یک:همین یکشنبه ای که گذشت، با دکتر ملکی رفتیم بهشت زهرا بر سر مزار ریحانه جباری. دختری که در نوزده سالگی به جرم قتل فردی به اسم “سربندی” زندانی می شود و سال گذشته بعد از تحمل شش هفت سال زندان اعدامش می کنند. من نمی خواهم پرونده ی بسته شده ی این دختر نازنین را، و پس و پشتِ حرفه ای سربندی را واگشایی کنم. ریحانه به دار آویخته شد اما به برکتِ جوهرِ جوانی اش، و به بزرگیِ بی گناهی اش، بساط بسیاری را بهم ریخت و خیمه گاه خیلی ها را فرو نشاند. یکشنبه در بهشت زهرا و در مراسم سالگرد اعدام ریحانه، پنج بانو نیک درخشیدند. یکی مادر بزرگ ریحانه بود که دست به گلوی دکل دزدان برده بود و رهایشان نمی کرد. دیگری مادر ریحانه بود که همچون خطیبی نیک سخن، با هر کلام آتشین و حماسی و پر صلابتش، دست ما را می گرفت و به هزار توی خردمندی می بُردمان.
خانم شهین مهین فر را با صدای گرم و نافذش می شناسیم. او سالها گوینده ی رادیو بود در برنامه هایی چون راه شب. پسرش ” امیرارشد تاجمیر” از کشته های روز عاشورای سال 88 است. وی بر سر مزار ریحانه گفت: من سالها در برنامه های رادیویی تلاش داشتم که مردم را بخواب ببرم. و حال آنکه باید بیدارشان می کردم. مادر ستار بهشتی و مادر سعید زینالی نیز مختصری سخن گفتند و هنر زن بودن را معنا بخشودند. که این دو، اگر سکوت می کردند، خون فرزندان بی گناه شان تباه شده بود حتماً. این دو بانو، با پیگیری ها و سخنانِ هماره و نفس گیرشان، راه نفس سپاه و اطلاعات و بیت رهبری و دستگاه قضایی را بند آورده اند. نیمه ی نخستِ فیلمی که تقدیمتان کرده ام، به این پنج بانو اختصاص دارد. گرچه دکتر ملکی و آقای غفاری – وکیل ریحانه – نیز سخن گفتند اما طعم سخنان این پنج بانو را سپاه و اطلاعات و بیت رهبری چشیده اند و بهتر از ما و شما به جنسِ نفوذ پذیری اش واقفند.
دو: بانوی بعدی، مادرِ امین انواری است که در میعادگاه “دِنا” تا توانست فریاد برآورد و دل ها را لرزاند و زن بودن را معنا کرد. شما به این هنر، هنرِ مادر بودن را نیز بیفزایید تا به وسعت و برکت و حیثیتِ این هنر نزدیک تر شوید. پنج شش سال پیش فیلمی ساختم در بندرعباس با نام ” سرزمین جنوبیِ من”. در آنجا، مادری که جلوی چشمش دخترش را ” می برند” تا برده باشند، خود را در آب دریا می میراند و پیش از آن این بر لب می آورد که: مادران یک بار به دنیا می آیند و هزار بار می میرند.
سه: فیلمی که از مراسم سالگرد اعدام ریحانه جباری و تجمع اعتراض آمیز مقابل دفتر لاستیک سازی دنا تقدیمتان کرده ام، شاید کمی طولانی به نظر بیاید اما داستان غمبار مادرانی است که هر یک فرزندی از کف داده اند. بهتر بگویم: هر کدام فرزندی دلبند را برای بیداری ما به مسلخ فرستاده اند. این فیلم را تماشا کنید و تا هرکجا که مقدورتان است در انتشارش نهضتِ بیدارگریِ مردم ایران را یاوری فرمایید.
محمد نوری زاد
پنجم آبان نود و چهار – تهران
کانال تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
سایت نوری زاد: http://www.nurizad.info
صفحه ی نوری زاد در فیس بوک: https://www.facebook.com/m.nourizad
ترجمهٔ استوانهٔ کوروش
۱) [آن هنگام که مر]دوک، پادشاه همهٔ آسمان و زمین، [……، … (که) در …یَش [ …ِ دشمنانش (؟) را] ویران میکند.
۲) [………………………………………..] با داناییِ گسترده (؟)، [ … که گو]شههای جهان [را نظاره (؟) میکند]،
۳) [……………………………………………..بزر]گزاده اش (=بِلشَزَر)، فرومایهای به سروری سرزمینش گمارده شد.
۴) [………………………………………………………………………………] (نبونئید) [فرمانروایی (؟) سا]ختگی بر آنان گمارد،
۵) نمونهای (ساختگی) از اِسَگیل سا[خت و ………………………..] برای (شهر) اور و دیگر جایگاههای مقدس [……..]
۶) آیینهایی که شایستهٔ آنان (خدایان/پرستشگاهها) نبود. پیشکشی[هایی ناپاک] ……………………………………. بی پروا […] هر روز یاوه سرایی میکرد و (به شیوهای) [اها]نت آمیز
۷) پیشکشیهای روزانه را بازداشت. او در [آیینها دست برد و] ………………………….. درون پرستشگاهها برقرار [کرد]. در دلش به ترس از مردوک –شاه خدایان- پایان [داد].
۸) هر روز به شهرش (=شهر مردوک) بدی روا میداشت […………………………….. همهٔ مردما]نش (=مردمان مردوک) را با یوغی رها نشدنی به نابودی کشاند.
۹) اِنلیل خدایان (=مردوک)، از شِکوِهٔ ایشان بسیار خشمگین شد، و [……………………..] قلمرو آنان (را ؟) ……………………………………]. خدایانی که درون آنها میزیستند محراب هایشان را رها کردند،
۱۰) خشمگین از اینکه او (=نبونئید) (آنان را) (=خدایان غیر بابلی) به (شهر) شواَنّهَ (=بابل) وارد کرده بود. مردوکِ بلند[پایه، انلیلِ خدایان] برحم آمد. (او) به همهٔ زیستگاههایی که جایگاههای (مقدس) شان ویران گشته بود
۱۱) و مردم سرزمین سومر و اَکد که همچون کالبد مردگان شده بودند، اندیشه[اش] را بگردانید (و) بر آنان رحم آورد. او همهٔ سرزمینها را جست و بررسی کرد،
۱۲) شاهی دادگر را جستجو کرد که دلخواهش باشد. او کورش، شاه (شهر) انشان را به دستانش گرفت و او را به نام خواند، (و) شهریاری او را بر همگان به آوای بلند بَرخواند.
۱۳) او (=مردوک) سرزمین گوتی (و) همهٔ سپاهیان مادی را در برابر پاهای او (=کورش) به کرنش درآورد و همهٔ مردمان سرسیاه (=عامهٔ مردم) را که (مردوک) به دستان او (=کورش) سپرده بود،
۱۴) به دادگری و راستی شبانی کرد. مردوک، سرور بزرگ، که پرورندهٔ مردمانش است، به کارهای نیک او (=کوروش) و دل راستینش به شادی نگریست
۱۵) (و) او را فرمان داد تا بسوی شهرش (=شهر مردوک)، بابل، برود. او را واداشت (تا) راه (شهر) تینتیر (=بابل) را در پیش گیرد و همچون دوست و همراهی در کنارش گام برداشت.
۱۶) سپاهیان گسترده اش که شمارشان همچون آب یک رودخانه شمردنی نبود، پوشیده در جنگافزارهایشان در کنارش روان بودند.
۱۷) (مردوک) او (=کورش) را بدون جنگ و نبرد، به درون (شهرِ) شواَنّهَ (=بابل) وارد کرد (و) شهرش، بابل را از سختی رهانید. او (=مردوک) نبونئید، شاهی را که از او نمیهراسید، در دستش (=دست کورش) نهاد.
۱۸) همهٔ مردم بابل، تمامی سرزمین سومر و اَکد، بزرگان و فرمانبرداران در برابرش کرنش کردند (و) بر پاهایش بوسه زدند، از پادشاهی او شادمان گشتند (و) چهره هایشان درخشان شد.
۱۹) آنان (مردوک)، سروری را که با یاری اش به مردگان زندگی بخشید (و) آنکه همه را از سختی و دشواری رهانید، شادمانه ستایش کردند و نامش را ستودند.
۲۰) منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اَکد، شاه چهارگوشهٔ جهان.
۲۱) پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوهٔ کورش، شاه بزرگ، شا[ه شهر] انشان، نوادهٔ چیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان،
۲۲) دودمان جاودانهٔ پادشاهی، که خدایان بِل و نَبو فرمانرواییش را دوست میدارند (و) پاد[شا]هی او را با دلی شاد یاد میکنند. آنگاه که با آشتی به در[ون] بابل در آمدم،
۲۳) جایگاه سروری (خود) را با جشن و شادمانی در کاخ شاهی برپا کردم. مردوک، سرور بزرگ، قلب گشادهٔ کسی که بابل را دوست دارد، همچون سرنوشتم به من [بخشید] (و) من هر روز ترسان در پی نیایش اش بودم.
۲۴) سپاهیان گستردهام با آرامش درون بابل گام برمی داشتند. نگذاشتم کسی در همهٔ [سومر و] اَکد هراس آفرین باشد.
۲۵) در پیِ امنیت ┐شهرِ┌ بابل و همهٔ جایگاههای مقدسش بودم. برای مردم بابل […………] که بر خلاف خوا[ست خدایان] یوغی بر آنان نهاده بود که شایسته شان نبود،
۲۶) خستگی هایشان را تسکین دادم (و) از بندها (؟) رهایشان کردم. مردوک، سرور بزرگ، از رفتار [نیک من] شادمان گشت (و)
۲۷) به من کوروش، شاهی که از او میترسد و کمبوجیه پسر تنی[ام و به] همهٔ سپاهیانم،
۲۸) برکتی نیکو ارزانی داشت، تا با آرامش، شادمانه در حضورش باشیم. به [فرمان] والایش، همهٔ شاهانی که بر تختها نشستهاند،
۲۹) از هر گوشهٔ (جهان)، از دریای بالا تا دریای پایین، آنانکه در [سرزمینهای دور دست] میزیند، (و) شاهان سرزمین اَمورّو که در چادرها زندگی میکنند، همهٔ آنان،
۳۰) باج سنگینشان را به بابل آوردند و بر پاهایم بوسه زدند. از [شواَنّهَ] (=بابل) تا شهر آشور و شوش،
۳۱) اَکد، سرزمین اِشنونهَ، شهر زَمبَن، شهر مِتورنو، دِر، تا مرز گوتی، جایگاه[های مقدس آنسو]ی دجله که از دیرباز محراب هایشان ویران شده بود،
۳۲) خدایانی را که درون آنها ساکن بودند، به جایگاه هایشان بازگرداندم و (آنان را) در جایگاههای ابدی خودشان نهادم. همهٔ مردمانِ آنان (=آن خدایان) را گرد آوردم و به سکونتگاه هایشان بازگرداندم
۳۳) و خدایانِ سرزمین سومر و اَکد را که نبونئید –در میان خشم سرور خدایان- به بابل آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت
۳۴) به جایگاه هایشان بازگرداندم، جایگاهی که دلشادشان میسازد. باشد تا همهٔ خدایانی که به درون نیایشگاه هایشان بازگرداندم،
۳۵) هر روز در برابر (خدایان) بِل و نَبو، روزگاری دراز (=عمری طولانی) برایم خواستار شوند (و) کارهای نیکم را یادآور شوند و به مردوک، سرورم، چنین گویند که ”کورش، شاهی که از تو میهراسد و کمبوجیه پسرش
۳۶) … [… (باشد که) آنان تا روزگاران دراز(؟)، سهمیه دهندگان نیایشگاه هایمان باشند“ و (؟)] (باشد که) مردمان بابل شاهیِ مرا ┐بستایند┌. من همهٔ سرزمینها را در صلح (امنیت) نشاندم.
۳۷) …………………………………………. [غا]ز، دو مرغابی و ده کبوتر، بیشتر از [پیشکشی پیشینِ] غازها و مرغابیها و کبوترهایی که
۳۸) ……………………………………….. [روزا]نه افزودم. در پی استوار کردن بارویِ دیوار ایمگور-انلیل، دیوار بزرگ بابل برآمدم
۳۹) [……………………………] دیواری از آجر پخته، بر کنارهٔ خندقی که شاهی پیشین ساخته بود، ولی سا[ختش را به پایان نبرده بود] … کار آن را [… به پایان بردم.]
۴۰) … که [شهر را] از بیرون [در بر نگرفته بود]، که (هیچ) شاهی پیش از من (با) کارگرانِ به بیگاری [گرفته شدهٔ سرزمینش در] بابل نساخته بود.
۴۱) [……………………………………….] (آن را) [با قیر] و آجر پخته از نو برپا کردم و [ساختش را به پایان رساندم].
۴۲) [……………………………. دروازههای بزرگ از چوبهای سِدر] با روکش مفرغین. من همهٔ آن درها را با آستانه [ها و قطعات مسی] کار گذاردم.
۴۳) [………………………………. کتیبهای از] آشوربانیپال، شاهی پیش از من، [(بر آن) نو]شته شده بود، [درون آن دید]م.
۴۴) […………………….. در جای خود [نهادم (؟)] …………… . (باشد که) مردوک، سرور بزرگ، همچون هدیهای به من عطا کند زندگانی دراز، [(و) عمری کامل،]
۴۵) [ تختی ایمن و سلطنتی پایدار، و باشد که من ………………………………………………… در قلبت تا به] جاودان. ………………………..
ساسانم عزیز
با سلام مجدد..ببینید شما وقتی می فرمائید “فقه” میگوید یعنی چی؟ “فقه” را “فقیه” میگوید. حالا من سئوالم این هست این جکم فقهی در مورد این وضعیت خاص که شما میفرمائید رای و نظر چه کسی هست؟ برای من بسیار تازگی دارد.اگر راهنمائی بفرمائید ممنون میشوم
نظر بنده است یاران عزیز آری منم که فقیه ام و حکم صادر کرده ام ازدواج زن مسلمان با کافر باطل است. سوال دیگری داشتید بفرمایید در خدمتم.
کورس گرامی
با پوزش! بد گمانیام به حافظه بیهوده نبود. مقالهای با نام “مبانی و کارکردهای شهریاری در شاهنامه” و کتابی با نام “مبانی نقد خرد سیاسی در ایران”، هر دو از “باقر پرهام” مد نظرم بود. البته نوشتهٔ زنده یاد رحیمی نیز ممکن است توجه شما را جلب کند.
در اینجا “http://poretoos.blogsky.com/1391/08/28/post-382/” مقاله را -اگرچه با کیفیت نازل- میتوانید مطالعه فرمایید.
کورس ستوده؛
پس از عرض درود و احترام؛ از نوشتهٔ گرانسنگ شما بخاطرم آمد -البته با کمی تردید- زنده یاد مصطفی رحیمی نیز انگار مقالاتی چند در شرح همین ویژگی از فردوسی نوشته. و با مختصر تفاوتی در کاربرد مصادیق، به پرهیز او از دینی شدن شهنشاه رای دادهاست. اگر حافظهام درست یاری کند باید کتاب “تراژدی قدرت در شاهنامه” منتشر در 1369 باشد.
همچنین باقر پرهام نیز مقالهای در مجلهٔ کِلک سالهای دور (سلف بخارا)، در این خصوص نوشتهبود. الآن چقدر افسوس میخورم از جوانی و بیراهنما بودن. اگر آن موقع راهنمایی چون شما داشتیم در مطالعات خود کمتر به هرز میرفتیم.
اما یک سؤال -بنا به آموزهٔ شما که پرسیدن و نترسیدن است- برایم پیشآمد: آیا فردوسی را با نگاه امروز آنچنان نمیبینیم؟ بویژه که از نگاه رستم فرخزاد که خود تبلور نظام شاهخدایی ساسانی است، واقعا میشود دین و ملک را -آن هم پس از 4 قرن سلطنت ساسانیان- جدا تصور کرد؟ براستی در خراسان -زادگاه اردشیر بابکان- زرتشت بیشتر غالب بوده یا میترائیسم؟ چگونه است که پس از آن همه یکه تازی موبدان هنوز اینهمه زیارتگاه آناهیتا و مهر باقی ماندهاست؟
در حاشیهٔ متن شما آنچه نظرم را جلب کرد برائت حکیم طوس از هر گونه شائبهٔ نژاد پرستی است. حتی رستم فرخزاد نیز از اختلاط نژادها -و شاید اندیشهها- گله کردهاست. به زبان دیگر از “بیاصالتی”. بویژه که بزرگترین دشمن ایران در شاهنامه یعنی ترکان را در هیچ کجا به صرف تبارشان -که با فریدون از یک تخمند- تخفیف نمیکند. حتی ضحاک نیز به دلیل تازی بودن شر معرفی نمیشود. به اعتقاد من قرائت شوونیستی و پان ایرانیستی برازندهٔ فردوسی نیست، و همانقدر بیاساس است که نسبت دادن اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر به کورش که این یکی نیز، هم ظلم به حقوق بشر است و هم درک نکردن کورش. اساسا آیا میشود فردوسی را نژاد پرست دانست؟ خلیفگان اموی را چطور؟ آیا نژاد پرستی مفهومی اخیر نیست؟
درود بر هم میهان ارجمند
با کسب اجازه فقط خواستم نکاتی چند درمورد کشتاروحشیانه اخیرکه درمخیم الحریه (کمپ لیبرتی) رخداده بعرض سروران برسانم. که به نظر حقیراستفاده از کلماتی مانند هلاک، بدرک ویا بجهنم در رابطه با جان باختن این افراد که خود بنده هیچکدام ازآنان را نمیشناسم صحیح نیست برای اینکه تعداد زیادی ازاینهایی که دراین ماجرا کشته شده اند حتی قبل از جان باختن بدلایلی که حضورتان ذیلا عرض خواهم کرد خود قربانیانی بیش نبودند
لازم بتذکرهست که بسیاری ازهم میهنان معتقدند که مجاهدین بعد ازانقلاب آنانی نیستند که که در قبل بودند ولی من معتقدم که این گروه حتی قبل ازانقلاب نیزچیزی جزیک عده قاتل پریشانحال روانی تابع یک ایدؤلوژی من درآورده که درطاس هیچ عطاری پیدانمیشد نبودند
اینان قبل ازانقلاب حدود ۶۰ نفر را بقول خودشان اعدام انقلابی(بفرمایید قتل ازطریق ترور) کرده بودند و تعداد زیادی ازقربانیان جرمشان فقط این بود که اتباع کشورهای غربی بودند و هدف مجاهدین با کشتن آنان این بود که در ایران برای خارجیان محیطی پراز رعب وحشت ایجاد کنند که نفرات جدیدی هوس ایران رفتن نکنند ودر ضمن آنانی هم از قبل درایران بودند مجبوربه فراربشوند و بحساب خودشون بدین وسیله ضربه مهلکی به اقتصاد شاهی ایران وارد کنند
لزومی هم نمیبینم که اشاره ای به رفتاروعکسالعمل های کودکانه آنان در رابطه با خمینی و نحوه برخوردشان با جمهوری اسلامی بنمایم. تا اینکه میرسیم به سال اول بعد از شروع جنگ که تا آن موقع اینها افراد زیادی را ترورکرده بودند، ۴۸ ساعت تهران را باتش کشیدند و بعد ازبستن فلنگ توسط آقای بنی صدرتصمیم گرفتند که به عراق صدامی مهاجرت کنند. تمام این صغری کبری را ردیف کردم که بعرض برسانم که بنده بهیچوجه سمپات این گروه آواره نیستم واین گروه برایم تمام شده بحساب میاید
اینان بعد از فراربعراق متوجه شدند که تعدادشان خیلی تقلیل یافته وغیرازاعضای کانون اصلی عملا عضوی که اسلحه بدست گیرد واهداف آنان را پیش ببرد شاید از۲۰۰ نفرهم تجاوزنکند آنموقع بود نقشه ای شوم ودرعین بسیار کارآمد در کانون مورد بحث قرارگرفت ونتیجتا نمایندگانی ازمجاهدین با همآهنگی با صدام، سازمانهای امنیتی وارتش عراق به اردوگاهایی که اسرای جنگی ایران در وضعیتی بسیار رقت بار روزگاری که هردقیقه ش از سال هم طولانیتر بنظرمیامد میگذرانیدند هجوم بردند وبا دادن قولهای بسیاردلپسند، جذاب ولی عاری ازحقیقت هزاران نفر ازجوانان بیپناه این مرزوبوم را اغفال کرده ودردام خود کشیدند ولی هرگزباین بیچارگان نگفتند که کمپ اشرف همانند آشویتس درب ورودی دارد ولی ازدرخروجی خبری نیست. دست اندرکاران این سازمان مخوف با کسانیکه اقدام بفرار میکنند درست مانند یک مرتد رفتار میکنند
بدین صورت این بخت برگشته گان که در تله مرگ گیر کرده بودند و گیرکرده اند روزانه باید بیش از۱۰ ساعت درکلاس های ایدؤلوژیک ورزمی شرکت میکردند و در نظرداشته باشید که یک جوان ساده شهرستانی ویا روستایی در سن ۱۸ تا ۲۰ سالگی روزی ۱۰، ۱۲ ساعت دراین کلاسها بمدت ۷ سال مغزشویی شده است که ازوی چیزی جزیک مجسمه یا روبات باقی نمیگذارد حالاباید تصمیم بگیرد که درعملیات فروغ جاویدان شرکت کند یا نه. البته هدفم توجیح غیر قابل بخشش این افراد نیست ولی همه جوانب باید مد نظرگرفته شود.
شما لطف کنید وبه عکسهای این ۲۶ نفرکه بطرز فجیعی لت و پار شده اند نظری بیاندازید تمامی آنان درسنینی بین ۵۰ تا ۵۵ بنظرمیرسند یعنی زمانی که برای باراول بکمپ اشرف پا گذاشته اند حدود ۱۸ تا ۲۳ سال بیشتر نداشتند. تأسف اینجاست اکثریت اینان که بخاطرخلاصی از اردوگاهای وحشت آورعراق وبازگشت هرچه سریعتربه ایران به گروه مجاهدین پیوستند ولی بعد ازرد وبدل شدن نوشابه های زهرآلود بین حکام ایران وعراق اسرای هردوطرف به موطن خود بازگشتند ولی این بختبرگشته گان کماکان درعراق دراسارتی بمراتب طاقت فرساتردرعراق باقی ماندند. بنابراین با در نظر گرفتن وضعیت بیاندازه بغرنج این افراد و بعلت عدم آشنایی با فرد فرد آنان بنده ازجان باختنشان نه محزون هستم ونه احساس شادمانی میکنم.
ضمنا باید حضورتان عرض کنم که نشریات زیادی دوردنیا نشان میدهند که این یک حمله موشکی بوده که ازایران پرتاب شده اند که با مشاهده عکسهایی که از محل انفجارها در اینترنت موجود هستند میتوان نتیجه گرفت که گزارش ها صحیح نیستند بدلیل اینکه این سلاح های انفجاری موشک نبودند و دوعدد ازآنان که عمل نکرده اند و بوضوح درعکسها قابل رؤیت هستند نشان میدهند که راکتهای شلیک شده ازکاتیوشا هستند که در بهترین شرایط جّوی بیشتر از ۵ کیلومتر برد ندارد. البته چون ازایران شلیک نشده اند دلیل این نیست که ج.ا دستی در کشتار نداشته است بخاطر اینکه گروهی تروریست شیعی بنام جیش المختار(ارتش مختار) به سرکردگی شخصی بنام وثیق البطاط که رفیق جون جونی قاسم سلیمانی میباشد مسؤلیت این حمله را بعهده گرفته است
تندرست و پایدار باشید
رسول
من زئوس هستم!
https://www.youtube.com/watch?v=5YsD74GCP8o
دوست عزیزم سید مرتضی
با سلام مجدد. من از اینکه به بخشی از سئوالات ما بین خودمان نمیپردازم از شما عذر می خواهم و دلیل آن هم این هست که بدلیل تراکم مطالب آنها را نمی بینم. و یا فراموش میکنم.
یکی از سئوالات درستی که طرح فرمودید موضوع بیان خلیفه دوم در اینکه کتاب خدا برای ما کفایت می کند هست . من حقیقتا نمیدانم منظور او از این حرف جه بوده جه آنکه واضح هست که هیچ کتابی توان حرف زدن و توضیح مطالب خود را ندارد و بالاخره توضیح دهنده ای برای آن لازم هست. اگر زمان خود او را هم در نظر بگیریم که برابر قرائن تاریخی “کتاب” به فرمی که الان هست در بین مسلمانان نبود و دیگر اینکه خلیفه بر مبنای فهم و تحلبل خود قانون وضع میکرد و بعد اگر کسی هم اعتراض داشت می گفت که فهم او از سنت و یا قرآن اشتباه هست ، میتوان در اینکه واقعا منظور او از این حرف چه بوده فکر کرد. همانطور هم که شما فرمودید او به فتوای خود رویه “متعه” را منسوخ کرد و علیرغم اعتراض دیگران تفسیر خود را حاکم کرد. می خواهم عرض کنم که خود او هم به این حرف خود پابند نبود به این دلیل که این حرف اصلا اجرائی نیست.
ما در جنگ صفین هم می بینیم که امام علی برای قرآن بعنوان صرفا کتاب شانی قائل نیست و خود را توضیح دهنده آن میداند.
حدیث ثقلین هم بنطرم حرف هوشمندانه و درستی هست جون تصریح این مطلب هست که قرآن با کسانی که بطور صحیح آنرا درک کنند ارزش پیدا می کند و نه به تنهائی . بنظر بنده موضوع غدیر هم ناظر بر همین بحث بود که بسیار از موضوع خلافت مهم تر است. یعنی معرفی کسی که مسلمانان ذر غیاب پیامبر برای توضیح قرآن به او رجوع کنند. بدلیل آنکه او بخوبی با سیره نبوی آشنا بود، روحیات و خلقیات او را میشناخت، خودش دارای فهم صحیح بود ، دارای تقوی بود و دیگر اینکه از اولین آیات تا آخرین آن و از غار حرا تا مدینه دقیقا میدانست نسبت حرکت نبی با ارسال آیات در آن 23 سال چیست.
با سپاس
سلام باصفای گرامی
سپاس از توضیحات شما ،یکی دو نکته در کلام شما هست که نیازمند توضیح است:
مقصود خلیفه ثانی از جمله “حسبنا کتاب الله” از نظر تاریخی با توجه به عملکرد او روشن بوده است ،حسبنا کتاب الله یعنی کافیست ما را قرآن خدا در مقام عمل ،اینرا عمر بن خطاب محمل منع نقل و انتشار احادیث نبوی قرار داد ،ممکن است نیت او هم این بوده است که از اختلاف و پراکندگی اصحاب رسول الله در اثر نقل های متفاوت جلوگیری کند ،یا ممکن است آنطور که شیعیان می گویند منع از نقل احادیثی شود که اثبات کننده افضلیت و ولایت علی علیه السلام بوده اند ،اما بهر نیت ،خلیفه دوم گفت کتاب خدا برای ما کافی در عمل است ،که البته واضح است این سخن او خلاف سنت و سیره رسول الله بود و لا اقل همان حدیث متواتر ثقلین حجت بر نادرستی عمل و ایده اوست.
این فرمایش شما که :
“”گر زمان خود او را هم در نظر بگیریم که برابر قرائن تاریخی “کتاب” به فرمی که الان هست در بین مسلمانان نبود””.
سخن ناتمامی هست ،برای اینکه کتاب یا همان قرآن در زمان رسول الله جمع شده بود و فورم کتاب بخلاف تصور شما مشخص بود و الا جمله عمر که “حسبنا کتاب الله” معنا نداشت ،حسبنا کتاب الله یا کافیست ما را همین قرآنی که در دست ماست ،و آن مساله جمع قرآن در زمان ابوبکر و عمر ربطی به این نداشته است که مجموع قرآن بصورت کتاب موجود بوده باشد ،آن جمع قرآن مربوط به تفاهم بر قرائت و کنار گذاشتن قرائات شاذ بوده است ،بنابر این قرآن زمان عمر بخلاف تصور شما مشخص بوده است ،البته الان هم قرآن بترتیب نزول نیست ،اما مجموعه قرآن بدون نقصان یا زیاده همان موقع و الان هست ،مهم وجود همین مجموعه است و بارها عرض شد که قرآن بنظم کتب کلاسیک نیست ،بهمین جهت هم باید به مجموعه آیات و انعطاف آنها بهم در فهم مراد توجه کرد ،و روی همین نکته ارتکازی خود شما به تاخر سوره مائده از سور دیگر تمسک می کردید ،این یک ضرورت است در استفهام و فهم معانی قرآن ،و در روایات هم وارد شده که القرآن یفسر بعضه بعضا،یعنی آیات قرآن یکدیگر را اجمالا معنا می کنند و متد تفسیری و امتیاز تفسیر شریف المیزان بر سایر کتب تفسیر در همین نکته است.
به عملکرد خلیفه ثانی نقدهای فراوانی وارد است که بحث مفصلی است و ورود به آن ضرورتی ندارد.
در مورد حدیث ثقلین بنکات خوبی اشاره کردید مقصود من نیز همین است که قرآن بدون عترت و روایات عترت که در حدیث ثقلین عدیل آن قرار گرفته است و باصطلاح ثقل اصغر برای ثقل اکبر است ،همه اسلام نیست ،اسلام یعنی قرآن و عترت ،و مطابق این حدیث شریف متواتر ،سنت قولی و فعلی ائمه معصومین برای ما حجت است و سمت شارحیت قرآن را دارد،بنابر این در فهم معانی قرآن و متشابهات و مطلقات و مجملات آن ما نیازمند به عترت پیامبریم بتصریح خود آنحضرت و به اشارات خود قرآن ،و عترت مرجعیت علمی دارند برای ما در استمرار بنیان نبوت و شرح و تفصیل آن ،البته با این نکته شما که واقعه غدیر فقط برای تعیین مرجعیت علمی اهلبیت است موافقت ندارم ،آن واقعه و آن حدیث تصادفا ظهور بیشتری در امر ولایت و رهبری دینی در امر حکومت دارد ،تا ظهور در مرجعیت معنوی و علمی ،و آنچه برخی از نویسندگان متاخر گفته اند امر ناصوابیست ،که البته بحث مبسوطی دارد.
حال مقصود من این بود که در مسائل پیش گفته با شما و بحث هایی که گذشت ،هرگز نمی توان فقط استناد بقرآن را استناد بحث فقهی کرد ،و در امر فهم فروعات فقهی مثل مساله نکاح با اهل کتاب و جواز یا عدم جواز آن و حد و حدود آن باید قرآن و سنت و روایات نبوی و عترت را مجموعا محور بحث قرار داد نه فقط ظواهر قرآن را.
نوری زاد گرامی
نشد پاسخ را ذیل کامنتت بنویسم:
در نقد من، ذیل نقد تندم(اگر بگویم عصبانی شدم حتما تا آخر عمر آنرا چماق می کند بر من. بیچاره مازیار یکبار از روی انسانیت و پاک دلی گفت عصبانی شدم و حال ببین سیدمرتضا تا همین پست آن را دست گرفته و حتی در ساختن قواعد فخیمه ارتباطات انسانی از آن بهره گرفته) سیدمرتضا، آورده ای که«انتظار این که وی با ما هم سخن و همرآی شود در اعتقاداتش، منصفانه و درست است آیا؟ شما فرض را بر این بگذارید که ما همین سخنان را با یک دانشمند و پژوهشگر و یک کارشناس یهودیت در میان گذارده ایم»
برای اینکه خیال شما را راحت کنم و بدون هیچ فریبکاری می گویم که اگر سید مرتضی دگرگون شود و از«عقیده و ایمان»ش دست بکشد، هیچ اعتباری به شنیدن سخنانش نخواهد بود. واقعا پرسش مهم این است که آیا یک مومن متخصص می تواند بر یک وجه مشترک بشری تکیه کند و از آن برای عقیده اش دفاع برگیرد؟ تلاش یک مومن باید روی وجه مشترک میان انسانها باشد و از آن برای عقیده خوبش بهره گیرد نه به عکس. پس من هیچ وقت و هیچگاه درصدد تغییر عقیده او و هیچ کس نیستم. حرف من هم به خودم و به همه آنها که نقدشان کرده ام این است که آیا راهی هست که ما بر یک داشته و فضای عمومی مشترک تکیه کنیم و از آن بهره بر گیریم برای اهداف شخصی مان یا نه؟ اگر سید مرتضا توانست از این وجه مشترک عام بشری بهره گیرد و با همه بشر همنوا شود آنگاه او بخشی از دنیای عام بشری خواهد بود و الا شلوغکاری محض است. من معقتدم سیدمرتضا هیچ دلبستگی به آزادی، برابری، حقوق بشر و رشد فضای عقلانی ندارد و تنها برای رفع شبهه اینجاست. اگر خطا می کنم ایشان عملا این خطای من را ثابت کند-یعنی نشان دهد که در هنگام طلب برابری . آزادی و عقلانیت و حقوق برآشفته نمی شود
آورده ای« من یک چند باری به سیدمرتضای گرامی گفته ام که اگر وی عصبیت و تندخویی های هرازگاهش را مهار کند، یک برکت است برای این سایت بخاطر زحمتی که یک تنه متحمل می شود برای گرمابخشودن به معرکه ی بحث های اسلامی.» این نظر شما را اصلا قبول ندارم که عصبیت او گه گاهی است. می توانم ثبت کنم که در هیچ بحثی نیست که بدون استثا سید مرتضا به دامن تعریض به شخصیت افراد و تحقیر آنها در نغلطد و اگر در یک کامنت نگوید در همان بحث ادامه دار در کامنت بعدی جبران می کند. من واقعا پرسش دارم چرا؟ هدف چیست؟ مگر نمی خواهی مردم منحرف به اسلام گرایش بیابند آیا با توهین ممکن است؟ واقعا از اینکه اینجا به یکی از منابر جنتی و احمد خاتمی تبدیل شود، باید پرهیز کرد. دقیقا همین خط را به چند مدافع دیگرش مثل مصلح و عبد الله منتقل کرده یا مانع خطای در رفتار آنها نشده است. ببینید بدبختی تا کجا رفته که عبدالله از شما می خواهد گروه کشف جاسوس راه اندازید و سارا را در هر کجای جهان هست کشف هویت کنید! و مصلح تحقیقاً در هیچ کامنتی نسبت به من و حتی آدم متینی مثل کورس نیست که تعریض و تحقیر و توهین روا ندارد چرا؟ من و کسان دیگری را منتقد دین و سکولار فرض کنید که در ایران به دنیا آمده و به سرزمین مان تعلق خاطر داریم و برای همزیستی بهتر می کوشیم و در دل و قلم آرزوی رسیدن به نصابی انسانی در آزادی، برابری، حقوق بشر و اخلاق و انسانیت داریم آیا سید مرتضا و مصلح و عبدالله حق دارند هر جا در مباحثه با این افراد کم می آورند متوسل به تحقیر و توهین و فریبکاری شوند؟
آورده ای «شما سیدمرتضی را از این سایت حذف کنید ببینید چه می ماند برای همه ی ما» من که همیشه یکی از مدافعان او بوده ام و حتی آتش سوار ارجمند را اندکی رنجاندم و گفتم که قهر کردن یک آخوند دقیقا برای تخریب کردن چهره سکولارهاست. بگذارید او هر چه هست نمایان شود و آتش سوار و چند دوست دیگر به معنای دیگری گرفتند و حتی گفتم در صورت هجوم به سید مرتضا من مدافع او خواهم بود اما هیچ کس را ندیدم که قبل از او هجوم برد و مزدک هم که بحثش جداست و بطور کلی با آخوند مخالف است و با شخص سیدمرتضا کاری ندارد و مرام مزدک از اول مشخص بوده و ظاهرا تغییرش هم نمی دهد با اینکه می داند این روش فقط دق دل خالی کردن عوامانه است اما همچنان مرغ یک پا دارد. راستی بگویم مزدک هیچ وقت مثل مصلح به توهین به اشخاص رو نمی آورد. اگر سید مرتضا راست می گوید همفکرش را نقد کند همچنان که من بارها همفکرم مزدک را نقد کرده ام و حتی رنجآنده ام همچنان که او من را نقد کرده و حتی رنجانده.
در ثانی من این فرمایش شما را قبول ندارم که اگر سیدمرتضا برود این سایت هیچ نخواهد داشت. معذرت می خواهم اتفاقا بحثهای عقیدتی بی سرو ته باعث می شود هیچ حرف جدی مطرح نشود. اتفاقا سیدمرتضا برای همین موضوع خوشحال است که اکثریت سایت را به کامنتهای طویل خودش اختصاص می دهد که این هم به کم دقتی ما مردمان نواندیش هم ربط دارد. او هرجور دوست دارد بنویسد و طویل و غیر طویل طرح بحث کند اما باید شروطی را مراعات کند. واقعیتش او گه گاه عصبانی نیست او همیشه هر بحث را با تحقیر طرف مقابل می بندد. پرسش: یک بحث تمام شده و بدون تحقیر و تعریض از سیدمرتضا به من نشان بده تا تمام ادعای من فرو بریزد تنها یک نمونه کافی است. منظورم از نمونه یک مبحثی است که سیدمرتضا آغاز کرده و در یک یا چند کامنت به پایان برده و به مبحث و پرسش دیگر رفته باشد. اگر یک نمونه در این دو سال-که من با سایت شما آشنا شدم- آوردید که سیدمرتضا به مخاطب اصلی یا دیگر خوانندگان یا اشخاص غایب تعریض و توهین و تحقیر نکرده باشد من از حرفم بر می گردم و نظرم بالکل باطل می شود.
اما در خطاب به سید مرتضا می گویم که توهین و تحقیر و تعریض برای همه انسانها شناخته شده است اگر شما به این موضوع در مباحث آتی پایبند باشید من حاضر به مباحثه هستم همچنان که من خود را متعهد به آن خواهم دانست و نیز اگر به این شرط که «من تنها خدایی را که به عقل تمکین کند می پرستم» پایبندید حاضرم. هر مذاکره،مفاهمه و مناظره و معامله و مجادله ای شروط و قواعدی دارد پس شروط من این است:1-پرهیز از توهین و تحقیر2متکی بر عقل حرف زدن
اگر بحث پیش آید که عقل جزیی و ناقص است و خدا بالاتر است من می گویم خدای بالاتر از عقل فریبکاری محض است و برای گمراهی طراحی شده و چیزی که به عقل تن ندهد باید ریختش دور. چرا؟ چون هر چیز که وجود دارد، و حقیقت دارد، تن به عقلانیت مشترک بشری می دهد و چیزی که وجود ندارد و خرافی است به تاریکی و ناعقلانیت پناه برده و از آنجا هجوم می آورد. اگر عقل را مبنای مشترک مان نکنیم هیچ بحثی به پایان نمی رسد و اگر نمی خواهید بحثی روشن شود و به پایان برسد پس اغاز نکردنش بهتر است.
این شروط شروط عمومی است که هر کس باید پایبند آن باشد و چیزی نیست که من از خودم اختراع کرده باشم
یک نمونه نزدیک فریبکاری: شما جناب سید مرتضا در پاسخ عرفانیان آوردی که برای درمان انحراف و اغلاط شما منحرفان اینجا به خودت سختی و رنج می دهی. من عرض کردم که شما به اینترنت اعتیاد دارید پس پای دلسوزی نگذارید و پای خدای حاضر و شاهد را وسط نیاورید این چه ربطی به بحث اعتیاد و بیماریهای های احتمالی من دارد؟ من به سیگار اعتیاد دارم و شاید دهه ها بیماری دیگر که خودم بیخبرم در وجودم باشد اما آیا تاکنون ادعا یی شبیه ادعا تو کرده ام که مثلا اینکه به جسمم رنج می دهم و پاکت پاکت سیگار دود می کنم برای این است که می خواهم فداکاری کنم و رنج مردم را اندکی کم کنم و آنها در دود غلیظ فرو برم تا مثلا جنایات و خرافات را فراموش کنند یا مثلا ادعا کرده ام با این همه سیگار و ریه خرابم می خواهم قربانی گناه حالیه مردمان شوم؟ شما که تمام ریزه کاریهای متون را خوب بلدین چرا وقتی پای متن خودت به میان می آید، دیگر در میان نیستی؟ حرف من این بود که اعتیاد به اینترنت یک بیماری است و نیاز به درمان دارد همانطور که اعتیاد و سیگاری قهار بودن من یک بیماری است و نیاز به درمان دارد اما سیگاری بودن من واسطه در استدلال قرار نگرفته اما اعتیاد اینترنتی شما واسطه استدلال شده و از آن نتیجه گرفته اید که اینجا هستم چون شما را می خواهم از انحراف باز دارم در حالیکه استدلال درست این است که سید مرتضا بگوید: اینجا هستم چون نمی توانم نباشم.
برای اینکه فکر نکنی مثل خودت زیاد است شما مختاری تمام نوشته های ناچیز من را از اول تاکنون-که همه را هم ذخیره داری- بگردی اگر یک مورد دیدی که من ابتلایم به یک بیماری را واسطه نجات دیگران کرده ام حتما از حرفم برم گیردم و سراسر حرفم باطل محض است.
و در پایان هم مدلسازی از یک نمونه روش تحقیر کردن به سبک سیدمرتضا :
ناظران سایت دیدند که این من علی1 نبودم که به سیدمرتضا نسبت اعتیاد به اینترنت دادم و گرچه اول من به زبانش آوردم اما این خود خود سیدمرتضا بود- که محال است در تمام این سایت یکبار به خطایی اقرار کرده باشد بجز معذرتهایی که در کامنت بعدی دو برابرش را جبران می کند!- اینجا صراحتا اقرار کرد که به اینترنت مبتلاست و اعتیاد اینترنتی دارد! پس بالطبع کسی که اینقدر به چیزی مبتلاست نمی تواند بقیه حرفهایش هم از روی ابتلا نباشد!
حالا دیدی آقای سیدمرتضا چقدر اینجور استدلالها ناانسانی است؟ پس هیچ وقت علیه دیگران به کارش نگیر و آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران نپسند!برای اینکه فکر نکنی که تقاصا می گیرم و مثل خودت هستم، شما بگرد اگر در تمام نوشته های ناچیز من تاکنون یک مورد از اینگونه اقرارها را علیه اشخاص بکار گرفته ام، تمام حرفم از بیخ باطل است.
جناب علی
درود مرا پذیرا باشید
هر چند شما با شخص دیگری به بحث و جدل پرداخته اید ولی چون در دو کامنت به نام من اشاره کردید، خواستم خدمت شما عرض کنم که به استثناء پاره ای از نظرات و گفتار شما، من با بسیاری از آنها موافقم.
البته مهمترین قسمتی که من با آن موافق نیستم همین ادعای شما در جملۀ پایانی ست، شاید در هنگامۀ شور و داغی گفتار کمی از حالت انصاف خارج شدید. این جملۀ پایانی شماست:
« …شما بگرد اگر در تمام نوشته های ناچیز من تاکنون یک مورد از اینگونه اقرارها را علیه اشخاص بکار گرفته ام، تمام حرفم از بیخ باطل است.»
طرف درخواست شما من نیستم ولی من مواردی را بخاطر دارم که شما از اقرار خود افراد بر ضد آنها استفاده کردید. اگر من به عنوان ناظر بیطرف انتخاب شوم، تمام حرف شما از بیخ باطل خواهد شد. از نظر من و شاید دیگر عزیزان که حافظۀ خوبی دارند ادعای شما علی رغم اینکه در شروع جمله فروتنانه بود ولی در پایان آن اغراق آمیز بود. اگر خواستید میتوانید جملۀ آخر خود را اصلاح کنید.
امید که از جسارت من آزرده خاطر نشده باشید
بدرود
اتفاقا آتش سوار گرامی حافظه خوب یکی از نشانه هایی است که عقل را رشد می دهد و به تعبیر افلاطون از صفات فیلسوفان، داشتن حافظه خوب(به علاوه خویشتن داری و دلیری و خردورزی و دیگر صفات مثبت اخلاقی) است (نک:جمهوری کتاب ششم ترجمه محمدحسن لطفی) و چه خوب شما حافظه خوبی دارید. اما این را مبنای اصل استدلال قرار ندهید.بل لازم است که مورد را مشخص کنید و تمام استدلال من را از بیخ برکنید. بعدش هم چرا تصور میکنید اینگونه استدلالهایی را که من می کنم باید با«تواضع» و «تکبر» شاقول گرفت. این سنخی از استدلال است که گیرایی خاص خودش را دارد اگر در باره آن داوری اخلاقی نکنیم. بگذریم که من شاید قلبا راضی به این شکل استدلال نباشم اما خوب در عمل زبان کاستی هایش را بر من تحمیل می کند مثلا من نمی توانم بگویم: برای اینکه فکر نکنید تقاص می گیرم شما حق دارید همه حرفهای دوست خوبم آتش سوار را بنگرید اگر یک مورد از نوع استدلال متکی بر اقرار ناانسانی در آن یافتید حرف من از بیخ باطل است چون آتش سوار هرچقدر فاصله دلش را با من کم کرده باشد و در دوستی راسخ، عقلا حق نمی دهد که دوستش باری را بر او تحمیل کند که او از آن بی خبر است و هکذا دوستان شفیق دیگر این سایت.
باری مورد را ذکر کنید که هم من را با حافظه تان غافلگیر کنید و هم فکری برای اصلاح درونم در این فقره بکنم و هم فکر نکنم حق دارم به صرف این نوشته شما قانع شوم و خبر را با مخبرعنه یکی بگیرم زیرا در آن صورت قوه ذهنی، رنجشش را بر من فرو می بارد که حقش را نادیده گرفته ام.
مشکل اساسی این است که از ابتدایی که شما در این سایت بودی هرگاه بحثی در موضوعی خاص طرح شد و من آنرا پی گرفتم ،شما بهمین سیاق بحث را به بحث را از “روش” ختم کردید ،بخلاف آنچه که باز تخمین زدی من هرگز نوشته های شما را ذخیره نکرده ام ،اگر باز خدایم را بر این گواه گیرم دوباره یک پاراگراف در تشریح چند گونه خدای خواهی نوشت اما من بهمان وجدان مشترک بین انسانها که به آن تکیه می کنی چنین نکرده ام ،غرض اینکه نوشته های قبلی شما و من و هر نویسنده این سایت روی سایت نوریزاد است مادام که این سایت برپاست ،در همه بحث ها شما بحث را از تمرکز روی موضوع آن به بحث های روشی و پند و اندرز فرادستانه کشانده ای وبنظر من این هم بنوعی احساس فرادستی است هم ناشی از ضعف تمرکز در احتجاج بر موضوع واحد.
در این نوشته پس از آن طوفان کم خردی و دوری از متانت و ادب هم که شاید می خواست آرامش پس از توفان و عذرخواهی از تندی باشد باز سراسر بمن تاخته ای .
دقیقا بهمان وصفی که مرا مذمت می کنی مبتلا هستی و آن استشهاد به گذشته های کلام دیگران برای بکرسی نشاندن استحکام سخن خود ،در همین نوشه چقدر به سخن و عمل گذشته من تمسک کرده ای برای اثبات محکومیت من ،در حالیکه بنای چنین احتجاجی محکومیت من است شما خود حد وسط قیاس استدلال را همین قرار داده ای!.
پیش شرط “پرستش نوع خدایی که می پرستم” بعنوان شرط بحث و گفتگو از عجایب و غرائب گفتگوهای نوین و مدرن است! عجب گرفتاریم،شما هرخدایی می پرستید بپرستید ،اینکه خدا چیست و کیست و چگونه است موضوع بحث علیحده است ،این گرایش را که نمی توان پیش شرط گفتگو قرار داد ،متوجه گفتار خویش هستید؟
متاسفانه باز هم بر سنت بد اخلاقی خود در اسناد بی محابای فریبکاری به دیگران اصرار کردی ،عزیز من زشت است بر انسان که بر سیئات اخلاقی خویش لجاجت کند ،اگر بنا باشد که هر ناظری که در سخن دیگری می نگرد یا آنرا نقد می کند بمحض یافتن چیزی که او آنرا در کلام و گفتار دیگری خطا می بیند آنرا “فریبکاری” بنامد که پس من دائم باید هر نوشته علی1 را که خطایی در آن می بینم یا کورس و دیگران آنها را دم بدم فریبکار بدانم و هر ناظر و داور سخن دیگری باید هر خطا دید مخطی را فریبکار بداند ،عزیز اندکی بیندیش این روش تو خطاست و یک سبئه و رذیله اخلاقی است ،آنچه که روش درست علم و علمی است آن است که تنها خطای دیگران را به او گوشزد کنم نه اینکه دائم یک صفت زشت را به او الصاق کنیم.
اینجا شما تحدی کرده ای که هرگز اقرار دیگران را بر آنها بکار نگرفته ای ،ببین یکی از دوستان همفکرت که حتی با من مخالف است و تندی دارد تحدی ایجاب کلی ات را نقض کرد و بنظر من سخن او درست است ،من اما بخلاف تو اصلا این روش را نادرست نمی دانم ،من می گویم یکی از لوازم احتجاج و گفتگو بکار گرفتن مسلمات خصم است ،تو که منطق و صناعات خمس و کلام خوانده ای ،پس قدحی نیست که کسی سخن قبلی کسی را در مقام احتجاج مورد استدلال و استناد قرار دهد ،آنچه که قبیح است اسناد فریبکاری به دیگران بواسطه خطا دانستن اجزاء کلام آنهاست ،و آنچه که قبیح است دخالت دادن اوصاف نفسانی آنان (اعتیاد و غیر اعتیاد) در مقومات گفتگوست ،گفتم اینکه من اعتیاد به نت داشته باشم یا نداشته باشم دخلی به نحوه رفتار و گفتار من ندارد ،اصلا شاید تو در چنین استنباطی بخطا رفته باشی ،اعتیاد یعنی عادت و ملازمت ،این امری نسبی است ،ممکن است همه به مقوله یا پدیده ای اعتیاد داشته باشند بمراتب مختلفه ،سخن بر سر آن است که ما از عیوب نفسانی خویش غفلت کنیم و اوصاف نفسانی دیگران را چماقی بر سر آنها کنیم ،رفیق بار دیگر به آنچه قبلا نوشتی و اینجا بنوعی آنها را تکرار کردی بیندیش ،لازمه آن خرد و عقلانیت عامی که از آن می گویی این بود که از تندی و عصبانیت و تعصب خود بازگشته عذر خواهی کنی نه آنکه آنرا در لفافه استدلال بپیچانی و دوباره تکرار کنی.
من قبلا گفته ام اصلا نه نیازی به مدح و ستایش و حمایت شما دارم و نه این تندی های بلفظ خطاب مفرد شما را می پسندم ،شما هرچه می کنی با خود می کنی ،سید مرتضی اگر بنا داشته باشد اینجا چیزی بنویسد می نویسد ،اهمیتی ندارد که کامنت گذاری بنام علی1 او را ستایش های افراطی کند یا مذمت های تفریطی ،وجدانا بنای من بر دوستی و نگه داشتن حد بود ،من حتی اگر ده دقیقه با کسی حتی در آسانسور باشم یا با او جایی بنشینم و به او لبخند زنم و دست دوستی دهم ،بوجدان اخلاقی بنایم نگه داشتن حد حیثیت اوست ،و بنایم این بود و هست ،متاسفانه این شما بودی که تندی بی جهت کردی ،چرا؟ چون من اجزاء گفتار عرفانیان را نقد کرده بود؟ مکرر بمن ایراد می کنی که دیگران را تحقیر می کنم ،پیشنهاد می کنم هرگاه چنین تلقی داری نگاهی هم به صدر و ساقه سخن مخاطبم کنی ،من با باصفا نیز گفتگوی مخالفانه دارم کجا او را تحقیر و توهین کردم؟ با کورس نیز احتجاج داشته ام کجا او را تحقیر و توهین کردم؟ شما در همین نوشته و دو نوشته قبل چقدر بمن تاختی،اینها تحقیر نبود؟ اندکی عیوب خویش را هم از وراء پرده های حب به نفس ببینیم دوست من.
بهرحال من بنای این سنخ گفتگو را دوباره نداشتم ،چنانکه عرض شد این سیاق و عادت تست که بحث های محتوایی و مفهومی را به بحث های روشی و اینکه من چگونه ام و تو چگونه ای و باید چگونه باشی می کشانی ،که بکل از روش بحث های نوین که مدعی آنی دور است ،نقد سخن یعنی نقد اجزاء و کلیت آن ،نه نقد شخصیت ،ملاحظه کنید شما بسیار موارد گفته ای که نقد شخصیت نکنیم و نقد سخن کنیم ،اینها که در دو سه نوشته اخیر نوشته ای نقد سخن است یا نقد شخصیت از طریق تندی و بدبینی و اسناد الفاظ ناروا؟ من از نقد مطالبم ناراحت نمی شوم ،از اینکه ناگهان بمیان بحث من و دیگری بیایی و فرادستانه سخن از اعتیاد یا هر صفت نفسانی دیگر بمیان آوری متاذی می شوم ،این همه سخن من است.
بنابر این پیش شرط برای گفتگو نگذارید ،اصلا اینجا کامنت گذاری آزاد است و ما بطور قهری داریم با هم گفتگو می کنیم نیازی به این نیست که فرادستانه بگوییم اگر چنین و چنان بود یا نبود در همه مسائل اسلامی با فلان شخص گفتگو می کردم و پیش شرط گذاشتن بی معناست ،معنا ندارد که بگوییم پرستش فلان نوع خدا پیش شرط من برای گفتگوست ، و بشما گرامی عرض می کنم آنچه که پیش شرط عقلانی و منطقی گفتگو و مجادله احسن است رعایت ادب ،پرهیز از پیشداوری و سوء ظن ،پرهیز از تعصبات گروهی و قبیله ای ،پرهیز از نسبت ناروا و دشنام به طرف گفتگو ،و التزام به اذعان به خطا و عذر خواهی در صورت عصبانیت های لحظه ایست.
با احترام
جل الخالق چرا اصل بحث را نمی گیری و به حواشی فرو می روی؟ سخن سر راست من: سیدمرتضا به اینترنت اعتیاد دارد و نمی تواند هر روز به این سایت نیاید پس ادعای او که می خواهد انحراف و اغلاط منحرفان را حل و منحرفان را آدم کند یک فریبکاری است زیرا او نمی تواند به اینترنت نیاید و این را نادیده می گیرد و سپس فریبش را در قالب کالای مرغوب می فروشد و تازه خدا را شاهد و ناظر هم می گیرد!
بحث تحقیر هم ربطی به مسلمات کلام خصم ندارد بحث تکیه نادرست بر اقرار و اعتراف و گپهای خودمانی و انسانی است که جنابعالی تا صد پست آن طرفتر مدام به رخ طرف می کشی و این اختصاص به فرد خاص ندارد تو در در باره همه این کار را می کنی؟ یعنی وقتی مازیار در موردی گفت عصبانی شدم و به معنای عذرخواهی بود نمی توانی این عذرخواهی فرد را مدام به رخش بکشی و در تخفیف او بکوشی. دهه ا بار دیده شده اولین جمله سیدمرتضا این استکه: کامنتذگار باز هم عصانیتش را بروز داد! این جمله را یک خمر سرخ هم به زبان نمی آورد چه رسد به کسی که مدعی است خدا شاهد اعمال اوست و او می خواهد دیگران را از انحراف باز دارد! آیا در قاموس شما انصاف جایی ندارد و فقط مباحث از مد افتاده و بی خاصیت متون کهن را از حفظی؟ حتی بالاتر بگویم وقتی سارا می گوید که من مسلمانم نمی توانی چون نماز نمی خواند یا نکاحش جور دیگر بوده یا روزه نمی گیرد یا جهاد و حج نمی رود، بگویی تو که گفتی مسلمانی و از لوازم حرفش همیشه علیه او سخن بگویی و در تخفیفش بکوشی.
در مورد تکیه بر عقل هم جناب آیت الله، واقعا در عجبم کی و کجابحث خداشناسی مطرح است.؟ من جمله را داخل پرانتز گذاشتم یعنی این جمله مفاد معین دارد و ربطی به خداشناسی ندارد بحث عقل بود یعنی سید مرتضا حق ندارد در سر بزنگاه بحث بگوید عقول شما ناقص و جزیی است .
پایان نوشت: من و شما و هر کس آزاد است نظرش را در باره هر متنی بگوید و بحث فضولی و پریدن وسط حرف دیگران هم از اخلاقیات آخوندی شما بود که به دهان برخی دوستان هم افتاد. اینجا ملک من و شما و کس دیگر نیست. فضای مجازی محترم و جای فریبکاری نیست. من و شما تا خودمان را دگرگون نکنیم هیچ وقت کسی را دگرگون نخواهیم کرد. آیا تاکنون از اول این سایت موجب دگرگونی و التفات یک نفر به علم گسترده خودت شده ای؟ یک بررسی لازم است. به نظر من عامل اصلی اش بیسوادی و کم کاری و ناتوانی و حتی تندخویی-که یک امر معمول انسانی است و اصلا جای طرح ندارد برخلاف جناب نوری زاد که شما را از نوشته هایت درست نمی شناسد- شما نبوده بلکه این بوده که شما با تمام وجود خود را حق و طرف مقابل را باطل و بالطبع چون جاء الحق پس زهق الباطل. به عبارت دیگر شما خود را هادی و فرد مقابل را گمراه می دانی و این نهایت فریبکاری است و ده ها بار خدا را بر آن شاهد گرفته ای!. این است که می گویم دنیای مجازی جای فریبکاری نیست. این آخرین بحث من با شما در این فقره است.
مجددا سلام جناب علی آقا
من چند جمله می نویسم بعد شما از این پس هرچه می خواهی بگو و قضاوت کن،شما در قضاوت آزادید اما قضاوت ها و گفتگوها و استنادات همه در معرض دید غیر من و شما هم هست.
عزیز،می گویم تندی و غضب و عصبیت و خروج از آرامش بد است از همه ما ،تلاش کنید کنترل بر اعصاب داشته باشید،ما هیچیک معصوم نیستیم و خطا می کنیم اما اصرار بر خطا بسیار ناگوارتر از اصل خطاست ،شما الان در چند کامنت اینگونه خشمگین و عصبی می نویسید ،شاید این روایت را دیده باشید که اول غضب تعصب و ضربی از جنون است و آخر آن ندم و پشیمانی ،این من نبودم که ابتدای بتندی کرده باشم ،شما الان اسیر خشمید و خشم با تعقل سازگاری ندارد،در روایت دیگری هست که در نزاع ها و دعواها چیزی بهم نگویید که اگر بعد دوباره یکدیگر را دیدید خجل باشید.
من با شما بعنوان یک انسان به هر اعتقادی دشمنی ندارم ،پس تندی و غیظ و غضب بی معناست.
من گفتم شما فرض کنید هرچه در مورد اعتیاد به نت در باره من می گویی احکامی بر آن بار می کنید صحیح باشد،لکن همه اینها نقد شخصیت است نه نقد محتوا ،من نمیدانم شما چه نفع علمی یا عملی در این می بینی که دیگری را به اعتیاد به چیزی متهم کنی و این را دستمایه سخنان بیهوده دیگری قرار دهی ،شما فرض کنید من معتاد به اینترنت هستم ،این بشما چه ارتباطی دارد؟ اما اعتیاد به اینترنت نیز صرفا بمعنای اعتیاد به سایت جناب نوریزاد نیست ،اینترنت پهنه وسیعی در معارف بشری از علم و سیاست و اقتصاد و تکنولوژی و دیگر امور دارد ،من ممکن است اعتیاد به نت داشت داشته باشم و روزانه به دهها سایت خبری و علمی و فرهنگی و سیاسی دیگر نیز رجوع کنم ،اعتیاد انسان به نت چه دخلی به نحوه حضور او در این سایت یا آن سایت دارد؟ اعتیاد یعنی اعتیاد،اما انتخاب راهبرد و کنش در فضای نت که ربطی به اصل اعتیاد ندارد عزیز من،من چون معتاد به حضور در نت یا در سایت خاصی هستم دلیل این می شود که تحمل رنج مراجعه به منابع کنم و به سوال و پرسش پاسخ دهم؟ این چه استدلالی است که شما دارید؟ مشکل شما حضور من در این سایت است؟ می خواهید هر چند مدت که شما امر کنید من در این سایت هیچ ننویسم تا بفهمید بخلاف شما بر اراده خویش مسلط هستم؟ من که جای شما عزیز را تنگ نمی کنم؟ چه معتاد باشم و چه نباشم نظرات خود را می نویسم این چه بنایی است که گذاشته اید و در مورد انگیزه انسانهای دیگر قضاوت به جزم می کنید؟
دیدم چند بار مرا طعنه زدی به آیت الله ،من کی و کجا بشما یا دیگری گفتم مرا آیت الله بخوانید که اینطور اخلاقیات را وا می نهید؟
یا دیدم بحث مریدی و مرادی را مطرح نمودید ،من کجا از شما یا دیگری خواستم که مرید من باشید و ارادت داششته باشید که اینگونه طعن می زنید ؟ میدانید ذهن انسان ذهن فضولیست و چیزها تولید می کند ،آنچه که مهم است این است که ما با کنترل اعصاب و تمرکز بر ذهن ،بهر چه که متبادر به ذهن می شود اعتنا نکنیم و به آن در عالم عین ترتیب اثر ندهیم دوست من.
شما فرض کن تمام این تصاویر که از من در ذهن خود ساخته ای صحیح و مطابق با واقع ،دیگر برخ کشیدن شخصیات و خلقیات اشخاص و تاکید بر آن چه نفعی برای دنیا و عقبای تو دارد ،آنچه که مهم است این است که در این فضای آزاد شما و من دیگری آزادیم مطالب یکدیگر را نقد کرده با یکدیگر هم اندیشی کنیم و زائد بر این چیزی جز اتلاف عمر و خرد کردن اعصاب برای ما ببار نخواهد آمد ،من نیز از پس این نوشته دیگر اینگونه جدلهای بی فائده در نقد شخصیت را پی نخواهم گرفت ،البته باب بحث و گفتگو در مفاهیم و مسائل و نقد آنها در آرامش و اعتزال از تندی و تنش مفتوح است.
موفق باشید
سخنان آخوند نصرالله مزدور لبنانی در مورد خامنه ایی!الحق که درست گفته !چون از آخوند //////////////// غیر از این نیز انتظاری نیست!
https://www.youtube.com/watch?v=yKLGGDFH9JA
مقایسه کنید با //////////////// اسلامی!
http://tanzimut.blogspot.se/2015/10/317-avenue-of-world-in-name-of-soldier.html
معلمی تعریف می کرد روزی…
ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ : ﭼﺮﺍ ﺑﺪﻧﺖ ﮐﺒﻮﺩﻩ ؟
ﮔﻔﺖ : ﻓﻘﻂ ﺩﻋﺎ ﻛﻨﻴﺪ ﭘﺪﺭﻡ ﺷﻬﻴﺪ ﺑﺸﻪ…
ﺧﺸﻜﻢ ﺯﺩ
ﮔﻔﺘﻢ :ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺍﻳﻦ ﭼﻪ ﺩﻋﺎﻳﻴﻪ؟
ﮔﻔﺖ : ﺁﺧﻪ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﻮﺟﻴﻪ…
ﮔﻔﺘﻢ : ﺧﻮﺏ ﺍﻥ ﺷﺎﺍﻟﻠﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﻴﺸﻪ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﭼﺮﺍ ﺩﻋﺎ ﻛﻨﻢ ﺷﻬﻴﺪ بشه؟
ﮔﻔﺖ : آﺧﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻣﻮﺝ ﻣﻴﮕﻴﺮﺩﺵ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﻧﻤﻲ ﻓﻬﻤﻪ ﺷﺮﻭﻉ
ﻣﻴﻜﻨﻪ ﻣﻨﻮ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ ﺭﻭ ﻛﺘﻚ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﻭﻟﻲ ﻣﺸﮕﻞ ﻣﺎ ﺍﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ…
ﮔﻔﺘﻢ : ﭘﺲ ﻣﺸﮕﻞ ﭼﻴﻪ؟
ﮔﻔﺖ ﺑﻌﺪ از ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺣﺎﻟﺶ ﺧﻮﺏ ﻣﻲ ﺷﻪ ﻭ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﻪ ﻛﻪ ﭼﻪ ﻛﺎﺭ ﻛﺮﺩﻩ
ﺷﺮﻭﻉ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﺩﺳت و ﭘﺎﻱ ﻫﻤﻤﻮﻥ ﺭﻭ ﻣﺎﭺ ﻣﻲ ﻛﻨﻪ ﻭ ﻣﻌﺬﺭﺕ ﺧﻮﺍﻫﻲ ﻣﻲ ﻛﻨﻪ
ﺁﺧﻪ ﻣﺎ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﻲ ﺑﺎﺑﺎﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺒﻴﻨﻴﻢ …
ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻫﻤﻪ ي ﺟﺎﻧﺒﺎﺯ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﮐﻪ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﻭﻃﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ و به خاطر ایران عزیز و حفظ جان و ناموس مردم به اين روزا دچار شدند…و در عوض، دزدان،جانیان، مفتخوران و ارازل و اوباش حاکم شدند و بر مصدر امور نشستند …
تفو چرخ گردون تفو…
سلام آقای برادر .آن بازنشسته ارتش آن بالا بالاها نوشتند خوزستان الودگی و،،،این موضوع با توجه به چیزهایی که قبلا در سالها پیش شنیدم از اسرار مگوی نظام است ،اینهم انسانها تا بحال توی این چند سال مردند کور شدند و اینها دم بر نیاوردند من بطور خلاصه از خوم بگم چون ایشان مثل اینکه ترجمه نوشتند مفهوم نیست،در زمان جنگ امریکا با عراق صدام که یقین داشت اورانیومهایش نابود میشود آمد به اینها که میدانست تشنه اتم هستند پیشنهاد داد کل ذخایر کیک زرد و غیره را به اینها میدهد بجایش اینها به شیعیان عراقی دستور بدهند برای جلوگیری از اشغال عراق توسط امریکای کافر گروهای دفاعی تشکیل بدهند و به شکلی در مقابل امریکا بایستند و اولین محموله اورانیم به دست اینها رسید ولی چلبی که عامل سیا بود موضوع را به امریکائیها گفت و انها هم یک تریلی اورانیوم غنی شده را وقتی سردار پروین رفته بود تحویل بگیره زدند و کل مرز ایران هم از شیمیای بدتر شد و چون قضیه شیعیان عراق آمیخته با این خرابکاری عظیم بود و چون خون اعراب نزد حاکمان از ایرانیها خیلی پر ارزش تره تا امروز اگر کسی هم مطرح میکنه صداشو خفه میکنند تا ابروشون پیش شیعه های عراق نره اونا به اینا بعنوان مزدور امریکا نگاه نکنند و از این طرف فاجعه انسانی خوزستان بوجود امد که بعدها لو میرود چند صد هزار مردند و الان هم در اثر الودگی رادیو اکتیو در حال مردن ارامند ،این یک فاجعه است که حتی احمدی نژاد تو جلسه سپاه تهدید به افشای ان کرده بود ،
سلام جناب نوري زادگرامي
ازتماشاي اين فيلم وافشاگري مادرومادربزرگ ريحانه درقبرستان و مادسعيدزينالي درخيابان تهران وميدان ونك ،داستاني اززندان اصفهان درمحرم سال 57 به خاطرم تداعي كردكه ما هفده نفر طلبه به طرف شيراز عازم بوديم كه مارا دراصفهان گرفتند وبعدازپذيرائي دركلانتري وشهرباني آنجا روانه زندان اصفهان كردند درآنجا مادرسالني براي انتظارمحاكمه اي ازنو نشسته بوديم كه ديديم يك پسنوجواني درحد15 ساله باهمراهي دومامور ازداخل زندان مي آورند.
وقتي كه اين نوجوان هيئت 17 نفره ماآخوندها وسيدهارا ديد يك رژه اي جانانه درمقابل ما اجراكردكه چنان شارج شديم كه مگوومپرس ،دستهايش را به عقب وجلو وميبرد وبحالت رژه رفتن ومي گفت :مردان حق زندانند ياكشته درميدانند”.
كه حرفهاي اين مادران داغديده نيزهمان حالت راداشت ودارد ومرا بهمان نحوشارج مي كرد ولذت مي بردم .اميداست كه به اين زودي فرجي حاصل شود انشاءالله.
باسپاس ازتلاش شما .
اما مي گويم اين مخالفان سكولارودوآتشه حكومت چرابه جمع شما دراوين ولاستيك دنا نمي پيوندند؟
آيا منتظرند به وسيله شيعيان انقلابي ديگرشود واين سكولارها به سفره رنگين وحاضر وغذايش پخته شده يك دفعه بريزند وحكومت را تصاحب كنند وحكومت سكولاررا به اجرادربياورند؟
ولي من مي گويم نابرده رنج گنج ميسرنمي شود.
ظل عالي مستدام
مصلح
اقاي مصلح چرا تصور مي كنيد همه شيعه ها خواهان حكومت اسلامي به شكل امروزي حاكميت ايران هستند؟
من يك شيعه هستم اما با رجوع به يافته هاي عقليم به اين نتيجه رسيدم ارزش دين به اين كه از سياست جدا باشه
سياست اميخته با دروغ و منفعت طلبي
اما روح دين برميگرده به ارزش هاي معنوي
اين دوتا باهم نمي تونن كاركرد درستي داشته باشند
سلام جناب كاوه عزيز
مگرماباشما دشمني رااعلام كرده ايم؟
خوب عزيزمن شما اينهمه تسلط برمتون تفسيري وكتب ديني وروائي داريد چرا به تفسير قيم الميزان علامه طباطبائي -ره- مراجعه نمي فرمائيد؟ وياتوضيحي كه آقاسيدمرتضي -دامت بركاته- دادند وازتفسير الميزان برايتان كپي كردند ،چرا متوجه نمي شويد اگرقصدلجاجت نداريد؟
قرآن نقل باورهاي آنان رانموده است كه خورشيد درچشمه گل فرورفت وياازآنجا طلوع كرد . اشخاصي كه كناردريا باشند درهنگام طلوع وغروب خورشيد چنين به نظرش مي رسد.
واين حكايت حال ذوالقرنين نه ازسوي شخصي محمد-ص- است بلكه خداوند براي ا وما و حال فهم عرفي آنان ازغروب وطلوع خورشيدرا بيان وحكايت مي كند.
بله “وجد”بمعناي دريافت كرداست درهردو مورداما آن كجا واين كجا؟دراولي حكايت حال وفهم عرفي آنان است كه خورشيد درچشمه گل فرورفت را دريافتند. واما حكايت ازحضرت موسي-ع- واقعا ديد ودريافت كه دوزن درآنجا منتظرند كه ديگران حشم خويش راآبياري كنند وبعدازاتمام آنان ؛اينان واردشوند.
وامااينكه فرموده ايد:
“شما امروزه هم با اینهمه اسباب و لوازم طی طریق نمی توانید به مشرق یا مغرب برسید، می توانید؟؟؟”.
فرمايش درستي است ومقصودازحكايت حال ذوالقرنين ،اين نيست كه به غروبگاه خورشيدرسيد،بلكه احساس اوراكه اين چنين بودرا،حكايت مي كند. نه اينكه واقعا او به مغرب خورشيدرسيده باشد.
ديگراينكه مطلع ومغرب خورشيد دردوروزمتوالي يكسان وازيك افق نيست بلكه “رب المشارق والمغارب ” معارج/40}دليل همين است.
واگرمقصودت اينستكه كه قرآن مي گويد خورشيد درچشمه گل غروب وياازچشمه گل طلوع كرد. اين مسأله واشگال باآيات ذيل حل است عزيزمن كه چنين فرموده است:
“وسخرلكم الشمس والقمر دائبين… ابرهيم/33. وهمچنين آيه “وسخرالشمس والقمركل يجري لاجل مسمي….ا لرعد /2. } وآياتي مشابه همين آيات درحدودده مورداست كه خورشيدوماه درمدارخاص خويش درحركت هستند.
واما راجع به رعدوبرق وتفسيرآن درروايات ؛اينگونه تفسيرها درآن زمان به اندازه فهم مخاطب است كه اقناعي است نه حلي .چرا ازچنين تفسيرها غافل هستيد؟
براي روشن شدن شما ازطلوع وغروب خورشيددرآيه موردنظرازتفسير نمونه والميزان برايتان شاهد وكپي آنرا مي آورم اميداست كه روشنگرباشد:
تفسير نمونه، ج12، ص: 527
” او هم از اين وسائل استفاده كرد” (فاتبع سببا).
” تا به غروبگاه آفتاب رسيد” (حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ).
” در آنجا احساس كرد كه خورشيد در چشمه يا درياى تيره و گلآلودى فرو مىرود” (وَجَدَها تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ) «1»” و در آنجا گروهى از انسانها را يافت” (كه مجموعهاى از انسانهاى نيك و بد بودند) (وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً).
” به ذو القرنين گفتيم: آيا مىخواهى آنها را مجازات كنى و يا طريقه نيكويى را در ميان آنها انتخاب نمايى” (قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً) «2» بعضى از مفسران از تعبير” قلنا” (ما به ذو القرنين گفتيم) مىخواهند نبوت او را استفاده كنند، ولى اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از اين جمله الهام قلبى باشد كه در مورد غير پيامبران نيز وجود داشته اما نمىتوان انكار كرد كه اين تعبير بيشتر نبوت را در نظر انسان مجسم مىكند.
ذو القرنين” گفت اما كسانى كه ستم كردهاند آنها را مجازات خواهيم كرد” (قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ).
__________________________________________________
(1)” حمئة” در اصل به معنى گل سياه بدبو، و يا به تعبير ديگر” لجن” است و اين نشان مىدهد كه سرزمينى را كه ذو القرنين به آن رسيده بود داراى لجنزارهاى فراوان بود، بطورى كه ذو القرنين به هنگام غروب آفتاب احساس مىكرد خورشيد در آن لجنزارها فرو مىرود، همانگونه كه همه مسافران دريا و ساحلنشينان چنين احساسى را در باره خورشيد دارند كه در دريا غروب مىكند و يا از دريا سر برمىآورد.}پايان.
ومقصودم ازكپي آوردن همين توضيح” حمئة” است كه ساحل نشينا ن احساسي را درمورد طلوع وغروب خورشيددارند كه دردريا غروب وازدريا طلوع مي كند.
واين هم ازتفسيرالميزان:
” حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً”.
كلمه” حتى” دلالت مىكند بر اينكه فعلى در تقدير است و تقدير كلام” فسار حتى اذا بلغ- و سير كرد تا به مغرب آفتاب رسيد” مىباشد. و مراد از مغرب آفتاب، آخر معموره آن روز از ناحيه غرب است، به دليل اينكه مىفرمايد:” نزد آن مردمى را يافت”.
مفسرين گفته اند: منظور از” عين حمئة” چشمه اى داراى گل سياه يعنى لجن است، چون حماة به معناى آن است و مقصود از عين دريا است، چون بسيار مىشود كه اين كلمه به دريا هم اطلاق مىگردد. و مقصود از اينكه فرمود” آفتاب را يافت كه در دريايى لجندار غروب مىكرد” اين است كه به ساحل دريايى رسيد كه ديگر ما وراى آن خشكى اميد نمىرفت، بعضى هم گفته اند: چنين چشمه لجندارى با درياى محيط، يعنى اقيانوس غربى، كه جزائر خالدات در آن است منطبق است و جزائر مذكور همان جزائرى است كه در هيات و جغرافياى قديم مبدأ طول به شمار مىرفت، و بعدها غرق شده و فعلا اثرى از آنها نمانده است.
جمله” فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ” به صورت” عين حامية” يعنى حاره (گرم) نيز قرائت شده و اگر اين قرائت صحيح باشد درياى حار با قسمت استوايى اقيانوس كبير كه مجاور آفريقا است منطبق مىگردد، و بعيد نيست كه ذو القرنين در رحلت غربيش به سواحل آفريقا رسيده باشد. الميزان ج13/ص 499}
مقصودمن اين جمله است:”
مقصود از اينكه فرمود” آفتاب را يافت كه در دريايى لجندار غروب مىكرد” اين است كه به ساحل دريايى رسيد كه ديگر ما وراى آن خشكى اميد نمىرفت،”.
يعني افق غروب خورشيدرادرديااحساس كرد.
واين حكايت ازخداوندمتعال است نه ازمحمد-ص- كه شما پنداشته ايدكه قرآن گفتار محمد-ص است؛بلكه نه چنين است كه پنداشته ايد.
وبعدازهمه اينها مقصودشما چيست؟
آيا منظورتان اينست كه خداوند خلاف واقع را به پيامبرش وحي وخبرداده است؟ومسموع نيست؟
اگردريافت شما اينست خوب ،آيات ديگر خلاف اين را خبرمي دهند كه خورشيدوماه درمدارخاص خويش درحركت هستند. ودراين آيه 86كهف ،احساس غروب را درچشمه گل ويادريا به ذوالقرنين نسبت داده است چرامتوجه نمي شويد.؟
اگرمقصودتان تناقضگوئي قرآن وخدا ونداست ؟باتفسير آيات ديگر كه سيرخورشيدرادرمدارخاص بيان مي كند چه مي فرمائيد؟
والسلام باآرزوي موفقيت شما
مصلح
ﺣﺪﻭﺩ ﺷﺼﺖ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﯾﮏ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎﺋﯽ ﺭﺳﯿﺪ. ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﻣﺴﺠﺪ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺁﻥ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﻋﻼﻡ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﭘﯿﺶ ﻧﻤﺎﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺑﺎﺷﺪ.
ﮐﺪﺧﺪﺍ ﮐﻪ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﻮﺩ ﻧﻤﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﺻﻮﻻ ﺩﺭ ﻋﻤﺮﺵ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﺷﺖ ﺍﺳﺖ، ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻧﮑﻪ ﺗﻮﺿﯿﺤﯽ ﺑﺪﻫﺪ، ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﮐﺮﺩ.
ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺐ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺁﻣﺪﻥ ﭘﯿﺶ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺷﺮﺡ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻗﻮﺍﻋﺪ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﺍﻋﺪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ؟
ﻧﮕﺎﻩ ﻫﺎﯼ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻣﺮﺩﻡ ﺟﻮﺍﺏ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ. ﺩﺳﺖ ﺁﺧﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﺗﺮﯾﻦ ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﮔﻔﺖ: «ﺗﺎ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﻻﺯﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﺧﻮﺩﺕ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷﯽ، ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﻫﺮﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﻧﻤﺎﺯ ﮐﺮﺩ، ﻣﺎ ﻫﻢ ﺗﻘﻠﯿﺪ ﮐﻨﯿﻢ.»
ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﺣﻞ، ﺧﯿﺎﻝ ﻫﻤﻪ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﺴﺠﺪ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﻣﺮﺩ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺟﻠﻮﯼ ﺻﻒ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ.
ﺁﻗﺎ ﺩﺳﺘﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﯿﺦ ﮔﻮﺵ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﺍﯼ ﮐﺮﺩ، ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺩﺳﺘﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺩﻗﯿﻘﻦ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺁﻗﺎ ﭼﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﻫﺮﮐﺪﺍﻡ ﭘﭻ ﭘﭽﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺁﻗﺎ ﺩﺳﺘﻬﺎ ﺭﺍ ﭘﺎﺋﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ.
ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺫﻭﻕ ﺯﺩﻩ ﺍﺯ ﺁﻧﮑﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪﻧﺪ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩﻧﺪ: ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ.
ﺑﺎﺯ ﺁﻗﺎ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﭼﯿﺰﯼ ﺧﻮﺍﻧﺪ، ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﻧﺎﻟﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﻧﺪ. ﺁﻗﺎ ﺩﺳﺘﻬﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺯﺍﻧﻮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﭼﯿﺰﯼ ﮔﻔﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺩﺳﺘﻬﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺯﺍﻧﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﺁﻗﺎ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺳﺮﭘﺎ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ، ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺳﺮﭘﺎ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩﻧﺪ: ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ.
ﺁﻗﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﭼﯿﺰﻫﺎﺋﯽ ﺯﯾﺮﻟﺐ ﮔﻔﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺭﻭﯼ ﺧﺎﮎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ ﻭ ﻫﺮﮐﺪﺍﻡ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﮐﺮﺩﻧﺪ.ﺁﻗﺎ ﺩﻭ ﺯﺍﻧﻮ ﻧﺸﺴﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺩﻭ ﺯﺍﻧﻮ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ. ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﭘﺎﯼ ﺁﻗﺎ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﻭ ﺗﺨﺘﻪ ﭼﻮﺏ ﮐﻒ ﺯﻣﯿﻦ ﮔﯿﺮ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻋﺮﺑﺪﻩ ﺯﺩﻧﺪ: ﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺥ.
ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺫﻭﻕ ﺯﺩﻩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ: ﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺁﺥ.
ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺧﻼﺹ ﮐﻨﺪ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﭗ ﻭ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺶ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻻﯼ ﺩﻭ ﺗﺨﺘﻪ ﭼﻮﺏ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ، ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﭗ ﻭ ﺭﺍﺳﺖ ﺧﻢ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﻒ ﺯﻣﯿﻦ ﺿﺮﺑﻪ ﻣﯿﺰﺩﻧﺪ.
ﺁﺧﻮﻧﺪ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ: «ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﺮﺱ!!». ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺧﺪﺍ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ.
ﺁﻗﺎ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ: «ﺍﯼ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﯼ ﻧﻔﻬﻢ ﻣﮕﺮ ﮐﻮﺭﯾﺪ ﻭ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺑ ﯿﻨﯿﺪ؟» ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﻗﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺭﺍ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﺰﺩﻧﺪ.
ﺁﻗﺎ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﭼﻨﮓ ﻣﯽ ﺯﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﯾﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﭼﻨﮓ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﯾﺎﺭﯼ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ.
ﺑﺎﺭﯼ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺩﻗﯿﻘﻪ، ﺁﻗﺎ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﻼﺹ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﭘﯿﭽﯿﺪ، ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﺑﯽ ﻫﻮﺵ ﺷﺪ. ﺟﻤﻌﯿﺖ ﻫﻢ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺣﺎﻟﺖ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﺁﻣﺪ.
ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎﯼ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮﺿﯿﺤﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ.
ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺗﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﭼﻮﻥ ﺫﮐﺮﻫﺎﯼ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﺎ ﺷﮑﻮﻩ ﺗﺮ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﺗﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﮐﺘﺎﺏ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺁﺧﺮ ﻧﻤﺎﺯﺷﺎﻥ ﭼﺎﭖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ.
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻧﺤﺮﺍﻓﺎﺕ ﺟﺰﺋﯽ ﺍﺯ ﺍﺻﻮﻝ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺎﺿﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﺩﻭ ﻓﺮﻗﻪ ﺗﻔﮑﯿﮏ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ، ﺑﺮﺧﯽ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﮓ ﺯﺩﻥ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ، ﮐﻔﭙﻮﺵ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﭼﻮﺏ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﺮﺧﯽ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ، ﭼﻨﮓ ﺑﺮ ﻫﺮﭼﯿﺰﯼ ﺟﺎﯾﺰ ﺍﺳﺖ. ﺑﺮﺧﯽ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﻣﺪﺕ ﺑﯿﻬﻮﺷﯽ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﻫﺮﭼﻘﺪﺭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﮐﻨﯽ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ﻭ ﺑﺮﺧﯽ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﻣﻬﻢ ﮐﯿﻔﯿﺖ ﺑﯿﻬﻮﺷﯽ ﺳﺖ ﻧﻪ ﻣﺪﺕ ﺁﻥ.
ﺑﺎﺭﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﺟﺰﺋﯿﺎﺕ ﻣﺘﻔﺎﻭﺗﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﮐﻠﯿﺖ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻋﺪﻩ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺮﺟﻊ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﺗﻘﻠﯿﺪ ﮐﻨﻨﺪ…
ﺍﺯ: “ﻋﺰﯾﺰ ﻧﺴﯿﻦ” نویسنده ترک
اگرامروز خداحکمت جانانه کند
من مجنون بجهان رهبرفرزانه کند
انچه شیخ است زعمامه رها خواهم کرد
تا خدا بیندو خود؛ خنده جانانه کند
نمیدانم این دوبیتی چقدر بع اصئل شعر تقارن دارد ویا اصلا شعر هست یا نه ؛اما آنچه درذهنم میگذشت همان بر ورق اوردم مکنونات قلبی را تراوش نمودم .
بنده حقیر از تمام دوستان دانشمندوفرزانه (نه ازآن دست فرزانه که همه میشناسیم )بهرنحوکه صلاح میدانند پاسخی درخورفهم ارئه فرمایند.
به نظرمن حکومت فعلی ما اسلامی که نیست بکنار ،ضد دین اسلام وبراندازکننده آنست :بچند دلیل
1-اگرمارکس وهگل ،لنین واستالین ویا مائودرچین که بطورکلی دین را افیون جامعه میپنداشتندولی درعمل نتوانستند آنرا براندازند ؛حکومت بظاهر اسلامی ما بکمکشان آمد وآنچنان سنگ بنائی را گذاشت که آثار تحریبی آن درسلهاویا قرون آینده نمودار خواهد شد.وآن دین گریزی یا تنفراز دین
2-آقای خمینی را که سید مرتضای عزیز رحمت الله علیه میگوید ؛آیا واقعا قابل رحمت ومغفرت است ؟اگربگوئید بله برادر آقای خمینی مرحوم آیت الله پسندیده به شما جواب نه گفته است .
3-آقای خمینی که بنیانگزار این ویرانیهاست ؛میگوید حقظ حکوت جهل وجور وفساد واجب تراز احکام اسلام است ومیتوانیم بمنظور جفظ جکومت احکام دین را تعطیل کنیم ، وتعطیل هم کردند وما هم داریم با گوشت وپوست واستخوان لمس میکنیم اگرمیگوئید نه از مادرستار بهشتی ومادرریحانه جباری بپرسید وبقیه را به زمانی دیگرموکول کنید .
4- امروز ارکان مختلف مملکتی همه وهمه از اصل واساس دین خارجند ؛دلائلش را جناب نوریزاد بدفعات مکرربیان فرموده اند راحت تر بگویم بنده بیت رهبری ،شوررای نگهبان ،مجلس به اصطلاح شورای اسلامی ،مجمع تشخیص مصلحت بدلایل مختلف که همه میدانند ؛اسلامی که نمیدانم ضد ارزشهای اسلامی وانسانی واخلاقی واجتماعی میدانم وجزبخاطر آنچه حسین برعلیه اش اقدام کرد یعنی دم ودستگاه یزیدی زندگی نمیکنند .
5-امروزه بجز شعاراز اسلام ودرپناه شعارها قتل ودزدی وجنایت چه قسمت دیگری از اسلام باقیمانده است ؟ممکن است یکنفربگوید قرآن خوندن ؛بنده عرض میکنم قبل از ورود این حکومت هم برمزارعزیزانشان بیش از این قرآن خوانده میشده است .ونیازی به قرآن خوانی تبلیغاتی هم نبوده است
6-جناب سید مرتضای عزیز وجناب مصلح که بیش از دیگران برای این حکومت اسلامی واسلام حکومتی فریاد برمیدارند یک پاسخ مختصری تسلیم خوانندگانی همچون بنده روستائی ارائه فرمایند .با تشکر از هم بزرگواران .
7- ای کاش حکومتیان ما میگفتند مثلا کمونیست هستند وخیال همه را راحت میکردند،که صد البته کمونیست ها هم این ها را قبول ندارند
جناب جيرفتي سلام
بنده كي گفتم اين حكومت اسلامي است؟ بلكه گفته ام طبق راي خود واكثريت آراء ملتتان اين حكومت برپاشده است. ليكن بنده هميشه اين قانون شكني ها وآدمكشيها وبدون جرم زنداني ها ودزدي ها واختلاسها وووووو راهمه اين اموررا محكوم دانسته ام وخواستارنابودي ظلم وظالم ودزدواختلاسچي ها هستم وبوده ام.
عزت زياد
مصلح
رسول جان عزیزوگرامی تمام این آیت الله هائی که جنابعالی فرمودید فقط دراین حد حرمت داشتند که بشینند جلو درب حضرت معصومه وصیغه بخوانند تا کسانیکه زنی را برای یکشب میخواهند کامجوئی کنند ؛احساس شرعی بودن داشته باشند وگرنه بقول حضرت شما باید عمامه از سر یرمیداشتند وفریاد وااسلاما سرمیدادند .همین وبس .
ازاولین شب حکومت آقای خمینی که آن کشتار بیرحمانه وبدون محاکمه انجام شد بنده از این انقلاب ودارودسته اش بریدم ودراین راه صدماتی هم تخمل کردم ؛آقای خمینی بسیار ماهرانه در پابرجا داشتن این حکومت کلاشان وخونخواران ماهرانه عمل کرد وما نشستیم گفتیم فلانیکه کشته شد بمن چه ربطی دارد وهمین طور این بی مسئولیتیهای ما تا بدانجا رسید که نوبت بخودمان هم رسید (گفتاربسیارخوب مادر ریحانه )آقایان موسوی کروبی ،هاشمی صانغی ومنتظری باید دربدو امراقدام به مخالفت میکردند؛نه اینکه زمانیکه آقای خمینی از خونهای//////////////ودیگر کاراز کارگذشت بود .زنده یاد مهندس بازرگان عزیزبود که سعی داشت خمینی را ازبت کردن برهاند ولی همین آقایان نگذاشتند .روحش شاد ویادش گرامی باد
جناب علی جیرفتی درود بر شما
باید حضورانورتان عرض کنم که این حکومت کاملا اسلامیست واگرنبود تمامی آیات عظام و فقهای عالیقدرو مدرسین متعهد حوزه ها که تمامی عمرشان نگهبانان قسم خورده اسلام عزیزبوده اند بهمراه سایرهم میهنان مسلمان ارجمندمان وشاید سایرمسلمانان دراقصی نقاط جهان درمعابرعمومی حضوریافته وازاعماق قلب فریاد وااسلاما سرمیدادند وبجهانیان ثابت میکردند که این رژیم بهیچوجه اسلامی نیست فقط تظاهرکننده گانی که برای غصب مال دنیا و قدرت لایزال براین مسند دینی بناحق تکیه زده اند وبرای پایداری و تداوم آن ازهیچ نوع جنایتی پرهیزنکرده و نخواهند کرد
از حق نباید گذشت آیات عظام یوسف صانعی و زنده یاد آیت الله حسینعلی منتظری که در راه حقگویی و حقجویی تمام هستی خود را تقدیم وظیفه انسانی ودینی خویش نمود هر دو (و حتما چند تن از عظام دیگر که بنده حضورذهن ندارم) اعتراضاهای زیادی به حکومت اسلامی بطورعلنی بیان کردند و چالشهای سختی درمقابل عمال رژیم ایجاد کردند ولی همه آنان بخاطر قبضه شدن مسند ولایت فقیه توسط خامنه ایی که تحت هیچ شرایتی شایستگی فقهی یا مدیریتی آنرا نداشت و توسط باندی معلومالحال به آن مقام صعود کرده بود معترض بودند وهرگزادعا نکردند که این حکومت اسلامی نیست
بقیه آیات عظام ومدرسین حوزه ها به دریافت بودجه های محرمانه ودرعین حال تصاعدی که از بیت المال غصب شده ودراختیارآنان قرارمیگرد راضی هستند وبهمین جهت وظائف شرعی خودرا در اولویت های پائینتر قرارداده وسکوت اختیارکرده اند و با این عمل به اسلامی بودن این حکومت صحه کامل میگذارند. هرگز در اسلامی بودن این رژیم تردیدی بخود راه ندهید
پایدار باشید
رسول
وزوزیرک نفت: ترکیدن بسیاری از لولهها در جریان انجام مانور افزایش فشار تولید نفت خبر داد.
۱- اگه بجای مانور دادن کار درست انجام میدادی لوله ت نمیترکید.
۲- اینا همشون کارشون فقط مانور دادنه.
فرد در جامعه باز، خود، راه و طرز زندگیش را انتخاب می کند، می خواهد تنها بماند، ازدواج کند یا دوستی بگیرد. جامعه بسته مانند ایران اینگونه نیست ، دین در روابط جامعه در راس قرار دارد، ودخالت بر تمامی امور را حق موظف خود می داند، با این همه خرد فردی راه خودش را در میان می جوید و پیش می رود.
تا زمانی که ما انسان را جدا از دین و عقیده نبینیم و او را به خاطر تنها وجودش ارزش ندهیم و با خود برابر ندانیم ، حرف از آزادی شعاری نخواهد بود، دنیا زیبایش به این چند گونگی و جمع اضدادش است.
امروزه در جوامع پیش رفته ، خانواده تغییر شکل یافته، پدر نقش سرپرستی و برتر را از دست داده، ازدواج امکان دارد بین دو زن و یا دو مرد باشند، بسیاری از کودکان تنها یک سرپرست دارند و یا والدینشان ازدواج نکرده اند، بد و یا خوب بودن این روابط دیگر مطرح نیست بلکه انسان دریافته که در روابط شخصی و خانوادگی با دوستی و همیاری و مهر و احترام به هم است که کودکان بال و پر میگیرند و روابط پر هنجار و پر طنش چیزی جززیان نخواهند داشت. حال شما با ازدواج وقرارداد و مهر دین بخواهید هنجارها را ماله کشی کنید، اصل و پایه روزی فرو خواهد ریخت!
انسان مدرن دریافته که دین یک عقیده ی شخصی است و اجازه دخالت در زندگی و تفتیش عقیده به کسی نمی دهد!
نامه جمعي از زندانيان سياسي زندانهاي مركزي كرج، گوهردشت و اوين
در خصوص محكوميت عمل جنايتكارانه و ننگين رژيم جمهوري اسلامي عليه اشرفيان در ليبرتي
بار ديگر دست جنايتکار رژيم پليد و آدمکش ملايان، در کار جنايت ديگري شد و شماري ديگر از آزادگان و شريفترين و مقاومترين فرزندان اين ميهن ستمديده را به خاک خون کشيد و بار ديگر سازمان ملل و دولت مماشاتگر آمريکا که ميبايست مطابق قرارداد و توافقات بين المللي خود،به تعهدات خود عمل کند،در بي عملي و تعلل موجبات جنايت ديگري را فراهم ساخت.
اگر اين رژيم آدمکش،امروزه بعنوان پدر خوانده تروريسم و قتل و کشتار مردم منطقه شناخته ميشود و از سفاکان و جنايتکاراني همچون بشاراسد و يا نظاير آنها در عراق (مالکي و …) و يا در لبنان و يمن و … با تمام قوا و از جيب و به هزينه مردم ايران دفاع ميکند … همه و همه به خاطرعدم مشروعيت مردمي در داخل مرزهاي خود است،که به وسطه آن بيش از ۶۰ بار به دليل انبوه اعدامها، کشتار و شکنجه، سرکوب و نقض اوليهترين حقوق مردم ايران، در سازمان ملل محکوم شده است.
پر واضح است که براي اعمال اين سرکوب و ارعاب در داخل و در منطقه … پيش و بيش از هر کس ديگر، اصليترين خطر و تهديد براي موجوديت خود، يعني پيشقراولان مقاومت مردمي در برابر خود را هدف موشکهاي کينه توزانه خود قرار دهد… و لاجرم اين وظيفه و مسئوليت همين اصليترين و جدي ترين نيروي مقاومت است که با مقاومت و ايستادگي (اگر چه پر هزينه!!!) نقاب از چهره اين هيولاي آدم کش برداشته، کساني را که در حال بزرگ کردن چهره اين هيولا و ابليس روحاني نما، هستند و يا عافيت جويانه بدان تن ميدهند را به مردم ايران معرفي کنند و در گام بعد به همه دولتهاي مماشاتگر، يادآور شوند، که اين کشتارها، جنايت و غيره صريحا (چه در ايران و چه منطقه) روي ديگر سياست مماشات و دعوت کردن اين هيولاي خونخوار به بازي صلح و دوستي است.
درود و سلام بر ۲۳ شهيد قهرمان مقاومت سترگ ايران، کساني که در شرايط پيچيده و مه آلود جهاني و منطقهاي، راه را از بيراهه تشخيص داده و در تيرگي و غوغاي استبداد و استعمار و عافيت جويي مبتذل روشنفکرانه، پيامبرگونه، تابلوهاي جهت نماي حقيقت و آزادي شدند.
راهشان پر رهرو باد.
اسامي بترتيب حروف الفبا تا اين لحظه عبارتند از:
فريد آزموده
حسن آشتياني
رضا اکبري منفرد
بهزاد ترحمي
ايرج حاتمي
ماشاالله حائري
خالد حرداني
رسول حرداني
امير دوربين قاضياني
شاهين ذوقي تبار
سعيد شيرزاد
مسعود عرب چوب دار
عليرضا فراهاني
آيت الله سيد حسين کاظميني بروجردي
صالح کهندل
عليرضا گلي پور
سعيد ماسوري
علي معزي
پيروز منصوري.
جمعه هشتم آبانماه ۱۳۹۴
جناب مهران قاتل اینها باند مسعود رجویست.
مسلما این افراد توریست نبودند و برای زیارت هم در عراق نرفته برای جنگ با حکومت اسلامی رفته بودند وهنوز دشمن یکدیگرند ،مانده اند تا رژیم را سرنگون کنندولی رهبریت مجاهدین عاجز از شناخت وضعیت و شرایط بوده روزی صدام زنده بود ودر جنگ با ایران واز مجاهدین استفاده میکرد و امروز حکومت طرفدار ایران بر سرکارست و رجوی اگر اراده میکرد میتوانست این بخت برگشتگان پیر و فرسوده و مردنی را همچون هزاران هزار پناهجوی در حرکت روانه کشورهای پناه دهنده کند،اینها دیگر مرد جنگی نیستند احتیاج به بیمارستان وآسایشگاه دارند و از نظر روحی وجسمی در بدترین وضع بوده اند ،نا آگاهی رژیم است که به این تیره روزان حمله کرده ویا اینکه از کشتن لذت میبرند والا اینها خود در حال مرگ هستند،هفتهای دوسه تا در لیبرتی و آلبانی فوت میکنند از بس زجر وفشار و سرکوفت شنیدهاند و تحقیر توسط برادران وگماردگان برادر مسعود شدهاند، شما به عکسهای چندین سال پیش گرفته ومنتشر شده از طرف مجاهدین نگاه نکنید اینها5 بار هم در خلال این25 سال در پایگاه اشرف لیبرتی در چنین لباسی نبودهاند،عکسها نشان فریبکاری رهبریت مجاهدین است تا خانواده های کشته شدگان را تسلی بدهند والا عکس این روزهای آنها اشک هر سخت دلی را در میاورد جز مسعود ومریم.
دستگاه رهبریت مجاهدین از خلاصی این افراد وحشت دارد و مرگ آنها ویا کشتارشان را آرزو میکند زنده بودن اشرافیان شری برای مسعود ومریم میباشد چون شهادت آنها رفتار وعمل زشت این سرکردگان را بیشتر وبیشتر بر ملا خواهد کردو آنگاه هم متوجه خواهند شد که اشرف از گولاک ها استالینی بدتر بودهاست.
سلام و درود خدمت جناب نوری زاد گرانمایه . پنج شنیه گذشته به مناسبت سال گشت شهادت مرحوم ستار بهشتی، مراسمی در رباط کریم برپا شد که متاسفانه در هیاهوی رسانه ای سایروس دی ( روز جهانی کوروش) این خبر چندان مورد توجه قرار نگرفت . بنده هم عزم سفر کرده و در مراسم حضور یافتم بسیار امیدوار بودم دراین محفل شما نازنین را ملاقات کنم که با کمال تاثر ممکن نشد .
در این مجلس تعدادی از مادران شهید دیدگاهها و انتظارات خود را در رابطه با قاتلین جگرگوشه های خود ابراز داشتند بخصوص گوهر بانو که تاکید نمودهدف از فریادهای بی امانش جهت معرفی و محاکمه عادلانه عاملان جنایت نه برای فرونشاندن آتش انتقام بلکه جلوگیری از تکرار این وقایع دردناک برای دیگران است .
گهگاهی در مینوی خیال روزی را تصویر می کشم که جانیان و روسایشان دولت خویش را مستعجل یافته و از مرکب قدرت به پایین کشیده شده اند . آنگاه در غل و زنجیر با نگاهی ترسان و تنی لرزان در چنگال عدالت به دام افتاده و منادی به خونخواهی ستارها و کریم بیگی ها فریاد می زند: بای ذنب قتلت؟ … و آنگاه درکلک خیال می بینم که این نامردمان تقاص سالها جنایت و خیانت را به بدترین شکل خواهند پرداخت و من با لذت تمام شاهد ضجر کشیدن آنان می باشم . در این حین ناگه فریادهای این مادران داغدیده چون پتکی بر بنای اوهام من فرود می آید و روح آنیمایی مرا بیدار می سازد و من به خود می آیم و به خود نهیب می زنم ما چون آنان نیستیم . هستیم ؟
در این دست مجالس و یا تجمعاتی چون دوشنبه های لاستیک دنا، انچه اسباب شگفتی ست حضورپرشور بانوان است که اغلب از نظر تعداد بر آقایان می چربد همچنین رواج اندیشه صلح دوستی و خشونت گریزی که خصیصه بارز جنس مونث می باشد و مقبولیت آن در بین مردان معترض جمع . به نظر حقیراین تغییر دیدگاه تحولی شگرف را در اندیشه تمامیت خواه مذهبی و سیاسی ایرانیان نوید می دهد . بنده قصد دارم در این مجال به هزاران سال قبل بازگردم تا ریشه های این تغییر را بهتر دریابم .
در آغاز پیدایش بشر هوشمند به علت جمعیت کم و وفور منابع کمتر تصادمی بین کلنی ها و قبایل مختلف انسانی به وقوع می پیوست در این زمان جنس مونث با برخورداری از موهبت زایش که تداوم نوع بشر را تضمین می کرد تقدس یافته و مورد احترام قرار گرفت چنانچه خدایان نیز با صفات زنانه تعریف شده و در باور انسانها تبلور یافتند . نمونه بارز آن تندیسکهای یافت شده ونوس می باشد که نماد زایش و باروری در عهد حجر است نمونه های فراوانی از این مجسمه ها در سرزمینهای مختلف کشف گردید که توسط مردمانی از نژادهای متفاوت ساخته و پرداخته شده بود لیکن با کمال شگفتی جملگی آنها خصوصیات مشترکی دارند زنی فربه با اندام زنانه برجسته شده و شکمی برآمده به نشانه آبستنی . نام ونوس را باستان شناسان از الهه عشق و باروری رومیان به عاریت گرفته و بر روی این پیکره ها نهادند.لازم به ذکر است الهه ونوس همسنگ آفرودیت ایزد بانوی یونانیان باستان می باشد .
به هر جهت نمود بیرونی این باور ارتقای جایگاه زن و احترام به روح زنانگی در جامعه محدود بشری بود لیکن بتدریج جمعیت انسانهای هوشمند افزایش یافته و ناگزیر رقابت برای کسب منابع طبیعی اغاز گردید و لاجرم این رقابت منجر به بروز جنگ و خونریزی در میان آدمیان شد . در این زمان به تدریج جوهر زنانگی جایگاه سابق خود را از دست داده و روح مردانگی و جنگاوری بر اندیشه بشری مسلط گردید . مردان با قدرت جسمی بالاتر و قابلیت پاسداری از منافع قبیله در برابر هجوم کلنی های رقیب جایگاه بهتری نسبت به جنس مونث یافتند . به این ترتیب زنان جای خود را به مردانی می دادند که در قتل عام همنوعان سرآمد دیگران بوده و خود تبدیل به جنس درجه دوم شدند و این مرد سالاری و یا به عبارت دیگر جنگ سالاری بر سرتاسر تاریخ بشر تا عصر حاضر سایه افکند .
کارل گوستاو یونگ روانکاو سویسی معتقد است در وجود هر مردی جوهری زنانه وجود دارد به نام آنیما و در وجود هر زنی عنصری مردانه به نام آنیموس( کتاب انسان و سمبولهایش) . هنگامی که مرد با روح زنانه خویش پیوندی نادرست و تفریطی داشته باشد نمود بیرونی آن خشونت و جنگ طلبی ست چنانچه رابطه افراطی آن نیز منجر به اختلال در نقش های مردانه خواهد شد . همچنان که تبلور افراط گونه آنیموس در روح و روان زن منجر به پیدایش جبارانی چون کاترین دوم (دختر پتر کبیر و امپراتریس روس) و همینطور ملکه پروشات پارسی خواهد شد .
بنده پا را فراتر نهاده و قصد دارم روح آنیما و آنیموسی را به تمام پیکره جامعه بشری تعمیم دهم . آنیما نماد عشق ، صلح و مداراست و آنیموس نماد برتری طلبی و تمامیت خواهی جامعه در طول تاریخ .من سید محمد جامعه بشری را چون موجودی بدون جنسیت و هرمافرودیت تصور می کنم همچون ساقه ریواسی که اولین زن و مرد عالم یعنی مشی و مشیانه از آن رویش یافتند . جامعه ای که در سیر تکامل خویش در طول تاریخ همواره روح آنیموسی بر آن سیطره یافته و چهره آن را تباه ساخته است . ایرانیان امروز می توانند این پدیده را در انقلاب آنیموسی سال 57 به وضوح مشاهده نمودند آنگاه که جمعیت از زن و مرد فریاد می زد: می کشم می کشم آنکه برادرم کشت .
زمانی که این انقلاب به پیروزی می رسد ماشین کشتار به راه افتاده و به جای صلح و بخشش نفرت و اننقام بالا می گیرد انقلابیون مخالفان را با بی رحمی تمام قلع و قمع کرده و مخالفین نیز اگر بتوانند مقابله به مثل می کنند همانند مجاهدین خلق که به انتقام قتل و شکنجه همقطارانشان به دست عوامل حکومت دست به اسلحه برده و موجی از ترور را رقم می زنند .
لیکن به نظر می رسد در سالهای اخیر روح آنیمای جامعه از خواب سنگین قرون برخاسته و ما به سمت صلح و عشق فرا می خواند. در ماجرای اعتراضات سال 88 نیز این تقابل به وضوح دیده می شود . روح آنیموسی و خشونت طلب جامعه که نماینده آن طبقه حاکم می باشد با روح آنیمایی جامعه یعنی معترضان روبرو شده و این خشونت عریان از جانب طبقه ممتاز، وجدان جامعه را ازاین رویکرد انیموسی و خشونت گرا منزجر ساخته و به جانب آنیما گرایش می دهد و بنده امید دارم این تغییر دیدگاه روزهای بهتری را برای ایران به ارمغان بیاورد .
در پایان لازم دیدم اشاره ای داشته باشم به فیلم تحسین یافته نابودگر2(جیمز کامرون 1991 ) . دیالوگ تاثیر گذاری از زبان لیندا همیلتون( در نقش سارا کانر ) خطاب به فرزندش جان گفته می شود به این مضمون : هنر بزرگ شما مردان کشتن است . روی خیلی از سلاحها اسم و رسم مردان سازنده آن گذاشته شده کلت ، وینجستر ، کلاشنیکف … واقعا شما مردها چه می دانید بچه به دنیا آوردن و زندگی بخشیدن یعنی چه ؟
موفق و پیروز باشید ….
سارا خانم
واقعا این کلینیک نرک اعتیاد آلمانی چه ها که نمی کند! شما رفتی بچه های چون گل رو ترک بدی خودت هم افتادی تو دام اعتیاد! حالا باید فامیل مسیحی شما بیان به همراه بودائی ها شمای نیمه مسلمان متخصص بیهوشی را ببرند ترک بدهند!
در ضمن توصیه میکنم برای رفع هر سو تفاهمی یک اعلامیه بدهید چون هنوز از خاتمیت پیغمبر اسلام مطمئن نیستید هنوز ایمان به قلب شما راه نیافته و دوستان انتظار بیخودی نداشته باشند که چون مسلمان هستند برایشان تو صف داوطلبان بیهوشی پارتی بازی کنید!
این آلمان هم عجب جای با حالیه!..وقتی مریض میشی میری کلیسا تا اول ببینی کی قراره بیهوشت بکنه بعد میری دکتر!
در ضمن برای تائید عقد تون اگه بخواید می تونید استشهاد محلی هم بکنید!..ضرر نداره!..
کجائی هو خشتره!..بچتو کشتن!
ساسانم عزیز
با سلام و درود و ممنون از توجهتان. اگر توجه بفرمائید می بینید بحث بنده در مورد ماهیت “حرام زادگی” از جنبه های مختلف بود و رد اینکه به هیچ وجه چنین مطلبی متصور نیست و اینکه “سارا مقیم فرانکفورت” در استنتاج خود از حرف “سید مرتضی” اشتباه کرده هست. شما دقت دارید که “سید مرتضی” چنین حرفی را نزده ولی “سارا” این رابطه را پیش خود مطرح کرده که درست نبودن عقد شرعی یعنی حرامزاده بودن اولاد!..عرض کردم این نتیجه گیری درست نیست و هیچ جایگاهی ندارد.
در مورد اینکه کسی بیاید و عقد دیگری را بهم بزند من متوجه منظور شما نشدم؟ سید مرتضی بر اساس این بقول معروف “فکت” ها که سارا به اقرار خود مسلمان هست و همچنین همسرش هم مسیحی هست و اینکه میگوید حتما هم در صدد رعایت شرع اسلام بوده، آنجا که میگوید بر مبنای” لکم دینکم ولی دینی” به این عقد رضایت داده، به او گفت که بر مبنای شرعی که او باور دارد این کار اشتباه هست.
سارا خانم می تواند بگوید که بنده اصلا مسلمان نیستم که بخواهم به شرع پایبند باشم و یا اینکه خودم بررسی کردم و دیدم که اشکالی ندارد و یا اینکه اصلا دلم خواست! ..خوب من سئوالم از شما این هست که چطور میشود این عقد را بهم زد که شما ناراحت شدید؟
شما می فرمائید “سید مرتضی” بالاخره نظرش را بگوید یا نگوید؟ ..دوست عزیز بحث یعنی جریانی دو طرفه ..میگوئی و میشنوی!
اما سارا خانم ناگهان موضوع را به حرام زادگی فرزندان چون گلش کشاند که اصلا ربطی به موضوع نداشت و بعد هم با کمال تعجب بحث جالب دیگری را مطرح کرد به این مضمون که شما میگویید من بچه هایم حرام زاده اند ولی شما که اهل دروغ هستید بچه هایتان حلال زاده اند؟..شما دقت فرمودید چه شد؟
ایشان در این مرحله حالا اینطور طرح میکند که کسی که مثلا ریا کار و یا دروغکو هست بچه هایش حرام زاده هستند!..
بنده متوجه شدم که ایشان از فرط مشغله کاری در بیهوش کردن و رفع اعتباد فرزندان بودائی مبتلا به اینترنت که واقعا هم وقت میبرد و بعد بحث با دو روحانی گروه نیاز به همفکری دارد که به ایشان موضوع “حرامزادگی” را توضیح دهیم تا با تکرار مرتب آن برای خودش و خانواده بیش از این مشکل درست نشود. عرض کردم که تکرار این عنوان زشت و ناپسند در حقیقت خود ایشان را در معرض اتهام قرار میدهد. بالاخره ما ایرانی ها به هم کمک نکنیم چه کسی بکند؟
با تشکر از توجه شما نازنین
دوست عزیز
شما که صاحب فتوا نیستید. فقه می گوید سارا دو راه پیش رو دارد یا مرتد است و خونش مباح است و اموالش مصادره است یا ازدواجش باطل. شما کدام یک را ترجیح می دهید؟
یاران
هرکدام که غنیمتش بیشتر است
جناب سید مرتضی
با سلام..من متوجه فرمایش شما هستم و در عین حال با جناب نوریزاد هم هم عقیده هستم که ما نیاز به گفتگوی بیشتر در بین خودمان داریم. من یکی از مشکلات را عدم توانائی در طرح سئوال خوب میدانم. به هر حال ما باید به این سئوالات و گفتگوها عادت کنیم و من بنوبه خود از تلاش شما و سایر عزیزان که علیرغم همه مشکلات زندگی در این مباحث شرکت دارید تشکر میکنم. به هر حال بلطف آقای نوریزاد جمع گفتگو کننده ای را تشکیل داده ایم.
در مورد حدیث منقول از امام صادق ، عین متن آن و مرجع آنرا که در کتاب داستان راستان مرحوم آقای مطهری آمده در ذیل می آورم. فکر کنم یک یا دوسال پیش بود که آقای دکتر خزعلی هم در یادداشتی بر رد ادعای آقای “دانشمند” در مورد اهل سنت از این روایت استفاده کرده بود. امید وارم مفید باشد.
“دوستیی كه بریده شد
شاید كسی گمان نمی برد كه آن دوستی بریده شود و آن دو رفیق كه همیشه ملازم یكدیگر بودند روزی از هم جدا شوند. مردم یكی از آنها را بیش از آن اندازه كه به نام اصلی خودش بشناسند به نام دوست و رفیقش می شناختند. معمولاً وقتی كه می خواستند از او یاد كنند، توجه به نام اصلی اش نداشتند و می گفتند: «رفیق. . . » .
آری او به نام «رفیق امام صادق» معروف شده بود، ولی در آن روز كه مثل همیشه با یكدیگر بودند و با هم داخل بازار كفشدوزها شدند آیا كسی گمان می كرد كه پیش از آنكه آنها از بازار بیرون بیایند رشته ی دوستی شان برای همیشه بریده شود؟ ! .
در آن روز او مانند همیشه همراه امام بود و با هم داخل بازار كفشدوزها شدند.
غلام سیاه پوستش هم در آن روز با او بود و از پشت سرش حركت می كرد. در وسط بازار ناگهان به پشت سر نگاه كرد، غلام را ندید. بعد از چند قدم دیگر دو مرتبه سر را به عقب برگرداند، باز هم غلام را ندید. سومین بار به پشت سر نگاه كرد، هنوز هم از غلام- كه سرگرم تماشای اطراف شده و از ارباب خود دور افتاده بود- خبری نبود.
برای مرتبه ی چهارم كه سر خود را به عقب برگرداند غلام را دید، با خشم به وی گفت:
«مادر فلان! كجا بودی؟ » .
تا این جمله از دهانش خارج شد، امام صادق به علامت تعجب دست خود را بلند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 292
كرد و محكم به پیشانی خویش زد و فرمود:
«سبحان اللّه! به مادرش دشنام می دهی؟ ! به مادرش نسبت كار ناروا می دهی؟ ! من خیال می كردم تو مردی باتقوا و پرهیزگاری. معلومم شد در تو ورع و تقوایی وجود ندارد. » .
– یابن رسول اللّه! این غلام اصلا سندی است و مادرش هم از اهل سند است.
خودت می دانی كه آنها مسلمان نیستند. مادر این غلام یك زن مسلمان نبوده كه من به او تهمت ناروا زده باشم.
– مادرش كافر بوده كه بوده. هر قومی سنتی و قانونی در امر ازدواج دارند. وقتی طبق همان سنت و قانون رفتار كنند عملشان زنا نیست و فرزندانشان زنازاده محسوب نمی شوند.
امام بعد از این بیان به او فرمود: «دیگر از من دور شو. » .
بعد از آن، دیگر كسی ندید كه امام صادق با او راه برود، تا مرگ بین آنها جدایی كامل انداخت [1]
________________________________________
[1] . كافی ، جلد 2، باب البذاء، صفحه ی 324؛ و وسائل ، جلد 2، صفحه ی 477.
یاران عزیز
سلام علیکم
ممنون از پاسخ شما و فهم درست شما ،من در بین بحث های گذشته به نکته امضاء و تایید اسلام نسبت به نکاح و ازدواج های بین اقوام و مذاهب و ملل مختلف بین خودشان ،اشاره کرده بودم ،این از مسلمات فقه اسلامی است ،و اسلام هیچ گاه ازدواج های رایج بین مذاهب و ملل مختلف بین خودشان را بصرف خارج بودن آنان از قواعد اسلام یا عدم شرائط مورد نظر در شریعت اسلام نفی نمی کند ،و نکاح آنان را مورد تایید و امضاء قرار داده است ،این روایت که منحصر هم نیست و روایات دیگری نیز در این مضمون وجود دارد و مورد فتوای فقیهان فریقین هست ،یکی از ادله چنین رویکردی است ،بنابر این فرضا حتی اگر زن و مردی سابقا مشرک و مشرکه بوده باشند و بین خود نکاح کنند و دارای فرزندانی شوند همه آن فرزندان فرزندان مشروع حاصل آن نکاحند و اگر فرضا هردو طرف ازدواج یعنی مشرک و مشرکه بعد مسلمان شوند ،تداوم نکاح آنان در دین اسلام و ترتب لوازم و احکام مربوط به نکاح مثل ارث و محرمیت و سایر لوازم نیازمند تجدید عقد جدید نیست ،من از درک و توضیحات شما تشکر می کنم ،و اضافه می کنم آنچه که عرض شد فقط بیان حکم اجماعی بین فریقین (شیعه و سنی) بود مبنی بر اینکه ازدواج ابتدایی زن مسلمان با اهل کتاب جایز نیست ،در این زمینه سوال و جوابها و بحثهایی استدلالی بین بنده و یکی از دوستان این سایت در جریان است که نظر علاقمندان را به آن جلب می کنم.
ممنون از شما
سارای گرامی
میدانم که موتور محرکه شما عاطفه است. شما که زمانی بین ما زندگی کزده اید مهر و عاطفه را از ما آموخته اید. ما نیز دیروز متولد نشده ایم.سابقه تاریخی 10 هزار ساله داریم. به معنویت بسیار علافه مندیم. وقتی ا ز غار بیرون آمده ایم اول خورشید را دیده ایم عاشق خورشید شده ایم گفته ایم باید مثل خورشید باشیم با همان گزما بخشی با همان مهر.
اما در طول تاریخ مورد بی مهری های بسیار قرار گرفته ایم. مورد هجوم اقوام وحشی و بیابان گرد و پشت کوهی قرار گرفته ایم. آنها بر ما حکومت کرده اند. شقاوت و توهمات بسیاری را بر روح و ذهنمان ریخته اند. مهر درون قلبمان گاه بسیار درخشیده است گاه سو سو زده است اما هرگز خاموش نشده است.
در طول تاریخ بسیار اندیشیده ایم. اما از همه چیز در هراسیم حتی از خود اندیشیدن. بیش از همه از خود در هراسیم. از سایه خود می ترسیم. در مورد همه چیز اندیشیده ایم اما هیچ نمیدانیم. صاجب یک امام و یک مقام معظم هستیم آنها همه چیز میدانند. میترسیم خود باشیم و ما را نه اماممان دوست بدارد و نه مقام معظممان.
من یک استاد دانشگاه خاک بر سر هستم.
من از دانشجویان خود میترسم. دانشجویان من از من میترسند. من از نماینده مقام معظم میترسم. نماینده مقام معظم از دانشجوی حزب اللی میترسد.
هر روز که وارد دانشگاه میشوم و از جلوی اتاقک حفاظت ر د می شوم اول باید قبافه خاک بر سری بگیرم تا انها مظنون نشوند هر لحظه ممکن است کسی بر من مظنون شود . نان مرا آجر کند و من که چهره معصوم دختر 4 ساله ام را در دهن مجسم میکنم از هر شهامتی صرف نظر میکنم از جمله شانه زدن مو هایم را…
هیچ ریسکی نباید بکنم گرسنگی دختر 4 ساله ام را تاب نمیاورم. از وقتی که یک کاپشن چروکیده پوشیده ام وضعم بهتر شده است. همه مرا حاجی صدا میکنند. اینطور آدم احساس امنیت میکند. دیروز زفته بودم یک دانشکاه دیگر آدرس یک نفر را پرسیدم یک دانشجوی بالا بلندی بود او مودبانه به من پاسخ داد گفت انطرف است آقا. من یک لحظه بر خود لرزیدم گفتم حتمن این دانشجو فهمیده است که من حزب اللهی نیستم و مرا اقا صدا میکند. اما وفتی به چهره او نگاه کردم دیدم صورتش را دو تیغه کرده بود و حزب ااهی نیست خیالم راحت شد. یعنی اینطور است از اینکه کسی به من احترام بگذارد بیشتر در هراسم. در همان پوست خاک برسری بیشتر احساس امنیت میکنم. یک حاک بر سز دوست داشتنی مورد تایید مامور حفاظت دانشجوی حزب ااهی نماینده مقام معظم خود مفام معظم و البته حضرت امام.
در کلاس وفتی درس میدهم نمیدانم خودم هستم یا ترس هایم و یا توهماتم و یا توهمات نماینده مقام معظم و یا توهمات خود مفام مغظم. اما یک چیز میدانم هیچ ریسکی جایز نیست. باید توهمات همه باشم باید خاک بر سر مخلص همه باشم.
باید برده جهالت های همه باشم.
حالا سارای گرامی شما که از آن بالا از فرانکفورت به اوضاع و احوال ما می نگرید برای ما بسیار مغتنم اید. شما من هستید با همه عاطفه و مهر اما بی ترس و جهالت! از ما چه می گویید؟
باز هم برای شما نامه خواهم نوشت.
کاوه گرامی من نه تنها از این مفتخوران متنفرم بلکه اگر دستم برسد همه را جمع کرده و در کویر لوت به آتش می کشم و حرف زدن از خرافات و اراجیف اسلامی را ممنوع می کنم تا نسل این /////////// از میان برداشته شود!دوست من ما با مشتی جنایتکار و قاتل که شوخی نداریم.اینها //////////// و بویی از انسانیت نبرده اند.
—————————
مزدک گرامی، با پوزش، داعش هم آیا با مخالفین خود همین کار را نمی کند؟ همه را یکجا جمع نمی کند و به آتش نمی کشد؟ منتقد باشیم اما داعشی نباشیم. باشد؟
با احترام
.
داعش نسبت به این مردک صاحب تساهل و تسامح است!
جناب نوریزاد با درود.شما درست می فرمایید ولی چرا داعش مگر //////////////// درایران کمتر از داعش کشته اند و ویرانی ببار اورده اند؟حرف من یک اگر است ولی آنها در همین الان دارند می کشند و شکنجه و اعدام و غارت و تجاوز به ابتدایی تیرن حقوق مردم می نمایند.نکند انتظار پهن کردن فرش قرمز برایشان دارند؟
مصلح جان من کاری به اینکه تو در اسمانها و ملکوت در پروازی و یک یکروز در حال موتی و حلالی از نوریزاد می طلبی بخاطر اینکه نمی توانی در تظاهراتش شرکت کنی و یک روز قبراق در مرغزاری و یا تبلیغ ////////// می کنی ندارم.فقط بمن بگو اینهمه ملکوت و آسمان ریسمان بمن انسان آسمان جلی که در فکر نان و سرپناه و یک زندگی ارامم چی؟مصلح جان من نه با دین تو و نه با ایمان تو و نه با خدای تو دشمنی ندارم اصلا نه من به آن معتقدم و نه کاری به ان دارم.من دنبال یک زندگی ارام و بی درد سر در زادگاه خودمم.دین تو و اسلام تو پیش کشت ///////////!اقا جان حرف ما اینست که ایران یک سرزمین بزرگ است و ملک مشاع تمام ایرانیان از هر دین و عقیده و نژاد و جنسیت …است تنها ملک مسلمانان نیست.و ما آدمهای آزاد و خرد مند می توانیم بدون جنگ و خونریزی و تجاوز به حقوق یکدیگر و با احترام بهمدیگر و رعایت قانون با هم زندگی کنیم .آیا این حرف بی ربطی است یا توقع زیادیست؟
آخر تو كه هستى اى ///////////// تهوع آور كه در نوشته هاي اخيرت افتخار مى كنى كه اى كاش حرامزاده
بودى و اكنون اعلام مى كنى حاضرى مثل داعش همه مخالفان عقيده ات را يكجا جمع كرده و آنها بكشى
من نمی فهمم چرا یک مسلمان باید تا اینحد ///////// کینه توز باشد که مثلا در جواب توهینی نتواند به توهین به خود شخص اکتفا کند!بابا جان فرض کن فردی کافر به دین شما و خود شما و مقدساتتان توهین می کند.آیا بس نیست که خود شخص را هدف قرار دهید؟شاید پدر و مادر و سایر اقوام ایشان اصلا با آنچه این شخص نوشته یا گفته موافق نیستند.خب ایا درآنصورت شما مسلمینی که به مردمی بدون کوچکترین اشنباهی یا جرمی توهین کرده اید احساس گناه نمی کنید(نمی گویم بی وجدانی یا جرم یا تقصیر …چون برای شما مسلمین جرم کردن و ضدیت با قانون از همه چیز راحت تر است.)؟
الحمد لله كه اعتراف مى كنى نمى فهمى خوب فهم و شعور تو در حدى نيست كه معنويات را درک كند
معنویات را که خمینی تا آسمان هفتم بالا برد حالا شما بپر سوار اتوبوس مجانی شو تا معنویاتت را باد نبرد.
معنویات درک کردنی نیست. چپاندنی است.
amir
9:55 ب.ظ / اکتبر 30, 2015
جناب مزدک زن ومردی که باهم تصمیم به ازدواج بگیرند چه در محاضر قانونی وچه در خانه توسط یک اخوند منظورشان فقط همخوابگی نیست بلکه شروع یک زندگی مشترک هست اگر شما با احوندها مشگل دارید لطفن به کسانیکه تصمیم به ایجاد یک زندگی جدید دارند توهین نکنید
دوست گرامی من بهیچ وجه به انسانهای شرافتمندی که در دایره ایی از خرافات گیر افتاده اند توهین نمی کنم.من اصولا مشکلی با دین و اعتقادات مردمیکه دینشان و اعتقاداتشان را در حریم خصوصی خود قبول دارند و به آن عمل می کنند ندارم.من با چنین دین و اعتقاداتی هیچ مشکلی ندارم چون اصلا بمن مربوط نمی شود.بحث من معنی /////////// است که آخوند می خواند و بر مبنای آن مردمان یک جامعه را به حرامزاده و حلال زاده تقسیم می کند.شما دوست من خود را جای فرزندان همین سارا خانم و یا ملیونها انسان آزاده ایی که تنها بخاطر عشق بهمدیگر با هم بدون هیچ تشریفات مذهبی زندگی می کنند و دارای فرزندانی هستند بگذارید تا عمق تاثیر روانی چنین اراجیف ////// را که از حلقوم مشتی ////////////// در می اید بفهمید.دوست ارجمند اگر پدر و مادر گرامی شما و ملیونها انسان دیگر به چنین //////////// افتدا نمی کردند و خود را مدیون این ///////// ها نمی دانستند و فکر خود را بکار می بستند ما به چنین روزی نمی افتادیم که آخوندی با پروریی به انسانهای شریفی که به اندازه هر چه آخوند از اول تا کنون بوده به بشریت خدمت کرده اند توهین کند.دوست گرامی هم شما و هم پدر و مادرتان و هم ملیونها مسلمان مقصرند و در توهین به انسانی با شرف و فرزندانش مقصرید.من برای بازرگان همیشه احترام قایل بوده ام و واقعا ایشان را انسانی درست و معتقد و بمعنی واقعی پاکدامن میدانم ولی خدمت او را به ////////// اسلامی را هرگز نبخشیدم.چون پاکدامنی و درستی هر چند مهم و ارزشمند است اما زیرکی و تدبیر و سیاست و خرد ورزی در امور درعین پاکی و صداقت تعیین کننده است.دوست ارجمند شما خود معنی صیغه عقد رابفارسی بخوانید. من به کسی توهین نکرده ام .جناب ناشناسی مرا ناپاک و حرامزاده خوانده من نیز در جوابش نوشته ام تا با رجوع به خرد خویش قضاوت کند.شما را نیز به معنی صیغه عقد ارجاع می دهم.در ضمن من در کجا گفته ام که مقصود از ازدواج تنها همخوابگی است؟دوست ارجمند من گفته ام که ….معنی صیغه عقد اقرار گرفتن از زن برای همخوابی با مرد در مقابل وجهی معلوم است.خب شما بفرمایید فرقش با فاحشه گی چیست؟
دوست گرامی در اسلام عشق معنی ندارد چون عشق در محیطی معنی می دهد که برابری کامل بین زن و مرد و یا زن و زن و یا مرد و مرد …هست.ما دراسلام تنها جاده ایی یکطرفه داریم که بمرد ختم می شود.تو خیال می کنی مادر و پدر من و یا شما و یا ملیونها ایرانی عاشق و معشوق بوده اند که با هم ازدواج کرده اند؟ کافی است به لیلی و مجنون نظامی و شیرین و فرهاد …سری بزنید.دوست من تعلیمات اسلام با عشق مغایر است.عشق بین زن و مرد در اسلام نمی تواند وجود داشته باشد.ادبیات اسلامی پر از ///////// است که عشق رامربوط به موجودات زمینی نمی دانند.مغز یک مسلمان به اسمان قرض داده شده هر چند که با ولع به امکانات مادی زمینی نه تنها دست یازیده بلکه برای بدست اوردنش از هیچ ///////////// کوتاهی نمی کند.همین آخوندها را ببین ///////// دنیا دارند ولی تا بخواهی فکرشان در آسمانها و ملکوت در پرواز است.
مزدک گرامی من هم عربی میدانم هم فارسی لذا از صیغه عقد که توسط آخوند خوانده میشود مطلعم وعقیده من این بوده وهست که ازدواج بین زن ومرد احتیاج به صیغه اخوند ندارد ولی لازم هست که جهت هویت فرزند انان در مراجع قانونی ثبت شود نوشته من ارتباطی با عشق و ممنونعیت ان در اسلام ویا در سایر ائینها و مذاهب نداشت ضمنن پدر مادر شما را نمیدانم ولی پدر مادر من سواد خواندن و نوشتن هم نداشتندوصد سال پیش در شهرستان کوچکی از اذربایجان ازدواج کردند حالا شما توقع دارید که انها نمیبایستی از طریق مذهبی توسط احوند عقد میکردند وچون با این روش ازدواج کردند پس مقصرند شما خودتان هم میدانید که فرق ازد واج قانونی چه توسط صیغه عقد و چه در محاضر قانونی با فاحشگی تفاوت دارد انتقاد شما به این رسم اسلام وارد ولی وقتی توانستیم مردم رادر مسیر بهتری وجامعه ازادتری رهنمون شویم خود بهخود این سنتها از بین خواهد رفت هم اکنون در کشورهائی که مردم مسیحی یاکلیمی هستند نیز عده ائی در کلیسا و کنیسه ازدواج میکنند تا سپاس ودرور
جناب نوریزاد این اسرار فاجعه آلودگی خوزستان و مدارکش در فایلی زیپ بنام سهم عراق در آلودگی خوزستان
ریزگردهای خوزستان دارای بیشترین میزان آلودگی مواد رادیو اکتیو است نظرات مستند و معقول و منطقی برخی کارشناسان مطلع
ارنستوکارمونا و گزارشهای او
جنگ اتمی با اسب تروآئی که نامش بمب پاکساز یا پدر بمبها یا برادر بزرگتر یا بمب ضد سنگر که مدعی هستند مدل جدیدش را با کمترین ضایعات تولید کرده اند،همه یکی است و از یک فرمول تبعیت می کند بمب و مهمات مسلح به اورانیوم است که درعراق و در افغانستان از آن استفاده شد،آیا ضایعات ضعیف شده ،گزارشها فاجعه را بازگو میکنند.
ضایعات چنین جنگی، نخستین بار نزد سربازان قدیمی آمریکائی در نخستین جنگ خلیج فارس مشاهده شد. ضایعات ژنتیک را به همسرانشان سرایت داده بودند، و سپس سیر تحولی آن هم چون میراثی هیولائی به فرزندانشان منتقل شد.
240000 سرباز از عوارض دائمی رنج می برند، و 11000 نفر از آنها نیز مرده اند، تقریباً تمام این گوشت های دم توپ از اقشار فقیر، و از اهالی آمریکای لاتین و آفریقائی های آمریکائی و یا آسیائی بوده اند. تأثیرات سلاح های بکاربرده شده بین اهالی افغانستان و عراق از این نیز وسعت بیشتر و اسفناکتری دارد.
هزاران کیلوگرم اورانیوم روی عراق و افغانستان ریخته شده است. تأثیرات غبار فلزی توسط باد، طوفان شن، آب و حیوانات تمام منطقۀ اطراف را به اورانیوم آلوده کرده است : ایران، پاکستان، ترکیه، ترکمنستان، چین، هند، عربستان سعودی، سوریه، لبنان، فلسطین و اسرائیل. تمام این مناطق آلوده شده است.و طبیعت این مناطق بادهایی دارد که خاک آلوده را با خود میبرد و مطابق آزمایشات انجام شده این آلودگی در حال گسترش به خاک ایران است
چنان که در آثار باقیمانده قابل مشاهده است، برخی بر این عقیده هستند که ایالات متحده به شکل پنهانی در اطراف کابل مینی بمب اتمی آزمایش کرده است، و هیچ کس، البته بجز قربانیان، از این واقعه مطلع نشده اند. از ده سال پیش تا امروز اطفالی بدون چشم بدنیا می آیند و به دلیل ضایعات ژنتیک هیولائی متولد می شوند. دولت واشنگتن و رسانه ها دور چنین اطلاعاتی را حصار آهنی کشیده اند.
گروهی از پزشکان، و والدین سربازان قدیمی و روزنامه نگار برای افشای آلوده شدن منطقۀ آسیا و اروپا مبارزه می کنند.
سرطان هزار درصد افزایش یافته است
تمام این موارد توسط بررسی های سالیانۀ «طرح سانسور»(1) در دانشگاه سونوما (2) در کافرنیا افشا شده است . هیئت پژوهشی هر ساله 25 موضوع سانسور شده توسط رسانه های و روزنامه های پر اهمیت در ایالات متحده را معرفی می کند. پیام ضمنی چهارمین بیانیۀ این گروه به عبارت زیر است :
علیه تشعشعات اتمی آرام و بی سر و صدای منطقۀ آسیا و اروپا که بخاطر منافع صنایع اتمی و ارتش ایالات متحده صورت گرفته است، هر چه زودتر باید اقدام کنیم.
در جریان عملیات طوفان صحرا زمانیکه گارد ریاست جمهوری عراق خود را آماده به مقابه با نظامیان اینگلیسی میکرد و نیروهای اعتلاف در حال بررسی آخرین اطلاعات بودند ناگهان آژیر پایگاه ظهران بصدا درامد و موشک اسکاد عراقی به مجموعه اداری کوچکی از پادگان برخورد کرد و پنج خودرو نیز منهدم و ساختمان سربازان آتش گرفت ،ای وای بیست سرباز داخل ساختمانها و خودروها کشته شده اند و دوبرابر هم زخمی جلسه ای رسمی به فرماندهی ژنرال شواردسکوف برقرار بود گارد ریاست جمهوری عراق توانسته بود با کمک روحانیون و چراغ سبز سپاه پاسداران از نیروهای محلی شیعه دو تیپ نیرو اطراف بصره بسیج کند محل استقرار آنها اطراف عماره.تا نجف بود در مقابل صدام حسین دستور تحویل 540 کیلو کیک زرد آزمایشگاه هسته ای موصل را به افرادی از سپاه داده بود که اکنون در بصره بودند همچنین محموله دیگری از بغداد بطرف بصره از پایگاه اطراف فلوجه می آمد ،تمام اطلاعات از ناحیه ….داده شده بود که خود در جریان مذاکره با ایرانیها بوده ،باید جلوی دستیابی ایرانیها به این محموله ها گرفته میشد و زمان و مکان حمله به کامیونها این پیام را به ایرانیها میداد تا از نفوذشان بنفع استقرار حکومت صدام استفاده نکنند و تا پیروزی کامل ائتلاف در عراق علیه نیروهای ما بتوسط چریکهای شیعه اقدامی نکنند کجا باید ما ضربه مشت بزرگ را میزدیم ،ژنرال انگلیسی که نیروهایش میبایست معبر فاو و بصره را سریعا باز میکردند تا بقیه نیروها بتوانند بسرعت از کشتی ها پیاده شده و خود را به جاده بصره فلوجه برسانند خود را در مقابل یک دشمن خطرناک غیر منتظره میدید که قطعا تلفات نیروهای تحت امرش را بالا میبرد ،در حالیکه با مشاوران خاص خود برای کنار زدن نیروهای شیعه بدون درگیری مذاکره میکرد ژنرال آمریکایی گفت شما دویست سال منطقه بصره را میشناسید ناگهان آژیر پایگاه ظهران بصدا درامد و موشک اسکاد عراقی به مجموعه اداری کوچکی از پادگان برخورد کرد و پنج خودرو نیز منهدم و ساختمان سربازان آتش گرفت ،ای وای بیست سرباز داخل ساختمانها و خودروها کشته شده اند و دوبرابر هم زخمی همه چیز بهم ریخت عصبانیت و اضطراب در چهره ژنرالها بعد کنار گذاشتن ماسکهای شیمیایی بخوبی پیدا بود شانس آوردیم شیمیایی نبود و بسرعت دوباره همه جمع شدند و منطقه ای نا معلوم را روی نقشه نشان دادند و ژنرال انگلیسی با خوشحالی میرفت تا با فرماندهان کماندوها و نیروهای مستقر در ناوهای نیروبر صحبت کند قطعا آنها تحمل تلفات را نداشتند و قطعا همان شب آنها مشت بزرگ را کوبیدند ولی کجا ؟که هم فرماندهان سپاه ببینند و هم کامیونهای حامل کیک زرد نابود شوند و هم نیروهایی که به کمک ارتش عراق آمده بودند از سر راه برداشته شوند و یا با دیدن توان نظامی و کشتار جمعی اعتلاف به خانه برگردند شب در منطقه محشری به پا بود و انفجار عظیم همراه با مکش هوا و طوفان تا هشت بار در اطراف بصره اتفاق افتاد و روز بعد همه چیز تغریبا آرام بود و شنود بیسیمهای فرماندهان عراقی به ….سپرده شده بود و گاهی خود نیز با آنها حرف میزد من از او پرسیدم کامیونها چه شدند نگاهی به افسر اطلاعاتی آمریکایی انداخت که کنارش نشسته بود و او سری تکان داد یعنی مشکلی نیست اینجا تمام اطلاعات ثبت میشود و باید بدانند چه کسی به چه کس دیگری چه اطلاعاتی داده و اشتباه محاسبات تلفات را بالا میبرد نکته ای که شدیدا شهروندان ما به ان حساسیت دارند و او گفت قطعا کامیونها هدف قرار گرفته اند ولی برخی گزارشها از تجمعاتی پیرامون آنها حکایت دارند ،متوجه شدم که این محموله خطرناک را احتمالا داخل محموله مایحتاج غذایی ارتش گذاشته بودند و انهدام آنها در کنار کامیونهای دیگر که حامل مواد غذایی بوده مردم گرسنه اطراف را به محل کشانیده و امکان بمباران دقیق بوسیله A10 ها عملا وجود ندارد از طرفی گزارشها از حضور اولیه تعدادی ایرانی رده بالا در محل داشت و آنها باید سالم به ایران بازمیگشتند تا پیام اعتلاف را که به چشم خود دیده اند به رهبران ایران برسانند ،در آن زمان شرایط به شکلی بود که دائما از اقدام علیه ایران صحبت میشد ولی وقتی با ژنرالها صحبت میکنم آنها در حرفهایشان از گزینه روی میز رئیس جمهور میگیند ولی نقشه راهی ندارند در حالیکه در مورد عراق از یکسال پیش یا پیشتر وقتی با ژنرالی صحبت میکردی طوری حرف میزد که انگار الان نقشه راهها و فرودگاههای عراق را چک میکرده آنها ارزیابی جنگ در حداکثر سه روز و پیشروی و پاکسازی تا بغداد را در پانزده روز در سر میپروراندن ،البته همیشه بزرگ کردن ارتش طرف مقابل و قدرتمند دانستن موشکها و نیروی هوایی دشمن تاکتیکی است که جواب میدهد و دشمن را مقرور و فرماندهان خودی را سختگیر میکند تا تلفات پایین بیاید و در آخر کار هم پهلوانی قدرتمند را بزمین زده اند در 3روز ،دیدگاه ژنرالها حداقل در مورد ایران کاملا متفاوت است تقریبا همه آنها مدتی ایران بوده اند و خاطرات خوبی دارند با ایرانیها دارند ،دقیقا بر عکس عربها را قابل اعتماد نمیدانند و هیچ وقت نتوانسته اند روابطی شخصی با آنها داشته باشند ،فکر میکنم ایرانیها بعد بوش که فعلا اسب جنگ را سوار شده رابطه خوبی با آمریکا برقرار کنند و مسیر سیاسی منطقه رااصلاح کنند ولی منطقه مرزی بصره باید سریعا توسط ایرانیها یا عراقیها بررسی و مردم شهرهای مرزی موقتا منتقل شوند و موضوع تا زمانیکه آمریکاییها خودشان هستند بررسی و پاکسازی منطقه به خود آنها سپرده شود اگرنه بسیار بری مردم محلی کشنده است مخصوصا که دوست مصریم میگفت خاک منطقه جنوب عراق سیار است و باد آنرا تا نواحی شرقی ایران میبرد ،من الان که گزارشم را ویرایش مکنم اثبات شده که بمبهای پاک ساز یا نوترونی دارای همان عوارض وحشتناک پدران خود و بمبهای اتمی هستند و از ….پرسیدم در مورد خاک اورانیوم موصل و محموله ای که قبلا از نجیریه وارد عراق شده بود ،گفت اگر انها جمع آوری نشوند بسیار سمی و خطرناک تر از هر چیزی هستند باید به مردم عراق مراجعه کنیم و آموزشهای لازم را بدهیم ،آنها بدست ما مشکل دار شدند مسئولیت ما زیاد است ولی ایرانیها بهداشت بسیار متففاوتی دارند و قطعا آنها میدانند چه کنند و مطمئن هستم میتوانند از کمکهای غربیها هم برخوردار شوند تمرکز ما روی محله های اطراف جاده مرگ باید باشد.تمام .ولی به نظر بنده حکومت ایران بدلیل پنهانکاری در شکست نیروهای عراقی و اقدام مخفیانه برای تحویل دو کامیون کیک زرد تولید عراق که با توجه به ردگیری فوری غربیها در حین عبور در نزدیکی بصره بوسیله موج انفجار یکی از بمبهای نوترونی منهدم گردید،این فاجعه زیست محیطی را مسکوت گذاشته و درگسترش آلودگی به خاک ایران و ایجاد بیماری برای هزاران خوزستانی که در معرض ریزگردها آغشته به فلز اورانیوم قرار میگیرند مقصر و مسئول اصلی است و ازحداقل کار ممکن یعنی شکایت رسمی از استفاده کنندگان و دعوت از آنها برای پاکسازی منطقه تا کنون خوداری کرده است،(نظر مترجم)
کار کار دشمنه. آلودگیهای نفتی و گازی هم. آخه باز نشسته عزیز، اتمیات که باران اسیدی نمی بارونه. البته ویرایش متن جای تشکر دارد. همینطور آرای رای دهندگان محترم.
سید مرتضی بفرمایید چرا مجاهدین شوخی می کنند که کشته گانشان شهیدند؟مگر شما //////////// آنها را نکشته اید؟مگر آنها شما را پیروان یزید نمی دانند؟خب درست بهمان دلیل که علی و حسین یاران معاویه و یزید را شهید نمی دانستند معاویه و یزید هم کشته شدن علی و یزید را شهادت نمی دانستند.شما ثابت کنید که اسلام شما از اسلام مجاهدین چربی اش بیشتر است.راستی میشه دست از سر ما مردمیکه از همه شما چه مجاهد چه آخوند و چه یزیدی و چه حسینی //////////// و خواستار زندگی عادی و دور از زشتی و پلاشتی و قتل و جنایت و تحقیر و انسان ستیزی /////////// هستیم بردارید؟آیا بنظر حضرت ایه الله …ایت تقاضای زیادیست ؟
جناب رضا اولا کلمه الله را بکار گیر و نه خدا که اسمی عام است.چون خدایان دیگر چنین نظری چون الله شما مسلمین در مورد بندگانشان ندارند و بعضی از خدایان اصلا بنده ایی ندارند و ساخته بشرند و یا همجنس بشر و رفیق و همدم و همدرد بشرند .اگر الله بر قلبشان مهر زده خب تو و عبدالله و آخوند مرتضی و …نه سنه؟خب مگر آنها بندگان الله نیستند؟خب الله اینچنین خواسته و همین تبعیض بین بندگانش ///////////////.شما فرض کن الله یک پدر است و بین فرزندانش چنین تبعیضی قایل شده که عده ایی را کور و کر و لال کرده وجدانا (البته اگر وجدانت را به الله قرض نداده ای و تعصب همه چیز را از تو نگرفته و از انسانیت تخلیه ات نکرده) //////////
این سیوال من هم هست. البته خیلی شبیه به این سیوال. اگر نگویند کفر است و توهین. چند دفعه هم پرسیدم ولی کسی محلی نگذارد.
فی قلوبهم مرض و زادهم الله مرضا. در قلوبشان مرض است و خدا بر مرض آنها می افزاید. من که نتوانستم بفهمم. خیلیها هم ممکن است فکر کنند نفهمم. دیگه بدتر (چون اینهم اضافه می شود به سیوال)
اولا چرا در قلوب آنان مرض است. مگر بیماری و شفا، دست خداوند نیست؟ مگر او نیست که زنده می کند و میمیراند؟
فرضا هم که نباشد و اینان مثلا خودشان به اختیار خودشان مریض شده اند. مریض جسمی، قلبی، فکری یا هر مرضی.
خدا چرا باید مرض اینها را زیاد تر کند؟ فرض کن اینها لجوجند و معاندند. چرا خدا هم لجبازی می کند و به جای شفای آنها و هدایتشان بر مرض آنها می افزاید؟
شما ببینید از یکطرف بیغمبر خدا چقدر زحمت و مرارت می کشد که اینها را هدایت کند و لی خداوند، پشت صحنه، هی به مرض اینها اضافه می کند. آیا خداوند پیامبر خود را هم سر کار گذاشته؟
سلام به سارا از فرانکفورت
درباره حضرت ابراهیم فکر می کنم چون بنا بوده طفل شیرخواره پاهایش را به زمین بکشد از تشنگی تا چشمه زمزم ایجاد بشه و یا چون قرار بوده هاجر بین صفا و مروه بدود تا بعدا سعی بین صفا و مروه اینجاد بشه حضرت ابرایهم اینکارو کرده زن و بچه اش را تنها گذاشته برگشته وگرنه هیچکس اینکارو نمی کنه
آقای نوریزاد سلام
این طور کامنت نویسی مدتهاست تکرار می شود ،و کامنت هایی به این صورت که نام شما را می نویسد و چند حرف را نامفهوم ردیف می کند،در مواردی هم مطلب ذیل آن هست مثل اواسط این صفحه ،این ابهام و سوال ایجاد می کند که این طور کامنت نویسی که :غغغغغ با نام شما چه معنایی دارد؟ اینطور کامنت ها با این نام از شماست؟
با احترام
————————–
بعضی ها به این شکل تفریح می کنند. من روزی چند تا از این ها را حذف می کنم
با احترام
.
سلام استاد، حتما خبر داری که در ایلام و چند جای دیگه سیل اومده ولی در اینجا خسارت باور نکردنیه، همیشه مسئولین از کم آبی ناله میکردن ولی حالا که بارون هم میاد ما از نعمت آب بی بهره هستیم و چند روزه آب قطع شده و ما آب رو از زیر ناودون ها جمع میکنیم، آیا در همه جای دنیا همین رسمه!؟ چطور ممکنه که سیل آسفالت خیابون رو بکنه و زمین گود بشه؟ مگه زلزله است یا موشک باران؟ چرا این مسئولین که برای همه جای دنیا شاخ و شانه میکشن در برابر یه باران اینقدر ناتوان هستن، وقتی یک نفر در فلسطین کشته میشه اینا تا چند روز در تلویزیون عزاداری میکنن ولی شهروندان من که در این سیل کشته شدن، از تلویزیون برنامه نژادپرستی در آمریکا پخش میشه و گویندگان خبر با چهره ای بی تفاوت خبر از این واقعه میدن انگار که شهر ما جزیی از این کشور نیست!؟ آیا خون کسانی که در منا فوت شدن از خون ما رنگین تره!؟ ما که نه سنی هستیم و نه مخالف و نه چیزی ولی مثل غریبه ها، یتیم و بی کس هستیم! استان من دارای دومین منابع گازی در کشور است و ذخایر عظیم نفت و.کشاورزی و معادن سیمان و.. ولی زیرساخت های شهری اینقدر مسخره و پوچ هستن که هراتفاقی بیفته درهم میشکنه، کجای دنیا ثروت جایی رو برای جاهای دیگه خرج میکنن و مردم اون دیار باید در فقر و اعتیاد و بیکاری غوطه ور باشن؟ ما که به حتی تلفن های مسئولین شهری هم زنگ میزنیم جوابگو نیستن، تنها کسی که در عمرم بهش نامه نوشتم و جواب داد شما بودی، نه اونها که دم از مخالفت با این حکومت میزنن و داعیه مردم داری دارن هیچوقت جواب پیام های منو دادن نه کسانی که که در این حکومت هستن، مردمی که بخاطر کاپیتان یک تیم ورزشی در جامعه و فضای مجازی غوغا به پا میکنن این مواقع کجا هستن؟ از چه دردی حرف بزنم..
بانو سارا
شما واقعا الگوی یک خانم با کمالات هستید و من از نوشته های شما خیلی چیزها در مورد آلمان یاد گر فتم.
شما انقدر خوبید که با اینکه مسلمان هسنید ولی به کلیسا میروید!
همسر شما آنقدر خوب هست که با اینکه مسیحی هست مسجد میرود!
پسر شما هم که دور و برش یا قرآن هست یا انجیل رفته بودائی شده!
شما آنقدر خوبید که میروید به مسیحیانی که هیچ مشکلی ندارند میگوئئید وقتی که کارشان بعمل کشید بیهوشیتان با من! و آنها هم در صف بیهوش شدن نوبت گرفته اند!
کاش شما زمان کوروش هم بودید!!
كلام رهبر درمنزل حسين همداني :…… ان روزي كه درسال67قطعنامه رااعلام كرديم, خب گرم بودم امام دستورداده بود ادم وقتي گرم است متوجه نميشود يك روزي كه گذشت من يك دفعه ملتفت شدم كه قضيه چيست?احساسي كه من ان روزداشتم دقيقا همين احساس بود كه يك جاده وسيعي بود يك دربزرگي به روي همه بازبود كه همه باميل خود مي رفتند وازاين دروارد مي شدند اين دربسته شد بقيه ماندند پشت اين در.. تا چندروزيك غمي برمن مستولي شدالبته خيلي طول نكشيد چون عراق بعد از قطعنامه مجددا حمله كردويك جاهايي راگرفت واين رادوباره بازشد!… .تصورنمي شد اين درمفتوح بماندبراي بندگان..اماعده اي ازبندگان خالص خدادراين مدت به شهادت رسيدند, واقعا حيف است امثال همداني وكاظمي وصياد..به غيرازشهادت ازدنيا بروند ومثل مردم عادي بميرند!?… /اين است تدبير داهيانه رهبري!??
دوست گرامی “سارا مقیم فرانکفورت”
با توجه به تاکید شما بر موضوع “حرامزادگی” فرزندان چون گلتان که در روابط مادر و فرزندی کمی غیر معمول هست فکر کردم شاید توضیحی در مورد این پدیده برای همگان و شما مفید باشد.لذا برای روشن بودن مطلب آنها را به ترتیب ذیل عرض میکنم:
1. تکرار این صفت برای فرزندان از سوی مادر و یا والدین از آن پدیده های نادر هست و بر فرض کسی هم اگر این نسبت را بدهد “مادر” و یا “پدر” معمولا از اصرار بر انتصاب آن بفرزندان امتناع می کنند. “حرامزادگی” توهینی جمعی و خانوادگی هست تا مختص قرزندان بطور خاص.
2. “حرامزادگی” بخودی خود دارای بار حقوقی نیست و در حقوق بمعنای موچودیت “ناشناخته قانونی” میباشد و صرفا مختص فرزندانی هست که “پدر” آنها ناشناخته هست چون معلوم نیست که چه نام فامیلی را برای آنها باید انتخاب کرد و این در حالی هست که فرزند محصول رابطه خارج از ازدواج قانونی هست. اماّ بمحض اینکه تکلیف پدر روشن میشود فرزند در موقعیت و موجودیت قانونی قرار میگیرد.
3. در شرع ،”حرامزادگی” بیشتر محصول حاکمیت کلیسا در قرون وسطا هست که هر نوع عقد ازدواج را صرفا از کانال کلیسا مجاز و درست میدانست و کسانی را که به حاکمیت کلیسا گردن نمی نهادند از طریق این صفت تنبیه میکرد و در حقیقت صفت “حرامزاده” بیش از آنکه منظورش تنبیه طفل باشد تنبیه زن و مردی بود که خارج از کلیسا با هم ارتباط داشتند و یک نوعی از فشار سیاسی و روانی بر جامعه بود.
4. با گذشت زمان قدرت کلیسا در این مورد بسیار کم شد و ازدواج در محاضر رسمی دولتی قتنونی شد و نمایندگان منصوب دولت هم جایگزین کشیسان شدند. لذا آن عنوان شرعی هم در مسیحیت قرنها هست که هیچ اعتباری ندارد.
5. در اسلام هم پدیده “حرامزادگی” بی معنا و مفهوم هست و از اول هم اصولا طرح نبوده. در فقه شیعه بخصوص براساس نظر صریح امام صادق ، هر نوع ازدواجی که در عرف مردم هر محلی بعنوان ازدواج شناخته شود درست و مشروع هست هر چند که هیچ موافقتی هم با اسلام نداشته باشد. لذا نتیجه گیری شما که بر اساس این مباحثات فرزندان شما به لحاظ شرع اسلام حرامزاده هستند صرفا ادعا وبرداشت خود شما هست که امیدوارم اصلاح نمائید.
6. در فرهنگ همه کشورها این وازه بیش از آنکه بار حقوقی و دینی داشته باشد برای اهانت و یا توضیح شخصیت مکار و حقه باز یک فرد بکار میرود که حتما شما با معادل آلمانی آن که در بین ساکنین فرانکفورت هم رایج هست بیشتر آشنا هستید و شاید خود شما هم در مکالمات روزانه از آن مثل همه استفاده کنید که قطعا معنای لغوی آن منظور نظر تان نیست. در ایران هم در مواقعی بعنوان تجلیل و تعریف از زرنگی یک فرد هم استفاده میشود!
امیدوارم این مقدار توضیح کافی باشد که شما در در بکار بردن این واژه ها در مورد فرزندان چون گلتان که الان احتمالا در معبد بودا بعبادت مشعول هستند بیشتر رعایت شئونات آنها و خود و همسر مسیحی تان را بنمائید و باعث بدنامی در در و همسایه و مسجد و کلیسا و معبد و اطاق عمل و کلینیک ترک اعتیاد نشوید.
موفق باشید
———————
سلام یاران گرامی
سپاس از شما بخاطر نگارش این نوشته ی ملیح و فهیمانه و دلجویانه
سپاس
.
جناب یاران
با سلام
جنبه های حقوقی یا عرفی تعبیر “زنا زاده” الان مورد بحث من نیست ،که منشا اطلاق آن چه بوده است و کلیسا چگونه عمل کرده است ،یا در عرف این سخن فحش و ناسزا باشد یا نباشد ،اینها مورد بحث من نیست ،و چنانکه چند بار عرض شد این بحث و تعبیرات از قلم خود خانم سارا (هرکه هست) تراوش کرد که شوهرم مسیحی است و من مسلمانم و فرزندانم چگونه اند ،اینها متاسفانه حاشیه پردازی های خاص کامنت گذار سارا هست که من هنوز به نوع دامن زدن او به اینگونه بحث ها مشکوکم ،و اصلا تعبیر زنا زاده موضوع بحث ما در آن بحث تاریخی نبود ،آنچه که عرض شد این بود که باجماع فقهاء فریقین “نکاح زن مسلمان با مرد مسیحی یا یهودی از نظر حکم وضعی (صحت و بطلان) باطل است ،اشاره ما فقط به این نکته بود ،نه بلوازم حکم شرعی ،و بنظرم میرسد اصلا این مطالب در سخن آن کامنت گذار تنها و تنها طراحی حواشی بی ربط به موضوعات بحث هاست ،مثل آن تعبیر اولین کامنت و اولین طرح سوال که :من در ایران بودم و کنار دریا بودم و ….سیلی محکمی به آن روحانی زدم! واقعا در مقام طرح سوال لزومی به چنین قصه پردازی های خارج از موضوع وجود دارد؟ بنظر من نکات دیگر این کامنت گذار نیز همه از این قبیل است که :من متخصص چه هستم و در فلان کشور در کلینیکی هستم و فرزندانم به اینترنت معتاد بودند و مطالب خارج از موضوع دیگر ،لذا بنظر من دوستانی که در جزئیات مطالب حاشیه ای این بظاهر بانو فرو می روند دچار اشتباه هستند ،و وقت خود را ضایع می کنند ،بنظرم طرح سوالات هدف دار به شکل خاص و نتایج از پیش گزینش شده تنها و تنها صبغه تبلیغاتی و القائی دارند ،حالا ممکن است شما بگویید من بدبینم،اما استنباط من بقرائنی که ذکر کرده ام این است که این کامنت گذار یک کار اکتور جعلی از یکی از همین نویسندگان این سایت است ،البته همانطور که جناب نوریزاد اشاره کرد ،مانعی نیست هرکس با هر نامی اینجا مطلب بنویسد و مودبانه هم بنویسد ،و مثلا از دیگران سوال کند ،اما مطلب این است که با حاشیه پردازیها و القائات خاص نظم این سایت و نویسندگان آنرا خدشه دار نکند ، پس سوال از اینکه پیامبر در فلان جنگ چه کرد یک سوال تاریخی است و بجاست ،که بحث هم شد و خالی بودن دست برخی نیز عیان شد ،اما اینکه من فرانکفورت هستم ،یا دو فرزند گل دارم(مگر دیگران فرزند خود را خار می دانند؟!) یا اینکه همسرم مسیحی است ،یا پسرم بودایی شده ،و دخترم هنوز انتخاب نکرده ،دو فرزندم معتاد به نت هستند ،در ایران کنار دریا سیلی بگوش کسی زدم که گفت مراقب پوشش ات باش و …. اینها به خوانندگان این سایت چه مربوط؟ اینها طراحی است برای اینکه ابتدا متدینانی را جلب ببحث کنند ،بعد دیگران را درگیر کنند ،بعد با فرهیختگی کنار بنشینند و بگویند من سکوت کردم! و اینها بمن گفتند فرزندانت زنا زاده اند.
بگذریم.
جناب یاران حالا اینجا در ارتباط به همین حواشی پیش آمده که آن خانم بنظر من تعمد در طرح آن و توابع آن دارد شما نوشتید :
“”در فقه شیعه بخصوص براساس نظر صریح امام صادق ، هر نوع ازدواجی که در عرف مردم هر محلی بعنوان ازدواج شناخته شود درست و مشروع هست هر چند که هیچ موافقتی هم با اسلام نداشته باشد”.
(پایان)
این کلام شما به این صورت برای من معهود نیست اگر ممکن است توضیحی در این مورد ارائه کنید و لطف کنید مشخص کنید استناد شما بکدام نظر صریح امام جعفر صادق علیه السلام بود؟
متشکرم
—————————–
سیدمرتضای گرامی
بخش وسیعی از این نوشته ی شما بر گمان استوار است. نیز بخش وسیعی از فلاکت های ما ایرانیان بخاطر همین خصلتِ گمان گرایی است. که: فرو می شویم به ناکجای ذهنِ طرف مقابل مان. و این که: تو اینجوری فکر می کنی و مقصودت اینجوری است. یا با کنار هم گذاردن چند احتمال آنچنان سناریویی می پردازیم که طرف خود نیز به تردید می افتد که نکند من مقصودم این بوده و از این راه به اینجا رسیده ام. مثل چی؟ مثل هیاهویی که کاسبکاران و جاهلان و مغرضان بر جزییات و ریز به ریز واقعه ی عاشورا و حواشی اش بر کشیده اند. که اگر یکی از شخصیت های کربلا سر از خاک برآورد و در مجلس روضه ای حضور یابد ناگهان ور می جهد که ای عجب ماها چه ها کرده ایم و چه ها گفته ایم که خودمان خبر نداشته ایم! شما اگر بتوانید در این خصوص مراقبه بفرمایید و این گمان گرایی را یکجا بر زمین گذارید، در مسیر تبلیغ حتما به توفیقات مطلوب تری دست خواهید یافت. کاری به چند و چون نوشته ی دوستان نداشته باشید. اگر پرسشی هست به همان پرسش پاسخ بگویید. کاری به توهین افراد هم نداشته باشید. توهین کنندگان آدمهای کم عمقی هستند. نفوذ کلامشان نیز کم عمق است. شما با آرامش تنها به پاسخگویی بپردازید و اطمینان داشته باشید جذابیتی در همین پاسخ های صمیمانه به دل می نشیند که از هزار مطلب پراکنده موثرتر خواهد بود.
سپاس
.
نکاح زن مسلمان با مرد مسیحی یا یهودی از نظر حکم وضعی (صحت و بطلان) باطل است ،اشاره ما فقط به این نکته بود ،نه بلوازم حکم شرعی ،و بنظرم میرسد اصلا این مطالب در سخن آن کامنت گذار تنها و تنها ….
حالا بفرمایید آیا فرزندان چنین زن مسلمان که با مردی اهل کتاب(بخوان ///////// مثل قرآن و تورات…)ازدواج کرده و فرزندانش هم مسلمان نیستند چیست حضرت آیه الله دامت …؟زیاد هم ///////// نکن فقط جواب سؤالو بده در چند کلمه همین!
من جواب سوالت را نمى دانم ولى مطمئنم تو ////////// هستى
ببینید جناب یاران این طوری درست نیست.
شما باید اول تشخیص دهید چه کسی مورد اهانت قرار گرفته. خانم سارا یا تفکری که ازدواج ایشان را باطل می داند؟
اگر این را نتوانید تشخیص دهید که هیچ. جایی برای ادامه گفت و گو باقی نمی ماند.
ولی اگر تشخیص دادید اعلام باطل بودن ازدواج ایشان یک اهانت آشکار است و نقض حقوق انسانی ایشان است آن گاه است که می توانید از خود سوال کنید آیا ایشان به عنوان فردی که مورد اهانت قرار گرفته حق ندارد فریاد بر آورد بر سر تمامی عالم و تمامی ابنای بشر که این چه ظلمی است که در حق وی روا داشته می شود آن هم تحت لوای دین و مذهب؟
آیا زمان آن نرسیده که علمای دین به خود آیند و از خود بپرسند آیا این احکامی که معلوم نیست از کجا صادر شده ناقض حقوق انسانی من و تو و دیگران نیست؟
آیا چنین حکمی عاقلانه است؟ دو انسان پاک تصمیم به پیمان زناشویی گرفته اند و سومی می آید و می گوید خیر شما ازدواجتان باطل است. حالا سارا باید دم فرو بندد و سکوت کند که مبادا به ساحت دین اهانتی شده باشد؟ آخر این چه استدلال وارونه ای است؟
به شما عرض کنم زمان چنین استدلالاتی خیلی وقت است که سپری شده. ای کاش تاریخ قرون وسطی و دادگاه های تفتیش عقاید و دادگاه های تکفیر و ارتداد و سوزاندن انسان ها را دقیق مطالعه می کردید تا متوجه می شدید این گونه احکام ریشه در چه استدلالاتی دارد.
بگذارید مثالی برایتان بزنم: می دانید در قرون وسطی وقتی کسی را محاکمه می کردند اگر اقرار می کرد بلافاصله سوزانده می شد. اگر اقرار نمی کرد شکنجه می شد. آنقدر شکنجه می شد تا اقرار کند. بعد هم که زیر شکنجه اقرار می کرد در تل آتش سوزانده می شد. من از کودکی از خودم می پرسیدم خوب این ها که می خواهند طرف را به هر تقدیر بسوزانند پس چه نیازی است به شکنجه و اقرار؟ فیلمی هست که دیدنش را به شما و دیگر دوستان توصیه می کنم. نام فیلم هست: Goyas Ghoasts یا اشباح گو یا (نقاشی های سیاه قلم گو یا نقاش معروف اسپانیایی از شکنجه های قرون وسطایی) . می گفت ما طرف را شکنجه می کنیم تا حقیقت روشن شود. چطور؟ آری اگر حق با وی است خداوند به او آنچنان قدرتی می دهد که شکنجه را تحمل کند. اگر نتوانست تحمل کند معلوم می شود حق باوی نیست. پس باید سوزانده شود.
متوجه استدلال شدید؟ به این می گفتند خدا را به حکمیت طلبیدن!
در ایران چنین چیزی نداشتیم؟ خلخالی چه گفت؟ اگر گناه کار نباشد می رود بهشت……
حالا فقه ما می آید و به خود اجازه می دهد ازدواج دو انسان عاقل و بالغ را باطل اعلام کند. به چه استدلالی؟ به چه جرمی؟ حال شما سعی در توجیه ماجرا دارید کار را بهتر که نمی کند بسیار بد تر می کند. چرا باید دست روی چشم و گوش و دهان نهیم؟ چرا سارا باید سکوت اختیار کند؟
در کامنتی که در پاسخ جناب عبدالله نوشتم، کمی شیطنت کردم. به اعتقاد من “اسلام” به تنهایی موجب حادثهٔ 11 سپتامبر یا سایر عملیات بمب گذاری نیست.
مسلمانان متاسفانه دچار عقدهٔ حقارتی شدهاند. پس چند دهه حکومت نظامهای به ظاهر لائیک بر کشورهای مسلمان، نه تنها مشکلات زمامداری حل نشد -در بهترین نمونهاش ایران بجای حکومت قانون، خودکامگی فردی حکمروا بود- بلکه وجود اسرائیل و افسانهٔ شکست ناپذیریش در میان آنها موجب سرشکستگی مدام دولتها و انتقال این حس به ملتهایشان شد.
مسلمانان در حرکتی وارونه و به تاسی مردهریگ احزاب مارکسیستی گمان کردند، مشکل از حکومتهای لائیک است. حال آنکه با هیچ متر و معیاری نمیتوان یک حکومت لائیک را تنها به ظواهرش فروکاست. در هیچ یک از این نظامهای بظاهر لائیک هستهٔ صلب سنت (اعم از دینی یا عرفی) شکافته نشد و نقد بقایای اندیشه و تمدن اسلامی صورت نگرفت.
در مواجههٔ مسلمانان با غرب، مسلمانان به تقلید ناشیانهٔ تمدن جدید شتافتند. اس و اساس و پایه های آن تمدن را که بر نقد بیمحدودهٔ خویش و پرسشگری خردورز استوار بود ندیدند یا نخواستند. حکومتهایی که اغلب دچار ضعف مشروعیت بودند اگرچه با رنگ و بوی لائیک اجازهٔ نقد سنت را از روشنفکران گرفتند.
انسان میتواند مسلمان باشد و سکولار. یعنی در مواجه با مسائل دنیای خویش راهجویی را به خرد بسپارد نه سنت. ما میبینیم که مردم نذری میدهند و به زیارت میروند، اما همین مردم در معامله و معاش خویش آیا صرفا به نذر و نیاز بسنده میکنند؟ ممکن است بگویید آن دیگر اسلام نیست. کدام اسلام؟ مگر اسلام از روز نخست تا حالا همین بوده؟ حتی اگر خود ندانیم با خواندن ریشهها میتوانیم درک کنیم تلقی از آنچه اسلام نام دارد در طول قرون چه تغییرات شگرفی کردهاست.
اکنون نیز قرائت مسلمانان از اسلام باید نو شود و شایستهٔ انسان طراز نوین. حتی هر قرائت بنیادگرایانه از اسلام، برخلاف ظاهرش خود قرائتی نوین است که فردی با مختصات امروز به درک آن نائل آمده.
به قول شاملو:
من بينوا بندگکي سر به راه نبودم
و راه بهشت مينوي من، بزرو طوع و خاکساري نبود
مرا ديگر گونه خدايي مي بايست
شايسته آفرينه ئي که نواله ناگزير را گردن کج نمي کند
و خدايي ديگر گونه آفريدم ….!!!
با دورودی بی پایان به نوری زاد گرامی
ملت شریف ایران
حمله به کمپ لیبرتی مرکز فساد آخوندهای کت شلواری وهلاکت گروهی از انها را به همه شما تبریک وتهنیت عرض میکنم جنایتکارانی که با حماقت خویش با همکاری با صدام جنایتکار وجاسوسی برای دستگاهای امنیتی جهان طی 35 سال گذشته سنگ تمام گذاشته اند وامروز همچون گذشته با بازماندگان حزب بعث وداعشی های هم پیمانش نهایت هرزگی همچون احمدی نژاد وحامیانش رابه اوج رسانده اند.جنایتکارانی که طی این همه سال با صرف هزینه های هنگفت مالی که معلوم نیست از چه منابعی تامین میشود مانع هرگونه تحول در باز شدن درهای سیاسی همچون اخوندها برای مردم ایران شده اند وامروز در هم پیمانی با صهیونیستها وبعثیها وداعشی ها وخوش رقصی برای آل سعود در به اتش کشیدن خاورمیانه ددمنشی خود را به اثبات رسانده اند.کسانی که با عملکرد خود عمر حکومت ولایت فقیه را طولانی کردند وزمانی که خمینی انها را جدی نگرفت همه معیارهای انسانی را همچون اخوندها زیر پا گذاشتند وبنیان گذاران عملیات انتحاری در زمانه ما شدند .امید است با نابودی چنین سازمانهای مخوف وجنایتکار مانند سلف خودشان فدائیان اسلام که پیش از اینها کار ترور انجام میدادند وامروز در قسمتی از قالب یک نظام به رهبری اخوندها هر گونه رفتاری را برای خود مجاز می شمارند راه اگاهی وآزادی گشوده شود.
نابود با دشمنان ملت شریف وبزرگوار ایران
پاینده ملت سرفراز ایران
—————————–
درود دوست گرامی
پیشنهاد می کنم هرگز از بمب گذاری و ترور و عملیات انتحاری و قتل عام و به راکت بستنِ یک جماعت ابراز شادمانی نکنید. چرا که این رویه سالهاست که به انتها رسیده و جز تقویت کینه ها و جوانه زدن نفرت های تازه تر ثمری نداشته است. این شیوه با خود سخنی دارد. این که: من تو را می کشم همینجوری، تو نیز اگر می توانی مرا بکش همینجوری. شما یک نگاهی به سوریه ی فعلی بیندازید. سوریه بستر رد و بدل کردن نفرت های همینجوری است. پاک کردن صورت مسئله و بها ندادن به خود مسئله همان شیوه ای است که نظام اسلامی حاکم بر ایران هماره بر آن اصرار ورزیده و چهره ی ایران فعلی ثمره ی یک چنین سیاستی است حتما.
با احترام
.
جناب نوری زاد
مسئولیت شما در اداره سایت را درک میکنم
من امید به توافق رسیدن با اخوندها را دارم واینکه روزی از درون همین آخوندها راه حلی دمکراتیک برای مسائل داخلی وخارجی حاصل شود برای من دور از انتظار نیست .اما این سازمان به سیم اخر زده وما فقط با جان خودمان در مقابل انها دفاع میکنیم انها در مبانی ایئولوژیک خود هیچگونه تغییر ایجاد نکرده اند. رجوی و سران این گروهک حتی در درون تشکیلات خود انتخاب یا تغییر ایجاد نکرده انها هم یک رهبر مادام العمر انتخاب کرده اند. وخدمات لوکس برای سازمانهای جاسوسی ارائه میکنند.قرار نیست ما مانند سال 57 همه ساختارها ومنابع ملی را به بهانه تغییر نابود کنیم.شما فکر میکند با شرایط کنونی جهان ایا برای ما فرصتی دوباره وجود خواهد داشت تادوباره از نو شروع کنیم؟
سلام به همه ناظران گرامي
اين نوشته واعتراف يكي ازنويسندگان پرطمطراق ومتكبر ومغرور وديگران را فريبكار داني بنام علي 1 است كه نسبت به توصيف خداي خويش چنين سروده است:
“” تنها خدایی را می پرستم که به عقل آدمی تمکین کند ….”” پايان نقل قول.
اين خداي علي1استكه بايدبه عقل او تمكين كند.
اگراين خداي موهوم او آفريدگار جهان ومدبرعالم باشد وبه عقل علي 1تمكين كند چه بلبشورها وچه جنايتهائي كه رخ نمي دهدكه عقل خودعلي1 مات ومتحير وهاج واج مي ماند وازآن بيزاري مي جويد ومي گويدكه اين چه خدائي بود كه من ساختم وپرداختم وبرجان اين عالم انداختم واين چه فريبكاري نابخردانه اي بود كه چنين خدائي را برگزيدم ودستور به تمكين عقل خويش ساختم وبرفرمانروائي اين عالم منصوب كردم كه جهان را بدترازجهنمي كرده است كه هيچ آخوندحاكمي وهيچ ظهاك ماربه دوشي هم درايران هم چنين جنايت وتخريبي را انجام نداده است.
واقعا بايدبه هوش واستعدادتخريبي وي واعتقادتوحيدي وي كه چنين خداآفرين است ،بايدهمان خدايش آفرين بگويد.
فاعتبروا يااولي الابصار.
عجب حرف خوبی زده این جناب علی ۱ عزیز. مصلح گرامی کجای این حرف ایراد داره؟ اگر البته حرف علی ۱ را مشمول ژرفا نگری کنی. علی ۱ میگوید با وجود چنین خدایی نسل مجلسیها و جنتیها و خمینیها و خامنهٔ ایها و مصباحها برای همیشه از صفحهٔ روزگار پاک میشود و بشر از شّر آنها رها میشود،
درود بر همه
بالاخره حق با كيه ؟
حقيقت كجاست؟
از كي بپرسم
از كجا بفهمم؟
كجا دنبالش بگردم؟
در درون خودم
يا بيرون از من ؟
حق با كيه بالاخره؟
جناب در طلب حقیقت با درود!حق با خرد تو و من و ما یعنی خرد جمعی ماست!اصولا حق معنایی ندارد همه چیز دوست گرامی نسبی است.مابا خرد جمعی خود کمترین اشنباه را مرتکب می شویم و به بیشترین حق خود یعنی حق زندگی کردن خوش زیستن و بالیدن ورشد کردن و ارامش یافتن می رسیم.مگر دوست من شما چیزی بیشتر از یک زندگی آرام و ازاد و بی سرخر می خواهید؟خدایان ما را قرنها به برده گی کشیده اند و برای مقدس نمودن خود از هیچ جنایتی فروگذار نکرده اند.ما را بندگان و پرستندگان معابدی ساخته اند که بدست عده ایی از خودما ولی برای سرکیسه کردنمان ساخته اند.ازما موجوداتی زبون ساخته اند که توانایی بکار گیری خرد خود را از دست داده ایم.باید هموطن از این بند رهاشد و بهمدیگر و نیروی خرد جمعی خود بجای ////////// لله و یهوه و مسیح و اهورا …روی ایمان بیاورم.ازاد اندیشی ما مرگ خرافات و بی اثر نمودن دین و ایدیولوژی با نیروی مخربشان را اگر نتواند از بین ببرد لاقل بی اثر می کند.
بذسرشاخ شبی مرغ حقی گفت بجفت
من ازاین حق حق بیهوده روانم آشفت
تا بع کی برسر شاخ ایتهمه حق حق گوئی ؟
که کس از ناله جانکاه تو نتواند خفت
گفت چون گفتن حق راست خطرها درپی
جز به تنهائی وتاریکی شب نتوان گفت !!!
دوست گرامی ‘ جویای حق
حقیقت همچون بشقابی چینی بر زمین افتاده و هزاران تکه شده هر کس تعدادی از تکه های آن را پیدا کرده و به آن دلخوش است
رفسنجانی: خانم ها از كانديدا شدن در انتخابات نترسند.
-اون روزی که حاجی و هم پالکیاش شعار یا روسری یا توسری میدادن خانمها از کاندیدا شدن ترسی نداشتن که حالا منتظر اجازه تو باشن.
یه چیز دیگم گفت. گفت زنان که نیمی از جمعیت کشور هستند.
بعد از چهل سال داره حرف اون شاه طاعوتی رو میزنه. یعنی بعد از این همه سال تازه فهمیدیم که زنها هم جزو جمعیت کشورند؟ خوب به هر حال و به حمالله هم مردم در حال پیشرفتند، هم آخوندها.
جناب آقای نوری زاد
سلام
داستان ریحانه ی عزیز رو 5-6 ماه مونده به اعدامش شنیدم و تا آخر هم خبرهاش رو پیگیری می کردم.
امروز به یاد قسمتی از نامه ی پیام فاضل به رهبر در تابستان 88 افتادم که نوشته بود:”آقای خامنه ای!شما را از قسمت اول این آیه می ترسانم: “من قتل نفس بغیر نفس او فسادا فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا” این آیه را به عنوان یک یادآوری تاریخی می نویسم و می پرسم اخیراً چند نفس بغیر نفس به قتل رسیده اند و به مصداق این آیه چند بار جمیع مردم دنیا قتل عام شده اند؟از شما می پرسم مسئول قتل عام مکرّر جمیع مردم دنیا کیست؟آیا ولی فقیه به طور مستقیم مسئول هر آنچه در حیطه ی ولایت او می گذرد،نیست؟
من به ماجراهای 88 کاری ندارم؛ولی به واقع از دیدگاه شرعی و قانونی جواب جامع و صحیح پرسش بالا چیه؟ آیا ولی فقیه به طور مستقیم مسئول هر آنچه در حیطه ی ولایت او می گذرد،نیست؟
آیا ایشان غمی و ترسی از به ناحق ریخته شدن این خون ها و به ویژه ماجرای ریحانه با آن همه سر و صدایی که در داخل و خارج ایجاد کرد ندارند؟
——————–
سلام پیمان گرامی
سالهاست که کار از اینجور پرسش ها گذشته. سالهاست که دست آقایان بخون بی گناهان آغشته شده. اگر تا دیروز این آغشتگی دست حاکمان به خون بی گناهان مخفی بود، امروز آشکار است مثل روز. آقای خامنه ای سالهاست که غرق شده و خودش خبر ندارد.
با احترام
.
جناب نوري زاد عزيز
از نقد مشفقانه شما تشكر مي كنم و لي به نظرم سوء تفاهمي حادث شده است
حرف و سخن بنده به زبان ساده اين است كشور ايران در اثر حكومت افراد نا لايق در حال از هم گسیختگی
است استان خوزستان در اثر ساخت سد هاي بزرگ بر رودخانه كارون و كرخه و انتقال آب رود دز به فلان استان
در حال نابودي است تالابها خشك شده است امروز در خبرها آمده بود كه باران اسيدي در اهواز باريده و عده زيادي
در اثر مشكلات تنفسي راهي بيمارستان شده اند و هزاران مشكل از اين قبيل در ساير استانها
آنوقت چند نفر در سايت شما با اهانت به عقايد مردم نمك روي زخم آنها مي پاشند
آيا مشكل مردم ايران اين است كه بدانند ذوالقرنين كيست يا فلان آيه در فلان سوره با آيه ديگر از فلان سوره
تناقض دارد
سخني نيز با سيد مرتضى عزيز
سيد بزرگوار از شما خواهش مي كنم حتى المقدور وارد بحث با اين افراد مجهول الهويه نشويد
اينها به دنبال كشف حقيقت نيستند بلكه قصد استهزاء و تمسخر دارند
هر سال كه مي گذرد بر عزت اسلام افزوده مي شود تا جائيكه در كاخ سفيد به مسلمانان افطاري مي دهند و
رئيس جمهور امريكا هر سال عيد سعيد فطر را به مسلمانان تبريك مي گويد و ساختمان امپاير استيت با رنگ
سبز نور افشان می شود
جناب عبد الله درود برشما . جانا سخن اززبان ما میگویی . این افراد نالایق که شما فرمودید چه کسانی هستند ؟ ما هم از دست همین اشخاص به این سایت پناه آوردیم زمانی که من ازحبس آتنا فرقدانی میگفتم و حوزویان گرامی مرا تمسخر میفرمودند که در انتها به سنگ وسجیل برخورد کرد را که یادتان نرفته ! شما فکر میفرمایید این پدیده ای که در خوزستان رخ داده اگر در تهران رخ میداد چه میشد مطمائنا اوضاع حکومت کن فیکون میشد شما هنگامی که وزیر نفت با افتخار میگوید ما تا چهارصد سال نفت داریم یعنی چه ؟ زمانی که حکومت افشاء اموال افراد طراز اولش را جرم میشناسد یعنی چه ؟ زمانی که بودجه دستگاه های تبلیغی و حوزه ها چندین برابر بودجه آموزشی تصویب میشود یعنی چه ؟ زمانی که از گلوی تک تک ایرانیان زده میشود و اسلحه به سوریه میفرستند یعنی چه ؟ زمانی که حکومت های چین کمونیست و روسیه دایه مهربان تر از مادر مسلمین میشوند یعنی چه ؟ زمانی که همه این شارلاتان بازی ها را به اسم اسلام به ما حقنه میکنند ! توقع ندارید که عوام به متون اسلامی مراجعه کنند وحقایق را کشف کنند و شما توقع دارید که از طریق حوزه ها به اکتشاف بپردازیم ؟ همه اوضاع قمر در عقرب را میبینند و تمام این اعمال را به خاطر تبلیغ های گوناگون ازچشم اسلام میبینند .آیا این طور نیست .
جناب عبدالله گرامی
کاملا با شما موافقم .اینها واقعا قصد تمسخر دارند . پیامبر هم نمی تواند اینها را هدایت کند چرا که خدا بر قلب هایشان مهر زده است . سایت شده محل تاخت و تاز مرتدان و بی دینان .هنوز نمی دانند که این رژیم فاسد دشمن اسلام است و در پی مشوه جلوه دادن دین اسلام است .
البته خمینی خوب به هدفش که مرتد کردن مردم بود ،رسید .این بود معنویتی که با خدعه ( به قول خودش ) قولش را به مردم داده بود .این سایت مشتی از خروار است .به قول یکی از مشاوران کروبی دین اسلام با وجود جمهوری اسلامی دیگر نیازی به دشمن ندارد .
سید مرتضی اگر وقت گرانبهایش را صرف تبلیغ افرادی کند که واقعا مانند عمر و منافقین عناد در دل ندارند و در پی کشف حقیقت هستند بهتر است چون در این صورت به نتیجه خواهد رسید .
————————-
رضای گرامی
من چند باری نیز آنگاه که جناب سید مرتضی را به صبوری و مداومت و حضورش در این سایت فرا می خواندم، به این نکته اشاره کرده ام که: یکی از علت های پرخاشگری و حتی اهانت به اسلام و چهره های اسلامی شاید بخاطر سالها بن بستی است که ما مسلمانها بویژه در این سالهای جمهوری اسلامی برای مخالفان پدید آورده ایم و برای آنان مجالی برای اعتراض و انتقاد قائل نشده ایم. و شاید سخن گفتن های یک جانبه ی منبریان در طول تاریخ نیز بر رواج تاریخی این نقیصه تأثیری بنیادین نهاده است. که مردم، باید می نشتند و لام تا کام می شنیدند و احتمالا هر سخن مخالف با تکفیر و طرد همراه بوده. من تصورم بر این است که مسلمانان با صبوری و مدارا باید از این معبر ناگزیر بگذرند. اطمینان دارم بعد از این معبر، آرامش و احترام بجای تنش های گفتاری و نوشتاری خواهد نشست. قرن ها شأن مردم نادیده گرفته شده بود و یک چند سالی است فضای مجازی همان مردم را با تلنباری از سخن به این معرکه و آوردگاه راه داده است. می گویم: بجای برآشفتن، به استقبال این آوردگاه برویم. خروجی این معرکه حتما با تخلیه ی روانی معترضان همراه خواهد بود. بویژه این که همان شأن نادیده گرفته شده، دیده شود و فکر و رأی مردم به بازی گرفته شود.
با احترام
.
آقا رضای گرامی،
این دو بیت از دو شاعر و متفکر ایرانی را بخوان واز خواب سنگین بیدارشو:
خانه ازپای بست ویرانست/ خواجه دربند نقش ایوانست
دو دست او همش درپیچه اش بود/ دودست بنده درماهیچه اش بود
شما دینداران محترم دو دستی بر دین چسبیده اید، ولی کشوری بااینهمه منابع طبیعی درحال سقوط است. مگر امروز دراخبار نخوانده اید که در خوزستان باران اسیدی باریده است؟ مگر از اخبارنشنیده اید که گردو غبار نمک بیشترشهرها را درخود فروبرده است؟ مگر نشنیده اید که کشور با بحران بی آبی دارد دست وپنجه نرم میکند؟…..شما از چه و ازکه دفاع میکنید؟ میخواهید مردم همه رو به قبله بشوند؟ 37 سال بی برنامگی و حماقت مدیران بالای کشوری بوده است که این مملکت را به این روز کشانده است. اگر خطری متوجه اسلام است، این خطر ازجانب همین مسئولان بوجود آمده است. علت العلل تمام این مصیبتها آنست که بنام دین دارند منابع مملکت را غارت میکنند و هیچکدام ازاین آیت الله ها و حجج اسلام هم ککشان نمیگزد. بنظرمیرسد خدا هم ازاین مردم وکشور روی برگردانده است. این جمعی که مدام از وجود دشمن درکشور دادسخن میدهد، خودشان دشمن این ملک و ملت هستند ودارند آدرس عوضی میدهند. ادارۀ کشور از 37 سال پیش از صدر تاذیل دراختیار بزرگ آیت الله ها و حجج اسلام بوده است. اینها هستند که سکان هدایت کشور را دردریای طوفانی جهانی بعهده داشته و دارند و همه شان هم متعلق به حوزه های علمیه!! هستند. اما از تنها چیزی که سردر نمیآورند، علم است. وضع این مملکت به مثابه آن شخصی میماند که ویرا مورد تجاوز جنسی قرارداده بودند، ولی کمربندش را محکم و دو دستی چسبیده بود.
برونرفت از این اوضاع اسفناک راه حلهای علمی دارند. ولی اینها کارشناسان و برنامه ریزان و مجریان خردمند را از کشور فراری داده اند. حالا برای نجات از این مخمصه رفته اند دنبال روسها و چینی ها. این راهبرد غلط است و مارا به ناکجااباد خواهدبرد. اگر این جمع بروند به دنبال امور دینی شان و کارِ این مملکت را به دست کاردانان بسپارند، آنوقت هم خود و فک وفامیل و فرزندانشان نجات پیداخواهند کرد وهم مردم وکشور. مگر اینکه کاسه ای زیر نیم کاسه بوده و پشتوانه شان پولهای پس انداز شده در بانکهای سوئیس و لیختنشاین و لوکزامبورگ و لندن و نیویورک باشد.
جناب عبدالله گرامی
سلام علیکم
از تذکر برادرانه شما متشکرم ،من بطور ابتدایی تمایلی ندارم که به مسائل عقیدتی و اسلامی ورود کنم و فقط مطالب ونوشته ها را می بینم ،چیزی که هست این است که برخی دوستان در این سایت تاکتیک مبارزه سیاسی اجتماعی خود با حکومت جمهوری اسلامی را در این قرار داده اند که به بنیاد های دین اسلام حمله کنند یا آنها را مورد تمسخر قرار دهند و گمان می کنند با طرح اینگونه افتراها در مبارزه سیاسی با جمهوری اسلامی موفق خواهند شد ،من نسبت به نقد و ایراد و انتقاد به حاکمیت جمهوری اسلامی و مسولان آن حساسیت زیادی ندارم نقد هست و باید باشد،ممکن است خود من نیز به مسائل و عملکردهایی انتقاد داشته باشم که در مواقع مناسب آنرا روی وظیفه نصح و خیر اندیشی دینی ابراز می کنم ،نقد به مسائل کشوری هست و وجود دارد و خود شما نیز انتقاداتی دارید ،اگر این دوستان بنقد حکومت اکتفاء کنند من چیزی نمی گویم و نمی نویسم مگر آنکه مطلب مطلب غیر منصفانه و خلاف حقایق تاریخی یا عینی باشد ،اما شاید یاس و عجز سیاسی برخی در اینجا اقتضاء دارد که با توهین و جسارت به بنیادهای دینی و طرح شبهات تمسخر آمیز و نادرست ،عقده گشائی کنند ،در این صورت وقتی مطلبی را خلاف واقع موجود در کتاب و سنت و آنرا افتراء و دروغ و جهل و عوامفریبی می بینم نمی توانم در برابر آن سکوت کنم ،بدیهی است که وقتی انگیزه رفتاری یا گفتاری کسانی عقده گشائی و تمسخر دین و متدینان هست و چیزهایی را بناروا به دین و پیامبر اسلام و قرآن نسبت می دهند ،هدف آنها فهم حقیقت و رسیدن به پاسخ پرسش نیست ،و روشن است که اقناع چنین افرادی نمی تواند واقع گرایانه باشد،اما بنظرم چون چنین رویکردی در این سایت بطور عمومی وجود دارد ،باید در برابر دروغ و تهمت ایستاد و روشنگری کرد ،من قبلا بارها گفته ام با نقد مودبانه و پرسش و طرح شبهه در مسائل دینی بروش درست مشکلی ندارم ،و در حد بضاعت و توان پاسخگو هستم ،اما مشکلی که هست این است که کسانی تابلو و نقاب نقد را پیش رو گرفته و در واقع آنرا بهانه پیش داوری ها و انتخاب های قبلی قرار داده تلاش می کنند مطالب اسلامی را وارونه کرده یا مورد تمسخر قرار دهند،حال صرفنظر از اینکه صاحبان این رویکردها توجه نمی کنند که اینگونه تاکتیک ها در امر مبارزه سیاسی با حکومت دینی نه تنها کاربرد مفیدی ندارد بلکه آنان را در جامعه و بین مردم منزوی تر خواهد کرد ،بنظر من وظیفه اسلامی اقتضاء می کند که در برابر سخنان یاوه و غیر مستند و بی اساس بقدر توان با بحث و گفتگو و روشنگری ایستادگی کنیم ،قبلا هم گفته ام هدف من اینجا منحرف کردن اذهان از متن و پست اصلی و اظهار نظرها در مورد آن نیست ،جالب است که برخی خودشان بمطالبی عقیدتی و تاریخی دامن می زنند و وقتی من و شما و مصلح بعنوان یک مسلمان معتقد واکنش نشان داده و پاسخگویی می کنیم بما تهمت می زنند که اینها آمده اند اینجا تا سمت و سوی کامنت ها را بسمت دیگری سوق دهند! خداوند انصافشان دهد.
اعزکم الله
واقعا با خواندن کامنتها یاد سخن گهربار علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه )می افتم که فرمود : “این انقلاب تنها یک شهید داشت و آن اسلام بود .”
جناب وفائي سلام
علامه اين فرمايش را كجا ودركجا فرموده اند؟
باتشكر اگرجوابگوباشيدمستندبگوئيد.
با درود به سید مرتضی :سید جان خدا وکیلی یک بار فقط یک بار به ما بفرمایید به کدام عملکرد حکومت اعتراض دارید و به کدام عملکردهایشان با دیده تحسین مینگرید تا با افکار گرانسنگ شما ازباب سیاسی هم آشنا شویم و موضعتان مشخص ومعلوم شود البته اگر فکر نفرمایید که تفتیش عقاید میکنیم . با احترام
جناب مهردادگویا حکومتیان گاهی با پای راست به مستراح وارد شده اند گویا همین باعث رنجش جناب آیه الله شده!
بقول زنده یاد عارف بزرگ >
///////
یا بقول صاحب>
مخور صائب فریب زهد این عمامه دوار……که در گنبد ز بی مغزی صدا بسیار می پیچد!
جناب عبدالله
من فکر میکنم افطاری دادن در کاخ سفید نه موجب فخر اسلام که فخر آمریکاست! البته به این معنا که آمریکاییان به این درک رسیدهاند که همهٔ آنها که در آن کشور زندگی میکنند اگرچه فرزندان اشخاصی با دینی دیگر باشند نه حرامزاده اند، نه نجس، نه مرتد و نه اقلیت، شهروندند و اعتقاداتشان -حتی اگر سه هزار نفر را در بزرگترین حملهٔ تروریستی جهان کشته باشد یا به تازگی انفجار بمبی در ماراتن بین مردم ساده را دریچهای به بهشت تصویر کردهباشد- مهمتر از انسان و شهروند بودنشان نیست!
خاور میانه نو و با حکومتهای اسلامی بر عبداله و دیگر بندگان خدا مبارک باد. علاوه بر افطاری جشن مفصل آن هم در کاخ سفید برپا است.
جناب عبدالله شما درست میگویی، در ایران همه چیز همین جوری و خود به خودی رو به خرابی و ویرانی و نابودی میرود و هیچ باعث و بانی هم ندارد این همه فلاکت و بدبختی که ایران و ایرانی را به این روز سیاه نشانده. برای امثال تو مهم این است که در کاخ سفید مثلا یک سفره افطاری هم میچینند، مثل سفره هفت سینی که چند سال است میچنینند. عجیب دیگران برای تو معلوم الهویه هستند ولی تو خودت برای خودت چنان مجهول الهویه هستی که عبدالله کامنت گذار دیروز و آنچه میگفت و مینوشت و بسیج محل را برای امتیاز دهی بسیج میکرد، را از یاد بردهای یا لابد خواهی گفت آن یک عبدالله دیگر بوده.
آنوقت چند نفر در سايت شما با اهانت به عقايد مردم نمك روي زخم آنها مي پاشند…
جناب عبدلله 40 سال است که /////////مسلمان و هم کیشانت آدم می کشند و خون می ریزند مردم را شکنجه می کنند و با پستی و رذالت هر بلایی را سر مردمیکه تنها حق طبیعی خود یعنی داشتن مسکن و لباس و نان و آزادی بیان و یک زندگی عادی را طلب می کنند آورده اند.آیا این حرفهای تو و آخوند مرتضی و امثالهم نمک پاشیدن روی زخم مردم نیست؟آیا مردم فقط در نظر تو و امثال تو مسلمان هستند؟خیال می کنی چند در صد از مردم ایران اگر آزاد گذاشته شوند بعد از اینهمه جنایت ووحشیگریهای هم مسلکانت مسلمان باقی می مانند؟جناب عبدالله شما مسلمین درایران فردا مردگانی خواهید بود که تابوتتان از بی کسی و غریبی بر زمین خواهد ماند.جناب عبدالله میشه بفرمایید اهانت به مقدسات یعنی چه؟شما از کدام مقدسات حرف می زنید؟ آیا ///////// با انهم کشت و کشتار و تجاوز به حقوق و زن و حریم دیگران و رواج تجاوز به نوباوگان می تواند مقدس باشد؟ایا ///////با اینهمه تبلیغ به کشت و کشتار و تبعیض و جنایت و غارت و تحقیر دگراندیشان می تواند نوشته ایی مقدس باشد؟از ////////// دیگر سخنی بمیان نمی آورم چون هم قلم از شرم سر بزیر است و هم کاغد را طاقتی نیست!توی مسلمان به چی اسلام می نازی؟به بردباریش ؟به انساندوستی اش؟به علمش؟به دعوت به ترقی و پیشرفتش؟ به ازاد اندیشی اش ؟بابا جان 1400 سال کم زمانی در دوران خردگرایی انسان نیست.شما یک نمونه از جایی را که اسلام پا گذاشته و باعث پیشرفت و آبادی شده بیاورید.آقا جان ما بد ما دشمن ما کافر ما آنچه شما می گویید هستیم ولی بقول خیام آیا تو هر آنچه می نمایی هستی؟
آقا شیخ مرتضی دامت برکات و غیره…
آخوند گرامی من که از خود چیزی نگفتم باز دارید مغلطه میکنید! من سئوال کردم آیا کسی میتواندبه محل برآمدن(طلوع) و فرو افتادن(غروب) خورشید برسد یا نه! آیا این امر از نظر یک عقل سلیم میتواند واقع شود؟؟؟
در مورد آیه هایی از سوره ی رعد هم که در کامنتی پیشتر معروض شد و شما به مشی و سیاق خود و سایر آخوندها، مغلطه فرمودید آخر سید جلیل القدر دامت برکات، من که از خود چیزی ننوشته بودم، همه کلام وحی بود، تفسیر صافی و روایات جناب حر عاملی!!!
اصلا” گیریم که جنابعالی دامت و برکات حر عاملی را که بنا بگفته ی خود حضرات از بزرگترین دانشمندان فقه شیعه است و کتابش(وسائل الشیعه) از معروفترین و معتبرترین منابع و متون فقهی، جاعل و اثرش را مجعول خواندید! با تفسیر صافی چه می کنید؟ صاحبش( ملامحسن متوفای 1090) است. این تفسیر از معروف ترین تفاسیر شیعه است. آیا ملا محسن هم جاعل و نادان بوده است؟؟؟!!!
حتما” و قطعا” می دانید منابعی که مرحوم فیض از آنها نقل روایت نموده، تعداد موارد نقل حدود 90 به واقع نزدیک می باشد؟؟؟ توجه بفرمایید:
تفسیر قمی ۲۴۰۰ مورد
تفسیر عیاشی ۱۳۰۰ مورد
تفسیر مجمع البیان ۱۴۵۰ مورد
ارشاد مفید ۸ مورد
اعتقادات صدوق ۸ مورد
اکمال الدین ۱۱۰ مورد
احتجاج طبرسی ۱۶۰ مورد
امالی طوسی ۴۵ مورد
بصائر الدرجات ۴۵ مورد
تهذیب طوسی ۱۱۰ مورد
توحید صدوق ۱۵۰ مورد
تفسیر منسوب به امام حسن عسکری تقریباً اغلب تفسیر
فقیه صدوق ۲۰۰ مورد
کافی ۱۳۵۰ مورد
جوامع الجامع ۱۴۵ مورد
خصال صدوق ۱۴۵ مورد
علل الشرایع ۱۸۰ مورد
عیون اخبار الرضا ۱۶۰ مورد
مجالس ۹۰ مورد
مصباح الشریعة ۴۰ مورد
الخرائج و الجرایح ۱۵ مورد
معانی الاخبار ۱۳۵ مورد
نهج البلاغه ۵۵ مورد
ثواب الاعمال ۲۲۰ مورد
عوالی اللئالی ۱۵ مورد
قرب الاسناد ۳۰ مورد
مناقب ابن شهرآشوب ۴۵ مورد
روضة الواعظین ۲۳ مورد
محاسن برقی موارد کم
صحیفه سجادیه موارد کم
تفسیر ابوحمزه ثمالی موارد کم
تحف العقول موارد کم
نهایه شیخ طوسی موارد کم
تفسیر تبیان موارد کم
عدة الاصول موارد کم
المشکاة موارد کم
مختصر البصائر موارد کم
مصباح المتهجد موارد کم
اقبال موارد کم
طب الائمة موارد کم
تفسیر بیضاوی
شواهد التنزیل
تفسیر نعمانی
تفسیر سعد السعود
الجامع الصغیر
تفسیر بحر المحیط
تفسیر کشاف
در المنثور
تفسیر کلبی
تفسیر ثعلبی
حتما و قطعا” هم مستحضر هستید مرحوم ملا محسن، بیشترین استفاده را در روایات از تفسیر قمی، تفسیر عیاشی، کافی و تفسیر مجمع البیان نموده است.
اشکال و سئوال و محل اشکال من این است: آیا همین ملامحسن مرحوم، دانشمند و محدث و متکلم شیعی نباید یک جایی هم می فرمودند:
ممکن است جمله ی اخیر در مورد “گرز”، “زنبور” و “مگس”، تحریف یا جعل شده باشد!!!؟؟؟
بگذریم…
در جایی دیگر مرا به دلیل نسبت دادن کلمه مونث “دایه” به یک مرد یا مذهب بحیرای نصاری به یهودی چماق برداشته و بر جانم افتادید و چه هلهله و کِل کِله ای هم راه انداختید!!! – البته بزعم خود، چون یادآوری تمثیل دلاک حمام از مولوی درست مصداق بارز شما بود- که توانسته اید اشتباه و خرده ای بر من بگیرید در حالیکه اشتباه از همگان محتمل است، خود جناب مستطاب دامت برکات که از نظر من استاد مسلم عربی هستید- و شایسته ی تحسین- در اغلب موارد اشتباه می کنید ولی کسی بر شما خرده نمی گیرد وانگهی اگر اشتباهی هم در مورد بحیرا صادر شده بود در همانجا گفتم که در کتاب دینی چهارم یا پنجم دبستان بود و بطریق اولی این اشتباه به نگارنده ی آن متوجه است نه به منِ راوی!!! اشتباهات راویان و محدثین اسلامی را که خودتان بر آن اذعان می فرمایید را، ملاحظه بفرمایید…
و در جای دیگر شما در حضور صدها و بلکه هزاران ناظر و خواننده سایت جمله ای را که بدون کسر و اضافه ای از وسایل الشیعه یا تفسیر صافی نقل کرده ام، به من نسبت می دهید و مرا دروغگو و کذاب و مغرض معرفی میکنید !!!
آقا سید بزگوار این جمله که “رعد فرشته ای است بزرگتر از مگس و کوچکتر از زنبور” را من ابداع یا از خودم نگفته ام، بلکه ملا محسن فیض کاشانی در تفسیر بزرگ صافی به نقل از محدثین که و که، به پیامبر خدا نسبت داده است!!! دوباره ببینید:
هُوَ الَّذِي يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَيُنْشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ (رعد/12) او کسی است كه برق را براى ترس و اميد به شما نشان میدهد و ابرهاى سنگین را آشکار میسازد.
در مورد فهم این دو آیه و منظور پیامبر از گفتههایش بهتر است به تفسیرهائی مراجعه نمائیم که پیش از اینکه دلیل رعد برق کشف شود، نوشته شدهاند؛
مرحوم فیض در تفسیر آیه از قول محمد میگوید که “از پیامبر در مورد رعد پرسیده شد پس پاسخ داد: رعد فرشتهی موکل ابرهاست و گرزی از آتش در دست دارد که ابرها را به سوی مکان مورد نظر هدایت میکند؛ وی همچنین میگوید رعد صدای فرشتهای است بزرگتر از مگس و کوچکتر از زنبور.(تفسیر الصافی فیص کاشانی / جلد 3 /صفحهی 61).
همین حدیث را نیز حر عاملی بیان میکند که رعد صدای فرشتهای است بزرگتر از مگس و کوچکتر از زنبور و اگر کسی بخواهد این صدا را بشنود باید بگوید پاک و منزه است کسی که رعد با ستایشش و فرشتگان هم از ترسش او را تسبیح میکنند(وسائل الشیعه/کتاب الصلا/باب صلاه الاستسقاء (وسائل الشیعه (الاسلامیه) /حر عاملی/ جلد 5/ صفحه 167) ). و در (من لایحضره الفقیه / شیخ صدوق / جلد 1 / صفحه 526)
و یا این آنجا که من عرض کرده بودم ” آیا می توان به مشرق رسید؟”
و شما آیه قرآنی را آورده بودید:
“” حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً”.
“چون به غروبگاه آفتاب رسيد آن را ديد كه در چشمهاى گل آلود فرو مى رود و نزديك چشمه گروهى را يافت”.
منظور و سئوالم این بود که آقای نوری زاد حذف کرده بود:
شما امروزه هم با اینهمه اسباب و لوازم طی طریق نمی توانید به مشرق یا مغرب برسید، می توانید؟؟؟
آخر شما خود را دانشمند میدانید بزرگوار! من می گویم شما نمی توانید با طی طریق به شرق یا غرب برسید چرا؟ چون شما(فاصله ی شما) هر چه قدر هم که به پیش بروید، با شرق یا غرب همان است(یکسان است).محل استقرار شما از نظر بعد مسافت(فاصله) با جایگاه قبل یعنی نکته ی شروع حرکت شما، کمتر نخواهد شد! و این یعنی شما هرچه جلو بروید، کماکان خورشید را در نقطه ای دور مشاهده خواهید کرد که قبل از شروع به حرکت دیده بودید ! بقول فرمایش خودتان: آندرستند؟ اُر نات آندرستند؟
به کلمه وجدها در ادامه توجه بفرمایید:
حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا (کهف/86)
تا اینکه به پنهانگاه خورشيد رسيد و او را(خورشید) یافت که در چشمهاى لجن آلود(1) و سياه پنهان میشود و نزديك آن گروهی را يافت گفتیم: اى ذوالقرنين! شکنجه مىكنى يا در ميانشان خوبی پيش مىگيرى؟
در اینجا از کلمهی وجدها استفاده شده که به معنی او را یافت است؛ “ها” ضمیر مؤنث است که به خورشید بر میگردد؛ تغرب هم دقیقا به معنای “پنهان میشود” است، منظور محمد این است که ذوالقرنین به آخرین نقطهی جهان رسید و مشاهده نمود که خورشید در چشمهای لجن آلود پنهاد شد
ممکن است شما برای توجیه این امر غیر عقلانی، چنین القا کنید منظور قرآن این است که ذوالقرنین گمان کرد خورشید در چشمهای لجنآلود پنهان شد، یعنی در واقع چنین نبود؛ در پاسخ باید گفت “وجد” در زبان عربی همیشه به معنی یافتن و مشاهده کردن و دیدن است و در هیچ جا به معنی گمان کردن نیامده است، شما که قرآن و عربی را قطعا” از من بیشتر می دانید!!! چرا تظاهر به تغافل و تجاهل می کنید سید مکرم دامت برکات. در تمام آیات قرآن هم به چنین معنائی آمده است، مثلا:
وَلَمَّا وَرَدَ مَاء مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعَاء وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ(قصص/23)
و هنگامي كه به آب مدين رسيد، گروهي از مردم را در آنجا ديد كه دامهای خود را سيراب ميكنند، و در كنار آنها دو زن را ديد كه مراقب گوسفندان خويشند به آنها گفت كار شما چيست ؟ گفتند ما آنها را آب نميدهيم تا چوپانها همگي خارج شوند، و پدر ما پير مرد مسني است.
———————————————
(1) نقل از قاموس محیط:
الحَمْأَةُ: الطِّينُ الأسْوَدُ المُنْتِنُ، كالحَمَإِ مُحَرَّكَةً. دقیقا معادل لجن میباشد.
وحَمِئَ الماءُ، كَفَرِحَ، حَمْئاً وحَمَأً: خالَطَتْهُ فَكَدِرَ. به معنی مخلوط شدن با لجن(2) وقال ابن جريج في قوله : ( وجدها تطلع على قوم لم نجعل لهم من دونها سترا ) قال : لم يبنوا فيها بناء قط ، ولم يبن عليهم فيها بناء قط ، كانوا إذا طلعت الشمس دخلوا أسرابا لهم حتى تزول الشمس ، أو دخلوا البحر ، وذلك أن أرضهم ليس فيها جبل ، جاءهم جيش مرة فقال لهم أهلها : لا تطلعن عليكم الشمس وأنتم بها . قالوا : لا نبرح حتى تطلع الشمس ، ما هذه العظام ؟ قالوا : هذه جيف جيش طلعت عليهم الشمس هاهنا فماتوا . قال : فذهبوا هاربين في الأرض
———————————————————-
جا دارد از بیانیه ی اخیر تان در حمایت از بانوان داغدیده و ستم دیده ی ایرانی، کمال امتتنان و سپاس صمیمی و قلبی خود را خدمت شما و علی الخصوص سید مصلح عزیز- که نام اصلی شان را افشا نمودند- ابراز نمایم، و دستان پر تلاشتان را در این راه بفشارم.سعیکم مشکور
آقا سید بزرگوار مرتضا و سید مصلح عزیز من حقیر، هیچ مخالفت و عنادی با شما بزرگواران و هیچ کس دیگر، مادام که در درون و قلب تان و برای خودتان است، ندارم . و قبلا” عرض کردم پدر مرحومم نماینده شادروان شریعتمداری بود- پدر و مادر بزرگوار شما دو عزیز، هم، اگر در قید حیاتند بسلامت، و اگر رخت از این دنیای فانی برکشیده اند، یاد و نامشان گرامی- و والده ی مرحومم از سیده سادات با فامیل موسوی بودند{پاکی و صداقت این چند قطره اشکی که الان از دیدگانم جاری شد، نثار روح والده مکرمه شما دو بزرگوار و ایشان}.
سلامتی و عاقبت بخیری برای شما و همگان و علی الخصوص این مرد بزرگ نوری زاد را آرزومندم.
با پوزش پاراگراف آخر باینصورت تصحیح می شود:
آقا سید بزرگوار مرتضی و سید مصلح عزیز من حقیر، هیچ مخالفت و عنادی با شما بزرگواران و دین و مذهب تان، مادام که در درون و قلب تان و برای خودتان است، ندارم . و الخ…
سلام جناب كاوه عزيز
مگرماباشما دشمني رااعلام كرده ايم؟
خوب عزيزمن شما اينهمه تسلط برمتون تفسيري وكتب ديني وروائي داريد چرا به تفسير قيم الميزان علامه طباطبائي -ره- مراجعه نمي فرمائيد؟ وياتوضيحي كه آقاسيدمرتضي -دامت بركاته- دادند وازتفسير الميزان برايتان كپي كردند ،چرا متوجه نمي شويد اگرقصدلجاجت نداريد؟
قرآن نقل باورهاي آنان رانموده است كه خورشيد درچشمه گل فرورفت وياازآنجا طلوع كرد . اشخاصي كه كناردريا باشند درهنگام طلوع وغروب خورشيد چنين به نظرش مي رسد.
واين حكايت حال ذوالقرنين نه ازسوي شخصي محمد-ص- است بلكه خداوند براي ا وما و حال فهم عرفي آنان ازغروب وطلوع خورشيدرا بيان وحكايت مي كند.
بله “وجد”بمعناي دريافت كرداست درهردو مورداما آن كجا واين كجا؟دراولي حكايت حال وفهم عرفي آنان است كه خورشيد درچشمه گل فرورفت را دريافتند. واما حكايت ازحضرت موسي-ع- واقعا ديد ودريافت كه دوزن درآنجا منتظرند كه ديگران حشم خويش راآبياري كنند وبعدازاتمام آنان ؛اينان واردشوند.
وامااينكه فرموده ايد:
“شما امروزه هم با اینهمه اسباب و لوازم طی طریق نمی توانید به مشرق یا مغرب برسید، می توانید؟؟؟”.
فرمايش درستي است ومقصودازحكايت حال ذوالقرنين ،اين نيست كه به غروبگاه خورشيدرسيد،بلكه احساس اوراكه اين چنين بودرا،حكايت مي كند. نه اينكه واقعا او به مغرب خورشيدرسيده باشد.
ديگراينكه مطلع ومغرب خورشيد دردوروزمتوالي يكسان وازيك افق نيست بلكه “رب المشارق والمغارب ” معارج/40}دليل همين است.
واگرمقصودت اينستكه كه قرآن مي گويد خورشيد درچشمه گل غروب وياازچشمه گل طلوع كرد. اين مسأله واشگال باآيات ذيل حل است عزيزمن كه چنين فرموده است:
“وسخرلكم الشمس والقمر دائبين… ابرهيم/33. وهمچنين آيه “وسخرالشمس والقمركل يجري لاجل مسمي….ا لرعد /2. } وآياتي مشابه همين آيات درحدودده مورداست كه خورشيدوماه درمدارخاص خويش درحركت هستند.
واما راجع به رعدوبرق وتفسيرآن درروايات ؛اينگونه تفسيرها درآن زمان به اندازه فهم مخاطب است كه اقناعي است نه حلي .چرا ازچنين تفسيرها غافل هستيد؟
براي روشن شدن شما ازطلوع وغروب خورشيددرآيه موردنظرازتفسير نمونه والميزان برايتان شاهد وكپي آنرا مي آورم اميداست كه روشنگرباشد:
تفسير نمونه، ج12، ص: 527
” او هم از اين وسائل استفاده كرد” (فاتبع سببا).
” تا به غروبگاه آفتاب رسيد” (حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ).
” در آنجا احساس كرد كه خورشيد در چشمه يا درياى تيره و گلآلودى فرو مىرود” (وَجَدَها تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ) «1»” و در آنجا گروهى از انسانها را يافت” (كه مجموعهاى از انسانهاى نيك و بد بودند) (وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً).
” به ذو القرنين گفتيم: آيا مىخواهى آنها را مجازات كنى و يا طريقه نيكويى را در ميان آنها انتخاب نمايى” (قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً) «2» بعضى از مفسران از تعبير” قلنا” (ما به ذو القرنين گفتيم) مىخواهند نبوت او را استفاده كنند، ولى اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از اين جمله الهام قلبى باشد كه در مورد غير پيامبران نيز وجود داشته اما نمىتوان انكار كرد كه اين تعبير بيشتر نبوت را در نظر انسان مجسم مىكند.
ذو القرنين” گفت اما كسانى كه ستم كردهاند آنها را مجازات خواهيم كرد” (قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ).
__________________________________________________
(1)” حمئة” در اصل به معنى گل سياه بدبو، و يا به تعبير ديگر” لجن” است و اين نشان مىدهد كه سرزمينى را كه ذو القرنين به آن رسيده بود داراى لجنزارهاى فراوان بود، بطورى كه ذو القرنين به هنگام غروب آفتاب احساس مىكرد خورشيد در آن لجنزارها فرو مىرود، همانگونه كه همه مسافران دريا و ساحلنشينان چنين احساسى را در باره خورشيد دارند كه در دريا غروب مىكند و يا از دريا سر برمىآورد.}پايان.
ومقصودم ازكپي آوردن همين توضيح” حمئة” است كه ساحل نشينا ن احساسي را درمورد طلوع وغروب خورشيددارند كه دردريا غروب وازدريا طلوع مي كند.
واين هم ازتفسيرالميزان:
” حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً”.
كلمه” حتى” دلالت مىكند بر اينكه فعلى در تقدير است و تقدير كلام” فسار حتى اذا بلغ- و سير كرد تا به مغرب آفتاب رسيد” مىباشد. و مراد از مغرب آفتاب، آخر معموره آن روز از ناحيه غرب است، به دليل اينكه مىفرمايد:” نزد آن مردمى را يافت”.
مفسرين گفته اند: منظور از” عين حمئة” چشمه اى داراى گل سياه يعنى لجن است، چون حماة به معناى آن است و مقصود از عين دريا است، چون بسيار مىشود كه اين كلمه به دريا هم اطلاق مىگردد. و مقصود از اينكه فرمود” آفتاب را يافت كه در دريايى لجندار غروب مىكرد” اين است كه به ساحل دريايى رسيد كه ديگر ما وراى آن خشكى اميد نمىرفت، بعضى هم گفته اند: چنين چشمه لجندارى با درياى محيط، يعنى اقيانوس غربى، كه جزائر خالدات در آن است منطبق است و جزائر مذكور همان جزائرى است كه در هيات و جغرافياى قديم مبدأ طول به شمار مىرفت، و بعدها غرق شده و فعلا اثرى از آنها نمانده است.
جمله” فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ” به صورت” عين حامية” يعنى حاره (گرم) نيز قرائت شده و اگر اين قرائت صحيح باشد درياى حار با قسمت استوايى اقيانوس كبير كه مجاور آفريقا است منطبق مىگردد، و بعيد نيست كه ذو القرنين در رحلت غربيش به سواحل آفريقا رسيده باشد. الميزان ج13/ص 499}
مقصودمن اين جمله است:”
مقصود از اينكه فرمود” آفتاب را يافت كه در دريايى لجندار غروب مىكرد” اين است كه به ساحل دريايى رسيد كه ديگر ما وراى آن خشكى اميد نمىرفت،”.
يعني افق غروب خورشيدرادرديااحساس كرد.
واين حكايت ازخداوندمتعال است نه ازمحمد-ص- كه شما پنداشته ايدكه قرآن گفتار محمد-ص است؛بلكه نه چنين است كه پنداشته ايد.
وبعدازهمه اينها مقصودشما چيست؟
آيا منظورتان اينست كه خداوند خلاف واقع را به پيامبرش وحي وخبرداده است؟ومسموع نيست؟
اگردريافت شما اينست خوب ،آيات ديگر خلاف اين را خبرمي دهند كه خورشيدوماه درمدارخاص خويش درحركت هستند. ودراين آيه 86كهف ،احساس غروب را درچشمه گل ويادريا به ذوالقرنين نسبت داده است چرامتوجه نمي شويد.؟
اگرمقصودتان تناقضگوئي قرآن وخدا ونداست ؟باتفسير آيات ديگر كه سيرخورشيدرادرمدارخاص بيان مي كند چه مي فرمائيد؟
والسلام باآرزوي موفقيت شما
مصلح
عجب دروغگوی قهارى هستى
هزاران نفر مثل تو موجود حقير و زبون قربان تار موى يكي از شهداى كربلا
جناب ناشناس حالا شما تار موی شهدای کربلا را پیدا کنید قربانی از ما!
مزدک جان خودت را ناراحت نکن جواب ابلهان خاموشی است.باسپاس
جناب کاوه با درود،
آیه های قرآن نیاز به تفسیر و تأویل ندارند. آیه ها همانیست که می بینید. بقیۀ این بازی هم دکان است. ضمناً نوشته های این کتاب ارزش علمی ندارند. متأسفانه در اینجا چندتا دستاربند متکلم وحده شده و به صورت پرسوناژهای اصلی این نمایش درآمده اند. اینها چیزی در چنته ندارند و با وجود اینکه کاربران مرتباً به اینها نمرۀ ردی میدهند ولی باز از محظوریت مدیر سایت سوء استفاده کرده و به افاضه های صدتا یه غاز میپردازند. اگر این جمع آنقدر دارای منطق و جربزه و شجاعت باشند که بخواهند بحث دین را درمحیطی انجام دهند که مدیر آن تحت فشار حاکمیت استبدادی نباشد، میتوانند در Blogger مجاناً سایت خودشان را افتتاح کنند تا به آنها بطور منطقی نشان داده شود که کلاهشان پشم نداشته و به دیگران نیز نشان داده شودکه اینها چگونه دارند سرِ مردم ناآگاه را به طاق میکوبند. درخانه اگر کس است، یک حرف بس است!
مهم نیست به چه علتی، مهم این است که یک دانشآموز دبستانی، یک نوجوان ده-یازده ساله خودکشی کرده است. این بدین معنی است که بچههای ما از همان کودکی پیر میشوند. خبر تکان دهنده بود: «خودکشی دانش آموز کلاس ششم ابتدایی».
ظاهرا این حادثه همین پنج روز پیش (سوم آبان ۱۳۹۴) در اشنویه در منطقه کرد نشین استان آذربایجان غربی رخ داده است. اخبار خیلی سربسته و مجمل بود. در مورد علت حادثه از فشار مدرسه برای کمک مالی (هدیه) به مدرسه و کمک ناچیز پدر و ناراحتی کودک از کم بودن میزان کمک، تا کنجکاوی کودکانه ناشی از دیدن فیلمهای ماهوارهای، گفته شده بود. من با دوستانی که در منطقه داشتم تماس گرفتم و اخبار حاکی از تلاش مقامات محلی بویژه آموزش و پرورش برای مصاحبه خانواده و انکار ارتباط این خودکشی با فشار مدرسه بود. نمی دانیم حقیقت چیست اما می دانیم واقعیت چیست: یک کودک دبستانی خودکشی کرده است. و این خودش به اندازه یک دنیا پیام دارد.
من وقتی خبر اولیه را دیدم چنان منقلب شدم که منتظر نماندم تا حقیقت کشف شود، احساس خودم را روی کاغذ آوردهام. دیگر مهم نیست حقیقت مساله چیست. مهم این است که این کودک دیگر در میان ما نیست و مسئول این حادثه ما هستیم. ما که نه تنها سن روسپیگری را به ۱۳ سال کشاندهایم، سن اعتیاد را به ۱۲ سال کشاندهایم، سن کودکان کار را به شش سال کشاندهایم، بلکه اکنون سن خودکشی را هم به ده سال کشاندهایم. همینها برای ارزیابی ماهیت هیاهوهای ما کافی است. همینها برای زیر سوال بردن رسالتهای جهانی ما کافی است. همینها برای تخته کردن درب تمام صنایع اتمی و نظامی ما کافی است. همین ها برای زیر سوال رفتن هیمنهی صدا و سیمای ما کافی است. همینها برای ارزیابی ماهیت نظام آموزشی ما کافی است. همین پاییز جاری شنیدم برخی مدارس کردستان به علت نبودن بودجه برای تهیه سوخت، چند روز تعطیل بوده اند. همین یک خبر برای زیر سوال رفتن همه ادعاهای کشوری که دومین ذخایر گاز جهان را دارد و طبق سند چشمانداز بیست سالهاش میخواهد در ۱۴۰۴ از همه نظر نخستین کشور منطقه باشد، کافی است. و البته در این نوشته، به «تجربه واقعی» دیگری در مناطق کردنشین ـ که مشتی است نمونه خروار ـ نیز اشاره کردهام. رفتارهایی که میتواند بخشی از علل توسعه نیافتگی و فقر در مناطق کردنشین ایران را توضیح دهد.
متن زیر، دل نوشتهای است که من صبح دیروز (پنجشنبه ۷ آبان) در فاصله نیم ساعت بعد از شنیدن خبر نوشتهام، بدون وقفه، و تنها در انتهای کار چند خط آن را جابهجا کرده ام. شاید این تنها متن شعرگونی باشد که من در همه عمرم نوشتهام و بدون حک و اصلاح بعدی آن را منتشر میکنم. تنها به پیشنهاد شاعر گرانقدر خانم دکتر گنجی، دو عبارت کوتاه را از آخر شعر حذف کردهام. ضمنا نام «شوان» را از نام خانوادگی این کودک گرفتهام که به معنی «شبان=چوپان» است.
محسن رنانی ۸ آبان ۱۳۹۴
شُوان کلاس چهارم بود،
شوان تنها ده سال داشت،
شوان خودش را حلقآویز کرد.
چون نفتهایی که سرسفره شان رفته بود،
دل از حلقش بالا آورده بود.
سرگیجه گرفته بود، از بس نفت خورده بود.
و زمینِ زیر پای شوان پر از نفت بود،
و کوههای اطراف شهرشان، پر از چشمه، پر از معدن،
و بیابانهایشان همه جنگل.
***
شوان به ما اعتماد کرد.
هر چه ملایک به او گفتند:
«می توانی کشور بهتری را برای به دنیا آمدن انتخاب کنی»
او اصرار داشت که میخواهد در ایران به دنیا بیاید
میگفت آخر من کُردم، یکی از چند نژاد اصلی ایرانی،
آخر من مسلمانم، کجا بهتر از کشوری اسلامی،
آخر درایران، انقلابی شور انگیز شده است
شنیده ام در آنجا آب مجّانی است برق مجّانی است،
عدالت رایگان است و حقیقت برای همگان.
گفته اند آن جا کمونیستها هم آزادند،
کُرد مسلمان که جای خود دارد.
گفته اند آنجا پیروان همه ادیان الهی محترمند
و میتوانند مسجد و معبد خودشان را داشته باشند،
اهل سنت مسلمان که جای خود دارد.
گفته اند آن جا زبان همه اقوام آزاد است
و می توان آن را آموزش داد و زنده نگاهداشت،
زبان کُردی که جای خود دارد.
***
و ماموستا۱ عمامه اش را جابهجا کرد و گفت:
ــ خودش به من گفت، باور کنید راست می گویم، هنوز صوتش را نگاهداشتهام ــ
«می خواستم گاوداری بزنم،
ده هزار گاو
– تصورش را بکنید –
و بعد هم در کنارش یک «پالایشگاه دام»۲
برای همه مردم دامپرور منطقه،
تا جوانان شهرم مهاجرت نکنند،
خودکشی نکنند،
و دست به اسلحه نبرند.
اما پس از سه سال دویدن،
به بانک گفتند وام مرا ندهد،
حتی استاندار هم به رئیس بانک زنگ زد،
اما ندادند،
چون دستور بود،
چون ماموستا بودم،
چون سنی بودم،
چون کرد بودم،
چون صلاحیتم برای مجلس رد شده بود،
چون صلاحیتم برای شورای شهر رد شده بود،
پس حق نداشتم گاوداری کنم،
پس حق نداشتم اشتغال ایجاد کنم.
و برای ما یک راه باقی گذاشتند:
این که اجناس خارجی را قاچاق کنیم،
و بچه هامان در کوهها کشته یا گرفتار شوند،
تا ما کالاهای ارزان قاچاق را
به فارسهای از نژاد برتر بفروشیم،
و به شیعیانی که حقایق همه عالم در جیب آنهاست،
تخفیف بدهیم».
***
و شوان کلاس چهارم بود،
و شوان ده سال داشت،
و می خواست درس بخواند تا پزشک شود،
تا دیگر بیماران روستایشان در راه بیمارستان نمیرند.
و می خواست معلم شود،
تا دیگر دانش آموزان برای کمک به بودجه مدرسه تحت فشار قرار نگیرند.
شوان می خواست رئیس جمهور شود،
تا به جای بردن نفت بر سر سفره مردم،
اخلاق را میان آنها تقسیم کند،
راستی و درستی را ترویج کند،
و به جای دشنام به همه آنانی که چون ما نمیاندیشند،
به همه عالم سلام کند.
***
آی همهی پیرانِ ایرانی،
از خجلت بمیرید،
اما پیش از مردن،
از جای برخیزید،
و از شوان پوزش بخواهید،
و به او سلام کنید.
______________________________________
پاورقی:
۱- در زبان کردی به معنی عمومیِ معلم و استاد است و در کردستان به شیوخ و روحانیان دینی اهل تسنن میگویند. ظاهرا ریشه اولیه آن، واژه «عمو استاد» بوده است که به تدریج به «ماموستا» تبدیل شده است.
۲- پالایشگاه دام، یک مجمتع کارخانهای است که تمام مراحل کشتار تا تبدیل و فراوری تمام اجزای دام (گوشت، خون، پشم، پوست، چربی، استخوان، روده و احشای دام) را یکجا انجام میدهد.
وقتی شرح حال برادران و خواهران اهل سنت کرد و بلوچ را میشنوم که عاشق وطنند ولی سیاستهای قرون وسطایی نظام شیعی آنها را بنام مصالح “ایران اسلامی” از کوچکترین حقوق خویش محروم کرده و میکنند خون به جگر میشوم. این هموطنان از شریفترین بردبارترین و غیورترین هموطنان ما هستند که این همه اجحاف تا کنون نتوانسته ذرهای از وطندوستی ایشان بکاهد.
چند وقت پیش شنیدم یکی از علمای شیعه گفتهبود اهل سنت عمدا شتابناک زاد و ولد میکنند تا برتری عددی در نفوس پیدا کنند! حالا چقدر باید گوینده متوهم و شیزوفرنیک باشد بماند اما بخش پررنگتر چنین افاضاتی “بیسوادی” محض آن هم پس از چهار دهه حکومت بر یکی از بزرگترین کشورهای جهان است (ایران بین 200 کشور جهان از نظر مساحت و جمعیت 17 و 18 است نقل از اطلس جهان از گیتا شناسی).
اگر “علما*” آنچنان که خود را مینامند ذرهای علم بدردبخور داشتند متوجه میشدند افزایش نرخ رشد جمعیت نشانگر عدم توسعه و لاغر بودن طبقهٔ متوسط شهری است. اگر توسعهٔ اقتصادی کشور و تقسیم منابع بطور عادلانه و بیتفاوت به مذهب شهروندان انجام میگرفت بطور طبیعی و نه دستوری نرخ زاد و ولد ایشان نیز به نرخ زاد و ولد بقیهٔ نقاط کشور کاهش مییافت. همچنانکه حتی تصویب قانون هم موجب افزایش نرخ زاد و ولد در مناطق توسعه یافتهتر نشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* یکی از دیگر تفاوتهای این طبقه با دانشمندان واقعی، در همین عالم دانستن خویش است! هیچ طبقهٔ دیگری خودش به خودش لقب علما و فضلا نداده!
با سلام
من دوستي در شهر فرانكفورت آلمان دارم كه اهل يكي از كشورهاي عربي شمال آفريقا است كه در يكي از سايتهاي عربي
با او آشنا شدم اگر این به اصطلاح سارا خانم متخصص بيهوشي شخصيت حقيقي هستند آدرس مطب يا محل اشتغال به كار خو درا مرقوم كنند تا ببينيم واقعا چنين شخصيتي وجود دارد يا خير
بنده معتقدم اين همان خادم الحرمين -مسئلتون -المرتضى رستم-كاوه -هيچ کاره -فقط یک سؤال و دهها نام ديگر است
در اين لحظاتي كه اين مطلب را مي نويسم از 191 نظر با اين اسامي مطلب نوشته است
سارا از فرانكفورت-كاوه-ناشناس-قابيل وهابيل -در پاسخ به ملا-amir-ناشناس 2 -يه لا قبا -كتك خورده-
و……………………..
———————-
دوست گرامی این خصلت ناجور پلیسی و کند و کاوهای پلیسی را کنار بگذاریم. شما که هیچ، چند تن از دوستان دیگرمان حاضرند نشانی خود را بدهند و شخصیت حقیقی خود را آشکار کنند؟ به اسم دوستان کاری نداشته باشیم. به سخنی که می گویند توجه کنیم. این به اختیار دوستان است که اگر مایل اند هر بار به اسمی مطلبی بنگارند.
با احترام
.
جناب عبدالله شما به گفته کار داشته باش نه به گوینده.فرض کن این خانم و یا بقول شما آقای هزار نام دراین سایت با نامهای مختلف می نویسد.خب چی را می خواهید ثابت کنید؟شما بعنوان یک مسلمان یا می توانید از کنار کامنتهایش بگذرید و یا به ایشان جواب دهید.چرا شما مسلمین بجای تهمت به دیگران به ضعف دین خود نمی پردازید.جناب عبدالله انسان امروز عرب 1400 سال پیش نیست هر چند که تاریخ بوضوح می رساند که همان عرب بدوی هم گفتار محمد را براحتی نپذیرفت و/////////////////////////.خب زمانیکه دین شما نتوانسته عرب 1400 سال پیش را راضی کند توقع راضی نمودن ملیونها انسان فهمیده و خردورز امروز ملیونها بار مشکل تراست.///////////////این چنین بی رحمانه دراین 40 سال به کشت و کشتار و درنده گی روی اورده اند.ولی نتیجه اش برعکس شده.فکر نمی کنید برای یکبار هم که شده باید به //////////////// شک کرد؟
نسرین ستوده و محمد نوری زاد پس از بازداشت موقت آزاد شدند
۱۳۹۴/۰۸/۰۸
رضا خندان، همسر نسرین ستوده، فعال حقوق بشر و وکیل مدافع، روز پنجشنبه خبر داد که به اتفاق همسرش، حدود چهار ساعت در بازداشت ماموران امنیتی بوده اند.
آقای خندان در صفحه فیس بوک خود نوشت: همراه با خانم ستوده و شهین مهین فر، مادر امیر ارشد تاجمیر، از کشته شدگان اعتراضات به نتایج انتخابات سال ۸۸، هنگامی که قصد شرکت در مراسم سالگرد کشته شدن ستار بهشتی در رباط کریم را داشتند، بدون حکم قضایی بازداشت شده اند.
ستار بهشتی، کارگر و وبلاگ نویس، در سال ۱۳۹۱ به دليل انتشار مطالب انتقادی در وبلاگ خود، از سوی پليس امنيت سايبری بازداشت شد و در زندان جان باخت.
رضا خندان همچنین نوشته است که محمد نوری زاد،روزنامه نگار و کارگردان منتقد حکومت، نیز پیش از شرکت در مراسم سالگرد کشته شدن ستار بهشتی از سوی ماموران امنیتی برای چند ساعت بازداشت شده بود.
———————
بله امیرحسین گرامی، این خبر و این نوشته ی دوست خوبمان جناب خندان درست است. ماجرایش را با تجمع روز شنبه جلوی اوین می آمیزم بعداً
.
ظهر چهارشنبه ششم آبانماه، به اتفاق سه نفر از دوستان، برای شرکت در مراسم چهلم آیت الله خزعلی و برای عرض تسلیت به محضر دوست بزرگوارمان جناب آقای دکتر مهدی خزعلی، از آران و بیدگل به سمت تهران حرکت کردیم.
نزدیکی های تهران، تبلت خودم را برداشتم تا اخبار و پیام های گروه ها را مشاهده کنم. متأسفانه به خبر ناگواری برخوردم. خبر را برای دوستانم خواندم:
«خودکشی کودک ده ساله اشنویه ای بخاطر نداشتن پول کافی برای هدیه به مدرسه…
دیروز صبح در محله تاچین آباد شهرستان اشنویه هاوری قادر شوان دانش آموز ابتدایی خود را آویزان کرده و دار فانی را وداع گفت.
هاوری چند روزی بود از طرف مدرسه بخاطر تأخیر در آوردن کمک به مدرسه تحقیر میشد و خانواده ی کارگرش حاضر و قادر به پرداخت مبلغی بیش از پنج هزار تومن نبودند تا اینکه دیروز صبح هنگامی که پدر و مادرش او را برای مدرسه بیدار کردند و خود نیز به کارگری (چیدن سیب) رفتند و پنج هزار تومان هم به پسرشان دادند که به مدرسه ببرد ولی هاوری گفت که اگر مبلغ بالاتری به او ندهند او تحقیر خواهد شد و به مدرسه نخواهد رفت و حتی تهدید کرده که خودش را خواهد کشت…
و سر انجام بعد از دو ساعت یکی از همسایه ها به خواست مادر هاوری، به خانه آنها میرود تا مطمئن شوند او به مدرسه رفته است ولی وقتی وارد خانه میشود جسد پسر ده ساله ای را میبیند که به لوله گاز آویزان شده است…»
من بعد از خواندن این خبر، اگر جلوی بچه ها خجالت نمی کشیدم، قدری می گریستم تا سبک شوم.
به دوستانم گفتم: بچه ها من نماینده یا سخنگوی امام حسین (ع) نیستم ولی فکر می کنم که اگر امام حسین می توانست با ما مردم ایران سخن بگوید، به ما می گفت:
«شما ملتی هستید که شایسته است بروید برای بدبختی و بیچارگی خودتان بگریید و مرا به گریه شما نیازی نیست. چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.»
دقایقی از این گفتگو نگذشته بود که به عوارضی مرقد امام خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران رسیدیم.
یعنی ورودی تهران، ورودی ام القرای جهان اسلام، ام القرای جهان تشیع.
صحنه هایی که آنجا به چشم دیدم به قدری رقت انگیز بود که اگر من به جای مسئولین کشور می بودم، با وجود این صحنه ها دیگر هرگز از شرم، سرم را بلند نمی کردم و نگاه خود را به چشم های ایرانیان نمی دوختم.
هر طرف کودکانی را می دیدم که برای تکدی و فروش آدامس و فال و… جلوی شیشه ماشینی می ایستادند. کوچکترین آنها دختر بچه پنج یا شش ساله ای بود با موهایی ژولیده که در آن هوای نسبتا سرد فقط یک لباس نازک بی آستین به تن داشت. دخترک لحظاتی در کنار یک ماشین چند صد میلیونی قدری ایستاد. راننده به او حتی نگاهی نکرد.
موقع حرکت ماشین، پای کودک آنقدر به چرخ های ماشین نزدیک بود که در یک لحظه گفتم، نکند انگشت های نازک و نحیف کودک زیر چرخ های ماشین برود.
در این هیاهو گویا هیچ چشمی این کودک را نمی دید. این کودک بسیار کوچکتر از آن بود که دیده شود.
آنچه در اینجا همه ی چشم ها را خیره کرده بود، گنبدها و گلدسته های سر به آسمان کشیده ی مرقد مطهر رهبر مستضعفان جهان بود که برای ساخت آن هزاران میلیارد تومان هزینه شده است.
خدایش رحمت کند آن پیر فرزانه بسیار دور اندیش را که در بدو ورود به ایران چنین وعده فرمود:
«ما علاوه بر اینکه زندگی مادی شما را میخواهیم مرفه باشد زندگی معنوی شما را میخواهیم مرفه بشود. شما به معنویات احتیاج دارید. معنویت ما را بردند اینها، دلخوش نباشید که مسکن فقط میسازیم، آب و برق را مجانی می کنیم، اتوبوس را مجانی میکنیم، دلخوش به این مقدار نباشید. معنویات شما را، روحیات شما را عظمت می دهیم….. شما را به مقام انسانیت می رسانیم…. اینها شما را منحط کرده اند… ما هم دنیا را آباد میکنیم هم آخرت را. یکی از اموری که باید بشود همین معنا است که خواهد شد. این دارایی از غنائم اسلام است و مال ملت است و مستضعفین، و من امر کرده ام به مستضعفین بدهند و خواهند داد. و پس از این هم تخفیف های دیگر در امور حاصل خواهد شد. لیکن یک قدری باید تحمل کنیم. به این نغمه های باطل گوش نکنید! آنها فقط حرف میزنند، ما عمل میکنیم…..»
محمد مهدوی فر
تخریب چی و غواص دفاع مقدس
۱۳۹۴/۸/۸
https://www.facebook.com/mahdavifar.mohammad
اون مرقد و بارگاه هم بزوي ان شا الله وران و نابود خواهد شد
جناب مهدوی فر عزیز . با تشکر از نوشتن مطلبت . این نکته را فراموش نکنیم که خودکش اون پسر . تن فروشی آن دختر . و آدامس فروشی صدها دختر . و کارتن خوابی دهها دختر میراث خزعلی و امثال خزعلی ها میباشد . حالا که الحمدلله شر این یکی از سر ماملت نگون بخت کم شده . رفتن به مراسم سالگرد یعنی نمک پاشیدن بر زخم بی التیام همین ملت مستاصل
من مانده ام که این هدیه یا کمک به مدرسه چه صیغه ایست اگر مدرسه غیر دولتیست که از دانش اموزان شهریه میگیرد اگر دولتیست وزارت اموزش وپرورش موظف به تائمین مخارج مدرسه میباشد اگر هم احتیاج به کمک پدرهای دانش اموزان باشد باید مدیر مدرسه با پدرانی که توانائی پرداخت کمک داشته باشند تماس کرفته کمک مالی را بدون اینکه دانش اموزان مطلع شوند دریافت کند تا کودکانی که پدر مادرشان توانائی پرداخت کمک ندارند متوجه این مسئله نگردند تا نزد همکلاسی ها خجالت زده نشوند
جناب محمد مهدوی فر اول کامنتت را که خواندم حالم بهم خورد و یک لحظه بخود گفتم که این اراجیف ارزش وقت صرف کردن ندارد ولی بخود نهیب زدم و گفتم مزدک تو اگر می خواهی مردم را بشناسی باید گفتار آنها را تا آخر بخوانی و بعد از تفکر درباره آنچه گفته اند و تجزیه و تحلیل آن جوابی بدهی.بهمین جهت نوشته ات را تا آخر خواندم.فقط می گویم درود بر تو هموطن هر چند که به احترام فردی آزاد اندیش در مراسمی برای جنایتکاری شرکت کرده ایی که از آدمخواران و مقصران آنچه را نوشته اید و ملیونها بیش از این بوده.
از ملیجک خوب تشکر می کنم برای این که از ما خواست سه فیلم مورد نظرش را ببینیم. یکی از این فیلمها این است: https://www.youtube.com/watch?v=CxHMdeISuXM&feature=youtu.be من از این فیلم که احتمالا در هرکجای دنیا ممکن است اتفاق بیفتد یک استفاده می کنم و آن اینه که در میان مردان اسلامی کمتر دیده شده که کاری بکنند و مسولیتش را بپذیرند. در این فیلم دوسه نفر آتشنشان با خیال راحت با پخمگی با شل و ولی با حرکات مضحک می خواهند یک اتومبیل آتش گرفته را خاموش کنند اتومبیل می سوزد و اینها انگار یه قل دو قل بازی می کنند من علت این روح بی خیالی را در بی ادبی ناشی از همین موضوعی می دونم که بهش اشاره کردم. در اسلام شعار زیاد است که کلکم راع و کلکم مسول یا فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره اما بخاطر این که در این شعارها داوری به عهده خود فرد گذاشته شده وبه آخرت و خدا، هیچکس زیر بار مسولیت کارهاش نمی رود. می بینیم یک مسول در جمهوری اسلامی کلی خسارت زده باز می بینی معترض است. مرسی ملیجک
اسامي 23 مجاهدان خلق كه در حمله موشكي 7 آبان 1394 به شهادت رسيدند:
1- مجاهد خلق حسين ابريشمجي از فرماندهان برجسته ارتش آزاديبخش
و از اعضاي شوراي ملي مقاومت
2- مجاهد خلق نيره ربيعي از اعضاي شوراي مركزي مجاهدين
3- اكبر عليدوست
4- حسن توفيق جو
5- حميدرضا ايمني
6- ابوطالب هاشمي
7- حميد دهقان
8- كيومرث يوسفي
9- حسين گندمي
10- فرشيد ربيعي
11- حسن ابراهيمي
12- محمد علي ميرزايي
13- منوچهر براتي
14- سهراب همايونفر
15- بهزاد ميرشاهي
16- حسين اداوي
17- رجب قرباني
18- رضا واديان
19- شريف ويسي
20- حسين سروآزاد
21- احمد مسچيان
22- جاسم قصير
23- جواد سالاري
———————–
شهادت؟!
شوخی می کنید؟
نه جدی میگه سید مرتضی مثل شهید حسین همدانی که به امید خدا به سال نکشه همشون به فیض عظیم شهادت برسند. باشه سید مرتضی؟
اگر نیت آنها خیر بوده چرا نباید شهید به حساب آیند
راستی خدا به نتیجه عمل فرد نگاه میکند یا نیت او
اگر ابن ملجم واقعا با نیت خیر حضرت علی را کشته باشد تکلیفش چیست
اگر مقصود شما از کاربرد واژه شهید اطلاقات عرفی بین ملل و اقوام دیگر است ،بله ممکن است ماتریالیست ها و کمونیستها نیز کشتگان خود را شهید بنامند ،اما اگر واژه شهید به اطلاقی که مورد نظر اسلام است و بر آن لوازم و احکامی شرعی بار است مثل عدم وجوب تغسیل او و عدم نیاز به کفن متداول و احکام دیگر ،این یک اطلاق و واژه درون دینی است و شرط تحقق این عنوان در عالم واقع فقط “نیت خیر” نیست ،شهید در اصطلاح فقه به مجاهدان در راه حفظ دین خدا و قلمرو اسلامی اطلاق می شود که در معرکه قتال با دشمنان دین کشته شوند ،این معنای شرعی و اطلاق روایی واژه شهید است که به این دسته در اسلام اطلاق می شود ،بدیهی است که این واژه مقدس و زیبا قابل اطلاق بر سیه رویان و خائنان و تروریست هایی که ابتدا در درون ایران قیام مسلحانه کرده و مردم کوچه و بازار را ترور می کردند و می گریختند ،و بعد هم خائنانه به دامن صدام دشمن ملت ایران پناه بردند و روسیاهی خود را تشدید و تکمیل کردند ،نیست.
ابن ملجم لعنه الله تعالی ،هرچند بگمان خود نیت خیر داشته باشد (که نداشت بلکه شهوت و فریفتگی او نسبت به یک زن محرک کار پلید او بود) لکن قاتل امام شیعیان و جانشین منصوب پیامبر و بعد خلیفه منتخب مردم بود ،تکلیف او این بود که چنین نکند ،و “وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظيماً .النساء/93
شما قرآن هم می خوانید؟
سید مرتضی ، حسین همدانی شهید است؟
می گویند این خوارج که بسیار هم متدین بودند می خواستند با کشتن معاویه و علی و امر عاص جاو خونریزیهای بیشتر را بگیرند و عوامل اختلاف بین مسامانان را از میان بردارند. آیا این ساده نگیری به مسیله نیست که همه را در قطامه خلاصه کنیم؟
از هلاکت این خائنانِ خلق و جان نثاران صدام، «شاد» نشدم. کاشکی به قلمرو افراط نمی رفتند و با دشمنانِ مردمِ ایران، دست بیکی نمی شدند و خود را منفور الی الابد نمی کردند. عنوانِ مجاهد و شهادت، هیچ وقت به اعضایِ سازمان مجاهدین خلق،بعد از انقلابِ مردمی 57 نمی چسبد. بخصوص، استفاده از این عناوینِ پرطمطراق، پس از تجاوز به خاک ایران، با تانک و توپ و… و با حمایتِ دستِ خون آلودِ حزب بعث، البته که شوخی است.
جناب مهران درود بر شما،
مجاهدین خلق در واکنشهای خود به سران رژیم تمامیت خواه در جنگ قدرت بسیار اشتباه کردند و به بیراهه رفتند.
آنها امروز نه دین دارند، نه شرف و جوانمردی و نه وطن و نه هیچ جایگاهی در بین مردم ایران. آنها جز عده ای مزدور و خائن وطن فروش، چیز دیگری نیستند.
البته گروهی که در پیش از انقلاب، اوایل انقلاب و بعد در دهۀ شصت در زندانهای رژیم مظلومانه کشته شدند و خونشان به ناحق ریخته شد در این مقوله نمیگنجند.
بدرود
آقایان و خانم های بزرگوار سایت آقای نوری زاد ٬ درسته که باید به آزادی بیان وقلم ارج گذاشت وهر کسی می تواند نظر خود را با همت نوری زاد عزیز در این سایت اعلام کند. اما یادتان باشد که آخوند سید مرتضی ومصلح ٬مزدوران رژیم سرا پا ننگ و نکبت اسلامی هستند که برای به انحراف کشاندن بحث ها در این سایت نفوذ داده شده اند این دو نیامده اند که اگر حرف و حدیثی درست مطرح می شود پذیرفته و در نگرش خود تغیری ایجاد کنند . در خوشبینانه ترین حالت ایندو برای ثواب آخرتشان وبر گرفتن توشه ای به این کار اقدام میکنند عزیزان دیگر نیازی به شناخت اسلام نیست این سی و هفت سال اسلام رحمانی این آقایان را شناخته ایم اساسا در اینکه ما هر تعبیر و برداشی که بخواهیم از اسلام داشته باشیم با هر سلیقه می توانیم از آیات قران داشته باشیم به آیاتی که در مکه و مدینه ظاهرا نازل شده توجه کنید زمانی که آن حضرت در موقعیت ضعیف بود با رأفت ومهربانی برخورد می کرد اما زمانی که اسلام رااستقرار یافته دید چه جنک ها که راه نیانداخت نامه آن حضرت به یزدگرد را بیاد آورید که پس از پاره شدن نامه اش توسط یزدگرد چگونه برافروخت و چه گفت امروز اسلام با جمهوری اسلامی میتوان شناخت یا با حکومت پاکستان و عربستا ن ویا با داعش ٬بکو حرا م ٬الشباب ٬النصر ه طالبان ٬القاعده ٬گروه خراسان و… بهر صورت همه مدعی اسلام حضرت محمد هستند براستی کدام یک درست می گویند . بهتر نیست چاره ای دیگر بیندیشم ٬ انسانی فکر وزندگی کنیم من می گویم پاسخ دادن به سید مرتضی ومصلح بیهوده وقت تلف کردن است بگذارید هر چه می خواهند بگویند .پاسخ بی پاسخ
————————
دوست گرامی بهتر نیست به هرکس، به هرکس، به هرکس اجازه بدهیم حرفش را بزند؟ شما فکر می کنید بی محلی به سیدمرتضی و مصلح روش پسندیده ای است؟ اتفاقاً در این گفتاگفت هاست که ذات و میزان سواد و درایت و اگاهی و فهم و شعور و دوستی و درستی و پاکی دو طرف بحث بهتر آشکار می شود. داوری را به خود مخاطبان بسپریم. این شیوه تهمت زنی و راهکاری که شما نشان ما می دهید اتفاقا همانی است که در این سی و هفت سال در میان مردم و از جانب حاکمیت جاری بوده. ایکاش از همان ابتدای تاریخ، غوغای گفتگوها بجای چکاچک شمیشرها می نشست. در غوغای گفتگوها کمی اگر انصاف و آرامش و مدارا در کار باشد، لمحه ای از بهشت آرزوهای بشر را می توان سراغ گرفت.
با احترام
.
باسلام به جناب آقاي نوري زاد گرامي
واين ناشناس خيلي محترم
باتشكرازجواب متقن جناب نوري زاد به اين ناشناسي كه خودرا استاددانشگاه هم مي خواند دركامنت زيرين ساراخانم.
واما جواب من مصلح: چنانكه شما گفتي مامزدور رژيم هستيم . اگرواقعيت هم چنين است كه شما مي گوئيد رجما بالغيب. لعنت خداوند برما باشد كه اگرمزدوررژيم حاكم بوده باشيم ؛واگرشما به دروغ برما تهمت وبهتان مي زنيد ومارا مزدور رژيم تلقي مي كنيد ،لعنت ونفرين خداوند وفرشتگانش ولعنت همه لاعنين برشما وجدآباءشمابرآيد وازصفحه روزگارمحوشويد؛آمين يارب العالمين.
مصلح
—————-
سلام مصلح گرامی
از باب مزاح می گویم: شما باران لعنت خود بر ناشناس را سیل آسا انتخاب کرده اید و این منصفانه نیست. دوست گرامی، به آنچنان تحملی دست یابیم که برای هیچکس لعنت آرزو نکنیم.
سپاس
.
حاج آقا ايشان فقط و فقط با خود شما طرف شده است و هيچ بي حرمتي به خاندان شما نكرده
است ولي شما علاوه بر خودش به جد وآبادش هم مرحمت فرموده ايد .
شايد پدر و مادرش از طرفداران خود شما باشند .
چه مزدو ر با مواجب باشید وچه مزدور بی مواجب جاده صاف کن تفکرات نحس آن ها که هستید تو در زندگی شخصی خود چقدر شب تا صبح بیداری کشیده ای که بفهمی امثال من با این تفکرات قرون وستائی چه رنج ها که متحمل نشده ام نه فرصت طلب بوده ام نه یک ریال مال کسی در زندگیم آمده اما دراین ۳۷ سال با همین آیه ها وسوره های کذائی که شما وامثال شما می گوئید برای سعادت انسان نازل شده وقبول دارید که سیاست شما عین دیانتتان است چه بلا هائی که نکشیدیم ای کاش می شد همه را می نوشتم تا از شرم اسلامی که با ما چنین کرده سر فرود می آوردی وبه جای لعنت فرستادن به من پدر و جد و آبادم مرهمی بر زخم های التیام نیافتنی ما میشدی از نوع برخورد شما مشخص است که اگر دستی در حکومت داشتی چگونه رفتار می کردی آیا اگر بدتر از این حاکمان رفتار نمی کردی مشابه این جماعت با مردم فلک زده برخورد نمی کردی مگر نه این است که همه معممین از مراجع حقوق میگیرند مگر نه اینست که همه مراجع امروز بجای وا اسلاما تقیه میکنند شما بابیل زدن که ارتزاق نمی کنید مزد بگیر همین مراجع هستید و بشما یاد داده اند که حتی اگر مخالف وضع موجودید برای حفظ خود تقیه کنید
کسی که ناشناس می نویسد و فقط به دیگران تهمت می زند و برای انسانهای دیگر خط مشی تعیین می کند و تعهد به یک نام مجازی پیدا نمی کند تا دیگران با او محاجه مستمر کنند ،بوضوح جبن و عدم شجاعت خویش را به دیگران ابراز می کند وگرنه بطور طبیعی انسان سخن می گوید و بحث می کند.طبیعی است که چنین روح و جانی کلامش آکنده از تناقض نیز باشد ،عبارت ناشناس این بود :
“” درسته که باید به آزادی بیان وقلم ارج گذاشت وهر کسی می تواند نظر خود را با همت نوری زاد عزیز در این سایت اعلام کند. اما یادتان باشد که آخوند سید مرتضی ومصلح ٬مزدوران رژیم سرا پا ننگ و نکبت اسلامی هستند که برای به انحراف کشاندن بحث ها در این سایت نفوذ داده شده اند این دو نیامده اند که اگر حرف و حدیثی درست مطرح می شود پذیرفته و در نگرش خود تغیری ایجاد کنند “”.
(ناشناس)
تناقض اول :
“”درسته که باید به آزادی بیان وقلم ارج گذاشت وهر کسی می تواند نظر خود را با همت نوری زاد عزیز در این سایت اعلام کند””.
اگر ناشناس به مفاد این گزاره ایمان و باور دارد ،بنابر این حق ندارد که با تنگ نظری و بد اندیشی سید مرتضی و مصلح را از شمول این گزاره استثناء کند ،این یک تناقض اعتقادی و رفتاریست که نشان می دهد گوینده به سخن خود باور ندارد ،و آزادی بیان و قلم در این سایت را تنها مختص به هم فکران خویش می داند.
تناقض دوم:
“اما یادتان باشد که آخوند سید مرتضی ومصلح ٬مزدوران رژیم سرا پا ننگ و نکبت اسلامی هستند که برای به انحراف کشاندن بحث ها در این سایت نفوذ داده شده اند”.
اولا: تهمت زدن بی سند و مدرک به همنوعان حاکی از رذالت و عجز انسانهایی است که دم از انسانیت می زنند لکن خلاف اقتضای آن مشی می کنند.
ثانیا:این ماییم که بحث های مربوط به پست ها و متنها در این سایت را بانحراف می کشیم یا شمایانی که دائم طرح شبهه و سوال کرده با بحث های انحرافی عقیدتی و تهمت و افتراء و دروغ بستن به ساحت دین و مقدسات دینی ،ما را به پاسخ گویی وادار می کنید؟ اگر هدف شما مبارزه سیاسی با حکومت دینی است با آن مبارزه کنید و به آن انتقاد کنید ،چکار دارید بفضولی به عقائد دینی مردم؟ و اگر طرح شبهه و ریشخند و تمسخر به بنیادهای دینی را از اجزاء مبارزه سیاسی خود می دانید ،پس متوقع نباشید که معتقدان در برابر بی اخلاقی و جهالت شما کوتاه بیایند.
و چنانچه از بحث علمی و پاسخگویی عاجز شده اید ،علیرغم ادعای اعتقاد به آزادی بیان و بنان ،تهمت زدن بدیگران را نقاب عجز و فروماندگی خود در بحث ها قرار ندهید.
این تناقض دوم.
تناقض سوم:
“این دو نیامده اند که اگر حرف و حدیثی درست مطرح می شود پذیرفته و در نگرش خود تغیری ایجاد کنند”.
(پایان)
بنیاد این گفته بر خود حق پنداری و توهم حقانیت مطلق استوار است ،از کجا که حرف و حدیثی که تو و امثال تو اینجا مطرح می کنند بر درستی استوار است؟ و از کجا که تغیر و تغییر در نگرش باید مختص به دو نامی است که نام بردی؟ مگر درستی و مطابقت مطالب و مفاهیم با واقع و واقعیت جز از طریق بحث و گفتگو و مجادله باحسن حاصل می شود؟ شما با این سخن خودمحورانه اولا حق و حقیقت را بخود اختصاص داده ای ،و لزوم تغییر در فهم و نگرش را خود خواهانه به دیگران الزام می کنی ،و در عین حال در ابتدای سخن می خواهی بگویی چون فلان و فلان رغم انف تو می اندیشند و می نویسند نباید اینجا اظهار نظر کنند؟ اینهم تناقض سوم.
می گویم اندکی در خلوت انسانی خویش بیندیش که آیا چنین رویکردی معنای جز حقارت و عجز و خود محوری و خودخواهی دارد؟
——————–
سلام سیدمرتضای گرامی
با اندکی مهار قلم، این نوشته ی شما یکی از بهترین ها می توانست باشد. گرچه هنوز نیز آکنده از درستی و ابتکار در نوع نگارش است.
سپاس
.
پاسخ لازم را در جواب سراسر محبت شمایان به مصلح نوشتم چه تفاوت میکند که من اسم مستعار انتخاب کنم یا با ناشناس با شما سخن بگویم
با درود به نا شناس گرامی! اتفاقا من برعکس شما فکر می کنم.بگذارید این متعسبین اسلامی هرچه می خواهند بگویند تا مردم هر چه بیشتر به ماهییت آنها پی ببرند.
آقای نوری زاد اگر توجه کرده باشید من نوشته ام بگذارید هر چه می خواهند بگویند من اعتقاد دارم که حرفشان بزنند من که نگفتم این دو چیزی ننویسند دیدید که چگونه پدر وجد آباد مسلمان و قابل احترام مرا در میان مردم شهرم لعنت کردند
من از این که بقول آقای سیدمرتضی این سایت را بهم رخته ام از همگی پوزش می خواهم من چه می دانستم در ادامه یک سوال و جواب ساده کار به اینجا می رسه که ازدواج من با همسر مسیحی ام طبق نوشته آقای سیدمرتضی ” حرام و باطل” است. ایشان مرتب می گویند من نگفتم بچه های خانم سارا حرامزاده هستن من تعجب می کنم وقتی ایشان این ازدواج را حرام و باطل می داند تکلیف بچه های ما چه می تواند باشد جز این که هر دو شان حرامزاده اند. بگذریم که من از این بحث خیلی دلشکسته شدم و با نگاهی به خودم و شوهرم و دو فرزندم اعتمادم به زندگی خودم بیشتر شد من کمترین ارزشی برای این فتوای آقای سید مرتضی و آقای مصلح قائل نیستم بقول جناب با صفا وقتی یک مرد مسلمان طبق آیه قرآن می تواند با یک زن مسیحی ازدواج کنه پس چرا یک زن مسلمان نتونه با یک مرد مسیحی ازدواج کنه؟ بهتره بگم من اسلام شماها را قبول ندارم اسلامی که ولایت فقیه برسرش باشه و مراجع برسرش باشه . اسلام من اهل سلامت است. اهل صلح است. اهل مداراست . اهل دوستی و همدلی و پاکی است اهل زد و بندنیست اهل دکل دزدی نیست بقول مادر بزرگ ریحانه در این فیلم. با این وجود هم از آقای سیدمرتضی و هم از آقای مصلح و سایر دوستان که در این بحث شرکت کردن صمیمانه تشکر می کنم و به همه شون آفرین می گم چرا که به ابهام من بها دادن. سوال من این بود: رفتار یک پیغمبر نباید در اعصار بعدی غیر عقلانی تلقی بشه. سوال من از اینجا شروع شد و به حرامزادگی بچه هایم ختم شد. من بازهم این سوال را دارم که اگه یک پیغمبر در زمان های دور کاری کرد و این کار حتی در قرآن هم آمده و این کار بعدها توسط عقلای بی طرف کاری عبث و ناجور و غیر انسانی تلقی شد پس مشکلی در رفتار آن پیغمبر بوده و نمی شه آن کار پیغمبر را محدود به زمانش کرد چرا که پیغمبران از منبع وحی دریافت می کنند حالا سوال دوم من که باز خواهش می کنم در آرامش به آن جواب بدهند
سوال دوم: می پرسم این رفتار حضرت ابراهیم که طبق آیه های قرآن، زن و بچه ی بی دفاع و مظلوم خودش را می آورد در یک سرزمین بی آب و علف رها می کند و می رود آیا عقلانی بوده؟ چه کسی زن و بچه اش را ول می کند در بیابان بی آب و علف که معبر دزدان و محل زندگی حیوانات وحشی است؟ شاید گفته بشه خداوند پشتیبان اینها بوده. من کاری به این ندارم. کار حضرت ابراهیم کاری درست نبوده. همین امروز خود این آیت الله ها آیا یک چنین کاری می کنند؟ زن و بچه شان را در کویرلوت ایران رها می کنند؟ شاید گفته بشه با این کار حضرت ابراهیم قرار بوده ساختمان ساده مکه و مناسک حج پی ریزی بشه. خب این کار با یک شیوه منطقی و عاقلانه نمی شده؟ تازه بعدش می فهمیم این کار حضرت ابراهیم که زن و بچه اش را در یک بیابان بی آب و علف رها می کنه و بر می گرده بخاطر حسادت همسر اولش بوده و حضرت ابراهیم بخاطر آرامش زن اولش بوده که این بیچاره ها را ول کرده در بیابان وحشی. ممنون می شم که عاقلانه و منطقی جواب این سوال منو بدید. از همگی پیشاپیش تشکر می کنم مخصوصا از آقای نوری زاد نازنین
سارا خانم من از شما عذر خواهی میکنم. همه مذاهب وقتی به اصل آن برگردیم /////// میشود. چون از فرهنگ های ان موقع تغذیه میکنند. این دو تا سید هم آن موقع ها در تاریخ جا مانده اند. من از ////// آنها از شما عذر خواهی میکنم. ما همه مقصز هستیم. 400 سال در خواب بوده ایمو. باید برویم جلو حوره های های علمیه مثل نوریزاد با طلبه ها بحث کنیم. انشاااله ارشاد سرکار هم موثر میافتد. شما فکر نکنید ایرانی ها مثل سید مرتضی فکر میکنندو چه کنیم در همه کشور ها آدم های/////////////// وجود دارد. خاک بر سر من استاد دانشگاه.
سارا خانم ان فرد بیمار الذهنی که به ازدواج شما با یک انسان دیگر ایراد میگیرد فقط در قشر مسلمان یافت میگردد.
مهدی از تهران
سركاخانم سارا از….
باسلام؛ ازسؤال وجدال شما دراين سايت وزين ومحترم كه بقول آقاعبدالله مضري عزيز همه را سركارگذاشتيدوبازهم خيلي طلبكارهستيد خيلي متشكريم اگرسؤال براي فهميدن مجهولات باشد ،سؤال وسائل خيلي محترم است ودروسع هركس مي شود به آن پاسخ محترمانه داد.
واما سؤالهاي شما چون چنين نيست وازروي عداوت ودشمني ديرين باانبياي الهي واديان الهي است ؛شمارا به همان خداونداديان وانبيائش حواله مي كنم وازجوابگوئي به هرسؤالات شما معذورم بداريد والسلام.
وازآقاسيدمرتضي -دام ظله – نيز استدعاي عاجزانه دارم كه توجه والتفاتي به سؤل هاي شما نداشته باشند.
وشما لطفا جوابتان راازآن ناشناسي كه خودرااستاددانشگاه معرفي مي كندمطالبه بفرمائيد وياخودتان به تفاسير مفسران قرآن مراجعه بفرمائيد.باسپاس
مصلح
سارا خانوم ورود شما را به این سایت خوش آمد می گویم
پیشنهاد می کنم هرگز نسبت به درستیِ زندگی خویش ذره ای تردید نداشته باشید. منظورم این است که مباد در روند زندگی تان به تردیدی هرچند مختصر در افتید. خروجی زندگی شما مهم است که می فرمایید جز پاکی و درستی نیست. ازدواج شما حتما درست و انسانی است و فرزندان شما از پاکترین ها هستند. در باره ی این پرسش شما نیز باید بگویم: در اسلام تا یکجاهایی می شود به عقلانیت پای بند بود. از آنجاها به بعد شما ناگزیرید به اراده ی الهی راضی باشید. این که جناب ابراهیم عزیزانش را در آن بیابان بی آب و علف رها می کند و خود به سروقت زندگی دیگرش باز می گردد، بله شاید بلحاظ عقلی درست نباشد اما از نگاه تعبدی حتما درست است. چرا که قرار است معجزه ای رخ دهد. در اینجور پرسش ها شما هر دو بخش عقلانی و اعجاز را توآمان باید بپذیرید. این باید، یک “باید” است. حتمی است. گریزی از آن نیست. وقتی جناب ابراهیم تیغ بر گلوی فرزند می کشد، خب این بلحاظ عقلی شاید درست نباشد، اما وقتی پای دستور و آزمون الهی در میان باشد، چرا درست نباشد؟ پرسش شما را این دو مگر اجابت کند. عقل و اراده ی الهی
جالب است که ادعا و اعتقاد مسیحیان در این مورد خلاف مسلمانان است. در روایت مسیحیان ، ابراهیم ، مامور قرانی کردن اسحاق می شود که مادرش سارا است. اما در روایت اسلامی، اسماعیل فرزند هاجر انتخاب می شود. در تفاوت این دو روایت هم نکته هایی است برای اهل تحقیق.
البته ریشه یابی چنین داستانهایی و اصولا فلسفه نیاز خدایان به قربانی، کاری است که از محققان و دانشمندان صادقی بر می آید که هم خود در جست و جوی حقیقتند و هم برای دیگران حقیقت را می گویند. کسانی که بنا بر مصلحت شخصی، باندی و فرقه ای قلم نمی زنند و در معرفت اعتقادی آنها اسرار مگوی راه ندارند. چیزهایی ندارند که مردم نباید بدانند.
سطر دوم قربانی درست است به جای قرانی. با پوزش از اشتباه تایپی.
سارا خانم عزیز از حرف سید مرتضی دلگیر نشوید چون تاریخ ای سرزمین مشحون از اینگونه فتاوی است که اگر مدرم ایران میخواستند به ان عمل کنند هنوز در عهد قاجار بودیم اگر تاریخ صد ساله اخیر را ملاحظه کنید میبینید که روحانیون با تمام مظاهر تمدن مخالفت کرده و بر علیه ان فتوا داده اند و به طور نمونه مخالفت روحانیون با مدارس جدید دادگستری وحتی حمام دوش و اب لوله کشی
سارا خانم عزیز از حرف سید مرتضی دلگیر نشوید چون تاریخ این سرزمین مشحون از اینگونه فتاوی است که اگر مردم ایران میخواستند به ان عمل کنند هنوز در عهد قاجار بودیم اگر تاریخ صد ساله اخیر را ملاحظه کنید میبینید که روحانیون با تمام مظاهر تمدن مخالفت کرده و بر علیه ان فتوا داده اند و به طور نمونه مخالفت روحانیون با مدارس جدید دادگستری وحتی حمام دوش و اب لوله کشی
نموه دیگر در اوائل انقلاب اقای قرائتی در تلویزیون در مورد حرام بودن بازی شطرنج فتاوی بسیاری را مطرح میفرموند که تعابیر بسیار شرم اوری در مورد کسی که حتی به صفحه شطرنج نگاه کند وجود د اشت اما چند سال بعد از ان شطرنج و موسیقی ازاد شد
سرکار خانم سارا
درود بر شما
تاریخ ادیان دیگر از این داستانها اشباع شده، توصیه من به شما اینست که در زمان حال زندگی کنید و همچنین برای خود زندگی کنید. زندگی بسیار با ارزش است پس تلاش کنید از هر لحظۀ آن استفاده کنید و آن لحظات را با اندیشۀ نیک، گفتار نیک و کردار نیک شروع کنید و به پایان برسانید. خود را درگیر در هزارتوی بی پایان اینگونه پرسشها نکنید. تحقیق کنید و در آخر هر چه خود تمیز میدهید مهم است و نه برداشت دیگران. شما یک انسان و صاحب اندیشه هستید. خود را دست کم نگیرید. عقل گرا باشید و با مطالعه و تحقیق هر آنچه را که با تفکرات شما سازگار است انتخاب کنید. به یقین انتخاب شما بهترین انتخاب است اگر حتی در تمام هستی تک باشد. دین ساخته و پرداختۀ ذهن پریشان و سردر گم انسانهاست و حاصل بسیاری از پرسشهای بی پاسخ. به یقین چه انسان اولیه از نظر دانشمندان و محققان و چه شخص آدم ابوالبشر بی دین بوده، پس اولویت انسان بودن شما و پایبندی شما به اخلاقیات رشد یافته در طول تاریخ تا امروز است و اگر ارضاء نشدید آنگاه به سراغ هر دینی که به تفکرات و خواسته های شما نزدیک است بروید، چرا که محور و مرکزیت تمام ادیان انسان است و بس. بدون وجود انسان دین بی معناست و این انسانها هستند که به ادیان، ارزش،اعتبار و معنا میدهند.
بدرود
” مشتی نمونه خروار”
شاید در نگاه اول، سه فیلم ضمیمه شده در ذیل، مضحک و خنده دار بنظر آیند.
شاید هم تصور شود که تاتری خيابانيست. و ایکاش چنین میبود!
ولی متأسفانه مشتی ست نمونه خروار، از کلیتِ ولایتِ بگل نشسته اسلامی ما !
این فیلمها بدرستی نمایانگرِ وضعیت و قابلیتهای تکنیکی وعملیِ سازمانها و ادارات دولتی
کشور است که به مضحکترین و در عین حال دردناکترین شکل خود به نمایش در میایند.
تابستان گذشته نیز، سازماندهی و قابلیتِ ستادهای بحران کشور را با جاری شدن سیلی، شاهد بودیم!!
بدون شک وضعیت سیستم موشکی برادران، که میلیاردها دلار از سرمایههای ملی مان را خرج آن
کردند، چندان بهتر از قابلیتهای این امدادگران نیست.
اگر این “امدادهای غیبی” که از آستینِ ۱+۵ در آمده و مانع از ادامه شیطنت های اتمی
مقام مععععععععععععععععععععععظم رهبری گردید، نميبود، معلوم نبود كه با این
“کیفیت کار و دقت عمل” برادران، چه فجایعای میتوانست در انتظارمان باشد.:-(
https://youtu.be/CxHMdeISuXM
https://youtu.be/Yrt2t7Ex-n0
https://youtu.be/KLNiyMtfl5Q
جناب ناشناس ناراحتی شما برای اسلام است یا برای ////// که آخوندها بنام صیغه عقد و حلال کردن به اقرار به برده گی جنسی وادار می کنند؟خب شما بجای بدو بیراه گفتن چرا کمی فکرت را بکار نمی گیری و بمن جوابی نمی دهی و تفاوت فاحشه گری را با عقد توسط آخوند نمی گویی تا من قانع شوم.آیا حلال زاده بودن تو و من و یا مسلمین به اراجیفی که آخوند می خواند نیست؟خب در همین سوره عقد آخوند از زن میخواهد که دربرابر وجهی معلوم با مردی همخوابگی کند.اگر تو اینرا نمی دانی و یا نمی فهمی و یا خود را به نفهمی می زنی من ناپاکم؟به مرگ شما من هر روز دوش می گیرم و از تمام مقدساتت پاکترم.
جناب مزدک زن ومردی که باهم تصمیم به ازدواج بگیرند چه در محاضر قانونی وچه در خانه توسط یک اخوند منظورشان فقط همخوابگی نیست بلکه شروع یک زندگی مشترک هست اگر شما با احوندها مشگل دارید لطفن به کسانیکه تصمیم به ایجاد یک زندگی جدید دارند توهین نکنید
فرزند ایران عزیز
ممنون از محبت شما..مطلب شما را دیدم.. بسیار جالب بود و خیلی خوب نوشته اید..موفق باشید.
این موضوع “حرامزادگی” هم موضوعی شده!..فکر کنم بتدریج در کنار شعار “کاش من هم یک بسیجی بودم” این شعار را هم ببینیم که “کاش من هم یک حرامزاده بودم”!!
“حرامزادگی” اینجوری خیلی با حال هست بشرطی که بابای آدم مسیحی و یا یهودی اروپائی یا آمریکائی باشه!..واقعا مادری را که رفته با ارمنی و یا جهود وطنی ازدواج کرده باید “آق” اولاد کرد!
اما اگر “حرامزاده” اصیل بشی براحتی میتونی پاسپورت اروپائی و یا آمریکائی بیگیری و بی خیال ویزای شینگن و این حرفها بشی! و لازم نیست هر روز نگران جنتی و آقا مجتبی باشی !
خلاصه خیلی حال میده!..
با سلام،
///////////////
در ساعات آغازین امشب رژیم جنایت کار آخوندی در یک اقدام رزیلانه به ساکنان بی دفاع لیبرتی با پرتاب موشک حمله کرد
ميزان خسارات بسيار زياد است
بيش از 80 موشك از انواع مختلف به ليبرتي شليك شده كه حفره هايي عظيم ايجاد كرده
شدت انفجارها بسياري از بنگالها را متلاشي كرده و تيوالهاي حفاظتي سيماني فرو افتاده و درهم شكسته است
بنگالهاي زيادي آتش گرفته است و ساكنان با تمام توان در حال تلاش براي خاموش كردن آتش هستند
خبرهای تکمیلی متعاقباً اعلام میشود.
مهدي توكل، بهزاد ميرشاهي، رجب محمدي، شريف ويسي، حسين ادواري، حسين سرو آزاد، احمد مسيحيان، جاسم قصير ، نيره ربيعي در ميان شهدا هستند.
———————————
جناب مجاهد رژیم آخوندی نیست بلکه اسلامی است.شما هم لابد راه را برای مسعودخان باز می کنید.درست در زمانیکه مردم ایران در 88 به مقابله با ///////// اسلامی بپا خواستند باند مسعود خان بفکر حمله رژیم آخوندی به پایگاه اشرف افتد.همیشه هم همین بوده.من نمی فهمم یک عده ایی ایرانی در کمپی در کشوریکه مردمش دلخوشی از آنها ندارند و هر لحظه احتمال قتل و عامشان می رورد چکار می کنند.امان از خود خواهی و قدرت طلبی باند رجوی که باعث نابودی هزاران تن از فرزندان ایران شد.باور کنید جنایت مسعود دست کمی از جنایات ///////////////// اوباش اسلامی ندارد.کافیست سری به یوتیوب بزنید.درضمن جناب مجاهد مردم از هر چه نام اسلام را یدک می کشد //////////
می خواستم بگم مزدک عزیز با تمام وجود بااین نظرت موافقم با همه اجزایش موافقم. و باید فریاد زد همه فریبکاریهایی را که به اسم اسلام و مظلومیت بر گرده بیچارگی ما کوبیده می شود. هیچ شرافتمندی راضی به کشته شدن هیچ کسی حتی که پر از حماقت و قدرت طلبی است نیست، اما بهره گرفتن از مظلومیت و فروختن آن به مردمی که از همه هیمنه های پوشالین خسته شده اند، عمق حمق قاتل و مقتول و راضیان به قتل مجاهدین را نشان می دهد. دو نمونه داعشی که مدل ایرانیش را از 57 به بعد به نمایش گذاشتند!
سید مرتضی عزیز
با تشکر..من در مورد “بعله” و “بله” جداگانه اگر فرصتی شد کامنتی تقدیم میکنم. به هر حال قصد اسائه ادب نبود و میبخشید.
در مورد “ازدواج زن مسلمان و غیر مسلمان” بنده تنها به استناد به قرآن مطلبم را نگفتم. اگر یکبار دیگر دقیقتر نگاه کنید من با استناد به آرا فقهی که شما در سه دسته تقسیم کردید نتیجه گیری کردم که حتی به لحاظ فقهائی هم که شما آنها را قبول دارید اهل کتاب جز مشرکین و کفار نیستند و در این مورد وحدت نظر نیست. چون اگر باشند جواز ازدواج مرد مسلمان با زن اهل کتاب را نباید صادر میکردند. خال اگر زن اهل کتاب برای ازدواج مشکلی ندارد به چه دلیل مرد اهل کتاب دارد؟
در مورد قرآن هم شما را دعوت میکنم که برای دریافت وضعیت اهل کتاب به آیه 5 سوره مائده رجوع بفرمائید و بیش از این دنبال چیزی نگردید. چرا؟ چون آیات سوره مائده در 3 ماه آخر عمر پیامبر نازل شده اند و هیچ آیه ای هم آنها را نسخ نکرده بلکه این آیات هر چه قبل از خود بوده اند را میتوانند نسخ کنند. پس سوره مائده آخرین حرف و موضعگیری پیامبر از طریق وحی هست.
در آیه 5 سوره مائده بصراحت کامل و بدون نیاز با بازی با لغات تصریح شده که:
1- طعام اهل کتاب بر مسلمانان حلال هست و بالعکس،
2- ازدواج با زنان اهل کتاب بر مسلمین مجاز هست و باید مهر آنها را هم مانند زنان مسلمانان بپردازند.
شما صریح تر از این دیگر چه می خواهید؟ پس” اهل کتاب” مشرک و کافر نیستند. شما هر روایت و حکم فقهی و هر چیز دیگری بیاورید که با این اصل مخالف باشد ضد قرآن و سیره رسول هست حال از هر کس که می خواهد باشد.
سوره مائده اما بحثش وقتی بسیار گسترده تر میشود که رسما اعلام میکند که کتب دینی مسیحیان و یهودیان دارای اعتبار هستند و به آنها توصیه میشود بجای رجوع به پیامبر به کتب خودشان یعنی انجیل و تورات مراجعه کنند. یعنی بعبارت دیگر تشویق میشوند که در دین و آئین خود بمانند و به کتاب خود عمل کنند.
دوست عزیز..اینها آیات صریح و بدون بحث قرآن هستند. نه نیازی ببازی لغتی دارند و نه تعبیر و تفسیر آنچنانی.
مشکل در درک قرآن این هست که ما قرآن را بدون در نظر گرفتن بستر تاریخی آیات نگاه میکنیم. در حقیقت سوره مائده باید آخرین جزء قرآن باشد که ببینیم آخرین موضعگیری و پیام بعد از 23 سال پیامبری چه بود؟ در حالیکه در قرآنی که در دست ماست اولین آیات در یخش آخر قرار دارند و آخرین آیات در سوره مائده بعنوان سوره پنجم هستند. به این ترتیب امکان دریافت سیر تاریخی آیات دچار مشکل شده هست.
شما چند بار کلام خلیفه دوم را تکرار کرده اید که گفت کتاب خدا برای ما کافی هست و به آن ایراد دارید. من کاری به خلفا و دیگران ندارم. وقتی قرآن پایه وحی هست و نظری به این صریحی آنهم هم در آخرین سوره خود ابراز کرده چه معنائی دارد که فقهائی که قرنها بعد سر برآورده اند بیایند و چیزی را طرح کنند که نه کتاب گفته و نه رسول و ما هم بعنوان وظیفه شرعی آنها را تکرار کنیم و بعنوان حرف خدا تحویل مردم بدهیم؟
با تشکر
باصفای گرامی
ممنون از پاسخ شما
باید عرض کنم برخی سوالات را بی پاسخ گذاشته و ابهامها در بحث را تداوم می بخشید،من پرسیدم از نظر معرفت دین شناسانه شما آیا قرآن تنها منبع دریافت مجموعه شریعت است؟ حل بسیاری از مشکلات در اینگونه بحث ها در گرو پاسخ این مطلب و چرایی آن است ،لطفا از این مساله طفره نروید که سبب پادرهوایی بحث هاست.
اما در عین حال اجزاء گفتار شما را تحلیل می کنم تا روشن شود که استدلال شما مخدوش و غیر قابل قبول است:
نوشتید:
“در مورد “ازدواج زن مسلمان و غیر مسلمان” بنده تنها به استناد به قرآن مطلبم را نگفتم. اگر یکبار دیگر دقیقتر نگاه کنید من با استناد به آرا فقهی که شما در سه دسته تقسیم کردید نتیجه گیری کردم که حتی به لحاظ فقهائی هم که شما آنها را قبول دارید اهل کتاب جز مشرکین و کفار نیستند و در این مورد وحدت نظر نیست. چون اگر باشند جواز ازدواج مرد مسلمان با زن اهل کتاب را نباید صادر میکردند. خال اگر زن اهل کتاب برای ازدواج مشکلی ندارد به چه دلیل مرد اهل کتاب دارد؟”.
(پایان)
ببینید ظاهرا توجه دقیق بمطالب نمی کنید ،از بحث خارج نشوید ،بحث ما “جواز یا عدم جواز ازدواج زن مسلمان با اهل کتاب بود” و باتفاق ما و شما بحث عدم جواز ازدواج زن مسلمان با مشرک ،مورد اتفاق است ،و آن آیه 221 سوره بقره صریح است در عدم جواز ازدواج زن مسلمان با مشرک (مرد) بلکه بالاتر از این آیه بصراحت می گوید جایز نیست نکاح مرد مسلمان با زن مشرکه .بنظرم این نکته مورد وفاق ماست ،پس بحث مشرک و مشرکه و نکاح با آنان را اصلا از حریم بحث خارج کنیم.
نکته بعد که بنظرم مورد وفاق است این است که از نظر قرآن اهل کتاب از مشرکان محسوب نیستند ،اگر چه در برخی آیات چنین ایهامی وجود دارد لکن بقرینه تقابل “مشرکان و اهل کتاب ” در برخی آیات می گوییم :اهل کتاب مغایر با مشرکان هستند از نظر قرآن ،اینهم برای شما مقبول است؟
آنچه که محل نزاع ماست این است که من می گویم از نظر قرآن و روایات و اجماع مسلمانان ،اهل کتاب کافر هستند ،البته الان بحث ما روی خود قرآن متمرکز است ،من آیاتی از قرآن را که دلالت واضحی دارند بر اینکه “اهل کتاب از کفار هستند” را برای شما ذکر می کنم ،ملاحظه کنید :
1-ما يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ لاَ الْمُشْرِكينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ اللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ
البقره/105))
دلالت این آیات بر اینکه قرآن اهل کتاب را کافر میداند نیاز به ترجمه و توضیح تفصیلی الفاظ آیه ندارد ،در آیه اول می گوید:کافران از اهل کتاب ،نیز مشرکان دوست ندارند خیری بشما مسلمانان برسد.
این را باصطلاح ادبی و اصولی میگویند “قرینه مقابله” در این آیه دو عنوان “مشرک” و “اهل کتاب” در برابر هم قرار گرفته اند ،این تقابل می فهماند که اهل کتاب مشرک نیستند ،این امر درستی است ،اما در ابتدای آیه فرمود :الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ.
الذین باصطلاح ادبی موصول است بمعنای کسانی که و موصول نیازمند توضیح است و توضیح دهنده آنرا از نظر ادبی “صله و عائد” گویند ،صله می گوید :کفر ورزیدگان از اهل کتاب ،و حاصل معنا این است که :کسانی که کفر ورزیدند از اهل کتاب ،این نص غیر قابل تاویل است در اینکه قرآن اهل کتاب را کافر میداند.
————————————
2-يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ
(آل عمران/70)
ای اهل کتاب چرا کفر می ورزید به آیات خدا (قرآن نازل بر محمد) در حالیکه میدانید و شاهدید(یعنی از طریق اخبار پیامبران قبل) ،لابد اهل کتاب کفر ورزیده اند که قرآن به آنان انتقاد می کند.
—————————–
3-قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شَهيدٌ عَلى ما تَعْمَلُون
(آل عمران/98)
ای اهل کتاب چرا به آیات خدا کفر می ورزید درحالیکه خدا شاهد عمل شماست؟
پس آنان با نپذیرفتن آیات قرآن و رسالت محمد از نظر قرآن کافرند
——————————–
4-لَمْ يَكُنِ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكينَ مُنْفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَة
(البینه/1)
كافرانِ اهل كتاب و مشركان، دستبردار از تکذیب خویش نبودند تا دليلى آشكار بر ايشان آيد.
این آیه هم بصراحت اهل کتاب را “الذین کفرو” کسانی که کفر ورزیدند می نامد و مشرکان را به آنان عطف کرده در این حکم شریک می کند.
—————————————-
5-وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ خاشِعينَ لِلَّهِ لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَليلاً أُولئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَريعُ الْحِسابِ
(آل عمران/199)
بدرستیکه برخی از اهل کتاب از زمره کسانی هستند که به خدا و آنچه بر شما نازل شده (قرآن) و آنچه بر آنان قبلا نازل شده بود ایمان میاورند و خشوع دارند….
در این آیه تعبیر “من اهل الکتاب”بکار رفته ،این “من” از نظر ادبی “من تبعیض یا بعضیه” نام دارد ،می گوید برخی از اهل کتاب به پیامبر ایمان آوردند …و آنان را ستایش به ایمان و مومن بودن می کند ،معلوم میشود آن بعض دیگر که ایمان نمی آورند به پیامبر کافرند.
——————
6-وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعيم
(المائده/65)
اگر اهل کتاب (یهود و نصاری) ایمان بیاورند و متقی باشند هرآینه بدیهای آنان را خواهیم پوشاند (محو می کنیم) و آنان را به بهشت وارد می کنیم.
پس اهل کتاب اگر به پیامبر اسلام ایمان آورند مومنند ،و در صورت عدم ایمان کافرند زیرا بین کفر و ایمان واسطه نیست.
—————————-
7-هُوَ الَّذي أَخْرَجَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ دِيارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ في قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْديهِمْ وَ أَيْدِي الْمُؤْمِنينَ فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ
(الحشر/2)
او خدایی است که کافران از اهل کتاب را از دیار خویش اخراج کرد.
الذین کفروا من اهل کتاب ،یعنی کافران از اهل کتاب ،پس اهل کتاب دو دسته اند ،مومنان (به پیامبر اسلام) و کافران(به پیامبر اسلام).
—————
8-أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ نافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَ لا نُطيعُ فيكُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّكُمْ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُون
(الحشر/11).
آیا ندیدی کسانی از منافقان را که به همفکران خود از کافران اهل کتاب می گویند….
باز تعبیر “الذین کفروا من اهل الکتاب” نص صریح است.
———————–
9-كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتابِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُون
(آل عمران/110)
—————————–
ذیل این آیه می گوید اگر اهل کتاب ایمان (به قرآن و اسلام) آورند برای آنان بهتر است ،لکن اکثر آنها از منحرف از طریق اند.
—————————————–
اینها و برخی آیات دیگر صریح اند در اینکه اهل کتاب از نظر قرآن “کافرند”،اما مقصود از کفر چیست؟ “کفر “در لغت بمعنای “ستر و پوشاندن”چیزی است ،این تعبیر در فرهنگ دینی بر کسی اطلاق میشود که حقیقت واضح شده را انکار کند و بپوشاند ،کفر و ستر حقیقت البته مصادیق و اسباب مختلفی دارد ،یکوقت کسی اصل وجود خدا را انکار می کند ،یکوقت اصل رسالت انبیاء را انکار می کند ،یکوقت معاد را انکار می کند ،یکوقت رسالت رسولی خاص را انکار می کند ،در اینجا وقتی قرآن اهل کتاب را کافر میداند بمعنای این نیست که آنان خدای جهان را منکرند ،یا معاد را منکرند یا رسالت انبیاء را منکرند ،آنها این موارد را قبول دارند ،لکن انکار آنان بازگشت به انکار رسالت پیامبر اسلام می کند ،بحث قرآن از این جهت است ،که آنان که در کتب و اخبار انبیاء خود بوضوح خبر پیامبر اسلام و نشانه های او را انکار می کنند کافرند.بنابر این اهل کتاب از نظر قرآن مشرک نیستند لکن کافرندو
این یک مطلب.
———————————
شما گفتید استنادتان فقط به قرآن نیست ،بل به سخن فقهاء استناد می کنید ،گذشته از اینکه رویکرد شما متناقض است و در موارد زیادی ازجمله در همین کامنت کلا آراء و انظار فقهاء را معتبر نمی دانید ،مطلب این است که سه قول پیش گفته : جواز مطلق نکاح مرد مسلمان با زنان اهل کتاب – عدم جواز مطلق نکاح مرد مسلمان با زنان اهل کتاب- و تفصیل بین اینکه نکاح موقت با آنان جایز است و نکاح دائم جایز نیست که قول مشهورتر بین فقهاء امامیه است.
این سه قول مربوط به نکاح مرد مسلمان با زنان اهل کتاب بود ،نه موضوع بحث ما که جواز یا عدم جواز نکاح با زن مسلمان با مرد اهل کتاب بود! و ظاهرا امر بر شما مشتبه شد.پس سه قول مذکور ربطی به بحث ما نداشت و استناد شما نادرست بود.
——————
“”نتیجه گیری کردم که حتی به لحاظ فقهائی هم که شما آنها را قبول دارید اهل کتاب جز مشرکین و کفار نیستند و در این مورد وحدت نظر نیست””.
این نتیجه گیری شما نادرست است ،آری از نظر ما اهل کتاب از مشرکان نیستند ،شما از کجای این اقوال استفاده می کنید که اهل کتاب از نظر فقیهانی که به سه قول فوق قائل شده اند اهل کتاب را کافر نمی دانند؟!
————————-
دلیل شما این جمله بود؟:
“”چون اگر باشند جواز ازدواج مرد مسلمان با زن اهل کتاب را نباید صادر میکردند””.
این چه ارتباطی دارد؟ از کجای سخن و دلالت گفتار فقهاء در می یابید که اگر ازدواج مرد مسلمان با زن اهل کتاب را صادر کردند پس اهل کتاب کافر نیستد؟ وجه این دلالت و تلازم چیست؟
—————————
“”خال اگر زن اهل کتاب برای ازدواج مشکلی ندارد به چه دلیل مرد اهل کتاب دارد؟””.
به چه دلیل؟ بدلیل اینکه جواز این نکاح نه تنها در قرآن نیست ،بلکه در روایات فراوان ممنوع اعلام شده است ،این همان نکته دین شناسانه ایست که گفتم شما به آن نمی پردازید،اینکه منبع دریافت احکام شریعت تنها قرآن نیست ،پاسخ این سوال در گرو پاسخ به آن سوال است.
———————————————
نوشته اید :
“”در مورد قرآن هم شما را دعوت میکنم که برای دریافت وضعیت اهل کتاب به آیه 5 سوره مائده رجوع بفرمائید و بیش از این دنبال چیزی نگردید. چرا؟ چون آیات سوره مائده در 3 ماه آخر عمر پیامبر نازل شده اند و هیچ آیه ای هم آنها را نسخ نکرده بلکه این آیات هر چه قبل از خود بوده اند را میتوانند نسخ کنند. پس سوره مائده آخرین حرف و موضعگیری پیامبر از طریق وحی هست””.
(پایان)
———
پاسخ : عجب فرمایشی می کنید ،بیش از این دنبال چیزی نروید یعنی چه؟ اجتهاد و رسیدن به حکم شرعی یعنی بررسی همه موارد ادله شرعی در قرآن و روایات ،مساله به این سادگی که تصور می کنید نیست عزیز من ،من میدانم که برحسب مشهور بین مفسران ،سوره مائده آخرین سوره نازل بر پیامبر است ،در این بحثی نیست ،بحث بر سر حد دلالت آیات مورد استناد در این سوره بر محل نزاع است ،آیه 5 سوره مائده می فرماید :
“”الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ طَعامُ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ وَ طَعامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنينَ غَيْرَ مُسافِحينَ وَ لا مُتَّخِذي أَخْدانٍ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ “”.
ترجمه :
“”امروز چيزهاى پاكيزه براى شما حلال شده، و طعام كسانى كه اهل كتابند براى شما حلال، و طعام شما براى آنان حلال است. و [بر شما حلال است ازدواج با] زنان پاكدامن از مسلمان، و زنان پاكدامن از كسانى كه پيش از شما كتاب [آسمانى] به آنان داده شده، به شرط آنكه مهرهايشان را به ايشان بدهيد، در حالى كه خود پاكدامن باشيد نه زناكار و نه آنكه زنان را در پنهانى دوست خود بگيريد. و هر كس در ايمان خود شكّ كند، قطعاً عملش تباه شده، و در آخرت از زيانكاران است””.
محل نزاع ما این بود که حکم ازدواج زن مسلمان با مرد اهل کتاب چیست؟
این آیه شریفه مشتمل بر دو نکته است :
1- اینکه طعام اهل کتاب امروز برای شما حلال شد ،من به این بخش وارد نمی شود ،در این بخش بحث هایی مطرح است ،اینکه مراد از طعام اهل کتاب چیست؟ آیا جنس طعام اهل کتاب مورد نظر است؟آیا هم غذایی با آنان حلال است که فرع بر طهارت آنان است و برخی فقهاء بر این اساس فتوا بطهارت اهل کتاب داده اند ،یا طعام های مشخصی مورد نظر است زیرا مثلا آنان خوک را نیز حلال میدانند و میخورند آیا قرآنی که جای دیگر تصریح بحرمت خوردن گوشت خوک نموده است اینجا که فرموده طعام آنان بر شما حلال است یعنی مثلا گوشت خوک نیز بر مسلمانان حلال شد؟ می بینید که حدود بحث در این آیه متعدد است و مجال دیگری می خواهد و موضوع بحث ما هم نیست.
2- اینکه فرمود :وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ…که ظاهرا محل شاهد شماست ،فرمود زنان پاکدامن از اهل کتاب نیز بر مردان مسلمان حلالند ،در اینجا نیز بحث هایی هست اینکه آیا مقصود نکاح دائم است یا نکاح موقت ؟ یا هردو قسم ؟ اینها باید بحث شود.
اما سوال من از شما که به این آیه استناد کردید این است که سوره مائده آخرین سوره اما از کجای این مطلب که نکاح مرد مسلمان با زن اهل کتاب جایز است (چه دائم چه موقت چه هردو) استفاده می شود که نکاح زن مسلمان با مرد اهل کتاب (یهودی و نصرانی) جایز است؟ لطف کنید چگونگی دلالت این آیه را توضیح دهید.
بحث نسخ را پیش نکشید که اصلا به اینجا مربوط نیست ،مگر ما گفتیم که در آیات دیگری نکاح زن مسلمان با اهل کتاب ممنوع بوده که شما بحث نسخ را پیش کشیدید؟
بحث ما این است که در قرآن اصلا موضوع نکاح زن مسلمان با مرد اهل کتاب طرح نشده است ،ضمن اینکه مساله نسخ شرائطی دارد که در علم اصول مقرر شده است و همینجوری نمی توان از پیش خود بحث نسخ آیات را پیش کشید
————————————
“”شما صریح تر از این دیگر چه می خواهید؟ پس” اهل کتاب” مشرک و کافر نیستند. شما هر روایت و حکم فقهی و هر چیز دیگری بیاورید که با این اصل مخالف باشد ضد قرآن و سیره رسول هست حال از هر کس که می خواهد باشد””.
(پایان)
باصفای عزیز با پوزش لطفا تبلیغاتی بحث نکنید ،کی گفت اهل کتاب مشرکند؟ من گفتم؟ بله اهل کتاب مشرک نیستند ،سخن بر سر این است که نکاح با اهل کتاب مستند به چیست؟ من روشن کردم که باستناد آیات قرآن اهل کتاب “کافرند” یعنی منکر رسالت پیامبر اسلام هستند وگرنه بر دین خود باقی نمی ماندند ،این اولا.
ثانیا “جواز نکاح مرد مسلمان با زنان اهل کتاب ” که البته اختلاف است که مراد نکاح موقت است یا دائم یا هردو ،نص صریح قرآن است ،
ثالثا: جواز نکاح زن مسلمان ،نه منطوقا و نه مفهوما مدلول هیچیک از آیات قرآن نیست ،شما بگویید در کدامیک از آیات قرآن و در کدام سیره پیامبر جواز نکاح زن مسلمان با مرد اهل کتاب بیان شده است که اینگونه شانتاژ می کنید که هرکس با این اصل مخالف باشد مخالف قرآن و سیره پیامبر است ؟ مقصود شما از “این اصل” چیست؟ لطفا قرآن را تفسیر به رای و تمایلات خویش نکنید و فقط در بیان مطلوب استدلال به منطوق و مفهوم آیات کنید ،حال ما صرفنظر از این می کنیم که منحصر کردن منابع دین به “کتاب الله”،امری نادرست و خلاف منطق قرآن است ،ضمن اینکه شما اگر معتقد به “حسبنا کتاب الله” هستید چگونه اینجا به “سیره رسول الله” استناد کردید؟! اگر سیره رسول الله را حجت میدانید ،سیره یعنی “قول و فعل و تقریر” رسول الله ،و بر حسب حدیث متواتر ثقلین حاکی از سیره و سنت رسول الله ،قول و فعل و تقریر عترت معصومین او بر مسلمانان حجت است ،پس استناد ناخود آگاه شما به سیره رسول الله ،شما را ملزم می کند که روایات معتبر اهلبیت و عترت طاهرین او را قبول داشته باشید ،و در چنین روایاتی بصراحت نکاح زن مسلمان با مردان اهل کتاب ممنوع اعلام شده است .
—————————-
“”سوره مائده اما بحثش وقتی بسیار گسترده تر میشود که رسما اعلام میکند که کتب دینی مسیحیان و یهودیان دارای اعتبار هستند و به آنها توصیه میشود بجای رجوع به پیامبر به کتب خودشان یعنی انجیل و تورات مراجعه کنند. یعنی بعبارت دیگر تشویق میشوند که در دین و آئین خود بمانند و به کتاب خود عمل کنند””.
(پایان)
باصفای عزیز این با پوزش این قسمتها بی ربط به موضوع بحث ماست ، مطالبی که نوشتید اینهاست :
اولا قرآن آنان را دعوت به اسلام می کند ،ثانیا پیامبر ،اهل کتاب را در بقاء بر دین خود آزاد گذاشتند ،اینهم درست است ،اما اینکه به کتابهای آنان اعتبار داد از کجا؟ اتفاقا قرآن در موارد متعددی سخن از تحریف کتب در دست آنان بمیان آورده است ،اینهم که گفتید تشویق کرده است قرآن آنان را که بر دین خود بمانند این از کجای از قرآن استفاده میشود؟ همین آیاتی که بالا ارائه کردم همه حجت بر خلاف شماست! دقت کنید که در بحث ها فقط باید با استناد دقیق استدلال کرد ،و اینجا بحث تبلیغاتی نافع نیست ،حالا این بحث ها که در این بخش نوشتید که مرتبط با بحث ما نبود (نکاح زن مسلمان با مرد اهل کتاب)اما بنظر من همه برداشت های شما در اینجا نادرست و خلاف قرآن است ،می شود اینرا جداگانه بحث کرد ،شما اندکی احتیاط کنید در نسبت دادن چیزها بقرآن ،اینجا صحبت از یک وحی نازل بر یک پیامبر است ،و بازیچه نیست هرچه بنظرمان خوش آمد بقرآن نسبت دهیم ،اگر این مطالب و ادعاها را جایی دیده اید موظفید استناد آنها را از گویندگان آن بخواهید و اگر برداشت خود شماست ،لطف کنید دقیقا با ذکر آیات مراد خود را اثبات کنید مثل آیاتی که من آوردم و توضیح دادم ،و سخن بی دلیل از هیچکس مسموع نیست.
———————————-
“”دوست عزیز..اینها آیات صریح و بدون بحث قرآن هستند. نه نیازی ببازی لغتی دارند و نه تعبیر و تفسیر آنچنانی.
مشکل در درک قرآن این هست که ما قرآن را بدون در نظر گرفتن بستر تاریخی آیات نگاه میکنیم. در حقیقت سوره مائده باید آخرین جزء قرآن باشد که ببینیم آخرین موضعگیری و پیام بعد از 23 سال پیامبری چه بود؟ در حالیکه در قرآنی که در دست ماست اولین آیات در یخش آخر قرار دارند و آخرین آیات در سوره مائده بعنوان سوره پنجم هستند. به این ترتیب امکان دریافت سیر تاریخی آیات دچار مشکل شده هست.””.
(پایان)
ببین دوست عزیز اینها فقط بحث تبلیغاتی است ،ما اینجا نه بحث حزبی و سیاسی داریم که علیه هم شعار دهیم ،و نه خدای ناکرده قصد خودنمائی در عرصه های عمومی داریم ،ما فقط سخن مستدل بگوییم ،شما دائم روی نکته تاکید می کنید که سوره مائده آخرین سوره قرآن است ،بسیار خوب ،اما بحث ما این است که در این آخرین سوره چه گفته شده است ،بحث بحث دلالت است ،ما که نمی توانیم بخاطر آخرین سوره بودن سوره مائده ،کل قرآن و کل سنت رسول الله و عترت او را منسوخ بدانیم و کنار بگذاریم
—————
“”شما چند بار کلام خلیفه دوم را تکرار کرده اید که گفت کتاب خدا برای ما کافی هست و به آن ایراد دارید. من کاری به خلفا و دیگران ندارم. وقتی قرآن پایه وحی هست و نظری به این صریحی آنهم هم در آخرین سوره خود ابراز کرده چه معنائی دارد که فقهائی که قرنها بعد سر برآورده اند بیایند و چیزی را طرح کنند که نه کتاب گفته و نه رسول و ما هم بعنوان وظیفه شرعی آنها را تکرار کنیم و بعنوان حرف خدا تحویل مردم بدهیم؟””.
(پایان)
ببینید این سخنان سخنانی شعاری است ،مقصود من روش شناسی بود ،شما بخلفاء کاری ندارید درست است ،غرضم این بود که تمسک به قرآن بدون سنت ،خلاف خود قرآن و خلاف سنت و سخن خود رسول الله است ،شما با اینطور تعبیرات که :
“”که فقهائی که قرنها بعد سر برآورده اند بیایند و چیزی را طرح کنند که نه کتاب گفته و نه رسول و ما هم بعنوان وظیفه شرعی آنها را تکرار کنیم و بعنوان حرف خدا تحویل مردم بدهیم؟””.
به مجتهدان و کارشناسان دین توهین می کنید ،من نمی خواهم به این بحث ورود کنم که خاستگاه این سخنان چیست ،اما بحث ما سیاسی نیست ،اگر مبنای شما چنین سخنانی باشد ،شما بهیچوجه حق ندارید به سخن دیگر کارشناسان دین که آراء انان را موافق تمایلات خود می بینید هم تمسک کنید، برای اینکه “سر بر آوردن” اگر فاکتور منفی باشد در مورد آنان نیز صادق است ،و کسی را رسد که بشما عرض کند که :معیار و محور پذیرش حق تمایلات خود شماست ،یعنی هرجا هر گوینده یا آیه یا روایتی موافق میل شماست آنرا درست میدانید ،و بخلاف آن اگر فقیهی و مجتهدی خلاف میل شما فتوا داد و استدلال کرد می گویید :
” فقهائی که قرنها بعد سر برآورده اند بیایند و چیزی را طرح کنند که نه کتاب گفته و نه رسول و ما هم بعنوان وظیفه شرعی آنها را تکرار کنیم و بعنوان حرف خدا تحویل مردم بدهیم؟””.
و این سیره درستی نیست ،و آنچه که در بحث های استدلالی محور است تنها و تنها استدلال و اقامه حجت است نه خوش گمانی به آنکه با میل من موافق است و بد گمانی با آنکه با میل من مخالف است.
امیدوارم به سوالات مطرح شده که سوالاتی مبنایی است پاسخ روشنی دهید
موفق باشید
با سلام، خیر خیر و باز هم خیر، قرآن تنها منبع دریافت مجموعه شریعت نیست. بلکه قرآن و ۲۴ جلد کتب محمد باقر مجلسی روی هم هست که مساویست با مجموعه کامل شریعت و برابر است با شیعه. جز این دو منبع هر منبع دیگری ساخته و پرداخته اذهان معلوم الحال خرد گرا و مکاتب دانش محور هستند که منفور علمای اعلام هستند.
مزدک ما بی شک والدینی عزیز و فهیم دارد که چون او را تربیت کرده اند
احتمالا حافظ را هم حسودانش “حرامزاده” خطاب کرده اند که فرمود:
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست / در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست .
عمو محمد خوب کاری کردید آن کلام زشت را از جمله ی نویسنده پاک نکردید بگذارید زینت بخش کلامش باشد از کوزه همان برون تراود که در اوست.بقول خودشان المومن مراه المومن در چشم مزدک نگریسته و خود را دیده است .روزی زن و مرد نادانی برقریه ای می رفتند اینه ای یافتند ندانستند چیست مرد برداشت و در او نگریست و گفت عجب مرد کریه المنظری زن نگاه کرد و گفت یک زن قحبه هم کنارش است.
خانم ریحانه درود بر شما باد.پدرو مادر من مثل آخوند شیله پیله نداشتند.مردمانی ساده و بی ریا و زحمت کش .نه تنها مال کسی را نخوردند بلکه به هزاران انسان آنهم با دست رنج خویش کمک کردند.من خوشحالم که فرزند کسانی بودم که نه تنها انگل در جامعه نبودند بلکه با شرافت و آزاده گی زیستند و هزاران انسان را مدیون خود کردند.
سلام دوستان
ما الان چهار دهه است روی صفحه رادار برادرانیم، که خیلی ما را رصد می کنند تا به موقع بزنند. خوب ما هم که شکار سهلی نیستیم!! ما هم یک راداری داریم برای خودمان که براداران را روی آن رصد می کنیم. باور نمی فرمایید؟ قدرت های غربی (خلاص بگوییم: ناتو) در زمان جنگ سرد یک برنامه تحلیل حرکات راه اندازی کرده بودند برای شناسایی جاسوسان شوروی. تمام حرکات و جابجایی ها و عادات و نوشتارهای جاسوسان شناخته شده را در یک بانک اطلاعاتی بسیار وسیع ثبت می کردند و با تجزیه و تحلیل آن، الگوی رفتاری و عادات جاسوسان شوروی را به دست آورده بودند و هرکدام از کارکنان سفارت شوروی یا کسانی را که به نوعی با آن ها مرتبط بودند با این الگو تطبیق می دادند تا افراد مشکوک (که اغلب هم واقعا جاسوس بودند) شناسایی شوند. مشابه همین بانک های اطلاعاتی برای جرم های جنایی نیز راه اندازی شده بود. به همین دلیل است که مثلا اگر قتل یا تجاوزی صورت بگیرد، پلیس قادر است بلافاصله هویت “احتمالی” مظنون را اعلام کند، مثلا: مرد سفیدپوست بین 20 تا 35 سال.
ما هم همین نظام رصد و تحلیل رفتاری را مدت هاست که برای برادران تدارک دیده ایم. همه گونه این ها را تقسیم بندی و طبقه بندی کرده ایم: از علایم ظاهری گرفته تا ویژگی های رفتاری و حتی تکیه کلام ها که نشانگر بسیار خوبی از واحدهای آنان است؛ مثلا من بر اساس کلمات و اصطلاحات هر کس “تقریبا” با قاطعیت می توانم بگویم به کدام سازمان تعلق دارد. مثلا این برادر سید مرتضی به احتمال قوی به اطلاعات سپاه وابسته است، نه وزارت اطلاعات. مشکل اینجاست که این ها پایگاه های ثابتی ندارند و مرتب درون سازمان ها جابجا یا “قرض داده” می شوند. بنابراین گاهی ملغمه ای هستند از دو یا چند واحد که همین هم دست کم خط سیر آن ها را برملا می کند.
راست و درست هم این که من قصد سمپاشی ندارم، این کارها را وامی گذاریم به همان بی ادب ها که پای هر مطلبی کلی مطالب ////// می نویسند. دانش و فرهنگ قوی ترین جنگ ابزاری های کوبنده ستمگران و خودکامگان بوده است. من متهم نمی کنم، مستند می آورم؛ ناسزاگویی نمی کنم، رسوا می کنم؛ آموزش نمی دهم، ابزار آموختن را به دیگران می دهم. قضاوت تاریخ همواره خردورزان و دانش پژوهان را روسپید کرده است. نکته آخر این که: پای همان مطلب “چشم و گوش های مخرب”، تا این لحظه 31 نفر نمره عالی و خوب داده اند امــــــــــــــــــــــــــا همچنان بحث پینگ پونگی حرام و حلال زاده و صیغه و پرت و پلا و رطب و یابس توسط همان نمره دهندگان ادامه دارد!!!!! وای من، که ما تا رسیدن به “دامنه” فهم و خرد (قله اش را بیخیال، کمرکشش هم پیشکش) چقدر راه در پیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش داریم. خدا صبر ایوبت بدهد محمد نازنین.
دوست گرامی
اینهمه صغری کبرای شیک و مدرن ردیف کردی که به یک طلبه تهمت بزنی؟
“وای من، که ما تا رسیدن به “دامنه” فهم و خرد (قله اش را بیخیال، کمرکشش هم پیشکش) چقدر راه در پیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش داریم. خدا صبر ایوبت بدهد محمد نازنین”.
با درود بر سرور ارجمند
محمد نوری زاد گرامی
ببخشید که من معمولا لفظ آقا را حذف می کنم. شما “آقا” هستید و نیازی به ذکر مکرر آن نیست. من شخصا خطاب دوستانه محبت آمیز را بسیار بیشتر از لفظ قلم دوست دارم و از القاب رسمی تنها در آغاز رابطه دوستانه یا در تمام مکاتبات رسمی استفاده می کنم. اگر هم کار خطایی است از راه مهر و محبت است که به گمانم “مهرگیاه” ما انسان ها عشقی است که در تکلفات روزمره مدت هاست گم شده، طفلک.
امروز که با شما صحبت می کردم بیشتر مایل بودم از حال جسمانی و وضعیت صفرای شما بپرسم که چون در حال رانندگی بودید سخن را کوتاه کردم. درهم شدن بیماری های قلبی و صفراوی و اعصاب گردن و دست شما جدی است و شما با این وجدان کاری و مشغله های ذهنی و دغدغه های اجتماعی و دوری اباذر عزیز و سد البته “کوهی” از گرفتاری های خانوادگی و فعالیت نقاشی و… حتما در تار تنگنای زمان و کمبود آرامش تن و روان به سر می برید.
من فقط به دلیل همین مشکلات حرفه ای و تنگنای زمانی ناشی از شغلم و رسیدگی به خانواده از کاری که بسیار دوست می دارم، یعنی نوشتن برای سایت شما باز می مانم. اخیرا که “خودم هم در کوزه افتادم” و به دلیل مشکلاتی که ریشه اش هنوز مشخص نیست چند روزی است در بیمارستان تحت نظرم، فرصتی دست داده است تا بتوانم یکی دو مطلب را که مدت ها بود می خواستم برایتان بفرستم، قلمی بکنم (در عصر اینترنت باید گفت: کیبوردی بکنم!!) و ارسال کنم.
بر اساس صحبت های قبلی و مطالبی که تا کنون گاه و بیگاه نوشته اید مشخص است که تا وضعیت قلب شما که یک یا چند استنت هم برایش گذاشته اند (در ایران به صورت خودمانی به استنت می گویند فنر) به ثبات نرسد، امکان هیچ عمل دیگری از جمله بر روی کیسه صفرا و مهره های گردن شما مقدور نیست که البته منطقی است. مطمئنم که گرد شما را پزشکانی حاذق و انساندوست گرفته اند اما از آنجا که خودم “اهل بخیه ام” و به دشواری همکاران را در فهرست استاندارد خودم می گنجانم، چند هفته است که از برخی دوستان مورد اعتماد در ایران پرس و جو کرده ام و تقریبا قریب به اتفاق یکی از متخصصین بیمارستان قلب تهران را به عنوان یکی از بهترین ها نام برده اند. من سوابق دست کم چهار کیس مشکلدار و پیچیده “دکتر کساییان” را با کمک یک دوست داخلی و یک همکار فرنگی بررسی کردم و فکر می کنم نظر دوستان درست بوده است.
اگر زمانی مایل به مراجعه به ایشان بودید، لطفا از طریق همین ایمیل به من اطلاع بدهید و من از دوستان می خواهم که از طریقی امن و “نسبتا” آسان (ظاهرا این بیمارستان بسیار بسیار شلوغ است و وقت گرفتن و ویزیت شدن یک روند بسیار طولانی و زمانبر دارد) این ویزیت را هماهنگ کنند. در مورد جراح فوق تخصص گوارش هم اگر زمانی بدهید تلاش می کنم اطلاعاتی به دست بیاورم.
با مهر بسیار،
فرزند شما، فرزند ایران
مهدی از تهران
عرض ادب و احترام
اگر فیلمهای ساخته شده مقاومت بانوان در خصوص ایفاء نقش آنها بعنوان یک انسان در جامعه در کشورهای پیشرفته را مشاهده کرده باشید، متوجه این مهم خواهید شد – که حتما متوجه شده اید- که اکثر آن بانوان ریشه اصلی گرفتاریها را در دین و مذهب دیده اند و با کنار گذاشتن فرهنگ دینی و مذهبی اقدام به مقابله با قوانین ضد زن نموده اند. متاسفانه ظاهرا در ایران ما بانوان معترض ،اعتراض خود را محدود به نقش زن در مادر بودن دارند و منحصرا خواستار یافتن مسئول از دست رفتن فرزند خود را جویا هستند. البته من یک زن نیستم و نمیتوانم برای و از طرف زن تصمیم گیری کنم ولی به خود این اجازه را میدهم که پیشنهاد به بانوان بدهم که یکی از ابتدائی ترین عوامل مقابله با رژیم استبداد نعلین همانا رهائی خود از این نوع لباسی است که مروج دین و مذهب القاء کنند خرافات و جهل به او تحمیل کرده است. به عقیده این جانب نمیشود با شعار مذهبی مانند الله اکبر و داشتن فرهنگ دینی و مذهبی حکومتی و حتی غیر حکومتی و نبردن اعتقاد دینی ومذهبی به درون چهار دیواری شخصی کاری از پیش برد. زنان ایرانی تا خود را از فرهنگ جهل و خرافات رها نکنند در چاه ویل شهروند دست چندم باقی خواهند ماند و از دیگاه دین و مذهب ضعیفه ای صغیر فقط برای دادن لذت به مرد و تولیدمثل بیش نیستند.
اگر اقای نوری زاد عزیز با هر یک از این بانوان محترم معترض مصاحبه ای بکند بیش از 50% آنها را خواهیم دید که اگر پای دین و مذهب به میان اید آنها در نفرین های خود و یا در هر اعتراض دیگر از عامل مذهب در اعتراضشان استفاده میکنند. برای مثال در سخن گفتن بانو نرگس محمدی در گورستان بهشت زهرا با حضور مادر گرام مقتول ستار بهشتی به قاتلی حکومت دینی و مذهبی ، از نهی از منکر و امر به معروف در اعتراض خود استفاده میکند به جای انکه از حق بشریت و انسانیت مثال بیاورد.
آری دوستان به نظر اینجانب شروع بدبختی و فلاکت جامعه از انجا شروع میشود که به جای تدوین و اجرای قوانین زمینی و بشر ساخته برای ایجاد نظم در جامعه و ساختن یک جامعه متمدن از قوانین من درآوردی آسمانی یک مشت مفت خور استفاده شود. تا زمانیکه اکثر ما ایرانیها به ابن باور نرسیم که این بشر است که سرنوشت خود را در طول دوران حیات چندین ده ای معین میکند و رقم میزند و هیچ قانونی ماورا طبعی نیست که خط مشی زندگی بشر را معین کند در ایران ما همین اش است و همین کاسه.
مهدی از تهران
مزدک گرامی
من نوشتهٔ ساسان عزیز را خواندم، و در آن اشکالی ندیدم. مذهب در زندگی جوامع نقشهای بسیاری بازی کردهاست. فکر کنم بهترین مرجع در اینخصوص کتاب معروف “امیل دورکیم” جامعه شناس فرانسوی است. گمان نمیکنم ساسان دین را “ضروری” بشر خواندهباشد -اگر بد فهمیدم مرا آگاه فرماید- ایشان بمانند من معتقد است که دین در زندگی بسیاری از انسانها نقشی غیر قابل کتمان دارد. حتی در نزد بسیاری از مردم جوامع غربی که دین سنتی پایگاهش را از دست داده، متافیزیک مدرن بجایش نشستهاست.
حملهٔ سیاسی به دین به عقیدهٔ من، حملهای دون کیشوت وار و بیهوده به آسیابهای بادی است. در کامنت نخستم هم به عرض رساندم کافیست از بازی در زمین و طبق قواعد ایدئولوژیکها خودداری کنیم، تا نیازی به جنگیدن با آسیابها نداشتهباشیم.
در کشورهای کمونیستی میگفتند برای سقوط کمونیست کافی است آن را انکار کنی. این خاصیت ایدئولوژیست. هرچه بیشتر به آن بپردازی قویتر میشود. برای نبرد با نظام دینی حاکم بر ایران کافیست -فیالمثل- آن دسته از زنان که مقید به حجاب نیستند، آن را بردارند و این کار را در یک حرکت اجتماعی به همراه مردان صورت دهند. همین مردان و زنان ممکن است به خانه بروند و نمازشان را بخوانند، همین مردم نذر خواهند کرد و همین مردم به عزاداری خواهند رفت. بزرگترین و شاید تنها راه موثر غلبه بر نظام ایدئولوژیک حاکم خلع سلاح او از ایدئولوژیاش است: یعنی عرفی گرایی و زندگی خواهی. ایدئولوژی حاکم مرگ اندیش است و زندگی را تنها با واژههای عربی -حتی منسوخ در عربستان- میپسندد.
مردم را باید تنها به زندگی خواند و اینکه آنطور زندگی کنند که خود میخواهند. نه نیاز است که دین را -در بحث سیاسی- بکوبیم و نه موثر. جای نقد دین در محافل و رسانههای وزین علوم انسانی است. آنچه که شما در مورد دین میگویی -و در جای خود درست است- بحثی نظری و تاثیرش دراز مدت است. در کوتاه مدت تنها دافعه ایجاد میکند. ضمن اینکه من آدمهای متدین زیادی را میشناسم که به هیچ وجه با نظام حاکم موافق نیستند. نباید این افراد را ترساند که دینشان در معرض خطر قرار خواهد گرفت. نه اینکه فریبشان دهیم، نه! اصلا نیازی به این نیست.
قانون آینده باید با عقل جمعی نوشته شود، همان قانون نیز ابدی نخواهد بود و در طول زمان به فراخور تغییر عقل جمعی تغییر خواهد کرد. اما این قانون باید در چارچوب اعلامیه جهانی حقوق بشر و شهروند باشد. رای دهندگان میتوانند در چارچوب اعلامیه حقوق بشر، به آنچه بینشان عرف است رای دهند. کما اینکه پیش از انقلاب نیز قانون مدنی و جزایی ما از سنت فقهی الهام گرفتهبود. اما صِرف اینکه یک گزاره دینی است نمیتواند و نباید به نص قانون بدل شود. از نظر من سکولاریسم یعنی همین.
مازیار گرامی حرف ما اینست که دین و عقاید گروهی نباید حکومت و قدرت را در جامعه قبضه کنند.ما نه در فکر نابودی دین هستیم و نه چنین چیزی را ممکن میدانیم.حرف ما اینست دین و عقیده هر کس مربوط به حریم خصوصی اوست.باید دست آخوند را از گلوی مردم برداشت و دکان آخوند را با راندن دین به حریم خصوصی بست.زمانیکه دین از قدرت رانده شد منی که از دین و خرافات متنفرم کاری بکار دین دار و دین ندارم.چون مشکل من نیست.ولی در کشور ما دین و دینداران خود درحکومتند.همان دیندارانی که بنظر شما مخالف این حکومتند نه بخاطر دینشانند بلکه برای برکناری از قدرتند دوست گرامی.چگونه می شود که اینهمه جنایت دراین کشور در عرض 40 سال شده باشد و آنها هنوز گویا در زمان اصحاب کهفند.درد اینها دوست من درد قدرت است و موقعیت اجتماعی.والا طرفداران واقعی حکومت چیزی بین 10 تا 15 ملیون بیشتر نیستند که تقریبا همه جیره خوار و مزدورند.تا زمانیکه دیگران سلاخی می شدند این دینداران کک شان هم نمی گزید ولی زمانیکه خود به تیغ جنایتکاران حکومتی گرفتار شدند بنای مخالفت آنهم نوعی غرزدن را گذاشتند.ما خواهان از قدرت راندن دین درجامعه ایم نه چیز دیگری.ما خواهان جامعه ایی آزاد و سکولاریم تا با دین و بی دین بدون تبعیض و برتری از یکدیگر برابر در برابر قانونی بر مبنای حقوق بشر و در چهار چوب چنین قانونی با هم زندگی کنند. دین داردی و یا بی دینی کسی بما مربوط نیست.ما با مشتی آدمخوار با ایدیولوژیی آدمخواران طرفیم که قدرت را درکشور قبضه کرده اند و بی رحمانه به خونریزی و قتل و جنایت و آدمخواری در این 40 سال مشغول بوده اند و حاضر نیستند که کوچکترین حق اعتراضی به کسی بدهند.بفرمایید کدام دین و اعتقادات اینها بویی از شرف و انسانیت و مدارا و مردمداری …می زند.کتابی که بارها و بارها فعل کشتن و قتل و بکش و غارت کردن و شکنجه های وحشیانه و تجاوز و تبعیض و ضدیت با انسان و ابتدایی ترین حقوق انسانی را تبلیغ می کند چه نفعی برای بشریت امروز می تواند داشته باشد؟بفرمایید کدام دستور اسلام بدرد جامعه امروزی ما می خورد؟اسلام و سایر ادیان ابراهیمی مربوط به دوران بربریت و قوم و قبیله گرایی و ترور و وحشت و خونخواره گی انسانهاست.خب قوانینش نیز مربوط به همان دوران است.بما چه حسین و یزید که عموزاده هم بوده اند همدیگر را قتل و عام کرده اند؟مگر درتاریخ بشر ازاین خونریزیهای قوم و قبیله ایی کم اتفاق افتاده؟ دوست گرامی اگر کمی دقت درنوشته های من کنید می بینید که من با مرتضی و مصلح اصلا وارد بحث نمی شوم.تمام سعی من در یکی دو سه سال برانگیختن اینهاست تا آنچه را که از اسلام میدانند بیرون بریزند.باور کنید هیچکس بهتر از اینها نمی توانند اسلام را بما بشناسانند.بنابراین من با کسانیکه این بحثها را یا نمی پسندند و یا بیهوده می دانند موافق نیستم.بهترین راه برای شناختن آخوند روی منبر بردن او ست ولی نه بعنوان منولوگ.
مازیار خواست به مزدک تفهیم کند که این گونه سخنان سخنانی دن کیشوتی است ،مزدک بدون تامل دوباره زره پوشید و نیزه بر گرفت و روی اسب پرید که پیش بسوی آسیاب های بادی!
آفرین بر تو مزدک که اسم و رسم دن کیشوت را یاد آوری!
جناب مازیار
دوران روشنگری در غرب از لوتر آغاز شد. آیا لوتر با مسیحیت در افتاده بود؟ دوستان حتما می دانند که لوتر از متعصب ترین مسیحیان تاریخ است. جایی شنیدم که از یهودی و مسلمان ستیز ترین افراد بود. او را سر منشا سکولاریسم می دانند. آیا لوتر خود سکولار بود؟ خیر. لیکن روشنگری های او و افشا گری هایش موجب شد ابهت پاپ که خود را (هنوز هم تا حدودی!) نماینده خدا می دانست در هم شکند و مردم از خواب غفلت بیدار شوند. البته مجموعه ای از عوامل سیاسی و اجتماعی و نارضایتی آلمان ها که پاپ را متهم به بی عدالتی و جانبداری از ایتالیایی ها می کردند باعث شد حرکت لوتر تداوم یابد و با سعی و کوشش دانشمندان و فلاسفه و بسیاری از مذهبیون طی هزار سال به عصر روشنگری بیانجامد.
حال ما نیز می خواهیم وارد دوران روشنگری شویم. خوب من هم موافقم که حقایق باید بر ملا شود. چه کسی را یارای مقابله با حقایق و روشن شدن زوایای تاریخ اسلام است؟ این کار با ناسزا و تند خویی امکان پذیر نیست. بلکه چنین رفتاری مورد پسند مخالفان روشنگری نیز هست چرا که آنان را در موضع مظلومیت قرار می دهد و حق به جانب و طلبکارشان می کند.
اگر از کسی بپرسید نرگس محمدی مظلوم است یا خیر می گوید من از پرونده ایشان اطلاعی ندارم لیکن اگر سوال دینی طرح کنی و اشکالی که کتاب های تاریخ کمابیش مورد تایید متدینان مشاهده کرده ای را طرح کنی پاسخ های مفصل و مطول دریافت خواهی کرد که البته جای ایراد نیست چرا که سوال را دیگری طرح کرده و پاسخ گو تنها در مقام انجام وظیفه است.
اگر قصد روشنگری داریم باید کلام بسیار متین و روشن باشد و به ویژه تاکید شود که این نظر شخصی ما نیست. به واقع این حقیقتی است که در مجادلات باید بر آن تاکید کرد. کسی آیا در صدر اسلام شخصا حضور داشته و همه را به چشم خود دیده؟ نظراتی که طرح می شود بدون استثنا از کتب تاریخی به دست آمده و بحث اصلی چه بسا پیرامون محتوی این کتب نیست بلکه متوجه اعتبار آن ها است.
اتفاقی که به طور غالب رخ می دهد و عجیب است آن است که سوال کننده به تاسی از کتابی که در فضای مجازی در دسترسش است سوالی طرح می کند. تا اینجا قضیه خیلی ساده است. چیز خاصی نیست. مثل سوالی که خانم سارا طرح کرد. عجیب پاسخ سید مرتضی است که چشم ها را گرد می کند و سر ها را به تکان تکان می اندازد. در واقع پاسخ نا متناسب سید مرتضی است که مثل بمبی می ترکد و فریاد همه را بر می آورد. در واقع این سید مرتضی است که بر موضوعی که تا قبل تنها در حد سوال بود صحه می گذارد و آن را تایید می کند با این استدلال که دین اسلام چنین گفته و باید قبولش کرد بی چون و چرا حتی اگر خلاف عقل باشد. من نمی دانم آیا سید مرتضی خود بوده و همه چیز را با چشم خود دیده؟ آیا منابع تاریخی که در دست دارد ارزش علمی دارند؟
سید مرتضی متخصص فقه است. با این حال وی در مسایل تاریخی اظهار نظر می کند. مقصر هم نیست. فقه ما میانه ای با تاریخ نگاری مدرن ندارد. چند کتاب فقهی خاک خورده از اعصار و قرون گذشته است که مثل نوار ضبط صوت در مدارس علمیه تکرار می شود و همه از ترس افتادن در آتش جهنم جرات نمی کنند این کتاب ها را مورد نقد قرار دهند.
خلاصه این که ما خودمان را سپرده ایم به کتاب های کهنه و پوسیده و نمی دانیم بر سر چه با هم دعوا داریم.
در حالی که مشکلات اصلی جای دیگر است. مسیله حقوق بشر است. آزادی بیان است. آزادی اندیشه است. برابری انسان ها از هر نژاد مذهب جنس و قوم است. این ها است که باید طرح شود و تکرار شود و تکرار شود. این ها است که کسی نمی تواند در برابرش استدلال بیاورد.
من حتی موافق واژه سکولار نیز نیستم. این واژه هنوز در فرهنگ ما وارد نشده و تبدیل شده به چکشی برای منکوب کردن منتقدان. به جای سکولار بهتر است لغتی به کار بریم که محتوی آن را نشان دهد. جدایی دین از سیاست. عقل و تجربه بشر. علم. حکومتی که بر مبنی عقل و علم و نظرات کارشناسان امر تصمیم می گیرد و لا غیر. توضیح این که سیاست علم است. حکمرانی علم است.
سید مرتضی عزیز فورا می گوید البته شما به عنوان سکولار حق دارید…. که این یعنی مردم بدانید و آگاه باشید که این سخنان یک سکولار است و عاقبت ندارد و در آتش جهنم است و …..
کسی که دین ستیز نیست. هیچ کس قصد مبارزه با دین ندارد. حد اکثر می توانیم بگوییم دین را با معیار عقل نقد می کنیم. کجای این دین ستیزی است؟ خوب اگر کسانی این را دین ستیزی بدانند مشکل خودشان است.
آندرستاند؟
اگر تکراری است غذر می خواهم ….
مزدک وساسانم گرامی،
چقدر مستدل و روشن مسائل مورد بحث را تبیین وروشن کردید. ازاین بهتر دیگر نمیتوان مشکلات مردم وکشور با حکومت دینی را بیان کرد.با سپاس.
آری تکراری بود ساسان جان
صرفنظر از آن مطالب تکراری و ورود به حوزه تخصصی که :بله کتابهای فقه پوسیده است و قدیمی است و چه و چه که جای سوال است که پس چرا مرا دیگر متخصص فقه می نامید؟! این یعنی شما از کرسی متخصص فقه ،و از دید علمی و جدید بخود اجازه می دهید در مورد فقه و روش و محتوا و موضوع و محمول های آن قضاوت کنید ،من همین را می گویم روش نادرست تبلیغ سکولاریستی ،حالا نزاع سر لفظ و تعبیر نیست ،شما می گویید لفظ سکولار و سکولاریسم در جامعه ما به هیولی تعبیر شده است ؟ بسیار خوب آنکه شما می گویید می گوییم و تعبیر میکنیم اما این در ماهیت آن سخن من که نقطه چین فرمودید دخالت ماهوی ندارد ،بتعبیر مطابق پسند شما، حرف این می شود که :
“جدایی دین از سیاست. عقل و تجربه بشر. علم. حکومتی که بر مبنی عقل و علم و نظرات کارشناسان امر تصمیم می گیرد و لا غیر” را فقط ترویج و تبلیغ کنید شما که س…..ر! هستید ،اما چرا دیگر بنیاد دین و شریعت را مورد هتک قرار می دهند؟ ،همان را که معتقد مردم است ،در عین حال می خواهید و می خواهند که اعتماد همین مردمی که اعتقادشان مورد هجوم قرار گرفت را جلب کنید؟ حرف همیشه من این است که اقلیت و اکثریت حدود و وظایف خویش بشناسند ،معیار هم گرایش مردم باشد که در رفراندوم ها و تظاهرات و نظر سنجی ها و انتخابات ابراز می شود ،اگر اکثریتی پیروز شدند آن اکثریت اقلیت را منزوی نکنند و حقوق قانونی آنها را مراعات کنند ،و اگر اقلیتی اعتماد و گرایش مردم را باختند و پیروز نشدند دیگر جر نزنند و مشت گره نکنند و به بنیاد دین هجمه نکنند ،البته نقد موقر و متین دین هیچ اشکالی ندارد ، بنابر این حرف همیشه من این است که تنها و تنها از مرام خویش (حال آنرا بهر لفظی می پسندید ، لفظ س….ر هیولی می نماید؟ آنرا تعویض کنید این وظیفه تبلیغاتی شماست) را بمردم گوشزد کنید ،اگر چنین کردید و کسی از همان س…..رها،به دین و اساس آن هجمه نکرد ،من از حق شهروندی شما بقدر وسع دفاع می کنم ،اما اگر تبلیغ همان س……سم ،مساوق این شد که به پیامبر اسلام و وحی و شریعت و قرآن و شوون دیگر جسارت شود ،باز بقدر وسع در برابر هتاک می ایستم ،بنظر من این سخن نامعقولی نیست ،و با دفاع از حقوق عمومی مردم و حق شهروندی ناسازگار نیست ،اما من چه کنم که اندیشه و عمل سکولارها با هم هماهنگ نیست؟ ،شما در کامنتی بخوبی از واقعیت دین ،بلکه از ضرورت منطقی وجود آن برای بشر می گویید ،در مقابل شما همین دوست شما که مخاطب اصلی شما بود و کلام را از وی بسمت من نشانه رفتید ،برخلاف شما “ضرورت وجود دین ” را انکار می کند ،خوب با هم بحث کنید چرا گریز به کربلا می زنید؟ ،دیگران را نیز که بتفاوت ملاحظه می کنید ،همان مستشکل تاریخ برده داری در اسلام (هرکه هست ،شخصی واقعی در فرانکفورت یا کاراکتور جعلی نویسنده گرانمایه دیگری در ایران) آنگونه تعبیرات از پیامبر و پیامبری پیامبر می کند و به استنادهایی بی اساس که آنها اصلا مورد نقد و اعتراض شما نیست (همان فروغ ابدیت که گفتید در دسترس است بگویید کجا اثبات کننده مدعای اوست؟) پیش فرض های دین ستیزانه خویش را در مورد پیامبر ابراز می کند و در عین حال با اصرار می گوید مسلمان است ،آیا مسلمانی جز ایمان بالله و رسوله و ملائکته و کتبه و رسله برحسب اعتقاد ،و التزام به احکام اسلام برحسب عمل است؟ و آیا این رویکرد مفهومی جز “کوسه و ریش پهن” دارد؟
از اینطرف شمایی که بظاهر تلاش می کنید بی طرف نشان دهید ،استناد به دهها کتب تاریخ مکتوب را که نافی حدسیات گزاف و بی سند است را تحقیر می کنید و از لزوم تبعیت از تاریخ مدرن سخن می گویید،و میگویید سید مرتضی آنجا نبوده است و چه و چه ،بله سید مرتضی آنجا نبوده است ،اما بگویید آیا کاراکتوری که بتهمت می نویسد :”شنیده ام” و “جایی دیده بودم” و “به اینجور کتب تاریخی دسترسی و کاری ندارم” ،”در فروغ جاوید دیدم” (کو؟) که :”پیامبر اسلام در جنگی با یهود توطئه گر خیبر جنگید ،مردان آنها را کشت و زنان و فرزندان را اسیر کرد و “همان روز و در همان مکان داغ داغ با زن شوهر دار بچه ببغل همبستر شد”! آنجا بود؟! این آیا تحلیل تاریخی مدرن است یا دروغگویی و ترویج س..م بروش مدرن؟! آیا شما هم آنجا بودید و فقط سید مرتضی نبود؟! خوب واسطه فهم و تحلیل ما همین تاریخ مکتوب است ،شما الان بمن بگویید متودولوژی تاریخ مدرن در مساله ای که مطرح شد چیست؟ چیزی را بگوییم و برای هم کف بزنیم اما در مقام اسناد چیزی ارائه نکنیم که هیچ ،بلکه تلاش علمی طرف مقابل را هم با موهومات و تعبیرات کلی غیر اخلاقی مثل فریب کاری مورد اهانت قرار دهیم؟(به کامنت اخلاقی اصلی و تکمیلی دوست س….رتان علی1 در پایین همین پیج مراجعه کنید).
اما سند سخنان شما چیست؟ “شنیدم” و،” بعد از اینکه کنار دریا در گوش یک آخوند سیلی نواختم و به آلمان رفتم و آنجا سالها کتابهای طب خواندم و با یک مسیحی نکاح کردم جایی دیده بودم”! ،لابد توی کتب تخصصی بیهوشی قصه جنگ خیبر را نوشته بودند! ، و ناگهان “در فروغ جاوید دیده بودم”! (کو؟) اینها تحلیل تاریخ مدرن است؟
جناب ساسان! شما نام این رویکردها و بازی های تبلیغاتی و کاراکتور سازی های جعلی تحت عنوان های جذاب را “فرهیختگی” و تامل مدرن در تاریخ می نامید؟ آخر بگویید این چه شیوه مدرنی است جز هتک یک پیامبر و اظهار فهم و خودنمایی و گفتارها و رفتار ناشایست؟
این است که من نمیدانم دم خروس را باور کنم یا قسم سر مقدس مزدک را!
نام مزدک بمیان آمد! راستی جناب ساسان شما که بیطرف می نمایید و از واقعیت ریشه ای دین ، بلکه ضرورت تاریخی آن در جوامع سخن می گویید ،و تیم س….ری هم که بنا شد اینجا وجود نداشته باشد ،بگویید بر اساس تز شما که: لزومی ندارد س….رها به بنیادهای عقیدتی مردم اهانت کنند ، چند بار در برابر جسارت های امثال مزدک علیه السلام و کامنت گذارانی بنامهای کاوه و افلاطون و رستم و دیگرانی که بقول دوستمان عبدالله اصلا ممکن است همه اسمهایی برای مرد یا زن هزار چهره این سایت باشند ،ایستاده اید و آنها را نهی از منکر سکولاریستی (ببخشید س…..تی) کرده ایدکه: بابا کلاه عقلتان را قاضی کنید ،شما س…..رها که اینطور دائم به بنیاد های اعتقادی مردم جسارت می کنید، مردم هرگز برای امر دنیای زود گذرشان به شما و طرز تفکر شما اعتماد نخواهند کرد پس اگر چنین کنید ،خودتان را خسته کرده اید و آب در هاون کوفته اید.
ببخشید بمیان بحث شما و مخاطب محترم در مورد ضرورت وجود دین در جوامع آمدم.
جناب سید مرتضی. اگر چکومت این کشور در دست کمونیستها و یا هندو ها و یا بوداییها و یا هر گروه و فرقه ای جز آنچه خود متعلق بدانید، می بود آیا شما در ریشه یابی کاستیها و مشکلات به مبانی اعتقادی آن حکومت نمی پرداختید. مگر در انقلاب اسلامی مبانی آن سیستم سلطنتی را مورد حمله قرار نمی دادید؟
سید محترم. حکومت، اسلامی است و هر نقدی به حکومت خواه ناخواه به مبانی و فلسفه آن بر می گردد. شما اگر از نقد اسلام ناراحت می شوید نباید به منتقدان اعتراض کنید بلکه باید اعتراض خود را متوجه کسانی کنید که دین و اعتقادات شما را دستاویز فرمانروایی خود و بهره برداری شریکان خود کرده اند. شما باید جزو اولین کسانی باشید که خواهان رها کردن دینتان از چنگال سوء استفاده کنندگان باشید. اینجا است که شهامت و شجاعتی که همواره از آن دم می زنید معنا پیدا می کند. اینجا است که می توانید ادعا کنید که برای خدا و دفاع از اعتقاداتتان کار می کنید. و الا آنچه که اکنون مشغول به آن هستید، پرده پوشی خطاها و خفه کردن هر صدای اندک متفاوت و معترض به آنها است
جناب ناشناس
موضوع بحث من “توهین و جسارت به اعتقادات و شخصیت های حقیقی و حقوقی دین اسلام” بود ،نه “نقد اینها” ،اگر دقت می کردید می دیدید که مساله”نقد” را من جدا مورد تاکید و پذیرش قرار دادم ،و نقد غیر از اهانت است ،نکند شما نیز مبنایی چون مزدک دارید که نقد یعنی بلجن کشیدن؟
آری می توان مبانی هر سیستمی را اعم از بودایی و هندو و سلطنت را مورد نقد قرار داد ،اما نقد مساوی اهانت نیست.
جناب سید مرتضی
صحبت شما کمی بی انصافی است. من قبول دارم که گفت و گو باید محترمانه و با دلایل و قراین باشد لیکن شما به گونه ای سخن می گویید که انگار نه انگار چهل سال است چهل سال است خون به جگر مردم ایران شده است. من بار ها به کامنت گزاران گوشزد کرده ام که سخنان تند و اهانت آمیز به دور از ادب و انصاف است. با این حال واکنش تند و عصبیت مردم را درک می کنم.
مرتضی عزیز اینجا که آکادمی علوم فرانسه که نیست. چه توقعی دارید؟ همگی عوام الناس هستند.
چه انسان هایی که در اثر ندانم کاری های جمهوری اسلامی!!! آری اسلامی!!! حال شما بزن زیرش بگو اسلامی نیست. که البته تا کنون چنین چیزی از شما ندیده ام. چه انسان هایی تباه شده اند. چه زندگی ها نابود شده است. چه خانواده ها متلاشی شده اند. نسل ها بعد از نسل از بین رفته اند. یک مملکتی که می بایست اکنون سر آمد دنیا و از پیشرفته ترین کشور های دنیا باشد در رده عقب مانده ترین کشور های دنیا قرار گرفته. ترکیه گدا از ایران پیشی گرفته. مردم حق ندارند آخ بگویند؟ خوب معلوم است که بر باعث و بانی و پدر جد هر چه این حکومت را راه انداخت بد و بی راه می گویند. باور کنید همین میزان که مشاهده می کنید دوستان مرتب توصیه می کنند به حفظ متانت این از کمال ادب ایرانی است. تظاهرات 88 که همه شاهد بودیم چطور با آرامش برگزار شد و اکنون معلوم شده سردار همدانی ها گروه های چاقوکش به جان ملت انداخته اند نشانه ادب و فرهنگ ایرانی است. حال شما از این ملت زخم خورده انتظار دارید جیک نزند؟
خوش به انصاف نوری زاد که این را خوب درک کرده و بار ها در برابر اعتراضات شما توضیح داده که این عصبیت ها معلولی است از علتی. و شما به جای آن که به علت بپردازید معلول را گرفته و چوب می زنید.
ما را چه به کار دین و کتاب های فقهی و تواریخ. ببینید چه بر سر ملت آورده اند که عوامی همچون من را به سراغ کتب و منابع دینی کشانده تا سر در بیاوریم این همه اعوجاج در مملکت از کجاست؟ ریشه این فلاکت ها کجاست؟ این همه دروغ و چرندیات بار ما کرده اند مجبور شده ایم در پی کشف حقیقت راه بیافتیم ببینیم این بدبختی ها از کجا بر سر ما فرود آمد؟
ای کاش حوزویان حرمت خود می داشتند و ما را به این وادی نمی کشاندند.
اگر حرمتی شکسته شده باید دید باعث و بانی آن که بود؟ و اگر نه که چه کار مردم عوام به درس احکام و سخن فقها. جایی که قرآن خردمندانه می گوید به خدایان بت پرستان بی حرمتی نکنید چرا که آنان مقابل به مثل خواهند کرد و حرمت ما را خواهند شکست آیا وقتی خون ها به ناحق ریخته شد حرمت ها شکسته نشد؟ زندگی ها متلاشی شد و نسل ها آواره شدند حرمت ها شکسته نشد؟
با تمام این احوال من حق را به جانب شما می دهم. استدلال شما را نیز می پذیرم که بی حرمتی برای آینده ما سودی ندارد و دردی را دوا نخواهد کرد. ما نباید خودمان را با اراذل و اوباش حاکم که افتخار می کنند با چماق و قمه به جان مردم افتاده اند قیاس کنیم.
از شما ولی یک خواهش دارم. بیاییم معامله را دوطرفه کنیم. اگر کسی نوشته ای چیزی ارایه کرد آیه ای از قرآن آورد که درکش برای امثال من دشوار می نماید از کوره درنروید. کسی را متهم به ارتداد و دین ستیزی نکنید. خانم سارا را صرفنظر از این که حقیقی است یا ساختگی به سو نیت منسوب نفرمایید. اگر پاسخی شایسته و در خور دارید که بسم الله و اگر نه سکوت اختیار کنید که سخن گفتن اگر نقره است سکوت طلاست.
سلام جناب آقاي نوري زاد گرامي ومكرم
به اميدشفاي عاجل وكامل شما.
ازاين فيلمي كه ازاعتراض اين خانمهاي داغديده ودرعين حال باصلابت افشاي ظلم وتظلم مي كنند وهمچنين آقايان جمع درآن جمع باشكوه اعتراضي كه مادرستاربهشتي ومادرمادربزرگ ريحانه جباري ومادرسعيدزينالي وديگرمادران داغ ديده بخصوص مادرزينالي چه باصلابت وشجاعت صحبت مي كردوافشاگري ونترسي ازخودنشان مي داد كه هم جگرمراآتش ميزد.
وهم حماسه اش ستودني بودوگاهي بازبان تركي ريشه وبنيان ظالمان وجائران حكومت رادرخيابان هاي تهران دررخ ماموران انتظامي به لرزه درآورده بود. حسابي كيف كردم ولذت بردم وغمگين شدم ازاينكه چه مي خواستيم وچه شد وغيرازتاسف برگذشته ام چيزي نمي توانم بگويم. سعيكم جميعا مشكورباد وخانه ظلم هم بربادبايدباشد.اين وعده خداونداست:”وسيعلم الذين ظلموااي منقلب ينقلبون”.
واما نسبت به حرفهايت به گله جناب مازيار درآخرچنين نوشته بوديد:
“دریچه ای است به ژرف دره ای که با کمی غفلت، بسیاری را به اعماق می برد.”
آيا فقه شريعت اسلامي دره اي ژرف است كه باكمي غفلت بسياري را به اعماق هولناك وهلاكت بارمي برد؟
اين چه حرفي است مي زنيد؟
ممكن است قاضيي خودفروخته اي دينشرا به دنيابدون درنظرگرفتن حكم حقه شريعت به غلط حكمي صادركند ويامفتي دنياگراباگرايش هواي نفسش فتواي بناحق دهد .آيا اين باعث مي شود كه ما فقه شريعت رادره هولناك تلقي كنيم؟؟؟
پس اسلام وتشيع شما چگونه فقه وفقاهتي دارد؟
آيا به نظرشما بخاطر حكم ظالمانه يك قاضي وياحاكم كشورهمه فقه شريعت راظالمانه بدانيم؟
پس بعدازاين چه ديني را انتخاب مي كنيد؟؟؟؟؟
آيا بي ديني وسكولاررا انتخاب مي كنيد؟؟؟؟؟
آيااطاعت ازهواي نفس حاكمان بايدشمارا به انكارفقه اسلامي بكشاند؟ويادرجستجوي فقه زلال وانسان گونه وعادلانه باشيد؟
كدام رابايدانتخاب كنيد؟
چراازتخريب زندگي خويش به سبب افراط درگذشته وبه سبب تفريط درزمان حال برعهده تعاليم اسلام مي گذاريد؟
چنانكه درپست قبلي خطاب به پسرت اباذر ياوه گوئي هائي داشته ايد.
چرا به عقل خودمراجعه نمي كنيد وتعقل نمي ورزيد وبرخلاف عقلا گاهي حرف مي زنيد؟
اين چه رفتاري است ازشما مشاهده مي شودوبازهم خودرا شيعه اثني عشري معرفي مي كنيد؟
واقعا ازاين حرفت به مازيار وازآن حرف هايت به پسرت اباذر-ع- من درشگفتم كه شمارا چه بنامم؟
من اين حرف هارا ازسوزدل بعنوان يك دوست دلسوز ناديده به شما گفتم ونوشتم حال خودداني وانتخاب باشما هست.
قبل ازهرچيز ازرك نوشتن ورك گوئي ام اگررنجشي براي شما باعث شدم عذرمرا پذيراباشيد.
ارادتمند همه نيكان
مصلح
——————————–
سلام مصلح گرامی
خوشحالم که فیلم ” هنر زن بودن” را تماشا کردید. و از تماشای آن متأثر شدید. و لذت بردید. کاش سیدمرتضای گرامی نیز این فیلم را تماشا می کرد و یکی دو خطی می نوشت و نظر مبارکش را ابراز می کرد. گاه فرو شدن به مفاهیم سنگین انسان را از سادگی های جاری در اطراف باز می دارد. این فیلم، اشاره ی مختصری است به سادگی های جاری در اطراف ما. این مادران چشم به راه یاری کسانی هستند که قرآن را و اسلام را و فقه را نیک می فهمند. این مادران سخت بی پناه اند. یکی از دلایلی که من اغلب با آنانم، همین بی پناهی و تنهایی اینان است. احساس می کنم اینان به حضور من و دوستان دیگر بدیده ی نیاز می نگرند . این درد تنهایی است که نیازهایی اینچنینی را مظهریت می بخشد. من گاه که به صورت مادر سعید زینالی می نگرم، در خود می گدازم که: کجایند مردان پر مدعا؟
در باره ی تک جمله ی من کمی به اشتباه برداشت کرده اید. سخن من در ” دریچه ای است به ژرف دره ای که با کمی غفلت، بسیاری را به اعماق می برد” نه معطوف به سخنان و تخصص فقهی و فقاهتی جناب سید مرتضی است. بل به هر چه نازیبایی است که شأن و ظاهری از زیبایی برای خود آراسته است و مقبولیت یافته. مثلاً در همین جمله، به نهضت ریا کاری و چاپلوسی و نهضت فریبکاری و درغگویی و نهضت مسئولیت ناپذیریِ جماعتی از مسئولان نظر داشته ام.
با احترام
.
سلام و درود جناب نوریزاد
من نیز بسهم خودم از آه و فغان و اندوه هم نوعان خویش بسیار متاسف و متاثرم ،خصوصا در مورد مادر پیر مرحوم ستار بهشتی که فرزند برومند او قربانی بی تدبیری و بی لیاقتی مسولان و ماموران مربوطه شد ،همچنین از اندوه مادر محترمه جوانی بنام سعید زینالی متاثر و اندوهگین و در عین حال متعجبم که چگونه جوانی با هر اتهامی در کشور اسلامی دستگیر می شود و پس از پانزده سال مشخص نیست که آیا زنده است یا از دنیا رفته است ،در کشوری که الگوی عدالت خویش را امیر مومنان علی بن ابیطالبی قرار می دهد که فرمود در رنج کنده شدن خلخالی از پای یک زن یهودی یا نصرانی اگر مرد مومن از اندوه و غصه بمیرد سزاوار است ،بالاخره این جوان در این کشور و تحت نظام و انتظام و قوانین این کشور بازداشت شده است ،آیا پس از پانزده سال مسولان جمهوری اسلامی نباید بررسی و روشن کنند این جوان کجا و نزد چه ارگان و دستگاهی دستگیر شده و اتهام او چه بوده و سرانجام او؟
جناب آخوند این کامنتت به اشک ////////// ریختن بیشتر می ماند تا همدردی با انساهای شریفی که همه چیزشان را اسلامتان بباد داده.40 سال در این کشور از خون مردمان تغذیه ////////// بدون کوچکترین منفعتی برای مردم.جناب آخوند همدردی با دیگران //////////// می طلبد که شما //////////////// چون منافعتان با چنین خردورزیی در تضاد است.
جناب سيد مرتضي
شما واقعا تعجب كرديد؟
ايا انتظار ديگري از اين نظام و دم و دستگاه داشتيد
ايا غير از اينهم ميشه انتظار داشت
شما يا خوابيد با خودتون زديد به خواب
يا در روياي مدينه فاضله بسر مي بريد
همون ام القراي اسلام
سلام و درود سید مصلح عزیز با نام حقیقی میر سجاد
از این بیانیه ی هرچند کوتاه ولی غرا و زیبای تان در اعتراض و مقابله با نظام جور، کمال امتتنان و سپاس قلبی خود را تقدیم می کنم. سالم و پایدار باشید.
دوست ارجمند جناب مازیاروطن پرست
درود بر شما وسایر یاران گرامی
برای اطلاعاتی که درمورد روانشاد مهدی اخوان ثالث مرقوم فرمودید سپاسگزارهستم وبرای دیر کرد درعرض بندگی عذرخواه.
تندرست وپایدارباشید
رسول
هاشمیرفسنجانی: نمیتوان با ظاهرسازیهای سیاسی مردم را فریب داد.
مش قاسم: منظور حاج آقا این بوده: شماها نمیتونین با ظاهرسازیهای سیاسی مردم را فریب بدین.
جناب سید مرتضی دام برکاته
لطف بفرمایید کامنت (http://www.nurizad.info/blog/29632#comment-220634) را بخوانید و سپس مصداق “نخود آش بودن” مرا مجددا بسنجید که آیا ربطی به شما داشت یا خیر؟
و چون ادب از بزرگان میآموزند، اگر با اقتدا به ادب و ادبیات شما، حرکت شما را مصداق “نخود آش بودن” تعبیر کنم آیا اینجانب را بیادب خطاب خواهید کرد؟
اگر مقام شما سنگین است و شانی دارید در میان هم صنفانتان، از شما توقع رعایت شان دیگران بیشتر میرود. شاید مخاطب شما اگرچه کارگر روزمزد باشد، او هم بین اقران و همکارانش شان و احترام داشتهباشد؟
مازیار گرامی
مقصود شما آن کامنت ناشناس بود؟ پس مناسب بود ذیل توضیح جناب نوریزاد توضیحی می گذاشتید که مقصودتان اشاره به بحث من با سارا از فرانکفورت نبود ،در عین حال اگر مقصود شما من و بحث های من نبود ،از شما عذرخواهی می کنم ،شما نخود هر آش نیستید ،جز در مورد سابق که بتعبیر خودتان عصبی شده بودید.
سپاس
مازیار عزیز با درود
از شما سرور عزیز با عنایت به همین فرمایش اخیر تان، انتظار بشتر از این میرفت که با مقایسه ی شان و مرتبت شغل و پیشه ی این بزرگوار دامت برکات، با شان و منزلت شغلیِ یک کارگر زحمت کشِ روز مزد به تعبیر حضرتعالی، شان و مرتبتِ دومی(کارگر) را مورد تحقیر و استهزاء قرار ندهید!!!
از طرفی با بکارگیری حرف ربطِ مرکب(اگرچه) مرتبه و جایگاه دومی را مورد تحقیر قرار می دهید و از طرف دیگر با استعمال کلمه ی شاید(احتمالا”و ممکن است)، وی را مورد استهزاء قرار میدهید!!!
وانگهی از نظر حقیر، اجر و مرتبتِ دومی(کارگر) که نان از عرق جبین میخورد و کد یمین، بمراتب از نانِ خیلی از حضراتِ دامت برکات، که از دکانِ دین و جهلِ مردم ارتزاق میکنند، بسی شرافتمند تر و قابل احترامتر است. با سپاس
کارگر روزمزد هم بین همه شان و مقام دارد. پیغمبر اسلام هم دست پینه بسته کارگر را می بوسید نه دست نرم و چرب آخوند را. بخصوص که چسبناک هم شده باشد.
بدا به حال مردمی که شان و مقام انسان ها را در شغل و منصب و ثروت آنها بدانند. قدری شعاری است و لی آیا ایده آل انسانیت غیر از این است؟ به قول استاد کورس اگر نمی توان به ایدآلها رسید آیا نمی توان در آن راه قدم نهاد؟
هرگـز نخـواب کـوروش !
****************
دارا جهـــــــان ندارد ســـــــارا زبـــــــان ندارد
بابا ستــــــاره ای در هفـت آسمــــــان ندارد
کارون ز چشمه خشکید، البرز لب فرو بست
حتّـــــی دل دماونــــــد، آتش فشــــــان ندارد
دیو سیــاه دربنــــد، آسان رهیــــد و بگریخت
رستــم در این هیاهـــــو، گـــرز گـــــران ندارد
روز وداع خـــــورشیـد، زاینــــــده رود خشکید
زیـــــرا دل سپـــاهـان، نقش جهـــــــان ندارد
بـــر نـام پـــارس دریــــا، نامـی دگـــــر نهادند
گــویـــی کــه آرش ما، تیــــر و کمـــــان ندارد
دریـــای مازنـــــی ها، بر کام دیگــــــران شد
نــادر ز خــاک برخیــــز، میهن جــــــوان ندارد
دارا ! کجــــــــای کاری، دزدان ســـــــرزمینت
بر بیستـــــون نویسنــد، دارا جهــــــان ندارد
آییم به دادخــــواهی، فـــریادمان بلند است
امّا چــه ســـــــود، اینجــا نوشیـــــروان ندارد
سرخ و سپید و سبز است این بیــرق کیانی
امّا صــد آه و افســـوس، شیـــــــر ژیان ندارد
کو آن حکیــم توســی، شهنــامه ای سراید
شـــاید که شاعـــــر ما دیگـــــر بیــــان ندارد
هرگــــز نخـــواب کـــوروش، ای مهـــر آریایی
بی نام تو، وطن نیـــــز نام و نشـــــان ندارد…
——————————————————–
برگرفته از: مجموعه اشعار زنده یاد سیمین بهبهانی،
نویسنده و غزلسرای معاصر ایران. یادش گرامی
کاوه گرامی
متاسفانه وب فارسی پر است از این جعلها، میدانم که این شعر را حتما در بیش از 10 مرجع میشود سراغ کرد که به سیمین بانو نسبت دادهاند. اما درست نیست! کافیست یکی دو شعر از بانو سیمین بهبهانی خواندهباشی تا تشخیص دهی. ضمن اینکه مصرع «بی نام تو، وطن نیـــــز نام و نشـــــان ندارد» از آن جفنگیاتی است که حتی اگر حافظ سروده بود باعث بدنامی اش میشد. چطور اگر کورش نباشد، ایران نشان نخواهد داشت؟ بقیه ابیات غزل فوق نیز چه از نظر محتوا و چه از نظر قالب سخیف است و سرودنش برای هیچ شاعر شناخته شدهایی سبب افتخار نیست.
در مورد دیگری در همین وبلاگ، و توسط یکی از دوستان نیک، شعری منتسب به بانو بهبهانی درج شد که همان مصرع نخستش گواهی میداد از هادی خرسندی است. در گوگل سرچ کردم با تاسف بیش از 10 نتیجه نسبتش را خانم بهبهانی گواهی میداد. با اینهمه اگر نگاهی گذرا به دیوان خانم بهبهانی بیاندازیم میبینیم که او اصلا و به هیچ وجه شعر طنز ندارد. با اطمینانی که از شناخت زبان هادی خرسندی داشتم به وبلاگش سر زدم و شعر را در آن یافتم که حتی بیت تخلص هم داشت.
نمیدانم این انتسابهای دروغین چه مشکلی از منتسب کنندگان حل میکند و چه گرهی میگشاید، اما بیماری مبتلابه وب فارسی است و ناگزیر از شما دوستان فرهیخته خواهش میکنم به وب فارسی -دست کم در اینخصوص- اعتماد نکنید!
سپاس از یادآوری ارزشمندتان جناب مازیار سپاس
حاجی زیباکلام: صداوسیما به انحصار تندروها درآمده است!
-ساعت خواب حاج آقا!
باسلام به سركارساراخانم وديگرناظران محترم
ايراد ساراخانم به ازدواج پيامبراكرم-ص – باصفيه زن اسيرشده درجنگ خيبر اين بود كه اين عمل ازپيامبر-ص-غيرعقلاني است . نه تنها عقل او بلكه عقل هيچ انساني بالبداهه نظر مي كند ومي شنود نمي پذيرد.
اما فرض كنيد كه همين حالا ودرزمان فعلي رسم وقانون جنگي دردنيا چنين باشدكه درجنگها اسيري كه گرفته مي شود ملك طلق طرف غالب وفاتح است . واگرسارا خانم مي گويد كه اگربه كلنيك من حمله شود وما غالب وفاتح برهجوم كنندگان باشيم خودم وياشوهرم چنين كاري نمي كند.
اين گفتار فقط ازروي احساسي وعاطفي و بدورازجنگي است كه صورت نگرفته است. اما اگر چنين هجومي واقعا بشود وبراينان غالب وفاتح باشند وبااسيرشدگان وي چنين قانوني عملي شود. درآينده هم اگر درچنين تهاجمي قبيله سارا خانم فاتح باشند وازمهاجمين اسيربگيرند ملك طلق خود بحساب مي آورند ودختركان اسير وكنيزرا بدون هيچ فرصتي وبدون هيچ عده نگه داشتني باآن دختركان زيبا وخوشگل اسيرشدگان بيچاره وغمگين وداغ ديده وپدر وبرادركشته شده را، مردان وبرادران وعموزادگان ساراخانم كه طرف غالب وفاتح جنگ است داغ داغ باآنان همبستر مي شوند.
وسارا خانم هم به طرف مقابل ويا به هرمعترضي مي گويد چشمتان كور – كماتدين تدان- همچنانكه شما بادختران وزنان شوهر وبرادركشته شدهو اسيرشده ما آن عمل راانجام داديد ،ماهم همان كاررا بااسيران خودمان مي كنيم كه ازشما اسيرگرفته ايم ودختران وزنان خوشگل وشوهروبرادرمرده را بدون عده نگه داشتن ولو بايك حيض ديدن زنان طرف مغلوب را بين برادرانش تقسيم مي كند البته شوهرش ازاين غنائم محروم است،بدليل خاص خودش.زيرا فرض اينست كه سارا خانم رئيس قبيله است وفاتح جنگ.
واگردوهزار سال هم ازاين قضيه بگذرد آن عمل را خلاف عقل نمي داند هرچند حالا ودرسال 2000ميلادي به دلايلي خلاف عقل شده است وسارا خانم هم خلاف عقل مي داند وليكن او همچنان مي گويدآن موقع ودرآن زمان خلاف عقل نبودزيرا كه دشمن همان كاري را بادختران وزنان شوهركشته مامي كردند،كه ماكرديم.
خوب اگر سركارسارا خانم اين تصور فرضي را كه بنده به تصويركشيدم قبول نكندوبگويد آن وقت هم خلاف عقل بوده است ومن كاراشتباهي كرده ام .قابل قبول عقلا نيست . واين انكارعين بي انصافي است.
قبلا هم آقاسيدمرتضي- دام عزه- وهم بنده درهمين سايت درمباحث برده داري وبرده گيري درجنگهاي قبل ازاسلام وبعداز اسلام به عرضتان رسانديم كه پيامبر اسلام –ص- درحال شروع بعثتش ودعوت مردم شبه جزيره عربستان به خداپرستي ونشرآئين خودش واقعا ناچاربود ازرسم ورسوم وقوانين جنگي قبيله ها درهمه دنياي آن زمان پيروي كند. واگرپيامبر-ص- حكم يك دفعه حائض شدن رابراي استبراي رحم كنيز اسيرشده وضع ومقررميكند ومي كرد ولي ديگران يعني دشمنانش آن را هم براي استبراي رحم اسير نمي كردند.
پس چرا همگي به جناب آقاسيدمرتضي –دام مجده- هجمه آورده وبي انصافي مي كنيد ؟اومي توانست به سارا خانم بگويد كه براين مدعايت سند بياوريد چنانكه گفت وساراخانم طفره رفت وعاجزازسند آوردن بود؛وليكن خودش مشروح قضيه را باشما درميان گذاشت وتبيين حكم نمود.
بله ظاهرقضيه اينست كه حالا هركسي بشنود مي گويد خلاف عقل بوده است وليكن دراين قضايا عقل كاربردي ندارد وبلكه همه افعال وكارپيامبر –ص- ازروي “وماينطق عن الهوا ” بوده است اگربه پيامبربودن اوايمان داريم وگرنه هرافترائي را مي توان براوبست.
پس چرا وقتي كه اسلام مستقرشد اينهمه سفارش درآزادكردن برده وكنيز دراسلام شده است چرا ناديده مي گيريد .درفقه اسلامي يك كتاب مدون فقهي بنام “عتق “وآزادكردن برده داريم ازآن هابحث شده است براي حنث قسم وديگركفارات وابتدائا بنده آزادكردن را تشويق وتوصيه شده است .چرابي انصافي مي كنيد؟
وحال كه درقرن نوزده ميلادي قانون برده داري لغو وممنوع شد هيچ يك اززعماي اسلام باآن مخالفت نكردند؟ زيرا كه خواست اسلام همين بوده است وروح اسلام بابرده داري مخالف است وهمه انسانها ازحق آزادي وانتخاب برخوردارهستند. واما پيامبر –ص- اين قانون را يكطرفه نمي توانست اجراكند وبامشگلات عديده اي روبروبود.خواهش مي كنم انصاف دهيد. وگرنه دراينجا بحث غالب ومغلوبي دركار نيست كه تصور شود فلاني را دربحث مغلوب كرديم.
وماهم به شرافت ذات خويش قسم ازجائي حق وحقوقي نمي گيريم وبنده اصلا باآقاسيدمرتضي درهمين جاآشنا شده ام وبه فضل ودانش وحلم وحوصله اش آفرين مي گويم وبه اوارادت دارم وبراخوت دورادري ونديده اي ام بااوافتخار مي كنم.
خوب اگربناي عده نگهداشتن بود چرا براي كنيز اسيرشوهرمرده يك حيض باشد وليكن براي زن آزادوحره شوهرمرده يك سال بايد عده نگه داشته باشد ومطلقه اش سه ماه وده روزويائسه نيازي به عده ندارد؟
پس معلوم مي شود كه احكام دست خداوند است كه به پيامبرش ابلاغ مي شود واوتابع حكم خداوند است وازناحيه خودش هيچ حكمي ندارد.
چرااوئل اسلام حكم به تحريم شراب مسكر وآب انگورمسكرنشده بود وبه تدريج حكم تحريمش آمد؟
ودرپايان ازجناب ناشناس هم تشكر مي كنم كه اشتباه مرا يادآوري كرده است ومي خواستم اين شعرحافظ را بنويسم : گرمسلماني اينست كه حافظ دارد/// واي اگرازپس امروز بود فردائي. كه بيادم نيامد.
واين را براي مسلماني سارا خانم منظورم بود كه چنين اسم مسلماني داشتن به چه دردي مي خورد؟
وسؤالي ديگر از ساراخانم اينست كه شما چگونه مسلمان هستيد ومي خواهيدبرآن باقي بمانيد كه كارپيامبر اسلام را خلاف عقل مي دانيد؟آيا اين تناقض درعمل وفكروعقيده نيست؟
اگربه علماي دين اعتمادنداريد چگونه احكام دين را تحصيل مي كنيد وعامل آن هستيد؟
وچرا درمسلمان ماندنت تمايل شديدداريد وبرآن تعصب مي ورزيد؟
ديگر اينكه من نقص عقل به ايشان نسبت داده ام نه بخاطر اينكه اوزن است بلكه خيلي ازمردان هم نقص عقل دارند .وحرف اصلي اينست كه احكام دين باعقول مردم مقايسه نمي شود.واحكام دين تعبدي است آنيتا خانم وسارا خانم وبه ديگرناظرا ن عرض مي كنم كه دين واحكام آن باعقول ما انسانها سنجيده نمي شود.
ودرآخراززحمات وپژوهش وواكاوي پرتلاش دانشمندپژوهشگر وفاضل گرامي برادرم آقاسيد مرتضي دامت بركاته نهايت تشكررا دارم وبه اين حقيرخوش آمدگفته بودند وتوصيه اي فرموده بودند ،چشم. بسيارسپاسمندم ودست مريزادمي گويم سعيكم مشكور وحلمتان افزون باد.
اميدوارم كه ديگر هجمه كنندگان به اين حقير پاسخ مفصل شان را بااين تصوير فرضي جنگهاي سارا خانم باحمله وهجمه كنندگان به كلينك اش گرفته باشند.
واگرتقصير وقصوري بود ناظران عزيز منصفانه يادآورشوند.
وازايراد وانتقاد كريمانه ونوازشهاي ظريفانه آنيتاخانم هم متشكرم.
وباز ازبرادر مكرمم استاد آقاسيدمرتضي- دام ظله- عذر خواهي مي كنم كه وارد بحث ايشان باخانم مكرمه سارا خانم شدم واين فضولي را برمن ببخشايند والسلام.
ارادتمند همه نيكان
مصلح
سلام بر نوریزاد- درود بر مصلح و سید مرتضی نازنین که این همه نوشابه و پپسی کولا واسه هم باز می کنند
این تحلیل کشککی آیت الله افلاطون در باره سوریه شاید خواندنی باشد و فضای آب دوغ خیاری وبسایت نوریزاد را ( که در کشمکش بحثهای سارا خانم از فرانکفورت و مزدک و سید مرتضی و مصلح در دور باطل بیخردی و جهل و تعصب گرفتار شده است ) به قول خود نوریزاد کمی آذین به نمک کند
حمایت روسها از داعش و اسد جنگ سوریه را حداقل 3 سال دیگر به درازا می کشد- روسها این بار حرامزاده تر و زرنگ تر از باتلاق افغانستان عمل کردند- نیروی زمینی وارد نکردند -به جایش ایران و عراق و حزب الله لبنان نیروی زمینی فرستاده اند که بزودی همگی انها در سوریه به درک واصل خواهند شد –خامنه ای هم برای فرار از شکست روحی و روانی جام زهر هسته ای و انحراف افکار عمومی ایران و جهان نیاز به کش دادن جنگ سوریه دارد- امریکا هم وسط لحاف خوابیده است- از هر طرف که کشته شوند به نفع آمریکاست- کلی سلاح هم به شورسیان سوریه فروخته است و پولش را از نفتهای سعودی و قطر دریافت کرده است- لعنت بر ////////////////
شب جمعه است بشتابید…
مؤمنان ارجمند و گرامی تلاش کنند که در روزهای پنجشنبه و جمعه فوت بفرمایند!
حسين پسر سعيد از حماد پسر عيسي از حريز پسر عبدالله سجستاني از ابان پسر تغلب از صادق جعفر بن محمد نقل كرد كه فرمود : هر كس از مومنان كه از زوال روز پنج شنبه تا ظهر روز جمعه از دنيا برود ، خداوند او را از فشار قبر پناه ميدهد . امالی شیخ صدوق صفحه 455
روایت مورد نظر فرضا اگر از نظر سند معتبر باشد و از امام صادر شده باشد ،بمعنای ترتب ثواب و چنین آثار برزخی و اخروی ناشی از تعبد به شریعت و تقید به اعمال شرعی مخصوص است ،و بدیهی است که “فوت کردن” هم فعل اختیاری انسان نیست و در اسلام خودکشی حرام است ،توصیه می شود شما اگر علاقه به فوت در پنجشنبه یا جمعه ندارید ؛با توجه به اینکه خارج از اسلام هستید و بطور بیمار گونه بر علیه آن تبلیغات دروغ می کنید ،از طرفی بسبب خروج از اسلام ،خودکشی را مباح میدانید ،در غیر روزهای پنجشنبه “فوت”=خودکشی کنید تا از کابوس آن کارخانه مصادره شده که گفته بودید خلاصی یابید،انتخاب نوع فوت کردن در روزهای غیر پنجشنبه و جمعه با خود شما.
———————-
سلام سیدمرتضای گرامی
کمی آرام تر دوست گرامی. اطلاق واژه ی “بیمارگونه” به دوستی که نفرتش را حتی ابراز می دارد کمی دور از انصاف است. ایکاش از این دوست متنفر می پرسیدید: دردت چیست؟ بسیاری از مردمان متنفر چشم به راه یک چنین پرسشی از حاکمان اند. حاکمانی که اصرار دارند به ندیدنِ متنفران. با پوزش: “برعلیه” را از آنجا که فارسی عربیِ یکسانی بهم جوش خورده اند اگر “علیه” بکار ببریم به درستی نزدیکتر است.
سپاس
.
بفرمایید جناب نوری زاد!!!
به نظر شما آیا جا دارد بگویم : جواب….. خاموشی است؟؟؟!!!
جمله ای از خود این جناب دامت و برکات دیدم که بد نیست همینجا بیاورم:
“خدا صبر ایوبت بدهد محمد نازنین”
براستی ما چه راه درازی در پیش داریم… برای آدم شدن
جناب نوریزاد
با سلام در مورد تصحیح لفظی شما در جمع بین دو کلمه بر و علیه حق با شماست ،اینرا می پذیرم زیرا تعبیر علیه خود مشتمل بر کلمه بر هست ،البته اینگونه سهوها معلول خستگی تمرکز و فشار روی مفاهیم سنگین بقول شماست!
اما در مورد نقد دیگرتان ،بنظرم نقد درستی نکردید ،شما هرگاه بنای داوری منصفانه دارید ،تلاش کنید دو طرف نزاع را بدقت با هم مقایسه کنید ،اینجا پاسخ منطبق بر مطالب کامنت گذار است ،او با تمسخر برای فوت همه مومنان تعیین حد و حدود کرده است و من نیز در پاسخ به او برای فوت او تعیین حدود کرده ام ،کجای این دور از انصاف است؟ درد این کامنت گذار نیز البته از طرز نوشته های او پیداست ،چطور شما از این تغافل می کنید؟ کینه و نفرت به دین من و شما ،درد هرکس هرچه باشد درد خود را بیان کند ،این چه دخلی دارد که بنیاد دین من و تو و یک میلیارد مسلمان جهان را بسخره گیرد ،پوزش می خواهم این تسامح شما تسامح افراط گونه است ،من حاضرم درد این نویسنده را بشنوم ،اینکه گذشته او چه بوده است بخود او مربوط است ،اما تیشه به ریشه بنیان دین و مذهب شما زدن او و تسامح در برابر آن از کجا؟
نشانه داوری دور از انصاف شما انعکاس همین مطلبی است که دوباره در ذیل نوشته است ،کلام من مگر چه بود؟ بیجا کرد که که روایت مسلمانان را ریشخند کرد و برای فوت مومنان تحدید حدود کرد ،و شما بجای عدم انعکاس چنین مطلب سخیفی بمن معترضید که چرا پاسخ دندان شکن در برابر مطلب سخیف او داده ام؟
قبلا گفته بودم به داوری های شما در موارد دیگر نیز اعتراض کوچکی دارم ،دیده شده است که ذیل یک نوشته دین ستیزانه ستایش غرائی در مورد نظم و محتوای آن کرده اید ،و متقابلا ذیل نوشته من نوشته اید من به کنه مطلب شما کاری ندارم! این از شما عجیب است ،من نمی گویم شما مدح نوشته مرا کنید ،می گویم شما یا اصلا داوری نکنید ،یا اگر داوری کردید از انصاف خروج نکنید ،و مع الاسف مشاهده می شود که شما به برخی مطالب دین ستیزانه برخی تمایل نشان میدهید ،و در عین حال نقد یک هم دین و یک هم مذهب را به کنه آن کاری ندارید!
با پوزش
داستان حاج بابک زنجانی هر روز مسخره تر از روز قبل. از دفتر رهبر تا دربون دم در وزوزیرکان، معاونان وزوزیرکان و مدیران کل وزوزیرک خانه ها و غیره در این کار شریک بودن. واسه ممه که تا بحال یارو رو آویزون نکردن.
نکات قابل توجه در کیفرخواست حاج بابک:
الف) خرید و فروش طلا، جرثقیل
– چرا جرثقیل؟ آخه شما جای دزدا باشین که هزاران تن طلا دزدیدن (طلا سنگینه) میخواین با دست اونها رو جابجا کنه بزاره توی تریلی به مقصد ترکیه؟ معلومه که باید از جرثقیل استفاده کنه. وقت تنگ بوده! کار باید سریع انجام میشده. حاج آقا وارد بوده به کار، حالا خرش رو چسبیدن که چرا جرثقیل استفاده کردی؟ حاج آقا دادستان و قاضی شما بودی چی استفاده میکردی؟
سلام برجناب مزدك خودمان
چقدرشيريني شما ؛من قبل ازهرچيز ازشما متشكرم كه مرا بافحشهاي آبدارت نوازش نكرده بوديدبازهم سپاس.من يك كامنت براي شما فرستاده بودم نمي دانم چرا منتشر نشد.
اما چگونه من ازناكجا آبادسردرمي آورم وحيات خويش بشما اعلام مي كنم:
من تابستان رفته بودم كشاورزي ومزرعه خويش را دروكنم ودرآن محل درطبيعت صاف وبي غل وغش وازهواي پاك آنجااستنشاق مي كردم، بودم بدورازانترنت ودراين اواخرهم رفتم براي كاشتن زراعت خويش مشغول بودم واين دهه اول محرم وهمچنين ماه رمضان را به تبليغ دين خدا مشغول بودم وبدين سبب ازخدمت نوري زاد مكرم وشمامهمانان گرامش غايب بودم.
اما نسبت به تلنگرت: جناب؛ ايمان هرگز بدون تعقل وتفكر به باورنمي گنجند. هرچند قبول دارم كه بيشترين افرادباايمان ،ايمانشان ازتقليدوالدين وهمكيشان است اما درحال بلوغ وشناختن خويش بايدازروي تعقل وتفكروتحقيق باشدتاايمان مستقروپابرجا واستوارباشدوگرنه ايمان عاريتي است كه بايك اشگال وايرادشماهاي سكولارفرومي ريزد وازهم مي پاشدومتحير ودرمانده ازدليل وبرهان مي ماند.
واما تلنگرمن به شما: جناب مزدك گرامي؛آيا اين هستي باعظمت وموجودات جوراجورورنگارنگ ازجماد ونبات وحيوان وانسان دراين كيهان باعظمت باسياره هاي گردان وستارگان ثابت ومنظومه هاي بي كران هستي آيا دراثرتصادف وصدفه به وجودآمده اند؟
هرگز،زيرا اگرتعقل وتفكراندكي داشته باشيدمي فهميد كه صدفه وتصادفي بودن وجود اين هستي باعظمت محال عقلي است وهيچ عاقلي صدفه را قبول نمي كند. پس ناگزير براي آفرينش اين هستي آفريدگاري بوده وهست كه بعدازايجادش بطورمنظم آن را تدبير مي كند ،واين شاهكارخلقت راپادشاهي قدرقدرت وقوي صولت باحكمت عالي خودش اداره وتدبير مي نمايد وما اسم اورا باراهنمائي خودش ازطريق انبيا الله–جل جلاله- مي ناميم كه اين اسم مستجمع جميع كمالات اوست ،وهرنام نيكو براي اوست وهريك ازاوصافش مدبر بخشي ازهستي جهان خلقت اوست همانند خالقيت ورازقيت وربوبيت اشياء هستي.
دراين ميان براي هدايت به سعادت ونيك بختي براي ما ابناءآدم ابوالبشر،انسانهاي كامل وصفوه وبرگزيده اي انتخاب كرده وباآنان ارتباط گويشي برقرار كرده است كه ماانسانها را به راه راست ودرست وصدق وصداقت وعدالت وشناختن خويش وخالق خويش دعوت نموده است وبراي ما حق انتخاب وآزادي راداده است وجبري درپذيرش اين ايمان وپيمودن راه سعادت وهدايت مقرر نفرموده است.
واينكه جناب شما منكروجود چنين آفريدگارو خالق بي چون هستي ومن مؤمن به ذات وصفات كمال او وهدايتگري اوهستم شاهدصدق مدعاي من است كه جبري دركارايمان به اونيست.
ازاينكه ماانسانهارا مخير وآزادآفريده وآزادگذاشته است جهان ديگري درپس مرگ ظاهري وتني ما وجوددارد بنام جهان آخرت كه هيچ مرگي درآنجانيست ودرآنجا به حساب اعمال انسانها رسيدگي مي شود ،نيكوكار پاداش عمل نيك خويش را مي بيند وبه نيكي زندگي مي كند وبه انواع نعمت ها متنعم است،وبدانديشان وبدكاران وظالمان به حقوق حقه ديگران ،به عقوبت اعمال خويش مي رسند ودراين عقوبت بستگي به اعمال بدآنهادارد برخي ها عذابشان طولاني وبرخي هابه اندازه ظلمشان عقوبت مي شوند؛ودراين حسابرسي ومحاكمه هيچ ذره اي به كسي ظلم واجحاف نمي شود.
واين نتيجه آزادي فكروعمل انسانها است دراين دنياي زودگذرومحل اختيارپيمودن راه سعادت وياشقاوت بااينكه اوراه هدايت وسعادت را به ما ازطريق انبيانشان داده است؛وبراي انسانهاي متكبر وزورگونسبت به انجام اعمال ظالمانه وجفاكارانه ،تحذير وهشدار داده است كه مرتكبان به هرنوع ظلم ،عقوبتي سخت درانتظارشان است درسراي ديگر .
اين خلاصه ايمان مابه آفريدگارعادل هستي وبه پيامبران اووبه روز قيامت وجهان آخرت ازروي اختيار وتفكر وتعقل است.به هركجاي آن ايرادداريد بفرمائيد تاتوضيح دهم.
اما چندسؤال وتلنگري ديگر به جناب شما وديگرملحدان وخداناباوران:
آيا شمااين هستي باعظمت را بطور صدفه واتفاق مي فهميد ومي پنداريد؟؟؟؟؟؟
آياجنابتان اين نظم كيهاني به وجودآمده راباكهكشانهاي متعدد كه منجمين زبردست تقويم صدسال آينده باخسوف وكسوف آن رامي توانندپيشبيني كنند، بدون ناظم وخالق مي پنداريد؟؟؟؟؟
آيا وجودخودتان معجزه شگفت انگيزي نيست؟؟؟؟؟
آيا دروجود خودت كه داراي اعضا وجوارح وهركدام داراي اعمال شگفت انگيزي است،هيچ تفكر وتعقل نموده ايد؟؟؟؟؟
آيا اين موجوديت باتفكر وتعقل همه انسانهارا آفريدگاري باشعوروحكيم وعادل نيست؟؟؟؟؟
اگربتواني خودت را بشناسي ،حتما آفريدگارخويش را تواني شناخت وبه حكم عادلانه اوگردن خواهي نهادوالافلا.
ارادتمند همه نيكان
مصلح
آقا مصلح من ایمان تو را قبول دارم، به شما درود میفرستم، به صرف اینکه میگویی رفته بودی کشت خود را درو کنی، یعنی که نان از عمل خویش میخوری و هم خودت و هم اعتقادت محترمند.ما که چند سالی است یک مثقال کشت و برداشت هم نداشتیم بخاطر خشکسالی و برای یک لقمه نان آواره اینجا و آنجاییم که با محنت و مرارت امروز را به فردا میرسانیم و شبانه روز هم لعن و نفرین خود را متوجه این جانیان غارتگری میکنیم که مسبب این همه نکبت و فلاکت هستند.
آیا خورشید در چشمه ای لجن آلود پنهان می شود ؟ واقعا” نمی دانم بر این سخنان بگریم یا بخندم ؟!
ایهاالناس، خردمندان، اندیشمندان، دانشمندان علوم اسلامی(!) آیا میتوان با طی مسیر- با راه رفتن و یا با هر وسیله ی دیگری- به محل برآمدن(طلوع)خورشید رسید !؟ و به دیگر سخن: آیا میتوان به مشرق رسید ؟؟؟
بررسی افسانه ی یأجوج و مأجوج ( یاجوج و ماجوج )!
قرآن دربارهی موجودی بنام ذوالقرنین(دارای دو شاخ) سخن میگوید، این کتاب بیان مینماید که سرزمین او از مغرب تا مشرق ادامه داشت، مغرب و مشرق هر دو اسم مکان هستند و به معنی جائی است که خورشید از آنجا پنهان و پیدا میشود، گرچه اکنون این کلمه معادل غرب و شرق معنی میشود اما در واقع بین غرب و مغرب، همینطور بین شرق و مشرق تفاوت وجود دارد.
/////////
///////////
/////////////
برای اطلاع بیشتر ر.ک.http://iran000.blogspot.com/2010/08/blog-post_8941.html
——————–
ادامه ی مطلب را از لینک فوق پیگیری فرمایید.
بيان آيات [بيان آيات مربوط به شرح حال و بيان داستان ذو القرنين]
————————————————————————-
” حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً”.
“چون به غروبگاه آفتاب رسيد آن را ديد كه در چشمهاى گل آلود فرو مى رود و نزديك چشمه گروهى را يافت”.
“”كلمه” حتى” دلالت مى كند بر اينكه فعلى در تقدير است و تقدير كلام” فسار حتى اذا بلغ- و سير كرد تا به مغرب آفتاب رسيد” مى باشد. و مراد از مغرب آفتاب، آخر معموره آن روز از ناحيه غرب است، به دليل اينكه مى فرمايد:” نزد آن مردمى را يافت”.
مفسرين گفته اند: منظور از” عين حمئة” چشمهاى داراى گل سياه يعنى لجن است، چون حماة به معناى آن است و مقصود از عين دريا است، چون بسيار مى شود كه اين كلمه به دريا هم اطلاق مى گردد. و مقصود از اينكه فرمود” آفتاب را يافت كه در دريايى لجندار غروب مى كرد” اين است كه به ساحل دريايى رسيد كه ديگر ما وراى آن خشكى اميد نمى رفت، و چنين به نظر مى رسيد كه آفتاب در دريا غروب مى كند چون انتهاى افق بر دريا منطبق است. بعضى هم گفته اند: چنين چشمه لجندارى با درياى محيط، يعنى اقيانوس غربى، كه جزائر خالدات در آن است منطبق است و جزائر مذكور همان جزائرى است كه در هيات و جغرافياى قديم مبدأ طول به شمار مى رفت، و بعدها غرق شده و فعلا اثرى از آنها نمانده است.
جمله” فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ” به صورت” عين حامية” يعنى حاره (گرم) نيز قرائت شده و اگر اين قرائت صحيح باشد درياى حار با قسمت استوايى اقيانوس كبير كه مجاور آفريقا است منطبق مى گردد، و بعيد نيست كه ذو القرنين در رحلت غربيش به سواحل آفريقا رسيده باشد….”.
برای اطلاع بیشتر ر.ک (ترجمه تفسیر المیزان ،ج 13 ،ص 499)
سلام اقاى نورى زاد ، امروز عكس شما را در مراسم چهلم ايت اله خزعلى ديدم و خيلى ناراحت شدم ، شما كه ديگر از قماش اينها نيستيد پس چرا شركت ميكنيد؟
——————
سلام بانوی خوب
من به احترام دوستمان آقای دکتر مهدی خزعلی در این مراسم شرکت کردم.
کار اشتباهی کرده ام آیا؟
با احترام
.
مراسم در همان خانه مصادره ای بود یا جایی دیگر؟ انشاءالله که فرزندان آیت الله لقمه حرام نخورده و نمازهایشان را در ملک غصبی نخوانده اند. خداوند قبول کند انشاءالله.
با سلام
امروز فرصتي شد بعد از مدتها سري به اين سايت بزنم
در اين سايت چه خبراست؟
سارا خانم از فرانكفورت ؟ كدام سارا خانم …………اين همان مرد هزار نام و هزار چهره است كه الان با نامهاي بانوان وارد عمل شده است
جناب نوري زاد عزيز آيا حتى يك درصد احتمال نمي دهيد اين فرد هزار نام اطلاعاتي وجاسوس باشد كه هدف او اخلال در
سايت شما به وسيله ي مطرح كردن مباحث انحرافي است آيا اين فرد مشغله اي جز حضور در اين سايت با نامهاي مختلف
ندارد
حتما بعد از مدتي با نام نسرين خانم از فرانسه يا شهين خانم از ايتاليا مبا حث جديدي مطرح خواهد كرد
و در آخر بنده از دوستان حاضر در اين سايت مي خواهم اندكي تأمل و تفكر كنند و فريب اين فرد جاسوس را نخورند
كه همه را سركار گذاشته و قاه قاه به ريش همه ما مي خندد الحق كه در اينكار استاد است
——————–
سلام عبدالله گرامی
بسیاری از دوستان همانند خود شما نه با نام خود، در این سایت می نویسند. چه ایرادی دارد؟ من فقط ناسزا ها و برخی از خط قرمزها را حذف می کنم. بگذاریم هر کس هر چه می خواهد بنویسد.
با احترام
.
محشر بود این فیلم هر کی میتونه به حداقل یک نفر نشونش بده
جناب کبیری با درود!توقعی بیش از /////////////
/////////////////
////////////////
/////////////////
خب حساب مقدساتشان پرشدنی نیست مثل جیب آخونداست گویا!
هاااا خبر فوری
فبل از پخش خبر به یک پیام بازرگانی توجه وکنید > برای شرکت در بازسازی و مرمت عتبات عالیات به همراه اول بپیوندبد با وارد کردن کد دستوری زیر …. آخرت خود را بیمه وکنید آجری هزار تومان بید حراجش وکردیم حداقل یک آجر به نام حود در ملکوت اعلا ثبت وکنید برای خرید آجرهای بیشتر به این شماره …… هر چقدر دلتان وخواد پول وریزید توجه داشته بیدید که واریز پول محدودیتی نداشته بید از هزار تومان تا الا ماشالله ! و اما اصل خبر : متاسفانه همکاران من اطلاع ودادند که وقت برنامه تمام بید در بخش های بعدی خبری به اطلاع شما ورسانم هاااا
هاااا بخش بعدی خبری > اصل خبر ایی بید که بها دادن به عتبات مثلا عالیات نتیجه اش همین مصیبتی بید که کوشه کوچکی از آن را آقای نوری زاد به تصویر کشیده بید مه در جواب امان گفتنهای مادر بزرگ ریحانه وگوم : امان از دست اسلام و آخوند و ///// عرب هاااا
جايزه اي مناسب براي اين شيرزنان:كتاب ارزشمند استادباستاني پاريزي به نام /گذارزن درگدار تاريخ/اي كاش ميتوانستم به هريك هديه ميدادم……صفحه390… از3421سال تاريخ مدون كه درتمدن بشري ثبت شده است, فقط268 سال ان بدون جنگ سپري شده است واگردقت كنيم همان سالهايي است كه بعضي پادشاهان زن برگوشه هايي اززمين حكومت داشته اند, مثل همان بلقيس وپوران دخت وخاتون بخاراوتركان خاتون وپادشاه خاتون كه درپنجاه شصت سال حكومت انان حتي يك جنگ كوچك دركرمان رخ نداد… ..
” آرزوهای من ”
همه به آرزوهاشون جامه عمل میپوشونند
من حتی نتونستم یه شورت پاش کنم !
آرزوهام، دارن همینطور لخت و برهنه میدون اینور و اونور !
وایسا بی حیا !
زشته برهنه دويدن اونم تو ماه محرم ! 🙁
ملیجک عزیزظاهرا چشم حوزویان را دور دیده اید و تند تند در و گوهر ازافکارتان تراوش میشود . مگر هنوز حکماتان ابلاغ نشده ؟؟؟؟
اگر این گشتار تمام شود چگونه حکومت ادامه پیدا کند .مثل این است که بگویید دیگر نگویند مرگ بر آمریکا و اسرائیل !!! یا دیگر پول این مردم را در خارج از ایران خرج نکنند!!ویا اصلا مراسم عزاداری و تاسوعا و عاشورا که ….برگزار نکنند پس چی ما را زنده نگه میدارد!!! کمی خرد داشته باشیم.
آری، اینگونه بود برادر! دیگر به ما نگویید که ملتها خودشان از عشق به اسلام و دیدن رافت اسلامی از دین و آیین خود دست شستند و گروه گروه اسلام آوردند. هر آنچه ما امروز میبینیم آئینه شفاف است از آنچه بر پدران و مادران و فرزندان غیر مسلمان رفت. قرنها تاریخ را تحریف کردند تا امروز روزی ما به چشم خود میبینیم که چهگونه اجدا ما اسلام آوردند.
متن زیر در روز ۳ سپتامبر با تصویر در یکی از صفحات اینترنتی دولت اسلامی منتشر شد که چند تن از مسیحیان قریتین (شهری در سوریه) را نشان میدهد که با سرهای از ته تراشیده، چشمان بیحالت و چهرههای نحیف استخوانی در ردیف اول سالن یک مدرسه یا تالار مراسمی نشسته درحالی که همگی سراپا از حبس فرسودهاند.
در عکسهای زیر متن هم میبینیم که افرادی با سری از ته تراشیده در لباس عادی نشسته و درماندگی از چهره و حزن و تشنج شدید از نگاهشان آشکار است. دست را جلوی دهان گرفته گویی نمیخواهند آنچه میبینند را بپذیرند. در آن عکسها مرد چهارشانه ریشویی را میبینیم که بر سن تالار در لباس رزم نشسته و پیمانی را امضا میکند. پیمان با “اهل ذمه” که مسیحیان را زیر فرمان مسلمانان قرار میدهد. آنها نه اجازه دارند کلیسا و صومعهای بنا کنند و نه با خود صلیب و کتاب مقدسشان را حمل نمایند. کشیشهاشان مجاز به پوشیدن لباس روحانیان نیستند. مسلمانان اجازه شنیدن دعاها و خواندن کتابها و ورود به کلیساهای ایشان را ندارند. مسیحیان حق حمل اسلحه را ندارند و باید بیچون و چرا از فرمانهای “دولت اسلامی” را اطاعت کنند. آنها باید همواره تعظیم کنند، هر بیعدالتی را بدون هیچ شکوهای تاب آورند و افزون بر اینها “جزیه” بدهند تا زنده بمانند.
*خواندن مفاد این پیمان حال آدم را دگرگون میکند زیرا آفریدگان خداوند را به انسانهای درجه یک و دو تقسیم میکند و هیچ شکی باقی نمیگذارد که جز اینها انسانهای درجه سهای هم هستند که جانشان از این هم کمتر ارزش دارد.
* بر گرفته شده از سخنرانی آقای نوید کرمانی
مش قاسم عزیز!
این ترجمه نادرست است.
کرمانی به طور کنایه این را طرح کرده و با این کار داعش را متهم به بد نام کردن اسلام کرده است.
وی هیچ جا اسلام را زیر سوال نبرده است. در همین سخنرانی تاکید دارد که قرآن از لحاظ ادبی کلامی است در کمال زیبایی و اعجاز! در خاتمه هم همه را واداشت به دعای دست جمعی و خودش هم فاتحه خواند و دست بر صورت کشید.
مصلح:
“حكم قضيه را هم آقاسيدمرتضي بيان فرمودند كه حكم عده كنيز، اسيرفارغ شدن ازاولين حيض اواست كه اودرحال اسارت حائضه بود وبعدازتمام شدن حيض اين ازدواج انجام شد. وبراي ديگران نيزهمين حكم جاري است.
حالا ايراد اصلي واساسي شما چيست؟ كه باعقل شما نامتناسب است.
مگرعقل شماي فقط معيارو حجت ودليل عقلي بودن يك مسأله است؟
البته نه چنين است بلكه معيار عقلي درهرمسأله باهمه جوانبش ،عقل عقلاي عالم وجهان است نه عقل ناقص يك زن”
مصلح گرامى.
بنا نداشتم ديگر به روايت سيد مرتضاى گرامى بپردازم چون قبلاً تشكرات قلبى خود را از ايشان براى نقل آن به محضرشان ابراز داشته بودم. اما چون شما باز همچون گذشته به ناقص العقل بودن ما زنان اشاره كرديد خواستم ضمن تأييد فرمايش شما به عرض برسانم كه اما اين روايت نشان داد كه جز شما حوزويان كه از عقل كامل برخورداريد بسيارى ديگر از جمله گروههاى زير هم ناقص العقل مى باشند:
١- همهء روانكاوان و روانپزشكان. اين ناقص العقلان به اشتباه زيگموند فرويد را بنيانگذار پسيكو آناليز مى دانند. فرويد مى گويد روياها مى توانند انعكاسى از تمايلات نهفتهء جنسى فرد باشند و رمز گشايى رويا را كه در مورد هر شخص نياز به صرف وقت بسيار دارد بر اساس نظريه خود بنا گذاشت اما نمى دانست كه “كنانه ابن ربيع” نامى، قرنها قبل از او چه پسيكو آناليست خفنى بوده و نه تنها از روياى فرود ماه در دامن صفيه در ظرف سه سوت با پسيكو آناليز فرويدى فهميده اصل قضيه چيست بلكه آنقدر از تشخيص خود مطمئن بوده كه صورت همسر زيباى هفده ساله اش را هم بخاطر اين رويا با سيلى كبود كرده است.
راستى مصلح گرامى چرا اسلاميون سايه فرويد را با تير مى زنند؟ او هم كه همين حرف كنانه بن ربيع را مى زند. اگر لكه كبود ناشى از اين پسيكوآناليز كنانه بن ربيعى/ ابن هشامى/ ابن سعدى/فرويدى نبود، چگونه ثابت مى شد صفيه عليرغم قتل عام خويشانش با رضايت قلبى تن به اين وصلت داده است؟
٢- همهء حقوقدانان اسلامى. اين ناقص العقلان نمى دانند چرا زن به محض اسير شدن، عُده اش از سه ماه و ده روز تبديل مى شود به يك حيض و اگر خون حيض در زنان اسير نشانه عدم باردارى است پس چرا در مورد همهء زنان اينطور نيست و چرا شارع فكر دل برادران ايمانى را نكرده كه بايد براى وصال زنان سه ماه و ده روز آزگار بسوزند و بسازند؟
٣- همه پزشكان. اينها ديگر از همه ناقص العقل ترند چون هرگز نمى دانند زن ممكنست در اثر سيلى خوردن دچار عادت ماهيانه شودو بالاخص همه پزشكان زنان و مامايى. اينها اينقدر ناقص العقلند كه فكر مى كنند خونريزى حتى مشابه قاعدگى ممكنست در باردارى بويژه در اوائل آن رخ دهد و به معناى باردار نبودن نيست. چه زن اسير باشد چه نباشد. راستى چطور است سيره ابن هشام و طبقات ابن سعد كه به فرمايش شما مورد تأييد عقل عقلاى (از نوع حوزوى) عالم و جهان هستند ، به كتب مرجع پزشكى اضافه شوند؟
٤- همهء روانشناسان. اينها عقلشان نمى رسد كه آسيب روانىِ بعد از ضربهء روحى يعنى كشك، و زنى كه از بين كشته هاى فاميلش رد شود و زارى كند شيطان است.
٥- همه تاريخ نگاران كه تا كنون فكر مى كردند ماله فقط در ساختمان سازى كاربرد دارد و از كاربرد آن در تاريخ كاملا بى خبر بودند.
(اما از حق نگذريم كه ام سليم مادر انس با وجود زن بودن اصلا ناقص العقل نبوده زيرا بجز آنكه انصافاً مراسم را خوب مديريت كرده براى وليمه عروسى هم تصادفاً انتخاب خوبى كرده. حلوا در عرف امروز ما انتخاب مناسبى است براى وليمه عروسى وقتى عروس عزادار خويشاوندان درجه اولش است)
ملاحظه فرموديد جناب مصلح؟ اگرچه مى توانم گروههاى بسيار ديگرى هم بر اساس اين روايت به اين ليست ناقص العقلان اضافه كنم اما گمانم همينقدر كافى باشد تا شما قدر خودتان و عقل كامل خودتان را بدانيد. تازه اين يك روايت بود از سيره ابن هشام و طبقات ابن سعد. به روايت كتاب صحيح بخارى نمى بردازم كه اگرچه اسمش صحيح است اما سيد مرتضى گفتند همه حديث هايش صحيح نيست. ( همان رواياتى صحيح نيست كه در آنها نظر نويسنده به نظر ايشان نزديك نيست)
احتمال قريب به يقين اگر روايات ديگرتان از ديگر كتابهايتان را رو كنيد، با پيوستن ديگر گروههاى اجتماعى به ما زنان ناقص العقل، كفه ما ناقص العقل ها خيلى سنگينى خواهد كرد و در كفهء عقلا با عقل كامل، فقط شما حوزويان خواهيد ماند و كفه به علت سبكى مى رود آن بالا بالا ها. يعنى همان جايگاهى كه حوزويان اكنون در اين كشور دارند و دليل سربلندى افتخار آميز كشورمان هم يقيناً همين است.
اگر وقت كرديد و فيلم آقاى نوريزاد را هم ديديد، يكوقت مبادا ضجه و زارى اين زنان گرد ملالى به خاطر مباركتان بنشاند. زن هستند ديگر. شيطان گولشان مى زند و مثل دختر عموى صفيه در غم كشته شدن فجيع عزيزانشان زارى و شيون مى كنند. شما به عقل كامل مردانهء خودتان و هم لباسانتان ببخشيدشان. يكوقت نكند از ناقص العقل خواندن اين شيرزنان دلاور كه با فريادى رسا و كوبنده جائران را رسوا مى كنند عذر خواهى كنيد زيرا يقين اگر ملايى از حرفش عذر بخواهد عرش خدا به لرزه در مى آيد. اينطور نيست مصلح گرامى؟
با درود به سرکار خانم آنیتا : داشتیم ؟! ؟ شما هم مغلطه میفرمایید !؟! خانم گرامی جناب سید مرتضی فرمودند مخلوطی از کشک و خرما ! از کی تا حالا کشک وخرما حلوا شده ؟ در ثانی حیی ابن اخطم که آنقدر بلال حبشی هیزم بر روی سینه اش آتش زد که قلبش ازسینه بیرون جهید ولی گنج های قلعه خیبر را لونداد ! و جسدش را کشان کشان جلوی عروسش انداختند را نباید نفرین کرد ؟ که چرا لشکریان اسلام را یاری نکرده ! راستی تکلیف زنان که معلوم بوده ! یعنی کار سخت روزانه و باز هم آرامش بخشیدن به اربابان نفرت انگیرشان ! تکلیف کودکان که به گناه نا کرده به بردگی و یک عمر کار بی جیره و مواجب محکوم شدند چه ؟ گناه کودکان چه بوده ؟ ودر زمانی که ایتام مکه و مدینه از طرف علی مورد نوازش! قرار میگرفتند . نانی و خرمایی ودریافت میکردند . البته بعد ها مشابه همان کودکان . کودکان برده که برای فروش به مکه و مدینه آورده میشدند و کودکان ایرانی که با غل زنجیر و خونین پای به مدینه می رسیدند و گریه و فغانشان آتش به فلک می انداخت چه ؟ فقط یک تن ! فقط یک ایرانی با شرف مثل فیروز فارسی یا ابو لوء لوء بود که دست بر سرشان میکشید و میگفت ای (////////// ) خدا جگرت را بسوزاند که جگر این کودکان بسوختی و در پایان ////// را کشت و متواری شد ! با اجترام .
مهرداد گرامی
حیی بن اخطب صحیح است.
یکی دو سوال :قضیه بلال حبشی و هیزم را از کجا نقل کردید؟
بنظر شما وقتی پدران آنها مجرم بودند و با توطئه خویش نقض عهد و قرار داد کردند و با سپاه اسلام در افتادند و شکست خوردند و کشته شدند ،آیا باید چه رفتاری با فرزندان آنان می شد؟ من با شما موافقم که کودکان بیگناهند،و ترکش سوء اختیار پدران آنها به آنها رسیده است ،اما آیا بیگناهی آنان پاک کننده جرم و نقض عهد و جنگ پدران آنان است؟ پدران آنها در جنگ کشته شده اند ،بنظر شما آیا نگهداری و تربیت آن کودکان در محیط اسلامی امر نامطلوبی بوده است و باید آنها را یا می کشتند یا در آن نواحی رها می کردند و می رفتند؟
اینکه جلوی کلمه نوازش علامت تعجب نهادید ،خواستید بگویید نوازش کردن و مهربانی به فقراء و ایتام از نظر شما امر نکوهیده ایست؟
با احترام
جناب سید مرتضی قرار نیست که اسم هرکسی که در زمان پیامبر زنده بوده را من تمام و کمال به یاد داشته باشم. نام بردن من که کسی که کشته و شکنجه شده اختم یا اخطب باشد چیزی از بی رحمی لشکریان اسلام کم نمیکند . پیامبر گرامی بیش از شصت جنگ ببخشید غزوه فرمودند و کفار دو مورد ! این نشاندهنده چیست ؟ نشان دهنده صلح و دوستی است یا چیز دیگر ! خودتان انصاف بدهید . من مورد احسان حضرت علی به ایتام را ذکر کردم که ایتام عرب مورد توجه ایشان بودند ولی اطفال ایرانی یا یهود و یا هر طفل دیگر چه ؟ ایا با آن ها هم به مهربانی بر خورد میشد ؟ اطفال بی پناهی که والدینشان با بی رحمی کشته شده بودند و یا به بردگی و کنیزی رفته بودند و پشت و پناهی نداشتند چه ؟؟ شما فرمودید که تحت آموزش قرار گرفتند ! میشود بفرمایید تحت چه آموزشی ! وکدام نگهداریی ! آیا شما حوزویان رحم را فقط مختص اطفال مسلمان میدانید ؟ جناب سید مرتضی برده و کنیز یعنی انسانی که اختیارش دست خودش نیست و ارباب و آقایش برای او تصمیم میکیرد ! من مثالی برای شما میزنم! فرض کنید ژاپن به ایران حمله کند و سراسر ایران را مسخر کند و علی الخصوص حوزویان را هم ازعبا و عمامه خلع کند و اطفال شما را هم همانند شما به بندگی و بردگی ببرد میشود بفرمایید جه حالی دارید ؟ حال هرچه داد و فریاد کنید اصولا زبان شما را فهم نمیکنند و همینطور شما . آن وقت جه میکنید . میگویید در کف شیر نر خونخواره ای…. جز به تسلیم ورضا کوچاره ای ؟ اصولا شما اخلاق و روابط انسانی را چه فرض کرده اید ! یعنی تصور میفرمایید روابط انسانی تابع دین است ؟ این در این مورد اول ! درمورد دیگر اینکه من در پاسخ خانم سارا مطالبی از صحیح بخاری نقل کردم و به کتاب صحیح بخاری که مراجعه کردم دیدم که مطالبی که از سایت زندیق به خاطر در دسترس بودنش کپی کردم مطابق با هم بود که شما اشکال کردید و حتی لینک سایت زندیق را هم گذاشتید خوب مشکل کجا بود ؟ خدا عاقبت همه و ما را ختم به خیر کند .
این سردارکان شکست خورده صداشون از جای گرمی در میاد.
سردارک سلامی: باید آماده اداره جنگهای متنوع باشیم.
– ماها جنگ منگ اصلا نمیخواهم. سردارک شکست خورده، تو برو اونجایی که جنگها متنوع هستن. خیر پیش.
جناب نوری زاد ودیگران
دوسه نکته لازم بذکرست چون افراد ساکن در ایران بی اطلاع از وضعیت خارج نشینانند:
تعداد بیشماری از خارج نشینان برای راحتی ترک وطن نکرده اند ، اگر خارج نمیشدند قبل از ریحانه ، زینعلی ، ستار بهشتی وندا .و صد هزار دیگر الان در بهشت زهرا و دیگر بهشت ها دفن بودند، این دسته شاهدان فرار کرده از شکنجه واعدام از 60 به بعد وبازماندگان جنایات آن سال ها هستند و همانند جهود های بازمانده از جنایت نازی ها شاهد و گواهی تاریخند
اما گروه های دیگری که ترک وطن، شهر،فامیل، دوستان، هم کاران و خاطرات کردهاند که این ها سخت بوده وفراموش شدنی نیست ولی نخواسته اند فشارهای روزمره، تبعیضات بی پایان رژیم را تحمل کنند، خواستها ند موزیک گوش کنند ،سینمای سانسور نشده بروند، بی حجاب باشند، نوشابه و غذایی که دوست دارند بخورند،باسیاه وسفید وچشم بادامی ، بهایی وجهود و مسیحی بودایی دوست وهم صحبت باشند ومساوی وبرابر باشند، آزادی داشته باشند وهرچند خارجی هستند تبعض را حس نکنند از ظلم رژیم که حقوق آنها را لگد مال کرده وطن عزیز خود را ترک کرده ا ند لازمست همدیگر را فهمید.
دسته دیگر هم از بیکاری و گرسنگی رفتن از کشور را بر ماندن وزیر فشار بودن ترجیح دادهاندو دریافتهاند که حداقل یک زندگی ساده در انتظار آنهاست ونباید برای زیست کودکان ِیا کلیه خود را بفروشند ویا بدتر تن فروشی کنند و میتواننددر کشور میزبان حقوقی داشته باشند و وظایفی هم، ولی در ایران گروهی وبخصوص آحوند ها حقوق دارند و آنهم همه حقوق را، نباید در ترفند وبازی آخوند ها وارد شد آنها نمیخواهند که خارج نشینان پشتیبان وهمراه مردم ایران و صدای آن ها در جهان باشند، ایرانیان خارج در آگاهی جهانیان و جلو گیری از جنگ نقش بسزایی داشتهاند
داستان واقعی کوچکی گویم تا بدانند ترک ودوری وطن وندیدن و نبودن با آنچه سال ها مانوس بوده ایم چقدر سخت است: روزی هلند بودم وروز ازدواج شاه کنونی هلند که آنزمان پرنسس بود ومادرش ملکه، وقتی اتومبیل رو باز آنها در میان مردم آمد و مردم شادی میکردند ودست تکان میدادند وخبر نگاران با ابزار احساسات کنند گان مصاحبه میکردند اغلب میگفتند عروس (پرنسس) غریب است وچطور میتواند غربت را تحمل کندو ما با ید اورا دوست بداریم و نگران تنهایی او باشیم ،نا گفته نماند که پرنسس، ملکه کنونی آرژانتینی الاصل است وپدرش هم وزیر دولت سرهنگ های کودتاچی ارژانتین بود که بیشماری از مردم آرژانین را کشتند البته با مخالفت مردمانی در هلند پدر پرنسس اجازه شرکت در مراسم را حد اقل در انظار عمومی نیافت،پرنسس بزودی ملکه میشد که شد، صاحب کاخ های جور واجور،انواع اتومبیل ها هواپیما و هرچه فکر کنید زندگی شاهانه در آزاد ترین و دمکرات ترین کشور جهان ولی مردم میزبان بفکر غریبی او بودند، بلی خارج نشیننان ایرانی هم چنینند ولی کسی یادی ازشان نمیکند وکسی هم نمیخواهد ولی باید آنها یعنی ما ها را فهمید خوبست هرچیز را بموقع درک کرد، ما همیشه بفکر مردم داخلیم واین دغدغه لحظه های ماست وبرای من از اول انقلاب شروع شده و 31 سال است از دوستان، فامیل وهمه چیز جدا شدهام ودر قربت ادامه میدهم ولی نا امید نیستم.
اما خوب میدانم که در تمام کشورهای اسلامی و در بین گروهای اسلامی سیستم کمابیش یکسان است : عربستان سعودی، ایران، امارات،پاکستان، افغانستان، داعش، طالبان،القاعده، النصرا،حزب اله ،اخوان المسلمین وده ها گروه وکشور، لازم است یکبار وبرای همیشه فکر کنیم ودر یابیم که سرچشمه آلوده ومسموم است و میتوان گفت که اغلب اینها که در ایران بهشان علما وبزرگان میگویند خود تربیت شده این مکتب هستندو شاید اینها هم بنوعی قربانی این مکتب وفرهنگ وارداتی باشند، آنها چیزی بیش از آنچه یاد گرفتهاند نمیدانند، وقتیکه آقای نوریزاد از منتظری یا صانعی دفاع میکند من تعجب میکنم آیا او صفحه نود خاطرات منتظری را نخوانده که دهه 40 در نجف اباد با بهایی ها چه کرد ودر اخر عمرش بجای پوزش وعذر خواهی گفت چون مالیات میدهند حق شهر وندی دارند ولی صادقانه نگفت جزیه بدهند وصانعی هم پرونده سیاهی در آرشیو و تاریخ دارد.
آدم کشی درمیان بادیه نشینان صحرای عربستان معمول بوده و کماکان ادامه دارد،قبل از اسلام در ایران ما حتی یک نمونه سوئ قصد به پادشاهانمان نداریم، در حالیکه چند بار محمد هدف بوده، ابوبکر هم بقدری پیر بود که منتظر مرگش بودند و ترور عمر، عثمان و علی ودیگران فرهنگ مبین اسلام را بنمایش گذاشت و آدم کشی تا ظهور امام زمان یعنی تا پایان تاریخ زمین وبشریت ادامه خواهد یافت چون ///////////////////////////////// این تابلو دکان ابدی خالی کردن مغز وجیب افراد سست است وبس.
من در خارج در کالجی مشغول به تحصیل هستم امروز در کالج با آقایی حدودا 26 27 ساله اهل سودان که تبعه انگلیس شده آشنا شدم و باب صحبت را باز کردیم و او در مورد زندانی های سیاسی ایران شروع به حرف زدن کرد بعد نام نرگس محمدی را آورد . خیلی برایم تعجب آور بود که این آقااخبار ایران را پیگیری می کند . به او گفتم نرگس محمدی را از کجا می شناسی گفت همه او را می شناسند گفتم آتنا فرقدانی را هم می شناسی؟ با لهجه خودش گفت بله بله آثیینا بله می شناسم . و بعد صحبت از میر حسین موسوی کرد .
سردمداران نظام مردم ایران را در جهل مطلق نگه داشته اند و فکر می کنند مردم دنیا هم اینترنتشان فیلتر است و نمی دانند که در ایران چه خبر است . یکی از اساتید همین کالج چند بار تا کنون صحبت از کشورهایی کرده که اختناق مطلق در آن حاکم است و همیشه ایران و کره شمالی را با هم مثال می زند
دقيقا همينطور هست كه شما گفتيد
من هم چندسالي هست كه المان زندگي ميكنم و با اينطور مسايل برخوردهاي زيادي داشتم
و به اين نتيجه رسيدم مردم ايران در حصار تاريكي از جهل و خرافات نگه داشته شدن و ارتباطي با دنياي بيرون از ايران ندارن
و يكجور خود برتربيني شيعي و حتي خودبرتربيني نسبت به كل مردم دنيا در امور معنوي گريبان مردم ما رو گرفته
البته اون اكثريتي كه فقط داخل ايران بوده و فرات.ر از مرزها رو تجربه نكرده اند
نمی شود گفت شیعی. خود برتر بینی و نژاد پرستی شدید ایرانی ها ناشی از کمبود شخصیت و محرومیت شدید مردم است در واقع می شود گفت سردمداران این نظام فاسد تخم نژاد پرستی و خود برتر بینی را در دل مردم کاشته اند تا اینگونه به مردم ایران تلقین کنند که شما هیچ کمبودی ندارید و بهترین زندگی در این کره خاکی از آن شما مردم ایران است به همین خاطر به ملی گرایی پر وبال می دهند .
در این کشوری که در آن زندگی میکنم، هر جا که رفتم ثبت نام کردم مثلا کتابخانه عمومی شهر ، بیمه ، کالج و… اصلا نمی پرسند اهل کجایید ؟ و ملیت اصلا برای آنها اهمیتی ندارد و فقط به چشم یک انسان بما هو انسان به من نگاه کردند که البته می دانم کل اروپا اینگونه است .
بدا به حال ما که با نژاد پرستی کمبودهایمان را جبران می کنیم .
جناب ناشناس من اگر حرامزاده بودم افتخار میکردم .دل خودت را به حلال زاده بودن خوش نکن تنها کافی است که معنی صیعه عقد ////////// را به فارسی بدانی تا متوجه فاحشه شرعی را بفهمید!
هيچ شكى در ناپاک بودنت نيست
اين موضوع در يک نسل متجلى نمى شود بلكه در نسلهاى قبلى اجدادت حتما نطفه ناپاک منعقد شده است و اكنون
بعد از قرنها در وجود نحس موجودى به نام /////// ظاهر شده است
جناب ناسناس
این قدر به اجداد خود مغرور و مطمین نباشید.
اخیرا یک تحقیق دی ان ای می گوید که هشتاد در صد از جمعیت جهان بویزه در آسیا از نوادگان چنگیزخان مغول هستند. چنگیز اشتهای شهوانی عجیبی داشت. وقتی سرزمینی را می گرفت همه را از دم تیغ می گذراند و هرشب با یک یا چند تن از دختران و زنان آنان همبستر می شد. سربازان او هم همینطور.
با توجه به قلمرو فتوحات چنگیز از چین و هند و ایران و … می توان به این معنا پی برد.
بنا بر این دوست عزیز اینطور که شما از اجداد و اعقاب طرف با لا رفتید خود را در مخمصه انداختید. و اینگونه که شما قضاوت کردید تمام دنیای اطراف ما و شما حرام زاده اند. کافی است نگاهی به آیینه بیندازید. آیا اثرات بادام را میبینید؟
حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة، سلام علیکم ، ضمن آرزوی سلامتی بر شما انسان آزاده و حکیم و فرزانه . حضرتعالی نوک انتقاد شدید خود را متوجه بیت رهبری و بیشتر مراجع و آیت الله ها و سپاهیان و … کرده اید که اینان خود را پیرو بلامنازع قرآن ، پیامبر اکرم ، حضرت علی و دوازده امامی میدانند که برای ما شیعیان ، از بزرگترین جایگاه والای انسانی برخوردارند . استفتاء اول _چگونه حضرتعالی رفتار و کردار اینان را متضاد با بزرگان دین اسلام و شیعیان میدانید که خود این جماعت اصلا” نمی دانند ؟ استفتاء دوم _ آیا حضرتعالی رفتار و کردار اینان را مشابه با انقلابیون و آدم کشان و کمونیست هایی مانند ” چه گورا ” و ” فیدل کاسترو ” و … میدانید که آنان هیچگونه ادعای اعتقادی و دینی نداشتند ؟
—————————————-
سلام مبشر گرامی
یک: در نوشته های آیت الله محمد نوری زاد آنچه که بیش از همه رخ می نماید، نه مسلمان بودن و شیعه بودن رهبر و سرداران و مسئولان نظام اسلامی است بل دزدی ها و آدمکشی ها و غارت های اینان و خروج شان از چارچوب های انسانی مورد اتفاق است.
دو: انقلاب و انقلابیون در بسیاری جهات مشترکاتی با هم دارند که محوری ترینش بی خردی و دیکتاتوری است. مابقی اش آذین است بر همین دو.
سپاس
.
درود دوستان
درود سید مرتضی
درود مصلح
درود نوری زاد
برای همه شما آرزو می کنم سلامت و کامروا باشین
خواستم بگم این خانم سارا از فرانکفورت در مطلب آخرش در خطوط آخر مطلبش به یک نکته اساسی اشاره کرده دوستان جدی بگیرنش. ایشون می گه: مگه نه این که در این زمان برده داری ننگ بشره؟ پس این ننگ، در گذشته هم می تونه باشه اگر چه یه عده بهش بها ندادن. از این سوال میشه اینجور فهمید که بزرگان اسلام بقدر بشر امروز فهم نداشتن که بدونند برده داری ننگ بشره؟
سلام
اولا مودب باشید و بقدر درک و فهم خود سخن بگویید ،قبلا در این سایت مفصل در مورد موضع اسلام نسبت به پدیده برداری نوشته ام و مطالب و نظریات مرحوم علاکه طباطبائی در تفسیر شریف المیزان را نقل کرده ام ؛اجمال نظریه ایشان این بود که از نظر اسلام تمام اقسام و انواع برده داری تا آنروز ملغا اعلام شد ،مگر برده گیری ناشی از اسارت در جنگ که فرضا اگر از همان ابتدا هم تحریم می شد ،طرف مقابل در جنگ (یعنی کفار و مشرکان حجاز) آنرا بهیچوجه مراعات نمی کردند ،بر این اساس پدیده برده داری در جنگ از ابتدا مورد تحریم قرار نگرفت ،لکن از رویکرد اسلام نسبت به بردگان و سعی در تعلیم و آموزش آنان و جعل و تشریع انواع احکام واجب و مستحبی مثل قرار داد های مکاتبه و قرار دادن عتق رقبه و تحریر و آزاد کردن بردگان در بین کفارات برخی از احکام و عبادات ،و تشویق آزاد کردن بردگان بطور ابتدایی ،که هم در آیات قرآن و هم در روایات صادره از پیامبر و عترت ایشان وارد شده است ،اینطور برداشت می شود که دیدگاه تشریعی اسلام در نفی و ریشه کردن پدیده برده داری ناشی از اسارت در جنگ یا خرید و آزاد کردن بردگان ،دیدگاهی تدریجی بوده است که ناشی از رسوخ این امر در جنگهای قدیم بوده است ،نظیر مساله تحریم شرب خمر که بصورت تدریجی در آیاتی از قرآن بیان شده است.بنابر این از رویکرد تدریجی اسلام نسبت به خوش رفتاری نسبت به اسیران و تربیت و نگهداری آنان و جعل و تشریع احکامی در جهت تحریر و آزاد سازی آنان ،و نفی ابتدایی انواع دیگر برده گیری و برده داری،اینطور استفاده می شود که منطق تشریعی اسلام از ابتدا نفی و تقبیح پدیده برده داری بوده است ،لکن در مورد اسارت و برده گیری مرتبط با جنگ از حیث لابدیت و ضرورت تاریخی آن در جنگهای قدیم ،تلاش در جهت نفی تدریجی تاریخی آن بوده است ،بنابر این اگر بشریت بتدریج به این نتیجه رسیده است که برده گیری انسان چه در جنگ و چه در غیر جنگ تقبیح و ریشه کن شود ،این مطلب مورد تایید و تصدیق بنیان تشریعی اسلام نیز هست ،و در فرض مراعات همه اطراف یا طرفین جنگهای قهری پیش آمده در زمانهای متاخر ،لازم هست از این امر در جنگها پرهیز شده و مطابق کنوانسیون های مورد اجماع و تصویب همه ملل و کشورها رفتار شود،شما که با ادعای فهم اکنون به دید هزاران سال بعد به وقایع تاریخی هزاران سال قبل می نگرید،خود را به گذشته تاریخی قرن ها پیش از این برده مشاهده کنید آیا همان منشور نفی بردگی در کلام کورش هخامنشی ،هرگز در جنگهای متاخر از آن منشور چه از سوی ایرانیان نسبت به دیگران و چه از سوی دیگران نسبت به ایرانیان و دیگران ،هرگز در جنگ های پیش و پس از کورش مراعات شد یا همیشه لازمه جنگ و خونریزی و انتقام گیری و تسلط، وجود چنین رفتارهایی بوده است. بنابر این باید گفت فهم شما در مورد نحوه دستگاه تشریع اسلام قاصر است نه فهم پیامبری که هزار و اندی سال قبل آمد و انسان ها را آزاد اعلام نموده و همه اقسام برده گیری ها در قدیم را نسخ اعلام فرمود و در خصوص اسارت های ناشی از پدیده جنگ تدابیر و احکامی جعل نمود در جهت ریشه کن شدن تدریجی این پدیده،بنابر این شما حد درک و فهم خود را نگهداشته و در مورد بزرگان اسلام بی ادبی نکنید.
با درود به جناب سید مرتضی : جناب سید آیا در تاریخ ایران برده داری سراغ دارید ؟ کورش کبیر که برای آزادی قوم یهود قیام کرد آیا نگفت هیچ کس حق برده داری ندارد ؟ این یعنی ملغای برده داری هزار سال قبل ازظهور اسلام . این طور نیست ؟ با احترام .
سلام مهرداد گرامی
من نگفتم کورش کبیر در منشور خود الغاء برده داری نکرد ،حرف من این بود که چه وقت به این مساله عمل شد؟ آیا در تاریخ ایران پس از کورش تا دوره ساسانیان که از اعراب شکست خوردند ،در جنگهای مختلف ایرانیان با رومیها و غیر آنها، دو طرف جنگ یکدیگر را نمی کشتند و زنان و کودکان را باسارت نمی بردند؟
پس بحث من بحث عمل بود نه منشور و اعلام رسمی ،شما ملاحظه کنید پس از قرن نوزدهم که همه انحاء برده داری بطور رسمی از سوی جهانیان ملغی شد ،آیا در هیچ جنگی طرفین جنگ افراد دیگری را اسیر نگرفتند؟ یادتان رفته جنگ بالکان را که صربها در قرن بیستم در کمال توحش چه جنایات و تجاوزاتی کردند در مورد زنان؟ صرفنظر از مساله اسارت در جنگ آیا صرف اعلام لغو برده داری ،مانع از صور دیگر برده داری و آدم ربائی و تجارت انسان شده است؟ من از جاهلان داعش و جنایات آنان متنفرم ،اما چرا ما تنها داعش را می بینیم و چشمان ما بروی جنایات غربیها و مدعیان تمدن پس از لغو برده داری بسته است؟
ما مکرر دم از حقوق بشر می زنیم و با تلسکوپ های نجومی حقوق بشری به گذشته های بسیار بسیار دور رفته ،با تحریف تاریخ پیامبران و اولیاء الهی را محکوم می کنیم و کنایه نثار می کنیم و آنرا اقتضای پیشرفت و انسانیت می دانیم ،اما چشمان خود را بر جنایات ضد حقوق بشری اسرائیل در غصب سرزمین دیگران و آواره کردن انسانها و کشتن و حبس فلسطینی ها ،راحت می بندیم و خود را انسان می نامیم ،این تناقضات تحلیلی و عینی ما چه محمل و توجیهی دارد؟
آخوند جان جناب هابیل و قابیل ادب را از شما یادگرفته!آخه شما آخوندها همه چیز مارا تعریف و بنفع خود تحریف کرده اید.
اقا مرتضی. پیامبر اسلام برده داری را لغو نفرمود. منحصر به جنگ هم نیست. تمام ایمه تا چند صد سال بعد از پیامبر اسلام و جنگهای او غلام و کنیز داشتند. در قران هم تملک برد و احکام ان به صراحت امده است. شما نباید برای به کرسی نشاندن حرف خود همه چیز را تحریف کنید. شما چه جور مسلمانی هستید و انصافا و واقعا به چه چیزی معتقدید؟
از زین العابدین تا امام دوازدهم که 250 سال بعد از پیغمبر به دنیا آمده است همگی یعنی 9 امام از 12 امام مادرانشان کنیز بوده اند و این امامان همه کنیززاده هستند آنوقت این ملا می آید اینجا به دروغ میگوید اسلام با برده داری مخالف است اصلا ریشه اینها همگی کنیززاده هستند همین ابراهیم دو زن داشته است که یک زن او دائمی بوده است و یهودی ها از اسلاف این زن دائمی او هستند و زن دوم ابراهیم کنیز بوده است و اسماعیل فرزند ابراهیم، کنیززاده است از صدر تا ذیل اینها کنیززاده هستند آنوقت این ملا به دروغ میگوید اسلام تدریجی! با کنیز مخالف بوده است و این تدیجی فریبکارانه، از ابراهیم تا مهدی موعودشان هنوز تمام نشده است!ذات این ملاها با فریب و دروغ آمیخته است. سوگمندانه اینکه ما در ایران به کنیززاده ها باید بگوئیم آقا!!
جناب منصور
من نگفتم پدیده برده داری منحصر به جنگ بوده است ، بلکه گفتم اسلام انحاء دیگر برده داری را نهی و برده داری ناشی از اسارت در جنگهای قدیم را که لابدیتی تاریخی داشته است نه بصورت تاسیسی بل بصورت امضائی امضاء کرد و در عین حال راهها و تدابیری برای نفی و ریشه کن کردن تدریجی آن اعلام فرمود ،عنایت کنید که این مساله ریشه تاریخی عمیقی بین بشر داشته است و ریشه کن کردن یکباره آن بصورت شعاری و ظاهری و در قالب منشورها امر مقدوری نبوده است ،من مثال زدم از همان منشور کورش کبیر ،و سوال کردم آیا بعد از انتشار منشور کورش کبیر و اعلام لغو برده داری ،بطور کلی ریشه برداری و خصوصا برده داری ناشی از جنگ از ایران برکنده شد؟ مگر تا زمان ساسانیان در جنگهای بین ایران و روم و دیگران برده گیری ناشی از اسارت جنگ عملا لغو شده بود؟
این که گفتم مساله برده داری ریشه تاریخی عمیقی داشته است یک دقتی بکنید ،ببینید چقدر بر بشریت گذشته است تا سرانجام در قرن نوزدهم میلادی آمدند اعلام لغو برده داری کردند ،چرا در قرن هفدهم نشد؟ چرا قرن شانزدهم نشد؟ همین اشکالی که به اسلام و پیامبر اسلام می کنید به یک معنا بر همه وارد است و به یک معنا وارد نیست چون مساله ریشه دارتر از یک اعلان عمومی و تمام کردن کار بوده است ،در عین حال حتی در عصر خود ما هم ریشه برده داری بطور کلی کنده نشده است مگر بصرف شعار و اعلان.
بنابر این من خواستم بگویم مساله برده داری و ریشه کنی آن مورد نظر اسلام بوده است ،اما مساله ماهیتا مساله ای تدریجی الوقوع بوده است بطوری که دامنه آن تا قرن نوزدهم هم کشیده شد،پس مساله به شعار حل شدنی نبوده است ،اما رویکرد اسلام رویکرد لغو صریح و روشن برخی از اقسام و تلاش برای ریشه کنی تدریجی برده داری ناشی از جنگ بوده است،بله زمان ائمه نیز هنوز کنیز و عبد وجود داشته است ،اما شما به رویکرد و احکام خاص اسلام برای رفع تدریجی و رفع موضوع هم باید توجه کنید ،این یک شعار یا ماله کشی نیست ،ما در فقه کتاب العتق داریم نه کتاب الاسترقاق ،به این احکام باید توجه کرد ،حالا من برای تتمیم مطلب مناسب دیدم بیان جامعی از مرحوم استاد آیت الله العظمی منتظری قدس سره در کتاب “حکومت دینی و حقوق انسان” اینجا بعینه نقل کنم تا شما به تمام اجزاء مطلب توجه بیشتری کنید:
———————-
“”[برده داری در اسلام و در زمان کنونی ]
پرسش چهاردهم: آیا احکام برده گیری و برده داری را – که امروزه ضد بشری تلقی میشوند – از احکامی میشمارید که تنها موضوع آنها در این زمان منتفی شده است، و یا از احکام امضایی و موسمی میدانید که ویژه جامعه صدر اسلام بوده و اکنون منسوخ شده است و در عصر کنونی در صورت تحقق موضوع آن نیز شرعا ممنوع است ؟
جواب: از مجموع احکام و برخوردهای اسلام نسبت به مسأله برده داری، چنین استنباط میشود که اسلام به مبارزه با پدیده برده داری برخاسته است تا در فرصت مناسب آن را ریشه کن کند. قرائن و مدارک بر این نظر و روش شریعت اسلامی را در مناسبت های مختلف میتوان مشاهده کرد. برخی از آن مناسبت ها و موارد عبارتند از:
1 – “حق تسلط آدمی بر نفس خویش” یکی از حقوق فطری بشر و مورد پذیرش و تأکید شریعت اسلامی است. به همین دلیل در بحث های مربوط به “حکومت و ولایت” همگان اقرار کرده اند که اصل اولی عقلی، عدم ولایت هر انسانی است بر دیگری. بنابراین، اثبات تسلط و ولایت بر غیر، محتاج به دلایل اطمینان آوری است که پس از آن ولایت بر دیگری پذیرفته میشود. مثل ولایت پدر بر فرزند، یا ولایت حکومت منتخب بر شهروندان و… . تردیدی نیست که برده داری، مستلزم ولایت بسیاری از آدمیان بر بسیاری از همنوعان خویش است و از این جهت، امری بر خلاف قاعده سلطه و استثنایی است؛ و بر خلاف حق طبیعی و فطری آنانی است که به بردگی گرفته میشوند.
2 – پذیرش موارد برده گیری و برده داری که استثنایی و طبعا خلاف قاعده میباشد مبتنی بر “ضرورت” است. در این امر نیز تردیدی نیست که “الضرورات تتقدر بقدرها”؛ ضرورت ها به اندازه ای که ضروری باشند، مجاز شمرده میشوند. به عبارت دیگر اگر مورد اضطراری پیش نمی آمد، آن موارد اقتضای ممنوعیت را داشتند و تنها عاملی که موجب عدم ممانعت شده است، ضرورت خاصی است که بهره گیری از آن را مجاز شمرده است.
3 – حکم برده داری از احکام تأسیسی شارع نیست، بلکه از احکام امضایی است. بنابراین برای کشف علت پذیرش آن از سوی شارع مقدس باید در پی کشف علت یا حکمت امضای حکم این موضوع اجتماعی برآمد.
اگر اساس این موضوع مطلوب شارع میبوده، به ترغیب و تشویق به استرقاق بشر و برده فروشی و توصیه به رفتارهایی که به تکثیر برده داری منجر میگردد و جلوگیری از آزادی آنان و… میپرداخت، و اگر اساس آن بر خلاف خواست اولی شارع و صرفا از سر ناچاری تجویز شده باشد، طبعا از استرقاق انسان ها منع نموده و به پرهیز از بردگی و برده فروشی و در نظر گرفتن راه هایی برای تقلیل بردگان و آزاد سازی آنان و… توصیه میفرماید.
4 – تردیدی وجود ندارد که شارع مقدس، برای آزادسازی بردگان و رفتار انسانی با ایشان توصیه های فراوان و مؤکدی کرده است؛ و به بهانه های مختلف از پیروان شریعت خواسته است تا برده ای را در راه رضای خدا آزاد کنند و ثواب آن را از برخی عبادات بیشتر دانسته است.
همچنین در بیانات پیامبر اکرم (ص) عبارات مختلفی آمده است که برده فروشی را ناپسند میشمارد؛ یا بندگی برخی انواع بردگان را باطل اعلام میفرماید، مانند نهی از اینکه کسی به خاطر نیاز مادی خود را به عنوان برده بفروشد، و یا از برده گرفتن پدر و مادر.
پس معلوم میشود که “آزادی بردگان” مطلوب خدا بوده است و نه “برده گرفتن آنان”.
و به طور کلی بردگی هایی که در عهد اسلامی در کشورهای جهان انجام میگرفته به دو صورت بوده است؛ یکی به این شکل که افرادی قدرتمند و متمول به زور و قدرت به مناطق محروم و عقب افتاده مانند آفریقا و جاهای دیگر یورش میبرده اند و افرادی را به بردگی میگرفته و در بازارهای جهان آنها را میفروخته اند. این نوع بردگی به لحاظ انسانی بدون شک ظلم است و با کرامت بنی آدم که در آیه 70 از سوره اسراء به آن اشاره شده است منافات دارد و در اسلام هیچ گاه چنین بردگی تأیید و امضا نشده است. خداوند انسان را آزاد آفریده و کسی حق ندارد انسان دیگری را برده گرفته و او را استثمار کند و با اجبار او را وادار به کار برای دیگری کند. حضرت امیر(ع) درباره بردگی فکری و تن دادن به ذلت میفرمایند: “لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا”(۱) حال چه رسد به بردگی واقعی و تسلیم کامل دیگران شدن؛ و در منابع آیات و روایات و سیره پیامبراکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) هیچ جایی دیده نشده که چنین بردگی را تجویز کنند.
اما صورت دیگری که در آن عصر معمول بوده، در جایی بود که جنگ اتفاق میافتاد و افرادی از دشمن را زنده اسیر میگرفته اند، کاری که هم اکنون در تمام جنگ ها مرسوم است که افرادی را از طرف مقابل به اسارت میگیرند. در آن زمان این اسیران بندگان لشکر مقابل میشده اند و باید با کار کردن و راه های دیگر خود را آزاد کنند، وگرنه در اختیار دولت ها و از آن جمله در جنگ های مسلمانان از آن بیت المال مسلمین بوده اند. این نوع اسیر گرفتن که در قرآن در چند آیه به آن اشاره شده (از جمله آیات 67 و 70 سوره انفال) نوعی روش نگهداری اسرا بوده است، که در اسلام قوانینی برای رعایت حقوق و شئون آنها آمده است؛ مانند حق خوراک و پوشاک، عدم اذیت و آزار و چگونگی آزاد شدن آنها.
این نکته نباید از نظر دور بماند که شیوه تعامل با بردگان در اسلام آن چنان شایسته بوده که در شهرهای اسلامی جمعی از فقهای بزرگ آن عصر از بردگان بودند؛ مانند حسن بصری، ابن سیرین، عطا، مجاهد، سعید، سلیمان، زید بن اسلم، نافع، ربیعة الرأی، طاووس و عطار بن عبدالله؛ و مادر برخی از ائمه (ع) نیز از همین کنیزان آزاد شده و پاکدامن بوده اند. و جمعی دیگر نیز پیشینه بردگی داشته اند و با آزاد شدن در جمع علما و قاریان جهان اسلام قرار گرفته اند.
این که در جنگ برای شکست دشمن افرادی از آنها را بگیرند، روشی بوده که در آن عصر در همه کشورها رایج بوده است و افرادی را که اسیر میگرفته اند، برده میکردند و اسلام در آن شرایط جامعه جهانی نمی توانسته یک طرفه از آن پرهیز نماید و در نتیجه در جنگ هایی که برای آن اتفاق میافتاده به برده دادن تن داده ولی برده نگیرد؛ این امری نامعقول است.
همچنین اسلام نمی توانست نظام بردگی را که سابقه تاریخی بسیار طولانی داشت، با یک فرمان و دستور الغا نماید؛ اما تدریجا و با اعمال تدابیری درصدد حذف آن از گردونه جامعه برآمد.
در اسلام برای آزاد نمودن بردگان تدابیر زیادی معین گشت؛ از جمله این که ثواب فراوان برای عتق رقبه مقرر شد و نیز آزاد نمودن برده جزو قوانین حقوقی و کیفری قرار داده شد و برای بسیاری از گناهان و یا کارهای دیگر آزادی حداقل یک برده لزوما به عنوان کفاره قانونی شد.
در کتب فقهی فقها نیز فصلی مستقل به نام “عتق رقبه” – نه رقیت – تدوین شده که روش های آزاد نمودن برده و حقوق بردگان در آن به تفصیل ذکر شده است.
به عبارت دیگر از آنجا که نظام بین الملل در عصر تشریع پدیده برده داری را پذیرفته بود و همگان به آن ملتزم بودند و به راحتی از آن دست نمی کشیدند، توجه اسلام به مبارزه منفی با پدیده برده داری مبتنی شد. به همین جهت بر “عدم مطلوبیت” آن نزد خدای سبحان تأکید شد و رضای خدا در “آزاد کردن بردگان” تعریف شد.
بنابراین عدم تحریم، ناشی از رواج عملی آن پدیده و انس نظری جامعه بشری نسبت به آن بوده است. اگر انس نظری و رواج عملی نمی بود، همه دلایل برای ممنوعیت شرعی این پدیده نامطلوب شارع فراهم میشد.
آنچه در دو قرن اخیر به عنوان مبارزه با بردگی انجام گرفته است بیشتر همان مبارزه با شکل اول از بردگی است، وگرنه شکل دوم آن که مربوط به اسرای جنگی است در بعضی جاها به مراتب بدتر و سخت تر از بردگی در عصر اسلام در گرفتن اسیران جنگی است، هر چند اسم بردگی بر آن اطلاق نمی شود.
به هر حال امروزه چون موضوع بردگی از گردونه جامعه خارج شده است، از نظر اسلام نیز جایز نمی باشد. برده گیری در عصر اسلام از قبیل مقابله به مثل بود ( یعنی کفار نیز از مسلمانان در حال جنگ برده میگرفتند) که امری مورد قبول عقل و عقلا میباشد و امروز به کلی عرف زمان تغییر کرده و برده گیری برطرف شده است. و فرض این که برده گرفتن مجددا در عرف زمان ما رایج شود و امر به قهقرا بازگردد فرض بسیار بعیدی است و اگر فرضا چنین شد طبعا اسلام از روی اضطرار و مقابله به مثل به آن تن خواهد داد. پس هم اکنون حکم برده گیری و برده داری به لحاظ عدم تحقق موضوع آن فعلیت ندارد””.
(حکومت دینی و حقوق انسان ،آیت الله العظمی منتظری ،ص 106-111)
در این مورد به بیان تفصیلی مرحوم علامه بزرگوار طباطبائی در اواخر سوره مائده هم مراجعه نمایید.
موفق باشید
موئدبانه بگویم دارید ماله کشی میکنید
درست گفتید یک لا قبا. هر مکتبی ، هر دانشگاهی و هر مدرسه ای را از پیروان و دانش آموختگان ان مکتب می شناسند.
علاوه بر دانش آموختگان ، کتب و انتشارات هر مکتب و ایدیولوژیی تعیین کننده کیفیت و درستی ان مکتب و اندیشه اند.
با کمال تعجب شیوه ادیان بالعکس است. ما باید ابتدا توحید و نبوت و معاد را با عقل و لی از زبان متولیان بپذیریم و بعد به تفاسیرکتاب و متون دین را انطور که متولیان ان می گویند عمل کنیم.
در دین نمی گویند برو کتاب را بخوان و اگر درست و خوب دیدی عمل کن. اصلا اجازه نمی دهند خودت با زبان خودت ان را بخوانی. میگویند نمی فهمی. ولی ازت می خواهند اصول را با استدلال قبول کنی! چیزی هیچکدام یک از خودشان هم نمی توانند اثبات کنند. با سفسطه و زبان بازی و حیله و ترفند گل و گیجت می کنند و انگاه می گویند حالا که اصول را پذیرفتی و برده مافیا شدی باید هرچه می گویند گوش کنی. خرج شدن از باند و فرقه هم ارتداد است و جزایش مرگ.
سید مرتضی عزیز
سئوال شما این بود:
“بنظر شما باید ازدواج همه انسانها با یکدیگر باید جایز باشد؟ چرا؟”
من در جواب بخش اول سئوال شما یا باید بگویم “بعله” یا “نخیر”..عرض کردم “بعله”..این کجایش عامیانه و بی ادبی هست؟
باصفا، حكم شما تا جواب أسيد مرتضي رأ نداده أيد خالي أز أشكال نيست،
در مورد آقاي منتظري هم ويدوي جلسه مربوط به تحويل وصيتنامه امام رأ ببينيد و در وضعيت و رفتار ايشان در ان جلسه دقت كنيد ، خيلي حيزها دستتان مياد، دم دستم نيست اكر نتوانستيد در يوتيوب يا جائزة ديكر بيدا كنيد برايشان لينكش رأ مي فرستم،
باصفای گرامی
با سلام
مقصودم همین تعبیر “بعله” است ،تعبیر درست در یک گفتگوی جدی و مودبانه کلمه “بله” یا “بلی” یا “آری” است نه کلمه “بعله” که معمولا در محاورات طنز گونه طرح می شود.
از این بگذریم ،من الان دنبال کامنت قبلی شما می گشتم که مطالبی عرض کنم که در بالای صفحه این کامنت مختصر شما را دیدم ،حالا همین جا در مورد مطالبی که مطرح کرده بودید اشاره ای میکنم:
جناب باصفا مطلبی که در مورد “اهل کتاب” از نظر قرآن گفتید و بر اساس آن مساله جواز نکاح زن مسلمان با کتابی را بر آن مترتب کردید از جهات متعدد نادرست است که فعلا بخاطر دیروقت بودن فقط بطور اشاره برگزار می کنم تا شما هم مراجعه ای بقرآن کنید بعد بحث را پی می گیریم:
اولا: شما گفتید قرآن برای اهل کتاب احترام قائل است ،و قرآن اهل کتاب را کافر نمیداند و یکی از کارهای درخشان پیامبر آزاد گذاشتن آنان در بقاء بر دین خودشان بود ،بنابر این نتیجه گرفتید که پس نکاح زن مسلمان با مرد اهل کتاب صحیح است:
این استدلال مخدوش است زیرا قطع نظر از روایات فراوان که کافر را تعریف و مصادیق آنرا مشخص کرده است که یکی از آنها یهود و نصاری است ،در خود قرآن آیات متعددی وجود دارد که اهل کتاب را از مصادیق کافر می داند که بعد موارد آنرا ذکر خواهم کرد.
در مورد احترام قرآن ،بله درست است قرآن در موارد متعددی از اهل کتاب تمجید کرده است لکن از اهل کتابی که به پیامبر اسلام ایمان آورده اند.
در مورد عمل پیامبر اسلام نیز درست می گویید،سنت پیامبر این بود که وقتی بمدینه هجرت کرد ،با گروههای مختلف یهود و نصاری قرار داد صلح و معاونت منعقد کرد و آنان را در بقاء بر دین سابق خود آزاد گذاشت ،و بر این عهد پایدار بود تا اینکه یهود بنی قریظه و بنی النضیر و یهودیان خیبر عهد شکنی کرده و با مشرکان حجاز در توطئه نابودی پیامبر و اسلام همداستان داشتند و در جنگ احزاب (خندق) نزدیک بود ریشه اسلام را برکنند ،که نصرت الهی و پایداری مسلمانان سبب شکست آنان شد و پیامبر بر اساس مضمون همان عهد نامه یهود را مجازات کرد ،اینها همه درست است ،لکن مساله جواز یا عدم جواز نکاح تابع دلیل و حکم معتبر ناشی از شریعت است و اگر استناد شما به قرآن است ،در قرآن جایی نداریم که چنین حکمی صادر شده باشد.
ثانیا:چنانکه عرض شد ادله احکام در شریعت اسلام عبارتند از کتاب (قرآن) و سنت (قول و فعل و تقریر پیامبر و عترت ایشان )و اجماع کاشف از قول معصوم و دلیل عقل.
و اینگونه نیست که همه احکام شریعت در قرآن بیان شده باشد ،چنانکه عرض شد در قرآن دلیلی بر جواز نکاح زن مسلمان با کافر وجود ندارد ،لکن در سنت ،یعنی روایات معتبر فریقین چنین نکاحی مردود و باطل شناخته شده است ،همینطور در این مساله اجماع بین فقیهان فریقین وجود دارد که کاشف از سنت است ،بنابر این زنی اگر متدین به شریعت اسلام باشد بدلایل پیش گفته بلحاظ حکم شرعی نمی تواند با غیر مسلمان نکاح کند .البته نکاح با مشرک و مشرکه که بتصریح قرآن در آیه 221 سوره بقره که فرمود :(وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ يُبَيِّنُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ) جایز نیست ،اما اینکه بر اساس این آیه بگوییم چون در قرآن فقط نکاح با مشرک و مشرکه ممنوع شده پس نکاح زن مسلمان با کفار اهل کتاب جایز است ،استدلال تامی نیست ،زیرا چنانکه عرض شد ادله احکام منحصر در کتاب (قرآن ) نیست ،و در روایات فراوان چنین نکاحی ممنوع اعلام شده است ،ضمنا این نکته را بدانید که “حسبنا کتاب الله” در تبیین احکام منجر به تعطیل اکثر احکام قرآن و شریعت خواهد بود ،زیرا در قرآن کلیات احکام بیان شده است و تفصیل جزئیات آن به سنت نبوی و عترت مطهر او موکول شده است بحکم قرآن و بحکم حدیث متواتر ثقلین ،مثلا در قرآن فرموده است زکات بدهید ،نماز بخوانید ،روزه بگیرید ،حج بجا آورید ،و تفصیل اینها همه در سنت بیان شده است و اگر سنت نبوی و عترت نباشد ما از کجا بدانیم چگونه نماز بخوانیم یا روزه بگیریم یا زکات دهیم و ….
بنابر این رویکرد حسبنا کتاب اللهی رویکرد صحیحی نیست.
در مورد شواهد گوناگون اطلاق “کافر” بر اهل کتاب بعد توضیح خواهم داد.
با صفای گرامی،
من به صفای قلم شما علاقه مندم و مطالب شما را دوست می دارم. می توانم خواهش کنم یک بار کامنت من را کمی پایین تر از مطلب خود بخوانید. با سپاس هموطن ارجمند
سلام می کنم به دوستان خوبم جناب سید مرتضی و جناب مصلح اسلام پژوهان گرانمایه
مرا ببخشید که در نوشته ماقبل آخرم کمی عصبانی شده بودم شاید به خاطر این که بچه های مرا حرامزاده گفته بودید من از نوشته های سید مرتضی استفاده می کنم وقتی می بینم یک فرد محقق اینگونه به زیر و بم مسایل اسلامی تسلط دارد بهش احترام می گذارم می بینم این احترام خاص من نیست جناب مصلح هم با عناوین متداول در میان علما از جناب سید مرتضی نام می برد. من یکی دو تا ابهام داشتم از جناب سید مرتضی پرسیدم فکر نمی کردم به اینجا برسیم که ازدواج من که مسلمانم با همسرم که مسیحی است حرام و باطل باشد. من و همسرم درستکاریم. هرگز بیش از حق مان دریافت نمی کنیم. وجدان کاری فراوانی داریم. هر دو لبخند به صورت داریم. بشدت به بیماران و دوستان و حتی به غریبگان احترام می گذاریم. ما به صله رحم سخت پایبندیم. به پدران ومادرانمان احترام می گذاریم. غیبت نمی کنیم. دروغ هرگز نمی گوییم. پول حرام و ناپاک در زندگی مان نیامده است. ما تا توانسته ایم خیرخواه دیگران بوده ایم. دست دیگران را در حدی که توان داشته ایم گرفته ایم. اهل تمیزی و نظافتیم. به خدا باور داریم. به قیامت باور داریم. به پیامبران باور داریم. من دارم در مورد خاتمیت پیامبر تحقیق می کنم. شوهرم حساسیتی روی مذهب من نداره. بچه های ما در پاک ترین شرایط بزرگ شدند. به ما احترام می گذارند. ما در هر کاری با هم مشورت می کنیم. همدیگر را دوست داریم. مردم را دوست داریم . اهل فحش و بدگویی نیستیم. کتاب زیاد می خونیم. زیاد می خندیم. من از مذهب مسلمانی به اون چیزایی معتقدم که با عقل جور در می آید. به هر چی که عقلانی نیست باور ندارم. من شبای احیا قرآن سر نمی گیرم. عاشورا سینه زنی نداریم. به مکه رفتن تا وقتی می تونم به فقرا کمک کنم اعتقادی ندارم به تقلید و مراجع شیعه اعتقادی ندارم به ولایت فقیه اعتقادی ندارم به خیلی از خرافات باور ندارم اما هم خودم هم شوهرم تلاش کردیم انسان باشیم و همه را با انسانیت بسنجیم نا با اسم و رسمشون مثلا برای من یک نفر بخاطر این که لباس روحانی تنش است محترم نیست بلکه من انسان ها را هر چقدر که با انصاف باشند و درستکار باشند و دزد نباشند و دروغ نگویند بیشتر دوست دارم ماها تو کارمون ریاکاری نیست تظاهر نیشت ماها همه رو اول دوست می دونیم و کمتر پیش می آید که بفکر دشمن بیفتیم. با این تفاصیل آیا بچه های ما حرام زاده اند و بچه های اونایی که اسما مسلمان اند و کل کارشان با دورغ و دزدی و کشتن آدما قاطی است حلال زاده اند؟ در مورد حمله یک عده به کلینیک که جناب سید مرتضی از من پرسیدند می گم: اگر عده ای به کلینیک ما حمله بکنند ما تا جایی که بتوانیم با آنا مقابله می کنیم امااگر بر آنها پیروز شدیم هرگز زنان شونو به اسیری و بردگی نمی گیریم تا با اولین قاعدگی بتوانیم بهره جنسی ازشان ببریم. می پرسم: همین که امروز بشر به جایی رسیده که بردگی را ننک می دونه پس نشون می ده که کار برده گیری و برده داری در گذشته ، کار آدمای دون فکر و رشد نکرده و بی فرهنگ بوده. این را قبول دارید یا نه؟ بازهم معذرت می خواهم بخاطر نوشته ماقبل آخرم که در آن کمی عصبانی شده بودم. بازهم از شماها تشکر می کنم که به ابهام های من جواب می دهید تشکر
سلام بانوی گرامی .زیادنگران کلمات قراردادی مثل حرام وحلال دردین اسلام نباشید .مثل خیلی چیزهای دیگراین مفاهیم هم جنبه وکارکرد عام به معنی تمامی عقاید انسانی ندارن ومختص معتقدان اسلامی هستندوازدیدخیلی هابی معنی.باتوصیفاتی که ازخودتان فرمودید میگویم خوشابحال شما وفرزندانتان که به معنای واقعی انسان هستید حتی اگرمسلمان نیستید که بنظرمن اصلا مهم نیست که مسلمان نباشید اما بسیارمهم است که انسان خوبی باشید .میگویم اگرخروجی اسلام می شود داعش و….من افتخارمیکنم که مسلمان نیستم اماتمام تلاشم رومیکنم که انسان خوبی باشم .به من نیز گفتند باافکاری که داری یک مرتد محسوب میشوی وزنت برتوحرام است.من پاسخ دادم انسانیت برهرچه دین ومذهب وعقیده ای ارجح است وآنهاراباعقایدشان تنهاگذاشتم.پیروز باشید
جناب علیرضا
این خانم در اظهارات خودشان اصرار دارند که مسلمان هستند ومی خواهند مسلمان باشند ،و مسلمان بودن یعنی التزام به احکام اسلامی ،این شعارهایی که شما دادید از فکری ناشی می شود که ملتزم به اسلام نیست ،و کسی که مسلمان نیست یا بقول خود به ارتداد خود از اسلام افتخار می کند نمی تواند به کسی که اصرار بر مسلمانی دارد بگوید تو مسلمان باش اما احکام اسلام را ببهانه شعارهای مبهمی مثل انسانیت کنار بگذار.
ضمنا خروجی اسلام داعش نیست ،داعش جهالی هستند که ولو خود را مسلمان می دانند لکن تفسیر آنها از متن دین تفسیر جاهلانه است نظیر خوارج نهروان که خود را مسلمان می دانستند و علی علیه السلام را تکفیر کردند ،بنابر این اصلا فرض کنید قرائت داعش یک قرائت معتبر ،اما بصرف قرائت داعش شما در بحث های نظری معرفتی نمی توانید حکم کنید به اینکه “داعش خروجی اسلامند” مگر اینکه خودتان از دائره انصاف خارج شده باشید.
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
گفتگوي راديو ندا با جعفرعظيم زاده،فعال كارگري، پيرامون اجراي حكم 6 سال زندان
جعفر عظيم زاده ، دبيرهيئت مديره اتحاديه آزاد كارگران ايران ، در گفتگو با راديو ندا با اشاره به تحميل فلاكت به مردم و تشديد فضاي سركوب ، با بيان اينكه ” با دستگيري چهره هاي شناخته شده جنبش كارگري دنبال اين هستند كه كل طبقه كارگر را وادار به عقب نشيني و تمكين كنند ”، گفت : ” هر درجه اعتراضات كارگري در سراسر كشور به هم وصل بشود و متحدتر باشد به همان درجه موفق تر خواهد بود!’
http://radio-neda.blogspot.com/2015/10/6.html
ريشه ها ٣٤٦ ( قسمت ٣٤٥ ذيل پست قبل )
فرهنگ < فرهنگ دينى <عرفان <….
زمين و آسمان حافظ
٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ : قسمت ب:
چندين قرن خرد سوزى :
بمب اتم درپىِ آزمون ها و پژوهش هاى علمى دقيق و پيگير ساخته شده است ، ليك چون نيستى مى آورد شر است و شرى محض و مطلق و عظيم كه تو گويى همان اهريمنِ تنومند گشته و مجسم است .زبده ، چكيده ، جوهره و نهايتِ شرارت بشرى از آغاز تأسيس نخستين آثار تمدنى و فرهنگى تا كنون در دو جا عينيتى تمام يافته و در غايت عريانى و وقاحت و بى پردگى چهره نموده است ؛ يكى در شكنجه گاه و ديگرى در بمب هسته اى . اين دو قطب غايى شر بالاتر از پديدار هاى خُرد ترى در سلسله مراتب پايين تر از جمله يكدگر آزارى هاى افراد جامعه و خانواده و كاربرد زور افزار ها به جاى كلام قرار مى گيرند . مى توان اين دو پديده را مادر و رييس خرده شرارت هاى ديگر خواند . فرض كنيد در جهان هيچ ميلى به سوى هيچ شرى گرايش نداشت . در اين صورت نه فقط شكنجه گاه و بمب اتمى نيز وجود نداشت بل تمامى خرده شرارت هايى كه در اين دو پديده به نهايت و اولوهيتِ خود رسيده اند ذر ميان نبود .حافظ مى گويد:
مباش در پى آزار و هرچه خواهى كن
كه در شريعت ما غير از اين گناهى نيست
در جهانى كه ميل آزارسانى از آن براى هميشه رخت بربسته است ، يك مذهب وجود دارد كه قيم آن تنها و تنها خردمندى همراه با وجدان و عاطفه همه شمول انسانى است : مذهب عشق
مى گوييد: اين يك ايدئال ساده انديشانه و شاعرانه و خوش خيالانه است ؟ مى گوييد ناشدنى است ؟ بسيار خوب ، اما حركت به سوى ايدئال چطور ؟ آيا آن هم ناشدنى است ؟ اگر بگوييد آرى ، پس لاجرم اين را نيز بايد تصديق كنيد كه تمامى اين بساطى كه انسان به نام تمدن بر طبيعت بكر افزوده است در پيشروند كلى اش به پشيزى نمى ارزد چرا كه به سوى شر و ويرانى مى رود . تو مى توانى از خودت آغاز كنى . منش و گوش و كنش خود را به فتواى خرد از ميل آزار بشويى يا برعكس ، بگويى : با يك گل بهار نمى شود .به گمان من اساسى ترين مسئله فيلسوفان آزاده در اين باب اين پرسش بوده است : آيا براى رهايى از شر بايد از درون خودت آغاز كنى يا از برون خودت . در اينجا نمى خواهم مسئله را پيچيده كنم و به اين اشارت بسنده مى كنم كه يكى از دستاوردهاى واپسين تلاش هاى فكرى بشرى به پرسش كشيدن و مسأله انگيز كردن دوگانه هايى چون فرد/ جامعه ، برون / درون ، تن / من ، خود/ ديگرى ، انديشه / هستى ، ذهنيت/ عينيت ، عقلانيت/ واقعيت ، نفسانيت / جسمانيت و مانند اين هاست . زمانى دعوا بر سر ايدئاليسم و رئاليسم بود . امروزه دعوا بر سر شكاف ايده ها و جهان واقعى است . من عجالتاً تا اين حد پيش نمى روم ، چرا كه موضوع اين قسمت فرهنگى است كه دوقطبى بودن از پايه هاى آن بوده است و باور به تقابل قطبىِ خير و شر از جمله باور هاى بسيار ريشه دار آن .
شر به سوى نقص و نيستى و ويرانى ميل دارد، چه شرهاى طبيعى همچون سيل و زمين لرزه و خشكسالى ، چه شرهاى انسانى همچون جنگ و زور و شكنجه .خير به زايش و هست شدن و زندگى گرايش دارد.آورده اند كه در هند باستان شاهزاده اى بود به نام سيدرتا كه پدرش عزم جزم كرده بود تا پسرش هرگز هيچ بدى نبيند . روزى كه سيدرتا را در كالسكه شاهانه در بيرون باغ هميشه بهارش مى گرداندند صداى ناله اى شنيد : صداى آخ . از سورچى پرسيد :صداى چه بود؟ و پاسخ شنيد كه اين صداى باغبان پير بود . چرا گفت آخ ؟ چون پير و بيمار و دردمند است و رو به مرگ . پيرى چيست ؟ بيمارى چيست ؟ مرگ چيست ؟ درد چيست ؟ سورچى شاهزاده را از كم و كيف اين شرها آگاه كرد . مدتى بعد سيدرتا ديگر در باغ نبود . قريه به قريه از اين طايفه به آن طايفه ، افتان و خيزان نشانى باغ هميشه بهار حقيقى را جويا مى شد كه در آن هيچ نشانى از شر نباشد . سرانجام روزى ،غرقه در درون نگرى ، در خود نورى درونى يافت .نامش را نيروانا نهاد . سيدرتا بودا شد و بوديسم مذهب چيرگى بر شر ، رهايى از جنگ و زور و كينه ، و صلح و آرامش درونى بدون كمينه اتكايى به ماوراء الطبيعه و الوهيت . اين روايت داستانى و خيال آميخته ممكن است حتى با زندگى تاريخى بودا كاملاً همخواند نباشد ، ليك از كوته ترين ره جانمايه مذهبى را نشان مى دهد كه هدفش شادى و صلح و آرامش و نيكى و رهايى از شر است . و كدام دينى است كه هدف خود را برنهادن خير و برانداختن شر نخوانده باشد ؟ ايده پيوستن به جاودانگى از راه فناى خويش چنانكه در قصه مرغان عطار بازخوانديم در عرفان ايرانى نيز نقشى برجسته دارد . داستان ابراهيم ادهم مانندگىِ بسيارى با قصه سيدرتا دارد . ليك عرفان در چارچوب اديان سامى رستگارى را در پيوستن به الوهيتى ماورائى و برونى مى جويد، اما نه آن برونى كه در جهان واقعى مى بينيم و لمس مى كنيم بل برونى كه وراى گيتى و جهان خاكى انگاشته مى شود . نهايت آن است كه عارف مى كوشد رابطه خشك و بنده وار شرعى را به رابطه اى عاشقانه تلطيف كند. تنها در عرفانى كه نامش را عرفان دل نهاديم عارف خدا را در آيينه زنگار زدوده دل خود مى يابد . افراط عين القضات در درونى كردن امور ماورايى ، از جمله دوزخ و بهشت و شب اول قبر، به بهاى قتل فجيعش به دست اتحاديه شارع و حاكم تمام شد . چكيده آنكه بوديسم رستگارى را كاملاً در درون مى جويد و عرفان ايرانى – اسلامى به مرجعى ماورائى روى مى آورد ، ليك در هر دو حال رستگارى مرجعى در جهان واقعى ندارد. در رمان سيدرتا از هرمان هسه سيدرتا به شكل جوانى امروزى در مى آيد كه پس از آزمودن راه هايى چون نفس كُشى و خوشباشى سرانجام رستگارى را در پيوستن به درياى انسان ها و ديگران مى يابد . اين دريا درست همان چيزى است كه عرفان و بوديسم آن را ناديده مى گيرند . جهان بيرونى واقعى در هر دو مذهب آشوبگاه شر و شهوت و آز و نياز و نقص و فناست . جهانى كه از زاد تا مُرد جهان واقعى انسان هاست ، در هر دو مذهب جهان مجازى و خوارمايه اى به شمار مى آيد كه رستگارى در رهيدن از آن است نه در دل بستن به آن . در هر دو مذهب رستگارى فردى است و اجتماع حتى سد راه آن است . در هر دو مذهب رستگارى در درون فرد رخ مى دهد، انگار كه فرد مى تواند هويتى مجرد و مجزا از غيريت هاى واقعى اى چون جامعه ، فرهنگ ، اقتصاد ، تربيت ، سياست ، تاريخ ، جغرافيا ، زبان و ديگر تعلقات مشترك انسانى داشته باشد يا به تعبير ابن سينا در '' فضاى طلق'' من از تن رها گردد. چنين پنداشتى در اين حد گسترده و افراطى نه در اسلام اوليه پيشينه دارد نه در يونان باستان . اعراب پس از هجرت در اين دنيا و در آن جهان لذت و غنيمت مى جستند. در يونان حتى خدايان و نيمه خدايان تعلقاتى دنيوى داشتند . قلمرو آنها درياها و خشكى ها و آسمان كيهانى و گياهان و كشتزارها بود و بر سر تملك زيبايى ها و زيبارويان با هم در پيكار و رقابت و حسادت بودند . پرسش پيش مى آيد كه چرا خوارداشتِ دنيويت و جمعيت در بخش آسيايى جهان و به ويژه مهد عرفان اسلامى ، يعنى ايران ، تا اين حد مطلوب و ايدئالِ جويندگان خير و رهايى از شر مى گردد. . جهانى كه در آن زيبايى و رستگارى را همواره در جايى بيرون از واقعيت -در ذهن ، در خيال ، و در آسمان -جُسته اند مى بايست جهانى به غايت خشن ،زشت و نوميد كننده بوده باشد. جهانى كه در آن راه رهايى هماره به درون فرد واپس نشسته است مى بايست جهانى تهى از همبستگى و مشاركت همگانى در امر سياسى ، جهانى فاقد فضاى عمومى ، و جهانى مقهورِاستبداد و منكوبِ زور عريان بوده باشد. جهانى كه شاعر و نويسنده و مورخ آن همه يكسره شرهاى انسانى و تازيانه هاى زور عريان را به مشيت و حتى عدالت و خير الهى حواله داده اند بايد جهانى بوده باشد كه در آن عادت به زيست بنده گانه و دگرسالارانه به خودسالارى انديشه و توانش انسانى مجال بروز نداده است . از نگرگاه روان شناسى اجتماعى اتكا به خرد ، انديشه و توانش خود، جرأت رها كردن آويزگاه هاى سنتى ، جرآت فروفكندن عصاهاى زير بغل ، جرأت رويارويى خودسالارانه و مستقل با معماها و مسئله ها و جرأت روى آورى به هر امر تازه و نوى براى باشندگان اين جهانِ افسردهِ تقدير گرا بايد در شمار دشوارترين و وحشتناك ترين چيزها بوده باشند، چراكه موجبِ تشويش اذهان و ويرانى خانمان مى شده اند؛ فردى كه در آرامشِ حاصل از بى فكرى خانه زاد شده است ، از بى خانمانى مى هراسد . اين آرامش قرون وسطايى همان چيزى است كه سنت گرايان هر دم از نو آن را در قياس با بى خانمانى و نا آرامى انسان مدرن امتيازى به شمار مى آورند. چه خوش است آرميدن در سايه يك شاه ، يك پدرسالار ،و يك خو و سنت و عادت و باور ناانديشيده كه پيشاپيش همه پرسش ها را پاسخ گفته و به جاى همه تصميم گرفته است ! ليك بها و در حقيقت بادافره اين امنيت خاطر همان دنياى تهى از پويايى و توانايى و پرسايى ، همان آماج هجوم زور گشتن ، و همان هراس و دشمنى با هر امر نو و بيگانه و خلاصه همان زندگى ترس آلود و بنده وار و سرسپرده به تقدير است . آرى ، انسان بندهِ انس است . تواند بود كه انسان به زنجيرهايش عشق ورزد و كلب آستانِ زندانش گردد .
در حقيقت رخدادها و نوشته ها نيز پس از زوال سامانيان بر گسترش فزاينده همه اين آفات در شيوه زيست ايرانيان گواهى مى دهند. نوشته ها و متون از متن بزرگ ترِ همين شيوه زيست كه به هيچ وجه سياركى بيرون از زمان و مكان و مستقل از دگرگونى هاى تاريخى نبوده است برآمده اند. اين ديدگاه ذات گراى ماست كه در متون شاعران و حكيمان حقيقتى مى جويد ابدى ، خدشه ناپذير و ناوابسته به واقعيات تاريخى همچون احكام رياضى و علوم طبيعى . نه فقط دگر گشت هاى واقعى و فراورده هاى روح انسان ها بر هم تأثير و تأثر دارند بل هر دگرگشتى از زهدان وضعيت پيشين برآمده است . ميوه گرچه ديگر جوانه و گل و غنچه نيست ، ليك اين هر سه را به شكلى ديگر در خود دارد . شعر تر و طبيعت گراى منوچهرى و و فرخى و عنصرى و رودكى و حماسه رزم هاى دلاورانه و بزم هاى شادمانه فردوسى در گذار از مصايب روزگار كم كم جاى خود را به ادبياتى عرفانى مى دهند كه در آن طرب و شراب و گل و لاله بايد در پرده دلالت هاى مجازى و ماورايى نهان شوند. تخلص هاى شاعرانه كم كم به تخلص هايى كه از رنج و نوميدى و خاكسارى حكايت دارند از جمله گدا ، محزون ، محروم ، مسكين ، بسمل ، عاجز ، احقر ،مجنون ، ديوانه ، ابله و مانند اينها تبديل مى شوند .( بنگر به قسمت ٣٤٤). گويى نغمه رباب و چنگ از نوا مى افتد و آيين آبادانى و شادى و داد و دهش فريدون در قرمطى كشان سلطان محمود غازى رنجور و بيمارگون مى گردد، ليك اين دگرگونى به گونه اى خلق الساعه و بى سابقه پديد نيامده بل مى توان بذر ها و نطفه هاى آن را نه فقط در همان طبيعت گرايى شادمانه بل تا اعصار دور ترى چون عصر ساسانيان و حمله اعراب جستجو كرد . مرزهاى فارق و قاطع ميان اعصار تنها در ذهن ما وجود دارند . فردوسى چهارصد سال پس از قادسيه پيش گويى هايى را بر زبان رستم فرخزاد مى گذارد كه در زمان خودش دارند اتفاق مى افتند : هنر خوار مى گردد ، جادويى ارجمند مى شود ، تخت و منبر همدست مى گردند و اشعريان نام بوبكر و عمر را همه جا در بوق مى كنند و گويى زمين تنگ تر و سقف آسمان كوتاه تر مى شود و رنج هاى دراز تبه مى گردند ، / ربايد همى اين از آن ، آن از اين _ ز نفرين ندانند باز آفرين _ به گيتى كسى را نماند وفا_ روان و زبان ها شود پر جفا_ ز ايران و از ترك وز تازيان _ نژادى پديد آيد اندر ميان _ نه دهقان نه ترك و نه تازى بود_ سخن ها به كردار بازى بود _ نه جشن و نه رامش ، نه كوشش ، نه كام _ همه چاره و تنبل و ساز دام _ زيان كسان از پىِ سودِ خويش_ بجويند و دين اندر آرند پيش _ دل من پر از خون شد و روى زرد_ دهان خشك و لب ها شده لاژورد /.
اين اعلام فروپاشى اخلاق و سرفرازى ايرانيان نه فقط از جانب رستم فرخزاد در روايت شاهنامه بل همچنين از جانب فردوسى نيز مى تواند پيشگويى سده هاى دراز و ديرپايى باشد كه تا به امروز ادامه يافته است و اين قدرت هنر است كه در سنجش با وقايع نگارى هاى مورخان مى تواند، با پس و پيش كردن و همآميزى زمان ، واقعيات تاريخى را بسى چكيده تر ، بسى ژرف تر ، و بسى ريشه اى تر مجسم و آشكاره كند .سخن به درازا مى كشد اگر دگربار همسخنى شاعران و نويسندگان قديم و جديد_ از حافظ و عبيد و سعدى و خيام وايرج ميرزا گرفته تا حاج سياح و هدايت و گلستان و دهخدا و ديگران _ را در گزارش اين انحطاط و فلاكت اخلاقى شاهد آوريم. افزون بر اين ، گذشته اى كه فردوسى با دريغاگويى از آن ياد مى كند عصر ساسانيان است نه روزگار سامانيان . / ز ساسانيان يادگار اوست و بس_ كزين بس نبينيد از اين تخمه كس _ دريغ اين سر تاج و اين مهر و داد_ كه خواهد شدن تخم شاهى به باد _ ز شير شتر خوردن و سوسمار_ عرب را به جايى رسيده است كار_ كه تاج كيانى كند آرزو _ تفو بر تو اى چرخ گردون تفو /. فردوسى دريغاگوى آيين ايرانشهرى است كه به چشم او نوستالژياىِ ارجمندىِ راستى و داد و دهش و جشن و يسن و هنر و خرد و دانش و فضيلت ها بوده و در آن دروغ و زبونى و ريا زشت شمرده مى شده است . زين گذشته ، همه اقليم هاى دور و نزديك ايرانشهر تحت اداره يك قدرت مركزى بوده است كه به متجاوزان ايلياتى و بيابان گرد و بى فرهنگ اجازه دست درازى نمى داده است .اكنون كه اين تمدن شكوهمند به طور باورناپذيرى بدست '' مار خوار اهرمن چهرگان '' متلاشى شده بود ، پيش چشم ايران دوستانى چون فردوسى و اميران سامانى و ديلميان و صفاريان و آل بويه پرسشْ نماد( علامت سؤالِ ) بزرگى پاسخ مى طلبيد ؟ زمان درازى از آن داستان سپرى شده است و فردوسى در دردانگيزترين بخش شاهنامه دارد پيامد هاى ناگوار آن را مى بيند ./ چو بسيار از اين داستان بگذرد_ كسى سوىِ آزادگان ننگرد _ بريزند خون از پىِ خواسته _ شود روزگار مهان كاسته /. به روايت شاهنامه پهلوانى دهقان نژاد از آل سامان موبدان سالخورده را از سرزمين هاى دور و نزديك فرامى خواند .وى پروژه شاهنامه نويسى را با طرح اين پرسش آغاز مى كند كه آن گذشتگان ما چه خطايى كردند كه ما را چنين خوار نمودند:/ كه گيتى به آغاز چون داشتند _ كه ايدر به ما خوار بگذاشتند/. پس اين پهلوان آن قدر مى فهمد كه وضعيت شرآكندهِ اكنونى محصول بذرهاى ناجورى است كه گذشتگان كاشته اند ، ليك اينكه شاهنامه تا چه حد در تميز واقعيت اين بذرها يارى رسان مى تواند باشد بازنگرى شاهنامه را لازم مى آورد . آيا ممكن نيست كه پس از حمله اعراب ايرانيان آنچه را ساسانيان كاشته بودند درو كرده باشند ؟
گيتى به آغاز چون داشتند ؟ گيتى دارى دقيقاً متناظر با كشوردارى و شهردارى يا همان پوليتيكا ست كه پس از اسلام به غلط به سياست ترجمه مى شود. شهريارى ، گيتى دارى و گاه گيتى آرايى واژه هايى هستند كه در شاهنامه به مفهوم پوليتيكا به كار رفته اند./به لشكر بياراست گيتى همه – شبان گشت و پرخاشجويان رمه /. شهر همان كشور معنا مى داده ، در فلسفه ارسطو شهردارى يا پوليتيكا همبسته است با خانه دارى يا اويكونوميا كه باز به غلط به اقتصاد ترجمه اش كرده اند .οἰκονόμος يا oikonomos در يونانى برگرفته از οἶκος يا oikos به معناى خانه و νόμοζ يا nomos به معناى ناموس ، قانون ، و گردانش و اداره است . ارسطو متوجه بود كه شهر جز در پرتو هماهنگى خانه ها شهر خوب و عادلانه نيست . خانه گردانى با شهرگردانى و به اصطلاح امروزى اقتصاد و سياست همپيوندى دارند. ارسطو گرچه واژه اقتصاد سياسى را به كار نبرد اما بنياد مفهوم آن را برنهاد .
پهلوان دهقان نژادى كه مى خواهد علت انحطاط و سقوط ايرانشهر را در سده چهارم هجرى جويا شود تا چه حد كامياب مى گردد؟ بايسته است كه فارغ از هرگونه تعصب ناسيوناليستى و از آن بدتر تعصب نژاد پرستانه تنها و تنها از افق انديشه مدرن يا از جايگاهى كه اكنون در آن ايستاده ايم به اين پرسش پاسخ گوييم . از ايستار مدرن يا به تعبير هگل از چشم جغد مينروا عقلانيت و واقعيت سياسى اى را مى توان ديد كه سير ديالكتيكى تاريخى در زمان فردوسى هنوز اصلاً به آن نرسيده بود. باز به تعبير هگل هيچ انديشمندى نمى تواند از روىِ رودس يا زمانه خود بپرد . افق نگاه فردوسى مى تواند تا سده هاى دور و حتى تا زمان ما را ببيند اما تا آنجايى كه هنوز در قرون وسطى مانده ايم . از ايستار مدرن مى توان انقلاب ها ، خود سالارى فردى- اجتماعى ، ظهور جامعه مدنى ، سكولاريته ، مشاركت همگان در شهريارى و كشور دارى ،دموكراسى نمايندگى و بسيارى از پديدار هايى را ديد كه نه فقط در سده هاى ميانه بل در زمان ماكياولى و هابز نيز هنوز هستى واقعى نپذيرفته بودند .رنسانس در فلورانس از بازگشت به متون كلاسيك يونان و روم باستان آغاز گشت. در اين برگشتگاه چيزى به اسم دموكراسى آتنى و فضاى عمومى ( اگورا) وجود داشت گرچه هنوز زمان تجديد آن به صورت مدرن فرا نرسيده بود .رنسانس سامانيان به شهريارى ايران باستان بازمى گشت .فردوسى اين شهريارى يا سياست را به ويژه در دوران كيخسرو چنان ايدئال مى كند كه مى توان گفت شاه با شرطى به نام فره ايزدى و شاهنشاهى مشروط مى گردد ؛ مشروط به ياورى با شهر به آهنگ داد و آبادانى و بى بيمى و آسايش و شادمانى مردم . فردوسى چهره ماندگار و بى همتا و نامكرر بازگشت به گونه اى شهريارى اخلاق مدار و دنيوى است كه آن را در تقابل با سياست خلافتى و دينى زمانه اش برمى نهد و بدينسان در ميان انواع ديگر مقابلات و رويارويى ها از جمله شعوبى گرى و انواع تشيع او تنها كسى است كه به زبان متجاوز با متجاوز مقابله نمى كند و راه اينهمانى با متجاوز را در پيش نمى نهد ؛ راهى كه سرانجامش را به ويژه پس از عصر صفوى آزموده ايم . عنصر وحدت بخشى كه فردوسى پيش مى نهد ،دين نيست بل ايران و ايران دوستى است . در شاهنامه دوگانه ايرانى / تورانى به جاى دوگانه مؤمن/ كافر مى نشيند. شاهنامه سندى است از جنبشى پيشگام در راه ملت سازى در يك برههِ بحرانى . حتى نيايش يزدان به نزد قهرمانان شاهنامه طلب هميارى يزدان با قهرمان است از براى كامروايى او در بهروزى ايران . مذهب واقعى فردوسى هرچه كه بوده باشد معدن پاكى كه سزاوار سخنگوى جان اوست كاخ بلند و ماندگارى است به نام شاهنامه كه از باد و باران نيابد گزند.
از ديگر سو ، فردوسى و پهلوان دهقان نژاد رو به گذشته اى مى كنند كه از نگاه مدرن استبداد شرقى دانسته مى شود ، سلسله مراتب قدرت در آن از بالا به پايين است و در نتيجه نيروهاى مولد واقعى يا مردم در قاعده هرم قدرت ناپديد مى شوند و برعكس اقليتِ تيول داران و زمين خواران و موبدان و اشراف و سرچشمه دارانِ آب -ادى هاى خرم تر در رأس و وجوه هرم جا خوش كرده اند همچنانكه در زمان ما نيز عمده درآمد نفت به رأس هرم منتقل مى شود. اين ديگر تقصير فردوسى نيست كه در اين گذشته ، به ويژه پس از دينى شدن حكومت به دست اردشير پاپكان گاه شر بر خير غالب مى شود . كسى كه مى گويد '' سخن هر چه گويم همه گفته اند '' در گزارش رويداد ها همان گفته هايى را نقل مى كند كه از گزارش هاى شفاهى دهقان ها يا منابع مكتوب بدست آورده است . با اين همه پر پيداست كه راوى حكيمى چون ابوالقاسم فردوسى صرفاً راوى خنثا نيست . آنجا كه او مزدك را مردى گرانمايه و با دانش و راى مى خواند و سخنان حكيمانه اى از وى نقل مى كند نسبت به متوليان دين روزگار خود خطر مى كند و در باره رفتار موبدان دربار ساسانى دوپهلو و با احتياط سخن مى گويد تا شايد خوانندگان هزار سال بعد كه ما باشيم خود داورى كنيم كه پادزهر و مرهم داشتن و مارگزيده و مجروح را تنها نهادن داد است يا بيداد . به قول سعدى : مرهم بدست و ما را مجروح مى گذارى ؟
با اين همه ، حماسه سراى توس و پهلوان دهقان نژاد در يادكرد گذشته هايى دور تر از حكومت هاى دينى ساسانى با سنجه بُردِ عقلانيت روزگار خود دليلى موجه دارند . پيش از پادشاهى گشتاسب در شهريارى و سياست اگر شرى بود شر مضاعف نبود. شر مضاعف در واقع در زمانى به اوج رسيد كه موبدان در ظاهر به عنوان پاسدارى از آيين مزديسنا و در باطن براى نگه داشتِ امتيازات خود و اشراف چنان در حكومت نفوذ كردند كه عليه دگركيش ها شمشير تكفير بركشيدند و از جمله با قتل عام سفاكانه مزدكيان هولناك ترين زور و شكنجه عريان و محض را بر خاك خون آلود ايران رو به زوال فروكوفتند . اردشير بابكان موبد- شاهى و خدا-شاهى را نهادينه مى كند . بنا به كتيبه اى در نقش رستم اردشير خود را از تبار ايزدان مى خواند . يكدست سازى دينى هيچ گاه بدون سخت گيرى ، محروم سازى و تا حدى كشتار بيدادگرانه دگركيشمندان ممكن نبوده است ، اما در اينكه تكثر مذهبى پس از حمله اسكندر تا چه حد بوده است دست كم من اطلاع دقيقى ندارم . آن قدر هست كه مانى تا زمان مرگ اردشير دعوتش را آشكار نكرد . از سخنان اردشير كه هم در شاهنامه و هم در مروج الذهب آمده است اين است : '' بدان كه دين و مُلك دو برادرند كه يكى بى ديگرى نتواند بود ''.در تمامى تاريخ حكومت هاى دينى نخستين دشمنِ دين خود شده اند . آيين زرتشت و اصول اخلاقى آن بى گمان با پيوستن به جرگه گرگانى چون موبدان ، اشراف و تيولداران كه بر سر زمين و آبادانى و قدرت همزيستى يكدگر خوارانه داشته اند ، كم كم به چشم توده رعايا بى اعتبار مى گردد. موبدى به نام كرتير كه چهار كتيبه از وى بجا مانده است از زمان اردشير تا نرسى همچون دژخيمى صاحب اختيار تمامى عمرش را در راه آزار و شكنجه و كشتار غير زرتشتى ها از جمله مسيحيان ، يهوديان ، برهمن ها و به ويژه مانويان گذرانده و به جنايات مقدس خود باليده است . وى در دستگيرى و شكنجه و قتل فجيع مانى ( ٢٧٦ميلادى )در زمان بهرام يكم دست داشته است . دوران نوستالژيكى كه فردوسى بيش تر حديث آرزومندى اش را مى سرايد در دوران گشتاسب رو به نشيب مى نهد و با مرگ رستم به پايان مى رسد. پيش از گشتاسب شهريارى (سياست) به گونه اى نيست كه بر تعصب دينى استوار باشد . واژه اى كه معناى شهردارى و شهرگردانى مى دهد در راه انتقال به فرهنگ ايران پس از اسلام به سياست ( پاس داشتن ، حراست ، تدبير ، حكمرانى بر رعيت ، گوشمالى و عقوبت ، شكنجه ، ترسانيدن و زدن ) تبديل مى شود . سياستگر به معناى شكنجه گر و سياستگاه به معناى قتلگاه آمده است (بنگر به لغتنامه دهخدا ذيل مدخل سياستگر و سياستگاه ). در واژه سياست هيچ اثرى از معناى شهر نيست . از همين رو فارابى به جاى تكواژه سياست اصطلاح تركيبىِ سياست مدينه يا مدن را جعل مى كند. ليك در شاهنامه يا به قول فردوسى همان نامه شهريار هرگز سياست به معناى ياد شده نيامده است بل به جاى آن شهريارى يا يارِ شهر بودن آمده است. پيش از اين درشرح پادشاهى كيخسرو گفته شد كه چشمداشت دموكراسى از جهان شاهنامه چشمداشتى زمان پريشانه (anachronistic) است ، ليك شهريارى نيكو در شاهنامه بر داد و آبادانى و گسترش شادى و بى بيمى در همين گيتى استوار است و پهلوانان در نقش پاسداران كشور و مردم تا حد زيادى شاه را اداره مى كنند . براى كوته شدن سخن از نقل فرياد هاى دلاورانه و آزادانه رستم در اعتراض به بيداد و نابخردى كاوس شاه در داستان رستم و سهراب چشم مى پوشيم. آغاز دوران تيرگى و انحطاط در شاهنامه نبرد عقيدتى اسفنديار است در برابر رستمى كه آيين و دين او همه سر به آبادى و دادگرى و آزادگى در گيتى گرايش دارد. جنگ كه فى نفسه شر و ويرانگرى است براى دفع دشمنان و ويران گران ايران و حفظ آبادى و خرمى كشور است نه براى فتح زمينى كه بايد چون غنيمت به اهل يك دين به ميراث برسد . در آيين رستم كه به باور بيش تر پژوهشگران همان آيين مهر يا ميترائيسم است ، سياست همان شهريارى گيتايانه است و خدايان نيز در اين شهريارى همكار و هميار انسان اند:
زهوشنگ ماند اين سده يادگار
بسى لاد چون او دگر شهر يار
كز آباد كردن جهان شاد كرد
جهانى به نيكى از او ياد كرد
بنابراين پيش گويى رستم فرخزاد در شاهنامه در باره دگرگون شدن ساختار قدرت سياسى نيست . پيش از حمله عرب نيز ساختار قدرت سياسى ، چه در ايران و چه در روم ، از بالا به پايين بوده است . انديشه فردوسى كه بر زبان رستم فرخزاد گويا مى شود ناظر بر دگرگون شدن محتواى ساختار است . برابر شدن تخت و منبر هيچ تعبيرى جز حكومت دينى نمى تواند داشته باشد. فردوسى در سده چهارم با گوشت و پوست خود شاهد است كه سيادت دينى خليفه نژاد پرست با زور عريان سلطان محمود غازى نه فقط ايرانيان دگرگونه انديش بل حتى اعرابى را كه پيرو مذهب رسمى نيستند به مرگ و انزوا محكوم كرده است . دريغاگويى رستم فرخزاد بيت به بيت و خط به خط بر اين دگرگونى محتوايى گواهى مى دهد . نه چنان است كه در شاهنامه دين كلاً و اصلاً نقشى در حكومت نداشته باشد و ساختار حكومت به مفهوم آتنى دموكراتيك باشد، ليك در اين شاهكار حماسى جهان واژه دين در همه جا به دانش ، خرد، مهر، جشن ، شادى ، روشندلى ، داد، راستى ، زيبايى ، آبادانى و منش ها و كنش هاى سودمند براى گيتى معطوف مى شود نه باور هاى متاگيتيك(متافيزيكى ) كه روگردانى از آنها خون كسى را مباح كند . رودابه در داستان منوچهر آنجا كه خطاب به سيندخت مى گويد '' به فرمانت آرايش دين كنم '' دين آرايى را به تصريح متن همان گيتى آرايى يا سياست اينجهانى مهرآيينى مى گيرد. دين در شاهنامه غالباً به معناى دئنا در سانسكريت و پارسى باستان به كار رفته است كه همان وجدان يا قوه تميز نيك و بد است نه مجموعه اى از اعتقادات نظرى . وجدان ممكن است به خطا رود ، هم از اين رو در شاهنامه هم از پاك دين ( وجدان نيك) و هم از ناپاك دين ( وجدان بد)سخن مى رود . ضحاك ناپاك دين ( بد وجدان ) لقب مى گيرد. اين وجدان اخلاقى كه بر پايه دوگانه خير و شر ، نيك و بد ، و راستى و ناراستى است سخت با زمين و بارورى و آب و آبادانى و نيازهاى اساسى در شيوه زيست مردم چفت و بست يافته و افزون بر اين از عقل گرايى معتزله در زمانه فردوسى نيز تأثير پذيرفته است . هم از اين رو ، در شاهنامه فردوسى چندان نشانى از دوزخ و پل صراط و معراج ارداويراف ، موبد عصر ساسانيان ، نمى بينيم بل با وجدانى سر و كار داريم كه از خرد خيزَد نه از بيم دوزخ . تا اين حد پافشارى بر خرد عملى احتمالاً با رافضى خواندن فردوسى و جلوگيرى از خاك سپارى او در گورستان مسلمانان نمى بايست بى ارتباط بوده باشد . ( بنگر به چهار مقاله عروضى ، حكايت ٩ از مقاله دوم ). ارداى ويراف نامه گزارش معراج روحى موبدى به نام ارداى ويراف ( ويراف قديس ) به جهان آخرت و ديده هاى او از دوزخيان و مينويان است كه بنا به گمان غالب در زمان اردشير بابكان به زبان پهلوى نوشته شده و بعد از اسلام در سده سوم هجرى به فارسى درى ترجمه شده است . به روايت ارداويراف شمار زيادى از گناهكارانى كه به شكنجه هاى هولناك محكوم شده اند زنان اند؛ از جمله زن ناپرهيزكار در ايام دشتان ( حيض)، زن روسبى و خائن و نافرمان و بد دهان نسبت به شوهر. همچنين لواط و غلامبارگى ، كم فروشى و تقلب و احتكار ، ستم و رعيت آزارى پادشاه ، سخن چينى ، كشتن ظالمانه حيوانات ، امساك در نيكوكارى و انفاق ، دروغ و مردم فريبى و پيمان شكنى حتى با بددينان گناهانى سزاوار عذاب شديد محسوب شده اند .در شاهنامه سياوش ،از سر پيمان نگه دارى با دشمن ، از كاوس و سودابه به افراسياب پناه مى برد .در شاهنامه دروغ و آزار و ستم هر دم از نو نفرين مى شود ، ليك به نزد فردوسى بيش از بيم دوزخ اين خرد است كه بنيانِ وجدان نيك است. فردوسى از زبان رستم فرخزاد ظهور سياست و فرهنگ بى اخلاق و مرگ گيتى دارى فضيلت مند و اخلاق مدارى را اعلام مى كند كه شايد احتضارش از سده ها پيش آغاز شده باشد. بنياد اخلاق بيش از خودِ فرمودمان هاى اخلاقى اهميت دارد . پرهيز از شر با هر انگيزه اى كه باشد از نگاه بيرونى يك سان مى نمايد ، اما امكان رياكارانه بودنِ اين كنش اخلاقى آنجا كه از بيم پليس زمينى و آسمانى است بسى بيش از وقتى است كه همين كنش به فتواى خرد خودبنياد انسانى است . از زبان اردشير است كه فردوسى مى گويد :/ چهارم چنان دان كه بيم گناه _ فزون باشد از بند و زندان شاه /. اردشير در اينجا دارد ارعاب آسمانى را پشتوانه زندان و بند خود مى كند ؛ البته در ظاهرى فريبنده . بنياد ارداويراف نامه رؤياى خرافه آلود هفت روزه يك موبد است كه تعيين صدق و كذب آن از هيچ منطق و خردى بر نمى آيد؛ دقيقاً همچون كمدى الهى دانته . حوصله اى مى طلبد تا كسى نقش خواب و رؤيا و تفأل و استخاره را در تاريخ اقتصاد سياسى ما تبارشناسى كند . روايت غالب آن است كه براى نابودى آزادى و كثرت مذاهب كه پس از حمله اسكندر در ايران پديد آمده است ، اردشير بابكان طى مراسم با شكوهى ويراف مقدس را كه از بين ٤٠٠٠٠ موبد برگزيده شده است دعوت مى كند تا با خوردن معجونى مخدر به خوابى هفت روزه رود و در خواب به آن جهان سفر كند . هيچ كس نمى داند كه در كشورى به پهناورى ايران پروژه يكدست سازى مذهبى تا چه حد خون مردم بى دفاع را بر خاك سرزمين خودشان ريخته است . چه خون ها كه به پاى اين يكدست سازى مذهبى ريخته شده است ، تنسر در نامه تنسر به رغم تلاش براى توجيه خون ريزى ها و تواب سازى هاى اردشير فريادخواهى مردم از خون ريزى هاى اردشير را نيز لو مى دهد .چون نيك بنگريم مى بينيم كه فردوسى در دردنامه رستم فرخزاد اصلاً از تغيير باورهاى متافيزيكى و اخروى سخنى نمى گويد مگر در بازگويىِ سخنان سعد وقاص درباره وعد و وعيد و قطران و آتش و زمهرير و حورى .دلنگرانى فردوسى از آن است كه آيين ايرانشهرى و ايرانشهر از دست رفته و تازيان سيه پوش بر بزرگان و آزادگان توس و آذرآبادگان چيره گشته ، كژى و كاستى و پيمان شكنى دزدان و غارتگران هنر را به پاى بى هنرى سربريده ،پدر بر پسر بدانديش گشته ، و پدر بر پسر حيله مى بازد ، جادو و تنبلى و خدعه گرى به جاى كوشش و شادى و آزادگى نشسته ، دزدى و منافع شخصى به بهاى زيان ديگران ، و خونريزى براى غنيمت و خواسته و مال به نام دين رايج شده ، خرد ، وجدان و انديشهِ نيك و بد از دل ها رخت بر بسته ، در اثر تاخت و تاز تركان و تازيان زبانى چند تكه پديد آمده و سخن ها به كردار بازى يا به ديگر سخن ، وسيله ريا و فريب و نمايش و جلوه فروشى شده است.
پيشگويى رستم فرخزاد در حقيقت چيزى نيست جز ديدن بذر هاى شرى كه در تمامى تاريخ آينده در فرهنگ و هستى اجتماعى ريشه مى دواند و حافظ در سده هشتم آن را در مفهوم ريا و تزوير چكيده مى كند . جز در برهه هايى كوتاه ديگر هرگز همدستى تخت و منبر دست از سر ايران برنمى دارد . زين پس هرچه بيش تر از عمر تاريخ ايران مى گذرد حكما افلاتونى تر و نو افلاتونى تر مى شوند ، شعر عرفانى تر و استعارى تر مى شود ، برهان و عقل منفور تر مى گردد ، شاهد بازى و غلام بارگى با دستاويز المجاز قنطرة الحقيقه ( مَجاز پلى به سوى حقيقت است ) شايع تر مى شود ، مونولوگ ( تك گويى ) و مريد و مراد بازى امكان ديالوگ را مسدودتر مى كند .گيتى و دنيا در سنجش با عوالم درونى يا اخروى خوارتر مى گردد ، خرافه ها و طامات و كرامات و شطحيات و حقه بازى هاى مشايخ بيش از پيش مى گردد . خواب و خلسه و افسانه و افسون از بيدارى مهم تر مى گردد ، مشيت گرايى و باور به قضا و قدر بر آسمان ايران تتق مى زند ، حضور چيزى به اسم مردم در تاريخ ها گم و گور تر مى گردد ، شريعت با دوكسا ( اعتقادات عمومى ) بيش تر جوش مى خورد، چوب هاى تكفير و قدرت مفتيان و زور عريان افزون تر مى گردد، تا زمان هلاكو خان خدمت و ارادت به خليفه عباسى بر مقابله با او غالب تر مى شود. خلفا در نظر عامه مقدس تر مى گردند تا آن حد كه سركشى سلطان محمد خوارزمشاه از خليفه جماعت را از او رو گردان مى كند و صداى صوفيان را در مى آورد . ديوان حافظ آيينه اى است كه تمامى اين تاريخ آكنده از شر را به زيباتر ين بيان هنرى پيش چشم مى نهد . از اينكه سخن به درازا كشيد پوزش مى خواهم .
با سپاس بسيار از بردبارى و شكيبايى شما
———————————————–
سلام کوروس گرامی
فراهم آوردن این همه مطلب که هر کلمه اش دقت و وسواس شما را با خود دارد، حتماً با مشقت و دشواری همراه است. ما این را می فهمیم. تلاش شما را برای برکشیدن فهم ها و بچالش کشیدن باورها و دانسته ها پاس می داریم. به امید روزهای برازندگی در همین نزدیکی ها
سپاس
/
هزاران درودبه کورس فرهیخته ،پاک نهاد،پاک سرشت،آگاهی دهنده،نیکونهاد.سپاس،س………
داش محمد اجازه بدین یه بار دیگه مقاله البرز ایرانزاد رو به نقل ا روزنامه عصر امروز به دردمندا و همدردا اهدا کنم
ای دوزخی
سربندی ای دوزخی ، میبینی با اتکا بر پای راست، پای چپ را بر خاک گورت نهاده ام و باتو سخن میگویم. بیاد بیاور که خواندی ” مستحب است بر معابر عفن ابتدا به پای چپ شود”!! بارها شنیدی و خواندی که پیامبر گفته بود ، هر گور دروازه ای است که فرد از آن به بهشت و یا دوزخ وارد خواهد شد. بارها خواندی و شنیدی اما حتی یک بار باور نکردی و اینک آشکارا مشاهده میکنی و آرزو میکنی مگر از غل و زنجیر عذاب وارهی و بار دیگر به عالم خاکی برگردی تا بنده ای نیکوکار و درستکردار شوی . اگر همه خویشان و هممسلکانت باور نکنند اما توکه اینک در عالم برزخی باور داری و شگفتزده هستی که به آنچه میگویم ایمان دارم و تو از دالان مخوف دوزخت، ایمان مرا به گفته ام چون روشنائی چراغی در تاریکی میبینی. من نیز گناهکارم اما مرتکب اعمالی چون جنایات تو نشده ام و بر خلاف تو هرچه را که خوانده یا شنیده ام باور کرده و به آن ایمان آورده ام. جنایات تو بیانگر این حقیقت اند که تو حتی یک روز در تمام زندگیت فارغ از ریا و دوروئی نزیستی وگرنه ترس ازخشم خدا مانع از کردار ناشایست میشد !! آنهنگام که بلوغ تو فرارسید خبری از فقاهت و آخوندزدگی ایران نبود . تو هر کجای این ویرانسرا که بودی در آتش هوس میسوختی؟ محال است که توفان هورمونهای جنسی ترا به هر بیغوله نکشانده باشند تا پس از غلت زدن در کثافات هرزگی اندکی آرامش بتو دست دهد و بتوانی آسوده در بستر بخواب روی.!!! اگر جز این بود تو همه توانت را در آموزش متمرکز میکردی تا با اتکا به درجه ممتاز تحصیلی به دانشگاه وارد شوی و نه با سو استفاده از مزایای ویژه وابستگی به دستگاه اطلاعاتی و امنیتی حکومت!! تو نه در دبستان و نه دبیرستان از رتبه آموزشی بالائی برخوردار بودی! تو موذیانه از طریق همرنگ شدن با خدام حکومتی و ریاکاری توانستی به هر آنچه میخواستی برسی و از جمله به دانشگاه بروی. در آنجا نیز از فراگیری ناتوان بودی و به همین سبب پس از اتمام تحصیل کذائی که بدون حمایت واواک میسر نبود و به اخراج می انجامید، توان اشتغال به طبابت در خود نمیدیدی!! تو خواب میدیدی که با سو استفاده از شغل طبابت پیوسته به لمس و حظ بصر از دختران و زنان بیمار مشغولی و پرستاران را بیاد روزگارانی که نرس خطاب میشدند و برایت مظهر دلربائی بودند ، در خلوتخانه محل کار به آغوش کشیده ای. خواب تخصص میدیدی، آنهم تخصصی مانند زنان و زایمان که ترا در خیل زنان گرگ کند ولی میسوختی از اینکه توان فراگیری دروسش را در خود نمیدیدی. تو میتوانستی با سو استفاده از حمایت واواک رئیس بیمارستان هم بشوی اما از آنجا که استعداد مدیریت در تو نبود به کسب و مال اندوزی پرداختی تا با پول آنچه را میخواهی بخری. تو بسیاری چیزها خریدی اما در خریدن شرف و نجابت انسانهای پاکدامن ناکام ماندی.! تو خود اندک مایه شرافتت را سالها پیش به بهائی ناچیز فروختی و برایت مشکل هم نبود زیرا نه ایمان داشتی نه وجدان. ایمان از آن خدا دانان است و وجدان فطرت جوانمردان. تو از هردو تهی بودی و همه را به کیش خود پنداشتی. کیش دوروئی، ریاکاری، فریبکاری و بیوجدانی. تو حتی یکبار آنچه را که بر منابر گفتند باور نکردی ولی وانمود کردی که ایمان داری. تباکی هایت را بیاد میآوری؟؟ همان گریه های دروغین که در پای منابر به نمایش در می آوردی و در خلوت خانگی ات بدان میخندیدی؟؟ تا جوان بودی روزی برتو نگذشت که پیگیر فسق نباشی. دزد چشمت سایه بسایه دختران و زنان و پسران خوشسیما گام تعقیب برمیداشت. اگر بکام دل نمیرسیدی جنون میگرفتی و بزمین و زمان ناسزا میگفتی. ازدواج عطش ترا فروننشاند بلکه یکنواختی تاهل ترا نا اهل تر کرد. تا پایت به برون مرز باز نشد مهرویان اروپائی ، آسیائی و افریقائی را بر پرده دید میزدی و بیادشان با موطلائی ها و چشم ترکمنی های تنفروش وطن خر شهوتت را میراندی و چون راه به برونمرز یافتی پولی را که از ملت بدبخت و توسری خورده ایران چاپیده بودی به دامن روسپیان دیار از شما بهتران ریختی تا آتش شهوتت کمتر شراره زند. افراط در هوسرانی نه تنها کله ات را از مو خالی که جمجمه ات را نیز از مغز تهی کرد. کاملا در اختیار ابلیس قرار گرفتی و دست بکاری زدی که از انسانی به سن تو بعید است مگر آنکه یک بیمار جنسی همتای تو باشد. تو آنقدر احمق بودی که نمیدانستی رفتار مشکوکت ممکن است احتمال خطر تجاوز را به ذهن دختری پایبند شرف دیکته کند و آن طفل معصوم با خیال کودکانه اش وسیله ای را برای خود فراهم کند تا اگر در معرض تهاجم یک تبهکار قرار گرفت با استفاده از آن وسیله او را تهدید و مجبور به عقب نشینی کند؟؟! ای احمق او بجای دخترت بود، چه چیز ترا کور کرد که تصویر دخترت را در وجود او ندیدی؟!آخر او چه بدی بتو و یا کسانت کرده بود.؟ منبع عقده های تو چه بود که این طفل بیکس و یاور را هدف گرفتی و بدام انداختی؟؟ ای شقی ، ساده لوحان جامعه ات با خواندن سرگذشت شیخ رجب که رسیدن به مقام معنوی اش را نتیجه یک خودداری !! آری تنها یک پرهیز، در خلوت دختری آنهم در سنین جوانی دانسته ، علیرغم فساد دولت جا به اسلام دلبسته اند و از بسیاری لذات حتی مشروع چشم پوشیده اند!! و توپس از آنهمه هوسرانی آنقدر سربراه نشدی که حد اقل یکبار در زندگی ات انسانیت بخرج دهی تا مگر این شرم ترا از سقوط به دوزخ مانع شود؟؟!! اما کو باور و کو ایمان؟! یک عمر شنیدی و در خفا بدان خندیدی، خواندی و باور نکردی و سر انجام این شد که میبینی. این دوزخ عالم برزخ توست ، وای از روز حساب. ! ای تهی مغز تو چه فرهیخته ای بودی که تا سپید شدن مویت درک نکردی که مرگ تولدی است رو به ابدیت؟؟!! و اکنون که پی برده ای دیگر دیر است. اکنون با عذاب ابدی بساز! در پرونده سیاه زندگیت یک برگ کار نیک دیده نمیشود. دستی بیاری نیازمندی دراز نکردی. از کنار هزاران هزار دردمند و مستمند بیتفاوت گذشتی و ای بسا به وضع اسفبار کارتنخواب ها خندیدی. در هماغوشی با تنفروشان بینوا همه گونه هرزه گوئی کردی اما یکبار نپرسیدی چه کمکی میتوانی به آنها بکنی!! با این همه گناه امید شفاعت به که داری؟ اگر مشمول شفاعت شفیعی واقع شوی وجهه آفرینندگی آفریدگار وعدل دستگاه آفرینش زیر سوال میرود! تو تنها یک فرصت داشتی و آن نیز بسبب حماقت و خودخواهی بازماندگانت از دست رفت آنگاه که بجای عفو به قصاص بای فشرد. شگفت آنکه حاکمان دولت جا نیز از ادراک بیبهره بودند، که اگر یکی از این من یظهر الله های قرن بیست و یکم مست قدرت ، به هوشیاری پا بیش مینهاد و این دختر شرافتمند را از طناب دار نجات میداد ، هم تو اجر اخروی داشتی هم حکام دولت جا پاداش دنیوی . پاداششان فرونشستن خشم مردم بجان آمده از ستم بود. با این جنایتی که تو مرتکب شدی و با این حماقتی که بازماندگانت و سران حکومت و ملایان فرعونسیرت از خود نشان دادند یک پایه دیگر از سریر فراعنه شکسته شد و فرو ریختن کاخ ستمگران را تسریع بخشید. خدا کشتی آنجا که خواهد برد :::: وگر ناخدا جامه بر تن درد. ! رسم است که بر گور مسلمان آیات قرآن میخوانند تا اجری به متوفی رسد. من نیز برایت میخوانم، پس بشنو: هذه جهنم التی کنتم توعدون. اصلوها الیوم بما کنتم تکفرون. الیوم نختم علی افواههم و تکلمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم بما کانو یکسبون. فذوقواالعذاب !
البرز ایرانزاد
مرگ بر ما که گفتیم مرگ بر شاه
جناب آقای نوریزاد
چطور “ارازل و اوباش” اشخاص نامعین از زبان مزدک زشت است و ناپسند، ولی “حرامزاده” گفتن به یک شخص معین را برمیتابید؟ ضمن اینکه این ادبیات زشت و چالمیدانی متاسفانه هویت گویندهٔ صحیحالنسب و ثقةالاسلامش -که خداوند به سلامت دارش- را لو میدهد.
—————————————-
مازیار گرامی
این شاید به این بازگردد که من نمی خواهم قلم مزدک گرامی آلوده به ناسزا باشد. من قلم مزدک را مبتنی بر نقد- حتی تند – اما منصفانه می خواهم. حرامزادگی از قلم دوستانی چون سید مرتضی و مصلح، یک ناسزا نیست بل یک حکم فقهی است. من نباید این حکم فقهی را که می تواند همه ی ما را به چالش بکشد حذف کنم. این واژه ی حرامزاده ای که هم جناب مصلح و هم جناب سید مرتضی برآن صحه می نهند، مطلقا یک ناسزا نیست. دریچه ای است به ژرف دره ای که با کمی غفلت، بسیاری را به اعماق می برد.
با احترام
.
نوریزاد عزیز،
با درود خدمت شما وجود گرامی، شوربختانه با پاسختان به مازیار موافق نیستم. حرامزاده یک صفت مرکب از “حرام” و “زاده” است و این ترجمۀ عربی “ولدزنا” میباشد که به معنای فرزندیست که از راه غیر شرعی وغیرقانونی بوجودآمده است. درواقع، این یک نسبت ناروا و نیزیک فحش وناسزای دینی و از نظر عرفی یک اتهام است که اگر به هرکدام از دستاربندان اطلاق شود، مجازات قانونی و شرعی دارد. این صفت مذموم میتواند دارای مفاهیم گوناگون براساس اینکه ماوقع فعل قبل از عمل نزدیکی یک زن و مرد چه و چگونه بوده است، میتواند تحلیل و تفسیر وحتی به فرزندی گفته شود که یک از زن فاحشه زاده شده باشد. پس صرف نامیدن فردی با افزودن صفت نامبرده، مشمول حکم جزای شرعی و مدنیست.
اما این آسد مرتضی که مدام دم از فضیلت و اخلاق و انسانیت وغیره میزند، همانطورکه درکامنت مقالۀ قبلی شما به وی تذکر داده ام، به مزدک گفته بود: « اگر در ایران باشی بواسطه این توهین چپقت را چاق خواهند کرد، آندرستند؟ »
حتماً متوجه هستید که این چپقت را چاق میکنم یک فحش چاله میدانی و به معنای از پشت به کسی تجاوز جنسی کردن است. صرفنظر از اینکه مزدک خطاب به آسد مرتضی چه الفاظ زشتی رابکاربرده باشد، پاسخ یک انسان ملبس به لباس روحانیت نمیتواند چنین جملۀ سخیفی باشد. حتماً شنیده اید که ازلقمان حکیم پرسیدند: “ادب ازکه آموختی؟” گفت “از بی ادبان.” البته در خطابه های مزدک به آسد مرتضی، ناسزا به ایشان راندیده ام. منتها همانطور که قبلاً هم به نظر ایشان رسانیده ام، توهین به این کسانی که درلوای دین و مذهب زندگی میلیونها انسان ایرانی را تباه کرده اند، کوچکترین عکس العملیست که از جانب قربانیان نسبت به اینها ظاهر میشود. البته من مخالف چنین عکس العملهائی میباشم. این جمع باید دردادگاههای ذیصلاح محاکمه شده وپاسخگوی اعمال غیرانسانی خود باشند. اینها متهم به بسیاری از اعمال خلاف میباشند و هرکسی که عمل خلافی مرتکب شود، باید برای پیگرد حقوقی آن نیز آماده بوده و جواب بدهد. باتشکر.
مازیار گرامی حق با نوریزاد گرامی است!چون ما اگر این ///////////// بی رحم را قبل از سال نحس 57 می شناختیم کشور را به این سرنوشت دچار نمی کردیم.اگر پهلویها بجای سرکوب و انداختن سگان ساواک به جان مردم و تکیه بر این خونخواران بمردم تکیه کرده بودند و این اراذل را با بحثهای آزاد بمردم می شناساندند ما به این فلاکت و بدبختی امروز با اینهمه ویرانی و کشت و کشتار گرفتار نمی آمدیم.بنابراین حرف نوریزاد گرامی کاملا درست است.من بعنوان یک فردم ولی این /////////// یک جریان مخرب و خونریز و بی رحمند.دین اینها همین است که می گویند.این اسلام واقعی است که این //////// معرفی می کنند.چرا باید سانسور شود؟بگذار خانم سارای مسلمان بفهمد که اگر میخواهد مسلمان بماند باید از انسان بودنش دست بکشد.اگر سارای گرامی با آن سواد نوشتن و تحصیلات عالیش نمی تواند حرفی را که عرب بدوی می فهمید بفهمد تقصیر از کیست؟از آخوند مرتضی و مصلح؟نه از خودایشان که خردش را به بالای سرش به امانت سپرده هر چند پایهایش بر زمین است.تازه این روشنفکر اروپادیده با تحصیلات عالی است.دیگری دوست گرامیمان جناب ساسانم است که دین را از ضروریات و احتیاجات انسانها میداند! راستی اگر انسان به دین احتیاج دارد چرا به سیگار و مواد و غیره نباید احتیاج داشته باشد؟مگر تکرار مصرف مواد احتیاج نمی آورد؟خب دین هم بهمین نحو با تکرار و پافشاری بر خرافات معتاد به دین و خرافات و سنتهای زشت و پستی می شویم که براحتی ادم می کشیم و دیگران را نجس و حرامزاده و …می دانیم.بهمین راحتی.شاید بپرسند که بشر از هزاران سال تا کنون دین داشته خب باید پرسید از کجا که مصرف مواد از دین قدمتش بیشتر نیست؟دین اصولا هیچ نفعی برای جوامع بشری نه تنها نداشته بلکه باعث کشت و کشتار و تحقیر و بی خردی و خرافه پروری و جهل بشریت بوده و خواهد بود.یک نفع همین آخوند هایی را دراین سایت بی مهابا به مردم توهین می کنند و با نون مردم /////////////زندگی می کنند را برای مردم ایران بگویید؟
جناب نوریزد
با سلام
من در گفتار قبل هرگز چنین نسبتی به طرف مقابل ندادم ،آنچه که بیان کردم این بود که “نکاح زن مسلمان با اهل کتاب اعم از یهود و نصاری بفتوا و اجماع همه فقهاء شیعه و سنی جایز نیست” ،اگر کسی ملتزم به اسلام است و بمرتبه اجتهاد نرسیده است ،بقاعده عقلایی رجوع غیر متخصص و غیر کارشناس به متخصص و کارشناس ، و بحکم مسلمانی بفتوای یکی از فقیهان عمل کند ،و عرض شد که فتوای اجماعی همه علماء اسلام این است که ازدواج زن مسلمان با اهل کتاب باطل است ،نیزعرض شد که اگر کسی از دیانت اسلام ارتداد پیدا کرده است ،بر اساس حکم اسلام معنون بعنوان کافر است ،و اسلام بر نکاح ملل دیگر در بین خود صحه گذاشته است و طبعا فرزندان ناشی از نکاح بین دو کافر (چه کتابی و چه غیر کتابی) محکوم به فرزندان حاصل از نکاح باطل نیستند ،ضمن اینکه در فرض جهل به اصل حکم و مساله (عدم جواز نکاح زن مسلمان با کافر) مورد را در فقه “وطی به شبهه ” می گویند و فرزندان ناشی از وطی به شبهه عنوان “زنا زاده” ندارند ،و اساسا زنا زاده عنوانی است که مفهوم آن روشن است ،اینکه زن و مرد اجنبی خارج از چهار چوبه زناشوئی مشروع و نکاح رسمی با یکدیگر مرتبط شوند و فرزندی بوجود آید. در این فرض فرزند ناشی از ارتباط نامشروع زنا زاده نام دارد.
مجددا عرض می کنم خصوصا به دوستی که این مرتبه دوم است که خود را نخود هر آش کرده با عصبیت و بدور از منطق مطلب می نویسد ،اینکه من در مجادلاتی که با کاراکتوری بنام سارا از فرانکفورت داشتم هرگز چنین تعبیری نکردم ،نوشته های من در پست قبل قابل مراجعه است ،این خود کاراکتور و منیجر فتنه گر اوست که این سایت را بتشنج کشید و چنین تعبیری را بزبان و قلم آورد.
با احترام
آخوند می گوید:”مجددا عرض می کنم خصوصا به دوستی که این مرتبه دوم است که خود را نخود هر آش کرده…”
می گویم: مگر شما همیشه و همواره در هر قضیه و هر گفتار و هر نوشته ای، چه مربوط باشد و چه نامربوط؛ چه مرتبط و چه نامرتبط، چه تخصص داشته باشی و چه نه، چه سری بدانی و یا مستوری ندانی، چه آگه باشی و چه نادان، دخول نمی کنی؟!! مگر خودشیفتگی داری؟ تو دیگران را با ادب چاله میدانی می خوانی[چاق کردن چپق] ولی ناآگهی که خویش بیشتر بر آن متصفی و لیاقت داری.
کلامت تهی از بار و وجودت سرشار از نخوت.
جواب احمقان خاموشیست.
جناب مازیار چنین می گوید:
جناب آقای نوریزاد
چطور “ارازل و اوباش” اشخاص نامعین از زبان مزدک زشت است و ناپسند، ولی “حرامزاده” گفتن به یک شخص معین را برمیتابید؟ ضمن اینکه این ادبیات زشت و چالمیدانی متاسفانه هویت گویندهٔ صحیحالنسب و ثقةالاسلامش -که خداوند به سلامت دارش- را لو میدهد.
جناب مازیار، من میخواهم یک نمونه دیگر را برای شما بگویم تا امیدوار باشم که شما هم داری یواش یواش روشن میشوی!
به این قسمت کامنت ملا مرتضی که در پاسخ به مزدک در پست قبلی درفشانی کرده است توجه کن:
(….در عرصه عمومی به زبان بیاوری می گیرند و مطابق قانون چپقت را چاق می کنند، شک نکن…… احضار و محاکمه ات می کنند و چپق چاق……. اگر از قانون تخلف کنی، چپقت را با قانون چاق می کنند……. بدان که اگر در ایران باشی بواسطه این توهین چپقت را چاق خواهند کرد، آندرستند؟)
جناب مازیار، حالا به قسمتی از کامنت بنده که در همان پست خطاب به ملا مرتضی نوشته ام توجه کن:
(….در ضمن آن کس که از مردم ایران می ترسد ///////////خودت هستی ملا، دلیل آن هم این است که می ترسی چهره واقعی خودت را در حوزه علمیه قم برای کاربران روشن کنی تو که از حکومت و اسلام دفاع می کنی و از این راه ارتزاق می کنی حکومت هم با تو کاری ندارد پس از چه می ترسی که نام و نام خانوادگیت و شغلت در حوزه را علنی نمی کنی ؟ آیا غیر از این است که از /////////////// به دست مردم می ترسی؟ بر فرض هم که مردم بخواهند ///////////// تو باید استقبال کنی برای اینکه مدعی هستی شهدا در آن دنیا یرزقون هستند….)
جناب مازیار، شما فکر می کنید این سه قسمتی که نوریزاد سانسور کرده است و آنرا هاشور زده است چه کلمه ای بوده است آیا فحاشی و ناسزا بوده است؟آیا توهین به مقدسات! بوده است؟ می بینی که پاس را نوریزاد می دهد و آبشارش را بارها ملا مرتضی کوبیده است! نوریزاد با این سانسور، کاربر را نزد دیگران فحاش وانمود می کند ملا مرتضی هم معرکه می گیرد و از سانسور نوریزاد حمایت می کند و کاربر را فحاش و ناسزاگو معرفی می کند!
جناب مازیار، بقول ملامرتضی خطاب به مزدک، به سرمبارک قسم! که خانم آنیتا هم گفت که سری که می فهمد باید هم مقدس باشد این سه قسمتی که نوریزاد هاشور زده است فحش و ناسزا نبوده است دقیقا همان کلمه مرکبی بوده است که ملا مرتضی خطاب به مزدک گفته است و نوریزاد هم آنرا درج کرده است ولی وقتی من همان کلمه را بکار برده ام نوریزاد مفتخرانه و ملامرتضی شادکنانه! آنرا سانسور کرده است و آن کلمه سانسور شده در هر سه مورد فوق به ترتیب این بوده است: 1ـ … چپقش را چاق کنند.. 2ـ… چاق شدن چپقت…. 3ـ….چپقت را چاق کنند.. جناب مازیار، ملاحظه کردید برای ملا با 70 هزار مسجد و بلندگوهای دیگر آزاد است ولی همان کلمه برای ما از نظر نوریزاد ممنوع است اگر در کله ات شاخ در نیاوردی! در کله بودن کله ات شک کن!
درود بر شما عزیز دل
حرف دل این حقیر را زدی. آقای نوری زاد با این کارها، بارها و بارها دست و پا و زبان ما را بسته و به مذبح و سلاخ خانه اسلامی این آقایان برده است و چه هلهله ها و پایکوبی ها که این /////////// رژیم از حمایت شان از جانب آقای نوری زاد، نکرده و نمی کنند!!!
بیتی از شاعر دانا چند وقتی است در ذهنم تداعی می شود ولی شدت علاقه و ارادتم نسبت به ایشان(نوری زاد) اجازه نمی دهد هر دو مصرعش را بیاورم:
از دشمنان برند شکایت به دوستان …….
چون دوست دشمنست شکایت کجا بریم
مازیار گرامی
از کامنت بسیار بجای شما بسیار سپاسگزارم.
ضمنا، جناب نوری زاد گرامی به ارادت من به خودشان به خوبی آگاهند، اما در این مورد خاص و درباره پاسخ ایشان به مازیار گرامی “باید” عرض کنم:
محمد نوری زاد دلبندم، ای آزادمرد نیک سرشت، شما دیگر چرا؟
با تقدیم احترام به هر دوی شما عزیزان
با دیدن این فیلم کوتاه و درد اور و تاسف برانگیز و بسیااار ویدیوهای مربوط به سخنرانی های خمینی ///////// عرب ها و چاکران و نو کران عرب ////////
فقط میتونم بگم
لعنت خدا بر ////////هرکه ////////// به مسند قدرت رساند و نشاند و با چاکری و مخلصی جایگاه خدایی ////////
به قول مرحوم بختیار : ایران ویران اما سربلند از زیر بار ظلم و ستم این نظام منحوس اخوندی بیرون می اید
عدالت انقلابی. مستندی تکان دهنده از دادگاه انقلاب و عملکردش در اعدام هموطنان بهایی:
https://www.youtube.com/watch?v=B_okzCpzQ8s
نقل از صفحهٔ فیسبوک کارگاه آموزشی شهروندیار:
«آیت الله عبدالحمید معصومی تهرانی از آن دسته پژوهشگران دینی است که به طور صریح معتقد است که «نمیتوان در داخل دین به دنبال حقوق شهروندی گشت.» (فرض کنید که یک فیزیکدان یا شیمیدان بخواهد با بالا و پایین کردن فرمولها به حقوق شهروندی برسد!). او می گوید: “مردم طفیلی حکومت نیستند که هر کاری از آنها خواسته شود انجام دهند. شما به عنوان یک شهروند باید به حقوق خودت واقف باشی. شما میتوانید با یک ایده مخالف باشید، اصلا آن را کفرآمیز بدانید ولی نباید حق بیان، حضور و کرامت انسانی و شهروندی یک نفر را با هر عقیدهای، زیر سوال ببرید”.
همین ایده باعث شد که جلوی فتوای برخی آیتاللهها بایستد و در حمایت از بهاییها بگوید: «ضاله و غیرضاله را بگذارید کنار، از این حرفها حقوق شهروندی در نمیآید.» او هر واقعه یا حکم را در زمینهی خودش بررسی میکند و نیازی نمیبیند که به جای استفاده از عقل و دانش خود، یک حکم را به همیشه و اکنون و آینده تعمیم بدهد.
عبدالحمید معصومی نگران جنبههای مثبت دین است که دیگر اعتباری پیش مردم ندارد. جنبهها و کارکردهایی که در هر جامعهای میتواند رحم و مروت را در بین مردم افزایش دهد. او میگوید: «عملکرد ما در این سالها باعث شده که دین صدمات جبران ناپذیری ببیند، صدماتی که یک کافر، یک مشرک، یک مخالف یا بیباور نمیتواند به دین وارد کند. یک بهایی چه خطری برای اسلام دارد؟ آیا کسی میتواند با تبلیغ ایدهی خود باعث شود که من، به مرجع تقلید خودم اقتدا نکنم؟ او در این ویدیو به مردم یادآوری میکند که مملکت، مال آنهاست، مال مردم، نه مال هیچ کس دیگر!
آخرین پرسشی که او در وبسایت شخصی خود پرسیده و به رای گذاشته این است:
چه چیز به انسان ارزش می دهد؟
دین و مذهب
ملیت و نژاد
علم و دانش
ثروت و قدرت
انسانیت»
جناب آقای نوری زاد
سلام
با توجه به فیلتر بودن پایگاه در داخل و سرعت پایین اینترنت،با فیلترشکن هم که وارد سایت می شم فیلم ها قایل دیدن و دریافت نیست.
ممکنه این فیلم ها رو روی سایت های اشتراک ویدئو مثل مدیا فایر،رپیدشیر،فرشیرد یا … بارگذاری کنید؟
اگه شما یا سایر دوستان راه حلّی دارید بفرمایید.
——————
سلام پیمان گرامی
کاش بلد بودم و همین کار را می کردم.
پوزش
.
در خصوص فیلم “هنر زن بودن” نمیشود نوشت، همچنانکه نوریزاد گرامی خود نیز از نوشتن در تفسیر آن پرهیز کرد و تنها رئوس وقایعش را برشمرد. چرا؟ چون فیلم خود شرح و تفسیر است و بیش از آن نیز. احساسات مادرانهای را که هیچ کس بجز با حس مشترک انسانی قادر به درکش نیست چطور میتوان تفسیر کرد یا برآن چیزی افزود؟ و این فیلم بیش از هر چیزی محتوی و رسانای چنین احساسی.
تنها کلامی که میتوان بر آن افزود مقایسهاش هست با وضع مخالفان پیش از انقلاب حکومت. مخالفان پیش از انقلاب حکومت به دو پشتوانه تکیه داشتند: یکی پیشرفت و تکامل ناگزیر انسان و دیگری لزوم ایدئولوژی برای توضیح مبارزه. حالا ما پس از چهل سال میدانیم -و چه بهای گزافی برای این دانستن پرداختهایم- که:
نخست آنکه پیشرفت و تکامل ناگزیر انسان رخ نمیدهد، مگر با رجوع به عقلِ نقادِ بیحریم؛ با پرسشگری و اندیشهٔ بی محدوده؛ کتاب دعا و مفاتیح الجنان شاید جوانی را به ارزان شمردن جان خویش ترغیب کند، اما بدو زندگی نخواهد آموخت مگر در هیئت نواله خوار خرافات دزدان با چراغ.
دوم آنکه مبارزه با بدیها محتاج ایدئولوژی نیست. تنها باید انسان بود و انسانیت را پاس داشت؛ اراده به زیستن داشت و زندگی را حرمت نهاد. عاشقی، مادری، شادی، اندیشه به میل خویش، زیستن به کام خویش … و هر یک از دیگر جلوههای زیستن، مبارزه را بس است.
و کیست که نداند پاسداران جهل را بیش از هر چیز “زیستن و اندیشیدن به میل و کام خویش” میترساند.
سلام بر سید مرتضی و مصلح دانشمندان اسلامی
من تا پیش از این گفتگو به نکته هایی علاقه مند بودم حالا ترس برم داشته از سخنان شما دو بزرگوار که بچه های من حرامزاده اند یا نه؟ بله من اصرار به این دارم که مسلمان باقی بمانم. شوهرم هم مسیحی معتقدی است. بخدا بچه های من گل اند. پاک و ناز و انسان اند. چگونه دلتان می آید آنها را حرام زاده بنامید؟
سلام ساراي گرامي
ماهيچوقت بچه هاي گل شماراحرام زاده نمي دانيم شما اگردرمسلماني خودت مي خواهي باقي بمانيد حكم ازدواج تان رابايستي ازيك اسلام شناس مي پرسيديد. اين كار شماناآگاهانه به عملي اقدام كردن است حال كه چنين مي بيند حكم اسلام چنين است باز راه كاري داردكه ازاسلام شناساني كه مرجعيت دارند ومورداعتماد شماهست بپرسيد.
اين ازاين امااگرشما به صرف اسم مسلمان بودن را مي خواهيد ومقيدبه عمل به احكام آن نداريد ،اين چه مسلماني است كه شماداريد؟
بقول حافظ :ببري مال مسلمان چومالت ببرند//// بانك فريادبرآري كه مسلماني نيست.
شما پيامبررا متهم مي كنيد كه عمل خلاف شرع وعقل انجام داده وليكن به عمل ازدواج خودت توجه نداشته اي كه عمل حرام وممنوعي است حال كه متوجه مي شوي ازلوازم آن ترسناك شده ايد؟
اين چه ربطي به مادارد كه مارا متهم مي كنيد كه شماگفته ايد بچه هاي من حرام زاده است؟
ماكي گفتيم اين حرف را؟
بازازساراي گرامي دعوت مي كنم كه جوياي مسائل مبتلا به خويش باشند اگر مسلمان ماندن واقعي را دوست دارندوگرنه كه هيچ مهم نيست باچه كسي ازدواج كرده باشيد.
ارادتمندهمه نيكان
مصلح
جناب مصلح شما که گفتید، راه حلش را هم می گفتید. ایا با ختنه کردن همسر قضیه برای شما حل است ؟
ایا همان مقدار خونی که از ختنه ریخته می شود کافی است ؟
جناب مصلح، در کامنت فوق گفته ای خانم سارا پیغمبر را به خلاف شرع و عقل متهم! کرده است من از شما و آن ملای دیگر می پرسم مگر شما با این همه تبلیغات پیغمبر را استاد مکارم اخلاق! معرفی نمی کنید مگر شما معتقد نیستید که پیغمبر و امامان شیعه معصوم هستند یعنی هیچ گناهی نمی کنند لطف کنید به من پاسخ دهید آیا همبستر شدن با زنی که شوهرش و پدرش به دست پیغمبر کشته شده اند عملی اخلاقی! است؟ آیا از نظر شما همبستر شدن با یک چنین زنی گناه نیست؟ آیا شما ملاها همبستر شدن با یک چنین زن داغدیده ای را موافق عقل! میدانید که گفته ای پیغمبر را سارا خانم به خلاف عقل متهم! کرده است؟ آیا شما که مدعی عقل هستید می پذیرید که صدها سال بعد یک مسلمان مثل شما کتابی نوشته باشد و در آن گفته باشد که این زن قبلا خوابنما شده است و با رضایت خودش به همسری پیغمبر درآمده است!؟ آیا این ادعاها که دروغ بودنش اظهر من الشمس است را شما به راحتی می پذیرید که زنی به شوهر کشته شده خودش و به پدر کشته شده خودش پشت کند و خاطرخواه قاتل شوهر و پدرش شود!؟ آیا منظور شما از مکارم اخلاق و معصوم بودن تایید کردن این رفتار پیغمبر است!؟ مگر در همین دوره نمی بینید که بتخانه جدیدی بوسیله ملاها تحت عنوان جمکران راه اندازی شده است آن هم بوسیله در خواب دیدن! مگر جلوی همه شما ملاها در شهر قم امام جمعه قم نگفت خامنه ای یا علی گفته و قابله اش هم گفته علی یارت! هنوز هم که این بابا امام جمعه شماست مگر یک چنین دروغی را مسلمانان در مورد دختر قیصر روم نساخته اند که او هم خوابنما شده است تا بعنوان کنیز همسر امام یازدهم شود و نوه قیصر روم برای شما شده است مهدی موعود!؟ تا کی میخواهید این دروغهای شاخدار را به خورد مردم بدهید با هدف خالی کردن جیب مردم!؟ /////////////////
بارها شما و ملا مرتضی این دروغ را که در حوزه علمیه به شما آموزش داده اند را برای توجیه بکار برده اید که اگر زنان را به کنیزی نمی بردند زنان خودشان مورد تاراج قرار می گرفت این ادعا به دو دلیل دروغ است:
دلیل اول: هیچ کشوری به مسلمانان حمله نکرده است تا زنانشان را به اسارت ببرند تنها قوم و خویش های خود پیغمبر بوده اند که هم پیغمبر و هم اهل مکه از یک قبیله بنام قریش بوده اند که آن هم محرک حمله اش ////////////بوده است که نسبت به فامیل خودش به غارت اموال و راهزنی روی آورده است و فامیلهایش هم به ادعای خودشان آمده اند که یتیم ابوطالب را از این گستاخی بر حذر کنند.
دلیل دوم: در هیچ جنگی مسلمانان زن و بچه هایشان به همراهشان نبوده اند که مورد غارت قرار بگیرند اگر شما سراغ دارید معرفی کنید تا ما هم بدانیم! بلکه برعکس این نوامیس دیگران بوده اند که مورد حمله مسلمانان قرار گرفته اند آیا به دلیل اینکه نمی توانید از این عمل غیر اخلاقی غارت نوامیس مردم دفاع کنید عمدا این دروغ ها را در حوزه علمیه می آموزید و خودتان هم میدانید که دارید دروغ می گوئید.
مصلح گرامی
ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند……….
این شعر از سعدی است نه از حافظ
با عرض معذرت
سید مرتضی و مصلح ////////////// دست بردارید وپاک سیرتان را به حال خود بگذارید تا بزندگی توأم باصداقت ٬نجابت و انسانیت خود ادامه دهند سارا خانم بزرگوار شما می توانید از نحوه رفتار این دو به عمق تفگرشان پی ببرید که تا چه انداره زندگی سالم دیگر انسان ها برایشان بی ارزش است به همین دلیله که ما مردم بخت برگشته این سرزمین از دیر باز با ///////////// حاکم بر این دیار لحظه ای بی دغدغه زندکی نکرده ایم وبا وجود مفسدانی مشابه ایشان و تا زمانی اینگونه افراد بر مسند حکومتند مردم ما روی آرامش بخود نخواهند دید
از من به لا قبا به حاج سيد مرتضي:
///////////////////// شما براي اثبات خرافات همش توسل ميكنيد به روايات و خواب. اين كه نشد دين اينكه نشد مذهب. يه كلام درخت و بايد از ميوه اش شناخت. ثمره هر ديني پيروانش هستند. خيلي ساده ،هر ديني پيروانش انسانتر دين بهتر.
بسم الله الرحمن الرحيم
باسلام به سركارخانم سارا ازفرانكفورت
باعرض چاق سلامتي وخوش آمدگوئي به شما براين سايت همه رقمي ورنگارنگي ازحيث عقيدتي وآئيني ازسكولار وملحد وبي دين وازدروغ پردازان بي چشم ورووهردمبيل بافان چاخانهاي شاخدار ؛ وازفيلسوف نماهاي رنگارنگ برهانجو وبرهان ناپذير گرفته تامسلمانان كجفهم ؛
وازشيعه هردودوره اش خراب گشته برسرش وهردوره اش برافراط وتفريط گذشته ومي گذرد؛وتامسلمان سني وشيعه درست معتقد وتا اسلام شناسي پژوهشگرو پرتلاش وخستگي ناپذير ومجتهدعالي مقامي همانند آقاسيدمرتضي دامت بركاته؛ كه اين بزرگواران باعقائد وسليقه ها ودريافت هاي گوناگون ازاسلام كه همگي برتلون ورنگارنگي اين سايت آزادازهرقيد وبند واخلاق وادب برزيبائي آن صدچندان افزوده است چنانكه شماراازآلمان بسوي خودمتوجه كرد كه عقده هايتان رادراينجا بريزيد.
باهمه اين مقدمه بازبه شما سلام عرض مي كنم وهمچنين به ديگرناظران مكرم ومحترم هم سلامي ازدل وجان دارم بخصوص برآقاي نوري زادي كه گذشته اش تباه گشته ودرافراط گذشته وحال فعلي اش هم درحال تفريط مي گذردباتوجه به نوشته خويش درپست گذشته ،وآينده اش هم معلوم نيست كه چگونه برآيدواما من آرزودارم كه آينده اش چنانكه خودازآن گاهي دم مي زند به كمال عقلگرائي به پيوندد وازتخريب وتخرب خويش وخانواده اش دست بردارد ودرصراط مستقيم حركت كندوازظلم ستيزي عاقلانه، آني غافل نباشد؛وشفاي عاجل وي را ازخداوندشافي وافي مسألت دارم.
واماشما سركارخانم سارا متخصص بي هوشي همه كامنت هاوگفتگوهاي نوشتاري شمارا با آية الله آقاسيدمرتضي- دام مجده وعزه- خواندم ومرور كردم وليكن درآخرين كامنت شمارا عصباني يافتم.
ساراي محترم شماايرادي برپيامبراكرم اسلام –ص-گرفته بوديدكه دركتاب فروغ ابديت ويادرجاي ديگرخوانده وياشنيده بوديدكه پيامبر-ص-بعدازجنگ خيبرباصفيه اسيرازدواج وداغ داغ باوي همبسترشد واين مسأله ازصفات پيامبري كه بايدالگوي ديگران باشد،به دوراست وباعقل شما سازگاري ندارد.
اين همه ايرادشما بود. وآقاسيدمرتضي ازشما منبع اين گزارش را خواستندكه شما طفره رفتيد.
اما خودش بطورگسترده ازتواريخ متعدد وصحيح بخاري باتوضيحات مستدل براي شما وناظران گرام ازمنابع دست اول سنداين قضيه را آوردند كه خلاصه اش چنين بود:
بله درجنگ خيبر صفيه ازاسرا بود ودرتقسيم غنائم سهم پيامبرشد وبراي او پيشنهاد دردين خودماندن وياآزادشدن وازدواج باپيامبررا به اودادند؛واوهم درقبال آزادي اش كه مهرش باشدباازدواج نبي اكرم راضي شد وبارضايت باطني وقلبي پذيرفت.وحكم قضيه را هم آقاسيدمرتضي بيان فرمودند كه حكم عده كنيز، اسيرفارغ شدن ازاولين حيض اواست كه اودرحال اسارت حائضه بود وبعدازتمام شدن حيض اين ازدواج انجام شد. وبراي ديگران نيزهمين حكم جاري است.
حالا ايراد اصلي واساسي شما چيست؟ كه باعقل شما نامتناسب است.
مگرعقل شماي فقط معيارو حجت ودليل عقلي بودن يك مسأله است؟
البته نه چنين است بلكه معيار عقلي درهرمسأله باهمه جوانبش ،عقل عقلاي عالم وجهان است نه عقل ناقص يك زن.
باعطف به اينكه درآن زمان درجنگها همين رويه وسنت در اسيرگرفتن بنحو كنيز وبرده براي هردوطرف متخاصم همين گونه بوده است؛اگرآنان هم برمسلمانان غالب مي شدند ،به همين نحوعمل مي كردند.
والآن هم اگرداعشيان برشما ويابرديگراقوام پيروزشوند همين كاررا مي كنند اگرقوانين بين المللي حاكم برزمانه فعلي جلوآن رانگيرد وممنوع نباشد.
هرچندآمريكائي ها وارتش ناتوبدترازاين داعشي هاعمل كردند بااسيران عراقي وافقاني درزندان هاي ابوغريب وگوآنتانامو.وازاين طرف هرچند داعيه حقوق بشر وقوانين اسراي جنگي رادارندامامتاسفانه آن رازيرپا گذاشتند وبه انسانيت اسراي جنگي موردادعاي شما وخودشان هم پشيزي ارزش قائل نشدند وازهرجنايتي برانسان اسيرفروگذاري نكردند.
واما درمورد ازدواج شماي مسلمان بايك مسيحي كه خودتان بيان كرده ايد؛حكمش همان است كه آقاسيدمرتضي بيان فرمودندواين ازدواج باطل است. واين مسأله را خودتان مي توانيد ازرساله هاي احكام مراجع تلقيدشيعه جستجوكنيد وبه دست آوريد،مگراينكه شماازمسلماني انصراف داده ومرتدوكافرشده باشيد آنوقت اين ازدواج صحيح است .
ومنظور آقاسيدمرتضي هيچوقت قصدتوهين به شما وبچه هايتان نبوده است كه بگويد شما زناكاريد وبچه هاي تان ولدزناوحرام زاده. اين لازمه را خودتان نتيجه گيري كرده ايدوعصباني شده وبرايشان تاخته ايدونواخته ايد. واين به نظر من دورازانصاف وعقل سليم عقلاي عالم بود.
ارادتمند همه نيكان
مصلح
سلام مصلح
خداییش این رضایت قلبی و باطنی را از کجا فهمیدی؟
دوما این عقل عقلای عالم ملاکش چیه و چطور فهمیدی که این عقل عقلای عالم تملک جنسی زن اسیر را به عنوان سهمیه و غنیمت قبول داره؟ سهمیه؟غنیمت؟بابا این صفیه خانوم انسان بوده ها ؛ جنس نبوده ها؟مال نبوده ها؟ این آق مرتضی هم یا از اول سوال را نفهمیده یا خودش رو به کوچه علی چپ زده . سوال کننده میگه کل این نکاح سر پایی در شأن یک پیغمبر نیست و ایشون ذر جواب سوال برون دینی صغرا کبرا می چینه که طرف حیض نبوده پس ازدواجش شرعیه . واحیرتا!!!واعجبا!!!این خانم محترم روی عقلی بودن عمل سوال داره ، آق مرتضی میگه شرعی بوده .واقعا که !!
سوما کی به شماها گفته که عقل زن ناقصه ؟یعنی عقل تو از عقل آگاتاکریستی بیشتره؟
چهارما عقل عقلای عالم واسه ازدواج هم امتحان عقیدتی گذاشته؟کی و کجا؟ میشه شما یه قدری کلی نبافی ودقیقا بگی این عقلای عالم کجا تشریف دارن؟ میشه بگی کجای حرف سارا خانم غلطه ؟ البته عقلا نه شرعا
عزت مستدام
جناب ناشناس سلام ودرود
جواب شمارا درآخرين كامنت من خطاب به ساراخانم بگونه تمثيل براي ايشان وشماها تصويرفرضي كردده وداده ام به آنجا مراجعه بفرمائيد لطفا .
وديگراينكه رضايت قلبي صفيه را ازهمان خبري كه اسارت وازدواج اورا خبر مي دهد وحكايت ميكند،همان خبرهاي تاريخي آن دوران است كهحكايت وروايت مي كنندكه پيامبراورا مخير بين اينكه دردين خودباقي بماند ويااسلام راقبول كند وبااوازدوج نمايد وآزاديش مهراوباشد .
لطفا ازنو وجديدا به اخباروتاريخي كه مفصلا جناب آقاسيدمرتضي ازچندسيره نويس وتاريخ نگار وصحيح بخاري عين مكتوب شانرا براي همگان ،آنهاراكپي كردند وآوردند ملاحظه بفرمائيددرپست پيشين.
اميدهست كه مراجعه بفرمائيد واگربگوئيد اين استنادرضايت قلبي وي دروغ است ،پس همه داستان هم دروغ است من كه آنجانبودم كه ببينم وبدانم كدام راست وكدام دروغ است.
وازاينكه من درآنجاودرآن واقعه نبودم مرا عفو مي فرمائيد چون وجودنداشتم.
بلكه همه اطلاعات بنده وشماوديگران ازكتب تاريخ نگاران وواقعه نگاران آن دورانست نه بيش ازاين وشما خودتان مي توانيد به آن كتب مراجعه بفرمائيد اماگزينشي به نفع سخن خويش همانندبرخي ها مصادره بمطلوب خويش نفرمائيد كه بعدا آقاسيدمرتضي -دامت بركاته- دروغتان را فاش نكند.
باتشكرازگوشزدها وراهنمائي هاي شماوباسپاس فراوان.
مصلح
سلام جناب مصلح
شما از كجا فهميديد عقل زنان ناقص است؟
نكند با استناد به نهج البلاغه چنين سخن نادرستي را مطرح كرده ايد!
اگر چنين است بسيار متاسفم. اين سخن هيچ پايه و مايه علمي ندارد.
سید مرتضی عزیز
شما سه موضوع را در یک کامنت پیش کشیده اید . لطفا اگر ممکن است آن پرسش را که به نظر شما مهمتر است مطرح کنید تا به نتیجه برسیم.
موفق باشید . این دومین بار است که این مطالب را نوشتم دفعه اول 25 اکتبر 2015 بود
نزدیک به 37 ساله همه جور دعا و عزاداری و ناله و نفرین کردیم هشت سال با نصف دنیا جنگیدیم و ده _ دوازده ساله در تحریم بودیم که همه کاغذ پاره ای بیش نبودند ، چه حکمتی است که همه دنیا پیشرفت کردند ، ترکیه قطب صنعتی میشه دبی لاس وگاس میشه کره جنوبی بازار اتومبیل آمریکا را مال خودش میکنه و قطر ثروتمندترین کشور دنیا میشه ما که موقعیتمان بهتر از این کشورها بود از سومالی و بنگلادش فقیرتر میشیم ، یه جای کار ما درست نیست .
یا دعاها را عوضی میخوانیم – یا دعای عوضی میخوانیم – یا با عوضی ها دعا میخوانیم – یا عوضی ها برایمان دعا میخوانند – یا عوضمان کرده اند که برای دیگران دعا بخوانیم یا جای عوضی زندگی میکنیم یا سران مملکت عوضی هستند.
باز خدا را شکر که مثل هندو ها گاو پرست نیستیم فقط اختیار مملکتمان دادیم دست آنها
از ميان خبرهاى تابناك:
روايت تكان دهندهء آيت الله محسن غرويان از زيرزمين تفتيش عقايد موسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى
– ما كه بعد از ديدن به خاك افتادن و پابوسى رييس اين موسسه از رهبر، ديگر از هيچ خبرى راجع به اين موسسه تكان نمى خوريم.
به گفته دكتر جوزف پاول، محققان دانشگاه كويينزلند استرالیا حدود 1500 ژن مرتبط با افزایش سن را کشف کردهاند که میتواند منجر به پیشگیری و بهبود درمان بیماریهای مرتبط با پیری شود.
– دكتر جوزف پاول، نمى خواستم نااميدتان كنم اما اين ژنها را محققى از جهان اسلام به نام پروفسور احمد جنتى قبلاً كشف كرده اند.
عضو کمیسیون اقتصادی مجلس: برگههای سهام عدالت، فقط کاغذ پاره است.
– چه جالب. درست مثل قطعنامه هاى شوراى امنيت بر عليه جمهورى اسلامى. حالا فقط مانده كه آنقدر سهام عدالت صادر كنند كه عدالت دونشان مثل قطعنامه دون سازمان ملل پاره شود.
خنثى سازى حمله داعش به حرمين عسگريين
– خدا را شكر وگرنه ممكن بود داعشيان كه شيعيان را كافر مى دانند، زنان و دختران زائر شيعه را بعد از حيضه واحده، بعنوان ملك يمين تزويج كنند.
دپوی زباله در جنگلهای مازندران به ویژه در غرب استان حدود 25 سال است به یکی از معضلات جدی محیط زیست تبدیل شده است.
– نگران نباشيد. با نابودى روزافزون جنگلها و تصميماتى چون تصميم اخير دولت براى احداث سد در گيلان با تخريب صد هكتار از جنگلهاى هيركانى گيلان با قدمت چهل ميليون سال كه قرار بوده در فهرست ميراث حهانى يونسكو ثبت شوند، بزودى معضلى به نام جنگلهاى شمال به كلى حل خواهد شد و مى توان زباله ها را با خيال راحت در زمينهاى باير شمال دپو كرد.
قائم مقام ستاد مبارزه با مواد مخدر: تهران به مرکز ویژه “نوزادان معتاد” نیاز دارد
– به گمانم ايشان تازه كار و ناشى است كه به جاى پاك كردن صورت مسأله، با اين حرفها آب به آسياب تبليغات دشمن ميريزد.
مناسك حج با تكنولوژى همراه مى شود
– گمان كنم براى له نشدن زير جرثقيل و دست و پاى ديگر زائران، چاره اى نباشد جز نشستن در هتل و طواف و سعى صفا و مروه و رمى جمرات از طريق سيمولاتور كامپيوترى.
مشاور و دبیر شورای عالی برنامهریزی راهبردی سازمان تامین اجتماعی: در آمار 940 هزار کودک ازدواج کرده از سال 85 ثبت شده است که 890 هزار نفر آنان دختر بودند. آمار 20 هزار نفری ازدواج دختران 10 تا 14 ساله افزايش يافت و در سال 93 به 40 هزار و 404 نفر رسید. آمار ازدواج کودکان زیر 14 سال از 10 سال پیش پنهان شده است. کودک با ازدواج وارد چرخه ای میشود که از نظر فردی کودکی و شادی او را از بین میبرد و این به پیری جسمی، جنسی، روحی و روانی میانجامد.
– اين هم از ادعا هاى معاندين است. از كجا معلوم كه اينها واقعاً در اين سنين بوده اند؟ اصلاً از كجا معلوم خودشان مايل به اين امر نبوده اند و شريك زندگى آينده شان را در خواب نديده بوده اند؟
معاون دانشجویی دانشگاه تهران از ساخت یک خوابگاه جدید در کوی دانشگاه خبر داد.
– فقط يادشان باشد گاوصندوقهايى در خوابگاه جديد براى ريش تراشهاى دانشجويان تعبيه كنند تا خداى نكرده در حملات احتمالى آتى برادران، مانند گذشته ريش تراشى مفقود نشود.
برگزارى ختم ميليونى در بعضى مساجد با هزینههایی که خود به تنهایی با خرج چند جشن عروسی برابری میکند
– حتماً در زندگى ختم روزگار بوده اند كه مى توانند بعد از مردن ختم ميليونى داشته باشند.
مسقط ميانجى بشار اسد و مخالفانش مى شود
– لابد با دعوت همه طرفين دعوا به صرف شيرينى مسقطى!
با درود بر شما آقای نوری زاد . انشاءلله درد جسمانی تان التیام و برطرف گردیده باشد . فکر میکنم که خداوند باریتعالی شما را برای مردم رنجدیده این کشور برگزیده باشد تا بتوانید تا حدودی بر زخم آنان التیام آورید . با این ظلم هایی که در کشور میشود و علمای بلاد و بزرگان و مقامات عالیه هم حتما” در جریان این جنایات و خباثت ها در کشور هستند ولی همگی اشان مانند آن ” قورباغه ای ” شده اند که در طشت آب بوده و به مرور زمان و کم کم به جوش آمده و ” قورباغه ” دیگر گرمای آب جوش را نمی فهمد و در آب جوش می سوزد ولی از آب به بیرون نمی جهد ( اگر قورباغه ای را مستقیما” به آب جوش بیاندازند ، بلافاصله از آب به بیرون می جهد، چون تحمل آب جوش را ندارد) . میگویم آنقدر نظام !! جمهوری اسلامی از ابتدای تأسیس تاکنون ، چنان تغییر رویه و انحراف و دچار دگردیسی شده که اگر بر فرض کسانی مانند آیت الله مطهری ، طالقانی ، بهشتی ، شهید رجایی و … که اول انقلاب را درک کرده اند ، سر از خاک زمین برآورند و شما آقای نوری زاد پرونده جنایات اینان را در برابرشان قرار دهید ، خواهند گفت : برادر نوری زاد با ما شوخی نفرمایید . این گزارش شما متعلق به افراد و کشور اسلامی ایران نیست بلکه شما گزارشی از یک ” فرقه ضاله ” و یا یک ” مرام و دینی جدید ” برایمان آورده اید!
آقای نوری زاد عزیز
دمتان گرم که
جیغ من
را بزرگ می دارید،
زنده باشید
ما معطل چه هستیم
سلام خدمت همه عزیزان
همچنین سارا خانم از فرانکفورت
سارا خانم حرفهای شما هم کم ترسناک نیست من جای آقا مرتضی ترسیدم ‘ همانگونه که خود اشاره کردید شرایط گفتگوی آزاد مهیا نیست ‘ بنده ‘ شما ‘ و بسیاری از دوستانی که در این سایت قلم میزنند گوشهای از وقت خود را به این کار مصروف داشتهایم’ هر کدام از ما باوری داریم و بدون اینکه خود بدانیم تعصباتی نیز نسبت به عقایدمان داریم ‘ ولی چنانچه به مواردی برخوریم که صحت عقایدمان متزلزل گردد و برای ما قابل دفاع نباشد ‘ شاید از بخشی از عقایدمان بگذریم و عقاید جدیدی را جایگزین کنیم ‘ در صورت چنین پیش آمدی ‘ ما همچنان به زندگی خود ادامه میدهیم کارمان را داریم دوستانمان را داریم مجبور به ترک محل اقامتمان نیستیم ‘ خلاصه اینکه در زندگی روزمره ما آب از آب تکان نمیخورد ‘ و ما همچنان به راه خود ادامه میدهیم ”’ حال شما تصور کنید این حاج مرتضی ما ناگهان متوجه شود که سخت در گمراهی بوده و آنچه او به عنوان یک دین عرضه میکرده فرقه گمراهی ست مثل هزاران فرقه دیگری که خود او امروز با فاصله زمانی به وضوح جهل آنها را مشاهده میکند و از خود میپرسد ‘ چطور امکان دارد این بزرگان اینچنین به ورطه گمراهی افتاده باشند ”
حال تصور کنید روزی که مرتضی ما به چنین نتیجهای برسد چه بلایی بر سر خودش و خانواده و طایفه و دودمانش خواهد آمد ‘ فرض کنید او تشخیص دهد که حضرت محمد به مصلحت مطالبی را در قالب دین به مردمان زمان خود عرضه کرده’ او نه غیب میدانسته و نه معصوم بوده” و بسیاری از تصمیماتش مربوط به همان دوران بوده و بس ” حال شما خود را جای او بگذار ‘ روزی که او عقایدش را آشکار کند از شغلش گرفته تا عیالش که بر او حرام خواهد شد همه بر باد فنا خواهد بود ‘ از دوستانش که به دشمن تبدیل میشوند گرفته تا طرد کامل خانوادگی و در بهترین حالت ترک دیار او از هستی ساقط میشود ”’ خلاصه او پودر میشود ””””’!
شرایط او مثل کسیست که شمشیری زیر گلوی خود و خانواده اش گذاشتهاند و اگر دست از پا خطا کند همه را گردن میزنند ” تصور اینکه او در این شرایط کوچکترین فرصتی برای تحلیل عقایدش داشته باشد ناممکن است ” ما میدانیم که بزرگترین شرط قضاوت برای ما انسانها بی طرفیست ” مرتضی ما هر چه باشد از ملا و مفتی گرفته تا عالم و دانشمند ” یک چیز نمیتواند باشد و آن بیطرف بودن است ”
البته همه انسانها به مراتب دارای غرض و مرضند و خود نمیتوانند قاضی مناسبی برای قضاوت در مورد خود باشند ” تنها راهی که برای ما میماند همان نتیجه عملمان است که میتواند اخطاری به ما باشد که دست از عقاید باطل مان بشوییم ” تاریخ اسلام بزرگترین سند بطلان فهم آنان از اسلام است ” بیخود نیست که مسلمانان سوراخ دعا را گم کردهاند ‘ وضعیت حاضر ما به قدری روشن و واضح است که جایی برای مجادله باقی نمیگذرد و تا زمانی که ما همچنان بر این انحراف پای میفشاریم ‘ هیچگونه گشایشی در کار نخواهد بود ” کسی که هویتش ‘ درآمدش ‘ منزلت و شخصیت اجتماعیش ‘ وابسته به عقاید و باورهایش است نمیتواند قضاوت معقولی نسبت به واقع تاریخی داشته باشد ‘ وگرنه از این گونه موارد که شما به یکی از آنها اشاره کردید بسیارند ‘ از داستان قدیر خم گرفته که هزاران نفر آنجا بودهاند و با گوش خود شنیده اند ولی باز ارزشی برای حرف پیامبر خود قائل نبودهاند و بر سر خلافت علی دبه کردهاند تا بهترین یاران پیامبر که معجزات او را طبق روایات جعلی دیدهاند و همچنان حرف او را به هیچ شمردهاند ”
ما در این سی و هفت سال به وضوح دیدیم که چگونه دروغ و تزویر غلبه مطلق داشت و خوبان یکی بعد از دیگری حذف شدند و یا کنار کشیدند ‘ ما یاوه گویانی دیدیم که در صدد معجزه سازی برای همین جناب خامنهای بودند و اگر تو دهنی دریافت نمیکردند امروز در کتب مدارس به عنوان معجزه قرن به خورد بچه های ما میدادند ‘ اصولاً آخوند جماعت تاریخ را نه از منظر وقایع پیش آمده ”’ بلکه فقط و فقط به عنوان ابزاری برای استحکام عقاید و ایمان مینگارد .
مطمئن باشید که جوابهای این دانشمند بزرگ جناب مرتضی برای قانع کردن بنده و شما نیست ‘ این استاد در اصل برای کسانی مینویسد که در دام تعصب اسیرند و هنوز از خودی ها هستند’ ولی همچنان کرکره دکان عقلشان کمی بالاست و هنوز کنجکاوند و گه گداری سری به این گونه سایتها میزنند ” سبک نوشتههای مرتضی ما بیشتر برای کوبیدن و مرعوب کردن خصم است ‘ مثل بیشتر آخوندهای منبری هر گاه به بکس و باد میفتد چند جمله عربی هم ضمیمه استدلالات خود میکند ” با اینکه به خوبی میداند که نود و نه درصد خوانندگان عربی نمیدانند ””’ او میداند که بسیاری از بچههای سپاه و اطلاعات هم به این سایت سری میزنند و به طور حتم جوابهای او به شبهات را هم میخوانند ‘ شگرد او این است که همیشه از میان سوالات تعدادی را انتخاب میکند که فرصت جولان دارد ” با گرفتن غلط دیکته و به کارگیری کلماتی قلمبه فقط و فقط یک منظور را دنبال میکند و آن این است که خوانندگان ولایت مدار چنان مرعوب کلمات او شوند که آن مقدار از کرکره عقل که هنوز بالاست را ببندند و مقلد مطیعی برای آنها باشند مقلد را چه به این حرفها ‘ مرتضی ما در بهترین حالت به مصلحت رسیده است ‘ این به این معناست که حتی اگر این خانم حق داشته باشد ولی مصلحت حکم دیگری دارد ‘ و وای به روزی که ما بخواهیم در یکی از این گونه موارد کوتاه بیاییم ‘ اگر ما چنین کنیم راه برای بسیاری از انتقادات باز میشود ‘ و ایمان مردم به خطر میوفتد ‘ داستان امام حسین و واقعه عاشورا هم از همین نوع حکایتهاست ‘ احمد قابل که از شاگردان آیتالله منتظری بوده و خدا او را رحمت کند ‘ در یکی از سخنرانیهایش به داستان عاشورا و جعلیاتی که صدها سال است به وسیله آخوندها ترویج شده اشاره میکند ‘ او در همان سخنرانی خدا را شاهد میگیرد که این مسله را با بسیاری از آیات اعظم در میان گذاشته و آنها مثل همیشه مصلحت ندانسته اند که حقیقت را در مورد این واقعه با مردم در میان بگذارند .متاسفانه منافع آخوند جماعت با جهل و فقر و فلاکت مردم گره خورده ‘ هر چقدر مردم مرفه تر و باسوادتر آخوند جماعت بیکارتر و بی منزلت تر
وگرنه در دنیای امروز با این امکانات ارتباطی چه نیازی ست به تعلیم صدها هزار آخوند ‘ آن هم آخوندهایی که درس طلبگی که چه عرض کنم ‘ درس طلبکار بودن از مردم خواندهاند
اگر خدایی هست ‘ که هست ‘ اگر پیغمبری هست ‘ که هست ‘ اگر دینی هست ‘ که هست ‘ اگر اهل بیتی هست ‘که هست ‘ اگر تمام علوم دنیا در قرآن و مکتب اهل بیت هست ‘ که هست ‘ اگر آخوند جماعت نمایده خدا هست ‘ که هست ‘ اگر این دنیا فقط برای آباد کردن آخرت هست ‘ که هست ‘ مگر ما مغز خر خوده ایم که جوانانمان را علاف یادگیری علومی کردهایم که نه از اهل بیتند و نه بر ما واجب شده اند ‘ پس در دانشگاه ها را گل بگیریم ” علم واقعی همان معارف دینیست و بس ‘ وقتی یک قطره اشک در سوگ حسین ثوابش و برداشتش در آخرت چنان است که اگر تمام درختان قلم شوند و تمام دریاها مرکب شوند در نوشتن این ثواب کم بیاورند ‘ مگر ما دیوانه ایم که ایام سوگواری امام حسین را به جای یک هفته محدود کنیم ‘ مگر احتیاجات واقعی ما بیش از یک قرص نان و چند خرماست ‘ ما اگر در هر محلهای یک مسجد بسازیم و تک تک خانوادهها را به نماز جماعت آن هم صبح زود فرا بخوانیم ‘ میدانید صوابش چقدر است ‘ البته من دقیقاً محاسبه نکردهام ولی به یقین میدانم که با نمازی که بی حال تک و تنها خوانده شود فرقش زمین تا زیرزمین است ” ما احتیاج به یک رفرم اسلامی داریم ” ما منافع بی شمار نماز جماعت و سوگواریهای امامانمان را رها کردهایم و چنان در مسائل دنیوی و رفع احتیاجات غرق شدهایم که انگار آخرتی نیست ”” ‘ چه اشکال دارد تمام سال مردم برای امام حسین عزاداری کنند و صواب ببرند .
شک ندارم که عدهای سست ایمان بر من خرده خواهند گرفت و این روش را افراط خواهند نامید ”’ من مطمئنم که اولین معترض ما همین جناب دانشمند بزرگ آقا مرتضی خودمان است ‘ او این برنامه ما را افراط خواهد دانست و خواهد گفت هر چیز حساب و کتابی دارد ‘ خدا امر کرده که ما به دنبال علم نافع باشیم ” مسلمانان باید علم امروز را فرا بگیرند و به مدرنترین سلاحهای امروز مجهز گردند ‘ ما حتی در این مورد آیاتی در قرآن داریم ‘ وگرنه کفار بر ما غلبه می یابند ‘ این درست نیست که مسلمانان در فقر به سر برند و محتاج کفار باشند ‘ ما باید زندگی دنیوی خود را سامان دهیم ‘ خداوند نعمتهای دنیا را هم برای استفاده ما آفریده ‘ البته استفاده حلال خلاصه او رفرنس ها و روایت ها رو خواهد کرد نشان خواهد داد که اسلام بیشترین اهمیت را به زندگی مردم داده ‘ هم زندگی مادی و هم زندگی معنوی ”””””””””
با خود فکر کردم یعنی مشکل ما نداشتن چنین دانشمندان خبره ای بوده که ما ایرانیان به این روزگار گرفتار آمدیم ” آیا ما کمبود فقه و فقیه داشتیم که چنین خار و ذلیل شدهایم که سی و هفت سال تو دهنی میخوریم و بعد جشن پیروزی میگیریم ” جامعه ما که هزار بار در زمان صفویه و قاجار فقاهتی تر از امروز بوده ” عکسهای دوران قاجار را دیدهاید؟ که هیچ تفاوتی با افغانستان دوران طالبان ندارد ‘ زنها با برقه میگشتند و مردان لباس سنتی اسلامی به تن داشتند ‘ زیارت قبور میرفتند و بزرگترین آرزویشان این بود که جسدشان بعد از مرگ در کربلا دفن شود و چه پولهایی که در همان شرایط فقر و تنگدستی هموطنانشان خرج کفن و دفن اجسادشان در کربلا نمیکردند
واقعا شرم و حیا ندارند این جماعتی که صدها سال است خود را هدایتگر این مردم میدانند ” شما چند کتاب انتقادی از این جماعت میشناسید ‘ که نقش خود در این فلاکت و عقب ماندگی را به عهده گرفته باشد و راهکار مناسبی ارائه داده باشد ‘ جز معدود کسانی که آنها هم به تیر غیب فقهای زمان خود گرفتار شدند ‘ چه کسی را میشناسید ‘ همین جناب حاج مرتضی خودمان دو سالی هست که در این سایت قلم میزند ” کدام مقاله انتقادی و آسیب شناسی از این دانشمند بزرگ دیدهاید ‘ آن هم در شرایطی که مسلمانان هر کدام قرآن به دست در مقابل هم صف آرایی کرده و اگر قدرتش را داشته باشند تمام رقبای خود را به نام اسلام واقعی و خالص از صحنه روزگار محو میکنند ” تمام وقایع این چند صد سال گذشته و مخصوصاً وقایع بعد از انقلاب تماماً نشان از گمراهی و جهالت و خودبزرگ بینی روحانیت دارد
با سیستمی که به وجود آوردهاند اول با نام خدا و در مقایسه با او مفلس فقیر و بی شخصیت تولید میکنند و سپس به او میگویند بیا شخصیت و هویت تو نزد من است ” شرطش این است که گوسفند باشی ” مقلد بدبخت از همه جا بیخبر برای یک لقمه شخصیت و دو سیخ کوبیده روحش را به آنها میفروشد ” در اصل معادله آسانیست ”’ آنچه انسانها را به حرکت وا میدارد منافع است و منافع است و باز منافع ‘ و آنچه انسان از آن زیاد دارد طمع است و طمع و باز طمع ‘ این منافع همیشه مادی نیست قدرت و شخصییت یکی از جذابترین اشکال منافع است جذابیت آن به حدیست که حتی میتوان در راهش از جان نیز گذشت ” صدها سال است که در مورد عاشورا به مردم دروغ میگویند ” مراسم عاشورا و تمام خودزنی ها و خون ریختن ها یکی از بزرگترین عوامل خشونت در کشور ما هستند اینها خیال میکنند که با این مراسم عشق به حقیقت و تنفر از ظلم را در غالب امام حسین و یزید در میان مردمان زنده نگاه میدارند ولی غافل از اینند که هر کس خود را حسینی و مخالف خود را یزیدی برآورد میکند ” مردم به گونهای تربیت میشوند که انگار به دنبال قاتل اند و به محض اختلاف با کسی فورا خود را در قالب حسین و طرف مقابل را یزیدی به حساب می آورند و راه را برای انتقام شرعی باز میکنند ” بی خود نیست که ما ایرانیان در انجام کارهای جمعی اینقدر ناتوانیم ‘ بی خود نیست جناب خامنهای هیچ کلمهای را به اندازه دشمن به کار نبرده ” و همیشه از همان ابتدای سخنانش به مخالفان خود هم دشمن میگوید ”
حال شما پیدا کنید یزید را ””””’
راستی دوست گرامی آقا مرتضی ” چرا وقتی آقای نوریزاد ملاها را به باد انتقاد میگیرد و کشور ما را کشوری ملا زده میخواند و آنها را دزد و جاهل و غاصب میخواند شما برنمی آشوبی و خردهای به او نمیگیری ولی چنانچه بنده و یا آنیتا خانم و یا دوستان دیگری که با ادب انتقاد میکنند واقعیتهای را مطرح کنیم فورا جوش می آوری و غلط دیکته میگیری ؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
امیدوارم خدا هم بداند که شما معذوری ‘
خدا همه ما را شفا دهد
جناب عرفانیان سلام و درود
احسنت منبر خوبی رفتید ،اما غیر از کلمه “غدیر” که آن را باشتباه قدیر نوشتی ،یک اشتباه مهلک در مورد نوشتن و بحث های من مرتکب شدی ،نه عزیز من ،من اینجا اتفاقا برای رفع اشتباهات و غلط های فکری شما و دوستانتان می نویسم ،باور کن از این جهت کاملا در اشتباه هستی اگر گمان میکنی مخاطب نوشته من اینجا کسانی یا گروههایی هستند که نام بردی ،من گمان نمی کنم این سایت (با اینکه برای صاحب آن احترام قائلم) اینقدر ها مورد توجه متدینان یا آنهای دیگر که از آنها نام بردی باشد ،دلیل آن هم روشن است هم کثرت نوشته های این چنینی مثل نوشته های خودت و اینکه اکثریت قریب به اتفاق کامنت گذاران اینجا افرادی هستند که اولا با انقلاب اسلامی ایران و جمهوری اسلامی ایران مخالفند و از آن کینه دارند ،و ثانیا یا اصلا از اول متدین به اسلام نبوده اند اعم از زرتشتی و بهائی و غیر اینها ،و یا اینکه بهر علتی مثل نا آگاهی به تاریخ دقیق اسلام و احکام اسلام و بنیادهای آن و فقدان تحصیلات یا مطالعه کافی در صدر و ساقه دین اسلام و بنیادهای اعتقادی شیعه و فقه شیعه ،دین و دیانت خود را در اثر شبهات واهی ناشی از رسانه های جدید اعم از ماهواره و شبکه اینترنت و کتابهای مسموم نویسندگان مزدور یا بیسواد ،بباد داده اند و با کاربرد الفاظ مبهمی مثل انسانیت و عقلانیت و معنویت و تقلید از هر آنچیزی که در غرب بنام عقل خودسالار نامیده می شود و لزوم نقد همه چیز، جز انگیزه ها و تمایلات و ریشه های اخلاقی و معلومات ناقص خود ،گمان می کنید و گمان می کنند که بترقیات علمی شگرفی راه یافته و بقول خودتان بسیار مدرن گشته اید.
و هم نحوه امتیاز دادن ها در ذیل کامنت ها که برای من اصلا ارزش و قیمتی هم ندارد ،حتی به سلام و احوالپرسی دو محقق دینی که اینجا با هم آشنا شده اند نیز رای منفی داده ،از آنطرف هرکس هرچه در خصوص دین و بنیادهای دین و پیامبر اسلام و قرآن کریم و اهلبیت پیامبر گفت بی آنکه تامل کنند غلط است یا درست است به آن امتیاز عالی می دهند و حتی از فحاشی ها و تهمت ها حمایت می کنند ،همه این قرائن دلیل روشنی بر بطلان این حدس شماست که اینجا شدیدا مورد توجه متدینان یا بچه مذهبی ها باشد ،البته حرکت در اینترنت و وبگردی در فضای شبکه جهانی برای همه آزاد است و هرکس می تواند متناوبا به هر سایتی مراجعه کند و مطالب آن را ببیند ،اینجا هم ممکن است گهگاه متدینانی بیایند و مطلب بخوانند اما اگر حدس شما حدس درستی بود قاعدتا باید همیشه امتیازات مثبت مربوط به مطالب من و دوست و برادر محقق گرامی آقای مصلح سلمه الله از امتیازات نوشته های مغلوط و از اساس اشتباه عرفانیان بیشتر باشد و چون چنین نیست بنابر این نتیجه طبیعی این است که اینجا اطراف جناب نوریزاد مسلمان شیعه جهادی سابق این کشور را گروهی ضد دین ،ضد انقلاب ،و افرادی که دچار اعوجاجات فکری و علمی و دینی هستند را احاطه کرده اند،برخی از آنها ممکن است بهر علتی در خارج از کشور باشند و از آنجا برای حرکت های مدنی اعتراضی ایشان نسبت به برخی کجیها در این کشور فقط هورا می کشند ،برخی از آنها هم که در ایران هستند نیز باز شجاعت همراهی با ایشان را که ندارند ،و شجاعت آنان صرفا منحصر در این است که برای ایشان اینجا هورا بکشند ،و به اعتقادات و بنیادهای اسلامی مردم ایران فحاشی کنند ،بی آنکه شهامت و جسارت همراهی با ایشان را داشته باشند و بسیاری از آنها هنرشان در این سایت فقط این است که زیر نام “ناشناس” ضمن ابراز بیسوادی های خویش ،فقط به دین اسلام و مذهب شیعه و پیامبر اسلام و قرآن کریم توهین و فحاشی کنند و اگر طلبه ای و محققی خواست پرده بالا زده اغلاط و بنیادهای غرض آلود فکری آنان و بیسوادی ها و قلت مطالعه آنان را آشکار کند ،با انواع و اقسام ترفند ها و شانتاژهای تبلیغاتی و غیر اخلاقی و بدزبانی های غیر انسانی او را از هدف خویش که رسوا کننده اغراض سوء آنان است منصرف کنند ،که البته کور خوانده اند و کور خوانده اید ،خدای متعالی جهان را شاهد می گیرم و اینرا قبلا گفته ام که بودن من در این سایت نه ناشی از هدفی سازمانی و از پیش تعیین شده است ،و نه از کسی خطی می گیرم و نه تیم و گروه و معاونی دارم ،و نه ریالی از جایی برای من در این حضور عائدی دارد ،من روزانه بکار تحقیق و پژوهش و امور مربوط به کتابها در برخی موسسات قم مشغول هستم و روزی من حاصل دسترنج من است،می خواهد کسی باور کند یا نکند ،خود جناب نوریزاد روند حضور مرا در خاطر دارند ،که حضور من از زمان آن پست مربوط به شخصی بنام پورشجری بوده است ،من قبلا روی کنجکاوی برخی نامه های ایشان به رهبر ایران را اینجا می خواندم ،ابدا هم کامنت ها را نگاه نمی کردم ،در موردی که ایشان از پورشجری دفاع کرده بودند ،من به سایت او رفتم و دیدم فراوان از این مزخرفاتی که برخی مثل کامنت گذار کاوه که خدایش براه راست هدایت کناد و برخی دیگر اینجا می نویسند و آلودگی های روانی و اعتقادی خویش را با کمال افتخار ،به عقل و تمدن و فهم و انسانیت تعبیر می کنند،را آنجا نوشته است ،برخی موارد را در ذیل همان پست کپی کردم و به جناب نوریزاد شیعه مسلمان انتقاد کردم که شما از چنین شخصی با این آلودگیها دفاع کرده اید ،که بعد بحث ها با کامنت گذاران آغاز شد ،ایکاش اصلا آن مطلب را نمی نوشتم و یک خواننده خاموش این سایت می بودم تا برخی از رنج حضور من بعنوان یک متدین مخالف انحرافات آنان ،در آتش کینه و نفرت نسوزند.
این سابقه و انگیزه من برای حضور در این سایت بود ،در این مدت شاید سه سال نیز کم فحش و الفاظ توهین و رکیک نشنیدم ،الفاظ وراء چنگک ها هم که بماند.
بهر حال غرضم این است که شما در این حدس اشتباه می کنید که من اینجا با شمایان بحث می کنم مبادا چند متدین شاهد این سایت در دین خود متزلزل شوند ،نه آقا جان ،نکته تداوم حضور من بتشخیص خودم ،این است که هم من وادار به بررسی و مطالعات گوناگون فوق العاده تر از آنچه که در محیط کاری به آن مشغول هستم می شوم ،و هم بجان دوست قسم ،دلم برای انحرافات فکری و اشتباهات و اغلاط شما و همفکران شما می سوزد ،انحرافات و اشتباهاتی که ناشی از عدم مراجعه به منابع واقعی ،غرض ورزی ،یا اغراض سیاسی ناشی از عملکرد بد برخی مسولان کشور است ،شما ممکن است در دل خود بمن بخندید ،مانعی ندارد ،اما احساس مسولیت و دلسوزی من برای شما از فهم من از دین و کتاب و سنتی است که درک می کنم ،نه انگیزه مادی یا جاه و نام و شهرت ،من در بین دوستان محققم جایگاه خود را در حد ناچیز خود دارم ،اگر بنای من اینجا نام و نان بود که با اسم کاربری ناشناس اینهمه رنج مطالعه و بیخوابی در خارج از فضای اشتغالم تحمل نمی کردم ،شما ببینید یکی از همفکران شما بنام کاوه امروز در مورد من چگونه همه اصول انسانی و اخلاقی را زیر پا گذاشته و هر تهمت و افترائی خواسته بقلم خویش جاری کرده است؟ چرا؟ من تاکنون به او فحشی ناسزائی ،تهمتی زده ام؟ خیر بنای من این نیست ،نکته اینهمه تهمت و بیشرفی اخلاقی و عقده گشائی میدانید چیست؟ اینکه او دریافت های ناقص و مغلوطی از تاریخ و مسائل اسلامی دارد ،هرگاه مطالب سست و بی اساسی نوشته است و بساحت دین و پیامبر اسلام و دیگر امور جسارت کرده است گناه من این بوده است که محترمانه ذیل نوشته های او بنیاد غلط و دروغ ها و تهمت های او را مستند آشکار کرده ام ، لابد دوستان مطالب را می خوانند ،این چرندیاتی که در کامنت اخیر خود نوشته است عقده گشائی هایی است بخاطر اینکه برخی دروغ های بی اساس او را در پست قبل آشکار کرده ام ،اینکه کسی کم سوادی خود را اینطور آشکار کند که “بحیراء راهب مسیحی” را که در شامات سابق می زیسته است دایه! پیامبر اسلام قلمداد کند ،و بخواهد بدروغ و نفرت ،چهره منور پیامبر اسلام را ملکوک کند ،وقتی واقعیت ماجرا مستند روشن شد ،بجای تشکر ،کامنت آلوده خود را اینجا می گذارد و آنچه خود سزاوار آنست نثار من می کند ،چرا؟ چون روشن شد که هیچ جا کسی راهب مسیحی ساکن شامات را دایه پیامبری نمی داند که تنها در جوانی دو سفر اقتصادی به مناطق شام کرده و پیش از آن هرگز از محدوده زندگی خویش در مکه خارج نشده است ،آیا روشن شدن یک حقیقت تاریخی و تذکر آن شایسته اینهمه رذالت و بی اخلاقی بود؟
جناب عرفانیان ،پس غرض من درست بعکس تصور شما دلسوزی برای خود شماست ،شما اشتباه می کنید و مطالبتان پر از اغلاط لفظی و معنایی است ،پس هدف من آنکه شما گمان کردید نبود ؛هدف من روشن کردن همین اغلاط و درک های ناقص از حقایق دین است و همین تهمت ها و دروغ های امثال مزدک و کاوه و اخیرا آن خانم فرانکفورتی است ،وگرنه بقول خود صاحب سایت هرکس با اینگونه فحاشی ها مواجه می شد عطای حضور در این سایت را بلقایش می بخشید ،بارها پیش خود گفته ام چرا خودم را خسته کنم ؟ چرا از اوقات استراحت و آسایش خود بکاهم؟ که عده ای مرا تمسخر کنند؟ و بارها گفته ام بگذار هرچه می خواهند بنویسند ،شما می خواهی باور کن یا نکن ،اما وجدان دینی ام و آنچه که دریافت من از دین است بمن می گوید مقابله نکردن با دروغ و تهمت و برداشت های بی اساس از دین و پیامبرو قرآنت ،خلاف مسلمانی تو و خلاف تعهد دینی توست .
بنابر این شما هرچه دوست داری بنویس دوست عزیز ،و هر انتقامی از سیاست و سیاسیون داری در کلامت از سید مرتضی بگیر ،اما من اینجا تاکنون مانده ام تا اغلاط امثال تو را رفع کنم و اینکه برایت ثابت شود که برداشت های شما از متن دین برداشت هایی ناقص و بی بنیاد و ناشی از عدم مراجعه درست به کتاب و سنت و متن دین است.
در مورد سوالی که در انتها پرسیدی ،نیز اشتباه می کنی ،من علیرغم دوستی از راه دور و ارادت بجناب نوریزاد بارها از برخی مطالب و تعبیرات ایشان هم انتقاد کرده ام ،این لازمه اخوت ایمانی هست ،منتها اینجا بهرحال ایشان میزبان است و ما همه میهمان ،و ناسپاسی است که میزبانی در اینجا این امکان را فراهم کرده است که من و تو از راه دور با یکدیگر هم اندیشی کنیم و مرارت جمع و بررسی اینهمه کامنت و نوشته را بخود هموار می کند ،بخواهیم دائم خرده گیری کنیم ،من انتقاد محترمانه هرجا بنظرم برسد می گویم ،اما خود شما منصفانه ببین که همین مطالب متنوع امثال خودت و دوستان دیگر آیا فرصتی باقی می گذارد؟
خدایت مرا و تو را و همه را شفا دهد خصوصا از جهل و تجاهل
—————————————————————-
سلام جناب عرفانیان، سلام جناب سیدمرتضی
این دو نوشته ی شما برای همچومنی از هزار خوشه ی انگور بهشتی گوارا تر است. عرفانیان هرچه را که درست می داند به اعتراض یا به انتقاد یا به کنایه یا برای انتشار یک نگرش پسندیده، نوشته، و سیدمرتضی هرچه را که درست تر می داند یک به یک پاسخ گفته است. باورم براین است که یک چنین گفتاگفتی مدتهاست که در معرض بیرونی و در معرکه ی تبادل فهم و احتجاج و دست بدست شدن مکنونات قلبی و درونی، بچشم نیامده است. من شخصا این گفتگوهای بی پیرایه را پاس می دارم برای روزهایی که هریک از ما چشم براهش هستیم. روزهایی که حتی متنفران با هم سخن بگویند و مجادله بکنند بی آنکه رگ عصبیت شان ور بجهد.
سپاس از شما خوبان
سپاس
.
درست است جناب نوری زاد به واقع اینجا بهترین جا برای تمرین درگیر شدن بدون سلاح و مسالمت امیز و رو در روی هم ایستادن است و سید مرتضای گرامی این واقعیت مسلم روانشناختی را که بیرون زدن الحاد و انکار دین در نهایت به نفع دین است نادیده می گیرد. آنانکه آماده ساختن یک لشکر علیه دینداران هستند با به میان آوردن گفتارهای پرخشم و گرفتن جواب متدینان، آرامشی می یابند و نیز متدینان خشماگین آماده کشتار دگراندیشان و منحرفان با این «فعل و عمل گفتاری» از خود «عمل کشتار »اندکی فاصله می گیرند.
برایم از همه جالبتر، دعای سید مرتضا بود که از خدا خواست او و دیگران را از جهل و تجاهل نجات دهد! جناب سید مرتضا ما با چنین مرامی مشکل داریم چون توی عزیز که از جهل و تجاهل رهایی یافته ای(دستکم تمام امتن بلند فوق شما شاهد روشن است که شما برای درمان جهل و انحراف به پا خاسته ای پس جاهل نیستی) پس پیداست با این دعا می خواهی سر خدا را هم کلاه بگذاری و حالا هی بفرما چرا دعاها مستجاب نمی شوند اینکه دیگر دعای خودتان است و ربطی به اجتماع ندارد که گناه آنها را دخیل در عدم اجابت بدانید! سید مرتضا بداند-اگرچه دانستن این مساوی با دگرگونی درونی بسیاراست- که جهل را جوری تقسیم نکرده اند که همه اش به ما منحرفان برسد! دست بدار رفیق از انتساب جهل به دیگران و خود را مبرا دانستن. ما انسانها همه محدود و پر از جهلیم هم من و شمای کامنتگذار! و هم آیات عظام و حجج اعلام و هم هر انسانی که بطور طبیعی آدمیزاد است و ما تا می دانیم همه انسانها، آدمیزادند!
من حقیقتش از اینکه برخی دوستان گاهی چیزهای ناجوری را به سیدمترضی نسبت می دهند ناراحت می شوم مثل اینکه ایشان را گروهی حمایت می کند یا ایشان برای خوشآمد دیگران و مراقبت از باور متدینان سپاهی می نویسد. همه این نسبتها از اینجا می آید که شما عالمان-اخوندان را مثل دیگران آدم نمی دانید و آنها را در ذهنتان فراتر می نشانید! آخوند و آیت الله و عالم هم مثل مایند و همان گناهانی را مرتکب می شوند که ما می شویم پس راه دور نروید چون سیدمرتضای ما به اینترنت مبتلا شده است! و تنها سارا این را با زیرکی دریافت!(با عباراتی متفاوت البته ) بقول خود سیدمرتضا او مثل همه ما به اینترنت مبتلاست و با اسف مرکز ترک اعتیاد هم درایران نیست یا برای ایشان افت دارد . بزرگترین اعتیاد طلاب هم اکنون اینترنت و سردردهای ناشی از آن است. سید مرتضا دوست دارد در این چیزی که کاملا به او «اختصاص» دارد بگوید «من مثل همه شما» گرفتار اینترنتم! اما در این هم مثل همه فریبکاریهای دیگر در بازگویی تاریخ اسلام رفتار می کند!
باری در باره سپاه و اطلاعات هم باز اشتباه می کنید که فکر می کنید که وقت دارند این منابع و این کلمات بی پایان سیدمرتضا را بخوانند. اگر کسی اینها را بخواند تنها بخشی از علما و طلاب دارای وقت بسیار و اضافی هستند که هیچ مفر تفریحی غیر از درگیر شدن اینترنتی! ندارند. سپاهیان تنها در فتوا و عمل و هنگام ضرورت به ملا و عالم مراجعه می کنند و نوعاً عقلشان عرفی است و جز سران و بیمارانی که همه جا پیدا می شوند عموماً متکی بر دریافتهای عینی از اجتماع و خانواده و فرزندان هستند. دقت کنید که در این درگیری های 78 و 88 هم جز جوانهای تازه ریش درآورده و حداکثر سی سال کسی در میان قلع و قمع کنندگان نیست و نبود جز سران و بیماران! چرا؟ چون بدنه اصلی سپاه و سپاهیان آنان عقل عرفی دارند و این عقل عرفی گرچه ولایت فق