصلی از علومی که امام خمینی متعلق به خرها نامیده بود و آن اینکه: کسی که کاری را تکرار کند و انتظار نتیجه متفاوت داشته باشد خر است!

    دو مدل خمینی، دو نسبت دادن خریت؛ تفاوت در تعریف خر نبود بلکه در مخاطب این صفت بود که برای گروه اول مهم نبود که خر نامیده شوند بلکه مهم بود کاری که می‌کنند خریت نباشد و برای گروه دوم برعکس!
    * https://khodnevis.org/article/66173

     
  22. جنگ بامشركان واجب است زماني كه آنان بامسلمانان درحال جنگ هستند؛همچنين جنگ بااهل كتاب هم واجب است هنگامي كه مقتضيات موجودباشد…شیخ مصلح

    قبل از اینکه مسلمین سرزمینی داشته باشند این دیگران بوده اند که آن سرزمین را داشته اند.و قبل از مسلمین کافر و مشرکی بمعنای آنچه در قران آمده نبوده.بنابراین چنین محمد برای توجیه دشمنی ها و کینه جوییهایش چنین مفاهیمی را ابداع کرده.اگر به روایت سنتی از اسلام باور داشته باشیم اسلام را محمد نامی در مکه بنیان گذاشته.این یعنی خود محمد جزیی از مردمی بوده که در سرزمین عربستان آنروز می زیسته و ایشان نه ثروت هنگفتی داشته و نه سرزمینی خاص خود. ////////// چنانچه مسلمین می گویند تنها تبلیغ برای خدای خود نبوده بلکه با توهین و تحقیر خدایان مردم خود به دشمنی با آنها بر می خاسته و بین آنها با ابداع مفاهیمی چون کافر و مسلمان …اختلاف انداخته.مردم بخاطر عموی محمد که مردی قابل احترام بوده و تا آخر عمر هم مسلمان نشد با محمد مدارا میکردند و بارها اینرا به ابوطالب گوشزد کردند. /////////// به توهین خود به آن مردم ادامه داد و با گروه اندکی که به او پیوستند زندگی روزانه مردم را اشفته نمود.تا مردم از دست او بجان آمده و قصد جانش کردند.این مخالفان عرب //////////////// که بجای تبلیغ عقایدش به ستیزه و دشمنی با مردم برخاست.بعد از آنکه در مدینه آمد هم مردم مکه کاری با او نداشتند و درحقیقت خوشحال بودند که محمد از ان شهر بدون درگیری و کشته شدن خارج شده. //////////// دست از دشمنی نمی کشد و به غارت کاروانهای قریش می پردازد و هر چه بیشتر قدرت می گیرد در برخورد با دشمنانش بی رحم تر و برای نابودی آنها هر وسیله ایی را مجاز می داند.کشتن مادری بی پناه که برادر و شوهرش را در جنگ از دست داده خود سرپرست فرزندانی چند که یکی شیرخواره است.ویا فریب برادری رضاعی را توسط برادرش…نابودی و سلاخی یهودیان و بیرون کردن آنها از خانه و زندگی شان و غارت تمام کسانیکه قبل از آمدن محمد در آن دیار می زیسته اند و حتی به محمد و یارانش کمک هم کرده اند.بعد از پیروزی و تسخیر مکه نوبت دیگران رسید.و مسلمین از هیچ جنایتی در مورد مردمیکه هیچ جنگی با آنها نداشتند بلکه قربانی قدرت طلبی و زیاده خواهی مسلمین شده بودند فروگذار نشدند.حال سؤال اینجاست که کی به سرزمین کی تجاوز کرده و آنها را قتل و عام و غارت کرده و سرزمینشان را تسخیر نموده و صاحبان ملک و زمین را برده و کنیز خود کرده؟راستی سرزمین مسلمین کجاست؟اگر غصب کردن سرزمینهای دیگران مالکیت می اورد؟پس برادران مسلمان چرا اسرائیل را غاصب میدانید ولی خود را صاحب؟اشغال ایران توسط ////// اسلامی از سال 57 و ویران نمودن آن و محروم کردم اکثریت مردم آن از زندگی در سرزمین ابا اجدادی خود اگر غصب نیست پس چیست؟شما نوادگان غاصبان این اب و خاکید و هیچ علاقه ایی جز به نابودی ایران نداشته و ندارید. //////////////تنها زخمهای چرکین و مزمنی بر ذهن و روان هر ایرانی وطن دوستی هستند.بقول زنده یاد منوچهر جمالی غصب اگر 1400 سال هم طول بکشد مالکیت نمی آورد.

     
  23. حمدرضا عالی‌پیام، شاعر و طنزپرداز زندانی، طی نامه ای از زندان رجایی‌شهر به وزیر بهداشت، نسبت به نحوه‌ی رسیدگی بیمارستان‌ها به بیماران اورژانسی اعتراض کرد.

    متن کامل نامه‌ی وی که در فیسبوک آمده به شرح زیر است:
    وزیر محترم بهداشت و درمان
    جناب آقای دکتر هاشمی
    من محمدرضاعالی پیام، فیلمساز ممنوع کار و شاعر طنز پرداز متخلص به هالو به عنوان زندانی سیاسی این نامه را از زندان رجایی شهر، بند دو، سالن شش، برای شما می نویسم.
    هرچند قبلن نیز طی نامه هایی از شما دعوت کرده بودیم سری به این زندان بزنید و از نزدیک شاهد وضعیت بهداشتی و درمانی و تغذیه ای ما باشید که چه والذاریاتی است. نمی دانم وقت شما ایجاب نکرد، یا زندانیان جزء جمعیت کشور به حساب نمی آیند، یا سلامتی آنها مهم نیست، یا شما وزیر زندانی ها نیستید، یا شاید اصلن نامه های ما به دست شما نرسیده است.
    اما این نامه را نه برای توصیف وضعیت بهداشتی زندان، که به عنوان شکایت از مسئولین و کارکنان بیمارستان امام خمینی می نویسم. هرچند امید رسیدگی نمی رود.
    در تاریخ 6 دی ماه من با 58 سال سن که علاوه بر فشار خون و آرتروز، مبتلا به بیماری صرع می باشم، ساعت 9 صبح دچار حمله ی عصبی و تشنج شدم همبندان مرا به سرعت به درمانگاه زندان رساندند. درآنجا ضمن معاینه از من نوار قلب گرفتند و اعلام نارسایی کامل خون به قلب کردند که پس از وصل یک سرم با آمبولانس به بیمارستان امام خمینی اعزام گردیدم.
    هنوز ساعت 12 ظهر نشده بود وارد بیمارستان شدم. روی یک برانکار چرخدار، دستبند به دست و پابند به پا در گوشه ی راهرویی قرارم دادند. جایی که تابلو (اورژانس شماره یک) را در رو به رو می دیدم. تا ساعت هفت و سی دقیقه بعدازظهر یعنی حدود هشت ساعت، نه تنها ویزیت نشدم، حتی یک نفر نیامد اسمم را بپرسد. بگوید زنده ای یا مرده ای. یک گوشی به قلبم بگذارد. فشارم را بگیرد. نبضم را بگیرد. فقط هر چند وقت یکبار یکی از کادر بیمارستان رد می شد و می گفت این را چرا اینجا گذاشتید، راه را بند آورده است. بعد من را از این طرف به آن طرف می بردند. حتی یکبار به قسمتی که پشت پرده ای قرار داشت بردند که خانومی وارد شد و فریاد زد: این را کی آورده اینجا؟ زود ببریدش بیرون.
    جناب آقای دکتر هاشمی
    در تمام مدت 8 ساعتی که در بیمارستان بودم از سرما به خود می لرزیدم و یک نفر پیدا نشد که یک پتو روی من بیندازد. این علاوه بر دو ساعتی بود که در آمبولانس لرزیدم. چون موقع حمله ی عصبی دوستان مرا با همان لباس داخل بند به بهداری بردند و لباس مناسب فضای بیرون به تن نداشتم.
    لازم است بگویم آمبولانسی که مرا انتقال داد، فاقد هرگونه امکانات اولیه ی پزشکی، حتی اکسیژن بود و به جز مامورین بدرقه، هیچ کادر درمانی همراه ما نبود.
    در بیمارستان هیچ کس نگفت تو معده هم داری؟ گرسنه ات نیست؟ از ساعت 9 صبح که مرا به بهداری بردند تا 10 و نیم شب که به زندان برگشتم، حتی کیک و آب میوه ای را هم که فرزندم خرید، اجازه ی خوردن ندادند. مامورین گفتند: ممنوع است. با احتساب شامی که شب قبل ساعت 6 بعدازظهر خورده بودم تا ده و نیم شب که بازگشتم، من 28 ساعت و نیم گرسنه بودم.
    جناب آقای دکتر هاشمی
    سرمی را که ساعت 10 صبح در بهداری زندان به دست من وصل کردند، ساعت 12 تمام شد و هیچ کس نبود که آن را از دستم جدا کند. از هر کسی که رد می شد می پرسیدم: آقا این سرم هشت ساعت است تمام شده.کی از دست من باز می کنه؟ یکی می گفت: پرستار و رد می شد. پرستار می گفت : دکتر باید دستور دهد و رد می شد.
    وقتی پسرم در قسمت پذیرش در مقام اعتراض به خانم شیما حیدری گفت: چرا به پدرم رسیدگی نمی کنید؟ آن خانوم که فهمیده بود من سیاسی هستم، گفت: من اصلن نمی دانم سیاست چی هست.
    جناب آقای دکتر هاشمی
    طبیعی است که کادر بیمارستان امام خمینی ندانند سیاست چیست. اما آیا نمی دانند معنی بیمار اورژانسی چیست؟ نمی دانند نارسایی خون به قلب چیست؟ نمی دانند تشنج یک بیمار مبتلا به صرع چیست؟ اصلن می دانند بیمار چیست؟ قلب چیست؟ مغز چیست؟ فشار خون چیست؟ خون چیست؟

    پس از هشت ساعت معطلی و توهین و تحقیر در گوشه ی راهرو، چون فشار دستبند و پابند و سرما و گرسنگی امانم را بریده بود، از مامورین خواستم مرا به زندان برگردانند تا لااقل داروهایم را بخورم. چون آنجا اگر از ناراحتی قلب و مغز نمی مردم، حتمن از سرما و گرسنگی تلف می شدم.

    در نتیجه ساعت هفت و نیم بیمارستان را بدون هیچ گونه اقدامی از پرسنل و پزشکان ترک کردم.
    جناب آقای دکتر هاشمی
    اگر وضعیت اعزام یک بیمار اورژانسی و رسیدگی در بیمارستان های شما این است، بدین وسیله رسمن درخواست می کنم در صورت بروز هرگونه مشکلی برای من مرا به بیمارستان اعزام نکنند و مسئولیت مرگ من یا هر اتفاق ناگوار دیگری برگردن مسئولین پزشکی کشور و در راس همه خود شما خواهد بود.
    این نامه را چون نمی دانستم به چه طریق باید به شما رساند، در صفحه ی فیس بوکم قرار دادم تا شاید یک آشنا آن را به شما برساند.
    فایده ای هم دارد؟

    والسلام
    بااحترام، عالی پیام.
    در ضمن آقای نوری زاد من یک نامه در جواب سید مرتضی نوشتم نمی دانم چرا آنرا منتشر نکردید. اگر موردی داشت لطفاًمتذکرشوید تا بعداً رعایت کنم

     
  24. سه محمود بر خاک ما تاختند
    به تخریب این خاک پرداختند:

    یکی غزنوی بود و بیدادگر
    که نی با خدا بود و نی با بشر

    دوم بود افغان و مرگ آفرین
    که سرها برید از یسار و یمین

    سوم بود نابخرد گرمسار
    که ماندیم از کار او شرمسار

    خدایا به حق ارس رودها
    رهامان کن از شر محمودها…

    ولی غزنوی جرم جبران نمود
    به آبادی ملک ایران فزود

    که فردوسی از او شکوفا شدی
    زکارش به میهن چه غوغا شدی

    وافغان به ایران وفادار شد
    بعهدش بس آبادی وکار شد

    رهانید کشور زسلطان حسین
    صفاهان وتبریزوحتی خمین

    ولی مردک گرمساری زشت
    زخودغیر دزدی وزشتی نهشت

    خزانه بتاراج بردی چنان
    که فقرش گرفتی کران تا کران

    دروغ وفسادو رش واختلاس
    چنان گسترانید بی اقتباس

    بتاریخ کس را نباشد دلیل
    که در اوج مکنت خفیف ذلیل

    کجا برده هفتصد هزاران هزار
    برآورده از ملت خود دمار

    تجارت وصنعت زاو ناتوان
    وفریاد مردم برفت آسمان

    نظام ونسق را بهم بردرید
    بدزدید ودرکنج عزلت خزید

    چو موشی به سوراخ پر دانه شد
    زکارش جهان مات وحیرانه شد

    بتاریخ ما لکه ی ننگ بود
    که تخريب او بدتر از جنگ بود

    (دکتر داوود کیاقاسمی)

     
  25. دوش دیدم وسط کوچه روان پیری مست..
    برلبش جام شرابی وسبویی در دست..
    گفتم نکنی شرم از این می خواری؟
    گفتا که مگر حکم به جلبم داری!؟
    گفتم تو ندانی که خدا مست ملامت کرده؟
    در روز جزا وعده به اتش کرده؟
    گفتاکه برو بی خبر از دینداری
    خود را به از باده خوران پنداری؟!
    من می خورمو هیچ نباشد شرمم
    زیرا به سخاوت خدا دل گرمم..
    من هرچه کنم گنه از این می خواری
    صد به ز تو ام که دایما هشیاری..
    عمر زاهد همه طى شد به تمناى بهشت
    او ندانست که در ترک تمناست بهشت
    این چه حرفیست که درعالم بالاست بهشت
    هر کجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت
    دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست
    دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت…
    صائب تبریزی

     
  26. جانشینک فرماندهک سپاهک شکست خورده: تونل‌های سپاه مملو از موشک‌های آماده پرواز است.
    -منظورش پرواز فتوشاپی بوده. زارت و زورت زیادی کرده، جرات همچین //////// نداره.

     
  27. شجونی: انشاالله عکس‌های من مونتاژ باشد

    تاریخ ایرانی: پرویز ثابتی، معاون امنیت داخلی ساواک در کتاب خاطرات خود با عنوان «در دامگه حادثه» که در آمریکا منتشر شده ادعا کرده است که ساواک با فریب برخی روحانیون و تهیه فیلم و عکس از ارتباط پنهانی آن‌ها با زنان موفق شد مخالفان سرسخت حکومت را ساکت و وادار به همکاری با این سازمان کند. حجت‌الاسلام شجونی یکی از افرادی است که ثابتی از آن‌ها نام می‌برد. رضا رشیدپور در برنامه «دید در شب» از حجت‌الاسلام شجونی درباره این خاطره سوال کرد، پاسخ شجونی را در ذیل بخوانید:

    رضا رشیدپور: من چند تا سوال می‌پرسم هر کجا که خواستید جواب ندهید. اتهامات پرویز ثابتی در مورد شما و عکس‌هایی که وجود دارد را می‌دانید، شما هیچ وقت جواب روشنی ندادید، می‌شود در برنامه من تکلیف آن را مشخص کنید؟

    شجونی: عرض کنم که این برنامه را ساواک برای چند نفر از وعاظ مشهور تهران انجام داد. برای مرحوم فلسفی، حجازی، بنده و به اعتراف خودشان برای سیصد نفر از وعاظ معروف. یک نفر آقای تهامی بود معاون ساواک تهران و یکی هم آقای کمالی بود که بعد‌ها چندین بار من را بردند و بد‌ترین شکنجه‌ها را انجام دادند. ما رفتیم نشستیم شروع کردند صحبت کردند که ساواک چنین است و چنان است. شما آخوند‌ها فکر کردید می‌توانید شاه را برکنار کنید؟ تو می‌روی منبر باید با ما همکاری کنی. این معاون ساواک و شکنجه‌گر این را به من گفتند. گفتم من پدرم روضه‌خوان بود ما جاسوسی نمی‌کنیم. این دو نفر در بازجویی از من تهدید کردند و گفتند باید با ساواک همکاری کنی. رفتند دیدم دو نفری یک چمدان به چه بزرگی را دارند می‌آورند. چمدان را وارونه کردند روی میز. روی میز پر شد عکس بنده با یک خانم.

    مونتاژ کرده بودند؟

    شجونی: هر چی کرده بودند. بعد هم به من گفتند ما برای سیصد نفر سناتور، وکیل حتی برای مصطفی خمینی هم ما از این‌ها ساختیم. من را دزدیده بودن. من تا این را دیدم گفتم بله بله. دویست تا بله گفتم. فکر کردند من دیوانه شدم. گفتم گرگ یوسف ندریده دهن آلوده. آمدم تو حیاط تو کوچه گفتند دیوانه شده. من تا آمدم تو حیاط و تو کوچه بله بله تا سر خیابان آمدم. ساواک دو قدم دنبال من آمد دیگر نیامد. فکر کردند من دیوانه شدم. رفتم مستقیم خانه آقای فلسفی. گفتم شما پدر مایی رییس جامعه وعاظی. نگفت برای من هم درست کردند. فلسفی پا شد و راه رفت و گفت هر کسی که فیلمبرداری کرده غلط کرده. سلمان فارسی هم توالت می‌رفته. ائمه هم لخت می‌شدند و به بستر می‌رفتند. قوت قلب بود. گفت ایستادگی کن. یه ذره حالم جا آمد. بیرون آمدم و یک آقایی من را سوار کرد. مرحوم شیخ جواد مناقبی بود. به من گفت: شجونی عکس فلسفی رو دیدی؟ گفتم نه. دست انداخت عکسو برداشت. دیدم عکسش با همون خانومیه که با من عکسش بود.

    حاج آقا یک جسارت بکنم، شما می‌فرمایید، انبیا هم می‌رفتن در بستر زناشویی این در تناقض با حرفیه که در مورد مونتاژ عکس می‌زنید، بالاخره عکس مونتاژ بوده یا؟

    شجونی: بعد‌ها در مورد آقای فلسفی گفتند که به عنوان محلل از آقای فلسفی استفاده کردند. مگه آخوند کیه؟ فرزند همین آدم‌های معمولیه. زن می‌گیره، صیغه می‌کند. آن چیزی که به فلسفی نسبت دادند گفتند واقعیت دارد.

    من به آقای فلسفی کاری ندارم من حرفم در مورد خود شماست. عکس‌های شما مونتاژ بود یا واقعیت داشت؟

    شجونی :انشاءالله که مونتاژ بود.

    شنبه 5 دى 1394

     
  28. مازیار وطن‌پرست

    متن کامل سوالهای لو رفته مربوط به آزمون کتبی کاندیداهای خبرگان رهبری…!

    ساعاتی پیش وب سایت ویکی لیکس در اقدامی غیر منتظره سوالات طراحی شده برای این آزمون را در خروجی خود قرار داد. ایران وایر با وجود آنکه مستقلا نمیتواند اصالت این سوالها را تائید نماید ، متن کامل سوالهای هشتگانه آزمون خبرگان رهبری را جهت استحضار عموم منتشر مینماید: …

    طنز فوق العادهٔ شراگیم زند در ایران وایر را از دست ندهید: http://iranwire.com/blogs/8356/7666/

     
  29. مازیار وطن‌پرست

    مهرداد گرامی
    جزئیات تنش نظامی بین ایران و عراق (که به بهانه حق کشتیرانی در اروندرود یا شط‌العرب آغاز و منجر به عودت هزاران ایرانی تبار از عراق -معاودین- شد) را در کتاب تاریخ شفاهی هاروارد از زبان ارتشبد فریدون جم بخوانید. ارتشبد جم جریان ماوقع و گفته‌های ارتشبد آریانا و برخورد شاه با او (که پس از مدت کوتاهی به قول گفتنی ترکش خشم شاه به خود جم هم رسید و این افسر وظیفه شناس و وفادار را طرد و به سفارت اسپانیا گمارد) را به طور دقیق شرح داده‌است. ارتشبد جم انتقادهایی نیز به نحوهٔ مدیریت ارتش و گردش اطلاعات وارد می‌دانست، از جمله اینکه وزیر امور خارجه وقت (اردشیر زاهدی) صرفا به دلیل خصومت شخصی با هویدا مسئله‌ای به اهمیت التیماتوم نظامی عراق را به دولت و ستاد ارتش گزارش نداده‌است، و سازمان‌های اطلاعاتی نیز گزارش‌های خود را نه به نخست‌وزیری یا ستاد ارتش، که مستقیما به دفتر شاه ارائه می‌دادند و به دلیل سفر شاه، دولت و ستاد ارتش از چنین خطر بزرگی نا آگاه می‌ماند.

    تا جاییکه خاطرم مانده درگیری جدی رخ نداد و چند برخورد کوچک اتفاق افتاد. اما نقل و انتقال عظیم ارتش از مرزهای شرقی و پادگان‌های مرکزی به مرز غرب، یکی از بزرگترین چالش‌های ارتش تا آن روز بوده‌است. این کار با هماهنگی سریع ستاد و نخست‌وزیر وقت صورت گرفت.

    شاه گمان می‌کرد برخی قدرت‌های خارجی عراق را تحریک به جنگ می‌کنند، لذا هرگونه آتش افروزی و بهم زدن امنیت را خیانت تلقی می‌کرد. البته به آریانا گمان خیانت نمی‌رفت ولی شاه می‌گفت عقلش دارد زائل می‌شود. پس از برکناری آریانا، ارتشبد جم به ریاست ستاد منصوب شد. ارتشبد جم، در خاطراتش، ارتشبد خاتم را بسیار ستوده‌است و او را بانی و معمار نیروی هواپیمایی قدرتمند ایران می‌داند.

    ارتشبد فریدون جم که مورد اعتماد و برکشیدهٔ رضاشاه بوده، مدیریت، وفاداری و وطن پرستی‌اش آنچنان بر همه، حتی مخالفین شاه نیز محرز بود که هم دکتر صدیقی و هم دکتر بختیار در سال 57 تنها او را شایستهٔ تصدی پست وزارت جنگ می‌دانستند. ضمنا او تنها افسر همراه رضا شاه هنگام تبعیدش به موریس بود، خواندن خاطراتش از رضا شاه نیز جالب است.

    متاسفانه اغلب منابع اینترنتی به زبان فارسی، بسیار مشکوک و کپی شده از روی دست یکدیگرند. در برخورد با منابع اینترنتی باید وسواس به خرج داد. قطعا کسی متعرض به حِسّ وطن دوستی شما و نیت خیرتان در اعادهٔ غرور ملی نخواهد بود.

    (مصاحبه با فریدون جم، ارتشبد، رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران، تاریخ شفاهی هاروارد جلد 9؛ می‌توانید از سایت کتابناک دانلود، یا به طور آنلاین مطالعه کنید)

     
  30. من به عنوان رهبر من در آوردی شما اعلام میکنم که دیگر از سیاستمداران اسلامی قطع امید کرده ام که این شامل همه از ملک سلمان تا خاتمی میشود. من از این ببعد مثل قبل امیدم به سیاستمداران غیر مسلمان مثل “پوتین” و “ترامپ” هست که شاید قدر مرا بدانند! با عرض پوزش این یعنی به گور بابای همتون!!..9 دی هم تو حلق هر دو تا حسن! چه فریدون و چه خمینی!!

     
  31. در باره کامنت سید مرتضی بهتر است چند نکته را روشن نمایم:
    همانطور که اشاره شد. در روش تحقیق و برخورد به جهان اطرافمان دو شیوه کاملاً متفاوت وجود دارد. یکی ذهن خود را اصل قرار می دهد و می گوید که من چون اینطور فکر می کنم بنابراین این اتفاق افتاده و یا قرار است بیافتد. تحقیق هم اگر قرار است انجام شود باید حول و حوش این نظر تحقیق شود وگرنه این تحقیقات قبول نیست. حال اگر از کسانی چون سید مرتضی پرسیده شود، از کجامی دانید که چنین کارهای محیرالعقولی انجام شده است. شما را حواله می دهد به ذهنیات خودش و می گوید چون خدا گفته. خوب از کجا می دانی که خدا گفته چون در کتاب خدا آمده خوب از کجا می دانی که این کتاب راست می گوید چون خدا نوشته خوب از کجا می دانی خدا نوشته چون پیغمبر گفته. می بینید که بحث با چنین اشخاصی که ذهن را مرجع قرار می دهند کاملاً بیهوده است.
    ولی اگر ما بدانیم که ذهنیات ما بر خواسته از مادیات اطراف خودمان است می توانیم با استدلال وارد بحث شویم. تفکر ما تا آنجا صحیح و قابل اعتماد است که بتواند چگونگی پروسه و روند رسیدن به چنین تفکری را با استدلال بیان کند. اگر من در غاری به تنهائی نوری را دیدم و آمدم و گفتم که من نور خدا را دیدم باید بتوانم آنرا ثابت کنم. خوب ممکن است افراد بی سواد و ساده لوحی پیدا شوند و حرف مرا باور کنند. خوب جهل که دلیل نمی شود. بیخود نیست که این آقایان چون پایه محکمی بر استدلالات خود ندارند کوچکترین انتقادی را بر نمی تابند تا مبادا آن قصر شیشه ای که برای خود ساخته اند با پرتاب کوچکترین سنگی در هم فروریزد. بعد از حمله اعراب به مصر و محو کردن تمدن چند هزار ساله آن سرزمین کلیه کتب کتابخانه اسکندریه بزرگترین کتابخانه جهان آن زمان را مسلمانان سوزاندند و گفته شده است که شش ماه تونهای حمام اسکندریه با آنان گرم می شد. تازه بعد از گذشت صد ها سال و با اکتشافاتی که در مصر انجام گرفت ما تا حدی به عظمت تمدن مصر پی بردیم. فراعنه مصر خود را خدا می پنداشتند و ازاینرو با کمک مهندسین نابغه مصری دستگاهی ساخته بودند که با انداختن سکه آب مقدس را توزیع می کرد و یا اینکه با افروختن آتش جلوی درب اهرام مصر درب باز می شد. فرعون هم مانند دیگر خدایان این چشم بندی ها را ازآن خود می دانست و مردم را مجبور به تبعیت از خدائی که خودش بود می نمود. حالا ما با استناد به آن کتب سوخته شده که فرعون را خدا خطاب می کردند بگوئیم که چون در فلان کتاب آمده فرعون خدا بوده است.
    سید مرتضی می نویسد.
    “بنابر این انبیاء نیامدند تا با اعجاز و معجزه خودنمایی کنند،نیز نیامدند بشر را از کشف علل طبیعی و قوانین حاکم بر طبیعت از طریق پیشرفت های علمی منع کنند ،و نیامدند اساس زندگی طبیعی انسانها در تاریخ و جامعه را بر خوارق عادات استوار کنند. بنابر این معجزه نه از مقوله “خودنمائی” است ،و نه از مقوله “نفی علم و تجربه” است و نه “باز داشتن بشر از کشف مجهولات و قوانین حاکم بر جهان هستی” است”
    انسان از این همه بی پروائی شرمش می گیرد و مرغ پخته را به خنده وا می دارد. شما ها در مدارستان اصلاً چیزی به نام تکامل را بر نمی تابید و درس نمی دهید. قانون تکامل جزء جدائی ناپذیر علم بیولوژیک است. در تمام مدارس دنیا مدرن از ابتدائی تا دانشگاه این درس داده می شود حال شما به من می گوئید که اسلام شما، نمی خواهد که انسان هارا از کشف قوانین هستی باز بدارد. من خودم به علت دفاع از جامعه شناسی علمی، چند سالی که زندانی بودم این “باز نداشتن” شما را با پوست و گوشت و استخوانم احساس کردم. هنوز جای شکنجه های این بازنداشتن ها بر بدنم هست. یادم است آخوندی مثل همین سید مرتضی در حالی که ما زندانیان در زیر تیغ جلادان بودیم می خواست با ما بحث ایدئولوژیک بکند و ثابت کند که ما در اشتباه محض بسر می بریم. ما در دلمان خنده مان می گرفت به این همه بلاهت. ولی این بلاهت نبود این آدم خواری بود. این نقض تمام و آشکار تمام حقوق انسانیمان بود. ما اسیر بودیم و آنها می تاختند بر علم و بر باورهایمان ما چه می توانستیم بگوئیم. و وقتی که شما ها به خیال خود همه مان را ازمیان برداشتید. در بالای منابر هرچه دلتان می خواهد می گوئید بی آنکه کسی یارای اعتراض داشته باشد. مگر نمی گوئید که زلزله به علت بد حجابی و برهنه بودن سینه زنان در خیابانهاست.
    در یک روز خیلی از زنهای دنیا به اعتراض به این فتوای آخوند ایرانی در شهر های مهم دنیا به میدانهای شهر آمدند و سینه خود را عریان نمودند تا ثابت کنند که شما ها دروغ می گوئید. شما ها شرمتان نشد؟
    لابد این را هم از قوانین طبیعت کشف کرده اید. مگر دعای باران بجا نمی آورید تا بی لیاقتی خود را در آبرسانی به مردم بدبخت پنهان دارید. مگر نمی گوئید که کودک در بدو تولد یاعلی گویان بدنیا آمد و حال یاعلی گویان بر جان و مال و ناموس مردم حکم می راند. اگر کسی که به دلیل عقل خودش پی ببرد که دیگر نمی خواهد مسلمان باشد حکم ارتداد او را نمی دهید و نابودش نمیکنید؟این حرفهای شما دیگر حتی خنده دارهم نیست.

     
  32. “همگان باید به رای اکثریت با حفظ حقوق اقلیت احترام بگذارند حتی اقلیتی که خواست اکثریت را قبول ندارند” رانقض کنید که بارها عرض شد رویه درست دموکراتیک این است که اقلیت با تبلیغات درست و بدور از مغالطه و شانتاژ و فریب ،اکثریت را منعطف به نظر خویش کنند وگرنه با زیر سوال بردن های تکراری مبادی تاریخی تحقق رای اکثریت عملی انجام نمی دهند جز :جرزنی! ”

    سید مرتضی عزیز
    قربون اون شکل ماهت
    شما نوشته خودتان را یک بار دیگر مرور کنید!

    اقلیت با تبلیغات درست و بدور از مغلطه …… اکثریت را منعطف به نظر خویش کند.

    خوب عزیز در سی چهل سالی که از انقلاب می گذرد کجا سراغ دارید جمهوری اسلامی چنین اجازه ای به اقلیت داده باشد؟

    وقتی مردم اصلا نمی دانند مدرنیت چیست حقوق بشر چیست آزادی بیان چیست “خبرنگار رکن چهارم دمکراسی است” یعنی چه؟ جمهوری اسلامی مردم را مخیر کرده است به انتخاب بین بد و بد تر.

    بابا ما بچه که بودیم یک غلطی کردیم رای دادیم به جمهوری اسلامی بدون آن که بدانیم جمهوری اسلامی یعنی چه. حالا بالغ شده ایم و فهمیده ایم جمهوری اسلامی و قانون اساسی اش را باید بیاندازیم زباله دانی. کدام اکثریت؟ یک مشت مردم ساده لوح را فریب دادند با وعده بهشت.

    حتی همان رایی که دادیم باطل است عزیز باطل است رای گیری تشکیل جمهوری اسلامی از اساس باطل بود. رای گیری هنگامی میسر است که موافقان و مخالفان یک نظریه به طرز مساوی حق بیان و اظهار نظر داشته باشند و در یک گفتمان گسترده جوانب کار روشن شود.

    آمدند گاری را رنگ کردند به اسم ماشین برقی تمام کامپیوتری به خورد ما دادند. مای بیچاره از همه جا بی خبر فکر کردیم شق القمر کردیم. فکر کردیم الان است که به دنیا نشان می دهیم حکومت عدل اسلامی چیست…………
    خوب این رایی که من و شما دادیم معنی و مفهوم داشت؟ وقتی کسی نمی داند ماشین آخرین سیستم چه شکلی است اصلا در عمرش از پیشرفت و ترقی دنیا بویی نبرده چطور می تواند تصمیم بگیرد چه حکومتی برایش مناسب تر است؟
    لازمه همه پرسی قانون اساسی و بنا نهادن یک حکومت تازه تحقق یک گفت و گوی گسترده با مشارکت تمام اقشار جامعه است تا مردم از انواع حکومت ها آگاه شوند و معایب و مزایای هر یک را بسنجند و در اصل قانون هم اظهار نظر کنند.

    امروز ولی من آن کودک نادان نیستم جناب مرتضی عزیز. بقیه ملت هم کم و بیش به اندازه کافی چوب این خطای کودکانه را خورده اند.

    شما دقدقه اسلام و حکومت اسلامی دارید می دانم. شما خوشحالید از این که مردم را گول زدند و مردم ساده به جمهوری اسلامی رای دادند. گول زدن بچه برای خیر و مصلحت اگر باشد پذیرفتنی است ولی اگر قرار باشد سرش را کلاه گذارند و اسمش را بگذارند خدعه این قابل بخشش نیست. این خیانت است و چنایت است و همان طور که در این سی چهل سال مشاهده کردیم نسل ها بعد از نسل نابود شدند. سرمایه های ملی به باد فنا رفت و هنوز هم می رود. و شما هنوز هم سخن از رای اکثریت می رانید……………
    می ترسم هنگامی که از این خواب سنگین بر خیزید و واقعیات را مشاهده کنید بسیار پشیمان شوید و متوجه شوید که پشیمانی سودی ندارد….

     
    • ساسانم گرامی

      قبول است که فی الجمله تضییقات بوده ،بحث این است که در قوانین و قانون اساسی آزادی بیان تصریح شده و حدود آنهم مشخص شده ،قبول هم بکنید که ما ایرانیها اهل سوء استفاده و ننر بازی هم هستیم چه در طرف شهروندی و چه در ناحیه حکومت ،بحث من مراعات قانون است و من نگفتم هیچ اشکالی وجود ندارد ،باید بر مطالبات قانونی تاکید و استقامت کرد.
      یک نکته را هم توجه کنید که امروزه وضعیت رسانه کاملا متفاوت شده است ،وجود ماهواره ها ،پهنه وسیع اینترنت ،شبکه های اجتماعی ،دیگر جا برای تضییق نمی گذارند ،شما نگاه کنید ،خاتمی ممنوع التصویر می شود در صدا و سیما و مطبوعات داخلی ،اثر آن چیست؟ کاملا عکس است ،اگر بنا بود یک عکس خاتمی در یک روزنامه نشر یابد ،اکنون هزاران عکس و خبر او در شبکه ها منتشر می شود ،باید از انتخابات ها استفاده کرد ،باید بر آزادی احزاب و مطبوعات تاکید کرد ،شما الان وضعیت ارشاد دولت روحانی را مقایسه کنید با ارشاد زمان دولت قبل ،بنظر من وضعیت رسانه ای جهان و آگاهی ها تاثر گذار است ،منتها ملاک باید قانون باشد ،بعد هم نقد قانون ،کسی وقتی با افراط گری و توهین و عبور از خطوط و حد قانون دنبال براندازی باشد این نمی شود حرکت معقول مدنی.
      در مورد آگاهی مردم ،به حقوق بشر و آزادی ومدرنیته ،نه اینجورها هم نیست ،شما مردم را تحقیر نکنید ،گفتم وضعیت رسانه کاملا انقلاب ماهوی پیدا کرده و ابزارها متفاوت است ،الان نشریات و کتب الکترونیکی براحتی در دسترس است ،و آگاهی ها روبه ترقی ،دانشجویان را هم می شود خواب کرد؟ یک پنجره را ببندید پنجره دیگر باز می شود ،منتها همه حرف من این است که به رای غالب و اکثریت دهان کجی نباید کرد ،به بافت اجتماعی ایران باید توجه کرد و از ریشخند و توهین به مقدسات و بنیاد دین خودداری کرد ،شما وقتی توهین بکنید قهری است که توهین در قانون ممنوع شده است،بحث علمی و پرسشگری و نقد مودبانه غیر اینهاست .
      حرف من و مخالفت من با شما از همان جمله بابا غلط کردیم”! است ،شما البته اگر رای مثبت داده باشید قهرا 18 ساله بوده اید! و بچه نبودید ،حالا می توانید در مورد خودتان بگویید من غلط کردم اما به شعور مردم توهین نکنید ،خیلی از مردم یعنی اکثریت جمهوری اسلامی را قبول دارند ،منتها دنبال اصلاح انحرافات و حاکمیت قانون هستند ،شما بقانون نقد دارید قانون را نقد کنید ،اما مردم را “بیشعور و ساده لوح “نخوانید ،آن تعبیر تبلیغات درست و بدور از مغلطه که از من نقل کردید همین است ، می بینید؟ متاسفانه شما بعنوان روشنفکر و اهل مطالعه از اول یکراست می روید به این سمت که باید زیراب همه چیز را زد ،باید مردم را در انتخابی که در رفراندوم داشتند بیشعور دانست ،من همین ها را افراط و سوء استفاده از حق شهروندی می دانم ،الان صادق زیبا کلام مثل شما یا برتر از شما یک دمکرات است و دنبال حاکمیت قانون و آزادی بیان است ،بعنوان یک روشنفکر با ذهنیت جامعه کار می کند ؛نقد می کند نامه سرگشاده می نویسد ،اما سوء استفاده از قانون نمی کند ،از اول همه را بیشعور نمی خواند ،من میگویم این یک حرکت مدنی درست است و پروسه دمکراسی و آگاهی بخشی طولانی است ،پس از اول خود زنی و دیگر زنی ،همان افراط و سوء استفاده از حق شهروندی است.بله همیشه تاریخ و همه جا انتخاب بین خوب و خوبتر و بد و خوب ،و بد و بدتر است ،چکار باید کرد ،باید قیام مسلحانه کرد؟ باید سر بدیوار کوبید و خود زنی کرد؟ باید با افکار مالیخولیائی همه حرکات را توطئه تلقی کرد و به همه جز خود سوء ظن داشت؟ من می گویم باید منطقی بود و از روزنه ها و خصوصا از روزنه انتخابات استفاده درست و قانونی کرد ،وضعیت رسانه در جهان امروز را هم که گفتم.بنابر این “یک مشت مردم ساده لوح را فریب دادند با وعده بهشت.”تعبیرات افراطی و غیر منطقی و هاید پارکی سخن گفتن است که امروزه کاربرد ندارد.
      چرا رای باطل است؟ این بحث ها بارها شده است ،شما می توانید هر تفسیر افراطی داشته باشید اما در آنوقت رای دادن و تبلیغات آزاد بوده است و همه در جریان بودند ،منتها شما امروز در وضع امروز به سی و اندی سال قبل نگاه می کنید و متوقع هستید همه فهم و منطق شمای اقلیت صد در صد مورد تصدیق همه مردم باشد ،خوب عزیز من به این هم توجه کنید خیلی از مردم ایران هم مسلمان هستند و هم خود را مکلف به رعایت قوانین اسلام میدانند،حالا باید به اسلام و مسلمانی مردم فحش داد؟ شما ممکن است دین را خرافه یا امر شخصی بدانید ، باید آنکه این نظر شما را ندارد را ساده لوح یا بیشعور بخوانید؟ اگر اینطور است این غرور است این افراط است و این عبور از مرز قانون و دمکراسی است ،شما بمن در کامنت قبل گفتی :سید مرتضی اینرا نگو و آنرا بگو! خوب این دیکتاتوری است عزیز من ،این روش خود حق پندارانه غلط است ،چه از سوی یک مارکسیست چه از سوی یک لیبرال دمکرات و چه از سوی یک اسلامیست فرق نمی کند ،شما اگر دمکرات هستید باید خود را موظف کنید از اصول دمکراسی که پذیرفته اید تخطی نکنید.
      “”امروز ولی من آن کودک نادان نیستم جناب مرتضی عزیز. بقیه ملت هم کم و بیش به اندازه کافی چوب این خطای کودکانه را خورده اند.”.
      بسیار خوب شما خود را ارزیابی و ری استارت کنید اما از جانب مردم سخن نگویید ،مردم اگر اینکه شما می گویید باشد چرا در انتخابات ها میلیونی شرکت می کنند؟ شما باید از وضعیت جامعه و حرکت های مردم تفسیر درست داشته باشید و تبلیغات تان مغالطه آمیز نباشد.

      “”شما دقدقه اسلام و حکومت اسلامی دارید می دانم. شما خوشحالید از این که مردم را گول زدند و مردم ساده به جمهوری اسلامی رای دادند. گول زدن بچه برای خیر و مصلحت اگر باشد پذیرفتنی است ولی اگر قرار باشد سرش را کلاه گذارند و اسمش را بگذارند خدعه این قابل بخشش نیست. این خیانت است و چنایت است و همان طور که در این سی چهل سال مشاهده کردیم نسل ها بعد از نسل نابود شدند. سرمایه های ملی به باد فنا رفت و هنوز هم می رود. و شما هنوز هم سخن از رای اکثریت می رانید……………
      می ترسم هنگامی که از این خواب سنگین بر خیزید و واقعیات را مشاهده کنید بسیار پشیمان شوید و متوجه شوید که پشیمانی سودی ندارد….””

      ببینید ساسانم ،اینها فقط شعار است ،چرا تهمت می زنید؟ من از گول زدن یا خوردن مردم خوشحالم؟! لطفا تهمت نزنید ،اینها تفسیر شماست ،مشکل این است که شما تفسیر حال خودتان را به عموم مردم تسری می دهید ،این غلط است ،مردم آزادانه به جمهوری اسلامی رای دادند ،اگر هم به عملکرد مسولان یا تخطی آنان معترضند ،معنای آن عدول از اصل نظام نیست ،این تفسیر شماست ،در سال 88 اعتراض موسوی و کروبی ،و اعتراض مردم پس از انتخابات ،اعتراض به انتخابات بود یا عدول از اصل نظام؟ البته باز اقلیت جرزن دنبال سوء استفاده و سرنگونی نظام بودند ،اما گروه خونی موسوی و کروبی و اکثریت طرفداران آنها این نبوده و نیست که اصل نظام سرنگون شود ، پس ارزیابی ها باید درست باشد نه شعاری،من نمی گویم خلاف وجود ندارد ،باید راه را درست رفت .
      “می ترسم هنگامی که از این خواب سنگین بر خیزید و واقعیات را مشاهده کنید بسیار پشیمان شوید و متوجه شوید که پشیمانی سودی ندارد….”
      لطفا تهدید نکنید ،من بارها گفته ام واقعا بهرچه مردم بخواهند التزام خواهم داشت ،چه نظام سکولار و چه نظام اسلامی ،پس تهدید نکنید اگر منطقی دارید و از الفاظ غیر مودبانه ای مثل خواب و نظایر آن در گفتمان ها خود داری کنید.

      موفق باشید

       
      • قبول است که فی الجمله تضییقات بوده

        همین!
        تصییقات بوده!
        به همین سادگی!
        یک مملکتی را به باد فنا داده اند جناب عالی می فرمایید تضییقات بوده!
        البته اگر پدر و مادر بنده کمی عقل داشتند و مرا به جای مدرسه و دانشگاه می فرستادند مدارس علمیه حتما من هم مثل شما از شنیدن صدای اعتراض مردم ناراحت می شدم و نصایح دوستانه شان را تعبیر به “تهدید!” می کردم.
        در مورد سن بلوغ دوست گرامی کم لطفی می فرمایید. قضیه با هیجده سالگی ختم نمی شود عزیز. اصلا ربطی به سن و سال ندارد. بحث کودکان کهنسال نوری زاد را یک بار دیگر بخوانید. یک بحث روانشناسی دارد که کودک درون چیست و کی به بلوغ می رسد. بهترین نمونه اش همین آیات عظام خودمان هستند که با سیاست های خردمندانه شان هر چند سال یک بار جام زهر می نوشند و باز هم از رو نمی روند و گند کاری بعدی را به بار می آورند و جام زهر بعدی.

        قضیه را ماست مالی نکنید عزیز. تا زمانی که در ایران فضای باز و آزاد گفت و گو و مبادله افکار و آرا فراهم نشده باشد رای گیری و انتخابات معنی و مفهومی ندارد و دمکراسی و مردم سالاری شکل نخواهد گرفت.

        جهت یاد آوری:

        The Theory of Communicative Action
        Theorie des kommunikativen Handelns
        اثر یورگن هابرماس فیلسوف و جامعه شناس آلمانی
        برای درک عمیق تر اهمیت و جایگاه – گفتمان – در یافتن راه حل مسایل اجتماعی سیاسی فلسفی و ……
        هابرماس متولد ۱۹۲۹ میلادی معروفترین فیلسوف زنده دنیا به شمار می رود
        این فیلسوف در سال ۱۳۸۱ سفری به ایران داشت
        وی برای یک گفتمان ایدال چهار شرط قایل است
        – حق گفت و گوی برابر بین شرکت کنندگان در گفتمان
        – کیفیت برابر تعابیر و استدلال
        – عدم سلطه جویی طرفین
        – دوری از مغالطه
        هابرماس قبول دارد که شرایط گفتمان ایدال همواره میسر نیست با این حال معتقد است این شروط را میبایست فرض گرفت یعنی باید تصور کرد گفت و گو کنندگان این شروط را رعایت می کنند
        ویکی پدیا فارسی می گوید
        تمرکز پژوهش‌های او بر روی شناخت‌شناسی، مدرنیته و تجزیه و تحلیل تحولات اجتماعی جوامع پیشرفته صنعتی سرمایه‌داری و سیاست روز آلمان به ویژه با توجه به نقش رسانه‌های همگانی است. شهرت او بیشتر به ابداع اصطلاح و تز گستره همگانی یا فضای عمومی است که فضایی فکری و اجتماعی را مدنظردارد که در آن، فعالیتهای آگاهی بخش رسانه‌ای به ایجاد زمینه برای بحثهای اجتماعی و انتقادی و ظهور چیزی که او آن را برای دموکراسی بنیادی می‌داند، می‌انجامد.
        به نظر هابرماس اطلاعات (اکسیژن دموکراسی) در این گستره فرآوری می‌شود وهرچه فرایندها و روندهای این تولید، آزادتر و خردورزانه تر و با مشارکت حداکثری همه نیروهای اجتماعی باشد، مزایای دموکراسی واقعی تر و تأثیرگذارتر می‌شود. گستره همگانی فضای اجتماعی ای است که در آن مردم آزادانه شرایط اجتماعی خودرا نقد کرده ومشکلات را برشمرده و بر جریان تصمیم گیری سیاسی تأثیر می‌گذارند.به نظر هابرماس گستره همگانی خاستگاه افکارعمومی است. گستره همگانی میانجی فضای خصوصی و فضای عمومی است و هرچه آزادتر و فکورانه تر باشد مناسبات اجتماعی خردورزانه تر و انسانی تر خواهد بود. هابرماس براین اعتقاد است که از اواخر سده نوزدهم گستره همگانی براثر افزایش فعالیتهای تجاری و بازرگانی و سودگرایی دارندگان این رسانه‌ها و نیز فروکش کردن تمایلات انقلابی پیشین سرمایه داری رو به انحطاط گذاشته‌است.

         
    • ساسان عزیز’ سلام
      نکته بسیار مهمی که در عبارت بالا از مرتضی نقل کردید
      دقیقاً شروع فاجعه انقلاب بود
      ( تبلیغات درست و به دور از مغلطه ) این گفته مرتضی پرده از روی آن چیزی که من دوست ندارم باور کنم برمی دارد ”
      لابد آن کسی که تعین میکند تبلیغات درست چیست و اینکه آیا دور از مغلطه است یا نیست مرتضی و یا جنتی ست
      مرتضی ما انگار میخواهد بچه خر کند

       
  33. مهدی از تهران

    مهدی از تهران
    عرض ادب واحترام
    1- بدون پسرم هرگز مرا یاد فیلم بدون دخترم هرگز(که بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده بود) میاندازد.
    2 – یادم می اید زمانیکه دوران داستان هسته ای را میگذراندیم(قبل از امضاء ننگین نامه برجام) روئسای رژیم ولایت مطلقه فقیه از اقای سید علی خامنه ای تا پائین دسترین عنصر یکصدا جیغ بنفش میکشیدند که تحریمها کاغذ پاره است، ما رکورد زدیم، پیشرفت کرده ایم، تحریمها نعمت بوده و ووووو. نتیجه همه شعارها امضاء ننگین نامه برجام.
    حالا هم که آمریکا گیر به موشک پراکنی داده است دوباره شروع شده، آقای حسن فریدون (روحانی) رئیس جمهور انتصابی رژیم جیغ بنفش میکشد که من دستور دادم موشک سازی را تسریع کنند. نتیجه در اینده نه چندان دور این خواهد بود که پس از گذاشتن بسیاری هزینه های سنگین بر گرده شکسته و ضعیف شده ایران یک ننگین نامه دیگری با نام ساختگی دیگری مانند ببخشید دیگر موشک پراکنی نمیکنیم (بدمپن) امضاء خواهند کرد تا یک پیروزی دیگری به پیروزیهای استبداد نعلین در تاریخ رژیم ولایت مطلقه فقیه اضافه کنند.
    3- واقعا رژیم ولایتی حاکم بر ایران مشکل اساسی دارد. ببینید برای بقای خود هم حاضر نیست رئیس خود را که در طول این 27 سال رئیسیش ضربه اساسی نه تنها به ایران زده بلکه به دین اسلام و مذهب شیعه و خود عناصر رژیم زده، بازنشسته کند و به فکر فرد دیگری برای جایگزینی او باشد.
    4 – از زمان دارسی ایران به داشتن نفت افتخار میکرده و همیشه فکر میکرده که نفت وسیله قوی برای فخر فروشی به دنیا میباشد. امروز علم و دانش بلائی به سر نفت فروشان آورده که برای فقط زنده ماندن باید نفت بیشتری بفروشند با علم بر اینکه تولید و فروش بیشتر نفت قیمت آن را تنزل میدهد.
    5 – اقای سید علی خامنه ای بلائی به سر خود و مملکت آورده که نه راه پیش دارد و نه راه پس. عناصر مختلف حاکمیت ولی مطلقه فقیه به جان هم افتاده اند، نه به خاطر ایران بلکه ترس از اینکه اگر بلائی به سر استبداد نعلین بیافتد تمامی عناصر در اتش پسا رژیم خواهند سوخت. آتش پسا رژیم ولی مطلقه فقیه دیگر اصلاح طلب و دل واپس و اصول گرا و وووو را نمیشناسد ، همه را خواهد سوزاند.
    6 – به نظر اینجانب ما مردم بهتر است هواسمان را جمع کنیم و از حالا به فکر این باشیم که تله سال 1357 دوباره ما را در بر نگیرد. با مطالعه و تقویت دانش بدانیم که چه میخواهیم. تغییر هیجانی و احساسی بر اساس شعار و شایعه پرا کنی تکرار مکرارت است. چه بخواهیم چه نخواهیم 1400 سال است فرهنگ دین و مذهب نهادینه شده است و یک شبه نمیتوان از آن خلاصی پیدا کرد. اگر بتوانیم در همین رژیم حزب راه بیندازیم و رژیم را وادار کنیم بپذیرد که تحزب خواسته مردم است شاید شروعی باشد برای تغییر سیستم سیاسی ایران از استبداد به دموکراسی و سکولاری. البته میدانیم که استبداد تحزب را دشمن خطرناکی برای خود میداند ولی این را هم میدانیم که رسیدن به دمکراسی و آزادی و سکولاری قربانی و سخت کوشی و کیاست و علم و دانش میخواهد.

    به امید جایگزینی فرهنگ عقل و خرد بجای فرهنگ جهل و خرافات در ایران

    مهدی از تهران

     
  34. ✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍

    وزیر محترم بهداشت و درمان
    جناب آقای دکتر هاشمی
    من محمدرضاعالی پیام، فیلمساز ممنوع کار و شاعر طنز پرداز متخلص به هالو به عنوان زندانی سیاسی این نامه را از زندان رجایی شهر، بند دو، سالن شش، برای شما می نویسم.
    هرچند قبلن نیز طی نامه هایی از شما دعوت کرده بودیم سری به این زندان بزنید و از نزدیک شاهد وضعیت بهداشتی و درمانی و تغذیه ای ما باشید که چه والذاریاتی است. نمی دانم وقت شما ایجاب نکرد، یا زندانیان جزء جمعیت کشور به حساب نمی آیند، یا سلامتی آنها مهم نیست، یا شما وزیر زندانی ها نیستید، یا شاید اصلن نامه های ما به دست شما نرسیده است.
    اما این نامه را نه برای توصیف وضعیت بهداشتی زندان، که به عنوان شکایت از مسئولین و کارکنان بیمارستان امام خمینی می نویسم. هرچند امید رسیدگی نمی رود.
    در تاریخ 6 دی ماه من با 58 سال سن که علاوه بر فشار خون و آرتروز، مبتلا به بیماری صرع می باشم، ساعت 9 صبح دچار حمله ی عصبی و تشنج شدم همبندان مرا به سرعت به درمانگاه زندان رساندند. درآنجا ضمن معاینه از من نوار قلب گرفتند و اعلام نارسایی کامل خون به قلب کردند که پس از وصل یک سرم با آمبولانس به بیمارستان امام خمینی اعزام گردیدم.
    هنوز ساعت 12 ظهر نشده بود وارد بیمارستان شدم. روی یک برانکار چرخدار، دستبند به دست و پابند به پا در گوشه ی راهرویی قرارم دادند. جایی که تابلو (اورژانس شماره یک) را در رو به رو می دیدم. تا ساعت هفت و سی دقیقه بعدازظهر یعنی حدود هشت ساعت، نه تنها ویزیت نشدم، حتی یک نفر نیامد اسمم را بپرسد. بگوید زنده ای یا مرده ای. یک گوشی به قلبم بگذارد. فشارم را بگیرد. نبضم را بگیرد. فقط هر چند وقت یکبار یکی از کادر بیمارستان رد می شد و می گفت این را چرا اینجا گذاشتید، راه را بند آورده است. بعد من را از این طرف به آن طرف می بردند. حتی یکبار به قسمتی که پشت پرده ای قرار داشت بردند که خانومی وارد شد و فریاد زد: این را کی آورده اینجا؟ زود ببریدش بیرون.
    جناب آقای دکتر هاشمی
    در تمام مدت 8 ساعتی که در بیمارستان بودم از سرما به خود می لرزیدم و یک نفر پیدا نشد که یک پتو روی من بیندازد. این علاوه بر دو ساعتی بود که در آمبولانس لرزیدم. چون موقع حمله ی عصبی دوستان مرا با همان لباس داخل بند به بهداری بردند و لباس مناسب فضای بیرون به تن نداشتم.
    لازم است بگویم آمبولانسی که مرا انتقال داد، فاقد هرگونه امکانات اولیه ی پزشکی، حتی اکسیژن بود و به جز مامورین بدرقه، هیچ کادر درمانی همراه ما نبود.
    در بیمارستان هیچ کس نگفت تو معده هم داری؟ گرسنه ات نیست؟ از ساعت 9 صبح که مرا به بهداری بردند تا 10 و نیم شب که به زندان برگشتم، حتی کیک و آب میوه ای را هم که فرزندم خرید، اجازه ی خوردن ندادند. مامورین گفتند: ممنوع است. با احتساب شامی که شب قبل ساعت 6 بعدازظهر خورده بودم تا ده و نیم شب که بازگشتم، من 28 ساعت و نیم گرسنه بودم.
    جناب آقای دکتر هاشمی
    سرمی را که ساعت 10 صبح در بهداری زندان به دست من وصل کردند، ساعت 12 تمام شد و هیچ کس نبود که آن را از دستم جدا کند. از هر کسی که رد می شد می پرسیدم: آقا این سرم هشت ساعت است تمام شده.کی از دست من باز می کنه؟ یکی می گفت: پرستار و رد می شد. پرستار می گفت : دکتر باید دستور دهد و رد می شد.
    وقتی پسرم در قسمت پذیرش در مقام اعتراض به خانم شیما حیدری گفت: چرا به پدرم رسیدگی نمی کنید؟ آن خانوم که فهمیده بود من سیاسی هستم، گفت: من اصلن نمی دانم سیاست چی هست.
    جناب آقای دکتر هاشمی
    طبیعی است که کادر بیمارستان امام خمینی ندانند سیاست چیست. اما آیا نمی دانند معنی بیمار اورژانسی چیست؟ نمی دانند نارسایی خون به قلب چیست؟ نمی دانند تشنج یک بیمار مبتلا به صرع چیست؟ اصلن می دانند بیمار چیست؟ قلب چیست؟ مغز چیست؟ فشار خون چیست؟ خون چیست؟

    پس از هشت ساعت معطلی و توهین و تحقیر در گوشه ی راهرو، چون فشار دستبند و پابند و سرما و گرسنگی امانم را بریده بود، از مامورین خواستم مرا به زندان برگردانند تا لااقل داروهایم را بخورم. چون آنجا اگر از ناراحتی قلب و مغز نمی مردم، حتمن از سرما و گرسنگی تلف می شدم.

    در نتیجه ساعت هفت و نیم بیمارستان را بدون هیچ گونه اقدامی از پرسنل و پزشکان ترک کردم.
    جناب آقای دکتر هاشمی
    اگر وضعیت اعزام یک بیمار اورژانسی و رسیدگی در بیمارستان های شما این است، بدین وسیله رسمن درخواست می کنم در صورت بروز هرگونه مشکلی برای من مرا به بیمارستان اعزام نکنند و مسئولیت مرگ من یا هر اتفاق ناگوار دیگری برگردن مسئولین پزشکی کشور و در راس همه خود شما خواهد بود.
    این نامه را چون نمی دانستم به چه طریق باید به شما رساند، در صفحه ی فیس بوکم قرار دادم تا شاید یک آشنا آن را به شما برساند.
    فایده ای هم دارد؟

    والسلام
    بااحترام، عالی پیام.

     
    • اي ادم هاكه درساحل نشسته شاد وخندانيد!..يك نفردراب دارد ميسپارد جان!… .

       
    • قناری در قفس اگر ققط به زندانی کردن علای پیام بود. جمهوری اسلامی و خود اسلام همه منزلت خود را از دست میداد.

       
  35. آرتین گرامی
    با سلام من به کسی توهین نکردم سید مرتضی واقعا یک روحانیست حجه الاسلام یا آیت الله یا ثقه الاسلام چه تفاوتی دارد؟ ضمن اینکه دامت تقریراته یعنی نوشتارش مستدام باد.کجای این نوشته توهین دیدی عزیز من؟
    درباره ی هاشورهای آقای نوریزاد باید خدمت شان عرض کنم بقول خودش هاشورهات تو حلقم .من نوشته بودم غرب رحم مصنوعی ساخته (این خبر را اخبار علمی سیمای جمهوری اسلامی هم پخش کرد) یعنی زنان ناباروری که از نظر پزشکی کاملا بخاطر مشکلات فیزیکی شان امکان مادر شدن را ندارند می توانند از طریق رحم مصنوعی (دستگاهی که ساختار و کارکردش شبیه رحم مادر است )مادرشدن را تجربه کنند شما این مطلب را هاشور زده اید .آرتین و احتمالا هر خواننده ی دیگری هم فکر می کند من به سید مرتضی توهین کرده ام.البته ناگفته نماند که من کلا معتقدم صحبت راجع به وقایع هزاران سال قبل حقیقتا بیهوده و بیفایده است و بهتر است ما اکنون وقتمان را صرف یافتن راه های برون رفت کم هزینه و کم آسیب از معضلات امروز جامعه کنیم تا دعواهای زید وعمرو در هزار سال قبل.(البته بخاطر ضیق وقت و ازدحام کامنت ها من به ایشان حق میدهم که با دیدن اولین کلمه ای که بنظرشان نامناسب می اید بخشی از نوشته را هاشور باران فرمایند اما عموجان شما که در حال مبارزه با سانسور و حذف هستید مبادا در این میان خودتان بی دلیل سانسور و حذف کنید. کسی که با یک هیولا مبارزه میکند باید مرقب باشد که خود به هیولا تبدیل نشود”فردریش نیچه”) .

     
  36. جناب آخوند گرامی!
    1-گویا شما متوجه نیستید که در درجه اول باید با کمک دانش و ابزار علمی و به صورت متدیک و روش مند به طور اولی، و مستند به یک مدل پژوهشی معتبر تاریخی و هم میدانی، اثبات و استنباط بفرمایید که اصلاً معجزه ای به شیوه که در نقل و قول آیین شما آمده است اتفاق افتاده و حادث شده، پس از آن مدعی شوید معجزه خرق عادت اسباب و وسایل شناخته شده علی معلولی توسط بشر در زمان وقوع معجزه است ،نه خرق نظام علیت و معلولیت!
    چیزی (یا امری) که در حدوث و انجامش به شکلی که شما به آن باور داری هنوز در بحر قول و نقل است و هیچ زمینه عقلی و علمی در وقوع ندارد چگونه در صدد مرجوع آن به امری محال هستید؟
    2-2- شما مدعی هستی:
    “”انجام یک معجزه عبارت نیست از دخالت ماوراء و متافیزیک به این معنا که “غیر ممکن ممکن شود” بلکه اعجاز و معجزه یعنی انجام یک عمل خارج از چهارچوبه معهود و شناخته شده علی معلولی کشف شده بین بشر ،پس معجزه خرق و پاره کردن قانون علیت عمومی نیست ،بلکه توسل به اسباب و علل دیگری که برای هر پدیده ممکن است وجود داشته باشد و بشر تا آن لحظه آنرا نشناخته است””(پایان)
    عجب! این فرمایش شما مغلطه است. شما برای پوشاندن و ستر خرافه ای در مقابل نقد و دست اندازی علمی دست به امری موهوم در آینده می بری و ناتوانی فکری و استنباطی خویش را به بسط دانش آینده بشری(یاکشف علی معلولی در آینده ای نا معلوم) می دهی! خوب حالا چرا موهوم؟ چون سبقه و نتیجه دیگر از آینده علمی بشر می تواند نافی و ناقض کلی اسباب وجود معجزه ای مشخص در زمانی معین گردد که شما مدعی آن هستی.
    3- اما برای اطلاع شما و هم کامنت گذار محترم گیرتده پاسخ از ناحیه شما یادآوری می کنم که دانش بشری در عصر کنونی وارد دورانی از حیات خویش شده که نسبتی با مطلق گرایی و جزم اندیشی ندارد. روش علمی ناقض علم عمل نمی کند بلکه نقیض خرافه و ادعای خرق عادت و مدعای نامعتبر ذهنی و فکری است. فرضیه ها و نظریه های علمی چنان که(شاید) شما مدعی هستی هیچگاه خلاف قوانین مسلم علمی وارد عمل نمی شوند و آنها را نقض نمی کنند. روش علمی بر مبنای مدل سازی نهادینه شده و برای هر ساختار و مکانیسم فیزیکی و فکری به صورتی آینده نگر بر مبنایی متدیک و روش مند بنا شده است.
    هیچ گاه فیزیک نیوتنی توسط فیزیک اینشتنی نقض نشده بلکه فیزیک نیوتنی در گستره ای خاص و محدودی از فیزیک نسبیتی قرار می گیرد و در مکانیک زیر سرعت نور کاملاً قابل قبول و جاری است. به طوری که هنوز در ارسال سفینه های اکتشافی به مریخ هم از فیزیک و مکانیک نیوتنی بهره می گیرند.
    برای رجحان اندیشه و روش علمی و نقش اصلی آن در میان کسان به سخنی از جان فون نیومان(John von Neumann) ریاضی دان شهیر اشاره می کنم:
    دانش نمی کوشد روشنگری نماید، حتی نمی کوشد تفسیر نماید، بلکه در اصل بیشتر مدل سازی می کند. یک مدل به معنای یک ساختار ریاضی( و منطقی) است که با افزودن تفسیر واژگان، درباره ی یک پدیده در حال بررسی روشنگری می نماید. توجیه یک چنین ساختار ریاضی ( منطقی)، به راستی تنها این هست که انتظار می رود در عمل درست باشد.

     
  37. سلام آقای نوری زاد عزیز
    ما یا خودمون را میشکنیم و پرواز میکنیم و یا مغرور میمونیم و خود و اطرافیانمون رو با خود به قعر میبریم ، اون که میشکنه خودش را خود خداست و پرواز کننده خود خداست، و اونی که غرور میورزه خود شیطانه که در آتش غرور میدمد
    این جنگ به واسطه حالا نیست و به همین علت بود که ما انسانها از کرات دیگه به زمین اومدیم و حالا هم در پی نابودی این جهان هستیم و بدنبال کرات دیگه باید بگردیم فقط به تاثیر همین دو نیروی عظیم که در نابودی یکدیگر در کارند
    در زمان ازمنه خیر نیروی شفاف بدون خلل بود و شر نیز همچنین ، نیروهای خیر کتابهایی به این منظور آوردند و این کتابها ، کتابهای آسمانی نام گرفت
    برای اینکه ما رو به حقیقت الهی خودمون برسونند قوانینی تهیه کردند در هر کتاب و شر را مزمت کردند و خیر را ترویج تا ما بتونیم آسمانی بشیم
    در کنار این کتابها عده ای به منظور تسهیل کردن مذهب ، برای آن کتابهای آسمانی تفاسیر احکامی نوشتند ، مثل رساله که از قران استنباط شده
    حالا مهم اینه که بدونیم آیا این کتابها ما را بیشتر به سمت شر میبرند یا خیر ، مطمعنا مسیر شر را هموار میکنند در بسیاری مسائل، شک نکنید آقای نوری زاد حکام ایران سیرت شیطان دارند و برای نابودی آمده اند ،
    در ازمنه ریا کاری ، راحت نبود و مردم ساده زیست بودند ، کتاب اوستا و سادگی اون در تعریف معانی خیر گواه این است و پیچیدگی قران در تعاریف نیز گواه این موضوع و هر چه میگذرد این مسئله پیچیده تر میشود ، انسان تا به راه نیکی و مذهب پا نگذاشته ، شیطان با او هیچ کاری ندارد ولی تا شروع کردیم شیطان پیدا میشه،
    آقای نوری زاد ما داریم نابود میشیم و متاسفانه پیش از کمال
    این نکبتی که کل ایران را داره در مینوردد گواه نیروهای شر هست که بر مسند هستند و جالب اینکه تبلیغاتشون برای خیر گوش فلک رو کر کرده،
    در عمل به خیر همشون عاجزند ، از بزرگترین مقامشون گرفته تا هرکسی که‌ جان و دل گرو گذاشته
    یاد کلام امیر مومنین افتادم در نهج البلاغه
    در اون زمان بین شر و خیر را نمیشه تمیز داد و مردم از انجام کار خیر عاجزند ، دسته دسته به سوی شیطان رهسپارند و روندگان حقیقت اندکند .
    گویا استعاره هست به آخر زمان
    کارها خیلی پیچیده شده آقای نوری زاد
    درک احوالات ایران دقیقا مثل درک کردن حال و احوال ایرانیان شده
    خاص پیچیده بغرنج
    احساسم بهم میگه بترس ، از سینه پر مظلومان که مهلت آه بر آوردن نداشتند
    مستند درینکویو را در یوتوب ببنید
    و مستندهای تاریخی در باره ایران باستان
    این ظلم ریشه در تاریخ داره و به ما هم ختم نمیشه
    دین وسیله رهایی نیست و این آشفتگی در ایران گواه است
    بلکه نیت و ایمان هر شخص بطور خصوصی رها کننده است و آزاد کننده از بندهاو قیدهاست
    نکته مهم در هجوم به زشتیهای یک قوم متظاهر و ریاکار باید به همون مکان باشه که خودشون رو قایم کردند و اون تظاهر به تدین است و حجاب تقدس رو ترتیب دادند ، باید از راستگویان این فرقه خواست از این لباس که اکثرا متشرعین ریاکار حکومتی در اون هستند خارج شوند ، یک جورایی همشون نون خور همین حکومتند، بقول مجاهدین یا منافقین که میگن بگو کجا نون و آب خوردی تا بهت بگم چطور فکر میکنی
    براتون آرزوی سلامتی و طول عمر با عزت و پیروزی در این مبارزه مدنی را دارم
    از اینکه مزاحم اوقاتتان شدم عذر میخوام
    گاهی که در بستر این پیچ و خمهای روزگار میوفتم شروع به نوشتن میکنم و گاهی هم بعد از اینکه مینویسم خودم هم متوجه نمیشم تا مگر اینکه توی همون فاز قبلی و حال قبلی قرار بگیرم تا معنی حرفهای خودم را خودم هم متوجه بشم ،
    قربان شما
    مسعود

     
  38. من نمی توانم بگویم که : آیا بهتر خواهد شد اگر تغییری ایجاد شود ، اما می توانم بگویم : باید تغییر ایجاد شود، اگر امکان بهتر شدن است.
    جرج کریستف لیشتنبرگ (۱۷۴۲-۱۷۹۹)

    سال ۲۰۱۶ خوبی را برای همه آرزومندم

     
  39. یه روزی یه ////////گفت هم این دنیاتون رو درست میکنیم هم اون دنیاتون رو، زد و … (سه نقطه از مش قاسم) به هر دوتا. شاگرد ///////////// (بعضیها بهش میگفتن میوه عمر //////////) میگفت چون ملت ایران اکثرا مسلمون هستن حکومت اسلامی میخوان (به این میگن سفسطه گری). یه عده دکتر و مهندس خود روشنفکر خونده و خود محور بین شروع کردن توی خیابونا دویدن و امام امام فریاد کردن. تا رسیده به امروز. این روزا یه شیاد آدمکش (بسکه خوب دروغ میگه بهش میگن سیاست باز خیلی زبده!، اخه ظهور نزدیکه همه چی برعکس شده) ، یه شیاد بزدل (بهش یه چشم توی شهر کورا هم میگن)، و یه بچه آخوند ////////// مفتخور دوباره میخوان همون شیره رو جور دیگری به سر ملت بمالن. این سه شیاد یه مشت گم راه رو هم دور خودشون جمع کردن که ای ملت باز بدو بدو بیاین به ما رای بدین (محض محکم کاری یه خیمه شب بازی رو هم در زمان رئیسک جمهوریک یکی راه انداختن که هر کسی نتونه وارد اون طویله بشه و موی دماغ شیادان). این جمع شیاد خیالش جمع که این ملت رو دوباره میشه فریب داد.

    ———————

    سلام دوست گرامی
    کاش روزی بر این سرزمین گذر کند که ما هرگز به کسی و کسانی توهین نکنیم اگر چه جفاکارند و قاتل و مال مردم خور
    با احترام

    .

     
    • اين مش قنبر خيلى با ادبه

       
      • خیلی هم شجاعه! این از اوناست که وقتی بگیرنش یکدونه تو گوشش بزنن همه شجاعت و باد و نخوتش فراموشش میشه!

         
    • جناب نوریزاد،بالاترین توهین و تحقیر اینه که یه ملتی رو تا درجه رمه پایین بیارن. انواع و اقسام تبعیض جنسی، دینی، خانوادگی، و غیره را به اسم قانون بنویسن، که اینها قانون نیست، اینا شبه قانونن = قانوونک. اونایی هم که این قوانینکها رو نوشتن و اجرا میکنن خودشون رو از ما بهترون میدونن. اگه توهینی باشه کل این دولت دزدان حکومت اسلامی توهین هستن به همه ما ملت ایران. اینایی که من اسم آوردم غیر از دروغ گویی و شیادی برای در قدرت موندن کاری توی این مملکت نکردن. هرکی میگه به من توهین شده خودش رو تافته جدا بافته میدونه به خصوص اینکه اگه دور کله ش چند متر عمامه هم باشه. اینا ۳۷ سال توی این مملکت همه کآره بودن، … (سه نقطه از مشه قاسم) به کل این مملکت، تازه طلبکاری هم میکنن، اگه به اینآ نگیم ///////////بهشون چی بگیم؟ اگه به اونایی که سرمایه مالی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری، باستانی، و ……. گذشته و حال و آینده این مملکت رو چپاول کردن بهشون نگیم دزد با چه صفتی خطابشون بکنیم؟

       
  40. آقای سید مرتضی محترم

    آقای سید مرتضی: اینکه انتظارات بشر از دین چیست؟ یا بتعبیر دیگر فلسفه دین چیست ،مساله ای است که باید روشن شود ،علم براه خود می رود در پی پاسخ گفتن به سوالات و مجهولات خویش در خصوص جهان هستی ،این درست است مگر کسی انکار این را دارد ،منتها باید توجه کنیم نسبت علم و ایمان چیست؟
    ——–
    شما مسایل بسیاری را با هم قاطی کردید : انتظارات بشر از دین – فلسفه دین-علم راه خود می رود – رابطه علم و ایمان.
    شما چرا انتظارات دین از بشر را مطرح نمی کنید ، نمونه اش همان خاورمیانه و ایران .
    در مورد فلسفی دانستن دین خود بحثی مفصل است که جناب سروش را هم در خماری نگاه داشته .
    اینکه علم راه خود می رود هم اشتباه است ، این بشر و انسان است که با علم سعی در تجزیه و تحلیل و شناخت بیشتر دارد و تا کنون نیز دین و ایمان دینی مانع بزرگی بر پیشرفت علم بوده و می باشند.
    ——-
    آقای سید مرتضی : نظرم چنانکه اشاره کردم اینگونه گزاره های کلی و ادعایی محملی جز علم زدگی های جدید ندارد ،ما تا بر تعریفی از مقوله “علم” تفاهم نکنیم ،یا تعریفی از مقوله “دین”نداشته باشیم ،همینطور انتظارات و اهدافمان از “علم” و از “دین” را مشخص نکنیم هرچه از این گزاره های مبتنی بر پیش فرض علم زدگی و بیزاری از دین ارائه کنیم مشکلی را حل نکرده ایم و فقط به “تبلیغات” دامن زده ایم ،شما اگر در صدد تبلیغ علیه دین هستید خوب هرچه می خواهید تبلیغ کنید ،لکن کاربرد گزاره های مبهم و الفاظ قابل بحث در عرصه عمومی سند صحت گفتارها و ادعاهای ما نیست ،آری در دین تکالیف و تعبدهایی عملی هست ،این چه ربطی به علم و علوم و پیشرفت های علمی و داده های علم دارد؟
    ——
    شما در این جملاتتان نادانسته و یا دانسته ، پیش قضاوت می کنید و اگر شما همه این پیش فرضها و ترس هایتان را کنار بگذارید ، روشن تر و واضح تر خواهید دید، شما می توانید هر تکلیف و تعبد هر دینی را داشته باشید وانجامش دهیدو آن محترم است ،تا زمانی که حدود آزادی وفردی دیگری را مخل و صدمه نرساند،از این رو حکومت دینی اولین دشمنش خودش می باشد.

     
  41. قرآن ترجمان شهود
    قسمت چهاردهم،
    بعثت پیامبر

    در ارتباط با نوشته قسمت سیزدهم در قسمتی که به ریشه کلمه الله اشاره شد به غلط گفته شد که این کلمه در زبان عرب جاهلی اله بوده و در زمان پیامبر به الله تبدیل شده که طبق تذکر دوستی به نام عبدالله ضمن پوزش ، تصحیح می کنم که مبدع کلمه الله قرآن نبوده و قبل از اسلام نیز این کلمه برای بت ها استفاده می شده است.
    و اما ادامه بحث.
    عارفان کامل دو دسته اند. یک دسته آنانی که گمنام می زیند و تنها برای خود به مکاشفات می پردازند و گروهی دیگر آنانی هستند که برای به اشتراک گذاردن تجربیات خود با دیگران ، بین مردم باز میگردند و به راهنمائی می پردازند. پیامبران از دسته دوم هستند. دایره مسئولیت برای یک عارف از نزدیک ترین افراد به او آغاز می شود و بتدریج این دایره افزایش می یابد. ماموریت عارف ، صلح بین انسان ها و “خود” گم شده آنهاست. همان گونه که قبلا هم در تعریف “من” بیان شد ، آنچه که ما طبق عادت به آن “من” می گوئیم من های کاذبی هستند که ما بعنوان حصاری برای ایجاد امنیت برای خود پرداخته ایم. انسان موجود ضعیف و آسیب پذیری است یا لااقل اینگونه احساس می کند بنابراین برای حفاظت از خود مجموعه ای از داشته ها را همچون دیواری در اطراف خود ایجاد می کند. این داشته ها میتوانند مادی باشند یا معنوی و یا هردو. عارف با شکستن این حصارها به مرحله ای گام می نهد که که حتی اراده را هم از خود زائل می کند. عارفی که از این بندها و حصارها خلاص شده است پا به خرابات گذاشته است. عرفا چنین کسی را خراباتی می نامند.
    در خرابات مغان نور خدا می بینم- وین عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم.
    البته خرابات یا این زائل شدن حصارها مراحلی دارد که این مراحل تا مقام فنا ادامه خواهد داشت. جائی که عارف بطور کامل تعینات یا همه آن بی شمار “من” های کاذب را همچون پوستی از تن بدر می کند در آن “من” حقیقی یا وجود کلی مستهلک می گردد. در آنجاست که هر آنچه که می کند و هر آنچه که می گوید را نه از آن خود که دیگر “خودی” وجود ندارد بلکه از مشیت یا اراده ای فراتر می بیند. حدیثی از پیامبر هست که می گوید:
    کسی که چهل روز اعمال خود را خالص کند چشمه های حکمت از قلب او جوشیده و بر زبان او جاری می شود.
    در حقیقت اینجا جائی است که عارف به مقام مخلصین به فتح تا می رسد.
    به زبانی ساده مهم نیست که عارف از چه دین و مشربی باشد، اگر به این نقطه برسد با جهان به یگانگی میرسد. بقول بودیست ها با جهان به صلح می رسد. در نتیجه اعمالی که از او صادر می شود بنا بر حکمتی است کلی که در او جریان یافته و او را هدایت می نماید. این مقامی است که عارف به آن تسلیم و رضا می گوید. سرچشمه حرکات و سکنات عارف در عمق هماهنگی و هارمونی این عالم است. اینجا نقطه ایست که قرآن به آن هدایت الهی می گوید. اینجا نقطه ای است که هرکسی با هر دین و مشرب و اعتقادی به آن برسد پندار ، گفتار و کرداری مشابه خواهد داشت. در اینجا آنچه را که قرآن کتاب مبینش می خواند هدایت کننده عارف است. یعنی هر عمل عارف بر مبنای کتاب مبین خواهد بود. هر عمل و سخنی که از عارف در این مرحله سر میزند از سر حکمتی است و هیچ عمل تصادفی و سهوی صورت نمی پذیرد. اینجا مقامی است که انسان با آنچه که خدایش می خواند یکی شده و هرچیزی را از او می بیند. بنابراین اگر عارف می گوید این کار کار خدا بود یا خدا اراده کرد که چنین شود معنایش این نیست که خدا در آن لحظه اراده ای کرده تا چنین اتفاقی بیافتد بلکه آنچه اتفاق افتاده بر مبنای قوانینی است که بر این عالم حکم فرماست. قرآن آنرا مشیت الهی می خواند.
    متاسفانه مفاهیمی مثل تسلیم و رضا، توکل، مشیت الهی، کن فیکون و…. به زبان عوام جاری شده و برداشتهای غلط و مخربی را موجب گشته است. کسانی که با عوالم معنوی آشنائی ندارند عالم را تکه پاره می بینند. مثلا وقتی که قرآن می گوید خدا چنین کرد یا چنان کرد تصور میشود که خدا در آن لحظه ناگهان تصمیم گرفته که کاری انجام دهد. آین بدان دلیل است که نا آگاهان هستی را جدا از خدا می بینند . در حالیکه خدا عین هستی است و انفکاک بین هستی و خدا ناشی از عدم آگاهی ماست.
    در قسمتهای بعدی بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت.
    (ادامه دارد)
    موفق باشید

     
    • با پوزش اصلاح می کنم:

      “مخلصین به فتح لام.”

       
    • با سلام به دوست گرامی آقامنصور

      با پوزش در این مورد هم که فرمودید :”قبل از اسلام نیز این کلمه برای بت ها استفاده می شده است”.
      مطلب چنین نیست ،در کامنتی که در واکنش به کامنت گذار مزدک در پست قبل نوشتم توضیح دادم که شرکی که وثنیین (بت پرستان) حجاز به آن مبتلا بودند “شرک در عبودیت و عبادت” بود نه “شرک درخالقیت” ،آنها بی تردید “الله” را خالق جهان می دانستند و از این جهت مبتلا به “شرک در خالقیت” نبودند یعنی از این جهت موحد بودند و خالق جهان را فقط و فقط “الله” می دانستند ،و البته “الله” به هر ریشه و مبدا اشتقاقی که باشد ،از نظر آنان به هیچیک از بت های رایج در آن زمان اطلاق نمی شد ، پس مشکلی که آنان به آن مبتلا بودند “شرک در عبودیت” بود یعنی در مقام پرستش و عبودیت بجای اینکه “الله” خالق جهان را بپرستند که حق پرستش مختص بذات پاک اوست ،بت هایی را که خود از سنگ و چوب تراشیده بودند و مصنوع خود آنان بود موثر در اموراتی از زندگی خویش می دانستند و بتعبیر قرآن از آنها به “بنات”=دختران الله تعبیر کرده و آنها را در بتکده های خود می پرستیدند،به این آیات قرآن توجه کنید :

      “”وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنينَ وَ بَناتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يَصِفُون‏””.(الانعام/100)
      و براى خدا شريكانى از جن قرار دادند، با اينكه خدا آنها را خلق كرده است. و براى او، بى هيچ دانشى، پسران و دخترانى تراشيدند. او پاك و برتر است از آنچه وصف مى‏ كنند.
      —————–
      “أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاكُمْ بِالْبَنين‏”.(الزخرف/16).
      آيا از آنچه مى‏ آفريند، خود، دخترانى برگرفته و به شما پسران را اختصاص داده است؟!
      —————–
      “وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُون‏”.
      (یونس/18)
      و به جاى خدا، چيزهايى را مى ‏پرستند كه نه به آنان زيان مى‏ رساند و نه به آنان سود مى ‏دهد. و مى‏ گويند: «اينها نزد خدا شفاعتگران ما هستند.» بگو: «آيا خدا را به چيزى كه در آسمانها و در زمين نمى ‏داند، آگاه مى‏ گردانيد؟» او پاك و برتر است از آنچه [با وى‏] شريك مى‏ سازند.
      ——————-
      “أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لا يَعْقِلُونَ ”
      (الزمر/43)
      آيا غير از خدا شفاعتگرانى براى خود گرفته ‏اند؟ بگو: «آيا هر چند اختيار چيزى را نداشته باشند و نينديشند؟!
      ——————-
      وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى‏ كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ وَ ما نَرى‏ مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فيكُمْ شُرَكاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ “.
      (الانعام/94)
      (خطاب به مشرکان پس از مرگ در برزخ پیش از قیامت) و همان گونه كه شما را نخستين بار آفريديم [اكنون نيز] تنها به سوى ما آمده ‏ايد، و آنچه را به شما عطا كرده بوديم پشت سر خود نهاده ‏ايد، و شفيعانى را كه در [كار] خودتان، شريكان [خدا] مى‏ پنداشتيد با شما نمى‏ بينيم. به يقين، پيوند ميان شما بريده شده، و آنچه را كه مى ‏پنداشتيد از دست شما رفته است.
      ——————
      “أَ فَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَ الْعُزَّى‏،وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى،أَ لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى،تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضيزى،
      إِنْ هِيَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى‏”.

      به من خبر دهيد از لات و عزّى‏،و منات آن سوّمينِ ديگر،آيا [به خيالتان‏] براى شما پسر است و براى او دختر؟!،در اين صورت، اين تقسيمِ نادرستى است‏،
      [اين بتان‏] جز نامهايى بيش نيستند كه شما و پدرانتان نامگذارى كرده ‏ايد [و] خدا بر [حقّانيت‏] آنها هيچ دليلى نفرستاده است. [آنان‏] جز گمان و آنچه را كه دلخواهشان است پيروى نمى ‏كنند، با آنكه قطعاً از جانب پروردگارشان هدايت برايشان آمده است.
      ————————-
      همینطور که ملاحظه می فرمایید سمت و سوی اینگونه آیات این است که وثنیین و بت پرستان حجاز را از آلودگی به شرک در عبودیت رهانیده و آنان را به عبودیت الله خالق واحد جهان وادارد و همه ماموریت پیامبر بزرگوار اسلام نیز بسط توحید و نفی شرک در عبودیت و تثبیت کلمه “لا اله الا الله” بوده است ،و اینکه مشرکان حجاز را از جهل به مقام ربوبیت الله وارهانده و به آنان بفهماند که لا موثر فی الوجود الا الله و اینکه بتهای لات و هبل و مناه و عزی و بتان دیگر سنگ و چوبهایی بیش نیستند و تاثیری در جهان تکوین و سرنوشت بشر ندارند و آنچه که موثر کوینی در جهان هستی است الله خالق جهان و همه وسائط تکوینی مجعول یعنی ملائکه الله است و در جهان انسانی نیز آنچه موثر است اندیشه و اختیار خود انسان است که در نظامی طولی در هستی خود وابسته به مبدا جهان هستی یعنی “هو” و “الله” که تعین اول از هوهویت ذاتیه است و سایر اسماء و صفات حق متعال.
      ————————-
      آیاتی هم که دلالت بر این دارند که مشکل مشرکان حجاز که مشکل بزرگ بشریت هم بوده و هست ،شرک در عبودیت الله بوده است نه شرک در خالقیت الله ،زیرا که مطابق گزارش این آیات آنان مقر و مذعن به خالقیت الله بودند و البته الله را بت نمی دانستند ،این آیات از این قرارند:
      “وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ “.
      (عنکبوت/61)
      و اگر از ايشان بپرسى: «چه كسى آسمانها و زمين را آفريده و خورشيد و ماه را [چنين‏] رام كرده است؟» حتماً خواهند گفت: «الله»؛ پس چگونه [از حقّ‏] رویگردان مى‏ شوند؟!
      ——————–
      “وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُون‏”.
      (عنکبوت/63)
      و اگر از آنان بپرسى: «چه كسى از آسمان، آبى فرو فرستاده و زمين را پس از مرگش به وسيله آن زنده گردانيده است؟» حتماً خواهند گفت: «الله.» بگو: «ستايش از آنِ خداست با اين همه، بيشترشان نمى ‏انديشند.
      ملاحظه کنید ذیل این آیه می گوید شما که معترفید که فرو آورنده باران از بالا به زمین و زنده کننده زمین “الله” است لاجرم باید حمد (عبادت و عبودیت) را مختص الله کنید! یعنی چرا در عین توحید در خالقیت ،به توحید ربوبی و توحید عبادی مقر نیستید؟
      ———————
      “وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُون‏”.
      (لقمان/25)
      و اگر از آنها بپرسى: «چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است؟ مسلّماً خواهند گفت: «خدا.» بگو: «ستايش از آنِ خداست»! ولى بيشترشان نمى ‏دانند.
      ————————-
      “وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَني‏ بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ.
      (الزمر/38)
      و اگر از آنها بپرسى: «چه كسى آسمانها و زمين را خلق كرده؟» قطعاً خواهند گفت: «خدا.» بگو: «[هان‏] چه تصور مى‏ كنيد، اگر خدا بخواهد صدمه ‏اى به من برساند؛ آيا آنچه را به جاى خدا مى ‏خوانيد، مى ‏توانند صدمه او را برطرف كنند؛ يا اگر او رحمتى براى من اراده كند آيا آنها مى ‏توانند رحمتش را بازدارند؟!» بگو: «خدا مرا بس است. اهل توكّل تنها بر او توكّل مى‏ كنند.»
      ——————–
      “وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزيزُ الْعَليمُ ”
      (الزخرف/9)
      و اگر از آنان بپرسى: «آسمانها و زمين را چه كسى آفريده؟» قطعاً خواهند گفت: «آنها را همان قادر دانا آفريده است‏.

      ملاحظه می کنید که در این آیه دو اسم “عزیز” و “علیم” بجای اسم جامع “الله” واقع شده اند ،بحثی داشتید با دوستمان عبدالله ،توضیح ایشان بجا بود ،آنها الله را بعنوان خالق جهان قبول داشتند ،قرآن آمد معرفت داد که این “الله” همان “رحمان” است و همان “عزیز” است و همان “علیم” است و سائر اسماء کمالیه الهیه ،اهل اشارت می دانند که اینگونه تعبیرات تفنن در تعبیر نیست ،این معرفت الله ناب قرآنی است که جای با “هو” اشاره به هویت بسیطه و بحت ذات احدیت فرموده است ،هو الاول و آلاخر… ،جایی از این ذات به تعین وحدت به “احد” تعبیر کرده است ،و جایی “صمد” و “رحمان” و “رحیم” و “علیم” و “حکیم” و….. ،این معرفت الله والای قرآنی که مطابق برهان اهل برهان و کشف اهل معرفت است اشاره است به هویت احدی بسیط یعنی ذات متعالیه ای که مجمع همه اوصاف کمالیه لایتناهی است و همه این اوصاف مضمحل در ذات احدی هستند و تکثر فقط تکثر بحسب مفهوم است و اشاره است به وحدت در کثرت و کثرت در وحدت.
      ———————
      “وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُون‏”
      (الزخرف/87)
      و اگر از آنان بپرسى: «چه كسى آنان را خلق كرده؟» مسلّماً خواهند گفت: «خدا.» پس چگونه [از حقيقت‏] بازگردانيده مى‏ شوند؟
      ————————
      مقصودم از مزاحمت این بود که مشکل بت پرستان صدر اسلام مشکل شرک در عبودیت بود نه در شرک در خالقیت و آنان “الله” را نه بعنوان بت بل بعنوان خالق جهان مسلم می داشتند و تنها مشکل این بود که بت های مختلف را موثر در جهان تکوین و در جهان انسان می دانستند و کرنش عبودی آنان بر بت بود نه الله و پیامبر و همه پیامبران آمدند تا پرده جهل از پیش روی بشر بردارند.
      اگرچه در برخی بخشهای گفتارهای اخیر شما بحث و تامل هایی هست لیکن بحث های عرفانی شما بحث های خوب و مفیدی است و از آن بهره مند می شویم.
      پایدار باشید

       
      • سید مرتضی

        سپاس از کامنت شما.
        از اینکه نام شما را بدون پسوند آوردم عذر مرا بپذیرید چرا که تصمیم گرفته ام از تعارفات و القاب و غیره در خطاب قرار دادن دوستان صرف نظر نمایم. لطفا حمل بر جسارت نشود.

         
        • منصور گرامی

          خیر شما لطف دارید من حمل بر چیزی نمی کنم ،در مورد خودم بخصوص منظور نیست ،اما اجازه دهید رویه شما را نقد کنم ،من بنظرم می رسد اینگونه رویه ها که یکباره بگوییم سلام و احترام و پسوند یا پیشوند عاطفی و محترمانه را کنار گذاشتم و فقط طرف را باسم صدا کنم یا مورد خطاب قرار دهم ،رویه های موسمی و افراط آمیز است ، لطفا نقد مرا حمل بر سوء نیت نکنید،من بنظرم میرسد مراعات ادب و احترام در گفتگوها و مقام تخاطب یا در نامه نگاری ها و کتابت همیشه خوب و عقلائی و مطابق عرف عقلاء و طبع بشر است ،فکر می کنم آقای فلان یا خانم فلان یا دوست گرامی یا دوست ارجمند ،دیر مای فریند ،و چیزهایی از این قبیل در ابتدای نامه ها یا دیالوگ ها و چیزهایی مربوط به عرصه عمومی اموری عقلائی و برخاسته از نهاد عاطفی و انسانی انسانهاست ،حالا شما که مودبید و اهل طعنه نیستید اما می بینید در این سایت یا جاهای دیگر از فضای عمومی ،طرف می خواهد سخنی علمی تاریخی فلسفی مذهبی یا هر مقوله ای را در گفتار مخالف خویش نقد کند ،می بینید اصلا عنوان کلام و نوشته او طعن است ،علامت تعجب است! حتی گاهی فحش است و ابراز نفرت،من گمان می کنم این روش ها اثر گذاری و تامل مخاطب در مطلب را کاهش داده یا منتفی می کند،و اینها روش کسانی است که پیش از اندیشیدن و اندیشه و هم اندیشی درون آنها مالامال از نفرت است و خود شاهد بزرگی بر فقدان استحکام سخن آنهاست ،این روش آنان که صد در صد افراط است ،اما گمان می کنم این روش هم که شما آنرا تعارفات می نامید هم باز نوعی افراط است ،گذاشتن پسوند یا پیشوند محترمانه غیر افراطی یا غیر چاپلوسانه بنظر من افراط نیست ،رعایت آداب عرفی عقلائی است ،و کسی اگز سخن مستدلی داشته باشد نه نیازی به ناسزا گوئی و طعنه و کاربرد القاب توهین آمیز و علامات ریشخند دارد و نه نیازی به عدم تکریم و عدم احترام معمول بین عقلاء ، چیزهایی مثل دوست من ،عزیز من ،گرامی ،دوستدار تو،با احترام ،و نظایر اینها بنظر من آداب دوستی و دوست یابی و گفتگوهای عقلایی در همه جوامع و اجتماعات است نه تعارفات توخالی یا چاپلوسانه ،حالا این دیدگاه من بود ،شما محترمید و هرگونه باشید مختارید.
          ببخشید

           
          • سید مرتضی،

            در پست قبل کامنتی خطاب به من داشتید که در اینجا پاسخ می دهم.

            امروز در نامه نگاری ها ی غربی ها معمولا در نامه اول Dear یا Mr or Mrs بکار میرود ولی در نامه های بعدی تنها به نوشتن نام افراد اکتفا می گردد. علت هم این است که وقتی شما مرا به نام و بدون پسوند پیشوند خطاب می کنید نوعی صمیمیت در آن نهفته است. شما هیچگاه دوست صمیمی خود را با عزیز و گرامی و … خطاب نمی کنید چرا که هم شما و هم دوستتان می دانید که چقدر برای هم محترم و عزیز هستید. در ارتباط با احترام در نوشتار هم باید بگویم حتی با وجود بکار بردن چنان عباراتی هم ممکن است طعنه و کنایه هم زده شود بهمین دلیل من در این وبسایت تمرکزم بر مغز کلام گوینده است که اگر سوالی در ان باشد پاسخ می گویم و اگر هم شعار باشد که ترجیح می دهم پاسخی ننویسم. در مجموع فکر می کنم در این وبسایت که بار زحمت مرور نوشته ها همگی بر گردن آقای نوریزاد است این امکان برای همه ما فراهم شده تا در قامت اندیشه ورزانی که بدنبال نقاط مشترکی برای افزودن بر همدلی ها و مشارکت های مدنی هستیم ، بتوانیم افکار خود را به اشتراک بگذاریم تا از این میان راهی برای فلاکتی که در اثر خودکامگی های هیات حاکمه ایران و فسادهای برامده از آن پیدا نمائیم. بنابراین بیائیم به عنوان متفکرانی حرفه ای تمرکزمان را بر یافتن راهی که بیشترین همپوشانی را دارد بگذاریم. امید آنکه بتوانیم کشورمان را به جایگاهی که حق اوست برسانیم . جایگاهی که انسان بما هو حقه فارق از هر دین و مسلک و اندیشه ای در آن احساس آرامش و امنیت کند . سالها پیش می گفتند دانشمندان فعال در زمینه سلول های بنیادی، ایران را بهشت این گونه تحقیقات می دانستند چرا که آقای خمینی اجازه این تحقیقات را داده بود در حالی که در غرب هنوز در بسیاری از کشور ها کلیسا اجازه این گونه تحقیقات را نمی دهد. ای کاش چنین اتفاقی در همه زمینه ها در ایران می افتاد بجای آنکه همان اقای خمینی انقلاب و کشور را به مصادره شیعیان آنهم از نوعی خاص در آورد. ببخشید که کمی به حاشیه رفتم. این روزها از هر جائی که شروع می کنیم سری هم به صحرای کربلا میزنیم(شوخی).

             
          • ببخشید نوشتم پست قبلی ولی در این پست آمد با پوزش

             
      • اِل به گویش سامی شمالی و ایلا در گویش آکادی باستان نام خدا یا خدای خدایان بوده وهر دو برامده از واژه ی سامی پیشین ُل برای خدا بوده اند.
        در دوران باستان بت نشانی از پروردگار بوده و نه خود او.
        اینجا لینک به ویکیپیدیا با نمودها و بتهایی از اِل.
        https://en.wikipedia.org/wiki/El_(deity)

         
      • سلام بر نوریزاد- سلام بر سید مرتضیای پر حاشیه———– من عرض کردم هر کس در اظهار نظر آزاد است- چرا اکثر افراد گروه با شما مشکل دارند؟ جوابش مرض آرا یا مرز ارا نیست- شما برای هر کس که نظر میدهد حکم پدر معنوی را در ضمیر خود انشا می کنید و حال قصد و رضای شما به عنوان فردی که معلوم نیست خودش حوزوی یا اهل دین باشد ( اگر نگویم که شما هازل و ساهی هستید که حتما نیستید با یک ان شاء الله بزرگ ) برای بنده معلوم نیست و لذا همانند حسین شریعتمداری اول طرف را محکوم می کنید و بعد دنبال کیفرخواست برای لیست اتهامات منسوبه در بزه معنونه فرضی می گردید- برادر جان این رسم و آیین دوستی و مودت نیست- از خودت بپرس چرا با همه ی افراد گروه اکر نگویم مطلقا بلکه تقریبا مشکل دارید شما دوست نازنین- اما شما آزاد هستید در بیان مطالب خود ولو هازل یا ساهی ————- این قسمت داستان به بنده مربوط نیست- بلکه خود نوریزاد باید جوابگوی اطلاعات و دولت باشد- نوریزاد نباید اجازه دهد من و شما و هر کس دیگر چه افلاطون و سقراط حکیم و سید مرتضای اخوند و هر شخص دیگر بیش از دو مطلب و یا کامنت زیر هر پست انشا کنیم- در اینصورت مشکل حل خواهد شد- مطالب افلاطون هماره پارادکسیکال است- بدرد حوزه و اخوند نمیخورد- بیشتر بدرد صادق هدایت ( در زیز خاک ) و مرحوم کسروی در گورستان میخورد——– در ضمن در یکی از کامنتهای خود سهوا از کلمه خرص استفاده کردید که فکر می کنم کنظور مبارک واژه حرص بوده است— در مورد مطالب دینی هم اگر اهل نقد دوطرفه باشید ( نه اتوبان یکطرفه که طرف م قابل شما باید صم و بکم باشد ) مایل هستم
        از طرق نوریزاد شماره تلفن رد و بدل کنیم روی وایبر بحث کنیم- در مورد شفاعت هم – همین نکته کافی است که به قول سید قطب و علامه برقعی مشرکین مکه و مدینه اصلا قائل به دنیای آخرت نداشتند که از بتها شفاعت آخرت را نزد خداوند طلب کنند- بلکه مشرکین از بتها صرفا شفاعت در امور مادی را طلب میکردند و اتفاقا روی سخن قران با بت پرستان فعلی است که امام و امامزاده را شفیع خود می دانند- به ترجمه و تفسیر مرحوم سید قطب در سوره اعراف آیه 194 رجوع کنید- خواندنش خالی از لطف نیست- موفق و مانا باشد

         
        • جناب افلاطون

          دراينكه بت پرستان بتها راشفيع براي امورمادي دنيوي مي پرستيدندشكي نيست وبه آخرت هم اعتقادي نداشتند صحيح است وهردومساله موردتاييدقرآن است ؛وآقاسيدمرتضي هم چنين حرفي نزده است كه آنان بتهارا براي آخرت شفيع قرارمي داند.واما خدارا بعنوان خالق هستي باورداشتند امابه ربوبيت خداوند اعتقادي نداشتند وبت هارا رب ومدبر واثرگذاردراموردنيوي خودمي دانستند.
          شادوخرم باشيد

           
          • درور بر نازنین مصلح- امیدوارم شفای عاجل و نه شفای اجل را از خداوند گرفته باشید و رو به بهبودی و رفع کسالت باشی- ان شائ الله- برادر بزرگوار – روی سخن من این است که قر آن کتاب کهنه ای نیست که فقط برای قصه گویی اساطیر اولین بازخوانی شود بل برای همین مشرکان فعلی (چه تسنن و چه شیعه و چه زیدیه و مهدویت و غلاط باطنی و وهابی و ……….. ) است که هر کدام صاحب بت و امام و امامزاده ای هستند و بهامید اینکه کسی منجی انها در دنیا و آخرت میشود لنگها را هوا داده اند و کار نمی کنند- همانگونه که علامه فقید برقعی هم گفت شیعیان اگر تمام خاک کربلا را هم تا بحال از دور ضریح و صحن و قبر امام حسین و تمام قبرستانهای شهر کربلا جمع کرده بودند و مهر و تسبیح ( تربت اعلی از کربلای معلی ) کرده بودند الان نباید چیزی از خاک کربلا باقی مانده بود و چون شیعه ذاتا/////////// است در حال حاضر روی مهر و تسبحها تربت مخلوط حک می کند- برادر عزیز خلاصه کنم علامه فقید میگوید ما هی فکر تربت اعلی از کربلای معلی هستیم و تمام دکانهای قم و مشهد تا سقف پر از مهر و تسبیح شده است و تن به کار نمی دهیم ولی آمریکا و انگلستان نفت ما را غارت می کنند و کارخانه میسازند و تولید می کنند- الغرض آنکه اینگونه یاوه انگاریهای شیعه و تسنن جمود فکری و جمود نعشی به همراه دارد و ما حصل امام پرستی و مرده پرستی رخوت و تخوت و تکبر و جمود نعشی است – چون شیعه خود را بعترین خلایق دنیا فرض کرده و تن به کار نمیدهد تا آقا مهدی خودش بیاید و کارخانه های مسلمین را به گردش در اورد ( زهی خیال باطل )- دوست عزیزم مصلح بزرگوار لطف کنید به تفسیر سید قطب سوره اعراف آیه 194 رجوع کنید و ببنید شرح حال شیعیان که از امام و امامزاده شفاعت دنیوی و اخروی را طلب می کنند- نازنین دوستن مانور قران روی بحث شفاعت عمدتا متوجه همین شیعیان مفلوک فعلی است و خدادوند به آنها گوشزد میدهد که در قیامت شیعه از گور بلند میشود و خدا به انها میگوید چه کسانی بودند که شما در دنیا از آنها طلب شفاعت برای رهایی از عذاب اتش جهنم را می کردید؟ آیا آنها صدای شما را میشنوند؟ آیا انها استجابت شدند؟ افانت تنقد من فی النار ( استفهام انکاری است این آیه – ای محمد آیا میتوانی کسی را از آتش جهنم نجات دهی؟این آیه دقیقا خطاب به نبی اکرم بوده است-

             
  42. مهدی از تهران

    عرض ادب واحترام
    1- آقای سید علی خامنه ای این روزها گرفتار چندین مشکل است که جسم و روان او را آرام نمیگذارد. به تعدادی از آنها ذیلا اشاره مینمایم:
    الف: بیماریهای علاج ناپذیر جسمی
    ب: بیماریهای علاج ناپذیر روحی بعلت وضعیت فلاکت باری که گریبان اکثر مردم را گرفته است
    ج – دق دقه وضعیت ولایت مطلقه فقیه پس از او
    د- دق دقه خانواده اش پس از کناره گیری از قدرت(البته کناره گیری اجباری است نه اختیاری).او بخوبی میداند که بر سر خانواده های رئیس حکومتهای استبدادی پس از بر کنار شدن مستبد چه در تاریخ امده است.
    2 – عوامل هدایت کننده استبداد دینی به دست و پا افتاد ه اند تا فکری به حال تداوم وضعیت کنونی حکومت فردی پسا آقای سید علی خامنه ای بکنند. به نظر من عناصر در قدرت رژیم ولایت مطلقه فقیه بی جهت هراس برشان داشته است. ایرانی که حداکثر جمعیتش امت میباشد قاعدتا نباید جای نگرانی برای حاکمیت مطلقه دینی داشته باشد. نگاهی سطحی به جامعه ایرانی گواه میدهد که ایرانی تا رسیدن به یک جامعه غیر مستبد نسلها فاصله دارد.
    3-دیر زمانی نخواهد پائید که زمان پسا آقای سید علی خامنه ای فرا خواهد رسید و دوستانی که نوشته های اینجانب در سایت جناب محمد نوری زاد را مطالعه مینمایند به نظر اینجانب خواهند رسید.
    آن دسته از مطالعه کنندگانی که مقوله های اینجانب در این سایت دنبال میکنند، به خاطر دارند که در سال 1392 قبل از انتصابات ریاست جمهوری رژیم ولایت مطلقه فقیه بیان کردم که امت امروز شاد است از انتصاب آقای حسن فریدون (روحانی) به امید اقتصاد بهتر، ولی دیری نخواهد پائید که همین امت بگویند بابا خدا پدر اقای محمود احمدی نژاد را بیامرزد که اقلا نان را 300 تومان میفروخت نه 1000 تومان.
    4 – ایران زمانی کشوری دارای مردم میگردد که تمامی مساجد ، تکایا، قبرهای مختلف به اصطلاح امام وامازاده و خلاصه تمامی اماکن مذهبی تبدیل به مکانهای تعلیم علم و دانش و خرد گرد. نه بدین معنا که مسجد یا اماکن مذهبی حذف گردد بلکه در این مکانها هم به جای ترویج خرافه و مرده پرستی و جهل، تعلیم علم و دانش وخرد و عقل گردد. برای مثال به جای گریستن و تو سر زدن برای آقای حسین پسر آقای علی و مقدس کردن و اسمانی کردن بی جهت و خلاف عقل و ایجاد شرک برای خالق یکتا و منان نکاتی از زندگی او را که در ترویج پیشرفت بشریت بوده است آموزش دهند، علم و دانش روز را بصورت رایگان به فرزندان مردم بیاموزند.
    ایران زمانی کشوری دارای مردم میگردد که قوانین زمینی و عاری از هر گونه ایدولوژِی حاکم بر کشور باشد ، سیستم حکومتی بر امده از مردم و برای مردم و پاسخگو به مردم ایجاد گردد، عقیده و دین و مذهب و ایدو لوژیدر قالب حزب سیاسی وارد عمل گردد، در کشور سکولار ی (جدائی دین و مذهب از سیستم حکومتی) و دموکراسی و آزادی جاری گردد، حکومتی نباشد که متولی به بهشت یا جهنم بردن انسان باشد، قیم کشور خود مردم و سیستم حکومتی بر امده از مردم باشد و خلاصه اینکه فرهنگ از هر گونه جهل و خرافات عاری گردد و عقل و خرد را جایگزین کند و استبداد و دیکتاتوری برای همیشه از فرهنگ مردم رخت بر بکند.

    به امید جایگزینی فرهنگ عقل و خرد بجای فرهنگ جهل و خرافات در ایران

    مهدی از تهران

     
  43. برگرفته ا آرشیو روزنامه عصر امروز چاپ لس آنجلس. امید که به لای قبای کسی بر نخوره.

    برای سومین بار در تاریخ پرچم های سیاه !
    پیشگوئی های پیامبرانه به خوابهای پریشان میمانند. گوئی مبدا آفرینش نمیخواهد همه آفریدگانش اسرار او را بدانند. دانیال جهانکشائی هخامنشیان را در هیئت یک قوچ میبیند و عیسی آنتی کریست را پادشاهی مقتدر و یوحنا حوادث آخرالزمان در نمایش هفت فرشته شیپور چی که با نواختن هرکدام از شیپور ها بلائی آسمانی نازل میشود که هیچ شباهت منطقی به فاجعه های طبیعی ندارند و محمد دجال را مردی یک چشم نشسته بر گرده الاغ که هر گام الاغش یک مایل فاصله دارد.!!! از این قاعده شاید اندکی زرتشت مستثنی باشد که پیمبران پس از خود را که با نام سوشیانت مینامد، تقریبا با همان ویژگی های قابل درک توصیف میکند ولی او نیز تصویر روشنی ارائه نمیدهد و روشنترین اشاره او نیز با ابهام همراه است. او نخستین سوشیانت پس از خود را که فرزند مادری باکره است در کنار دریاچه هامون وصف میکند در حالیکه ما او را در جوار دریاچه جلیلیه در سرزمین عبرانیان میبینیم. موبدان سالها را به انتظار دیدن این سوشیانت درخاور ایران سپری کردند و سر انجام هنگامیکه ستاره او را پی گرفتند سر از دیار سامینژادان در آوردند.
    محمد که نبوتش از سوی خویشاوندان تازی اش بویژه عموزادگان اموی و عباسی هرگز مورد قبول واقع نشداعلام توحیدش ترفندی برای قبضه قدرت شبه جزیره عربی تفسیر میشد، و او برای اثبات حقانیت خودحوادث آینده را تا پایان جهان پیشگوئی کرد. اما چگونه!؟ گرچه این اخبار غیبی ثبت شده در تاریخ گواه ارتباط او و خاصانش با مبدا آفرینش است و از تازیان مخالف، خاصه غاصبان اموی و عباسی حتی یک تن به چنین مقام و مرتبه ای دست نیافته ولی این اخبار غیبی نیز بسادگی قابل درک نبوده و پیچیدگی کلام باعث گمراهی ها شده که هنوز نیز ادامه دارد. بارز ترین نمونه آن قیام سیاهجامگان است. در اوج اقتدار امویان ،جوانی ایرانی بنام بهزادان بدنیا آمده در شهر انبار که بیشتر ساکنانش ایرانی تبار بودند ازپیشگوئی های محمد، علی و فرزندان علی بواسطه تماس با شاگردان محمد باقر و فرزندش جعفر آگاه میشود. بهزادان که زخم دیده از ستم امویان ضد ایرانی است آرزومند رستاخیز رهائی بخشی در سرزمین پدری اش ایران است. هوشیاری و دلیری بهزادان توجه ابراهیم ، یکی از خاندان عباس پسر عبدالمطلب ، معلم دروس دینی آل محمد را که به همین دلیل به ابراهیم امام شهرت دارد بخود جلب میکند. ابراهیم به بهزادان تلقین میکند که او همان سردار وقیام کننده و نجات بخش است که پیامبر وعده داده و باید به شرق ایران رود و تشکیلات ضد اموی را سامان دهد. گرچه تاریخ ماهیت حقیقی ابراهیم امام را روشن نکرده ولی میتوان گمان کرد که او جاسوسی از شبکه اقتدار خواه عباسی و نفوذ کرده در حلقه پیروان جعفر مشهور به صادق باشد.دلیل این فرض نامه ای است که بهزادان به جعفر نوشته. بهزادان که اینک با نام ابو مسلم خراسانی شرق ایران را در تصرف دارد به جعفر مینویسد : من مردم را به دوستی اهل بیت دعوت میکنم اگر مایل هستید کسی بهتر از شما برای خلافت نیست!! فرستاده ابو مسلم پاسخ میطلبد. جعفر صادق میگوید: بگو نه تو از یاران من هستی و نه زمانه ، زمانه من است ! و نامه را در آتش می اندازد . بیاد بیاوریم که مشخصه قیامکنندگان خراسان به رهبری ابومسلم پرچم سیاه و جامه سیاه بوده!! و پیشگوئی های پیامبر بدین مضمون است: مبارزانی از شرق ظهور خواهند کرد که پرچم های سیاه دارند، آنها زمینه حکومت آل محمد را فراهم خواهند کرد، حکومتی که دشمنان آل محمد غصب کرده اند.
    در تاریخ اسلام قیام ابومسلم خراسانی که لقب “امین آل محمد” داشته نخستین قیامی است که پرچم سیاه نماد آن بوده. پس از آن بار دیگر در دوران معاصر کسانی با رخت و پرچم سیاه آنهم در محدوده خراسان جدا شده از ایران که امروز افغانستان نام دارد با عنوان مسخره طالبان ظهور کردند. اما اینبار اینان نه برای آل محمد !! بلکه برای دشمنان آل محمدعلم فتنه برافراشتند و پرچم های سیاه را نماد خود قرار دادند و کاریکاتوری از سیاهجامگان شدند. اما این فتنه با دخالت ارتش های اروپا و امریکا عقیم شد. اینک باردیگر پرچم های سیاه برافراشته شده، اما نه از شرق بلکه از غرب !! و گرد آمدگان بدور این نماد تیرگی که تازی اند مرتکب جنایاتی میشوند که هم نیاکان اموی و عباسی شان شدند و هم هیتلریان و استالینیان !!!! شگفت اینکه فحوای کلی پیشگوئیها در باره پرچم های سیاه، رستاخیزی است که در جهت انتقام مظلومیت آل محمد و پیروان این خاندان میباشد، در حالیکه میبینم اینان بنام خدا و دین محمد پیروان آل محمد را قتل عام میکنند، گوئی از خواندن و درک متون عربی خود عاجزاند!؟
    این سومین بار است که پرچم های سیاه برافراشته اند و فتنه بر پا کرده اند. اگر این آشوبگران تار و مار شوند، برای مرتبه چهارم این پرچم ها در دست چه کسانی و اهل چه سرزمینی خواهد بود. ؟؟!!

    البرز ایرانزاد

     
  44. شورای نگهبان قرار است که از کاندیداهای خبرگان رهبری امتحان بگیره یکی از شرایط کسانی که میتوانند در امتحان شرکت کنند این است که علم خود را در حوزه ها یاد گرفته باشند نه جای دیگر. یعنی اگر شما همه ی جوابها را بدانید ولی انرا از مجرای آخوندی یاد نگرفته باشید علمتان باطله، اینها فکر میکنند که اگر استکبار بخواهد نفوذ کند با لباس شخصی نفوذ میکند نه جانم آنها که مثل شما مغز ///////// نخورده اند اول شرط نفوذ هم لباس بودن است ، نفوذی ها هم آنانند که عقل را باطل کرده اند و مجرای انحصاری آخوندی برای فقه تعریف میکنند تا قدرت را بلوکه کنند!!!!

     
  45. سپاس جناب نوری زاد: خواهشنا کمی در مورد اءتلاف پشت پرده ی جناب روحانی و رفسنجانی و سید حسن خمینی ما را بیشتر روشن کنید جناب نوری زاد عزیز,, به نظر بنده خیلی غیرمنطقی بنظر میرسد که گمان کنیم همزمانی اعلام کاندیداتوری این سه نفر بخاطر کرسی مجلس خبرگان تصادفی بوده, ودیگر رویکرد جدید جناب روحانی در حمایت از رهبری با این غلظت کمی عجیب و ناشیانه حس نمیشود که امروز در سالگرد٩دی شاهد ان بودیم از جناب روحانی,,؟ ایا به نظر شما این تغییر رویکرد بخاطر پوزه بند زدن به شورای نگهبان و تندروها نیست؟؟؟ واقعا ممنون میشوم که جوابم را از شما بگیرم جناب نوری زاد چه اینجا, چه در پستی که اگر صلاح دانستید در مورد این موضوع بر روی صفحه تان قرار دهید

    —————————

    سلام نازنین،
    آقایان روحانی و سیدحسن و رفسنجانی و خاتمی و دیگرانی چون اینان، هرکدام داربستی هستند زیر نظام. که این نظام بر پا بماند. بی آنکه از مردم بپرسند راضی اند آیا؟ باید به سمت نهادینه شدن رفراندوم برویم.

     
    • مهدی از تهران

      »هدی از تهران
      با عرض ادب و سلام
      با نظر اقای محمد نوری زاد موافق هستم. البته یک اما یا شرط دارد، آیا حداکثر ایرانیها امت هستند یا مردم ایران.
      اگر امت باشند که به نظر اینجانب هستند، رفوراندوم باز هم استبداد دینی را بر پا خواهد کرد. اما اگر فرض بر اکثریتی مردم بگذاریم، استبداد دینی ممکن است بر کنر شود ولی استبداد دیگری جایگزین خواهد شد. علت این تحلیل من آن است که متاسفانه فرهنگ استبدادی و دیکتاتوری در اکثریت مردم ایران نهادینه شده است. به نظر اینجانب راه حل آن است که ایرانی راه و روش تربیت فرند خود را بکلی عوض کند و شاید به جای اینکه صد نسل اینده بتواند ایران را از این حالت در بیاورد 50 نسل اینده موفق شود.شاید فکر کنید بنده از ایرانی نا امید هستم و منفی گرا، خیر نه منفی گرا هستم و نه نا امید، جامعها م را خوب میشناسم و الکی خوش بین و رویائی نیستم بلکه واقعیت گرا هستم. 1400 سال است ایران در فرهنگ جهل و خرافات غرق است (تخریب سریع است) لذا چندین 1400 سال زمان خواهد برد تا ایرانی دست ازجهل و خرافات بردارد(ساخت و ساز سخت و زمان بر است).
      مهدی از تهران

       
  46. مازیار وطن‌پرست

    جناب ارسطو، مصلحِ (= اصلاح کننده) اخلاق ملاحظه فرمایند

    جناب ساسانم کامنت بسیار خوبی در خصوص نسبت عکسِ آزادی خبرنگاران در یک کشور، با میزان فساد در آن گذاشت. اما آنچه در سخن دردمندانه‌اش ناگفته ماند اینست که چطور و با چه استدلالی خبرنگار را طرد و لعن و تکفیر می‌کنند؟ اصطلاحاتی همچون “نفوذی”، “عامل دشمن” و … نام‌های باکلاسِ همان “مرتد” و “مهدورالدم” هستند. استدلال کدام است؟ استدلال همان است که جناب ارسطو در پاسخ من می‌گوید و مجددا آن را تکرار می‌کنم:
    «هرافترائي به هركسي چون مرحوم فلفسي به اين سادگي ها نمي چسبدوهيچ عاقلي هم كه اورا مي شناخته اند باورنمي كنند»
    (متن ایشان را عینا کپی کردم)

    فرض (صغری): آقای فلسفی واعظ برجسته‌ایست؛
    (کبری): واعظ اگر غیر متعظ باشد، به درد نمی‌خورد؛

    حکم (نتیجه): فلسفی نمی‌تواند خلاف آنچه می‌گوید رفتار بکند: (خُلف:) پس هرکس سخنی در بی‌اخلاقی فلسفی بگوید /////// است. (به زبان کلانتری! همان مرتد و مهدورالدم!)

    آنچه در فوق آمد تمام زیر بنای ولایت فقیه و حکومت آخوند سالارانهٔ ناشی از آن است. پس چطور انتظار دارید من بی‌طرفانه با این استدلال برخورد کنم؟ این سنگ زیربنای عمارتی است که زندگی من و فرزندانم را به جهنم بدل کرده، چرا باید آن را نقد نکنم؟ و چرا نباید عیوبش را آشکار نکنم؟

    من اصلا فلسفی را به طور شخصی نمی‌شناسم. هیچ اطلاعی از تقوی یا گنه‌کاری ایشان ندارم. اما خبری را در جایی خواندم و با ذکر منبع منتشر کردم. به اعتراف ارسطوی گرامی آنقدر انصاف داشتم که انکار شخص فلسفی را هم، ذکر کنم. اما از نظر ایشان امکان خطا برای بشر شیر خام خورده، به هملباسان ایشان (ضمیر ایشان البته به فلسفی و شجونی راجع است) که می‌رسد از حیز انتفاع ساقط است. چرا؟ مگر ملاها انسان نیستند؟ نکند بقول آن شاعر شوخ: آدم از خاک و ملا از نور است؟!

    از سوی دیگر ایشان امکان صحت و سقم خبر را یکسره به اعتبار “این وصله‌ها به او نمی‌چسبد” کنار گذاشته و به نیتِ من، در ذکرِ بخشی از یک کتاب منتشر شده در فضای مجازی، چسبیده. من دشمنی نه با شخص فلسفی دارم و نه با روحانیت به طور کل.

    نمی‌دانم این دوستان کی می‌خواهند متوجه شوند که همین صغری و کبری، زندگی ما را از آخرتی که خود برای یزید متصورند، سیاهتر کرده‌است.

    تمام فلسفهٔ برخورد با خبرنگارها (البته برای اقناع قشر کوچک معتقد، وگرنه مردم کوچه و بازار هم دیگر می‌دانند) همینست که جناب مصلحِ اخلاق، ارسطوی گرام، در نظراتش آشکار کرده‌است. هیچ هم توجه ندارد که به نام همین مصونیت برای هملباسان شجونی و فلسفی است که فقیه و فیلسوفی بنام استاد مصباح، از دزدِ پتیارهٔ دروغزنی همچون احمدی‌نژاد 8 سال پشتیبانی بی‌دریغ کرده و هرگز هم پاسخگو نخواهد بود.

    من می‌دانم که نه اکنون و نه در زمان انقلاب عملا مصونیتی برای لباس روحانیت نبوده و نیست که اگر بود با شریعتمداری‌ها و منتظری‌ها و آذری قمی‌ها آن نمی‌رفت، اما به نام مصونیت روحانیان است که این کارها را می‌کنند.

    آقای ارسطو! اگر نیت من (که در نقد یک سخن واجد کمترین اهمیت است) را می‌خواهی بدانی، نه خراب کردن فلسفی و شجونی و آخوندها، بلکه هتک مصونیت‌های آنان است. اگر آن مصونیت وجود نداشت، شریعتمداری تخفیف و توهین نمی‌دید، منتظری و کروبی حبس خانگی نمی‌شدند و آذری قمی از بیماری نمی‌مرد. چون آن‌ها را به نام مصونیت از گناهِ هملباسان دیگرشان، مورد اهانت قراردادند.

    شما به شخص من توهین کردید حال آنکه من تنها بخشی از یک کتاب (در دسترس عموم) را منتشر کردم. اگر شما قدرت داشتید بجای توهین مرا حد می‌زدید و می‌کشتید بدون آنکه ذره‌ای بخاطر مبارک برسد که این عین همان جمهوری اسلامی‌ای است که روی دست ما مانده و شما را منتقد خود کرده‌است.

    گمان می کنم این دومین عذر خواهی باشد که از همفکران شما طلبکارم. 🙂

     
    • مازیار وطن‌پرست

      پوزش و تصحیح سطر 13:

      و چرا نباید عیوبش را آشکار کنم؟

       
    • مازیار وطن‌پرست

      لوطی‌ها در گذر سیاست (از مسعود نقره‌کار)

      http://news.gooya.com/politics/archives/2014/12/190786.php

      کامنت آقای نقره‌کار ذیل مطلب: «برای کسانی که تعصب مانع شده است درست خواندن و فهم مطلب بیاموزند: «ضرورت شناختِ ماهیت و شخصیتِ گروه اجتماعی”جاهل ها و لات ها”، واهمیت فهم نقش سیاسی و اجتماعی شان سبب شده اند تا در ایران کتاب ها، مقاله ها و گفت و گوهای متعددی درباره ی جاهل ها و لات ها منتشر شوند(*). کتاب” ازسرگذشت لوطی ها” یکی ازاین دست کتاب ها ست»

      افسوس که کامنت‌های ذیل مطلب پیشگفته، و گاه متونی که در اینجا کپی یا نوشته می‌شوند، سرشار ازین تعصب کور است. همان تعصب ریشه‌داری که در ما نهادینه شده و سبب می‌شود دنیا و مافی‌ها را با “رگ گردن” درک کنیم و نه عضوی بالاتر از گردن. آخر لابد رگ گردن ما به خدا و ما سوی نزدیکتر است، تا فکرمان.

       
    • جناب مازيار

      طرف گفتگوي شما من بنام ارسطوهستم وازآب روي مؤمن دفاع كردم .
      شمااگراهل منطق هستيد ازكجااحرازكرديد كه مرحوم فلسفي واعظي غيرمتعظ بوده است؟ تا آن صغري وكبراي ناقصت رابچيني وعيوب نداشته اش راافشاكني؟
      مرا باچه مشابهت باآقاي مصلح گرامي يكي گرفتيد ونامي ازآن بزرگوارآورديدكه ارسطو همان مصلح است؟
      من كه گفتم همه انسانها ي غيرمعصوم مصون ازخطا نيستند،ودرثاني خطاي هركس بايداحرازشودتااورا خطاكاربناميم .ثالثا ماحق نداريم خطاي ديگرانرا افشاكنيم مگراينكه درخطاكاري مزمن فرورفته باشد.
      رابعا مرحوم فلسفي وهم شجوني ازاين نسبت پرويزثابتي تبري جسته اندوانكار نموده اند.پس انگيزه شماازانتشاراين خبردراين سايت چه بوده است؟آياغيرازدشمني باروحانيت است.

      خامسا خودشما دركامنتي بحث ازلواط رامطرح كرده بودي ودرآن نوشته اظهاركرده بودي كه هيچكس دربچگي تانوجواني وجواني مصون ازلواط دادن نيست.
      آياحق من بود كه شمارا /////////// بپندارم؟هرگز.

      به نظرمي رسدبيائي وعذرخواهي كني ادبت را حفظ كرده ايدونبايد دوغورتونيمت هم باقي بماند وازما طلبكارعذرخواهي باشيد.
      وحتما ازآقاي مصلح هم عذرخواهي كنيدكه نام ايشان را باحدس وگمان داخل اين گفتگوكرديد.

       
      • مازیار وطن‌پرست

        پیشاپیش از جناب آقای نوریزاد و همهٔ خوانندگان بخاطر این متن پوزش می‌خواهم. دلیل آلودن دستم در پاسخگویی به این ارسطوی بی‌حکمت و منطق، برجسته‌کردن دگربارهٔ نحوهٔ سلوکِ “اساتید اخلاق اسلامی” است. قول می‌دهم ازین پس از پاسخگویی به آلودگان، “دست بشویم”.

        سؤال اصلی: به راستی، اگر یک روحانی، صنف خود را یک طبقهٔ ممتازه و مجاز به استثمار از ملت نداند، چه دلیلی دارد انتساب عملی غیر اخلاقی نسبت به یک یا دو روحانی مشخص، دشمنی با کل روحانیت قلمداد بشود؟

        ارسطو
        ادبیاتت چه برازندهٔ مرام تست. من تا کنون هزاران کلمه به عنوان کامنت در این وبلاگ تایپ کرده‌ام اما کلمهٔ مورد علاقهٔ تو (لواط) را تا کنون نه تایپ کرده‌بودم و نه چیزی در خصوصش نوشته‌ام. آنچنان به این کلمات انس گرفته‌ای که یا خود را در معرض شنیدن آن می‌انگاری یا در حال صدور نسبتش به سایرین. ای کاش مصلح بودی و دست کم صداقت او را داشتی.

        تو یا در کشور دیگری زندگی می‌کنی، یا در برج عاجی محصوری مثلا در محاصرهٔ دیواری از خوشخیالی و اعتماد بی‌اساس، یا مزدور روحانیتی و یا سرگرم کسب رزقی هستی کاملا اخلاقی (چون عقیده داری هیچ روحانی‌ای بدکاره نیست) به شیوهٔ روحانی مسؤل خانهٔ هدایت اسلامی کرج. و اگر هیچ یک نیستی، از پیلهٔ خود بیرون آی و به میان مردم برو و از روحانیت بپرس تا ببینی:

        نه من بر آن گل عارض غزل سرایم و بس ــــ که عندلیب تو از هر طرف هزارانند !

        من دشمنی شخصی با روحانیان محترمی چون مصلح یا سیدمرتضای گرامی ندارم، اما روحانیت سیاسی شده که حکمروایی بر سرنوشت یک کشور سابقا مقتدر و ثروتمند را به خود منحصر کرده‌اند، تا چندین نسل دشمن همه مردم ایرانند. هر کدامشان اگر انحصار قدرت را کنار نهند و به رای مردم واگذارند، از دایرهٔ دشمنان این ملت خارج می‌شوند. (حتی اگر کمی به رای و نظر مردم احترام نهند، همچون کروبی مورد عفو و پذیرش مردم خواهند بود)

        فقط یک دلیل بر دشمنی روحانیت سیاسی با منافع ملی؟ نظارت استصوابی. یک شورای مرکب از چند روحانی یا منتصبین یک روحانی، بر تمام مقدرات و تنها منفذ اعمال ارادهٔ ملی چنبره زده‌اند.
        نتیجهٔ حکومت روحانیان بر کشوری ثروتمند: (موسی‌الرضا ثروتی نمایندهٔ مجلس گفت) نمایندگان مجلس شورای اسلامی دو ماه است حقوق خود را سر وقت نمی‌گیرند! وای به حال بقیه مردم.

        عذر خواهی هم شجاعت و جنمی می‌طلبد که تا کنون معدودی از بزرگان چون آیت‌الله منتظری دیده شده و بس. بیخود به خودت فشار نیاور که حتی از آخرین دروغ و دشنامت عذر خواهی کنی.

         
    • جناب مازیار نظر شما بسیار درست و خبر نیز تایید شده است کما اینکه عبدارضا حجازی بعدا به استناد همین عکسها مندرج در \رونده وی و سایر مطالبی که پرونده سازی کردند به اعدام محکوم شد.

       
  47. آقای نوری زاد محترم . سلام. حالا درک میکنم که از تربیت شیعی میگفتید . روز چهارشنبه دختر مرا و بقیه محصلان را وادار کردند که عروسکهاشون را درحیاط مدرسه به داخل آتش بیندازن و بسوزونن . این بچه از دیروز تاحالا داره گریه میکنه و دچار تالمات روحی شدید شده . امشب گزارشش رو از اخبار بیست و سی نشون دادن که بقیه هم یادبگیرن . در شبکه ها و سایتها هم خیلی چیزها نوشتن در این مورد . مثلا این یکی که اینجا براتون میزارم . خدا حفظتون کنه

    http://ghiasabadi.com/miscellaneous-notes-1394.html
    بنا به گزارش مصوری که اخبار شبکه دوم تلویزیون نشان داد، اولیای یک دبستان دخترانه در حیاط مدرسه آتش بزرگی برپا کرده و کودکان معصوم را وادار و تشویق کرده‌‌اند که عروسک‌های به‌زعم خود غیر اسلامی و مروج فرهنگ غرب را به داخل آتش بیندازند و بسوزانند و آتش گرفتن و سوخته شدن آنها را نیز تماشا کنند. عروسک‌هایی که دخترکان ما آنها را بچه خود و عضوی از زندگی و خانواده خود به حساب می‌آورند و هر کدام آنها بخش مهمی از خاطرات شیرین و بازی‌ها و آرزوها و احساسات بی‌شائبه آن دخترکان پاک و بی‌گناه بوده‌اند. من نمی‌دانم یک انسان، یک مدیر، یک معلم، یک مدعی آموزش و پرورش، چگونه و تحت چه تربیت و تعالیم و آموزه‌های اخلاقی می‌تواند تا این اندازه به بی‌رحمی و قساوت و انحطاط انسانی برسد.

     
    • جدا متحیرم! نمیدانم چه می شود گفت !

       
    • این کار مدیر واموزگار دبستان به اموزه هایشان مربوط نیست اینها به خاطر از دست ندادن کارشان هر کاری میکنند بدون اینکه فکر کنند چه مشگل روحی و جسمی برای کودکاان بی گناه پیش خواهد امد

       
    • اونها نه معلمند نه آموزش و پرورشی . یک مشت //////// چوپان امل و بیشعور هستند . که در مدرسه اونجور جلوه می کنند . چون به خانه بروند اون کار دیگر میکنند

       
    • اینها مجبورندبه دستورمافوق عمل کنند.شما بودی چکار می کردی؟

       
    • این دیگه اخر فاجعه است بخدا

       
  48. جنگی که فقط ۳ ساعت طول کشید
    .
    سحرگاه یکشنبه ۲۱ بهمن ماه ۱۳۵۲ است. سردار قادسیه، امیر سپاه تازیان کینه جوی ایرانزمین، حمله عظیم و گسترده ای را به نیت اشغال استان خوزستان به داخل خاک ایران آغاز می کند.
    محمدرضاپهلوی، درمسکو مهمان شوروی است. ناگهان به ستاد ارتش شاهنشاهی ایران و دولت خبر میرسد ارتش عراق به ۳ جزیره‌ ایرانی‌ تنب بزرگ ،کوچک و ابوموسی‌ و همچنین به قسمت‌های دیگر نواحی مرزی کشورمان در جنوب تهاجم آورده است.
    .
    در مسکو نیمه شب است. در تهران آفتاب تازه در حال طلوع است که بلافاصله جلسه ای بین بزرگان ارتش و دولت برگزار میشود. هنوز بسیاری از افسران ارشد ستاد و ژنرال های فرماندهی ستاد مشترک در خواب هستند. رئیس ستاد ارتش تیمسار ارتشبد بهرام آریاناست.
    ارتشبد آریانا: “وقت دفاع از میهن و دادن جوابی سنگین به دشمن متجاوز است. صدام باید بداند دست به عملی‌ بسیار احمقانه زده است چون ارتش ایران نمینشیند تا تماشا کند که او بیاید هر کاری دلش می‌خواهد بکند. این ایران کنونی ما، ایران ۱۳۰۰ سال پیش نیست؛ ما به اعراب باج نمی دهیم…”
    .
    واحد‌های ارتش ایران مانند سیلاب وارد عراق شده، چندین لشکر زرهی و مکانیزه عراق را در هم کوبیده و هر مقاومتی را از بین میبرند… ساعت ۹ صبح است. فقط ظرف ۳ ساعت، بصره شهر دوم و استراتژیک عراق فتح می شود!! هدف بعدی مستقیما بغداد است!! زره پوش‌ها، تانک‌ها، کماندوها و سربازان دلیر ایرانزمین با سرعتی برق آسا و باور نکردنی در راه بغداد هستند!! پشتیبانی نیروی هوایی‌ شگفت آور است! درمدّت کوتاهی نیروی دریایی‌ و تمام جان بر کفان ارتش ایران وارد عمل میشوند. با نظمی شگرف و با قدرتی چون شیر، بغداد، پایتخت دشمن تازی، را هدف دارند.
    .
    در بغداد افسانه ای وجود داشت که دیوار دفاعی هوایی‌ بغداد همان است که در مسکوی شوروی وجود دارد. اگر هر غریبه ای به هر صورت وارد آسمان بغداد شود در بیرون این دیوار نابود میگردد!
    ارتشبد محمد خاتم فرمانده نیروی هوایی‌ ایران بی شک از برترین خلبانان عصر خویش است ( اجرای نمایش هوایی او و گذر از زیر پلی که شاه ایران و مهمانان خارجی او برروی آن پل نشسته بودند زبانزد تمام مردان آن دهه ها است).
    ارتشبد خاتم خود شخصاً لباس خلبانی به تن می کند. هواپیمای فانتوم او از پایگاه هوایی بوشهر غرش کنان بلند می شود، هدف: “بغداد، عراق!!”
    فانتوم مسلح فرمانده نیروی هوایی ارتش ایران، با شجاعتی بی نظیر در باند فرودگاه بغداد می‌نشیند، و دوباره اوج گرفته غرش کنان بلند می شود. (این حرکت دراصطلاح نظامی “تاچ کردن” نامیده میشود و بد‌ترین اهانت به نیروی هوایی‌ یک کشور بیگانه است.”)
    در راه بازگشت به ایرانزمین، ارتشبد خاتم دیوار صوتی را برفراز کاخ صدام حسین می شکند و وحشتی عظیم در دل او ایجاد می کند.
    .
    شاه که خبر به گوشش رسیده، با نگرانی از مسکو به ارتشبد آریانا تلفن می کند و پس از پرس و جو از اوضاع، به او می گوید: “بزودی تو را در تهران می بینم…”
    ارتشبد آریانا به شاه چنین پاسخ می دهد: “اعلیحضرت ۲۴ ساعت دیگر تشریف بیاورند بغداد با هم ناهار خواهیم خورد!!!”
    شاه پاسخ می دهد: “دست نگهدارید، بغداد را اشغال نکنید، نمی خواهم جنگی شروع شود که جوانان کشورم کشته شوند.”
    .
    فردای آن روز محمدرضا پهلوی، طی بیانیه ای در تهران اعلام می کند: “پنجمین ارتش قدرتمند جهان در حالی وارد عمل شد و تجاوز را دفع کرد که اکثر افسران ارشد ستاد و ژنرال های فرماندهی ستاد مشترک در تهران هنوز در خواب بودند!!”
    منبع:خاطرات حسین فردوست

     
    • قصه های بچه گول زنک . در خاطرات فردوست همچی چیزایی نیست

       
      • یک مادررررر !! از افسران ارشد باز نشسته نیروی هوایی سوال کن بعد تکذیب کن !! باشه !!!!!

         
      • ماهم كه درسال1352 دانشجوي سال دوم بوديم دراين مورد چيزي نشنيديم, اقاي نوريزاداگرشنيده بگه

         
        • البته جناب کمال شنیدن یا نشنیدن چنین اخباری در سال ۱۳۵۲ از طرف یک دانشجو شاید به پایه شقیقه و پهنای باند شلوار‌های پاچه گشاد هم مربوط بوده باشد یا تب‌ و تابهای مٔد روزی که هر چند جوانکی یک گروه و سازمان راه می‌‌انداختند و بی‌ خبر که عروسک‌های کوکی اجانبی هستند تا اسباب آوار شدن آن دیو را بر ایران و ایرانی برای چند سال بعد فراهم آورده باشند. نسلی ابله که سرنوشت نسل مرا به این روز سیاه کشانده اند.

           
          • اقای ناشتاس شما کجا وتوسط چه کسی تربیت شده اید که این جنین به دانشجویان ان بره از زمان توحین میکنید

             
          • جناب امیر بشنو، خطابم به هر آنکه نام دانشجو را یدک میکشیده و برای مجسمه‌های جهالت و جمود و عقب افتادگی رگ گردن پاره می‌‌کرده و مشت‌های عروسکی خود را در شورشی کاملاً کور بی‌ اختیار به هوا پرتاب می‌‌کرده که باید از نسل من پوزش بخواهد.

            ، دانشجوی آن برهه از زمان اگر درک و فهمی‌ داشت نبض زمین و زمانه خویش را تشخیص می‌‌داد و قبل از اینکه رمه وار دنبال سر یک شیاد راه بیفتد می‌‌رفت خیر سرش کتاب مظهر جهالت آن شیاد را اول می‌‌خواند و مروری می‌‌کرد که چگونه کشورش خیلی وقت نیست که از شرّ شپش و وبا و جزام و امر و نهی ملاها نجات پیدا کرده و امنیتی حاکم شده و تمامیت عرضی کشورش حفظ شده است. من حکم کلی نمی‌‌دهم اما تمام آنهایی که تازه نانی به شکمشان رسیده و یخه آنها نو شده بوده، گویا برای اینکه صرف نام دانشجو را برابر با چیزکی دانستن به خود تلقین فرموده باشند به دسته جاتی تقسیم شده بوده اند و گروه و سازمانی برای خود تشکیل می‌‌داده‌اند و طعمه اولین شیاد و ابلهی می‌‌شده اند که هر کدام از این شیادان خود میمون تمام نمای فلان روشفنکر و فلان مکتب فکری و سیاسی فلان کشور بوده اند. شما اگر به اصطلاح انقلابی آن دوره بوده اید و احیانا هم دانشجو و می‌‌دانستید تربیت میوه چه درختی است و باغ پیشکش، که این تربیتی که از آن ادم می‌‌زنی‌ شما را یک بار مصرف اندیشه‌های عصر حجر آن دیو نمی‌‌کرد.

             
          • اگراقاي نوريزادهم اين دروغ بزرگ كه اريامهري ها ساخته اندرا به توثابت كند چه?

             
      • همه مادرها محترمند حتی اگر نفهمند چه میگویند!

         
    • مهدی از تهران

      عرض ادب واحترام
      جناب مهرداد محترم
      استبداد چکمه وابسته به اجنبی را استعمار برای منافع خود مسلح میکند. این افتخارات احساسی را بهتر است کنار بگذاریم. نتیجه سیستمهای حکومتی در ایران وضعیت امروز ایران است. ای کاش روزی فرا برسد که آمریکائی و اروپائی و هر انسان دیگری ارزو کند در ایران زندگی کند نه اینکه مثل امروز بالای 6 میلیون ایرانی به بهانه فرار از دست رزیم و حقیقتا (به نظر اینجانب) فرار از مردم ایران به خارج گریخته اند. یادمان باشد بسیاری از همین امیران به قول شما شجاع شاهی قبل از فرار شاه از ایران فرار کردند. عزیز رژیم پهلوی یک سیستم سیاسی پوچ و توخالی و ببر کاغذی بیش نبود. استحکام یک مملکت استوار بر مردم استوار و میهن دوست و میهن باور است. باور کنید امروز اگر امریکا یا یک کشور اروپائی بگوید ایرانی میتواند بدون وبزا وارد مملکتشان شود جمعیت ایران مخصوصا جمعیت جوان بسیار کم خواهد شد. این حقیت است.
      مهدی از تهران

       
      • با عرض درود به همگی و جناب مهدی از دیرباز که ایرانیان پذیرای دین اسلام حال به زور و یا اعتقاد ! شدند نزدیک به هزارو چهارصد سال میگذرد و تقریبا ( به دلایل گوناگون ) که در حوصله این مبحث نمیگنجد دین اسلام و علی الخصوص مذهب شیعه با ایرانیان عجین شده و این موضوع باعث شد که آقای خمینی سوار بر مرکب دین هرگونه که نظرشان بود ویا نبود به زبان آوردند و اختیار این مملکت را به دست گرفتند نیرو های نظامی ایران آن گونه که فرمودید ببر کاغذی نبودند و دیسیپلین بسیار خاص و سختی هم داشتند و به آخرین سلاح های روز هم مجهز بودند ولی اکثر قریب به اتفاق همین نیرو های مسلح معتقد به اسلام شیعی بودند واز کودکی برایشان ازظلم یزید و مظلوم بودن حسین بار های بار گفته شده بود و همین اعتقاد باعث شد که اختیار این مملکت را به یک روحانی بدهند ومخالفت با وی را مخالفت با اسلام بدانند و حتی از وی سوال هم نکنند که چه برنامه هایی داری و چه تضمینی برای ادعا هایت داری و چه ضمانتی میدهی که بر سر حرف هایت باقی بمانی وهمین که دیدند یک روحانی سالخورده به حکومت بد میگوید و میخواهد حتی آب و برق را مجانی کند بدون هرگونه فکر دربست خود را در اختیار قرار دادند واین تسلسل موارد باعث شد که به چنین روزی برسیم که باید گفت :
        باش تا صبح دولتت بدمت …..این هنوز نشانه سحر است .
        با احترام .

         
        • مهدی از تهران

          عرض ادب و احترام
          با احترام به نظر های شما دوست گرامی و اینکه مخالفتی ندارم.
          اما دوست عزیز سلاح های موجود در ایران خریداری شده بود و اگر فروشنده کوچکترین اراده ای میکرد کل سلاح ها را با ندادن سرویس و قطعه از کار میانداخت. هم وطن بومی سازی هر صنعتی نشانه قدرت است نه فروش نفت و خرید . یادمان باشد فروشنده صنعت و سلاح زخمت کشیده و انرا ساخته و به همین مجانی به من و شما نمیدهد. حتما شما هم همه این موارد را میدانید و نفرت از حاکمیت فعلی به حاکمیت قبلی ارادت نشان میدهید و میدانید که استبداد ضد بشر است حال چکمه باشد یا نعلین.
          با ارزوی فرهنگی غنی از عقل و خرد
          مهدی از تهران

           
    • دمت گرم.کاس ا دلاوریهای سربازای ایرون تو ظفار هم مینوشتی.

       
    • دوست عزیز اگر همچین چیزی صحت داشت باید دز خاطرات علم هم به ان اشازه میشذ اصل ماحزا اینست که یس از حمله ازتش عراق ارتش ایران درظرف چند ساعت ذر بخشی از کزدستان عراق وارذ شذ که باعث عقب نشینی عزاق شد

       
    • جناب مهرداد قبل از نقل مطلب از صحت وسقم آن مطمئن شويد
      اين نوشته سراسر دروغ و خيالبافى است

       
    • سلام بر نوریزاد———— والله این قصه ها در خاطرات فردوست نیست- بلکه تخیلات سپهبد ورهرام بود که البته توهمی بیش نبود- خمینی و صدام هم که در فکر کشور گشایی بودند دو آدم بودند از جنس سپهبد ورهرام با قدرت تخیل بیشتر و البته /////////////

       
  49. ” سرنوشت نامعلوم گوشي تلفنم”

    بابام داشت از اتفاقات روز قيامت تعريف ميكرد و ميگفت :
    .
    .
    اعمال خوبت رو ميدن به دست راستت

    و اعمال بدت رو به دست چپت. انوقت . .

    يهويي از دهنم پريد:

    پس گوشيمو با كدوم دستم نيگر دارم ؟؟

    قندون رو از رو ميز ورداشت و با عصبانيت بطرفم پرت كرد و گفت:

    گوساله، اينا همه از تأثيرات اون اينترنت لعنتي يه، كه دين و إيمان رو از شماها گرفته !

    در حاليكه قندون رو دوباره رو ميز جلو بابام ميذاشتم گفتم:

    اينا هم از تاثيرات رفتار مقامات حكومتيه!

    گفت : منظورت چيه؟

    گفتم : مثل محسن اژه اي قندون پرت ميكني!

    بابام كه تازه متوجه موضوع شده بود گفت:

    برو خدا رو شكر كن كه گازت نگرفتم!

    ⭐️⭐️⭐️

    خواستم از مسولان تقاضا كنم در اتخاذ تصميمات حكومتي بفكر ما هم باشند.

    ترسم از اينه كه تنبيه بعدي پدرم، حصر خانگي ام باشه 🙁

     
  50. من اگر نیم نگاهی بکنم سوی بُتی، معصیت است!
    تو اگر صیغه کنی جمله بتان،
    مرحمت است!!؟
    من اگر سیبی از این باغ بچینم،
    دزدم!
    تو اگر باغ همه غصب کنی
    مصلحت است!!؟
    من اگر از در میخانه گذشتم،
    نجسم!
    تو اگر دود کنی نصف جهان،
    عافیت است!!؟
    من اگر شکوه کنم نزد خدا
    کفران است!
    تو اگر تکیه زنی جای خدا،
    معدلت است؟!!
    من که در آتش حق سوخته ام،
    گمراهی است!
    تو که جز کِذب نیاموخته ای،
    منزلت است؟
    عاقبت سهم من سوخته جان،
    نیران است
    سهم آن معدن تزویر و ریا،
    مغفرت است!!؟
    این ترازویِ عدالت که تو را
    گشته نصیب…
    چه کسی داده به دستت
    که چنین خوش جهت است!!!!؟؟

     
  51. با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته :
    نامه زیر نوشته عزیز طناز جناب نبوی است که چند بار خواندم و اشک به چشمانم آمد و سر گشته از روزگار غدار و زور گویی های بیخردان و به قول خودشان مدافعین اسلام ناب محمدی که سراسر این مملکت را به یغما برده اند و ول کن هم نیستند و معلوم نیست تا کی به ترکتازی ادامه خواهند داد و ایبن مملکت را به قهقرا خواهند برد امید که بر دلتان بنشیند !
    پنجشنبه ۱۰ دى ۱۳۹۴
    خیلی ساده، خداحافظ
    ابراهيم نبوی

    خداحافظی کردن همیشه سخت است، بخصوص برای آن که نمی خواهد برود و ما در همه این سالها چقدر به این خداحافظی اجباری وادار شدیم.

    عاشق سینما بودم و داستان نوشتن و ناخواسته شدم طنزنویس و طنزنویس سیاسی. مجبور شدم از جهان دلچسب خیال و رویای سینما و داستان بروم به دنیای نچسب سیاست. اگرچه سهم من از این کیک بدشکل، قسمت خوشمزه اش بود که طنزسیاسی باشد.
    //////////////////
    /////////////////////
    ——————————–
    ادامه ی مطلب را از سایت روز آنلاین بخوانید

     
  52. همسایه‌های تو، همسایه‌های من،
    … تو دستِ دیگران هِی دست به دست شدن
    هم کفر می‌گن و هم توبه می‌کنن،
    مابین نام و ننگ، گرم تردّدن

    هم با زیارتِ عاشورا دمخورن،
    هم استوانه‌ی کوروش رُ ازبرن،
    هم مثل گربه‌ها با شاخ می‌زنن،
    هم موش می‌شن و سوراخ می‌خرن

    گاهی خلیج‌فارس رُ پارس می‌کنن،
    گاهی به غزه‌ و لبنان می‌گن وطن
    هم سبز می‌شن و هم زرد می‌کنن،
    هم‌سایه‌های تو، هم‌سایه‌های من

    مثل عروسکِ کوکی شدن همه،
    مثل یه مهره تو بازیِ تخته نرد
    بازنده‌ان یه عمر اما تمامشون
    هر صبح حاضرن از نو واسه نبرد

    هم‌دیگه رُ مثِ کفتارا می‌‍‌خورن،
    اما بازم به هم لبخند می‌زنن
    حرفای فلسفی نشخوار می‌کنن
    اما به زن‌هاشون پابند می‌زنن

    مثل یه دلقکن تو سیرکِ روزگار،
    با خنده‌ی دروغ رو صورتای مات
    بازیگرن همه تو فیلمی دائمی
    که کارگردانش هرگز نمی‌گه کات

    ما هم تو یه مدار هی چرخ می‌زنیم
    مثل یه مادیان با سنگِ آسیاب
    این استخونِ ماست که آرد می‌شه و
    پایان نمی‌گیره این چرخه‌ی عذاب

    ما هم همه مثِ همسایه‌هامونیم،
    یه برده توی این دنیای برده‌گی
    دلخوش به قطره‌ای از آب باریکه،
    به این جهنمم می‌گیم: زنده‌گی… //شعر زیبای یغما گلرویی

     
  53. آقایان اشکوری و سروش، خشونت و تبعیض در قرآن (بخش دوم)، جلال ایجادی
    ما می‌گوئیم اسلام طرفدار تبعیض است. تبعیض چیست؟ پاره پاره کردن جمعیت در اجتماع و تبلیغ حقوق برتر و مجزا برای یک بخش جامعه. در این الگو همه اعضای جامعه با یک معیار یگانه مورد ارزیابی قرار نمی‌گیرند بلکه گروهی بر گروهی دیگر به دلیل دینی، ایدئولوژیکی، طبقاتی، قومی، اولویت پیدا می‌کند. در این الگو برای تمام اعضای جامعه حقوق یکسان در نظر گرفته نمی‌شود
    …………………………………………………………………………………

    قرآن و تبعیض و خشونت
    مطالعه دقیق و مستقیم قرآن و تمام تحقیقات علمی و دانشگاهی معتبر نشان می دهد که متن «مقدس» مسلمانان سرشار از آیاتی است که بازتولید تبعیض و شیفتگی به خشونت در مدیریت جامعه، خصوصیت برجسته آن است. در طول تاریخ بشری دو عنصر خشونت و تبعیض پیوسته همبستر و همساز بوده اند و این پدیده در ادیان یهود و مسیحیت نیز وجود دارد. در اسلام نیز این دو عامل همزادند و خشونت و عدم بردباری قاعده است، تنها فرد مسلمان برتر است و دیگران باید کوتاه بیایند و جزیه بپردازند و نفی خود کنند و یا باید کشته شوند.
    قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُون.َ
    کسانی را از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمی آورند و چیزهایی را که خدا و پیامبرش حرام کرده است بر خود حرام نمی کنند و دین حق را نمی پذیرند بکشید، تا آنگاه که به دست خود در عین مذلت جزیه بدهند. (سوره التوبه آیه ۲۹ صفحه ۱۲۹)
    وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ
    با آنها بجنگيد تا ديگر فتنه ای نباشد و دين تنها دين خدا شود ولی اگر از آيين خويش دست برداشتند، تجاوز جز بر ستمکاران روا نيست. (سوره بقره، ماده گوساله آیه ۱۹۲)
    دو آیه بالا با صراحت از کشتار کسانی می گوید که به کتاب محمد، قرآن، ایمان نداشته، از آئین خود سخن می گویند و نمی خواهند به اسلام بگروند و بمعنای دیگر نمی خواهند سلطه دین محمد یا قدرت او را بپذیرند……………………….

    http://news.gooya.com/politics/archives/2015/12/206623.php

     
    • درجواب جناب مزدك
      كه ازجلال ايجادي مقاله اي آورده اندمبني برتبعيض وخشونت اسلامي آورده اند ومتوسل به آيه 29 توبه شده اند؛وآيه 191و193 بقره ذيل آن بخوبي روشنگر خلاف مدعا ي قائل است كه تصريح داردكه”تجاوز برغير ستمكاران جايزوروانيست.

      واما تفسيرآيه 29 سوره توبه ازتفاسيرمعتبر:
      ازتفسيرمنير، وهبه زهيلي مصري معاصر،ج10؛ص175:

      “و كما أن قتال المشركين واجب إذا حاربوا المسلمين، كما تقدم بيانه عن ابن العربي «1»، كذلك قتال أهل الكتاب عند وجود مقتضيات القتال، كالاعتداء على المسلمين أو بلادهم أو أعراضهم أو فتنتهم عن دينهم أو تهديد أمنهم و سلامتهم، كما حصل من الروم، فكان ذلك سببا لغزوة تبوك، أو حسبما يرى الإمام من المصلحة الحربية معتمدا على التحركات المشبوهة، و الاستعدادات الحربية، و الحشود العسكرية على حدود دار الإسلام.”
      تفسيرمنيرج،10 ،ص 175
      چنانكه مشهوداست ازتفسيرايشان:” جنگ بامشركان واجب است زماني كه آنان بامسلمانان درحال جنگ هستند؛همچنين جنگ بااهل كتاب هم واجب است هنگامي كه مقتضيات موجودباشد؛همانند زماني كه آنان برمسلمان ها ويابه كشورووطنشان ويابه به عرض وناموسشان ازسوي اهل كتاب تجاوزي شده باشد. نه اينكه ابتداأَ جنگ باآنها واجب باشد.ياازسوي آنها فتنه گري دردين باشدوياامنيت وسلامت جامعه اسلامي راتهديدكرده باشند. وياامام مسلمين جنگ را مصلحت بداندبااعتماد كردن به تحركات مشكوك آنهاوآماده شدن آنان براي جنگ بامسلمانها بالشگركشي به مرزهاي بلادمسلمين.”
      ودرصفحه 78،ج،10ذيل همين آيه چنين گفته است: و قتالهم مثل قتال المشركين إذا حاربونا و اعتدوا علينا، فإنما القتال لمن قاتلنا كما قال تعالى: وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ، وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ [البقرة 2/ 190].
      ت=جنگ بااهل كتاب همانندجنگ بامشركان است زماني جنگ باآنها مجازاست كه بامسلمانان آماده جنگ وتجاوزباشند؛جنگ باكساني روااست كه باما درحال جنگ باشند،همچنانكه آيه 190 بقره مي گويد
      ————————
      ودرتفسير مراغي چنين آمده است:
      الآية، و على الجملة فالقتال الواجب فى الإسلام إنما شرع للدفاع عن الحق و أهله و حماية الدعوة و نشرها، و من ثم اشترط أن تقدم عليه الدعوة إلى الإسلام.
      و الناظر إلى غزواته صلى اللّه عليه و سلم يرى أنها كلها كانت دفاعا عن الدعوة، و كذلك كانت حروب الصحابة فى الصدر الأول، ثم كان القتال بعد ذلك ضرورة من ضرورات الملك و الدولة، و مع ذلك فقد كان الإسلام فيها مثال الرأفة و الرحمة و العدل الإيضاح‏
      (قاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ) أي قاتلوا أهل الكتاب، إذ هم جمعو أربع صفات هى العلة فى عداوتهم للاسلام،. تفسير المراغي، ج‏10، ص: 93.
      مراغيمفسربزرگ معاصر نيزدرتفسير خويش همه جنگهاي پيامبررا دفاعي مي داند يعني دفاع ازدعوت حقه پيامبر.
      قبلا نيز گفته شده بودكه همه جنگهاي پيامبراسلام وگفتارمتن قرآن ،همه اش بعنوان دفاع ازموجوديت مسلمانان بوده است.
      مصلح

       
      • تجاوز به چی قربون ؟ تجاوز به مرز ؟ خوب،در این صورت دیگه مشرک و غیر مشرک نداره و اصلا گفتن نداره.تا بوده و نبوده هر ملتی حق داشته از خودش در برابر متجاوزان به مال و جان و ناموس و مرز دفاع کنه.حالا متجاوز هر کی میخواد باشه یا هر دینی میخواد داشته باشه . مسیله این آیه اینه که به جای مرز یک عقیده رو گذاشته و نتیجه این طرز فکر امروز جلو چشممونه.

         
      • با سلام و تحیات همانگونه که بارها معروض شدم بحث جزءی و اخوندی فایده ای ندارد اما برای انکه بی بنیانی مدعای مصلح نام را بدانیم و نیز بدانیم که اندیشمندان ایرانی چون اقای دکتر جلال ایجادی چگونه گسترده می اندیشند و متاسفانه جناب شیخ در حد اموخته ها ی خود ُناچارم توضیح دهم که بیانات شیخ مصلح چیزی از استدلال دکتر ایجادی را پاسخ نمی دهد.زیرا تفسیر به معنی رفع ابهام و باز کردن مانند سفره و از اجمال در اوردن تابعی از زمان و مکان است.کما اینکه در تفسیر مربوط به پدیده رعد و برق مفسرین قدیم از ان تعبیر به پرتاب نیزه اسمانی می نمودند در حالی که امروز برای مثال تفسیر نمونه از ان بعنوان پدیده واقعی ان و قدرت خداوند نام میبرند. بنا بر این در حقیقت علم و هرمنوتیک علمی در تفسیر وارد و مفسر امروز را از مفسر عهد قدیم جدا می نماید بنا بر این این تفسیر نه از بطن و متن ایات بلکه به مدد یافته های غیر متن و خارج از ان صورت می پذیرد بنا بر این و به حق تفسیر خود امری مدرن است و به روز و همانطور که میبینیم در قرت معاصر و عدم امکان جنگ تهاجمی مگر از سوی دولتهای یاغی که بسرعت منکوب و سرکوب می شوند مانند دولت عراق در تصرف کویت دیگر نمی توان و نیز باید به اجبار ایه را اینگونه و موافق عهود و نیاز ملل متمدنه تفسیر کرد . اما این تفسیر نظر دو نفر مفسر است و چه ارتباطی به اصل ایه دارد؟ متن ایه بسیار روشن و واضح و امرانه و بیان حکم است و دلالت لفظ از باب اطلاق حکم است. باز شیخ ایراد نکند که مفسر چنین گفته بله مفسر نظر خود را گفته است و الزامی برای قبول نظر علامه و قرطبی و هکذا وجود ندارد کما اینکه امروز داعش و شیخ الباز و خمینی و مکارم هم نظر خود را دارند . دویوم روش و سیره در صدر اسلام خلاف این تفسیر یا بهتر بگوییم توجیه را نشان میدهد. برای مثال حمله به کاروان قریش در ماه حرام برای دفاع بود؟حمله به امپراطوری ساسانی که در سرزمین خود مستقر بود ایا دفاع از خود بود؟همه ما داستان جمع کردن مسلمانان در مسجد و سخنرانی و وعده زنان رنگین چشم و اموال بیشمار به مومنین بی انگیزه برای حرکت از ام القراء اسلامی بوسیله ابوبکر را خوانده ایم. بنا بر این نظر جناب دکتر ایجادی بسیار منطقی و مستدل و منطبق با سیره و بررسی تاریخی و نص صریح ایه میباشد.

         
  54. جناب حجه الاسلام و المسلمین سید مرتضی (دامت تقریراته)!در پاسخ مزدک عزیز درباره حدیث مرفوعه شما نوشتید «یعنی روای زنجیره راویان را بالا برد یعنی ذکر کرد» و در ادامه آوردید که««رفع الحدیث یا رفع السند هم یعنی حدیثی که راوی آن(اینجا عقیلی) سلسله سند را ذکر نکرده یا سلسله سندی که ذکر کرده به دست ناقل(اینجا مرحوم کلینی در کتاب کافی)نرسیده است.» این سخن کاملا متناقض است چون گفتید رفع الحدیث یعنی بالا برد و ذکر کرد و در ادامه آوردید «یعنی ذکر نکرد».! رفع تناقض هم این است که شما رفع الحدیث را اشتباه معنا کردید. رفع الحدیث یا همان حدیث مرفوع یعنی راوی سلسله را بالا برد یعنی راویان را ذکر نکرد و تنها به گوینده حدیث(مثلا یکی از صحابه) اکتفا کرد. بالا برد یعنی همه را دور زد و به بالاترین راوی که همان صحابه از پیامبر باشد، اکتفا کرد و این نشون میده که در حدیث مرفوع راویان میانی از قلم افتاده اند و این حدیث را مخدوش می کند با تشکر

    مزدک عزیز بنظرم خیلی حیف است وقت گرانبهایتان را می گذارید برای مکالمات بیهوده ////////////////////// آن وقت ما در پی این هستیم که پیامبر از سر خیار می خورد ببخشید تناول می فرمود!یا از ته آن که ما نیز چنان کنیم بلکمم رستگار شویم .

     
    • جناب از طرف …..

      اگر پرداختن به این امور مکالمات بیهوده و اتلاف وقت گرانبهاست بهتر بود شما همین تذکر را هم با این لحن خودپسندانه نمی دادید و وقت گرانبهایتان را صرف الفاظ لازم الهاشور نمی کردید! ،اما در عین حال چون تذکر شما در نحوه بیان من بجا بود من آن را می پذیرم و از شما بخاطر این اتلاف وقت گرانبها که اندکی از بهای گران آن صرف خواندن نوشته من و اندکی دیگر صرف نوشتن نوشته خودتان شد تشکر می کنم ،واقع این است که من از دانستن اصطلاحات علم الحدیث مثل مرسله و مرفوعه و موضوع و معنعن و معتبر و ضعیف و متصل و مزید و….سایر اصطلاحات علم الحدیث و درایه الحدیث عاجز نیستم تا نعودا بالله سبب اتلاف عمر گرانبهای شما بصورت اظهار اللحیه شوم،اینها از مطالب روتین کتابهای دم دستی طلبگی است ،و کتابهایی مثل الرعایه فی علم الدرایه یا الدرایه شهید و کتب دیگر از اولیات بحث های طلبگی است ،چیزی که هست من در تمرکزی که روی اصل مطلب مربوط به حدیث داشتم در تبیین مطلب کوتاهی داشتم البته مقصود از ذکر شدن اول این بود که روات قبل از عقیلی ذکر شده است و مقصود از ذکر نشدن این بود که روات بعد از عقیلی ذکر نشده باشد و حدیث متصلا به معصوم نرسیده باشد،بهر حال همانطور که شما اشاره کردید رفع الحدیث و حدیث مرفوع به این معناست که راوی رفع الحدیث (بالا برد مضمون حدیث را یا سلسله سند را)را الی الامام یا پیامبر یا صحابه او ،و اینکه شما مرفوع را اختصاص دادید به بالا بردن راوی سلسله روات را تا صحابی ،درست نبود ،مرحوم شهید ثانی در کتاب “الدرایه” در تفسیر حدیث مرفوع گفته است :
      “المرفوع :و هو ما نسب الی المعصوم من قول او فعل ،بان یقال فی الروایه :انه علیه السلام قال کذا او فعل کذا”
      الدرایه ص 12
      در هر حال ممکن است تعبیر من نارسا بوده است و عذرخواهی می کنم ولی مقصودم همین بود که یک قسم از حدیث ضعیف و غیر قابل استناد حدیث مرفوع است به این معنا که چیزی (قول یا فعل) توسط راوی به معصوم نسبت داده شود بدون ذکر همه سلسله سند،یا سلسله سند به معصوم ختم نشود و مثلا به صحابی منتهی شود،این یک قسم حدیث ضعیف است و آن حدیث که کامنت گذار مزدک ذکر کرده بود از این قسم بود ،در هر حال بحث اصلی در متن و مضمون روایت مرفوعه بود ،از شما تشکر می کنم.

       
    • سلام بر ناظران گرامی
      جناب از طرف اینجانب از نظر تفکر فاصله بسیاری با آقا مرتضی دارم ولی دوست گرامی اینگونه طعن و تحقیر نه سزاوار ایشان است و نه در شان شما.شاید اگر به نام و بدون القاب شائبه دار ایشان را خطاب می کردید ارزنده تر بود.در ضمن سوال یا چالش یا هر چه که نامش را بگذاریم وقتی تاثیر گذار و مفید خواهد بود که در بدو امر شخصیت طرف مقابل به چالش کشیده نشود این رسم نامیمونی است که این ۴۰ سال در مردم ما نهادینه شده.در ضمن ما در فرهنگ ایرانی خود که پدرانمان به ارث رسیده احترام به بزرگ تر اکیدا توصیه شده است.ایکاش در این سایت هرکسی سن خود رامی گفت تا لااقل ملاک احترام گذاری گردد.آقا مرتضی بزرگوارم گمانم سنی مابین ۵۵ الی ۶۰ سال دارند احترام سایر موارد به کنار احترام بزرگ و بزرگتری را نگهداریم.
      پاینده و پیروز باشید

       
      • سلام و درود آرتین گرامی

        از رفتار و گفتار جنتلمن مآبانه شما سپاسگزارم ،مهم نیست من بنظرم رسید سبب ایراد این دوستمان …..نارسایی گفتار من در تفهیم مطلب بود و بنظرم ایراد او وارد بود و من عبارتم را در توضیح اصطلاح حدیث مرفوع تکمیل کردم ،چیزی که فقط مایه شگفتی من این است که جناب ….در کامنت دیگری خطاب بشما از لحن طعن آلود خویش دفاع کرده و فرموده است کاربرد القاب و تعبیر “دامت تقریراته”+ ! فاقد هرگونه توهین و تحقیری بوده است ،که برای من تغافل این جناب از ریزه کاری کاربرد علامت تعجب که در برخی گفتارها بقرینه، علامت ریشخند است با آنهمه دقت در بیان صدر و ذیل کلام دیگران و تبیین گزاره های متناقض در بیان یک اصطلاح که مرتبط با رشته های تحصیلی اینجانب است،مایه تعجب و شگفتی است.
        در مورد تخمین سن و سال من شما حدس ثاقبی داشتید بنده متولد 39 شمسی هستم و سن و سال من از برخی آقایان در این سایت مثل جنابان آقایان مصلح و کورس و نوریزاد و کالان کمتر است و از این جهت برای این دوستان علیرغم تفاوت دیدگاهها احترام قائل هستم.
        بار دیگر از رفتار جنتلمن گونه شما عزیز سپاسگزارم.

         
  55. جوجه آخر پاییز

    سلام به نوری زاد عزیز. من این فیلمو برات فرستادم تا بهت بگم شاید ظاهر کارات خنده دار باشه اما باطن کارات انسانیه مثل کاری که مستر بین در این فیلم می کنه. دوستت داریم مرد بزرگ https://www.facebook.com/video.php?v=939826002772866

     
  56. محمد نوری زاد

    درود به دوستان خوبم
    این مطلب را دیدم و برای شما به ارمغان آوردم.
    با احترام: نوری زاد

    ———————–

    گرچه حملات هوائی به داعش در خاورنزدیک نتیجه بخش است، اما تسخیر دوباره مناطقی که به تصرف داعش در آمده اند به کندی پیش می رود. داعش در سال 2015 فقط 14 در صد از مناطق متصرفی خود را از دست داد. با وجود این حتی اگر داعش هم بزانو درآید 15 گروه سلفی دیگر فقط منتظر فرصت هستند تا جای خالی داعش را بگیرند. هدف آنها و داعش یکی است و آن عبارتست از ایجاد دولتی بر مبنای اصولی از شریعت اسلامی که به آن اعتقاد دارند. این حاصل مطالعاتی است که پژوهشگران «مرکز تحقیقات مذهبی و ژئوپلیتیک بریتانیا » به آن رسیده و حاصل آن را چند روز پیش در رساله ای تحت عنوان «هنگامی که قلعه سقوط کند» منتشر کردند.

    این اتاق فکر بخشی از » بنیاد مذهبی توی بلر» نخست وزیر اسبق انگلستان است.

    (نخست وزیری که نقش مهمی در تهاجم به عراق و سرنگونی رژیم صدام حسین و فاجعه عراق داشت و خود اخیرا گفت که فکر آینده بعد از صدام را نکرده و از این بابت یک عذر خواهی به مردم بدهکار است!)

    اتاق فکر مذکور اعلام کرده که طی ماههای گذشته به تحقیق اساسی در باره نیروهای رادیکال مذهبی در سوریه پرداخته است. حاصل این تحقیقات هشدار دهنده است:

    در مجموع 96 هزار جهادگرا با دولت لائیک پرزیدنت اسد در جنگ هستند. فقط یک سوم از این جهادگرایان در خدمت داعش هستند. اکثریت بزرگتری از آنها به سازمانهای دیگری چون النصرت – شعبه القاعده در سوریه- ، جیش الاسلام و احرار شام پیوسته اند. گروه «احرار شام» اجازه داشت در جلسه مخالفان «ملایم» دولت سوریه که اخیرا در عربستان تشکیل شد حضور یابد. گرچه نماینده این گروه پس از چانه زنی های فراوان بالاخره بیانیه مشترک را امضاء کرد ولی بر اساس گزارش رسانه های گوناگون عربی، افراد دیگر همین گروه بلافاصله نماینده خود را بدلیل امضاء بیانیه خلع کردند.

    » مرکز مطالعات مذهبی و ژئو پلیتیک بریتانیا» در پژوهش خود به این نتیجه می رسد که «پیروزی نظامی بر داعش به معنای پایان جهاد جهانی نیست. ما قادر به بمباران ایده ئولوژی نیستیم». حتی اگر داعش از خاورنزیک رانده شود نیز به هیچ وجه به معنای آن نیست که خطر تروریسم در اروپا برطرف شده است. پژوهش مذکور هشدار می دهد «این که غرب توجه خود را بر داعش متمرکز سازد یک خطای راهبردی است». » اگر فقط داعش از پای در آورده شود، این خطر بزرگ بوجود می آید که جهادگرایان پراکنده داعش و دیگر سلفی ها به افق های فراتر روی آورند و خارج از سوریه بر دامنه حملات خود بیفزایند و شعار بعدی آنها این خواهد بود که » غرب خلافت اسلامی را منهدم کرد».

    اتاق فکر بریتانیائی به این نتیجه می رسد که » شورشیان سوریه را نمی توان به تندرو و معتدل تقسیم کرد. اگر جنگیدن در کنار تندرو های اسلامی ( داعش) از لحاظ راهبردی مفید باشد این باصطلاح معتدل ها در همدست شدن با داعش هیچ تردیدی بخود راه نمی دهند. آن باصطلاح» ارتش آزاد سوریه » نیز که اروپا و آمریکا ناز و نوازشش می کنند، هیچ فرقی با بقیه ندارد.

    پژوهش مذکور یاد آور می شود که در تابستان گذشته در یک حمله مشترک «ارتش آزاد سوریه» و جبهه النصرت به شهر»جسر الشغور» در منطقه «ادلیب» که اهمیت استراتژیک دارد «افراد جبهه النصرت گروه حمله بودند و افراد «ارتش آزاد سوریه» که غرب آنها را مسلح و مجهز کرده بود، با گشودن آتش بسوی مخالفان از النصرت حفاظت میکردند. کار به اینجا ختم نمی شود : علائمی نشان می دهند که آمریکا سلاح های ضد تانک در اختیار چهار گروه سلفی که با داعش رقابت می کنند، گذاشته است.

    طبق تحقیق اتاق فکر «این ادعا که گویا 70 جنجگوی معتدل حاضرند از حملات هوائی به داعش حمایت کنند تا حدود زیادی غیر جدی است». افزون بر این، حتی «کناره گیری اسد هم به پایان جنگ نخواهد انجامید. جهادگرایان سلفی باحتمال بسیار زیاد بازهم به جنگ ادامه خواهند داد تا به هدف خود که ایجاد کشور اسلامی است دست یابند.

    نتایج این پژوهش که هزینه آن را «بنیاد تونی بلر» پرداخته سیلی محکمی است بر صورت تونی بلر نخست وزیر اسبق انگلستان . زیرا او یکی از خواستاران پر و پا قرص جنگ با عراق بود که به شکست عراق انجامید و آن کشور را به دامان هرج و مرج افکند. خود تونی بلر در مصاحبه ای با روزنامه گاردین که در ماه اکتبر صورت گرفت اعتراف می کند که » البته نمی توان گفت آنها که در سال 2003 موجب سقوط صدام شدند مسئولیتی در پیدایش رویدادهای سال 2015 ندارند.

    http://www.jungewelt.de/2015/12-23/025.php

     
  57. چرا مردم ما که اینقدر دم از امام حسین می زنند که امام حسین برای مبارزه با ظلم و کفر با 72 تن از یاران در برابر لشکر یزید ایستاد و به شهادت رسید همین روش را در برابر حاکمین و سپاهیان فاسد حکومت ولی فقیه به کار نمی برند و از قیام عاشورا و شهادت فقط به قیمه و جوجه ی دهه محرم علاقه مند شده اند . امام حسین هم می توانست با یزیدیان آشتی کند اما با یاران اندک تا شهادت جنگید . به خدا قسم که ظلم این حکومت آخوندی به مراتب وقیح تر و وحشتناکتر از یزیدیان است. آشتی و صلح با ظالمین عین ظلم است.

     
    • درود بر تو رهای عزیز

       
    • جناب رها دلیل اش اینست که داستان کربلا و حسین همه ///////////////// که آخوندها برای رونق دکانشان علم کرده اند.مردم هم وقتی ببینند یک مجلس حسین و یا قطره ایی اشک برای حسین و علی اصغر به اندازه صدها ساعت سعی و کوشش و کار مفید برای جامعه است راه ساده تر را برمی گزینند.نتیجه اش هم گسترش جهل و خرافات و فقر و فاحشه و گدایی و روضه و درست کردن ضریع …است که زیربنای اقتصاد اسلامی است.

       
  58. آقای سید مرتضی :بارها گفته ام مشکل نویسنده این کامنت این است که دچار پیشفرض های از قبل تعیین شده است ،یعنی از قبل پنبه دین و شریعت و رسالت و حتی خدا را زده است و آنها را فقط یک سلسله خرافات می داند بعد اقدام به ارزیابی و صدور حکم می کند ،این یک پیشفرض است که وقتی کسی به آن مبتلا بود وقتی صحبت از “علم دین” می شود نمی تواند درک و تصویر درستی از آن داشته باشد طبعا بحث را می برد بسمت تمسخر و ریشخند و بی ادبی ،زیرا که او تصور می کند علم (مطلق دانایی یا مصدر بمعنای دانستن) منحصر است در علومی که بنیان آنها تجربه و آزمایش است ،در حالیکه چنین نیست ،وقتی ما می گوییم “علم دین” یا “علوم دینی” مقصود این نیست که باید دین یا عناصر دین را در آزمایشگاه مورد آنالیز قرار داد ،علم دین یعنی مجموعه ابزارها و علوم مقدماتی دیگری که بوسیله آنها متن و بنیاد دین تفسیر می شوند ،چیزی مثل متن شناسی یا هرمنوتیک جدید ،در اینجا کسی که اصلا دین را خرافات میداند یا اصلا بخدا معتقد نیست نمی تواند بخود بقبولاند که مقوله ای بنام دین شناسی و شناخت متن و پیام دین ممکن است وجود داشته باشد ،برای اینکه اختلاف او اختلاف در بنیاد است و تصور او این است که شناخت و علم منحصر در علوم تجربی متکی بر تجربه و آزمایش است ،این علوم تجربی و انسانی هم نزد متدینان و ارجمند است ،لکن همه بحث این است که موضوع و محمول در علم دین و دین شناسی و تفسیر متن دین مطابق زمانها ،با موضوع و محمول و روش تحقیق در علوم تجربی متفاوت است ،
    ————–
    آقای سید مرتضی ، این پیش قضاوتی از شماست چون شما هر پدیده را مطلق می دانید ، و تغییر و نسبیت را واهی ، دین برای شما از اول تصمیمش را ۱۴۰۰ سال پیش گرفته و حرفهایش را زده ، اما فکر بشر دریافته که راه چیز دیگری است و با علم سعی می کند توضیح جدیدی برای سوالاتش بیابد، اینکه علم دین یک حرف کلی و بی معناست خودتان هم می دانید .
    چون دین خود را ورای هر چیز می داند ، چه برسد به علم.
    زمانی که دین برای افراد از پیش تعین و تکلیف کرده و همه را به انجام دستوراتش موظف می داند و بشر را ناقص و نافهم می داند ، جای علم کجاست ؟

     
    • خانم فریبا

      با تشکر

      شما نیز از قاعده مبتلا به پیش فرض بودن مبرا نیستید ،مثل همان دوستی که سخن او را تکرار کرده اید ،بحث ها نباید بحث های لفظی باشد ،من کامنت قبلی شما را پاسخ ندادم چون دیدم یک بحث ماهیتا فلسفی را به بحث های لفظی مبدل کرده اید ،وقتی هنوز برای من و شما مشکل تفاهم در “مفهوم وجود” وجود دارد چه جای پر کشیدن به بحث های مفصل و پیچیده تری مثل محبت و عشق و براهین فلسفی بر واجب الوجود؟ قصد جسارت ندارم اما متاسفانه دیدم ذهن شما اصلا ذهن آماده برای بحث های فلسفی دقیق نیست ،برای اینکه شما در همان قدم اول،بداهت مفهوم هستی و وجود را انکار کردید و تصویر درستی از کلمه “مفهوم” نداشتید. این در مورد کامنت قبل.
      در اینجا هم ملاحظه کنید شما مرا به پیش فرض داشتن متهم کردید ،در حالیکه ذیل کلام شما پر از پیش فرض های غیر بدیهی یا تبیین نشده است ،گزاره””فکر بشر دریافته که راه چیز دیگری است و با علم سعی می کند توضیح جدیدی برای سوالاتش بیابد””.یعنی چه؟ این پیش فرض شماست ،اینکه انتظارات بشر از دین چیست؟ یا بتعبیر دیگر فلسفه دین چیست ،مساله ای است که باید روشن شود ،علم براه خود می رود در پی پاسخ گفتن به سوالات و مجهولات خویش در خصوص جهان هستی ،این درست است مگر کسی انکار این را دارد ،منتها باید توجه کنیم نسبت علم و ایمان چیست؟ انتظارات ما از علم و علوم تجربی چیست و بتعبیر دیگر فلسفه علم چیست؟ در این زمینه کتابها و نوشته ها فراوان است ،مگر تلاش علم برای پاسخ به سوالات در مورد معمای هستی منافات با دین دارد؟ این است که می گویم لازم است ما پیش از پرداختن به الفاظ و نزاع های لفظی به بنیاد مطالبی که ادعا می کنیم توجه کنیم ،شما چون مبتلا به پیش فرض کنار نهادن مقوله دین هستید و از پیش خود تصور می کنید همه موضوع و محمول ها در گزاره های دینی با موضوع و محمول ها در گزاره های علمی تجربی متباین است از قبل حکم به کنار گذاشتن دین کرده اید ،من همین را می گویم پیش فرض داشتن ،پیش فرضی که نه بدیهی است و نه نظری تبیین شده ،همان چیزی که کامنت گذار مزدک به آن مبتلاست.
      شما گفتید :
      “”علم دین یک حرف کلی و بی معناست خودتان هم می دانید “”.
      از شما می پرسم این گزاره شما یعنی چه؟مگر بحث ما اینجا تبلیغات و هاید پارکی سخن گفتن است؟ یعنی چه که علم دین حرف کلی و بی معناست ،همه بحث من با آن دوست همفکر شما همین بود ،آیا در بحث های نظری و مفهومی گفتن “خودتان هم می دانید”می شود استدلال و تثبیت یک ادعا؟
      —————–
      می گویید :
      “”چون دین خود را ورای هر چیز می داند ، چه برسد به علم””.
      من دریافتی از این ادعای شما ندارم ،اینجا بحث فقط به ادعا و لفاظی بجایی نمی رسد ،شما یک ادعای بزرگ می کنید و رد می شوید ،آیا تبیین منطقی عقلانی درستی از ادعایی که می کنید دارید؟ یعنی چه دین خود را ورای هرچیز میداند؟ مقصود شما اصلا از دین چیست و چه تعریفی از دین دارید؟ هرچیز در این گزاره یعنی چه؟
      این است که میگویم مطالب شما باصطلاح منطق تنها لفاظی و بازی با الفاظ است ،و متاسفانه باید عرض کنم کسی که چنین مدعیاتی کلی داشته باشد و آنرا تبیین نکند فقط و فقط به پیش داوری و کاربرد تبلیغات دچار هست.
      ————–
      می گویید :
      “”زمانی که دین برای افراد از پیش تعین و تکلیف کرده و همه را به انجام دستوراتش موظف می داند و بشر را ناقص و نافهم می داند ، جای علم کجاست ؟””.
      بنظرم چنانکه اشاره کردم اینگونه گزاره های کلی و ادعایی محملی جز علم زدگی های جدید ندارد ،ما تا بر تعریفی از مقوله “علم” تفاهم نکنیم ،یا تعریفی از مقوله “دین”نداشته باشیم ،همینطور انتظارات و اهدافمان از “علم” و از “دین” را مشخص نکنیم هرچه از این گزاره های مبتنی بر پیش فرض علم زدگی و بیزاری از دین ارائه کنیم مشکلی را حل نکرده ایم و فقط به “تبلیغات” دامن زده ایم ،شما اگر در صدد تبلیغ علیه دین هستید خوب هرچه می خواهید تبلیغ کنید ،لکن کاربرد گزاره های مبهم و الفاظ قابل بحث در عرصه عمومی سند صحت گفتارها و ادعاهای ما نیست ،آری در دین تکالیف و تعبدهایی عملی هست ،این چه ربطی به علم و علوم و پیشرفت های علمی و داده های علم دارد؟ اگر بشر مثلا به اعماق آسمانها رفت و کرات دیگر را تسخیر کرد و به برخی سوالات در مورد کیهان پاسخ هایی گفت یا تئوری هایی عرضه کرد ،آیا اینگونه پیشرفت های علمی مستلزم ترک تکالیف و تعبدها در دین است؟ شما چگونه استلزام و تلازمی بین ثبوت تکالیف در دین با پیشرفت علم دارید؟ این ادعای شما ادعای یک تلازم است و تلازم باید تبیین شود نه ادعا شود؟
      بشر بهر درجه از ترقی و فهم هم که می رسد باز برای او در برابر معمای هستی و کرانه های آن بیشمار سوالات وجود دارد ،دین بسیار بشر را به علم و فهم و تعقل و تامل در شراشر هستی دعوت می کند ،پس نقصان بشر در همیشه تاریخ وجود داشته و دارد ،اینکه بمعنای نفی و تحقیر پیشرفت های علم نیست ،در واقع باید بازگردیم به اصل بحث و آن اینکه ساینتیست ها و علم زدگان افراطی بدون تامل در “فلسفه و تعریف دین” و بدون تامل دقیق در “فلسفه و تعریف علم و اقسام و موضوعات و روش های علم”به انگیزه های گوناگون مبتلا به پیش فرض های مختلف در مورد دین و از جمله پیش فرض تعارض کلی بین علم و دین هستند ،در عین حال متدینانی که هیچ مخالفتی با علم در خود احساس نمی کنند را متهم به داشتن “پیش فرض” می کنند.

       
    • سرکار خواهر محترم فریبا خانم:بارها به دوستان تذکر دادم که با اخوند دهن بدهن نشوند چون عایدی عقلی و نقلی برای انها نخواهد داشت.این جماعت دو دسته اند یکسری از فرط نادانی در جهل مرکبند و بخشی دیگر از طبقه و نانشان دفاع می کنند و همان که همه شان در اول طلبگی در جامع المزخرفات می اموزند و اخر دعوانا والحمد لله یعنی بحث نمی کنند تا بیاموزند یا مشی منطق برای ارتقاء فهم بلکه بحث می کنند تا اموخته های خود را اثبات کنند . اما در باب علم. اولا چیزی بنام فلسفه در انبان مذهبی اقایان در طول تاریخ تا زمان عباسیان و ترجمه کتب یونانی و تعریب اسامی فلاسفه یونانی نمی بینید که بقول خودشان تا این اواخر هم فلسفه خوانها را در حوزه تکفیر می کردند اما توسعه فهم این جماعت از علوم عقلی همچون فلسفه در دوره فلسفه ارسطو و فلسفه الهی باقی مانده و از فلسفه نیز برای اثبات اعتقادات خودشان استفاده می کنند. و در این طریق به فلسفه نوین و دوره عقل محض و نقد عقل که از دوره کانت و دکارت شروع شده و امروز بزرگانی چون گادامر و مکاتب نوین اخلاقی و زیر شاخه های ان از قبیل اخلاق حرفه ای و مبانی اخلاقی ارزشها نرسیده اند. مفاهیمی چون فلسفه نهاد مذهب و علم اساسا برای انان غریبه و مغشوش است . اسید بزرگوار ما هم که همچون اسلاف خود بقول جناب نوری زاد نان زحمت کشیدن نخورده و متعلق به طبقه بزرگ عمامه داران است که بیت المال را همچون ارث امام غایب برای ورثه که خودشان باشند گمان داشته و لغاتی چند از مورچگان و راسل و چرا مسیحی نیستم چیزکی هم از علم بر گوش ایشان خورده و همچون سایر هملباسان خود که در تمام مجامع مربوط و غیر مربوط شرکت جسته و بخود حق اظهار نظر می دهند از جلسات افتادگی رحم در نزد زنان تا نحوه استفاده از سوخت جامد با فرمول جدید حاضر و ناظر و صاحب نظرند بخود حق بیان مطلب از قانون اساسی و بیهوشی در المان و مباحث نوین فلسفه تفسیر کلام می دهد و کی به کی است که بقول مرحوم جمالزاده حرف نشخوار ادمی است. به هر حال قصد نداشتم از مجاورت زاویه مقدسه قم در این سرمای خشک قم از زیر \وستین نرم بجنبم اما دیدیم هم لباس و همقطارم دیگر شور و مزه سواد را در اورده و متعرض ادم و عالم می شود . اما بعد علم یا ساینس به معنای اخص خود عبارت است از ان اگاهی و حالتی از دانستن است که قابلیت اطلاق صحیح بر ان می رود. علم مقدمات علمی و روش علمی و غایطی دارد. مقدمات علم خود قابل کنترل بوسیله جمع دانشمندان و متخصصان علم میباشد. روشهای علمی نیز فقط تجربه نیست بلکه مشاهده نیز میباشد. که به ان اوبزرواسیون نیز گویند. در روش علمی به کار کردها توجه می شود و اساسا علم بیطرف بوده در ان نحوه عمل به وضوح توضیح داده شده و قابلیت تکرار و نتیجه مشابه گیری در همان شرایط و ظرایف بوسیله هر فرد را دارد. در روش علمی که مساوق تجربه نیز نیست تءوریها ی ممکن و معقول کنار یکدیگر گذاشته می شود و محقق علمی بطریق عینی و ملموس و بی طرف به قبول رد می \ردازد. بقول اقایان تنقیح مناط و قیاس نیز یکی از انهاست. فاما هدف علم نه تایید مقدمه استدلال بلکه رسیدن به واقع و در صورت امکان تجربه است. اب در شرایط معین در صد درجه می جوشد اما با تغییر شرط مثلا در بالای کوه درجه جوشیدن اب تغییر میکند. می فرمایید نه در همین قم خودمان امتحان بفرمایید.چه قم و چه رم نتیجه یکیست. به اعتقاد فرانسیس بیکن اندیشمند انگلیسی قرن شانزدهم مراحل بدست اوردن اگاهی شامل مراحل مشاهده ُ ازمایش و تایید – تءوریزه کردن و نیزقابلیت پیش بینی است. اندیشمند فرانسوی بنام میشل بلی به دسته بندی علوم در سه دسته مشخص می پردازد تا بقول هملباسان پاسخ از سوال مقدر باشد او معتقد است علم بما هو علم عبارتند از اگاهی و یقین روشن به چیزی مبتنی بر خواه اصول بدیهی و مشخص و خواه بر دلایل تجربی و یا مبتنی بر تجزیه و کارکرد شناسی جامعه و انسان که اولی علوم محض همچون ریاضی است و دومی علوم پزشکی و دارو سازی و سومی علوم انسانی. حال بپردازیم به دین یا بقول اشیخ و اسید علوم دینی که همچون جمع بین کچل مزلف است بما هو امکن!!!زیرا روش علم معلوم و پایه ان عقل محض و امکان رد خالف ان است و یا ترجیح عقلی اکثر . در اینجا تءوری و فرضیه زاده می شود مانند فرضیه نسبیت انیشتن که تمام تلاش بر ان است تا تجربه شود. در اینجا علم باز و قابل تحلیل و نقد است. اما در دین درکجا دین ادعای علمی بودن خود داشته که سید و معاصرین ادعای ان را دارند اخر؟نا اگاهانی همچون بازرگان و شریعتی که تعلق خاطری به دین پدری داشتند تلاش کردند به مقتضای زمان و سیاسی کردن دین و مورد توجه قرار دادن ان سبیل علم را به ریش دین پیوند بزنند که متاسفانه شد که دیدیم و دین در اولین قدم دشمن خود را اگاهی و تعقل دانسته و به نماد علم یعنی دانشگاه تعرض نمود. تعطیل دانشگاه و تصرف صحن چمن دانشگاه تهران و اخیرا صحبت از جامعه شناسی اسلامی و روانشناسی اسلامی خزعبلات کسانی است که عمری در حسرت دانشگاه زیسته اند و جز تحقیر و اب شور قم نصیبی نبردهاند و امروز روز یوم التقاص است و فرستادن بچه اخوند بهمراه همسر و فرزند به بلاد کفر جهت خواندن دین و مطالعه و تهیه تحقیق در خصوص فلسفه ملا صدرا جهت بورسیه شدن و استاد تحمیلی شدن در دانشگاه!.اما دین خود یک پدیده است و از منظر هر پدید ه ای همچون قارچها پدیده تن فروشی ووو قابل بررسی علمی است. مبنای دین مشتی شکیات و اما و اگر و ممکن و کشف و شهود شخصی است. اشیخ نخودکی گفت من دیدم حسنعلی خیاط گفت می دانم وووو یعنی چیزهایی که فقط برای یکبار و افراد خاص قابل مشاهده است. همچون وجود خدا که نه قابل تایید و نه تکذیب است و امری درونی و اعتقادی است. اگر منظور اسید علومی است که به بررسی دین بعنوان پدیده می نگرد بله چنین علمی را ربما بتوان تصور کرد. علمی که در ان به طریق علمی خواستگاه دین بررسی از نظر تاریخی مطالعه و روند تشکیل و توسعه ان صورت پذیرفته و در نهایت مقایسه و تحلیل می گردد. اما علم دینی چیست؟ادیان حتی خدای مشترکی با هم ندارند. خدای یهود بسیار خشن و خونریز و خدای مسیح بسیار ملایم و ارام و خدای اسلام حکمی در مدینه و احکام مشخصی در مکه دارد قابل تفکیک. نه تجربیات انان با هم شبیه و نه روزهای تعطیل و عباداتشان قرین است. با این وصف کجای دین قابل مقدمات علمی و تءوری و فرضیه متاخم به یقین و هدف ان بی طرفی و قابل تشکیک و نقد است که به گیر مشتی خشک مغز و مفتی جانی و مقلدین مکلف نیفتی که بر انسان همان رود که بر پیرو اعتقاد ناصر خسرو در سفرنامه اش گفته نرود؟حتما مضروب و مقتول شدن بدست مکلفین متعهد هم روش علمی و بدست عالمان اتحاد عالم و معلوم و عاقل و معقول و قاتل و مقتول است!! در باب بدیهی بودن وجود نیز عزیز دل برادر کمی بیشتر مطالعه کن. وجود همچنان که می فرمایید هم بدیهی نیست وجود دارای معانی متعددی است . گاهی به معنی موجود و گاهی به معنی ذات و گاهی بعنوان هست در زمان برای مثال در مکتب هایدگر بکار رفته است. و چون در اینجا خستگی بر وجود شریف اینجانب اخوند مستولی شد روضه بعدی در خدمتم . در پایان دیدیم همانگونه که قبلا گفته بودم سر این استدلال!!بقول ان مزاح دیدیم به سمت قبله بول نمودی و زنت بر تو حرام است و تکرار ان از جانب همان اخوند سر این استدلال با عرض پوزش از قارءین محترم دست خودمان است یعنی اخوند جماعت و هرجا قافیه تنگ اید البته توجیه و تاویل و تفسیر و مرفوع و مقبول و موقوف و تحویل ان البته دست خودمان است.والله اعلم بما مکنون.

      —————

      سلام دوست گرامی
      این همه نکته های خوب در این نوشته هست که شوربختانه به طعنه ها و توهین ها و کلماتی آلوده اند که ایکاش نبودند. قدر نوشته های خود را بدانیم دوست خوب.
      سپاس که مراعات می فرمایید
      سپاس

      .

       
      • قال المشار الیه ما ترون!
        اقول :هم لباس سالف ما بحکم هم لباسی سابق و اطلاعات ناچیزی که از زمان تردد بین شیخان و فیضیه در چنته دارد (هرچند حالا تردد بین لندن و پاریس می کند!) لاجرم با اصطلاح “حاشیه بر متن” و تکنیک (قال اقول= بقول حاجی نوریزاد همان زدی ضربتی ضربتی نوش کن خودمان!) آشنائی فی الجمله ای دارد ،از آنجا که مشار الیه گمان کرد با این هجویات و لاطائلات بی سر و ته و اغلاط املائی (نمره دیکته با خوانندگان!) طومار هم لباس سابق خویش در هم پیچید، به سبک (قال اقول معهود) و بهره گیری از قانون حکم الامثال (البته نه به ادب و فرهیختگی او!) چند حاشیه اقول در ذیل برخی از فقرات گفتار با کمال او می نگارم ،باشد که بتوصیه اخیر ما در لنگ اندازی و تلمذ در محضر طنز نویس طعان معاصر ابراهیم نبوی عمل نموده اندکی از روش روان و بی غلط نویسی آن طناز طعان ماهر معاصر آموخته و از افسردگی معهود که قرب انتخابات معمولا عارض میشود!خلاصی یافته و اینگونه خود را در عرصه عمومی مبتلا به خذلان و هفوات و اغلاط و خروج از ادب و تناقض صدر و ذیل مفرماید،آمین رب العالمین!

        ——————————————————————————
        قال المشار الیه :علم مقدمات علمی و روش علمی و غایطی؟! دارد!
        (اقول: مقصود از غایط تصحیح …به …نبود ،همان غایت مراد مشار الیه بود!)
        ——————–
        قال المشار الیه :بیهوشی در المان!
        اقول :(مقصود از المان همان کشور پیشرفته آلمان در اروپاست نه چیز دیگری که شما تصور نمودید مثل المان بکسر همزه و لام ،و مراد از بیهوشی در آلمان ماجرای مناظره ماسکیه هم لباس او با هم مسلک فعلی او یعنی مزدک است پیرامون جمله ارتجالی ماسک را کجای بیمار می گذارند! همان که در انتهی مناظره هم مسلک او به اشتباه خویش اذعان کرد ،احتمالا هم لباس سابق مناظره ماسکیه را دنبال می کرده است لکن در غوغای برگزاری نمایشگاه حاجی نوریزاد موفق به دیدن پرده آخر مناظره نشده است ،امید است مشار الیه به آن پست مراجعه نماید ،حالا مگر هم لباس او در آن مناظره دخالتی در فن تخصصی خانم سارا فرام فرانکفورت کرده بود که مشار الیه اینطور بیهوشی فرانکفورتیه را دستمایه طعن قرار داده است؟! الله اعلم
        ——————–
        قال المشار الیه : ان اوبزرواسیون! نیز گویند.
        اقول :مراد از لغت قلمبه “اوبزرواسیون” همان کلمه انگلیسی observation خودمان است که بمعنای مشاهده و بررسی و مراقبت است ،منتها مشار الیه که سابقا بین شیخان و فیضیه تردد می کرد خواست بگوید اکنون دائم در تردد بین لندن و پاریس است از اینجهت گاهی پسوند tion را هنگام تنفس در شانزه لیزه تلفظ می کند و می گوید اوبزرواسیون ،و گاهی هم که بخت یارش باشد و سری به هاید پارک لندن بزند آنرا اوبزرویشن تلفظ می فرماید ،با این حال و اینهمه اعراض از تردد بین شیخان و فیضیه و تردد بین لندن و پاریس هنوز فینگلیش رو خوب فرا نگرفته که ننویسد :اوبزرواسیون ،بلکه بنویسد :آبزرواسیون!
        ——————–
        قال المشار الیه : در روش علمی که مساوق تجربه نیز نیست تءوریها ی ممکن و معقول کنار یکدیگر گذاشته می شود.
        اقول :مقصود از لغت عجیب و غریب ” تءوریها ی”همان “تئوری های” متعارف بوده است ،ممکن است اینگونه اشتباهات لپی ناشی از تردد فراوان بین پاریس و لندن باشد!
        ——————–
        قال المشار الیه : اب در شرایط معین در صد درجه می جوشد اما با تغییر شرط مثلا در بالای کوه درجه جوشیدن اب تغییر میکند. می فرمایید نه در همین قم خودمان امتحان بفرمایید.چه قم و چه رم نتیجه یکیست!
        اقول :بنازم به اینهمه علم و پیشرفت! عجب! چه نکته و معضل علمی برای نا آگاهان این سایت حل شد! جای این هست که جابر بن حیان ها و مندلیوف ها و دیگر احیاگران علم شیمی نزد ایشان لنگ بیندازند!
        عجب عجب!یک کف مرتب برای مشار الیه بزنید!

        ———————
        قال المشار الیه :علم بما هو علم “عبارتند” از اگاهی و یقین روشن به چیزی!
        اقول :خرده نگیرید که چرا مشار الیه پس از اینهمه تردد و ترافیک بین شیخان و لندن و پاریس عبارتند را که به جمع مفهومی اسناد داده می شود به لغت مفرد “علم” اسناد داده است و نفرموده است علم بما هو علم عبارت است! ،چون اگر مشار الیه بفکر آبروی هم لباس خود نیست ،اما هم لباس او از جانب او حفظ پرستیژ کرده و می گوید ممکن است مشار الیه جنس علم را اراده فرموده است.
        ———————
        قال المشار الیه :زیرا روش علم معلوم و پایه ان عقل محض و امکان رد خالف! ان است
        اقول :می دونم دیگه اسم جنس اینجا کاربرد نداره! قبول دارم احتمالا مشار الیه می خواسته است بنویسد :خلاف ،منتها از هول حلیم اینکه سید مرتضی هم لباس سابق خود را زودتر بی آبرو کند افتاده توی دیگ! ببخشیدشان!
        ———————
        قال المشار الیه : اما در دین درکجا دین ادعای علمی بودن خود داشته که سید و معاصرین ادعای ان را دارند اخر؟!
        اقول : سید مرتضی از علم دین و علوم دینی و اجتهاد در فهم متن و پیام دین گفت ،کجا گفت “دین علمی است”؟! بقول علماء حرجی نیست همان ماجرای هول حلیم و دیگ بوده شاید!
        ——————–
        قال المشار الیه:نا اگاهانی همچون بازرگان و شریعتی که تعلق خاطری به دین پدری داشتند….الخ.
        اقول :عجب! استادان بزرگ دانشگاه که یکی سالیان سال در دانشکده فنی دانشگاه تهران به پدر جد آخوند سابق هم ترمودینامیک آموزش داده است! و دیگری دکترای جامعه شناسی از سوربن پاریس که ایشان دائم از لندن به آنجا تردد می کند داشته و صاحب بیان و بنان بوده است از نظر مشار الیه “نا آگاهند”! بقول جناب خان :آخخخی!
        اگر بیچاره مرحوم بازرگان اگر میدانست که روزی آخوندک سابقی او را نا آگاه خواهد خواند شاید به پاریس و سوربن نمی رفت! مرحوم دکتر علی شریعتی نیز بشرح ایضا! عجب زمانه غریبی است.
        ——————-
        قال المشار الیه :مبنای دین مشتی شکیات و اما و اگر و ممکن و کشف و شهود شخصی است…..
        اقول :آخی! از این کاربرد کلمه “مشتی”بضم میم نه فتح آن ،یاد ادبیات زیبا و فرهمند کامنت گذار فرهیخته مزدک در این سایت افتادم ،عجب مشابهتکی و عجب مسانختکی!
        ——————-
        قال المشار الیه: همچون وجود خدا که نه قابل تایید و نه تکذیب است و امری درونی و اعتقادی است….
        اقول:همه مشکل همین است!بارک الله زدی توی خال هم لباس! همه سر اعراض از تردد بین شیخان و فیضیه و تردد بین لندن و پاریس همین گزاره است ،براوو!
        ——————-
        قال المشار الیه :در باب بدیهی بودن وجود نیز عزیز دل برادر کمی بیشتر مطالعه کن. وجود همچنان که می فرمایید هم بدیهی نیست وجود دارای معانی متعددی است . گاهی به معنی موجود و گاهی به معنی ذات و گاهی بعنوان هست در زمان برای مثال در مکتب هایدگر بکار رفته است…
        اقول :بارک الله بارک الله! فلسفه هم که بلدی هم لباس،حالا شما زیاد خودشو نارحت نکن ،اونها که با مباحث فلسفی آشنایند هم اطلاقات گوناگون وجود را بهتر از حضرت اجل می دانند و هم عاقلان دانند که مراد از گزاره “بداهت مفهوم وجود” کدامین اطلاق کلمه وجود است ،زیاد عصبانی نشو و جدی نشو ،چون هم لهجه طعن و طنز بیشتر برازنده توست ،اینگونه جدی شدن ها وحشتناکت می کندها،گفته باشم!
        —————–
        قال المشار الیه : چون در اینجا خستگی بر وجود شریف اینجانب اخوند مستولی شد روضه بعدی در خدمتم …..
        ( بقول آن رپورتر کشتی بضم کاف :خسته نباشی دلاور! اما بگذریم دلاور این ته قضیه دیگر خیلی وحشتناک شده بودی ،کمی لطافت از استاد اجل سید ابراهیم نبوی بیاموز!)

         
        • سید مرتضی گرامی
          شما حتما باید مقابله به مثل کنید؟ حتما باید طرف خود را مسخره کنید؟
          نمی شود به جای مسخره کردن لب انتقادات طرف گفت و گو را بگیرید و به موضوع اصلی بپردازید؟
          سید مرتضی باور کنید خوانندگان این وبگاه فهم و شعور دارند. نگران این نباشید که طرف شما رعایت ادب را می کند یا خیر. ما خودمان می بینیم وقتی کسی ادب را مراعات نمی کند حتی اگر هاشور نخورد کیفیت استدلالش پایین می آید.

          در ضمن بین خودمان باشد شما هنوز در دوران قصه های بازرگان و شریعتی مانده اید؟ عزیزم دنیا در حال تحول است. آن وقت ها هنوز مارکسیسم آبرویی داشت ……. الان دنیا کمی ظریف تر شده و استدلالات بازرگان و شریعتی را به بچه های دبستان هم نمی توان فروخت……..

           
        • سلام جناب آقاسيدمرتضاي گرامي وعزيز-دام عزك-

          ازخواندن اين جوابتان به اين شيخك سابق چنان ازخنده روده برشدم كه مگوومپرس .
          ماشاءالله خيلي حوصله داريد؛عجب گوشمالي ومشتمالي عجيبي بودبراين شيخك سابق.
          ارادتمندتان مصلح

           
          • سلام و درود جناب آقا مصلح گرامی

            نظر لطف شماست ،از شما سپاسگزارم ،باید عرض کنم برای من بوضوح روشن است که این کامنت گذار که حتما آخوند نیست و هر چند وقت یکبار برای رفع افسردگیها و اظهار حسادت و خودشیرینی و اظهار لحیه ای که ممکن است هم نداشته باشد کیست ،اما مهم نیست ،بگذارید به این خود شیرینی ها و شیرین عقلی های خود مبتهج باشد ،هنر او این است که بنشیند کنار گود و برای رفع افسردگیها هر چند وقت یکبار دیگران را تمسخر کند:
            “قل الله ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون”
            بتوصیه برخی دوستان از این پس روش من همان است که شاعری گفت:
            و لقد امر علی اللئیم یسبنی
            مضیت فقلت لا یعنینی

            ملتمس دعا

             
        • با سلام و درود بر دوستان گرامی سایت . ممنون از این فردی که بنام سید مرتضی می نویسد و بقول ////////هایش پو شش برای خود انتخاب کرده و دیدیم که بوقت کشف تلبیس چگونه عنان و اختیار از کف داده و همچون/////////////////////عاجز لز پاسخ گویی طبق معمول به تهمت و فرا فکنی می پردازد.دوم اسید و اشیخ /////////////////// تا در این سایت با شخص مجعولی بنام مصلح اره بده تیشه بگیر کنید البته با یک رایانه قدیمی بسیار باید زحمت کشید تا متنی را تایپ کرد و علیکم با المتون و لا بالحواشی \پاسخ بدهید نه انوقت که مراتب تهی بودن انبانتان را بر ملا می کنند متوسل به مسیر لندن و پاریس شوید.برای من اخوندک بسیار باعث افتخار است که به زبانهای عربی و انگلیسی و فرانسه هم اشنایی دارم و هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون ای قران هم نخواندی خوب بنده زاپر لندن و پاریس ایا مشکلی از خالی بودن مشتتان حل میکند. ایا از غیر علمی بودن روشتان چیزی کسر می شود ؟ مشکل شما همان است که قبلا گفتم مشتی پرمدعا حاضر نیستید به سخنان دیگران گوش فرا دهید. دوست گرامی اطلاعاتی اینه چون روی تو بنمود راست خود شکن اینه شکستن خطاست. در پایان یاد رفیقی افتادم در زمانی که اخوندک بودم و چه خوش گفت ان رفیق دیگرت در میدان صفاپیه دیدمش تعبیر جالبی از اخوند داشت همچون مگس که ////////////////// قضاوت با خوانندگان . ضمنا لطف بفرمایید جناب پوششی متردد بین قم و اداره مربوطه میزان سواد کلاسیک خود را هم و نه معادل قلابی جمهوری اسلامی تان را بنویسید تا بقدر فهمتان مطلب بنویسم.

           
        • تقریبا چیزی در پاسخ آخوند سابق نگفتید جز مسخره و لودگی و غلط املایی گرفتن که از عالم پنجاه و چند ساله انتظار نمی رود . شاید چون طرف از هم لباسان هستند باعث عصبانیت غیر عادی شده اند.

           
  59. پیشنهاد میکنم رونوشت نامه به رهبر را به خبرگان بدهید جهت رسیدگی و اطلاع..شاید موجب خیری شود.

     
  60. این نوشته مرتضی دوست گرامی ماست در جواب مزدک عزیز

    بارها گفته ام مشکل نویسنده این کامنت این است که دچار پیشفرض های از قبل تعیین شده است ،یعنی از قبل پنبه دین و شریعت و رسالت و حتی خدا را زده است و آنها را فقط یک سلسله خرافات می داند بعد اقدام به ارزیابی و صدور حکم می کند ،این یک پیشفرض است که وقتی کسی به آن مبتلا بود وقتی صحبت از “علم دین” می شود نمی تواند درک و تصویر درستی از آن داشته باشد طبعا بحث را می برد بسمت تمسخر و ریشخند و بی ادبی ،زیرا که او تصور می کند علم (مطلق دانایی یا مصدر بمعنای دانستن) منحصر است در علومی که بنیان آنها تجربه و آزمایش است ،در حالیکه چنین نیست
    پایان سخن مرتضی :
    دوست گرامی ” شما مزدک را به داشتن پیش فرض های از قبل تعین شده متهم میکنید ‘ در صورتی که خود شما و تمام آخوندها چنان در پیش فرض هایی که از گذشتگان به جا مانده غرق اید که کمتر جماعتی را در این دنیا میتوان با شما مقایسه کرد ” بند ناف شما و ما را با پیش فرضها بریده‌اند و با سلام و صلوات خیر مقدم ما را تبریک گفته‌اند ‘ از همان دوران کودکی ما را از مسائلی ترسانده اند و در مواردی تشویق کرده‌اند ‘ این ترسها و تشویق ها چنان در روح ما حک شده ” و تبدیل به پیش فرض شده که میتوان آن را با زنجیرهایی که به دست دزدان و قاتلان میبندند مقایسه کرد ‘ بدون شک تمام انسانها با پیش فرض هایی که در فرهنگ آنها جا افتاده و زمانی نقش هدایت آنها را به عهده داشته بزرگ شده‌اند و تا حدی اسیر همین پیش فرضها هستند ” ما انسان بدون پیش فرض نداریم ‘
    ولی آنچه اهمیت دارد این است که چگونه میتوانیم از دست این پیش فرض هایی که شاید نقش مثبتی هم در بقای ما داشته‌اند و امروز به شکل زنجیر بر دست و پای ما بسته‌اند رها شویم و افقهای جدیدی در برابر خود بگشاییم ” برای شناخت اینکه دست و بال ما تا چه حد با این پیش فرض ها بسته است بهتر است به جای مراجعه به صغرا و یا کبری خانم و استفاده از کلمات قلمبه و سلمبه برای مرعوب کردن مخاطبین به تاریخ سرزمین خود مراجعه کنیم ” مخصوصاً به نقش فقها و فتواهای آنها در طول این چند صد سال گذشته و علمی که بر آن اساس این فتواها را صادر کرده‌اند
    مگر آخوند مدرسه را حرام نمیدانست ‘
    مگر آخوند مخالف سجل و شناسنامه نبود و آن را توطئه انگلیس نمیدانست .
    مگر آخوند حمام را حرام نمیدانست ‘ و خزینه را که پر بود از گند و کثافت و بیماری ” بر حسب فقه اسلامی و آب کر پاک نمیدانست
    مگر آخوند بلند گو را حرام و وسیله شیطان و عجنه نمیدانست
    مگر آخوند مخالف رای زنان و تحصیل آنها نبود
    مگر آخوند چیزی از دمکراسی و حقوق بشر میدانست
    من نمیدانم واقعاً کلمه خجالت قرار است کجا به کار ما آید ”’
    دوست گرامی مرتضی عزیز ” آن علمایی که شما به داشتن آنها افتخار میکنید در میان فقها یا تکفیر شده‌اند و یا طرد شده‌اند و یا به تبعید فرستاده شدند و یا از ترس این دو عاقبت ” هر چه گفتند را در لوای اسلام و مکتبی که با آن بزرگ شده بودند عرضه کردند ‘
    مخترع نود و نه درصد تمام این احادیث و روایات که محتوایی دارند همین کسان بوده‌اند و دانسته های خود را وقف پیامبران و بزرگانی کردند که در میان عوام مقبولیت و تقدس داشتند ‘ چرا که شکسته نفسی در آن دوران بسیار مقبول بود و به آنها کمک میکرد که در دام نفس مکار گرفتار نشوند ” و از همه مهمتر نفع مردم بود ‘ منظور من آیات و روایاتیست که نکته‌هایی عرفانی و یا فلسفی دارند ” آنها میدانستند که نسبت دادن این موارد به انبیا و بزرگان مذهبی در میان مخاطبین اثری به مراتب بیشتر دارد ”
    آقا مرتضی عزیز ” کارنامه فقها سیاه تر از آن است که بتوان در یک جمع بندی از نقاط ضعف آنها گذشت و به اقتضای مصلحت منافع آن را در نظر گرفت ” و بزرگترین سند این ادعا وضعیت مسلمانان در صده های اخیر است ” مخصوصاً دوران معاصر ”
    فلاکت مسلمانان در امرار معاش ‘ سیاست ‘و در برخورد آنها با طبیعت و علوم تجربی چنان عیان است که هیچ نیازی به توضیح نیست و هر انسان با وجدانی به این نقصان و ضعف معترف است
    آیا میتوان منکر نقش روحانیان در این ذلت و خواری بود ‘؟؟’ روحانیتی که امروز با فقه من در آوردی خود و واژه ولایت مطلقه مردم کشوری را همچون معلولان و دیوانگان ‘صغیر به حساب آورده و خود را قیم آنها میداند ” چگونه میتواند منکر این خواری و درماندگی باشد ‘ آیا شما واقعاً خیال میکنید هنوز این لشگر شکست خورده فقها میتوانند با دروغ و شعار و گنده گویی مردم را فریب دهند ‘
    مرتضی در ادامه میگوید
    ،وقتی ما می گوییم “علم دین” یا “علوم دینی” مقصود این نیست که باید دین یا عناصر دین را در آزمایشگاه مورد آنالیز قرار داد ،علم دین یعنی مجموعه ابزارها و علوم مقدماتی دیگری که بوسیله آنها متن و بنیاد دین تفسیر می شوند ،چیزی مثل متن شناسی یا هرمنوتیک جدید
    پایان قسمت دوم حرف مرتضی
    این حرف یعنی چه که مقصود از علم دین ‘ این نیست که دین یا عناصر دین را مورد آنالیز قرار داد ” اتفاقاً معنای متن شناسی و هرمنوتیک و تفسیر یعنی همین ” یعنی با این ابزار دین را آنالیز کردن
    در ادامه مرتضی ما میگوید
    ،در اینجا کسی که اصلا دین را خرافات میداند یا اصلا بخدا معتقد نیست نمی تواند بخود بقبولاند که مقوله ای بنام دین شناسی و شناخت متن و پیام دین ممکن است وجود داشته باشد ،برای اینکه اختلاف او اختلاف در بنیاد است و تصور او این است که شناخت و علم منحصر در علوم تجربی متکی بر تجربه و آزمایش است ،این علوم تجربی و انسانی هم نزد متدینان و ارجمند است ،لکن همه بحث این است که موضوع و محمول در علم دین و دین شناسی و تفسیر متن دین مطابق زمانها ،با موضوع و محمول و روش تحقیق در علوم تجربی متفاوت است ،البته نویسنده ای که مخالفت هیستریک با اصل دین و شریعت دارد و همه سخن او ریشخند و تمسخر و ردیف کردن الفاظ تبلیغاتی و زشتی است که مدیریت سایت ناگزیر از هاشور زدن بر آنهاست ،بسیار دور از فهم اینگونه تفاوتها و ظرافت هاست ،او لازم است ابتدا بجای اینگونه کامنت های تبلیغاتی مطالعه ای در ترمینولوژی علم داشته باشد و تفاوت علوم و موضوعات آنها و روش های تحقیق در آنها را از هم تفکیک کند و بداند آنها که کرسی های جدید دین شناسی و متن شناسی دین و معرفت دینی در آکادمی ها تاسیس می کنند و محتوا و گزاره های دینی را تجزیه و تحلیل می کنند یا نفی و اثبات می کنند هیچ نیازی ندارند که همچون بیسوادهایی که دچار آلرژی نسبت به دین هستند بروند برخی احکام جزئی (مثل مکروهات یا مستحباتی که در کم و کیف و سندیت آنها بحث هست) دین را نفهمیده بیاورند بعرصه عمومی و با الفاظ تمسخر آمیز و دور از شان انسانی ،علم دین و علوم دینی مرتبط با شناخت متن و محتوای پیام دینی را مورد تمسخر قرار دهند و از این راه هم بیسوادی خود را ابراز کنند و هم با تخلیه کینه و نفرت های خویش نسبت به دین اندکی از نا آرامی نفسانی خویش بکاهند.
    پایان سخن مرتضی
    دوست گرامی ‘ در دنیای امروز هر علمی باید اول به جهانیان عرضه شود ‘ مورد نقد و بررسی قرار بگیرد عالمان جهان نظر بدهند و خلاصه دنگ و فنگی دارد که نگو ” فقها نه سواد چنین مقابله‌ای را دارند و نه جرات روبرو شدن با مخالفان خود را ” که اگر داشتند ‘ رو به قتل درمانی و قتلهای زنجیره‌ای نمیآوردند
    گذشت آن دوران که فقها با مشتی رعیت بیسواد طرف بودند و برای هم پبسی باز میکردند ” ما امروز در جهان معیارهای زیادی برای تشخیص علم داریم و دانشگاههای جهان محل عرضه علومند ” کما اینکه شما هم به طور حتم علم گاوپرستان در هند را علم نمیدانی و برای آن بدون اینکه آن را تحصیل کرده باشی پشیزی ارزش قائل نیستی ” امروز دگر هر بقالی نمیتواند دانسته های خود در مورد قفسه بندی و اداره بقالی را علم بنامد ” فقها اگر حرفی برای گفتن داشتند هیچگاه عالمانی چون عبدلکریم سروش را با چک و لگد از آن دیار نمیراندند ” و حکم قتل مخالفان خود را صادر نمیکردند ‘ همین عرصه بسته و نداشتن امنیت برای مخالفان ” خود بزرگترین دلیل حقارت فقها و خالی بودن دست آنهاست ” در مملکتی که منتظری امنیت جانی نداشت ‘ چگونه میتوان از علم فقها دم زد
    باز میگویم ”’ مرتضی عزیز ” در جایگاهی که شما قرار داری حتی اگر شیطان پرست هم بودی برای من قابل درک بود ”
    ببین برادر ‘ تو چگونه میتوانی به انحراف شیعه و فقهای اعظم پی ببری ” پوست از تنت زنده زنده میکنند ” عیالت بر تو حرام میشود ‘ حقوقت قطع میشود ‘ تمام دوستانت را از دست میدهی ‘ امنیت جانی نخواهی داشت ‘ .
    تنها راه نجاتت فرار را بر قرار ترجیح دادن است ‘ البته قبل از اعتراف”
    تو واقعا انتظار داری تحت این شرایط ما قبول کنیم که تو امکان تحقیق داری و محققی ”
    مرتضی جان این سایت اگر محل بی ادبی نیست محل شوخی هم نیست
    خدا همه ما را شفا دهد

     
    • با درود به فریبای گرامی و عرفانیان ارجمند!من چون قبلا بارها در اینمورد با سید مرتضی بحث و جدل کرده ام دیگر نیازی به خواندن کامنتهای زمانبر ////////////شان ندارم.ولی باز هم به جناب ایشان می گویم که جناب سید ما علم دین شناسی را می شناسیم.مشکل تو و آخوندها اینست که شما دین شناس نیستید.دین شناس پژوهنده ایست که در باره ادیان مختلف تحقیق می کند .تیولوژی یا دین شناسی رشته ایی تحصیلی و علمی و شناخته شده در دانشگاهای معتبر دنیاست.یک ثیولوگ می تواند بی خدا باشد مسلما می تواند مسلمان یا مسیحی یا شیعه یا هر خداباوردیگر هم باشد.ولی چنین شخصی اگر گفت که دین من کاملترین دین یا آنچه من پژوهیده ام و باور دارم کاملترین است نه تنها مورد تمسخر قرار می گیرد بلکه کسی او و پژوهشهایش را جدی نمی گیرد. آخوند یک ///////// است نه پژوهش گر.شما ثروت بی کرانی از مردم ///////// و خزانه ملی خرج مشتی خرافات ////////// می نمایید و نامش را پژوهش و خود را پزوهشگر می نامید.مسلما شما می توانید خود را هر چه می خواهید بنامید ولی کسی برای چنین نوشته هایی /////////// نیست.هدف شما رسیدن به آنچه که از پیش دیگران گفته اند و نوشته اند بوده نه نقد و گذشتن از آنها که هدف اصلی هر پژوهشگریست.

       
    • عرفانیان گرامی

      خوب میدانی که اینگونه مطالب شما سخنانی تکراری و غیر مربوط به بحث هایی است که من مطرح کردم ،انگیزه های شما در این گونه مطالب فقط مخالفت سیاسی با حکومت ایران است نه فهم اینکه علم دین یک علم است با روش و متدهای های خاص خود ،اینکه برخی روحانیین بسلیقه خود در زمانی با بلندگو مخالفت کنند چه ربطی به این دارد که فهم پیام دین از متن دین باید فهم روشمند باشد؟ اینکه آب خزینه برحسب حکم شرعی کر باشد چه ربطی به بهداشتی بودن یا نبودن آن دارد ،آب غیر کر هم می تواند غیر بهداشتی باشد ،اگر آخوندی با بلندگو مخالف است آخوند دیگری با آن موافق است ،این چه ربطی دارد به علم دین و متن شناسی دین ،آخر عزیز من گاو پرستی چه ربطی دارد به علم دین ،گاو پرستی یک نحله و گرایش مذهبی است نه علم ،بحث من این بود که آن آقایی که شما حالا وکیل او شده ای ،خیال میکند علم یعنی فقط علم تجربی ،متاسفانه باید بگویم شما بسیار از مسائل دور هستید و انگیزه های سیاسی شمایان را وادار می کند چیزها و عناصر بی ربط را به ساحت بحث بیاورید و خیال می کنید هرکس چند پاراگراف تکراری را طولانی کرد به فهم نزدیکتر است ،الان بحث سروش اینجا مطرح بود ،خیلی از روحانیون و از جمله خود من هم با نحوه برخورد حکومت یا داخلی های ایران با جناب سروش مخالف بوده و هستیم ،اما این چکار دارد به اینکه در بحث های نظری ایشان هرچه بذهنش رسیده باشد صحیح است ،این است که می گویم شما خلط مبحث می کنید و هنرتان فقط انباشتن انبوه مطالب غیر مرتبط به هم است ،البته بشما حق می دهم بخاطر آسیبی که احیانا از حکومت ایران دیده اید و به خارج کوچ کرده اید ،اما می گویم باید در بحث ها از داخل کردن انگیزه های سیاسی و امور خارج از موضوع احتراز کرد ،واقعا تمرکز به موضوع بحث ها مساله مهمی است ،البته املاء شما و غلط نویسی هایی که داشتید بهتر شده و کمتر غلط می نویسید و از این جهت خرسند اما بشما توصیه میکنم مدتی بمنطق ارسطویی بپردازید تا کمی استقامت در فکر و نظم فکری هم داشته باشید ،من کامنت ها را به احترام نویسندگان آنها دقیق می خوانم ،اما هرچه در این نوشته شما نظر کردم دیدم عناصر مختلف و بی ربطی را بهم آمیخته اید و بخیال خود سخن سید مرتضی را نقد کرده اید ،عیبی ندارد دوست عزیز اگر دل شما به این سبک نوشتن خوش است و گمان می کنی به این شکل مجموعه روحانیت شیعه را در منطق شکست داده ای یا باری از کینه و نفرت خویش سبک کرده ای و به پیروزی رسیده ای ،بسیار خوب دل خوش باش!

       
    • سید مرتضی عزیز در تایید سخنان جناب عرفان باید بگویم که همین حکومت استبدادی ولی فقیه که حرف پدران ما را در برابر چراهای ما در خانه تکرار میکند «برای اینکه من میگم» بزرگرترین نشان است که فقهای ما در استدلال کم اورده اند این اسلام قرانی نیست که کم اورده بلکه اسلام فقاهتی شیعی است که کم اورده ، اسلام نیامده که حکومت کند بلکه امده که انسان بسازد اما اسلام فقاهتی و ولایتی مبتنی به تبعیت محض از ولی فقیه امده که حکومت کند به هر قیمتی که شده حتی به قیمت محو اسلام قرانی . در قران بارها و بار ها تکرار میشود که پیامبران بشری مانند همه ی ما هستند ، اول خصوصیت یک بشر اشتباه و تجربه است (تجربه نام دیگر اشتباه است ما با اشتباه کردن تجربه پیدا میکنیم) اول کاری که فقه شیعی میکنند این صفت بشری را از انبیا و امامان خلع میکنند و با جانشین دانستن خود در جایگاه آنان خود را از اشتباه و انتقاد بری دانسته و طلب تبعیت محض میکند. قران همه استدلال است و طلب تفکر و تحقیق است و خدا جوابگوی سوالات بشر است تا جایی که از بشر شکایت می کند و می فرماید این بشر قدر خدا را ادا نمیکند و سخن این فقها تقلید و چون من میگم است در قران اصلی کلی است که می گوید اگر زیان کاری بیش از سودش باشد آنجام ان کار مجاز نمی باشد ،مانند قمار کردن، شما نظر دهید که ایا حکومت استبدادی ولایت فقیه در کشور ایران در جهت انسان سازی سود بیشتری داشته یا زیانش بیشتر بوده، آیا ایرانیان امروز انسانهای بهتری از ایرا نیان 36سال پیش هستند ؟؟؟؟ قضاوت کنیییییییید!!!!!!!!!!

       
    • با سلام به همه دوستان
      بله ما محققینی داریم که در سطوح مختلف با علم نداشته دست به اغفال می زنند نه فقط در علوم شریف دینی بلکه در علوم تجربی هم سالها علمای تجربی و پزشکان معروف فرانسه یافته های لویی پاستور را به رسمیت نمی شناختند البته مشکل اصلی نه در منطق بلکه در منافع است منتها اگر کسی در این دوره و زمانه ,آگاهانه در جهت تحمیق توده مردم که قرار نیست همه تحصیلات دانشگاهی داشته باشند ,بکوشد .به کمک دوستان باید لغت جدیدی برای نامیدن اینگونه افراد که مشمول هاشور نشود.یافت .

       
  61. آینده سوریه و منطقه

    سلام استاد نوری زاد
    الآن داشتم نوشته داغ شمارو می خوندم که به پسرتون نوشتین منم مثل شمام مثل شما نسل بچه هامو سوختم این نامه شما صحبت یک نسل نابودگره با نسلی که نابودش کرده این نامه رو باور کنین سه بار ریز به ریز خوندم . داشتم این مقاله رو می خوندم گفتم شما و دوستان با دقت بخونیدش . همه دارن داعش رو می کوبن به این فکر نمی کنند که بعد از نابود شدن داعش آیا مسله تموم می شه؟ تازه شروع می شه مثل صدام که همه فکر می کردن با رفتن صدام همه چی حل می شه فکر نمی کردن همه چی شروع می شه این جمله رو من از این نوشته خیلی دوست دارم که می گه: عقیده رو نمی شه بمباران کرد حتما بخونیدش لطفن:

    ———————————

    گرچه حملات هوائی به داعش در خاورنزدیک نتیجه بخش است، اما تسخیر دوباره مناطقی که به تصرف داعش در آمده اند به کندی پیش می رود. داعش در سال 2015 فقط 14 در صد از مناطق متصرفی خود را از دست داد. با وجود این حتی اگر داعش هم بزانو درآید 15 گروه سلفی دیگر فقط منتظر فرصت هستند تا جای خالی داعش را بگیرند. هدف آنها و داعش یکی است و آن عبارتست از ایجاد دولتی بر مبنای اصولی از شریعت اسلامی که به آن اعتقاد دارند. این حاصل مطالعاتی است که پژوهشگران «مرکز تحقیقات مذهبی و ژئوپلیتیک بریتانیا » به آن رسیده و حاصل آن را چند روز پیش در رساله ای تحت عنوان «هنگامی که قلعه سقوط کند» منتشر کردند.

    این اتاق فکر بخشی از » بنیاد مذهبی توی بلر» نخست وزیر اسبق انگلستان است.

    (نخست وزیری که نقش مهمی در تهاجم به عراق و سرنگونی رژیم صدام حسین و فاجعه عراق داشت و خود اخیرا گفت که فکر آینده بعد از صدام را نکرده و از این بابت یک عذر خواهی به مردم بدهکار است!)

    اتاق فکر مذکور اعلام کرده که طی ماههای گذشته به تحقیق اساسی در باره نیروهای رادیکال مذهبی در سوریه پرداخته است. حاصل این تحقیقات هشدار دهنده است:

    در مجموع 96 هزار جهادگرا با دولت لائیک پرزیدنت اسد در جنگ هستند. فقط یک سوم از این جهادگرایان در خدمت داعش هستند. اکثریت بزرگتری از آنها به سازمانهای دیگری چون النصرت – شعبه القاعده در سوریه- ، جیش الاسلام و احرار شام پیوسته اند. گروه «احرار شام» اجازه داشت در جلسه مخالفان «ملایم» دولت سوریه که اخیرا در عربستان تشکیل شد حضور یابد. گرچه نماینده این گروه پس از چانه زنی های فراوان بالاخره بیانیه مشترک را امضاء کرد ولی بر اساس گزارش رسانه های گوناگون عربی، افراد دیگر همین گروه بلافاصله نماینده خود را بدلیل امضاء بیانیه خلع کردند.

    » مرکز مطالعات مذهبی و ژئو پلیتیک بریتانیا» در پژوهش خود به این نتیجه می رسد که «پیروزی نظامی بر داعش به معنای پایان جهاد جهانی نیست. ما قادر به بمباران ایده ئولوژی نیستیم». حتی اگر داعش از خاورنزیک رانده شود نیز به هیچ وجه به معنای آن نیست که خطر تروریسم در اروپا برطرف شده است. پژوهش مذکور هشدار می دهد «این که غرب توجه خود را بر داعش متمرکز سازد یک خطای راهبردی است». » اگر فقط داعش از پای در آورده شود، این خطر بزرگ بوجود می آید که جهادگرایان پراکنده داعش و دیگر سلفی ها به افق های فراتر روی آورند و خارج از سوریه بر دامنه حملات خود بیفزایند و شعار بعدی آنها این خواهد بود که » غرب خلافت اسلامی را منهدم کرد».

    اتاق فکر بریتانیائی به این نتیجه می رسد که » شورشیان سوریه را نمی توان به تندرو و معتدل تقسیم کرد. اگر جنگیدن در کنار تندرو های اسلامی ( داعش) از لحاظ راهبردی مفید باشد این باصطلاح معتدل ها در همدست شدن با داعش هیچ تردیدی بخود راه نمی دهند. آن باصطلاح» ارتش آزاد سوریه » نیز که اروپا و آمریکا ناز و نوازشش می کنند، هیچ فرقی با بقیه ندارد.

    پژوهش مذکور یاد آور می شود که در تابستان گذشته در یک حمله مشترک «ارتش آزاد سوریه» و جبهه النصرت به شهر»جسر الشغور» در منطقه «ادلیب» که اهمیت استراتژیک دارد «افراد جبهه النصرت گروه حمله بودند و افراد «ارتش آزاد سوریه» که غرب آنها را مسلح و مجهز کرده بود، با گشودن آتش بسوی مخالفان از النصرت حفاظت میکردند. کار به اینجا ختم نمی شود : علائمی نشان می دهند که آمریکا سلاح های ضد تانک در اختیار چهار گروه سلفی که با داعش رقابت می کنند، گذاشته است.

    طبق تحقیق اتاق فکر «این ادعا که گویا 70 جنجگوی معتدل حاضرند از حملات هوائی به داعش حمایت کنند تا حدود زیادی غیر جدی است». افزون بر این، حتی «کناره گیری اسد هم به پایان جنگ نخواهد انجامید. جهادگرایان سلفی باحتمال بسیار زیاد بازهم به جنگ ادامه خواهند داد تا به هدف خود که ایجاد کشور اسلامی است دست یابند.

    نتایج این پژوهش که هزینه آن را «بنیاد تونی بلر» پرداخته سیلی محکمی است بر صورت تونی بلر نخست وزیر اسبق انگلستان . زیرا او یکی از خواستاران پر و پا قرص جنگ با عراق بود که به شکست عراق انجامید و آن کشور را به دامان هرج و مرج افکند. خود تونی بلر در مصاحبه ای با روزنامه گاردین که در ماه اکتبر صورت گرفت اعتراف می کند که » البته نمی توان گفت آنها که در سال 2003 موجب سقوط صدام شدند مسئولیتی در پیدایش رویدادهای سال 2015 ندارند.

    http://www.jungewelt.de/2015/12-23/025.php

     
  62. من هر وقت که مادر سعید زینلی را می بینم انگار یکی با دو دستش قلبم را به سختی فشار می ده و اشکام رو جاری میکنه، نمی دونم ایشان تا حالا چطور دوام آورده تو مملکت ما که وجدان بیداری پیدا نمشه که پاسخگوی این مادر چشم انتظار باشه خدایا به عظمتت قسمت می دهم تو پرده ها را کنار بزن و این مادر را از چشم انتظاری در اور!

     
    • مهدی از تهران

      آقا مرتضی
      به جای تنبلی و خواستن از خدا برای پرده کنار زنی برای این مادر خود بپا خیز و برای یافتن فرزند این مادر کمک بکن. تا کی خرافات و کار خود را از دیگری خواستن. چرا خدا را به این اندازه کوچک و زمینی میکنید.
      مهدی از تهران

       
      • آقا مهدی از تهران که گاهی هم می شوید از لندن ،لطفا اگر چشمان مبارکتان مشکل فنی دارد به چشم پزشکی مراجعه فرمایید یا نمره عینک خویش را تغییر دهید ،نویسنده این کامنت خواهری بنام “مرضی” است و بدیهی است که لغت و اسم “مرضی” غیر از لغت و اسم “مرتضی” یا “سید مرتضی” است ،یکی تاء دارد و یکی تاء ندارد!
        ضمنا سوال من از خود شما که مدعی هستید اهل دعا نیستید و آنرا خرافات می دانید این است که کنش حضرتعالی از لندن یا تهران در مورد پیدا شدن سعید زینالی و کمک به پدر و مادر او چه بوده است؟

         
        • مهدی از تهران

          عرض ادب و احترام
          جناب سید مرتضی
          1- مهدی از لندن با اینجانب که مهدی از تهران هستم و در ناف تهران زندگی میکنم دو شخصیت مختلف میباشد.
          2- خطای دید باعث نوشتن مرتضی بجای مرضی شده است که از هرد پوزش میطلبم.
          3- اینجانب به قول شما کنش در یاری به بانو مادر زینالی مطلبی نیست که دشمنان ایران (مروجین جهل و خرافات دینی و مذهبی) از آن اگاه گردند.
          به امید نهادینه شدن عقل و خرد در فرهنگ ایرانی و عاری شدن فرهنگ ایرانی از جهل و خرافات دینی و مذهبی

          مهدی از تهران

           
          • جناب مهدی از تهران

            با سلام و احترام به شما و پذیرش عذرخواهی تان فقط عرض میکنم من نه دشمن ایران هستم و بتعبیری اگر ناسیونالیست تر از جنابعالی نباشم کمتر از شما ناسیونالیست نیستم ،و نه مروج جهل و خرافات دینی و مذهبی هستم ،شما تلاش کنید دیدگاه خود را در شناخت دین تصحیح کنید وگرنه هیچ عاقلی عقائد و گرایشات خویش را خرافه و جهل نمی پندارد تا بوصف خرافه و جهل به آنها متمایل باشد همچنانکه شما چنین هستید و دیگری نمی تواند گرایشات شما به اعتقادات خودتان را جهل و خرافه بداند و بگوید جناب مهدی مروج جهل و خرافه است زیرا روشن است که جناب مهدی معلومات و گرایشات خود را خرافه و جهل نمیداند.
            در مورد اتحاد یا عدم اتحاد مهدی از تهران با مهدی از لندن که بیاد دارم مدتی قبل کانتکتی با جناب نوریزاد داشت و بظاهر از این سایت قهر فرمود ،مطلب مهمی نیست و من اصراری ندارم فقط بیاد دارم انتهای همه کامنت های مهدی از تهران و مهدی از لندن مذیل به این ذیل و ابراز امیدواری بود که : به امید نهادینه شده فرهنگ عقل و خرد در فرهنگ ما ایرانیها و به تاریخ پیوستن فرهنگ جهل و خرافات دینی و مذهبی.
            اگر می گویید چنین تشابهی تصادفی بوده است من همانقدر که تصادفی بودن پیدایش کائنات و کیهان و جهان هستی را از نظر فلسفی می پذیرم این تصادف را نیز می پذیرم.
            ممنون از شما

             
      • جناب مهدی از تهران من مرضی هستم نه مرتضی ، اگر از قول خدا سخن میگو یید،خداوند ما را دعوت به دعا نموده است، ادعونی استجب لکم، عمده ی خواسته های ما زمینی ها زمینی است و خدایی که با آنها کوچک و زمینی شود خدای من نیست. بنده نیز مانند شما معتقد به عمل همراه دعا می باشم و در این راه آنچه در وسعم بوده انجام داده ام. بنده ریسمانی در این حکومت ندارم که با کشیدن آن به این مادر کمک کنم ، اما اگر شما راه دیگری میشناسید که در وسع من باشد بسم الله بنده در خدمتم!

         
        • مهدی از تهران

          عرض ادب و احترام
          بانو مرضی
          1- از اشتباه نوشتن اسم پوزش میطلبم.
          2- اینجانب از قول خودم سخن میگویم نه از قول مافوق بشر
          3 – مشکل من با شما همین است که شما به جای استفاده از عقل و خرد فراوانی که خداوند به شما داده است متوسل به عبارت عربی “”ادعونی استجب لکم”” میگردید. دوست عزیز خداوند یکتا و مقتدر عقل و شعور و خرد به من و شما داده است، بهتر است بدان رجوع کنیم .
          4 – اینجانب به دعا و توسل به این و آن اعتقادی ندارم زیرا شرک میدانم. معتقدم خالق شعور داده، عقل داده و اگر از این نعمتها استفاده نکنم ، کفر نعمت است. هیچوقت تابع دکانداران دین نبوده و نخواهم بود.
          5 – راهی که اینجانب انتخاب کرده ام ترویج استفاده از خرد و عقل و شعور در جامعه است. ترویج فرا گیری علم و دانش است. ترویج پرسشگری در خصوص هر مطلبی است.ترویج نپذیرفتن بی چون و چرای هر ایده و ایدولوژی است. ترویج تحقیق و جستجو زمینی برای پیدا کردن راه بهتر زیستن بشر است. ترویج دفع مرده پرستی و قبر پرستی و قدیس سازی است. ترویج اینکه سرنوشت بشر به دست خود او ساخته میگردد نه از عالم غیب و اسمانی.ترویج اینکه خداوند یکتا و خالق و عادل هیچ انسانی را انتخاب نکرده که برتر ازانسان دیگر باشد و اورا نماینده خود کند که بشریت راه و روش زیستن بیاموزد. ترویج اینکه مبلغین و مروجین ادیان فقط دکاندارانی شکم باره و دنیا پرست و خود خواه هستند که از روان پاک بشر برای امیال شهوانی خود سوء استفاده میکنند.
          ترویج اینکه دین و مذهب موردی کاملا شخصی است و تحت هیچ شرائطی نمبایستی در زندگی اجتماعی دخالت داشته باشد. ترویج اینکه هر جامعهائی بستگی به احوالات خود قوانین زمینی تدوین کند و پیرو ان قوانین در کنار هم زندگی کند. امروزه تقریبا قوانین زمینی جوامع دارای مشترکات زیادی است و میتوان از یکدیگر الگو گرفت.
          به امید نهادینه شده فرهنگ عقل و خرد در فرهنگ ما ایرانیها و به تاریخ پیوستن فرهنگ جهل و خرافات دینی و مذهبی

           
  63. جناب 2salle درود بر شما، نوریزاد و سایر هم میهنان ارجمند

    تواضع توام با متانت درگفتارشما بزرگوارکاملا نمودار هست. ازجنابعالی استدعا میکنم که مارا از خواندن کامنت های پرمعنایتان بی بهره نگذارید و بیشتردرگفتگوی دوستان مشارکت کنید. این گفتگو درابعاد گوناگون هست که همه ما را به امتداد شاهراه کمال راهنمایی میکند.
    از الطاف شریفتان سپاسگزارهستم و برایتان بهترین ها را آرزو دارم. زنده، تندرست و پاینده باشید.
    با احترام
    رسول

     
  64. ادامه از کامنت سوم

    حال منظور ما از سخنان فوق این بود که نشان دهیم که تکامل اندیشه بشر راهی سخت و پرپیچ و خم را طی نموده است تا بدینجا رسیده است. حال برگردیم به سوالاتی که در ابتدای این نوشتار مطرح شد. عقاید و نظرات صحیح انسان از کجا سرچشمه می گیرند؟ چرا بعضی از طرحها و نقشه های ما به شکست می انجامد و بعضی از آنها به نتایج پیش بینی شده می رسد؟ دانشمندان چگونه تحقیق می کنند و به کشف قوانین طبیعت نائل می آیند؟ بشر چگونه توانسته است به چنین پیشرفتهای عظیم علمی دست پیدا کند؟
    در عصر رونسانس در اروپا با انقلابات و شورشهای پی در پی دهقانی مردم و بخصوص روشنفکران هرروزه بیشترو بیشتر خطوط قرمز کلیسا را در می نوردیدند و کلیسا مجبور به عقب نشینی می شد. در ابتدای دوره رونسانس کلیسا با به زندان افکندن و یا آتش زدن روشنفکران و دانشمندان اقدام به یک ضد حمله گسترده نمود. با به آتش کشیدن مردم به انحاء مختلف در میادین شهر های اروپا سعی داشت این تحول مهم را سرکوب. ژیاردونو برونو فیلسوفی که اعتقاد داشت زمین کروی است در میدان روم به آتش کشیده شد. گالیله را با تهدید به سوزاندن وادار کردند علارقم اعتقادات خود اعتراف کند که اشتباه می کرده است صدها زن به جرم جادو گری در انگلستان و ایتالیا و فرانسه سوزانده شدند و…
    (شاید این آینه تمام نمائی باشد بر آنچه در خاورمیانه رخ می دهد. در خاور میانه بجز داعش ما کمتر با سوزاندن روبرو هستیم و مجازاتها همان شکنجه و اعدام از طریق چوبه دار است. البته در اعتراضات هشتاد و هشت ترانه موسوی پس از شکنجه و تجاوز به آتش کشده شد. )
    در دوران انقلاب صنعتی اندیشمندان و فلاسفه به در نوردیدن خطوط قرمزی که کلیسا برای همه گذاشته بود همت گماشتند. ولی اروپا آبستن یک انقلاب اجتماعی بود شورشها از اینجا و آنجا سر بر می آورد. شمشیر گردن شاهان را تهدید می کرد. در انقلاب کبیر فرانسه، در پاریس کشیشها را قلاده بستند و به گیوتین سپردند. ناپلئون بناپارت بعد از تصرف ایتالیا پاپ را به پاریس آورد و در آنجا زندانی نمود. در حقیقت عصری شروع شده بود که دیگر کلیسا توان و یارای ترمز گذاشتن برای این انقلاب پی در پی اروپا را نداشت. دگر نمی توانست فلاسفه و دانشمندان را به جرم محاربه با خدا و رسول خدا در آتش بسوزاند. دانشمندان به چند اصل مهم علمی برای تحقیق و پی بردن به قوانین جاری بر موضوع مورد تحقیق دست پیدا کردند.
    مهمترین اصل در علم این است که ما بی نهایت ناشناخته داریم که با کشف هر ناشناخته ای دنیائی از ناشناخته های جدید برروی ما گشوده می شود. چون هستی بی پایان است ولی نشناختنی وجود ندارد و هرچیزی قابل شناخته شدن است اگرچه بشر هنوز قادر به شناختن آن نباشد. یعنی هیچ خط قرمزی و یا روحانی برای کشف قوانین وجود ندارد.
    دوم اینکه دریافتند که باید برای کشف قوانین موجود از خود ماده مورد تحقیق شروع کنند و اینکه فلانی در فلان جا چنین گفته است پس باید چنین باشد و یا من تصور می کنم که اینچنین است و…از حیطه علم بیرون انداخته شد. هر نظریه ای احتیاج به مدارک و شواهد کافی دارد و قیل و قال جایگاه محکمی ندارند مگر اثبات شوند. هر چیزی بر مبنای قوانین فیزیکی که تا کنون کشف و اثبات گردیده باید مورد قضاوت و سنجش قرار گیرد مگر کسی با اثبات و مدلل این یا آن قانون را به زیر سوال ببرد. برای علم، ناموسی وجود ندارد که نتوان آن را نقد و یا نفی کرد. مثلاً قوانین فیزیک نیوتون توسط آلبرت اینشتن به نقد کشیده شد و اینشتن به اشتباه بودن این قوانین پی برد. خوب مشخص است با قوانین نیوتون هنوز ما کشتی و هواپیما می سازیم و هزاران بار این آزمایشات انجام شده است. ولی اینشتن ثابت کرد که در سرعت های بسیار بالا، نزدیک به سرعت نور این قوانین جواب نمی دهند و غلط هستند. در فیزیک نیوتون اجسام در سه بعد حرکت می نمایند در حالیکی اینشتن ثابت کرد که ماده در چهار بعد حرکت می کند. و یا ما صد ها سال است که با هندسه اقلیدسی سرو کار داریم و می دانیم که فی المثل زوایای یک مثلث صدو هشتاد درجه است ولی ریمن و لوباچفسکی ثابت کردند که در جهان واقعی، نه جهان مسطح زوایای یک مثلث نمی تواند صدو هشتاد درجه باشد و از یک نقطه بیش از یک عمود می توان بر یک خطی رسم کرد. نتیجه اینکه علم نه تنها از هیچ تغییر و تحولی نمی هراسد بلکه از آن استقبال نیز می نماید. هراس از نقد مختص کسانی است که اندیشه هایشان پایه و اساسی ندارد و بنابراین مجبورند به قدرت تکفیر ناقدین را سرکوب نمایند. اگر چیزی برای شما مسجل شد باید بتوانی آن را برای دیگری اثبات کنی. فی المثل اگر قرار است ماه نصف شود شما باید با دانستن جرم و حجم ماه و فاصله ماه از کره زمین در پی ساختن ابزاری باشی که قادر به چنین کاری باشد و تازه بالفرض هم که به چنین کاری فائق آمدی با دو تکه شدن ماه و نصف شدن جرم آن، ماه باید با سرعت بسیار زیادی به روی زمین سقوط کند و یا از مدار زمین بگریزد که در حالت اول هیچ موجود زنده ای بر روی کره ارض وجود نخواهد داشت و احتمالاً کره زمین نیز از مدار خویش منحرف خواهد شد. به هر حال درهر دو حالت فاجعه زیست محیطی روی خواهد داد.
    خوب بعضی ها ادعا می کنند که نیروئی ماوراءالطبعه دست بکار شده است. جالب اینجاست که خود این نیرو سعی می کند از قوانین طبیعت بعضاً طبعیت کند یعنی مثلاً بجای انکه بگوید ماه نصف شو و ماه نصف شود با شمشیر که برای تکه کردن اجسام است استفاده می کند و یا پرندگان ابابیل باید به پرواز درآیند و با کمک سنگ و جاذبه زمین فیل ها را از پای در بیاورند و نمی شود به طور ساده بگوید فیلها بمیرید و آنها بمیرن البته اینطوری داستان ها لوس می شوند ولی نویسنده هر کاری می کند به نوعی در چارچوب همین قوانین طبیعی اسیر است. ادامه دارد

     
    • ستاره خانم گرامی

      به مطالب ابتدایی گفتار شما که اشاره به روش های علمی در حیطه های فیزیک و شیمی و دیگر علوم و تاریخچه برخی تحقیقات علمی نوین بود کاری ندارم ،آنها مطالب درست و مفیدی بود ،بحث من در قسمت آخر گفتار شما بود که ظاهرا این مقدمه مطول را مقدمه گریز به آن قرار داده بودید ،آنجا که گفتید :

      “”فی المثل اگر قرار است ماه نصف شود شما باید با دانستن جرم و حجم ماه و فاصله ماه از کره زمین در پی ساختن ابزاری باشی که قادر به چنین کاری باشد و تازه بالفرض هم که به چنین کاری فائق آمدی با دو تکه شدن ماه و نصف شدن جرم آن، ماه باید با سرعت بسیار زیادی به روی زمین سقوط کند و یا از مدار زمین بگریزد که در حالت اول هیچ موجود زنده ای بر روی کره ارض وجود نخواهد داشت و احتمالاً کره زمین نیز از مدار خویش منحرف خواهد شد. به هر حال درهر دو حالت فاجعه زیست محیطی روی خواهد داد.
      خوب بعضی ها ادعا می کنند که نیروئی ماوراءالطبعه دست بکار شده است. جالب اینجاست که خود این نیرو سعی می کند از قوانین طبیعت بعضاً طبعیت کند یعنی مثلاً بجای انکه بگوید ماه نصف شو و ماه نصف شود با شمشیر که برای تکه کردن اجسام است استفاده می کند و یا پرندگان ابابیل باید به پرواز درآیند و با کمک سنگ و جاذبه زمین فیل ها را از پای در بیاورند و نمی شود به طور ساده بگوید فیلها بمیرید و آنها بمیرن البته اینطوری داستان ها لوس می شوند ولی نویسنده هر کاری می کند به نوعی در چارچوب همین قوانین طبیعی اسیر است””.
      (پایان کلام شما)

      اشاره شما به دو معجزه نقل شده در قرآن است :1-مساله شق القمر یا انشقاق قمر و التیام دوباره آن به اعجاز (سوره القمر در قرآن)
      2-مساله سنگباران و نابودی اصحاب فیل و سپاه ابرهه و نابودی آنها بوسیله پرندگانی که بامر خدا سنگهایی در منقار داشتند و آنها را بر سر اصحاب فیل فرو ریختند .(سوره فیل در قرآن)
      ظاهرا گمان کرده اید اشاره به پیشرفت های علمی نوین که دستاورد دانشمندان بزرگی مثل نیوتون و انیشتین و دیگران است و اشاره به روش تحقیق در علوم تجربی که در مقدمه گفتار خویش بیان کردید و حاصل زحمات دیگران است نه شما ،گمان کرده اید این مقدمات و مسائل زمینه است برای نفی خوارق عادات و معجزاتی که توسط پیامبران برای اثبات ادعای پیامبری و رسالت خویش از سوی خدای تعالی صورت گرفته و در کتب آسمانی پیش از قرآن و در قرآن به آن اشاره شده است ،این گمان شما و این ارتباط دادن بین مقدمه و ذی المقدمه از اساس باطل است ،زیرا:

      اولا: چنانکه بارها در این سایت توضیح داده شده است ،سنخ معجزات انبیاء عظام الهی ،سنخ “خرق (پاره کردن) عادت اسباب و وسایل شناخته شده علی معلولی توسط بشر در زمان وقوع معجزه” است ،نه خرق نظام علیت و معلولیت ،ببیان دیگر ،انجام معجزات توسط انبیاء الهی عبارت بوده است از توسل به اسباب و وسایل دیگری که تا آن زمان برای بشر شناخته شده نبوده است به هدایت و عنایت خدای جهان هستی که این نظم و نظام و قوانین حاکم بر آن را ایجاد فرموده است ،یعنی انجام یک معجزه (چیزی که بشر عادی در زمان وقوع آن از آن عاجز می شده است و همین دلیل بر صحت ادعای پیامبری پیامبران بوده است) عبارت نیست از دخالت ماوراء و متافیزیک به این معنا که “غیر ممکن ممکن شود” بلکه اعجاز و معجزه یعنی انجام یک عمل خارج از چهارچوبه معهود و شناخته شده علی معلولی کشف شده بین بشر ،پس معجزه خرق و پاره کردن قانون علیت عمومی نیست ،بلکه توسل به اسباب و علل دیگری که برای هر پدیده ممکن است وجود داشته باشد و بشر تا آن لحظه آنرا نشناخته است ،روشن است که کشف قوانین حاکم بر جهان چه در عرصه علم فیزیک و چه در عرصه شیمی و چه در عرصه های دیگر ،بدین معنا نیست که علت کشف شده در مورد هر پدیده و معلول ،علت منحصره آن پدیده است ،یعنی ممکن است اسباب تحقق یک پدیده یا تحول یک پدیده اسباب گوناگون و متفاوتی باشد که ما تنها یکی یا چند علت آنرا کشف کرده باشیم ،و در علوم طبیعی و تجربی جدید ،هیچ دانشمندی و هیچ تئوری و فرضیه ای نمی تواند ادعا کند که علت کشف شده در مورد یک پدیده “علت منحصره” آن پدیده است و جز آن نیست و نمی تواند باشد ،اینرا شما در ادعای علمی و تئوری یا فرضیه هیچ علم یا عالم طبیعی نمی یابید که مدعی باشد :من علت این پدیده را یافتم و جز این نمی تواند باشد ،آنچه که یک عالم تجربی بر اساس آزمون و تجربه و مشاهده در لابراتوار می یابد را اینطور تبیین می کند که :تا جایی که من یافته ام و مشاهده و سبر و تقسیم کرده ام علت این پدیده این است،این نتیجه طبیعی هر تحقیق علمی در هر رشته از رشته های علوم تجربی ،ریاضی ،انسانی و بطور کلی مطلق علم است ،و از همین جهت است که همیشه تاریخ علم این است که فرضیه ها و حتی قوانین مسلم فرض شده خرق یا نقض می شوند ،مثل مورد نقض قوانین فیزیک نیوتونی توسط فیزیک انیشتینی و تئوری نسبیت انیشتین که خود شما به آن اشاره کردید.
      بنابر این “معجزه خرق (نقض) قانون علیت عمومی در جهان طبیعت نیست” بلکه توسل به اسباب و علل دیگری برای هر پدیده بهدایت خالق جهان و خالق قوانین حاکم بر جهان است.

      ثانیا: فلسفه معجزات انبیاء چنان که اشاره شد اثبات و تثبیت ادعای نبوت و رسالت از سوی خدای تبارک و تعالی است ،نه خودنمائی یا ابراط فرادستی ،و نه سوق دادن بشریت به دور شدن از حیات بر اساس علل طبیعی حاکم بر طبیعت که مورد کشف انسان واقع شده است ،و معجزه برای هر پیامبری لازم است تا دلیل بر صحت ادعای او باشد ،وگرنه هر انسان شیاد دیگری تحت عنوان سحر و جادو و شعبده و تردستی ممکن است ادعای پیامبری (تنبی) کند و میزان برای تمایز ادعای کذب از ادعای صدق همین وجود معجزات انبیاء است ،بنابر این انبیاء نیامدند تا با اعجاز و معجزه خودنمایی کنند،نیز نیامدند بشر را از کشف علل طبیعی و قوانین حاکم بر طبیعت از طریق پیشرفت های علمی منع کنند ،و نیامدند اساس زندگی طبیعی انسانها در تاریخ و جامعه را بر خوارق عادات استوار کنند. بنابر این معجزه نه از مقوله “خودنمائی” است ،و نه از مقوله “نفی علم و تجربه” است و نه “باز داشتن بشر از کشف مجهولات و قوانین حاکم بر جهان هستی” است.

      ثالثا:در مورد دو معجزه ای که به آن اشاره کرده اید ،خود شما اذعان کردید که خرق و دوپاره کردن ماه و التیام دوباره آن باعجاز پیامبر “امر ناممکن و محال” نبوده است ،زیرا شما گفتید خرق و التیام کره ماه و همه لوازمی که بر آن مترتب کرده اید ،نیازمند “ابزار” بوده است ،همانطور که نیازمند بهره گیری از تدابیری است تا در اثر انشقاق ماه به پرتاب شدن ماه و خروج آن از مدار خود یا برخورد با زمین منجر نشود ،شما اینها را فی نفسه ممکن دانستید ،تنها چیزی که استبعاد می کنید این است که پیامبر این ابزارها را نداشته است ،پاسخ این است که شما چه دلیلی بر فقدان اسباب و وسائل غیر عادی (یعنی بهمان توضیحی که داده شد نه نفی قانون علیت بلکه توسل باسبابی که ما بشر آنروز نمی شناخته است) دارید که سبب تحقق یک معجزه شود ،الان سوال من از شما این است ،اگر همین فردا دانشمندان امریکا اعلام کردند که ابزاری اتمی یا سلاحی اتمی یا نوترونی تولید کرده اند که قدرت دارد با یک انفجار یا مثلا پرتاب اشعه ای خاص کره ماه را بدو نیم کند و با ابزار قوی دیگری مانع ربایش ماه توسط زمین یا مانع خروج ماه از مدارد خود شود ،چطور شما این را فورا باور می کنید ،آیا این باور دلیل این نیست که اصل این کار عمل محال ذاتی نیست منتها اکنون ابزار فعلیت این کار توسط بشر تولید نشده است ،حال من و شما که در آن تاریخ نبوده ایم ،اگر بتواتر نقل شود که مردم در نواحی مختلف در آن عصر انشقاق ماه و التیام آنرا مشاهده کردند ،باید صرفا بانکار آن بپردازیم؟ بحث این است که این واقعه در صدر اسلام اتفاق افتاد و بتواتر نقل شد ،و اساس آن هم همین است که اشاره شد یعنی خرق عادت و علیت از طریق عللی که نامعلوم ما بوده و هنوز هم نامعلوم است اگرچه انفجار و خرق و التیام اجرام سماوی فی نفسه امر ممکنی است و همین الان نیز در این غوغای کهکشانها و در جهان طبیعت صدها و هزاران از این انفجارها و خرق و التیامها بین اجرام کیهانی و توده های گازی و زوال و پیدایش ستاره ها و سیارات اتفاق میفتد ،اینها آیا همه بدون علت و تصادفی است یا همه اسباب و علل دارد ،اگر ما و شما ایمان به خدای خالق جهان هستی بیاوریم و از طریق همین نظم و چینش و وجود قوانین طبیعی موجود پی به قدرت و عظمت خدای متعال برده باشیم هیچ استبعادی در مورد تحقق یک پدیده از غیر طرق معهود نباید داشته باشیم ،و اما اگر قلب و دل ما به نور ایمان و توحید و تصادفی نبودن کنش ها در کیهان منور نشده باشد پس ما قائل به تصادف در جهان هستیم که باید در این مورد یعنی نفی تصادف بحث دیگری بگشائیم.
      در مورد مساله هلاکت سپاه ابرهه از غیر طرق عادی نیز همین بیان جاریست ،اینکه پرندگانی با سنگریزه هایی و فرو ریختن آن بر سر اصحاب فیل سبب نابودی و کشته شدن آنها شوند ،برحسب علل متعارف معهود ما غیر ممکن است ،لکن اصل این پدیده امر محال ذاتی فی نفسه نیست،بحث این اعجاز نیز بر سرتحقق و سریان یک نحوه علیت ناشناخته برای ماست ،آیا حتما باید برای شما بیایند توضیح دهند که ممکن است سنگریزه هایی که توسط آن حیوانات مامور حمل می شده است سنگریزه هایی بوده است که حامل مثلا برخی موارد انفجاری یا سوزاننده بوده است که سقوط آن و اصابت آن با اصحاب فیل سبب کشته شدن آنها می شده است تا شما باور به اصل قضیه ای کنید که بطور متواتر و محسوس توسط حاضران در آن عصر رویت و نقل شده است؟ بنابر این بیان شما چیزی جز “استبعاد” و “من علت این پدیده را نمیدانم” نیست ،و روشن است که “استبعاد” در خصوص یک پدیده و معلول ،غیر از “اثبات استحاله” آن است.

      موفق باشید

       
      • ستاره خانم گرامی،

        بحث شما علمیست و طرف بحث شما بوئی از علم نبرده است و به همین سبب هم بجای پاسخ علمی به شما، به فلسفه بافی روی آورده و از روایات و قرآن مثال میآورد. لطفاً ازایشان بخواهید ثابت کنند که آیا دو دو تا (منظورم 2 ضرب در 2) همیشه برابر 4 است؟ اگرتوانست به این بس شماری ساده پاسخ علمی بدهد (حساب عددی)، پس از آن با ایشان وارد بحث در مقدمات فیزیک دبیرستانی نظیر قوۀ جاذبه، جرم، وزن، سرعت، شتاب و غیره شده و پس از…
        نور به قبر معاویة بباردکه با ملاحظۀ بی سوادی علمای اسلامی زمان خود، از کشیشان مسیحی دعوت کرد تا فلسفۀ یونانی را به آقایان علماء آموزش دهند. ضمناً بدنیست به ایشان یادآوری کنید که طبق پژوهشهای دانشمندان علوم طبیعی، نسل فیل دریمن و جزیرة العرب از 325000 سال پیش ازاین منقرض شده است. پس چگونه این جناب ابرهه که قبل از تولد پیغمبر اسلام درسال 570 میلادی عمرش را به ایشان داده بود، در همین سال باسپاهی مجهز و فیلهای جنگی به مکه حمله میکند؟ (تفسیر علامه طباطبائی). درسایت زیر از علمای اسلامی خواسته شده است تا به چند آیه ازقرآن پاسخ منطقی دهند. دربخشی ازآن سورۀ الفیلِ مورد اشارۀ شما نیز مورد بحث قرارگرفته است. این هم نشانی سایت:

        http://sokhan-rooz.blogspot.com/2016/01/blog-post.html

         

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

86 queries in 1513 seconds.