یک: سه شنبه ای که گذشت، دعوت شدم به سرای قلم. دکتر مهدی خزعلی تماس گرفت که بیا و پانزده دقیقه صحبت کن در باره ی ریا و زهد فروشی که در اشعار حافظ فراوان است. خودش غزل بیستم حافظ را به بسط می نشست و قرار بود ریا و زهد فروشی همان غزل را برای من باقی گذارد. در آن محفل، پدر سعید زینالی نیز بود. که در جمع، او را بر خیزاندم و مختصری از رنج های وی و همسرش را واشکافتم. عجبا که من به این دو که می رسم، چیزی در گلویم خانه می کند و مرا از سخن گفتن باز می دارد. پیرمرد سپید موی به تقاضای من از جا برخاست. و من احساس کردم پسرش سعید شانه های مرا تکان می دهد. یک ماه پیش، فردی برای من پیامی نوشت که: به پدر و مادر سعید خبر بدهید که با بیت رهبری تماس بگیرند این هم شماره اش. گل از گلم شکفت. یعنی خبری است آیا؟ شماره ای را که به من داده بود، به مادر سعید دادم. مادر چه پر در آورده بود. فردایش با پدر رفته بودند بیت رهبری. با سرداری در آنجا مفصل صحبت کرده بودند. و سردار، مفصل قول داده بود برای پیگیری. از همان قول های سر به نیست.
دو: خوشم می آید از دکتر خزعلی. که همه ی اشعار حافظ را از محتوا تخلیه می کند به نفع اسلام و مسلمین. من در آن جمع، از وی نیز سپاس گفتم. بخاطر ” همینی که هست” بودنش. مطلع غزل این است: “روزه یک سو شد و عید آمد و دل ها برخاست”. دکتر خزعلی این غزل را از همان بیت اولش اسلامیزه کرد تا به بیخش. حتی این بیت را:
باده نوشی که در او روی و ریایی نبوَد
بهتر از زهد فروشی که در او روی و ریاست
که من گفتم: در این بیت، روی سخن حافظ جز این چه می تواند باشد که: یک آدم عرق خور بی شیله پیله، شرف دارد بر یک آیت الله نماز شب خوانِ قرآن سربگیرِ پیشانی پینه بسته ی ریاکار؟ من شاید بیست دقیقه صحبت کردم. که ایکاش یکی از مخاطبان من در این سخنِ بیست دقیقه ای، شخص رهبر بود. تا می شنید تأثیرِ فاجعه ی این نهضت ریاکاری و تزویر و چاپلوسی و فرومایگی های اخلاقی را که در سالهای پس از انقلاب اسلامی، توسط دم و دستگاه ها و آدمهای اسلامی در میان مردم جاری شده و حالا حالاها نیز خیال کوچیدن که ندارد، نیز بر غلظتش افزوده می شود دم به ساعت.
سه: شب با آقای دکتر خزعلی و دوستانی دیگر، رفتیم به دیدنِ دکتر اسماعیل گرامی مقدم که چندی پیش از زندان بدر آمده بود. وقتی پسرنوجوانش برای همه ی ما چای آورد، چای پدرش را بر میز مقابلش نهاد. و بعد، دست پدر را گرفت و بر دیواره ی فنجان مماس کرد. اینجا بود که دانستم چشمان دکتر نمی بیند. که چشمانش تاب برداشته بود و به جایی دیگر می نگریست. برای دکتر گرامی مقدم شش سال زندان بریده اند. وی از شب ها و روزهای تلخ سلول انفرادی گفت. این که هرچه تقاضا کرده بود وی را به انفرادی نفرستند، قاضی بی وجدان، و بازجوی هیولا، به خواسته اش وقعی نمی نهند و او را به سیاهچال انفرادی فرو می فشرند. دکتر مدتی کوتاه، مشاور شیخ مهدی کروبی بوده. جرمش؟ اجتماع و تبانی، و توهین به نظام مقدس. از همین جرم های خنده دار قالب بندی شده. اما این که هیولاهای اسلامی، یک مرد نابینا را به شکنجه گاهِ انفرادی می فرستند و هیچ به این که ” چشمان من نمی بیند و من در انفرادی از درون می فرسایم” اعتنا نمی کنند، تنها در حوزه ی زامبی های داعشی قابل تصور است و بس.
چهار: جمعه شب با دکتر ملکی رفتیم منزل ” رویین عطوفت” که هم اکنون در زندان است تا ده سال بجرم تشکیل یک ان جی او به اسم رنگین کمان برای کتابخوانی. خیلی ها بودند. بانوان گوهر عشقی و مادر سعید زینالی و مادر و پدر شهید مصطفی کریم بیگی و دوستانی دیگر. کمی که نشستم، برخاستم تا بروم. به احترام، در برابر سه مادر، گوهر بانو و مادر سعید زینالی و مادر مصطفی کریم بیگی تعظیم کردم. راستی همسر رویین عطوفت چه پر انرژی و چه شادان است. من هروقت کمی کم می آورم، از این عزیزان روح می گیرم.
پنج: امروز اطراف اوین را مأموران نیروی انتظامی و مأموران لباس شخصی پر کرده بودند. جوری که به آقای زینالی ( پدر سعید زینالی) گفتم: به ازای هر نفرِ ما پنج مأمور آورده اند. تا رفتیم به سمت ورودیِ اوین، لباس شخصی های کمین کرده در زیر پل هجوم آوردند که: برگردید. و هل دادند و پوستر یکی از خانمهای جوان را کشیدند جوری که او به زمین افتاد و جیغ کشید. اتومبیل های کلانتری و ون ها می آمدند و در اطراف ما جولان می دادند. رشته ی کار از دستشان بدر رفته بود. بین خودشان بگو مگو داشتند. ابتدا ما را در جهت مخالف زندان اوین به سمت بالا راندند. کمی بعد مأمور کشتی گیر آمد که: برگردید پایین. وقتی برگشتیم، یکی از مأموران لباس شخصی رگ گردنش ور جهید که: نوری زاد داری روی اعصاب ما راه می روی ها؟ گفتم: کی اینجا رییس است؟ بگویید ما با او هماهنگ شویم؟
یکی از شاگردان طاهری از سمت پل به سوی ما آمد. بانویی بود جوان. به او گفتم: برو به میان خانمها که اوضاع کمی تلخ است. آقای زینالی که پوستری از عکس پسرش را در دست داشت، خندید و به من گفت: اتفاقاً خیلی هم شیرین است. و همو به مأموری که چهره ای تلخ داشت گفت: شما پسر مرا برگردان، من و خانواده ام از اینجا می رویم تا خود آمریکا. هر چه من تلاش می کردم اوضاع همانجوری پیش برود که مأموران می خواهند تا کش و قوسی پیش نیاید، یکی دو تا از مأمورانِ عصبانی فضا را به سمت تنش می راندند. محسن شجاع را گرفتند و با زور بداخل اتومبیلی فرو تپاندند و بردند.
شش: خانم علی شناس که عکسی از پسرش را به سینه فشرده بود به یکی از فرماندهان لباس شخصی گفت: چرا می ترسید پس؟ ما که کاری با شماها نداریم؟ در این هنگام دکتر ملکی سر رسید و به مأموری که می گفت: حضور شماها بخاطر این که مجوز ندارید غیر قانونی است گفت: اتفاقاً طبق قانون اساسی حضور ما قانونی است و نیازی به مجوز نداریم. مأمور لباس شخصی با برافروختگی به خانم علی شناس گفت: ما می ترسیم؟ خانم علی شناس گفت: اگر نمی ترسیدید، اینهمه مأمور به اینجا نمی کشاندید! مأمور لباس شخصی که ریشی توپی به صورت داشت و کمی به فربگی می زد گفت: حکومت عدل علی همین است. ما نمی گذاریم به این حکومت آسیبی برسد. به زبان خودش گفتم: در حکومت عدل علی، علی با یک یهودی برابر بود. در اینجا رهبر با یک روستایی برابر است؟
هفت: برای یکی از ون ها دست بالا بردند. آمد. خانم علی شناس و عده ای از بانوان را هل دادند به داخل ون. من هم رفتم داخل ون. که هرکجا اینها را می برید من هم هستم. مرا به زور بیرون کشیدند که: این برای زنهاست. داد زدم: با این خانمها کاری نداشته باشید. سرگردی جلو آمد و دم گوشم گفت: آرام باش، اینها را می برند یکی دو تا خیابان آنطرف تر پیاده شان می کنند. اما دروغ می گفت سرگرد. بعدش نوبت به پدر سعید زینالی رسید. کله ی پیرمرد موی سپید را گرفتند و به زور چپاندنش داخل یک اتومبیل پلیس. عکس پسرش را هم از دستش کشیدند. پیرمرد نعره کشید که: عکس پسرم را بدهید!
آقای رضا ملک را نرسیده به ما گرفتند و بردند. من ماندم و دکتر ملکی و جمعی از خانمها و یکی دو نفر از آقایان. باید این لشگر شکست خورده را سامان می دادم. یکی از فرماندهان رو به مأموری دیگر داد زد: نوری زاد را ببرش به یک جای دور. مأموری که کت و شلواری طوسی به تن داشت آمد و دست مرا گرفت و برد به طرف زندان. در آنجا گفت: قدم بزنیم تا اوضاع آرام شود. گفتم: من از دکتر ملکی جدا نمی شوم. گفت: دکتر جایی نمی رود. و پرسید: حرف حسابت چیست؟ گفتم: حرف من چیزی است که شماها شهامت گفتنش را ندارید. گفت: ما شهامت گفتنش را نداریم؟ گفتم: من می گویم: رهبر در چشم قانون با یک چوپان برابر است. اما نیست. نه که نیست، بل که قانون را تباه کرده. گفتم: من می گویم رهبر بخاطر مدیریتِ گند هسته ای باید محاکمه شود اما نه که خم به ابرو نمی آورد، طلبکار هم هست. گفتم: شما از تماشای اینهمه دزدی و بیکاری و دختران تن فروش شرم نمی کنی؟ گفت: در هرکجا از اینجور چیزها هست. گفتم: کشور ما دو تا ام الفساد دارد. یکی سرداران سپاه اند و یکی آخوندهای هرکجا. و تا زمانی که این دو تا بر سر کارند، روز به روزِ این مملکت سیاه و سیاه تر می شود.
هشت: شاید ده دوازده نفر مانده بودیم که ما را هم تاراندند. دکتر ملکی و یکی دو نفر را سوار کردم و رفتیم به سمت خانه ی دکتر. در راه پرسیدم: دکتر چه بکنیم برای شنبه ی دیگر؟ شاید منظورم این بود که جایمان را عوض بکنیم یا نه؟ دکتر محکم گفت: هفته ی آینده هم می آییم اینجا.
نه: خبرنگار یکی از شبکه های خارجی زنگ زد و وقتی ماجرای امروز اوین را شنید، گفت: فکر نمی کنید این عصبیت ها بخاطر بیانیه ی اخیر سازمان ملل است که در آن ایران را بخاطر حضورش در سوریه محکوم کرده؟ گفتم: آخوندها و سرداران در سوریه وارد باتلاقی شده اند که نه راه پس دارند و نه پیش. و گفتم: آخوندهای ایران، برای رهایی حزب الله از سقوطِ ناگزیرش، همه ی حیثیت کشورمان را در طبقِ قمار نهاده اند. وگرنه برای آنان، بشار اسد، ریسمانی است که به بقا و حیات حزب الله بند است.
ده: دیروز کتاب ” دیبای زربفت” که گزیده ای است از تاریخ بیهقی – به همتِ دکتر محمد جعفر یاحقی – را مطالعه می کردم. به جمله ای برخوردم دریغم آمد با شما در میان نگذارم. ابوالفضل بیهقی، که قلم سحر انگیز و شیوایش در نگارش تاریخِ عهد عزنویان، طعمی به نوشانوشیِ سکرآورترین شراب های ادب پارسی دارد، در جایی از تاریخ خود به برخی از شخصیت های نیشابور می پردازد: ” و مردی بود به نشابور که وی را ابوالقاسم رازی گفتندی. و این مرد، بوالقاسم، کنیزک پروردی و نزدیکِ امیر نصر آوردی و با صلت بازگشتی.”
می گویم: شما این روزها می شنوید که مردی در جایی مزرعه ای دارد و در آن شتر مرغ پرورش می دهد. یا دیگری: اسب. یا دیگری: گاو. و دیگری: مرغ و بلدرچین و اردک و جوجه های یک روزه. این بوالقاسم را تجسم کنید که در نیشابور بساط و تشکیلاتی چشمگیر برای خود داشته و در آن کنیزک پرورش می داده است. کنیزک یعنی دخترکان نورسی که آنان را در جنگی و زد و خوردی از خانه و زندگی شان برداشته و در بازارها بفروش می رسانده اند. و این بوالقاسم، کارش همین بوده که کاری به زنان و مردان برده نداشته. تخصصش پرورش دخترکان نورس بوده برای بُردن به دم و دستگاه شاهان و امیران و حاکمان. تحویل می داده و با پاداش و پول باز می گشته. و شما در این میان، عاطفه های خراش خورده و شأن انسانیِ مخدوشِ این دخترکان را تجسم کنید که در هر کجای تاریخ، فریاد رسی نداشته اند هیچ اندر هیچ! بقول یکی: کرامت انسانی تو برم!
یازده: یکی از دوستان در اوین ماند تا اخبار آنجا را قدم به قدم برای من بفرستد. هوا تاریک شده بود و این آخرین خبرها بود: پدر سعید زینالی را به اوین برده و او را در اوین کتک زده اند و طی پرونده ای وی را به دست اطلاعات سپرده اند به همراه آقای رضا ملک. محسن شجاع هنوز در اوین است و خبری از او نداریم. خانم علی شناس و چند تن از شاگردان آقای طاهری را به زندان قرچک ورامین فرستادند. کاش یکی از آن همه مأمور، مسئولی بود و سخن ما می شنید. یادم نمی رود این سخن آقای زینالی را که همین امروز می گفت: ما با هرکی که برخورد می کنیم و مشکلمان را با او در میان می گذاریم، می گوید: من اختیاری از خودم ندارم. و گفت: من مانده ام کیست در این میان که اختیار با اوست؟ به وی گفتم: در یک نظام هردمبیل، اوضاع همینجور است. آن بالایی که همه ی سرنخ ها را به سرانگشتان خود بند کرده، هیچ شخصیتی و هیچ هویتی و هیچ انتخابی و هیچ اختیاری برای دیگران قائل نمی شود. جوری که همه برای هر کاری باید دست بالا ببرند و از وی اجازه بگیرند. در یک چنین نظام شَتَل معلقی، آنچه که بیش از همه رخ می دهد، دزدی و آدمکشی و تزلزل قانونی است. اگر گفتید چرا؟ من امروز عکس و فیلم قابلی نداشتم تقدیمتان کنم. بقول جوونا: مملکته داریما؟!
telegram.me/MohammadNoorizad
https://www.facebook.com/m.nourizad
محمد نوری زاد
سی ام آبان نود و چهار – تهران
|
«برای یکی از ون ها دست بالا بردند. آمد. خانم علی شناس و عده ای از بانوان را هل دادند به داخل ون. من هم رفتم داخل ون. که هرکجا اینها را می برید من هم هستم. مرا به زور بیرون کشیدند که: این برای زنهاست.»
سلام. سيامكم. فقط ميخواستم بگم اينها بدترين كار ممكن را انجام دادهاند. آخر يعني چه كه ممد خان نوريزاد را از خانمها جدا كردهاند؟ واقعا كه نفهم و بيشعور هستند؟ ممد خان را از خانمها جدا ميكنيد؟!!!!!!!! نميگوييد اين بنده خدا قلبش ميگيرد و خونش ميافتد گردن شما؟ هر جا خانمها هستند ممد خان نوريزاد هم بايد باشد. نبينم ديگر كسي ممد خان را از خانمها جدا كندها!!!!!!!!!!
کاشکی همینقدر که به کلمه “زن” حساسیت نشان می دادی به خذشه دار شدن ارمانهای انقلابت حساس بودی و برای مخدوش شدن شعار “نه شرقی نه غربی” و ماه عسل رفتن با روسیه یقه میدراندی و وقتی عالیجناب پوتین با قران تقلبی ولایت کشورت را تمسخر کرد واکنش نشان می دادی. دلیل اینهمه حساسیت شما اطلاعاتی ها به کلمه “زن” را توضیح میدهی؟ از سرتاپای این نوشته فقط این کلمه چشمت را گرفت؟؟
حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة، سلام علیکم ، ضمن آرزوی سلامتی بر شما انسانِ بصیر ، آزاده ، حکیم ، فرزانه ، بشیر و نذیر . حضرت آیت الله ، در نظامِ! اسلامی کشور ما ، در ظاهر و باطن آنقدر ” بند نافِ ” حکومت نازک شده که تجمع چند نفره شما و ستمدیدگان در محل لاستیک دنا و هر تجمعی دیگر ، حتی از نوع ” قانونی ” آن ، مثلا” آقای موسوی لاری در ورامین ، علی مطهری در شیراز ، زیبا کلام در دزفول ، کواکبیان در اندیمشک و یا مراسم فاتحه خوانی قتل های زنجیره ای به دست ” آمران زنجیری ” را بر نمی تابد . اما پیش تر ها ” موضع گیری ” رهبری نظام ! در یورش ” غیر قانونی ” جوانان بی بصیرت به سفارت انگلیس و حمله جوانان بی بصیرت به علی لاریجانی در شهر قم و پرتاب کردن ” مهر های سجده نماز با خاک کربلا ” به طرف ایشان را ” دغدغه دینی ” این جوانان برشمرده بودند . حضرتعالی استفتاء و فتوایِ شرعی ، قانونی و اجتماعی خود را در امر ” دغدغه دینی ” جوانانِ امروز بیان فرمایید . الحقر ____ مبشر
————————————–
سلام مبشر گرامی
دغدغه ی دینیِ رهبر به یک جور رنگ کردنِ تفی که خود سر بالا پرتاب می کند می ماند. منتها رهبر اینجوری است که تف سربالا را پرتاب می کند یک. و: رنگش می کند شرعی و دینی و اسلامی دو. و به محض فرود جا خالی می دهد سه. با این توصیف که گور پدر مردم اگر سر و روی زندگی اشان تف مالی می شود چهار. قشنگیِ کار در این است که این تف، رنگی که هست، خیرش را ببینند پنج. رنگ خدا که آخوندهای حاکم می گویند یعنی همین دیگه شش.
با احترام
و: سپاس
پو تین یک قرآن قدیمی به رهبر داد و رهبر هم یک جلد از “مانیفست کمونیست” به خط مارکس را که شخصا حفظ و نگهداری کرده است را به او هدیه کرد!
پوتین گفت ما دیگر از عقب خنجر نمی زنیم بلکه جر میدهیم! رهبر هم گفت پیت حلبی پشت و رو ندارد!
پوتین گفت در مورد گاز شما خیلی تخت گاز میروید و تشطی دارید!..رهبر گفت شما گاز بده اژه ائی هم سحر خیز رو گاز میگیره!
رهبر گفت شما این یکسال گذشته خیلی مقبول شده ای!..پوتین هم گفت من از اول هم به شما اطمینان داشتم هر چند مردم ایران ندارند!..مربوط به این سالها نیست به مسجد کرامت بر میگردد !
رهبر به پوتین چائی داد پوتین هم یک نیروگاه جدید سرکاری اتمی برای ظهور آقا و برق جمکران!
ريشه ها ٣٥٥( قسمت ٣٥٤ ذيل پست قبلى )
فرهنگ < فرهنگ دينى <عرفان <….
زمين و آسمان حافظ
٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ : قسمت ب:
چندين قرن خرد سوزى :
چه مراد مى كنيم از تفكر ؟
٣- آينده سويى تفكر: تفكر ، خودسالارى ، و آزادى از هراس و نيز آزادى از وابستگى به مرجع اين هراسِ خوى گشته درونى با هم پيوندى ناگسستنى دارند . اوسيا و تئوس كه در انديشه ارسطو معادل با خدا بود مقدس نبود و هيچكس از سر ترس با آن رابطه اى نداشت. در قسمت هاى قبلى اشارات به توتم ، انيميسم ، چند خدايى و تك خدايى ، همهنگام مرورى بود كوتاه بر تاريخچه امر مقدس . آيا امر مقدس نيز تاريخ دارد ؟ آيا اين عبارت قدرى نابجا نيست ؟ البته كه هست اما به شرطى كه از ايستار مؤمنى به اين عبارت بنگريم كه در نظرش خدا يكى است و آن هم خدايى است فراتاريخى و جاودانه و تغيير ناپذير كه پيشاپيش در كتاب مقدس او توصيف شده است. براى متفكر كه خود جوياى حقيقت است خدا در نگاه نخست يك لفظ است كه از دير باز تا كنون مدلول ها و حتى اسم هاى گونه گونى داشته است . از ديرباز تا كنون يعنى : در گذشته .
تفكر اما رو به افق آينده دارد.تفكر از پرسش آغاز مى شود و پرسشى كه سنت گذشته پيشاپيش پاسخش را سفارش داده باشد ديگر پرسش نيست . پرسش فلسفى همواره پاسخش را در آينده به تعويق مى افكند ؛ حتى پاسخ هاى آينده پرسش را منتفى نمى كنند. پاسخ پرسش چه بسا حقانيت همان باور هاى موروثى گذشته باشد ،ليك هر پاسخى خود در معرض پرسشگرىِ دگرباره اى است و درست به اين دليل كه هر پاسخى همواره در معرض پرسشگرى است ، در تفكر و فلسفه كه يكى از ساحت هاى تفكر است ، هيچ پاسخى مقدس نيست ، هيچ پاسخى از جمله مُثُل افلاتونى يا اوسياى ارسطويى حكم محكمه اى نيست كه پرونده پرسشگرى را مختومه كند تا زان پس منكران پاسخ با چوب تكفير مجازات شوند، هيچ پاسخى چندان ابدى نيست كه جريان پويا و خلاق تفكر را از حركت بازدارد و براى خود معبدى از سنگ خارا بنا كند و زايرانى با مغز هاى سنگ شده پرورش دهد . تفكر ايستارى دارد رو به آينده .
تفكر البته درآويزى با سنت ، ديانت ، ايدئولوژى مسلط ، اعتقادات و به تعبير كاستورياديس '' نهاد هاى تخيلى اجتماعىِ '' است . تفكر با آنچه به گونه اى نمادين مى توان خداى قوم ناميدش در مى آويزد. اين بدان معناست كه تفكر موضوع خود را از خلاء نمى گيرد . تفكر فاعلى دارد كه از بدو تولد به زبان ، به سنت ، به فرهنگ و به پدر و مادر و ميهنى تعلق گرفته است . در اينجا مقصود از تعلق و علاقه معناى اصيل همان interest هاست . انديشنده يا متفكر چون همه انسان ها در برهه اى تاريخى ، در طبقه اى اجتماعى و اقتصادى با منافع خاص خود ، در قلمروى جغرافيايى با شرايط زيست خاص خود ، در فرهنگ و تربيت و آموزه هايى با مُجازها و ممنوعه ها و قدرت هاى ترساننده و پناه دهنده خاص خود ، در حافظه تاريخى و ناخودآگاهى جمعى خاص خود و در يك فرهنگ و مناسبات خاصِ قدرت و معنا هايى كه در اين فرهنگ و مناسبات توليد و بازتوليد شده و براى عموم مسلم و در فرهنگ دينى مقدس فرض شده اند هستى يافته است. هستى يافته در ميانِ…. نامى ديگر براى علاقه و تعلق پيدا كردن ناخواسته به هرآن چيزى است كه بتوان به جاى نقطه چين در عبارت ''هستى يافته در ميان…. '' نهاد . ريشه لاتينى interest نيز در اصل inter-esse به معناى هستنِ در ميانِ … است . من نمى خواهم مطلب را پيچيده كنم ، بل اين خطير بودن و سهمناكى تفكر خودسالار است كه اول آسان مى نمايد و كم كم دشوارى عظيم خود را آشكاره مى كند . واژه انتزاعى تفكر هيچ تحقق ذهنى و فعلى اى ندارد مگر انديشنده اى در كار باشد و همچنين انديشيده اى . انسان انديشنده يا فاعل تفكر موجودى است كه به محض هستى يافتن از هر سو آماج هجوم چيزهايى مى گردد كه مى توان به جاى نقطه چين نهاد . مسئله تفكر ، در عين اين حال ، بسيار ساده است . همه ما به محض هستى يافتن در احاطه چيزهايى قرار گرفته ايم كه بدون خواست و انتخاب ما به ما تعلق گرفته اند و از اين حيث مايه هيچ مباهات و افتخارى نيستند. اين چيزها الزاماً بد نيستند ، الزاماً ناحقيقى و خيال نيستند ، الزاماً زشت نيستند ، اما هرچه هستند نه چنان است كه ما خودمان به آنها انديشيده و سپس انتخابشان كرده باشيم و انسانيت انسان پيش از اخلاق در همين توانش انديشيدن و انتخاب مستقل است و اگر نبود اين توانش ، ما نيز همچون جانوران ديگر تابع آنچه از بدو هستى يافتن به ما رسيده است مانده بوديم و هيچ تغييرى در آنچه از پيش به ما تعلق گرفته است نمى توانستيم داد . همه قدرت هاى استبدادى در ريشه اى ترين صورت همواره خواسته اند انسان ها را به طبيعت نازل كنند ، يا به بيانى ديگر ، به zoe ،به جانور و جسم محض ، به كاركردهاى خودكار و غريزى و ماشينوار ، به تنواره و شئى ، به موجودى كه تا ابد در وضعيت موجود ماند و گوسفند وار، مهره وار ، بى اختيار ، و سرسپرده به داده ها و فراداده هايى كه همان چند نقطه را پر مى كنند زندگى كند ؛ هيچ تفاوتى نمى كند كه نقاب اين قدرت دين و معنويت باشد يا حزب كمونيست يا صاحبان مراكز انباشت سرمايه و سلاح . آيا شاهدى گوياتر از اين كه زندگى مردم در يك نظام دينى كه براى معنويات و روحانيات گريبان چاك مى كند ، هر روز بيش از پيش جسمانى مى شود ؟
چه مراد مى كنيم از تفكر ؟ تفكر جز آن نيست كه رابطه انسان با همه آنچه ناخواسته به او تعلق گرفته است رابطه اى آزادانه و خودسالارانه گردد. همه تعلفاتى كه از دم زاده شدن در ميان آنها هستى يافته ايم ، خواه اسمش را فرهنگ بگذاريم ، خواه سنت ، خواه طبقه ، خواه جبر جغرافيايى و خواه هر نام انتزاعى ديگر ، مادام كه دگرسالارانه و يكسويه و به نحو ناانديسيده بر ما فرمان مى رانند ، شرافت انسانى ما ( برترى مان بر ديگر جانوران )را به جانوريت ، به طبيعت ، به جسمانيت محض ، به شئى ، به كالا ، به بشرِ انسانيت زدوده ، به اتمى از اتم هاى توده اى فرديت زدوده ، به آلت و ابزار منافع غارتگران منابع طبيعى و ثروت ملى ، به ريگى در ميان ريگزار و عدسى در توده عدس ها ، و به ناانسان فرومى كاهند. ناانسان بشرى است كه گذشتهِ موروثى و ناانديشيده اش او را به سوى آينده فرامى راند . انسان موجودى است كه مى كوشد نخست ذهنيت خود را از تعلق ناانديشيده و مالكانه ( تعصب) به اين گذشته آزاد سازد ، اين آزادى درونى كه سخت نيازمند تأمل در خودِ خويش است همان پاك باختگى و به تعبير حافظ ايستادن بر لب بحر فناست . اگر بگوييم متفكر از گذشته مى گسلد شوخى كرده ايم . گسست مطلق از گذشته حرفى است كه به محض بيان آن به زبان مادرى نقض اش كرده ايم . نه فقط آثارِ تعلقاتِ پس از تولد بل آثارِ تعلقات تاريخى ما نيز هويت ما را قوام بخشيده است ، ما از درون و از برون با اين تعلقات ديرينه درگيريم . تفكر متفكر را با هيچ ، با نيستى و با افقى تهى در آينده مواجه مى كند كه بنا نيست حتماً تعلقات گذشته در آن محو گردد، گيرم كه حتى يك دم رويارويى با چنين عدمى ممكن باشد . متفكر آن تعلقاتى را كه سخت درگيرش كرده اند در صفحه آينده فراپيش خودِ آزاد شده اش مى افكند تا آنها را به پرسش و انديشش كشد . از اين ايستار به هيچ وجه پيشاپيش معلوم نيست كه متفكر به انكار يا اثباتِ تعلقات گذشته اش برسد . استدلال به تنهايى دليلى بر متفكر بودن نيست . بگذريم كه استدلال ها ابدى نيستند و غالباً فيلسوف لاحق استدلال هاى فيلسوف سابق را رد يا اصلاح كرده است . حكيمى كه برهان هايش پيشاپيش بناست اعتقادات گذشته و موروثى اش را اثبات كند جرأت تفكر – جرأت آزادى درونى از تعلقات گذشته و رويارويى با آينده تهى و عدم گونه- نداشته است . او را مى توانيم متكلم يا حكيم الهى ناميم اما وى هرگز حتى يك دم بر لب بحر فنايى كه پايانش معلوم نيست نايستاده است . تفكر خواسته اى از پيش تعيين شده ، چون اثبات يا انكار خدا ، ندارد. تفاوت ارسطو با حكمايى كه از تمامى عناصر هنرى و سياسى و فلسفى يونانى خداى متافيزيكى ارسطو را به سبب همانندى اش با واجب الوجود و منطق را براى جدل با مخالفان دين برگزيدند اساساً آن است كه اينان را پيشاپيش رانشگرى از بيرون و از گذشته ره مى نمود ، ليك رانشگر ارسطو انديشه اى بود برجوشيده از رويارويى خودِ او با آينده نامعلوم . همانندى آنها در استدلال رهزن فهم اين نكته است كه در فرهنگ يونانى امكان تفكر ، يعنى پرسشگرى از آنچه تاكنون حقيقت شمرده شده است، نه فقط براى ارسطو بل براى هر شهروندى وجود داشت. از همين رو ، زئوس از پيش آينده تفكر اين متفكران را هم سنخ نكرده بود. پرسش متفكرانه نمى تواند پاسخ را از پيش سفارش دهد . نسبت متفكر با خدا چنان است كه روگردانى به و از خدا براى او بالسويه است . در تاريخ فرهنگِ ما مكروهيت قوه ابداع هنرى در نقاشى و پيكرتراشى و موسيقى به هيچ وجه با سركوب بدعت در تفكر نامربوط نبوده است . انديشه رازى از هر سو آماج لعنت مى گردد . چرا ؟ چون اين انديشه به خود حق داده است كه آينده اى نو و متفاوت با تعلقات گذشته داشته باشد. برهان آورترين حكيم ، ابن سينا ، او را طبيب نما و ناصالح براى فيلسوف بودن خواند و ديگر حكما نيز ناسزاها بر وى باريدند و بيش تر كتاب هاى فلسفى او را امروزه ما تنها از طريق رديه ها مى شناسيم چراكه به گمان قوى آنها را نابود كرده اند. انديشه وى خود را ملزم نساخته بود تا اعتقادات گذشته را مجهز به برهان كند . چنين ايستار آينده سويى خود يكى از شناسه هاى تفكر است . آن را در اصطلاح فرنگى '' موضع سوبژكتيو'' (subjective position ) گويند. حافظ در يكى از غزل هاى تكان دهنده خود مى گويد : بر لب بحر فنا منتظريم اى ساقى – فرصتى دان كه ز لب تا به دهان اين همه نيست . چكيده اين غزلِ خيامى اين است كه آنچه اهميت دارد همين فاصله لب تا به دهان ( يا زادن و مردن ) است و جز آن هيچ ارزشى ندارد حتى اگر سايه طوباىِ بهشتى باشد. اين شاعر بزرگ همچون خيام دست كم در لحظه سرودن اين غزل در موضعِ سوبژكتيو متفكرى قرار مى گيرد كه فراپيش خويش را از هر معنايى تهى مى يابد ليك همچون خيام بى درنگ راه رهايى از وحشت عدم را خوشباشى و مستى در همين ''رواقِ دو در '' مى بيند. اين غنيمت شمردن دم روى آورى به زندگى اى است كه نه خود را دلنگران آينده مى كند و نه به حصارهاىِ گذشته پناه مى برد. نام خدا و امر مقدس به گذشته تعلق دارد . حقيقتى كه متفكر جوياى آن است به آينده تعلق دارد . آن گذشته تكيه گاه انسان عامى است و اين آينده افق متفكر است . آن دمى كه حافظ و خيام به آن مى آويزند از آن كسى است كه پرسش را وانهاده است چراكه آن را بى حاصل و هر آنچه را كه مدعيان فضل گفته اند افسانه مى داند . / حافظ مى كويد :
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند
و خيام مى گويد :
آنان كه محيط فضل و آداب شدند
در جمع كمال شمع اصحاب شدند
ره زين شب تاريك نبردند برون
خواندند فسانه اى و در خواب شدند
با سپاس بسيار از بردبارى شما
جناب خامنه ای لطفا به این رپ جوان ایرانی،گروه هیچکس خدا پاشو ، در یوتیوب نگاه کنید که صحنه هایی از وضع موجود را به تصویر کشیده
https://www.youtube.com/watch?v=W8DY2tDWRpg
آمار اموال در اختیار شما را 95میلیارد دلار تخمین زده اند اگر سود 20% سالانه ی بانکها را برای آن در نظر بگیریم حدود 19 میلیارد دلار در سال میشود از انجایی که همه ی شاهرگهای اقتصادی این مملکت در دست شما و ارگانهای زیر نظر شماست درامد تحت اختیار شما که هیچ نظارتی بر آن نیست باید بیش از این مقدار باشد. فکر میکنید اگر این درامد خرج خدمات عامه و مردمی از قبیل بیمه ی همگانی ، ایجاد کار، دستگیری از بی درامدها و کم در امدها به قول غربی ها social assistance و پرداخت ماهانه به همه ی انها که در سن بازنشستگی هستند و. .. میشد ما این شکاف طبقاتی واین صحنه های شرم آور را در کشور میدیدیم. این معنای حکومت علی خامنه ایست ایا شرم نمیکنید به پنجره های شکسته ی این مرز و بوم نگاه کنید همه ی انها اثر انگشت شما را بر خود دارند بیست و هفت سال موی خود را در راه خرابی این مملکت سفید کردید و چاپلو سان برایتان هورا کشیدند یکبار هم که شده صدای رنج انها که میگویند خدا پاشو را بشنوید و این هیچکس ها را ببینید شاید جبران کنید وقت تنگ است موی سفید و تن چروک و ضعیف نشان رفتن است عجله کنید ’که چقدر زود دیر میشود‘.
دوست عزیز و ارجمند کوروس:
۱- ضمن تشکر از پاسخ گویی شما به نظرت بنده میبایست که قدری هر چه کوچک از شما گلهمند باشم به خاطر برداشتی یا قضاوتی غیر منصفانه؛ اینجانب شخصاً تا آنجا که بخاطر دارم در هیچ کدام از نقدهای خود با اطلاق عناوین بورژوازی و یا ارتجاعی یا هر دو به شما یا نوشتهای ارزنده و آموزندهٔ شما در ریشها اشاره، یاد یا خطاب نکردهام. بکار گیری عنوان متفکر ایدهآلیست یا تفکرات ایدالیستی شما را هم هرگز با مفهوم کلیشه ای سخیف و توهین آمیز عامیانه و رایج در کفتار چپهای ایرانی بکار نبرده بلکه با حفظ شأن آن در جایگاه موجه فلسفی مورد خطاب قرار دادم.
۲- غرض من از جلب توجه شما به پست “اهورمزد…. گزارهٔ از کورش” توضیح یا تعریف مفاهیم روشن ذهنی یا عینی کلمات آن گزاره نبود، بلکه تحلیلی در مورد نقش کلیدی و تمدن ساز اقلیم در پیدایش و گسترش فرهنگها و یا تمدنهای بشریست که آنجا مورد برسی قرار گرفته. نتیجه خلاصه و با اهمیت این نوشته پاسخی از دیدگاه تجربی یک تکنکرات حوزه انرژیست.
“دریغ تا همین ۸۰ سال پیش ایران و میان رودان هم چون هزارهای گذاشته عصر سومریان فقط متکی به انرژی تابشی خورشید برای گذران زندگی و حمل ارابهٔ تمدن خود بر دوش بودند، بله فرزندان “آدم” ساکن “عدن” ازقافلهٔ تمدن جأ مانده بودند؛ رضا شاه، بسیاری از روشن فکران عصر مدرن ، ماسونی، چپ و راست کم بیش در مورد مسبب این عقب ماندگی وحدت نظر داشتند؛ آنها اغلب ریشه آن را در فرهنگ مذهبی میجستند، اگر چه این بخش از فرهنگ هر قدر نیرومند – میتواند نقش کند کننده در توسعه و پیشرفت فرهنگ داشته باشد اما مسبب اصلی فقدان شرایط مطلوب اقلیمی و ضایعش نیروی عظیم پیشه ورانی است که در سایهٔ امن تولید مازاد بخش کشاورزی فرصت برای خلق ابزار، شهر سازی و بندر سازی وساخت کشتی تسلیحات، فولاد و توپ و ماشین بخارو قطاروفنّ آوری پیشرفته و سر انجام تسخیر جهان پیرامون خود میکند. قطعاً داشتن توقع چنین نقشی از فرهنگ مذهبی نشانهٔ ضعف خرد تاریخی و نا آگاهی از نقش محملهای انرزی در پیدایش و تکامل تمدنهاست ،کما اینکه “آدمیان” اروپای شمالی خود نیز بسیار متأثر از فرهنگ مذهبی عصر خود بودند، چه فرا دست چه فرو دست”
۳- شالوده و زیربنای تمدن و فرهنگ جوامع بشری بر اقلیم و شناخت بشر از طبیعت و زیست محیط (فیزیک به زبان یونانی کهن) استوار است. خود انسان و لاجرم تفکر و اندیشه و خرد او محصول در هم کنش دیا لکتیکی (ستیز متقابل) انسان با طبیعت یا زیست محیط اوست. گرچه انسان در طی مسیر تکامل تاریخی خود رفته رفته نقش موثر تری در این درهمکنش پیدا کرده، اما همچنان این طبیعت یا اقلیم یا زیست محیط ماست که سرنوشت حیات بشر را در گذاشته، حال و آینده تعیین کرده، میکند، و خواهد کرد نه بلعکس، توسعهی ناپایدار و تخریب زیست محیط آینده حیات بشری را تهدید میکند. چیزیکه که محققین امر به آن “ظرفیت حمل” میگویند. در این زمینه مطالعاتی مفصل و علمی توسط گروهی از محققین علوم مدل و شبیه سازی ریاضی، علوم کامپیوتر، مورخین و باستان شناسان و جامعه شناسان تحت حمایت مالی و مدیریت ناسا [NASA] انجام شده و نتیجه آن در مقالهای اخیرا منتشر گردیده که اگر فرصت دست دهد خلاصهٔ آنرا برای علاقمندان این سایت ترجمه و پست خواهم کرد. چنچه علاقمند بودید میتوانید با جستجو در اینترنت نسخهٔ PDF آنرا پیدا کنید، انسان و پویش طبیعت
[Human And Nature Dynamics – [HANDY.
۴- غرض از بیان امر جهانی آشکار سازی میزان و اهمیت استراتژی غرب و نقش آفرینی هدایت کنندهٔ آن در بحرانهای مالی- سیاسی- اقتصادی- نظامی در سطح جهان، منافع و امنیت غرب و سیاستهای تابعه و تأثیرات آن در عرصهٔ منطقهٔ خاور میانه و ملی خود ماست. این بیان و تاکید بر آن به هیچ وجه به معنای تطهیر یا تقلیل نقش استبداد وطنی و عوارض سیاسی اجتماعی و اقتصادی آن نیست. در این زمینه تشابهات و مشترکات فراوانی بین نظرات شما و اینجاب هست که قبلان در پستهای جداگانه بدان پرداخته ام. دوست عزیز ما بر سندان امر جهانی و زیر پتک امر وطنی و یا بلعکس قرار داریم. نقش هیچ کدام را نباید کمتر یا بیشتر از آنچه هست ارزیابی کرد.
۵- من نقش تفکر و اندیشه ورزی را در آگاهی بخشی برای شناختن خویشتن خویش، و بر آوردن فردییت آزاد اندیش خودسالار، خودمختار، انسان خدمت گذار جامعه، متمدن و تراز نوین را خدمتی متعالی و مترقی ارزیابی میکنم. هرگونه تلاشی برای رهایی از بندهای اسارت و باز دارندهٔ تاریخی فرهنگی موروثی نهفته در جان و روح بشر را والا و ارجمند میدانم، و آن را نه تنها تقلیل نداده بلکه آنرا قابل تقدیر دانسته و از آن حمایت پیروی و بهره گیری میکنم. نقد من صرفا متوجه جنبههای کاربری موثر اندیشههای مطرح شده در نوشتههای شما در مورد شناخت و مبارزه بر علیه نظام دگر سالار وطنی و جهانیست ایست، و اینکه مصادیق عینی امروزی و عمومی اینگونه افراد منهای اندیشمندان نظریه پرداز آن (مثل كاستورياديس یا هنا ارنت و امثالهم) کیانند؟ مصداق دموکراسی راستین کدام است؟ نسخه مدرن شدهٔ “دمکراسی مستقیم” برده داران آتنی؟ در کجا؟ آیا جهان پیشرفته مدرن توانسته چنین انسان خود سالار یا خود مختار و خرد مند را در سطح عمومی پرورش دهد که ما بخوایم آنرا در خاور میانه داعش زده پرورش دهیم؟ یا اینکه هنوز اندر خم یک کوچهایم و دگرگونی جهانی را باید از فرد شروع کرده تا به اجتماع و اجماع جهانی برسیم؟
خرد ورزی خودسالار را در مقابل لشگر بیداد و بی عدد امر تنازع بقا، نیاز، حرص و مال اندوزی آزمندانه بشری، منافع گروهی، طبقاتی، ملی، منطقه ای و جهانی را چه سازو کاری باید؟
آیا اندیشههای كورنليوس كاستورياديس یونانی در بین جوانان فارغ تحصیل بیکار (۴۰%) یا کارمندان بازنشتهای که پساندازهای سالها زحمتشان را بانکدارن اروپاییآمریکایی با اتکا به توطئه با حکومت گران فاسد نالایق و رانت خار یونان دزدیدند، یا هزاران کارگر بیکاری که با هزینهٔ فوقتورمی دستپخت FR ,IMF و Golmansacks خود و خوانوادهشان در ریاضت اقتصادی روزگار بسر میکنند، در یونان ورشکسته خریداری دارد؟؟ در تهاجم بانکدارن اروپایی و سلاطین یورو و دلارهای بدون پشتوانه آمریکایی سنت اپیکوروس، اقلیدوس، سقراط، افلاطون و اسطو را به چه کار آید؟ زئوس که دیریست از صحنهٔ اذهان یونانیان محو گشته، کو اسکندی که بتواند در مقابل لشگریان “بر برهای” صنعتگر و طلبکار شمال لشگر کشی کند؟
یا بشر قرن ۲۱ را با نصایح رند شیراز میشود بازپروری کرد ؟
سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایش/////مذاق حرص و آز ای دل بشو از تلخ و از شورش
سالها پیروی مذهب رندان کردم/////تا به فتوی خرد حرص به زندان کردم
همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی/////دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی
در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است/////خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
۶- هدف اسکندر کشور گشایی، سلطه جویی و ساختن امپراتوری بود. بنابر این بهره گیری از مکتب و اندیشهٔ ارسطو برای او همانقدر در این سودا گری مفید بوده که مکتب و اندیشهٔ ابن سینا برای سودا گریهای سلطان محمود. این دو اندیشمند سودای تغییر یا حکومت بر جهان در سر ندارند بلکه سعی بر درک آن با تکیه به منطق و برهان، بی ایمان و با ایمان؛ آنها حاکم جهان را جنبانندهٔ ناجنبنده میبینند و برای آن حاکمی زمینی قائل نیستند. همان گونه در عصر مدرن لنین نیازی به مکتب و اندیشهٔ هگل برای جهان گشایی پرولتاریا ندارد، چون نسخه تغییر و تسخیر جهان توسط پرولتاریا در اندیشهٔ مارکس نقش بسته بود.
آنکه فکرش گره از کار جهان بگشاید ///// گو در این کاربفرما نظری بهتر از این
شواهد و قرائن اقتصادی- سیاسی جهان این گونه مینماید که زحمات کشان و رنجبران عصر ما قطعاً نیاز بیشتری به نظریات اقتصاد سیاسی کارل منگر دارد تا کارل مارکس. شاید بتوانند با استقرار و حاکمییت استاندارد طلا بر اقتصاد و تجارت جهانی دست بانکدارن پول چاپ کن و تولید کنندهٔ بدهی بدون پشتونهٔ حقیقی را از سیستم مالیاقتصادی بریده، و مانع انتقال دزدانهٔ ثروت به رانت خاران نظام بانکی و بحران سازی و جنگ افروزی در جهان شوند. روح آزمند بشر توانای پذیرش اندرزهای خردورزانهٔ حافظ، و یا روح اندیشهٔ مارکسی اشتراک مالکیت بر ابزار تولید و منابع انسانی و طبیعت و منافع حاصل از آنرا ندارد، شاید در عصری دیگر.
امر قالب در شرق امر قدسی بوده، در غرب امر قالب خرد و اندیشهٔ انسانی (ریشها – ۳۵۴ پست “ما هم رویای در سر داریم”)
اقلیم سخت و خشک کویری و کمبود منابع آبی در کمربند خشک کرهٔ زمین یا اقلیم پر باران در مناطق حارهٔ و نتیجتاً فقدان نیاز برای تامین گرمایش در شرق به مادر امر قدسی تبدیل میگردد، و اقلیم شمال غرب اروپا با تکیه به منابع فراوان آبی، و انرژی الواری سپس ذغال سنگ شرایط تغییر به مطلوب اقلیم و نتیجتا فرهنگ را در طی قرون فراهم میکند. خرد گرایی خود یکی از محصولات یا ابزارهای ذهنی ایست که در این اقلیم ساخته و پرداخته شده. برای ساختن کشتی عظیم قاره پیما و کشف جهان و نظریه پردازی در مورد “منشأ گونه ها” اقلیم دریایی، منابع عظیم الواری و استاد کاران نجار و ابزار ساز لازم است؛ صرف نظر از اینکه این استاد کاران خدا باورند یا خردمند؟
دوست عزیز اینها نظریات تکنو کراتیست که از قضا همین دیروز چهلمین سال سکونت خود را در انگلیس گذرانده، که ۱۰ سال آنرا در دانشگاه و ۳۰ سال آنرا در صنایع پیشرفته انرژی هستهای، نفت و گاز و هوا فضا گذرانده. بنابرین تجربه و شناختی بمراتب عمیقتر و علمی تر از روایت جهان گردی ۱۸ سالهٔ حاج سیاح از غرب در اختیار خوانندگان نوشتههای خود قرار میدهد. جهت اطلاع شما هنوز در قرن ۲۱ کارشناسان و مهندسین و تکنسین و کارمندان و کارگران انگلیسی که بر روی پروژههای ساخت پیشرفتهترین زیردریایها یا ناو هوا پیما بر یا تاسیسات هستهای مشغول به کارند، در تجربهٔ زندگی من که با انها در تمام سطوح سرو کار داشتم نشانی از خردمندی بر آمده از آموزههای فلسفی ارسطو، دکارت ، کانت، هگل، کاستریادس ندیدهام، اصولا فنی کاران را آشنایی در خور توجهی با فیلسوفان نیست، و شاید این رابطه متقابل باشد؛ اکثریت غریب به اتفاق انها دلبستگی شدید به سنن و جشن عیدهای مذهبی خود مثل عید کریسمس و عید پاک و و بعضی روزهای مرتبط با قدیسین خود دارند البته توام با پرخوری و بادگساریهای افراطی بر آمده از فرهنگ مصرفی قرن بیستم و نامانوس برای نیکانشان . بعضی نیز با خانوادهٔ خود یا بطور مرتب یا گاهگاهی هم به کلیسای خود سرکی میزنند. شعار بنیادین و تاریخی این امپراتوری که خورشید آن در نیمهٔ دوم قرن بیستم غروب کرد مبتنی بر ۳ رکن خدا شاه/ملکه و میهن است. نقش معبدان و ساختار دینی کلیسیای انگلیس در این جزیره مهد حکومت پارلمانی و کارگاه انقلاب صنعتی، بسیار ریشه دار محکم و پا بر جاست اگر چه شاهان و ملوکان و دینمداران از دخالت مستقیم در امور سیاسی بر حذر داشته شده اند. مراسم سلطنتی تاجگذاری و ازدواج و یا تولد فرزند شاه یا ملکه با حضور سنگین و رنگین نخبگان حاکم و حضور و هدایت موبدان و خواندن دعا های مذهبی همچون قرون گذاشته منتهی با کمک ابزار مدرن تصویری صوتی ماهواری عصر برای نمایشی در سطح جهان هر از گاهی بهراه میفتد.
دوست عزیز اگر شرایط اقلیم ما به گونه دیگر بود میبایست بجای اینکه پرتقا لیها جزایر مارا در خلیج فارس اشغال کرده و موی دماغ شاه عباس میشدند ما باید جزایر قناری را تصرف کرده و به پرتغالیها و فلیپ شاه اسپانیا دهان کجی میکردیم. آیا شده از خود بپرسید که چرا اهالی تمدن قالب در برزیل بزبان پرتغالی صحبت میکنند و نه به زبان فارسی با لهجه شبیه به شیرازی- جنوبی و یا چرا اهالی مونترال کانادا فرانسوی زبانند، نه فارسی زبان به لهجه تغییر یافتهٔ اصفهانی یا یزدی؟؟ و یا چرا گنبدهای امام زادههای ما با طلاهای اینکاها روکش نشده؟ و چرا بجای کریستف کلمب یا کورتز ، “حج محمّد تقی خان کرمانی” فرماندهٔ سپاه فاتحین ایران شیعه به جای کانکیستادران اسپانیأیی آمریکای لاتین را درنوردیدند؟ و به جای کلیساها مسجد و بارقه و ضریح امامزادگان شیعه را در آن قاره نگسترانیدند؟ و شهرهای سن دیگو، سانتا باربرا، سن فرانسیسکو،،،امام زاده جعفر، امام زاده داوود، و امام زاده صالح نام گذاری نشدند؟؟
صنعت دریانوردی و کشتی سازی قبل از آنکه زایدهٔ ذهن بشر باشد خصلت الزامی بر آمده از اقلیم دریایی است. صنایع و پیشوران ما زاییدهٔ اقلیم ما هستند و اقلیم ما بر طبق خصایل خود ذهنیت ما را در طی قرون شکل داده. نیاکان ما کشاورز دیم، قنات ساز، ریسندهٔ پشم و بافندهٔ گلیم و جاجم و قالی شدند، گچ کار و کاشی ساز و با خشت گلی و کاه کلبه میساختند و با جمعآوری خار خاشاک و هیزم سوخت مورد نیاز خود را تامین میکردند. در مناطق سردسیر اروپای شمالی پیشوران با بریدن درختان ستبر ابزارو خانه و کشتی و سپس با بهرهوری از ذغال سنگ و سنگ آهن و فولاد قطارو تمدن ساختند، و سوخت و گرمای مورد نیاز را تامین کردند. در حالیکه ما در شرق همچنان به تابش الطاف خداوند خورشید متکی بودیم. باورهای آدمیان امروزی فرهنگ ما نیز علیرغم آنچه در ظاهر دیده میشود چندان سرشته در باوارها و عقاید و اصول مذهبی و احکام و قیود دین نیست، خصوصا در قشر روشنفکر و متجدد ، و شاید در افراط گرایی رفتار غیر دینی در پنهان نه آشکارا گوی سبقت را نیز از ناباوران غربی ببریم، اما هم چنان فاقد آن ارثیه پیشهوری قدیم و سنتی مدرن جهان غرب هستیم و راز عقب ماندگی ما عدم حضور و پرورش فرهنگ و تمدن ما در بستر اقلیمی تمدن ساز فراروی نهادهٔ دست طبیعت نه تاریخ.
از قضا غربیان نیز به خود میبالند و وجه تمایز قالب خودرا با جهان شرق و در واقع با جهان سوم و کشورهای در حال توسعه مولود و مدیون عوامل انسانی همچون خرد گرایی، تحولات فکری عصر روشنگری و سرانجام انقلاب صنعتی در آغاز عصر مدرن میدانند و نقش کلیدی اقلیم را در پیدایش و پرورش و بالندگی تمدن خود آگاهانه یا سهواً بیرنگ یا بسیار کم رنگ جلو میدهند.
با سپاس بسيار از بردبارى شما
مهدی از تهران
عرض ادب و احترام
1- یکی از شعارهای سال 1357 (ضمن تغییر استبداد چکمه به استبداد نعلین) نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی. این شعار در سر در وزارت خارجه استبداد نعلین آویزان است.
امروز رئیس استبداد نعلین با رئیس استبداد کمو کاپیتالیست دیدار میکنند و به یکدیگر هدیه میدهند.
اینجانب واقعا خوشحالم ازاینکه روز به روز استبداد نعلین بیشتر ماهیت خود و دین و مذهبی که بدان تظاهر به پیروی میکند با دست خود برای بقا اشکارتر میگردد. مذهب شیعه دارای پیشوائی بنام اقای حسن پسر علی و پیشوائی دیگر بنام اقای حسین پسر علی و پیشوای دیگری بنام اقای جعفر پسر باقر معرفی کرده که با اولی با دوست و دشمن با ایجاد صلح حسنی یگانه برخورد میکند و با دومی به جنگ میرود و از سومی حدیث و پند و اندرز برای کنترل جامعه تولید میکند.
2 – اگر اقای مائو تسو ده سال زودتر می مرد قطعا مقدس میشد. اگر اقای روح الله مصطفوی (خمینی) 8 سال زود تر به زیر خاک میرفت مقدس میشد . ایرانیهای امت شده با نگهداری استبداد نعلین برای مدتی دیگر کاری خواهند کرد که استبداد نعلین در جهان ریشه کن خواهد شد. اما متاسفانه استبداد نعلین ایران را هم با خودش نابود خواهد کرد چرا، چون ایران متاسفانه امت زده است.
چرچیل گفت دوست و دشمن دائم ندارد. اما او این عقیده را برای منافع مملکتش در پیش گرفته بود. استبداد نعلین هم ، دوست و دشمن دائم ندارد اما نه برای مملکت ایران بلکه میدانند که اگر غیر از این باشد موطنی ندارند که در صورت نابودی و ضعف بدانجا پناه ببرند.
3 – رئیس استبداد کمو کاپیتالیست (پوتین) با یک دست کتاب مورد ادعای اسمانی بودن پیروانش (قران) میدهد و با دست دیگر ایران را طلب میکند. چین هم در حال صادر کردن مهر و جا نمازو چادرو وووووبه ایران میباشد.
زمان استبداد چکمه غرب اسباب بازیهای جنگی و تجدد به ایران میداد و ایران را غارت میکرد.
متاسفانه در هیچ کدام از این دو استبداد، ایرانی نخواسته از خواب غفلت جهل و خرافات بیدار گردد. ایرانی دلش خوش است به داشتن کوروش و سعدی و حافظ و زرتشتو و و وو و و قهرمان ذهنی پروری.
ایرانی بجای اینکه دست به زانو بزند و بپا خیزد و از خود گذشتگی کند و سخت کوشی کند و فداکاری کند و قربانی بدهد در راه ایجاد جامعه ای مرفه برای یکا یک شهروندانش و سپس یاری رساندن به انسانهای دیگر، منتظر امدن قهرمانی با اسب سفید است.
وای به حال ما ایرانیها در سالهای اتی . در سالهای اتی علم و تکنو لوژی بقدری پیشرفت خواهد کرد که چه بسا ایرانی برای همیشه صحرا نشینی فلاکت زده بیش نخواهد بود.
4 – رئیس استبداد نعلین برای به اصطلاح دانشگاهیان در هفته پیش سخن پراکنی بفرائید روضه خوانی کرد. تمامی گفته های این شخص بر ضد استبداد نعلین بود. او خود در این روضه خوانی به وضوح گفت که چه ماهیتی استبداد نعلین دارد.
5 – به نظر اینجانب وظیفه هر ایرانی امت نشده امروز انست که با بکار گیری عقل و خرد و تحمل شنیدن صدای ایرانی امت شده ، ماهیت رای گیری استبداد نعلین در اسفند ماه سال جاری را توضیح دهد. حتی اگر تعداد کمی از ایرانی امت شده روشن شوند که رفتن به پای صندوقهای رای استبداد نعلین اهانت به شعور انسان است ، مفید است.قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود.
6 – رای دادن به افرادی که تعدادی از عناصر استبداد نعلین بنام شورای نگهبان برای من انتخاب میکنند یعنی پذیرش اهانت به شعور انسانی من یعنی قبولی احمق بودن من یعنی تائید نفهم بودن من یعنی من پذیرفتم که انسانی هستم فاقد قدرت تشخیص بد و خوب و و و و و و و. شرکت در انتصابات استبداد نعلین صحه گذاشتن به اینکه من قیم میخواهم چون خودم هیچ هستم. هم وطن تعصب را کنار بگذار قبل از شرکت در نمایش رای گیری و کاستن از هویت و شخصیت خود کمی تفکر کن که تو یک انسانی دارای شعور و عقل هستی .تو نیاز به قیم نداری. ما نیاز به ایجاد قوانین زمینی برای ایجاد یک جامعه مدنی داریم که در کنار یکدیگر و تحت قوانین زمینی ازادانه زندگی کنیم. هم وطن به عقل و خردت رجوع کن بجای اینکه به تعصبها و جهل و خرافات رجوع کنی.
تعداد کم شرکت کننده در نمایش اتخاباتی استبداد نعلین ، دنیای ازاد را مجبور میکند که اقتصاد استبداد نعلین را ضعیف کند، زندگی و نفس و حیات استبداد نعلین به پول نفت است،. دنیا امروز با استبداد نعلین کنار آمد چون من و توی ایرانی ساکتیم و امت شده ایم. کشورهای پیشرفته و صاحب قدرت منافع مملکتشان را میخواهند و اگر ایرانیها به استبداد نعلین نه بگویند یعنی معامله کشورهای دیگر را با استبداد نعلین به خطر بیندازند، باور کنید در عرض یک ثانیه رو از روی استبداد نعلین بر خواهند برگرداند و گوش به خواسته ای مردم خواهند داد حتی همین اقای پوتین که امروز قران هدیه میکند و یا چین که بنجل به ایران صادر میکند یا همین عالیجناب باراک حسین اوباما که برجام امضاء میکند، همگی به خواسته های مردم گردن خواهند نمود. نه به خاطر ما ایرانیها بلکه به خاطر منافع مملکتشان.
7 – اگر استبداد نعلین مانند هر رای گیری متمدنانه در اسفند ماه رای گیری را انجام دهد و شورای نگهبان را حذف کند و بگذارد مردم بدون قیم رای گیری نماید ، به خوبی میداند که چه ایندهائی در پیش خواهد داشت.
نه به اهانت به شعور انسانی من با نه گفتن به نوع رای گیری استبداد نعلین (انتصاب)در اسفند ماه سال جاری
مهدی از تهران
———————–
درود مهدی گرامی
استفاده ی چندین و چند باره و خارج از اندازه از واژه ی ترکیبیِ ” استبداد نعلین” این نوشته ی شما را خصمانه و نه منتقدانه نشان داده است. شاید پسندیده این باشد که به ذات سخن فرو شویم و از توقف در ظاهر کلمات پرهیز کنیم.
سپاس و پوزش
.
جناب نوری زاد عزیز
با تشکر از راهنمائیتان .
با عنایت به اینکه شما صاحب خانه هستید ومن مهمان حتما رعایت خواهد شد.
مهدی از تهران
بادرود به نوری زادو دستگیر شدگان اخیر ودیگر مبارزان راه آزادی و آزادگی و
تایید سخنان آقا مهدی
1-بنده نمی گویم نمی توانم بلکه می گویم می توانم دوستی وبیش از حد نزدیک شدن رییس کمونیستهای جهان با مثلا رهبر مسلمین را درک کنم . ولی ملت و مردم ایران مثلا مسلمان مخصوصا شیعه را درک نمی کنم که چرا از خود نمی پرسند چگونه میشود یک آدم بی خدا ودشمن خداوقران وبی دین به زعم خودشان وایشان همین قران را به رهبرمعظمشان هدیه بدهند ؟ و دراین سودا چه سری است ؟ مگر خیانت به ایران و به فلاکت افتادن بیش از پیش همین مردم گوسفند مآب و بر باد دادن کل ایران و سرمایه های نسلهای بعد . مگر نیست که آزموده را آزمودن خطاست ؟ مگ یک انسان و مثلا یک ملت عاقل؟ چند بار ازیک سوراخ گزیده می شود ؟ آخر در طول نزدیک به دو قرن ما چه نفعی در دادوستد از این ( مجبورم ازاین صفت استفاده کنم) کفتار صفتان برده ایم که حالا هم ببریم ؟ هنوز روح اجداد مردم آذربایجان از ستم ها وقتل وکشتار واعدام آزادیخواهان در تبریز و شهرهای دیگر در عذابند وهنوز آثار سیاه نفت ریختن وسوزاندن کل بازار سرپوشیده و باستانی اورمیه (رضائیه)در جای جای این بازار وجود داردوخیلی مصائب دیگر …. آخر چرا این مردم نمی پرسند ،با وجود پرداخت بیش از صدها میلیارد دلار از مثلا بیت المال و سرمایه کشور به جای آنکه صرف موارد زیر بنایی از جمله راه سازی اصولی و کارخانجات و مدارس شهری و مخصوصا روستایی و…….. برای بیرون کشیدن همین مردم ( می بخشید بازم مجبورم تکر ارکنم ) گوسفند ، حداقل از زیر خط فقر ، شود ، به جیب همین روس های جانی ریخته شود که چه شود ؟ مثلا نیروگاه تولید برق اتمی بسازند ، آیا ساختند ؟ با گذشت اینهمه از سالها ، هیهات از یک کیلو وات برق تولیدی تو سط اینها . اگر هم ادعا کنند به هیچوجه به صرفه نیست . حالا ظاهرا قرا ر است قراداد ساخت نیروگاه های دیگری با اینها با تکنولوژی زوار در رفته شان ببندند وغارتی دیگر . زمانیکه خیلی از کشور های پیشرفته می خواهند ودرستش هم این است که از انرژی های جایگزین وتمام نشد نی غیر فسیلی از جمله انرژی خورشیدی باد و امواج ( که در ایران همیشه در دسترس است در کویر ودر جاهای دیگر )وسالمترین انرژی یعنی هیدروژن ( درحال حاضر دربعضی اتومبیلهای کارخانجات تویوتا وهوندای ژاپن و اروپایی و آمریکایی هااستفاده می کنند که نتیجه سوخت در موتور آن فقط تولید آب است )استفاده کنند غارتگران سرمایه های ایران در فکر غارت بیش از این دارایی مردم وملت هستند وکسی هست از این (امت)، که بپرسد آیا نجات یک جانی در یک گوشه دیگر از زمین ، ارزش اینهمه خسارت به مملکت خود تبانی با چنین کشورهایی را دارد؟ اگر اد عای ملک ومملکت داری و مردم که نه ، امت داری را دارید ؟ و…………
2- به نظر شما پوتین روسی با با آقای خامنه ای وایشان با اوشان با چه زبانی صحبت می کردند که احتیاج به مترجم نداشتند ؟ توجه داشته باشید که خیلی سوال پیش می آید .
سلام بر نوریزاد- خیلی خوشحال شدم که شنیدم مامورین واواک آخوندها رضا ملک را دستگیر کردند- البته امیدوارم فیلم خود حکومت برای رد گم کردن نباشه- از اولش هم به رضا ملک مشکوک بودم و الان هم هستم- بدون رو دربایستی رضا ملک یک وصله ناجور برای شما و دکتر ملکی بشمار می آید- به هر حال خدایش او را بیامرزد
شاه آریامهر محمد رضا پهلوی روزی روزگاری گفته بود که ما میترسیم این ارتجاع سیاه و کمونیستها دین جوانان مملکت ما را از دستشان بگیرند- حالا وقتشه که اون خدا نیامرز یا خدا بیامرز ( معرکه ی اختلاف مشهور علماست مانحن فیه ) سر از گور در بیاره و ببینه که پوتین با خلیفه اول مسلمین و قبله عالم مسلمین جهان دست برادری و اتحاد به هم دادند- البته خوشبختانه یا شوربختانه در سال 1394 دیگه دینی برای جوانان ایرانی باقی نمانده است که آریامهر در گور بخواد تنش بلرزه و نگران باشه
البته اتحاد شیخ و شاه و کمونیستها مربوط به دوره سید علی آقا خامنه ای و اکبر شاه هاشمی منحصر نمیشه بلکه در دوران محمد علی قاجار یک عمامه سفید به اسم شیخ فضل الله نوری به همراه خود شاه قاجار ( محمد علی شاه ) رفته بودند سفارت روسیه بست نشسته بودند بلکه دولت تزاری بهشون پناهندگی بده که بخت بد شیخک عمامه سفید- ایادی باقر خان و ستار خان به شیخک نوری امان ندادند و ضرب الاجل اعدامش کردند آن هم از نوع مرگ آسان به روش اعدام در ملا عام—— البته این شیخک عمامه سفید بعد از مردنش هم تن ملت ایران را لرزاند و نوه اش به نام نوراالدین کیانوری به مصدق خیانت کرد و با همدستی شاه و کاشانی موجبات سقوط مصدق نگون بخت را فراهم کردند و بعد از انقلاب نحس 57 هم نوکر خمینی شد که اجل امانش را برید——–البته شاه قاجار پناهندگی را گرفت و 4 سال توی لانه جاسوس زمان خودش قایم شد و بعد هم به خارج از کشور گریخت و بعد از 16 سال جان به جان آفرین تسلیم کرد و برای اینکه پاک و مطهر از دنیا بره وصیت کرد کربلا دفنش کنند همانند احمد شاه قاجار و امیر کبیر
راستی پوتین به خامنه ای یک قرآن نفیس خیلی قدیمی ( احتمالا قرآن به سیاق و ترجمه و تفسیر کمونیستها ) مفت مفتکی اهدا کرد که البته امیدوارم تاریخ چاپ این قران مدل پوتین مثل همان قرآنی نباشد که در کشور آلمان یافت شد (و محققین و باستان شناسان قدمت آنرا 1630 سال قبل یعنی 200 سال قبل از حضرت محمد تخمین زده اند ) نباشد وگرنه من افلاطون هم کم کم دارم به شک می افتم نکنه یکی از کمونیستهای صدر اسلام قرآن فعلی را به حضرت محمد هدیه نداده باشد البته آن هم از نوع هبه یا هدیه مجانی و مفت مفتکی
قتل های زنجیره ای؛ چراها و اماها.
به نقل از سایت امروز به قلم تقی رحمانی
“روایت است که از منظر هاشمی در سال ۱۳۷۶ چاره کاراین بوده است که اعلام کنیم عده ای از خارج آمدند تا این قتل ها را برای بد نام کردن نظام انجام دهند، ما آنها را دستگیر کردیم.”
-این حکومت ما ملت ایران رو یه مشت احمق فرض میکنه. یه همچین شیادی قراره واسه ما آزادی بیاره.
فعالین مدنی در ایران مسولیت اجتماعی را بر دوش می کشند که الفبای مدنیت و انسان دوستی درقانون باید و می بوده باشد.
آنها برای صلح و آزادی و برابری انسانها و نوع دوستی و عدل و ضد ستم و کشتار وتجاوز در زندانند و شکنجه واعدام می شوند.
فرق حاکمان ایران کنونی با داعش چیست؟
دوست عزیز “مهدی از تهران”
https://www.blogger.com/profile/11667689263635418481
لینک بالا آدرس مطلبی است که در زیر میآورم از وبلاگ “دلقک ایرانی” و به نقل از نویسندهٔ آن، که آنچه را من میخواستم به شما بگویم، صد بار بهتر و موجزتر مطرح کردهاست:
1- انقلاب با شورش از بیرون قدرت ممکن است و فعلاً در دسترس نیست و ایجادش هم دست هیچکس نیست همانطور که جلو گرفتنش هم تقریباً ناممکن است.
2- اصلاح از بیرون قدرت معنا ندارد و اصلاحات چی باید در درون قدرت باشد تا برخی امور مورد نظرش را تا آنجائیکه توازن قدرت در داخل حکومت به او نیرو می دهد اصلاح کند و مطلقاً براندازی حکومت نه هدف اصلاحات چی است و نه امکان چنین امری وجود دارد.
3- سرنگونی طلبان از راه اصلاحات افرادی پارادوکسیکال هستند و یا سرنگونی خواه نیستند و یا اصلاحطلب. مثل تو و من که سرنگونی خواهانی هستیم که چون نه قدرت و نه تودۀ پای کار داریم شده ایم اصلاح طلب.
4- اصلاح طلبان حکومتی! تنها نیرویی هستند که ابر و باد و مه و خورشید دست بدست هم بدهند ممکن است بتوانند به بخشی ز رژیم نفوذ کنند. ما که اصلاً از بازی حذف شده ایم از ابتدا. سوار دوش همین اصلاح طلبان حکومتی بی عرضه می شویم و هی می کنیم آنان را بداخل قدرت. بدون اینکه شرط و شروط گذاشته باشیم که “ما تو را اسب تروای خود کرده ایم و بمحض رسیدن بقدرت باید سرنگونی طلب عمل بکنی” اما عملاً وقتی اصلاح طلب بقدرت می رسد ما جز بسرنگونی رژیم از سوی او قانع و راضی نیستیم و شروع می کنیم فحش دادن. آن بندۀ خدا هم که خودش طرفدار اریجینال ندارد – چون دیندار سیاسی طرف ولایت است و دیندار سکولار طرف ضد انقلاب – همان نصفه نیمه ای را هم که آرزوی اصلاحش را داشت نمی تواند انجام بدهد. چون ما هم با سرنگون خواهی از اصلاح طلب منتخب مان بجبهۀ ولایتون پیوسته ایم از در معکوس.
3- نهایت اینکه نه او می تواند به امید اصلاحات گام بگام و حداقلی برسد و نه ما به سرنگونی و آزادی حداکثری. و ولایت دم اصلاح طلب تنها و سرگردان و با حرکات مشکوک را می گیرد و می اندازد بیرون. باز روز از نو و روزی از نو. می دانی چرا؟ برای اینکه فرمول نهایی:
4- اصلاح طلبان حکومتی! مانع ما هستند ضمن اینکه تنها دارایی ما برای تغییر. چون ما نه توده را داریم برای انقلاب و نه خودمان سازمانی برای شورش و حذف شده هستیم از حیات سیاسی تأثیر گذار کشور. در مقابل ما مانع اصلاح طلبان هستیم ضمن اینکه تنها دارایی آن ها برای بازگشت یا نفوذ در قدرت. چون آن ها بغیر از ما کسی را ندارند که به آنان رأی بدهند و 99 درصد آرای توده ای آنان از مخالفان شان است و نه از سوی حزب اللهی و مؤمنان دین سیاسی. داریم با هم زندگی می کنیم و این شرایط را پذیرفته ایم چون انتخاب دیگری در کار نیست.
5- واضح تر از این ممکن نیست. اصلاحطلب حکومتی دشمنی است که تنها دوست است در مقابل دشمنی مشترک. منتی برسرش نداریم که می خواهیم از او سوء استفاده کنیم برای سرنگون کردن حکومتی که او خودش هم جزوی از آن است. او هم منتی ندارد بمای مخالفش که از رأی ما سوء استفاده می کند برای بقدرت رسیدن خودش. همین.
سلام به شما
اتقاق فوق العاده ناخوشایند روز شنبه تنها و تنها بخاطر جلسه مشترک کشورهای دارای منابع
گاز در اجلاس سران بوده و ورود افرادی مثا آقای پوتین. که بخاطر آن ادارات ،دانشگاهها و
مدارس چند منطقه را تعطیل کردند. فقط ترس از حضور شما .
نرمش قهرمانانه اگر برای دوستان و آشنایان _اعم از داخلی و یا خارجی_ باشد چیز چندان دور از عرفی نیست. اما آنها در مقابل زورگویان خارجی نرمشهای قهرمانانه انجام داده اند و عصبیت ایشان قابل پیش بینی بود و خطرات بسیار بیشتری نیز ما را طی ماهها و سالهای آینده از سوی استبدا تهدید می کند. تعادل خودشان و کنترل سیستماتیک و برنامه ریزی شده سرکوبهای خودشان را نیز از دست داده اند و اهدافشان حتی برای خودشان نیز از دقت و اولویتی قطعی برخوردار نیست. رشته کلاف از دستشان درآمده و اصلا خودشان نیز نمی دانند که چه باید کرد بجز سرکوب؟
شرم و ننگ باد بر ایشان.
پیشبینی حضور 2.5 میلیون ایرانی در اربعین امسال/ استقرار 96 گیت گذرنامه در مرزها
رئیس سازمان حج و زیارت کشور از پیشبینی حضور بیش از 2.5 میلیون ایرانی در اربعین امسال خبر داد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از بروجرد، سعید اوحدی صبح امروز در دیدار با امامجمعه بروجرد، با اشاره به اقدامات انجام شده به منظور تسهیل اخذ ویزای سفر به عراق اظهار داشت: در مرزها اقدامات ارزشمندی با توجه به تجارب کسب شده از سالهای پیشین انجام شده است که ادامه این روند منوط به همکاری سفارت عراق در این زمینه است.
http://www.tasnimnews.com/fa/news/1394/08/30/922608/پیش-بینی-حضور-2-5-میلیون-ایرانی-در-اربعین-امسال-استقرار-96-گیت-گذرنامه-در-مرزها
مزدک عزیز،
در پست “واس ماس” کامنتی گذاشته بودید که پاسخ آنرا اینجا بهمراه عین کامنت می آورم.
“منصور
5:51 ق.ظ / نوامبر 17, 2015
فقط کلیسا؟
شما به آمار تعرضات جنسی در غرب توجه کنید. متاسفانه برخی از دوستان ایرانی که در خارج از کشور زندگی میکنند از دادن اطلاعات غلط در ارتباط با غرب هیج ابائی ندارند. بله در غرب قانون بشدت حکم فرماست ولی نگاهی به زیر پوست شهرها که در آمار و نیز در رسانه ها منعکس است ، بعضی مواقع بد نیست.
متاسفانه ما ایرانی ها در دنباله روی و مد پرستی همتا نداریم. چه مد لباس و چه مد فکری و مباحثاتی.
جناب منصور تعرضات جنسی در تمام دنیا هست.ولی در غرب بشدت مجازات دارد و کلیسا ارگانی مذهبی است و تجاوزات جنسی آنها مثل تمام شهروندان بر طبق قوانین عرفی جامعه مجازات می شود.قانون در غرب همبستر شدن شخص بالغ بالای 18 سال را با زیر 18 سال غیره قانونی و مجاز نمی داند ولی در اسلام دختران 9 ساله توسط پیرمردان بعقد شرعی در می ایند و این سنت رسول الله بوده.منصور گرامی ما در انتقاد از شریعت و قوانین اسلامی از کارهای خلاف حرف نمی زنیم چون چنین جنایاتی و تجاوزاتی در زیر پوست تمام شهرها هست.وظیفه قانون و ماموران اجرایی مبارزه با چنین جنایات و خلافهاست.ولی در قوانین اسلام چنین جنایاتی نهادینه و شرعی است!شما متاسفانه در اینمورد بسیار ابتدایی با مسایل برخورد می کنید.و دلیل انهم تعصبتان نسبت به اسلام است.شما حرفهای ضد غربی آخوندها و اسلامیان را بیشتر باور دارید تا فاکتها.تنها برای آگاهی شما بگویم که در یک کشور غربی اگر زنی حتی در رختخواب گفت نه و شوهرش او را مجبور به همخوابی کرد از نظر قانون جرم است و مرد مجازات می شود.همین دید را با دید اسلام نسبت به زن مقایسه کنید.آیا دختر و یا خواهر شما یا من و یا دیگران می تواند در روز از خیابانی به خیابان دیگر بدون هزاران متلک و توهین و انگلک بگذرد؟ولی شما در هیچ کشور غربی چنین وحشیگری را نمی بینید و اگر زنی چنین برخوردی ببیند براحتی هم در روزنامه ها و سایر ارتباطی با مردم و با پلیس و قانون در میان می گذارد و هزاران انسان با او همدردی می کنند.ولی درایران و کشورهای اسلامی اولین کسیکه اورا به فاحشه گی و بی بندباری متهم می کند قانون و پلیس است.چرا ؟چون دید اسلام نسبت بزن چنین است.تازه در همان کلیسا که شما تجاوزات را خوانده اید بخاطر آزادی افکار در غرب براحتی برملا می شوند و روی زمینه هایی که باعث چنین جرامی شده از شبکیه های اطلاع رسانی گوناگون بحث می شود.ولی درکشورهای اسلام زده بر روی همه کثافتکاریها و جرایم و جنایات بخاطر نگه داشتن ظاهر سرپوش گذاشته می شود.بی دلیل نیست که در جوامع اسلام زده و دینی اینهمه ریا و تظاهر و دروغ و زشتی وجود دارد.یکی از مهمترین عوامل مبارزه با فساد درجامعه مطبوعات و وسایل ارتباطی و اطلاع رسانی آزاد و بدون سانسور و باز بودن جامعه است.چنین تفکری با اسلام و دین مغایر است.”
در این کامنت شما دقیقا جملات خودم را با بسط بیشتری به خودم تحویل داده اید.
1-موضوع کامنت من اصلا نه تعرضات جنسی بود و نه نبود گرچه خود تاکید کرده ام که در غرب قانون بشدت اعمال می شود بنابراین نمی دانم اعتراض شما به کجای صحبت من است که می گوئید صحبت آخوند ها را بیشتر قبول دارم.
2- موضوع کامنت من در رابطه با نوشته آنیتا که معتقد است که آخوند ها فقط به پائین تنه فکر می کنند و … بقیه نوشته که می توانید مراجعه کنید ، تمایلات جنسی بود و تعرضات جنسی تنها مثالی بود از نمود تمایلات جنسی که در غرب هم با وجود آزادی های فراوان و مکانها بی شمار باز هم در عرصه اجتماع موجب نگشته که این تمایلات حد و حصری پیدا کند. بسیاری از تعرضات که در قالب پرونده های قضائی وجود دارند و در رسانه ها منعکسند ولی بسیاری از آنها هیچگاه بگوش ما نمی رسد بخاطر حفظ آبرو. یکی از بزرگترین معضلات نیروی دریائی آمریکا در حال حاضر این است که در کشتی های جنگی که 6 ماه روی آب هستند بحدی آمار تجاوز به زنان و پسران جوان بالاست که به یک هنوز کسی قادر به مهار آنها نشده و تقریبا هیچیک از موارد بخاطر ترس از آبرو در دادگاهها مطرح نمی شوند.
3- نتیجه: در هر نوع نگرش و جهان بینی سعی شده پاسخی به تمایلات جنسی بعنوان یکی از مهم ترین عوامل تاثیر گذار بر اجتماع و زندگی انسانها داده شود. آخوند بنا به تفکر خود که با ارجاع به هزار و چهار صد سال پیش است سعی در برخوردی معقول با آن دارد و غرب و شرق هم به روشهای علی و… اما آنچه که مسلم است هیچیک هنوز از نتایج بدست آمده راضی نیستند و موفقیتی در این زمینه بوجود نیامده. بعنوان مثال من بعنوان یک پدر هیچگاه تمایل ندارم دخترم در سن شانزده سالگی حامله شود. فکر نمی کنم هیچ پدر و مادری در دنیا چنین تمایلی داشته باشند ولی متاسفانه در غرب این یک معضل است که بسیاری از دختران جوان علیرغم میل باطنی ، ابستن می شوند و برای سالها یا شاید تا آخر عمر از عرصه آرمانها و آرزوهای خود دور می شوند. از سوئی در کشور های اسلامی ، یک دختر اجازه ندارد تا زمانی که ازدواج می کند تجربه جنسی داشته باشد. شما فکر کنید که دختری که بقول آقایان از 9 سالگی حس جنسی در او بیدار می شود چه بسا تا 36 سالگی هم شانس ازدواج پیدا نکند. من فکر نمی کنم هیچ خدائی چنین اجحافی را در حق یک انسان بپذیرد.
و نمونه های از این نوع بیشمار است.
موفق باشید
با پوزش جمله اول را تصحیح میکنم:
1-موضوع کامنت من اصلا تعرضات جنسی نبود گرچه خود تاکید کرده ام که در غرب قانون بشدت اعمال می شود بنابراین نمی دانم اعتراض شما به کجای صحبت من است که می گوئید صحبت آخوند ها را بیشتر قبول دارم.
منصور گرامی فکر نکنم تعداد زنانی که در سن زیر18 سال در غرب حامله می شوند بیشتر از کشورهای مسلمان باشد. در غرب ازدواج زیر 18 سال ممنوع است ولی همخوابگی در سنن زیر 18 سال با هم سن خود ممنوع نیست.ولی جناب منصور مشکل اصلی من با شما تفسیری است از اسلام که نه با قران همخوانی دارد و نه مسلمین قبول دارند.والا فکر نکنم من و شما با هم در کلیات اختلافات آنچنانی داریم.
مزدک عزیز،
من هیچ سر شماری نکرده ام قطعا در کشور های اسلامی هم آمار حامله گی ناخواسته زیر سن قانونی و انواع فجایع جنسی بالاست. ولی بحث من این است که هیچ یک از دو دیدگاه غربی و مذهبی این گونه ناهنجاری ها را هریک به روش خود نتوانسته اند حل کنند و هردو ناراضیند.
در مورد اختلاف با شما دقیقا همینطور است که می گوئید من و شما اختلافی با هم نداریم تنها نکته من این است که همه ما باید خود را مقید کنیم که با زبان نفی با هم صحبت نکنیم بلکه ضمن احترام و پذیرش وجود عقاید مختلف سعی کنیم تا آنجا که ممکن است در خلال این بحثها به حد اقل هائی برسیم که فراگیر تر باشد. ما نیاز به تغییرات اساسی در کشور داریم ولی برای چگونگی این تغییرات ، باید کلی گوئی را کنار بگذاریم و به جزئیات مورد پذیرش همگان دست یابیم. مطمئنم این عملی است.
موفق باشید
مزدک عزیز،
من هیچ سر شماری نکرده ام قطعا در کشور های اسلامی هم آمار حامله گی ناخواسته زیر سن قانونی و انواع فجایع جنسی بالاست. ولی بحث من این است که هیچ یک از دو دیدگاه غربی و مذهبی این گونه ناهنجاری ها را هریک به روش خود نتوانسته اند حل کنند و هردو ناراضیند.
در مورد اختلاف با شما دقیقا همینطور است که می گوئید من و شما اختلافی با هم نداریم تنها نکته من این است که همه ما باید خود را مقید کنیم که با زبان نفی با هم صحبت نکنیم بلکه ضمن احترام و پذیرش وجود عقاید مختلف سعی کنیم تا آنجا که ممکن است در خلال این بحثها به حد اقل هائی برسیم که فراگیر تر باشد. ما نیاز به تغییرات اساسی در کشور داریم ولی برای چگونگی این تغییرات ، باید کلی گوئی را کنار بگذاریم و به جزئیات مورد پذیرش همگان دست یابیم. مطمئنم این عملی است.
موفق باشید
نامه به سارا
سارای گرامی
عزیکم چگونه به یاد ما افتادی؟ شما انجا در فرانکفورت چه خبر است شما می توانید ما را بسیار یاری کنید. ایا در اطراف شما آدم های پرغرور زیاد است. شنیده ام آلمانی ها بسیار پرغرورندو ما نیز زمانی پزغرور بوده ایم آز آنست که بر پرچم خود شیر ایستاده نهاده ایم. شما به چهره ما بنگرید . ما دیگر غرور را به خاطر نمی آوریم. شما حتمن میدانید شما به چهره ما بنکرید و بگویید آیا چیزی از غروردر چهزه ما می بینید..
من یک استاد دانشگاه خاک برسر هستم
دیروز رفته بودم نزد معاون پژوهشی دانشگاه طرحی را برده بودم برای بهبود زمینه های فرهنگی. نزد او تحصیل کرده لندن بود و از رسم الخط او معلوم که پسرایت االه است شغل های اینگونه را به ما نمیدهند و همه متعلق به اشغالگران و وابستگان آنها میباشد. ما هم اگر لقمه نانی بهمان بدهند باید ثابت کنیم خطرناک نیستیم صاحب شحصیت نیستیم.
او در ضمن تاییدایده های من در هر 5 کلمه یکبار مفام معظم رهبری بکار میبرد. با خودم گفتم که مقام معظم رهبری که نیم ساعت در پشت این میز های دانشگاه فنی ننشته است چگونه میتواند در مورد مسایل دانشگاه فنی اظهار نظر کند. البته هیچ نگفتم شما خودت میدانی اگر کلمه ای از ناسازگاری بزبان بیلری بلافاصله تو را کنار میگذارند.
عقل ترا می بویند تا فهمیدن را به خیال نیاورده باشی
بعدن فهمیدم که معاون در وافع ا زمن ترسیده است. چون قیافه غلیظ خاکبرسری گرفته بودم. فکر کرده است من حزب اللهی هستم و برای جاسوسی عقیدتی نزد او رفته ام.
من رییس دپارتمان هستم و باید کاندیدهای استادی را امتحان کنم یعنی فیط سوالات فنی. سوالات غقیدتی را دیگران میکنند.
امروز رفته بودم برای مصاحبه استادان تازه میشنیدم. یکی از کانداهای بد بحت را اتاق بفلی سین جیم میکردند. از او میپرسیدنند از چه کس تقلید میکنی او گفت هیچ کس. گفتند اگر در یازده شب دچار شک شدی چه میکنی گفت چگونه شکی گفتند اگر در مورد خواندن نماز دچار شک شدی؟ گفت من سی سال است نماز میخوانم حالا چگونه ممکن است دچار شک شوم. گفتند حالا اگر شدی باید از یکنفر که تقلید میکنی بپرسی.. گفت نمیدانم از چه کس باید تفلید کنم چون در شهر ما سه نفر روحانی هستند هر سه دزدند. ایا میتوانم از دزد تقلید کنم؟. گفتند بالاخره یک نفر را باید بگویی ما اینجا بنویسیم. گفت شما یک نفر آخوند غیز دزد را معرفی کنید من از او تقلید میکنم.
بعد یک فران به او دادند به او گفتند بخوان او گفت این قران فارسی ندارد من عربی نمی دانم چگونه بخوانم. آگر انگلیسی و آلمانی هم باشد میتوانم بخوانم . گفتند. عربیش را بخوان مثل حاج افا که به این خوبی میخواند. در این هنگام یک نفر با صدای قاری های قران بسیار بلند شروع به خواندن کرد. او هم کاندید استادی دانشگاه بود..
سپس من دیدم که مردی خشمگین در اتاق را باز کرد و با قدم های ماهیچه ای دور شد. شاید او هرگز به دانشگاه بازنگردد.
آیا او به فرانکفورت آمده است؟..
باز هم برای تو نامه خواهم نوشت.
دوست
نامه محرمانه محمد مهدوی فر به رییس جمهور
ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران جناب آقای دکتر حسن روحانی
پس از سلام و عرض احترام ؛
کسانی که اجتماعات قانونی را در شهرهای مختلف بر هم می زنند، اینها برادران خود ما هستند. اگر کارشان خوب است، اجازه بدهید به کارشان ادامه بدهند. اگر کار آنها را نمی پسندید، با قوّه قهریه و شکایت و اینجور چیزها به جایی نمی رسید. تنها راهی که به عقل من می رسد، این است که، شما که رییس جمهور مملکت هستید نامه ای بنویسید به رهبر معظم انقلاب و از ایشان بخواهید تا آنها را نصیحت کند. اینهایی که من می شناسم، به غیر از فرمان رهبری حرف شنوی از هیچکس دیگری ندارند.
۲) حس ششمی به من می گوید که حصر کننده منتظر است تا ببیند که انتخابات اسفند ماه چه می شود. اگر اوضاع بر وفق مراد باشد، اوایل سال آینده چه بسا برای آزادی میرحسین و همسرش و آقای کروبی، یک فکری بکند. شاید به خود شما نیز، همین طور گفته باشند.
ولی جناب آقای روحانی، شما توجه داشته باشید که الان هر سه تای این ها بین هفتاد الی هشتاد سال سن دارند. باور کنید، این کارها درست نیست. این کارها آخر و عاقبت خوبی ندارد.
از طرف دیگر ، عدّه بسیار زیادی دختر و پسر که برای جوانی خودشان هزار امید و آرزو دارند، اینها را هر کدام یک سال و دو سال تا ده سال و دوازده سال برایشان حبس تجویز می کنند که مقداری از این حبس را هم باید در سلول انفرادی بگذرانند.
از آن سو ، وقتی در کمیته حقوق بشر سازمان ملل، کشورهای عضو با اکثریت قاطع آرا قطعنامه بر علیه ایران صادر می کنند و ایران را به خاطر نقض حقوق بشر محکوم می کنند، همین گروه در رسانه هایشان رییس جمهور را مقصر و بی عرضه قلمداد می کنند، که نتوانسته است، جلوی تصویب قطعنامه را بگیرد و حال آنکه من می دانم شما که رییس جمهور مملکت هستی، امروز اگر تصمیم بگیری از یک زندان معمولی در یک شهر دور افتاده بازدید کنی، شما را راه نمی دهند، چه برسد به زندان هایی که اسم آنها هم مخوف است، مانند زندان های اوین و رجایی شهر .
جناب آقای روحانی، من فکر می کنم، شما یک حرف هایی توی دلت هست که با خودت می گویی یک روزی با مردم خواهم گفت. آقای روحانی نترس، جایی که حق الناس در خطر هست، و جایی که ظلم آشکار می بینی آنجا دیگر ، نه استخاره لازم است و نه تعلل جایز است. بگذار این جوان هایی که به شما رأی داده اند، کماکان به شما گمان خوب داشته باشند.
فرض کن امروز روز آخر عمر شماست. فرض کن فردایی در کار نیست که شما با مردم سخن بگویی. انتخابات و دیگر مشغله ها به جای خود، ولی این که نمی شود شما هر روز صبح دنبال کارهای خودت می روی و یک عده انسان های بی گناه که برای اهداف آزادی خواهی تلاش کرده اند، اینها بیچاره شوند و خانواده های آنها به روز دربدری بیفتند.
من که می دانم دولت شما اکنون، کوهی از مشکلات اقتصادی را پیش روی خود دارد ولی اگر می خواهید قفل های بسته باز بشود و اقتصاد کشور اصلاح بشود، دل این خانواده های دردمند را که عزیزانشان در حبس هستند، به دست آورید. این ها وقتی ناله و نفرین می کنند، گره روی گره می افتد.
۳) من این نامه را به شکلی محرمانه برای شما نوشتم و به شکلی محرمانه برای شما ارسال کردم و به جز مردم که محرم هستند، آن را در اختیار دیگری قرار ندادم.
ارادتمند شما ، محمد مهدوی فر
تخریب چی و غواص دفاع مقدس
یکم آذر ۱۳۹۴
telegram.me/m_mahdavifar
https://www.facebook.com/mahdavifar.mohammad
سیستم اطلااتی ما چند بازجو دارد؟ فرض کنید نهایتا 50 تا. چند نفر از هموطنان ما از 88 تا به امروز بازجویی یا زندانی شده اند؟ بگیریم 5000 نفر. یعنی هر بازجو لااقل 100 هموطنش را بازجویی کرده بخاطر تفتیش عقیده؟؟؟ بنده صحبت از بازجویی از کسانی که اسلحه بدست گرفته و باصطلاح محاربه گرند نمی کنم بلکه از دانشجویان و وبلاگ نویسان و فعالان صلح طلب حرف می زنم. اگر آن 100 نفر هر کدام 20 نفر ازاطرافیان و وابسنگان هم که داشته باشد می شود گفت که هر بازجو 2000 نفر را بشکلی اسیر و قربانی این نظام نموده. بنده از قاضی هایی که حکم های ناعادلانه چیزی نمیگویم که خدای رحمان عالم است چه اتشی برای خود می خرند و چه نانی برای اهل و عیالشان می برند اما از کسی که حداقل 2000 نفر را ظرف 5 سال گذشته یا بازحویی و خانه خراب و تهدید نموده و یا از کارو درس و زندگی وووو ساقط کرده چیزی هم از انسانیت و وجدان باقی میماند؟ از حساب و کتاب پس از مرگ هم که بگذریم ببینید این بازجوها اگر در دوران بازنشستگی و سالهای اخر عمر پشیمان شده یا به خودشان بیایند چه عذابی خواهند کشید و ان اسیب دیده ها را از کجا باید پیدا کنند و حلالیت بطلبند؟ ایا حتی اگر حفظ این نظام ایه ی صریح قران هم بود می ارزید به این همه نامردی ؟؟
امروز یک سخنرانی دیدم ار جناب سید حسن خمینی که با احتیاط از متحجرین ناله میکرد و اینکه امام در اواخر عمر راجع به اینها هشدار داد و اینکه اینها با زمان نیستند ولی دیندار ند و رفت سراغ روایت و تفسیر! من خدمت حاج حسن آقا عرض میکنم که این متحجرین دوستهای امام راحل بودندو دیگر اینکه همین اعتراف شما به تاثیر مخرب آنها نشان میدند که جد بزرگوار شما چه شاهکاری کرد با آن رهبری الهیش که با خون مردم بک حکومتی ساخته شد و بعد ذست عقب مانده ها افتاد. اما خاک بر سر این مردم که برای بهبود حال و روزشان باید بنشینند ببنند که کی روایت ها رو چه جوری تفسیر میکنه!
و به حال خودمان باید گریه کنیم که شما عالم ما هستید! کاش به جای این دری وری ها از پول ساخت و ساز حرم جدتان بذهی زنان زندانی را که با بچه هایشان در زندان هستند را میدادید…واقعا که!
ایا ما از افغان ها هم حاک برسر تر شده ایم انها چند روز پیش چند صد هزار نفر در خیابان ها حرکت اغتراضی ذاشتند. ما چند نفر معترض هم نمیتئانیم ذاشته باشیم. این همان ایرانستانی که شاه میگفت نیست؟
ای ماموری که دست پدر سعید زینالی را گرفتی و به زندان بردی ننگ و نفرت بر تو باد.
عمرالحلبی گرامی خودتان جواب خودتان را دادید ، اعتراض چند صد هزار نفری نه چند ده نفری !!!؟ اگر شنبه فقط صد هزار نفر بوذند ایا نیروی انتظامی جرات می کرد کسی را را دستگیر کند ؟ در یکی از تلویزیون های وابسته به رژیم(ماهواره ای) از اخوندی که عدد بالای هزار را نمیداند(صاحب کانال) ازش سوال کردند راحع به همین نارضا های همراه نوری زاد (استاد) که گفت “جمعیت بالای یازده ملیون تهران نمی خواهی این چند نفر ناراض داشته باشند ؟ نسبت ان به زمان پیامبر هم کمتر است”!!!و مجری برنامه گفت اینها از اسرائیل پول می گیرند !! کاش میتوانستم ازش سوال کنم که پس چرا به ایران برنمی گردید {(از ترس کنترل تلفن توسط از ما بهتران و دستگیری و شکنجه و …)(یکی از اقوامم با کانال ….تماس گرفته و راجع به بیماری فرزندش از دکتر سوال کرده که دو روز بعد به اطلاعات سپاه برده شده و بعد از جریمه 48 هزار تومانی ازش تعهد گرفته اند که دیگر تماس نگیرد )}.
با سلام ، میگن تو اون دنیا حالا نمیگم کجاش . مسابقه اهدای مدال شجاعت گذاشته بودند بین اسکندر مقدونی و چنگیز مغول و آدلف هیتلر و رهبر کنونی ما ملت همیشه در صحنه. اسکندر گفت که من ملتم رو متحد کردم و امپراطوری خودم رو تا ایران گسترش دادم و خیلی آدم از مردمان کشورهای دیگر رو کشتم پس مدال شجاعت باید به من داده بشه . چنگیز و هیتلر هم همین ادعا رو داشتن و مدعی بودند که به ازعان تاریخ خیلی کشور گشایی کرده اند و سعی کرده اند که مردمان خودشان رو سرور و آقای جهانیان بکنند .پس مدال شجاعت حق اونهاست . نوبت به رهبر کنونی رسید ، یه کم فکر کرد که خدایا حالا من چی بگم ؟ من که به کشوری لشگر کشی نکردم . پس شروع کرد از شجاعت های رهبر قبلی گفتن که چه طور می خواسته از طریق کربلا به قدس برسه و تو این راه یک میلیون جوان ایرانی رو به کشتن داده و ۱۰۰۰ میلیارد دلار خسارت رو دست مردم گذاشته .تا اینکه دیده طرف خیلی قویه و عنقریبه که کربلا و قدس رو نگرفته ، تهران هم به اشغال اونا در آد .بنابر این دستا رو بالا برده و اجازه داده هر کاری دوست دارن بکنن.تا اینکه نوبت به من رسید ، پیش خودم گفتم من دیگه باید جائی رو فتح کنم ، پاسدارا هم همه از جنگ برگشته بودند و سرخورده و نا امید نمی دونستند که چیکار بکنن ، به خاطر اینکه طغیان نکنن بهشون دستور دادم که چرا راه دور بریم ، همین کشور ایران رو اشغال کنید ،مردم رو به صلابه بکشین و اونایی رو که اطاعت نمی کنن یا زندانی کنین یا در به در غربت ، برای همین هم هست که همین الان هزاران ایرانی پشت مرزهای مقدونیه و صربستان میخوان برن اون وره مرز تا پناهنده بشن و به شغل شریف نگهبانی و نظافت معابر و تفرجگاههای اونها بپردازند و دیگه به ما هم گیر ندن که کار میخوام ، پول می خوام . ما هم اینجا شبانه روز مشغول //////////// اموال مردم ایران هستیم. اون ۳ تای دیگه یه نگاهه هراسان و وحشت انگیزی به همدیگه کردند که یک صدا گفتن که حقا که باید مدال شجاعت رو به تو داد .؟؟؟!!!
رتبه دهی عالی عالی عالی
جناب امیر با درود.شما هموطن دو موضوع را در انتقادتان از من با هم مقایسه کرده اید در صورتیکه آن دو موضوع با هم فرق بنیادی دارند.انتقاد من از مهدی گرامی را جع به توهین به اشخاص و گروهی از مردم بخاطر ترک بودن و یا لر بودن و غیره است ولی شما آنرا با اعتقادات مسلمین مقایسه کرده اید و گویا تناقضی در گفته های من یا فته اید. هموطن گرامی دین و اعتقادات در حریم خصوصی مورد احترام است ولی زمانیکه دینی و یا اعتقاداتی بصورت قانون برای کل جامعه درآمد و بمردمی زور آورشد دیگر چنین اعتقادی به حریم عمومی وارد شده و حکومت می کند.حکومت امر مقدسی نیست.از طرف دیگر ترک و یا کرد و یا لر و انگلیسی و ایرانی هویتهایی هستند که اکتسابی نیستند ولی مسلمان و یهودی و غیره اکتسابی هستند.شما می توانید هویت اسلامی خود را عوض کنید ولی وقتی پدرو مادری ترک دارید چنین هویتی عوض نمی شود ولی چنین هویتهایی مقدس نیستندو اگر کسی انها را مقدس و یا برتر از دیگر هویتها بداند به شوینسم متهم می گردد.مثل هویت ایرانی یا انگلیسی یا آمریکایی.انتقاد من و یا دیگر مخالفان حکومت اسلامی از مسلمین مقدس دانست ن قوانین اسلامی است که بنظر من ایدیولوژی حکومتی است.شما نمی توانید قوانین اسلام را به جامعه ایی زور آور کرده و در کوچکترین روابط انسانی و معادلات سیاسی و اقتصادی و فلسفی و آموزش و پرورش و قضا و همه سوراخ سمبه های جامعه وارد کنید و بعد توقع مقدس شمردن آن از دیگرانی که قربانی چنین قوانینی هستند داشته باشید.مگر فاشیسم و نازیسم و کمونیسم …در زمان در قدرت بودنشان غیر از این بودند؟ در ضمن توهین کردن بفرد یا گروه با انتقاد و یا حتی توهین به عقیده و دین فرق دارد.اعتقادات در تملک کسی نیستد.اسلام و یا هر دین و اعتقادی ملک مشاع بشریت است نه در تملک مسلمین.دینی که ادعای تسخیر سراسر گیتی را دارد که تملک نمی پذیرد.چون اگر چنین بود در همان شبه جزیره عربستان می ماند.اصولا سخنی و حرفی و نوشته ایی که از دهان صاحب فکری بیرون می آید در تملک خود آن شخص هم نیست تا چه رسد که در تملک من و تو و یا دیگران باشد.این مسلمین و مسیحیان و کمونیستها و فاشیستها و لیبراها …هستند که از اعتقادی و یا نوشته ایی و یا دینی هویتی ساخته اند و خود را مالک ان دین و اعتقاد و غیره کرده اند والا محمد و موسی و عیسی و مارکس و …خود ادعای مالکیت بر گفته ها و نوشته ها و اعتقادات خود اگر میکردند که آنها را در جامعه نمی پراکندند.بنابراین این بحث توهین به اعتقادات مسلمین یکی از بیخود ترین و لوس ترین بحثی است که مسلمین و دیگر ادیان تنها بخاطر بستن زبان منتقدین براه انداخته اند.و برایش هم حاضرند بهر جنایتی دست بزنند.نمونه اش را هم هرروز بوضوح هم در کشورهای اسلام زده با قتل و ترور و شکنجه و غارت و دربدر کردن دگراندیشان دیده ایم و می بینیم و هم در سطح جهانی.بنابراین هموطن گرامی بین توهین بمردمی بخاطر ترک یا فارس یا کرد یا …کردن قابل مقایسه با مشتی هویت ساز برای تحمیل و زور گویی و پایمال کردن حقوق دیگران هیچگونه رابطه ایی نیست.بهمین جهت توهین به اسلام یا محمد و یا مسیح و مارکس و موسی …در جوامع مترقی جرم نیست ولی توهین به ترک یا لر و یا…جرم است و پیگرد قانونی دارد.
جناب مزدک سلام ، ظاهرآ منو با دوست عزیز دیگه ای اشتباه گرفتید . من به شما ارادت دارم قربان .
سلام به همه دوستان عزیز،
جناب آقای نوریزاد،
واقعا متاسف شدم وقتی شنیدم که این وحشیان و جانیان در جلوی زندان اوین به گروه شما حمله کرده اند. مطمئن باشید که شما پیروز هستید و این حکومت ملایان ظالم درمانده و بدبخت.
مستحکم و قوی باشید و به کار خود ادامه دهید. حتا به نظر من اگر برای شما مقدور است تا آزادی این عزیزان هر روز در آنجا، جلوی زندان اوین جمع شده و اعتراض خود را اعلام دارید.
از دور دست شما عزیزان را میبوسم که افتخار ایرانیها هستید.
با آرزوی پاک شدن خاک ایران عزیز ما از ظالمین.
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
جلوگيري از برگزاري مراسم بزرگداشت ياد فروهرها، گفتگو با پرستو فروهر
پرستو فروهر در گفتگو با راديو ندا با بيان اينكه ” امروز هم بسياري آمده بودند و اين مايه دلگرمي است ” ضمن ابراز قدرداني از همه همدلي ها و همراهي ها عنوان كرد كه امسال هم از برگزاري مراسم بزرگداشت ياد فروهرها جلوگيري كردند.
http://radio-neda.blogspot.com/2015/11/blog-post_22.html
سلام آقای نوری زاد . در پاراگراف دوم بند هفت گفته اید : مأموری که کت و شلواری طوسی به تن داشت آمد و … پرسید: حرف حسابت چیست ؟ گفتم : حرف من چیزی است که شماها شهامت گفتنش را ندارید . گفت : ما شهامت گفتنش را نداریم ؟ گفتم : من می گویم : رهبر در چشم قانون با یک چوپان برابر است . اما نیست . نه که نیست ، بل که قانون را تباه کرده . گفتم: من می گویم رهبر بخاطر مدیریتِ گند هسته ای باید محاکمه شود . آقای نوری زاد جنابعالی واقعا” توقع دارید که آن مأمور معذور کت و شلواری طوسی آن چیزی را که شما شهامت گفتن اش را دارید و میگویید ، بگوید!! عجب شما !! آقای نوری زاد ، مترسک هایی مانند لاریجانی ها و اصطبل نشینان و بزرگ و بزرگترین اش را هم در این مملکت آنقدر لقمه حرام در حلقِ اشان چپانده اند که دهان و زبان اشان بسته و شهامت از آنها رخت بر بسته و ملت ستمدیده از دهان آنها چیزی نمی شنوند . خداوند پدر و مادر شما را حفظ کند ، پدر بزرگ مرحوم و روشن ضمیرم میگفت : دزدان چیره دست در قدیم برای دستبرد ، برای آنکه وارد خانه و یا باغی شوند ، اول تکه استخوانی را در دهان سگ های نگهبان محل دستبرد میآنداختند و چون استخوان ها در دهان سگ ها قرار میگرفت ، آنها دیگر نمی توانستند ” عو عو ” کنند و دزدان با خیال راحت خانه و باغ را چپاول میکردند . این استخوان در دهان هاست که همه این انسان نما ها در حاکمیت به پدر سعید زینالی میگویند که کاری از دست ما بر نمی آید !
———————–
سلام دوست گرامی
روح پدر بزرگ فهیم شما قرین آرامش ابدی که اینگونه یک استراتژی پیچیده ی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی را اینگونه نرم و قابل هضم برای ما به یادگار نهاده است.
سپاس
” به یاد داریوش و پروانه فروهر”
امروز اول آذر ماه، هفدهمین سالگرد قتل فجیعانه داریوش و پروانه فروهر بدست
چاقوکشان نظام اسلامی ماست. سران حکومت در این هفده سالی که از این جنایت
وحشیانه میگذرد، تمام تلاش خود را برای جلو گیری از برگذاری مراسم یادبودِ
این جان باختگان راه آزادی بکار بستند. امسال نیز از این قاعده مستثنی نبود!
سعید امامی، تئورسین این جنایت، و نیز کشتار و ترورِ دیگر روشنفکران و
نویسندگان، که به “قتلهای زنجیره ای” معروف گردید، مدتی پس از این جنایت
بازداشت گردید اما پیش از آنکه رد پای این جنایات به بیت رهبری ختم شود با
“داروی نظافت” در زندان از میان برداشته شد. ولیکن لجن زار و کثافاتی را که این
حاکمانِ ولایت اسلامی ما با اعمالشان در این سالها بر جای گذاردند، با هیچ داروی نظافتی
پاک شدنی نیست.
اگر نامِ سعید امامی در تاریخ، با “داروی نظافت”، همگن و یکی گشته است، نام داریوش و پروانه فروهر،
همواره به عنوان مبارزان راه آزادی کشورمان جاودان خواهد گشت !
یادشان گرامی و راهشان پاینده باد !
“داریوش و پروانه فروهر،همواره به عنوان مبارزان راه آزادی کشورمان جاودان خواهد گشت !”
-قبول، اینا مبارزان راه آزادی. ولکن گمراه. آخه اگه اینا گمراه نبودن، دنبال آخوندا دویدنشون برای آوردن آزادی به این مملکت چی بود؟ اینا اشعار حافظ رو نخونده بودن؟ صادق هدایت رو نخونده بودی؟ کسروی چی؟ ایرج میرزا چی؟ کتاب خمینی رو نخونده بودن؟ سخنرانیهای وی رو گوش نکرده بودن؟ دور بری های خمینی رو نمیدیدن؟ یا عشق به وزارت و وکالت و رییس دانشگاه شدن چشمشون رو کور کرده بود؟ ولی ای خود-روشنفکر خوندهگان! چه گونه به اونجا رسیدن که آلت دست آخوندا شدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟
زکریای رازی ، پزشک، فیلسوف و شیمیدان برجسته ایرانی که آثار ماندگاری از او در زمینهٔ پزشکی و شیمی و فلسفه به یادگار مانده است.
او را در دنیا بهعنوان کاشف الکل و جوهر گوگرد (اسید سولفوریک) می شناسند.
———————————————————-
زکریای رازی در خانواده ای سنی مذهب متولد شد ،گرچه در ابتدا مسلمانی باورمند بود ، اما به تدریج با گذر زمان مطالعات و دانشی که بدست آورد ، به حقیقتی رسید که مهر ابطال بر عقاید و سنت های جامعه اش زد.
رازی به دلیل برگشت از اصول اسلامی ، از سوی روحانیون زمان خود ملحد و کافر خطاب شد. و مورد اذیت و آزار قرار گرفت. به گونه ای که بر اثر آنکه کتابها و مکتوباتش را بر سرش می کوبیدند بینایی خود را از دست داد. متاسفانه امروز مکان دقیقی از محل دفن وی وجود ندارد.
———————————————————-
رازی به خدا اعتقاد داشت اما منکر وحی و نبوت بود.
او دو کتاب “نقض الادیان” و “مخارق الانبیاء” که به ترتیب به معنی نفی دین ها و فریبکاری های پیامبران است را به رشته تحریر در آورد.
که از آنها به عنوان کفریات رازی یاد می کنند.
———————————————————-
دو کتاب نام برده امروز دیگر وجود ندارند و توسط مذهبی ها و متعصبین نابود شده اند. اما ابوریحان بیرونی در کتاب “فهرست جامع” خود از این دو کتاب به عنوان تالیفات رازی نام می برد.
ابوریحان درباره اندیشه رازی پیرامون پیامبران می گوید :
رازی معتقد بود ، همه انسانها قدرت و توانایی رسیدن به معرفت و دانایی را دارند و با یکدیگر مساوی اند. اگر خدا قومی را به نبوت اختصای دهد به این معناست که آنها را بر دیگر انسانها برتری داده و این برتری باعث جنگ و دشمنی و در نهایت هلاکت انسانها می شود که این با حکمت و رحمت الهی سازگاری ندارد.
از نظر رازی ادیان سبب جنگ و اختلافات بشر هستند.
او پیامبران را در بدترین احتمال فریبکار می خواند و در بهترین احتمال کسانی بوده اند که تعادل روانی نداشته اند.
از نظر رازی ،ادعای معجزه از نظر منطقی غلط است زیرا بر هم زدن قوانین آفرینش به خاطر اثبات حقانیت یک نفر غیر قابل قبول است.
پاول کراوس ، شرق شناس مشهور اروپایی درباره رازی می گوید :
مکتب فکری رازی بی تردید در برگیرنده حادترین جدل فلسفی است که در قرون وسطی علیه مذهب صورت گرفته است.
ای بخشکی شانس. ما از این بزرگمندان رسیدیم به مهندسکی که نگران این بود که آب لوله کشی کر هست یا نیست و از آخوند محله شون استفسا کرد که استفاده بکنه یانه؟ میخواست از توی قرآن قانون دوم ترمودینامیک در بیاره. ای بخشکی شانس.
با سلام
جناب مرد هزار چهره(کاوه-دوست-ناشناس 2-…………………)
نوشته هاي تو و امثال تو كمترين اثري ندارد تا يك ميليون سال ديگر نيز اثر نخواهد گذاشت
مردم ايران بيشتر از حاكميت نالايق و دزد از تو و امثال تو متنفرند
وجود امثال توست كه باعث عدم همراهي اكثريت مردم ايران با معترضين نسبت به وضع موجود مي شود
مردم ايران همين مردمي هستند كه براي حضور در مراسم اربعين سيد الشهداء صف بسته اند
حضور 2 ميليون نفر فقط از ايران در اين مراسم نشانه عشق مردم نسبت به اهل بيت عليهم السلام است
چرا ما همیشه عاشق مردگان هستیم. چرا میرویم برای حسین که 1400 سال پیش بر او ظلم شده زاری میکنیم ولی برای میرحسین که امروز بر او ظلم شده کاری نمیکنیم. چرا بر انسانیت مرده میگرییم و لی به انسانیت زنده لبخند نمیزنیم. با حسین چه کار داریم ایا میخواهیم زنده شود تا خود او را بقتل برسانیم. انها از صخرای کربلای وافعی در ایران گریخته اند به کربلای قیمه پلو و خورشت سبزی رفته اند. بگویید باز ایند کربلا اینجاست. خرج کربلای خود را هزینه آمووزش یک کودک متاج کنند تا در آینده هیچ یزیدی نباشد.
آنها که به کربلا رفته اند تحقیق کنند چرا در گذشته بفداد و دمشق و حلب مرکز دانشمندان و شاعران و متفکرین و اشاعه غلم بوده است و این اکنون مرکز تروریست ها و فروشندگان اسلحه و فاچافچیان و اشاعه جهالت است؟
جناب عبد الله با سلام میشود بفرمایید این شیفتگی اهالی ایران نسبت به حسین ابن علی چه دست آوردی برایشان به ارمغان آورده ؟ چه مشکل عظمایی از پیش پایشان برداشته چگونه از فقر و فحشا و اعتیاد و فساد روز افزونی که شاهد آن هستیم جلو گیری کرده به کدامین راه صوابی نزدیک کرده و از منظر عقلی چگونه خداوند رحمان برای این اعمال صوابی و پاداشی به حساب آنان ذخیره میفرماید ؟مردمی که کوچکترین اطلاعی از دد منشی حکام جور بر علیه افشا گران لایه های فساد آشکار و پنهان حکومتی و معترضین به سبعیت جیره خواران دولتی که از بیت المال همین مردم ارتزاق میکنند ندارند و هیچ اعتراض آشکاری بر علیه این دجالان نمیکنند را چگونه ارز یابی میکنید ؟ مردمی که ازظلم رفته به سر حسین اشک میریزند و بر سر و سینه میکوبند و از به قهقرا بردن یک ملت به فغان نمی آیند را چه باید نامید ؟
به نقل ا کیهان لندن
مبارزۀ بینالمللی برای حقوق بشر در ایران
از میان آنچه در کیهان میخوانید ، حقوق بشر ، ۱ آذر ۱۳۹۴ / 22 نوامبر 2015
قوۀ قضائیه اعلام میکند که اطلاعی از بازداشتها ندارد. بازداشت ۱۷۰نفر در قزوین، تعدادی دیگر در استان گیلان و ۵ روزنامهنگار در تهران بهوسیلۀ سپاه پاسداران که بهتازگی اعلام شده شدیدترین اقدامی است که پس از واکنش بسیار شدید نیروهای سپاه و بسیج علیه معترضان به انتخابات تقلبآمیز ریاست جمهوری در سال ۲۰۰۹ صورت گرفت.
قوه قضائیه اما از بازداشت تعدادی از ایرانیان در قزوین اظهار بیاطلاعی کرد و معلوم نیست که سپاه مستقیماً به این بازداشتها دست زده و یا آنکه با تصویب دادگاهی در ایران، به این عمل اقدام کرده است.
خودمونیم چه شهر هرتیه این دولت پیش امام زمونی. کاش جناب ره بر یه توضیحی میداشتن
اگه من جای جناب ره بر بودم همه بازداشتیا رو دعوت میکردم به خونه فقیرونم و سصا خدمتشون عرض میکردم شرمندتونم
جناب ره بر دنیا نیرزد آنکه پریشون کنی دلی
جناب كورس
باسلامي خيلي گرم وصميمانه
ازآنجائيكه داوري را درشناخت وتفسير ابيات وديوان وشخصيت حافظ رابه ديگران هم روادانستيد،اين مسوده را به خدمت شما وناظران گرامي تقديم مي دارم.
اين تمام غزل ازديوان حافظ است:
“من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از می وقت گل دیوانه باشم گر کنم
عشق دردانهست و من غواص و دریا میکده
سر فروبردم در آن جا تا کجا سر برکنم
لاله ساغرگیر و نرگس مست و بر ما نام فسق
داوری دارم بسی یا رب که را داور کنم
بازکش یک دم عنان ای ترک شهرآشوب من
تا ز اشک و چهره راهت پرزر و گوهر کنم
من که از یاقوت و لعل اشک دارم گنجها
کی نظر در فیض خورشید بلنداختر کنم
چون صبا مجموعه گل را به آب لطف شست
کجدلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر کنم
عهد و پیمان فلک را نیست چندان اعتبار
عهد با پیمانه بندم شرط با ساغر کنم
من که دارم در گدایی گنج سلطانی به دست
کی طمع در گردش گردون دون پرور کنم
گر چه گردآلود فقرم شرم باد از همتم
گر به آب چشمه خورشید دامن تر کنم
عاشقان را گر در آتش میپسندد لطف دوست
تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم
دوش لعلش عشوهای میداد حافظ را ولی
من نه آنم کز وی این افسانهها باور کنم .”
ازحافظ شناسان:
“در نسخه غنی چند بیت که اینجا هست نیست ، و همچنین بیت معروف :
من که امروزم بهشت نقد حاصل میشود … وعده ی فردای زاهد را چرا باور کنم
نیست و چندین بیت دیگه.این بیت نشان دهنده خیامی بودن مولا حافظ ـه
—
پاسخ: حاشیهٔ دیوان قزوینی ذیل این غزل:
در این غزل در نسخ مختلفهٔ جدیده از یک الی هشت بیت الحاقی دیده شده است از جمله این بیت مشهور:
من که امروزم بهشت نقد حاصل میشود
وعدهٔ فردای زاهد را چرا باور کنم
ولی در نسخ قدیمهٔ قریب العصر با حافظ از قبیل خ، ق، نخ، ل اثری از هیچکدام از این ابیات موجود نیست.:پايان.
واما اين بيت:
“عاشقان را گر در آتش میپسندد لطف دوست
تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم.”
بله معناي حقيقي عشق عاشقي همين است كه هرچه پسندوموردرضايت وخواست دوست ومعشوق است به آن رضايت دهد؛واگرمقتضاي لطف دوست سوختن عاشق درروي آتش باشد؛نظرطمع عاشق برچشمه كوثر،تنگ نظري است وبلكه خلاف مبناي عشق وعاشقي است؛عاشق همانرا مي خواهدكه معشوق بخواهد؛وبيت ماقبل اين هم همين را مي گويد.
.وبقول حاجي سبزواري :” وذوالرضا بماقضا مااعترضا.”
صاحب مرتبه رضا درسلوك، آنچه را كه محبوب ازل ياالست حكم كرده است ،هيچگونه اعتراضي برآن ندارد. زيرا كه اودرروزالست بااو پيمان بسته است كه آيا من پروردگارشماانسانهانيستم؟ گفتند:بلي پروردگارمن توئي ومن تسليم ربوبيت توهستم. ألست بربكم ؟قالوابلي”. اين عهدازلي است كه ازعاشق پيمان ناگسل گرفته دوست ؛وعاشق استوارپيمان براين پيمان استوار ايستاده است وصريحا مي گويد اگر خواست محبوب من درآتش سوختن من است ،من هيچگونه اعتراضي ندارم زيرا كه همين راازلطف دوست مي دانم. اگرباديگرانست ميلي // چراظرف مرابشكست ليلي؟ پس ازاين سوختن من سودائي هست وآن به ظهوررسيدن خلوص ذات وگوهرمن است.
جناب كورس ،ازاين بيت حافظ كه درهمين غزل است:
عشق دردانهست و من غواص و دریا میکده
سر فروبردم در آن جا تا کجا سر برکنم.
معناي عشق ورزي اورا درياب وبيراهه مرو واورا خيام گونه تفسيرمنما.
وچه خوش گفته است لسان الغيب:
صبح است ساقيا قدحي پرشراب كن // دورفلك درنگ نداردشتاب كن
پيشتر زانكه عالم فاني شودخراب // مارا زجام باده گلگون خراب كن.
بله اولسان وزبان غيب است مي خواهدهمه حقايق را دراين جهان وتن خاكي وقبل ازخراب شدن اين تن وجسمش ببيندومشاهده جلال و جمال معشوق رابكند وازاين رو ازساقي طلب باده گلگون مي كند. وساقي هم همان پروردگارعالم وآدم وهستي كائنات است وازآيه “وسقاهم ربهم شرابا طهورا” مستفاداست كه بااودرازل پيمان برتسليم ربوبيت او بسته است.
بله جناب كورس سخن شناس نه اي ،سخن عاشقان را برمبناي ميل خويش تفسيرمكن .
سخنان حافظ همه برگرفته ازكتاب مقدس قرآن است واحاديث نبوي وشماهم بااين مقدسات بيگانه ايد ويك نوع تفكرايدآل وآزادانديشانه رمانتيك داريد ،واين تفكر باواقعيت هستي وعشق عاشقي عرفاني حافظ 180درجه فاصله دارد.
اين رند خرابات ما را درنيافتى كه اينگونه همه سخنان او را برگرفته از قران ميدانى نازنين. اين رند ما زخمى از رياكارى زاهدان دين فروش است كه ميگويد:
تو نازك طبعى و طاقت نيارى گرانى هاى مشتى دلق پرشان
رند ما نه بهشت مى خواهد و نه سايه ى طوبى و قصر حور و نه جوى روان از شير :
باغِ بهشت و سايه ىِ طوبى و قصر حور با خاك كوى دوست برابر نمى كنم.
در ان مقطع زمانى كه پير و رند ما ميزيسته چه ها كه از دست واعظان و آخوندهاى خدا فروش نكشيده و نديده:
رموز مستى و رندى ز من بشنو، نه از واعظ كه با جام و قدح هرشب نديم ماه و پروين ام.
راستى ساقى كوثر را ميتوان سيم ساق تصور كرد؟ ساقى سيم ساق رند ما كيست؟
گفتى: ز سرّ عهدِ ازل نكته يى بگو آنگه بگويم ات كه دو پيمانه در كشم.
من شما رو نمي شناسم ولي از اين نوشته پيداست كه سطح دانش شما از ادبيات و تاريخ و فرهنگ ادبي ايران زمين كمتر از اوني كه با جناب كورس برابري و مقابله كنه
بنظرم نگاه شما منحصرا اسلامي و تك بعدي به مساله است
شما که وحی دارید چه نیازی به حافظ دارید. حافظ را برای ما بگذارید از غصه دق نکنیم. بالاخره شما نان میخواهید اب میخواهید دارو میخواهید اگر همه ما دق کنیم چه خواهید کرد.
” استعدادهاي به هرز رفته”
بعد شام مامانم چايي آورده بود. منم يه استكان چايي ورداشتم،
يدونه حبه قند رو پرت كردم هوا و موقع پايين اومدنش، آرتيستي با دهنم قاپيدمش.
به بابام كه كنارم نشسته بود گفتم:
بابا، حال كردي حركتو؟
يه نگاه چپي بهم انداخت و گفت:
گوسفند! بچه هاي مردم، تو سنِّ تو، هواپيماي بدون سرنشين ميسازن،
اونوقت تو نشستي مثه يه توله، قند رو هوا ميقاپي؟
بزنم تو گوش ت، قنده از اون يكي گوش ت بپره بيرون؟
⭐️ ⭐️ ⭐️
نمیدونم چرا بابام از تو ۱۲۴ هزار پیغمبر، فقط از ابراهیم
که به بچه ش، مثلِ گوسفند نگاه میکرد، الهام گرفته !!
بعدش مردم ميگن چرا رفتي مليجك شدي؟
خوب واسه اينه كه اين استعدادها اجازه رشد پيدا نكردن 🙁
1000 Like 🙂
جناب رهبر بخون ببین دویچه وله چی نوشته
جزئیات دستگیری شش نفر مقابل زندان اوین
شش تن از اعضای خانوادههای زندانیان سیاسی که روز شنبه مقابل زندان اوین تجمع کرده بودند، بازداشت شدند. دو نفر از دستگیرشدگان به بازداشتگاه اطلاعات سپاه برده شده و زنان بازداشتی نیز تحویل زندان قرچک ورامین شدهاند.
در پاسخ به کامنت جناب منصور:
گفته اید: “جناب ناشناس 2 بهتر بود فکر می کردید کسی که این سؤال را مطرح می کند احتمالا خود یک بار قرآن را خوانده است . سر و ته ایات را زده اید و جاهائی که کلامی هست که آنرا به خود گرفته اید به عنوان توهین به دگر اندیشان در اینجا آورده اید. البته من هیچگاه جسارت نمی کنم که بگویم این آیات حکایت حال شماست. این آیاتی که شما سر و تهشان را زدید همگی در ارتباط با شرایطی تاریخی بوده که یا مخالفان در حال آزار و اذیت پیامبر و تمسخر او و مسلمانان دیگر بوده اند یا در جنگ ها رفتار های غیر انسانی انجام داده اند و یکی از این ایات هم که به فرعون ودشمنی با موسی و پیروانش بر می گردد .”
سر و ته آیات را زده ام؟
1- شما لطف بفرمایید و بطور کامل آیات را بیاورد و استباط خویش بکنید و شرایط تاریخی یا به قول آخوندها شان نزول را بفرمایید تا ما هم درک درستی از قضاوت شما به دست آوریم. شما بر چه اساس می فرمایید چون مخالفان در حال آزار و اذیت محمد و تمسخر او و مسلمانان دیگر بوده اند یا در جنگ ها رفتار های غیر انسانی انجام داده اند الله هم این حق را داشته که مخالفان و دگراندیشان را به نسبت های سبک، توهین آمیز و کاملاً منشعب از عصبیت انسانی بیاراید؟
2-مگر خود اسلام باوران مدعی نیستند که این کلام الله است و خللی به آن وارد نیست و کلامش زیب تمام شرایط و احوال است؟ مگر نه این است که الله باید خارج از محدود زمانی و ظرفیت مکانی با آدمیان سخن گوید، آیا سزا است هر کس منکر ادعای محمد و پیروانش شد و یا نتوانست به باور آنها تن دهد، به او انگ و نسبت ناروا دهد؟
3-مگر پیروان محمد در حال حاضر از همین آیات به قول شما سر وته زده، برای مقابله و تهاجم به دیگران و آزاد اندیشان و دین ناباوران بهره نمی گیرند؟ آیا کنشها و اعمال گروه هایی نظیر طالبان، داعش، بعضی از شیعیان متحجر، وهابیون، سنی های سلفی و … در ارتباط با سرکوب و منکوب دگراندیشان (بدون اینکه نزاعی با آنان بکنند) بجز بهره گیری از همین آیات و روایات و شبیه گیری های و ریشه گیرهای تاریخی نیست؟ مگر در کشور خود ما با بهائیان که سر ستیز هم با کسی ندارند با استناد به همین شرایع و وقایع دینی برخورد نمی گردد؟
گفته اید: “همه این آیات در شرایطی بوده اند که پیامبر حتی بیش از آنچه که وظیفه اش بوده با کلام ، سعی در راهنمائی کرده است ولی در پاسخ تمسخر، دشمنی و آزار دریافت کرده.”
گیرم که این ادعای شما درست باشد، مگر الله در مواجه با دگران باید به سان یک انسان باید در خشم و غیض فرو رود و کلماتی به زبان راند که در شان یک انسان با ادب معمول هم نیست؟ آیا شان الوهیت در این چنین سخنانی درشت به زیر نمی آید؟
می گویید ” تفکری نو مطرح شده و دعوتی صورت گرفته ولی در عوض توهین و تحقیر و حمله نظامی صورت گرفته. توقع داشتید در مقابل چنین عکس العملی چکار می کردند؟ شما اگر به جای آنها بودید چه می کردید؟”
شما گویی زیاد اهل مطالعه و پرورش شواهد تاریخی نیستد، مقابله ها و مخالفتها با مسلمانان صرفاً برای یک تفکر و دعوت نبوده بلکه منابع و منافع اجتماعی و اقتصادی و قبیله ای وعشیره ای و … در آن نقش داشتند. فرو انداختن یک مواجه و برخورد تاریخی با مخالفان و باورگریزان به یک عکس العمل آنی، توقعی و احساسی خارج از حوزه فکری و پژوهشی تاریخی است.
می گویید:” لطفا همه چیز را یکسره با هم قاطی نکنید. و تا اولین فکری که به ذهنتان خطور کرد آنرا اثبات شده نپندارید. این همه که در اینجا و آنجا می گویند و افسانه ها می بافند که اعراب به ایران حمله کردند و غارت کردند و زنان را به اسارت گرفتندوووو ما اینها را طبق معمول اثبات شده گرفتیم در حالیکه خود مستشرقین هنوز در حال مطالعه هستند و مدارک جدید پیدا میکنند ولی ما هنوز با همان کتب 60 سال پیش سرگرمیم و اسم خودمان را روشنفکر و اهل مطالعه و تحقیق گذارده ایم.”
شما حمله اعراب و تازیان به کشورمان و بلایی که سر هم میهنان ما آوردند افسانه بافی می دانید؟! آیا به اسارت گرفتن زنان و غارت اموال و دارائی هایشان را یکسره پنداربافی می دانید؟ خیلی خوب، گیرم که این روایات و نسک های تاریخی را قبول ندارید همه آن را یکسره خیال پردازی می دانید و در انتظار شواهد تاریخی جدیدی هستید که یکسره تمام دریافتهای گذشته ما را نامعتبر و منکوب کند، اما باید رفتاری که همین اعراب و تازیان آن دوران با هم داشتند و توسط خود مسلمانان و دین باوران نقل شده است را که قبول داشته باشید. دو گروه از اعراب همان دوران تاریخی در یک نزاع و درگیری با شیوه ای وحشیانه که شامل اسارت زنان و غارت دارایی و کشتار بی رحمانه کوچک و بزرگ بود و با نزدیک ترین وابستگان خود هم انجام دادند، فجیع ترین جنایات را مرتکب شدند. با کسانی که هم نژاد، هم نسب، هم زبان و حتی هم خانواده خودشان بودند. از کفار یا خارجیان یا زنادیق یا منافقان و بی دینان نبودند. آنچه در دهه 60 قمری در کربلا در رویارویی دو گروه از تازیان روی داد شاهد خوبی برای یک ناظر و محقق منصف تاریخی است که از آن بتواند برای شرایط مشابه در یک نزاع که یک طرف آن تازیان بوده اند، بهره گیرد و روشن سازد تازیان وقتی در حال یورش به سرزمینهای کفار بودند تا چه حد می توانستند ددمنش، وحشی و سفاک گردند. شما تمام هم و غم خویش صرف سخنانی می کنید که هیچ وجه و صورت درستی از گزاره های تاریخی ارائه نمی دهد و به یک بی خیالی و مسکوت گذاردن اندیشه شبیه است.
جناب ناشناس 2:
طبق شماره های خودتان پاسخ ها را در زیر می آورم.
1- آیتم 1 شما نشان میدهد که به احتمال قریب به یقین شما این مطالب و گزیده آیات را از جائی نقل قول کرده اید و خود تا کنون زحمت مطالعه قرآن را نکشیده اید. لطفا همین آیات را که آدرس داده بودید خودتان مراجعه کنید و از دوسه ایه قبل ،نه همه سوره، مطالعه بفرمائید ، همینکاری که من با وجودی که مطمئن بودم ولی قبل از جواب به شما انجام داده بودم. مطمئن باشید نظر مرا تائید خواهید کرد.
2- در این آیتم چند موضوع مختلف را با هم مخلوط کرده اید. ملاک اظهار نظر در ارتباط با یک کتاب خود آن کتاب است. شما از قرآن گفتید من هم گفتم در قرآن چنین چیزی نیست. صحبتی از اسلام باوران نبود. در مورد اینکه الله باید چیزی بگوید که در همه جا و همه مکانها صادق است این هم مربوط به همان باور ها می شود که همه آنرا قبول ندارند از جمله خود من. قرآن بصورت تدریجی آمده و اصولا ترجمان شهود است و ترجمه شهود بسیار ناقص تر از خود شهود است ولی در هر حال گوینده صادق سعی در ارائه بهترین ترجمان کرده است. بخشی از این شهود مربوط به روزمره زندگی پیامبر و مسلمانان بوده و بخشهائی هم حقایقی که مشاهده کننده دیده است. و کسانی که خود آن تجربیات و مشاهدات را داشته اند آنرا می فهمند و برای همه کس قابل فهم نیست. بنابراین از آنجا که بسیاری از این آیات مربوط به شرایط زمانی و مکانی خاص بوده دور از ذهن نیست که اگر مثلا بیست سال دیگر ادامه می یافت بسیاری از آن ایات تغییر می نمودند.
3- در این آیتم هم باز به پیروان اشاره کرده اید که اصلا مربوط به بحث ما نیستند شما از قرآن مثال آوردید و من هم از همان قرآن ادعای شما را رد کردم حالا شما می خواهید به پیروان بپردازید لطفا در یک موضوع جدا آنرا مطرح کنید.
در ارتباط با درگیری های مسلمانان با کشور های دیگر که مربوط به دوران بعد از پیامبر بوده صحبت های زیادی هست. مثلا در ارتباط با ایران همیشه شنیده ایم که اعراب وحشیانه حمله کردند و غارت کردند و زنان را به اسارت گرفتند و فرش یک صد متری زربفت فلان جا را تکه تکه کردند و از این گونه داستان ها دوست من نیاز زیادی به مطالعه ندارد اینها را امروز هر ننه قمری می گوید. ولی هنوز آیا کسی می تواند به این پاسخ بگوید که زمانی که اعراب به ایران حمله کردند وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران چگونه بود؟
لطفا ویدئوی زیر را ببینید و کمی فکر کنید که شاید تا کنون اشتباه کرده اید.
https://www.youtube.com/watch?v=hixxbryFNSA
البته میدانم که یکی از ویژگی های برجسته ما ایرانیان که خود را نوه نبیره کوروش و داریوش میدانیم این است که از حرف خود بر نمی گردیم حتی اگر تمام مدارک دنیا را پیش چشممان بگذارند. بهمین دلیل است که تا این حد پیشرفته و توسعه یافته ایم.
می فرمایید:
“آیتم 1 شما نشان میدهد که به احتمال قریب به یقین شما این مطالب و گزیده آیات را از جائی نقل قول کرده اید و خود تا کنون زحمت مطالعه قرآن را نکشیده اید. لطفا همین آیات را که آدرس داده بودید خودتان مراجعه کنید و از دوسه ایه قبل ،نه همه سوره، مطالعه بفرمائید ، همینکاری که من با وجودی که مطمئن بودم ولی قبل از جواب به شما انجام داده بودم. مطمئن باشید نظر مرا تائید خواهید کرد.”
باید به یاد مبارک شما دوست خوبم بیاورم شما در پاسخ جناب مزدک درج نمودید: “می توانید آیاتی از قرآن که می گوئید به دگر اندیشان توحین (توهین) کرده را نشانی بدهید؟”
بنده گفتم شاید این آیات منظور جناب مزدک باشد و آوردن آن به پاسخ شما نزدیک آید. نمی دانستم شما خواهان آوردن طول و تفسیر آیات قبلی و بعدی برای شرح و بسط این گونه آیات الله هستید! به همین جهت در پاسخ بعدی از شما خواستم که: بطور کامل آیات را بیاورد و استنباط خویش را بکنید و شرایط تاریخی یا به قول آخوندها شان نزول را بفرمایید تا ما هم درک درستی از قضاوت شما به دست آوریم. شما روشن سازید از مطالعه دو و سه آیه قبل و بعد، چه دستگیرتان شده و چه فهم مجملی داشتید که بنده باید آن نظر شما را تایید کنم!
می فرمایید: “ملاک اظهار نظر در ارتباط با یک کتاب خود آن کتاب است. شما از قرآن گفتید من هم گفتم در قرآن چنین چیزی نیست. صحبتی از اسلام باوران نبود.”
بله ملاک قضاوت ما و اظهارما خود قرآن است ولی در مقام شرح و بسط و تفسیرش آن اسلام باوران و درک کنندگان قرآن هستند که زوایای گوناگون کتاب الله را می گشایند و به گمانم شما هم خواهان پذیرش همان درکی هستید که اسلام باورانی از این دست دارند.فکر نمی کنم شما خواهان درک قرآن بصورت بی واسطه و مستقیم باشید؟
می فرمایید:”درمورد اینکه الله باید چیزی بگوید که در هd8D9 جا و همه مکانها صادق است این هم مربوط به همان باورها می شود که همه آنرا قبول ندارند از جمله خود من. قرآن بصورت تدریجی آمده”
خیلی خوب؛ شما تردید و شک دارید که کتاب الله مطالبش در همه جا و همه مکانها درست و صادق باشد! اما خود قرآن می گوید:”ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ” (اين است كتابى كه در [حقانيت] آن هيچ ترديدى(شکی) نيست [و] مايه هدايت تقواپيشگان است)
اما شما مشکوکید “که بسیاری از این آیات مربوط به شرایط زمانی و مکانی خاص بوده دور از ذهن نیست که اگر مثلا بیست سال دیگر ادامه می یافت بسیاری از آن ایات تغییر می نمودند.”
البته خوب ما همین اعتقاد را داریم که الله هم نسبی گرا بوده و وابسته به شرایط محیطی و زمانی سخنی می رانده و حکمی می کرده ولی اسلام باوران با کلیت اعتقاد شما زاویه سنگینی دارند و فکر نمی کنم برای آنان این سخن شما پذیرفتی باشد.
شما از شهود سخن می رانی و قرآن را نه کلام الله بلکه “ترجمان شهود” می دانید شاید مقصودتان همان شهود باطنی است که طبق تفکربعضی از اسلام باوران نظیر دکتر سروش مطرح شده که ایشان وحی الله به محمد را نه ارتباط کلامی الله با ایشان بلکه درک شهود باطنی و درونی بر دل و قلب محمد می داند. به هر حال این مورد از بحث ما خارج است، شما می خواهی آن را ارتباط کلامی بدان یا شهود باطنی به هر حال سخن قابل فهمی در ارتباط با دگراندیشان در کتاب الله آمده که کاملاً روشن و قابل درک و فهم است.
می گویید: “ولی هنوز آیا کسی می تواند به این پاسخ بگوید که زمانی که اعراب به ایران حمله کردند وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران چگونه بود؟ لطفا ویدئوی زیر را ببینید و کمی فکر کنید که شاید تا کنون اشتباه کرده اید.”
مگر بنده از وضعیت اجتماعی و سیاسی آن دروان ایران گفتم! یا آن شرایط را مطلوب و خوب نمایاندم؟ اتفاقاً یکی از دلایل استیلای تازیان بر ایران و یورش سفاکانه آنان وقلع وقمع بی شمار ایرانیان و پس رفت هولناک کشورمان در آن دوران تاریخی را حکومت کاستی و طبقاتی ساسانیان می دانم. ما در آن دوران بیشتر ازهرج و مرج و بی تدبیری داخلی ضربه خوردیم و کیان ملک و میهن را برباد دادیم. اواخر دوران ساسانیان قدرت مغان زردشتی بر پایه ای بود که تقریباً بدون اراده و خواست آنان هیچ کارسترگ و بزرگی در کشور انجام پذیر نبود. در تمام ارکان و پیکره سیاسی و اجتماعی این بزرگان دینی و مذهبی بودند که سررشته امور در دستشان بود.آنچنان بر عموم مردم کار به سختی می گرفتند و آزرم روا می داشتند که آنان را به مرگ خویش راضی می کردند. از طرفی حاکمان بی لیاقتی مانند خسروپرویزو جانشینانش، کشور را به گرداب هولناک عدم ثبات سیاسی و اداری و بالطبع اجتماعی کشاند. به طوری که در 4 سال پایانی منتهی به حمله تازیان و اعراب؛ ایران عزیز ما بین چندین شاهزاده و چند سردارسپاه دست به دست شد و چند پاره گشت. ملت ما در آن دوران در میان دو لبه قیچی(هرج و مرج و ستم داخلی و یورش دشمن سفاک خارجی)گرفتار شدند و تاوان سنگینی بابت آن دادند و حداقل عنصرهویت تاریخی و اجتماعی و سیاسی آنان در این میان صدمه بسیار شدیدی را تجربه کرد.
دوست من نمی توانم درک کنم شما چرا دست اندازی و تجاوز یک بیگانه سفاک و بی رحم به کشورت را می خواهی کمرنگ کنی و آن را خیالبافی جلوه دهی؟ چرا می خواهی واقعیات تاریخی کشورت را قصه هر ننه قمری بنامی و آن را انکار کنی؟ مگر نباید درست به گذشته بنگریم و به راه آینده اندیشه کنیم؟ پیشرفت و توسعه با چشمان باز و فکر آگاه میسر است نه با احساس حقارت نگریستن به گذشته.
بزرگی بزرگانی که گفتی به ادعای ما ایرانیان نیست بلکه هر آنچه از آنان گفته شده بر اساس بررسی های مشتشرقان شرقی و غربی دنیا است.اگر شما ایران ما و مردم ما را در آنان خلاصه کنی راه ناصوابی پیموده ای.
پوتین: در صورت حمایت کشورهای عربی نقش ایران را محدود میکنیم
http://news.gooya.com/politics/archives/2015/11/205045.php
به این میگن کاپیتولاسیون انقلابی. نمیدونم جناب ره بر در نظر نیمچکمه پلاستیکی هنوز همون عیسی مسیحه یا یهودا اسخریوتی
مزدک گرامی،
روسیه سیاست عمده و بااهمیتی را براساس پیشبرد منافع خود در بحران خاورمیانه به عهده گرفته است.
1- به بهانۀ پشتیبانی از حکومت اسد، وارد جنگ سوریه شده است. ولی مشخص است که باتوجه به اوضاع وخیم اقتصادی وبحران مالی، قادرنیست جنگ را تا مدتی نامعلوم ادامه دهد.
2- با توجه به اوضاع وخیم مالی، روسیه درمقابل دریافت سفارشهای کلان از سوی عربستان وشیخ نشینهای خلیج فارس قراربود در جنگ سوریه بجای حمایت ازایران، جانب آنها رابگیرد.
3- از طرف دیگر روسیه نمیتواند از ایران به عنوان کشوری همجوارروسیه که هم شریک قابل اطمینان تری نسبت به عربستان وشیخ نشینها برای روسها بوده واکنون نیز به علت تحریمها میتواند مشتری بزرگی برای آنها باشد، صرفنظرکند.
4- نظربه اینکه ایران اکنون میخواهد دوران رکوداقتصادی را پشت سرگذاشته و بسوی سروسامان دادن به اوضاع وخیم مالی خود گام بردارد، بنابراین لازمست هزینه های جنگی نیابتی ومستقیم ومخارج هنگفتی که براثردرگیریهای منطقه ای ایجاد شده اند، را از بودجه حذف نماید. از قرائن چنین بنظرمیرسد که جمهوری اسلامی برای برونرفت از مخمصۀ سوریه به روسها متوسل شده است تا به صورت آبرومندانه آن را از درگیریهای سوریه نجات دهند. علت آنست که هرروز پای جمهوری اسلامی هرچه بیشتر به جنگ سوریه کشیده شده وشک نیست که مخارج این درگیریها کمر شکن و اثرات منفی آن بر وضع مردم، ممکنست موجب ناآرامیهای اجتماعی شود.
5- پس باتوجه به این همه فرصتهائی که برای روسیه پیش آمده، این کشوردرموقعیتی قرارگرفته تا هم بتواند بارِ خودرا به بندد وهم از نظربین المللی جایگاه خودراارتقاء دهد. از این رو، اولین گامی که برخواهدداشت، بیرون آوردن آبرومندانۀ جمهوری اسلامی از درگیریها وجنگ سوریه است. این کار هم به نفع جمهوری اسلامی تمام خواهدشد وهم مورد موافقت سایر طرفهای درگیرجنگ است که آنها نیز به نوبۀ خود از شرّ این درگیری خلاص خواهندشد.
6- ازآن پس، روسیه در پایان دادن به درگیریهای اوکراین، میتواند آنرا به نفع خود تمام کند.
7- روسیه به عنوان رقیب قدرتمندی وارد معادلات منطقه ای خلیج فارس درمقابل آمریکا خواهدشد.
8- با پایان یافتن تحریمها، اروپا نیزباخیال راحت وارد بازار ایران میشود.
9- باتوجه به ناامیدی اسرائیل و اعراب از سیاستهای دولت اوباما در منطقۀ خلیج فارس، مشخص نیست که آمریکا ازآن پس چگونه میتواند حرف آخررابزند. علت چنین پیش بینی آنست که هم اکنون سیاست اسرائیل واعراب برعلیه ایران وآمریکا در منطقه هم جهت شده واروپا نیز رغبتی برای ادامۀ تحریمها برعلیه ایران راندارد. به خصوص که باتوجه به موضع روسیه در اوکراین و خطرقطع جریان گاز روسیه به اروپا که از خاک اوکراین میگذرد، کشورهای اروپائی مایلند تا باتوجه به وجود چهارخط لولۀ گاز ازایران به اروپا، به ایران نزدیک شده وحتی امکان اضافه کردن خطوط جدید لولۀ گاز از ایران واحتمالاً احداث خط لوله از قطربه اروپا ونیز ترکمنستان از طریق ایران را عملی سازند.
آنچه که بیش از همه رخ می دهد، دزدی و آدمکشی و تزلزل قانونی است. اگر گفتید چرا؟
هااا بخاطر ایی که قانون جنگل اسلامی حاکم بید که بیش از 1400 سال قدمت داشته بید
آن مامور ریش توپی هم درست گفته بید که جکومت عدل علی همین بید
توجه وکنید چیزی که اسلام را شیرین وکند همین غارت و چپاول و قدرت و دزدی و آدم کشی و کنیز و حتی بچه شیر خوار بید بجث امروز و دیروز نبید از صدر اسلام به این شکل پایه گذاری شده بید که از بین گرسنگان و جاهلان نیرو جمع وکند تا کی خودمان را گول وزنیم ! داعش به عنوان تاریخ زنده و مستند اسلام جلو چشممان بید با این وجود دوباره دولا و راست وشیم و وگویم خدا درشت بید ! یعنی کلا مخمان تعطیل بید که اجازه ودیم آخوند با آن مغز //////////ش بجای ما فکر وکند !
پاسخ به دوستان ارجمند مازيار و كاوش و بى كنش
اين پاسخ را در ذيل پرسش هاى دوستان در پست ماليخوليا ارسال كرده بودم و چون منتشر نشده بود با اندكى ويرايش آن را دوباره در اين پست ارسال مى كنم .
١- با اجازه مازيار و كاوش نخست به دوست كم پيدا بى كنش درودى از بن جان مى فرستم . من هم از ديدن نام شما پس از مدت ها غيبت شاد شدم . اميدوارم اين حضور بيش از پيش شود . من از طرف خودم همچنان چشم انتظار ادامه پژوهش ارزنده شما در باره رستم هستم .
بى كنش عزيز :
ما شيخ و واعظ كم تر شناسيم
يا جام باده يا قصه كوتاه
نمونه اين بيت را همگاه با دوران فردوسى و پيش از او كم تر مى يابيم . مضمون اين بيت را حافظ ساز كرده است ، اما اين مضمون پيشاپيش متعلق به گفتار يا ديسكورس زمانه اى است كه پيامد چهار سده اى است كه اكنون دارم در ريشه ها در آن مى چرخم . چگونه خرد گرايى نيمبند سده چهارم پس از غزالى خاموشى مى گيرد؟ چه مى شود كه پيكارهاى هاى نظامى شيردلانه مازيار و بابك و مقاومت فرهنگى فردوسى در برابر خلفاى متجاوز و نژادپرست به اينهمانى با متجاوز و همدستى شارع و حاكم در سركوب آزادگان مى رسد ؟ چگونه پس از آن دليرى هاى شگفت انگيز ريا و تزوير و تعصب و خردگريزى در حدى گسترش مى يابد كه به ويژگى هاى برجسته و سرشتنماهاى فرهنگى تبديل مى شوند ؟ چرا فرديت و انديشه خودسالار و هنر هاى نمايشى و تجسمى و حتى نقاشى باليدن نمى گيرد و بار همه هنرها بر دوش شعر مى افتد ؟ تا اين لحظه ريشه ها اين فرايند انحطاط را پى گرفته و به هيچ وجه نمى تواند ماجرا را به ذات و سرشت قومى و نژادى تقليل دهد . ديوان حافظ در ريشه ها يك مركز است كه تاريخ گذشته و حتى آينده فرهنگ دگرسالار خداشاهى را بازمى تاباند با زيباترين بيان . اين كاركرد همه آثار هنرى بزرگ است كه از زندگى آفريننده شان فراتر مى روند تا آينه تمام نماى چهره يك جامعه و فرهنگ گردند با همه زشتى ها و آفاتش . هنر اين توانش را دارد كه انسان هاى مكان ها و زمان هاى متفاوت را در گونه اى همدلى به گرد خود فراهم آورد. آيا سمفونى ٩ بتهوون ، توكاتو فوگ باخ همين كار را نكرده اند ؟ داستايفسكى شايد درست گفته باشد كه هنر ما را نجات خواهد داد. طور ديگرى بگويم . از تمامى كارهاى هنرى شرق آثارى كه جوهره هنرى آنها در حد گردآورى انسان هاى اعصار و سرزمين ها به گرد جاذبه خود باشند از شمار انگشتان دست تجاوز نمى كنند. قحطى و فقر خلاقيت هنرى در پيكرتراشى و نقاشى و موسيقى و در نتيجه زيستن بدون هنر حس استتيك (aesthetic) يا زيباشناختى يك قوم را مى خشكاند. اين خود پرسشى است كه در فرهنگ ما چرا تنها شعر مجال شكوفايى يافته است ؟ چرا در هنرهايى كه مصالح آنها رنگ و سنگ و صوت است بسيار كم بار بوده ايم ؟ چرا زن در هنر ايرانى حضورش كم رنگ است ؟ چرا در ترجمه پوئتيكاى ارسطو به عربى و فارسى جانمايه آن كه تئاتر باشد ناپديد مى شود ؟ چرا حتى در هنر كلامى ما همه چيز اين قدر كلى و انتزاعى است و چرا امور واقعى ، جزيى ، ملموس و انضمامى در فضاى اثيرى كلى ها گم و گور مى شوند ؟ به گمان من وقت آن است كه به جاى مباهات ناانديشيده به مفاخر فرهنگى خود آنها را در بوته انديشه انتقادى محك بزنيم . فردوسى و حافظ در شوره زار هنر كارهاى هنرى بزرگ آفريده اند .فردوسى و تاحدى نظامى داستان گفته و با كلمات صحنه هاى دراماتيك آفريده اند. كم تر غزلى از حافظ مى شناسيم كه مناسبت و شآن سرايش آن ماجرايى واقعى و زمينى نبوده باشد. البته صفحه حوادث روزنامه ها نيز گزارش واقعيات اند ، اما هنر غالباً از واقعيات جزيى و پراكنده به امور كلى و انتزاعى فرامى گذرد. زاهد ، آدم ، فرشته ، هبوط از فردوس ، تجربه گناه در زمين در ديوان حافظ همان كلياتى هستند كه حافظ آنها را از تفسير خاصى از قصه آفرينش در كتب مقدس گرفته است . حافظ با چراغ خاموش باور به واقعيت اين رخ داد را به تمثيلى زمينى در باب سرشت وجودى انسان تبديل مى كند . روضه رضوان را به دو گندم مى فروشد و ترجيح مى دهد در زمين عشق ورزد چرا كه زمان فرشته بودنش در بهشت نه از عشق جيزى مى دانست نه از گناه . دير خراب آبادى كه در آن افتاده با همه رنج ها و مصايب اش ، اين حسن را دارد كه بحر عشق را كه هيچش كرانه نيست بر وى ارزانى داشته است . اين تم كلى حافظ است كه در ديوانش هرگز نقض نمى شود. حافظ بلا و رنج و عشق و شادى انضمامى زمينى را به اين كلى پيشينى مى پيوندد.
١-گفتى ز سر عهد ازل يك سخن بگو
آنگه بگويمت كه دو پيمانه سركشم
٢-من آدم بهشتى ام اما در اين سفر
حالى اسير عشق جوانان مهوشم
٣-در عاشقى گريز نباشد ز ساز و سوز
استاده ام جو شمع مترسان ز آتشم
٤- شيراز معدن لب لعل است و كان حسن
من جوهرىّ و مفلس از آن رو مشوشم
در بيت ١ سر عهد ازل امر كلى پيشينى است كه شامل تمامى انسان ها مى شود و حافظ نيز آن را از خود نيافريده بل همچون دگر سالارى انديشه شرقى او را ره مى نمايد و گوته نيز به درستى ديوان حافظ ديوان شرقى مى نامد، چرا كه انديشه حافظ واپسين بُرد و اوج انديشه شرقى در حركت به سوى انسانى شدن است . حافظ به عنوان يك انسان يا امر جزيى مى گويد آن عهد ازلى كه مرا مسافر زمين كرده ديگر اهميت ندارد چرا كه شراب و شاهد وعشق زيبارويان در زمين ما را بس است ، و بيمى هم از تهديد آتش نيست . سپس غزل وارد مكانى كاملاً زمينى به نام شيراز مى شود . / من كه امروزم بهشت نقد حاصل مى شود – وعده فرداى زاهد را چرا باور كنم ؟ عاشقان را گر در آتش مى پسندد لطف دوست – تنگ جشمم گر نظر در چشمه كوثر كنم /. زبان حال شاعر اين است : حال كه از آسمان به زمين افتاده ( امر كلى )، پس آن به كه زندگى زمينى را با شراب و شاهد و عشق از پاى كوثر بهتر كند و بهشت عدن در پاى ميخانه بر پا كند و با فراخوانى به عشق و صلح و مدارا و به باغ تازه كردن آيين دين زرتشتى و زدودن غبار كينه از دل مهرآيين زمين را از غم و حرص و شرارت اشرار و ريا و آزار و كينه تهى كند ( امور جزيى). براى كوته كردن از ارجاع به شواهد شعرى چشم مى پوشم . سراينده ديوان حافظ با همه تناقض هايش در هيچ جا سخنى برخلاف اين ايدئال بزرگ نگفته است جز آن گاه كه شاعر به علت رنج و بلايى معين و زمينى از جان سير مى شود و راحت جان مى طلبد تا در پى جانان برود . اگر صحبت بر سر ارادت و احترام باشد به گمانم كم تر كسى چون من حافظ را همچون رفيقى دردآشنا دوست داشته است ، ليك اين تعلق خاطر نبايد مرا از فاش گفتن آنچه از ديوان مى فهمم بازدارد . حافظ يك امر كلى آسمانى دارد اما با تفسير خاص آن هويت وجودى انسان زمينى را بيان مى كند و در يكى از خشونت بارترين زمان ها با ايمان به امكان جهانى بر مدار عشق سوداى عالمى ديگر و آدمى از نو دارد . اين چكيده جانمايه اى است كه من در حد فهم خود از ديوان حافظ دريافته ام .داورى در باب درستى و نادرستى اصل اين جانمايه و يا دريافت من بر ديگران است .
دوست ارجمند : ما چندان چيزى از ويژگى هاى روحى و اخلاقى شخص حافظ نمى دانيم . آنچه در دسترس ماست ديوان اوست . از ديوان حافظ بر مى آيد كه حافظ با شاه شجاع در دورانى روابط صميمانه داشته است . شاه شجاع اهل مدارا و شعر و شراب بوده و بر مردم سخت نمى گرفته ، اما كم كم در اثر نكوهش متشرعين مجالس بزم و شعرخوانى را كنار مى گذارد و از اين زمان رابطه حافظ و شاه شجاع نيز تيره و گسسته مى شود و حتى حافظ غزلى عتاب آلود خطاب به وى مى سرايد كه ابياتش به ”يعنى چه” ختم مى شود. اما از اين كه بگذريم در سده هشتم در شيراز به سبب تكرار دگرگونى هاى خونبار در اثر عوض شدن زود به زود حاكمان مردم در تشويش مى زيسته اند . ترس از شارعان و حاكمان پنهانكارى و زندگى دوگانه اى را بر مردم زورآور مى كرده ، ديوان حافظ مكرراً به زهد و ريا اعتراض مى كند اما در اين باره كه شخص حافظ كه برخلاف ديوانش اكنون در خاك پوسيده است از اين شيوه زندگى مبرا بوده است اغراق نبايد كرد . ديوان او آينه تمام نماى روح جمعى و تاريخى ماست و حافظ به گمان قوى خود نيز عارى از خصلت هاى اين روح نبوده است . قهرمان ديوان حافظ آدم است كه هبوط او از فردوس و اختيار و گناه و رنج و عشق در زمين سيماى او را از زاهد و فرشته متمايز مى كند .
فرشته عشق نداند كه چيست قصه مخوان
بخواه جام و گلابى به خاك آدم ريز
…….
گناه اگرچه نبود اختيار ما حافظ
تو در طريق ادب كوش و گو گناه من است
البته در گذر ايام از حافظ قديسى ساخته اند كه گويى وى پيوسته در عالم ملكوت سير مى كرده است. در آن دوران آكنده از خون و خشونت و تزوير و ترس و دسيسه ، در آن روزگارِ دين فروشى هاى عيان و عشرت هاى نهان ، در آن زمانه اى كه از نگر تاريخى كمابيش پس از فردوسى آغاز گشته ، در دورانى كه سيف فرقانى تنها راه رهايى بخشى كه مى شناسند احاله مغولان است به ” آب اجل كه هست گلوگير خاص و عام ” و به سپرى شدن عوعوسگان ستمگر به دست روزگار و گذر زمان و هر دگرسالارى جز توانش خودسالار انسانى ، در آن زمانه اى كه دقيقاً بر خلاف عصر فردوسى فراپيشِ ديدگان اهل هنر هيچ افق روشن و اميد بخشى چهره نمى نمايد و به گزارش ابن بطوطه در هر گوشه اى خانقاهى و دفتر و دستك شيخى براى چپاول اموال اوقاف و نذورات و در حقيقت تخدير و تحميق مردم جلوه فروشى مى كند ، در شهر رندان و كلوها و شيخ ها و مفتى ها و واعظان پنهانكار و محتسبان شيخ نما / محتسب شيخ شد و فسق خود از ياد ببرد /، در دورانى كه هر دم تند باد حوادث مى تواند مردمى را از هست و نيست ساقط كند و به خاك سياه بنشاند ، مردى با رداى بلندى در محله دروازه كازرون شيراز ، يعنى در قلب تاخت و تازهاى امير مبارزالدين و تيمور نيم تن مى زيست كه مثل همه مردم نيازمند شاهى بود كه كم تر و فقط كم تر ستم كند و شاه شجاع و شيخ ابو اسحاق و شاه منصور مظفرى از آن جمله بودند . اين شاهان چون همه شاهان به زور سرنيزه بيش تر متكى بودند تا خرسندى مردم . سه شاه نامبرده دست كم آزادى هاى شخصى مردم را از آنها نمى گرفتند و گزمه هاى آنها كارى به مجلس هاى شادمانى و طرب و نوشخوارى نداشتند . آنها محبوب ترين ممدوحان حافظ بودند و چنانكه در بخشى از ريشه ها آمده است در قرون وسطى ممدوح و دربار براى شاعر و مورخ در حكم ناشر بود . حتى ناصر خسرو برخلاف گفته خودش قيمتى لفظ در درى را به پاى خليفه فاطمى مى ريزد و خليفه عرب را از فهرست خوكان حذف مى كند . كوته كنم : حافظ در چنان جهانى مى زيست و شخص در خاك پوسيده او كه دستش از ما كوتاه است به گمان قوى و به حكم عقل نمى توانسته مصون از آفات ساختار اجتماعى و سياسى زمانش بوده باشد .در ريشه ها در حد توانم با ارجاع و استدلال و استناد نتيجه گرفته ام كه حافظ كمابيش دوسده پس از مرگش عارف و لسان الغيب شده است و بازهم پس از بررسى تاريخ فرهنگِ پيش از حافظ به حافظ برخواهم گشت . از افق اين زمانه درك حال و احوال شخصى بزرگان ادب ما بسيار دشوار است . آنچه مسلم است آن است كه تبديل شخصيت اين انسان هاى بزرگ و دردمند ،كه مثل هر انسانى گوشت و پوست و نياز مادى داشته اند ،به قديس هاى نقدناپذير و انسان هاى كامل يك ويژگى فرهنگ دگرسالار است . اين مقدس سازى ها با مكرر ترين مضمون ديوان حافظ يعنى سرگذشت هبوط آدم و ناگزيرى گناه همساز نيست . حافظ در ديوان خود چيزى را پنهان نكرده است :
بيا كه رونق اين كارخانه كم نشود
به زهد همچو تويى يا به فسق همچو منى
…..
روزه یکسو شد و عیدآمد و دلها برخاست
می زخمخانه به جوش آمد و می بايد خواست
باده نوشی که در او روی و ریایی نبود
بهتر از زهد فروشی که در او روی و ریاست
مانه مردان ریاییم و حریفان نفاق
آنکه او عالم سرست بر اين حال گواست
چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم
باده از خون رزانست نه از خون شماست
بى كنش گرانمايه : اگر اين باده باده معنوى بود چه دليلى داشت كه در ماه صيام كه ماه ذكر و معنويت محسوب مى شود از آن پرهيز شود امابا آمدن عيد فطر آزاد گردد .تا آنجا كه من مى دانم در ادبيات فارسى استعاره خون رزان همه جا بر باده انگورى دلالت داشته است .
………
چه نسبت است به رندى صلاح و تقوا را
سماع وعظ كجا نغمه رباب كجا
………..
عاشق روى جوانى خوش و آراسته ام
از خدا دولت اين غم به دعا خواسته ام
عاشق و رند و نظربازم و مى گويم فاش
تا بدانى كه به چندين هنر آراسته ام
مسيح ارجمند : جوان خوش و نو خاسته كه نمى تواند خدا و حق باشد ، به ويژه آنكه حافظ دولت ( سعادت) اين غم را از خدا خواسته. است . ………..
مى ده كه گرچه گشتم نامه سياه عالم
نوميد كى توان بود از لطف لايزالى
ساقى بيار جامى وز خلوتم برون كش
تا در به در بگردم قلاش و لاابالى
چون نيست نقش دوران در هيچ حال ثابت
حافظ مكن شكايت تا مى خوريم حالى
معناى اين ابيات روشن است . ابيات بسيارى در ديوان حافظ بر خيام مسلكى وى دلالت دارند . هستند كسانى كه ابيات عارفانه ديوان را كه چندان زياد نيستند تثبيت مى كنند و بر كل ديوان تعميم مى دهند . باز در همين ريشه ها به تغيير احوال و حتى تناقض هاى ديوان اشاره كرده ام .در مرور كارنامه حافظ پژوهى ديديم كه تلاش پژوهشگران شريفى چون منوچهر مرتضوى ، عباس اقبال ، زرين كوب ، خرمشاهى و ديگران براى رفع اين تناقضات ناكام مانده است تا آن حد كه فرد متشرعى چون خرمشاهى به سه نوع باده ادبى و عرفانى و انگورى در ديوان حافظ باور دارد و شراب و شاهد را گناهان بصيرت بخش حافظ مى داند نه صرفاً نماد چيزهايى غير از خودشان . برعكس ،حافظ از اعتراض به زور و آزار و كينه و ريا دمى خسته نمى شود . برخى پژوهشگران برآنند كه احوال و افكار حافظ در جوانى و ميانسالى و پيرى فرق كرده است . تنها يك چيز در اين فراز و فرود ذهنى پايدار مانده است : ستايش عشق و نكوهش آزار و ريا . عشقت رسد به فرياد گر خودبسان حافظ – قرآن ز بر بخوانى با جارده روايت . من هيچ دخالتى در معنا كردن اين بيت نكردم و تنها به نقل از بيش تر حافظ شناسان نوشتم كه حرف گر و در برخى نسخ ور رسانندهِ معناى هرچند و ور و گرچه است نه حرف شرط . حافظ با همه احترامى كه به قرآن مى گذارد در اينجا مى گويد حتى اگر قرآن را با چارده روايت بخوانى به فريادت نمى رسد. تنها عشق فرياد رس انسان هاست . عشق پيام جاودانه اى است به همه بشريت و درست يا نادرست حافظ همچون مسيحا به امكان كسترش عشق و نشاندن درخت دوستى باور دارد . دليل گيرايى حافظ براى ايرانيان در همه زمان ها آن نيست كه وى رساله اى عرفانى را منظوم كرده است ، چه اگر چنين بود گلشن راز شيخ محمود شبسترى به مراتب بيش تر در مردم مى گرفت. سخن حافظ افزون بر زيبايى بكمال به سبب صدق گفتار يا احساس اين صدق و همچنين به سبب بازتابيدن وجدان اجتماعى و ناخودآگاه تاريخى ايرانيان چنان است كه هركس زبان حال خود را از آن مى شنود . آنچه در دست ماست همين سخن است ، و پاسخ پرسش شما را هم در ديوان حافظ مى توان جست كه سراينده آن هرگز خود را بيرون از جهان فرهنگى و اجتماعى و تاريخى خود نشان نداده است . كوته كنم : بهترين پاسخ را ديوان حافظ داده است :
مى خور كه شيخ و حافظ و مفتى و محتسب
چون نيك بنگرى همه تزوير مى كنند
بى كنش گرانمايه ، اكنون كه يادى از اين دوست دورادور كردى من هم مى خواهم پرسشى مطرح كنم : در آغاز داستان رستم و سهراب ابياتى در باره راز مرگ آمده است . بيتى هست كه معناى آن مورد اختلاف اديبان است و اگر نظر خود را در اين باره بنويسيد سپاسگزار مى شوم ..
همه تا در آز رفته فراز
به كس بر نشد اين در راز باز
نكته ديگر اينكه به نظر شما فردوسى گاه به شدت تقدير گرا نمى شود ؛ مثلاً آنجا كه مى گويد : قضا چون ز گردون فرو هشت پر…؟
………….
٢-مازيار عزيز :،
شايد همانندى هايى ميان نوشته هاى من و آرامش دوستدار باشد به سبب دريافت مشترك از يك واقعيت به نام فرهنگ دينى . متأسفانه تا كنون از ميان همه كتاب هاى دوستدار من فقط مقدمه امتناع تفكر و ملاحظات فلسفى را خوانده ام . در مقدمه امتناع يك تز برنهاده شده است كه در نگاه نخست احساس كردم به قول شما پاشنه آشيلى دارد ، اما احترامى كه اين انديشمند براى من دارد مانع مى شود تا بدون خواندن كتاب هايش نقدى را سامان دهم . غير از نقدى كه شما اشاره كرديد آقاى محمد منصور هاشمى هم در سايت ” ما كم شماريم ” در مقاله ” شناخت فلسفى يا ستيز ايدئولوژيك ” دوستدار را نقد كرده است . عبدالله شهبازى ، توده اى توابى كه بعد از عفو خمينى به خدمت وزارت اطلاعات درآمده ، يك نقد مفصل نوشته است . از نقد نيكفر هم كه خبر داريد . باور من اين است كه دوستدار به جاى پرخاش به منتقدانش بهتر است با آنها حتى اگر شده از طريق اينترنت وارد بحث شود . شوربختانه اين امكان از دوستدار سلب شده است كه در جاى درستش ، يعنى در ايران، آزادانه با پاسداران فرهنگ دينى وارد بحث شود و اين پاسداران اگر اهل حقيقت و انسانيت بودند خودشان اول از حق انسانى دوستدار دفاع مى كردند و بعد با او وارد بحث مى شدند .نه اينكه انتشار كتابش را ممنوع و انتقاد از كتابش را مجاز كنند. اين رفتار بس ناجوانمردانه و نا انسانى است و از جنس رفتار انوشيروان با مزدكيان است . من از پافشارى بر ضرورت شرايط برابر و امن و بى هراس گفتگو خسته نمى شوم . آنچه در پى مى آيد ، شايد پرتوى افكند بر دريافت تاكنونى من از مسئله اى كه دوستدار ساخته و پرداخته كرده است ، حالا نمى دانم تا چه حد مجازم نامش را اختلاف يا انتقاد بگذارم :
دوستدار تزى دارد كه سال ها بر آن پاى فشرده و از آن دفاع كرده است . تا شرايطى پديد نيايد كه دوستدار و امثال وى بتوانند مثلاً با اهالى حوزه دينى رو در رو و آزادانه مباحثه كنند تز دوستدار در فضاى خودش بيان مى شود و اهالى حوزه هم براى خودشان پاره مى كنند و مى دوزند بى آنكه رويارويى جدى و تعيين كننده اى اتفاق افتد. بدون اين رويارويى ها نقاط ضعف و قوت نگره ها به درستى معلوم نمى شود . آيا اين عبدالله شهبازى پيش از نقد كسى كه از فعاليت قلمى در ايران محروم است آن قدر انسانيت نشان داده است كه ابتدا از حق آزادى و امنيت مخالفان جمهورى اسلامى در كشور خودشان دفاع كند و سپس طومار انتقادى بنويسد ؟ آيا در حوزه كسى را مى شناسيد كه بگويد : اول آزادى و امنيت منتقدان دين و سپس نقد و مباحثه ؟ جرا تاكنون پاسداران فرهنگ دينى به جاى گرفتن يقه وبلاگ نويسان گمنام نمى نشينند كتابى در رد امتناع تفكر بنويسند ؟ كجاى كار خراب است ؟ جناب مازيار: كتاب امتناع تفكر هرچه باشد و به هر دليلى تأثيرش به مراتب گسترده تر از تأثير وبلاگ زنده ياد ستار بهشتى بوده است .اگر به راستى درد دين دارند چرا به جاى درافتادن با يك آدم گمنام كتابى در رد نظر دوستدار يا هاوكينگ نمى نويسند ؟ چرا به جاى دستاويز قرار دادن ناسزاهايى كه برخى از جوانان نثار مقدسات مى كنند از آتئيست هاى معروف و تأثير گذار جهان براى مناظره تلوزيونى دعوت نمى كنند ؟ اگر به راستى نگران نفوذ فرهنگ غربى هستند چرا به طرز لئيمانه و مضحكى مرحوم ماكس وبر را در دادگاه فرمايشى پس از جنبش ٨٨ محاكمه كردند، اما انديشمندان بزرگ و زنده را دعوت به مناظره علنى نمى كنند ؟ براى جلوگيرى از ”نفوذ ” چه راهى مؤثر تر از دعوت از انديشمندان غرب و مناظره با آنها در محضر همگانى ؟نمى دانم تا چه حد توانستم مقصودم را برسانم . در كشور ما مناظره و رويارويى با دگرگونه انديش ها درست مثل انتخابات كاملاً كنترل شده است . تا كنون هرگز در هيچ حكومت عقيدتى اى ايدئولوژى حكومتى خود را در شرايط برابر در معرض مخالفت هاى انديشمندان قرار نداده است . دين در مقام حكومت به ايدئولوژى قدرت تبديل مى شود ، اما از سوى ديگر ديندارانى هم هستند كه خارج از دايره فريب توده اى و ايدئولوژى قدرت به امتناع تفكر در فرهنگ دينى كه عمرش بسيار بيش از عمر جمهورى اسلامى است باور ندارند. حكومت دينى با بستن فضاى گفتگو هم انديشمندى چون دوستدار و هم حكيم دينى را از رويارويى انديشمندانه و آزادانه باز مى دارد . تا اين رويارويى در خودِ ايران ممكن نگردد نه انديشه سترگ دوستدار محك مى خورد نه ريشه هاى نحيف من .
به عنوان طرح مسئله عجالتاً مى توانم گفت كه ممتنع يا محال بودن تفكر در فرهنگ دينى جاى تأمل و درنگ دارد. مطلق و كلى بودن اين حكم چنان است كه گويى يك فرهنگ بزرگ – بزرگ چه از نظر كهن سالى ، چه از نظر گستردگى قلمروش – على الاطلاق فروبسته و نفوذناپذير مانده است و مراوده با ديگر فرهنگ ها هيچ خراشى بر پوسته سخت آن وارد نياورده يا گويى سفر ها ، جنگ ها و داد و ستد مذهب ها و عقايد اصلاً باعث نشده تا اهالى اين فرهنگ از فرهنگ هاى دبگر نيز خبردار شوند. آيا بحق مى توان گفت تفكر در فرهنگ دينى ممتنع يا محال است ؟ اين درست كه در مقام توصيف در ريشه ها به نمونه هايى از گريز نخبه ها در پذيرش دموكراسى آتنى ( از جمله در آغاز بخش نحل كتاب الملل و النحل شهرستانى ) اشاره شده ، اين درست كه محرك نامتحرك ارسطو ( اوسيا) به واحب الوجود دگرديسى پيدا كرده ، اين درست كه در ترجمه بوطيقا يا (در باب ابداع) به عربى در ميانه راه تراژدى و كمدى و هنر نمايشى اش جا افتاده و من شرح داده ام حتى در اساس الاقتباس خواجه نصير نيز كه نمونه ارگانون پارسى است در بخش بوطيقا هنر نمايشى غيب شده و حتى ابن رشد ، شارح بزرگ ارسطو ، شعر عربى را با مضمون پوئتيكا خلط كرده و اين درست كه گفته ام در سياست ارسطويى ترين حكماى اسلامى نيز افلاتونى و نو افلاتونى مى شوند و خلاصه اين درست كه بسيارى از نمونه ها و مستندات و مصاديق ريشه ها گوياى گريز از تفكرى است كه خلاف روايت غالب دينى – سياسى بوده و همه اين ها به انديشه دوستدار نزديك مى نمايند اما اگر توجه كرده باشيد من هيچ جا جرأت نكرده ام از يك ديدگاه مطلق انديشانه و تقليل گرا اين ها را به امتناع تفكر در فرهنگ دينى تعبير كنم . دوستدار ممكن است بگويد وى از فرهنگ سخن مى گويد و نه افراد مستثنا. از قضا در همه فرهنگ ها متفكران همواره مستثنا بوده اند . عموم غالباً در همه جا اهل تفكر نبوده اند . نكته ديگر اينكه تفكر به مفهوم هيدگرى و نيچه اى كلمه يعنى آزادى كامل جان از زمينه و زبان و ساختارى كه جان در آن مى انديشد خودش جاى نقد دارد . اين واژه دينخويى كه شما نقل كرده ايد در فلسفه آلمانى پيشينه دارد . نيچه در دجال از خون الهياتى و غريزه كشيشى و ماركس در ” گامى در نقد فلسفه حق هگل” از ” خوى كشيشى ” ( pfäffischen Natur) سخن مى گويند.همچنين نيچه در فصل سوم كتاب ” انسانى ، به غايت انسانى ”(Menschliches,Allzumenschliches) با عنوان ”حيات دينى ” ( Das religiöse Leben) اين منش يا خوى دينى را از زواياى مختلف بررسى كرده است . عنوان فرعى اين كتاب هست :” كتابى براى جان هاى آزاده ”Ein Buch für freie Geister”. اين كتاب سرشار است از بارقه هاى نبوغ ذهنى كه گويى آتشى زبانه كش و بى لگام از آن شعله ور است . در اينجا همين بس كه به تقابل ” آزاده جانى ” و حيات دينى اشاره اى كنم . اين اصطلاحات دقيقاً همان مفهوم دينخويى را مراد كرده اند. وقتى دو متفكر چون ماركس و نيچه كه شاكله انديشه آنها عكس هم است و هرگز نيز همديگر را نديده اند صفت واحدى را به آلمانى ها نسبت مى دهند به گمان قوى اين هردو بيان واقعيتى مى كنند . آلمانى ها اگر از دينخويى به تفكر گذار كرده اند پس امتناع ( محال بودن وقوع ) تفكر در فرهنگ دينى را نفى كرده و خروج از فرهنگ دينى به فرهنگ فلسفى را آزموده اند . بله ، قبول دارم كه بازگشت به پيشينه يونانى و رومى و سرشت خاص مسيحيت آنها را در اين گذار يارى رسانده است و پيشينه زرتشتى ما نه فقط زمينه درافتادن به پاى اسلام را آسان كرده بل اسلام دينى است متفاوت . در اين صورت بايد از امتناع تفكر در فرهنگ زرتشتى -اسلامى سخن گفته شود نه فرهنگ دينى در معناى عام كه شامل مسيحيت ، چند خدايى و انيميسم و بت پرستى نيز مى شود .
مازيار ارجمند : باز تكرار مى كنم كه در پى همان مطالعه اندكى كه از آثار دوستدار داشته ام از يك نظر با وى احساس همفكرى مى كنم و اين همفكرى را اين طور بيان مى كنم : در درون هر يك از ما يك آخوند نهفته است حتى وقتى به آخوند ناسزا مى گوييم يا با دين مى ستيزيم . مطلق انديشى ، جزم گرايى ، ذات گرايى و در نتيجه ضعف حافظه تاريخى ، تعصب ، نامدارايى در پذيرش حق مخالف ، اطمينان بيش از حد به حقانيت خود ، كلى گويى و تعميم هاى نا انديشيده و خشك و تر سوز ، فقدان جرأت از دست دادن عصاهاى زير بغل ، توسل به واژه هاى انتزاعى معنا گم كرده ، خشونت كلامى ، نقد نانيوشى ، اتكا به عدد و جمعيت ، فقدان فرديت و در نتيجه ناتوانى از خلاقيت ، بى بهرگى از درك و احساس هنرى به ويژه در موسيقى و نقاشى و هنرهاى تجسمى و خيلى از آسيب هاى فرهنگى كه ريشه ها به آن پرداخته است چيزهايى نيستند كه الزاماً از كتاب ها آموخته شوند . من شخصاً به بسيارى از اين معضلات در اثر تأمل در خلقيات مردم پيرامون و حتى شخصِ خود پى برده ام . اگر اين ها را به صورت نمادين خوى دينى بناميم بر واقعيتى كه توصيفش كرده ايم نامى نهاده ايم كه خود جاى تأمل دارد . اين توصيف براى آنكه به تز امتناع برسد بايد مسلم شود كه همه آخوند ها و همه ايرانيان بى استثنا در اين منش ها فيكس شده اند. در همان مقدمه اى كه خواندم متوجه شدم كه دوستدار مكرراً از يك ضمير ” ما” استفاده مى كند كه به هيچ پژوهش عالمانه و معتبرى تن نمى دهد. دوستدار اين ” ما ” را چگونه به دست آورده است ؟ شما كه ريشه ها را دنبال مى كنيد حتماً بخشى را كه در باره دگرگونه انديش ها و حتى زنديق ها و ملحدان سده دوم آمد خوانده ايد يا بخشى كه در نقد تاريخ نگارى قديم و غياب مردم در اين تاريخ ها بود . ما واقعاً تنها بخش ناچيزى از تاريخ گذشته خود را مى دانيم . تاريخ فرقه ها و ملل و نحل نشانه هايى بدست مى دهند گوياى اين گمانه كه اى بسا كسانى كه با فرهنگ دينى غالب درافتاده اند اما نه نامى از آنها مانده ، نه اثرى . مرجع ضمير ما در تز دوستدار تمامى ايرانيان از عصر هخامنشى تا كنون اند . چطور از تاريخى كه فقط بخش ناچيز و بعضاً تحريف شده اى از آن به دست ما رسيده مى توانيم اين ” ما ” را استخراج كنيم ؟ تا آنجا كه توصيف داده ها در كار است خود به خود همسخنى هاى بسيارى با دوستدار پيدا مى كنيم اما من هنوز به نتيجه نرسيده ام و گمان نمى كنم به همان نتيجه دوستدار برسم . يونانى ها دقيقاً به دلايل سياسى توانستند از اسطوره به فلسفه گذر كنند و در تاريخ گذشته ما هندسه حاكميت سياسى – دينى و ترس از پليس زمينى و آسمانى و عوامل ديگرى در هستى سياسى – اقتصادى و مجموعه اى از آثار مناسبات قدرت بوده اند كه مانع از رويارويى و گردهم آيى و تبادل ذهن هاى انسانى شده اند . تفكر بدون گفتگو و رويارويى ايده ها باليدن نمى گيرد . هنوز كه هنوز است پيوندى زنده ميان اهل فكر وجود ندارد . ما از هم جدا هستيم ، هر كس ساز خود را مى زند و در سطح اجتماعى هركس كلاه خودش و در نهايت خانواده خودش را نگه مى دارد . همان طور كه آقاى ناصر اعتمادى نوشته اند در يونان اگورا ، اجتماع شهروندان و شكل گيرى دموس زمينه ساز تفكر شد . كوته كنم : انسداد فرهنگى امرى ذاتى و مطلق نيست. اگر اميد به شكستن خودسالارانه انسداد يا فروبستگى نبود دوستدار هم دليلى براى نوشتن نداشت . با اين توضيحات به گمانم پرسش نخست شما منتفى شده باشد .
اما پاسخ من به پرسش دوم شما: ما وقتى از تفكر و خودآگاهى و خودسالارى فردى و اجتماعى سخن مى گوييم به ويژه از آن رو كه بحث ما فرهنگ است نمى توانيم همهنگام از عوامل اقتصادى و معيشتى نيز سخن گوييم و اين به معناى ناديده گرفتن زمينه هاى عينى نيست . در قسمت بعدى ريشه ها (ذيل پست قبلى ) بدون پنهان كردن منبع از كتاب ارزشمندى از كاستورياديس تعريفى از دموكراسى آورده ام كه اگر دقت كنيد اوتونومى فردى و اجتماعى را شكستن closure يا فروبستگى مى خواند . با شناختى كه از تفكر متآخر زنده ياد كورنليو كاستورياديس دارم closure را به فروبستگى معنا كردم . مى نمايد كه دوستدار اين فروبستگى را امتناع مى خواند. اين فروبستگى در همان مرزهايى عينيت پيدا مى كند كه خودسالارى فردى و اجتماعى به معناى درآويزى سيزيف وار با آنهاست ؛ مرزهايى چون ” خيالخانه اجتماعى ”(social imaginary) ، فرهنگ ،طبقه ، شيوه توليد ، وضعيت اقليمى ، ايدئولوژى مسلط و هژمونيك ، سلطه هر آنچه مانع تفكر خودسالار در سطح فردى و اجتماعى و در نتيجه مانع آزادى انديشه و دموكراسى راستين و قدرت نهاد هاى صنفى و مدنى مى گردد .بانك هاى جهانى و عوامل اقتصادى و سرمايه سالارى جهانى شده و ايدئولوژى هژمونيك در دشوارسازى تفكر نقش همان دين را ايفا مى كنند ، اما از هر طرف كه برويم براى شكستن اين عواملِ زور نخست بايد توانش آدمى در تفكر آزاد گردد . تفكر همان آگاهى و درك ناگزيرش آزادى است . كدام عوامل برجسته تر است ؟ هيچ كدام ، البته اگر پذيرفته باشيم كه وضعيت ذهنى و عينى دو روى يك سكه و بازتاب يكديگرند .
………………….
٣-كاوش ارجمند : به گزاره اى كه از كورش نقل كرده ايد توجه بفرماييد . كورش از خدايش چهار چيز خواسته است . يكى از آنها حفظ سرزمين از خشكسالى يا پديده عينى است . كينه پديده اى درونى و ذهنى است . دروغ نگفتن اصلى اخلاقى است و دشمن امرى سياسى در مناسبات قدرت است . شكستن زنجيرهاى بيرونى بدون تفكر و در خود نگرى و در حقيقت شكستن زنجيرهاى درونى ، از جمله ترس و انقياد روحى ، چگونه ممكن است ؟ انسان ها البته به منافع خود فكر مى كنند و ته و توى بسيارى از جنگ ها جنگ بر سر منافع است . اما آيا فكر نمى كنيد جنگ پايان ناپذير بر سر منافع حقى براى نفى متفكران و سركوب معترضان ايجاد نمى كند ؟ من به اين كارى ندارم كه عنوان و برچسب انديشه شما چپ باشد يا راست . بهتر است به محتواى انديشه ها بپردازيم . من مى گويم آزاد شدن توانش فكرى انسان ها از استبداد خواجگان آغازى است براى رفع مشكلات عاجل . صادقانه بگويم : تا آنجا كه عمرى از من گذشته است همواره ديده ام كه چپ هاى ايرانى همين كه كسى از امرى ذهنى چون خودشناسى و تفكر و حتى آگاهى صحبت مى كند بى درنگ با عنوان هايى چون ايدئاليست ، ارتجاعى ، بورژوا و مانند اين ها به او حمله مى كنند . دليل آنها تقدم واقعيت مادى به عنوان زير بناست . بسيار خوب ، بنا به فرض ما ذهنيت فردى و جمعى را حذف مى كنيم . در اين صورت چه چيزى مى ماند جز امور عينى و مادى چون پول ، ماشين هاى صنعتى ، ابزار توليد، امكانت اقليمى توليد ثروت ؟ از شما مى پرسم : اگر ذهن و فكرى نباشد آيا گاو آهن و ماشين پارچه بافى و كالا ها خودشان قادرند در باره خودشان حرف بزنند ؟ خودشان زبان دارند ؟ ممكن است بگوييد اين چه ربطى به حرف من دارد . شما يك وضعيت جهانى را توصيف مى كنيد و در اين توصيف تفسيرنيز دخيل مى گردد . همان امر جهانى از ديد كارل پوپر بهترين جهان ممكن تا كنونى است . من نمى دانم كجا گفته ام كه فكر كردن حتماً هگل و دكارت خواندن است . فكر كردن از تفكر در باره آنچه به ما مربوط است آغاز مى شود ورنه خروارى هم كتاب فلسفى خوانده باشيم جز انبان فضل چيزى نيست . شما از امرى جهانى سخن مى گوييد : توده ٩٩٪ جهانى در مقابل ١٪ جهان كه بيش از ٥٠٪ ثروت جهان را در انحصار دارند ، سلطه جهانى بانكداران ، مجتمع صنعتى نظامى ، اشاره به نقش هاى جهانى آمريكا و انگليس و واتيكان و شبيه سازى با امپراتورى مالى روم ، محافل قدرت در امپرياليسم آمريكا و متناظر كردن فرهنگ خداپرستى و اسلحه پرستى آنها با داعش و القاعده ، [اين را هم من اضافه مى كنم كه به فرض درست بودن اين تناظر به هر حال كمدين آمريكايى دست كم ترسى از اين ندارد كه پس از حرف زدن عده اى به اسم مأمور امنيتى او را به مكان نامعلومى ببرند تا چند روز بعدش در تلويزيون اعتراف كند كه عامل نفوذى دشمن بوده و براى حرف هايش پول گرفته است . اين بى هراسى از بيان انديشه دستاورد كمى نيست كه ناديده اش گيريم ] . هيچ ايرادى ندارد كه افق نگاه ما جهانى باشد اما به شرطى كه آنچه در همين جا و هم اكنون بر ما مى رود و با گوشت و پوست و استخوان خود احساسش مى كنم همچون دفن درخت در جنگل در امر جهانى مدفون نشود. امر جهانى نقش همان واقعيتى دارد كه تا ما تفسيرش نكنيم خودش خودش را تفسير نمى كند اما اين واقعيت چنان فراچنگ نيامدنى است كه دست ما به آن نمى رسد اما در عوض حاكمان ما مى توانند از آن آسياب بادى بسازند و مدام به اسم انقلابى بودن و مبارزه با سلطه و تهاجم و نفوذ استكبار ( ورژن عربى امپرياليسم ) عليه آن حرف بزنند تا بلاهايى را كه همين جا و هم اكنون بر سر ما مى آورند ماله كشى كنند . امر جهانى وجود دارد ، غلط نيست ، اما ستم امپرياليسم را نفرين كردن و ستم هاى بدتر از آن را بر سر مردم خود آوردن گواه هيچ واقعيتى جز تفسير مزورانه و دودوزه باز سرمايه دارى جهانى براى حفظ يكى از كثيف ترين كلنى هاى همان سرمايه دارى – يعنى اليگارشى رانتى و نفتى و دولتى و مافيايى و سركوبگر و غارتگر و دزد پرور و مفتخوار و شكنجه گر و عوام فريب – نيست . وقتى دين وسيله تحكيم يك كلنى از كثيف ترين كلنى هاى سرمايه دارى مى شود چرا نبايد از آگاهى دفاع كرد؟
دوست عزيز : امروزه چپ نو نقدهاى راديكالى به سرمايه دارى سياره اى دارد كه بعضاً قابل تأمل و هشدار دهنده است ، اما چپ به معناى ارتودوكس و كلاسيك كلمه اگر روى همان تئورى هاى قديم پاى فشارد به باور من به دگماتيسم زير بناى كذايى دچار شده است . بانك ها حكمرواى جهان شده اند اما حكمروايان هرگز نمى توانستند حكمروايى كنند اگر اين بر بازار به آنها اجازه نمى داد.به فرض كه صاحبان مجتمع اسلحه سازى صحنه جنگ فرقه اى در خاورميانه را كارگردانى مى كنند، كارگردان اگر بازيگر نداشته باشد آيا خلع سلاح نمى شود ؟ اين بازيگر جز جهل و تعصب و خشك مغزى و معبد پرستى يا به قول كاستورياديس نهاد تخيلى جامعه چيست ؟ ما كه دستمان از آن كارگردان كوته است ، چه مى توانيم كرد جز برانگيختن تفكرى كه ضد تعصب است و حتى پروا ندارد كه فرهنگ خودمان را نيز بيرحمانه نقد كند؟ شايد به علت تفهيم نارساى من به شما القا شده است كه بحث من فلسفى و به طور خاص هگلى است
درباره ” تهاجم هاى فرهنگى ” يونانى و عربى مسئله اى مطرح كرده ايد . اميدوارم در آينده به آن بپردازم . عجالتاً عرض مى كنم كه اولاً فرهنگ ها به هم هجوم نمى آورند . هر دو مورد پيامد حمله نظامى بوده اند . ايرانيان مورد نخست را دفع و مورد دوم را جذب كرده اند. دست كم يك علت اين ماجرا همگرايى فرهنگ تك خدايى و دو جهان انگار زرتشتى و اسلامى بوده است .
از دوستان پوزش مى خواهم كه به سبب دشوارى ارسال پيام جدا جدا پاسخ ندادم .پرتوان و استوار باشيد
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
گفتگوي راديو ندا با دكتر محمد ملكي، چهره سياسي نام آشنا ، پيرامون یورش نيروهاي امنيتي به تجمع مدني روزهاي شنبه در مقابل زندان اوين.
http://radio-neda.blogspot.com/2015/11/blog-post_21.html
استاد گرامی این را بدانید تا مردم با پای پیاده به کربلا میروند و یا به حج میروند و با وجودی که به آنها تعرض شود ولی حاضر نباشند پولش را خرج تحصیل یک جوان ایرانی و یا خرج یک بیمار نیازمند کند ویا تا وقتی که مردم برای امام رضا نذر میکنند و پول و طلا خود را به مشهد میبرند و یا تا همه امامزاده نذری میگیرند وووویعنی ما را خرافاتی کرده اند و حاضر نیستیم بپذیرم که اگر …. انسان خوبی بود چرا همسرش او را با خرما سمی ازبین میبرد و اگر برحق بود چرا خداوند به او نگفت که این خرما رانخورد وووو ایا تا بحال به جمگران رفته ای تا تابلویی که نوشته امام زمان پارسی نمیداند و باید پول به واسطه بدهی تا به عربی بنویسد ووووو اش همین و کاسه همین است . با آرزوی سلامتی برای شما و دیگر دوستان
درود بر شما دوست گرامی
به بیان روشنتر:
مادام که بیرق ها و پرچم های سیاه و سبز در این سرزمین، در اهتزازند، همین است که هست!!!
و هرگز صد یا هزار نفر که اعتصاب کرده اند، در نظامی که میلیونها نفر اعتصاب فکر کرده اند، پیروز نمی شوند!!!
ضمن تشکر از حناب دوست ! و دیگر اینکه این ائمه محترم کحا دستی بر سر یک ایرانی بینوا کشیده باشند ؟ کجا سراغ دارید که از حق زندگی یک موالی در بند دفاع کرده باشند ؟ کجا سراغ دارید که یتیمی از موالی را از جور تازیان نجات داده باشند ؟ کجا سراغ دارید که ازتخریب آثار تاریخی ایرانی . مصری . یمنی . شامی . ووو جلو گیری کرده باشند ؟ کحا سراغ دارید که برای جان و مال و ناموس غیر مسلمین ارزش قائل باشند ؟ همین طور که ددمنشان پیرو ولایت برای جان و آبروی دگر اندیشان کوچکترین ارزشی قائل نیستند ! همانطور که وزیر خارجه و دیگر عوامل حکومتی از قطع نامه های سازمان ملل در مورد عدم رعایت حقوق بشر در ایران به تمسخر و طنز یاد میکنند و با بیشرمی فقط از اعدام قاچاقچیان میگویند . و اظهار نمیدارند که یک ملت را به اسارت گرفنه اند . یک ملت را به هرکحا که دل ناپاکشان خواست رهنمون هستند و هنگامی که قافیه به تنگ می آید به نرمش های قهرمانانه می پردازند و از هیچ کس پروا نمیکنند سرنوشت یک ملت را با در گیری و عدم امنیت پیوند زده اند و میگویند وظیفه دارند ! ملتی که هزاران گرفتاری و معضل دارد را جوری تربیت کردند که با پای پیاده برای چهلم و یا اربعین به عراق میرود و بر سر وکله خود میکوبد که خدای رحمان از گناهانش بگذرد ! یکی نیست بگوید وطنت در ندانم کاری مسئولانش می پکد و تو برسرت میکوبی که چه بشود ؟ مثلا روح اماحسین واسطه شود که رب العالمیان در قبر به فریادت برسد شما جمعیت میلیونی که بر سر وسینه زنان به عتبات میرید! اگر نفری چند سطل آب به مناطق دچار خشک سالی ببرید به صواب نزدیک تر است یا بر سر وسینه زدن ؟ مخارج این سفر را اگر برای چند مستاصل و چند بیمار هزینه کنی به صواب نزدیک تر است یا رنج این سفر . خدا همه ما را هدایت کند ! آمین.
امیدوارم کار کسانی که دستگیر شدند، محسن و بانوان و شاگردان آقای طاهری، بیخ پیدا نکند. لب مطلب همین. حرفهایی دیگری در بسط و توضیح همین آرزو داشتم که بماند، خودسانسوری میکنم.
برقرار و تندرست باشی محمد آقا، دوستان و همراهانتان سلامت و در امان باشند.
به امید دیدار
نترس از آن کس که های و هوی دارد
بترس زانکس که سر به توی دارد
جای دوست و دشمن را گم کردن ، یعنی همین کارهای بی سر وته حکومت ایران ، مردم که هیچ ، دنیا نیز دارد شاخ در می آورد ۰
در بغل، نفوزی ها !!! را می فشارند و قربان صدقه می روند ٫ مردم داد خواه و ظلم دیده را سرکوب می کنند، و خیال می کنند با سرکوب ، صلح و آرامش برقرار کرده اند!
آقای نوری زاد و دکتر ملکی و همراهانشان در صلح و آرامش دادخواهند،ای حاکمان ریا تا کی قلدری با کم زوران.
مزن بر سر ناتوان دست زو ر
که روزی در افتی به پایش چو مور
گرفتم زتو ناتوانتر بسی است
تواناتر از تو هم آخر کسی است!!!
چند مناظره ای که در اوایل انقلاب برگزار شد به همت دکتر بهشتی و بنی صدر بود . بعد از بنی صدر و بهشتی و مطهری ، کرسی ایدئولوژی نظام به اذغدی و مصباح و حسن عباسی رسیده است . از حوزه هم چند نفری به مصاف دگراندیشان دینی امدند ، که گل سر سبد انان جوادی عاملی است که به قول سروش ، تصور میکند بعد از ملاصدرا هیچ اتفاقی در عالم اندیشه نیافتاده است .
چه کسی ردیه بنویسد و مناظره کند ؟!
می بخشید: از اشتباه تایپی ، نفوذی
مردم احمق و بیکار، پیاده راه افتادن سمت کربلا برای کسب و کار معنویشون یعنی ثواب بردن و یادشون رفت که امروز کربلای واقعی جلوی اوین ه .شما فکر کنید سنی های لیبی و سوریه و مصر درس کربلا رو خیلی خیلی بهتر از مردم کاسبکار شیعه ما فهمیدند و جلوی ظلم ایستادند و دیکتاتورها رو به زانو درآوردند
کار خوبی می کنید با این ها بحث می کنید. هر کس باشند هر اندازه مزدور باشند محتاج تکه نانی که حکومت از اموال ملت جلوشان می اندازد باشند وجدان را به این راحتی ها نمی توانند خاموش کنند.
مگر امام حسینتان برای حق و عدالت کشته نشد؟ این است حق و عدالت؟ فرزندی را سر به نیست کنند و هنگامی که پدر و مادر پیرش اعتراض کنند این دو را هم به زندان افکنند؟
تف بر مزدوران بی شرافت. حرامتان باد لقمه های نانی که از اموال ملت از حلقومتان فرو می رود. زندگی ننگ آور تر از این هم می شود؟
فرزندانتان می دانند شما از چه طریقی امرار معاش می کنید؟ فردای روزگار می توانید در چشم فرزندان و همسرتان بنگرید و بگویید ما چند تا پیر مرد و پیر زن و پدر و مادر داغدار را زدیم و گرفتیم تا نان شما را تامین کنیم؟
شما ها زورتان به چند آدم بی دفاع می رسد. معلوم است بزدل هستید وگرنه می ریختید خانه خامنه ای یقه اش را می گرفتید کامیون طلا های بانک مرکزی در ترکیه چه غلطی می کرد؟
هشتصد میلیارد دلار درآمد نفتی دوران احمدی نژاد نور چشم آن وقت خامنه ای کجا رفت؟
میلیارد ها ثروت بنیاد مستضعفان دخل و خرج بیت رهبری که همه از بیت المال ملت به تاراج رفته ایران است صرف چه می شود؟
بی غیرت آمده می گوید این ها همه جا هست. این اوضاع همه جا هست. به همین راحتی وجدان خود را ساکت و آرام می کنید؟ این همه دزدی را می بیند و دم فرو می بندد و می گوید تن فروشی و فقر و فلاکت مردم چیز عادی است و همه جا هست…….
لاشخور اگر فرض کنیم همه جا چنین باشد پس انقلاب کردیم برای چه؟ برای این که مثل همه جا باشیم؟
این همه دزدی و حیف و میل اموال عمومی در عقب مانده ترین کشور های دنیا هم امکان ندارد. کشور های پیشرفته هر سنتش حساب و کتاب دارد و چندین دستگاه بر دخل و خرج حکومت نظارت دارند. حالا مزدور آمده به جای این که یقه رهبر را بگیرد که پس انقلاب چه شد؟ چرا هنوز فقیر و بد بخت و بیچاره و تن فروش داریم؟ بی شرف می گوید این ها همه جا هست…….
بدانید لقمه نانی که از گلویتان پایین می رود از اموال عمومی و اموال ملی است و شما مستخدم ملت هستید و نه خامنه ای. شما وظیفه حفظ امنیت مردم را دارید و جایی که مردم به اعتراض ایستاده اند شما وظیفه دارید از امنیت آنان دفاع کنید نه این که وحشیانه به آنان یورش برید. حکومت که سر اندر پایش فاسد باشد معلوم است نمی خواهد کسی اعتراض کند. اینجا اعتراض نیازی به کسب مجوز از حاکمان فاسد ندارد. بلکه این حاکمان هستند که به دلیل ممانعت از اعتراض مردم خلاف قانون عمل می کنند.
درود بر شجاعت و شرافتتان جناب نوریزاد عزیز. اگر لطفی بفرمایید و قلم شیوا و برانتان را بکار بگیرید و چند بندی در احوالات صنعت خودرو کشور و کلاهبرداری جدید حکومت در این عرصه قلم بزنید خیلی ممنون و سپاسگذارتان خواهم بود . این نمایش مضحک در بازار خودرو اشک همه را در آورد …
مو قشنگ گرامی ، این یک تست رژیم بود !!! با همین ترفند ماشینهایی که قرار بود کسی نخرد تا کیفیت پیدا کند ووو دیدید چطور فروخته شد ؟؟؟ ایا میدانی پژو پارس در کشور پاکستان با تبدیل یه پول ما چهار ملیون و صد هزار تومان قیمت دارد که روی ان جی پی اس و دوربین دنده عقب هم نصب کرده اند؟ حال قیمتش در ایران؟ چگونه قیمت سکه بالا رفت ؟ مگر غیر از این بود گه بانکها سکه را پیش فروش کردند و…..؟ چطور قیمت بنزین را هزار تومان کردند و صدای کسی هم در نیامد!!!!؟ایا فکر نمیکنی حالا که جرات نمیکنیم مثل زمان شاه که بنزین 10 ریالی را 12 ریال کرد وقتی چند اتوبوس و یک پمپ بنزین اتش زده شد دوباره به قیمت اول برگشت را نداریم فقط یک هفته همه نخرند ؟؟؟؟ نه کسی ذستگیر می شود و نه اتفاقی می افتد ….!!!! (سو بسید خیلی ها هم که قطع شد ) .خود من احمق گول یک ملیون تومان (و البته راحت شدن از دست نیروهای جان بر کف)جایگزین ماشین فرسوده را خوردم و ماشین تویوتا مدل 1970 را با …!! 1393 عوض کردم مصرف بنزین دو برابر الودگی هوا سه برابر خرج ماهانه (بعد ار یکسال) ….برابر چون ان ماشین گه نور به قبر موسس ان بتابد هر ده – پانزده سالی اگر موردی برای تعمیر پیدا می کرد ، ان زبان بسته فقط بنزین که شاید باور نکنی هر 25 روزی 30 لیتر میزدم و خیلی بیشت از این ماشین باهاش رانندگی و حتی مسافرکشی میکردم تعویض روغن وضد یخ هر دو سال یکبار ووو تنها خوبی که این ماشین برایم داشته 1 مسافر کشی نمیکنم چوا صرف نمیکند 2 با تعمیرکاران زیادی آسنا شدم و دیگر میدانم برای هر قسمتش به چه کسی مراجعه کنم چون ان بی زبان خراب نمی شد 3 تا نیاز مبرم نداشته باشم سوار نمی شوم 4 قیمت روز هر جنس ماشین بخصوص لوازم ترمز و کیربکس و هیدرولیک و… دستم است و میدانم چون هفتگی و یا ماهانه است سه چهار هزار تومانی گران شده (شاید باور نکنی که ترموستات ان زبان بسته را 70 تومان خریده بودم و بعد از هشت سال که یک دفعه خریدم سه هزار تومان باورم نمی شد به چند مغازه رفتم تا مطمئن شوم . 5 به …زحمت کش پول نمیدهم تا جریمه نشوم که چرا ماشین قدیمی سوار هستم 6 .جلوی ایست بازرسی شبانه توسط … جان بر کف ماشین بازرسی نمی شود وووووو
جناب نوری زاد لطفا این بیانیه مهندس موسوی خطاب به سپاه پاسداران و نیروهای مسلح ایران را دوباره بازخوانی کنید تا مشخص شود بصیرت جناب رهبر در درگیر کردن کشور در جنگ منطقه ای و بحران سازی های پی در پی چه بوده است.
بیانيه شماره 15 میرحسین موسوی درباره بسیج مستضعفان
…
بسیج چه بود و چه خواهد بود اگر به مسیری كه پیشرویش گذاشته شده است ادامه دهد؟ آن نیرویی كه یك زمان نماینده شجاعت ملت ما بود آیا اینك به كار گرفته شود تا ایرانیان را بترساند؟ كاملا پیداست كه آخرین و تازهترین راهبرد اقلیت اقتدارطلب ایجاد هراس در مردم است. آیا لباسهای مخوف میپوشند و در خیابانهای شهر آرایشهای نظامی به خود میگیرند تا هموطنانشان را مرعوب کنند؟ یا مردم را میترسانند چون خود میترسند؟ يا فرزندان انقلاب را به هفت سال و ده سال و پانزده سال زندان محكوم میكنند تا به خود تسلی داده باشند؟ و فكر نمیكنند كه با این رفتارهای كوتهبینانه چگونه امنیت ملی كشور را در معرض خطر قرار میدهند.
كافی است مردم بترسند تا پای قدرتها به مرزهای این بوم باز شود. كافی است سمعه شجاعت این ملت خدشهدار گردد و بیگانه در دلاوری و استواری آنان تردید كند تا خواب های سی ساله تعبیر شود. به دو كشور همسایه ما كه اینك در اشغال خارجی قرار دارد نگاه كنید. در هر دو آنها نخست مردم ترسانده شدند و ترسیدند. ظاهرا قدرتها با شعار آزادیبخشی به این دو كشور قدم گذاشتند، در عینحال كه وقتی ابوغریبها را به راه میانداختند طمع خويش را در چهرههای وحشتزده مردم پنهان نكردند. آنها با صراحتی كه بیشتر از آن ممكن نبود به مردم این دو كشور میگفتند شما همانهایی هستید كه از صدام و طالبان وحشت داشتید، پس اینك حق آن است كه از سلاحهای رعب انگیزتر ما بیشتر بترسید. حتی تروریستهای افراطی هنوز به آن امید كه بتوانند همچون خونخواران پیش از خود بر هراس مردم این كشورها حكومت كنند آنان را بیرحمانه میكشند. قربانیان ددمنشیهای صدام و طالبان هنوز دارند تاوان ترس خود را میپردازند، كما این كه ملت ما هنوز امنیت و آرامش خویش را مرهون شجاعت و استحكامی است كه در طول سی سال گذشته به نمایش گذاشت.
…
خطاب به سپاهی و اطلاعاتی هایی که سایت شما را میخوانند خواستم جملاتی از بیانیه های مهندس موسوی را یادآوری کنند تا خودشان قضاوت کنند که رهبر بی لیاقت و فاسد آنها در آن زمان بصیرت داشته است یا مهندس میرحسین موسوی:
یانیه شماره 11 میرحسین موسوی
…
حفظ تمامیت ارضی و استقلال ملی و صیانت از کیان کشور در مقابل مطامع بیگانگان و دفاع از اصل نظام جمهوری اسلامی در روند شتابزده حوادثی که پیدر پی رخ میدهند چارهچویی برای خروج از شرایط موجود را بیش از پیش ضروری ساخته است، هرچند همه به خوبی آگاهیم که در درون دستگاههای حكومتي و شبهحكومتي افرادی وجود دارند که تنها راه ادامه حضور خود در قدرت را التهابآفرینی و بحرانزاییهای پیاپی و طفره رفتن از حل مشکلات و نابسامانیهایی میدانند که خود مسبب آنها بودهاند. آنها همچنان به دنبال پوشاندن و پنهان کردن بحران های موجود با بحران های بزرگ تر و توسعه رفتارهای نابخردانه خود به مرزهایی خطرناکترند، تا جایی که پس از ایجاد این همه پیچیدگی در فضای کشور اینک بيتوجه به عواقب سنگين رفتارهاي خود با بهانه جوییهای واهی زمزمه هایی خطرناک از جمله زمزمه تسویه های وسیع از دانشگاهیان آزاده و متعهد را سر میدهند.
…
بنده و دوستان عزیزم که امروز بسیاری از آنها در زندانها محبوس هستند پای بندان سرسخت استقلال کشور هستیم و از اینکه بازار اسلامی ما تبدیل به یک بازار مکاره برای کالاهای بیگانه شده است رنج می بریم. ما به شدت با فساد موجود که ناشی از سیاستهای سوء و عدم تدبیر است مخالفیم. ما می گوئیم نهاد بزرگ و تاثیر گذاری چون سپاه اگر هر روز چرتکه بیاندازد که قیمت سهام چقدر بالا و پائین رفته نمی تواند از کشور و منافع ملی آن دفاع نماید؛ هم خود به فساد کشیده می شود و هم کشور را به فساد می کشاند . ما می گوئیم و حاضریم در مباحثات نشان دهیم که امروز منافع و حقوق مستضعفان و کارگران و کارمندان و سایر اقشار ملت در یک فساد بزرگ در حال غرق شدن است . جنبش سبز مخالف دروغ است و آنرا آفتی خانمان برانداز برای کشور می داند و از این رو دروغ های سیاسی و امنیتی و اقتصادی و فرهنگی و امثال آنرا خطری بزرگ برای کشور می دانیم…
بیانیه 18 میر حسین موسوی:
كه كشور ما بيشترين اعدام ها را نسبت به جمعيتش در جهان دارد، ناشي از بزهكاري گناهكاران نيست، ناشي از رخت بر بستن عدالت و مديريت و حكومت خوب در جامعه ماست. و اينكه حتي مصلحت هاي روزمره و عاجل حكومت باعث نشده است كه تماميت خواهان و دولتيان دست از دروغ و فساد و خرافه و زير پا نهادن قانون اساسي و ساير قوانين بردارند، نشان از نفوذ عميق اين زشتی ها در لايه هاي دروني نظام دارد، گویا در اين لايه ها ساختي محكم براي دفاع از منافعي شكل گرفته است كه از عايدي صدها ميليارد دلار درآمد نفتي و واردات سالانه 70 ميليارد دلار كالا و سلطه بر نهادهاي پولي و مالي بدون نظارت هاي موثر نشات مي گيرد.
امروز بيت المال در معرض يغماي يغماگران قديس مآب است و هنوز ملت عليرغم ادعاها و دستورهاي شديد از شناسايي و معرفي و محاكمه اين مفسدان چيزي نديده است. كجا رفت آن پرونده بزرگي كه در مجلس باز شد و يك شبه در يك معامله پاياپاي بسته شد؟
چه كسي جرات دارد پرونده واگذاري هاي بزرگ را به بهانه اجراي اصل 44 به مراكز قدرت و نفوذ باز كند و پرده از اين غارت بزرگ ملي كه منجر به ايجاد انحصارهاي بزرگ اقتصادي شده است، بركشد؟ چه كسي آن شجاعت را دارد كه از فاجعه نبود کمترین نظارت مالي بر دستگاههاي نظامي و امنيتي و نهادهاي شبه دولتی كه سراسر فضاي اقتصادی كشور را تحت تاثير خود قرار داده اند دم برآورد؟ و باز ملت ما سوال مي كند كه آيا اين بود آن نظام اسلامي و عادلانه كه در پي آن بوديم. شفافيت در مقابل ملت چه مشكلي ايجاد مي كرد كه به پنهانكاري از ملت پناه برديم؟ آيا آن اصل طلايي شفافيت حكومت در مقابل ملت را از زبان پير جماران یادمان رفته است كه میگفت: “كاري نکنید كه نتوانيد به مردم توضيح دهيد.”
…
محمد گرامی ، مگر داعش هم دفاع از نظام اسلامی نمی کند . این نظام بدرد 1400سال قبل و آن هم برای بیابانگردان خوب بوده !! از ترودو نخست وزیر کانادا سوال کردند که چرا درست نیمی از وزیزرانت زن(15 زن و15 مرد) و تعدادی هم مهاجر انتخاب کرده ای ؟ جواب داد چون سال 2015 است!!! حالا ما باید حواسمان جمع کنیم که با پای راست وارد توالت شویم که اگر سکته کردیم داخل ان نیفتیم!!! در زمان آقای موسوی چه اتفاقاتی در ایران که نیافتاد و بعدا ایشان از آن دفاع نکرد ؟
خدا ريشه ظلم و جور در كشور ما هر چه زودتر بركنه
ريشه و سر چشمه واقعي
ميخواد رهبر باشه يا هركي كه به هر نحوي بهش وصل
اين ا خالي از شرافت و انسانيت هستن
با اينهمه فساد و بي اخلاقي كه اين حكومت از خودش نشون داد اسم اسلام رو هم خراب كردند
تو دنيا عملكرد جمهوري اسلامي با زامبي ها و داعش هيچ فرقي نداره
دور از وطن گرام:
شما هم که وظیفه خود را به دیگری یعنی خدا محول میکنی. وظیفه انسانی که عقل و خرد را در فرهنگ خویش جایگزین جهل و خرافات دینی و مذهبی کرده روشنگری است نه اینکه وظیفه خود را به دوش دیگر بیندازد . حیف در سایت جناب نوری زاد امکان به چالش کشیدن دین و مذهب نیست والا …..
مقوله نویس گرامی اسلام همین است که داعش بدون کمو کاست و استبداد نعلین با رنگ و لعاب اعمال میکند. اگر در خصوص بوجود آمدن دین اسلام با هر دین دیگری بدون تعصب مطالعه کنید، بجای خواستن از خدا جهت ریشه کردن ظلم و جور ، خود بپا خواهید خواست. عزیز رسیدن به زندگی مطلوب انسانی زحمت دارد ، فداکاری و قربانی و از خود گذشتگی میخواهد.
مهدی از تهران
جواب مهدي گرامي
اولين كار من اگاه شدن بطريق مطالعه و مشاهده جامعه اي هست كه دموكراسي و ازادي بيان بر اون حاكم هست
و بعد اگاهي رسوندن به نزديكان و دوستانم
مشكل اينجاست كه خيلي از هموظنان ما اونقددددددر غرق در خرافه و جهالتن كه حاضر نيستن حرفي از روي تفكر حتي بشنون اما ازشون بخواه ساعتها اوضاع سياسي كشور براتون تحليل كنن اونم با برداشت و استنتاج شخصي
ما حالا حالا ها كار داريم براي اينكه خودمون و جامعه مون از منظر ذهني و پايه هاي فكري درست بشه
با سلام خدمت دوستان عزیز،
این حکومت درمانده شده به دلایل زیر:
۱- سازمان ملل ایران را در مورد حقوق بشر و نادیده گرفتن آن محکوم کرده است.
۲- حاکم ایران (علی خامنهای) میداند که به علت بحران اقتصادی و مشکلات بسیار زیاد مردم ایران، بایستی هرچه زودتر با آمریکا توافق کرد تا شاید بتوان تحریمها را برداشته و چند سالی ایشان بتوانند بیشتر سلطنت کند.
۳- سوریه تبدیل به یک باتلاق بزرگ برای ایران شده، روزی نیست که سپاه پاسداران در آنجا تلفات ندهد، به طوری که از دست امثال قاسم سلیمانی نیز کاری بر نمیآید.اسد همراه با خود ایران را دارد در این باتلاق غرق میکند.
۵- پوتین قرار است در این هفته با خامنهای ملاقات داشته باشد. پوتین خوب میداند با برداشتن تحریمها کشورهای غربی مجاز به فروش کالا به ایران خواهند شد، پس بایستی هر چه زودتر روسیه سهم خود از این سفره بگیرد. این است که شتابان آمده تا با یادآوری رفاقت خویش با خامنهای از این کانال بتواند به اهداف خود برسد.
۶- روحانی به علت نداشتن اختیارات لازمه قادر به انجام کاری نیست و هرگونه حرکت باید با اجازه قبلی خامنهای باشد که با توجه به فقر سواد سیاسی ایشان (خامنهای) عملاً بود و نبود روحانی به عنوان ریس جمهور فرقی نمیکند
۷- خامنهای مبتلا به سرطان است که احتمالا تا ۲ یا ۳ سال آینده بیشتر زنده نخواهد بود و این میتواند برای خانواده ایشان به منزله هشدار شدیدی خواهد بود . چرا که مسلما سران سپاه اکنون به تصاحب مقام و رتبه رهبری چشم دوخته اند و کمترین کاری که پس از مرگ خامنهای خواهند کرد کشتار پسران خامنهای خواهد بود کما اینکه اینکار را برای خانواده خمینی نیز کردند. به طور حتم پس از مرگ خامنهای کشتار عظیمی در ایران به خصوص در خانواده رهبری، وزارت اطلاعات ، اصلاح طلبان و سایر جاها انجام خواهد شد که به منزله تسویه حساب و زهر چشم گرفتن از مخالفین سپاه خواهد بود. شاید به همین دلیل است که محسن رضائی به سپاه برگشته است تا با اتحاد با جعفری (فرمانده سپاه ) و پس از مرگ خامنهای بتواند به مقام ریس جمهوری برسد. مسلما پس از مرگ خامنهای شاهد فرار گروهی از افراد از ایران خواهیم بود تعجباور نخواهد بود که اگر در این افراد ما امسال رفسنجانی، ظریف و روحانی را ببینیم. سپاه در این رابطه پیشتیبانی کامل پوتین را پشت سر خود خواهد داشت.
به امید موفقیت و سلامتی همه دوستان عزیز
——————-
سلام دوست گرامی
چرا سپاه باید پسران رهبر را بکشد؟ مگر پسران رهبر وزنی و وزنه ای همطراز با سپاه اند که ای بسا مردم رو به سوی آنان ببرند؟ نخیر، پسران رهبر خواهند بود و: همه کاره بودنِ سپاه را در میان مردم ترویج خواهند داد.
با احترام
.
با سلام مجدد،
البته بین مجتبی خامنهای و احمد خمینی تفاوت وجود دارد ولی فراموش نفرمائید که این جنگ گرگهاست.سپاه اکنون به جایی رسیده که حتا دیگر رهبری را هم قبول ندارد. سپاه کاملا مخالف وجود امثال روحانی و ظریف و یا افرادی شبیه اینها در امور مملکت داری هست در حالی که خامنهای معتقد هست اینطور افراد (روحانی و ظریف) برای استفاده در جاهای لازمه بسیار مناسب هستند و در واقع با وجود اینهاست که میشود سر ملت را شیره مالید و به هر حال همراه با دیکتاتوری بعضی وقتا از این چاشنیها مملکت لازم دارد برعکس سپاه معتقد است که باید با همان روشهای زمان احمدی نژاد و با دیکتاتوری کامل و مشت محکم بر دهان مخالفین کار را جلو برد. البته من در اینجا قصد ندارم که بگویم امثال خامنهای از امثال جعفری (فرمانده سپاه) بهترند.. کاملا خیر،، اینها همه گرگ هستند و به پاره کردن ملت ایران مشغول. به هر حال من شخصاً بعید میدانم که بعد از مرگ خامنهای سپاه زیر بار یک رهبر دیگر برود و مسلما برای بیخطر کردن مجتبی و سایر برادرانش آنها را بی اثر خواهد نمود. مجتبی خامنهای در واقع بعد از مرگ پدرش تلخیهایی را خواهد چشید که خود به خورد ملت ایران داده است. همانطور که احمد خمینی نصیبش گشت.
///////////////////////////
با آرزوی موفقیت و سلامتی آن دوستان محترم.
بنظرم سید احمد خمینی هم نتیجه کارهای خودش دید/////////////////////که عاقبت یه دستور سران اون موقع کشته شد.
اینا هرکدوم به نوعی به ملت ایران و به کشور ایران خیانت کردند.
ریشهها 353:
«جز شعر كه بار همه هنرهاى مكروه و ممنوع را بر دوش كشيده است هنرهاى ديگر فرد را در الوهيت محو كرده اند.»
هم ازینروست که اصطلاح “سِحرِ حلال” را برای شعر بکار میبردهاند. ممکن است جناب کورس ریشههای دینی این “حلال” بودن را ذکر فرمایند؟ با توجه به اینکه شاعران جاهلی و بخصوص آن ها که در مقام رقابت با وحی برآمدند، امکان حرمت شعر را نیز فراهم کردهبودند؟
درود بر مازيار ارجمند:
١- هر پيامى ، از آسمان باشد يا از زمين ، وقتى خطاب به گوش هاى انسان هاى زمينى مى شود به زيستجهان اين انسانها خطاب مى شود ؛ به زبان آنها ، به قلمرو جغرافيايى آنها ، به برهه تاريخى آنها و به شيوه زيستن و بودن آنها خطاب مى شود. اين پيام هر قدر نيز متفاوت ، نابهنگام ، ناهمزمان ،نابجا ، و آسمانى باشد به محض خطاب به فهم هايى خطاب مى شود كه در يك قلمرو جغرافيايى و تاريخى و زيستى شكل گرفته اند ، زمانمند و تاريخمند و وابسته به شيوه زيست و توليدى مقيدند بنابراين ، پيام نمى تواند زبان آنها ، تعلقات آنها ، اخلاق و خلقيات عرفى آنها و مسائل آنها را ناديده گيرد ، البته بهتر است بگويم : مى تواند ، اما شنيده نمى شود و چون تارهاى صوتى در هوا محو مى گردد. اين است كه امرقدسى در ذاتش هرچه باشد – و اين چيزى است كه موضوع بحث ما نيست – به محض به سخن درآمدن تبديل مى شود به : به رابطه با امر قدسى . اين تعريف كه تجربه دينى رابطه با لايتناهى و امر نامحدود است چيزى كم دارد و آن رابطه برقراركننده به عنوان موجود محدود است . رابطه محدود با نا محدود همواره معناى امر قدسى را به نفع محدود مصادره كرده است . اين گمانه را مى توانيد با تصوير ميوه ها و فضاى آبادان بهشت در قرآن ، و ديگر احكام خبرى و انشائى آن محك بزنيد و بسنجيد مربوطيت آنها را با مسئله هاى اعراب بدوى . فرض بگيريد به جاى اين احكام پيامبر از آداب آپارتمان نشينى و ترافيك و صنعت رسانه و مانند اين ها يا اصلاً بگيريد درباره گلادياتور ها و مسابقات ورزشى يونانى ها يا آيين و رسوم قومى ديگر در همان زمان سخن مى گفت . پيامش آيا شنيده و فهميده مى شد ؟ مسلماً خير . پس پيام هرقدر ابدى و فرابشرى و فراتاريخى و مطلق و همه زمانى و همه جايى فرض شود ، شنود و فهم آن وابسته و مقيد است به پيش ديدها و پيش دريافت هاى فرهنگ مخاطبان .
٢- نخستين مخاطبان قرآن اعرابى بودند كه دايماً در جستجوى مرتع از جايى به جاى ديگر كوچ مى كردند. در اين خانه بدوشى و زيست بدوى تنها شعر بود كه به قوه ابداع آنها مجال بروز مى داد. آنها نقاش و آهنگساز نداشتند. معمارى را بعدها از ملت هاى مغلوب آموختند . بت هايى كه مى پرستيدند يا سنگ شكل ناگرفته بود يا همچون هبل به شكل انسان بود و در هر حال در حد كار هنرى نبود بل اعراب آن را وابسته به الوهيت خاص خود مى پنداشتند. تنها شعر يا هنر كلمات داشتند . قصيده سرايان در بازار عكاظ اشعار خود را در معرض نظر ها مى نهادند . بهترينِ آنها براى آويختن در كعبه برگزيده مى شدند . از همين رو معلقات ناميده مى شدند. امروزه هفت معلقه معروف بجا مانده و به زبان هاى اروپايى نيز ترجمه شده اند. عشق ، شراب ، وصف معشوق و درد هجران شاعر ، شكار ، نوشخوارى و شجاعت در پيكار و گاه صلح و اختلافات قبيله ها از جمله بن مايه هاى اين اشعار اند. بيش تر اين قصيده ها از جايى آغاز مى شوند كه شاعر به تنهايى يا همراه با كاروان به خانه ويران شده معشوق مى رسد . معشوق با قبيله اش به قصد يافتن مرتع مسكن خود را ترك كرده است.شاعر درد هجران و خاطرات خود را از روزگار وصال بازگويد. زندگى در صحرا، به رغم دشوارى هايش ، يك زندگى آزادانه و انسانى است . امرؤالقيس در قصيده اش كه فوق العاده زيباست همچون انسانى ظاهر مى شود كه آقا و نوكر خويش و سرشار از عشق به زندگى است . برخى از شاعران سبك خراسانى از جمله منوچهرى دامغانى و رودكى و عنصرى از شاعران عرب و معلقه سرايان تأثير زيادى گرفته اند . اين تأثير در شاعران بعدى نيز ماندگار شد؛ چه در فرم ، چه در محتوا . سعدى و حافظ با دواوين شعراى عرب بسيار مأنوس بودند. پس از اسلام و پيش از عصر امويان باز هم تنها هنرى كه مجال بروز دارد شعر است . نقاشى و پيكرتراشى و هر هنرى كه ناديدنى را ديدنى و امر متعالى را ملموس و محسوس كند مايه گمراهى تلقى مى شود . اما وقتى كه اين هنرها در زيستجهان عرب اصلاً وجود ندارند دليلى هم براى تأكيد بر گمراه بودن آنها وجود ندارد. در قرآن اما اشاراتى به گمراه بودن شاعران مى شود:/ و الشعراء يتبعهم الغاوون ، الم تر انهم فى كل وادٍ يهيمون و انهم يقولون ما لا يفعلون / پيداست كه مضمون اشعار دوران موسوم به جاهليت با اخلاق قرآنى ناهمساز است ، توصيف پيكر عريان زن ، يادآورى عشقورزى با معشوق ، مباهات به عشرت و نوشخوارى در آيين جديد پذيرفتنى نيست ، اما فرم و فصاحت و بلاغت ايرادى ندارد ، سهل است ، قرآن خود زبانى شاعرانه و مسجع دارد . وقتى آيه بالا خوانده مى شود شاعرانى كه مضمون شعرشان پند و اندرز و تذكر و به اصطلاح عرب حكمت و موعظه حسنه است از پيامبر كسب تكليف مى كنند . پيامبر آنها را مشمول اين بخش از آيه مى داند : ” الا الذين آمنو ..” .در تفسير طبرى و بيضاوى و برخى از ديگر تفسيرها شرح اين تفكيك آمده است . از همين جا خطوط قرمزى شاعران گمراه را شاعران صالح و سحر حرام را از سحر حلال جدا مى كند . مقصود از سحر كلامى است كه با زيبايى و شيوايى خود مخاطب را افسون مى كند .در فرهنگ دهخدا ذيل مدخل سحر حلال مى توانيد شواهد شعرى را بيابيد
٣- بنابراين مى توان گمانه زد كه فروكاست هنرها به شعر در ايران پس از اسلام يك ريشه عربى-اسلامى دارد . اما ناگفته نماند كه شاعران ايرانى و حتى عرب از عصر اموى به بعد شعر خود را مقيد به آنچه سحر حلال ناميده شده است نكردند. خيال ايرانى نمى توانست شعر را محدود به ستايش نبى و اندرز و حكمت دينى كند. سروده هاى شاعران سبك خراسانى ،با سنجه حلال و حرامِ شعر در حجازِ صدر اسلام، بيش تر حرام اند تا حلال . سروده كم تر غزل سراى ايرانى مى تواند حلال باشد گرچه نظامى ، ناصر خسرو و خاقانى شعر خود را سحر حلال ناميده اند. شعر تغزلى عمدتاً عاشقانه است .اين خط قرمز در تنها هنرى كه در قلمرو اسلامى مكروه نبود نه براى خمريه نويسان عرب پذيرفتنى بود نه براى شاعران ايرانى . البته نظر من اين است كه شما به پاسخ من بسنده نكنيد و از يك اسلام شناس نيز در اين باره پرس و جو كنيد. دريافت شخصى من اين است كه با گسترش اسلام به ايران پيام آغازين مخاطبانى پيدا مى كند كه از نگر پيشينه فرهنگى با عرب خانه بدوش و بيابانگرد تفاوت مى كنند . نه فقط ايرانيان بل اميران عرب نيز وقتى شهرنشين و از نظر جغرافيايى همسايه بيزانس مى شوند، ذوق هنرى شان نمى تواند محدود به سحر حلال گردد . تنها هنرى كه توانسته است مشروط به حلال بودن جوازِ جولان يابد، شعر بوده است . هنرهاى ديگرى كه اندك مجالى براى بروز يافته اند از حد معينى نتوانسته اند فراتر روند ؛ از آن حدى كه خط و نقش آنها فرد انسانى را در استقلالش نشان ندهند. در عصر سلطه مغولان چنانكه قبلاً در ريشه ها – شماره اش يادم نيست – آنجا كه بحث بر سر عظمت كار خواجه رشيدالدين فضل الله در تأسيس يك دانشگاه پيشرفته به نام ربع رشيدى بود – اشاره شد نقاشى و معمارى رونقى گرفت . چون من در اين زمينه تخصصى ندارم از نوشته هاى اهل فن از جمله جناب آيدين آغداشلو بهره گرفتم تا حد و مرز اين رونق شناخته شود. مصور سازى كتاب ها نقاشى را تابع موضوع كتاب مى كرد و در مينياتور انسان ها در زمينه اى محو معلق مى مانند كه ارتباط آنها با جهان را مى گسلد. مازيار عزيز : اينجاست كه شعر تنها مفرى بوده است كه ذوق استتيك ديگر هنرها نيز به آن منتقل و در نتيجه ابتر و نارسا و عقده اى گلوگير شده است ، چرا كه شعر هر قدر نيز كه توانمند و غنى باشد هرگز نمى تواند جاى هنر ديدارى و شنيدارى را بگيرد . نتيجه فاجعه بار اين فقدان تاريخى چيزى است كه مى توانيد درباره اش انديشه كنيد .
شاد باشيد
———————–
سلام کوروس گرامی
سپاس از شما برای اینهمه زحمتی که برای فهم ما متحمل می شوید. تمامی نوشته های شما و بویژه این نوشته، از انصاف و خردمندی و ادب سرشار است. و ما، چه محتاجیم به این همه صفتی که در نوشته های شما موج می خورد.
سپاس
.
آشنایی با شخصی چون کورس را که اینهمه دانا، فروتن و با حوصله و تعهد یک آموزگار است مدیون آقای نوریزاد هستم. سپاس از هر دو بزرگ.
مهدی از تهران
عرض ادب و احترام
1- در دو مقوله قبل خود اشاره ائی به ازاد کردن فرزند بانوی فریاد کش ” اوین را ویران میکنم..”” نمودم. امروز استبداد نعلین با یورش به جمع مترضان جلو شکنجه گاه و زندان بجا مانده از استبداد چکمه برای استبداد نعلین (اوین) – البته استبداد نعلین توسعه این شکنجه گاه را در حد مطلوب خود داده است- برای بعضیها نشان داد که ان را که ازاد کردیم بی گناه بود و اینان را که میگیریم برای حفظ قاون است و اگر ازاد کنیم عدل علی (البته علی که من مسلمان شیعه زاده میشناختم با آن علی که استبداد نعلین میشناسد از زمین تا آسمان فرق است)را داریم و اگر زندانی کنیم با زهم عدل علی را داریم.
2- باور من این است که استبداد نعلین منبع مالی بنام نفت و پشتیبانی بنام امت دارد. اگر منبع مالی نفت استبداد نعلین بطور کلی قطع گردد، اکثر امتش او را تنها خواهد گذاشت. دیدیم که کمتر از دو سال که منبع مالی نفت استبداد نعلین کم شد ، چگونه استبداد نعلین کمر خم کرد و زیر بار چه ذلتی بنام برجام رفت. البته نمونه های دیگری از خم شدن استبداد نعلین مانند قطعامه 598 و یا بخشیدن بخش اعظم از دریای خزر را در صندوقچه خود دارد. متاسفانه خریداران نفت کارتلهای عظیم سرمایه داری هستند که به غیر از منابع کشوری که سر مایه هایشان در آن است، به هیچ چیز دیگری فکر نمیکنند. لذا هنوز هم فکر میکنم بهتر است با روش تقویت فرهنگ و ترویج مطالعه (البته میدانم که روشی بس طولانی و سخت است) از تعداد امت کم نمائیم. اگر استبداد نعلین امتش را از دست بدهد آنقدر بز دل و ترسو است که یک شبه نعلین را از پا در میآورد و از بی خدا ترین انساتهای عالم بی خدا تر میگردد.زیرا استبداد نعلین به هیچ چیزی به جز زر و زور و تزویر و شکم بارگی و دنیا پرستی معتقد نیست.
3 – دوستان اسفند ماه زما ن به راه انداختن شو انتخاباتی استبداد نعلین نزدیک است. عاقلان میدانند که استبداد نعلین بازیهای تکراری کشاندن امت به پای صندوقهای رای را دوباره به راه خواهد انداخت و متاسفانه امت هم به اندازه وفور در ایران میباشد که نمایش رای گیری استبداد نعلین را مطلوب نشان دهند. فکر کنم روشنگری توام با عقل و خرد و بازی نخوردن از دوز و کلکهای استبداد نعلین شاید بتواند قطره ائی از پشت پرده شوم این نمایش را عیان کند.
4 – مانند همیشه تکرار میکنم که تا جهل و خرافات در جامعه رواج داشته باشد جائی برای عقل و خرد نخواد بود.
مهدی از تهران
مهدی از تهران
دوست عزیز خواهش میکنم مصاحبه با کیوان صمیمی مبارز خستگی ناپذیر که تازه از زندان آزاد شده، را بخوان. من و شما مادام که روشی برای سیاست ورزی و مشارکت شهروندی ارائه ندهیم نه میتوانیم و نه حق داریم شرکت در انتخابات را تخطئه کنیم. تمامی کنشهای فعال مردم ایران پس از انقلاب ریشه در انتخابات داشته. البته من با دادن چک سفید به هیچ گروهی از سیاستمداران موافق نیستم. باید بدانند که اگر به حداقلهای وعدهداده شدهٔ خویش عمل نکنند کسی به آنها رای نخواهد داد.
تحریم انتخابات در تمام این چند دهه امری انفعالی و محکوم به شکست بوده. دلایلش زیاد است و سر فرصت با هم گفت و گو خواهیم کرد. تا کنون قهر کردنهای طبقهٔ متوسط شهری از هر انتخابات، نتیجهای جز به زیان خودشان نداشتهاست.
افرادی چون عماد بهاور، کیوان صمیمی، مصطفی تاجزاده و … که همگی برای بیان عقایدشان هزینه دادهاند، معتقد به شرکت در انتخاباتند. من و شما ممکن است شأن خود را برتر از شرکت در این انتخابات بدانیم اما مردم میروند و رای میدهند. تا زمانی که راه دیگری برای عمل سیاسی وجود نداشتهباشد (از قبیل کانونهای مدنی و سیاسی) تنها دو راه برای مشارکت در سیاست وجود دارد: جنگ مسلحانه یا انتخابات. تحریم به عنوان یک کنش سیاسی تنها زمانی مفهوم پیدا میکند که دست کم 50٪ از واجدین شرایط به آن بپیوندند، و تازه آن هم زمانی مؤثر خواهد بود که پیش از تحریم دلایل خود را به طور آشکار و هماهنگ به گوش جهانیان رسانیدهباشند.
شاید بد نباشد به تاریخ دموکراسی رجوع کنیم. در انگلستان که مهد دموکراسی است، اصولا مجلسین برای احقاق حق طبقات اشرافی و نجیبزادگان (شما بخوانید: ولایتمداران) به وجود آمد. کارگران یا باید به آراء مارکس رجوع کرده و به براندازی نظام اجتماعی میپرداختند یا آنقدر تلاش میکردند تا سهم و حق خویش را از همان نظام بگیرند. این پروسه بیش از یک قرن به درازا کشید تا بالاخره حزب کارگر بریتانیا توانست اکثریت مجلس را از آن خود کند. همینطور تاریخچهپپق مبارزات زنان برای گرفتن حق رای با انقلاب و یکشبه محصل نشد. در قرن بیست و یکم تغییرات با سرعت زیادی اتفاق میاُفتند.
اگر ما معترفیم که در تغییر شرایط انتخابات (نظارت استصوابی) ناتوان هستیم، آنوقت چطور توانایی داریم مردم را به تحریم انتخابات تشویق کنیم؟
من خیلی دوست دارم آقای دکتر ملکی نیز، که قبلا مخالفت خویش با شرکت در انتخابات را اعلام کردهاند راه حل عملی جایگزینی برای رساندن صدای مردم پیشنهاد بدهند.
مازیار وطن خواه گرام:
باعرض ادب و احترام
از اینکه نوشته اینجانب را خواندید متشکرم.
مرغوم نموده اید “”” …..نه میتوانیم و نه حق داریم شرکت در انتخابات را تخطئه کنیم. …”””
مازیار گرام “”نه می توانیم و نه حق داریم””مغایر ازادی اندیشه و گفتار است. باور دارم شهروندایرانی امت شده صد ها سال در پیش دارد تا بتواند یک جامعه مدنی بسازد مانند کشور ایتالیا که به کشور جهان سومی اروپا مشهور است. دوست عزیز مردم کشورهائی مانند آمریکا ، بریتانیا ، المان ، فرانسه، کره شمالی ، ژاپن فداکاریها و قربانیها و سخت کوشی هاکرده اند تا امروز آقائی کنند. اول کاری که کردهاند فرهنگشان را از ویروس و میکرب دین و مذهب پاک کردهاند و دین و مذهب را در چهار دیواری معبدگاهشان محبوس نمودهاند. در ایران ما بر عکس است انسانها در زندان محبوسند و دین ومذهب آزادنه جولان میدهد. به قول اقای روح لله مصطفوی (خمینی) خداوند همه ما را آدم کند.
مهدی از تهران
تصحیح در پاسخ به مزدک گرام:
کره شمالی اشتباه تایپی است. منظور کره جنوبی میباشد.
مهدی از تهران
مهدی گرامی
خواندن پاسخ سرشار از نکته بینی و اندیشیدهٔ شما به شوقم آورد. منظورم از “ما، نه حق داریم …” مردم نبود. اتفاقا بر عکس منظورم “ما”یی بود که به مردم میگوید “اگر انتخابات را تحریم نکنید، اگر بروید و به یک آخوند یا آخوندزاده رای دهید، لیاقتتان همین است” و الخ.
اگر این یک رای شخصی باشد (همانطور که دین شخصی) به من ارتباط ندارد و به عنوان نظر یک شهروند، محترم. اما اگر به عنوان دستور اجتماعی و در فضای عمومی تبلیغ شود (بازهم همچون دینی که سیاسی شود) آنگاه من و هر کس دیگر حق دارد آن را به نقد کشد و نظرش را راجع به صحت و سقم آن بگوید.
در اینجا نه به عنوان یک صاحبنظر، بلکه به عنوان کسی که نظرات صاحب نظران سیاسی دلسوز را تعقیب میکند، هنوز هیچ راه یا ساز و کار موثری که بتواند کمینهٔ نظرات مردم را در سپهر سیاسی ایران تامین کند سراغ ندارم.
به گواهی آنچه تا کنون در این کامنتها نوشتهام من نیز آرزویی همچون شما برای وطنم دارم. شاید تعداد ما -اگر نه برای تحقق- دست کم برای درخواستِ بازگرداندن دین به حیطهٔ خصوصی کافی باشد، اما هنوز هیچ تشکل یا مستمسکی برای آغاز آن -جز همین انتخابات معیوب- نداریم.
اجازه دهید با شما در “امتوار” نامیدن رفتار انتخاباتی مردم مخالفت کنم. رفتار مردم ایران هنوز و به دلایل گوناگون، با رفتار مردمی که دموکراسی را نه به عنوان یک امر سیاسی، بلکه به عنوان یک راه زیستن برگزیدهاند، فرسنگها فاصله دارد. اما دست کم پس از سال 1368 و فوت آیتالله خمینی، دیگر “امتوار” نبوده و ازین روست که همواره سبب شگفتی شدهاست.
راضی شدن به تایید صلاحیت “روحانی” در شورای نگهبان نه از سر تمایل، بلکه -به تعبیر آخوندی- در حکم اکل میت و از سر ناگزیری بودهاست. رهبر از دوسال پیش تصمیم به مذاکره با آمریکا گرفته بود. احمدینژاد که میخواست خود قهرمان این نمایش باشد (و رحیم مشائی را به همین منظور به کانادا و آمریکا فرستاد) فاقد مشروعیت سیاسی برای این مذاکرات حیاتی بود: نه غرب پس از جنبش سبز او را نمایندهٔ مشروعی میدانست، نه بین مردم و نه حتی بین بخشی از اصولگرایان مشروعیت داشت؛ هر توافقی با امضای او از همه طرف بیاعتبار انگاشته میشد. ازینرو به مردم این کمترین فرصت دادهشد تا بین گزینههایی بسیار محدود، خود رئیس جمهور را برگزینند. به سهولت امکان داشت آرا بین عارف و روحانی شکسته شود تا قالیباف (که کاندید اصلی سپاه بود) به ریاست جمهوری برسد. وگرنه با هیچ عقل سالمی نمیشود این رفتار رهبر را توجیه کرد: هشت سال با تمام قوا رفسنجانی را بکوبد، با گذشتن از تمام ملاحظات صلاحیتش را (که عملا برگزینندهٔ ولیفقیه بوده) رد کند، ولی سرآخر اجازه دهد روحانی که یک عمر دست راست او بوده به ریاست جمهوری برسد. من انتخابات 1392 را با تمام ملاحظات فوق، همچنان نشانه ای آشکار از بلوغ سیاسی مردم و بخشی از سیاستمداران تلقی میکنم.
ما (مخالفان حکومت ولایی) با اصلاح طلبان حکومتی در موقعیتی پارادوکسیکال نسبت به هم قرار داریم: آنها محتاج رای ما هستند در حالیکه میدانند در حقیقت نزد ما اعتباری ندارند، ما هم برای اندکی آزادی بیان، اندکی کارآمدی، فرصتی کوتاه برای زندگی خواهی (با کاستن از فشار ایدئولوژی) و … محتاج آنها هستیم در حالیکه میدانیم باید از آنها عبور کنیم. به محض آنکه یک اصلاحطلب را برمیگزینیم از بیعرضگی او (که البته شرط به قدرت رسیدنش هست) میرنجیم و میخواهیم ازو عبور کنیم. فعلا هیچ راه حل دومی هم وجود ندارد: دو دشمن هستیم که از دست دشمن مشترک خونخوار که دارد موجودیت کل کشور را به باد میدهد به طور تاکتیکی با هم متحد شدهایم. وگرنه در یک انتخابات به راستی آزاد من و شما به کسی که معتقد به ولایت فقیه باشد رای نخواهیم داد. (این بخش را از روی دست نویسندهٔ برجستهٔ وبلاگ “دلقک ایرانی” نوشتم و کم و کاستش با من است، سر فرصت لینک آن را در اختیار دوستان میگذارم تا آب از سرچشمه بنوشند).
دوست گرامی، سیاست علم حصول ممکنات است و نه آرزوی وقوع معجزات. اما میشود آرزوی معجزه در دل داشت و بر روی زمین راه رفت.
—————————–
درود مازیار گرامی
داستان برآمدن آقای روحانی و بی فروغیِ احمدی نژاد در مذاکره با آمریکا و دیگران نه به این خاطر بود که دست احمدی نژاد برای این امر سترگ از لیاقت تهی بود و این لیاقت را روحانی داشت و بهمین خاطر فضا برای برکشیده شدن روحانی مهیا شد تا او در این مذاکرات سهمی قابل داشته باشد، نه، کار تحریم ها و تبعات بعدی اش آنچنان بیخ پیدا کرده بود و ترس آنچنان چارستون بیت رهبری را تکانده بود که اگر جناب جلیلی نیز رییس جمهور می شد حتما و حتما آقایان به همین نتایج می رسیدند که اکنون رسیده اند. تمام تأسیسات هسته ای پلمب می شد و با بتن پر. اسمش را نیز می گذاردند: عملیات مدرن سازی تأسیسات هسته ای آب سنگین اراک. نهایتاً موزه ای برای تماشای هرازگاه بعضی ها.
با احترام
.
جناب آقای نوریزاد
از پاسخ شما سپاسگزارم. در آن مورد بنده با شما اختلاف نظری ندارم. من نیز معتقدم انتخاب بین روحانی و جلیلی در فرجام ماجراجویی هستهای تاثیری نداشت، نظام تنها محتاج کسی بود که مشروعیت داخلی و خارجی برای امضای توافق با آمریکا را داشتهباشد و به همین دلیل شخص رهبر بر صیانت از آرا تاکید کرد. اما به عقیدهٔ شما طرفداران مصباح، سپاه و بیت کدام یک را ترجیح میدادند؟ روحانی یا جلیلی؟ درست همینجاست که نقش ائتلاف بین اصلاحطلبان و هاشمی و حضور مردم در انتخابات و رأیشان به روحانی برجسته میشود. توافق هستهای به هر حال سر میگرفت اما مردم در همان مختصر فضای تنفسی که داشتند نقش خود را زدند. به نظر شما وقتی آیتالله سعیدی رسما میگوید مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت (=روحانی)، لانهٔ اپوزیسیون نظام شدهاست، آیا همچنان بین روحانی و جلیلی و قالیباف تفاوتی نبود؟ آیا رای مردم به روحانی -بین گزینههای موجود- هوشمندانه نبود؟
اما احمدینژاد حتی اگر نظام هم نمایل داشت، از نظر طرف غربی فاقد مشروعیت بود. وگرنه مذاکرات عمان که در سال 1390 (توسط ولایتی) شروع شد.
چرا باید خود و دیگران را گول زد،تا کی دروغ و فریب؟
این حکومت تایید خود را با جمع آرای شرکت کنندگان در انتخابات می داند، با انتخابات مضحکی که برگزار می کنند ، آزادی و مردم را مسخره و بازی گرفته اند ، مردم برای دفاع از حقوق خود باید با شرکت نکردن بر استبداد نه گویند.
حق گرفتن در ایران کنونی رای ندادن است .
سلام ازمن بشما
داشتم فکر میکردم
این نامه های نوریزاد است که اورا در تاریخ ایران جاودانه کرد ،نه رفتن او به زندان ، نه سماجت صوری او در درخواست پس گرفتن اموالش و یا ممنوع الخروجی اش.
داشتم فکر میکردم
اگر جمهوری اسلامی همان روزهای اول اموال شما را پس داده بود این همه نامه روشنگر وبیدار کننده هرگز نوشته نمیشد
داشتم فکر میکردم
اگرنامه های نوریزاد نبود امروز خبری از دکتر ملکی وخزعلی و طبرزدی امیر انتظام و بسیاری دیگر که شهامت پیدا کردند نبود
و بالاخر فکرکردم
اگر این روند انقلاب فکری که نوریزاد یک تنه راه انداخته با اشتباهی قطع شود کار نجات مردم ایران به کجا و چند سد ساله دیگرعقب خواهد افتاد؟
بزرگترین پیروزی شما و شانس مردم ایران نوشتن همین نامه های آفتابگونه است که به مغز
مردمی واداده و نا امید شده بتابد . ومبادا این فرصت را با اشتباهی از دست بدهید
ویکی از موارد اشتباه میتواند عوض کردن روش (مسیح وار و تنهایی و بک تنه بمیدان رفتن) باشد که بنظر میرسد به آن فاز
نامعلوم وارد شده اید
آیا من خیالاتی شده ام؟
قربانت مرتضا
میخواهم به پایینی های سپاه هم بگویم که شما با جهالت خود و پیروی بی چون و چرا از سید علی خامنه ای و آخوندهای فاسد دیگری نظیر مکارم شیرازی و سرداران بی لیاقتی که با کاسه لیسی به سرداری رسیده اند در همه این خیانت ها که به مملکت و مردم کشورتان میرود سهیم هستید. اهمیتی ندارد که چند سال در جبهه ها جنگبده اید و چه میزان زخم شیمیایی و غیر شیمیایی در بدن دارید وقتی که نمیدانید و نمیدانستید که برای چه جنگیده اید. درست است که از صدها هزار میلیارد تومان دزدی های بیت /////////// و سرداران سپاه چیزی به شما نمیدهند اما وقتی که میبینید و نه تنها سکوت میکنبد بلکه ابزار سرکوب و خفقان میشوید جرم شما بیشتر ازرهبرتان نباشد کمتر نیست. در روز واپسین و انشاالله در همین دنیا شما مجازات سنگینی برای همراهی کورکورانه تان از قدرت و به باد دادن آمال و آرزوهای مردمان این سرزمین خواهید پرداخت.
با درود به نوریزاد ارجمند و یاران دلیر و فداکار و انسان و ایراندوست ایشان!دوست ارجمند مگر از هیولا جراین انتظاری دارید؟
مردم باید آماده ی یه تغییرات اساسی برای گندزدایی از این مملکت باشند.
احتمالاً اوضاعِ «مالی» برادران نیروی انتظامی و اطلاعات و پاچه ورمالیده های لباس شخصی خراب است و بدین شیوه آنرا می خواهند به بالایی ها اعلام کنند.
تلویزیون داره خبر پیاده رفتن مردم به کربلارو نشون می ده.تازمانی که دربند خرافاتیم مارا به هرراهی به هر طریقی خواهند کشاند.