یک: جمعی از معلمان ایرانی – به جرمی که ما دلیلش را نمی دانیم چه بوده – یک چند وقتی در کشور امارت زندانی بودند. تا این که همین دیشب همگی آزاد شدند. یعنی دادستان ابوظبی در روز تعطیل می رود سرکارش و شخصاً دستور آزادی این معلمان را صادر می کند. در ایران خودمان اما، معلمان خردمند و شایسته ی ما شش سال و چهار سال و یکی دو سال است که زندانی اند بی هیچ دلیل و بی هیچ خطا و بی هیچ یک روز مرخصی حتی. من مانده ام این سلسله مراتبی که از یک طلبه ی تازه وارد شروع می شود تا برسد به مقام عظمای ولایت، از کجایش این اسلام ناب محمدی را بیرون کشانده که در همین اسلام ناب محمدی، یک معلم، یک دانشجو، یک دختر جوان، باید بخاطر هیچ و هیچ و هیچ زندانی شود اما جنایتکارانی چون روح الله حسینیان و شیخ مصطفی پورمحمدی و شیخ علی فلاحیان و سعید مرتضوی و قاتل ستار بهشتی و جلال الدین فارسیِ قاتل یقه بدرانند برای بقای همان اسلام نابی که کارکردش هیچ نیست الا بقای تک تک خودشان؟
دو: امروز زیر پل اوین، عده ای از بهاییانی که به اسلام گرویده اند، به دیدنم آمدند. یک بانو بود و چهار مرد. یکی از مردان، از همدان آمده بود و دو تا از کرمان و یکی هم از جنوب. اینها همگی توسط آقای امیری که بقول خودش طلبه ای بیش نیست، در آنجا گرد آمده بودند تا نوری زاد را به زوایای ناپیدایی از جفا کاری بهاییان آشنا سازند. بانوی چادری مدعی بود که با خروجش از بهاییت، توسط پدر و مادرش طرد می شود و حتی خویشان بهایی اش به صورتش اسید می پاشند. دو جوان کرمانی که برادر دو قلو بودند، با مسلمان شدن از خانه رانده می شوند و شب ها را تا مدتها در پارکها می خوابیده اند. مرد همدانی از ظلمهایی می گفت که اطرافیانش با وی و با همسر باردارش روا داشته اند. زندان اوین را به آقای امیری نشان دادم و گفتم: دوست من، در همین زندان اوین من به مردان و جوانانی برخورده ام که مسلمان بوده اند و از اسلام خارج شده و مثلاً مسیحی شده اند. اینها را دیدم که توسط نظام مقدس اسلامی تا پای چوبه ی دار کوچانده شده بودند. و گفتم: ظلم از جانب هرکس و هر طایفه، نه چیزی است که بشود با آن پیوست. چه مسلمان چه بهایی.
امیری اصرار به این داشت که شما وقتی پای بچه بهایی را می بوسی باید از این تازه مسلمانها هم بابت ظلمهایی که از بهاییان دیده اند، پوزشخواهی کنی. به وی گفتم: شما خودت اگر از کسانی که صرفاً بخاطر اعتقادشان توسط این نظام از هستی ساقط شده اند پوزشخواهی کردی مرا هم در نوبت بگذار. در همین موقع پدر سعید زینالی آمد و به جمع ما پیوست. به امیری گفتم: پسر دانشجویِ این مرد را هفده سال است که برادران سپاه برده اند که برده اند. شما که دستی در اطلاعات و سپاه داری بیا و ردّی از جوان این مرد بگیر و خانواده اش را از عذابِ کهن برهان. باران می باید و آنسوتر در زیر پل، جمعی از شاگردان محمد علی طاهری اجتماع کرده بودند و پلیس سعی در پراکنده کردنشان داشت. امیری به من گفت: اگر بخواهی عده ای از شاگران طاهری را هم برای شما می آورم که آموزه های طاهری نابودشان کرده. اینجور که معلوم بود در آستین امیری از همه جور زخم خورده و آسیب دیده بود الا کسانی که از نظام مقدس آسیب دیده اند. به امیری گفتم: یکی یکی. و بعد، از تک تک عزیزانی که برای آگاهی من زحمت کشیده و از کرج و همدان و کرمان و جنوب به آنجا آمده بودند تشکر کردم.
سه: امروز – 25 مهر نود و چهار – شنبه ی شلوغ اوین بود. جمعیت ما رفته رفته فزونی می گرفت و پلیس را ناگزیر به تکاپو در می انداخت. بهتر بگویم: جمعیتِ ما زیادی داشت زیاد می شد. پانصد نفر که شدیم، پلیس ما را به سمت غرب راند. و کمی بعد بازمان گرداند به سمت شرق. پلیس، ما را جابجا می کرد و ما در همان جابجایی، راهپیمایی می کردیم.
باران با ما طراوت را می آزمود. ما پانصد نفر بودیم. یک صف طویل که هم به تعداد جمعیتش می نازید و هم به پایداری و فهمِ جمعیتش. می گویم: این آقای محمد علی طاهری با هر عقیده ای که دارد، نیک توانسته به دلِ مخاطبانش راه یابد. کاری که هزار هزار مسئول و سردار اسلامیِ این نظام اسلامی نتوانسته اند به بارگاهش راه یابند. بانویی را دیدم که بخاطر علاقه اش به محمدعلی طاهری، هم خودش هم شوهرش زندانی شده بودند. شوهرش همچنان در زندان است و او بقید وثیقه موقتاً آزاد شده بود. مأموران اسلامی دفتر کار خودش و شوهرش را پلمب کرده بودند. با این همه اما این دو همچنان دل با محمدعلی طاهری داشتند.
نشانی کانال تلگرام: telegram.me/MohammadNoorizad
محمد نوری زاد
بیست و پنجم مهر نود و چهار – تهران
|
با سلام خدمت جناب نوریزاد مرد ادب و رشادت بنده به عنوان یک ایرانی از شما انتقادی دارم و آنهم اینکه چرا این اسم آیت الله را برای خود بر گزیده اید آیا نمیدانید که این نام تداعی کننده چه چیزی در ذهن ایرانیان است اگر به فرض محال اطلاعی ندارید بنده به شما یاد آوری میکنم این اسم در کشور ما یاد آور انسانهای تنبل و ارتزاق کننده از زحمت دیگران است که حاضرند هر کاری انجام دهند الا کار کردن و زحمت کشیدن شما را بخدا یک نگاهی به سرتا پای اینها به اندازید با ان لباس های عجیب و غریب و نهادن //////////// بر سر ببینید یک انسان تا چه اندازه میتواند ////////// باشد که حاضر است خودرا به ان شکل در آورد ولی کار نکند تا جایی که حتی فرمان قتل دیگر انسانها را بدهد آیا حیف شما نیست که اسمتان را با آنها یکی کنید
——————–
سلام امیر گرامی
با هر طایفه اگر بشود با ادبیات خودشان سخن گفت، ای بسا تأثیر بیشتری داشته باشد. راستی در این ادبیات، یک پشه نیز آیت الله است. چه برسد به محمد نوری زاد
سپاس
.
سلام برادر عزیز و مجاهد و مهربان
اول یک سئوال داشتم و آن اینکه هر وقت میخواهم وارد وب سایت شما بشوم آنتی ویروس ویندوزم اخطار url malware میده و اجازه ورود نمیده تا اینکه غیر فعالش کنم آیا این از طرف شماست و مشکلی بوجود نمی آورد ؟
دوم اینکه چند روز پیش بطور اتفاقی دوستی نرم افزاری رو برای تلفن همراهم پیشنهاد کرد بنام zapya وقتی سرچ کردم برای دانلود دیدم در سایت ماکروسافت و اپل و گوگل پلی هم هست از لینک تو صفحه سرچ به سایت ماکروسافت رفتم ،و متوجه غیر عادی بودن صفحه شدم و عکسهای توی صفحه و لینکهایی که مسدود بودند .شروع به تحقیق کردم متوجه شدم تمام این لینکها جهت جلب اعتماد ما ایرانیان گذاشته شده و این نرم افزار نه برای انتقال فایل بلکه برای به اشتراک عموم گذاشتن گالری تلفن همراهه که این نمونه ایرانی بدلیل دستکاری شدن کاملا تلفن همراه رو در اختیار دوستان دلواپس و نیمه دلواپس میگذاره تا از طریق وای فای بدون اجازه وارد بشوند و حتی زمانیکه صفحه خاموش است کنترل تلفن شما را بدست گرفته و حالشو ببرند وب سایت عرضه کننده اولیه این اپلیکیشن مرصاد نام دارد. ویدئوی کوتاهی در مورد خطرات نصب این ابزار اشتراک گذاری خودم تهیه کردم و روی یو تیوپ میتوانید ببینیدhttps://youtu.be/qyE1QdTYA8E
من می خوام بگم اینکه مجمع تشخیص مصلحت گفته اموال و دارائی مسئولین نباید رو بشه کار درستیه!..لطفا حرف این دین فروش با تجربه رو فبول کنید..ببین عزیز چون این بیچاره ها چیزی ندارند.. یعنی بزبون ما دین فروشها مسئولین این نظام مقدس “هیچ چی ندارن”!!..افتاد!..
ایا درست است که سید کسانی هستند که از تجاوز عربها به ایرانیان بدنیا امده اند نه کسانی که به زور به اسلام گرویده اند؟ اگر اینطور باشد پس چرا باید رهبر سید باشد ؟خواهش میکنم اگر کسی میداند بدون توهین به کسی ان را جواب بدهد تا همه از ان بهره ببریم.
در پاسخ به دوست ایران دوست ، اصولا ایرانی الاصل به کسانی اطلاق میشود که از پدر و مادر ایرانی به وجود آمده باشند ، از این نظر ساداتی که پدر و مادر ایرانی دارند ایرانی الاصل تلقی میشوند . سادات مدعی هستند که نسل چند دهم یکی از ائمه هستند ، ولی از انجا که انان مدعی دارا بودن خصائل اجداد خود هستند و انها نیز عرب بوده اند ، در علاقه آنان به ایران و ایرانی خدشه جدی وارد است و این موضوع با انچه که سادات حاضر در حاکمیت بر سر ایران و ایرانی آورده اند به ثبوت رسیده است .
سپاس ناظر گرامی . کاش کمی روشن تر می نوشتید تا من کاملا متوجه می شدم . با آرزوی بهترین ها برایت
سلام و درود بر جناب نوریزاد عزیز مرد شرافتمند آزاد آزادیخواه . نخست نیتم عرض ارادت و امتنان است بابت تمام گامهای بلندی که در این شب ظلمانی جان بر کف در طریق روشنگری و حقیقت طلبی برمیدارید . امیدوارم خداوند بزرگ همواره موید و حافظ شما و همه همفکران و همراهان شریفتان باشد .
عرایضی چند به محضر با سعادتتان داشتم که من باب پرهیز از تطویل کلام جسارتا فهرست وار معروض و مرقوم میدارم .
اولا : در سایت (ما هستیم) که علی الظاهر توسط تنی چند از برادران ذوب شده در ولایت اداره میشود مطالبی موهن علیه جنابعالی به رشته تحریر درآمده که حقیر پیشنهاد میکنم مطالعه بفرمایید و در صورت تمایل جوابیه ای با قلم شیوایتان بر آن بنویسید تا مخاطبانتان اقناع و ارضاء گردند و شبهه افکنان و دروغ پردازان مایوس و خفیف .
ثانیا : در همان سایت (ماهستیم ) و در ذیل همان مطلب کذا شخصی که ظاهرا نیاز مبرم به امداد شما دارد ملتمسانه جهت حل مشکلش از جنابعالی تقاضای کمک دارد . بنده برحسب اتفاق به این سایت برخوردم و کامنت مذبور را خواندم و قویا نگران احوال نگارنده آن شدم . باز اگر مصلحت میدانید رسیدگی بفرمایید .
سوما: خوانده و شنیده ام که حضرتعالی با آقای سید مرتضی آوینی همکاری داشته اید . خواهش مندم اگر مقدور است درباره ایشان و مرام و منششان قلمی بزنید و تنویر افکار بفرمایید .
با سپاس بی نهایت . شاد و سلامت باشید …
——————-
سلام موقشنگ گرامی
اجازه بدهیم دیگران هرچه می خواهند بنویسند و منتشر کنند.
نیازی به نوشتن مطلبی از باب روشنگری نیست.
در باره ی مرحوم آوینی شما را به مطالعه ی نامه ی اخیرم به پسرم دعوت می کنم.
آوینی درست همانی بود که من در این نامه تصویر کرده ام.
سپاس
.
مفتخرم فرمودید جناب نوریزاد . سپاس از پاسختون . موفق و سلامت و مستدام باشید . سایه تان کم نشود !
آقای نوری زاد با درود . از قدیم گفته اند : یک کلام هم از مادر عروس بشنو . در شماره ۱۸ مهر ۱۳۹۴در صفحه نخست روزی نامه کیهان حسین شریعتمداری که زیر نظر رهبری اداره میشود ، به حضرت امام خمینی (س) مطالبی نسبت داده که هیچگاه چنین بیانی از امام صادر نشده است . شریعمداری نوشته است : حتی اگر در تمام آمریکا مسجد بسازند و بالای گلدسته ها شعار اللّه اکبر قرار بدهند ، هیچ وقت شعار مرگ بر آمریکا را فراموش نکنید ، چون آمریکا شیطان بزرگ است!
حال اگر همین مطلب را کس دیگری که با حضرت آقا نزدیکی ندارد بیان کرده بود ، الآن کشور را تعطیل کرده و راهپیمایی ها و بکیر ببندی و قشقرقی راه انداخته بودند با مضامینی همچون اسلام از دنیا رفت و به امام توهین کردند و …
حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة، سلام علیکم ، ضمن آرزوی سلامتی بر شما انسان آزاده و حکیم و فرزانه . در قرآن کریم آمده است که پیامبر اکرم دستور دادند مسجدی به نام “ضرار ” را که عده ای برای غیر خدا و برای خودنمایی و شرک در کنار مسجد پیامبر ساخته بودند ، سریعا” تخریب نمایند . امروزه در کشور غیر از برپایی تکیه ها و حسینیه هایی که موسمی هستند و به اقتضای ماه محرم چند روزی فعالیت میکنند ، افرادی بدون توجه به آیه تخریب مسجد ضرار ، در محل هایی از تهران بزرگ در کنار مساجد حسینیه های فاطمیون و بنی فاطمه و … دارای بنا های بزرگ و مساحت های بزرگ در محل سرچشمه و آبسردار تهران ساخته اند که آنها هم موسمی و مانند مساجد ( انما یعمر و مساجدالله …) نیستند . حضرتعالی آیا در خصوص مسجد ضرار قرآنی و این مکانهای موازی با مساجدالله ، فتوا و یا نظر شرعی و یا اجتماعی خاصی بیان فرموده اید ؟
————————-
سلام مبشر گرامی
تخریب هر مکان اعتقادی می تواند بعدها تفسیری باشد برای روفتن سایر مکان ها. بهمین خاطر من فتوا می دهم به این که: هیچ مکانی را نباید به صرف این که ممکن است در آن دشمن نفوذ کند خراب کرد. به همین سادگی!
با احترام
.
سلام بر نوریزاد- درود بر رضا ملک ////////////// خمینی و وزارت اطلاعات
آیت الله وحید خراسانی پارسال فرمودند بعد از انقلاب مد شده بعضی ها میخواهند با سه تا جفتک ( ببخشید لقد یا لگد ) آیت الله العظمی بشوند- به نظر شما اشاره و کنایه معظم له به کدام یک از گزینه های زیر بود ؟
1————–آیت الله سید علی خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی
2————- آیت الله سید حسن خمینی یادگاری یادگار امام خمینی ره
3————-آیت الله سید مرتضی خودمان در همین وبسایت که میخواهد یکشبه ره صد ساله امام خمینی را طی کند
4——————-هر سه گزینه فوق صحیح است
جملا به برخی استنادات شما اشاره می کنم،من گفتم مردم ایران رهبریت سیاسی ایشان را بدنبال قیام 15 خرداد در سال 41 پذیرفته بودند و گرنه در این راه کشته نمی دادند و علیه ظلم و جنایات رژیم شاه قیام و تظاهرات نمی کردند و یا مرگ یا خمینی نمی گفتند ،و گفتم انقلاب سال 57 که جرقه آن توهین بروحانیت و مرگ مشکوک سید مصطفی خمینی بود ،سیر تاریخی و دنباله قیام سال 41 بود که از آن ببعد مجاهدان و انقلابیون در زندان و شکنجه رژیم شاه قرار گرفتن….آخوند مرتضی
………………………….
برابر عمل انجام شده گروهی قرار گرفت که حرمت مراسم پیامبر را هم رعایت نکردند و این خود نشان جاه طلبی و مقام طلبی آنها بود،اینکه شما گفتید با آغوش باز ،چنین نبود ،حضرت با ملایمت در موارد مختلف اعتراض خود را بعمل آنان کردند و تصریحات پیامبر و اولویت ایشان بخویشی و موارد دیگر را گوشزد کردند،حدیث مناشده را من اخیرا در بحث با دوستی ریفرنس کردم ،حضرت زهرا سلام الله علیها و دوستان دیگر علی اعتراض کردند ،بعد هم علی و دیگران وادار ببیعت شدند ،و ایشان در واقع برای حفظ مصلحت جامعه نوپای اسلامی و پرهیز از تفرقه و بهم ریختگی جامعه از حق خویش گذشتند ،به خطبه شقشقیه مراجعه کنید آنجا ایشان اشاراتی به این روند دارند ،همینطور خطبه ها و نامه های دیگر ایشان ،بعد ایشان در منزل بود و به جمع آوری قرآن بر اساس نزول قرآن اشتغال داشت ،اما برای حفظ وحدت مسلمانان و بصلاح جامعه با آنان همکاری کرد و به آنها مشورت داد تا روزی که خود مردم پس از عثمان به آنحضرت روی آوردند و با ایشان بیعت کردند .این سیر ماجرای علی علیه السلام است بطور اجمال ،من بباقی مطالب شما نمی پردازم چون آنها سراسر افتراء و تهمت بشیعه است ،شما در بررسی مطالب تاریخ شیعه مساله ……آخوند مرتضی…
………………………………………………………………………………………………………………………………………………..
1. شما از روی چه مدارکی می گویید که خمینی را بعد از 41 مردم بعنوان رهبر می دانستند؟آخه مرد نا حسابی خمینی و باندش در خود حوزه دراقلیت بودند و اکثریت مردم ایران جوان و پرورش یافته نظامی نیمه سکولار پهلوی بودند و مذهب در حقیقت بردی در بین مردم نداشت.اگر سرکوب ساواک و پرو بال دادن به مشتی مرتجع و شیاد نبود و نظرات مشتی آخوند کراواتی مثل مجاهدین و نهضت آزادی و شریعتی …و سیاست جنگ سرد و سپرکردن اسلام بعنوان سپر دفاعی در برابر چپ نبود نه تنها خمینی بلکه کل حوزه هر گز توان مقابله با نیروهای آزادیخواه و دمکرات در ایران را نداشت.اصلا در زمان قبل از 57 آدمهای مذهبی را مشتی /////////////// تشکیل میدادند که در هر مجلس و محفلی مورد تمسخر بودند.اسلام اصلا حرفی برای گفتن نداشت تا اینکه آخو.ندهای کراواتی با بکار گرفتن تیوری عدالت طلبانه چپ و با وام گرفتن و در حقیقت سؤاستفاده از دادهای علمی به فریب جوانان ایران همت کردند و درحقیقت راه را برای سواری گرفتن آخوند از خود و مردم گشودند.خمینی اواسط سال 57 یکمرتبه همچون //////بر جو سوار کرده شد.
2.خب جناب سید اگر علی در 1400 سال پیش مصلحت را در سکوت دید و خود به رای خلفای انتخابی مردم و یا انتصابی و یا نیمه انتخابی گردن نهاد و بدون کوچکترین اعتراضی کمر به قتل و عام مردم برای حمایت از خلفای قبل از خود نمود حرف شما آخوندها دراین میان چه مفهومی دارد؟ایا شما را علی نماینده خود کرده که 1400 سال بعد بیایید و مردم را برای دکان خود و بنام علی بجان هم بیندازید؟علی عرب بوده و آنها هم عرب و برای قتل عام و چاپیدن مردم خود و دیگر کشورها باهم ساخته اند خب توی آخوند چی می گی؟حرف حسابت چیه؟بما مردم ایران که بنا به روایت سنتی خود شما از اسلام جز ویرانی و فقر و بدبختی و قتل و عام و غارت از این ره گذر نصیبمان نشده چی که حق با علی بوده یا با یزید و یا با عمر و فلان و فلان؟مگر///// سرداران ابوبکر و عمر و باعث کشتار و خرابی در ایران نبوده اند؟مگر بنام شیعه علی کم شماها آدم کشته اید و فرزندان این آب و خاک را بخاک و خون کشیده اید و هزاران پدر و مادر و فرزندان این دیار را داغدار کرده اید؟با چه رویی تو و هم صنفان تو از//////////// حرف می زنید آنهم بخرج قربانیان 1400 ساله اسلام؟
درود بر جناب نوری زاد و دیگر عزیزان؛
در پاسخ به آخرین مطالب گوهر بار جناب سید مرتضی
السلام علیکم سید مرتضی، دشمن قسم خوردۀ من
تقبّل اللّللّللّه !
در ابتدا رسیدن ایام شهادت مظلومانۀ امام دوم شیعیان، یاران وفادار ایشان و خانوادۀ ایشان را به شما و جمیع سادات، شیعیان و پیروان آن خاندان تسلیت عرض میکنم.
میگویند دروغگو کم حافظه است!
من قصدم آگاه کردن شما و نیتّم خیر است. از آنجا که شما فردی آگاه به آیات و روایات هستید، عجیب است و جای تأسف که دروغ میگویید و اصرار عجیبی در تکرار و دروغگویی پی در پی دارید. من به دیگر خصلتهای نامبارک شما نمی پردازم.
شما در پاسخ به جناب احمد قدیمی در همین صفحه اینگونه به من اتهام زدید و گفتید:
…” بنای من توهین به دیگران نیست،من با شمایان گفتگو می کنم ،بگویید من کجا بشما توهین کردم،ببینید همین نویسنده کامنت گذاری که شما به او اشاره کردید چه روشی را دنبال می کند،مطالبی نوشته می شود و در فرصت هایی بنده مطالب او را مورد نقد قرار میدهم ،مشاهده کرده اید که واکنش های او چیست؟ این است که من او را به کسی تشبیه می کنم که جایی ایستاده است و مطالبی برای دیگران بلغور می کند ،اگر همفکران او ذیل نوشته او ،نقد که چه عرض کنم به به و چهچهی کردند از آنها تشکر می کند ،اما بمحض اینکه کسی بخشی از گفته او را نقد کند چماق ستیزه جویی و تند خویی و عصبانیت و بی ادبی را روی سر خود چرخانده بر سر حریف فرود میاورد!… “/پایان سخنان گوهربار شما!
بخوانید مطالب زیر را و اگر فرصتی داشتید در گفته های خود کمی اندیشه کنید.
متن زیر اولین پاسخ من به اولین نقد شماست:
آتش سوار
4:01 ق.ظ / آگوست 8, 2015
درود بر جناب نوری زاد و دیگر عزیزان؛
جناب سید مرتضی،
با سپاس از همراهی شما، و اینکه وقت گذاشتید و نقدی به مطلب من داشتید، من از مطالب شما استفاده کردم. شما پرسش هایی داشتید و البته به من اتهام هایی زدید. به نظر من برای اینکه به حاشیه نپردازیم، بهتر است که برداشت های خود را از موضوع مطرح شده بیان کنیم و دیگری را به سبب هر آنچه خود قبول نداریم محاکمه نکرده و اتهامی به وی نزنیم. هر کس آزاد است برداشت و نقد خود را در مورد هر موضوعی بیان کند. بنده هیچ توهینی به هیچکس نکردم و هر آنچه که خودم در طول آن سالها تا امروز شاهد بودم و هستم با بیان مستندات و همچنین بیان نظرات خودم نقد کردم. شما نیز به همچنین، می توانید به من و دیگران بفرمایید که برداشت شما از واژۀ جمهوری اسلامی چیست و با این روش دیگران می توانند با کنار هم گذاشتن تحلیلهای افراد مختلف، آنچه که به نظرخودشان درست و صحیح است را استخراج کنند. بیایید به آزادی بیان و اندیشۀ هر فرد راجع به هر موضوعی، احترام بگذاریم و همچنین به آزادیهای فردی در چارچوب رعایت حقوق دیگران.
با احترام عرض کنم که من با بسیاری از نظرات و تحلیل های شما مخالفم و آنها را به عنوان یک دیدگاه مستقل و فردی نمیبینم و به نوعی دیدگاه حکومتی ست.من درک میکنم که شما و درصدی از مردم، احترام زیادی برای رهبر انقلاب قائلید، ولی خواهش من اینست که به سخنان رهبر انقلاب که من آوردم دقت کنید و در مقابل هر جمله ای که از ایشان آوردم ، عملکرد ایشان و حکومت جمهوری اسلامی را برای ما شرح دهید و یا فقط به این پاسخ کوتاه بسنده کنید که “انجام شد” یا ” انجام نشد” تا ما بدانیم که ایشان هر آنچه گفتند، تعهد کردند و وعده دادند را آیا عمل کردند یا فقط در قالب شعار ماند؟
با توجه به مطلب قبلی خودم، به جرأت میگویم که آیت اله خمینی حتی به 5 درصد آنچه قبل از رفراندوم گفتند عمل نکردند.
بدرود
و این هم پاسخ شما به من :
سید مرتضی
11:14 ب.ظ / آگوست 8, 2015
جناب آتش سوار گرامی
با سلام و تشکر از لحن دوستانه و تحمل شما ،بسیارخوب شما به بحثهای تحلیلی خود ادامه دهید ،من نیز اگر موافقت یا مخالفتی داشتم ابراز نظر خواهم کرد ،بدیهیست که اینجا نه مقصود تحمیل نظر است و نه امکان تحمیل نظر وجود دارد ،البته من اتهامی به شما نزدم و فقط به لوازم تحلیل و گفتار شما اشاره کردم و غرض خاصی نسبت به شما نداشتم،و آراء و انظار همه محترم است اگرچه نامقبول باشد
موفق باشید
حالا این اتهامات و توهینها در نقد نخستین شما به شخص من چه بود؟
عرض میکنم؛
شما در شروع نقد خود اینگونه آغاز کردید:
( دوست گرامی آتش سوار )—- مرا دوست گرامی خطاب کردید!
( با سلام ) —- به من سلام کردید!
در ادامه و در لابلای اولین مطلب و اولین نقد خود مرا اینگونه مورد خطاب قرار دادید:
/… سخن نادرست و مغالطه ای آشکار است!…. یک سخن نادرست و مغالطه است!… ضمن اینکه مغالطه کلام شما روشن شد!… این مطالب شما نادرست و برداشت هایی یکطرفه و دور از انصاف است!… این سخن نادرست است!… اینکه فرضا شمای اقلیت ناچیز! یا به قوانین اسلام نا آگاهید یا به آن ملتزم نیستید … این صرفا یک ادعاست!… شما مواظب اسنادها و استناد های خود باشید ،مقصود من تهدید نیست! فمقصودم این است که شما بعنوان یک عاقل در هر سن و سالی هستید ،نمی توانید اینطور براحتی تجاهل کرده یک مرجع تقلید کاریزماتیک شیعه را اینطور تجهیل کنید… شما سن و سالتان چقدر است و علم و تخصص شما چیست؟ لطفا قدر و حد فهم و علم خود را بشناسید!… شما چگونه حامی دمکراسی هستید که می خواهید با اینگونه مغالطات و تحریفات مفهومی و مصداقی ،آراء یک اقلیت مخالف را بر آراء اکثریت موافق ترجیح دهید؟! آیا میزان اصلی دمکراسی نزد شما تغییر یافته است؟… کلی گویی نکنید مشخص بحث کنید!… کمی در اظهاراتتان دقت کنید!…/
جناب سید مرتضی با توجه به مرتبۀ بالای علمی و عقلی، همچنین تجربی و حوزوی، شما می توانستید بجای آن کلمات و جملات فقط بگویید یا بنویسید که :” من با نظر شما موافق نیستم” ” من با نتیجه گیری شما موافق نیستم” و یا ” این نظر شخصی شماست ” و امثال اینها. خیلی از جملاتی که در نقد منصفانه، بیطرفانه و بدور از جبهه گیری، اتهام و توهین باید رعایت کرد و شما رعایت نکردید. در ضمن در مباحثه و تبادل نظر خیلی ناشیانه و دور از خرد است که در نقد دیگری بر صحت و درستی ادعای خود ایمان داشته و تأکید کنید که هرآنچه شما میگویید درست است و با کلماتی توهین آمیز نظرات طرف مقابل را نادرست، دروغ، مغالطه، غیر منصفانه، غیرعلمی، غیر اخلاقی و حاکی از فهم کم بدانید. او را اقلیت ناچیز بنامید و متهم به کلی گویی و بی دقتی کنید.
تازه این اولین نقد شما بود و منهم فقط به دلیل اینکه مرا دوست خود خواندید مؤدبانه و با خودداری از مجادله پاسخ شما را دادم. ولی متأسفانه در نقدهای بعدیِ شما، دیگر نه خبری از “سلام و درود ” بود و نه خبری از “دوست گرامی آتش سوار” . نقدهایی داشتید پر از تهمت، توهین و متلک به من گوینده. خوب این نشانۀ چیست؟ هر کسی که یک نیمچه عقلی و درکی داشته باشد هم میتواند رویکرد شما به سمت ” دشمنی علنی ” با مرا درک کند.
جناب سید مرتضی من به اولین نقد شما با توجه به اینکه حاوی اتهاماتی هم بود آنگونه محترمانه پاسخ دادم ولی در ادامه و با تکرار اتهامات و توهینهای شخصی به من از جانب شما در نقدهای بعدی شما، ابتدا مجبور به تذکر و سپس مجبور به پاسخگویی به شما شدم. اگر چه جواب ابلهان خاموشی ست ولی من خوشبختانه شما را فردی ابله نمیدانم و شما را فردی عاقل و قابل احترام میدانم که سزاوار پاسخی درخور و شایسته است! پاسخ من به شما حاکی از احترام من به شما بود! اگر چه متأسفانه به مزاج شما سازگار نیامد!
حال بگویید چه کسی ابتدا شروع به حمله کرد؟ خواهش میکنم از غیبت، افترا و تهمت و توهین به من دست بردارید. اگر صحبتی دارید جوانمردانه به خود من بگویید. این گفتار و رفتار شایستۀ شخصی چون شما نیست.
ختم کلام اینکه، در گذشته من دو توضیح از شما خواسته بودم ولی شما بدلایلی آنها را نادیده گرفته و یا از کنارشان گذشتید! اگر قرار شد رفتار خصمانۀ خود را کنار بگذارید، انجام خواستۀ من میتواند شروعی دوباره باشد به رویکرد صلح طلبانۀ شما و همچنین نقد بی طرفانه و روشنگرانۀ شما؛
“لطفن در مقابل سخنانی که از آیت اله خمینی که قبل از رفراندوم و در پاریس فرموده بودند و من آنها را لیست کردم، بنویسید “انجام شد” و یا “انجام نشد”. آیا این خواستۀ من اینقدر برای شما گران تمام میشود که از پاسخ به آن خودداری میکنید؟”
“خواهش میکنم ترجمۀ متن عربی مفردات جناب راغب اصفهانی را هم بگذارید. آیا ننوشتن ترجمه دلیل خاصی داشت؟! لطفن در پست بعدی بگذارید که قابل مشاهده برای همگان باشد.”
( آن قسمتهایی که مربوط به تعریف “ملت” بود و به عربی نوشتید )
خداوند یار و نگهدار شما
بدرود
با پوزش
امام دوم…….» امام سوم
درود برنوریزاد و سایر هم میهنان بزرگوار
داشتم درمورد این باورفکرمیکردم که میگویند که اگرشما یک دروغ و یا عبارتی نادرست را بارها تکرارکنید بالاخره آن عبارت ویا گفتارنادرست بعنوان یک گفتار صحیح و قابل درک مورد قبول عموم واقع خواهد شد. این پدیده درمورد باورهای ایرانیان درطول سالهای بعد ازآشوب نحس سال۱۳۵۷نیزکاملا صدق میکند بطوری که مردم یک سری واژه های کاملا ضدونقیض (Oxymoron) مانند سفیدِ سیاه، آفتاب تاریک ویا آتشِ سرد را بعنوان یک اصل و یا کلماتی صحیح و بدون مناقشه مورد قبول پنداشته و برروی معانی ضد و نقیض آنان صحه میگذارند و منتقدان را نیزمورد نکوهش قرارمیدهند.
پنج واژه ویا عبارات کاملا ضد ونقیض که اگرهردوبخش آنان را سالها در یک دیگ بطور مستمربجوشانید هرگزبا هم مخلوط نخواهند شد درمیان ایرانیان زبانزد شده و مردم ما هر روز آنان را برزبان میاورند بدون اینکه لحظه ای به ضد و نقیض بودن و تضادآشکاراین عبارات توجه کنند واسفناک اینکه اگر شخصی ازروی خیرخواهی وحس میهندوستی اقدام بگوشزد وآگاهی بنماید توسط عده معدودی با مشت ولگد پرانی، برخورد با ابزاربرّنده فلزی ویا ذکرخیرهمشیره و والده خود مواجه خواهدشد. این پنج عبارت مضحک وکاملا ضد و نقیض عبارتند از:
جمهوری اسلامی…روشنفکر دینی…ملی مذهبی…تمدن اسلامی…حوزه علمیه
با اجازه شما بنده مایلم عبارت خنده دار پژوهشگر حوزوی را نیز به این عبارات اضافه کنم واگر مایل هستید شما نیزعبارت مورد نظرتان را به این لیست اضافه کنید
پایدارباشید
رسول
سید مرتضی گرامی
با تشکر مجدد..ما در سه مورد با حرف هم مشکل داریم. اول اینکه واقعا چه حوادث و گزارشات تاریخی را میتوان به آنها استناد کرد و دیگری تلاش در تفسیر و تعبیر آنهاست با پیش فرضهای خودمان و اینکه واقعا روند دموکراسی چیست؟ این ها موضوعاتی هست که ظاهرا مورد توافق ما نیستند ولی در حفیفت باید عرض کنم ما در اینکه روی اینها با هم توافق نداریم با هم هم عقیده هستیم.! من همچنین پیش فرضم این هست که شما هیچ گاه هیج نقصی را به حاکمیت وقت در موضوع مورد بحث نخواهید پذیرفت چون آنرا خدشه به مرجعیت و روحانیت و اسلام میدانید. شاید شما هم فرض کنید(البته بیان هم کردید) که بنده چون با حکومت اسلامی مخالفم دنبال درست کردن دلیل برای این فرضیه خودم هستم. من با این هم مشکلی ندارم و توصیه ام این هست بنده و شما هم در خلوت خود با خدا و یا وجدان خود کنار بیاییم که داریم از حکومت اسلامی برای حفظ نظام دفاع میکنیم و یا حقیقتی که با این اطلاعات درک میکنیم.
اما در این جا نمی توانم از این جمله بسیار زیبا و فهیمانه شما غفلت کنم که فرمودید:” من شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه را نمی پسندم و با آن مخالفم ،اینها دیگر تندروی و حواشی برخی عوام است ،این ربطی به روند دمکراتیک ندارد.” من با این حرف شما قدری پیش فرض خود را تعدیل میکنم که برای سید مرتضی نازنین و فهیم حقیقت اهمیت دارد. فقط خواهش بنده به عنوان یک دوست و یک هم بحث با شما این هست که شما خودتان یک بررسی اجمالی در مورد تاریخچه ورود این شعار ضد دموکراتیک به فرهنگ سیاسی و عامیانه ایران بفرمائید که چه وقت و زمانی بود؟ این شعار مورد حمایت چه جریانی بود و چه تاثیری بر روند بحثهای مجلس خبرگان داشت؟. انتظار پاسخی ندارم و نمی خواهم شما را هم بزحمت بیندازم…به هر حال ممنون از صبر و حوصله مثال زدنی شما در گفتگو با امثال بنده.
با درود به همگی
درباره شعار و شعار گویی
یادمه ویدیویی در یوتوب دیدم مربوط به اوایل پیروزی انقلاب 57 که در اون جا اقای رفسنجانی به عنوان سخنران اون جمع بزرگ در جایی میگه
” شعارها دیگه برگرده به سمت امریکا … ”
خوب یه نظرم شعار ضد ولایت فقیه هم قطعا شان نزولش مربوط به همون روزای تدوین قانون اساسی هست دیگه
درود به سید مرتضی
ممنون که جواب سئوالهای مرا دادید. به سفر رفته بودم نشد که پیگری کنم. فقط خواستم از این که وقت گذاشتین و به سئوالهای من جواب دادین تشکر کنم. پرسیده بودید من بروم دلیل بیاورم که در کدام سند تاریخی سن عایشه شش سال و یا کمتر از نه سال بوده. من دسترسی به اینجور کتابها ندارم. شنیده بودم که عایشه در خانه پیغمبر با عروسکش بازی می کرده و در خانه پیغمبر می مونه تا نه ساله می شود و پیغمبر با وی خلوت می کند. من سند ندارم برای این حرفم. فکر می کنم در یکجا بحثی خواندم که بین آقای منتظری بوده با یکی از مخالفان در همین خصوص. در آن مناظره مکتوب آقای منتظری پذیرفته بود که سن عایشه کمتر از نه سال بوده. شاید گشتم و پیدا کردم این مناظره را. بازهم تشکر می کنم از شما
درود به خانم سارا
از تشکر شما متشکرم ،آیا در ایام سفر دسترسی به اینترنت و سایت نوریزاد نداشتید؟در مورد نحوه بررسی مسائل مهم تاریخی علمی یا هر مقوله ای بهرحال روش درست فهم مطلب اکتفا کردن به شنیده ها نیست ،همچنانکه هرچه در فضای اینترنت وجود دارد دلیل اتقان و صحت مطلب نیست ،روش تحقیق این است که انسان محقق مطالب را با مراجعه بمنابع دقیق در یابد ،یا به بحث های کارشناسی کارشناسان مربوط به هر فن و رشته مراجعه کند ،بدیهی است که امروزه با وجود رسانه های الکترونیک و جمعی نظیر اینترنت و نرم افزارهای خاص و کتابخانه های الکترونیک ،این عذر که من دسترسی به فلان قسم کتابها ندارم عذر قابل قبولی نیست ،و در فضای اینترنت دسترسی به همه گونه منایع وجود دارد ،و شما هم اینطور که ابراز می کنید در شهر فرانکفورت که یکی از شهرهای کشور مهم و پیشرفته آلمان است زندگی می کنید که بقول برخی از علماء اینترنت یا خر مفت آن ! بسیار سریعتر از اینترنت حلزونی کشور ماست!
در هر حال بحث من این بود که روایات تاریخی در مورد مساله نکاح با عائشه روایات متعارضی در کتب شیعه و اهل سنت است و منابعی در این مورد خدمت شما ارائه شد.
قبلا عرض شد که بر اساس روش شناسی حدیثی شیعه ،روایات اهل سنت از نظر ما معتبر نیستند و این نکته خود باب بحث گسترده ای است بنابر این روایات مربوط به عروسک و نظایر آن از نظر ما مقبول نیست و در مورد تاریخ یابی سن عائشه هنگام نکاح با پیامبر از طریق مقایسه آن با سن خواهر بزرگ او مطالبی بعرض رسید ،و در هر حال با وجود چنین تعارض و احتمالاتی ،نکاتی که شما به آن اشاره کردید از نظر ما مقبول نیست.
در مورد مناظره ای که از شخصی بنام سینا با استاد بزرگوار مرحوم آیت الله منتظری قدس سره در فضای اینترنت و خصوصا در سایت خوشنامی! بنام زندیق منتشر شده باید عرض کنم که در سال 85 اطلاعیه تکذیبیه ای از سوی دفتر ایشان منتشر شد که حاکی از این بود که فردی بنام سینا مطالب مجعولی را بنام مرحوم استاد از نزد خود بعنوان جوابهای معظم له و بصورت مناظره نشر داده بوده است و از آن طریق ایجاد توهم فرادستی در بحث برای خود کرده است که مورد تعجب و تکذیب ایشان شده بود ،نظر شما را به متن این تکذیبیه جلب می کنم :
“”باسمه تعالي
جناب آقاي سيد … وفقكم الله لمرضاته
با سلام و تحيت و آرزوي توفيق براي شما در خدمت به اسلام و تشكر از پيگيري مسائل مربوطه .
پس از آگاهي يافتن حضرت آيت الله العظمي منتظري از نوشته ارسالي در موضوعات مختلف و با عنوان «مناظره ميان آيت الله العظمي منتظري و دكتر علي سينا» معظم له فرمودند: اينجانب چيزي را به عنوان مناظره مذكور به خاطر ندارم ، اين چگونه مناظره اي است كه :
1 – قطع نظر از صحت و سقم مطالب آن ، مشحون از اهانت به ساحت مقدس پيامبراكرم اسلام (ص ) است در حالي كه در مناظره صحيح بايد هر كدام از طرفين آن با حفظ اصول اخلاقي ، مدعاي طرف مقابل را نقض يا مقدمه دليل او را منع كرده و يا هم عرض دليل او بر ادعاي خويش دليل بياورد.
2 – در مناظره بايد مقدمات دليلي كه هر كدام از دوطرف اقامه مينمايد مورد پذيرش براي طرف مقابل باشد. حال اين كه در بسياري از موارد نوشته مزبور استناد به احاديثي از كتاب صحيح بخاري از كتب عامه شده است كه طبعا مورد تسليم و اعتماد طرف مقابل يعني معظم له كه يك مرجع شيعي ميباشند نبوده و نمي تواند به عنوان اصل موضوع پذيرفته شده و تكيه گاه در استدلال بر رد نظر و مدعاي معظم له تلقي گردد.
3 – در فايل اول نوشتار ياد شده ، در هفت صفحه ، با نام «سن پايين عايشه » مطالبي همراه با تفصيل از سوي فرد مزبور و ب عنوان يك طرف مناظره نقل گرديده و از معظم له به عنوان طرف ديگر مناظره مطالبي جسته گريخته ذكر شده است .
4 – در فايل دوم آن ، در حدود يازده صفحه ، با نام «جنگ هاي پيغمبر» با اين كه در صدرش آن را به عنوان مناظره با معظم له مطرح كرده است ولي در هيچ جايي از آن از معظم له سخني را نقل نكرده است جز يك مورد كه آن هم تنها يك سطري است كه به دروغ در آن گفته شده كه معظم له جنگ هاي پيامبر اسلام را دفاعي نمي دانند بلكه پيامبر(ص ) را مهاجم ميدانند در حالي كه معظم له معتقدند تمامي جنگ هاي پيامبر اسلام (ص ) حالت دفاعي داشته است . تعجب است از مناظره اي كه طرف ندارد جز در يك مورد دروغين و تهمت زا.
5 – در فايل سوم آن ، در دوازده صفحه ، با نام «قتل عام يهوديان » نيز تنها چهار سطر به عنوان سخنان معظم له ذكر گرديده و باقي آن سخناني منسوب به فرد مزبور ميباشد.
6 – در بخش آخر نوشته ارسالي فايلي با نام «زن ستيزي » در هفده صفحه است كه اساسا عنوان مناظره با معظم له را هم ندارد.
حال با توجه به نكات ذكر شده اين چه نوع مناظره اي ميباشد كه مدعي آن يك طرف آن را سربلند پنداشته است . اين مانند آن است كه كسي يك طرفه و بدون طرف ديگر دعوا به قاضي رفته و خوشحال و سربلند درآمده است . چنان كه در آخرين فايل بدين گونه به محكمه قضاء رفته شده است !!
كسي كه آن نوشتار را به عنوان مناظره تنظيم كرده است يا مفهوم مناظره را نمي دانسته و يا در ارائه مصداق آن مغالطه نموده و يا طرف مقابل خود را نشناخته و يا خوانندگان را نادان فرض كرده است و در هر صورت ادب مناظره را نيز كه تحفظ بر اصول اخلاقي و احترام به اعتقاد طرف مقابل است رعايت ننموده است .
متأسفانه در عصر حاضر كه عصر اطلاعات و شبكه هاي وسيع و مختلف رسانه اي است و ميبايست با اطلاع رساني صحيح بيش از پيش حقايق آشكار و ممتاز گردند القاء شبهات ويرانگر و تهمت هاي ناروا در بخش هاي مختلف فرهنگي ، ديني ، سياسي افزايش پيدا نموده است .
جوانان بايد خود بر اين نكته آگاهي يافته و مطالب به ويژه علوم و معارف اسلامي را از مخازن اصلي آن دريافت نمايند.
ان شاء الله موفق باشيد.
دفتر آيت الله العظمي منتظري
1385/7/25
اضافه می کنم شما زحمت نکشید من این مناظره ادعایی را قبلا دیده ام ،و سوای از عدم اصالت محتوای آن اصلا وضعیت حال مرجعیت و اشتغالات مرحوم استاد به تدریس و نوشتن و پاسخ به استفتائات این نبوده است که بتوانند با کسی مناظره طولانی و منظم داشته باشند ،حال گذشته از این مطالب یک سوال من از شما این است که شما چطور است که برای اسلام شناسی و یافتن دین از روی تحقیق ،از برخی مسائل تاریخی دارای ابهام و محل اختلاف مثل مسائل شخصی ازدواج پیامبر اسلام آغاز کرده اید و بجای آن چرا بطور روشمند در مورد اصول عقاید و معارف اسلامی مثل پذیرش خدا ،لزوم بر انگیخته شدن انبیاء و حقانیت قرآن و وحی آغاز نمی کنید و ابتدا به فروعات توجه بیشتر نشان می دهید؟
و سوال دیگر اینکه الان از نظر اعتقاد بر دین و بنیاد اعتقادی خاصی استوار هستید؟
کاش اقای ظریف که از گفتگوی 5+1 روسفید در آمده است میآمد و یک گفتگوی 70 میلیون+1 را آغاز میکرد تا بلکه مشکلات ما را هم حل کند. البته آقای نوریزاد چندین سال است که این گفتگو را از سلول های زندان جلو زندان و بقیه جاها شروع کرده است. امید واریم به نتیجه برسد.
ما نمیدانم چرا از انسانیت مرده خوشمان میآید. از قهرمان مرده خوشمان میاید. چرا عاشق مرده ها میشویم. چرا برای اونایی که گریه میکنند پلو قیمه درست میکنیم. چرا مجالس حود آزاری دستجمعی درست میکنیم. چرا با همه آدم های خوشبخت جهان دشمنیم. چرا میخواهیم همه بدبختی هامان را به دنیا صادر کنیم. چرا میخواهیم به همه بیاموزیم
چرا از انسانیت زنده حوشمان نمیآید. چرا از قهرمان زنده خوشمان نمیاید. چرا عاشق زنده ها نمیشیم. چرا برای اونایی که می خندند تره هم خورد نمیکنیم؟ چرا دردی زا از درد همسایه بر نمیداریم. چرا با همه بدبخت های جهان دوستیم. جرا میخواهیم هیچ از خوشبختیهای انها را وارد نکنیم. چرا نمیخواهیم هیچ بیاموزیم.
ناشناس گرامی
شما ابتدا لطفی کنید و یک تعریف دقیق از “انسانیت” کنید که صلا انسانیت چیست،پس از آن توضیح دهید که “انسانیت مرده” یعنی چه و فرق آن با “انسانیت زنده” چیست؟ برای اینکه تا روشن نشود که اصل ماهیت انسانیتی که در ذهن شما چیست ،نمی توانیم بفهمیم مراد از “انسانیت زنده” و “انسانیت مرده” چیست.
—————————————————
(چرا عاشق مرده می شویم؟ )شما چرا در حالیکه کورش و داریوش و افلاطون و ارسطو و حافظ و سعدی و مولوی و فردوسی همه مرده هستند عاشق آنها هستید؟ هر جوابی دادید همان جواب سوال شماست.
———————————————————
(چرا برای اونایی که گریه میکنند پلو قیمه درست میکنیم؟)
شما چرا وقتی یکی از عزیزانتان می میرند و دوستان و نزدیکانی در مجلس ترحیم آنها شرکت می کنند آنها را به چلوکبابی میبرید یا چلو کباب جلوی آنها می گذارید؟
—————————————–
(چرا مجالس حود آزاری دستجمعی درست میکنیم؟) شما وقتی خدای ناکرده پدر یا مادرتان می میرند ،چرا اشک میریزید و گاهی بر سر و سینه خود می زنید؟ در این صورت شما هم خود زنی کرده اید و دیگران باید شما را ملامت کنند؟
—————————————————————–
(چرا با همه آدم های خوشبخت جهان دشمنیم؟)
اولا خوشبختی را باید تعریف کرد ،ثانیا کی گفته است با آدمهای خوشبخت جهان دشمنیم؟ شما تراوشات ذهنی خودتان را چرا با ضمیر جمع ادا می کنید؟
————————————————————
(چرا میخواهیم همه بدبختی هامان را به دنیا صادر کنیم؟)
اولا باز که تعبیر جمع بکار بردید،شما اینجورید که می خواهید بدبختی های خودتان را بدنیا صادر کنید؟
ثانیا بدبختی را تعریف کنید چیست.
—————————————————
(چرا میخواهیم به همه بیاموزیم؟)
باز جمع بستید؟ شما اینجوری هستید؟
————————————————————–
(چرا برای اونایی که می خندند تره هم خورد نمیکنیم؟)
یعنی چه؟ مگر برای کسانی که می خندند باید تره خرد کرد؟ خنده چیزی است که برای هر انسانی رخ می دهد اگر سبب خنده داری وجود داشته باشد، خندیدن و تبسم و خوش روئی اتفاقا مورد تاکید دین و روایات است و انسان مومن نباید عبوس و بد اخلاق باشد ،کی با خنده مخالف است؟ اگربرنامه خوب خندوانه رامبد جهان را ندیده اید توصیه می کنم حتما ببینید. اما اینرا هم بدانید که ضحک و خنده از خصوصیات عارضی انسان است اگر سبب خنده باشد می خندد ،پس انسان اگر دائم در حال تلبس به خنده باشد ممکن است بگویند :سه کار می کند! پس معقول نیست همیشه انسان بخندد ،یعنی انسان برخی اوقات می خندد ،حالا سوال من از شما این است :شما آیا در هنگام مرگ یکی عزیزانتان (پدر – مادر- خواهر – برادر ….) یا تذکر فقدان آنها می خندید؟
—————————–
(چرا دردی زا از درد همسایه بر نمیداریم. چرا با همه بدبخت های جهان دوستیم. جرا میخواهیم هیچ از خوشبختیهای انها را وارد نکنیم. چرا نمیخواهیم هیچ بیاموزیم؟)
پاسخ این سوالات هم بوزان سوالات قبل است ،چرا شما همه چیز را بضمیر جمع ادا می کنید؟ خود شما این اوصاف را دارید که مثلا دردی از دردهای همسایه تان بر نمی دارید؟ خوب خودتان را اصلاح کنید چرا از زبان همه سخن می گویید؟ در هر جامعه ای ممکن است برخی مردم به این اوصاف متصف باشند ،ممکن هم هست متصف نباشند ،اما شما به چه حقی خود را زبان و وجدان جمع می پندارید؟
اقای نوریزاد خیلی ممنون
امیدورام بغض این ملت که هرلحظه ممکنه بشکنه ،بشکنه وهمه رو سر جاشون بنشونه.
لطفا از اتفاقات وجریانات اون زمانی برامون بگید که شما جز حکومت بودید ،لطفا اتفاقات روز رو بیشتر تفسیرکنید که ذهن مردم روشن شود
تسکر فراوان
من بجای سپاه بودم دوربین و وسایل نوریزاد را پس میدادم. چون می رفت در یک رو ستایی جایی یک فیلم الکی میساخت. 5 نفر هم نمیدیدند.حالا با موبایلش یک فیلم می گیرد 5 میلیون نفر می ببنند.
هاااا مه یک آدم یه لاقبا بیدم که از دار دنیا فقط یه سیم کارت ایرانسل ودارم که همیشه دنبال گوشی قرضی بیدم تا روشنش وکنم وبینم چقدر از شارزم بابت مرمت عتبات عالیات کم وکردن ! آخه اینا به ما چه ربطی داشته بید مگه ما عرب بیدیم چرا به شعورمان توهین وکنن ! حالا بین خودمان بید مه برای تخریبش حاضرم پول ودم هاااا
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
گفتگوي راديو ندا با اكبر زارعين، يكي از فعالين كانون صنفي معلمان
اكبر زارعين، يكي از فعالين صنفي معلمان كه تاكنون دوبار هم بازداشت شده است، در گفتگو با راديو ندا با بيان اينكه اولويت خواسته فرهنگيان اصلاح نظام آموزشي است ، گفت : ” برخورد چكشي، برخورد نظامي با فرهنگيان نتيجه عكس ميدهد. بايد صداي فرهنگيان شنيده شود!”
http://radio-neda.blogspot.com/2015/10/blog-post_19.html
آتش سوار گرامی
برای شما در ادامهٔ راه خطیر آگاهی بخشی آرزوی توفیق دارم.
فروتنانه به عرضتان میرسام که پرهیز شما از درغلتیدن به ورطهٔ خشم و مجادله، سبب شده تا تواناییهای شما جلوهای هرچه بیشتر داشتهباشد. .
همچنین است نوشتههای دوست گرانقدر دیگرم جناب باصفا، که همواره مرا به شوق میآورد.
ازینکه وقت خوانندگان را میگیرم پوزش میخواهم اما حتی اگر مشکل دسترسی من به سیستم امتیاز دهی حل گردد، باز هم چنین نوشتههایی را شایان تقدیر و تشکر ویژه میدانم.
مازیار عزیز ، اگر مرور گرتان را عوض کنید مشکلتان حل می شود
از راهنمایی شما متشکرم
هر چند روز یکبار اینکار را میکنم.
اگه بلايي که احمدی نژاد و لشکرش به سره 72 میلیون ایرانی آورد، را در تاريخ ثبت کنن،
.
.
.
.
.
.
.
.
هزار و چهارصد سال ديگه،
سه ماه برامون زنجير میزنن
حادثه کربلا که اینروزها طبق سنت رایج بین شیعیان و بخصوص ایرانیان جامعه را در حالت عزاداری قرار داده مانند همه وقایع دیگری که مذاهب به آنها میپردازند جنبه فوق بشری و آسمانی یافته که در این حالت معمولا این حوادث کار کرد دنیائی حود را از دست میدهند و به نوعی وسیله تقرب به قدرت مافوق بشری میشوند. امّا در همه این حوادث آنچه که فنا میشود همان منظور نظر قهرمان و پرسوناژ آن حادثه هست که با افکار و تمایلات و اعتقادات همدردان با وی تغییر حالت میدهد و ما امروز شاید بجرات بتوانیم ادعا کنیم که پوشیده ترین واقعه ای که هیچ وحدت نظری روی آن نیست همین واقعه کربلا می باشد. شیعیان نه اطلاع درستی از پرسوناژ های اصلی آن که امام حسین(ع) و یزید هست دارند ونه از سایر افراد و اندیشه های آنان و حتی شرایط تاریخی و اجتماعی و سیاسی آن زمان. همه این نا آگاهیها فقط میتواند به یک دلیل باشد و آن اینکه صحنه گردانان مراسم عاشورا در هر زمانی دست بازی برای تغییر و تعبیر این واقعه در جهت تمایلات خود داشته باشند.
در مورد این حادثه یک قول مشهور روایت مرحوم دکتر شریعتی در مورد شهادت طلبی بعنوان هدف حسین بن علی هست. روایت دیگر مربوط به مرحوم صالحی نجف آبادی در کتاب شهید جاوید با مقدمه و تقریر مرحوم آقای منتظری میباشد که حرکت امام را یک حرکت صرفا سیاسی و با هدف کسب قدرت و سرنگونی بنی امیه میداند و توضیح میدهد که ایشان در تحلیل خود بنوعی دچار اشتباه هم شد که منجر به شکست در کربلا شد. بعضی دیگر مثل مرحوم احمد قابل قائل به این هستند که خروج امام از مدینه از ترس جان بوده و ایشان بدنبال نقطه ای امن برای نجات از ترور توسط یزید بود. در این میان صالحی نجف آبادی متهم شد که با تحلیل خود عملا منکر علم غیب امام شده و ایشان تقریبا در زمان حیاتش از سوی روحانیت طرد شد. نظرات شریعتی نوعی قهرمان سازی انقلابی برآورد شد ولی روحانیت با آن مخالفت چندانی نداشت چون در تهییج جوانان بسار موثر بود و در ادبیات چپ و انقلابی آن روز بسیار خریدار داشت.
غرض این است که ما هنوز یک تحلیل جامع از این حادثه را نداریم که بما ایرانیان کمک کند تا درک کنیم که ماجرای کربلا در زندگی و سرنوشت ما و در بهبود وضع فرهنگی و تعالی ما چه میزان میتواند تاثیر گذار باشد. نکته ای که نمیتوان انکار کرد این است که حوزه های علمیه که به تعبیر دوستمان با صفا امروز وظیفه خود را حمایت از قدرت سیاسی میدانند فعلا برای کربلا و عاشورا نیاز به بیش از اینکه هست ندارند و نکته دیگر اینکه در دوره شاه وقتی روحانیون نام یزید را میبردند ، میدانستند که گوینده منظورش شاه هست و امروز همان روحانیون وقتی در مجلسی نام یزید برده میشود بخودی خود متوجه میشوند که منظور رهبری نظام هست.!
ادبیات فارسی و عرفانی هم از تاثیر عاشورا دور نبوده هست. در این ادبیات عنوان “یزید” نه نام شخصی خاص بلکه کار آکتری ظالم و بی رحم و نفع پرست هست که تنها فکرش حفظ قدرت و یا نظام به هرشکل هست ولو با کشتن شخصیتی چون حسین بن علی و یا ویران کردن مکّه و خانه خدا . یزید نمونه کامل آن شهریاری هست که بازهم به تعبیر یاصفای عزیز ماکیاولی با مهارت ویژگیهای او را بسیار کاملتردر قرن 15 معرفی میکند. آیا روحانیون و دین پژوهان فعلی دارای جرات و آن حریتی هستند که در جهت روشن کردن این واقعه برای نسل هائی که نگران بی دین شدنشان هستند تحقیق و یا کاری بکنند؟
سلام . آقای نوری زاد به ثقة الاسلامی که برای روضه خوانی به تکیه و حسینیه آمده بود و بواسطه هم صنفی بودنش با رهبری ، چشم هایش را به واقعیت های امروز کشور بسته بود و به شدت از ایشان و نظام دفاع میکرد ، گفتم که این بساط غلط حکومت و تفرقه اندازی بین مردم و آدم کشی نظام ، از روز اول انقلاب که این چنینی نبود وگرنه همان مردم انقلابی اول انقلاب ، توی دهانتان میکوفتند و نمی گذاشتند شما ها غاصبانه بر مسند بنشینید و ایشان را تشابهی دادم به افراد ” مینی ژوپ ” پوش قبل از انقلاب و گفتم که مگر خانم های ما از سال 1316 بدستور رضا شاه یکدفعه دامن را تا … بالا آوردند ؟ گفتم : نخیر آقای شیخ ،بلکه 40 سال طول کشید تا دامن های بلندِ زنان پاک کشور ما به ” مینی ژوپ ” کوتاه چند سانتی تا … تبدیل شد ولی شما خیلی زودتر از 40 سال ” ، مینی ژوپ ” تان برای مردم واقعی انقلاب کرده بالا رفت و مردم دغل بازی ها و نا دیدنی های عقیدتی شما را خوب دیده اند . آقای نوری زاد شیخک که کمی مثلا” آدم منطقی بود و به صحبت های چالشی من اعتقاد داشت ، هاج و واح مانده بود و از تشابه سازی ” مینی ژوپ ” در دو معقوله متفاوت می خندید .
با سلام خدمت جناب نوری زاد عزیز و دیگر دوستان
امروز در سایت صدای امریکا لینکی منتشر شده بود مبنی بر خاطرات محمد یزدی و ناگفته های بسیاری از قبل و بعد انقلاب 57
http://docs.voanews.eu/fa-IR/2015/10/15/1a451ddc-a1a0-426e-8024-64d2d40589be.pdf
شاید مطالعه اون برای شما و دیگر دوستان جالب باشه
روحانی، احمدی نژاد ، خاتمی ، رضا پهلوی ، هاشمی رفسنجانی هیچ فرقی ندارند وقتی من عوض نشوم
خاتمی و هاشمی و احمدی نژاد و روحانی و … چه فرقی دارند وقتی ما خودمان مردمان آگاه و درستی نیستیم؟
یک ملت دلال مسلکِ ناآگاه ، با آن حماقت آشکار در هنگام رانندگی یا توحش علنی برای برداشتن یک شیرینی از جعبه ی تعارفی يا حمله به غذاي نذري یا شهوت عجیب برای قرار گرفتن در مقابل دوربین، ريختن زباله در كوچه و خيابان و طبيعت، جا زدن و جلو زدن در صف ، با
….چرا باید در پی یک زمامدار رویایی باشد؟
من پیشنهاد می کنم ملت هشت سال انتخابات را تعطیل کنند و اجازه بدهند هر کسی که میآید همینجور ادامه دهد . بعد خودشان با حوصله این موارد را تجربه کنند :
اول : ایرانی ها لطفا روزی یک بار(یا دست کم یک روز در میان) حمام بروند.
دوم : ایرانی ها قبل از پرتاب فحش به بیرون ، دهانشان را ببندند و تا بیست بشمرند.بخصوص وقتی توی خیابان و جلوی دیگران هستند.
سوم : هر خانوادهی ایرانی هر روز یک روزنامه بگیرد ، اگر شده یالثارات!
چهارم : هر فرد ایرانی تعهد کند که هر ماه یک کتاب تازه بخواند … حتی خلاصه مبانی لوله کشی عمومی!
پنجم : رانندگان به جای فاصله ی بین شلوار و جوراب دختری در آن طرف خیابان به داشبورد جلوی چشمشان نگاه کنند و سرعت از پنجاه کیلومتر در هیچ شرایطی تجاوز نکند.
ششم : همه به خودشان تلقین کنند که این کسی که می خواهیم کلاهش را برداریم تا شب برای عزیزمان هدیه ببریم ، خودش عزیزِ یک نفرِ دیگر است.
هفتم : بفهمیم كه زرنگی ضایع كردن حق دیگران نیست بلكه ، رعایت حقوق دیگران ، رسیدن به حقوق خودمان است؛ هر کس به اندازه ما حق دارد و وقتش با ارزش است
هشتم : بفهمیم كه اگر صاحب یك بوتیك هستیم شغل ما بوتیك دار است یا اگر راننده تاكسی هستیم شغل ما راننده است . نه اینكه همه دزد و كلاهبردار باشیم و از شغلمان فقط بعنوان برای راهی به رسیدن به كلاهبرداری استفاده كنیم . به شغلمان احترام بگذاریم و بگذاریم دزدی فقط برای كسی باشد كه شغلش دزدی است.
نهم : مردهای ایرانی یک بار برای همیشه قبول کنند که زنها ، جزو املاکشان نیستند و خودشان عقل دارند. عشق و رابطه و آشنایی هم بازی برد و باخت و فتح قلمرو دیگران نیست.
دهم : مردها تمرین کنند که رد عبور زنی را با نگاه شخم نزنند و زنان تمرین کنند که جواب سلام مردان را با خونسردی و لبخند بدهند چون به معنای … نیست.
یازدهم : ورزشکاران ما بعد از باخت به رقیب تبریک بگویند (مثل ژاپنیها) و دهانشان را تا یک ساعت بعد از هر باخت یا برد ببندند. خلاصه این که ظرفیت برد دیگران و شکست خودمان را به دست بیاوریم؛ سعی کنیم جدا از برد یا باخت، باارزش بشویم!
دوازدهم : ایرانیها به جای تمسخر شکل ظاهری و نوع حرف زدن سیاستمداران، فکر کنند که ایراد واقعی کار آن شخص در کجاست. همین!
سیزدهم: به نمایشگاه کتاب اگر می روند برای (کتاب) بروند.
به خیابان فرشته می روند برای (عبور) از خیابان فرشته باشدو در کل به هر قبرستانی می روند برای خاطر (همان قبرستان) باشد.
چهاردهم: تمرین کنیم که میانبری که ممکن است ذرهای کسی را دلخور کند، مصداق بارز دزدی است؛ حتیالمقدور میانبر نزنیم.
پانزدهم: در هنگام رانندگی، بین خطوط حرکت کنیم و خطی را انتخاب کنیم که متناسب با سرعت ماست – در عین سادگی، این از همه کارهای دیگه سخت تره!
شانزدهم: این آخری از همه سختتر است و اینكه دروغ نگوییم .
همانطور كه فكر می كنیم عمل كنیم . فراموش نكنیم ریا كه اكنون عادت و عرف جامعه شده است درواقع یك بیماری اجتماعی و از آسیب شناسی بسیار جدی برخوردار است.
عزیزان، کسی که این مطالب را نوشته است شاید خود نیز دچار این مشکلات است. همه ما در رفتارمان مشکلاتی داریم. ولی باید بپذیریم ایران ما ، همان سرزمینی که هنگام قرائت سرود ای ایران ای مرز پر گهر ، موهای گردنه مان سیخ میشود و دچار دل لرزه مطبوعی میشویم ، در حال سقوط است. بپذیریم اگر شرایط کنونی ایران اینگونه است همه دلیلش مدیران و بالا سری های ما نیستند و نقش اصلی را خودمان ایفا می کنیم.
دكتر محمود سريع القلم استاد دانشگاه
دوستان اگر میخواهید چیزی را پخش کنید، این پیام فرهنگی برای اینکار مناسب است، پخشش کنید لطفا
Salam Mr. Nourizad, mashallah to all the people in the video, look like more people are not ffraid and they coming out, one day millios will come out and get id of ayatollahs, islamic regime, and people decide to have a deocraic goverment, I hope we see tha before we are dead
گوشه ای از تاریخ
پس از تصویب اصل پنجم بحث های مربوط به نظام ولایی، با یک وقفه ی نسبتا طولانی در اصل 84 پیگیری شد . اصل 84 ، ولی فقیه را فقیه جامع الشرایطی ذكر مي كند که از طرف اکثریت مردم به مرجعیت و رهبری رسیده باشد و برای خروج از بحرانهای احتمالی ساز و کار غیر مستقیم یعنی انتخاب از طریق خبرگان را تعریف کرد. بحث دیگر مربوط به این اصل مادام العمر بودن ولایت فقیه بود. این اصل و اصل بعدی با چالش های کمتری، با 59 موافق و 3 مخالف و 6 ممتنع به تصویب رسید .اصل 86 هم که به نوعی تکرار اصل 5 بود و ویژگی های رهبر را مشخص می کرد به سرعت تصویب شد . اما یکی از طولانی ترین مباحثات و مجادلات مربوط به اصل 87 یعنی تعیین حوزه اختیارات و وظایف ولی فقیه بود. در پیش نویس این اصل وظایف و اختیارات ولی فقیه در پنج مورد خلاصه شده بود : تعیین فقهای شورای نگهبان ، نصب عالیترین مقام قضایی ، اعلان جنگ و صلح ، فرماندهی کل قوا و عزل رئیس جمهور . بند نخست بی درنگ به تصویب نمایندگان رسید و بند دوم منجر به مباحثات طولانی در بین نمایندگان شد .(24)
اما پر تنش ترین مباحث درباره ی فرماندهی کل قوا بود .بحثی که شکاف بین مراجع و ولی فقیه را بسیار زیاد کرد و قدرت ولی فقیه را چنان بالا برد که پیش از آن تصور آن نمی رفت. حسن آیت همچون اصل های پیشین به دفاع از این اصل پرداخت : « شش روز یا بیشتر بحث کردیم… تا اصلش به تصویب رسد اما حالا به اختیارات که رسیده ایم … هیچ … تنها قسمت حساس همین فرماندهی کل قواست بقیه تعارف است و مطلبی نیست … ما انقلاب کرده ایم و این انقلاب باید در مقابل دشمنان آن و کودتاها که ارتش در آن نقش داشته حفظ شود. »
به دنبال این سخنان ، مکارم شیرازی به عنوان یک مجتهد برجسته چنان غوغایی در مجلس خبرگان به پا کرد که در نوع خود بی سابقه بود . مکارم شیرازی در تاریخ 11 بهمن 57 در روزنامه ی کیهان اصول حکومت اسلامی را این چنین برشمرد : 1- حق مشارکت مردم 2- نظارت فقیه (25)
سخنان مکارم را می توان ناگفته های او در مورد نظام ولایی قلمداد کرد که در خلال این اصل فرصت مطرح کردن آن را یافته بود . او سخنان خود را با استغاثه ای آغاز کرد که همهمه ی مجلس را برانگیخت :«خدایا تو می دانی من به خاطر حمایت از آیین تو و از بندگان تو این سخنان را می گویم من می دانم اگر به مصلحت شخصی بیندیشم باید حداقل سکوت اختیار کنم زیرا… بعضی از دوستان حاضر از من می رنجند »
در ادامه ضمن دعوت بهشتی از نمایندگان به حفظ آرامش مکارم سخنان خود را ادامه داد :«من از افرادی نیستم که به خاطر حفظ مصالح شخصی چشم از مصالح دین تو بپوشم ، من این کار را نوعی شرک و بت پرستی می دانم . توحید از این ملاحظات به دور است … من فکر می کنم اگر این اصل به همین صورت تصویب شود آینده ی قانون اساسی در خطر است آینده ی انقلاب و آینده ی خون شهیدان در خطر است و چیزی نمی گذرد که فاتحه ی بقیه اصول این قانون ]اساسی[خوانده خواهد شد… من به ولایت فقیه روز اول رای موافق داده ام … راه پیاده کردن ولایت فقیه این نیست. »
او ضمن یادآوری سابقه ی سی ساله ی خود در حوزه گفت:
« هیچ کس نمی تواند بگوید بنده ولایت فقیه را نمی فهمم… صریحا می گویم ما از نظر اسلامی دو وظیفه در قانون اساسی داریم اول اینکه قانونی بر ضد قوانین اسلام تصویب نشود . این هدف بحمد الله در اصل شورای نگهبان به خوبی تامین شد…دوم اینکه رئیس جمهور که در راس تمام قدرت های اجرایی قرار دارد اگر فقیه و مجتهد در مسائل اسلامی نیست باید ماذون از طرف فقیه باشد ، یعنی رئیس جمهور هم منتخب مردم و هم مورد قبول فقیه و رهبر باشد… اما اینکه رئیس هم منتخب مردم هم مورد قبول فقیه و رهبر باشد باز هم کار دست او نباشد معنی ندارد … هنگامی که علی (ع) ، مالک اشتر را برای حکومت مصر انتخاب کرد تمام اختیارات مصر را به دست او سپرد نه اینکه تمام سر نخ ها را در دست خود نگه داشت.تنظیم کنندگان این اصل در چهار دیواری جو کنونی قرار گرفته اند و خیال می کنند همیشه مرد بزرگی مانند … امام خمینی بر سر کار است … این اصل… با همین شکل و صورت در دنیای امروز اصلا قابل اجرا نیست . بزرگترین دلیل صحت یک قانون قابل اجرا نبودن آن است.دنیا با همین سند خواهد گفت عده ای از علمای دینی نشستند و یک قانون اساسی که پایه ی حکومت خودشان را تثبیت می کرد نوشتند.امروز ممکن است مردم چیزی نگویند اما فردا این قانون را کنار خواهند گذارد…ما حاکمیت مردم را در اصول گذشته تصویب کرده ایم کاری نکنیم که حاکمیت مردم یک شیر بی دم وسر اشکم شود »
وی در بخش دیگر سخنانش جایگاه ریاست جمهوری و ولی فقیه را ناسازگار دانست و افزود:«رئیس جمهوری که با اکثریت آرای مردم انتخاب می شود ، معلوم نیست این رئیس جمهور با توجه به ]این[ اصل که نوشته شده است چکاره است …بنابراین رئیس جمهور یک موجود معطل خواهد بود»
این انتقادی بود که سالها بعد آیت الله منتظری در سخنرانی سیزده رجب خود، متوجه نظام حاکم کرد و اختیارات آقای خاتمی در جایگاه ریاست جمهوری را بسیار محدود دانست و از دخالت ها ی بیت رهبری در عزل و نصب های رئیس جمهور به شدت انتقاد کرد.
آخرین بند از متن قرائت شده ی مکارم شیرازی مربوط به اوضاع اجتماعی پس از انقلاب بود :
«شما می گویید فرماندهی کل قوا همیشه به عهده ی فقهاست بنده عرض می کنم امروز که امام این وظیفه را به عهده گرفته شرایط فوق العاده ای در کار است … و حساب امام مخصوص است. »
و با کنایه ای جالب ادامه داد: « اگر مردم با ما باشند همیشه ]همه[ چیز با ما است اما اگر مردم از ما جدا شود فرماندهی کل قوا نیز برای ما کاری نمی کند. »(26)
سخنان آتشین و استدلالی مکارم شیرازی موج مخالفتها را برانگیخت . بهشتی سخنان مکارم را «خطابه» و «لابه» نامید. مهمترین جواب ها بر سخنان مکارم از جانب آیت الله منتظری بود . او در ابتدا از برخی رفتار های غربگرایانه در مجلس انتقاد کرد :«خواهش می کنم به رخ یکدیگر نکشید که در غرب چگونه رفتار می کنند و در دنیا چه خبر است … ملت جمهوری اسلامی را اختیار کرده … حالا می خواهد دنیا این را بپسندد و می خواهد دنیا نپسندد … ما می خواهیم قانون اساسی خود را طبق حکومت اسلامی تنظیم کنیم… ما جرات نکردیم بگوییم رئیس جمهور باید فقیه باشد و حتی کاندیدا کردن این فرد یا افراد توسط فقیه را نپذیرفتید و بنابراین در شرایط رئیس جمهور نه فقاهت را ذکر کرده اید و نه تایید فقیه را … آن وقت ما بیاییم قدرت قوای سه گانه ی مملکت را به دست یک آدم الدنگ بدهیم که از قدرتش سوء استفاده کند.» (27)
این سخنان منتظری آشکار ترین موضع گیری او و همفکرانش پیرامون حکومت اسلامی بود . اما نکته ی مبهم اصرار آن ها بر جمهوری نامیدن این حکومت بود زیرا بر اساس قرائت امام، منظور از جمهوري همان جمهوری به معنای رایج در جهان است و رعايت نكردن التزامات اين سيستم حكومتي باعث بروز تناقض شده بود.
با شروع بحث عزل و نصب رئییس جمهور بحث ها وارد مرحله ی تازه ای شد . مخالفان با مطرح کردن اعمال نظر ولی فقیه بر تشخیص مردم در انتخابات ریاست جمهوری، آن را خلاف حاکمیت عمومی دانستند . آیت الله منتظری در پاسخ به این مخالفتها گفت : «اگر یک رئیس جمهور تمام ملت هم به او رای بدهد و ولی فقیه و مجتهد روی ریاست جمهوری او صحه نگذارد ، این برای بنده هیچ ضمانت اجرایی ندارد … حکومت … جابرانه می شود.»
آخرین مخالفت مکارم با این بحث در بخش پایانی جلسه چهل و چهارم و در خلال بند ششم به منصه ظهور رسید. وی از این مقدار تمرکز قدرت و تشریفات که ممکن است باعث اتهام شود انتقاد کرد و همچون آیت الله العظمی شریعتمداری تا آخرین مراحل مخالفت خود را با اصل 110 قانون اساسی استمرار بخشید .
روند مصوبات مجلس خبرگان قانون اساسی به قدری دولت موقت را نگران کرد که در جلسه ای که در تاریخ 18/7/58 برگزار شد اعضا بر اساس لایحه ی مصوب شورای انقلاب در مورد مجلس خبرگان خواستار انحلال آن شدند . در این لایحه فرصت یک ماهه ای به مجلس برای تصویب قانون اساسی داده شده بود . اما امام در موضع گیری شدید اللحنی دولت موقت را از انجام این کار بر حذر داشت و به این ترتیب موضوع منتفی شد.
در نهایت اصول تصویب شده مربوط به ولی فقیه در قانون اساسی حوزه ی اختیارات وی را چنان گسترش داد که مباحثات آن تا برگزاری رفراندوم هم ادامه یافت و باعث بروز اختلافات جدی میان نیروهای انقلابی شد.
این تحلیل سیاسی برگرفته از تحلیلی از سایت خبر نامه امیر کبیر است :
http://autnews.blogfa.com/post-16.aspx
بهتر بود دوست گرامی باصفا هم منبع اصلی را ذکر می کرد و هم منابع و ریفرنسهایی که بصورت شماره در متن مورد اشاره قرار گرفته است و در پاورقی مطالب آن خبرنامه آمده را هم ذکر می کرد .
بهرحال اصل نقلیات ین مطلب غلط نیست ،ایرادی که هست یکی زاجع به نحوه برداشت ها از متن گفته هاست که عموما قابل بحث اند ،و دیگری حذف های موذیانه جملاتی از گویندگان مطلب است که بصورت نقطه چین ،کلام را دچار انقطاع و بر داشت های خاص می کند ،مثل حذف هایی که در کلام و گفتار آقای مکارم شیرازی هست ،یا مثلا تعبیر رندانه “”بهشتی سخنان مکارم را «خطابه» و «لابه» نامید””،که موهم این است که اعتراض مرحوم بهشتی به آقای مکارم و “لابه” خواندن آن مربوط به کلیت مطالب ایشان و مفاهیم آن است در حالیکه بحثی که مرحوم بهشتی در آنجا مطرح کرده بود و به آقای مکارم انتقاد کرده بود مربوط به ابتدای کلام ایشان بوده است که گفته بودند :
“”خدايا تو ميداني من به خاطر حمايت از آيين تو واز بندگان تو اين سخنان را مي گويم. من ميدانم اگر به مصلحت شخصي بينديشيم بايد حداقل در اينجا سكوت اختيار كنم زيرا حداقل آن اين است كه بعضي از دوستان حاضر از من ميرنجند ولي من ان شاء الله از آن افرادي نيستم كه به خاطرحفظ مصالح شخصي چشم از مصالح دين تو و بندگان تو بپوشم””.
مرحوم بهشتی در واکنش به نطق ایشان ،همین قسمت را به “لابه” تعبیر کرده بود و اتفاقا بسیار هم با معترضین جر و بحث کرده بود که شلوغ نکنند و اجازه دهند آقای مکارم مطالب و مخالفت خود را صریح و آزادانه بیان کند ،عبارت اعتراضی مرحوم بهشتی به آقای مکارم این بود :
“” مطلب دوم اينكه بلي، آقاي كرمي! اين نقد بجاست كه وقتي شرايط اينجا براي گفتن مطلبي آماده است نوع تعبيرات برادرمان آقاي مكارم را اگر كسي فقط و فقط صحبت ايشان را بشنود و يا جو اين جلسه ارتباط ديگري نداشته باشد ميگويد آقاي مكارم بيچاره در يك كشوري كه اين قدر خفقان هست كه حتي يك مرد تحصيل كرده در حوزه علميه و مدرس در حوزه علميه جرأت نميكند حرفش را بزند. بايد به خدا پناه ببرد، بايد خدا را شاهد بگيريد، «اللهم قد بلغت» بگويد و «اللهم اشهد» بگويد اخلاص خودش را در بيان اين مطالب بگويد كه خدايا من از همه دنيا گذشتم تا اين مطالب را گفتم. آقاي مكارم، من واقعاً از شخص شما چنين انتظاري نداشتم. ما در اينجا تا به حال سعي من بر اين بوده كه مطالبي كه گفتني است گفته شود. من به عنوان مسؤول جلسه حتي گاهي متهم ميشوم كه براي حفظ جلسه تند عمل ميكنم. ملت عزيز ما بداند كه من نميخواهم تند عمل كنم، من ميخواهم نظم جلسه را حفظ كنم گمان نميكنم در جو جلسه ما چنين تنگنايي كه شما فرموديد احساس شود كه حضرتعالي بخواهيد با يك خطابه لابه مانند مطالب و نظرات خودتان را بيان بفرماييد. از اين گذشته خود جنابعالي و همه دوستان توجه داريد كه ما تقريباً سه روز از داشتن جلسه علني و رسمي محروم مانديم براي اينكه صبح و عصر در جلسه سمينارگونه خود اين مطالب را بيان كنيم، و باز توجه داريد آقاي مكارم كه مطلبي را كه اينجا فرموديد تقريباً همه را در آن جلسه هم بيان فرموديد و اگر پاسخي به حرفهاي شما داده شد با همان رسم و سنتي بود كه در بحثهاي هميشگي ما هست و بيش از آن چيز ديگري نبود. بنابراين آنچه من به عنوان مسؤول جلسه از دوستان عزيز خواهش ميكنم اين است كه دوستان بعدي كه براي صحبت تشريف ميآورند ديگر حماسه آن طرفي نسرايند اين حماسه سراييده شد، اجازه بدهند سر جايش بماند””.
( مشروح مذاكرات قانون اساسىجلسه50-32، ص: 1117)
فقط می گویم حکایت زمان ما و اینطور نقلیات در این سایت که نام گوشه ای از تاریخ یا “روشنگری” می گیرد ؛حکایت همین جمله ابتدایی مرحوم شهید بهشتی تیز هوش است که گفته است :
“اگر كسي فقط و فقط صحبت ايشان را بشنود و يا جو اين جلسه ارتباط ديگري نداشته باشد ميگويد آقاي مكارم بيچاره در يك كشوري كه اين قدر خفقان هست كه حتي يك مرد تحصيل كرده در حوزه علميه و مدرس در حوزه علميه جرأت نميكند حرفش را بزند. بايد به خدا پناه ببرد….”.
حکایت این تقطیع ها و تحریف ها همین حکایت اینگونه قول مرحوم بهشتی و دیگران است که گویا آقای مکارم بعنوان مخالف نتوانسته سخن خویش اظهار کند ،در حالیکه هرکس به مشروح مذاکرات مراجعه کند می یابد که ایشان همه مطالب خود را بیان کرده است.
اقای مزتضی شماکه هی میایی تز میدی یه طومار مینویسی مه نصفشم عربیه
میشه جواب این سوالو بدی
امام حسین وبقیه ایمه خودشون بهترین اسب و شمشیر رو داشتن الان چرا مردم ایران نباید بهترین ماشینای روز دنیارو سوارشن با بهانه ساده زیستی و…
ناشناس گرامی پیش از آنکه پاسخ سوالت را بدهم لازم میدانم ابتدا برای تسهیل در فهم خوانندگان،فارسی معقد ادیبانه شما را اینطور ترجمه کنم:
“”اقای مزتضی (مرتضی) شماکه هی (دائم) میایی (می آیی) تز (نظر) میدی (می دهی) یه (یک) طومار مینویسی مه (که) نصفشم( نصفش هم) عربیه
میشه جواب این سوالو (سوال را) بدی (بدهید):
امام حسین وبقیه ایمه (ائمه) خودشون بهترین اسب و شمشیر رو (را) داشتن الان چرا مردم ایران نباید بهترین ماشینای (ماشین های) روز دنیارو (دنیا را) سوارشن (سوار شوند) با بهانه ساده زیستی و…””.
(پایان)
حال که اصل سوال شما معلوم شد ،پاسخ این است که اولا کسی نه قدیما و نه جدیدا “شمشیر” سوار نمی شده یا نمی شود ،شمشیر ابزار جنگی آن زمانها بوده که الان شکل ابزار جنگی هم متفاوت شده ،پس ذکر شمشیر در سوال شما بی وجه بود .اما در مورد مرکوبی که بر آن سوار می شده اند ،درست است امامان هم از وسائل نقلیه روز استفاده بهینه می کردند وسائلی مثل شتر و اسب و الاغ و استر ،و این امری عمومی بوده است ،اما اینکه حتما نوع اسب و شتر و الاغ و استری که آنها سوار می شده اند بهترین نوع آنها بوده خیلی معلوم نیست ،با این حال از شما می پذیریم که اینطور بوده ،اما حالا کی گفته که در زمان ما مردم از وسائل نقلیه خوب و به روز استفاده نکند که شما این سوال را مطرح کردید؟ انتخاب ماشین یا هر وسیله نقلیه امری آزاد و باختیار انسانهاست و مربوط به سلیقه و اراده و امکانات مالی آنها دارد ،حالا واقعا این قضیه چه ارتباطی با اسب و الاغ امامان داشت؟
اقای نوریزاد سپاس از شما برای تریبون ازادی که خلق کردی.
سید مرتضی عزیز
با تشکر مجدد. در مورد رهبری آقای خمینی از قبل قدری مبالغه می فرمائید. شما را ارچاع میدهم به خاطرات آقای منتظری که بعد ار فوت مرحوم آیت الله بروجردی حتی بک نفر هم برای تسلیت به ایشان نیامده بود که ایشان به نحوی سعی کردند آنرا حل کنند. در سالهای بعد هم اصلا موضوع رهبری برای ایشان طرح نبود و آن ملاقاتهای نجف هم صرفا ملاقات با ایشان بعنوان یک مرجع نا راضی بود و لاغیر. کسانی هم که مرتب نام ایشان را مطرح میکردند همین نهضت آزادی خارج کشور مثل آقای دکتر یزدی و دوستانشان و بنی صدر بود. استدلال آنها هم این بود که نوعی ارتباط با روحانیت را داشته باشند. دز ضمن بله با اطلاع خدمت شما عرض میکنم که دکتر یزدی نقش فوق العاده کلیدی داشت.
نکته ای که شما روی آن حساس هستید این است که شما تصور تان این هست که موضوع ولایت فقیه را ایشان از اول بطور صریح طرح کزدند.عرض کردم پیش نویس قانون اساسی در پاریس و تهران اصلا شامل ولایت فقیه نبود. در مورد دموکراسی شما را ارجاع میدهم به بیانات آقای خمینی به نماینده ژیسکاردستن که توضیح میدهد جمهوری اسلامی شبیه این چیزی هست که شما دارید و فقط مسائل اسلامی را چون مردم مسلمانند رعایت میکند. لطفا مصاحبه ها و نطقهای هفتگی پاریس را با دقت نگاه کنید.
در مورد قانون اساسی موضوع اصلی این بود که “ولایت فقیه” تا انزمان در هیج متنی مطرح نبود. بعله ایشان صحبتهائی در مورد آن داشتند که هیچ چیزی بعنوان یک نظریه نبود . حالا فرضا هم که بود، این موضع جز پیش نویس نبود و ایشان هم اشکال شرعی به آن نداشت و در تمام مدت در پاریس حتی یکبار هم مطرح نشد.
شما عجیب روی دموکرات بودن مجلس خبرگان تاکید میکنید و ناچارید مرتب هم انرا نقض کنید. از مراجع وقت آقایان شریعتمداری و گلپایگانی که مخالف بودند و جالب اینکه حتی تا آنجا که یادم هست آقای مکارم هم که در مجلس بود اول مخالف بود. حالا این کسانی که مخالف بودند کجا باید نظرات خود را میگفتند؟ میفرمائید در همان مجلس. در همان مجلس پس از طرح ولایت فقیه که کل شاکله پیس نویس اولیه را بهم ریخت بلافاصله آقای خمینی که پشتیبان برای این حرف پیدا کرده بود بسرعت وارد عمل شد و با سخنرانی ها و موضعگیری های مختلف عملا در کار بررسی و اظهار نظر مخالفان دخالت میکرد برای همین مخالفان باید با ایشان طرف میشدند چون همه میدانستند قضیه چیست و شعارهای “ضد ولایت فقیه” محصول همان دوران هست که حتی به شخصی چون آقای گلپایگانی هم رحم نشد. در جلسه عمومی هم که مخالفین بغیر ار مقدم مراغه ای امکان بحث نیافتند و آقای بهشتی بیش از وقت خودش هم صحبت کرد و بعد هم با یک قیام و قعود موضوع ختم شد. اگر این دموکراسی هست پس وای بحال دموکراسی !
تشکر از باصفای گرامی
ظاهرا بحث ما گره خورد ،من در این نوشته جدید شما چیزی جز تکرار مدعاهای قبل مشاهده نکردم ،مدعاهایی که پاسخ آن داده شده بود ،قاعده بحث این است که برای اثبات مدعا یا دلیل جدید اقامه شود یا دلایل طرف مقابل ابطال شود و چنین رویکردی در نوشته شما نیست ،بنابر این من اصراری بر ادامه بحث ندارم و نظر شما را علیرغم نادرست بودن آن محترم می دانم.
مجملا به برخی استنادات شما اشاره می کنم،من گفتم مردم ایران رهبریت سیاسی ایشان را بدنبال قیام 15 خرداد در سال 41 پذیرفته بودند و گرنه در این راه کشته نمی دادند و علیه ظلم و جنایات رژیم شاه قیام و تظاهرات نمی کردند و یا مرگ یا خمینی نمی گفتند ،و گفتم انقلاب سال 57 که جرقه آن توهین بروحانیت و مرگ مشکوک سید مصطفی خمینی بود ،سیر تاریخی و دنباله قیام سال 41 بود که از آن ببعد مجاهدان و انقلابیون در زندان و شکنجه رژیم شاه قرار گرفتند ،اینها بینات تاریخی است و نمی شود از آن غمض عین کرد ،شما رفته اید سراغ اینکه کسی برای تسلیت نزد ایشان نیامد ،یعنی استناد کردید به عمل روحانیت سنتی در حوزه ،که ریشه آنهم مسائل دیگری مثل تدریس فلسفه و عرفان از سوی آیت الله خمینی بود که طوری که معروف است گفته بودند از کوزه ای که سید مصطفی آب خورده است نخورید زیرا آن کوزه نجس است! این مسائل ربطی به رهبریت تعین یافته و محبوبیت آقای خمینی نزد مردم نبود ،ایشان در همان زمان هم در قم درس خارج فقه و اصول داشتند که درس بسیار رایجی بود و مورد استقبال طلاب فاضل بود ،آنچه که مرحوم استاد منتظری در خاطرات دارند مربوط به تلاش ایشان برای امضاء مرجعیت ایشان برای رفع خطر اعدام ایشان بوده است و تلاش ایشان این بوده است که در آن مجلس علمای بزرگ تهران مرجعیت فقهی ایشان امضاء شود تا خطر اعدام ایشان پس از دستگیری رفع شود ،اینها ارتباطی با مساله گرایش مردم به یک مرجع دینی بسبب شجاعت و اعتراضی که نسبت به رژیم شاه داشت و دیگران این شجاعت را نداشتند ندارد ،اینها با هم خلط نشود ،یعنی رهبری سیاسی و بیعت و اقبال مردم به یک مرجع سیاسی در گرو این نیست که دیگران هم با او هماهنگ باشند ،و در هرحال مساله رهبری و مرجعیت عام دینی ایشان در ابتدای انقلاب 57 دیگر چیزی نیست که کسی آنرا انکار کند مگر اینکه کسی سن و سالش اقتضاء حضور در آن دوران نداشته باشد و من واقعا هم از سن و سال شما مطلع نیستم ،بنابر این ممکن است شما تحت تاثیر تبلیغات نادرستی که شده یا می شود قرار گرفته باشید.منصف باشید این نفوذ کلمه آیت الله خمینی و اعلامیه های ایشان بود که مردم را به اعتصاب و اعتراض و راه پیمایی وا می داشت ،من گفتم جناب دکتر یزدی را انسانی مبارز و فعال در انجمن های دانشجویی در امریکا و کانادا می دانم و تلاش های ایشان پیش از وقوع انقلاب مشکور است ،اما مردم ایران در کوران انقلاب کجا جناب دکتر یزدی را می شناختند ،عجب فرمایشاتی می فرمایید ،دکتر یزدی از مقطع پاریس که با سلاست مترجم زبان انگلیسی آیت الله خمینی بود و مشاور ایشان شناختند.بنابر این من متوجه نقش کلیدی مبارزان خارج از کشور مثل آقای یزدی و بنی صدر و قطب زاده و دیگران هستم ،اما کنش سیاسی و مبارزه با شاه غیر از صبغه رهبریت و تعین رهبری است و اینها را خلط نکنید ،بنظر من تصادفا شما در اصالت دادن به مبارزان روشنفکر مبالغه می کنید و گویا در صدد هستید نقش اصل و فرع را با هم عوض کنید.
ببینید در مورد ولایت فقیه من گفتم تئوری ولایت فقیه در نزد ایشان تئوری نبود که از ابتدای انقلاب مطرح باشد ،این کتابهای بیع و ولایت فقیه فارسی ایشان مربوط به سالها پیش از انقلاب است،این را با مساله پیش نویس خلط نکنید ،درست است در پیش نویس سخنی از ولایت فقیه نبود ،بحث من این بود که فقیهی که در تئوری فقهی معتقد به ولایت فقیه عامه برای نواب امام در عصر غیبت است ،وقتی از حکومت اسلامی سخن می گوید یعنی بنیان آن بر این مساله استوار است والا بگویید چرا فقهاء دیگر مثل مرحوم آیت الله بروجردی چرا چنین رویکرد و انقلاب و اعتراضی نداشتند؟ این روشن است که عمل مبتنی بر تئوری و اعتقاد است ،اگر ایشان در پاریس گفته بود حکومتی تاسیس می شود جمهوری که ربطی به دین ندارد سخن شما درست بود ،مایلید مصاحبه ها و نوشته های ایشان در پاریس را برای شما ریفرنس کنم که در اکثر قریب باتفاق آنها صحبت از تاسیس حکومت اسلامی با پشتیبانی مردم شده است ،بنابر این بینات تاریخی را انکار نکنید ،من مشکلی ندارم که شما یا دیگران الان بگویید ما حکومت دینی نمی خواهیم و طالب حکومت سکولار هستیم و برای آن هم تلاش کنید ،بحث من این است که انکار بینات تاریخی نشود،هدف آیت الله خمینی تنها سقوط رژیم شاه نبود ،هدف تاسیس حکومت دینی بر قواعد دین بود ،من فراوان بر این مطلب شاهد دارم اما شما لطف کنید یک شاهد از مطالب ایشان بیاورید که گفته باشند هدف ما تاسیس حکومت دینی نیست ،یا هدف ما تاسیس حکومت سکولار غیر مربوط به دین است ،اگر یک شاهد آوردید من همه سخنان شما را می پذیرم.
شما گفتید :
“”در مورد دموکراسی شما را ارجاع میدهم به بیانات آقای خمینی به نماینده ژیسکاردستن که توضیح میدهد جمهوری اسلامی شبیه این چیزی هست که شما دارید و فقط مسائل اسلامی را چون مردم مسلمانند رعایت میکند. لطفا مصاحبه ها و نطقهای هفتگی پاریس را با دقت نگاه کنید””.
(پایان)
این تلقی شما اشتباه است ،من اتفاقا در نوشته قبل اینرا توضیح دادم ،اینگونه سخنان توضیح و توجیه جنبه “جمهوریت” نظام اسلامی است ،در مصاحبه های فراوان وقتی ایشان سخن از حکومت دینی و قواعد دین می کنند ،بطور طبیعی مورد این سوال واقع می شوند که خوب شکل و قالب این حکومت چیست؟ این طور مطالب و از جمله گفتگو با ژیسکاردستن ،ناظر به توضیح این وجه است که حکومت دینی ما قالبش همین جمهوری های متعارف در دنیاست ،که ارکان حکومت و مسولان توسط خود مردم انتخاب می شوند ،اما محتوا محتوای دینی است یعنی مطابقت با قوانین اسلام ،همین تعبیر شما که :”فقط مسائل اسلامی را چون مردم مسلمانند رعایت میکند” ،مسائل اسلامی یعنی چه؟ مسائل اسلامی یعنی مسائل فردی مثل نماز و روزه و خمس و زکات و حج و احکاام فردی دیگر؟! نه جانم ،مسائل و احکام اسلامی یعنی همه قوانین اسلام اعم از فردی و اجتماعی ،وگرنه آن مسائل فردی اسلامی مگر زمان شاه نبود؟!
پس اصلا انقلاب برای چه؟! اتفاقا من باید شما را به آن مصاحبه ها ارجاع دهم ،بنظر من با پوزش شما عامدانه می خواهید گفتمان و منطق آیت الله خمینی را تحریف و تقسیر به رای کنید ،من حاضرم کلا اجزاء این بحث را متوقف کنیم ،و شروع کنیم هم شما و هم من فقط مصاحبه ها و نوشته های ایشان را در پاریس یک به یک نقل و تحلیل کنیم ،بهرحال همین مورد اشاره شما در مورد ژیسکاردستن واضح است که برداشت نادرستی است.بنظر من شما نیازی به این کار ندارید ،شما الان بگویید ما حکومت اسلامی یا جمهوری اسلامی نمی خواهیم ،این مطالبه سیاسی دیگری است ،اما نگویید که آیت الله خمینی حکومت اسلامی نمی خواست،و می دانید که حکومت اسلامی یعنی حکومت مبتنی بر قواعد و احکام دین که کارشناسی آن بعهده فقهاست ،پس نظارت فقهی فقیهی که تاسیس حکومت دینی می کند و اکثریت مردم نیز از او پشتیبانی می کنند ،از لوازم لا ینفک حکومت دینی است.
شما باز با تکرار مطلب قبل نوشتید :
“”در مورد قانون اساسی موضوع اصلی این بود که “ولایت فقیه” تا انزمان در هیج متنی مطرح نبود. بعله ایشان صحبتهائی در مورد آن داشتند که هیچ چیزی بعنوان یک نظریه نبود . حالا فرضا هم که بود، این موضع جز پیش نویس نبود و ایشان هم اشکال شرعی به آن نداشت و در تمام مدت در پاریس حتی یکبار هم مطرح نشد””.
(پایان)
توضیح دادم که برداشت شما از حکومت دینی کلا نادرست است ،حکومت دینی با تعریفی که در ذهن شما هست بر رژیم شاه نیز منطبق می شود! اینکه شاه سلطنت خود می کند و مردم هم مسائل اسلامی فردی را عمل می کنند! این می شود حکومت دینی؟ در مورد پیش نویس نیز مکرر توضیح دادم ،اشتباه شما این است که پیش نویس خام ابتدایی در پاریس را که دهها پیش نویس در سیر تاریخی تقنین به آن ضمیمه شده است را “قانون” می پندارید ،عزیز من ،قانون آن است که منتخبان مردم تاسیس و تصویب می کنند و پیش نویس قانون نیست ،تاسیس حکومت دینی لازمه اش نظارت فقهی است و این یعنی ولایت فقیه ،خوب شما اکنون نخواهید اینرا ،ولی مردم ایران در آن مقطع آنرا خواسته اند و شما قاعده دمکراسی و خواست اکثریت را رعایت نمی کنید. بسیار خوب در پیش نویس نبوده باشد ،چرا شما مجلس قانون گذاری و تاسیس و تصویب قانون را نادیده می گیرید؟ به یک سوال ساده پاسخ نمی دهید ،بگویید اگر بنا باشد که پیش نویس ابتدایی در مقام قانون گذاری طابق النعل بالنعل تصویب شود چه داعی برای انتخابات خبرگان واضع قانون؟!
نوشتید :
“”شما عجیب روی دموکرات بودن مجلس خبرگان تاکید میکنید و ناچارید مرتب هم انرا نقض کنید””.
(پایان)
من از تعجب شما متعجبم! دوست عزیز ،شما بگویید کدام مرحله از تاسیس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران غیر دمکراتیک بوده است؟ من کجا مرتکب نقض یا تناقض شدم؟ مگر من گفتم کسی مخالف اندراج ولایت فقیه در قانون اساسی نبود؟ آقایان گلپایگانی یا شریعتمداری فرض کنید مخالف بوده باشند ،راه کار دمکراتیک چیست بنظر شما؟ راهکار آیا این نبوده است که مردم خبرگانی انتخاب کنند و آنها اصول قانون اساسی را با در نظر گرفتن همه پیش نویس ها تاسیس کنند؟ این کار را نکردند؟
وقتی خبرگانی انتخاب شدند و آماده وضع و تاسیس قانون شدند ،آیا این معقول است که در مورد هر اصل ما به رای و نظر و سفارش این و آنی که خارج از مجلس هستند عمل کنیم؟ بسیار خوب رای آقایان شریعتمداری و گلپایگانی این بوده است ؛رای دیگرانی نیز چیز دیگری بوده است ،روند دمکراتیک وضع قانون از نظر شما چیست؟ از نظر من آزادی عمل قانون گذاران منتخب مردم است چه ولایت فقیه را تصویب کنند و چه نکنند،بمن بگویید چرا باید رای آقای شریعتمداری بر رای آقای خمینی ترجیح یابد چرا؟ هرکس پس از تصویب قانون می تواند رای موافق داشته باشد یا مخالف ،بسیاری از آنان هم که در همان مجلس بودند شانیت مرجعیت و فقاهت داشتند و اکنون برخی از آنها بعنوان مرجع هنوز زنده هستند ،من نمی فهمم چه نقضی یا تناقضی در کلام من بود.یک نکته ای را هم که شما عنایت نمی کنید این است که مخالفت امثال آقایان شریعتمداری و گلپایگانی مخالفتی مبنایی در مورد حدود و سعه ولایت فقیه است نه اصل ولایت فقیه ،بارها عرض شد که اصل ولایت فقیه مورد اتفاق فقهاء است که فقهاء جامع الشرائط در عصر غیبت نواب عام امام معصوم هستند ،بحث در سعه نیابت آنهاست ،برخی مثل مرحوم آقای خمینی همه اختیارات امام معصوم را برای نواب عام امام معتقدند الا ما خرج بالدلیل مثل مساله جهاد ابتدایی ،برخی مثل مرحوم آقای شریعتمداری و دیگران حوزه ولایت فقیه و سعه اختیار او را در فتوا دادن و قضاوت کردن و اجراء حدود در صورت قدرت می دانند ،اینها مسائل اختلافی بنیانی بر اساس مستندات فقهی است ،نه حب و بغض و دعوای سیاسی چنانکه برخی جاهلان می پندارند ،حالا ملاحظه کنید یک فقیه معتقد به ولایت فقیه بمعنای حکومت رهبریت ملتی را در دست گرفته و به پشتیبانی آنها حکومت اسلامی تاسیس کرده است ،اینجا در مقام قانون گذاری اساسی باید بگوییم نظر فقیهانی که بولایت فقیه بمعنای تشکیل حکومت معتقد نیستند مقدم است؟ این از کجا؟ چرا نظر فقیهی که رهبر انقلابی مردمی بوده و مردم او را رهبر خود دانسته اند مقدم نباشد؟ من تازه به این روش هم با شما احتجاج نکردم که رای آقای خمینی بر رای آقای شریعتمداری مقدم است ،من گفتم روند دمکراتیک اقتضاء می کنند که نمایندگان منتخب قانون گذار مردم آزادانه بحث در همه اصول کنند ،آقای خمینی هم موافقت خویش را ابراز کرده است و آقایان دیگر هم مخالفت خویش را ابراز کرده اند،آن کسانی هم که در مجلس قانون گذاری بودند غیر روشنفکران ،افرادی مجتهد و صاحب نظر در مسائل اسلامی بوده اند ،حسن علی بقال نبوده اند که تقلید کورکورانه از آقای خمینی یا آقای شریعتمداری کنند!
این سخن من کجا ناقض روند دمکراتیک وضع قانون اساسی بوده است؟ اتفاقا با پوزش می خواهم بگویم شما هستید که بلوازم دمکراسی و خواست مردم ملتزم نیستید.
در مورد دخالت ،در نوشته قبل توضیح دادم ،که اصل ولایت فقیه به پیشنهاد مرحوم آقای خمینی نبود ،این پیشنهاد مربوط به داخل خبرگان بود ،این پیشنهاد در جامعه روشنفکری و برخی روحانیین انعکاسهایی داشت ،تلاش آقای خمینی پیش از تصویب این بود که از بیرون علیه خبرگان شانتاژ نشود و آنها بتوانند آزادانه بحث و بررسی کنند
،بعد از تصویب هم اصل تصویب شده یک قانون بود که توسط منتخبان مستقیم مردم تصویب شده بود و بعد از آنهم تازه مردم آزاد بودند به کلیت قانون اساسی رای بدهند یا ندهند پس مخالفان رای خود را چه در مجلس و چه در بیرون از مجلس داده اند ،و تلاش و واکنش های پس از تصویب ایشان این بود که عمل و نق زدن های مخالفان خلاف روند دمکراتیک بود ،پس مساله دخالت که شما می گویید منتفی بوده است ،اگر موافقت پیش از تصویب توسط آقای خمینی را “دخالت” نام می گذارید ،پس مخالفت پیش از تصویب مرحوم آقای شریعتمداری را نیز “دخالت” بنامید.
مخالفین کجا باید نظرشان را می گفتند؟ مخالفانی که در مجلس بودند اظهار نظر کردند و رای مخالف هم دادند ،مخالفان بیرون از مجلس نیز هم اظهار نظر مخالفشان را کردند ،و هم در مقام رای به کلیت قانون اساسی مختار بوده اند رای منفی دهند یا مثبت.
من شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه را نمی پسندم و با آن مخالفم ،اینها دیگر تندروی و حواشی برخی عوام است ،این ربطی به روند دمکراتیک ندارد.
در مورد روند رای گیری مراجعه ای به مشروح مذاکرات آن مجلس در مورد اصل پنجم بکنید این که شما گفتید نبود ،در آن جلسه پس از ساعتها بحث که در کمیسیون های تخصصی شده است و مرحوم آقای سحابی به آن اشاره دارد ،در ابتدای جلسه موافق و مخالف اصل توافق می کنند که یک مخالف و یک موافق صحبت کنند ،مخالف آقای مقدم مراغه ای بوده است که آزادانه سخن گفته است و موافق نیز مرحوم دکتر بهشتی بوده است که سخن گفته است ،پس از آن برخی مثل آقایان سبحانی و حجتی کرمانی اعتراض می کنند که مخالف و موافق بیشتری سخن بگویند ،و این خلاف قرار قبلی بوده است زیرا در کمیسیون تخصصی موافق و مخالف مجادلات زیادی کرده بودند باندازه یازده ساعت ،بعد هم در برابر اصرار آقای حجتی کرمانی ،مساله کفایت یا عدم کفایت مذاکرات به رای گذاشته می شود ،که اکثریت قاطع پنجاه و دو نفر در برابر 12 نفر رای به کفایت دادند،پس چیزی خلاف قواعد دمکراسی اتفاق نیفتاد که دوستمان با صفا بحال دمکراسی استرحام کنند.
با تشکر، از گفتگو با شما بهره مند شدم
نظر دوستان را به مقالۀ آقای دکتر ملکی درمورد تقلبهای مجلس خبرگان که بجای مجلس مؤسسان با حیله ونیرنگ به مردم تحمیل شد و نیز چگونگی تقلب در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی، جلب میکنم.
*****************************************************************************************
چگونه خبرگان را به جای مجلس موسسان قالب کردند
دکترمحمد ملکی
سه روز پس از آمدن آقای خمینی به ایران، ایشان طی حکمی آقای مهندس بازرگان را به نخست وزیری دولت موقت منصوب نمودند، متن حکم چنین است :
“بسمالله الرحمن الرحیم
جناب آقای مهندس مهدی بازرگان
بنا به پیشنهاد شورای انقلاب برحسب حق شرعی و حق ناشی از آراء اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران که طبق اجتماعات عظیم و تظاهرات وسیع و متعدد در سراسر ایران نسبت به رهبری جنبش ابراز شده است و به موجب اعتمادی که به ایمان راسخ شما به مکتب مقدس اسلام و اطلاعی که از سوابقتان در مبارزات اسلامی و ملی دارم جنابعالی را بدون در نظر گرفتن روابط حزبی و بستگی به گروهی خاص مأمور تشکیل دولت موقت مینمایم تا ترتیب اداره امور مملکت و خصوصاً انجام رفراندوم و رجوع به آراء عمومی ملت درباره تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری اسلامی و تشکیل مجلس موسسان از منتخبین مردم جهت تصویب قانون اساسی نظام جدید و انتخاب مجلس نمایندگان ملت برطبق قانون اساسی جدید را بدهید. مقتضی است که اعضای دولتِ موقت را هر چه زودتر و با توجه به شرایطی که مشخص نمودهام تعیین و معرفی نمائید. کارمندان دولت و ارتش و افراد ملت با دولت موقت شما همکاری کامل نموده و رعایت انضباط را برای وصول به اهداف مقدس انقلاب و سازمان یافتن امور کشور خواهند نمود. موفقیت شما و دولت موقت را در این مرحله حساس تاریخی از خداوند متعال مسئلت مینمایم.روحالله الموسوی الخمینی” (۱).
هموطنان عزیز، جوانان؛
از شما میخواهم این متن را با دقت و موشکافی مطالعه کنید تا روشن گردد چگونه شد که افکار و اندیشه های آقای خمینی کشور را به سمت و سویی برد که امروز شاهد آن هستیم. من تنها به دو نکته از این فرمان میپردازم و نکات دیگر را به خوانندگان وامیگذارم. و آن نکات عبارتند از “شورای انقلاب”. و “تشکیل مجلس موسسان از منتخبین مردم جهت تصویب قانون اساسی نظام جدید”.
در مورد “شورای انقلاب” و چگونگی شکلگیری آن روایتهای مختلف خوانده یا شنیده ایم. دکتر صادق طباطبایی از نزدیکانِ آقای خمینی مینویسد: “گفتگوی مرحوم مطهری با امام مقدمه ی تشکیل شورای انقلاب و دعوت از افراد مورد اطمینان شد. دکتر بهشتی زمانی که به دیدارامام آمد من آنجا نبودم، ایشان دو سه روز بیشتر در نوفل لوشاتو نماند. روزی که ایشان تصمیم میگیرد به ایران بیاید در فرودگاه آتن یونان مطلع میشود که دولت نظامی ازهاری روی کار آمده است (۱۴ آبان ۱٣۵۷) لذا ایشان به هامبورک رفته دو – سه روزی آنجا ماند و سپس به ایران بازگشت” (۲).
صادق طباطبایی در جایی دیگر مینویسد:
“امام طی پیامی خطاب به ملت ایران در ۲۲ دی ماه رسماً برنامه ی سیاسی خودشان را اعلام کردند و اعلام داشتند که جهت تحقق اهداف اسلامی شورایی بهنام شورای انقلاب اسلامی مرکب از افراد با صلاحیت و مسلمان و متعهد و مورد وثوق موقتاً تعیین شده و شروع به کار خواهد کرد. براساس نظر امام این شورا مأموریت خواهد داشت تا شرایط تأسیس دولت انتقالی را مورد بررسی قرار داده و مقدمات آنرا فراهم سازد. تشکیل شورای انقلاب هرچند در ۲۲ دی اعلام شد اما مقدمات آن از هنگام سفر آقایان مطهری و بهشتی به پاریس فراهم شده بود. بیانیه ۲۲ دی اثرات بسیار مهمی در تسریع روند انقلاب داشت…چند روز بعد از دستور تشکیل شورای انقلاب توسط امام، آقای دکتر یزدی به امام اطلاع داد که دوستان از تهران پیغام دادند که آقای طالقانی از عده ای از چهره های سیاسی دعوت کرده اند که شورایی برای اداره مسائل انقلاب تشکیل دهند. این موضوع مورد نگرانی بود. امام گفتند چرا اینکارها در چهارچوب شورای انقلاب صورت نمیگیرد و به من گزارش داده نمیشود. یادم نیست دکتر یزدی بلافاصله پاسخ داد یا با تهران تماس گرفت و معلوم شد آقای بهشتی یا شخص دیگری از کادر اولیه شورای انقلاب از آقای طالقانی به تصور اینکه ایشان با جبهه ملی فعالیت داشته و احیاناً مطابق میل قلبی امام نباشد، دعوت به عمل نیاورده اند” (٣).
آنچه از نوشته های آقای طباطبایی استنباط میشود این است که آقایان بهشتی و مطهری و چند نفر از دوستانِ روحانیشان شورای انقلاب را تشکیل داده اند تا قبل از پیروزی انقلاب عنان کارها را در دست گیرند و حتی به بهانه های پوچ از آقای طالقانی که در آن موقع انقلاب را در ایران رهبری میکرد دعوت نکردند، اگرچه در حقیقت برای این بود که به کسی که معتقد به شرکت نمایندگان همه اقشار ملت در چنین شورایی بود اجازه ی حضور در چنین جمعی از روحانیون را ندهند و خود یکه تاز میدان باشند. بنظر من اندیشه ی ولایت مطلقه فقهی از همان روزها در فکر آقایان وجود داشت.
برای آگاهی بیشتر از ترکیب شورای انقلاب و نقشی که در سالهای اول تغییر نظام بازی کرد، نظری به بخشی از سخنان مهندس بازرگان میاندازیم. ایشان میگوید: “قدر مسلم آن است که اواخر آبان و اوایل آذرماه ۱٣۵۷ اندیشه ی چنین شورایی به منظور رهبری انقلاب و تدبیر جریانهای امور در داخل کشور به عنوان گروه نمایندهی رهبری در داخل پدید آمد… ترکیب شورای انقلاب چهاربارعوض شد ولی همیشه اکثریت آنرا معممین تشکیل میدادند و مُقرَبتر بودند” (۴).
دکتر بهشتی در گزارشی که به مجلس شورای اسلامی در اوایل تأسیس آن داد میگوید: “افراد را امام تعیین میکردند به این معنی که اوّل امام به یک گروه سه نفری از روحانیت حکم دادند که برای شناسایی افراد لازم برای اداره ی آینده ی مملکت تلاش کنند این عده عبارت بودند از آیتالله مطهری، هاشمی رفسنجانی و خود بنده (بهشتی)، به هر حال آن شش نفر اولیه یعنی آقایان مطهری، رفسنجانی، باهنر، موسوی اردبیلی، مهدوی کنی و خود من (بهشتی) شروع به مطالعه روی افراد کردیم”.
در هر حال پس از تشکیل شورایی از سوی آقای خمینی بهنام شورای انقلاب اسلامی افراد زیر در مراحل مختلف به آن راه یافتند، آیتاله طالقانی، مطهری، هاشمی رفسنجانی، دکتر بهشتی، مهدوی کنی، حسن حبیبی، موسوی اردبیلی، دکتر باهنر،ابراهیم یزدی، دکتر یدالله سحابی، احمد صدر حاج سیدجوادی، مهندس کتیرایی، تیمسار مسعودی، تیمسار قرنی، مهندس بازرگان، مهندس سحابی، دکتر شیبانی، بنیصدر، قطب زاده، مهندس موسوی، دکتر پیمان ، جلالی، مهندس معین فر، دکتر رضا صدر، (آقایان دکتر پیمان، مهندس موسوی و جلالی چند جلسه بیشتر در شورا شرکت نکردند).
حال سوال اینجاست آیا واقعاً ترکیب فوق میتوانست خواستهای ملت ایران را از تغییر نظام شاهی و آمدن نظام جدید برآورده کند؟ بد نیست در اینجا جواب سئوال را از زبان مرحوم مهندس سحابی بشنویم:
“شورای انقلاب آینهی تمام نمای ملت ایران و انقلاب بزرگ و فراگیر آن نبود، طرفداران شریعتی و نمایندگان احزاب سیاسی و ملی قدیم در آنجا نبودند، از نمایندگان جوانان و دانشجویان فعال هم هیچکس نبود، از چپها و مارکسیستها هم هیچکس در آنجا نماینده نداشت، مجاهدین نماینده نداشتند، ولی آقایان روحانیون شورای انقلاب در سال ۵٨ تا ۵۹ من را بهعنوان نماینده مجاهدین و اصحاب مرحوم دکتر شریعتی تلقی میکردند، ملیون هم بطور اخص نماینده نداشتند” (۵).
/////////
————-
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=42847
با درود بر جناب سید مرتضی
نوشته های شما رو یک به یک میخوانم و دنبال میکنم.
شاید با بیشتر نظرات شما در حوزه دینی به عنوان کارشناس دینی موافق باشم ولی معتقدم
مردم در زمان انقلاب 57 شاید همه براستی خواهان حکومت اسلامی بودن ولی به نحوی فریب خوردن
بنظرم مردم ما جز اون دسته مردمانی هستن که تحت هر شرایطی ایمان فردی و اعتقاد داشتن به اصول دینی در خودشون داشته باشن و با این مشکلی هم نداشته باشن . این نظر شخصی هست ، ولی دین وقتی وارد عرصه اجتماع میشه و میخواد که حاکمیت داشته باشه و قدرت بگیره متاسفانه به همون میزان فساد و غارتگری هم در کنارش رشد میکنه و قدرت میگیره .
ایران ما با اینهمه منابع و ثروت ملی و ظرفیت بالای انسانی از نوع جوان چرا باید الان به این روز بیافته
چرا در سیمای ملی همیشه سریالها و فیلم هایی ساخته میشه در مذمت و تخریب دوران پهلوی و چرا خیلیییییییییی کمتر از دوره قاجار که در زمان پادشاهان بی کفایتش ایران به باد رفته بود نقد و تخریب صورت میگیره !!! مگر این رسانه ملی زیر نظر مستقیم ولایت مطلقه فقیه نیست
شما اخوند گرامی و محترم که همگان رو به انصاف در نقد و بحث سفارش میکنید پس چرا حکومت اسلامی ولی فقیه در نقدش از دوران گذشته اینقدر بی انصاف هست؟
چون در زمان قاجار هم لباسان شما خیلی بیشتر و راحت تر به مرکز حکومت و قدرت نزدیک بودند و شاید بر ان تسلط داشتند ولی در زمان رضا شاه اینطور نبود و حتی منزوی هم شدن.
بنظرم حرکت ایت الله خمینی که به پشنوانه حضور مردم، انقلابی شد ،یک دلیلش کینه توزی از ان دوران انزوا بود.
منم به ادعای شناسنامه ام یک مسلمان شیعه مذهب هستم که چندسالی ست در المان زندگی میکنم . اینجا هر فردی با عقاید خودش در کنار دیگری زندگی میکند و زیر چتر قانون همه با هم برابرند . پلیس و مراجع قانونی اینجا از کسی که حق قانونی اش تضییع شده شده دفاع میکند . چیری که متاسفانه در ایران ما با حکومت اسلامی اش خیلیییییییییییی کمتر به چشم می خورد.
ای کاش بنام دین و بنام اسلام اینهمه فاجعه در ایران پس از 57 ما رخ نمی داد.
سلام به دوست گرامی دور افتاده از وطن
از ابراز لطف شما تشکر می کنم ،اول پیشنهاد می کنم برای اختصار نام کاربری خود را از این شکل به مثلا “دور از وطن” تغییر دهید که هم مفید همان معنای مورد نظر شماست و هم مختصر تر است ،البته پیشنهاد است و اختیار امور شخصی با شماست.
در مورد مطالبی که نوشتید دو نکته در کلام شما هست که آنها را باز می کنم ،ببینید من منکر مشکلات پیش آمده برای انقلاب در شوون مختلف سیاسی و اقتصادی و فرهنگی تا کنون نیستم و مثل شما به این موارد و فاعلان و مجریان آن انتقاد دارم و حتی خود مرحوم آیت الله خمینی را علیرغم علاقه ام به ایشان معصوم و بری از خطا نمیدانم ،و معتقدم انتقاد و ایراد مودبانه به قوانین اعم از قانون اساسی و عادی یا عملکردها امری لابد و ناگزیر برای ترقی و اصلاح امور است ،منتها تفاوتی که بین دیدگاه من با دیدگاه شما و بیشتر دوستان این سایت هست این است که من با حکومت دینی مورد خواست اکثریت مردم ایران موافقم و از آن در عین ایراد و انتقاد به موارد پیش گفته دفاع می کنم ،و ظاهرا شما و دوستان دیگر این سایت عموما معتقد به سکولاریسم سیاسی یا حتی فلسفی هستید و آرزوی سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران را دارید ،در این سلسله بحث هایی که در مورد مقطع تاریخی اول انقلاب یا رفراندوم های مردمی انتخاب نوع سیستم حکومتی یا تدوین قانون اساسی می شود ،بحث من این نیست که پس از آن دوران هیچ عیب و نقصی وجود نداشته یا ندارد یا همه امور و شعارهای انقلاب بطور کامل متحقق شده است و اشکالی وجود ندارد ،بحث و اختلاف من ناظر به هدف ها و نوع نگرش دوستانی به مطالب تاریخی ابتدای انقلاب است ،برخی دوستان چون الان از مسائلی ناراحتند یا بطور مبنایی با دین مشکل دارند (مثل مزدک که بیمار گونه با دین مخالف است و فقط تندروی و فحاشی می کند و حتی حال تهوع برای خیلی دوستان سکولار ملایم بوجود آورده و آبروی هرچه سکولار است می برد) ،یا با دخالت دین در امر اجراء و حکومت مخالفند ،بخود اجازه می دهند همانند مارکسیستها که می گفتند هدف وسیله را مباح می کند و برای رسیدن بهدف توسل بهر وسیله ای ولو نامشروع یا غیر منصفانه یا غیر انسانی و وجدانی جایز است ،وقایع ابتدای انقلاب را به ترفند های مختلف مثل “تقطیع عبارات” و امور دیگر را تحریف کرده و در عرصه عمومی بخورد دیگران دهند،من با این روش ها مخالفم ،و بارها توضیح داده ام که انقلابی بوقوع پیوسته و رهبریتی وجود داشته که مورد اتفاق همه گروهها بوده و وجدان و سخنگوی عموم آنها در برابر رژیم شاه بوده است ،نیز رفراندوم هایی آزاد در مورد تعیین نوع سیستم حکومتی و تدوین قانون اساسی صورت گرفته و بحث هایی در مجلس خبرگان منتخب مردم صورت گرفته و رای گیری شده و احتیاطا بعد از آن هم دوباره در مورد مجموع قانون اساسی از مردم نظر خواهی شده است ،این روند بنظر من روند اشتباهی نبوده است ،و عموم مردم ایران نیز که مسلمان شیعه بوده اند به این روند رای داده اند ،این بحث هایی که من می کنم در مورد اوان انقلاب بمعنای این نیست که من معتقد باشم از آنموقع تاکنون هیچ خطا و اشتباهی چه در سطح رهبریت کشور و چه در سطح دولت ها یا مجلس ها و موارد دیگر واقع نشده است ،من می گویم اینها را باید جداگانه آسیب شناسی کرد و مشکلات را حل کرد ،منتها عرض شود تفاوت من با دوستانی مثل شما این است که من اصل این نظام را مادام که مردم بخواهند می خواهم و از آن دفاع می کنم و در پی اصلاح آن هستم ،پس طبعا نحوه انتقاد من با شمایان متفاوت است ،خودتان ملاحظه کنید دراین سایت کسانی که معتقد به سکولاریسم هستند (همه را نمی گویم) عموما بخود اجازه می دهند نه تنها به مسولان و قوانین اساسی و عادی و عملکردها حمله و توهین کنند ،بلکه برخی بانحاء متفاوت گویا تنها شغلشان این است که ریشه دیانت اسلام را برکنند ،یکی با شعر و طنز و هجو ،یکی با دروغ پراکنی و تاریخ سازی و استناد به روایات یا نقل های تاریخی ضعیف ،یکی با القاء شبهات واهی و سست ،یکی با تمسخر به شیعه و بنیان های شیعه ،یکی با ورود به زندگی شخصی و خصوصی پیامبر اسلام ،و یکی مثل مزدک بی انصاف با فحاشی به همه اساس و بنیان های دین ،بحث من این است که آیا سکولاریسم با این روش ها در ایران تثبیت می شود؟ واقعا آیا خرد و عقل آنها حکم می کند به اینکه با توهین و سبک کردن اعتقادات و بنیادهای دینی مردم مسلمان ایران و تمسخر آنها باشکال مختلف می توانند اعتماد عموم مردم ایران را جلب کنند؟ بنظر من این نهایت بی خردی و تاکتیک و استراتژی غلط است ،مسلم بدانید مردم ایران اگر فرضا از من آخوند و دست اندرکاران دینی هم متنفر شوند هرگز به افراد منفوری مثل مزدک ها اعتماد نخواهند کرد ،برای اینکه بروشنی توهین ها و پرخاشها و کف بدهان آوردن های او نسبت به اسلام و قرآن و پیامبر اسلام را بارها دیده اند ،پس روشن است که اینگونه روش ها هم کارآمد نیستند و از عقلانیت سیاسی بدورند و هم دلیل واضح و روشنی بر این نکته اند که صاحبان اینگونه رفتارهای نامعقول و غیر منطقی و غیر دمکراتیک کاملا از حصول به اهداف خود مایوسند .من نمی گویم مسائل ابتدای انقلاب اصلا نقص و ایرادی نداشته اند ،حرفم این است که مسائل تاریخی را آنطور که در ظروف خود واقع شده اند بررسی کنیم و از تحریف و قلب مسائل و زیر و رو کردن آن خودداری کنیم ،بعد اگر ایرادی به روند عملکردها یا قوانین از آنروز تاکنون داریم آنرا بدون توهین به نهاد دین مطرح کنیم حال من اصلاح طلب بگمان خودم برای حفظ اصل نظام و اصلاح و بالندگی آن و شمای سکولار برای آگاه کردن و همراه کردن مردم وتلاش برای استقرار نظام سکولار بجای نظامی دینی.
نکته دوم مطلب شما در مورد نقد نکردن دوران پیشا پهلوی یعنی دوره قاجار است ،من چنین حس و استنباطی که شما دارید ندارم و با آن موافق نیستم ،نقد شاهان قاجار همیشه در رسانه ها و کتب تحلیلی تاریخ و مستندات مختلف بوده و هست و ارتباطی با نکته ای که شما ذکر کردید ندارد،همانطور که نقد دوره پهلوی هم بوده و هست ،بنظرم نقد بیشتر دوره پهلوی ناشی از قرب زمانی و درگیری مردم انقلاب کرده با رژیم پهلوی و آندو پدر و پسر بوده است نه اینکه کسی از دوران شاهان قاجار راضی باشد یا با آن موافق باشد ،روی این سنجه ای که شما می فرمایید باید گفت چرا بدوران صفویان و سلجوقیان و سامانیان و ساسانیان و اشکانیان و هخامنشیان هم کمتر از دوران پهلوی پرداخته می شود ،بنظر من این باز می گردد مساله قرب و بعد زمانی و اینکه ملت معاصر ایران پیش از انقلاب بیشتر با رژیم پهلوی پدر و پسر درگیر بوده اند نه نکته ای که بنظر شما رسیده است.
با احترام
جناب رهگذر چنین دیدگاهایی باعث رشد مشتی ///////// در ایران و قدرت گرفتنشان و در دست گرفتن حکومت بعد از جریان سال نحس 57 شد.والا نه مردم خائن بودند و نه نمک نشناس!راستی کی نون کی را میخورد تا نمک نشناس باشد؟بنابراین خیانت را آنهایی مرتکب شدند که قانون اساسی یک کشور را زیر پا گذاشتند و برای حفظ قدرت خود به مرتجع ترین گروها در جامعه بال و پر دادند و به سرکوب میهن پرستان و آزادیخواهان پرداختند.
شرح گفتوگوی مکارم شیرازی با شاه پس از دریافت جایزه سلطنتی
العربیه – ناصر مکارم شیرازی از مراجع تقلید در قم، در سال ۱۳۳۵ شمسی به خاطر نگارش «فیلسوف نماها» برنده جایزه سلطنتی شد که آن را از محمد رضا پهلوی شاه سابق ایران دریافت کرد.
در مراسم اهدای این جایزه، مکارم شیرازی و محمد رضا پهلوی گفتوگویی انجام دادند که آن را روزنامه اطلاعات در تاریخ سهشنبه هفتم فروردین ۱۳۳۵ منعکس کرده بود.
سایت «پارسینه» اقدام به بازنشر این گزارش کرده که بدین شرح است:
…….
http://news.gooya.com/politics/archives/2015/10/203589.php
این داستان را برای طلبههای حوزه در مورد انتظارات ما از خدا تعریف میکنند ‘ ابو حامد را خبر میرسد که طوفان و سیلی در راه است ‘ بهتر است خانه خود را ترک گوید و به بلندی های اطراف پناه برد ‘ ابو حامد اما در جواب میگوید که من تا خدا را دارم از هیچ چیزی باکی ندارم
طوفان و باران شروع میشود مردم دسته دسته به بلندی های اطراف پناه میبرند ‘ شخصی ترک بر شتر ابو حامد را میبیند و به او پیشنهاد میکند که همراه او روان شود و آن محل را ترک گوید ‘ باز ابو حامد میگوید ‘ من خدا را دارم و نیازی به تو و شترت ندارم ‘ هوا بدتر و بدتر میشود و آب تا گردن او بالا آمده ‘ فردی با قایقی از راه میرسد و خود را به ابو حامد میرساند و به او پیشنهاد میکند که همراه او محل را ترک گوید او باز حرف خود را تکرار میکند و میگوید ‘ من به خدا توکل کردهام و نیاز به هیچ کس ندارم ‘ سیل بالا میگیرد و ساعاتی بعد ابو حامد به لقای الله میپیوندد ‘
در آن دنیا نزد خدا شکایت میبرد که خدایا من به تو توکل کرده بودم چرا جوابم را ندادی ‘ خدا میگوید چرا جواب دادم ‘ ولی تو معنای توکل را نفهمیدی ‘ خبر توفان را به اطلاعت رساندم ‘نرفتی ” مردی را با شتر فرستادم نرفتی ‘ با قایق فرستادم نرفتی ‘ دیگر باید چه میکردم . ””””آخر خدا باید به چه زبانی به آخوند ورشکسته بفهماند که منحرف شده است ” آیا شکست در تمام عرصههای اقتصادی اخلاقی معرفتی کشاورزی محیط زیستی و خلاصه هر آنچه به کشورداری مربوط است کافی نیست تا این جماعت به لیاقت و عرضه خود در این عرصه شک کند و به خود آید و حداقل اعتراف کند که حکومت کردن به نام دین ‘ آسیبهای جدی به دین و ایمان مردم وارد میکند ”’ تا کی میتوانند تمام این مصیبتها را به دشمن نسبت دهند ” اصلاً مگر ما در تاریخ بشر کشور بدون دشمن داشتهایم ” مگر مواردی چون داعش و طالبان و صدها نمونه اسلامی و غیر اسلامی در تاریخ ادیان و بشر استثناء هستند ” مگر همین داستان ولایت فقیه که با بی شرمی و بی حیایی به ولایت مطلقه اطلاق شد و در همین مجلس معیوب تصویب شد و صدایی از این روحانیت ترسو و عافیت طلب در نیامد ” نبود ”البته استثناهایی چون آیتالله منتظری هم بودند که زیر بار نرفتند ”دیدم دوست گرامیمان سید مرتضی هم به این مطلب اشارهای داشته ولی مثل همیشه طوری از آن عبور کرده که انگار نه انگار که همین اختلاف رای ‘ روزگار ملتی را سیاه کرده
ایشان در نوشته خود میگوید
در مورد ولایت مطلقه فقیه ،البته تفسیرهای متفاوتی در تفسیر آن وجود دارد ،اما بلحاظ فقهی همانطور که اشاره کردید مرحوم استاد آیت الله منتظری قدس سره در اواخر عمر شریفشان اظهار مخالفت با آن می کردند و حتی در موردی تعبیر به شرک کردند ،رای ایشان این بود که حتی رسول الله و عترت طاهرین ایشان نیز “ولایت مطلقه” ندارند و ولایت مطلقه مختص به ذات باری تعالی است که خالق و هستی دهنده و ایجاد کننده جهان هستی و همه موجودات از جمله انسان است ،و اگر در مقام تشریع حتی به مقام مقدس نبوی حق حکومت و اداره و رهبری جامعه را داده است ،این تفویض حق و اختیار مطلق نیست ،و ایشان به آیه “و ان احکم بما انزل الله” تمسک می کردند یعنی اینکه خدا به پیامبرش امر می کند :حکومت کن به آنچه که خدا بر تو نازل کرده است . پایان سخن سید مرتضی
«حکایت روحانیت ما همان داستان شترمرغ است که به هنگام کار میگوید بنده مرغ هستم ‘ و هر گاه باید تخم بگذارد میگوید ‘ از کی تا حالا شتر تخم میگذارد .
واقعاً که باور کردنی نیست ‘ آیا هزار و چهارصد سال بگیر و ببند و شیعه و سنی و وهابی و و صدها مکتب حق به جانب که مثل آب خوردن به نام خدا گردن زدهاند و میزنند کافی نبوده و نیست ‘ تا ما از خر شیطان پیاده شویم و حداقل در عرصه عمل تصور خود را عین حقیقت نپنداریم؟
بارها همین آقا مرتضی ما اختلافات روحانیان را جزءی دانسته بود ‘
آیا این جمله از آیتالله منتظری هم جزو اختلافات جزءایست که ایشان از ولایت مطلقه به شرک تعبیر میکنند ‘ این جمله به این معناست که اگر حق با آیتالله منتظری باشد ”که هست ” حتی پیامبر اسلام هم حق ولایت مطلقه را نداشته . پس در کشور ما شرک حاکم است و وضعیت حاضر گواه بی چون و چرای همین تفسیر است ”’
حال شما تصور کنید ‘ این روحانیتی که سر حجاب گلوی خود را پاره کرده ” بر سر مسئله ولایت مطلقه (جز اندکی )سکوت اختیار کرده و به تعبیر آیتالله منتظری به حکومت شرک رضایت داده اند
اگر دروازه تفسیر متون چنان گله گشاد است که میتوان شرک را به نام اسلام به مردم فروخت و تحمیل کرد آیا بهتر نیست که از خیر حکومت مذهبی گذشت و آن را به رای مردم سپرد و حداقل دین خدا را به این لجن بازی ها نیالود ” دوست گرامی ما مرتضی که با فلسفه آشناست به خوبی میداند که تمام ضایعات و فجایع این سی و هفت سال حکومت نکبت را میتوان تحت لوای مبارزه با استکبار جهانی به راحتی توجیه کرد اصولاً کاری نیست که شما نتوانید برای آن توجیهی بیابید ‘ آقا مرتضی درس این داستان را خوانده است و خوب میداند بنده چه میگویم ‘ مثلا افراط که امری ممدوح است میتواند در شرایطی ‘ بسیار با ارزش و واجب به شمار آید ”’ فردی که عمری در خوردن افراط کرده نمیتواند با رژیمهای غذایی متداول به اعتدال دست یابد ‘ او باید رادیکال و با افراط ‘ از خوردن پرهیز کند ‘ اینجا افراط در نخوردن عین صواب است ” و یا مثلا همین فقر که میتواند عامل فساد باشد امری نسبیست ‘ ایران در همین شرایط بد ‘ نسبت به آنگولا ‘ کشور ثروتمندیست ‘ و نسبت به آلمان کشور فقیریست ”’اصولاً تعین خط فقر کار دشواریست
ما نمیتوانیم محاسبه کنیم که چه مقدار فقر تولید چه مقدار فساد میکند ‘ کسی میتواند ادعا کند اگر ایمان مردم قوی باشد تن به ذلت و گناه نمیدهند و همیشه نمیتوان فقر را عامل فساد دانست
آنچه من میخواهم بگویم این است که دروازه این گونه مباحث به قدری گل و گشاد است که هر فاجعهای را میتوان توجیه کرد
اگر کسی ادعا کند که آمریکا میخواهد ملت ما را نابود کند به راحتی میتواند تمام این فجایع سی و هفت سال را به نحوی توجیه کند
فرض کنید بنده جان هزاران انسان بیگناه را به مصلحت و به نام امنیت ملی گرفتهام ‘ کافیست بنده ثابت کنم که در عوض این جنایتهایی که مرتکب شدهام جان ملیونها نفر را نجات دادهام ” و یا قرار است نجات بدهم ” به طور مثال اگر تروریستهای داعش هواپیمای مسافربری را به ربایند و بمب اتمی هم داشته باشند و بخواهند تهران را با خاک یکسان کنند هر عاقلی میداند که چه تصمیمی باید بگیرد ‘ با چنین پیش فرضی جان تمام مسافران هواپیمای مذبور هیچ ارزشی ندارد ”تمام فجایع این سی و هفت سال با همین شبیح سازی ها توجیه شدهاند
البته همیشه داستان اینگونه تصمیمات که در زبان فقهی به آن اهم و مهم میگویند به این سادگی و روشنی نیست ولی شما با کمی کند و کاو در فلسفه و کلام دلایل هر کاری را که بخواهید پیدا میکنید ‘آنچه تعین کننده است در اصل همان میل شماست ‘
در نهایت قصه همیشه همین است ‘ تاریخ گواه واضح این امر است که همیشه به نام امنیت ملی و یا مذهبی دیکتاتورها هر نارسائی و مصیبتی را بهای مبارزات خود دانستهاند ‘
شما تصور کنید با یک جملهای چون (اسلام در خطر است ) چه کارهای که نمیتوان کرد ”
میتوان مواد مخدر فروخت ‘ دروغ گفت ‘ صدای هر مخالفی را در نطفه خفه کرد ‘ حتی زنا کردن و لواط هم میتوانند در شرایطی عین صواب باشند ”چرا نباشند ” وقتی ولایت مطلقه میتواند شرک باشد و شرک هم حاکم بر مسلمانان ” آن هم با تفسیر روحانیان ” لواط و زنا که در مقابل شرک چیزی قابل داری نیست ‘آری’ آخر و عاقبت این کثافتکاری های تفسیری کار را به جایی میکشاند که یاوه گویی پیدا شود و بگوید که اگر تمام زنان و دخترانمان فاحشه شوند ” اگر ایران هزار تکه و یا با خاک یکسان شود ”اگر تمام مردممان به نان شب محتاج و خوار و ذلیل شوند ”” باز ارزش یک قطره اشکی که برای امام حسین ریخته میشود از تمام این فجایع بیشتر است
حکومت دینی ممکن نیست و دلیل آن هم واضح است ‘
حکومت دینی معنا ندارد ” چرا که شما اول باید مشخص کنید که راجع به کدام دین صحبت میکنید و سپس به این نکته بپردازید که کدام تفسیر مد نظرتان است ‘ ””’ روزی که جمهوری اسلامی را به رای مردم گذاشتند نگفتند که کدام تفسیر مد نظر آقایان است ‘ این کار آنها مثل این است که شما به کسی ماشینی بفروشید و روز تحویل ماشین چمن زنی تحویل دهید و بگویید ما گفتیم ماشین و این هم ماشین است ” در اصل اولین شرط انتخاب آزاد این است که شما بدانید چه چیزی را انتخاب میکنید ‘ جمهوری اسلامی آری یا نه یک کلاهبرداری بزرگ بود ‘ اینکه جناب مرتضی بارها به این انتخاب استناد کرده و مشروعیت این نظام را به آن نسبت داده ‘ نهایت بی انصافی ست ”او به خوبی میداند که اگر غیر از این بیندیشد وجدان درد میگیرد ” کسی که ذرهای وجدان داشته باشد میداند که شعار مردم در انقلاب پنجاه و هفت استقلال آزادی جمهوری اسلامی بود ” و جمهوری اسلامی را روحانیت اینگونه تفسیر و ترویج کرده بود که این سه کلمه برای مردم به معنای عدالت آزادی و رفاه معنی میداد ‘ به ارواح مادرم قسم میخورم که این جماعت بر سر منابر چنین تبلیغ میکردند که اگر مسلمانی تا چهل خانه از شرق و غرب و شمال و جنوب خانه اش اطلاع نداشته باشد و گرسنه ای سر به بالین بگذارد ‘مسلمان نیست .
همین آقای خمینی در پاریس زیر درخت سیب در مصاحبهای گفت ‘ اگر در کشور اسلامی یک سیلی به ناحق بر گوش فردی نواخته شود حاکم آنجا عزل است ” خلاصه روحانیت ما قول مرسدس بنز آخرین مدل را داده بود و روز تحویل ‘ الاغ چلاق و کج و ماوجه چپ کردهای را تحویل داد و تازه طلبکار است و عامل همه این مصیبتها را بر گردن ماهواره و تلفن همراه و امپریالیست و صهیونیسم می اندازد
همین روحانیتی که تا دیروز حمام و بلندگو و مدرسه و آب لوله کشی را حرام میدانست و اگر صد سال پیش به حکومت رسیده بود همین عوامل را دلیل ناکامی خود میگرفت و میگفت این آب لوله کشی و بلندگو و رای زنان و حمام به جای خزینه بود که ‘اقتصاد و اخلاق را ‘ از میان برد ” ” آخر چگونه میتوان منکر این واقعیت شد ‘ که وقتی عدهای به نام دین حکومت میکنند آسیب آن مستقیما متوجه دین خواهد بود ” مگر میتوان به نام دین حکومت کرد و از مردم انتظار داشت که ناکامیها را به پای دین ننویسند ‘ واقعاً که خدا پدر اون شاه را بیامرزد که با چند هزار ساواکی و حداقل خشونت ‘ بیشترین امنیت را مهیا کرده بود ‘ آخر این چه خدای مصخره ایست که میخواهد به زور حکومت کند ‘ مگر زور خدا به مردم نمیرسد که بخواهد والیانش را به زور بر مردم حاکم کند
مگر آیتالله بروجردی دخالت دین در امر سیاست را مردود نمیدانست مگر او دلایل فقهی نداشت
مگر میشود یکی(آیتالله منتظری ) ولایت مطلقه را شرک بداند و نفر دیگری مخالف ولایت فقیه را مشرک
خدا همه ما را شفا دهد
عالی بود جناب عرفانیان تا آخرش را خواندم داشتم بسیار خوشحال می شدم که برای اولین بار دوستمان عرفانیان یک نوشته بدون غلط املائی نوشت که ناگهان به کلمه مسخره “مصخره” در سطرهای پایانی برخوردم ،گفتم کاش عرفانیان ما یک اندکی این آخر عصبانی نمی شد و دقتی می کرد و “مسخره” را بصورت مسخره “مصخره” نمی نوشت.
از شوخی که بگذریم ،فقط یکی دو نکته بگویم : مرحوم استاد منتظری ولایت مطلقه را روی تحلیل و استناد فقهی خویش شرک نامیدند ،دیگران نیز روی تحلیل و تفسیر خود آنرا شرک نمی دانند ،شما نمی شود روی یک تحلیل فقهی ولایت مطلقه بتفسیر دیگران را شرک بنامید ،مقصودم این است که فقهاء هریک تحلیل و استناد فقهی خود را دارند و شما چون با جمهوری اسلامی مخالفید تلاش کردید با استناد به تحلیل فقهی یک فقیه فقهاء دیگر را بکوبید و این دور از انصاف است ،ضمن اینکه بمن بگویید شما که به سخن مرحوم آیت الله منتظری استناد می کنید تحلیل فقهی ایشان که عبارت از ولایت غیر مطلقه انتخابی فقیه است را قبول دارید؟ می دانم که قبول ندارید ،پس همین دم خروس رندی استدلال شماست.
همینطور در مورد مرحوم آیت الله العظمی بروجردی ایشان دخالت در سیاست را قبول نداشتند چون ولایت فقیه بمعنای حکومت بلحاظ استناد فقهی برای ایشان ثابت نبود ،بله ایشان استناد فقهی داشته اند ،همانطور که دیگر فقهاء مثل شاگرد ایشان آیت الله منتظری و دیگران هم استناد فقهی داشته اند ،این امر طبیعی است که فقهاء با استناد فقهی استناد دیگر فقهاء را رد می کنند و هیچ مجتهدی نمی تواند از مجتهد دیگر تقلید کند ،پس این استناد عرفانیان نیز باطل است.
در مورد جمهوری اسلامی که کدام دین و اسلام را مردم خواستند،این روشن است مردم مرجع تقلید دینی خود یعنی مرحوم آیت الله خمینی را بعنوان رهبر کاریزمای خویش برگزیده بودند و استناد آنان به فتاوی فقهی ایشان در تاسیس حکومت اسلامی در قالب جمهوری اسلامی بود نه قرائت های دیگر از اسلام ،و مردم این خواست خود در مورد حکومت دینی در چهار چوب جمهوری اسلامی را در رفراندوم تعیین نوع سیستم و در رفراندوم قانون اساسی بیان کردند ،و در همان قانون اساسی روشن شده است که استناد و تطابق قوانین باید بر اساس فتاوی رهبر منتخب مردم باشد که از طریق شورای نگهبان اعمال می شود پس اسلام ایکس و ایگرگ و زد مطرح نیست،پس قیاس اسلام به ماشین چمن زنی و لفظ ماشین قیاسی عوامانه و در عین حال رندانه بود!پس روشن شد که حکومت دینی معنا دارد و دوست محترم عرفانیان فقط دنبال این بود که با القاء پلورالیسم و قرائت ها مختلف در برداشت فقهی ،حکومت دینی را بی معنا بداند.ضمنا عرفانیان گرامی بداند که دروازه تفسیر دین بر خلاف گمان او اینقدر گل و گشاد نیست که عرفانیان درس نخوانده و تحصیل دینی نکرده بخواهد تفسیری از دین داشته باشد یا تفاسیر فقهاء بزرگی که قریب به پنجاه سال عمر خویش را صرف فهم و خوانش کتاب و سنت می کنند و تازه در خیلی موارد در مقام فتوا ناچار به احتیاط هستند ،را مورد حکم و قضاوت خود قرار دهد،عرفانیان که معلوم نیست تحصیلات او چیست چه حقی دارد که در مورد تفسیرها و استنادهای فقهی بزرگانی مثل مرحوم آقای بروجردی و مرحوم آقای خمینی و مرحوم آقای منتظری حکم جزمی کند؟ او بهتر است ابتدا برود حوزه علمیه و الفبای درسهای حوزوی وکتب ابتدایی ادبیات عرب را بخواند تا بتواند در مورد کتاب و سنت برداشت مفهومی و نفی و اثبات داشته باشد.
و بالاخره اینهمه صغری و کبری و استنادهای به قصه و داستان برای این است که بگویید شما سکولار و دنبال تفکیک نهاد دین از نهاد سیاست هستید ،خوب ما اینرا می دانیم نیازی نیست اینهمه بنشینید زحمت تایپ بکشید و وارد مسائل غیر تخصصی شوید ،تشریف بیاورید ایران و نظر مردم را به فوائد و امتیازات و مزایای حکومت سکولار جلب کنید تا آنها بحکومت دلخواه شما رای دهند ،اما فعلا هنوز مردم اینرا که شما می گویید نمی خواهند هرچند بدنبال اصلاح امور و رفع اشتباهات مسولان باشند،اگر هم مقصود عرفانیان از نوشتن این مطالب عامیانه طولانی تغییر ذهنیت سید مرتضی است ،خیالت راحت سید مرتضی اینقدر تحصیلات دینی کرده و اساتید بزرگ دیده که فریب استدلالهای عامیانه و آبکی یک هموطن از راه دور را نخورد ،پس این استدلالهای آبکی بدرد ریب دادن عوام می خورد ،و همه عوام به اینترنت و سایت ها مراجعه نمی کنند ،راهش این است که دوست محترممان از آنجایی که هستند تشریف بیاورند ایران و بین مردم و هموطنان خود باشند و مثل امثال نوریزاد و دیگران روشنگری کنند تا رای مردم را برگردانند ،وگرنه این دلخوشی های از راه دور نامی ندارد جز:از راه دور دستی بر آتش داشتن.
اقاي سيد مرتضي
خدا اموات شما رو بيامرزه
شما كه جناب عرفانيان ترغيب به مطالعه و تحقيق ديني ميكنيد و معتقيد كسي كه در امور دين تخصص نداره بهتر كه نظري نداره
پس چرا در حال حاضر بسياري از هم لباسان شما با وجوديكه فقط در حوزه تحصيل كرده و تخصص شان مثلا امور ديني ست راس بسياري از امور كشور قرار گرفته اند؟
ايا اين نشان دهنده خصلت تماميت خواهي و قدرت طلبي مبلغين ديني نيست ؟
دور افتاده از وطن گرامی
خدا اموات شما را هم بیامرزد ،اگر ممکن است این تعبیر “راس بسیاری از امور کشور” را بطور مصداقی مشخص کنید که منظورتان چیست،قبلا توضیح دهم که هیچ منصب و مقامی در قانون اساسی و قوانین عادی مشروط به شرط “معمم و آخوند بودن” نیست ،بله در منصب رهبری شرط و رئیس قوه قضاء و فقهای شورای نگهبان آنچه که هست شرط اجتهاد است ،و در غیر این موارد ،نه ریاست جمهور ،نه رئیس مجلس ،نه استانداران و فرمانداران ،و نه مشاوران و معاونان در هرجا ،هیچیک مشروط به شرط روحانی یا معمم بودن نیست ،اگر پیدا کردید نشان دهید ،اما اینکه یک روحانی بطور عادی مثلا کاندیدای مجلس شود و مردم او را بعنوان نماینده انتخاب کنند ،از نظر شما اشکالی دارد؟
در غیر این موارد نیز کارهای تخصصی در دست متخصصان مربوطه است ،الان در بین وزراء کابینه دولت فعلی غیر از یک روحانی بعنوان وزیر اطلاعات که شرط آنجا نیز اجتهاد متعارف است آیا بقیه وزراء آخوندند؟اگر مقصودتان ائمه جمعه است خوب طبیعی است که نماز جمعه و عنوان امامت جمعه نیز که از شوون حکومتی است روحانی باشد.بنابر این می بینید که برحسب قانون اساسی و قوانین عادی عموم مناصب حکومتی مشروط بشرط روحانی بودن نیست .حال اگر مقصود شما از این مطلب این است که با حکومت دینی مخالفید آن امر دیگری است.
امیدوارم بزودی بوطن بازگردید و دور از وطن نباشید.
جناب سید مرتضی ممنون از توضیح شما
حداقل امتیازی که اینجا نسبت به ایران دارد هوای سالم و تمیز بدور از پارازیت های سرطان زاست . که برخورداری از این خود اولین حق شهروندی ماست و دیگر اینکه فرصتی برای من تا درباره انچه که سالها بی هیچ قید و شرطی باورش داشتم کمی درنگ کنم و بیاندیشم و از سوراخ تنگ و تاریک دین بدنیا ننگرم و مثل دختر خاله عزیرم باورم این نباشد که چون شیعه هستم پس باید حتما باران از اسمان شهرم ببارد و به باور خیلی از هموطنان عزیزم در ایران چون همسایه ام مثلا به هیچ دینی معتقد نیست پس همیشه مستحق عذاب الهی است و جایش ته ته جهنم است .
ازمتن بسیارجالب وخواندنی جناب عرفانی نهایت تشکررا تقذیم میدارم موفق باشی ای عزیز .به امید روزیکه عقلا برمملکت حکومت کنند نه جاهلین .
جناب عرفانیان عزیز !
هزاران درود و سپاس به آنهمه ژرف بینی، نیک اندیشی و حقیقت گویی…
ترجمانِ حالِ این آق سید مورد نظر شما این بیت از شاعر داناست که فرموده:
ما را سری است با تو که گر خلق روزگار ………. دشمن شوند و سر برود، باز بر آن سریم
منتها، همچنانکه جنابعالی بدرستی و با نکته بینی به “تعبیر و تفسیر و توجیه” بازیِ آقایان اشاره فرمودید، مطمعِ نظرِ حضرات،، بجای کلماتِ “تو” و “سر”، واژگان زیر میباشند:
بجای “تو”
1- الله
2- روحانیت
3- شیعه گری و امامت
بجای “سر”
1- مردم ایران زمین
2- همه چند میلیارد جمعیت کره زمین، به استثناء شیعیان دوازده امامیِ مورد نظر آق سید البته، چون همچنانکه مستحضرید بالغ بر هزار فرقه ی شیعی هست که هرکدام فقط فرقه ی خود را برحق و در طریق حق میداند و بقیه را ناحق، منحرف و مستحق جهنم. رجوع شود به کتاب ” فرهنگ فِرق شیعی”
3- خانه و کاشانه ی همه مردم ایران غیراز شیعیانِ موصوف
4- همه ی خاک زرخیز و حاصلخیز ایران بغیر از آستان و قبور امامان و عنداللزوم، قبور امامزاده ها و تکایا و حسینیه ها
سالم و پایدار بمانید.
جناب عرفانیان با تشکر از زحمتی که می کشید ولی قدما گفته اند نرود میخ آهنین در سنگ .
طرف سر تا پای اعتقاداتش غلط هست به یک کلمه غلط املایی اشکال می گیرد.
طرف به جناب مزدک می گوید شما فقط حرف خودتان را می زنید و یک تشکر هم اول نوشته می نویسد که آنرا هم از سکولارهای همین سایت یاد گرفته بعد هر چی خواست طرف را تخطئه می کند.حالا یکی نیست بگوید عزیز من اینها که غلط دیکته دارند از روی عشق و صفا و بخاطر اینکه دلشان به حال ملت می سوزد می نویسند حقوق ساعتی که نمی گیرند تازه بعضی از این دوستان که بین مردم کشور خودشان هستند منشی هم دارند که غلط دیکته اشان را بگیرد والاکسی که زبان اصلیش عربیست که انشاء بدون غلط نمی تواند بنویسد.
نکته دیگر استدلال ها را اگر دقت بکنید متمئن خواهید شد که طرف شما از روی صدق و صفا پاسخ نمی دهد تازه مدعی هم هست که دیگر با شما بحث نخواهد کرد و دائم هم میگوید شما اول بیایید داخل کشور بعد ….. چون برای این برادر ارزشی مشخص است که ای دی شما مال داخل کشور نیست و الا تا حالا همکاران بی نام و گمنامشان تا حالا حساب شما و مزدک و مازیار و…….را رسیده بودند.
فقط برای نمونه یک تناقض از کل مطلب متناقض ایشان را می آورم مطمئن هستم که تهدادرتبه دهی به مطلب شما وایشان نمایانگر اینست که چه کسی در حال سفسطه بازیست.
ایشان مدعی است که شما (که متمئنأ هم تحصیلات دارید و هم قدرت استدلال )چه حقی دارید در مورد علما (که تا کنون هیچ مشکلی از مشکلات مردم حل نکرده اند ) نظر بدهید اینها اختلاف رای بین علما هست ولی کل مردم در زمان آقای خمینی می دانستند که منظور از حکومت اسلامی چیست و حکومت دینی به کجا ختم می شود و با علاقه 98درصد مردم رفتند به همین حکوت رای دادند . معنی و مفهوم جملات این آقا این است که اگر ما را تایید می کنید نیازی به سواد فقهی ندارید و انسان آگاهی هستید ولی اگر ما را تایید نمی کنید اگر دستمان بهتان برسد که خاموشتان می کنیم و اگر مثل شما در دسترس برادران نیستید می آییم استدلال می کنیم علما رفته اند پنجاه سال درس خوانده اند که شما با استدلال آبکی آنها را رد کنید البته خودشان هم بهتر می دانند درسی که خوانده اند چقدر مرتط می باشد و ….
مثل اینکه اینان تمام فلسفه کنفوسیوس و بودا ویهودی و…..را خوانده اند و برای هر کدام پنجاه سال تتبع کرده اند که به همین راحتی آنها را رد می کنند .القصه داستان سر فقه و فقیه و پنجاه سال و این حفها نیست منافع منافع و منافع برای افرادیست که بی هنر هستند و آرزوهای بزرگ دارند.
سلام و تشکر دوست گرامی
فقط برای اینکه توهمات خود را به دیگران سرایت ندهید می گویم که کار من بحث اعتقادی و مجادله کلامی است نه کار امنیتی ،و من ربطی به اموری مثل آی دی و کارهای فنی اینترنتی ندارم ،شما یا تازه به این سایت آمده اید یا تغافل می کنید ،این عرفانیان که با من بسیار دوست تر از دوستی با شماست خود میداند که خود او در مواردی سخن از در خارج از کشور بودن خود رانده بود و تصور من ابتدائا این بود که او در ژاپن زندگی می کند ،در مواردی هم از آلمان گفته بود ،حال هرجا زندگی کند در امریکا یا کانادا یا آلمان یا ژاپن یا فرانسه یا موزامبیک ،اینها به خود او ربط دارد نه بمن و شما ،و اطلاع من در همین حد گفتار خود او بوده است نه آی و دی و بحث های امنیتی ذهن توهم زده شما ،هر انسانی هم حق دارد محل سکونت خود را انتخاب کند همه جا زمین خداست ،پس بحث من دخالت در زندگی شخصی عرفانیان عزیز یا دوستان دیگر نیست و عرفانیان خود میداند که من با او خالصانه بحث می کنم و گاهی با او مزاح هم می کنم پس دعوایی نیست ،شما لطفا کاسه داغتر از آش نشوید ،بحث علمی و اعتقادی هم آزاد است ،هرکس هم طبیعی است که دیدگاههای خود را صحیح می داند ،شما افکار مرا غلط دانستید خوب بارک الله بشما ،حالا شما تحت همین نام عادل از این ببعد مطلب بنویس تا ما از صحت افکار و بنیان های فکری شما بهره مند شویم ،اما آگاهان و اهل اندیشه در عرصه عمومی به اینکه یکنفر ناگهان سر از بین نزاع فکری دیگران در آورده و مثل دادگاههای تفتیش عقائد همه افکار و دیدگاههای یک فرد را غلط تلقی کند ،پشیزی ارزش قائل نیست مگر آنکه شخص مدعی دارای ثبات عقیده و نام باشد و با شجاعت و استقامت و بدون از هراس از آیدی و مسائل دیگر با دیگران گفتگو کند و دیدگاههای خود را با دیگران باشتراک بگذارد شما اگر می خواهی فقط تعصب بر یک شخص یا یک طرز فکر بخرج دهی نیازی نیست که با این روش متعصبانه وسط بحث آمده و فریاد بکشید و تهمت بزنید همانطور در سکوت دلتان را خوش کنید به امتیاز عالی یا بد دادن بدیگران ،این بهتر از این است که اینگونه عبوس و بی منطق بیایید وسط بحث و از اغلاط دیگران سخن بگویید و در عین حال دیکته کلمه “مطمئن” را مکررا بنویسید :”متمئن – متمئنا”.
آ سید علی در منزل سردارک شکست خورده همه-نادانی:
خداوند باب شهادت را برای بندگان خالص خود باز گذاشته است.
-بپر توش!
و بابهای دیگری برای فرزندان و فک و فامیل. یکیشان هم باب شیخ علی تهرانی شیر داماد.
این بابا در زمان جنگ و در اغوش دشمن، بزرگترین خیانتها را تا می توانست به کشور کرد. حالا هم خوش و خرم عشقش را می کند ولی غواص جانباز به خاطر یک شعر از واقعیت زندگی روزمره اش میرود زندان.
اینها جوانان مردم و رشد جمعیت را فقط برای تامین سرباز برای جنگهای قدرت طلبانه و سیری ناپذیرشان می خواهند وبس. پایانی هم در کار نیست. مطمین باشید.
نمی دونم دستور افزایش جمعیت دقیقا از چند سال پیش توسط اقا صادر شد ولی احتمال زیاد
این موضوع نسبت زیادی با محو شدن اسراییل تا 25 سال اینده داره
بالاخره اسراییل که با اجی مجی گفتن اقایون حضرات محو نمیشه
باید هزاران جوون مثل دسنه گل عین گوشت قربونی در راه رسیدن به این هدف قربانی بشه
بالاخره که باید قدس ازاد بشه یا نه!!!!
” مجازات اسلامي”
“ماده ٣٠٠ قانون مجازات اسلامي، بخش ديات”
خونبهاي قتل زن مسلمان، خواه اين قتل عمدا صورت پذيرفته باشد، خواه غير عمد، ٥٠ شتر است.
“ماده ٤٣٥ قانون مجازات إسلامي”
خونبهاي قطع بيضه چپ يك مرد مسلمان، ٦٦ شتر است و خونبهاي قطع بيضه راست او ٣٤ شتر.
خونبهاي قطع هر دو بيضه چپ و راست مرد مسلمان، يكصد شتر است.
تبصره:
فرقي در اين حكم، ميان بيضه جوان و بيضه پير و كودك و بالغ و عنّين و سالم نيست.
⭐️ ⭐️ ⭐️
نتيجه اخلاقي:
حواستون باشه كه اگه خواستين با مرد مسلماني تصفيه حساب كنيد، برين سراغ بيضه راست طرف.
٣٢ تا شتر تفاوت معامله است 🙂
نتيجه غير اخلاقي:
ارزش جان يك زن مسلمان، معادل ١٦ شتر, كمتر از ارزش بيضه چپ مرد مسلمان است! 🙁
همه اینها حکمت دارد. سیدمرتضی بهتر توضیح خواهند داد.
سلام
اگر محل بستری خانم نرگس محمدی می دونید منتشر کنید تا ترتیبی اتخاذ شود دست جمعی ملاقاتش بریم یا حداقل یک روز دمه بیمارستان جمع شویم.ظاهرا شوهر ایشان از محل بستری مطلع هست؟
درود بر جناب نوری زاد و دیگر عزیزان؛
* نقدی بر قانون اساسی جمهوری اسلامی و همچنین مجریان قانون اساسی
* نقد اصل 5 (اصل ولایت فقیه)– قسمت نهم (بخش نخست)
– احزاب و شخصیت های مخالف اصل ولایت فقیه
بدلیل اهمیت شخصیت آیت اله طالقانی و طولانی شدن مطالب، قسمت نهم از گفتار خود را به 3 بخش تقسیم کرده ام :
* آیت اله طالقانی
در روز چهارشنبه 21 شهریور 58، اصل ولایت فقیه ( اصل پنجم قانون اساسی ) درست دو روز بعد از مرگ مشکوک آیت اله طالقانی که یکی از مهمترین مخالفان اصل ولایت فقیه بود به تصویب رسید.
آیت اله طالقانی از طرفداران دکتر مصدق، عضو جبهۀ ملی اول و جزو هیئت مؤسس و عضو شورای مرکزی جبهۀ ملی دوم بود. در سال 1340 به همراه مهندس بازرگان و دکتر یداله سحابی(پدر مهندس عزت اله سحابی) نهضت آزادی را تأسیس می کند.
آیت اله طالقانی پس از پیروزی انقلاب به مهندس بازرگان و دیگر اعضای اصلی نهضت آزادی می گفت من دیگر نمی توانم همچنان در چارچوب حزب و جمعیت و… حرکت کنم؛ زیرا اکنون دیگر متعلق به همۀ مردم هستم. بنابراین بهتر است از حزب کناره گیری کنم. مهندس بازرگان نیز به تشویق این ایده پرداخت و گفت این حرفی درست است و شما بهتر است در چارچوب مرام نامۀ حزبی نهضت آزادی نباشید.
او مخالف قبولی نخست وزیری و تشکیل دولت موقت از جانب مهندس بازرگان بود و می گفت دوستان علمای ما! نمی گذارند او درست کار کند، یعنی نه می گذارند آقای بازرگان درست کار کند و نه ایشان می تواند با آنها مقابله کند… و در عمل همین اتفاق افتاد.
با استناد به قرائن و شواهد موجود، آنچه مسلم است ولایت فقیه به عنوان یک مدل حکومتی در اندیشۀ طالقانی جای نداشت چرا که او میراث دار جنبش مشروطه خواهی ملی ایران بود.
جنبشی که به دو اصل اهمیت میداد: 1- قانون 2- دموکراسی
او هیچ قرابتی با مشروطۀ مشروعه یا همان نسخۀ شیخ فضل اله نوری نداشت و بهمین دلیل بود که مورد احترام تمام مردم جدای از هر گرایش و وابستگی حزبی بود.
( نسخۀ شیخ فضل اله نوری همان نسخه ای ست که مورد قبول آیت اله خمینی بود. جالب توجه اینکه نورالدین کیانوری دبیر اول حزب تودۀ ایران و نوۀ شیخ فضل اله نوری، از یاران غار آیت اله خمینی بود البته تا سال 61 )
آیت اله طالقانی در کنار مهندس بازرگان و مهندس سحابی تشکیل اضلای مثلثی را میدادند که من آنرا به نام “مثلث همایون” مینامم، آنها در مقابل “مثلث شوم” جبهۀ واحدی را برای مبارزه بر علیه استبداد آخوندی تشکیل داده بودند. در قسمتهای قبلی به مثلث شوم اشاره کردم ولی اینجا لازم میدانم دوباره اعضای اصلی هر دو جبهه را معرفی کنم؛
اعضای مثلث شوم(موافقان اصل ولایت فقیه): حسن آیت، آیت اله بهشتی، آیت اله منتظری
اعضای مثلث همایون(مخالفان اصل ولایت فقیه): آیت اله طالقانی، مهندس بازرگان، مهندس سحابی
آیت اله طالقانی و دیگر همفکرانش به مردم سالاری و نظام شوراها اعتقاد داشتند، نظامی که فقط منحصر به پایتخت نشینان نباشد و به تمام شهرها و مردم تعلق داشته باشد. بر پایۀ این اندیشه، مردم از دور افتاده ترین روستاهای کشور تا پایتخت نشینان در امور کشور مشارکت داشتند. تشکیل نهادهای مردمی که در آن نهادها از هر قشری از افراد جامعه حضور داشته باشند، شروعی تازه بود برای نمایش مردم سالاری و اهمیت دادن به مردم. سپردن ادارۀ کشور به مردم یعنی شخصیت و اعتبار دادن به مردم، اعتباری که منجر به بلوغ و رشد فکری و سیاسی مردم میشد و با تقویت روحیۀ مشارکت عموم مردم باعث اتحاد و همبستگی ملی نیز میگردید. او و همفکرانش خواهان نوعی نظام مردم سالار جامعه محور یا سوسیال دموکراسی بودند که یکی از بهترین روشهای موجود در ادارۀ کشورها میباشد که در آن تبعیض جنسیتی به حداقل میرسد. کشورهای اسکاندیناوی مانند نروژ، سوئد، فنلاند و ایسلند نمونۀ روشنی از این نوع الگوی حکومتی هستند. روشی که بر مبنای مردم سالاری و عدالت اجتماعی استوار است. نظامی که در آن اتحادیه ها، انجمن ها، تشکلها و شوراها یا به تعبیری نهادهای مدنی در اولویت هستند و بدین شکل منافع مردمی که مبنای منافع ملی ست در اولویت قرار میگیرد. وجود شوراها از نگاه او همچنین باعث رشد نوعی نظام خود گردانی میشد که هم رضایت مردم را به دنبال داشت و هم موجب تقویت یکپارچگی کشور در کنار برخورداری از آزادیها و عدالت اجتماعی تمام قومیتها بود.
حاکمان خودکامۀ جمهوری اسلامی نه تنها شورای مورد نظر طالقانی و یا حتی آنچه در قانون اساسی اول وجود داشت را اجرا نکردند بلکه در گفتار و رفتار آن را بیاعتبار و مخدوش کردند. به ویژه در قانون اساسی دوم از قدرت شوراها کاستند و بر اقتدارگرایی و خودکامگی فردی ولی فقیه افزودند.
در ابتدای انقلاب ایران و سالهای 57 و 58، آیت اله طالقانی به پشتوانۀ نیم قرن مبارزه سیاسی و انقلابی و انتشار آموزهها و اندیشههای نوین اسلامی و نیز پرورش نسلی انقلابی در مکتب فکریاش، عملاً پس از آیت اله خمینی شخصیت دوم انقلاب بود. مهمتر از همه اینکه مورد توجه و احترام خاص گروهها و گرایشات فکری و سیاسی متنوع کشور بود.
در آن زمان تنها فرد روحانی بلند پایه که دغدغۀ وحدت ملی و اتحاد سراسری و حفظ تمامیت ارضی و فرهنگی کشور را داشت آیت اله طالقانی بود. او با توجه به منش اخلاقیاش یعنی اعتقاد و باور به اندیشۀ تساهل و مدارا و اصول فکری سیاسیاش، تلاش میکرد تمام گروهها و جریانهای متنوع اجتماعی دخیل در امر مبارزه و انقلاب باهم در تعامل و همکاری باشند و برای پیشبرد اهداف انقلاب بکوشند و این البته ممکن نمیشد مگر با اعطای حقوق برابر برای همه. اما آیت اله خمینی و دیگر همفکران او، در قول و رفتار، با چنین روش و مَنشی مخالف بوده و آن را بر نمیتافتند و بدنبال بسط و گسترش اقتدار روحانیت بودند. از همین رو می توان گفت که تنها رقیب قدرتمند آیت اله خمینی که با مدل حکومتی او همسو نبود و مخالفت شدیدی با انحصار گرایی طبقۀ آخوند داشت، آیت اله طالقانی بود و به همین علت و پس از مخالفت او با اصل ولایت فقیه بود که بین او و دیگر روحانیون اقتدار گرا و تمامیت خواه ، اختلاف نظر جدی و مهمی بوجود آمد و با توجه به اختلافات قبلی وی با آیت اله خمینی، طولی نکشید که با مرگ مشکوک آیت اله طالقانی راه برای مقابله با دیگر مخالفان هموار شد و البته، هم آیت اله خمینی و همفکرانش و هم مردم ایران به سوگواری پرداختند، یکی اشک تمساح ریخت و دیگری اشک یتیمی و بی پدر شدن!
پدر طالقانی دیگر در بین مردم نبود.
– پایان بخش نخست از قسمت نهم نقد اصل 5 قانون اساسی ( اصل ولایت فقیه )
در بخش بعدی بازهم به جزئیات بیشتری خواهم پرداخت
مرا از راهنمایی ها و همراهی خود محروم نکنید. با سپاس
بدرود
با درود به جناب آقای نوریزاد عزیز و جان بر کفّ
جداً که از کلمات کاری ساخته نیست تا ترجمان حال و هوایی باشد که از دیدن فیلم به من دست داد، قد کشیدم و در برابر قامت بالنده و روح سر زنده و بهارانی شمایان دست بر سینه سر خم میکنم و کمترینش این که از این بیغوله دورفتاده سرشک شوق راه خود را گرفت تا غبار از سیمای همیشه پاک و اهورایی امید بشوید
“… که در زلالش
سحر بجوید
ز بیکران ها
حضور ما را ” شفیعی کدکنی
و اما جناب سید مرتضی گرامی با درود،
ممنون از توضیحات شما، در واکنش و ادامهٔ مطلب پست قبل، همان گفتار را اینطور بیان میکنم که شاید رساتر باشد. ما در شیعه اصلی بنام ” زنان پیامبر” نداریم با اینکه الله در قرآن گاه با ذکر جزئیات توجه بسیار ویژهای به آن مبذول داشته و با اینکه پس از سالیانی نه پیامبر در قید حیات بوده و با تاخری نه زنان ایشان. اما اصلی بنام “امامت” در شیعه هست که بی آن از نظر شیعه دین کامل نمیشده. بنابراین ۲۳ سال آزگار الله به اتفاق محمد طرح یک دینی در انداخته اند که تا قیام قیامت بعنوان کاملترین دین، ناجی بشر باشد و یکی از شاه ستونهای آن هم امامت باشد یا جانشینی پیامبر در یک کلیت. فقط اگر یک سال آخر عمر محمد را مبنای محاسبه قرار دهیم، میشود صدها فرصت که پیامبر با اصحاب خود به طور طبیعی داشته و اگر هم نداشته مگر میشود پیامبر و الله از رکن رکین اسلام که امامت باشد به این سادگی بگذرند و هم بصورت آیه و آیاتی با ذکر نام علی و هم چندین گرد همایی واضح و شفاف کار را تمام نکنند و این اصل حیأتی را بگذارند برای لحظاتی که پیامبر در بستر وفات آخرین دقایق عمر خود را میگذراند؟ آیا امثال قزوینی میخواهند کم توجهی و سهل انگاری و کار بنیانی امروز به فردا و تا لحظات پایانی وفات پیامبر انداختن از طرف الله و پیامبرش را جبران کنند ولو که هزار جلد کتاب هم بنویسند؟ ابوبکر انتخاب میشود و از آن انبوه جمعیت حاضر در غدیر هم به یک باره همه دچار فراموشی یا ترس و وحشت میشوند و حتی علی نیز صرفاً بخاطر اراجیفی که امثال شریعتی به هم بافته اند، آنگونه با آغوش باز خلیفه گری ابوبکر را میپذیرد؟ با اینها و دیگر ناگفتهها میخواهم بگویم غدیر و امامت حاصل توهمات و بر ساختههای همهٔ کسانی است که در طول تاریخ شیعه یک شعبه نون و آبداری بنام شیعه بهم بافته اند و غایت تولید این شیعه هم میشود مراجعی که میبینیم در چه عصری نفس میکشند. بین چند تاشان سر قفلی دربار جور و جهل و کشتار و غارت و مردم فروشیند و خائن به ایران و ایرانی!!!ناصر مکارمها و مصباح یزدیها و نوری همدانیها و جنتیهایی که هرگز متوجه نشده اند در چه عصر و زمانهای حیات دارند و نفس میکشند، فریاد میزنند از ادارهٔ خود نیز عاجز عاجز بوده اند. اینها توان رهبری و هدایت چه کسانی را دارند؟ توان اینها خودشان و همان موجوداتی هستند که این ملت و این مملکت را به این روز سیاه سیاه نشانده اند.
سماوات گرامی
ممنون از توجه شما ،تصورم این است که بحث با شما بی فایده است ،زیرا شما بحث ها را با هم مخلوط می کنید ،بحث از خلافت و امامت و آنچه در صدر اسلام اتفاق افتاد و تحلیل آن چه ربطی به مسائل روز و جنتی و مکارم و دیگران داشت؟!
بحث علمی این است که موضوع واحدی مطرح شود و پیرامون آن استدلال و اقامه شواهد شود ،و ما اینجا در مقام خطابه و نطق نیستیم که مطالب مختلف را بهم بپیچیم و تحویل یکدیگر دهیم ،آنچه فقط در این بحث شما مربوط به بحث قبل بود آن مطالب مربوط به زنان پیامبر بود که من در کامنت قبل پاسخ آنرا دادم ،ظاهرا به آن کامنت رجوع نکردید.
در مورد اینکه علی علیه السلام با آغوش باز خلافت ابوبکر را پذیرا شد ؛چنین نیست ،این چیزی است که شما می گویید ،شما اگر ادعایی تاریخی می کنید باید آنرا با شواهد تاریخ مدلل کنید نه صرف ادعا ،حقیقت این است که چند نفری که در سقیفه جمع شدند همه مردم آن روزگار نبودند ،علی علیه السلام و یاران و دوستان او نیز در آن هنگام مشغول تغسیل و کفن و دفن پیکر مطهر پیامبر اسلام بودند ،پس اجماعی که ادعا می شود در کار نبوده است ،آنان بین خود تعارفاتی کردند و بعد هم عمر ابوبکر را پیشنهاد کرد و دست بیعت به او داد و بعد ابو عبیده جراح چنین کرد ،بعد هم با شانتاژ تبلیغاتی دیگران را وادار ببیعت کردند ،اینها در تاریخ هست.
اما رویکرد علی علیه السلام این نبود که با آغوش باز خلافت ابوبکر را بپذیرد ،او پس از جریان تجهیز پیامبر در برابر عمل انجام شده گروهی قرار گرفت که حرمت مراسم پیامبر را هم رعایت نکردند و این خود نشان جاه طلبی و مقام طلبی آنها بود،اینکه شما گفتید با آغوش باز ،چنین نبود ،حضرت با ملایمت در موارد مختلف اعتراض خود را بعمل آنان کردند و تصریحات پیامبر و اولویت ایشان بخویشی و موارد دیگر را گوشزد کردند،حدیث مناشده را من اخیرا در بحث با دوستی ریفرنس کردم ،حضرت زهرا سلام الله علیها و دوستان دیگر علی اعتراض کردند ،بعد هم علی و دیگران وادار ببیعت شدند ،و ایشان در واقع برای حفظ مصلحت جامعه نوپای اسلامی و پرهیز از تفرقه و بهم ریختگی جامعه از حق خویش گذشتند ،به خطبه شقشقیه مراجعه کنید آنجا ایشان اشاراتی به این روند دارند ،همینطور خطبه ها و نامه های دیگر ایشان ،بعد ایشان در منزل بود و به جمع آوری قرآن بر اساس نزول قرآن اشتغال داشت ،اما برای حفظ وحدت مسلمانان و بصلاح جامعه با آنان همکاری کرد و به آنها مشورت داد تا روزی که خود مردم پس از عثمان به آنحضرت روی آوردند و با ایشان بیعت کردند .این سیر ماجرای علی علیه السلام است بطور اجمال ،من بباقی مطالب شما نمی پردازم چون آنها سراسر افتراء و تهمت بشیعه است ،شما در بررسی مطالب تاریخ شیعه مساله را با مسائل روز کشور خلط نکنید ،آن بحث دیگریست ،تاریخ شیعه علی بازگشت به صدر اسلام و نصوص متعدد پیامبر می کند و این حرفها که برخی مغرضان می گویند که شیعه جعلیات متاخران است سخنانی بی پایه و اساس و تحریف بنیان شیعه است ،قبلا گفتم من تمایلی به طرح بحث های جنجالی شیعه و سنی ندارم ،در عین شما مطالبی نوشتید ،حال اگر مطلبی دارید لطفا هم ادب را رعایت کرده و به دیگران تهمت نزنید و مسائل نامربوط زمان خودمان را مخلوط بحث نکنید ،و هم تنها به موضوع بحث بپردازید.
موفق باشید
نام و نشان چند تن از نخبگان ایرانی در خارج از کشور. به مناسبت دعوت عالیترین مقام جمهوری اسلامی از نخبگان به ماندن در وطن:
لیلا اعظم زنگنه بانویی جوان و ایرانی تبار که این روزها ستارهٔ نمایشگاه کتاب فرانکفورت است. نمایشگاهی که جمهوری اسلامی امسال آن را بخاطر سخنرانی سلمان رشدی، تحریم کردهاست (چند سال پیش نیز این نمایشگاه در تهران خبرساز شد با پخش خبر سفر چند ده نفر از مسئولان دولتی که حتی یک کلمه زبان خارجی نمیدانستند). بقیه به نقل از صفحهٔ فیس بوک “کارگاه آموزشی شهروندیار”.
این روزها لیلا با کتاب خود به نام «افسونگر، ماجرایی در سرزمین ناباکوف» در نمایشگاه فرانکفورت خوش درخشیده است. برخی منابع فارسی از این کتاب با عنوان «ناباکوف و خوشبختی» یاد کردهاند.
او با پسر ناباکوف، که مردی سالخورده بود داستانش را همخوان کرد؛ پسر ناباکوف که با زنان نویسنده به سختی مخالف بود، و پیش آن هر نویسندهای که دربارهی پدرش کتاب نوشته بود را به دادگاه کشانده بود، شیفتهی قلم و جزییات این کتاب میشود، که چگونه یک داستان میتواند تا این اندازه به زندگی واقعی پدرش نزدیک باشد. لیلا، استاد دانشگاه هاروارد که به هفت زبان دنیا تسلط حرفهای دارد، فروتنانه از این آشناییِ به عنوان بخشی از آموزش زبان خود سخن گفته.
این داستان با مرگ ولادیمیر ناباکوف آغاز میشود و در ادامه آن، به فلسفه زندگی این نویسنده روس مهاجر، شرح حال و سرگذشت او به عنوان یک نویسنده انقلاب زده میپردازد.
لیلا اعظم زنگنه، نویسنده ایرانیتبار از پدر و مادری ایرانی در پاریس متولد شده است. او در دانشگاههای فرانسه ادبیات و فلسفه خوانده و پس از آن به آمریکا رفته است.
او اکنون در شهر نیویورک زندگی میکند و مینویسد و در دانشگاه هاروارد درس میدهد. او استاد «ادبیات»، «سینما» و «زبانهای رومیتبار» است. اگر به زبان انگلیسی تسلط دارید، یا حتااگر ندارید، داستان نوشتن این کتاب را و برخوردش با پسر ناباکوف را از این لینک پیگیری کنید. http://bit.ly/1Gbdphe
مراجعه کنید به همان 50شتر…
با درود به مازیار گرامی!دوست گرامی فراموش نکنید که در اسلام ارزش همین انسان ارزشمند و ادیب و استاد با همه زبانهایی که میداند از ارزش بیضه چپ جناب مستطاب پیرمردی خنرپنزریی(بقول زنده یاد هدایت) چون جنتی 13 شتر کمتر است!وشهادتش نصف هر مردی ابله و بی سواد است.و همین خانم در ایران نمی تواند بدون اجازه شوهرش هر چند ابله بسفر برود و یا از خانه بیرون رود!و اگر حجابش کمی جلو وعقب شود خواهران زینبی چه بلایی که سرش نمی آورند و هزاران بدبختی و گرفتاری دیگر!
این لینک را دوستم حسب وعدهای که کردهبود به من معرفی کرد. اما سواد انگلیسی من برای درک سریع اطلاعات این صفحه کافی نیست. نگاهی انداختم و به نظرم -در بحث ما- مفید آمد، اما دست کم سه چهار ساعت وقت -و بیش از آن تمرکز!- نیاز دارم تا کاملا موضوع رو بفهمم. اگر دوستان بزرگوارمان کورس یا رسول -خود جناب نوریزاد- یا سایر زباندانان نگاهی بیاندازند سپاسگزار میشوم.
https://en.wikipedia.org/wiki/Talk:Ja%27far_al-Sadiq
این یکی هم بویژه به کار پژوهشگر عزیز کورس میآید: سخنان آرش نراقی گرامی در خصوص حافظ:
https://www.youtube.com/watch?v=Az70rXj8g6U&feature=youtu.be
برگزیده سخنان اخیر علی آقای لاریجانی از زاویه ای دیگر:
1. بنده از “فرمایش” این خانم محترم که ما چرا برجام را “فرمایشی” تصویب کردیم تعجب مبکنم. بعله خوب کاری کردیم! تا جون دشمن دراد!..حالا شما “فرمایشی” دارید؟
2. پرچام در حقیقت پرونده رهبری هست. پرونده من جدا هست. ما آمادیم نامردی نکنیم و پرونده ایشان را حل کنیم. همین!
3. آخه این چه حرفیه که برجام تو 20 دقیقه تصویب شد؟..مگه خود اصل ولایت فقیه تو چند دفیقه تصویب شد که اینهمه ایراد میگیرید؟ مگه خود رهبر معظم تو چند دقیقه آیت الله شد؟ چرا خدا جلوی چشممون نیست؟
4. ببینید مثلا پرونده زمین خواری داداش جواد، حق وحساب میلیاردی آقا قاضل، بخور بخور آقا باقر و یا آدم کشی های آقا صادق جزء پروند های بنده هست که در آن نفع شخصی دارم ولی “هسته ای” هرگز..ما دوست نداریم از رهبری خرج کنیم!
5. پدر ما همیشه میگفت ما به این دلیل در اسم فامیلمان “اردشیر” هست چون از نسل اردشیر دراز دست هستیم. پدرم میگفت من همینکه دستم را دراز میکنم میرود تو صندوق وجوهات و سهم امام!
6. ما برادرها کسب پدر را رونق دادیم و حالا هم وقتی دستمان را دراز میکنیم نمیدانم چرا از درازی میرود تو صندوق بیت المال و حق الناس!
7. رابطه ما با رهبر مثل پدر و پسر هست که ما را نصیحت میکند ولی “فرمایش” اصلا!..مثلا ما یه ماه پیش 4 تا داداشی رفتیم بیت و با گردن کج گفتیم: بابا سید علی بخشید بازهم دزدی کردیم و جند میلیارد دیگه کف رفتیم.شما چی می فرمائید؟..ایشون هم مثل پدری دلسوز فرمودند “کشمش نخورید”!..یعنی کشش ندید!
8. نه اینکه فکر کنید به ما تنها لطف ذارند . نه اصلا..مثلا احمدی نژاد وقتی 16 میلیارد را شخصا بلند کرد رفت خدمت ایشان و گفت: “بابا جون”! و تا اومد ادامه بده “آقا” که علم غیب دارد فرمود :بارهم نتونستی جلوی نفس خودت رو بگیری؟محمود هم با گریه گفت “نه بابا سید علی .ببخشید!” اونوقت “آقا” چون پدری مهربان فرمودند “نچّائی”!! یعنی پول چائی یادت نره!
9. شما حتما امر به معروف بکنید..این کار امام حسین هم بود..فقط یادتان باشد همانطور که ایشان سر مبارک را از دست داد شما هم ممکن هست از سر وته کم بیاورید!..از باب تبّرک و بیاد این ایام عزیز عرض کردم!
سلام جناب نوری زاد،فیلم شما رو که میبینیم حالمون خوب میشه با همین موبایلت جلوی دنا و اوین گزارش بگیری خیلی بهتره تا متن بنویسی.مسائل روز رو هم تحلیل کن
این امیری احتمال زیاد عامل خود حکومته که خواسته بهایی های فهیم رو با این روش تخریب کنه.ای کاش از چهره این عوامل رژیم که امیری اونها رو آورده بود فیلم میگرفتی و نشون میدادی تا شناسایی بشن.دفعه بعد کارت شناسایی خود امیری رو چک کن ببین اسمش همینه یا مثل پرچمدار شون یعنی سعید امامی جعله
جملهٔ بسیار مهم و کلیدی ویدئوی “ما پانصد نفر” از زبان گرامی مرد آزاده:
«همینطور نرم نرم، تا بیت رهبری!»
کاش آن روزی فرارسد که به واقع و در عمل این کار “نرم، نرم” صورت گیرد. نه با هیجان و شور انقلابی و ویرانگر. چون دست کم ما دیگر این را فهمیدهایم که آن “شور” چه کارها میکند و سره از ناسره تمیز نمیدهد. “شور” اگرچه خود خس است انسانی، اما حاکم شدن شور بجای انسانیت و شعور، فاجعساز است و ویرانگر. هر چه انسانیت و شعور و مهر، سازنده است، “شور” خالص و تنها، علیرغم میل باطنی و اخلاص شخص شوریده، چیزی جز آزاد شدن مقادیر بیپایانی از هیجان نیست.
در سالهای پس از 57 همه با هم شاهد این “شورِ انقلابی” بودهایم که زندگی چه بیگناهانی را تباه کرد. نباید اجازه دهیم که بار دیگر اسیر “شور” بیشعور شویم. “شور” برای آغاز حرکت شاید خوب باشد اما به عنوان عمل سیاسی و در استمرار حرکت، چیزی جز تلف کردن جانها، مالها و آبروهای بیگناهان نیست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یک نمونهٔ دردناک که ویدئوی آن در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود:
مداحی شوریده، نوزادی را برای بازسازی صحنه و انتقال شور حسینی بر دست گرفته و بجای علیاصغر (آخر علیاصغر را که کسی پرتاب نکردهبود) به بالا پرتاب میکند؛ غافل از اینکه سرِ نوزاد به تیغهٔ پنکهٔ سقفی بالای سرش کنده شده و عزای عاشورایی به عزای معاصر بدل میشود. همهاش آرزو میکنم این صحنه واقعی نباشد یا دست کم نوزاد زندهمانده باشد.
آقا مازیار این ماجرا برای سال 1390 در بندرعباس هست که به خاطر گرمای هوا پدرِ نوزاد بچه را مقداری بالا می برد تا خنک شود نه اینکه پرتاب کند و کودک به پنکه برخورد می کند و بعد از 5 روز هم از بیمارستان مرخص می شود لطفا بدون اطلاع کافی مطلب درج نکنید
من بیش از اطلاعاتم چیزی نگفتم. منبع اطلاعات هم فیلمی بود که یکی از دوستانم به من نشان داد. در آن فیلم مداح (نمی دانم پدر بچه بود یا نه) کودک نوزادی را دقیقا به بالا پرتاب کرد که با پنکه برخورد کرد و خون به اطراف پاشیده شد، این چیزی بود که دیدم.
نقل قول یک دوست
«ذبیحالله منصوری مقالاتی در باره آخرین اکتشافات حیرت انگیز مرکز مطالعات اسلامی دانشگاه Starsbourg فرانسه از متون علمی امام پنجم و ششم منتشر میکرد که بسیار از منابر تکرار میشد و من هم آن را دنبال میکردم..بعد از انقلاب هیئتی برای بازدید از این موسسه به فرانسه رفت…در کمال تعجب دیدند چنین مرکزی وجود خارجی ندارد..البته مولف محترم نیز وفات نموده و برای این نویسنده محترم امکان لطمه به شهرت و اتهام جعل مطلب پیش آمد..بعدها معلوم شد شخص جاعل پاکستانی بوده و منصوری مطلب او را ترجمه میکرده بدون ذکر منبع اصلی….به هر حال داستانی است برای عبرت آیندگان که به عقل خود هم مسائل را قدری بسنجند.»
دوستی که نقل قول بالا ازوست به من وعده داد منابعش را نیز پیدا کرده و ارائه کند.
با دورودبه نوری زاد گرامی
من برای خود استدلالی دارم به این شکل که بشریت روزی زمین را مرکز جهان میدانست و می پنداشت خورشید وما ه وستارگان بالای سر ما هستند و یا ستارگان را به سقف اسمان میخکوب کرده اند ویا کوه ها همانند میخ در زمین هستند و برای حوادث طبیعی منشائی آسمانی جستجو میکرد اما امروز تمام این باورها فرو ریخته واعتقاد به این استدلاها ابلهانه است.در مورد انقلاب اسلامی هم من شبیه همین استدلال برای خود ساخته ام چرا که فهم انقلابیون در سال 57 و خودم را از ان دست استدلال های دسته اول میدانم که سحر انها امروز باطل شده اما اخوندها هنوز دوست دارند ودلخوش به این هستند که همان باورها هنوز اعتبار دارند.
با سلام جناب نوری زاد تلگرام فعلا فیلتر نیست ومیشه گفت سریع ترین وسیله جهت اطلاع رسانی میباشد در دستگاه آندروید یا ویندوز شما شماره تلفن اعضای کانال شما مشخصا ثبت میشود .اگر از تلفن همراه شخصی خود یا کامپیوتر و تبلت بدون رمز ورود استفاده مکنید خواهشا موارد ایمنی را لحاظ فرمایید با تشکر
لطفا این کامنت راانتشار ندید
ما زندگی مان را به ترسهایمان می بازیم. نترس برادر علی
عرض ادب واحترام
1- نمیدانم هیچ دقت کرده اید که چهره این بندگان خدائی که این روزها در فیلمهای آقای محمد نوری زاد نشان داده میشود چقدر زیبا و روشن ودوست داشتنی است که البته نشانگر باطن پاک وخوب آنهاست. حالا این چهره ها را با چهره حکومتیان از صدر (نور افکن داخل خودرو هم نمیتواند چهره را روشن کن) تا ذیل مقایسه کنید که آنها چقدر چهره های کریح و بد منظری دارند که باز البته نشانگر باطن شیطانی آنهاست.
2 – خوب نتیجه نوشیدن گالن سم هسته ای هم امروز توسط حکومت شروع به عیان و اعلام شدن شد. به نظر اینجانب تبلیغات حکومت در مسیر اعلام پیروزی دیگری بر پیروزیهای دیگرش مانند قطعنامه 598 و کشتار سال 67 و 88 و و و را باید منتظر بود که احتمالا پیرو آنهم بگیر و ببند و فلع و قم کردن مردم را خواهیم دید(تجربه کشتار سال 67 در سیاهچالهای به ارث رسیده از دیکتاتوری چکمه به دیکتاتوری نعلین – البته حکومت استبدادی فعلی در توسعه سیاهچالها از هیچ کوششی دریغ نکرده است).
3- حکومت تصور داردکه سر کشیدن گالن سم هسته ای اقتصاد سر طان زده ایران را داروئی شفا بخش خواهد بود و او یعنی دیکتاتوری نعلین را از این مهلکه جان گیر نجات خواهد داد. حکومت خودکامه غرق در تفکرات مستبدانه و در حال اعمال دیکتاتوری نعلین دیگر به این فکر نیست که او(دیکتاتوری نعلین) بیش از 37 سال است که به میزان n ام در هر ثانیه به سرعت ایران در سراشیبی افول ونکبت برده شده توسط دیکتاتوری چکمه افزوده است و این داستانهای سم نوشیدن دیگر کارساز نخواهد بود.
4- نشان دادن موشکهای مستقر در تونلهای زیر زمینی هم داستانی کلیشه ای و تکراری است که حکومت در این 37 سال از عمرش پس از هر وا دادن از دید عاقلان و پیروزی از نگاه حکومتیان تعریف میکند تا بلکه سیاهی از زغال را بزداید هر چند که هر انسان خردمندی میداند که کار عبث و بیهودهائی است .
مهدی از تهران
نوحه خوانیهای یزد هم در نوع خودش چیز عجیبی است. سینه زنی با اشعار فرخی یزدی در ستایش آزادی (از نخستین سوسیالیستهای ایران که سرودهٔ معروفش بیشتر با صدای شهرام ناظری برای نسل من آشناست: آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی) و این یکی از سهراب سپهری، نوحهای در مذمت جنگ و برادرکشی:
http://www.aparat.com/video/video/embed/videohash/ps1xy/vt/frame
عجب مملکت با حالی شده…وقتی مسلمونی و داری راست راست تو خیابئن ولایت قدم میزنی 4 تا روانی مسلمون میان به بهونه مثلا حجاب رو صورتت اسید میپاشن.!
وقتی مسلمونی و می خوای جهود و یا بهائی و یا مسیحی بشی بازم میان رو صورتت اسید میپاشن!
وقتی بهائی هستی و میخوای مسلمون بشی بازم 4 تا بهائی روانی میام رو صورتت اسید میپاشن!
می خوای ازدواج کنی میبنی طرف معتاده و میگی نه یه دفعه میان رو صورتت اسید می پاشن!
حالا هم که “اسید سولفوریک” بروتون، “استاد رنانی” گفته که حکومت عدل اسلامی به صورت اقتصاد ایران اسید پاشی کرده!
خدایا مملکت ما رو که از خشکسالی و دروغ نجات ندادی و کوروش هم ضایع شد!..حداقل کاری کن که وقتی که اسید رو میپاشن رو به قبله باشیم و موی ما رو نا محرم نبینه!..
محمد مهدوی فر به اتهام سرودن شعر به دادگاه احضار شد.
محمد مهدوی فر تخریب چی و غواص دفاع مقدس به اتهام سرودن مثنوی ۳۲ بیتی الفبا ، با شکایت اطلاعات سپاه کاشان، دوباره به دادگاه احضار شد.⬇⬇⬇
جهت پرونده شماره
9409983660100275
با رديف فرعي
3
درتاريخ94/09/16ساعت09:00درشعبه 105 كيفري دو – كاشان حاضرشويد.
✅ این شعر:
« الفبا »
آ مثل آزادی بر ما شد ارزانی
آ مثل آب و برق شد مفت و مجانی
ب مثل یک باتوم در دست مردی شوم
روزی که می بارد بر ملتی مظلوم
پ پول ایرانی خاکش به سر گشته
در خواب می دیدم شاهی که برگشته
ت چون تجاوزگر در داخل زندان
دیگر نمی گویم از دختر ایران
ث ثبت دوران شد افعال زشت ما
نفرین و لعنت بر محصول کشت ما
ج جنتی زنده پویا و پاینده
ج جنتی جوک شد اسباب هر خنده
چ چاه نفت ما پولش کجا رفته
پول زبان بسته آخر چرا رفته
ح چون حجاب زن از کودکی تا گور
یا با زبان خوش یا با زبان زور
خ مثل خلخالی آدمکشی عالی
با این همه جانی جایش ولی خالی
د اول داعش محصول نادانی
خیلی شبیه ماست او در مسلمانی
ذ اول ذلت بیچاره این ملت
با این همه معتاد کو عامل و علت
ر اول رهبر ر آخر رهبر
ما جملگی یک تن او جمله بر ما سر
ز مثل زن مثل زن های معمولی
گفتم چرا می گفت از درد بی پولی
ژ ژنده پوش شهر یک کودک کار است
این طفلک معصوم کارش به اجبار است
س سایه ستار با عشق می رقصید
روزی بهشتی شد زیر کتک خندید
ش مثل یک شیاد بی رحم و بد رفتار
رحمت هزاران بار بر کرکس و کفتار
ص صورت ناهید زیباتر از خورشید
اما اسید جهل او را ز هم پاشید
ض ضجه ی انسان بر آسمان می رفت
شهریور ژاله مرداد شصت و هفت
ط چون طناب دار بالا و پر باریم
ما رتبه ی اول را در جهان داریم
ظ ظاهرش مثل پیغمبر خاتم
بویی نبرده او از خلقت آدم
ع عین عمامه دور سر طاغوت
فرجام هر طاغوت آخر شود تابوت
غ غزّه را باید با پول ایران ساخت
از پول نفت ما هر دفعه باید باخت
ف فتنه گر یاغی مطرود و بی ایمان
هشتاد و هشت درصد از مردم ایران
ق مثل هر قتلی که جیره ای باشد
چون دانه ی تسبیح زنجیره ای باشد
ک مثل کهریزک یک جای وحشتناک
چندین جوان پاک برده به زیر خاک
گ مثل گورستان «کز خاوران خیزد
فریاد انسان هاست کز نای جان خیزد»
ل مثل لبنانی ارجح به ایرانی
این سفره پر بود از شب های بی نانی
م مثل یک مسئول مسئولِ پاسخگو
پاسخ نمی گوید بر هر که الا هو
ن اول نعلین ن آخر نعلین
هر فتنه هرجا شد زیر سر نعلین
و اول والی والی ولایت داشت
هرکس هرآنچه کاشت او مطلقاً برداشت
ه هسته ای گشته یک ملت خسته
با اندکی نرمش او هسته را بسته
ی یحتمل فردا شاعر غمین باشد
یا در رجایی شهر یا در اوین باشد
محمد مهدوی فر
شهرستان آران و بیدگل
https://www.facebook.com/mahdavifar.mohammad
درود بر شما
این یکی از بهترین شعرهایی بود که من تا امروز خوانده ام.
درود بر جناب محمد مهدوی فر و سپاس از شما برای انتقال این شعر بسیار زیبا به وبگاه جناب نوری زاد.
روز رهایی از چنگال استبداد آخوندی روز تولد دوبارۀ ایران خواهد بود. به امید آن روز
زنده و پاینده باد ایران!
ای ایران، ای مرز پر گهر // ای خاكت، سرچشمۀ هنر
دور از تو اندیشۀ بدان // پاینده مانی و جاودان
ای ی ی، دشمن ارتو سنگ خاره ای من آهنم
جانِ من فدایِ خاكِ پاكِ میهنم
مهرِ تو چون، شد پیشه ام // دور از تو نیست، اندیشه ام
در راه تو ، كی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاك ایران ما
بدرود
یکی از بهترین شعرهای اجتماعی بود که خوانده ام. بسیار زیبا. موید باشید.
علمالهدی: نام «ابومسلم» و «سیاهجامگان» را تغییر دهید تا پیشرفت کنید
روزنامه دنیای اقتصاد ۱۳۹۴/۰۷/۲
امام جمعه مشهد با انتقاد از نامگذاری باشگاههای مشهد به ابومسلم و سیاهجامگان، گفت: تا وقتی چنین نامهایی بر باشگاههای مشهد است امام رضا(ع) به ورزش مشهد توجهی نمیکنند.
به گزارش «خبرآنلاین» «سیداحمد علمالهدی» در دیدار با مدیران تربیتبدنی که در دفتر امام جمعه مشهد برگزار شد، اظهار کرد: نام وزارت ورزش و جوانان یک بار فرهنگی قابل توجهی را حمل میکند که امید است تا مورد توجه شما قرار گیرد. امام جمعه مشهد با بیان اینکه من درجمع دوستان همیشه تذکر دادهام که در ورزش مشهد یک نقطه ضعف وجود دارد که اگر اصلاح شود باشگاهها و ورزش مشهد مورد توجه امام رضا(ع) قرار میگیرد، افزود: متاسفانه دوستان یکی از باشگاههای سابقهدار این شهر را به نام یکی از دشمنان سرسخت امام رضا(ع) نامگذاری کردهاند، ابومسلم یک انسان جانی، بیباک و بیبند وبار بود که مایه ننگ اسلام است، آن وقت شما این باشگاه قدیمی را به عنوان سرسخت ترین دشمن امام رضا(ع) نامگذاری کردید. وی گفت: تا وقتی که چنین نامی است امام رضا به ورزش مشهد توجه نمیکند و مشهد در عرصه تربیتبدنی نیز پیشرفت نمیکند، اما نکته دیگر این است که حالا یک تیم دیگر درست کردند و اسمش را گذاشتند سیاهجامگان که این نام لشکر ابومسلم بود. علم الهدی در پایان سخنانش خاطرنشان کرد: دوستان اگر این موضوع را قبول دارند این اسامی را تغییر دهند و ببیند ورزش خراسان رشد خواهد کرد یا نه.
روزنامه دنیای اقتصاد 94/7/26 صحیح است.
احمد کسروی نویسنده و تاریخ نگار بزرگ میهنمان در باره عاشورا می گوید؛ ماه محرم بود و سربازهای روسی در تبریز چوبه دار برپا کرده بودند و مشغول دار زدن آزادیخواهان بودند ولی یک مشت آدم لات و لوت و چاقوکش و پامنبری عین خیالشون هم نبود. برای کشتار آزادیخواهان که جلو چشمشون کشته میشدن جشن میگرفتن و برای امام حسینی که هزارسال قبل مرده بود عزا و علم و طبق راه انداخته بودن و سینه میزدن که داد از ظلم یزید.(از کتاب تاریخ مشروطه)
درود آتش سوار گرامی! من با مقایسه شما تا حدودی زاویه دارم. چون این حرف شما تا حدودی تایید کنند گمانه زنی های آخوندها می شود.دوست گرامی با یک بررسی ساده میتوان درک کرد که فردی مثل علی هیچگونه شانسی در مقابل شیوخ و اشراف بزرگ عرب با پایگاه و جایگاه اجتماعی و سیاسی در بین عرب آنروز نداشته.شما مکه آنروز را یکی از دهات بزرگ امروز در عربستان یا حتی از دهات بزرگ ایران مقایسه کنید.مسلما در چنین جامعه طبقاطی و کدخدامنشی و حرمت ریش سفید و هزاران موضوع پیدا و نهان در دل انسانها علی بعنوان جوانی////////////////// نمی توانست نزدیک اشخاص محترم و اشرافی ایی که در کارنامه خود نجات اسلام و محمد و پدر سوگلی محمد …داشته اند شانسی داشته باشد.شما همین الان اگر در کشور عربستان بخواهید پستی بگیرید باید وابسته به قوم و قبیله ایی معتبر باشید حالا در 1400 سال پیش معلوم است که چه دیدی بر عرب عربستان حاکم بوده.علی نه از پایگاه اجتماعی و مالی و قدرتمندی برخوردار بوده و نه دوستانش وزنه ایی بوده اند.درست بهمین جهت هم هست که ///////////////////حتی می بینیم که در زمان حکومتش بزرگان اسلام مثل طلحه و زبیر و با زن محمد با او بجنگ برمی خیزند.آیا اینها کافی نیست که در ادعای شیعه شک کنیم؟از یک نظر که //////// اسلامی به باز سازی شورای سقیفه در قرن 20 ام دست زدند و بجای رجوع بمردم خود بریدند و دوختند با شما موافقم!ولی ایندو در محتوا با توجه به فاصله زمانی و تغییر افکار مردم اختلافات فاحشی دارند.چون عرب انروز چیزی از آلترناتیو سیستم حکومتی نداشت ولی خمینی خود در مدرن ترین حکومت سکولار و لاییک در حال حاضر لاقل مدتی هر چند در خانه و زیر درخت سیب نشست و راجع به آن اطلاعاتی داشت.بقول دوستمان خمینی دراین 15 سال در عراق کتاب مکیاول را زیرو روکرده بود!
9:40 ب.ظ / اکتبر 17, 2015
“… آیا شایسته بود که در حالیکه هنوز بدن مطهر رسول الله تجهیز نشده گروهی از پیش خود در سقیفه اجتماع کنند و خود را کاندیدای خلافت کنند؟…”
و پاسخ من: بله جایز بود.
همانطور که علی خامنه ای را در نمایشی مردم فریب در مجلس خبرگان وقتی هنوز جسد آیت اله خمینی (ولی مطلق فقیه و جانشین پیامبر بر روی زمین! ) کاملن سرد نشده بود و هنوز دفن نشده بود، به جانشینی او برگزیدند.شتاب برای آنان جایز نیست و برای اینان جایز است؟!
سقیفه بنی ساعده همان مجلس خبرگان فعلی بود.آنجا انصار تصمیم گرفتند و اینجا هم این انصار بودند که تصمیم گرفتند. در هر دو نقش مردم و نظر مردم نادیده گرفته شد و خودشان بریدند و دوختند. امروز هم پس از 14 قرن روحانیون به روش آن دوران و بدون دخالت دادن نظر مستقیم مردم ولی فقیه را انتخاب میکنند و برای انتخاب خود هم دلایلی می آورند که در نهایت به کسی جز خدای محمد ختم نمیشود و کسی حق اعتراض ندارد.
سلام
آقای نوریزاد عزیز
نمیدانم کجا برای شما پیغام بگذارم
برای همین اینجا عرض میکنم که فیلمی که در تلگرام راجب افشاگری
رضا ملک گذاشتید ، باز نمیشود لطفا با فرمت دیگری مرحمت بفرمایید
با درود به جناب نوریزاد گرامی و همرزمان گرامی ایشان که پهلوانانه با دیو استبداد درافتاده اند.جناب نوریزاد اگر من جای شما بودم به ان آخوند می گفتم که تو درست می گویی!و درست بهمین دلیل ساده است که ما خواهان بیرون راندن هر دین و ایدیولوژی ایی از حکومت و سرنوشت انسانها هستیم.چیزی که این آخوند مزدور گفته نه تنها در مورد بهاییت بلکه در مورد تمام ادیان و ایدیولوژیهایی که گروهایی از مردم را بهم می پیوندد درست است.بله در جامعه بهاییت هم چنین اتفاقاتی افتاده و می افتد و در جوامع یهودی و برهمایی و مسیحی …هم.اما تفاوت کلی بین کشتن فرد مرتد دراسلام و یا درادیان دیگر است.چون دراسلام اگر فرد مسلمان دین دیگری انتخاب کند جانش را می گیرند و مال و زن و فرزندش را تصاحب می کنند.بنابراین هر چند در نحوه عمل در رابطه با فرد مرتد تفاوتهای چشمگیریست ولی تمام ادیان و ایدیولوژیها برای فرد مرتد نوعی تنبیه دارند که این بستگی به قدرت طرفداران آن عقیده و دین است.بهمین جهت بهترین راه مبارزه با چنین جنایاتی بیرون کردن دین و مذهب و ایدیولوژی از قدرت است و برقراری نظامی قانونمند و بر مبنای قوانین پاسدار حقوق بشر است .درچنین سیستمی قانون اجازه تجاوز به حقوق افراد را توسط دولت و یا گروها و سکتها … نمی دهد.یکی از نمونه های سکت گرایی در همین راهپیمایی شما بسیار برجسته است و آن هواداران شخصی بنام طاهری هستند.اینها گویا ایرانی نیستند و 40 سال اینهمه ظلم و ستم را ندیده اند و یا دراینمدتیکه در کنار شما و از قبل شما آزادانه برای رهبرشان تبلیغ کرده اند متوجه نشده اند که شما یک گروه وطن پرست و آزادیخواهی هستید که برای آزادی ایران و مردم ایران از رنج و بدبختی و زندان و شکنجه و ویرانی ایران خود را بزحمت انداخته اید.ولی حتی یکبار نشده که در دست خود شعاری عمومی داشته باشند بلکه تنها خواست آنها آزادی رهبر سکت شان است!خب چنین گروهی بعد از آزادی یا اعدام رهبر سکت یا پراکنده شده و یا بصورت مجموعه یا مجموعه هایی به تبلیغ همان عقاید می پردازند و بسیاری از جوانان را ازدایره مبارزه با استبداد بنفع سکت خود منفعل می کنند.و هر کس هم که از آنها جدا شد مسلما ایزوله و افسرده اش می کنند.این سرنوشت تمام ادیان و سکتهای مذهبی و ایدیولوژیکی بوده و خواهد بود.نمونه همین جناب طاهری آل یاسین و گروهای دیگر شیعی هم هستند.کار همه اینها پیدا کردن وزنه اجتماعی و سیاسی و قدرت است نه چیز دیگری.تنها در یک جامعه سکولار و دمکراتیک با قوانین حقوق بشر بنیان می توان چنین گروهایی را به حاشیه راند و از قدرت و حکومت دور داشت بدون خونریزی و یا بند و غل و زنجیر.درچنین حکومتی فرد دربرابر قانون کشور برابر با دیگر هموطنانش مسؤل اعمال و کردار خویش است.اگرخدایی هم دارد و یا دینی و یا عقیده ایی هم دارد مربوط به خلوت خویش است و آنرا نه به کسی تحمیل می تواند بکند و نه به کسی اجازه توهین به آن می دهد.چون خدا و دینش کاری به سرنوشت و زندگی مردم ندارند خیلی راحت می تواند به شخص موهن بگوید اصلا بشما چه که من چه عقیده ایی دارم!؟ولی درجامعه ایی که دین و خدای عده ایی مرگ و زندگی و سرنوشت ملیونها انسان را در دست گرفته و کوچکترین اعتراضی را بنام خدا و دینشان سرکوب و از زندگی ساقط میکنند انسانها هر حق اعتراضی و دشنام و بدگویی و به /// کشیدن …. که در تصور بگنجد نسبت به چنین دین و خدا و پیروانش دارند.
سید مرتضی عزیز
با تشکر..نگاه ایدئولوژیک یعنی همان حدیث معروف که “حب الشئی یعمی و یصم”. یعنی ما از شدت علاقه به یک مطلبی پذیرفتن یک واقعیت هائی برایمان دشوار باشد. غرض چسارت نیست و ما همه کم و بیش با این احساس آشنا هستیم. شما فرمودید رهبری ایشان مورد توافق همه بود. بعله کسی هم نفی نمی کند ولی در پاریس آقای دکتر یزدی به ایشان پیشنهاد تدوین قانون اساسی را میدهد که اصلا معلوم بشود حرف حساب ایشان چیست. این را ایشان میپذیرد و بقیه قضایا. پس محور اینکه در پاریس همه روی رهبری ایشان توافق میکنند آن پیش نویس قانون اساسی هست که بحثی از ولایت فقیه در آن نیست و سبک حکومتی بشیوه سایر دموکراسی ها هست با ملاحضاتی خاص. این یک سند برای انقلاب هست که همه به آن متعهد میباشند و کاملا هم مراقبت میشود.
شما می فرمائید که قانون اساسی بر اساس همان پیش نویس بود که درست نیست و من توصیه میکنم مطالب آن زمان را که حتما هم دسترسی به آنها دارید ملاحظه کنید. اما اینکه اصرار دارید که براساس دموکراسی مچلس خبرگان عمل کرد حرف شما را باعرض معذرت نمیپذیرم . شما فقط به این سئوال چواب بدهید که چرا همه سعی میکردند آقای خمینی را مجاب کنند که دست از ولایت فقیه بردارد و ایشان چرا چپ و راست با سخنرانی و حمایت از آن امکان هر بحثی را سلب کرده بود؟ اگر شما میفرمائید که آن شزایط دموکراتیک بوده خب من واقعا حرفی ندارم که بزنم.
در مورد “ماکیاول” بنده نگفتم ایشان ماکیاول هست که اصلا قیاس مع الفارق هست. “نیکولا ماکیاولی” یک نظریه پرداز علم سیاست بود نه یک رهبر.عرض کردم بنظرم ایشان در سالهای نجف که 15 سال بود با اقکار و کتابهای او بخصوص “شهریار” آشنا شده باشد. “ماکیاول” به “شهریار” توصیه میکند که اعتقادات دینی و رهبری سیاسی با هم جور در نمی آید و دیگر اینکه هدف قطعا وسیله را توجیه میکند و حکمران نباید از این بابت شرمنده باشد و اصلا حکومت یعنی این. دیگر آنکه نقض پیمان یک موهبت الهی هست که حکمران باید آنرا عزیز بذارد. شما این توصیه ها برایتان آشنا نیست؟ اصل حفظ نظام به هر قیمت حکم سیاسی هست یا دینی؟ اینکه ولی فقیه می تواند هرپیمانی را بهم بزند یعنی چه؟ اینکه حریف( آیت الله شریعتمداری، منتظری و چوانان زندانی) را بعنوان مخالف باید چوری زد که توان بلند شدن نداشته باشند همه آموزه های “ماکیاولی” هست. آقای منتظری به این علت نتوانست با آقای خمینی بسازد که بین حکمرانی و انسانی زندگی کردن دومی را انتخاب کرد و آقای خمینی اولی را. به همبن سادگی. آقای خمینی پاریس یک رجل مذهبی بود ولی در ایران او یک رجل سیاسی شد که می خواست قذرت را حفظ کند. این ها با هم فرق میکند. مشکل اصلی روحانیت هم امروز همین هست که ترجیح داده اند رجل سیاسی باشند نه دینی و لذا ناچار هستند قدرت را حفظ کنند نه دین را. “ماکیاولی” که در دوران خود حکومت مردان مذهبی را دیده بود آنرا از بدترین انواع حکومت میشمارد. جالب آنکه علامه نائینی هم بدترین استبداد را استبداد دینی میداند. وقتی حرف حسابی باشد چه کامیاولی بگوید چه علامه نائینی چندان فرقی نمی کند.
با صفای گرامی
من به قسمت مربوط به مقایسه با ماکیاول و چیزهایی که بر آن متفرع کردید فعلا نمی پردازم چون همانطور که اشاره کردید روایت حکیمانه “حب الشیء یعمی و یصم” که عکس آن نیز منطقا از لوازم آن است یعنی “بغض الشیء یعمی و یصم” مساله عام البلوایی است و هیچیک از ما بشر عادی از شمول آن مستثنا نیستیم ،بهرحال در مورد نکته قیاس مع الفارق بودن حدس شما هم من در نوشته قبل توضیح دادم هم خود شما.
اکنون می پردازم به مطالب ابتدایی نوشته شما :
اینکه نوشتید :
“”شما فرمودید رهبری ایشان مورد توافق همه بود. بعله کسی هم نفی نمی کند ولی در پاریس آقای دکتر یزدی به ایشان پیشنهاد تدوین قانون اساسی را میدهد که اصلا معلوم بشود حرف حساب ایشان چیست. این را ایشان میپذیرد و بقیه قضایا. پس محور اینکه در پاریس همه روی رهبری ایشان توافق میکنند آن پیش نویس قانون اساسی هست که بحثی از ولایت فقیه در آن نیست و سبک حکومتی بشیوه سایر دموکراسی ها هست با ملاحضاتی خاص””.
(پایان)
ببینید رهبریت تعین یافته آقای خمینی مربوط به زمان توقف ایشان در پاریس نبود تا ما آنرا محدود و مقید بقیودی کنیم ،این برداشت های شما همه برداشت هایی حدسی است ،رهبری مرحوم آقای خمینی بنظر من اصلا باز می گردد به قیام سال 41 مردم ایران ،آن موقع این اسامی و قید و قیودی که شما مطرح می کنید کجا بودند؟ شما اکنون در این زمان نشسته اید و وقایع گذشته را روی سنجه های ذهنی فعلی بررسی می کنید و حکم صادر می کنید، مقارن سال 57 هم از همان عراق و نجف رهبری ایشان امری تعین یافته بین عموم ملت ایران و گروههای مختلف سیاسی بود؟ مگر پیام های صوتی و مکتوب ایشان از همان نجف نبود که صادر می شد و در ایران منتشر می شد؟ گروههای مثل مجاهدین خلق و روحانیان مختلف و روشنفکران مختلف چرا به نجف و ملاقات ایشان می رفتند؟ همینطور تصادفی و برای سیاحت و زیارت آنجا می رفتند؟
جنابعالی طوری تحلیل می کنید که گویا گروههای سیاسی و برخی افراد روشنفکر دیگر رهبری را به ایشان بعنوان کادو و پیش کش اعطاء کرده بودند و برای آن حد و حدود و قید و قیود می گذاشتند،اینطور نیست ،برای اینکه معیار فعلیت رهبری یا امری تعیینی و از مجاری سیستماتیک پس از تاسیس یک نظام است (مثل الان) یا امری تعینی و ناشی از اقبال مردم ،پس معیار اقبال مردم بوده است نه کادو و پیش کش گروههایی مثل حزب توده و مجاهدین خلق و نهضت آزادی و …. بنابر این من با نحوه تعین یافتن رهبری آیت الله خمینی اینطور که شما تصویر می کنید مخالفم .این یک نکته.
و نکته دیگر اینکه ،در مورد پیش نویس و مساله ولایت فقیه قبلا توضیح عرض شد ،سخنان ایشان در پاریس در دست است ،در همه آنها هست که ما با پشتیبانی مردم حکومت اسلامی تاسیس می کنیم در قالب و چهار چوب جمهوری اسلامی ،حکومتی مبتنی بر قوانین اسلام،کجا ایشان گفتند که حکومت ما فقط حکومت دمکراسی است و ربطی به دین ندارد؟ شاهدی بر این مطلب دارید؟ آنچه که در دموکراسی ایشان توضیح می دادند مربوط بود به قالب حکومت اسلامی که “جمهوریت” باشد ،جمهوریت را ایشان می گفت همین جمهوری های متداول در دنیا که همه ارکان حکومت و مسولان به انتخاب بیواسطه یا با واسطه مردم باشد ،کجا ایشان گفته بود که حکومت تاسیسی حکومت جمهوری سکولار خواهد بود؟ آنهمه تاکید ایشان بر قوانین اسلام و لزوم اجرای قوانین اسلام و لزوم نظارت فقهاء بر قوانین مگر قابل انکار است؟چیزی که ایشان آنجا گفتند و بعد در ایران بلحاظ شرائط پیش آمده و نحوه عملکرد گروهها از آن عدول کردند مساله مباشرت روحانیین در مناصب حکومتی بود ،وگرنه لازمه اجراء قوانین اسلام و نظارت فقهاء بر قوانین موضوعه،رجوع به فقیه در امر حکومت است ،و این یعنی ولایت فقیه.بنابر این جوری تحلیل نکنید که گویا مشاورین محترم ایشان مثل جناب دکتر یزدی ،سمت نظارت و فرادستی نسبت به ایشان داشته اند که ببینند ایشان حرف حسابش چیست!جناب دکتر یزدی که من به ایشان علاقه هم دارم مشاور و مترجم رهبر کاریزماتیک مردم ایران بودند و پیشنهاد تهیه پیش نویس هم اگر پیشنهاد ایشان بوده است پیشنهادی از سوی یک دوست و مشاور بوده است نه یک ناظر فرادست که ببیند حرف حساب فلان شخص چیست،پس لطفا با تحلیل های خاص ناشی از دید حبی یا بغضی جایگاه اشخاص را جابجا نفرمایید.
————————–
“”شما می فرمائید که قانون اساسی بر اساس همان پیش نویس بود که درست نیست و من توصیه میکنم مطالب آن زمان را که حتما هم دسترسی به آنها دارید ملاحظه کنید. اما اینکه اصرار دارید که براساس دموکراسی مچلس خبرگان عمل کرد حرف شما را باعرض معذرت نمیپذیرم””.
(پایان)
شما حرف مرا نپذیرید،نظر شما محترم است ،من که قبلا توضیحی در مورد روند بررسی پیش نویس و تنظیم قانون اساسی و نحوه رای گیری ارائه کردم،و در ادامه هم شواهد دیگری ارائه خواهم کرد ،اما از شما می خواهم توضیحی بدهید که اگر بنا بود عملکرد مجلس خبرگان عملکردی دمکراتیک باشد آنها باید چه کارهایی را نمی کردند و چه کارهایی را می کردند تا از نظر شما روند دمکراتیک باشد؟
در مورد پیش نویس ،بلکه پیش نویس هایی که بتدریج جمع آوری شد ،مطلب همان است که عرض شد ،متقابلا من از شما می خواهم شما هم به مطالب آن زمان و مشروح مذاکرات قانون اساسی که بصورت مکتوب و نرم افزار وجود دارد مراجعه دقیق کنید و اینگونه بر حدس های متاخر از سی سال بعد تکیه نکنید.
عرض من این بود که پیش نویس یک قانون ،یک ماده خام قانونی است نه قانون نهایی ،پیش نویس قانون اساسی یک مرحله نداشته است ،یک مرحله در پاریس توسط مرحوم دکتر حسن حبیبی و برخی همراهان ایشان تدوین شد ،بعد در تهران بدست برخی حقوق دانان دیگر مثل لاهیجی و مرحوم کاتوزیان و برخی دیگر تکمیل شد ،بعد همین پیش نویس در مطبوعات و محافل دانشگاهی و حقوقی و در حوزه ها و بین روشنفکران و روحانیون مختلف بررسی شد ،و پیشنهادهایی الحاق شد ،و همه این ضمیمه ها بمجلس قانون گذاری خبرگان منتخب مردم رفت ،در آنجا هم کمیته هایی به بررسی آن پرداختند ،در واقع (با شواهدی گفتاری از سخنان خبرگان مردم که در ادامه ارائه خواهم کرد) اصلا می توان گفت پیش نویس های متعددی بوجود آمد ،این یک سیر تاریخی بوده است ،که مبدا آن پیش نویس پاریس بوده است که در ایران تکمیل شده است و تکامل پیدا کرده است تا روز افتتاح مجلس قانون گذاری ،بنابر این تکیه انحصاری بر اینکه بله همان پیش نویس اولیه در پاریس اول و آخر ماجرا بوده است ،هم خلاف تاریخ وقایع اتفاق افتاده است و هم خلاف منطق حقوقیست ،برای اینکه عرض شد که پیش نویس که تا روز افتتاح مجلس قانون گذاری به رای مردم گذاشته نشده بود! حال شما یا دیگران هی تکرار کنید که آقای خمینی با آن موافق بود یا مرحوم بازرگان و دیگران با آن موافق بودند،پس پیش نویس قانون نیست ،پیش نویس تمهید و مقدمه قانون است ،در واقع پیش نویس از نظر حقوقی تنها یک پیشنهاد است ،که ممکن است در کرسی وضع قانون رد شود یا ابرام شود یا جرح و تعدیل شود ،حال بگذریم از اینکه این پیش نویس از پاریس تا تهران در یک بازه زمانی تحولات و تکامل هایی داشته است و دهها پیشنهاد و توضیح و ضمیمه از سوی علماء و کارشناسان حقوقی و دانشجویان و طبقات مختلف به آن اضافه شده است که در مجلس قانون گذاری منتخبان مردم مورد بحث قرار گرفته اند.
من گفتم “پیش نویس ها” و نه فقط پیش نویس ،چرا؟ به چند مورد از گفتارهای خبرگان قانون اساسی در مورد نحوه بررسی پیش نویس بلکه پیش نویس ها و ضمایم توجه کنید ،اینها را چون شما گفتید:””من توصیه میکنم مطالب آن زمان را که حتما هم دسترسی به آنها دارید ملاحظه کنید””.
من از کتاب مشروح مذاکرات قانون اساسی بعنوان نمونه گزینش کردم تا ببینید که بحث باید روی اساس و شواهد دقیق استوار باشد نه بر حدسیات و یک جمله کلیشه ای که :پیش نویسی در پاریس بود ،پس باید همان پیش نویس بهمان صورت بتصویب قانون گذاران می رسید! خوب اگر بنا بود اینطور باشد ،پس قانون گذاران برای چه از طرف مردم انتخاب شدند؟ اینکه می شود منطق زور! این آیا بنظر شما دمکراسی در مقام تقنین و قانون گذاری می شود که پیش نویس تهیه شده توسط چند حقوقدان محترم باید بهمان صورت تصویب شود؟!
به این نمونه ها توجه کنید :
1- ادامه بحث در كليات پيشنويس قانون اساسي
نايب رئيس- آقاي فاتحي بفرماييد.
فاتحي بسمه تعالي. موضوع به نظرم آن قدر مهم است كه بدون مقدمه وارد ذي المقدمه ميشوم. برنامه سخنراني قبل از دستور مجلس خبرگان اين است كه در كليات قانون اساسي صحبت شود و آنچه من احساس مى كنم و در پيشنويس قانون اساسي به طور صريح و قاطع بيان نشده، موضوع تأمين رفاه براي عموم مردم مستضعف….
شما بايد با فكري آزاد، خود را در چارچوب اين پيشنويسها قرار ندهيد و با يك ديد روشنگر اسلامي نگاهي به جامعه خود بنماييد و با تدوين يك قانون اساسي كه متضمن حفظ حقوق تمام اقشار ملت باشد، از طبقه رنجبر و دهقان و كشاورز خالصانه براي خدا دفاع كنيد.
( صورت مشروح مذاكرات قانون اساسى جلسه31-1، ص: 69)
این عبارات حاکی از این است که پیش نویس اولیه و پیش نویس های ثانونی پیشنهاد داده شده کلا و جزءا مورد بحث و بررسی و انتقاد بوده است.
————-
2-“” براي رسيدگي مقدماتي به قانون اساسي هفت گروه از نمايندگان مجلس تشكيل مى شود. براي اين گروهبندي نخست مجلس با اكثريت آراء، سه نفر از نمايندگان را به عنوان عضو اصلي و دو نفر را به عنوان علي البدل براي شوراي هماهنگي انتخاب مى كند. اين شورا پيشنويس هاى رسيده براي قانون اساسي را بررسي، و عناويني را كه در اين پيشنويسها براي فصول قانون اساسي آمده استخراج و آنها را بر حسب تناسب بر هفت قسمت تقسيم مى كند”
( صورت مشروح مذاكرات قانون اساسى جلسه31-1، ص: 137).
این عبارت نائب رئیس مجلس خبرگان ،حاکی از این است که نه تنها پیش نویس تدوین شده در پاریس بلکه پیش نویس های متعدد بعدی که بصورت پیشنهاد از سوی محافل مختلف علمی و اقشار مردم تهیه شده بوده است در کمیته های فرعی ویرایش و تنظیم و مورد بررسی قرار گرفته است.
—————————-
3-“”موسوي اصفهاني- بسم الله الرحن الرحيم. با عرض معذرت از همه سروران و خواهر محترم من هميشه تلاشم اين بوده كه چون شاگرد همه اين بزرگان هستم، از آنها استفاده كنم و وقت را نگيرم. در زمينه مسأله شورا و نظام شورايي براساس اهتمام خاصي كه به شخصه در اين زمينه دارم، آن را مسأله فوق العاده حساسي ميدانم و مطالعه پيشنويسها و پيشنهادها هم حاكي از اين است كه اكثر گروههاي زنده سياسي و مذهبي و دسته هاي مختلف مردم، توجه به اين حقيقت داشته اند.
( صورت مشروح مذاكرات قانون اساسى جلسه31-1، ص: 361 ).
این اظهاریه نماینده ای بنام موسوی اصفهانی حاکی از این است که غیر از پیش نویس بدوی اولیه پیش نویس های الحاقی متعددی وجود داشته است ،و این پیش نویس ها و پیشنهادهای الحاقی از سوی گروههای سیاسی و مذهبی و دسته های مختلف مردم ارائه شده است ،پس اینطور نبوده است که یک پیش نویس پاریس بوده که آنها باید آنرا بهمان صورت تصویب می کردند یا کلا آنرا کنار گذاشته اند.
—————
4-“”دكتر نوربخش- عرض كنم كه قبلا قرار بود كه ما پيشنويس قانون اساسى را ملاك كارمان قرار بدهيم يا پيشنويسهاى ديگر را يعنى هر كدام از كميسيونها در انتخاب آن آزاد باشند. حالا متن گزارش گروه اول مورد بررسى قرار مى گرفت. خواستم ببينم قبل از ورود در شور گزارش گروه اول، آيا نمايندگان ترجيح مى دهند روى متن پيشنهادى اين گروه كار كنند، يا روى متن پيشنهادى پيشنويس قانون اساسى اول؟ يعنى قبلا بايد ببينيم وارد كدام متن بشويم.
( صورت مشروح مذاكرات قانون اساسى جلسه31-1، ص: 200 )
ملاحظه می کنید که این سخن مرحوم دکتر نوربخش ،می گوید که پیش نویس اولیه قانون اساسی مورد توجه بوده است و پیش نویس های متعدد دیگری نیز وجود داشته است که بطور تخصصی و متمرکز مورد ارزیابی کمیته های تعیین شده قرار گرفته است ،پس ببینید شواهد تاریخی و اسناد موجود حاکی از ارزیابی های حدسی شما نیست که پیش نویس پاریس ترک شده است ،یا حتما باید پیش نویس پاریس بهمان صورت تصویب می شد.
———————————–
5- “”دكتر ضيائي- …. بنابراين، اين اصل بايد با عبارات ديگري تنظيم بشود و چه اشكالي دارد همان پيشنويسي كه قبلًا نوشته شده بود و يا پيشنويسهاي ديگري كه شايد در حدود بيش از صد پيشنويس خدمت آقايان موجود است، بررسي شود و يا به اين صورت نوشته شود «همة افراد ملت اعم از زن و مرد در برابر قانون مساوي هستند و از حقوق كامل سياسي، اقتصادي، و يا غيره آخر به طور مساوي برخوردار هستند مگر مواردي كه شرع استثناء كرده است. موارد استثناء را قانونگذاران تعيين ميكنند.»
(صورت مشروح مذاكرات قانون اساسى جلسه31-1، ص: 621)
باصفای گرامی این عبارات مفهوم روشنی دارند ،هم اشاره به پیش نویس اولیه می کند و هم اشاره به تعدد پیش نویس های الحاقی ،که بتعبیر این نماینده به صد پیش نویس رسیده است! همه اینها هم جرح و تعدیل و بحث شده است ،پس مطلب به این فرمول ساده ای که در ذهن شماست نبوده است.
————————————–
6- “”مكارم شيرازي- ….. براي اينكه به طور مثال در اين پيشنويس يا پيشنويسهاي ديگر بحث شده است كه نخست وزير را چه كسي تعيين مى كند. در پيشنويس فعلي مىگويد، رئيس جمهور بايد نخست وزير را تعيين كند…
(صورت مشروح مذاكرات قانون اساسى جلسه31-1، ص: 131)
این عبارت نیز بهمان وزان عبارات دیگر نمایندگان است.
——————————————-
7 – و بالاخره به این عبارت آقای سبحانی توجه کنید :
“”سبحاني- ……..در ميان اشكالاتي كه گاه و بيگاه وجود دارد و من خودم ديده ام بعضيها اشكال ميكنند و تذكر ميدهند كه آقاياني كه در مجلس خبرگان هستند تنها فكر خود را و معلومات خود را ملاك جعل قانون ميدانند و از انديشه ها و افكار ديگران بهره نميگيرند و قانون اساسي كه محصول فكر يك عده معين باشد نميتواند به جمع نيازمندي هاي كشور و احتياجات اجتماع برسد. اين مطلب از نظر كلي واقعاً خوب است زيرا واقعاً اگر يك جمعيت بخواهد در فكر محدود خود براي كشور از نظر جوانب گوناگون قانوني جعل كند نميتواند يك قانون جوابگو باشد اما از نظر صغري و مصداق و مورد شهدالله خلاف واقع از آن روزي كه ما اينجا آمده ايم و همه دوستان هم بر اين عمل شاهدند و عمل ما هم بهترين گواه است ما تمام پيشنهادهايي كه از طرف حقوقدانان نويسندگان طبقات مختلف، دانشگاهي و غيره شده است تمام اين پيشنهادها را در هفت گروه مطرح كرده و هر گروه نسبت به مبحث خود بررسي كرده، دقت كرده و هر پيشنهادي را كه مفيد و موافق با شرع و صالح براي اجتماع دانسته است از بررسي آنها و وارد كردن آنها در قانون اساسي خودداري نكرده است نه تنها اين پيشنهادها كه در حدود چهار هزار ميشود مورد بررسي قرار گرفته است حتي، قانون هاي اساسي، پيشنويس هايي كه مجزا نوشته اند حتي پيشنويس آن گروهي كه اين انتقاد را كرده است، تمام موارد را ما مد نظر گرفته ايم كه اگر نكته اي باشد از آن نكته و از آن تذكر استفاده كنيم. بنابراين، اين قانون اساسي كه نوشته ميشود محصول فكر اين جمعيت نيست، اين جمعيت در حقيقت به پشتيباني آن افكار، پيشنهادهايي كه داده شده است همه آنها را كاملًا پخته و به صورت يك غذاي سالم و زيبا عرضه كرده است بنابراين كساني كه در طرز كار ما وارد باشند و يا نباشند از نزديك ببينند تصديق خواهند كرد كه چقدر ما مشتاق پيشنهاد، ارائه طريق و تذكرات هستيم و هر پيشنهادي كه به اينجا ميآيد در مد نظر هست.
(مشروح مذاكرات قانون اساسى جلسه50-32، ص: 1016)
به این عبرتها دقیق شوید ،ظاهرا همین اشکالاتی که پس از سی و اندی سال شما و دیگر همفکران می کنید ،آنموقع هم از سوی افراد یا گروههای مطرح می شده است ،آقای سبحانی در مقام دفع همین توهمات است ،و اشاره به دقت و توجه کمیته ها و افراد خبرگان به پیش نویس اولیه و پیش نویس های دیگر می کند و اینکه حتی پیشنهادها به چهار هزار رسیده است .
از این شواهد فراوان است اگر مراجعه به منبع کنید ،بنابر این نه سابقه تاریخی تدوین قانون اساسی موید حدسیات شماست ،و نه میزان و منطق حقوقی می پذیرد که یک پیش نویس اولیه مبدا و منتهای تدوین یک قانون اساسی باشد.
———————————–
اما سوالی که به این صورت مطرح کردید :
“”شما فقط به این سئوال چواب بدهید که چرا همه سعی میکردند آقای خمینی را مجاب کنند که دست از ولایت فقیه بردارد و ایشان چرا چپ و راست با سخنرانی و حمایت از آن امکان هر بحثی را سلب کرده بود؟ اگر شما میفرمائید که آن شزایط دموکراتیک بوده خب من واقعا حرفی ندارم که بزنم””
(پایان)
ببینید من دنبال تحمیل نظر یا اینکه شما ساکت بشوید یا نشوید نیستم ،بحث من این است وقایع تاریخی را باید در ظرف و ظروف خود آنطور که اتفاق افتاده است دید ،نه اینکه با تکیه بر مسائل اتفاق افتاده بعدی تاکنون بخواهیم واقعیات تاریخی را با چاشنی حدس و گمان یا همان نگاه حب و بغض یا بتعبیر شما ایدئولوژیک آنطور که الان مطلوب ماست تفسیر و تحلیل کنیم ،شما می گویید :”چرا همه سعی میکردند” خوب این تعبیر “همه” تعبیر شماست ،در مورد اصل ولایت فقیه در طبقه روحانیت که عمدتا موافقت وجود داشته است ،و محترمینی مثل مرحوم آقای شریعتمداری و طالقانی و حائری و برخی دیگر در برابر اکثریت روحانیین در اقلیت محض بوده اند ،بله در بین روشنفکران مثل مرحوم بازرگان و سحابی و برخی دیگر ،اینها مخالف بوده اند،چرا شما مخالفت افراد محدودی را تعبیر به “همه” می کنید؟ آیا الان تحریف تاریخ واقعیتی را بنفع ما می کند؟ این عجیب است از شما که از آقای خمینی که بلحاظ اجتهاد فقهی قائل بولایت فقیه بوده است و آنرا در کتب خود تبیین کرده است انتظار داشته باشید که از ولایت فقیه سخن نگوید! واقعا عجیب است از شما،اما دقت کنید بحث ایشان تا قبل از تصویب قانونی این اصل این بوده است که چرا مخالفان ولایت فقیه که در اقلیت هم بوده اند می خواهند با هوچیگری رای خود را به نمایندگان منتخب مردم تحمیل کنند ،دقیقا تاکید ایشان بر این بوده است که همه بگذارند نمایندگان خودشان بحث و بررسی کنند ،و دعوا بر سر تعبیراتی بوده است که مخالفان در روزنامه ها و مجلات و سخنان می کرده اند. پس از تصویب قانونی هم خوب ایشان از قانون مصوب منتخبان مردم دفاع و حمایت کرده است ،این اشکالش چیست؟
بالاخره من می گویم شرائط دمکراتیک بوده است زیرا ،مردمی انقلاب کرده اند و در راه پیمائی ها و رفراندوم های بزرگ از رهبری مرحوم آیت الله خمینی حمایت قاطع کردند ،و خواسته های او و از جمله تاسیس حکومت دینی در قالب جمهوری اسلامی را خواسته های خود اعلام کردند ،سیستم جمهوری اسلامی نیز به رفراندوم گذاشته شد و مردم با 98 درصد موافقت قاطع کردند ،پس از آن خبرگان مقنن قانون اساسی را در انتخاباتی آزاد انتخاب کردند،و خبرگان قانون اساسی پیش نویس اولیه و پیش نویس های ثانونی را مورد بحث آزاد قرار دادند و در مورد هر اصل موافق و مخالف ابراز نظر کردند و با رای مخفی دو سوم آنها هر اصل تصویب شده است ،پس از آن هم باز احتیاطا مردم بقانون اساسی مصوب رای دادند ،بنظر شما کجای این روند غیر دمکراتیک بوده است؟
از آنجا که یکی دو توضیح من در گذشته با برخورد عصبانی و همراه با توهینهای مستقیم و غیر مستقیم جناب سید مرتضی روبرو شد من مدتهاست که اظهار نظری در مورد مطالب طولانی , تکراری و حق بجانب ایشان نکرده ام ولی با دیدن جمله آخر مطلب فوق ناچارم توضیحکی بدهم – تا چه قبول افتد !
مدتی است “آتش سوار” میکوشد با سند و مدرک دقیقا برای آنها که آنزمان نبودند یا در جریان وقایع نبودند (ما که بودیم و بچشم خودمان دیدیم و با شعور محدود جوانیمان همان زمان درک کردیم) که چطور آقایان “علما” – بهشتی و منتظری و رفسنجانی و..و… – و شخص آقای خمینی با تزویر و تلقین و دودوزه بازی در یک روند ظاهرا دمکراتیک سر همه ملت ایران , خصوصا رفقایشان در دوران انقلاب شیره مالیدند و آشی را برایمان پختند که امروز نذر فی سبیل الله به حلقمان فرو میکنند. در جواب , حضرت سید مرتضی میفرماید “بنظر شما کجای این روند غیر دمکراتیک بوده است؟” برادر, هیتلر هم در روند مشابهی مثلا از مسیر دمکراسی بقدرت رسید. لابد صلواتی هم باید بروح پر فتوح مرحوم آدلف بفرستیم!
احمد آقای قدیمی
با سلام بشما ،بنای من توهین به دیگران نیست،من با شمایان گفتگو می کنم ،بگویید من کجا بشما توهین کردم،ببینید همین نویسنده کامنت گذاری که شما به او اشاره کردید چه روشی را دنبال می کند،مطالبی نوشته می شود و در فرصت هایی بنده مطالب او را مورد نقد قرار میدهم ،مشاهده کرده اید که واکنش های او چیست؟ این است که من او را به کسی تشبیه می کنم که جایی ایستاده است و مطالبی برای دیگران بلغور می کند ،اگر همفکران او ذیل نوشته او ،نقد که چه عرض کنم به به و چهچهی کردند از آنها تشکر می کند ،اما بمحض اینکه کسی بخشی از گفته او را نقد کند چماق ستیزه جویی و تند خویی و عصبانیت و بی ادبی را روی سر خود چرخانده بر سر حریف فرود میاورد! خوب این هم روشی است ،می خواهم بگویم نزاع ها و بحث ها و طرفداری ها و تشویق ها اینجا قومی و قبیله ای یا بگو تیمی است ،حال شما اینجا از او تمجید می کنید و بکسانی توهین که مورد احترام دیگران اند توهین می کنید در عین حال چشمداشت دست خوش و بارک الله هستید ،بشما و دیگران عرض می کنم من اینجا بنایم توهین بکسی نبوده و نیست ،بحث و جدل و گفتگو با مخالفان می کنم ،شما هم بجای تهمت زدن به اینکه فلانی بمن توهین کرد ،لطف کنید یک نظری به سبک و سیاق نوشته های خودتان و همفکران قومی قبیله ای یا تیمی خودتان بکنید ،بعد گله و شکایت کنید ،دوست من اینها تنها تفاوت دیدگاه است ،شما دیدگاه مخالف دارید طبعا مطالب مرا تکراری و حق بجانب می نامید ،بعد هم بکسانی توهین می کنید ،من که بنایم بر توهین نیست اما خود شما انصاف دهید اگر اینگونه سخنان یکسویه ناشی از طرز برداشت تان را کسی که تحمل اش از من کمتر است و مزاج تندی دارد طبیعی نیست که در برابر توهین های شما توهین متقابل کند؟
استاد گرانقدر – شما باز هم بحثی کشدار در مورد مسائل جانبی و کم اهمیت را به پاسخگوئی مستقیم به موضوع مورد بحث ترجیح داده اید. من عضو هیچ قبیله و قوم و تیمی نیستم , بر خلاف حضرتعالی که عضو رسمی همه آنها هستید. فقط بعنوان یک انسان آزاده و متفکر از جنابعالی بخاطر اصرارتان راجع به روند دموکراتیک رسیدن به ولایت مطلقه فقیه در مورد آدلف هیتلر که اوهم با “روند دموکراتیک” سوار کار شده بودو خیلی زود خودش را پیشوا (یعنی همان رهبر) خواند وبازده نهایی آن روند که منجر به کشتن دادن دهها میلیون انسان بیگناه و حتی نزدیکترین اطرافیانش شد فتوا خواسته بودم. لطفا دریغ نفرمایید.
ضمنا امیدوارم این بارمطلب مرا در ان حد ازادب یافته باشید که باز محتاج نصیحت نباشم.
باصفای گرامی درود به شرفت :یک ضرب المثل عامیانه داریم که میشود گفت ختم کلام است که همه نیک میدانند
بگذار خودم رو جا کنم ……… بعدا ببین چه ها کنم .
متاسفانه همه به عینه شاهد هستیم که چه ها میکنند . با احترام .
طالقاني رو كشتند تا بتونند براحتي ولايت فَقِيه رو تصويب كنند.
از ميان خبر هاى تابناك
الهام چرخنده: می توانستم جای گوگوش را بگیرم
– معلوم است كه مى توانستى. آخر تو هم زيبايى و هم صداى او و هم ترانه هاى نوستالژيك او را دارى. اما ندانستيم پس چرا براى مطرح شدن مجبور شدى بچرخى چرخنده جان؟
مخالفت آیت الله جنتی با تساوی حقوقی زن و مرد
– جنتى: بله كه مخالفم. يادم هست چقدر روى مخ ارسطوى خدابيامرز كار كردم تا حكم به نقصان عقل زنان داد و بعدش همهء نظرياتش را بعنوان حكمت اسلامى از حوزه ها به مسلمانان قالب كردم. حالا من هم مثل كُفار حقوق زن و مرد را مساوى بدانم و تمام زحمات قرون و اعصارم را به باد بدهم؟
شيرين كردن زندگى در كام مردم ايلام در مدت سه روز با اجراى طرح اداره کل فرهنگ وارشاد اسلامی استان ايلام!
– گمان كنم اگر سلطان شكر جناب مكارم اندكى از عوايد بيزينس شيرين خود را به ايلام اختصاص دهد كارايى بيشترى از اين طرح داشته باشد.
– در كرج مردم شبها از ترس سگهاى ولگرد از منزل خارج نمى شوند.
– نترسند و از منزل خارج شوند. تجربه نشان داده اگر صدايشان در نيايد چه روز و چه شب سگها كارى به كارشان ندارند.
چين بازار بيرق دوزان حسينى را هم كساد كرد
– پس محرم و صفر نه فقط اسلام، بلكه بيزينس بيرق دوزى چين را هم زنده نگهداشته است.
خطر سوختن دانش آموزان خراسان شمالى. ٤٠٪ مدارس خراسان شمالى از بخارى نفتى استفاده مى كنند.
– فقط يادشان باشد پس از سوختن، در بيمارستان مراقب حجابشان باشند تا همچون دختركان سوختهء شين آبادى، با بدحجابيشان در بيمارستان خاطر گرانقدر علماى حوزه را مكدر نكنند.
على جنتى در مراسم بزرگداشت حافظ گفت حافظ اصلاح طلب بود.
– از بابات نمى ترسيد؟
دولت ريالِ پولهاى بلوكه شده را پيش خور كرده است.
– بلوكه شده ها را كه پيش خور كرده، بلوكه نشده ها هم كه از هضم رابعش گذشته اند. پس پولها را چطوربايد از دست اين دولت خوش اشتها در امان نگهداشت؟
سلفى ولاديمير پوتين با ملكه زيبايى روسيه!
– تابناك جان نفهميديم حكمت اين علامت تعجبت چه بود. نكند فكر كردى برادر پوتين سرباز ولايت است و بايد براى سلفى گرفتن با اين خواهر صيغه محرميت مى خواند؟
نخستين يخچال ويترينى كشور براى نگهدارى نذورات مردم براى گرسنگان در ميدان شوش نصب شد.
– با وجود نذرى خوران حرفه اى كه نذرى را روى هوا مى زنند به گمانم براى گرسنگان چاره اى نماند بجز از جا كندن و تبديل به پول كردن اين يخچال زره پوش شده.
عربستان درخواست هاشمى را براى اجازه حضور مسؤلين ايرانى در عربستان براى پيگيرى حادثه تلخ منا رد كرد.
– اَخى هذا ليس كمثل الرّد الصلاحيتك توسط الشوراى النگهبان السناريو الآبكى! هذا كان الرّد الواقعى!
رسول منتجب نيا: اصلاح طلبان با هيچ گروهى ائتلاف نمى كنند
– اصلاح طلبان گرامى. همين شير بى يال و دم اشكم كه هستيد خوب است و گرنه نظام خداى نكرده موقع خالكوبى دردش مى گيرد.
سفر ١٤٠ نفره برخى نمايندگان مجلس و خانواده هايشان به مشهد با هزينه توانير عليرغم بدهى بيست هزار ميليارد تومانى توانير
– آب كه از سر توانير و بيت المال گذشته، خوب هزينه پابوس اين١٤٠ نفر هم روش.
مرتضى آقاتهرانى : اگر رهبر انقلاب نبود، بعضى از مسؤلين، استخوان يكديگر را هم مى خوردند.
– همه جور بخور بخور ازشان ديده ايم اين هم روش. ماشاءالله معلوم نيست شكمشان شكم است يا خندق بلا.
–
یه آشنای قدیمی مقیم دزفول میگفت این آ شیخ منتجب – آره م ن ت ج ب – یه وقتی آخوند همه کاره پایگاه هوائی وحدتی دزفول بوده و همون اول ریاستش واسه اثبات حقانیت اسلام دستور کشتن هفتاد سگ پلیس بسیار گرانبها رو میده و نوکرای بی وجدان اطاعت امر میکننو سگا رو قتل عام میشن. اتفاقی دوتا از این سگا بدس دو افسر با غیرت پنهونی جون بدر میبرن وتو خونه اونا مخفیونه زندگی میکنن. با شروع جنگ و زیر آوار موندن ملت بدبخت دو سگ جون بدر برده با ردگیری مجروحای زیر آوار شاهکار میکنن. آ شیخ منتجب میبینه اما حتی یه کلوم به تاسف نمیگه. نمیدونم این شیخ فردای قیامت چی جواب میده. آشنای ما میگفت این سگا نگاشون پر ا محبت به آدما بود آزارشون به احدی نرسیدو صدها ردیابی با ارزش تو کارنامه داشتن. من که میگم این ملا منتجب اصلن به خدا و روز قیامت اعتقادی نداره.
اوسابقه بدي هم دراختلاف هاي اول انقلاب درشهر خمين دارد..ازهمه بدتر انكه مگرميشود دبيركل حزب اعتماد ملي درحصروسخنگوي حزب درزندان باچشم تقريبا نابينا, انوقت قايم مقام راست راست بگردد وهرچند يكبار افاضه فرمايد!… جل الخالق ازنفاق… ..
با درود به رهگذر گرامی : در بعضی تواریخ ثبت شده که بعد از فتح مکه حضرت علی از طرف پیامبر مامور میشوند به کشتار سگان مکه و دفع شرشان ! کمی در اینترنت سرچ کنید پی خواهید برد . البته فکر میکنم حوزویان گرامی انکار کنند و سند بخواهند .
جناب مهرداد
با سلام
این مطلبی که به آن اشاره می کنید به این صورت نیست ،برخی روایات در کتب اهل سنت و شیعه وجود دارد که می گوید پیامبر علی علیه السلام را مامور به کشتن سگ های هار و مزاحم زندگی مردم مدینه کرده بود نه سگ های مکه ،سگ از نظر اسلام مثل سایر حیوانات دیگر خصوصیتی ندارد که امر بکشتن آن شود ،آیا در اسلام دیده اید گفته باشند گربه ها و حیوانات حتی وحشی دیگر را بکشند؟ این وجهی ندارد ،تصادفا ما روایات فراوانی در کتاب کافی و کتب دیگر داریم که آزار و اذیت حیوانات را منع کرده اند ،پس حیوان بسبب حیوان بودن مورد بغض و کینه کسی نبوده و نیست ،آنچه که موضوع بحث آن روایات تاریخی است عنوان “کلب عقور” است ،عقور بمعنای سگی است که گاز گیرنده و مبتلا به مرض هاری است و برای محیط انسانی یک عنصر موذی و مزاحم و خطرناک است ،نکته امر بقتل آن سگها همین هار بودن و مزاحمت آنها بوده است نه سگ بودن آنها ،و از نظر فقه اسلامی اقسامی از سگ وجود دارند که مالیت داشته و با ارزشند و فقهاء شیعه و سنی فتوا بجواز خرید و فروش آنرا داده اند ،مراجعه ای به کتاب های فتوایی مقایسه ای شیخ طوسی مثل کتاب “الخلاف” ایشان بکنید ،در بخش مکاسب آن کتابها و کتابهای متاخرین از فقهاء بحثی دارند در مورد جواز خرید و فروش اقسامی از سگها ،مثل “سگ گله” ،”سگ شکاری” ،”سگ پاسبان باغها” و”سگ پاسبان منازل” ،اینها از حرمت خرید و فروش چیزهایی که مالیت ندارند خارج اند زیرا این گونه سگها نزد عقلاء مالیت و ارزش دارند ،طبعا سگ نافع بحال انسان حفظ و نگهداری می شود و معقول نیست و منطقی ندارد که مطلق کلب و سگ واجب القتل باشد ،آنچه که از نظر فقهی خرید و فروش آن جایز نیست “کلب هراش” است که همان سگ ولگرد عرفی است که مالیت ندارد،حال اگر شما سگی را بگیرید و تربیت کنید و بتعبیر قرآن بشود “کلب معلم” بفتحه و تشدید لام ،این سگ مالیت و ارزش دارد و مفید بحال انسان است چرا اینگونه سگ باید امر بقتل آن شود؟ این است که بشما عرض می کنم آن سگی که در برخی روایات تاریخی امر بقتل آن شده است سگ خاص و کلب عقور و مضر و هار بوده است که امر بقتل آن امری طبیعی است ،و جهت آن خطر و موذی بودن آن است ،که باید محیط جامعه را از اذیت آن مصون کرد ،مثل اینکه در زمان خود ما هزاران موش مضر و ناقل میکرب بشهر و فاضلاب شهر شما و منزل شما حمله کنند و شما بعنوان حاکم فرمان قتل آنها را صادر کنید چرا اینکار را می کنید چون مضر و موذی هستند ،حال تصور کنید صد سال یا هزار سال بعد در جامعه ای این امر تاریخی شما را یاد کنند و برای آن موش های مضر میکربی که بخانه و شهر شما حمله کرده اند نوحه بخوانند که ای بابا جناب مهرداد در آن تاریخ فرمان قتل هزاران موش حمله کننده بشهر را صادر کرد! بنظر شما این منطق درست است؟
جناب سید مرتضی عزیز
با سلام
در جایی خواندم که شخصی را حضرت محمد برای کاری مامور کردند و وی بسیار سوال میکرد و پرسش مینمود که اگر فلان وضع پیش بیاید چه باید بکنم و اگر بهمان شود چه حضرت به وی فرمودند تفقه .. تفقه که شما نیک معنای این تفقه را میدانید که فکر کن و نتیجه بگیر و وی را امر به تعقل نمودند . سید گرامی هیچ یک از ما درزمان حیات حضرت حظور نداشتیم و شاهد هیچ یک ازاتفاقات نبودیم پس تمسک میبکنیم به روایات و در ضمن عقل را هم تعطیل نمیکنیم . همانطور که مطلع هستید سگ حیوانیست که مدت های مدیدی با بشر دو پا انس گرفته و از حالت وحشی گری فاصله گرفته که در سنگ نوشته های مربوط به قرون و اعصار بسیار دور این معنا قابل دسترسی هست و هیچ شکی هم در آن نیست و ازطرفی دیگر بشر هم تقریبا شناخت کافی نسبت به این حیوان پیدا کرده و انواع بیماری های وی ازقبیل هاری را نیک میشناخته اگر چه راه درمان آن را نمیدانسته ولی نیک میدانسته که این حیوان در صورت هار شدن بسیار خطرناک و غیر قابل کنترل میشود و حتما حیوان بیمار را با هروسیله ممکن معدوم میکرده اند پس نتیجه میگیریم که امکان نداشته در زمان حیات حضرت حیوان بیماری آن هم بصورت آزادانه و احتمال قطعی خطر در بین اهالی مکه وجود داشته باشد چه اگر حیوان بیماری در میان آن ها بود به علت نداشتن دارو های خاص حتما اهالی دچار اپیدمی میشدند که در هیچ روایتی به اپیدمی اشاره نشده و حتما حیوانات ازسلامتی برخوردار بوده اند واین موضوعی که آن عالی مقدار فرمودند که حضرت علی به کشتن حیوانات و علی الخصوص سگ های بیمار مامور شدند به عقل جور در نمی آید .این طور نیست؟ با احترام .
سلام به مهرداد گرامی
من با نوشته شما موافقم ،شما نوشته مرا تایید کردید ،من می پذیرم که در زمان های قدیم طب قدیم قادر به معالجه مرض و بیماری هاری نبوده ،و برای جلوگیری از اپیدمی متوسل به معدوم کردن سگ هار می کرده اند ،این جهت تا اینجا هیچ مخالفتی با عقل ندارد ،بحث من هم همین بود سگ بسبب سگ بودن گناهی نکرده است که معدوم شود پس جهت آن امر که مربوط به زمان های گذشته بوده است مبارزه و جلوگیری از شیوع بیماری و ضرر برای جامعه بوده است ،و نکاتی که از کتب فقهی عرض شد که سگ های نافع ارزش و مالیت دارند و قابل خرید و فروش و تربیت هستند در جهت توضیح همین نکته بود که سگ بما اینکه سگ است مورد آن دستور نبوده است ،روشن است که اگر امروزه بتوان حیوانات را با تکیه بر علم دامپزشکی معالجه کرد چنین حکمی که مبتنی بر دفع ضرر بوده است وجود نخواهد داشت ،در هر صورت اینگونه احکام چه در قدیم و چه جدیدا مبتنی بر دفع ضرر از اجتماع است که حکم عقل است ،از موافقت شما متشکرم
آخرین مصاحبه آیت الله خلخالی ,همه آرزوهايم را به گور خواهم برد، گفت و گوی منتشر نشده با صادق خلخالی، پيام فضلي نژاد
متن کامل و منتشر نشده سه گفت و گوی نویسنده با صادق خلخالی، همراه ناگفته های خلخالی از شیوه های اعدام مخالفان و متن پاسخ فضل الله صلواتی به ادعاهای خلخالی پیرامون چگونگی اعدام سه بازاری اصفهانی
گفت و گوي پيام فضلي نژاد با صادق خلخالي
[ سايت پيام فضلي نژاد]
payam@fazlinejad.com
برآستانه:
پيشينه ديدار و گفت و گوي من با آيتالله شيخ صادق خلخالي ، اولين حاكم شرع كل دادگاههاي انقلاب اسلامي ايران كه خود ميگويد از سوي مخالفينش قاضي جلادو قاضي قاتل لقب گرفته است ، به تابستان سال 1377 باز ميگردد. مبناي نخستين اين گفت و گو ، كه بخش اول آن به سفارش مجله هتفگي سينما ، انجام شده كيفيت نگاه اين چهره مطرح سياست و قضاوت دهه نخست انقلاب 57 به عرصه فرهنگ و هنر بود.
پس از پيشنهاد موضوع گفت و گو به آيت الله خلخالي، او بيدرنگ قراري را براي روز نخست مردادماه در منزل شخصثاش در قم مقرر كرد. گفت و گوي اول،دو ساعت به طول انجاميد. اگر چه زمان كوتاهي نبود، ولي آهنگ آهسته كلام خلخالي كه سبب آن دو عمل جراحي فتق ناف و قلب و نيز ابتلاء به بيماري پاركينسيون بود، بازدهي مورد نظر نويسنده اين سطور را به همراه نداشت.
پيش آز آغاز گفت و گو ، آن گونه كه رسم قضات و فقهاست، چند سوال از احوال شخصي من كرد و چنانكه رسم خود اوست، از نوع نگاه من به عملكردش در مقام اولين حاكم شرع كل دادگاههاي انقلاب اسلامي پرسيد. در جملهاي كوتاه صريحا گفتم كه او را برزترين نماد خشم و شور انقلابيون ميدانم و هر انقلابي در ابتداي استقرار، اتكاي فراواني به شور دارد ، نه شعور. شوري كه به هر رو پايان مييابد و جاي خود را به شعور مي دهد. به او گفتم که البته مب دانم آدم هايي که در آن رخساره شور و احساس خود را در رديف اول قرار مي دهند ، آن ها قربانيان انقلاب هستند . چه بروند و چه بمانند قرباني اند ، چرا که وقتي شور به شعور بدل گشت ، وقتي که عقل به جاي احساس نشست و نقد گذشته آغاز شد ، آنها نماد خشونت شناخته مي شوند ، گرچه شايد همينان عين انقلاب باشند ، ولي درست يا غلط ، به خلخالي گفتم که او قرباني تاريخ است و اين تراژدي اي است که کوچکترين نشانش هم در چهره من بود ، هم در چهره او.
اما گفت و گوي نخست دو محور داشت: اول، تعامل او با عرصه فرهنگ و هنر در مقام حاكم شرع دو دوم، تكيه بر مسايل مستحدثه فرهنگ و هنر با عطف به جلوس مرجعي وي ، که البته تنها نشانه اش رساله اي بود که منتشر کرد و به قول محافظش ” فقط اين رساله است و حضرت آيت الله ، از مقلد و پولي که بايد بدهند خبري نيست…” اين گفت وگو، پس از تحرير در قالب ديدار با آيت الله خلخالي در سيصد و نود و هشتمين شماره مجله هفتگي سينما به چاپ رسيد و در شماره چهار صد اين نشريه به عنوان بهترين گفت و گو از سوي خوانندگان در طول عمر پربار اين هفته نامه انتخاب شد ، اما و البته پيشبيني نگارنده مبني بر جنجال برانگيز بود ن سخنان خلخالي به وقوع پيوست. نخست آيت الله خلخالي در گفت وگويي با واحد مركزي خبر (18 آبان ماه 1378) كه متن كامل آن در روزنامه رسالت (شماره 4033) درج گشت. بخش اندكي از سخنانش را تكذيب كرد. وي گفت: مشخصاً موسيقيهاي پخش شده از صدا و سيما را كه بر آن نظارت و كارشناسي ميشود مجاز دانستم. هم چنين نشان دادن زن مسلمان بيحجاب در تصوير مربوط به زنان سالخورده سپيد موي است كه همه آنها را مادر خطاب ميكنند.
با اظهارات آيت الله خلخالي روزنامه پيام آزادي در تاريخ 6 آذر 1378 خبري درباره شكايت خانواده معظم شهدا از گفت و گوي مذكور درج كرد كه نگارنده پس از پيگيري از مراجع قضايي در گفت و گويي با روزنامه فوق (23 آذر 1378) آن خبر را تكذيب كرد.
تكذيبيه آيت الله خلخالي سبب شد تا روزنامههاي محافظه كار با گشودن ستوني در قالب نظرخواهي از عوامل چرخه توليد سينما، نظريات فقهي پيرامون تك خواني و نمايش زن مسلمان بي حجاب در تصوير را به داوري همفكران خود بگذارند.(به عنوان مثال نگاه كنيد به رزونامه جوان شماره 207 تا 209)
پس از جريان سازيهاي منقدان اصلاحات در حوزه سينما، نويسنده اين سطور طي تماس تلفني با اولين حاكم شرع دادگاههاي كل انقلاب اسلامي دريافت كه جناحي خاص پيشبيني كرده بود كه با زير سوال بردن و تحريف شده خواندن گفتارهاي آيت الله خلخالي مبحث نوسازي مذهبي در سينماي ايران تخطئه شود.
طي مکالمه تلفني سه روز پس از تکذيب گفت و گو و ملاقات حضوري با آيت الله خلخالي پنج روز پس از اين اتفاق در تهران ، آيت الله گفت : ” گفت و گو که چاپ شد کلي آدم به من زنگ زدند که بابا اين حرفها حاج آقا چيه شما زديد؟! گفتند آقاجان کل مجاهدت هاي خودتان را که زير سوال برده ايد. يکي از اين طلبه هاي متعصب از بس آمد در خونه و گفت تکذيب ک
نيد گفت و گويتان را که ديگر خسته شدم. پاشنه در رو از بس آمدند در آوردند.. اصلا تهديد ميکردند که آقا اگر تکذيب نکنيد ما به عنوان شوراي حوزه علميه قم با شما برخورد مي کنيم. البته غلطي که نمي توانستند بکنند ، ولي آخر کار تلويزيون خودش اين متن تکذيب را خواند و بعدش هم که فهميديم گفت ما بخاطر آبروي شما اين کار را کرديم. ما هم گفتيم اگر واقعا اينجوري بوده خوب طوري نيست.”
خلخالي در آن هنگام خواست با زبان بي زباني حالي من کند که نمي توانسته در برابر موجي که عليه او در حوزه علميه قم و ديگر سطوح سنتي حاکميت به راه افتاده مقاومت کند و مجبور بوده تا حرفها و اظهاراتش را پس بگيرد. خلخالي در پايان اين ديگر نکته جالب و به يادماندني ديگري نيز گفت که نشان از روحيات ، کاراکتر ويژه و پارادوکسيکال او داشت. آيت الله دست لرزانش را به شانه من زد و گفت : ” حالا چرا براي صانعي تيتر آيت الله العظمي زدي ، اما براي من آيت الله ؟! خب شماها بايد بگيد تا ما عظمي شويم ديگه! “. اصلا به عقلم نمي رسيد که چه بايد پاسخ دهم. گفتم: انشالله دفعه بعد!
گفت وگوي دوم، تلاشي بود براي ايستادگي بر مقصد نوسازي مذهبي در سينماي ايران. جامه نويني بر پرسشها پوشيده شد و غرض شفاف كردن نگاه قاضي شرعي بود كه ميتوانست بسياري از تعاملات نهان خود را با حوزه فرهنگ و هنر آشكار كند. البته اين فرصت مغتنمي بود تا انگارههاي نظري فرهنگي – سياسي وي نقد و بررسي شود و پروسه بحث و گفت و گو به همان نقطه هدايت شد. اين گفت و گو در زمستان 78 به انجام رسيد كه به دليل نامساعد بودن وضعيت جسمي و عارض شدن پارهاي از اختلالات ادراكي به سبب بيماري پاركينسون بر ايشان پس از يك ساعت و در نيمه راه رها شد. اما اين رها شدن مانع از آن نشد که گاه به گاه به ديدار خلخالي نروم. ديدارهاي کوتاه و بلند خصوصي زيادي ، که حتي گاه از اصلي ترين محافظانش مي خواست که از اتاق بيرون روند تا به تنهايي صحبت کنيم ، ميان من و او در همين زمستان صورت بست.
پرسش هايي را در آن ديدارها پيرامون چرايي و چگونگي اقداماتش در ابتداي انقلاب طرح مي کردم ، و بدون اينکه او آشکارا به عنوان موضوع پروژه اي تحقيقي تلقي گردد ، و اين تلقي او را در قالب هاي رسمي محدود کند ، کوشيدم آيت الله را از حيث رواني ، تحول در افکار سياسي ، نوع نگاه اجتماعي ، مبداء و مقصد نقطه ديدش نسبت به پديده هاي گوناگون و… بسنجم. بسياري از اين گفت و گوها محسوس و نامحسوس ضبط شده است که متريال اصلي ارزيابي من از کاراکتر شيخ صادق خلخالي به شمار مي رود. کاراکتري که پارادوکسيکال بود و تماشايي. کسي که همواره جرات اعمال خشونت را داشت ، ليک هيچ گاه شجاعت بيان حقيقت را نداشت ، اما آيت الله سلوک ويژه اي در اين سالهاي انزوا يافته بود که بخشي از آن را گفت و گوي حاضر باز مي تاباند و بخش ديگري از آن را شايد هنگامي اي ديگر ، به مناسبتي ديگر تحرير کنم و همراه با ديگر متون مرتبط در کتابي مستقل به چاپ رسانم.
گفت وگوي سومي هم پس از آن ديدار ها ، که در آغاز بهار تا يک سال و نيم بعد رها شد ، در ميان بود. اين گفت و گو ابتدا به سفارش ماهنامه اي سياسي که توقيف شد و ديگر آفتاب طبع به روي خود نديد ، در خرداد 1380 به صورت تلفني انجام شد و نزديك به چهل و پنج دقيقه به طول انجاميد. چهل و پنج دقيقه اي که حاصل سه بار تماس بود ، چرا که خلخالي ديگر نمي توانست بيش از پانزده دقيقه در هر ساعت تقريبا ، گوشي تلفن را در دست گيرد و بيماري پارکينسون ، لرزه اي بر اندام او انداخته بود ، که صدايش نيز به درستي شنيده نمي شد.
کاملا مشهود بود که وضع جسمي و رواني آيت الله در قياس با يک سال و اندي پيش از آن به شدت وخيم تر شده بود و با اينکه خوب مرا مي شناخت در پايان گفت و گو گفت : ” بابا چرا چند جلد از اين کتاب ما رو چاپ کردي و اين همه پول درآوردي را به خودمان نمي دي ؟ پس آخه من چکارم هان ؟ اين دفعه آمدي يک پنجاه جلد بردار بيار …” آيت الله ديگر حواسش توان پيشين را نداشت. خودش همان ابتداي مصاحبه چند بار گفت : ” من ديگر حواسم سر جايش نيست. بعضي چيزها را يادم نمي ياد. مثلا الان يه حرفي را با فلان روزنامه مي زنم بعد اصلا هرچي فکر مي کنم يادم نمي آيد که گفته باشم…” . خلخالي اينجا صادق بود. او حتي از ياد برده بود که مهدي بازرگان از دنيا رفته است. او حتي يادش رفته بود که بازرگان را در خاطراتش خائن ناميده و با من از انقلابي گري و صداقت و تدين او سخن مي گفت. آيت الله در اين از ياد بردن ها ، البته خيلي لحظات را به ياد داشت. او هنوز به ياد داشت که پسر پانزده ساله اي را به سبب خواندن روزنامه ارگان مجاهدين خلق شخصا در خيابان منتهي به منزلش اعدام کرده است.
مي گقت : ” تازه بود که حاکم شرع شده بودم و بنا داشتم تا با منافقين قاطعانه برخورد کنم. براي خيلي از همکارانم سوال بود که چگونه مي شود اين ها را سر جايشان نشاند. عصر از پيش ام
ام بازگشته بودم و با همراهان و همکاران و محافظانم قرار بود شام را در منزلم بخوريم. داشتيم مي آمديم داخل کوچه منزل که از شيشه ماشين ديدم دوتا بچه پانزده ، شانزده ساله گويا مخفيانه چيزي با هم رد و بدل کردند. دستور دادم بگيرند و بگردندشان ببينم ماجرا چيه. خودم از کيف پسره اين روزنامه مجاهدين را در آوردم. يادم هست فاميلش شريعتي بود از خانواده هاي اسمي قم. همانجا پسره را با گلوله زدم و به همراهانم گفتم اينجوري بايد با اين جانوران برخورد کرد! ” خلخالي درست مي گفت . امين شريعتي پانزده ساله به دست او اعدام انقلابي شد و در حالي که به خانواده اش گفته بودند فلان روز از زندان آزاد مي شود ، جنازه نوجوان تحويل خانواده اش شد. به سالي نرسيد که مادرش دق کرد و مرد و پدرش راهي دارالمجانين شد. آيت الله گويي با لحظاتي چنين زندگي مي کرد.
در لابهلاي گفت و گوي سوم نكاتي نهفته است كه پس از درج قسمتي از آن در شماره صفر ماهنامه ادبي پروين با عنوان “گفت و گو با آيت الله خلخالي درباره كتاب خاطرات”و نقل در روزنامه حيات نو و سايتهاي اينترنتي واكنش هاي متفاوتي را برانگيخت. فارغ از نقد و بررسيهايي كه بر گفتارهاي آيت الله صورت گرفت، فضلالله صلواتي، نماينده مردم اصفهان در دوره اول مجلس شوراي اسلامي و سردبير سابق هفته نامه نويد اصفهان، توضيحي را براي نگارنده در پاسخ به يكي از خاطرات آيت الله خلخالي پيرامون ماجراي اعدام چهار دكتر اصفهاني ارسال داشت. به سبب حائز اهميت بودن اظهارات صلواتي از حيث تاريخي، توضيح وي را ضميمه اين مطلب ميخوانيد.
اما آخرين گپ و گفت تلفني من با آيت الله خلخالي ، در هنگامه اي بود که شيرين عبادي دو روز بود که جايزه معتبر جهاني صلح نوبل را از آن خود کرده بود. آيت الله به ارامي سخن مي گفت و سخت در بستر بيماري بود. با تکيه بر حافظه از دست رفته اش به سختي مرا شناخت و چنان سخن گفت که گويي مي دانست ديگر از اين بستر بر نمي خيزد. بخ شوخي گفتم نمي خواهيد در پيامي اهداء صلح نوبل به شيرين عبادي را تبريک بگوئيد ؟ گفت : اين نوبل که مي گويند حالا چي هست . اگر تلاش براي صلح و دوستي و انسانيته که من از همه بيشتر زحمت کشيدم ، چرا کسي از من تقدير نکرد ؟ چرا جايزه به من ندادند . ” و درباره مرگ ، خيلي نا خود آگاه با آيت الله سخن گفتم . گفتم يادتان مي ايد گفتيد و نوشتيد که از مرگ در رختخواب بيزاريد ، هنوز نمي دانيد پايان ايام انزوا چگونه خواهد بود ، و به انگار که جدي گفته باشد ، ناله کرد : ” مگه نشنيدي که مي گويند آدم از هرچي بدش مي ياد ، به سرش مي ياد … ”
اگر لحن ابن گفت و گو گاه پاره پاره به نظر مي رسد و تقدم و تاخر ها نيز در مقاطعي از تواي منطقي خود اندک فاصله اي گرفته است ، دليل آن عمر پنج ساله ديدار هاي من با شيخ صادق خلخالي است . اين متن كه بدون تفكيك هر گفت و گو به صورت به هم پيوسته تحرير شده است در انتظار چاپ در دو كتاب به سر ميبرد. نخست كتاب تراژدي خيال انديشان كه روايت نگارنده از ديدارهاي گوناگون با اولين حاکم شرع کل محاکم انقلابي ايران است و ديگري در سومين مجلد از خاطرات اولين حاكم شرع كل دادگاههاي انقلاب اسلامي، كه گويا حاوي مجموعه كامل گفت و گوهاي وي با روزنامه نگاران و نمايندگان رسانه هاي داخلي و خارجي است.
پيام فضلي نژاد : بدون شک اين مصاحبه ، محاکمه نخواهد بود ،چرا که فضاي گفتماني آن متفاوت است . بنابراين من مي خواهم مبنا و معناي گفت و گو و فرض راهبري آن را بر اين اساس بگذارم که اينبار شما دفاع مي کنيد در برابر پرسش هاي صريح من. يعني کسي که همواره محاکمه مي کرده است و به هيچ کس پاسخ گو نبوده ، حالا که بنا نيست محاکمه شود و پاسخ گو باشد ، در برابر يک ناظر رسانه اي شفاف و صريح سخن گويد و اگر مي توند در اين فضاي گفتماني به جاي بافتن کلياتي از خود به روش استدلالي دفاع کند. قضات اين مصاحبه نيز را خوانندگان آن ، چون هميشه ، بر مي گزينيم. موافقيد ؟
صادق خلخالي : خب البته اين هم يک جورش هست ، اما خوانندگان شما چون آگاهي ندارند ، شايد نتوانند درست قضاوت کنند ، ما که ديگه داريم کم کم خودمان را براي عدل الهي آماده مي کنيم…
حالا اگر حداقل متوسط شعور و درک استدلالي و استقرايي را براي مخاطبانمان قائل شويم ، اتفاقي نمي افتد. حداقل براي يکبار که شده همچين اعتمادي را شما بکنيد ، يا به تعبير ديگر اين مجاهدت را…
صادق خلخالي : خوب ما هميشه به اين مجاهدت علاقه داشته ايم . ديدي که روي رساله ام هم نوشته ام فقيه مجاهد ، در صورتي که مي توانستم بزنم فقيه عاليقدر…
پس اگر اجازه بدهيد با اين فرض گفت و گو را آغاز کنيم و …
صادق خلخالي : کدام فرض ؟
فرض را بر دفاع مستدل و شفاف از برخي ابهاماتي که مطرح مي کنم بگذاريم…
صادق خلخالي : حالا بگو ديگه ، اين همه صغري و کبري نچين ، خسته شدم. من دو تا عمل کردم ، يکي فتق بود همين امسال ( 1377 ) ، يکي هم قلب. حا
لم زياد خوش نيست.
پس من شروع مي کنم با همان فرض . شما از سوي پارهاي روشنفكران ديني و غير ديني متهم به تلاش براي حاكميت و سيطره جزم انديشي ديني و گونه اي توتاليتاريزم در ابتداي انقلاب 57 بر گستره فرهنگ و هنر هستيد. مي گويند پيش از انقلاب در زمره طيفي بوديد که هنر مدرن و بالاخص سينما را از مظاهر فساد مي شناختيد و از اين رو همواره در برابر حادثه آتش سوزي سينما ركس آبادان در نمايش آخرين سانس فيلم گوزنها (مسعود كيميايي) در بيست و هشتم مرداد 57 كه سيصد و هفتاد نفر در آن كشته شدند، سکوت كرديد. برخي نيز گفتهاند پس از انقلاب با تسامح از كنار دلايل و مستنداتي كه بانيان حقيقي اين آتش سوزي فاجعه آميز را رسوا ميكرد، گذشتهايد و مايلند چنين بنمايند كه در آن هنگام كه ميتوانستيد مسببان حادثه را محاكمه كنيد،به سبب برخي از ملاحظات سياسي حكومت انقلابي، حقيقت پوشي كردهايد. بر اين ادعاها به چه ميزان ميتوان انگشت اعتبار نهاد ؟
صادق خلخالي: اينها سراپا دروغهايي است كه دشمنان انقلاب براي مخدوش كردن چهره عدالت و قضاوت آن به هم ميبافتند. من در مورد پرونده اميرعباس هويدا (نخست وزير رژيم شاه) هنگامي كه فهميدم مهدي بازرگان (نخست وزير وقت) ميخواهد نظر بعضي از فقها و مراجع را تغيير دهد تا دادگاه را زير فشار بگذارند تا او اعدام نشود، لحظهاي مسامحه نكردم و بيدرنگ او را كشتم. اهل رشوه هم نبودم. هويدا يك ميليون دلار رشوه پيشنهاد كرد تا دو ماه اجراي حكم او به تاخير افتد. احمق خيال مي كرد مرحوم سيد احمد خميني به داد او خواهد رسيد. در زمان رياستم در دادگاه انقلاب اسلامي پروندهاي را پيرامون حادثه آتش سوزي سينما ركس آبادان به ياد ندارم. در كار قضاوت هم براي من ملاحظات سياسي مطرح نبود. هر كس را كه تشخيص مي دادم خائن به ملت و اسلام است اعدام ميكردم. آنها بايد دلايل خود را براي مطرح كردن چنين اكاذيبي بگويند…
ميدانم كه هيچ ملاحظه سياسي و ملي و بين المللي براي شما مطرح نبود. مقتدرانه بر عقيده خود پاي ميفشرديد. آن هنگام كه در قوانين حقوقي اكثر كشورهاي دموكراتيك و ايدئولوژيك دنيا حق استفاده از وكيل براي متهم مسلم و در بسياري از موارد اجباري بود، گفتيد: “در قوانين شرع و الگوي اسلامي نداريم كه كسي بتواند براي خود وكيل انتخاب كند.” اين اظهارات را حتي بر خلاف مصلحت ملك و ملت در آن برهه تلقي كردهاند. اما گويا آن هنگام مصلحت انديش شديد كه دريافتيد آتش سوزي سينما ركس آبادان نسب از اسلاف و اخلاف فدائيان اسلام مي برد. کساني که شرکاي سياسي و عقيدتي شما محسوب مي گشتند…
صادق خلخالي: اين ها سراسر مزخرف است. من هيچ شريك سياسي – عقيدتي نداشتم. اين تحليلها برايم گنگ است…
ميگويند در جلسهاي خصوصي پس از آنكه دستور توقيف فيلم قيصر (مسعود كيميايي) را صادر كرديد ، گفتيد فيلم گوزنها (مسعود كيميايي) يك فيلم ضد ديني و ضد انقلابي است…
صادق خلخالي: بله. فيلمي كه حج كردن را با نشئه شدن يك معتاد يكسان دانسته است، ضد ديني است. صريحاً هم ضد ديني است و با تساهل هم نميتوان با آن روبرو شد. منتها درآن موقع مجازات عوامل اين گونه آثار مبتذل براي من در اولويت نبود. اگر چه اينها هم مفسد بودند، اما مفسدين فيالارض ديگري هم بودند كه خشم انقلابي مردم، مرگ آنها را ميخواست…
در ابتداي پرسشهايم اشاره كردم كه حادثه آتشسوزي در حالي كه هفتصد نفر در سالن سينما حضور داشتند در واپسين نمايش گوزنها رخ داد…
صادق خلخالي: خب داد که داد ! اينها دلايل و قراين مناسبي نيست. اين عمل از مسلمانان واقعي بر نميآيد كه حتي در هنگام نمايش فيلمي ضد ديني، صدها انسان را به كشتن دهند. اين گونه از سينما را به عنوان مظاهر فساد ميشناختيم، اما حكم عوامل توليد كننده آن از حيث جزايي با حكم تماشاگران آن تفاوت بسيار دارد…
حالا هواداران فدائيان اسلام هم که معلوم نيست واقعا مسلمان باشند . آنها هم بر مبناي اين تئوري که هدف وسيله را توجيه مي کند ، مي انديشيدند و شايد آتش زدن سينما رکس را طبق انديشه و روش خود ، حتي شرعا مجاز مي دانستند…
صادق خلخالي : مردم الان چجوري فکر مي کنند؟
درباره چي؟
صادق خلخالي : درباره همين سينما رکس …
تعابير گوناگوني هست. تعبير غالب اين است که به هر حال حادثه آن آتش سوزي فاجعه بار مساله پيچيده اي است که حقايق آن پنهان مانده است. شما هم يکي از متهمان کتمان حقيقت فاجعه سينما رکس نزد مردم در افکار عمومي محسوب مي شويد…
صادق خلخالي : خب البته من که در آنجا نبودم که ببينم کار کي بوده و چکار کردند و نکردند ، ولي الان که مي گوييد چيزهايي يادم مي آيد. اين عملي که کردم البته خيلي حافظه ام را مختل کرده است. حالا پارکينسون هم دردسرهاي ويژه اش را دارد. اما واقعا زياد از اين ماجراي سينما رکس سر در نمي آورم. چيزي هم يادم نيست. کاغذها را نگاه مي کنم ، چيزي ديدم برايت مي گويم…
با
همين اوصاف حكم عوامل توليد كننده فيلمهايي كه مصداق فساد شناخته ميشوند، از نظر شما چيست؟
صادق خلخالي: يك حكم واحد ندارند. ابعاد فساد بايد بررسي شود. مسلم است فيلمسازي كه يك فرضيه الهي مثل حج را با احوال يك معتاد يكسان دانسته است، مجازات سنگينتري دارد، نسبت به فيلم سازي كه ابعاد كوچكتري از فساد را به نمايش گذاشته است، يا فيلمي كه در آن بازيگر مردي با زن شوهر داري، جلوي ديدگان مخاطب آميخته و عمل زناي محسنه مرتكب شده است با فيلم ديگري كه فقط به لحاظ روابط عادي بين بازيگران مبتذل شناخته ميشود، كيفيت اجراي حكم الهي متفاوت است. اگر فرصت مييافتم، پس از مجازات سران رژيم فاسد گذشته، براي احياي هنر اسلامي، همه عوامل توليدات فساد هنري دوران طاغوت را به محاكمه ميكشاندم. يک کتاب هم ديديد که من راجع به عرفان و هنر اسلامي نوشته ام …
بله . البته شما در آستانه استقرار حكومت انقلابي، فيلم قيصر (مسعود كيميايي) را توقيف كرديد…
صادق خلخالي: بله. فيلم قيصر بر خلاف فيلم گوزنها فيحد ذاته مشكلي نداشت، اما در آن برهه زماني احتمال فتنه انگيزي هايي در استفاده از آن وجود داشت كه صلاح ديدم نمايش آن متوقف گردد. خود اين کارگردانش هم ( مسعود کيميايي ) که همان اول انقلاب بچه هاي کميته ظاهرا خمره شراب گيري و عرق کشي و دويست ، سيصد گرم ترياک ازش گرفته بودند…
اين اتهامي که مي گوييد درباره آقاي کيميايي تا جايي که من ميدانم در جايي ثبت نشده است ، ولي به هر روي فيلم قيصر در پايان دهه چهل، ريشههاي مورد تجاوز قرار گرفته يك جامعه و يك فرهنگ و يك مردم را باز ميگفت و همراه با فيلم گاو (داريوش مهرجويي) آغازگر موج نوي سينماي ايران محسوي مي شد. گوزنها اما و البته محبوبترين، هنرمندانهترين و سياسيترين اثر مسعود كيميايي است. تلقي ضد ديني شما از گوزنها برايم گنگ است. اين اثر از آثار بسيار معدود سياسي است كه ضمن بيان علني و آشكار مبارزات انقلابي زمانه ، ارزش هنري دارد. فيلمي كه از سوي ساواك هم توقيف شد و عوامل پديد آورنده اثر بازداشت شدند…
صادق خلخالي: درباره توقيف فيلم در ديكتاتوري شاه ساواكيها بايد توضيح بدهند، اما ما فيلم را توقيف نكرديم. در اين مورد اگر راست مي گويند چرا نمي روند آن ها را محاکمه کنند؟
البته گوزنها در هنگام استقرار حكومت انقلابي در سينماها نمايش داده نمي شد…
صادق خلخالي: به هر حال توقيف فيلمها در زمان شاه به وسيله ساواك نشانگر گوشهاي از جنايات آنهاست. برخورد قهري با هنر و هنرمندان راهكار پسنديدهاي نيست…
توقيف فيلم قيصر در آستانه استقرار حكومت انقلابي استفاده از همين راهكار ناپسند بود…
صادق خلخالي: ساواك در توقيف فيلم ها ملاحظات امنيتي را لحاظ ميكرد. مثلا به خيال آنها گوزنها ضد سلطنت بود. ما حكومت سلطنتي نيستيم. بيدي نيستيم كه با اين بادها بلرزيم. صاحب حكومت ما خداوند است و فيلمهاي سينمايي اگر مخالف اين رويه نباشد، بلااشكال است…
از کجا بايد بدين استنباط رسيد که فيلمي مخالف رويه الهي است؟ چه معياري اين رويه را مشخص مي کند ؟
صادق خلخالي : خب فقها چکاره اند؟! اگر اين کارها را نکنند که ول معطل اند . اين ها کار مي کنند و سينما را اصلا در نظام اسلامي آخوند ها مي توانند درست کنند…
يعني فقط روحانيون در جمهوري اسلامي فيلم بسازند ؟
صادق خلخالي : نه ، اگر ديگران هم بسازند طوري نيست…
پيش از انقلاب 57 سينماي ايران صاحب طلايههايي شد كه از آنها با عنوان موج نو ياد ميگشت. انقلاب اسلامي سبب تزلزل و نابودي موج نوي سينماي ايران شد ، چرا که ادبيات ايدئولوژيك خواهان حاكميت خود بر شئون گونه گون زندگي بود و توجيهش را از پديده انقلاب و صفت اسلامي آن ميگرفت…
صادق خلخالي: انقلاب الحمدالله توانست بسياري از ميراثهاي ديكتاتوري شاه را نابود كند…
اما سينماگران پيشرو و آفرينندگان موج نوي سينماي ايران همسنگ مبارزات مردم و زمانه فرايند هنري ميساختند…
صادق خلخالي: هر موجي كه تعلق به ديكتاتوري شاه بود بايد نابود ميشد. پس براي چه انقلاب شد؟ قرار نبوده سنتهاي هنري پيشين برقرار بماند. يك عده هم مردم فريب بودند و ميخواستند خودشان را در صف مبارزات مردم بياورند. شبها عرقشان را ميخوردند و اسم پيشرو بر خودشان گذاشته بودند. فيلمهايي كه در آن ها زنا و لواط مي شد، پيشرو بودند؟!
در كدام يك از آثار سينمايي پيش از انقلاب 57، لواط را به نمايش گذاشتهاند؟
صادق خلخالي: در همين فيلم قيصر كه ميگوييد آغازگر موج نوست، يادم هست با دختر فيلم زنا ميشود. اين مخالف اسلام و تربيت ديني است. سوژه كردن تجاوز به ناموس مردم كجا در مبارزات اسلامي مردم، ضد رژيم شاه بود؟! اين ها تحليلهاي گمراه كننده است كه حقيقت سينماي قبل از انقلاب را كتمان ميكند…
پرسش من مصداق ادعاي شما پيرامون نمايش لواط در سينماي پيش از انقلاب 57 بود…
صادق خلخالي: من قبل از ا
نقلاب همش تبعيدم مي کردند اين شهر و آن شهر. البته بيکار که مي شديم از مطالعه و تحقيق تلويزيون نگاه مي کرديم ، ولي پيش نيامد که اصلا سينما برويم. حالا شايد خيلي ها باورشان نشود که من تو عمرم سينما نرفتم ، ولي فرصتي پيش نيامد که بريم داخل اين سالن ها. فيلم ديده ام ، اما از تلويزيون بوده است . بعد هم من بيكار نبودهام كه بر سينماي فاسد آن دوره دقيق شوم و آمار بگيرم كه در كدام فيلمها لواط شده است و در كدام فيلمها زنا. كليت آن سينما چنين بود. عده فراواني از هنرمندان فاسد رژيم گذشته عفو شدند و اكنون كه آزادي ها گسترش يافته حتي آن بازيگري كه در ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي متهم به زنا بود با شروطي در سينماي ايران به فعاليت پرداخته است…
کدام بازيگر متهم به زنا بود؟
صادق خلخالي : همين که …موي سرخ را بازي کرده….
مو سرخه منظورتان است ، آقاي ايرج قادري ؟!
صادق خلخالي : آهان . همين آقا را آوردند پهلوي من ، تعريف کردند که چه کار کرده با اين زن هاي تو فيلم . حکمش اعدام بود ، اما شانس آورد که چي شد اعدام نشد يا پشيمان شدم. آزاد شد و البته اين آزادي موهبت مقدسي است كه فاسدين و فاسقين نبايد آن را به ابتذال بكشانند و به وسيله آن ارزشهاي انقلابي را نابود كنند. براي حفظ اين ارزشها جامعه به خلخالي ديگري نياز دارد و عرصه فرهنگي و هنري ايران بيشتر تشنه اين امر است…
پیام فضلی نژاد : اما ارزشها را نميتوان ثابت دانست و همواره عوامل مختلفي سبب ميشوند كه ارزشها تغيير كنند. انقلاب و پروسه تحول ميتواند در تغيير و توسعه ارزشها موثر باشد.ساموئل هانتينگتون مينويسد: “يك انقلاب، متضمن تغييرات كامل و سريع در ارزشها، ساخت اجتماعي، نهادهاي سياسي، خطمشيهاي حكومتي و رهبري سياسي – اجتماعي است.”
از ديگر سو ميبينيم كه اساسا به دنبال تحولات رخدادهاي مهم اجتماعي، بازبيني و بازآفريني ارزشها مطرح ميگردد. فرايند بازبيني و بازآفريني گاه سالياني پس از فروكش كردن تب انقلاب براي جامعه انقلاب كرده حادث ميشود. مثلا پس از جنگ جهاني دوم، بسياري از آنان كه در جنگ شركت داشتند، نياز مبرم به بازسازي ارزشها را مطرح كردند و به قسمتي فلسفه فرهنگي خود را زير سوال مي بردند. از نيمه دوم دهه هفتاد ايران شاهد فرايندي مشابه بود…
صادق خلخالي: ما نيازمند نظريههاي هانتينگتون و … نيستيم. اسلام فلسله و نظريه عرصههاي مختلف زندگي است. براي تحليل جامعه مان به تحليلهاي عوامل استكبار نيازي نداريم. توحيد، عدالت، نوع دوستي و … نزد اسلام ارزش است و نيازي به بازنگري و بازسازي هم ندارد. ارزشهاي انقلابهاي حقيقي هيچ گاه رنگ نميبازند و از بين نميروند. اين انقلابهاي مادي در شرق وغرب بودند كه پس از گذشت زماني ارزشهايشان مورد ترديد واقع شد. انقلاب اسلامي، انقلاب مادي نبود. يك انقلاب معنوي حقيقي بود…
پیام فضلی نژاد : شما ميپنداريد پس از گذشت دو دهه از انقلاب 57، آن ارزشها هم چنان در متن جامعه حضور خواهند داشت، اما…
صادق خلخالي: اما و اگري وجود ندارد. ارزشهاي انقلابي كه در جامعه ما از بين نميرود. ارزشهاي انقلابي ما وامدار از دين اسلام است و اين وامداري راز جاودانگي آن ارزشهاست…
پیام فضلی نژاد : من از ورود به مبحث ايدئولوژيك بودن يا نبودن انقلاب 57 اجتناب ميكنم، چون خطه پرخاري است كه به سادگي نميتوان از آن بيرون آمد. از باب تحليل تئوريك ارزشها و اعتقاد به ذهنيبودن ارزشها صورت مسئله را مينگرم…
صادق خلخالي: ذهني بودن ارزشها يعني چه ؟
پیام فضلی نژاد : يعني باور داشته باشيم كه ارزشها چه در حوزه خوبي، زيبايي و چه در حوزه حقيقت، از فرد به فرد از گروه به گروه از يك عنصر به عنصر ديگر متفاوت است. ارزشها بر پايه احساس، عاطفه، تمايل و عدم تمايل شكل ميگيرند. جرح سانتايانا ميگويد: ارزش جدا از خشنودياي كه ايجاد ميكند وجود ندارد. دوايت پاركر هم در اين باره معتقد است: ارزشها به طور كامل به دنياي دروني ذهن تعلق دارند. برآورد تمايلات يك ارزش واقعي است…
صادق خلخالي: اين ها تعاريف ديني نيست. ما استنادمان بايد به فقه باشد. مثلا وقتي من ميگويم آزادي سينمايي تا آنجا براي من ارزش است كه به دين اسلام ضربه نزند، اين يك تعبير درون ديني است. اگر قرار باشد هر كس در ذهن خود فكر كند كه فلان چيز با ارزش و فلان چيز بيارزش است و كسي ديگر چيز ديگري فكر كند كه يك بلبشوي بزرگ به راه ميافتد. داوري اشخاص كه نميتواند چيزي را بيارزش يا با ارزش تلقي كند. ما در زمينه سينما معتقديم كه فيلمهاي سكسي مغاير ارزشهاي اسلامي هستند. زنا و لواط را نبايد نشان داد. نبايد آب و رنگ زنان در سينما به گونهاي باشد كه جوانان به راه استمناء كشيده شوند. اينها خيلي ملموس است، كسي نميتواند در ذهنش خيال كند كه فيلمي كه زنا را نشان ميدهد، ضد ارزش نيست. ميتواند؟!
پیام فضلی نژاد : اگر فیلمی با نشان دادن زنا یا لواط آن را تقبیح کند ، آن هنگام حکم
را چه می پندارید ؟
صادق خلخالی : من مثلا همچین چیزی که شما می گویید را واقعا ندیدم…
پیام فضلی نژاد : برای اینکه خودتان می گویید اصلا پایتان تا به حال به سالن سینما نرسیده است ، لاجرم تماشاگر حرفه ای نیز نبوده اید…
صادق خلخالی : خب این چه ربطی دارد؟ نمی شود که فیلم سکسی بسازند و آخرش مثلا بگویند به زن فیلم که خیلی خری و بعد بگویند این تقبیح کرد سکس را ، پس خوب است بگذاریم جوان و نوجوان و… ببینند. نمی شود…
پیام فضلی نژاد : در گستره هنر مطالبات مردم از نيمه دوم دهه هفتاد رنگ متفاوتي به خود ميگيرد و بيپروا در سينما خواستار گشايش باغهايي از لذت بصری ميشوند…
صادق خلخالی : حالا این باغ ها را کی دستور داده ببندند؟
پیام فضلی نژاد : کدام باغ ها را ؟
صادق خلخالی : همین هایی که می گویی مردم می خواهند باز شود ؟
پیام فضلی نژاد : نه ، باغ که نبوده است به این معنا ! توضیح خواهم داد . با طرح نظريه كثرت گرايي، فرهنگ و هنر فلسفه ديگري نزد مولدان و مخاطبان مييابد. بخشي از نگرشها حتي در حوزه روحانيت نسبت به انديشهها وروشهاي حوزه هاي فرهنگي نوسازي ميگردد و سياست ممنوعيت فرهنگي رنگ ميبازد. در فضاي نويني كه مطالبات نويني آفريده ، پديدههاي مستحدثه فراواني خودنمايي ميكند كه نيازمند گشايش هاي فقهي روحانيت مدرن ايران است…
صادق خلخالي: اين حرفهايت را مقداري قبول دارم، اما هيچ كدام از مسئولين فرهنگي به ما مراجعه نكردهاند تا برايشان گشايش فقي كنيم. مسايل فرهنگي – هنري از ابعاد پيچيده و گستردهاي برخوردار است و بهبود آن از عهده و توان كارشناسان كنوني ايران خارج ميباشد. البته وزارت فرهنگ و هنر ايران را منطبق بر قرآن و سنتهاي اسلامي كند، ليكن برخي با ايجاد شبهههاي ارزشي آن را با بنبست روبرو ميسازند…
پیام فضلی نژاد : كدام شبهههاي ارزشي انسداد آفرين است…
صادق خلخالي: مثلا ميگويند عطاالله مهاجراني اسلام را نميشناسد. ضد دين است. یکی از این دیوانه هایی که تو حوزه گاه پیدا می شوند گفته بود مهاجرانی در سیا ] سرویس اطلاعاتی آمریکا [ کار می کند. اصلا مگر شوخی است ، یارو نباید حداقل اگر این کار را می کنه دو سه بار در سال به ادارش بره ؟
پیام فضلی نژاد : یعنی بره داخل ساختمان سرویس اطلاعاتی اش ؟
صادق خلخالی : بله. این ها کار و زندگی دارند…
پیام فضلی نژاد : البته لازم نیست که مامور اطلاعاتی – امنیتی الزاما به ساختمان سازمان مطبوعش برود ، شما که با این ساختارها باید آشنا باشید. ولی قطعا ما ، چه با منش وزیر فرهنگ موافق باشیم و چه مخالف ، نمی توانیم اتهامات بی اساسی را که به قول شما برخی دیوانگانی که گاه داخل حوزه علمیه و جاهای دیگر پیدا می شوند را طرح کنیم…
صادق خلخالی : خلاصه اين طور نيست که راجع به مهاجرانی می گویند. راه عطا الله مهاجراني، اين سيد جليل القدر، يكي از بهترين راههاست. او خودش اهل قلم است، درس مقدمات خوانده و اصلا يكي از طلبههاست. ولي متاسفانه اذيتش ميكنند و این جناح ها ميگويند ارشاد هم بايد در دست ما بود باشد…
پیام فضلی نژاد : جناح چپ يا جناح راست؟
صادق خلخالي: فرقي نميكند. به هر حال اگر ارشاد را به دست اينها بدهيد، ميبينيد اوضاع مطابق سليقه پيغمبر در نخواهد آمد…
پیام فضلی نژاد : مشخص نميكنيد كه وزارت فرهنگ ارشاد اگر به دست چه كساني داده شود. اوضاع مطابق سليقه پيغمبر در نخواهد آمد؟
صادق خلخالي: مشخص است . جناحها. جناحها كه درد دين ندارند. درد قدرت دارند. ارشاد را نبايد به دست همين ها داد…
پیام فضلی نژاد : عطاالله مهاجراني هم عضو شوراي مركزي حزب كارگران سازندگي است و در جناح بندي سياسي كشور جاي ميگيرد…
صادق خلخالي: حالا اين را من نميدانم و به من هم مربوط نيست. ايشان دلش خواسته و به آن جا رفته است. من هم به مجمع روحانیون مبارز رفته ام . خب خلاصه هر کی یک جا باید برود دیگر….
پیام فضلی نژاد : البته لزومی ندارد هر کی یکجا برود !
صادق خلخالی : خب مثلا اگر بروند به مجمع روحانیون مبارز بهتر است و معلوم است در خط انقلابند و…
پیام فضلی نژاد : کارگزاران سازندگی و جبهه مشارکت ایران در خط انقلاب نیستند ؟
صادق خلخالی : من اینها را درست نمی شناسم ، حالا انقلاب هم که یک خط ندارد که بگوییم همه در آن باید باشند ، چند خط دارد که روحانیون مبارز هم که ما هستیم و مجاهدت کرده و می کنیم در آن خط هاست. چی می گفتم؟
پیام فضلی نژاد : گفت و گو پیرامون عملکرد آقای عطالله مهاجرانی بود و اینکه گفتید وزارت فرهنگ را نباید دست جناح های سیاسی کشور داد…
صادق خلخالی : خب مهم اين است كه هنر پس از حماسه دوم خرداد 76 طريقه تعالي را طي كرده و اگر رويه كنوني را ادامه دهد به جاودانگي نائل خواهد شد. توسعه هنري ای كه موازي با توسعه سياسي و توسعه فرهنگي در پيش گرفته شده است از چهارچوبهاي عقيدتي و اسلامي محكمي برخوردار است. از آن رو كه اهل قلم، اهل هنر وا
هل دين در راس مسئوليتها قرار گرفتهاند اسباب خوشحالي براي فقها و ما مراجع عاليقدر فراهم شده است. اگر چنين نبود روزگاري ميرسيد كه فضلا ميگفتند: فاتحه اسلام را بايد خواند. با اين حال متاسفانه هنوز دار و دسته مهاجراني را اذيت ميكنند…
پیام فضلی نژاد : همان جناج چپ و راست اذيتشان ميكنند؟!
صادق خلخالي: بله، آدمهايي هستند كه مرتبا ميگويند آن آروزي ما حاصل نشد، حال آنكه آرزوي اينها، آن هنگام حاصل ميشود كه فرهنگ به تمام معنا، فرهنگ نماز، روزه، جهاد انقلاب و فرهنگ خواستههاي مردم مدنظر گرفته شود. وقتي چنين شد ميبينيم باب آن خيلي وسيع است…
پیام فضلی نژاد : فرهنگ و مفهوم آن و نسبت ذات بشر با آن از ديرباز يكي از دغدغهآفرينترين گسترهها براي ذهن انسان بوده است. بنياد يكي از پرسمان هاي اصلي جامعه ايران در دوران كنوني به پرسش از فرهنگ و ماهيت آن باز ميگردد. فرهنگ از آن جا كه بر پايه زندگي رشد ميكند و از درون زندگاني جمعي موجودي به نام انسان سربر ميآورد،خود موجودي است كه زندهوار، زايش و زندگي و مرگ دارد. نكته مهمي كه فرهنگ شناسي به آن رسيده ،اين است كه هر فرهنگ ازآن جا كه يك ساختار زنده است، تناسب تركيب سازه ها براي ماندگاري و كاركرد درست آن ضرورت نام دارد. بدين معنا كه ميان ارزش و اخلاق و جهان بيني و شويههاي زندگي و ابزار و وسايل در هر جامعه تناسبي هست و هنگامي كه بر اثر ورود سازههاي تازه ذهني يا مادي تناسبها درهم ريزد، زندگي در فضاي فرهنگ، آشفته و پريشان ميشود. ورود يكباره سازههاي نوين ذهني و مادي به فضاي عموي ايران، فرهنگ سنتي ما را با چنان بحراني روبرو كرده كه براي سازگار كردنشان ميبايد بافتهاي ارزشي و ساختهاي اجتماعي علميه دگرگون شود. فقها و فضلاي حوزههاي علميه تا چه ميزان دگرگوني بافتها و ساختها را بر ميتابند و آیا تاب نظاره بر چيدن شدن نهادهاي سنتي را دارند؟
صادق خلخالي: يك وقت فرهنگ اميرالمومنين دربرابر فرهنگ معاويه قرار است سنتهاي گذشته را ويران كند و يك وقت فرهنگ معاويه در مقابل فرهنگ ابوبكر يا عمر وعثمان است. فرهنگ علي (ع) اسلام حقيقي بود و غير از اسلام حقيقي چيزي مد نظر نداشت، لذا در نهجالبلاغه چندين بار توصيه ميكند كه بياييد و بنشينيم تا مشكلات جهان اسلام را حل كنيم. برخي ميخواهند بگويند اميرالمومنين (ع) يك دقيقه حاضر نشد با معاويه بنشيند، حال آنكه معاويه در مملكت قدرتمند شده بود و ميخواست خواستهايش را پياده كند. علي (ع) ميخواست جلوي هرج و مرج را بگيرد، و گرنه جلوي فرهنگي را گرفتن كه كاري ندارد. اگر به فرهنگ ازدواج علي (ع) و فاطمه (س) نگاه كنيد، ميبينيد كه اين فرهنگ، فرهنگ ثروت نبود، فرهنگ شوكت نبود، فرهنگ حقيقي اسلام بود. اين يك الگوي پيادهشدني براي امروز ماست. فرهنگ در جامعه ما بر خلاف رويه پيغمبر است…
پیام فضلی نژاد : اما چند دقیقه قبل شما گفتيد كه به سبب آنكه ارزشهاي انقلابي ما وامدار فرهنگ اسلامي است،جاودانه ميمانند. اين با گفتار كنونيتان تناقض فاحشي دارد…
صادق خلخالي: بخشي از فرهنگ ما بر خلاف رويه پيغمبر است…
پیام فضلی نژاد : كدام بخشهاي فرهنگي با رويه قدسي تناقض دارند؟
صادق خلخالي: نكشيدم…
پیام فضلی نژاد : نكشيديد؟!
صادق خلخالي: وظيفه من نبوده است كه بروم اندازه بگيريم و ببينم كدام بخشهاي فرهنگي منطبق با رويه پيغمبر بوده وكدام بخش ها منطبق نبوده است. يك نمونهاش همين صدا وسيماست. شخص آقاي علي لاريجاني مشكلات فراواني دارد كه در دادگاه بايد به آن رسيدگي شود…
پیام فضلی نژاد: چون اسم علی لاریجانی را آوردید و اتهامی را متوجه او کردید ، باید استدلالات خود را هم ارائه کنید و مصادیق اتهامی وی را نیز بگویید…
صادق خلخالی : من اسناد از این موجود زیاد دارم. او بلایی سر حاج شیخ صادق تسوجی آورد که در شان یک انسان مسلمان که نه ، اصلا در شان آدم نبود. می خواستند این بنده خدا را آلت دست قرار دهند و بنشینند و کنارش سینه بزنند ، بعد ظاهرا بعدش دیدند این ناجوری دارد و شاید گند کارشون در بیاید و دست از حرکاتشان برداشتند . نه آقای علی لاریجانی ، بلکه برادرش محمد جواد نیز صلاحیت ریاست صدا و سیما را ندارند . آن بدبخت که خودش را نابغه کل می داند. چه آبروریزی ای کرد رفت با سفیر انگلیس نشست به فالوده خوردن…
پیام فضلی نژاد : پرسش اصلی من البته پيرامون ورود سازههاي نوين ذهني يا مادي یا فرهنگي بود. دستاوردهاي جديد تمدن تكنولوژيك بسياري از بافتها ساختهاي سنتي را دگرگون ميكند و اساسا روحانيت تا چه ميزان تاب نظاره بر چيده شدن نهادهاي سنتي را دارد؟
صادق خلخالي: من تمدن تكنولوژيك را نميشناسم. تمدن اسلامي پايه و مبناي زندگي ما ايرانيان بوده و هست. سازههاي نو فرهنگي هم تا زماني كه مخالف تمدن اسلامي نباشد، بلااشكال هستند. منتها منظور شما از سازههاي نوين ذهني يا مادي را درست نميفهم…
پیام فضلی نژاد : در گسترده فقه اسلامي سازههاي نوين
ذهني يا مادي را ميتوان برابر مسايل مستحدثه دانست. مثلاً در حوزه سينما نميتوان هم چنان با استناد به قالبهاي سنتي فعاليت كرد و در زمنيه كيفيت نمايش زن مسلمان و … بايد به يك نوفهمي همت گمارد. به ديگر سخن براي امروزين كردن و پرداخت واقعگرايانه مناسبات در سينماي ايران، نوسازي اي مذهبي ضرورت دارد. فقه مدرن ميتواند هم سنگ سازههاي نوين ذهني، احكام نوين نيز بيافريند…
صادق خلخالي: مثلا چه سازههاي ذهنياي وارد سينما شده كه بايد احكام نويني صادر كرد؟
پیام فضلی نژاد مطلب پرداخت واقعگرايانه مناسبات ميان زن و مرد در سينما، نمايش بی حجاب زن مسلمان ايراني كه البته به شرط وشروطي آقایان يوسف صانعي و محمد عبايي خراساني، سيد حسين موسوي تبريزي و… مجوزشان را از حيث فقهي دادهاند، در زمره اين سازههاي نوين تلقي ميگردند…
صادق خلخالي: بله. اگر اين آقايان گفتهاند كه درست است و ميشود…
پیام فضلی نژاد : يعني فيلم ساز در اثر هنرياش ميتواند زن مسلمان بی حجاب ايراني رانمايش دهد؟
صادق خلخالي: زن مسلمان بيحجاب ایرانی را که براي عموم شناخته نشده است، از طريق سينما و تلويزيون ميتوان نمايش داد…
صادق خلخالي: شناختهشده بودن زن مشكل ايجاد نميكند. در حقيقت مشكل به محيط باز ميگردد و تجويز اين عمل منوط به فريبنده نبودن زن در تصوير است واينكه آن فيلم اشاعه فحشا نكند. در اين صورت مشكلي ندارد. من خيلي باز فكر ميكنم و معتقدم حتي در فيلمهاي پيش از انقلاب اسلامي كه زني به زمين ميخورد و مردي دست آن را گرفت و بلند ميكرد، در صورتي كه شخصي در آن محيط حضور نداشت، عمل خلاف شرعي رخ نميداد. حتي دست دادن زن و مرد در فيلم اگر مبتني بر مناسبات مفسدهانگيز و هوس بازانه نباشد، بلامانع است. ولي اگر در فيلمي دختري با زينت و آرايش غليظ نمايش داده شد، منجر به اشاعه فحشا ميشود و آقايان هر چقدر هم بگويند دخترك مروج فساد نيست، سخنانشان بالاثر است. مثلا اين چهارهزار دختري را كه این هاشمی رفسنجانی برداشته از تركمسنان آورده و اينها را در فيلمها نشان ميدهند كه دارند ورزش ميكنند،در صورتي درست است كه كمك به رواج مفسده نكند. افعال بايد با خلوص نيت همراه باشد و با كمك همان تمدني كه گفتيد خيلي از مسايل هنري را ميتوان حل كرد…
پیام فضلی نژاد : كدام تمدن؟! تمدن تكونولوژيك؟!
صادق خلخالي: بله. با همين تمدن در غرب خيلي كارها كردهاند…
پیام فضلی نژاد : پيش از اين گفتيد كه تمدن تكنولوژيك را نميشناسيد.
صادق خلخالي: خب شما گفتید چی هست ، من هم فهمیدم. بعد هم لازم نيست ما روحانيون همه چيز را كه بشناسيم، وگرنه نمی گفتند آخوند ، می گفتند فیلسوف. قسمت هاي خوب اين تمدن را بايد استفاده كرد. منظورم بخش فني آن است. آب و رنگ فيلمهاي خارجي به سبب همان بخشهاست . اين فيلمها اگر سازنده باشد و برخوردار از اغواگري نباشد ميتواند مورد استفاده مسلمانان قرار گيرد. ما نميتوانيم با دست خود اسلام را از بين ببريم كه ميخواهيم فرهنگي را از خارج به اين جا بياوريم. خيلي از اين فيلمها سكسي است و بايد مواظب بود. سكس فرهنگ ما نيست و فقهي كه اين مسايل را مجاز ميداند، فقه ما نيست. يك عده دنبال منافع خودشان هستند و مي خواهند فقه را متناسب با منافع خودشان تغيير دهند. من اينگونه نيستم. من ميگويم فرهنگ پياده شود و افرادي هم بيايند از اين فرهنگ استفاده كنند…
پیام فضلی نژاد : كدام فرهنگ پياده شود؟!
صادق خلخالي: فرهنگ فريبنده نباشد. فرهنگ آموزنده باشد…
پیام فضلی نژاد : تعاريف شما كلي است كه ذهن تحليل گر و دغدغه گرا را با ابهام و انسداد مواجه ميسازد. در گروه تعاريف تكويني فرهنگ، گسترهاي را با نام تاكيد بر ايدهها داريم. در هيمن گستره وارد (Ward) در يك قرن پيش گفته است: فرهنگ يك ساخت اجتماعي، يك ارگانيسم اجتماعي است كه ايدهها نطفه آن هستند. در ايضاح نطفه فرهنگ مطلوب و مقبولتان ميتوانيد مثالي ملموس و ايده وار بياوريد؟
صادق خلخالي: در چه زمينه مثال بياورم؟
پیام فضلی نژاد : در زمينه سينما يك مثال بياوريد. مثلا چه فيلمي منطبق بر ايدههاي فرهنگي شماست…
صادق خلخالي: به عنوان مثال شهيد مرتضي مطهري نقدي را بر فيلم محلل (نصرت كريمي) نوشتند. آيت الله مطهري برايم تعريف ميكرد كه : رفتيم مچ كارگردان اين فيلم را گرفتيم و گفتيم موضوع محلل كه به شما مربوط نيست. شما با اين فرهنگي را ميخواهي پياده كني؟! كارگردان فيلم هم جوابي نداشت…
پیام فضلی نژاد : فيلم محلل را ديدهايد؟!
خلخالي : بله…
پیام فضلی نژاد : شخصاً چه تحليلي پيرامون اين اثر داريد؟
صادق خلخالي: کلا از حيثي موافق سينما هستم و از حيثي مخالف. اگر اشاعه فحشا شود ما مخالفيم. محلل قصد اشاعه فحشا و توهين به دين اسلام را داشت…
پیام فضلی نژاد : پروندهاي براي فيلم نامه نويس و كارگردان فيلم محلل بدان جهت كه آن را اشاعه ميدانستيد، در دادگاه انقلاب گشوده نشد؟
صادق
هو ۱۱۰
کاش از خلخالی میپرسیدند چرا و بچه دلیل او به کورش بزرگ اهانت کرده، آنهم در قالب یک کتاب و یک اثر بظاهر پژوهشی؟!
اللهم اشغل الظالمین بالظالمین
وقتی امامش به آنچه گفته بود پشت پا زد و راست و پوست کنده گفت خدعه کردم دیگر از خلخالی که گویا در دورانی آنچنان از مرض روحی رنج میبرده که گربه و سگ کشی میکرده چه انتظاری می توان داشت جز آنچه که انجام داد!حکومت دلخواه اینها حکومت علی بوده./////////////
یا علی
اگر مولا علی با آخوندهای حاکم این دوران تشابه و سنخیت داشت آل علی قرن ها حکام بلا منازع امپراتوری اسلامی باقی میماندند. علی و فرزندانش صرفا بدلیل مخالفت با ریاکاران مسلمان نما بی رحمانه قتل عام شدند. تعرب را با اسلام و ایدآل های علی اشتباه نکنید.
اي كاش اقاي نوري زاد عزيز كامنتهاي اين چنين طولاني و بي ربط به موضوع رو برنامه اي براش داشتن
متاسفانه از اين دست كامنتها در پست هاي اخير رو به فزوني داشته
با تشكر از مديريت محترم سايت
جدا مایه تحیر است ! چگونه چنین آدم ناآگاه, نادان و بی منطقی را به جان و مال مردم مسلط کرده بودند! همین اخیرا دوستی روانپزشک که از متخصصین شناخته شده اهل شیراز است می گفت, شخصیت آقای خلخالی یک نمونه آشکار پاتولوژیک است. این نوشته اخیر مرا یاد ان دوست روانپزشک انداخت که می گفت به احتمال زیاد آقای خلخالی دچار نوعی “همجنسگرایی واخورده” بوده است. معنی همجنسگرایی که آشکار بود اما معنی ” واخورده ” را نمی فهمیدم. از این دوست روانپزشک توضیح خواستم. گفت بخشی از کسانی که چنین گرایش و احساسی دارند قادر نیستند با خود کنار بیایند. لذا خودشان وجود خودشان را رد می کنند و ماهیت خودشان را نمی پذیرند. اینجور همجنسگراها از بیم اینکه شناخته شوند بیش از میانگین عمومی جامعه با همگرایشانشان رفتآری ستیزه جویانه دارند. درست مثل دوران انکیزیسیون در اروپا که هر کس برای اینکه خودش متهم به جادوگری نشود دیگری را متهم به جادوگری می کرد تا حواس مردم از خودش به دیگری جلب شود. همجنسگرایان واخورده غالبا با دلیل و بی دلیل در همه جا و همه زمان رد پایی از همجنسگرایی می یابند و در واقع ارضا نفسانی ایشان منحصر میشود به برانگیختن گفتگو پیرامون این پدیده. اینها گرچه غالبا ازدواج می کنند و صاحب اولاد هم می شوند اما میل درونی شان در نهادشان می ماند. باز همین دوست روانپزشک به خاطر می آورد که خلخالی نه تنها واپسین پادشاه ایران که حتی کوروش هخامنشی را “مابون” خوانده بود ! اما این مطلب ان اندازه عجیب و بی سند بود که حتی انقلابیون سرسخت هم بدان وقع چندانی نمی گذاشتند. در اینجا هم باز می خوانیم که حضرت آیت الله از ارتکاب ” لواط ” در فیلمهای ایرانی پیش از انقلاب می گوید اما وقتی ازایشان پرسیده می شود در کجا و کدام فیلم, پاسخ می گوید که هرگز پایش را به سینما نگذاشته است !!! جدای از شوخی های رایج که همه مان راجع به فضای حوزوات علمیه شنیده ایم, دوست روانپزشک می گفت, پژوهشی در این زمنیه در سال ۱۳۹۱ انجام گرفته, البته در خفا. گویا نتایج بدست آمده نگفتنی بوده است : ظاهرا آمار روابط اینچنینی در میان طلبه های جوان بیش از حد انتظار بالا بوده است…
هیچ فسادی در این طبقه امکان نداره بالاتر از انتظار باشه. حساب فساداینا سر به آسمون میزنه. همه شون، چه آخوند عمامه و عبا پوش چه آخوند کت شلواری.
فقط جالب اینجاست که آن شیخ جلاد وحونآشام هم اصلاح طلب بود .
دوستی که قاضی بود وبخاطر قتل یک بیگناه استعفاداده ووکالت میکند حکایت میکرد که درهمسایگی ما جوانی بود که کفتربازی میکرد وهرروز برپشت بام سوت میکشیدو دستمال میچرخاند والبته همسایگان از دستش بعذاب .
یکروز یکی ازهمسایگان گفت ممکنه این جوان را تهدیدکنید که دست از این کاربردارد وپشت بام نرود گفتم باشه ؛ماموری فرستادم واورا آوردند .به لحاط اینکه بترسانمش پیش حودم گفتم یک شبانه روززندانش میکنم ومیگویم اگرتکرار شود بیش از این باید درزندان بماند .به مامورگفتم این پسر را ببر زندان وبرگرد وقتی آمد گفتم فرداباید آزاد شود ومن نامه ای مینویسم که بروی وآزادش کنیی .
فردای آنروز من بعلت گرفتاری نتوانستم به دادگاه بروم ؛پس فرداش رفتم وبلافاصله نوشتم که اورا آزاد کنند .ماموربرگشت وگفت دیروز خلخالی رفته داخل زندان ویکنفر میگفته مسافرین خلخالی سوارمینیبوس شوند واین بیچاره هم که ازهمه جا بدون اطلاع بوده این جمله را تکرار میکند .یکنفربه اومیگوید خودت هم سوار شو که جوانک سوار میشود وخلخالی اعدامش میکند وبه مامورمیگویند دیروز خلخالی اعدامش کرده است واینهم جنازه اش .
این قاضی که ازخانواده با اصالت کرمان است باشنیدن این خبر استعفا میدهدوازآن به بعد کاروکالت میکند .
ناگفته نماند که بسیاری ازدوستان ممکن است طریقه محاکمه خلخالی را ندانند که باید بعرضشان برسانم خلخالی از متهمین فقط میپرسیده جرمیت چیست ؟اگرطرف میگفته من متهم هستم نه مجرم ،ازدست خلخالی نجات پیدا میکرده ولی اگرمیگفته جرمم کفتربازی است ویا فروش وحمل مواد مخدر؛اومیگفته طرف بجرم خودش اعتراف کرده ومجرم است وباید اعدام شود وهمینطوردیگرمتهمین .
“محرم رسيد”
ماه گريه و ضجه و جنون
ماه زنجير و قمه و خون
ماه ذكر زيارت عاشورا
ماه توبه كردن شكنجه گرا
.
محرم رسيد!
ماه تزوير و دوروي و ريا
ماه جاري شدن أشك تمساح
ماه بيرق هاي سياهتر از شب
ماه استالحه دين و مذهب
.
محرم رسيد !
ماه جولان لمپن هاي سركش
ماه مداحان لات و هفت تيركش
ماه ولخرجي حاجيان بازار
ماه خلسه اذهان بيمار
.
بار ديگر
محرم رسيد !
⭐️⭐️⭐️
با پوزش از نوري زاد عزيز كه :
چون قافيه تنگ أمد شاعر به جفنگ امد 🙁
ريشه ها ٣٤٤( قسمت ٣٤٣ ذيل پست :سرنوشت احتمالى يك سردار متمرد ، اكتبر 10.،2015)
فرهنگ < فرهنگ دينى <عرفان <….
زمين و آسمان حافظ
٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ : قسمت ب:
چندين قرن خرد سوزى :
دگرگونى در سطح اجتماعى و قومى هنگامى به روال طبيعى رخ مى دهد كه منشأ در خواستِ هستى اجتماعى و قومى داشته باشد ، شرائط تاريخى ، فرهنگى، و اقتصادى و وضعيات مادى و معنوى ، عينى و ذهنى اجتماع زهدانى است كه دگرگونى پيشاپيش در آن چون جنينى بارآمده و راهى براى زايش مى جويد. در عين حال با يارى گرفتن از تعبير معروف سقراط بايد افزود كه زايش و هستى يافتن اين دگرگونى نياز به ماما يا قابله دارد . روش مايوتيك (maieutic) يا مامايى سقراطى به ديالكتيك يا گفتگوى دو جانبه و چندجانبه نيازمند است . مباحثه جدل آميز يا خطابه اى كه در آن يك سو در مقام تعليم و موعظه يكسويه بگويد و ديگران صرفاً بشنوند با ديالكتيك تفاوتى اساسى دارد . گفتار يونانى ديالكتيكى بود و گفتار فرهنگ خداشاهى مونولوگ سرايي . بر اين دريافت درنگ و تأمل مى كنيم :
ديالكتيك از فضاى آزاد گفتگو در يونان باستان برآمده است . واژه dialecticيا در يونانى ( διαλεκτική) از پيشوند (dia (δια آغاز مى شود . اين پيشوند بر تبادل و ترابرى و رفت و آمد و دوجانبگى و چندجانبگى دلالت دارد و در فارسى مى توان آن را به ترا ترجمه كرد. مابقى واژه از(λόγος( logos به معناى گفتار منطقى مى آيد . λέγω ياlego در يونانى يعنى '' من مى گويم '' . روش مامايى سقراط بر اساس تبادل '' من مى گويم '' هايى است ناهمساز ميان دو يا چند تن ، به طورى كه هيچ يك از طرف هاى گفتگو مقدس يا مرجع اقتدار به شمار نمى آيد . اين روش را با '' من به شما مى گويم '' هاى انجيل مقايسه كنيد . گوينده شخصيتى است مقدس به نام عيسى مسيح كه با قاطعيت حكمى را اعلام مى كند . حكم پسر خدا حكم الهى است . رد كردن آن ارتداد از احكام خدا به شمار مى آيد . مجموعه اين احكام متنى مقدس را چون تك صدا و سنگ بناى يك فرهنگ برمى نهند . در اين فرهنگ نه چنان است كه اصلاً اختلاف و بحث و جدل وجود نداشته باشد ، اما همه بحث ها و جدل هاى فلسفى و الهياتى بر سر معانى همان متن مقدس اند . منطق و فلسفه يونانى نيز وقتى وارد اين فرهنگ مى شود در خدمت همين بحث ها و جدل ها قرار مى گيرد و روش ديالكتيكى به مفهوم يونانى از دست مى رود. دقيق تر بگويم : تقريباً تمامى نوشته هاى افلاتون در قالب تراگويى يا ديالوگ هستند . در فهرست ابن نديم چنانكه اشارت رفت به ترجمه برخى از اين نوشته ها اشاره شده است اما اثرى از آنها باقى نمانده است . طيمائوس ، غورغورياس [ گورگياس] ، سوفسطيقا[ سوفيست ] ، رسالته فى خبر اجتماع الفلاسفه على الرموز العشقيه (به گمان قوى همان سيمپوزيوم يا ضيافت افلاتون ) از جمله اين نوشته ها هستند . سيروس شميسا در شاهد بازى در ادبيات فارسى ( تهران ، انتشارات فردوس ، ١٣٨١، فصل اول ) بر آن است كه يكى از سرچشمه هاى ستايش عشق افلاتونى مرد به همجنس در ادبيات عرفانى و غير عرفانى فارسى تحت عنوان شاهدبازى ، نظربازى ، جمال پرستى و غيره يونان باستان و به طور خاص همين رساله symposium يا مهمانى بوده است كه بر رساله عشق ابن سينا ( فصل پنجم تحت عنوان '' در بيان عشق ظرفا و صاحبان ذوق سليم نسبت به صور حسنه '') كارگر افتاده و از رهگذر همين رساله به عرفان نيز راه يافته است. ابن سينا و بيش تر عارفان عشق مجازى پاك و عارى از '' مباضعه'' ( عمل جنسى ) به هر روى زيبايى را '' قنطره'' يا پلى براى عبور به عشق حقيقى يا عشق به جوهر و سرچشمه همه زيبايى ها مى دانسته اند. عبارت معروف صوفيان در اين باره چنين است : المَجازُ قَنْطرةُ الحقيقه ( مجاز پلى به سوى حقيقت است ). اين دقيقاً همان انگاره اى است كه سقراط در ضيافت شرح داده است . عشق مذكر به مذكر بنا به پژوهش شميسا نه در ادبيات باستانى عرب سابقه دارد نه در ايران باستان .البته صورت قبيح اين رابطه كه در داستان سدوم ( لوط) در تورات و قرآن به شدت محكوم شده است محل بحث ما نيست . اماصورت پاك و عارفانه آن ،بنا به پژوهش شميسا ، از رساله ضيافت منشأ گرفته است . مسئله اين است كه به رغم اشاره ابن نديم در الفهرست به ترجمه ضيافت افلاتون هيچ اثرى از اين ترجمه در دسترس نيست . چه بر سر آن آمده است ؟ نمى دانيم ، آن قدر هست كه نه اين رساله و نه هيچ يك از ديالوگ هاى افلاتون به صورت ديالوگ در فرهنگ اسلامى پذيرفته نشده ، اما مضمون ها و بن مايه هاى آنها را در رساله هاى تك صدايى در آثار الكندى ، فارابى و ابن سينا مى يابيم . در اين انتقال در ميانه راه گويى ديالوگ به مونولوگ دگرديسى پيدا مى كند .افلاتونى كه شما در ترجمه مجموعه آثارش در سده بيستم بدست زنده ياد حسن لطفى مى خوانيد چهره اى متفاوت با افلاتونى دارد كه حكماى مسيحى و مسلمان در جهت توضيح عالم مجردات و عقول يا اقنوم هاى ٥ گانه ( فلوتين ) يا ده گانه ( ابن سينا و ابن عربى ) معرفى اش مى كنند . فرهنگ يونانى در آثار اصيل افلاتون سويه ديالكتيكى اش را كه در فضاى آزاد و برابر و انسانى گفتگو رخ مى دهد پيش چشم مى نهد . در بيش تر اين آثار سقراط صرفاً يك طرف گفتگو است كه در معابر يا مكان هاى عمومى يا مجالس باز- و نه در مدارس تنگ و تاريك خواص- با ديگران ناهمسازى مى كند . گزاره هاى متعارضى كه هيچ كدام مقدس يا برآمده از مرجع مقدسى نيستند از اين به آن و از آن به اين پاسكارى مى شوند .از دل اين پاسكارى وقوف بر نادانى اى آشكار مى گردد كه در آغاز علم جزمى و عمومى (دوكسا/doxa/ δόξα) به حساب مى آمده است . وقوف بر جهل تاكنونى راه زايمان حقيقت را باز مى كند. زايمان حقيقت پايان دوكسا يا آيين غالب است . برعكس، آغازگاه فرهنگ دينى دقيقاً منبع آيين غالب و همگانى است كه علم قطعى و الهى و بى برو و برگرد محسوب مى شود. شايد از همين رو غزالى به عنوان مدافع سرسخت شريعت و سنت دينى فلسفه را كه خاستگاهى ديالكتيكى دارد تكفير مى كند ، يا شهرستانى در هنگام مواجهه با طرح نظامى كه احكام آن را عامه و مصالح عامه تعيين كند با وحشت و شدت مى شورد و آن را كورى از مشكاة نبوت مى خواند ( بنگريد به قسمت قبلى ).
در انديشه مدرن كم كم معناى ديالكتيك از روشى در گقتار و جستجوى حقيقت به خودِ حقيقت گسترش پيدا مى كند . براى مثال هگل دگرگونى هاى تاريخى و واقعى را نيز ديالكتيكى مى داند چنانكه گويى تاريخ Geist ( روح يا ذهن يا جان ) گفتگويى است ناهمساز ميان طبيعت و روح ، ذهنيات جمعى و واقعيات ، پويه هاى متعارض در پيشروند رشد آگاهى و محصولات عينى آگاهى .سيستم در فلسفه هگل يعنى همه چيز در همه زمان ها اعم از طبيعت ، عقايد دينى و فلسفى ، آيين ها و اخلاقيات و خلقيات قومى ، هنر ، كردارهاى بزرگ تاريخى ، ابنيه و نهاد هاى حقوقى و غيره . بنابراين منطق هگل ديگر منحصر به منطق گزاره ها نيست بل وى در طرحى همه سونگرانه و بلندپروازانه بر آن است تا منطق دگرگونى ها و سير رو به پيش همه رخداد هاى ذهنى – فلسفى ، عقيدتى ، و مانند اين ها و نيز رخداد هاى عينى – جنگ ها ، شيوه هاى عمومى رفتارها و نهادها و ساخته هاى انسانى و ارتباط ديالكتيكى آنها را دريابد. در وسعت دانش و قدرت دركِ فراگيرندگى و همپيوستگى امور، تاريخ انديشه كم تر ذهنى همانند ذهن هگل به خود ديده است . بنا به فلسفه هگل هرگز يك كتاب صرفاً با نيروى متن خود نمى تواند دگرگونى تاريخى پديد آورد چرا كه هر چيزى در يك سيستم به همه چيزهاى گذشته و آينده ارتباط دارد . به نزد هگل سيستم همان كلِ بدون خارجيت ، همان حقيقت و همان خداست . ( بنگريد به پيشگفتار پديدارشناسى روح ، پاراگراف ٢٠).مسلماً بنا نيست كه ما مرعوب نام هگل يا هيچ نام بزرگ ديگرى گرديم و خودِ اين نام را به يك مرجع مقدس تبديل كنيم . اين فيلسوفان مى توانند آزادانه پرسيدن و آزادانه انديشيدن را به ما بياموزند . البته به چشم بسيارى از انديشمندان بزرگ عصر ما – جز فيلسوفان انگلو ساكسونى كه ساختار تحليلى ذهنشان اجازه درك ساختار تأليفى فلسفه هگل نمى دهد- پيشگفتار پديدار شناسى هگل همچون يك سمفونى جاودانه ،نامكرر و نستوه است از ژرف ترين و پوياترين انديشه ورزى ها. در هيچ برهه و نقطه اى از اين سمفونى فلسفى از ذهن عليل و كم جانى كه به گاهِ عجز و جهل خود بيدرنگ به عوامل مبهمى چون تقدير روزگار و مشيت غيبى و خرافه هاى نابخردانه روى آورد ،كم ترين اثرى نمى بينيم ، با اين همه ، ما به عنوان يك ايرانى بدون مطلق گرفتن آموزه هاى مدرن بايد از ديدگاه مدرن به وضعيت پيرامون خود انديشه كنيم و ريشه و تبار اين وضعيت را از ژرفاى تاريخ بيرون كشيم . دگرگونى هاى فرهنگى و سياسى در همه جا سد ناپذير بوده اند . پندارهايى از اين دست كه يك سنت تاريخى يا وضعيت انسانى تماماً و الى الابد حق و غير آن به تمامى باطل است همواره متحجران را به اين خيال كه تمامى حقيقت در منابع وضع موجود از پيش حاضر بوده است به دشمنى بى امان و بى وقفه با هر نوع تغيير و ابداعى برمى انگيخته است . هراس از امر نو و بيگانه در فرهنگ ما يكى از موانع انديشه آزادانه بوده است ، اما بسيج تمامى امكانات نيز هرگز در ابدى نگه داشتن يك وضعيت كامياب نبوده است . اين همان چيزى است كه در آغاز اين قسمت روال طبيعىِ دگرگونى اش ناميديم . ديالكتيك بايد گوياى اين روال طبيعى باشد . .
اما اين روال طبيعى كه در حدِ خود اصلى درست و معقول و واقعى است ، وقتى خود به عنوان يك سيستم جامع همچون سيستم هگلى فرض شود ، چيزهايى چون نقش تصادف و زور را مسئله انگيز مى كند . زور (force) را نبايد با قدرت(power) كاملاً مطابق گرفت . قدرت مى تواند ناشى از فكر يا تدبير يا پشتوانه مردمى يا كاريزماى يك قهرمان يا رهبر و همچنين قواى قهريه باشد . قدرت ذاتاً شر نيست ، زور اما قهر عريان و خشن است ،زور ذاتاً شر است . هانا آرنت در كتاب '' قدرت و زور ''( Macht und Gewalt) تحليلى انديشمندانه در تفاوت اين دو پديدار دارد .تاريخ خونبار ما آكنده است از زور عريان و محض . زور گاه مى نمايد كه امرى تصادفى يا دست كم ناشى از اراده و تصميم يا هوس نابهنگام و گاه مجنونانه يك هيتلر يا چنگيز يا شاه اسماعيل يا استالين يا پينوشه و مائو و پول پوت باشد كه الزاماً سرنمون روح قوم خود نيستند. اين ها ديكتاتور هايى بوده اند كه براى زورآور نمودن رؤياهاى خود بر واقعيت هزاران و ميليون ها انسان را – گاه در حد نسل كشى يا دگرگونى بافت جمعيتى يك قوم – كشته اند و اين خود گواه بر آن است كه همگان با آنها همساز نبوده اند . مثلاً در آلمان در سال ١٩٣٣ در اثر اتفاقاتى كه امكان رخ ندادن آنها منتفى نبود هيتلر با در صد كمى از آرا (حدود٣٧٪) صدر اعظم شد. جنگ دوم جهانى ، ساخته شدن بمب اتمى ، بمباران دو شهر هيروشيما و ناكازاكى و بسيارى از حوادث قهرآميز باعث دگرگونى هاى بسيارى شدند كه سيماى كره زمين را دگرگون كردند . آيا اگر حزب سوسيال دموكرات برنده مى شد باز هم اين فاجعه ها رخ مى دادند ؟ دخالت زور روال طبيعى را پرسش انگيز مى كند . زور در كجاى روال طبيعىِ دگرگونى جاى مى گيرد؟ جزء طبيعى آن است يا ميان پرده اى تصادفى و تحميل شده ؟ يا كورتاژ زايمانى طبيعى ؟در مقياس فردى مى توانيم اشتباهات زندگى شخصى خود را مرور كنيم . آنگاه از خود بپرسيم: آيا فارغ از هر خرافه نامعقولى اين اشتباهات اجتناب ناپذير بوده اند ؟ آيا يك تغيير كوچك و تصادفى نمى توانست ما را در مسير درست ترى اندازد ؟ آيا بسيارى از علت هاى مصايب را خود نيافريده ايم ؟ در مقياس تاريخى مى توان پرسيد : آيا حملاتى چون حمله اسكندر ، حمله اعراب و حمله مغول و حمله صدام كه با زور عريان و محضِ جنگ دگرگونى هايى پديد آوردند كاملاً پيش گيرى ناپذير بودند ؟ من اين پرسش ها را به عنوان پرسش در ميان مى نهم تا شايد نخست خودم و سپس خوانندگان ارجمند را به تفكر برانگيزم . آيا هر حادثه اى در تاريخ سياسى و فرهنگى ما رويدادى چون مرگ مقدر و محتوم و پيش گيرى ناپذير بوده است ؟ فرهنگ ما به شدت و وسيعاً زير نفوذ زور عريان بوده است . اين فرهنگ آن قدر مجال تنفس داشته است كه اسب تازى اى مجروح گشته به زير تازيانه هاى بى امان . گواه من در اين ادعا چندان دور از دسترس فهم نيست. در تاريخ سياسى ما دست كم دو چيز هرگز از نفس نيفتاده است : يكى شكنجه و ديگرى دست درازى دلبخواه حاكم به مال و جان و ناموس مردم به محض كوفتن ميخ قدرتش . اين دو آفت گواه من اند . فوكو بر آن است كه قدرت دانش را تعيين مى كند . در فرهنگ خدا شاهى زور دانش را نقش زده است . بسا ناگفته ها كه از بيم هولناك ترين عقوبت ها با گوينده به زير گور رفته اند . اى بسا آرزو كه خاك شده است . زير ترس و تهديد زور چه بسا كه آدمى به مرگ و ترك دنيا و فرافكنى نادانى ها و ناتوانايى هايش به قدرت هاىِ ناشناخته و بى ترحمى چون قضا و تقدير و جبر روزگار خوشامد گويد . چنين فرهنگى براى آيين خردسوزان اش نيازى به امثال غزالى ندارد . خردِ تازيانه خورده خود پيشاپيش سوخته است . عقلانيت چنين فرهنگى عقلانيت سوخته است .
زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر
بگو بسوز كه بر من به برگِ كاهى نيست
مباش در پى آزار و هرچه خواهى كن
كه در شريعت ما غير از اين گناهى نيست
عنان كشيده رو اى پادشاه كشور حسن
كه نيست بر سر راهى كه دادخواهى نيست
عقاب جور گشاده ست بال بر همه شهر
كمان گوشه نشينى و تير آهى نيست
از اين ابيات و از بسيارى از ابيات ديگر حافظ مى شود دستاويزى ساخت براى نكوهش خاكسارى او ، يا دنيا گريزى و تقدير گرايى او يا حتى جنون شاعرانه او ، ليك اين صدايى غريبه – آشنا ، دور- نزديك و سرتا پا نبوغ آميزِ هنرمندى است از سده هشتم و از سده هاى پيش و پسِ آن كه تنها از آنِ شخصى به نام حافظ نيست . اين ابيات نشانه هاى يك فرهنگ را چكيده كرده اند .اصلى كه بر همه فرهنگ و ادبيات و زبان ما اردو زده اين است : قضا چون ز گردون فروهشت پر – همه عاقلان كور گردند و كر (فردوسى )/ جام مى و خون دل هر يك به كسى دادند – در دايره قسمت اوضاع چنين باشد. ( حافظ) / رو بر سر لوح بين كه استاد قضا __ روز ازل آنچه بودنى بود نوشت( خيام)./ در كف شير نر خونخواره اى _ غير تسليم و رضا كو چاره اى ( مولوى)./ رضا به داده بدهد وز جبين گره بگشاى _ كه بر من و تو درِ اختيار نگشاد است ( حافظ)./ به نانهاده دست نرسد و نهاده هركجا هست برسد( سعدى)/. بيا درساز با ما بيش تر زانك _ قضاى چرخم افكنده بدين روز ( نظامى گنجوى)./…….ادبيات ما كه بسى بيش از فلسفه و كلام بر احوال اجتماعى ايرانيان پرتو افكنده است آكنده است از مضامينى چون شكوه از جبر و چرخ فلك و تقدير ازلى و تسلاى خويش با گذرانى بودن عمر و خوش باشى و دم غنيمت شمارى و بى اعتبارى جهان فانى و دل سپردن به حركت رو به مرگ براى تحمل زندگى و تن زدن به تازيانه هاى تقدير .زوال واپسين پت پت هاى شعله هاى اميد به رهايى از زور خلفاى نژادپرست شعر فارسى را به ويژه از سده ششم هجرى به بعد سخت تقدير گرا و بسيار اندوهبار مى كند. پيش از عصر غزنوى و سلجوقى كه از بركت ايران دوستى سامانيان هنوز اميدى به فرمانروايى ايرانيان يا آزادگان است مى بينيم كه رودكى آزادگى ممدوح خود را مى ستايد :/ دايم از جان بلرزم ازيراك _ مادر آزادگان كم آرد فرزند /. فردوسى با بارور ساختن زبان پارسى و سرايش يكى از غنى ترين حماسه هاى همه اعصار روح ايستادگى و آزادگى در جان ايرانيان مى دمد.در عصر غزنوى و سلجوقى رستم و نوشيروان و فريدون در قياس با ممدوح انورى كوچك شمرده مى شوند : حكايتى است ز فر تو فر افريدون _ تشبهى است ز عدل تو عدل نوشروان /. تا سده ششم تخلص ها بيش تر به پيشه و نسبت خانوادگى و زادگاه راجع است . پس از حمله مغول تخلص ها گواهى بر رنج و نوميدى مى دهند ؛ گدا ، محزون ، محروم ، مسكين ، بسمل ، عاجز ، احقر تخلص هاى اين دوران اند كه پيش تر حتى يك نمونه آن ديده نمى شود . بعدها كه تصوف يكسره بر ادبيات چيره مى شود به تخلص هايى چون مجنون ، ديوانه ، ابله ، برمى خوريم ( بنگريد به :شفيعى كدكنى ، زمينه اجتماعى در شعر فارسى ، چ١، اختران ،تهران ،١٣٨٦، صص ٨٧-٨٤ و مفلس كيميافروش از همين نويسنده ،چ١، تهران ،سخن،صص ٨٤-٨٣ ). مدح هاى روزگار سامانيان از چاپلوسى هاى شاخدار عصر غزنوى و سلجوقى بدورند ، آزادى و روا دارى عصر رودكى در تاريخ ايران. بى مانند است ، فارابى در مقام فيلسوف ارجمند شمرده مى شود .پس از سامانيان آيين هاى ملى كمرنگ و قهرمانان ملى چون رستم و اسفنديار در قياس با ممدوحانِ ترك خوار مى گردند ، ابن سينا و خيام و عين القضات و در كل فلسفه آماج تكفير قرار مى گيرند . عزلت گزينى ، مرگ انديشى و لعنت دنيا مضامينى غالب و رايج مى گردند . اواخر سده پنجم و سده ششم ، يا همان روزگار غزالى ، خرد ستيزى و لعنت فلسفه تنها به غزالى منحصر نمى شود .در آثار عطار ، نظامى ، خاقانى ، سنايى و كمابيش همه شعراى اين دوران عقل و فلسفه سركوب مى شود . خوش باشى ، عشق ورزى با غلام بچگان ، ترسابچگان ، زيبا پسران كلاه دوز و نمدگر و زرگر و توصيف خط و عذار آنها بازتابى از عصر انحطاط اخلاقى است .( كدكنى ، ١٣٨٦، ص٢٤٤). كتابها و آثار فعاليت هاى ذهنىِ نخبه ها – و در اينجا تهافت الفلاسفه- در تأثيرگذارى بى اهميت نيستند . نيروى مجاب كنندگى نوشته ، غناى استدلال ، گيرايى كلام و هرآنچه صرفاً به درون متن تعلق دارد از اين كتاب به آن كتاب تفاوت دارد . بنابراين خودِ متن هم سهمى در اثرگذارى دارد كه قابل انكار نيست ، اما مطلق گرفتن متن ناديده گرفتن عوامل ديگر چون زمان ، محل ، زبان و زمينه فرهنگى است . گفتارها و نوشتار ها تا بهنگام و بجا نباشند، دگرگونى اى پديد نمى آورند.
با سپاس بسيار از بردبارى شما
سلام به همه دوستان عزیز،
بسیار لذت بردم از دیدن فیلم ۵۰۰ نفری که جلوی زندان اوین اعتراض خود را به ظلمهای حکومت آخوندی ابراز داشتند. من کاملا مطمئن هستم که اگر دوستان بیشتری با این گروه همراه شوند در همین چند ماه آینده این تظاهرات جلوی منزل علی خامنهای برگزار شده و نیز باعث تغییرات بسیار عمیق سیاسی در ایران خواهد شد. به امید پیروزی آزادی بر دیو استبداد
امید وارم ما نسل انقلاب برای استغفار از گناهمان موفق شو یم برای فرزندان حود توضیح دهیم که آنچه را که انقلاب بزرگ ایران مینامیم چیزی نبوده است غیر از انفلاب کوچک آمریکایی انگلیسی و فرانسوی. بگوییم که هیچ چیز را از ما یاد نگیرند برای خود عقل مستفلی دست و پا کنند. همه چیز را به میزان عقل خود بسنجند.
طرد شدن بهایی مسلمان شده از طرف خانواده صحت دارد . قبل از انقلاب زن جوانی مسلمان شده بود . برای برای تعیین تکلیف ازدواج او و ثبت آن در یک مرجع رسمی ، او را راهنمایی کرده بودند که از شوهر بهایی خود به عنوان ترک انفاق شکایت کند . در دادسرا شوهر اعلام کرد که چون شاکی مسلمان شده است ازدواج ما منحل شده و دیگر همسر من نیست . چون خانواده زن هم او را طرد کرده بودند ، آن زن موقتا به خانه روحانی که او را ارشاد کرده بود رفت .
حاج مم باقر (نوبخت) شکنجه گر سابق اطلاعآتی سخنگویک فعلی دولتک اعتدال اومده و برنامه اقتصادی ۶ ماهه رو کرده. یه مشت صغرا کبرا چیده که میخوان از ریش بکنن و به سیبیل بچسبونن تا اقتصاد مقاومتی راه بیفته.
یه جمله در روده درازیهای حاجی بود که … (سه نقطه از مش قاسم میباشد) به همه حرفاش. گفته: به نظر میرسد بتوان آینده خوبی را برای اقتصاد ایران رقم زد. یارو اعتقاد و اعتمادی به صغرا کبرا چیدنش نداره. به نظر میرسد؟ بتوان؟
سخنگویک بیچاره میدونه در طول ۳۷ سال گذشته از کجا به کجا رسیدیم، دست خودشم توش بوده، حال میخوان ۶ ماهه کاری کنن که در ۳۷ سال نتونستن؟ … خودتی!
جناب مش قاسم
نوبخت سابقهٔ اطلاعاتی و شکنجهگری ندارد. سوابقش را از دوستان گیلانیام پرسیدم مطمئن نیستند اما گویا زمانی در دادسرای انقلاب گیلان سمتی داشت. معلم و مدیر مدرسه و سپس مدیر کل آموزش پرورش در دو استان کرمانشاه و گیلان بود تا به عنوان نماینده رشت سه یا چهار دوره به مجلس راه یافت.
هرچه باشد سخنگوی دولت اعتدالست و از باند خودمان.
باز هم صد رحمت به همان شریعتمداری کیهان. لا اقل صداقت و شهامت گفتن حرف خود را آنطور که هست دارد.
شما آقا مازیار ، آزادی را هم باندی تعریف کردی. به این مضمون که (پذیرش آنچه باند و فرقه گفته و رد هر چه غیر از آن). امان از این باندبازیها. امان. دریغ از اندیشه آزاد. فکر آزاد.
من احمدی نژاد را با همه حرفهایی که برایش می زنند به دو جهت ترجیح می دهم. یکی اینکه آینه تمام نمای این امت امامی بود و دوم اینکه زرگری یا واقعی با این منافقان اصلاح طلب در افتاد و لااقل بخشی از دارایی مردم را از چنگ این دزدها در آورده و مستقیما به خود مردم داد.
باز هم خوش آن دزدی که از دزد بز بدزدد.
این آقایان می خواهند در استخری که آخوندها پر کرده اند، زیرآبی شنا کنند. ولی بالاخره آب شفاف است هر چند مردم کم حافظه. باز هم تق اعتدالیون بیشتر از ارتجاعیون در آمده و خواهد آمد.
به نقل از خودنویس:
https://khodnevis.org/article/65572
مصداقی: جنایتکاران دهه ۶۰ امروز در کابینهاند
یکسری از افراد شاهد و ناظر، باز الان از چهرههای مطرح هستند. خیلیّها شاید از پیشینه آنها خبر نداشته باشند. قبل از مصاحبه اشارهای به آنها داشتید: آقای [مرتضی] حاجی، آقای [محمدباقر] نوبخت. آقای نوبخت الان سخنگوی دولت هستند. چه سمتّهایی این افراد یا سایر افرادی که الان بر سر کار هستند، داشتند؟
ببینید در همه سیستمهایی که در دنیا شاهدش هستیم، یک تقسیمبندی بین مشاغل و افراد وجود دارد. در نظام جمهوری اسلامی این گونه نیست. یعنی هر کدام از اینها را که میبینید، ممکن است سوابقی در شکنجه، قتل و کشتار هم داشته باشند.
همانطور که خدمتتان عرض کردم، آقای نوبخت که امروز مغز اقتصادی دولت روحانی است، در شهر رشت بازجو و شکنجهگر بود. سوابق بسیار ننگینی در رشت دهه ۶۰ دارد. هیچ موقع هم دوست ندارند در مورد آن چیزها صحبت بشود.
با درود برادر نوری زاد . همانطور که میدایند در طول تاریخ 1437سال قمری ، هیچگاه شیعیان حضرت علی (ع) تا به امروز ، یا حکومت در دست نداشته اند ( حتی در طول زندگانی دوازده امام معصوم ) و یا اینکه از قدرت منسجم برخوردار نبوده و همیشه ظلم و ستم هم بر سر آنها حاکم بوده است . امروز کشور ایران تنها کشور شیعی قدرتمند و بی نظیر در جهان می باشد که دانشمندان انرژی هسته ای و اتمی و قدرت بی نظیر زَرّادخانه ای مانند موشک های ( عماد، غدیر و نذیر و بشیر و قارعه و … ) ، انواع تانک ، هواپیماهای با سرنشین و بی سرنشین ، کشتی ، ناوشکن ، زیر دریایی و اژدر و … دارد . با توجه به قدرت فوق العاده لجستیک امروز در کشور شیعی ایران و نظر و ایدئولوژی مسئولین نظام که دین و عقیده خود را حق مطلق دانسته و غیر شیعیان را عقیده ای باطل و القابی مانند تکفیری ، سلفی ، وهابی و … می نامند ، جنابعالی آیا روزی را پیش بینی میکنید که به خاطر احقاقِ حقوقِ از دست رفته این 1437 سال و در تقیه بودن و به استضعاف کشیده شدنِ شیعیان ایران و جهان در این قرون متمادی ، برادران متدینِ سپاه و بسیج بیافتند به جان سایرِ کشورهای غیر شیعی مذهب و بزنند و پدر صاحب بچه را درآورند و و و و خلاص ؟
با سلام _ آقای نوری زاد هر چند که جنابعالی پاسخ دندان شکن به آن امیری طلبه داده اید ولی علی ایحال خداوند نخواست که پدر بزرگم که انسانی قدیمی ولی شعوری امروزی داشت ، زنده باشد و امروزی را در یک مواجه و یک کلام به این آقای ” امیری طلبه ” که خود ” مخ شوری ” و رِندی شده است و از اکناف ایران پنج نفر شاهد تمشیت یافته را جمع آوری و به شما معرفی کرده ، بگوید : ای پسرکم ، ای آخوند بچه ، ای آخوند درباری آینده ، ای ” جیره مواجب بگیر موقعیت شناس ” تو و بزرگانت /////////// می بینید ولی خود و بزرگان تان در ////////// را نمی بینید ( با عرض پوزش پدر بزرگ مرحومم رک و راست و صریح الهجه بودند و امثال امیری طلبه را شوت میکردند ) !
با سلام
اگرجزئ کسانیکه از کرمان آمده بودند یک زن وجود داشته است ؛من این را که اول فامیلش ب هست بخوبی میشناسم که ایشان قلابی به برادران گفته من مسلمان شده ام ولی با خود من وقتی مطمئن شد اطلاعاتی نیستم درد دل داشت که ناچار شده ام بگویم مسلمانم ولی حضرت بها الله اینطورفرموده اند ویا….ایشان درحقیقت برادران را سرکارگذاشته واز این بابت کمکهائی هم دریافت میکند .