یک: من در همین روز جمعه که روزِ پایانیِ نمایشگاه است، از عاشقانه ترین تابلوی نقاشی ام رونمایی می کنم. این اثر، خط خطیِ یک کودک عاشق است. اگر آمدید، و اگر پرده از جمال مبارک این اثر پس راندم، مطلقاً در آن خیره مشوید تا مگر ردّی از هنر در آن بجویید. راستی، یک خط خطی مگر عاشقانه می شود؟ چرا نشود؟ در بزرگسالی، اگر می توانید کودک شوید تا عشق از سرانگشتانتان و از کلامتان و از نگاهتان فوران کند. که البته کار دشواری است این کودک شدن در عین بزرگسالی. چرا که مرز مویینی با خل وضعی و دیوانگی و جنون دارد. من چند باری مسئولین فرتوت و پوک مغز خودمان را با ” کودکانِ کهنسال” توصیف کرده ام. من خودم به این مرز مویین چه بشود که سر بزنم. اگر که بتوانم. برای خلق این اثر اما کودک شدم و عاشق. خلاصه این اثرِ که روز جمعه رونمایی اش می کنم، هر چه که هست، عاشقانه ترین نقاشیِ من است تا به امروز. بعدها چه می شود و چگونه از دل آثارم عشق برخواهد جوشید، نمی دانم.
دو: روز ششمِ نمایشگاه، با نشست هفتگیِ سرای قلم به اشتراک افتاد. به رسم هماره ی سرای قلم، صندلی ها چیده شد و دوستان همراه آمدند و برنامه شروع شد. ابتدا من از چند و چون نقاش شدنم گفتم. که مرا هیچ الفتی با نقاشی نبود. در زندان بود که به نقاشی روی بردم بی اجازه ی نقاشان و هنرمندان. و خلاصه خود را قاطیِ عزیزانی کردم که هنر را می فهمند و رد هنر را می توان در آثارشان تماشا کرد و لذت برد. من اما ” همینجوری” پای به این وادی نهادم و شدم نقاش. بی آنکه مرا مایه ای در این میان باشد.
سه: عزیزانی چون جناب قدیانی و مادر مصطفی کریم بیگی و آقای هاشم زینالی و دکتر خزعلی نیز آمدند و ما همگی به برکتِ پایداری و سهم شان در روشنگری مردمان ترسیده ی ایران، بپا خاستیم و کف زدیم. بعد نوبت به جناب دکتر بادکوبه ای رسید که مابقی مجلس به وی و به اثر شیرینِ تازه منتشر شده اش – نگاه قرآنیِ حافظ – اختصاص داشت.
چهار: دیشب یکی از دوستان در باره ی انتخابات و بویژه از حضور افرادی چون حسن خمینی پرسید. گفتم: در نوجوانی و در کتاب انگلیسیِ مدرسه، داستانی بود به اسم پرستوی کوچک. این داستان، به یک پرستوی خسته اشاره داشت که از مهاجرت با پرستوهای دیگر بازمانده بود و در شهری و در زیر پای یک مجسمه ی زیبا آرمیده بود. کم کم هوا سرد می شود و برف می بارد و پرستوی کوچک می لرزد و باور می کند که از این زمستان بدر نمی رود. صدایی می شنود. که یکی او را می خواند. این صدا از مجسمه است که بر یک بلندی به شهر می نگرد. پرستو می رود و بر شانه ی مجسمه می نشیند. مجسمه به وی خانه هایی را نشان می دهد که مردمش در تنگنا و نداری به سر می برند. مجسمه از پرستو می خواهد که یک به یک چشم های قیمتی اش را در آورد و به این خانواده ها برساند تا با فروش آن از این زمستان سخت عبور کنند. بعد نوبت به دستبندهای مجسمه می رسید.
بعد نوبت به همه ی مهره ها و دکمه ها و فلزات قیمتی ای می رسد که از مجسمه آویخته اند. زمستان رد می شود و می رود. مردم از خانه ها بیرون می زنند و مجسمه را برهنه از چیزهای قیمتی می بینند. و می فهمند که عبور از زمستان نداری، به برکت مجسمه و پرستوی کوچک بوده است. پرستویی که پیش پای مجسمه از پا در آمده. این داستان را که برای آن دوست تعریف کردم، پرسیدم: ما به سایر اوصاف مدنی و سیاسی و مردمیِ این آقایان کاری نداریم که سخت وحشتناک و ناجوانمردانه است، شما دریک از جناب حسن خمینی بپرسید در این زمستانِ نداری که جماعتی از دختران و بانوان و پسران ما حتی بناگزیر تن به تن فروشی می سپرند، نمی شد آنهمه پول هنگفتی که وی خرج مرقد جدش کرد، به خانه های تهی دستان برساند؟ پرستوی کوچکش خودِ من!
پنج: پیشنهاد می کنم روز اختتامیه ی نمایشگاه را از دست مدهید. بویژه تماشای عاشقانه ترین تابلوی مرا که در آن روز رو نمایی می شود. من این تابلوها را برای کمک به خانواده های زندانیان سیاسی و عقیدتی بفروش می رسانم. برای کسانی که ملاهای حاکم و سرداران سپاه کلاً فراموششان کرده اند. می پرسم: وقتی شما مرد یک خانه را با کوچکترین اعتراض و پرسیدنِ یک “چرا” به زندان می بری و سرضرب حقوقش را قطع می کنی یا مغازه اش را پلمب می کنی یا دفتر و شرکتش را تعطیل، از خود نمی پرسی خانواده ی وی در این زمستان سخت با نداری چه می کند؟
شش: یکی می گفت: در تفکر آخوندی و تنها در میان خودشان، یک چیز اهمیت دارد و آن این که هرکاری می کنی یک پسوند اسلامی بدان بیفزای. حتی اگر می زنی و یکی را می کشی و مال یکی را بالا می کشی و یکی را به حبس و حصر در می اندازی. رمز غارت های این روزها در همین پسوند اسلامی است. چرا که خیال آخوند از قیامت و محشر و پرسش و پاسخ راحت می شود با همین پسوند اسلامی. و شاید علت این که آخوندها هیچگاه به هیچ پرسشِ مسئولیتی پاسخ نداده اند و نمی دهند، این است که قاطعانه می گویند: ماها یک بار پاسخ می دهیم آنهم در صحرای محشر است. حالا آن صحرای محشر کجا هست و کِی فرا می رسد و اساساً چه کسی آن صحرای محشر را دیده است، چیزی است که به ماها که پرسشگریم مربوط نیست. به وی گفتم: همه ی آخوندها را به یک چشم مبین. هستند درستکارانی که در این گردونه آسیب فراوان دیده اند از همین صنف. انصاف این است که ما سهم آنان را هدر ندهیم و قدرشان بدانیم. اگر چه معدودند و کم شمار.
telegram.me/MohammadNoorizad
https://www.facebook.com/m.nourizad
سایت: www.nurizad.info اینستاگرام: Mohammad Nourizad
https://www.facebook.com/photo.php?fbid=150320412007324&set=a.101538046885561.1073741826.100010880971490&type=3&source=11
چهار: دیشب یکی از دوستان در باره ی انتخابات و بویژه از حضور افرادی چون حسن خمینی پرسید. گفتم: در نوجوانی و در کتاب انگلیسیِ مدرسه،،،،،،،با حرفتون موافقم ول اون پولى كه هروز بصورت هاى مختلف ميره عراق و سوريه ولبنان ويمن و،،،،،،،،،حلا حداقل اين پول تو ايران هزينه شده و هزران گرگر نون خوردن تا اي مقبره به اين صورت در اومده ،
میگویند در قدیم دزد سر گردنه هم معرفت داشت…
روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسهی سکهی مردی غافل را میدزد، هنگامی که به خانه رسید کیسه را باز کرد و دید در بالای سکهها کاغذیاست که بر آن نوشته است: «خدایا به برکت این دعا سکههای مرا حفاظت بفرما…»
اندکی اندیشه کرد سپس کیسه را به صاحبش باز گرداند. دوستانش او را سرزنش کردند که چرا این همه پول را از دست داد.
دزد کیسه در پاسخ گفت:«صاحب کیسه باور داشت که دعا دارایی او را نگهبان است. او بر این دعا، به خدا اعتقاد نموده است. من دزد دارایی او بودم نه دزد دین او. اگر کیسه او را پس نمیدادم، باورش بر دعا و خدا سست میشد.آنگاه من دزد باورهای او هم بودم و این دور از انصاف است…!»
و این روزها در این سرزمین عدهای هم دزد خزانه مردمند و هم دزد باورهایشان… چونکه به نام دین دزدی میکنند… برای همین است که عدهای ازدین زده شدهاند و فکر میکنند که این کاری که اینها میکنند تعالیم دین است.
«اگر میبری، سکهها را ببر نه باورها را.»
خرصالحان در دستگاه صفویه و قاجاریه و در عصر ما
واژه «خر صالحان» را محمدهاشم آصف معروف به رستم الحکماء در رستم التواریخ به کار برده که اشاره به ملایان طمعکار و ریأیی و رجال نابکار اطراف شاه سلطان حسین صفوی است که دولت پر شکوه و شوکت ایران آن دوره را به باد فنا دادند. مینویسد: «اینان با عمامه حریر پر نقش و نگار خلیلخانی، و کفش ساغری و چاقشور کردى و چهار زرعیِ زری، که بر میان میبستهاند و سواره با قلیانهای کرنائی آمد و شد مینمودهاند… لاجرم چون دارائی و فرمانفرمائی آن سلطان جمشید نشان از بیست و پنج سال گذشت زمرهٔ خر صالحان به افسانه و افسون، رسوخ در مزاج آن خلاصه ایجاد عصر خود- «شاه سلطان حسین»- نمودند و او را از شاهراه قانون حکیمانه جهانداران بیرون کردند و بکریوهً گمراهی که مخالف عقل و حکمت و مصاحت است او را داخل نمودند…
http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/59052/
حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة، سلام علیکم ، ضمن آرزوی سلامتی بر شما انسانِ بصیر ، آزاده ، حکیم ، فرزانه ، بشیر و نذیر . با توجه به بند ششم این نوشتار که در آن انتقادی نسبت به اهمیتِ پسوندِ ” اسلامی ” توسط آخوندها داشته اید ، به فرض محال اگر از فردا روزی آخوندهای دلبسته به نظام و حکومت واقعاً پسوند ” اسلامی ” را کنار گذارده و یکی را بزنند و یکی را بکشند و مال یکی را بالا بکشند و یکی را به حبس و حصر اندازند و غارت ها کنند ، در اینصورت آیا حضرتعالی از این پس نظام کشور را در ردیف سایر کشورها مانند اسرائیل و روسیه و انگلیس و آمریکا و … خواهید دانست و دیگر انتقاد شدید نخواهید داشت ؟ الحقر____ مبشّر
——————–
سلام دوست گرامی
یک نگاهی به قد و بالای اطوار داعش بیندازید. دوست نمی داشتید اینان همین زدن ها و کشتن ها را به اسم اسلام انجام نمی دادند؟ که البته ظهور داعش، تقاص قرن ها یکه سواری و عربده کشی اسلامی است که یکجانبه سخن گفته و هرگز به آسیب شناسی خود خروج نکرده و تا توانسته مخالفین خود را از دم تیغ گذرانده. ما باید – آری باید نمونه ای از رفتار سالهای دور اسلامیان را در قامت داعش بچشم می دیدیم. در ایران نیز باید می دیدیم که دیدیم. گرچه هنوز در ابتدای راه جلوه های اسلام رحمانی آقایان هستیم.
با احترام
.
مبشر مستفتی
الحقر تعبیر درستی نیست ،یا بگویید :الاحقر که صفت تفضیلی است بر وزن افعل ،یا بگویید :الحقیر.
ضمنا اسفتائات حضرت مستطاب عالی معمولا استفتائاتی جهت دار و پویاست در جهت گرفتن فتواهایی جدید بر اساس فقه پویا.
آگاهی و مطالعه ی تاریخ، تنها راه انسانها برای نیل به شکوفاییِ عقلی و رهایی از یوغ خودکامگان دینی …
—————————————————–
—————————————————–
قرن ۱۳ طاعون شایع شد، کلیسا آن را نشانه گناهان یهودیان دانست، ۱۲هزار یهودی در باواریا و استراسبورگ سوزانده شدند. بقیه مردم را طاعون کشت.
—————————————————
پایان قرن ۱۶ برای مدتی جراحی ممنوع شد.پاپ معتقد بود که در روز رستاخیز قطعات بدن نمی توانند یکدیگر را پیدا کنند! هزاران نفر با این تصمیم پاپ مردند بلکه اجزای بدنشان در روز رستاخیز گم نشود!
—————————————————
قرن ۱۷ ادعا شد لمس استخوانهای یک قدیس در فلورانس باعث شفا میشود،زیستشناسی تصادفی کشف کرد که استخوان یک بز است، اما استخوانها همچنان شفا میداد!
—————————————————
انسان ها نادان به دنيا مى آيند نه احمق
آنها توسط آموزش اشتباه ، احمق میشوند!
بزرگترين دشمن سعادت و آزادى انسان ها دفاع کورکورانه از عقايد و باورهاى غلط است.
برتراند راسل
تو که این قدر شیر و شجاعی چرا به جای اوین نمیری جلوی سازمان اطلاعات سپاه تحصن کنی؟
اونجا هم دست سپاهه تازه مخفى وهم علنى
تشويق والدين”
نشسته بوديم دور ميز و داشتيم شام ميخورديم كه
به بابام گفتم :
تصميم گرفتم برم به سمت گیاهخواری ! نظرتون چیه ؟!
بابام با لبخند و نگاه عاقل اندر سفيهي گفت :
آفرین پسرم ! فكر خيلي خوبيه! مگه تو چیت از بـُز کمتره !
ريش كه درآوردی، اگه همينطور به نشستن پشت كامپيوتر هم ادامه بدي،
بعد يه مدت شاخ هم در مياري!
⭐️ ⭐️ ⭐️
انوقت ايراد ميگيرن، كه چرا در كارها با والدينتون مشورت نميكنيد 🙁
دلقک جون چقده تو با مزه ای! موش بخورتت ببینم ریش بزی جون تا حالا که نشستی پشت رایانه اینقده نمک ریختی نیگا کن تو آیینه ببین شاخ روسرت سبز نشده؟ اگه هنوز سبز نشده گیاهخوریتو ادامه بده تا پشت رایانه شاخ دربیاری بانمک جون!
————————
حمید گرامی، شوخی و طنز را در قلم شما پاس می دارم اما طنزی که از توهین آب می خورد، تخریب گر است. این را، نپسندیم. باشد؟
سپاس
.
اول ، امروز من سایت را باز کردم تا نوشته ها و گزارش نوری زاد عزیز را بخوانم، گزارشی خواندم راجع به دیوار مهربانی، اگر نیاز داری بردار نیاز نداری بذار- چه ابتکار زیبایی .
من با نیاز بر دوستی و همدلی سایت را باز می کنم.
دوم ،عکسهای سایت نوری زاد دلگرمی به من می دهند، فکر می کنم چقدر توان یک انسان زیاد است که این همه افراد گوناگون با عقاید مختلف را دور خود جمع می کند و بین همه محبت و عشق را یکسان تقسیم می کند. هر یک از ما با دستانی خالی به سوی نوری زاد می آییم تا جرعه ای از عشق او بنوشیم.
سوم ، نوری زاد می نویسد ، نقاشی می کند، در سرما و گرما اعتراض می کند و هر فرد را همانگونه که است تصویر می کند ، و مهربانی و با هم بودن را به ما نشان می دهد.
جوان و پیر و زن و مرد و کرد و اهوازی و اصفهانی و بلوچ او را جستجو می کنند و از راههای دوور غبار دلهایشان را نزد نوری زاد می تکانند. اوپارگی دلهای ملت ستم دیده ای را با عشق اش رفو می کند.
چهارم ، نوری زاد آبی است که هر کس می تواند از او طراوت و شادابی را بگیرد ، و مزه ی انسان بودن را بچشد.
پنجم، نوری زاد عشق است که امیدو لبخند د ر دلها می کارد، و دست به هر چه می زند جان و معنی تازه ای می گیرد، چه قدرتی دارد راستی و عاشقی.
ششم ، تصاویر در سایت، نشانی از محبت و دوستی اند و به من انرژی می دهند،چقدر ما به هم شبیه ایم ، عشق نوری زاد به ما می گوید : ما تا به حال اختلافات و زشتی های هم را جستجو می کرده ایم ، اکنون زمان مهر و راستی و نوع دوستی و زیبا یابی در دیگری است. اکنون زمان دیگر فهمی و همدلی است.
هفتم ، عشق نوری زاد ، ما را چون پروانه به سوی خود می کشد ، و چقدر این دوست داشتن با شکوه است. حق را در دیگری ببینیم، غرور وحاصلش حماقت را با عشق و فهم دیگری خورد کنیم .
هشتم ، نوری زاد دوستت داریم ،ای انسان آزاد
فریبای دلاور راستشو بگو حالا خودت همچون پروانه دور شمع رفتی توی نمایشگاه دور نوریزاد بچرخی یا فقط بلدی تو اینترنت وراجی کنی و بابا نوریزادو ول کنی تو نمایشگاه عشقش! از تنهایی مگس بگیره؟!
آن داستان پرنده و مجسمهٔ شاهزاده را من بخاطر دارم، اما نه در انگلیسی، ترجمهای پاکیزه و بسیار روان از داستانی بود به قلم اسکار وایلد (http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=239957) و در کتاب فارسی چهارم، شاید هم سوم (؟!) دبستان.
خوب یادم مانده چون بلند بود و مشق نوشتن از روی آن کار خوشایندی نبود! حتما آقای نوریزاد نسخهٔ انگلیسی آن را خوانده.
آن زمانها که دین سیاسی و ایدئولوژیک نبود، مؤمن هم این طوری میشد:
به نوشته حمید باستانی، فرزند زندهیاد باستانیپاریزی، او از نوجوانی روزنامهای به سبک «اطلاعات» به نام «ندای پاریز» به صورت دستنویس منتشر میکردکه معلم باستانی پاریزی «اولین مشترک این نشریه بود.»
احمد هدایتزاده پاریزی، معلمش، بابت این نشریه ۲ و نیم قران میداد. هدایتزاده در ساعات تفریح زیر «هلالی ایوان مدرسه» «بینوایان» را برای پدر باستانی پاریزی میخواند و پدر او -که معمم و آخوند پاریز بود- انگار که کتاب مقدسی را تفسیر میکند، «در باب فرانسه و رجال بینوایان» سخن میراند.
یکی از خاطرات جالب این استاد تاریخ این است که وقتی سالها بعد در شهرک دانشگاهی در فرانسه اقامت داشت نامهای از هدایتزاده (همان معلم دوران نوجوانی) دریافت میکند که نوشته بود:
«نور چشم من، حالا که در پاریس هستی، خواهش دارم یک روز بروی سر قبر ویکتور هوگو، و از جانب منِ سید اولاد پیغمبر، یک فاتحه بر مزار این آدم بخوانی.»
منبع: http://www.bbc.com/persian/arts/2015/12/151223_l10_ha_bastani_parizi_90th
سلام
در پاسخ ۶. صحرای محشر و بهشت و جهنم برای غیر آخوندها است، اگر خودشان قبول داشتند این نمی شدند.
در پاسخ خلیل.
نه جناب خلیل ،بهشت و جهنم و صحرای محشر و حساب و کتاب مطابق اخبار انبیاء و برهان های عقل برای همه است ،آخوند و غیر آخوند ندارد ،اینکه روشن است ،اما مهم این است که شما و امثال شما اگر مخالفت و اعتراضی به یک حکومت ،سیاست ،طرز فکر ،یا صنفی هم دارید ، حق ندارید بی ایمانی و بی اعتقادی خودتان ،و رفتار نادرست یک حکومت ،سیاست یا صنف را دست مایه انکار اصل اعتقاد به “معاد” و “صحرای محشر” و اینکه “چه کسی آنرا دیده یا از آن خبر داده یا زمان آن کی است” قرار دهید.
آقامرتضی!
گردون نگری زقد فرسوده ماست
جیحون اثری زاشک پالوده ماست
دوزخ شرری زرنج بیهوده ماست
فردوس دمی زوقت آسوده ماست
حکیم عمرخیام
جناب نوری زاد عزیز
با سلام و عرض ارادت
در انتهای مطلب اشاره فرموده اید که هستند معدودی از آخوندها که درستکارند و حسابشان از بقیه جداست، با این روزگاری که آخوند جماعت به سر ملک و ملت آورده اگر واقعا این عده معدودی که می گویید وجود داشته باشند باید از شرم عملکرد هم لباسان و هم مسلکان خودشان از این خرقه بدرآیند و شرم داشته باشند از ایتکه دیگران آنها را در این لباس ببینند. پس اگر همچنان در این هیبت ظاهر می شوند به این معتی است که راه و رسم و رویه آنها را تایید می کنند هرچند به ظاهر و از روی مصلحت خود را چییز دیگری نشان میدهند.
بلی جناب نوریزاد، لباس اسلام برتن این قوم بدسگال هرعملی را برای شان جایز میدارد هرچند سواد روز نداشته باشند، و بعد از 37 سال کماکان هیچ تجربه کشورداری کسب نکرده باشند،مملکت را ارث پدری خود بدانندو مردم را بردگان ،واین کلمه اسلام در پیشوند وپسوند است که اجازه سرکوب، غارت و دروغ بی انتها را به این قوم میدهد، اینها نه به خدا مثل من معتقدند، نه برای اسلام در حراجشان ارزشی قائلند و از انسانیت و انسان دوستی متنفرند زیرا همه امور را باعینک منافع شخصی و گروهی میبینند و بقیه مردم مقلدند و صغیر و برده وتوسری خور.
آقای نوری زاد تا چند سال دیگر میخواهیم در جمعی محدود حرف هایی را که همه می دانیم تکرار کنیم؟در هر تغییری باید گروه پیشتاز که نقش موتور راه انداز را دارد عموم مردم را درگیر کند .منظورم دست به اسلحه بردن نیست که هر خشونتی باعث تداوم استبداد میشود اما میشود به راه های دیگری رو آورد مثلا برای شروع : نوشتن جملات کوتاه روی اسکناس ها .
پس این خط خطی ها و حرف های زشتی که گاهی روی اسکناس ها دیده می شود کار جنابعالی و کسانی مثل شماست؟! عجب راه مبارزه متمدنانه و شجاعانه ای پیشنهاد کردید جناب نقطه شک! یعنی اگر کسی یا کسانی فهمیدند که افکار و تمایلات افراطیشان به “جمع محدودی” تعلق دارد باید سر خود را بدیوار کوبیده و با رفتارهای غیر مدنی و غیر متمدنانه مثل “اسکناس نویسی” پول مملکت خودشان را کثیف کنند چون حد شجاعت و مبارزه سیاسی آنها فقط همین است؟ من نظر جناب نوریزاد را در این مورد نمیدانم و بگمانم با اینگونه رفتارهای غیر عقلائی مخالف باشند ،اما تصورم این است که طرز فکرهایی مثل شما حتی در همین “جمع محدود” نیز در انزوا قرار دارند ،پس لازم نیست شما خود را دلسوز این “جمع محدود” قرار دهید ،بلکه اگر صداقت دارید به همین “جمع محدود” بپیوندید و “موتور راه انداز” آن باشید جناب نقطه شک با آن سوال های تکراری تان.
عبید زاکانی را گفتند اسلام چه دینی است؟ فرمود: اسلام دینی است آزادمدار که چون در آن وارد شوی سر آلتت را ببرند و چو از آن خارج شوی سر خودت را. اشارت بر ختنه مردان و شاید هم زنان و در نهتیت حکم ارتداد دارد
سید مرتضی ، سلام؛
پریروز اتفاقی افتاد که میخواهم برایت تعریف کنم.
در یک میهمانی دعوت بودم. همه دانشمند و صاحب علم که کمترین سطح تحصیلاتشان دانشجوی سال آخر دکتری بود. بقیه؟ همه دانشجویان پسا دکتری یا پروفسورا و اساتید دانشگاه ها که همه از رنجی که میبردند از کشورشان مهاجرت کرده بودند.
من در مهمانی ها معمولا کم و بیش زیاد حرف میزنم ولی از هر گونه حرف سیاسی و دینی پرهیز میکنم. نشسته بودیم و در حال صحبت. زنگ در زده شد و صاحبخانه رفت تا میهمانان تازه از راه رسیده را به داخل مشایعت کند. دقایقی بعد میهمانان تازه از راه رسیده آمدند. یک زوج سالخورده و یک زوج جوان که آن زوج سالخورده پدر و مادر یکی از آن جوانان بودند. کمی که احوال پرسی کردیم فهمیدم این میهمانان عجیب مودب و اهل تواضع هستند. این تواضع و ادب آنچنان در رفتار آنها برجسته بود که من نا خودآگاه وارد سکوتی عمیق شدم و به فکر فرو رفتم. با خود گفتم عجب گوهری هست این ادب و هر جور شده من هم باید همچنان انسانی باشم.
گذر زمان اطلاعات بیشتری به من داد. پسر سالهای طولانی بود که خارج از وطن بود و مادر و پدرش هم سالهای دوری، دور از وطن. از مهربانی و نزاکت در رفتار این خانواده هر چه بگویم کم گفته ام. زوج سالخورده مثل پدر بزرگ و مادر بزرگ های خودمان، سرشار بودند از قصه های شیرین. چه الفتی گرفته بودم من با ادب اینها. کیفور شده بودم بدجور.
مهمانی که تمام شد، دوستم پرسید: امیر بدجوری سکوت کردی. و من شروع کردم به صحبت از اینکه چطور تحت تاثیر متانت و ادب آن خانواده قرار گرفته بودم. دوستم که اینطور مرا دید ، شروع کرد داستان آن خانواده را برایم گفت.
گفت آن خانواده بهایی بودند. در وطنشان هست و نیستشان را دولت گرقته بود و آزار و اذیت ها دیده بودند فراوان. مادر و پدر از ترس و فشارهای موجود، خواهر و برادر را به هزار مشقت از از وطنشان به دست سازمان ملل داده بودند. خواهر و برادر به یکی از کشور ها منتقل شده بودند، 20 سال قبل. سالهای ابتدایی را با مشقت پشت سر گزارده بودند و به هزار زحمت آب و نانی تهیه کرده بودند. بعدها مادر و پدر هم از فشارهایی که بر آنان آمده بود، ترک وطن کرده بودند. پسر و دختر با رنج تحصیل کرده بودند و دانشگاه رفته بودند و امروز اساتیدی هستند برجسته در دانشگاه.
این ها را که شنیدم تاسفی خوردم عجیب. گفتم ای کاش میدانستم و اگر ميدانستم، لحظه ای در بوسیدن دستانشان تاخیر نمیکردم. میرفتم و میگفتم ای من به فدای شما، ببخشید من و امثال من را که صاحبان ادبی همچون شما را به تنگ آوردیم.
آن شب گذشت سید مرتضی. گفتم بروم و نامه هایی که به نوری زاد نوشته شده را دوباره بخوانم. در بین نامه ها نامه ای دیدم که فردی زمین و زمان را به هم دوخته بود تا به به نوری زاد بگوید پای آن بچه بهایی را نباید میبوسید. و یادم افتاد که عین همین حرف را از هزار هزار نفر دیگر دیده و شنیده بودم.
نگاهم به نگاه های مظلومانه آن خانواده بود و ادب و متانتشان در جلوی چشمم. دیدم روزگاری چقدر زحمت کشیدم تا به دوستانم و مردم کوچه و بازار و دانشگاه بفهمانم که یک کودک اسراییلی هیچ هیچ فرقی با یک کودک فلسطینی ندارد. اما مگر میفهمیدند. دیدم چند سال است که نوری زاد دارد یک جمله ساده میگوید که بابا جان، آن کودک آخر از این دنیا چه میداند که آزرده نفهمی مردمان شود، ولی مگر میفهمند.
دوباره یاد آن خانواده افتادم. یاد نفهمی مردمانی افتادم که نه آخوند بودند، نه ملا، ولی نمیفهمیدند بچه بهایی و اسراییلی و فلسطینی و بهایی و شیعه و سنی و بودایی هیچ فرقی با هم نمیکنند. یاد ادب آن خانواده بهایی و بی ادبی و بی تربیتی مردمان کوچه و بازار و اساتید بی ادب دانشگاه های خودمان افتادم. یادم افتاد که مردمانی که این رویداد ها در کشورشان افتاده، از قضا خودشان را روشنفکرترین، کهن ترین، با فرهنگ ترین و باهوش ترین مردمان دنیا میدانند.
سید مرتضی، در ذهنم تو هم جلوی چشمانم آمدی. همانجا، در خیالم، دیدم یک سید مرتضی هست و میلیون میلیون مردمانی که اسمشان به افسوس میشود هموطن. تو در خیالم جلوی جلوی همه ایستاده بودی. کمی عقب تر خود من، خود قبلی ام هم بود. نگاهی به همه کسانی که پشت سرت ایستاده بودند کردم و بعد آمدم جلوتر، زل زدم به چشمانت. مثل همیشه /////////// پر مدعا. سینه سپر کرده بودی. مردمان پشت سرت هم عین خودت. پر مدعا و بی ادب. سرم را کمی چرخاندم، کمی آنطرف تر اما دیدم خانواده ای سرشار از ادب. برگشتم، صدایی آمد از پشت سرت که داشت میگفت ما آریایی هستیم و تاریخ داریم فت و فراوان و بقیه مردم دنیا سبز شده از زیر علف. یکی هم سمت راست تو بود و علی و حسن و حسین را جلوی درب بهشت میدید که فقط شیعیان را وارد بهشت میکردند. صدای فریاد های آریایی و شیعه اثنی عشری به گوش میرسید. . سینه سپر کرده بودی و آماده نیش و کنایه زدن و بعد قال الباقر و صادق گفتن بودی.
یاد دوست نوری زاد افتادم. به رسم ادب چند قدمی عقب رفتم. بعد نرم از ////////// رد شدم و تف گنده ای انداختم /////////// و گفتم : به غیرت نداشته تان!
علیک السلام امیرجان ای شاخص و الگوی ادب!
چیزی که لازم دیدم در برابر رمان تخیلیت بگویم این است که از قدیم گفته اند ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش؟ ،و گفته اند :رطب خورده منع رطب کی کند؟!
فارسی صریح و سلیس اش این است که کسی منطقا می تواند از عنصر “ادب” سخن بگوید و دیگران را به آن بستاید و دیگرانی را به آن دعوت کند که ابتدا خود متصف به صفت ادب باشد آنسان که رفتار و گفتار و الفاظ او حاکی از وجود جوهره ادب در جان او باشد .
و ببیان دیگر آنکه برای فریبکاری ابتدای سخن خویش به “سلام” می کند که حاکی از این است که با مخاطب خویش در “سلم و صفا و راستیست” ،و در عین حال بنیاد کلام او بر “طعن و تحقیر و کلمات مخفی پشت هاشورهای نوریزادیه”نسبت به مخاطب استوار است ،هنوز خود بزیور ادب آراسته نشده است ،و آنکه خود در پشت نقاب ادب به “نیش و کنایه های همچون عقرب” مبادرت می کند هنوز شایستگی پیدا نکرده است که دیگرانی را به “ادب” و دیگر کسانی را به “بی ادبی” موصوف کند .
امیر جان مودب اکنون فهمیدی که مراد از رطبی که خورده بودی چه بود؟ رطبی که خورده بودی در این پاراگراف خود را نشان داد که :
“”سید مرتضی، در ذهنم تو هم جلوی چشمانم آمدی. همانجا، در خیالم، دیدم یک سید مرتضی هست و میلیون میلیون مردمانی که اسمشان به افسوس میشود هموطن. تو در خیالم جلوی جلوی همه ایستاده بودی. کمی عقب تر خود من، خود قبلی ام هم بود. نگاهی به همه کسانی که پشت سرت ایستاده بودند کردم و بعد آمدم جلوتر، زل زدم به چشمانت. مثل همیشه /////////// پر مدعا. سینه سپر کرده بودی. مردمان پشت سرت هم عین خودت. پر مدعا و بی ادب. سرم را کمی چرخاندم، کمی آنطرف تر اما دیدم خانواده ای سرشار از ادب. برگشتم، صدایی آمد از پشت سرت که داشت میگفت ما آریایی هستیم و تاریخ داریم فت و فراوان و بقیه مردم دنیا سبز شده از زیر علف. یکی هم سمت راست تو بود و علی و حسن و حسین را جلوی درب بهشت میدید که فقط شیعیان را وارد بهشت میکردند. صدای فریاد های آریایی و شیعه اثنی عشری به گوش میرسید. . سینه سپر کرده بودی و آماده نیش و کنایه زدن و بعد قال الباقر و صادق گفتن بودی.
یاد دوست نوری زاد افتادم. به رسم ادب چند قدمی عقب رفتم. بعد نرم از ////////// رد شدم و تف گنده ای انداختم /////////// و گفتم : به غیرت نداشته تان!””.
(پایان نقل رطب پس آمده)
امیرجان حالا توجیه شدی که انسان مودب هرگز در عرصه عمومی دیگران را از رطب خوردن نهی نمی کند در حالیکه خود رطب های فرو داده را اینگونه قیء می کند که :
“”به رسم ادب چند قدمی عقب رفتم. بعد نرم از ////////// رد شدم و تف گنده ای انداختم /////////// و گفتم : به غیرت نداشته تان!””.
(فرجام رطب های ادب فرو داده)
امیر جان مودب، اندکی به ضرب المثل “دو صد گفته چون نیم کردار نیست” بیندیش و دیگر از این رطب های مسموم مصرف نکن.
دوستت سید مرتضی
————————
سلام به سیدمرتضای گرامی
صمیمانه می گویم: من شخصاً نوشته های اینچنینی شما را بیشتر می پسندم. نوشته هایی که در آن، نویسنده، گرچه از زخم زبان طرف مقابلش رنج می برد، اما کلام به زخمی تازه نمی گشاید. دوست فهیم ما، ما و شما جز این، راه دیگری نداریم. دوره های اخم و عصبیت سپری شده اند و جایشان را به گفتگوهای سازنده – هر چند تند و تیز – سپرده اند. این را به یاد داشته باشیم که: باید زخم خورد و زخم نزد. اگر که مشتاق ملاطفتیم. و اگر که به فرداهای نیک مشتاقیم.
به این نوشته ی خود باز بنگرید:
جناب آب شناس
…… مجموعه این کنش ها و تعبیرات حاکی از این است که یا از سلطنت طلبهای فراری که در سوراخ موش های کشورهای خارجی پنهان شده اند هستی ،یا از سمپاتهای وطن فروشان و خائنان تروریست و جانی سازمان مجاهدین خلق هستی که جز سیه رویی چیزی در چنته ندارند و هر منفذی برای اظهار نظر پیدا می کنند در عین استفاده از آن منفذ ،دیگران را به خیانت و سوپاپ متهم می کنند ،این خصیصه همیشگی سلطنت طلبان مایوس و فراری و خائنان وطن فروشی مثل سازمان منافقین خلق است ،شما بهتر است از طریق رادیو-نشریه مجاهد مهملات و آرزوهای فرو کوفته خود را عرضه کنید.
پیشنهاد من این است: اسلام عبوس و تیغ بدست را به گذشته ها بسپاریم و از دل همان اسلام، برکت ها و زیبایی ها و همدلی ها و نوعدوستی ها و پاکدستی هایش را بر گزینیم. و هر کجا بنا بر تنبیه نابکاران داشتیم، آن را بعهده ی قانونی بگذاریم که خروجیِ خردِ جمعی است. و یاد بگیریم که این قانون، زمانی پسندیده و کاری و نشاط آفرین خواهد بود که همگان در برابرش یکسان باشند. چه آیت الله و چه آقا مجتبی و چه سردار و چه آن چوپان کوههای دور.
سپاس تان می گویم که: هستید!
با احترام
.
بزرگوار، سلام
با این گفته شما موافقم که “تنبیه نابکاران” بعهده قانون باشد ،و من اینجا هرگز در صدد محاکمه قانونی یا مجازات و تنبیه (بقول شما )”نابکاران” نبوده و نیستم ،نیز با این گفته که بگفتگوی عقلانی با دیگران بپردازیم ناموافق نیستم ،چه اینکه می دانید این مرام من است ،لکن بر خلاف شما من با مرزبندی نکردن با خائنان و وطن فروشان موافقتی ندارم ،مکرر گفته ام که من با نقد و انتقاد محترمانه به هرکس و هرچیز مخالفتی ندارم ،شما لطفی بکنید بر خلاف مبنایی که اختیار کرده اید (یعنی اعراض از جمهوری اسلامی) اقدام به اصدار حکم و توصیه بر خلاف کسی که بر مبنای شما نیست نکنید ،نوشته من در پاسخ به نوشته کسی است که قوام شخصیت و گرایش خویش را بوضوح در عرصه عمومی بنمایش گذاشته است ،این لحن سخن کسی است که “منافع خودخواهانه فردی” را بر “مصالح و منافع عامه هموطنان مسلمان و غیر مسلمان “خویش ترجیح میدهد و از “قانون مصوب بیگانگان” که در جهت نفع شخصی او (هرچند بضرر هم میهنان او باشد) بطرب و شادی می پردازد ،بنظر من این خصیصه ها جز از “سلطنت طلبان فراری از میهن” یا “منافقان خلق” ظهور نمی یابد ،اینکه شما گرامی بر مبنای جدیدی که به آن تمایل کرده اید مایل باشید این گونه خائنان خودخواه با پرروئی تمام در عرصه های عمومی و در درگاه سایت شما ،مبتهج به خیانت ها و خودخواهی های خویش باشند ،لکن مرزبندی بنده حقیر بر مبنای دوستی و ارادت به کشورم و منافع هم میهنانم با این گونه خیانت ها و خودخواهیها را بر نتابید ،حکایتی جز از این ندارد که علیرغم اشتراکمان در اسلام و تشیع ،در مبناها دچار اختلاف و تباین هستیم ،من با گفتگو و پرسش و پاسخ مخالف نیستم،شما نیز ،خلاف و اختلاف اما در این است که من مرزبندی با خائنان و وطن فروشانی که بصراحت از زمین خوردن هموطنان خویش اظهار بهجت و شادی می کنند را “امری لازم” می دانم ،لکن مع الاسف شما این مرزبندی را “اسلام عبوس” می نامید ،گریزی نیست این تفاوت در مبناست :شما اکنون دیگر جمهوری اسلامی را نمی خواهید ،طبعا با خائنان و بدخواهان آن نیز مرزبندی ندارید و گفته های آنان را بدیده منت می گدارید ،لیک من جمهوری اسلامی خواسته مردم مسلمان ایران را ما دام که آنها آنرا بخواهند می خواهم و در پی اصلاح و تهذیب آن از انحرافم ،پس اختلاف در بنیان گرایش است نه در اسلام عبوس و اسلام غیر عبوس ،بنیان گرایش من بر واکنش به چنین وطن فروشی های رسوا و خود خواهانه است ،حال اینجا گرداننده سایت شمائید ،مختارید سخن آن وطن فروش را که بصراحت منفعت فردی را بر منفعت و مصلحت جمعی هموطنانش ترجیح می دهد منعکس فرمایید و سخن مرا حذف کنید.
با احترام
———————–
سلام مرتضای گرامی
سپاس از این که مرا از حوصله ی فهیمانه ی خود بهره مند ساختید و این نکات را قلمی فرمودید. من نیز حتما برای خود قواعدی برای مرز بندی دارم. مگر می شود که نداشته باشم. من نیز برای رهایی وطنم و مردم وطنم از پریشانی و ورشکستگی های چندبچند است که پرپر می زنم. در این مسیر مگر می شود ما به هیچ قاعده ای متقاعد نباشیم؟ مگر می شود در این مسیر با زشت کاران همراه شد و همدل؟ من با عشق و جوانی ام برای برپایی نظام اسلامی همراه شدم اما اکنون این نظام را با اطواری که برگزیده، توهین به شعور خود می دانم. همین حالا که دارم این چند خط را برای شما می نویسم، بلندگوی مقر بسیج، عربده های مداحان را در تمام محله پخش می کند. این یک مثال ساده ای است از حقوق مردم که چه ساده نادیده گرفته می شود، و جیب مردم که بی اجازه ی آنان در این نظام، چه برداشتها از آن نکرده اند و چه خسارت ها که به اسم ” مردمی که با اصل نظام همراه اند و آن را می خواهند” بجای ننهاده اند. مهم این که اینهمه برداشتن های بی اجازه از جیب مردم و بجای نهادن خسارت به اسم مردم: به رویه ای ممتد و جاری و حق بجانب بدل شده است. بگذریم، من نیز برای خود مرزبندی دارم و حتما با وطن فروشانی که وطن فروشی شان برای همگان آشکار شده، مرزی دارم به قیمت وطن. شما را به هرچه که دوست می دارید سوگند، شما در جمال بسیاری از آیت الله ها و مسئولین وطن فروشی نمی بینید؟ مثلا احمدی نژاد نمی تواند وطن فروش باشد؟ همین آیت الله جنتی که مثل چی جلوی هر اندیشه ی فهیمانه را برای ورود به مجلس – البته بفرموده – گرفته، نمی تواند وطن فروش باشد؟ اگر وطن فروشی را تعریف کنیم، حتم دارم من و شما به مشترکات فراوان تری دست خواهیم یافت.
با احترام
.
سلام نوریزاد گرامی
تشکر از پاسخ ملاطفت آمیز شما ،با کلیت گفتار شما مخالفتی ندارم ،شما با این توضیح هم اشاره داشتید به لزوم مرزبندی با وطن فروشان و خائنان و جاهلان ،و هم تعمیمی در معنای وطن فروشی دادید ،مانعی نیست ممکن است اختلاف در این تعمیم و تعریف وجود داشته باشد که باید آنرا بسط داد اما اکنون بحث مفهومی نداریم و اشاره شما به مصادیق است ،بارها گفته ام که با انتقاد و نقد همه موافقم ،در همین نوشته قبلی نیز بر آن تاکید کردم ،سخن من در یک مصداق خاص این بود که پاسخ به یک وطن فروشی آشکار را ببهانه نقد و انتقاد به خائنان یا دوستان جاهل یا بتعبیر شما وطن فروشان داخلی به “اسلام عبوس” تعبیر و داوری نکنیم،خود شما اجمالا به لزوم”مرزبندی” و لزوم “تقابل و تخالف با وطن فروشان”تاکید کردید ،نتیجه این التزام باید چنین باشد که در رفتار و گفتار خویش در برابر وطن فروشان و در مقام مرزبندی، منفعلانه عمل نکنیم و مرزبندی یک دوست را برابر یک وطن فروش مخالف مصالح عموم جامعه به “اسلام عبوس” تعبیر و داوری نکنیم ،همه سخن من این بود ،این بمعنای این نیست که من مصداق وطن فروش جاهل یا دشمن دوست نما را منحصر کنم به آنکه در خارج کشور است یا در زمره سلطنت طلبان فراری یا منافقین خلق است ،جناب شما با اینها هم مرزبندی کنید در عین حال هرگاه از کسی در داخل وطن فروشی دیدید آنرا مستدل مبین کنید و با او مرزبندی کنید یا بطور شفاف وطن فروشی و مرزبندی را تعریف مفهومی کنید ،ممکن است من نیز با شما همراه باشم.
سپاس از سعه صدر شما
سلام و درود جناب نوریزاد گرامی
بعرضتان می رسد که این نوشته اخیر از بنده نبود ،من امروز صبح این نوشته را ملاحظه کردم که بصورت ماهرانه ای از ادبیات نوشتاری من تقلید کرده بود ،مطالب این کامنت گذار که با امضاء حمید در پست های قبل هم دیده می شد برای من هم عجیب و توهین آمیز و تفرقه افکنانه بنظر می رسید که به برخی توهین کرده بود ،متاسفانه قبلا هم کامنت گذاری مطالبی با نام مرتضی نوشته بود و تلاش کرده بود آنرا بنام من نشر دهد و مرا بدنام کند ،مجددا تاکید می کنم من در گفتگویی که بدنبال بحثی با کامنت گذار امیر و شما گرامی پیش آمد دیگر بنای ادامه بحث را نداشتم و عرض می کنم مطالب من مطالبی است که تحت عنوان همیشگی سید مرتضی ارائه می کنم ،و به کامنت گذار شیاد و شیطانی بنام حمید که دست به چنین عمل زشت و ناجوانمردانه و تفرقه آمیزی زده است می گویم :انسان باش و از اینگونه زشتیها و کارهای غیر اخلاقی اجتناب کرده و تنها مطالب خودت را در عرصه عمومی بنویس
جناب نوریزاد پوزش از شما اگر این نوشته سبب سوء تفاهم شده است
با احترام
سید مرتضی،
آن کلماتی که در نوشته من هاشور خورده اند اینها بودند : “////////” ، “جلوی پایشان” و “کنارتان”
امیر
بحث فقط بر هاشورها متمرکز نبود،آنچه که مهم است این است که روح گفتار شما و الفاظ طعنه آمیزی که بکار گرفته بودی غیر دوستانه و دور از ادب بود.
موفق باشی
راستی ما از کجا بفهمیم حسن خمینی میخواهد به چه چیز در خبرگان رای بدهد که ما به او رای بدهیم. ایا کسی میداند که برنامه او چیست. مغلوم میشود انفدر ما احمق هستیم و انها خبره که حتی نمیتوانند برای ما توضیح دهند چه میخواهند بکنند.
پسر کوندارد نشان از پدر ——–توبیگانه خوانش . نخوانش پسر
همانطور که جد بزرگوارشان امثال خلخالی .ریشهری . اژه ای . فلاحیان .گیلانی . پورمحمدی . …… و دیگر جانیان مخلص را تقدیم قدوم مردم همیشه درصحنه کردند ! آیا ازایشان توقع دیگری دارید؟؟؟؟
1- فرهنگ واژه نمای حافظ
1- در جستجوی حافظ
2- فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی.
هر آن که راز دو عالم ز خط ساغر خواند، رموز جام جم از نقش خاک ره دانست.
اگر شما در اسراییل بدنیا می امدید به احتمال زیاد یهودی میشدید ،اگر در عربستان بدنیا می امدید قطعا مسلمان میشدید،اگر در اروپا بدنیا می امدید احتمال زیاد مسیحی و اگر در ژاپن بدنیا می امدید شینتو میشدید،دین پدیده ایست که جغرافیا برای شما تعیین میکند.پس تعصب برای چیست… آنچه مهم است اخلاق و انسانیت است که به جغرافیای زمان ومکان محدود نیست
آدم هایی که روح بزرگی دارند،
شعور بیشتری دارند و قلب مهربانتری..
چارلی چاپلین
یه لا قبای گرامی
اگر “دین پدیده ایست که جغرافیا برای شما تعیین میکند” چرا خود شما که در جغرافیای ایران متولد شده ای تحت این ضابطه قرار نگرفته ای؟ دین شما انسانیت و اخلاقه؟!
اگر دقت کنید آخوند جماعت همچون اجدادشان در همه امور صاحب نظر هستند . مثل جواب دادن به یه لا قبا . امیر . نقطه شک .خلیل . امیر . ناشناس . مبشر و…….در همه مورد ازجمله . سینما . آزادی . دین . مذهب . عقیده . طنز . حتی رفتار جان کری. ظریف . وحتی کنگره آمریکا !!!!!
جناب سید مرتضی، با درود، هیچ معلوم است با این واکنش به یه لا قبا به چند قضاوت نسبت به کسی که وی را نمیشناسی دست زده ای؟ شما بفرما خروجی دین در دو کلمه چیست؟ انسانیت هست؟ اخلاق هست؟
/////////// ازتمام نوشته های این آخوند پیداست.
عباس خسروی فارسانی – تحلیل روز
گرچه مسالهی «مردمِ ایران» از مسالهی «رژیمِ جمهوری اسلامی» جداست، اما «سرنوشتِ» ایرانیان لزوما از سرنوشتِ جمهوری اسلامی جدا نیست. پس مردمِ ایران اگر میخواهند از جمهوری اسلامی ضربه نخورند، چارهای ندارند جز اینکه حسابِ خود را از حسابِ این رژیم جدا کنند.
علیرغم جیغ و جنجالهای لابی، عوامل و نیروهای امنیتیِ جمهوری اسلامی در آمریکا و اروپا، قانونِ جدیدِ ویزای ایالات متحده توسطِ باراک اوباما امضا شد. به عنوانِ یک شهروندِ «ایرانی-آمریکایی» به نظرم تصویبِ این قانون کارِ بسیار درست و بهجایی بوده، و بنابراین از آن حمایت میکنم.
همچنین، علیرغمِ هیاهوی رسانهایِ لابی و عواملِ جمهوری اسلامی که حتی در مواردی این شایعه را به دروغ پخش کردند که ایرانیانِ ساکنِ آمریکا بر اساسِ این قانون با خطرِ «دیپورت» مواجه میشوند (مثلا «نایاک» با راه انداختنِ «کمپین» علیه این قانونْ به جمعآوریِ پول از ایرانی-آمریکاییها پرداخت)، باید توجه داشته باشیم که بر اساسِ این قانونْ شهروندانِ ایرانی-آمریکایی که گرینکارت یا پاسپورتِ آمریکا دارند، به هیچ وجه هیچ مشکلی نخواهند داشت.
این قانون فقط شاملِ حالِ شهروندان غیرآمریکایی میشود که در ۵ سالِ گذشته به چهار کشورِ عراق، سوریه، سودان و ایران مسافرت کردهاند. از این پس چنین افرادی از «امتیاز» – و نه «حق» – ورودِ بدونِ ویزا به آمریکا برخوردار نخواهند بود، و لازم است پروسهی دریافتِ ویزا را – که قطعا ساده و کوتاه خواهد بود – طی کنند.
تبليغات خبرنامه گويا
advertisement@gooya.com
باید این را هم خاطرنشان کرد که ایرانیانِ اروپا – یعنی شهروندانِ دوگانهی ایران و کشورهای اروپایی – یا آمریکا – غیرشهروندانِ آمریکا که گرینکارت یا پاسپورتِ آمریکا ندارند – مگر چقدر بینِ ایران، اروپا و آمریکا در رفت و آمد هستند که گرفتنِ ویزا اینقدر برایشان دردساز باشد؟ اما بله، قطعا لابیِ جمهوری اسلامی و نیروهای امنیتیاش دیگر نمیتوانند به راحتی در همه جا رفت و آمد کنند؛ و این بدونِ تردید برای امنیتِ جهان و شهروندانِ ایرانی در آمریکا بسیار بهتر است.
نکتهی دیگر، دلیلِ اینکه کشورهای عربستان و پاکستان در این فهرست نیستند این است که آمریکا با این کشورها توافقنامهی امنیتی و اطلاعاتی دارد؛ و بدین ترتیب مسائلِ امنیتی بهطور دوجانبه میانِ آنها قابل رهگیری و حل و فصل است؛ اما عراق و سوریه کشورهای منشاء «تروریسم» هستند، و سودان و ایرانِ تحتِ حکومتِ جمهوری اسلامی نیز در لیستِ «حکومتهای حامیِ تروریسم» قرار دارند.
نمیشود جمهوری اسلامی سراسرِ منطقهی خاورمیانه را به هم بریزد و بعد هم انتظار داشته باشد عواملش به راحتیِ هرچه تمامتر در سرتاسرِ دنیا بچرخند تا جهان را ناامنتر کنند. از این پس این عواملْ دیگر نمیتوانند راحت و بدونِ حساب و کتابْ میانِ ایران، اروپا و آمریکا رفت و آمد کنند؛ هم از توبره بخورند و هم از آخور؛ و برای امنیتِ ایرانیان و جهانیان مشکل ایجاد کنند.
ممکن است بعضی بهانهی ایجادِ موانع بر سرِ راهِ توسعهی اقتصادی یا صنعتِ جهانگردیِ ایران را مطرح کنند. اما مشکلِ اولِ ایرانْ ساختارِ اقتصادی و سیاسیِ خودِ نظامِ جمهوری اسلامی است. این ساختار اگر درست شود – که البته به نظرِ منْ «اصلاحپذیر» نیست، و چاره تنها «براندازیِ» آن است – مساله خودبهخود حل خواهد شد. روشنتر بگویم، مشکلِ ایرانْ «ساختارِ» جمهوری اسلامی است، و نه تحریمها یا مثلا شخصِ خامنهای، احمدینژاد، روحانی و….
برای یک تاجر یا توریست هم گرفتنِ ویزا (که سیاستمدارانِ آمریکایی تاکید میکنند روالِ سادهای خواهد داشت) کارِ چندان دشواری نخواهد بود. ورودِ بدونِ ویزا به آمریکا یک امتیاز است نه یک حق؛ و امنیتِ جهانی اقتضا میکند که حداقل برای مدتی کسبِ این امتیاز برای بعضیها دشوارتر شود. به همین سادگی.
گرچه مسالهی «مردمِ ایران» از مسالهی «رژیمِ جمهوری اسلامی» جداست، اما «سرنوشتِ» ایرانیان لزوما از سرنوشتِ جمهوری اسلامی جدا نیست. پس مردمِ ایران اگر میخواهند از جمهوری اسلامی ضربه نخورند، چارهای ندارند جز اینکه حسابِ خود را از حسابِ این رژیم جدا کنند.
تا کلیت و ساختارِ جمهوری اسلامی برقرار است، همین بزرگترینِ مشکلات برای مردمِ ایران بوده، هست و خواهد بود؛ مشکلاتی که بحثِ ویزا در مقابلِ آن هیچ است؛ مشکلاتی همچون اعدام و سنگسار و نقضِ گسترده و سازمانیافتهی حقوقِ بشر، سانسور، حجابِ اجباری، آلودگیِ آب و غذا و هوا، سرطان و سکته، خشکسالی فزاینده و….
به عنوانِ کسی که خود را پیش و بیش از هر چیز «شهروندِ جهان» (جهانوطن) میداند، امیدوارم روزی برسد که هیچ مرزی در جهان وجود نداشته باشد، و تمامِ انسانها در صلح و صفا زندگی کنند (البته منظورم امیدِ واهی و دروغینِ «ظهورِ امامِ زمان» نیست!). اما تا آن روز همهی ما انسانها راهِ درازی در پیش خواهیم داشت. به امیدِ آن روز!
آبشناس گرامی
اولا :بشما میگویم که با نقل قول چنین تفسیر و تحلیل وطن فروشانه ای از وطن فروشی بنام عباس خسروی فارسانی ،همانطور که خود خود را آبشناس نامیده اید تنها بدرد “آبشناسی” می خورید و شاید سر رشته خوبی هم حتی از آب شناسی هم نداشته باشید.
ثانیا:همه این باصطلاح، تحلیل را که انسان میخواند چیزی بذهن تبادر نمیکند جز ضرب المثل “گلیم خویش از آب بیرون کشیدن” که بیان کننده حال انسانها یا انسان نماهایی هست که درک و فهم آنها محدود میشود به درک و فهم محدوده “منافع شخصی محدود و خودخواهانه” و دیدن نوک بینی و غفلت از منافع کلان جمعی جامعه خود ،همه محتوای این نوشته این است که عباس آقای خسروی چون شهروندی “ایرانی- امریکایی” است (البته بهتر بود امریکایی را مقدم بر ایرانی می کرد یا اصلا ایرانی را حذف می کرد) و غالبا در ایالات متحده امریکا جا خوش کرده و دیگر تعلقی به آب و خاک و بستگی به میهن اش ندارد و طبعا به ایران نخواهد آمد که مشمول قانون لزوم اخذ ویزا و تحقیر و بازرسی شود ،پس خیالش راحت شده و شروع به مداحی های چاپلوسانه نسبت به قانون ناجوانمردانه و تبعیض آمیزی کرده که ممکن است وضعیت اقتصادی کشور سابق او ایران و هم میهنان سابق او را بمخاطره بیندازد ،بله برای او مهم نیست که بعد از برداشته شدن تحریم های اقتصادی و تفاهمی که کشور ثانوی او (شاید هم اولی!)یعنی ایالات متحده امریکا با کشور سابق او (یعنی ایران) صورت داده ،با چنین عمل زشت و تبعیض گرایانه ای ،کشور و مردم ایران را بمخاطره بیندازد ، عباس خسروی دیده بینایی ندارد تا ببیند که آنها که جنجال و آشوب های ناشی از تروریسم را در خاورمیانه براه انداختند و این منطقه را کلنگی کرده اند ،همان ها هستند که از متحدان عرب و غیر عرب میهن جدید عباس آقا هستند ،باید از این جناب پرسید اینها که عراق و سوریه و یمن و جاهای دیگر را به آتش کشیده اند هم میهنان سابق او (یعنی ایرانیان) بوده اند یا عرب های عربستانی و قطری و چند ملیتی های ساکن اروپا و ترکیه و جاهای دیگر؟ همین الان که انفجارهای انتحاری و سر بریدن های کذائی صورت می گیرد ،فاعل یا انگیزاننده این جنایات ایرانی ها یا حکومت ایرانند که حالا اگر قانونی تصویب شد که می گوید در پنج سال گذشته هرکس به ایران سفر کرد باید از امتیاز یا حق داشتن ویزا محروم باشد و نتیجه آن این شود که عباس خسروی فارسانی که “ور دل” سیاست گذاران و سیاست گزاران کاخ سفید و کنگره بی منطق امریکا چمباتمه زده و خیالش از باب ویزای شخصی و منفعت فردی خود راحت است ،هرچند به کلیت مملکت آباء اجدادی او آسیب برسد ،یا فاعل و انگیزاننده این ترورها و جنایات وحشیانه در عراق و سوریه و یمن و فلسطین خود امریکائی ها و ایادی آنها و متحدان عرب آنها هستند؟
معاونک رئیسک جمهورک: کیش جزیرهای استثنایی و زیبا با طبیعت و سواحل منحصربهفرد است که چنانچه برخی “محدودیتهای زیستمحیطی وجود نداشت، امروز از این ساحل درآمدهای میلیاردی حاصل میشد.”
-منظور حاجی از “محدودیتهای زیستمحیطی” حکومت اسلامیه، لابد.
من معتقدم دوران حکومت آخوندهای عقب مانده و مرتجع تاریک ترین دوره تاریخ ایران است.سی و هفت سال زمامداری این گروه ضد ایران و ایرانی به خوبی ثابت کرده است که با وجود این خناسان هیچ روزنه امیدی برای بهبود اوضاغ در چشم انداز آینده کشور قابل تصور نیست.این حکومت باید سرنگون شود و در موقعیت خاص خود چنین امری صورت خواهد گرفت.قانونمندی تاریخ گواه قیام رنج دیدگان بر علیه حکام جور و جهل است.هیچگاه ظلم پایدار نبوده است.جای خوشحالی است که مردم ایران پس از پرداخت دین خود به آخوندها برای همیشه نسل آنها را از میان برمیدارند و با گامهای استوار بنائی نو بر این ویرانه سپاه جهل و جنایت خواهند ساخت. منظورم از پرداخت دین گفته شادروان احمد کسروی روشنفکر بزرگ انقلاب مشروطیت است.ایشان در جائی گفته : «مردم ما یک حکومت به آخوندها بدهکار است»
در چنین شرایطی افرادی چون علی مطهری،محمد نوری زاد،مهدی خزعلی و صادق زیبا کلام حتی اگر مستقیما مزدور ج.ا. نباشند اما عمل شان مانند سوپاپ اطمینان برای رژیم است.مافیای حاکم سپاه -بیت آگاهانه اینها را تحمل میکند و این ایفای نقش آنها را لازم میداند.
جناب آب شناس
از ضدیت با ایران و عشق به ایران سخن گفتی ،میهن دوستی و عشقت به ایران را از مقاله ای که از عباس خسروی فارسانی نقل کردی خوب فهمیدیم ،اینجا هم اصلاح طلبان و منتقدان داخلی را به سوپاپ اطمینان رژیم تعبیر کردی ،مجموعه این کنش ها و تعبیرات حاکی از این است که یا از سلطنت طلبهای فراری که در سوراخ موش های کشورهای خارجی پنهان شده اند هستی ،یا از سمپاتهای وطن فروشان و خائنان تروریست و جانی سازمان مجاهدین خلق هستی که جز سیه رویی چیزی در چنته ندارند و هر منفذی برای اظهار نظر پیدا می کنند در عین استفاده از آن منفذ ،دیگران را به خیانت و سوپاپ متهم می کنند ،این خصیصه همیشگی سلطنت طلبان مایوس و فراری و خائنان وطن فروشی مثل سازمان منافقین خلق است ،شما بهتر است از طریق رادیو-نشریه مجاهد مهملات و آرزوهای فرو کوفته خود را عرضه کنید.
پاسخ به مرتضی
حیف است که به تو آقا گفته شود چون از کامنتت معلوم است که ذات کثیفی ////////////
/////////////////
////////////////////
/////////////////
———————–
نوشته ی شما بخاطر فحش آلود بودنش حذف شد
با پوزش
.
جناب نوری زادشماصاحب اختیارید،کاش کامنت سراسر توهین آخوند//// مرتضی را هم حذف می کردی.
خدا وکیلی آدم نمیدونه به جفنگیات دولت دزدان حکومتک اسلامی بخنده یا گریه کنه. حاج مم جفات گفته: ما با دولت آمریکا بعنوان نماینده کل آمریکا مواجه هستیم و کاری به کنگره و قوانین آن نداریم. یارو خیال میکنه اونجا هم حکومتک اسلامیه که شیر تو شیر باشه و مجلس و قانون مثل اینجا کشک باشه. ناسلامتی یارو سالهای جنگ رو هم گویا از راه نزدیک مشغول مبارزه با شیطون بزرگ بوده.
میگن حاجی وزيرک نفت گفته: در اوایل انقلاب گفتیم اقتصادی می سازیم كه هم خوبیهای اقتصاد سرمایهداری را دارد و هم خوبی های اقتصاد سوسیالیستی. حالا اقتصادی ساختیم كه خوبیهای هیچكدام را ندارد و بدیهای هر دو را هم دارد.
این کوته آستین ٦٣ سال سن و ٢٢ سال سابقه وزارت اسلامی داره. از دوندگان اصلی انقلابک اسلامی هم بوده. بعد ۳۷-۳۸ سال این حرفها رو میزنه و هنوز هم پشت میز وزارت نشسته! خب حاجی تو خودت در همه این … (سه نقطه از مش قاسم) کاریها شریک بودی، تازه فهمیدی چه گندی به این مملکت زدی؟ حاجی اگه ریگی به کفشت نیست بزن بیرون و به به جمع ملت بپیوند. آخ یادم رفته بود. نون وزارت خیلی چربه، نون وزارت نفت خیلی خیلی چرب تر تر.
عزیزی چون جناب قدیانی؟؟؟ ابوالفضل قدیانی؟ عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی؟ فارغ التحصیل مدرسه تروریستی فلسطینیا؟ دست آموز سازمانهای تروریستی قذافی و حافظ اسد؟ سر بازجوی زندانهای اختصاصی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی؟ حیف از اینکه اسم اینو هم ردیف مادر مصطفی کریم بیگی و آقای هاشم زینالی گذاشتید! این تروریست مخرب کجا و اون مردمان شریف کجا؟
سلام آقای نوری زاد،خیابان کارگر شمالی کجای تهران هست؟
——————
سلام دوست گرامی
بالای میدان انقلاب
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
اقدام خودجوش مردم براي بناي ” ديوار مهرباني” در شهرهاي ايران
گفت و گوي راديو ندا با يكي از بانيان ” ديوار مهرباني” در شهرستان كازرون.
http://radio-neda.blogspot.com/2015/12/blog-post_23.html
کورس عزیز ! استاد ارجمند و والا مقام
با درود های بیکران، خواهشمندم با آدرس فیسبوک و یا با شماره ای که چند روز پیش، حضوری تقدیم کردم تماس بگیرید.
بی صبرانه و با اشتیاق وافر، منتظر تماس شما سرور گرانمایه هستم. باسپاس
Raheleh Tarani
کودک آزاری به هر شکل را متوقف کنید.
ﭘﺴﺮﻡ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺁﺑﺎﻥ ﺳﺎﻝ ۱۳۷۱ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﻮﻡ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ ﮐﻪ ﻫﻔﺪﻩ ﺳﺎﻝ ﻭ ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺎﺯﺩﺍﺷﺖ ﺷﺪ ﻭ ﯾﮏ ﻟﭙﺘﺎﭖ ﺍﺯ ﻭﯼ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻪ ﺍﺗﻬﺎﻡ ﻣﺤﺎﺭﺑﻪ ﺑﻪ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﺷﺪ، ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻪ ﺑﻪ ﮔﺮﻭﻫﯽ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﻪ ﺍﺳﻠﺤﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺷﺖ، ﻣﻦ ﺑﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﻦ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﮔﺮ ﭘﺴﺮﻡ ﻗﺎﺗﻞ ﺍﺳﺖ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺭﺍﺿﯽ ﺍﻡ ﺑﻪ ﺣﮑﻤﺶ ﻭﻟﯽ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﺮﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﮑﻢ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﯿﭻ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻧﺪﺍﺩ ”.
ﺑ
بر علیه اعدام فرزندان این آب وخاک اعتراض کرده و قیام کنید . نگذارید ﺑﺮﺯﺍﻥ ﻧﺼﺮﺍﻟﻠﻪ ﺯﺍﺩﻩ را اعدام کنند
ﺣﮑﻢ ﺍﻋﺪﺍﻡ “ ﺑﺮﺯﺍﻥ ﻧﺼﺮﺍﻟﻠﻪ ﺯﺍﺩﻩ ” ﯾﮏ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ عقیدتی سیاسی اهل سنت ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻮﺟﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﺗﻬﺎﻡ “ ﻣﺤﺎﺭﺑﻪ ” ﺑﺎﺯﺩﺍﺷﺖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺩﯾﻮﺍﻥ ﻋﺎﻟﯽ ﮐﺸﻮﺭ ﺗﺎﯾﯿﺪ ﺷﺪﻩ ﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﻭﯼ ﺑﻪ ﺑﺨﺶ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﺍﺣﮑﺎﻡ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ .
ﺑﺮﺯﺍﻥ ﻧﺼﺮﺍﻟﻠﻪ ﺯﺍﺩﻩ ﻫﺸﺘﻢ ﺧﺮﺩﺍﺩﻣﺎﻩ ﺳﺎﻝ ۱۳۸۹ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﻫﯿﺠﺪﻩ ﺳﺎﻝ ﻭ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺳﻮﻡ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ ﺑﻮﺩ، ﺑﺎﺯﺩﺍﺷﺖ ﺷﺪ . ﻭﯼ ﺑﻪ ﺍﺗﻬﺎﻡ “ ﻣﺤﺎﺭﺑﻪ ” ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺷﻌﺒﻪ ۲۸ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺑﻪ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﺷﺪ ﻭ ﻋﻠﯿﺮﻏﻢ ﻧﻘﺾ ﺣﮑﻢ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺩﯾﻮﺍﻥ ﻋﺎﻟﯽ ﮐﺸﻮﺭ، ﻣﺠﺪﺩﺍ ﺣﮑﻢ ﺗﺎﯾﯿﺪ ﺷﺪ، ﺍﯾﻦ ﺣﮑﻢ ﺣﺪﻭﺩ ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﻗﺒﻞ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﺍﺑﻼﻍ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﺎﺯﮔﯽ ﺑﻪ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﺍﺣﮑﺎﻡ ﺍﺭﺳﺎﻝ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ .
“ ﻣﺤﻤﺪﺳﻠﯿﻢ ﻧﺼﺮﺍﻟﻠﻪ ﺯﺍﺩﻩ ” ﭘﺪﺭ ﺑﺮﺯﺍﻥ ﺑﺎ ﺗﺎﮐﯿﺪ ﺑﺮ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﻮﺩﻥ ﭘﺴﺮﺵ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺑﺎﺯﺩﺍﺷﺖ میگوید : “ ﭘﺴﺮﻡ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺁﺑﺎﻥ ﺳﺎﻝ ۱۳۷۱ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﻮﻡ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ ﮐﻪ ﻫﻔﺪﻩ ﺳﺎﻝ ﻭ ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺎﺯﺩﺍﺷﺖ ﺷﺪ ﻭ ﯾﮏ ﻟﭙﺘﺎﭖ ﺍﺯ ﻭﯼ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻪ ﺍﺗﻬﺎﻡ ﻣﺤﺎﺭﺑﻪ ﺑﻪ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﺷﺪ، ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻪ ﺑﻪ ﮔﺮﻭﻫﯽ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﻪ ﺍﺳﻠﺤﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺷﺖ، ﻣﻦ ﺑﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﻦ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﮔﺮ ﭘﺴﺮﻡ ﻗﺎﺗﻞ ﺍﺳﺖ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺭﺍﺿﯽ ﺍﻡ ﺑﻪ ﺣﮑﻤﺶ ﻭﻟﯽ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﺮﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﮑﻢ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﯿﭻ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻧﺪﺍﺩ ”.
ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺁﻗﺎﯼ ﻧﺼﺮﺍﻟﻠﻪ ﺯﺍﺩﻩ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﻃﯽ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺮﺳﯽ ﺑﻪ ﻭﮐﯿﻞ ﺗﻌﯿﯿﻨﯽ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺗﻨﮕﺪﺳﺘﯽ، ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻧﯿﺰ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻭﮐﯿﻞ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﻧﯿﺰ ﻣﺪﺕ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﻠﻮﻝ ﻫﺎﯼ ﺍﻧﻔﺮﺍﺩﯼ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻭ ﻭﮐﯿﻞ ﺳﭙﺮﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺟﺪﯾﺪ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﻗﻮﻩ ﻗﻀﺎﺋﯿﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﻣﺤﮑﻮﻣﯿﻦ ﺑﻪ ﺍﺗﻬﺎﻡ ﻣﺤﺎﺭﺑﻪ ﺭﺍ ﻣﺠﺪﺩﺍ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺷﺨﺼﺎً ﺍﻗﺪﺍﻡ ﻣﺴﻠﺤﺎﻧﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻣﺤﺎﺭﺏ ﻣﺤﺴﻮﺏ ﻧﺸﺪﻩ ﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﮑﻢ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺁﻧﻬﺎ ﻟﻐﻮ ﺷﻮﺩ، ﺍﺯ ﻃﺮﻓﯽ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺟﺪﯾﺪ ﻣﺤﺪﻭﺩﯾﺖ ﻫﺎﯼ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺭﺍ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺣﻖ ﺍﻋﺎﺩﻩ ﺩﺍﺩﺭﺳﯽ ﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻣﺠﺪﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﻫﯿﺠﺪﻩ ﺳﺎﻝ ﻣﺮﺗﮑﺐ ﺟﺮﻡ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ، ﻣﯽ ﺩﻫﺪ .
ﭘﺪﺭ ﻧﺼﺮﺍﻟﻠﻪ ﺯﺍﺩﻩ ﺩﺭ این ﮔﻔﺘﮕﻮ از ﻗﻮﻩ ﻗﻀﺎﺋﯿﻪ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﻬﺎﺩﻫﺎﯼ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﯿﺮﻧﺪﻩ ﻭ ﻫﺮﮐﺲ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﮐﻤﮏ ﺩﺍﺭﺩ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻊ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻣﺠﺪﺩ ﻭ ﻧﺠﺎﺕ ﻭﯼ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﺁﻭﺭﻧﺪ، ﻭﯼ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ از هرکسی که میتواند به هر صورت در شکستن حکم پسرش کمک کند درخواست کمک کرده است .
ﺑﺮﺯﺍﻥ ﻧﺼﺮﺍﻟﻠﻪ ﺯﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﺮﺩﺍﺩ ﻣﺎﻩ ۱۳۸۹ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻫﻢ ﺍﯾﻨﮏ ﺩﺭ ﺑﻨﺪ ۴ ﺳﺎﻟﻦ ﺩﻩ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺭﺟﺎﯾﯽ ﺷﻬﺮ، ﭘﻨﺠﻤﯿﻦ ﺳﺎﻝ ﺣﺒﺲ ﺯﯾﺮ ﺗﯿﻎ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺭﺍ ﺳﭙﺮﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
“ﺳﻪ سيلي مهم”
ﺳﻪ “ﺳﯿﻠﯽ” ﻣﺤﮑمي ﮐﻪ جهان ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﮐﺮﺩ !
ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺳﯿﻠﯽ ﺭﺍ ” ﮐﻮﭘﺮﻧﯿﮏ ” ﻧﻮﺍﺧﺖ . ﺍﻭ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﺮﮐﺰ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﻧﯿﺴﺖ بلکه ﺳﯿﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﮔﺮﺩ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻣﯽﮔﺮﺩﺩ، ﻭ در بی نهایتِ کهکشان ها، حتی ذرهای بحساب نمیآید !
ﺩﻭﻣﯿﻦ ﺳﯿﻠﯽ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻭﯾﻦ ﻧﻮﺍﺧﺖ . ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮐﻪ “ﺍﺷﺮف ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ” ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﻣﯿﺸﺪ، نشان ﺩﺍﺩ
ﮐﻪ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﺍﺧﺘﻼﻓﯽ ﺑﺎ ﺳﺎﯾﺮ ﺟﺎﻧﺪﺍﺭﺍﻥ ندارد.
امروزه علم نشان داده است كه تفاوت کروموزم های انسان و شامپانزه، كمتر از يك درصد است!
ﺳﻮﻣﯿﻦ ﺳﯿﻠﯽ بيداري ﺭﺍ ” ﻓﺮﻭﯾﺪ ” ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺯﺩ. ﺍﻭ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻋﻘﻞ بتنهائی، ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ اعمال
اﻧﺴﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ, ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻭ کردار ﺑﺸﺮ، ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ی ﻣﻬﻢ ﺗﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺁﻥ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﺍوﺳﺖ.
⭐️ ⭐️ ⭐️
البته نور اين بيداري، هنوز از دیوار ضخیم “جهان اسلام” عبور نکرده است!
چرا كه خوابيدن بر بالشت نرم احاديث و روايات و باورهاي كهنه، هم راحت تر
و هم كم هزينه تَر است. 🙁
آی ملت اگه دلتون یه نوشته ناب تاریخی میخواد مستند مختصری رو تحت عنوان رضا شاه و کور مادرزاد در شماره امروز چارشنبه عصر امروز چاب لس انجلس رو بخونین و به روان پاک اون مردن بزرگ درود بفرسین
تروخدا ببینین تو این خرابشده چه خبره. این همونیه که مولای ماموت اهمدی نژاده .ای خاک بر سر ما ملت ایرون.
ایکس – شبه»: اخبار منتشره حاکی از «شیطانپرستی» و بالتبع فساد و فحشای وی دارد و ظاهراً برخی از مقامات نیز با وی در ارتباط تنگاتنگ بودند. البته اخبار از مقامات به صراحت نام نبردهاند، بلکه از یکی از آنها تحت عنوان «ر» نام میبرند که منظورشان به احتمال قوی همان «رحیم مشایی» است. در هر حال در سایت شفاف مطالبی به همراه سند منتشر شده است که عیناً در ذیل ایفاد میگردد.
«… داستان از زمانی آغاز می شود که “ع ـ غ ” که علاوه بر آشنایی بر فن حجامت به رمالی نیز آشنایی داشته در حدود بیست سال پیش به اهواز می رود تا مشکلی از یک نفر را به اصطلاح خود حل کند . اما 6 ماه در آنجا می ماند کاری از پیش نمی برد تا اینکه متوجه می شود فرد رمال دیگری که چیره دست تر از اوست در مقابلش قرار دارد . او با رمال مقابل قرار ملاقات می گذارد و در این دیدار متوجه شیطان پرستی وی می شود .
در همان جلسه چون به شدت شیفته مشهور شدن و انجام دادن کارهای عجیب بوده است تصمیم میگیرد خود نیز به آیین شیطان پرستی در آید و اهانت های بی شماری به مقدسات اسلامی می کند تا به مرور از مسلمان بودن به وادی ارتداد و کفر و شیطان پرستی وارد شود .
اما چند سال بعد وصی وی متوجه رفتارهای واقعی او می شود و به او هشدار می دهد که بعد از سال ها زندگی و دوستی با او متوجه همه واقعیات شده و تصمیم دارد به دوستان نزدیکشان این موضوع را اطلاع دهد . “ع ـ غ ” نیز در اقدامی که فرار به جلو و پیش دستی محسوب می شده خودش دست به کار می شود و متنی را می نویسد و برای دوستان نزدیکش می فرستد . بعد از آن ماجرا برخی از آن دوستان به صورت کامل با وی قطع ارتباط می کنند اما به خاطر برخی توانایی هایی که به واسطه رمالی و شیطان صفتی این فرد در او سراغ داشته اند دچار ترس و اضطراب می شوند و حاضر نمی شوند جایی از واقعیات سخن بگویند .
کما اینکه هم اکنون و پس از بازداشت نامبرده و افشای برخی مفاسدش نیز برخی سایت های نزدیک به جریان انحرافی با انتشار شایعاتی چون سکته بازجوی ” ع ـ غ ” سعی در ایجاد ترس و وحشت در برخی آسیب دیدگان کرده اند و هنوز هم برخی از افرادی که با ماهیت وی آشنایی دارند به صراحت می گویند ما از عواقب سخن گفتن درباره وی می ترسیم و حاضر نیستیم حرفی بزنیم .
اما وصی سابق ” ع ـ غ ” که به کشوری دیگر رفته است حاضر به افشاگری علیه وی می شود و برخی از مستندات و دست خط وی را در اختیار سایت شفاف قرار می دهد. او همچنین اصرار دارد که بازجویان وی حتما موقع بازجویی قرآن پخش کنند تا این فرد شیطان صفت خلع سلاح شود .
اما نامبرده در 16 فروردین ماه سال 1381 در نامه ای به چهار تن از دوستان نزدیکش هویت واقعی خود را اینگونه معرفی کرده است ( همان نامه ای که سال ها دوستانش به واسطه ترس از عواقبش حاضر به افشای آن نبوده و بعضا هنوز نیز نیستند ) :
” به نام همه پلیدی ها که شناخته و تجربه کرده ام
تصویر مربوط به اینجانب صاحب دستخط این ورقه معرفی نامه ” ع ـ غ ” فرزند علی به شماره شناسنامه بیست و سه صادره از شمیران متولد 1332 ساکن رستم آباد اختیاریه از شصت سال پیش تا کنون که در کوچه …. پلاک … می باشد . پدرم از باج خورهای قلعه سی متری و مجهول النسب فاقد اصالت و شناشایی پدر و مادر خود بوده که بنا به اقتضاء موقعیت باج خوری بعد به استخدام پاسبانی و ادامه فعالیت های خلاف زندگی فاسدی را با انتخاب مادرم که یکی از فواحش قلعه بدنام بوده و حتی فرزندان خود را از همبستری با مردان محله به دنیا آورده طوری که حرامزاده های موسوم به خواهرانم در اثر فقر اشتغال به فحشاء داشته و برادرهای آنان هم از طریق سرقت و کلاهبرداری امرار معاش و خودم هم به همین طریق بوده ایم . تا با سقوط رژیم پهلوی و اجبار فرهنگی مادر و خواهرهایم در حجاب رفته و خانه نشین شدند و ما هم منافقانه تظاهر به دین داری نمودیم … ”
وصی وی مدعی است که “ع ـ غ ” بعد از مدتی با آقای “ر” که هم اکنون از مقامات جریان انحرافی است آشنا می شود و بعدا از طریق وی با برخی دیگر از مقامات مشهور جریان انحرافی آشنای می شود .
به ادعای وصی وی ، این مقامات جریان انحرافی گاهی به صورت هفتگی به منزل وی رفت و آمد می کردند و برخی از سخنان جنجالی آنان نیز ناشی از القائات خاص وی می باشد .
اینکه چگونه فردی شیطان صفت توانسته خود را به برخی مقامات نزدیک کند شاید کار چندان دشورای نباشد . چرا که گفته می شود نامبرده برغم باطن شیطان صفتش ظاهری کاملا متفاوت دارد و مدعی است که حافظ کل قرآن و نهج البلاغه نیز می باشد و در برخی محافل به تفسیر آیات قرآن نیز می پرداخته است . اما آنچه مسلم است تمام این رفتارها در واقع برای نزدیک شدن به مومنین و ضربه زدن به دین خدا از طریق انحرافات آنان بوده است . کما اینکه نامبرده دچار مفاسد متعدد اخلاقی نیز می باشد و در نزد دوست بسیار نزدیکش که اکنون وصی نیز هست ، از سخیف ترین ادبیات جنسی استفاده می کرده است .
همچنین یکی از دوستان دیگر وی که نخواست نامش فاش شود نیز به طور خلاصه گفت:وي يك فالگير و رمال است كه ادعا مي كند با اجنه در تماس است و مردم براي پيدا كردن اشيا گم شده و يا خبر گرفتن از آينده به وي مراجعه مي كنند و حلقه انحرافي نيز با وي در تماس است و از پيشگويي هاي وي بهره مي برد.
وي همچنين درباره شايعه يهودي بودن ع.غ گفت: به نظر مي رسد وي مسلمان است (ظاهرش را چنین نشان میدهد) اما به يهود گرايش دارد و ستاره داوود به گردن مي اندازد .
———————
سلام رهگذر گرامی
من مختصری در باره ی این ع غ مورد نظر شما تحقیق کرده ام. این وصله ها به این بنده خدا نمی چسبد. وزارت اطلاعات بویژه اطلاعات سپاه برای بر زمین کوبیدن دارو دسته ی مشایی و مفتضح کردن و مطرح کردن جریان انحرافی به یک افشاگری غلیظ نیاز داشت در باب جادوگری و رمالی و این ع غ قابلیت این را داشت که قربانی این مسیر گردد. تمامی نوشته ی شما طبق معمول و روشی که اطلاعاتی ها در پیش گرفته اند، برگرفته از گفته ها و نوشته ها و شنیده های یکجانبه است. من و شما – ای عزیز – آنجا باید به باور برسیم که خود این ع غ هم فرصتی برای دفاع از خودش داشته باشد. نباید؟
با احترام
.
سمعا و طاعتا . امید که دیگر عجولانه قضاوت نکنم
درود برنوریزاد وسایرهم میهنان ارجمند
جناب مزدک درود برشما
ضمن اینکه توافق خالصانه خود را با پیشنهادتان در مورد کاندیداتوری نوریزاد گرامی و یا دکتر ملکی ارجمند برای دریافت جایزه صلح نوبل حضورتان عرض میکنم باید به اطلاع عالی برسانم که بنده شرایط لازم برای نامزد کنندگان را درسایت رسمی جایزه صلح نوبل بررسی کردم ودیدم متأسفانه آدمهای معمولی مثل بنده بدون در نظر گرفتن تعداد آنان قادربه اینکارنیستند وفقط دولت ها، مقامات و سیاستمداران خوشنام، قضات دادگاه های بین المللی، رؤسای دانشگاه های زبانزد، مدیران مؤسسه های خیریه درسطح جهانی وبلاخره یکی ازمؤسسه ها و یا افرادی که قبلا برنده این جایزه شده اند میتوانند نام اشخاص را بعنوان نامزد برای دریافت آن به کمیته مرکزی پیشنهاد نمایند
بدین ترتیب تنها کسی ازایران که قادراست نام این عزیزان را به کمیته مرکزی جایزه صلح نوبل پیشنهاد کند خانم شیرین عبادی خواهد بود
http://nobelpeaceprize.org/en_GB/nomination_intro/nomination_criteria/
تندرست و پایدار باشید
رسول
داستاني كه دكتر نوري زاد نوشته اند (داستان شاهزاده خوش بخت ) نام دارد
سلام بر شاهدان گرامی
این داستانی که شما نقل کردید اثریست از هانس کریستین اندرسون که شاهکارهای بزرگی در نویسندگی بالاخص برای کودکان دارد.نام این داستان هم شاهزاده و پرستوست.یادم می آید وقتی کودک بودم در زمان جنگ نسخه ژاپنی این کارتون چندبار پخش شد.داستان واقعی از این قرار بود که با فرارسیدن فصل سرما که پرستوها مهاجرت می کنند یکی از پرستوها لختی زیر مجسمه بزرگی می نشیند تا استراحت کند.ناگهان احساس می کند که چند قطره آب روی او ریخت.از جا بلند می شود و مشاهده می کند که مجسمه شاهزاده شهر در حال اشک ریزیست.مجسمه به او می گوید که این چشم یاقوت مرا در بیاور و به فلان فقیر بده و همینجور الی آخر که در نهایت مجسمه متلاشی می شود.در نسخه سانسور شده پخش شده برای ما کودکان از آنجا که همه خوبیها برای اسلام و مروج آن یعنی آخوندهاست ماجرا بدینصورت تعریف شد که پرستو به شهر نگاه می کند و اینهمه فقر را می بیند و تعجب می کند که چرا با اینهمه فقر این مجسمه گرانقیمت وسط شهر است و چند بد و بیراه به شاه!!!می گوید و…در ابتدای داستان هم پرستو که اشک شاهزاده بر روی او ریخته می گوید وای بارون داره میاد!!!نوریزاد گرامی گمان من اینست که آنزمان که شما تفکری دیگر داشتید اینگونه دروغ سرایی حاکمان اسلامی را خود شما که تصور می کردید مگر می شود روحانی!!دروغ بگوید باور کرده بودید که عین داستان روایت شده جمهوری اسلامی را در اینجا نقل نموده اید.متاسفانه دروغ،نیرنگ و سانسور از نطفه شروع حکومت اسلامی یعنی از زمان سال 42 و بعدها در زمان آتش زدن سینما رکس و بعدتر در شروع انقلاب و تا به امروز ادامه داشته است.
رضا شاهی که ایران غوطه ور در گنداب دوران قجر را از پشت قرنها سیاهی دور و دراز بیرون کشید, ایرانیها را که چیزی به نام حیثیت ملی برایشان نمانده بود, آقا و خانمشان نامید و محترمشان کرد, خاک گورش توبره شد انهم به دست هرزه خویی مثل خلخالی. سید حسن آقای خمینی باشید تا ببینید سر انجام مرقد مقدس جدتان چه خواهد شد!
ما بارگه دادیم این رفت ستم بر ما
بر کاخ ستمکاران تا خود چه رسد خذلان
پژمان
پرسش من از تو این است :آیا حاضری در راه این آرمانها جان خود را نثار کنی؟ مسلما نه! میدانی چرا؟ برای اینکه بزدلانه ملت و مملکت خودت را رها کرده ای و به ناکجا آباد کوچ کرده ای ،آیا جای این نیست کسی متقابلا شما را متهم کند به :دکان داری؟ دکان داری چیزی نیست که مارک ویژه گروه یا افراد خاصی باشد ،هرکس شعار توخالی و پوچ و غیر صادقانه میدهد دکان دار است چه مذهبی و چه سکولار ….(سید مرتضی)
پاسخ نه!من آنچنان ابله نیستم که بخاطر عقایدی که امروز دارم و شاید فردا بکلی عوض شود خود را به کشتن دهم.در ضمن در ادامه تو هم یکی نقش جاسوسی را بازی کرده ایی ویکی هم با بی شرمی به کسانیکه جان خود را از زیر تیغ مشتی جنایتکار و خونریز نجات داده اند توهین کرده ایی.در مورد دکانداری مگر تو روضه نمی خوانی؟مگر توآخوند نیستی؟خب درآمد تو از همین راهست.من به این می گویم نان دین و خرافات را خوردن.حتما آخوند دوزاری شنیده ایی؟نکند می خواهی بگویی شما علمای و دانشمندان دینی تنها بخاطر اندیشه و تفکر و پربامایه گی است که بر صدر نشسته اید و از رانتهای بی کران و از خزانه مردم ارتزاق می کنید؟
در ضمن پژوهشی که نتیجه اش از پیش معلوم است پزوهش نیست قربانی کردن یافته های علمی در پای دین و خرافات است.
حالا میشه یک منفعت از اینهمه پژوهشهای شما آخوندها را برای جامعه قلک زده ایرانی بنویسی؟و یا بطور کلی منفعت آخوند و حوزها و پزوهشهای دینی را که میلیاردها دلار از خزانه ملی را می بلعند بنویسید؟
كورس
10:57 ب.ظ / دسامبر 22, 2015
مزدك ارجمند
من اگر براى آنچه به عنوان ريشه ها در اين سايت شريف مى نويسم ، چشمداشت كم ترين عوض مادى ، حتى يك ريال ، از كسى با هر عنوانى داشته باشم ديگر نمى توانم بنويسم يا اگر بنويسم آنى نخواهد شد كه تاكنون بوده است ؛ نوشتن آزادانه و بدون خودسانسورى و سانسور را مديون دلاورمردى هستم كه همه زندگى اش را بر كف دستش نهاده است . مزدك عزيز : پيشنهاد شما گوياى شرف و همدردى انسانى شماست . اما من آن را قاطعاً رد مى كنم و خواهش مى كنم دنبالش را نگيريد. وضع من هم بد نيست . ………………………………………………………………………………
کورس گرامی من در اینکه شما بدون هیچ چشم داشتی جز آگاهی دراین سایت شریف قلم می زنید شکی ندارم.اما دوست گرامی افراد زیادی از جمله خود من دراین سایت هستند که دراین چند سال از نوشته های پربار شما بهره برده اند .زحماتی که شما در اینمورد کشیده اید غیر قابل جبران است.مسلما اگر شما چشمداشت مزدی بودید با این نبوغ خود براحتی می توانیستید از رانتهای بی حد و مرز بهره مند شویدیا لاقل از ایران خارج شده و من اعتماد کامل دارم که می توانستید کرسی استادی بهترین دانشگاها را تصرف کنید و بهترین ناشران افکار شمارا نشرکنند.ولی شما دوست بزرگوار گمنامی و شرافتمندانه زیستن را به برده گی و بی شرافتی و لی راحت و در تجمل زیستن ترجیح داده اید.
شما چه بخواهید و چه نخواهید جزیی از این سایت و جزیی از تک تک ما شده اید.چون هر صبح که به سایت نوریزاد گرامی وارد می شوم بعداز خواندن نوشته های جناب نوریزاد نوبت کورس گرامی است.
پیشنهاد من تنها به شما نیست بلکه به جمعی است که دراین سایت با هر انگیزه ایی گرد هم آمده ایم.من بعنوان کسیکه خود را جزیی از این سایت میدانم موضوعی را به بحث گذاشته ام.درحقیقت خطاب من تنها شما نیستید بلکه تمام کسانی هستند که به نحویی از این جنایت پیشه گان زخم خورده و اسیب دیده اند.ما با بوجود آوردن چنین شبکیه های اجتماعی است که می توانیم از وضع زندگی دگراندیشان در این رزیم اگاه شویم و در حد امکان جلو خرد شدن و از پا افتادنشان را بگیریم.راستی اگر رادمردی چون نوریزاد گرامی نبود ما از کجا با نوشته های شما آشنا میشدیم؟
دوست گرامی من بعلت اینکه امکان دیگری نداشته ام این موضوع را دراین سایت نوشته ام .مسلما گروهی یا با نوع مطرح کردنش و یا با کل موضوع مخالفند و گروهی هم موافق.شما و من و دیگران دراین سایت از دمکراسی و ازادی و همدردی و انساندوستی و ظلم ستیزی…سخن فراوان رانده ایم.دوست ارجمند این موضوع چنانچه من قبلا نوشته ام موضوع وجدانهای بیدار یست که نمی توانند بیدادگری را تحمل کنند و هر چند هدفش درنهایت افراد است ولی نهادینه کردن برخورد با موضوعی اجتماعی /ساسی است و نوعی مبارزه عملی بر ضد بیدادگری است.
کامنتهای خانم ریحانه و سماوات گرامی را حتما خوانده ایدو شوق و شور و سپاسگزاری را در کامنتهایشان حس کرده اید.
من از شما تقاضا می کنم که بگذارید دوستان همه نظر موافق و مخالف خود را بنویسندو با این موضوع بجای برخورد شخصی برخوردی عمومی شود ولی قول دهید که مخالفت با تصمیم جمع نکند.چون چنین برخوردی غیره دمکراتیک و درمخالفت با افکار شما و صاحب این سایت است.
جناب مصلح
با سلام و آرزوی سلامت، از سخنان آقای آملی چیزی (و از آن جمله تقدس چیزی) بر من معلوم نشدهاست. مقصود این بود که یک عالم دینی برجسته سؤال پرسیدن و ایراد شبهه (حتی با نیت بد) را، مقدس دانستهاست. پس شما و جناب عبدالله و سید مرتضای گرامی نیز، دست کم از سؤالات و ایرادات ما نرنجید، وگرنه من نیز تقدس به معنای دینی را برنمیتابم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوست عزیز ما مزدک پرسیدهبود چگونه “هانا آرنت” فیلسوف یهودی علیرغم اندیشهٔ بلندش (که به زعم من از بزرگترین متفکران قرن بیستم میباشد) به خدای یهود معتقد بوده؟ پاسخ تنها میتواند این باشد که ایشان در مقام یک متفکر هیچ حوزهٔ ممنوع و مقدسی را رعایت نمیکردهاست. آرنت در تمامی آثارش یک متفکر لائیک و سکولار است که هیچ اثری از دین یا باور او به خدا در اندیشهاش جایی ندارد. جالب آنکه وقتی (در شاهکارش “وضع بشر”) نقش مثبت صفت بخشایش در رویکرد یک جامعه به سیاست را ذکر میکند آن را به تعلیمات عیسی مسیح نسبت میدهد. حال آنکه یهودیان راست کیش، عیسی را به عنوان پیامبر به رسمیت نمیشناسند. بنابراین میتوان باور آرنت به خدای یهود را تنها یک باور قلبی حداقلی دانست که جایگاهی در اندیشهورزی او ندارد. همانسان که باور قلبی برخی دانشمندان علوم تجربی، همچون نیوتن و داروین به خدا، چیزی از ارزش اندیشهشان نکاستهاست.
ضمن آنکه اعتراف هانا آرنت به باور قلبی به خدا، تنها یکبار و آن نیز در مکالمهای بسیار خصوصی بین او و دوستی فرهیخته، عنوان میشود و هیچ نقشی در تدریس، کتابها و عقاید سیاساش ندارد. “آرنت” مظلوم را نیز تا حدی شریک ظلمِ ظالم میدانست و ازینرو منتقد رفتار یهودیان آلمان در زمان حکومت حزب نازی بود. همین اعتقاد از یکسو و نیز مقالاتش در زمان محاکمهٔ آیشمن از سوی دیگر، موجب نفرت و انتقاد شدید صهیونیستها از او شد. جالب آنکه محافل نزدیک به جمهوری اسلامی، بدون در نظر گرفتن این واقعیات، “هانا آرنت” را به صرف یهودی بودن، صهیونیست قلمداد میکنند. آرنت همواره ازین که اهمیت او را به واسطهٔ دین و جنسیتش بدانند، بیزار بود.
با اینهمه بزرگترین منتقدان و دشمنان “هانا آرنت” نه صهیونیستها و نه جمهوری اسلامی، بلکه چپها هستند. “آرنت” در کتابش “خاستگاههای توتالیتریسم” استالین را در کنار هیتلر مینشاند؛ و همچنین تحلیل طبقاتی در فلسفهٔ سیاسی “آرنت” جایی ندارد و او انسان را نقطهٔ عزیمت “عمل سیاسی” میداند.
مزدک گرامی
آدرس ایمیلی که گذاشته بودی، ظاهرا مشکل دارد. سه تا ایمیل فرستادم، هر سه برگشت خورده.
من که نگرفتم قضیه چیه و این دو کامنت خطاب به کورس آنهم به این شکل علنی و بی پرده و نه در خفا و پنهانی همراه با بکار بردن الفاظ و واژگانی از دید من نامناسب که عزّت نفس و غرور جناب کورس را نشانه رفته و جریحه دار کرده، بنا بر چه شواهد و دلایلی در معرض دید همگان قرار گرفته و بدین شکل بیان شده؟
– جناب نوری زاد :
درج این مطالب توسط شما به گمانم کار اشتباهی بود. شما میتوانستید بدون علنی شدن موضوع نسبت به حل مشکل احتمالی کورس ارجمند از طریق ایمیل و دیگر راههای مخفی دیگراقدام کنید. در ضمن اگر این دو کامنت و کامنت سماوات در جواب مزدک را حذف کنید بسیار کار پسندیده ایست…( در اینصورت کامنت مرا هم حذف کنید…شتر دیدی ندیدی ).
– جناب کورس عزیز:
من به سهم خودم از شما می خواهم که بفرمایید این مطالب در پاسخ به کدام درخواست علنی یا در لفافۀ شما بیان شده و جریان از چه قرار است؟
با سپاس و احترام…………………………………………………………………………………………………………………
با درود به آتشسوار گرامی .
………………………….وقتی شما مرد یک خانه را با کوچکترین اعتراض و پرسیدنِ یک “چرا” به زندان می بری و سرضرب حقوقش را قطع می کنی یا مغازه اش را پلمب می کنی یا دفتر و شرکتش را تعطیل، از خود نمی پرسی خانواده ی وی در این زمستان سخت با نداری چه می کند؟.(نوریزاد).
جناب آتش سوار ایا لازمست بگویم که چه انسانهای شریفی را این جنایت پیشه گان از هستی ساقط نکرده اند و تمام راهای درامد آنها را از بین نبرده اند و آنها را به فقر و درمانده گی دچار نکرده اند تنها بخاطر اینکه حاضر به چاکری و نوکری حامیان قدرت نبوده اند؟آخوند در هر چه موفق نبوده در ترساندن و شرمگین ساختن ما برای کارها و خطاهای نکردمان بسیار موفق بوده و در این پیروزیش ما خود سهم بسزایی داشته ایم.آخوند همزمان که بر خزانه ملی ما چمپاتمه زده و دولپی میخورد دگراندیشان را از داشتن حتی نان سرسفره و مکانی برای زندگی و لباسی برای پوشیدن محروم کرده. همزمان که خود همچون گاو خود را به آخور دنیا بسته دنیا را جیفه دنیا می داند و همین طرز تلقی از مادیات را بما هم فروخته.این بزرگترین حربه ایست که این جنایتکاران برای مبارزه با هر دگراندیشی بکار برده اند و می برند.واین ترفند اشنایی است در نظامهای استبدادزده.دوست ارجمند راه درآمد یک نویسنده یک کارگردان یک شاعر یک بازیگر سینما یک استاد دانشگاه چیه؟کارش و محصول کارش.آیا سخت است بدانیم که اگر راه درامد افراد را ببندیم آنهم در جامعه ایی که همه مثل گرگند تا از دیگری بربایند چنین افرادی به فقر و فلاکت کشیده می شوند؟آیا وقتی تمام راههای ارتباطی با دیگران را می بندند چه راهی برای ارتباط هست؟دوست من شما جریان را درست از همان روزنی می بیندید که آخوند ما را تربیت کرده.تقدیر از انسانی با این عظمت فکری و بلند همتی توسط دوستدارانش هیچ کار بدی نیست.شما و من و دیگرانی که نوشته های این مرد را می خوانند بدون شک به عظمت کارش واقفیم؟دوست ارجمند چنین فردی را با این دنیای دانش در هرکجای دنیا که قانون حکم فرما بود بر بالاترین کرسی علمی می نشاندند.من معتقدم که چنین مردی نباید دغدغه مالی داشته باشد.براورده کردن چنین خواستی را از طرف دوستدارانش سلاحی می بینم برای مقابله با ترفند کثیف استبداد در به زانو در آوردن دگراندیشان.
با سلام
مزدک
12:26 ق.ظ / دسامبر 23, 2015
عبدالله جان رنگ زرد نشانه یرقان و عفونت و زردی از بی خونی و کمبود مواد غذایی هم هست.آیا الله در قران دراین باره هم چیزی گفته یا اینکه فقط خوبیها را برنگ زرد داده.جناب عبدالله گاو رنگهای دیگر هم دارد.اگر حرف شما را بپذیریم باز هم خدا باعث تبعیض حتی در میان گاوان شده .آدمها را که دیگه نگو و نپرس!
——————–
اتفاق خيلي جالبي افتاد و مزدك به رنگ مجرمين واكنش نشان داد
در سوره الرحمن اين آيات در وصف مجرمين آمده است
يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالْأَقْدَامِ ﴿۴۱
فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۴۲
هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ ﴿۴۳
يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ ﴿۴۴
——————————
مجرمين چه كساني هستند
اين است همان جهنمى كه تبهكاران آن را دروغ مىخواندند (۴۳)
بنابر اين مجرمين كساني هستند كه ثواب و عقاب و بهشت و جهنم را باور ندارند
ان شاء الله فرق بين مجرمين و مشركين و كفار و منافقين و ظالمين و……………را شرح خواهم داد
——
و اما در باره توصيف رنگ زرد در قرآن كريم
در قرآن به اين موارد اشاره شده است
رنگ زرد در 5 آيه قرآن آمده است و دلالت دارد بر
1=سرور و شادي در اثر نگاه كردن (صفراء فاقع لونها)
2=فساد و نابودي هنگام قرار گرفتن در معرض باد (ريح)
3=فنا و يبوست و خشكي در گیاهان
——
-{قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاء فَاقِـعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ }البقرة69
گفتند از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن كند كه رنگش چگونه است گفت وى مىفرمايد آن ماده گاوى است زرد يكدست و خالص كه رنگش بينندگان را شاد مىكند (۶۹)
———
– {وَلَئِنْ أَرْسَلْنَا رِيحاً فَرَأَوْهُ مُصْفَرّاً لَّظَلُّوا مِن بَعْدِهِ يَكْفُرُونَ }الروم51
و اگر بادى [آفتزا] بفرستيم و [كشتخود را] زردشده ببينند قطعا پس از آن كفران مىكنند (۵۱)
—————–
{أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُّخْتَلِفاً أَلْوَانُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطَاماً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِأُوْلِي الْأَلْبَابِ }الزمر21
مگر نديدهاى كه خدا از آسمان آبى فرود آورد پس آن را به چشمههايى كه در [طبقات زيرين] زمين است راه داد آنگاه به وسيله آن كشتزارى را كه رنگهاى آن گوناگون است بيرون مىآورد سپس خشك مىگردد آنگاه آن را زرد مىبينى سپس خاشاكش مىگرداند قطعا در اين [دگرگونيها] براى صاحبان خرد عبرتى است (۲۱)
———————————–
و اين آيه در سوره حديد
اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ ﴿۲۰﴾
بدانيد كه زندگى دنيا در حقيقت بازى و سرگرمى و آرايش و فخرفروشى شما به يكديگر و فزونجويى در اموال و فرزندان است [مث ل آنها] چون مث ل بارانى است كه كشاورزان را رستنى آن [باران] به شگفتى اندازد سپس [آن كشت] خشك شود و آن را زرد بينى آنگاه خاشاك شود و در آخرت [دنيا پرستان را] عذابى سخت است و [مؤمنان را] از جانب خدا آمرزش و خشنودى است و زندگانى دنيا جز كالاى فريبنده نيست (۲۰)
————–
و آخرين آيه در سوره مرسلات
كَأَنَّهُ جِمَالَتٌ صُفْرٌ ﴿۳۳
گويى شترانى زرد رنگند (۳۳)
———————
سلام.
نمی دانم چیزی بنام یلدا ها و مناسبتهایی که مردم را دورهم نشانده تا غم واندوه ها فراموش بشود مانده است تا تبریکش را به شما بگویم یانه.درحالی که خانواده های بی شماری بادههامشکل درچالش وحشتناکی به سرمی برند ایا میتوانم برای شما تبریک بگویم؟امروزدوم زمستان وهنوز حقوق ماه قبل مارو ندادند(اموزش پرورش اردبیل)نمیدانم هزاران همکارو بازنشسته هایی که چشم انتظار این حقوق بودندچکار کردند.نمی دانم اما همین طور بدون اینکه کاری ازدستم بیادو کاری بکنم به یادشان بودم.مگرمن که هستم؟چکارمیتوانم بکنم؟منی که حقوقم دهم ماه تمام شده وباحقوق خانمم گذران کرده ام.بااین همه یلدایتان مبارک ویلداهای زیادی ببینید.
دوتا از دوستان خودم به همراه خانواده شون همچنین خانواده دوست خانمم مهمان مابودند.البت فکر من این بودکه برادربزرگم با خواهرم را دعوت بکنیم اما خانمم گفت برادرت بزرگه اگر دعوتی باشد باید اون دعوت بکند.دیدم حرف درستیه.بااین همه دوست داشتم برادرم وخواهرم را دعوت کنیم که نشد دیگه .وقتی ازیک ماه 20روزش رو باحقوق خانم بگذرونیم این جور مواقع هم بایست بله .بایدبه حرف گوش داد.
ببخشیدفکرمیکنم کمی کامنت مفصل خواهدبود.
یکی ازدوستانم ازهمکاران سابق خودم بودکه بازنشسته شده وبعداز دوسال تازه حق وحقوق خود راگرفته تقریبا هم مرام وهم مسلک هستیم بغیرازاینکه ایشان ترسوترندودرجمع اضهارعقیده نمیکندکه هیچ بلکه میخاهدازسراینکه مرا دوست دارد حرفهایم را تلطیف میکند.بگذریم.دیگری نیز مردشریفیست ودرمحیط زیست کاره ای ست.ایشان هم بنا به موقعیتش بااینکه اغلب حرفهای مرا تایید میکنداما کمترحرف میزند.اما سومین مهمانمان خانمش باخانمم همکاره واقاشون اما سپاهی تشریف دارند.واین بار دوم بودکه تشریف اورده بودندمنزل ما.باراول فکرمیکنم ماه رمضان بود.به هرحال همان باراول همین اکیپ دعوت بود.واین اقا مجلس رو دردست گرفته ازسپاه واقا وهرچی دلش خواست گفت.من هم زیاد به پروبالش نپیچیدم.تا اینکه این دفعه حتی این همکارم گفتش که اون سپاهیه روکه دعوت نکردی؟گفتم چطور؟گفت باباشب درازه بزار چنددست پاسوری چیزی بزنیم.گفتم کاری نداشته باش .بیا.
البته خانم این اقای سپاهی خیلی مودب ومتین تشریف دارند.این اقا نیامده باز مجلس را دردست گرفت.از سوریه وامریکاوعربستان وغرب گفت تارسید به این که بله (غربیان درمسئله نجوم مانده بودند از سرتاسرجهان کمک خاستند واین ایت الله حسن زاده املی بودکه درسه روز جواب نجومی انان را داد).
حالا نمیدانم ادعای این اقا صحت داره یا نه.ودوستان میتونن دراین باره مرا کمک بکنند.من با این عبارت مقابل ایشان درامدم که:شما که این همه تعریف وتمجیدکردیدومملکت اخوندزده را در اوج نشانده وغرب را درحضیض وذلت بگوببینم درعمل و واقعیت سبک زندگی وسطح زندگی و رفاه و مدنیت درمملکت شما بهتراست یاغرب؟چه چیزی رو اخوند اختراع کرده که دنیا ازان نفعی برده باشد؟چندملیون نفرازممالک اسلامی به غرب پناهندهاندوبرعکس.یک خانه اسلامی رانشان بدهیدکه وسیله وتجهیزات غربی دران نباشد.کدام ایده وتفکر اسلامی درعمل به کمک مردم دنیا امده؟
ایشان دست گذاشت به اینکه امروزه ایران امنیت داردو…گفتم کجا امنیت ندارد که ایران دارد وبه ان میبالید؟افغانستان وسوریه؟یا سوییس وکانادا؟منطقه خاورمیانه بحرانیست.واین بحران بخاطر مناقشه شیعه وسنی به رهبری ایران وعربستان است.دراین میان سیاستمداران وبرخی شرکت های نفتی بخاطرمنافع اقتصادی از بلاهت مسلمین استفاده کرده اتش این مناقشات را شعله ور نموده اند.حالا شما به اینکه امنیتی که مهمترین واصلی ترین حقی ست که یک شهروندباید وباید داشته باشه را به رخ میکشید؟این همه فسادو رشوه وفقروفحشا و دزدی واعتیاد کجای دنیا مانند ایران امروزی سابقه داره؟گفتش مگر ممالک غربی نیست؟امریکا ناامن ترین کشورجهانه.گفتم تو غرب هم مشکل وجود دارد اما اینگونه نیست.درضمن کی گفته امریکا نا امنه؟بابا این حرف چرته اخوندها وسیاسیون ابله این مملکته.که از خودشون چیزی ندارن بگن.امریکا بیش از300ملیون جمعیت داره وقانون حمل سلاح هم ازاده.شما یک هفته تو ایران سلاح را ازاد بگذارید ببینید چه اتفاقی خواهد افتاد…تون صدای من بالا رفته بودوخانم ها مثل اینکه نگران شده بودند. گفتم شمایی که سطح زندگی خود راایده ال میدانیددرحالی که ساعاتی قبل گفتیدبخاطر اینکه سررسیدقسط هایتان عقب افتاده بوده مجبورشدید یک ملیون از پس انداز خانمتون استفاده کنیدوعملا وسط ماه چیزی برای خرجی نداشته اید.تازه 20-30سال بعدهم بایدقسط بدهیددرحالی که دوفرزند دارید ودغدغه ازدواج وشغل انان.به چه چیز این مملکت میبالید؟
این دوست بازنشسته مون برای اینکه جنجال رو بخابونه گفتش بریم یه سیگاربکشیم.
این دوستمون یک حرف خوب زدوگفت:هرکس با نگرش و دیدگاه خودش به زندگی نگاه میکند.احتمالا این اقا همین که زیارت میرود وائمه را حفاظ و مفری برای خود میداند.احتمالا به حق وحقوق خویش از دولت ودرقبال دیگران اگاهی ندارد.بنابراین بحث بااینگونه تفکر نتیجه ای ندارد.کاریش نداشته باش.گفتم بابا من که کاری ندارم این اقا اراجیف میگه.تازه بدبخت از اون سپاهیانیه که چیزی دستش نگرفته.برای چی وبخاطر چه چیزی اینگونه سینه سپرمیکنه نمی دونم.
بازی من سیتی-ارسنال ارامش را به جمع بازگرداند.اما خودمونیم فوتبال هم مدیون غرب است.