“فرحِ بخشی” همان بانویی است که جلوی اوین و جلوی دنا عکس پسرش امین را بالا می گرفت و فریاد می کشید: ای سپاه، از من بترس! و می خروشید: اوین رو ویران می کنم، امین رو آزاد می کنم. و نعره می زد: آذربایجان اویاخدی، ننه بالایا دایاخدی. فریادهای این مادر، و نترسیدن های این مادر، همین امروز فرزندش امین انواری را آزاد کرد. ما داریم متولد می شویم! اینطور نیست؟
محمد نوری زاد
دوازده آبان نود و چهار – تهران
کانال تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
|
ای ول دم این مادر ترک زبان شجاع گرم به امید آزادی همه زنداانیان بی گناه
امروز، چه روز خوشی ساخته این مادر برای من. دستش را به مهر می بوسم.
آنها دزدند که از ما وثیقه می گیرند برای آزادی مان.
امین جان آزادی ات مبارک. سپاس از اعتراضهای آن مادر مظلوم. سپاس.
مواظب مادر باش. در این مدت بسیار دچار زحمت و رنج گشتند. آخ، ای خدا، به دادمان برس.
سلام دوستان
من فیلمسازی مستقلام، مستند میسازم. نه نخل طلای کن را بردهام، نه در برلین و ونیز برایم هورا کشیدهاند. زیر سایه و سفارش کسی هم نبودهام. من یک آدم معمولیام، یک فیلمساز تنها. خودم بودهام و یک دوربین فیلمبرداری، یک میز تدوین و خیل مردم. سه سال اخیر زندگیام را خرج مستندی اجتماعی کردهام که بر طبق شواهد به هزار و یک دلیل ممکن و ناممکن قرار است به بایگانی سپرده شود، خب این هزینهای است که بابت نگاه انتقادی به نظام سیاسی ایران، عملکرد دولتهای غربی و مهمتر از همه نقد بیعملی مردم ایران پرداخت خواهم کرد. لذا انتظار سوت و کف شنیدن ندارم. توزیعگران و رسانهها بنا به مصلحت علاقهای به پخش مستند “با من بجنگ” در شرایط فعلی ندارند. یکی میگوید صلاح نیست، دیگری میگوید خطر دارد، شاید اگر ده دقیقهی مربوط به اسلام را سانسور کنی ممکن باشد، در مقطع فعلی مذاکرات ایران، حرف جنگ ترسناک است. آیا نمیترسی؟ بترس و از خیر پخش این فیلم تا آیندهای نامعلوم بگذر. نه قبول نمیکنم. زمان پخش مستند من درست همین حالاست، همین حالا که میتوان جلوی آن آیندهِی محتوم را گرفت. “با من بجنگ” را نه برای فستیوالها ساختهام و نه برای رسانههای قدرتمند اما هدفمند امروز، مخاطب فیلم من مردم ایران هستند. همهی آن هشتاد میلیون و خردهای نفرشان. و حال به عنوان سازنده و مالک این فیلم با گذشتن از منافع مادی فیلمی که با پسانداز پنج ساله و تلاش شبانه روزی سه ساله ساختهام و قرار دادن آن در فضای آزاد اینترنت بیهیچ چشمداشتی فیلمام را به مردم ایران پیشکش میکنم. لطفا موقعی که این واژگان لعنتی “پیشکش به مردم ایران” را میخوانید. همهی وجوه مقدسی که واژهی مردم با خود میآورد را حذف کنید. از نگاه من مردم فرصتطلباند، ناآگاه و مقصر. پس اصلاح میکنم. فیلمم را با درد؛ به هموطنانام تقدیم میکنم. من فیلمسازی مستقلام، مستقل و منتقد باقی خواهم ماند. باشد که تاریخ روزی ما را قضاوت کند. خشایار مصطفوی اردیبهشت 94 پانوشت: فیلم با من بجنگ فقط برای استفادهی عمومی در فضای اینترنت و دانلود و تکثیر رایگان در داخل ایران منتشر میشود و هر گونه استفادهی تجاری و غیر تجاری از فیلم در غالب نمایش در شبکههای تلویزیونی، سینماها، تکثیر و شبکههای اینترنتی پولی و … در خارج از کشور بدون اجازهِی صاحب اثر، پیگرد قانونی به دنبال خواهد داشت. مخاطبان عادی خارج از کشور (و نه نهادها، موسسات و شرکتها) در صورت تمایل؛ به صورت داوطلبانه میتوانند وجه تماشای فیلم را به حساب زیر واریز نمایند. شایان ذکر است تمام مبالغ دریافتی، خرج ساخت مستند مستقل دیگری خواهد شد.
https://mail.google.com/mail/u/0/#inbox/150dbfc83f48f9cf?projector=1
با سلام
جناب مزدك شما پزشك متخصص زنان بوديد و ما خبر نداشتيم
جناب مزدك خطاب به من نوشته است:
.تو بمن سایت فلان شارلاتان را نشان می دهی ولی من بتو علم می آموزم. اصول دوران قاعده گی زمانی بوجود می آید که دیواره رحم که آماده برای عمل لقاح شده بعلت اینکه چنین عملی که باعث حاملگی می تواند باشد بسر رسیده و این خونریزی از بهم ریختن دیواره رحم است و تخمکهای آماده لقاح زن از بین رفته اند
سبحان الله و جل الخالق +و افوض امري الى الله ان الله بصير بالعباد
منظور مزدك از شارلاتان بانوي محترم پزشك متخصص زنان با 32 سال سابقه خانم دكتر Carolyn Kubik
مي باشد ايشان فردي معروف در علم پزشكي هستند
در اين سايت تصوير اين بانوي محترم به همراه معرفي او به مخاطبان سايت موجود است
http://www.ivfpittsburgh.com/about-us/fertility-doctors-and-infertility-specialists-at-rhs/carolyn-j-kubik-md/
و اما چرا مزدك تا اين حد عصباني شده است
سؤالي در باره ي امكان بارداري در زمان حيض
Can you get pregnant during your period?
Carolyn Kubik
fertility specialist
Yes, it’s possible to get pregnant during your period. You’d have to have a very short menstrual cycle, which is the time from the first day of one period to the first day of the next period, or a tendency to have long periods.
Conception occurs when an egg and sperm meet in a fallopian tube. Sometime during the middle of your menstrual cycle, most likely between the 12th and 16th days (if you have a 28-day cycle), an egg reaches maturity in one of the two ovaries. The ovary releases the egg into the abdomen, where it’s quickly sucked up by the tulip-shaped opening of the nearest fallopian tube.
————–
توضیح جزئيات
An egg can survive in your fallopian tube for about 24 hours after it’s released from the ovary. And if sperm are present in your fallopian tube at that time, one of them may fertilize the egg and lead to a pregnancy. If the egg isn’t fertilized, it’s shed along with your uterine lining during your period
————-
http://www.babycenter.com/404_can-you-get-pregnant-during-your-period_1460117.bc
شعر يک کودک سياه پوست که بهترين شعر سال شد
When I born, I black
When I grow up, I black
When I go in Sun, I black
When I scared, I black
When I sick, I black
And when I die, I still black
And you white fellow
When you born, you pink
When you grow up, you white
When you go in sun, you red
When you cold, you blue
When you scared, you yellow
When you sick, you green
And when you die, you grey
And you calling me colored
وقتي به دنيا ميام، سياهم،
وقتي بزرگ ميشم، سياهم،
وقتي ميرم زير آفتاب، سياهم،
وقتي مي ترسم، سياهم،
وقتي مريض ميشم، سياهم،
وقتي مي ميرم، هنوزم سياهم…
و تو، آدم سفيد:
وقتي به دنيا مياي، صورتي اي،
وقتي بزرگ مي شي، سفيدي،
وقتي مي ري زير آفتاب، قرمزي،
وقتي سردت مي شه، آبي اي،
وقتي مي ترسي، زردي،
وقتي مريض مي شي، سبزي،
و وقتي مي ميري، خاکستري اي…
و تو به من مي گي رنگين پوست…
برای این شعر تو سازمان ملل پنج دقیقه دست زدند.
ترجمه آلمانیشم می فرستادی
با درود . آقای نوری زاد آیا خانواده “شهرام امیری” که به گفته مقامات کشور ، کارشناس هسته ای بوده و اکنون مدتهاست ناپدید شده ، مانند دیگر خانواده های قربانیان در کشور ، تاکنون برای استمداد به جنابعالی مراجعه نموده اند ؟ از سال 1388 اطلاعاتی ها ، یکسری مسخره بازی ها و دلقک بازی هایی را درباره این شخص مفقود الاثر فعلی درآورده اند که مرغ پخته را هم در بشقاب به خنده میاندازد . صدا و سیما تاکنون این مسخره بازی ها را در سیما به نمایش گذاشته است : شهرام امیری در خردادماه سال ۱۳۸۸ در جریان سفر حج در عربستان “ربوده” شده ا ست !!! عربستان بعد از ربایش ، این فرد را به آمریکایی ها تحویل داده است !!!__ او اطلاعات را در مورد برنامه اتمی ایران به مأموران اطلاعاتی آمریکایی تحویل داده است!!!! شهرام امیری وقتی بعد از فرار از زندان آمریکا به ایران بازگشت به قشقاوی معاون وزیر خارجه گفت که پژوهشگر فیزیک بهداشت در دانشگاه مالک اشتر بوده و اطلاعاتی از برنامه اتمی ایران نداشته و بی خودی دستگیرش کرده بودند !!! شهرام امیری در آمریکا چند ویدیو از خودش منتشر کرد که در آنها ادعاها متناقض بودند!!!! در یکی از ویدیوها میگفت که توسط مأموران سازمان (سیا) و عربستان سعودی ربوده شده و به آمریکا منتقل شده است!!!! در یک ویدیوی دیگر میگفت که آزادانه در آریزونای آمریکا زندگی می کنم . در یک ویدیوی دیگر در سیما ادعا می کرد که از دست ربایندگانش از آمریکا گریخته است!!! در محافل غیر رسمی کشور شایعاتی در مورد تحت فشار قرار گرفتن اعضای خانواده او منتشر شد . امیری روز ۲۴ تیرماه سال ۱۳۸۹ به ایران باز برگشته و تعدادی از مقامات دولتی از جمله حسن قشقاوی، معاون وقت وزیر امور خارجه ایران در فرودگاه از او استقبال کردند . سیمای ضرغامی نشان دادند که امیری در فرودگاه و در یک کنفرانس خبری می گفت که در شهر مدینه و در مقابل هتل اش ربوده شده است!!!! سخنگوی وزیر امور خارجه آمریکا در آن زمان گفته بود که اعمال شهرام امیری در ویدیوهایی که از خودش منتشر کرد و رفتن اش به دفتر حفاظت منافع ایران در آمریکا ، به روشنی ثابت می کند که او بر خلاف میل اش در آمریکا ساکن نبوده و او آزادانه به آمریکا آمده و خودش تصمیم به رفتن مجدد به ایران گرفته است . میگویم آقای نوری زاد نکند این شهرام امیری را هم مانند سعید زینالی برای 2 ساعت بازجویی بردند و پدر و مادر این شهرام هم باید 20 سالی را در نوبت بمانند ؟ این حسن قشقاوی که در پله هواپیما استقبال خوبی از شهرام کرده بود نباید پیگیر مفقود الاثر بودن دانشمند هسته ای باشد و پدر و مادر این دانشمند را از نگرانی دربیآورد ؟
استاد گرامی ایا ایشان همان دکتر یزدی در زندان جمهوری اسلامی است ، اگر خودش هست پس دارد تاوانش را پس می دهد!!!
http://www.bbc.com/persian/iran/2015/11/151103_u01-khomeini-carter-secret-message
سخنان رهبری در مورد برچام از زاویه ای دیگر
آقای روحانی
در مورد برچام که معلوم نیست بتصویب مجلس محترم رسیده یا نه که به هر حال اهمیتی هم ندارد مطالب ذیل را فرمایش میکنم:
1. اولا باید از نقش بی بدیل شما و آقای صالحی و ظریف که در کمال مهارت اول دنیا را قانع کردید که ما بمب اتمی داریم و بعد هم قانع کردید که نداریم و عقب افتاده هائی چون کوچک زاده و رسائی و حسینیان را هم سرکار گذاشتید تشکر کنم. صالحی آنقدر در نقش خود غرق شده و حس گرفته بود که کم مانده بود حسینیان رویش سیمان بریزد!..این کار شما مرا بیاد شمرهائی انداخت که در تعزیه از مردم کتک می خورند..اجر شما هم باشمر!
2. دیگر اینکه شما میدانید اگر آمریکا هم با ما دشمن نباشد من با اونا دشمنم. شما هم چه فریدون باشی و چه روحانی اینرا فراموش نکن. با این حساب برجام رو بی خیال و از حالا بکمک منصور ارضی در تدارک 5 بمب هسته ای باش!
3. شنبیدم که در جریان مذاکرات کری خوب سرکار رفت. داداشت رو که دیده بود گفته بود”هلو مستر روحانی” که ظریف گفته “یو ار رانگ” و بنده خدا حالش گرفته شده. موقع خداحافظی هم گفته “گودبای مستر روحانی” که یازم طریف گفته “یو ار رانگ” که باعث شد اون دوباره قاطی کنه!..من از شما و داداشت که بالاخره معلوم نشد فامیلی شما چیست تشکز میکنم!
4. در مورد ظریف هم که که گفتید از دیشب تب کرده چون من در مورد مصدق گفتم ام ساده لوح بود و چند تا نشریه در پیت هم به ظریف گفته اند مصدق و فکر کرده ما نظرمون برگشته بهش بگو نگران نباش. من همانطور که گفتم او آدم دینداری هست ولی نه اینکه تحفه ای باشد!دیگر اینکه این راه امام هست که خود اون بزرگوارهم هر چی دهنش میومد به من میگفت که مثلا تو اصلا ولایت فقیه نمیدونی چیه و یا اینکه نانوائی را هم نمیتونی اداره کنی! .من ناراحت شدم؟نه!..تازه رهبر هم شدم!
امیدوارم همیشه همین جوزی زبل باشید!
——————–
سلام دوست گرامی
طنازیِ ماهرانه ی نهفته در این نوشته ی کوتاه را به شما و به خودمان تبریک می گویم. قلمتان شیوا و شورا باد.
سپاس
جناب نوری زاد عزیز جسارتا طنازی بمعنی طنزنویس ماهری بودن نیست و این یک اشتباه مصطلح میان ایرانیهاست بهترین معنی طنازی، لوندی بمعنی مثبت کلمه و افسونگریست و عموما صفتی برای بانوان است.
درود بر جناب نوری زاد و دیگر عزیزان؛
* نقدی بر قانون اساسی جمهوری اسلامی و همچنین مجریان قانون اساسی
* نقد اصل 8 (اصل امر به معروف و نهی از منکر)– قسمت اول
اصل 8
در جمهوری اسلامی ایران دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منکر وظیفهای است همگانی و متقابل بر عهده مردم نسبت به یکدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت. شرایط و حدود و کیفیت آن را قانون معین میکند.
«و الموُمنون و الموُمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر».
متن کامل آیۀ گنجانده شده در اصل هشتم به شرح زیر است :
” المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف وینهون عن المنکر و یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و یطیعون الله و رسوله اولئک سیرحمهم الله ان الله عزیز حکیم ” آیه 71 سوره توبه
از آنجا که حکومت ولایت فقیه ید طولایی در تفسیر به رأی آیات قرآن دارد و همیشه آیات قرآن را در جهت منافع خود تفسیر کرده، در ابتدا با در نظر گرفتن عملکرد حاکمان تا امروز در اجرای یکطرفۀ این اصل، میپردازم به بررسی محتوایی اصل هشتم.
از نظر نوع جمله بندی و متن، قانون گذارانِ تحت امر ولی فقیه زیرکی خاصی بکار برده اند، امر به معروف و نهی از منکر از جانب مردم به دولت را در جایگاه آخر قرار داده اند تا اینگونه تلقین کنند که این نوع از امر به معروف و نهی از منکر در درجۀ سوم اهمیت قرار دارد، در عمل هم نشان دادند که امر به معروف و نهی از منکر از جانب حکومت (و نه دولت) به مردم در اولویت اول قرار دارد و البته آنچه باعث شگفتی ست اینست که در این اصل هم اسمی از حکومت و نظام نیامده و قانون گذاران به استفاده از عبارت “دولت” بسنده کرده اند و ولی فقیه و رهبر را فاکتور گرفته اند. امروز شاهدیم که بیشترین اخلال و دخالت در اجرای صحیح این اصل همانند بسیاری دیگر از اصول قانون اساسی توسط ولی فقیه و جناح اقتدار گرا صورت گرفته و نه دولتها. آنچه که از حذف عبارت رهبر یا حکومت به ذهن خوانندۀ این اصل خطور میکند اینست که امر به معروف و نهی از منکر کردن نظام و رهبر از جانب مردم ممنوع است و همچنین چون ولی فقیه قدرت مافوق قانون دارد به خود حق میدهد که در تمام امور دخالت کرده، هم مردم و هم دولتها را امر به معروف و نهی از منکر کند.
انتخاب این آیه نیز بسیار زیرکانه بوده از آن جهت که ولی فقیه و نظام با استناد به این آیه و تفسیر به رأی آن، خود را “اولیاء” و مردم عامی را “بعض” میداند و مسیر امر به معروف و نهی از منکر را یکطرفه و از سمت بزرگان و “اولیاء” به زیردستان و “بعض” میداند و بس!
در ضمن اگرچه در اصل هشتم قسمت دوم و پایانی آیه حذف شده ولی در عمل بیشتر به قسمت دوم آیه پرداخته شده که تأکید دارد بر اطاعت مؤمنون و مؤمنات از خداوند و رسولش و باز همین حکومت تفسیر به رأی کرده و چون ولی فقیه خود را نمایندۀ خدا بر روی زمین میداند لذا اطاعت بی چون و چرا را نیز بر امّت اسلام فرض میشمارد، پس برای حفظ نظام الهی و حکومت اسلامی نباید امت اسلامی از امام امت یا ولی فقیه که جانشین بر حق پیامبر است (و چه بسا بالاتر از او چرا که همین آقایان با استناد به آیات قرآن میگویند مقام امامت بالاتر از مقام نبوت است) و همچنین کارگزاران منتخب وی انتقاد کرده و یا امر به معروف و نهی از منکر کنند، ولی فقیه به نوعی خود را معصوم می پندارد، هر آنچه بگوید و انجام دهد معروف است و هیچ منکری از او سر نمیزند. ولی فقیه تا امروز در عملکرد خود نشان داده که خود را از اولیاء اله میداند که هم در انجام معروف خدا پیشگام است و هم مقرب درگاه خداوند میباشد” والسابقون السابقون اولئک المقربون”. پس در یک جمع بندی، از نظر حکومت فعلی، امر به معروف و نهی از منکر کردن تنها مختص خداوند، پیامبران، امامان و اولیاء اله است که به حکم سرپرستی و ولایت بر عوام باید همیشه و به طور مستمر این جماعت بی پناه را به راه راست هدایت کنند! مؤمنون و مؤمنات تشکیل دهندۀ امت اسلام هستند، کسانی که باید پیروی بی چون و چرا کنند و حق انتقاد و شکایت از حکومت و نظام مقدس الهی و اسلامی را ندارند. مردم در ایران از نگاه حاکمان فقط امت اسلامی شیعه هستند و نه شهروندان ایرانی که تشکیل شده اند از مسلمانان، اعم از شیعه یا سنی و همچنین معتقدان بر ادیان و ایدئولوژی های دیگر، انگار که اصلاً دگر اندیشان در ایران وجود خارجی ندارند. اعضای این امت واحده میتوانند یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر کنند ولی به شرطها و شروطها که البته شامل جیره خواران و کارگزاران نظام نمیشود.
اصل هشتم هم در محتوا اشکال دارد و هم در نحوۀ اجرا، متن آن نوعی عوام فریبی شعارگونه است که تا امروز به شکلی یکطرفه و سلیقه ای اجرا شده. از آن جهت سلیقه ای که مهمترین امر به معروف از نظر حکومت فقط خلاصه شده در امر به حجاب اجباری و پوشش افراد جامعه و بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی نادیده گرفته شده.
کاربرد اصلی و مهم امر به معروف و نهی از منکر حتی با در نظر گرفتن احادیث امامان شیعه در رابطۀ مردم با حکومت تعریف می شود. این مردم هستند که برای جلوگیری از فساد صاحبان قدرت باید به آنها تذکر دهند چرا که اموال مردم، قدرت سیاسی و بسیاری از امکانات در اختیار حاکمان است و اگر تذکر و نظارت مردم نباشد، حاکمان به آسانی فاسد شده، جامعه را نیز به فساد می کشند. همانگونه که امروزه ما شاهدیم، حکومت نه تنها از امر به معروف و نهی از منکر مردم استقبال نمی کند بلکه به مقابله نیز میپردازد با این اوصاف انتظار دارد که مردم دستورات اجباری حکومت را اطاعت کنند. منکر و معروف را عُرف جامعه تعیین می کند اما سران جمهوری اسلامی در ایران این دستور اخلاقی و دینی را تشکیلاتی و حکومتی کرده اند و از آن به عنوان ابزاری علیه آزادی های فردی و برای تحمیل نظرات خود استفاده می کنند. این درحالی است که وقتی مردم، حاکمان و مسئولان را امر به معروف و یا نهی از منکر می کنند، کار آن ها به تعبیر حکومت “تبلیغ علیه نظام و یا تشویش اذهان عمومی” ست.
تمام موضوعات مهم در ارتباط با امر به معروف و نهی از منکر، اصولاً جایی بحث نشده و از لحاظ اهمیت رتبه بندی نشده اند و این مسائل تنها با سلیقۀ جمعی خاص و نه بر مبنای عُرف فرهنگ ایران، تعریف شده و مصادیق آن ها تعیین گردیده و با تکیه بر زور و قدرتی که در اختیار این گروه قرار گرفته است، بر جامعه تحمیل می شود. استفاده از زور و قدرت سیاسی منجر به تخریب ماهیت و هدف اصلی امر به معروف و نهی از منکر شده و آن را از ماهیت اخلاقی ، عُرفی و عقلی خارج کرده و به ابزاری برای ارعاب و تهدید مردم از جانب حکومت تبدیل می کند.
نمونۀ بارز اینگونه رفتار حکومتی، اجبار حجاب اسلامی و تهدید دیگر آزادیهای فردی افراد جامعه است. مردم ایران با شنیدن کلمات امر به معروف و نهی از منکر بلافاصله به یاد حجاب اجباری و رعایت پوشش اسلامی می افتند و نه چیز دیگری، در صورتی که از نظر اهمیت بسیاری از منکرها هستند که نه تنها عرف جامعه نمی پسندد بلکه از لحاظ اخلاقی و دینی هم بر ممنوعیت آنها تأکید شده که در ایران به آن پرداخته نمیشود.
با توجه به اینکه مردم در ایران برای رعایت حجاب اجباری مورد امر و نهی قرار میگیرند، لازم میبنم کمی بیشتر به آن بپردازم؛ اول اینکه حجاب اجباری مبنای اسلامی و قرآنی ندارد، با در نظر گرفتن شأن نزول آیاتی که در قرآن در مورد حجاب آمده، باید بگویم که این آیات فقط ناظر بر فرهنگ آن جامعه ای است که قرآن در آن نازل شده است(فرهنگ عرب آنزمان) و جهان شمول نمیباشد. در قرآن هیچ شرطی وجود ندارد مبنی بر این که زن ها حتماً باید موی سرشان را بپوشانند و حد و حدودی برای پوشش تعیین نشده است. حجاب اصولاً امری فرهنگی و عُرفی است. علاوه بر اینها، در مورد حد و حدود حجاب اختلاف نظر فراوانی وجود دارد و در مورد امری که مورد مناقشه است، نمی توان حکم قطعی و بر مبنای سلیقۀ شخصی صادر کرده و آزادیهای مردم را سلب کرد.
ایمان اجباری به هر شکلی نفی کرامت انسانی و نادیده گرفتن اختیار آدمی ست و زمانی که معروفی از سر اختیار انجام نشود، هیچ ارزش اخلاقی ندارد. احکام دینی و اخلاقی باید با تشویق و تبلیغ اثرات مثبت آن و توسط خود مردم به شکلی آزادانه برگزیده و اجرا شود. در هیچیک از کشورهای مسلمان به غیر از ایران و سومالی حجاب اجباری نیست و انتخاب نوع حجاب بسته به فرهنگ و عُرف جوامع اسلامی متفاوت است. در کشور عربستان هم فقط در مکه و مدینه که دو شهر مقدس هستند حجاب اجباریست. در کشورهای مسلمان دیگر نیز فقط در روستاها و شهرهای کوچک داشتن حجاب چون عُرف اجتماع است الزامیست و نه با اجبار حکومت.
ناگفته نماند که در ایران سران حکومت هم انواع و اقسام حجاب و پوشش اسلامی! را مشتاقانه رعایت میکنند که نمونه هایی از آنها عبارتند از:
حجاب دارایی ها، فعالیتهای اقتصادی و دخل و خرج سران نظام
حجاب درآمدهای ملی از فروش نفت و گاز و دیگر اقلام
حجاب فرارهای مالیاتی بسیاری از عوامل حکومتی
حجاب بسیاری از دزدیها و مفاسد سران نظام
که همۀ آنها به بهانۀ حفظ نظام مشمول حجاب حکومتی شده اند.
این روزها همه شاهدیم که امر به معروف و نهی از منکر گرفتار بیماریهای مزمنی به نامهای تقلیل گرایی و وارونه خوانی شده. اگر امروز رعایت حجاب و پوشش اسلامی و اجباری اصلی ترین شاخه از امر به معروف و نهی از منکر حکومتی به مردم است، این نمونه ای روشن از تقلیل گرایی در این امر است. واکنشهای متقابلی که از طرف مردم در برابر تقلیل امر به معروف و نهی از منکر به بیرون بودن چند تار موی زنان و امور فردی و خصوصی به وجود آورده نیز حاکی از نتیجه ندادن این رویۀ نادرست است. وقتی حکومت امر به معروف و نهی از منکر را به عنوان ابزاری مذهبی برای ایجاد فشار یا محدودیت به کار میبرد و به محدودیتهایی که میخواهد اعمال کند، مشروعیت میبخشد، موجب واکنشی در سمت دیگر یعنی مردم ميشود. در این نسخۀ ارائه شده توسط حکومت و البته نه تمامیت آن بلکه فقط یک گروه از حکومت، امر به معروف را وظیفۀ انحصاری حکومت نسبت به مردم میداند و همچنین روی یکسری از موضوعات که برای آن گروه اهمیت دارد اصرار می ورزد.
اگر امروز امر به معروف و نهی از منکر فقط به عنوان وظیفۀ حکومت نسبت به مردم القاء میشود نمونه ای از همین وارونه خوانی هاست. آنچه مسلم است اینست که از نظر شرعی و فقهی حکومت حق الزام کردن به مردم در مورد یکسری وظایف شرعی و دینی مانند حجاب یا نماز را ندارد. این امور جزو امور فردی ست و ربطی به حکومت ندارد. دخالت حکومت در مورد حجاب موجب واکنشهای منفی از طرف مردم میشود و در نتیجه مفهوم امر به معروف و نهی از منکر دچار دگرگونی شده و از اثرات مثبت آن کاسته میشود.
در حکومت دینی از نوع جمهوری اسلامی، حکومت موظف است مردم را به زور به بهشت مورد نظر خود ببرد و اگر مردم بهشت مورد ادعای آنها را نخواهند، می تواند با آنها بجنگد. مشکل اصلی تقابل بین دین و شرع از یک طرف و قانون و حق شهروندی در طرف دیگر است. در حکومت دینی مشروعیت حکومت از جانب خداست و اجبار در اجرای تکالیف دینی وجود دارد اما در حکومت مدنی مشروعیت حکومت با رأی مردم است و انجام تکالیف دینی مربوط به اختیارات فردی ست. همانطور که مردم در تشکیل حکومتهای مدنی نقش اصلی را دارند اگر در ادامه اش مردم این حکومت را نخواهند، این حکومت نباید با مردم درافتد. حکومت فعلی ایران مشروعیت خود را از خدا میداند و نه از مردم، دولت و سایر قوا نیز هم تبدیل شده اند به زیر مجموعه های تحت فرمان نظام یا همان ولی فقیه. حکومت مدنی مشروعیت خود را از قانون می گیرد نه از دین یا از اموری غیر قابل سنجش و کثیر المفهوم فقهی، اموری که یا در دسترس کسی نیست و یا هر کس به گونه ای آنرا تفسیر به رأی میکند.
حکومت نباید به بهانۀ امر به معروف و نهی از منکر در حوزۀ زندگی خصوصی مردم ورود کند. این اصل در بسیاری از کشورهای متمدن جهان نهادینه شده و از اصول اصلی زندگی شهروندی ست و یکی از مترقی ترین امور برای شکل گیری جوامع سالم مدنی و پرورش افراد مسئول است. امر به معروف و نهی از منکر در جوامع متمدن امروز مکانیزمی ست برای خودکنترل کردن افراد در جامعه و دادن مسئولیتهای اولیه در ایجاد نظم و انضباط اجتماعی و یکی از اصلی ترین روشهاست برای سالم سازی زندگی افراد جامعه در کنار یکدیگر. اگر بخواهم منصفانه قضاوت کنم باید بگویم که امر به معروف و نهی از منکر به شکل صحیح آن نه در ایران و دیگر کشورهای اسلامی که در کشورهای متمدن و غربی اجرا میشود. در ایران متأسفانه در اثر کاربرد سلیقه ای و دخالت نابجای حکومت، به حوزۀ خصوصی زندگی مردم کشیده شده و برانگیزندۀ نوعی مقاومت و واکنش منفی در افراد جامعه شده.
– در پایان اگر بخواهم نگاهی طنز گونه از آن مدل طنزهای سیاه و تلخ داشته باشم به اصل هشتم قانون اساسی با توجه به عملکرد مسئولین نظام و در رأس آنها ولی فقیه، این اصل را اینگونه مورد بازنگری ولایت مدارانه قرار میدهم، باشد که مورد توجه ذوب شدگان قرار گیرد:
اصل هشتم پس از بازنگری ولایت مدارانه :
“در جمهوری اسلامی ایران دعوت به خیر یا امر به معروف و نهی از منکر وظیفهای است شرعی و مستمر که ابتدا بر عهدۀ ولی فقیه و سران نظام، به عنوان اولیاء نسبت به امّت است و در مرحلۀ بعد وظیفۀ تک تک افراد امّت نسبت به یکدیگر است، شرایط و حدود و کیفیت آنرا نیز قوانین شرع اسلام معین میکند”
“المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف وینهون عن المنکر و یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و یطیعون الله و رسوله اولئک سیرحمهم الله ان الله عزیز حکیم ”
تبصره1: حفظ نظام بالاترین معروف و از اهم واجبات است لذا هرگونه انتقاد فردی از ولی فقیه و مسئولین نظام مقدس اسلامی به بهانۀ امر به معروف و نهی از منکر ممنوع اعلام میگردد، با خاطیان طبق قوانین شرع اسلام برخورد شده و به جرم تبلیغ علیه نظام و یا تشویش اذهان عمومی محاکمه میگردند.
تبصره2: پس از حفظ نظام، رعایت حجاب اسلامی بالاترین معروف است و عدم رعایت آن بالاترین منکر، دیگر موارد به تواتر و بسته به شرایط از سوی ولی فقیه اعلام خواهد شد، به جهت استمرار اجرای این اصل.
تبصره3: بر طبق آیۀ مورد اشاره در این اصل همبستگی و اتحاد بین مردم فقط در خواندن نماز و دادن زکات مجاز است و هرگونه اجتماع و همبستگی غیر از این دو فریضۀ الهی و به بهانۀ امر به معروف و نهی از منکر مسئولین نظام، حرکتی منافقانه محسوب شده و عوامل آن به جرم محاربه با خدا محاکمه میشوند . در ضمن پرداخت زکات به جماعت بر ادای نماز به جماعت ارجح بوده و اولویت دارد، به جهت حفظ نظام.
تبصره4: بر طبق آیۀ مورد اشاره در این اصل اطاعت از خداوند و رسول خدا و همچنین وارثان بحق آنها یعنی امام امّت (ارواح الایرانیین لتراب مقدمه الفداء)مهمترین معروف است و بر امت اسلامی ایران اطاعت از ایشان فرض و واجب مطلق است.
– در قسمت دوم میپردازم به روشهای امر به معروف و نهی از منکر مردم نسبت به حکومت و همچنین عملکرد و واکنشهای حکومت در جهت اجرایی نشدن یکی از بندهای اصل هشتم قانون اساسی.
مرا از راهنمایی ها و همراهی خود محروم نکنید. با سپاس
بدرود
واقعا باید به منصور و مهرداد و سا رای فرانکفورتی و “نامه به سارا” که خودشو خاک بر سر میدونه تبریک گفت که انقدر خوب با هم تفاهم دارند.
..سوالی بود بفرمائید یکی از دوستان جو گیر شده در خدمت است!
همه چیز در مورد آیین خرافاتی زرتشت
ختودت و آیین اجباری پادشاه هخامنشی
ختودت و آیین اجباری پادشاه هخامنشی به راستی ختودت چیست؟ ختودت همان ازدواج بامحارم است؟ مطالعه کنید این یک حقیقت است که است که مردمان پارس زمان هخامنشی به واسته آیین اجباری کورش پادشاه ایرانیان که در آن ختودت سفارش شده است با محارم خود ازدواج میکرده اند. آنچه از نوشتار استاد پورداود در رابطه با واژه خَوتَو دریافتم این است که در واقع واژه ختودت برگرفته از ” خَـوتَـو ” می باشد. استاد می فرمایند: معنی خوتو همان است که امروز به صورت (زناشویی با محارم) در زبان فارسی وجود دارد و البته این واژه با همان معنی در بین هندوان نیز رایج است موبد اردشیر آذرگشسب در رابطه با عنوان فوق مى گوید: ((راجع به زناشوئى با نزدیكان كه در ایرانیان باستان بوده است، برخی ها عقیده دارند که در وهله اول یونانى ها بودند كه بخاطر دشمنى با ایرانیان ، به آنان چنینآیین را تحمیل کردند و كارهاى سه تن از پادشاهان را مستمسك این نسبت قرار داده اند. حال ما این قضیه را تعقیب مى كنیم تا ببینیم اصل داستان در مورد این افراد چگونه بوده است ؟
http://ayin-zartosht.blogfa.com
درود بر شما آقای مؤمن
باز هم فريب و دروغ
دو هزار و پانصد سال است که مسئله ازدواج با محارم در میان ایرانیان باستان جدلها بر انگیخته و در تعبیر اوضاع حقوقی و اجتماعی نیاکان ما ابهاماتی پدید آورده است. گروهی با تکیه به متون تاریخی زناشویی ایرانیان کهن را با نزدیکترین کسانشان واقعیتی انکار ناپذیر می دانند و عده ای با توجه به اخلاق عالی ایرانیان پیشین و احترامی که به قانون و حقوق خانوادگی می گذاشته اند، چنان کاری را زادۀ اتهامات بیگانگان و سؤ تعبیر محققان می دانند و می کوشند پدران خود را از چنان اتهامی مبرا کنند. دراین تحقیق تاریخچه ای از پژوهشهای پیشین و آنگاه شواهد کتبی را به دقت بررسی میکنیم:
۱ ازدواج با محارم در ایران باستان روا نبوده است.
۲ به رغم این ناروایی، چند مورد تاریخی از این گونه ازدواج ها رخ داده است.
۳ واژۀ خُوَئیت وَدَثَه (پهلوی:خوئیتوک دس) یا خوئیتودات که نخست معنی (( ازدواج با خویشاوندان)) می داده، بر اثر سؤ تعبیر واژه هایی که معادل (( دختر )) و (( خویش)) و (( خواهر )) بوده، به (( ازدواج با محارم )) تفسیر شده و مایه گمراهی ملا نقطه ای های یونانی و رومی و ارمنی و مسیحی و اسلامی و حتی زرتشتی گردیده است.
نخستین کسی که از میان اروپائیان به موضوع ازدواج با محارم در میان ایرانیان باستان پرداخت بارنَبی بِریسِن بود که در ۱۵۹۰م شرحی مبتنی بر نوشته های یونانیان و رومیان به دست داد ( چاپ ۱۷۱۰،اشتراسبورگ، ص ۱۵۸-۱۵۷، ۴۹۱ و بعد (چاپ نخستین به دست نیامد) ) از آن پس در تاریخهای فلسفه و دین و نیز در تاریخهای عمومی مطالب او با اضافاتی تکرار شد، تا اینکه توماس هاید در ۱۷۰۰م و ا.ه.آنکتیل دوپرون در ۱۷۷۱ درکتاب زند- اوستا، زیر واژه خوئیت ودثه اشاراتی از متون ایرانی و عرب برای موضوع جستند و بدان افزودند. در ۱۸۲۰ که ی.گ.رُد نخستین کتاب تحقیقی را درباره سنن و عقاید دینی پارسیان و اقوام خویشاوند نوشت دیگر مسئله ازدواج با محارم جزئی از بحثهای مربوط به عقاید ایرانیان شده بود. البته آدلف راپ و فردریخ اشپیگل کوشیدند که این موضوع را بر اساس دو فرضیه تعبیر کنند: یکی این که این کار فقط در میان نجبا و پادشاهان ایرانی و آن هم به دلیل اهتمام فوق العاده به حفظ پاکی خون و نگهداری میراث در خانواده انجام می گرفته است و دیگر این که اصل و اساس آن غیر آریایی و مربوط به مغان بومی بوده که به آریاییان رسیده است.
ویلهلم گایگر شواهد زرتشتی موضوع را دوباره بررسی کرد و مخصوصا یاد آور شد که یکی از قدیسان زرتشتی به نام ارداویراز افتخار می کرده است که هفت خواهر خود را به زنی داشته است. (ارداویراز پسری یگانه بوده است با هفت خواهر و از قدیسان زرتشتی به شمار می رفته ولی وجود تاریخی او ثابت شده نیست
در همان زمان پیزی به شواهد مربوط به ازدواج با محارم در افسانه های حماسی ایران اشاره کرد و ر.فُن اِشتَکِل بِرگ تذکر داد که داستان ویس و رامین سرتاسر بر مبنای زناشویی ویس با برادرش ویرو استوار شده است
این مقالات بر زرتشتیان بسیار گران آمد. نخست آن که دین زرتشتی چه در ایران و چه در هندوستان نه چنان ازدواجی را می شناخت، و نه بر آن صحه می گذاشت. به عقیده زرتشتیان خوئیت ودثه به معنی (( زناشویی با نزدیکان/خویشان )) است نه (( زناشویی با محارم )). به عبارت دیگر آنان هم از چنین مفهومی همان را می فهمیدند که ایرانیان مسلمان، یعنی ازدواج دختر عمو با پسر عمو، دختر خاله با پسر خاله و جز آن. به عقیده آنان (( ازدواج با محارم )) تهمت و افترایی زشت بود که نازرتشتیانِ بت پرست و یا یهودی و مسیحی و مسلمان به ایرانیان قدیم می زدند و بنیاد تاریخی نداشته است. به همین دلیل یکی از بزرگترین دانشمندان زرتشتی، دستور داراب پشوتن سنجانا به مخالفت با نظریه دانشمندان غربی پرداخت و در کار آنان خلل آورد.
در یکی از گفته های دینی آمده است که اهورمزدا چهار کار نیکو به زرتشت توصیه کرد… چهارم :*خوئیتوک دس* با او که وی را زاده است، یا با دختری یا با خواهری… زمانی که سوشیانس پدید آید، همه مردمان خوئیتوک دس می کنند و همه دیوان از معجزه خوئیتوک دس نابود می شوند.
در توضیح مطلب آمده است که انواع یاد شده خوئیتوک دس شامل برادران و خواهران ناتنی و یا دختران نامشروع هم می شودو باز ضمن قصه ای دراز و ساده لوحانه اعتراف می شود که جمشید چون مست بود با خواهر خود خوابید، ولی بلافاصله نیکوییهای خوئیتوک دس با عالیترین اوصافی بازگو و ثواب آن بهشت خرم باشد، وعده داده شده است و در عوض دوزخ به کسی وعده گشته است که دیگران را از خوئیتوک دس باز می دارد
به همین دلیل در روایات پارسی، که در سده هفدهم نسخه برداری شده است، خوئیتوک دس اصلا معنی ازدواج با محارم نمی دهد، بلکه موبدان ایرانی در فتواهایی که برای زرتشتیان هند نوشته اند، خوئیتوک دس را عملی پر ثواب دانسته اند اما آن را (( پیوند میان عموزادگان و خاله زادگان )) معنی کرده اند. و در پاسخ سوالی که روابط خانوادگی در خوئیتوک دس چگونه است، گفته اند: پیوند میان زادگان برادران و خواهران با هم بسیار خوب است. به عبارت دیگر، خوئیتوک دس به معنی زناشویی خویشاوندان با هم است و بس
زرتشت در گات 53 در این مورد به دخترش پورچیستا میگوید : جاماسب ( که از نزدیکان نیست وبیگانه است ) به خواستگاری تو آمده است من اورا در دینداری تایید می کنم ولی تو با خردمندی و اختیار اگر مایلی او را به شوی خود بپذیر
و این نشان از باور به سنت زن و شویی در فرهنگ زرتشتیان است
و اما دکتر مهدی رهبردر این باره میگوید :
با این وجود، نمی توان انجام این عمل یعنی “زنای با محارم” را در ایران باستان نفی نمود، اما در میان تمامی پادشاهان ایرانی، بر خلاف نوشته های یونانی و … [ که در مجموع به پانزده مورد از پادشاهان ایرانی به اسم اشاره می کنند ]، تنها یک مورد آن [ کمبوجیه ] قابل اثبات تاریخی می باشد که آن هم نه به عنوان یک اعتقاد، بلکه با زور و سرکشی از اعتقادات مرسوم و در میان مخالفت های بسیار صورت پذیرفت.
یاد سخنرانی احمدی نژاد در دالنشگاه کلمبیا افتادم که میگفت : ماهمجنسگرا نداریم و بقیه میخندیدند .شاید بین80 میلیون ایرانی /چند نفر انگشت شمار هم ازدواج همجنسان دیده باشیم /ولی واقعا
*مگه داریم؟
مگه میشه؟*:).
منابع
تاریخ ادیان ایرانی، زیر فصل ازدواج
دکتر علیرضا شاهپور شهبازی
کتاب روایات مقدس و مکاشفات دینی بلخیان قدیم، مادها، پارسیان
دین و سنن ایرانیان، صفحات ۱۱۰ تا ۱۱۳؛ اشپیگل، باستان شناسی ایران،
تمدن ایرانیان شرقی باستان، ص۲۴۵
جناب عبدالله از قبیله “مضر” عربستان، این شما نبودی که دیگران را متهم می کردی به نامهای مختلف می نویسند؟ که دروغی بیش نبود در واقع آن کس که برای اولین بار این اتهام را به کاربران این سایت وارد کرد یک سایبری اطلاعاتی است به نام “رند خرابات” که کاربران این سایت را رصد می کند و چون از شناسایی کاربران ناتوان شده است به توهم مبتلا شده است و شما نیز با گرته برداری از او به همین درد مبتلا شده ای ولی حالا که شروع کرده ای با نام “مومن2” کامنت می گذاری دم خروس بیرون زده است الحق که باید به شما گفت کافر همه را به کیش خود می پندارد! جناب عبدالله، من شما را خوب می شناسم و می دانم چه نفرتی نسبت به ایرانیان داری این را در کامنتهای قبلی شما دیده ام آنموقع که با افتخار! خودت را از قبیله مضر عربستان معرفی می کردی همان زمان ایرانیان را نژادپرست خطاب می کردی یادت هست؟ و اما پاسخ به این کامنت فوق که با نام جعلی مومن2 گذاشته ای:
ببینم، جناب عبدالله، مگر شما معتقد نیستی که حدود 7 هزار سال پیش آدم و حوا 2 بار با هم همبستر شده اند و هر دو بار دو قلو زائیده اند یک دختر و یک پسر، بعد این دو برادر یعنی هابیل و قابیل بر سر ازدواج با یکی از خواهران خوشگل خود با هم جنگیده اند و برادر ، برادر را برای تصاحب خواهر کشته است و نسل بشر از همبستری این برادر قاتل با خواهرش به وجود آمده است! شما با این اعتقادات خرافی از نظر بنده و الهی! از نظر خودت، یعنی شما همین الآن خودت را حاصل همبستری خواهر با برادر میدانی آنوقت آمده ای نفرتت را نسبت به ایرانیان با این کامنت نشان میدهی؟ شتر سواری که دولا، دولا نمیشود! شما ناتوانی خودت در پاسخ به سوال خانم سارا در مورد همبستری پیغمبر با یک زن پدر و شوهر کشته شده بنام صفیه را با اتهام زنی به کاربران این سایت که این نامها همه یک نفرند!! پاسخ دادی در حالی که دردت این بود که از پاسخ منطقی ناتوان بودی و حالا آمده ای ازدواج ایرانیان در 2500 سال پیش را مطرح می کنی جناب عبدالله، سال پیش هم به شما گفتم شما اعمال و رفتار پیغمبر را در این عصر الگو قرار میدهید در حالی که گذشته ایرانیان هر چه بوده است تاریخ است فرق این دو را نمیدانی؟
در ضمن جناب عبدالله از قبیله مضر عربستان، آیا میدانی “استبضاع” یعنی چه؟ اینکه رسم قبیله ات در عربستان بوده است چرا نباید بدانی؟ استبضاع یعنی اینکه اگر مردی یک مرد دیگر را از خودش در بعضی خصوصیات بهتر دید همسرش را در اختیار آن مرد قرار میدهد تا با هم همبستر شوند و فرزندی با خصوصیات آن مرد نصیب شوهر اصلی این زن شود! استبضاع یکی از 10 رقم همبستری رایج در بین اعراب بوده است.
در خاتمه توصیه ای خیرخواهانه برای شما دارم جناب عبدالله، اجدادت 14 قرن پیش با هجوم به ایران و قتل و غارت ایرانیان در ایران ساکن شده اند و تو هنوز با افتخار خودت را عربستانی میدانی و در عین حال با کامنتهای انحرافی نفرت خود را نسبت به ایران و ایرانیان ابراز میداری حال که نمی توانی عشق به وطن و ایرانیان داشته باشی آیا بهتر نیست به همان موطن اصلی خود برگردی؟ همان جایی که قبیله مضر زندگی می کردند آیا برای شما ایران فقط آب و نانش خوب است؟ 14 قرن شما و اجدادت از این آب و نان ارتزاق کرده اید و هنوز نسبت به ایران و تاریخش نگاه منفی داری خب عزیز من برگرد به همان جایی که نسبت به آن نگاه مثبت داری شما مدتها بود که در این سایت در کامنتهای متعدد از پیشرفت های کشورهای عربی تعریف می کردی از دبی، قطر، کویت و کشورهای دیگر عربی کامنت می گذاشتی و آب از دهانت راه افتاده بود! خب عزیز من ایران عزیز ما که برایت نامه فدایت شوم ننوشته است شما که بقول خودت یکی از صندلیهای بهترین دانشگاه ایران، یعنی صنتعتی شریف را بدون تبعیض اشغال کرده بودی حال ایرانیان را نژادپرست میدانی این ایران چه باید با تو بکند تا از او متنفر نباشی؟
با درود ، من خودم زرتشتی نیستم ولی این وبلاک فقط طبق دستور و کمک مالی حضرت …. اداره می شود تا دین زرتشت را خراب کند .ایا در دینی که مرد و زن برابر است و باید اندیشه وکردار و گفتار نیک داشته باشند چگونه این چرندیات را به انها نسبت میدهیم . بارها خواسته شده اینکار انجام شود مثلا دفعه قبل گفته شده بود “ایرانیان قبل از اسلام بی فرهنگ و بی تمدن بودند ” ایا خنده دار نیست ؟ ایا ما که برای موضوعی که 1400 سال قبل اتفاق اقتاده است قمه میزنیم و قربانی میکنیم فرهنگمان زیاد تر از قبل از اسلام بوده که برای ساخت پاسارگاد حقوق مرد و زن باهم برابر بوده ودر بعضی از مواقع بستگی به لیاقتی که زنان از خود نشان داده اند به سرپرستی هم میرسیدند ؟ وووو
سلام
درود بر شما آقای نوری زاد عزیز
خیلی خوب شد کانال تلگرام راه انداختین
دسترسی بهش خیلی راحتتر ه نسبت به فیسبوک
یه پیشنهاد
اگه امکانش هست و وقت میکنید
ویدئو های که میخاید تو کانال ارسال کنید به فرمت 3gp تبدیلش کنید بعد ارسال کنید
چون فایلایی که ارسال میکنید mp4 هست و حجمشون بالاست
اینجوری خيليا از دانلودش منصرف ميشن
مثلا کلیپ زیر باران دویست مگه اگه تبدیلش کنید شاید بشه بیست مگ
اینجوری خيليا راحتتر دانلودش میکنن چون هم زود میشه هم کم هزینه
فایلایی یکی دو دقیقه ایتون به یکی دو مگ میرسه و خیلی راحت همه میتونن دانلودش کنن و راحت شِرش کنن
با عرض پوزش
پیروز باشید
سلام عمو محمد
این فیلم را ببین
دردناکه
https://www.facebook.com/shahrvandyar/videos/vb.157375150985180/973707386018615/?type=2&theater
مختصات جغرافیایی و کیهانیِ ” بهشت ” و ” حوض کوثر ”
اجازه دهید ابتدا بعنوان جمله معترضه یا پیش درآمد، نقل قولی هرچند شبیه به افسانه عرض کنم – راست و دروغش با راویان – بعد بپردازم به آدرس و مشخصات حوض کوثر و بهشت!
گویند روزی در مسجد مدینه یکی از خلفا – عمر، عثمان یا ابوبکر، بیشتر به نظرم می آید ابوبکر بوده باشد – رو به علی بن ابیطالب نمود و گفت: علی جان بیهوده عمر و جوانی و زندگی خود را در راه این مردمانِ نفهم و کودن – دور از شأن و ساحتِ فهیم خوانندگان و ناظرین از جان عزیزترِ سایت – به هدر مده، این مردم را ببین! آنگاه رفت بالای منبر و رو به مردم گفت: ای مردم، نه پیغنبر گفته و نه در قرآن آمده، من می گویم: هر که نوکِ زبانش به نوک دماغش برسد آتش جهنم بر او حرام است. بعد رو به علی کرد و گفت: می بینی علی جان! و علی مردم مسجد را دید که دستانِ خود را مقابل صورت گرفته اند و در پشتِ آن مشغولِ آزمایشِ درازای زبانشان هستند که به بینی شان می رسد یه نه !!!؟؟؟
خب حالا این را داشته باشید، بریم سرِ موضوع:
مختصات جغرافیایی و کیهانیِ ” بهشت ” و ” حوض کوثر ”
ساقى حوض كوثر وصف حوض و منزلت امير مؤمنان عليه السلام در كنار آن شيخ صدوق رحمه الله گويد:اعتقاد ما درباره حوض آن است كه آن حق است،و پهناى آن به فاصله ميان أيله و صنعاء (1) است،و آن حوض پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است و در آن جامهايى به تعداد ستارگان آسمان قرار دارد،و سرپرست و مسئول آن در روز قيامت امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام است كه دوستانش را از آن سيراب و دشمنانش را از آن دور مىسازد،هر كه جرعهاى از آن بنوشد هيچ گاه تشنه نخواهد گشت (2) . 1ـ ابو ايوب انصارى گويد:نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بودم و از آن حضرت درباره حوض سؤال شد،فرمود:اينك كه درباره حوض از من پرسيديد شما را از آن خبر دهم:حوض چيزى است كه خداوند از ميان پيامبران مرا بدان گرامى داشته است،عرض آن به فاصله ميان ايله و صنعاء است،دو نهر از آب در آن مىريزد،آبش از شير سفيدتر و از عسل شيرينتر،بسترش از مشك خوشبوست و سنگريزههايش در و ياقوت است.پروردگارم شرط كرده است كه كسى به آنوارد نشود مگر آنان كه داراى نيتهايى درست و دلهايى پاكند،آنان كه در حال توانگرى و فراخ دستى حقوقى را كه بر عهده دارند مىپردازند و در حال نياز و تنگدستى حق قانونى خود را نمىگيرند،و پس از من تسليم وصى من خواهند بود.آن گاه وصى من غير شيعيان خود را از آن دور مىكند همان گونه كه آدمى شتر گر را از ميان شترهاى خود دور مىسازد. (3) 2ـ عبد الله بن عباس گويد:چون سوره كوثر بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نازل شد،على بن ابى طالب به آن حضرت گفت:اى رسول خدا،كوثر چيست؟فرمود:نهرى است كه خداوند مرا بدان گرامى داشته است.على گفت:اى رسول خدا،اين نهر شريفى است،آن را براى ما توصيف كن.فرمود:آرى اى على،كوثر نهرى است كه در زير عرش خدا جارى مىشود،آبش از شير سفيدتر،از عسل شيرينتر و از كره نرمتر،سنگريزههايش زبرجد و ياقوت و مرجان،گياههايش زعفران و خاكش مشك خوشبو،و اساس و بنيانش زير عرش خداست.آن گاه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دست بر پهلوى على امير مؤمنان عليه السلام زد و فرمود:اى على،اين نهر از آن من و تو و از آن دوستان تو پس از من است. (4) 3 ـ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در حديثى طولانى فرمود:اى على،تو نخستين كسى هستى كه با من از زمين بيرون مىآيى[و تو نخستين كسى هستى كه با من برانگيخته مىشوى]،و تو نخستين كسى هستى كه با من از صراط مىگذرى،و پروردگار بزرگ من به عزت خود سوگند خورده كه كسى از گردنه صراط عبور نكند مگر آن كه سند ولايت تو و ولايت امامان از اولاد تو را همراه داشته باشد،و تو نخستين كسى هستى كه بر حوض من وارد مىشوى،دوستانت را از آنسيراب مىسازى و دشمنانت را از آن مىرانى،و تو يار و همراه منى آن گاه كه در مقام محمود (مقام شفاعت) بايستم،ما درباره دوستانمان شفاعت مىكنيم و شفاعت ما درباره آنان پذيرفته مىشود.و تو نخستين كسى هستى كه داخل بهشت مىشوى در حالى كه پرچم مرا به دست دارى و آن لواى حمد است كه هفتاد شكاف دارد و هر شكافى پهناورتر از خورشيد و ماه است،و تو صاحب درخت طوبى در بهشت هستى كه تنهاش در خانه تو و شاخههايش در خانه شيعيان و دوستان توست . (5) 4ـ ابو الأسود دئلى از پدرش روايت كرده كه گفت:از امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام شنيدم كه مىفرمود:به خدا سوگند كه با همين دو دست كوتاه خود دشمنانمان را از حوض رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دور مىسازم،و دوستانمان بدان در مىآيند. (6) 5ـو نيز فرمود:من با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و خاندانم بر سر حوض قرار داريم،پس هر كه خواستار ماست بايد گفتار ما را بگيرد و مانند ما عمل كند،زيرا هر خاندانى برگزيدهاى دارد و ما را نيز برگزيدگانى است،و ما را شفاعتى است و دوستان ما را نيز شفاعتى است،پس براى ديدار ما بر سر حوض با هم رقابت كنيد،كه ما دشمنانمان را از آن مىرانيم و دوستان و اولياى خود را از آن سيراب مىكنيم،هر كه جرعهاى از آن بنوشد هرگز تشنه نخواهد شد،دو نهر از بهشت در حوض ما سرازير مىشود،يكى از تسنيم و ديگرى از آب زلال و گوارا،بر لبه آن زعفران روييده و سنگريزهاش لؤلؤ است و آن كوثر نام دارد. (7) 6ـ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:اى على،تو برادر،وزير و صاحب لواى من دردنيا و آخرت و صاحب حوض من هستى،هر كه تو را دوست بدارد مرا دوست داشته،و هر كه تو را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است. (8) 7ـ عبد الرحمن بن قيس رحبى گويد:با امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام بر در قصر (دار الاماره) نشسته بودم كه نور خورشيد آن حضرت را وادار كرد تا در سايه ديوار قصر پناه گيرد،همين كه برخاست تا داخل شود مردى از قبيله همدان دامن حضرتش را گرفت و گفت :اى امير مؤمنان،مرا حديثى جامع گو تا خداوند مرا بدان سودى رساند.فرمود:مگر درباره من حديث بسيارى وجود ندارد؟ (9) يا:مگر اين سودمندى در احاديث بسيارى نيست؟گفت:چرا،ولى مرا حديثى گو كه خداوند بدان سودم رساند. فرمود:دوستم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مرا فرمود كه:من و شيعيانم وارد حوض مىشويم و سيراب و روسپيد بيرون مىشويم،و دشمنانمان تشنه لب و روسياه وارد مىگردند .اين را داشته باش كه مشتى از خروار است،تو با همان كسى كه دوستش مىدارى خواهى بود و همان را كه به دست آوردهاى خواهى داشت،اى برادر همدانى رهايم ساز.اين را فرمود و داخل قصر شد. (10) 8ـ مردى از منافقان به حضرت رضا عليه السلام گفت:برخى از شيعيان شما بىباكانه در كوچه و بازار شراب مىخورند!و ديگرى سر راه بر حضرت گرفت و گفت:برخى از شيعيان شما شراب مىخورند !چهره حضرت از روى شرم عرق كرد،سپس فرمود:خداوند گرامىتر از آن است كه گرمى شراب را با دوستى ما خاندان در دل مؤمن جمع آورد،آن گاه لختى صبر كرده و فرمود:و اگر يكى از آنها بدين نكبت گرفتار شد و چنين كرد بى شك پروردگارى مهربان،پيامبرىدلسوز،امامى شناسا بر سر حوض و سرورانى براى شفاعت ايستاده را براى خود خواهد يافت. (11) 9ـ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:پنج چيز درباره على به من داده شده كه از دنيا و هر چه در آن است نزد من بهتر است:1ـ او در برابر خدا دور دارنده (يا:در برابر خدا به رو در افتاده) است تا خداوند از حساب آفريدگان فارغ شود.2ـ لواى حمد به دست اوست و از آدم گرفته به بعد همه در زير آن قرار دارند.3ـاو بر سر حوض مىايستد و هر كه را از امت من[به ولايت]بشناسد سيراب مىسازد.4ـاوست كه[پس از مرگ]عورت مرا مىپوشاند و مرا به خداوند مىسپارد.5ـ من هيچ بر او بيم ندارم كه بعد از ازدواج دامن بيالايد،و پس از ايمان به كفر گرايد. (12) 10ـ از على عليه السلام روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:تو نخستين كسى هستى كه به بهشت مىروى.گفتم:اى رسول خدا،پيش از شما به بهشت مىروم؟فرمود:آرى،زيرا تو در آخرت پرچمدار منى چنانكه در دنيا پرچمدار من هستى،و هميشه پرچمدار پيشاپيش حركت مىكند.سپس فرمود:اى على،گويى تو را مىبينم كه پرچم مرا كه لواى حمد است به دست دارى و داخل بهشت شدهاى،و از آدم گرفته به بعد در زير آن قرار دارند. (13)
پىنوشتها:
1ـ آيله شهرى است در ساحل بحر قلزم،و صنعاء نام دو جاست يكى در يمن و ديگرى در دمشق.بايد دانست كه اين تعبير براى نشان دادن بزرگى آن است نه اندازه دقيق آن.
2ـ بحار الانوار 8/27 به نقل از رساله اعتقادات صدوق.
3ـ بحار الانوار 8/ .28 4ـهمان/ .18
5ـ بحار الانوار 39/ .211
6ـ همان/212.و نظير آن:همان/ .216
7ـ تفسير صافى 5/ .301
8ـ بحار الانوار 39/ .216
9ـ بنا بر نسخهاى ديگر:مگر احاديث بسيارى در اختيار ندارى؟
10ـ امالى شيخ طوسى 1/ .150
11ـ علم اليقين 2/ .603
12ـ بحار الانوار 39/ .219
13ـ همان/217.و در ص 213 از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آورده است كه:آدم و همه خلق خدا در روز قيامت در سايه پرچم من قرار دارند. امام على بن ابىطالب(ع) ص 567 احمد رحمانى همدانى
———————————————————————————————————-
سکوت می کنم در برابر اینهمه حماقت و جهالت، که به قول شاعر دانا:
سکوت، خود، ترانه ی زیبایی ست, اگر بهانه ی آن فهمیدن و تعقل باشد.
———————————————————————————————————-
———————————————————————————————————-
ای خدا جان را تو بنما آن مقام ———————— کاندر آن، بی حرف می روید کلام
درود بر فریدون زمانه نوری زاد بزرگ. همواره برقرار و بر فراز باشید نازنین.
به به جناب مرد هزار چهره که این روز ها در وجود كاوه متجلى شده است
دوستان موجود در اين سايت دقت كنيد اين فرد به احتمال قريب به يقين جاسوس است
24 ساعت شبانه روز در سايت نورى زاد حضور دارد
———————-
دوست گرامی
از اطلاق یک چنین واژه هایی به همدیگر پرهیز کنیم. کاوه می خواهد جاسوسیِ چه و که را بکند و برای کجا خبر و سند ببرد؟
سپاس
.
درود بر جناب نورى زاد
جاسوسى شما و ساير دوستان بوسيله تملق و چاپلوسى و نوشتن مطالب ضد باورهاى مردم
و در نتيجه تنها ماندن محمد نورى زاد مراقب باشید
آيا اين فرد تا الآن عليه جناب خامنه اى رهبر كشور و مفاسد سپاه مطلبى نوشته يا خير؟
چه با نام کاوه یا رستم یا خادم الأهرام و دهها نام ديگر
رو که نیست، سنگ پای قزوین است
این همه چپاول .قتل.غارت و به تاراج بردن مملکت …هنوز با گستاخی مردم رو اینجا هم تهدید مکنیین؟
همینطور باوقاحت ۳۷ سال حکومت کردید… ظلم تا کی ؟ دریغ ازیک جو انسایت !!!
لطمه ای که شما بدین زدین هیچ کافری نزده … شما باورهای دینی مردم را دو دستی کفن کردین و در زباله دان انداختین. شما نه از خدا میترسین نه به اخرت ایمان دارید
وای بر شما وروزی که بگندد نمک
نوری زاد نارنین در پیش درآمدی که نقلِ قولی از ابوبکر به علی آوردم، بیشتر رویِ سخنم با شما بود که چند بار فرموده اید:
“این روزها می زنم به سیم آخر”
باز اجازه میخواهم ابتدا، پیش گفتاری عرض کنم برای دوستانی که شاید وجه تسمیه ی اصطلاحِ ” میزنم به سیم آخر” را تابحال نشنیده اند.
“سیم” همان پول رایج کشورمان در ازمنه ی نه چندان دور بوده، که از آن به ” زر و سیم ” تعبیر می شده است.
قماربازان حرفه ای و قهار از روی احتیاط، مقداری سیم که ارزش آن پایین تر از زر(طلا) بود، کنار می گذاشتند و دست به آن نمی زدند مگر به روز مبادا که اگر تمام دارایی شان را روزی در پای قمار باختند، بتوانند چیزی داشته باشند و چند روزی با آن امرار معاش نمایند.
مواقعی پیش میآمد که وقتی قماربازی که همه دارایی اش را قبلا” باخته بود به قمار خانه مراجعه میکرد. از او می پرسیدند که روی چه میخواهی قمار کنی، تو که دیروز هرچه داشته ای، باخته ای! و باصطلاح ببازی راهش نمی دادند و همینجا بود که می گفت: میخواهم بزنم به سیم آخر – یعنی میخواهم روی آخرین تنخواه و داشته ام قمار کنم و الخ…
و حال میرسیم به “سیمِ آخر شما که به فحوای کلام و تعبیرشما جسم و جان نحیف و نزارتان باشد:
پهلوانِ سرزمینِ مفلوک و به بند کشیده ام، فریدون و نوری زادِ عزیز !
این دُر گران سنگی که شما از آن به سیم(جان و تنِ پرتوان تان)، تعبیر می کنید، آن دُرِ گرانبهایی است که مردم سرزمینم پس از 37 سال تجربه ی تلخ و خانمانسوزِ حکومتِ سفاکان، بدان دست یافته اند. – روبهان، گدایان، فرو مایگان و سفله گانِ بی همه چیزِ دیروز که امروز به نان و نوایی رسیده اند و مبدل به افعیان، گرگها، کرکسها و خفاشان خون آشامی گردیده اند که چنگالهای خونین شان را تا مغز استخوان مردم فرو برده اند.
این یاقوتِ ناب و درخشان، پس از تحمل سال ها رنج و التهاب، شکنجه و تحقیر، زندان و تهدید، اکنون اینچنین صیقل یافته و پرتو افشانی اش مرزهای جغرافیاییِ این سرزمین را درنوردیده و در آفاق نورافشانی میکند…
این درخت پربار که امروز اینچنین بارور و تنومند گشته و دلخستگان و رنجدیدگانِ داغدیده و فلک زده ای که هر از چندگاه، به سایه اش پناه میآورند و تن مجروح، به نسیم فرحبخش آن می سپارند…
نسیم دلنواز و جانفزائی که با هر نسیمش کاخ ستمکاران و بیدادگران، جباران و غارتگران را بلرزه میاندازد و خوابِ نازِ سلطه گران و حرامیانِ رذل و دون پایه را برهم میزند و حرام میکند…
وجود تو همانند قرص فروزان ماه با زیبائی دلنشین و روحبخشِ کلمات و عبارات سحرآمیز در آسمانِ نیلگونِ سرزمینم میدرخشد و همچون فانوس دریایی که از کنار امواج خروشان، دریای تاریک و ظلمانی را با نور خود روشن سازد، مردم به بند کشیده و سرگردان میهنم را در وادی بی پایان رنج ها و آلام دژخیمان، بجلو میبرد…
هنگامی که شهر و مردمش پس از یکروز تلاش جانکاه در زندانی که بوسعت شهر امتداد یافته، به خانه و کاشانه خود باز می گردند تا دمی و ساعتی دور از تحقیر جلادان، بیاسایند، تو را میبینم که بعادت دیرین حتی شباهنگام آرام و فرار نداری و راه پر تلاطم و پایان ناپذیری را که در پیش داری از سر میگیری و با همان جوش و خروش می غری و به سیرِ خستگی ناپذیر خویش ادامه می دهی…
ولی افسوس که در این ساعات تمام دیده ها، در برابر انوار روشنی بخش تو بسته شده و همه ی شهر چون گورستانی وسیع و آرام در مقابلِ ناله ها و سوزهای جگرخراشت بخواب رفته است…
نوری زاد عزیز و دلبندم ! ای همراه و ای همدمِ ناله ها و فریادهای فرو خورده ی دردمندان و بلادیدگان این سرزمین! اگر بتوانم به ندای شور انگیز قلب خویش ایمان آورم و به حقیقتی که جلال آنرا احساس میکنم تسلیم شوم، باید اعتراف کنم تو تنها برای تسکین و لذتِ ما مردم خواب آلود و تخدیر شده، پای به وجود نگذاشته ای، بل تو مشعل فروزانی هستی که به خواست مام میهن و خواست و انقلاب درونی ات در ظلمتکده ی این سرزمین افروخته شده ای تا هنگامی که الهه های زمینی به نمایندگی خدای کذائی خود، مال و جان رعیت به یغما بردند، تبلور یابی و در این وادی تیرگون بدرخشی و بلادیدگان و گمگشتگان این خاک را بسوی روشنی و نجات رهبری کنی…
پس این “سیم”، گوهر تابناکِ درخشانیست که نه فقط ازآنِ همگان است بلکه تنها داشته و دارائی این مردم پاکباخته است که همه ی سرمایه خود و آیندگان شان، هم، به یغما و تاراج رفته است….
قدر و قیمت این دُر شاهوار را ارج بنه و مانا باش، فریدون سرزمین من….
با سپاس همواره بر فراز باشید و برقرار.
—————————————
سلام کاوه ی گرامی
سپاس از این همه محبتی که به همچو منی با این کلمات شیوا و آهنگین ابراز می کنید. عجبا که من سیم آخر را در موسیقی می دانستم. مثلا در سنتور و دو تار و سه تار و ویولون. که هر چه به خرک نزدیک تر شویم، صدای برخاسته به جیغ شبیه تر است. که هنرمندان، صدای اوج ها را از آن محدوده بر می کشند. چه خوب که خطای مرا اصلاح فرمودید. سیم آخری که من دارم خودم را برای آن آماده می کنم به یکجور ایستادگیِ فردیِ بی تعارف مانند است تا رسیدن به بیخ کار. وقتی صدای تو را نمی شنوند و یا ادا در می آورند که نمی شنوند، چاره ای باقی نمی ماند الا همین سیم آخر. من باید پسرم را ببینم. باید اموالم را از اینان پس بگیرم. طرفم سپاه است با همه ید و بیضائش. می دانم که سپاه به این سادگی ها تن به مذلتِ پس دادن اموال من نمی دهد. و تن به مذلت رفع ممنوع الخروجی من. مرا چاره ای جز این سیم آخر نیست. پسرم در شرایط حساسی بسر می برد. دکتر ملکی هم مثل من است. پنج شش سال است که پسرش را ندیده. می گوید: شاید امسال سال آخر زندگی اش باشد. نه دادگاهی ما را ممنوع الخروج کرده و نه این ممنوع الخروجی و بردن اموال اساسا قانونی است. شاید سیم آخر تکلیف هر دو طرف دعوا را مشخص کند. بازهم سپاس از شما
با احترام
.
فريب سخنان زيباى اين منافق رياكار را نخوريد كه گرگى است در لباس ميش
موافقم/ حالا جاسوس نه . ولي من دقت کردم کاوه هروقت مي خواهد از سايت زنديق اعلاميه بياورد از يکي دوروز قبل به نوري زاد لقب “نازنين” مي دهد .من بشدت حس بدي به اين مرد دارم
آری برادر، اینگونه بود. بر هرچه شیاد نعلت….
برگرفته شده از بی بی سی:
سه روز از به گروگان گرفته شدن دیپلماتهای آمریکایی در تهران میگذشت که آیت الله خمینی عدهای دانشجو را در قم دور خود جمع کرد تا به آنها درباره «توطئههای آمریکا» بگوید و هشدار بدهد که مراقب باشند که آمریکا برای نابود کردن انقلاب «نظامی نمیآورد اینجا. آمریکا نویسنده میآورد اینجا، آمریکا گوینده میآورد.»
رهبر ایران دو روز پیش از آن، آمریکا را «شیطان بزرگ» خوانده و از اقدام «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» در تسخیر «لانه جاسوسی» حمایت کرده بود. حالا زمان آن فرا رسیده بود که طی نطقی دیگر به ملت اطمینان دهد که «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.»
آیت الله خمینی چهارشنبه ۱۶ آبان در نطقش اعلام کرد: «همه ملت ما دشمن شماره یک خودش را امروز آمریکا میداند، برای اینکه دشمن شماره یک ما (شاه) را برده آمریکا نگه داشته. آن وقت که او (شاه) بود هم دشمن شماره یک ما آنها (آمریکاییها) بودند.»
مخاطبان جوان آیت الله خمینی و مردم ایران اما خبر نداشتند که حدود یک سال پیش از آن، رهبر انقلاب در پشت صحنه با «دشمن شماره یک» تماس گرفته بود تا مستقیما از جیمی کارتر بخواهد: «به ارتش توصیه کنید از بختیار اطاعت نکند».
بنا بر اسنادی که به تازگی در آمریکا از حالت طبقه بندی خارج شده است، رهبر انقلاب چند روز پیش از آنکه از نوفل لوشاتو به تهران برگردد – در روز ۲۷ ژانویه ۱۹۷۹ (هفتم بهمن۱۳۵۷) – به دولت کارتر پیام شخصی محرمانهای میفرستد که در آن از یک طرف به طور تلویحی تهدید به اعلان جهاد میکند و از طرف دیگر دست دوستی و همکاری به سوی کارتر دراز میکند.
وعده مستقیم آیت الله خمینی به دولت کارتر
شما خواهید دید که ما با آمریکاییها هیچ دشمنی خاصی نداریم و شما خواهید دید که جمهوری اسلامی که مبتنی بر فلسفه و قوانین اسلامی است چیزی به غیر از (حکومتی) بشردوست نخواهد بود و به آرمان صلح و آرامش تمام بشریت کمک خواهد کرد
آیت الله خمینی وعده میدهد: «شما خواهید دید که ما با آمریکاییها هیچ دشمنی خاصی نداریم و شما خواهید دید که جمهوری اسلامی که مبتنی بر فلسفه و قوانین اسلامی است چیزی به غیر از (حکومتی) بشردوست نخواهد بود و به آرمان صلح و آرامش تمام بشریت کمک خواهد کرد.»
در آن روزهای پرالتهاب، آیت الله خمینی در برابر آمریکا لحن ملایمی اتخاذ کرده بود. او برای بازگشت به ایران، جلوگیری از کودتای احتمالی ارتش (که به روایت هوادارانش به شدت از آن بیم داشت)، کنار زدن دولت شاپور بختیار و سرنگون کردن حکومت شاهنشاهی باید با آمریکا مدارا میکرد. در آن مقطع حساس، تعامل و نه تقابل با آمریکا میتوانست او و یارانش را به مقصد برساند، حتی اگر تعامل به معنای ابراز دوستی نسبت به دولت کارتر و تاکید بر اشتراک منافع با آمریکا باشد.
در گذشته در برخی کتابها و مقالات به این پیام تاریخی اشارهای کلی شده بود، اما متن کامل و رسمی سند به تازگی در آمریکا از حالت محرمانه بیرون آمده است.
کانال یزدی-زیمرمن
آمریکا در روزهای بحرانی انقلاب عمدتا از دو کانال با اردوی آیت الله خمینی در تماس مستقیم بود: در تهران از طریق آقایان محمد بهشتی و مهدی بازرگان و در فرانسه از طریق ابراهیم یزدی، دستیار آیت الله خمینی که سالها در تگزاس زندگی کرده و از طریق دوستانی چون پروفسور ریچارد کاتم با وزارت امور خارجه آمریکا در تماس بود.
در اسناد منتشر شده از ارتباط محرمانهای که واشنگتن با آیت الله خمینی در فرانسه برقرار کرده بود با نام کانال یزدی-زیمرمن یاد شده است. وارن زیمرمن از دیپلماتهای ارشد سفارت آمریکا در فرانسه بود و دست کم پنج بار در نوفل لوشاتو با ابراهیم یزدی دیدار کرد. این دو نفر، صبحها در یک مهمانخانه کوچک که حدود یک کیلومتر از ویلای آیت الله خمینی فاصله داشت بیسر و صدا دیدار و تبادل نظر و پیام میکردند.
Image caption صفحه اول از گزارش شش صفحهای سفارت آمریکا در پاریس که متن پیام آیت الله خمینی در آن مندرج است
ابراهیم یزدی البته در گذشته هم با مقامات وزارت خارجه آمریکا تماسهایی داشت، اما دیدارهای وی با زیمرمن در مقطعی بسیار حساس انجام میشد و از آنجا که با اطلاع کامل آیت الله خمینی بود و به عنوان رابط وی با آمریکا عمل میکرد، از اهمیت زیادی برخوردار است.
اسناد نشان میدهد که کانال یزدی-زیمرمن از روز ۱۵ ژانویه ۱۹۷۹ (۲۵ دی ۱۳۵۷) رسما فعال بوده است، دقیقا یک روز پیش از آنکه شاه ایران را ترک کند. یکی از اولین درخواستهای آقای یزدی از طرف آمریکایی برنامه دقیق سفر شاه بوده است که واشنگتن از ارائه آن طفره میرود.
پیام مستقیم آیت الله خمینی به دولت کارتر در جریان پنجمین دیدار به دیپلمات آمریکایی ابلاغ میشود، در شرایطی که شاه ایران را ترک کرده بود و اداره کشور به شاپور بختیار و ارتش سپرده شده بود. نخست وزیر هم با بستن فرودگاهها مانع از بازگشت آیت الله خمینی شده بود.
این پیام حدود ساعت ۱۰ صبح به وقت محلی توسط یزدی به زیمرمن ابلاغ شده است. بنا بر سند مذکور، آیت الله خمینی به طور صریح از دولت کارتر میخواهد که از نفوذش برای تجدید نظر در موضع ارتش استفاده کند، چرخشی که به گفته رهبر انقلاب، منافع آمریکا را هم تامین خواهد کرد.
آیت الله خمینی در پیام خود میگوید: «فعالیتها و اقدامات بختیار و رهبران کنونی ارتش برای مردم ایران زیان بار است اما برای دولت آمریکا زیان بارتر است، به خصوص برای آینده آمریکاییها در ایران. این فعالیتها میتواند باعث آن شود که دستورات جدیدی در ایران صادر کنم.»
وی میافزاید: «توصیه میشود که شما به ارتش توصیه کنید که از بختیار اطاعت نکند و این فعالیتها را متوقف کند.»
بنا بر این سند، ابراهیم یزدی پیام را کلمه به کلمه به فارسی نوشته بود و «در حالی که پیام را برای زیمرمن میخواند ترجمه میکرد.»
آیت الله خمینی گفته بود: «اگر بختیار و و رهبران فعلی ارتش دخالت در امور را متوقف کنند، ما مردم را آرام خواهیم کرد و این باعث خواهد شد که به آمریکاییها (در ایران) آسیبی وارد نشود.»
یکی از مهمترین نگرانیهای دولت آمریکا امنیت جانی هزاران مستشار نظامی و شهروند عادیاش در ایران بوده که بنا بر پیام آیت الله خمینی در صورت همراه شدن واشنگتن با انقلاب جانشان به خطر نمی افتاد.
شاید به خاطر یک چنین تضمینهایی بود که در روز پیروزی انقلاب، آقایان محمد بهشتی و ابراهیم یزدی ژنرال فیلیپ گست، بلندپایهترین مقام نظامی آمریکا در ایران (رئیس هیئت مستشاران نظامی) و ۲۶ نفر از پرسنل نظامی آمریکا را از زیرزمین ستاد کل ارتش شاهنشاهی که چریکهای مسلح به آن حمله کرده بودند بیرون آوردند و صحیح و سالم به سفارت تحویل دادند.
ابراهیم یزدی، دستیار ارشد آیت الله خمینی در بسیاری از مصاحبهها مترجم او بود. آقای یزدی در پشت صحنه هم یکی از کانالهای تبادل نظر و پیام رهبر انقلاب با آمریکا بود
رد شباهت با لنین
از قضای روزگار همان روزی که ابراهیم یزدی، پیام شخصی آیت الله خمینی را به واشنگتن ابلاغ کرد، داماد سابقش شهریار روحانی – که به عنوان نماینده و سخنگوی آیت الله خمینی در آمریکا فعال بود – به دیدار مقامات ارشد وزارت خارجه رفته بود.
بنا بر اسناد منتشر شده، آقای روحانی هم از طرف آمریکایی خواسته بود که نگذارد ارتش به ویژه گارد شاهنشاهی مانع از بازگشت رهبر انقلاب به ایران شود که این موضوع توسط سایرس ونس، وزیر خارجه به کاخ سفید اطلاع داده میشود.
آقای روحانی در پایان گفتگوهایش که حدود یک ساعت و نیم طول کشید سه دلیل میآورد که انقلاب ایران دموکراتیک است و به نظامی دیکتاتوری منجر نخواهد شد: «اول، رهبری انقلاب را شخصیتی صاحب کرامت برعهده دارد که قدرت را در دست نخواهد گرفت و مانند لنین و مائو تسهتونگ ماهیت دموکراتیک مبارزه را تغییر نخواهد داد.»
«دوم، رهبران دینی به نقش خود به عنوان پل ارتباطی بین دولت و مردم ادامه خواهند داد تا سیاستهای دولت را برای مردم و خواستههای مردم را برای دولت توضیح بدهند تا ارتباط آنها قطع نشود.»
«سوم، ویژگیهای دموکراتیک انقلاب آنقدر عمیق است و چنان در جامعه ایران تثبیت شده که نیروی نظامی و یا عمل متقابل دیگری نمیتواند آن را تحریف کند.»
این انقلابیون جوان در غرب تحصیل کرده که در مقاطع حساس و بحرانی به عنوان پل ارتباطی آیت الله خمینی با آمریکا عمل کردند و در مذاکرات حساس پشت پرده که مانع از خونریزی بیشتر و احتمالا جنگ داخلی در ایران شد، پیش بینی نمیکردند که پس از تاسیس جمهوری اسلامی به خاطر همان تماسها با «شیطان بزرگ» به سستی یا حتی خیانت متهم و به سرعت از گردونه قدرت کنار گذاشته شوند.
عمق خصومت آیت الله خمینی با آمریکا و شیوه حکومتش هم بعد از اشغال سفارت و آغاز آنچه انقلاب دوم خواند برای دولت کارتر در عمل روشن شد.
یک روز بعد از اشغال «جاسوسخانه»، آیت الله خمینی در قم اعلام کرد: «توطئه هاى زیرزمینى در همین سفارتخانهها که هست دارد درست مى شود، که مهمش و عمده اش مالِ شیطان بزرگ است که آمریکا باشد.»
رهبر انقلاب افزود: «نمى شود بنشینید و آنها توطئه شان را بکنند. یک وقت ما بفهمیم که از بین رفت یک مملکتى، و با حرفهاى نامربوطِ دمکراسى و امثال ذلک ما را اغفال کنند که مملکت دمکراسى است، و هر کسى حق دارد در اینجا بماند، هر که حق دارد توطئه بکند. این حرفهاى نامربوط را باید کنار گذاشت.»
مهدی از تهران
عرض ادب و احترام
1 – از قدیم گفتن پیش نماز که ….
ازسایت: http://www.bbc.com/persian/iran/2015/11/151103_u01-khomeini-carter-secret-message
پیام محرمانه آیتالله خمینی به کارتر:
بنا بر اسنادی که به تازگی در آمریکا از حالت طبقه بندی خارج شده است، رهبر انقلاب چند روز پیش از آنکه از نوفل لوشاتو به تهران برگردد – در روز ۲۷ ژانویه ۱۹۷۹ (هفتم بهمن۱۳۵۷) – به دولت کارتر پیام شخصی محرمانهای میفرستد که در آن از یک طرف به طور تلویحی تهدید به اعلان جهاد میکند و از طرف دیگر دست دوستی و همکاری به سوی کارتر دراز میکند.
آیت الله خمینی وعده میدهد: «شما خواهید دید که ما با آمریکاییها هیچ دشمنی خاصی نداریم و شما خواهید دید که جمهوری اسلامی که مبتنی بر فلسفه و قوانین اسلامی است چیزی به غیر از (حکومتی) بشردوست نخواهد بود و به آرمان صلح و آرامش تمام بشریت کمک خواهد کرد.»
این آقای روح اله مصطفوی (خمینی) است که شد بت ملت ایران، قبل از آمدن به ایران و دیدیم چه کرد پس از آمدن به ایران
2 – استبداد نعلین این روزهای پس از شکست مفتضحانه هسته ای، داستان جدیدی بنام نفوذ برای گردن کشی و قدرت نمائی برای ملت ایران به راه انداخته و شروع کرده به عربده کشی و راه انداختن بگیر و ببند.
3 – ضمن ابراز خوشحالی برای ازاد شدن فرزند این بانوی محترم به نظر اینجانب آزاد کردن این مورد میتواند نقشه ائی و دامی دیگر برای ملت باشد.
4 – اگر ملت ایران در نمایش رای گیری استبداد نعلین در ماه های آینده شرکت کنند، نشانگر آن است که هر ملتی لیاقت آن حکومتی دارد که بر او حکومت میکند. البته نظر اینجانب این است که اکثر ملت در نمایش رای گیری استبداد نعلین شرکت خواهند کرد. دیدیم که چهار سال پس از تو سری خوردن سال 1388 اکثر ملت در سال 1392 دوباره در نمایش رای گیری استبداد نعلین شرکت کردند و دلقکهای استبداد نعلین با اسامی دیگری را سرور خود کردند . این بدان معناست که شرکت کنندگان در نمایش رای گیری استبداد نعلین تا چه اندازه در باتلاق جهل و خرافات دینی و مذهبی گرفتار هستند.
5 – این روزها استبداد نعلین بازی جانشینی رئیس استبداد نعلین پس از مرگ او را به راه انداخته اند تا متوجه اوضاع و احوال جامعه شوند که بتوانند آن جانشینی که مد نظر دارند را جا بیندازند . ماسفانه اکثر ملت هم در این دام گرفتار آمده و خود کارهائی از قبیل انداختن شایعه رئیس شدن یکی از پسران رئیس استبداد نعلین یا نعلین پوش دیگری و خلاصه اینکه هر عکس العملی را که نشانگر تداوم استبداد نعلین است را نشان میدهند جز رهائی از استبداد نعلین. واقعا حکومتهای دیگر دنیا آرزوی داشتن چنین ملت مستبد زده ائی را دارند.
مهدی از تهران
ضمنا گفته ميرحسين رادرتقلب 88 راازياد نبايد برد اوگفت… .من تسليم اين بازي خطرناك نخواهم شد… يا من اين شعبده بازي ر.… .
تشکر می کنم از مهرداد که جوابم را به نیکی داد
آلمانی ها یک اصطلاح دارند که ازش خیلی استفاده می کنند که ترجمه اش همان” مو به مو” ی خودمان است: Bis ins kleinste وقتی می گویند: ما باید قانون را اجرا بکنیم این اصطلاح را بکار می برند. یعنی استثنا در قانون نیست مگه آنجا که خود قانون مشخص کرده. من دنبال این سوال بودم که در اسلام می شود موبه مو به احکامش عمل کرد؟ یعنی می خواستم بدانم می شود فردی را آورد و نشاند بر یک صندلی و گفت: این فردی که بر صندلی نشسته، محصول اسلام است. یعنی تربیت اسلامی دارد. وحشت می کنم از تجسم این فرد که تمام احکام را رعایت می کند مو به مو چه در گفتار و چه در رفتار و چه در اندیشه. این فرد را شما هم تجسم کنین واقعا وحشتناک می شود. اگر گفتید چرا؟ به این خاطر که شما دو تا مجتهد اسلامی نمی تونید پیدا کنید که حرف شان یکی باشد. یکی موسیقی را حلال می داند و دیگری حرام. این حرام و حلال مثل توپ از این گوشه می رود به آن گوشه. یک آلمانی وقتی می گوید: Bis ins kleinste و به قانون اشاره می کند شما احساس امنیت و آرامش می کنید. اما این احساس را من در باره اسلام ندارم که وقتی می گویم مو به مو احساس آرامش بکنم. من با شوهر مسیحی ام شرط کردم که نه من به عقاید اون کاری داشته باشم نه اون به عقاید من. شوهرم پرسید بعدا که بچه دار شدیم بچه های چی می شوند؟ گفتم آزادشون می گذاریم که نه مسلمان باشند نه مسیحی تا برسند به سن قانونی. من و شوهرم بخاطر این که همدیگه رو دوست داشتیم و خیلی به همدیگه احترامی می ذاشتیم از کنار عقاید همدیگه رد شدیم. من در ایران که بودم محرم که می شد سیاه می پوشیدم اینجا در آلمان هم سیاه می پوشم. شوهرم و بچه هایم می دانند که من برای چی سیاه می پوشم به من احترام می ذارند. من وقتی قرآن می خونم با صوت می خونم پسرم با پیانو میاد با من همراهی می کنه من می بینیم او با موسیقی خودش داره به من می گه مامان من به تو نزدیکم به تو و به قرآنت احترام می ذارم. دستورات قران بعضی هاش مرا به وحشت می اندازد. قبلا من زیاد فکر نمی کردم اما چند ساله خیلی فکر می کنم می بینم چهره خدا در قران خیلی برافروخته است من خدایی را دوست دارم که صورتش پر از تبسم باشد بعدش بخودم می گویم تو اگر بخواهی Bis ins kleinste به دستورات اسلام عمل کنی یک موجود عجیب غریب می شوی. کجا بخندی کجا گریه کنی کجا فریاد بکشی کجا دوستی بکنی کجا شمشیر بکشی و آدم بکشی کجا بخوری چی بخوری چی فکر بکنی چی عبادت کنی در عبادت چی بگی با کی ها نگردی با کی ها معامله بکنی ازدواج کنی قهر بکنی بزنی بکشی غیبت بکنی نکنی دروغ بگی اینجا بعدش جاهای دیگر دروغ نگویی تکلیف زن در اسلا م چی می شود؟ تکلیف معامله حلال و حرام چی می شود؟ کاری که در بانکها انجام می شود اسلامی است ربا است یا نه باید از همه دوری کرد و در گوشه ای انزوا گزید. باور کنید من یک بار سیصد مورد از قرآن آداب زندگی بیرون کشیدم خودم وحشت کردم شاید مثلا در جاهایی مثل عراق و مکه و افغانستان بشود تا حدودی به این احکام نزدیک شد اما در خود ایران نمی شود در غرب که اصلا نمی شود مگر این که در همین نماز و روزه و حجاب خلاصه اش بکنیم. با این همه من اصرار دارم مسلمان باشم چون یک چیزهایی در اسلام هست که من دوستش دارم در قرآن یک چیزهایی هست که من دوستش دارم. بخودم گفتم تو همین چیزهایی را که دوستشان داری را بردار و آنهایی را که دوستشان نداری کنار بگذار خلاصه این که مو به مو نمی شود. از همگی تشکر می کنم.
سارا از فرانکفورت شما دراین سایت زیرکانه تبلیغ تفسبر خود از اسلام می کنید چون بدون هیچ اجباری جزئیات زندگی خود و براوردن سنتهای اسلامی را توضیح می دهید.شما بفرمایید شله اماحسین و علی اصغر چه ربطی به سؤالات شما دارد؟اصلا زندگی خصوصی شما چه ربطی به دیگران دارد؟شما اگر منتقد دینی هستید که تفسیر خود از دین را دارید و با آن هم بخوبی و خوشی زندگی می کنید ولابد ایرانهم تشریف می برید و برای خالی نبودن عریضه شله نذری هم می دهید.خب مشکل شما چیست؟حرامزاده خواندن فرزندان شما توسط مشتی آخوند حوزوی و متعصبین اسلامی هم با توجه بفکر خودتان تاثیری در روابط شما با شوهر و فرزندانتان ندارد.پس مشکل شما چیست؟اگر منتقد سیاسی هستید که احتیاج به مطرح کردن دیدگاهای مذهبی خود ندارید.مگر در همان آلمان چند فرد سیاسی را می شناسید که با توسل به خرافات مذهبی سعی در قانع کردن مردم در موقع انتخابات باشند؟
———————–
مزدک گرامی،
پیشنهاد می کنم آنچه را که خود درست می دانیم، از دیگران انتظار نداشته باشیم. اجازه بدهیم دوستان هرجوری که خود صلاح می دانند بنویسند. شأن ما می تواند نقادی باشد صرفاً.
سپاس
.
“بسمت امام زاده داود ”
دیروز میرفتم بسمتِ امامزاده داود.
تو مسیر یه پیرمردی پیاده میرفت, سوار ماشینش کردم .
برگشت گفت :
دست شما درد نکنه, ما قدیما این مسیر رو با الاغ میرفتیم،
الان داریم با شما میریم !!
⭐️ ⭐️ ⭐️
نفهميدم تشكر كرد!
خاطره بود !
يا قصد تخريب مارو داشت 🙁
روزآنلاین
***
رسالت تاریخی روشنفکران
احمد شاملو
روزهای سیاهی در پیش است. دوران پر ادباری که، گرچه منطقاً عمری دراز نمیتواند داشت، از هماکنون نهاد تیرهٔ خود را آشکار کرده است و استقرار سلطهٔ خود را بر زمینهئی از نفی دموکراسی، نفی ملّیت، و نفی دستاوردهای مدنّیت و فرهنگ و هنر میجوید.
اینچنین دورانی بهناگزیر پایدار نخواهد ماند، و جبر تاریخ، بدون تردید آن را زیر غلتکِ سنگین خویش درهم خواهد کوفت. امّا نسل ما و نسل آینده، در این کشاکش اندوهبار، زیانی متحمل خواهد شد که بیگمان سخت کمرشکن خواهد بود. چرا که قشریون مطلقزده هر اندیشهٔ آزادی را دشمن میدارند و کامگاری خود را جز بهشرط امحاء مطلق فکر و اندیشه غیرممکن میشمارند. پس نخستین هدفِ نظامی که هماکنون میکوشد پایههای قدرت خود را به ضرب چماق و دشنه استحکام بخشد و نخستین گامهای خود را با بهآتش کشیدن کتابخانهها و هجوم علنی بههستههای فعال هنری و تجاوز آشکار بهمراکز فرهنگی کشور برداشته، کشتار همهٔ متفکران و آزاداندیشان جامعه است.
اکنون ما در آستانهٔ توفانی روبنده ایستادهایم. بادنماها نالهکنان بهحرکت درآمدهاند و غباری طاعونی از آفاق برخاسته است. میتوان بهدخمههای سکوت پناه برد، زبان در کام و سر در گریبان کشید تا توفان بیامان بگذرد. امّا رسالت تاریخی روشنفکران، پناه امن جستن را تجویز نمیکند. هر فریادی آگاهکننده است، پس از حنجرههای خونین خویش فریاد خواهیم کشید و حدوث توفان را اعلام خواهیم کرد.
سپاه کفنپوش روشنفکران متعهد در جنگی نابرابر بهمیدان آمدهاند. بگذار لطمهئی که بر اینان وارد میآید نشانهئی هشداردهنده باشد از هجومی که تمامی دستاوردهای فرهنگی و مدنی خلقهای ساکن این محدودهٔ جغرافیائی در معرض آن قرار گرفته است.
منبع: کتاب جمعه- شمارهی یکم- چهار مرداد ۱۳۵۸
سلام آقای نوری زاد . نوشته اید : ” فرحِ بخشی ” بانویی که جلوی اوین و جلوی دنا عکس پسرش امین را بالا می گرفته و فریاد می کشیده و نعره می زده : ای سپاه ، از من بترس! من امین رو آزاد می کنم ، همین امروز فرزندش امین انواری آزاد شده ! میگویم آقای نوری زاد ، ضرب المثلی است که میگوید : دیوار موش داره و موش هم گوش داره . آقای نوری زاد مگر در اطراف لاستیک دنا هم ” موش ” ها هستند که گوشِ اشان صدای ” فرحِ بخشی ” را شنیده باشند و به کله گنده هایشان شنیده ها را منتقل کرده باشند ؟
تبریک به این مادر عزیز، سرکار خانم “فرحِ بخشی”. به امید روزی که جای این آخوندها ////////// رو با جای همه این جوانان عزیزی که در پشت میله زندان ها هستند عوض کنیم
” آخوند و قاچِ خربزه ”
جوانی که به قصد خریدِ خربزه به میوه فروشی رفته بود، خربزهای را که قاچ خورده
بود در دست گرفت و برای امتحانِ شیرینی آن، انگشتش را در آن کرد.
آخوندی که جهت خرید میوه در آنجا حضور داشت با دیدن این صحنه، به جوان گفت :
اگر من انگشت در قاچ شما بکنم، ناراحت نمیشوید؟
جوان با خونسردی جواب داد :
اگر به قصدِ چشیدن باشد، خیر اشکالی ندارد 🙂
————————————————-
ملیجک گرامی
این لطیفه را من ندیده می گیرم. شما هماره بهترین ها و ناب ترین ها و موجزترین ها را برای ما به ارمغان می آورید. توهین از هر جورش که باشد، از انصاف دور می شود. سپاس که مراعات می فرمایید.
سپاس
.
اقای ملیجک بی خیال لطایفی با این مضمون باشید.حیف شما نیست؟
نوری زاد عزیز
من به سنگینی مسئولیتی که در قبال این سایت بر شانههای شماست کاملا واقفم
و از این بابت پوزش خواسته، تمام تلاش خود را بکار خواهم بست، تا از هر گونه
توهینی پرهیز گردد.
آرزو میکنم کسانی را که قریب چهل سال، افکار و سنتهای کهنه خود را بر ملتی
تحمیل کرده و بی وقفه به فهم و شعور ملتی آشکارا توهین میکنند نیز اندکی رعایت
حرمت و احترام این ملت را بنمایند.
با ارادت فراوان
ملیجک
ملیجک دوست داشتنی
با این پاسخت، دهانت را باید طلا گرفت. سپاس.
ملیجک گرامی اتفاقا این داستان واقعی است و در زمان ر ضاشاه در اصفهان اتفاق افتاده بااین تفاوت که انکه انگشت میکند یک طلبه خوئش ذوق اصفهانی و دیگر ی صاحب خربزه بوده
جمله ی زیبایی هست که می گوید: وطن آغوش مادر است هرجا که باشد.
” گوش خر بفروش و دیگر گوش خر ” !!!
دوست رندی داشتم که می گفت:
از پدر پرسیدم براي چي انقلاب كرديد؟
پاسخ داد:
براي اسلام
گفتم :
مگه اون وقت ها نماز نميخوندي؟
…چرا
مگه مسجدنميرفتي؟
…چرا
مگه مكه نميرفتي؟
…چرا
مگه محرم تكيه ودسته نبود؟
…چرابود
مگه زنت حجاب نداشت؟
…چراداشت
مگه سود و نزول بدنبود
…خيلي بدبود
مگه ناموس محلتون حرمت نداشت؟
…چرازياد داشت
مگه صداي اذان از راديو پخش نميشد؟
…چرا ميشد
گفتم خب پس چه تغييري ايجادكرديد؟
كمي درنگ كرد
وهيچ پاسخي نداشت
گفتم :
ولی امروز فرزندتو نماز نميخواند
از حج بیزارست و از حجاب گريزان
و از چشم بد و نامرد مردان محله بدور نیست نزول بيداد ميكند
بانكهاي اسلامي راببين!؟
مساجد خالي
و پارتيهاي انچناني شبانه که سرداران فربه راه میاندازند و آخوندهایی که در شهرهای مذهبی با کلاه شرعی صیغه و متعه سن قحشا را تا 12 سال تنزل داده اند؟!
شاه غارت كرد؟
چقدر؟
جان بچت چقدر خورد، چقدر برد؟
تابه حال چقدر از پول من وتو به جيب نامردان رانتخوار سیاسیون رفت؟ که اغلبشون یا ملا و ملا زاده بودند یا با اونا ربط و وصل بودن!؟
اسلام امد اما از نوع جديدش
من به فرزندم حقيقت راخواهم گفت!
ﻣﻤﻠﮑﺘﯽ ﮐﻪ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ” ﺗﻤﺎﻡ
ﻣﺮﺩﺍﻧﺶ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻧﯿﺎﺯ ﺍﺩﻋﺎﯼ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻦ …!”
ﺑﻘﻮﻝ ﺑﻬـــــــــــــــﺮﻭﺯ ﻭﺛﻮﻗﯽ :
ﯾﻪ ﻣـــــــــــــــﺮﺩ ﻧﺸﻮﻧﻢ
ﺑﺪﯾﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺮﻡ ﺯﻧـــــــــــــــﺶ ﺑﺸﻢ …
ﻣﺎ ﻧﺴﻠﮯ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺑﻪ
ﭘﺪﺭﻣﺎﻥ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﻧﻪ ﺑﻪ
ﻣﺎﺩﺭﻣﺎﻥ ..
ﻣﺎ ﺑﻪ ﻓﻨﺎ ﺭﻓﺘﯿﻢ ..
ﻧﺴﻠﮯ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ
ﺭﻓﺘﯿﻢ ﻭﻟﮯ ﻫﻤﻪ ﺑﮯ ﺍﻋﺼﺎﺑﯿﻢ ﻭ ﻣﻮﺟﮯ ..!
ﻧﺴﻠﮯ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺗﺤﺮﯾﻢ ﺷﺪﯾﻢ .!
ﺍﺯ ﺩﺍﺧﻞ ﻓﯿﻠﺘﺮ .!
ﻫﻢ ﺍﺯ ﺩﺯﺩ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﻢ ﻫﻢ ﺍﺯ ﭘﻠﯿﺲ !!
ﺣﯿﻒ ﺷﺪ …
ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﺩﻧﯿﺎﯾﮯ ﮐﮧ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻣﺪﻧﺶ ﺑﻪ ﺷﮑﻢ
ﻣﺎﺩﺭﻣﺎﻥ ﻟﮕﺪ ﻣﯿﺰﺩﯾﻢ
ﺍﯾﻨﺠﺎ :
ﻣﻨﻄﻖ ، ﺗﻘﻠﯿﺪ ﺍﺳﺖ
ﮐﺘﺎﺏ ، ﺩﮐﻮﺭ ﺍﺳﺖ
ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ، ﺗﺒﻠﯿﻎ ﺍﺳﺖ
ﺁﺯﺍﺩﯼ ، ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺍﺳﺖ
ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ، ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﺍﺳﺘﻘﻼﻝ ، ﺗﯿﻢ ﺍﺳﺖ
ﺷﻌﺎﺭ ﺁﺳﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﺷﻌﻮﺭ ، ﻧﺎﯾﺎﺏ ﺍﺳﺖ
ﭘﯿﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﺳﺖ ، ” ﻋﺎﺭ ” ﺍﺳﺖ
ﭘﯿﻨﻪ ﺑﺮ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ، ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﺍﺳﺖ
ﺩﺭﻭﻍ ، ﺣﻼﻝ ﺍﺳﺖ
ﺷﺎﺩﯼ ، ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ
ﺍﻋﺪﺍﻡ ، ﺍﺻﻼﺡ ﺍﺳﺖ
ﺍﺻﻼﺡ ، ﻓﺴﺎﺩ ﺍﺳﺖ
ﺩﺍﻧﺎ ، ﺍﻓﺴﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﻧﺎﺩﺍﻥ ، ﮐﺎﻣﯿﺎﺏ ﺍﺳﺖ
ﺩﺭﺩ ﻣﺮﺩﻡ ، ﺑﯽ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﺭﯾــــــــﺎ ، ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﺍﯾﻤﺎﻥ ، ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ .
ﺍﯾﻧﺠـــــﺎ
ﺍﯾـــــﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ….
چرا زمان شاه بهتر بود؟
شاید یک دلیلش این بود که:
1. هر موقع جنسی گرون می شد علما فتوا می دادن مردم نمی خریدن جنس ارزون می شد!
2. سود بانکی زیاد می شد علما فتوا می دادن سود وام های بانکی با همکاری مردم و آتش زدن اموال دولتی دوباره سودها به سرجاش بر می گشت.
3. بنزین گرون می شد علما فتوا مردم آتیش
4. بیلیت اتوبوس گرون علما فتوا مردم آتیش
5. توتون گرون علما فتوا مردم ترک سیگار
6. قند گرون علما فتوا قند نجس
7. هر مشکلی که پیش میومد علما فتوا میدادند ومردم یکپارچه عمل میکردند.
الان چی شده که صدای علما در نمی یاد؟
خدا عوض شده یا دین خدا؟!
شاید هم علما کاسب شدند؟!
شایدم هیچکدوم عوض نشدن و فقط علما دستشون باز شده و دامنشون بالا!!!؟؟؟
آقای لاریجانی چند روز پیش در سخنرانی خودش اعلام کرد به کل دنیا:که ملت ما نشون دادن فشار تحریم ها به روی ما اثری نداشته و نداردخوب چند تا سوال:
آخه مردک! بگو ببینم مگه تو از مردمی؟مگه توی مردم زندگی میکنی؟مگه پایه حقوق وزارت کاری میگیری؟مگه تو مستاجری؟تا حالا شده واسه خونت خرید کنی،اجاره بدی،فیش های آب و برق و گاز و … پرداخت کنی،شهریه دانشگاه،هزینه های جاری زندگی رو با یک ماه حقوق700تومنی بگذرونی؟کردی این کار رو؟بچه دانشگاهی داری که شهریه بدی؟میدونی چقدر از تولید کننده ها و کاسبهای این کشور توی جریان تحریم ها ورشکست شدن و الان گوشه های زندان هستن؟زناشون طلاق گرفتن؟بچه هاشون آواره شدن؟فشار رو شماها نیست،شماها سوار بر اریکه های قدرت هستید این ملت هستن که استخونهاشون زیر اریکه های شما خورد شده و داره میشه،شما نمیبینید و نمیخواهید ببینیدچرا آمار خود کشی های سرپرست خانواده ها رو نمی بینید؟از اونور تیلیاردی از کشور خارج میشه و از اینور گیر دادین به این 45 تومن مردم !!!
اختلاسها به تومان:
پدیده شاندیز ۹۶٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰
بابک زنجانی ۸۵٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰
فساد بانکی ۳٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰
منصور آریا ۱٫۲۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰
دانشگاه ایرانیان ۱٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰
تامین اجتماعی ۳۷۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰
صادق محصولی ۳۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰
معاون بانک مرکزی ۲۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰
رحیمی معاون اول ۱۷۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰
بنیاد شهید ۵۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰
البته اونایی که تاالان ثابت شده ودادگستری اعلام کرده!!!
اونایی که فعلا” از خودشونن یا خودِ خودشونن و هنوزم دارن می چرن و می خرامن و آفتابه شون ور نیفتاده بکنار!!!
مجموع: ۱۹۹٫۳۹۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰
جمعیت ایران: ۸۰٫۰۰۰٫۰۰۰
سهم هر ایرانی: ﷼ ۲٫۴۹۲٫۳۷۵٫۰۰۰
یعنی سهم هر ایرانی میشه ۲۴۹ ملیون تومان!!!
بعد بودجه واسه یارانه کم میادوبنزین آزادمیشه وفقط کافیه شمایک میلیون وام بخواین…
و ….
—————————————————
اين سخن پايان ندارد هوش دار…
گوش سوى قصه ى خرگوش دار…
گوش خر بفروش و ديگر گوش خر…
کاين سخن را در نيابد گوش خر…
کاوۀ عزیز،
هزاران آفرین بر روشنگری تو. پاینده باشی!
مفتخرم بشاگردی شما استاد نازنین، سپاس
ازلطف شما استاد محترم سپاسگزارم.
ای هموطن: آیا تا کنون فکر کرده اید چرا ملا و آخوندی در ایران نیست که پسوند فامیلش به گونه ای با یکی از شهرهای ایران در هم نیامیخته باشد؟ موسوی خمینی . موسوی اردبیلی- آذری قمی – بیات زنجانی – محمدی گلپایگانی – مصباح یزدی – مکارم شیرازی – موسوی تبریزی – طباطبایی قمی و زین العابدین لنگرودی و هاشمی رفسنجانی و کاظمی بروجردی و مطهری شبستری و علی خامنه ای و هزاران ملا و آخوند دیگر
و این ماجرا بن هنگامه روزگار ملا محمد باقر شفتی میرسد . مردم بجان آمده از ستم تازیان هر جا آخوندی را میدیدند عمامه اش را به گردنش پیچیده و آویزانش میکردند و ایرانیها میدانستند که آخوندهاعراقی یا سوری و یا لبنانی و یا بیگانه اند و این امر باعث شده بودکه مردم نسبت به آنها کنجکاو شوند. آخوندها مخفیانه به گرد هم آمدند و دست به دامن سفارت عظمی انگلیس و بازاری های کلیمی شدند و در این گیرو دار یک آخوند عراقی که مادرش انگلیسی بود بدست مردم افتاد و در حین درگیر ضرب و شتم توسط مردم – کلیمی ها بدادش رسیدند و به مردم خشمگین گفتند که وی ایرانی است مردم بجان آمده از او خواستند اگر راست میگوید به مردم بگوید که زاده کجاست آخوند زالو پیشه پس از مکثی گفت که اهل شفت آباد در گیلان است شگفتی و هیجان توام با سردر گمی مردم نا آگاه را فرا گرفت و ملا از این معرکه جان سالم بدر برد. انگلیسیها و همدوشان سرمایه گزار کلیمی که اوضاع را پس دیدند و بفوریت دستبکار شدند و برای درستی آخوند انگلیسی شبانه به چند خانواده با دادن خرجی و اندکی پول به محلی هادر قریه ای در گیلان و با نصب تابلویی در آن ده دور افتاده آنجا را شفت آباد نامیدند بدین وسیله آخوند عراقی انگلیسی دارای شناسنام ایرانی شد و این شیوه و سنت فریبنده در میان همه آخوندهای وارداتی از عراق و سوریه و افغان و لبنان و عربستان و کشورهای دیگر رواج یافت و آنها که ریشه و تبارشان از میان خونریزان و فریبکاران و دغلکاران بود ایرانی شدند و ما که هفتاد پشتمان از تالگان(طالقان)و دماوند و توس(طوس) نیشابور و بوکان بود بیگانه شدیم و این فریبی بزرگ نصیب ما ایرانیان شد زیرا بیگانگان دریافته اند که ((نجابت ایرانی)) به او اجازه پرخاش به هم میهن و همشهریش را نمیدهد بدین گونه است که ملا و آخوند مشکینی یزدی و لاریجانی رفسنجانی گلپایگانی قمی لنگرودی تبریزی و شیرازی ایرانی میمانند اما نادرپور پروین پروانه پهلوی پارسی و رودکی فرخزاد و بختیار بیگانه و سزاوار سرکوب و سرزنش میشوند و با قدرت گرفتن جمهوری اسلامی و ملاها دوباره چفیه عربی در ایران رسم شد.
جناب بردبار
مشکلات حکومت دینی بجای خودش، دلیل نمیشود که تاریخ خود را هم تحریف کنیم. این مطلب قبلا همینجا منتشر شد و خطاهای متعدد آن توسط دوستان ذکر گردید.
جناب مازیار
ممکنه بفرمایید کدام قسمت از نوشته هایم تحریف شده . لطفا حقایق را بنویسید تا منهم به اشتباهم پی ببرم.
با تشکر فراوان
ريشه ها ٣٤٨( قسمت ٣٤٧ ذيل پست قبلى ))
فرهنگ < فرهنگ دينى <عرفان <….
زمين و آسمان حافظ
٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ : قسمت ب:
چندين قرن خرد سوزى :
سنجش تاريخ نگارى قديم :
١- ديگرى را به چشم كه يا چه مى نگرى ؟ به چشم قرمطى يا سنى يا بى دين يا شيعه يا كمونيست ؟ به چشم سياه يا سفيد ؟ به چشم كافر يا مؤمن ؟ به چشم ضد ولايت فقيه يا ذوب در ولايت ؟ به چشم ترك يا عرب يا آريايى نژاد ؟ به چشم نجس يا پاك ؟ براى پاسخ به اين پرسش ها هركس بايد صميمانه به دل خود ، به تجربه هاى احساسى خود و به انگيزش هاى درونى گفتار و كردار خود رجوع كند ، با خود راست باشد و فارغ از هرگونه خود فريبى و ماله كشى ببيند كه آيا پيش از تقسيم همنوعان خود به اين دوگانه هاى هميشه فتنه انگيز آيا آن همنوع را بدواً همچون يك انسان ديده است يا مى تواند ببيند ؟ عقلانيتى كه حاصل تجربه هاست چنين گويد : آن كس كه در شرايط برابر در نهفتِ گفتارش خود را بحق و ديگرى را از آن رو كه چون او مؤمن به مذهب خاصى نيست پيشاپيش باطل و منفور و ناانسان مى يابد بى هيچ ترديدى فردا روزى اگر قدرت گيرد مجادلهِ ظاهراً منطقى امروزش از اعتراف گيرى در شكنجه گاه سر در خواهد آورد. ژستِ دموكراتيكِ زمان بى قدرتى اش به محض قدرت گيرى تقش درخواهد رفت ، نفرت هاى انباشته در پسِ ٍمجادلات استدلالى اش در خشونتى انسان ستيز فوران خواهد كرد و هرگز اجازه نخواهد داد فضاى عمومى و رسانه اى گفتگو براى همه نوع انديشه و اعتقاد و مذهبى برابر باشد .ديده بينا بسنده است يك ساعتى به ميز گردهاى صدا و سيما بنگرد تا با قطعيت اعلام كند نظامى كه رسانه همگانى اش ملك طلق و انحصارى يك عقيده خاص است لاجرم در زندان هايش نيز بساط شكنجه و اعتراف گيرى برقرار و مستدام است . ديده بينا درمى يابد كه اين گفتار هاى بى رقيب و ظاهر الصلاح كه از گل و بليل و لبخندهاى مزورانه براى زيباسازى خود بهره مى گيرد فرمى است تلطيف شده از شكنجه گاه . چند روز پيش سرداركى با لحنى آرام در فضايى مزين در همين رسانه غصب شده مى گفت : '' اين چند نفرى كه اخيراً دستگير شده اند نفوذى آمريكا بوده اند '' . پيداست كه كشف و قطعيت جرم به اين سرعت و پيش از محاكمه گزافه اى بيش نيست . پس جريان از چه قرار است ؟ خيلى ساده است . محاكمه و عدالتى در كار نيست . جرمى جز نوشتن در ميان نيست اگر نوشتن جرم باشد . سردار قبلاً چيزى را مى گويد كه بعداً بايد كسانى به ضرب زور و شر محض اعتراف كنند تا حرف مقام عظما درست درآيد. اين بيداد به غايت بى شرمانه اى كه اكنون بر آزادگان ميهن ما مى رود زمانى داد محسوب مى شد. زمانى كه كس ترديد نداشت كه قرمطى را بر دار بايد كرد. ( بنگر به قسمت قبلى ).
روسو مى گويد :'' انسان آزاد به دنيا مى آيد اما از هرطرف در زنجير است '' انسانيت انسان به عنوان تنها حيوان مختار و گشوده بر جهان جيزى نيست جز پس گرفتن آزادى اش از زنجير هاى ناخواسته اش . از سوى ديگر آزاده جانى مسبوق است به خودآگاهى و انسان مى تواند چنان با زنجير هايش يكى شود كه هر نسيمى را كه از بيرون بر فرهنگش مى وزد وازند. فرهنگ خود مى تواند زنجيرهايش را در برابر هر امر نو و تازه اى پاس دارد اما نمى تواند از مراوده با ديگر فرهنگ ها در امان ماند .
٢- '' قرمطى را بر دار بايد كرد ،،. در قسمت پيش اشارت رفت كه در تاريخ بيهقى و به عنوان مثال در ذكر بر دار كردن حسنك دو چيز غايب است ؛ يكى مردم و دو ديگر اين حق انسانى كه اساساً قرمطى يا ناصبى يا شعوبى يا شيعه يا پيرو هر دين و مذهبى بودن كه از افق امروزين يك حق انسانى است در قرون وسطى و پيش از آنكه باد تجدد بر فرهنگ قديم بوزد جز از نگر مستثناهايى چون ابن مقفع و رازى و برخى از باورمندان به كيش هاى دگرگونه براى هيچكس جاى چون و چرا نداشته است . قرمطى است ، از همين رو او را بر دار بايد كرد . در ماجراى حسنك به رغم تمامى همدردى هاى پر سوز و گداز با وى ، هيچكس ، هيچكس و هيچكس اين گزاره را در معرض انديشه نمى نهد . كشتن كسى كه دينى خلاف دين غالب و اديان مجاز دارد در گفتار زمان بيهقى به هيچ وجه توحش به شمار نمى آمد . چه بسا صد سال ديگر برخى از رفتارهاى امروز ما نيز كه هيچ قبحى براى ما ندارد وحشيانه خوانده شوند . فرهنگ ها گفتار و ساختارى دارند كه هموندان فرهنگ در آن محاط اند ، بر آن محيط نيستند . تا اين گفتار و ساختار از بيرون ترك بر ندارد شرهاى عادت شده چه بسا خير محسوب شوند . تا همين چند دهه پيش مراسم عمركشان و عمرسوزان باعث خرسندى خاطر كسانى مى شد و هنوز هم آثار اين شرارت ناانديشيده در برخى از متعصبان چندان قوى است كه هرگز نمى توان به شعارهاى انسان دوستانه آنها اعتماد كرد چرا كه پيشاپيش شمارى از انسانها در نظر آنها از انسانيت خلع شده و دشمن و غير خودى و نجس و مرتد و كافر به حساب مى آيند . فرهنگ ها حتى در گذشته از مراوده ناگزير بوده اند ، ليك همهنگام انديشه هاى بيگانه را وازده يا آنها را با سانسورى پنهانى براى همسازى با خود دگرگون كرده اند . اين وازنش و تحريف را در مورد ورود ارسطو و فرهنگ يونانى به فرهنگ اسلامى در حد اين تنگجاى بر رسى مى كنيم.
بوطيقاى ارسطو كه حتى زرين كوب آن را به فن شعر ترجمه كرده است در اصل يونانى(Περὶ ποιητικῆς(peri poetico به معناى '' در باب ابداع '' است . واژه پوئسيس (ποίησις ) در اصل يونانى يعنى : ساختن ، ابداع ، آفرينش . ارسطو نخستين فيلسوف دايرة المعارفى معروف به معلم اول طرح انداز فلسفه اى است كه آهنگِ فراگيرى همه قلمروهاى دانش بشرى دارد . تمامى قواى فكرى انسانى در انديشه او به سه شاخه تئوريا ( قوه نظرى )،پراكسيس ( قوه عملى ) و پوئسيس ( قوه مبدعه ) تقسيم مى شود. تئوريا در لغت يعنى : نظر، تماشا ، ديدار . مقصود از اين واژه علمى است در باره آنچه هست . به زبان ساده مثلاً شما هنگام تماشاى يك درخت آن را توصيف مى كنيد . اين توصيف نه نيازمند عمل است نه نيازمند ابداع بل صرفاً نظرى و تئوريك است . طبيعيات ، رياضيات ، و فلسفه اولى (prima philosophia) در فلسفه ارسطو زير شاخه هاى علم نظرى اند . ارسطو هرگز نه از متافيزيك سخنى گفت نه از تئولوژى و الهيات . يك سده پيش از ميلاد اندرونيكوس رودسيايى گردآورنده آثار ارسطو بخشى از علوم نظرى را كه در باره مبانى و اصول اوليه سخن مى گويد تنها از آن رو كه از نظر ترتيب وتبويب آثار بعد از فيزيك يا فوسيكا يا طبيعيات قرار مى گرفت متا تا فوسيكا يا مابعدالطبيعه نام نهاد . اين نام گذارى به هيچ روى مفهوم الهياتى و راز و رمزى عرفانى نداشت و اساساً فلسفه ارسطو دو جهانى نيست .بعدها ديگران در فرهنگ مسيحى و اسلامى اين مفهوم را الهياتى كردند و حكماى اسلامى فلسفه اولى را به الهيات ترجمه كردند و الهيات را نيز به عامه و خاصه تقسيم كردند .
پراكسيس يا علم عملى در اين باب است كه فرد ، خانواده و شهر چه بايد بكند و چه نبايد بكند. علم عملى به اتيكا ( اخلاق ) ، اويكونوميا ( خانه دارى ) و پوليتيكا ( شهردارى و شهر گردانى و شهريارى ) تقسيم مى شود. فهرست ابن نديم كه پيش تر بررسى اش كرديم حاكى از ترجمه همه اين بخش ها بدست مترجمانى اكثراً نامسلمان است ، ليك از اين بخش فلسفه ارسطو آنچه مانده است همان اخلاق فردى و به ويژه اخلاق نيكوماخوسى است كه در بر گيرنده اندرزهاى اخلاقى ارسطوست فرزند خويش را. اويكونوميا نيز به تدبير منزل ترجمه شده است ، ليك مباحث پوليتيكا و به طور كلى هر مبحثى كه در باره شهروند و حقوقِ ناشى از تصميم و خواست اجتماع بوده است يا اصلاً ترجمه نشده يا اگر هم ترجمه شده اثرى از آن باقى نمانده است . اين البته نه بدان معناست كه شهردارى ارسطويى از افق عقلانيت جمعىِ امروزين سياستى كاملاً مطلوب باشد . حتى خود ارسطو دموكراسى را بهترين نوع حكومت نمى دانست و بردگان و كودكان و پيشه وران و زنان را شهروند نمى دانست ، ليك مبانى سياست وى بر قانونيت و سعادت شهروند و حتى غير شهروند استوار و با حكومت اراده دلبخواه و بلهوسانه يك فرد يا جمع ناسازگار بود. غايت يا تلوس در حركت هر چيزى براى ارسطو اصل بود و غايت زندگى اخلاقى و مدنى نيز سير كمال جامعه انسانى و زمينى به سوى نيك برين و سعادت بود. كوته سخن آنكه مشروعيت قانون اساسى ارسطويى از تلوس يا غايت همين زندگى مدنى گيتاوى بود نه اراده برين يك شاه يا خدا . اين شاكله و هندسه هرم مناسبات قدرت دقيقاً برعكس شاكله قدرت خلافتى و شاهى شرقى بود. چون تفصيل مطلب در اين تنگجاى سخن دراز مى كند بناگزير ارجاع مى دهم به منابعى چون سياست ارسطو با برگردان پارسى زنده ياد حميد عنايت و براى خواننده اى كه خواندن كتاب را دشوار مى يابد به مقاله ريچارد رورتى با عنوان علم سياست ارسطو.
مى رسيم به بخش سوم يا قوه ابداع و كتاب معروف ارسطو يا در باب ابداع كه به لاتينى به poetica و به عربى به بوطيقا و به فارسى امروزى به فن شعر ترجمه شده است . خوشبختانه اين كتاب امروزه به فارسى ترجمه شده و در دانشكده هاى ادبيات به عنوان يكى از آثار پيشگام در نقد و نظريه ادبى آموزانده مى شود. در اينجا نيز گزيرى نيست جز چكيده كردن مطالب زياد در چند جمله :
پوئتيكا را نخستين بار ابوبشر متى بن يونس نسطورى كه استاد فارابى بود از سريانى به عربى برگرداند . ترجمه او يك معادل بى نظير و ماندگار دارد در ازاى واژه كليدى يونانى μίμησις يا (mīmēsis) يا مايمِسيس . اين واژه در لغت يونانى به معناى تقليد است ليك در اصطلاح ارسطو به ابداع گفتار ها و كردار هايى در يك نمايشنامه گفته مى شود كه بواسطه و غيرمستقيم از گفتارها و كردارهاى واقعى انسان ها حكايت كنند ، يا بنا به لغتنامه دهخدا : با هم حکایت کردن . حکایت کردن قول یا فعل کسی بی زیادت و نقصان ، عین گفته ٔ کسی را نقل کردن ، بازگو کردن . اساس هنرنمايشى يا تئاتر نزد ارسطو همين بازگفت و بازنمود گفتارها و كردارهاى احمقانه ( كمدى ) يا والا ( تراژدى ) است . بازيگران تئاتر به زبان شعر سخن مى گفتند . تنها از اين جهت فرعى است كه پوئتيكا را با ارفاق نظر مى توان به فن شعر ترجمه كرد . البته در اين كتاب درباره حماسه (epic) و شعر غنايى (lyric) هم بحث شده است ، ليك عمده كتاب ارسطو در باب درام ( نمايشنامه ) است .متى بن يونس چنان از جنبه تئاترى كتاب ارسطو غفلت مى ورزد كه كمدى را به هجا ( بدگويى) و تراژدى را به مديح ترجمه مى كند .به ديگر سخن ، كلاً از ژانر نمايش به ژانر شعر عربى منحرف مى شود . پس از متى بن يونس شاگردش يحيى بن عدى مى كوشد ترجمه بهترى عرضه كند و سپس الكندى پوئتيكا يا بوطيقا را خلاصه مى كند .از اين دو كتاب چيزى باقى نمانده است . مى رسيم به فارابى . شرح و تلخيص او همان نواقص كار متى بن يونس را دارد و تنها حسن اش ترجمه كمدى به كوموديا و ترجمه تراژدى به طراغوديا است . معرب ساختن اصل واژه دست كم اين حسن را دارد كه ناآشنا بودن واژه توجه را به فرهنگ بيگانه جلب مى كند . سپس نوبت ابن سينا مى رسد . مجموعه منطقيات ارسطو يا همان ارگانون كه اكنون تماماً از يونانى به پارسى برگردانده شده است شامل فن شعر ( بوطيقا) و نيز ريتوريكا يا ريطوريقا ( بلاغت ) و توپيكا يا طوبيقا( جدل ) نمى شود . ارسطو براى اين فن ها آثارى جداگانه دارد و فقط فن سفسطه ( سوفيستيكون يا سوفسطيقا ) را در آخر ارگانون مى آورد ، اما اين شارحان و مترجمان فنون برهان ، جدل ، سفسطه ، خطابه و شعر را با عنوان صناعات خمس در پايان منطق قرار دادند . ابن سينا نيز محاكات را بنياد شعر مى داند و همچون فارابى واژه هاى كمدى و تراژدى را ترجمه نمى كند و به جاى آنها از كوموديا و طراغوديا استفاده مى كند. ابن رشد از همه ترجمه ها و تلخيص ها و شرح هاى پيش از خود بهره مى برد تا ترجمه اى بهتر بدست دهد . وى براى مقايسه ، اصلاح و ويرايش و داورى درباب درستى يا نادرستى اين متون زحمت بسيارى را متحمل مى شود اما نتيجه كارش رقت انگيز تر از كار پيشينيان مى گردد. علاقه وى به شعر عرب كار دستش مى دهد .خودش تصريح مى كند كه به شعر يونانى كارى ندارد و قواعد ارسطو را براى درك شعر عرب به كار مى گيرد ( بنگر به : اوروى دمنيك ، ابن رشد . ترجمه فريدون فاطمى ، نشر مركز ، تهران ، ١٣٧٥، ص ٧٣). . ايراد ابن رشد اين است كه زحمت بسيار مى كشد ، ليك در راهى غلط . راه درست كه زحمت كم تر و نتيجه بهترى مى دهد رجوع مستقيم به متن يونانى و كنار نهادن ترجمه هاى ابتر و كژ و مژ عربى و سريانى است . ابن رشد به جاى چنين راه مستقيمى با ترجمه ها و تلخيص هاى معيوب عربى ور مى رود . او كمدى را به صناعة المديح و تراژدى را به صناعة الهجا ترجمه مى كند ( بنگر به : ارسطو ، هنر شاعرى يا بوطيقا ، ترجمه فتح الله مجتبايى ، بنگاه نشر انديشه ، تهران ، ١٣٣٧، پى نوشت ص ٤٢). ابن رشد و همه پيشينيان او بر اين پندار مى روند كه مقصد ارسطو تحليل شعر است و آن هم مطابق با دركى كه آنها از شعر عربى دارند . خواجه نصير الدين طوسى يكى از جامع ترين منطق ها را با عنوان اساس الاقتباس به زبان پارسى نوشته است كه البته ترجمه ارگانون ارسطو نيست اما نويسنده با دستى بازتر از يك مترجم همان مطالب ارگانون را باز گفته است جز آنكه مدخل ( ايساغوجى ) بر منطق ارسطو را كه شارح ارسطو فرفريوس نوشته به آغاز و فن شعر را به پايان كتابش افزوده است . خواجه نصير نيز در فن شعر همان خطاى ابن رشد و ديگران را تكرار مى كند . به جاى بوطيقا واژه عجيب بيطوريقا را به كار مى برد و به جاى توجه به ژانر نمايشى و دراماتيك پوئتيكاى ارسطو چنان سخن مى گويد كه انگار كتاب ارسطو در باره شعر عربى و فارسى بوده است .
پيش از نتيجه گيرى از آنچه آمد ناگفته نگذارم كه علوم منطقى ( ارگانون ) جزء تقسيم سه شاخه بالا – علم نظرى ، علم عملى و علم ابداعى – قرار نمى گيرد. منطق ارسطو آلت و واسطه اى است براى دريافت نتيجه معتبر و قانون وار از استدلال درست . از فلسفه ارسطو هيچ بخشى دقيق تر از منطق به قلمرو فرهنگ مسيحى و اسلامى ترجمه نشده است . حتى پيش از اسلام بخش هايى از منطق ارسطو به پهلوى ترجمه شده بود كه پس از اسلام ابن مقفع ( روزبه ) آنها را به عربى بر مى گرداند . علت اين توجه آن بود كه نسطوريان ، سريانيان ، عيسويان و مسلمانان از سده سوم هجرى به بعد خود را نيازمند پيروزى در نزاع ها و مجادلات دينى مى يافتند .حتى غزالى كه فارابى و ابن سينا و پيروان فلسفه ارسطو و خودِ ارسطو را تكفير مى كرد ، منطق را خلاف دين نمى ديد .( بنگر به : زرين كوب ، ارسطو و فن شعر ، امير كبير ، چ٥، تهران ، ١٣٨٥ ، صص ٥٨-٥٦). دليل ديگر در امانت در ترجمه منطق همان است كه در ترجمه رياضيات نيز صدق مى كند. برخلاف مباحث متافيزيكى و هنرى و ادبى قوانين منطق و رياضيات همه شمول ، فرافرهنگى و مصون از تمايلات دينى و اعتقادى ِ سوژهِ پژوهشگرند ، تعلق به فرهنگ ، مكان ، زمان و قوم خاصى ندارند، به علم بيش از متافيزيك و اسطوره و اعتقاد تعلق دارند. زرين كوب بر اين گمان است كه پس از اسلام سريانيان نسطورى در زمان منصور عباسى به خاطر فوايد منطق در مجادلات دينى در توجه به منطق پيشگام بودند ( همان ، ص ٥٦). زرين كوب در مقام متتبع و پژوهشگرى ارجمند مى رساند كه از اين همه شارحان ارسطو در قلمرو فرهنگ اسلامى و مسيحى يكى پيدا نمى شود كه تفسيرش از ارسطو نو افلاتونى نباشد ( همان ،ص٥٧) ، ليك اين مسئله را در بوته انديشه ژرف تر نمى نهد . زرين كوب مايل است بلاغت اسلامى و عربى را با فيد ظاهراً مديون همين شروح و ترجمه هاى [ مغلوط و مخدوش ] پوئتيكاى ارسطو انگارد ( همان،ص١٠٨)، حال آنكه در عصر ما و در واقع پس از رنسانس كه اين رساله ارسطو مستقيماً از يونانى به زبان هاى اروپايى و سپس فارسى ترجمه شده است ديگر گفتن ندارد كه در فرهنگ مسيحى و اسلامى قرون وسطى تا چه حد رساله اى كه عمدتاً در باره تئاتر است از جنبه دراماتيكش تهى مى شود و در نهايت مترجمان و شارحان مسلمان چيزى را به اسم ارسطو تحويل مى دهند كه هيچ ربطى به ارسطو ندارد . دقيقاً در گذار انديشه يونانى به فرهنگ دينى چه رخ مى دهد ؟ كوته كنم . فرهنگ دينى انگار يك فيلتر سانسور در خود داشته يا نقش تختخواب پروكروست را ايفا كرده است. در افسانه هاى يونانى پروكروست نام راهزنى بود كه اسيران خود را به تختى مى بست و براى آنكه آنها را با تخت همتخت و همقد كند بر حسب بلندى يا كوتاهى قد آنها يا بخشى از پاهايشان را قطع مى كرد يا پاهاى قربانى را آن قدر مى كشيد تا قربانى با تخت همقد شود. اين ذهنيتِ پروكروستى نمى توانست بر علوم رياضى و منطقى و طبيعى عارض گردد، ليك مى توانست با يك كرور شرح و تفسير و ترجمه هاى كژ و مژ پنبه هرآنچه را بر ساختار صلب قدرت استبدادى شكاف مى اندازد بزند . سخن بر خلاف خواست من به درازا كشيد . پس توضيح اين ادعا بماند براى قسمت بعد ، به شرطى كه خواننده ارجمند مطالب اين قسمت را فراياد داشته باشد .
با سپاس بسيار از بردبارى شما
با سلام و تشکر از اطلاعات مفیدی که در این چند پست اخیر از محضر شما کسب کردم. اگر امکان دارد برای تازه واردی چون من زمینه نامگذاری این چند پست را تحت عنوان “زمين و آسمان حافظ، فرضيه عارف بودن حافظ، …) بفرمایید. ممنون
درود بر ناشناس44 گرامی! پیام شما را در فیس بوک یافتم و با پیشنهاد شما موافقم!
به امید رهایی ازیوغ ////////////// و هر گونه استبدادی
تندرست و پیروز باشید
محمد ارجمند بر شما درود مى فرستم :
من به شما و به هركس ديگرى كه تيتر زمين و آسمان حافظ را با توجه به مضمون هاى قسمت هاى جدا جدا غير عادى مى يابد حق مى دهم . نخست بر من ببخشاييد كه اين تيتر را به عنوان سرفصل حفظ كرده ام تا باز به آن برگردم . من ادعايى دارم كه بايد از طريق توصيف و تحليل تاريخى آنچه پيش و تا حدى پس از حافظ رخ داده اثباتش كنم . ادعا اين است : حافظ بزرگ تر از آنى است كه اكثر حافظ پژوهان صرفاً به عنوان يك عارف مى شناسندش . الان همين قسمت هم به حافظ مربوط است چون پيش تر گفته ام شعر حافظ يك تنه بار سنگين هنرهاى تابو شده اى چون تئاتر يا درام ، نقاشى ،و موسيقى را در هنرشاعرى اش بر دوش مى كشد. ادعاى من اين است : تأثير دامن گستر ديوان حافظ در وجدان نسل اندر نسلى ايرانى رمزى فراتر از زيبايى فرم دارد . به قول خرمشاهى حافظ حافظه ماست . ديوان حافظ را از اين رو درخشان ترين كار هنرى تاريخ فرهنگ مان مى دانم كه از شخص حافظ فراتر مى رود و آيينه اى مى شود كه ناخودآگاهى تاريخى و روح قومى ما را در آن مى توان ديد. اين گمانه با مرور تاريخ و تبار زهد و ريا و سركوب روح ايرانى در طول تاريخ اين فرهنگ و شرحه شرحه كردن مناسات قدرت در تاريخ مى توان به نظريه تبديل كرد .به تيتر دقت بفرماييد: تيتر درباره زمين و آسمان حافظ است نه صرفاً شخص حافظ . حق داريد بپرسيد : چرا نمى گويى زمين و آسمان سعدى يا زمين و آسمان مولوى يا رودكى . دليلش اين است كه هيچ شاعرى همچون حافظ آيينه روىِ تاريخ روح و وجدان ما نبوده است . فردوسى در سده چهارم هنوز آينده اى چون ايلغار مغول را نديده است . فردوسى بسيار بزرگ است اما در سده چهارم مى زيد و گفتار سلسله هاى ايرانىِ رو به زوال را باز مى گويد . سده هشتم قلب تاريخ ما ، آغاز سراشيبى و زوالى است كه به آن خواهم پرداخت . حق آن است كه واژه تاريخ را به زمين و آسمان حافظ مى افزودم . زمين و آسمان حافظ تاريخى دارد كه حافظ و در حقيقت متن ديوان حافظ چكيده آن است .اين ادعا همان قدر كه كلى و ساختار كرايانه است نياز به تشريح تا ريزترين جزئيات دارد . نكته ديگر اينكه آنجه شما مى خوانيد شايد وقتى ديگر به صورت كتابى گردآورى شود . در آن صورت حتماً تيتر بندى و بخش بندى اصلاح خواهد شد . همين كه متن و مضمون براى شما مفيد بوده است ، مايه دلگرمى من است .
شاد و پرتوان و اميدوار و استوار باشيد
ممنون از توضیحتون. مشتاق دیدار چنان کتابم. موفق باشید
رسالت روشنفکران
روزهای سیاهی در پیش است. دوران پر ادباری که، گرچه منطقاً عمری دراز نمیتواند داشت، از هماکنون نهاد تیرهٔ خود را آشکار کرده است و استقرار سلطهٔ خود را بر زمینهئی از نفی دموکراسی، نفی ملّیت، و نفی دستاوردهای مدنّیت و فرهنگ و هنر میجوید.
اینچنین دورانی بهناگزیر پایدار نخواهد ماند، و جبر تاریخ، بدون تردید آن را زیر غلتکِ سنگین خویش درهم خواهد کوفت. امّا نسل ما و نسل آینده، در این کشاکش اندوهبار، زیانی متحمل خواهد شد که بیگمان سخت کمرشکن خواهد بود. چرا که قشریون مطلقزده هر اندیشهٔ آزادی را دشمن میدارند و کامگاری خود را جز بهشرط امحاء مطلق فکر و اندیشه غیرممکن میشمارند. پس نخستین هدفِ نظامی که هماکنون میکوشد پایههای قدرت خود را به ضرب چماق و دشنه استحکام بخشد و نخستین گامهای خود را با بهآتش کشیدن کتابخانهها و هجوم علنی بههستههای فعال هنری و تجاوز آشکار بهمراکز فرهنگی کشور برداشته، کشتار همهٔ متفکران و آزاداندیشان جامعه است.
اکنون ما در آستانهٔ توفانی روبنده ایستادهایم. بادنماها نالهکنان بهحرکت درآمدهاند و غباری طاعونی از آفاق برخاسته است. میتوان بهدخمههای سکوت پناه برد، زبان در کام و سر در گریبان کشید تا توفان بیامان بگذرد. امّا رسالت تاریخی روشنفکران، پناه امن جستن را تجویز نمیکند. هر فریادی آگاهکننده است، پس از حنجرههای خونین خویش فریاد خواهیم کشید و حدوث توفان را اعلام خواهیم کرد.
سپاه کفنپوش روشنفکران متعهد در جنگی نابرابر بهمیدان آمدهاند. بگذار لطمهئی که بر اینان وارد میآید نشانهئی هشداردهنده باشد از هجومی که تمامی دستاوردهای فرهنگی و مدنی خلقهای ساکن این محدودهٔ جغرافیائی در معرض آن قرار گرفته است.
منبع: کتاب جمعه- شمارهی یکم- چهار مرداد ۱۳۵۸. احمد شاملو
شیر زن ٬دلاور ٬ زنده باشی ٬دست مریزاد . باشد که بزودی کاخ ظلم فرو ریزد ودست خدعه گران ازاین سر زمین کوتا شود . تبریک به شما وفرزند بزرگوارتان امید که همواره بر قرار و مانند امروز سرافراز باشید
بخشی از سخنرانی دکتر یوسف اباذری استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران در انجمن جامعه شناسی ایران
اگر ما مي گوييم زماني كه پارس ها تمدن و دين داشتند، اعراب دختران خود را زنده به گور مي كردند قطعا صد سال ديگر اعراب مي گويند، زماني كه ما ميزبان جام جهاني بوديم ايراني ها دخترانشان را به استاديوم راه نمي دادند…!!!! گفتیم : اقتصاد گفتند : باید اسلامی شود گفتیم : فرهنگ گفتند : باید اسلامی شود گفتیم : اخلاق گفتند : مگر اخلاق غیر اسلامی هم داریم؟! گفتیم : علوم انسانی گفتند : انسانی؟ انسانی چیست؟! بگو اسلامی گفتیم : روابط زن و مرد گفتند : ای بابا..! چه معنی دارد این روابط؟! گفتیم : وجدان گفتند : اسلام گفتیم : … گفتند : اسلام… اسلام… گذشت و گذشت… چیزی نگفتیم، فقط رفتیم مغازه مرغ بخریم، دیدیم نمی توانیم، گفتند : چه ربطی دارد به اسلام..؟! رفتیم روزنامه خریدیم و مشغول خواندن خبرهای رانت خواری و اختلاس بودیم که به ناگاه آمدند و روزنامه را از دستمان گرفتند و گفتند : به اسلام چه مربوط..؟! نگاهی به دور و برمان انداختیم، روان های پریشان دیدیم و مردهای چشم چران، گفتند : اینها تهاجم فرهنگی ست؛ و ما از خودمان پرسیدیم : پس این تهاجم فرهنگی کنندگان چرا خودشان اینقدر چشم چران نیستند؟! خواستیم ویزای عربستان بگیریم، برویم آنجا از خود خدا بپرسیم، گفتند : عربستان ضد اسلامی، دیگر به ما اسلامی ها ویزا نمی دهد! خلاصه کمی سرمان گیج رفت و یک لحظه فکر کردیم دچار هپروت اسلامی شده ایم، دوباره به خود آمدیم و دیوان حافظ را گشودیم دیدیم گفته: “گر مسلمانی از این است که حافظ دارد/ وای اگر از پس امروز بود فردايي . . اگر بدانیم کرایه هرالاغ درامامزاده داوود ساعتی 20 هزار تـــومان وحق التدریس یک استادیاردانشگاه ساعتی 10 هزار تــــومان ویارانه هر ایرانی در یک ماه برابر کرایه 2 ساعت یک الاغ است پــــِـــــــیدا کنید الاغِ واقعـــــــی را؟! كمي بيانديشيم: ١- يك رئيس جمهور (آمريكا) به وزير امور خارجه كشورمان احترام گذاشته و با او دست داده است ٢- يك وزير امورخارجه (عربستان) با بي شرمي به رئيس جمهوري كشورمان اهانت كرده است. عده اي اين دومي را ول كرده اند و به اولي معترضند!؟…… مسخ و حماقت حد و مرز ندارد فستیوال آبجوخوری در آلمان هفت میلیون مست بودن هیچکی زیر دست وپا له نشد در جمهوري اسلامي با اوباما نميشه دست داد اما مادر چاوز رو ميشه بغل كرد. نمي دونم چرا گفتم مادر چاوز، هوس قهوه كردم.
دستگیری های اخیر اهالی مطبوعات در ایران، آن هم روزنامه نگاران روزنامه های مستقل، یادآور یک رخداد پنج سال پیش است که ماموران اطلاعات ۱۶ آذر ۱۳۸۹ و درست شب قبل از برداشتن یارانه ها وارد روزنامه شرق شدند و من و سه نفر از کادرهای اصلی و مدیر عامل روزنامه شرق را به اتهام تبانی علیه امنیت کشور بازداشت کردند. هر چند علت اصلی دستگیری ما ایجاد ارعاب عمومی در آستانه برداشتن سوبسیدها بود، فردا صبح محسنی اژه ای، دادستان در پاسخ به سوال خبرنگاران و انگیزه دستگیری های شب قبل، گفت که دستگیر شدگان، از جمله من، همه از عوامل نفودی بیگانه اند، ارتباطات خطرناکی با سازمان های اطلاعاتی دارند و وزارت اطلاعات برای حفظ صیانت کشورما را دستگیر کرده است. صراحت و قاطعیت محسن اژه ای به حدی بود که حتی اقوام نزدیک که در جریان جزییات زندگی من قرار داشتند شک کرده و منتظر بودند تا بزودی اسنادی از جاسوسی ما در دادگاهی علنی منتشرشود و احتمالا تا سالیان سال ما میهمان بند ۲۰۹ اوین باشیم.
پس از دو ماه دردناک که بخش مهمی از آن در سلول انفرادی گذشت و البته هیچ توهین و رفتار دور از ادبی با من نشد، بدون اطلاع قبلی یک روز بعد از پایان هواخوری یک کیسه زباله مشکی پر از لباس به من دادند که اسم ام روی آن نوشته شده بود. هم سلولی ها قبلا گفته بودند که معنای کیسه زباله مشکی این است که آزاد می شوی یا یک تیم خشن بازجویی پرونده تو را تحویل می گیرند تا با شکنجه و ارعاب از تو اعتراف و مصاحبه بگیرند.اما دقیقا برعکس همان ترتیب اداری که از در ورودی اوین من را تحویل ۲۰۹ دادند عمل کردند و نیم ساعت بعد من بیرون دروازه اوین بودم.
در واقع فعالیت جاسوسی من خواندن روزانه دهها مقاله و گزارش طی سه چهار ساعت متمرکز و نوشتن یادداشت هایی بود که از قضا خوانندگان زیادی داشت. از نگاه تحلیلگران امنیت داخلی وزارت اطلاعات که موج های پی در پی دستگیری و زمان بندی آن را تعیین می کنند، هر کسی که در مطبوعات رو می آید در واقع به روزهای آخر تاریخ مصرف خود نزدیک می شود و من هم به چنین نقطه ای رسیده بودم.
کم نبودند امثال من که ازساعت ده صبح در روزنامه کار را شروع می کردند و تا ساعت ده شب در دفتر روزنامه، درگیر صفحه های لایی یا ویژه نامه بودند. ولی دست آخر به خاطر یادداشت هایی که بیشتر اطلاع رسانی از پیچیدگی های دنیای امروز بود اطلاعات پیغام می فرستاد که به تلافی نوشتن این یا آن مقاله بزودی هنگام عبور از خیابان زیر ماشین خواهی رفت.
امثال من و کسانی که همه ساعات زندگی و جوانی خود را در ساختمان یک روزنامه گذرانده اند شاهدند که وزارت اطلاعات از طریق شنودهای ثابت و از طریق موبایل یا با استفاده از آبدارچی و نگهبان همه فعالیت های روزانه ما را زیر نظر داشت. ما را به جاسوسی متهم می کنند، اما هیچیک از کسانی که در وزارت اطلاعات و سپاه با « محمد شوربه» معاون سید حسن نصرالله رفت و آمد و حشر و نشر داشتند و افطاری می خوردند، جاسوس نبودند. آن هم محمد شوربه فرمانده عملیات برون مرزی حزب الله لبنان که هشت سال تمام در عالی ترین سطح برای موساد جاسوسی کرد و تخصص او ساختن شبکه جاسوسی برای موساد در تشکیلات دوستان حزب الله بود؛ آن هم شبکه هایی که بدون اینکه ردی از آنها باقی بماند برای اسراییل جاسوسی می کنند، پرسنل سازمان انرژی اتمی ترور می کنند، اول صبح در مقابل درب منزل دانشمندان هسته ای که هیچ کس از فعالیت یا محل زندگی آنها اطلاعی ندارد بمب منفجر می کنند و یا از درون تخم مرغ شانسی ريس جمهور بیرون می آورند.
جاسوس و عامل بیگانه نامیدن روزنامه نگاران بی پناهی که روزنامه نگاری برای بسیاری از آنها فقط یک شغل کم درآمد است و برخی از آنها حتی سیاسی هم نیستند، بسیار شبیه جنجال های سیاسی کشورهای بلوک شرق قبل از فروپاشی کمونیسم است؛ شاهد به هم ریختگی و اغتشاش سیاسی و لئامت دستگاههای بی در و پیکر و بی نظارت اطلاعاتی است که نه تنها هیچ عرق ملی ندارند، بلکه برای اینکه چند سال بیشتر در قدرت باقی بمانند حاضر به انجام هر خلافی هستند.
ماجرای یک پنج هزار تومانی و جاسوسی در روزنامه اعتماد
نقل یک خاطره یا رخداد در سوابق مطبوعات ایران به یاد ماندنی است. شش سال پیش در شرائطی که من تقریبا همه ساعات روز خود را در روزنامه اعتماد می گذراندم و اتفاقا در یک روز برای جلسه ای در وزارت خارجه بودم، آژانس دختر هشت ساله من را از مدرسه به روزنامه آورد تا تحویل منشی روزنامه اعتماد بدهد. از قضا برای پرداخت پنچ هزار تومان پول آژانس به راننده هماهنگ نشده بود و راننده از نگهبان روزنامه خواست تا پول او را پرداخت کند. منشی روزنامه اعتماد از همه همکاران و دبیران و خبرنگاران پرسید که آیا کسی پنج هزار تومان دارد تا به عنوان قرض پول آژانس دختر خانم روستایی را بپردازد. متاسفانه مجموع همه همکاران که چند ماه حقوق دریافت نکرده بودند پنج هزار تومان پول نداشتند تا مشکل منشی روزنامه را حل کنند و دست آخرراننده آژانس به مدرسه بازگشت و پول خود را از مدرسه دریافت کرد.
اینکه مجموع همکاران یک روزنامه فعال کشور در یک روز کاری روی هم پنج هزار تومان پول در جیب ندارند فاجعه تاریخی جامعه مطبوعاتی کشور است. یعنی روزنامه نگاران کشورحتی حقوق کافی دریافت نمی کنند یا درآمد ندارند، اما وزارت اطلاعات و مافیای امنیتی هر گاه اراده کنند تا مردم را بترسانند چند نفر را دستگیر و به جاسوسی متهم و چند ماه بعد هم آنها را بی سر و صدا آزاد می کنند.
در واقع اگر جمهوری اسلامی با بحران های پی در پی جاسوسی درگیر است علت آن را نه در میان روزنامه نگاران بی پشتیبان، که باید در میان همکاران و نزدیکان سپاه و وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه جستجو کرد که تشکیلات آنها از پروژه های نفتی چند میلیارد دلاری گرفته تا چلوکبابی و سالن آرایش و زیبایی درآمد کسب می کنند، ولی مانند رهبران کشورهای کمونیستی اروپای شرقی ارعاب ایجاد می کنند زیرا نگران روزی هستند که دیگر به این منابع دسترسی نداشته یا روزی مجبور به پاسخگویی به مردم باشند.
البته برادران وزارت اطلاعات و سپاه حق دارند نگران باشند. زیرا همین روزنامه نگارانی که شش سال پیش مجموعه آنها در سه طبقه روزنامه اعتماد همه با هم پنج هزار تومان پول در جیب نداشتند، با جیب خالی ولی با شعور و شناخت سیاسی بلای جان و آفت آن شبکه مافیایی هستند که هر گاه در آستانه انتخابات های مهم نگران آینده هستند اولین کسانی را که به اتهام جاسوسی راهی اوین می کنند روزنامه نگاران و همکاران مطبوعاتی ما هستند.
payaame mahramaanehye khomeiyni be karter bargerefteh az b b c faarsi ke 36 saal pish emaam raa bar gordehye kha gozaasht
شما خواهید دید که ما با آمریکاییها هیچ دشمنی خاصی نداریم و شما خواهید دید که جمهوری اسلامی که مبتنی بر فلسفه و قوانین اسلامی است چیزی به غیر از (حکومتی) بشردوست نخواهد بود و به آرمان صلح و آرامش تمام بشریت کمک خواهد کرد
درود به نوری زاد عزیز
تقدیم به روح بلند ایرانیان
وآزادی مردم ایران
https://www.facebook.com/100009344672860/videos/1516985465289595/
telegram.me/MohammadNoorizad
درگیری دو گروه رقیب قدرت در کانون رژیم در تمامی جبهه ها و در داخل و خارج، همچنان ادامه دارد. اگر در گذشته دستکم در ظاهر در مواردی باهم توافق نشان می دادند، اکنون دیگر به طور آشکار بریکدیگر تاخته و نمی توان موردی برای همدلی یافت. سخنان رهبر نظام درست پس از بازگشت وزیر خارجه از مذاکره وین در باره سوریه که در آن به طور آشکار اعلان کرد که سیاست های نظام با تغییر حکومت، دچار دگرگونی نمی شود و یا به سخن دیگر، تا هنگامی که من هستم سیاست ایران بر مبنای منافع من و گروه هوادار من تعیین می گردد. یکبار دیگر مذاکره با آمریکا را که ممنوع اعلام کرده بود و ظریف با نشستی که با آمریکا و عربستان در وین داشت، آن را نادیده انگاشته بود را تکرار کرد. رهبر نظام پس از بیست و شش سال خروج خمینی از صحنه، هنوز نتوانسته خود را از شبح وی دور کند. فردای این سخنان، برای محکم کاری فرمانده سپاه، به تایید سخنان او پرداخته و با متهم کردن حکومت به “لیبرال”، به خیال خود گروه “واقع گرای” را به گرفتن موضع دفاعی، وادار نموده است.[1]
بازهم برای محکم کاری بیش تر یک روز پس از آن و یک روز پیش از سال روز اشغال سفارت آمریکا که هیجان تندروها از فتح الفتوح خود به اوج می رسد، رهبر نظام سخنان تکراری بیش از سی و شش سال گذشته را بر زبان آورد. هنوز نظام اسلامی درک نکرده و یا خود را به نادانی می زند، که سخنان رهبر حتا اگر در دفاع از ملت باشد، در جامعه ایران خریداری ندارد
در داخل ایران وضعیت نمی تواند رو به بهبود رود. چند دستگی و ناچاری بر کانون تصمیم گیری حکم فرماستزیرا در برابر ژرفی مسایل ایران که تنها در اتحاد ملت با دولت در درازمدت قابل حل خواهد بود، راهی برای گره گشایی باقی نمی گذارد. آشکار شدن هر روزی چپاول سرمایه های ملی، ژرفای فساد را بمراتب از آنچه پیش تر دانسته و یا گمان زده می شد، گسترده تر و ریشه دارتر نشان می دهد.[2] به احتمال، بخشی از انگیزه ادامه ی ماجراجویی در خارج از کشور، تخفیف تاثیر فاش شدن چپاول ملت در ابعاد میلیارد دلاری می باشد.
سخنرانی های رهبر و هواداران وی در سپاه، همیشه با نظر مخالف ملت روبرو گردیده و نتیجه ای بجز ژرف کردن چند دستگی در آن نهاد نظامی ببار نخواهد آورد. به ویژه که این سخنان بیش تر در رابطه با سیاست خارجی نظام در سرزمین های عرب تمرکز یافته باشد. سیاست نظام در منطقه که وسیله ی آخوندهای سرسپرده رهبر در سپاه طراحی می گردید، پس از درگیری درازمدت در افغانستان، عراق و سوریه و همزمان دشمنی با آمریکا، نوک تیز حمله ی خود را بر عربستان و حیاط خلوت آن سرزمین، یمن متمرکز کرد. هر کودکی با نگاهی به نقشه جغرافیا، به ناتوانی رژیم در درازمدت در آن سرزمین، می توانست پی برد. با کنار کشیدن مفتضحانه از آن جبهه، کانون تمرکز یکبار دیگر به عراق و سوریه منتقل گشته است. نه مداخله ایران در جنگ داخلی یمن و نه مداخله مستقیم نظامی ایران در جنگ مذهبی – داخلی عراق و سوریه، بر پایه ای منافع ایران بنا نشده و از پشتیبانی ملت برخوردار نیست. ملت ایران از اینکه خون ایرانی در سرزمین های عربی، تنها و تنها بر پایه ی منافع رژیم ریخته شود، نا خشنود است. حتا اگر برخی از آن افراد، دستانشان بخون ملت آغشته باشد. همچنین مخالفت خودکار با عربستان و سیاست های مهاجمانه و تروریست پرور آن، از حمایت ملت برخوردار نیست. هر سیاستی باید بر مبنای منافع درازمدت ملی باشد، تا ملت آماده ی پشتیبانی از آن باشد. رژیم برای اینکه گزندگی مذاکره وزیر خارجه با آمریکا و عربستان، برخلاف دستور صریح رهبر را تا مقداری بکاهد، با آب و تاب از بلند شدن صدای وزیر خارجه نظام در برابر وزیر خارجه عربستان یاد می کنند. در نبود اقتدار، نظام اسلامی قدرت را با شدت دسیبل می سنجند. حادثه مکه که بنا به طبیعت خود، می توانست به موهبتی بزرگ برای نظام بدل گردد، با گذشت زمان که به احتمال بزرگ، بخاطر دستگیری رده های بالای امنیت سپاه و افشگری و اقرارهای آسیب رسانده ای که می تواند بر نظام وآرد کند، فتیله اش (به قول رفسنجانی) تا مرز سکوت کامل پایین کشیده شده است. امنیت سپاه که گمان می رود بدنبال اقداماتی در دوران حج بود، مسئول این افتضاح است که قادر بود روابط با عربستان را به جنگ بکشاند، سکوت کامل در پیش گرفته است.[3] تظاهرات خودجوش برای جنگ با عربستان وسیله ی بسیجیان کف بر لب آورده، دیگر بر صفحه تلویزیون هویدا نمی گردند.
سیاست کنونی رژیم در مورد دو سرزمین عراق و سوریه نمی تواند با یکدیگر در تناقض نباشند. بخاطر جمعیت بزرگ شیعه در عراق که در اکثریت هستند از یکپارچگی سرزمینی عراق پشتیبانی می کند. همزمان برای حفظ علویان شیعه در سوریه، مانند روس ها[4] با تقسیم آن سرزمین به شرطی که بخشی از آن به علوی ها اختصاص یابد، موافقت خواهد کرد. در اینجا سودمند است که به سخنان ملک فیصل اول، نخستین حکمران عراق پس از تشکیل آن “کشور” که در سال 1932 ایراد گردید توجه کنیم: “با قلبی مملو از غم باید بگویم که بنا به اعتقاد من مردم عراق (ملت) در داخل عراق وجود ندارد. تنها گروه های گوناگون با احساسات ملی (قومی) خود وجود دارند.”[5] باید توجه کرد که سخنان او در تعریف عراق، بهمان اندازه نیز در باره سوریه، اردن، لبنان، و عربستان دقیق می باشد. احتمال ادامه ی تجزیه کنونی سرزمین های سوریه و عراق در آینده از احتمال پیوسن دوباره آنان با یکدیگر بیش تر است. مرزهای در حال ترسیم که با جنگ و خون ریزی و ویرانی بر مبنای قومی، مذهبی و زبانی شکل خواهد گرفت، قابلیت روا داری و پذیرش دیگران را بمراتب کم تر از گذشته خواهد داشت. با وجودی که منافع ایران بر احترام به مرزهای شناخته (هرچند غیر طبیعی) پس از جنگ دوم اشاره می کند، این واقعیت باید پذیرفته شود که بازگشت به آن مرزها، هر روز از واقعیت دورتر می گردد. امکان برگرداندن اقلیم کردستان به دایره نفوذ حکومت مرکزی در بغداد (شیعه و سنی آن از دید کردها تفاوتی ندارد) از میان رفته است. تلاش نظام اسلامی در آن سرزمین، تنها کاری که می کند یعنی حمایت از چند گروه ویژه شیعه در مبارزه با دیگر گروه ها، شدت بخشیدن به کینه و تشدید جنگ مذهبی در سراسر منطقه می باشد.
بنظر می رسد برای نخستین بار قدرت های جهانی و منطقه، همگی در از میان برداشتن داعش، اشتراک منافع دارند. نشست های صلح سوریه، روزنه ای برای کاسته شدن از شرکت ایران در جنگ با افزایش سهم دیگران و از آن میان عربستان و مصر، در اختیار ایران می گذارد که می تواند بخشی از کاستی های سیاسی و نظامی رژیم را جبران کند. داعش در حال جنگ با شیعه، در حالی که پرچم اسلام ناب محمدی (بنا بر تعریف تند سنی آن) را به دست گرفته، چالش بسیار جدی بر ادامه حکومت های محافظه کار سنی به وجود آورده است. تمامی آن سرزمین ها از عربستان گرفته تا امارات و اردن با تهدید جدی داعش و تجهیز جمعیت داخلی که از بی داد به امان آمده اند و با قدرت گیری تندروی مذهبی، سرکش شده اند، روبرو هستند. منافع ایران با منافع تمامی این سنی مذهب های محافظه کار و همچنین غرب و روسیه، دستکم در این مورد همسو است. این بر عهده عمل گرایان توانمند در کانون نظام و متحدین آنان در سپاه هستند که بتوانند از فرصت پیش آمده هرچه زودتر استفاده کنند. فرصت زیادی باقی نمانده. زیرا با پیروزی بزرگ حزب “سفید” در ترکیه، باید انتظار کاسته شدن از روند دمکراسی، همراه با شدت گیری زیاده خواهی در مرزهای خود و تقویت هر روزی جبهه ی سنی ها را داشته باشیم. ترکیه از قدرت گیری کردها بشدت نگران است. ترکیه بیش تر آماده اشغال بخش کردنشین سوریه است تا اجازه الحاق آنان به اقلیم کردستان عراق. حتا در مورد موصل، مواضع ترکیه با ایران که خواستار پیوند آن به حکومت مرکزی شیعه عراق می باشد و اقلیم کردستان که آماده اشغال آن شهر پس از خروج داعش هستند، دارای اختلاف می باشند. ترکیه در رقابت ایران با سنی ها و عربستان، وزنه خود را به آن سوی خواهد راند. با بهبود سریع روابط با “جوانان گستاخ” عربستان، ایران می تواند موضع خود را در تلاش خروج پیروزمندانه از سوریه و عراق، تقویت بخشد. ایران با عرب های کرانه ی جنوبی خلیج فارس اختلاف حل نشدنی نداشته اما پیوند توانمند امنیتی و بازرگانی طبیعی دارا می باشد.
برای همگان و از آن میان سرآمدان نظام اسلامی و نیروهای مسلح، باید روشن شده باشد که نجات “جمهوری اسلامی” امکان پذیر نیست. تا پیش از آنکه دیر شود، باید تلاش کنیم ایران را در چارچوب کنونی، با آرامش نجات دهیم. نقطه جوش ملت که بیش از هر چیز به یگانگی ایران فکر می کند، نمی تواند زیاد دور باشد. فشارهای خارجی و مسایل روزافزون داخلی، ملت را به لبه نافرمانی و اعتراض خیابانی نظام برانداز کشانده است. بسیاری از وقایع شرنوشت ساز در ایران در خیابان ها حل شده است. فرماندهان سپاه که ماندگاری ایران، اولویت نخست آنان است باید تصمیم گیرند که در صورت بروز تظاهرات خیابانی جدید که با ادامه نظام اسلامی، اجتناب ناپذیر خواهد بود، چکار خواهند کرد. آیا به ملت پیوسته و یا از در پیکار برخواهند خواست. نیروهای مسلح ایران همیشه ثابت کرده اند که در یک درگیری سرنوشت ساز آنان در کنار ملت ایران خواهند بود. از این رو، مقابله با ملت گزینه ی حقیقی برای آنان نیست. تنها گزینه، همراهی با ملت است که هرچه زودتر با کنار گذاردن آخوندها و متحدین تندروی آنان در سپاه شکل گیرد، همه از ملت گرفته تا سپاه و دیگر نهادها از آن سود خواهند برد.
[1]- شباهت موضع گیری های رهبر نظام با فرمانده سپاه، این پرسش را پیش می آورد که کدامین طراح اصلی این استراتژی هستند. با کاسته شدن شدید قدرت رهبر و تکیه روز افزون او برای ماندن در قدرت، به سپاه و دستگاه های امنیتی باید باور کرد که گروه تندرو در این نهاد، دست بالا را در تعیین سیاست های کلان بدست آورده و شخص او، حتا با چند دستگی شدید در داخل سپاه و در نبود متحد دیگر، مجبور به اطاعت از فرامین آنان می باشد.
[2] – افشاگری های بخش کوچکی از آگاهی های بابک زنجانی که با قلدری و صراحت ابراز گردیده، دو مطلب را روشن می کند. او یا با داشتن مدارک غیر قابل انکار و غیر قابل دسترسی سران نظام اسلامی در چپاول سرمایه های ملت از تهدید به اعدام نمی ترسد (او اعلان کرده که نوار همه ی مکالمات تلفنی و نامه های الکترونی در قزاقستان که زیر مهار روسیه است وجود دارد) و یا گروه بسیار توانمندی با دادن امان و محافظت از جان او تا کنون از سرنوشتی مشابه سعید امامی جلوگیری کرده اند و یا هردو، پته بسیاری را ریخته است. افزون بر پولی که به سپاه داده است، ادعا می کند برای جلوگیری از زندان رفتن روسای بانک مسکن که وام 600 میلیون دلاری بدون وثیقه، به فردی داده بودند، آن مبلغ را بحساب بانک حواله کرده است. یا در سخنی دیگر از چپاول 5 میلیارد دلار وسیله ی یک فرد از پول نفت پرده برداشته و پرسش می کند که چرا آن را دنبال نمی کند. افزون بر ارقام خیره کننده، دادستان و یا هیچ کس دیگر مسئول، خواستار توضیحی در این باره نمی گردد.
[3] – مدتیست استراتژیست سپاه آخوند طائب دیگر صدایش در نمی آید.
[4] – روس ها دیگر اصراری بر ماندن اسد در قدرت ندارند (شاید نامزد خود را آماده کرده اند) اما نظام اسلامی حفظ اسد را جزو واجبات می داند. این امر می تواند روسیه را نیز از ایران جدا کند.
درود بر این مادر و فرزند شان و درود به آقای نوریزاد که ما را باخبر کرد از این خبر خوب
از همه دوستان تشکر می کنم
از آقای منصور تشکر می کنم
از سیدمرتضی تشکر می کنم
از موافقان و مخالفان تشکر می کنم
نوشته منصور به من آرامش داد از این که هموطنی مثل شماها دارم خیلی غرور دارم. دیدم بعضی از دوستان به من توصیه کرده بودن که من ول کنم این بحث ها را. من می خواهم ول کنم اما خود این موضوعات مرا ول نمی کنند. در سرم راه می روند و خواب مرا می آشوبند. من ول کنم مگر حوزه های علمیه ول می کنند؟ مگر روحانی ها ول می کنند؟ من دیدم دوستان در این سایت به موضوعات اسلامی زیادی علاقه دارند گفتم یک چند تا سوال بکنم جواب بگیرم. من از خود شماها تعجب می کنم که پای نوشته های آقای نوری زاد که همه اش اجتماعی است به مسائل اعتقادی می پردازید. نوری زاد دارد کتک می خورد و درنوشته اش می گوید مرا زدند و خون از صورتم جاری شد شماها به فلان جای اسلامی می پردازید و به فلان مسله اعتقادی اصلا نه انگار که این مرد دارد داد می زنه منو ببینید مرا زدن خونینم کردن من تلاش می کنم کمتر بنویسم بیشتر بخوانم از همه شما تشکر می کنم.
با درود به سرکار سارا خانم : من ازشما و دیگر دوستان سوال میکنم که اگر شخصی دچار تب شد ویا دچار سر درد شد ویا شکم درد و یا امراض دیگر زمانی که به پزشک مراجعه کند آیا پزشک سریعا و بدون هیچ گونه توقفی بیماری را تشخیص میدهد و راه درمان را هم میگوید ؟ ویا اینکه چند پرسش ازسوابق شخص و شروع بیماری و تداوم آن و مزمن شدن وووو میکند ؟ که به ریشه درد و علت و در پی آن درمان بپردازد . خوب وضعیت ایران کنونی هم مانند بیماری است که از بیماری های فراوان و متاسفانه روز افزون رنج میبرد و احتیاج به چندین و چند متخصص دارد تا شاید درمان هایی برای زخم های ناسور شده یافته شود . جناب نوریزاد زخم ها و آلام بسیار عدیده را عیان میکنند و بسیاری از مراجعین این سایت شریف هم تشخیص میدهند که علت اصلی این درد ها در دو رویی و مزور بودن حکام که مستمسکی به نام اسلام را جنگ زده اند و چهار نعل این مملکت بیمار را به سوی گرداب بیماریهای جدید و مخوف تر به پیش میبرند . والا کیست که نداند اولین سنگر این قدرت نمایی حکام جور و استبداد کبیر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سربازان گمنام امام زمان و نیروهای اطلاعاتی و لباس شخصی ها هستند کلیه این نیرو هایی که نام بردم مدعیند که دربست در اختیار اسلام ناب محمدی هستند و از احکام اسلامی تخطی نمیکنند و کل اعمال آنها منطبق و نشئات گرفته از ذات اسلام است . حال ما باید ذات اسلام را چگونه بشناسیم که متوجه شویم که این ها درست میگویند ویا فریب خورده اند و یا عالما و عامدا و مکنونات قلبی خود را با پوشش اسلام به کل مملکت حقنه میکنند .تا مورد باز خواست قرار نگیرند . خوب من فکر میکنم که ما چاره ای جز مراجعه به احکام و سوابق اسلام نداریم تا بتوانیم اثبات کنیم که این اعمال دد منشانه ماخذ و منشا ء از کجا گرفته که اینگونه بر دست وپای این مملکت تار تنیده و هر روز سهمگین تر ازروز پیش بر گرده ما فشار وارد میکند و متمسکین به حکام مستبد حال ازهر قشری که میخواهد باشند هر روز گردن کلفت تر و دریده تر و مدعی تر میشوند و مردمی که از رژیم پای پس کشیده اند هر روز گرفتار تر و رنج آور تر گذران زندگی میکنند . این که مسائل روز مطرح شود کار بسیار نیکی است ولی ریشه را نباید فراموش کرد که شناخته شود چون اگر ریشه درمان شود کل مسائل بسیارآسان وسریع حل خواهد شد . ارادتمند .مهرداد
شما خودتو زیاد ناراحت نکن…دوستان جور شما را میکشند..
سیاه بازی راه رفتن روی پرچم آمریکا ………چند هفته پیش، گزارشی در باره حضور فرزند خانم ابتکار در ایالات متحده منتشر شد. عیسی هاشمی، فرزند ابتکار و مهندس هاشمی، از سران سابق وزارت اطلاعات اینک در کالیفرنیا در حال گرفتن مدرک دکترایش است.
امروز عکس جدیدی از یکی از اشغالگران سفارت آمریکا در حال عبور از روی پرچم آمریکا منتشر شده است.
با این حال، فرزند «خواهر مری» هنوز چندان در رسانهها آفتابی نشده است.یک منبع میگوید که زندگی خوب عیسی هاشمی و خانوادهاش در لس آنجلس، بیربط به روابط اقتصادی ویژه با فرزند یکی از سفرای سابق جمهوری اسلامی که او نیز «از آب کره میگیرد» نیست. با این حال، هنوز سندی در این باره به دست نیامده است.
خانم ابتکار بر خلاف کسانی چون ابراهیم اصغرزاده، هنوز از اشغال سفارت آمریکا نادم نیست، و معلوم نیست فرزندش در روز ۱۳ آبان جشن میگیرد یا عزادار است؟اینها یک عده ای فرصت طلب بی وجدان هستند که باد به هرطرف بچرخد میچرند. این خانمه خودش هم متولد آمریکا و تبعه ای کشور است وفردا هم تقی به توقی بخورد سرازآمریکا در می آورد. خانم اگه آمریکا بده تخم و تربچه تو آنچا چیکار میکونه و ازکیا میخوره!!! شماها چرا دست از حقه بازیهایتان برنمیدارد ولدچموش ها شما ملت ما را احمق پنداشته اید.
حجت الاسلام سعیدی که فکر کرده دریای مدیترانه همون خزینه ده شونه گفته که مرز ما ساحل مدیترانه هست. خوب حتما هم مرزبانش خودتی!.مایو وحوله و آفتابه یادت نره!..خربزه و پوست هندونه هم بیار که اونجا رو هم تبدیل به ساحل خزر بکنی!..شامپو و صابون هم بیار که خودتو هر روز بشوری!
آیت الله مکارم هم فرموند که اگر کسی بگه برجام مثل ترکمان چای هست خلاف شرع گفته!..کسی هم که بگه کارخونه قند دزفول را حاج آقا ترتیبش رو داده که ولد الزنا هست!..ولی خوب اگه بگیم ترکمن چای مثل برجامه شرعیه فقط گوینده اش ولد الحیض هست!..
مادام کلینتون گفته که چه جوری با مقام رهبری که دیروز خشتک هر چی طرف دار مذاکرده هست رو پرچم کرده مذاکره کردن و پیامهای محرمانه امام راحل به کارتر هم رو شده!!..
رو که نیست سنگ پاست!!…عمرو عاص بیا که دارن حقتو می خورن!
جناب دین فروش خوب بود که محتوای پیام محرمانه ی امام به کارتر را در زمان حضورشان در فرانسه می نوشتید به طور خلاصه ایشان به کارتر اخطار کرده اند که چنانچه با پشتیبانی از بختیار و به کمک لرتش در مقابل مردم و خواستشان بایستند هیچ تضمینی برای حفاضت از جان اتباع امریکا در ایران وجود نخواهد داشت. لطفا متفکرانه بنویسید مترادف دانستن محرمانه با خائنانه شبیه ترادف اسرائیل با قوم یهود است سیاست جناب ناتانیاهو ، و یا مترادف دانستن عکس خاتمی و موسوی در خانه ی عیسی سحرخیز با اقلام مجرمانه چیزی که باید از ان بپرهیزیم. با این روش شما هم پایتان را جای پای مفتشان و تمامیت خواهان حاکم و امثال انهاگذاشته اید یعنی اگر شما حاکم شوید حکومتی بدتر خواهید داشت من شخصا به شما و نوع تفکر تان رای نه میدهم
دوست عزبز جناب مرضی
شما محرمانه را با خائنانه مرادف میدانید.بنده کلمه خائنانه بکار نبردم..متن را دو نفر از دوسنان آورده اند. بحث خیانت طرح نیست بلکه موضوع صداقت با مردم مطرح است.این دو رهبر که خود مستقیما با امریکا مذاکره کرده اند زندگی مردم را بخاطر اینکه کسی گفته مذاکره کنیم بهتر است بباد داده اند.موضوع بی صداقتی مطرح است و ریا کاری..منهم بشما منفی دادم که دلخور نشوید.
دکتر سلیمانی یا همان بقول سایت رجا نیوز نماینده شریف تهران و ری و اسلامشهر و شمیرانات در نطق خود گفته که مردم هیچگاه آمارهای دولت را باور نکردند. این اعتراف بزرگی هست که کّل مشروعیت نظام را با یک علامت سئوال بزرگ مواجه میکند که وقتی مردم به این دولت که رای بالائی دادند اعتماد ندارند وای بحال دولت قبل که اصلا به آن رای ندادند. اما چرا موضوع آمارهای اقتصادی اینقدر مهم هست؟ چرا احمدی نزاد بیشتر وقت خود را صرف دست بردن در نرخ بیکاری و تورم میکرد؟ جواب این چرا ها را باید در شاخصی اقتصادی بنام “شاخص فلاکت” جستجو کرد.
اقتصاد فعلی ایران را نمی توان تورمی نامید بلکه اقتصاد ایران اقتصادی هست تورمی همراه با بیکاری که در نزد اقتصادیون به stagflationنامیده میشود. یعنی ایرانیان در شرایطی قرار دارند که با افزایش مداوم قیمت مواجه اند و در عین حال به علت پدیده گسترده بیکاری توان کسب در آمد هم ندارند. این بدترین وضعیتی هست که یک کشور میتواند در آن گرفتار شود.
امروز برای توضیح اوضاع اقتصادی یک کشور از شاخصی بنام “شاخص فلاکت ” استفاده میشود. این شاخص بزبان ساده حاصل جمع نرخ تورم و نرخ بیکاری هست. در بعضی مدلهای دیگر نرح بهره پول را که در وام دادن هم حساب میکنند و مبنای این محاسبات هم آمار رسمی دولتها هست.
موسسه تحقیقاتی “کاتو” در ژانویه سال 2015 جدولی از شاخص فلاکت 108 مشور را در سال 2014 گزارش کرد. بر اساس این تحقیق در سال گذشته کشورهای ونزوئلا، آرژانتین ، سوریه،اکراین و ایران فلاکت بار ترین وضعیت را در بین 108 کشور جهان دارا بودند.شاحص ونزوئلا 106.03 و شاخص ایران 49.10 میباشد. در سال 1388 نیز مرکز مطالعات استراتژیک ایران نیز در طی یک بررسی گزارش شاخص بالای نرخ فلاکت را ارائه نمود که مانند بسیاری گزارشات دیگر در هیاهوی تبلیغات حکومتی به بایگانی رفت.
نکته ای که آقای “استیون هانک” در مورد این گزارش متذکر شده بسیار تکان دهنده هست و خرف آقای دکتر سلیمانی هم تائید آن هست و در عین حال پاسخی به سئوالاتی که در ابتدای این یادداشت طرح شد و آن اینکه آمارهای ونزوئلا کاملا قلابی هستند و اگر واقعیت را نگاه کنیم باید شاخص انها چند برابر باشد. در مورد ایران نیز وضع بدتر هست چون تمام ایرانیان متوجه دست بردن در آمار های بیکاری و تورم شده اند. دلیل این هم بسیار واضح است و ان کاهش “شاخص فلاکت” از طریق بازی با اعداد هست. هم دولت فعلی و هم قبلی با بازی با اعداد در حال عدد سازی های جدید هستند. یکی از راههای کشف ساده این تقلبات همان ماجرای قیمت گوجه فرنگی در زمان احمدی نژاد هست که ادعا داشت که در محله خودش در میدان 72 نارمک قیمت گوجه فرنگی 1/3 قیمتی هست که بقیه میگویند و جوابش این بود که این گوجه فرنگی را نشان بده! این همان سئوالی هست که باید از دولت جدید هم کرد که وقتی میگوئی تورم پائین هست بیا و آن کالاهائی را که میگوئی بالا نرفته اند و در سبد کالا هم هست نشان بده.
بازی مکرر با اعداد و ارقام مشکلی را از نظام حل نمی کند و کسی را بغیر از مسئولان آنرا گول نمیزند. شاخص فلاکت بالا یعنی گسترش جرم و جنایت و بزهکاری در جامعه در همه ابعاد. شما هیچ کسی را در جهان پیدا نمی کنید که در کشوری با این شاخص فلاکت وحشتناک حاضر به سرمایه گذاری باشد . کسانی هم بالا بودن این شاخص را لطف الهی میدانند و به آن افتخار هم میکنند کسانی نیستند که توان حل مشکل راداشته باشند.
سارا از فرانکفورت “عزیز”
این پاسخ شما در پست “نمایندگان مجلس…” است.
سارا،
شما یا به دنبال پیدا کردن درست یا غلط مطلق هستید یا از دید خود ، “درست” را یافته اید و میخواهید برداشتهای متحجرانه را تصحیح کنید.
برخورد با موضوع زنی و مردی در دوران های مختلف متفاوت بوده است. این موضوع یک بحث جامعه شناسی است. شرایط حاکم بر دنیا از از لحاظ آب و هوائی ،اقلیمی، اقتصادی و… موجب دگرگونی در ساختار های اجتماعی شده. یک دوره ای زن ها جای مردان فعلی بوده اند و بعد مردان برتری پیدا کرده اند. و حالا زنها بدنبال باز پس گیری قدرت از دست رفته هستند.
ادیان هم همگی بدون استثنا از همین شرایط تاثیر گرفته اند.
گاهی فکر میکنم که کشف “خدا” مربوط به دوران زن سالاری بوده است. چرا که خدا با اوصافی که از او یاد می شود بیشتر به زنها شبیه است تا مردان.
داستان هائی نظیر ابراهیم بطور گذرا به موضوعی اشاره میکند و هدف دیگری را دنبال می نماید. اینکه آیا ابراهیم زن و بچه خود را در بیایانی که بعد ها گفتند مکه بوده است رها میکند بسیار جای بحث دارد.
آیا مکانی که ابراهیم فرزند و همسر خود را رها کرد همین منطقه منا بوده؟ آیا خانه کعبه را ابراهیم بنا کرد؟ اگر اینطور بود چرا پیامبر تا مدتها بطرف بیت المقدس نماز می خواند؟
البته موضوع آنقدر ها هم پیچیده نیست. فقط کافی است ما کمی بیشتر از آنکه به دین بنگریم به خدا بیاندیشیم. همه چیز حل می شود. دین را برای آنها که از راه آن ارتزاق می کنند رها کنیم و خدا را بگیریم .مطمئن باشید همه اختلافها حل می شود.
همسر شما مسیحی است. خب مسیحی است که هست.
زمانی دنبال این بودم که کدام قصابی گوشت حلال می فروشد. با خود می اندیشیدم که من چرا باید توهینی به این بزرگی را با خود حمل کنم که در یک جامعه مسیحی بپرسم گوشت حلال را کجا میفروشند. این یعنی همه شما مسیحیان که ادعای خدا پرستی دارید حرام خورید و من حلال خور. این احمقانه ترین تفکری بود که هیچگاه با آن به صلح نرسیدم.
عقل به من می گفت که هر کسی که می گوید خدا را می پرستد با هر روشی که ذبح می کند آن روش درست است. تا اینکه مطلبی از مرحوم احمد قابل خواندم با عنوان شریعت عقلائی. آقای احمد قابل در مورد همین گوشت حلال حدیثی از حضرت صادق آورده بود که :” روزی کسی نزد ایشان امد و گفت فلان همسایه ام که مسیحی است برای من گوشت نذری آورده است. شرم کردم که نگیرم ولی نمی دانم با آن چه کنم. امام صادق گفت یعنی چه که نمی دانی چه کنی خب بخور. گفت اخر او مسیحی است و موقع ذبح ، بسم الله نمی گوید . گفت چه می گوید؟ گفت عیسی . امام صادق گفت خب منظور او از عیسی همان خداست. بخور حلال است.”
مرحوم قابل در همان نوشته ثابت کرده بود که این حدیث یک حدیث غیر قابل انکار است.
می بینی؟ به همین راحتی است. کافی است به عقل خود رجوع کنی و فقط در نظر داشته باشی که خود را از کسی بالا تر نبینی و اگر بالاتر بودی در حق او ظلم نکنی. همین. همه چیز حل می شود.
البته مطمئنا بعد از این باران اعتراضها از طرف بی دین و با دین بر من خواهند بارید که تو تخصصت چیست، وووووو
اما من همیشه معتقد بوده ام که اگر چوپانها می توانند پیامبر شوند من هم می توانم پیامبری آنها را نقد کنم یا از آن دفاع نمایم.
موفق باشید
دوست من تو همین سایت ما دوستی بنام باصفا آیه از قران آورد که طعام اهل کتاب مجاز هست…به همین راحتی..ما رو سر کار گذاشتن
جناب منصور آیا بجای تفسیر این ایه و آن ایه و روایت و مشتی خرافات و دروغ که هیچ سندیتی ندارند بهتر نیست که تمام این خرافات را دور ریخته و به انسانها و حقوق شان در جامعه نگاه کنیم؟چرا ما باید درزمین دینداران بازی کنیم؟پایه و اساس تمام ادیان خرافات است.وقتی قوانین مدرن بشری که نتیجه تلاش هزاران سال تمدن و توحش بشری در دست رس است چرا ما باید خود را سرگرم مشتی خرافات کنیم و بگذاریم که برای ما برطبق مشتی خرافات از //////////1400 سال مشی تعیین کنند تا ما را مجبور به دروغ و دغل و شیادی(تفسیر )نمایند؟
مزدک عزیز،
من به شما غبطه می برم که به آخر داستان رسیده و یافته اید که این همه ، خرافات است. من هنوز در ابتدای این راه بسیار طولانی هستم. من همان پشه ای هستم که مولانا گفت:
پشه کی داند که این باغ از کی است- در بهاران زاد و مرگش در دی است
من هم با شما موافقم که نباید خود را اسیر دکان داران دین کنیم ولی باور کنید من تا کنون با این صحبت ها نه جیب کسی را زده ام و نه حقی را ضایع کرده ام این متاع بازار اندیشه است که با این بضاعت کم سعی در فهم ماجرا دارد و الا من کجا و ضایع کردن حقوق مردم کجا.
باور کنید من معتقدم کشور ما بیشتر از مسجد به توالت عمومی نیاز دارد تا مردم برای قضای حاجت به دنبال مسجد نگردند.
من در این جمله که آقای محمد رضا حکیمی از علی نقل می کند که: الرعیت لا یصلحها الی العدل
(جامعه را هیچ چیزی جز اجرای عدالت اصلاح نمی کند) اشکالی نمی بینم. چرا باید این را از ژان پل سارتر بپذیرم ولی اگر بگویند علی گفته بگویم خرافات است؟ باور کنید اگر هم می گفتند سارتر گفته باز به همین اندازه به هیجان می آمدم.
همانطور که گفتم من هنوز در ابتدای راهم . متاسفانه به آن حد از آگاهی نرسیده ام که به عقایدیگران توهین کنم و با انگ خرافات دل کسی را به درد بیاورم.
دوست من
ما بدبخت بیچاره های بی بضاعت در این پائین دست ها با هر عقیده و آرمانی مجبوریم به هم احترام
بگذاریم شاید اگر به آن حدی که شما رسیده اید برسیم دیگر نیازی به احترام به عقاید مخالف نداشته باشیم.
موفق باشید
جناب منصور گرامی چنین شکسته نفسی نمودن نوعی تمسخر دیگران است.حرف من این نیست که شما مسلمان یا دیندار باش یا نباش بلکه حرف من این است که حکومت و مملکت را نمی شود با یک دین خاص و یا ایدیولوژیی خاص اداره کرد.ادیان بخصوص ادیان تک خدایی و تک کتابی بدون استثنا نشان داده اند که با هر تفسیری به استبداد ختم شده اند و دمار از روزگار مردم درآورده و ویرانیها ببار آورده اند.برای اداره امور دنیویی احتیاج به قوانین دنیویی است نه قوانین اسمانی.شما در همین سایت می بینید که آخوند هر جا کم می اورد می گوید علم انبیا علم تجربی نیست و با علم زمینی و بشری فرق دارد.خب اگر چنین حرفی را بپذیریم امور مربوط به انسانها را هم نمی توانیم با علم پیامبران اداره کنیم.دین خوب یا بد خرافه یا هر چیزی تا در حریم خصوصی است مورد احترام و جزیی از حقوق شهروندیست ولی زمانیکه دکانی شد برای عده ایی و وارد حریم عمومی شد دیگر نه تقدسی دارد و نه حقی است.حرف ما زمینیها به دینداران آسمانی منصور گرامی اینست که یا زمین را انتخاب کنید و یا آسمان را هر دوتا را لطفا اشغال نفرمایید.اگر زمین را انتخاب نموده اید از قوانین زمینی باید استفاده کرد تفسیرهای دینی و اسمانی مربوط به همان آسمان است.
—————————
سلام مزدک گرامی
این نوشته ی کوتاه، یکی از بهترین های شما بود.
سپاس
.
مزدک گرامی،
هدف من هم همین بود که شما را متقاعد کنم که به جای فحاشی که خود نوعی استبداد است ، به استدلال رو بیاورید. من هم مثل شما فکر می کنم. اصولا حکومت های ایدئولوژیک فساد انگیز هستند چه این ایدئولوژی سوسیالیزم باشد چه اسلام. گرچه جمهوری اسلامی و داعش و القاعده و بوکو حرام نشان دادند که فساد حکومت دینی به مراتب بیش تر از حکومت های سوسیالیستی است چرا که تقدس محور است و تقدس فساد آور.
موفق باشید
پیام محرمانه آیتالله خمینی به کارتر.
(کامبیز فتاحی بیبیسی- واشنگتن)
http://www.bbc.com/persian/iran/2015/11/151103_u01-khomeini-carter-secret-message
>>
سه روز از به گروگان گرفته شدن دیپلماتهای آمریکایی در تهران میگذشت که آیت الله خمینی عدهای دانشجو را در قم دور خود جمع کرد تا به آنها درباره «توطئههای آمریکا» بگوید و هشدار بدهد که مراقب باشند که آمریکا برای نابود کردن انقلاب «نظامی نمیآورد اینجا. آمریکا نویسنده میآورد اینجا، آمریکا گوینده میآورد.»
رهبر ایران دو روز پیش از آن، آمریکا را «شیطان بزرگ» خوانده و از اقدام «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» در تسخیر «لانه جاسوسی» حمایت کرده بود. حالا زمان آن فرا رسیده بود که طی نطقی دیگر به ملت اطمینان دهد که «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.»
آیت الله خمینی چهارشنبه ۱۶ آبان در نطقش اعلام کرد: «همه ملت ما دشمن شماره یک خودش را امروز آمریکا میداند، برای اینکه دشمن شماره یک ما (شاه) را برده آمریکا نگه داشته. آن وقت که او (شاه) بود هم دشمن شماره یک ما آنها (آمریکاییها) بودند.»
مخاطبان جوان آیت الله خمینی و مردم ایران اما خبر نداشتند که حدود یک سال پیش از آن، رهبر انقلاب در پشت صحنه با «دشمن شماره یک» تماس گرفته بود تا مستقیما از جیمی کارتر بخواهد: «به ارتش توصیه کنید از بختیار اطاعت نکند».
بنا بر اسنادی که به تازگی در آمریکا از حالت طبقه بندی خارج شده است، رهبر انقلاب چند روز پیش از آنکه از نوفل لوشاتو به تهران برگردد – در روز ۲۷ ژانویه ۱۹۷۹ (هفتم بهمن۱۳۵۷) – به دولت کارتر پیام شخصی محرمانهای میفرستد که در آن از یک طرف به طور تلویحی تهدید به اعلان جهاد میکند و از طرف دیگر دست دوستی و همکاری به سوی کارتر دراز میکند.
وعده مستقیم آیت الله خمینی به دولت کارتر
شما خواهید دید که ما با آمریکاییها هیچ دشمنی خاصی نداریم و شما خواهید دید که جمهوری اسلامی که مبتنی بر فلسفه و قوانین اسلامی است چیزی به غیر از (حکومتی) بشردوست نخواهد بود و به آرمان صلح و آرامش تمام بشریت کمک خواهد کرد
آیت الله خمینی وعده میدهد: «شما خواهید دید که ما با آمریکاییها هیچ دشمنی خاصی نداریم و شما خواهید دید که جمهوری اسلامی که مبتنی بر فلسفه و قوانین اسلامی است چیزی به غیر از (حکومتی) بشردوست نخواهد بود و به آرمان صلح و آرامش تمام بشریت کمک خواهد کرد.»
در آن روزهای پرالتهاب، آیت الله خمینی در برابر آمریکا لحن ملایمی اتخاذ کرده بود. او برای بازگشت به ایران، جلوگیری از کودتای احتمالی ارتش (که به روایت هوادارانش به شدت از آن بیم داشت)، کنار زدن دولت شاپور بختیار و سرنگون کردن حکومت شاهنشاهی باید با آمریکا مدارا میکرد. در آن مقطع حساس، تعامل و نه تقابل با آمریکا میتوانست او و یارانش را به مقصد برساند، حتی اگر تعامل به معنای ابراز دوستی نسبت به دولت کارتر و تاکید بر اشتراک منافع با آمریکا باشد.
در گذشته در برخی کتابها و مقالات به این پیام تاریخی اشارهای کلی شده بود، اما متن کامل و رسمی سند به تازگی در آمریکا از حالت محرمانه بیرون آمده است.
کانال یزدی-زیمرمن
آمریکا در روزهای بحرانی انقلاب عمدتا از دو کانال با اردوی آیت الله خمینی در تماس مستقیم بود: در تهران از طریق آقایان محمد بهشتی و مهدی بازرگان و در فرانسه از طریق ابراهیم یزدی، دستیار آیت الله خمینی که سالها در تگزاس زندگی کرده و از طریق دوستانی چون پروفسور ریچارد کاتم با وزارت امور خارجه آمریکا در تماس بود.
در اسناد منتشر شده از ارتباط محرمانهای که واشنگتن با آیت الله خمینی در فرانسه برقرار کرده بود با نام کانال یزدی-زیمرمن یاد شده است. وارن زیمرمن از دیپلماتهای ارشد سفارت آمریکا در فرانسه بود و دست کم پنج بار در نوفل لوشاتو با ابراهیم یزدی دیدار کرد. این دو نفر، صبحها در یک مهمانخانه کوچک که حدود یک کیلومتر از ویلای آیت الله خمینی فاصله داشت بیسر و صدا دیدار و تبادل نظر و پیام میکردند.
Image caption صفحه اول از گزارش شش صفحهای سفارت آمریکا در پاریس که متن پیام آیت الله خمینی در آن مندرج است
ابراهیم یزدی البته در گذشته هم با مقامات وزارت خارجه آمریکا تماسهایی داشت، اما دیدارهای وی با زیمرمن در مقطعی بسیار حساس انجام میشد و از آنجا که با اطلاع کامل آیت الله خمینی بود و به عنوان رابط وی با آمریکا عمل میکرد، از اهمیت زیادی برخوردار است.
اسناد نشان میدهد که کانال یزدی-زیمرمن از روز ۱۵ ژانویه ۱۹۷۹ (۲۵ دی ۱۳۵۷) رسما فعال بوده است، دقیقا یک روز پیش از آنکه شاه ایران را ترک کند. یکی از اولین درخواستهای آقای یزدی از طرف آمریکایی برنامه دقیق سفر شاه بوده است که واشنگتن از ارائه آن طفره میرود.
پیام مستقیم آیت الله خمینی به دولت کارتر در جریان پنجمین دیدار به دیپلمات آمریکایی ابلاغ میشود، در شرایطی که شاه ایران را ترک کرده بود و اداره کشور به شاپور بختیار و ارتش سپرده شده بود. نخست وزیر هم با بستن فرودگاهها مانع از بازگشت آیت الله خمینی شده بود.
این پیام حدود ساعت ۱۰ صبح به وقت محلی توسط یزدی به زیمرمن ابلاغ شده است. بنا بر سند مذکور، آیت الله خمینی به طور صریح از دولت کارتر میخواهد که از نفوذش برای تجدید نظر در موضع ارتش استفاده کند، چرخشی که به گفته رهبر انقلاب، منافع آمریکا را هم تامین خواهد کرد.
آیت الله خمینی در پیام خود میگوید: «فعالیتها و اقدامات بختیار و رهبران کنونی ارتش برای مردم ایران زیان بار است اما برای دولت آمریکا زیان بارتر است، به خصوص برای آینده آمریکاییها در ایران. این فعالیتها میتواند باعث آن شود که دستورات جدیدی در ایران صادر کنم.»
وی میافزاید: «توصیه میشود که شما به ارتش توصیه کنید که از بختیار اطاعت نکند و این فعالیتها را متوقف کند.»
بنا بر این سند، ابراهیم یزدی پیام را کلمه به کلمه به فارسی نوشته بود و «در حالی که پیام را برای زیمرمن میخواند ترجمه میکرد.»
آیت الله خمینی گفته بود: «اگر بختیار و و رهبران فعلی ارتش دخالت در امور را متوقف کنند، ما مردم را آرام خواهیم کرد و این باعث خواهد شد که به آمریکاییها (در ایران) آسیبی وارد نشود.»
یکی از مهمترین نگرانیهای دولت آمریکا امنیت جانی هزاران مستشار نظامی و شهروند عادیاش در ایران بوده که بنا بر پیام آیت الله خمینی در صورت همراه شدن واشنگتن با انقلاب جانشان به خطر نمی افتاد.
شاید به خاطر یک چنین تضمینهایی بود که در روز پیروزی انقلاب، آقایان محمد بهشتی و ابراهیم یزدی ژنرال فیلیپ گست، بلندپایهترین مقام نظامی آمریکا در ایران (رئیس هیئت مستشاران نظامی) و ۲۶ نفر از پرسنل نظامی آمریکا را از زیرزمین ستاد کل ارتش شاهنشاهی که چریکهای مسلح به آن حمله کرده بودند بیرون آوردند و صحیح و سالم به سفارت تحویل دادند.
Image copyright BBC World Service
Image caption ابراهیم یزدی، دستیار ارشد آیت الله خمینی در بسیاری از مصاحبهها مترجم او بود. آقای یزدی در پشت صحنه هم یکی از کانالهای تبادل نظر و پیام رهبر انقلاب با آمریکا بود
رد شباهت با لنین
از قضای روزگار همان روزی که ابراهیم یزدی، پیام شخصی آیت الله خمینی را به واشنگتن ابلاغ کرد، داماد سابقش شهریار روحانی – که به عنوان نماینده و سخنگوی آیت الله خمینی در آمریکا فعال بود – به دیدار مقامات ارشد وزارت خارجه رفته بود.
بنا بر اسناد منتشر شده، آقای روحانی هم از طرف آمریکایی خواسته بود که نگذارد ارتش به ویژه گارد شاهنشاهی مانع از بازگشت رهبر انقلاب به ایران شود که این موضوع توسط سایرس ونس، وزیر خارجه به کاخ سفید اطلاع داده میشود.
آقای روحانی در پایان گفتگوهایش که حدود یک ساعت و نیم طول کشید سه دلیل میآورد که انقلاب ایران دموکراتیک است و به نظامی دیکتاتوری منجر نخواهد شد: «اول، رهبری انقلاب را شخصیتی صاحب کرامت برعهده دارد که قدرت را در دست نخواهد گرفت و مانند لنین و مائو تسهتونگ ماهیت دموکراتیک مبارزه را تغییر نخواهد داد.»
«دوم، رهبران دینی به نقش خود به عنوان پل ارتباطی بین دولت و مردم ادامه خواهند داد تا سیاستهای دولت را برای مردم و خواستههای مردم را برای دولت توضیح بدهند تا ارتباط آنها قطع نشود.»
«سوم، ویژگیهای دموکراتیک انقلاب آنقدر عمیق است و چنان در جامعه ایران تثبیت شده که نیروی نظامی و یا عمل متقابل دیگری نمیتواند آن را تحریف کند.»
این انقلابیون جوان در غرب تحصیل کرده که در مقاطع حساس و بحرانی به عنوان پل ارتباطی آیت الله خمینی با آمریکا عمل کردند و در مذاکرات حساس پشت پرده که مانع از خونریزی بیشتر و احتمالا جنگ داخلی در ایران شد، پیش بینی نمیکردند که پس از تاسیس جمهوری اسلامی به خاطر همان تماسها با «شیطان بزرگ» به سستی یا حتی خیانت متهم و به سرعت از گردونه قدرت کنار گذاشته شوند.
عمق خصومت آیت الله خمینی با آمریکا و شیوه حکومتش هم بعد از اشغال سفارت و آغاز آنچه انقلاب دوم خواند برای دولت کارتر در عمل روشن شد.
یک روز بعد از اشغال «جاسوسخانه»، آیت الله خمینی در قم اعلام کرد: «توطئه هاى زیرزمینى در همین سفارتخانهها که هست دارد درست مى شود، که مهمش و عمده اش مالِ شیطان بزرگ است که آمریکا باشد.»
رهبر انقلاب افزود: «نمى شود بنشینید و آنها توطئه شان را بکنند. یک وقت ما بفهمیم که از بین رفت یک مملکتى، و با حرفهاى نامربوطِ دمکراسى و امثال ذلک ما را اغفال کنند که مملکت دمکراسى است، و هر کسى حق دارد در اینجا بماند، هر که حق دارد توطئه بکند. این حرفهاى نامربوط را باید کنار گذاشت.»
هاااا وگوم ایی همانی نبید که زوری جماعتی از مردم ابله برره عکس اش زا در ماه ودیدند ؟ ایی نتیجه حماقت مردم برره بید که الان باید عکس اش را رو اسکناس تحمل وکنیم ! معجزه اش هم شامل حالمان بید که دلار 7 تومانی را وکرد 3500 تومان چون معتقد بید اقتصاد مال خر بید و آدم ها را باید وکشت و بدبختی ایی بید که راه حماقت همچنان ادامه داشته بید ! هاااا
وگوم اینا ختم تمام ………..های دنیا هستن.
حالا با تمام این رسوایی ها تنها یک ادم ………..میتونه هنوز از اینها دفاع کنه
شما هر صفتی دوست دارید به جای نقطه چین بگذارید.
کاش ما محقینی داشتیم که میتئوا انستند همه مدارک را جمع آوری کنند و نشان دهند که هیچ فرقی بین طالبان . //////////و داعش و سایر گروه های در گیر در جنگ های خاورمیانه نیست و در همه انها رد پای دولت های غالب در بر کشیدن آنها دیده میشود. به کمک این جنگها بود که فیمت نفت در زمان رفتن شاه 37 دلار و هم اکنون 40 دلار است. یعنی با توجه به قیمت تورم کمتر شده است. با انتشار این سند بصورتی امریکایی ها از مردم ایران عذر خواهی میکنند. مثل عذر خواهی البزایت در مورد کودتای ضد مصدف. اما ما باید خود بدانیم که آمریکایی ها و انگلیسی ها و فرانسوی ها ماهیت خمینی را میدانسته اند. و آن خلبان خوش تیپ فرانسوی خمینی را برای حل مسایل خودشان آورد و نه از آن ما.
جنگ های صد ساله اطراف چاه های نفت تا آخرین قطره های نفت ادامه خواهد یافت. چند نفر محقق و یک کتاب می تواند ملتی را نجات دهد. که مردم بد بخت ما بدانند که هم امام آنها وهم مقام معظم آنها بازیچه قدرت های نفت طلب گشته اند. هیچ انقلابی در کار نبوده است. بجز خیمه شب بازی فدرت های بزرگ برای بجان هم انداختن ابلهان در اطراف چاه های نفت. و بردن نفت آنها انهنگام که در حال نزاع هستند.
آنچه آقای نوری زاد را متمایز کرده است راستی و درستی او بر خود بوده است، او در پی راستی همیشه بوده و زمانی به آنجا رسید که راستی به او راهش را نشان داد .
افراد بسیاری در زندان هایند و یا اعدام شده اند وهمه بخاطر عشق به آزادی و مردم بوده است، اما در شرایط زمانی خاص ، افرادی خاص جلوه گر می شوند و زندگی را اگر جریان رودی بدانیم و خود را در میانش ، گاهی ما را کنار می راند و گاهی در میان می گیرد .
اگر هر چیزو هر کس را همانگونه که است بپذیریم ، کمتر دچار ابهامات خواهیم شد ، شک و تردید باید بر دروغ باشد بر وعده و فریب ها بر دشمنی جویی ها و حرفهای بی کردار.
کشوری که اعدامها و جنایاتش در جهان اول است، چه کسی در آن ایمن است؟ همه می دانند تضمینی نیست .
آقای نوری زاد دست مریزاد که امید از شما دیگر بار زاده شد.
ض11111
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
شعر يك معلم ، محمد صادق وفائي، براي آموزگار دربند، رسول بداقي!
http://radio-neda.blogspot.com/2015/11/blog-post_4.html
مصلح
12:25 ق.ظ / نوامبر 4, 2015
سلام كاوه عزيز
آخوندزاده گرامي بنده هم اگروارد اين جمع بشوم نمي توانم كه بالباس طلبگي ام واردبشوم زيرا حضور من بالباس آخوندي يعني اقدام به خودكشي خودم واينهم رواومجازنيست مگراينكه بعنوان رهگذر ازآنجا ترددنمايم.
واما حضوربالباس شخصي اميدوارم كه دراين نزديكي ها به جمع اين گروه شجاع ملحق شوم وبه فيض اين شهامت كه شماي عزيزهم به آن رسده ايد، نائل آيم.
پايدارباشيد ورستگار
مصلح
—————————————————
“لیک ای جان در اگر نتوان نشست !!!!!”
جناب مصلح گرامی
آیا من واقعا” این سخن را از دهان و زبانِ مبارکِ سید مصلح ارجمند می شنوم؟؟؟!!!
خودکشی ؟؟؟ !!!
آیا شما واقعا” حرکت و جنبش این مجاهدان راه آزادی و عدالت و مبارزان و داغدیدگان نظام جابر را، به خودکشی تعبیر می فرمایید؟؟؟
آیا سایر مجاهدین راه آزادی و عدالتخواهی هم خودکشی کردند؟؟؟
آیا سرور آزادگان حسین هم – که شما سنگش را از همه بیشتر، به سینه می زنید – که حتی طفل شش ماهه اش را در راه مبارزه با جور و طاغوت، قزبانی کرد، بزعم شما خودکشی کرد؟؟؟
حضور شما با لباس غیر روحانی و بصورت رهگذر و نایل شدن به فیض شهامت !!!
(خواهش می کنم به رقیمه ی شریفه تان مجددا” نگاهی بیافکنید!)
روزانه و هر ساعت هزاران نفر از مردم از کنار این جماعت داغدار عبور می کنند که چه ؟؟؟ شما این را مصداق فیوضات
شهامت قلمداد می کنید؟ چه و کدام شهامت؟؟؟
پس فیض رفیعِ شهادت چه میشود؟ وصل به معشوق، جوار و قربِ الهی، آرامش ابدی …… ورود به بهشت، بهشتی که الله ، خود، کاسه گردانِ شراب است، شرابی که حتی سردرد هم نمی آورد، حوری و غلمان و الی ماشاالله که همه را شما از حفظ هستید….
آخر همه ی اینها را که شما فرمایش می کنید:
ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتابل احياء عندربهم يرزقون و هرگز كساني را كه در راه خدا كشته شدند مرده مپندار،بلكه آنان زنده اند و در نزد پروردگارشان روزي مي خورند و متنعم هستند
یا نه!
آیه فوق بنا به تفسیر که و که… و به نقل از که و که… در این حالت مصداق ندارد و الله تبارک و تعالی فرموده:
وَلاَ تَحْسَبَنَّ اللّهَ غَافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الأَبْصَارُ
و مپندار که خدا از کردار ستمکاران غافل است عذابشان را تا آن روز که چشمها در آن خيره می ماند ، به تاخير می افکند
نکند منتظر هستید با استناد به آیه ی اخیر، الله ستمکاران را، خودش قلع و قمع نماید و یا مهدی موعود را بفرستد؟؟؟
و یا نه!!! جمع و تفریق 2 آیه بالا همان میشود که شما سید مصلح عزیز در چرتکه ی مبارکتان محاسبه فرمودید!!!
به فرمایشات معظم تان مجددا” عنایتی بفرمایید:
1- اگر وارد این جمع شوم !!! ( وه چه افتخاری !)
2- نمی توانم با لباس طلبگی ام وارد شوم !!! { اینهمه تواضع و فروتنی نفرمایید! آقا سید مصلح دامت و برکات، بفرمایید جامه ی فخیمه ی شاهزادگی و سیادت }
3- روا و مجاز نیست !!! { بقول نوری زاد عزیز، روا و مجازت تو حلقم! }
4- مگر اینکه !!! ( افتخار بدهم! )
5- بعنوان رهگذر !!! – الهی بمیرم ! تو را بالله شرمنده و خاکسارمان نکنید من که طاقت ندارم…
6- آز آنجا… با لباس شخصی( وای بر من اگر آنجناب را در غیر جامه ی فاخر سیادت و شاهزادگی ببینم و بشنوم و از
شرم آب نشوم !!!) … تردد … نمایم… ( آقا سید مصلح، والله خدا منو بکشه شما را پای پیاده نبینم!)
7- واما… بالباس شخصی… امیدوارم… که در این نزدیکی ها… ملحق شوم… (و بعد از همه ی این اما و اگر ها) به فیض شهامت این گروه نائل آیم!!! (بُزک نمیر بهار میاد !!!)
اینها که همه وجوهِ شرطی و التزامی شدند آقا سید مصلح !!! یک جمله ی اخباری و اسنادی هم صرف بفرمایید!!!
بد نیستا !!!
آقا سید مصلح عزیز، پس حضرتعالی دو آیه ی بالا را در ماشین حسابِ اسلامی تان، جمع و تفریق فرمودید و به این ادبیاتِ (معادله ی)7 شرطی رسیدید؟؟؟!!!
شاعر دانا می فرماید:
گفت : آری پهلوی یاران بهست
لیک ای جان در اگر نتوان نشست !!!
و ایضا” شاعری دیگر:
عشق رسوایی محض است که حاشا نشود عاشقی با اگر و شاید و اما نشود!!!
شرط اول قدم آن است که مجنون باشیم هر کسی در به در خانه لیلا نشود
قبلا” عرض کردم و دوباره عرض می کنم:
اقا سید مصلح ارجمند، اگر بنده حقیر به اندازه ی نصفِ اعتقاد شما به جوار و قرب و یهشت الهی معتقد بودم، باور بفرمایید آنی درنگ نمی کردم و هر روز در صف این مجاهدان و مبارزان راه آزادی و عدالت حاضر میشدم تا به فیض رفیع و عظیم شهادت نائل شوم همچنانکه از 17 سالگی تا 21 سالگی ام را و تا آنروز که مجروح نشده بودم و خانه نشین، در خطوط مقدم جنگ تحمیلی آیت الله خمینی- که آنروزها فکر می کردم صدام آغارگر آن بود- شرکت کردم و به جان تنها فرزندم قسم میخورم تا امروز ریالی بابت مجروحیتم نگرفته ام با اینکه پزشکان متعدد گفته اند اگر به کمسیون پزشکی بنیاد جانبازان مراجعه کنم حداقل 35% از کار افتادگی تعیین می کنند. بعد از گذشت 35 سال از تاریخ مجروحیتم که چندین ترکش توپ فرانسوی در بدنم جا خوش کرده اند، شبها از درد آرام و قرار ندارم و الخ…
ضمنا و با احترام منِ حقیر حتی در الفبای فارسی هم رفوزه ام چه رسد به تاریخ و ادبیات و فلسفه و جهان بینی شادروان میرزا فتحعلی آخوندزاده!!!
حتما اطلاع دارید، بسیاری از اندیشمندانِ جنبش مشروطیت از جمله میرزا آقاخان کرمانی، میرزا ملکم خان و میرزا آقا تبریزی از اندیشه های این مرد بزرگ متاثر و ملهم بوده اند.
مگر من خدایناکرده شما را، که اینهمه میایم و میایم می کردید – و آخر سر هم دیدیم که چگونه! و تحتِ چه شرائطی! میخواستید! بیایید! – با آن دلقلک آقا بزرگ(احمدی نژاد)، مقایسه کردم که شما مرا با آخوندزاده مقایسه می فرمایید!
چه نسبت خاک را به عالمِ پاک ؟
که ادراک است عجزازدرک ادراک!
خلاصه کنم آقا سید مصلح دامت و برکات… خدا مأیوس تان نکند بحق پنج تن، ولی من بشخصه از حرکت عدالتخواهانه ی شما مأیوس و ناامید شدم!!!
و بالاخره از همه ی اینها که بگذریم، اگر هم نمی بارید، همین رعدها و غرشها، از جنابِ شمایان بر ما مغتنم است!!!
موید و رستگار باشید.
جناب مؤمن 2 کورش ایرانی بوده و ما ایرانیان باید با بررسی و تحقیق در مورد حکومتش و افکارش او را به جهانیان بشناسانیمومتاسفانه کشور تحت تسلط مشتی جنایتکار ///////////// و ایران ستیز است.در دنیای امروز توقع از دیگران داشتن دال بر تنبلی و بی مسؤلیتی است.
عجب استدلالي چون كوروش ايرانى بوده بنابراين آدم خوبى بوده و نبايد از او انتقاد كرد
حالا اگر کوروش يونانى و يا رومى بود در آنصورت اوضاع فرق مى كرد
کوروش هخامنشی،موسس سلسه ی هخامنشیان یکی از شاهان تاریخ بود و به مانند اکثر شاهان تاریخ همچون چنگیز و تیمور و هلاکوخان مغول از خوی وحشیگری و تجاوز برخوردار بود و مانند تمام ظالمان تاریخ از سه عنصر زور،زر و تزویر بهره می گرفت اما حدود یک قرن پیش با وجود ناشناخته بودن شخصی به نام کوروش برای ایرانیان آن دوران ، تبلیغات گسترده ای روی کوروش هخامنشی صورت گرفت و با دروغ ها و جعلیات فراوان کوروش و دیگر شاهان هخامنشی را تا حد پیامبری(و حتی فراتر از آن) بالا بردند و داستان ها و افسانه های بسیار از راست و دروغ مخلوط کرده و به خورد جامعه دادند تا به این وسیله کوروش را به عرش رسانده و پس از آن دم رضا شاه و محمدرضا شاه پهلوی را هم به دم این دودمان کهن پیوند بزنند
این تبلیغات به جایی رسید که ادعای ذوالقرنین بودن کوروش با دلایلی سراسر جعل دروغ توسط ابوالکلام آزاد،وزیر فرهنگ هندوستان مطرح شد(به لطف خدا در فرصت مقتضی به بررسی ادعای ذوالقرنین بودن کوروش خواهیم پرداخت) و پس از آن،علامه طباطبایی مفسر گرانقدر قرآن و نویسنده ی تفسیر المیزان تحت تاثیر تبلیغات گسترده در رابطه با یکتاپرستی و عدالت کوروش هخامنشی و به دلیل عدم دسترسی به کتب مرجع تاریخی،نظریه ی ابوالکلام آزاد را به عنوان یک احتمال قوی در رابطه به «کیستی ذوالقرنین» مطرح کردند.
http://estevaa.ir/?p=120
جناب مومن ۲
فکر نکنم هیچ ایرانی که قدری ازنیروی عقل بهره برده است با تقدیس و بعرش اعلا بردن کوروش و یا هرانسان دیگری موافق باشد ولی برای اینکه به شخصیت ونحوه فرمانروایی کوروش بخواهیم پی ببریم به منابعی که توسط فرمانده سپاه یونانیان که درزمان هخامنشیان به ایران حمله کرد پناه نمیبریم. این شخص نامش گزنفون (کسنفون) هست که بعد از تارومارشدن سپاهیانش به یونان برگشت و بعلت بعرضه گی هاش درمیادین رزم یونانیان از کشورانداختنش بیرون.
در وبسایتی که شما آدرس آنرا درپستتون درج کرده اید نویسنده از«کوروشنامه» نوشته گزنفون فیلسوف، مورخ و سردار یونانی بعنوان منبع استفاده کرده است. هیچ عقل سالمی گزنفون شکستخورده را بعنوان یک مورخ بیطرف درمورد ایرانیان قبول نمیکند
ضمنا بیش از۹۰۰ نظر درمورد آن نوشته که شما آنرا کپی کرده اید دروبسایت پست شده است که بغیر از ۲ یا ۳ نفر همه بطرز ناخوشآیندی نگارنده را نوازش کرده اند. این نوع برخورد نشاندهنده این است که شما موردی مردم پسند را دنبال نمیکنید
جناب مؤمن 2 کورش در نسبت به پادشاهان و قدرتمداران عهد خود بسنج نه نسبت به ریس جمهور فرانسه امروز.وجدانان کورش منصف تر بوده یا ////////// …یا در همین زمان خمینی و خامنه ایی و استالین و لنین و مائو و …؟مگر کسی کورش را مقدس می داند؟شما درست می گویید کورش هم مثل شاهان دیگر بوده ولی اسنادیکه بدست آمده ایشان را سیاستمداری مدارا جو و منصف توصیف نموده.هرچیزی نسبی است و از این منظر کورش توانسته جایگاهی بدست آورد.ما ایرانیان نه بخاطر ایرانی بودنش بلکه بخاطر اینکه در زمانیکه دوران توحش و بربریت و درنده خویی و مردمخواری مرسوم بوده ایشان از آزادی ادیان و بیزاری از دروغ و حقوق مردم حتی بصورت اشاره ایی نه بیشتر سخن گفته ایا وقتی قدیسینی 2000 سال بعد برای بکرسی نشاندن حرف خود از کشته ها پشته ساخته اند و از هیچ جنایتی فروگذار نبوده اند بنظر شما اشاره کورش به نیمچه ترحمی نسبت به انسانهای دیگر ارزش ارج گذاشتن ندارد؟درثانی مگر الگو قرار دادن کورش بخاطر رعایت حقوق انسانی از طرف او نیست؟خب مگر ما دراین ظلمت کده پر از ظلم و پستی و دروغ و قتل و جنایت و شکنجه در پی رعایت حقوق انسانی خود نیستیم؟آیا الگو قرار دادن انسانی که در آن زمانه پر از وحشت و ترس حرف از رعایت حقوق مغلوبین زده درست نیست ؟راستی شما بدنبال چی هستید؟زبانم لال شاید می خواستی کورش به جامعه کمونیستی مارکس قرن 19/20یا مدینه فاضله ///////// که برای بکرسی نشاندن حرفشان از کشته ها پشته ساختند و چه ویرانیها که ببار نیاوردند معتقد می بود تا مورد تایید سرکار قرار می گرفت.
جناب مؤمن2 من و شما هر که باشیم ایرانی و زاده این سرزمینیم و در دنیای کنونی دیگران به آنچه که ندارند افتخار می کنند ولی ما آنچه را داریم خوار می شماریم و کینه توزانه لجن مال می کنیم.بهمین جهت تاریخ ما پراست از تجربه های بارها تجربه شده.هموطن انتقاد منصفانه و بدون غرض و پیش داوری و دور از کینه توزی و ایدیولوزیکی از کورش و کل تاریخ ما شرط اول رسیدن به نوعی تعادل روحی و وحدت ما ایرانیان است.همین ریشه هایی که کورس ارجمند می نویسند مگر نه همین هدف را دنبال می کند.حالا اگر کسی ذوالقرنین را کورش نامید ایا ما باید آنچه را از کورش بدستمان رسیده بخاطر بقول شما دروغ و یا شالارتانیسم(تفسیری) بر نتابیم و دروغ ویا کار انگلیسیها بدانیم؟مگر جناب پورپیراها و شهبازیها در دربار ولایت فقیه چکار می کنند؟آنها نیز همین دید شما را نسبت به تاریخ گذشته ایران دارند.براحتی می توانید اراجیف شان را بیابید.جناب پورپیرا معتقد است که هخامنشیان مشتی وحشی اسلاو بودند که بوسیله یهودیان بسیج شدند و نسل ایرانیان را که گویا مسلمان(با ریشه های عربی و عیلامی داشته اند)برانداخته اند و دراین سرزمین بمدت 1000سال جانداری زندگی نمی کرده تا صفویان بعد از پذیرفتن اسلام لابد نوع شیعی اش ایران را بوجود اورده اند.برای درستی حرف خود نیز ناتمامی تخت جمشید را سند می اورد!یعنی جناب پورپیرا می فرماید که عرب بدوی مارا ادم کرد!می توانید در یوتیوب به فیلم تخت جمشید جایگاه هیچکس رجوع کنید!
جناب آتشسوار گرامی
قصد نداشتم این بحث کهنه و بیهوده را دوباره زنده کنم ولی واقعا در شگفت شدم ازین فراموشی مصلح عزیز، که ایشان مرا دروغگو خطاب کرده بود چون همین نکته را -منتها بدون مدرک- یادآور شدهبودم. همین که اهل سنت را از جمله به دلیل بجای نیاوردن طواف نساء و نمازش “…” خطاب میکنند. آن موقع از گفتههای جناب سید مرتضی -که آن را ذخیره کردهام- مدرک پیدا و ارائه کردم. ایشان رو نشان ندادند. بعد هم که آمدند خود را به تجاهلالعارف زدند و فرمودند به تو دروغگو گفتم و تو خودت را اصلاح کردی.
البته من شخص مصلح را دوست دارم چون دست کم حسابش با خودش سرراست است و از اول تا آخر حرفهایش یک چیز است. مشکل ما با این دوستان در همان است که بارها ذکر شد و آن اینکه ایشان فکر میکنند یکبار برای همیشه گنجینهٔ حق و حقیقت مکشوف و کلیدش به دست آنان سپرده شدهاست. با چنین برداشتی البته راحت میشود هر اندیشهای را قضاوت کرد و هر دگراندیشی را به صفتی -که در کلام هم متوقف نمیماند و بلافاصله بار کیفری و جزایی مییابد- منتسب ساخت. ای کاش این دوستان بر وسعت مشرب خویش میافزودند و در کار دنیا و مردمانش بیشتر دقت میکردند.
بعضی اینکه ج. ا. یا آخوند ها چیزی را بیاموزد باور نمبکنند. ولی آنها میاموزند. وفتی رهبر سند برجام را امضا میکند. سند برجام برای او مثل یک دیپلم است از آنچه که او آموخته است. اینکه با دنیا باید تعامل کند اینکه آمریکا هر غلطی بخواهد میتواند بکند. آخوند هم می آموزند انچه تا بحال آموخته اند:
مدارس به سبک جدید
حجاب نسبی و نه چادر
نوعی مشروطه در حکومت دینی
رادیو تلویزیون فکس و یتازگی همه وسایل ارتباط جمعی.
باید آکادمی نوریزاد و دکتر ملکی را جدی گرفت تا بحال هم رهبر و هم آخوند و اطلاعاتی و نیروی انتظامی از این آکادمی بسیار آموخته اند. و لی آنچه که آنها با طیب خاطر میاموزند برای همیشه جز آموخته های جامعه قرار میگیرد و بنوعی غیر قابل بر گشت میشود.
آموزش را در جامعه باید جدی بگیریم. هیچکس را نمیتوان وادار به آموختن کرد اما مییتوان آموزش را در اختیار همه قرار داد. آنچه را که نوریزاد در کنار پیاده رو میاموزاند همان است که معلمان نتوانستند در کلاس به شاگردان بیاموزند. اموزش را بسیار زود باید آغاز کرد. آن هنگام که فاتلی گلوی شما را بفشارد برای آموزش دیر شده است.
هیچ کس نمیتواند مکتب خانه را باز گرداندو شاید فردا همه حکو متگران ما بپذیرند که مدرسه نوریزاد را هم نمیتوان بست. نمیتوان برای همیشه حق سوال کردن پرسش و نفد کردن را گرفت.
ما هیچ تردیدی در انسان بودن خود نداریم .
شاید در آینده هرجا که مدرسه ا ی باشد پرسش و پاسخی باشد بر در آن مجسمه ای ار نوریزاد بگذارند . او که دریافت پرسش کردن حق هر انسانی است.
هیچ جنگی در کار نیست جز جنگ با جهالت هایمان.
ای کاش این ناشناس بالایی “شناسه” داشت تا به خاطر این متن، بهتر از او تشکر میکردم.
با سلام
در باره ي آن حديث نبي مكرم اسلام صلى الله عليه و آله عده اي برآشفته شدند و ماهيت خو درا نشان دادند
مثلا فردى به نام آتش سوار برآشفته شده كه چرا به فلانی اهانت می کنید مگر جنابعالی وکیل و وصی مزدك
هستي ثانيا اين جناب مزدك خود ش اعتراف كرد كه حاضر است همانند هيتلر هولوكاست راه انداخته مخالفان
خو در ا بسوزاند و بعلاوه يك نسبت ناشايستي را افتخار آميز دانست
مطمئنم كه الآن پشيمان شده كه چرا چنین مطالبي را نوشت و آبروي خود را برد
ضمنا فردي نا آگاه با نام ناشناس افاضاتى داشته است
ناشناس
5:46 ب.ظ / نوامبر 4, 2015
دوست عزیز شما مهمترین نکته را از قلم انداختید و آن اینکه باستناد این آیه پیغمبر خدا که قراراست از همه علوم و اسرار جهان آگاه باشد نمیدانسته که زن در دوران قاعده گی حامله نمیشود
————-
جواب=اين حديث بود نه يك آيه
ضمنا صفت نفاق اول آمده است كه اكثر دشمنان حضرت علي عليه السلام داراي اين صفت بودند
صفت دوم نيز معلوم است مي مانند صفت سوم كه آيا از لحاظ علم پزشكي امكان دارد يا خير
به اين سايت سر بزنيد
سايت babycenter
جواب توسط Carolyn Kubik
fertility specialist
Can you get pregnant during your period?
Carolyn Kubik
fertility specialist
Yes, it’s possible to get pregnant during your period. You’d have to have a very short menstrual cycle, which is the time from the first day of one period to the first day of the next period, or a tendency to have long periods.
ادامه مطلب را در اين سايت به دقت مطالعه كنيد تا صحت حديث 1400 سال قبل معلوم شود
http://www.babycenter.com/404_can-you-get-pregnant-during-your-period_1460117.bc
جناب عبدالله اولا اسمت دال بر به عاریه دادن خردت است.تو آنچنان در اتش تعصب می سوزی که حتی دادههای پزشکی و علمی را بخاطر تعصبت نادیده می گیری.جناب عبدالله تو وامثال تو بخاطر وابسته بودن به دستگاه حق انسانهای شایسته را برای ادامه تحصیل حرام کرده اید.هموطن متعصب /////////// تو مرا حرامزاده بدان مادرم را به هرچه می خواهی متهم کن ولی دست از تعصب بدار.تو بمن سایت فلان شارلاتان را نشان می دهی ولی من بتو علم می آموزم. اصول دوران قاعده گی زمانی بوجود می آید که دیواره رحم که آماده برای عمل لقاح شده بعلت اینکه چنین عملی که باعث حاملگی می تواند باشد بسر رسیده و این خونریزی از بهم ریختن دیواره رحم است و تخمکهای آماده لقاح زن از بین رفته اند.مثال ساده ایی برایت بزنم که بهتر متوجه شوی.شما فردی را به میهمانی دعوت می کنید وبساط عیش(ببخشید روضه حسین بن علی…)می چینید ولی طرف سر وعده که نمی آید هیچ روز بعد زنگ می زند و می گوید مریض است!ایا باز هم شما بساطی می چینید؟هموطن من شما اگر کتاب شفای پور سینا را که مسلمان متعصبی بوده بخوانید و با علم امروز مقایسه کنید اصلا چیزی از آن سر در نمی اورید در صورتیکه ایشان در قرن 900/یا 1000 میلادی می زیسته و از پزشکان بنام آنروزگار بوده.حالا حساب کن محمد تا چه اندازه از علم پزشکی می دانسته؟حالا هی بما فحش بده و بدو بیراه بگو.اصلا فرض کن من آنچه تو و امثال تو بمن نسبت می دهی هستم ایا شما حاضرید حرف درست و علمی را بپذیرید و دست از این خرافات بردارید؟محمد خودش میگوید من بشری مثل شما هستم حالا شما اورا به عرش می فرستید با کدام نیرو ؟با کدام وسیله؟پزشک متخصص اش می کنید ولی بر بیسوادی او تاکید می کنید.آخه این /////////////////.خوب شمشیر می زده محمد می گفته برو با طرف صحبت کن اگر قبول نکرد یک سیلی هم به او بزن //////////// سرش را می آورده چون از گفتگو و تدبیر و سیاست بی بهره بوده.هزاران دلیل برای چنین برداشتی در همان تاریخ مسلمان نوشته می توان یافت.//////////////////////////////////////// من به این نتیجه رسیده ام که تمام احادیث شما مسلمین ////////////////////// برای بکرسی نشاندن حرفتان و آخور پر برکتی کردن برای اخوندها نیست.آخه توکه سهمیه یک ایرانی هموطن خود را آنهم در دانشگاه شریفی که مریم میرزاخانی ها از ان فارغ تحصیل شده اند حرام کرده ایی خردت را چرا به ناکجا آبادعاریه داده ایی؟مرتضی و مصلح و امثالم آخوندند و دین را ممر حیات دارند توچی؟چرا آبروی هم دنشگاهیهایت را می بری؟دانشگاه شریف پایگاه مبارزان و متفکرین ایران بوده و هست ولی شما سهمیه اییها سعی در به لجن کشیدن آن دارید.ولی خوشبختانه تا بحال نا موفق بوده اید.
باز که عبداللّه رفتی بچههای محل را بسیج کردی که بیان بهت امتیاز بدن. مدتی از بس بهت گفتن این کار زشته، رفتی و چیزی ننوشتی و خبری ازت نبود، حال که برگشتی یه چند روزی که گذشت رفتی رو روال سابق بسیج بچه بسیجیها که بیان بهت امتیاز بدین. مومن نکن اینکارا رو زشته. خوب نیست قباحت داره، چه ارزشی داره این امتیازا؟ دیگه خیلی نخ نما و تابلو شده این تناسب میزان امتیازهای منفی و مثبتی که میگیری. عبدالله نکن این کارا را. با کسای طرفی که مو را از ماست میکشن جانم، باشه عبدالله؟
سلام
در مثل مناقشه نیست، شغال بیشه مازندران را ندرد جز سگ مازندرانی، آلترناتيو نظام جمهوری اسلامی نیست مگر نظامی برآمده از خواست اکثریت مردم ایران، که البته روشن است اکثریت شیعه مومن و وفادار به اهل بیت پیامبر علیهم السلام می باشند، اگر اکثر مردم از نظام اسلامی ناراضی هستند به معنای روی گردانی از اسلام و اهل بیت نیست بلکه مردم فهمیده اند عمل کرد نظام ربطی به اسلام ندارد و در اینجا سوءاستفاده بزرگی از ایمان مردم شده است.
اما در سیر تحول نظام فعلی به نظام جانشین، تا نیروهای فعال مذهبی، سیاسی وارد کارزار نشده اند از نیروهای سیاسی سکولار، ازهر نوعش کاری ساخته نیست، جامعه آینده ایران از اکنون مذهبی تر و شعائر اسلامی و شیعی پر رنگتر خواهد بود،شعار اسلام منهاي روحانیت تا اندازه زیادی محقق خواهد شد، گوهر تابناک اسلام از کوته نظری و اسارت آخوندها ی کم سواد وقشری خارج خواهد شد وحقانیت مذهب شیعه بی حضور روحانیت گسترش خواهد یافت و نام بلند امام زمان علیه السلام آوازه جهانی خواهد یافت،چه خوش خیال و ساده اندیش اند آنهایی که آینده ایران را غیر مذهبی آرزو می کنند
دموکراسی به معنای آزادی بیان، اندیشه، قلم وحقوق شهر وندی و…به نفع مذهب شیعه و امر ظهور می باشد.توصیه اینست معتقدین قلبی به اصول اسلام و مذهب والای اهلبیت شما هستید آلترناتيو نظام ولایت فقیه و شما هستید فقط شما که می توانید با توجه به تجربه های ديگران در حکومت داری نظامی بنیاد نهید که در میان ملل اسلامی در عصر غیبت الگو باشد
اما آنها یی که از خرافات اسلامی و شیعی می گویند و در واقع اصول دین و باورهای ثابت دینی را زیر سوال می برند، جو زدگی و نادانی و کم عمقی معلومات خود را به نمایش می گذارند، به نظر من، اسلام و مذهب شیعه کاخی بلند است که از باد و باران نیابد گزند ولو کره المشرکون، و لو کره الکافرون
جناب عبد الحسین با سلام
درسته در مثل مناقشه نیست، ولی مثل را طوری انتخاب میکنند که طرف را له و ضایع نکنند. شما آمدهای همه را مؤمنین پاک و صادق و پیرو شیعه فرض کردهای و در عین حال آنها را سگ مازندرانی به حساب آورده ای. برای انتخاب مثلی که در آن مناقشه نیست، به حداقل یک چیز بنیادین دیگری هم احتیاج هست، یعنی یک ذره….به ویژه اگر سگ هم شامل همان برداشتی شود که احتمالا مؤمنی چون شما از آن دارید ولو که شخص شمای نوعی قصد اهانت به حریم و حرمت سگ بعنوان حیوانی باوفا و حق شناس نداشته باشید.
جناب ناشناس، سلام
در خصوص انتخاب مثل توضیح قابل تاملی مرقوم داشتید سپاسگزارم.
ضمن تبریک به این مادر شیردل حرکت این شیرزن یاد آور کاوه در دبار ضحاک است!درود بر شیرزنان ایران زمین.
تقدیم به گرد آفرید ایران.
https://www.youtube.com/watch?v=ooYN1rp61gY
با سلام وارادت مخصوص
جناب نوریزاد عزیز یواش یواش دارد سروکله کسانیکه پولهای مفت میگیرند تا جمعی را ممتفرق نمایند پیدامیشود .باید سخت مواظب بود تا دردام گرفتار نیائیم .
بعضیها از آنهایند وبعضی از اینها .توقعات حدودی دارد فرداها از نوریزاد توقع میکنند که اگرزمین خواری هم دراین جمع بود ویا قاچاق فروشی هم دراین جمع بود وزندانی شد ؛نوریزاد سینه سپرکند .زهی خیال باطل
وبعد بگویند بله نوریزاد میخواهد حامی متهمین ویا مجرمین احتمالی باشد . انتشار مطلب باخودتان است .
شبی در حال مستی-کارو
شبی در حال مستی تکیه بر جای خدا کردم
در آن یک شب خدایی من عجایب کارها کردم
جهان را روی هم کوبیدم از نو ساختم گیتی
ز خاک عالم کهنه جهانی نو بنا کردم
کشیدم بر زمین از عرش، دنیادار سابق را
سخن واضح تر و بهتر بگویم کودتا کردم
خدا را بنده خود کرده خود گشتم خدای او
خدایی با تسلط هم به ارض و هم سما کردم
میان آب شستم سطر به سطر برنامه پیشین
هر آن چیزی که از اول بود نابود و فنا کردم
نمودم هم بهشت و هم جهنم هردو را معدوم
کشیدم پیش نقد و نسیه، بازی را رها کردم
نمازو روزه را تعطیل کردم، کعبه را بستم
وثاق بندگی را از ریاکاری جدا کردم
امام و قطب و پیغمبر نکردم در جهان منصوب
خدایی بر زمین و بر زمان بی کدخدا کردم
نکردم خلق ، ملا و فقیه و زاهد و صوفی
نه تعیین بهر مردم مقتدا و پیشوا کردم
شدم خود عهده دار پیشوایی در هم عالم
به تیپا پیشوایان را به دور از پیش پا کردم
بدون اسقف و پاپ و کشیش و مفتی اعظم
خلایق را به امر حق شناسی آشنا کردم
نه آوردم به دنیا روضه خوان و مرشد و رمال
نه کس را مفتخواه و هرزه و لات و گدا کردم
نمودم خلق را آسوده از شر ریاکاران
به قدرت در جهان خلع ید از اهل ریا کردم
ندادم فرصت مردم فریبی بر عباپوشان
نخواهم گفت آن کاری که با اهل ریا کردم
به جای مردم نادان نمودم خلق گاو و خر
میان خلق آنان را پی خدمت رها کردم
مقدر داشتم خالی ز منت، رزق مردم را
نه شرطی در نماز و روزه و ذکر و دعا کردم
نکردم پشت سر هم بندگان لخت و عور ایجاد
به مشتی بندگان آْبرومند اکتفا کردم
هر آنکس را که میدانستم از اول بود فاسد
نکردم خلق و عالم را بری از هر جفا کردم
به جای جنس تازی آفریدم مردم دل پاک
قلوب مردمان را مرکز مهر و وفا کردم
سری داشت کو بر سر فکر استثمار کوبیدم
دگر قانون استثمار را زیر پا کردم
رجال خائن و مزدور را در آتش افکندم
سپس خاکستر اجسادشان را بر هوا کردم
نه جمعی را برون از حد بدادم ثروت و مکنت
نه جمعی را به درد بی نوایی مبتلا کردم
نه یک بی آبرویی را هزاران گنج بخشیدم
نه بر یک آبرومندی دوصد ظلم و جفا کردم
نکردم هیچ فردی را قرین محنت و خواری
گرفتاران محنت را رها از تنگنا کردم
به جای آنکه مردم را گذارم در غم و ذلت
گره از کارهای مردم غم دیده وا کردم
به جای آنکه بخشم خلق را امراض گوناگون
به الطاف خدایی درد مردم را دوا کردم
جهانی ساختم پر عدل و داد و خالی از تبعیض
تمام بندگان خویش را از خود رضا کردم
نگویندم که تاریگی به کفشت هست از اول
نکردم خلق شیطان را عجب کاری به جا کردم
چو میدانستم از اول که در آخر چه خواهد شد
نشستم فکر کار انتها را ابتدا کردم
نکردم اشتباهی چون خدای فعلی عالم
خلاصه هرچه کردم خدمت و مهر و صفا کردم
زمن سر زد هزاران کار دیگر تا سحر لیکن
چو از خود بی خود بودم ندانستم چه ها کردم
سحر چون گشت از مستی شدم هوشیار
خدایا در پناه می جسارت بر خدا کردم
شدم بار دگر یک بنده درگاه او گفتم
خداوندا نفهمیدم خطا کردم
” شککاکین وطنی ”
نوری زاد عزیز، تو نمیری این جماعت ولن کن معامله نیستند.
شما تا سرِ بریده مبارکِ //////////////// را، که با گوشهای بریده شده
آقازاده مجتبی در دو طرف تزئین شده، در سینیِ نقره ای، تقدیم این جماعتِ
شکاک نکنید، رضایت نخواهند داد!
واقعا جای آن دارد که به این برادران اطلاعاتی و امنیتیِ نظام، دست مریزاد
گفت که در این سی- چهل سال، کاری با این ملتِ درمانده کردند که بلانسبت،
ملاجی سالم باقی نمانده است ! 🙁
موضوع انشا: دستاورد هاى اشغال لانه جاسوسى را بنويسيد
البته بر همه ما واضح و مبرهن است كه رابطه ما با امريكا رابطه گرگ و ميش بوده و امريكا شيطان بزرگ است و امروز در سالگرد تسخير قهرمانانه لانه جاسوسى امريكا مبادا از ياد ببريم كه اين كار دانشجويان پيرو خط امام چه دستاورد هاى عظيمى براى مردم و آب و خاكمان داشته است.
البته دستاورد ها بسيار بيشتر از آن است كه در انشاى اينجانب بگنجد، ليكن با ديدن عكس يكى از قهرمانان تسخير لانه جاسوسى يعنى خانم معصومه ابتكار كه در حال خروج از سمينار وحدت حوزه و دانشگاه در قم، در حاليكه خنده بسيار مليحى بر لب داشتند با گذاردن پايشان روى پرچم امريكا نشان مي دادند كه هنوز بر مواضع ضد امريكايى شان استوار هستند، به ياد يكى از بزرگترين دستاوردهاى اشغال لانه جاسوسى افتادم كه متاسفانه تا كنون مغفول مانده و كمتر كسى به آن پرداخته است.
به گمانم گذشته از همه دستاوردهاى بزرگ ديگر، يكى از مهمترين دستاوردهاى اين حركت اين بود كه هر كدام از اين دانشجويان خام كه به جاى چيزهاى بى مصرف و دست و پا گيرى چون عقل و منطق، مملو از ايمان و شور انقلابى بودند، به واسطه بالا رفتن از ديوار به مدارجى رسيدند كه توانستند بعدها درپست ها و مقامات گوناگون، منشاء خدمات بسيارى براى ملك و ملت خود شوند.
مثلاً همين خانم معصومه ابتكار كه در نوزده سالگى جربزه خود را با گروكان گرفتن جاسوسهاى امريكايى به اثبات رسانده بودند، به پاس اين كار، با داشتن مدرك علوم ازمايشگاهى، در دولت اصلاحات رئيس سازمان محيط زيست شدند و محيط زيست ايران را كه در آن زمان هنوز به بحران فعلى نرسيده بود و با برنامه ريزى، قابل نجات بود، با وجود تهديد گونه هاى حيوانى، تخريب جنگلها و علائم هشدار خشك شدن رودخانه ها و تالاب ها به دليل برداشت بى رويه از سفره هاى آب زيرزمينى، به اميد خدا رها كردند. ( در زمان رييس جمهور بعدى يعنى همان كه نظرش به ان ديگرى نزديكتر بود، تخريب ها و برداشتها به اوج رسيد) خانم ابتكار در دولت تدبير و اميد، لابد به دليل كارنامه درخشان قبلى، باز هم مديريت محيط زيست ايران را به دست گرفتند و اكنون ايران بحمدالله در زمينه مديريت آب در بين ١٣٣ كشور رتبه ١٣٢ را دارااست و تا ته كشيدن آخرين قطرات آبهاى زمينى و راحت شدن خيال ايشان و همگان، ديگر چيزى نمانده است.
خشك شدن كامل ايران لابد مزاياى زيادى براى نظام مقدس جمهورى اسلامى ايران دارد كه با خونسردى به انتظارش نشسته است و اصلاً عين خيالش نيست كه تخليه سفره هاى آب زير زمينى باعث نشست كردن و مردن دشتها شده است و از اين به بعد هرچه باران و برف ببارد، ديگر به علت روى هم خوابيدن حفره ها، اين سفره ها راپر نخواهد كرد و آب ها بصورت سيل جارى خواهند شد.
يكى از مزاياى خشكيدن ايران اين است كه چهره ايران مانند كشورهاى محبوب نظام، يعنى عراق و سرزمين وحى خواهد شد و ديگر اينكه مردم تشنگى كاروان امام حسين را بهتر درك خواهند كرد.
اما فايده بزرگتر ان اينست كه فرونشست زمينها به دشت مرودشت و زمينهاى اطراف تخت جمشيد رسيده و تخليه آبها باعث شده عمق چاهها كه در اين منطقه قبلا شش متر بوده اكنون به ٢٩٠ متر برسد. نشست دشت مرودشت شكافهاى عميقى در اطراف تخت جمشيد ايجاد كرده و در صورت ادامهء برداشت از آب هاى زيرزمينى، تخت جمشيد بزودى فرو خواهد ريخت. پس خانم ابتكار با بى خيالى سنواتى، مى تواند باعث شود نظام اسلامى بصورت ظاهراً غير عمدى ! تخت جمشيد را از صفحه روزگار محو كند و از شر اين خار كه سالهاست در چشمش است راحت شود .
بعدش هم نظام همانطور كه شناسنامه سعيد زينالى را از دست مادرش خارج كرد و گفت حالا ثابت كن اصلاً چنين پسرى داشته اى، با محو كردن تخت جمشيد، هنگامى كه اين شناسنامه ايران از دست ايرانيان خارج شد، خواهد گفت اصلاً ثابت كنيد قبل از اسلام تمدنى داشته ايد.
بعد هم هر چقدر مردم عكسهاى تخت جمشيد را نشان دهند خواهد گفت فتوشاپ و كار شيادان اينترنتى است.
به همين سادگى. آخر ديوار حاشا بلند است حتى بلند تراز ديوار سفارت. كما اينكه آقاى عبدالحسين روح الامينى در مصاحبه اخيرش گفته : “عدهای ما را متهم میکنند که از دیوار سفارت بالا رفتیم ولی اینگونه نبود و من قسم میخورم که ما خیلی محترمانه قفلهای سفارت را باز کردیم و وارد لانه جاسوسی شدیم.” و اگر عكسهاى دانشجويان را كه چار چنگولى دارند از ديوار بالا مى روند را نشانش دهند خواهد گفت فتوشاپ و كار شيادان اينترنتى است.
بعد هم نظام بحول و قوه الهى و به كورى چشم شاه مخلوع كه جشنهاى 2500 ساله شاهنشاهى ايران را در پاسارگاد برگزار گرد و به كورش گفت آسوده بخواب كه ما بيداريم، جشنهاى 1500 ساله تمدن اسلامى را بر مزار بنيانگزار جمهورى اسلامى و نيز مزار حضرت آيت الله خلخالى بر گزار مى كند . هركه نداند خود نظام مى داند كه نقش آقاى خلخالى در تثبيت نظام و اينكه ايرانيان مانند صدر اسلام، نظام اسلامى را عاقبت با آغوش باز پذيرا شدند كمتر از نقش بنيانگذار جمهورى اسلامى نبوده است. آن مرحوم از فرداى انقلاب قصد خراب كردن تخت جمشيد را داشت كه مع الاسف ارزويش را به گور برد. پس در اين جشن، نظام با شعار “خلخالى بخواب كه ما بيداريم” اسلام را بعنوان بنيانگذار تمدن ايرانى به جهانيان معرفى خواهد كرد.
بعد مردم ايران مانند مادر سعيد زينالى كه عكس پسرش را سر هر كوى و برزن بالا مى گيرد بلكه ثابت كند كه چنين پسرى داشته، بايد بروند روبروى لاستيك دنا عكس تخت جمشيد را بالا بگيرند تا ثابت كنند چنين تمدنى داشته اند اما همه كم كم به مرور زمان باور خواهند كرد همانگونه كه سيد حسن نصرالله عزيز گفت در ايران چيزى به نام تمدن پارسى وجود ندارد آنچه هست تمدن اسلامى است.
اما آنها كه براى از دست رفتنِ زمان گرانبها براى نجات اقليم زيست محيطى ايران حرص مى خورند مى گويند چرا خانم ابتكار به عنوان مسؤل محيط زيست مادرمرده ايران، به جاى لگد كردن پرچم امريكا با لبخند ژوكوند، نمى رود بدون فوت وقت يكى تو سر خودش بزند دو تا توى سر ششصد هزار حلقه چاه غيرمجاز، لابد هم از مزاياى خشك شدن ايران بى خبرند، و هم نمى دانند كه هنوز ته مانده اى آب در اعماق زمين براى آبيارى باغات علماء هست و بحمدالله به اندازه غسل و وضو و طهارتشان هم آب در لوله ها موجود است. واقعاً چه عجله اي است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پس از اين انشاء نتيجه مى گيريم كه هر چه فرياد داريم بايد بر سر امريكا بكشيم چون اگر آمريكا نبود، سفارتى هم نداشت كه اشغال شود و هر كس از ديوارش بالا رفت به پست و مقامهايى برسد كه در خواب هم نمى ديد و بلايى به سر اين ملك و ملت بياورد و طورى اين كشور را به خاك سياه بنشاند كه نسلهاى بعدى جز مهاجرت چاره اى نداشته باشند به طورى كه كار به جايى برسد كه حتى عيسى كلانترى بگويد از زمان ساسانیان و هخامنشیان تا حدود ۳۵ سال پیش، برداشت اضافه از منابع آبی کشور نداشتیم. ما منابع را تاراج كرده ايم و امانت دار بسيار بدى براى يك تمدن ٧٠٠٠ ساله بوده ايم”. البته ناگفته نماند كه مسؤلين دلسوزى چون محمد هادی حیدرزاده، مدیرکل محیط زیست استان تهران هم هستند كه با درخواست برگزاری نماز باران سراسری، از رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه، در صدد خنثى كردن توطئه هاى امريكا بوده اند.
پس به اين نتيجه مى رسيم كه هر چه مى كشيم از دست امريكاست.
اين بود انشاى اينجانب.
آنیتا خانم با درود بر شما.
آخوندها خشکسالی ایران را ناشی از گناهان مردم ایران وانمود می کنند نه جنایت محیط زیستی قدرتمندان حاکم بر ایران.یادم می آید سال 56 با مرحوم مادربزرگم از میدان فوزیه به سمت نارمک با اتوبوس واحد در حرکت بودیم.ناگهان صدای برخورد یک اتومبیل به اتوبوسمان ما را هراسان کرد.معلوم شد که یک ژیان که راننده اش مست بوده باگذر از چراغ قرمز به اتوبوس برخورد کرده.در اتوبوس هم نیمی از زنان بی حجاب بودند.
محله ما در هفت حوض پر از بانوان بی حجاب بود.خانواده ما مذهبی بود ولی بانوان همسایه بیشتربی حجاب بودند.یادم می آید برفی در زمستان 56 آمد که در میدان سکونتگاه ما آدم برفی دو متری توسط بچه ها ساخته شد.
اصفهان هم پر از زنان بی حجاب بود و زنان آمریکایی مقیم “خانه اصفهان” هم هیچکدام چارقد و روسری نداشتند ولی بیشترین برف و باران در سالهای پیش از انقلاب در اصفهان بارید و آب زاینده رود نه تنها در اثر بی حجابی و مشروبخواری که من یادم است تمام پارکهای اصفهان مملو از قوطیهای آبجوی دورریخته بود- کم نشده بود بلکه آب تا نزدیک یک متری خیابان آذر بالا آمده بود.
رستوران و بار کنار هتل کوروش که روبروی رودخانه بود- شبها محل دانسینگ و سرو مشروب بود ولی آب زاینده رود ذره ای کم نشد.کازینوی ملک شهر و کلیدطلایی که محل قمار و دانسینگ بودند هم آب رودخانه را کم نکردند.
جناب امام جمعه اصفهان گویا آنزمان در عتبات در حال کشف و شهود در عوالم الهی بوده اند و خشکی و بی آبی نجف و کربلا را ناشی از تقوای فشرده همردیفانشان حتما نمی دانستند.
براستی که بیرحمی ساکنان این کشور چه حاکمان و چه مردم- بر طبیعت ایران- منابع آبی و جانورانش همچون خرس و پلنگ و یوزایرانی و سگهای بدبخت مایه شرم نوع بشر است.جانوران،کوهها،دشتها، درختان جنگلهای ایران از آقای نوریزاد التماس دعا و توجه دارند.به من گفتند که به نوریزاد بگو لطفا یک نوشته هم بیاد ما بالا ببرید.
هرگاه در این کشور مردم احساس آزادی و راحتی وفراغ بال کرده اند باران و برف باریده و هرگاه استبداد و ستم و اختناق گلوی مردم را فشرده،دچار خشکسالی وگرمای شدید شده.گمان کنم که نیمی از گرم شدن زمین تقصیر انقلاب اسلامی بوده است .دنیای پیش از انقلاب و پس از آن را مقایسه کنید و ببینید که چه اتمسفر آلوده ای زمین را خفه و محاصره کرده است .
حتی دو جنگ جهانی با هفتاد هشتاد میلیون کشته هم اینقدر زمین را مسموم نکرده.چه مسموم معنوی و چه مسموم ذهنی.شاید کره زمین نیاز به یک انقراض جمعی دارد تا از شری که بشریت در آن حاکم کرده رهایی یابد.یک شهابسنگ ده هزار متری که شصت و پنج میلیون سال پیش به سلطه صد و پنجاه میلیون ساله دایناسورها پایان داد- شاید به نوعی میناتوری آن در منطقه خاورمیانه نیاز باشد زیرا دایناسورهای آیینی در اذهان ساکنان آن حقیقتا راه رشد معنوی انسانی و دانش را سد کرد ه اند و جهان را به مخاطره انداخته اند.
اي خدا ريشه و بنياد اين همه فساد اخوندي بركنه از اين ملك مادر مرده
باسلام
آزادشدن اين پسر هنوزازنتايج سحراست //// دل قوي داركه مابقي هم درآغوش مادراست.
آزادي وي را به خانواده اش بخصوص مادرمكرمه هجران كشيده اش تبريك مي گويم.
بدرود ،مژده خوبي بود.
پس به حرفهاي آرمان گوش نيوش مسپار بلكه به راه آزادي همه اسيران دربندزندان ره بسپارواميدبه آينده داشته باش كه” ان مع العسريسرا”وپايان شب سيه سفيداست باتجربه تكرار همه شب هابه روزروشن ختم مي شودوسياهي وظلمات ظلم دوام نداردوآه مظلومان درزمين نمي ماند.”أليس الصبح بقريب؟؟؟؟؟
جناب آرمان مثل خیلی از ما، از فرضی غلط حکمی نادرست را نتیجه میگیرند. ایشان ابتدا نتیجه میگیرند که حاکمیت با آزاد گذاشتن موقت فضا در دهههای قبل دو نسل از آزادیخواهان و چهرههای شجاع را دستگیر کرده، اکنون نیز نقشه دارد این کار را به توسط آقای نوریزاد انجام دهد.
خاتمی پروژهای داشت و آن توسعهٔ سیاسی در محدودهٔ مجاز جمهوری اسلامی بود. گمان میکرد رهبر نیز با این پروژه همراهی کند. اما سیل مردمی که بدون کمترین شناختی از او و به صرف لجبازی با حاکمیت -که علنا نامزد خود را تبلیغ میکرد- نه تنها خاتمی بلکه کل نظام را با رای 20 میلیونی خود غافلگیر کردند. خاتمی نتوانست خواستههای متراکم جوانانی که برایش تبلیغ کردهبودند را پاسخ گوید و نخواست روبروی نظامی که هویت خودش از آن بود بایستد. از آن گذشته اصولا نظام سیاسی ما در کجای مدیریتش آنچنان هوشیاری از خود به نمایش گذاشته که قابلیت چنین توطئههای پر ریسکی را داشتهباشد؟ باور بفرمایید اگر شما تجربهٔ ادارهٔ یک جمع 50 نفره -و نه بیشتر را- داشتید چنین طرح و توطئههایی را به مخیله راه نمیدادید.
باعث تاسف است که گاه بسیاری از تحلیلگران هشیار خارج از کشور -حتی برخی از سلطنت طلبان- بهتر از بعضی از ما سازوکار اتفاقات در جمهوری اسلامی را درک میکنند.
دلایل آزاد گذاشتن نوریزاد گرامی را باید در منطق خاص این نظام بجویید و نه در منافعش. آیا نمیبینید که این نظام با تصمیمات نابخردانهٔ آشکاری در مهمترین مقاطع عمرش (مثل گروگانگیری سفارت آمریکا، جنگ، قضیهٔ هستهای، برخورد با منتقدین و مهمتر از همه اقتصاد) ثابت کرده که واجد درک طبیعی مطابق با عقل سلیم، از منافع خود نیست؟
اما تعدد و پایکاری طرفداران آقای طاهری به نظرم امر قابل مطالعهای است.
با درودی بی پایان به نوری زاد گرامی
جناب مزدک دورود
با پوزش از پاسخ شما در این پست
من با اصل پیشنهاد شما موافقم وراه حل نهائی انتخاب مردم سوریه زیر نظر نهاد های ناظر بین المللی است این گروه های اسلامی خونخوار که در خلائ بوجود نیامده اند جنایتکارانی که در ماه از 3هزار دلار تا 15 هزار دلار حقوق ادم کشی میگیرند اهداف سیاسی به نفع مردم سوریه را دنبال نمی کند انها وحشی های دنیا را در سوریه جمع کرده اند ودستگاهای امنیتی غربی بی تفاوتی را از ابتدا پیشه کردند.دفاع من از شخص نیست از نظام دولت است حذف بشار در زمان کنونی یعنی حذف نهاد دولت وچیزی بدتر از عراق ولیبی. ارزش ارتش سوریه را نباید دست کم گرفت حذف بشار وحزب او وارتش مساوی با پذیرش خونخواران اسلامی واز این به بعد هم امریکائیها جان سربازان خود را برای برقرای دمکراسی در خاورمیانه به خطر نمی اندازند چرا که این گروه های اسلامی برای دمکراسی نمی جنگند بلکه برای اجرای شریعت مورد نظر وهابیون عربستان اینهمه هزینه می کنند. دمکراسی خواهی بهانه ای است برای حذف بشار ومهار جمهوری اسلامی. امروز زنده ماندن وبرگشتن سوریها به خانه خود از بدست اوردن حقوق سیاسی مهمتر است شما بیائید به یک انسانی که هیچ در بساط ندارد همه حقوق سیاسی او را بدهید چکار می تواند بکند؟درست است بشار با خشونت برخورد کرد اما اینهمه سلاح های پیشرفته چگونه به سوریه سرازیر شد این که نمشود یک کشور را نابود کرد به بهانه دمکراسی. دمکراسی بدون تمرین ممکن نیست حال چگونه از لوله تفنگ میشود به دمکراسی رسید.
ایا در کشور 80 میلیونی کسنی نیست که به این سوال جواب بدهد؟
که آمریکا چرا میخواهد جمهدری اسلامی را از بین ببرد؟:
برای ارزان کردن قیمت نفت؟
برای فروش اسلحه در منطفه؟
برای ایجاداتحادبین سنی و شیعه؟
برای اتحاد کشور های منطقه برای از بین بردن اسراییل؟
برای تسریع پیشرفت ایران تا رقیبی برای محصولات آمریکا بشود؟
برای جلوگیری از فرار مغز های آمریکایی به ایران؟
برای جلوگیری از فرار سرمایه های آمریکایی به ایران؟
برای تقویت دلار؟
برای تقویت اقتصاد آمریکا چون ایران بد جوری به اقتصاد آمریکا ضربه زده است؟
برای ار بین بردن اسد . چون او پدر آمریکا و اسراییل را در آورده است؟
فريادرساي مادردانشجوي عزيزريشه ظلم راخواهد سوزاند, شرم برمفتخواران صداوسيماي مطرود ملت بزرگ ايران, بي جهت نيست كه اين حراميان هرصداي ازاده اي راهرچند خاموش ميكنند, زهي خيال باطل
سلام استاد با اين خبر مسرت بخش اشك خوشحالى من را در اورديد ممنونم از خبر خوبتان خدا نگهدار ايران .
باسلام وعرض ادب :
بله شما پیروزید انشاالله وحتما وما امیدوار به این پیروزی …آزادی فرزند برومند این خانم را تبریک میگویم ولی امیددارم که بعداز آزادی فرزندش بفکرآزادی دیگرفرزندان بیگناه هم باشد واین فریادها کماکان ادامه داشته باشد .
موفق باشیدوبه امید آزادی همه غزیزان بیگناه وگرفتارشدن گناهکاران .
میراث ما برای فرزندان ما چیزی نیست غیر از آنچه برای همیشه جامعه می آموزد. شاید نوریزاد برای همیشه بتواند چند چیز را به جامعه ما بیاموزد:
حق نقادی از حکومت
حق سوال کردن از رهبر
حق سوال کردن از سپاه
حق نترسیدن
اصلاح طلبی چیزی غیر از مشروطه خواهی نیست. چیزی که قانون آن 100 سال پیش بتصویب رسید و لی هر گز اجرا نشد.
جناب ناشناس اصلاح طلبان تفسیر دیگری از اسلام می خواهند و این یعنی استبداد دیگر.قوانین شریعت اسلام در ستیز با حقوق انسانهاست و اصولا در اسلام فرد بعنوان یک انسان آزاد حقوقی ندارد.بنابراین اصلاح طلبان حکومتی و اسلامی حرفی غیر از تفسیر جدید از اسلام شیعی ندارند.و ما را در یک دایره جدیدی از بی حقوقی و ترور و وحشت سرگران می کنند.ما انسانیم و خواهان حقوق انسانی بر مبنای قوانین زمینی هستیم.مقدسین را بحال خود باید رها کرد.
درود دوستان
آقای محمد نوری زاد، در وبسات رسمیش فیلمی سِلفی منتشر کرده که ما« ۵۰۰ تن» جلوی اوین تجمع داشتیم و یادآور میشود که روزهای نخست آنها فقط سه چهار تن بودند! آری ایشان راست می گویند! اما آن چند تن نخستین چه کسانی بودند؟! امروز در کجا به سر می برند! این ۵۰۰ تن چه افرادی بودند! پوریا ابراهیمی، شکوفه آذر و محمد کریمی جزء نخستین افرادی بودند که، کنار آقای نوری زاد در مقابل دادگاه انقلاب، کانون وکلا و زندان اوین حضور به رسانده و چه تلاش هایی که نمی کردند. همین آقای کریمی در گروهِ «وایبری viber» ادمین بودند و بنده حقیر را نیز به دلیل طرح پرسش های منطقی از آقای نوری زاد، بیرون راندند!
اما امروز در بی خبری و سکوت از دستگیری (هفته پیش) ایشان، برای وی و دوستان دیگر می ایستم! پوریا ابراهیمی، شکوفه آذر و آقای کریمی امروز همه در زندان به سر می برند! اما آیا همین آقای نوری زاد برایشان ایستاد یا کاری برایشان انجام داد!؟ جمعیت ۵۰۰ نفر مقابل اوین شاگردان استاد محمدعلی طاهری و عرفان حلقه اند و برای آزادی وی آمده و پس از آزادی و روشن شدن پرونده وی به خانه باز خواهند گشت! پرسش اینکه «چرا آقای نوری زاد دستگیر نمی شود» را بارها شنیده ایم! اما آیا پاسخ این نیست که، با بیرون ماندن ایشان حکومت بهترین بهره را نمی برد!
همان پلاکاردی که ایشان به دست می گیرد و سخنانی که می گوید را دیگران می زنند و بهانه دستگیری شان پدیدار می گردد! آیا همین مسئله برای «مهندس روزنامه نگار ملت و ملیت ایرانی گو» صدق نمی کند، که با رادیکال کردن فضا، بهانه سرکوب را به دست نظام دهد تا آنان نیز معلمان که می توانستند ۵۰ شهر را به خیابان بکشد، اکنون قادر نشدند ۱۵ شهر را به حرکت در آورند و جمعیت تهران و مشهد از ۵هزار نفر به زیر هزار تن و ۱۰۰ تن در مشهد رسید!
اتفاقا” یکی از معلمان دلسوز و شجاع (درون مرز) نیز بدون آگاهی در این دام امنیتی افتاده است و وی نیز در سرکوب و امنیتی شدن فضا برای معلمان بسیار نقش داشتند، چرا که با مصاحبه هود، حرکت «صنفی» معلمین را به نوعی سیاسی جلوه دادند و به این ترتیب «هم دو دسته گی در بین معلمان و هم بهانه سرکوب به رژیم» داده شد. و شاید این دلایل پاسخی برای عدم دستگیری این دو دوست دیگر، مبارز و شجاع باشد. اما معلمین دیگر که نه موضع براندازانه می گیرند و نه تلویزیون ها حضور دارند، از جمله آقای «امیر لعل» در شهر مشهد دستگیر و خانه نشین می شوند.
اما پروژه بعدی نظام چیست! خطر بعدی کجاست! دامی که برای نسل چهارم انقلاب(دهه هفتادی ها) چیده اند چیست! آرمان کلان و اصلی ما، یک «انقلاب سیاسی بدور از خشونت است» چرا که سران این نظام و ماهیت حکومت، «اصلاح پذیر نیست» و تجربه نشان داده که این حکومت با یک تظاهرات حتی با ۳ میلیون تن، هم از میان نرفته است! برای چنین هدفی، به یک سازمان دهی گسترده برای تظاهرات خیابانی، به همراه اعتصاب سراسری نیاز است. ۴ سال از جنبش سبز گذشته، و بیشتر افرادی که حکم های سنگین داشته اند، از زندان آزاد شده و جامعه آرام آرام دارد خود را برای خیزش دیگری آماده می سازد.
حال نسل پویا و شجاعی همچون دهه هفتادی ها به همراه شبکه های اجتماعی، نویدِ قدرتی نهفته ای را می دهد که قادر است، حکومت را کنار گذاشته و آزادی را به ارمغان بیاورد. برای مقابله با چنین پتانسلی، نیاز است از سیستم همیشگی «طعمه و سرکوب» بهره گرفت. درست همانند دوران اصلاحات که حکومت کمی فضا را باز نمود تا افراد به اصطلاح «برانداز» از زیر زمین بیرون بیایند و سپس با دستگیری، کشتار و حکم های سنگین از خطر سقوط نظام جلوگیری شود. همین سیستم در سال ۸۸ پیاده شد. در سال ۷۸ «نسل دهه پنجاهی ها» و سال ۸۸ «نسل دهه شصت ها» را قربانی کردند.
حال بایستی «نسل دهه هفتادی ها» را نیز دوباره قربانی نمود تا مبادا در یک یا چند سال آینده، که روابط جمهوری اسلامی با غرب خوب و احتمالا بسیاری از سفارت ها در ایران گشوده شده و جامعه کمی «امنیت اجتماعی و ثبات اقتصادی» و «طبقه متوسط قدرت مند» شده است دقیقا شرایطی که انقلاب سیاسی، نیاز دارد(براساس علم جامعه شناسی و سیاست) این نسل(دهه هفتادی ها) به همراه دیگر اصناف مختلف، بتوانند با یک خیزش ملی کار حکومت را یک سره نمایند! اما حکومت چه زمانی خواهد توانست! انتخابات اسفند و بهانه «فتنه انتخاباتی» بهترین فرصت است.
و زندانیان به اصطلاح سیاسی سابق و روزنامه نگار و نویسنده در داخل کشور که به نوعی رویای «رهبر» شدن را دارند، بهترین پیاده سوار این سناریو خواهند بود تا با جمع شدن کنشگران در کنار آنان و جَو را ملتهب کردن، بهانه دستگیری گسترده آنان فراهم شود. چند روز پیش نیز خبرگزاری نگام(نا گفته های ایران ما) خبری را در این رابطه افشا نمود.
از این رو به هممیهنان درون هشدار می دهیم که بسیار مراقب و هوشیار باشند تا مبادا در دام حکومت نیافتند. این انتخابات دعوای جدی بر سر قدرت در میان دو جناح خواهد بود و ما باید آتش بیار معرکه (البته با مشارکت و کنش های منطقی) باشیم در حالی که در این دعوا شرکت نکرده تا از قربانی شدن، مبرا بماینم. ما روزی خواهیم آمد، اما روزی که هفته پایانی این حکومت باشد! روزی خواهیم آمد که شعارها و پیام ها و کنش هایمان در راستای «مرگ این حکومت» باشد. اما آن روز«انتخابات اسفند ۹۴» نخواهد بود!
فرهنگ ناپسند «هخا بازی و خوش خدمتی به وزارت اطلاعات»، دانسته یا ندانسته به درون مرز کشیده شده است و البته حکومت هم آن را تقویت و ناآشکارا پشتیبانی می نماید. پس هوشیار باقی مانده و با زیرکی سیاسی خود را برای آینده ای نه چندان دور با هدف پایان دادن به استبداد، آماده ساخته و با یک خیزش ملی و هماهنگ، «آزادی» را تا اُبد مِهمان میهن عزیزمان ایران سازیم.
زندانی سیاسی سابق آرمان چاروستایی
———————————————-
سلام آرمان گرامی
این سه نفری که اسم برده اید، مثل آقای محمد کریمی، از پیش پرونده هایی داشته اند و بخاطر همان پرونده ها در زندان اند. که زندان رفتن شان هیچ ربطی به ما نداشته است. این نیز بگویم که توان ما برای اعتراض محدود است. نمی توانیم برای هر کس که به زندان می رود یا برای کسانی که در صف اعدام اند، تجمع کنیم یا به اعتراض روی بریم.
با احترام
.
آرمان عزیز،
امروزه بقدری سیاست کثیف شده که هیچ کس نمیداند راه درست چیست؟ ولی به این سادگی هم نمیتوان کسی را محکوم کرد، شما زمانی میتوانی نوریزاد را محکوم کنی که سند بر علیه ایشان داشته باشی دال بر همکاری با وزارت اطلاعات و سپاه.با حدس و گمان نمیتوان به افراد تهمت زد.ولی نوریزاد چه مامور اطلاعات باشد و چه نباشد دارد حرف دل مردم را میزند و من فکر میکنم که ضرر این حرف زدن بیشتر از نفع آن برای آخوندان حکومتی باشد. چون وقتی امروز ۵۰۰ نفر بر علیه آخوندان حکومتی شعار میدهند، مطمئن باش این که این تعداد به زودی به ۱۰۰۰ ، ۲۰۰۰ نفر و نهایتأ به میلیونها نفر خواهد رسید. در واقع اگر امثال نوریزاد حرف نزند، پس چه کسی میخواهد این آتش مخالفت با ظالمان را زنده نگاه دارد؟ آیا شما کسی را الان سراغ داری که بتوانند ۵۰۰ نفر را جلوی اوین بیاورد؟ اصلا فرض میگیریم ایشان مأمور اطلاعات ! مگر چند نفر را میشود گرفت و در زندان انداخت؟! پس بهتر است سعی کنیم دلسرد نشویم و دسته جمعی به گروه ایشان ملحق شویم،، مسلم بدان اگر اینطور فکر کنیم چند روز دگر هزارها نفر و یک ماه پس از آن میلیونها نفر در گروه ایشان حضور خواهند داشت. در آن وقت حتی اگر ایشان مامور اطلاعات باشد، بایستی گفت که خدمت بزرگی به مردم ایران کرده است !
نوری زاد که جلوی فعالیت کسی رو نگرفته. تک و تنها یک گوشه ای کاری رو شروع کرده. شما ها برید کار خودتون رو بکنید. نوری زاد هم کار خودش رو.
مسلما شک کردن درست و منطقی است جناب ارمان .اما چنین شکی که شما دارید بیشتر به خیالبافی می ماند تا اینکه بر استدلال منطقی و با پشتوانه.چنین حرفهایی را بسیاری از مردم عادی نیز می گویند ولی پشتوانه اش خیالبافی هایی است برای توجیه بی حرکتی.جناب آرمان شما اصلا نمی ایید چون با چنین تحلیلی حالا حالا باید منتظر آمدن شما بود که بیشتر به ظهور مهدی می ماند.
با درود
در میزگرد رادیویی توسط دوستان راجع بشما صحبت شده
ارادتمند
بررسی پدیده ای بنام محمد نوریزاد در میزگردی با مانی، سیاوش لشگری و مجید رحیمی
http://www.radiomani.com//music/2015/november/hafteh1//mohamad%20nurizad%20che%20migooyad%20mize%20gerd%20lashgari%20rahimi%20va%20mani%201%20nov15.mp3
درود نوری زاد گرامی.
این را خوانده ای؟
اگر نخوانده ای بخوان
تقدیم به شما و به همه
پدیده ای بنام «محمد نوری زاد»
رحیم ظاهری
چندی است که چشممان به جمال آقای نوری زاد، در نشریات اینترنتی و تلویزیون صدای آمریکا روشن شد. با نامه های سر گشاده و دلسوزانه اش به رهبر فرزانه انقلاب، که در آنها به او میگوید : ما و شما در پیاده کردن اسلام رحمانی شکست خوردیم و مشتی دزد و جانی را بر سرنوشت مردم سیه روز ایران حاکم کردیم و اینکه مردم، دیگر، شما سید خراسانی خیره سر و خشن را نمی خواهند، بلکه خاتمی سلیم و خوش برو رو و همیشه خندان را دوست دارند. این آخری ها هم با مقالهء “روزی در همین نزدیکی ها “، ایرانیان رانده شده را عزت طپان کرده و می نویسد که ما حکومتیان اسلام پناه، باید روزی فرش کاشان بر قدوم همه مخالفان در بدر شده ی ایرانی پهن کنیم و اگر آنها خواستند ما را محاکمه کنند باید بپذیریم و اگر نبخشیدن مان و خیلی خشمگین بودند بگذاریم، حتی، سیلی به صورت مان بنوازند و تف به رویمان کنند! و درفیلم کوتاهی که شاید بشود اسمش را گذاشت “ما جنایت کردیم، ما آدم کشتیم!”، دیگر هیجان را به اوج می رساند و با صدای در گلو شکسته ای می خواند که، ما برای در قدرت ماندن جنایت کردیم، چپاول کردیم و آدم کشتیم.
باید اقرار کنم که مقاومت من، بعنوان یک ایرانی، در مقابل یک نثر فصیح و روان، خیلی زیاد نیست و باید مواظب باشم که شیفتگی ام برای کلام زیبا، کار دستم ندهد. راستش را بخواهید، داشتم کم کم تحت تاثیر قرار می گرفتم که با خود گفتم:
«کجا با این عجله؟ مگر روحانیون حاکم، طی ۱۴ قرن، شجاعت و عدالت علی، مظلومیت حسین، ضجه های زینب و ایثار ابولفضل العباس را بزور شعر و کلام فارسی با چاشنی آوازهایی در مایه های شور و سه گاه و ماهور و ابو عطا و دشتی، از بالای منابر، به حس و ذهن تو حقنه نکردند؟ اما وقتی حاکم بر جان و مال و ناموس مردم گشتند، مصداق این ضرب المثل ایرانی شدند که: “گربه چون دست اش به گوشت نمیرسه، میگه بو میده!” و بر ما کردند هر آنچه را که یزید و شمر و حرمله بر حسین و اهل بیتش روا داشتند!»
ظریفی می گفت: «آخوندها، برای ادامه حکومت شان، اگر لازم ببینند، حتی رقاصه های عریان به تلویزیون می آورند که سر مردم را گرم کنند تا آنها چند صباحی بیشتر به چپاول شان ادامه دهند». این را داشته باشید تا به بر رسی کوتاه پدیده نوری زاد بپردازیم:
– آیا کسی باور می کند که نوشته هایی به این گستاخی علیه نظام نوشته شود و نویسنده هنوز بتواند نفس بکشد؟ اشتباه نکنید، من هرگز آرزوی مرگ کسی را نمی کنم و امیدوارم که آقای نوری زاد آنقدر زنده بمانند که شاهد نسل ها نفرت ایرانیان از هر چه آخوند و شیعه گری و برکندن این شجرهء خبیثه از ایران باشند. ولی انصاف هم چیز خوبی است. بدون چراغ سبز رهبر، آقای نوری زاد تا حالا هفتاد کفن پوسانده بود!
– خدعه و نیرنگ، همیشه ساز و کار مسلمانان بوده و خمینی آن را در حکومت اسلامی نهادینه کرد. حضور مهره های ریز و درشت اصلاح طلبان حکومتی، در فرنگ و ینگه دنیا، و حالا هم سعی در استمالت از ایرانیان داغ و درفش شده و رانده شده از وطن، در نوشته های آقای نوری زاد، می تواند بخشی از همان خدعه مشروع باشد. می دانید چرا؟ چون می شنیدم در مصاحبه تلفونی صدای آمریکا با ایشان در تهران، که می گفت: روحانی می تواند دانشمند، عادل و ملجا مردم باشد! پس، باید بپذیریم که آخوند، خوب و بد دارد و ایشان با آخوند خوب مشکلی ندارد!
در پایان دوست دارم به آقای نوری زاد بگویم: برادر، واقعاً، تصورش را هم نمی توانی بکنی که ملت ایران، بخصوص نسل جوان اش، چه عزمی جزم کرده است که پروندهء تشیع و روحانیت اش را برای همیشه در ایران ببندد و دیگر نگذارد که دینکاران شیعهء ایران ستیز، اینچنین شعور او را ببازی بگیرند و تحقیرش کنند و کس و کارش را به اقصی نقاط دنیا آواره نمایند و دار و ندارش را بیغما ببرند و تجاوز جنسی به دختران نه ساله اش را توجیه شرعی کنند. دیگر نه کلام، نه شعر، نه موسیقی، و هیچ هنر دیگری، نمی تواند به کمک اين تشیع آبرو باخته در ایران بیاید. هر کس بخواهد بهتر است برود و در عراق مجاور عتبات عاليات شود و مرثیه در باب گلوی پاره پاره علی اصغر، سر بریدهء علی اکبر و اسیری زینب و سکینه و رقیه را بخوانند و اشک بریزند و قمه بزنند. این خزعبلات، بعد از بساط جمهوری اسلامی، دیگر در دل هیچ ایرانی اثرى نخواهند کرد و دکان عمامه داران برای همیشه تخته خواهد شد. ما مرده و شما زنده.
نظر خوانندگان
محمد: با سلام خدمت جناب ظاهری، بر کنار گود نشسته ای و به راحتی آب خوردن در مورد همه چیز اظهار نظر میکنی، مثل اینکه مرض توطئه باوری جمهوری اسلامی به جنابعالی هم سرایت کرده. چقدر از جامعهء ایرانی شناخت داری که باور داری عمر شیعه به سر رسیده؟ شما چکاره هستی که حکم اخراج باورمندان شیعه را به کشور عراق صادر می کنی؟ چقدر خوب است که از فضای توهم خودساختهء خود خارج شوی و گاهی به دنیای واقعیت ها سفر کنی. چرا کسی که زندگی اش را کف دستش گرفته و مردانه حرفش را با عالیترین مقام جمهوری اسلامی با منطق می زند از طرف شما باید انگ عامل نظام بگیرد؟ آیا تو این شهامت را داری که خود را جای نوری زاد تصور کنی؟ قطعاً این شهامت در تو نیست اگر بود که این چنین او را عامل نظام قلمداد نمی کردی. من با همهء آنچه نوری زاد می گوید موافق نیستم و از روحانی و دین نیز دل خوشی ندارم اما شهامت و مردانگی او را می ستایم. به جای اینکه عینک سیاه و بدبینی به چشم بزنیم و همه را به یک چوب برانیم بهتر است کمی واقع بین باشیم و در نظر بگیریم که افراد داخل کشور در چه شرایط دشواری هستند. چه فرقی بین امثال تو و جمهوری اسلامی هست که تحمل مخالف را ندارید؟ همان بهتر که در اسارت جمهوری اسلامی باشیم تا آنکه با حکم امثال شما از کشور اخراج شویم.
رضا: سلام آقای محمد. آقای طاهری کاملاً حق دارند. ميدانی چرا؟ اين آقای نوری زاد تا نگويد چه کسانی بودند که دستور کشتار و تجاوز دادند، و تا اسم آنهائی که در اين جنايت دست داشتند ودارند را نبرد من يکی هيچوقت به حرف های اين بابا اهميت نمی دهم. کشتارها را همهء ما می دانيم و لازم نيست کسی تکرارش کند. اسم ها رابايد بگويد، نام ببرد. چه کسانی بودند که کشتار کردند؟
مسعود پارسی: بسیار مقالهء روشنگرانه و دور اندیشانه ای بود؛ بخصوص پاراگراف آخر این مقاله. چقدر برای اشخاصی مثل “محمد” که کامنت گذاشته اند متأسفم! دوست عزیز مردمی که به قصاص اعتقاد ندارند، سنگسار نمی خواهند، قطع اعضای بدن را باور ندارند، اعدام کودکان را در سر چهار راه ها و در حضور مردم نمی خواهند، نماز نمی خوانند، روزه نمی گیرند، ایران را دوست دارند، به تمامیت ارضی کشورشان احترام می گذارند طبیعی ست که اسلام را نمی خواهند و بر سر مذهب شیعه در ایران همان خواهد آمد که در پاراگراف آخر این مقالهء زیبا گفته شده. البته هستند کسانی که کور کورانه هنوز منتظر ظهور امام باقی خواهند ماند.
نرگس: کاملاً موافقم. 30 سال آدم کشته حالا با اداهای بازیگری دلبری می کند! نفرین بر این همه نیرنگ و فریب.
ناشناس: من اصلاً کاری با حرف های نوریزاد ندارم اما برام جالبه که چقدر این ادبیات کیهان همه گیر شده، برای نمونه: 1- توطئه نوریزاد و رهبری 2- آخوند خوب وجود ندارد 3- هر چه من میگویم خواسته همه ملت است بخصوص نسل جوان. تهوع آوره!
امین: این ها درست، ولی اگر هم واقعا سناریو باشه، هیچ وقت به مسائل اصلی حمله نمی شه، ولی نوری زاد در مصاحبه با کلمه هم چین حرف هایی زد: «اساساً دورهء رهبری های مادام العمر و طولانی سپری شده. دنیا به رشدی رسیده که دیگر سر به اطاعت های این چنینی فرود نمی آورد. مگر این که پادشاهی باشد و رهبری باشد و اینها بصورت نمادین در گوشه ای بنشینند و به اوضاع کشور نظاره کنند و اختیار کشور مطلقاً در دست مردم و نمایندگان مردم باشد. دخالت بی دخالت. پادشاهان و شاهزادگان برخی از کشورهای اروپایی و ملکه ی انگلستان مگر کوچکترین دخالتی در اوضاع کشورشان دارند؟ و مگر از این که در کار کشور دخالت نمی کنند، لکهء ننگی بر پیشانی شان نشسته؟ و مملکت شان عقب مانده و از ریخت افتاده؟ از این صحبت من مبادا توهین و اسائه ی ادب مستفاد شود؟ نخیر.» «ما مگر چه می گوییم؟ می گوییم: آقا ما سپاه و اطلاعات دزد و دخالت گر و شنودگر و کلاً دستگاه ها و سیستم های امنیتی بی در و پیکری که بر هست و نیست این کشور خیمه بسته اند و به هیچ خدایی نیز بنده نیستند نمی خواهیم. ما می گوییم: ما مجلس بزدل و ترسو و مطیع و حرف گوش کن نمی خواهیم. دستگاه قضایی فشل و مظلوم کش نمی خواهیم. ما دولت دزد و فریبکار و توجیه گر نمی خواهیم. ما نمی خواهیم شهروند درجه چندم باشیم. ما می گوییم: چرا باید از منظرحقوق شهروندی بین شیعه و سنی و بهایی فرق باشد؟ ما می گوییم: دروغ ممنوع. چه از زبان رییس جمهور چه از صدا و سیمای ملی. ما می گوییم: اجازه بدهید مردم در یک انتخابات آزاد مشخص کنند که هنوز می خواهند روحانیان بر آنان مسلط باشند یا نه؟ خواستار اصل ولایت فقیه هستند یا نه؟ این همه نفوذ رهبر در زیر و بالای مملکت را قبول دارند یا نه؟ به خداوندی خدا سوگند نتیجه ی این انتخابات می تواند آرامش رفته را به کشور باز بگرداند. اگر اکثریت مردم همین وضعیت را خواستاربودند، مابقی لال می شوند و خواست اکثریت را می پذیرند.» نوری زاد با این حرف ها به ریشه حکومت تیشه زد. این کار از یه عامل بر نمی آد.
آزاد آزاده: در تاریخ ۲۲ بهمن ۱۳۹۰، نوشتاری در وبلاگ «نجواهای نجیبانه» منتشر شد با عنوان «گذار به جمهوری اسلامی پساخامنه ای؛ چرایی و چیستی» که در آن، فرضیهای مطرح شده بود به این صورت که: «به نظر میرسد که تحلیلگران و تصمیمگیران پشت پردهء جمهوری اسلامی، با توجه به شرایط امروز، از نظر داخلی و بینالمللی، و با توجه به پایان رسیدن دوران دیکتاتورها، و البته نزدیک شدن به پایان عمر علی خامنهای، به این نتیجه رسیدهاند که اگر میخواهند «جمهوری اسلامی» و تصمیمسازان اصلی آن را حفظ کنند، باید «سرنوشت را از سر، نوشت» و کارنامهء مردودی ترم نخست جمهوری اسلامی را بنویسند و بپذیرند، و بدین سان، به دوران پساخامنهای وارد شوند؛ و شرط نخست این پذیرش، اعتراف به خطاهای خمینی و خامنهای و نوشتن کارنامهء مردودی این دو و برخی اطرافیان شان است. و محمد نوریزاد، خواسته یا ناخواسته، مشغول نگارش این کارنامه شده است.» نجیب استوار و آزادهء گرانقدر جناب آقای نوریزاد، بزرگوارانه جوابیهای را بر آن نوشته و ارسال فرمودهاند که در همینجا صمیمانه از ایشان سپاسگزارم و برای ایشان آرزوی بهروزی و پیروزی میکنم… متن کامل پاسخ جناب آقای محمد نوریزاد به این شرح است:«سلام دوست گرامی. نوشتهء شما را خواندم. تنها چیزی که من به دنبال آنم، پرهیز از خونریزی است. من نه با دستگاهی هماهنگم و نه از جایی برای نوشتههایم فرمان میگیرم. یافتههایم را در قالب نوشتههایم منتشر میکنم. و بابت این نوشتهها هزینههای گزافی نیز چه خود و چه خانوادهام پرداختهایم. قصدم هرگز بر سر کار آوردن آقای خاتمی نیست. یا حتی فردی از همین قماش. بلکه تنها به این میاندیشم که دیگران حتی کمونیستها در این کشور صاحب حقی هستند که نباید آن را نادیده گرفت. من روزی را آرزو میکنم که اگر کشور در دست بیدینان است، در آن کشور، انسانیت و حقوق شهروندی مردم رعایت شود. همین. هرگز برای کسی و دستگاهی و جماعتی خودم را و هویتم را هزینه نمیکنم. قصدم تنها و تنها جلوگیری از خون و خونریزی در روزی است که باید – آری باید – قدرت به دست خود مردم بیفتد و آنان سرنوشت خود را ترسیم کنند. چه با جمهوری اسلامی و چه بدون آن. با ارادت: محمد نوریزاد»
رویا: اسم با مسمایی دارید بسیار “رحیم” هستید چون طالبان و بسیار “ظاهری” بین هستید چون فقط کف روی آب را دیده اید. نه عزیزم، در این دیار دین بسیار عزیز است اما نه دین ریاکاری بل دین زلال و بدانید که نوری زاد با شجاعت و تحقیق به سرچشمه زلال دست یازیده است. شما هم لخت شوید و شنا کنید که بسیار واقع گرایانه تر است تا کنار ساحل دراز بکشید و شعار دهید، همه ما باید سوار کشتی دموکراسی شویم تا ایران را بسازیم. موفق باشید.
ارشا: بسیار نوشته خام و بی محتوایی ست. از سایت سکولاریسم نو بعیده همچنین نوشتهء سطحی رو گذاشته.
واکنش من سطور ارسالی زیر به همان سایت بود. به رحیم ظاهری
من مرید یا فامیل نوریزاد نیستم، اما لب کلام شما این است که در این دیار از جان گذشتهای نیست که دست از جان شسته باشد و تیغ سلاح بران شجاعت به سر تا پای این منفورین نکشد. گویا شما تا شاهد مرگ کسی نباشید شهامت و شجاعت کسی را باور نمیکنید. خیلی برای شما متاسفم. نوشته شما را پوشالی یافتم. نوریزاد به تنهایی شده لشکری در برابر اینها و شما اینطور ناجوانمردانه تیغ به صورت او میکشید. خیلی با کلمات بازی کرده ای، تنها قاضی رفتهای و راضی برگشته ای.
این جناب طاهری خود از چریکا و بعد طرفدار اکثریت شد.تحلیلهای الکی زیاد میده.
جناب طاهری
جدا شدن اشخاصی مثل آقای نوریزاد ازحاکمیت وقرارگرفتن آنان در جبهه متقابل خسارت بیشتری به پیکره حاکمیت وارد میکند تا شخصی مثل بنده که از شروع آشوبهای خیابانی سال ۵۷ تا بامروز در صف مخالفان بوده ام. برای اینکه با رفتن این اشخاص این فکردر مخیله حاکمان متبلور میشود که آنان درحفظ انسجام نیروهای باصطلاح خودی با شکست مواجه شده اند یعنی علاوه براینکه به گروه خودی اضافه نشده است هر روزازشمارش آنان کاسته میشود. تمامی این افراد بعد ز ترک دایره «خودی» تبدیل بعوامل زیانبارمیشوند
میتوانیم نتیجه بگیریم که وجود انسانی مثل نوریزاد در هرحال برای رژیم زیان آوراست چه در عرصه عمومی خیابانها وچه سلولهای اوین یا رجایی شهر. بهمین خاطرحاکمیت که دائما درحال کنترل خسارت ( ) هست و امروزه بخاطر تمرینهای زیاد ۳۷ ساله مهارت زیادی هم پیدا کرده، به این نتیجه رسیده است که زندانی نکردن نوریزاد زیان بسیارکمتری برایش دارد چون شکی ندارد که نهیب زندانی شدن ایشان درتمامی دنیا خواهد پیچید واین برای ج. اسلامی بخصوص دراین روزهای پسابرجام که رئیس جمهور امریکا با وزیرش دست میدهد قرارگرفتن در زیرنورافکن های مطبوعات جهان خسارت بیشتری به حاکمیت وارد خواهد کرد
درود بر تو ای مادر گرانقدر و ای شیرزن ایران زمین،
تبریک به فرزندی که چنین مادری دارد؛ و نیز تبریک به شما نیکان ایران.
امروز، چه روز خوشی ساخته این مادر برای من. دستش را به مهر می بوسم.