یک: جمعه بود و روز دوم نمایشگاه تابلوهای من. این نمایشگاه، هر روز هست تا جمعه ی دیگر. و من شخصاً پذیرای هر تازه واردی هستم تا پایان هفته. نخستین فردی که پای به درون نهاد، همان دوستِ آمده از عسلویه بود. پیش از ظهرش رفته بود به دیدنِ شیخ علی تهرانی که از وی خاطراتی داشت دور و دراز. کمی بعد، یکی دیگر از دوستان و نویسندگان سایت نوری زاد آمد و یکی از کتاب های تازه منتشرشده اش را برایم آورد. ده سال تمام کتابش در انتظار چاپ بود. موضوع کتابش؟ نقد ادبی و تبارشناسیِ رمان. حتی برای یکی از مقالات داخل کتاب – که پیشتر منتشر شده بود – جایزه گرفته بود. ده سال چشم انتظاری، رمقی و ذوقی و علاقه ای برای یک نویسنده باقی می گذارد آیا؟ براستی اینهمه بلاتکلیفی و دلمرده سازی نویسندگان و هنرمندان می تواند همینجوری و از سرِ شلختگی و بی عرضگی باشد؟! من که می گویم: نه. چرا که همه ی موانع و کارشکنی ها، هم در وادی موسیقی هم سینما هم تآتر و هم کتاب دقیقاً خروجیِ سیاست هایی است که تمایل شدیدش به فروکُشیِ هر چه که غیر اسلامی است. برای کسانی که اصل و اساس هستی را در فقه و فقاهت می بینند و همانها نیز بر سرِ مسندهای این کشور حضوری سراسیمه و حتمی و غضبناک دارند، سینما و تآتر و رمان و علوم انسانی و هنرهای تجسمی و موسیقی و همه و همه تنها در حد ” اکل میّیت” قابلیتِ تحمل و اشاعه دارد. بهمین خاطر است که در این حوزه ها ما سال به سال می گوییم: دریغ از پارسال.
دو: یکی آمد حدوداً پنجاه و هفت ساله. کارت شناسایی اش را نشانم داد. سرهنگ پاسدار بود و بازنشسته ی اجباری سپاه. بگفته ی خودش، همکار سردار تهرانی مقدم بوده که همین تهرانی مقدم در منطقه ی شهریار و در یک انفجارِ احتمالاً هسته ای از پا در آمد. عجبا که در این انفجار بشدت مشکوک، چند ده نفر نیز از پا در آمدند که هیچ اسمی از آنان نیست. انگار یک انفجار کت و کلفت هسته ای رخ داده و تنها در آن میان، پرش به سردار تهرانی مقدم خورده. سرهنگ بازنشسته، منتقد نظام و سیاست های آن بود. می گفت: پیش از سال 88 یک نامه برای رهبر نوشتم و به کسی دادم که داده بود بدست خود رهبر. در آن نامه از نیروی هوایی سپاه نوشته بودم و از کجروی های سپاه. که هیچ پاسخی نیامد با آنکه بدست خودِ رهبر تشویق شده بودم حضوراً. این پاسدار بازنشسته، فرد روشنی به نظر می رسید. منتقدانه به گذشته و به انقلاب و به اوضاع سیاسی و نظامی کشور می نگریست. به وی گفتم که من هماره میان سپاهیان و اطلاعاتی ها و اساساً آدمهای هر دستگاه، حساب خوب و بدشان را جدا می کنم. و گفتم: در میان سپاهیان و حتی در میان سرداران، ما انسانهای نیک و شایسته فراوان داریم. منتها رشته های کار در دست نابکاران است و دزدان و آدمکشهای سپاه.
سه: دوستِ این جناب سرهنگ بازنشسته ی سپاه نیز آمد. وی نیز بازنشسته ی سپاه بود و کارتش را نشانم داد جهت اطمینان. این کارت نشان دادنشان برای چه بود؟ من که هر کاره بودنِ دوستانی که به دیدنم می آیند مهم نبوده تا کنون. جناب سرهنگ، پیش از آنکه با دوستِ سرهنگش نمایشگاه را ترک کند، مرا کناری کشید و گفت: من به این مرد عسلویه ای مشکوکم. چرا؟ از چند زاویه دارد عکس می گیرد. به وی گفتم: بگیرد. من مگر نمی گیرم؟ و گفتم: دوست گرامی، من هیچ نگرانی از این بابت ندارم. در میان این مردمی که رفته رفته اینجا را پر می کنند، ای بسا اطلاعاتی ها و سپاهی ها و بسیجی ها نیز باشند. خب باشند. و گفتم: حتی اگر مأمورانی از کا گ ب و موساد بیایند اینجا، مرا هیچ نگرانی و حساسیتی از این بابت نیست. من در این نمایشگاه مگر چه به نمایش گذارده ام و از چه سخن می گویم که بخواهد نگرانیِ مرا بر بیانگیزد؟ به وی گفتم: من غلیظ ترین حرفها را زده ام و نوشته ام. هیچ امر پنهان و مشکوک و درِ گوشی نیز ندارم. یک خط تلفن دارم برای همه ی کارهایم. دوست پاسدار ما ظاهراً همچنان خصلت شکاکش را از دلِ سپاه به این سوی آورده بود. هرچه از درون و از اعماقِ درونم یکی مرا هشدار می داد به این که او و دوستش ای بسا خودشان مآمور باشند، به همو نهیب زدم که: باشند. قدمشان بر چشم. مثل دیگران.
چهار: خانواده ای بهایی آمد. و دوستی از دراویش. یکی نیز از کردستان آمده بود. می گویم: چه دنیای قشنگی است این دنیای انسانی. که همه ی نیک دلان و نیک اندیشان و منصفان و با ادبان را بهم پیوند می دهد. گوهر عشقی و دخترش سحر و دامادش آقا مصطفی نیز آمدند و در میان کف زدنهای ما جا گرفتند. گوهر بانو برای این که به نمایشگاه برسد، صبح زود از شهر خمین بیرون زده بود. که دیروزش به خمین رفته بود برای دیدن دیگر پسرش. انگشتانِ این پسر در حادثه ای آسیب دیده بودند. از سحر پرسیدم: خمین را چگونه یافتی؟ گفت: سرد. گفتم: بله دکتر علی شریعتی نیز در سالهای پیش از انقلاب مثل تو یک روز از خمین گذر می کند و آنجا را سرد و افسرده می یابد و می سراید:
بی تو من از خمین گذشتم
افسرده بود و سرد
نام تو را زمزمه می كرد روز و شب
فریاد روزگار ماست
روح خدا
که سحر بهشتی گفت: برف زیاد باریده بود بابا.
پنج: عده ای از دوستان، چند تایی از تابلوها را انتخاب کردند برای خریدن. جمعی نیز دو دل بودند. به آنها گفتم: نگران قیمت تابلوها نباشید. همین که انتخاب کنید و بدانید که کدام یک از تابلوها را می خواهید، با هم به توافق می رسیم. سحر بهشتی یکی از تابلوها را برای تولدش برداشت برسم هدیه. پیشتر، تابلویی نیز به عشقِ بانو گوهر عشقی کشیده و تقدیمش کرده بودم. جوانی برایم یک جلد ” شاهنامه ” آورد. خودش شیفته ی شاهنامه بود و خانه های ایرانیان را زیر چتر شاهنامه آرزو می کرد. آقای مقیمی وکیل آتنا فرقدانی آمد و بعد از دیدن تابلوها گفت: هفته ی آینده شاید خبری خوب در باره ی آتنا بشنویم.
پنج: یکی از دوستان خبر داد که برای پدر و مادر مرحومش لوبیای نذری پخته و می خواهد قابلمه ی پر از لوبیا را به نمایشگاه بیاورد با ظرفهای یک بار مصرف و نان و آبلیمو و گلپر. و آورد. خلاصه دوستانی که از تابلوهای من دیدن می کنند، با یک ظرف لوبیای خوش پخت، پذیرایی نیز می شوند. و این شاید نمایشگاه تابلوهای مرا به تنها نمایشگاهی توصیف کند که در آن به مراجعین لوبیای گرم می دهند. خانواده ی نعمتیِ همدانی آمدند که دو کارخانه ی مهمات سازی شان را دو نفر از قاضیان و وکلای همدانی بالا کشیده اند و این خانواده، سرگردان و آواره اند از یکی دو سال پیش و کارشان این است که کفن بپوشند و بروند جلوی دادسرا و لب بدوزند و دادخواهی کنند در بن بست.
شش: چند نفر از شاگردان محمد علی طاهری به نمایشگاه آمدند. از همان دوستانی که با ما بودند در روزهای اعتراض اوین و دنا و زندانی شده بودند. در زندان موهای بلند یکی شان را از نیمه بریده و کوتاه کرده بودند. سخن از انصاف و ادب و پاکیزه خوییِ زنان و مردانی رفت که به شاگردیِ آقای طاهری مفتخرند. مردان و زنانی که حاضرند زندگی خود را با مخاطراتی سخت مواجه کنند اما استادشان از اعدام و زندان برهد.
هفت: روزهای ابتداییِ این هفته احتمالاً نمایشگاه خلوت خواهد بود تا اواخر هفته. من اما هر روزه از ساعت 5 تا 8 در نمایشگاه هستم برای استقبال از عزیزانی که منت بر من می نهند حتی اگر یک نفر بیاید. بارها گفته ام که برای من، آنچه که مهم است حضور دوستان و همدلان است. تابلویی اگر بفروش رود، حتماً وجه آن به دوستی تنگدست از تبار خانواده های زندانیان سیاسی و مدنی و عقیدتی تقدیم می شود. دوستان زندانی ما، خیلی هاشان سخت در مضیقه اند این روزها. ای بدا بحال حاکمانی که یک معلم بی گناه را به زندان می برند و وی را و خانواده اش از حقوق حتمی اشان محروم می کنند.
هشت: داستان سفر سردار سلیمانی به روسیه و دیدارش با پوتین و سران نظامی روسیه، چند بار است که تکذیب می شود و تـآیید. می گویم: نیازی به تأیید و تکذیب این خبر نیست. وقتی خود پوتین با حضرت آقا دیدار می کند، حالا سردار سلیمانی و دیگران را چه باک که با وی دیدار کنند حتی در روسیه؟ از نگاه پوتین، سردار سلیمانی و همه ی حاکمانِ بر ایران، کودکانی هستند با کیسه هایی پول در دست. به لطایف الحیل باید از دست این کودکان آن کیسه های پول را سترد و نقل و نباتی در کف دستشان نهاد.
telegram.me/MohammadNoorizad
https://www.facebook.com/m.nourizad
www.nurizad.info
آقای مرتضی .ممنون از جوابی که نوشتید . اما اگر لباس نشان شرافت و تمایز نیست چرا به عنوان مجازات روحانی از نظر حکومت خطا کار را خلع لباس می کنند. یک سوال دیگر هم دارم . اگر یک مسیحی مسلمان شود آزاد است اما اگر من تغییر دین دهم به عنوان مرتد باید کشته شوم؟
تو خودتم یکی از سوسولای همین سایتی نمیخاد با مشتی مشتی کردن ادای عیارا و جوونمردارو در بیاری ضمنا ریاکار خودتی تو نفله حق نداری چون خودت ریاکار هستی و ادای مشتیارو در میاری اونارو ریاکار بدونی لیاقتت همونه که دنبال کون رضاشاه میرپنج کودتاچی بری و باهاش محشور شی سوسول
لازم نیست ایقدر عصبی بشی حمید آقا. حالا مشتی فقط تو بزار دل نوریزاد هم به این ادا بازیها خوش باشه . این که دعوا نداره. فشارت میره بالا و زود مرگ میشی!
اهورا خان زرتشتی منظور من اون کامنتگذاری بود که اسم خودشو مش قاسم گذاشته نه نوریزادی که اونم اشتباه میکنه و بشما بی دینا بال و پر میده حالا تو هم خودتو نخود هر آشی نکن مشتی
خداوکیلی .اسم حمیق بهتر بهت میاد . تا اسم حمید . یعنی در اوج بد بختی بسر میبری .
برگرفته از سایت دویچه وله به مناسبت صدمین سال روز نویسنده و طنز پرداز بزرگ عزیز نسین یادش گرامی باد
“پدرم در ۱۳ سالگی از یکی از روستاهای آناتولی به استانبول آمد. مادرم هم وقتی خیلی بچه بود از روستای دیگری در آناتولی به استانبول آمد. آنها مجبور بودند سفر کنند تا یکدیگر را در استانبول ببینند و با هم ازدواج کنند تا من بتوانم به دنیا بیایم. دست خودم نبود، به همین خاطر در زمانی بسیار نامناسب، در کثیفترین روزهای جنگ جهانی اول یعنی سال ۱۹۱۵ در جای بسیار بدی به نام جزیره هیبلی، متولد شدم. آنجا ییلاق پولدارهای ترکیه در نزدیکی استانبول است و از آنجا که پولدارها نمیتوانند بدون آدمهای فقیر زنده بمانند، ما هم در آن جزیره زندگی میکردیم.»
«از بچگی آرزو داشتم مطالبی بنویسم که اشک مردم را در آورد. با همین هدف داستانی نوشتم و آن را برای مجلهای فرستادم. سردبیر مجله آن را درست نفهمید و به جای گریه کردن، قاه قاه خنده سر داد، ولی بعد از کلی خندیدن، مجبور شد اشکهایش را پاک کند و بگوید: عالی است. باز هم از این داستانها برای ما بنویس.»
خوانندگان کارهایم به بیشتر چیزهایی که برای گریاندن آنها نوشته بودم، میخندیدند. حتی بعد از آن که به عنوان طنزنویس شناخته شدم، نمیدانستم طنز یعنی چه. حتی هنوز هم نمیدانم. طنزنویسی را با انجام دادنش یاد گرفتم. خیلیها یک جوری از من میپرسند طنز چیست که انگار طنز یک نسخه یا فرمول دارد، تنها چیزی که من میدانم این است که طنز موضوعی جدی است.»
در شرایطی که نسین با طنز گیرا و گزندهاش محبوبترین نویسنده ترکیه شده بود، در زندگی بیش از ۲۰۰ بار به دادگاه احضار شد. او در سال ۱۹۴۹ به خاطر نوشتن طنزی سیاسی، دو شاکی نامدار پیدا کرد: محمدرضا پهلوی، شاه ایران و ملک فاروق دوم، پادشاه مصر. آنها از عزیز نسین به دادگاهی شکایت بردند، طنزنویس نامدار محکوم شد و بیش از ۶ ماه در آنکارا به زندان افتاد.
مردم تعجب میکنند که تا حالا بیش از دوهزار داستان نوشتهام. اما این که تعجب ندارد. اگر خانوادهام به جای ده نفر بیست نفر بودند، مجبور میشدم بیشتر از چهار هزار داستان بنویسم.»
بعد از انتشار فتوای آیتالله خمینی علیه سلمان رشدی، عزیز نسین فصلی از کتاب “آیات شیطانی” را ترجمه و منتشر کرد. او تصریح کرد که این کار را در درجه اول به خاطر دفاع از آزادی عقیده و بیان انجام داده است.
برخی از محافل افراطی در ترکیه به “ارتداد” عزیز نسین حکم دادند و فتوای قتل او را صادر کردند. چندی بعد که طنزنویس نامدار برای شرکت در جمع نویسندگان آزادیخواه به شهر سیواس رفته بود، عدهای از افراد متعصب و خشمگین روز دوم ژوئیه ۱۹۹۳ پس از مراسم نماز جمعه، به هتل محل اقامت او حمله بردند و ساختمان را به آتش کشیدند. در این ماجرا نسین جان سالم به در برد، اما ۳۷ نفر در آتش نفرت و نادانی سوختند.
عزیز نسین در ۶ ژوئیه ۱۹۹۵، دو سال و ۴ روز پس از فاجعه سیواس، پس از یک جلسه کتابخوانی در ازمیر با ایست قلبی درگذشت. او در وصیت نامهای که از خود به جا گذاشت، قید کرد که به هیچ دینی معتقد نیست و لذا به تشریفات و مراسم خاکسپاری اسلامی نیاز ندارد. جسد او به خواست خودش در گوری بینام در روستای کودکان به خاک سپرده شد.
حاج مم رضا (عارف) با عنوان پر طمطراق رییسک شورایک عالی (اوو…ه) سیاستگذاری (شما بخونین شیره مالی) اصلاحطلبان (شما بخونین شیادی) با اشاره به رایزنیها و گفتوگوهایش با شخصیتهای نظام (شما بخونین سر شیادها) ، گفته: محور گفتوگوهای من با بزرگان نظام=شخصیتهای نظام=…(سه نقطه از مش قاسم) این بود که راهکارهای حفظ سرمایههای اجتماعی را بررسی کنیم. در دو سال گذشته تلاش و مراقبت کردیم صحبتهای ما نشاندهنده کوچکترین زاویه از نظام و انقلاب نباشد.
۱- خدا وکیلی شیادی رو میبینی؟ این ملت با نظام و انقلاب زاویه داره حالا این یارو میگه من زاویه ندارم، ولی میخواد وکیل اونایی بشه که زاویه دارن. به این میگن خود محور بینی و تحقیر یه ملت!
حاج اکبر بهره-مانی: باندی بودن تأیید صلاحیتها در این انتخابات قابل قبول نیست و سلامت نیروهای ناظر و مجری برای مردم جزو ضروریترین چیزها است.
ترجمه:
۱-منظور حاجی از “تأیید صلاحیتها” خودش و باندش میباشد.
۲-منظور حاجی از “سلامت نیروهای ناظر….” یعنی آدمهای خودش.
۳-اگه حاجی نگران آزادی انتخاب کردن و انتخاب شدنه چرا حرفی از ور داشتن نظارت استصوابی نمیزنه؟ اخ یادم رفت، خودش بانی نظارت استصوابی بود. شیاد!
با درود . اینکه داستان سفر سردار سلیمانی به روسیه و دیدار با پوتین در کاخ کرملین و سران نظامی روسیه ، توسط خبرگزاری های خاص چندین بار تکذیب و یا تـآیید می شود ، جهت مطرح کردن بیشتر اشخاص و برای اهدافی خاص و جلب توجه خاص تر است . این قضیه ، حکایت دخترِ پا به سن گذشته و ترشیده ای در قدیم است که وقتی متوجه شد اصلا” خواستگاری نداشته و پیر دختر شده و هنوز مردی ندیده است ، در شهر ” جار ” میزد و شایعه میکرد که من تاکنون ” صیغه موقت ” اکثر مردان شهر بوده ام و مردان بسیاری دیده ام . از فردای آن روز مردان ساده لوح وسوسه شده و دمِ در خانه دخترِ ترشیده به خواستگاری ” صیغه موقت ” صف کشیده بودند !
جناب نوري زاد سلام بر شما
برادر جان ما تا كى بايد شاهد بى حرمتى افرادى مانند مزدک باشیم
ببینید آقاى نورى زاد اين فرد به قدرى بى سواد است كه در حيطه زبان فارسى مانند كودكان دبستانى است آنوقت مفسّر زبان عربى نيز شده است در نوشته هاى اخير به فردى ضد دين و بى سوادتر از خودش استناد كرده و آبروى خود و آن فرد
معلوم الحال را بيشتر برده است
معناى نكاح چیست؟
در قرآن اين كلمه ومشتقات آن بكار رفته و معناى آن را كودكان دوره ابتدايي مى دانند يعنى ازدواج
مثل اين آيه كه حضرت شعيب عليه السلام خطاب به حضرت موسى مى فرمايد
{ قال إني أريد أن أُنكحك إحدى ابنتيَّ هاتين
ترجمه فولادوند
[شعيب] گفت: «من مىخواهم يكى از اين دو دختر خود را [كه مشاهده مىكنى] به نكاح تو در آورم، به اين [شرط] كه هشت سال براى من كار كنى، و اگر ده سال را تمام گردانى اختيار با تو است، و نمىخواهم بر تو سخت گيرم، و مرا ان شاء اللَّه از درستكاران خواهى يافت.»
ترجمه مشكينى
(شعيب) گفت: من مىخواهم يكى از اين دو دختر خود را به همسرى تو درآورم در برابر اين (مهر) كه هشت سال (براى اداره امور خانه يا چرانيدن دامها) اجير من باشى، و اگر ده سال را تمام كردى اختيار با توست و من نمىخواهم كه بر تو سخت گيرم به خواست خداوند مرا از صالحان خواهى يافت
&&&
برادر با سواد این مثال که نوشتی تایید حرفهای آنهاییست که بیسواد خطاب کردی.
مرد و زن با عشق و علاقه بدون هیچ چشمداشتی از هم زندگی را آغاز می کنند اگر ایرانی باشی می دانید که مادرتان و همسرتان معمولا مهری اشان را از مرد و یا شوهرشان مطالبه نمی کنند مگر در موارد ایجاد اختلاف . این چه معنی داره شما جوانی را مناسب همسری دخترت بدانی و بگویی بشرط اینکه هشت سال برای من چوپانی کنی دخترم را به تو می دهم خدایی خودت نمی توانی اینها را تجزیه تحلیل بکنی ؟ یکی مثل شما می گفت قدیما همینطوری بوده خوب مرد حسابی اون نکاح هم که در این دوره نباید بکار بره چون منظورش ازدواج اونطوری (…..) بوده که مورد قبول این زمان نیست .
لینک دانلود کتاب “انقلاب و نظام در بوتهٔ نقد اخلاقی” نوشتهٔ محسن کدیور:
https://yadi.sk/i/yL6SKHj2mM4As
استقلالِ بر باد رفته! “ایرانِ اسلامی” بازیگر منطقهای پوتین، بابک داد
»
» نسخه قابل چاپ
» ارسال به بالاترین
» ارسال به فیس بوک »
ارسال به تويتر
بابک داداکنون ایران به بازیگر منطقهای و پیادهنظام روسیهی کبیر تبدیل شده و به پشتوانه روسیه، برای این و آن خطونشان میکشد. امروزه تهران، حیاط خلوت آقای ولادیمیر پوتین است و اوست که تعیین میکند پروتکل دیدار را چطور انجام دهد. او اجازه دارد با صندوقی سربسته که ظاهرا” حاوی یک نسخه قرآن است و با کاروان زرهی خودش، مستقیماً از فرودگاه به بیت رهبری برود. محافظان و مترجمان را بیرون کند و نماز اول وقت رهبر را هم به تعویق بیاندازد!مقدمه: یکییکی از بین رفتند؛ شعارها و آرمانهای انقلاب ۱۳۵۷ را میگویم. همان آرزوهای بلندی که حالا دیگر شبیه قصه و شوخی تلخی شدهاند که هیچکس حتی حاضر نیست بازگویشان کند و مردم هم نمیخواهند حضور در چنان انقلابی را گردن بگیرد. آرمانهایی مثل: آزادی، استقلال، رأی ملت، عدالت، برابری، مبارزه با اشرافیگری و تجمل حاکمان، مبارزه با فقر و فحشا و اعتیاد، و اداره کشور بر مبنای اصول «جمهوریت» و حتی اسلامی بودن حقیقی ارکان کشور،… اینها و بسیاری شعارهایی جذاب دیگر، جملگی بر باد رفتهاند. و حالا فقط پوستهٔ چروکیده و خشکی از آن آرمانهای بلند باقی مانده است.
اکنون ایران به بازیگر منطقهای و پیادهنظام روسیهی کبیر تبدیل شده و به پشتوانه روسیه، برای این و آن خطونشان میکشد. امروزه تهران، حیاط خلوت آقای ولادیمیر پوتین است و اوست که تعیین میکند پروتکل دیدار را چطور انجام دهد. او اجازه دارد با صندوقی سربسته که ظاهرا” حاوی یک نسخه قرآن است و با کاروان زرهی خودش، مستقیماً از فرودگاه به بیت رهبری برود. محافظان و مترجمان را بیرون کند و نماز اول وقت رهبر را هم به تعویق بیاندازد! و روزهای بعد صدای او، از گلوی مقامات ایران بیرون بیاید. حجتالاسلام طائب رییس قرارگاه عمار سپاه هم در وصف این نخوت و رفتار پوتین، زبان به ستایشی رقتبار میگشاید که: کارهای پوتین بازی نیستند، بلکه همه کارهای او دارای معانی و مفاهیم هستندhttp://news.gooya.com/politics/archives/2015/12/206217.php
با سلام
به دليل اينكه اين روزها نمايشگاه جناب نوری زاد برقرار است موضوع رنگها در قرآن كريم را كه مناسب بحث است انتخاب كرده ام اولين رنگی که در قرآن كريم ذكر شده در سورة بقرة است
{قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاء فَاقِـعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ }البقرة69
گفتند از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن كند كه رنگش چگونه است گفت وى مىفرمايد آن ماده گاوى است زرد يكدست و خالص كه رنگش بينندگان را شاد مىكند (۶۹)
—————————————————
روانشناسي رنگها
رنگ زرد
این رنگ سطح انرژی بدن را بالا می برد ومانع افسردگی می شود .رنگ زرد جستجو برای یافتن راهی
جهت بیرون امدن از دشواریها وبن بست ها وتلاش در جهت کسب هویت خویش است رنگ زرد لذت غیر
ارادی از عملکرد فرد ایجاد می کند وقدرت پیش بینی اوضاع اینده را در فرد بالا می برد .زرد طلایی در
ارام کردن انسانهای بد خو وصفراوی مزاج ،تاثیر به سزایی دارد این رنگ در بسته بندی کالاها نیز بسیار
مورد توجه است .
رنگ زرد فروغی شادی بخش ونیرویی نشاط انگیز دارد .زرد پر رنگ گشاینده ی ذهن وزداینده ی وسواس
از دل وبرانگیزاننده ی جان است .تحقیقات نشان داده است که رنگ زرد بیشترین تاثیر را بر افزایش توجه
و تمرکز هواس دارد .
———————-
ادامه دارد
بالاخره امام زمان كيست: هيتلر يا پوتين؟!
ف.م.سخن – خبرنامه گویا
ديدم روزنامه «بيلد» آلمان تيتر يك زده كه: طبق گزارش هاى تاييد شده ى پزشكى، هيتلر فقط يك ب///////////////// نخير! شما اگر مطلب آقاى على امينى نجفى را در سايت بى بى سى فارسى بخوانيد، مى بينيد در معرفى كتاب مستطاب «آلمانى ها و ايران» نوشته است:
………………….
.نویسندهی کتاب “آلمانیها و ایران” سند میآورد که برخی از ملایان در قم هیتلر را از اخلاف پیامبر اسلام دانستند و دسته ای از علما تا آنجا پیش رفتند که گفتند هیتلر همان “امام زمان” است که برای “احیای دین محمد” ظهور کرده است. یک سند جالب گزارشی است که اروین اتل، سفیر آلمان در تهران در فوریه ۱۹۴۱ به مقامات برلین فرستاده است. آقای سفیر مینویسد: سفارت ما از چند ماه پیش از منابع گوناگون مطلع شده است که برخی از ملایان در سراسر کشور بالای منبر از پدیدهای تازه سخن میگویند، دال بر این که خداوند امام زمان را در هیئت آدولف هیتلر به زمین فرستاده است. در سراسر کشور، و بدون هیچ دخالتی از جانب سفارتخانهی ما، شایع شده است که پیشوای آلمان برای نجات این کشور آمده است… در تهران یک ناشر عکسهایی از پیشوا (هیتلر) و امام علی، امام اول شیعیان، را چاپ کرده است. این عکسهای بزرگ تا چند ماه در طرف راست و چپ ورودی چاپخانه چسبیده بود. این عکسها پیام روشنی داشتند: علی امام اول است و پیشوا امام آخر… نویسندهی کتاب “آلمانیها و ایران” شرح میدهد که پیش از اشغال ایران توسط متفقین، شایعات عجیبی درباره هیتلر بر سر زبانها افتاده بود. برخی از ملایان موعظه میکردند که هیتلر از اخلاف پیامبر اسلام است و زیر پیراهن خود عکسی از امام علی را با خود دارد. در برابر عدۀ دیگری عقیده داشتند که هیتلر از اول مسلمان نبوده، بلکه به دنبال مطالعه و تحقیق به اسلام گرویده است…”.
…………………………………………………………….
http://news.gooya.com/politics/archives/2015/12/206195.php
جوان تیز هوش و نخبه کشور « مسعود جعفر آبادی »همچنان در بازداشت و منتظر اعدام
« مسعود جعفر آبادی » جوان تیز هوش ٢۶ ساله ای که بعلت هک کردن سایت خامنه ای و وزارت اطلاعات و دیگر وزارتخانه ها بصورت همزمان متهم سپاه پاسداران, وزارت اطلاعات و حفاظت قوه قضائیه است که بیشتر از ۶ سال است در زندان های مختلف تحت عنوان اقدام علیه امنیت از طریق نقوذ غیرمجاز تخریب و جاسوسی رایانه ای بسر میبرد. وی بعلت بلاتکلیف بودن پرونده اش تا زمان صدور حکمش از پاسخگویی به نماینده دادستان طفره رفت.
مسعود جعفر آبادی در سن ١۴ سالگی موفق به اخذ دیپلم از مدرسه ی تیزهوشان تهران و در سن ١٨ سالگی لیسانس خود را در رشته معماری در دانشگاه امیر کبیر تهران در سال ١٣٨٧ اخذ نمود و دانشجوی ترم دوم کارشناسی ارشد در همین دانشگاه بود که در سن ١٩ سالگی دستگیر شد و طی شش سال گذشته همچنان بلاتکلیف است.
بر حاشیه کتاب چون نقطه شک بیکار نیم اگر چه در کار نیم -یک سوال از آقای مرتضی – در آموزه های دینی طبق روایت معروفی شخصی به دیدار پیامبر آمد و چون پیامبر هیچ تفاوتی با دیگران از لحاظ لباس نداشت نفهمید کدام یک پیامبر هستند . سوال اینکه پس چرا لباس روحانیون با بقیه مردم متفاوت است؟و بعد از محکومیت خلع لباس شده و تازه می شوند مثل بقیه؟!
با سلام به نقطه شک گرامی
اگرچه شک و سوال امر مبارکیست ،اما امیدوارم که هم از نقطه شک به نقطه یقین کوچ کنید و هم همیشه در کار و خلاقیت باشید.
در مورد سوال شما ابتدا یک توضیحی در مورد آن نکته تاریخی که به آن اشاره کردید می دهم بعد متن سوال و جوابی را که دوست خوب سابقی بنام بردیا در پست “حوض نقاشی” از سایت جناب نوریزاد مطرح کرده بود و با سوال شما تشابه داشت را اینجا باز نشر میکنم ،البته در مورد آن دوست خوب باید عرض کنم که ظاهرا ابتدا در ملبورن استرالیا بود و اینجا مطلب می نوشت و بعد به ایران آمد و بخلاف برخی از افراد متاخر در این سایت که وقتی در منطق و گفتگو دچار کمبود در استدلال می شوند به ادبیات چاله میدانی و کاربرد الفاظ غیر مودبانه رو میاورند ،فرد مودب و در عین حال اهل مطالعه ای بود ،امیدوارم هرجا هست موفق و پایدار باشد.
در مورد قضیه تاریخی معروف که به آن اشاره می کنید باید عرض کنم که محور و تکیه گاه آن در بیان یکرنگی با اصحاب و ساده زیستی پیامبر ،بر مساله لباس متمرکز نیست برای اینکه لباس متعارف عرب بدوی در آن عرص چیزی جز عمامه و لباس ها و بالاپوش های بلند عربی نبوده است ،آنچه که در این ماجرا مهم و قابل استناد در مورد سیره نبویست ،مساله یکرنگی و تواضع و بدون کبکبه و دبدبه بودن پیامبر در معاشرت با انسانها بوده است ،و اینکه پیامبر جایگاه خاص و ویژه ای در حلقات گفتگو برای خویش ترتیب نداده بود و با بندگان خدا بسادگی گفتگو و معاشرت می کرد ،و نقطه تمایز مکانی شاید بیشتر باز میگشت به روی منبر یا بلندی نشستن در مقام سخنرانی و سخن گفتن رسمی ،بنظر من نکته اخلاقی ویژه در این نقل تاریخی بیشتر روی این متمرکز است که پیامبر خدا همچون سلاطین تاریخ ،آستان و تشریفات و زرق و برق خاصی در رابطه با اصحاب خود نداشت ،از این جهت تازه وارد وقتی به حلقات او و اصحاب وارد می شد اندکی برای تمییز دادن ایشان دچار اشکال میشد ،البته ویژگی های اخلاقی دیگری در تواضع و سادگی پیامبر اسلام (درود خدا بر او) در کتب سیر و سیره نبوی هایی که نوشته اند ذکر کرده اند که می توانید مراجعه کنید ،در این مورد ابوحامد غزالی رساله کوچکی بنام اخلاق نبوی دارد که البته بیشتر آن در کتاب احیاء العلوم ایشان که بعد توسط محدث عالیقدر مرحوم فیض کاشانی تحت عنوان “المحجه البیضاء” تهذیب و تکمیل شده است آمده است و هردو کتاب کتاب مغتنمی است که می توانید به آنها مراجعه کنید.
یک نکته اساسی دیگر این است که خود “لباس” فی نفسه که از اعراض ظاهری انسان است ،ربطی به شرافت و انسانیت انسانها ندارد ،یعنی خود لباس (هر نوع لباسی چه فاخر و چه حقیر) نه دخلی در بزرگی و شرافت انسان دارد و نه رابطه مستقیمی با حقارت و کاستی طبقاتی انسان دارد ،بلکه لباس ساتر زشتی های انسان و حافظ بدن انسان از سرما و گرماست نه ما به الشرافه انسان ،البته برخی لباس های صنفی نیز ویژگی آن “سمه” و “علامت بودن” آن است نه ما به الشرافه ،و در جوامع مختلف اینگونه لباس های صنفی وجود دارد مثل لباس نظامیان در کشورهای مختلف ،یا لباس پزشکان ،و اصناف دیگر ،که اگر بنای اشکال شما صحیح باشد به همه اینگونه البسه صنفی هم باید وارد شود ،و این مطلب اختصاصی به لباس صنفی روحانیون که ما به التمایز و علامت بر آگاهی در علوم دینی است ندارد.
اکنون با توجه به این مقدمه ،آن سوال طعن آمیز دوستمان بردیا در پست پیش گفته را باز نشر میکنم که من ضمن بیان همین نکات ،در میانه آن بخشی از یک مقاله تاریخی در زمینه پیشینه لباس روحانیان در ایران را که مورد تصدیق من بود نقل کرده ام:
( بردیا
12:37 ب.ظ / اکتبر 20, 2014
مهرداد عزیز
لباس روحانیون نمی تواند لباس پیامبر بوده باشد. همین الآن هم با امکانات فوق العاده تهویه اگر چنین لباسی در عربستان بپوشید از گرما هلاک می شوید چه رسد به زمان پیامبر. شنیده ام که این لباس ترکیبی از عمامه جوکی های هندی و ردای زردشتی است. عمامه سیکهای هندو را دیده ام که به شدت شبیه عمامه روحانیون خودمان است. ردای زرتشتی را نمی دانم!
شاد باشید
—————————————————–
مرتضی
9:28 ب.ظ / اکتبر 21, 2014
دوست گرامی جناب بردیا
با سلام
مطالبی در مورد لباس رایج روحانیون بیان کردید که دور از نصاب تحقیق و بررسی منطقی بود ،که اجمالا به آن اشاره میکنم:
1- گفته اید :””لباس روحانیون نمی تواند لباس پیامبر بوده باشد ،همین الآن هم با امکانات فوق العاده تهویه اگر چنین لباسی در عربستان بپوشید از گرما هلاک می شوید چه رسد به زمان پیامبر””.
(پایان نقل قول)
اولا مقصود اولی از تعبیر “لباس پیامبر” لزوما تشابه در لباس و پوشاک نیست ،بل آنچه که مراد اصلی از این تعبیر است این است که عالمانی با گذراندن مراحلی از علم و عمل اولا خود را متعهد به پیروی از تعلیمات و سنن پیامبر کرده و ثانیا آموخته های خود از دین و سنت آنحضرت را در زمینه های اعتقادی و اخلاقی و عملی در اختیار دیگرانی که فرصت تامل و تفقه در این زمینه ها ندارند قرار دهند،در حقیقت در لباس پیامبر درآمدن بمعنای در “زی و هیئت و سیره ” پیامبر در آمدن است از طریق کوشش ها و ریاضت های علمی و عملی ،و نه لزوما تشابه تام و تمام در پوشش ظاهری.
ثانیا: اگر فرضا هم لباس پیامبر بودن بمعنای مشابهت در لباس و پوشاک باشد ،لزومی ندارد که تشابه یا مشابهت از تمام وجوه باشد ،شما میدانید که در بحث های ادبی نیز اگر چیزی به چیزی تشبیه میشود ،در تشبیه یک “وجه شبهی” وجود دارد ،و لازم نیست شباهت من تمام الوجوه باشد ،مثل اینکه اگر گفتیم “زید مثل شیر می ماند” در اینجا مقصود تشبیه شجاعت زید است به شجاعت شیر بیشه ،نه تشبیه او به تمام وجوهی که در شیر بیشه هست ،مثلا لازم نیست زید یال هم داشته باشد تا بتوان او را به شیر بیشه تشبیه کرد.
در اینجا هم تشبیه به لباس پیامبر لازم نیست تشبیه من تمام الوجوه از لباس پیامبر باشد.زیرا آنچه که مسلم است ودر تاریخ و سیره پیامبر وارد شده این است که ایشان در مواقعی “عمامه” سیاه یا سفید یا قرمز بسر می گذاشته اند مثل اینکه در تاریخ هست که ایشان زمان فتح مکه عمامه مشکی بسر داشته اند یا در ماجرای غدیر نیز عمامه مشکی بسر داشته اند،یا رسم عرب بوده است که لباس بلند یا بالا پوش عربی می پوشیده است،در روایات ما هم سخن از استحباب عمامه بسر گذاشتن هست ،من تعجب کردم از طرز استدلال شما در ادامه عبارت ،گفته اید :””همین الآن هم با امکانات فوق العاده تهویه اگر چنین لباسی در عربستان بپوشید از گرما هلاک می شوید چه رسد به زمان پیامبر””.
اگر فرض کنیم پوشیدن بالاپوش یا قبا رسم عرب صدر اسلام بوده باشد ،آیا حتما باید قباهایی به همین کلفتی و ضخامت که روحانیون الان می پوشند باشد تا نیاز به تهویه باشد؟!
خوب متناسب با هوای آن مناطق ،اگر کسی بالاپوش یا قبا بپوشد ،قبایی نازک و سفید می پوشد که قابض و جاذب گرما و آفتاب نباشد،مثل دشداشه هایی که الان هم اعراب در مناطق گرمسیر می پوشند ،دوست گرامی واقعا درک این معنا اینقدر مشکل بود که سخن از “تهویه” بمیان آید؟!
البته من توضیح دادم که مراد از بلباس پیامبر درآمدن لزوما مشابهت در لباس ظاهری نیست ،بلکه ایمان به سیره و روش آنحضرت و آموختن و عمل به سیره او و تعهد به آموزش تعلیمات او به دیگران مراد است .
من دیگر به ادامه عبارت جنابعالی نمی پردازم زیرا ادامه عبارت شما و بحث هایی مث جوکی های هند و ردای زرتشتی و… فاقد نکاتی منطقی و درخور استدلال بود و واجد چیزی جز طعنه زدن غرض ورزانه نبود ،می خواهم بگویم ،اگر شما در یک صنفی به افرادی و عملکردهایی هم ایراد دارید این منطقی نیست که کلیت ریخت و هیئت ظاهری همه ان صنف را مورد طعن قرار دهید ،مثلا اگر صنف پلیس در یک جامعه ای نوعی ریخت و لباس ظاهری دارند ،حال اگر شما به گفتار یا عمل گروهی از افراد صنف پلیس ایراد دارید باید بیایید ،لباس آنها یا کلاه آنها یا سردوشی آنها را مورد طعن قرار داده و آنها را به دیگرانی تشبیه کنید؟
2-به این نکته باید توجه کرد که لباس و زی و هیئت ظاهری وجهی برای تمایز و علامتی برای شناسائی است ،نه اینکه نوع لباس دلیل “تشخص” یا “امتیاز” یا “برتری ذاتی یا عرضی” باشد ،اگر ارتش لباس خاصی دارد بصورت معهود ،این برای “تمایز” است نه برای “امتیاز” ،یعنی پوشیدن لباس ارتشی یا لباس پلیسی یا لباس های اصناف دیگر سبب شرافت ذاتی انسان نیست ،زیرا ارزش انسان نه به لباس ،بل به دانش و معنویت و اخلاق و انسانیت و بالجمله به “علم و عمل” است ،بنابر این فرضا اگر لباس روحانیت حتی اگر دارای ریشه ای دینی و ره آورد شریعتی باشد ،تنها وجه “تمایز و شناسایی” است نه “وجه امتیاز و برتری” ،در واقع این علامت است ،شما تحصیل علم دین می کنید ،و لباس روحانیت می پوشید تا علامت باشد که شما عالم دینی هستید نه عالم علم های دیگر ،مردم نیز در این زمینه به شما مراجعه میکنند ،پس لباس صرفا یک علامت است نه وجه امتیاز و برتری ،همانطور که کسی که لباس پلیس راهنمایی می پوشد این لباس تنها علامت شناسائی اوست و او نباید خود را برتر از دیگران بداند،همانطور که لباس یا زی اجتماعی او نیز نباید مورد تمسخر یا طعن دیگران قرار گیرد.
3-مطلبی که در فقره دوم عرض شد روی این پیش فرض بود که لباس فعلی روحانیت ،پیشینه مستند به صدر اول تاریخی اسلام داشته باشد ،نیز روی این پیش فرض بود که مقصود از بلباس پیامبر درآمدن مشابهت در لباس باشد،اما بر اساس بررسی های تاریخی و دقیق واقع این است که این دو پیش فرض اصلا واقعیت ندارد ،زیرا معنای بزی و لباس پیامبر در آمدن را توضیح دادم که چیست ،اما از نظر تاریخی تحقیقات نشان میدهد که این سبک لباس روحانیت ،نه نشات گرفته از صدر اسلام ،بلکه از قرن دوم ببعد چنین لباس و هیئتی بوجود آمده است و در حقیقت خاستگاه این تمایز یک خاستگاه تاریخی اجتماعی بوده است ،اگرچه ملاک و معنای در لباس پیامبر بودن این است که در سیره و روش پیامبر باشند و تعلیمات او را بیاموزند و بیاموزانند،خواه در لباس ظاهری فعلی باشند یا نباشند.
به این گزارش توجه کنید:
“”بررسى سريع كتب تاريخ نيز به سهولت بر ما آشكار مى گرداند كه در گذشتة حيات بشر، اصناف مختلف اجتماعى – از جمله روحانيان، علما، فقها، قاضيان و خطيبان – در فرق مختلف و اديان گوناگون لباسهاى متفاوت داشته اند. گرچه اين لباسها در امتداد تاريخ مرتب تغيير كرده و به شكلهاى گوناگون درآمده است. به اين گزارشهاى تاريخى توجه كنيد:
در اواخر قرن دوم قاضيان بايد طويله كه نوعى كلاه بلند (قلنسوه) بود بر سر مىگذاشتند و عمامة سياهى نيز به دور آن مى بستند و جامه و عباى سياه مى پوشيدند و طيلسانى بر آن كلاه مى انداختند. طيلسان در ابتدا پارچه اى بود كه بر سر يا بر روى كلاه و به ويژه روى عمامه مى انداختند و ادامة آن تا روى شانه ها و كتفها را نيز مىگرفت. كم كم و به مرور زمان بلندتر شد و خود به صورت لباسى درآمد كه تا حدود زانوان ادامه داشت و با وجودى كه آستين نداشت اما روى دستها را تا نيمه مى پوشانيد. اين پوشش مخصوص قضات و به ويژه فقها شد.
لباس فقها را ابويوسف، قاضى زمان هارون الرشيد ترتيب داده بود. البته كم كم پوشيدن جبة نيمه بلند و گشاد و سبزرنگ كه حاشيه دوزى شده بود در ميان فقها و علما مرسوم شد.
فلاسفه و اهل حكمت، لباس ويژه اى داشتند كه به «جامه بخارايى» مشهور بود. اين جامه ميان فقيهان و محدثان مرسوم نبود. سخنوران و واعظان نيز به هيأت ويژهاى كلاه خمرهاى بر سر مى نهاده و دستار مى بستند. لباس كاتبان «دراعه» نام داشت. دراعه جامه اى بود داراى آستينهاى گشاد كه در آن نوشت افزار و لوازم مورد نياز كتابت را قرار مى دادند.
اطلاعاتى كه در مورد علماى عصر سامانى در منابع و مآخذ درج شده است قدرى بيشتر و واضحتر است. ابوالمظفر محمد بن ابراهيم برغشى وزير سامانيان بعدها كه از كار وزارت كناره گرفت و به كسب علم و معرفت پرداخت (حوالى 400 هجرى) دراعه سپيدى به تن مى كرد. در زمستان دراعه را بر روى ديگر لباسهايشان مى پوشيدند و سپس عمامه را بر سر خود مى نهادند. اين لباس تعداد بسيارى از علما و فقها به ويژه در شهرهاى خراسان بود. اينان همچنين معمولاً دستار بزرگى بر سر خود مى گذاردند و تحت الحنك نيز مى انداختند يعنى قسمتى از دنبالة عمامه خود را باز مىكردند و از زير چانه مى گذراندند و آن را بر روى شانه و سينة خود رها مى كردند.
بر اساس نقل تاريخ احمد بن حنبل به دليل امتناع از پوشيدن لباس سياه دوران معتصم و پاىفشارى بر حفظ لباس سبز خود مؤاخذه شد. اين موضوع به خوبى نشان از اهميت لباس در نظر آنان دارد.
نقاشى ها و تصاوير به جاى مانده از ايام گذشته نيز شواهد گويايى از اختلاف لباس اقشار مختلف، ارائه مى دهد.
تصويرى از كتاب مقامات حريرى عالمى را در مسجد و در بالاى منبر در حال وعظ و پاسخ گفتن به پرسشهاى مردم نشان مى دهد وى عمامه خود را طورى بسته كه ادامة عمامه از روى سر به طرف عقب رفته و آويزان است. كتاب آثار الباقية بيرونى نيز عالمى را بالاى منبر و در حال وعظ و تدريس نشان مى دهد عمامة سفيد او نسبتاً بزرگ پيچيده شده است.
ابن سينا دانشمند نامدار قرن جهارم و پنجم نيز به سبك رايج ميان فقها، لباس روحانيت مى پوشيد و تحت الحنك مى بست.
اين گزارشها و گزارشهاى فراوان ديگرى كه در اسناد تاريخى ثبت شده، به خوبى نشان مىدهد كه از ديرزمان در مسئله لباس ميان اصناف مختلف تمايز وجود داشته است و اين امر، اختصاص به عصر حاضر ندارد.
لباس روحانيت يك نماد است، نمادى از يك صنف و نشانى از يك نهاد كه رسالتى بزرگ بر دوش دارد. اين نهاد براى انجام آن رسالت بايد از بهترين ابزارها بهره گيرد تا روزبهروز بر سرعت و كيفيت عمل او افزوده و موفقيت او در پيشبرد اهدافش بيشتر شود. «نماد» يكى از آن ابزارها است، لباس روحانيت يك نماد است و تمام بهره هايى كه از نمادها به دست مى آيد از اين لباس هم انتظار مى رود. اين نماد وابسته به يك ايده و رسالت و فرهنگ است كه با آغاز تاريخ انسان آغاز شده و به سابقة همة پيامبران الهى ديرينه دارد.
اگر از لباس روحانيت به عنوان لباس پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله و امام صادق عليه السلام ياد مى شود به اين معنى نيست كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله و امام صادق عليه السلام همين عمامه و عبا و قبا را با سبك امروزين آن در برداشته اند. اين سخن بيان وابستگى اين نماد به اسلام و تشيع است و پيوند آن با نبوت و امامت””.
(تهیه و تنظیم حسن رضایی)
این مورد “ابویوسف” شاگرد ابوحنیفه در قرن دوم در زمان حکومت هارون الرشید ،را تاریخ و تذکره نویس برجسته “ابن خلکان” در کتاب “وفیات الاعیان ” خود به این عبارت بیان کرده است :
“”كان القاضي أبو يوسف المذكور من أهل الكوفة وهو صاحب أبي حنيفة رضي الله عنه كان فقيها عالما حافظا سمع أبا إسحاق الشيباني وسليمان التيمي ويحيى بن سعيد الأنصاري والأعمش وهشام بن عروة وعطاء بن السائب ومحمد بن إسحاق بن يسار وتلك الطبقة وجالس محمد بن عبد الرحمن بن أبي ليلى ثم جالس أبا حنيفة النعمان بن ثابت وكان الغالب عليه مذهب أبي حنيفة وخالفه في مواضع كثيرة روى عنه محمد بن الحسن الشيباني الحنفي وبشر بن الوليد الكندي وعلي بن الجعد وأحمد بن حنبل ويحيى بن معين في آخرين وكان قد سكن بغداد وتولى القضاء بها لثلاثة من الخلفاء المهدي وابنه الهادي ثم هارون الرشيد وكان الرشيد يكرمه ويجله وكان عنده حظيا مكينا وهو أول من دعي بقاضي القضاة ويقال إنه أول من غير لباس العلماء إلى هذه الهيئة التي هم عليها في هذا الزمان وكان ملبوس الناس قبل ذلك شيئا واحدا لا يتميز أحد عن أحد بلباسه””.
(وفیات الاعیان ج 6 ص 379)
که چون مفاد کلام او در گزارش تحقیقی پیش گفته آمده بود از ترجمه دوباره آن خودداری میکنم.
غرضم این بود که مساله لباس روحانیت یک پیشینه تاریخی از قرن دوم ببعد دارد ،و ما نیازی نداریم به اینکه در لباس پیامبر بودن و تبلیغ و ترویج دین او را بعنوان یک وظیفه دینی و آیینی ،به مشابهت تام و تمام در لباس ظاهری تفسیر و تعبیر کنیم ،یا حتما ریشه تاریخی آنرا به صدر اسلام برسانیم ،بلکه این گونه تمایز ظاهری و صنفی که نوعی علامت و مابه الامتیاز است ،پدیده ای اجتماعی با خاستگاهی اجتماعی است که در عین حال ریشه در لزوم شناخت دین و ترویج آن دارد که بلحاظ تقسیمات کاری اجتماعی در یک جامعه و فرهنگ دینی صورت می گیرد،حال اگر ما روی انگیزه هایی سیاسی اجتماعی یا بجهت نقدهایی که به گفتار یا عملکرد افرادی از این صنف داریم ،بنظرم سزاوار نیست ،روی این جنبه ظاهری زوم کرده و به طعنه چیزهایی را در عرصه عمومی ابراز کنیم.
با احترام)
موفق باشید
” سرگذشت استکانِ چایی در منزل ما”
تو خونهمون هر وقت من یا داداشم پامون به استکانِ چایی که
رو زمین گذاشته شده، میخوره و میریزه رو فرش
دادِ بابام میره آسمون و هوار میکشه :
حیوون، مگه کوری؟ چرا جلو پاتو نیگا نمیکنی؟
ولی حالا اگه پای خودش بخوره به همون استکان چایی و بریزه،
داد میزانه : کدوم الاغی استکان چائی رو اینجا گذاشته !!
⭐️ ⭐️ ⭐️
آخرش من نفهمیدم این قدرت، چه خاصیت و ویژه گی داره که هرجا
متمرکز میشه، از توش یه قلدر میزنه بیرون!
حالا فرقی نمیکنه، میخاد تو خونه باشه، یا تو “بیت” 🙁
فارس: مجتبی خامنه ای تصمیمی برای ثبت نام در انتخابات خبرگان ندارد
…………………….
http://news.gooya.com/politics/archives/2015/12/206192.php
مثل اینکه نمی دانند آقا مجتبی یا شاهزاده مجتبی در فکر رهبری است.معلومه که خفته گان رهبری برای حضرت ایشان کوچکه!
یادم به شعار سبز 88 می آید!
مجتبی بمیری یا می میری رهبری را نبینی!
آقای نوری زاد بزرگواردیروز خیرگزاری فارس با چاپ عکسی نوشت که “حجت الاسلام مجتبی خامنه ای” قصد کاندیداتوری برای انتخابات خبرگان را “ندارد”. از قول ما به ایشان بفرمایید مردم ایران فریب زیاد خورده اند اما اینقدر نادان نیستند که ندانند این تکذیبیه بهانه ای بیش نیست برای نخستین رونمایی رسمی از عکس و چهره ی ایشان برای برنامه های بعدی سپاه. بله درست است. ایشان کاندید خبرگان نمی شوند چون نمایندگان خبرگان وظیفه اشان “انتخاب کردن” است اما ایشان که قرار نیست “انتخاب بکنند” بل که قرار است “انتخاب بشوند”. من مانده ام در این چند سال علی الخصوص پس از 88 این همه اسم از ایشان برده شد یک بار تکذیبیه ای از جانب شان نیامد این بار هیچ اسم و صحبتی از ایشان در انخابات خبرگان نبود اما خبرگزاری فارس یک تکذیبیه ی مصور از ایشان گذاشت!
من درسال56. نوارسخنراني اقاي روحاني راكه بمناسبت درگذشت سيد مصطفي خميني درمسجدارك ايراد شده بود شنيدم.درانتهاي سخنراني مانند همه روضه خوان ها ذكر مصيبت كرده ميگفت;…… .ازايران فقط3 تلگراف!../گريه حضار!/..درتسليت به اين مرجع عاليقدر ارسال شده!.وبه نوعي بي كسي اقاي خميني رافرياد ميكرد!..خوب است به نوعي ان سخنراني رايافته ودراين سايت بگذاريم… .
برادر عزیز جهادگرم جناب آقای محمد نوری زاد
با سلام و تحیت آرزوی تندرستی برای شما و خانواده ی محترم. کامنت ناشناسی که ذیل پست فردی به اسم “نیما ایرانی” ایشان را به احتراز از شوخی با مقدسات ادیان آسمانی و زمینی دعوت کرده بود خواندم و لذا خواستم تعریضی در تایید نوشته ی ایشان بیاورم که افراط و تفریط در جامعه ی ایرانی صبغه ای تاریخی و دیرینه دارد و درد بی درمانی است که جماعت ایرانی را علی الخصوص از دوره ی قاجار تا به امروز مبتلا نموده و شواهد امر حاکی است قرار نیست یقه ی ما را به این زودی رها کند. طرفه اینکه از یک طرف آخوندهایی با تمسک به کتبی که واقعیات و جعلیات را بهم آمیخته اند از آب گل آلود ماهی می گیرند و بر گرده ی مردم سوارند و ماشین کشتار و غارت برپا نموده اند و از طرف دیگر عده ای امثال جناب “نیما” خان از سوی دیگر بام افتاده و ناجوانمردانه همه ی مقدسات را به بازیچه می گیرند و از هیچ حرکت جاهلانه ای مانند استهزاء سور قرآنی فروگذار نمی کنند. خطاب حقیر به جناب “نیما ایرانی” و تندرو هایی نظیر ایشان این است که مراقب باشند برای رسوا نمودن جنایات آخوند های دینی اخلاقیات را سر نبرند و به هجو و استهزاء و لطیفه دست نزنند. مذمت یک دین و آئین و استهزاء آن همان قدر خطرناک و جاهلانه است که تعصبات دینی. هر دو شان برخواسته از تعصب های کور هستند و بنیان کن. اگر چنانچه از جماعت پیرو یک دین و آئین، فقط یک نفر مبادی آداب و اخلاق و شرافت و مردانگی و جوانمردی و معرفت پیدا نمودید، همان کفایت می کند تا شما خود را ملزم به حفظ حرمت مقدسات آن دین نمایید.
توفیق روزافزون حضرتعالی را از ایزد منان مسئلت دارم.
ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ ﻗﯿﻤﺖ ﻧﻔﺖ ﺑﺎ ﺩﻭﻍ؛
ﺩﻭﻍ 1.5 ﻟﯿﺘﺮﯼ ﮐﺎﻟﻪ 2500 ﺗﻮﻣﺎﻥ
ﯾﻪ ﺑﺸﮑﻪ 159 ﻟﯿﺘﺮﯼ ﺩﻭﻍ ﻣﯿﺸﻪ 265
ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ
ﺣﺎﻻ ﯾﻪ ﺑﺸﮑﻪ ﻧﻔﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﻗﯿﻤﺖ 34 ﺩﻻﺭ
ﻭ ﺩﻻﺭ 3600 ﻣﯿﺸﻪ 122400 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﯾﻌﻨﯽ
ﺩﻭﻍ ﺑﺸﮑﻪ ﺍﯼ 73.5 ﺩﻻﺭﻩ ﻭ ﻧﻔﺖ
34 ﺩﻻﺭ! !!!!!!
ﭘﺲ ﺩﻭﻍ ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﻫﺎ ﮔﺮﻭﻥ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻧﻔﺖ
تازه دولب اجازه داده لبنیات را گرانتر کنند
ازهمه تابلوها زیبا تر چهره نوری زاد و سایر انسان های ازاد شده از ترس اطراف اوست.قرن هاست که هرشب شهرزاد قصه گوی یک پادشاه شده ایم. قصه های بسیار گفته ایم. هرکس از ظن خود یار ما گردیده است. برای هر کس قصه او را سا خته ایم. اما قصه خودمان را هیچ کس نمیداند.
به نقل ا کیهان لندن. باقیشو خودتون پیدا کنینو بخونین
ممنوعالتصویری محمد خاتمی و تناقضگوییهای قوه قضاییه و دولت
از میان آنچه در کیهان میخوانید ، ۲۸ آذر ۱۳۹۴ / 19 دسامبر 2015
سید محمد خاتمی در دو دوره از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ با تنفیذ حکم ریاست جمهوریاش از سوی آیت الله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی راهی کاخ پاستور شد. پس از ناآرامیهای انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ اما به صف معترضان پیوست و در بیانیهای وقایع پس از انتخابات را «کودتای مخملین» توصیف کرد.
مزدک گرامی
یادداشت “نیما ایرانی” ذیل معرفیتان از مقالهٔ “کورش عرفانی”، بسیار بسیار مورد پسند و تایید من بود. از خواندن نظر ایشان بسیار خوشحال شدم. تاثیرات عجیب و غریب ذهنیت چپ بر تاریخ معاصر ایران و بویژه انقلاب اسلامی و حتی افکار عمومی فعلی مخالفین جمهوری اسلامی، باید مورد یک مطالعهٔ عمیق آسیب شناسانه قرار گیرد.
روشنفکری ایران، اگر دست از ذهنیت چپ برمیداشت، میتوانست به نیروی بسیار موثرتری در کنار مردم و کنشگران حقوقبشری و صنفی بدل شود. افسوس که این ویروس همچنان در دل و ذهن روشنفکری ما بازتولید میشود. آن نامه یا اطلاعیهای که در 16 آذر از سوی بعضی دانشجویان شجاع دانشگاهها منتشر شد، متاسفانه از دل چنین ذهنیتی برآمدهاست.
نولیبرالیسم که سرمایهداری مالی (مورد اشاره در مقالهٔ کورش عرفانی) پدیدهٔ خطرناک و ایدئولوژیکی است که مدتی است به جان بخش دموکراتتر حاکمیت افتادهاست. متاسفانه چون روشنفکری ما تحت تاثیر ایدئولوژی مارکسیستی است، قادر به دیدن عینیات و معایب این ایدئولوژی مضر (نئولیبرال) نیست. آن را نقد میکند اما به دلیل عینک ایدئولوژی آدرس غلط میدهد و بجای نشان دادن ایرادات آشکارش [با نقد غلط آن] عملا به آن کمک میکند.
آیندهٔ ایران و ایرانی فارغ از نظام حکومتی، به واسطهٔ همین اشتباه روشنفکران با خطری قریبالوقوع تهدید میشود. روشنفکران چپ به جای آنکه چشم باز کنند و عینیات (درد را) ببینند و بیماری را تشخیص دهند، آنچه را حفظ هستند تکرار و باز تکرار میکنند. نتیجه آنکه چون تشخیصشان اشتباه است، کسی اشاراتشان به علائم درد را جدی نمیگیرد.
انگار ما مدام محکوم هستیم با استفاده از نسخههای کپی شده از روی نسخهٔ دیگر بیماران، از یک بیماری ساده به سمت بیماری وخیم و از بیماری وخیم به سمت احتضار برویم. فقط و فقط چون گمان میکنیم خودمان از فکر کردن به مشکل خود بینیاز هستیم و دیگران برای ما فکر کردهاند. یا اگر بخواهم از همان استعارهٔ بیماری استفاده کنم: فکر میکنیم زرنگیم و پول دکتر نمیدهیم اما با نسخهٔ سایر بیماران شفا مییابیم.
با درود ، چرا میخواهیم با دروغ چیزی را ثابت کنیم . راجع به مقدس بودن عدد 9 در قران و دلیلهایش چند تایی را که من توسط کامپیوتر (پی دی اف کتاب قران را آوردم و با “کنترل اف ” شمارش کرد)اصلاواقعیت نداشت مگر اینکه کامپیوتر توسط جهان خوار امریکا و اسرائیل برنامه ریزی شده تا …. . ضمنا عدد9 در دین بهایی مقدس است که حتی هیئت های 9نفره دارند …
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
حقايقي از فاجعه مرگ نوزاد و مادر در بيمارستان امام علي چابهار
دكتر عبدالستار دوشوكي در گفتگو با راديو ندا جزئيات بيشتري از ماجراي مرگ نوزاد و مادرش در بيمارستان امام علي چابهار، گروگانگيري اجساد براي دريافت پول و سقوط ارزش ها در جمهوري اسلامي ايران مي گويد.
http://radio-neda.blogspot.com/2015/12/blog-post_19.html
http://khabaronline.ir/(X(1)S(4rzorha1cgyof5nsplqsd0tj))/detail/490252/multimedia/picture
عاشقانه های دنیای حیوانات
با درود ، آقای نوری زاد همینکه شما روز پنجشنبه در پست ” پنجشنبه، شروع نمایشگاه تابلوهای نوری زاد ” بند یکم از آملی لاریجانی رییس دستگاه قضا نقل قولی آوردید که – سه روز پیش ایشان فرموده اند : در قانون اساسی، چیزی به اسم نظارت بر رهبری نداریم ، همگان را از جمله آقای علی مطهری را به پاسخگویی انداختند . باور کنید که اگر هر انسانی به اندازه یک ” گنجشک ” عقل و مغز داشته باشد ، چنین اظهار نظر عجولانه و چاپلوسانه ای نمی کند ! آخر مردِ حساب ، این هم اظهار نظر بود که کردی ؟ بعد از مدتی فکر کردن تازه متوجه شدم این ” پوست خربزه ” را آن رئیس حبرگان ردِ صلاحیت شده به بهانه و خاطر کهولت سن ولی زیرک و کهنه کار زیرِ پای این آفت الله خام دستگاه قضا انداخته بوده است . حال همین اظهار نظر ناشیانه رئیس قضا ، از منظر حقوقی همان قانون اساسی مورد نظر ایشان ، طبق اصل ۱۵۷ قانون اساسی ، اجتهاد ، عدالت، آگاه به امور قضایی ، مدیر و مدبر بودن شرط اصلی مسؤلیت رییس قوه قضاییه است و به نظر میرسد با این اظهار نظر خلاف واقع ، حداقل چند شرط از شروط مصرح در قانون اساسی خدشه دار شده است که بر اساس سلبِ حتی یک شرط از شروط فوق ، هر حق یا تکلیفی در فقه به معنای عزل و انفصال از آن مسؤلیت و تکلیف میشود . لذا ایشان از نظر شرعی خود به خود معزول و منفصل از مسؤلیتی است که بر عهده ایشان بوده است . حال باید منتظر ماند و دید آیا خود ایشان و یا بزرگتر ایشان و همچنین اساتید قانون اساسی و مراجع محترم تقلید و دیگر علما و روحانیون از این پس راجع به سخن نسنجیده ایشان چه عکس العملی نشان میدهند ؟
من می خواهم در این فیلم با رهبر صحبت کنم. به او بگویم که شما این روزها در تنگنای ژرفی گرفتار شده اید. تنگنایی که شما را از هر طرف محاصره کرده و شما را درست به همان سمتی می برد که برایتان طراحی کرده اند.
یادتان است در سال ها دور، همان اوایل انقلاب، در ایام جنگ، در چمدان افرادی که به مکه و مدینه می رفتند اسلحه گذاشتید، تی ان تی گذاشتید، تا شیعیان عربستان سعودی را مسلح کنید و آنان را بیندازید به جان وهابی ها؟ و درست در همان شرایطی که اجتماع چهار پنج دانشجو را تحمل نمی کردید، در مکه راهپیمایی صدهزارنفری راه می انداختید به اسم برائت از مشرکین؟
این شما بودبد که سیاست طنز شیعه گستری را سامان دادید و باعث ظهور طالبان، القاعده و داعش شدید. پیش از ظهور انقلاب اسلامی مگر از این خبرها بود؟ شیعه گستری…شیعه گستری…شیعه گستری.
شما با برکشیدن آخوندهای بی سواد و متعصب و با فروکوفتن و فروکشتن و منزوی کردن و زندانی کردن نخبگان، کل مملکت را زدید زیر بغل. حالا، همان بی سوادی و تعصب آخوندی تاری شده و تنیده به دست و پایتان و زمین گیرتان کرده. شما نمی توانید با دنیا ارتباط برقرار کنید، چون بلد نیستید…بلد نیستید.
شما خیلی کارها کردید، کارهای مثبت، کارهای نادرست، اما آنچه که بسیار برجسته است اینست که در دوره ی رهبری تان، دزدی از اموال مردم را بدیهی کردید. بدیهی. دزدی همه جا هست، همه جا. اما نه در ارقام نجومی. و نه به دست دولتمردان، و به دست اهالی بیت رهبری.
امروز شما در محاصره ی دنیای زیرکی قرار گرفته اید. دنیای زیرکی که تا توانست، رقم های درشت و کلان را از این مملکت برداشت و برد، با امضای شما. و شما را با ورشکستگی بزرگ بر جای نهاد. شما امروز ورشکسته شدید آقا. نه شما، که اندیشه ی شما، فکر شما. منتها این شکست نه از کیسه ی شما، که از کیسه ی مردم رفته. مردم. از جیب مردم.
شما، شخص شما، خیلی مشتاق بودید چیزیچشمگیر از خودتان به یادگار بگذارید. چیزی که در تاریخ بماند، با اسم شما. زیرک ترها این خصلت شما را شناسایی کردند و ساخت بمب اتم را پیش روی شما گذاشتند.
چه چیزی جاودانه تر از اتمی کردن ایران، با نام سیدعلی خامنه ای. و شما را فریفتند، و شما وارد جریانی شدید که بتوانید بمب اتم بسازید. و به همین راحتی فریب خوردید آقا. و وارد قمار بزرگی شدید که انتهایش از همان ابتدا معلوم بود. بله، شما را فریفتند، با ساخت بمب اتم. شما با دارایی مردم قمار کردید.
شما را گول زدند آقا. چجوری؟ می گویم. یک چند تا انفجار اتمی نشان شما دادند، و یک مشت آهن آلات آوردند و ریختند پیش پای شما. که شما را اتمی می کنیم! و سال های سال، با امضای شما، با امضای شخص شما، دارایی های نقد ما را جارو کردند و بردند، و سر آخر، خودشان به پر و پای شما پیچیدند و بساط شما را برملا کردند. شما این قمار را باختید آقا… باختید.
حالا همان عربستان سعودی، که من زیرکی حاکمانش را مطابق شما می دانم، پیچیده به پر و پایتان. دارد با تولید بیشتر نفت جواب آن راهپیمایی های صدهزار نفری برائت از مشرکین و “مرگ بر آل سعود” و “تبت یدی ابی لهب بریده باد دست فهد” را می دهد. نفت را رسانده به زیر پنجاه دلار. نفتی که شصت دلار هزینه ی استخراج آن است، 50 دلار، زیر پنجاه دلار. این است زیرکی، و شما مجبورید 100 تومان هزینه کنید که چرخ استخراج نفتتان بچرخد و 50 تومان بفروشید.
من نمی خواهم فقط ار تلخی ها بگویم و کام شما را تلخ کنم. این تلخی ها سال هاست که با سرانگشتان مبارک شما به کام مردم ریخته می شود. می خواهم کام شما را شیرین کنم. منتها یک مقدار همت می خواهد. مگر نمی خواستید اسم شما جاودانه بشود؟ من اسم شما را جاودانه می کنم. باور کنید.
شما این روزها در بحرانی ترین وضعیت ممکن قرار دارید. می توانید همینجور به همین وضعیت ادامه دهید و از صفحه ی روزگار محو شوید. و البته می توانید بدرخشید. می توانید مجددا زندگی را به این مردم بازگردانید. می توانید در یادها بمانید، جاودانه شوید. مگر مشتاق این نبودید که جاودانه شوید؟
شاید بپرسید چه می شود کرد؟ من می گویم گیر شما آقا، در قَدَرقدرتی سپاه است که حتی از خود شما هم حرف شنوی ندارد. سپاه را از موقعیتی که در آن هست بیرون بکشید. از منطقه، از سیاست، از اقتصاد، و برش گردانید به جای نخستش. نترسید. می توانید. مشکل کشور ما در سپاه است. در بیرون رفتن از چارچوب هایی است که برایش تعریف شده. سپاه مشکل کشور ماست، مشکل منطقه است. مشکل شماست. و شما می توانید این مشکل را حل کنید.
ظاهرا سپاه هست که شما باشید. اما بی آنکه شما بدانید، زیرک ترهای چهره-پنهان، سپاه را اداره می کنند. امتحان کنید. ببینید چقدر سپاه از شما حرف شنوی دارد. سپاه را از کل منطقه بیرون بکشید. از اقتصاد، از سیاست. سپاه، کشور را به زمین می زند، بر خلاف تصور شما که سپاه باعث اقتدار است.
پول های سپاه را از او بگیرید. این بحران ممکن است سه چهار سال طول بکشد. و ممکن است که کشور را در هم بکوبد. اما پول های نجومی سپاه می تواند ما را به سلامت از این بحران عبور دهد. این پول ها را از سپاه بگیرید.
این وضعیت امنیتی حاکم بر کشور را به حالت عادی برگردانید. ممکن است سپاه کج دستی بکند و بربیاشوبد و مزاحمت ایجاد کند. نگران آن بخش نباشید. اینها حل شدنی است. مهم اینست که به دنیا نشان دهید که شما به انسانیت و حقوق انسانی، فراتر از تشیع و اسلام و نوع نگرش خاص جمهوری اسلامی بها می دهید. مشکل ما همین هاست.
نخبه ها را از انزوا بدر بیاورید و با یک پوزش خواهی ملی، رشته ی کارها را بدست آنها بسپارید. نگران اسلام و قرآن نباشید. اگر قرار است خداوند حافظ قرآن و دینش باشد، نیازی به هیاهوی ما نیست. آخوندها را برگردانید به جایی که متعلق به آن هستند. آخوندهای ما در جاهایی هستند که به آنها تعلق ندارد.
به دنیا نشان دهید که اهل صلح و آشتی و برکشیدن حقوق انسانی هستید. دنیا سخن صادقانه را خیلی زودتر باور می کند تا سخنان آلوده و دروغ و ریا. نشان دهید که اهل صلح و آشتی هستید. با مردم خودتان شروع کنید، و بعد پای به منطقه بگذارید. بشوید سفیر صلح. سفیر آشتی. این شما را جاودانه می کند.
در داخل، یک رفراندوم برگزار کنید. بگذارید مردم خودشان تصمیم بگیرند که خدا را بخواهند یا نخواهند. این حقی که سال هاست از مردم دریغ شده را به آنها برگردانید. اطمینان دارم خود خدا به این حق-خوری اسلامی راضی نیست.
بگذارید مردم نفس بکشند، بدرخشند. و بدانید که در این سالها، شما برای اینکه آخوند بدرخشد، خیلی ها را از درخشیدن بازداشتید. بگذارید مردم نفس بکشند… نفس… نفس
شما اگر به مردم ایران روی بیاورید، مردم دنیا شما را باور خواهند کرد. مطمئن باشید. شما مردم را از دست داده اید. به این هیاهوهای اطرافتان دل نبندید. مردم که فقط آنها نیستند. بخش وسیعی از مردم در تنگنا هستند. اگر می خواهید جاودانه بمانید آنها را دریابید. جاودانگی در این است. با مردم. برای مردم.
ما می توانیم از این بحران بزرگ بدر برویم. می توانیم مدیریتش کنیم.
خواهید دید که مردم از شما به نیکی یاد خواهند کرد. مگر همین را نمی خواستید؟
شما الان نمی توانید از کشور خارج شوید. اما اگر به مردم روی بیاورید، همه ی دنیا به روی شما آغوش خواهد گشود. به آن رفراندومی که گفتم، خوب فکر کنید. آینده با شماست. جاودانگی با شماست
بیش از هشتاد نود درصد نظرهای سایت مربوط به افرادی به اسم “مرتضی” و “مزدک” و “کاوه” و “نیما ایرانی” و غیرو و غیرو شده که مداوما درحال متلک پراکنی به همدیگر هستند و جذابیتی برای بخش دیدگاه های سایت باقی نگذاشته اند و آنرا از شکل انداخته اند. چندوقت است معدود نوشته های خواندنی و آموزنده ی عزیزانی مثل عرفانیان و یاران و محرابیان و آنیتا و… بین مطالب هزل و بیربط گم شده اند. اگر جناب نوری زاد فرصت رسیدگی ندارند استدعا دارم مدیر محترم سایت به شکلی چاره اندیشی نمایند.
آقایان اشکوری و سروش، شما در باره اسلام شناخت علمی ندارید (بخش اول)، جلال ایجادی
نواندیش یا مبلغ اسلام؟
نواندیشان دینی فاقد شناخت علمی از قرآن و اسلام هستند. آنها دین را از نگاه دینی مورد برخورد و تفسیر قرار می دهند و مبلغ آن هستند. فعالیت این افراد نه در زمینه تئولوژی بلکه در عرصه الهیات اسلامی است. اگر تئولوژی را مطالعه الوهیت و خدایی بودن و خداشناسی تعریف کنیم و دقت داشته باشیم که واژه «تئو» بمعنای خدا و واژه «لوژی» بمعنای شناخت می باشد، بنابراین تئولوژی می تواند تئولوژی سکولار، تئولوژی مسیحیت یا حتا تئولوژی فلسفی باشد. در معنای یونانی متخصص در تئولوژی کسی است که دارای گفتار عقلی در باره الاهه و اسطوره است. نواندیشان دینی فاقد نقش عقلی و فاقد گفتار گسترده تئولوژی می باشند. عرصه فکری نواندیشان دینی به «حکمت اللهی» اسلامی محدود می شود. سالیان درازی است که این اشخاص خود را نماینده نواندیشی و متخصص دینی معرفی کرده، حال آنکه متاسفانه آنها نه نو می اندیشند، نه جسارت در نقد قرآن دارند، نه با مقوله های فلسفه مدرن احساس نزدیکی فکری دارند و نه دارای تخصص علمی و ابژکتیو در باره دین هستند. این افراد مدافع الهیات اسلامی و ایمان می باشند، تاریخ گرایی آنها نه در راستای حقیقت جویی بیطرفانه علمی، بلکه دستچین نمودن رویدادها و افسانه ها جهت تائید دستگاه ایدئولوژیک دینی خود آنان است.
…………………………………
در دمکراسی یا در فضای آزاد روشنفکری شیوه بحث نمی تواند «تکفیری» باشد. ایده در برابر ایده، استدلال در برابر استدلال، انتقاد در برابر انتقاد، اصل مهم مبارزه فکری، اندیشه و گفتگوی متضاد و طرح استدلال است. به سنت تحلیل و بررسی و طرح افکار در میان فیلسوفان و جامعه شناسان و اقتصاد دانان توجه کنید، این بزرگان گاه به پلمیک و جدال تند می پردازند ولی گرایش اصلی طرح افکار و ایده ها می باشد.
…………………………………..
…همه نخبگان شیعه در عرصه روشنفکری و فلسفی فاقد مسئولیت می باشند و بنابراین منقدان را غیر مسئول دانسته، به آنها حمله کرده و تهمت می زند و کار آنان را غیر محققانه تلقی می کند. ایشان تعیین کننده روش تحقیق برای ما نیستند، روش حوزه و اعتقادی دینی معیار ما نیست. روش تحقیق ما متکی بر داده ها و مقولات است، متکی بر کار مقایسه و تحلیل است، متکی بر انتقاد و استقلال نظری است، متکی بر دقت علمی و هرمنوتیک می باشد. روش علمی ملاحظات سیاسی و رفیقانه نمی شناسد، روش علمی به پیچیدگی ها توجه کرده، به تاریخ پدیده دقت نموده و ذهن را به شناخت پدیده نزدیک می کند.
نواندیشان دینی جعل کننده اند
………………..
http://news.gooya.com/politics/archives/2015/12/206180.php
من معمولا اینگونه مقالاتی که سمت چپ سایت گویا نیوز از ایجادی و غیر ایجادی درج می کنند را قبل از اینکه جناب مزدک اینجا نقل کند یا به آن لینک دهد می بینم ،اتفاقا هر وقت مطالب این جناب جلال ایجادی را می دیدم سبک گفتار های تند و ستیزه جویانه و بی منطقش را که می دیدم یاد همین جناب مزدک خودمون تو این سایت می افتادم! جلال ایجادی برخی الفاظ و اصطلاحات جدیدو که همون روشنفکرهای دینی از او به آن آگاهترند و آشناترند را همیشه دست مایه چماق زنی و تو سر طرف مقابل زدن قرار میدهد ،همون اصطلاح شعارهای سیاسی هاید پارکی که قبلا من بکار بردم ،مطالب این جناب هیچ عمق فنی و علمی ندارد جز سرکوفت زدن و توهین کردن بهمین روشی که مزدک این سایت دارد،نمونه اش همین بحث مدتی قبل او با یوسفی اشکوری بود که در برابر مطالب او چیزی جز همین شعارهایی که توی این نوشته می بینیم نداشت ،نمیدانم بگویم جناب مزدک این سایت، کپی یا رونوشت برابر اصل اوست یا بر عکس ،ولی هرچه باشه همین کپی پیست های مزدک از مطالب شعاری جلال ایجادی ، خودش بهترین دلیل مشابهت و مسانخت شخصیتی و فکری ایندوست که بقول منطقیین می توان از آن تعبیر به “این همانی” یا “هوهویت” کرد ،یا بقول فلاسفه “السنخیه عله الانضمام”!یعنی هم سنخ بودن سبب ضمیمه شدن اشیاء بیکدیگر است.
شک جناب سرهنگ را می توان همان آی دزد آی دزد دانست که شما بخوبی نوشته اید.
پاسخ سحر با واقعیات و انچه هست و شعر شریعتی جز فریب و ناراستی و دروغ و شارلاتانی و دروغپروری چیزی نیست درست مثل تمام کتابهایش.کسیکه ادعای دکترای جامعه شناسی میکرده جامعه ایی را که خود درآن رشد کرده بود نمی شناخته و اینچنین ناشیانه از مرتجع ترین افکار و افراد و در مقابله با مدرنیسم شعر می سراید.ایا شریعتی شناختی از روحانیت و حوزه نداشته؟ایا شورش سال 42 و جهتگیری خمینی را نمی شناخته؟آیا کتاب ها و نوشته های حضرت ایشان را نخوانده بود؟تاریخ اسلام و قرآن و احادیث را چطور؟شریعتی تنها بخاطر مخالفت با رزیم گذشته چنین ناشیانه بارون دراکولا را توصیف می کند؟ شریعتی و نهضت آزادی با وجودیکه بخوبی از افکار خمینی و حوزه وقدرت تخریبی افکار ارتجاعی آنها آگاه بودند به تبلیغ برای چنین جریان مخربی دست زدند.اگر جوانانی بی تجربه و پاکباخته از جناح چپ و حتی مجاهدین به مخالفت با رژیم دیکتاتوری شاه برخاستند ولی از آنچنان بردی در جامعه برخوردار نبودند که این جریان مخرب قرون وسطایی در میان توده داشت. شریعتی با آگاهی از این و با تکیه بر این جریان به فریب جوانان این مرز و بوم پرداخت. و قلم و قدمش را برای جا انداختن ایدیولوژی مخرب 1400 سال پیش جامعه ایی بدوی بجای سیستمی سکولار و مدرن و بر مبنای حقوق بشر بکار برد.کاریکه همین الان به اصطلاح روشنفکران و اصلاح طلبان دینی در پی انند.تفسیر رحمانی از ایدیولوژی فقر و بدبختی و نکبت وغارت و کشت و کشتار وویرانی!اگر چپ همصدا با جریانهای اسلامی به تبلیغ بر ضد انچه سرمایه داری می دانست برخاست گذشته از تاثیر شوروی سابق و برد ایدیولوژی مارکسیم /لننیسم بود و در عمل هم ابرقدرتی را پشتیبان داشت (مسلما جریان چپ از درون سیستم شوروی بی خبر بودند)و شعارش هم حکومت کارگری و خلع سلاح سرمایه داری بود. ولی تاریخ اسلام ////////////////////// چه مزیتی بر نظام سرمایه داری داشت؟شریعتی نماینده مرتجعین کراواتی و آخوند زاده ایی بود که با بکار گرفتن یافته های علمی برای انسانی نشان دادن ایدیولوژی ترور و وحشت به برداشتهای غیره واقعی و پا در هوایی رسید.در یک کلمه شریعتی وظیفه ایی جز رنگ کردن گنجشک اسلام و بجای قناری فروختنش به جوانان نا آگاه این مرزو بود نداشت.کاریکه تفاسیر رحمانی و عرفانی …از اسلام در پی انجام انند!
سلام . یک : در این کشور تکلیف هنرمندان سینمایی و نویسندگان و موسیقی دانان و … مشخص نیست . مثلا” بخاطر فقاهت علما ، اکران فیلم ” حضرت عباس ” بین علمای اعلام اختلافات ماضی و حال و استمراری است . _______ دو : می توان گفت که سرهنگ های پاسدارِ مهمان سرای قلم و دیگر سپاهیان ، شاید بیشترشان از همان توده سپاهیان و سردارانی هستند که با آمار نزدیک 80% در شهرک شهید محلاتی که خانه های سازمانی سپاهیان است ، در دوم خرداد سال 1376 به آقای محمد خاتمی رأی داده بودند . _________ سه : هر کسی در هر لباس و مانتویی ممکن است مهمان شما در سرای قلم باشد ، حتی آن اکبر خوشکوشِ /////////////////////////////// گرفته که خودش با افتخار قتل سید احمد خمینی را به عهده گرفته و سایر قتل های زنجیره ای به دست این زنجیری نابکار که سال قبل ، خودش را به سرای قلم رسانیده بود . _________ چهار : شهر خمین واقعا” از تمامی جهات سرد است . مثلا” در بحبوحه گرمای انقلاب در سال 1357 تقریبا” هیچ تظاهراتی در این شهر علیه شاهنشاه ایران انجام نگرفت و فقط یکبار چند نفر در آنجا تظاهرات کردند که کل خسارت وارده به اموال آن شهر فقط شکستن یک تابلوی ” بانک صادرات ” بود . در اوائل دهه 50 که در آن شهر ” سپاه ترویج آبادانی ” خدمت وظیفه بودم ، شهر حمین را از نظر وسعت کشت انحصاری ” خشخاش ” کشور افغانستان دیگری یافتم که ” سپاه ترویج آبادانی ” وظیفه اش آن بود که مواظب باشند که افراد ” خشخاش ” تیغ زده را قاچاق نکنند و همه مواد افیونی را به دست دولت پهلوی بدهند . _________ پنج : خداوند پدر و مادر مرحوم دوستان که لوبیای نذری پخته را بیآمرزد و نوش جان همگی . ___________ شش : درود بر شاگردان طاهری که حق استاد را ادا میکنند . __________________________________________ هفت : خلوتی و یا شلوغی دوستان در نمایشگاه چیزی از ارزش و همت والای دوستان نمی کاهد . به تعبیری ، شاید که یک جرقّه ریز و کوچک ، پالایشگاهی عظیم و وسیعی را را به آتش بکشد . __________ هشت : طنزی هست که میگویند : سلمانی ها که بیکار می شوند ، سرِ خودشان را می تراشند . حکایت خبرگزاری ” فارس ” است که میگوید سردار به مسکو و کرملین نزد پوتین رفته و این بار خواهر ” ناتنی اش ” خبرگزاری ” تسنیم ” میگوید که شایع است و نرفته . خودشان را دروغ میزنند و میتراشند دیگه ! از بیکاری که بهتر است .
رتبه دهی
پاسخ دادن
افشاگری
افشاگری در مورد دکل نفتی گمشده حقایقی که نمیخواهند بدانید
حدود 2 سال پیش موضوع دکل نفتی گمشده ای توسط برخی نمایندگان مجلس مطرح شد که نشان ار مفقود شدن دکلی به قیمت 87 میلیون دلار داشت . این دکل توسط برخی مدیران شرکت تاسیسات دریایی که وابستگی جناحی به دولت احمدی نژاد داشتند و بنا بر برخی اقوال توسط افرادی در بیت رهبری ایران به دولت تحمیل شده بودند به همراه تعدادی از دلالان معروف این بخش خریداری شده بود ، مسئله در این بود که دکل خریداری شده که پول آن هم پرداخت شده بود چرا به ایران نیامده و در این بین چه کسانی مسئول و یا مجرم هستند .
در پی این مباحث سازمان بازرسی کل کشور وارد عرصه می شود تا تکلیف دکل را روشن کند . سازمان بازرسی یک بار دیگر در سالهای 80-81 به این شرکت سر زده بود ، زمانی که تاسیسات دریایی کاملا دولتی بود ولی در آن زمان هم بررسی های سازمان بازرسی منجر به نتیجه ای نشد و به گفته کارکنان شرکت تاسیسات نه تنها با فسادی برخورد نشد بلکه هر کارمندی که اطلاعاتی در مورد فسادهای آن دوره داشت و به تیم بازرسی برای کمک در رفع فساد مراجعه کرده بود یا در همان زمان و یا در زمانهای بعدی به شکل عجیبی مورد اتهام قرار گرفت و خود مورد مواخذه و یا اخراج و دیگر عواقب قرار گرفت . نتیجه گزارش سازمان بازرسی در آن زمان که توسط آقایان حسین مخلص الائمه (مدیر بخش انرژی) و مجید زارع (کارشناس ارشد) تهیه شده بود دال بر سلامت کامل این شرکت داشت .
اما حالا دیگر این شرکت حداقل در ظاهر شرکتی دولتی محسوب نمیشود و سهام آن بنام صندوق بازنشستگی کارکنان صنعت نفت ، نیروی انتظامی و کارکنان همین شرکت است و ورود سازمان بازرسی با کمی مشکل و چون و چرا انجام میشود . در هر حال ورود سازمان بازرسی با همان تیم 10 قبل یعنی آقایان حسین مخلص الائمه و مجید زارع برای بررسی موضوع دکل موجب رعب و وحشت کارکنان این مجموعه شد چرا که برای قدیمیها مسجل بود که چیزی به نام دکل توسط سازمان بازرسی پیگیری نمیشود و احتمالا تعداد دیگری از کارکنان و مدیران میانی قرار است در این بین تسویه شوند .
بعد از گذشت مدتی پای سازمان اطلاعات سپاه هم به موضوع باز میشود . حضور کارشناسان اطلاعاتی سپاه در این شرکت از سویی امید به رسیدگی واقعی به موضوع را در دل برخی روشن کرده و از سوی دیگر ترس بیشتر ، که نکند اینها نیز در دام سازمان بازرسی افتاده و به جای رسیدگی به تخلف واقعی و تخلف دانه درشت ها به دنبال تسویه حساب با کارمندان و بخش خصوصی باشند .
سازمان اطلاعات در طول چند سال اخیر پرونده های بزرگی مانند پرونده ارزی برادران روز چنگ ، پتروشیمی ، ریخته گران ، بابک زنجانی و برخی موارد دیگر را پیگیری و انجام داده است در اکثر این پرونده ها موضوع به گونه ای سیاسی شده و در واقع به جای رسیدگی به تخلفات واقعی فقط با برخی افراد که زمانی مورد استفاده گروههای سیاسی قرار گرفته اند و حالا تاریخ مصرفشان گذشته برخورد شده است . در این خصوص به تیتر روزنامه کیهان همسو مراجعه کنید همه چیز دستگیرتان میشود .
در پرونده روز چنگ ها که موجب صعود قیمت درهم در ایران از 285 تومان به 1150 تومان شد در واقع تخلف اصلی را بانک مرکزی ، رئیس کل بانک مرکزی ( دکتر بهمنی ) ، معاونت ارزی ، حراست بانک مرکزی و برخی مسئولین دولتی مانند محمد رضا رحیمی به عنوان حامی روزچنگ ها ، مسئولین بانک در استانهای مختلف و دیگرانی انجام داده بودند که برای منافع اقتصادی و یا سیاسی ارز کشور را در اختیار یک فرد سوء استفاده گر قرار داده بودند آن هم بدون هر گونه نظارت و کنترل اولیه و حداقلی و یا در مورد پرونده برادران ریخته گران و احمدیان ( سلطان پتروشیمی !! ) ورود سپاه به موضوع تحت تاثیر گروکشی های سیاسی با برخی مسئولین دولتی در شورای شهر تهران ،نمایندگان مجلس ، مسئولین قضایی و دیگران قرار میگیرد .
همین مسئله در مورد پرونده های دیگر نیز صدق میکند ، یعنی هدف عمده سازمان اطلاعات سپاه با انگیزه های سیاسی بوده و نتیجه آن هم این است که در زمان شروع اقدامات آنها تا کنون نه تنها فساد های اقتصادی بزرگ جلوگیری نشده است بلکه پرونده های این سازمان کماکان بلا تکلیف و در آنها هیچ فسادی به طور واقعی مورد هدف قرار نگرفته است و فقط برخی افراد برای ردگم کردن دستگیر و محاکمه میشوند .
در پرونده تاسیسات دریایی و دکل گمشده نیز به همین شکل و با سیاسی کاری کار شروع شد . تیم اقتصادی سازمان اطلاعات که زیر نطر معاون سابق اقتصادی وزارت اطلاعات یعنی علی محراب وارد این مجموعه شده است از افرادی به نام های سعیدیان ، مصطفی احدی ، جواد محمدی ، مهدی عبادی ، احمدی ، امیر حسین سلطانی ویاسینی تشکیل شده است . این تیم با کسب اطلاعات لازم از مجید زارع شروع بکار میکند . مجید زارعی که به جای پیگیری موضوع دکل به دنبال پرونده سازی برای مدیران و رفع سوابق و تخلفات افراد دلخواه است . مجید زارع یک تخصص هم دارد ، پیگیری تعداد زنهای صیغه ای افراد مختلف تا با توسل به این موضوع و زیر فشار قرار دادن آنها به اهداف خود برسد .
تیم سپاه بعد از مدت کوتاهی از ورود به پرونده با قرار گرفتن در مسیر طراحی شده زارع شروع به انحراف از پرونده نموده و با برخورد های اشتباه مسیر را برای فرار متخلفان واقعی و وحشت کسانی که میتوانند به آنها کمک کنند فراهم میآورد .
احضار بدون حکم افراد مختلف اعم از کارکنان شرکت تاسیسات دریایی و بخش خصوصی که با این شرکت کار کرده اند ، ایجاد رعب و وحشت در بین کارکنان این شرکت ، ایجاد مشکلات و مزاحمت های فراوان برای خانواده کارکنان و کسانی که با این شرکت کار کرده اند ، بردن مردم به ساختمانهای متعددی در نقاط مختلف تهران که معروفترین آنها 2 ساختمان در خیابان صابونچی و بهشتی در کوچه های پنجم و دهم است که برای ورود به آنها با تفتیش و فشار روانی زیاد روبرو میشوید و همچنین ساختمانهای متعلق به تاسیسات دریایی – ساختمانهای اراک و جوش واقع در کوچه دهقانی – که در آنها به عنوان محل بازجویی استفاده میشود .
جالب اینکه اطلاعات بدست آمده از اشخاص توسط کارشناسان سازمان بازرسی و سپاه به هیچ عنوان به شکل امانت نگهداری نمیشود بلکه این اطلاعاتکه آبروی مردم است به راحتی در اختیار افراد دیگر و حتی متهمین اصلی قرار میگیرد . در این بین یکی از کارشناسان سپاه که حالا دیگر همه کاره پرونده شده با تهدید مردم به دستگیری و یا اخراج از شرکت و با نشان دادن اسلحه خود و القاء فشار روانی سعی در اعتراف گیری از کارکنان و یا اشخاص مرتبط با تاسیسات را دارد . در واقع بعد از مدت کوتاهی موضوع دکل گمشده و دیگر تخلفات چند ده میلیون دلاری این شرکت و مدیران گذشته و حال این شرکت گم می شود و کارشناسان سپاه به خصوص مهدی عبادی که برای خود تیم بانکی هم تشکیل داده و بدون حکم قضایی تا مدت زمان زیادی افراد فراوانی را به زور تهدید احضار کرده و از آنها در هر مورد که دلش میخواست بازجویی میکرد در مسیر دور شدن از اصل موضوع به دلیل سیاسی کاری و اعمال نظر مقامات بالاتر حرکت میکنند .
مهدی عبادی : تحصیلات آیتی ، اهل مشهد و از اقوام همسر علی محراب می باشد و دارای سابقه دو ساله در
اطلاعات سپاه می باشد وی فرزند شهید نیز می باشد ودر بین پرسنل معروف به مهدی عقده ای است
بسیاری از اقدامات و تخلفات صورت گرفته توسط کارشناسان سپاه اعم از احضار اشخاص بسیار زیاد و به دفعات به بهانه های مختلف ، سرک کشیدن بی دلیلی در مسائل خصوصی و خانوادگی افراد ، ایجاد مزاحمت های مختلف تلفنی و حضوری برای مردم ، پایمال کردن حقوق اولیه شهروندی ، انسانی ، قانونی و شرعی و دیگر موارد در پناه اختیارات فراوان و آزادی عملی که بازپرس پرونده دکتر سعید به آنها داده است انجام می شود . احکام باز و بدون اشاره به نام بازجو یا موضوع و دامنه ای که میتوانند در آن مورد تحقیق کنند موجب شده تا کارشناسان سپاه بدون هر قیدو بندی و با خروج از موضوع اصلی پرونده مردم را با کمترین خطا و بدون رعایت شرایط قانونی مورد اذیت و آزار قرار دهند .
دکتر سعید بازپرس شعبه 3 مفاسد اقتصادی که با حمایت آقای محسنی اژه ای به این سمت گمارده شده است و تمامی پرونده های کثیف و ضد قانون در این شعبه رقم میخورد ایشان حلقه واسطه قوه قضاییه و اطلاعات سپاه علی محراب است هیچ یک از پرونده های مورد رسیدگی توسط ایشان به سر منزل مقصود و دادگاه نمیرسد و در حقیقت ابر قدرت قوه قضاییه در این بخش میباشد به نحوی که حفاظت اطلاعات قوه قضاییه آقای خطیب به ایشان جرات تو گفتن ندارد ؟!
دستگیری فردی بنام مهدی محمودی یکی از وابستگان به علی طاهری مدیر عامل شرکت تاسیسات دریایی در همان روزهای ابتدایی پرونده که بدون مدارک حداقلی انجام شد تا بعد از دستگیری و زیر فشار قراردادن وی در زندان بر علیه دیگران اعتراف کند تا حالا که حدود 10 ماه شده است ادامه دارد . بدون اینکه وی اتهامی را قبول کرده باشد و یا اتهامی بر علیه وی ثابت شود و فقط به دلیل لجبازی کارشناسان سپاه وی هنوز در زندان است . خانواده محمودی مورد انواع فشارهای روحی و روانی قرار دارند و هیچ پاسخ مستدلی برای نگهداری زندان محمودی داده نمیشود .
دستگیری شیرانی که خود ارتباط وسیعی با دستگاههای اطلاعاتی کشور داشته و دارد و شراکت او با رضا مصطفوی طباطبایی سوالات زیادی را ایجاد میکند . شیرانی که در حال همکاری با کارشناسان اطلاعات سپاه بوده و اعلام کرده حاضر است هم اسناد مربوط به طباطبایی و نقش او در ماجرای دکل را به کارشناسان بدهد و هم در صورت عدم اقناع کارشناسان از اموال شرکت سپنتا که متعلق به او و شریکش طباطبایی میباشد پول تمام دکل را پرداخت نماید چرا به ناگهان دستگیر میشود . نتیجه این دستکیری بعد از چند ماه چه بود ؟ پول دکل کجاست ؟ طاهری در این بین چه نقشی دارد ؟
در این بین به اسم یکی از مدیران گذشته و فعلی شرکت تاسیسات دریایی بر میخوریم به نام مسعود امانی . امانی که از دانشجویان دانشگاه امام صادق بوده است توسط مسعود سلطان پور مدیر عامل سالهای دور شرکت تاسیسات دریایی به همراه گروهی دیگر از دانشجویان این دانشگاه جذب صنعت نفت میشوند . به دلیل پتانسیل امانی ، وی مورد اعتماد زیاد سلطانپور واقع و به سمت مدیر حقوقی شرکت تاسیسات در زمان وی منصوب میشود . تمام قرارداد ها و امور مهم شرکت تاسیسات که نیاز به نظر حقوقی داشته با امضاء و نظارت وی تهیه و انجام میشود . وی در مثلث کار چاق کن های قوه قضاییه شامل حسین مخلص الائمه ، حسین مختاری زنجانی ( شکنجه گر اوین ) و حسین شیوا بازرس ویژه احمدی نژاد در وزارت نفت قرار دارد و مدیران نفت سوژه های این چهار نفر میباشند .
این روند ادامه دارد تا زمانی که طاهری مدیر عامل شرکت تاسیسات میشود و امانی و برخی دیگر از مدیران دوران سلطانپور با فشار برخی اطرافیان طاهری تغییر میکنند .
با رفتن طاهری و روی کار آمدن تیم جدید دوباره امانی به تاسیسات بر میگردد اما با چند هدف ، 1: پاک کردن تخلفات دوران مسعود سلطان پور 2: انتقام گیری از طاهری و مدیران او 3: کسب منافع اقتصادی از شرایط موجود 4: منحرف نمودن پرونده از مسیر اصلی و رسیدگی به تخلفات بزرگ در ازاءکسب منافع سیاسی ، اقتصادی و جایگاهی .
امانی کسی است که در حال حاضر افسار روند پرونده را در اختیار دارد و علیرغم تمام شواهد مربوط به ارتباط وی با مدیران سابق ، دخیل بودن در تخلفات گذشته ، ارتباطات مشکوک و شراکت وی با مدیران و و شرکت های کشتیرانی ، داشتن شرکت های داخلی و خارجی و دیگر موارد مورد اعتماد و مراجعه اصلی کارشناسان سپاه است به صورتی که وی با در اختیار گرفتن مهدی عبادی و مصطفی احدی هر کسی را احضار ، تهدید و حتی دستگیر میکند . لو رفتن گزارش سازمان بازرسی در فضای مجازی به امضاء دهقان ناصر آبادی توسط امانی بدلیل دسترسی به IT تاسیسات انجام شده و این کار بنا به تقاضا برادر احدی و علی محراب برای دور شدن سازمان بازرسی از ادامه رسیدگی انجام شد و نتیجه آن خروج بازرسی از تاسیسات بعد از 2 ماه اتفاق افتاد ،جالب این که حفاظت قوه قضاییه دنبال متهمین تایپیست آبدارچی سازمان بازرسی رفته و فریب کار خود مسئول و متولی کار هست .
از جمله آخرین دستگیری آنها محسن مهاجرانی است که با مانور تبلیغاتی فراوان و نشاندن هواپیمای بلند شده از زمین برای کسی که بلیط برگشت همان روزش در دستش بود و برای انجام یک جلسه کاری برای مدت نصف روز از کشور خارج شده بود انجام گرفت . به بهانه دخیل بودن در موضوع دکل گمشده و دلالی در خرید آن و تخریب جبهه اصلاح طلبان و دخالت دروغین آنها در پرونده دکل گمشده .
چیزی که در این بین هنوز مشخص نشده است نقش علی طاهری و مسعود سلطانپور در تخلفات شرکت تاسیسات ، خروج انبوه پول از کشور در گذشته و حال توسط مدیران این شرکت ، چرایی عدم رسیدگی و برخورد با مدیران ارشد شرکت مذکور ، آزادی عمل کارشناسان سپاه در سرک کشیدن بی دلیل به زندگی خصوصی مردم و از بین بردن آبروی آنها با پخش شایعات و تهمت زدن به آنها در لوای حمایت غیر قانونی و بدون نظارت دستگاه قضایی و بخش های حفاظتی سپاه است .
چگونه است که در تمام پرونده های رسیدگی شده توسط محراب و تیمش بعد از جار و جنجال فراوان ناگهان همه چیز ساکت میشود و تعدادی قربانی از بین اشخاصی که احتمالا تخلفات جزئی هم داشته اند و این تخلفات خرد نیز به دلیل تخلفات اصلی صورت گرفته توسط مدیران دولتی بوده ، برخورد میشود و هیچ صدایی دیگر به گوش نمیرسد . و جالبتر این که علی محراب در تمامی دوره های سازندگی ، اصلاحات ، احمدی نژاد و حال دارای مسئولیت بوده مشخص نیست بالاخره وی کدام سمت و سو هست از یک طرف در شورای امنیت ملی در زمان خودش تاییدیه برای سلامت بابک زنجانی می دهد و از طرف دیگر مسئول رسیدگی به پرونده ایشان میشود . مردم کدام را باور کنند . محراب همان شخصی است که تا دیروز در زمان مدیر کلی اطلاعات خراسان برای علی فلاحیان وزیر وقت زمین شکار در بیابانهای خراسان را فراهم میکند و امروز دایه بهتر از مادر در مبارزه با مفاسد اقتصادی میشود . جالبتر از همه ،خود را به بیت رهبری ( مجتبی ) ( حجازی ) و ….. منصوب میکند . ظلم تا کی ؟!! منزل آقای محراب در شهرک شهید محلاتی ولایت 2 محل تصمیم گیری های کلان مبارزه با مفاسد اقتصادی هست !!؟؟
سیاسی کاری تیم مذکور برای همگان روشن شده است که به اسم رسیدگی به تخلفات اقتصادی به گروکشی های سیاسی و آبروریزی از مردم عادی ختم میشود آیا پول دکل و تخلفات صورت گرفته در شرکت های خارجی تاسیسات مشخص و پیدا شد ؟ آیا پول نفت بابک زنجانی پیدا شد و مقصرینی که به وی پول و نفت داده بودند مشخص شدند ؟ آیا مشخص شد که روز چنگ ها چگونه پول مردم ایران را تاراج کردند و چه کسانی این پولها را به آنها داده اند و با آنها چه برخوردی شد ؟آیا مشخص شد که نحوه خصوصی سازی پتروشیمی ها چگونه انجام شده و پول فروش محصولات آنها چگونه از بین رفته است ؟ اینها هر کدام چندین میلیارد دلار و در مجموع چند ده میلیارد دلار از اموال کشور و مردم بوده است که در طول چند سال اخیر از بین رفت.
درود آقاى نوريزاد. خسته نياشيد.
چقدر از گفتگوى شما و سحر بهشتى و پاسخ سحر كيف كردم و خنديدم.
در مقايسه پاسخ دكتر شريعتى و سحر بهشتى به پرسشِ “خمين را چگونه يافتى؟” بايد گفت پاسخ دكتر شريعتى يك پاسخ abstract و پاسخ سحر بهشتى يك پاسخ concrete بوده است. پاسخ abstract سمبوليك است و بر نظريه ها و دريافت هاى ذهنى استوار است و پاسخ concrete بر واقعيت هاى خارجى يا فاكت ها.
به عنوان يك ايرانى كه ويرانى ايران را در افراط در تكيه بر خيالپردازى ها بجاى فاكت ها مى داند و گذشته از مردم عادى، حتى در دريافت ها و پاسخ هاى مديران و سياستمداران بجاى فاكت، ايده هاى ذهنى و خيالى را مى شنود و بعنوان يك ايرانى كه از كثرت شعر و شاعرى و خيالپردازى هاى شاعرانه در تاريخ كشورش ملول است و دريافتهاى مبتنى بر فاكتش آرزوست، پاسخ سحر بهشتى را به فال نيك مى گيرم باشد كه نسل جديد هر چه بيشتر در دريافت ها و پاسخ هايش به واقعيات تكيه كند و نه به رويا و خيالپردازى.
به اميد آن روز.
هر چه من به کرات میگفتم این شعر از همین مرحوم شریعتی صاحب ذوق و استعداد ادبی اما، اما و اما آدمی بوده اصولا هیجاناتی، احساساتی، فورانی و شناور روی موج شور، کسانی در همین سایت تکذیب میکردند که این شور خنک و بی مزه و پوچ، ( بخوانید شعر) از شریعتی نیست. پدر ما را همین شریعتی با اون عرب پرستیهای افراطی خود در آورد و آن دیو را بر ما آوار کرد و ابلهی چون من دو آتشه طرفدار او شدم هر چند کوتاه مدت.
در جنگ نقتی منطقه گشور های غالب concrete فکز میکنند و مغلوب abstract فکر میکنند
كورس گرامى درود برشما.
پاسختان به نحو ترسناكى واقع بينانه و براى همين، بسيار پذيرفتنى بود و در عمق روح و جانم نشست.
آن را چندين و چند بار خواندم تا خوب در مغزم رسوب كند. بار اول تا به عبارت ” زبانزد هاى خيالين ” رسيدم چشمانم اشك آلود شد. چون اميد بسيار كمرنگ و ساده لوحانه اى داشتم كه شما حدس مرا تأييد نكنيد و اميدم نقش بر آب شد. حس بيمارى را داشتم كه ته دلش مى داند بيمارى مهلكى دارد ولى اميدوار است پزشك بگويد چيزى نيست و خودبخود خوب مى شود اما پزشك مى گويد بله شما به بيمارى خيلى خطرناكى مبتلا هستيد كه بهبودش اگر غير ممكن نباشد بسيار دشوار است اما تا نپذيريد كه بيماريد امكان ندارد بهبود يابيد. بيمار ابتدا در هم مى شكند اما بعد مى فهمد كه چه خوب است آنچه را كه مدتهاى مديد ته دلش مى دانسته از زبان كسى مى شنود كه به دانشش باور دارد. مى فهمد هيچ چيز بدتر از زندگى كردن با دروغ و پرده پوشى نيست و مى فهمد چقدر مهم است اميدهاى ساده لوحانه را دور بريزد و شجاعانه با واقعيت رودر رو شود.
پاسختان نكات درخشان بسيارى داشت كه يكى از بديع ترين هايش در ” بى معنايى خلق اميد با توصيه به نيمه پر را ديدن” بود.
هركس در هر شبكه اجتماعى عضو باشد روزانه با انبوهى از توصيه هاى اخلاقى رنگارنگ براى ايجاد روحيهء خوب ، گرفتن و دادن انرژى مثبت، و روشهاى مثبت انديشى و شادى آفرينى روبرو مى شود. من در عين حال كه نمى توانستم ايرادى به اين پيامها وارد كنم، از خواندنشان دلم آشوب مى شد و نمى دانستم چرا. مى فهميدم فراوانى اين پيامها نشانه اى بر اين است كه چقدر ما مردم حالمان بد است و چقدر به خلق شادى و اميد مصنوعى محتاجيم.
اكنون از پاسخ شما فهميدم كه چرا از اين توصيه هاى شادى آفرين بيزارم. همانگونه كه شما گفتيد ايجاد شادى با ديدن “نيمه پر ليوان ” و چشم پوشى عمدى از نيمهء خالى، به انكار نيمه خالى مى انجامد و ايجاد اميد و شادى به قيمت چشم بستن، و نه چاره جويى بر هر چه عامل غم و نااميدى است، هرگز نمى تواند به ايجاد شادى واقعى بيانجامد.
بسيار به فهم اين نكته نياز داشتم كه چرا اگر درمسير صبحگاهى براى خلق شادى و گرفتن انرژى مثبت، چشممان را از كودك خيابانى به سمت گلهاى زيباى پارك بچرخانيم تا نيمه پر را ببينيم، كودك خيابانى همواره در خيابان خواهد ماند و شادى سطحى و احمقانه ما هم هرگز اثر و دوام يك شادى عميق و راستين را نخواهد داشت.
كورس گرامى. چقدر پاسختان تلخ بود و همزمان، چون واقعىيت محض بود چقدر گوارا بود. هم تشخيص بود و هم درمان. راست مى گوييد كه همه اصولى كه ساده لوحانه به آن آويخته بوديم هيچ چيز نيستند بجز زبانزد هاى خيالين ، طنز هاى تلخ دست ساز در هنگامى كه توانش حركت و تغيير و كنش نداريم يا داريم اما از بالفعل كردنش در هراسيم. راست مى گوييد كه هيچ سنت تاريخى، پيروزى نيكى بر بدى را تضمين نكرده است. ما با اين خيال خام به انتظار نشستيم تا وعدهء پوشالى كه از قول تاريخ به ما داده اند محقق شود و سهم كوچك اختيار خود را دست نخورده گذاشتيم. براى همين است كه “اكنونِ ما همان گذشته ماست كه نگذشته است ، سپرى نشده است” سرنوشت سعيدى سيرجانى همان سرنوشت احمد كسروى است و تا بى عمل، منتظر تحقق وعده تاريخ بنشينيم، بسيار سعيدى سيرجانى ها جان گرانبهاى خود را در اثر ساده لوحى ما خواهند باخت.
بايد تا مغز استخوان باور كنيم كه “همين است كه هست”. “انسان جز انسان اميدى ندارد”. و “ريسمان ما سهم كوچكى است كه از اختيار داريم”.
مصاحبه آدام فيليپس را خواندم. گره گشايى هاى بى نظيرى داشت. اين نااميدى عميقى كه در سطح ملى بر ما مستولى شده، همانگونه كه او مى گويد با احساس شكست خوردگى و نگاه تلخ و بدبينى مفرط به نيات يكديگر، در مردم ما نمود دارد و همين دو عامل فلج كننده، ما را از هر كنشى بازداشته است.
باز هم از شما سپاسگزارم. هم براى معرفى آن مصاحبه و هم اينكه اگر نوشته شما را نخوانده بودم نمى توانستم بين سخنان او و پرسش خودم به اين خوبى رابطه برقرار كنم.
و چقدر سخن داستايوسكى حكيمانه است:” “از کسانی که بدبختی دیگران را دیده و بر حال خود شکر میکنند ، حالم به هم مى خورد”
در نوشته يكى از دوستان گرامى در همين سايت خواندم كه نوشت بود ما چهل سال قبل، خود را با سوييس مقايسه مى كرديم و از وضع خود ناراضى بوديم پس انقلاب كرديم و امروز خود را با سرزمين هاى تحت سيطرهء داعش مقايسه مى كنيم و شكر بجاى مى آوريم.
راستى كه وضعيت حال به هم زنى است.
بايد همانگونه كه گفتيد از شكر گزارى بابت بدبخت تر نبودن از بدبخت ترينها، توصيه به نيمه پر بينى و توليد شادمانى هاى مصنوعى دست برداريم و اين سرخوردگى و تلخكامى مفرط ملى را به رسميت بشناسيم تا بتوانيم بفهميم چقدر از اين نااميدى شكست است و چقدرش مى تواند الهام بخش باشد براى برخاستن از جا، تا شايد بتوان اين نااميدى سهمگين را به يك موقعيت بى نظير براى آغازى دوباره تبديل كرد.
كورس گرامى چقدر خوب است كه شما هستيد تا بتوانيم براى پرسشهاى دشوارمان پاسخى پيدا كنيم.
شما بى نظيريد.
عرض ادب واحترام
1 – اقای حسن فیروز آبادی گفت:حسن فیروزآبادی، رئیس ستادکل نیروهای مسح ایران، در واکنشی شدید به اظهارات اخیر اکبر هاشمی رفسنجانی، بحث درباره شورایی شدن رهبری را یک «حیله جدید» خواند که به گفته او«راه نفوذ دشمنان» را باز میکند. آقای فیروزآبادی در نهایت عنوان کرده که مردم ایران باید در برابر طرح مسئله شورایی شدن رهبری هوشیار باشند «تا آسیبی به کشور وارد نشده راه نفوذ دشمنان برای تجزیه کشور و انقلاب خدای ناکرده گشوده نشود».
من میگویم:
اقای محمد رضا پهلوی هم عین همین حرفها را در ذهن مردم تزریق میکرد تا تداوم سیاست حکومتی فردی خود را تحکیم کند.
آقای حسن فیروز ابادی خود به خوبی میداند که در طول این 37 سالی که از استبداد چکمه میگذرد ، بعلت جایگزینی آن با استبداد نعلین، فرهنگ ایرانی همچنان آلوده به دیکتاتور پروری و سیاست حکومت فردی میباشد.
بلاخره یک روز ایران حاکمیت ولایت فقیه را خاتمه خواهد داد. لذا اگر اقای حسن فیروز ابادی واقعا دق دقه تجزیه نشدن ایران را دارد ، بهتر است به جای این حرفها با دیگر دوستان خود و بهمراه اقای علی خامنه ای به تدریج این رژیم حاکمیت فردی را با ترویج فرهنگ دموکراسی و سکولاری تبدیل کند به یک سیستم سیاسی مردم سالار. تاریخ ثابت کرده است که خطر تجزیه کشوری با سیستم سیاسی دموکراسی هزار ها برابر کمتر از کشوری دارای رژیم دیکتاتوری و حاکمیت فردی است.
2 – اقای اکبر هاشمی بهرمانی (رفسنجانی) که خود یک زمانی با کارهایش مشهور به اکبر شاه شده بود و هم ایشان یکی از عوامل اصلی فلاکت 27 و 37 ساله اخیر ایران شد. حالا که سرنوشت سیاسیش را خود و رفیق شفیق 50 ساله اش (آقای سید علی خامنه ای) دچار مشکل اساسی کرده، به یاد مردم افتاده. یادش رفته که هنگام بودن در قدرت در خصوص نهضت ازادی ( در نماز جمعه ای خواند نکبت آزادی)و شخص مرحوم آقای مهدی بازرگان و مرحوم آقای ایه الله العضمی منتظری چه ها که نکرد.
به امید جایگزینی فرهنگ عقل و خرد بجای فرهنگ جهل و خرافات در ایران
مهدی از تهران
مشتی مقایسه مرحوم شاه فقید با این اجانب ا خدا بیخبر قیاس مع الفارقه. ما ملت ریاکار لیاقت فداکاریهای رضاشاه بزرگو نداشتیم که به این روز فلاکتبار افتادیم. کاش محمدرضا شاه جربزه پدرشو میداشت
عرض ادب واحترام
نظر دهنده محترم ازاینکه وقت صرف نموده و نوشته اینجانب را خواندید متشکرم.
فکر کنم تاریخ را بدون تعصب مطالعه نمودن کمک به دید به حقایق تاریخی بنماید.
به امید جایگزینی فرهنگ عقل و خرد بجای فرهنگ جهل و خرافات در ایران
مهدی از تهران
تاریخو فارغ ا هر گونه تعصب و گرایش خوندم که به نتیجه مزبور رسیدم