یک: پیشنهاد می کنم اگر برایتان مقدور است نمایشِ ” ازدواجِ آقای می سی سی پی” را در خانه ی هنرمندان تهران تماشا کنید. احسان فلاحت پیشه طراح و کارگردان جوان این نمایش، بهمراه دوستان هنرمندش توانسته اند به استانداردهای قابل قبولی از به صحنه بردنِ یک اثرِ ترجمه شده دست پیدا کنند.
دو: پدر و مادر عارف کوچولو به دیدنم آمدند و خبر دادند که مشکل ثبت نام کودکشان برطرف شده. کم مانده بود پَر در آورم از خوشحالی. می گویم: ما مگر چه می گفتیم و چه می گوییم؟ جز این که: یک کودک، معصوم تر از آن است که دستمایه ی نگرش های ناجوانمردانه ی حکومتی قرار گیرد و به اسم بهایی بودن از مدرسه اخراج شود و از همان کودکی به وادی نفرت فرو فرستاده شود؟ ایکاش می دانستیم خانه های بنا شده از خشتِ خام نفرت، حتماً فرو ریختنی اند. اگر چه بقایِ در و دیوارشان را به هزار آیه و حدیث بسپرند و ماندگاری سقف هایشان را به زرق و برق ولایت فقیه آذین ببندند.
سه: کشته شدن سردار همدانی اصلاً نه به گونه ای است که موجب خوشحالیِ کسانی شود که از وی و از فرماندهی اش آسیب دیده اند از سالهای 88 به این سوی. سردار همدانی می توانست یک پاسدار مردمی باقی بماند و با همان خاطره های خوب انسانی اش، گنجی باشد برای این روزهای مردم ایران. وی اما مثل بسیاری از پاسداران سپاه، ترجیح داد یک گورِ پدری نصیب مردم بکند و دو دستی ریسمان چاکریِ ولایت را بچسبد تا قپه های سرداری بر شانه هایش جلوس فرماید.
دوستی از کشته شدنِ این سردار خبر داده بود. برایش نوشتم: کشته شدن سردار همدانی همینجوری نیست که خبرگزاری های مرعوب سپاه می گویند. احتمال می دهم این سردار در یک جنگ داخلی سپاه کُشانده شده. وی در این اواخر بشدت با جناب حجة الاسلام و المسلمین طائب – رییس سازمان اطلاعات سپاه – مشکل دار شده بود و این دو کارشان به یقه گیری هم رسیده بود. سردار همدانی که البته دستش به خون مردم در سال 88 آغشته بود و افتخار می کرد به این که در تهران غائله ی فتنه گران را جمع کرده، این واخر علناً با طائب کل کل می کرد و به اصطلاح یاغی شده بود. با بروزِ این اختلاف، معمولاً برای یک سیستم اطلاعاتی و نظامی خوف این می رود که ای بسا فرد متمرّد در یکی از سفرهایش به جایی پناهنده شود یا اساساً ربوده شود. سپاهی که در یک حرکت فریبکارانه و ناجوانمردانه دست بکار می شود و خودش عده ای را به اسم دانشمند هسته ای از پا در می آورد و طبق برنامه رهبر را به خانه ی کشته شدگان می برد تا رهبر دستی به سر بازماندگان بکشد، چرا نباید یک سردار یاغی را در یک نقطه ی پر آشوب از پا در آورد و امضای داعش را پای ورقه ی مرگ وی بنشاند؟ به این نیز بیندیشید که پول هر فشنگ فشنگی را که روس ها در سوریه شلیک می کنند و پول هر ساعت ساعت حضورِ سربازان روسی، از جیب مبارک مردم ایران بیرون کشیده می شود همینجوری!
چهار: شنبه بود و جلوی درِ ورودیِ زندان اوین شلوغ ترین روزش را تجربه می کرد. جوری که سر ساعت یازده سرهنگ یاسینی با سه تا اتومبیل از کلانتری ولنجک آمد و با بلندگوی اتومبیل به همه گفت آنجا را ترک کنند. شاید آخرین کلمه ای که از بلندگوی اتومبیل شنیده شد “آقای نوری زاد” بود. رفتم جلو و سلام گفتم. در حالی که هم خودش هم همه ی افسرانش پیاده می شدند گفت: آقای نوری زاد این تجمع غیر قانونی است به همه بگویید اینجا را ترک کنند. این بگویم که: من و جناب سرهنگ یاسینی سابقاً بگو مگو داشتیم همینجا. که همان بگومگو به دوستیِ مختصری انجامید.
به وی گفتم: لطفاً بلندگویتان را بدهید تا از آن استفاده کنم. قبول نکرد. مردمی که آمده بودند شاید یکصد و پنجاه نفری می شدند. همه را ساکت کردم و با صدای بلند رو به جمعیتِ معترض داد زدم: دوستان، جناب سرهنگ یاسینی می فرمایند باید اینجا را ترک کنیم. من – نوری زاد – هستم اینجا تا ساعت دوازده. این دیگر به خود شما مربوط است که از اینجا بروید یا نروید. خیلی ها سرو صدا کردند که: ما هم هستیم. اما زور جناب سرهنگ و افسرانش چربید و از یکصد و پنجاه نفر، تنها پانزده نفر ماندیم و بقیه با جیغ و داد و اعتراض نرم نرم به سمت پایین رانده شدند. اینها همگی شاگردان آقای محمد علی طاهری بودند. ما پانزده نفر ماندیم تا ساعت دوازده. همانجا راهپیمایی کردیم و عکس دستجمعی گرفتیم و برای آزادی عزیزانمان کف زدیم همگی.
محمد نوری زاد
هجده مهر نود و چهار – تهران
|
فکر نمیکنید کشته شدن همدانی ارتباطی به تصویب شتابزده برجام داشته باشد؟ شاید مخالف بوده و خیالهایی در سر داشته
با دورودی بی پایان به نوری زاد گرامی
سخنان مبارک آیت الله خامنئی
دشمن واژه مقدس
چندین سال پیش با مطرح شدن ناکارامدی نظام اسلامی و فراگیر شدن ان اقای خامنئی پیشنهاد گفتگو با فرهیختگان را پشت درهای بسته پیشنهاد داد اما روند حوادث وعملکرد احمدی نژاد همه هستی خامنئی را به باد داد.استحاله جمهوری اسلامی اعتراف به ناکارامدی تلاش روحانیت برای ارائه الگوئی دینی از حکومت بوده که همه فرق دینی اسلامی به شکلی طی این سی سال گذشته در حال ازمایش ان و با زور شمشیر به دنبال تحقق ان هستند. .سنت روحانیت همیشه یک طرفه حرف زدن بوده از اقای خمینی در پاریس گرفته وتاکنون یک طرفه منبر رفتن بوده است.تنها در سال ابتدای انقلاب چند مناظره با گروه های سیاسی صورت گرفت که ان هم تعطیل شد .امروز اقای خامنئی از تاثیر پذیری نخبگان سخن به میان اورده وانتظار دارد با برگزاری مجالس روصه خوانی وتوسل ودعوت نخبگان به این مجالس از استحاله جمهوری اسلامی پیشگیری کندواگر نشد از حربه ترساندن وسرکوب بهره ببرد..غافل از اینکه فضای مجازی دیگر اجازه نمی دهد تا خامنئی تنها سخنگو باشد . اخوندها هیچگاه شهامت مناظره آزاد پیش چشم مردم نداشته وهمه را به گفتگو در پستو دعوت میکند که اگر مجبور به اعتراف شدند به گوش مردم نرسد ودستشان رو نشود.اقای خامنئی اهداف مخالفان خود را اینچنین بیان میکند هدف اصلی و نهایی جنگ نرم طراحی شده، انحلال درونی و استحاله داخلی جمهوری اسلامی از طریق تغییر باورها و سست کردن ایمان مردم و بویژه جوانان است.در صورتی که این نگرانی مشکل امروز اخوندها نیست بلکه از ابتدای انقلاب مشروطه ومخالفت شیخ فضل الله نوری هم بر همین اساس بود.این نگرانی ابدی اخوندهاست وراه حلی هم برای ان ندارند چرا که اصرار بر نظریات خرافی خود دارند.انها در مقابل روگردانی نخبگان وتحصیل کردگان به دمیدن در بوق روضه وتوسل اصرار دارند وصدا سیما هم خود را برای ایام محرم به خوبی اماده کرده تا لحظه ای مردم از روضه وعزا غافل نشوند.در جائی دیگر اقای خامنئی میگوید : در همین زمینه ترویج دین حداقلی و دین سکولار را که با هر رفتار شخصی و اجتماعی قابل انطباق است از جمله اهداف پنهان برنامه های عمدتاً اجتماعی رسانه های بیگانه خواندند و افزودند: آنها در پیگیری پیچیده اهداف خود، کاملاً جدی و دارای برنامه هستند اما ما در این زمینه عقب هستیم ;این عقب ماندگی درد لاعلاجی است که از فردای انقلاب که همه بدبختیها را وجود شاه میدانستند گرفتار ان شدند.
انها برای این درد لاعلاج واژه دشمن را اختراع کرده اند.
من نمیدونم این کلمهٔ “دشمن” را از این بابا بگیرند، دیگه چه دلیل زنده موندنی براش ذرهای معنی و مفهوم داره. نه شرمی، نه خجالتی ، نه قباحتی، نه حیایی، نه ذرهای وجدان و نه سر سوزنی از اصالت و نجابت و بزرگی در وی وجود خارجی نداره. بابا یه کمی حیا هم خوبه، بجز تو یکی کس دیگری هم در این دنیا هست که بخاطر همهٔ فلاکتهای شخصیتی که وجودش را احاطه کرده با دشمن دشمن دشمن گفتن مکرر و تهوع آور دنبال راه علاج برای درمان دردهای بی شمار خود باشد؟ یک روانشناش و روانکاو حاذقی قحطی اومده که بهش بگه چه خاکی به سرش بریزه که ملت و مملکتی را بیش از این به درهٔ نیستی و فنا نکشاند؟
وای خاک عالم به سر نقدی!..کجائی با غیرت..بیا ببین می خوان رهبر رو /////////// کنن!!..می خوان نرمک نرمک این کار رو بکنن!!.ای هوار ..ای داد!!..مسلمونی رفت!!..رهبر به نرمی داره /////////// میشه!!..”عماد” کجائی؟!
سلام د و بار ه
http://khorafe.blogspot.nl/2015/10/blog-post_11.html
سلام
فیلم جالبی بود.
سردارک شکست خورده علیرضا تنگسیری: هستند کسانی که با مواد منفجره خود را به ناوهای آمریکایی بزنند.
حاجی، پس چی شدن اون همه موشک نقطه زنی که از صبح تا شب حرف شون رو میزدی؟ کو؟ کجا؟ اگه همچین چیزا داری واسه چی کسانی رو احتیاج داری که با مواد منفجره ناوهای آمریکایی بزنند؟ ای سردارک! تو هیچی، تو پوچی، حد اکثر توان تو زدن زن و بچه مردم توی خیابوناست ای نادان، اون هم روزی به پایان میرسه.
آقای خامنه ای، محمد کریمی کجاست؟ چرا حسین رونقی ملکی دارد پیر می شود و به تدریج جان می دهد و دست به اعتصاب غذا می زند؟ آقای خامنه ای چه کار دارید می کنید؟ گلوی ما را رها کنید.
“سوْال بي ربط”
يكي از اون مواردي كه اعصاب آدم رو گل الود ميكنه،
پرسيدن سوْال هاي بي ربط و بيجاست، كه از قضا
تو اين سايت هم كم دیده نمیشه و فقط اعصاب آهنینِ
نوري زادِ عزیزه كه ميتونه تحمل شون كنه !!
⭐️ ⭐️ ⭐️
چند وقت پيش رفته بودم باغ وحش. از يكي از كاركنانش پرسيدم،
ميشه لطفا قفس خرسها رو نشونم بدين؟
پرسيد : بازديد كننده هستيد؟!!
گفتم نه ! از قوم و خویشها شونم، از اینجا رد میشدم
گفتم یه سلامی خدمتشون عرض کنم 🙁
امروز جنگ جنگ ابزار های فکری است. نگاه غضبناک سرداران ممکن است دل شیر را بلرزاند اما دل آنها را که به آخرین ابزار های فکری مجهزند نمیلرزاند.
آقای خامنه ای در سخنان اخیرشان از تلاش دشمن برای ایجاد تغییر در “سیرت” نظام اسلامی صحبت و اعلام نگرانی کرده هست. اگر تعبیر “سیرت” را بمعنای “واقعیت” جاری بر ایران بدانیم متوجه این نکته در صحبت ایشان میشویم که دشمن بدنبال تعییر جمهوری اسلامی نیست و بقول ایشان با نام آن مشکلی ندارد و لذا موضوع سرنگونی و یا براندازی در کار نیست بلکه “ماهیت” این نظام مطرح هست. با این توضیح میتوان نوع “دشمن” را هم شناسائی کرد که حتما باید از معتقدان به جمهوری اسلامی باشند و نه بیکانگان. بعبارت دیگر اینان ار درون خود نظام و مومنان به ان هستند. حال میتوان نتیجه گرفت که موضوع اصلی این “سیرت” ، خود شخص آقای خامنه ای هست و بعبارت دیگر ایشان تصریح می کند که در خواست برکناری وی از قدرت اکنون انعکاسش از همیشه بیشتر هست چون او مصداق اصلی همان “سیرتی” هست که مطرح هست.
“سیرت” نظام اسلامی که جدای از نهادهای اجرائی بوده و در عین حال عامل شکل دادن به ماهیت آنها هست به تعبیر زیبای استاد “رنانی” سه بحران شاخض برای ایران ارمغان داشته هست: بیکاری، فساد و آب. این سه بحران که نتیجه 35 سال بی خردی و ایرانی ستیزی داخلی هست ،تنها راه حلش تغییر نگاه و رفتار “نظام” هست که اجازه بدهد شیوه دیگری برای حل بحرانها اتخاذ شود. موضوع انتشار مصاحبه های “سردار همدانی” و “صادق خرازی” به خوبی نشتن میدهد که “نظام” در زمینه های امنیتی و سیاسی خود از چه افراد بی کفایتی بهره گیری میکند. مقایسه “همدانی” و خرازی با افراد مشابه ای که در زندانها هستند و یا در گوشه عزلت خود قرار دارند ماهیت و سیرت واقعی نظام در حل این سه بحران را نشان میدهد که یعنی هیچ امیدی به حل معضل نباید داشت. آنانکه درخواست تغییر سیرت نظام را دارند و آقای خامنه ای را اینگونه به وحشت انداخته اند به این نتیجه رسده اند که غرب و آمریکا بدنبال فروپاشی ایران نیستند ولی به جای آنها رهبری با افزایش روز افزون بحران ها و عدم فراهم آوردن زمینه حل آنها به همان کار مشغول هست. تا ابزار های :توسعه خرافات دینی در سطح ملی، غارت سیستما تیک منابع مالی و حذف نیروهائی که توان حل مشکلات را دارند در جهت حفظ قدرت برای شاید حداکثر 3در صد از جمعیت ایران و بضرر 97 درصد آنها که”سیرت” اصلی این نظام هست که همچنان ادامه دارد ، نباید امیدی به رفع بحران های بیکاری، فساد و آب داشت. این “سیرت” یعنی همان شخص رهبر و این همان جنگ نرمی هست که خواب از چشم رهبر ربوده !
با سلام
اگر این أقای همداني و امثال او يك نفر را به ناحق كشته باشند و يا به نحوي در قتل جوانان در سال 88 شريك بوده واي به حال او
فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ عَذَابِ يَوْمٍ أَلِيمٍ ……………..
در خبرها آمده بود موشكي به نام عماد ساخته شده است يكي از دوستان نامش عماد است و به بهانه ساخت اين موشك دوستان با او شوخي و مزاح مي كنند …………………
راستي هدف از آزمايش اين همه موشك چیست؟ وقتی حاکمان ایران جرآت استفاده از آنها را ندارند
اين همه هزينه از بيت المال براي ساختن اين موشكها ي بي خاصيت چه سودي دارد
ريشه ها ٣٤٣ ( قسمت ٣٤٢ ذيل پست قبلى )
فرهنگ < فرهنگ دينى <عرفان <….
زمين و آسمان حافظ
٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ : قسمت ب:
چندين قرن خرد سوزى :
در دو قسمت پيش اين نتيجه حاصل شد كه يك شخص ، هر قدر نيز روحى سرسخت و كلماتى نافذ داشته باشد بدون پيش زمينه ها و پس زمينه ها نمى تواند تأثيرى ماندگار و صدهاساله بر يك فرهنگ بگذارد. اساساً باور به اينكه اراده يك فرد در مقام واعظ ، اندرز گو ، فقيه، حكيم ، قانون دان ، پدر ، شاه و فيلسوف مى تواند به تنهايى طرح هاى ذهنى خود يا حتى مجموعه قوانينى را كه ابدى فرض مى شوند ،بر واقعيت سيال و رام ناشدنى زورآور كند از ذهنيتى مستبد و يكسويه بين و منجمد نشان دارد. قتل مكن ، چشم بد به مال همسايه مدوز ، هرگز همنوعت را به چشم آلت منگر ، ستم مكن ، آزار مرسان . اين سان حقوق انسان بماهو انسان شايد ابدى باشند ، ليك ديگر قوانين به موازات تغيير وضعيت ها تغيير مى طلبند. اكنون فرض كن فردى كه جزء مقدسين و معصومين نيز شمرده نمى شود با وعده بهشتى كردن زندگى زمينى از جماعتى بخواهد تا خود را با كتابى وفق دهند كه افزون بر قوانين ابدى و مقدس دربردارنده اعتقادات ابدى و مقدس نيز هست. اطاعت از چنين فردى حتى اگر مطيعان اكثريت باشند آيا مردم سالارى است يا مراد سالارى ؟ آيا اگر همه ايرانى ها ، از ترك و كرد و بلوچ و عرب و ديگر اقوام گرفته تا مسيحى و يهودى و سنى و زرتشتى و بى دين و كمونيست و بهايى و غيره، به فرضى محال و ناشدنى با هم تصميم بگيرند كه اراده و عقل و تشخيص خود را فى الجمله و يكجا به مرخصى بفرستند و تعيين تكليف همه امور مشترك و حتى خصوصى خود را بسپارند به اراده و تصميم فردى يكه سالار آيا در واقعيت اين مردم هستند كه مستمراً سالار اند يا آن يكه سالار ؟ بگذاريد با الفاظ بازى نكنيم و در عوض معانى و مفاهيم را شفاف كنيم . ما در تاريخ خود مردم را در مقام شهروندان نقشمند در قانونگذارى و امور عامه نداريم ، هرچند انقلاب مشروطه تلاشى بود سترگ در اين راه . تنها در جامعه خودسالار در فضاى عمومىِ دايماً فعال ، دايماً موثر ، و دايماً منتقد و معترض است كه مردم زاده و باليده مى شود . اين به اصطلاح مردم سالارى اى كه امروزه به صندوق يكروزه و از پيش مهندسى شده تقليل يافته است بيش از آنكه دموكراسى راستين باشد همان بيعت حل و عقد و اطاعت است كه رنگ مدرن بر آن زده اند. نقشمندى مردم در قانونگذارى و اداره امور سياسى نظرى است كه در تاريخ فرهنگ ما از زبان نخبگانى چون عبدالكريم شهرستانى استبداد اهواء نفسانى خوانده مى شد( الملل و النحل ، ص ٢٠٧). فكرش را بكنيد! اين شهرستانى در زمانه خودش يك دايرة المعارف يا دانشنامه بزرگ و بسامان و سنجيده از تمامى مذاهب دينى ( ملل) و مذاهب غير دينى (نحل) نوشته است كه در نوع خود بى نظير است . در پيشِ آن ، آثارالباقيه ابوريحان و الفهرست ابن نديم چيزى بيش از مشتى يادداشت هاى پراكنده نمى نمايند. همين فرد دانشور ، يا از سر باور شخصى يا از سر ترس درونى شده در فرهنگ دينى يا از ترس فقهاى قشرى همروزگارش چون ابن جوزى كه در كتاب تلبيس ابليس ( نقدالعلم و العلماء) راه عقل و فلسفه را راه ابليسِ گريزان از تقليد مى داند ( نقد العلم و العلماء،صص٥٠-٤٥، تاريخ علوم عقلى تا اواسط قرن پنجم از ذبيح الله صفا، صص ١٤٣-١٤١، همچنين نقل شده در مقدمه جلالى نايينى بر الملل و النحل ، صص ٢٦-٢٢) يا به هر دليل ديگرى همين كه به مفهومى شبيه دموكراسى يونانى نزديك مى شود، بر خود مى داند كه بيطرفى را رها كند تا به باورمندان به حقِ مردم '' اعم از دهريه و حشيشيه و طبيعيه و الهيه '' بگويد كه :'' از مشكاة نبوت محروم بودند …و به اهواء و آراء خويش مستبد و مستقل [ خودسالار] شدند و به بدع افكار [ بدعت انديشه هاى تازه ] به اخسار خويش [ به زيان هاى خود] قناعت كردند و بر تلو آن [ به پيرو آن ] گروه طايفه اى به حدود و احكام عقل اكتفا نمودند ، اگرچه اصول و قوانين را از صاحب وحى نگرفتند ..''. نويسنده البته به اين آسانى دست از سر كسانى كه قانون گذارى را تابع مصالح مردم و مدن يا همان شهر و كشور دانسته اند برنمى دارد . آنها را به طاغى بودن از شارع و پيروى از اهل كفر و ضلالت ( گمراهى ) و داراى مذهبى آلوده و فاسد و مفتضح و يك دوجين اتهامات هولناك ديگر متهم مى كند .( الملل و النحل ، صص٢٠٨-٢٠٧). مى سزد كه در گفتار اين دانشورى كه خود زمانى به اشتغال به '' ظلمات فلسفه '' و گرايش به تشيع اسماعيلى و تأويل قرآن متهم شده بود درنگ كنيم . الملل و النحل بيست سالى پس از مرگ غزالى نوشته شده و شهرستانى همچون غزالى در نظاميه هاى نيشابور و بغداد درس آموخته و درس داده است . چقدر او از حق عامه در قانونگذارى بيمناك است ! با چه قطعيتى چنين انديشه اى را به باد بهتان مى بندد ! چقدر دستش از دليل قوى بر آنچه مى كوبد كوتاه است ! جز شريعت دليلى ندارد ، ليك آيا در زمان سلطان سنجر يا خوارزمشاه يا قراختائيان شريعت منشأ قانونگذارى بوده و اصلاً قانونى جز اراده شاه زورمند تر وجود داشته است ؟ شاه خوارزم و خراسان و ايران كه هيچ ، آيا خليفه بغداد جز در مورد شكنجه و اعدام زنديق و مرتد و بدعت گذار در چيز ديگرى هم از فتواى شارعان و فقها كمك مى گرفته است ؟ تا آنجا كه من مى دانم اين شارعان و فقها در ازاى مرهم وجدانِ نداشتهِ خلفا و شاهان عياش و ستمگر از مزايايى هم برخوردار مى شده اند. عبدالكريم شهرستانى بى ترديد واقف بوده است كه بندگان ستمديده هرگز نمى توانسته اند مزايايى را به او و هم صنفان او برسانند كه امثال سلطان سنجر مى رساندند . در هر نوع استبدادى بنا به گواهى تمامى تاريخ اول قربانى مردم اند و انسانيت . اين دو كه قربانى شدند ، عقلانيت نيز تو سرى خورده است . چرا؟ چون فضاى پرواز آن كه همان فضاى بين الاذهانى ميان همه انسان هاست از آن گرفته شده و در حصار قيل و قال اهل مدرسه و فتوا و كلام و حكمت و حكومت محصور شده است .چون نيك بنگريم همه صنف هايى كه خيام و عبيد و به ويژه حافظ از اعتراض به آنها خسته نمى شوند اهل همين مونوپولى ها هستند كه عقلانيت و حاكميت را در انحصار گرفته اند و غالباً و اكثراً آبشخورى هم در دستگاه محتسبان و خونريزان دارند اما شرع و نور عالم اعلا را پوشش زيباى كثافات خود گردانده اند .
اى صاحب فتوا ز تو هشيار تريم
با اين همه مستى ز تو پركار تريم
تو خون كسان خورى و ما خون رزان
انصاف بده كدام خونخوار تريم
صاحب فتوا( فقيه ) ، شيخ ، زاهد ، مدرس ، امام شهر ، اهل مدرسه و علم و فضل ، صوفى حقه باز ، مشهوران به عقلِ عقيله ،عيب جويان بى هنر در نزد حافظ خدا را نيز زندانى خود كرده بودند . جهان مدرن از گاهى آغازگشت كه علم و حكمت و فلسفه و عقل از انحصار مونوپولى هاى قدرت پناه خارج شد و از بركت دستگاه چاپ توانش عظيم مشاركت همه مردم در فعاليت فكرى درباره امور همگانى آزاد گشت ؛ يعنى : از زمانى كه عقلانيت چيزى شد سيال و جارى در گفتگوى تمامى انسان ها همچون باريكه جويبارهايى كه به دريا مى پيوندند و نه آب راكد در حوضچه بسته .
در زمان غزالى و شهرستانى كه سهل است ، در هيچ زمانى حاكميت و وِلايتِ يك فرد ، خواه قوانينش را از كتاب مقدس برگيرد ، خواه خودش قانون باشد پيامدى جز سركوب ستمگرانه توانش و امكان خاموش جريان عقل چند گوئيك مردم نداشته است. آيا خود آن فرد كه مى خواهد كتاب قانون مقدس يا نامقدس از پيش نوشته اش را اجرا كند مى تواند جز به استبداد حكومت كند ؟ شوربختانه بسيارى از ايرانيان با اين روح پدرسالارانه چنان خوگرفته اند كه همواره چشم براه شخصيتى مقتدر هستند كه به طرزى معجزه آسا وضعيت جهنمى را به بهشت تبديل كند . با چنين روحيه اى است كه باور مى كنند فقيهى مى تواند با مجموعه قوانينى ،در مناسبات مدرن ، بهشتى بر روى زمين بنا كند و حال آنكه اين پندار از بيخ و بن استبدادى است ، اين طرح حكومتى از نگرِ ساختارين با خلافت و سلطنت هيچ تفاوتى ندارد جز آنكه طراح آن گمان مى دارد كه شاه و سلطانى خوب در رأس قدرت نشانده است كه از سر ايمان به خدا فقط قوانين الهى را اجرا مى كند . حتى اگر اين شاه خوب و مؤمن به راستى به قوانين خود پايبند باشد ، هيچ چيز نمى تواند تضمين كند كه وى پس از قدرت گيرى همچنان خوب بماند و به فرض نيز كه خوب بماند ، خوبى او همچون خوبى شاهى است كه از بندگان خود اطاعت مى خواهد مشروط به اينكه فرمان هايش مطابق با فرمان هاى خدا باشد . او به چه كس يا كسانى تعهد مى كند ؟ به خدا ؟ چه تضمينى هست كه فرمان هاى خدا را به سود خود تفسير نكند ؟ خدا چگونه مانع او مى شود اگر خلاف خواست خدا عمل كند ؟ چه تضمينى هست كه پس از اتكا به سرنيزه در صورت تخلف از قدرت كنار برود ؟ گيرم كه انسانى عادل و خردمند باشد ، چه تضمينى هست كه پس از تكيه زدن بر اريكه قدرت همچنان خردمند و دادگر بماند ؟ خدا كجاست كه مانع جور و ستم و فساد ايادى و عوامل او شود ؟ فقيه كه هيچ ، بهترين انسان روى زمين يا به قول عزيزالدين نسفى انسان كامل نيز اگر ساليان سال شاه بلامنازع باشد بنا به تجربه تاريخى ممكن نيست كارش به فساد و تباهى و ستم نكشد .
عنوان هاى آثار ترجمه شده در فهرست ابن نديم از مضامين تازه و مغاير با آيين غالب شده حكايت دارند. وحشت از '' بدع افكار '' [ تازگى افكار ] كه در غزالى و شهرستانى ديده مى شود '' بر تمامى پويندگان فرهنگى ما سايه به شدت سنگين و خفقان آورى گسترده است به گونه اى كه حتى پس از انقلاب ٥٧ منشأيت عقلانيت جمعى در قانونگذارى براى جانبداران ولايت فقيه منشأ وحشت مى گردد. در كتاب نامه اى از كاشف الغطاء ( ولايت فقيه) چنين مى خوانيم :'' پس از رحلت رسول اكرم (ص) هيچيك از مسلمانان در اين معنى كه حكومت لازم است ترديد نداشت ، هيچكس نگفت كه حكومت لازم نداريم . چنين حرفى از هيچكس شنيده نشد. در ضرورت تشكيل حكومت همه اتفاق نظر داشتند . اختلاف فقط در كسى بود كه عهده دار اين امر شود و رئيس دولت باشد '' ( نامه اى از امام كاشف الغطاء ، " ولايت فقيه،، نوشته روح الله الخمينى ، ديگر مشخصات نامعلوم ، ص٣١). از همان زمان كه از همه سو صاحبان كيش هاى دگرگونه با تبليغ و ترجمه و مناظره با خليفه عرب به پيكارى فرهنگى روى آوردند ( بنگريد به قسمت قبلى)، تا هزار سال بعد بر سر اين مسئله كه چه كسى بايد حاكم باشد، بحث و نزاع بوده است و هيچ انديشه اى در دگرگون سازى ساختار حكومت سراغ نداريم .. هواداران معاويه همان قدر او را حاكم برحق مى دانستند كه هواداران على على را . اين ديد حاكم محور در قرون وسطى اصل بوده است ، اما حتى در قرون وسطى نيز چنانكه اشارت رفت نخبگان از سياست ارسطويى كه بر نوع حكومت استوار است بى خبر نبوده اند . .عبدالكريم شهرستانى از قول طايفه اى از فلاسفه الهيات مى گويد : اشكال جسمانى قيامت را تمثيل هايى براى ترساندن ( ترهيب) عوام مى دانند وقوانين ( شرايع ) را متعلق به مصالح عامه افراد انسانى مى دانند و بر آنند كه حدود و احكام امورى وضعى اند كه به رعايت مصالح عامه و انتظام مدن و بلاد راجع اند و اخبار انبيا را مربوط به عالم ارواح مى دانند و در كمال غرور و ضلالت عقل را ملاك احكام و حدود گرفتند.(الملل و النحل، ص ٢٠٧) . نه فقط اين گزارش كه به آهنگ كوته شدن مضموناً نقل شد بل همچنين مطالبى كه شهرستانى از فيلسوفان يونان نقل مى كند خبر از دامنه وسيع اطلاعات او از انديشه هاى آتن دموكراتيك مى دهد، اما نكته جالب اينكه شهرستانى جانبداران سيستم حكومتى كه قوانينش را مردم بنا به مصالح خود و شهرشان وضع مى كنند ، متهم به پيروى از استبداد اهواء نفسانى مى كند . به بيانى ديگر حتى براى شهرستانى تصورپذير نيست كه مردم بنا به مصالح خودشان قانون وضع كنند يا حقى جز درخواست لطف و مرحمت داشته باشند.از نگاه او، مردم هيچ حقى در وضع قوانين ندارند . وظيفه آنها فقط اطاعت است . هشت سده بعد فردى كه از دموكراسى هاى اروپايى آگاهى دارد چنين مى نويسد:'' در همه كشورهاى عالم و هميشه اينطور است كه قانونگزارى [ غلط املايى از نويسنده است ] بتنهايى فايده ندارد…..ولى امر متصدى قوه مجريه هم هست'' ( روح الموسوى ، همان نشانى ، ص ٢٧). . در نظر نويسنده الهى بودن و ابدى بودن و كامل و جامع و مانع بودن قوانينى كه از پيش از انعقاد نطفه تا زمان موت براى ساختن '' انسان كامل و فاضل '' در باره تمامى ريز و درشت هاى زندگى از قبل براى الى الابد قانون وضع كرده است ، مانع ديكتاتورى مى شود.( همان ص٣٠ تا ٣٤). اين همان كتاب سرخه از پيش آماده براى حكومت دينى پس از انقلاب بود . اين قوانين از نظر نويسنده كامل ترين قوانين براى بشر است در تمامى زمان ها . ( همان، صص٣٣-٣٢). واژه بشر در اينجا چنان تعميم خشك و تر سوزى دارد كه همه انسان هاى رفته ، زنده و ناآمده را در تمامى كره زمين و در همه زمان ها را تا ابد در بر مى گيرد . شكى نيست كه وضعيت زندگى همه انسان ها در همه زمان ها و مكان ها اولاً يكسان و ثانياً تغيير ناپذير نيست . تغيير وضعيت تمدنى ، روحى و فكرى و نيز ظهور پديده هاى تازه از جمله ابزارهاى نقل و جنگ و پيام رسانى و روابط بين الملل نيازمند تغيير بسيارى از قوانين مى گردد .كاملاً حدس زدنى است كه قانونى كه همه تفاوت ها را به واژه سوپر انتزاعى بشر تقليل مى دهد در برابر هر تغيير ناگزيرى چقدر مى تواند مقاوم و سخت سر باشد . همه چيز از پيش تعيين شدگى و ابدى سازى امور متغير همچون اصول اوليه انقلابى مى گردند كه بايد على الاصول به جاى استبداد كهنه طرحى نو دراندازد كه استبداد را برگشت ناپذير كند . هدف مشروطه خواهان نيز همين بود . وضعيت هاى زندگى زمينى چقدر مصيبت زا و فاجعه بار خواهد شد اگر همان انسانى كه نويسنده نامه اى به كاشف الغطاء به '' قانون متحرك و مجسم …و مجرى داوطلب و خودكار قانون''(همان،ص٣٣) مانندش مى كند ، نخواهد اطاعت كند. داوطلب بندگى از قوانينى كه تنها به يك مذهب تعلق دارد، در حالت عادى نيز حقوق ديگر افرادى را كه موروثاً يا آگاهانه تعلقى به آن مذهب ندارند نقض كرده است . حال اگر خود اين داوطلب فرضى نيز نخواهد اطاعت كند و شمار اين نافرمان ها رو به فزونى نهد و انطباق تصادفى خداسالارى و اكثريت سالارى تقش در برود ، حاكمى كه خود را مجرى قوانين مقدس الهى مى داند چه مى كند ؟ قوانين را به بهاى كشتار و شكنجه و ارعاب و حذف نافرمان ها اجرا مى كند هرچند نافرمان ها اكثريت باشند. چون در طرح اين نويسنده هيچ مبناى دموكراتيكى وجود ندارد اما عبارت ''مجرى داوطلب و خودكار قانون '' گوياىِ اميد وى است به جور آمدن در و تخته يا به بيانى ديگر انطباق تصادفى خداسالارى و مردم سالارى . البته بر شهرستانى و تمامى قدما حرجى نيست . در قديم فرضى جز استبداد مطلقه تصور پذير نبوده است . مسئله اين است كه چرا هنوز در سده بيستم بيش از نوع حكومت بايد حاكم مسئله اصلى باشد . پيداست كه خطاب اين جملات به افرادى است كه خود دگرسالارى را بر خودسالارى برگزيده اند ورنه هر شاه خوبى ، اعم از پدرشاه يا فيلسوف شاه يا فقيه شاه يا خداشاه ، تا وقتى كه شاه است نمى تواند خوب باشد چرا كه با واداشتن مردم به فرمانبرى ميليون ها توانش آزاد انسان را غصب كرده است .
با سپاس بسيار از بردبارى شما
همانطور كه دلواپسان بجاي npt گفتندmpt. حالا هم بجاي اينكه بگويند اقاي صالحي برروي شما بتون ميريزيم ميگويند سيمان ميريزيم!… فرق بين سيمان وبتون رانميدانند اين گروه جاهل وازخودراضي?..
جناب ناشناس آشنا…ای پیراهن مشکی و ای تیغ کش برگشته..حرفت رو تخم چشمم!…فدات بشه رهبر!…درست گفتی..مملکت جای /////////////هائی مثل شماست عزیز..مجتبی بخورتت!
درود بر جناب نوری زاد و دیگر عزیزان؛
* نقدی بر قانون اساسی جمهوری اسلامی و همچنین مجریان قانون اساسی
* نقد اصل 5 (اصل ولایت فقیه)– قسمت هفتم
– احزاب و گروههای مخالف اصل ولایت فقیه
در قسمت پیشین پرداختم به اسامی روحانیون مخالف ایدۀ ولایت فقیه و همچنین برخورد ناجوانمردانۀ جناح تمامیت خواه با آن افراد. در این قسمت ابتدا میپردازم به اعضای دولت موقت و سپس دیگر احزاب و گروههایی که مخالف اصل ولایت فقیه بودند؛
* دولت موقت:
حکم نخست وزیری بازرگان در تاریخ ۱۵ بهمن ۱۳۵۷ از سوی آیت اله خمینی ابلاغ شد و در تاریخ ۱۶ بهمن ۱۳۵۷ در آمفی تئاتر مدرسۀ علوی ( محل استقرار موقت آیت اله خمینی ) به او اعطا شد.
پس از آن آیت اله خمینی از مردم خواست با انجام تظاهرات، نظر خود را پیرامون دولت بازرگان اعلام كنند.
به دنبال درخواست ایشان، از صبح سه شنبه 17 بهمن ماه موج تظاهرات مردمی در حمایت از مهندس بازرگان، تهران و شهرستان ها را در بر گرفت و جامعۀ روحانیت روز پنجشنبه 19 بهمن را برای راهپیمایی بزرگ تعیین كرد و در آن روز میلیون ها ایرانی با حضوری بی سابقه، به دولت منصوب رهبر انقلاب رأی اعتماد دادند.
در روز ۱۴ آبان ۱۳۵۸ دولت موقت به نخستوزیری مهندس مهدی بازرگان استعفای خود را تقدیم آیت اله خمینی کرد و ایشان هم در روز 15 آبان 1358 با آن موافقت کرد.
دولت موقت فقط 9 ماه فعالیت کرد و به دلایل مختلف مجبور به استعفا شد.
متن استعفای مهندس بازرگان که در روز ۱۴ آبان ۵۸ در قم تقدیم آیت اله خمینی شد، بدین شرح است: « بسمالهالرحمنالرحیم. حضور محترم حضرت آیتاله العظمی امام روحاله الموسوی الخمینی دامت برکاته. با کمال احترام معروض میدارد پیرو توضیحات مکرر و نظر به اینکه دخالتها، مزاحمتها، مخالفتها و اختلاف نظرها، انجام وظایف محوله و ادامه مسئولیت را برای همکاران و اینجانب مدتی است غیرممکن ساخته و در شرایط تاریخی حساس حاضر نجات مملکت و به ثمر رساندن انقلاب بدون وحدت کلمه و وحدت مدیریت میسر نمیباشد، بدین وسیله استعفای خود را تقدیم میدارد تا به نحوی که مقتضی میدانند کلیه امور را در فرمان رهبری بگیرند یا داوطلبانی را که با آنها هماهنگی وجود داشته باشد مامور تشکیل دولت فرمایند. با عرض سلام و دعای توفیق. مهدی بازرگان،۵۸/۸/۱۴ »
یکی از مهمترین انتقادات به دولت بازرگان این بود که این دولت مبتنی بر شرایط انقلابی عمل نمیکند. وی در پاسخ به این انتقادات گفت: «اگر مقصود از انقلابی عمل کردن، زدن و ریختن و کشتن و پاشیدن و پا روی همۀ اصول و قانون و مقررات گذاشتن باشد البته دولت و شخص بنده انقلابی نیستیم. اما اگر بنا باشد که نظم و اصول و سیستم و تغییر عمیق باشد ما انقلابی بودیم و هستیم. اما اینکه میگویند دولت قاطع نیست، فکر کنید کسی را چاقویی دستش میدهند اما تیغۀ چاقو را به کس دیگری میدهند دستش چاقویی است که اصلاً تیغه ندارد.»
بازرگان در متن استعفای خود از «دخالتها، مزاحمتها، مخالفتها و…» میگوید، مواردی که به گفتۀ او وحدت کلمۀ لازم برای پیشبرد اهداف انقلاب را تهدید میکند. همین مسائل بود که باعث شد دولت موقت در طول دوران زمامداری ۳ بار استعفا کند اما هر بار بنا به دلایلی ناچار به ادامۀ کار شد. اما واقعۀ گروگانگیری در سفارت آمریکا عزم دولت موقت به کنارهگیری را جزم کرد و آخرین استعفای دولت مهندس بازرگان مورد قبول واقع و پایان کار این دولت ۹ ماهه اعلام شد.
بازرگان در پیام پایانی رادیو تلویزیونی تحت عنوان خداحافظی با ملت گفت: « اول حلالیت میطلبم از مردم به خاطر خطاها، زیانها، خسارتهایی که مرتکب شدیم و حتماً مرتکب شدیم. هر جا که بودیم چه در دوران مبارزه و چه در خدمات اداری گام به گام و سنگر به سنگر جلو رفتیم و غیر از این راهی و وسیلهای بلد نبودیم، حالا دیگر متاسفیم و عذر میخواهیم چون بشر بودیم و راهی جز این بلد نبودیم. این چیزی بود که مردم از ما میخواستند.» بازرگان با شکایت از دخالتهای بیجا در کار دولت موقت، در پاسخ حمله منتقدان به دیدار بدون اجازه وزرا با نمایندگان کشورهای خارجی میگوید: « آن نخستوزیری که بخواهد برای ملاقات با وزرا اجازه بگیرد برای لای جرز خوب است.»
یک روز پس از استعفای دولت موقت، آیت اله خمینی طی حکمی شورای انقلاب را مأمور ادارۀ کشور کرد!
فردای آن روز شورای انقلاب با صدور بیانیهای رئوس طرح ضربتی! خود برای اداره کشور را اعلام کرد. همزمان آیت اله بهشتی نایب رئیس مجلس خبرگان و عضو شورای انقلاب در گفتوگویی اعلام کرد: « از این پس تا انتخابات ریاست جمهوریِ آینده و تعیین رییسجمهوری، ایران به وسیله شورای انقلاب و بدون نخستوزیر اداره خواهد شد.»
وی پیرامون وظایف جدید شورای انقلاب گفت: « وظیفۀ کلی دولت یعنی اجرا به عهدۀ شورای انقلاب گذاشته میشود و مانند همۀ شوراهای انقلاب دنیا اجرا میکند ( منظور شوراهای کمونیستی ست ) و تا حالا ترجیح میدادیم یک شیوۀ نویی را برویم! ( از شیوه های کمونیستی کمی فاصله بگیریم )، شورای انقلاب داشته باشیم و دولت انقلاب و چون آن هماهنگی و همفکری لازم همانطور که آقای مهندس بازرگان هم در استعفای خودشان گفتهاند به وجود نیامده است در حقیقت یا باید دولت انقلاب طبق موضعگیری و برداشت خودش عمل میکرد! و یا شورای انقلاب، و انتخاب با امت بود و امام، یعنی هم امت و هم امام تصمیم گرفتند رویهای را که شورای انقلاب در برخورد با مسائل توصیه میکرد انتخاب کنند ( یعنی طبق گفتۀ ایشان، امت و امام باعث استعفای دولت موقت شدند؟! این امت چه کسانی بودند؟ یعنی آن دسته از مردم خودی که همچون بندگان و غلامان مطیع، فقط از امام خود پیروی میکردند و خودشان قدرت فکر و اندیشه نداشتند؟! جناب بهشتی نگفت مردم و آیت اله خمینی یا مردم و رهبر انقلاب، او گفت امت و امام و تفاوت بسیاریست بین این دو . نشان داد که از همان ابتدا قصد و نیت او و دیگر تمامیت خواهان تبدیل مردم به امت و همچنین تبدیل رهبر انقلاب به امام است و در ادامه ولایت فقیه…ولایت مطلق فقیه و …به نظر شما مقام بالاتر از ولی مطلق فقیه و یا ولی امر یا امام چه میتواند باشد؟! ).»
آیت اله خمینی مدتها پس از استعفای بازرگان چندین بار در سخنرانی های خود گفتند:
” انتخاب بازرگان اشتباه بود و من قلباً راضی به این امر نبودم!” ( بله فقط برای گول زدن و سرگرم کردن مردم بود که او را انتخاب کردید و وقتی بر خر مراد سوار شدید دیگر انتخاب بازرگان اشتباه شد. )
در اینجا ناگزیرم که با توجه به جمع بندی مطالب گذشته و مطلب حاضر، برداشتهای خود را از کنار هم گذاشتن عملکردهای در ظاهر متناقض و در باطن بسیار ماهرانه، همسو، منسجم و برنامه ریزی شدۀ جناح تمامیت خواه در فاصلۀ زمانی بین سالهای 1357 تا پایان سال 1359 را به آگاهی شما برسانم:
* بررسی فرآیند استقرار حکومت اسلامی توتالیتر و تمامیت خواه یا همان “ولایت فقیه”
تمامیت خواهان با رهبری آیت اله خمینی، همزمان با سرگرم کردن و فریب مردم و دیگر احزاب و جناح ها، فعالیتهای مخفی، مستمر و سازمان دهی شده ای را در چند شاخه و به شکل موازی شروع کردند که من به شکل خلاصه به آنها میپردازم:
– گام نخست : فریب مردم و گروههایی که در به ثمر رسیدن انقلاب نقش اساسی داشتند، برای ایجاد فرصت و خرید زمان جهت یارگیری و مستحکم کردن مواضع خودی ها؛
1- استفاده از افراد متخصص و حقوقدان با گرایش ملی مذهبی در تدوین پیش نویس قانون اساسی، شورای انقلاب و همچنین دولت موقت برای امید کاذب دادن به تمامی گروهها و احزاب و همچنین مردم ایران در اینکه حکومت آینده یک حکومتی مبتنی بر دموکراسی و مردم سالار خواهد بود.
– اعضای ملی مذهبی که تدوینگر پیش نویس قانون اساسی در مراحل مختلف بودند:
ناصر کاتوزیان، عبدالکریم لاهیجی، ناصر میناچی، ابوالحسن بنی صدر، احمدصدرحاج سید جوادی
تاریخ تشکیل گروه : 1357
تاریخ انحلال گروه : مرداد ماه 1358 با شروع به کار مجلس خبرگان قانون اساسی
– اعضای شورای انقلاب با گرایشات ملی مذهبی:
آیت اله طالقانی، مهندس بازرگان، ابوالحسن بنی صدر، یداله سحابی، عزت اله سحابی، ابراهیم یزدی، صادق قطب زاده، هاشم صباغیان، حاج سید جوادی، حبیب اله پیمان
تاریخ تشکیل شورای انقلاب : دی ماه 1357
تاریخ انحلال شورای انقلاب : تیر ماه 1359
– بیشتر اعضای دولت موقت گرایش ملی مذهبی داشتند، مانند:
مهندس بازرگان، اسداله مبشری، ابراهیم یزدی، یداله سحابی، عباس امیر انتظام، حاج سید جوادی، داریوش فروهر، علی اردلان، هاشم صباغیان، محمد تقی ریاحی، علی محمد ایزدی، کاظم سامی
تاریخ تشکیل دولت : بهمن ماه 1357
تاریخ انحلال دولت : آبان ماه 1358
2- سخنرانی ها و مصاحبه های پی در پی آیت اله خمینی در پاریس و تأکید وی بر “جمهور مردم” و ” ولایت جمهور مردم” بازهم برای فریب مردم داخل ایران و دیگر گروهها و احزاب، و به موازات آن برگزاری جلسات مخفی و خصوصی با همفکران خود و پیگیری راههای عملی سازی “تئوری ولایت فقیه”.
پیامد گام نخست: کسب اعتبار و بدست گرفتن رهبری انقلاب
– گام دوم : به رأی عموم گذاشتن نظام حکومتی بر مبنای “جمهوری اسلامی” با توجه به عملکرد مردم پسند و فریبکارانه برای جلب اعتماد مردم در بخش نخست، مردم به چسباندن واژۀ “اسلامی” به “جمهوری” اعتراضی نکردند و منجر شد به برقراری نظام حکومتیِ گمنام و ناشناخته در جهان بنام “جمهوری اسلامی” که هم قابل تفسیر به رأی بود و هم قابلیت آپدیت شدن و به روز شدن در آینده را داشت، همانگونه که جناح تمامیت خواه می خواست و برنامه ریزی کرده بود.
تاریخ شروع نظام جمهوری (اسلامی): 12 فروردین 1358
تاریخ شروع حکومت اسلامی : 12 آذر 1358
تاریخ پایان و انحلال حکومت اسلامی : نامعلوم ؟
پیامد گام دوم : انتخاب “جمهوری اسلامی” برای نوع نظام حکومتی در ایران.
– گام سوم : برگزاری همه پرسی برای انتخاب اعضای مجلس خبرگان قانون اساسی و بدست آوردن اکثریت توسط روحانیون و مذهبیون، بازهم به جهت عملکرد فریبکارانه جهت کسب اعتماد مردم در گام نخست و البته دستکاری در شمارش آرا و بایکوت دیگر گروهها.
پس از اطمینان روحانیون از کسب اکثریت قاطع در مجلس و فرمان آیت اله خمینی بود که آنها پیش نویس را حذف کردند و در اقدام بعدی به قانونگذاری جدید اقدام کردند و اصل جعلی ولایت فقیه و متعلقاتش را در قانون جدید وارد کردند. مجلس خبرگان قانون اساسی تبدیل شد به نوعی از مجلس مؤسسان ضربتی با عملکردی سریع و با شتاب و البته گوش بفرمان، دقیقاً همان چیزی که مد نظر آیت اله خمینی بود.
تاریخ شروع به کار مجلس : 28مرداد 1358
تاریخ پایان کار مجلس : 24 آبان 1358
پیامد گام سوم: بدست گرفتن سکان مجلس قانونگذاری کشور
– گام چهارم : حالا که دیگر تقریباً قدرت در دستان جناح تمامیت خواه بود، مرحلۀ بعدی اجرا شد و آن چیزی نبود جز مجبور کردن دولت موقت با سرپرستی مهندس بازرگان به استعفا که پس از سنگ اندازیهای متعدد از طرف آیت اله خمینی و اعضای تمامیت خواه شورای انقلاب و همچنین تصویب اصل ولایت فقیه و در ادامه حمله به سفارت آمریکا اتفاق افتاد و بلافاصله قدرت اجرایی به شورای انقلاب محول شد. شورایی که هرچند شامل تعدادی از ملی مذهبی ها هم میشد ولی پس از تضعیف جناح ملی مذهبی با استعفای دولت موقت، اینک در دستان اعضای جناح تمامیت خواه شورا قرار داشت.
تاریخ بدست گرفتن تمام امور اجرایی کشور توسط شورا : آبان 1358
پیامد گام چهارم: بدست گرفتن تمامی امور اجرایی کشور
– گام پنجم : برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و بدست گرفتن تمامی قوای حکومتیف اگر حسن حبیبی انتخاب میشد. ولی از آنجا که مردم کمابیش متوجه نیّت و قصد جناح تمامیت خواه شده بودند تصمیم گرفتند که آخرین پایگاه قدرت جمهوری و مردمی را از دست ندهند و با رأی بسیار بالای خود به ابوالحسن بنی صدر پیام خود را به گوش آنان رساندند که دیگر مردم گول شما را نمی خورند.
تاریخ برگزاری انتخابات ریاست جمهوری : 5 بهمن 1358
پیامد گام پنجم : اولین شکست جناح تمامیت خواه در بدست گرفتن قدرت اجرایی کشور به طور کامل.
– گام ششم : انتخاب اعضای شورای نگهبان قانون اساسی توسط آیت اله خمینی و شروع بکار آنها تحت نظر او و استفاده از فقهایی که همه مطیع اوامر او بودند جهت محکم کردن پایه های حکومت. یکی از هدفهای اصلی این شورا ، کاستن از اهمیت یا حذف و تغییر اصولی از قانون اساسی بود که هنوز می توانست برای آنها مشکل ساز شود و همچنین یافتن راههای جدید برای ارتقاء و افزایش قدرت ولی فقیه.
تاریخ انتخاب اعضای شورای نگهبان : 1 اسفند 1358
پیامد گام ششم : بدست گرفتن شورای نگهبان قانون اساسی تا راه برای تغییرات دلخواه آنان باز باشد.
– گام هفتم : انتخابات مجلس شورای ملی، از آنجا که بیشتر حوزه های انتخاباتی دست جناح تمامیت خواه بود ( چون شکست در انتخابات ریاست جمهوری آنها را محتاط تر کرده بود ) لذا تعداد زیادی از نامزدهای ملی مذهبی و چپی به مجلس راه نیافتند و اکثریت نسبی مجلس را با اعمال تقلب و باطل کردن و نشمردن یا نادیده گرفتن رأی بسیاری از حوزه ها بدست آوردند.
هر چند نمیتوانستند از ورود افراد شاخص ملی مذهبی به مجلس جلوگیری کنند ولی تلاش آنها این بود که به هیچ وجه اجازه ندهند این پایگاه مهم قدرت مردمی بدست ملی مذهبی ها و لیبرال ها بیفتد تا مبادا دومین شکست خود را پس از انتخابات ریاست جمهوری متحمل شوند.
تاریخ انتخاب نمایندگان مجلس شورا : 24 اسفند 1358
پیامد گام هفتم : بدست گرفتن مجلس شورا با اکثریت نسبی و البته تلاش مستمر برای مذاکره با افراد مستقل و دیگر جناحهای مجلس برای جذب آنها و بالا بردن قدرت خودشان.
– گام هشتم: تلاش برای نابودی دولت بنی صدر و سرنگونی تنها پایگاه مردمی و اشغال تنها کرسی متعلق به مردم در نظام جمهوری اسلامی. در این راه تمام قوای خود را بکار گرفتند، از آیت اله خمینی که ولی فقیه بود گرفته تا شورای نگهبان و مجلس شورا و همچنین سپاه پاسداران و چماق بدستان و لباس شخصی ها و دیگر عوامل. پس از آنکه جناح تمامیت خواه توانست در اجرای تقریباً 70 درصد از اهداف خود به نتیجۀ دلخواه برسد ولی پس از روبرو شدن با نتیجۀ غیر قابل تصور آنها در انتخابات ریاست جمهوری، تمامی عزم خود را جزم کردند و بعد از اجرای موفقیت آمیز نقشۀ خود با بدست گرفتن کامل قدرت اجرایی کشور، موفقیت کامل خود را جشن بگیرند!
تاریخ حذف بنی صدر ( اولین و آخرین رئیس جمهور مردمی ایران ): ۳۱ خرداد ۱۳۶۰
پیامد گام هشتم : حذف آخرین نشانه از جمهوریت نظام و بدست گرفتن تمام ارکان قدرت توسط روحانیون و مذهبیون تندرو و همچنین آغاز کشتار و حذف افراد، گروه ها و احزاب مخالف.
– در حقیقت روحانیون و مذهبیون تندرو و تمامیت خواه، اشغال گرانی بودند که با نقشۀ قبلی و هماهنگ خود، کشور ایران را اشغال کردند و مردم را تحت سلطه و استثمار خود قرار دادند.
با توجه به مطالب بالا و کنار هم قرار دادن حوادث میتوان گفت که آیت اله خمینی از همان ابتدا به ولی امری و امامت خود می اندیشید ولی نیت اصلی خود را از مردم مخفی کرده بود تا زمانی که وقتش رسید و آن را علنی کرد. او و همفکرانش بهترین روش را انتخاب کردند؛ ابتدا انتخاب فردی مانند مهندس بازرگان با گرایش ملی مذهبی برای سُکانداری دولت موقت که مورد حمایت تمام اقشار مردم باشد و سپس با درخواست از مردم برای تظاهرات در حمایت بازرگان با یک تیر دو نشان زدند. با این انتخاب، آیت اله خمینی خود را بین مردم فردی مترقی و خواهان اعتدال معرفی کرد و مردم نیز با این تصور که او فردی لایق برای رهبریست، او و مقام رهبریت او را کاملاً قبول کردند و بر رهبریت او مهر تأیید زدند. مردمی که روحانیون را حامی انقلاب و اهداف آزادیخواهانۀ خود میدانستند، ناگهان خود را گرفتار و اسیر دیوی به نام ولی فقیه یافتند که رهایی از آن تا امروز غیر ممکن بوده.
– پایان قسمت هفتم از نقد اصل 5 قانون اساسی ( اصل ولایت فقیه )
در قسمت بعدی بازهم به جزئیات بیشتری خواهم پرداخت
مرا از راهنمایی ها و همراهی خود محروم نکنید. با سپاس
بدرود
با سلام آقای نوری زاد _ امروز در تاکسی بودم و از رادیوی اتومبیل ، صدای جلسه علنی اصطبل نشینان بهارستان پخش می شد . همهمه ای بود و بلبشویی ( البته ظاهرا” ) . بر سر یک موضوع خاص ( برجام هسته ای ) ، یک گروهی میگفتند که رهبری فلان فرموده و گروهی دیگر همان فرموده رهبری را نقص و میگفتند رهبری فلان فرموده . خلاصه اینکه هر اصطبل نشینی اول کلام و آخر کلام خود را دقیق و هر کلام گروه خود را به رهبری منتسب میکرد و نشان میداند که بیشتر این اصطبل نشینان از خودشان هیچ ” مایه ای ” ندارند و خیال منِ شنونده را راحت کردند که اینان هیچکدام حرفهای رهبری را هم درست و حسابی نمی فهمند . با خود گفتم که باید در اصطبل بهارستان گروه سومی هم باشند که حرفهای رهبری را ” مو به مو ” و کلام به کلام برای اینان ” هجی “کند و یا شاید اینکه رهبری عامدانه و زیرکانه نمی خواهد هر حرفی را خالص و ” پوست کنده ” بگوید تا این اصطبل نشینان هر کدام برای خود ” تفسیری ” مجزا از صحبت رهبری داشته باشند تا رهبری در نهایت به قصه ای و گفته ای متهم نشود ( مثل جمله ای که قبلا” گفتند : من نظرم به احمد نژاد نزدیکتر است که باید تاوان آن حرف را روزی پس بدهند ) . بلافاصله یاد داستان ” ملانصرالدین ” افتادم که روزی برای صحبت کردن به منبر رفت و بعد از چند کلمه نامفهوم و گنگ رو به حضار کرد و گفت : فهمیدید من چه گفتم ؟ مردم هم که چیزی نفهمیده بودند ، یکصدا گفتند : نه . ملا خیلی ناراحت و غضبناک از منبر پایین و آمد و به خانه رفت . روز بعد باز هم ملا برای حضار مجددا” چند کلمه نامفهوم و گنگ صحبت کرد و رو به حضار گفت : امروز دیگر فهمیدید که من چه گفتم ؟ این بار مردم با اینکه چیزی نفهمیده بودند ولی یکصدا گفتند : بله فهمیدیم چه گفتید . ملا باز هم خیلی ناراحت و غضبناک از منبر پایین آمد و به خانه رفت . جمع مردم وقتی ناراحت شدنِ ملا را از جانبِ خود دیدند ، با یکدیگر قرار گذاشتند که دفعه بعد که ملا صحبتی کرد ، جمعیت حاضر در مکان ، به دو قسمت چپ و راست تقسیم شده و یکطرف بگویند که فهمیدیم و یکطرف دیگر بگویند که نفهمیدیم . بار سوم که ملا به منبر رفت و باز هم مانند دفغات قبل چند کلمه نامفهوم و گنگ صحبت کرد و رو به حضار گفت : امروز دیگر فهمیدید که من چه گفتم ؟ گروه سمت چپ گفتند فهمیدیم و گروه راست گفتند نفهمیدیم . ملانصرالدین توی دلش گفت هر دو گروه احمق هستند و گفت : مشکل من حل شد و حالا که گروهی سخن من را فهمیدند ، آن را به گروهی که نفهمیده اند ، بازگو کنند!!
بانو نگاره خالووا که همون خالوزاده باشه ا شهر دوشنبه تو تاجیکسون با صدای قشنگش میخونه
در سوگ ميهن
شهر خالي جاده خالي كوچه خالي خانه خالي
جام خالي سفره خالي ساغر و پيمانه خالي
كوچ كرده دسته دسته آشنايان عندليبا
باغ خالي باغچه خالي شاخه خالي لانه خالي
واي از دنيا كه يار از يار ميترسد
غنچه هاي تشنه از گلزار ميترسد
عاشق از آوازه ديدار ميترسد
پنجه خنياگران از تار ميترسد
شهسوار از جاده هموار ميترسد
اين طبيب از ديدن بيمار ميترسد
سازها بشكست و درد شاعران از حد گذشت
سالهاي انتظار بر من و تو بد گذشت
ٱشنا نا آشنا شد
تا بلي گفتم بلا شد
گريه كردم ناله كردم حلقه برهر در زدم
سنگ سنگ كلبه ويرانه را بر سر زدم
ٱب از آبي نجنبيد
خفته در خوابي نجنبيد
چشمه ها خشكيد و دريا خستگي را دم گرفت
آسمان افسانه مارا بدست كم گرفت
جامها جوشي ندارد
عشق آغوشي ندارد
بر من و بر ناله هايم
هيچكس گوشي ندارد
باز آ تا كاروان رفته باز آيد
باز آ تا دلبرانه ناز باز آيد
باز آ تا مطرب و آهنگ و ساز آيد
با گل افشانم نگار دلنواز آيد
باز آ تا بر دري ما قصه پردازيم
گل بيفشانيم و مي در ساغر اندازيم
یعنی یکی پیدا نمیشه رو دیوار دکون مدرسه نما یه دونه – نه – بنویسه
موشک عماد رهبر آزمایش شد! برد 1700 کیلومتر..بسم الله از روس که کمتر نیستی!..بزن تو خال داعش!.بزن تو خال سعودی.آ باریکلا..بابا سردارن همشون..برگ چعندر که نیستند!
حالا عماد اگر مدد کند!..شلیک سوی داعش کند..ما همگی خوشی کنیم..تف به گور داعش کنیم!
حالا عماد اگر مدد نکرد!..شلیک سوی داعش نکرد!…ما همگی مدد کنیم..تف به سوی خالی بند کنیم!
باریکلا دین فروش ! ما همگی مدد کنیم …………… !!!!
فالسنیوز: در حمله موشکی روسیه، میاندوآب و دوگنبدان و ممسنی هدف قرار گرفتند
موشکهای مورد نظر نوعی پوشش ضد بارداری هم داشتهاند
به گزارش فالسنیوز، امروز شهرهای دوگنبدان، ممسنی و میاندوآب هدف موشکهای روسی قرار گرفتند که قرار بود به داعش بخورند. فرمانده روسی اشتباهی با دقت این شهرها را زد.
به گزارش خبرگزاری روسی زیتارطاس و روایت فالسنیوز شب جمعه، فرمانده موشکی روسیه از دریای خزر با دقت، موشکها را به اهدافی که قرار بود در سوریه باشند فرستاد که معلوم شد این اهداف در شهرهای ایرانی بودهاند.
فرمانده روسی، ویتار شولومولولیاخوف (نبیره جناب لیاخوف) در پاسخ به اعتراض وزارت خارشه روسیه نسبت به این اتفاق گفت که از اسامی شهرهای ممسنی، دوگنبدان و میاندوآب خیلی خوشش آمده و بعد از نوشیدن دو بطر ودکای اسمیرینوف، تصمیم گرفت موشکهایش را به سمت این شهرها هدایت کند.
مقامهای ایرانی هرگونه اصابت موشکها را نفی کردهاند و حوزه علمیه هم گفته که دخول تا ۱/۲ طول موشک حلال است و روزه و وضو را باطل نمیکند.
https://khodnevis.org/article/65795
سلام بر نوری زاد عزیز
و اما بعد جناب مزدک با این خبر های دروغ و ابتذال چه چیزی عاید می شود؟ من از دوگنبدان و ممسنی مستقیما خبر دارم، در اگاهسازی و مثلا مبارزه با بی کفایتی مسئولان کشور چنین روش هائی، بی تاثیر است .لطفا از سعه صدر اقای نوری زاد سوء استفاده نکنید.
حسین جان مطلب و لینک شو دادم درست بخون عزیز!
جالب بود
نشریه جوان همدان مصاحبه ای دارد با سردار همدانی که خواندنی است. این مصاحبه را بخوانید تا بدانید با کشته شدن این سرداران باید گریست یا شادمانی کرد:
—————-
قبل تر از خردادماه 94 فقط نام سردار را شنیده بودبم و یا حداکثر در سخنرانی ها نفس گرمش را حس کرده بودیم. خرداد ماه اما وقتی سردار به دفتر جوان همدان آمد تازه فهمیدیم فرق دیدن و شنیدن را!
حال و هوای حاج حسین همه بچه ها را هوایی کرده بود. چند ساعت نفس کشیدن در کنار سرباز پای کار آقا لذتی داشت که تا آن روز تجربه نکرده بودیم. حالا که خبر شهادت بزرگ سردار سپاه اسلام منتشر شده آه حسرت است که می کشیم و غصه فقدان افتخار استان و افتخار ایران و افتخار اسلامی.
سردار حالا سر سفره دلدارش اباعبدالله الحسین(ع) مهمان است و متنعم و باز هم شهدا رفتند و ما ماندیم و ….
اینک دوباره متن منتشر شده آنروز را مرور کنیم البته این بار در گفت و گو با سردار شهید حاج حسین همدانی ….
نشستن پاي صحبت کسي که در طول سي و چند سال گذشته در بيشتر لحظات حساس انقلاب اسلامي از آمدن حضرت امام به ايران تا جبهههاي نبرد غرب و جنوب و از خيابانهاي تهران در فتنه 88 تا کوچه پس کوچههاي شهرهاي سوريه در نبرد عليه تروريست، يک عنصر مهم و کارآمد بوده، به همان اندازه هيجانانگيز است که انتخاب سئوال از بين دهها سئوالي که ميتوان از او پرسيد سخت و مشکل.
شايد براي معرفي اجمالي سردار «حسين همداني» همين يک جمله از روزنامه «Wall Street Journal» کافي باشد که در معرفي او مينويسد: ژنرال همداني يکي از فرماندهان نخبه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بوده و او[سالها] به عنوان افسر سپاه پاسداران اعلام خدمت داشته است. همداني يک متخصص در نحوه رزم عمليات نيروهاي منظم با شبه نظاميان است.
در اين گفت وگوي صميمي و البته چند ساعته سردار همداني علاوه بر تشريح فعاليتهايش در سوريه و تحليل آينده حوادث منطقه به برخي از ناگفتههاي حوادث سال 88 نيز ميپردازد.
چرا ايران تصميم گرفت به کشور و ملت سوريه کمک مستشاري نمايد؟
حضرت آقا ميفرمايند عمق استراتژي ما سوريه است. ايران و سوريه در سال 61 همزمان با هجوم آمريکا و اسرائيل به جنوب لبنان، منافع مشترک خود را تعريف کردند. رابطه بين شيعيان ايران و شامات(فلسطين اشغالي، لبنان و سوريه) ريشه تاريخي دارد. اين منطقه يک منطقه مقدس است. گفته ميشود که نزديک به 100هزار نفر از پيامبران الهي در اين منطقه دفن هستند و تاريخي برابر با ابتداي شروع تاريخ بشر دارد. الآنهم که به سوريه ميرويد در منطقه زبداني سوريه قبر هابيل را ميبينيد.
ازنظر ژئوپليتيکي هم سوريه کليد اتصال سه قاره اروپا، آسيا و آفريقاست. يکي از اهداف و آرمانهاي مهم انقلاب اسلامي که امام خميني(ره) فرمودند، آزادي قدس است. اين هدف، مياني و کوتاهمدت نيست. حضرت امام(ره) براي اين کار سرمايهگذاري و هزينه کردهاند. امام در پايان دفاع مقدس 2 نامه مينويسند. در آنجا هم دستبردار نيستند و ميگويند ما غزه را آزاد ميکنيم، ما قدس را آزاد ميکنيم. براي تشکيل گروههاي مقاومت و نگهداشتن کشورهاي اين جبهه تاكنون هزينه هم کرديم.
در سالهاي پس از انقلاب اسلامي، کشورهاي مقاومت يکي پس از ديگري اين جبهه را ترک کردند و رفتند به سمت سازش. روابطي که جمهوري اسلامي با سوريه برقرار کرده بهخصوص با توجه به ظرفيتهايي که در حافظاسد وجود داشته است يک سرمايه ارزشمند است و اهميت استراتژيک دارد. لذا لازم بود از اين سرمايه حفاظت کند.
دشمن براي سوريه چه برنامهاي دارد؟
آنها نيامده اند حزب بعث سوريه را نابود کنند. آمريکاييها بهخوبي فهميدند بدون يک تشکيلات منظم و قدرتمند مثل حزب بعث نميشود سوريه را اداره کرد. حزب بعث عراق با سوريه فرق ميکند. در عراق بارها کودتا شده اما 60 سال است كه در سوريه هيچ اتفاقي نيفتاده. الآنهم با شعار نابودي دولت سوريه نيامده خودشان ميگويند آمدهايم براي کوتاه کردن دست ايران، تضعيف حزبالله و هدف نهايي، تأمين امنيت اسرائيل است. لذا آمريکاييها در سوريه جنگ را با ما شروع کردند نه دولت سوريه و حزب بعث، سقوط سوريه به اين معني بود که ما بايد با دشمن در مرزهاي خودمان بجنگيم.
سوريه کليد منطقه است. نسبت به عراق، لبنان و يمن، سوريه در اولويت است. اگر هرکدام از اين کشورها مشکلي برايشان پيش بيايد ما بهاندازه از دست دادن سوريه ضرر نخواهيم کرد. بنابراين اهدافي که ما در سوريه داشتيم، اهداف راهبردي بوده است. براي حفظ دستآوردهاي انقلاب اسلامي بايد ورود پيدا ميکرديم. هيچ انسان عاقلي منتظر نمينشيند تا سرمايهاش در برابر چشمانش از بين برود و او نگاه کند. اين طبيعي است که براي حفظ سرمايه خودش اقدام کند.
شما چگونه و از چه زماني در کشور سوريه ماموريت مستشاري پيدا کرديد؟
زماني که من را انتخاب کردند، حدود 80 درصد سوريه به دست گروههاي مسلح افتاده بود و جيشالحر 110هزار نيرو را سازماندهي کرده بود. اينکه چرا بنده را انتخاب کردند بايد از خودشان بپرسيد. وقتي رفتيم سوريه آقاي سليماني ما را آنجا معرفي کردند. يکي دو ماه فعاليت کرديم تا اينکه بههرحال خدا کمک کرد و راه تعامل باز شد. حزب بعث يک در آهنين دارد و يک ديوار فولادي به هيچکس راه نميدهد! شبيه به معجزه بود. امروز هم دولتمردان و هم مردم آنجا، ايران را فرشته نجات ميدانند.
شما در سوريه با نام ابووهب مشهور بوده و بسيار محبوب هستيد. دليل اين محبوبيت و موفقيت شما در سوريه چيست؟
اولاً ما در يک ماه اول که با سه نفر از دوستان که دو نفرشان را از لبنان آورده بوديم هرچه ميرفتيم براي کار راه نميدادند. ميگفتند چه کمکي شما ميخواهيد بکنيد؟ ميگفتيم هيچي آمديم تجربياتمان را انتقال بدهيم. ارتش سوريه مغرور هم هست. وقتي انسان درمانده ميشود رو به خدا ميآورد و آنجاست که سيم وصل ميشود. شبها چند ساعت بيشتر نميخوابيديم و به نيايش مشغول بوديم. حضرت آيتالله بهاءالديني ميگويند هرکس هر روز زيارت عاشورا بخواند همه گرههايش باز ميشود. ما بعد از نماز صبح هم زيارت عاشورا ميخوانديم. اينگونه گرهها كم كم باز شد.
يکبار هم ميخواستيم برگرديم، حضرت آقا فرمودند که، سوريه مثل مريضي ميماند که خودش نميداند مريض است، بايد به او بگوييد که مريض است. دکتر نميرود، شما بايد ببريدش. دکتر که برود ميگويد دارو نميخواهم، دارو بايد بنويسيد برايش. نميرود دارو را بگيرد بايد برايش دارو بگيريد، دارو را نميخورد بايد دارو را به خوردش بدهيد و به آن نظارت هم داشته باشد. اين شد نسخه ما که بايد بمانيم.
حتي در سال اول يکبار به دمشق حمله کردند و به کاخ هم رسيدند. در آن دوران همه فرار کردند، حتي روسها. فقط ما آنجا مانديم. آنها باورشان شد که ما تا آخرين لحظه درکنارشان هستيم. اين حمايت صادقانه بود و اين باعث شد که به ما اعتماد کردند و امروز محبوبترين ملت نزد سوريها، ايرانيها هستند. در ايست و بارزسيها حتي افسران ارتش هم بهطور کامل بازرسي ميشوند اما همينکه پاسپورت ايران را نشان بدهيد باهمه وجود به شما احترام ميگذارند. اين برميگردد به درسهايي که از دفاعمقدس داشتيم و نيتي که فقط براي رضاي خدا بود، نه براي حزببعث، نه براي سوريه! براي اطاعت از امر ولي بود. محبوبيتي که ميگويند به دليل همين نيت خالص بود.
نظر شما در خصوص شخص بشاراسد و مديريت وي چيست؟
سيدحسننصرالله ميفرمايد شخص بشاراسد بهتر از پدر است. بشار نسبت به پدرش درک و فهم بهتري دارد. نسبت به تحولات دنيا اشراف بيشتري دارد و فضاي امروز دنيا را ميبيند. فضاي باز سياسي را قبول دارد و قبل از اين جريانات فضاي باز سياسي را در کشور ايجاد کرده بود. پدرش را هم بهعنوان مرشد قبول دارد. حافظاسد در زماني که در بستر مرگ بود به بشار گفته بود تا زماني که با ايران هستي، هستي و هر زماني که ايران را از دست دادي بدان که ديگر نخواهي ماند. بشار تا امروز در مقاومت سهم بزرگي داشته ، در همان بحراني که گروههاي مسلح تا کاخ هم رسيدند به بشار گفتند که جابهجا بشود، ولي گفت نه ميمانم تا کنار ملتم کشته شوم. وقتي در اوج بحران گفتند بيا در دمشق براي مردم سخنراني کن، خانواده را هم با خودش آورد. درحاليکه احتمال ترور و کشته شدن بسيار زياد بود. در مناطقي که حتي برخي از وزرا نيامدهاند. آنجا اينطور نيست که دشمن يونيفرم داشته باشد. ممکن است يک مغازهداري عضو گروهکهاي تروريستي باشد. ويژگي مهم ايشآنهم اين است که اطاعتپذيرياش از رهبر انقلاب بيشتر از برخي دولتمردان ماست.
در اوايل شروع درگيريها نظام سوريه با اعتراضات مسالمتآميز برخورد خوبي نداشت و اين باعث شد که مشکل چند برابر شود. اين را نميشود ببريد سمت بشاراسد. حزب بعث يک مباني دارد که هيچکس حتي بشاراسد هم نميتواند آنها را تغيير بدهد. به همين دليل هم تاکنون کودتا نشده است. اصلاً انتخابات مثل اينجا نيست؛ در انتخاباتها همه بايد عضو حزب بعث باشند. کسي که ميخواهد کانديد بشود بايد چندين مرحله را در حزب گذرانده باشد. يکشبه کسي در حزب رشد نميکند. يک دوره زماني دارد. لذا بخش امنيتي حزب بعث مشکل امنيتي داشت. بخش نرمافزاري قوياي داشت اما نيامده بود مثل کشور ما يک نيروي انتظامي درست کند. يک بسيج درست کند. فقط يک ارتش تربيت کرده بود براي جنگ با دشمن.
براي حل مشكل اين انتظامي چه مدلي پيشنهاد كرديد؟
يکي از کارهايي که ما آنجا انجام داديم کمک به ايجاد نيروهاي مردمي بود. در ابتدا آنها ميگفتند شما آمدهايد اينجا يک ارتش ديگر براي ما درست کنيد؟ پولش چه ميشود؟ تسليحاتش؟ ميگفتيم راهبرد ما اين است، مشارکت مردم براي کمک به دولت براي عبور از بحران. وقتي هم که نقش اين نيروها به اثبات رسيد و ما با اين نيروها دمشق را نجات داديم. آمدند گفتند اين را ببريد زير نظر ارتش! گفتيم اين کار درست نيست. اگر ميخواهيد ارتش را تقويت کنيد نيرو جذب کنيد. اين مدل اسلامي و تفکر بسيجي اولين ويژگي که دارد اين است که داوطلب است. نيروي ارزانقيمت و پرسودي است. واقعاً متوجه نبودند تا زماني که نتيجه اين فعاليتها را ديدند.
آموزش خدمه تانک در ارتش يک سال طول ميکشد، ما نيروها را در طول 12 روز آموزش ميداديم. وزير دفاع اصلاً قبول نميکرد تا اينکه آمدند همانجا سؤالهاي فني پرسيدند و واقعاً تعجب کرده بودند. اگر ما نيروها را از ايران ميبرديم ميگفتند ايران آموزش ديدهاند. اما ما همان جوانان سني، شيعه و علوي سوري را بسيج کرديم چراکه اين تدبير رهبر انقلاب بود كه از جوانان خود آنها استفاده كنيم براي دفاع، وگرنه حاجقاسم سليماني گفتند من يک لشگر از ايران ببرم سوريه جنگ را تمام ميکنيم. الآن چندصد مربي کانون فرهنگي تربيتکردهايم فرستادهايم به مناطق مختلف سوريه حتي روستاهايي که داعش هست، تا کار فرهنگي بکنند. بنابراين آن خطايي که انجام شد خلأ ساختاري بود. حتي يک پليس هم براي اعتراضات مردم تربيتنشده بود و اين مشکل ساختاري موجب اين مشکل شد. الآنهم هنوز ساختار جديد پليس که با کمک دوستان نيروي انتظامي در آنجا تهيهکردهايم پياده نشده است.
نيروهاي معارض با وجود اين سيستم امنيتي شديد چگونه توانستند اين حجم از نيروها را سازماندهي کنند؟
سوريه 5 وزرات خانه اطلاعات دارد و اين 5 وزارتخانه به دليل نبود يک نيروي انتظامي قوي تمام توان و نيروي خود را براي کار پليسي به کار گرفته بودند و اين باعث شد که کار اطلاعاتي تعطيل بشود. آن ارتش آزاد سوريه همه بومي بودند و اصلاً قدرت جنگيدن با نيروي جديدي که ما درست کرديم و حتي با ارتش سوريه را نداشتند. ارتش هر وقت اراده ميکرد جايي را آزاد کند آنها فرار ميکردند. جنگ واقعي در سوريه زماني شروع شد که نيروهاي خارجي از کشورهاي بيگانه وارد سوريه شدند. از همين زمان با توجه با اقدامات بشار و حضور نيروهاي خارجي در کشورشان، ديگر کمکم ريزش نيروهاي ارتش آزاد شروع شد و آنها با اين نيروها درگير شدند و ارتش آزاد مثل يخ آب شد.
براي جنگ سوريه چه پيشبينياي داريد؟ سرنوشت سوريه چه خواهد شد؟
جنگ سوريه تمامشدني نيست. سقوط هم نميکند. اگر تاريخ سوريه را بررسي کنيد ميبينيد که همواره در جنگ و خونريزي بوده است. 3 سال پيش 80درصد سوريه سقوط کرده بود. الآن نيروهاي ارتش بازسازيشدهاند، نيروي دفاعوطني دارند، دژبان شهري دارد. دشمن هم ميداند که اگر بشار ترور بشود ديگر نميشود منطقه را کنترل كرد. آنهم در نزديکي مرزهاي فلسطيناشغالي! و الا ترور بشاراسد کاري ندارد. لذا دولت در سوريه سقوط نخواهد کرد. مشکل اصلي در سوريه اقتصادي است. توريست، کشاورزي و نفت که منابع اقتصادي در طول اين 3 سال از بين رفته است. ما به دنبال پيگيري اين هستيم. اين جنگ تمام نميشود تا زماني که اردوگاه دوستان يا دشمنان سوريه کوتاه بيايند جنگ ادامه دارد.
سردار يكي از موضوعاتي كه نام شما در آن زياد ياد مي شود مسايل مربوط به كنترل فتنه 88 است. در اتفاقات سال 88 بعد از ورود نيروهاي سپاه بهطور ملموسي امنيت به تهران بازگشت. دورهاي كه شما فرماندهي سپاه محمد رسولالله را بر عهده داشتيد. در رسانههاي بيگانه اخبار متفاوتي در مورد آن دوره منتشر ميشد، ميخواهيم کم و کيف موضوع را از زبان خود شما بشنويم. واقعاً سپاه در اين درگيريها بهطور مسلحانه ورود پيدا کرد؟ تکتيرانداز داشت؟نقش وزارت اطلاعات در آن دوران چه بود؟
سپاه تحت فرمان فرماندهي کل قوا عمل کرد. حضرت آقا فرمودند در درگيريهاي خياباني کشته نميپذيرم. هيچکس حق حمل اسلحه در تهران را نداشت. به اين قيمت که حتي ممکن بود ما موردحمله قرار بگيريم. در طول مدت اين اتفاقات از حدود45 هزار بسيجي که درصحنه بودند حتي يک فشنگ هم شليک نشد.
در مورد ورود سپاه هم بايد بگويم كه وزارت اطلاعات واحد عملياتي ندارد و عمليات در اين وزارتخانه محدود به خانههاي تيمي است و براي اتفاقات بزرگي مثل فتنه 88 که در کف خيابان است طراحي نشده است. وزارت اطلاعات مأموريت اصلياش جلوگيري از ورود بيگانگان است. جاسوساني که وارد کشور ميشوند.
وزارت اطلاعات ما در فتنه 78 آسيب جدي ديد. در آنجا با توجه به اتفاقي که در وزارت اطلاعات رخ داد، قتلهاي زنجيرهاي كه در روزنامهها و رسانهها مطرح شد. در بخشي از آن، انگشت اتهام را به سمت وزارت برده شد و درنهايت به حادثه سعيد امامي کشيده شد که بنده معتقدم ايشان از آن اتهام مبراست. من ايشان مي شناسم . ايشان فردي مؤمن بود. اينچنين يک انشقاق در وزارت رخ داد و يکپارچگي وزارت اطلاعات خدشهدار شد و دستگاه اطلاعاتي ما را تضعيف کرد . در فتنه 88 آن بخش از بچههاي وزارت که حتي در ماجراهاي 88 بهتر از ما عمل کردند حقشان محفوظ است. برخي هم که شک و ترديد داشتند و بعدها پشيمان شدند. خب وزارت اطلاعات به دليل اين انشقاق نتوانست نقش خود را در فتنه بهخوبي ايفا نمايد.
موضوع دستگيري برخي فتنه گران که از فرزندان مسئولان بودند مثل دستگيري فائزه هاشمي با دستور شما انجام شد؟
همه اقدامات ما طبق مجوزهاي رسمي و قانوني بوده است و هيچ حکمي را خارج از احکام دادگستري انجام نداديم. در اجراي حکم هم برايمان فرقي نميکرد که کسي آقازاده است يا از خانواده کيست. بنده دهها نفر، از افرادي را که از اصلاحات بودند يا از کارگزاران بودند يا از دوم خرداديها بودند، از زندان آزاد کردم. چون حرف آنها در حد اعتراض بود. اما آنهايي که در کف خيابان مديريت ميکردند و آسيب ميزدند و خسارت وارد ميکردند، فرق داشتند. پاسدار ما الآن با دوتا بچه، 70 درصد جانباز است و مغزش 7 بار عمل شده است. ما نميتوانيم از اينها بگذريم. من چندين بار گفتهام که رهبران فتنه مثل آقاي کروبي و ميرحسين اگر تبرئه بشوند حتماً خداي متعال و اينهايي که شهيد، جانباز و مجروح شدهاند هرگز رضايت نخواهند داد. ما همه اينها را در يک جمعي جمع کرديم و اينها امضا کردند که ابداً رضايت نميدهند. جواني که پدر و مادرش يک وانت داشتند و همهچيزشان را فروختند و خرج اين جوان کردند، اما الآن معلول و جانباز است. بنابراين موسوي و کروبي متهمان اصلي اين ماجرا هستند و حداقل مجازات براي اينها اعدام است. مردم ما و ما رزمندهها نبايد اجازه کمتر از اين حکم را بدهيم. منتها مصلحت نظام اين است. اگر حکم رهبري بيايد و همينها را دوباره بر ما مسلط بکند ميگوييم چشم اما اگر روال قانوني خودش را ميخواهد طي بکند ما مطالبه ميکنيم. حضرت آقا هم تاکنون چنين چيزي از ما نخواستهاند و الا همان را عمل ميکنيم. پس هر شدتي که در اين جريانات وارد شد عين حکم قضايي بود آنهم عين ضوابط. زماني که برخي از اينها در حصر بودند همه امکانات براي آنها مهيا بود و بهصورت انساني و اسلامي با آنها رفتار ميشد. اما ديگر قرار نبود بيايند کف خيابان و مديريت کنند.
موفقيت سپاه در اين اتفاقات مرهون چه بود؟ در اين جريانات چگونه اقداماتي صورت گرفت؟
اولاً در فتنه 78 بنده جانشين نيروي مقاومت بسيج بودم و تجربه آن حوادث را داشتم. اين تجربه به من کمک ميکرد. يک سابقهاي در دو دوره در تهران داشتم در سالهاي 60 و 61 در تشکيل لشگر حضرت رسول(ص)، در سال 82 هم فرمانده لشگر تهران بودم. لذا کاملاً تهران را ميشناختم و برآورد خوب اطلاعاتي از منطقه داشتم. شناخت خوبي نسبت به جغرافياي انساني و زميني و شرايط اقتصادي و فرهنگي تهران داشتم. اشراف خوبي نسبت به احزاب و گروهها داشتم و آنها را در قرارگاه ثارالله بهدقت بررسي کرده بوديم. کار اطلاعاتي که از پيش در قرارگاه ثارالله انجام داده بوديم جواب داد. هيچ کار موفقي بدون آمادگي و تمرين صورت نميگيرد.
همه فرماندهان پايگاههاي بسيج را در دو تجمع بزرگ جمع کردم و به همه مأموريت دادم. از همه خواستم تا سازماندهي خود را حفظ کنند و امنيت محله خود را تأمين کنند. گفتم پايگاهي که نتواند اين دو اقدام را انجام دهد پايگاه نيست.
با کار اطلاعاتي اقدامي انجام داديم که در تهران صدا کرد. 5 هزار نفر از کساني که در آشوبها حضور داشتند ولي در احزاب و جريانات سياسي حضور نداشتند بلکه از اشرار و اراذل بودند را شناسايي کرديم و در منزلشان کنترلشان ميکرديم. روزي که فراخوان ميزدند اينها کنترل ميشدند و اجازه نداشتند از خانه بيرون بيايند. بعد اينها را عضو گردان کردم. بعداً اين سه گردان نشان دادند که اگر بخواهيم مجاهد تربيت کنيم بايد چنين افرادي که با تيغ و قمه سروکار دارند را پايکار بياوريم. يکي از اينها فردي بود به نام ستاري. اين ستاري وقتي به جمعيت زد جانباز 70 درصد شد و سال گذشته هم به شهادت رسيد.
وقتيکه جلسه شوراي تأمين استان تهران در شب عاشورا برگزار شد همه برآوردها اين بود که فردا تهران آرام خواهد بود. برآورد من اين بود که روز عاشورا اتفاقاتي در پيش خواهد بود. به همين خاطر دو بار ديگر درخواست جلسه فوقالعاده داديم و جلسه تشکيل شد و آمادهباش اعلام کرديم. همه سينماهاي تهران را اجاره کردم. تمام مدارس و حسينيهها را در اختيار گرفتيم. بچهها با لباس مشکي در ميدان حضور داشتند. نزديک به 30 هيئت را هم که با من مرتبت بودند را هم آماده کرديم و گفتم دستهها را به سمت ميدان دانشگاه بياوريد. در روز عاشورا همين سه گردان غائله را جمع کردند.
اين حرفها بايد در تاريخ ثبت شود. در اين اتفاقات 830 نفر جانباز داديم. فتنه 88 از سوريه و جنگ هشتساله مهمتر است. حضرت آقا در اين مورد فرمودند كه اين کار خدا بود و عمق اين فتنه زماني روشن خواهد شد که من ديگر نيستم. ما به ابعاد فتنه نپرداختهايم. 45 هزار بسيجي در اين صحنه بودند و نهتنها پولي دريافت نميکردند که پول بنزين موتور و بقيه مخارج خود را هم ميپرداختند.
چقد آدم حال میکنه وقتی می بینه که چقدر این بنده خدا دهن امثال شما را سرویس کرده که هنوز سوزش باقی مانده از سال 88 بر همه وجودتان مانده
دمش گرم
مطمئن باشید ایران پر از این آدمای باحاله و نمیذارن امثال شما بیشعورها به جایی برسید و با قطره قطره خونشون و تا آخرین نفس دمار شما و اربابان صهیونیستی و آمریکایی شما را در میارن
اگه مدعی آزادی بیان هستید این نظر را به نمایش بذارید
جناب ناشناس باحال،
تااحمق درجهانست، مفلس درنمی ماند! این دستاربندان به احمقهای نوکر صفتی چون امثال جنابعالی احتیاج دارند تا بتوانند سرکارمانده و به دزدی و غارت ادامه دهند. صناربده آش، به همین خیال باش!
ناسناش خان،
الهی من فدای اون نحوه حرف زدنت بشم، برای همینه که ما اینقدر از شما میترسیم.
چون ما میگیم اجازه بدید دورهم بشیم (مثل چند تا هم وطن) و راجع به مشکلات جامعه ای که هر دوی ما در آن زندگی میکنیم و با آن درگیرهستیم و برای بهبودی آن و راه و چاره ها با هم گفتگو کنیم. ولی در این میان ناگهان شما جوش آورده و راجع به آخرین قطرات خون همسایه خود صحبت میکنید.
عزیز دل! چه احتیاجی به گوشزد در مورد قطرات خون شما هست؟
چرا ما نمیتونیم راجع به یک ناسازگاری اجتماعی صحبت کنیم بدون اینکه حد اقل یک نفر راجع به آخرین قطرات خون خود صحبت کند؟
ضمن اینکه عزیز ناشناس بطور کل اصلا چه احتیاجی بگوشزد کردن در مورد قطرات خون هست؟ اصلا این فرهنگ خونریزی در برابر عدم توافق که معمولا منجر بکشت و کشتار شده است از کجا سرچشمه گرفته است؟
بجان شما هر دوی ما بهتر از هر کسی قادریم که بدون گوشزد به آخرین قطرات خون با همدیگه گفتگوی بارور داشته باشیم
رسول
ناشنا ترسو ! سنگ را بستن و سگ را آزاد کردن ! تو چرا قمپز در میکنی ؟ حتما خیلی بهت ماسیده ! نه ؟ اگر فکر میکنی خیلی جرئت داری ! آدرس بده تا خدمتت برسیم !دو یو آندر استند ؟؟؟؟
دوستی یا هم وطنی ذیل مصاحبه سردار همدانی نوشته اند آدم حال میکنه وقتی می بینه که چقدر این بنده خدا دهن امثال شما را….
دوست من بیا با هم نگاهی کنیم به گفته های این بنده خدا.
سوال اول: از خود پرسیده اید این مصاحبه چرا در یک نشریه محلی و گم نام منتشر شده و نه در به طور مثال کیهان؟
این سردار می فرمایند:
در اوايل شروع درگيريها نظام سوريه با اعتراضات مسالمتآميز برخورد خوبي نداشت و اين باعث شد که مشکل چند برابر شود. اين را نميشود ببريد سمت بشاراسد. حزب بعث يک مباني دارد که هيچکس حتي بشاراسد هم نميتواند آنها را تغيير بدهد. به همين دليل هم تاکنون کودتا نشده است. اصلاً انتخابات مثل اينجا نيست؛ در انتخاباتها همه بايد عضو حزب بعث باشند. کسي که ميخواهد کانديد بشود بايد چندين مرحله را در حزب گذرانده باشد. يکشبه کسي در حزب رشد نميکند. يک دوره زماني دارد. لذا بخش امنيتي حزب بعث مشکل امنيتي داشت. بخش نرمافزاري قوياي داشت اما نيامده بود مثل کشور ما يک نيروي انتظامي درست کند. يک بسيج درست کند. فقط يک ارتش تربيت کرده بود براي جنگ با دشمن.
متوجه شدید یا توضیح دهم؟
از آن جا که جمهوری اسلامی ایران و ولایت مطلقه فقیه امکان گفت و گوی حضوری باز مستقیم و آزادانه بین بنده و جناب عالی را گرفته و پاسخ شما را نمی دانم فرض بر این می گیرم مشتاق خواندن نظرات من باشید.
در این بخش از گفتار ایشان دو نکته اساسی را بیان کرده اند که در ماجرای سوریه نقش کلیدی دارد. اولین نکته برخورد نامناسب با اعتراضات مسالمت آمیز است. دوست عزیز حرف ما نیز همین است. اساس بد بختی ها همین است. همین یک جمله ریشه تمام بد بختی ها و فجایع جاری در سوریه را نمایان می کند. آری همه ما می دانیم بشار اسد به روی تظاهر کنندگان بی سلاح آتش گشود و آنان را بمباران کرد. عواقبش را هم اکنون همه می بینیم. با این کار شکاف در ارتش سوریه انداخت. بشار اسد تنها بیست درصد سوریه را تحت کنترل دارد و ارتش آن کشور که زمانی بالغ بر سیصد هزار نفر بود و از قدرتمند ترین ارتش های منطقه بود اکنون در حد یک نیروی شبه نظامی عمل می کند. چرا؟ همه فرار کرده اند. چرا؟ حاضر به کشتار هم وطنان خود نیستند. اکنون مصیبت بزرگ بشار اسد کمبود نیروی نظامی است. این را علنا اقرار کرده است.
مردم چرا اعتراض کردند؟ این را هم سردار همدانی توضیح می دهد: ؛ در انتخاباتها همه بايد عضو حزب بعث باشند. کسي که ميخواهد کانديد بشود بايد چندين مرحله را در حزب گذرانده باشد.
متوجه هستید؟ مردم سوریه می خواستند در این وضعیت تغییر ایجاد کنند. می خواستند آزادی به دست آورند. شبیه آنچه ما در ایران می خواهیم. آزادی. آزادی انتخاب کردن و انتخاب شدن. نیازی به آقا بالاسر نداریم. دیکتاتوری نمی خواهیم. دوست نداریم یک باند مافیایی یا حتی یک گروه از قدیسین و معصومین برای ما تعیین تکلیف کنند. می خواهیم رشد کنیم. اختیار مان دست خودمان باشد. حاکمیت ملی داشته باشیم. چرا؟ جلوی فساد را تنها از این طریق می توان گرفت.
نشریه سوال جالبی مطرح کرده است. می پرسد:
نيروهاي معارض با وجود اين سيستم امنيتي شديد چگونه توانستند اين حجم از نيروها را سازماندهي کنند؟
سوريه 5 وزرات خانه اطلاعات دارد و اين 5 وزارتخانه به دليل نبود يک نيروي انتظامي قوي تمام توان و نيروي خود را براي کار پليسي به کار گرفته بودند و اين باعث شد که کار اطلاعاتي تعطيل بشود.
اینجا سردار کم لطفی کرده اند. از ریشه گذشته اند و علت العلل را بیان نکرده اند. پاسخ منطقی به این سوال این است: شما وقتی به ملت خود اعلان جنگ می دهی نتیجه ای غیر از این انتظار داری؟ وقتی مردم را به رگبار می بندی خوب این میلیون ها نفر که با چند تیر اندازی و چند بمباران نابود نمی شوند که می روند خودشان را مسلح می کنند و سازمان دهی می کنند. حالا 5 سازمان اطلاعات که هیچ هزار سازمان اطلاعات هم جلوی حرکت مردم را نخواهد گرفت.
مشکلی که بنده هم قبول دارم مداخله نیرو های خارجی است. آری سردار حق دارند. سوریه شده چرا گاه نیرو های خارجی. حالا مزدور سعودی یا آمریکا یا اسراییل باشد فرقی نمی کند. ولی باعث و بانی چنین وضعی کیست؟ آیا ارتش سیصد هزار نفری سوریه قادر نبود از پس چند مزدور و تروریست بر آید؟ مشکل اینجاست. مشکل اینجاست که به دلیل اعلان جنگ به مردم اتحاد ملی خدشه دار شد. ارتش متلاشی شد. سیصد هزار نفر حاضر نشد هم وطن خود را به قتل برساند و متواری شد. خوب الان چه باید کرد بحث دیگری است. عقل و تدبیر.
برویم سر صحبت های سردار از مسایل خودمان:
درنهايت به حادثه سعيد امامي کشيده شد که بنده معتقدم ايشان از آن اتهام مبراست. من ايشان مي شناسم . ايشان فردي مؤمن بود. اينچنين يک انشقاق در وزارت رخ داد و يکپارچگي وزارت اطلاعات خدشه دار شد
بله؟ عجب! انشقاق در وزارت رخ داد. علت چه بود؟ سعید امامی را که ایشان مبرا می داند. معنی این حرف می دانی چیست؟ قتل های زنجیره ای کار سعید امامی نبود. البته عقل و منطق حکم می کند که یک فرد هرگز قادر نیست بدون حمایت از بالا و به تنهایی تمامی دستگاه اطلاعاتی را فریب دهد و مدت های مدید مرتکب جنایت شود. آری سعید امامی را مقصر جلوه دادند تا خود را از مهلکه برهانند. آن ها که حکم ارتداد صادر کردند و نویسندگان و روشنفکران ایران را مهرور الدم خواندند آن ها را باید شناسایی و محاکمه کرد. سعید امامی را قربانی کردند تا خود را نجات دهند. این اولین و آخرین بار نخواهد بود. چنین سرنوشتی درانتظار بسیاری از فداییان ولایت است.
سردار همدانی می فرمایند:
بسیجی ما الآن با دوتا بچه، 70 درصد جانباز است و مغزش 7 بار عمل شده است. ما نميتوانيم از اينها بگذريم. من چندين بار گفتهام که رهبران فتنه مثل آقاي کروبي و ميرحسين اگر تبرئه بشوند حتماً خداي متعال و اينهايي که شهيد، جانباز و مجروح شدهاند هرگز رضايت نخواهند داد. ما همه اينها را در يک جمعي جمع کرديم و اينها امضا کردند که ابداً رضايت نميدهند. جواني که پدر و مادرش يک وانت داشتند و همهچيزشان را فروختند و خرج اين جوان کردند، اما الآن معلول و جانباز است. بنابراين موسوي و کروبي متهمان اصلي اين ماجرا هستند و حداقل مجازات براي اينها اعدام است. مردم ما و ما رزمندهها نبايد اجازه کمتر از اين حکم را بدهيم.
اتفاقا خانواده های مقتولین زنجیری هم همین طور فکر می کنند.
بخش دیگری از اظهارات ایشان:
5 هزار نفر از کساني که در آشوبها حضور داشتند ولي در احزاب و جريانات سياسي حضور نداشتند بلکه از اشرار و اراذل بودند را شناسايي کرديم و در منزلشان کنترلشان ميکرديم. روزي که فراخوان ميزدند اينها کنترل ميشدند و اجازه نداشتند از خانه بيرون بيايند. بعد اينها را عضو گردان کردم. بعداً اين سه گردان نشان دادند که اگر بخواهيم مجاهد تربيت کنيم بايد چنين افرادي که با تيغ و قمه سروکار دارند را پايکار بياوريم. يکي از اينها فردي بود به نام ستاري. اين ستاري وقتي به جمعيت زد جانباز 70 درصد شد و سال گذشته هم به شهادت رسيد.
من نمی گویم سردار همدانی می گوید. ستاری وقتی به جمعیت زد…… پس آن همه بسیجی و میلیون ها فدایی رهبری کجا بودند؟ یعنی کار ولایت فقیه به جایی کشیده که برای سرکوب مشتی انحرافی به قول رهبر کاریکاتور یک چاقو کش مجبور می شود تنهایی بزند به جمعیت؟ خوب غلط کرد زد به جمعیت! جمعیت که کاری با او نداشت! یک چاقو کش حمله کرده به جمعیت انتظاری غیر از این دارد که مردم از خود دفاع کنند؟ باید خدا را شکر کند که جان به در برده. او را باید به جرم حمله مسلحانه به مردم محاکمه کرد. مجازات حمله مسلحانه به مردم چیست؟ خودت بگو!
سردار می فرمایند:
حضرت آقا در اين مورد فرمودند كه اين کار خدا بود و عمق اين فتنه زماني روشن خواهد شد که من ديگر نيستم. ما به ابعاد فتنه نپرداختهايم. 45 هزار بسيجي در اين صحنه بودند و نهتنها پولي دريافت نميکردند که پول بنزين موتور و بقيه مخارج خود را هم ميپرداختند.
اولا حضرت آقا حق دارند. ماجرا بسیار عمیق بود. ولی جمع شدن ماجرا کار خدا نبود. خیانت موسوی و کروبی بود. این ها عرضه رهبری چنین حرکتی را نداشتند. خایه نداشتند. می ترسیدند.
دوست عزیز و هموطن گرامی. وضع ما شبیه دیگ بخار است. مملکت را جمهوری اسلامی به باد فنا داده و جام های زهر است که یکی بعد از دیگری نوشیده می شود. لیکن مردم ایران مردمی هوشمند هستند. نمی خواهند وضعی مشابه عراق و سوریه و …. در ایران پیش آید. این را نشانه رضایت مردم از حکومت ندان. همان هشتاد و هشتی ها کمتر نشده اند که بسیار بیشتر شده اند. امیدشان به این و آن بود. آموخته اند به هیچ کس به غیر از خود امید نبندند. دور بعدی کسی آن ها را به خانه هایشان هدایت نخواهد کرد………
آقایان موسوی و کروبی با پایداریشون ثابت کردن که اهل حق و حقیقت خواهی هستن.
اونیکه ترسو بود و به تعبیرت ///////// نداشت امثال تو ترسو هستن که نسبت به حبس آنها و سایز زندانیان بی تفاوتند.
چه تکلیف خوبیه برای دانشجویان رشته فلسفه که چگونه تعصب عقل آدم را کور میکند. همه توهمات این متن را در بیاورند و بگویند اشکال منطق آن چیست.امروز در جنگها ابزار فکری است که برنده و بازنده را تعیین میکند و نه ابزار جنگی ونه حتی شها مت سربازان و نه ایده یولوژی. بلکه ایده یولوژی به صورت یک عامل منفی عمل میکند. این سرداران گمان میکنند که مثل شیر زیان 24 ساعته با آمریکا مبارزه میکنند. بدبخت ها نمیدانند که آنها درست به همان صورت عمل میکنند که آمریکا میخواهد. خدایا انکس را که عقل دادی چه ندادی و انکس را که ندادی چه دادی.
چقد آدم حال میکنه وقتی می بینه که چقدر این بنده خدا دهن امثال شما را سرویس کرده که هنوز سوزش باقی مانده از سال 88 بر همه وجودتان مانده چرا؟؟؟؟
دمش گرم
مطمئن باشید ایران پر از این آدمای باحاله و نمیذارن امثال شما بیشعورها به جایی برسید
دوست خوب از کجا فهمیدی ما بی شعور هستیم یک موردش را میتونی بگی؟؟؟
و با قطره قطره خونشون و تا آخرین نفس دمار شما و اربابان صهیونیستی و آمریکایی شما را در میارن
آخر صهیونیست و آمریکا چطور میتواند چندمیلیون را رعیت کند بگو ما بریم یک میلیون سویسی را رعیت کنیم بیاوریم اینجا کارهایمان را بکنند.
اگه مدعی آزادی بیان هستید این نظر را به نمایش بذارید
از حال اربابان صهیونیستی و آمریکایی مان آگاه نیستم, اما همانطوری که به درستی فرمودید امثال سردار نامبرده دمار از روزگار ما “بی شعورها” که قاطبه ی ملت ایران را تشکیل می دهیم در آورده.
باری, از فرصت استفاده می کنم و به شما جمعیت خاطر می دهم که لطف و مرحمت این “بی شعورها” که ما باشیم, به وقتش شامل حال ” بی شرف ها” و ” بی وطن ها ” خواهد شد. در و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد!
سه بیت زیر از قصیده ی بلند سیف فرغانی است, بخوانیدش :
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
پژمان
ادم اگرادم باشه حال نميكنه مگريكي مثل سركاركه سرسفره پدرش بزرگ نشده باشد وجيره خوارحراميان
فکر میکنم حتی ارزش رتبه بد دادن هم ندارد
یعنی این منطقه شامات 100 هزار پیغمبر امده اند نتوانسته اند آدمشان کند ولی هلند یک نفر پیغمبر نداشته است. حلا همه جنک های دنیا در منطفه شامات است. هلند زنداهایش را دارد میبندد چون دزد نداردو میدانید چرا. اول پیغمبر ندارد دوم معلم دارد. بهترین سیستم آموزش و پرورش دنیا در هلند است.
قا بل توجه حوزه ها ! یک چند تا آخوند بفرستن هلند تااونها هم بی نسیب نمونن ! و ارشاد بشن !
قابل توجه هم میهنان بسیجی ما:
بعضی مواقع مفاهیم گفتار سردمداران ج.ا را باید درلابلای سطور گفتار روزانه آنان جستجو کرد. دوستان وهم میهنان بسیجی من، عزیزان هم میهن توجهتان را به این قسمت از گفتار یک سردارسپاه مشهوروباصطلاح شهید، جانباز، سردار حسین همدانی که بازگویش عقاعد راستین این سرداران سپاه هست و بدون هیچ دخالت املائی جلب میکنم: باور نمیکنم که یک سردار با قابلیت فلان و بهمان در مورد بسیج سخنی مانند این درپاسخ به سؤال یک رسانه همگانی بگوید ضمن اینکه شکی ندارم ناخودآگاه حرف دل خود وشاید هزاران سردار مختلف سپاه را نیز گوشزد میکند. این جمله قابل تأمل را دوباره مرور کنید:
« اين مدل اسلامي و تفکر بسيجي اولين ويژگي که دارد اين است که داوطلب است. نيروي ارزانقيمت و پرسودی است.»
هموطن بسیجی: این گفتار در مورد شما عزیزان هست: «ارزاقیمت و پر سود!!!» این گفتار شرم آورعقیده یک فرمانده سپاه یا بسیج در مورد پرسنل تحت فرماندهی خودش هست، که عرق سرد شرم بر پیشانی هرفرد مستقل و میهندوست می نشاند.
تا کی وابستگی به این جهانوطنان سود جو؟ اینان شما ها را به غیرازنیرویی بشکن و بالا بانداز، ارزان قیمت و قابل تعویض بحساب نمی آورند درحالیکه اکثریت هم میهنانتان در مورد جانبازی و وطن پرستی شما هیچ شکی ندارند و آغوش هم میهنان شما برای در برگرفتنتان بعد از بریدن سلحشورانه تان از دارودسته ناحق و بازگشت به آغوش مام میهنتان همواره آماده و باز خواهد بود.
اجازه ندهید که این هفت خطان که به قلع و قمع «خودی» نیز راضی نمیشوند از شما بعنوان نیروئی داوطلب، ارزان قیمت در عین حال پر سود استفاده کنند.
انتخاب با شماست
زنده باشید
رسول
یک شب آخوندی شرابی خورده بود
آبروی مومنین را برده بود
دست افشان پای کوبان گیج و ویج
رنگ و رویش شد به مانند هویج
دود شد افسردگی از خاطرش
گشت زیبا زندگی دور و برش
با خودش می گفت آخوند مشنگ
از چه میگفتی سحر تا شب جفنگ
چهل سال عمرت همه بر باد رفت
دلخوشی ها یت جهان از یاد رفت
با عصایش لنگ لنگان شوخ و شنگ
رو به مسجد شد روان پاتیل و منگ
مومنان هر سو کران پابوس او
انس و جن از حکمتش در گفتگو
رفت بر بالای منبر نرم نرم
از شراب کهنه جانش گرم گرم
می شنید آواز نوشانوش او
یا که گویا نغمه گوگوش او
حوریان عریان کنارش میشدند
لولیان آئینه دارش می شدند
در رگانش آتشی افتاده بود
جد و آبادش مسلمان زاده بود
با فرنگی ها همه اندر جدال
روز و شب درسش همه درس موال
یا به حوزه پشت یک دیوار کج
سالها مشغول در بحث فرج
واژنِ زن ، شرحِ احکام دخول
یا که تا وقت اذان در شرح بول
از نکیر و منکر و شبهای قبر
از عذاب و وحشت و اصحاب گبر
پرده ها را گفت مسجد بر کشند
تا به کی زنها به سر چادر کشند
محرم و نامحرمی بر باد رفت
شرع و احکامش همه از یاد رفت
رقص رقصان شد به منبر کف زنان
من زبانم لال با دوشیزه گان
گفت با خود این بهشت است ای خدا !
وعده ی عیسی و موسی های ما
کم کمک عمامه اش را باز کرد
از حمیرا نغمه ای را ساز کرد
از مزایای شراب آتشین
صد سخن سر کرد در شرع مبین
مومنان چشمانشان از کاسه ها
یک به یک میزد برون از هر کجا
ولوله افتاد در مجلس همه
او ولی گفتا میان همهمه :
بر خداوندی که در عالم یکیست
زندگی سکس است و دیگر هیچ نیست
طبق احکام شریعت هر چه هست
هستی آدم فقط پایین تنه است
حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة، سلام علیکم ، ضمن آرزوی سلامتی بر شما انسان آزاده و حکیم و فرزانه . کشته شدن همدانی ، سردار ” قپه دار ” ، ” پاگون دار” و چاکر مسلک رهبری ، با اطلاعیه ای که سپاه منتشر کرده ، حاکی از آن بود که ایشان در حلب سوریه کشته شده است . سپاه همچنین در آن اطلاعیه ” توجیه ” عجیب و غریبی آورده که : امروز ” مرز اسلام ” و کشور ما در سوریه و لبنان و یمن است و اگر امروز ما در این کشورها به جنگ با دشمن نپردازیم ، باید در تهران!! بجنگیم . حضرت آیت الله ، با گسترش این نوع ” توجیهات ” من درآوردی ، آیا ممکن است که در آینده ای نزدیک ، آدمیانِ ” کانالیزه شده ” و جاهل و احمق و مشاعر از داده ای پیدا شوند و به ” توجیهات ” خطرناک متوسل شده و بگویند ” مرز اسلام ” و کشور ما بخاطر چند نفر شیعه در ریودوژانیرو ، بوینس آیرس ، کاراکاس ، هاوانا ، دوربان آفریقای جنوبی و … به آن مناطق گسترش یافته است !! حضرتعالی نظر خود را درباره ” توجیه کردن ” هر عملی که هر روزه از هر بنی بشرِ شیرِ آدمیزاد خوردهِ دو پا سر میزند ، بیان فرمایید . الحقر ___مبشر
—————————
سلام مبشر گرامی
همه ی این داستان ها برای این است که هم برادران سپاه و هم روحانیان حاکم، کار دیگری بلد نیستند. که اگر بلد بودند، بر ادب و رشد و بالندگی و فرا بردن فرهنگ انسانی آحاد جامعه متمرکز می شدند. ما حتما باید یک روزی در همین نزدیکی ها هم برای برادران سپاه و هم برای آخوندها یک کار شریف و شدنی دست و پا کنیم که با دست بردن به آن کار هم به سلامت رفتاری شان اعتنا بکنند و هم دست از مال مردم بردارند و حلال خواری بکنند.
و تا زمانی که ما نتوانیم برای اینان کاری دست و پا بکنیم باید هر روز چشم به راه فوران یک چنین ترهاتی از جانب ایشان باشیم.
سپاس
.
سلام،طبق آیات قرآن از نشانه های نیروهای شیطانی اختلاف درونی،طمع،قدرت طلبی،بی عقلی و بی فکریه.اینها فکر میکردن برای آمریکا در عراق باتلاق ساختند با روی کار آمدن اوبامای عاقل با مشاوره دستیاران باهوشش نه تنها مشکل باتلاق عراق رو با خروج نیروهاش حل کرد بلکه نه تنها عراق رو به باتلاق سپاه تبدیل کرد بلکه دو باتلاق بزرگ و پرهزینه دیگه به نام سوریه و یمن رو هم درست کرد که خلاصی از اون برای سپاه و حزب ا… بی عقل و رهبری بی اطلاع و ساده لوح غیرممکنه.تازه از این جنگ کلی پول هم گیر اسلحه سازهای آمریکایی میاد که در این رکود یه گنج بزرگ محسوب میشه.بدون درگیری و هیچ هزینه ای دندون بمب هسته ای آخوندها رو هم از ته کشید.و هوشمندانه کلی امتیاز از حکومت آخوندی بی نشان از عقل وتدبیر گرفت که در صورت اشغال ایران هم نمیتونست این همه امتیاز بگیره
تقدیم به آقای نوریزاد عزیز و دکتر ملکی بزرگوار و دیگر مهربانان
صدای دوستی مهرآفرین است
دل روشن روانان پاک بین است
نگاه آدمییت پر فروغ است
ره زیستن جدا از بغض و کین است
ز عشق ، تکثر، وحدت یابد
عرفان ریشه اش ایران زمین است
نوای خوشتر از عشق کس نشنود
کزوشاد انسان و آزادترین است
در این بود و نبود فرصتی است
زمانی که عشق بر دل یقین است
بپرواز آرد جان و روان را
ببیند این جهان راستی ، دین است
بنظر می رسه این هواداران طاهری خوب از موقعییت سؤاستفاده برای تبلیغ می کنند.دردست هیچدامشان عکسی یا نوشته دیگری که عمومی باشد موجود نیست و این یعنی تبلیغ برای یک فرد و تفکر.اینها درست یاد آور همان جریانهای انحصار طلبند.اینها حاضر نیستند که حتی مثلا شعار معمولی زندانی سیاسی را آزاد کنید را بنویسند .
آی دکتر ملکی ملت فدای اون فانوسخه جوونمردیت. ملت فدای خاک پای شما و همرزمات. کاش ملت همون روز اول آگاه بودو نه مینوشت. کاش حالا همت کنه و نه بنویسه. یه – ن ه -صلح آمیز مث فانوسخه تون. وای که ملت به این خوش غیرتی هرگز ندیده دولتی. البرز ایرانزاد منو ببخشه که شعارشو دسکاری کردم.
شما یا اون پسرک شجاع برومند نه اول را بنویس دومیش را من خودم می نویسم.
ببین شازده من تو آبادیمون ۱۸ نه نوشتم. ا جمله دیوار مسجد هم لا نوشتم هم نه. یکی بچه های محل میگف امام مسجد چشش افتاد به دیوار . سری تکون داد و گف این بزغاله ها ا مدرسه گچ میدزن تا رو دیوار مسجد بنویسن لونه چرا نمینویسن لا اله الا الله.چکنم اگه تهرون و کرج بودم ۱۸۰ تا نه مینوشتم. حالیته
با درود به کبیری گرامی راجع به نوشته های جناب بی نیاز این سخنان ایشان نیستند بلکه او ترجمه کارهای یک گروه پژوهشی را در رابطه با بوجود آمدن و تاریخ اسلام ترجمه کرده.بنابراین شما می توانید در سایت ایشان مدارک خود را بنویسید و از ایشان انتقاد کنید.ایشان در گویا نیز مطالب خود را منتشر می کنند.ولی من کمک کردن به آخوندها را نمی فهمم چون نوشته های او پایه های دین اسلام را نشانه گرفته و همه را بر دروغ و جعل می داند.اگر شما نوشته بودید در ضدیت با ناسیونالسیتهای ایرانی است حرف شما درست تر بود.چون لاقل کارمثبتی که چنین نوشته هایی دارد برضد این تنفر از عرب و عرب ستیزی ابلهانه در بین بسیاری از ایرانیان است و بهانه اصلی هم حمله 1400 سال پیش عرب به ایران است.
مشتی مارو باش خیال میکردیم عجمی دیدیم هم عجمی هم عرب ا اون عربای انترناسیو. انگار نمیدونی مزدکو مارکسو لنینو استالینو مائو مردن و توده ها رفتن تا تاریخدون تاریخ. نکنه هنو توده تودهتون دکونداره.
جناب رهگذر من قبل از اینکه ایرانی و مسلمان و یا کمونیست و یا هر زهر مار دیگری باشم انسانم.ناسیونالیسم کور یا فاشیسم و یا استالینسم و شیعه دو آتشه و سنی و کمونیست و هر دین و ایدیولوزیی اگر در خدمت انسانها نباشد بلای جان آنهاست.بنابراین ترویج ضدیت با عرب و ترک و این و آن راه درست میهن دوستی نیست.آینده ایران و خاور میانه تنها در سایه صلح و دوستی و مدارا ی همه اقوام و همسایگان و مردم این دیار است که می تواند شکوفا شود.جنگ و دشمنی و دامن زدن به کینه های پوچ و بی مدرک نه تنها باعث برافروختن شعله های جنگ در منطقه است بلکه بغارت و نابودی منطقه و ایران خواهد انجامید.با ضدیت کور با عرب حتی روشنفکران عرب را هم ما خلع سلاح کرده و جو را بنفع مشتی جنگ طلب داعشی شیعه و سنی و شونیستهای عرب و ایرانی تغییر میدهیم.
مزدک گرامی،
باتشکر ازکامنت شما، اولاً- برای کامنت گذاشتن در خبرنامۀ گویا، باید کامنت گذار عضو فیسبوک باشد که من بخاطر مسائل ایمنی فیسبوک که تاکنون حل نشده است، عضو آن نیستم تا بتوانم درگویا کامنت بگذارم. باوجوداین، همانطورکه در مقاله ذکر کرده ام، در گذشته (بنظرم حدود 2 سال قبل) دراخبار روز که آدرسش را داده ام، نوشته های ایشان را دربارۀ اسلام مورد انتقادقرارداده ام. ثانیاً- درمورد کامنت گذاشتن در وبلاگ آقای بی نیاز، لابد مطلع نیستید که ایشان بطور دائمی پنجرۀ کامنتها را بسته اند وامکان کامنت گذاشتن را از خواننده سلب کرده اند.
در مورد اینکه شما اشاره کرده اید که بی نیاز آن مقاله ها را ترجمه میکند و آن مطالب نظر شخصی ایشان نیست، بانظرشما موافق نیستم. اولاً- هرمترجمی پیش از همه باید احساس مسئولیت اجتماعی داشته و هر نوشته ای را ترجمه نکرده و بصورت کتاب در دسترس خواننده قرارندهد. ولی اگر چنین کرد، میتواند در مقدمه توضیح دهد که بامتن نوشته موافق نیست، ولی برای آشناشدن عموم اقدام به ترجمۀ آن کرده است. آقای بی نیاز چنین توضیحی نداده اند. ثالثاً- بطور تقریباً اعم، مترجمین اقدام به ترجمۀ نوشته هائی میکنند که باطرز فکر آنها منطبق است. رابعاً- اگر شما بادقت وحوصله مقاله های ایشان را مطالعه کنید، به این نتیجه میرسید که ایشان ابتدا نظر خودش رابیان کرده و به منظور محکم کاری به نوشته های دیگران به عنوان مثال استنادکرده است. پس آن نوشته ها عقیده ونظر شخصی بی نیازاست.
درمورد مقاله های ایشان مبنی بر انکار وجود محمّد پیغمبراسلام واینکه تازیان اصلاً و ابداً سرزمین ما را مورد هجوم قرارنداده بودند و دین اسلام توسط ایرانیان اختراع شده است، بازهم قبلاً باذکر شواهد ومدارک تاریخی مستند غیراسلامی ونزدیک به زمان درگذشت پیغمبراسلام، به ایشان خاطرنشان شده است که نظریاتش بی اساس وزائیدۀ وهم و خیال ایشان است. با وجوداین، ایشان متقاعدنشده و به ترویج ادعاهای بی اساس خود ادامه داده است. اما باید به یک واقعیت نیز توجه داشته باشیم که ایشان برای پیشبرد نظر خودش، ترجمۀ متون و نیز شواهد تاریخی را مخدوش نموده و تحویل خواننده داده است. مثال سند تاریخی HERF580 که درآن تاریخ “بیست ودوم جمادی الاوّل” را فقط “بیست ودوم” نمایش داده و “جمادی الاوّل” آنرا از قلم انداخته و برآن اساس ادعاکرده است که ماههای عربی وحتی الفبای عربی تاسال 643 میلادی اصلاً وجودنداشته است، چیزی جز جعل تاریخ اسلام نیست. دیگر اینکه قراردادن یک روی یکی ازسکه های درهم عرب-ساسانی و برآن مبنا ادعای اینکه آن نوع سکه ها براساس توافقی که بین ساسانیان واعراب صورت گرفته، ضرب شده بود و نتیجه گیری ایشان که برآن مبنا، اسلام دست پخت ایرانیانی بوده است که از ظلم وجور موبدان زرتشتی به تنگ آمده و با طیب خاطر اسلام را ازطریق زدوبندبااعراب ساکن در قلمروی ساسانیان اختراع کرده اند، ازآن دست ادعاهائیست که مرغ پخته راهم به خنده میاندازد.
اگر ایشان اطلاع ندارد که منابع بسیاری به زبانهای آرامی، یونانی، لاتین و سُریانی درمورد قرن هفتم میلادی و یورشهای تازیان به سرزمینهای خارج از جزیرة العرب دردست اند که تاریخ آنها بسیار به تاریخ مرگ محمّد نزدیکند و ارتباطی با تاریخ نویسی طبری ندارند، دلیل نمیشود که ایشان اقدام به جعل تاریخ یورش تازیان به سرزمین ما کرده و بطور من درآوردی تاریخسازی کند. اینها را حدود دو سال پیش به ایشان تذکرداده ام ومنابع دردسترس خودرا نیز به وی داده ام. ولی بازدوباره میرود سراغ اولیگ و پپ فلکر. درحالیکه اگر دراینترنت جستجو کنید، ملاحظه خواهید کرد که نظریان اولیگ از سوی صاحبنظران مردود شناخته شده و استناد به نظریات تاریخی فلکر که یک سکه فروش است نمیتواند ازنظر علمی به عنوان نظری صائب بحساب آید.
ارائۀ نوشتارهای تاریخی همچون نوشته های آقای بی نیاز که مستند به هیچ مدرک تاریخی نیستند، سبب خواهد شد تا آخوندها بااستناد به آنها پژوهش محققین راستین آن برهه از تاریخ ایران را همسان جناب بی نیاز به عموم معرفی کرده و ادعاهای بی اساس مورخین اسلامی را که بعد از حداقل 200 سال پس ازمرگ پیغمبراسلام دست به تدوین تاریخ آن دوران که فقط و فقط بر روایات و احادیث سینه به سینه متکی هستند، مورد سوآل قرارداده وبی اعتبار سازند. دیگر اینکه اگر اکنون با تاریخسازی جعلی کسانی نظیر بی نیاز مقابله نشود، درآینده شاهد آن خواهیم بود که بجای حملۀ تازیان به سرزمین ما، تاریخ نویسان عرب ایرانیان را متهم به حمله به اعراب کرده وما یک چیزی هم به حکام ابن سعود بدهکارشویم!
لطفاً مقالۀ مربوطه را با کلیۀ مستنداتش یک بار دیگر باحوصله مطالعه فرمائید. باتشکر.
باپوزش، درکامنت فوق اینجانب بجای ثالثاً، ثانیاً و بجای رابعاً، ثالثاً درست است. ضمناً نام ونام خانوادگی فلکرپُپ پس و پیش شده که بدینوسیله به “فلکر پُپ” تصحیح میشود. با تشکر.
نه ، ما اصلا با آمریکا صحبتی نداشتیم
کی نفر در سوریه و یمن داشتیم ؟
هرگز بمب اتم نخواستیم
حمایت گروهای تروریستی نداشتیم
دروغ پشت دروغ گفتند به مردم
که مردم احمقند و باید سر در گم
در خوردن زمین وبیت المال پیشتازند
برای بهشت با کشتن دیگران جانبازند
شفافیت و راستی ندارد کارشان
چون مردم هیچند در برابرشان
مددکاران و دگراندیشان را زندانی می کنند
اینگونه استبدادشان را راضی می کنند
حریم هوایی ایران را به روس داده اند
مردم صلح دوست را بزور به جنگ کشانده اند
زیرا که در دشمن پروری دارند بقا
خون مردم خوردن را دیو باشد مبتلا
———————-
سلام بانوی گرامی
این قطعه های ادبی که برای ما ارسال می فرمایید کلا دارای مشکل جدی هستند. هم بلحاظ مفهومی و هم بلحاظ شکل و فرم و قافیه و وزن و هر آنچیزی که بشود یک اثر را از نثر مجزا کرد و اسمی از شعر یا قطعه ی آهنگین بر آن نهاد. خوشبختانه انرژی شما فراوان است که من تقاضا می کنم بخشی از این انرژی را به مطالعه و آموختن زیر و بالای فهم و سرودن شعر صرف کنید. دوست خوب ما جناب مازیار پیش از این توصیه ای تقدیم شما کرد که جدی نگرفتیدش. کم بنویسید اما نیک و کم عیب بنویسید. از من که نمی رنجید؟
سپاس که مراعات می فرمایید.
سپاس
.
آقای نوری زاد عزیز
حق با شماست
سپاسگزارم
آی فریبا خانوم تو رو جون اون وخشورت نثر بنویس که ملت بفهمن چی میگی. شعراتو بزا وقتی این آخوندا از ولایت بیفتن و دوباره طلبه شن. باشه. یه دنیا ممنون
درود بانوی گرامی!
مرا ببخشید خواهر بسیار ارجمندم، اجازه دهید بی پرده و صریح، – حال که نوری زاد عزیز به تأسّی از شجاعت و جسارت بی بدیل شان توانستند گوشه ای از نقائصِ گفتارِ شعرگونه ی آن بانوی محترم را برادرانه و معلم گونه، متذکر شوند – این برادر ناچیز و کوچک شما هم، از پیشگاه ملوکانه ی آن بانوی شعردوست فرهیخته خواهش کند، بیشتر و بیشتر سعی کنید بخوانید، تا بگویید و بنویسید.
باور بفرمایید بانو فریبای عزیز! “محتوا و مضمون” و فحوای کلامِ شعر گونه ی شما، که مشخصا” از سرِ درد است، ترجمانِ زبانِ حالِ اغلب و شاید همه ی ناظرین این سایتِ گران سنگ، من جمله منِ کمترین، می باشد ولی خواهر نازنینم، این نحو گفتار و شعر گفتن، که نه به شعر، نه به نثر، نه به متنِ ادبی و نه به شعرِ نو، شباهت دارد، ارزش و اعتبارِ آن محتوای نغز را
نیز پائین می آورد!!!
در خاتمه برای تاثیر بیشتر عرایضم اجازه دهید جمله ای، جسارتا”، کوتاه، صریح و عاری از نزاکت معروف و معمول، شرمگینانه، عرض کنم: این قبیل شعر سرودن ها نه بهجت زا، نه انبساط آور و نه شایان تحسین، بلکه ملال آور – و با عرض پوزش بسیار – “چندش آور” است. شاعر دانا فرموده:
آن شعربودکه چون بخوانی///////// از جات رباید از روانی!
و نیز:
شاعری طبع روان میخواهد///////// نه معانی نه بیان میخواهد
و ایضا” سنائی فرماید:
سالها باید که تا یک سنگ اصلی زآفتاب ///////// لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن
عمرها باید که تا یک کودکی از روی طبع ////////// عالمی گردد نکو، یا شاعری شیرین سخن
خواهر یسیار ارجمند! این حقیر، نه شاعر است، نه نویسنده، نه سخنران و نه حتی بقول قدما؛ “میرزابنویس” ولی اندکی سخن دان و شعر دان هستم و در صورت نیاز شاید بتوانم منابع و آثار ارزشمندی را برای “بهبود و پیشرفت” و بالا بردنِ توانائیِ شعر گفتن و کلا” نویسندگی، از آثار بزرگان ادبیات و اندیشه، خدمت سرکار علیه و سایر عزیزان، معرفی کنم و یا برای
مطالعه و تحقیق در اختیارشان فرار دهم. آدرس الکترونیک برای مکاتبه: kavehyazdani44@gmail.com
و سروران ارجمندی که مایل به مکاتبه در مورد مسایل سیاسی و اجتماعی هستند، میتوانند با آدرس فوق مربوط و سرافرازم فرمایند. من در حال حاضر به این باور رسیده ام:
مادام که درفش ها و بیرق های “سبز” و “سیاه” در این سرزمین، برافراشته و در اهتزازند، کار این مُلک بسامان نرسد.
با سپاس، سالم و پایدار بمانید.
امان از دست دوستان پند و اندرز ده!بابا جان مگر فریبا خانم ادعایی کرده؟او دوست دارد حرفاشو به اینصورت بیان کند.چه ضرری کار ش به کسی می زند؟خب دوستان اگر ناراحت هستید نخونید.یکبار جناب نوریزاد قبلا از ایشان انتقاد کردند هر چند بنظر من همان یکبار هم زیادی بود ولی دفعات بعد اصلا غیره ضروری و در حقیقت محدود کردن ایشان است بخصوص وقتی دیگران نیز به پیروی از جناب نوریزاد به ایشان متلک بپرونند.
سلام بر نوریزاد
مسیر تهران ——دمشق جاده ای یکطرفه است هر کس که از تهران به دمشق تشریف ببرد داخل تابوت بر میگردد درست شبیه مسیر تهران –مکه
به عبارت دیگر هر کس که عمودی به سوریه برود افقی باز میگردد
این سردارهای پفکی سپاه اگر برای مردم ایران گنده لات هستند برای شورشیان سوریه شکلات هم نیستند
این حسین همدانی است همان کسی است که به اعتراف خودش 5000 چاقو کش بی خانواده را برای سرکوب مردم در قیام 88 بکار بست
دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ———– که زسر پنجه شاهین قضا غافل بود
بسيار فيلم جالب وارزشمندي ازراهپيمايي خودجوش ومردمي تهيه وارايه كرديد افرين به ذوق وسليقه تان!… واقعا اين تشكل شما را شايسته دريافت جايزه صلح نوبل همراه 4 تشكل كه درتونس باروش مسالمت اميز جنبش ان كشوررا رهبري كردند ميدانم. پايدار باشيد.به دكتر ملكي هم كه با كلام ارام بخش خود به فيلم قوام داد درود ميفرستم
با سلام. میتونید لطفا توضیح بدید که مشکلش با طائب سر چه چیزی بود؟ برای تکمیل خبر این خیلی مهم هست.
مشکلش این بود که کارهای سعید امامی را عین عمل به اسلام میدانست وبرخورد به آن نابکار را ضد اسلام میدید!.
خدایا اگر بزرگی که هستی اگر اجابت دعا مبکنی که خوب میکنی اگر کار خوب میکنی اگر از خوبی خوشت میاد اگر میخوای دل میلیون نفر را شاد کنی اگر میخوای بسیارب را به ارزوی خود برسانی لطفن و فوران این سرداران عریز را به همراه فرمانده کل قوا را به درجه شهادت برسان خداوندا حتی /////////////
با درود به نوریزاد عزیزجان برکف و هم میهنان فرهیخته :سلام میکنم به تمام حوزویان گرامی که به این سایت شریف تشریف می آورند ازجمله گرانقدران عزیز یعنی جناب سید مرتضی و جناب مصلح : عریران از شما دو حوزوی سوال میکنم که در مورد نقد قانون اساسی که فرهیخته عزیز جناب آتش سوار به روشنی انحرافات آن را آشکار میکنند و نوری در تاریکی می افشانند و من ( حامد ) جدیدی در قامت ایشان میبینم . چون جناب حامد هم انحرافات را آشکار میکردند که یاد عزیزشان به خیر باد وامید سلامتی برای ایشان و رفع گرفتاری دارم . ازشما دوعزیز درخواست میکنم که در این مورد (نقد قانون اساسی ) نظر خود را ابراز فرمایید که موحب کمال امتنان خواهد شد . با حترام .
سلام به مهرداد گرامی
1-بنظرم مقصودتان از حامد حامی باشد ،دوست مان حامد بحث های این چنینی و بحث از تاریخ تحلیلی جنگ نداشت ،نویسنده تاریخ تحلیلی جنگ ظاهرا دوست خوب و مودبی بنام حامی بود.
2-اینکه تعبیر می کنید حوزویان بنظرم تعبیر دقیقی نباشد ،من در مورد خود صحبت می کنم ،من نظرات خودم را نمایندگی می کنم و از طرف حوزه اینجا چیزی نمی نویسم ،این علاقه شخصی من بوده است که اینجا مطلب بنویسم ،البته من دانش آموخته حوزه علمیه هستم و به آن هم افتخار می کنم ،شما می توانید حوزه یا حوزویان را جداگانه مورد خطاب قرار دهید اما من بعنوان نماینده حوزه یا حوزویان اینجا حضور ندارم.
3-در مورد نوشته هایی تحت عنوان نقد قانون اساسی ،و نقد مجریان و اجراء قانون اساسی ،نیز من از ابتدا نقدها و نظرات خود را در حد فرصت نوشته ام ،و دید من مثل دید شما به این نوشته ها مثبت نیست ،برخی از این نوشته ها که حاشیه پردازی و فرافکنی و خروج از عنوان مطرح شده است ،اما در مواردی که خروج موضوعی نبوده و نقد قانون بوده است ،نقدهای خود را نوشته ام ،شما که اینجا حضور دارید لابد دیده اید ،اگر ندیده اید می توانید به پست های قبل مراجعه نمایید.
با احترام
نظر شما چیست؟جواب این دختر را چه کسی باید بدهد ؟مردم ؟سپاه ؟رهبر؟ خانواده اش؟جامعه بین الملل؟
عفو بینالملل به شیوه برخورد با آتنا فرقدانی فعال مدنی زندانی در ایران اعتراض کرد و آن را شبیه شکنجه دانست.
این نهاد بینالمللی مدافع حقوق بشر با انتشار بیانیه ای گفته که گزارشهایی دریافت کرده است که نشان میدهد در ماه مرداد از این زندانی سیاسی به اجبار تست بکارت و بارداری گرفته شده است.
چندی پیش دادگاه آتنا فرقدانی و وکیلش، محمد مقیمی به شکل غیرعلنی و پشت درهای بسته به اتهام “رابطه نامشروع غیرزنا” از طریق دست دادن برگزار شد. این اتهام به دلیل دست دادن او با وکیلش مطرح شده است.
رها بحرینی پژوهشگر مسائل ایران در عفو بین الملل به بخش فارسی صدای آمریکا گفت که اطلاعات مربوط به آزمایش بکارت و بارداری بر اساس یادداشتی که خود خانم فرقدانی نوشته و به بیرون از زندان فرستاده به عفو بین الملل رسیده است.
» سیامک قادری
موشكهاي روسي به روستايي در نزديكي تكاب خوردند! آقاياني كه آتش بازي (آیتالله) خامنهاي را در پيرانه سر، حركت در جهت منافع ملي و در راستاي افزايش عمق استرتژيك ايران در منطقه پرآشوب خاورميانه ميدانند، حال بايد توضيح دهند اكنون كه خاك كشور سهوا آماج موشكهاي روسي قرار گرفته، چه تضميني وجود دارد كه موشكهاي عمدي و هدفمند، عنقريب كشور را هدف قرار ندهند؟!
آقاياني كه براي حضرت آقا دست ميزنيد و هورا ميكشيد؛ تا كي بايد شاهد هزينه توهمات عدهاي بي سواد نظامي و امنيتي در حلقه مشاوران ايشان در عرصه داخلي چون كودتا عليه رأي مردم و قتل و حبس و حصر باشيم و در عرصه خارجي زير تهديد موشك و جنگ بود؟!
اندكي صبر سحر نزديك است
فعلا كشور بشدت در بحران اقتصادي به سر ميبره
اگه يك مقدار دير دلار ها برسه كشور از هم ميپاشه
اگه زود هم برسه يكم ديرتر ميپاشه
خدا اخر عاقبت همه ما را بخير كنه
با درود به نوریزاد عزیز جان بر کف و هم میهنان فرهیخته : جناب نوریزاد گرامی ببینید این نا بکاران شیر دختر ایرانزمین را به چه روزی انداخته اند این همان دختر هفت سینی عزیزی بود که در حد توانش امید میداد و دانه های مهر می افکند !
عفو بینالملل به شیوه برخورد با آتنا فرقدانی فعال مدنی زندانی در ایران اعتراض کرد و آن را شبیه شکنجه دانست.
به گزارش صدای آمریکا، این نهاد بینالمللی مدافع حقوق بشر با انتشار بیانیهای گفته که گزارشهایی دریافت کرده است که نشان میدهد در ماه مرداد از این زندانی سیاسی به اجبار تست بکارت و بارداری گرفته شده است.
چندی پیش دادگاه آتنا فرقدانی و وکیلش، محمد مقیمی به شکل غیرعلنی و پشت درهای بسته به اتهام «رابطه نامشروع غیرزنا» از طریق دست دادن برگزار شد. این اتهام به دلیل دست دادن او با وکیلش مطرح شده است.
رها بحرینی پژوهشگر مسائل ایران در عفو بینالملل به بخش فارسی صدای آمریکا گفت که اطلاعات مربوط به آزمایش بکارت و بارداری براساس یادداشتی که خود خانم فرقدانی نوشته و به بیرون از زندان فرستاده به عفو بینالملل رسیده است.
در این یادداشت عنوان شده که آتنا فرقدانی روز ۲۱ مرداد برای انجام تست بکارت و بارداری به مرکزی در خارج از زندان اعزام شده است.
به گفته رها بحرینی، عفو بینالملل انجام تست بکارت و بارداری روی این زندانی را تحقیر آمیز و مصداق شکنجه و خشونت علیه زندان دانسته است.
آتنا فرقدانی، کاریکاتوریست و فعال مدنی، در خردادماه امسال از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به اتهام «اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی»، «فعالیت تبلیغی علیه نظام» و «توهین به رهبری، رئیس جمهوری، نمایندگان مجلس و ماموران بند ۲ الف سپاه در حین بازجویی» به ۱۲ سال و ۹ ماه حبس محکوم شد.
«دبیر شورای عالی امنیت ملی» (شمخانی) و «وبسایت اصولگرای جهان نیوز» خبر کشته شدن سردار همدانی به دلیل واژگونی خودرو در حومه شهر حلب را تایید کردند.
پایگاه اطلاعرسانی «آمدنیوز» روز جمعه هفدهم مهرماه، به نقل از منابع خبری آگاه خود خبر داد که «سردار حسین همدانی از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران در سوریه، به دلیل واژگونی خودرو جان باخته است.»
رسانههای امنیتی و حکومتی ایران تلاش کردند در روزهای اخیر مرگ این سردار ارشد سپاه پاسداران در حومه شهر حلب سوریه را به «عناصر گروه تروریستی داعش» نسبت دهند.
وبسایت اصولگرای جهان نیوز منتسب به علیرضا زاکانی نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی به نقل از مسیرآنلاین نوشته که «سردار حسین همدانی معروف به ابو وهب ژنرال مستشاری ایرانی در سوریه که سالیان دراز از زمان انقلاب و قبل از جنگ تحمیلی مبارزات خود را برای تثبیت انقلاب اسلامی از کردستان شروع کرد، بالاخره بعد از گذشت بیش از ۳۵ سال مبارزه در راه حق در تعقیب و گریز با نیروهای داعش به شهادت رسید. طبق گزارشات اولیه شهادت وی بر اثر واژگونی ماشین حامل وی در جاده خناصر- أثریا در جنوب شرق حلب در مسیر استان حماء و درست ۴٨ ساعت پس از آغاز حمله سراسری ائتلاف جدید ایران- روسیه در شمال این استان علیه مخالفان مسلح سوری رخ داده است.»
همچنین علی شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی نیز گفته است: «با توجه به تحولات سه هفته گذشته در منطقه عمومی شامات و با توجه به حضور روسیه، فعال شدن ارتش سوریه و از دست رفتن روحیه تکفیریها، این شهید بزرگوار مشغول شناسایی منطقهای بود که بتواند قدرت مشاورهای خود را به درستی ارائه کند. این حادثه به دلیل شناخت لحظهای او صورت گرفت، چون آدم ناشناسی بود و با سه نفر همراه بود که وی در ٬حادثهای خودرویی٬ و در صحنه شناسایی به شهادت رسید.»
گفتنی است این فرمانده ارشد سپاه پاسداران، در دوران سرکوب جنبش اعتراضی پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ و روز عاشورای آن سال، فرماندهی سپاه محمد رسولالله تهران را برعهده داشت. سپاه محمدرسولالله تهران، نقش اصلی در سرکوب اعتراضات مردمی سال ۸۸ را بر عهده داشته است.
آقای همدانی در آخرین گفتوگوی خود با نشریه «جوان همدان» از «سازماندهی اراذل و اوباش توسط سپاه پاسداران برای سرکوب اعتراضات مردمی در کودتای انتخاباتی سال ۸۸» سخن به میان آورده و گفته: «۵ هزار نفر از کسانی که در آشوبها حضور داشتند ولی در احزاب و جریانات سیاسی حضور نداشتند بلکه از اشرار و اراذل بودند را شناسایی کردیم و در منزلشان کنترلشان میکردیم. روزی که فراخوان میزدند اینها کنترل میشدند و اجازه نداشتند از خانه بیرون بیایند. بعد اینها را عضو گردان کردم. بعداً این سه گردان نشان دادند که اگر بخواهیم مجاهد تربیت کنیم باید چنین افرادی که با تیغ و قمه سروکار دارند را پایکار بیاوریم. یکی از اینها فردی بود به نام ستاری. این ستاری وقتی به جمعیت زد جانباز ۷۰ درصد شد و سال گذشته هم به شهادت رسید.»
خبر مرگی که حاوی درسی بزرگ بود
رضا علیجانی
گاهی اوقات زودتر مردن (همانند برعکساش؛ عمری طولانیتر داشتن) نوعی عاقبت به خیری برای کسانی میآورد! اگر امثال سردار همدانیها زودتر میمردند شاید یکی از دهها قهرمان دفاع از استقلال و تمامیت ارضی کشور میبودند و نه قصاب جنبش سبز و… و اگر امثال لاجوردی و حسین شریعتمداری و … نیز چنین سرنوشتی پیدا میکردند شاید حالا جزء قهرمانان دفاع از آزادی بودند. ادبیات مذهبی از این فراز و نشیب رفتار و کردار آدمها به عنوان «حبط عمل» (نابودی اعمال خوب و خیر) یاد میکند همانگونه که اتفاق وارونهاش را «توبه» مینامد. چه بسیار کسان که در زمان شاه در صف آزادی خواهان بودند و اینک در رده دژخیماناند؛ چه بسیار کسان که در ابتدای انقلاب در صف سرکوبگران بودند و اینک در صف آزادی خواهاناند و … .
این تجربه تاریخ گذشته نیست، الان نیز در جریان است. در همین نزدیکی ما و شاید حتی در درون خود ما. چه بسیار کسان خواهند بود که اینک در کسوت آزادی خواهاناند و فردا روزی در صف دژخیمان خواهند بود و برعکس.
اما آیا این یک اتفاق ناگهانی است و یا استعداد و ظرفیت و پتانسیلی از قبل وجود داشته و به چشم نمیآمده است و از کنارش بیاعتنا میگذشتهایم. کسی که امروز در صف استبداد و سرکوب ایستاده است، اما در وجودش «خرد» یا «انصاف»ی دیده میشود استعدادی دارد برای راه یافتن و توبه و در صف حق و حقیقت و حقوق مردم ایستادن و برعکس کسی که امروز ظاهرا در همین صف ایستاده است اما جاه طلبی و غرور و موقعیت طلبی نشان میدهد و یا خواستههای فردیاش را لای لفافه اهداف جمعی پنهان میکند و یا برای رسیدن به هدفهایش از روشهای کثیف استفاده میکند؛ پتانسیل فراوانی دارد برای تبدیل شدن به چیز دیگری که امروز تصور نمیشود. اما درسهای مکرر تاریخ نشان میدهد خیلی باید مراقب خودمان و پیرامونمان به خصوص در رابطه با «منش» و «روش»های رفتاری باشیم.
تجربه نهفته در ادبیات اخلاقی و دینی میگوید «دروغ» سرمنشاء بسیاری از خصایص منفی است. تجربه زندگی آموخته است کسانی که برای رسیدن به اهدافشان به راحتی« دروغ» میگویند و یا به دیگران «تهمت» میزنند استعداد سرشاری برای استحاله دارند. و این یک تجربه بزرگ زندگی است که دشمن با شرافت بسی قابل تحملتر است تا دوستی که در دشمنی، شرافتش را به حراج میگذارد…
این درسی است که امروز با خبر مرگ سردار همدانی بار دیگر در گوشمان زنگ می زند؛ کسی که در جنبش سبز که جنبشی علیه دروغ بود، دروغ بسیار گفت و تهمت بسیار زد…
«محمد کریمی» یکی از فعالین مدنی و شرکت کنندگان در تجمعات مدنی تهران، عصر امروز در تماس با خانواده، از بازداشت و انتقال خود به زندان اوین خبر داد.
به نقل از هرانا، «محمد کریمی» روز سه شنبه سیزدهم مهرماه در کوچه منتهی به منزلش، بازداشت گردید. به گفته مطلعین، ماموران پس از ضبط کلید منزل این فعال مدنی، بدون هماهنگی با خانواده وارد منزل شده و اقدام به تفتیش و بردن وسایل وی با خود کردهاند.
محمد کریمی از جمله مشارکت کنندگان فعال در تجمعات مدنی و مسالمت آمیز تهران از جمله تجمعات مقابل ساختمان لاستیک دنا و کانون وکلای دادگستری بوده است.
از اتهامات و دلایل بازداشت این فعال مدنی اطلاعات دقیقی در دست نیست و نحوه بازداشت و برخورد ماموران هنگام دستگیری وی «خشن» توصیف شده است.
با درود به نوریزاد عزیز جان بر کف و هم میهنان فر هیخته : این یکی از اسناد عدیده خیانت و یا نادانی در حق ملت رشید ایران است که باید در این سایت شریف هم ثبت شود .
برای جنگ بودجه می گرفتند اما ساختمان سازی می کردند
جنگ ایران و عراق نقاط تاریک بسیاری دارد. بعد از 26 سال از پایان این طولانی ترین جنگ دنیا ،پس از جنگ جهانی دوم، هر روز با بازکردن صفحهای و سخن گفتن مسئولی، ناگفتههای جدیدی از آن رو می شود. اقتصاد جنگی و مدیریت اقتصادی دولت در آن سالها، یکی از این موارد است. محمود علیزاده طباطبایی را همه به عنوان یک وکیل می شناسند. اما کمتر کسی می داند او برای چهار سال حیاتی انتهایی جنگ، کسی بود که برای جنگ و نیروهای نظامی بودجه ریزی میکرد و تا او امضاء نمی داد، پولی هم به جنگ اختصاص نمی یافت. ماهنامه ایران فردا با وی گفتوگویی را انجام داده است.
در زمان جنگ، شما مدیر کل آقای روغنی زنجانی بودید؟
بله .من مسئول دفاع بودم.مدیر عمومی و دفاعی .زیر نظر معاونت اجتماعی که اقای ستاری فر بود. تقریبا هر بودجه ای از طرف دولت به نیروهای مسلح داده می شد، از طریق دفتر شما بود. الان بحثی است که گفته می شود دولت آقای موسوی خیلی به جنگ کمک نکرد و جنگ را پیش نبرد . روش های کمک مالی به جنگ هم به شیوه های مختلف بود . یکی کمک های مردمی بود که حساب و کتاب نداشت و به طرف سپاه یا بسیج می رفت، یک بخشی بودجه های عمومی شفاف و غیر شفاف دولت بود، یکی هم مجوز هایی بود که از امام خمینی می گرفتند، خود فرماندهی جنگ آن را می گرفت . یک راه هم احتمالا فروش نفتی بوده که از مجرای دولت نبود و به حساب جنگ و به شیوه های مختلف داده می شد. من نظامی بودم. همافر نیروی هوایی و به مسائل اقتصادی و مسائل حقوقی علاقه داشتم. هم اقتصاد خوانده بودم و هم حقوق .با آقای روغنی زنجانی قبل از انقلاب در دانشگاه ملی هم دانشگاهی بودیم؛ داخل نیرو هوایی با مسائل کلی جنگ آشنا بودم و در ستاد مشترک ارتش مسئول تاریخ جنگ بودم و گروهی متشکل از فرمانده ی سابق نیرو هوایی، جانشین نیرو زمینی و نیرو دریای تشکیل داده بودیم. گروه قویی بود. در ارتباط با جنگ کار می کردند و من آنجا با مسائل و مشکلات جنگ آشنایی پیدا کردم و با نا هماهنگی ها و بی حساب و کتابی هایی که در جنگ بود ،آشنا شدم. سال 63 یک روز اتفاقی آقای زنجانی را در نماز جمعه دیدم. از من پرسید چه کار می کنی؟ گفتم که هیچ، بیکارم. گفت شما با اینکه اقتصاد خواندی، حقوق خواندی، سابقه ی نظامی داری، بیکاری؟. گفتم بله من در ارتش بیکارم و یک گوشه ای نشسته ام. گفت با سازمان برنامه کار می کنی؟ گفتم اگر زورتان برسد من را بیاورید ، حتما می آیم. گفت سازمان برنامه زورش زیاد است، از کی می آیی؟ گفتم از فردا صبح. فردا صبح بجای اینکه بروم ارتش، رفتم سازمان برنامه. اتفاقا اواخر سال 63 بود رفتم آنجا آقای زنجانی گفت که من تا حالا نماینده ی دولت در هیئت بررسی خریدهای تسلیحاتی را معرفی نکردم و حالا شما را به عنوان نماینده ی دولت معرفی می کنم. یک معرفی نامه به من داد و همان روز رفتم هیئت بررسی خرید های تسلیحاتی. مرحوم نظران دبیر هیئت بودند، در شورای عالی دفاع آن روزها،جلسه هیئت تشکیل می شد. نماینده ی دولت، نماینده ی مجلس، نماینده ی سپاه و نماینده ی ارتش اعضای این هیئت بودند. من رفتم و وارد هیئت شدم. آقای نظران من را می شناخت، سلام علیک کردیم و نامه را به دستش دادم، جا خورد . تلفن را برداشت همانجا زنگ زد به آقای خامنه ای که رئیس جمهور بودند. گفت که آقا این آقای زنجانی ما را مسخره کرده، از اول سال مکاتبه می کنیم نماینده بفرستد، نمی فرستد، حالا یکی از همافرهای خودمان را فرستاده است. من گوشی را گرفتم با آقا سلام و علیک کردم و گفتم که طباطبایی هستم. آقا گفتند به چه مناسبتی شما را معرفی کردند؟ من را می شناختند. گفتم من اقتصاد و حقوق خواندم، نظامی هم هستم و قرار است منتقل بشوم به سازمان برنامه. گفتند که خیلی خوب است. همان روز اول گفتم که قرداد رادار “اِی دی اِس 4″ را برای من بیاورید. ما بچه های فنی نیروی هوایی خیلی مقاومت می کردیم که این قرار داد صورت نگیرد. راداری بود که می خواستنداز انگلستان بخرندو یک هواپیما از آلمان. هواپیمای “ترانسام”
////////////
//////////////
————–
http://sahamnews.org/2015/10/291156/
هرکی این مصاحبه رو ا سحام نیوز نخونه یه چیز گرونبهائی رو ا دس داده. داش مهرداد لطف کردی اینو به ملت نشون دادی.
پول برای جنگ می گرفتند اما در قصر فیروزه ساختمان اداری می ساختند. یک دفعه ما متوجه شدیم و دیدیم که صدها هزار متر مربع ساختمان اداری در زمان جنگ و با پول جنگ در قصر فیروزه برای ستادهای سپاه در حال ساخت است. از آنطرف ما داشتیم فشار می آوریم ستادهای ارتش را کوچک کنیم، می گفتیم این ستادها بایستی بروند در مناطق عملیاتی و یک ستاد کوچک در مرکز باشد. ولی سپاه را می دیدیم که تقریبا نصف نیروهایش در ستادها بودند . مشکل تامین نیرو داشتیم. سپاه فشار می آورد،می گفت نیروی داوطلب ندارم، علت اینکه سپاه سرباز گرفت این بود. گفت به اندازه ی کافی نیروی داوطلب نیست. زمانی که در جبهه ی عراق بیش از یک میلیون نفر نیرو وجود داشت در جبهه ی ما فقط سرباز داشتیم، بسیجی های داوطلب ما کمتر از 100 هزارنفر بود .روز به روز تجهیزات عراق پیشرفته تر می شد
عرض ادب و احترام
1- اینکه آقای حسین همدانی با اقای طائب درگیر بوده و کل کل میکرده مرا یاد صحنه فیلمهای تخیلی ماقبل تاریخ میاندازد که دو هیولای از دو جنس مختلف به جان هم میافتادند و انسان گیر کرده در بین این دو هیولا از فرصت استفاده میکرد و تا دو هیولا مشغول گرفتن جان یکدیگر بودند، او هم تدارک میدید تا در اولین فرصت با گرفتن جان هیولای خسته و زخم خورده ولی غالب بر هیولای دیگر جان او را بگیرد و انسان را از شر هیولا نجات دهد.
2- آقای حسن فریدون (روحانی ) رئیس جمهور بر در آمده از کیسه جادوی شورای نگهبان همین چتد وقت پیش هوار میزد که اقتصاد را اله و بله کردیم و تورم مهار شد و رکود اقتصادی تمام شد و یفلان تحریمها ترک برداشت و از این شعارهای تکراری بدون نتیجه 37 ساله، حالا هم تو بوغ میکند که اگر این و آن نشود رکود اقتصادی کشور را میگیرد و بقیه ماجرا.
ما ایرانیها با پذیرفتن 37 سال حکومت ولایت مطلقه فقیه عجب مملکتی درست کردیم که با وزش بال باد پشه ای اقتصاد و فرهنگ و جامعه و خلاصه همه چیزش مثل یو یو هر چند ثانیه بالا و پائین میگردد. عجیبتر اینکه این بالا و پائین انداختن مملکت حال اکثریت جامعه را هم بهم نمیزند که هیچ ، ظاهرا شاد و مسرور هم میکند.
3 – این آقای علی خامنه ای هم تکلیف خود و امت را روشن نمیکند که بلاخره تکلیف چیست آیا مذاکره با آمریکا حلال است حرام است مکروه است یا یک چیز دیگه شبیه اینها . هر از مدتی بنده خدا یک چیزی میپرونه، ایا کسی میدونه این نوع برخورد رئیس شیعه های جهان و مرجع خارجیها ریشه در کجا یا چه چیزی دارد؟
مهدی از تهران
ندانم کاری است و خودخواهی
حرام و حلال و مکروه اند واهی
ثبات استبداد دشمن پروری است
وزین رو کشور است رو به تباهی
وقتی خبر سردار همدانی رسید با جمعی از دوستان بودم که دست بر قضا از امور نظامی مطلع بودند و همدانی و سپاه را هم میشناختند. اولین سئوالی که مطرح شد این بود که همدانی اونجا چکار میکرد؟ و سئوال بعدی اینکه چرا آنقدر نزدیک به صحنه درگیری بود؟ او نه با توجه به سن و سالش که دیگر تحرکی جندانی نداشت و نه اینکه با توجه به موقعیت و ارشدیتش ،میباید بجای یک افسر عملیاتی کار میکرد. پس موضوع چیست؟ البته در اینجا یادی هم شد از سردار کاظمی فرمانده چند سال پیش نیروی زمینی سپاه که هواپیمایش در ارومیه سقوط کرد ولی آتش نگرفت! انهم به یک دلیل ساده و اینکه هواپیما یک قطره هم بنزین نداشت ولی نشانگر های کابین خبر از پر بودن باک هواپیما میدادند! همان موقع کارشناسانی که صحنه را بررسی کردند گفتند نشان دهنده های سوخت دستکاری شده بودند! جالبتر اینکه فردای حادثه عکسهای چندی از سوار شدن به هواپیمای سردار کاظمی منتشر شد که نشان میداد آمادگی کار تبلیغی هم بوده. رهبر هم اعلام کرد که سردار اخیرا از او خواهش کرده بود که دعا کند تا شهید شود و ظاهرا دعای ایشان اجابت شده بود!
در تورات داستان جالبی از “داود” امده که بی شباهت به این موضوع نیست. بر اساس نقل “تورات” ، داود با “باثشبا” که شوهرش “اوریاه”در جبهه جنگ بود همبستر شد و “باثشبا” از او حامله شد. داود بدنبال “اوریاه” فرستاد که به منزل بیاید و امیدوار بود که در طول اقامتش با همسرش همبستر شود و باور کند که همسرش از او حامله هست. ولی “اوریاه” چون تمام فکرش پیش دوستانش بود این کار را نکرد و خواست به جنگ بازگردد. داود او را به نزد فرمانده اش “جوواب” فرستاد و به او پیامی محرمانه داد که باید کاری کند که “اوریاه” حتما بدست دشمن کشته شود. “جوواب” او را به خط مقدم فرستاد و در زمان درگیری به سربازان دستور عقب نشینی داد و “اوریاه” در خط مقدم به تنهائی ماند و دشمن او را براحتی بقتل رساند. به این ترتیب “اوریاه” شهید شد، داود با “باثشبا” بدون هیج مشکلی ازدواج کرد و دشمن متهم بقتل “اوریاه” شد. آنموقع هم احتمالا کسانی پرسیدند “اوریاه” تنها اونجا چیکار میکرد؟ چرا بی سرباز رفته بود جلو؟!..
ببینید میتوانید بین “سردار همدانی” و سردار اوریاه” مشابهتی ببینید؟ کافی هست مصداق چنین “داودی” را بیابید..زیاد سخت نیست!
سوال؟جناب سردار که جان به جان افرین تسلیم کرد ولی تسلیم جان اقرین نبود و نشد.
مکانی که ایشان و…بدست داعش؛؛شهید و یا بنوشته روزنامه ای کشته شدند قاصله ی بعیدی تا ستاد مرکزی احتمالن نزدیک جناب بشر اسد؛؛؛؟؟؟ داشتند حال چگونه و به چه روشی بر خود بقبولانیم که اگر تک خوردند؟پاتک خوردند؛؛
ایا بی گدار و ….جنازه ایشان را تو بیابان/البته به یقین از خط سیر ایشان و …ایشان به کمال و رادیان و درجه و مختصات خبر داشتند به این مفتی از جناز ه دگان چشم پوشی میکردند؟؟
و اما خواهشی دارم و انهم دو تا خواهش؟
اولین از دوستان طلبه که کمی تا قسمتی اگر سلاح ندارند و صلاح بزرگانی هکذا و اگر کمتر میلی بی ایران و ایرانی دارند خواهشن فارسی بنویسند انهم با سند و بدون سفسطه,فلسفه,دغدغه و به فکر و سگال/ای دو صد لغنت بر این تقلید باد
زندگیشان مردمان بر باد داد/از معکوس بگذرید. فرصت بیشتری بدهند تا من اکابری هم بتوانم از محضر این یک سویه نگران و عقل به مرخصی رفتگان که فقط حدیث دارند و روایت تا بخواهید ولی کفه ترازد در مقابل عقل و..کم بارتر است.
و اما دومی:اینجا چرا باند و باند بازی و بند بازی عجب رسمی شده است که به قول بچه های قدیم بیاییم کمتر مجیز هم بگوییم و از پنبه و هندوانه و زیر بغل بگذریم فقط فلش و یا نمایه و نماد همه ی ما فقط و فقط انسان باشد و اخرش به انسانیتی که دل گواهی دهد بر درستی ان.نام نمی برم ولی دوستان دیگر خود بهتر میدانند که با مجیز و گویش مجیزی ما را از عقل بدر میکنند و هندوانه ابدار و شیرین شکرین این کهنه دیار با ابی که نداریم و نداریم به رگ و پی مستکبران و استحماریون و استکباری ون/متاسفانه این یای ما وقتی به ون میرسد به بون خود را نمایش میدهد/روشنی میدهد و هکذا فشار کم میکند.مخلص کلام در یک جملهک
خواهشن به هم نون ندید و از تعارف و تکلم بیهوده بگذرید و بگذاری د خود خوانندگان بخوانند تا بدانند کی چی گفت و چه حاصل امد و نتیجه چیست؟
و اما جناب نوری زاد:سخنی با شما و شمایان دارم بیاییم حد اقل به نوبت,پیش نهاد عملیون و عاقلیون به روش های انسانی از جایی و از نقطه ای شروع کنیم و هرمی وار به ان و تا ردیف 16 به انجامش همت گماریم/داستان شطرنج و گندم و..را هممان یکبار شنیده و خوانده ایم که اگر پیشنهادی بشود از طرف جناب نوری زاد/ماهی یک پیشنهاد و هر کدام که از هرگونه گزندی در امان باشد و سهل و ممتنع/ و چه بهتر که عاملش یکی باشد که راس هرم و مثلث مقام عظماییست.
خواهشن فکر کنید که سربسته و در بسته نوشتم که حاصل این همه نوشتنها با یکی از روش های عملی قابل قیاس نیست.به عنوان تبرک و شروع:
با خودمان عهد ببندیم و عمل کنیم و راس هرم را به قاعده و راس هر قاعده ای خود راس مثلثی دیگر باشد که دوستانه و مهربانانه اگر چنین کنیم و بر ان پای بفشریم و عمل و عمل و باز هم عمل.توضیح بیشتری اگر خواستید در خدمتم.
از سکوت بهره بگیریم و از عقل طامات بگذری م و از شام هم؛؛
اولین قدم ان است که از تلفن زدن بپرهیزیم مگر در حد نیاز و اسغنای بی نیازی که چه سود هایی در این سکوت و بی تلفنی حاصل اید در حد بی نهایت
سلام
— در روایت از زمامداری عبدالله نامی در آخرالزمان نام برده شده که با مرگ او گشایشی برای مردمان پیش می آید ،او کسی است که اموال را گرد می آورد و…آنها یی که معتقدند در واپسین سال های ظهور هستیم ملک عبدالله شاه درگذشته سعودی را مصداق روایات می دانستند و برای مرگ او لحظه شماری میکردند،اخیراً در سایتی که به مباحث ظهور می پردازد، برداشتی نو و مستدل از روایات عبدالله دیدم که دومین رهبر جمهوری اسلامی ایران را مصداق این روایت می داند،این نظر جدید
برای من قابل قبول تر افتاد، هر چند نامها متفاوت است. در رهبری دومین رهبر نظام بنی عباس آخرالزمان هیچ خیری متصور نیست،
— جایی روایتی دیدم از امیرالمومنین علی علیه السلام که فرمود خداوند امیرالمومنینی را مختص من قرار داده است کسی که به جز من ادعای امیرالمومنینی کند ( ولی امر مسلمین جهان، و القاب مشابه ) /////////////////