یک: دیروز ساعت هشت صبح روز دوشنبه یازده آبان، دکتر ملکی زنگ زد و گفت: باران می بارد. برویم دنا یا نه؟ و گفت: هوا سرد است و ای بسا مردم سرما بخورند. گفتم: برویم آقای دکتر. از این به بعد زمستان است و فصل سرما و یخبندان و بارش برف. دکتر با بزرگواری سخن مرا پذیرفت. و خود نخستین کسی بود که سرِ قرار رفت و از همانجا به من زنگ زد که: من اینجایم و کسی نیامده و هوا سرد است. از وی خواستم ده پانزده دقیقه صبر کند تا خود را به وی برسانم. وقتی رسیدم بیست نفری آمده بودند و کم کم نیز به جمعیت مان افزوده می شد.
دو: دکتر ملکی می لرزید از سرما. پیرمرد بجای لباس گرم، تنها بادگیری به تن کرده بود و باورش نمی شد سرما تا به این حد به بدن نحیفش نفوذ کند. یکی از جوانان پالتویش را به دکتر پوشاند. دستها و چانه ی دکتر اما می لرزید. ناگزیر شدم از وی بخواهم دنا را به مقصد منزل ترک کند. قبول نمی کرد. اصرار دوستان کارساز شد.
سه: این فیلم هایی که من از حضور عزیزانمان چه در اوین و چه در دنا تهیه و منتشر می کنم، کارِ نوشتن را بر من آسان می کنند. هر آنچه را که من بنا بر توصیفشان دارم در این فیلم ها می شود تماشا کرد. پیشنهاد می کنم این فیلم را ببینید و سخن دوستان ما را بشنوید. من در این فیلم، پرسش هایی مطرح کرده ام تا تعدادی از دوستانِ دنایی ما برای سخن گفتن اشتیاق پیدا کنند.
چهار: این داستانِ نازها و اداها و افاده های جناب بابک زنجانی هم عجب داستانی شده برای خودش. اگر میزان دزدیِ فاضل خدادادِ بدبخت را در یک کفه و دزدی های بابک خان را در کفه ای دیگر بگذاریم، این جناب، باید دو سه هزار باری اعدام شود تا دستگاه قضایی به محدوده ی اعتدال در رآی خود نزدیک شود. هراز گاه می شنویم که مسئولی می گوید: بابک زنجانی همکاری نمی کند. بابک زنجانی گرای پولهایش را نمی دهد. بابک زنجانی زیر بار نمی رود. و یا این که: بابک زنجانی می گوید من طلبکارم نه بدهکار! می گویم: اینجور حرفهایی که از بابک خان به بیرون درز می دهند، هرچه را که از پسِ پرده عیان نکند، دمِ خروسِ اطلاعات و سپاه را که می جنباند! قبول ندارید؟ شما سنگِ خارای بیابان را بده بدست برادران، آب ازش می چکانند. شما قورباغه را بسپر بدست برادران، بلبلش می کنند و به چهچه ش وا می دارند. این برادران، خرسِ خونین را به سخن در می آورند که اقرار بکند: خرگوش است. می گویم: شوخی هم اگر می کنید، میزان خنده اش را جوری تنظیم کنید که به دل پیچه ی مخاطب نینجامد. از این به بعد هروقت خبری از بابک زنجانی رسانه ای شد، این صحنه را تجسم کنید که جناب مجتبی خامنه ای نشسته و در گوشیِ تلفن بابک خان فوت می کند. بقول جوونا: شیخ حیدر مصلحی ت تو حلقم! وقتی قاضی، صلواتی باشد و متهم، بابک زنجانی و کارفرما، مجتبی خامنه ای، خروجیِ این دادگاه مشخص است که هرچه که باشد، پای مجتبی و میلیاردها پولی که با کمک همین بابک زنجانی بالا کشیده به میان نخواهد آمد.
پنج: حضرت رهبری در تعریف و تجلیل از جناب ظریف به “دیانت” وی تأکید ورزیدند. که یعنی: تیزهوشی و زرنگی و شمّ سیاسی را همه ی دیپلمات ها ممکن است داشته باشند، اما دیانت را نه. می گویم: شما هزار خروار دیانت را بر سرِ سفره ای بنه و ببین نان می شود برای گرسنه ای؟ و هزار خروار دیانت را در اجاقی بتپان، ببین آبی گرم می شود از آن؟ پس پرسش این که چرا رهبر به دیانت آقای ظریف نظر دارد و به خصلت های دیگرش نه؟ پاسخش چندان دشوار نیست. یک این که: حضرتشان رهبر دینی اند و نه رهبر ملی و مملکتی. دیگر این که: در یک بساط دینی، می شود همه ی دنیا را در قابِ بینیِ بز جای داد. و پولهای مردم را چرک کف دست و تف لعنت دانست. بهمین خاطر است که در ریخت و پاش های ملوکانه، رهبر همان کاری را که با امروز و پول و حق و آینده ی مردم می کند، با ارث پدری اش نمی کند.
شش: بعضی وقتها فکر می کنم اگر همه ی نمایندگان مجلس را به خط بکنیم و از تک تک شان بخواهیم منفورترین کلمه ها را برای ما بنویسند، حتماً نخست می نویسند: آزادی. و سپس می نویسند: منافع ملی. چرا که اینان با مهار آزادی است که هم انتخاب می شوند و هم با زیر پا نهادن منافع ملی به منافع شخصیِ خود سر فرو می برند.
هفت: برای “کیوان کریمی” هم زندان بریده اند هم شلاق. کیوان یک فیلمساز جوان کرد است. که من تا کنون نه دیده امش و نه اسمی از وی شنیده بودم. فیلمی می ساخته از دیوار نویسی ها. که این دیوار نویسی البته یک فرهنگِ نوشتاری خاص است. مثل شعارها و نوشته های شیشه ی عقب اتوبوس ها و اتاقک کامیون ها. می گویم: دستگاه قضایی برود عمامه اش را بالاتر بگذارد که کیوان کریمی نرفت از شعارهای نوشته شده در مستراح ها فیلم بسازد. در کشوری که آزادی را نمایندگان مجلسش پیش پای نظام اسلامی ذبح می کنند تا به مجلس راه یابند، دیوار مستراح هایش آیینه ای است شفاف از کینه ها و نفرت ها و انتقام ها و بی ادبی ها. برای کیوان کریمی و جناب عیسی سحرخیز آزادی آرزو می کنم. تا باز آیند و بر دیوار فهم ما چیزی به یادگار بنویسند و حک کنند.
محمد نوری زاد
دوازدهم آبان نود و چهار- تهران
|
مصلح
12:25 ق.ظ / نوامبر 4, 2015
سلام كاوه عزيز
آخوندزاده گرامي بنده هم اگروارد اين جمع بشوم نمي توانم كه بالباس طلبگي ام واردبشوم زيرا حضور من بالباس آخوندي يعني اقدام به خودكشي خودم واينهم رواومجازنيست مگراينكه بعنوان رهگذر ازآنجا ترددنمايم.
واما حضوربالباس شخصي اميدوارم كه دراين نزديكي ها به جمع اين گروه شجاع ملحق شوم وبه فيض اين شهامت كه شماي عزيزهم به آن رسده ايد، نائل آيم.
پايدارباشيد ورستگار
مصلح
—————————————————
جناب مصلح گرامی
“لیک ای جان در اگر نتوان نشست !!!!!”
آیا من واقعا” این پاسخ را از دهان و زبانِ مبارکِ سید مصلح ارجمند می شنوم؟؟؟!!!
خودکشی ؟؟؟ آیا شما واقعا” حرکت و جنبش این مجاهدان راه آزادی و عدالت و مبارزان و داغدیدگان نظام جابر را، به خودکشی تعبیر می فرمایید؟؟؟
آیا سایر مجاهدین راه آزادی و عدالتخواهی هم خودکشی کردند؟؟؟
آیا سرور آزادگان حسین هم – که اینهمه سنگش را به سینه می زنید – که حتی طفل شش ماهه اش را در راه مبارزه با جور و طاغوت، قزبانی کرد، بزعم شما خودکشی کرد؟؟؟
حضور شما با لباس غیر روحانی و بصورت رهگذر و نایل شدن به فیض شهامت !!!
(خواهش می کنم به رقیمه ی شریفه تان مجددا” نگاهی بیافکنید!)
روزانه و هر ساعت هزاران نفر از مردم از کنار این جماعت داغدار عبور می کنند که چه ؟؟؟ شما این را مصداق فیوضات
شهامت قلمداد می کنید؟ چه و کدام شهامت؟؟؟
پس فیض رفیعِ شهادت چه میشود؟ وصل به معشوق، جوار و قربِ الهی، آرامش ابدی …… ورود به بهشت، بهشتی که الله ، خود، کاسه گردانِ شراب است، شرابی که حتی سردرد هم نمی آورد، حوری و غلمان و الی ماشاالله که همه را شما از حفظ هستید….
آخر همه ی اینها را که شما فرمایش می کنید:
ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتابل احياء عندربهم يرزقون و هرگز كساني را كه در راه خدا كشته شدند مرده مپندار،بلكه آنان زنده اند و در نزد پروردگارشان روزي مي خورند و متنعم هستند
یا نه! آیه فوق بنا به تفسیر که و که… و به نقل از که و که… در این حالت مصداق ندارد و الله تبارک و تعالی فرموده:
وَلاَ تَحْسَبَنَّ اللّهَ غَافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الأَبْصَارُ
و مپندار که خدا از کردار ستمکاران غافل است عذابشان را تا آن روز که چشمها در آن خيره می ماند ، به تاخير می افکند
نکند منتظر هستید با استناد به آیه ی اخیر، الله ستمکاران را، خودش قلع و قمع نماید و یا مهدی موعود را بفرستد؟؟؟
و یا نه!!! جمع و تفریق 2 آیه بالا همان میشود که شما سید مصلح عزیز در چرتکه ی مبارکتان محاسبه فرمودید!!!
به فرمایشات معظم تان مجددا” عنایتی بفرمایید:
1- اگر وارد این جمع شوم !!!
2- نمی توانم با لباس طلبگی ام وارد شوم !!! { اینهمه تواضع و فروتنی نفرمایید! آقا سید مصلح دامت و برکات، بفرمایید جامه ی فخیمه ی شاهزادگی و سیادت }
3- روا و مجاز نیست !!! { بقول نوری زاد عزیز، روا و مجازت تو حلقم! }
4- مگر اینکه !!! ( افتخار بدهم! )
5- بعنوان رهگذر !!! – الهی بمیرم ! تو را بالله شرمنده و خاکسارمان نکنید من که طاقت ندارم…
6- آز آنجا… با لباس شخصی( وای بر من اگر آنجناب را در غیر جامه ی فاخر سیادت و شاهزادگی ببینم و بشنوم و از
شرم آب نشوم !!!) … تردد … نمایم… ( آقا سید مصلح، والله خدا منو بکشه شما را پای پیاده نبینم!)
7- واما… بالباس شخصی… امیدوارم… که در این نزدیکی ها… ملحق شوم… (و بعد از همه ی این اما و اگر ها) به فیض شهامت این گروه نائل آیم!!!
اینها که همه وجوهِ شرطی و التزامی اند !!! یک جمله ی اخباری و اسنادی هم صرف بفرمایید بد نیستا !!!
آقا سید مصلح عزیز، پس حضرتعالی دو آیه ی بالا را در ماشین حسابِ اسلامی تان، جمع و تفریق فرمودید و به این ادبیاتِ (معادله ی)7 شرطی رسیدید؟؟؟!!!
شاعر دانا می فرماید:
گفت : آری پهلوی یاران بهست
لیک ای جان در اگر نتوان نشست !!!
و ایضا” شاعری دیگر:
عشق رسوایی محض است که حاشا نشود عاشقی با اگر و شاید و اما نشود!!!
شرط اول قدم آن است که مجنون باشیم هر کسی در به در خانه لیلا نشود
قبلا” عرض کردم و دوباره عرض می کنم:
اقا سید مصلح ارجمند، اگر بنده حقیر به اندازه ی نصفِ اعتقاد شما به جوار و قرب و یهشت الهی معتقد بودم، باور بفرمایید آنی درنگ نمی کردم و هر روز در صف این مجاهدان و مبارزان راه آزادی و عدالت حاضر میشدم تا به فیض رفیع و عظیم شهادت نائل شوم همچنانکه از 17 سالگی تا 21 سالگی ام را و تا آنروز که مجروح نشده بودم و خانه نشین، در خطوط مقدم جنگ تحمیلی آیت الله خمینی- که آنروزها فکر می کردم صدام آغارگر آن بود- شرکت کردم و به جان تنها فرزندم قسم میخورم تا امروز ریالی بابت مجروحیتم نگرفته ام با اینکه پزشکان متعدد گفته اند اگر به کمسیون پزشکی بنیاد جانبازان مراجعه کنم حداقل 35% از کار افتادگی تعیین می کنند. بعد از گذشت 35 سال از تاریخ مجروحیتم که چندین ترکش توپ فرانسوی در بدنم جا خوش کرده اند، شبها از درد آرام و قرار ندارم و الخ…
ضمنا و با احترام منِ حقیر حتی در الفبای فارسی هم رفوزه ام چه رسد به تاریخ و ادبیات و فلسفه و جهان بینی شادروان میرزا فتحعلی آخوندزاده!!!
حتما اطلاع دارید، بسیاری از اندیشمندانِ جنبش مشروطیت از جمله میرزا آقاخان کرمانی، میرزا ملکم خان و میرزا آقا تبریزی از اندیشه های این مرد بزرگ متاثر و ملهم بوده اند.
مگر من خدایناکرده شما را، که اینهمه میایم و میایم می کردید – و آخر سر هم دیدیم که چگونه! و تحتِ چه شرائطی! میخواستید! بیایید! – با آن دلقلک آقا بزرگ(احمدی نژاد)، مقایسه کردم که شما مرا با آخوندزاده مقایسه می فرمایید!
چه نسبت خاک را به عالمِ پاک ؟
که ادراک است عجزازدرک ادراک!
خلاصه کنم آقا سید مصلح دامت و برکات… خدا مأیوس تان نکند بحق پنج تن، ولی من بشخصه از حرکت عدالتخواهانه ی شما مأیوس و ناامید شدم!!!
موید و رستگار باشید.
سلام جناب کاوه عزیز ما که نان خور اونم از نوع مفت دولتیش نیستیم شهامت همراهی نوریزاد را نداریم از جناب دامت برکاته حجت الاسلام که از سفره گسترده حوزه ونان مفت دولت فخیمه بی دردسر نوش جان میکنند توقع زیادی دارید انصافتو شکر در مورد تاسی به حسین بن علی هم مثل معروفی هست که میگه شهادت خییییییلی خوبه ولی برای همسایه پایدارباشید
السلام عليكم
تقریباً ده سالی است که از روز ۲۹ اکتبر، مصادف با ۷ آبان، به عنوان «روز جهانی کوروش بزرگ» یاد میشود. این موضوع، هم در فضای مجازی و هم در دنیای حقیقی، در سطحی وسیع مطرح گشته و میگردد، و چنان پیرامون آن با آب و تاب سخن گفته میشود که هرگونه «زیر سؤال بردن» آن مصداق «وطنفروشی» و «خیانت» شمرده میشود! برخی متعصبانه چنان بر نام و یاد این روز، اصرار میورزند که به هیچ کس فرصت نقد و بررسی نیز نمیدهند. اما به راستی «روز جهانی کورش» در کدام سازمان و یا نهاد رسمی بینالمللی ثبت شده است؟ آیا ادعای جهانی بودنِ Cyrus day درباره ۲۹ اکتبر صحیح است؟ یا ناشی از توهماتِ عدهای سرخورده و بیمار است؟!
پاسخ این است که در هیچ یک از تقویمها و گاهشماریهای رسمی بینالمللی، ابداً نامی از روز جهانی کورش وجود ندارد! هیچ یک از سازمانها و نهادهای جهانی هیج روزی را به نام «کورش بزرگ» نامگذاری نکردهاند. لذا هر آنچه دربارهی این روز گفته میشود صرفاً ناشی از توهمات و تخیلات عدهای از سران جریان باستانگرایی است که برای ارضاء سرخوردگیهایشان دست به چنین جعلیاتی میزنند.
http://www.adyannet.com/news/11527
با سلام وعرض ارادت
نوه پسریم به نقل از پدرش وپدرش به نقل از پدرش که سال 56 ///////////// شروع شد وپدربزرگم که درآنزمان دردانشگاه علم وصنعت تهران مشغول به تحصیل بوده سر سختانه وتا پای جان دراین فتنه نسنجیده شرکت میکند وبدون اینکه بفهمد بعداز رفتن شاه مملکت به چه طریقی اداره خواهد شد فریاد مرگ برشاه سر میدهند وهمینکه میفهمند شاه دارد جاخالی میدهد وترس براندامش مستولی گشته است ؛میگویند شاه باید برود که سرانجام در26دیماه سال 57شاه با چشم گریان وبا برداشتن مشتی از خاک وطن ،سواربرطیاره مملکت را ترک میگوید .شخص آقای خمینی وارد میشود وبلافاصله گروهی را بدون محاکمه به قتل میرساند و//////////لقب میگیرد .آنقدرآدم میکشد که بعضیهافرار را برقرار ترجیح میدهند وبا گذاشتن کل مایملک خود را بدیاری امن میرسانند .نوه ام میپرسد خوب بعد چی شد ؟پدرش به نقل از پدرش میگوید وبعد شخصی را رهبر کردند که همه اورا امام //////////// خطاب میکردند .نوه ام هراسان میپرسد بابا مگرپدرت درس دزدی را هم دردانشگاه خوانده بوده که بعد پشت سراین امام نماز واحکام //////// را بجای بیاورد ؟که پدرش میگوید بابا پدرم گفته درزمان ما که درس میخواندیم وهنوز امام نداشتیم وفقط یک شاه بودوخانواده اش هیچ واحد درسی دررشته های مختلف برای دزدی واختلاس نگذاشته بودند ولی بعد از انقلاب اول واحدهای قتل وغارت را میخواستند بگذارند که دکترملکی بیچاره زیربار نرفت وبه زندانش انداختند وبعد پس ازبه زندان انداختن اووبیرون کردن بازرگان از نخست وزیری با خیالی هرچه راحت تر سه واحد درس قتل ،سه واحدقتل فجیع ، سه واحدقتل باشکنجه وسه واحد درست قتل با کار ودوواحد قتل حین فرار وچهارواحد قتل دسته جمعی وبعد نوه ام با تعجب میپرسد بنابراین توازاین 132 واحد درسی حدود نیمی از آنها را دراین زمینه ها خواندی ؟پدرش میگوید نه فرزندم پدرم از خیرمدرک لیسانسیه من گذشت ومرا رادر حد دیپلم نگهداشت .نوه ام میگوید خوب الحمدالله که پدرت نگذاشت توتحصیلت را ادامه بدهی .بعد پدرش ادامه میدهد که نه فرزندم آنچه گفتم قسمت کوچکی از تهیه وتدوین دروس بود وشورای انقلاب آنچنان کرد که پدرم هم از دانشگاه فرار کرد ویا فرارش دادند .نوه ام میپرسد درزمان امام ////چی شد ؟پدرش میگوید فرزند عزیزم نیمی از دروس دانشگاهی ما قبل از سال 68 بهمان صورت بود که امام ///////// رحلت فرمودند وسکان اداره مملکت افتاد بدست امام //////// .نوه ام میپرسد بعد چه شد ؟پدرش میگوید درزمان این امام همام نیز براثروقوع وقایع سال 88 نیم دیگر واحدهای درسی مدرک لیسانس وفوق لیسانس ودکترا تماما به 15 واحد درس شکنجه وسه واحد درس تفتیش عقاید وچهارواحد درس مصادره اموال ؛20واحد درس چگونگیهای اختلاس وحدود سی واحد به چگونگی مبلغ اختلاس و50واحد بابازداشت معترضین از طریق سپاه و25واحد به چگونگی دستگیری معترضین از طریق اداره اطلاعات وو70واحد به چگونگی زمین خواری و60واحد به چگونگی قتل کسانیکه درمناقصات مقابل قرارگاه خاتم الانبیا قرار میگیرند ؛که نوه ام میپرسد قرارگاه خاتم الانبیا چیه ؟پدرش میگوید که ،قرار ،قراراست گاهشم که گاهه وانبیارا نمیدانم چرا به دنبالش یدک میکشد .نوه ام میگوید بابا تعدادواحدهای درسی بیش از لیسانس وفوق لیسانس ودکترا هست درهیچ کشوری برای یک تخصص اینقدرواخد نمیگذارند .وپدرش به نقل از پدرش میگویداولا یک تخصص نیست وچندین تخصص توامان است وبعد به شتر گفتند چرا شاشت از پسه ،گفت کدام کارم بکار هرکسه .نوه ام میگوید دروس تخصصی تکلیفشان چی میشه ؟پدرش میگوید بابا /////////// آخرین ما گفته اند تخصص همان تعفن است وایران سالیان سال پیش از انقلاب به چنان دروسی پرداخته است حالا وقت تحصیل مال وجمع وادخار است بهر طریق ممکن .
با سلام وعرض ادب واحترام
دوستان بزرگوار ؛امیددارم که برمن ببخشایند که ما جیرفتیها بعلت دوری ازمرکز چندان هم با کلمات ادب وادیبانه سروکار نداشته ایم .
مثلا درزمانیکه انقلابیون فریاد مرگ برشاه خائن سر میدادند گروهی از چماق بدستان همشهری ما که از طرف ساواک تجهیز شده بودند جواب میدادند دروبرشاه خائن !!! با تشکر از صبر وحوصله دوستان بزرگوار .
نامه رضا ملك به بان كي مون در رابطه با محكوميت حمله موشكي به ليبرتي و افشاي دست داشتن گروه قدس رژيم در حمله به ليبرتي :
”آنچه بان کي مون بايد بداند !
بنام خدا
…
عالي جناب بان کي مون
با درود و آرزوي موفقيتِ روزافزون
اين روز ها بارِ ديگر انسان هايي موردِ حمله ي خمپاره اي قرار گرفتند که با سياست هاي سازمان ملل ، خلع سلاح گرديده و قادر به دفاع از خود نيستند !
آيا اين انصاف است ؟!
آيا داعش غير از اين است ؟!
عاليجناب ، مايلم بدين وسيله سابقه و ماهيتِ گروهکِ تروريستي ِمختار را به اطلاعِ حضرتِ عالي برسانم ؛
اين گروهک ، از زير مجموعه هاي ” سپاهِ قدس ” بوده که از بدو امر در سالهاي دور توسطِ وزارت اطلاعات تشکيل و آموزش ديد .
آموزش اوليه ي نيروهاي قديمي آن که ترکيبي از منابعِ مزدورِ عراقي و نيروهاي ايراني بودند ، در جاده قم صورت پذيرفت !
حتي يکبار ، در يکي از مراحل آموزشِ تخريب ، بعلت انفجارِ مهيبي ، تعدادي از نيروهاي ايراني بشدت دچارِ آتش سوزي شدند .
وظيفه ي اين مزدوران ، خمپاره پراني به مراکزِ و اتوبوس هاي مجاهدين در عراق بود !
اين نيروها ، پس از تعطيلي اين بخش در وزارتِ اطلاعات ، و رفتنِ مسئول آن بنامِ محمودي به بيتِ خامنه اي ، که همسرش نيز عراقي بود ، در زير مجموعه ي بيت قرار گرفت .
در ادامه بخاطر گسترش کار عملياتي در عراق ، اين مجموعه به سپاهِ قدس انتقال پيدا کرد .
نامِ گروهک مزبور ، در طي ماموريت هاي مختلف ، همواره تغيير کرده و به تناسبِ ماموريت ها ، نام هاي مختلفي به خود گرفته است !
عالي جناب ،
حمله ي ناجوانمردانه و مسلحانه به افرادِ غيرِ مسلح و بي دفاع در تاريخ بسيار مسبوقِ به سابقه است .
در سالِ ۶۱ هجري قمري ، وقتي مسلم ابن عقيل پسر عموي حسين ابنِ علي با توافق ، حاضر به خلعِ سلاح شد . توسطِ سپاهيانِ يزيد ، مصلح گرديد و آنقدر تير و شمشير بر بدنش فرو بردند که پاره پاره شد !
اينک نيز جايزه بگيرانِ آقاي خامنه اي ، همانندِ سلفِ خود يزيديان ، عمل مي کنند و هر روز به انسان هاي بي دفاع و خلعِ سلاح شده و مورد حمايتِ سازمانِ ملل ، حمله ور گرديده ، قرباني مي گيرند !
عالي جناب آيا مايليد بداني ، چرا آمارِ کشته هاي عراقي در جنگي که با تحريکاتِ آقاي خميني براه افتاد و نزديک به هشتصد هزار جوانِ ايراني را به قربانگاه فرستاد ، فاجعه آفريد و تا دها سالِ ديگر هم قابلِ جبران نيست ، بالا بود ؟
زيرا ، عموما اسراي عراقي نيز ، از بين مي رفتند و يا به دستورِ مافوق ، کشته مي شدند !
آري !!
اين رژيم ، به هيچ اصولِ انساني پايبند نبوده و همانطور که در پيامم به پرزيدنت اوباما آمد ، قابل اعتماد نيست .
چنانچه اينک در دنيا , رکورد دار شکنجه و اعدام اند !
مضحک تر آنکه , بدنبال گسترش اين تفکر در دنيا هستند!!
آقاي خامنه اي حتي به قوانين تک صدايي خود هم عمل نمي کند و سال هاست ,سه انسان بزرگ و شريف ???????????????????????????????????????را در حبس خانگي, زنداني نموده است.
در واقع , اينان پدر خواندگان داعش اند.
با تقديمِ بهترين ها — رضا ملک
سخنان رهبری در 13 آبان از زاویه ای دیگر
• آمریکا بداند اگر امروز 13 آبان هست فردا 14 آبان است و ما از این مطلب کوتاه نمی آییم. بیخود به این عوامل داخلی دلخوش نباشید!
• مردم ایران می دانند که آمریکای امروز همان آمریکای دیروز هست و نیو یورک قربونش برم بالاخره یک روز با موشک کرکس نابود میشه و یا فیروز آبادی روش شیرجه خواهد زد.ما را ساده لوح فرض می کنید؟!
• مصدق خیلی ساده لوح بود که به امریکا اعتماد کردو ما از این اشتباهات نمی کنیم و به روسیه اعتماد می کنیم. اعتماد به خدا و مردم و آمریکا دیگر دوره اش گذشته است.
• آمریکایها فکر میکنند اگر جلوی مثلا ظریف گریه کنند یعنی آدم شدن..نه عزیز.. ملت ایران با هوشتر از این حرفها هست. الان من خودم و همه نوچه هام 50 ساله برای امام حسین گریه می کنیم مردم به ما میگن روضه خون که از صدتا فحش هم بدتره!
• امریکا فکر میکند میتواند دین جوانان ما را بگیرد!..ای نادانها..ملت ایران را نشناختین.. ایرانی دیگر دین ندارد که شما بخواهی بگیری!..فکر کردی سال 57 هستش؟
• جوانان ما برای مقابله با آمریکا آماده باشند..سعی کنید شیشه های فرد اعلا تهیه کنید تا در روز حادثه بزنید به بدن و مثل موشک بزنید تو مخفیکاه جد و آبادشون!
• ملت عزیز باید با هوشتر باشند..عزیز من ای آقائی گه تو ماشینت تنها نشستی…دیدی خانمی کنار خیابونه سوارش کن..شب و روز نداره..ما باید تو دهن همدیگه بزنیم..ما نزنیم کی بزنه!
• عزیزان من مبارزه ادامه داره و بقول جلیلی اگر اورانیوم نمی تونیم غنی کنیم شعار مرگ بر آمریما را که میتونیم..اوباما بدان که “سانتریفیوژت تو حلقم”!
آیا هم محله ای های شما در جوادیه میدانند که آمریکا چرا میخواهد جمهدری اسلامی را از بین ببرد؟:
برای ارزان کردن قیمت نفت؟
برای فروش اسلحه در منطفه؟
برای ایجاداتحادبین سنی و شیعه؟
برای اتحاد کشور های منطقه برای از بین بردن اسراییل؟
برای تسریع پیشرفت ایران تا رقیبی برای محصولات آمریکا بشود؟
برای جلوگیری از فرار مغز های آمریکایی به ایران؟
برای جلوگیری از فرار سرمایه های آمریکایی به ایران؟
برای تقویت دلار؟
برای تقویت اقتصاد آمریکا چون ایران بد جوری به اقتصاد آمریکا ضربه زده است؟
بچه جوادیه عزیز
متاسفانه طنز بینظیر شما تحت تاثیر استعداد و قریحهٔ بدوی ناشناس قرار گرفت! و ناگزیرید به مقام دوم قناعت کنید!
جناب مصلح
با درود
در پاسخ به مطلب شما خطاب به من در پست قبلی:
کجای مطلب من ناسزا بود؟ شرم کن! خجالت بکش! حیا کن! جوانمرد باش! اینها توهین است؟!
اصل عبارت از سندی که برای حدیث نبوی (به قول عبداله) ذکر کردید اینست:
(کتاب “علل الشرائع” از شیخ صدوق جلد 1 باب 120 ص 142 حدیث 6)
حدثنا محمد بن الحسن رحمه الله قال: حدثنا محمد بن الحسن الصفار قال حدثني أحمد بن الحسين بن سعيد عن علي بن الحكم عن المفضل بن صالح عن جابر الجعفي، عن إبراهيم القرشي قال:
كنا عند أم سلمة رضي الله عنها فقالت سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول لعلي ” ع ” لا يبغضكم إلا ثلاثة ولد زنا ومنافق ومن حملت به أمه وهي حائض.
ترجمۀ قسمت آخر و اصل حدیث این میشود:
ام سلمه (ر) گفت که از رسول خدا (ص) شنیدم که به على (ع) میفرمود: «تنها سه گروه تو را دشمن دارند: ولد زنا، منافق و کسى که مادرش در حال حیض به او حامله شده باشد»
میپردازم به اینکه این حدیث بواسطۀ چه افرادی به شیخ صدوق رسیده و این افراد چند بار نامشان به عنوان منبع خبر در تمام کتاب آمده:
شیخ صدوق
1- محمد بن الحسن رحمه الله: 14 بار
2- محمد بن الحسن الصفار: 38 بار
3- احمد بن حسین بن سعید: 2 بار
4- علی بن الحکم: 9 بار
5- المفضل بن صالح: 2 بار
6- جابر الجُعفی: 3 بار (شاگرد امام محمد باقر)
7- ابراهیم القرشی: 1 بار !
8- ام سلمه (همسر پیامبر): 2 بار
پس شخصی بنام “ابراهیم القرشی” که فقط یکبار از او در کل این کتاب یاد شده! میگوید که نزد “ام سلمه” بودم که او به من گفت شنیدم که …
آیا این حدیث که فقط یک نفر مجهول آن را روایت کرده و فقط در یک کتاب که آنهم از 4 کتاب مرجع شیعیان نیست آمده، از نظر شما بی عیب و نقص و کامل است؟ ام سلمه این مطلب را که بگوش خود شنیده بوده و فقط به “ابراهیم القرشی” نامی گفته (حال کیفیت ملاقات دو نفرۀ آنها چگونه بوده؟ بماند) که همینطور دهن به دهن چرخیده و به “شیخ صدوق” رسیده؟ یعنی برای انتقال چنین حدیث مهمی فرد مناسبتری غیر از “القرشی” نبود که این حدیث را “ام سلمه” به او بگوید؟ آیا نمیتوانست پیامبر خدا این مطلب به این مهمی را در خطبه ها و سخنان خود به جمع بگوید و نه اینگونه که انگار در حالت عصبانیت داشته به مخالفان علی دشنام میداده و “ام سلمه” هم شنیده؟! آیا پیامبر هم به دیگران دشنام میداده؟ به طور مثال پیامبر نمیتوانست در واقعۀ غدیر، و یا در جمع یک گروه در مسجد این حدیث مهم را بگوید؟ آیا خود حضرت علی بعد از مرگ پیامبر نمیتوانست در خطبه های خود برای دفاع از حقانیت خود این مطالب را بگوید و “ام سلمه” را شاهد بیاورد؟ آیا “عایشه” سوگلی، محبوبترین و مهم ترین همسر پیامبر و هچنین “طلحه” و “زبیر” دو صحابۀ پیامبر طبق این حدیث حرام زاده بودند؟ آیا پیامبر با یک حرامزاده ازدواج کرد؟ یا اینکه ابتدا “عایشه” در زمان پیامبر حلال زاده بوده ولی بعد از مرگ پیامبر و مخالفت و جنگ با علی به ناگاه حرام زاده شد؟! آیا دیگر صحابه که مخالف علی بودند حرامزاده بودند؟ اصلن من ایرانی چه ربطی به عرب 1400 سال پیش دارم؟ آیا این حدیث دعوای بین خودشان نبوده و مربوط به آن موقع نبوده که در مقابل دشنام مخالفان به علی خواستند اینگونه مقابله به مثل کنند؟ از نظر شما این حدیث آنقدر اهمیت دارد که تا ابد حکم آن پا برجا و جهان شمول است؟ براستی آیا شما و افرادی مانند شما اینگونه می اندیشید؟
فرض کنید شما میخواهید در مسجدی مردم را تشویق به دوست داشتن “علی” کنید و آنها را از مخالفت با “علی” منع کنید، آیا شما سخنان خود را با این نقل قول مشمئز کننده شروع میکنید؟ یعنی همان اول کار، تمام مخالفان علی را منافق، زنا زاده و حیض زاده (کسی که نطفه اش در زمان پریودی زنان بسته میشود) مینامید؟
ریشۀ بیشتر این احادیث که دنبال کنی فقط یک نفر مجهول را میابی که روایت کرده که :
“در فلان تاریخ و فلان جا من از فلانی شنیدم که گفت پیامبر فلان حرف را زده.”
آیا شما واقعاً به اینگونه احادیث مجهول اعتقاد دارید؟!
جناب مصلح متأسفانه شما نفهمیدید من چه گفتم و مطلب مرا درست نخواندید.
یعنی خود شما باور داری که این حدیث درست است؟ می خواهید من هم یک دوجین حدیث نقل کنم از این فقره و درست در نقطۀ مقابل آن و البته بسیار معتبرتر از آن ؟
بس کنید این تنگ نظری ها را بزرگوار! یعنی حضرت شما و دیگر شیعیان ناب برای ناسزا گفتن و استهزاء دیگران یک حدیث اینچنینی در آستین دارید؟! تمام مسلمانی و شیعه گری شما آیا خلاصه شده در این گونه احادیث؟ آیا با تفکرات اینچنینی دم از انسانیت خواهی و آزاد اندیشی میزنید و میخواهید در کنار دیگران زندگی کنید؟ با اینگونه تفکرات میشود خود را صلح طلب و مصلح نامید؟
جناب مصلح، آزادگی و جوانمردی ربطی به باور و دین شخص ندارد و همینطور رفتار جوانمردانه در جهت کمک به دیگران است و نه برای منفعت یا جبران زیان شخصی. آنگونه که شما در جملۀ پایانی خود مرا هم مورد سؤال قرار دادید حاکی از عدم درک صحیح شما از معنای جوانمردی ست… من پرسش آخر شما را خطاب به خود ندیده میگیرم و به شما برادرانه توصیه میکنم مراقب آنچه میگویید باشید و کمی در گفتار خود تعقل کنید.
پرسش پایانی اینکه، آیا امام “علی” هیچگاه مخالفان خود را حرامزاده خطاب کرد؟!
از نظر من، روش شما و عبداله و دیگران که از یک جملۀ مزدک آتو گرفتید و نه تنها بارها به خود او بلکه به سایر افرادی که حال به هر دلیلی ممکن است مخالف “علی” باشند و یا اصلن او را قبول نداشته باشند، با استناد به یک حدیث مجهول، بیرحمانه و وقیحانه حمله کردید و پس از آن جشن گرفتید، عین ناجوانمردی بود.جناب مصلح آیا فقط زمانی که از شما و یا همفکران شما حمایت کنم جوانمردم؟َ!
بدرود
با درود به جناب آتشسوار گرامی!جناب من قبلا همه توهینها را بحساب ال////////////////// ریخته ام بگذار این بی شرمان حساب مقدساتشونو پر کنند!
در خانه اگر کس است یک حرف بس است!
دل گفت مرا علم لدنی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
گفتم که الف، گفت دگر هیچ مگو
در خانه اگر کس است یک حرف بس است!
و چه خوب گفت شاعر دانا… درود کبیری عزیز
اين آتش سوار هم ناصبى بود و ما خبر نداشتيم خوب خودش را نشان داد
سلام جناب آتشسوار
بادرودبرشما ؛اولا چرا آتش سوارشده ايد؟حداقل آپولو سوارشويد وتندتربه مقصدبرسيد.ويابطورطبيعي اسب سوارشويدكه خودش يك عالمي داردوبدون هيچ خطري است.اين يك مزاح بودفقط.
اما جناب ،شما منبع حديث راخواسته بوديدبنده هم زحمت كشيده وآن رابخدمت ذيشرافت شما عرضه كردم .بدون هيچ صحه گذاري برآن وبدون تحليل وبررسي محتواوسندرجالي آن.
اينهمه عصباني شده ايدبراي آن يعني چه؟
وليكن اين حديث كه باعلي- ع- دشمني نمي ورزددمگركافريامنافق}به حدتواتراجمالي ازپيامبر-ص-است ،عزيزمن.
وامادرموردبحث ازولدزنا ياحرام زاده ،آيا اومي تواند مسلمان ومؤمن واقعي گردديانه؟
كسي نگفته است كه اوكفرذاتي ويانفاق ذاتي داردزيرا كه اودراين مساله هيچ گناهي نكرده وندارد.
بلكه اونيز همانندسايرين انسان و داراي عقل واختياراست.
ودربرخي كلامهاي بزرگان دين ،اگراوراه ايمان رابرگزيند ثوابش دوبرابرحلال زادگان است.زيرا كه گرايشش بالطبع به شر است تاخير اما اگربامجاهده خويش وباكمك عقل وتفكرش راه خير وايمان بخداوپيامبر واوصيائش را برگزيندجهادبزرگي كرده است واجروپاداشش دوبرابرحلال زادگان است.
واينكه حرام زادگي زيادبن ابيه ازحيث نقل تواريخ مبرهن است. اما همين شخص را اميرمؤمنان -ع-به استانداري خويش درزمان حكومتش بركرمان وسيستان برگزيده است واوهم بعدالت رفتاركرده بود.واين گواه تاريخي هم دال براينست كه ولدزنا بودن كفر ويانفاق ذاتي ندارد.
وامانسبت به آخرين راوي حديث ازام سلمه بنام “ابراهيم القرشي”،من دركتاب رجال نجاشي اسم اورادربين 44ابراهيم نيافتم ونديدم كه ببينم نجاشي اوراتاييدكرده است ويانه.
وماهم صحه برآن نگذاشتيم.
وديگراينكه مابرهيچ كس حرام زاده اطلاق نكرده ايم ونمي كنيم چه به اسناداين حديث وچه به دليل ديگر.بلكه جنابشما سندحديث را خواسته بوديدوبنده ارائه كردم وخودتان اصل حديث راآورديد باآن تحليل.
خوب جناب،حالا گناه من چيست كه اينهمه رجزخواني كرده ايد؟
خوب جناب ،چرا خودتان به اين توصيه خودتان عمل نمي كنيد؟:مراقب گفتارخودتان هم نيستيد وبما توصيه مي كنيد؟
من كي وكجا چنين نسبتي را به چه كسي داده ام؟
من خطاب به جناب مزدك گفتم :چرا چنين نسبتي را به خودتان مي دهيد وبه آن افتخار هم مي كنيد؟همين.
جناب آتشسوار يك مقدارانصاف هم خوب چيزي است. چيزي را كه من نگفته ام چرا بمن نسبت مي دهيد ؟وبعدش رجز خواني مي كنيد؟
خوب من حق دارم بگويم كه چراازجوانمردي دورافتاده ايد؟
ودرآن داوري كه شما ميان علي1 وآقاسيدمرتضي كرديد. من انصاف وجوانمردي تان رادرآنجا ستودم. غيرازاين بود؟ اما دراين كامنت خيلي به حاشيه رفته ايدكه اصلا به من ربطي نداشت جزارائه سندحديث كه شما منكرآن بوديد وبه پيامبر-ص- هم پرخاش كرده بوديد منتهي جناب نوري زاددرزيرچنگك پنهان كرده بود . وگفته بودي من بايدبااين پيامبر تصفيه حساب خويش رابنمايم.
درآخرتوصيه خودتان را بخودتان هم مي كنم لطفا رعايت كنيد.والسلام علي من اتبع الهدي.
ارادتمندهمه نيكان
مصلح
دوست عزیز شما مهمترین نکته را از قلم انداختید و آن اینکه باستناد این آیه پیغمبر خدا که قراراست از همه علوم و اسرار جهان آگاه باشد نمیدانسته که زن در دوران قاعده گی حامله نمیشود!
جناب ناشناس
با درود
با توجه به اینکه این دومین باری ست که این مطلب را تکرار میکنید لازم دیدم توضیحی بدهم:
از نظر پزشکی امکان حاملگی در دوران پریودی خانمها هم هست هرچند کم. چرا که اسپرم مردان تا بسته به عوامل متعدد تا 5 روز هم ممکن است در داخل واژن و دهانۀ رحم زنده بماند. برای اطلاع بیشتر می توانید سرچ کنید.
در ضمن یک فحش به زبان تُرکی هم هست که بسیار در قدیم رواج داشت با این مضمون که:
“حیضدن عمله گلن!” یعنی ” کسی که در زمان حیض نطفه اش کاشته شده!
پس تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها. امید که این توضیحات کافی باشد.
بدرود
آها فهميدم دست شل /////// است كه دهن نمايندگان راسرويس وياخفه كرده است امابرخي ازنمايندگان آزادانديش وباانصاف وشجاع ازلاي جرز كف دست شلعلي راسوراخ كرده و دادوهوار راه انداخته است كه حصرجنابان آقايان كروبي وموسوي غيرقانوني وغيرشرعي است.وشعاهائي چنين دردانشگاه سرداده مي شود:
حصربايدبشكنه ،آش ////////// اشكنه؛ظلم بايدبشكنه ؛دست /////////// بشكنه؛فتنه وي بشكنه؛صبرحرام بشكنه؛ظلم ظالم بشكنه؛آه مظلوم مِشكنه؛چرخ ستم مِشكنه.
هرچه بي صبورانه پيش بسوي اوين ودنا.
مستدام باشيد
با اجازه جناب ناشناس و با درود برایشان این کامنتش را دوباره اینجا میگذارم چون بنظرم بخوبی معنی مدار خورشید و لجنزاری که خورشید درآن غروب می کند را درنظر بحرالعلوم حاج صادق این اعجوبه اسلامی/شیعی مشخص می کند.امان از کشفیات بزرگان اسلامی!اگر غرب یک انیشتین دارد ما صادق و باقر و سجاد و حسین و حسن و 12 تا 20 تا نابغه داریم تازه اینها فقط امامان و بچه و نواده امامان هستند وای بحال دانشمندان غیره قدیس!حالا بشریت از علم اینهمه نوابغ نتوانسته استفاده ایی ببرد تقصیر از خود آنهاست.مگر هر کار بدی بشر انجام دهد مقصر خودش نیست چون الله مسؤل کارهای خوبست مثل همین سید علی خودمون!پس بدیها از ماست که دستورات و علم این بزرگان را درک نمی کنیم!تازه از برکت اسلام در حکومت داروهای اهل بیت هم ببازار وارد شده.آنهم چه معجونهایی.اصلا منظور از رفتن خورشید در لجن زار همان پیدایش چاهای نفت در خاور میانه است و مسلمانان آنرا به دارسی کافر اولین بار یاد داده اند چون مسلمانش کردند!شما کفار اگر نمی فهمید و یا نمی پذیرید اولا باید سند و مدرک بیاورید دوما الله بر چشم و گوش شما مهر زده بهمین جهت از درک و فهم چنین مسائلی درمانده اید! البته که جناب سید مرتضی این حدیث را جعلی دانسته.چون گویا نتوانسته اند به سندیت آنرا ثابت کنند نه اینکه بقیه روایات و قصه هایش سندیت دارد این یکی ندارد دیگر!جناب ناشناس شما هم زیاد سخت نگیر!
ناشناس…
11:56 ب.ظ / نوامبر 2, 2015
گاویست در آسمان و نامش پروین … یک گاو دگر نهفته در زیر زمین
چشم خردت باز کن از روی یقین … زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین
خیام
ابان بن تغلب میگويد: از امام صادق پرسيدم: زمين بر چه چیزی استوار است؟ امام فرمود: بر ماهى، گفتم: ماهى بر چه چیزی استوار است؟ فرمود: بر آب، پرسيدم آب بر چه چیز؟ فرمود: بر صخره (سنگ سخت) پرسيدم: صخره بر چه چیز؟ فرمود بر شاخ گاوى راهوار، گفتم گاو بر چه استوار است؟ فرمود: بر خاك نمناک، گفتم: خاك نمناک بر چه چیز؟ فرمود: هيهات، كه در اينجا دانش دانشمندان گم گشته است
حدیث 1)
مالک بن انس بن مالک بن انس بن الحارث بن غَیمان بن خُثیل بن عمرو بن الحارث الأصبحی مشهور به مالک ابن انس (۹۳ – ۱۷۹ ه.ق) دومین امام از ائمهٔ اهل سنت بود. در یکی از کتابهایش بنام السرور از زبان محمد ابن عبدالله در مورد جهان هستی و زمین نوشته که پیامبر اسلام گفته که زمین روی شاخ گاو استوار است
مزدک گرامی فرصت کردید به صفحه ی فیس بوک تان هم سری بزنید.
آقاى نورى زاد
تا چه زمان ما بايد اين مردک را تحمل كنيم
مدار خورشيد چه ربطى به موضوع شما دارد كه در باره نمايندگان مجلس است
مزدک گرامی، با درود اختیار دارید شما.
سلام نوري زادگرامي
راستي اين عكسي كه بادستت دهن بنده خدارا گرفتي دستت پنجره شده است ودندانهاي وي ازپنجره دستت پيدااست.
اين چه سري است آياتوضيح ندارد؟
لطفا توضيح بدهيد.
یا سلام خدمت از جان گذشتگان در راه ازادی و آزادگی ،
میگویم آقا مصلح ،شما هم عالمی دارید ها !
این سوالت هم مثل برداشتت از پست برادران سپاه وارد شدند ، (در رابطه با ثبت نام پسر ده ساله بهایی در مدرسه …. ) ساده لوحانه نیست ؟ برای به رسیدن جواب معنی ومفهوم عکس گرافیکی این پست می توانی از این سروده زیبا استفاده نمایی :
باغبان تخته کنی گر تو در بستان را گل به پیغام صبا بوسه دهد دستان را
موفق باشی
مهدی از تهران
عرض ادب واحترام
1 – همانطور که میدانستیم استبداد نعلین پس از سر کشیدن گالن سم خفت بار هسته ای و رفتن دوباره ابروی نداشته اش به جان ملت افتاده و بگیر و ببند راه انداخته است. استبداد نعلین مانند ان نا پدری و یا نا مادری میماند که در بیرون از منزل انسانی فلاکت زده و محقر در جامعه هست و وقتی دست خالی و با سر افکندگی به منزل بر میگردد عقده های فاسد و کثیفش را بر سر دیگر اعضاء خانواده خالی میکند. استبداد نعلین به راستی محقر ترین و فقیرترین در جامعه بشری است .
2 – این روزها یکی از نوکران استبداد نعلین در لبنان که با پاچه خواری استبداد نعلین به اب و نانی رسیده گفته است که استبداد نعلین منافع ملت ایران را فدای ما در لبنان و مسلمانان کرده و میکند. دیگر ما ملت منتظر چه سندی هستیم که بفهمیم که استبداد نعلین دشمن اصلی ایران و ایرانی میباشد.
3 – یکی از عناصر استبداد نعلین این روزها در سخن پراکنی برای عده ائی جیره خوار میگفت که علی ( شناخته شده بعنوان امام اول شق شیعه اسلام) در حضور جماعتی با فیل به زبان فیلی حرف میزد. خوب استبداد دینی که میگوید رئیسش هنگام تولد حرف زده( یا علی گفته) و هیچ کس پیدا نمیشود تو دهنش بزند باید هم بگوید فلانی با فیل حرف زده و شیعان در زمان ظهور ادمی دیگر سوار بر ابر تو اسمان جابجا میشوند و خلاصه خزعبلاتی از این قبیل را بخورد مردم بدهند.
4 – باور من این است که این نوع جهل و خرافات فقط میتواند از دهان دنیا پرستان و شکم بارگان دینی مذهبی بیرون بیاید .
حالا تا کی ملت ایران شنونده و مجری و عوامل استبداد نعلین میخواهد باقی بماند، معلوم نیست.
مهدی از تهران
مثل تمام موجودات این استبدادهم دارد دوران نزع خودرا طی میکند ؛اینهم انشاالله بزودی بجهنم میرود نگران نباش ای دوست .صبرکن صبرکن ؛کالصبرومفتاح الفرج
ایکاش از واژه های تازی مثل انشالله و کالصبرومفتاح الفرج استفاده نمیشد. اگر روزی دیدیم که این نوع واژه ها از فرهنگ و ادب پارسی پاک شد ان روز میتواند اغاز پایان استبداد دینی باشد. واقعا جای تاسف است که که تقریبا تنها کشور جهان هستیم که روی پرچم ملیمان واژه بیگانه است و دارای دین ومذهبی حکومتی هستیم که متعلق به اجنبی است. جزو معدود کشور های جهان هستیم که به بیگانه ویران کننده و متجاوز به کشورمان انقدر میدان دادهایم که بر جان . مال مان مستبدانه حکومت میکند و جالبتر از همه جزو معدود ملتی هستیم که با افتخار سر تعظیم جلو استبداد نعلین بر کشیده از فرهنگ بیگانه متجاوز فرو میاوریم.
مهدی از تهذان
حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة، سلام علیکم ، ضمن آرزوی سلامتی بر شما انسان بصیر و بشیر و نذیر ، آزاده ، حکیم و فرزانه . یک شیخ شیعی مذهب در شرق کشور عربستان سعودی به نام آیتالله باقر النمر و وابسته مأب ایران ، در سالهای قبل هر چه توهین و بد و بیراه و تحدید کردن به ” جهنم ” را بلد بوده ، نصیب شاه و شاهزادگان آل سعود کرده و دولت عربستان ایشان را دستگیر و دادگاهی نموده که پس از آن ، دادگاه عالی و استیناف عربستان هم حدود 10 روز پیش ، حکم اعدام این آیتالله ! را پس از سه سال زندان به مسخره ترین اتهام رایج ، یعنی ” خروج از اطاعت ولی امر ” کشور عربستان ( تقریبا” همان اتهامات افراد صالح زندانی در کشور خودمان ) و همچنین ” ایجاد فتنه ” طایفهای و تشکیل هسته تروریستی در عربستان تأیید کرده که اعتراض ، فغان و سر و صدای مسئولین کشور ما را از حکم ابرازی ، به آسمان برده است . نظر حضرتعالی درباره اعدام احتمالی آین آیت الله ! جنجالی و وابسته به ایران چه خواهد بود
——————-
سلام دوست گرامی
اعدام در هر کجا باید برچیده شود. این راهی است که من و دوستانم در ایران و بسیاری در جهان می پیماییم.
با احترام
.
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
گفت و گوي راديو ندا با تني چند از شهروندان ايلام پيرامون جاري شدن سيل ويرانگر در ايلام و ميزان خسارت هاي جاني و مالي آن.
http://radio-neda.blogspot.com/2015/11/blog-post.html
توجه توجه خطر آتش سوزى
مومنين على الخصوص قشر روحاني مراقب باشيد
از قرار معلوم فردي داعشى در سايت نورى زاد حضور دارد با نامى متشكل از 4 حرف كه حرف اول نام او با حرف ميم
شروع شده وبه حرف كاف ختم مى شود او تهديد كرده كه حين استطاعت مومنين را در حفره اى انداخته و آتش خواهد
زد لطفا به پناهگاه برويد
با دورودی بی پایان به نوری زاد گرامی
حج یک فستیوال شادی بوده یا یک عبادت
بر اساس شواهد تاریخی که خود مسلمانان هم به ان استناد می کنند حج پیش از اسلام بیشتر شبیه به یک فستیوال شادی وتجارت بود که همه قبائل سرزمین حجاز در زمانی مشخص هر ساله دور هم جمع میشده اند وان را جشن می گرفته اند در مکه به دلیل انکه حدفاصل جنوب وشمال سرزمین حجاز ودر مسیر بازرگانی یمن وسرزمینهای شمالی بوده انها بین خود عهدنامه ای داشتند که جالب بوده اینکه در جائی که همه جمع می شده اند که همان حرم است در مهلتی معین جنگ ممنوع بوده همه از ادیبان شاعران تجار در انجا جمع میشده اند و دستاوردهای خود را در همه زمینه ها عرضه میکردند هر کس بت خود را داشت هیچکس به بتهای دیگران توهین نمی کرد در ان زمان حداکثر جنگ بر سر مرتع ودام وجنگ وجنگجوئی حالتی بازدارنده داشت گرچه شجاعت که لازمه زندگی بدوی بود ستایش میشد ولی ادم کشی هیچگاه تقدیس نمیشد وتنها ادم کشی زمانی تقدس یافت که اسلام پا به میدان گاشت وادم کشی را جهاد فی سبیل الله خواند مردم در ایام حج ودر این تجمع سود خود را می بردند واز زن وشراب شجاعت وشعر ادب سخن می گفتند زنان ومردان برهنه طوا ف می کرند وزنان شعرهای عاشقانه ومهیج ومحرک میخواندند واندام خود را به نمایش می گذاشتند یعنی همه برای لذت وتجارت وسود که در مدت زمان معین برپا میشد با شادمانی بسر می بردند در واقع بیشتر مناسک حج شادی بخش وبود اما امروز این ائین بر جان هر مسلمان معتقدی سنگینی میکند در واقع این تکلیف بسیاری را تنها به عنوان ادای یک فریضه دینی به مرگ کشانده در گذشته های دور بخاطر دسترسی سخت به این سرزمین بسیاری از این سفر باز نمی گشتند وموئمنینی که هم نمیتوانستند بروند با اندوه از اینکه نتوانسته اند به مکه بروند جان داداه اندویا وصیت کرده اند وجان دیگران را با این وصیت به خطر انداخته اند.
طبیعتا جوامع سنتی همواره ائین هائی برای پرستش داشته اند وهیچ قوم یا قبیله نیست که مراسم مذهبی نداشته باشد واین مراسم اعراب بیشتر شادی بخش بوده اند.چرا که این تحمل ومدارا را در داشتن نزدیک به سیصد بت در خانه کعبه میتوان دید قطعا با امدن اسلام این ائین به یکبار تغییر ماهیت نداده اما انچه که امروز ما وارث ان هستیم بی خاصیت ترین ائینی است که میلیونها نفر در محلی جمع میشوند بدون انکه زبان هم را بفهمند ویا دیالوگی بین انها برقرار شود به اعمالی می پردازند که بخودی خود هیچ سودی ندارد چرا که کسی چیزی برای عرضه نمی اورد وبیشتر مردان و زنانی که دیگر پا به پیری گذاشته اند بخصوص که بعد از انقلاب اسلامی محلی تبدیل شده که نفرت پراکنی سرلوحه کار ان میباشد جمهوری اسلامی این مراسم را سیاسی کرد وامروز وبال گردنش شده است مفهوم استکبار ستیزی چیزی جز نفرت پراکنی ایجاد خصومت در بین کشورهائی که به مکه فقط به عنوان امری عبادی ودور از سیاست به ان نگاه کرده اند نیست در مکتب اخوندهای خودمان همه حج شده طواف نسائ که بزرگترین دغدغه هر حاجی است که به سرزمین مکه قدم میگذارد.مکه ای که اخوندها میخواستند با شعار ساختگی استکبار ستیزی از ان سکوی پرتابی برای خود بسازند امروز مرکزی شده است برای همفکری مردمی که پیش از این با مردم ایران دشمنی نداشته اند ولی امروز به برکت اخوندهای اسلامی خون ایرانیان را مباح کرده اند وکشتن هر ایرانی فضلت وکشته شدن دراین میسر را برای خود شهادت به حساب می اورند
دولت آقای روحانی اعتراف دارد که کشور با رکود بی سابقه ای روبرو هست و تلاش در پیدا کردن راهی برای آن را دارد. ولی همه قرائن این هست که این درد با این وضعیت درمان نشدنی هست.
اولین و اساسی ترین مشکل این هست که امکان هیچ گفتگوی درون جامعه و علمی برای یررسی این بحران وجود ندارد و از سوی دیگر هیچ اراده ای هم برای رفع بدیهی ترین موانع نیست. دولتی که بر 60 درصد منابع اقتصادی کشور کوچکترین کنترلی ندارد و از این بخش عظیم دیناری هم مالیات نمی تواند بگیرد و با مجلسی هم مواجه هست که پشتیبان تحریم و بی قانونی و فساد هست و در عین حال خودش هم بدون هیچ برنامه اقتصادی مشخصی در مسند قدرت نشسته چگونه می تواند نقطه امید حل مشکل باشد؟
مشکل اساسی در رکود این هست که مردم اعم از انسانهای عادی و صنتعتگران و کار آفرینان در مواجه با رکود، امید خود را به بهبود اوضاع از دست میدهند. علیرغم همه تبلیغات کماکان خروج سرمایه و مغز از کشور ادامه دارد و حتی گفته میشود در بین موج مهاجرین به اروپا از خاورمیانه بلیت متروی تهران هم دیده شده. در حالیکه رهبری نظام و دوستانش که قدرت را در قبضه دارند روزانه از درایت شکفت انگیز خود تعریف میکنند و برای هم بقول معروف نوشابه باز میکنند، کماکان آمار فحشا در مرز 13 سالگی میباشد و اعتیاد در حال تثبیت خود در مدارس ایتدائی هست و زنان کارتن خواب معتاد و خیابانی و زندانی که بعضا با کودکان خود سر میکنند رو به افزایش و اعتیاد منظره عادی مردم.
چندی پیش با دوستی در مورد یکی از واحدهای بزرگ صنعتی کشور صحبت میکردیم و اشتباهات خسارت آمیز تصمیمات مدیریت آن. دوست ما گفت اخیرا با آن مدیر محترم در این مورد جلسه ای داشته و او خیلی صریح و بی پروا گفته که این حرفها برایش اصلا ارزشی ندارد چون برنامه اش این هست که 4 سال در این پست باشد تا بار خود را ببندد و بیش از این هم انتظاری ندارد!
اگر رهبر کشور که شخصا بر بخش اعظم اقتصاد کشور کنترل دارد امروز اعلامیه بدهد که معافیت مالیاتی نهاد ها و بنیادها از امروز لغو میگردد اولین بارقه امید دیده خواهد شد. رفع بحران رکود در درجه اول به اعتماد ملی نیاز دارد که 35 سال هست در حال آب شدن است.
ببینید سطح تحمل قدرتمداران تا چه اندازه پایین است. مقاله زیر یک تحلیل شرایط انتخابات پیش رو از آقای عیسی سحرخیز است که در تاریخ 7 آبان در سایت روز آنلاین منتشر شده و به فاصله اندکی پس از آن ایشان را دستگیر کرده اند. دوستان دقت کنید که این تحلیل آقای سحرخیز چه آتشی بر جان شیفتگان قدرت و نوکران آنها زده است که این انسان شریف را که بیمار هم هست را دوباره به زندان برده اند. انصافا حضرت عباسی کجای این تحلیل به امنیت ملی آسیب میزند که به خاطرش ایشان را بازداشت می کنند؟ این چه دادگاه و قوه قضاییه ای است که بابک زنجانی بسیجی اقتصادی که میلیاردها دلار فساد اقتصادی دارد بعد از دو سال نه تنها پولی پس نداده بلکه گردن کلفتی و طلبکاری از ملت هم می کند. اون وقت یک روزنامه نگار سلیم النفس باید سالهای عمرش را دور از خانواده در زندان بگذراند………….
خوش خیال ها
در شرایطی که سانتریفیوژهای دستگاه سیاسی جمهوری اسلامی هر روز شخصیت های حقیقی و حقوقی بیشتری را از چرخه ی نظام به بیرون پرتاب می کند تا عناصری با غلظت بالاتر براي ذوب در ولايت درون ساختار قدرت باقی بمانند، هنوز هستند کسانی که خوش خيالانه دل به توافق با “بالا” بسته اند و همدلانه هدف “وحدت ملی” را دنبال می کنند.
این گروه از فعالان سیاسی که در جریان جنبش سبز عافیت طلبی اختیار کرده و با فرار از هزينه دادن چشم انتظار اوضاع بهتر مانده بودند، در کنار تازه وارداني که در درون بعضي از احزاب تازه تاسیس جاخوش کرده اند، در اوضاع و احوال جديد، اغلب چون کبک سر درون برف فرو برده و غافل از تحولاتي هستند که پیرامونشان گذشته و می گذرد.
از آن جا که ميزان الحراره ي آن ها با “بالا” تنظيم شده است دائم نگاه به بیت رهبري دارند و دلخوشند به گوشه ی چشمی از جانب آقاي خامنه اي؛ حتي آن زمان که چشم نازک کردن ها را مي بينند و طعنه ها را مي شنوند.
داستان این گروه، به داستان آن خواستگار پر و پا قرص شبيه است که هر گاه از او سوال مي شود که بالاخره زمان عقد و عروسي کي فرامي رسد، خوش خیالانه در حالی که پیژامه ي راه راه را درون ساک سفري خود می چپاند تا برای مراسم شب جمعه ي خانه ي عروس آمادگي لازم را داشته باشد، دائم تکرار می کند: “پنجاه درصد ماجرا حل شده، تنها مانده است پنجاه درصد بقیه که آن هم انشاالله همين روزها حاصل مي گردد”.
متاسفانه، هرچه به زمان انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان در اسفند ماه نزدیک می شویم، بر میزان این خوش خیالی ها نيز افزوده می شود و دل بستن ها به عنایت هاي ویژه آیت الله خامنه ای. آن هم در اين هفته ها و روزها که نظاميان مقرب، احضارهای تلفنی را شدت بخشيده اند، براي بيان هشدارهای دوستانه يا تهدیدهای خصمانه در خیابانی که صابونچی ها مواد لازم را فراهم آورده اند برای لیف زدن ها و کیسه کشیدن های سیاسی و شايد مشت و مال جانانه!
طنز ماجرا آن جاست که افرادی هم که دستشان به بالایی ها نمی رسد، در خانه ی پائینی ها را می زنند و دست به دامان آن ها مي شوند تا شايد مورد عنايت خاص دبير شوراي نگهبان قرار گيرند که مبادا احمد جنتي از برگ وتوي خود عليه آن ها استفاده کند. اين دست افراد گمان می برند که این امامزاده ها مراد می دهند و در ماه های پایانی فصل زمستان، آبی توسط آنان گرم خواهد شد براي استفاده در استخر يا جاکوزي سياست تا با خيال راحت شیرجه بزنند به درون خزینه ی قدرت و خزانه ی مکنت.
شاید هم دل بسته اند به سازوکاري شبيه توافق هسته ای در خارج، براي نوشتن توافق نامه ي “برجام داخلی” تا با کاسته شدن از تعداد سانتریفیوژها و کاهش غلظت مواد مورد نياز، چرخه ی پرتاب آرام و قرار گيرد و سرعت اخراج دلبستگان به قدرت، نه وابستگان به ملت، اندکي کاهش يابد.
برخي از اين افراد حتي اين شم سياسي را ندارند که دريابند شوراي نگهبان چه خوابي برايشان ديده است و چگونه با زيرپا گذاردن يا دور زدن قانون انتخابات مي خواهد اين بار نه تنها به بهانه هاي سياسي، بلکه زدن اتهام هاي غيرقابل اثبات اخلاقي و مالي، اکثر آن ها را از ليست نامزدهاي انتخاباتي بيرون بيندازد.
شايد آن ها نديده و نخوانده اند که نجات الله ابراهيميان روز يكشنبه در نشست خبري خود چه گفته است: ” شوراي نگهبان، مراجع چهارگانه را براي احراز صلاحيت ها كافي نمي داند و از معتمدان محلي هم استفاده مي كند… اگر قرار شد در مورد اين كه كسي سوء يا حسن شهرت دارد سوال كنند، جزء وظايف نيروي انتظامي يا وزارت اطلاعات نيست؛ چون از نظر قانوني ارتباطي به آنها ندارد يا دادگستري هم كسي را به خاطر سوء شهرت محاكمه نمي كند كه سوابقي داشته باشد. چاره اي نيست جز اين كه تحقيقات محلي صورت گيرد و از افراد مطلع سوال شده و اطلاعات جمع آوري شود”.
سخنگوي شوراي نگهبان در جهت کنار گذاردن “مراجع چهارگانه” که اکنون ديگر نمي توانند مانند زمان روي کار بودن اقتدارگرايان و تماميت خواهان چنان بفرموده عمل کند، حتي يک قدم جلوتر گذارده و اعلام کرده است: “از ديگر مواردي را كه نمي توان از طريق مراجع چهارگانه احراز صلاحيت ها به نتيجه رسيد، موضوع التزام به شرع و قانون اساسي است. از نظر حقوقي كسي را در ايران به خاطر عدم التزام به شرع و قانون اساسي محاكمه نمي كنند و يا پرونده تشكيل نمي دهند كه سابقه اي در مراجع چهارگانه شود”.
به نظر مي رسد که اين سخنان قانونگريزانه براي هرچه بيشتر بستن دستان ماموران دولت – در مسير دخالت مستقيم شوراي نگهبان در موارد اجرايي انتخابات- حاصل آن مذاکرات علني يا پشت پرده ي باشد يا نتيجه ي اقتدار افزونتر احمد جنتي با کسب “حق وتو” از جانب رهبري، براي تارومار کردن آن دسته از رقباي انتخاباتي که “عنصر نامطلوب” شناخته مي شوند.
این حرف البته به معناي رد کامل هر گونه مذاکره و معامله ي منطقي و امتياز دادن قانوني نیست. در اين تحليل اين باور جايي ندارد که بد است هر دو سوی ماجرا شمشیرها را غلاف کنند و با خوبي و خوشي زیر تفاهمنامه ای منصفانه و توافقنامه ای عادلانه را امضا کنند و در برابر اهالي رسانه و دوربين ژست و عکس يادگاري بگيرند. البته تنها به اين شرط که اين توافق به بهای دادن چک سفید امضا از سوی نمایندگان جناح هایی منتسب به اصلاح طلبان يا اعتدالیون به تماميت خواهان نباشد، به نيت حذف کامل به اصطلاح “اهل فتنه” و حتي”ساکتان فتنه”.
این اشارات مبهم و سخنان تاحدي سربسته، تنها تذکری است دوستانه که این جمع دست کم مراقبت کنند در پايان کار هم چوب را نخورده باشند و هم پیاز را،- همانگونه که در پی تحصن نمایندگان شجاع مجلس ششم، عده ای از حول حلیم در دیگ افتادند و تا چشم باز کردند تکه ي بزرگ بدن شان گوششان بود، آن هم زير دندان هاي تيز اقتدارگرایان!
غير از شاهدي که روز يکشنبه از غيب رسيد، بيان دو مثال شاید بتواند اندکی از ابهام ها بکاهد و اشارات را روشن تر سازد تا بر اساس آن درک بیشتری از چيدمان کنوني صحنه ي سياسي شطرنج ايران حاصل شود و از اين طريق درک اين موضوع که مسیر قدرت در ایران به کدام سمت است و ترکیب نیروهای سیاسی مطلوب و نامطلوب حاکميت به کدام سو.
نگاهی به عاقبت صاحب منصبان گذشته ي نظام نشان می دهد که در حال حاضر کمتر شخصیت درقيد حياتی را می توان یافت که چون از مسند قدرت به زیر آمد، کم کم در حاشیه ي نظام قرار نگرفت و آفتاب بختش کم کم غروب نکرد – براي بيشتر “درخشيدن چهره ي يک شخص”. البته گذر زمان به گونه اي پيش رفت و کار به جايي کشيده شد که آنان ناخواسته از ديد حاکمیت در جايگاه اپوزیسیون داخل نظام تعریف شدند تا بعد نوبت “فتنه گر” و “ضد انقلاب ” خواندن شان فرا رسد.
براي دوران رهبری آقای خامنه ای لیست بلند بالایی از این افراد می توان تنظیم کرد؛ لیستی که اگر اندک “خودی” ها را کنار بگذاریم، تقریبا همه یا “نخودی” هستند یا “بی خودی”. همان افراد که اکنون حق دیده شدن در رسانه ی میلی را ندارند و در مواردي حتی حق خروج از کشور- البته اگر در حبس و در حصر نباشند.
این لیست به گونه اي دربردارنده ی تمام نخست وزیران و بستگان نزديکشان است و اغلب اعضای حاضر و غايب شورای انقلاب، به علاوه ي روسای پيشين قواي مجريه و مقننه و همچنین صدها وزیر و وکيل دوره های مختلف مجلس. به این لیست بالابلند مي توان فرزندان و نوادگان بنیانگذار جمهوری اسلامی، معلمان انقلاب و… را هم افزود.
اما طنز روزگار این ست که روسای جمهور و مجلس کنونی هنوز از اریکه ی قدرت پا به زیر نگذارده نوبت حذفشان رسیده است. آنچه هفته ی پیش در جریان مراسم عزاداری محرم در حسینیه امام خمینی اتفاق افتاد و در حرم آیت الله خمینی تنها جلوه هایی از این بازی حذفي بوده است.
در جايي، جلوی چشمان با بصيرت آقاي خامنه اي، عده اي با “شعارهاي خاص و کنايه دار”، به بهانه ي ايفاي نقش رئيس جمهور و رئيس مجلس در به سرانجام رساندن کار برجام، آن ها را به فحش می گیرند، اما نه تنها خبری از حمایت رهبري از روساي قوا نمی شود، بلکه سکوتی توام با رضايت هم این فضای معنوی را پر می کند! در جايي دیگر، آنان که بر منبر می روند یا پشت تريبون خطابه قرار می گیرند- در شرايط مخلوع اليد بودن نمايندگان سه قوه در شوراي نظارت بر برنامه هاي صدا و سيما – در رسانه ی ميلی ممنوع التصویر می شوند و از جانب رئيس منصوب ولي فقيه ممنوع البیان.
در اين شرايط است که چهار ماه مانده به زمان برگزاري مشارکتي مردمي در صحنه ي سياسي کشور، رئيس جمهور و دست اندرکاران انتخابات به همراه رهبريت جريان اصلاحات و اعتدال بيش از آن که خوش خيالانه در پي فرستادن نمايندگان بيشتري به خانه ملت باشند، لازم است به خواست ها و مطالبات مردم توجه کنند.
البته اين درخواست چندان زياد هم نيست و مي توان خلاصه اش کرد در اجراي بدون تنازل قانون اساسي، حفظ آزادي هاي سياسي و شهروندي و در دل آن برگزاري يک انتخابات آزاد، مستقل و منصفانه بدون نظارت استصوابي جهت دار با استفاده از کارت حق وتوي اعطايي رهبر جمهوري اسلامي.
دوستان محترم مزدک وبردبار،
با درود، شما عزیزان به توصیۀ من به خانم سارا مبنی برخودداری از تبدیل سایت نوریزاد به سایت مدرسۀ فیضیه، ایراد وارد کرده اید. ایراد شما دوستان در مواردی جز موردِ سایت حاضر وارد است ومن صد درصد با نظر شما عزیزان موافقم که باید دربرابر تبلیغات حاکمیت و شستشوهای مغزی آن عکس العمل منطقی نشان داد. دراین مورد اختلافی نداریم. منتها باتوجه به سیاست سایت نوریزاد که باید فقط در چارچوب قوانین و احکامی که حاکمیت بر وی تحمیل کرده است به فعالیت بپردازد، نیز توجه داشته باشیم. چنانچه ایشان از گلیم خود پا را درازترکند، به سرنوشتی مشابه سرنوشت دیگران دچارشده و لعن ونفرین “وااسلاما” و درنتیجه عواقب ناخوش آیند آن هم گریبا نگیرش خواهد شد.
ازاین رو، همانطور که قبلاً هم اشاره شده است، هنگامی که سارا پرسشی مربوط به دین را مطرح میکند، از فحوای سوآل و گفت و شنودهای بعدیِ او، معلوم میشود که شخص ایشان به پاسخ سوآل مطرح شده پیشاپیش آگاهی دارد. از سوی دیگر اگر مخاطب فی المثل آسدمرتضی باشد، ایشان 10 صفحه جواب با استناد به آیه های قرآن (اگر مصداق داشته باشند) و توسل به روش تمثیل دراستدلال با آوردن روایات واحادیث وبعد نظر فقهاء وبه میان آوردن استقراء و غیره، اقدام به پاسخگوئی به خانم سارا میکند. تا اینجای کار هیچ ایرادی نیست. ولی تا مخالفان با اظهارات آسد مرتضی اقدام به پاسخگوئی میکنند، نظر به اینکه دراکثر موارد مخالف مجبوراست مطالب مورد استناد را که جزئی از مذهب ودین اسلام هستند، مورد بازبینی و انتقاد قراردهد، پاسخگوئیش دچار حمله های هاشوری شده و چیزی که از آن درسایت به نظر کاربران دیگر میرسد، جز اظهاری گُنگ مانند شیر بی یال واشکم ودُم نیست. بنابراین، اغلب کاربرانی که با نظر آسد مرتضی مخالفند، حتی اگر پاسخ مستدلی هم داشته باشند، سکوت اختیار میکنند. پس نتیجه اینکه آسد مرتضی میشود متکلم وحده و پرسوناژ اصلی این نمایش وسایر کاربرانِ پاسخگویِ مخالف هم درنقش رُل نعش ظاهرمیشوند. درست مثل اینکه در مسابقۀ بُکس دستهای فردی را به بندند و او را بفرستند روی رینگ و توقع داشته باشند که حریف را ناک اوت هم بکند.
به این خاطر، مدتها قبل از آسد مرتضی و همفکران ایشان دعوت کردم به سایت اینجانب تشریف فرما شوند تا بحث درمورد ادعاهای ایشان را درمحیطی عاری از اضطراب و وحشت انجام دهیم. ولی جناب سید با پیش بینیِ بی اساسِ اینکه ممکنست این کمترین در آنجا ساحت مقدس ایشان را لکه دارکند، ازانجام این پیشنهاد خودداری کردند. باز دوباره از آقایان خواهش کردم تا درBlogger یا هر سایت دیگری که بتوانند وبلاگ رایگان ایجاد کنند، اقدام به این کار نموده و به کاربران مشتاق به بحث باایشان درمورد مسائل مذهبی ودینی آدرس مرحمت کنند تا بامراجعه به آنجا بتوان فارغ از محدودیتهای حکومتی، با ایشان به بحث نشست. راه حل دیگری به نظرم نمیرسد. با تشکر.
با درود جناب کبیری، در تایید کلام شما، باید عرض کنم- همچنانکه بارها عرض کرده ام- ایکاش با دستان بسته به رینگ می فرستادند(که فقط مشت بخورند)، و نه با دستانِ بسته به مسلخ و مذبح، هُل می دادند(که سلاخی و ذبح شوند)!!!!
البته از نظر این کمترین، بر نوری زاد، این بزرگ مرد – که بقول آقا سید مصلح بزرگوار،سلام ودرودما برجناب آقاي نوري زاد وآزادي خواه وآزاده ازهرقيدوبند ووابستگي به دنيائي كه درقاب بيني بز هم بي ارزشتراست و… – حرجی نیست. این سایت، یک سایت داخلی است و اگر غیر از این کند، خودش به مسلخ کشیده می شود، که، نه به جرم عدالتخواهی و آزادیخواهی و روشنگری، بل به جرم الحاد و کفر(تکفیر)!!!
سپاس از ژرف بینی و نیک اندیشی شما نازنین.
جناب کبیری شما می توانید سرخط جواب آخوند مرتضی و دیگران را در سایت بگذارید و خود جواب را در سایت خود بنویسید.فکر نکنم جناب نوریزاد با اینکار مشکلی داشته باشد.چون خودش بارها اینرا به دیگران گفته.در ضمن خیال نکنید که کاربران این سایت آنچه را مرتضی و مصلح و عبدالله و غیره می نویسند می خوانند.بجز معدودی که بخاطر اینکه به آنها جواب میدهند اغلب با دادن یک خیلی بد رد می شوند چون مردم اینقدر از/////////// شنیده اند که دلشون از چنین نوشته هایی بهم میخورد.در مورد چنگکهای جناب نوریزاد هم نگران نباش کاری که ایشان و همراهانش انجام میدهند آنقدر ارزشمند و بزرگ و قابل تقدیر است که اگر هیچ کامنتی هم از من نگذارد اصلا مهم نیست.
سید مرتضی عزیز
با سلام..موضوع احکام امضائی و اینکه آنها یا کاملا و یا در اصل شیوه زندگس اعراب جاهلی بودند امری غیر قابل انکار هست ولی آیا پیامی از این احکام میتوان برای بشر دریافت کرد؟ پاسخ بنده مثبت هست و آن اینکه اسلام با هر شیوه عرفی بین مردم که بر اساس عقلانیت جامعه و اتفاق آرایشان عادلانه و قابل اجرا باشد مشکلی ندارد. موضوعیت احکام هم تا آن جا هست که سبب برقراری ظلم و شر در بین مردم نگردند.
اما مشکل احکام اسلامی در زمان ما این حرفها نیست. بالاخره فقها و روحانیون عقایدی دارند و این هم حقشان هست که از باور خود دفاع کنند. مشکل امروز ما این هست که کسانی که این حرفها را قبول ندارند امکان طرح آزادانه مطالب خود را ندارند و برای این حرفها باید هزینه های فوق العاده سنگینی بپردازند.
اگر فرض کنیم تمام فرمایشات فقیهان علیرغم اختلافاتشان با هم ، در ست و واجب دینی باشد حتما تائید می فرمائید که اجبار به اجرای آنها غیر شرعی و نادرست هست. مشکل امروز مردم با این حرفها ذات خود این مباحث نیست کما اینکه در قبل از انقلاب هم چنین اعتقاداتی وجود داشت و یا در کشور های دیگر اسلامی هم هست ولی بغیر از مواردی خاص تجلی چشمگیری در قانون و زندگی مردم ندارند و شاید کسی اصلا به آنها اعتنائی هم نکند. برای مثال موضوع ازدواج با غیر مسلمان در جامعه مالزی امری بسار جا افتاده هست و مسلمانان خیلی راحت نه با اهل کتاب که چینی های آنجا ازدواج می کنند.
مشکل ما در ایران این هست که فقها اولا میل شدید دارند که حرفهای خود را اجرا کنند و دیگر اینکه لوازم این کار را هم دارند. یعنی پشتوانه نظرات فقهی و یا شیعی، امروز نیروی امنیتی و قضائی و قانون گذاری هست که قوه مجریه خاص خود را هم دارد. نظریه حکومت اسلامی دقیقا دائر بر همین نظر هست که بشود فقه را بعنوان نسخه طلائی اسلام وارد زندگی مردم کرد و این در حالی هست که احکام در مجموع بیش از 10 درصد قرآن را تشکیل نمیدهند ولی بر 90 درصد قرآن سیطره پیدا کرده اند. شما در حکومت دینی دیگر نمیشنوید که فقر کفر را بدنبال دارد و یا اینکه چگونه ملوک می توانند نسل و دارائی یک جامعه را نابود کنند. شما آخرین باری که این توصیه قرآن را از بلندگوهای رسمی و یا از مراجع محترم شنیدید که کنترل مال و دارائی خود را که باعث عزت شما هست به احمقها و نادانان نسپارید کی بود؟
من قبلا از شما سئوال کردم که با این استدلالات تفاوت فقه شیعه با فقه سلفی ها و وهابی ها که تجلیش در سعودی و داعش هست چیست؟ بنظرم حوزه های ما هنوز یک توضیح هوشمندانه و عاقلانه به ایرانیان بدهکار هستند که تفاوت مبانی خود با داعش را برای مردم توضیح بدهند.
با سپاس
آخوند مرتضی دوباره به مشتی آیه و تفسیر پرداختید و ////////////// سعی در ////////// خرافات نمودی.فرض کن ما مدار را بعنوان کلمه ایی از تو و یا دیگر آخوندها و اسلامیان بپذیریم این سؤال پیش می آید که معنی ایی که تو و مسلمین از مدار اینجا می فهمی چیست؟آیا مداریست که زمین و خورشید و آسمان در آن در گردشند و محمد و عرب بعد از اسلام مثل کیهان شناسان و دیگران همین برداشت را از آن داشته اند؟اگر چنین باشد خب چرا ستاره شناسی و کیهان شناسی در اسلام حرام است؟و چرا اینهمه قرن مسلمین نتوانسته اند حتی قدمی در کیهان شناسی و کلا علم مدرن بردارند.پدر فیزیک و فلسفه و ستاره شناسی مدرن گالیله ایتالیایی است و قبل از او زمین مرکز زمین دانسته شده و هر سیاره یا ستاره ایی که کشف می شده اجبارا باید در این تفکر قرون وسطایی زور چپان می شده.تنها کسانی مثل راضی و نصیرالدین طوسی که در حقیقت خود را از //////////// تا حدی رها نموده اند دست آوردهایی داشته اند مثلا خواجه نصیرالدین توانسته کهکشانی غیر از کهکشان راه شیری را که حدود دوبرابر کهکشان شیریست حدس بزند و آنرا زن زنجیر نامیده.برای اینکه از بی اطلاعایی و عوامی //////////پی ببری در کهکشان شیری بیش از 200 میلیارد ستاره است و در کهکشان زن زنجیری دو برابر این تعداد ستاره و از این کهکشانها میلیاردها در کیهان است و کل آن حدوا 4% کل هستی را در بر می گیرند.حالا سؤال اینست این مسلمانان گرامی چرا نتوانسته اند با داشتن اعجوبهایی مثل ///////////////// با آن وسعت علم و دانش حتی یکی از این مدارها که هیچ لاقل اشاره ایی آشکار به چنین مدارهایی کنند تا کلی گویی و نا مفهوم گفتن آنها احتیاج به تفسیر ///////////// بنام مفسر نداشته باشد؟شماها که تمام علم را درقرآن دارید چرا منتظرید تا دیگران کشفی کنند و زودی بپرید و با زور آنرا با ایه ایی تطبیق دهید؟آیا این جز شیادی و عقب افتاده گی و خواری و تحقیر چیز دیگری می تواند باشد؟کل علمای حوزه شما که این اندازه ادعای علمی غیر از علوم زمینی و عقلی دارید چرا موفق به کوچکترین کشفی که بشر تا الان انجام داده نکرده اید.حالا شاید //////// برای ماله کشی بگویی علم ما زمینی نیست خب تیوری که می توانید ببافید.شما محمد را به عرش می فرستید با کدامین نیرو و راستی اصلا عرش دراین هستیی که 4% اش را میلیاردها کهکشانهای و 70% را حفره سیاه که همه چیز را می بلعد و 26%چیزهایی است که بشر تا حدودی حدس می زند کجاست؟و محمد چگونه توانسته به آنجا برود وقتیکه فرستادن یک ماهواره کوچک میلیاردها دلار خرج برمیدارد و هزارا متخصص شبانه روز برای طراحی و سوخت ووووباید کار کنند محمد چگونه پرواز کرده از جو زمین چگونه خارج شده؟خدا را روی کدام سیاره ملاقات کرده؟تمام اینها را بگذارید کنار اینکه محمد گفته من یک انسانی هستم مثل شما تا/////////// شماها معلوم گردد. //////////////// درپایان این مصاحبه را که در 5 قسمت است ببین و از خودتون ///////////////.من قبلا نوشته ام که مفسر یعنی //////////////که هر دروغی را //////////// توجیه می کند.خدا و پیغمبر شما اگر اینهمه علم داشتند که پیروانی //////////// مثل شماها نداشتند.اگر دنیا را مردمانیکه از یوغ دین شماها(تمام ادیان بدون یک استثنا و بخصوص ادیان تک خدایی و ابراهیمی)رها شده بودند و به خرد خود رجوع کردند از /////////// شماها نجات نداده بودند هنوز یاید شتر می چرانیدیم و شپش می کشتیم درست مثل جوامع بدوی.
https://www.youtube.com/watch?v=dPfYzZkkv-s
https://www.youtube.com/watch?v=RnqeD5jk0qQ
کارو :
پريشانم،
چه ميخواهي تو از جانم؟!
مرا بي آنکه خود خواهم اسير زندگي کردي.
خداوندا!
اگر روزي ز عرش خود به زير آيي
لباس فقر پوشي
غرورت را براي تکه ناني
به زير پاي نامردان بياندازي
و شب آهسته و خسته
تهي دست و زبان بسته
به سوي خانه باز آيي
زمين و آسمان را کفر ميگويي
نميگويي؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خيز تابستان
تنت بر سايهي ديوار بگشايي
لبت بر کاسهي مسي قير اندود بگذاري
و قدري آن طرفتر
عمارتهاي مرمرين بيني
و اعصابت براي سکهاي اينسو و آنسو در روان باشد
زمين و آسمان را کفر ميگويي
نميگويي؟!
خداوندا!
اگر روزي بشر گردي
ز حال بندگانت با خبر گردي
پشيمان ميشوي از قصه خلقت، از اين بودن، از اين بدعت
خداوندا تو مسئولي.
خداوندا
تو ميداني که انسان بودن و ماندن
در اين دنيا چه دشوار است،
چه رنجي ميکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است
حاکمی به مردمانش گفت ؛
صادقانه مشکلاتتان را بگویید ؛
حسنک بلند شد و گفت ؛
گندم و شیر که گفتی چه شد…!!!
کار چه شد … !!!!
مسکن چه شد … !!!!!
حاکم گفت ؛
ممنون که مرا آگاه کردی …همه چیز درست میشود…
یکماه گذشت……&
حاکم دوباره گفت ؛
صادقانه مشکلاتتان را بگویید…
کسی چیزی نگفت …..
کسی نگفت گندم و شیر چه شد ؟ کارو مسکن چه شد؟
از میان جمع یک نفر « زیر ِ لب » گفت :
حسنک چه شد …؟؟؟؟؟؟؟
” امام با سالاد – رهبر با دوغ ”
نوري زاد عزيز در بند هفتم گزارش خود، به “كيوان كريمي” فيلمساز جوان كرد اشاره كرد، كه بدليل ساخت
فيلمي از ديوار نويسي ها به زندان افتاده. نيز اشاره اي داشت به نوشته هاي عقب اتوبوسها و كاميونها.
اين اشاره كوتاه لطيفه اي را در دهنم تداعي كرد كه شنيدنش خالي از لطف نيست.
مأموران انتظامي، وانتي رو متوقف ميكنند و راننده شو بزور از پشت فرمون بيرون ميكشند و كشأن كشأن
ميبرند عقب وانت. به راننده ميگن: مرتيكه، اين چيه نوشتي رو ماشينت، ” امام با سالاد – رهبر با دوغ ” ؟!
حروم زاده، تو با چه جرءتي با امام و رهبر شوخي ميكني؟
راننده وانتي ميگه : شما با چه جرءتي با خدا شوخي ميكنيد؟ همه جا مينويسيد ” خدا با ماست” ؟ 🙂
امام با ماست و خیار
رهبر باکره
خدايي خيلي خنديدم
باحال بود
جناب نوری زاد من نه خداد را و نه زنجانی را نمیشناسم ولی نکته ای که توجه مرا در متن شما جلب کرد اعتقاد شما به اعدام است . آیا فکر میکنید اعدام بایستی در احکام قضایی وجود داشته باشد ؟
————————-
نخیر دوست گرامی. سخن من در این نوشته به کنایه است. این که: اگر فاضل خداداد با صد و بیست میلیارد تومان اختلاس اعدام شد، این بابا باید دو سه هزار بار اعدام شود. من و دوستانم در ” لگام” مخالف اعدام هستیم در هر کجا و بویژه در ایران خودمان.
سپاس
بابک زنجانی دفاعیات خود را با حمله به وزیر نفت آغاز کرد:
متهم ِ شاکی:
اي بنازم متهم شاكي شده
دائمأ مشغول هتاكي شده
بر سر قاضي زَنَد فرياد كه
گوشه ي شلوار من خاكي شده
(ب.ز) ام اما بدان بُز نيستم
در امور اقتصادي بيستم
داستانم را بپرس از (ميم.ر)
خوب مي داند كه بنده كيستم؟
ما برادروار با هم خورده ايم
آن ممه را كلُهم ما برده ايم
شاهد ما بوده شخص (ميم .الف)
كي كجا ما خاطري آزرده ايم؟!
بيست ميلياردي به اكبر داده ام
ده تريلياردي به اصغر داده ام
در فلان ايرلاين با پول خودم
بيست تا طياره را پر داد ه ام
نفت بوگندويتان را بُرده ام
پول آن را هم دو لپي خورده ام
پانزده سالي اگر فرصت دهيد
پس دهم آن را مگر من مُرده ام؟!
اين وزير نفتتان تهمت زن است
دشمن آبا و اجداد من است
او نمي داند كه (ب.ز) جان خودش
در امور بُردني اهل فن است
الغرض «جاويد» قاضي را بگو
جمع كن ديگر بساط گفتگو
من خودم يك شب به خدمت مي رسم
مي دهم شرح مصائب مو به مو!!
آن چنان كه كاملن راضي شوي
بي خيال رفته و ماضي شوي
مي كنم كار خروجت را درست
تا تورنتو رفته و قاضي شوي *
پ. ن: ظاهرن مي خواد قاضي رو بفرسته خدمت خاوري جان
آقای کبیری
شما با چه شیوه ای با این ///////// به جدال می پردازی ؟مبارزه اجتمایی یا آگاهی دادن به هر طریقی
https://www.youtube.com/watch?v=SkAGbfjGOUc
سلام بر سید مرتضی.
علیک سلام
آقای کبیری
هر عملی را عکس العملی است و هر زهزی را پادزهی است و این حکومت دینی است و مبارزه اجتماعی کاری از پیش نمیبره چون اینقدر ادمهای خودفروش و مقلد در اطراف دارند که ککشان هم نمیگزه و تنها راه مبارزه با این حکومت آگاهی دادن به ارازل و اوباش هایی که نون را به نرخ روز میخورند .
حالا شما بگو در اطراف مجلس بایستی یونجه کاشت تازه مجلسی ها خوشحال هم میشوند. مگر همین ریس مجلس نبود که در حین سخنرانیش در قم با پرتاب سنگ و مهر نماز او را از /////////// یزدی بیرونش کردند
.
.
خلخال زن یهودی
امام علی( ع) : ( خطبه ۲۷ معروف به خطبه جهادیه ) و َ لَقَدْ بَلَغَنِی اءَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ كَانَ یَدْخُلُ عَلَى الْمَرْاءَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الْاءُخْرَى الْمُعَاهِدَةِ فَیَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلُبَهَا وَ قَلاَئِدَهَا وَ رُعُثَهَا مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلا بِالاِسْتِرْجَاعِ وَ الاِسْتِرْحَامِ ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِینَ مَا نَالَ رَجُلاً مِنْهُمْ كَلْمٌ وَ لاَ اءُرِیقَ لَهُمْ دَمٌ فَلَوْ اءَنَّ امْرَأً مُسْلِما مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا اءَسَفا مَا كَانَ بِهِ مَلُوما بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیرا شنیده ام كه یكى از آنها بر زن مسلمانى داخل شده و دیگرى ، بر زنى از اهل ذمّه و، خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره اش را ربوده است . و آن زن جز آنكه از او ترحم جوید چاره اى نداشته است . آنها پیروزمندانه ، با غنایم ، بى آنكه زخمى بردارند، یا قطره اى از خونشان ریخته شود، بازگشته اند. اگر مرد مسلمانى پس از این رسوایى از اندوه بمیرد، نه تنها نباید ملامتش كرد بلكه مرگ را سزاوارتر است .
با احترام
آقای محترم البته من نمیدانم که گفته بالا تا چه میزان صحت دارد و داستان پردازی ملایان نیست اما انگار اصرار دارید که یکی از آقایان اندوهگین شده و از غصه خرقه تهی کند .زهی خیال باطل ! ملایی میشناسید که از غصه مرده باشد؟
جناب احمدآقا سلام
شما بيا مسلمان هم نيستي عيب ندارد ليكن درانسانيت كه باديگران شريك هستي باوجودديدن اين همه مظالم مگرشما چنددفعه دق كردي ومردي تا آخوند هم دق كند وبميرد؟
اگردميداني وعرضه داري بيا باگروه نوري فقط شعاربده ويافقط سياهي لشگرباش؟
چرابيهوده رجزمي خواني ؟
اين خطابه براي هرانساني ودرهرزماني تازه است كه گروه نوري زادبه همين خطاب عمل مي كننداگرتوهم راست مي گوئي بيا به اينان به پيوند.ببينم عرضه اش را چقدرداري؟
جناب شیخ مصلح فرق جناب احمد با شما اینه که بر سرمنابر ///////////// بخورد مردم نمی دهد که علی عدالتش این بود و آن بود.شما که ادعا می کنید باید خود نمونه و الگوباشید.دیگه دوران پاپس کشیدن و دیگران را جلو انداختن گذشته.تو و عبدالله و مرتضی که اینهمه دم از علی و حق و غیره می زنید و /////////// به آنچه می گویید عمل کنید.چون درغگو و دورو کسی است که عملش و گفتارش با هم نخواند.//////////////.شما از نان حلال و عمل حلال و عدالت …فقط حرفش را می زنید والا حتی کاری مثبت و شرافتمندانه هم 99%(این 1%تخفیف هم بخاطر اینکه انگشت شماری مثل تو باشند که شاید نان دین نخورند) شماها ندارند و از دین تغذیه می کنند.
با سلام ودرود به همه عزیزان بخصوص دکترملکی نازنین
واما بعد :
رهبر دراغلب کلماتش ازانقلاب وانقلابی بودن حرف میزند وفزیاد واانقلابا سرمیدهد ؛بنده ازایشان میپرسم اگرشما به عقل وفهم ///////////// خود مراجعه میکردید (دوستان حتما میپرسند کدام عقل ،کدام تدبیر،کدام درایت ،کدام کیاست )ویک ذره ازافراد ذیشعور مشورت میخواستید به شما میگفتند ؛آنزمان که انقلاب شد جوانان برومندی سینه سپرکردند وامدند بخیابان تا شاه رفت ومملکت بدست شماها گرفتارواسیر .
آیا دراین زمان شما میخواهید، جنتی سینه سپرکند ویا شیخ دزد مجمد یزدی ؟ویا هاشمی زخم خورده ویا موسوی وکروبی از لابلای نرده های پولادین ویا با سردار فیروزآبادی که فقط یک درشکه لازم است تا شکمش را جابجا کند ؟
چرا رهبر اینقدر/////////میگوید وآبروی مردم پاک وفهیم ایران را برباد میدهد ؟آیا وقت آن نرسیده اول خودرا بازنشسته کنید وبعد دیگر پیران خرفت ناکارآمدرا ؟مثل اینکه شما اصلا خیال //////// والله بخدا عزرائیل ///////// میگردد ،چیزی به رسیدن بتونمانده .مملکت را به اهلش بسپار ودر این آخرعمری بشین حرفهای ////////// مزن که همه شان مورد طعن وریشخند جهانیان است ومیگویند تمام مردم ایران از این قماشند .آقا بیا وتورا بهرکس که میپرستی دست از سرمملکت بردار !!!آنقدرذخیره کرده اید که تا دهها پشت آینده ات بخورند وبرروجت حتی یک فاتحه ای هم نخوانند وبقول حضرت سعدی علیه الرحمه ///////// وبگویند میراث حلال است .آن از مجلس خفتگان که تا دوره اش بسر میرسد نصفشان بجهنم رفته اند وتادوباره انتخابات انجام شود نصف بقیه شان هم به دوزخ خواهند رفت .شما با این دوزخیان داری مملکت اداره میکنید ؟شورای نگهبان شما هم که نگهبان دزدان وچپاولگران بیت المال است ،یکی یکی دارند بجهنم میروند .یک لحظه فکرکن که جنتی سی سال پیش مرده وحالا اوازدست عزرائیل درتعقیب وگریز است که انشاالله بزودی دستگیروتحویل بازجویان درگاه الهی خواهد شد .شما بعداز گذشت بیش از 37 سال ازانقلاب هنوز این ملت کتک خورده وگرسنه را به دادگاههای انقلاب وبه جلادانی چون صلواتی ومقیسه میسپاری ؛این انسانیت است ؟درهمه جا پس از انقلابات بلافاصله این دادگاههای فرمایشی جمع آوری میشده ولی شما هنوز لولو سرخرمن درست کرده اید ومردم را به آنجا میکشید وبا احکام ناحق وجورواجور به جبسهای طویل المدت واعدام محکوم میکنید
سلام
سلام ودرودما برجناب آقاي نوري زاد وملكي آزادي خواه وآزاده ازهرقيدوبند ووابستگي به دنيائي كه درقاب بيني بز هم بي ارزشتراست امابراي هركس آبروي دنيوي است كه بايدبامظاهر ونعمتهاي اين دنياي دني زندگي كردوچاره اي جزاين نيست.
وسلام برمادران داغديده شجاع ونترس وبي باك سعيد زينالي ووووديگرداغديدگان ومظلومان ايران زمين وديگرآزادي خواهان معترض .
وهزاران درود وسلام براين فرهيخته گان پاك منش وپاك روش ووو…. كه اين عمل اعتراضي اين گروه ازجان گذشته ورفتاراين آزادگان شجاع ازهرهزارمقاله طويل وعريض ادبي وتفلسفي تسلسلي وتورخي وتعرفي وتديني وتملقي وتچپلسي وتزندقي وتعنطي وتعندي وتذبذبي وتحرفي ووو كه دراين سايت نوشته مي شود؛
خيلي خيلي بالاترومؤثرتر ونتيجه بخش تراست وبه تعقل وتفكرنزديكتر وگيراتراست.
بنازم به اين كارهاي جدي ستم ستيزانه وكاخ براندازانه ظالمان جناب نوري زا وتك تك اشخاصي كه دراين دومكان جمع مي شويدوصداي اعتراضتان را هم بگوش ظلمان رسانده وهم برعالم علم مي كنيد.
اين فيلم خيلي عالي بود واين كاربزرگ اعتراض شما به دزدي هاي سپاه واحمدي وبابكي ومجتبائي وسايردزدان سلاح بردست وشيطان صفت وفريبكاران زالوصفت كه خون مردم را مكيده اندوريخته اند وسير نمي شوند.
ارادتمند شجاعان پاك ونيكان رادوآزاديخواهان آزاده
مصلح
سلام و درود مصلح گرامی
یک قلم از دزدان را فراموش کردیدمصلح عزیز،دزدان چراغ بدست !!!!
بقول شاعر دانا :چو دزدی با چراغ آید… گزیده تر برد کالا…
درود بر عزم و همت و شجاعت آن گرامی
سیدجان من دیروز با اجازه ی شما در این جمع افتخار حضور پیدا کردم و حدس می زدم و اشتیاق زایدالوصفی هم داشتم که جنابعالی را زیارت بکنم باور کنید در آن جمع پرشور- که جای شما خالی بود- با خود اندیشیدم چه میشد اگر یک روحانی جلیل القدری مثل شما هم در کنار و در جمع ما حاضر میبود! مطمئنم تنها یکی از شما که باین جمع اضافه شوید، دیگر روحانیان آزادیخواهی که همانند شما از جور وستم جباران و سفاکان به این مردم مفلوک و ستمدیده در رنج و عذابند، بدان ملحق خواهند شد. اگر شما- منظورم شمای نوعی است نه صرفا” شما- در بین ما باشید صدای ما رساتر و غراتر خواهد بود. حتم دارم امشب که سردسته و رئیس قافله دزدان، این بیانیه ی غرا و بیدار باشِ شما را مشاهده کند، ساعتهای متمادی و طولانی در بستر مبارک شان، به چپ و راست غلت خواهد خورد تا خواب نوشین شان در رباید!!!
بیانیه های سهمگین شما همانند صور اسرافیل خواب را بر ستمگران آشفته خواهد کرد سید گرامی…
عزم و همت ظلم ستیزِ شما گرامی، همواره بر قرار و بر دوام!!!
کاوه گرامی مصلح سید نیست و کرد مسلمان است!چنین افرادی همچه شهرت خوبی بین کردها ندارند.خود مصلح می داند که کردها چه لقبی به امثال ایشان داده اند.
سلام كاوه عزيز
آخوندزاده گرامي بنده هم اگروارد اين جمع بشوم نمي توانم كه بالباس طلبگي ام واردبشوم زيرا حضور من بالباس آخوندي يعني اقدام به خودكشي خودم واينهم رواومجازنيست مگراينكه بعنوان رهگذر ازآنجا ترددنمايم.
واما حضوربالباس شخصي اميدوارم كه دراين نزديكي ها به جمع اين گروه شجاع ملحق شوم وبه فيض اين شهامت كه شماي عزيزهم به آن رسده ايد، نائل آيم.
پايدارباشيد ورستگار
مصلح
دکتر محمد ملکی این مرد دوس داشتنی… درود بر تمام آزاد مردان تاریخ… یه روز خوب میاد… از راه دور میبوسمت محمد نوری زاد … ادامه بدهید… حتی اگر خودت باشی تنهای تنها…
-معلوم نیست سپاه چه نقشه ای در سر دارد که کشته شدگان در سوریه را اینچنین با آب و تاب همراه با سمت و عکس در سایت ها نشون می دهد و در بوق و کرنا می کند معمولا این کارها روحیه دشمن را بالاتر می برد.تا جایی که داعش هم از این کشته ها و عکس ها در تبلیغاتشان سوءاستفاده می کنند!!!! شاید سپاه می خواهد به مردم و خامنه ای بگوید همانطور که ما مملکت را می چاپیم و غارت می کنیم
کشته هم میدهیم و باید ما را همین جوری بپذیرید هم دزدی هم جنگ.تازه جایی هم برای ارتش نیست. بعید نیست که بعد از جنگ سوریه نسل جدید بخور بخورها به واسطه حضور در سوریه شروع نشود!!! خدا رحم کند.
– قرار شد که ایران بعد از شروع تعهدات و رضایت آژانس کم کم لغو تحریم شود. پس چی شد فریاد های توخالی و دهن پرکن کذایی رهبر که می گفت همزمان باید تحریم هم برداشته شود؟!! آقای رهبر با اون طبل توخالی باید برود واسه عمه ی من حرکات موزون کند شاید دوزار براش تره خورد کنند . دلواپسان کذایی هم همچنان مشغول سر و صدای مسخره ی ساختگی و گل آلود کردن آب هستند تا رهبرشان به چشم نیاد رسوا نشود زهی خیال باطل. سلطان بی لباس هم عالمی دارد برای خودش.
شدهای گوش و چشم و وجدان ایران، پیرمرد!
این فیلمهای شتابزده و ساده تا همیشه تاریخ باقی خواهند ماند. روزی که مادران روسری سفید حرکت خود را آغاز کردند، کسی گمان نمیبرد که چنین نیرو و تأثیری بیابند، حالا حرکت شما (به علت مداومت) دارد تبدیل به نوعی فرهنگ میشود.
با سلام بر شما غربزدگان غروب باور
الهی همگیتان جزغاله شوید به حق پنج تن
الهی حناق بگیرد به حق علی اصغر
دوست عزیز ظاهرا شما خدم اهرام ثلاثه مصرهستید ؛بیا ایران خودمان وخادم آقات شو .ازدوردستی برآتش مگیر عزیزم .
ویا بروبه عربستان خادم الحرمین بشو.
الهی بیدار بشی به حق آگاهی و شرف و انسانیت
ريشه ها ٣٤٧ ( قسمت ٣٤٦ ذيل پست قبلى )
فرهنگ < فرهنگ دينى <عرفان <…. زمين و آسمان حافظ ٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ : قسمت ب: چندين قرن خرد سوزى : سنجش تاريخ نگارى قديم : مى گويند تاريخ سرگذشت گذشتگان است. اين پرسش پيش مى آيد كه آيا گذشتگان ما تنها شاهان و امپراتوران بوده اند . آيا تاريخى هم يافت مى شود كه همچون داستان شنل از نيكولاى گوگول وارد جزئيات زندگى يك كارمند دون پايه شده يا همچون رمان به ياد ماندنى ژرمينال اثر اميل زولا خواننده را به اعماق زمين به ميان كارگران معدن ذغال سنگ برده يا همچون همه رمان ها و نمايشنامه ها جزئيات احوال مردم عادى را توصيف كرده باشد ؟ جستجوى من بى حاصل بوده است . مردم در تاريخ هاى ما كمابيش غايب اند . به گونه اى تصادفى و حاشيه اى گاه به اقتضاى موضوعاتى چون گزارش قحطى ، گذر شاهى از شهر يا روستايى ، قتل عامى ، يا بارعامى مردم دمى چون توده اى ابر پيدا و بى درنگ ناپديد مى شوند. رستم الحكما در رستم التواريخ درباره داروى قوه جنسى شاه طهماسب و ديگر شاهان صفوى و شمار ازاله بكارت دختران باكره با رعايت قوانين شرع در يك روز و يك شب چنان قلم فرسايى مى كند كه به قول خودش گويى اين سلاطين كارى جز '' اكل و مجامعت'' نداشته و حرمسرا را ميدان جنگ گرفته اند . وى با طنزى وارونه گو نيم تا يك صفحه القابى به شاه طهماسب مى بندد چون : خاقان عليين آشيان ، قاآن فردوس مكان ، خسرو جهانگير ، داراى كشور گشاى ملك آراى رعيت پرور ، سلطان جهاندار خورشيد راى والاگهر ، محبوب القلوب شاه و گداى هفت كشور ،محسود سلاطين روى زمين و ربع مسكون ، از زيب و فر پادشاه جمجاهِ فريدون دستگاه ، منوچهر رسم و راه ، نخبه سلاطين ، رب النوع همه ملوك اولو الامر اعظم ، …ظل الله فى الارضين ، غوث المؤمنين ، كنف المسلمين ، موالى العالمين ، السلطان ابن سلطان ، الخاقان ابن خاقان ، ابوالمظفر ، شاه طهماسب الحسينى الموسوى الصفوى …. تا با ذكر نام اين شاه مى آييم از بمبارد چاپلوسى هاى شاخدار نفس راحتى بكشيم مى بينيم كه پس از ذكر نام دور ديگرى از چاپلوسى آغاز مى گردد : بهادر خان ، خلد الله ملكه ، دين پرور ، اسلام پناه ، الى آخر . ( بنگر به رستم التواريخ ، امير كبير ،چ٢، ١٣٥٢، صص ٨٢-٨١). در جاى ديگر از همين تاريخ ( صص ٧٨-٧٦) توصيفى مى خوانيم اغراق آميز از كاخ چهل ستون و بخش هاى مختلف آن و جايگاه طبقات مختلف از شاه ، و امرا و وزراء عظيم الشأن ،و خوانين و سرهنگان معتبر و مستوفيان با زيب و فر و منشيان با فصاحت و بلاغت سخنور و غلامان خاصه و يساولان و نسق چيان و جارچيان . هر يك از اين طبقات جايگاهى دارند . آن سوى جارچيان شهرى است كه گم و گور و محو شده . مردم كه نه فقط در شمار بل از نگر نقشى كه در توليد دارند بيش از تمامى اين فاسدان مفتخوار چهره نماى گذشته هاى ما هستند از نظر مورخ رمه اى بى نام و نشان اند. با اين همه ، رستم التواريخ از يك نظر كه خواهم گفت از نادر آثارى است كه همچون سياحت نامه حاج سياح تاريخ اجتماعى را نيز دربر دارد. در اين باره توضيح خواهم داد . در روايت مورخان كه كمابيش عموماً دست پرورد تنعم و مواجب بگير دربارها بوده اند بنده و رعيت شايع ترين واژه براى مردم است . مى ماند اين پرسش كه در اين تاريخ شرآكنده بالاخره بندگى سزاوار خداست يا شاه . متون قرون وسطى يك صدا پاسخ مى دهند : سزاوار هر دو و بدينسان در هم تنيدگى پليس زمينى و آسمانى را به روشنى فاش مى سازند .اين متون ذهنياتى را گويا كرده اند كه از واقعيات روزگارشان برآمده اند ؛ به ويژه در آنچه بر سر آن اختلافى ندارند . اين از مكررات متون قديم است كه عوام هم بندگان خدايند و هم بندگان شاه . اما از آنجا كه شاه در واقعيت غياب خدا را جبران مى كند پس آنچه واقعيت مى پذيرد همان بندگى شاهخداست. بندگان جز براى غارت شدن ،تجاوز و قتل عام شدن ، چاكرى و پابوسى ، برگريزان مرگ هاى توده اى از فرط قحطى و بى آبى و زلزله و طاعون ، تماشاى اعدام قهرمان شان و پرداخت بخشى از دسترنجشان به عنوان خراج و اين سان نكبت ها در تاريخ ها نمايان نمى شوند . ظهور حاشيه اى مردم در اين تاريخ ها همواره به صورت توده اى يكدست و بى نام و نشان و فاقد فرديت و به قول بيهقى '' خامل ذكر'' است . در يك كلام مردم و اجتماع در آن گذشته اى كه مورخان ما نقل مى كنند چون اشباح ناپديد شده اند. استاد تاريخ چه بسا معترض شود كه تاريخ همين است : گزارش زندگى شاهان و امپراتوران و رخداد هاى بزرگى چون جنگ ها و فتوحات و شكست ها و مانند اين ها . بله ، درست مى گويند ليك بايد اضافه كنند كه اين تعريفى است كه امين ترين مورخان نيز تا آنجا كه مقدورش بوده بر زشتى هاى آن رنگ هاى زيبا ماليده است . به قول والتر بنيامين تاريخ هرگز از زبان ستمديده نوشته نشده است . . اين است كه در روزگار نو درام و رمان ، ،به رغم خيالى بودن ، كوته دستى تاريخ مستند را جبران مى كند ؛ آن هم با نوشتن و نمودنِ تاريخ زندگى انسان هاى زنده و منفرد در قالب داستان و نمايشنامه و بازسازى زندگى در نمايشنامه . مورخان بر ما زورآور كرده اند كه تصورمان از تاريخ همانى باشد كه آنها تصويرش كرده اند ، اما نگاه انتقادى ما ناچار نيست گذشته را صرفاً در تصوير بيهقى اى ببيند كه از مردم كه جان هر دورانى هستند با خوارمايه ترين واژه ها از جمله خُرده مردم ، غوغا ، مخاذيل ( خوارشدگان )، مردم خامل ذكر( بى نام و نشان ها)، چاكران ، حَشر ( پراكندگان ) ،رعيت ، تفاريق( پراكندگان )، ، حاشيت ( در كناره ماندگان )، اوباش و غيره نام برده است . * تاريخ بيهقى يكى از دقيق ترين و مشروح ترين وقايع نگارى هاست كه رويداد هاى دوران غزنوى را با ذكر تاريخ ثبت كرده ليك آنچه از آن مانده بيش تر به روزگار مسعود غزنوى معروف به الناصر دين الله محدود مى شود . از همين رو اين تاريخ را تاريخ ناصرى نيز مى خوانند . تاريخ ها به رغم كمداشت يادشده در هر حال منابعى هستند كه از گفته ها و نوشته هاى آنها بايد ناگفته و نانوشته هايشان را استخراج كنيم. بيهقى مورخ همزمان است و گرچه تاريخ اش را در دوران خانه نشينى و استعفاء از رياست ديوان رسالت غزنويان نوشته است ، در كل به اين سلسله وفادار بوده است و اگر هم نقدى از رفتار ها كرده است همراه با احتياط و به شيوه نصيحت الملوك ها بوده است . بيهقى به قول خودش در شصت و پنج سالگى '' در فرخ روزگار سلطان معظم ابوشجاع فرخ زاد ابن ناصر دين الله اطال الله بقائه از اين قوم كه من سخن خواهم راند يك دو تن زنده اند در گوشه اى افتاده و خواجه بوسهل زوزنى چند سال است تا گذشته شده است …و در تاريخى كه مى كنم سخنى نرانم كه آن به تعصّبى و تزيّدى كشد و خوانندگان اين تصنيف گويند : شرم باد اين پير را '' ( تاريخ بيهقى ، به كوشش دكتر خليل خطيب رهبر ، ج ١، انتشارات زرياب ، ص ٢٢٦). هنگام پادشاهى فرخ زاد ديگر از محمود و مسعود خبرى نيست ، اما دولت غزنوى هنوز برقرار است . مورخ مى تواند از رفتگان گاه انتقادى كند ليك احتياط را بايد فراديده دارد .از سوى ديگر شرافت شخصى بيهقى به قول خودش او را نسبت به خوانندگان آينده ملزم مى كند تا سخنى از سر تعصب و تزيد ( گزاف گويى ) نراند . بيهقى در چنين شرايطى پس از گزاره هاى بالا ذكر بر دار كردن حسنك وزير را آغاز مى كند و يكى از گيراترين جلوه هاى نثر درخشان پارسى را به يادگار مى گذارد. پرداختن به ظرايف روايى و ادبى اين بخش معروف در اين تنگجاى سخت دشوار است، اما از درونمايه آن مى توان دريافت كه هيچكس هيچكس هيچكس ، از بيهقى گرفته تا بو سهل زوزنى و محمودِ درگذشته و مسعود زنده تا '' حاكم لشكر… و قضاة بلخ و اشراف و علما و فقها و معدلان [ تعيين كنندگان عدالت ] و مزكيان [ زكات گيران ] '' كه براى شور در باره اين وزير گرد آمده اند ( همان،ص ٢٣١) در اين ترديدى ندارند كه قرمطى را بايد بر دار كرد ( همان ، ص٢٢٩) و اگر ترديدى بوده يا هست ترديد در قرمطى بودن حسنك است ورنه سلطان محمود به خليفه خرف نمى نوشت كه اگر او قرمطى است من هم كه در هر سوراخى به دنبال قرمطى مى گردم قرمطى ام ( همان، ص ٢٣٠). اين يعنى براى اين خواص با همه وزانت و حشمت و عالم نمايى شان هيچ حقى براى دگركيش ها مفهوم ندارد .حق آزادى براى كسى كه اتحاديه شارع و حاكم او را خارج از دين رسمى و غالب مى داند به هيچ ذهنى خطور نمى كند. اين پندارى فرهنگى است كه اذهان بر آن محيط نيستند بل در آن محاط اند.پنداشتِ نجس بودن و به قول زورنى سگ بودن قرمطى ( همان ،ص ٢٣٢) و در واقع دگرگونه كيش و مباح الدم بودن آن در اين فرهنگ دگرسالار مطلقاً ناانديشيده مانده است. '' حسنك قرمطى است ، وى را بر دار بايد كرد''(همان،ص٢٢٩). '' بدانكه خلعت مصريان بستد به رغم خليفه و امير المؤمنين را بيازرد ''(همان، ص ٢٢٨). اين سخنان سلطان مسعود غزنوى در هاله اى مبهم ميان بى ميلى به قتل حسنك و اجبار به جلب رضايت خليفه اى كه حسنك دلش را خون كرده در نوسان است . بيهقى با استادى تمام صحنه ها و گفتگو ها را چنان ترسيم مى كند كه براى خودش و اشخاص ماجرا و همچنين خواننده مسلم است كه عمق ماجرا دسيسه زوزنى بد منش و كينه توز عليه حسنك است. اعتقادى در ميان نيست . زوزنى در خصومت شخصى همچون ياگو در اتللو جز با نابودى محسود خود از پا نمى نشيند ؛ و پيك هاى خليفه ( امير المؤمنين ) را با حكم دار و سنگسار حسنك به مصلاى بلخ مى كشاند . در واقعيت آنچه هست صفراى زوزنى (ص ٢٣٣) و چشمه اى از روابط كين توزاته انسانى است . يكى مى خواهد سر به تن ديگرى نباشد و فرهنگ و انگ هايش به كمك او مى آيد . بيهقى ارتباط اين كينه و انگ را درنمى تواند يافت . تنها مشابهت ها را مى بيند .'' و بوده است در جهان مانند اين'' ( ص٢٣٦) و نمونه هايى مى آورد از جمله ماجراى عبدالله ابن زبير و حسين ابن على و يحيى برمكى كه جملگى بناحق بدست خليفه وقت كشته شدند .بيهقى واقعه و در حقيقت فاجعه به زندان افتادن بزرگمهر يا به قول خودش بزرجمهر را با افسانه اى از اين قرار درمى آميزد كه وى از دين زرتشتى خارج و به دين مسيحيت وارد مى شود و از ظهور پيامبرى عربى در آينده خبر مى دهد كه اميد دارد تا او – بزرگمهر -زنده است ظهور كند و وى با آغوش باز به دين او بگرود. پس او از نگر انوشيروان بايد درخور صفت زنديك و از دين برگشته بوده باشد .پس از مدت ها زجر و گرسنگى در اتاق گور مانند پر از ميخ وقتى به نزد شاه از تاريكى محبس برونش مى آورند در كمال شگفتى مى بينند كه بدنش قوى تر گشته و لپ هايش بيش از پيش گل انداخته ،'' يافتندش به تن قوى و گونه بر جاى '' نه چنان است كه بوالفضل بيهقى اين معجزه را بى علت داند . علت چيست ؟ بزرگمهر خود گويد :'' گوارشى ساخته ام از شش چيز …تا بدين بمانده ام '' لقمه هاى اين گوارش درست همان چيزهايى هستند كه بيش تر به گفتار عرفانى قرن ششمى تعلق دارد تا گفتار پيش از اسلام : تسليم شدن به تقدير ايزد ، رضا دادن به قضا ، پوشيدن پيراهن صبر ، كشتن سوداهاى نفسانى ، شكر از اينكه كارش از اين بدتر نشده ،اميد به فرج غيبى ( همان ،ج٢، صص ٤٧٤-٤٧٢). پس سخت عجب است كه بيهقى اين ماجرا را در رديف همانند هاى ماجراى حسنك نياورده است .او مى توانست افزوده كند كه ابن مقفع ( روزبه ) را نيز به انگ زنديق در تنور پر از سيخ افكندند و بزرگمهر حكيم را نيز به انگ زنديك در گور پر از ميخ انداختند تا ريشه هاى نخبه كشى در فرهنگى كه كشتن دگركيش را از چون و چرا معاف مى كند براى آيندگان روشن تر گردد .اما بى ترديد عقلانيت روزگار بيهقى به غيرانسانى بودن كيفر دگرانديش نمى رسيده است ورنه دست كم يك و فقط يك بار هم از زبان يكى از آن محتشمان عصا قورت داده مى شنيديم كه اصل بردار كردنِ اهل دگركيش ها نا انسانى و بيدادگرانه است .محتشمان ، اعيان ، نقباء يا رؤسا ، قضات ،ائمه ، فقها و اعيان لشكرى و بازارى طبقات فرادستى هستند كه بيهقى آنها را درخور توجه مورخ مى داند. بر عكس ، اين مورخ دربارى از عامه مردم با بدگمانى ياد مى كند : '' بسيار مردم مفسد و شرجوى و شرخواه در بلخ هستند '' محل شر به همين سادگى از قلمرو زورتوزان مفتخواره يا محل اصلى اش به '' رَبَض'' ( محله توسرى خورده فرودست ترين مردم ) منتقل مى گردد. به تعبير امروزى بيهقى حكومتِ شرور شر يا فتنه را به كف خيابان فرامى فكند . رشته اى نامريى اين تحريف و وارونه نمايى را از گذشته هاى دور به اكنون مى پيوندد . مورخ اين تحريف را تاريخ مى نامد . البته اگر زور عريان و چپاول گرى ها و وحشت پراكنى هاى حكومتى ها را خير و تقلاى مردم بى دفاع براى معاش را شر بدانيم حق با مورخانى است كه در تمامى تاريخ همصدا با قلتشن هاى حاكم كم ترين جنبش و اعتراض مردمى را شر و فتنه و بغى و دشمنى با دين و شريعت جا زده اند. براى گمانه زنى در باره عمق فلاكت مردم در زير تازيانه هاى زور عريان و شر محضِ حكومت هايى كه مورخان از شكوه و جلال آنها داد سخن داده اند حتى به اسناد تاريخى نيازى نيست. بسنده است دمى به آن تيره روزانى انديشه كنيم كه چهل ستون و كاخ مداين و ديوار چين و اهرام ثلاثه و همه بناها و آثار شكوهمند تمدنى بدون عرق جبين آنها ساخته نمى شدند. بنا ها مانده و سازندگان در خاك پوسيده اند . آنكه عقلش به چشم اوست ، بناها را مى بيند ليك سازندگان بناها را نمى بيند و دمى به سرنوشت آنها نمى انديشد. به ديگر سخن ، سنگ ها ديده مى شوند و انسان ها ديده نمى شوند. حال آنكه بدون انسان هيچ خشتى از تمدن نهاده نمى شد، فرهنگ و تمدن برخلاف طبيعت فراورده انسان است . آزادى و اختيار صرفاً حقِ انسان نيست بل سرشتنماىِ هستى اوست . انسانيت انسان در وجود مختار اوست . پس چرا شاخص شكوه يك فرهنگ و تمدن در ارجى كه بر آزادى انسان ها نهاده است نباشد؟ در استبداد خداشاهى آزادى در انحصار يك تن است . ديگران به قدر نزديكى شان به حاكم از آزادى سهم دارند و البته آزادى در اعمال زور ، آزادى در غارت و تجاوز ، آزادى در بهره كشى از فرودستان ، آزادى در شهوت رانى ، آزادى در رهزنى مال و ناموس مردم ، آزادى و خودسالارى فردى منهاى آزادى و خودسالارى جامعه . آزادى در تجاوز به انسانيت مردم و در يك كلام آزادى در هتك آزادى ديگران . شكوهمندترين تمدن ها به هولناك ترين استبدادها تعلق داشته اند. غياب مردم ويژگى متون تاريخى اى است كه از ايستار فرادستان نوشته شده اند. در اين متون مردم يك جاى ديگر نيز ظاهر مى شوند: هنگام اعتراض و به تعبير بيهقى '' ژكيدن '' ( غز زدن ، از جا در رفتن ، دندان خشم بر هم ساييدن ) و هنگام شوريدن در شرايطى كه چون شورش غله در زمان حلاج و مزدك يا شورش زنگيان و قيام اسپارتاكوس كارد به استخوان ها و جان به لب ها رسيده باشد.مردم در اين حالت بنا به متن تاريخ بيهقى نام هايى ديگر مى گيرند:بى خداوندان ( بى صاحبان )، باغيان ( سركشان )، متغلبان ( متجاوزان )، خوارج ، قرامطه ، خونيان و هنبازان خونيان و خداوند كشندگان ( شاه كشندگان ، ارباب كشندگان ). چكيده آنكه در عصر تركتازى غزنويان ، همگاه با ميانسالى تا مرگ فردوسى،مناسبات قدرت بر مدار غارت شاه از مهتران و اعيان و غارت مهتران و اعيان از از طبقات پايين تر مى چرخيده است . به تصريح بيهقى هنگام قدرت گيرى مسعود غزنوى '' جمله كشاورزان ( مالكان) و وكلا و بزرگان توانگر را و هر كه را بازمى خواندند بگرفتند و مالى عظيم از ايشان بستدند و عزيزان قوم ذليل گشتند ''.اين سلسله مراتب باج گيرى و دزدى مهتران از كهتران به باور احسان طبرى در تاريخ ستمشاهى يا استبداد شرقى مانعِ پاگرفتن قشر مرفه و سرمايه دار شده چرا كه توانگران هرچند وقت يكبار دراثر غارت از '' عزيزان قوم '' به ذليلان قوم تبديل مى شدند.*تاريخ بدون تاريخ اجتماعى جز كالبدى نيمه جان و نيم بند از گذشته نيست.اين است كه ما ناچاريم تاريخ اجتماعى و فرهنگى را در آثار هنرى بازشناسيم . در سده نوزدهم در پاريس روابط اصناف مردم با هم چگونه بوده ؟ پول و اخلاق و معيارهاى ديگر در زندگى مردم چه نقشى داشته ؟ من بر آنم كه رمان هاى بالزاك بهتر از صفحات حوادث روزنامه هاى روزگار وى مى توانند پاسخگوى اين پرسش ها باشند. اين به هيچ وجه تصادفى نيست كه هنرى فيلدينگ يكى از پيشاهنگان رمان نويسى عنوان رمان پر مايه خود را The history of Tom Jones ,a Foundling( تاريخ تام جونز ، كودك سر راهى ) مى گذارد . باز به هيچ وجه تصادفى نيست كه بنمايه مكرر در اين رمان پرده براندازى از رياكارى و دورويى كشيشان و واعظان عفت و اخلاق و عشق افلاتونى است . مورخان ماسك ها را توصيف مى كنند و هنرمندان بزرگ ماسك ها را از چهره ها برمى دارند ؛ راستگو ترين مورخ همان كودكِ قصه سن كريستين اندرسن بود كه فرياد زد :'' شاه لخت است '' . هم از اين رو ، من به جرأت مى گويم كه رستم الحكما ( محمد هاشم آصف و به روايتى رضا قلى خان هدايت ) درست از آن رو كه در نوشتن رستم التواريخ بى پروا بر شيوه سنتى تاريخ نويسى قلم بطلان كشيده است ، بهتر از هر تاريخ رسمى و استادپسندى از وضعيت اجتماعى و فساد صفويان و سُنى كُشان رذيلاته و سفاكانه قزل باش ها و رياكارى هاى مذهبى حاكمان تبه كار و عياش پرده برداشته است . و افزون بر اين ها از اواخر عصرصفويه و خونريزى هاى محمود افغان و سپس دوران افشاريه و زنديه و اوايل قاجاريه اطلاعات بسيارى در باره رفتار درباريان ، حرفه ها و طبقات و اصنافى چون علما ، فقها ، هنرمندان ، پزشكان ، عياران ، صرافان ، لوليان و ميزان خراج و قيمت اجناس و انواع و اقسام چشته خواران و بادامجان دور قابچين ها اطلاعات ارزشمندى به ما مى دهد .رستم التواريخ تاريخ و داستان و گزاف گويى را در هم آميخته است .شكار رفتن سلطانى با پنجاه هزار سوار و پياده ، پانصد فيل آذوقه كش و سراپرده هاى زربفت و صدها مرغ شكارى و پنج هزار لولى شيرين كار و خلاصه لشكرى از ادوات و اسباب و افراد كه توصيف شان يك صفحه را پر مى كند (رستم التواريخ ، همان نشانى ،صص ٢٤-٢٣) پر واضح است كه اغراق است ، اما نويسنده به چه طريق ديگرى مى تواند سرپوش از روى معجون گَندبو و به شدت رياكار مناسبات خداشاهى بردارد جز اينكه خودش نقش چاپلوسى گزافگو بازى كند و حتى با شيوه نگارش مسجع و قلمبه گو و اغراق آميز در گزارش آنچه اصلش محل ترديد نيست نثر روزگارش رابه هجو كشد. مگر بيهقى ننوشته است كه محمود در بازگشت از سومنات چهار شير را بدست خويش كشت ؟(همان ، ص ٢٨٥) پس رستم الحكما با اغراق هاى كاريكاتور گونه اش اغراق هاى پنهان مورخان را افشا و هجو مى كند .در حقيقت در لحن و توصيف هاى پرآب و تاب رستم الحكما ميلى براى نوشتن رمان و درام نهفته است ، ليكن از فرهنگى كه در آن فرديت هستى نيافته است رمان و درام نيز بيرون نمى آيد. زبان رستم الحكما ذمِ شببه مدح است . شاهان به شمار باكرگان حرمسرا و آمار ازاله بكارت در روز و مخارج تزويج ها و ظرفيت باده نوشى و گوشتخوارى و شهوت رانى و قساوت در شكنجه و آدمكشى و كثرت اشتها و ديگ طلاى ناب و تعذيب و آزار سنى ها و شمار چشم هايى كه از حدقه درآورده اند و مشروع گرداندن هزار دختر صبيحهِ جميله از طريق متعه هيبت و اقتدار خود را به نمايش مى نهادند . رستم الحكما چرا به اين افتحارات با درشت نمايى و گزاف گويى افتخار نكند و از مجامعت شاهانه سخن نگويد ؟ رستم الحكما شر را رندانه به جاى اصلى اش كه همان قلمرو فرادستان زورتوز باشد برمى گرداند.گزافه هاى رستم الحكما براى هرخواننده اى روشن تر از آفتاب است اما خواننده مى تواند با تخفيف اين گزافه ها به واقعياتى پى ببرد كه هيچ مورخ ديگرى هرگز جرأت بيان آنها را نداشته است . آيا تاريخى هم وجود دارد كه از حال درونى زنان و دخترانى گفته باشد كه به زور به ملكيت سلطان و شاه در مى آمدند ؟ زندگى بيهقى دست كم بر سه چيز گواهى مى دهد: يكى نياز او به يك حامى صاحب مقام در حد بو نصر مشكان رييس ديوان رسالت سلطان محمود و دو ديگر زيستن در شرايطى كه سخن چينى يك غلام مى توانست جان هر ديوانسالارى را تهديد كند چنانكه سعايت غلامى بيهقى را از اوج عزت فرو كسيد و غلام اجازه يافت تا خانه بيهقى را غارت كند و خود او را به زندان فكند و سه ديگر بى ثباتى قدرت اميران و سلاطينى كه در اواخر دوران غزنوى و پس از كشته شدن مسعود به دست غلامان شورشى به حكومت هاى پنج روزه و دو ماهه كشيده شد و فرمان هاى بلهوسانه هر حاكمى چه بسا عزيزان را خوار و خواران را عزيز مى كرد. بيهقى خود مى گويد '' چون مسعود درگذشت ، كار ديگر شد … و نوبت درشتى از روزگار در رسيد و من به جوانى به قفس باز افتادم و خطاها رفت تا افتادم و خاستم و بسيار نرم و درشت ديدم و بيست سال برآمد و هنوز در تَبِعَت آنم ''(تاريخ بيهقى ، تصحيح على اكبر فياض ، دانشگاه فردوسى ، ١٣٨٣، ص٨٠١ ). مردى كه كمينه هنرش نثرى چنين درخشان و صيقل خورده است ، در دستگاه خداشاهى به يك آن به دست اوباش مزدور از اوج به زير كشيده مى شود و هرگز نه به ذهن او و نه به عقلانيت جمعى روزگار او نمى رسد كه اين ناامنى هراس آور و تلواسه زاى علتى مشخص چون مناسبات مبتنى بر زور عريان و شر دارد نه دست غيبىِ مبهمى به نام تقدير روزگار. اين فروبستگى انديشه چون در زير شمشير ترس و تعصب امكان بازشدن ندارد بيدرنگ توضيح هر بيعدالتى را به تقدير فرامى فكند . بيهقى از سويى تقصير را از شاه به اطرافيانش متوجه مى كند ، و از سوى ديگر شاه را با نغمه تسلى بخش قضا بى تقصير مى نمايد :'' قضا در كمين بود ، كار خويش مى كرد''( تاريخ بيهقى ، دبيرسياقى ،ص ٢٢٩). شگفتا كه همگاه با به فراز آمدنِ كاخ بلند و گزندناپذير شاهنامه و نشيب عمر پر بركت فردوسى بيهقى چشم به جهان مى گشايد تا آينده تيره و تارى را كه آن سخنگوى جان پيش گويى كرده بود گزارش كند و با همه احتياط كارى هايش در نقد شاهان اسلام پناه نقل بر دار كردن حسنك وزير را آيينه تمام نماى شر روزگارش گرداند . همسنجى فردوسى و بيهقى نيك نشان مى دهد كه اين هر دو ، در عين برافراختن كاخى ماندگار از زبان پارسى ، فرزندان روزگار خويش بودند و از سوى ديگر پيش گويى فردوسى مى رساند كه هر روزگارى آبستن روزگار بعدى است . با اين همه ،حتى ابوالفضل بيهقى ، كه كمابيش روز به روز دوران مسعود غزنوى را ثبت كرده است چندان چيزى از احوال و اوضاع زندگى مردم به ما نمى گويد .تاريخ واقعى مردم در روزگار مدرن در فرم رمان گويا مى شود ، و در يونان باستان در درام يا نمايش نامه ظاهر مى گشت . اين نيز از عجايب روزگار است كه بحث درام و تراژدى هنگام ترجمه بوطيقا ( پوئتيكا) يا فن شعر ارسطو به عربى در ميانه راه غيب مى شود و شايد ارواح ديسپوت ها در ميانه راه آن را كت بسته تحويلِ پروكروست افسانه اى مى دهند. با سپاس بسيار از بردبارى شما ………………………….. در اين قسمت افزون بر تاريخ بيهقى و رستم التواريخ از كتاب تازه منتشر شده ابوالفضل بيهقى و جامعه غزنوى از احسان طبرى كمك گرفته ام . آشنايى با اين كتاب را مديون دوست دورادورم با نام مستعار كاوش در همين سايت هستم .
دوستان ارجمند بر شما درود می فرستم.قسمت قبلی ذیل پست :هنر زن بودن.
کورس
اینجا مدرسه نوریزاد است و دانشگاه دکتر ملکی. نوریزاد همه چیز میگوید ولی دکتر ملکی هیچ نمبگوید. اما چهره مصمم او همه چیز میگوید.ملفمه ای از عاطفه و اراده همان چیزی که ما کم داریم. آن چیز که امیر کبیر داشت مصدف داشت مجاهدین صدر مشروطیت داشتند. همه می آموزند حتی مامور جا افتاده مهربان اطلاعات آموخته است که نفد بدون بر انداری خوب است. مانده است کشتی گیر و سرگرد اخمو انها بالا دستانی ذارند که آنان را از خشونت باز دارن. آنها هم خواهند آموخت.
اینجا آکادمی نوریزاد و دکتر ملکی است. پیش از این در 2300 سال پیش سقراط در رهگذر های آتن چنین اکادمی را گشود ومدت 40 سال تنها به سوال کردن از رهگذران بسنده کرد تا سرانجام اورا تاب نیاوردن بدو گفتند یا کتمان حقیقت را بپذیر یا جام شوکران را او گفت جام شوکران را میپذیرم او جام شوکران را نوشید و حقیقت را کتمان نکرد. پس از او بسیاری سوال های سقراط را پرسیدند و جمعی پاسخ دادند. اینگونه بود که حقیقت در جهان ماند…
نوریزاد و دکتر ملکی هر لحظه دست دراز دارند تا جام شوکران را برگیرند تا به تاریح بپیوند تا سئوال های آنها جاودانه شود و انگاه که اراده و عاطفه ای یافت شود پاسخی داده شود. برای همیشه نحواهیم توانست در تضاد فکری بمانیم. حقیقت را برای همیشه نمیتوان پنهان ساخت.
همین دیروز کشتی گیر با گوش های شکسته جام شوکران را به نوریزاد پیشنهاد کرد گفت به دزون صندوق اتومئبیل می اندازیمت و با خود می بریمت نوری زاد در کنار صندوق فرار گرفت و گفت اینک من و ایتک جان من جام شوکران را بمن بنوشانید اما بالا دستی های کشتی گیر نپذیرفتند.
هیچ جنگی در کار نیست غیر از جنگ با جهالت هایمان.
سلام به همه دوستان عزیز،
روزی علی خامنهای از دنیا خواهد رفت،، بدنش کرم زده و چشمانش خوراک موجودات زیر زمین خواهد شد، درست همانطور که جسم سایر ظالمان به آن مبتلا شد.
در آن روز نسیم آزادی بر این مملکت ظلم زده وزیدن خواهد گرفت و مردم بر سر مزار ضحاکان به شادی میپردازند
اگر سپاه راسا(و نه به نیابت از نایب امام زمان) کودتا نکند!
مطمينا سپاه خونخوار براي اون موقع هم برنامه ها دارد
مطمئن باش با این همه دارائی این اتفاق برایش نمیافتد !!!این اتفاق برای طرد شدگان از رهبری می افتد.بهترین پزشگ و دارو از گشور آمریکا استفاده میکنند و می گویند مرگ بر آمریکا ، البته آمریکا ازشان میخواهد که بگویند که با خیال راحت بتواند استفاده خودش را ببرد !!!! اگر هر روز صد بار به شما بگویند مرگ بر شما و روزی یک میلیون به حساب شما بریزند چه میکنی؟ برای امریکا که مبلغش خیلی بالاتر است.
فرانک دوانلو؛ شاهنامهپژوه درگذشت
http://www.ghatreh.com/news/nn28394586/%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%86%DA%A9-%D8%AF%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%82%D9%84%D8%A8%DB%8C
کاش علت واقعی مرگ را می نوشتند !!!!چرا یک زن باید بیشتر از اندازه حرف بزند؟
با درود ، علتش را اگر متن رابخوانی می توانی حدس بزنی ! مگر می توانند آزادانه دلیل ان را بنویسند ؟ یک زن مسلمان چرا باید راجع به ….. صحبت کند و تحقیق کند ؟ بنظر شما ایشان نوعی مرتد نیست؟ تا حالا هم زیادی ….
با سلام خدمت تمام عزیزان در این سایت ….دوستان چرا هیچ کدام از ماها درباره میر حسین چیزی نمینویسیم ..چرا همه سر در برف کرده و هیچ یادی از این مرد بزرگ نمیکنیم، باور کنید اگر مظلوم بخواهید سراغ امام حسین نگیرید که مظلوم تر از میر حسین نیست …با اینکه با میر در بیشتر زمینههای فکری اختلاف عقیده دارم ولی این باعث نمیشود که از جوانمرد یش یادی نکنیم..به امید روزیکه بساط ظلم ستم از این سرزمین رخت برکند….
رهای گرامی،
چرا باید میرحسین را مرد بزرگ دانسته و بر او ارج بگذاریم؟ مگر ایشان بیش از 20 سال عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام نبوده و از جیک وبوک اعمال نابکار دست اندرکاران این حکومت با خبر نبوده و شاهد این همه بخور بخورها و دزدیها و فساد نبودند؟ پس چرا درعرض آن مدت هیچ نقی وناله ای و شکایتی از ایشان شنیده نشد؟ ولی هنگامی که رهبر اسلامی در انتخابات “محمود” را بر “حسین” ترجیح داد و ورودش را به کاخ ریاست جمهوری در پاستور سد کرد، آن وقت فریاد و فغانش به عرش رسیده و دوزاریش افتاد که ای وای حقوق مردم دارد پایمال میشود!! چه عکس العمل مهیجی از جانب کسی که خود وهمسرش سالها صاحب منصب و در رکاب حکومت بوده اند؟! تازه هم اکنون ایشان درمنزلشان سُر و مُر و گُنده نشسته اند، درحالیکه هواخواهان وهواداران این جناب بعداز تحمل شکنجه های طاقت فرسا، اکنون یا درزندانها در بند هستند و یا زیر خروارها خاک سیاه آرمیده اند. تاکی باید تاوان فراموشیهای تاریخی مان را بدهیم؟
جناب اقای کبیری
من فکر می کنم این سایت برای انقلاب کردن نیست بلکه برای اصلاح امور کشور واینکه دیگر شاهد اشتباه جبران ناپذیر سال 57 وانچه امروز در خاورمیانه می گذرد نباشیم من از خود میر حسین موسوی شنیدم از قرارداد اجتماعی حرف به میان اورد واین یعنی خواست مردم انقلابی گری یک تجربه زمانه خود بود که در جهان غرب هم یک ارزش به حساب می امد ولی امروز عقلانیت سیاسی واجتماعی مردم رشد کرده نظام مردم را با مشغول کردن به استکبار وعاشورا ومعجزات اقا مشغول کرده امروز از رادیو شنیدم برنامه سازی از فردی سئوال میکرد اینکه یک اسم اسلامی برای فرزند خود انتخاب کرده اید برکتی هم حس می کنی ان مرد می گفت خیلی خیلی اینها در برنامه های خود در صدا سیما سئوالاتی از مردم می پرسند که مردم مجبور به پاسخی هستند که نظام میخواهد.
دوست محترم ali
بانظرشما کاملاً موافقم. درهیچ مناسبتی مردم را به انقلاب کردن فرانخوانده ام. به عقیدۀ من وظیفۀ ما فقط و فقط روشنگریست و در صورت امکان نشاندادن راههای خروج از گرفتاری که معالاً به معنی انقلاب نمیتواند تلقی شود.
شما مذهبیها هرجا که کم میارید یک سر میرید صحرای کربلا و به امام حسین وصل میشید. مردم عین خیالشون هم نیست که آن آقا حبس هست یا نیست. حق هم دارند که بیخیال باشند. به ۲ دلیل: ۱) خیانت به خواست ملت=منافع ملی – زیان اقتصادی که احمدینژاد در ۴ سال زد، صدام حسین نزد. ۲) خیانت به خونی هموطنهای اعدام شده هنگام ریاست در ده ۶۰. اگر که در یک دادگاهی برای مسئولیت ده ۶۰ محاکمه میشد، حکمش کمتر از همین حبسی که تابحال داشته نبود. البته دلیلهای بیشتری هم میشود مطرح کرد، ولی همین ۲ دلیل کافی میباشند.
با احترام
این پرسش را از آنهایی که در آن انتخابات دوره اش کرده بودند تا به نان و نوایی برسند و حالا برای خودشان حزب زده اند و یا از
رفسنجانی و حاتمی و رییس جمهورتان که اگر چه گاهی نق هایی میزنند ولی عملا همه را به فراموشی و مسئولان را به بی مسئولیتی دعوت میکنند بپرسید.
ایشان چه خدمتی برای ایران کرد ؟ در زمان نخست وزیری ایشان چه اتفاقات ناگواری در ایران افتاد و ایشان دم بر نیاورد!!!؟ ایشان که دارد سزایش میگیرد .
خبرگزاری ایرنا به نقل از حاج حسن نوشت: جوانان کمتجربه در یکی از کشورهای منطقه با درشتگویی در برابر بزرگان به جایی نخواهند رسید. بزرگان؟؟؟ بله؟؟؟ از قدیم ندیم گفتن افاده ها طبق طبق… (سه نقطه از مش قاسم) به دورش وق و وق.
خدا وکیلی مصاحبه آرمان با حاج احمد (شیرزاد) رو بخونین. یارو خیال میکنه سال ۵۷ دوباره برگشته که ملت دنبال… (سه نقطه از مش قاسم) اینا راه بیفته . خیال ورش داشته که حاجی عارف میشه رییس مجلس. یه جمله توی این مصاحبه از حقوق ملت گفته نشده، در عوض تا دلتون بخواد صحبت از اینه کی توی لیست بره کی نره. ۳۷ – ۳۸ سال گذشته اینا هنوز همون گمراهانی هستن که ۳۷ سال پیش بودن. اندر خم لیست! خنده در اینه که جفتی حاجی هی به خودشون دکتر دکتر هم میگن. از قدیم ندیم گفتن عالم شدن چه آسون، آدم شدن چه مشکل.
در عوض نگاه کنین به گزارش نشست مطبوعاتی کمپین تغییر چهره مردانه مجلس/ صبا شعردوست http://www.feministschool.com/spip.php?article7815 تفاوت رو ببینین، محور درخواستها در راستای حقوق ملت عرضه شده. اکثر شرکت کنندگان نصف سن حاج احمد و حاج مم رضا رو ندارن ولی عقلشون به اونجا رسیده که صحبت از برنامه میکنن نه از شخص.
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : دردو پست قبل سر کار خانم سارا از آلمان سوالاتی مطرح نمودند و من جهت اطلاع ایشان از کتاب صحیح بخاری مطالب و روایاتی نقل نمودم که جناب سید مرتضی مطالبی در رد آن آوردند و به بیان دیگر تزویج زنی که در جنگ شوهر و پدر و جمع بسیاری از هم کیشانش از دم تیغ بی دریغ سپاهیان همیشه ظفر مند اسلام جان به در نبرده بودند را با کمال شعف و رضای قلبی با حضرت رسول توصیف می نمایند که واقعا اگر این طور بوده ! میتوان به این زن گفت که ای بی عاطفه و بی مروت اگر ازشویت که چند روز بیشتر از ازدواج تان نگذشته کینه ای به دل داری حال به هر دلیلی که میخواهد باشد ازپدرت چه کینه ای به دل داری اگر از پدرت هم تنفر داری از هم کیشانت چه تنفری داشتی که ازشوی یک شبه جدیدت در برابر حمله احتمالی هم کیشانت محافظت میکردی ؟ و این جا عقل به یاری می آید که مطلب به این سادگی ها نیست که حوزویان گرامی سعی در جمع بستن و اتمام قضیه میکنند جهت یاد آوری مطلب قبل را این جا می آورم وآخرین جواب خودم که ازطرف سید بزرگوار جناب آقا مرتضی بی پاسخ ماند و در این جا درود میفرستم به سر کار خانم سارا و اینکه احتمالا سوالات ایشان دیگر جنبه سوال ندارد مستقیما روایات را زیر ضربان نقد قرار داده اند که شاید حوزویان عزیزپاسخی در شان آن بنویسند وشاید موضوعات کمی بازتر شود .
مهرداد
12:41 ب.ظ / اکتبر 29, 2015
با درود به سرکار خانم آنیتا : داشتیم ؟! ؟ شما هم مغلطه میفرمایید !؟! خانم گرامی جناب سید مرتضی فرمودند مخلوطی از کشک و خرما ! از کی تا حالا کشک وخرما حلوا شده ؟ در ثانی حیی ابن اخطم که آنقدر بلال حبشی هیزم بر روی سینه اش آتش زد که قلبش ازسینه بیرون جهید ولی گنج های قلعه خیبر را لونداد ! و جسدش را کشان کشان جلوی عروسش انداختند را نباید نفرین کرد ؟ که چرا لشکریان اسلام را یاری نکرده ! راستی تکلیف زنان که معلوم بوده ! یعنی کار سخت روزانه و باز هم آرامش بخشیدن به اربابان نفرت انگیرشان ! تکلیف کودکان که به گناه نا کرده به بردگی و یک عمر کار بی جیره و مواجب محکوم شدند چه ؟ گناه کودکان چه بوده ؟ ودر زمانی که ایتام مکه و مدینه از طرف علی مورد نوازش! قرار میگرفتند . نانی و خرمایی ودریافت میکردند . البته بعد ها مشابه همان کودکان . کودکان برده که برای فروش به مکه و مدینه آورده میشدند و کودکان ایرانی که با غل زنجیر و خونین پای به مدینه می رسیدند و گریه و فغانشان آتش به فلک می انداخت چه ؟ فقط یک تن ! فقط یک ایرانی با شرف مثل فیروز فارسی یا ابو لوء لوء بود که دست بر سرشان میکشید و میگفت ای ( عمر ) خدا جگرت را بسوزاند که جگر این کودکان بسوختی و در پایان عمر را کشت و متواری شد ! با اجترام .
پاسخ دادن
سید مرتضی
12:26 ق.ظ / اکتبر 30, 2015
مهرداد گرامی
حیی بن اخطب صحیح است.
یکی دو سوال :قضیه بلال حبشی و هیزم را از کجا نقل کردید؟
بنظر شما وقتی پدران آنها مجرم بودند و با توطئه خویش نقض عهد و قرار داد کردند و با سپاه اسلام در افتادند و شکست خوردند و کشته شدند ،آیا باید چه رفتاری با فرزندان آنان می شد؟ من با شما موافقم که کودکان بیگناهند،و ترکش سوء اختیار پدران آنها به آنها رسیده است ،اما آیا بیگناهی آنان پاک کننده جرم و نقض عهد و جنگ پدران آنان است؟ پدران آنها در جنگ کشته شده اند ،بنظر شما آیا نگهداری و تربیت آن کودکان در محیط اسلامی امر نامطلوبی بوده است و باید آنها را یا می کشتند یا در آن نواحی رها می کردند و می رفتند؟
اینکه جلوی کلمه نوازش علامت تعجب نهادید ،خواستید بگویید نوازش کردن و مهربانی به فقراء و ایتام از نظر شما امر نکوهیده ایست؟
با احترام
پاسخ دادن
مهرداد
5:35 ب.ظ / اکتبر 30, 2015
جناب سید مرتضی قرار نیست که اسم هرکسی که در زمان پیامبر زنده بوده را من تمام و کمال به یاد داشته باشم. نام بردن من که کسی که کشته و شکنجه شده اختم یا اخطب باشد چیزی از بی رحمی لشکریان اسلام کم نمیکند . پیامبر گرامی بیش از شصت جنگ ببخشید غزوه فرمودند و کفار دو مورد ! این نشاندهنده چیست ؟ نشان دهنده صلح و دوستی است یا چیز دیگر ! خودتان انصاف بدهید . من مورد احسان حضرت علی به ایتام را ذکر کردم که ایتام عرب مورد توجه ایشان بودند ولی اطفال ایرانی یا یهود و یا هر طفل دیگر چه ؟ ایا با آن ها هم به مهربانی بر خورد میشد ؟ اطفال بی پناهی که والدینشان با بی رحمی کشته شده بودند و یا به بردگی و کنیزی رفته بودند و پشت و پناهی نداشتند چه ؟؟ شما فرمودید که تحت آموزش قرار گرفتند ! میشود بفرمایید تحت چه آموزشی ! وکدام نگهداریی ! آیا شما حوزویان رحم را فقط مختص اطفال مسلمان میدانید ؟ جناب سید مرتضی برده و کنیز یعنی انسانی که اختیارش دست خودش نیست و ارباب و آقایش برای او تصمیم میکیرد ! من مثالی برای شما میزنم! فرض کنید ژاپن به ایران حمله کند و سراسر ایران را مسخر کند و علی الخصوص حوزویان را هم ازعبا و عمامه خلع کند و اطفال شما را هم همانند شما به بندگی و بردگی ببرد میشود بفرمایید جه حالی دارید ؟ حال هرچه داد و فریاد کنید اصولا زبان شما را فهم نمیکنند و همینطور شما . آن وقت جه میکنید . میگویید در کف شیر نر خونخواره ای…. جز به تسلیم ورضا کوچاره ای ؟ اصولا شما اخلاق و روابط انسانی را چه فرض کرده اید ! یعنی تصور میفرمایید روابط انسانی تابع دین است ؟ این در این مورد اول ! درمورد دیگر اینکه من در پاسخ خانم سارا مطالبی از صحیح بخاری نقل کردم و به کتاب صحیح بخاری که مراجعه کردم دیدم که مطالبی که از سایت زندیق به خاطر در دسترس بودنش کپی کردم مطابق با هم بود که شما اشکال کردید و حتی لینک سایت زندیق را هم گذاشتید خوب مشکل کجا بود ؟ خدا عاقبت همه و ما را ختم به خیر کند.
محمد نازنین
با درود
در دو بند پایانی (شش و هفت) نکات بسیار مهمی را نگاشته اید. دست مریزاد. در اولین فرصت درباره هر دو بند سخن شما خواهم نگاشت؛ اما محض پیش درآمد اشاره کنم به نوشته ای که زمانی، دانشجویی خوش ذوق بر دیوار دستشویی دانشگاه به یادگار گذاشته بود: “توالت، آخرین سنگر آزادیخواهان”. در این طنز بسیار تلخ، واقعیتی عظیم نهفته است. اینیاتسیو سیلونه (نویسنده، سیاستمدار و متفکر پرآوازه ایتالیایی) در کتاب “خروج اضطراری” (که به زودی درباره اش خواهم نوشت) ضمن نقل خاطراتش از حکومت شوروی استالینیستی می نویسد:
در جلسه ای فرعی و قبل از برگزاری جلسه اصلی کمینترن (: جنبش بین الملل کمونیسم) که مصادف بود با جنگ قدرت بین استالین و تروتسکی، استالین با اصرار و به دستیاری کمونیست های بلغاری از ما (یعنی: هیات اعزامی ایتالیا) می خواست که به قطعنامه محکومیت تروتسکی رای مثبت بدهیم. ما درخواست کردیم که متن قطعنامه را ببینیم اما استالین مرتبا اصرار در می پیوست که نیازی به قرائت متن قطعنامه نیست و شما فقط به قطعنامه رای مثبت بدهید. جالب آن که بند پایانی قطعنامه این بود که کلیه هیات های کمینترن، پس از مطالعه دقیق متن قطعنامه و موافقت با متن آن، به قطعنامه رای مثبت داده اند. من گفتم: این که دروغ است. استالین و هیات بلغارستان لحظه ای در سکوت به یکدیگر نگاه کردند و ناگهان همگی از فرط خنده منفجر شدند. همان جا به این نتیجه رسیدم که برای دانستن ماهیت یک حکومت کافی است ببینید که سردمدارانش به چه می خندند.
با اجازه از سیلونه (زنده یاد!!)، بگذارید من هم بیافزایم: برای شناخت وضعیت یک کشور کافی است به وضعیت دیوارهای دستشویی ها نگاهی بیاندازید (البته عنایتی هم به وضعیت عمومی خود دستشویی هم تا حدی گویا است).
با آرزوی بهروزی برای ایران و ایرانیان
سلام می کنم بر همه دوستان
تشکر می کنم از آقای سید مرتضی بخاطر این که چندین سوال مرا جواب داد. و تشکر می کنم از آقای مصلح و دوستان دیگر که تک به تک هرکدام مرا راهنمایی کردند. در مجموع احساس کردم دوستان مایل به طرح پرسش های من نیستند. دلیلش هرچی باشد برای من محترم است. شاید جواب نمی دهند تا سکوت کرده باشند در باره سوال من. شاید هم بخاطر این که حرکت های آقای نوری زاد تحت الشعاع سوال های بی ربط من قرار نگیرد. اما ایکاش یکی پیدا می شد و به من می گفت چرا حضرت ابراهیم زن و بچه بی پناهش را در یک بیابان بی آب و علف رها کرد و برگشت؟ این کار آیا عاقلانه است؟ مگر نه این که پیامبران همگی باید کارهایشان مبتنی بر عقل باشد. من همیشه ماجرای فتح مکه پیغمبر را در شأن یک پیامبر می دانم. رفتاری فراتر از عقل. اما این که چرا همسران پیغمبر بعد از وی نباید ازدواج بکنند سوالی است که هنوز برای من بی پاسخ مانده. یک زن یک انسان است . پیغمبر هم یک انسان است. ظلم به یک نفر ظلم به همه بشریت است. اگر مایل نیستید من از این به بعد مثل این چهارسال خواننده مطالب سایت خواهم بود. مرسی از همگی. danke
خانم سارای گرامی،
لطفاً این سایت اجتماعی را تبدیل به مدرسۀ فیضیه نکنید. مردم ایران دارند درجهنم سوزانی پرپر میزنند و ما به سهم خود وظیفه داریم راه خروج ازجهنم سوزان را به آنها نشان دهیم. ابراهیم یک شخصیت /////////// از جانب قوم یهوداست و هیچ کس قادرنیست با استناد به اسناد و مدارک تاریخی وجود او را ثابت کند. همۀ این داستان /////////// نیست. درمقابل، از شما که بنا به ادعایتان یک خانم دکتر هستید، تقاضا میکنم شمه ای از مقایسۀ عقب ماندگی درمان بیماران درایران نسبت به آلمان را برای دوستان گرامی توضیح دهید تا بتوانند برمبنای آن دست اندرکاران امور پزشکی و بهداشت ایران را پاسخگو کنند. مردم درمانده به نظریات امثال شما که متخصص در امر پزشکی هستید، نیاز دارند. با تشکر.
جناب کبیری با درود! آیا می توانید در جوامع اسلام زده که دین در تمام زوایای زندگی رسوخ کرده و مبلغان دینی با زور ///////// می شوند مرزی بین مسایل اجتماعی و دینی و عقیدتی قایل شد؟دوست گرامی اسلام تو رختخواب انسانها سرک می کشد و به ////////
سارا خانم برای اینکه جواب سئوالت رو بگیری اول تو مشکل ازذواج خودتو با همون آخوند فرانکفورتی که شوهرت رفت مسجدش رو تعمیر کنه در میون بذار تا ببینیم تکلیف آقای مسحیتون چی میشه!
بعد هم تو که مادر خوبی هستی برو ببین پسرت تو کلینیک بلائی سرش نیومده باشه…راستی از کلیسا تا حالا چند نفرو بیهوش کردی؟
این متخصص بی هوشی رو هم خوب اومدی!..اینجا به اونائی که انیشتن هستند همیتو میکن!
زاستی داری میری به این مهرداد و اون استاد خاک بر سر هم سلام برسان و به هر دوتاشون یعنی هر سه تاشون بگو “خودتی”!!
راستی مشکل خاتمیت حل شد یا نه؟..شیر کاکائو بدم خدمت مهرداد؟!..سئوالی داری بپزس!..مزذک در خدمته!
این متلکای دوشمن شکن رو از کجا یادگرفتی شیطون بلا
ازفرانکفورت جیگر!
به نظرمخانم سارا با طرحاين پرسش ها فقط وقت بقيه رو ميگيرن
شما در المان زندگي ميكنيد ولي اينطور به نظر نميرسه