یک: بخود قبولانده ام که اگر در روز تنها یک نفر – آری یک نفر – به تماشای تابلوهای من بیاید، من بدانچه که اراده ی انجامش را داشته ام رسیده ام. چرا؟ برای این که باید به بعضی ها بفهمانیم: شما حق ندارید یک ایرانی را از حقوق بایسته و بدیهی اش باز بدارید. شما حق ندارید به صرف این که یکی با شما همرأی نیست و همو به دزدی هایتان معترض است، از هستی ساقطش بکنید. و اگر تا کنون هر چه که خواسته اید کرده اید، متعلق به گذشته های کورِ این انقلابِ زهر ماری است. اکنون اما ورق دارد بر می گردد. از کجا می گویم؟ خواهم گفت. اما در مجموع بیست سی نفری به نمایشگاه آمدند عمدتاً جوان. و بودند تا پایان و با هم گفتگوها کردیم و دردها و غصه هایمان را بهم نشان دادیم. جوانی در آن میان پیشنهاد داد: شما یک شماره حسابی بدهید تا مردم از داخل و خارج بتوانند کمک کنند به خانواده های زندانیان سیاسی. گفتم: بارها این را به من گفته اند و من پرهیز کرده ام. قضایای مالی، حتماً حرف ها و حدیث های ناجوری با خود می پرورند. همین بهتر که من مال خود را – تابلوهای خود را – می فروشم بهمین منظور. به کسی چه مربوط؟
دو: شما از روی پل کریم خانِ تهران که می گذرید، یک نقاشیِ دیواریِ قدیِ بزرگ بر دیوارِ پشتیِ یک ساختمان بلند می بینید که برآن با خطی درشت از قول مقام معظم رهبری نوشته اند: “ما یک لحظه هم با آمریکا کنار نمی آییم”. می گویم: بخاطر همین یک جمله ی همینجوریِ ایشان، و بخاطر این که این تنها سیدعلی خامنه ای باشد که بعد از فروپاشی شوروی همچنان بر میخِ استکبار ستیزی پتک می زند، چه سرمایه ها که دود نشد و چه پولها که به کیسه ی روسها نریخت و چه بدبختی ها که از قد وبالای هر ایرانی نیاویخت. همه اش هم بخاطر این که حضرت رهبری در زندگی اش یک روزهم کار نکرده و یک روز هم از نان بازویش نخورده تا بداند سرمایه ی فردی یعنی چه و سرمایه ی ملی یعنی چه؟ و این که حضرت رهبری هرچه که خورده از بخشش مردم بوده بهمین خاطر هر چه هم که به باد داده، از پول و آبرو و سرمایه ی مردم بوده پس چرا باید گزشی در خود احساس کند و برای شکست های پی در پی اش بر سر بکوبد و سر به بیابان بگذارد؟
سه: تازگی ها اعلام شده که ضریب هوشی ایرانیان کاهش یافته. در کنار ” اولین” های جمهوری اسلامی، این یکی ظاهراً بچشم نمی آید. یعنی وقتی مردم را از هر نظر فرو کاستند و تحقیرشان کردند و بیکار و تنبل و تن پرور و ترسو و بهت زده و پریشان پرورش شان دادند، این مردم چرا باید نگران کاهشِ ضریب هوش نسل خود باشند؟ می گویم: وقتی ما بدست خود و به مفت، زمینه ی خروج هوشمندان و نخبگانِ خود را فراهم می کنیم، چرا باید همچنان هوشمند و تیز هوش و تیزفهم باقی بمانیم؟ وقتی ما به تعمد، مردمان خود را می ترسانیم تا بتوانیم براحتی جیب شان را خالی کنیم، خب این ترسو بودن و ترسو تربیت شدنِ نسل ها چرا مرتب از ضریب هوشیِ مردم نکاهد؟
آیا این خبرِ درستِ آماری گریبانِ شما را چاک نمی زند که: بر اساس آمار صندوق بین المللی پول، ایران با ضریب مهاجرت 15 درصد، رتبه ی نخست را در میان 61 کشور توسعه نیافته و در حال توسعه داراست؟ گریزِ باهوشان، درست با برآمدنِ انقلاب اسلامی شتاب گرفت و اکنون نیز همچنان ما بدست خود خردمندانِ خود را می تارانیم بضرب ترکش های اسلام ناب مان. این نیز بگویم که: پایین بودن ضریبِ هوشیِ مردمان ایران، اگر برای آینده و اکنونِ سرزمین ما یک فاجعه ی عنقریب است، حتماً برای ملاهای حاکم یک فرایند مطلوب و گنج گونه است. هر چه مردم ببوتر و بیق تر و پخمه تر و اشک ریزتر و بر سر و سینه زن تر، چاکر تر و مهیاتر برای بلعیده شدن. در یک قلم، شما یک نگاهی به قدو بالای آخوند قاتلی مثل شیخ مصطفی پورمحمدی – وزیر دادگستریِ بیت رهبری – بیندازید، او آیا به مردم تیزهوش و پرسشگر و فهیم و پایِ کار محتاج است یا مردم پخمه ای که بابت هر کار دم دستی، انگشت اجازه بالا بگیرند و از مختصر هوش نداشته ی ملایان بیاویزند؟
چهار: تعداد 212 فروند نماینده ی مجلس، طی نامه ای، کشته شدن یک بابایی را در سوریه به سید حسن نصرالله تبریک و تسلیت گفته اند. من معمولاً چه بشود که با کنایه ای مثل ” فروند” بخواهم یقه ی جماعتی را بگیرم و تکانشان بدهم. فروند واحد شمارش پرندهای آهنینی است که توسط خلبانان یا اتاق های فرماندهی هدایت می شوند و از خود اختیاری ندارند. من خواسته ام تا مگر با اطلاق واژه ی فروند، به این جماعت بگویم: آهای ای چاکرمسلکانِ بفرموده، پیش چشم شما زدند و فرزندان مردم را کشتند، ستار بهشتی را کشتند، سعید زینالی را بردند و سر به نیست کردند، شما آیا ندیدید و نشنیدید تا نامه ای به یکی بنویسید و ابراز آدم بودن بکنید؟ من هر چه می کنم آن دوست دوران دبیرستان خود را فراموش کنم، بهر بهانه پیشِ چشمم ظاهر می شود. که وقتی به یک ناجوانمردی و نامردی پی می برد، نرم از کنارِ طرف رد می شد و تف گنده ای می انداخت و یواش می گفت: به غیرتی که نداری!
نشانی: خ کارگر شمالی – بالاتر از خ نصرت – کوچه عبدی نژاد – پلاک 18 – سرای قلم
هر روز از ساعت 5 تا 8 عصر
اختتامیه: جمعه چهارم دیماه
telegram.me/MohammadNoorizad
https://www.facebook.com/m.nourizad
سایت: www.nurizad.info اینستاگرام: Mohammad Nourizad
محمد مهدوی فر ؛ براندازی یا فرآیند انتقال قدرت
آدم ها داخل غار هم که بودند نظام داشتند. حتماً همانجا داخل غار نیز قائل به بعضی مراتب بوده اند. مگر می شود دو نفر آدم یکجا باشند و نظام نداشته باشند.
بدون تردید انسانها از غار که بیرون آمده اند و زندگی آنها توسعه یافته است نیاز به نظام را بیشتر احساس کرده اند.
نظام بدون رهبر ممکن نیست. ارتش بدون فرمانده ممکن نیست. مدرسه بدون مدیر ممکن نیست.
من به بالاترین مقام در یک نظام «رهبر نظام» می گویم. حالا شما می خواهید اسمش را بگذارید رییس جمهور یا شاه یا پیشوا یا هر اسمی که خودتان می پسندید.
در طول تاریخ برای روی کار آمدن رهبر دو راه اصلی وجود داشته است.
راه اول از طریق زور و تحمیل بوده
و راه دوم از طریق مشورت و مصالحه و توافق.
رهبری که از راه تحمیل رهبر می شود یا به عبارتی دیگر رهبری خودش را به جامعه تحمیل می کند، زورگو و دیکتاتور است و در طول دوران رهبری، خوی دیکتاتوری در او تشدید می شود.
رهبر نوع دوم یعنی رهبری که از راه مشورت و مصالحه انتخاب شده است، به احتمال زیاد موقع انتخاب، خوی دیکتاتوری نداشته است چون اگر می داشت و این صفت را ابراز می کرد، حتما انتخاب نمی شد. ولی همین رهبر از روزی که رهبر می شود در معرض دیکتاتوری قرار می گیرد.
امروزه نظام های موفق در دنیا کاری می کنند که خوی دیکتاتوری در یک رهبر شکل نگیرد. برای این کار دو راه اساسی وجود دارد.
اول اینکه: مدت رهبری را در دنیا دوره ای کرده اند.
دوم اینکه: ساز و کاری تعبیه کرده اند که اگر رهبر کارهایی بکند یا حرف هایی بزند که وفق نظام نباشد، او را از رهبری خلع و حتی در صورت لزوم محاکمه و مجازات می کنند.
وقتی کسی رهبر یک نظام می شود، دو گروه هستند که ممکن است، نظام تحت رهبری او را بخواهند بر هم بزنند.
گروه اول: می خواهند شرایط را به گونه ای بر هم بزنند که اصلاً نظامی در کار نباشد. چون صرفه ی آنها در بی نظمی است. این ها خرابکار و چپاولگر و زیاده خواه هستند. هر نظامی هم ممکن است اینجور آدم ها را داشته باشد. این ها خراب کننده نظامی هستند که دست آنها را در چپاول و زیاده خواهی می بندد.
گروه دوم: کسانی هستند که قواعد نظم و نظام را قبول دارند، زیاده خواه هم نیستند ولی مایلند این نظام بر هم بخورد و نظام مورد نظر آنها جایگزین بشود. من اسم این گروه دوم را «برانداز» می گذارم.
اقدام به براندازی و یا به عبارتی دیگر «فرآیند یا پروسه انتقال قدرت از یک رهبر به رهبری دیگر» همواره در طول تاریخ زمینه ساز جنگ های متعدد و خونینی بوده است تا اینکه آدم های خسته از جنگ و خونریزی نشستند و فکر کردند و راه های بهتری را پیشنهاد دادند.
اول کاری که در این ارتباط کردند این بود که اصل براندازی یا حق انتقال قدرت را برای تمامی آحاد جامعه به رسمیت شناختند و سپس برای براندازی به شکل مسالمت آمیز و بدون خونریزی بهترین راه های ممکن را بررسی کردند.
امروزه پیشرفته ترین و پذیرفته شده ترین الگوی براندازی در دنیا مراجعه به آرای عمومی یعنی انجام انتخابات است.
براندازی در اینجا عبارت است از :
۱) تغییر رهبر یک جامعه
۲) تغییر قوانینی که جامعه با آن اداره می شود.
کشورهایی که این نوع مرسوم از براندازی یا روش متداول انتقال قدرت، از طریق انتخابات را به رسمیت نمی شناسند و یا به رسمیت می شناسند ولی ساز و کار آن را به گونه ای دستکاری می کنند که امکان انتقال قدرت در آن میسر نباشد و در واقع با این کار خود انتخابات را از سودمندی خارج می کنند، کشورهایی هستند که استعداد فراوانی برای شورش های گروهی و جنگ های داخلی دارند.
ایران با شاه، عراق با صدام ، لیبی با قذافی و سوریه با بشار اسد نمونه عینی این کشورها هستند.
محمد مهدوی فر
تخریب چی و غواص دفاع مقدس
شهرستان آران و بیدگل
پنج شنبه سوم دیماه نود و چهار
telegram.me/m_mahdavifar
https://www.facebook.com/mahdavifar.mohammad
چرا ايران با شاه
و چرا ايران با خامنه اي نه ؟!!!!
با درود . آقای نوری زاد معرکه انتخابات مجلس خبرگان ( ریش سفیدان ) راه افتاده برای تعیین رهبری ولی این راه یافتگان حتی نمی دانند که خبرگان را چگونه تلفّظ نمایند . یکی شان میگوید خُبرِگان . یکی شان میگوید خِبرِگان . حال اینان که تلفّظ کلمه ای نمی دانند ، برای ما تعیین رهبری می نمایند . تمثیل معلمی است که به دانش آموز تنبل و بیسوادش گفت : کلاس ششم نشسته ای و هنوز نمی دانی که حرف اول کلمه ” سلیقه ” را باید با ” س ” نوشت یا با ” ص ” ؟ این مجلس در این 38 سال فقط یکبار فعال بوده و آنهم جهت تعیین رهبری کشور در سال 1368 که این نوع انتخاب هم متأسفانه ، انتخابی همانند نشست ” شورای شیخین ” در صدر اسلام ، برای تعیین جانشین پیامبر اکرم بعد وفات بوده است . مجلس ” لویی جرگه ” در افغانستان یا مجلس ” ریش سفیدان افغانی ” خیلی کاراتر از مجلس خبرگان ( ریش سفیدان ) کشور ما در این سال ها بوده است .
با درود . دوستمان Pejman نوشته اند : آقای نوریزاد بایسته بود بجای ” فروند ” می نوشتید ” راس “ . بنظرم آقای نوری زاد می بایست کلمه ای را که پدر بزرگ مرحومم یعنی ” جونِوَر ” را درباره کسانی که کمی او را عصبانی میکردند بکار میبرد و آن 212 تا را ” جونِوَر ” خطاب میکرد که همان ” جانور ” دیکته ای است !
استاد گرامی خودتان این را اگر میتوانید گوش کنید ؟
https://www.facebook.com/Asan.ye.vazi.page/videos/784155551690679/?theater
در عصر رضا شاه چنین ننگی و رذالتی در فرهنگ ایرانی رواج نداشت روان رضا شاه شاد که تا او بود ایرانی این چنین سر افکنده و بی غیرت نبود
ريشه ها ٣٦٢
فرهنگ < فرهنگ دينى <عرفان <….
زمين و آسمان حافظ
٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ : قسمت ب:
چندين قرن خرد سوزى :
دموكراسى تاكنونى به رغم همه دخيل هاى ضد دموكراتيك تنها چاره اى بوده است كه انسان ها براى همزيستى اخلاقى تر در زندگى زمينى اى يافته اند كه قانون طبيعى آن همان خواست قدرت است براى زنده ماندن و بيش تر داشتن . اين اگر درست باشد پس مطلوبيت دموكراسى فقط يك مُد زمانه نيست . نه چنان است كه دفاع از دموكراسى _ كه به معناى راستين كلمه هنوز تحقق نيافته است – پيروى از پسندِ همگانى باشد. نه چنان است كه دموكراسى تماميتى بى خلل و خاتميت تاريخ سياسى باشد. تفكر بايد بهوش باشد تا خوشامد ها و بدآمدهاى همگانى را معبد خويش نسازد. بسيار بوده اند نوشته هايى كه دموكراسى را ستوده اند تا مقبولِ اكثريت گردند . تفكر براى آنكه حتى به مقبوليت عام اجازه ندهد تا نقش رانشگر و مرجعيت از پيش داده شده ايفا كند ، چه بسا بد نباشد تا مدافعان استبداد ، اريستوكراسى و حتى فاشيسم نيز بى هراس از لعنت عمومى بتوانند بى پرده و آزادانه از نگره خود دفاع كنند و مجبور نباشند تا بر ايده ها و حكومت هاى فاشيستى رنگ دموكراتيك بمالند . شايد اين هژمونى دموكراسى خواهى است كه در عمل باعث شده است تا زير عنوان دموكراسى دموكراسى هايى زاده و باليده شوند كه روح آنها همان ديسپوتيسم يا استبداد قديم بوده است در لباس ديكتاتورى مدرن . نازيسم از زهدان دموكراسى وايمار برآمد . در كشور ما پس از مشروطيت صندوق رأى همواره نمايشى دموكراتيك را از پرده اى به پرده ديگر منتقل كرده است. استبداد دموكراتيك يا به تعبير لنين ديكتاتورى دموكراتيك در بهترين حالت تقليل دموكراسى به سلطه اكثريت بر اقليت در يكبار رأى گيرى و سپس ابدى سازى آن است . لنين در نخستين كنگره بين المللى كمونيست ها در مارس ١٩١٩ دموكراسى غربى را ديكتاتورى بورژوازى ناميد عليه استثمارشده ها و ستمديدگان . وى چون كارگران و كشاورزان را در اكثريت مى دانست بر آن بود كه اين اكثريت بايد بر اقليت حاكم شود . نام اين حكومت را ديكتاتورى پرولتاريا مى ناميد و به عبارتى ديگر ديكتاتورى دموكراتيك . او توضيح نمى داد كه اساساً طبقه چگونه مى تواند حكومت كند ؟ اگر كسى معترضانه مى گفت كه نمايندگان زحمتكشان اگر رهبران حزب گردند به طبقه جديدى به نام نومنكلاتورا(nomenclatura) يا نخبگان و منتخبان حزبى – كه ديگر زحمتكش نيستند تبديل مى شوند – يا همچون كارل كائوتسكى در كتاب '' از دموكراسى تا بردگى دولتى '' (١٩٢١) سرانجام ديكتاتورى طبقاتى را اليگارشى يا ديكتاتورى اقليت فاسد و آزادى كش مى خواند ، لنين او را رِنِگادو مى ناميد و اين دقيقاً واژه اى است همريشه با renegatus كه در قرون وسطى كليسا آن را به مرتدان نسبت مى داد . در اينجا بحث الفاظ در ميان نيست . در واقعيت حكومت شوروى پيشين از نظر فرم و ساختار با حكومت دينى كليسا همانندى زيادى داشت . حكومت در هر دو مورد بر وفق هستى انضمامى انسان نبود بل همساز با تفسيرى از هستى مطلق بود، يك جهانبينى بر انديشه هاى ديگر سلطه اى داشت نه صرفاً گفتارى كه همچنين كشتارى . ايدئولوژى در هر دو مورد صورتكى بود براى فساد و زياده خواهى و ثروت اندوزى طبقه حاكم .گشودگى هستى انسانى كه مى بايست آزادى و آفرينندگى آينده سوىِ انسان ها را در فضاى عمومى فعال سازد ، در هر دو مورد پيشاپيش مختوم و بسته شده بود. كليسا نيز اگر از رأى گيرى و رفراندوم اطلاعى داشت چه بسا بيش از حكومت شوروى مى توانست خود را دموكراتيك جلوه دهد . چرا ؟ چون ايدئولوژى كليسا خلاف فرهنگ همگانى نبود . توده مردم پيشاپيش به آن باور داشتند . اسمش را مى گذاريم ايدئولوژى مفت و دم دست . كليسا ابزار مدرن كنترل نداشت اما ايدئولوژى دم دست داشت . ايدئولوژى دم دست روسيه مسيحيت ارتودوكس بود نه ماترياليسم ديالكتيك . فروكردن اين ايدئولوژى در مغزها به هزاران پاولوف نياز داشت . بنابر اين حكومت شوروى ابزار مدرن كنترل داشت اما ايدئولوژى دم دست نداشت . جمهورى اسلامى هم ايدئولوژى دم دست داشت و هم ابزار مدرن كنترل . نوع حكومت در هر سه مورد قلب تپنده دموكراسى ، يعنى فضاى گشوده و آينده سوى عمومى ، را مى بندند . بسته بودن فضاى عمومى ما بر انديشه هاى دگرگونه نياز به توضيح ندارد. تثبيت و ابدى سازى رفراندومى در سال ٥٨ و ابدى خواندن هرآنچه به يك تفسير از هستى كائنات راجع مى گردد به آن مى ماند كه در فضاى عمومى پاى مخالفان را ببندند و سپس به آنها بگويند : تو آزادى عزيز برادر ! هر قدر كه دلت خواست مى توانى بدوى . مى ماند اين پرسش كه اين حكومت ها در حالى كه با تفسير هستى مطلق هستى انسانى را انسانيت زدوده مى كنند چه اصرارى بر دموكراتيك خواندن خود دارند . دليلش افزون بر مقبوليت جهانى دموكراسى گونه اى الزام و ناگزيرش در عصر مدرن است . توضيح خواهم داد :
آقا محمد خان قاجار از سرها مناره و از چشم ها تپه مى ساخت . توجيه اش اين بود : زورم مى رسد . اما از وقتى كه راديو و تلويزيون و روزنامه اختراع شدند ، مى بينيم كه دو امكان تازه در پيام رسانى رابطه حاكم و توده مردم را دگرگون مى كند : يكى امكان بازتوليد و تكثير انبوه پيام و دوديگر امكان پيام رسانى از راه دور يا به نزديك آوردن امر دوردست . بدينسان حاكمان و حكومت ها اين امكان را يافتند تا بدون تكان خوردن از جاى خود با شمار هرچه بيش ترى از مردم از راه دور سخن گويند . اين رسانه افزارهاى تكنيكى به جاى دهان حاكم و جارچى هايش نشستند . همين دگرگونى رسانه اى تغييراتى تعيين كننده در كيفيت پيام و تقدس زدايى از سيما و دهان حاكمان پديد آورد كه بايد با نور فلورسنت جبران مى شد . به همان سان كه سينما با نورفلورسنت ها هاله نورانى سيماى مقدسان را تكثير مى كند . فاشيست ها و پوپوليست ها براى آنكه با امكانات جديد نقش despot ها يا مستبدان سنتى را براى خود حفظ كنند ، ديگر نمى توانند همچون خواجه تاجدار بگويند : '' زورمان مى رسد''. ديسپوت ها به ديكتاتورهايى دگرديس گشته اند كه به مراتب از رؤساى جمهور كشورهاى دموكراتيك بيش تر حرافى مى كنند ، چرا كه مى بايست مردم را توجيه كنند كه ديكته هاى حكومتى صلاح ملت و جنايات حاكمان عليه دشمنان ملت است . مردم فريبى دوشادوش دموكراسى پيچيده تر و گونه گون تر مى شود. اگر در قسمت قبلى روشن شده باشد كه بنياد دموكراسى بيش از هر چيز ، حتى بيش از صندوق ادوارىِ رآى ، امكان دايمِ گفتگوى آزادانه و امن و بى هراس در فضاى عمومى است ، اگر معلوممان گشته باشد كه اين آزادى و خودسالارى فردى-اجتماعى از هر فرمانبردارى يكسويه و بيفكرانه و خفقان آلودى با سرشت هستىِ گشوده انسان سازگارتر است و بالاخره اگر بر ما آشكاره گشته باشد كه گشودگى آينده سو و وجدان ساز و خودآيين ويژگى هستى ما و گوياىِ تمايز اين هستى از هستىِ هرموجود واقعى يا فرضى ديگر و نيز عاملِ تراگذارِ آگاهى و آزادى از طبيعت است ، پس لاجرم به دليلى هستى شناختى نتيجه توان گرفت كه دموكراسىِ هرچه دموكراتيك تر وضعيتى است هرچه نزديك تر به شيوه هستىِ انسان به مثابه گشودگى بر افكندن امكانات آينده بر وضعيت موجودى كه ديكتاتور ها مى كوشند آن را بهترين وضعيت ممكن جلوه دهند و آنگاه كه فساد آن آشكار تر از تاريكى شب مى گردد وضعيت موجود را گذرگاه فرارسيدن وضعيت مطلوب از ساحت غيب و عالم اسرار جلوه دهند . اكنون برمى گرديم به آنچه انديشه سياسى حكماى قديم خوانده مى شود . از طرح هاى سياسىِ حاكم محور و نو افلاتونى آنهاست كه ولايت فقيه برآمده است . ولايت فقيه در عمل حتى به ولايتِ فقاهت منجر نشده است . اگر چنين بود اوجب واجبات نيز از حفظ نظام تبديل به حفظ منافع و قدرت حاكمانى نمى شد كه بيش از هر ضد انقلابى آبروى هر گونه اخلاقى را ، اعم از اخلاق انسانى و اخلاق حلال و حرام دينى، از بين برده اند. ولايت فقيه ، به رغم ادعايش در حكومت محورى حاكم محور شده است . طور ديگرى بگويم : از ديد درون دينى يك فقيه راستين مى تواند با يك امتحان ساده احكام فقهى حاكم را از دستوراتى كه به ويژه در مورد وكالت اموال عمومى و انفال و حق الناس با فقه ناهمساز است كسر كند. مانده و مازادى كه مى ماند به هيچ وجه تصادفى و استثنايى نيست . اين مانده را هر خانواده و فردى مى تواند ذيل عنوان ستم ها برشمرد و انسان هاى شيردلى چون نوريزاد و ديگران آن قدر اين ستم ها را اعلام كرده اند كه به تكرارشان در بحث نظرى نيازى نيست . طرح هاى سياسىِ حكماى قديم ما بدون استثنا
خواسته اند با مقيد كردن حاكم به صفاتى چون عدالت ، كمال ، شجاعت ، و مانند اين ها حاكم را به نوعى حكومت تبديل كنند. با اين پندار كه اين حاكم المستنصر بالله و المهدى و محمود غازى نباشد بل كاتاليزور حكومت حق باشد . وِلايت فقيه نيز بنا بوده حكومت آقاى xياy نباشد بل آقاى x يا y كاتاليزور قوانينى از پيش تعيين شده در مجموعه فقه باشد . آيا با توجه به دست اندازى ها به ثروت عمومى و زدن ها و گرفتن ها و تجاوزها و فيلتر كردن ها و سانسورها و توقيف ها و دروغ ها و زد و بند ها و كشتارها و اعدام هاى فله اى و وحشت پراكنى ها و شنود ها و حبس هاى دراز مدت و زجر زندانيان بيمار و حصر آدم هايى كه زمانى خودى محسوب مى شده اند و پرونده هاى دزدى هاى نجومى كه نامش را اختلاس و اخيراً جرم نفتى نهاده اند و قتل بى محاكمه نويسندگان به دست اوباش و خشك مغزان ، و تبعيض وحشتناك در توزيع ثروت ملى و منحصر كردن رسانه هاى گروهى پر مخاطب به تك صداى حاكم و ممنوع كردن روزنامه ها از بيان و نقد بى پرده واقعيات جارى و اشاعه چاپلوسى و زهد فروشى و ريا در كنار گسترش دين ستيزى و دين گريزى و جذب جاهلان تيغ كش و دفع انديشمندان …آرى با توجه به اين كارنامه بى انتها آيا ممكن نيست كه بسى بيش از قوانين – حتى قوانين فقهى – حود كامگى و بلهوسى انگيزه مزدوران اين حكومت بوده باشد ؟ اگر آرى ، پس كى بايد فقيهان ما شكست اين فرم حكومتى را كه هرگز در تاريخ در تأمين آزادى و عدالت كامياب نبوده است بپذيرند ؟ بدون فضاى عمومى فعال و پويا ، بدون نهادهاى توانمند مدنى و صنفى و سياسى و ناوابسته به قدرت ، بدون برابرى امكانات پيام رسانى براى تمامى انديشه ها ، بدون مطبوعات آزاد و ايمن و بى هراس ، بدون دخالت مستقيم و غيرمستقيم در صندوق هاى رأى ، بدون آزادى احزاب از چپ چپ تا راست راست و بدون سپردن وضع و تعيين قوانين به خودِ مردم به راستى از دموكراسى چه مى ماند جز صندوق آرائى كنترل شده براى نمايش دموكراسى در دورانى كه جاذبه همگانى دموكراسى بسى بيش از ديكتاتورى است ؛ خواه ديكتاتورى فاشيستى ، خواه ديكتاتورى پرولتاريا و خواه ديكتاتورى هر مذهب الهى يا الحادى ديگرى ؟ همين كه حكومتى تفسيرى از كائنات را ، خواه دينى و خواه ضد دينى ، با پشتوانه ثروت و رسانه و تسليحاتِ متعلق به عموم ، اعم از اقليت يا اكثريت ، بر تفسيرهاى ديگر غالب كند و در عوض به انديشه هاى دگرگونه با انگ هاى ساختگى مجال بروز ندهد ، دموكراسى به معناى راستين كلمه ناممكن مى گردد . در چنين نظامى تنها كسى كه راست مى گويد آن فقيهى است كه مى گويد : مردم چه كاره اند ؟
اما از ديدگاه برون دينى ، هيچ حكومتى نمى تواند دموكراتيك باشد مكر همساز با گشودگى هستى انسان در گسيل آزادى اش به سوى تغيير وضعيت موجود باشد . حكماى ما در عين اشتياقى كه به عدالت داشتند نه امكان خاص هستى انسان را در سياست اصل قرار مى دادند و نه چندان به ساختار و پارسازه هاى زندگى اجتماعى بها مى دادند .تمامى اين ساختار به نزد آنها در واژه خوارمايه عوام و عامه فروكاسته مى شد .به چشم فارابى نظم و سامان مدينه بايد بر وفق نظام هستى باشد . آن نظام هستى كه هنوز براى انديشمندان و دانشمندان معمايى حل ناشده است ، به نزد فارابى بايد در يك رييس كامل كه يافت مى نشود بر جامعه انسانى زورآور شود. تصادفى نيست كه ارسطويى ترين حكماى ما به سياست كه مى رسند از افلاتون افلاتونى تر مى شوند . دموكراسى نزديك ترين شكل حكومتى به شيوه هستى موجودى بى همتا ، متفاوت و گشوده و مختار به نام انسان است .
با سپاس بسيار از بردبارى شما
کورس گرامی
کورس:اما از ديدگاه برون دينى ، هيچ حكومتى نمى تواند دموكراتيك باشد مكر همساز با گشودگى هستى انسان در گسيل آزادى اش به سوى تغيير وضعيت موجود باشد .
—————-
می توانید لطفا توضیح بیشتری بدهید و در مورد چگونگی دموکراسی؟
با سپاس
درود بر همه دوستان : يك ويرايش با عرض پوزش
بدون دخالت مستقيم و غير مستقيم در صندوق هاى رأى ( نادرست)
بدون صندوق هاى آرائى ايمن از دخالت مستقيم و غير مستقيم زور و پول ( درست)
با پوزشى دگربار
ﺑﺎ ﺳﻼﻡ ﺧﺪﻣﺖ ﺟﻨﺎﺏ ﻧﻮﺭﻳﺰاﺩ و ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺑﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﺗﺎﻳﻴﺪ ﻧﻆﺮ ﺩﻭﺳﺘﻤﺎﻥ ﻛﻪﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﻧﺎﻣﺰﺩﻱ ﺟﺎﻳﺰﻩ ﺻﻠﺢ ﻧﻮﺑﻞ ﺩاﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻣﻴﺨﻮاﺳﺘﻢ اﺯ ﺷﻤﺎ ﺧﻮاﻫﺶ ﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻋﻨﻮاﻥ ﺗﻌﺎﺭﻑ ﻧﻜﻨﻴﺪ ﭼﻮﻥ اﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ اﺯ ﺁﻥ اﺳﺖ ﻛﻪ اﻧﺴﺎﻥ ﺑﺨﻮاﻫﺪ ﺑﺎ ﺗﻌﺎﺭﻑ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﻮﺩ ﺩﺭﺳﺖ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﻗﺎﻱ ﺩﻛﺘﺮ ﻣﻠﻜﻲ اﻧﺴﺎﻥ ﻣﺒﺎﺭﺯﻱ اﺳﺖ و ﺑﺎ ﺁﻥ ﺳﻦ و ﺳﺎﻝ ﻫﻨﻮﺯ ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﻱ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ اﺩاﻣﻪ ﻣﻴﺪﻫﺪ اﻣﺎ ﺑﻪ ﻟﺤﺎﻅ ﺧﻴﻠﻲ ﻣﺴﺎﻳﻞ ﺷﻤﺎ اﺭﺟح ﺗﺮﻳﺪ ﻣﻦ ﻧﻤﻲ ﺩاﻧﻢ ﺷﺎﻳﺪ ﺷﻤﺎ ﻣﻌﻨﻲ ﻧﻮﺑﻞ ﺻﻠﺢ ﺭا ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﺸﺪﻳﺪ اﻳﻦ ﻳﻌﻨﻲ ﻣﻌﺮﻭﻓﻴﺖ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺳﻂﺤﻲ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺑﺎﻻﺗﺮ اﺯ اﻣﺮﻭﺯ و ﺑﻪ ﻧﻆﺮ. ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺒﺎﺭﺯاﻧﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﻤﺎ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪ ﺑﺮاﻱ ﻣﺮﺩﻡ اﻳﺮاﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮﺩ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﻧﻆﺮ ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ ﻳﻚ ﺷﺨﺼﻲ ﻛﻤﺘﺮ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﺮاﻱ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﻪ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﺎ اﺳﺘﺒﺪاﺩ ﺑﺮ ﻣﻲ ﺧﻴﺰﺩ و ﺷﺨﺼﻲ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺟﺎﻳﺰﻩ ﺻﻠﺢ ﻧﻮﺑﻞ و ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﻴﺎ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﻧﻆﺮ ﺷﻤﺎ ﻛﺪاﻡ ﻳﻚ ﻛﺎﺭ اﻳﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮﻱ ﺩاﺭﺩ ﺑﻪ ﻧﻆﺮ ﻣﻦ ﻣﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺩﺭ ﺗﻮاﻥ ﺩاﺭﻳﻢ ﺑﺮاﻱ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﺩﻥ ﻳﻚ ﻣﺒﺎﺭﺯﻱ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﻤﺎ ﺑﻜﺎﺭ ﮔﻴﺮﻳﻢ و اﻳﻦ ﺭاﻩ ﻳﻜﻲ اﺯ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻫﺎ ﻣﻴﺒﺎﺷﺪ
ا سید علی: یک دیدگاه در کشور معتقد است که پیشرفت و رونق اقتصادی را باید با استفاده از ظرفیتها و تواناییهای درونی کشور که تا به حال کمتر به آنها توجه شده و یا اصلاً مورد استفاده قرار نگرفتهاند، تأمین کرد.
– پس تو و همه دولت دزدان حکومت اسلامی توی این ۳۸ سال چیکار میکردی حاجی؟ به این میگن تف سر بالا!
با سلام — برادر نوری زاد اینجانب فکر میکنم که شاید با این روشی که شما پیش گرفتید و به رهبری نظام نامه هایی انتقاد آمیز که متون آنها یا آهسته بودند و یا تند نوشتید ، باعث شدید که در وهله اول رهبری و در مراتب بعدی دست اندرکاران اطلاعات کشور را واقع بین کنید مبنی بر اینکه انتقاد به رهبری و نظام و افراد در دستگاه و در حکومت ، هیچ آسیبی به کشور نمی زند و اکنون به چشم های خود می بینند که ” نوری زاد ” با زبان و نوستار علیه نظام فعالیت سیاسی دارد و هیچ آسیبی به نظام نمی زند و اگر به همین شکل دیگر افراد هم انتقادی از نظام بکنند ، نظام آسیب ندیده و ” بگیر و ببند ” و زندان و شکنجه و کشتن افراد به دلیل ” توهم ” ضدیت با نظام انجام نمی گیرد و شما در نهایت باعث شده اید که اذیت و آزار و شکنجه و قتل و جنایت در زندان کمتر شده و رهبری و سایر دست اندرکاران و کاشفان ” توهم توطئه ” کمتر گناه و جنایت انجام دهند و حداقل آنها را کمی از زیادی آتش جهنمی که برای خود درست کرده اند و در انتظار آنان است ، نجات دهید و آنها کمتر در لهیبِ آتشِ جهنم بسوزند .
درود بر جناب نوری زاد و دیگر عزیزان؛
در میان کامنتهای اخیر دو کامنت از مزدک و ریحانه توجه مرا جلب کرد:
ابتدا قسمتی از کامنت مزدک عزیز در پست قبلی :
” … راستی از خود پرسیده ایم که صاحب ریشه ها دراین سایت چگونه و با چه وسیله ای و در کجا و با چه توانی با خون دل برای آگاهی بخشیدن بما می نویسد؟آیا ایشان جایی برای خوابیدن و نانی برای خوردن و لباسی برای پوشیدن و مهمتر از همه وسیله ای برای ارتباط با ما دارد؟راستی چرا ما خود این چنین بی اعتنا به نوابغ و نخبگان و روشنفکران خود هستیم و همگام با خونخواران ددمنش حاکم در به مسلخ کشیدن و گرسنگی دادن این عزیزان شریک می شویم؟
دوستان کورس یکی از نوابغ سرزمین بلا زده ماست که ///////////////////////////// ما مدت 3 سال است که از دریای معرفت این انسان شریف و رنجدیده و رانده شده و از ابتدایی ترین حقوق انسانی محروم گشته /////////////// لذت می بریم و بهرمند شده ایم.///////////////////// (نمیدانم بجای این خط خطی ها چه بوده که حذف شده؟!) من بخصوص از دوستانمان جناب عرفانیان و آنیتا و مازیار و سایر عزیزانی که ارزش نوشته های این مرد بزرگ را می دانند که پا پیش نهند تا با یاری همدیگر از این مرد بزرگ بنحوی که شایسته اوست تقدیر کنیم.دوستان هر کدام از ما شبکه ای از دوستان و آشنایان و…داریم با همیاری گرفتن از همدیگر می توانیم و باید دغدغه مادی این مرد بزرگ را که همان ابتدایی ترین حق هر انسانی است برطرف کنیم.من حاضرم هماهنگی این کار را با کمال میل بعهده بگیرم و مسلما طرف اعتماد ما خود کورس که امیدوارم از این پیشنهاد من ناراحت نشوند(!!!) چون این حداقل خدمتی است که من می توانم برای ارامش وجدان خودم انجام دهم و جناب نوریزاد هستند که امیدوارم در این راه ما را با راهنماییهایش یاری دهد…”
و در این پست هم، کامنت ریحانه مهربان :
” …بارها و بارها و بارها به این موضوع فکر کردم که چطور بصورت پیوسته و مستمر از الطاف و کلاس درس این مرد بزرگ(کورس) و این نعمت بی مزد و منتش قدردانی کنیم طوری که هم خاطر نازنین شان مکدر نگردد(!!!) و هم حق شاگردی را اگر چه ناچیز ادا کرده باشیم در برابر این سوال من دوستی پیشنهاد داد با عمو محمدمان هماهنگ باشیم بنظر نمیرسد ایشان بدلایل بقول فرموده خودشان “حرف و حدیث” که بنظرم درست هم می فرمایند دخالت فرمایند البته من بخاطر دانشگاه و کار خیلی فرصت سر زدن به نت و این سایت را ندارم گاهی می آیم آن هم فقط کامنتهایی مشخص را می خوانم اما حس میکنم چند نفری هستیم که تمایل به سپاس ناچیز در برابر این اقیانوس مواج داریم .لطفا دوستان دیگر هم اظهار نظر فرمایند تا بهترین و ایمن ترین راه را در این مسیر انتخاب کنیم . منتظرم”
نکته : مطالب و علامات تعجب داخل پرانتزها از من است.
– من که نگرفتم قضیه چیه و این دو کامنت خطاب به کورس آنهم به این شکل علنی و بی پرده و نه در خفا و پنهانی همراه با بکار بردن الفاظ و واژگانی از دید من نامناسب که عزّت نفس و غرور جناب کورس را نشانه رفته و جریحه دار کرده، بنا بر چه شواهد و دلایلی در معرض دید همگان قرار گرفته و بدین شکل بیان شده؟
– جناب نوری زاد :
درج این مطالب توسط شما به گمانم کار اشتباهی بود. شما میتوانستید بدون علنی شدن موضوع نسبت به حل مشکل احتمالی کورس ارجمند از طریق ایمیل و دیگر راههای مخفی دیگراقدام کنید. در ضمن اگر این دو کامنت و کامنت سماوات در جواب مزدک را حذف کنید بسیار کار پسندیده ایست…( در اینصورت کامنت مرا هم حذف کنید…شتر دیدی ندیدی ).
– جناب کورس عزیز:
من به سهم خودم از شما می خواهم که بفرمایید این مطالب در پاسخ به کدام درخواست علنی یا در لفافۀ شما بیان شده و جریان از چه قرار است؟
با سپاس و احترام
بدرود
———————-
سلام دوست گرامی
من به اشتباه خود معترفم. شاید این نوشته ی مزدک بود که بر این خرمن آتش زد و من صرفا بخاطر این که نکند نوشته ی دوستی را منتشر نکنم، به انتشار آن دست یازیدم. من نیز با شما موافقم. کورس عزیز تر از آن است که نوشته ای در این خصوص داشته باشد. شاید گمانی بوده از جانب مزدک. و البته پیشنهاد محوری مزدک بر این بود که: ما از جناب کورس قدردانی کنیم بجهت سالها زحمت عرقریزانی روحی اش.
سپاس
.
جناب آتش سوار گرامی
با درود حتی درج همین نقل قولها هم، اشتباه است. و انتشارش از سوی نوری زاد نیز، اشتباهی بزرگتر! واقعا” متاسفم!
درودى از بن جان به آتشكار عزيز
اين عين پاسخى است كه در پست روزهاى سوم و چهارم نمايشگاه بلافاصله پس از ديدن نوشته مزدك گرامى ارسال كرده ام و با اجازه نوريزاد و به فرمايش شما در اينجا نيز دوباره ارسالش مى كنم :
مزدك ارجمند
من اگر براى آنچه به عنوان ريشه ها در اين سايت شريف مى نويسم ، چشمداشت كم ترين عوض مادى ، حتى يك ريال ، از كسى با هر عنوانى داشته باشم ديگر نمى توانم بنويسم يا اگر بنويسم آنى نخواهد شد كه تاكنون بوده است ؛ نوشتن آزادانه و بدون خودسانسورى و سانسور را مديون دلاورمردى هستم كه همه زندگى اش را بر كف دستش نهاده است . مزدك عزيز : پيشنهاد شما گوياى شرف و همدردى انسانى شماست . اما من آن را قاطعاً رد مى كنم و خواهش مى كنم دنبالش را نگيريد. وضع من هم بد نيست . مدتى پيش در خيابان در دل شهر دختربچه اى ديدم كه ظاهراً در حال جان دادن بود. ظاهراً يكى از همين كودكانى بود كه در زباله ها دنبال چيزهايى مى گردند كه به دردشان بخورد . لباسش كهنه و مندرس و تا حدى پسرانه بود . هوا سرد بود . بيش تر رهگذران شتابان و سر به گريبان به سوى مقصدى مى رفتند ؛ شايد به سوى سرپناه و خانه گرم خود و شايد به جايى ديگر. ترافيك سنگين و خيابان پرتا پر از ماشين هايى بود كه به سختى حركت مى كردند . چند نفرى دور دختر بچه جمع شده بودند . مى لرزيد و سرفه هاى دردناكى مى كرد و گاه خلطى خونالود بالا مى آورد كه ديدنش خيلى دلخراش بود. دختربچه داشت مى مرد . يكى مى ترسيد دستش بزند و ايدز بگيرد ، يكى ديگر مى گفت معتاد است ، سومى مى گفت وظيفه پليس است ، من وسيله نداشتم . كارى از من ساخته نبود جز چند لحظه حرف زدن . گفتم : به هر دليلى اين بچه دارد مى ميرد . به ياد شعر نيما افتادم و گفتم : كسى جلو چشم ما دارد غرق مى شود ؛ حالا به هر علتى . نياز به كمك دارد . سرت را درد نياورم . بالاخره نيمايوشيج تأثير خودش را گذاشت . يك نفر حاضر شد او را با احتياط سوار ماشين كند تا شايد به يك بيمارستانى برساندش. نمى دانم هر روز چقدر از اين اتفاقات مى افتد . شايد هم يك مورد استثنايى بود، اما استثنايى بودن از درد اين فاجعه انسانى نمى كاهد . افزون بر اين استثنا هم نيست چون من بارها از اين كودكان را ديده ام كه در آشغال ها مى گردند . در اين آشغال ها تيغ هست ، سرنگ هست ، خرده شيشه هست ، مواد فاسد و آلوده است . شايد اگر خود مردم مواد بازيافتى زباله هاى خود را در پاكتى جداگانه بگذارند، قدرى در كاهش اين فاجعه ها سهم بگذارند ، هرچند زباله گردها فقط دنبال مواد بازيافتى نيستند. حتى ديده ام كسانى را كه به دنبال پسىمانده هاى مواد غذايى هستند . در ماه هايى كه غذاى نذرى زياد است اين قبيل افراد كم تر مى شوند. اكثر مردم آنها را محكوم مى كنند چون معتاد اند . ديگر فكر نمى كنند كه وقتى شمار آنها بسيار مى شود ما با يك معضل اجتماعى درگيريم كه با محكوم كردن اين افراد سيه روز صورت مسئله پاك نمى شود.
مزدك عزيز : اگر پولى داريم بايد صرف كمك به كاستن از درد اين بينوايان گردد . كار ناقابل من كم ترين وظيفه اى است كه مى توانم در همراهى با مبارزانى چون نوريزاد و يارانش انجام دهم به جبران شرمسارى مدام .
پرتوان و استوار باشى
امروز دوستی از دوستان قدیم تماس گرفت. شور و شادی در صدایش موج می زد. گفتم چه شده؟ شاید همسرت می خواهد برای چند روز به منزل مادرش در نیشابور برود و ترا آزاد بگذارد که اینطور در پوستت نمی گنجی یا شاید اینکه پسرت فرزاد قول داده که من بعد, آدم شود و با موچین وسط ابروهایش را بر ندارد, یا اینکه… ! مهلت نداد و گفت پژمان, حرف بی ربط نزن! مگرنشنیده ای خبر را ؟ گفتم اینکه بزودی از آلودگی هوا کاسته خواهد شد ؟ باز گفت, مزخرف نگو پژمان! ……گفتم, چه میدانم چه شده ! گفت, دیروز سید حسن نوه خمینی رفت به کجا و برای انتخابات مجلس خبرگان اعلام نامزدی کرد. تا آمدم چیزی بگویم گفت, صبر کن صبر کن بهترش مانده ! گفتم چه ؟ گفت آن یکی نوه دیگر خمینی هم امروز رفته و نامزد شده ! دیگر کار دار و دسته آقا و آقازاده مجتبی (این “آقا” را خیلی غلیظ گفت ) تمام است. همینطور هاج و واج پای تلفن خشکم زده بود! نخواستم توی ذوق دوستم بزنم, خدا نگهدارگفتم و گوشی را گذاشتم. به خودم گفتم ببین ما چقدر بد بخت و آرزو در دل مرده, شده ایم که نامزدی نوه های خمینی در دل ما چنین شوری می افکند. آیت اللهی که آن “هیچ” معروفش هرگز از خاطره ها زدوده نمی شود! آیت الهی که بانی مرگ ۳, ۴ هزار آدم شد ان هم طی ۲ ماه ! آیت الهی که یک جانی دیوانه به اسم خلخالی را به جان ملت افکند تا وزیر میهن پرستی مثل زنده یاد فرخ رو پارسا را از دم تیغ بگذراند ! آیت الهی که ملت ابله که ما باشیم تمثالش را در ماه می جستیم ! آیت الهی که …. باری ! این دو نوه هم به پدر بزرگشان خوب می نازند. چرا که ننازند ؟ گلی به گوشه جمال رضا پهلوی که به صراحت نکات ضعف حکومت پدرش را شمرد.
با درود . این صدا و سیمای کشور ما عجب دسگاه ” تزویری ” است که در هیچ جای دنیا همتا ندارد . هر خبری از تمام دنیا را با آب و تاب کامل به مردم شرح میدهد . مثلا” چگونگی کشته شدن یک جوان سیاهپوست در آمریکا را بطور جزء به جزء شرح میدهد که مردم کشور ما دقیقاً بدانند که جوان سیاهپوست بدست کدام سفید پوستی و با چه اسلحه ای ، با چند گلوله ، به چه نوع گاز اَشک آوری ، با چه نوع باتومی ، با چه شوکری و … به قتل رسیده ولی خیلی خلاصه کشته شدن ” سردار حسن شاطری ” در سوریه را حمله اسرائیلی ها به کاروان مهندسی ایشان ، کشته شدن ” سردار حسن تهرانی مقدم ” در اببار مهمات و موشکی شهریار را انفجار باروت های تاریخ گذشته ، کشته شدن ” سردار همدانی ” در خط مقدم سوریه را ” تصادف اتومبیل در جاده و به ته دره افتادن آن و جدیدا” کشته شدن یک ” شبه نظامی ” لبنانی به نام ” سمیر قنطار ” در جبه های سوریه را کشته شدن ایشان در شهر دمشق و در حمله اسرائیلی ها به منزل ایشان قلمداد میکند .
آیت الله شبیری زنجانی در آخرین فتوایش گفته است ، نگاه کردن به عکس کودکی زن باعث تحریک و نعوظ شدن آلت مردان گشته و از این لحاظ جایز نیست .
علما و مراجع خیلی خیلی محترم جهان اسلام اهمیت ویژه ای برای کودکان بخصوص مسلمان قائل هستند و به بر خلاف غرب کافر که به آنها بلحاظ مادی اهمیت قائل است در اسلام بر عکس به لحاظ معنوی و روحی به آنها نگاه میکند ، چرا که مادیات بقول امام خمینی مال خر است .
به همین لحاظ در جمهوری مقدس اسلامی سن فحشا به 9 سال رسیده است .
براساس آمارهای نظام مقدس ( ولایت فقیه )
800 هزار کودک ایرانی ازدواج کردهاند! آخرین آمارهای ازدواج کودکان در کشور نشان میدهد دختران بیش از پسران در فهرست ازدواج زودهنگام قرار میگیرند
در قوانین شرعی ایران سن ازدواج برای دختران ۱۳ و برای پسران ۱۵ سال است اما پدر یا “ولی قهری” میتواند فرزند زیر ۱۳ سالش را حتی اگر 9 سال داشته باشد به عقد کسی ( پیرمرد 70 ساله ) دربیاورد تا در راستای رهنمودهای طلایی رهبر مملکت اسلامی جمعیت شیعه ایران به 150 میلیون در چند سال آینده برسد .
***
به گزارش دیگربان آیت الله شبیری زنجانی این فتوا را در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه «آیا نگاه کردن به عکس کودکیِ زن نامحرم جایز است؟» صادر کرده است.
در این فتوا به صراحت آمده اگر «عکس کودکی با تصویر فعلی او {زن} شباهت بسیار دارد به طوری که دیدن آن باعث تصور چهره فعلیِ وی میشود، جایز نیست.»
در این فتوا همچنین اضافه شده اگر تماشای عکس کودکی زنان نامحرم «باعث تحریک شهوت نشود و مفسده دیگری هم نداشته باشد، اشکال ندارد.»
۱۰ مهر ماه امسال نیز جعفر سبحانی یکی دیگر از مراجع تقلید قم اعلام کرد «زن بدون اذن شوهر نمیتواند مسافرت کند.»
چندی پیش نیز لطفالله صافی گلپایگانی از مراجع تقلید قم گفته بود فرهنگ «پاک» اسلام برای زن، همین خانهداری است که برخی گمان میکنند بیکاری است
……………………………………………………………………………………………………………………………………
http://khorafe.blogspot.se/2015/12/blog-post_22.html
با درود و سلام خدمت آقای نوری زاد ,
دوست عزیز , امتناع شما از نپذیرفتن و قبول پیشنهاد مسئولیت کمک مالی به خانواده زندانیان سیاسی را بسیار دورانیشانه و کاملا درست و برحق میدانم , چرا که یک ریال اشتباه سهوی نیز در مال امانت میتواند اعتبار و آبروی آدم که با خون دل و هزینه های سنگین بدست آمده را به باد فنا دهد و حتی با میلیاردها تومان هم نشود آن را جبران کرد. ولی آن روی سکه این پیشنهاد , میزان اعتماد و اطمینان مخاطبان شما و مردم به صداقت و درستکاری شماست .
و هستند بسیار کسانیکه مایلند به آن خانواده ها کمک کنند تا بعلت نبودن سرپرست و نان آور شان , خدائی ناخواسته دچار رنج و محنت ( و یا سستی و لغزش در مقابل وعده ها ) نگردند و نشوند ولی نمیتوانند به هر کسی اطمینان بکنند .
و دیگر آنکه در حال حاضر تنها شخصی که بیشترین برخورد و روابط را با خانواده زندانیان سیاسی دارد و بر کم و کیف احوال و شرایط آنها آگاه و واقف میباشد شما هستید .
بنابر این زمانیکه شما با آب روی خود این وجهه و آبرو را در جلب اطمینان این مردم دیر باور کسب کردید این انتظار و توقع وجود دارد که بدون آلوده شدن و احتمال سواستفاده دشمنان شما و دخالت دادن شما در خطا و یا خدائی نکرده سواستفاده های احتمالی در آن , بتوانید در این مورد حداقل در حد معرفی و تایید چنین خانواده هایی فقط نقش یک رابط و معرفی کننده را ایفا کنید تا هم برخی بتوانند از این راه دین خود را ادا کرده و بعضی از انفعال و بیتفاوتی درآیند و هم خانواده آن عزیزان دچار محنت نگردند و از همه مهمتر شاید که باری برای سنگین تر کردن بار سنگین مسئولیت بر شانه های مردانه شما باشد و گردد …
در هر حال دوست گرامی صلاح مملکت خویش خسروان دانند و باز هم این خود شما هستید که باید این پیشنهاد و نظر را سبک و سنگین کنید و مطمئن باشید که در صورت رد این پیشنهاد به هر دلیلی کسی را یارای شماتت و سرزنش شما نخواهد بود و نیست .
در عدم نشر این پیام نیز شما را صاحب اختیار میدانم و در صورت بوجود آمدن شبهه و غیره , میتوانید کاملا آنرا نادیده بگیرید. تندرست و شاد و سربلند و پایدار باشید
نهضت ادامه دارد !
سران جمهوری اسلامی چنان وابسته به روسیه شدهاند که تا ۱۰۰ سال آینده تمامی مملکت ایران را در سینی پیشکش گذشته و تقدیم رفیق پوتین نمودهاند. هنوز که هنوز است صحبت از چگونگی کلاه گشادی است که روسیه در جریان نیروگاه اتمی بوشهر بر سر ایران گذاشته که خبر از خریداری ۲۰ نیروگاه جدید از روسیه میشنویم ! به قول سران جمهوری اسلامی نهضت ادامه دارد ! تا کی بایستی منتظر شد که آرش کمانگیر ، بابک خرمدین، نادر افشار، رستم پهلوان از میان این مردم شریف بیرون بیایند و حق این مردم را از این دزدان و جانیان پس بگیرند؟ برای اطلاع بیشتر شما خبر خریداری ۲۰ نیروگاه جدید از روسیه را در ادامه آوردهام:
بهروز کمالوندی میگوید که روسیه ساخت دو نیروگاه هستهای جدید در ایران را از هفته آینده آغاز میکند. به گفته سخنگوی سازمان انرژی اتمی ایران، در راستای کاهش وابستگی به گاز و نفت قرار است ۲۰ نیروگاه هستهای دیگر طی سالهای آینده ساخته شود.
آغاز ساختمان این دو نیروگاه بخشی از پیامدهای توافق هستهای ایران با شش قدرت جهانی است که به بخشی از محدودیتهای تهران در زمینه معاملات خارجی به خصوص در عرصه انرژی پایان خواهد داد.
ساخت دو نیروگاه جدید یک سال پس از توافق تهران و مسکو وارد مرحله اجرایی میشود. بر اساس این توافق، طی چند سال آینده تعداد نیروگاههای هستهای که روسیه در ایران خواهد ساخت به ۹ مورد خواهد رسید.
تلویزیون دولتی ایران به نقل از بهروز کمالوندی سخنگوی سازمان انرژی اتمی ایران گزارش داد که کار ساختمان این دو نیروگاه هفته آینده آغاز میشود. وی نگفت که ساخت این نیروگاه چقدر زمان خواهد برد.
کار تکمیل و راهاندازی نیروگاه بوشهر از سوی روسها بیش از ۱۵ سال طول کشید.
آقای کمالوندی میگوید که ایران در نظر دارد در آینده ۲۰ نیروگاه هستهای احداث کند که چهار نیروگاه در بوشهر خواهد بود.
توافق هستهای ایران با قدرتهای جهانی برنامه هستهای غیرنظامی ایران را محدود نمیکند.
سرگئی کرینکو رییس شرکت دولتی انرژی هستهای روسیه پارسال گفت که ایران تمام هزینههای احداث این نیروگاهها را پرداخت خواهد کرد.
دو کشور روسیه و ایران همکاریهای سیاسی و اقتصادی گستردهای دارند و در جنگ داخلی سوریه از رژیم بشار اسد در برابر مخالفان و گروههای جهادی مثل «خلافت اسلامی» حمایت میکنند.
در جریان سفر اخیر ولادیمیر پوتین به تهران دو کشور چندین قرارداد اقتصادی امضا کردند که هدف آن توسعه حجم معاملات بین دو کشور است.
«آرنت میگوید شّر، شیطانی، اسرارآمیز و فهم ناشدنی نیست، بلکه نتیجهی نیندیشیدن است. نیندیشیدن بسی خطرناکتر از خباثت
است. چه از سر ترس، چه به سودای نمایشِ بزرگی و برازندگی، آدمیان، به ندرت، مقهور میل به ویرانساختن میشوند، ولی سرباز
زدن از تأمل در پیامد رفتارهای معمول و سنتپسند، آنها را آسانتر به سمت ارتکاب شرّ میراند و از این رو، تهدیدی واقعیتر و
مکررّتر برای انسان است.»
مقدمه خلجی بر کتاب هانا آرنت
مازیار گرامی من در عجبم که چطور چنین اندیشمندی به یهودیت و خدای غضبناکش یهوه اعتقاد داشته؟ الله محمد //// یهوه است!
کشور خارج کجاست؟
خارج جایی است که همه آدم ها در آن ایدز دارند!
مملکت خارج جایی است که همه در آن با ناموس همدیگر کار دارند!
در حالی که در مملکت ما چند نفر با ناموس همه کار دارند!
کشور خارج جایی است که کراوات می زنند که همه میدانند یک جور فلش و علامت راهنمای رو به پایین است!
خارجی ها همه غرب زده هستند بی همه چیز ها !
مردم خارج، همیشه مست هستند و دائم به هم میگویند: یو آر !
اما در اینجا ما همیشه در حال احوال پرسی از خانواده طرف مقابل هستیم بس که مودب و بافرهنگیم!
ما در ایران خیلی همه چیز داریم ! نان ، مسکن و حتی به روایتی آزادی
اما فرق اصلی ما در این است که خودمان میگوییم این ها را نداریم، ولی مقاماتمان میگویند دارید!
و ما از بس که نفهم هستیم، اصرار می کنیم و می گوییم پس کو؟
آن وقت آنها مجبور میشوند گشت درست کنند و به زور به ما حالی کنند که ایناهاش!
در خارج اما اینطوری نیست بس که آنها بی منطق هستند!
خارج جای عقب افتاده ای است که گشت نسبت ندارد! آن ها برای لاک زدن جریمه نمیشوند (و داخل ماشینشان حریم خصوصی است)!
در خارج هنوز نفهمیده اند که رنگ سیاه مناسب تابستان است!
خارجی ها بس که رگ غیرت ندارند و دین و اعتقاد ضعیف است، با دیدن موی نامحرم هیچ چیزیشان نمی شود! اما ما اگر یک تار مو ببینیم ، دچار لرزش می شویم! بس که محکم است اعتقاداتمان!
ما همیشه در حال جنگ جهانی هستیم!
خارجی ها بس که بی دین و کافر هستند، نمی دانند ازدواج از نوع موقت چیست!
خارجی ها بس که سوسول هستند می گویند مرد با زن برابر است و هیچ استاد پاک و مطهری نبوده که بهشان بگوید نخیر! هر 4 تا زن میشود یک مرد!
آن ها بس که بی فرهنگ هستند در کلیسا با کفش می روند و عود روشن میکنند، در حالی که همه می دانند لذت حرف زدن با خدا در بوی جوراب مخلوط با گلاب است!
آن ها تمام شعر های مذهبی خود را با آهنگ میخوانند، در حالیکه وقتی آدم با خدا حرف میزند، اجازه ندارد شاد باشد!
ما یک میدان آزادی داریم ولی خارجی ها فقط یک مجسمه آزادی دارند!
فیلم های ما در ایران هیچ وقت پایان غمگین ندارد بس که ما شادیم ! ولی خارجی ها همه افسرده هستند و همه اش در فیلم ها در حال خون ریزی و کارهای بد بد ! در حالی که همه میدانند لذت هر فیلمی به عروسی انتهای آن است!
آن ها بس که سوسول هستند هر 4 سال یک نفر میشود همه کاره مملکتشان، ولی ما همیشه گفته ایم که حرف مرد یکی است و … عوض نمیشود!
ما در ایران خانواده خود را خیلی دوست داریم و هر وقت کاره ای شدیم، تمام فک و فامیل خود را میکنیم مدیر!
اما آن ها بس که بنیان خانواده قوی ندارند، این کارها را بلد نیستند!
ما از این انشاء نتیجه میگیریم که خارج جای بدی است و قند توی دل کسی آب نمی شود.
اما اینجا ﮐﺎﺭﺕ ﺷﺎﺭﮊ 2000 ﺗﻮﻣﺎﻧﯽ ﺭﻭ ﻭﻗﺘﯽ 2000 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﻣﯿﺨﺮﯾﻢ ﻗﻨﺪ ﺗﻮ
ﺩﻟﻤﻮﻥ ﺁﺏ ﻣﯿﺸﻪ
بخاطر اين مطلب درج شده در نگين كرمان توقيف نشريه را رقم زده،
کرمان عزیزچقدر خوبه مطالب رو بامنبع واینکه به قلم چه کسی است ذکر کنیم.
دیدم که دوستان 7 امتیاز منفی به یادداشت من دادهاند. خیلی متاسفم که دوستان تاملی بر محتوا نمیکنند و فقط نامها را میخوانند. کتاب “انقلاب و نظام در بوتهٔ نقد اخلاقی” نوشتهٔ محسن کدیور که لینک آن را در دو صفحه پیش گذاشتم، اثبات بیاخلاقی مراجع تقلید (آیتالله خمینی و دیگران) چه پیش و چه پس از انقلاب در رفتار و روشهای خود بودهاست. https://yadi.sk/i/yL6SKHj2mM4As
کتاب شرح این نکته است که چگونه مراجع تقلید شیعه و اطرافیانشان علیرغم ادعای تقوی به انواع روشهای غیر اخلاقی، بهتان و افترا متوسل میشوند تا مرجعی را که مخالف یا رقیب خویش میدانستند بکوبند؛ و یا اگر خود را درگیر این بیاخلاقی نکردهاند، جلوی بیاخلاقی اطرافیان و امنای خویش را نمیگرفتهاند.
اینکه نویسندهٔ این کتاب خود یک فقیه شیعه است و همهٔ رفرنسها را از منابع مورد تایید و وثوق درونی دیسکورس (گفتمان) تشیع برگزیدهاست، مطالب این کتاب را از ناسزاهای کودکانه کسانی که اصلا تشیع را نمیشناسد، هزاربار مهمتر و معتبرتر میکند.
مازیار گرامی علت منفی ها چیزی جز خستگی و دلزده گی از نام اسلام و آخوند و آنچه بنام و درباره انهاست نیست.زمانیکه تازه سرو صداهایی در کشور شورها و بلوک شرق شروع شده بود درسفری به یکی از کشورهای شرق با چند نفر هم صحبت شدم.من بسیار دوست داشتم که از وقایع درون کشور و افکار مردم سر دراورم ولی با کمال تعجب می دیدم که تقریبا همه بدون استثنا جز نفرت از هرچه بنام کمونیست بود حرفی نمی زدند!همین حالت هم در باره اسلام در میان مردمان ما پدید آمده.ظاهرا همه چیز روبراه و اسلام حاکم و همه هم مسلمان اما….بنابراین زیاد سخت نگیرید.
میخواستم مقاله ایی از اکبر کرمی که انتقادیست از جلال ایجادی در سایت بگذارم ولی دیدم تا همینجا هم به سید مرتضی پون زیادی داده ام!ولی در سایت سکولار نو می توانید آنرا بخوانید.
http://www.newsecularism.com/2012/04/09.Monday/040912.Akbar-Karami-What-Ijadi-is-after.htm
نمى خواستم مثل خودت بشم وا دكتر عزيز هم ميخواهم فكرى بحال مزدك ها كه تمام انديشه وفكر همه را بهم ميريزند فكرى بفرمايند واقعا ايشان اگر موجودى واقعى اند وجريانى نيستد بايستى به حال شان براى معالجه فكرى نمود،
مزدک گرامی، این فراز از مقالهٔ اکبر کرمی:
«بسیاری از روشنفکران در دام خوانش های ذات گرا از دین، تلاش دارند آینده ی مسلمانان را به گذشته آنان پیوند دهند و “اسلام تاریخی” را با “اسلام” یکی بینگارند. پیوند نامبارک و ناراستی که با پیش گذاشتن کارنامه ی ناکام مسلمانان، تلاش دارد، اسلام را به عنوان ام المسایل آنان نشان دهد. این راه همان قدر بی راهه است که بخواهیم اسلام را راه حل مشکلات جهان اسلام بدانیم. این دست بنیادگرایی ها فرایند گفت و گو در ایران معاصر را به بن بست خواهد کشاند و به هراس از آزادی دامن خواهد زد.»
را با دل و جان قبول داشته و این معنا را اینجا، در کامنتهای مکرر نوشتهام. این طرز تلقی از ادیان (ذات باوری) روی دیگر همان سکهٔ قلبی است که، سنتیها، بنیادگرایان و حتی برخی نواندیشان مذهبی به ما میفروشند. و آن اینکه:
“اسلام را ذاتی است مشخص و معین، و با نگریستن و پیبردن به اعمال و نیات سلف صالح میشود آن ذات را فهمید (ورژن بنیادگرایانه) یا این ذات از اساس خونریز و فاسد است و باید دور انداخت (ورژن روشنفکری).”
این تلقی از هر مکتب و معرفت، به نادیده انگاشتن انسان میانجامد. شاید این مسئله را بشود به مدد ادبیات عرفانی بهتر توضیح داد. جملهٔ معروفی که میگوید: به تعداد مومنین خدا (و توحید) وجود دارد، تعبیری عرفانی از صلب و ثابت نبودن ذات دین است. آنچه انسان مسلمان میکند و میفهمد اسلام است. کما اینکه مسیحیت نیز چیزی جز آنچه مسیحیان میکنند نبوده و نیست: چه آنزمان که تمام قوم آزتک را به نام مسیح کشتند و چه اکنون که با کشیدهشدن چنگ و دندان، تنها از صلح میگویند. چنگ و دندان هر دینی را زمانی میشود کشید که از تخت حکومت بزیر آید و بر منبر موعظه بنشیند؛ و البته آنزمان نیز نباید از نقد و بررسی مصون بماند.
تمام مشکلات ما از جایی آغاز شد که دین (آن هم در متحجرانهترین قرائت ممکن) صورتی سیاسی و ایدئولوژیک به خود گرفت.
دوستان در مورد کاندیدا کردن نوریزاد برای دریافت جایزه صلح غفلت نکنید!از هر منبعی که می توانید تبلیغ کنید و این موضوع را برجسته کنید.موضوع حقوق بشر و صلح جهانی و مبارزه با جنایت پیشه گان در قدرت مقوله هایی بهم پیوسته اند.
——————————–
درود مزدک گرامی
دیدم شما و دوستی دیگر به این موضوعِ جایزه ی صلح اشاره کرده بودید و من نیز از باب احترام نوشته های شما را منتشر کردم. اگر مایلید در این مورد فعالیت کنید، لطفا همه ی همّ خود را معطوف معرفی جناب دکتر محمد ملکی برای این مهم فرمایید. ایشان از همه ی فعالان مدنیِِ داخل و خارج کشور برای کاندیداتوری در این خصوص مستحق ترند.
سپاس از همه ی شما خوبان
با احترام
.
جناب نوریزاد من با شما موافقم می شود برای هر دو ی شما بعنوان یک تیم تبلیغ کرد.من شما را بعنوان سمبل مبارزات بدون خشونت و مدنی در برهه ایکه حاکمیت با سرکوب شدید و سبعیت توانفرسا نفس مبارزان را بریده بود و امیدی به روزنه ایی نبود.واین شما بودید که با جانفشانی و گذشتن از همه چیز خود راه تنفس اشکاری باز کردید.وگرنه مبارزات چه در خفا و درون خانه ها و زیر پوست شهر و یا در خارج از ایران لحظه ایی نه ایستاده.استاد ملکی و دیگر گرامیان تا انجا که من میدانم همیشه در سنگر مبارزه بر ضد استبداد و ستم و بی عدالتی و برای حقوق شهروندی بوده اند.ایشان افتخار ایرانیان و یکی از ستونهای استواری در مبارزات ضد استبدادی هستند که همچون فانوس دریایی رهنمای نسل جوانند.هویت ملی ما نه تنها بزرگانی مثل کورس گرامی و انسانهای فرهیخته ایی که سرافرازی و سربلندی و انسان بودن را بما می آموزند بلکه ستونهای استواری چون شما و دکتر ملکی و خانم ستوده و نرگس محمدی و اتناها و هزارا انسانیکه به استبداد نه گفتند و لحظه ایی در مبارزه با بی عدالتی و زور گویی و دگراندیش ستیزی از پای ننشستند. علت اصلی پیشنهاد من برای برسمیت شناخته شدن و مطرح شدن مبارزات جنبش بدون خشونت و ضد استبدادی گروه شماست .
درود مزدک گرامی
به موضوع بدیعی اشاره کرده اید.
و هزار درود دیگر به تواضع، مناعت طبع ، سعه صدر و شکسته نفسیِ نوری زاد عزیز، که از چنین مردِ سترگی ، غیر از این هم، انتظار نمی رود…. سپاس محبوب قلب ها!!!!!
اخه يكنفر ديگر اگر چنين پيشنهادى داشت فرق ميكرد ايشان كاملا دارن تخريب ميكنند و بنظر من بايستى بهنوعى خودشان را نشان دهند مثل بقيه،
«اندیشههای الاهیاتی با فهم ناپذیر گرداندن شرّ، به واقع، آدمیان را در برابر خطیرترین امر زندگی، یعنی فهمِ خود زندگی، ناتوان وامینهند
و شکنندگی انسان را درمانناپذیر وامینمایند. فهمناپذیریِ شرّ، یعنی ذهن وضمیر انسان را دچار نقص و ضعفی نازدودنی و ذاتی دیدن
و در پی آن، آدمی را در پیشگیری از وقوع دوبارهی رویداد شرّ، دستبسته و بیچاره دانستن. در قاب دستگاهِ مفاهیم الاهیاتی،
تصویر جهان چنان خوفانگیز، خطرناک و شرّخیز مینماید که به هیچ روی، رغبتی برای زیستن در آن برجا نمیگذارد؛ مگر با ابداع
مفاهیمی چون خداوند و وعدهی جاودانگی روح، آنهم نه در این جهان که در جهانی دیگر، فاقد مادّه و مدّت و بهسانِ رؤیایی بدون
بیداری. باور به فهمناپذیری شرّ، تهدیدی برای هستی است و این جهان را برای انسانِ استخوان و گوشت و پوستدار نازیستنی
مینماید.
آرنت در برابر این برداشت کهن از شرّ میایستد: شرّ، فهمیدنی است و از این رو ،پیشگیری از آن ممکن است. شرّ، نیرویی اَبَرانسانی،
اهریمنی، اسطورهای و ماوراء طبیعی نیست. ما میتوانیم خود را نجات دهیم و جهان را برای انسان به جایی زیستنی بدل گردانیم. شرّ
فهمیدنی است، پس میتوان مانعِ وقوعِ دوبارهی آن شد و چون پیشگیری از آن ممکن است، آدمی مسئول کرده و وضعِ خویش است.
“روشنگری” ایدهی کانونیِ دلیری اندیشیدن برای خود است، و این یعنی دلیری پذیرش مسئولیت در برابر جهان. در عصر جدید،
آدمی بار مسئولیت در قبال رویدادها را از عهدهی خداوند برمیدارد و بر دوشِ خویش میگذارد. روزگار مدرن، دورانِ آسودگیِ خداوند و آغاز آزادی و مسئولیت پذیری انسان است.
“مرگ خدا”* ، مرگِ مسئولیت خداوند و زایش آگاهی دردناک، دلهره آور و پویای انسان به مسئولیتِ فردی و جمعی خود است.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* مرگ خدا: اصطلاحی که نخستین بار نیچه برای توصیف عصر جدید برگزید.
جناب سید مرتضی جلال ایجادی استاد جامعه شناسی است و مسلما اسلام و قران و روایات و سنت اسلامی را از دید جامعه شناسی مدرن بر رسی می کند.مسلما چنین دیدی با آنچه آخوند حوزویی می گوید فرق دارد.من بعنوان کسیکه تاریخ اسلام را از دیدگاهای مختلف خوانده ام و با تجربیات خود و مردم ایران دراین 38 سال مقایسه کرده و می کنم درست بهمان نتیجه ایی رسیده ام که جناب ایجادی.تازه این تنها من نیستم بلکه هزارا تحصیل کرده و متفکر و شاعر و نویسنده و …درست بهمین نتیجه رسیده اند.شما نوشته ها و انتقادات ما را سطحی بدانید ولی در اصل قضیه تفاوتی ایجاد نمی کند.آیا تا بحال از خود نپرسیده اید :که…چرا اینهمه افراد روشنفکر و دانشمند و فکور در رشته های مختلف با ادبیاتی تندو یا ملایم به انتقاد از اسلام برخاسته اند؟جناب سید شرط اول برای انتقاد کردن از موضوعی بی طرف بودن و بی تعصب بودن است.تو وآخوندهای دیگر نمی توانید نسبت به اسلام و قران …بی طرف باشند چون دین اسلام دکانی پر منفعت برای ارتزاق شماست.اینست که این آخوند حوزه ایی هر کسی که می خواهد باشد در پژوهشهایش بی طرفی را رعایت نمی کند.دلیل اش هم داشتن پیش فرض اولیه ایی است که وظیفه دارد تا انرا ثابت کند.من دوست داشتم خود تو که دراین سایت بارها ادعای پزوهش گر دینی کرده ایی قسمتی از پزوهشهایت را دراین سایت و در معرض قضاوت دیگران می گذاشتی.جلال ایجادی شخص ناشناسی نیست .ایشان تحقیقات وسیعی در مورد اسلام نموده اند و استاد جامعه شناسی هم هستند.ایراد هم تو وهم به اصطلاح روشنفکران به ایجادی مثل همیشه به تند گویی و توهین به اعتقادات بیش از یک میلیارد مسلمان و یا سطحی و از این قبیل است یعنی درست آنچه تو دراین سایت در مورد منتقدین می گویی.حرف اصلی ایجادی به شما حوزه ایها همین است که منتقدین بارها دراین سایت نوشته اند.
1.//////////////////// بنابراین بزرگترین دغدغه شما برقراری این دکان پر منفعت و حفاظت از انست.
2.شماها پژوهنده بمعنی امروزی و علمی کلمه نیستید بلکه آخوند شیعی/اسلامی هستید که هدف پژوهشهایتان از پیش معلوم است و ان ثابت کردن خرافات و گفته های دینی است و قربانی یا فته های علمی در پای خرافات دینی که در حقیقت همان محافظت از دکان دین است.
3.نشان دادن اینکه دین اسلام قدرت حاکمیت در جامعه را دارد با وجودیکه در تاریخ هر جا اسلام به حکومت رسیده درست و حتی بدتر از همین حکومتهای و گروهای کنونی عمل کرده و نتیجه اش جز کشت و کشتار و ترور و ویرانی و تجاوز به حقوق دگراندیشان و زن و انسان ستیزی نبوده.بنابراین دمکراتیزه کردن و امروزی کردن اسلام و قوانین انسان ستیز آن عملی نیست.
4.روشنفکران دینی با تفسیرهای غیره واقعی سعی در جا انداختن تفسیر رحمانی از ایدیولوژیی هستند که در طول تاریخ هرجا قدرت گرفته جز ویرانی و تجاوز و ستمگری کاری نکرده.مسلما تا زمانیکه این تفسیرها درون دینی و برای ملایم کردن و از قدرت راندن اسلام و به حریم خصوصی وارد نمودن آن ترغیب و تشویق کند کاری پسندیده و مفیدی است ولی زمانیکه بخواهد چنین تفسیر رحمانی از اسلام را بر جامعه حاکم کند خطرناک است.
5.تفسیر آخوند و روشنفکر دینی از نقد و آزادی نقد با منتقدین اسلام متفاوت است .برای دگراندیشان نقد از اسلام با هر زبانی جزءحقوق شهروندی است ولی برای متدینین همیشه چنین حقوقی با اما و اگر همراه است.
جناب مزدک
بیان تشبیهی و مقایسه ای من بین تو و جلال ایجادی دقیقا ناظر به سبک و روش همین نوشته هاست ،کمی تمرکز کن به حرفم ،من از نحوه انتخاب الفاظ و آهنگ سخنان می توانم پی به روحیات و نفسانیات نویسنده ببرم ،شما در این نوشته در چند سطر ابتدایی تلاش کردی مودبانه و با آهنگی آرام و بدون کاربرد الفاظ خشن و تند و دگم سخن بگویی ،اما خواننده هرچه از چند سطر اول دور می شود آهنگ گفتار مزدک را همچون تکمه وولوم رادیویی مشاهده می کند که صاحب آن دارد آرام آرام آنرا بسمت ماکسیموم وولوم می چرخاند و کمی هم عجله دارد! بعد ناگهان اسپیکر رادیو پخش رو به انفجار صوتی پیش می رود و ناگهان :
“اسلام دکانی پر منفعت برای ارتزاق شماست..”
” آخوند حوزه ایی هر کسی که می خواهد باشد در پژوهشهایش بی طرفی را رعایت نمی کند…”.
“”//////////////////// بنابراین بزرگترین دغدغه شما برقراری این دکان پر منفعت و حفاظت از انست…””.
“”ثابت کردن خرافات و گفته های دینی است…””
“” کشت و کشتار و ترور و ویرانی و تجاوز به حقوق دگراندیشان و زن و انسان ستیزی…”.
مزدک گرامی! من گفتم طرز نوشته های شما و جلال ایجادی این مشابهت وولومی و یکه تازی و خود حق حق پنداری را در خود می پرورد ،جلال ایجادی جامعه شناس یا هرچه می خواهد باشد ،جامعه شناس در موضوعات مربوط به جامعه شناسی و مسائل مربوط به آن ،موضوع ها و محمول های مربوط به موضوع کلی جامعه شناسی را مورد مداقه قرار میدهد ،این چه کار دارد به لحن تند و پرخاشگرانه نسبت به یک دین ،فرهنگ یا ایدئولوژی؟ آن هاید پارکی سخن گفتن که گفتم دقیقا همین است ،وگرنه یک جامعه شناس می تواند از نقش دین بطور کلی در جوامع سخن بگوید و از این قبیل ،این چه ربطی دارد به اینکه یک جامعه شناس از ابتدا با غلظت و تندی و الفاظ پر خروش به روشنفکر دینی بتازد؟ شما همان گفتگوی اخیر این آقای جامعه شناس را با یوسفی اشکوری که من با خود او در بسیاری مسائل مخالف هستم ،ملاحظه کن ،از همان ابتدا یورش می برد تا انتها ،که مثلا او چرا بقول شما از اسلام رحمانی سخن میگوید ،اینجا در فضای عمومی جهانی، مساله شعار دادن هاید پارکی و اولدورم بولدورم و پرخاشگری معیار صحت و سقم گفتارها نیست ،یک جامعه شناس برای اثبات مطلوب خود نیازی به پرخاشگری ندارد،جامعه شناس تنها نتیجه مطالعات خود را با ارائه فاکت های تجربی یا برهانی ارائه می کند ،من از این روش شما و او تعبیری جز دین ستیزی هیستریک نمی توانم داشته باشم ،شما الان در همین نوشته مرا به طرفداری از قبل مکرر متهم می کنید یا دکان داری و الفاظ ناروای دیگر ،یک لحظه آیا نمی توانی درنگ و تصور کنی که :خیر ممکن است کسی بنیان های پذیرش یک دین ، ایدئولوژی
یا فرهنگ را بطور منطقی و برهانی و مستدل یافته باشد؟ چون شخص تو چیزی را “خرافات” می دانی یا می بینی مفهوم آن این است که نزد دیگران نیز با وصف “خرافات” بودن مورد پذیرش قرار گرفته است یا واقعا خرافات است؟ آیا اگر کسی دین و پیامبر خویش را مستدل و برهانا و وجدانا یافته باشد تا جایی که عشق به آن می تواند او را به سرحد شهادت و جان باختن برای عقیده خویش رسانده باشد باید غیر منصفانه و هیستریک به “دکان داری” متهم کرد؟ چه فرقی می کند متقابلا کسی هم می تواند شما را به “دکان داری در نفی دین” متهم کند ،بله با تو موافقم که اگر پذیرش دین نزد کسی به این انگیزه باشد که دنیای مادی و شکم خویش سیر کند و بشهوات خویش برسد ،پس از این خاستگاه از “دین یا نهاد دین” دفاع کند ،این دکان داریست ،سخن بر سر تعمیمی هست که میدهی،به چه جهت همه متدینان و دینداران و همه روحانیان را به دکان داری متهم می کنی؟ از تو می پرسم جان مهمتر است یا مال و ثروت و جاه و متاع دنیا؟ روشن است که جان،آیا کسی و کسانی که از جان خویش گذشته اند در راه دین یا حاضر به نثار جان و خون خویش در راه خدا و پیامبر و دین خویش هستند را می توان به دکان داری متهم کرد؟ خود شما اکنون آرمانهایی داری مثل :آزادی ،حقوق بشر ،تساوی انسانها ،حکومت سکولار و …. ،پرسش من از تو این است :آیا حاضری در راه این آرمانها جان خود را نثار کنی؟ مسلما نه! میدانی چرا؟ برای اینکه بزدلانه ملت و مملکت خودت را رها کرده ای و به ناکجا آباد کوچ کرده ای ،آیا جای این نیست کسی متقابلا شما را متهم کند به :دکان داری؟ دکان داری چیزی نیست که مارک ویژه گروه یا افراد خاصی باشد ،هرکس شعار توخالی و پوچ و غیر صادقانه میدهد دکان دار است چه مذهبی و چه سکولار .
در مورد پژوهش ،نیازی به آنچه گفتی نیست ،آنچه که جوهره پژوهش است سخن مستدلی است که ارائه می شود ،اینجا من اینهمه مطالب در پاسخ شبهات سست واهی شما نوشته ام و بحث کرده ام ،پژوهش یعنی لزوما رسیدن به پیش فرض های شما؟ شما چرا پیش فرض دارید؟ پیش فرض این است که پیش از پژوهش دقیق در بنیاد دین ،و متن دین ،و تاریخ دین و فلسفه دین ،آنرا خرافات بدانیم و ببوسیم و بگذاریم کنار ،چرا شما دائم طرف مقابل را به پیش فرض متهم می کنی؟ شما پیش فرض ندارید؟ ما اینجا اگر بحث در مبدا و منتها و محتوای دین هم می کنیم سخن مان باید عاری از خشم و کینه و نفرت و درشتی باشد ،نقد دین یعنی نقد محتوای دین بطور مستدل ،نه دائم روی منبر هاید پارک رفتن و : مشتی فلان ،مشتی بیسار ،کشت و کشتار ،خرافات و …. جناب اینها فقط شعار است ،کشت و کشتار و جنگ در همیشه تاریخ بوده و هست ، بارها گفته ام جنگ امر مطلوب بالذاتی از نظر دین نیست و قرآن فرموده است :”والصلح خیر” صلح بهتر است ،اما تنازع و برخورد منافع و تضاد در تمایلات که لازمه مشتهیات و شهوات انسان است ،ناگزیر به جنگ و برخورد و دفاع انجامیده و می انجامد ،شما دائم شعار می دهی که بنیان دین جنگ و کشت و کشتار و چه و چه است ،مگر همین بشر متمدن امروزی با هم جنگ نکرده اند و نمی کنند؟ کشت و کشتار جنگهای جهانی اول و دوم ئ ماقبل و مابعد آنها همه مولود دین و دیانت است؟ یا ناشی از جهل و تعصب و تجاوز و نفع طلبی انسانها؟ همه این جنگها را همانهایی که تو سکولار و متمدن می نامی ایجاد کردند،هیتلر و موسولینی و استالین و دیگران پیامبر بودند یا دینی داشتند که آن دین باعث کشته شدن میلیونها انسان بیگناه شد؟
بگذریم ،می خواهم بگویم نقد دین به “پرخاشگری” و “هاید پارکی شعار دادن” و “خرافه دانستن دین” نیست ،چه از سوی یک جامعه شناس بیخدا و مذهب یا هر بیخدا و مذهب دیگری ،پژوهش هم اینطور که شما می فهمی این نیست که مطالب جمالی و این و آن را کپی کنیم و آنها را حرف نهایی بدانیم ،پژوهش و پژوهشگری در هر عرصه این است که در هر موضوعی سخن می گویی ،برهان و فکت ارائه کنی نه فقط ادعا و تندی و حملات لفظی ،شما که متدینان را اهل پزوهش بمعنای واقعی نمیدانی بمن بگو خود شما چند پژوهش مستدل قابل طرح در اینجا مطرح کردی که پاسخ نگرفته باشد؟ دهها ایراد و اشکال مطرح کردید و پاسخ گرفتید و باز ادامه ماجرای تندی و حملات هیستریک به دین،این آیا نشانه این نیست که بعکس تصور ،این شما هستید که دارای پیش فرض هستید و پیش از تعمق در متن دین و فلسفه دین و جامعه شناسی دین و بررسی دقیق تاریخ دقیق دین ،بخیال خود آنرا خرافه دانسته و به هیچ پاسخ و تصحیحی نمی اندیشید؟
کامنتی از “حمید” خطاب به من: (در اینجا http://www.nurizad.info/blog/29703#comment-225996)
«ترسیدی بچه سوسول؟ تو که اینقده لفظ قلم صحبت میکنی و داد مبارزه با حکومت دینی میزنی شجاعتت اینقده؟ پرونده که برای همه ایدیای اینجا هست خیالت تخت ولی پسر شجاع بگو بینم حالاخودتم نمایشگاه میری؟»
پاسخ:
عجب! آقا حمید معلومات فقهی ما رو بالا برد. پس مبنای “تقیه” در فقه شیعه هم سوسول بازیه؟ یا فقط ما اگه نخوایم دست خالی با شاخ گاو در بیفتیم سوسولیم؟ اون بیچارههایی که دههٔ 60 بعد از چندین سال شکنجه، جلوی جوخهٔ آتش هم شعار میدادند، از نظر شما قربانیان خوبی بودند؟ سوسول نبودند، نه؟ کشتنشون کیف داشت؟ احساس میکردید با “مرد” میجنگید؟
اما لطفی که این آقا حمید در حق من کرد و کلی به من روحیه و انرژی داد، اینه که من تا حالا فکر می کردم برای دل خودم مینویسم. حالا معلوم شد بعضیها این رو به حساب مبارزه گذاشتند و کلی هم ناراحتند.
ولی حمید خان! فکر نکن ما اگه بخواهیم مبارزه کنیم راهش رو بلد نیستیم. ممکنه توی این سیستم بیمار، به تو واسه پرونده سازی برای چهار تا آیدی کامنت نویس حقوق بدن، ولی چهار تا کامنت نوشتن اسمش مبارزه نیست. به شما هم آدرس عوضی دادن. فعلا کسی تصمیم به مبارزه نگرفته وگرنه وقتمون رو پشت کامپیوتر تلف نمیکردیم.
درود مازیار عزیز
با سلام
ادامه موضوع رنگها در قرآن
رنگ آبي
” يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقًا ” ( طه 102 )
[همان] روزى كه در صور دميده مىشود و در آن روز مجرمان را كبودچشم برمىانگيزيم (۱۰۲)
كلمه (زرقا) به معناي شدّت كبودي و ازرقاق است و دلالت بر حزن و غم و اندوه است
البته رنگ آبي روشن ويا آبي نيلي كه رنگ اقيانوسها و آسمان است را نبايد با رنگ کبود
که در قرآن در وصف مجرمين آمده اشتباه گرفت
در سوره الرحمن نيز وصف مجرمين آمده است
يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالْأَقْدَامِ ﴿۴۱﴾
تبهكاران از سيمايشان شناخته مىشوند و از پيشانى و پايشان بگيرند (۴۱)
يعني همان رنگ کبود (زرقا) كه در سيما ي مجرمين ديده مي شود
عبدالله جان رنگ زرد نشانه یرقان و عفونت و زردی از بی خونی و کمبود مواد غذایی هم هست.آیا الله در قران دراین باره هم چیزی گفته یا اینکه فقط خوبیها را برنگ زرد داده.جناب عبدالله گاو رنگهای دیگر هم دارد.اگر حرف شما را بپذیریم باز هم خدا باعث تبعیض حتی در میان گاوان شده .آدمها را که دیگه نگو و نپرس!
سلام بر کورس بزرگ و مزدک عزیز
آقای مزدک نمی دانید چقدر خوشحالم کردید بخاطر این پیشنهاد قدردانی از کلاس های درس کورس بزرگ ؛ من دانشجوی دکترا هستم ابدا قصد ندارم کار استادانم را کوچک بشمارم اما تمام طول دوران ارشد و دکتری تا کنون به اندازه ی یک کامنت کورس بزرگ بهره مند نشده ام .بارها و بارها و بارها به این موضوع فکر کردم که چطور بصورت پیوسته و مستمر از الطاف و کلاس درس این مرد بزرگ و این نعمت بی مزد و منتش قدر دانی کنیم طوری که هم خاطر نازنین شان مکدر نگردد و هم حق شاگردی را ااگر چه ناچیز ادا کرده باشیم در برابر این سوال من دوستی پیشنهاد داد با عمو محمدمان هماهنگ باشیم بنظر نمیرسد ایشان بدلایل بقول فرموده خودشان “حرف و حدیث” که بنظرم درست هم می فرمایند دخالت فرمایند البته من بخاطر دانشگاه و کار خیلی فرصت سر زدن به نت و این سایت را ندارم گاهی می آیم آن هم فقط کامنتهایی مشخص را می خوانم اما حس میکنم چند نفری هستیم که تمایل به سپاس ناچیز در برابر این اقیانوس مواج داریم .لطفا دوستان دیگر هم اظهار نظر فرمایند تا بهترین و ایمن ترین راه را در این مسیر انتخاب کنیم . منتظرم
———————
سلام دخترم
مرا نیز در صف سپاسگزاران از جناب کورس گرامی جای بدهید. قول می دهم هرچه شما تصمیم بگیرید همراهتان باشم.
با احترام
.
من این خبر را قبلا آورده ام ولی الان از زاویه دیگر به آن نگاه کردم.شما فقط به عکس این شیخ /شاهزاده نگاه کنید!
قاتلی حرفه ایی و بی رحم با ژستی متفکر و دانشمندی آرام!
فارس: مجتبی خامنه ای تصمیمی برای ثبت نام در انتخابات خبرگان ندارد
با پیگیری های انجام شده مشخص گردید که حجت الاسلام والمسلمین سیدمجتبی خامنه ای هیچ تصمیمی برای ثبت نام در انتخابات مجلس خبرگان ندارد.
خبرگزاری فارس: حجت الاسلام سیدمجتبی خامنه ای تصمیمی برای ثبت نام در انتخابات خبرگان ندارد
به گزارش خبرگزاری فارس، در پی انتشار شایعاتی در خصوص ثبت نام حجت الاسلام و المسلمین سید مجتبی خامنه ای در انتخابات مجلس خبرگان، با پیگیری های انجام شده مشخص گردید که وی هیچ گونه تصمیمی برای ثبت نام در این انتخابات ندارد
جناب مزدک درو بر شما،
دلیل این امر بسیار واضح و مبرهن است. مجتبی خامنه ای بخوبی میداند که اعضا مجلس خفتگان برای انتصاب کردن رهبراجماع میکنند وایشان درنظر ندارد که انتصاب بکند، ایشان میخواهند انتصاب بشوند. و با این تصمیم یعنی با وارد نشدن درجدول نامزد ها لطف کرده و از تلف کردن وقت خود شان و ایجاد ملالت برای ما جلوگیری مینمایند. بازهم بعضی ها نمک نشناسی کرده و شایعه میکنند که اوباب جمعی بیت بفکر مردم ایران نیستند
با احترام
رسول
قابل توجه رهبر معظم، هاشمی،جنتی،مصباح،علم الهدی،احمد خاتمی و… همچنین اصطبل نشینان و نمایندگان آقا و سرداران سپاه و نوکران و ملیجکان بیت و برادران دالتون و مجتبی و واعظ طبسی و حسین شریعتمداری و…. همین یه جمله زیر تا ابد بر پیشانی تان خواهد درخشید.
((من هر چه می کنم آن دوست دوران دبیرستان خود را فراموش کنم، بهر بهانه پیشِ چشمم ظاهر می شود. که وقتی به یک ناجوانمردی و نامردی پی می برد، نرم از کنارِ طرف رد می شد و تف گنده ای می انداخت و یواش می گفت: به غیرتی که نداری!))
وقتی از آمدن و تماشای چند تابلوی نقاشی که موضوع آن لطیف ترین مفاهیم انسانی است هراس داریم باید ما را بفکرکردن بیاندازد. که ما دچار چگونه سرنوشتی شده ایم. این ترس در همه جا وجود دارد. دانشگاه های ما میترسند حقایق علمی را بیان کنند. همان وضغی که در قرون وسطا بوده است. نهاد های رهبری در دانشگاه ها بسیجی ها حفاظت در دانشگاه مامورند که جهالت را بر علم غالب کنند. راه حل های ما در ورای ترس هایمان قرار دارد. راه حل های ما در حرف هایی است که زده نمی شود.
معلمین ما در مدارس با ترس کلاس های خود را اداره میکنند. منجنیق عذاب برای دلبندان گردیده اند. برای پسیجی نان بخور نمیر خود را برده حکومت کرده اند و دانش آموزان را به نفع حکومت به بردگی فکری ‘گرفته اند. آنها را با علم ها و کتل ها شرطی میکنند. تا در آینده بردگان حکومت روحانیان گردند. هفته ای نیست که خبر خودکشی نوجوانی را از اطراف و اکناف کشور نشنویم.
ما یک بار برای همیشه به دیکتارتور ها باید نشان دهیم تا هرکس و ناکسی نمیتواند هویت ما را تعیین کند. صف دیکتاتور ها ظالمین طولانی است. یکی برود یکی دیگر میاید. ما نباید ظلم پذیر باشیم. دانش اموزان دانشجویان ما نباید هویت های تخمیلی را بپذیرند. بجای خود ازاری به مفاومت در مقابل معلمین زورگو بپردازند.. اگر فرار است جان خود را بگیرند با فاتلین خود درگیرشوند از خود با چنگ و دندان دفاع کنند. اگر انها را از مدرسه اخراج کردند مهم نیست شرافت خود را برگیرند و بروند به دنبال کار شزفتمندانه.
جوانان ما باید بیاموزند مرید هیچکس نگردند. هویت خود را بیابند. شهامت خود را برای یادگیری پسیژی از دست ندهند.
حکومت در اختیار ما نیست ایا خودمان در اختیار خودمان هستیم؟
آقای نوریزاد بایسته بود بجای ” فروند ” می نوشتید ” راس “.
پژمان
چرا به زبون بسته های بیگناه اهانت میکنی. یه راس سگ از هزار فروند اون جماعت والاتره. ایکه همه فروندا فدای یه راس شتر که خار میخوره و بار میبره و آزارش به هیشکی نمیرسه
سپاه پاسداران در آستانه انتخابات «جن گیر احمدی نژاد» را آزاد کرد
«آمدنیوز»/ اختصاصی- سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در استانه فرا رسیدن دو انتخابات مهم و سرنوشت ساز، جن گیر محمود احمدینژاد را از حبس خانگی آزاد کرد.
به گزارش خبرنگار آمدنیوز، یکی از فعالان سیاسی جنبش سبز در صفحه اینستاگرام خود، از آزادی «عباس غفاری» خبر داده است.
«روحالله زم» با انتشار مطلبی در صفحه اینستاگرام خود نوشته است: «جن گیر احمدینژاد جمعه شب توسط سپاه پاسداران از محل حبس خانگی خود در حوالی فرمانیه تهران آزاد و به منزل خود در اختیاریه رفت. وی قرار است با فراهم کردن امکانات، منویات سپاه و حاکمیت را در انتخابات جدید به انجام برساند. عباس غفاری که در پرونده خود به چند مورد اقدامات خلاف اخلاق همچون زنای محصنه و خوردن مدفوع خود اشتهار دارد، قرار است اقداماتی را همچون نوشتن دعا و انداختن آن در سدهای تهران برای هدایت مردم به سمت کاندیداهای مورد نظر حاکمیت انجام دهد.»
«عباس غفاری» که به «جن گیر» محمود احمدی نژاد مشهور است، روابط بسیار نزدیکی با افراد مهم و تاثیرگذار جمهوری اسلامی از جمله علی لاریجانی، صادق لاریجانی، سیدمحمود هاشمی شاهرودی، برخی اعضای بیت رهبری و … دارد.
وی در جریان اختلافات حامیان سابق دولت با احمدینژاد به اتهام رمالی و جنگیری بازداشت و به هشت سال حبس محکوم گردید. حکم اولیه وی «اعدام» بوده است که با فشار محمود احمدینژاد به رهبر جمهوری اسلامی، این حکم به هشت سال حبس تقلیل یافت.
گفته میشود یکی از دلایل اصلی خانهنشینی یازده روزه محمود احمدینژاد، اصرار وی به رهبری برای تغییر حکم غفاری از اعدام به حبس بوده است. بر همین اساس «احمدینژاد اعتقاد داشت که عباس غفاری، یکی از یاران خاص امام زمان است و نباید اعدام شود.»
غفاری در دیماه سال ۸۹ به اتهام ارتکاب اقدامات متعدد غیرشرعی و غیرقانونی بازداشت شده و پس از آن اعترافات مختلف و هولناکی درباره اقدامات خود و ارتباطاتش با افراد کابینه احمدی نژاد داشت.
پس از بازداشت وی اخباری منتشر شد که عباس غفاری با استفاده از نیروهای جادوگری و جن گیری، بازجوهای خود را تحت تاثیر قرار داده و مشکلاتی در زندگی شخصی آنها به وجود آورده است.
همچنین سایت آینده خبر داده بود که غفاری را به سلول «عبدالله رمضان زاده» منتقل کردهاند. حضور وی در این سلول و خارج شدن اصوات عجیب و هولناک از دهان عباس غفاری، موجب آزار رمضان زاده شده بود.
اندکی بعد سایت مشرق خبر داد که محاکمه عباس غفاری برگزار شده و وی به اتهامات گوناگون از جمله جادوگری و جنگیری، محکوم به اعدام شده است.
یک منبع مطلع ضمن تایید این خبر به خبرنگار «آمدنیوز» میگوید که «عباس غفاری ساعت ۱۱ جمعه شب مورخ ۲۷ آذرماه از حصر خانگی خود در حوالی فرمانیه تهران خارج و به منزل خود در اختیاریه تهران رفته است.»
این منبع می افزاید «آقای غفاری قرار است با فراهم کردن لوازم اولیه جادوگری خود، دعاهایی را نوشته و توسط افرادی در سدهای تهران بیندازند تا مردم از طریق استفاده آب شرب، به سمت کاندیداهای مورد نظر حاکمیت سوق پیدا کنند.»
وی میگوید: «نزدیک به هر انتخاباتی، حاکمیت از طریق کارشناسان وزارت بهداشت اعلام میکند که آبهای معدنی تولید شده در ایران غیر بهداشتی هستند تا مردم از مصرف آبهای معدنی امتناع کرده و در مقطع زمانی خاص مورد نظر حاکمیت، از آبهای لوله کشی برای شرب خود استفاده کنند. این همان مقطعی است که دعاهای خاص توسط غفاری به سدهای مختلف کشور انداخته میشود تا از طریق علوم ماوراءالطبیعه مردم به سمت نامزدهای خاص و مورد نظر حاکمیت گرایش پیدا کنند.»
پیشتر عباس غفاری در هفتم اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۲ و تنها یکماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری یازدهم از حبس خانگی آزاد شده بود.
از سوی دیگر «غلامرضا محمدی» پدر همسر عباس غفاری در یک ویدیوی کوتاه، از ارتباط خاص صادق لاریجانی و برخی از صاحب منصبان با عباس غفاری سخن گفته است.
آقای محمدی که خود سالها یار نزدیک و همراه عباس غفاری بوده، از «خوردن مدفوع» توسط غفاری خبر داده و گفته است که «صادق آملی لاریجانی پیش از تصدی ریاست قوه قضائیه در جلسهای به تفسیر سوره یوسف عباس غفاری گوش فرا داده و محو تفسیر این سوره توسط وی شده است. اما در پایان این جلسه تفسیر، غفاری برای وی جوکی را تعریف کرده که صادق لاریجانی واکنش تندی را نسبت به وی نشان داده است.»
محمدی میگوید که «پس از تصدی پست ریاست قوه قضائیه توسط صادق لاریجانی، درمان «قوس کمر» لاریجانی در دستور کار غفاری قرار گرفت و وی پس از مداوای این «قوز کمر» از تخفیفات زیادی در زمان تحمل حکم خود برخوردار شده است.»
گفتنی است دو ماه پیش از سازمان بسیج مستضعفین طرح ترور عباس غفاری را در دستور کار خود قرار داد که با مخالفت سپاه پاسداران این طرح فعلا عملی نشده است.
باید منتظر ماند و دید آیا این آزادی به صورت موقتی خواهد بود و آیا غفاری خواهد توانست با رمل و اسطرلاب خود، در روند انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری تاثیر گذار باشد. این شائبه نیز وجود دارد با توجه به آزادی آقای غفاری و نبودن محافظان وی در کنارش، بخشهایی از حاکمیت و نظامیان در فکر ترور و از میان برداشتن وی افتاده باشند.
سال ۸۸ با آن همه فجایعی که خلق کردند و به دروغ و دغل متوسل شدند و یاران انقلاب و دلسوزان اصلاحطلب و مبارزین قبل از انقلاب و مسئولین پس از انقلاب را در حصر و زندان انداختند باز هم مردم به اصلاحطلبان گرایش داشتند و هر چه بیشتر علیه اصلاحات تبلیغ کردند و بیشتر در شیپور فتنه دمیدند و فتنه فتنه کردند، فتنه خود شد یک مکتب و حاق دل مردم با اصلاحطلبان بود. لذا ماجرا را به شیوههای گوناگون ادامه دادند تا بالاخره چارهای جز به تعطیلی کشاندن غیرقانونی احزاب ناب اصلاح طلب مانند سازمان و مشارکت نیافتند و غیر قانونی و با زورمداری این دو تشکل بزرگ اصلاحطلب را سرکوب کردند و با نادیده انگاشتن برخی از اصول اساسی دموکراسی حاضر شدند داغ آزادی ستیزی را بر پیشانی خود حک نمایند ولی دست از قدرت نکشند. اما این همه قصه نبود زیرا با همه ترفندها و توطئهها باز هم در ۹۲ این اصلاحطلبان بودند که با هوشیاری و حفظ انسجام طومار اصولگرایی را در هم پیچیدند و تفوق خود را با توجه به آرای مردمی به رخ کشیدند.
اصولگرایان با آنکه هیچگاه نتوانستند اصلاحطلبی خردگرا را از ریل اصلاحات خارج سازند اما از ۸۸ به اینسو و بر اساس تجربه اصلاحطلب سازی و بند و زنجیر و زندان و تشدید فضای امنیتی توانستند در آرای اصلاحطلبان تشتت ایجاد نمایند و گرچه در سال ۹۲ اصلاحطلبان دست برتر را در صندوق رای داشتند اما نمیتوان این واقعیت را انکار کرد که این آرا شکننده بود هم از حیث اینکه فردی با حمایت اصلاحطلبان رئیسجمهور شد که در عین منصف بودن در واقع در اردوگاه اصولگرایان خانه داشت و مهمتر یک نیروی امنیتی بود و هم از حیث اینکه برای اصولگرایان اقتدارطلب که همه آبروی خود را در پای احمدینژاد قربانی کرده بودند و هیمنه و ارزش سیاسی خود را از دست داده بودند و ناچار باید راه بی آبرویی را ادامه دهند و از سیاست سرکوب و نابود کردن همه ارزشهای اسلامی و انقلابی و عبور از قانون اساسی به هر قیمتی برای حفظ قدرت استفاده کنند و علاوه بر اینها همچنان افراد گوش به فرمان را برای راه اندازی احزاب دستوری تطمیع و تشویق کردند. نا گفته نماند دولت روحانی با همه موفقیتی که در سیاست خارجی به دست آورد در داخل بسیار بد عمل کرد و اصولگرایان افراطی در بدنه دولت نفوذ کردند و در شهرستانها و حوزههای انتخابیه افراد منفعل و دو رگههای سیاسی بر دولت روحانی تکیه زدند و با نام به اصطلاح اصلاحطلب چند دستگی به وجود آوردند و اولین کاری که کردند آن بود که نیروهای اصیل اصلاحات و خردورزان و اصلاحطلبان راستین اندیشهگرا را مورد حمله و گاهی اهانت قرار دادند و این همه را به سود و امر اصولگرایان انجام دادند.
خطای آقای روحانی در این سهل انگاری و دور شدن تدریجی از اصلاحطلبان و میدان دادن به امنیتیها و اصلاحطلب نماها قابل بخشش نیست هر چند که اصلاحطلبان با تمام این واقعیتها هیچوقت از حمایت وی دریغ نکردند که لازمه عقل و خردمندی همین بود. استانداران و فرمانداران و برخی ادارات و مسئولین در دولت روحانی بیشتر عقبه اصولگرایان احمدینژادی و امنیتیها هستند. افرادی به قالیباف قول دادند و به جلیلی و رضایی رای داند و پس از انتخابات با روحانی عکس یادگاری گرفتند و آقای روحانی از همان ابتدای امر بنای کج را نهاد و تا ثریا این بنا کج خواهد رفت. مشخصاً وزارت کشور در شأن رای مردم نبود و هر معاملهای که صورت گرفته باشد ناحق بوده و آقای روحانی را دور زدهاند ضمن اینکه آقای روحانی در حمایت نمودن و ارتباط با رای دهندگان و حامیان خود بسیار منفعلانه عمل کرد. اشتباه جناب روحانی و توطئه همیشگی و از قبل طراحی شده اصولگرایان برای حزب آفرینی و اصلاحطلب سازی بازی خطرناکی است اما نه برای اصلاحطلبان بلکه برای خود اصولگرایان و نهادهای حکومتی و شخص آقای روحانی.
پس از ۷۶ حزب سازی اصولگرایان برای اصلاحطلبان توفیق چندانی نداشت و تخلفات گسترده ۸۸ و پدید آوردن جو به شدت امنیتی هم نتیجه معکوس برایشان داشت ولی روند حزب سازی و امنیتی کردن را ادامه داده و چارهای هم جز این طریق ندارند و تا آنجا پیش خواهند رفت که به دیکتاتوری مطلق برسند و علنی با مردم رو در روی قرار گیرند. چنانکه از ۹۲ به بعد در این راستا حرکت میکنند.
از جمله احزابی که طراحی شد حزب ندا بود و در خانه ندا اگر هم اصلاحطلبانی هستند اما ندای اصلاحات نیست که از آنجا بیرون می آید. ندا را نمیتوان از آقای صادق خرازی منفک کرد و آنچه آقای خرازی میگوید و واژگانی که به کار می بندد و ترکیب بندی جملات و کلام وی بسیار شیک! ارائه میشود ولی اصلاحطلبی را افاده نمیکند و حتی گاهی با آنکه از رفع حصر هم سخن میگوید اما به نوعی دیگر و متفاوت از نظر اصلاحطلبان میگوید. به یاد دارید که وی حصر را اقامت اجباری خواند و دختر مهندس موسوی هم واکنشی به آن نشان داد ولی به کار بردن اصطلاح اقامت اجباری بی حساب و کتاب نیست بلکه تدلیسی است که هم اصلاحطلبان را ممکن است فریب دهد که آقای خرازی از حصر سخن میگوید و حاکمیت را به چالش میکشد و هم حصر را قانونی نشان می دهد.
«مجازات اقامت اجباری در نقطه یا نقاط معیّن یکی از موارد مجازاتهای محدود کننده آزادی است که به موجب – آن محکوم علیه مجبور به اقامت در محلی خاص که دادگاه تعیین میکند، میباشد..(البته به اعتقاد برخی از حقوقدانان اقامت اجباری ماهیتاً اقدام تامینی بوده که مبتنی بر اقامت اجباری در محلی است) مجازاتهای مزبور اغلب به صورت مجازاتهای تکمیلی اختیاری موضوع ماده ۱۹ قانون مجازات اسلامی است گاهی هم اقامت اجباری در نقطه معین از مجازاتهای اصلی که به عنوان مجازاتهای بازدارنده مطرح است.» مطابق مادهی ۱۹ قانون مجازات اسلامی، اقامت اجباری در نقطهی معیّن یکی از موارد مجازات تکمیلی است که به این شرح آمده است:
«دادگاه میتواند کسی را که به علت ارتکاب جرم عمدی به تعزیر یا مجازات بازدارنده محکوم کرده است، به عنوان تتمیم (تکمیل) حکم اصلی به اقامت در نقطهی معیّن مجبور نماید.» (اردبیلی، محمدعلی؛ حقوق جزای عمومی، تهران، نشر میزان، ۱۳۸۴ چاپ شانزدهم صفحه ۱۶۴)
مشاهده میکنید که آقای خرازی با زیرکی حصر را مجازاتی قانونی و لازم «اقامت اجباری» میشمارد و محصورین را مستحق این مجازات میداند که انگار دادگاهی تشکیل شده و محاکمهای صورت گرفته است!
آقای خرازی در مصاحبهای اذعان و اعتراف میکند که از علمای حکومتی تقلید میکند! اگر علمای حکومتی هستند که تقلید از آنها جایز نیست چون مواجب بگیر حکومتاند و هر چه حکومت کند اگر هم خلاف باشد باید توجیه کنند و تقلید از علمای حکومتی یعنی حکومت هر چه تو بگویی من قبول دارم! و همچنین در جایی آقای خرازی به طعنه میگوید «آنقدر دیدگاههای مختلف وجود دارد که نتیجهاش شد سال ۸۴، نتیجه عملکردشان شد هشتاد و هشت. سال ۷۸ در بحث مجلس چه بلایی سر آقای هاشمی آوردند. در انتخابات ریاستجمهوری هم همینطور.همه آنها یکی یکی با اقای هاشمی حرف زدند که بیا کاندید شو اما دقیقه ۹۰ چرخیدند و سراغ آقای کروبی و معین و… دیگران رفتند.
شما ببینید. آقای خاتمی برای ریاست جمهوری نامزد شد ناگهان دیگری کاندید شد و نتیجهاش می شود سال ۸۸، اگر قراراست بحث سیاسی کنیم خیلی حرف داریم چون حافظه مردم ایران یاری میکند میشود بحث کرد. سال ۷۸ چه اتفاقی افتاد؟ سال ۷۹ در زیرزمین فلان حزب چه کارهایی علیه آقای هاشمی کردند؟!»
آیا این سخنان یک اصلاحطلب است؟ یا آقای خرازی از اتفاقات آن سالها به خوبی آگاه نیست و یا دستوری را اجرا میکند. اصولگرایان هم همین حرفها را بارها زدهاند و خواستهاند در جبهه اصلاحات تفرق ایجاد کنند. در مواقعی اصلاحطلبان اشتباه کردهاند ولی اشتباه جمعی بوده و نفس تحزب و پیروی از تصمیمات خرد جمعی و تبعیت از اکثریت آرا مورد قبول اصلاحطلبان بوده و برهمین منوال عمل کردهاند. آقای خرازی چرا به فجایع ۸۸ اشاره نمیکند که اصلاح طلبان را فتنهگر خواندند و به زندان انداختند و احزاب اصلی را غیرقانونی تعطیل کردند و یا چرا به حادثه کوی دانشگاه در سال ۷۸ اشاره نمیکنند و از ۷۸ منظور دیگری را در سر میپروراند. آقای هاشمی معصوم که نبود و قولهایی داد و عمل نکرد و برخی موضعگیری کردند و اگر آقای خرازی از زیرزمین فلان حزب با خبر است چرا از روی زمین در کهریزک و اوین و کف خیابان و عاشورای ۸۸ بی خبر است؟ و یا شاید خبر دارد که دارد اما باید ماموریت را که همان تجزیه و تشتت در میان اصلاحطلبان است به انجام رساند؟ آقای خرازی در کجای اصلاحات هزینه داده است که اکنون همه را محکوم میکند؟ همیشه و از نوجوانی و جوانی مورد عنایت بوده و هم در تجارتخانه و هم در سپاه و هم در برج عاج و هم در سیاست و هم در بازار و در رفاه بوده و هم سفیر بوده و همزمان تحصیل میکرده است، از کدام زجر و زحمت و هزینه دادن بهزاد نبوی و سید مصطفی تاجزاده و میردامادی و خاتمی و رهنورد و میرحسین و کروبی و… دیگر اصلاحطلبان حتی در شهرستانها که گمنام هستند و با تمام سختیها بر آرمان اصلاحات ماندهاند خبر دارد؟ آقای خرازی میخواهد سیاستمدار شیک پوش کراواتی باشد و حصر را به مجازات «اقامت اجباری» قانونی کند که حتی عقل دستگاه قضا هم شاید به این مورد نرسیده باشد ولی آقا صادق راه را به خوبی به آنها نشان می دهد.
آقای خرازی میگوید: «در مورد حزب ندا نمیتوان ادعا کرد که حزب دولت ساخته بوده است. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در زمان مهندس موسوی تشکیل شد یا حزب کارگزاران سازندگی در دوران اقتدار دولت آقای هاشمی رفسنجانی ایجاد شد یا حزب مشارکت در زمان اقتدار دولت اصلاحات تشکیل شد و حزب ندا در زمان غربت تشکیل شد.»
شرم را برای چه موقع گذاشتهاند! آیا آقای خرازی واقعاً نمیداند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی چگونه تشکیل شد؟ و جبهه مشارکت را که دولت ساخته میداند آیا واقعاً منش و بینش آقای خاتمی و اندیشه بنیانگذاران مشارکت را نمیداند یا به عمد دارد توهین میکند؟ از ۷۶ به بعد فضای باز سیاسی و توسعه سیاسی دست و پا شکسته با همه کارشکنی و سنگ اندازی انحصارطلبان پدید آمد و احزابی پا به عرصه نهادند آیا دلیل بر دولت ساخته بودن آنهاست؟ آقای خرازی به فراست دریافته است که اصلاحطلبان اندیشهگرا و خردورز حزب ندا را یک حزب اصلاحطلب واقعی نمیدانند لذا سعی دارد دیگران را متهم کند تا شاید خود و حزبش را حلال کند ولی سوراخ دعا جای دیگر است. حقیقت این است که حزب ندا با همه ادعا در زمانی تشکیل شد که هیچ نیازی به یک حزب جدید اصلاحطلب نبود و فقط پراکندگی اصلاحطلبان و سر در گمی جوانان را بیشتر میکرد و خواست ندا هم شاید همین است و موقعی حزب تشکیل دادند که خواست اصولگرایان بود و از تشکیل این حزب به زعم و پندار خودشان برای جدایی انداختن میان اصلاحطلبان استفاده بردهاند ولی عدم مقبولیت ندا در جامعه این حقیقت را آشکار میسازد که به نتیجه دلخواه نرسیدهاند و ندا معلق در فضای سیاسی دچار سرگشتگی و انفعال شده است.
مشورت یک اصلاحطلب با اصولگرایان و نظامیان برای تشکیل حزب اعتراف آقای خرازی است. آن اصولگرایان هرکس که باشند از نقطه نظر اصولگرایی مشورت میدهند و آقای خرازی به کدام مشورت عمل کرده است؟ به مشورت با آقای خاتمی و موسوی خوئینیها یا مشورت مرحوم مهدوی کنی و قاسم سلیمانی و یا حزبی دورگه راه انداخته است؟
آقای خرازی اصرار عجیبی دارد که جنبش سبز را انحرافی و وابسته به بیرون نشان دهد و همه آن اتفاقات را ضد انقلاب معرفی نماید. شاید در پدید آمدن و ادامه مسیر جنبش سبز هم کسانی از خارج در پی صدمه زدن به انقلاب بودند و کسانی را هم در داخل شارژ میکردند که در هر جنبش و نهضتی ممکن است پیش آید و اجتناب ناپذیر است اما گویا آقای صادق خرازی تعمداً میخواهد فراموش کند که اساس حرکت مردمی در سال ۸۸ اعتراض اصلاحطلبان به روند انتخابات و تخلفات صورت گرفته بود و آقای میرحسین موسوی کاندیدای اصلاحطلبان و معترض انتخابات بود، و حتی قبل از اعلام نتایج انتخابات برخی از پیشتازان و نخبههای اصلاحطلب و بیشتر از دو حزب بزرگ و اندیشهگرای اصلاحطلب یعنی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و مشارکت دستگیر شدند و آقای خاتمی مورد تعرض واقع شد و آقای کروبی مورد ضرب و شتم قرار گرفت و بزرگان اصلاحطلب از حقانیت دفاع کردند و هنوز هم پس از گذشت شش سال فریاد مردم بر رفع حصر که آقا صادق «اقامت اجباری» مینامدش سر میدهند و آقای خاتمی رفع حصر را یک مطالبه اصلی و اساسی میداند. در خلال حرکت مردمی نهضت سبز بعضی شعارها و حرکتهای انحرافی مشاهده شد که به هیچوجه مورد تائید اصلاحطلبان نبود و محکوم هم کردند و آقای مهندس موسوی هم طی بیانیهای اعلام کرد که جنبش سبز مردم ایران علیه منافع استکبار و آمریکا و انگلیس است و هیچ وابستگی به خارج ندارد. ولی سوال است که چرا آقای خرازی همصدا با اصولگرایان و کیهانیان همان تحلیل تکراری آنان را ارائه میدهد و برای محق نشان دادن خود از آقای خاتمی مایه میگذارد؟! البته صادق خرازی عادت دارد از آقای خاتمی به نفع خود خرج کند ولی در موقع مناسب ماهرانه تلاش میکند ذهن جامعه را نسبت به ایشان مشوش کند و آقای خاتمی را در حد احمدینژاد و بلکه پایینتر از او ارزیابی میکند. به این گفته خرازی توجه فرمائید: «اشتباهات آقایان (روحانی، هاشمی و خاتمی) این بود که قوانین حقوقی برخورداری از انرژی هستهای را رعایت نکردند؛ اگر ما به آقای احمدینژاد انتقاد میکنیم و میگوییم چرا ایشان حرفهایی زده که باعث وهن دانشمندان هستهای ما شد و یا بحثهایی مثل هولوکاست را در کنار موضوع مهم انرژی هستهای مطرح کرد و حساسیت جامعه جهانی را برانگیخت، باید به دوره قبل از این نیز نگاه کنیم» و به این هم بسنده نمیکند لذا تلاش دارد که هر کس و هر دستاوردی که به نوعی با اصلاحات پیوند دارد را مخدوش نموده و یا از حیز انتفاع بیندازد و ریشه را بتراشد وی اضافه میکند: «آقای روحانی به همراه آقای میرحسین موسوی در کمیسیون محرمانه حضور داشتند و حتی در استفاده از اصطلاحات هم دچار ضعف بودند» و یا «از عملکرد بد ما هاشمی شد خاتمی و از عملکرد بدتر ما خاتمی شد احمدینژاد و اصلا ما باید خودمان را مقصر بدانیم.»
اینکه همه افراد و همه دولتها را در سطح احمدینژاد و یا نازلتر مورد سنجش قرار میدهد و سپس خود را به رهبری میرساند که «اگر رهبری راه را ترسیم میکند ما مبنایمان باید تعبد و اطاعت از رهبری باشد و اختلاف شخصی من با برخی از دوستان در دوره اصلاحات سر همین موضوع بود و میگویم اگر جای امام و آقا عوض شود هیچ فرقی نمیکند حتی اگر جای آقا با آقای خویی عوض میشد باز هم فرقی نمیکرد» و نیز میفرماید: «ما اگر فکر کنیم که حرف رهبری واجب کفایی است در مبنا مشکل داریم؛ ما میدانستیم دولت آقای احمدینژاد دولت منحرفی است منتها به خاطر تبعیت از رهبری سکوت کردیم و انتقادات خودمان را در چارچوب قوانین مطرح کردیم.»
این سخنان به وضوح بیانگر این است که آقای خرازی پایبندی به اصلاحطلبی ندارند و اصلاحات را به نفع اردوگاه اصولگرایان تعریف میکنند یعنی در واقع همان که اصولگرایان میگویند و مردم نمیپذیرند آقا صادق میخواهد با بزک اصلاحطلبی تحریف شدهای به خورد مردم دهد. این نقش دوگانهای که خرازی بازی میکند و سیاسی کاری و سیاست بازی وی که یک پای تحلیلگران صداوسیما و محافل شده است و این شیک پوش! دوست دارد همیشه روی آنتن و مطرح شود بدیلهایی هم در تاریخ دارد. دکتر حسن آیت پیش از انقلاب و بعد از انقلاب نقشی اینگونه بازی کرده است. قبل از انقلاب در محفل مهندس بازرگان نفوذ نموده و به مظفر بقایی که آیت او را «رهبر ارجمند» می نامید گزارش کار میداد و پس از انقلاب هم در حزب جمهوری اسلامی نفوذ میکند و علیه مهندس موسوی شانتاژ و سم پاشی میکند و حتی خود را برای ریاستجمهوری آماده میکرد اما شهید بهشتی زیرکتر و آگاه تر از این بود که در دام آیت بیفتد و حزب از دکتر حبیبی حمایت کرد نه از آیت، ضمن اینکه آقای بهشتی مکرر به آیت گوشزد نموده بود که باید پاسخگوی سخنان خود باشد و از برخورد آیت با افراد و جناحهای سیاسی به شدت انتقاد میکرد و علیرغم مخالفت آیت و همفکرانش مهندس میرحسین موسوی را تقویت می نمود.
متاسفانه حرکات امروز آقای خرازی شباهت عجیبی با اعمال و گفتههای دیروز دکتر آیت دارد و اینکه از سال ۸۸ به بعد اصولگرایان به آیت استناد میکنند و از ۹۲ به اینسو خرازی نظریه پرداز میشود جای تامل دارد. آقای خرازی اگر اصلاحطلبی را به عنوان منش و گرایش سیاسی خود می پذیرد و به آن پایبند است بداند که خوشبینانه ترین فرض این است که وی آلت دست و بازیچه اقتدارگرایان و انحصار طلبان شده است و هر چه زودتر بیندیشد و خود را از این دام رهایی دهد و اگر غیر از این است بداند که غرق تمنا و خواهش نفسانی شده است و از خداوند تبارک و تعالی مسئلت داریم همه را نجات و راستی عنایت فرماید و از ظلمات خارج و به سوی نور رهنمون سازد.
————————-
سلام دوست گرامی
ایکاش بجای کپی پیست اینهمه مطلب، زحمت می کشیدید و خلاصه ای از آن را به ما هدیه می دادید. وگرنه انصاف این بود که لینک و عنوان مطلب را برای ما مشخص می فرمودید.
سپاس که مراعات می فرمایید.
.
وعدههای عجیب کاندیدای ریاست جمهوری آیتالله سید محمدباقر خرازی
دبیرکل حزبالله ایران آیتالله سید محمدباقر خرازی ,خود را کاندیدای انتخابات آینده ریاست جمهوری معرفی کرد و گفت اگر رئیس جمهور شوم، تاجیکستان، ارمنستان و آذربایجان را به ایران برمیگردانم!
وی دبیرکل حزبالله ایران است و به صورت تشکیلاتی فعالیت میکند. وی موسس مدرسه اجتهادیه محسنیه است که در آن به تربیت نیرو اشتغال دارد و گفته میشود بیش از ۲۰۰ نفر طلبه دارد.
وی با بیان اینکه « حزبالله تشکیلاتی این نیست که یک چفیه روی دوشمان بیندازیم و عربده کشی کنیم و بر سر همه داد بزنیم »، تاکید کرد:
ما بهترین مردم دنیا را داریم اما قدر آنها را نمیدانیم
وعدههای عجیب کاندیدای ریاست جمهوری آیتالله سید محمدباقر خرازی
دبیر کل حزب الله در ادامه گفت :
ما الان ۱/۵ میلیون عضو رسمی ثبتشده در سراسر کشور از همه اقوام و همه مذاهب داریم. حتی ما در حزبالله یاران مسیحی داریم. نزدیک به ۶۰هزار نیرو یار داریم که اینها نیروهایی هستند که کاملا گزینش و تضمین شدهاند، هر کدامشان از نظر اجرایی، آموزشها و اینکه چه میخواهند کنند، کاملا تربیت شدهاند.
* در آینده نزدیک سایتهای حزبالله به تعداد ۲۵۰۰ سایت افتتاح میشود. کارهای این سایتها را انجام دادهایم و هر شهری دارای حزبالله و سایت خبری خواهد بود. [توضیح: این مصاحبه مربوط به مردادماه امسال است]
* بعضی قراردادهای ما قرارداد بسیار سنگینیاند که تا سال ۲۰۵۰ شرکتهای خارجی را موظف میکنند تکنولوژی به روز خودشان را در اختیار شبکههایی که حزبالله دارد قرار دهند.
* یک تئوری ما در حزبالله این است که به هیچوجه اعضای حزب نباید فقیر باشند چون ما فقر را مساوی با کفر میدانیم و کفر شیطان است. اگر حزب ما حزبالله است نیروهای حزبالله هم باید پولدار باشند.
* ما نزدیک ۲۵ سال است که شبانهروز مشغول این کار [نظریهپردازی] هستیم حتی علم اصول فقه جدید ایجاد کردیم.
* مثلا به عنوان نمونه آقای … به عنوان یکی از ورزشکاران فوتبال کشور که بسیار هم فرد لایقی است، در جلسهای پیش من آمد و من از شکل نوع «بسم الله الرحمن الرحیم» برای ایشان تاکتیک فوتبال را درآوردم. ایشان از تعجب گریه کرد و گفت چنین تاکتیکی اصلا وجود خارجی ندارد.
ما الان تمام حرفهایمان به صورت مدل ریاضی است و خیلی بالاتر از این حرف داریم. ما اولین کسی بودیم که در کشور مطرح کردیم که نظریه انیشتین مربوط به یک مقطعی از مراتب فیزیک است. که در مقاطع دیگر جوابگو نخواهد بود. ما این را از نظر فرمولی ثابت کردیم کسی باور نمیکرد.
* پروفسور هاشمی، کسی که نفر پنجم ریاضی جهان است، آمد و وقتی برایش فرمولهای ریاضی را از طریق بسم الله الرحمن الرحیم ثابت کردم گریه کرد، حتی ما فیلمبرداری کردیم.
میگفت من ۳۰ سال در دنیا کار علمی و ریاضی کردهام، این همه رتبه آوردیم ولی همان بسم الله الرحمن الرحیم خودمان را نشناختیم. ما هنوز این محتوای درونی دین را بیرون نریختهایم. کسی باور نمیکند ما در حزبالله چه کردهایم.
آیتالله سید محمدباقر خرازی در مراسم افتتاح رسمی دفتر نمایندگی روزنامه حزبالله در بندرعباس، با بیان اینکه « برخی ابتدا نمیگذاشتند که حزبالله شکل بگیرد » ادامه داد:
ما باید تحمل میکردیم تا مبانی اعتقادی و تشکیلاتی حزبالله شکل بگیرد و اکنون آماده شده است. نه تنها از برای جریان تشکیلاتی حزبالله، بلکه برای دولت حزبالله. امروز آمدهایم تا توسط این رسانه جریانی به همه مردم و ملت بگوییم؛ هر آن کس که ایرانی است، در حزب الله هم هست و ردهها متفاوت است.
کاندیدای ریاست جمهوری محمد باقر خرازی مدعی شد:
امام زمان(عج) منتظر نیست تا هرچه سریعتر ظهور کند، باید آرام آرام و لایه به لایه زمینه ظهور فراهم شود؛ زیرا این مساله ممکن است هزاران سال دیگر هم طول بکشد، امام زمان همین کنار ننشسته که سریع بیاید.
گزیده سخنان وی از این قرار است:
دولت باید بر مسوولانش سختگیر و بر مردم سهل باشد. خودم خواهم آمد، خیابان به خیابان خواهم گشت، با مردم گفتوگو خواهم کرد، بر مسوولان خواهم تاخت و از آنها حساب خواهم گرفت. حزبالله اگر دولتی میخواهد باید اینچنین باشد نه اینکه سخن بگوید و کاری نکند.به زودی باید با سرزمینهای صدر اسلام، گسترش مرزی پیدا کنیم.
بدون شلیک یک گلوله کاخهای آنها را فتح خواهیم کرد، سرزمینهایشان را به سرزمین سودان تبدیل خواهیم کرد، قشم را به هنگ کنگ ایران تبدیل خواهیم کرد، چابهار را سنگاپور ایران خواهیم کرد، بندرعباس را پایتخت(با چند ثانیه سکوت) تصرف اقیانوس هندیها خواهیم کرد و این تفکر حزب الله است.
دمار از روزگارشان در خواهم آورد، ما روحانیون ظاهر خیلی نرم داریم، اما بسیار پیچیدهایم، و در این پیچیدگیهای خودمان آنها را خفه خواهیم کرد. نفس کشورهای جنوبی خلیجفارس را خواهم گرفت که اگر نام بندرعباسی و بوشهری و قشمی را بشنوند آه از وجودشان برآید و بر این 33سال ظلم و ستمی که به ما کردند آهها بکشند.
از فقر و فلاکت متنفرم. من از اون آخوندهای سوپر دولوکسم. آنچه ارزشمند است، فقر اختیاری است و با ثروتمندی باید فقرو تهی دستی را درک کرد نه دلقکبازی یک مشت آدم کوتهبین ضعیف که جز غارت نمیشناسند و ثروت را فقط در پول و سرمایه میبینند.
در روابط قانونی با غرب به معامله خواهیم پرداخت و آنها را واردار خواهیم کرد همانگونه که پس از 99سال گسست هنگ کنگ به چین را پذیرفتند، باید با عمل به قرارداد ترکمانچای که 99سال از آن گذشته، سرزمینهای شمالی را شرعا به ایران بازگردانیم.
در دولت ما بهترین ماشینها خواهد بود، نه از نوع ماشین فرغونی که ایران خودرو و سایپا میسازند؛ بلکه بهترینها و زیباترین ماشینها را خواهید دید. حزبالله در خدمت مردم و خرازی در خدت مردم و خرازی و حزب الله در خدمت رهبری معظم هستند. این منطق درایت حزب الله است.من خواهم آمد، بدون توجه به چپ و راست خواهم آمد و خط قرمز من فقط رهبری است.
وعدههای عجیب کاندیدای ریاست جمهوری آیتالله سید محمدباقر خرازی
شهیدمطهری در مجلسی سخنرانی سنگین میکرد، فردی گفت به پایین بیایید و طوری سخن بگویید که ما هم بفهمیم و مطهری در جواب وی بیان کرد نه خیر شما به بالا بیایید تا بفهمید، علما پایین نمیآیند بلکه مردم را به بالا میکشند.
روزنامه حزبالله نماد رسانه همه رسانههاست، اگر تیترهای آن را ببینید، به یقین خواهید فهمید که هیچ روزنامهای جرأت نمیکند تیترهای ما را بزند، تا جایی که مدیران مسوول برخی از روزنامهها به من میگویند شما چه جرأتی دارید که برخی تیترها را میزنید!
انشاالله به زودی دولت حزب الله هم خواهد آمد، در این جریان ما چپ و راست نداریم، هرکس خوب باشد خوبش را میگوییم اما اگر بدی و خطایی هم کرد بدش را میگوییم و با هیچکس هم پیوند اخوت و برادری نداریم. با همه هستیم، برای همه هستیم و بر همه هم هستیم.
من برای آینده دولت حزب الله برنامه بسیار مهمی دارم که برای بچههای روزنامه حزب الله گفتهام. دولت حزبالله که شکل گرفت، باید تندترین روزنامه، روزنامه خود حزب الله باشد. پالسهای خطر را باید به سرعت بیفکند تا دولت بداند که در کجا قرار دارد و در کجا بینظمی هست.
حتما همه میدانند که بنده خلبان هم هستم، مدارج فوق لیسانس هم دارم، مدرک دکتری هم به زودی میگیرم و 18 سال است که درس خارج تدریس میکنم. اینها را گفتم که فکر نکنید با یک روحانی بیابانی که هیچی حالیش نیست، طرف هستند.
ما برای اسلام و ایران برنامه بسیار مدونی آماده کردهایم، شهر به شهر برنامه داریم. همین الان که از قشم میآمدم، هستههای مهمی را سازماندهی کردم. به همه گفتهام که چه کار باید کرد تا کشور ما به کشوری بزرگ و ثروتمند تبدیل شود.
انشاءالله با هواپیمایی که خودم خلبان آن هستم، میآیم، خودم خلبانی خواهم کرد تا آخوند خلبان هم ببینید.
تردید نکنید که در دولت حزبالله بزرگترین کارخانه هواپیماسازی را برای تاکسی احداث خواهم کرد. با خلبانی ثابت خواهم کرد که آخوند هم میتواند پرواز کند و ثابت میکنم که ایران دنبال تاکسی هوایی و فضایی است
صفحه نخست » سیاسی
سید محمد باقر خرازی: در حال خرید منچستر هستیم!
تیراژ روزنامه حزب الله به زودی به 5/2 میلیون نسخه در روز می رسد و در برنامه بعدی تیراژ حزب الله به 5 میلیون نسخه در روز خواهد رسید.
عصرایران- شنیده ها حاکی است سید محمد باقر خرازی دبیرکل حزب الله ایران اخیرا در جلسه ای اظهار داشته است که این تشکل در حال خرید “منچستر” انگلیس است و پس ازآن نام “خیبر” جایگزین منچستر خواهد شد.
به گزارش خبرنگار عصرایران (asriran.com)، همچنین خرازی در جلسه دیگری در خصوص روزنامه حزب الله ارگان حزب متبوع خود بیان داشته که تیراژ این روزنامه به زودی به 5/2 میلیون نسخه در روز می رسد و در برنامه بعدی تیراژ حزب الله به 5 میلیون نسخه در روز خواهد رسید.
اظهار نظرهای عجیب خرازی به گونه ای بوده که بسیاری از اطرافیان از این دیدگاه ها متعجب هستند. به عنوان مثال خرازی در اظهار نظر دیگری در جمع مدیران تحریریه روزنامه حزب الله گفته است که این ارگان در کشور 50 هزار پایگاه خبری دارد که در مجموع روزانه 20 هزار خبر توسط خبرنگاران این جریان تولید می شود.
نمیدانم این نحسی کی دست از سر ما بر میدارد! قرار شد اعتبار پاسپورت خودمون رو بالا ببریم بجااش اعتبار پاسپورت۳۸ کشوردیگر را هم از بین بردیم! حالا ما بجهنم! چه جوری مشکل اون مآدر مرده ها رو حل کنیم! ای تف بذاتت !!