من دیشب که شبِ پایانیِ نمایشگاه نقاشی های عاشقانه ام بود، از عاشقانه ترین تابلوی خود، رو نمایی کردم. این بگویم که من برای روزِ پایانی هیچ فرد مشخصی را به آمدن دعوت نکرده بودم. بجز همان نوشته هایی که همیشه همگان را برای آمدن به نمایشگاه فرا می خواندم. جایتان خالی، بسیاری اما آمده بودند. جوری که عده ای داوطلبانه بیرون رفتند تا جا برای تازه واردان باشد. خلاصه خیلی ها آمده بودند. از داخل و خارج. بویژه عزیزان همراهی چون: مادر ستار بهشتی، پدر و مادر سعید زینالی، مادر مصطفی کریم بیگی که در عاشورای 88 تیر مستقیم به سرش زدند، معصومه دهقان همسر عبدالفتاح سلطانی، مادران پارک لاله، حکیمه شکری و خانواده اش، چند نفری از شاگردان محمد علی طاهری، استاد جعفر پناهی و همسرش، دکتر بهزادیان نژاد و دو دخترش، همسر آقای رویین که در زندان است، خواهر شهرام فرجی زاده که روزعاشورای 88 سرش را زیر چرخ اتومبیل له کردند، مهدوی فر و دوستانش از کاشان، و چند نفر از بهاییان.
من گزارش روز پایانی را و فیلمی از دیشبِ باشکوه را بزودی تقدیمتان می کنم. آنچه که شاید دوست داشته باشید از آن خبر بگیرید، عاشقانه ترین نقاشیِ من است. که من وعده ی رونمایی اش را داده بودم. اکنون تصویری از آن را تقدیمتان می کنم و ادامه ی قضایا بماند برای فرصتی در همین نزدیکی ها. سپاس از همگی شما که از راههای دور و نزدیک با من همدل بودید. چه آنانی که نیامدند و مقدورشان نبود، و چه آنانی که یک بار و چند بار آمدند و مرا با تماشای چهره ی خواستنی شان، به خواستنی ترین دور دست های عمیقِ دوستی مژده دادند.
telegram.me/MohammadNoorizad
https://www.facebook.com/m.nourizad
سایت: www.nurizad.info اینستاگرام: Mohammad Nourizad
اخبار: کاندیداتوری حاج حسن خ. در انتخابات مجلس خبرگان……..
مش قاسم: منظور کاریکاتوری حاج حسن بوده…..
حاج حسن کیلیددار: آینده کشورها به دست مردم آن کشور است.
– البته منظورش مردم ایران نبوده ها! ماها اختیارمون دست ولی /////////
محمد مهدوی فر ؛ شرط بندی
من حاضرم شرط بندی کنم که مجلس خبرگان بعدی آقای هاشمی را به عنوان رهبر ایران معرفی خواهد کرد.
امشب در میدان آزادگان شهرستان خودمان (آران و بیدگل) با آقای حسن عباسی یا به قول خودش دکتر حسن عباسی برخورد کردم.
ایشان برای مراسم بصیرت افزایی در شهرهای مختلف ایران سخنرانی می کند و از استعداد خدادادی به گونه ای برخوردار است که همه جا می تواند ثابت کند آیت الله خامنه ای علی زمان است و آقای هاشمی اشعث زمان.
مجالس او آن قدر جذاب و حرف های او آن قدر شیرین است که تا شنونده شیرفهم نشود از مراسم سخنرانی بصیرت افزای او بر نمی خیزد.
امشب در حضور یاران و دوستانش به ایشان گفتم آقای عباسی من از شما یک سؤال دارم گفت بپرس.
گفتم: اگر خبرگان بعدی آقای هاشمی را رهبر ایران قرار دهد آیا شما مقابله خواهید کرد یا تسلیم خواهید شد؟
گفت اگر خبرگان حکم کند ما تسلیم خواهیم شد.
✅ از همه ی این ها بگذریم.
اگر شما بعد از عید به شهر ما آمدید و دیدید وضع من خوب شده است و ماشین شاسی بلند خریده ام ، فکر نکنید توی دم و دستگاه رهبری جدید برای خودم کسی شده ام و شغل نان و آب داری دست و پا کرده ام. بدانید همه ی این پول ها را از راه شرط بندی پیدا کرده ام.
و اما اگر رفتید شهر آقای عباسی و دیدید جغرافیای صورت آقای حسن عباسی عوض شده است، بدانید که او قول امشب خودش را در فلکه آزادگان شهرستان آران و بیدگل فراموش کرده و تسلیم رأی خبرگان نشده و جر زنی کرده است و طرفداران رهبری جدید، دخل او را آورده اند.
محمد مهدوی فر
تخریب چی و غواص دفاع مقدس
یک شنبه ششم دی ماه نود و چهار
telegram.me/m_mahdavifar
https://www.facebook.com/mahdavifar.mohammad
سلام جناب محمدمهدوي فر غواص وتخريبچي دفاع مقدس
اين بدعتي كه جناب هاشمي رفسنجاني انجام داده است واين جناب خامنه اي را برگرده اين ملت سواركرده است ومتملقان وچاپلوسان قدرقدرتي كه اطراف اورا گرفته اند من حقير بااين وضعيتي كه مي بينم بعيدبه نظرمي رسدكه خبرگاني خايه داروارد خفته گان بشوندوبرخي رابيداركنندوجناب خامنه اي را بخاطربي كفايتي اش عزل كنندوجناب هاشمي رفسنجاني را درمسندولايت غيرمطلقه بنشانند.
وبااين وضع بعيداست كه شماشاسي بلندسوارشويد.
واماامثال حسن عباسي بادازهرطرف بوزد فورا بهمانطرف مايل مي شوندچنانكه خودش گفته است، اينان همج الرئائي بيش نيستند.
واما من فلك زده هم يك احتمال ضعيف برايده ونظرشمادارم كه اگرخايه دارن خفته گان اكثريت راداشته باشند چنين تحول وانقلابي كثيرالمحتمل است ؛اميدواريم كه چنين شودونفس راحتي بكشيم .
واما به سابقه هاشمي كه بنگريم ،استبدادوديكتاتوري او درنظرها جلوه گري مي كنند مگراينكه تجربه اين 26سال اوراعوض كرده باشد.والله اعلم بحقايق الامور.
واين مسأله موردتأكيدخداونددرقرآن است كه :”خداوندسرنوشت هيچ ملتي را تغييرنمي دهدمگراينكه خودمردمان آن گروه وملت خواستارتغيير سرنوشت بهتري رابراي خويش داشته باشتند،وخداوندهم دراين صورت ياري شان مي كند.
“ان الله لايغيرمابقوم حتي يغيروامابأنفسهم.
واگرملت همگي اقدام برتغييرسرنوشتشان باشند ،هرمشگلي را ازراه خودبه آساني مي توانندبردارند.بدون ترديد اگر همه واجدين شرايط بيايندوبه اشخاص لايق وخايه دار وبيدار وشجاع راي دهند ولواينكه صلاحيت آنانرا ردكرده باشند وبه افرادخفته ومتملق وچاپلوس راي ندهند ؛ودرموردمجلس شورا نيز همين كاررا انجام دهند اميدتحول زياداست.
وامااگراكثريت مردم شركت درانتخابات نكنندوازدورغورونق بزنند ،اينان مردگاني هستندكه درميان زنده ها تحرك منفي دارند؛وضعيت همين است كه هست وبي خودجرنزنند. بااحترامات فائقه
مصلح
معاون سپاه: موسوی و کروبی میخواستند ولی فقیه نباشد.
مش قاسم: همه ایرانیا منهای اون چهار ملیون رای جلیلی هم همینو میگن. جرات دآری ماها رو هم بذار حبس خونگی.
با سلام . آقای نوری زاد تیتر یکی از پُست های قبلی شما کلمه ” نفوذ ” بود که رهبری روزی آن را برای مخالفین خود بکار بردند که پس از آن هم دیگران که معمولاً نوچه های حضرت آقا و اِبن الوقت هستند و منتظر شنیدن یک کلام از رهبری و سپس آن را به سلیقه خودشان تعبیری کنند و ربط و بسط دهند و سپس آن را به این و آن شخص پیوند بزنند . اینجانب در طول این چند وقت که بحث ” نفوذ ” مطرح شد ، به فکر فرو رفتم تا اینکه متوجه شدم که افرادی خیلی راحت در یکی از دستگاههای زیر نظر رهبری که صدا و سیمای می باشد” نفوذ ” کرده اند . شما نگاه کنید که در استخدام صدا و سیما کسانی آمده اند و واقعاً در این دستگاه رهبری ” نفوذ” کرده اند . اینان هنگام گزینش ، ریش و پشمی و محاسنی گذاشته و دائم حضرت آقا حضرت آقا میکنند و همینکه مُهر استخدام خشک شد ، به مرور و یواشکی ریش اشان را ” بزغاله ای ” و یا کل آن را ” صاف و صوف ” و تیغ زده و موهای سرشان را روغنی و ” ژل زده ” و مانند ” جوجه تیغی ” میکنند و دیگر حضرت آقا ، حضرت آقا نمی کنند . ملت ایران هر روزه گروه گروه از این افراد ” نفوذی ” و ابن الوقت و ” ریش بزغاله ای ” را در سیمای تحت نظر رهبری مشاهده میکنند .
حاج حسن کیلید دار:آیا قابل قبول است که پول نفت مسلمانها را به آمریکا بدهیم و بمب و موشک بخریم و بر سر مردم بیچاره یمن بریزیم؟
مش قاسم: آیا قابل قبول است که پول نفت ایرانیا رو را به کره شمالی، روسیه، و چین بدهیم و آشغال بخریم که بتونیم توی سر و کله زن و بچه مردم توی خیابونا بزنیم؟
یه مشت جفنگیات دیگه هم در مورد مصائب دنیای اسلام زده که بدترش رو اینا خودشون همین امروز انجام میدن.
مش قاسم گرامی
با سلام به شما
شما سعی کنید هنگام بیان مطالب و انتقادات خود نسبت به امور سیاسی و اشخاص و جریانها از حالت ادب و احترام خارج نشوید ،من بارها دیده ام شما در تعبیرات خود از “کاف تصغیر” در انتهای اسامی افراد استفاده می کنید که نشان دهنده سعی در تحقیر کردن و کوچک شمردن اشخاص است ،من بشما حق میدهم که اصلا نظام جمهوری اسلامی را قبول نداشته باشید یا به مسولان آن انتقاد داشته باشید ،اما توجه کنید که دور از فرهیختگی و وزانت و اخلاق است که ما مطالب سیاسی اجتماعی خود را از طریق تحقیر و تصغیر و توهین بدیگران بیان کنیم ،شما می توانسته اید در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نکرده باشید ،شاید هم شرکت نکرده باشید ،لکن بهرحال و بهر درصد و تعداد آراء مردمی در این کشور به رئیس جمهوری رای داده اند ،شایسته نیست شما بعنوان اقلیت مخالف از رئیس جمهور منتخب مردم بهر درصد از آراء توهین کرده و از او اینگونه تعبیر کنید که:حاج حسن کیلید دار ،یا در ادامه تعبیرات دور از ادب و سرکوچه ای مثل “یه مشت جفنگیات” را در مورد ایشان بکار ببرید ،گفتم شما حق دارید مخالف و منتقد او باشید ،لیکن طریق عقلائی و انسانی و موافق با مشی و حرکت بسوی دمکراسی این نیست که انتقاد های خود را در قالب الفاظ توهین آمیز مطرح کنید.
موفق باشید
———————–
سلام سید مرتضای گرامی
بقول جوونا: ما همینو می خوایم آسید مرتضی! که یعنی: همین قلم را می خواهیم. وزین و نکته بین و آرام و اقیانوس گون.
سپاس
.
دوست عزیز اسید مرتضی اگر چه سخن سما متین است اما از جاده انصاف خارج شدن جوانانی که توسط حاکمیت پیوسته مورد تحقیر قرار میگیرتد امری دور از ذهن نیست
این آخوندک خودیکی ازهتاک ترین فحاش ترین وبی ادب ترین افراداست که به دیگران توصیه به ادب می کند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
آبشناس گرامی
حالت نفسانی شما پس از نقدی که متوجه مقاله عباس خسروی فارسانی که ارائه کرده بودید شد را کاملا درک می کنم ،اگر تخصص شما آبشناسیست ،تخصص من ذات شناسی آدمها هم هست ،من در آن نقد فقط به محتوای مقاله عباس خسروی که مورد پسند و به به شما بود ایرادی وارد کردم و گفتم منطق اینگونه افراد علیرغم ادعای ایرانی بودن و ایران دوستی ،چیزی جز وطن فروشی و خود خواهی نیست و آنان مصداق بارز ضرب المثل “گلیم خویش از آب کشیدن” هستند ،این تنها یک نقد محتوائی بود نه فحش و ناسزا و خروج از ادب ،شما اگر مطالب عباس را قبول ندارید پس مصداق آن ضرب المثل و وطن فروشی نیستید ،چرا بخود گرفته اید؟ ،و اگر آن مطالب را قبول دارید شما هم مثل عباس فکر می کنید.
حال حرف من این است که شما اگر انسان منطقی و موقری بودید قاعدتا باید بجای فحاشی و مطالب ذیل هاشورهای نوریزادیه ،به نقد من پاسخ محتوائی بدون فحش می دادید ،اینکه چنین نکردید و عقده و کینه و فحش را در هر پستی ادامه می دهید نشان این هست که پاسخ مستدلی بر مطلب نداشته اید و نقد من بجای درستی فرود آمده است که آثار آن از اینگونه کامنت های کینه جویانه ظاهر است.
موفق باشید
جناب سيد مرتضي درود بر شما
فرمايش شما صحيح مبني بر اينكه رييس جمهور كشور با درصدي از ارا مردم انتخاب شده و رياست جمهور به عهده گرفته
ولي باور كنيد خود من هر زمان كه تصوير سخنراني ايشون از تي وي ميبينم نمي دونم چرا همش احساس ميكنم تمام حرفهاش وعده هاش شعاري بيش نيست و از نگاه پشت عينكش موجي از دروغ و تزوير به ادم القا ميشه
پس بما سرخوردگان از اينهمه انتخابات و راي دادن حق بديد كه براي خطاب روساي امور كشوري حتي از پسوند تصغير ” ك” استفاده كنيم
وقتي كه ٣٧ سال ازاگار همه جوره از طرف دولت و حاكميت تحقير شديم
دور از وطن گرامی
سلام
اگر بر اساس دمکراسی و حق انتخاب آزاد قبول دارید که اخلاقا و بر منطق دمکراسی لازم است که همیشه اقلیت ها در جوامع مختلف- علیرغم حق ابراز مخالفت با اکثریت و منتخب اکثریت-به رای اکثریت احترام بگذارند ،بنابر این دوست عزیز دیگر جایی برای مطلب ذیل گفتارتان باقی نمی ماند و سرخوردگی و افسردگی طبیعی ناشی از شکست در انتخابات ها محمل درستی برای توهین و حقیر و بی احترامی به اکثریت یا منتخب اکثریت نیست ،شما که می گویید دور از وطن هستید و ظاهرا گفتید در آلمان متحد هستید ببینید آیا در آن جوامع پیشرفته آیا اقلیت شکست خورده اینطور که شما استدلال می کنید رفتار می کنند؟
متن زیر در خرداد 92 توسط یک وبلاگ نویس قدیمی و پرخواننده (سر هرمس) منتشر شد. که دوباره آن را به روز کردهبود. اگر لینکش را پیدا کردم حتما اینجا منتشر میکنم:
نشستهام حد و حدود یک دولت/نظام/حاکمیت ایدهآل را دارم برای «خودم» آرزو میکنم. آرزو هم که بر جوانان عیب نیست، هست؟
فهرست مطالبات و انتظاراتم مفصل است. خلاصهشان که میکنم در کلیات، میبینم اول از همه مایلم اصولن دین و دنیایش از هم سوا باشد. یک حکومتی باشد منطقی باشد، عقلمدار باشد. از آدمهای عاقل و بالغ و فهمیده تشکیل شده باشد. که کلن کاری به کار معنویات ملت نداشته باشد. قوانینش را هم از یک آبشخور دیگری غیر از هر مدل دینی بگیرد، انسانی باشد. جوری که آدم دیندارش هم بتواند با خیال راحت به فرایض شخصیاش برسد، جوری که فرایض شخصیاش حقی از آدم بیدین پایمال نکند. در قدم بعدی دلم میخواهد نهادهایش یکجوری تنیده شده باشد که امکان وجود و بروز دیکتاتوری شخصی یا قومی یا طبقهای در آن به صفر برسد. یک جور جمهوری غیردینی و دموکراتیک.
همهی فهرستم را که شامل خواستههای شخصی و شهروندی میشود میتوانم در همین دو بند فوق بگنجانم. بعد نگاه میکنم به این هشت نفر. میبینم که هیچکدامشان، محض رضای خدا هیچکدامشان قادر نیست این دو بند را برای من تحقق ببخشد. خاتمی و کروبی و میرحسینِ دوستداشتنی و هاشمیاش هم نبودند. چهکنم؟
راه اولش این است که بگویم خداحافظ شما. قهر کنم. چمدانم را ببندم و بروم. راه دومش این است که تفنگم را از زمین بردارم، «لیترالی» بردارم. راه سومش هم همین راهیست که این روزها عموم رفقا و معاشرینم دارند از آن حرف میزنند. خواستههای حداکثریام را در دلم نگه دارم، بعد بگردم از گزینههای موجود آن بابایی را انتخاب کنم که کمترین فاصلهی بعید را با آرزوهای من دارد. خیر اگر نمیرساند لااقل شر کمتری برساند.
درود بر جناب نوری زاد و دیگر عزیزان
” به اعتقاد من بزرگترین مرام انسانی، اخلاقی و اجتماعی ما آدمها، کمک به دیگران است و والاترین مقام نیز متعلق به کسی است که علی رغم بیگانه بودن، بدون درخواست کمک از طرف مقابلش، بدون هیچ چشم داشتی و از روی میل و اشتیاق کمک کند و عزیزترین انسانها هم کسی ست که حتی از تمام و یا قسمتی از آنچه خود بدان احتیاج دارد برای کمک به محتاج تر از خود بگذرد ”
– من در این یکماه گذشته دو نمایش زیبا از انسانیت دیدم و با تمام وجودم حس کردم. در هر دوی آنها من نقش اصلی را در بوجود آمدن و ظهورش داشتم؛
1- با موتور سیکلت در بزرگراه در حال حرکت بودم که به ناگاه چرخ جلوی موتور پنچر شد و من خودم را به کنار بزرگراه رساندم و حدود یکساعت منتظر بودم تا یک وانت یا یک نیسان خالی بیاید تا مرا به نزدیکترین محل برای پنچر گیری برساند. از آنجا که روی ترک موتور وسایل و ابزار هم داشتم، موتور سنگین بود و نمیشد پیاده رفت تا خودم را به تعمیرگاه برسانم… در این یکساعت که هوا هم سرد بود، فقط یک موتور سوار آمد و پرسید: “مشکلت چیه؟” در پاسخ جریان را گفتم و او شمارۀ یک پنچر گیری سیار را داد و من از او بسیار تشکر کردم و در حضور خود او با آن جناب پنچرگیر سیار تماس گرفتم و گرای محل خودم را دادم و از آن عزیز موتور سوار خداحافظی کردم به همراه آرزوی سلامتی برایش. پس از حدود 5 دقیقه آن جناب پنچرگیر با رخش خود و وسایل نجات بخشش آمد و من چه حس خوشایندی داشتم. تا آنروز شاید چند بار از دیدن شخصی اینقدر احساس شعف و خوشحالی زاید الوصفی به من دست داده بود … و سرانجام مشکل من هم حل شد.
2- یک روز صبح وقتی در پارکینگ خواستم ماشین رو استارت بزنم، هر کاری کردم روشن نشد…پشت سر هم استارت و هیهات! یکهو دیدم پسر مجرد یکی از همسایه ها که دل خوشی ازش نداشتم ( بخاطر مشکلات اخلاقی و اجتماعی که داشت و همچنین عدم رعایت حق همسایگی، بارها با او درگیری لفظی داشتم و به والدینش تذکر داده بودم ) اومد جلو و پرسید:” مشکلی داری؟ ماشین روشن نمیشه؟” گفتم آره و در ادامه پرسید؟ “کابل باطری به باطری داری؟” گفتم دارم و دیدم بدون اینکه من ازش بخوام رفت و ماشین خودشو آورد کنار ماشین من گذاشت و منم که هاج و واج مونده بودم چی بگم فقط کابل را به او دادم و …ماشین روشن شد. من از او و لطفش تشکر فراوان کردم و البته تا پایان روز درگیر بودم و با خودم کلنجار میرفتم که چطور پس از سالها یک شخصی پیدا شد، بدون اینکه دوست من باشه، بدون اینکه نزدیک و فامیل من باشه…او فقط یک جوان از نگاه من لا اُبالی، فاسد و مردم آزار بود که آمد جلو و با ارزشترین اصل اخلاقی و انسانی که من بدان معتقد بودم را برایم زنده به نمایش گذاشت.
” به اعتقاد من بزرگترین مرام انسانی، اخلاقی و اجتماعی ما آدمها، کمک به دیگران است و والاترین مقام نیز متعلق به کسی است که علی رغم بیگانه بودن، بدون درخواست کمک از طرف مقابلش، بدون هیچ چشم داشتی و از روی میل و اشتیاق کمک کند و عزیزترین انسانها هم کسی ست که حتی از تمام و یا قسمتی از آنچه خود بدان احتیاج دارد برای کمک به محتاج تر از خود بگذرد ”
( ناگفته نماند، من اگر چه از او خوشم نمیامد ولی چند مورد در مواقع ضرور و اضطرار به والدینش کمک کرده بودم و حق همسایگی را تا آنجا که بدان معتقدم بجا آورده بودم ) همو که از نظر من صاحب رذایل بیشماری بود در یک لحظه به والاترین مقام رسید. عجب دنیایی ست!
– کشوری و سرزمینی آباد، سرزنده و پر از امید و نشاط و شادیست که در آن سرزمین فقط یک پرسش ناقابل را مردم، فراوان از یکدیگر بپرسند…” مشکلی داری؟ چطور میتونم کمک کنم؟ “… یا به زبان ساده تر و خارج از احوالپرسی های روزمره و به شکل واقعی و حقیقی آن از یکدیگر بپرسیم…” حالت چطوره؟ ” کافیه هرکسی را دیدیم و یا حس کردیم که نیاز به کمک داره، برویم جلو و از او بپرسیم” مشکلت چیه؟… مشکلی داری؟… چه کمکی از دست من ساخته س ؟… میتونم کمکت کنم؟ …و دیگر جملات امید دهنده و یا حداقل دلگرم کننده… حتی اگر کمکی ناچیز و حتی اگر هیچ کمکی از دست ما بر نیاید…فقط بخواهیم.
اون موتور سوار غریبه در جایی که من داشتم کم کم نا امید میشدم از من پرسید ” مشکلت چیه؟ ” و برای کمک به من فقط یک شماره تلفن داد و همین… ولی این شماره تلفن بود که نجات دهندۀ من بود.
اون جوان همسایه درست در شرایطی که من از روشن شدن ماشین ناامید شده بودم و اون روز کارهای بسیار مهمی باید با همین ماشین انجام میدادم، اومد نزدیک و پرسید”مشکلی داری؟ ماشین روشن نمیشه؟”…
هر دوی آنها بدون اینکه من بگم نیاز به کمک دارم و بدون اینکه درخواست کمک کنم، پا پیش گذاشتند و برای کمک به من آنچه در توانشان بود را بی منت و بدون چشمداشتی انجام دادند. یکی یه شماره تلفن داد و دیگری باطری به باطری کرد.
من که کمک گیرنده بودم لذت بردم و کیف کردم. حالا تصور کن اونا چه حالی کردن؟
انسان بودن بسیار آسان است و با کمترین هزینه میتوان در گروه والا مقامترین انسانها جای گرفت، باید فقط بخواهیم.
هیچ لذتی بالاتر و ماندگارتر از زمانی نیست که شما بدون درخواست کمک از کسی (یا موجودی) به او کمک کنید، این لذت را به کمک گیرنده هم منتقل میکنید. کمک دهنده دو برابر کمک گیرنده لذت میبرد و البته ممکن است روزی جایگاه آنها تغییر کند… با تکرار این کمک کردن هاست که زنجیرۀ انسانیت کاملتر و همه گیرتر میشود و فقط یک حس زیبا و ماندگار است که تا ابد میماند و هرگز از بین نخواهد رفت، یک حس رضایتمندی و مفید بودن و اینکه زنده هستید و زندگی میکنید، اینکه سیّال هستید و در حرکت، و از زندگی در کنار دیگران لذت میبرید. هر زمان هم که خاطرات خود را مرور کنید بازهم احساس خوشی غیر قابل وصفی به شما دست میدهد، تفاوت نمیکند که کمک گیرنده باشید یا کمک کننده، مهم اینست که در هر دو حال خوش بحالتان میشود ولی در نظر داشته باشید مواقعی که کمک می کنید دو برابر عشق میکنید.
بیایید از امروز فقط بخواهیم و بپرسیم، آنوقت معنای زندگی کردن و زنده بودن را درک خواهیم کرد. بخواهیم کمک به دیگران را و بپرسیم احوال آنان را. رضایتمندی و خوشبختی واقعی و حقیقی در زندگی، فقط و فقط با کمک به دیگران است که بدست می آید.
بدرود
دوست عزيز همه مادركتاب درسي دبستان خوانده ايم :توكزمحنت ديگران بي غمي نشايد كه نامت نهند ادمي, شعري پرمحتواازسعدي عليه الرحمه/ من فكر ميكنم ديگران جمعيت كل دنيااست منهاي يك فرد.… وبايد بدانيم ازنظرسعدي اگرنسبت به ديگران بي تفاوت وبي خيال باشيم اصلا انسان نيستيم!..بااين حساب ظالمين وجنايتكاران. كه براي ديگران محنت ايجاد ميكنند تكليفشان ازنظرانسان بودن معلوم است.…
ایران کشوری هست که در آن رفراندوم قانونی نامش توطئه هست ولی دزدی و بی قانونی نامش تخلفی هست که باید 10 سال در دادگاه بررسی شود و در طی محاکمه متهم همه را محکوم میکند!
ایران کشوری هست که در آن سردار بی لیاقتی بنام رحیم صفوی که باید اعدام میشد برای مجلس خبرگان شرط میگذارد!
ایران کشوری هست که در آن آخوندها به عمر فحش میدن ولی مثل عمر شورای تشخیص رهبر بعدی تشکیل میدن!
ایران کشوری هست که رهبر بعدی رو بجای مردم رهبر در گذشته تعیین میکند!
ایران کشوری هست که هاشمی قراره بر کسی نظارت کنه که از همین الان او را بهترین خلق روی زمین میداند!
ایران کشوری هست که راه های جدیدی به بشر نشان میدهد! از جمله اردواج سفید و اجاره ای!
ایران کلا خیلی با حاله! بی آخوند حال نمیده!
به مناسبت کریسمس وسال نوی میلادی
با درود به آقای نوریزاد نستوه.
امید که در سال نوی میلادی یک نسیمی از رحمت و عطوفت بر اذهان پرآشوب این بشر پر شر و بر طبیعت -این مادر مهربان جانداران بوزد براستی طبیعت در سیاره ما بشدت از انسان آسیب دیده و در ایران فراگیرتر و سهمگینتر.
می خواهم کمی شما را به کودکی ببرم البته اگر حوصله اش را داشته باشید.شاید بیاد داشته باشید که در دهه هفتاد کارتنی زیبا بنام آدم برفی از سیما پخش شد که یک کودک را به تصویر می کشید که یک آدم برفی درست می کند.در نیمه شب آدم برفی زنده می شود و با پسربچه به شیطنت می پردازد و سپس دست او را گرفته و به آسمان به پرواز در می آورد در این سکانس از کارتن انسان یک احساس آرزوی پرواز می کند.این کارتن و آهنگ اثر آندره ریو را به دوستان علاقمند تقدیم می کنم.کریسمس بر هموطنان مسیحی مبارک.
دانلود کارتن Snowman
http://minitoons.ir/post/408-آدم-برفی-the-snowman
دانلود آهنگ به رهبری آندره ریو André Rieu Walking in the Air
https://www.youtube.com/watch?v=A1-41Memra0
و لینک زیر برای دانلود بهتر
http://en.savefrom.net/#url=http://youtube.com/watch?v=A1-41Memra0&utm_source=youtube.com&utm_medium=short_domains&utm_campaign=ssyoutube.com
جناب البرز در کامنت قبلی واستون یاداشت گذاشتم.
مصباح یزدی:
«بعضی به دنبال تضعیف ولایت فقیه و برگزاری رفراندم (همهپرسی) برای برداشتن اصل ولایت فقیه هستند.»
خدا از دهنت بشنوه آقای مصباح، در شرایط فعلی این سقف آرزوهای ماست.
موندم چی بگم. شما بخونینو یه چیزی بگین
هاشمي رفسنجاني كيست؟
شیخ علی اکبر نوقی بهرمانی ملقب به هاشمی رفسنجانی نبیرة یکی از سربازان /////////// ازبک است که در رکاب آقامحمدخان قاجار شمشیر میزد و بعد از فتح کرمان چون زخم بسیار خورده بود، مورد مرحمت سرسلسلة قاجار قرارگرفت و در روستای نوق مستقر شد و با کمکهای چندی که از خان قاجار و سردارانش دریافت کرد زمینی خرید و ازدواج کرد و تا پایان عمر در همان روستا باقی ماند. پس از او فرزندانش نیز از راه زراعت زمینهای پدری را گسترش دادند. و وقتی خبر صاحب زمین شدن آنها به مزارشریف رسید، که عموها و عموزادگانشان در نهایت فقر و فلاکت در آنجا زندگی میکردند، شماری از این اقوام راهی کرمان و بهرمان شدند. (هاشمیان ها ازاین دسته اند).
خود شیخ علی اکبر در «روزنامه ایام» —————
————-
——————
———————-
—————————
ادامه ی مطلب را از اینجا مطالعه فرمایید:
http://www.parnianuk.com/talar/showthread.php?t=2486
اين آقا ازنوچه هاي حسن عباسي است حال ايشان يعني هاشمي رفسنجاني اصالتش هرجائي هست فعلاايراني هست ومردسياست ودانش وفهيم وانديشمندودلسوزملت .
شما كه وطن خويش را ترك كرده ايد نسبت شما هم دراقامتگاه فعلي تان هم همينطوراست.
عاقلان دانند
درود به همه
تفکری برای تغییر
نمیدونم چقدر میشه رو این تئوری کار کرد اما ارائش خالی از لطف نیست
.فارغ از اینکه چقدر تصمیمی که میگیریم خواسته ی واقعی و اصلی دلمون باشه اما حتما واسه شما هم پیش اومده مثلا روزی تصمیم گرفتید از اون لحظه به بعد ادم شجاع یا مثلا مغرور یا فداکار راستگو یا هرچیزی که الان تجربشو دارین بشین.اتفاق جالب ماجرا اینجاست که بسیار عجیب و بسیار شایع دقیق همون روز یا اینده نچندان دور ی اتفاقی کاملا ضد تصمیمی که گرفتیم میافته.مثلا تصمیم گرفتید که دیگه عصبانی نشید زود و دقیقا همون روز اتفاقی افتاد که بشدت خشمتون رو تحریک کرد.حالا این مثال رو میشه برای هر جفت احساس متضاد در نظرگرفت مثلا تصمیم بگیرید که احترامتون رو حفظ کنید شاید همین فردا اتفاقی بیافته که بشدت احترامتون رو در معرض حمله قرار بده.واقعا چرا؟چه اتفاقی میافته؟رازش چیه؟نه بطور صد در صد اما به عنوان یه تئوریه قابل تامل میشه گفت شاید شعور و هوشی متعالی و بالاتر پیام ما رو دریافت میکنه تو عالم و بعد میگه خب شما که میخوای واقعا خشمتو مهار کنی من یه اتفاق سر راهت میزارم تا با کمک اون بتونی واقعا صاحب اون صفتی بشی که میخوای .در واقع اتفاقهای به ظاهر متضاد تکمیل کننده و گام عملی ما برای بدست اوردن اون صفته.تا از پس سختیها بر نیای به غرور نمیرسه.تا جواب سوال رو پیدا نکنی دانا نمیشی.تا از خشم نگذری کاظم الغیض نخواهی شد.خب یکی میگه من پول میخوام یا فلان چیز چه صفتیو بخوام تا دنیا ی اتفاق مثل پول سر راهم بزاره؟ در واقع یکجور مهندسی معکوسه بد هستش.شاید شما تصمیم بگیری امانت دار باشی یا باگذشت یا درستکار همچین اتفاقی بیافته اما خب مسلما صحبت از یک هوش و شعور بالای شعور و هوشه انسانیه ادمی که تصمیم بگیره فریب بده و اسون به دست بیاره مسلما دنیا هم اتفاق متناظرشو بهش میده که معلوم نیست چیه دقیقا.مسلما دقت کنید که خواسته های زیادی از ما تنها رویه و ظاهری از خواسته اصلی ما هستش هنوز رازهای زیادی برای انسان مونده تا کشفش کنه
به نام خدا
سلام
امروز مشغول خواندن کتاب خاطرات احتشامالسلطنه بودم که به بخش جالبی برخوردم.
در جایی از کتاب، احتشامالسلطنه گزارش جالبی آورده دربارۀ اولین جلسهای که برای صحبت دربارۀ وضعیت تأسیس مدارس ملی برگزار شده بود. این جلسه بعدها به تأسیس انجمن معارف میانجامد. یکی از مدعوین جلسه میرزا عبدالغفار نجمالدوله معلم ریاضی دارالفنون بود. که احتشامالسطنه، خود مدتی شاگرد او بود. در این جلسه احتشامالسلطنه خطاب به او میگوید:.
آقای حاجی نجمالدوله، حضرتعالی بر من سمت پدری دارید زیرا که معلم من بودهاید و حتی شاگردان شما به من درس دادهاند، احترام شخصی و خصوصی من نسبت به شخص شما زیاد است ولی از حضرت عالی اجازه میخواهم سوالی بکنم. اگرچه خلاف ادب و خلاف قانون پدر و فرزندی است […] اینک سوالی که از جنابعالی دارم اینست: حضرتعالی که با اصرار خود را معلم کل و حتی استاد و خالق کل ریاضیات به قلم آورده و بیشتر از ربع قرن است که این مسند محترم و کرسی مقدس را به خود اختصاص دادهاید از میان صدها شاگردی که به تصدیق و با گواهینامه شما فارغالتحصیل شدهاند، کدامیک را سراغ دارید که از وجودشان کاری ساخته باشد و از کلاس جنابعالی چیزی فهمیده باشند و شاگردانی که در ظرف این چند سال با اندوختهای از علم ریاضی که از محضر جنابعالی کسب و تحصیل کرده و میتوانند بعد از صد و بیست سال کرسی مقدس حضرتعالی را اشغال نمایند چه کسانی هستند؟
جناب اقای حاجی نجمالدوله، در مدت این چند سال که شما معلم کل ریاضی هستید، اثار علمی حضرتعالی چیست؟ و غیر از چند رسالۀ کوتاه و ابتدایی به نام «کفایتالحساب» و «بدایتالحساب» و مختصری در هندسه که به کار اطفال دبستانی میآید، آن اقیانوس عظیم ریاضیات که در سینه مبارکتان محفوظ داشتهاید را در کدام تألیف برای استفادۀ آیندگان ثبت و ضبط فرمودهاید؟
جناب حاجی نجمالدوله، چندی قبل شنیدم حضرتعالی نقشۀ کامل و مفصل ایران و جهان را به طبع رساندهاید. با شوق و ذوق زائدالوصفی برای تهیۀ یک نسخۀ آن دویدم و پنج تومان بابت قیمتش پرداختم و با عجله و شتاب خود را به خانه رساندم تا نقشۀ ترسیمی یک استاد بزرگ ایرانی را مطالعه کنم.
اما، متأسفانه در همان نظر اول متوجه شدم که جنابعالی یکی از نقشههای ساده و درسی فرانسه را کپیه کرده و اسامی را از فرانسه به فارسی برگرداندهاید. در نسخۀ اصلی نقشه که فرانسویان آن را برای محصلین فرانسوی ترسیم کردهاند کلیاتی از کشورهای جهان با خیلی اختصار ذکر شده و در عوض موقعیت جغرافیایی و طبیعی و صنعتی و تقسیمات مملکتی و حتی موقع شهرها و روستاهای فرانسه به تفصیل مشخص شده بود. تا اطفال فرانسوی که در مدارس ابتدائی آن مملکت تعلیم میگیرند اطلاعات کامل و کافی از کشور خود و اطلاعات کلی و عمومی از دیگر مناطق و ممالک عالم بیاموزند و جنابعالی بدون توجه به این مسئلۀ بدیهی شش صفحه از نقشۀ جغرافیایی خود را به مملکت فرانسه اختصاص داده و کشور فرانسه را از حیث راهآهن و تقسیمات و نواحی، مراکز جمعیت و نقاط صنعتی و فلاحتی، رودخانه و جنگلها و مراتع و کشتزارها و موقع شهرها و روستاها و تعداد نفوس، چنانکه در نقشۀ اصلی بوده ترجمه کرده و اطلاعاتی را که به کار محصلین مدارس فرانسه میآید نقل فرمودهاید و این معنی محل توجه شما قرار نگرفته که لا اقل همان توضیحات را دربارۀ ایران به نقشۀ جغرافیایی که چاپ کردهاید علاوه نمائید. و مملکت ایران را جزو قطعۀ آسیا، خیلی مختصر، همانطور که در نقشههای فرنگ و نسخۀ اصلی مورد استفاده خودتان بوده است منعکس کردهاید و غیر از نام دو سه شهر اصفهان و تبریز و مشهد و همدان در روی نقشۀ ایران شما چیزی دیده نمیشد.
ارادتمند
شمسیزاده
به نام خدا
سلام
امروز مشغول خواندن کتاب خاطرات احتشامالسلطنه بودم که به بخش جالبی برخوردم.
در جایی از کتاب، احتشامالسلطنه گزارش جالبی آورده دربارۀ اولین جلسهای که برای صحبت دربارۀ وضعیت تأسیس مدارس ملی برگزار شده بود. این جلسه بعدها به تأسیس انجمن معارف میانجامد. یکی از مدعوین جلسه میرزا عبدالغفار نجمالدوله معلم ریاضی دارالفنون بود. که احتشامالسطنه، خود مدتی شاگرد او بود. در این جلسه احتشامالسلطنه خطاب به او میگوید:
آقای حاجی نجمالدوله، حضرتعالی بر من سمت پدری دارید زیرا که معلم من بودهاید و حتی شاگردان شما به من درس دادهاند، احترام شخصی و خصوصی من نسبت به شخص شما زیاد است ولی از حضرت عالی اجازه میخواهم سوالی بکنم. اگرچه خلاف ادب و خلاف قانون پدر و فرزندی است […] اینک سوالی که از جنابعالی دارم اینست: حضرتعالی که با اصرار خود را معلم کل و حتی استاد و خالق کل ریاضیات به قلم آورده و بیشتر از ربع قرن است که این مسند محترم و کرسی مقدس را به خود اختصاص دادهاید از میان صدها شاگردی که به تصدیق و با گواهینامه شما فارغالتحصیل شدهاند، کدامیک را سراغ دارید که از وجودشان کاری ساخته باشد و از کلاس جنابعالی چیزی فهمیده باشند و شاگردانی که در ظرف این چند سال با اندوختهای از علم ریاضی که از محضر جنابعالی کسب و تحصیل کرده و میتوانند بعد از صد و بیست سال کرسی مقدس حضرتعالی را اشغال نمایند چه کسانی هستند؟
جناب اقای حاجی نجمالدوله، در مدت این چند سال که شما معلم کل ریاضی هستید، اثار علمی حضرتعالی چیست؟ و غیر از چند رسالۀ کوتاه و ابتدایی به نام «کفایتالحساب» و «بدایتالحساب» و مختصری در هندسه که به کار اطفال دبستانی میآید، آن اقیانوس عظیم ریاضیات که در سینه مبارکتان محفوظ داشتهاید را در کدام تألیف برای استفادۀ آیندگان ثبت و ضبط فرمودهاید؟
جناب حاجی نجمالدوله، چندی قبل شنیدم حضرتعالی نقشۀ کامل و مفصل ایران و جهان را به طبع رساندهاید. با شوق و ذوق زائدالوصفی برای تهیۀ یک نسخۀ آن دویدم و پنج تومان بابت قیمتش پرداختم و با عجله و شتاب خود را به خانه رساندم تا نقشۀ ترسیمی یک استاد بزرگ ایرانی را مطالعه کنم.
اما، متأسفانه در همان نظر اول متوجه شدم که جنابعالی یکی از نقشههای ساده و درسی فرانسه را کپیه کرده و اسامی را از فرانسه به فارسی برگرداندهاید. در نسخۀ اصلی نقشه که فرانسویان آن را برای محصلین فرانسوی ترسیم کردهاند کلیاتی از کشورهای جهان با خیلی اختصار ذکر شده و در عوض موقعیت جغرافیایی و طبیعی و صنعتی و تقسیمات مملکتی و حتی موقع شهرها و روستاهای فرانسه به تفصیل مشخص شده بود. تا اطفال فرانسوی که در مدارس ابتدائی آن مملکت تعلیم میگیرند اطلاعات کامل و کافی از کشور خود و اطلاعات کلی و عمومی از دیگر مناطق و ممالک عالم بیاموزند و جنابعالی بدون توجه به این مسئلۀ بدیهی شش صفحه از نقشۀ جغرافیایی خود را به مملکت فرانسه اختصاص داده و کشور فرانسه را از حیث راهآهن و تقسیمات و نواحی، مراکز جمعیت و نقاط صنعتی و فلاحتی، رودخانه و جنگلها و مراتع و کشتزارها و موقع شهرها و روستاها و تعداد نفوس، چنانکه در نقشۀ اصلی بوده ترجمه کرده و اطلاعاتی را که به کار محصلین مدارس فرانسه میآید نقل فرمودهاید و این معنی محل توجه شما قرار نگرفته که لا اقل همان توضیحات را دربارۀ ایران به نقشۀ جغرافیایی که چاپ کردهاید علاوه نمائید. و مملکت ایران را جزو قطعۀ آسیا، خیلی مختصر، همانطور که در نقشههای فرنگ و نسخۀ اصلی مورد استفاده خودتان بوده است منعکس کردهاید و غیر از نام دو سه شهر اصفهان و تبریز و مشهد و همدان در روی نقشۀ ایران شما چیزی دیده نمیشد.
ارادتمند
شمسیزاده
این قطعه تاریخی خواندنی ای است الا آن که من نفهمیدم چه چیزی را باید از احتشام السلطنه یاد بگیریم؟ رسوا کردن یک لاف زن را، لاف نزدن را، تعارفات بی معنا برای یک آدم سخیف را؟
—————-
به نام خدا
سلام
امروز مشغول خواندن کتاب خاطرات احتشامالسلطنه بودم که به بخش جالبی برخوردم.
در جایی از کتاب، احتشامالسلطنه گزارش جالبی آورده دربارۀ اولین جلسهای که برای صحبت دربارۀ وضعیت تأسیس مدارس ملی برگزار شده بود. این جلسه بعدها به تأسیس انجمن معارف میانجامد. یکی از مدعوین جلسه میرزا عبدالغفار نجمالدوله معلم ریاضی دارالفنون بود. که احتشامالسطنه، خود مدتی شاگرد او بود. در این جلسه احتشامالسلطنه خطاب به او میگوید:
آقای حاجی نجمالدوله، حضرتعالی بر من سمت پدری دارید زیرا که معلم من بودهاید و حتی شاگردان شما به من درس دادهاند، احترام شخصی و خصوصی من نسبت به شخص شما زیاد است ولی از حضرت عالی اجازه میخواهم سوالی بکنم. اگرچه خلاف ادب و خلاف قانون پدر و فرزندی است […] اینک سوالی که از جنابعالی دارم اینست: حضرتعالی که با اصرار خود را معلم کل و حتی استاد و خالق کل ریاضیات به قلم آورده و بیشتر از ربع قرن است که این مسند محترم و کرسی مقدس را به خود اختصاص دادهاید از میان صدها شاگردی که به تصدیق و با گواهینامه شما فارغالتحصیل شدهاند، کدامیک را سراغ دارید که از وجودشان کاری ساخته باشد و از کلاس جنابعالی چیزی فهمیده باشند و شاگردانی که در ظرف این چند سال با اندوختهای از علم ریاضی که از محضر جنابعالی کسب و تحصیل کرده و میتوانند بعد از صد و بیست سال کرسی مقدس حضرتعالی را اشغال نمایند چه کسانی هستند؟
جناب اقای حاجی نجمالدوله، در مدت این چند سال که شما معلم کل ریاضی هستید، اثار علمی حضرتعالی چیست؟ و غیر از چند رسالۀ کوتاه و ابتدایی به نام «کفایتالحساب» و «بدایتالحساب» و مختصری در هندسه که به کار اطفال دبستانی میآید، آن اقیانوس عظیم ریاضیات که در سینه مبارکتان محفوظ داشتهاید را در کدام تألیف برای استفادۀ آیندگان ثبت و ضبط فرمودهاید؟
جناب حاجی نجمالدوله، چندی قبل شنیدم حضرتعالی نقشۀ کامل و مفصل ایران و جهان را به طبع رساندهاید. با شوق و ذوق زائدالوصفی برای تهیۀ یک نسخۀ آن دویدم و پنج تومان بابت قیمتش پرداختم و با عجله و شتاب خود را به خانه رساندم تا نقشۀ ترسیمی یک استاد بزرگ ایرانی را مطالعه کنم.
اما، متأسفانه در همان نظر اول متوجه شدم که جنابعالی یکی از نقشههای ساده و درسی فرانسه را کپیه کرده و اسامی را از فرانسه به فارسی برگرداندهاید. در نسخۀ اصلی نقشه که فرانسویان آن را برای محصلین فرانسوی ترسیم کردهاند کلیاتی از کشورهای جهان با خیلی اختصار ذکر شده و در عوض موقعیت جغرافیایی و طبیعی و صنعتی و تقسیمات مملکتی و حتی موقع شهرها و روستاهای فرانسه به تفصیل مشخص شده بود. تا اطفال فرانسوی که در مدارس ابتدائی آن مملکت تعلیم میگیرند اطلاعات کامل و کافی از کشور خود و اطلاعات کلی و عمومی از دیگر مناطق و ممالک عالم بیاموزند و جنابعالی بدون توجه به این مسئلۀ بدیهی شش صفحه از نقشۀ جغرافیایی خود را به مملکت فرانسه اختصاص داده و کشور فرانسه را از حیث راهآهن و تقسیمات و نواحی، مراکز جمعیت و نقاط صنعتی و فلاحتی، رودخانه و جنگلها و مراتع و کشتزارها و موقع شهرها و روستاها و تعداد نفوس، چنانکه در نقشۀ اصلی بوده ترجمه کرده و اطلاعاتی را که به کار محصلین مدارس فرانسه میآید نقل فرمودهاید و این معنی محل توجه شما قرار نگرفته که لا اقل همان توضیحات را دربارۀ ایران به نقشۀ جغرافیایی که چاپ کردهاید علاوه نمائید. و مملکت ایران را جزو قطعۀ آسیا، خیلی مختصر، همانطور که در نقشههای فرنگ و نسخۀ اصلی مورد استفاده خودتان بوده است منعکس کردهاید و غیر از نام دو سه شهر اصفهان و تبریز و مشهد و همدان در روی نقشۀ ایران شما چیزی دیده نمیشد.
ارادتمند
شمسیزاده
——————–
شاید این آخری را اگر یاد بگیریم، که نکنیم، از همه بهتر باشد.
اما لاف در غریبی نزدن را خیلی نمی شود «یاد گرفت». این مثل یک بیماری است. عناصر این بیماری عبارتند از: ملتی که غروری ابلهانه دارد + می فهمد که در این دنیا هیچکاره است + رندی در این میانه چیزکی یاد می گیرد و رگ قدرت طلبی اش می جنبد + آن چیزک را به ملتی که تا حدی بر حقارتش آگاه شده می خواهد گران بفروشد + ملت هم آن گرانِ گزاف را می خرند چون خبر ندارند در دنیا چه خبر است.
اگر این فقط قصه صد سال پیش بود نه ارزش نقل کردن داشت و نه ارزش خواندن و رویش افاضات فرمودن وبعد برای دیگران فرستادن! اما بدبختانه آن قصۀ صد سال پیش قصه امروز هم هست الا آن که شاید به آن شوری نباشد. هرکسی در محیط های دانشگاهی باشد چند تایی از این حاجی نجم الدوله ها سراغ دارد. زمان احمدی نژاد که دور افتاده بود دست حاجی نجم الدوله ها که آن قدر در دنیا مقالات علمی قلابی و دزدی چاپ کردند – که بعضا «امام زمان» هم مولف اول آن مقاله بود! – که دست آخر گندش درآمد. می گویند آن «مش کردان» رفیق احمدی نژاد که خودش را قلابی فارغ التصیل دانشگاه آکسفورد اعلام کرده بود سر کلاس دانشگاه به دانشجوها سرکوفت می زد که این روش درس خواند نیست، ما در آکسفورد چنین و چنان می کردیم…! یارو حاجی نجم الدوله بود…
حاجی نجم الدوله از حس حقارت در می آید، حس حقارت فرد یا ملتی که ابدا نمی خواهد بپذیرد «حقیر» است. چرا اینقدر اصرار دارم که بپذیریم، حقیریم؟ نه! مازوخیست نیستم! این انکاری که در ما هست آکنده از مفاسد است. فلاکت سیاسی امروز ما که تا خرخره توی آن رفته ایم هم از انجا در می آید. اصلا بنیادگرایی اسلامی یک وجه عمده حس حقارتِ انکارشونده دارد، فقط هم همین نیست، ملی گرایی ابلهانه مان هم چنین وجهی دارد. اگر یک بار بنشینیم با خودمان قضیه را صاف و پوست کنده حل کنیم که ما در شش قرن گذشته مرده بودیم و تازه از صدو پنجاه سال پیش از گور بلند شدیم و هنوز تا درجاتی گیج مرگیم و بزودی حالمان جا خواهد آمد، خیلی راحت تر می توانیم با این حقارت ملی مان کنار بیاییم، تا بنشینیم یاد بگیریم، فکر کردن یاد بگیریم، پرسشگری یادبگیریم، بیرون از چارچوبه ها رفتن یاد بگیریم، جسارت وهوس کارهای هیچ کس نکرده را در خودهامان بپروریم، دست از مرجعیت-مداری ها برداریم که: “آسمان سبز است”-امام خمینی، این قدر هالو و زودباور نباشیم که قال الصادق… بابا! کجا قال الصادق؟ ازکجا معلوم که قال الصادق ؟ تازه گیرم قال الصادق، من هم می گویم قال کلبعلی بقال… این چه کمکی به فهم بهتر می کند؟ مگر حقیقت ها به حرف این و آن است؟!
این ها بیماری های نهادینه در ماهاست. بیرون آمدن از آن ها هم «یادگرفتنی» نیست، به تعبیر سهراب «چشم شستنی» است، و این کار آسانی نیست؛ هیچ کار بزرگی آسان نیست. اگر نخواهیم کار سخت بکنیم در نجاست موجودمان ابدالدهر خواهیم ماند با حاجی نجم الدوله ها و امام خمینی هایمان.
من درآرزوی روزی هستم که این تابلو بصورتهای مختلف از مجسمه و کارت پستال و تابلو و تمبر …در تمام مکانهای مهم و تصمیم گیرنده و کلاسهای اموزشی …در سراسر ایران بعنوان سمبل عشق و دوستی و مدارا پراکننده شود و بعنوان سمبل برابری و انساندوستی پذیرفته شود.درود بر نوریزاد گرامی بخاطر این حرکت سمبلیک و سازنده و تابو شکننده ات.درود بر غیرت و جوانمردی و شرافتت!
با درود . یکی از مضحک ترین ، عجیب ترین ، خنده دارترین و مصخره ترین انتخابات در کل کره زمین این انتخابات مجلس خبرگان ( خفتگان ) در ایران می باشد . البته در این کره خاکی دو تا انتخابات تقریباً مشابه کشورمان ، یکی در زیمباوه که تنها یک نفر آنهم ” رابرت موگابه ” دیکتاتور آن کشور که بود ثبت نام کرد و خودش برنده انتخابات شد و یکی دیگر هم در کشور عراق و جناب صدام حسین ” جنت مکان ” و از نظر روش انتخابات مانند ” جنتی خودمان ” که این صدام حسین جانی و قاتل ، تنها خودش را کاندید رئیس جمهوری عراق کرد و با رأی حداکثری 99/99 درصد برنده شد . حال مقوله انتخابات خبرگانِ بَدتر از انتخاباتِ مشابه ، در زیمباوه و عراق صدام حسین در کشور ما این است که رهبری 6 نفر امثال جنتی را برای شورای نگهبان بر می گزیند و همین اعضایِ انحصاری عزیز کرده! شورای نگهبان ، اعضایش هم در انتخابات خبرگان کاندیدا میشوند که هم صلاحیت خود را تأیید میکنند و هم صلاحیت رقبایشان را ” ردصلاحیت ” میکنند و هم با آنها رقابت میکنند و هم در انتخابات شرکت میکنند هم آن را برگزار و هم نظارت میکنند . ترا به حضرت عباس ببینید مسخره بازی را که در هیچ جای عالم خاکی وجود ندارد !!! الا در همان زیمباوه و عراق و دیکتاتورهایِ زبان نفهم رابرت موگابه و صدام حسین 99/99 درصدی !!1
بزرگ می شوم با ظلم مبارزه میکنم
ششم دیماه، یادآور واقعهی حمله اراذل و اوباش به “مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم” است. این حادثه به تلافی از نمایان شدن عزت خدادادی فقیه عالیقدر، که با جمعیتی بی سابقه و میلیونی و خروشان در زمان رحلت پیامبرگونه او در خیابانهای قم جلوهگر شد، به یُمن مصونیت امنیتی و قضایی به وقوع پیوست. در ششم دیماه 1388، در حالیکه بشدت توسط اراذل ساندیس خور مورد ضرب و شتم قرار گرفته بودم، و در حالیکه شعار مرگ بر منافق سر میدادند و عدهای ناسزا و فحش میدادند، به پاسگاهی از نیروی انتظامی جهت پارهای مذاکرات! و البته زورزورکی منتقل شدم. از آنجا با هدایت چند مامور لباس شخصی به بازداشتگاه نیروی انتظامی و پس از سپری شدن ساعاتی از نیمههای شب به ستادخبری و سپس با چشمانی بسته به بازداشتگاه زیرزمینی اداره اطلاعات قم، اعزام شدم و پس از مذاکرات زیاد {بخوانید بازجویی زیاد}، در دستگاه فراقانونی ویژه روحانیت و بفرموده به یکسال حبس محکوم شدم. در پی همان «پارهای مذاکرات» که پایانش یکسال بعد بود، به سه سال زندگی پرمشقت در هفت زندان کشور نیز محکوم شدم { حبس در تبعید} و دو سال تبعید پس از حبس و تهدیدها تا اقدام به قتلم در یکی از زندانها، به درازا کشید. و حالا در هفتمین سالگرد آن واقعه، خندهی تلخی به یادگاری از آن “پارهای مذاکرات” شش ساله (!) بر لبانم نمایان است و تلخکامی مردم را با تمام وجودم درک میکنم…
*چهارشنبه گذشته به سرای قلم در تهران رفته بودم. در آن سرای، اینبار آثار قلمی عشقآلود، بر دیوارهای ملبس سرای قلم، به نمایش گذاشته شده بود. نمایشگاهی که محمد نوری زاد با هنرمندی دستان و قلم خویش، ماهرانه به معرض تماشای بازدیدکنندگان جستجوگر گذاشته بود، تا «پیام عشق» را در پیچدگی معنا و دشواری دیدگان سرگردان، به ذهنهای پویا و تشنهی انسانیت برساند… و در پایان نمایشگاه در روز جمعه، تابلوی عشق انسانیت را که نام “آشتی ملی” بر آن نهاده بود پرده برداری کرد و آشتی ملی را در آستانهی دو انتخابات مهم به بالاییها گوشزد کرد.
و اما در آن چهارشنبهشب، چهرههای زنان و مردان استواری را دیدم که فراتر از احزاب و گروههای در کُمارفته ما، در حرکتی بیوقفه بهسوی اهدافی والا یافتم که سراسر انرژی بودند و جنبش… در آنشب زیبا اما، آن استواران پرشور، مرا به سخن از خاطرات وا داشتند و من، پارهای از خاطرههای تلخ و شیرین آن “پارهای مذاکرات” شش ساله را بر زبان راندم و گفتم از خاطرهی جملهی معجزهوار و انرژیبخش پسرم محمدامین که شش سال و بلکه تا پایان زندگیام مرا برای تحقق عدالت و رسیدن به کمال انسانی استوار ساخت. آری آنزمان که پس از آزادی از حبسی یکساله، باریدیگر، برادران قامت کشیده و بعضا فربه و ورزیدهی لباس شخصی، با دوربین فیلمبرداری و مسلح و مجهز، کشان، کشان در حال بردن پدر دو کودک نُه و سه ساله، به سوی زندان و سرنوشتی نامعلوم، بودند؛ محمدامین در حالیکه اشک بر گونههایش جاری بود و بغضی در گلو که صدای معصومانهاش را خیلی خاص کرده بود، خطاب به ماموران و در جلوی دوربینشان گفت: «پدرم را می بَرید اما من بزرگ میشوم و با ظلم مبارزه میکنم»…
و این جمله و اراده و شعور پسرم، پاداش معجزهواری بود که سالها، در سختترین شرایط و در تنهاترین زمانم، پشت مرا گرم نگهداشت و سرمایهی آینده من شد.
من، با ظلم مبارزه میکنم. پایان
احمدرضا احمدپور. قم . ششم دیماه 1394 9�;�< �=�@�B�C�Ǹ�� https://www.facebook.com/notes/ahmadreza-ahmadpour/%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D9%85-%D8%A8%D8%A7-%D8%B8%D9%84%D9%85-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%B2%D9%87-%D9%85%DB%8C%DA%A9%D9%86%D9%85/1126899263987716?__mref=message_bubble
نوه اون: آبروی خود را برای نظام میگذارم.
-اووه! بچه حاجی، اون روزی که اون جام نوشیده شد اون آبرو هم ریخت.
جنجالی بر سر اشاره هاشمی رفسنجانی به بحث شورائی شدن رهبری جمهوری اسلامی، پس از درگذشت آیت الله خمینی در مجلس خبرگان، اکنون بدرستی برای مردم این سئوال را مطرح کرده است که مگر مخالفان شورائی شدن رهبری، فرد خاصی را برای جانشینی آقای خامنه ای در نظر دارند و از حالا تکلیف روشن است که با این شدت با بحث شورائی شدن رهبری مخالف اند؟
اما همزمان با این بحث، بحث دیگری هم در باره نامزد شدن حسن خمینی نوه آیت الله خمینی برای مجلس خبرگان درگیر شده است. در این زمینه هم نکات جالبی وجود دارد. نخست این که حسن خمینی آمده تا خود را به رای مردم بگذارد. دوم این که چرا مجتبی خامنه ای که ظاهرا مخالفان شورای رهبری و بویژه فرماندهان سپاه که خیال به رهبری رساندن او و تبدیلش به آلت دست خود هستند، آقا مجتبی را تشویق نمی کنند نامزد مجلس خبرگان شود و خود را به رای عمومی بگذارد؟
نتیجه ای که از این چند سئوال ساده بدست می آید به همان سادگی خود سئوال است. یعنی همه وحشت از به میدان انتخابات نفرستادن مجتبی خامنه ای – به گفته آقای خامنه ای به ناطق نوری “ایشان مجتهد شده”- اینست که در این انتخابات شکستی سنگین بخورد. در اینصورت نه تنها تمام نقشه های آقایان در پشت صحنه برای جانشین کردن او نقش بر آب می شود، بلکه میزان سقوط وسیع اعتبار خود آقای خامنه ای هم به نمایش در می آید. درحالیکه رای وسیع و تاریخی مردم به حسن خمینی، نتیجه ای خلاف نتیجه رای نیآوردن مجتبی خامنه ای را در پی دارد. به این ترتیب است که خیز برداشته اند تا قبل از آغاز انتخابات، به هر نحو که شده حسن خمینی را از انتخابات کنار بگذارند. مسائل مطرح در پشت صحنه به همین سادگی است، اما اگر اخبار با دقت دنبال شود و انگیزه های قدرت برای ما آشنا!
ایران با بیش از ۹ میلیون بیسواد در رتبه ۱۲۰ جهان از لحاظ میزان باسوادی.
-ای که مرده شور اون انقلاب و انقلابیونش رو ببرن.
بوسیدن پای کودک سمبلی است برای بوسیدن روی آیندگان.
ومعنی می دهد که کودک باید دوران کودکی را حفظ کند ، تا بتواند جوانی سالم به بار آید ، و برضد جامعه ای است که در آن کودکان کار و معتاد و بیمارند و دست به خود کشی می زنند، گرسنه می خوابند ومهربانی و پشتیبانی و غرور پدر و مادر را همچون سفره خالی اشان می یابند ، بر ضد جامعه ای که معلمش شرم از انسان بودن دارد وجایی برای انسانیت و نوعپروری و همدلی نیست.
کودکانی که شادی و بی پروایی وبازی کودکی را در حسرت و اندوه و شرم گم کرده اند، چگونه خواهند توانست آینده کشوری پر توان باشند؟
به قول یکی از افراد سایت : نوری زاد کاش واگیر داشت و حماقت واکسن
مدیرکل آموزش و پرورش استان سمنان اعلام کرد: 98 درصد مردم این استان باسوادند و سمنان از نظر شاخص باسوادی در رتبه نخست کشور قرار دارد.
خبرگزاری ایسنا نوشت: محمدرضا جهان مدیرکل آموزش و پرورش استان سمنان ضمن ارائه این آمار اضافه کرد: در صد بیسوادان سمنان 1.4 درصد یعنی سه هزار و 200 نفر است که شامل معلولین و اتباع بیگانه است.
او منصفانه بیان کرد که در سال 55 (یعنی حدود دوسال پیش از انقلاب 57) نیز که میانگین باسوادی در کشور 48.5 درصد بود، بیش از 62 درصد مردم سمنان باسواد بودند. در حال حاضر پوشش پیشدبستانی در این استان 85 درصد است.
تردید نیست که جمهوری اسلامی از انتشار این واقعیت گریزان است که در سالهای پیش از انقلاب، در برخی مناطق سمنان و بویژه در برخی نقاط این استان مانند “شهمیرزاد” بهائی های ایران سهم بسزائی در سرمایه گذاری روی کشاورزی و صنعت و مدرسه سازی و باسوادی مردم این منطقه داشتند. این که آنها دارای چه عقاید مذهبی بودند و هستند به ما بعنوان یک رسانه خبری مربوط نیست، بلکه هدف بیان واقعیتی ست که به آن اشاره شد.
حکومتی چیا داد بیداد شون رفته هوا که امریکا میخواد از پول بلوکه شده ور داره بده به خونواده گروگانا، چشم انقلابیون روشن. مش قاسم میگه چه ربطی به ما داره، یا امریکا یها پول رو میخورن یا آخوندا و سپاه، در هر حال همش از جیب ماها رفته.
استاد اخلاق دولت احمدینژاد: اگر از ولی فقیه اطاعت نکنید باید از یک عده فاحشه اطاعت کنید!
مرتضی آقا تهرانی، از اعضای ارشد جبهه پایداری و استاد اخلاق دولت محمود احمدی نژاد، در سخرانی بعد از دعای ندبه در مدرسه معصومیه قم درباره حضورش در مجلس نکاتی را مطرح کرد.
به گزارش «سحام»، وی در بخشی از سخنانش که در فضای مجازی منتشر شده،
گفته است که
«برخی به علت عدم اطاعت از ولی فقیه به دریوزگی افتادهاند.
اگر از ولی فقیه اطاعت نکنید باید از یک عده فاحشه اطاعت کنید.»
آقاتهرانی افزود: آن آقایی (آیتالله محمود امجد) که در قضایای فتنه به رهبری و نظام توهین میکرد، حتی رفت مالزی پیش پسرش، حالا برگشته و خبرگان هم ثبت نام کرده است.
این عضو ارشد جبهه پایداری در بخش دیگری از سخنانش گفته
«اولین باری که خواستم مجلس شورای اسلامی شرکت کنم رفتم پیش آیتالله بهجت که ما چه کنیم؟ ایشان مکتوبی برایم نوشتند: در ورود به مناصب عالی، دانی و متوسط اگر به گناه می افتی حرام است.
در انتها هم نکتهای نوشتند، تلاش نکن اول باشی، همیشه دوم باش.»
وی در ادامه گفته که
«آمدم پیش آیت الله مصباح ایشان گفتند: شما در انتخابات دوم میشوی.
با اینکه من اولین بار بود که وارد عرصه سیاست به این شکل می شدم، نفر دوم شدم!»
سلام بر نوریزاد- از استاد ///////الاسلام سید مرتضی که اخیرا کم فروغ شده است سوال فرماییدکه آیا مفهوم مخالف فرمایش یا خزعبلات آقا تهرانی این جمله هست یا خیر؟
بیش از 60 در صد مردم ایران از فاحشه ها اطاعت می کنند چون باوری به ولایت فقیه و آقای خامنه ای ندارند
جناب افلاطون خیلی خیلی بیش از ۶۰ درصد از ایرانیان مرتبهای بسیار بالاتر برای همانها که نام بردید قائلند تا ولایت فقیه که آنها اغلب به ناگزیر بخاطر ظلم و جور بی حد و حصر ولایت فقیه به تن خویش ظلم میکنند اما ولایت فقیه جان و مال و ناموس و حیثیت همه ایرانیان را به بازی گرفته و همزمان هم دنباله رو مصباح یزدی هست و هم بی چون و چرا مطیع پوتین. راستی کسی از حاج قاسم پیامبر نامههای مرید و مراد به مسکو خبری دارد؟
افلاطون گرامی
هم سخنی که آن آقا گفته است سخنی نادرست و غیر اسلامی و بی ادبانه است و هم خرص و تخمین و تعیین درصد برای مردم ایران که شما تعیین کردی سخنی غیر علمی و از پیش خود بود.
جواب شما دوست نازنین ( حجت آشکار اسلام خامنه ای جناب سید مرتضی دامه افاضه ) را مرحوم بازرگان 33 سال پیش داد
اونی که سر ما ن… بود کلاغ ک .. ندیده بود
————————————-
افلاطون گرامی
بجای کنایه های زهر آگین، نوشته ها و سخنان همدیگر را اگر نقد کنیم، راه به اصلاح خواهیم برد. وگرنه تخلیه ی کنایه ها در یک نوشته و چزاندن طرف، جز ترویج نفرت ها و عصبیت ها ثمری ندارد.
سپاس که مراعات می فرمایید.
سپاس
.
سلام بر نوریزاد- متاسفانه من باید از شخص شما به عنوان مدیر گروه گله کنم که راه را برای هزل گویی و ظنز انگاری نوشته های دیگران توسط جناب سید مرتضی ( تحت عنوان چواب و پاسخ دینی و حوزوی ) را باز می گذارید—– هر کس در بیان اندیشه آزاد است- اینکه یک نفر متصدی شود و نخود هر آشی شود آیا توهین و قلم زهر آگین نیست؟ به عنوان پیشنهاد عرض می کنم- شما به عنوان مدیر گروه نباید اجازه دهید هر کس به عنوان کامنت گذار چه افلاطون و چه سید مرتضی عزیز در زیر هر پست و تیتر و مقاله بیش از یک یا حداکثر دو کامنت انشا کند- و آن هم مثلا حداکثر 10 خط- چون ما در اینجا باید با ایجاز انشا کنیم و رعایت چشمان مبارک شما و سایر کامنت گذاران را نیز بکنیم وگرنه سر هر کوچه و خیابان روزنامه اطلاعات و روزی نامه کیهان فراوان یافت میشود- با تشکر از شما
افلاطون گرامی
این سخن شما مناقض مطلبی بود که ابتدا در مورد بنده نوشته بودی ،شما در نوشته بالا نوشتی که سید مرتضی کم فروغ بوده است حالا تنگ نظرانه به نوریزاد نقد می کنی که چرا اصلا نوشته های مرا منعکس می کند و این تناقض است ،بعد سوالی از من کرده بودی که من به آن پاسخ دادم پس اینجا باید دقیق شد که مصداق ضرب المثل پیش گفته کیست،شما چون نام افلاطون که یکی از نوابغ بزرگ یونان بوده است را اختیار کرده و مطالبی هم که ارائه می کنی بسیار سطح بالاست معمولا من جرات نمی کنم به آن پاسخی دهم ،اما قبول کن که وقتی در کامنت خود نام بنده را می بری و از من سوالی می کنی لازمه احترام و دوستی این است که من بسوال یک دوست پاسخ دهم و اگر پاسخ ندهم شاید حمل بر توهین و بی اعتنایی شود ،پس شروع مطلب با خود شما بود ،از این جهت کسی که ضرب المثلی را مطرح می کند باید ابتدا خوب تامل کند که مبادا چون خود او شروع کننده به تهاجم بوده است ،مصداق آن ضرب المثل باشد.
سپاس
سلام بر نوریزاد- سلام بر سید مرتضیای پر حاشیه———– من عرض کردم هر کس در اظهار نظر آزاد است- چرا اکثر افراد گروه با شما مشکل دارند؟ جوابش مرض آرا یا مرز ارا نیست- شما برای هر کس که نظر میدهد حکم پدر معنوی را در ضمیر خود انشا می کنید و حال قصد و رضای شما به عنوان فردی که معلوم نیست خودش حوزوی یا اهل دین باشد ( اگر نگویم که شما هازل و ساهی هستید که حتما نیستید با یک ان شائ الله بزرگ ) برای بنده معلوم نیست و لذا همانند حسین شریعتمداری اول طرف را محکوم می کنید و بعد دنبال کیفرخواست برای لیست اتهامات منسوبه در بزه معنونه فرضی می گردید- برادر جان این رسم و آیین دوستی و مودت نیست- از خودت بپرس چرا با همه ی افراد گروه اکر بگویم مطلقا بلکه تقریبا مشکل دارید شما دوست نازنین- اما شما آزاد هستید در بیان مطالب خود ولو هازل یا ساهی //////////////// این قسمت داستان به بنده مربوط نیست- بلکه خود نوریزاد باید جوابگوی اطلاعات و دولت باشد- نوریزاد نباید اجازه دهد من و شما و هر کس دیگر چه افلاطون و سقراط حکیم و سید مرتضای اخوند و هر /////// دیگر بیش از دو مطلب و یا کامنت زیر هر پست انشا کنیم- در اینصورت مشکل حل خواهد شد- مطالب افلاطون هماره پاردکسیکال است- بدرد حوزه و اخوند نمیخورد- بیشتر بدرد صادق هدایت و زیر خاک و مرحوم کسروی میخورد
(مهدی خزعلي):
حق داریم برای هرکاری که مقامات میکنند؛ کف بزنیم..!
دیروز…
جنگ با عراق را
که بیش از یک میلیون کشته..!
و مجروح..!، و معلول..!، و مفقود به بار آورد..!
و صدها شهر و روستای ایران را ویران کرد….!،
و بیش از هزار میلیارد دلار خسارت بجا گذاشت!،
برای ملت… نعمت خواندیم…!!!
و بعد از نوشیدن جام زهر..!،
هرگز اقدامی برای دریافت خسارت
هزار میلیارد دلاری از عراق نکردیم!
و امروز…
دست به کاری بزرگتر زدیم…
تا با انرژی هسته ای کاری کنیم کارستان!
و به گفته
محمد جهرمی
( وزیر کار احمدی نژاد )
سالی 160 میلیارد دلار برای
پروژه هسته ای خسارت دادیم…!،
ترمز آنرا کندیم ، و دور انداختیم…..!،
و بزرگترین تحریمهای جهانی را پذیرفتیم..!،
تا به قیمت نابودی اقتصاد و امنیت و آبروی کشور..!،
جشن
هسته ای بگیریم..!،
و فقط ” انرژی هسته ای ” را…
” حق مسلم “مردم بیکار، و زیرخط فقر بدانیم!
و چون…..
کفگیر به ته دیگ خورد!
و دیگر رمقی برای ملک و ملت باقی نماند!
نرمشی کردیم… بس قهرمانانه..!،
و تافته های پیشین را تعطیل کردیم..!،
و تمام اورانیوم غنی شده را نابود کردیم..!
و با طولانی ترین مذاکرات طول تاریخ بشر..!
به توافق رسیدیم که به نقطه اول باز گردیم…!
تا مانند گذشته اجازه صادرات نفت و گاز بیابیم.!
و مانند گذشته؛ حق دریافت دلار و دینار بگیریم..!
و مانند گذشته؛ حق داد و ستد آزاد کسب کنیم..!
و از تحریم هائی که نعمت بودند، خلاص شویم.
تا 150میلیارد دلار پولهای خودمان را، بگیریم!
و بدهیم به ؛
حزب الله و بشاراسد و حوثی های یمن!!
ولی….
توافق بعمل آمده را آنقدر کش بدهیم!
تا ایام سوگواری شب های قدر پایان یابد!
تا جشنی بگیریم.. بزرگتر از جشن هسته ای..!،
که قبلا…
و سالهای سال…
برای غنی سازی اورانیوم 20% میگرفتیم…!!
حالا چرا…؟
چون ما باید همیشه…
برای مدیرانمان کف بزنیم…!!،
و هرگز نپرسیم ؛ چرا…………..؟!!!
زیرا…
آنها را ما انتخاب نمی کنیم..!،
آنها را خبرگان ما کشف میکنند…!!،
آنها منتخب ما نیستند، که به ما پاسخ بدهند..!!
ما هیچ حقی نداریم…
ما فقط تکلیف داریم…..!!،
ما فقط چهار جا ، صاحب کشورمان میشویم ؛
/ پرداختن مالیات….!،
/ رفتن به خدمت سربازی….!،
/ شرکت در انتخابات، که مقامات میگویند..!!،
/ و شرکت در جنگ..!، که حق سوآل نداریم….!!!
ولی تا دلتان بخواهد…
حق داریم برای هرکاری که مقامات میکنند؛
کف بزنیم..!، هورا بکشیم..!، و شادی کنیم
ایران کجاست؟
ایران آن جایست که
ریختن “کنجد” روی بربری برای مردمانش یک “آپشن” محسوب می شود!
درآن کشور مردمش بجای حل مشکلاتشان
سعی می کنند به بهترین شکل ،
خود را با آن تطبیق دهند…!
درآنجامردم،
خانه های رو به آفتاب را گرانتر می خرند و
بعد با هفت لایه پرده،
تمام پنجره ها را می پوشانند!
جالب است که درآن کشور
یک دختر کنار خیابان میتواند
عامل اصلی یک ترافیک سنگین باشد…!
درآن کشور اگر که آدمها دلشان بگیرد،
باید بروند قبرستان، بیمارستان، تیمارستان یا آسایشگاه سالمندان…!
تا “بفهمند” غمهای بزرگتری هم هست،
نکند که دلشان هوای “شادی” کند…!
وهمه در آنجا،برای هر تغییر و هر اتفاقی،
به دنبال منجیاند؛
دنبال هر کسی غیر از خودشان!
درآن کشور تفاوت بین شادی کردن و عزاداری را ،
تنها با دیدن محل برخورد دستها میتوان فهمید
و
فکر می کنم در همان کشور است که،
“یک ماه از سال” را دنبال روزه خوار مي گردند تا او را مجازات کنند
اما
در طول سال سراغي از گرسنه ها نمی گیرند تا لقمه نانی به آنها دهند.
محمد جان،
بدون شرح ترین نگاره از نوریزاد عزیز، عاشق تابلوی آخریت شدم. به وجدان قسم اگر اسطاعت و یا امکانات آنرا داشتم آن بی مانند را خریداری کرده و بعنوان کادوی کریسمس به آقای مهدی الهی تقدیم میکردم. هی هات!
با احترام
رسول
«تلاش مکرر قطر» برای تأمین خاک مورد نیازش از ایران
…………………………………..
این اظهارات در حالی بیان میشود که فروردین ماه سال ۱۳۹۳، پروین فرشچی، معاون دریایی سازمان محیط زیست در گفتوگو با خبرگزاری ایلنا اعلام کرده بود خاک جزیره هرمز به کشورهای حاشیه خلیج فارس توسط شرکتهای خصوصی صادر میشود. این مقام مسئول همچنین گفته بود دولت نقشی در این صادرات ندارد.
پیشتر سخنگوی کمیسیون کشاورزی مجلس از فروش غیرقانونی خاکهای مرغوب ایران به کشورهای حاشیه خلیج فارس خبر داده بود.
عباس پاپیزاده اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۲ گفته بود طبق قانون فروش خاک کشاورزی ممنوع است با این حال خاک حاصلخیز و کشاورزی استانهای بوشهر و هرمزگان به قطر و امارات صادر میشود.
این نماینده مجلس با بیان این که برای تولید یک سانتیمتر مربع خاک بیش از ۴۰۰ سال زمان نیاز است، گفت: «به جای این که کشور کاری کند تا کشورهای منطقه خلیجفارس بازار مناسبی برای محصولات کشاورزی باشد با فروش خاک کشاورزی آنها را تقویت میکنیم و به همان نسبت کشاورزی کشورمان را تضعیف میکنیم.»………………….
………………………………………..
با وجود مخالفت در واگذاری خاک و زمینهای کشاورزی به کشورهای منطقه، در مردادماه سال ۹۱ خبرگزاری فارس متن سه نامه از وزارت اقتصاد و دو نهاد دیگر را افشا کرد که در آن برای معرفی و واگذاری زمینهای کشاورزی مناسب ایران به طرفهای قطری دستوراتی صادر شدهاست.
………………………………
http://www.radiofarda.com/content/f12-qatar-tries-buying-iran-soil/27450664.html
معلم دينى من ،،،، !! معلم دينى يادم داد انسان نباشم ،،،،،،
بريده اى از صحبت هاى ” صادق زیباکلام ” در جمع دانشجویان علوم حوزوی:
ِتوی کلاس دینی وقتی ۱۱ سالم بود معلم میگفت؛
نباید مشروب بخوری، من اصلا نمیدونستم مشروب چیه،،،
معلم دینی یادم داد.،،،
نباید با دخترا بازی کنی و بهشون نگاه کنی،،،
من اصلا توی بازی با دخترا متوجه بدنشون نبودم ،،،
معلم دینی یادم داد. ،،،
https://www.balatarin.com/permlink/2015/12/25/4045672
مست می شوم از خواندن نوشته هایت آقای استاد نوری زاد جرمش با خودت که ما را مست می کنی جواب خدا را خودت بده
حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة، سلام علیکم ، ضمن آرزوی سلامتی بر شما انسانِ بصیر ، آزاده ، حکیم ، فرزانه ، بشیر و نذیر . حدود 25 سال پیش عده ای که ذوبِ در حاکمیت هستند ، با یک واسطه ( رهبری ) در نماز جمعه تهران شعار میدادند که : مخالف آقای هاشمی رفسنجانی دشمن ” پیغمبر ” است و از 6 سال قبل همین عده به آقای هاشمی رفسنجانی کفش پرتاب میکنند و به عنوان ” سیئات ” عظیم میگویند که در آخرین نماز جمعه ایشان عده ای ” با کفش ” نماز خوانده اند . اما در همین چند سال اخیر ثقة الاسلام سعیدی امام جمعه شهر قم در یک جمله ” غالی ” گفته اند که : رهبری هنگام زایمان و تولد از مادر خویش ، فریاد ” یا علی ” بر زبان رانده اند . آیت الله العظمی نوری زاد ، حضرتعالی به عنوان شیخ الشیوخ این زمانه ، ” با کفش ” نماز خواندن فرضی چند نفر را با سخنان نسنجیده آن ثقة الاسلام در روایتِ ” یا علی ” گفتن هنگام زایمان و تولد رهبری از مادرش را چگونه قیاس و کدامیک را از نظر اسلامی ، اعتقادی و انسانی و عقلی ” وهن ” در این سرزمین کهن میدانید ؟ الحقر _____ مبشّر
——————–
سلام مبشر گرامی
در نظام آیت اللهی من، نماز ، اشکال مختلف دارد. چه با کفش و چه بی کفش. و هر دو پذیرفتنی است. مهم، درونِ آدمهاست. برخلاف این سالهای نظام اسلامی که به ظاهر چفت بسته است همه جانبه!
با احترام
.
سلام
پنج شنبه یه خانم تو دانشگاه برگه های نظرسنجی پخش می کرد که رای میدید یا نه
من زدم هنوز تصمیم نگرفتم
ولی حالا تصمیمم رو گرفتم
رای نمیدم 🙂
مزدک گرامی
ترجمهٔ کتاب “هستی و زمان” که برخی آنرا مهمترین و تاثیرگذارترین اثر فلسفی قرن بیستم میدانند، به تنهایی برای آنکه نام “سیاوش جمادی” را در کنار نام بزرگانی چون فروغیها و … بنشاند کفایت میکند. درک محضر و همکلامی با چنین بزرگانی آرزوی همهٔ دوستدارانِ معرفت و علوم انسانی است. از انتشار کتاب “چه باشد آنچه خوانندش تفکر؟” باخبر بودم و “زمینه و زمانه پدیدارشناسی”اش را خریدم تا در کنار یکی دو کتاب مقدماتی دیگر، مطالعاتم در مورد هایدگر را تکمیل کند. در فهرست شما از دیگر آثار ترجمه و تالیف شده از ایشان باخبر شدم، که هم خوشحالم کرد و هم اندوهگین: میترسم عمر کفاف خواندن اینهمه “واجبات” را ندهد!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نامهای افرادی که به نمایشگاه این آزاده مرد آمدهاند، با توجه به آنکه خود ایشان ادعایی در هنرهای تجسمی ندارند و نمایشگاه را تنها بهانهای برای حضور دوستان در مجلس انسِ میدانند، از چگالی اعتبار، گرمای انسانیت و ژرفای فرهیختگی آن جمع کوچک حکایت میکند:
««««««««جمعی کوچک که آموزگارِ “بزرگی”، “آزادگی” و “وارستگی” است.»»»»»»»»
حضرت نوریزاد!
و چه “عشقی” رونمایی شد! شمعی در خور آنهمه پروانهٔ شیدا !
ای کاش همهٔ آسیب دیدگانِ مکتبِ “من بر حقم و دیگران بر باطل”، همچون شما “مهردرمانی” پیشه گیرند. چطور یکنفر در این زمانه به خود حق میدهد به صرف اینکه زادهٔ پدر و مادری “شیعه/ سنی/ بهایی/ مسیحی/ هندو/ بودایی/ زرتشتی” است، خود را از پیروان “شیعه/ سنی/ بهایی/ مسیحی/ هندو/ بودایی/ زرتشتی” برتر بداند؟ به راستی، آنان چه خدایی را میپرستند و عادل میدانند؟
آنان که کودک 4 ساله را به صِرفِ تولد در خانوادهای “شیعه/ سنی/ بهایی/ مسیحی/ هندو/ بودایی/ زرتشتی” پیشاپیش نارستگار و نجس و ملعون میدانند نه فقط شعور خود و دیگران، بلکه “خدای عادل” خود را نیز اسباب تحقیر و ریشخند میکنند.
مازیار گرامی
مشکل در ایران ،حکومت دینی و مشخصا اسلامی است ، لطفا همه را یکی ندانید ، اجبار خود برتر بینی دین اسلام و حکومت توتالیسم دینی است ،که ایران را به فلاکت کشانده است.
” گاو يا خَر ”
مريدي از شيخ پرسيد:
شيخا چرا وقتي كه ميخاييم مثالي بزنيم كه بار منفي داره، از پيشوند “خَر ”
استفاده ميكنيم، ولي وقتيكه جنبه مثبت داره، از پيشوند “گاو” ؟!
شيخ گفت : مثلا ؟
مريد جواب داد :
مثلا ميگيم : خَر پول، خَر خوون، خَر كار، خَر مخ یا اینکه اقتصاد مالِ خره !
ولي ميگيم، گاو صندوق، نميگيم خَر صندوق !!
شيخ براي خريدن كمي وقت و يافتن جوابي مناسب، ابتدا عمامه آش را كمي جابجا كرد
و سپس دستي به ريش درازش كشيد و گفت:
اين بدليل احترام به گاو است! چرا كه گاو از الاغ باهوش تَر است!
مريد پرسيد :
شما از كجا ميدونيد، گاو از الاغ باهوشتره؟!
شيخ كه منتظر چنين سوالي بود با ذوق گفت:
وقتي گاو ميخاد از يك طرف خيابون بره طرف ديگه، اول سمت چپش رو نيگا ميكنه،
بعد سمت راستشو، اونوقت از خيابون رد ميشه!
ولي الاغ، سرش رو مثل گاو ميندازه پايين و رد ميشه!!
⭐️ ⭐️ ⭐️
خداييش با نبود شيخ و ملا، تكليف مون چه بود ؟!
با چنین رهنمونهای شیخانه است، که ما را به “مقام والای انسانیت” رساندند 🙁
من سعی می کنم در یک سلسله از کامنتهای دنباله دار مسائل علمی را مطرح کنم که در پیشبرد و هدفمند شدن بحثها بتواند کمکی هرچند کوچک بنماید. در ضمن من سعی می کنم که این نوشته را در کامنت هائی کوتاه کوتاه عرضه کنم تا خوانندگان هم مجال خواندن آن را بیابند و هم حوصله شان از یک کامنت دور و دراز سر نرود. البته احتمالاً با نظرات دوستان کامنت های بعدی پخته تر و بهتر خواهد شد.
عقاید و نظرات صحیح انسان از کجا سرچشمه می گیرند؟ چرا بعضی از طرحها و نقشه های ما به شکست می انجامد و بعضی از آنها به نتایج پیش بینی شده می رسد؟ دانشمندان چگونه تحقیق می کنند و به کشف قوانین طبیعت نائل می آیند؟ بشر چگونه توانسته است به چنین پیشرفتهای عظیم علمی دست پیدا کند؟
برای ورود به چنین بحثهائی در راستای پاسخ به این سوالات قبل از هر چیز باید کمی در باره تاریخ اندیشه گفتگو شود. یعنی باید ببینیم که اندیشه بشر از ابتدا چگونه شکل گرفت و طی هزاران سال تکامل خود بداینجا رسید که ما اکنون می بینیم. جامعه بشری همیشه همینطور که الان هست، نبوده. در طی صد ها هزار سال که از عمر بشر کنونی می گذرد جامعه بشری دستخوش تغییرات شگرف و عمیقی شده است. بعضی از دورانهای تکاملی به علت کم بود شواهد هنوز در تاریکی قرار دارند ولی با تلاشهای شبانه روزی دانشمندان سراسر دنیا ما هرروز چیز بیشتری درباره خود می آموزیم.بسیاری از این چیزی که ما امروزه می دانیم طبق هزاران هزار شواهد و مدارک بدست آمده موجود، بدین گونه است که، انسانهای مدرن یا به نام علمی هموسپینها در حدود دویست هزار سال پیش از منطقه ای در شرق آفریقا شروع به مهاجرت به سمت آسیا و اروپا کردند. جائی در حوالی اتیوپی و چاد امروزی. اجداد ما حدود صد و شصت و هزار سال پیش صدف جمع می کردند و آنها را می پختند. حدود صد و بیست هزار سال پیش کشاورزی را یاد گرفتند. چیزی که ما به عنوان انسانهای متمدن می شناسیم عمرش به بیش از چهار سال قبل از میلاد نمی رسد که در مقابل عمر کلی انسانهای هوشمند بسیار ناچیز است. یعنی ما بیشتر عمرمان را در دشتها وجنگلها و کوهها به صورت گله ای زندگی می کردیم. نه شاهی داشتیم و نه رهبری و نه چیزی برای مالکیت وجود داشت. از شیوه زندگی جوامع اولیه انسانهای مدرن به علت شواهد و مدارک ناکافی هنوز چیز زیادی نمی دانیم ولی جوامع سرخ پوستی کمک بسیار زیادی به محققین و انسان شناسان کردند تا شمائی کلی از شیوه زندگی و تفکر انسانهای اولیه بدست آورند. وقتی به یکی ازروسای قبیله ای از سرخپوستان گفتند که سفید پوستان دارند زمین های شما را صاحب می شوند و می فروشند در جواب گفت مگر کسی می تواند صاحب زمین شود؟
انسانها در ابتدا با طبیعت عجین بودند و خود را بخشی از آن می دانستند. نیرو های طبیعت مافوق آنها قرار داشت و به آنان حکم می راند. بیشتر قوانین طبیعت برای بشر ناشناخته بود و او یا به آنها از سر ناچاری تن می داد و یا او را دچار وحشت می کرد. انسانهای اولیه زندگی خشن و بی رحمی را سپری می کردند. در حقیقت بنا به قوانین طبیعت این انسان شانس زیادی برای بقا نداشت و می توانست مانند بسیاری دیگر از انواع موجودات ازصحنه گیتی حذف شود زیرا از نظر فیزیکی از سایر حیوانات اطراف خویش بسیار ضعیف تر بودو همینطوربزرگی جثه اش او را هر چه بیشتر در خطر انقراض قرار می داد حواس پنج گانه اش ضعیف تر از آنچیزی بود که بتواند بر حیوانات اطراف خویش غلبه کند. مثلاً نوعی موش که تنها پستاندار زمان دایناسور ها بود به واسطه کوچکی جثه اش توانست از منقرض شدن نجات پیدا کند.
با تمام این تفاصیل انسانها به کمک دو چیز توانستند بر طبیعت اطراف خویش غلبه کنند و از انقراض خویش جلو گیری نمایند. اول اینکه انسانها توانستند از هوش خود استفاده کنند و با بکارگیری دستان خود در ساختن ابزار هوشمندی خویش را تکامل دهند و دوم اینکه انسانها موجودات اجتماعی بودند و جامعه برای آنان به مثابه عضوی از اعضای بدن خود بود. طبیعت به آنان دیکته کرده بود که به تنهائی نابود خواهند شد. بنابراین انسانها بطور غریضی برای اجتماع خویش ارزش بسیار بالائی قائل بودند. ادامه دارد