سر تیتر خبرها
نمایشگاه نقاشی های نوری زاد

نمایشگاه نقاشی های نوری زاد

شاید بتوانم برای هفته ی پایانی آذرماه، یک چند تایی از نقاشی هایم را به نمایش بگذارم. شاید همدیگر را در نمایشگاه ملاقات کردیم و با هم از هر در سخن گفتیم. شوربختانه همه ی این وعده ها بر پایه ی ” شاید” بنا می شود. شاید با هم خندیدیم. و شاید زندگی کردیم. اما نه، شاید از پس این شایدها، خنده ها و مستی ها و درستی ها و خردمندی ها سرک کشید و با ما دست دوستی داد. و شاید: حتماً. بقول داریوش عزیز: شقایق آی شقایق.

محمد نوری زاد
چهاردهم آذرماه نود و چهار – تهران

telegram.me/MohammadNoorizad

https://www.facebook.com/m.nourizad

Share This Post

درباره محمد نوری زاد

32 نظر

  1. علی اکبر ابراهیمی

    واقعی یه؟!

     
  2. استاد گرامی ، ایا فکر نمیکنی به نمایشگاهت دستبرد بزنند و تابلو ها را ازبین ببرن؟ شاید هم برای بیت رهبری ببرند .

    ———————-

    ایران دوست گرامی، بارها به مأمورانی که مرا تهدید می کردند و برایم خط و نشان می کشیدند گفته ام : مرا از زدن و کشتن نترسانید، من در بدر بدنبال کسی می گردم که مرا بزند و ناکارم کند. اگر با تخریب و بردن تابلوها کامشان جلا پیدا می کند، این آنها و این تابلوهای من.
    با احترام

    .

     
    • استاد گرامی پس من هم میتوانم بیایم و با بوسیدن دستانت چند تابلو شما را از شما بستانم . ای کاش توانایی خرید همه تابلوهایت ( بجز انهایی که اسلامی است ) را داشتم.

       
  3. جناب نوریزاد عزیز،

    در آثار شما اثری از جنون دیده نمی شود. نترسید و خود را از قالب های شناخته شده بیرون بیاورید. آنچه که از عمق درون شما بیرون آمده باشد مقبول همگان خواهد افتاد. خود را رها کنید و دست را در اختیار ذهن بگذارید و هرچه بادا باد. فقط اگر برای سرگرمی و تفریح یا به بهانه ای دیگر هم می کشید با بهترین قلم و بهترین بوم و کاغذ این کار را بکنید چه بسا یک شاهکار هنری مایه افسوس شما شود که بر کاغذی نا مرغوب کشیده شده.

    آرزوی سلامتی و شادی برایتان دارم

     
  4. پیشمرگه‌های کرد در شهر سنجار (شنگال) عراق شبکه تونل‌های زیرزمینی و مخفی نیروهای تروریستی “دولت اسلامی (داعش)” را کشف کرده‌اند. این‌ تونل‌ها به سیستم برق‌کشی و مکان‌هایی برای خواب مجهز بوده‌اند.
    -از برادران فلسطینی یاد گرفتن.

     
  5. حاج مم رضا (عارف)، هارت و پورت کرده و مظلوم نمایی در باره انتخابات. اینا همش شیره مالیه به سر ملت که ای ملت بیاین و دوباره به حکومت اسلامی رای بدین. یه کلمه راجع به برنامه از اینا شنیدن؟ هیچ! حاجی برنامت کو؟ نیست. دفعه قبل چه گلی به سرمون زدی؟ هیچ. این دفعه چه گلی میخوای بزنی؟ خبری نیست. همهتون هم اگه فردا ولی وقیح گوشه چشمی بهتون نشون بده با سر میدویین طرفش. اینا همشون از سر تا پا ////////////

     
  6. جناب عبدالله فرض را براین می گیریم که اصلا درایران قبل از اسلام کتابخانه ایی نبوده.ولی می توانید یک خدمت اسلام را به بشریت نام ببرید؟

     
  7. مازیار وطن‌پرست

    قابل توجه دوستان علاقمند به مباحث نظری. مقاله‌ای از بابک مینا دانش آموختهٔ فلسفه پیرامون سخنرانی مشترک اخیر محمدرضا نیکفر و مراد فرهادپور. فرازی از مقالهٔ آقای مینا را جهت آشنایی دوستان با مباحث مطروحه، تقدیم حضور می‌کنم:

    «در اسلام خدا مطلقا بیرون تاریخ و زبان است و درست از همین رو بسیار وحشت‌آفرین است. قرآن کتاب وحشت مواجه با دیگریِ مطلقِ زبان است. درست به همین دلیل در سوره‌های مدنی قرآن از فصاحت اولیه می‌افتد. زبانیت زبان کمرنگ می‌شود و دیگر اراده به قدرت است که تماما حکومت می‌کند. اسلام دینی سیاسی است، دینِ بیرون و بیرون‌بودگی (extériorité) است. عمل، تصمیم، حرکت و تن و غلبه بر تن، مکان، شهر، و جهان برای اسلام هدفی اساسی است. خدا در قرآن کاملا مسلح و جنگ‌آور است. گفت‌وگو برای او مفهومی ندارد. تاریخ وجود ندارد. درون یا وجود ندارد یا نقشی ضعیف دارد. امر امر خداست. او تصمیم محض است. خدا تصمیم می‌گیرد و مومنان اجرا می‌کنند. درست از همین رو قرآن را باید همچون کتاب تصمیم خواند. نبوغ قرآن، نبوغی نظامی – سیاسی است. قرآن مجموعه‌ای از تصمیمات برای بنیان نهادن جامعه‌ای جدید است. اسلام البته در قرن‌های بعدی به تدریج «معنوی» شد و زبان‌آوری را آموخت. اما امر بیرونی در اسلام همواره بر امر درونی غلبه داشته است: شریعت اساس اسلام و ستون فقرات آن است. درست به همین دلیل باید اسلام را «خلع سلاح» کرد و این جز از راه سیاست ممکن نمی‌شود. بنابراین این درست است که پروژه معنوی کردن اسلام بدون مواجه‌ای رادیکال و عینی‌گرا با تاریخ خشونت‌بار اسلام ممکن نخواهد شد.»

    نشانی کامل مقاله: http://babakmina.blogspot.fr/2015/12/blog-post_3.html

     
    • مازیارجان اصل سخنرانی رو چه؟ آیا دسترسی بهش داری؟ اصل حرفهای نیکفر و فرهادپور رو میگم؟
      دنیای خاص ما یعنی دنیایی که هر فرد منفرد برای خود بیافریند -بخشی از همان گشودگی که کورس نقطه های آغازینش را نمایان می کند و چه خوبه که در هنگام-درست هنگام- خواندن کورس، مقدمات واجب فکر کردن را هم اتیان کنیم(اصطلاحات علما) که یکی از آن همانا خواندن «چه باشد آنچه خونندش تفکر؟» هایدگر با ترجمه مسحورکننده سیاوش جمادی است- آن زمانی بالیدن می گیره که ما شروع کنیم به جستجو کردن. ما به هم نزدیک می شویم چون در جستجوهای هم شریک می شویم و من این چنین در جستجوهای تو شریک می شوم و جستجویت را به دلی و چشمی دیگر وصل می کنم و از این می توان متافیزیک جستجو را دنبال کرد و به معرفت شناسی جستجو رسید منتها نه برای پز دادن روشنفکرانه و کلمات قلنبه شبیه اینهایی که من بکار بردم بل برای سیراب شدن از چشمه ای و راهی که جستجو، برآمدگاه آن است. من جستجو می کنم پس زندگی می کنم چون خواهش ذهن را پاس داشته ام. پاس داشتن خواهش سرآغاز هر قطره آفرینشگرانه ای از زندگی منحصرانه و شخصی ماست. جستجو از کجا؟ از همین جا که خواهشهای تن و چشم و گوش و پا و دست و دل را مهرورزانه بر می آوریم و بر تعهد نسبت به بهتر کردن آن خواهشها می ایستیم و البته که خواهش ذهن و جسم انفکاک ناپذیرند…
      این تنها سپاسی بود برای هنر جستجوگری تو و راهی که برای برآوردن خواهش ذهن و دل، پیش چشم داری و بر تعهدت نسبت به برتری نهادن خواهش بر ناخواهش و امید بر هراس و ناامیدی.

       
  8. مازیار وطن‌پرست

    تاریخچهٔ القاعده و پاسخ به این سؤال که: “بنیادگرایی سلفی تا کجا مورد حمایت آمریکا بود و از کجا در برابرش قیام کرد”
    و رد این توهم عجیب که “آمریکا خود داعش و القاعده را بوجود آورد”

    https://www.facebook.com/toos.tahmasebi/posts/10201139868735197

     
  9. باسلام وعرض ارادت

    به برادرگرامي وسرور ارجمندم ودانشمدفاضل حوزه علميه قم

    يعني برادرم وپسرعمويم آقاسيدمرتضي دامت بركاته

    ازاينكه آثار ونوشتارتان رادرپست قبلي ديدم خيلي خوشحال شدم.
    وباعث شد مسوداتي درذيل مرقوم كنم.

    اما درمورد جسارتها وتاخت وتازهاي آقاي نوري زادوبرخي ديگر هماننديك لاقبا به عقايدشيعه بايدبگويم كه درچندپست پيشين بنظرم درپست “الم شنگه “بود كه شخصي بنام سيامك جناب نوري زادرا خوب معرفي كرده بودند ؛گفته بودندشماي نوري زاديك آدم فحاش درجه يك هستيد يك وقت به سيدمحمدخاتمي وداردسته اش فحش مي داديد وبه ديگرشخصيتهاوحالا درفحاشي به اين طرف حكومتيان هم اكتفا نكرده ايد به دين و مذهب وبه زيارت اربعين وبه زائرانش وبه بزرگان دين وبه فقه وفقها وووو…فحاشي مي كنيد.

    من نوري زادشناسي ايشان را صحه مي گذارم البته به مقاله اورجوع كنيد خالي ازفائده نيست.
    ازاين رو هيچ رقبتي درنوشتن دراين سايت نمي بينم وحال جذبه وشوق شما مرا به اينجا كشاند؛خودتان ديديد كه برافتراي يك لاقبا، نوري زادصحه گذاشته بودوجواب برايش نوشته بوديد كه اوهم يك مقدار تنزل كرده بود ونتيجه گرفته بودكه دين ازسياست جدا هست.ودريك موردهم خودتان ديديدكه برگفتار شما فقه را مسخره كرده بود.ومن اعتراض كردم جواب ماستمالي داد.

    خلاصه بگويم كه چندسالي است كه بنده وحضرتعالي دراين سايت حضور داريم چنين دست گيرم شده است كه نوري زاد دين ومذهب درستي ندارد .وجناب سيامك هم خلاصه كلامش همين بودوبه همين جمله هم تصريح كرده بود.

    بنظرم ترك اين سايت خيلي عاقلانه است چنانكه جناب عبدالله مضري عزيز وگرامي هم چنين برداشتي دارندكه تضييع وقت است.هرچند يك موضوع ديگري براي بحث معقول تفسيري مطرح كرده اند.

    جناب آقا سيدمرتضاي عزيز ومكرم اينهارا به حال خودشان بگذار “ذرهم في خوضهم يلعبون”؛چون ايرادكنندگان به اسلام وتعاليمش اكثريتشان عقده داران وكينه ورزان ومعاندان هستند.

    وديگراينكه اكثربحث هاي موردمناقشه راطرح كرده اندوحضرتعالي محققانه جواب مستدل ارائه كرده ايد؛ديديدكه آقاي نوري زاد دربحث قصاص چه اعتقادي داشتند ودرآخرگفتند آيات قرآن وتفسير علامه طباطبائي مرحوم را براي من نياوريد وهمچنين تاكيدبرحرف يك لاقبا ؛ديگرازايشان وسايتش ودوستانش چه انتظاري برهدايت شدنشان داريد.

    مگراينكه به گفتار هيچ يك ازمعاندين اعتنا نكنيد وبگذاريد بنويسند تاخسته شوند واگربا جناب باصفا ي گرامي وديگر منصفان مكاتبه ومباحثه داشته باشيد وروشنگري كنيد يك امرديگري است وگرنه ترجيح من حقير ترك مكاتبه دراينجاهست. واين وجيزه را هم به شوق واشتياق ديدن آثار محققانه شماي گرامي مسوده كردم.
    مثلا به گفتارونوشتار اسماعيل يغمائي كه چرنديات خويش را كه ازبادمعده وفشارعقده وكينه توزي شكست خوردگي وي اززندگاني خويش ازرجوي وغيره است ؛غيرازاين چيزي نيست. براي امثال ايشان چه بگوئي؟
    اكثري دوستان سايتي اقاي نوري زادازاين قماش است.
    خوب كسيكه دانشش درروزنامه نگاري وخبرپراكني وتخصص شخصيت كوبي وجنجال آفريني درمسائل سياسي يك روزدرآن نقش وحالا دراين نقش وازنامه اش به پسرش ابوذر، شحصيت دروني اش خوب آشكاراست؛ازچنين آدمي توقع دينشناسي ودينداري بي مورداست. همين وبس.

    باابراز صميمانه ترين سلام وتحيات وارادت به جناب آقاسيدمرتضي دامت بركاته ختم كلام نمايم
    ارادتمندتان
    مصلح

     
    • دوست و برادر محقق جناب آقا مصلح عزیز

      سلام علیکم

      تشکر از تذکرات مشفقانه شما ،بهر صورت این ایده ای است که از ابتدا شما داشته اید و من به آن احترام می گذارم ،بارها هم گفته ام من از اندیشه آزاد و تفکر نقادانه محترمانه استقبال می کنم و برداشتم از شریعت اسلام نیز این است که مطلب چنین است و امامان بزرگوار ما مثل امامین همامین باقر و صادق علیهما السلام در آن فرصت رنسانس تاریخی فرهنگی که در هنگام انتقال قدرت از امویان به عباسیان پیش آمد چنین سیره ای را که مورد تاکید قرآن شریف است بنمایش گذاشتند و پرونده فرهنگی علمی درخشانی از خود در مجادلات نیکو و متخلقانه با ارباب مذاهب و دهریین و مخالفان فکری خود بجا گذاشتند ،که مسبوقید ،البته ما خرده پاهای ریزه خوار علم صادقین علیهما السلام کوچکتر از آنیم که بخواهیم خود را با آن کاملان مقایسه کنیم ،اما در هر صورت بحکم اسلامیت و قبول تشیع ناچاریم به اقتفاء آثار آن بزرگان ،چیزی که هست این است که من با توهین و ناروایی و خروج از اخلاق حسنه مخالفم و از آن در رنج واقع می شوم ،و نکته دیگر اینکه بجهت مشغله و زندگی عادی توانائی ما انسانها محدود است ،این است که من خود گاهی ممکن است دچار خستگی یا رنجش شده باشم ،بهر حال برخی دوستان اینجا مجادله نیکو و مودبانه دارند و تفکر هم آزاد است ،و نمی شود به هیچ انسانی گفت تو اصلا نیندیش یا حتما مثل من بیندیش ،من ارادتمند همه و از جمله شما و جناب نوریزاد که تدارک این گفتگوها را می کند هستم ،البته تحول فکری لازمه حرکت جوهری در جهان تحول و جهان اندیشه است ،و هیچ انسانی در عمود زمان نمی شود دچار تحولات فکری نشده باشد چنانچه بتعبیر آن فیلسوف یونانی بستر جاری یک رود در هر آن با آن قبلی متفاوت است ،من می گویم ما همه همانطور که برای خود شخصیت و کرامت قائل هستیم ،برای دیگران نیز شخصیت و کرامت قائل باشیم و تلاش کنیم همان منطق قرآن که :ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن را که تابلوی زیباییست متجلی کنیم ،البته پذیرش منطق دین از سوی دیگران برای من و شمای مبلغ دین مطلوب هست ،لکن شرط تبلیغ منطق دین و دفاع از آن لزوما پذیرش نیست ،ما بقدر توان بحث می کنیم و بمدد تکنولوژی روز و فضای دائمی مجازی این بحث جاویدان و ثبت و ضبط است ،ما اگر شبهات دینی را پاسخ ندهیم مخالفان دین خواهند گفت دین منطق پاسخ نداشت ،لکن حتی در فرض عدم پذیرش ،مطالب من و شما برای همیشه تاریخ در این مجادلات ثبت خواهد شد ،و البته رشد و ترقی و کمال علمی هم به بحث و جدل و نقد و گفتگوست ،امیدواریم که همه مخالفان و موافقان دین تلاش کنیم با گفتگوی خردمندانه و همراه با مراعات اخلاق ،نهضت نوین علمی و فرهنگی را به پیش ببریم ،من البته به تجربه و با توجه به توان جسمی و فکری محدود فراگرفته ام که تا زمانی که توان و نشاط دارم بحث کنم و بنویسم و تحمل کنم ،آنگاه هم که خسته شدم دست باز می دارم و استراحت و تامل می کنم ،ما اینجا تعهد و التزام غیر قابل تخلفی به کسی نداده ایم که حتما و همیشه باشیم یا بنویسیم و لا یکلف الله نفسا الا وسعها ،صدق الله العلی العظیم.
      از ابراز محبت و تذکرات دوستانه ایمانی شما سپاسگزارم.

       
    • جناب مصلح چرا به جای جواب مستدل در مقابل انتقاداب قهر میکنید

       
  10. قرآن ترجمان شهود
    قسمت ششم
    پیش از ادامه این بحث بهتر دانستم که کمی به موضوع ” ذهن” بپردازم.
    یک زمانی انسان ذهن را نمی شناخت . آن زمان که هنوز کلام نبود، مقایسه وجود نداشت ، تعریف هرچیزی که در اطراف انسان وجود داشت همان بود که بود در واقع انسان می توانست حقیقت هرچیزی را ببیند. آن زمان شناخت انسان از این عالم شناختی کاملا خالص بود (بقول جامعه شناسان دوره کمون اولیه) . این حالت دیری نپائید چرا که مقتضای زندگی در این جهان “ذهن” بود . از زمانی که انسان با ذهن آشنا شد خوشبختی و بدبختی بظهور پیوست و انسان ها با قیاس که از ملزومات ذهن است بالا و پائین و سفید و سیاه ، را تبدیل به ارزش و ضد ارزش کردند. انسانها به مدد همین ذهن ابزار ساختند وووو .بهمین دلیل من “ذهن” را همان میوه ممنوعه می دانم. چرا که انسان را از آن عالمی که عالم یگانگی بود بیرون آورد و به دنیای تفاوتها فروکاست. البته این یک نظریه است و آنرا قطعی نمی دانم تا اینکه شواهد بقول معروف محکمه پسند ارائه نمایم.
    همه ما با ذهن آشنا هستیم حتی اگر تعریف آنرا ندانیم. ما هر روز و هر لحظه از زندگیمان را با ذهن سپری می کنیم و اگر این ذهن نبود هیچ کاری در این جهان پیش نمی رفت. همانطور که در نوشته قبلی آوردم ، هر آنچه را که شما در ذهنتان به تصویر بکشید قابلیت به ظهور رسیدن و عینیت پیدا کردن دارد. می خواهم از این هم فرا تر روم هر آنچه که در ذهن به تصویر در می آید می تواند خلق شود. حتی هر حرکت بدنی ما اگر بدون تصویر ذهنی باشد می تواند به بدن آسیب برساند. مثلا حتما برایتان اتفاق افتاده که در اثر یک حرکت آنی دچار کمر درد و یا آسیب های دیگری شده اید. این اتفاق اغلب زمانی می افتد که سرعت تصمیم گیری برای حرکت بسیار سریع تر از تشکیل تصویری از حرکت در ذهن است بنابراین اگر قبل از اینکه تصویری از حرکت در ذهن ایجاد شود ، حرکت کنید به احتمال قریب به یقین دچار اسپاسم غضلانی یا آسیب های دیگر می شوید.
    انسان های موفق و نوابغ و حتی جنایت کارانی مانند چنگیز و هیتلر از قدرت تصویر سازی بی نظیری در ذهن خود بر خوردارند.
    سؤالی که پیش می آید این است که چه موقع تصاویر ذهنی به عینیت میرسند یا بوقوع می پیوندند؟
    پاسخ این است: زمانی که شما آنقدر به آن تصاویر خیره شوید که احساس کنید هیچ فاصله ای بین شما و آن تصاویر نیست و با آن ها یکی شده اید. در آن صورت بدون آنکه خود متوجه باشید دست به عمل می زنید، آزمایش می کنید، امکانات را دور خود می چینید و همینطور یکی پس از دیگری موانع را از پیش پا برمی دارید و آنقدر غرق در اشتیاق رسیدن به آن تصاویر می شوید که اصلا متوجه سختی ها و زمانی که برای آن گذرانده اید نمی شوید.
    هر چقدر تمرکز بر روی تصاویر بیشتر باشد امکان رسیدن به هدف و سرعت آن بیشتر می شود.
    فراموش نکنید هرآنچه که به ذهن خطور می کند قابلیت ظهور و انجام دارد ولی ظهور و وقوع آن بستگی به تعهد شما به آن تصاویر دارد.
    پس هر چیزی در این عالم به مدد ذهن امکان پذیر است .
    تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل
    هر آنچه که در ذهن نقش می بندد یک واقعیت است بنابراین واقعیات بیشمارند . برخی از این واقعیات عینیت می یابند و برخی در ذهن باقی میمانند اما آنچه که مسلم است همه آنچه که در ذهن وجود دارد از آن جهت که قابلیت عینیت پیدا کردن دارد درست است. بنابراین شما نمی توانید بگوئید من غلط فکر می کنم و شما درست یا بر عکس. این درست و غلط نباید با خوب و بد یکسان گرفته شود. درست در اینجا به معنای تائید نیست. درست به این معناست که آن تصویری که در ذهن شما هست اگرچه با تصویری که در ذهن من هست متفاوت است ولی درست است شما هم آنچه که من می بینم را می بینید ولی از زاویه ای دیگر. حتی ممکن است شما هم از زاویه من ببینید ولی اختلاف ما تنها اختلاف زبان باشد. شما با زبان فرهنگ و سرزمین خود به توصیف شیء بپردازید و من هم با زبان و فرهنگ خود. مولانا با داستان “فیل در خانه تاریک” ، این موضوع را بخوبی به تصویر می کشد.
    همه تمرینات عارف برای تسلط بر ذهن است . مقدار بسیار زیادی از انرژی ما در اثر افکار ناخواسته و گفتگو های درونی و در اغلب مواقع محاکمه های ذهنی که در اثر برخورد با موارد نامطلوب در محیط زندگی روزانه پیش می آید مصرف می شود. زمانی که شما به ذهن خود مسلط می شوید و کنترل آنرا بدست می آورید قادر خواهید بود از به هدر رفتن مقادیر بسیار زیادی از انرژی خود جلوگیری نمائید. به همین دلیل است که عرفا معمولا تمایل کمی به خوردن غذا دارند. در عوض انرژی تحت کنترل می تواند به مصارفی برسد که فعلا در اینجا موضوع بحث ما نیست ولی از این میان به یکی از شایع ترین و آشنا ترین مباحث یعنی هیپنوتیزم اشاره می کنم. ما هر روز در معرض هیپنوتیزم هستیم چه از طریق رسانه ها و چه از طریق افراد با نفوذ. بنابراین فکر نمی کنم نیاز به توضیح هیپنوتیزم داشته باشیم.
    سالک در مراحل بسیار ابتدائی سلوک با هیپنوتیزم آشنا میشود. البته هیپنوتیزم از آثار جنبی مسیری است که سالک انتخاب کرده نه اینکه آموزشی در این زمینه صورت بگیرد. توانائی هیپنوتیزم همانطور که گفته شد در مراحل بسیار ابتدائی برای سالک اتفاق می افتد و این یکی از بیشمار توانائی هائی است که در اثر تخلیه ذهن و قدرت تصویر سازی یا خیال در مسیر قرار میگیرد.
    بسته به اینکه سالک در کودکی چه شیری خورده باشد عملکرد او با این قدرت شگفت انگیز بی پایان می تواند مورد سنجش قرار بگیرد. البته موضوع شیر خوردن یک شوخی بود ولی همه ما آنرا می فهمیم.
    قدرت تخلیه ذهن به مدد تمریناتی که استاد به شاگرد می دهد به عنوان یک سلاح مخرب در دست سالک است و اگر سالک از نظر اخلاقی ساخته نشده باشد این کار از خطرناک ترین کارها ست.
    به همین دلیل است که در عرفان اسلامی پیش نیاز سیر و سلوک تهذیب نفس است. یک استاد عارف مسلمان پیش و بیش از آنکه به سالک روش تخلیه ذهن و تمرکز را آموزش دهد به او تهذیب نفس را می آموزد. اگر به روش های عارفان اسلامی در تربیت شاگردان مراجعه کنید بدون استثنا ارزش هائی مانند ایثار ، جوانمردی، ادب ، پرهیز از گناهانی مانند غیبت ، دروغ، و مقید بودن به عبادات مثل نماز و روزه و… بعنوان مراحل سیر و سلوک آورده شده است در حالیکه هیچ یک از آنها تاثیری در شهود ندارند و استاد عارف مسلمان می داند که آموزش بی ذهنی و تمرکز مانند دادن شمشیر بدست زنگی مست است.
    این گونه روش سیر و سلوک تفریبا در روشهای شناخته شده عرفانی بی نظیر است. یعنی وجه تمایز عرفان اسلامی با دیگر روشها صرفا گنجانده شدن تهذیب نفس است والا تهذیب نفس هیچ نقشی در شهود ندارد و همه عرفا از هر دین و آئینی یک چیز را تجربه میکنند.
    (ادامه دارد)
    موفق باشید

     
    • منصور گرامی
      منصور: هر آنچه که در ذهن نقش می بندد یک واقعیت است بنابراین واقعیات بیشمارند .

      در واقع هر آنچه درذهن نقش میبندد، تصویری از واقعییت است، نه واقعییت. یک واقعییت ممکن است برای افراد مختلف یکی نباشد .

       
  11. مصلح
    7:05 ب.ظ / دسامبر 5, 2015
    باسلام

    من هم همين سؤال جناب نوري زادرا ازجناب كورس دارم وازايشان متواضعانه مي خواهم مجعول بودن اين حديث قدسي “كنت كنزا مخفيا….”را عالمانه توضيح دهند.

    گفته فرويد براي جناب كورس حجت ودليل است كه انسانها ازنسل ميمون هستند باهمه آن ايرادهائي كه براين فرضيه وارد است كه حلقه هاي مفقوده زياددارد.؛اما گفته پيامبر -ص-به نقل ازخداوند دراحاديث قدسي براي ما حجت است به اضافه مدلول آيات قرآني كه خودش همين الآن هم معجزه باقيه خداورسول اوست كه مي فرمايد:

    ” وماخلقت الجن والانس ألا ليعبدون. الذاريات /56؛ ازاما م صادق -ع- : اي ليعرفون”. يعني آفرينش جن وانس براي اينست كه خالق شان را بشناسند وفقط اورا بپرستند ؛چون مقدمه و لازمه پرستش اول شناختن خالق است بعد معبودبودنش.

    وآيات معجزات بسيار ديگر ي كه آفرينش هستي را ازجمله انسان را به خداي وحده لاشريك له اسنادداده است. واين آيات همين الآن هم معجزه است ؛اگر قبول نداريد چندآيه وسوره همانندآيات قرآن را بياوريد. كه اين جمله تحدي را درچندين مورد متذكرشده است وازموقع نزول اين آيات 1400 واندي سال مي گذردودرهردوره منكران آيات خدا همانندجناب كورس زيادبوده اند وليكن درمقابل اين تحدي قرآن عاجز ودرمانده بوده اند وهستند وخواهندبود.والسلام
    مصلح

     
    • جناب مصلح، چند تا آیه و سوره می‌‌خواهی که همین من بی‌ سواد بیاورم که خواننده به وضوح و روشنی در یابد منظورم چیست، چه می‌‌خواهم بگویم، پیامم چیست و چه نتیجه گیری‌هایی‌ می‌‌خواهم بکنم؟ پر واضح است که هیچ عاقلی نمی‌‌آید یک سری جملات ناقص و ابتر و بی‌ سر و ته و گیج و مغشوش پشت هم ردیف کند و اسمش را هم معجزه بگذارد و سند این ادعای معجزه بودن را هم این بگذارد که اگر می‌‌توانید آیه و سوره‌ای مثل آن بیاورید.

      ———————

      دوست گرامی
      از آیات “گیج و مغشوش و بی سر و ته و ناقص و ابتر” قرآن یک چند تایی برای ما شماره کنید لطفا
      با سپاس

      .

       
      • کلیه آیاتی که به زور فوجی از تصحیح کنندگان خالق پرانتز‌های بیشمار هم هرگز قادر نبوده اند با هیچ قاطعیتی بگویند منظور سرهم کنندهٔ آیات این بوده است و لاغیر و تا ابد هم محال است ابولبشری پیدا شود که بگوید منظور خالق آیات این بوده که من می‌‌گویم و مورد تکفیر و محل نزاع و در گیری واقع نشود،یا مورد قبول این ۲۴ درصد باورمندان قرار بگیرد.

         
  12. “هر دم از این باغ بری می‌رسد”

    رهبر مععععععععععععععععععععععظم که منتقدان و مخالفان رو، به غرب زده گی‌ و غرب گرایی

    متهم میکنه،خودش می‌‌شینه و وقتشو صرفِ نوشتن نامه به جوونهای کشور‌های غربی میکنه !

    آخه قبله عالم، شما ابتدا جوابِ نامه هزاران هموطنی رو که از یاس و درماندگی، به عنوان آخرین

    بارقه امید، برایتان از ظلم و اجحافی که در ولایت اسلامی تان بر آنها رفته، و یا یاران و

    دوستداران قدیمیتان که از سرِ خیر خواهی‌ و مصلحت کشور برایتان نامه‌ها ارسال کردند را می‌دادید،

    و بعد نگرانِ آینده جوانان غربی میشدید !

    اگه ما اشتباه فهمیدیم، جون آقا زاده مجتبی‌ حالیمون کن! یعنی‌ میخای بگی‌ شما رسالتِ تعلیم

    و تربیتِ جوونهای کشور رو به پایان رسوندی، و جملگی رو به راه راست هدایت کردی،

    حالا رفتی‌ سراغ جوون‌های غربی؟

    ⭐️ ⭐️ ⭐️

    ولي حقيقت ماجرا چيست؟ دست اندركاران حكومتي، ارگانهاي متعدد امنيتي و اطلاعاتي،

    بهتر از من و شما از ريزش شديد مقبوليت نظام، نزد مردم اگاهند. انتخابات ٨٨ و حوادث

    رخ داده پس از ان، اوج اين گسست و بريده شدن گسترده طيفي از شهروندان بود كه تا اين

    تاريخ، بواسطة باورهاي ديني و سنتي، به اميد گشايشي در کارِ گره خورده كشور، خود را

    لنگ لنگان، بدنبال حاكميت ميكشاندند.

    لذا مخاطب انچه امروزه در رسانه هاي عمومي كشور از جمله صدا و سيما انعكاس ميابد،

    نه من و شما و خیلِ كنده شدگان ميليوني از نظام اسلامی، بلكه جماعتي است كه حيات و

    ارتزاقشان به حيات و حفظ نظام، گره ای تنگاتنگ خورده است.

    هنوز بخش بزرگي از هموطنانمان، خصوصا در مناطق محروم و دور افتاده كشور، از دسترسي به

    شبكه هاي اجتماعي و اطلاع رساني غير دولتي محرومند و تنها منبع اطلاع رسانیشان منابع دولتی

    خصوصا صدا و سیماست.

    لذا ارسال نامه رهبر به جوانان غربی، که به دیده بسیاری مضحک بنظر میاید

    از این منظر قبل فهم است که همچو بسیاری دیگر از خیمه شب بازی‌های حکومتی

    مصرف داخلی‌ داشته تا نقشِ “رهبر فرزانه” را در ابعادِ جهانی‌ برجسته نماید.

    حال اگر این ماجرا موجبِ مضحکه و تفنن کسانی‌ گشت، این حضرات را چه باک

    که بقول آشنا :

    هر دم از این باغ بری می‌رسد / تازه تر از تازه تری می‌رسد 🙂

     
  13. با سلام ، ایام محرم و صفر پر است از اتفاقات بد و اطمینان دارم که //////////////////// .۱. در این روزها فضای کشور ما خیلی بدتره ،دسته ای از مردم که عاشق ازدحامند ، ذاتآ بیکارند و همیشه تو کوچه و خیابان پرسه میزنند تا سوژه جدید پیدا کنند .۲ . آلودگی صوتی با صدای دلخراش مداحان هفت تیر کش به نوعی دیگر عموم مردم را آزار میدهد .۳ .مزاحمین نوامیس و اراذل محترم با لباس مشکی و تعصبی بسیار غلیظ و با چشمانی نا نجیب در هر کوی و برزن در حال براندازی اندام بانوان محترم و سرگرم افکار شیطانی خود هستند .۴ .کسانی را میشناسیم که هزینه بالایی رو صرف نهار و شام و ایستگاه های صلواتی می کنند در حالی که در طول سال حاضر نیستند یه تیکه گوشت جلو گربه بیندازند .۵ .دسته ای از مردم هم عاشق مفت خوری هستند ، حتی دیده شده که هزینه بالایی رو صرف آمدن به بالا و مرکز شهر میکنند و در صددند با خوردن غذای مجانی هزینه خود را سر به سر کنند .۶ .دسته از حضار هم هستند که نسبت به بقیه بهترند ،کسائی که از دوران کودکی عادت داده شده اند که محرم که شد لباس مشکی بپوشند و به سر و سینه و شانه خود بکوبند بدون آنکه کوچکترین اطلاعی از فلسفه عاشورا و دلیل قیام امام حسین داشته باشند . ولی اینها و اتفاقات دیگری که مطمئنم شما هم کم و بیش شاهد آن در میان عوام بوده اید هیچ تناسخی با قیام با شکوه عاشورا و ندای حق خواهی و هیهات من الظله امام حسین نداشته بلکه بیشتر نمایش تظاهر و ساده دلی و خرافاتی بودن و بی قیدی وحشتناک است .

     
    • فلسفه عاشورا و دلیل قیام امام حسین داشته باشند . ولی اینها و اتفاقات دیگری که مطمئنم شما هم کم و بیش شاهد آن در میان عوام بوده اید هیچ تناسخی با قیام با شکوه عاشورا و ندای حق خواهی و هیهات من الذله امام حسین نداشته بلکه بیشتر نمایش تظاهر و ساده دلی و خرافاتی بودن و بی قیدی وحشتناک است ….

      راستی جنگ قدرت بین مشتی عرب بدوی و غارتگر بر سر تقسیم ثروتهای غارت شده سایرین چه فلسفه ایی جز سهم بیشتر از قدرت و ثروت می تواند داشته باشد.مگر فلسفه اسلام چیزی جز ////////////////// به سرزمین و ناموس و حقوق دیگران بوده؟مگر ما هم اکنون نواده گان و پیروان همانها را نمی بینیم که با چه بی رحمی و شقاوتی برای دبست آوردن قدرت و در قدرت ماندن ادم می کشند

       
  14. مازیار وطن‌پرست

    8 کاریکاتور که افرادی از ایران، فلسطین، ایتالیا، انگلیس، شیلی، کوبا، هلند و آفریقای جنوبی برای موضوع واحدی کشیده‌اند:

    به یاد “آتنا فرقدانی” کاریکاتوریست زندانی ایرانی، تا بداند اگر بیشتر هموطنانش او را از یاد برده‌اند، هنرمندان جهان به یادش هستند.

    https://www.facebook.com/shahrvandyar/posts/985986364790717

     
  15. با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
    تعرض ماموران رژيم به مراسم بزرگداشت ياد محمد مختاري و جعفر پوينده در امامزاده طاهر كرج (جمعه 13 آذر)
    دكتر ناصر زرافشان، دبير كانون نويسندگان ايران و وكيل خانواده قربانيان قتل هاي سياسي پائيز77، در گفتگو با راديو ندا با اشاره به برگزاري مراسم بزرگداشت ياد محمد مختاري و جعفر پوينده در ميان تنش و تعرض ماموران امنيتي و انتظامي ، گفت : ” مسئله قتل هاي سياسي در جامعه ما يك زخم باز است!”

    http://radio-neda.blogspot.com/2015/12/blog-post_4.html

     
  16. با سلام

    نوشته اخير سيد مرتضى عزيز را خواندم حق با ايشان است

    من نمي دانم جناب نوري زاد چرا اجازه سوء استفاده از اين سايت را به عده اي مي دهد

    در نوشته اخير جناب نوري زاد يك كلمه از نوشته سيد مرتضي و 2 كلمه ( عقده اي-بيمار) را
    كه بنده نوشته بودم حذف كردند ولي در مقابل سيل فحاشيها و اهانت به مردم مسلمان را كه در

    اربعين امام حسين شركت كرده اند را به راحتي بدون حذف منتشر مي كند مثلا يك فرد شركت كنندگان

    در مراسم اربعين را احمق خطاب كرد و جناب نوري زاد اين كلمه را حذف نكردند
    ——–

    به نظرم بحث با اين افراد ضد دين جز تضييع وقت و تأثير منفي در روحيات مؤمنين سودي ندارد

    يك پيشنهاد دارم براي 2 سيد عزيز (سيد مرتضى و مصلح) و ساير مؤمنين

    موضوعي را انتخاب كنيد تا در باره ي آن با هم بحث كنيم

    براي شروع بنده يك انديشمند به نام دكتر علي منصور الكيالي را معرفي مي كنم
    ويديوهاي زيادي در يوتيوب وجود دارد كه مي توانيد دانلود كنيد و بنده نيز آنها را ترجمه خواهم كرد و

    مباحث خيلي خوبي ان شاء الله خواهيم داشت
    ———-
    دكتر كيالي مهندس معماري متولد 1953 در شهر حلب سورية و 30 سال از عمر خود را صرف تفسير قرآن

    كرده است البته نظرات جنجالي نيز دارد مثل انكار عذاب قبر -تأييد نظريه داروين با آيات قرآن (به جز در مورد

    انسان) يعني نظريه داروين صحيح است ولي در مورد انسان صدق نمي كندو موارد متعدد

    ولي با ين حال آراء و تفسيرهاي جالبي دارد براي شروع بند اين ويديو را پيشنهاد مي كنم در باره ي سوره

    الرحمن كه ان شاء الله خلاصه اي از آن را ترجمه خواهم كرد

    حقائق علمية عجيبة حول شرح سورة الرحمان عروس القرآن Ali mansour kayali د علي منصور الكيالي

    https://www.youtube.com/watch?v=PDsaHbE6f1w

     
    • جالبه که مسلمین هرجا قدرت یا اسلحه در دست داشته باشن تمام مخالفین رو سر به نیست میکنن (یا با اعدام به بهونه ارتداد یا با عملیات انتحاری و سر بریدن و…) هرجا هم مثل دنیای مجازی که توانایی خفه کردن و نابود کردن مخالفین رو ندارن صاحب سایت یا برنامه رو تشویق به سانسور مخالفین میکنن و در بهترین شرایط “قهر میکنن” (از بحث با مخالف فرار میکنن)!
      به این میگن اخلاق و منطق اسلامی!
      عبدالله: «من نمي دانم جناب نوري زاد چرا “اجازه سوء استفاده” از اين سايت را به عده اي مي دهد»
      بله, اگه مسلمین بعنوان متکلم وحده و بالای منبر سخنرانی کنن این میشه “حسن استفاده” و اگه مخالفین جرات بخرج داده و تنها در همین سایت ابراز وجود کنن این میشه “سوء استفاده”!
      به این هم میگن هنر اسلامی!
      عبدالله: «…جناب نوري زاد يك كلمه از نوشته سيد مرتضي و 2 كلمه ( “عقده اي-بيمار”) را كه بنده نوشته بودم “حذف كردند” ولي در مقابل سيل فحاشيها و اهانت به مردم مسلمان را كه در اربعين امام حسين شركت كرده اند را به راحتي بدون حذف منتشر مي كند…»
      جناب عبدالله! من در مطلب قبلی در پاسخ به شما کامنتی گذاشتم که نوری زاد عزیز واژه “مسلمون” رو از کامنتم حدف کرد (به هر دلیلی, شاید به دلیل ترس از مسلمینِ حاکم) بدون اینکه بعد از اون واژه فحشی داده باشم. من هم شکایتی نکردم. حالا شما اومدی اعتراض میکنی که چرا “فحاشی” هات (عقده اي-بيمار) رو حذف کرده و مظلوم نمایی میکنی؟!
      به این هم میگن شجاعت اسلامی! (بجای شجاعت میخواستم از واژه دیگه استفاده کنم که بی خیال شدم)
      عبدالله: «به نظرم بحث با اين افراد ضد دين جز تضييع وقت و “تأثير منفي در روحيات مؤمنين” سودي ندارد»
      بمیرم برای این روحیات لطیف مومنینی که از پشت مانیتور نمیتونن مخالفین عقیدتی رو حذف کنن!
      به این میگن مظلومیت اسلامی!
      عبدالله: «يك پيشنهاد دارم براي 2 سيد عزيز (سيد مرتضى و مصلح) و ساير مؤمنين موضوعي را انتخاب كنيد تا در باره ي آن با هم بحث كنيم»
      خود گویی و خود خندی, عجب مرد هنرمندی! بله, تمام مخالفین رو حذف یا سانسور کنین تا ما مومنین دور همی بشینیم با هم بحث و گفتگوهای درون حوزوی کنیم. از اونجایی که بحث های ما خیلی مستند و مستدل و منطقیه برای همین اصلآ نیازی به وجود مخالف نیست تا ما اندیشمندان اسلامی رو به زحمت بندازن و تاثیر منفی در روحیات لطیف ما بذارن!
      به این هم میگن گفتگوی تمدن های اسلامی!

       
  17. سلام آقای نوری زاد
    این مطلب را تقدیم می کنم به همه دوستان

    اقتدار و آدم های «بی خاصیت»

    این نوشته جناب آقای ادیب برومند را خواندم، وقتی تمام شد حس غریبی داشتم؛ انگار که هیچ «فکری» توی این نوشته نبود. بعد به خودم گفتم بهرحال این نوشته یک متن سیاسی است و قرار نیست که درس تاریخ و علم الاجتماع بدهد. اما دیدم این جوری هم نمی توانم تهی-بودگی محتوایی متن را توجیه کنم. دست آخر به این به این بسنده کردم که به خودم بگویم این متنی پروپاگاندایی است، مثل غالب منبرهای آخوندها، مثل بسیاری از متونی که از صدا و سیما خوانده می شود. اما آیا بهتر نیست پروپاگاندا نویسی را به صدا و سیمای بی آبروی ولایت واگذاشته و بیشتر تلاش در روشنگری بکنیم؟
    توجه بکنید که «آدم بی خاصیت» را اول باید تعریف کرد. شاید منظور نویسنده Mediocre یا همان «میانمایه» باشد که در این صورت متن غلط می شود چون بر مبنای اصل «توزیع نرمال» اکثریت قاطع همه آدم های جوامع انسانی «میانمایه» اند و همه نظام های سیاسیناگزیرند که با همین میانمایگان کار بکنند. الا آن که جوامع بسامان، سامانی دارند که در آن از «میانمایه» ها حداکثر بهره وری را درمی آورند و البته همان سامان اجتماعی هم سازوکارغربالگری ناظر برتوانمندی های افراد دارد که حاصل اش این می شود که میانمایگان نمی توانند به مواضع بسیار مهم تصمیم سازی و تصمیم گیری ارتقا پیدا بکنند. در جوامع نابسامان، جای سامان را زد و بندهایی با ماهیت های مختلف (رفاقت، فامیلی، هم قبیلگی، هم مسلکی، …) می دهد که همه چیز را تحت الشعاع خودش قرار داده و ازنظر جای گیری افراد در مواضع حاکمیتی هم کمابیش همان بند وبست ها کارمی کند تا نظامی فاسد و ناکارآمد حاصلش بشود که دیریا زود هم از موجبات فروپاشی آن می شود.
    اما از بند سوم متن آقای ادیب برومند پیداست که منظورشان از بی خاصیت، «میانمایه» نیست. آنچه از این بند برمی آید آن است که منظور ایشان «فرصت طلب/منفعت جو» است، همین و بس. اگر بی خاصیت را به این معنا بگیریم هرچند که در درون متن آقای برومند خوب جامی افتد ولی کل متن را بشدت کم مایه می کند. توجه بکنید که همه سطوح مدیریتی نظام های اقتدارگرای غیرمردمی دست آخر پر می شوند از فرصت طلب های منفعت جویی که صورتکی مطابق نظام برچهره می زنند تا کنار سفره غارت بنشینند برای خوردن و بردن. مگر نظام اتحاد شوروی یا حتی حکومت محمدرضا پهلوی از این نظر فرقی با نظام ولایت فقیه داشت؟ بیایید نگاهی بیندازیم به رجال اواخر محمدرضا پهلوی از مهندس ریاضی گرفته تا شریف امامی، از صفی اصفیا تا هوشنگ نهاوندی، از هوشنگ انصاری گرفته تا مجیدی و منوچهر تسلیمی، از حسنعلی منصور تا امیرعباس هویدا،… آیا این ها جز از یک مشت آدم های «بی خاصیت» به تعبیر آقای برومند بودند؟ البته که نه! پس بهره گیری از بی خاصیت ها فقط هنر-یا بی هنری- ولایت فقیه تنها نیست.
    اما خودِ همین تعبیر«بی خاصیت» هم غلط است! تک تک آدم های محمدرضا پهلوی یا ولایت فقیه، در رشته خودشان بسا که آدم های کاردان و کارآزموده ای باشند اما وقتی می آیند توی آن دم ودستگاه می شوند همان که آقای ادیب برومند «بی خاصیت» شان می خواند. چرایی این مطلب چندان پیچیده نیست. در درون نظام های اقتدارگرا، میدانی برای تصمیم سازی نیست؛ بلکه درعرصۀ کلان این کار را تنها یک نفر می کند مثل «رهنمودهای مقام معظم رهبری» یا «فرمایشات داهیانۀ شاهنشاه آریامهر». اما درعرصه های کمتر کلان هم همان فهمِ سلسله مراتبیِ اقتدارگرایانه ای که آن یک نفر را بر جایگاه کبریایی اش نشانده بود، دیگرانِ ذیل او را هم دچار «احساسِ حقی» می کند که برای کارشناسان زیردست شان تعیین تکلیف بکنند. حاصل کار آن می شود که برون ده مدیریتی نظام های اقتارگرا نه حاصل عقل جمعی، بل حاصل عقل فردی یک یا در نهایت چند نفر است، یک یا چند نفری که همان عقل متعارف انسانی شان هم دستخوش کژاندیشی ایدئولوژی ها و اسطوره اندیشی ها گردیده است.
    ذات و بن مایه روانشناسی اجتماعی همه شخصیت های نظام های اقتدارگرا در همین «احساس حق» بیکران کردن شان است برای «فرمان روایی» به حوزه های زیر دست شان. این ویژگی از سرشت قبایلی می آید که درپی بیش از پنجاه هزارسال حیات قبایلی هوموساپینس در انسان نهادینه شده است تا هر دو سوی حاکم و محکوم این رابطۀ قدرتی آن را بپذیرند یا حداقل تمایل به گردن نهادن به آن را داشته باشند. خلاصی از احساس حق تحکم کردن بر انسان ها و رهایی از احساس همه-دان بودن کردن –که در اندیشه الاهیاتی تشیع/صوفیه برای آن هذیان های کلامی هم بافته شده و درسپهر اندیشۀ سیاسی نظریه ولایت فقیه فرآوردۀ آن است – از مشکل ترین امور است زیرا از ریشه دارترین انحرافات (drift) در داوری انسانی است.
    اینک باید پرسید که چرا آدم هایی که ممکن است لزوما نادان یا نابخرد یا ناکارآمد نباشند، داخل در نظامی می شوند که از پیشِ دانستن بیهودگیِ تلاش در آن، هوش سرشاری نیاز ندارد؟ پاسخ این پرسش هم پیچیده که نیست، روشن هم هست. نظام های اقتدارگرا هیچ جایگاهی از اجتماع را بیرون از حوزه نفوذ خود باقی نمی گذارند. هرفعالی در عرصۀ اجتماع ناگزیر از سروکارداشتن با بازوهای اختاپوس قدرت اقتدارگراست. وانگهی بهره مندی هاهم در نزدیکی هرچه بیشتر به مرکز این قدرت است. پس عجب نیست که بسیاری با پامال کردن وجدان اخلاقی خود چنین راهی را می روند.
    اینک ببینیم حاصل این سازو کار در سمت قدرت و نیز سمت گرایندگان به قدرت چیست. در سمت گرایندگان به قدرت، احساس خیانت به وجدانی است که ابتدا با انواع توجیه های معقول تلاش می شود اصل آن خیانت انکار گردد. آن هایی که وجدان اخلاقی قدرتمندی ندارند در همین مرحله از شرعذاب وجدان خلاص می شوند اما آن هایی که برایشان این خلاصی آسانیاب نمی شود دست آخر بیرون می زنند. اما این گروه دوم، در کنار آنان که ابدا داخل در آن کثافت نمی شوند همیشه در اقلیتی ناچیز قرار دارند. بنابراین سهم نظام های اقتدارگرا از مردم تحت حاکمیت اش یا نادان هایند یا دانایان بی اخلاق. حالا برگردید به آدم های محمدرضا پهلوی و آدم های علی خامنه ای نگاهی دوباره بیندازید! چند نفر می توانید پدیدا بکنید که نتوانید در یکی از این دو گروه قرارشان بدهید؟! آیا این انتقامی طبیعی و در خور نیست که همه نظام های اقتدار گرا محکوم بدانند؟! فرقی هم نمی کند که این سازوکار را مومنانه «چوب خدا»یی بنامیم که صدایی ندارد اما لت و پار می کند یا عالمانه آن را حاصل طبیعی و تخطی ناپذیر یک رویه ناروا بدانیم که در یک دیالتیک خودویرانگر، نظام اقتدارگرا را دست آخر نابود می کند.
    ممکن است گفته شود که چنین نیست که نظام های اقتدارگرا لزوما ناکارآمد بوده اند بلکه گاهی هم بسیار کارآمد بوده اند، مگر نظام استالین یا رضاشاه یا هیتلر را می شود به ناکارآمدی متهم کرد؟! پس چراست که ناکارآمدی انگار که برناصیه نظام ولایت فقیه نگاشته شده است؟ پاسخ این پرسش در دو سطح است:
    سطح اول که ربطی به زمانه حاضر ندارد ناظر به آن بستر تاریخی/اجتماعی است که یک نظام اقتدارگرا به قدرت می رسد. وقتی که یک شور هیجانی بزرگ ملی این گونه نظام های سیاسی را روی کار میآورند تا زمانی که آن شور فروکش نکرده، اجتماع همه چیز خود را در طبق اخلاص تقدیم نظام می کند تا مثلا هیتلر بتواند آلمان شکست خورده و درهم کوبیدۀ پس از جنگ جهانی اول را در عرض کمتر از ده سال به بزرگترین قدرت صنعتی/نظامی جهان مبدل کند یا رضاشاه بتواند ایرانِ گندیده در قرون وسطی و در آستانه فروپاشی را در عرض پانزده سال به جایی برساند که در شرایط متعارفی شاید یک قرن زمان لازم می داشت، یا خمینی با مردمی که فرزندانشان را به پایش قربان می کردند توانست با ارتشی فروپاشیده و پاسدارانی روستایی قدرتمندترین ارتش منطقه را ناکام بگذارد. مشکل این نظام ها از وقتی شروع می شود که آن شور هیجانی ای که آن ها را برپاداشته بود زایل بشود. حکومت محمدرضا پهلوی یا علی خامنه ای یا نظام شوروی پس از لنین/استالین/خروشچف به چنین وضعی افتادند. در چنین وضعی آن سازوکاری که در بالا توضیح دادم به کار می افتد تا دخل نظام اقتدارگرا را در بیاورد.
    اما سطح دوم ویژگی زمانه حاضر است با روند رو به رشد همه گیری انگاره های کلان مدرنیته از حقوق بشر و موازین اخلاق مبتنی بر آن و انقلاب ارتباطاتی که ضمن یاری رسانی به همان همه گیری، امکان حیاتی لاپوشانی جنایت ها را از نظام های اقتدارگرا می گیرد. همچو محیطی برای اعمال قدرت وحشیانه ای که سرشتیِ نظام های اقتدارگراست (مثل اعمال ترس و وحشتی که حکومت های هیتلرو استالین و رضاخان می کردند) به شدت ناسازگار است. خودِ این واقعیت که در عرصه بین المللی نظام ولایت فقیه متهم نامدار وکارنامه تباهی برای نقض حقوق بشر است گویای فشاری است که بر آن می رود تا این نظام آکنده از خشونت، بروز و ظهور توحش ذاتی خود را تا حدممکن کاهش دهد. به رغم همه این فشارهاست که اسیدپاشان نظام اسید می پاشند و خودسرهای گوش به فرمانش آن می کنند که می کنند و خود نظام در کشتن و سر به نیست کردن و آدم ربایی این کاره هست که هست؛ می توان تصور کرد که اگر همین فشارهای جهانی نمی بود و امکان لاپوشانی هایی که برای استالین و صدام حسین میسر بود دراختیار نظام ولایت فقیه هم بود، چه ها که نمی کردند!
    بنابراین کارآمدی های موردی نظام های اقتدارگرا را نمی توان به پای اقتدارگرایی شان نوشت بلکه باید به پای آن شور ملی ای گذاشت که آن ها را سرکارآورده و سپس تمام و کمال حمایت اش کرده بود. این در حالی است که فساد – و آنچه آقای ادیب برومند بهره گیری از«بی خاصیت ها» خوانده بودندشان- سرشتی چنین نظام هایی است که حتی مواردِ کارآمدِ آن ها هم مصون از آن نبوده است. دوروبر «قدرتِ» اقتدارگرا همیشه پر از «بی خاصیت ها» ای که آقای ادیب برومند می گویند، اما در حق نظام های دمکراتیک چنین نیست و نمی تواند هم باشد. چرا؟ چون در دمکراسی، «قدرت» موهبتی الهی نیست که خدایی بی خاصیت به یک ابله جنایتکار داده باشد، بلکه امانتی مقید به شروطی معلوم است که اکثریت مردم به منظور تمشیت امور جامعه شان به فردی مسئول، آن هم برای مدتی مشخص، داده اند و اگر قدم از قدم کج بردارد یا اگر در گزینش آدم هایش خبط و خطایی بکند می تواند مطمئن باشد که دوباره برگزیده نخواهد شد، به همین سادگی!
    Irandargozargahtamadoni.blogspot.co.uk

    هنر جمهوری اسلامی بهره گیری از مردان بی خاصیت است | آذر ۴ام,

    ادیب برومند شاعر ملی و رییس شورای مرکزی جبهه ی ملی شرط عضویت در جبهه ی ملی را مذهب شیعه دانسته و معتقد است که ‌شیعه رکن ملیت ما است و هر عضو جبهه ی ملی و هر فرد ملی گرا باید به مذهب شیعه باورمند باشد.
    بوذرجمهر حکیم را پرسیدند: سبب چه بود كه پادشاهى آل ساسان ویران گشت و تو تدبیرگر آنها بودى و تو را تا امروز به تدبیر و خرد و دانش در همه جهان همتا نیست؟ بوذرجمهر پاسخ داد: سبب دو چیز بود یكى آن كه آل ساسان بر كارهاى بزرگ، كارداران كوچک و نادان گماشتند؛ و دیگر آنكه مردان بزرگ را به كارهاى كوچک؛ و سروكار من با زنان و كودكان افتاد. — سیر الملوک، خواجه نظام الملک طوسی
    اگر گمان می کنید مردان بی خاصیت به کاری نمی آیند؛ باید در عقیده تان تجدید نظر کنید. مردان بی خاصیت می توانند یکی از مهمل ترین نظام های تاریخ بشر را سی و پنج سال قرص و محکم سرپا نگه دارند. مردان بی خاصیت می توانند راه یک ملت را سد کنند؛ می توانند جلوی تحولات اجتماعی بایستند؛ یک جامعه را به انحطاط بکشند؛ آرزوهای ملتی را به یاس تبدیل کنند؛ یا حتی مسیر تاریخ را تغییر دهند. مردان بی خاصیت فی نفسه بی خاصیت هستند اما با توجه به جایگاهی که در آن قرار می گیرند ممکن است خواصی داشته باشند.
    مردان بی خاصیت را برای اینکه بی خاصیت ننامیم با عنوانهایی مانند واقعگرا، پراگماتیست، صلح طلب، اصلاح طلب، رفورمیست، روشنفکر و آینده نگر یاد می کنیم؛ اما یک شخص بی خاصیت در واقع هیچکدام از اینها نیست و فقط بی خاصیت است. مهمترین خصیصه ی یک بی خاصیت این است که همیشه بی خاصیت است و بی خاصیت می ماند. بنابر این یک بی خاصیت کاملا قابل پیش بینی و قابل اعتماد است.اگر بیست میلیون نفر در انتخابات ریاست جمهوری به او رای بدهند بی خاصیت است. اگر اغلب کرسی های مجلس شورای اسلامی را در اختیار داشته باشد کماکان بی خاصیت است. اگر شخص اول مملکت باشد باز هم بی خاصیت است. اگر نحقیرش کنند بی خاصیت است. اگر به تمام اصول و پرنسیب هایش تعدی کنند بی خاصیت است. اگر ممنوع الخروجش کنند بی خاصیت است. اگر به تمام یاران و دوستان و خانواده اش هم تعددی کنند باز بی خاصیت است.
    مردان بی خاصیت ما مولود زمانه ی خودمان هستند. بی خاصیت های ایرانی را باید فرزندان بحق قرون گذشته ی تاریخ ایران دانست. اگر به چند قرن گذشته ی تاریخ ایران نگاه کنیم، از دورانی که مغول به ایران حمله کرد تا وقوع انقلاب مشروطه، ما به عنوان یک ملت حرفهای بزرگ زدیم و کارهای کوچک کردیم. عمده ی تولیدات ما در این هفتصد-هشتصد سال، بجز روضه خوان و ملا و منبری، شعر و شاعری بوده. بنابر این جای تعجب ندارد که بی خاصیت های ایرانی کارهای کوچک کنند و حرفهای بزرگ بزنند یا سخنوران قهاری باشند.
    جمهوری اسلامی راز مردان بی خاصیت را به فراست دریافته. مردان بی خاصیتی که حرفهای خوب بزنند یا خوب حرف بزنند بدون اینکه لزوما مزدور و خاین باشند، سرمایه های اجتماعی هستند. اگر یک بی خاصیت نقاط ضعفی هم داشته باشد، مثلا فساد مالی یا اخلاقی داشته باشد یا زنباره و افیونی باشد، آنوقت علاوه بر اینکه یک سرمایه اجتماعی است، سرمایه سیاسی هم محسوب می شود.
    بی خاصیت ها هیچگاه جرات اعتراض یا گفتن حرف نه را ندارند و در همه جا هم حضور دارند. یک بی خاصیت نیازی به تربیت و سرمایه گذاری ندارد. فرهنگ ما همواره به تعداد کافی بی خاصیت تولید می کند. کافی است که این افراد را شناسایی کنند و بر مصدر کارها بنشاند. این موضوع علی الخصوص درباره ی جنبش های سیاسی-اجتماعی و احزاب و گروههایی که بالقوه می توانند منشا خطر باشند، حقیقت دارد.
    بی خاصیت ها لزوما خرافاتی نیستند اما زمینه ی خرافات قوی دارند که با طبیعت نظام اسلامی هماهنگی دارد. بی خاصیت ها خودشان هم نمی دانند چگونه بر راس امور قرار می گیرند. همواره دستی از غیب آنها را بر صدر امور می نشاند و بر گردن مخافانشان می زند. بنابر این جای تعجب هم ندارد اگر زمانی تصور کنند که امداد غیبی و دوازده امام و چهارده معصوم پشتیبانشان بود. جمهوری اسلامی فعالینی را که امکان ایجاد دردسر دارند به طرق مختلف شناسایی می کند و تحت فشار قرار می دهد یا از آنها تواب سازی می کنند. بنابر این همیشه بی خاصیت ها هستند که به عنوان ناجیان سازمان و افراد آینده نگر و مآل اندیش شناخته می شوند.
    بی خاصیت ها بخشی از واقعیت امروز جامعه ایران هستند ولی دردی از دردهای ما دوا نمی کنند. اگر زمانی جامعه ی ایران بخواهد بجای لفاضی و گنده گویی به دستاوردهای حقیقی برسد، باید به دنبال رهبران واقعی بگردد که کمتر حرف بزنند و بیشتر عمل کنند، اصول و پرنسیب های شناخته شده داشته باشند، و حاضر باشند هزینه های تحولات اجتماعی را بپردازند.

     
  18. با استقبال از پيشنهاد مزدك گرامى و دوست گرامى دكترا در حقوق بين الملل اين نكات را مى توان مورد توجه قرار داد:
    به جز شهامت آفرينى براى اعتراض مسالمت آميز، روشنگرانه و مشفقانه، و سپر امنيت نسبى كه آقاى نوريزاد با جانش براى خانواده هاى مجروح و دردمند چون خانواده زينالى، ستار بهشتى و خانواده هاى زندانيان ايجاد كرده است، آنچه حقيقتا آقاى نوريزاد را شايسته جايزه صلح نوبل مى كند سفرهاى استانى ايشان با تابلوى صلح و دوستى است. اين سفر ها، با نشان دادن مظالمى كه در دور و نزديك كشور بر مردم و بويژه در مناطق محروم و بر قوميت هاى ايرانى رفته است و تلاش در واگشايى اين بغض هاى فرو خورده و گذاشتن آن در معرض قضاوت وجدان جامعه ، گامى در جهت همبسته كردن بدنه جامعه، با اقليت هاى زخم خورده بود.
    اين بغض ها هر چه متراكم تر شوند، خطر انفجار و چند پاره شدن ايران را بيشتر مى كنند. نظام مى خواهد كه اين بغض ها گشوده نشوند و چون بمبى براى تهديد تماميت ارضى ايران وجود داشته باشند تا بتواند به خوبى از اين تهديد براى سركوب بيشتر و حاكميت بر بدنهء جامعه استفاده كند.
    بجز آن، نمايش عمومى محروميت عميق مردم كردستان و خوزستان، جوانان تباه شده از تبعيض و محروم از ثروت سرشار نفت، كولبرهايى كه براى لقمه اى نان هر روز كشته مى شوند و چون شهروند درجه سوم هستند، خونشان بى بهاست و به سخن آوردن پدر و مادرهاى جوانانى كه در اعتراضات كشته يا ربوده شده اند و سايه سنگين تهديد آنها را در سكوتى بهت آور فرو برده بود، بخشى ديگر از دستاوردهاى سفر صلح و دوستى آقاى نوريزاد بود.

    نقطهء اوج اين سفرها واگشايى راز مرگ مظلومانه شلر فرهادى بود. بدون اين سفرها، شلر در پس پرده گمنامى مى ماند.
    ديگر، تلاشهاى آقاى نوريزاد در گروه لگام است، سخن گفتن و تلاش براى لغو اعدام در نظامى كه نه تنها تداوم خود را با اعدام هاى بسيار و ايجاد رعب و وحشت تضمين مى كند، بلكه اعدام و قصاص را به منزلهء اصلى دينى كه انكار آن حكم ارتداد را بدنبال دارد مى نماياند، براى يك انسان متدين، شجاعتى مثال زدنى است.
    هنوز مى توان شبى را كه آقاى نوريزاد همراه با نرگس محمدى در كنار خانواده هاى محرومِ كُرد دربيم و اميد در كنار زندان كرج گذراند و همه مردم ايران را با گزارش لحظه به لحظه، در حس و حال آن لحظات خوفناك شريك كرد به ياد آورد. شب سرد و كابوسناكى كه خانواده هاى مظلوم در كنار آتش، به صبحى تار و غمبار و اندوهگين رساندند. شبى كه كودك در آغوش نرگس محمدى، و همسران و مادران و پدران با همدردى آقاى نوريزاد به صبح يتيمى و بيوه گى و فرزند مردگى پيوند زدند و در بازگشت، آقاى نوريزاد و نرگس محمدى تقاص اين همدلى با مظلومين را با توهين، تهديد و خشونت فيزيكى ماموران نيروى انتظامى پس دادند.

     
    • از دوستان گرانمایه‌ای که به مجامع بین المللی دسترسی‌ دارند تمنا دارم این مجامع را در جریان فعالیت‌های جناب آقای نوریزاد قرار دهند و در همین سایت نتایج اقدامات خود را به اطلاع برسانند. پیشاپیش قدر دان شمایم.

       
    • من در المان هستم و دوستاني دارم كه تو اين زمينه ميتونن راهنماييم كنن

      و ميخوام بسهم خودم قدمي بردارم

       

دور از وطن ارسال پاسخ به لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

84 queries in 0957 seconds.