سر تیتر خبرها
مالیخولیا

مالیخولیا

یک: دیروز شنبه روزی سراسیمه بود برای سرهنگ. که دوستان ما را از جلوی اوین کوچاند و تا مرا دید که از دور به سمت آنان می روم، با قدمهای بلند به طرف من آمد و در راه با دستش اشاره کرد که نیا بل برو. من اما نرفته بودم که به یک اشاره و اخم سرهنگ بازگردم. گفت: امروز روز شوخی و شُل گرفتن نیست. شده بزنم همه را، می زنم. گفتم: جناب سرهنگ، ما نیامده ایم که …. گفت: همین که گفتم. من امروز مهیای کتک زدنم. گفته باشم. سرهنگ هوار می کشید اما ته دلش هیچ نبود. او انسان تر از آن بود که به روی دخترها و بانوانی که برای رهایی عزیزانشان به آنجا آمده بودند مشت بکوبد. ظاهراً از بالا او را در منگنه قرار داده بودند که: تو عُرضه ی جمع کردن اینها را نداری؟

دو: سرهنگ گفت: از حوزه ی استحفاظی من خارج شوید هرکجا که می خواهید بروید. گفتم: برویم سمت چمران؟ گفت: آنجا باعث تصادف می شوی و فردای قیامت جلویت را می گیرند که فلانجا حقی را ضایع کرده ای. گفتم: برویم سمت میدان کاج؟ چیزی نگفت: بالاخره این جمعیت باید به یک سو می رفت. تحت الحفظ رفتیم به سمت بالا. این شیب برای هر که مفرح بود، برای دکتر ملکی کمی با دشواری همراه بود. پیرمرد اما آمد بی اعتراض. که اعتراضش به گنده ترهایی بود که سختیِ شیب راه در کنارشان دیده نمی شد.

سه: کوچه به کوچه و خیابان به خیابان رفتیم و رفتیم تا رسیدیم به میدان فرهنگ. زیرپل اوین اگر اتومبیل های گذری ما را می دیدند، اکنون این ما بودیم که به دیدار مردم یک محله می رفتیم. اتومبیل های گذری نیز از کنارمان رد می شدند بجای خود. جناب سرهنگ و مأمورانش تا مرز محدوده ی کلانتری شان ما را مشایعت کردند. حتی جناب سرهنگ در یکجا به دوستی که با یکی از مأموران بگو مگو کرده بود، کلی بر سرمان هوار کشید که: هرکس به مأمور من توهین بکند من دِروش می کنم. از محدوده که خارج شدیم خیال سرهنگ راحت شد. به میدان فرهنگ در سعادت آباد که رسیدیم، مأموران کلانتریِ آنجا به استقبالمان آمدند. بنای ما رسیدن به ساعت دوازده ظهر بود. در پایان مأموران، جلوی اتومبیل یکی از دوستان ما را گرفتند و گوشی تلفنش را برداشتند. خیال می کردند این او بوده که امکان مصاحبه با شبکه های خارجی را ترتیب می داده. و حال آنکه شبکه ی ” دُر تی وی” در این چند هفته ی گذشته مرتب با ما تماس می گرفته و داغ داغ حال و احوال ما را منتشر می کرده. دیروز هم من صحبت کردم هم دکتر ملکی هم خانم علی شناس هم مادر سعید زینالی. چه بکنیم؟ وقتی صدای و سیمای ملاها با ما مصاحبه نمی کنند، ما نیز با هر کجا مصاحبه می کنیم. به کسی چه مربوط؟

چهار: در این مسیر، کلی پرسش و پاسخ و گفتنی ها رخ داد که در نوشته ی بعدی شاید بدانها اشاره کردم. اما اشاره ای بکنم به این سخن جناب سردار شمخانی که: در سوریه، کل شهدای ما به زیر پنجاه نفر نمی رسد. من مانده ام که اگر انقلابی صورت نمی پذیرفت و جنگی رخ نمی داد و مسندها برای آدم های همینجوری له له نمی زد، دوستانی چون جناب شمخانی چگونه روزگار می گذراندند. من پیشتر نیز گفته ام که بسیاری از سرداران سپاه، بسیار فراتر از قیل و قالی که دارند، آدمهای ساده و پوک و پخمه اند. وقتی دروازه ی ندانم کاری ها و پلشتی ها اسمش می شود: باب شهادت، پنجاه نفر که چیزی نیست، بگو صدهزار نفر. بگو یک میلیون نفر. از جیبم که نمی دهم. ارث پدری ام که نیست!

پنج: داستان دانشگاه و کنسرت و اردوهای مختلط از زبان رهبر کم کم دارد به یک جشنواره ی شیرین زبانی بدل می شود. کار رهبر همین است دیگر. که هر از گاه یک چیزکی بپراند و جمعی را بخود مشغول دارد. رهبری که باید سر بر زمین خاک آلود بگذارد و ضجه بزند بخاطر بی کیاستی ها و به باد دادن ها و لخت کردن و تحقیر مردم، طلبکارانه پتک بر سر بدیهیات می کوبد که: این منم. می گویم: اگر دقت کرده باشید، جناب رهبر از دانشگاه یک محیط با نشاط علمی نمی خواهد، بل مرادش یک هیأت عزاداری است که پسران و مردان در میانه بر سر و سینه بزنند و بانوان تماشا بکنند. درس؟ علم؟ شوخی نفرمایید. هر چه بر میزان علم و فهم افزوده شود، راه غارتگری برای ملاهای حاکم دشوار تر می شود. مردم؟ هرچه ببوتر مطلوب تر. نگاه فقاهتیِ حاکم مگر به چیزی جز امور جنسی متمایل است در کل؟ اردوی مختلط؟ موی سر؟ روابط نامشروع؟ نگاه حرام؟ موسیقی؟ تحریک؟ آرایش؟ صدای تحریک آمیز زن؟ صدای تق تق کفش زنانه؟ کنار هم نشستن دخترها و پسرها؟ زیر یک سقف نشستن نامحرمها؟ باور کنید اگر ملاها شرم نمی کردند، درِ دانشگاهها را می بستند و خیال شان را راحت می کردند از بیخ. اما چه کنند که این عقده از درون می سوزاندشان تا وقتی که عملی اش بکنند. داعش مگر چه می کند؟

شش: من فاجعه ی تروریستی ای را که در فرانسه رخ داد و گروه داعش مسئولیتش را پذیرفت، بحساب غمزه های خونین ملاهای ایران در تمامی سالهای پس از انقلاب می گذارم. پیش از انقلاب مگر خبری از جیش العدل و بوکوحرام و طالبان و القاعده و داعش و النصرة و جیش المختار بود؟ همه ی اینها خروجی بدیهی رفتار ملایان در داخل ایران و در بیرون مرزها و در کل منطقه اند. مگر مردم بدبخت یمن برای چه بمباران می شوند؟ جز بخاطر همین غمزه های خونین ملایان حاکم بر ایران؟ و یا بحرین و عراق و سوریه؟ ای خدا، این چه مالیخولیایی بود که از دامانِ ایرانیان برجهاندی؟

محمد نوری زاد
بیست و چهارم آبان نود و چهار – تهران
telegram.me/MohammadNoorizad

Share This Post

درباره محمد نوری زاد

105 نظر

  1. چه زیبا و از سر فهم مطلب آخر رو از زبان ما گفتید که همه این بدبختی های دنیا به دلیل یک اشتباه استراتژیک و آن کمک به ارتجاع سیاه برای نابودی یک دولت مقتدر و مردم دوست و در حال پیشرفت بود.

     
  2. چرا مطالب منو سانسور میکنی

     
  3. با درودها و سلامی از دوردستان غربت
    شاه رفت.من نیز زندانی سیاسی یا ضد امنیتی شاه بودم. در مشهد با آقایان طبسی وعسکر اولادی و حیدری وهاشمی نژاد و تعداد دیگری از آقایان در قدرت یا خفته در خاک زندانی بودم در بند یک زندان وکیل آباد.از آقایان باید پرسید در دوران شاه تعداد زنان مظلوم تنفروش چقدر بود؟آمارها هست> در سراسر ایران به پنجهزار نمیرسید. تحقیقی توسط دانشجویان آن روزگار منجمله قاسم مهریزی زاده دانشجوی ادبیات که با همسرش ثریا شکرانه دانشجوی رشته جغرافی هر دو در مشهدتیر باران شدند صورت گرفته بود که بسیار گویا بود ولی اکنون چه اندازه است؟ایا زن تنفروش دوران شاه درجه گاه کارشناسی ارشد داشت؟ ایا دختر سیزده ساله روسپی میشد؟ایا در رژیم طاغوت!وضع این چنین بود؟اسماعیل خوئی میگوید بودن خدا هولناک است و نبودنش هولناکتر… شاید به این دلیل که امید داوری ظالمان از بین میرود براستی چه کردند با این آب و خاک و نیز با عواطف مذهبی مردم آنچه در طول قرنها در قلبها نشسته بود و نه چیزی نو بل شک و انکار جایش را در میان بسیاری مردم معمول پر کرد که حاصلش را میبینیم.باشد که همت آنانکه در درون مرزهای ایران خورشید ایستادگی را فروزان میدارند به این همه درمانی گردد که آنچه هست و باید باشد فقط باید از درون این خاک وملت بروید . صدای میهن خود را بشنویم صدائی که ما را صدا میزند و این شعر نیز نثار رزم و رنجتان باد

    تو پایدار بمان ای تمامت ایران
    اسماعیل وفا یغمائی
    خزر به سينه ام امشب مگر به توفانست
    و يا نشسته به شورش بسيط عمانست
    كه باز ديده ى من درغمان يار و ديار
    در اين غروب غماور ستاره بارانست
    خداي من به كه نالم به تلخي تبعيد
    كه هايهاى من امشب به ياد ايرانست
    اگرچه آمده و رفته ساليان دراز
    هنوز ميهن من، با تو جان به پيمانست
    هنوز برگك سبزي به باد چون گذرد
    گمان برم كه مرا قاصدي ز گيلانست
    هنوز گر كه شبى ابرها مجال دهند
    دو چشم من زپي اختران كرمانست
    هنوز كام پر از شوكران من شيرين
    به ياد نيشكرستان خوبدستانست1
    و آسمان سحرگاه پاك آبى رنگ
    مرا نشانه اى از كاشي سپاهانست
    هنوز گوش من از واژگان تبريزى
    لبالبست و پر از نغمه ى خراسانست
    هنوز چونكه شود آفتاب نور افشان
    هنوز چونكه سماور به خانه جوشانست ــ2
    به ياد عهد جواني و آن ترانه ى خوش
    خيال من چو كبوتر به شهر قوچانست
    و ماه چون كه برآيد در اولين شب ماه
    نشان خنجر كجتاب تركمانانست
    دريغ و درد اگر چند گفته اند كه شعر
    ترانه خوان تمام جهان و انسانست
    وليك تجربه زد نقش بر جگر زآتش
    ز آتشى كه در آن نغمه هاي پنهانست
    كه شعر زنده نماند جهان و انسان را
    به خاك و خون وطن گر نه ريشه افشا نست
    كم از گياه نيم آه، بنگرم چو گياه
    به خاك و خطه ى خود پايدار و رويانست
    وزين رهست كه از چار سويت اى ايران
    هزار شعله مرا برجگر فروزانست
    وزين رهست كه از چار سويت اى ايران
    هزار شعر مرا بر زبان غريوانست
    به هر خیال، وطن! میکنم نظاره ترا
    وطن! كه نام تو باروى رزم خلقانست
    ترا كه موج دل بيقرار من هرجا
    رود به ساحل مهر تو باز كوبانست
    تو پايدار بمان اي سرا و خانه ی خلق
    كه در بسیط تودریای ما خروشانست
    تو پايدار بمان اي تمامت ايران
    كه بي تمامت تو ناتمام ايرانست
    ———————
    خوبدستان: خوزستان. خانملک یزدی میگوید خوبد معنای نیشکر دارد و خوبدستان بمعنای سرزمین نیشکر است یعنی نیشکرستان
    ترانه محلی دختر قوچانی
    چند کلمه را در این شعر تغییر داده ام

     
  4. ريشه ها ٣٥٢( قسمت ٣٥١ ذيل پست قبلى)
    فرهنگ < فرهنگ دينى <عرفان <….

    زمين و آسمان حافظ
    ٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ : قسمت ب:
    چندين قرن خرد سوزى :
    چه مراد مى كنيم از تفكر ؟
    ١-اين پرسش در وضعيت كنونى ما به چه كار مى آيد ؟ نخست پاسخ من در وهله نخست گمانه اى است كه سپس در اين قسمت و قسمت بعد از آن دفاع خواهم كرد . تفكر به معنايى كه در پى خواهد آمد نخستين گام اساسى در راه رهايى ماست به گونه اى كه دگربار چرخه ستم و استبداد تكرار نشود . از يك نگر هيچكس نيست كه فكر نكند حتى ديوانگان . حتى آن گاه كه فكر مى كنيم كه فكر نمى كنيم فكر مى كنيم كه فكر نمى كنيم . اين سخن ظاهرى درست و بديهى دارد ، اما از فرط همين بداهت است كه نادرستى آن پنهان مى ماند . هر فكرى فكر درباره چيزى است .هر فكرى فاعلى دارد . هم دربارگىِ انديشه ( آنچه انديشه در باره آن است ) و هم فاعل انديشه چه بسا از رانشگرى بيرون از خود در برابر هم قرار گرفته و وارد جريان انديشه ورزى شده باشند. اين مسلم است كه در اين لحظه شما يا يك شخصى در جايى ديگر از جهان در باره چيزى فكر كنيد و من درباره چيز ديگر ، اما به هر روى آنچه خود را در معرض انديشه فاعل فكر ( انديشنده ) قرار داده است بايد چيزى باشد كه به فاعل مربوط بوده است ؛ اين مربوطيت بنا به الزامات و نياز هايى بوده است ، بدهكار به بدهى اش مى انديشد، خانم خانه داربه بهاى خوار بار ، بازرگان به چك و سفته ، معمار به نقشه بنا ، بيمار به درمان دردش و ورزشكار به آمادگى بدنى و تمرين. مى توان گفت اينان همه فكر مى كنند اما درباره آنچه به هر دليلى به زندگى آنها مربوط شده و به امور جزيى تقليل يافته است . استاد فلسفه اى كه كانت يا ابن سينا درس مى دهد چطور ؟ آيا نقد خرد نظرى و فضاى طلق و نفس معلق به زندگى خودش و دانشجويانش مربوط اند ؟ آيا شمار كشتگان در حمله مغول براى استاد تاريخ و دانشجويان او مسئله اى وجودى است ؟ پاسخ دادن به اين پرسش ها با استقراء منطقى ممكن نيست . استاد و دانشجو ممكن است در كلاس چنان با شور و جديت از مطالب درسى سخن گويند كه تو گويى اين مسائل مسئله مرگ و زندگى آنهاست اما بيرون از كلاس جدى ترين مسئله آنها چيزهايى چون قيمت ارز و طلا يا اجاره خانه يا گرفتن حقوق و مدرك باشد. در اينجا كه علوم انسانى دركارند گمان مى رود هرچيزى براى استاد و دانشجو جدى باشد جز خود انسان . همان طور كه فيزيك دان لازم است اجسام طبيعى را در بوته آزمون نهد تا به خواص آنها پى ببرد ، آموزگار و آموزنده علوم انسانى نيز بايد براى شناخت آثار روح فردى و جمعى انسان ها را در بوته تأمل و آزمون نهد هرچند اين آزمون از نوع تجربه فيزيكى نباشد. براى چنين آزمونى كدام انسانى به فرد مربوط تر از شخصِ منفردِ خودمان ؟ اساساً علوم انسانى ، از فلسفه گرفته تا هنر و جامعه شناسى و روان شناسى مدرن، از همين خودشناسى زاده و باليده شده اند ؛ خود شناسى يعنى رويارويى رو راست با خود حقيقى تا ژرف ترين لايه هاى پنهان مانده و تاريك آن . اهميت تعبير رؤيا به شيوه مدرن از آن روست كه انگيزش هاى گفتارها و كردار هاى ما در هيچ جا بى پرده تر از عالم خواب بر ما آشكاره نمى شوند. زبان خواب زبان ناخودآگاهى است كه با تصاوير و كلمات نمادين خود چه بسا به يك دانشمند شهير هشدار دهد كه انگيزه اى را كه در بيدارى خدمت به خلق مى نامد چيزى جز خواست قدرت يا جبران جريحه (trauma) اى كه در گذشته باعث تحقيرش شده يا اصلاً هراس از عريانى در محضر همگانى نباشد . بدون اين آزمون خودشناسى شخصى مربوطيتِ آموزش علوم انسانى براى استاد و دانشجو همان حقوق و مدرك و اعتبار اجتماعى است كه از اين راه بدست مى آيد . در غير اين صورت مربوطيت و دربارگى انديشه نانوا و خانم خانه دار به مراتب جدى تر و روراست تر است از آنِ استاد فلسفه و علوم انسانى .
    تأمل در خود اكنونى خودمان معلوم مى كند كه مربوطيتِ انديشه الزاماً گزينشى بيرون از زمان و مكان و شرايط تاريخى و زندگينامه اى نبوده است . عرب هزار و چهارصد سال پيش قطعاً نمى توانسته به تراقيك و جريمه رانندگى و خريد تلويزيون و ديش ماهواره و تحصيل و بازار كار براى رشته تحصيلى و صدها فراورده تكنولوژى فكر كند كه امروزه ساختار كلى زندگى جمعى و حتى رويكرد ما به جهان و شيوه زندگى را دگرگون كرده اند، ليك امروزه نسل همان عرب مبتكر اسقاط يك نظام سياسى از طريق فيس بوك مى شود. جزيى ترين تا كلى ترين چيزها ممكن است مقصد فكر من يا شما باشند، اما به محض اينكه من مى گويم درباره چيزى فكر مى كنم ظاهراً مى رسانم كه اين من هستم كه فاعل و رانشگر انديشه ام ، من هستم كه مهار فكر را به كف دارم ، من هستم كه شخصاً و بدون هيچ رهنمودى جز خود دارم فكر مى كنم . آيا به راستى همين طور است ؟ اگر از تفكر انديشيدنى خودسالارانه را مراد كنيم لاجرم براى آنكه معلوممان شود كه به راستى فكر مى كنيم بايسته است بپرسيم : آيا فكر من كاملاً از خودم سرچشمه مى گيرد، آيا فكرم از تأملاتى شخصى در خودِ خودم و نيز در انگيزش ها و رانش هاى و ميل ها و وازنش هاى بهرهِ خاص و منحصر به فرد من از هستى برآمده است و با آن به گونه اى جدى و زيستمندانه شب و روز درگيرم و مستقيماً در كنش ها ، واكنش ها ، و منش هاى فردى و جمعى من نقشى تعيين كننده دارد ؟ يا برعكس آنچه را تفكر مى نامم همه سر از بيرون وارد و نازل شده است بى آنكه دستى بر اين وجود تكينه ناانديشيده سوده باشد ؟ اين عامل بيرونى براى هركس كه اندك آشنايى با فلسفه هاى ذهن و شناخت شناسى پست كانتى داشته باشد ، البته فقط اعتقادات دينى موروثى نيست بل خيلى از رانشگرهاى ديگر نيز در كارند ؛ از جمله بت هاى جديدى كه فرانسيس بيكن در صدر تاريخ مدرن آنها را برشمرده است ، يا ايدئولوژى هژمونيك يا مسلط ، يا ترس از گناه يا ارزش نمايشى ( Ausstellungswert)كه والتر بنيامين در مقاله بسيار انديشمندانهِ '' كار هنرى در عصر تكثيرپذيرى تكنيكىِ آن '' آن را در تقابل با '' ارزش آيينى '' ( Kultswert) قديم قرار مى دهد ؛ به اين معنا كه اگر در قديم هنرمند كارش را بر وفق آيين مقدس مى ساخت در عصر جديد به يارى بازتوليد پذيرى انبوه تكنيكى كه عكاسى و سينما و صنعت چاپ ممكن ساخته است فراورده هاى فكر و احساس در عرضه خود مشكل بتوانند سليقه و تقاضاى عمومى را ناديده انگارند ، البته اين مشكل بودن به معناى محال ذاتى نيست . ما ، با نيچه چه همداستان باشيم و چه نباشيم ، مشكل بتوانيم آزادگى و استقلال و بى پروايى انديشه نگارى هاى او را انكار كنيم ، همين ويژگى ها در ون گوگ نيز يافتنى اند ، اما نتيجه ؟ نتيجه آنكه ون گوگ در زمان حياتش نتوانست جز يك تابلو خود را در گالرى به نمايش بگذارد و نيچه نتوانست شمار خوانندگانش را چندان بيش از شمار دوستانش برساند. كسى كه امروزه تابلوهايش از طلاى هموزن شان گران تر است در فقر شديد خودكشى كرد و كسى كه تأثير انديشه هاى آتشفشان آساى او تا كنون هر دم از نو به جلوه اى در آمده است ، در فقر و جنون مرد. علت آن بود كه اين هردو در كار خود تا ته خط خودسالار ماندند و از رانشگران بيرونى تا سرحد ممكن سركشى كردند. به بيانى ديگر اجازه ندادند تا هيچ مرجع پيشينى جز فرديت فريب ناپذير خودشان به جاى آنها پيشاپيش رانشگرى كند ؛ چه دين ، چه تقاضا و سليقه و خوشايندىِ عمومى ، چه مدهاى زمانه ، چه نيازهاى شخصى و پول و چه هر اتوريته ديگرى . مسؤوليت يك متفكر آن نيست كه در خطاب به ديگران و حتى در خطاب به هوادارانش بر وفق ميل و سليقه آنها سخن گويد. متفكر هرچه خودسالار تر باشد كم تر اجازه مى دهد كه تفكرش تحتِ رانشِ ستايش ها و نكوهش ها و پذيرش ها و وازنش هاى يك دگر سالار قرار گيرد ، خواه اين دگرسالار دين باشد و خواه ستيزه با دين . مسئوليت متفكر تنها آن است كه نسبت به خود و ديگران پايبند شرافت و راستى باشد. شرافت و راستى با خود نيز بدون تأمل در خود و شناخت صادقانه خود همواره يك پايش مى لنگد. در فرهنگى كه در آن هركس يك دگرسالار درونى دارد، چه بسا خودسالارى متظاهرانه چنان با روح اشخاص يكى گردد كه ديگر كسى از خودفريبى و رياكارى همگانى شده آگاه نباشد . آنگاه كه به هر دليلى آزادانديشى همچون نيازى ناگزير مى گردد ، نخستين چيزى كه از كمون برون مى آيد همان موانع آزادى و مرزهاى انديشه است . خودسالارى تفكر در كوبيدن به همين مرزهاست كه عيان مى گردد و مرزها آنگاه كه همان مقدسات عمومى اند تفكر و پرسش گرى يا بايد به نهاد خيالى اجتماعى تن زند و در حقيقت تيشه به ريشه خود زند يا به پيشباز خطرى رود كه به ميزان بزرگى اش در دگرگون سازى وضعيت موجود كارى و تعيين كننده است . اين خطر كه اساساً از آغاز بناى نفى يا اثبات مقدسات ندارد ، خطر درآويزى متفكرانه و پرسشگرانه باهر اعتقادى است كه در برابر انديشه و پرسشگرى تعصب و جان سختى مى ورزد. باورمندى عادتى و موروثى يك يا يك ميليارد تن به اين اعتقاد دليل قانع كننده اى براى ناپرسيدن نيست . اين دليل در بهترين حالت اين است كه ايمان همگانى يك واقعيت است كه مصلحت نيست كه كس با آنها درافتد. تفكر اما مصلحت سوز است و متفكر را از پرسش نمى توان بازداشت مگر با ابزارهايى كه از جنس تفكر نيستند. اين ترسانيدن يا ترس از پرسش معضل تمامى تاريخ فرهنگ ماست. عامه باورهايى دارند كه از نگرگاهِ خردورزى آزادانه پذيرفتنى و بخردانه نيست . باور آنها به آسانى تغيير نمى كند و اخلاقاً نيز روا نيست كه كسى را وادار كرد كه از باورهايش دست شويد و از آن ناپسند تر توهين به باور ديگرى و در نتيجه آزار و رنجانيدن ديگرى صرفاً به قصد آزار و رنجانيدن است ، ليك بى درنگ بايد افزود كه اين وظايف اخلاقى براى همگان است نه فقط براى پرسشگران . زورآور كردن مذهب و انديشه و منع پرسشگرى و از آن فجيع تر تهديد مخالفان يك انديشه يا مذهب به مرگ و شكنجه و زندان از هر سويى كه باشد عقلاً و اخلاقاً غير انسانى است به اين دليل كه با اختيار وجودى انسان ناهمساز است ، اين اختيار را سركوب مى كند و سركوب اختيار در انديشه و بيان انديشه سركوب انسانيت است . خواست اكثريت يا اقليت نه به كشتن روح مجاز است نه به كشتن جسم . در فرهنگ دينى برخلاف فرهنگ فلسفى در رويارويى عقايد نزاع هاى گفتارى با نزاع هاى كشتارى همدوش بوده اند . آنجا كه پرسش و انديشش مرزهاى ممنوعه دارد ، چه اين مرزها درونى و ذهنى و منشى باشند چه برونى و قضايى و حكومتى در هر حال تفكر را درست در لحظه ها و نقطه هاى شكوفايى و پيله شكافى آن مسدود و پژمرده مى كنند و در غياب تفكر و پرسشگرى پندارها و خيالات خرافى بر امواج جهل و تنبلى فكرى و خاموشى خرد جولان مى گيرد. اين مشكل ريشه اى فرهنگ ما بوده است . ما به مشكلات عاجل و نزديك مى نگريم ؛ شكنجه ، غارت نامسؤولانه ثروت ملى ، تمركز قدرت در دست فرادستانى چند كه در عمل و به حقيقت منتخب مردم نبوده و صرفاً بر پول كارنكرده و زور سرنيزه و غصب رسانه هاى گروهى براى مغزشويى تكيه زده اند ، جذب نالايقان و دفع دانايان ، بيكارى و فحشاء و بلاى رو به گسترش اعتياد ، تبعيض و شكاف روزافزون طبقاتى و مانند اين ها مشكلاتى هستند كه رفع ريشه اى آنها دقيقاً از آزاد شدن توانش فكرى انسان ها از بندهاى استبداد آغاز مى گردد. اما استبداد از كره مريخ در دامن حاكمان نيفتاده است . استبدادِ خواجگان برآمده از استبداد پذيرى بندگانى است كه هيچ تلاشى براى رهايى خود از سرسپردگى ترس آلوده و ناانديشيده به زنجيرهاى درون خود نكرده اند . شاهخدا برآيند شاهخداهاى كوچكى است كه هر يك از بندگان در اندرون خود حمل مى كنند و به محض آنكه كسى خواسته است با اعتقادات آنها رابطه اى پرسشگرانه ، انديشمندانه و حتى عارفانه و عاشقانه برقرار كند، از هر سو بر او چشم غره رفته اند تا زبان خود را گاز بگيرد و از دوزخ آنجهانى و اينجهانى بترسد . آزاد شدن پرسشگرى و انديشه ممكن است موانعى بيرونى و حتى درونى داشته باشد ، ليك درآويزى خودانگيخته با همين موانع است كه انديشه خودسالارش مى ناميم و فكر در همين مرتبه است كه درخور واژه تفكر و انديشه است .
    شرط امكان تفكر يا انديشه به اين معنا تأمل در خويشتن خودمان است . آموخته هاى ما از فلسفه و علوم انسانى غرب مى توانند صرفاً معلوماتى براى نمايش و فضل نمايى و كسب اعتبارى فريبنده و مرعوب كننده باشند اگر اين آموخته ها بر تجربه درونى ما دستى نسوده باشند . چرا ؟ به اين دليل : چه بسا آن مرزها و سدهاى پرسشگرى و تفكر- ترس ها ، ممنوعيت ها ، زنجيرهاى موروثى ، هراس از دست دادن تكيه گاه – پيشاپيش در جان خود ما خانه كرده باشند. رهنمود اساسى سقراط هرچند به قول خودش پيام معبد دلفى بود، از معبد اسطوره زدايى مى كرد ، چرا كه اين رهنمود آن نبود كه خدا را بشناس يا چيزى را پرستش كن .رهنمود اين بود : خود را بشناس . تفكر وقتى تفكر من است كه به راستى و در نهايت آزادى و در غايت فرديت از خودِ من جوشيده باشد و بى درنگ بايد افزود كه با شناخت خود معلوممان مى شود كه خود و منِ انسانى همواره چيزى فراتر از خودش است. هويت من هرگز جدا و فروبسته و نابسته به ديگران و جهان نيست .
    با سپاس بسيار از بردبارى شما

     
    • مازیار وطن‌پرست

      سرور گرامی کورس
      پاسخ شما به مسئلهٔ پیش روی ایرانیان (به قول زیبا کلام: ما چگونه ما شدیم؟ که به دیگر تمدن‌های شرقی نیز قابل تسری است) در مرحلهٔ نخست با پاسخ “آرامش دوستدار” همراهی و نزدیکی دارد. اما “دوستدار” چنانکه شما بهتر می‌دانید صورت مسئله را برای “ایرانیان” تعریف نموده و لاجرم پاسخ آن نیز در همین محدوده معنا می‌یابد. همین موضوع نیز به پاشنهٔ آشیل نظریهٔ او بدل شده‌ و دستمایهٔ نقدهای زیادی شده‌است (یکی از بهترین نقدها از آنِ ناصر اعتمادی است: http://ashouri.malakut.org/?p=249 ).

      آیا شما در تعلیل این موضوع -همچون دوستدار- برخواهید آمد؟ کدام عوامل از نظر شما برجسته‌ترند؟ عوامل اقتصادی-معیشتی (شیوهٔ تولید آسیایی؟) یا ایدئولوژیک (دین خوئی؟) یا … ؟

       
      • مازیار عزیز،

        توسعه و پیشرفت تمدنها رابطه‌ای عمیق و بطئی با منابع طبیعی قابل حصول خصوصا آب و انرژی‌ دارد. شیوهٔ تولید، معیشت و اقتصاد خود زادهٔ همین منابع است شما را رجوع می‌دهم به پست ” دیگر نمی کشم، باید بستری شوم!”
        http://www.nurizad.info/blog/29259
        علی‌ [کاوش]
        4:21 ب.ظ / آگوست 22, 2015
        اهورا مزدا ، اين سرزمين را ، اين مرز و بوم را ، از كينه ، از دشمن ، از دروغ ، از خشكسالي حفظ كند(کورش هخامنشی)

         
    • کوروس عزیز

      حضور و نقش آفرینی فرهنگ مذهبی در ساختار حکومت بر بستر اتحاد حکومت و دین، خدا شاهان و موبدان، خلفا، شاهان و متشریعین در مقابل فرهنگ فلسفی‌ خارج از ساختار حکومتی نه تنها در طی‌ قرون تاریک گذاشته بسیار برجسته و فائق بوده است، بلکه حتا در عصر مدرن این حضور و نقش افرینی مطابق با الزامات عصر هم چنان پا بر جاست. واتیکان امروز را شکل متحول شدهٔ امپراطوری مالی‌ روم میخوانند، و کلیسای انگلستان را در واقع حزب محافظ کار در حین دعا خواندن ، کاتولیسم در قلب امپراتوری آمریکا حضور دارد، اگرچه دیگر ادیان و مذاهب را نیز می‌پذیرد. توماس جفرسون از برده داران و بنیان گذاران امپراطوری آمریکا این درس را از کورش هخامنشی یاد گرفته بود و ترویج میکرد. یک گوینده کمیدین تلویزیونی آمریکایی با طنز راجع به فرهنگ عشق به خدا،دین و اسلحه مردمی بسیار متعصب حرف میزد، بعد با طعنه می‌گوید راجع به اعضای داعش و القاعده حرف نمیزنم، بلکه راجع به محافل قدرت در آمریکا و اعضای اتحادیه ملی‌ تفنگ داران آمریکا حرف میزنم.

      دوست عزیز حرص و طمع و مال اندوزی و سرکوب مخالفین و معترضین با توجه به الزامات خاص قانونی هر کشور خاستگاه، ایستار، نگرش، بینش، و هدف کارگذارن حکومت و سلطهٔ جهانی‌ بانک داران غرب متکی‌ به مجتمع صنعتی‌ نظامی است و نخبگان اینهاهمان قدر دلبستهٔ یاد گیری و بکار گیری فلسفه و آموزش‌های ارسطو، دکارت و هگل و نهایتا حافظ هستند که شریعت مداران و رانت خوران وطنی.

      این شیوهٔ تفکر متعالی خود سالار ولی‌ جامعه محور مورد نظر شما را من حتا در فعالین و کنش گران و رهبران سیاسی مترقی جهانی‌ از قبیل اولاف پالمه، وکلاو هاوال، تونی بن، یا رهبر جدید و مترقی حزب کارگر انگلیس جمز کربین که خود را سوسیالیست میداند نمی‌بینم.

      به نظر میاید که توده ۹۹% جهانی‌ در مقابل اقلیت ۱% که بیش از ۵۰% ثروت جهان را در انحصار خود گرفته، به جای پیام سقراط – خود را بشناس – میبایست که برای بریدن “زنجیرهای موروثی” به پیام “منافع خود را بشناس” بیشتر توجه کند.

      با محتسب مگویید اصرار عشق‌و مستی //// تا بیخبر بمیرد در درد خود پرستی‌

      اینگونه بنظر میاید که سلطهٔ ۳۰۰ سال حکومت هلنی سلوکیان بر ایران از زمان شکست داریوش سوم هخامنشی توسط سپاه اسکندر تا فروپاشی سلطهٔ سلوکیان در زمان مهرداد اول اشکانی در انتقال سنت فلسفه یونانی چندان موفق نبوده است که عربها در طی‌ ۲۰۰ سال اول سلطهٔ بر ایران و انتقال فرهنگ دینی خود موفقیت داشتند.
      ا‌مید است که کوروس عزیز یا در طی‌ نوشته‌های ریشه‌ها در این سایت و یا در قالب نوشتهٔ مستقل و مقایسه‌ای تجربه تاریخی شکل گیری و تحول فرهنگ ایران زمین و میزان تاثیر پذیری- تاثیر گذاری آنرا را در طی‌ دوران این دو “تهاجم فرهنگی” یعنی‌ یونانی و عربی‌ روشن گرانه مورد برسی‌ و تحلیل قرار داده تا پیامد‌های آنها برای ما امروز ملموستر گردد. به هرحال این گونه به نظر میاید که فرهنگ دینی مبتنی‌ بر تک‌خدایی ادیان زرتشت و اسلام وزنه بسیار سنگین‌تری نسبت به سنت دینی چند‌خدائی یونیانیان و سنت فلسفهٔ بر آماده از آن فرهنگ دینی در این تهاجم و تقابل و پذیرش فرهنگی‌ نقش داشته. تکثر خدایان، تشتط افکار باورها و ارزشهای یونانیان در زمینه شناخت حیات و متافیزیک قطعاً جایگاه امن روحی‌ و فکری برای امثال ابن‌سینا نبوده حتا اگر تحت تاثیر خرد و منطق گرایی ارسطو بوده باشد؛ ابن سینا می‌خواد منطق ارسطو را برای اثبات “فلسفهٔ” تک‌خدائی خویش به کار گیرد، بهره مند از ابزار زمینی‌ و متکی‌ به متافیزک مبتنی بر وحی، پیرو امر مقدس، با چون و چرا. [فرازی از پست همدلی با ریشه‌ها – فرهاد چهارم – همین جأ]

      با سپاس فراوان

       
    • کورس عزیز سلام
      از اینکه میبینم شما هنوز پرتوان و استوار در کار “ریشه ها”یید از “بن جان” شادمان میشوم و در دل پشتکار و جدیتان را میستایم، امید که همواره چنین باشید.
      کورس جان سوالی در مورد حافظ سالیان بی جواب در ذهن من جا خوش کرده که شاید پاسخ ان نزد شما باشد بدین قرار که: با توجه به اوصاف و ویژگی های روحی و اخلاقی حافظ ، رابطه او با شاه شجاع بر چه مبنایی استوار بوده؟ بعبارت دیگر این رابطه ایا همراه با نوعی اکراه و اجبار درونی و صرفا به جهت ضرورتی بوده که حافظ را برای تامین نیازهای مادی و غیره به منبع قدرت و ثروت وقت شیراز وصل میکرده یا اینکه این رابطه ای فراتر و توام با علاقه و احساسی قلبی بوده؟ که در اینصورت با توجه به شخصیت شاه شجاع و اقدامات وی که بدیهی است با تمامی سخن حافظ در تضاد بوده ، وجود یک رابطه عاطفی بین ایندو چگونه توجیه میگردد؟ ودر پایان اینکه ایا انجا که حافظ سخن از شاه شجاع میگوید، خود او نیز به نوعی دچار ریا ، دورویی و تظاهر -که در مذمتش سروده ها دارد- نمیگردد؟
      به امید سربلندی روز افزون شما استاد گرانقدر و دوست بسیار عزیزم. مسیح

       
      • پاسخ به دوستان ارجمند مازيار و كاوش و بى كنش
        ١- با اجازه مازيار و كاوش نخست به دوست كم پيدا بى كنش درودى از بن جان مى فرستم . من هم از ديدن نام شما پس از مدت ها غيبت شاد شدم . اميدوارم اين حضور بيش از پيش شود . بى كنش عزيز : ما چندان چيزى از ويژگى هاى روحى و اخلاقى شخص حافظ نمى دانيم . آنچه در دسترس ماست ديوان اوست . از ديوان حافظ بر مى آيد كه حافظ با شاه شجاع در دورانى روابط صميمانه داشته است . شاه شجاع اهل مدارا و شعر و شراب بوده و بر مردم سخت نمى گرفته ، اما كم كم در اثر نكوهش متشرعين مجالس بزم و شعرخوانى را كنار مى گذارد و از اين زمان رابطه حافظ و شاه شجاع نيز قطع مى شود و حتى حافظ غزلى عتاب آلود خطاب به شاه شجاع مى سرايد كه ابياتش به ”يعنى چه” ختم مى شود. اما از اين كه بگذريم در سده هشتم در شيراز به سبب تكرار دگرگونى هاى خونبار در اثر عوض شدن زود به زود حاكمان مردم در تشويش مى زيسته اند . شارعان و حاكمان پنهانكارى و زندگى دوكانه اى را بر مردم زورآور مى كردند .ديوان حافظ مكرراً به زهد و ريا اعتراض مى كند اما در اين باره كه شخص حافظ كه برخلاف ديوانش اكنون در خاك پوسيده است از اين شيوه زندگى مبرا بوده است اغراق نبايد كرد . ديوان او آينه تمام نماى روح جمعى و تاريخى ماست و حافظ به گمان قوى خود نيز عارى از خصلت هاى اين روح نبوده است . البته در گذر ايام از وى قديسى ساخته اند كه گويى وى پيوسته در عالم ملكوت سير مى كرده و اصلاً در آن دوران آكنده از خون و خشونت و تزوير و ترس و دين فروشى عيان و عشرت نهان نمى زيسته است. اين مقدس سازى ها با مكرر ترين مضمون ديوان حافظ يعنى سرگذشت هبوط آدم و ناگزيرى گناه همساز نيست . كوته كنم : بهترين پاسخ را خود حافظ داده است :
        مى خور كه شيخ و حافظ و مفتى و محتسب
        چون نيك بنگرى همه تزوير مى كنند
        ٢-مازيار عزيز :،
        شايد همانندى هايى ميان نوشته هاى من و آرامش دوستدار باشد به سبب دريافت مشترك از يك واقعيت به نام فرهنگ دينى . متأسفانه تا كنون از ميان همه كتاب هاى دوستدار من فقط مقدمه امتناع تفكر و ملاحظات فلسفى را خوانده ام . در همين مقدمه يك تز برنهاده شده است كه در نگاه نخست احساس كردم به قول شما پاشنه آشيلى دارد ، اما احترامى كه اين انديشمند براى من دارد مانع مى شود تا بدون خواندن كتاب هايش نقدى را سامان دهم . غير از نقدى كه شما اشاره كرديد آقاى محمد منصور هاشمى هم در سايت ” ما كم شماريم ” در مقاله ” شناخت فلسفى يا ستيز ايدئولوژيك ” دوستدار را نقد كرده است . عبدالله شهبازى ، توده اى توابى كه بعد از عفو خمينى به خدمت وزارت اطلاعات درآمده ، يك نقد مفصل نوشته است . از نقد نيكفر هم كه خبر داريد . باور من اين است كه دوستدار به جاى پرخاش به منتقدانش بهتر است با آنها حتى اگر شده از طريق اينترنت وارد بحث شود . شوربختانه اين امكان از دوستدار سلب شده است كه در جاى درستش ، يعنى در ايران، آزادانه با پاسداران فرهنگ دينى وارد بحث شود و اين پاسداران اگر اهل حقيقت و انسانيت بودند خودشان اول از حق انسانى دوستدار دفاع مى كردند و بعد با او وارد بحث مى شدند .نه اينكه انتشار كتابش را ممنوع و انتقاد از كتابش را مجاز كنند. اين رفتار بس ناجوانمردانه و نا انسانى است و از جنس رفتار انوشيروان با مزدكيان است . من از پافشارى بر ضرورت شرايط برابر و امن و بى هراس گفتگو خسته نمى شوم . آنچه در پى مى آيد ، شايد پرتوى افكند بر دريافت تاكنونى من از مسئله اى كه دوستدار ساخته و پرداخته كرده است ، حالا نمى دانم تا چه حد مجازم نامش را اختلاف يا انتقاد بگذارم :
        دوستدار تزى دارد كه سال ها بر آن پاى فشرده و از آن دفاع كرده است . تا شرايطى پديد نيايد كه دوستدار و امثال وى بتوانند مثلاً با اهالى حوزه دينى رو در رو و آزادانه مباحثه كنند تز دوستدار در فضاى خودش بيان مى شود و اهالى حوزه هم براى خودشان پاره مى كنند و مى دوزند بى آنكه رويارويى جدى و تعيين كننده اى اتفاق افتد. بدون اين رويارويى ها نقاط ضعف و قوت نگره ها به درستى معلوم نمى شود . آيا اين عبدالله شهبازى پيش از نقد كسى كه از فعاليت قلمى در ايران محروم است آن قدر انسانيت نشان داده است كه ابتدا از حق آزادى و امنيت مخالفان جمهورى اسلامى در كشور خودشان دفاع كند و سپس طومار انتقادى بنويسد ؟ آيا در حوزه كسى را مى شناسيد كه بگويد : اول آزادى و امنيت منتقدان دين و سپس نقد و مباحثه ؟ جرا تاكنون پاسداران فرهنگ دينى به جاى گرفتن يقه وبلاگ نويسان گمنام نمى نشينند كتابى در رد امتناع تفكر بنويسند ؟ كجاى كار خراب است ؟ جناب مازيار: كتاب امتناع تفكر هرچه باشد و به هر دليلى تأثيرش به مراتب گسترده تر از تأثير وبلاگ زنده ياد ستار بهشتى بوده است .اگر به راستى درد دين دارند چرا به جاى درافتادن با يك آدم گمنام كتابى در رد نظر دوستدار يا هاوكينگ نمى نويسند ؟ چرا به جاى دستاويز قرار دادن ناسزاهايى كه برخى از جوانان نثار مقدسات مى كنند از آتئيست هاى معروف و تأثير گذار جهان براى مناظره تلوزيونى دعوت نمى كنند ؟ اگر به راستى نگران نفوذ فرهنگ غربى هستند چرا به طرز لئيمانه و مضحكى ماكس وبر را در دادگاه فرمايشى پس از جنبش ٨٨ محاكمه كردند، اما انديشمندان بزرگ را دعوت به مناظره علنى نمى كنند ؟ براى جلوگيرى از ”نفوذ ” چه راهى مؤثر تر از دعوت از انديشمندان غرب و مناظره با آنها در محضر همگانى ؟نمى دانم تا چه حد توانستم مقصودم را برسانم . در كشور ما مناظره و رويارويى با دگرگونه انديش ها درست مثل انتخابات كاملاً كنترل شده است . تا كنون هرگز در هيچ حكومت عقيدتى اى ايدئولوژى حكومتى خود را در شرايط برابر در معرض مخالفت هاى انديشمندان قرار نداده است . دين در مقام حكومت به ايدئولوژى قدرت تبديل مى شود ، اما از سوى ديگر ديندارانى هم هستند كه خارج از دايره فريب توده اى و ايدئولوژى قدرت به امتناع تفكر در فرهنگ دينى اى كه عمرش بسيار بيش از عمر جمهورى اسلامى است باور ندارند. حكومت دينى با بستن فضاى گفتگو هم انديشمندى چون دوستدار و هم حكيم دينى را از رويارويى انديشمندانه و آزادانه باز مى دارد . تا اين رويارويى در خودِ ايران ممكن نگردد نه انديشه سترگ دوستدار نه ريشه هاى نحيف من محك نمى خورد .
        به عنوان طرح مسئله عجالتاً مى توانم گفت كه ممتنع يا محال بودن تفكر در فرهنگ دينى جاى تأمل و درنگ دارد. مطلق و كلى بودن اين حكم چنان است كه گويى يك فرهنگ بزرگ – بزرگ چه از نظر كهن سالى ، چه از نظر گستردگى قلمروش – على الاطلاق فروبسته و نفوذناپذير مانده است و مراوده با ديگر فرهنگ ها هيچ خراشى بر پوسته سخت آن وارد نياورده است يا گويى سفر ها ، جنگ ها و داد و ستد مذهب ها و عقايد اصلاً باعث نشده تا اهالى اين فرهنگ از فرهنگ هاى دبگر نيز خبردار شوند. آيا بحق مى توان گفت تفكر در فرهنگ دينى ممتنع يا محال است ؟ اين درست كه در مقام توصيف در ريشه ها به نمونه هايى از گريز نخبه ها در پذيرش دموكراسى آتنى ( از جمله در آغاز بخش نحل كتاب الملل و النحل شهرستانى ) اشاره شده ، اين درست كه محرك نامتحرك ارسطو ( اوسيا) به واحب الوجود دگرديسى پيدا كرده ، اين درست كه در ترجمه بوطيقا يا (در باب ابداع) به عربى در ميانه راه تراژدى و كمدى و هنر نمايشى اش جا افتاده و من شرح داده ام حتى در اساس الاقتباس خواجه نصير نيز كه نمونه ارگانون پارسى است در بخش بوطيقا هنر نمايشى غيب شده و حتى ابن رشد ، شارح بزرگ ارسطو ، شعر عربى را با مضمون پوئتيكا خلط كرده و اين درست كه گفته ام در سياست ارسطويى ترين حكماى اسلامى نيز افلاتونى و نو افلاتونى مى شوند و خلاصه اين درست كه بسيارى از نمونه ها و مستندات و مصاديق ريشه ها گوياى گريز از تفكرى است كه خلاف روايت غالب دينى – سياسى بوده و همه اين ها به انديشه دوستدار نزديك مى نمايند اما اگر توجه كرده باشيد من هيچ جا جرأت نكرده ام از يك ديدگاه مطلق انديشانه و تقليل گرا اين ها را به امتناع تفكر در فرهنگ دينى تعبير كنم . دوستدار ممكن است بگويد وى از فرهنگ سخن مى گويم و نه افراد مستثنا. از قضا در همه فرهنگ ها متفكران همواره مستثنا بوده اند . عموم غالباً در همه جا اهل تفكر نبوده اند . نكته ديگر اينكه تفكر به مفهوم هيدگرى و نيچه اى كلمه يعنى آزادى كامل جان از زمينه و زبان و ساختارى كه جان در آن مى انديشد خودش جاى نقد دارد . اين واژه دينخويى كه شما نقل كرده ايد در فلسفه آلمانى پيشينه دارد . نيچه در دجال از خون الهياتى و غريزه كشيشى و ماركس در ” گامى در نقد فلسفه حق هگل” از ” خوى كشيشى ” ( pfäffischen Natur) سخن مى گويند.همچنين نيچه در فصل سوم كتاب ” انسانى ، به غايت انسانى ”(Menschliches,Allzumenschliches) با عنوان ”حيات دينى ” ( Das religiöse Leben) اين منش يا خوى دينى را از زواياى مختلف بررسى كرده است . عنوان فرعى اين كتاب هست :” كتابى براى جان هاى آزاده ”Ein Buch für freie Geister”. اين كتاب سرشار است از بارقه هاى نبوغ ذهنى كه گويى آتشى زبانه كش و بى لگام از آن شعله ور است . در اينجا همين بس كه به تقابل ” آزاده جانى ” و حيات دينى اشاره اى كنم . اين اصطلاحات دقيقاً همان مفهوم دينخويى را مراد كرده اند. وقتى دو متفكر چون ماركس و نيچه كه شاكله انديشه آنها عكس هم است و هرگز نيز همديگر را نديده اند صفت واحدى را به آلمانى ها نسبت مى دهند به گمان قوى اين هردو بيان واقعيتى مى كنند . آلمانى ها اگر از دينخويى به تفكر گذار كرده اند پس امتناع ( محال بودن وقوع ) تفكر در فرهنگ دينى را نفى كرده و خروج از فرهنگ دينى به فرهنگ فلسفى را آزموده اند . بله ، قبول دارم كه بازگشت به پيشينه يونانى و رومى و سرشت خاص مسيحيت آنها را در اين گذار يارى رسانده است و پيشينه زرتشتى ما نه فقط زمينه درافتادن به پاى اسلام را آسان كرده بل اسلام دينى است متفاوت . در اين صورت بايد از امتناع تفكر در فرهنگ زرتشتى -اسلامى سخن گفته شود نه فرهنگ دينى در معناى عام كه شامل مسيحيت ، چند خدايى و انيميسم و بت پرستى نيز مى شود .
        مازيار ارجمند : باز تكرار مى كنم كه در پى همان مطالعه اندكى كه از آثار دوستدار داشته ام از يك نظر با وى احساس همفكرى مى كنم و اين همفكرى را اين طور بيان مى كنم : در درون هر يك از ما يك آخوند نهفته است حتى وقتى به آخوند ناسزا مى گوييم يا با دين مى ستيزيم . مطلق انديشى ، جزم گرايى ، ذات گرايى و در نتيجه ضعف حافظه تاريخى ، تعصب ، نامدارايى در پذيرش حق مخالف ، اطمينان بيش از حد به حقانيت خود ، كلى گويى و تعميم هاى نا انديشيده و خشك و تر سوز ، فقدان جرأت از دست دادن عصاهاى زير بغل ، توسل به واژه هاى انتزاعى معنا گم كرده ، خشونت كلامى ، نقد نانيوشى ، اتكا به عدد و جمعيت ، فقدان فرديت و در نتيجه ناتوانى از خلاقيت ، بى بهرگى از درك و احساس هنرى به ويژه در موسيقى و نقاشى و هنرهاى تجسمى و خيلى از آسيب هاى فرهنگى كه ريشه ها به آن پرداخته است چيزهايى نيستند كه الزاماً از كتاب ها آموخته شوند . من شخصاً به بسيارى از اين معضلات در اثر تأمل در خلقيات مردم پيرامون و حتى شخصِ خود پى برده ام . اگر اين ها را به صورت نمادين خوى دينى بناميم بر توصيفى كه از واقعيت كرده ايم نامى نهاده ايم كه خود جاى تأمل دارد . اين توصيف براى آنكه به تز امتناع برسد بايد مسلم شود كه همه آخوند ها و همه ايرانيان بى استثنا در اين منش ها فيكس شده اند. در همان مقدمه اى كه خواندم متوجه شدم كه دوستدار مكرراً از يك ضمير ” ما” استفاده مى كند كه به هيچ پژوهش عالمانه و معتبرى تن نمى دهد. دوستدار اين ” ما ” را چگونه به دست آورده است ؟ شما كه ريشه ها را دنبال مى كنيد حتماً بخشى را كه در باره دگرگونه انديش ها و حتى زنديق ها و ملحدان سده دوم آمد خوانده ايد يا بخشى كه در نقد تاريخ نگارى قديم و غياب مردم در اين تاريخ ها بود . ما واقعاً تنها بخش ناچيزى از تاريخ گذشته خود را مى دانيم . تاريخ فرقه ها و ملل و نحل نشانه هايى بدست مى دهند گوياى اين گمانه كه اى بسا كسانى كه با فرهنگ دينى غالب درافتاده اند اما نه نامى از آنها مانده ، نه اثرى . مرجع ضمير ما در تز دوستدار تمامى ايرانيان از عصر هخامنشى تا كنون اند . چطور از تاريخى كه فقط بخش ناچيز و بعضاً تحريف شده اى از آن به دست ما رسيده مى توانيم اين ” ما ” را استخراج كنيم ؟ تا آنجا كه توصيف داده ها در كار است خود به خود همسخنى هاى بسيارى با دوستدار پيدا مى كنيم اما من هنوز به نتيجه نرسيده ام و گمان نمى كنم به همان نتيجه دوستدار برسم . يونانى ها دقيقاً به دلايل سياسى توانستند از اسطوره به فلسفه گذر كنند و در تاريخ گذشته ما هندسه حاكميت سياسى – دينى و ترس از پليس زمينى و آسمانى و عوامل ديگرى در هستى سياسى – اقتصادى و مجموعه اى از آثار مناسبات قدرت بوده اند كه مانع از رويارويى و گردهم آيى و تبادل ذهن هاى انسانى شده اند . تفكر بدون گفتگو و رويارويى ايده ها باليدن نمى گيرد . هنوز كه هنوز است پيوندى زنده ميان اهل فكر وجود ندارد . ما از هم جدا هستيم ، هر كس ساز خود را مى زند و در سطح اجتماعى هركس كلاه خودش و در نهايت خانواده خودش را نگه مى دارد . همان طور كه آقاى ناصر اعتمادى نوشته اند در يونان اگورا ، اجتماع شهروندان و شكل گيرى دموس زمينه ساز تفكر شد . كوته كنم : انسداد فرهنگى امرى ذاتى و مطلق نيست. اگر اميد به شكستن خودسالارانه انسداد يا فروبستگى نبود دوستدار هم دليلى براى نوشتن نداشت . در ضمن ، منابع خود را پنهان نمى كنم اما مى گويم كه خواندن اين منابع تا وقتى كه دستى بر خويشتنِ خويش ما نسوده اند صرفاً سنگين تر كردن بار فضل و اطلاغات است . با اين توضيحات به گمانم پرسش نخست شما منتفى شده باشد .
        اما پرسش دوم شما: ما وقتى از تفكر و خودآگاهى و خودسالارى فردى و اجتماعى سخن مى گوييم به ويژه از آن رو كه بحث ما فرهنگ است نمى توانيم همهنگام از عوامل اقتصادى و معيشتى نيز سخن گوييم و اين به معناى ناديده گرفتن زمينه هاى عينى نيست . در قسمت بعدى ريشه ها بدون پنهان كردن منبع از كتاب ارزشمندى از كاستورياديس تعريفى از دموكراسى آورده ام كه اگر دقت كنيد اوتونومى فردى و اجتماعى را شكستن closure يا فروبستگى مى خواند . با شناختى كه از تفكر متآخر زنده ياد كورنليو كاستورياديس دارم closure را به فروبستگى معنا كردم . مى نمايد كه دوستدار اين فروبستگى را امتناع مى خواند. اين فروبستگى در همان مرزهايى عينيت پيدا مى كند كه خودسالارى فردى و اجتماعى به معناى درآويزى سيزيف وار با آنهاست ؛ مرزهايى چون ” خيالخانه اجتماعى ”(social imaginary) ، فرهنگ ،طبقه ، شيوه توليد ، وضعيت اقليمى ، ايدئولوژى مسلط و هژمونيك ، سلطه هر آنچه مانع تفكر خودسالار در سطح فردى و اجتماعى و در نتيجه مانع آزادى انديشه و دموكراسى راستين و قدرت نهاد هاى صنفى و مدنى مى گردد .بانك هاى جهانى و عوامل اقتصادى و سرمايه سالارى جهانى شده و ايدئولوژى هژمونيك در دشوارسازى تفكر نقش همان دين را ايفا مى كنند ، اما از هر طرف كه برويم براى شكستن اين عواملِ زور نخست بايد توانش آدمى در تفكر آزاد گردد . تفكر همان آگاهى و درك ناگزيرش آزادى است . كدام عوامل برجسته تر است ؟ هيچ كدام ، البته اگر پذيرفته باشيم كه وضعيت ذهنى و عينى دو روى يك سكه و بازتاب يكديگرند .
        ٣-كاوش ارجمند : به گزاره اى كه از كورش نقل كرده ايد توجه بفرماييد . كورش از خدايش چهار چيز خواسته است . يكى از آنها حفظ سرزمين از خشكسالى يا پديده عينى است . كينه پديده اى درونى و ذهنى است . دروغ نگفتن اصلى اخلاقى است و دشمن امرى سياسى در مناسبات قدرت است . شكستن زنجيرهاى بيرونى بدون تفكر و در خود نگرى و در حقيقت شكستن زنجيرهاى درونى ، از جمله ترس و انقياد روحى ، چگونه ممكن است ؟ انسان ها البته به منافع خود فكر مى كنند و ته و توى بسيارى از جنگ ها جنگ بر سر منافع است . اما آيا فكر نمى كنيد جنگ پايان ناپذير بر سر منافع حقى براى نفى متفكران و سركوب معترضان ايجاد نمى كند ؟ من به اين كارى ندارم كه عنوان و برچسب انديشه شما چپ باشد يا راست . بهتر است به محتواى انديشه ها بپردازيم . من مى گويم آزاد شدن توانش فكرى انسان ها از استبداد خواجگان آغازى است براى رفع مشكلات عاجل . صادقانه بگويم : تا آنجا كه عمرى از من گذشته است همواره ديده ام كه چپ هاى ايرانى همين كه كسى از امرى ذهنى چون خودشناسى و تفكر و حتى آگاهى صحبت مى كند بى درنگ با عنوان هايى چون ايدئاليست ، ارتجاعى ، بورژوا و مانند اين ها به او حمله مى كنند . دليل آنها تقدم واقعيت مادى به عنوان زير بناست . بسيار خوب ، بنا به فرض ما ذهنيت فردى و جمعى را حذف مى كنيم . در اين صورت چه چيزى مى ماند جز امور عينى و مادى چون پول ، ماشين هاى صنعتى ، ابزار توليد . از شما مى پرسم : اگر ذهن و فكرى نباشد آيا گاو آهن و ماشين پارچه بافى و كالا ها خودشان قادرند در باره خودشان حرف بزنند ؟ خودشان زبان دارند ؟ ممكن است بگوييد اين چه ربطى به حرف من دارد . شما يك وضعيت جهانى را توصيف مى كنيد و در اين توصيف تفسير ما نيز دخيل مى گردد . همان امر جهانى از ديد كارل پوپر بهترين جهان ممكن تا كنونى است . من نمى دانم كجا گفته ام كه فكر كردن حتماً هگل و دكارت خواندن است . فكر كردن از تفكر در باره آنچه به ما مربوط است آغاز مى شود ورنه خروارى هم كتاب فلسفى خوانده باشيم جز انبان فضل چيزى نيست . شما از امرى جهانى سخن مى گوييد : توده ٩٩٪ جهانى در مقابل ١٪ جهان كه بيش از ٥٠٪ ثروت جهان را در انحصار دارند ، سلطه جهانى بانكداران ، مجتمع صنعتى نظامى ، اشاره به نقش هاى جهانى آمريكا و انگليس و واتيكان و شبيه سازى با امپراتورى مالى روم ، محافل قدرت در امپرياليسم آمريكا و متناظر كردن فرهنگ خداپرستى و اسلحه پرستى آنها با داعش و القاعده ، [اين را هم من اضافه مى كنم كه به فرض درست بودن اين تناظر به هر حال كمدين آمريكايى دست كم ترسى از اين ندارد كه پس از حرف زدن عده اى به اسم مأمور امنيتى او را به مكان نامعلومى ببرند تا چند روز بعدش در تلويزيون اعتراف كند كه عامل نفوذى دشمن بوده و براى حرف هايش پول گرفته است . اين بى هراسى از بيان انديشه دستاورد كمى نيست كه ناديده اش گيريم ] . هيچ ايرادى ندارد كه افق نگاه ما جهانى باشد اما به شرطى كه آنچه در همين جا و هم اكنون بر ما مى رود و با گوشت و پوست و استخوان خود احساسش مى كنم همچون دفن درخت در جنگل در امر جهانى مدفون نشود. امر جهانى نقش همان واقعيتى دارد كه تا ما تفسيرش نكنيم خودش خودش را تفسير نمى كند اما اين واقعيت چنان فراچنگ نيامدنى است كه دست ما به آن نمى رسد اما در عوض حاكمان ما مى توانند از آن آسياب بادى بسازند و مدام به اسم انقلابى بودن و مبارزه با سلطه و تهاجم و نفوذ استكبار ( ورژن عربى امپرياليسم ) عليه آن حرف بزنند تا بلاهايى را كه همين جا و هم اكنون بر سر ما مى آورند ماله كشى كنند . امر جهانى وجود دارد ، غلط نيست ، اما ستم امپرياليسم را نفرين كردن و ستم هاى بدتر از آن را بر سر مردم خود آوردن گواه هيچ واقعيتى جز تفسير مزورانه و دودوزه باز سرمايه دارى جهانى براى حفظ يكى از كثيف ترين كلنى هاى همان سرمايه دارى – يعنى اقتصاد نفتى و دولتى و مافيايى و سركوبگر و غارتگر و دزد پرور و مفتخوار و شكنجه گر و عوام فريب – نيست . وقتى دين وسيله تحكيم يك كلنى از كثيف ترين كلنى هاى سرمايه دارى مى شود چرا نبايد از آگاهى دفاع كرد .
        دوست عزيز : امروزه چپ نو نقدهاى راديكالى به سرمايه دارى سياره اى دارد كه بعضاً قابل تأمل و هشدار دهنده است ، اما چپ به معناى ارتودوكس و كلاسيك كلمه اگر روى همان تئورى هاى قديم پاى فشارد به باور من به دگماتيسم زير بناى كذايى دچار شده است . بانك ها حكمرواى جهان شده اند اما حكمروايان هرگز نمى توانستند حكمروايى كنند اگر اين بر بازار به آنها اجازه نمى داد.به فرض كه صاحبان مجتمع اسلحه سازى صحنه جنگ فرقه اى در خاورميانه را كارگردانى مى كنند، كارگردان اگر بازيگر نداشته باشد آيا خلع سلاح نمى شود ؟ اين بازيگر جز جهل و تعصب و خشك مغزى و معبد پرستى چيست ؟ ما كه دستمان از آن كارگردان كوته است ، چه مى توانيم كرد جز برانگيختن تفكرى كه ضد تعصب است و حتى پروا ندارد كه فرهنگ خودمان را نيز بيرحمانه نقد كند؟ شايد به علت تفهيم نارساى من به شما القا شده است كه بحث من فلسفى و به طور خاص هگلى است
        درباره ” تهاجم هاى فرهنگى ” يونانى و عربى مسئله اى مطرح كرده ايد . اميدوارم در آينده به آن بپردازم . عجالتاً عرض مى كنم كه اولاً فرهنگ ها به هم هجوم نمى آورند . هر دو مورد پيامد حمله نظامى بوده اند . ايرانيان مورد نخست را دفع و مورد دوم را جذب كرده اند. دست كم يك علت اين ماجرا همگرايى فرهنگ تك خدايى و دو جهان انگار زرتشتى و اسلامى بوده است .
        از دوستان پوزش مى خواهم كه به سبب دشوارى ارسال پيام جدا جدا پاسخ ندادم . پرتوان و استوار باشيد

         
  5. با درود ، ایا کسی میداند چرا اخوندها همه اش راجع به پایین تنه صحبت می کنند ؟چرا حجاب رعایت نمی شود!! چرا رقص !! چرا مختلط !!وو همه را طوری به پایین تنه ربط می دهند!! ایا نمی توانند راجع به عشق ، محبت ، دوستی ،کمک به دیگران بویژه نیازمندان ووو حرفی بزنند ؟ دوستی میگفت دلیلش این است که چون عمامه به سردارند و گرما به مغ/////////////////// ایا سران مملکت میدانند شادی چیست ؟ شادی را که از مردم گرفته اند ایا خودشان شاد هستند؟

     
  6. به گزارش سایت کانون مدافعان حقوق بشر، متن نامه نرگس محمدی به دادستان تهران که در آبان ماه ۱۳۹۴ نوشته شده، به شرح زیر است:

    جناب آقای جعفری دولت‌آبادی

    دادستان تهران

    با سلام

    در تاريخ ١٣ مهرماه، جهت اعزام به بيمارستان، برای بازرسی رفتيم. به مأمور زن، گفتم که من احتمالاً نوار قلب و اكو خواهم داشت، لطفاً وقتی لباس‌هايم را در می‌آورم، پشت پارتيشن تشريف نياوريد. خانم مآمور گفت که ما بايد بياييم. تقاضا كردم پيش سرهنگ برويم تا مشكل حل شود. ايشان تشريف نداشتند. به جانشين ايشان توضيح دادم و گفتم كه اين كار اخلاقاً و شرعاً درست نيست. مسئول اعزام با لحنی گستاخانه و توهين‌آميز گفت كه لازم نيست شما از شرع بگوييد، شما اگر مسلمان بوديد كه جايتان زندان اوين نبود. او سپس با الفاظ و رفتار توهين‌آميز به صحبت‌های خود ادامه داد.

    بنده به دليل شرايط بد و نامساعد شدن حالم به بند برگشتم و يك روز بعد، دوباره دچار تشنج و حمله عصبی شدم. همبنديان عزيزم من‌را از طبقه دوم تا جلوی در بند، در طبقه اول روی دست آوردند؛ چون هيچ وسيله‌ای در بند وجود ندارد. بعد سوار آمبولانس كردند كه در انتهای آمبولانس بسته نمی‌شد و تقريباً قسمت انتهای برانكارد كه سر من در آن قسمت قرار داشت، لای در نيمه باز آمبولانس بود كه من در همان حال بسيار بد، نگران افتادن به بيرون بودم.

    بهداری اوين به طور اورژانس، اعزام به بيمارستان امام خمينی را هماهنگ كرد. روی برانكارد آمبولانس دراز كشيدم. ناگهان يك مأمور نظامی زن و دو مأمور مرد با دست‌بند و پابند بالای سر من ايستادند. دست‌هايم را بغل كردم و گفتم که اجازه نمی‌دهم تا دست‌بند بزنيد، چون واقعاً حالم خوب نيست، پس توان فرار كردن ندارم، شما هم كه چهار نفر در داخل آمبولانس هستيد، پس دست‌بند زدن برای چيست؟ خانم نظامی می‌گفت، حتی اگر كما هم برويد ما دست‌بند می‌زنيم و دست‌بند را زد. خيلی عصبی بودم و بر اثر فشار عصبی كه علاوه بر تشنج داشتم، دچار حمله عصبی ديگر شدم كه ناچار شدند آمبولانس را چند دقيقه كنار اتوبان متوقف كنند. وقتی از آمبولانس روی برانكارد بيمارستان قرار گرفتم، دوباره دست‌بد را زدند و در تمام مراحل بيمارستان از ابتدا تا خروج از بيمارستان دست‌بند بر دست من و متصل به برانكارد بود و فقط زمانی كه زير دستگاه سی‌تی‌اسكن می‌رفتم به دليل آهنی بودن دست‌بند، آن را باز كردند.

    پزشك متخصص مغز و اعصاب بالای سرم آمد و توضيح داد كه تشنج عصبي كردم و بايد تا صبح تحت مراقبت باشم و ٣ روز بستری شوم تا بررسی شود. با توجه به سابقه بيماری كه از سلول‌های انفرادی در بند ٢٠٩ در سال ٨٩ تاكنون داشتم و با توجه به اعمال شرايط امنيتی سخت از جمله دست‌بند، از دكتر خواستم تا با رضايت خودم، ترخيص‌ام كند و پزشك محترم با يك نامه مبنی بر اينكه بيمار بايد به پزشكان معالج خود مراجعه كند، برگه ترخيص را امضا كرد.

    پس از گذشت ٥ روز بالاخره در بيمارستان، بستری شدم. از زمان اعزام، دست‌بند به دستانم زده شد؛ حتی زمانی كه پزشك معاينه‌ام می‌كرد. حتی وقتی فشار خونم را می‌گرفتند، دست‌بند من باز نشد. وقتی وارد اتاق شديم، بلافاصله دست‌بند به دست من و سپس به تختخواب زده شد كه نمی‌توانستم به راحتی بنشينم يا دراز بكشم.

    بر اثر فشار عصبی كه وارد شده بود، لحظه به لحظه حالم بدتر می‌شد. در مقابل اعتراض و خواهش من، هيچ توجهی نمی‌شد. از ١٩ مهرماه تا ٢٧ مهرماه (طی ٩ روز) ممنوع الملاقات حتی با پدر و مادرم بودم. اجازه بيرون آمدن از اتاق را نداشتم و فقط روی تخت بودم و فقط به دستشویی می‌رفتم. همراه داشتن پول ممنوع بود و خودشان هم حتی از ميوه‌هايی كه در بند داشتم برايم نمی‌آوردند و جز غذای بيمارستان، چيزی براي خوردن نداشتم. در اتاق بسته بود و پرده‌ها را می‌كشيدند.

    دو روز پس از بستری شدن، در اتاق آنژيو حالم به‌هم خورد. لذا روز بعد به دستور پزشك معالج، يكی از خانم‌های كمك بهيار آمدند تا من را حمام ببرند و موهايم را بشويند و براي نوار مغز آماده كنند. خانم نظامی بلافاصله به آقای سرهنگ زنگ زد و كسب تكليف كرد. ايشان هم دستور اكيد دادند كه خانم مأمور بايد در حمام حضور داشته باشند. من در اعتراض به چنين تصميم و رفتار دون شأن انسانی، با همه لباس‌هايم زير دوش رفتم و خانم مأمور هم حضور داشتند. ٢٦ مهرماه آقای سرهنگ به اتاقم آمدند. از ايشان تقاضا كردم وقتی براي معاينات يا مراحلی از معالجات، به محل‌هايی می‌رويم كه نياز است تا بخشی از لباس‌هايمان را درآوريم، لطفاً خانم‌های مأمور نظامی پس از ديدن محل يا هر اقدام ديگر، در آن محل حضور نداشته باشند و ما در حضور مأموران معاينه يا معالجه نشويم که ايشان هم پذيرفتند.

    ٢٨ مهر تا ١٢ ظهر ٢٩ مهر براي انجام آندرسكوپی و كلونوزكوپي آماده شدم كه نه تنها نبايد چيزی می‌خوردم بلكه بايد ٤ ليتر مواد پاك كننده دستگاه گوارش نيز استفاده می‌كردم. بالاخره ساعت یک وارد اتاق عمل شديم. خانم مأمور هم وارد شد. بنده از ايشان خواهش كردم تا پشت در اتاق عمل بايستند و ايشان ضمن صحبت با آقای سرهنگ گفتند که من داخل اتاق عمل می‌ايستم و من دقيقاً لحظه آخر كه مواد بيهوشی را تزريق می‌كردند از اتاق عمل بيرون آمدم و تا عصر هم معطل شدم تا شايد موافقت كنند و نشد. با آقای سرهنگ تلفنی صحبت كردم و توضيح دادم و خواهش كردم اجازه بدهند خانم مأمور داخل اتاق عمل نشود تا من هم بتوانم به معالجه خودم بپردازم. ايشان دوباره قول دادند كه خانم مامور بيرون خواهد ايستاد و شما دوباره اين مرحله را انجام دهيد. اين مرحله از ساعت ٩ صبح ٢ آبان تا ١٢ ظهر ٣ آبان طول كشيد و وقتی آماده رفتن به اتاق عمل شديم، دوباره سرهنگ دستور داد كه مأمور زن در حين انجام كلونوزكوپی در داخل اتاق عمل بايستد و من هم از رفتن به اتاق عمل سرباز زدم.

    پزشك معالج اينجانب تلفنی با آقای سرهنگ صحبت كردند كه ما بايد نمونه برداری كنيم و اين مرحله برای معالجه بيمار ضروری است و اين عمل در اتاق عمل اتفاق خواهد افتاد كه محيط استرليزه‌ای است كه فقط پزشك و پرستار حضور دارند و خواهش كردند كه اجازه اين عمل پزشكی داده شود. اما حتی با حضور بازرسان نظامی هم اجازه اين عمل داده نشد و من برای دومين بار از ادامه معالجه خود محروم شدم.

    جناب آقای دادستان

    به اين ترتيب اينجانب اعتراض شديد خود را نسبت به رفتارهای غيرقانونی و غير شرعی و غير انسانی صورت گرفته اعلام می‌دارم و از آن مقام قضائی محترم تقاضای رسيدگی فوری دارم.

    ۱- اجباری بودن دست‌بند و پابند برای زندانيان سياسی كه حضرتعالی بيش از هر فرد ديگری مستحضريد كه نه تنها حاضر به فرار نبوده بلكه حتی با احضارهای تلفنی خود را به زندان اوين معرفی كرده‌اند، امری بی‌دليل و آزاردهنده است. به‌ويژه اينكه برای بيماران كه در حال اعزام شدن به پزشك يا بستری شدن در بيمارستان‌ها هستند، اين مسئله موجب تشديد بيماری و فشار جسمی و روانی بر فرد بيمار می‌شود.

    به راستی به چه دليل و با چه منطقی، ١٥ مهر در حين اعزام اورژانسی، در داخل آمبولانس و بعد در اورژانس بيمارستان امام خمينی، چندين ساعت دست‌بند به دست‌های من و تختخواب و برانكارد زده شد كه خود موجب بروز يك حمله عصبی ديگر در داخل آمبولانس شد؟ آيا دست‌بند زدن به بيماری كه با تشنج‌های عصبی مكرر قادر به ايستادن نيست، خود رفتاری غير انسانی و شكنجه‌ای آشكار نیست؟ به چه دليل معاينه اينجانب توسط پزشک در تاريخ ١٩ مهر در اورژانس بيمارستان، با دست‌بند انجام شد و حتی توجهی به درخواست پزشك هم نشد.

    ۲- اينجانب ١٣ مهرماه به دليل اصرار مامور نظامی برای حضور در محل انجام نوار قلب و اكو، از معاينه و معالجه و اعزام خود به بيمارستان صرف نظر كردم و چنانچه توضيح دادم آندرسكوپی، كلونوزكوپی و نمونه‌برداری من در تاريخ های ٢٩ مهر و ٣ آبان به دليل اصرار حضور مامور نظامی در اتاق عمل انجام نشد و بخش مهمی از معالجه صورت نپذيرفت. در هر سه مورد اعلام كردم زمانی‌كه برای معاينه يا معالجه يا عمل، ناچار به درآوردن لباس هستم، جز پزشك معالج، حضور هيچ فرد نظامی را قبول نخواهم كرد و باید به حريم مابين پزشك و بيمار احترام بگذاريد و اين اقدام شما شرعا، اخلاقا و قانونا مشكل دارد.

    جناب دادستان بنده ضرورت حضور مامور نظامی- امنيتی در حمام، اتاق عمل ( كلونوزكوپي ) يا مراحلی از معاينه كه بيمار ناگزير به درآوردن لباس‌هايش است را نه تنها درك نمی‌كنم و عملی خلاف رفتار انسانی می‌دانم، بلكه اصرار بر آن توسط ماموران نظامی براي بيماری كه به‌هيچ عنوان حاضر به پذيرش آن نیست را آزار روحی و روانی می‌دانم كه حتی حاضر است از درمان و معالجه خود صرف‌نظر كند.

    بارها شاهد بوده‌ايم كه در برخی كشورها، نيروهای نظامی- امنيتی براي تحقير زندانی از لخت و عريان كردن زندانيان (به ويژه زندانيانی كه اعتقادات و سنت‌هايی در اين زمينه دارند) به‌عنوان شكنجه استفاده كرده‌اند که اين امر به‌عنوان شكنجه در افكار عمومی و محافل حقوق بشری طرح شده است.

    حال سئوال بنده از حضرتعالی به‌عنوان دادستان محترم اين است كه نيروهای نظامی- امنيتی با چه مجوزی حق ورود به حريم‌هايی چون حمام، اتاق عمل (كه حتی لباس‌های زير را در می‌آورند) و اتاق‌های معاينه كه لباس‌ها (زير و رو) را در می‌آورند، پيدا می‌كنند و با چه مجوزی با اصرار خود در چنين مكان‌هايی كه به‌هيچ عنوان امكان فرار زندانی نمی‌رود، مانع تداوم معالجه زندانيان بيمار می‌شوند؟ آيا از نظر جنابعالی چنين برخوردهايی قانونی، انسانی و شرعی است؟

    نيك مستحضريد كه دختران ٦،٧ ساله دبستانی به دليل آموزش و حفظ عفاف ملزم به سركردن مقنعه هستند، اكنون بايد پرسيد كه چنين رفتاری با زندانيان خلاف عفت عمومی نيست؟ يا اينكه عفاف و حجاب كاركردی سركوبگرايانه عليه زنان در جامعه ايران دارد؟

    ۳- در تاريخ ٤ آبان ماه به طور ناگهانی ماموران نظامی- امنيتی با حضور در اتاق من در بيمارستان، دستور دادند كه وسايلم را جمع كنم تا به بيمارستان بقيه الله برويم و من طی نامه‌ای به رياست زندان اوين اعلام كردم كه به هيچ عنوان حاضر به بستری شدن در بيمارستان بقية الله نيستم و اگر ماندن من در اين بيمارستان ممكن نيست، ٢٤ ساعت مهلت بدهيد تا نسخه‌های پزشكی‌ام را تحويل بگيرم. در تاريخ ٦ آبان ماه به زندان اوين بازگشتم. اما بخشي از معالجاتم از جمله آندروسكوپی، كلونوزكوپی و نمونه برداری انجام نشد و طبق دستور كتبی پزشك معالجم، ضرورت دارد كه انجام شود. لذا از شما تقاضا دارم دستور بفرماييد امكان اين عمل بدون حضور مأموران نظامی انجام پذيرد. اتاق عمل يك در بيشتر ندارد و تنها پزشك معالج و پزشك بيهوشی در اتاق حضور دارند و مأمور نظامی- امنيتی می‌تواند پشت در اتاق عمل مأموريت خود را انجام دهد.

    ۴- اينجانب با توجه به تجربه‌هایی كه طی چند سال گذشته دارم، تبعيض آشكار و سخت‌گيری‌های افراطی عليه زنان زندانی سياسی- عقيدتی (در اعزام‌ها، شرايط بستری شدن‎ها و نحوه نگهداری) را مشاهده می‌کنم که اين تبعيض را در تداوم تبعيض عليه زنان در جامعه می‌دانم، پس نسبت به آن معترض هستم.

    نرگس محمدی
    آبان ماه ۱۳۹۴

     
  7. جناب علوی مگر شما خود در اینکه تبلیغ دین اسلام می کنید شکی داشته باشید و الا دیگران شکی ندارند.منظور شما را از مؤدب بودن متوجه نمی شوم.میشه بفرمایید برای شما مسلمین چی توهین نیست و چی بی ادبانه نیست؟شما مسلمین آنقدر نازک و نارنجی هستید که در عین حال که خود قرآن بدترین توهینها را به دگراندیشان می کند کوچکترین انتقادی را توهین و گوینده اش را بی ادب می نامید.مسلما تمام این ترفندها برای ترساندن و به حاشیه راندن منتقدین است.ولی جناب دیگر دوره چنین ترفندهایی گذشته.مقدسات مربوط به حریم خصوصی است و در حوزه عمومی تقدس بی معنی و تنها امتیازی برای مشتی قدرت طلب و اشرار و جنایت پیشه بوده و خواهد بود. در یک سایت عمومی //////////////////.نقد چنین کسانی و یا نوشته هایشان باید در محیطی ازاد و بدون ترس انجام شود والا سایت می شود همان منبر سید مرتضی و هم سلکانش.شما اگر دنبال علم و دانش بودید آنها را برای توجیه ///////////////////قربانی نمی کردید.دین چیزی ////////////////// نیست و خرافات را با علم رابطه ایی نیست.شما می توانید به دین هر دینی در خلوت خود اعتقاد داشته باشید ولی برای دفاع از اعتقاداتت در حریم عمومی نمی توانید به دیگران تهمت بی ادبی و یا توهین به مقدساتت بزنی.چون همین یعنی تهدید افراد .

     
    • مزدک عزیز،

      فعلا که در این سایت بتدریج همه مذهبی ها دارند می روند و تنها دوستانی می مانند که برای هم پپسی باز می کنند. این یکی به دین می پراند دیگری برایش هورا می کشد. صمیمانه آرزو می کنم شما و دوستان هم صدایتان بتوانید همه آنچه را که در این سالیان اجازه نداده اند به زبان بیاورید ، تخلیه کنید.
      و اما برای من سؤالی پیش آمده که خوشحال می شوم اگر شما و هر یک از دوستانی که این کامنت را میخوانند و با شما هم نظرند به من پاسخ بدهید. می توانید آیاتی از قرآن که می گوئید به دگر اندیشان توحین کرده را نشانی بدهید؟ نیازی نیست عین ایات را اینجا بیاورید ، فقط آدرس بدهید خودم مراجعه می کنم. ممنون

       
      • “می توانید آیاتی از قرآن که می گوئید به دگر اندیشان توحین کرده را نشانی بدهید؟”
        چرا نمی توانیم! (: می توانیم بفرمایید:
        ياأيها الذين آمنوا إنما المشركون نجس ( توبه 28)
        ترجمه: اى كسانى كه ايمان آورده ايد، حقيقت اين است كه مشركان ناپاكند.
        إن شر الدواب عند الله الذين كفروا فهم لا يؤمنون (انفال 55)
        ترجمه: بی ترديد بدترين جنبندگان پيش خدا كسانی اند كه كفر ورزيدند و ايمان نمی آورند
        إن الله يدخل الذين آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجري من تحتها الأنهار و الذين كفروا يتمتعون و يأكلون كما تأكل الأنعام و النار مثوى لهم (محمد12)
        ترجمه: و كسانى كه كافرند مثل چهارپايان لذت مي برند و می خورند و جايگاه آنها آتش است.
        – ولقد ذرأنا لجهنم كثيرا من الجن و الإنس لهم قلوب لايفقهون بها و لهم آذان لايسمعون بها أولئك كالأنعام بل هم أضل أولئك هم الغافلون (اعراف 179)
        ترجمه: و در حقيقت بسيارى از جنيان و آدميان را براى دوزخ آفريده ايم دلهايى دارند كه با آن نمي فهمند و چشمانى دارند كه با آنها نمی بينند و گوشهايى دارند كه با آنها نمی شنوند آنان همانند چهارپايان بلكه گمراه ترند آنها همان غافلانند .
        – أم تحسب أن أكثرهم يسمعون أو يعقلون إنهم إلا كالأنعام بل هم أضل سبيلا (فرقان 44)
        ترجمه: يا گمان دارى كه بيشترشان (كفار) می شنوند؟ يا می انديشند؟ آنان جز مانند چهارپايان نيستند بلكه گمراه ترند.

         
    • چناب مزدک آفتاب آمد دلیل آفتاب!…من همیشه خواستم دوستان ما همیجوری الکی هر حرفی را نزنند..پس از نظر شما تبلیغ دین یعنی اینکه از کسی بخواهی مستدل صحبت کند و حتما هم سکولارسیم همین روشی هست که شما داری که هر چه به دهنت می آید میگوئی بعد هم مدعی ادب هستی و هر که را هم سئوال کند متهم به تبلیغ دینی میکنی که بتوانی بکوبی!..شما برای اینکه میزان ادبت را درک کنی تعداد هاشورهای آقای نوریزاد را بشمار چون همان نسبت شما با ادب هست..حالا اگر آنهائی را که از دست ایشان هم در رفته اضافه کنی فکر کنم دیگر استاد اخلاق سکولارهای وطنی بشوی!..اتفاقا دوره ما شروع شده و دوره شما خیلی وقته که هاشوری شده!..کیبوردو نشکنی!

       
  8. با درود . برادر نوری زاد ، مالیخولیا چه می باشد که این کلمه را برای تیتر این نوشتار و برای ایرانِ امروز بکار برده اید ؟

    ———————–

    در لغت نامه دهخدا آمده است: گونه ای مرض عصبی است که با اختلال قوای عضلانی و دماغی همراه است و معمولاً در دنباله ٔ فلج عمومی یا تحت شکنجه ٔ شدید روحی و جسمی (محبوسانی را که شکنجه ٔ شدید می دهند) و یا بر اثر مرض صرع یا در اشخاص هیستریک و یا بطور مادرزادی پدید آید. مبتلایان به این مرض گاه از خوردن و آشامیدن خودداری می نمایند به نحوی که به حالت مرگ می رسند و گاهی خودکشی می کنند. برای معالجه ٔ این بیماران استراحت کامل و مسافرت به نقاط خوش آب و هوا و جدا بودن از افراد دیگر و از حوادث لازم است . این معالجه باید با تجویز داروهای مقوی قوای دماغی همراه باشد
    همچنین مالیخولیا در کاربرد تاریخی خود اختلالات ذهنی، که امروزه ممکن است اسکیزوفرنی یا اختلال دوقطبی نامیده شوند، را هم در بر می‌گرفته‌است

     
    • مالیخولیا؟؟؟؟ همین بلایی که این حرامیان مثلا مسلمان در ایام بازداشت و بیمارستان ! به سر نرگس بانو می آورند اگر مالیخولیا نیست پس چیست ؟ ازهمگی درخواست میکنم که اگر مورد مشابهی در سر تا سر گیتی سراغ دارند به رشته تحریر در آورند ! که ما ببینیم این حرامیان از کجا آموزش گرفته اند ! البته بسیار بعید میدانم که حوزویان باز هم از خواب خرگوشی بیدار شوند و چشم خرد باز کنند و فجایع به این آشکاری را معترض شوند . جنابان سید مرتضی و مصلح شما پاسخ دهید کجای اسلام به داد ستان و مامورین المعذور حق چنین عمل بیشرمانه ای میدهد که بانوی فرهیخته سرکار خانم نرگس محمدی را به آن دچار کرده اند ؟ واقعا ننگ و نفرت ابدی بر این ددمنشان مثلا مسلمان !!!!!!!!

       
  9. درباره ظلم، مذهب و تروریسم: چرا بهاییها خود را منفجر نمی کنند؟
    از صفحه فیس بوک سعید قاسمی نژاد

    درباره ظلم، مذهب و تروریسم: چرا بهاییها خود را منفجر نمی کنند؟
    می گویند مومنین اینسو و آنسو دیگران و خود را می ترکانند چرا که فقیر “نگه داشته شده اند”، به زور حاشینه نشین “شده اند” و تحویل گرفته نمی شوند، والا این انفجارها و ترکشها نه ربطی به اسلام دارد و نه حتی “از مسلمانی ماست”، از استعمار است و ظلم آقا! از استعمار.

    آنچه ذهن را قلقلک می دهد این است که اگر اینطور است واین فقط ظلم غربیان است که مومنین مظلوم را به سوی منفجر کردن این و آن رهنمون می کند، بلکه کم و بیش در اذهان مومنین و غیر مومنین چپ کرده آن را موجه هم می کند؛ پس چرا بهاییها هر روز و هر لحظه، این و آن را، اینسو و آنسوی ایران منفجر نمی کنند؟

    مسلمین در اروپا به خاطر مسلمان بودن از تحصیل محروم نیستند، بهاییها در ایران هستند. اموال مسلمین در اروپا به خاطر مسلمان بودن ضبط نمی شود، اموال بهائیان می شود. مسلمین در اروپا به خاطر مسلمان بودن از کار اخراج نمی شوند، بهاییها در ایران می شوند. مسلمین در در دولتهای اروپایی وزیر و وکیل دارند، در ایران بهاییها از سیاست دوری می کنند که به تریج قبای بچه شیعه ها و اربابان عمامه به سرشان برنخورد اما شیعیان حساس باز ول کن معامله نیستند و دست استعمار و استکبار را در آستین زن و مرد بهایی می بینند و قس علیهذا.

    مقایسه تبعیض علیه بهاییان در ایران، که صاحبخانه هستند، با تبعیض علیه مسلمین در اروپا، که مهاجرند و میهمان، و واکنش دو گروه به این تبعیض نشان می دهد که همچون همیشه، هر گردی گردو نیست و این انفجارها حتی اگر به تمامی میوه آن تشویقات عالیه به جهاد و قتال هم نباشد، آنقدرها هم بی ربط هم نیستند.

     
  10. به نقل از خودنویس*

    آیا واقعا هر عیب که هست از مسلمانی ماست؟
    ۲۵/آبان/۱۳۹۴ احمد هاشمی، کارمند پیشین وزارت خارجه

    حوادث تروریستی اخیر در پاریس، قلب بشریت و تمدن مدرن را جریحه دار کرد چرا که این تهاجم، نه حمله به یک کشور، بلکه تعرض به نماد تمدن، دستاوردها و ارزش‌های دنیای معاصر بود. در دنیای امروزی که ما می‌شناسیم پاریس، فرانسه و اندیشمندانش بیشترین سهم و تاثیرگذاری را داشته اند بطوریکه بدون وجود رنه دکارت، ولتر، مونتسکیو، ژان ژاک روسو، الکسی دوتوکویل، ژان پل سارتر، سیمون دوبولیوار و میشل فوکو بشر قرن بیست و یکمی، فاقد روح و معنا است و به راحتی می‌تواند به توحش قرون وسطایی خود بازگشت کند.

    در حالیکه مسلمانان تندرو و بنیادگرا، پاریس را هدف قرار داده اند، اندیشمندان و کنشگران میانه روی مسلمان به درستی شروع به دفاع خود و اعلام برائت از گروه‌های تروریستی اسلامی کرده اند. عصاره استدلال آنها این است که مسلمانان اولین و اصلی ترین قربانیان این گروه‌ها هستند و داعش و القاعده و همقطارانشان ربطی به مسلمان‌ها ندارند بلکه نحله‌ای انحرافی از اسلام هستند.

    در سال‌های اخیر بارها این جمله را که برگرفته از شعری از ابوسعید ابوالخیر می‌باشد شنیده‌ایم که «اسلام به ذات خود ندارد عیبی/هر عیب که هست از مسلمانی ماست» ولی حالا شاید زمان ابراز تردید در درستی این سخن و اقرار به مشکلات ریشه‌ای و بنیان‌های فکری که بخشی از مسلمانان با توسل به آنها دست به خشونت مقدس می‌زنند فرا رسیده باشد.

    با این مقدمه به تحلیل حوادث پاریس از دیدگاه آنهایی می‌پردازیم که خود را در رسته «مسلمان میانه رو» تعریف می‌کنند. این گروه در مواجهه با وضعیتی مشابه حملات اخیر پاریس، عمدتا سه توضیح و واکنش کلیشه‌ای از خود نشان می‌دهند:

    یک- مسلمانان میانه رو، هم قربانی اصلی گروه‌های تندروی اسلامی هستند و هم بخاطر مسلمان بودنشان، از سوی غرب تحت فشار و در مظان اتهام هستند؛

    دو- مسلمانان میانه رو تمامی خشونت‌های دارای انگیزه مذهبی را به کج فهمی و تفسیر بد از اسلام حقیقی ارتباط می‌دهند؛

    سه- آنها گروه‌های تروریستی مسلمان همانند داعش و القاعده را قربانی و فرزند نامشروع توطئه پیچیده و برنامه ریزی چندلایه غرب می‌دانند.

    می‌توان واکنش‌های مختلفی به این استدلال‌های نوگرایان، مصلحان و نواندیشان دینی نشان داد ولی در پاسخ به مدعای نخست آنها می‌توان گفت این موضوع که گروه‌هایی مثل داعش و القاعده بیشتر مسلمانان را می‌کشند دلیلی بر فقدان تسامح و تساهل در میان گروه‌های تندروی اسلامی است و نمی تواند استدلال محکمی برای غیراسلامی دانستن اقدامات آنها باشد. همینطور یک دلیل ساده اینکه غیرمسلمانان تلفات کمتری دریافت کرده اند این است که شهروندان غربی و مسیحی در مناطق بحران زده کمتر حضور دارند و تجربه نشان داده شانس اینکه یک فرد غیرمسلمان بتواند از دست تندروهای مسلمان جان سالم بدر ببرد نزدیک به صفر است.

    در پاسخ به مدعای دوم باید توجه کرد مسلمانان نواندیش، اقدامات تندروها را به بدفهمی از اسلام ارتباط می‌دهند ولی هیچ الگوی حقیقی از اسلام خوب و مدینه فاضله و آرمانشهر مورد ادعای خود ارائه نمی دهند. اسلام خوب و حقیقی نمی تواند برای همیشه در حد یک مفهوم انتزاعی باقی بماند و اندیشمندان مسلمان که تندروها را بخشی از اسلام نمی دانند ناگزیر به ارائه نمودهای عینی و الگوهایی برای عرضه به جهان هستند. بنابراین، تا زمانیکه الگویی از اسلام متساهل، توسعه یافته و مطابق با دموکراسی و موازین حقوق بشر وجود نداشته باشد گروه‌هایی مانند القاعده و داعش همچنان داعیه دار اسلام و ارزش‌های اسلامی در جهان خواهند بود.

    در پاسخ به مدعای سوم هم باید گفت یکی از استدلال‌های مسلمانان برای تبری از خشونت‌هایی که به نام اسلام صورت می‌گیرد توسل به تئوری‌های توطئه است. در این راستا، همه گروه‌های تروریستی اسلامی از القاعده تا جبهه نصرت و داعش در یمن و سوریه و عراق گرفته تا بوکوحرام و الشباب در آفریقا توطئه‌ای از طرف غرب برای ناامن کردن این مناطق به منظور سلطه گری و استثمار منابع این کشورها می‌باشد. البته این تئوری به این سوال پاسخ نمی گوید که چرا این گروه‌های تروریستی به اصطلاح ساخته دست غرب، بیشتر در مناطقی از قبیل سومالی، افغانستان، یمن و سوریه حضور دارند که از نظر منابع معدنی، فقیر محسوب می‌شوند و کالای ارزشمندی برای بهره برداری توسط غربی‌ها ندارند.

    البته در اینکه بلوک غرب به رهبری آمریکا از سال‌های دهه ۱۹۸۰ به این سو با هدف مقابله با نفوذ شوروی سابق، در قالب آنچه در عرصه سیاست بین الملل «بازدارندگی سبز» نامیده می‌شد به حمایت و تقویت جریانات جهادگرا در منطقه و بویژه در افغانستان و پاکستان پرداختند و این گروه‌های جهادی، هسته اولیه القاعده، طالبان، داعش و دیگر گروه‌های تروریستی را بنا گذاشتند تردیدی وجود ندارد. این سخن هم گزافه نیست اگر گفته شود دخالت نظامی آمریکا در کشورهای مسلمان باعث تشدید غرب ستیزی و تقویت اسلام سیاسی بنیادگرا و جنبش جهادگرایی بین المللی در منطقه خاورمیانه، شمال آفریقا و حتی قلب اروپا شده است. با این همه، نواندیشان مسلمان باید به این سوال پاسخ دهند که چرا فقط دین اسلام این پتانسیل را دارد که با دستاویز قرار دادن مداخلات قدرت‌های جهانی و با تفسیری تندروانه، به یک نیروی هولناک برای کشتار انسان‌ها تبدیل شود؟ چرا این پتانسیل بطور مثال به راحتی در بودایی گری چین، شینتوئیسم ژاپن، هندوئیسم شبه قاره و مسیحیت آفریقایی و آمریکای لاتینی دست یافتنی نیست؟

    به نظر می‌رسد تا مادامی‌که گام‌های شجاعانه‌ای برای اصلاحات اساسی در اسلام برداشته نشده و بنیان‌های فکری اسلام و آیاتی از قرآن که مروج خشونت هستند بصراحت توسط عالمان اسلامی مورد نقد قرار نگیرد تغییری در وضعیت کنونی حاصل نخواهد شد. تقدس زدایی و مقابله با مفاهیمی مانند جنگ مقدس (جهاد)، قصاص و امر به معروف و نهی از منکر از نخستین گام‌هایی است که رهبران مذهبی جهان اسلام ناگزیر به برداشتن آنها هستند. آنهایی که بنیان‌های فکری و شریعت اسلام را بری از انتقاد دانسته و ضرورت نقد نص صریح قرآن و برخی آیات غیر دموکراتیک و بعضا ضد انسانی آن را که حاوی احکام خشونت‌بار از جمله سر بریدن، سنگسار، ارتداد، قطع عضو، جهاد و قتال هستند روی برنمی تابند و یکسره همه پلشتی‌های مسلمانان تندرو را به کج فهمی و دخالت قدرت‌های غربی نسبت می‌دهند باید بتوانند به سوال‌های ذیل پاسخ بگویند:

    چرا در ویتنام که آمریکا پرتلفات ترین جنگ تاریخ خود را تجربه کرد هیچ یک از فرقه‌های مختلف بودایی در این کشور با چاقو اقدام به بریدن سر آمریکایی‌ها نکردند؟

    چرا در ژاپن که برای اولین و شاید هم آخرین بار قربانی بمب‌های ویرانگر اتمی شد گروهی پیدا نشدند تا دشمنان خود را در درون قفس قرار داده و آنها را زنده زنده به نام الله و دین او آتش بزنند و یا با شمشیر گردن بزنند؟

    چرا در هندوستان به عنوان کشوری که به مدت طولانی تحت سلطه دو امپراتوری مغول و بریتانیا قرار گرفت در هندوئیسم هیچ نحله فکری و ایدئولوژی به‌خصوصی که پشتوانه دینی و اخلاقی قتل و کشتار و جهاد بر ضد نیروهای مهاجم باشد وجود نداشته و ندارد؟

    چرا در کشورهای آمریکای لاتین که شاهد جنایت‌های زیادی توسط نظامیان دست‌نشانده و یا دست کم مورد حمایت آمریکا بوده است مردم بمب به خود نمی بندند تا با شعار «الله اکبر» خود را منفجر کنند و بطور مستقیم وارد بهشت شده و با هفتاد حوری باکره همبستر شوند؟

    * https://khodnevis.org/article/65993

     
    • مش قاسم عزیز..از شما دیگر توقع نداشتم..این مقاله اصلا بی سر و ته و از روی بیسواذی نوشته شده و نویسنده آن هم معلوم هست که حد سوادش چقدر هست..شما اگر این مقاله را قبول داری سند حوریهای بهشتی را نشان بده و اگر نداری دیگر این کار را نکن که هر آشغالی را از اینور و آنور جمع کنی و تو مخ مردم بکنی؟ فرق من و شما با منصور ارضی و مداحان بیسواد چیست؟ از شما با آن دوقتان بعید بود..

       
    • اردوان؛ مشقاسم عزيز؛ نمي دانم سالهاي شما چند است وايا سال نحوست بار ٥٧ را بخاطر داريد يا خير؟ در ساليان پيش از أن ما كشور أرامي داشتيم با امنيت وارامش. خاور ميانه وكشورهاي اسلامي نيز درگيرنفرت پراكني نبودند، و فقط اين فلستيني ها بودند كه زمين هاي خود را براي خوش گزراني فروخته بودند وحالا پشيمان شده وخواستار بازپس گيري ان وتشويق ديكتاتور شيرين عقلي بنام ناصر ! كه شعار ناهار در تل اويو وشام در تهران را ميدادند! در عربستان با تمام انتقاد هايي كه به آن ميشد خرد حاكم بود. گره هاي سياسي را مردان سياسي بدندان نميافكندند، چون داراي دست سالم بودند. وايران ما بسرعت در حال ساخت وساز ومدرن شدن بود. بيكاري وجود نداشت ، رشد اقتصادي ركورد جهاني ١٢ درصد را تجربه ميكرد! ايران عقاب اوپك وتاثير گزارمعادلات سياسي جهان بود، بندرت كسي از اين كشور خارج ميشد كه به خانه باز نگردد.!در اين هنگام يك رييس جمهور رياكاردر امريكا بنام كارتر روي كار امد ، كه ماموريت او زدن كشوري قدرتمند بود تا ديگر كشورهاي اوپك حساب كار دستشان بيايد. وبا كمك يك جاسوس دوجانبه بنام ژيسكار، ونخست وزير انگليس وصدر اعظم المان در جزيره گوا دالوپ نسخه نا بودي ايران را پيچيدند. در اين جلسه كسي كه بيش از همه پستان به تنور مي چسباند ، كه حكومت ايران را بايد عوض كرد. وكسي را كه ما در أب ونمك داريم گسيل كنيم! حالا فرانسه ي دموكرات دارد تقاص چپاول خواهي ان رييس جمهور بيشرفش را ميدهد. وبازگشت نتيجه حمايتهاي انان از تروريست ها وادم كشان را مي بيند.

       
  11. ایران داد عمارلویی

    سلام روزی سوار تاکسی های خطی شدم که دوستان جوانی که همسفر بودند به نوعی من و ما که سنمان از65 گذشته است عینهو دادگاهای استالینی,لنینی,رجبیون,انقلابی/دادگاه را میگم/به رگبار بستند که شمای 57 تی ها زندگی ما و اینده ما را به تباهی و خسران کشاندید همه ی حرف و سخن شان درست و درمان بود البته نه برای این جوانان؛؛
    اجبارن/از عربی و از ….بگذری م که به حرام لقمه ملقب نشویم/ عرض خدمت این جوانان و البته با شرم و خجالت؛؛؛ و از تک و تای ایرانی هم نیفتادم و چنین گفتم:
    ما با دست خالی/البته راحت بگم خر بودیم و در چاه ویل افتادیم/ابر قدرت و پنجمین قدرت نظامی را با دست خالی بیرون کردیم و شما جوانان با این همه ی رسانه که عطسه به ثانیه به اونور دنیا میرسد تکانی به خود بدید تا شاید فرجی حاصل شود البته نه فرجی که جمعه ها منتطریم.چند از دوستان بالا به تکه های پازل بدبختی ما اشاره کردند که عرض کنم که این گوشه کوچکی از واقعیات است ما که زنده نیستیم شما جوانان روزی را ببینید که اسناد رو شود/این اسناد تو 30 سال رو نمی شود بلکه حد اقل ان 50 سال و به بالاست که ممکن است گوشه هایی از ان را بروز کنند.یک تکه کوچیک براتون بنویسم که بدانید که قمر در عقرب بود که ما نفهمیدیم و دعا میکنم که حد اقل شما درست و با تدبیر و بدون خشونت پیروز شوید که فعلن به ارزو میماند تا اخور و جیره مواجب بعضی ها که حاضرند رگ گردن بجوند و از لات و لوت های میدانی هستند که خراسانش خوانند و بس, اگر فرصتی بود که نیست و مغز در حال روغن سوزی خاطرات فراوانی دارم از 57 به اینور که نمونه کوچیکی را اشارت میکنم و البته به رمز و…جعفر که از شگردی رسید تا بیت….ورییس حفاظت بیت شد و دو دیگر ….که از طریق لیبی و قذافی در امریکا البته با برنامه دزدیده شدند و شد 19 بهمن/ممکن است ماهش اشتباه باشد/ و گروه دیگری از این…. که توسط سی ای ا البته به روشهایی تربیت شدند که خود عاملی بودند که اکنون حد اقل چند …در دست مردم و در خفا هستند.متاسفانه تو هر کاری اگر هر که سازی بنوازد که چنین است باید به ترکستان برویم که باز چنین است.راه را باید شناخت و با خطرات ان و راهکارهای کوچک و امنی داد که اگر به جمع و به عمل برسد انگاه به هدف زده ایم.چه بهتر این جناب نوری زاد از عقل جمعی بهره ببرد که تا کنون چنین نبوده است.سیم اخر هم چنین است و راه های مختلفی برای این سیم زدن هست که یکیش اتش دوزخ است که حد اقل به جمع بهتر و از خود بریدن,تا شاید نتیج در خوری داشته باشد.سیم دیگر دانسته های دقیق جناب نوری زاد است که هنوز از ان بهره ای و…نبرده است مگر به نوشته در اید.

     
  12. نوشته اي درمترو خليفه مقتدرعباسي درپاسح به اعتراض بزرگان بني عباس درخصوص به تزويج دراوردن دخترش/ام الفضل/براي امام جواد ع اين امام همام رااعجوبه عصرخواندوگفت من بدان جهت اورا به دامادي خود برگزيدم.كه دركمي سن وسال درعلم وفضيلت برهمه اهل زمان برتري دارد, ايمان شيعه ج3ص129

     
  13. دلار چرا گرون شده؟ الانه که از تعجب شاخ دربیارید. 1- ژانوبه 2- اربعین … ای تو روح پدرتون!

     
  14. حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة، سلام علیکم ، ضمن آرزوی سلامتی بر شما انسان ، آزاده ، بصیر و بشیر و نذیر ، حکیم و فرزانه . رهبری نظام در هر سخنرانی و در هر مناسبتی برای مستمعین نشسته ، تکرارا” و پیوسته کلمه ” دشمن ” را که به آنسوی مرزهای جغرافیایی کشور اشاره دارد ، بکار برده و همچنین بنا بر گفته خودشان از روی قصد و بیشتر برای ناراحت کردن عده ای در داخل کشور نیز بکار میبرند . حقیر با مطالعه ای که بر احادیثِ دوازده امام شیعیان نمودم ، تقریبا” همگی امامان شیعه ، دشمن آدمیان را ” جهل و نادانی ” آدمی بر شمرده بودند . حضرتعالی در این دوران ” دشمن ” بشریت را کدام میدانید ؟ ____ الحقر مبشر

    ——————-

    سلام مبشر گرامی
    وقتی رهبر می گوید : دشمن، شما تصور کن که می گوید: عزیزم، کجایی؟ بیا که سخت محتاج توآم. تو اگر نباشی من چگونه سر برآورم؟ و کاسه کوزه ها را بر سرش بشکنم. این جانم دشمن
    با احترام

    .

     
  15. ” نگرانی‌ پدرم ”

    ديشب يه پشه مزاحم، خوابو بهم حروم كرده بود. خواب الود و عصبي چراغو روشن كردم.

    ديدم رو ديوار كنار پنجره، پارك كرده و داره خوني رو كه آزم مكيده بود، تو گلوش قرقره ميكنه!

    روزنامه رو لوله كردم، همينكه اومدم بكوبم تو ملاجش، يهو ياد بابام افتادم .

    دلم نیومد، پنجره رو باز كردم و پشه رو با اردنگ انداختم بيرون!

    ماجرا برميگرده به چندين سال پيش :
    .
    .
    تابستون بود، مدتي بود حالم گرفته و كلافه بودم.

    به بابام كه رو مبل نشسته بود و روزنامه ميخوند گفتم :

    بابا، ديگه از این دنیا و از اين همه بي تفاوتي خسته شدم، میخوام خودمو از پنجره پرت کنم پایین!

    گفت: نه پسرم، اینکارو نکنیا !

    يهو احساس خوبي بهم دست داد، كه حداقل يكي تو اين دنيا بهم اهميت ميده و

    اونجوري كه تصور ميكردم نسبت بمن بي تفاوت نيست .

    دنيا هم اونقد كه فكر ميكردم تيره و تا . . .

    تو همين فكرها بودم كه، بابام همونطور كه روزنامه ميخوند ادامه داد:

    حالا چرا از پنجره؟

    توری پاره می شه، پشه میاد تو 🙁

     
  16. با سلام وادب واحترام مخصوص

    میگم اون قدیم مدیما توروستای کوچک ما شیخی بود که بیچاره برمنبرنمیرفت علی الرغم اینکه خیلی باسواد وخوش خط وزیبا نویس بود .ازدست رنج خودش که همان آهنگری ویا بقولی چلتگری بود امرار معاش میکرد وخدارو شکر .
    اما این شیخ یک مسئولیت بزرگی برگردنش گذاشته بودند که هرکس بدرجه ای از رهبری میرسید واواخرعمر حرفهای هور ماهور وپرت وپلا ویا سفیه گونه میزد ؛خبرگان روستا میرفتند پیشش که آقای شیخ …لطفی بکن وزحمتی بکش وامشب وقتی بخانه رفتی وادی فریضه واجب بجای آوردی ،یک برگ سفیه نامه بنویس تا خبرگان ویا همان بزرگان روستا امضائ کنند تا فلانی با زدن حرفهای صد من یک غاز اموال ودارائی خود وخانواده اش را تباه نکند وبچه ها را متضرر .اون بیچاره مینوشت وصورتی برمیداشت وبه اصطلاح آنزمان میگفتند سیاهه فلانی همراه با سفیه نامه اش بدست یکی دوتا از بزرگان سپرده شده که اگرکاری خلاف کرد گفتاری ناصواب داشت بزرگان روستا از این کار جلوگیری کنند .

    آیا وقت آن نرسیده که خفتگان کشورحداقل بخاطر زن وفرزندان مقام شامخ ولایت دست بچنین عمل پسندیده ای بزنند تا مردم بجهنم ولی عیال واولاد ایشان درآینده متضرر نشوند .ما امضای هاشمی تنها را هم دراین یک زمینه بدیده منت قبول داریم وبرچشم میگذاریم .
    تا نظر دوستان بزرگوار چه باشد .اما بدانید این کار ثواب عاجل وآجل را بهمراه دارد .از کنار موضوع بسادگی نگذرید که وضعیت خراب تراز این حرفهاست وای بسا که با این حرفهای سفاهت گونه جنگی درمنطقه وجهان بپا شود که آتشش سالیان سال دنیا را بسوزاندومردمانی را بکام مرگ بکشاند.. .ازمن گفتن بود .
    واما بعداگر دادگاه ویا دادگستری ویا مدعی العموم درست وحسابی بود وبه شکایات بصورت خواهروبرادری نگاه میکردویا همه را با یک چوب میراند ؛من حاضربودم طرح واثبات شکایتی را برعهده بگیرم وبا ادله متقن ثابت کنم که گروه حاکمه از راس تا انتها نفوذی چین وروسیه هستند نه سحرخیز بیچاره که عمرا نفوذی جائی باشد .بخاطراین وابستگی باید ضررهای کلانیکه به مملکت زده اند محاکمه وجوابگو باشند .دراینصورت خواهید دید که بدون لحظه ای درنگ فرزندان اینها میگفتن همه بالای هفتاد سال داشته اندودارند وسفیه اند وبنا براین گناهی مرتکب نشده اند وهمه کاسه وکوزه ها سرمجلس خفتگان شکسته میشود که چرا بموقع اقدام شایسته وبایسته ای انجام نداده اند .

     
  17. آقای نوریزاد گرمی
    چه میتوانم کرد جز درودی از دوردست به شهامت و شرافت تک تک شما مبارزان بادا که نیروی ملت شریف ایران پشتیبان و در پیوند با شما باد.که آزادی تنها وجودیست که بی آن هیچ چیز بر سر جای طبیعی خود نیست شعری نثار رنجهاتان میکنم. اسماعیل وفا یغمائی
    خدا فروشان.
    اسماعیل وفا.
    نه تسبیح و دعا را میفروشند
    نه خاک کربلا را میفروشند
    نگه کن کاین جماعت خون پاک
    تمام اولیا را میفروشند
    هزاران مشک اشک و کیسه هائی
    ز ریش انبیا را میفروشند
    نشسته! کوزه کوزه خمره خمره
    ریاکاران ریا را میفروشند
    به رجم و سنگساران مفتخر لیک
    به پنهانی زنا را میفروشند
    چه بازاریست اینجا غرق نعمت
    در آن قحط و غلا را میفروشند
    شده چون کربلا این بوم کاینجا
    بلا اندر بلا را میفروشند
    گرفته بیرق عباس درکف
    به شمر اما لوا را میفروشند
    گذشتم بر سر بازار و دیدم
    که ما را و شما را میفروشند
    از این غم غرق خونم آی مردم
    که آخر خاک ما را میفروشند
    خدا زین رو نهانست اندرین شهر
    که شیطانان خدا را میفروشند
    که شیطانان خدا را میفروشند

     
  18. سلام وبعدازسلام

    اين دوبيت ازلسان الغيب تقديم شماناظران گرامي ونوري زادمكرم:

    “صبح است ساقيا قدحي پرشراب كن /// دورفلك درنگ ندارد شتاب كن .
    زان پيشتركه عالم فاني شودخراب /// مارازجام باده گلگون خراب كن.”
    بدرودهمگي
    مصلح

     
  19. این پیر خون طلب به جوانان پند از درون بیتی بیرون میدهد
    که با تمام سه قوه دستبوسش به کجا از غم تغدیر مردم اشک ریخت
    به کدامین سند آزار از سر مردم به برداشت ؟ تا پیر خودخواهی شد
    غافل شده که هر آدمی دریاست و صاحب دلی
    باشد که روزی ایام را نباشد رهبری چنین
    اویی که دلبند به پیمان گسستن از مردم و آرزوهای جوانان
    آرامش را در ناحیه نا صبر کرده
    جایی که رهبر خیمه زد دنیا را به نیابتش آشوب وخون در شعله کشانده
    و اوست یکتا و بی همتا در این همه جنایت مسلسل وار
    که بودنش جزبه چشم مردم نفرت از تمامیت واژه ها و ترکیب عبا و عمامه و رسالت پوچ و انتقام گیر ء بهره ای ببار نداشت
    رهبر عظما به پیش باش که صاحب قدم در نابودی همه متعلقات درونی روحی اعتقادی مردم به دین مشرف و کلیات آخوند و روحانی بوده هستی و خواهی بود
    چرا تمامی افراد وصل به بیت رهبری به جبهه جنگ های نیابتی که از نماینده امام زمانشان نوید داده شد ‌نمیروندد ؟
    علی اکبر ولایتی شمعخانی و اون گردن کلفت های دست به سینه

     
  20. سلام جناب نوری زاد ،لطفا با نامه های آتشینت به مردم و دولت فرانسه بنویس و از اونها عذرخواهی کن و حتما بنویس که افرادی مثل نوری زاد از پدرخوانده همه داعشی ها و طالبانی ها یعنی خمینی کورکورانه و فکر نکرده حمایت کردید و فریب وعده های دروغینش رو خوردید و الان به شدت پشیمانید و به اونها بگو که دولتمردان وقت فرانسه هم باید بخاطر دادن فرصت و امکانات به پدر خوانده از مردم ایران و جهان اسلام عذرخواهی کنند و متذکر بشو که بخاطر نفت ارزانی که خمینی وعد ه اش را به غربی ها میداد چشمتون رو کور کرده بود همانطور که وعده برق و آب و اتوبوس مجانی خمینی ، مردم ایران رو کور کرده بود و به آنها یادآوری کن که این ماشین ترور و آدمکشی امروز به محل تولید خودش یعنی فرانسه رسیده و از این جهت عدالت رعایت شده

     
  21. یه روزی توی این مملکت یکی رو همین حاج حسن کلیددار امام کرد. دیدن هنوز مردم شک دارند، یهویی حرف از سخنان پیامبر گونه امام شد. کافی نبود، بعد از مدتی گفتن امامت از پیامبری مهمتر است. تا دیروز پریروز یه آخوند سر تا پا … (سه نقطه از مش قاسم) میبینه که ملت ایران دیگه واسش تره هم خورد نمیکنه آمد و گفت آخوند مساوی امام زاده. فردا پس فردا که میبینه ملت به این حرفش هم … (سه نقطه از مش قاسم) از من به شما گفتن میاد میگه اصلا آخوند مساوی امام. و اما، این وسط سر رهبر بی کلاه میمونه. مگه میشه یه آخوند … (سه نقطه از مش قاسم) امام بشه؟ پس رهبر چی باید باشه که در مقابل یه آخوند … (سه نقطه از مش قاسم) کم نیاره؟ ای بابا، با امام راحل چه بکنیم؟ عشق است دیدن معلق بازی اینا.

     
  22. همدلی و همراهی نقادانه با “ریشه ها” – فرهاد چهارم

    تاریخ داستانیست که بوده است، و داستان تاریخیست که میتواند باشد، و داستان تاریخی هردوی آنهاست.

    فراز‌های زیر برگزیده ایست از پیشگفتار و متن کتاب داستان تاریخی “فرهاد چهارم” چاپ سوم سال ۱۳۸۹ به قلم دانشمند فقید احسان طبری. این کتاب جهت آشنایی دوستاران و علاقمندان به خواندن و درس گیری از تاریخ نگاشته شده و همچنین راهنمایست برای محققین علم تاریخ. این کتاب داستانی‌ بر مبنای شواهد و واقعیت‌های تاریخ ایران، روم و مصر در آن عصر نگاشته شده . مشتاقان این اثر میتواند نسخه (پی‌دی‌اف) کامل آنرا از روی سایت اینترنتی انتشارات حزب تودهٔ‌ پیاده کرده مطالعه کنند. شیوهٔ پژوهش و تحقیق احسان طبری طی‌ بیش از ۶۰ سال فعالیت علمی‌ و فکری پیروی از اسلوب دیالکتیک تاریخ است با دیدی عمیقا انسانی‌ و علمی‌ به جوامع بشری و کارو پیکار انسان در عرصهای گوناگون زندگی‌.
    تاریخ داستانیست که بوده است، و داستان تاریخیست که میتواند باشد، و داستان تاریخی هردوی آنهاست.
    حوادث عمدهٔ این داستان، البته به اجمال و اشاره در تاریخ آمده است، و داستانی‌ که نویسنده آنرا بر پایه واقعیات تاریخی و به مدد پندار هنری پرداخته است، با بافت و منطق درونی‌ کشور ما در دوران اشکانی، پیوند و همانندی نزدیکی‌ دارد، و این آن چیزیست که هر داستان تاریخی به التزام آن متعهد است.

    احسان طبری در این داستان تاریخی، همچون تراژدی منظوم “گئومات”، سعی‌ بر آن دارد که با به تصویر کشیدن سرنوشت شوم نظام شاهنشاهی و سرنوشت بازیگران اصلی‌ آن فرهاد چهارم، پدرش ارد، پسرش فرهادک و گایس اکتاویس (اگستس) بنیان گذار امپراطوری روم و اولین امپراتورش، مارک انتونی و کلپاترا، صفات و سجایای جباّران زمان را عریان سازد. طبری در این اثر می‌کوشد جایگاه و نقش توده مردم را در آن روزگاران تا آنجا که ممکن است برای ما ملموس سازد.
    این داستان در سال ۱۳۴۹ [طبری آن زمان در آلمان شرقی‌ پناهنده و شاغل به عنوان استاد دانشگاه در رشتهٔ تاریخ و فلسفه بوده] نوشته شده و امید نویسنده آن بوده که بتواند این کتاب را به مناسبت جشنهای ۲۵۰۰ سالگی شاهنشاهی به چاپ رساند، اما بدلیل مضیقهٔ مالی‌ انتشار این برگ‌های اندک برایش ممکن نمیگردد.

    اما برای محمد رضا شاه ممکن شد که با خرج دها میلیون دلار از ثروت ملی‌ از میهمانان تاجدار در چادرهای پرسپولیس پذیرایی کند. فقط در یک ضیافت ۹۰ طاووس بریان – گفته میشد که در رستوران ماکسیم پاریس تهیه میشده و صبح با پرواز ایر فرانسه به شیراز منتقل و به موقع برای صرف نهار بر روی میز پذیرایی از تاجداران در پرسپولیس قرار میگرفته.
    فکر می‌کنم شما خواندگان این سایت با من تصدیق کنید اگر این امر در زمان فرهاد چهارم نیز میسر بود، بیگمان او هم از میهمانان در مراسم جشن تاجگذاریش با طاووس بریان سفارشی از روم البته از کیسه رعایا پذیرایی میکرد.
    دوست گرامی‌ کوروس بخت زمانه با شما همراست که میتوانید نتیجه سالها زحمت تحقیق و مطالعات خود را با کمک فناوری عصر برای خوانندگان و مشتاقان تاریخ و فلسفه هرچند با مشکلات خاص خود انتشار دهید.

    هنوز معضل استبداد در میهن تیره روز ما حل نشده است، این داستان با اینکه متعلق به گذشته‌های دور است، ولی‌ به گمان طبری علاوه بر سودمندی برخی‌ توصیفات تاریخ که نتیجهٔ بر رسی‌ همه جانبهٔ تاریخ دوران مربوطه است، تازگی و فعلیت خودرا از جهت سیاسی نیز از دست نداده است.
    زادگاه اولیه سلسلهٔ اشکانیان منطقه‌ای روستایی به نام نسأٔ است که در نزدیکی‌ غرب عشق‌آباد (یا اشک آباد) که در ترکمنستان امروزی نزدیک به مرز شمال شرق کشور در ۱۴۰ کیلومتری قوچان‌خراسان واقع شده. پادشاهان اشکانی خودرا اشک یا مردان سخت مقاوم و جنگجو مینامیدند.

    طبری در این اثر جایگاه شاه هان، درباریان، خانواده‌های حاکم و متنفذ، ساختار مذهبی‌ و موبدان زردشتی- هلنی، سرداران، مالکین، شاهان محلی و سرانجام توده مردم رعایا را بخوبی تفسیر کرده و خواننده‌ را با خود به عمق عهد باستان میبرد و ما را در کوران حوادث محلی، منطقه‌ای، و جهانی‌ عصر در اوج اقتدار ایران و امپراتوری روم میبرد، او دسیسه‌ها و توطئه‌های پدران و فرزندان تاجدار را بر علیه هم برای کسب تاج تخت و قدرت، و حذف رقبا و هم چنین دیپلماسی ابر قدرتهای زمان و ریزکاری‌های آنها‌را با تکیه بر منابع و شواهد تاریخی و با اتکا به قوه تخیّل هنری بر پردهٔ پندار خود بر انداخته و پیش چشم ما میگشاید. هدف او اینست که گذاشته خود را و جهان را بهتر بشانیسیم و شاید که از گذشتهٔ تاریک و اندوهناک خود درسی‌ برای ساختن آیندهٔ روشن و بهتر بگیریم.

    یک رشته تار‌های نامرعی ولی‌ آشنا “لابان” کلدانی عهد باستان را در این داستان به نوریزاد آذری در این عصر وصل می‌کند. انگار بعضی‌ فریادهای لابان از تونل زمان گذاشته و از حلقوم نوری‌زاد در زمان ما بلند میشود.
    “چرا جوقی ستمکار مردم را برده میسازند؟ چرا سرها پران خونها جاریست؟ چرا جاده‌ها را رهزنان قسی نا امن کرده اند؟
    لابان به بد خواهانی که در جلوی جامعه اطراف او با گستاخی به او بد و بیراه میگویند این گونه جواب میدهد:
    “‌‌ای ناشناس نداستم کیستی، ولی‌ پیداست که خداوندان درون ترا با نور معرفت و بینش روشن نساخته اند. از سخنان تو بی‌ خامی و بیخردی بر میخیزد. من مشامم برای درک رایحهٔ جگر سوختگان تیز است …… نه نه تو مردی خامی!”

    در فصل “ارد و فیلسوفان یونانی” ارد که در سوک مرگ پسر کوچکترش پاکر غمگین و افسرده است و قصد عزلت نشینی دارد تصمیم میگیرد که با دو فیلسوف یونانی مقیم در قصر برای یافتن علت و التیام زخم شدید روحی‌ خود بحثی‌ و مکاشفه ایی انجام دهد.
    “چاشت گاهی که ارد در مشکوی خاص خود نشسته بود و کتاب میخواند ناگاه فرمان داد دو تن‌ فیلسوف یونانی به نام دیمیتریوس و مترودوروس که از ساکنان دائم کاخ بودند نزد او آورده شوند. آنها افتخار آنرا داشتند که با شاه در بارهٔ مسایل عام جهان و زندگی بحث در پیوندند.”

    انگار که مادر تاریخ در شرق بجای فیلسوف جهت تبیین و ابراز نظر ازادانه در مورد جهان و حیات، پیغمبر و موبد و شیخ و صوفی زاده است. و چناچه کسی‌ به خود جرات دهد به خلاف عادت عمل کند سرو کارش با میرغضب خواهد افتاد.

    “دیمیتریوس یک تن‌ از پیروان سر سخت اپیکروس بود و مترودوروس با همان تعصب به فلسفهٔ زنون رواقی ارادت می‌ورزید. هردوی این مکاتب فلسفی‌ که بانیانشان ۲ قرن پیش از آن تاریخ میزیستند، در روم، اسکندریه و سوریه متداول شده و در محافل یونانی‌ماب ‌ایرانی نیز رخنه پیدا کرده بود.”
    “دیمتریوس و مترودوروس از هر نظر با هم تضاد داشتند. یکی‌ فربه و خندان، یکی‌ لاغر و عبوس. نخستین به جلال ظاهر بی‌ علاقه نبود، دومی‌ زهد و فروتنی میفروخت. هردو کمتر از آنکه مینمودند مایه داشتند، ولی‌ مانند همهٔ فیلسوفان عصر جامع کّل علوم یودند. طبابت میکردند، طالع میدیدیدند، به تعبیر خواب دست می‌زدند، شعر میبافتند و درام مینوشتند. اولی با جنجال دموی مزاجانه و پر شتاب و دومی‌ با حسابگری بلغمی مزاجانه و متانت آمیز افکار خود را بیان میکردند. محیط جاهل تر از آن بود که عیار واقعی آنها را بشناسد و آنها از این جهت در امنیت بودند.”
    “ارد آن ۲ فیلسوف را در مقابل خود ایستاده یافت، ….و سپس گفت؛ من اکنون رسالهٔ از “پوزیدونیوس” می‌خوانم که فیلسوفی خردمند است و من فکر نمیکنم که از ارسطو و افلاطون دست کمی‌ بیاورد. من در جستجوی آنم که مرگ چیست و هدف زندگی کدام است و وجود آدمی‌ پس از مرگ چه میشود؟”

    بحث و گفت و گوی شاه با فیلسوفان در مورد مقولاتی از قبیل جبرو و اراده، علت و معلول، هدف از زندگی ، روح و مرگ به درازا می‌کشد و سر انجام دیمیتریوس چاپلوسانه به شاه میگوید “در نزد شاهنشاه فکرو فلسفهٔ ما حقیر است، آنچه شاهنشاه از حکمت مغان و کلام زرتشت آسمانی گفتند همه در خورد آن است که با زر ناب نوشته شود. آن آئین زندگیست که فرموده اید، و من نیز سخنانم ناظر به وضعیست که شاهنشاه الان در آن وضع است، یعنی‌ در ماتمی که سراسر ایران را اشک بار ساخته است”

    “ارد گفت آری آئین واقعی زندگی‌ را زرتشت روشن کرده ولی‌ گاه عزلت جویی و انزوا میتواند درمان باشد…..اگر من به کنجی بروم آرامش مییابم، من این پند را میپسندم، زیرا خود سر آن داشتم که عزلت گزینم، و به شیوهٔ آبائی به معبد شیز پناه برم و دنبالهٔ عمر را ثنا گوی خدایان باشم.”

    اینگونه بنظر میاید که سلطهٔ ۳۰۰ سال حکومت هلنی سلوکیان بر ایران از زمان شکست داریوش سوم هخامنشی توسط سپاه اسکندر تا فروپاشی سلطهٔ سلوکیان در زمان مهرداد اول اشکانی در انتقال سنت فلسفه یونانی چندان موفق نبوده است که عربها در طی‌ ۲۰۰ سال اول سلطهٔ بر ایران و انتقال فرهنگ دینی خود موفقیت داشتند.
    ا‌مید است که کوروس عزیز یا در طی‌ نوشته‌های ریشه‌ها در این سایت و یا در قالب نوشتهٔ مستقل و مقایسه‌ای تجربه تاریخی شکل گیری و تحول فرهنگ ایران زمین و میزان تاثیر پذیری- تاثیر گذاری آنرا را در طی‌ دوران این دو “تهاجم فرهنگی” یعنی‌ یونانی و عربی‌ روشن گرانه مورد برسی‌ و تحلیل قرار داده تا پیامد‌های آنها برای ما امروز ملموستر گردد. به هرحال این گونه به نظر میاید که فرهنگ دینی مبتنی‌ بر تک‌خدایی ادیان زرتشت و اسلام وزنه بسیار سنگین‌تری نسبت به سنت دینی چند‌خدائی یونیانیان و سنت فلسفهٔ بر آماده از آن فرهنگ دینی در این تهاجم و تقابل و پذیرش فرهنگی‌ نقش داشته. تکثر خدایان، تشتط افکار باورها و ارزشهای یونانیان در زمینه شناخت حیات و متافیزیک قطعاً جایگاه امن روحی‌ و فکری برای امثال ابن‌سینا نبوده حتا اگر تحت تاثیر خرد و منطق گرایی ارسطو بوده باشد؛ ابن سینا می‌خواد منطق ارسطو را برای اثبات “فلسفهٔ” تک‌خدائی خویش به کار گیرد، بهره مند از ابزار زمینی‌ و متکی‌ به متافیزک مبتنی بر وحی، پیرو امر مقدس، با چون و چرا.

    “دیمیتریوس با گوشهٔ چشم پیروزمندانه به میترودورو س نگریست و سپس سر را به زیر افکند و گفت “ارادهٔ شاهان مقدس است”
    “ارد با طمامینه بر خاصت و گفت: فلسفه را برای همیشه به شما رها می‌کنم. کلام یونیانیان زیبا و عالمانه است، ولی‌ مقلق است و متضاد. خردمندان سرزمین ما روشنتر و ظریفتر مطالب زندگی را به صورت پندها و اندرزها بیان داشت اند.”

    “مراسم تاجگذاری چنانکه ارد می‌خواست با شکوه تمام بر گذار شد. زیرا تاج گذاری همواره فرصتی بود برای شاهان اشکانی که رعایای خود را بچاپند، چرا که از شاهان و شهر بانان و معابد ارمغان‌های فراوان می‌گرفتند که به نوبه خود از مولدان ستانده میشد. در آخرین تحلیل دهقانان و پیشوران بودند که این باج‌های سنگین را، علاوه بر باجها و خراج‌های عادی می‌پرداختند. روشن است که تاج گذاری برای شاهان و شهر بانان محلی نیز فرصتی برای غارت به سود کیسه خود بود. زیرا برای آنکه درهمی به دربار هدیه شود دهها درهم به سود جیب غارتگران کوچک تر اخذ میشود.”

    داستان تاریخی‌ سرنوشت فرهاد چهارم را با مرگ فرزندش فرهادک به پایان می‌رساند. و در پایان نویسنده این نکته را میافزاید: فرهاد‌ها در میا‌‌ن شاهان ایران چهره‌های نمونه وارند، و بر عکس آن دیده نشده. فضای سلطنت مطلقه ممکن نیست روح را از دو جانب، از جانب شاه برده دار، و از جانب بردگان چاکر صفت، مسخ نکند.

    “وقتی‌ ستمگران و جباّران زمان ما این داستان را میشنوند، آنرا نقّالی عبث و تاریخ گویی محض نشمرند. بلکه بدانند که موافق یک ضربل مثل کهن لاتین “داستان از تو است که حکایت می‌کند”
    با سپاس از بردباری شما

     
    • احسان طبری توده ای اگه وسط روز گفت ساعت ۱۲ ست اول برین چشاتون رو چک کنین که نبادا توده ایها ساعتها رو عوض کرده باشن و نصف شب رو با کلک و کولک و شامورتی بازی به جای ظهر جا زده باشن. از ما گفتن.

       
    • اخوي , احسان طبري و ساير رفقاي توده اي جز خيانت و وطن فروشي در كارنامه خود نداشته اند

      چگونه چنين اشخاصي مي توانند مرجع و راهنما باشند كه مردم را به آنها حواله ميدهيد ؟

       
    • بازم قیاس مع الفارق.////////// به شقیقه چه ربطی داره.هنو حضرات تو فکرن یه لنین ا بغل کرنسکی بیرون بکشنو کارو بدن دس استالین تا سی میلیونو زیر پوتین لگدمال کنه بدون اینکه مشمول کیش شخصیت باشه. ملتی که عرضه نوشتن یه – نه – رو دیوار نداره سزاوار ناسزاس. کاش شادروان رضا شاه نمی اومد و ایرون ایرونسون میشد هف هش ده کشورکو دولتکو هف هش ده عیدی امینو علی عبدالله صالحو بردگی قدرتای شرق و غرب. تاریخی که ا خیانت یه حزب ننویسه که در عین آزادی مرتکب ترور پادشاه قانونی و بیطرف میشه تاریخ نیس کتاب اسرار مگو و الفیه اس

       
    • عزیز برادر ، تا امروز کسی نشنیده است که طاووس را بریان کنند !
      احتمالا گوشت لذیذی ندارد .

       
  23. این صحبتها را گوش کنید حتا اگر تکراری باشد
    https://www.facebook.com/sepidedam/videos/10152889554203954/

     
  24. یه بنده خدائی یه وقتی گفته بود امیدوارم روزی برسد که مسئولین این نظام الهی حداقل بفهمند چی بلغور میکنند. نه اینکه حرف درست بزنند ،نه وهمینقدر خودشون بفهمند چی میگن خودش کلی پیشرفته! حالا حکایت سخنگوی بی سواد نا جا هست که خودش میگه کشف مواد مخدد 20 در صد اضافه شده که یعنی ترافیک آن 90% اضافه شده و بعد هم افتخار میکنه که سرقت 7% کم شده و از آنطرف وقتی میپرسند مزاحمت نوامیس 98% اضافه شده میگه تحقیق باید درست باشه. بعد هم میگه 6 پرسنل ناجا که تو تعقیب و گریز مردم را کشتند تحویل قوه قضائی نیستند بلکه تحویل دژبان ناجا هستند و انشالله تبرئه میشن!
    یکی هم نیست بگه آخه سردار الکی، سرقت 7% کم شده و مواد مخدر 20% بیشتر افتخار داره؟! یعنی سارقین کواد فروش شده اند! بعد هم پرسنل تحویل دژبان که همین الان هم تبرئه هستند والا تحویل قوه قضائیه آقا مجتبی میشدند!..
    جالبه که وقتی ازش میپرسن تو این اربعین که مرزهای مملکت مثل عمامه علم الهدی وازه نکنه اتفاقی بیفته با ابلهی کامل میگه انشالله به برکت امام حسین طوری نمیشه!..خاک تو سر این مردم که تو سردارشونی!..برو دنبال بی حجاب و تلگرام باش !..

     
  25. سلام بر جناب نوری زاد گرانمایه … در این مطلب جدید اشاره ای کرده اید به اثرات انقلاب 57 و رواج بنیادگرایی در منطقه . بر همه هموطنان آشکار است که سکه افراطی گری در خاورمیانه دو رو دارد یک روی آن جمهوری اسلامی است به رهبری روحانیون تندرو شیعه و روی دیگر آن حکومتهای عرب جنوب خلیج فارس است به ریاست عربستان سعودی که قرائتی بنیادگرایانه از مذهب تسنن دارد. در بسیاری از مشکلات و آشوب های چند سال اخیر در منطقه خاورمیانه می توان ردپای این دو رژیم و رقابت مذهبی آنان را به چشم دید .اما چه شد که این دو کشور مهم منطقه به ورطه تعصب کور و بی منطق افتاده و کشورهای دیگر را نیز با خود به داخل این باتلاق کشیدند . در حالی که در اواسط دهه هفتاد مسیحی هر دو کشور نسبتا سکولار بوده و در ریل مدرنیته قرار داشتند ایران از 1925 توسط پهلوی اول، و عربستان در اوایل دهه هفتاد و درعهد ملک فیصل اصلاحات اجتماعی و سیاسی را اغاز کرده بودند . در مورد ایران موضوع برای ما کاملا روشن است انقلاب اسلامی به رهبری یکی از روحانیون تندرو شیعه یعنی آیت الله خمینی باعث وجود تغییرات بسیار در سیاستهای این کشور شد .آیت الله رهبری تمامیت خواه بود که تمام شئون زندگی مردم ایران را بر اساس دیدگاه مذهبی خود تفسیر کرده و برای حال و آینده آنان نسخه می پیچید. یک نمونه بارزاین سیاست، تسخیر سفارت آمریکا با پشتیبانی و حمایت اوست که با وجود ربع قرن از مرگ وی هنوز ملت ایران را تحت تاثیر ثمرات ناگوارخود قرار داده است . لیکن چگونه عربستان سعوی به دام افراط گرایی افتاد .
    در نوامبر 1979 یعنی ده ماه پس از انقلاب ایران و در اولین روز از سال 1400 هجری قمری دویست مرد مسلح به رهبری جهیمان ابن سیف العتیبی یک افسر سابق گارد و دارای عقاید تند وهابی مسجد الحرام را تصرف کرده و اعلام قیام نمودند .پس از بستن 48 دروازه حرم، محمد بن عبدالله قحطانی، داماد جهیمان به منبر رفته و در مقابل انبوه زائران شگفت زده حکومت ال سعود را بی دین و فاقد مشروعیت دانسته و ادعای مهدویت نمود. قابل ذکر است که برخلاف تصور رایج ، قریب به اتفاق فرق مسلمین ظهور فردی از قبیله قریش و ابناء پیامبر اسلام را باور داشته و جز اعتقادات لاینفک دین خود می شمارند . البته آنها بر خلاف شیعیان که به امامی هزار و دویست ساله و نامیرا باور دارند این منجی را به مثابه یک انسان عادی می دانند که در زمان آخرالزمان ولادت یافته و پس از بلوغ و در سنین جوانی انقلاب بزرگ خود را رهبری خواهد کرد. به هر روی گارد سلطنتی و نیروهای ارتش عربستان در فرونشاندن آتش این شورش در حریم امن مسجد الحرام ناکام مانده و سرانجام پس از دو هفته ، ملک خالد شاه وقت عربستان دست به دامن علمای وهابی شده و با فتوای آنها نیروهای امنیتی عربستان با کمک گرفتن از کماندوهای فرانسوی و آمریکایی به مسجدالحرام یورش برده و موفق به سرکوب این شورش شدند .
    بسیاری از تحلیلگران چون توماس فریدمن خبرنگار و تحلیلگر آمریکایی شورش مسجد الحرام را تحت تاثیر انقلاب مذهبی در ایران دانسته و معتقد است که سنیان تندرو با الهام از حکومت اسلامی ایران قصد انهدام حکومت پادشاهی خاندان سعود را در جهت ایجاد حکومتی اسلامی و سنی مطابق الگوی ایران داشته اند .
    غائله ابن سیف اگر چه فرو نشست اما تاثیر زیادی بر نگاه حاکمان سعوی نسبت به مذهب و در راس آن علمای وهابی گذاشت و آنها را نسبت به خطرعدم مشروعیت دینی خود آگاه ساخت . علی الخصوص اینکه حاکمان جدید ایران نیز مدعی حکومت جهانی اسلام بوده و در جهت صدورانقلاب به دیگر بلاد اسلامی به شدت فعال بودند (تاسیس نهضت های آزادی بخش در سپاه پاسداران و همچنین آموزش و حمایت از معارضین مسلح شیعه عراقی در برابر رژیم بعث از آن جمله اند که این اقدام اخیر یکی از دلایل تحریک صدام حسین برای هجوم نظامی به ایران شد) از این تاریخ به بعد حکومت عربستان شروع به حمایت مالی و معنوی از مفتیان کرد تا پشتیانی آنان را در جهت تداوم حکومت خود بدست آورد . با این بودجه سرسام آور روز به روز مدارس مذهبی در سرتاسر جزیره العرب تاسیس شده و بتدریج به دیگر ممالک خاورمیانه چون پاکستان و افغانستان راه یافت بالاخص کشوری چون افغانستان که در گیر جنگ با شوروی بود و افکار جهادگرایانه وهابیت باعث جذب مجاهدان سنی مذهب افغان به خود شده و به این صورت نطفه طالبانیسم در سالهای آغازین دهه هشتاد میلادی در افغانستان بسته شد . به این ترتیب خاندان سلطنتی جزیره العرب سرنوشت خود را با ایدئولوژی خشن وهابی گره زده ودررقابت با ایران منطقه خاورمیانه را به آتش کشیدند .این در حالی بود که پس از پیمان صلح کمپ دیوید خاورمیانه می رفت به وضعیتی پایدار برسد لیکن انقلاب ایران تمام معادلات را در هم ریخت و به قول مامون افندی پژوهشگر مصری ترمز اسلام در سال 1979 بریده شد … موفق و پیروز باشید

     
  26. مهدی از تهران

    مهدی از تهران
    با عرض احترام و ادب
    1 – اینروزها افرادی از داخل چون اقای صادق زیبا کلام و خارج نشینان مانند پهلوی چیها وچندی از مردم چه داخل و چه خارج کشور باور به این دارند که تغییر ایران از موقعیت زمان قجرها به زمان پهلویها یعنی ایران نوین ( به اصطلاح طرفداران استبداد چکمه) را آقای رضا میر پنج انجام داه است. باور من غیر از این است.
    باور من این است که بشر بطور مداوم در حال پیشرفت بسوی بهتر زندگی کردن میباشد. از آنجایکه کلیه جوامع دنیا بعلت پخش بودن منابع مولد پیشرفت در سطح کره زمین به یکدیگر نیاز دارند، مجبور هستند که بنحوی از انواح از یک دیگر بهره بگیرند. یکروز از نوع چنگیز خانی یک روز از نوع مغولی و یک روز استبداد دینی و روز ی دیگر از انوع هیتلری و باری از نوع کمونیستی و روز دیگر استبدادی با روش جدیتری . خلاصه نوع بهره گیری انسانی از انسان بستگی به میزان پیشرفت فهم و شعور و فرهنگ جوامع دارد.
    من یکبار دیگر مثال باد بادک را قبلا زده ام. باد بادک برای پرواز نیاز به اجزائی چون کله و دنباله دارد ( دنباله بصورت زنجیر وار ولی در سطح پائینتری از سر بادبادک قرار دارد.ضمنا هر حلقه نسبت به حلقه دیگر در سطح پائین تری است). پهنای سر بادبادک باعث صعود توسط انرژی باد و دنباله بادبادک باعث تعادل بادبادک هنگام صعود میگردد.
    اگر سر باد بادک را مثال تجمیع جوامعی که استفاده بهینه از عقل و شعور و تفکر( البته هر انسانی داراست) خود میکند، و با د را علم و دانش و دنباله بادبادک را کشورهای با سطح فرهنگ و علم و دانش پائینتر (البته من مقصر را خود جامعه میدانم) ولی دارای منابع و مواد مورد لازم کشورهای در حال پیشرفت، فرض کنیم، چنین میتوان تغییر نظام قجر به پهلوی را توصیف کرد. جوامع در حال پیشرفت دراواخر دوره قاجار برای تعادل خود سراغ یکی از حلقه هائی از زنجیره حلقه های دنباله خود یعنی ایران که به منابعش نیاز داشتند آمدند. طبیعی بود که برای راحت تر دسترسی پیدا کردن به منافع ایران میبایستی تغییراتی در جامعه ایرانی میدادند که البته مردم ایران در این راه بخوبی همکاری میکردند. برای سر گرم کردن و عقب نگه داشتن جامعه از لحاظ رشد و نمو فرهنگ و عقل و علم، ترویج و تشویق دین و مذهب در دستور کارشان بود (یکی از کارها در زمان رضا میر پنج برداشتن چادر و روسری اجباری از سر زنان، که ایرانی صد در صد در این راه همگام بود )،برای نشان دادن پیشرفت تمدن و تجدد چنتا مدرسه و دانشگاه و تبدیل خزینه به حمامو و کشیدن ریل راه اهن انجام دادند (که البته ایرانی بدون هیچ مقاومتی سر تعظیم فرود آورد) و برای باد کردن بادکنک وار جامعه از لحاظ غرور ملی از گذشته شاه بازی تو ایران تعاریفی نمودند و ایرانی هم با بالا گرفتن شاهنامه فردوسی بر سر دست خود را تا آنجا که میتوانست باد کرد. خلاصه آش شل غلمکاری برای ایرانی درست شد که ایرانی دین و ملی و غربی گرائی را یکجا – انهم بنحوی که اجانب خواستار بودند – کاملا با هم میخواستند. ایرنی نمیدانست که این سه اصولا ضد یکدیگرند و اصلا سازشی با هم ندارند.این بود که ایران دوره قجر را گذراند و وارد دوره پهلوی گردید.
    در دوره 50 ساله پهلوی ایرانی ایران را آنطور که کشورهای در حال رشد میخواستند گرداندند و ایران شده بود کاریکاتوری از یک کشور متجدد ، استبداد چکمه ائی کاملا سر سپرده، بازاری مملو از لوازم ساخته غرب و آمریکا بدون اینکه اندکی در رشد اقصادی و فرهنگی و سیلسی ایران اثری داشته باشد. اگر سری به فیلمهای فارسی یا برنامه های تلویزیون دوران پهلوی بزنید شاید گوشه ائی از فرهنگ ایران ان زمان را ملاحضه کنید. پهلوی نفت میفروخت و با پولش کاریکاتور تجدد وارد میکرد.
    در سال 1357،حدود 34 میلیون ایرانی دارای کاریکاتور تجدد میبایستی وارد قرن 21 شود، دنیای پیشرفته دیگر با سرعت غیر قابل وصفی در حال پیشرفت است. حالا دیگر ارتباطات قوی تر از سابق است. کمونیست در حال اظمحلال بود. فکری باید برای تغییر سیستم سیاسی ایران کرد. البته غرب و آمریکا اصولا با فرهنگ ایرانی اشنا بودند و هستند و آن این است که با دست خود ایرانی هر بلائی که میخواهی بر سر ایرانی بیاور.
    از سال 1348 گرو هائی از جوانان به اصطلاح روشنفکر جبه ضد استبداد چکمه در دومسیر یکی دید به شرق و چین و دومی دید به مذهب به راه می اندازند. اما شور بختانه هیچکدام نمیدانند که جایگزین استبداد چکمه چیست، چرائیش بماند. در سال 1355 گرو های ضد استبداد چکمه با عنایت به غلبه فرهنگ دینی و مذهبی در زیر الم دین و مذهب تجمع میکنند بازهم بدون اینکه بدانند چه میخواهند.البته در خفا یکی حکومت توحیدی و دیگری حکومت مائو دیگری حکومت آلبانی و دیگری شوروی و اکثرا هم حکومت عدل علی را خواستارند. به باور من هیچکدام اندکی از آنچه در دل بدان راضی بودند اطلاعی نداشتند.
    سال 1357 استبداد چکمه را مردم ایران به استبداد نعلین تبدیل میکنند. بدون آنکه بدانند درست آنچه را که کشورهای در حال رشد آرزویش را دارند ایرانی با دست خود انجام میدهد. از سال 1357 ایرانی خود را امت کرد.
    همانطور که جزایر حاشیه خلیج فارس را اجانب به شیخ نشینهای کوچک برای کنترل و غارت کردن بهتر منابع ایجاد کردند ایرانی هم با امت کردن خود وضع ایران را به امروز تبدیل کرده. ایرانی فقیر از نظر فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی، ایرانی کاملا وابسته به اجانب چه شرق و چه غرب. در حال حاضر ، امت، ایران را بدانجا رسانده که اجنبی بدو میگوید چه باید داشته باشی و چه نباید داشته باشی.
    ایران امروز نتیجه آن است که به جای کسب علم و دانش و ادامه بوجود آوردن امثال زکریای رازیها وافتخار بدانها، به داشتن ملا شیرازی و تحریم تنباکو افتخار میکند.
    مهدی از تهران

     
    • حاج مهدی، رضا پهلوی نه با آقای رضا میر پنج خوندن شما چیزی ازش کم میشه و نه با لقب رضا شاه اول و یا بنیان گذار ایران نوین گفتن عده ایی چیزی بهش اضافه میشه. این شخص مقامش در تاریخ ایران زمین مشخص میباشد همان طور که جای امام شماره ۱۳.

       
    • تحليل تون اصلا جالب نبود

       
  27. حزب الله :
    ” ده کوره خودت کجاست؟ زنیکه بی ادب چشت کور آره بقوول خودت ملاها جانشین امامشونن و حکومت میکنن و شما بی دینای نفهم هیچ غلطی نمیتونین بکنین جز همین زر زدن های زیادی تو سایت یک وطن فروش دین باخته که شوما بی دینای بی شعورو دور خودش جمع کرده خیال میکنه تو مردم جایگاهی داره. زت زياد”

    حزب الله گرامى.
    من پاسخى را كه شما به نوشته من خطاب به با صفاى گرامى داده ايد تازه در كامنت مزدك گرامى در اين پست ديدم براى همين اينجا به آن پاسخ مى دهم.
    در ابتدا بسيار از تذكر شما در جملهء آغازينِ نوشته تان سپاسگزارم و يك پوزش بزرگ بدهكارم به خودم و ديگران اگر لحن من در ده كوره ناميدنِ خاستگاه ملايان، براى روستاييان و روستازادگان تحقير آميز تلقى شده است.
    البته كه همه انسانها چه خود من و چه همهء روستاييان و شهرى ها، به تعبيرى، همگى از ده كوره ها برخاسته ايم. چه، حتى تهرانى هاى اصيل هم اگر چند نسل به عقب برگردند در ده كوره هايى كه بعدها تهران را تشكيل دادند ريشه دارند.
    و همينجا عميقترين احترام خودم را نثار آن دسته از اهالى ده كوره ها مى كنم كه يا در روستا هايشان زندگى شرافتمندانه دارند و يا با زحمت و لياقت، مدارج ترقى را طى كرده و به شهرها مهاجرت كرده اند و زندگى، فرهنگ و طبقه اجتماعى خود و يا نسلهاى بعدى خود را ارتقاء بخشيده اند.
    هنگامى كه پيشرفت، طبيعى و تدريجى باشد، انسان اندك اندك به آداب و شرايط جديد و برتر در زندگى خو گرفته و با آن هماهنگ مى شود اما اگر پيشرفت غير طبيعى و بصورت ميان بُر باشد، و به عبارتى، شخص به دليل شرايط غير عادى چون انقلاب، ناگهان از فرهنگ و طبقهء اجتماعى خود به طبقه اجتماعى بالاتر و شيوه اى از زندگى پرتاب شود كه به آداب و شرايط آن آشنا نيست، ممكن است به دليل ناهماهنگى با شرايط جديد، رفتارهاى بسيار ناهنجار و نامطلوب از خود بروز دهد.
    در طيف بزرگى از ملايان و مريدان سنتى آنان كه بدليل انقلاب به مرتبه اى رسيدند كه با سطح فكر، خلق و خو و فرهنگشان ابداً همخوانى نداشته است، اين رفتارِ بسيار ناهنجار، مشهود بوده و هست و بدبختانه، اين دسته، عليرغم دستيابى به ثروتهاى باد آورده، بجاى ارتقاء خود، عموم مردم را به زير كشيده اند تا با خود همپايه كنند.
    تفكر، فرهنگ، سليقه، منش، پوشش و آدابِ سخن گفتن اين گروهِ ناهماهنگ با زندگى طبقه متوسط و بالاى شهرى، اما صاحبِ ابزارهاى ثروت، قدرت، قانونگذارى و فرهنگ سازى، باعث تنزل شديد در فرهنگ، سليقه، منش و پوشش و آداب سخن گفتن عموم مردم شد. اين سطح نازل حتى در نسل هاى بعدى پورشه و بى ام و سوارِ ملايان و مريدان سنتى شان، با فرهنگ كماكان نازل ” هيأتى” مشهود است.
    آنچه من در ملايان مذموم مى شمارم نه نفسِ برخاستن آنها از ده كوره ها بلكه تلاشِ آنها در تنزل دادن سطح فرهنگ عموم مردم براى رساندن آنها به سطح نازل فرهنگ، منش و بينش خود است.
    اميدوارم توانسته باشم سخن خود را روشن تر بيان كنم و دوباره از سوء تفاهمى كه شايد بدليل باز نكردن مطلب در ذهن عزيزان ايجاد شد پوزش مى خواهم.

    اما در باره باقى نوشته تان يعنى ” زنیکه بی ادب چشت کور آره بقوول خودت ملاها جانشین امامشونن و حکومت میکنن و شما بی دینای نفهم هیچ غلطی نمیتونین بکنین جز همین زر زدن های زیادی تو سایت یک وطن فروش دین باخته که شوما بی دینای بی شعورو دور خودش جمع کرده خیال میکنه تو مردم جایگاهی داره، زت زياد ”

    اينجا بايد باز هم از شما سپاسگزارى كنم چون نوشته تان مثال نابى بود براى روشن كردن سخن من و نشان دادن همان سطح بسيار نازل فرهنگ و منش و بينش و سخن گفتنى كه ملايان و مريدان سنتى آنان با خود آوردند كه قطعاً با طبقهء اجتماعى، شغلى و درآمدىِ بالايى كه ” شوما” به دليل انقلابى بودن به آن پرتاب شده ايد هماهنگى ندارد.

     
  28. بیانات رهبر در مورد اردوی مختلط و کنسرت از زاویه ای دیگر

    • من همیشه گفته ام که اسلام با دو خطر از همان اول روبرو بوده هست: کنسرت و اردوی مختلط.
    • شیطان به خدا گفت که من برای گمراه کردن مردم یا به آنان بلیط کنسرت میدهم یا سهمیه اردوی مختلط!
    • وقتی دختر و پسری به اردوی مختلط میروند دیگر رویشان نمیشود به هم تجاوز کنند و یا به صورت هم اسید بپاشن!. ما نمیدونیم این دردها را به کی بگیم؟
    • هی میگن جوان باید شاد باشه..خب باشه..الان شما از مستر بین بیشتر میخندی یا منصور ارضی؟ علم الهدی بیشتر میخندونه یا هادی خرسندی؟..خب بیا اینجا بخند برو تو خونه هم به من بخند!
    • من تو عمرم فقط یکبار اردوی مختلط رفتم که اونم تقصیر هاشمی بود. من و اون یه سال بعد از انقلاب رفتیم حج. تو کاروان ما به ابتکار ولایت زن و مرد ها جدا بودند .
    • ما همینکه رفتیم مسجد الحرام یه دفعه دیدیم که ای دل غافل زن و مرد با هم مختلط شدند!..من به هاشمی گفتم مرگ بر این آل سعود!..هاشمی که سوادش بیشتر بود گفت نگو ترو خدا. این جا همینجوریه..ما جدا میکنیم خدا مخلوط میکنه!
    • من از همانجا فهمیدم خدای محمد خیلی لیبراله و پیغمبر واقعی امام راحله!.. وقتی اومدیم به امام راحل گفتم :آقا دستور بدهبد هاشمی بطور انتحاری بره کعبه را منفجر کنه تا این اردوی مختلط جمع بشه!.. آن بزرگوار نگاهی بمن کرد و گفت برو حجت الاسلام ساردینی!! بعد هم با هاشمی دو تائی به من خندیدیند!! من اونجا فهمیدم امام علم غیب داره!
    • ما تو حجره هم بودیم 6 تا طلبه با هم تو یه اطاق کوچیک ساردینی میخوابیدیم. خیلی به هم زحمت میدادیم ولی با حجره بغلی مختلط نمیشدیم!
    • آقای هاشمی از اولش لیبرال بود و رفته بود یه خونه تکی برای خودش گرفته بود. من بارها گفتم بیا پیش ما تا حلاوت اردوی غیر مختلط رو بچشی!..ولی جواب میداد نه شما چون می خوای رهبر بشی باید امتحان پس بدی!
    • من تو عمرم بغیر از اردوی مختلط حج فقط با یه نا محرم اردوی مختلط داشتم و اونهم روز تولدم بود که وقتی وارد شدم دیدم یک قابله نامحرم وایستاده که با من مختلط بشه که من از فرط عصبانیت داد زدم :یا علی و اونم به من گفت : علی یارت رهبرم!
    • امیدوارم آل سعود سرنگون بشه و نقدی بشه مسئول کعبه!
    • ما در اسلام خدای لیبرال بدردمون نمی خوره..یعنی چی هر کی بدین خودش باشه یا زن و مرد قاطی بشن!.اینها رو عمر وارد کرده!..
    • امبدوارم همگی شما بزمین گرم بخورید که منو سکته دارین میدین!

     
  29. آقای نوریزاد منتظر فیلم بودیم چرا این شنبه بدون فیلم آمدی؟

    ————-

    سلام الی گرامی
    با فیلم دوشنبه می آمیزم یکباره
    سپاس

    .

     
  30. مرتضی هستم از خارج

    سلام ازمن بشما
    داشتم فکر میکردم
    این نامه های نوریزاد است که اورا در تاریخ ایران جاودانه کرد ،نه رفتن او به زندان ، نه سماجت صوری او در درخواست پس گرفتن اموالش و یا ممنوع الخروجی اش.
    داشتم فکر میکردم
    اگر جمهوری اسلامی همان روزهای اول اموال شما را پس داده بود این همه نامه روشنگر وبیدار کننده هرگز نوشته نمیشد
    داشتم فکر میکردم
    اگرنامه های نوریزاد نبود امروز خبری از دکتر ملکی وخزعلی و طبرزدی امیر انتظام و بسیاری دیگر که شهامت پیدا کردند نبود
    و بالاخر فکرکردم
    اگر این روند انقلاب فکری که نوریزاد یک تنه راه انداخته با اشتباهی قطع شود کار نجات مردم ایران به کجا و چند سد ساله دیگرعقب خواهد افتاد؟
    بزرگترین پیروزی شما و شانس مردم ایران نوشتن همین نامه های آفتابگونه است که به مغز
    مردمی واداده و نا امید شده بتابد . ومبادا این فرصت را با اشتباهی از دست بدهید
    ویکی از موارد اشتباه میتواند عوض کردن روش (مسیح وار و تنهایی و بک تنه بمیدان رفتن) باشد که بنظر میرسد به آن فاز
    نامعلوم وارد شده اید
    آیا من خیالاتی شده ام؟
    قربانت مرتضا

     
  31. سلام آقای نوری زاد – در روزهای قبل در کشور اندونزی کودکی به دنیا آمد که چون دارای ” دو سر ” با یک بدن بود ، به عنوان کودک عجیب الخلقه به دنیا معرفی شد . در این سالها کشور ما نیز بدلیل کارها و رفتارهای عجیب و غریب مصدر نشینان حکومت ، در بین سایر ملل دنیا ، نظامی از آب درآمده که آنهم عجیب الخلقه است . اما عجیب الخلقه های نظام آنکه ، روزی آیت الله منتظری ، قائم مقام رهبری امام خمینی میشود ، ساده لوح و منافق . روزی سید احمدآقا فرزند خمینی را اکبر خوشکوش سیانور در لیوان آبش میریزد و او را می کشد و کسی دنبال قاتل اش نمی گردد . روزی هاشمی رفسنجانی رئیس خبرگانش ، خبره اش ته میکشد و میشود گوشه نشین . روزی رئیس تشخیص مصلحت نظام اش ، بی تشخیص و بی بصیرت میشود . در زمین فوتبال دانشگاه تهران اش نماز جمعه میخوانند و در مصلای کاخ گونه و گلدسته های سر به فلک کشیده اش ، مردم برای نمایشگاه گوناگون میروند . جدیدا” هم امام جمعه مشهد اش میخواهد بشود ، امامزاده و از مردم با بصیرت!! هم انتظار دارد که هر روز مردم بیآیند به زیارت اش و به قد و قواره اش ” دخیل ببندند . آیت اللهی که امام جمعه شهر قم اش باشد ، برای چاپلوسی و خوش خدمتی بیآید و چگونگی و نحوه ” یا علی ” گویان رهبری را در حین تولد ، در میان پاهای مادر را تعریف کند و …

     
  32. سلام آقای نوری زاد – در روزهای قبل در کشور اندونزی کودکی به دنیا آمد که چون دارای ” دو سر ” با یک بدن بود ، به عنوان کودک عجیب الخلقه به دنیا معرفی شد . در این سالها کشور ما نیز بدلیل کارها و رفتارهای عجیب و غریب مصدر نشینان حکومت ، در بین سایر ملل دنیا ، نظامی از آب درآمده که آنهم عجیب الخلقه است . اما عجیب الخلقه های نظام آنکه ، روزی آیت الله منتظری ، قائم مقام رهبری امام خمینی میشود ، ساده لوح و منافق . روزی سید احمدآقا فرزند خمینی را اکبر خوشکوش سیانور در لیوان آبش میریزد و او را می کشد و کسی دنبال قاتل اش نمی گردد . روزی هاشمی رفسنجانی رئیس خبرگانش ، خبره اش ته میکشد و میشود گوشه نشین . روزی رئیس تشخیص مصلحت نظام اش ، بی تشخیص و بی بصیرت میشود . در زمین فوتبال دانشگاه تهران اش نماز جمعه میخوانند و در مصلای کاخ گونه و گلدسته های سر به فلک کشیده اش ، مردم برای نمایشگاه گوناگون میروند . جدیدا” هم امام جمعه مشهد اش میخواهد بشود ، امامزاده و از مردم با بصیرت!! هم انتظار دارد که هر روز مردم بیآیند به زیارت اش و به قد و قواره اش ” دخیل ببندند و …

     
  33. استاد گرانقدر با درود ، فیلم را نگرفته اید یا فراموش کرده اید بکارید ؟ خواهش میکنم جواب بدهید . تقریبا هر نیم ساعت یکبار می ایم روی سایت شما ولی …. از خداوند ایران برایت سلامتی و طول عمر و شادی آرزو دارم.

    ——————–

    سلام دوست گرامی
    تدوین فیلم رمق مرا می گیرد. گذاشتم با فیلم های دنا یکی اش بکنم. بهتر نیست اینجوری؟
    با احترام

    .

     
    • با سپاس ، کاش میتوانستم کمکی کنم.

       
      • هم میهن بنام دوست نوشته کاش میتوانستم کمک کنم . چرا نمی توانید ، چند کاپشن گرم تهیه کنید ببرید در تجمع این دوستان به کسانی که وضع لباسشان خوب نیست بدهید بپوشند . یا از دکتر ملکی و آقای نوریزاد بپرسید در بین بانوانی که آنجا هستند کدامشان از لجاظ مالی در مضیقه میباشند به راهنمایی آقایان خودتان بطوری که کسی نبیند ونفهمد پاکت حود را به آن بانو و یا شخص معرفی شده بدهید. ده ها راه وجود دارد که هم میهنان بتوانند به این جماعت جان برکف کمک کنند . دربیرون از کشور هم بستگان یا دوست ساکن ایران خود را بفرستید یک بطری آبی یا فلاسک چای گرمی این گروه را دلگرم کنند . همه میتوانند اگر بخواهندکاری برای اینها انجام دهند.

         
        • دور افتاده از وطن

          چه ایده خوبی
          این هم یک راه هست برای کمک کردن اگر کسی واقعا بخواهد کمکی کند و هدفش همراهی باشد

           
  34. علی اکبر ابراهیمی

    رفتارهای آنان در مقابل اوین و لاستیک دنا غیر قابل پذیرش است و من در اعتراض به آن رفتارها موقتا از حضور در آن دو قدمگاه خودداری کرده ام. نه آنها سعه صدر دارند و نه من در این مملکت آزادم و دور از ترس و خود سانسوری.

     
  35. حزب الله
    7:31 ق.ظ / نوامبر 14, 2015
    ده کوره خودت کجاست؟ زنیکه بی ادب چشت کور آره بقوول خودت ملاها جانشین امامشونن و حکومت میکنن و شما بی دینای نفهم هیچ غلطی نمیتونین بکنین جز همین زر زدن های زیادی تو سایت یک وطن فروش دین باخته که شوما بی دینای بی شعورو دور خودش جمع کرده خیال میکنه تو مردم جایگاهی داره
    زت زیاد

    جناب حزب الله هم ادبیات شما و هم عملیات برادران مسلمانت نه تنها در پاریس بلکه 37 سال قتل و جنایت و کشتار و ترور ویرانی در ایران و از خاورمیانه تا شاخ آفریقا و آمریکا و اروپا …جایی برای توجیه شماها نگذاشته.اسلام بهترین دوران را برای آزمایش خود داشت و بنحویکه باید و می توانست خود را نشان داد.شما مسلمین بخوبی نشان داده اید که//////////////////////

     
    • چیزی از قلم نبفتاد؟

       
    • کافر لجن تو دیگه از ادبیات حرف نزنی بهتره تو و ادبیات؟!! هه هه! مدتیه نوشته هاتو خوندم سرتاپا چیزایی که می نویسی فحش و لجنی حرف زدنه و روش خط کشی میشه حالا اومدی مسلمونا رو نصیحت میکنی ؟ تو برو گمشو توی کشورای غربی و کسافت کاریی اونا جفتک چارکش کن این چرندیاتت توی کشور اسلامی ایران جایی نداره جز چاه مستراح

       
      • چقدر شما بی ادب و بی نزاکت هستید و توان این ندارید که خشم تون در قالب فحش و ناسزا بیرون نریزید

        این چه جور الله که شما تو حزبش هستید که نتیجه و دست پرورده اش شمای بی ادب و فحاش هست !!!!

         
    • این متاسفانه از ضعف یا شایدم پرکاری صاحب سایت و عدم زمان کافی جهت بررسی باشه که برخی دوستان با ادبیاتی چاله میدانی وارد می شوند و با نمایش گوشه ای از فرهنگ خانوادگی و محل زندگی خود هرچه می خواهند می گویند و بدون کم کاست سخنان گوهربارشان با این توجیه که این سایت یک سایت داخلیست و لابد اولویت با طرفداران داخلیست چاپ می شود و سخنانیکه اکثرا فاقد الفاظ رکیک است هاشور گذاری می شود تا اینگونه القا شود که دشنام یا توهینی ثبت شده.این روش مذموم قبلا هم به مدیر سایت اطلاع رسانی شده و متاسفانه به آن وقعی نهاده نشد چنانکه اینجانب حضوری به ایشان اعلام نمودم من بعد در این سایت صرفا خواننده خواهم بود و با اینگونه هاشورگذاری از نگارش نظرات خود عذرخواهی نمودم.نوریزاد گرامی دوباره در اینجا به شما عارضم.این روش متاسفانه جفاست به بخشی از مخاطبان سایت شما.برخی آقایان به هرچه و هر که می خواهند با هر لفظی گیر می دهند و با این روش به عنوان انسانهایی فرهیخته معرفی می گردند و یکی کارشناس علوم!!!اسلامی و دیگری لابد کارشناس علوم لغوی نامیده می شود و برخی دیگر با کوچکترین حرفی مشمول هاشور و القا هتاک بودن به سایر مخاطبان می گردند.آقای نوریزاد بنده شخصا و باطنا معتقدم که شما فردی حق طلب هستید ولی بزرگوار قبول کنید که حق معنای وسیعی دارد و در اینجا شما ناخواسته به برخی جفا می کنید.

       
  36. مش قاسم
    6:29 ق.ظ / نوامبر 14, 2015
    اسلام واقعی همینه که امروز در پاریس میبینیم. خیال میکنین لشگر اسلام با سلام و صلوات پیش میرفت؟

    حزب الله
    1:35 ب.ظ / نوامبر 14, 2015
    خفه شو بیسواد کافر! حمله تروریستی یک عده تروریست احمق مثل تو چه ربطی به جنگ اسلام داره حیف اسم قاسم که رو خودت گذاشتی تو بهتره مثل امثال خودت اسمای سوسولی کامبیز و کامرانو و انوش و داریوش رو خودت بذاری بیچاره بی دین و ایمان
    ……………………….
    مش قاسم گرامی دلیلی روشن تر از جریان پاریس کامنت همین بنده الله و مؤمن نماز شب خون است!بقولی آفتاب آمد دلیل افتاب! 1.مش قاسم را بیسواد خوانده به چه دلیل؟راستی معنی سواد در اسلام چیست؟2. کافر یعنی پوشاننده حقیقت.حضرت ایشان نفرموده اند که مش قاسم چه حقیقتی را پوشانده.3.عده ایی ترویست احمق مثل تو! یعنی مش قاسم خودمون تروریست احمق است و آدم کشته!حالا ما از توهین که بگذریم از تهمت قتل افراد بیگناه چی؟آیا چنین تهمتهایی در اسلام و بین اسلامیان رایج است؟تاریخ خونبار ایران بخوبی نشان داده که توهین و تهمت معمولی ترین سخنان مؤمنین اسلامی بوده.کافی است نظری به گفته های ایات بزرگ و امام و رهبر …بیندازید.
    4.آیا این ترورها به جنگهای اسلام ربطی دارد؟اگر ما سنت محمد و قران و روایات اسلامی را اصلی ترین منابع اسلامی بدانیم آیا چنین برداشتی غیره واقع گرایانه است؟مسلما نه.چون هر مؤمنی زندگی بزرگان اسلام بخصوص محمد را الگوی خود می داند.5.حیف از اسم قاسم!واقعا با این حرف شما کاملا موافقم.چون چنین اسامی ایی از یکطرف نماد وحشیگری و جباریت و خشونت است و از طرفی بخصوص برای ما ایرانیان نماد برده گی و حقارت و شکست و سرافکنده گیست.
    6.آیا بی ایمانی و بی دینی نشانه بیچاره گیست یا رهایی و متکی بخود بودن؟

     
    • بدبخت! رهایی توی کافر و امثال تو یعنی رها شدن توی جهنم ابدی افتخار نکن به این رهایی آخرش یا پیدات میکنن و سلاخی میشی میری جهنم یا توی کسافت خونه های کشورای غربی میمیری و بجهنم میری

       
    • مملکتی که سکولارش تو و امثال تو باشند وضع مردمش بهتر از این باشه باید تعجب کرد! یه کمی از فامیل کاوه یاد بگیر!..اگه دعات مستجاب میشد چی میشدی!

       
  37. اندیشیدن و فهمیدن،خوب است، ربطی به سواد و فلسفه دانی ندارد!

    یکی از اقوام که سن و سالی پشت سر گذاشته و تا سیکل درس خوانده، از طریق فیس بوک برایم نوشته است:

    طبق گزارش كتابهاى آسمانى و هم چنين قرآن مجيد، از هبوط انسان كه همان بیرون رانده شدن حضرت آدم از بهشت و تبعید به زمین است تا زمان خاتم الانبياء 5-6 هزارسال ميگذرد. درطى اين سالها 124 هزار پيامبر مبعوث شده يعنى تا قبل از محمدبن عبدالله، سالى بيست و دو سه تا پيامبر داشتيم كه با تمام اينها باز هم آدمها آدم نشدن كه نشدن . حالا چرا از 1400 سال قبل تا حالا خداوند چاپار خونه نبوت را تعطيل كرد معلوم نيست !!!
    “احتمالأ الله تعالی از آدم شدن آدمها نااميد شده”

    البته چون این فامیل ما، آدمی فوق العاده شوخ و ظریف است ادبیاتی که بکار برده بود، خیلی متفاوت از متن فوق بوده که من آنرا بفراخور حال این سایت شریف تغییر دادم.

    برای اینکه پاسخی داده باشم، فقط نوشتم:

    ” آدمی در عالمِ خاکی نمی آید بدست
    عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی ”

    و پایینتر نوشتم:

    ” ظاهرا” الله تبارک و تعالی بعد از اینکه فهمیده آدمها آدم نمیشوند، بعدها به لسان الغیبش(حافظ) فرموده تا شعر بالا را در ذم آدمهایی که آدم نمیشوند، بسراید!!!

     
    • پس استادت این فامیل شوخ طبعته و تو هم شوخی اونون جدی گرفتی!..راجع به مزدک و خودت و سکولارهای وطنی هم چیزی بود رو کن!..

       
  38. بادرود به جناب نوري زاد عزيز

    اين دو روز اخبار مرتب از حملات تروريستي و تحليل هاي مربوط به اون ميگه

    و همسرم با حالت عصباني ميگه
    اين كشورهاي اروپايي حالا مونده تاوان بدن بابت حمايتي كه از خميني كردن و هيچ اعتراضي بابت انقلاب ٥٧ نكردن حالا بايد تا وان بدن

     
  39. با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
    سياست حكومت اسلامي از پخش برنامه هاي توهين آميز و واكنش مردم
    گفت و گوي راديو ندا با يكي از شهروندان تبریز پيرامون اعتراضات مردم تبریز به پخش برنامه هاي توهين آميز از ” سيما ” ي جمهوري اسلامي ايران. اين شهروند با برحق شمردن ” اعتراض اصولي ” گفت : ” همه ما اهل يك كشور هستيم و بايد با هم اتحاد داشته باشيم! ”

    http://radio-neda.blogspot.com/2015/11/blog-post_14.html

     
  40. جناب نوری زاد
    با سلام و ادب با اینهمه هوش و درایت شما فکر کرده اید انقلاب 57 بدست این ملایان بیسواد و ضد بشر که حتی معنی منافع ملی را نمیفمند ایجاد شد وقتی تصمیم گیرندگان غربی این نابغه ها را برای چپاول ایران و جهان اسلام شناسئی کردند گویا فکر کردید با هزینه سنگین بدنبال چپاول منابغ غنی منطقه باشند یا گروهی را ایجاد کنند بصورت قطبهای مهالف تا خودشان با دست خودشان منابعشان را به ثمن بخس دودستی تقدیم انها نمایند نفت در دوران 36 ساله متوسط قیمتی 10 دلار را داشته و تنها در زمان مامور بی لباس انها یعنی مجسمه جاسوسی و سر سپردگی به حدود 200 دلار رسید انهم خود برنامه ای برای خشکاندن تتمه اقتصاد بلازده ایران و تنها و تنها بدلیل سرسپردگی خاص احمدی نژاد و ماموریتی که خودشان بر دوشش نهاده بودند افزایش داشت شما از کثافت خانه قضائی که مامنی برای تداوم حق کشی و اندیشه کشی و مبارزه با عقل و درایت و مامور بی لباسی برای مقابله با عاشقان ایران و ایرانی هستند توقع دارید به منافع ملی فکر کند اصولا حاکمیتی که بر این دستگاه ضد ایران و ایرانی و صد البته ضد حق الناس تماما دیکته شده توسط حاکمان واقعی ایجاد کننده های انقلاب 57 یعنی اربابان نخبه عمامه به سرها (امریکا و روسیه و اسرائیل و ….) هستند اصولا فکر کرده اید چرا در کثافت خانه قضائی سر سوزنی منافع ملی و حق الناس رعایت نمیشود و تمام اعمال سران این دستگاه جز برای سرکوب عقل و اندیشه و منافع ملی و حق الناس چیز دیگری نیست چوناصولا ملا جماعت با اینها بیگانه است و اصولا این مفاهیم سر سوزنی برای اینها معنی و مفهوم ندارد حال این در ناب دردست برنامه ریزان غربی و شرقی به سمت توسعه امثال داعش و طالبان و بوکو حرام و………. سوق داده شده چون 36 سال نتایج شگفت انگیزی را برای انها بدست اورده که خود هم در برنامه ریزی های اولیه تصور ان را هم نمیکردند که با امثال این جماعت بشود کشورهای جهان را اینچنین بی هزینه چپاول کرد و نه متحمل هزینه جانی شد و نه مالی اگر تنها و تنها منافع سرشاری که امریکا و اسرائیل و روسیه و…… از ایجا حکومت دینی در ایران و توسعه ان به سایر کشورها محاسبه نمود شاید تاسفی که انها بخاطر ایجاد و نگهداری محمد رضا پهلوی و از دست دادن منافع سرشار از دست داده انها در دوران پهلوی دوم برایشان بسیار غم انگیز تر باشد که گویا با توسعه فعلی بدنبال جبران عدم النفع از دست داده ان زمان با تسریع در توسعه حکومت ملایان به یمن و عراق و……. هستند

     
  41. ” آنچه بر ملیجک گذشت ”

    با بابام رفته بودیم فیلم “محمد رسول الله” ساخته مجید مجیدی رو دیدیم. سوای فیلمبرداری

    و تصاویر زیبا، موسیقی دل‌ نشین و بوجه کلانی که صرف تهیه این فیلم شد، یکی‌

    دو نکته دیگه بود که ذهن منو به خودش مشغول کرد. اول اینکه پیامبر چه در قرآن و چه در

    احادیث و روایات، بارها تاکید کرد که ا‌و پیام آوری است از سوی خداوند و کارش معجزه و

    جادو و افسون نیست. با این وجود، این برادر‌ها ولن کن معامله نیستند و خودشون به وکالت از

    پیامبر، معجزه میکنند. خصوصا صحنه‌ای که امواج متلاطم دریا، ماهی‌‌های کپور و سفید رو به

    ساحل پرتاب می‌کنه. آدم خیال میکنه که محمد تو ساحل بندر انزلی ایستاده تا صحرای عربستان!

    یه جریان دیگه‌ای که برام روشن شد، دیدن صحنه‌های گلاب گیری بود! تازه فهمیدم که گلاب کاشان

    از کجا وارد می‌شه. این آخوند‌ها هزاران سال رو منبر، از صحرا‌ها و شهر‌های خشک و بی‌ آب و علفِ

    عربستان آنچنان نالیدند، که دلمون کباب شد، ولی‌ تو‌ این فیلم، باغهای سرسبز و درختان پر میوه و نهرهای

    روانِ آب زلال و طبق طبق میوه‌های بهشتی‌، آنچنان بوفور دیدیده میشد، که باغهای میوه آذربایجان و اراک و

    ساوه، بایستی پیش شون لنگ بندازند.

    اینارو داشتم تو راه برگشتِ بخونه واسه بابام تعریف می‌کردم که یهوی یه کامیون از عقب کوبید به ماشینم.

    صورتم محکم خورد به فرمون ماشین و در برگشت هم گردنم کوبیده شد به صندلی.

    بابام گفت بفرما ! حالا هی‌ کفر بگو. اینم مجازاتت. حالا خدا رو شکر کن گردنت نشکست!

    منم گفتم: خدایا شکرت‌!

    از ماشین پیاده شدیم تا پلیس از راه برسه. چشمم افتاد به کودکان خردسالی که لابلای ماشینها میلولیدند و آدامس و

    چسب زخم و گًل میفروختند. از ریخت و قیافشون پیدا بود که حداقل یه ماهی‌ حموم نرفتند. به بابام گفتم تو‌ یه کشوری

    با این همه ثروت، چرا بچه هاش باید این شکلی‌ زندگی‌ کنند؟ گفت : خدا رو شکر کن آدم هایی پیدا میشن که این

    آشغال‌ها رو از این بچه‌ها می‌خرند.

    منم گفتم : خدایا شکرت‌ !

    تو سه ربع ساعتی‌ که منتظر موندیم تا پلیس برسه، پنج بار بهمون پیشنهاد خرید تریاک، شیشه، و هروئین

    داده شد. قبل از اینکه من چیزی بگم، بابام پیشدستی کرد و گفت :

    خدا رو شکر کن مشروبات الکلی نمیفروشند!

    منم گفتم : خدایا شکرت !

    خلاصه پس از ساعت‌ها با یه بدبختی با تاکسی‌ رسیدیم در خونه. از پله‌ها که میرفتیم بالا

    از شدت درد تعادلم بهم خورد، ولو شدم رو پله ها. ساق پام بدجوری آسیب دید. بابام گفت : مگه کوری بچه؟

    چرا جلو پاتو نیگا نمیکنی‌؟ خدا رو شکر کن گردنت نشکست!

    منم گفتم : خدایا شکرت‌ !

    فردأیش با پای گچ گرفته، گردنی کوفته و کبود، سر و صورتی‌ خراشیده رفتم کنار پنجره. چشمم افتاد به آسمون

    آبی‌ و تکه ابرهای سفید و پراکنده. بیاد صحنه‌ای از فیلمِ محمد رسول الله افتادم که ابرهای سفید، تو آسمون آبی‌

    به حرکت در آمده بودند. صندلی رو بطرف پنجره کشیدم، درد شدیدی در ناحیه‌‌ کتف و گردنم احساس کردم. خودم رو

    رو صندلی انداختم و در حالیکه پای گچ گرفته رو جابجا می‌کردم گفتم : خدایا شکرت‌ !

    چشمم افتاد به لکه‌های ابر سفید. باورم نمی‌شد، یهوی بحرکت در اومدند، درست مثل صحنه فیلم! بیشتر که دقت

    کردم، دیدم دارن تشکیل حروف و کلماتی رو میدن. پس از چند لحظه جمله زیرو بطور وضوح تونستم بخونم :

    ” اینقد تکه ننداز میمون ”

    ⭐️ ⭐️ ⭐️

    خواستم بگم اگه شما هم بطور اتفاقی‌ این جمله رو تو‌ آسمون دیدید، به خودتون نگیرید.

    منظورش من بودم ! 🙁

     
  42. جناب نوریزاد,
    پسر و دختر من متولد سال و۱۳۶۸ و ۱۳۷۰ هستند, هر دو هم دانشجو, هر دو هم بسیار موفق… در خانواده ما, از من و همسرم گرفته تا بزرگتر ها و بستگان دور و نزدیگ, همه و همه رژیم جمهوری اسلامی را خائن به ایران میدانند, نه یک کلام کمتر نه یک کلام بیشتر. بچه های من هم طبعا از فکر و سلیقه پدر و مادرشان با خبرند. تا اینکه سال پیش مادرشان بر حسب اتفاق آلبوم عکسهای سالیان دور گذشته را بیرون آورده بود, و در میان عکسهای جوانی و خانوادگی من و همسرم, دست بر قضا این دو تا بچه عکسی از من و مادرشان دیدند که در تظاهرات اول انقلاب گرفته شده بود. در این عکس ما دو سر یک پلاکارد را در دست داشتیم که رویش نوشته شده بود ” خمینی تقاص جوانان ایران را از شاه بگیر “. حقیقتا برای خودم هم سوال شده که من چطورچنین پلاکاردی را دست گرفته بودم ؟ باری ! از این تاریخ به بعد, این دو تا بچه روزگار من و مادرشان را سیاه کرده اند. هر بار که دهانمان را باز میکنیم حرفی بزنیم, دخترم که در دانشکده ادبیات تحصیل میکند پشت چشمش را نازک میکند و با حالت معنی داری می گوید ” خود کرده را تدبیر نیست” یا ” از ماست که بر ماست” . پسرم دانشجوی معماری است و هر روز از کتانخانه دانشکده طرح و مطلبی را می آورد مربوط به بازسازی و مرمت فلان خانه قدیمی, یا مرمت بافت قدیمی فلان روستا, یا مرمت کاشی های نقش و نگار دار و قدیمی نمیدانم کدام شهر دور افتاده. وقتی من مادرش تحسینش میکنیم در چشممان زل میزند و میگوید بانی اصلی این طرح, زن همان کسی است که شما میخواستید تا خمینی از او تقاص بگیرد. اخیرا هر دوشان با پدر و مادر خودم و پدر و مادر همسرم دست به یکی کرده اند, و تا من و مادرشان حرفی می زنیم و انتقادی میکنیم, رویشان را بر میگردانند و زیر لب آرام ولی جوری که ما بشنویم میگویند ” بگو مرگ بر شاه ” …. نسل من و شما عجیب نسلی است. چه بگویم ؟
    منوچهر

     
    • نسل شما کار خودش را کرد نسل بعدی هم باید کار خودش را بکند.

       
    • جناب منوچهر، یک بار در جواب فرزندانتان بگید ” ما غلط کردیم”. یک شخصیکه با آقای خمینی در پرواز پاریس به تهران آن زمان همرا بود همین حرف رو به من زد. البته بعد از اینکه من هم خیلی‌ بهش گیر دادم و خیلی‌ از این متلک‌های مشابه بهش انداختم. بعد از اینکه اینرو گفت، دیگر بهش گیر ندادم. باور کنید با گفتن این جمله مشکلتون تا اندازه‌ای حل میشود. قول میدم.

       
      • ای آقا قربان شما بروم, اگر کار با یک “غلط کردم” درست میشد که خوب بود. روزی صد بار بهشان میگویم بابا من و مادرتان غلط گردیم ! راضی نمیشوند و البته حق هم دارند ! من و امثال من هزار بار غلط کردیم…به خدای احد واحد, خودم هم نمیدانم چطور شد این پلاکارد را دست گرفتم . نمی دانم …به خصوص اینکه, پدر و مادرم از قدیمی هایی بودند که گر چه به بعضی کارهای محمد رضا شاه انتقاد میکردند, اما با اینحال سخت معتقد به نهاد پادشاهی بودند و ایران بدون شاه برایشان اساسا قبل تصور نبود. نمیدانم چطور شد که میرفتیم در تظاهرات فریاد میکشیدیم؟ نمیدانم. دخترم راست میگوید , خود کرده را تدبیر نیست!
        منوچهر

         
    • جناب منوچهرعزیز وگرامی :
      به فرزندانتان بفرمائید تشخیص ما این بود که آقای خمینی عبا وردای پیغمبررا برتن دارد وعلی ؛گمان نمیکردیم خیلی زود نفوذی وجاسوس روسیه وچین بشود درایران .اما اوبسرعت از اعتماد مردم سوئ استفاده کردو قدرت را دربغل گرفت .آن کرد که جلادان تاریخ نکرده بودند.
      امان والامان از دست قدرت خانم که مرد خداجوی را هم دربغل میفشارد واورا شیطان صفت میکندودرقالب انسانی مقدس به مردم قالب میکند ؛ما البته اشتباهی هم داشتیم از آنجا که خمینی شعار احرای بی تنازل قانون اساسی را رها کردوگفت شاه باید برود ؛ که اگردرهمان مرحله مانده بود ؛ای چه بسا که ایران چند قدمی نزدیک به ژاپن وچند قدمی جلوتر از کره حنوبی وچندین کیلومتری جلوتراز ترکیه وچین ودیگروذالک بود .
      به آنها بگوئید بکوشند که گرفتار چنین مصیبیتی نشوند .ازما گذشت که غیراز دست به سوی آسمان دراز گردن وازخداوند طلب مدد کردن کار دیگری برنمی آید .با سپاس ازخانواده جنابعالی .

       
  43. آفرین بر جناب نوریزاد
    این واقعیت است که اینها آگاهی مردم را نمیخواهند و بادانشگاه وترقی بشدت ضدیت دارند که سود آنها در نا آگاهی مردم است تا همچنان چوپان باشندو مردم رمه آنها،بچرانند،بدوشند،بفروشند، بکشند واز گوشت وپوست و استخوانشان استفاده ببرند ،مردم در قاموس به اصطلاح این بزرگوار علمای عزیز همین است وبس
    بیاد دارم وقتی عربده پیوند حوزه ودانشگاه شروع شد هروقت این این سه کلمه بگوشم میخوردم حالم بهم میخورد و بخود میگفتم مگر میشود پیوندی بین تاریکی و روشنایی باشد،مگر میتواند پیوندی بین گذشته نگری واینده نگری باشد،مگر میشود دانشگاه و حوزه را باهم مقایسه کرد،به هیچ وجه، اما باید دانست که حوزویان خود این تفاوت را بهتر از هرکسی میدانند که با فارغ تحصیلان دانشگاهی مردم وکشور اداره و رشد میکنند ولی تحصیلات حوزه گرهی ازمشکلات جامعه باز نمیکند ودر عوض گره هایی محکمی بر آنها میزند.

    عقده و غده بقدری زیاد و وخیم است که خود را بدون تحصیلات دانشگاهی استاد ودکتر مینامند و خود را بدانشگاه ودانشگاهی میچسبانند ولی بیراه رفتن است مردم آگاهند، تنها امیدشان بسیجی هایی است که بدون کنکور وارد دانشگاه میکنند تا دانشگاه را هم بسبک حوزه کنند، ورهبر اگر بخواهد بداند چرا نزول علمی داریم علت ورود افراد بیسواد وبدون کنکور بدانشگاه هست: بسیجی ها برای سرکوب، فرزندان روحانیون و وابستگان و آنها که با پول صندلی دانشگاهی را غصب میکنند.

     
  44. ” نگاه فقاهتیِ حاکم مگر به چیزی جز امور جنسی متمایل است در کل؟”

    پرسش اينست: چرا فقيهان بسيار به مسائل جنسى مى انديشند؟
    پس از خواندن روايات تاريخى كه سيد مرتضى در باره شب زفاف صفيه بعد از جنگ خيبر از منابع متعدد تاريخى در اينجا آوردند، بر من معلوم شد كه علت توجه وسواس گونه حوزويان به مسائل جنسى چيست.
    يك طلبه جوان عزب را تصور كنيد كه از خانواده مذهبى پا به حوزه گذاشته است. اين جوان كه بدليل زمينه مذهبى و نيزغالباً فقر مادى، غالبا در آغاز تحصيل فاقد تجربه هر گونه تماس با جنس مخالف است در حاليكه از نظر سنى در قويترين مرحلهء هجوم غريزه جنسى است با خواندن روايات تاريخى از اين نوع كه با جزييات كامل نحوه آماده سازى صفيه براى زفاف، شانه زدن گيسوان بلندش، زيبايى خيره كننده اش، بوى عطر دلاويز تنش، به حجله رفتنش و مابقى ماجرا را مى خواند، به چه حال و روزى مى افتد؟
    تكرر اين گونه روايات و حواشى احكام مربوط به مسائل جنسى كه در دين اسلام از ساير اديان بسيار پررنگ تر است، طلاب را كه به دليل سابقهء محروميت هاى شديد و گرسنگى جنسى در اوج غريزه جنسى، و نيز لزوم پايبندى اخلاقى به ظواهر دين در عين در بمباران شدن بوسيله مطالب تحريك آميزجنسى در حوزه ها، ناچار به سركوب غرايز تحريك شدهء و بيدار شدهء خود هستند، آنچنان دچار عقده تراكم نياز هاى جنسى مى كند كه اكثراً پس از تأهل نيز اين گرسنگى شان چاره نمى شود و توصيه هاى اسلام بر تعدد زوجات كه حوزويان شيعى بر آن مجوز صيغه و اطفاء غريزه جنسى با كودكان و شيرخوارگان را نيز افزوده اند را بايد در همين بمب متراكم غريزه جنسى در حوزويان ريشه يابى كرد. عجيب نيست كه اين عقده، در تمام عمر، نگاه غالب حوزويان را در دست گرفته و هدايت مى كند.

    اما آنان چگونه اين نگاه شديد جنسيتى را سرپوش مى گذارند؟
    پاسخ را بايد در يك مكانيسم دفاعى روانى به نام فرافكنى يا projection حستجو كرد.
    فرافكنى چيست؟ در روانشناسى، فرافكنى نسبت دادن خصايلى به ديگران است كه شخص مى كوشد در خود سركوب كند. مثلا آدمى كه خيلى خسيس است ديگران را پول دوست مى خواند و كسى كه مدام در فكرمسائل جنسى است بيش از همه، ديگران را شهوتران مى داند و از شهوترانى ديگران به خشم مى آيد.
    فرافكنى يك مكانيسم دفاعى طبيعى است و در افراد سالم هم ديده مى شود، اما در اين افراد بعلت شدت سركوب غريزه افسار گسيختهء جنسى در دوره اى از زندگى و لزوم حفظ ظاهر پارسايانه و پرهيزگارانه يا باصطلاح جانماز آب كشيدن در اين افراد، سركوب را آنچنان دشوار و فشار آور مى كند كه اين فشار بصورت بيمارى روانى و نگاه شديد جنسيتى به تمام انسانها و ” به كيش خود پنداشتن همهء آنها ” جلوه گر مى شود.

    البته ناگفته نماند كه شوربختانه حوزويان با تحريم اختلاط دو جنس مخالف در مدارس و دانشگاهها و جامعه، ترويج بيكارى و فقر، و گرفتن امكان دوستى و ازدواج از جوانان، در تبديل جامعه به بمب متراكم نيازهاى جنسى و در نتيجه، هدايت آن نياز هاى متراكم به راههاى غير طبيعى و نيز شيوع دادن جرائم جنسى البته نه به وخامت نوع حوزوى نيز تا حدى موفق بوده اند.

     
    • با تحلیل نویسنده این نظر که احتمالا روانشناس هستند موافقم. سرکوب نیازهای جنسی نقش بسیار مهمی در فرافکنی این نیاز داره. اگر کسی سابقه ی زندگی در کشورهایی رو که جدایی جنسیتی در اونها رواج نداره داشته باشه، اذعان میکنه که در این جوامع مردم نیازهای جنسی افسار گسیخته مثل مردم ایران ندارن. امروزه تقریبا همه مردم ایران به جنبه ی پر رنگ شده ی جنسی حاکم بر روابط زن و مرد در ایران واقف هستن. نگاه به زن کاملا جنسیتی هست برخلاف ادعاهای حاکمان دینی که نگاه جنسیتی به زن رو مختص جوامع غربی میدونن و در واقع اون رو بعنوان یک نتیجه ی ازادی روابط بر میشمرن. متاسفانه القای احساس گناه شدید به جوانان در صورت هر نوع اقدام به رابطه با جنس مخالف در ایران، کنترل احساسات جنسی رو با مشکل بیشتری مواجه میکنه. این یک اصل در روانشناسی هست که وقتی با القای احساسگناه فرد به شدت از چیزی نهی میشه که در واقع نیاز ذاتیش هست، انرژی زیادی صرف کنترل اون غریزه میشه و وقتی این انرژی زیاد حول موضوعی جمع میشه خودبخود کارکرد متعادل فرد رو در سایر زمینه ها دچار مشکل میکنه. نکته ی مهم دیگه این هست که متاسفانه تاهل روز به روز از تعهد فاصله میگیره و فرد متاهل تعهد بسیار شکننده ای نسبت به همسر و خانواده داره که براحتی زیر پا گذاشته میشه

       
    • شما سعی کن دچار تعصب نشی.فجایع جنسی کشیش ها دست کمی از بقیه نداره.اخیرا گزارشی دیدم از یکی از روزنامه نگاران ایتالیائی که زندگی شبانه کشیشها را در رم تصویر کرده بود. این بحث مربوط به دین خاصی نیست..ما بیطرفانه و با انصاف بنویسیم تاثیرش خیلی بیشتره..

       
      • فقط کلیسا؟

        شما به آمار تعرضات جنسی در غرب توجه کنید. متاسفانه برخی از دوستان ایرانی که در خارج از کشور زندگی میکنند از دادن اطلاعات غلط در ارتباط با غرب هیج ابائی ندارند. بله در غرب قانون بشدت حکم فرماست ولی نگاهی به زیر پوست شهرها که در آمار و نیز در رسانه ها منعکس است ، بعضی مواقع بد نیست.

        متاسفانه ما ایرانی ها در دنباله روی و مد پرستی همتا نداریم. چه مد لباس و چه مد فکری و مباحثاتی.

         
        • نکته ی اول اینکه بحث ما راجع به عموم مردم جامعه ست نه انچه که زیر پوست شهرها میگذره. در روابط مردم عادی مثل کارمند و دانشجو و مغازه دار و خانه دار و ووو. شما در صورتیکه در ایران زندگی میکنید و غلبه ی نگاه جنسی و سوژه یابی جنسی را در بطن جامعه نمیبینید، به نظر من یا روابط اجتماعی شما محدود هست یا اساسا این مسئله را انکار میکنید که برای انکار دوایی نیست.
          در کشورهای ازاد به هیچ وجه چنین نگاهی وجود نداره و مردم به روابط با جنس مخالف بعنوان شاهراهی برای اغوای جنسی _ چه مرد و چه زن- نمینگرند.
          نکته ی دوم در مورد امار و ارقام هست. ایا اینکه در خارج از کشور امار رسمی راجع به مسائل مختلف اجتماعی مثل تجاوز به عنف و یا تن فروشی و ووو وجود داره به این معنی هست که این مسائل بیشتر از ایران هستند؟ چرا ایران از ارائه ی امار رسمی در این موارد خودداری میکنه و کسانی رو که در دانشگاهها و ووو در این زمینه کار میکنند مواجه با اینهمه محدودیت میکنه.
          در نبود امار رسمی مقایسه ی اماری غیر ممکن است.

           
          • خانم نگار ،

            من کی گفتم که در کجا این نگاه بیشتر یا کمتر است ؟ آنچه که هدف من از این نوشته بود این است که موضوع سکس و دید جنسیتی فقط مربوط به ایران محدود و محروم نیست در کشور هائی هم که ظاهرا این مشکل حل شده هنوز تعرضات بشدت ادامه دارد. اتفاقا به نظر میرسد شما در خارج از کشور در محیطی محدود هستید . حد اقل می توانید در اینتر نت جستجو کنید . میدانید در حال حاضر یکی از بزرگترین معضلات ارتش آمریکا موضوع تجاوز به زنان و مردان نظامی در داخل خود سیستم است؟ نگفتم تعرض بلکه تجاوز. لطفا بروید و جنجال هائی که در این مورد در آمریکا بوجود آمده را بررسی کنید. بسیاری از زنان از ترس آبرویشان شکایت نکرده اند . این فقط یک فقره بود. تفاوت رابطه جنسی در ایران و غرب در یک چیز است. ایرانی فلک زده بلد نیست و صاف می رود سر اصل مطلب ولی یک غربی با آدابش وارد می شود و تا موفق نشود دست بر نمی دارد. از X نا امید شود به سراغ Y میرود. فکر میکنم کمی بیشتر باید وارد اجتماع آنجا شوید.

             
  45. قرار بود کلام مقام رهبری در مردم آمریکا چنان نفوذی کند که کاخ سفید بزودی حسینه بشود چگونه است که بر عکس آمریکا در کله رییس جمهور روحانی ما نفوذ کرده است. حتمن اثر گروه های راک اند رول است. سربازان گمنام امام زمان چه میکنند گزارش دهند رییس جمهور کدام ماهواره امریکایی را نگاه میکند بر روی آن پارازیت یباندازیم.

     
  46. خداوند هیچ سرهنگی را در جهان خاک بر سر آخوند نکند.

     
  47. درود بر جناب نوری زاد و دیگر عزیزان؛
    * نقدی بر قانون اساسی جمهوری اسلامی و همچنین مجریان قانون اساسی
    * نقد اصل 9 قانون اساسی

    اصل 9
    “در جمهوری اسلامی ایران، آزادی و استقلال و وحدت و تمامیت اراضی کشور از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آنها وظیفۀ دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی، به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و تمامیت ارضی ایران کمترین خدشه‏ای وارد کند و هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادیهای مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند.”
    این اصل از قانون اساسی به عنوان “حقوق مردم” شمارده میشود.
    در قسمت اول اصل 9 آمده: “در جمهوری اسلامی ایران، آزادی و استقلال و وحدت و تمامیت اراضی کشور از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آنها وظیفۀ دولت و آحاد ملت است.”
    ابتدا کمی توضیح در مورد واژه های ” آزادی، استقلال، وحدت و تمامیت ارضی “:
    – آزادی
    آزادی عبارت از حقی است كه به موجب آن، افراد بتوانند استعدادها و توانايی های طبيعی و خدادادی خويش را به كار اندازند، مشروط بر آن كه آسيب و يا زيانی به ديگران وارد نسازند.
    از ديدگاه سياسی، آزادی يكی از پايه های دموكراسی محسوب می شود. در نظام های دموكراتيك، قدرت سياسی در آزادی افرادِ مردم نهفته است و حاکمان از طريق آراء آزاد عمومی، نمايندگی مردم را به دست می آورند. در چنين حالتی است كه حاکمان، در اعمال قدرت سياسی، بايد حقوق فطری و آزادی و استقلال افراد را محترم شمارند.
    – استقلال
    به كشوری كه تحت سلطۀ دولت یا کشور ديگری نباشد میگویند این کشور استقلال دارد و یا کشوری مستقل است. استقلال ملی كه تأمين كنندۀ امنيت مردم يك كشور از جهات مختلف در مقابل مداخلات ناروای بيگانگان است، اصل بنيادين موجوديت كامل كشورها محسوب می شود. استقلال، تمامی ابعاد جامعه اعم از سياسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، نظامی و سياست خارجی را شامل می‌شود. قانون اساسی ايران، با مبنا قراردادن استقلال همه جانبه از آن به عنوان يك هدف متعالی ياد مي كند. در اصل نهم قانون اساسی، استقلال سياسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی مورد تأكيد قرار گرفته است.
    اصل نهم ميان استقلال، آزادی و همچنين تماميت ارضی ارتباط تنگاتنگی به صورت «تفكيك ناپذير» برقرار مي‌كند. حفظ واقعی استقلال كشور از طريق حفظ عدالت و آزادی در كشور است. وقتی در يك جامعه و كشوری عدل و آزادی درست پاسداری نشود خود به خود راه برای نفوذ بيگانگان هموار می‌شود و بالعكس آنچه مي‌تواند به آزادی مردم یک کشور معنی بدهد استقلال آن کشور است.
    – وحدت و تمامیت ارضی
    تماميت ارضی مبتنی بر عنصر سرزمين، از اساسی‌ترين عوامل سازندۀ دولتهاست. نظام دولت بدون وجود سرزمين مستقر و معين به واسطۀ مرزها وجود خارجی ندارد و دولتی كه نتواند بر سرزمين خود اعمال اقتدار نمايد يك دولت ضعيف و ناپايدار محسوب می‌شود. بدون ترديد سرزمين یکی از عوامل اصلی قدرت، ثروت و برتری كشورها محسوب میشود.
    به نظر می رسد آنچه كه باعث شد اين مفهوم (تماميت ارضی كشور) بدين صورت به عنوان يكی از اصول اساسی شناخته شود و حفظ آن وظيفۀ دولت و آحاد ملت قرار بگيرد سابقه‌ای بود كه نتایج نقض اين اصل در سده‌های اخير مخصوصاً در عهد قاجار برای ملت ايران رقم زده بود. اين سابقۀ تأسف‌ برانگيز و تحقیر آمیز به نحو جدی مسئله تماميت ارضی را برای ايرانيان به يك خواست عمومی بدل كرد. آنچنان كه در رديف اصول كلی قانون اساسی قرار گرفت.
    بدون توجه به عوامل تشکیل دهندۀ یک کشور یا ملّت مانند: نژاد، زبان، مذهب و تفکر، احساس و تعلق خاطر و … هویت مردم یک جامعه در قالب یک کشور از طریق بروز احساسات ملی ست که جلوه میکند و این امر وحدت ملی را به دنبال خود می آورد.
    وحدت ملی و تماميت ارضی لازم و ملزوم یکدیگرند، بدين معنی كه فقدان وحدت ملی موجب در خطر قرارگرفتن تماميت ارضی و فقدان تماميت ارضی موجب از بين رفتن وحدت ملی ست.
    – پس از آشنایی مختصر با مفاهیم مورد اشاره در اصل 9 قانون اساسی میپردازم به دلایل “تفکیک ناپذیری” این مفاهیم:
    مسئله قابل تأمل كه در اين خصوص وجود دارد اين است كه در حقوق اساسی ايران، بين آزادی از يك طرف و استقلال و وحدت و تماميت ارضی از طرف ديگر، نوعی رابطه وجود دارد و حفظ هر دسته برای كشور لازم و ضروری است. در شرايط عادی تعارضی ميان آزادی و استقلال وجود ندارد اما در شرايط ويژه و غير قابل پيش‌بينی ممكن است جمع هر دو ممكن نباشد؛ در اين صورت ترجیح با كدام است. اصل 9 قانون اساسی نمی‌خواهد بگويد كه در موارد ضرورت و در صورت خطر، كدام عنصر از عناصر چهارگانه (‌آزادی، استقلال، تماميت ارضی و وحدت‌) قابل خدشه است و می‌توان از آن صرف نظر كرد بلكه لحن قاطع اين اصل «تفكيك ناپذيری» چهار عنصر است. وظيفۀ دولت و افرادِ ملت حفظ و نگهداری و حمايت از آنها است.
    از اين چهار عامل ، “آزادی” متعلق به افراد ملت یا حق فردی ست است. سه عامل ديگر يعنی “استقلال”، “وحدت” و “تماميت ارضی” متعلق به جامعه و كشور یا حق جمعی ست .
    بیان تفکیک ناپذیر بودن این عناصر در اصل 9 قانون اساسی، صحه گذاردن بر این ادعاست که از نقطه نظر قوانین ایران، رابطۀ مستحکمی وجود دارد بین حقوق افراد یا نظام فردگرا از یک سو و حقوق اجتماع یا نظام جامعه گرا از سوی دیگر. اتحاد بین دو دیدگاه فلسفی، حقوقی و جامعه شناسانه در این اصل نوید یک جامعۀ ایده آل را میدهد که از مهمترین عوامل در برقراری امنیت اجتماعی ست. اصل مزبور با جدا ناپذیر دانستن آزادی از استقلال، تماميت ارضی و وحدت، به جامعه و فرد هر دو اهميت والايی داده است و هر دو را به یک اندازه مهم میداند.
    بنابراين اینگونه میتوان نتیجه گرفت که: نمی توان به بهانۀ آزادی های فردی كوچكترين خدشه ای به استقلال و تماميت ارضی وارد كرد، همچنان كه نمی شود آزادی های فردی و مجاز مردم را به اين بهانه سلب كرد.
    اصل نهم قانون اساسي يكي از بهترين و قوی ترين اصول قانون اساسی كشور می باشد و هيچ تعارضی در اين اصل وجود ندارد ولی مشکل نحوۀ اجرای این اصل است، همانند دیگر اصولی که حافظ منافع مردم می باشد، تنها مشکل اجرا نشدن این اصل و جنبۀ شعار گونۀ آن است. در عمل شاهد بودیم و شاهد هستیم که حاکمان تمامیت خواه و مستبد اسلامی در ایران نه به بهانۀ استقلال، وحدت یا تماميت ارضی که همیشه به بهانۀ “مصلحت نظام” و “حفظ نظام” بوده که بسیاری از آزادی های قانونی و مشروع مردم را محدود کرده اند و به این هم اکتفا نکرده و بسیاری از افراد جامعه را مورد تعقیب و آزار قرار داده اند. با توجه به سخنانِ شخص ولی فقیه که اهم واجبات و بالاترین معروف را حفظ نظام میداند، میتوان اینگونه برداشت کرد که همیشه این آزادیهای مشروع مردم است که باید فدای حفظ نظام شود. حال مقررات نانوشته در مورد “حفظ نظام” هر لحظه بسته به شرایط توسط ولی فقیه و جناح تمامیت خواه قابل تغییر است. مقرراتی نانوشته که سیّال و متغیر بوده و هر لحظه امکان به روز شدن را دارد. البته این را هم اضافه کنم که در بیشتر مواقع “حفظ نظام” نه تنها آزادی فردی و اجتماعی افراد را قربانی امیال قدرت طلبانۀ حاکمان کرده بلکه بواسطۀ نادیده گرفتن حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی منجر به تهدید استقلال ملی، وحدت و تمامیت ارضی شده. هم اینک ایران چه از جنبۀ داخلی و چه از جنبۀ جایگاه جهانی موقعیت متزلزلی دارد. کشور عزیزمان ایران، امروز هم درگیر مشکلات داخلی ست و هم تهدیدی برای دیگر کشورها به شمار میرود.
    و تمام اینها بواسطۀ عملکرد خودخواهانه و مستبدانۀ سردمداران نظام و در رأس آنان ولی فقیه است و بس.
    اگر این اصل بدرستی اجرا میشد، رعايت حقوق و آزادی های افراد در حد ممكن آن، خود به خود به رضايتمندی افراد و انسجام و وحدت ملی كمك می كرد و لذا همين رعايت حق آزادی، خود به گونه ای در جهت حفظ استقلال كشور و حفظ تماميت ارضی نيز قلمداد می شد.
    در قسمت دوم از اصل 9 آمده “هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی، به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و تمامیت ارضی ایران کمترین خدشه‏ای وارد کند و هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادیهای مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند.”
    حاکمان طبق معمول همیشه از روش تفسیر به رأی استفاده کرده و از آنجا که تا امروز عملکرد آنها فقط در مسیر “صراط مستقیم منفعت طلبی” ست، لذا از یک سو افراد، گروه ها و مقاماتی که در دفاع از آزادیهای قانونی خود به پا خاستند را به دلیل آنچه آنها “حفظ نظام” میدانند مورد انواع آزار و اذیت و شکنجه قرار داده و با استناد به همین اصل و تفسیر به رأی از نوع آخوندی، حرکتهای آزادی خواهانه را حرکتهای منافقانه و با نیت خدشه بر کلیّت نظام تلقی کرده و به بدترین شکل ممکن با آن برخورد میکنند. از سوی دیگر خود را به نافهمی شرعی و فقهی زده و این قسمت از اصل 9 را انگار که اصلاً وجود ندارد، ندید میگیرند:
    ” هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادیهای مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند.”
    در اینجا آمده “هیچ مقامی” که البته شامل ولی فقیه نیز میشود، ولی شاید بازهم آنها با تفسیر به رأی، مقام ولی فقیه را خارج از چارچوب مقامات زمینی دانسته و با توجه به مقام والای اولیاء اله بودن وی، او را استثناء میدانند. امروز، بسیاری از مشکلات مردم، محدودیتهای مدنی، نبود آزادی و امید به آینده در تمام شئون جامعه، ناشی از دخالتهای بیجا و انحصارطلبانه و مستبدانۀ ولی فقیه نظام در تمام امور مربوط به دولت و مردم است.
    ولی فقیه به هیچ عنوان خود را در مقابل مردم پاسخگو نمیداند. شخصیتی که هرچند به ظاهر مغرور و متکبر می نماید ولی در اصل موجودی ضعیف و بدبخت است که فقط در بزنگاه های تاریخ میتوان او را شناخت. در فقرۀ آخر از تلاش مردم در دفاع از آزادیهای قانونی خود، شاهد بودیم که چگونه در سخنان خود خطاب به امت حزب اله، عجز و لابه کرده و اشک تمساح ریخت و تلویحاً مریدان خود را تشویق به کشتار مردم کرد، او نمونۀ کامل یک حاکم جبّار و خونریز است. اگر مقام و جایگاهش را در خطر ببیند از هیچ جنایت و سبعیتی کوتاهی نمیکند. این هم یک نمونه از جملات پایانی سخنان رهبر ایران یا همان ولی فقیه و یا همان امام امت پس از رجز خوانی های بیشمار و سپس در پاسخ به عدالت خواهی و آزادیخواهی مردم در سال 88:
    “… یک خطاب آخری هم عرض کنم به مولامان و صاحبمان، حضرت بقیة اله (ارواحنا فداه) :
    ای سید ما! ای مولای ما! ما آنچه باید بکنیم، انجام میدهیم؛ آنچه باید هم گفت، هم گفتیم و خواهیم گفت. من جان ناقابلی دارم، جسم ناقصی دارم، اندک آبرویی هم دارم که این را هم خود شما به ما دادید؟ همه اینها را من کف دست گرفتم، در راه این انقلاب و در راه اسلام فدا خواهم کرد؛ اینها هم نثار شما باشد.”
    و دیدیم که منظورش از آنچه باید بکنیم چه بود! دقت کنید، طرفِ صحبت او هر چند مردمند ولی رو به سمت حضرت بقیة اله مجازی درد و دل میکند؟! او اندک آبروی نداشتۀ خویش را هم از حمایتهای حضرتش میداند! او حاضر است همه چیز خود را نثار قدوم حضرتش کرده، حتی جان ناقابل و جسم ناقصش را، ولی حکومت را با چنگ و دندان حفظ میکند! و حاضر به دل کندن از آن نیست! او خود را مرید و بندۀ امام زمان میداند و مردمی که حق طلب، آزادیخواه و عدالت خواه بودند را با زیرکی خاص در جناح مقابل خود قرار میدهد! حال اگر این مردم نبودند او برای چه کسانی اینگونه خطابه و رجز میخواند و در پایان عجز و لابه میکرد؟ و اصلاً جایگاه او بدون وجود مردم چه خواهد بود؟
    برای شناخت شخصیت ولی فقیه یا امام امت زمان فقط کافیست این جملات را بخوانیم و دقایقی را تفکر و اندیشه کنیم. اگر این جملات را به تمام زبانها ترجمه کرده و در معرض دید و نظر سنجی جهانیان قرار دهیم، نتیجه چه خواهد بود؟ بدون شک همگان به سلامت عقل او شک خواهند کرد.
    – در پایان، بازهم تکرار میکنم که اصل 9 را یکی از بهترین اصول قانون اساسی میدانم که صد افسوس و متأسفانه مانند بسیاری دیگر از اصول مربوط به حقوق مردم فقط در قالب یک شعار نوشته شده ماند و تا امروز هنوز اجرا نشده. شاید هم قرار است پس از ظهور امام زمان اجرا شود. به احتمال قریب به یقین ولی فقیه اجرای اصولی از قانون اساسی که مربوط به حقوق مردم میشود را گذاشته برای آقا امام زمان، چرا که اگر حاکمان این اصول را اجرا کنند دیگر چه نیازی به ظهور و حضور امام زمان خواهد بود!؟
    “همه جا پر از عدل و داد و آزادی و تمام مردم غرق در شادی” … البته پس از ظهور آقا!
    اگر مردم ایران هیچ کمبودی حس نکنند دیگر امام دوازدهم را فراموش کرده و برای آمدنش دعا نمی خوانند.
    تمامی حرکتهای سران این نظام سنجیده شده و در جهت ماندگاری دعای فرج است… الهم عجل لولیک الفرج! /

    پایان نقد اصل نهم قانون اساسی
    مرا از راهنمایی ها و همراهی خود محروم نکنید. با سپاس
    بدرود

     
    • ايشان درجنايت كوي دانشگاه در1378نيز عده اي ازاصحاب چماق راجمع كرده بود وسخناني اين چنين افاضه ميكرد?..نقل به مضمون..اگرعكس مراپاره كردند.?..ادم خون به دل ميشود كه در خوابگاه دانشجويان? ..وهمه حراميان اشگ ميريختند..?يعني هم فرزندان ملت راله كرده بودندو هم گريه ميكردند..تاريخ چنين اوباش دغل باز وشقي راكمتر ديده است..

       
    • دوست عزیز من هر چه در کامنت شما نگاه میکنم نقدی بر قانون اساسی نمیبینم بلکه خیلی هم تعریف کرده اید. شما بالاخره به ولی فقیه منتقدی یا به اصل نهم؟

       
  48. اطلاعات سپاه، بازیگر اصلی موج جدید سرکوب در ایران

    از میان آنچه در کیهان می‌خوانید ، ترجمه ، ۲۳ آبان ۱۳۹۴ / 14 نوامبر 2015

    علی آلفونه – جناح اصول‌گرا و نیروهای وابسته به آن در هفته‌های اخیر موجی از حملات را متوجه روزنامه‌نگاران و برخی دیگر از فعالین سیاسی و مدنی جناح اصلاح و اعتدال ساختند.
    علی آلفونه

    علی آلفونه پژوهشگر ارشد در بنیاد دفاع از دمکراسی‌ها

    بازداشت دو شهروند دیگر ایرانی- آمریکایی و حضور بیش از پنج روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب در میان لیست بازداشت شدگان حاکی از سیاست عامران این حملات و اهداف ایشان در درگیری‌های جناحی است. این همه در حالی رخ می‌دهد که ناظران سیاسی داخل و خارج امیدوار بودند با به دست آمدن توافق اتمی از میزان فشارهای اجتماعی در ایران کاسته شود.

    آنچه از تحلیل‌های مرتبط با فضای سیاسی اجتماعی ایران پسا تحریم بر می‌آید نشانگر این مهم است که سیدعلی خامنه‌ای و بیت رهبری در تلاش‌اند تا با رهنمودها و چراغ سبزهایی که موجب افزایش فشار و اختناق بر جامعه مدنی می‌شود به نوعی توازن قوا را به نفع جناح اصول‌گرا تغییر دهند. در این میان چند رسانه خارجی با پرداختن به این موضوع و با استناد به مدارک و تحلیل‌های در دست، مرکز اجرایی این بازی قدرت را اطلاعات سپاه پاسداران دانسته و شخص رهبر و حلقه نزدیک به او را در بیت رهبری گردانندگان اصلی این فشارها می‌دانند. در این میان نقش حسین طائب به عنوان اصلی‌ترین مهره در بیت رهبری و ریاست سازمان اطلاعات سپاه پاسداران و متصدی اصلی این موج جدید حملات از همه پر رنگ‌تر است.

    در دیدار سالانه رهبری با فرماندهان سپاه پاسداران که ماه گذشته انجام شد آیت‌الله خامنه‌ای به طور مستقیم حسین طائب و نیروی تحت امر وی یعنی اطلاعات سپاه را مخاطب قرار داد و تاکید کرد: «در مقابل نفوذ دشمن هوشیارانه عمل کنید». بالطبع طائب نیز که مثل همیشه مجری اوامر ملوکانه و حکم حکومتی رهبری بوده است موج تازه‌ای از سرکوب‌ را در دستور کار اطلاعات سپاه قرار داد که بازداشت‌های اخیر ار نتایج آن است.

    حسین طائب

    حسین طائب، این روحانی پنجاه و دوساله که از طلاب مکتب حوزوی خامنه‌ای است بیش از سه دهه است که در سپاه مشغول به کار است. او که از آغاز کار وزارت اطلاعات لقب «بی رحم‌ترین بازجو» به او داده شده، اکنون یکی از گردانندگان اصلی سازمان اطلاعات موازی است.

    در اواسط دهه هفتاد خورشیدی، طائب به عنوان هماهنگ کننده اصلی بیت رهبری مجری و هماهنگ کننده اوامر رهبر در سپاه و دیگر نیرو ها شد. در دوران تصدی وی بر بسیج و در اوج شلوغی‌های پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری سال ۸۸ نقش طائب در کنار حسین همدانی در کنترل و سرکوب جنبش بسیار برجسته بود و رهبری به پاس شقاوت‌های وی در سرکوب سال ۸۸ او را به ریاست اطلاعات سپاه منصوب کرد.

    حسین طائب

    از آغاز ریاست حسین طائب بر اطلاعات سپاه و تجربیات رژیم از غائله ۸۸ بود که برخوردهای شدید از سوی این سازمان با به اصطلاح ضد انقلاب دوباره در دستور کار قرار گرفت. با نگاهی به تجربه بهار عربی و درگیری های ۸۸ و استفاده جوامع از رسانه‌‌های اجتماعی به عنوان ابزاری برای مبارزه، حسین طائب و دستگاه اطلاعاتی‌اش بر آن شدند تا به طور هدفمند چه در فضای مجازی و چه در سطح جامعه با آنچه خود «مصادیق مجرمانه» و «اقدام علیه امنیت نظام» نامیدند بر خورد کنند. طائب بارها اعلام کرده است که اینترنت فضایی است که غرب از آن برای بر هم زدن نظام استفاده می‌کند.

    با در نظر گرفتن این پیشینه هیچ تعجبی ندارد که حسین طائب همچنان از سال ۲۰۱۰ تا امروز به دلیل شکنجه و سرکوب و نقض حقوق بشر تحت تحریم های آمریکا و اتحادیه اروپاست و این تحریم‌ها علیه وی همچنان پا برجاست.

    حسین طائب

    توافق اتمی بی شک تغییراتی را در سیاست‌های ایران ایجاد می‌کند اما نه آنچه و آنقدر که طراحان غربی توافق انتظار دارند.

    پوشش جدید اقتصادی و دیپلماتیک رژیم در سیاست خارجی، هنوز نه تنها هیچ تاثیر مثبت بر اجرای وعده‌های دولت نداشت بلکه بهانه و جسارت بیشتری برای سرکوب و ارعاب به امثال طائب‌ها داده است. دستآورد این توافق از نظر سیاسی و اجتماعی داخل کشور، تا اینجا فقط گسترش عرصه تاخت و تاز تندرو های انقلابی و غرب‌ستیز بوده است.

    *منبع: بنیاد دفاع از دمکراسی‌ها

    نمیدونم مترجم منظورش عاملان بوده یا آمران

     
  49. جناب ره بر تو که فعال مایشائی و یه پله ا ملائک و نیم پله ا خدا بالا تری بیا و اقتدار نشون بدهو محمد علی طاهری رو آزاد کن که هم خدأیتو نشون داده باشی هم ببینی هیچ اتفاقی نمی افته عوضش کلی به بهو چه چه ا چارگوشه عالم بشنوی که جناب – ره بر – دریای لطفو مرحمته. ما گفتیم اما آغا جربزهشو داره خدا میدونه

    ——————–

    سلام رهگذر گرامی
    حالا که آزادی آقای محمد علی طاهری را به ره بر پیشنهاد می کنید، پس دادن اموال من و رفع ممنوع الخروجی ام را نیز در فهرست کارهای عاجل رهبری بگنجانید. البته اسم مرا در کنار اسم مادر سعید زینالی و دکتر ملکی و مادران و پدران و همسرانی قرار دهید که عزیزانشان در زندان اند بی دلیل، یا خبری از آنان ندارند. یک وقت دیدید ره بر به عملی کردن توصیه ی شما ترغیب شد. وقعی که به خواهش ها و توصیه های من که نکرده تا کنون.
    با احترام

    .

     
  50. همه عقده های تاریخی ما یک به یک باز میشود. از تریبون های نماز جمعه جهالت های تاریخی ما بر میز تشریح فرار میگیرد. هم اکنون جوانان ما دانشجویان ما میبینند که دچار چه امراض تاریخی هستیم. و انها خود چگونه باید بدنبال معالجه جامعه خود باشند.

     
  51. جناب نوری زاد سلام یادتون رفته خمینی کفت کل یوم عاشورا کل ارضا کربلا خوب پیروی از فرمایشات ایشون از اوجب واجبات هست. چند وقت قبل درب منزل رو زدن وگفتن برای پر داخت امتیاز فاضلاب به امور مشترکین مراجعه کنید مراجعه کردیم گفتن چون خط اصلی هنوز اجرا نشده فعلا شما می تونید تا خط اصلی اجرا نشده پول امتیاز لازم نیت پرداخت کنید ولی اینو بدونید که از اسفند گذشته سه با ر افزایش قیمت داشته قرار ه مجددا قیمت افزایش پیدا میکنه چند روز بعد زنگ خونه رو زدن گفتم بفرمائید گفت اومدیم اختار بدیم که اگر برای پرداخت پول امتیاز فاضل آب اقدام نکنید آب شما راقطع میکنیم نشستیم فکر کردیم خوب تا قیمت گرونتر نشده بریم بپردازیم موقعی که مراجعه کردم مستاجری اومده بود می گفت چند روز قبل آب مارو قطع کردن خلاصه اومده بود بلکه اقدامی بکنه یادم اون روزی اومد که خمینی تو بهشت زهرا گفت ما دنیا وآخرتشما رو درست میکنیم تازه متوجه شدم که بعد از این همه سال حالیمون نبوده او داشته برای مرده ها صحبت می کرده نه برای زنده ها حالا هم ما نباید نگران باشیم هر وقت مردیم همونطور که دنیای مارو درست کردن آخرت ما رو هم درست می کنن نا شکر نباشیم بهتر نیست؟

     
    • ناشناس گرامی ، اگر پول داشته باشی یا اعتبار که فرزندان بدبختت بتواند قرض کنند و تا سالیان بعد قسط ان را بدهند امکان دارد قبر با نام و نشان و جدا داشته باشی اگر نه که باید فرزندان بینوا یواشکی در بهشت زهرا رها کنند و اگر شانس بیاری گور تکی داشته باشی اگر نه اخر هرشب یک گور برای مردها و یک گور برای زنها بصورت دسته جمعی ….. پس از این حکومت توقع اخرت نداشه باش بخصوص که پول واعظ را ندادی که دیگر خود دانی جایت کجاست!!تا پولش را ندهی امامان واسطه نمی شوند تا …

       
  52. آهای نوریزاد

    بالاخره پیدات شد ٫اگه میدونستی چه قدر خوشحال شدم که نگو نپرس

    حالام اومدم بهت یه چیزی بگم . آخه میدونی اگه راستشو بخوای من …

    اصلا دفعه اولم هست که حرف میزنم.

    ودفعه اولم است که خودم رو مادر حس میکنم .

    نه اینکه فردا راه بیفتم برم یه دکتر پیدا کنم و بگم : یالا من رو زن کن .

    نه اصلا … مخصوصا تو این سن و سال….

    و نه دلم میخواد پیش دکتر رمال برم که خواب برام تعبیر کنه .

    نه به استخاره احتیاج داشتم وقتی شروع کردم سرت داد بزنم …

    همش جلو چشام اون صورت گردِ بی ترسش…

    اون جوون منم … و سال نحس.

    من و رفقای یقه تا بیخ بسته ات

    اونها که از قم و شابدولعظم عطر و انگشتر می خریدند…

    از همه مضحک تر ٫ عطر ها رو به خودشون هم میزدن …

    درست مثل این دکتر

    که مثل اون یکی دکترِ رفیقت که دکتری از بلاد غرب خریده

    که از فریدون

    اجتناب کنه

    همین دکتر که امپول زنی هم یاد گرفته و چند تا امپول هم به ابوی قبل غزلِ

    خداحافظی زد .

    کشته منو اون با اون غمزه شتری هاش …

    اخه بد لباستراشون همه از میدون جنس رو برامون بار میزدن

    اون اخوند بی احساسرومیگم …

    یادته؟…

    چه روزهایی که از من سیاه نکردین …

    برگردم به حالا من هیچ وقت از به کربلا زدن این اخوندا خوشم نمی اومد

    اما چون ازشاگردای خوب بودم خیلی خوب یاد گرفتم …

    به کربلا زدن رو میگم .

    اره این جوون مگه مادر لازم داشت ؟!

    …دیدم که از این جا

    یادم رفت که برات تعریف کنم

    از موقعی که کت گچی ها همه ژ ۳ بدست شدن و

    شروع به مشت و مال دادن همه تو محل…

    شدن ….داشتن کسی می شدن …

    اون موقع یه تفنگ از اونهایی که بالا مدرسشون کشتن گرفته بودن و…

    یه معادله ساده یا اینور یا اون ور تفنگ

    یادتِ؟

    اگه بعد از اونهمه سال با این ریش وسبیل سپید میام سرت داد میزنم

    چون جوانی ام را ان اخوند بی احساس ٫ رفیقت ساقط کرد…

    نتونستم جلو خودم رو از اینور دنیا بگیرم

    بحال این جوان که دارند به تابوت وقبر ، کاردستیِ رفیقت حاج داوود، میبرن

    تنها کاری که از دستم می اومد … داد زدن سر تو …

    اما خوشحال شدم که بازم هستی

    و اگه اون جوون علیرضا وارسته هم از دام می جهید..

    مرتضی امین از استراسبورگ در فرانسه

    اره هم اخور هاتون تا اینجا هم ادم کشی تو خیابون رو اوردن

     
  53. در جمهوری اسلامی ولائی وقتی عوامل نظام حتی دکل روی آب را هم میدزدند مردم حزب الله که یاد گرفته اند دزدی شرعا اشکالی ندارد ولی دستشان هم به چیزی نمیرسد که بدزدند ناچارا جلیقه نجات داخل هواپیما را میدزدند تا از اهل بصیرت چیزی کم نداشته باشند.!
    همچنین در این نظام امام زمانی که روزش با فحش بدشمن شروع میشود مقام ولایت می فرمایند که اسرائیل در حدی نیست که در صف دشمنان ملت ایران به حساب بیاید. تا موسوی و خاتمی و ملکی و نوریزاد و کروبی و تاجزاده و سحر خیز و نرگس محمدی . مادر ستار بهشتی هستند فعلا نوبت به نتانیاهو نمی رسه!..
    بصیرت علم الهدی تو حلق سردار کوثری!
    دکل دشمن تو جلیقه نجاتت!!

     
  54. افراد جانی و مسلح ، مردم بیگناه را در کوچه و خیابان و مکانهای عمومی به رگبار می بندند ، زیرا که کین و نفرت، کلمه و گفتار و فکر را دزدیده است و اعمالشان قداست نیستی است.
    از کجا این کین ونفرت می آید ؟
    از چه رو خویش برحق و یقین میدانند؟
    نباید خود را گول زد ، کمی باید اندیشید ، جواب در ما نهان است.
    جریان سینما رکس آبادان چه بود ؟
    حکومت ایران جلوی گفتار و بیان و تجمع و اعتراض های مسالمت آمیز را می گیرد، از چه می ترسد ؟ جز آزاداندیشی،
    حق تحصیل و کسب و کاردگراندیشان و بهاییان را می گیرد، از چه می ترسد؟
    تیشه به ریشه خود زدن یعنی همین .
    حال بگویید این رژیم دشمن پرور نیست!؟
    تحمل مردم نیز حدی دارد .

     
  55. جناب خامنه ای آیا نگه داشتن اسد جاه طلب در قدرت ارزش این همه کشتار و ویرانی و ایجاد کینه را داشت؟!هر چند که او حاکمیست غیر مردمی عین خودت.
    آقای خامنه ای تخت و منبرت اینقدر پوک و شکننده است که از شدت ترس جوانان را میزنی میکشی همچنان که ستار بهشتی و ندا آقاسلطان و … را زدی کشتی ، پیر و جوان زن و مرد را به زندان می اندازی تا ایجاد وحشت کنی/قوه قضاییه شده سیرک بازجویان و قاضیان فاسد تا برایت مرهمی سازند مطابق آنچه دوست داری تا احساس کنی هنوز متحرکی / موسوی و رهنورد و کروبی را زندان انداختی تا مبادا با یک اشاره سلسله ی منحوست را بر سرت آوار کنند/ مردمی که به خونت تشنه اند را دشمن و فتنه و نفوذی می نامی چون خوب میدونی همین ها ریشه ات را خواهند زد البته از این تشخیصت میشه فهمید که در نابودیت به دست همین مردم همفکر و هم عقیده ایم. زنده باشی تا خیلی داغ ها را لمس کنی. راستی تازه گی نماینده ی فاسدت علم الهدی گفته تو امامی و نمایندگانت امامزاده اما نگفته لقب فرزندان چه میشود این وسط ؟! لابد …مزاده.
    فتنه : آقای خامنه ای فرموده ان که عکسش را به کربلا نبرند تا باعث اختلاف بیشتر بین شیعه سنی نشود که صدرصد هم درست فرموده . ایشون فهمیده که ///////////خود خودشه!؟ کسی که عکسش هم تفرقه انگیزه! و مسلمانان را به جون هم می اندازه. و کاشکی بفهمه که وجودش بین مردم ایران نیز سخت تفرقه ایجاد کرده و کاشکی وجود خود را /////////////////////
    بسیجی اقتصادی: حالا که بابک زنجانی ملقب به بسیجی اقتصادی و اساتیدش اینچنین چاپیده اند پس سردارهای اقتصادی و آخوندهای اقتصادی چقدر چاپیده اند؟!!

     
  56. درود و سپاس فراوان بر شما آموزگاران آزادی

     
  57. هیچ فرق نمیکند 120 نفر قربانی در پاریس. 80 میلیون گروگان در ایران فربانیان جنگ در سوریه عراق یمن همه فربانیان یک جنگ هستیم. جنگ بر سر نفت. ان خلبان خوشتیپ فرانسوی که آن ////////// را برای ما آوزد باید میدانست که ممکن است صدای ترکش بمب زمانی به خانه آنها برسد.

     
  58. اگر فرار باشد یک زوز تاریح اجتمایی ما نوشته شود اول باید تاریخ خاک بر سری ما نوشته شود. ایا از اول خاک بر سر بوده ایم یا بعدن شده ایم. الان هم به هر کس بگوییم خاک بر سر نیستیم باور نمیکند. حتی جناب سزهنگ
    مثلن اگر یک خبرنگاری باشد و بپرسدآقا اجازه هست ما اگر بتوانیم سوال کرده باشیم لطفن شما اگر مشکلی نباشد در صورت تمایل بفرمایید اگر دایره تایید صلاحیت کاندید های نمایندگی تنگ شود ایا بنظر مبارک شما این ریسک وجود ندارد که ار تعداد دوستان شما کم شود. فورن اطلاعات سپاه از راه میرسد ومی گوید به تو خاک بر سر چه.
    راستی استاد کورس یا افای نوریزاد و یا دیگرا ن میدانند که ما به لحاظ تاریخی از کی خاک بر سر شده ایم؟

     
  59. انسان قدیم خود را از و با طبیعت می دانست، او گرچه رعد و زلزله و آتشفشان را خشم خدایان می دید ، اما سعی در درک و فهم او نیز داشت.
    فکر انسان با ترس فلج می شود ، کاری که ادیان با مُهرتک خدایی با ایمان و بر قداست خود پیش برده و می برند ، تا دنیا را نامفهوم جلوه دهند.
    انسان از اولین آفریدگار خود یعنی مادر، به زمین و طبیعت و به هستی رسید و دید که هستی بر او یگانه است،او برای حفظ هستی طبیعت را بزرگ میداشته است .
    با مروری بر تاریخ ادیان ، شاهدیم که پدیده دین تک خدایی ، انسان را از طبیعت برید وهستی ارزش خود را از دست داد، گورها معبد شدند ومرده پرستان مردگان را مقدس شمردند و برای آنان تاکنون هستی ها قربانی می کنند، تا کنون مرگ پرستی چنان رواج یافته که انسان برای رسیدن به مرگ و دنیای بهشت واهی دست به هر کار می زند .
    کارتلهای دینی افکار را با ترس اسیر کرده اند و انسان کنونی را به جای هستی با مرگ نوشدارو می دهند ، و از بزرگترین دشمن خود یعنی آزاد اندیشی در هراسند،وزین رو اگر خدا را از ادیان جداکنیم ، چیزی جز مشتی بیهودگی نخواهیم یافت .

     
  60. اگر اقای خامنه ای گفته که جنایات جنسی در غرب، نتیجه ی اختلاط زن و مرد است پس حتما عقده های جنسی و متلک گویی های و چشم چرانیها در ایران که در غرب از محالات است هم نتیجه ی تفکیک جنسیتی زن و مرد در ایران است. حضرت اقا که از جنایات جنسی در غرب میگوید ایا از دختربچه ای که چندوقت قبل در تهران قربانی تجاوز 11 مرد شد چیزی بگوشش خورده؟؟ شما در خیابانهای غرب از محالاتست که ببینید کسی به زنان بی حجاب حتی نگاهی بیندازد. ولی زنان ما حتی با حجاب هم از چشم چرانی های مردان ایرانی در خیابان و اتوبوس در امان نیستند.

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

85 queries in 1317 seconds.