سر تیتر خبرها
دلت بسوزد،  ما نرگس را دیدیم!

دلت بسوزد، ما نرگس را دیدیم!

شنبه بود و روز حضورِ ما جلوی زندان اوین. شاگردان محمد علی طاهری نیز آمده بودند. شاید بیست سی نفری می شدیم. هرکدام با شعاری و عکسی و نوشته ای. نوشته ای که من بالا گرفته بودم؟ “ما به دزدی های سپاه معترضیم”. دکتر ملکی اما بخاطر سرماخوردگی نیامده بود. درِ بزرگِ زندان اوین برای اتومبیل هایی که یا به داخل می رفتند یا از داخل بیرون می آمدند باز می شد و بسته می شد. در داخلِ این اتومبیل ها – که باید به ناگزیر از کنار ما رد می شدند – بازجوهای اطلاعات و سپاه صورت بر می گرداندند یا به بهانه ای خم می شدند تا از زیر پایشان چیزی بردارند. چرا؟ برای این که توسط ما شناسایی نشوند لابد. در این هنگام یک پراید سفید از داخل زندان بیرون آمد. بانوانی که همراه ما بودند جیغ کشیدند. سر که بر گرداندم، دیدم نرگس محمدی با همان روسریِ سبز رنگش، دست ها را از پنجره ی پراید بیرون آورده و برای ما دست تکان می دهد. به دست هایش دستبند بود. پراید سفید که دو بانوی دیگر نیز در آن بودند، آمد و از کنار من رد شد و رو به پایین رفت. رو به نرگس چند بار داد زدم: دوستت داریم. پراید رفت و دور شد. به دنبالش پایین دویدم. چه صحنه ی رقت باری. جوری که یکی دو نفر، از تماشای پیرمردی که سراسیمه و با اشتیاق از پی یک پراید سفید می دود و داد می زند: دوستت داریم، به گریه افتادند. من می دویدم و پایین می رفتم و دوستانم از پی فریاد می کشیدند: عکس بگیر! پراید باید در پایین دست، کیوسکِ نگهبانی را دور می زد و به راهی می افتاد که گذارش رو به من بود. با این توصیف که یک شبکه ی سیمی سویِ مرا از معبرِ اتومبیل ها جدا کرده بود. من این سوی مانده بودم و پراید سفید در آنسوی. نرگس با دیدن من بار دیگر دستهای دستبندی اش را از پنجره ی اتومبیل بیرون آورد و رو به من تکان داد. و من، پنج بار فریاد زدم: دوستت داریم. پراید سفید رفت و من تا جایی که می شد، با نگاه به تعقیبش پرداختم. وقتی به سمت دوستانم باز رفتم، همگی از من پرسیدند: عکس گرفتی؟ گفتم: نه. چرا؟ چون نمی خواستم آن پنج تا ” دوستت داریم” ی که رو به نرگس فریاد کشیدم، بشود چهار تا. نمی دانم نرگس را به بیمارستان می بردند یا به دادگاه. اما من با همان پنج تا دوستت داریم، نرگس را به بالای ابرها فرستاده بودم تا یکی دو ماه. درست مثل خودمان که از دیدن نرگس در پوست نمی گنجیدیم. همانجا به دکتر ملکی زنگ زدم و بشوخی گفتمش: آقای دکتر دلت بسوزد. نرگس را دیدیم.

محمد نوری زاد
چهارم مهر نود و چهار – تهران
Share This Post

درباره محمد نوری زاد

63 نظر

  1. خدا بهت توان و عمری بده که سالم باشی و بمونی و پایان ظلم رو با دستتات رقم بزنی مرد.اشک تو چشمام حلقه زده از نوشته زیبات که پر بود از مردانگی و احساس و پاکی

     
  2. درویش حواست باشه داری سرنا را از طرف گشادش میزنی

     
  3. سیاست بازی کثیفی است از آن بدور و گوشه گیر باش تا آلوده نشوی.

    بدرود….
    این بدترین نصیحتی است که کسی بفردی کند.خب جناب درویش اگر همه افراد دمکرات و خوب و مردم و وطن دوست از سیاست کنار بکشند که حکومت در دست مشتی اراذل و اوباشی از قماش همین دزدان حکومت اسلامی می افتد.حتی در دمکرات ترین سیستم حکومتی چنین حرفی خطری باعث افت نیروهای سازنده و دمکرات و مردم دوست شده و بازگشت هیولای استبداد را بسیار محتمل می سازد.

     
  4. ربودن و شکنجه ی یکی از افراد مکتب قرآن ساکن سردشت
    شهریور ۲۸, ۱۳۹۴

    صرفا جهت اطلاع:

    حدود يك ماه قبل نيروهاي اطلاعاتي وامنيتي باماشين هاي ناشناس از كاكه شيرزاد عمري ( از اعضای مكتب قرآن در سردشت) مي خواهند كه به اداره ی اطلاعات اروميه برود. نام برده در پاسخ مي گويد بدون ابلاغ و دريافت احضاريه رسمي از طرف دادگاه ، نخواهم آمد. آنها مي گويند: پس ما با حكم جلب به سراغت خواهيم آمد. تا اينكه صبح روز دوشنبه ۹۴/۶/۲۳ ساعت ۷ صبح ، هنگامي كه اين فرد براي خريد از منزل خارج مي شود؛ چهارنفر از داخل يك ماشين بيرون آمده وبه او حمله ور مي شوند وبلافاصله به چشمانش چشم بند زده و دستانش را مي بندند واو را باخود به اطلاعات اروميه برده و درآنجا او را باهمان حال در سالني رها مي كنند. بعد از مدتي كوتاه با روشهاي مختلف او را مورد شكنجه قرارمي دهند :
    با كابل به ساق پاهايش مي زنند تابي حس مي شود وبه زمين مي افتد. ( مأمور مافوق به شكنجه گران یاد آور می شود؛ طوري او را بزنيد كه آثار كابل بربدنش باقي نماند، چون اين مكتب قرآني ها آن را به گوش همه می رسانند) سپس به وي مي گويند: آيا بازهم بدون احضاريه به اروميه نخواهي آمد؟!! كاكه شيرزاد در پاسخ مي گويد: من مكتب قرآني هستم و از مصوبه ي شوراي مديريت سرپيچي نمي كنم.
    درحالي كه همچنان چشم ها ودستانش بسته شده است باسيلي و مشت ولگد به جانش مي افتند وآنقدر او را مي زنند كه بيهوش مي شود وپس از پاشيدن آب سرد به صورتش او را به هوش مي آورند.
    دستانش را باز مي كنند واورا روي صندلي الكتريكي قرارمي دهند وبازدن شوك برقي ۲ بار بيهوشش مي كنند. شكنجه گران براي خوردن نهاربيرون مي روند بعد از برگشتن دوباره اورا روي صندلي الكتريكي قرارداده و سه بارديگر با شوك برقي اورا بي هوش مي كنند. وقتي به هوش مي آيد در خواست مي كند كه اجازه دهند نمازظهرش را اقامه كند؛ به او مي گويند: اينجا جاي نمازخواندن نيست.
    بازهم به اومي گويند: چرا با ما همكاري نمي كني ؟!!آخر مكتب قران چه كاري براي تو انجام مي دهد بدبخت بيچاره !! كاكه شيرزاد عمري در پاسخ مي گويد:
    مكتب قرآن روش دينداري صحيح وانسانيت را به من مي آموزد.
    سرانجام ساعت سه ونيم باچشمان بسته اورا به ترمينال اروميه برده و بليط اتوبوس را بانام جعلي ( آقاي حسن پور ) برايش تهيه مي كنند تا به سردشت برگردد. هنگام جداشدن، كاكه شيرزاد وخانواده اش را تهديد به مرگ مي كنند و مي گويند نبايد اين ماجرا را درسايت مكتب قرآن درج كنند. اونيز مي گويد: من كل ماجرا را جزء به جزء براي برادرانم تعرف خواهم كرد تا درسايت درج كنند.
    لازم به ذكر است، فرزند كوچك كاكه شيرزاد؛ مريض است و مبلغ صدوپنجاه هزارتومان وجه نقد براي مداواي بچه اش همراه داشته است كه وقت سوارشدن اتوبوس متوجه مي شود كه صدوچهل وپنج هزارتومان از آن را هنگام بازديد بدني، از او دزديده اند.
    روزبعد يعني سه شنبه ۹۴/۶/۲۴ به او زنگ مي زنند كه بايد به اروميه بيايد. ايشان در پاسخ مي گويد: جواب من همان است كه قبلا ً گفته ام ؛ من بدون احظاريه رسمي نخواهم آمد.
    بدون شك اين مأموران، وقتي ديده اند، جواني لاغرونحيف اين گونه شجاعانه و با عزّت مقاومت مي كند[۱]غرور خود خواهانه شان به جوش آمده واينچنين كارو رفتاري با وي داشته اند.
    حسبنا اللهُ و نِعمَ الوکیلُ
    شورای مدیریت مکتب قرآن
    94/6/28

     
  5. دوست بسیار عزیز سیّد مرتضی،
    با تشکر از وقتی که به این بحث تخصیص داده اید علیرغم خستگی و مشغله های روزانه.
    من در رابطه با حجاب و عقد موقت قصد بحث فقهی ندارم هرچند که بعنوان مسلمان شیعه با مطالبی که فرمودید قدری زاویه دارم. امّا به هر حال این مباحث مادامی که درون دینی هست به کسی آسیب نمی زند. مشکل وقتی هست که این احکام بعنوان قوانین مدنی و جزائی وارد زندگی مردم میشوند.
    وقتی فقها که بر قانون گذاری کشور سیطره دارند حکم دینی را قانون میکنند دیگر نوع مباحث فرق می کند. برای مثال در مورد همین قضیه عقد موقت شما بعنوان فقیه که این قانون را در پیش مردم قرار داده اید سه نوع می توانید آنرا توجیه کنید:
    1- اول اینکه این حکم خدا هست و مسلمانان باید آنرا اجرا کنند. خوب در این صورت باید این را در یک بحث دقیق با مخالفین این حرف آنرا ثابت کنید و باید توضیح بدهید که چرا این حکم خدا را بیش از 95% مسلمانان جهان(اهل سنت، شیعیان زیدی و شیعیان اسماعیلی) قبول ندارند و نظرشان بر خلاف شما هست؟
    2- شما ممکن هست همین حرفی را که میگویید بیان کنید که این تنها راه ریشه کردن فحشا و حل معضلاتی هست که فرمودید. در این صورت باید نشان بدهید که اولا مشکلات مثلا مامورین دولت در مسافرت که نیاز به روابط جنسی در طول مثلا 10 روز ماموریت دارند جقدر جدی هست و اصلا شما از کجا به این مشکل پی بردید؟ و یا مشکل زنان بازمانده جنک ابعادش چیست و آیا مشکلات ایشان فقط مسائل جنسی هست؟ حال اگر موفق شدید مشکل را تبیین کنید باید توضیح دهید که چرا این راه حل شما اینقدر توانائی دارد که همه این مشکلات را به یک طریق حل نماید.؟
    3- ممکن است بفرمائید نه این در بین راه حلهای موجود بهترین هست. در این صورت می پرسیم آیا میشود نتیجه مطالعات خود را در مقایسه این را حلها ارائه کنید تا ما همه با جان و دل آنرا اجرا کنیم.؟
    4- بعد ما میگویم برادر عزیز سید مرتضی ،این قانون عملا تاثیری نداشته و برابر آمار مقامات رسمی فحشا و تن فروشی گسترش یافته و دارد به مرز خطرناکی میرسد و شما بعنوان کسی که این قانون را ارائه کردید فکر نمی کنید که بهتر هست در تئوری خود تجدید نظری بکنید؟ شاید آن پیش فرض شما اشتباه بود؟
    5- شما ممکن هست همینطوری که فرمودید بگویید نه مجریان کارشان خراب هست. قانون ما خیلی هم عالی میباشد. در اینصورت ما هم می توانیم بگوییم خوب برادر عزیز قانونی که نمی توانی برایش مجری خوبی پیدا کنی به چه دردی می خورد؟ بهتر نیست تا صفرای ما بیشتر نشده این سکنجبین را از سر سفره بردارید؟

     
    • درود به باصفا
      اینهم یک اسیب دیگر. فقط بخوانید:

      از میان دلایلی که زوج‌ها در مراکز مشاوره قبل از طلاق برای جدایی اعلام کرده‌اند خیانت یا آنچه کارشناسان این حوزه «روابط فرازناشویی» می‌گویند در رتبه سوم قرار داشته است. طبق تعریف کارشناسان آسیب‌های اجتماعی «روابط فرازناشویی» را می‌توان با عنوان کلی «بی‌وفایی» در طیفی از «فکرکردن به فرد دیگر» تا «ارتباط جنسی با فرد دیگر» قرار داد. اگرچه این عامل به اشکال مختلفی همواره در جامعه ما به‌صورت پنهان وجود داشته اما حالا این عامل آن‌قدر بیشتر و عیان‌تر شده که خودش را به رتبه سوم در دلایل طلاق رسانده {…} طلایی می‌گوید: همواره مدل‌های طلاق آمیزشی (جنسی) و طلاق عاطفی را داشته‌ایم، اما امروز روابط دیگری مشاهده می‌شود که بسیار خطرناک‌تر از طلاق است؛ در طلاق تکلیف روشن است، اما در این نوع از روابط فرازناشویی که با وجود خانواده اتفاق می‌افتد، آسیب‌های زیادی شکل می‌گیرد. {…} به‌صراحت اعلام می‌کنم موضوع روابط فرازناشویی به‌ عنوان یکی از مسائل حاد مؤثر بر نهاد خانواده، به مرحله‌ای نگران‌کننده رسیده و باید نهاد خانواده را دریابیم {…} در مدت شش ماه با حدود ٩٠٠ خانم مصاحبه‌ای انجام شد. بر این اساس درصد زیادی به داشتن رابطه نامشروع با افراد غریبه یا حتی برخی از اقوام خود اذعان کردند. همچنین بخشی از این ٩٠٠ زن داشتن این رابطه را بدون اشکال و حق خود دانسته‌اند و البته درصدی از آنها از اینکه مرتکب این عمل می‌شدند، ناراضی بودند.

      http://www.irangreenvoice.com/article/2015/sep/28/50422

       
    • اگر این حکم خداوند است و خدا عادل است باید برای زنانی هم که بیش از مثلا ۱۰ روز در مسافرت هستند اجرا شود. چرا شما مردان مغرور و خودخواه حقوق و خواسته های انها را بر خلاف عدالت الهی نادیده می گیرید؟ ایا این چند مثقال غضروف اضافی که تازه کله ان را هم با دست بردن در خلقت الاهی می برید، به شما این همه برتری می دهد؟ ظاهرا بندگی غضروفتان را با بندگی خدا عوضی می گیرید؟ درست است که او خالق همه ما است اما ان هم مخلوق خداوند است به حکم تسلسل.
      من که هنوز این سیوال برایم باقی است. اگر شما بنده این فلان هستید چرا سرش را می برید؟ مگر خداوند نمی توانستید ان را بدون سر و یا پوست سر بیافریند؟ مگر نه این است که هر کار و خلقت خدا از روی حکمت است؟

       
    • باصفای گرامی

      با سلام

      من عذر می خواهم که لازم است اندکی با شما صریحتر صحبت کنم مطالب شما دارای بنیادهایی است که نادرست است ،شما ضمن اینکه بر انکار خود پافشاری می کنید لازم است به مطالب طرف مقابل هم توجه کنید ،من مطالب پراکنده شما را بعین عبارت مورد بررسی قرار می دهم و از شما می خواهم با توجه به اینکه خود را مسلمان و شیعه میدانید موضع خود را روشن کنید ،این نمی شود که کسی خود را مسلمان و شیعه بداند اما موضع و نگاه او نگاه برون دینی باشد:

      1- شما می گویید :
      “”من در رابطه با حجاب و عقد موقت قصد بحث فقهی ندارم هرچند که بعنوان مسلمان شیعه با مطالبی که فرمودید قدری زاویه دارم. امّا به هر حال این مباحث مادامی که درون دینی هست به کسی آسیب نمی زند.””.
      (پایان)
      این جملات از شما عجیب است ،بحث حجاب و بحث عقد موقت دو بحث فقهی است و شما میگویید بحث فقهی ندارید ،مگر می شود بحثی ماهیتا فقهی را از معنا و مفهوم فقهی آن منسلخ کرد و به آن پرداخت ،شما می گویید بعنوان مسلمان شیعه با این مطالب زاویه دارید ،این جمله برای من مبهم است ،چطور شما خود را شیعه و مسلمان می دانید در عین مشی فقهی شیعی را اینطور می خواهید کنار بگذارید؟ مگر شما مجتهدید؟ مشی فقهی شیعه و دکترین آن دارای مبانی خاص بخود است ،ما وقتی می گوییم متعه از ضروریات فقه شیعه است یعنی شیعه روی بنیان های فقهی خویش و روایات ائمه علیهم السلام و آیه قرآن و اجماع فقهاء چنین حکمی دارد ،نمی شود این وسط کسی بگوید من شیعه ام اما این حکم فقهی شیعی را قبول ندارم ،بسیار قبول نداشته باشید اگر مجتهدید لازم است بر این مطلب استدلال فقهی کنید چون مساله مساله فقهی است ،و اگر مجتهد نیستید لازم است به کارشناس و مرجع تقلید خود مراجعه کنید ،اگر نگاه هم نگاه بیرون دینی و بیرون شیعی است پس دیگر نگویید من شیعه و مسلمانم.من نمی فهمم زاویه دارم چه مفهومی دارد یعنی آیا شما بعنوان مسلمان شیعه حکم تشریع شده توسط پیامبر اکرم و توضیح داده شده توسط امامان شیعه را بمیل خود قبول ندارید و با آن زاویه دارید؟

      می فرمایید :
      “”امّا به هر حال این مباحث مادامی که درون دینی هست به کسی آسیب نمی زند””.

      ببینید از بحث مطروحه خارج نشویم ،حکم وجوب حجاب از احکام واجب و ضروری قرآن و فقه ماست ،همینطور حکم “مباح بودن (و نه واجب بودن)نکاح موقت” از احکام فقه شیعه است ،اینکه می گویید “درون دینی” یعنی چه؟ احکام شریعت اسلام احکامی هستند و جعل و تشریع شده اند برای عمل مکلفان ،شما اگر می گویید مسلمان شیعه هستید چگونه می خواهید احکام صریح قرآن را درون دینی تلقی کنید و از آنها فاکتور بگیرید؟ کسی از احکام شریعت اسلام تعبیر به درون دینی می کند که خود از بیرون به احکام شریعت نگاه کند ،یعنی شریعت را قبول نداشته باشد و بنگاه برون دینی بگوید :احکام دین درون دینی است ،روی این منطق نماز و روزه و حج و زکات و …همه درون دینی هستند ،آیا ما در عین مسلمان بودن مجازیم بمیل خود بگوییم اینها احکام درون دینی است و در آنها چون و چرا کنیم یا آنها را حذف کنیم؟ اگر این دیدگاه ما باشد دیگر تعبد به شریعت و رسالت پیامبر اسلام چه جایی دارد؟ در اینصور هرکس می تواند بمیل خود احکام شریعت را کنار بگذارد و بگوید اینها درون دینی است.

      می فرمایید :”” امّا به هر حال این مباحث مادامی که درون دینی هست به کسی آسیب نمی زند””.
      (پایان)
      من در مورد اینگونه دیدگاههای شما قضاوت نهایی نمی کنم ،از شما می خواهم در مورد آنها شفاف توضیح دهید چون من تا بنیادهای فکری شما را ندانم گفتگوی ما سر بی صاحب تراشیدن است ،اینجا بصورت سوال از شما می پرسم آیا مقصود شما این است که کلیت دین اسلام و گرایش به آن یک امر شخصی است و باید درون دینی (شخصی) بماند؟ خوب اگر این باشد من با شما مخالفم و می توانیم در این مورد گفتگو کنیم.
      اگر مقصود از درون دینی این است که احکام شریعت اسلام مربوط به صدر اسلام و گذشته های دور است و ربطی به الان ندارد ،خوب من این را هم قبول ندارم ،بحث را کلی نکنیم الان در خصوص دو فقره مورد بحث آیا مقصود شما از اینکه بگویید حکم حجاب و حکم نکاح موقت درون دینی است این است که این دو حکم ربطی به اسلام ندارد و دیگران آن را ساخته اند؟ خوب اینهم مشخص شود ،یعنی درون دینی بودن حکم وجوب پوشش و اباحه نکاح موقت از نظر شمای مسلمان شیعه این است که ما بگوییم ایندو حکم از اسلام نیست و باید کنار گذاشته شود؟ سوال من این است که این چگونه با مسلمان بودن و شیعه بودن ما سازگار است؟
      آیا مقصود شما از درون دینی بودن ایندو حکم این است که در یک جامعه اسلامی ایندو حکم که هم بازخورد شخصی و فردی دارند و هم بازخورد اجتماعی ،از محیط شرع و قانون حذف شوند؟ اگر این باشد اینهم چگونه با ادعای مسلمانی و تشیع سازگار است؟ با پوزش بنظر من اینگونه برخورد ،میلی رفتار کردن و بازی با شریعت است نه تعبد به شریعت که اساس شریعت است.
      ————————————————
      2- فرمودید :
      “”مشکل وقتی هست که این احکام بعنوان قوانین مدنی و جزائی وارد زندگی مردم میشوند””.
      (پایان)

      البته کلام شما خیلی کلی است ،اگر مقصود این است که کلیت احکام و قوانین مدنی و جزائی اسلام نباید وارد زندگی مردم شوند ،خوب این با ادعای مسلمانی و تشیع ناسازگار است ،ما الان فعلا در دو مقول بحث داشتیم و داریم :مقوله لزوم پوشش بانوان و مقوله متعه ،آیا مقصود شما این است که ما باید بمیل خود حکم وجوب پوشش را از صحنه شریعت و بدنبال آن از صحنه اجتماع و قوانین حذف کنیم؟ خوب مبنای این سخن شما چیست؟ آیا اصل وجوب پوشش و اصل مباح بودن نکاح موقت را از اسلام نمیدانید؟ یا معتقدید این احکام مربوط به صدر اسلام بوده است؟ چرا؟
      ———————————————————
      3- می گویید :
      “”وقتی فقها که بر قانون گذاری کشور سیطره دارند حکم دینی را قانون میکنند دیگر نوع مباحث فرق می کند””.
      (پایان)
      این اشتباه است باصفای عزیز ،فقهاء حکم دینی را قانون نمی کنند ،حکم خدا خود قانون است و من و شمای مسلمان چگونه می شود مسلمان باشیم و حکم و قانون خدا را بر نتابیم ،من در مورد جنبه اجتماعی حکم پوشش بحث کردم ،اما در مورد متعه می گویم حکم اباحه متعه حکم خداست چه فقیهان سیطره داشته باشند و چه نداشته باشند ،یعنی مثلا زمان شاه هم حکم اباحه نکاح موقت وجود داشته است و هرکس در شرائط آن بوده (اعم از زن و مرد) و آنرا بصلاح فردی خویش می دیده آنرا انجام میداده است ،چرا شما هر حکم خدا را به ریش فقهاء بند می کنید؟ فقیه بما هو فقیه هم حق ندارد چیزی از پیش خود بگوید فقه و فقیه معیارهایی از ناحیه خود شارع دارد برای استنباط دین و نظر شارع.
      ———————————————-
      4- می گویید :
      “”اول اینکه این حکم خدا هست و مسلمانان باید آنرا اجرا کنند. خوب در این صورت باید این را در یک بحث دقیق با مخالفین این حرف آنرا ثابت کنید و باید توضیح بدهید که چرا این حکم خدا را بیش از 95% مسلمانان جهان(اهل سنت، شیعیان زیدی و شیعیان اسماعیلی) قبول ندارند و نظرشان بر خلاف شما هست؟””.
      (پایان)

      ببینید باز شما تعبیر به “باید” میکنید ،من ده بار معنا و مفهوم “اباحه و مباح” را برای شما توضیح دادم باز می فرمایید “باید” ؛عزیز من در مورد نکاح موقت بایدی در کار نیست ،جعل این حکم برای موارد ضروری و پیش گیری از فساد است و مساله نکاح دائم اصل در قضیه روابط مرد و زن است ،نکاح موقت راه جلوگیری از فساد و تنظیم روابط مشروع و حفظ و پاکیزگی نسب و نسل و اقناع غریزه است ،شارع کسی را مجبور نکرده است که نکاح موقت کند مگر ما گفتیم نکاح موقت واجب بر زن و مرد است؟ شما را نمی گویم اما من بسیار تعجب می کنم که در این سایت فحشاء و مزخرفاتی مثل نکاح سفید و روابط بوی فریند و گرل فریند سوغات غرب ببهانه پیشرفت و آزادی و حقوق انسان ترویج و تاکید می شود اما به یک حکم روشن اسلامی برای نظم دادن به روابط مرد و زن و اقناع غریزه و حفظ حقوق فرزندی و پاکیزگی نسب حمله می شود،مکرر گفتم ،از هر پدیده ای ممکن است سوء استفاده شود این استثناء ندارد ،نکاح موقت همه همینطور است ،آیا ما باید بخاطر سوء استفاده دیگران اصل یک حکم و مناط و ملاک آنرا زیر سوال ببریم؟
      من حاضر هستم مشروعیت نکاح موقت از کتاب و سنت را با مخالفان آن ببحث بگذارم ،اما شما هستید که میگویید بحث فقهی ندارم ،اینکه شما می گویید یعنی بحث فقهی ؛هرکس مایل است مطرح کند ،اما روی سخن من باشماست که می گویید شیعه و مسلمان هستید ،شما چگونه شیعه هستید که می گویید با مساله نکاح موقت زاویه دارم و نظر فقه اهل سنت را برمی گزینید؟ اگر طرح بحث شد بشما نشان خواهم داد که سخن اهل سنت نیز یکسان نیست ،الان هم برخی مجامع فقهی آنها به نکاحی بنام “مسیار” گرایش پیدا کرده اند که همان نکاح موقت ماست.
      —————————————————————–
      5- گفتید :
      “”شما ممکن هست همین حرفی را که میگویید بیان کنید که این تنها راه ریشه کردن فحشا و حل معضلاتی هست که فرمودید””.
      (پایان)
      من کجا گفتم که فاکتور نکاح موقت تنها فاکتور ریشه کردن فحشاء و معضلات است؟ مساله فحشاء مبتنی بر انواع و اقسام فاکتور ها و عوامل است مثل :فرهنگ- فقر- بد آموزی- تربیت خانوادگی- اعتیاد-امراض جسمانی و روانی….،و میدانید که مقولات اجتماعی هیچکدام تک ساحتی و معلول علت واحد نیستند ،مقوله فحشاء هم همچنین ،منتها چیزی که عرض شد این است که نکاح موقت می تواند یکی از عوامل پیشگیری یا کاهش یا تضعیف پدیده فحشاء باشد حرف ما این است .

      ———————————
      6- در ادامه گفتید :
      “” در این صورت باید نشان بدهید که اولا مشکلات مثلا مامورین دولت در مسافرت که نیاز به روابط جنسی در طول مثلا 10 روز ماموریت دارند جقدر جدی هست و اصلا شما از کجا به این مشکل پی بردید؟ و یا مشکل زنان بازمانده جنک ابعادش چیست و آیا مشکلات ایشان فقط مسائل جنسی هست؟ حال اگر موفق شدید مشکل را تبیین کنید باید توضیح دهید که چرا این راه حل شما اینقدر توانائی دارد که همه این مشکلات را به یک طریق حل نماید.؟””.
      (پایان)
      ببینید بحث مامورین دولتی فقط نیست! از شما تعجب می کنم که مسائل عینی و وجدانی را ی خواهید مورد انکار یا پرسش قرار دهید ،طبیعی هست که انسان نرمال نیاز و غریزه جنسی دارد ،چه در سفر و چه در حضر ،این اختصاص به جنس مرد نیز ندارد ،مساله کشته شدن مردان در جنگها یا حتی مرگ و میر طبیعی و طلاق و جدایی بعوامل خاص خود نیز مساله ای طبیعی بوده و هست و همیشه تاریخ زنانی بی سرپرست می شده اند که هم بمعضل اقتصادی و هم بمعضل جنسی طبیعی مبتلا می شده و می شوند ؛چرا شما می خواهید واقعیات را انکار کنید؟ اینها بدیهی است و نیازی به تبیین ندارد.چنانکه گفتم اینگونه پدیده های اجتماعی وجود داشته و دارند چه شما بخواهید انکار کنید یا نکنید ،اما من نگفتم حکم اباحه نکاح تنها راه حل یگانه مقابله با این پدیده هاست ،اما این عجیب است که شما حل معضلات اجتماعی را خواستار هستید اما یکی از راه حل ها را می خواهید محو کنید چون دین و شریعت چنین گفته است؟
      ——————————————-
      7- می فرمایید :
      “”بعد ما میگویم برادر عزیز سید مرتضی ،این قانون عملا تاثیری نداشته و برابر آمار مقامات رسمی فحشا و تن فروشی گسترش یافته و دارد به مرز خطرناکی میرسد و شما بعنوان کسی که این قانون را ارائه کردید فکر نمی کنید که بهتر هست در تئوری خود تجدید نظری بکنید؟ شاید آن پیش فرض شما اشتباه بود؟””.
      (پایان)
      برادر من باصفای گرامی ،شما به این راحتی نمی توانید بگویید این قانون (بتعبیر شما) تاثیری نداشته،مگر ما گفتیم حل ریشه کنی معضل فحشاء فقط در بند نکاح موقت است؟ و مگر ما گفتیم تنها عامل فحشاء طغیان غریزه جنسی است ،فحشاء چنانکه گفتم عوامل فرهنگی و غیر فرهنگی متعددی دارد ،نکاح موقت نیز یکی از فاکتورها و راه حل های اجتماعی اسلام است ،کسی نگفت که اگر نکاح موقت اجراء شود قطع به یقین ریشه فحشاء خشک می شود ،چنانکه کسی نمی تواند براحتی ادعا کند وجود فحشاء دلیل ناکار آمدی نکاح موقت است ،ریشه کنی که امر تقریبا محالی هم هست ،بحث بحث تربیت و ارشاد و رشد فرهنگی و رفع فقر ،مناسبات عادلانه ،توزیع درست ثروت و دهها فاکتور دیگر است ،این خیلی ساده اندیشی است که بگوییم فحشاء وجود دارد چون نکاح موقت بی تاثیر است ،ضمن اینکه حالا شما از کجا مطمئن شدید که درست بنکاح موقت عمل می شود ،من می گویم تصادفا چون عمل نشده است چنین است ،علاوه بر این شما که صحبت از ریشه کنی فحشاء می کنید ،مگر در غرب فحشاء بطور کلی ریشه کن شده است ؟ آنجا که نکاح موقت هم وجود ندارد،چرا از چرایی وجود فحشاء بلکه رسمیت آن در غرب و حتی انحرافات زشتی مثل نکاح مرد و مرد و زن و زن سخن نمی گویید؟
      بنابر این اگر چنان که شما می گویید آمار فحشاء زیاد تر شده است باید دنبال عوامل آن رفت ،شما جوری سخن می گویید که گویا علت وجود خارجی فحشاء و زنا ،قانون متعه و نکاح موقت است! در حالیکه اینطور نیست ،بنظر من اگر مساله نکاح موقت در مورد کسانی که در شرائط آن هستند رواج و تسهیل شود عامل مهمی برای جلوگیری است ،بحث من این است که به این حکم عمل نمی شود ،و متاسفانه ما فقط عادت کرده ایم ارزیابی های خود را روی موارد جزئی و سوء استفاده و تنوع طلبی برخی از مردان متمرکز کنیم.بحث تئوری و پیش فرض من یا فقهاء دیگر نیست ،بحث حکم دین اسلام است که شما متاسفانه می خواهید همه گناهان و خطاهای اجتماعی را بر سر آن آوار کنید.
      —————————————-
      8-شما گفتید :
      “”شما ممکن هست همینطوری که فرمودید بگویید نه مجریان کارشان خراب هست. قانون ما خیلی هم عالی میباشد. در اینصورت ما هم می توانیم بگوییم خوب برادر عزیز قانونی که نمی توانی برایش مجری خوبی پیدا کنی به چه دردی می خورد؟ بهتر نیست تا صفرای ما بیشتر نشده این سکنجبین را از سر سفره بردارید؟””.
      (پایان)
      ببینید در همه موارد تئوریها و راه حل ها ممکن است راه حل و تئوری کارآمد باشد و نا کار آمدی مربوط به مرحله اجراء و مجری باشد ،این کمال بی انصافیست که اشکال و مشکل در مجری و اجراء را تسری به خود محتوای قانون دهید ،نمیدانم مقصودتان از صفراء و سکنجبین چیست ،مبهم سخن نگویید اگر مسلمان و شیعه هستید باید موضع خود را صریح روشن کنید ،ما می گوییم اگر قانون اسلام را بعنوان مسلمان پذیرفتیم ،باید تلاش کنیم مشکلات اجرائی را از راه خود حل کنیم نه آن که صورت مساله و ال پروگرام را پاک کنیم و در عین حال بگوییم ما مسلمان و شیعه ایم.

      موفق باشید

       
    • وقتي ماموران دولت در سفر مشكل دارند و بايد عقد موقت كنند. همسرانشان نيز در غياب آنها
      تنها هستند، شرع مقدس براي آنها چه راه حلي مقرر فرموده است.

       
  6. سخنی تلخ اما مهم با هاشمی رفسنجانی

    اکبر هاشمی رفسنجانی در ادامه موضع گیری هایی که او را متفاوت از رفسنجانی دهه های شصت و هفتاد نشان می دهد به موضوع انتخابات مجلس یازدهم اشاره کرده و از نهادهای دست اندر کار انتخابات خواسته موجب ناامیدی مردم نشوند.این سخنان در حالی مطرح شده که چند روز پیش خامنه ای حمایت خود از نظارت استصوابی را اعلام کرده است. بنا ندارم به نیت خوانی متوسل شوم یا اظهارات رفسنجانی را دارای انگیزه های انتقامجویانه بدانم . از سوی دیگر اعتماد به رفسنجانی نیز کار ساده ای نیست . به خصوص در موضوع انتخابات و آنچه که می تواند دلسردی و ناامیدی مردم را به دنبال داشته باشد اعتماد به او سخت تر است اگر چه غیرممکن نیست. اعتماد به دموکرات مآب شدن رفسنجانی در امر انتخابات مشکل است زیرا در خوش بینانه ترین حالت، سهم او در برقراری بدعت « نظارت استصوابی »‌ مساوی خامنه ای است اگر بیشتر از او نباشد.
    /////////////////////////
    //////////////////////////////
    //////////////////////////////////
    ———————————————

    سلام مهرداد گرامی
    کاش می نوشتید که نوشته ی بالا بقلم آقای مجتبی واحدی است و از اینجا برداشته شده: http://didgahenow.com/1394/06/28/hashemi-election/
    با احترام

    .

     
  7. اخوندسابق – المرتضي – مسئلتون – ني ني – ني– کاپيتان نمو –رستم – خادم الحرمين– فقط يک سوال – منم تقي نقي – nashenas – کـاوه- ايکاش جناب نوريزاد جلوي اين يک يا نهايت دو شخص را مي گرفت که اينجا رو تسخير خودش کرده و مدام اسم عوض مي کنه .

     
  8. تسويه حساب با محمد
    کتاب تازه‌ای به قلم حامد عبدالصمد، نویسنده و اسلام‌شناس مصری منتشر شده است. نام این کتاب: «تسویه حساب با محمد». نویسنده در این اثر در شخصیت پیامبر اسلام تأمل می‌کند. «محمد» در این اثر پیامبری نیست که از سوی خداوند مبعوث شده. او یک شخصیت تاریخ‌ساز است با سویه‌های انسانی متناقض و در جدال با هم.

    عده‌ای از طرفداران داعش در غرب
    حامد عبدالصمد به تروریست‌های داعش و دیگر گروه‌های تکفیری اشاره می‌کند. می‌گوید آن‌ها نام محمد را بر پرچمشان نوشته‌اند، به نام محمد گردن می‌زنند، زنان و دختران جوان را به اسارت می‌برند و آن‌ها را به بردگی جنسی وامی‌دارند، در همان حال عده‌ای از «اسلام رحمانی» سخن می‌گویند و تکفیری‌ها و سلفی‌ها را به تفسیر نادرست از اسلام متهم می‌کنند و این ادعا را در میان می‌آورند که سخن قرآن چیز دیگری‌ست.

    به همین اعتبار، حامد عبدالصمد اکنون در کتاب تازه‌اش می‌خواهد با پیامبر اسلام «تسویه حساب» ‌کند با این قصد که نشان دهد اسلام از یک سویه تکفیری هم برخوردار است.

    تسویه حساب با یک اسطوره
    حامد عبدالصمد، نویسنده و اسلام‌شناس مصری
    این اسلام‌شناس مصری که پیش از این در آوریل سال گذشته کتاب «فاشیسم اسلامی» را منتشر کرده بود، می‌گوید: «این مدعا که داعش به آموزه‌های محمد پایبند نیست و این جریان تکفیری به دین اسلام ربطی ندارد، نه تنها گمراه‌کننده است، بلکه بسیار خطرناک هم هست. داعش کاری نکرده که محمد نکرده باشد. در زمان محمد هم دگراندیشان را به بردگی وامی‌داشتند و در جنگ‌ها اسرا را گردن می‌زدند. واقعیت این است که مسلمانان هرگز پیامبرشان را به چالش نکشیده‌اند، بلکه از او یک چهره اسطوره‌ای پرداخته‌اند. اکنون وقت تسویه حساب فرارسیده است.»

    حامد عبدالصمد در سال ۱۹۷۲ متولد شد. پدر او امام جماعت مسجد سنی‌ها در حومه قاهره بود. او در قاهره به تحصیل زبان انگلیسی، فرانسه و ژاپنی پرداخت و در سال ۱۹۹۵ در شهر آوگسبورگ، در جنوب آلمان تحصیلاتش را در رشته علوم سیاسی ادامه داد.

    عبدالصمد تا سال ۲۰۰۹ در دانشگاه مونیخ تدریس می‌کرد. او در ژوئیه ۲۰۱۳ به قاهره رفت و درباره رویکردهای فاشیستی «اخوان‌المسلمین» سخنرانی کرد. پس از این سخنرانی یکی از رهبران گروه جماعت اسلامی و سلفی‌ها او را کافر خواند و به مرگ تهدید کرد. از آن زمان تاکنون جان او همچنان در خطر است و پلیس آلمان از او محافظت می‌کند.

    دو کتاب عبدالصمد با نام‌های «وداع من با آسمان، تولدی دوباره» و «زوال جهان اسلام، یک پیش‌بینی» توسط ب. بی‌نیاز (داریوش) از آلمانی به فارسی ترجمه شد‌ه‌ است. انتشارات پویا، فروغ و خاوران در خارج از ایران این کتاب‌ها را منتشر کرده‌اند.

    حکومت پیامبر اسلام بر جهان از درون تابوت
    حامد عبدالصمد می‌گوید: «من می‌خواهم آشوب به پا کنم. وقتش رسیده است که به محمد به چشم یک انسان بنگریم. پیامبر اسلام ۱۴۰۰ سال پیش درگذشت. اما او هرگز به درستی دفن نشد. او در تابوتش آرمیده و از درون تابوت بر جهان اسلام همچنان حکمفرمایی می‌کند. در این میان اما جهان تغییر کرده است.»

    ——————–

    لینک ادامه ی مطلب:
    http://www.radiozamaneh.com/238476

     
  9. خانم ساناز در زبان فارسى لغات شيرين و مودبانه خيلى داريم چرا سعى نمكنيد از ان لغات استفاده كنيد.اين نوشته سركار اينگونه به شخص ميفهماند ممكن است اين بنده خدا جايى بزرگ شده كه استفاده از اين نوع ادبيات عادى بوده و .يا در جاى خاصى مشغول بكار است كه از اين نوع ادبيات به وفور استفاده ميشود.يك چيزى مثل بازجويى و يا غيره أنشالله در نوشته بعدى از خَر و يا حمال كمتر استفاده ميكنيد.

     
  10. با درود ، حج امسال این همه کشته و زخمی داد.در چند ماه قبل به دو جوان تعرض شد .در سالهای قبل تعدادی به بیماری مبتلا شدند وووو مگر در قران نیامده که خدا به رگ گردن نزدیکتر است حالا بیاییم در نزدیکی قبر امام یک خانه خدا بسازیم همانطور که چاه چمگران را ساختیم و دیدیم چقدر پول را صرفه جویی کردیم (حداقل در جیب ایرانی می رود) و در اطرافش هم فروشگاههایی با جنسهای بی کیفیت مثل عربستان ولی ارزان برای کادو دادن بفروش برسد(برای خود من تلفن پاناسونیک از حج کادو اورده بودند که بعد از سه روز کار خراب شد و وقتی به نمایندگی پاناسونیک بردم تا دید گفت این از عربستان امده و پانافون است ودر جلد پاناسونیک گذاشته اند). بیماری هم وارد نمی شود تعرض هم صورت نمی گردد .این همه پول هم به کیسه عربها نمیرود. چندین سال نباید در نوبت بود .شایان ذکر میباشد که من دوسال قبل این درخواست را از دفتر رهبری کردم ولی ……(قصه مفصلی دارد که چه بلایی سرم اوردند)

     
  11. با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
    بعد از مرگ شاهرخ زماني (در زندان) ، بازداشت واله زماني و بي خبري از او !
    گفتگوي كوتاه راديو ندا با خواهر واله زماني ، عضو سنديكاي كارگران نقاش استان البرز و پسر عموي شاهرخ زماني ، در مورد آخرين خبر از وضعيت واله ؛ و ابراز نگراني شديد خانواده از بازداشت وي.

    http://radio-neda.blogspot.com/2015/09/blog-post_27.html

     
  12. وسط کعبه دو میخوانه بنا خواهم کرد
    دختری زیبا بود اسیر پدری عیاش، که درآمدش فروش شبانه دخترش بود!
    دخترک روزی گریزان از منزل پدری نزد حاکم پناه گرفت و قصه خود بازگو کرد. حاکم دختر را نزد زاهد شهر امانت سپرد که در امان باشد اما جناب زاهد هم همان شب اول دختر را ……… .
    نیمه شب دختر نیمه برهنه به جنگل گریخت و چهار پسر مست او را اطراف کلبه خود یافتند و پرسیدند با این وضع، این زمان، در این سرما، اینجا چه میکنی!!!؟
    دختر از ترس حیوانات بیشه و جانش گفت که آری پدرم آن بود و زاهد از خدا بیخبر آن و حالا از خیر حاکم چنان، بی پناه ماندم.
    پسرها با کمی فکر و مکس و دیدن دختر نیمه برهنه او را گفتن تو برو در منزل ما بخواب ما نیز اینجا مراقب هستیم .
    دختر ترسان از اینکه با این چهار پسر مست تا صبح چگونه بگذراند در کلبه خوابش برد.صبح که بیدار شد دید بر زیر و برش چهار پوستین برای حفظ سرما هست و چهار پسر بیرون کلبه از سرما مردند!
    باز گشت و بر در دروازه شهر داد زد که:
    از قضا روزی اگر حاکم این شهر شدم،
    خون صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد،
    وسط کعبه دو میخوانه بنا خواهم کرد،
    تا نگویند مستان ز خدا بیخبرند! حالا جناب نوری زاد عزیز وقتی شیخ حی و حاضر ما استدلال می کند در مورد قضیه زائران عراقی مشهد که اگر این مسئله با رضایت و خواست دختر باشد اشکالی ندارد ؟ آیا نباید جامه درید و بر سر کوفت که دریغا که از ماست که بر ماست .

     
  13. به نقل از کیهان لندن

    رهبر شکست خورده از آینده در هراس است؛ گفتگو با علی‌اصغر رمضان‌پور

    گفتگو ، ۳۱ شهریور ۱۳۹۴ / 22 سپتامبر 2015

    کامیار بهرنگ- استفاده مکرر واژه‌ «دشمن» در سخنرانی‌های رهبر جمهوری اسلامی موضوع جدیدی نیست. اما بعد از توافق اتمی میان جمهوری اسلامی و قدرت‌های جهانی موضوع «نفوذ دشمن» شکل دیگری در ادبیات سیاسی رهبر جمهوری اسلامی و نزدیکان او پیدا کرده است.

     
    • رهبر بخوبی روابط قدرت را میداند وگرنه نمیتوانست در راس قدرت بماند.منظور این است که خیالش از امریکا راحت شده است از دشمن خارجی راحت شده است. حالا میماند دشمن داخلی یعنی همه مردم ایران انرا هم با زدن اتهام حل میکند یعنی هر مخالفتی را به بهانه اینکه نفوذی دشمن است سرکوب میکند.

       
  14. با درود به جناب نوریزاد ارجمند و فداکار! هم وطنان من بگذارید دراین سایت شریف که با فدا کاری انسانی از جان گذشته برپاشده من از جناب سید مرتضی آخوند (و دیگر معتقدان به اسلام سنی و شیعی)و شیعی متعصب که خود را /////////// پژوهشگر میخواند که یا معنی پزوهش را نمی داند و یا دروغ می گوید یک سؤال بپرسم.جناب سید مرتضی حضرت حجت الاسلام دامت برکاته با تمام آنچه از پی آن خود شما و دیگر همصنفانتان برای ///// مردم می گذارید. چه چیزی را شما توهین به اسلام و خود نمی دانید و دیگران را متهم به فحاش و خشونت طلب و …نمی کنید؟می شه لطفا روی همین چهار چوب من کافر ملحد و متنفر از آخوند و اسلام و تو وامثال تو با هم برای کم کردن بار نوریزاد گرامی و در ضمن نوشتن اعتقادات خود به توافقی برسیم؟اقا شما آنچه را توهین به اسلام و مسلمین می دانید بطور خلاصه و کوتاه و مختصر در یک کامنت کوتاه و چند خطی بنویسید تا ما با بررسی و بحث درباره آنها به توافقی برسیم.حقیقتا من اینو بجاطر نوریزاد عزیز می گویم و الا من نه دل خوشی از ///////////////////////////////// ندارم که بخواهم خودم را ملزم و مقید به چنین تنگنایی کنم.ولی بخاطر نوریزاد حاضرم با شما به توافقی برسم بشرطی که انتقاد و تجزیه و تحلیل و برداشت از تاریخ اسلام و سنت اسلام و قران را توهین ندانید.!بهر وسیله ما انسانیم و خواستار یک زندگی بی دغدغه و مسالمت آمیز با هم هستیم یعنی من هستم شما را نمی دانم چون مسلمین عزیز بخصوص شیعیان در طول تاریخ نشان داده اند که به هیچ پرنسیپی باور ندارند وحکومتیان اسلام تا بحال نبوده اند ولی شما را نمی دانم.اما با توجه به افکارت من مشکوکم.چون شما با وجودیکه دوست ارجمند ما جناب آتش سوار بارها به شما تذکر داده حاضر نشده اید ایشان را به اسم هر چند مجازیش نقدی مؤدبانه کنید.آیا این همان کینه شتری نیست که در اسلام و در ذهن مسلمین رسوب کرده؟من شما را آخوند نامیده ام سید مرتضی نامیده ام مرتضی نامیده ام ولی در این نامیدن تعصبی نداشته ام من نمی فهمم چرا تو که اینهمه بمن به عناوین مختلف توهین می کنی و تهمت فحاشی و غیره می زنی چرا خود انچه را به دیگران می بندی رعایت نمی کنی تا نمونه ایی و سمبلی از نیکی برای دیگران باشی؟ /////////////////////////////////////////////////////////////////// ولی درعین حال انسانی واقعگرام و می دانم که در ایران بدون در نظر گرفتن حقوق مسلمین و دیگر نحله های فکری و ایدیولوژیکی و عقیدتی محال است که ایران بتواند ایرانی سکولار و دمکراتیک و حامی حقوق بشر شود.چون یک سیستم سکولار و دمکراتیک بر مبنای حقوق بشر از عدم تعادل بین احترام به حقوق انسانها و نحله های دینی و اعتقادی محال است که به استبداد و حکومتی ویرانگر ایدیولوژیکی تبدیل نشود.من انسانی دگم و بی خرد نیستم که چنین فکر ابلهانه و استبدادی را باور داشته باشم بهمین جهت از تو و دیگر همفکرانت یا اسلام باوران دراین سایت شریف استدعا دارم که مرز توهین به مقدسات و اعتقادات خود را و تفاوت آنرا با تجزیه و تحلیل از تاریخ و منابع اسلامی و اظهار نظر و تفاسیر و برداشتهای مختلف بیان کنید.چون من و امثال من حاضر نیسیم که بخاطر روی و خوشا مد تو و امثال تو دست از انتقاد از دینی که وسیله ایی چنین مخرب در دست جنایتکارانی بی رحم و خونخوار شده اند دست برداریم.ولی درعین حال از نفرت به گروهی از هموطنان خود نیز در رنجیمیم امری که برای یک مؤمن به اسلام شاید اصلا موضوع مهمی نباشد.

     
  15. ارباباتان فهمیده که با حامیان این انقلاب نمی توان در افتاد شماها که نوچه خر حمال هستید که جای خود دارد داعشیها وطنی شما اگر در حکومت بودید دقیقا مثل داعش رفتار می کردید زمان فتنه سال 88 هم کشتید هم پارچه اجر زدید هم با چوب مردم را کتک زدید برهنه کردید به بیت المال اسیب زدید باز هیچ غلطی نتوانستید بکنید دیدی که همین بچه ها مومن انقلابی چه در مقابل شماوچه در مقابل داعشها همفکر شما درسوریه وعراق ایستادند از حرمها دفاع کردند شماها چی فقط دارید برای امریکا غرب چابلوسی وخرحمالی میکنید خوبه چیزی کف دستتان نمیگذاره شما زباله انها هستید در مواقع لزوم از شما به عنوان نوچه وخرسوارها استفاده میکند در مواقعی که مصرفتان تمام شود در سطل اشغالش جای دارید ما توکل بهخدا داریم شما توکلتان به اربابتان امریکاست دقیقا مثل معاویه و یزید هستید دعا میکن اقای نوریزاد عاقبت به شر شوید

     
    • خدا وکیلی خودت به چیزهایی که نوشته ای اعتقاد داری؟سال 88 جنبش سبز رفتار داعشی از خود نشان داد؟ چه کسی با ماشین از روی مردم رد شد؟ نکند کهریزک را موسوی و کروبی برپا کرده بودند؟ آخر تاریخ را که نمی توان برعکس نوشت… ما خودمان مردم این کشور هستیم و سال 88 در خیابان و کوچه و بازار دیدیم چه شد. اصلا همین آقای نوری زاد بعد از وقایع 88 و مشاهده صحنه های سرکوب مردم در خیابان و دروغگویی های صداو سیما بود که دوزاریش افتاد و از عقاید قبلی خودش برگشت…اینجا همه اهل مطالعه و سیاست هستند.این حرفها و شعارها حتی به درد پامنبریهای کوره دهات ها هم نمی خورد.شما این حرفها را در جلسات حلقه های صالحین یا بسیج دانشجویی بزن که خریدارانی مثل خودت داشته باشه.

       
      • انهايي كه درسال88 برعليه متقلبين برخاستند شيرزنان وشيرمرداني بودند كه به قول ميرحسين نميخواستند شعبده بازي رابپذيرند. وچهارسال مديريت زر وزور وتزوير هم كه بعدازان شد مشخص كرد انها راست ميگفتند.وبه قول رهبر! ?بصيرت داشتند.

         
    • ساناز یکی از زیباترین نامهای ترکی است.///////////////خب این بچه مؤمنهای شما چرا از مردمان خود در برابر اینهمه جنایت و دروغ و دزدی و ترور بجای آجر و بیم آهن و سنگ …چند ساختمان دفاع نمی کنند؟

       
    • متاسفانه تا منطق كم مياورند اگر دور باشند ناسزا ميگويند وتا نزديك همان كارى را ميكنند كه در انتخابات كردند ، خاموشى باينها بهترين جواب استة

       
  16. مازیار وطن‌پرست

    نوریزاد برای همهٔ کلاس‌ درس گذاشته‌است. کلامش، سخنش، رفتارش، همگی کلاس درس است. نوریزاد الگویی از انسان طراز نوین ایرانی را به ما می‌نماید. وقتی می‌شنوم که برخی او را جاسوس می‌نامند آرزو می‌کنم ای‌کاش بود! ای‌کاش حکومتی آن‌چنان فهیم داشتیم که مثل نوریزادی را به عنوان مامور خویش برمی‌گزید.

    نرگس بانو ما نیز دوستت داریم. اما شهامت ابراز آن را هنوز -تکرار می‌کنم: هنوز- نداریم. ما حتی از نظر اخلاقی شهامت آن را نداریم که به نزدیکترین عزیزان خود بگوییم “دوستتان داریم” چرا؟ چون در چنبرهٔ اخلاق سنّت‌زده‌ای گرفتاریم که نه دینی است و نه عرفی. تنها و تنها سنّت است. بخش عمده‌ای از آنچه امروز به نام دین متصلّب شده و به حکم اجماع مبدل به شریعت، چیزی جز تلنبار سنّت‌های نیندیشیده نیست.

    عزیزان من -به قول شاملو- گر “تائبید و پاک و مسلمان” و گر نیستید، باید بکوشید از دام سنّتی نوظهور بیرون بیایید: دین تا پیش از انقلاب 57، چنین تعریفی نداشت. پدر من، پدران ما دیندار بودند و نماز خوان، اما تعریفشان از دین، این بستهٔ خشونت آمیز عبوس و خود محور نبود.

    اگر قبلا نبوده پس بعدا هم می‌تواند نباشد. در دهه‌هایی که جهان اسیر ایدئولوژی‌های گونه‌گون بود، ما، مقلّدانه و در غیاب اندیشه‌ای بومی، از دین خود ایدئولوژی ساختیم و گمان کردیم آن را اعتلا بخشیده‌ایم. اما خطایی سخت ناگوار کردیم، نه فقط بر خود و فرزندان‌مان بلکه بر دین خود نیز جفا کردیم.

    بنابراین بیایید در دام دین ایدئولوژیک نیفتیم و وقتی را که باید برای آزادی خویش صرف کنیم به پای خَستن و کاهیدن همبندان خود نریزیم. دین برای -مثلا- محمدرضا شاه پهلوی چه بود؟ آیا کسی می‌تواند منکر اعتقاد عمیق و شخصی او به دین شود؟ منظور من این نیست که او را به عنوان الگوی دینداری معرفی کنم. اما دینداری او مانعی برای خدماتش به این مملکت نبود. همانطور که کمکی هم برای رفع اشتباهاتش نکرد. چون او آدمی عمیقا سکولار بود و دین را در خلوت خویش می‌خواست. این را -هر دو سوی مناقشه- می‌توانند ببینند و الگو قرار دهند. چه آنانکه مدعی دین ایدئولوژیکند و متوجه نمی‌شوند چگونه با فروکاستن دین به ایدئولوژی آن را -به قول سروش- نه فربه‌تر که لاغرتر کرده‌اند؛ و چه آنانکه کلنگ برداشته تخریب بنای دین و ایمان را شرط آبادی این مملکت می‌دانند. این هر دو دقیقا همانچیزی است که ایدئولوژیست‌ها می‌خواهند و یادمان داده‌اند. این یعنی بازی کردن طبق قواعدی که نظام ولایی و متولیان دینِ سازمان یافته می‌خواهند، همان متولیانی که -به جای خدا- به این نظام نزدیکند و از آن ارتزاق می‌کنند.

    این افراد مدام مردم را می‌ترسانند که: هیچ می‌دانید حکومت غیر دینی یعنی چه؟ هیچ می دانید دین و ایمان شما بباد می‌رود؟ حال آنکه دین و ایمان جز با حکومتی شدن، به باد نرفت. چنانکه امروزه چنین شده‌است. روزی نیست که نام نزدیک‌ترین افراد به ساختار حکومت دینی از اختلاس یا فسادی سردرنیاورد. روزی نیست که متولیان دین جکومتی بی‌آبروتر و دین‌شان در نظر مردم بی‌اعتبارتر نشود. آنچه در صورت جدایی دین از حکومت به باد خواهد رفت، اتوریته‌ایست که به خرج نفت و کیسهٔ مردم بر مال و جان ما حاکم گشته، آنچه در صورت یک حکومت سکولار بباد خواهد رفت، انواع پیرایه‌هایی است که بر دین بسته‌اند و سدی که بر راه خرد دینداران گذاشته‌اند.

    دین، اگر ایدئولوژیک نباشد هرگز یک جعبهٔ سروته بسته (به قول فرنگی‌ها پکیج) بی‌کم و کاست نیست. دین به تعداد باورمندانش روش دارد. دین به عدد مومنینش فرقه-فرقه است. و مگر نمی‌گفتند که اگر ابوبکر و عمار از توحید هم باخبر بودند یکدیگر را کافر می‌پنداشتند؟ دین در طول سال‌ها و قرن‌ها تغییر کرده‌است. اگر بعضی از متدینین می‌گویند دین با حقوق‌بشر (نه حقوق بشر اسلامی، بل جهانی) منافات ندارد. راست می‌گویند: ایمان آن‌ها به دین منافاتی با آن حقوق بشر ندارد. و هیچ دلیلی وجود ندارد که دین چیزی جز ایمان آن‌ها باشد. پس به آن‌ها بد و رد نگوییم چون: آن‌ها هستند که توان ترجمهٔ سکولاریسم برای تودهٔ مومن را خواهند داشت.

     
  17. “شغل أنبياء”

    قديما یه معلم باحالي داشتیم میگفت، شغل ما شغل انبیاست !

    منم اومدم خودشیرینی کنم و مليجك بازي درارم، گفتم:

    اقا اجازه ست ؟ انبیا که چوپانی میکردن !

    اونم در جواب گفت:

    خب منم دارم همین کارو میکنم، گوسفند !

    منم گفتم بعععععع و نشستم سر جام!

    ⭐️ ⭐️ ⭐️

    به نظر شما یکمی در رک بودنش زیاده روی نکرده بود ؟

     
  18. مازیار وطن‌پرست

    جناب سید مرتضی
    این ویدئو از مجموعهٔ سخنرانی‌های TED هست که شامل بیش از هزار سخنرانی تقریبا در هر موضوع دلخواه (از قرآن گرفته تا وضع مردم در کرهٔ شمالی و از اخلاق تا بازی‌های کودکان) را دربرمی‌گیرد. موضوع این سخنرانی خاص، آنالیز اخلاقی طرفداران هر یک از دو طیف عمدهٔ سیاسی آمریکاست (لیبرال یا همان دموکرات و محافظه یا جمهوری‌خواه).

    اما نکاتی در مورد اصول اخلاقی پیشینی (که ما دوست داریم به آن فطری بگوییم) در آن مطرح می‌شود که براساس تجربه بر روی انسان و بعضی پستانداران استخراج شده و معیار آن زیست شناسی تکاملی است. با کمی جست و جو، چه هنگام دیدن آنلاین و چه روی فایل دانلود شده می‌شود از زیرنویس فارسی سود برد. مطمئنم شما هم به شیوهٔ خودتان از آن سود خواهید برد.

    http://www.ted.com/talks/jonathan_haidt_on_the_moral_mind

     
  19. ” دعاي خير ”

    قديما وقتي يكي از فك و فأميل ها ميرفت مكه، اونجا واسه ما دعا ميكرد كه خداوند

    حافظ مون باشه و صحيح و سالم بمونيم تا اون برگرده !

    حالا از وقتي كه حجاج عازم سفر مكه ميشن، ما از كار و زندگي ميافتيم، باس اينقد

    نذر و دعا و سوره و آيه رديف كنيم تا طرف صحيح و سالم برگرده !

    ⭐️⭐️⭐️

    ديروز تو محله مون دو تا مامور داشتن بزور يه بابايي رو ميكشيدن و ميبردن طرف

    ماشينشون و اون هم داد و هوار، كه نميام !

    از همسايه مون پرسيدم چي شده؟ تو خونش مشروب درست ميكرده؟

    گفت : نه ! طرف نوبت حج اشه ، نميره ! 🙁

     
  20. درود بر جناب نوری زاد و دیگر عزیزان؛

    * نقدی بر قانون اساسی جمهوری اسلامی و همچنین مجریان قانون اساسی

    * نقد اصل 5 (اصل ولایت فقیه)– قسمت دوم

    آیت اله خمینی در سخنرانی‌ها، مصاحبه‌ها و گفتگو‌هایش در پاریس حتی یک‌بار نیز سخن از “ولایت فقیه” به میان نیاورد و تنها بر “ولایت جمهور” مردم تأکید می‌کرد، اما با ورود به ایران و مطرح شدن اصل ولایت فقیه در مجلس خبرگان قانون اساسی به یک‌باره گفتمان آیت‌اله تغییر کرد و بار دیگر سخن از ولایت فقیه، به جای ولایت جمهور مردم به میان آمد. در پیش‌نویس اصلی قانون اساسی خبری از ولایت‌فقیه نبود چرا که، مطابق عهدی که آقای خمینی در پاریس با مردم بسته بود، اصل بر ولایت جمهور مردم قرار داده شده بود. اما ناگهان در مجلس خبرگان قانون اساسی این طرح مطرح شد و سرو صدای بسیاری به‌پا کرد.

    گنجاندن اصل ولایت‌فقیه در قانون اساسی بر اساس نظریۀ دهۀ 40 و اوایل دهۀ 50 آیت اله خمینی ، یکی دیگر از قدم‌ها در منحرف ساختن انقلاب بود که در مجلس خبرگان قانون اساسی انجام شد.برای نخستین بار، ملا احمد نراقی در کتاب عواید الایام و در قرن سیزدهم این نظریه را بیان کرد. بعدها این نظریه به عنوان تز اساسی آیت اله خمینی شرح و بسط پیدا کرد و سرانجام در حدود 10 سال پیش از انقلاب مکتوب گشت. آیت اله خمینی در این کتاب، که ماحصل درس‌های ایشان در نجف تحت عنوان ولایت‌فقیه است، در اثری همسنگ شهریار، اثر ماکیاول، قدرت را نه در ید ملت که در قبضه ولی‌فقیه و قیم مردم می‌بیند وحکومتی را تبیین می‌کند که انتظار ندارد بدین زودی‌ها برقرار شود. او در قسمتی از این کتاب میگوید:
    “هیچ عاقلی انتظار ندارد که تبلیغات و تعلیمات ما به زودی به تشکیل حکومت اسلامی منتهی شود. این هدفی است که احتیاج به زمان دارد.”
    و حال آن‌که به فاصله کوتاهی پس از آن اظهارات حکومت‌اسلامی ‌جامه عمل پوشید. تزی که بعدها در مقام رهبری جمهوری اسلامی دنبال شد و طرفداران و مدافعان خاصی یافت، در تمامی این سال‌ها توسط شخص آیت اله خمینی و همراهانش شرح و بسط ویژه‌ای پیدا کرد تا آنجا که امروز به ولایت مطلق فقیه انجامید.
    آیت اله خمینی در جایی می گوید:
    “مردم ناقص‌اند و نیازمند کمال‌اند و ناکامل‌اند، پس به حاکمی که قیم امین صالح باشد محتاجند.”

    ولایت فقیه بدعتی در اسلام به شمار می‌رفت که تا قرن 13 هجری هیچ‌یک از فقیهان حرفی از آن به میان نیاورده بودند. پس از مطرح شدن این طرح در قرن اخیر، بسیاری از علما و فقها به مخالفت با آن برخاستند. از آن جمله آیت‌اله خوانساری، آيت اله حسن قمی، آیت‌اله خویی، آيت‌اله محمد شيرازی، آیت‌اله طالقانی، آيت‌اله محمد روحانی، آیت اله مهدی حائری یزدی، آيت اله کاظم شريعتمداری، آیت‌اله کمپانی، آيت‌اله صادق روحانی، آيت اله سيدرضا صدر، آیت‌اله اراکی بودند که مخالفتشان با این اصل را ابراز داشتند.آیت اله حائری یزدی بر استنباط فقیهانۀ ملا احمد ایراد گرفت و آن‌را بر نتابید و اذعان داشت که: “شیوۀ استدلال فقهایی چون نراقی در درک و تحلیل عقلی آن احادیث از نوع مغالطه لفظی و مغالطه اشتراک در لفظ است که عامیانه‌ترین و نازل‌ترین نوع مغالطات منطقی است “.حائری یزدی در انتقاد خود بر ایدۀ نراقی گفت که: “بعید است که فقهای عالی مقامی چون نراقی از روی سهو و نسیان و خطای در فکر دچار این گونه مغالطات شده باشند؛ پس تنها راهی که برای توجیه و حمل بر صحّت این استنباط مغالطه‌آمیز و فتنه‌انگیز! در طرح نظریه ولایت فقیه به نظر می‌رسد این است که گفته شود اینان خواسته‌اند به هر نحوی که شده و از هر راهی که مُیّسر است، تجاوزات و سرکشی‌های پادشاهان و قدرتمندان وقت کشور را که در ظلم و ستم و دستبرد به اموال و نوامیس مردم دریغ نمی‌کنند، جهاد کرده و پیوسته یک حربۀ کنترل کنندۀ معنوی را بالای سر این ظالمان و ستمکاران بی‌خبر از خدا نگاه دارند تا هر گاه که جان مردم از نابکاریهای این قدرتمندان به سر آمد، با یک حکم انقلابی آنان را به جای خود بنشانند”. حائری یزدی در مواجهه با آراء ملا احمد نراقی به این نتیجه رسیده بود که استدلالِ نراقی در بحث ولایت فقیه از این روی بوده که می‌خواسته است یک حربۀ کنترل کننده معنوی بالای سر حکومت‌گران باشد و در مواقع لزوم با یک حکم انقلابی، آنان را بر سر جای خود بنشاند. ماشاءاله آجودانی نویسنده و تاریخدان ایرانی اما از این سخنِ نراقی به این نتیجه رسید که: “ایدۀ نراقی از یک واقعیتِ انکار ناپذیر در تاریخ دورۀ قاجار دلالت می‌کند و آن واقعیتِ انکار ناپذیر این است که در این دوره فقها و مراجع به چنان قدرتی دست یافته بودند که از لحاظ سیاسی خود را قادر می‌دیدند که کنترل حکومت‌ها را در اختیار بگیرند”.
    حتی مطهری نیز دربارۀ ولایت فقیه می‌گوید:” تصور مردم از ولایت فقیه این نبوده و نیست که فقها حکومت کنند و ادارۀ مملکت را بدست گیرند… این مفهوم اختصاص به جهان تسنن دارد. در شیعه هیچ‌گاه چنین مفهومی وجود نداشته است.” مطهری همچنین اضافه می‌کند:”روحانیت نباید به طور مجموعه و دستگاه روحانیت وابسته به دولت شود و نه افرادی از روحانیون بیایند پست‌های دولتی را به جای دیگران اشغال کنند، بلکه روحانیت باید همان پست خودش را که ارشاد و هدایت و نظارت و مبارزه با انحرافات حکومت‌ها و دولت‌ها است حفظ کند.” آیت‌اله اراکی دراین باره می‌گوید:”شأن فقیه جامع‌الشرایط اجرای حدود و قضاوت و ولایت بر قاصران است. این کجا و تصّدی حفظ مرزهای مسلمانان از تجاوز فاسقان و رفع سلطه کافران از ایشان کجا؟”

    با این مقدمه می پردازم به مجلس خبرگان قانون اساسی:
    درابتدا قرار نبود مجلس خبرگان تشکیل شود و قرار بر این شده بود که تکلیف قانون اساسی با رفراندوم مشخص شود، اما پس از صحبت‌های فراوان تصمیم بر این شد که این قانون در مجلسی با نام مؤسسان طرح و پس از بررسی تصویب شود. شاید اگر همان قانون اساسی اول به رفراندوم گذاشته می‌شد دیگر این بحث‌ها پیش نمی‌آمد اما مجلس خبرگان قانون اساسی همه چیز را به هم ریخت.
    بازرگان بعدها از اینکه بر تشکیل مجلس خبرگان اصرار ورزیده بود اظهار پشیمانی کرد. کریم سنجابی نقل میکند:
    “بازرگان به من گفت بزرگترین اشتباهش در دوران نخست وزیری این بود که پیش نویس نخست قانون اساسی را به رأی عمومی نگذاشت و پافشاری کرد که مجلس خبرگان تشکیل شود و به همین خاطر موقعیت روحانیون را در ساختار قانون اساسی تحکیم کرد.”
    در تمامی مصیبتهای وارد شده به کشور و مردم ایران از جمله: انحراف از مسیر اصلی انقلاب، بدعت گذاری و انحصار طلبی که منجر به شروع جنگ و خونریزی بین گروه ها و احزاب و طرفداران آنها شد، اصلی ترین نقش را اعضای روحانی و مذهبی تندروی تمامیت خواه مجلس خبرگان با حمایت آیت اله خمینی به عهده داشته اند، چه در تصویب قانون اساسی با نام مجلس خبرگان قانون اساسی و چه در انتخاب رهبر با نام مجلس خبرگان رهبری. در صورتی که این مجلس می توانست با عملکرد انسان مدارانۀ خود و به دور از انحصار گرایی و قشری گری موجبات وحدت ملی را فراهم کند و از بسیاری از خونریزیها جلو گیری کند.. گنجاندن و تصویب اصل ولایت فقیه در قانون اساسی باعث بوجود آمدن بسیاری از اختلافات و درگیریهای خونین شد و ایران را در مسیر دیگری قرار داد که به یقین همان مسیر مورد نظر مردم ایران نبود.

    اعضای مجلس خبرگان قانون اساسی:
    50 نفر از این 72 نفر دارای تحصیلات حوزوی بودند و گروه ائتلاف مذهبیون با روحانیون یا ائتلاف بزرگ را تشکیل میدادند. در این ائتلاف گروههایی چون جامعه روحانیت مبارز، حزب چمهوری اسلامی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، جمعیت مؤتلفه، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سازمان فجر اسلام، گروه انقلابی ابوذر، انجمن اسلامی معلمان، انجمن های اسلامی شهرری و جنبش مسلمانان پیشگام حضور داشتند.
    22 نفر باقیمانده هم از احزاب دیگری بودند و یا نمایندگانی مورد حمایت چند حزب بودند که به آنها ائتلاف کوچک میگفتند در این ائتلاف گروههایی چون نهضت آزادی، خلق مسلمان، توده، گروههای پنج گانه(جاما،جنبش مسلمانان مبارز،ساش،مجاهدین خلق،جنبش )و ملت ایران حضور داشتند.

    در اینجا من از ده نفر اول به ترتیب تعداد آرای بدست آورده در انتخابات مجلس خبرگان نام میبرم:
    1- محمود علایی(طالقانی) 2.004.551 رأی مورد حمایت تمامی گروه ها
    2- ابوالحسن بنی صدر ۱٬۷۵۲٬۸۱۶ رأی مورد حمایت ائتلاف بزرگ و حزب توده
    3- حسینعلی منتظری ۱٬۶۶۳٬۴۲۳ رأی مورد حمایت ائتلاف بزرگ مذهبی/روحانی
    4- علی گلزاده غفوری ۱٬۵۵۳٬۱۸۵ رأی مورد حمایت تمامی گروههای بجز حزب توده
    5- محمد حسینی(بهشتی) ۱٬۵۳۸٬۹۳۱ رأی مورد حمایت ائتلاف بزرگ مذهبی/روحانی
    6- عزت اله سحابی ۱٬۴۴۲٬۲۱۷ رأی مورد حمایت تمامی گروههای بجز حزب توده
    7- کریم موسوی (اردبیلی) ۱٬۳۸۲٬۲۸۱ رأی مورد حمایت ائتلاف بزرگ مذهبی/روحانی
    8- عباس شیبانی ۱٬۳۸۰٫۷۰۴ رأی مورد حمایت ائتلاف بزرگ مذهبی/روحانی
    9- منیره علی(گرجی) ۱٬۳۰۶٬۵۶۲ رأی مورد حمایت ائتلاف بزرگ مذهبی/روحانی
    ( او اولین و آخرین زنی بود که به نمایندگی مجلس خبرگان انتخاب شد )
    10- علی محمد عرب ۱٬۲۹۸٬۷۰۳ رأی مورد حمایت ائتلاف بزرگ مذهبی/روحانی

    با توجه به لیست بالا، تنها کاندیدی که مورد حمایت تمامی گروه ها بود و بیشترین رأی را هم آورد مرحوم آیت اله طالقانی بود (روحش شاد). پس باید قاعدتاً ایشان به عنوان رئیس مجلس انتخاب میشد چون هم مورد حمایت تمام گروه ها بود ، هم روحانی بود و هم بیشترین تعداد رأی را بدست آورده بود، ولی جریان انحصار طلب و تمامیت خواه حتی به این هم رضایت ندادند که یک روحانی دموکرات ریاست مجلس را به عهده بگیرد. ( البته در قسمت سوم به جزئیات بیشتری خواهم پرداخت)

    حسن عضدی از اعضای کلیدی حزب جمهوری اسلامی و نمایندۀ مردم رشت که با کسب ۱۵۹٬۳۹۷ رأی مردم رشت به مجلس راه یافته بود در یك اقدام یک‌جانبه كاندیداهای مورد نظر خود را جهت تصدی سمت‌های مجلس خبرگان چنین اعلام کرد!: «بنده آیت‌اله منتظری را برای ریاست و آقای دكتر بهشتی را برای نایب‌رئیس و آقایان دكتر محمد روحانی و موسوی را به ‌عنوان منشی و آقای آیت را برای دبیری پیشنهاد می‌كنم».
    جالب آنکه پس از رأی‌گیری جز در یك مورد كه خود وی ـ عضدی ـ به‌جای موسوی برگزیده شد، همۀ پیشنهادات وی آرای اكثریت را به دست آورد. هرچند پیشنهاد مهندس سحابی مبنی بر ریاست آیت‌اله طالقانی، نایب‌رئیسی آیت‌اله بهشتی، دبیری ابوالحسن بنی‌صدر و انتخاب اكرمی و نوربخش به‌عنوان منشیان مطرح شد، اما پیشنهادات عضدی رأی اكثریت را به دست آورد.
    با توجه به مطلب بالا پیشنهاد مهندس سحابی بهترین پیشنهاد بود ولی انگار که ترکیب هیئت رئیسه از قبل توسط آیت اله خمینی تعیین و به اعضای ائتلاف اکثریت دیکته شده بود! و در آن ترکیب قرار نبود کسی از مخالفان باشد!
    می توان گفت اولین گامها در انحصار طلبی و دهن کجی به رأی و خواست مردم توسط روحانیون و مذهبیون تندرو و تمامیت خواه، در همین مجلس خبرگان قانون اساسی و با هدایت آیت اله خمینی برداشته شد، از آنجا که در هیئت رئیسه مجلس نامی از طالقانی، بنی صدر، گلزاده غفوری و یا عزت اله سحابی نبود، افرادی که هر کدام بیش از یک میلیون رأی آورده بودند، اگر قرار بر احترام به رأی مردم بود باید حداقل یکی از این افراد در جمع هیئت رئیسه قرار میگرفتند. اعضای ائتلاف اکثریت مجلس خبرگان از این اولین فرصت بدست آمده سوء استفاده کردند و نشان دادند که اگر زمانی در اکثریت باشند ( اکثریت نه از نظر تعداد رأی داده شده توسط مردم بلکه از نظر تعداد نفرات در مجلس خبرگان )، به هیچ عنوان به اقلیت رحم نمی کنند! ( اقلیتی که هر چند تعدادشان کم بود ولی در حقیقت اکثریت بودند و با تعدادی کمتر از یک سوم نمایندگان جناح اکثریت، صاحب نیمی از رأی مردم بویژه در پایتخت شده بودند )

    به آمار زیر توجه کنید:
    جمعیت ایران در سال 1358: کمی بیش از 33 میلیون نفر
    تعداد افراد واجد شرایط: حدود 21 میلیون نفر
    تعداد افرادی که رأی دادند: حدود 12 میلیون نفر (یعنی حدود 57 درصد مردم)
    تقریباً به ازای هر 500 هزار نفر جمعیت ایران یک نماینده انتخاب شد که از تهران 10 نفر باید به مجلس راه می یافت.
    حدود 53 درصد مردم ایران که واجد شرایط بودند،اصلاً رأی ندادند و این اولین دلیل اکثریت نبودن جناح تمامیت خواه. ( البته در قسمتهای بعدی به نحوۀ اعلام نام کاندیداها و برخورد عناصر حکومتی و مذهبی با کاندیداهای جناح های دیگر و موانعی که برای آنها ایجاد کردند اشاره خواهم کرد )

    چون تعداد نمایندگان ولایت مدار مجلس بسیار بیشتر بود، بنابراین من فقط به نمایندگانِ برجسته و شناخته شده ای که مخالف با اصل ولایت فقیه بودند اشاره میکنم:
    نمایندگان مخالف اصل ولایت فقیه عبارت بودند از :
    آیت اله طالقانی، ابوالحسن بنی صدر، علی گلزاده غفوری، عزت اله سحابی، رحمت اله مقدم مراغه ای، احمد نوربخش، حمیداله میر مراد زهی، حبیب اله طاهری، آیت اله سبحانی، آیت اله حجتی کرمانی، آیت اله مکارم شیرازی (که البته بعدها تغییر موضع داد و شد یکی از حامیان ولایت فقیه!)، عبدالرحمان وثوق (قاسملو) که به دلیل شروع جنگ کردستان در مجلس خبرگان حاضر نشد، و چند نفر دیگر تا برسد به حدود 20 نفر که مخالف اصل ولایت فقیه بودند.
    در روز رأی گیری 64 نفر حضور داشتند که از این تعداد 52 نفر رأی موافق با اصل ولایت فقیه دادند و 12 نفر رأی مخالف، 8 نفر هم غایب بودند که آیت اله طالقانی و بنی صدر از آن جمله هستند، آیت اله طالقانی که 2 روز قبل از رأی گیری به دیار باقی شتافت و بنی صدر هم که مهمترین متحد خود را از دست داده بود، در جلسه حاضر نشد. در روز رأی گیری برای اصل پنجم فقط 12 نفر از حدود بیست نفر جمع مخالفین حضور داشتند.

    همان طور که در بخش نخست آوردم، با توجه به سخنرانی های آتشین و تهدید کنندۀ آیت اله خمینی که به شکل علنی هم برای مردم و هم برای اعضای مجلس خبرگان ایراد میکردند و همچنین دیکته کردن فرامین خود در خفا، باید هر طور شده اصل ولایت فقیه تصویب و در نهایت تدوین میشد. بهترین روش و مطمئن ترین روش حذف، تخریب یا تخطئۀ مخالفان اصل ولایت فقیه بود. برای جلوگیری از هر گونه احتمال شکست ابتدا جلوگیری از تبلیغ گستردۀ کاندیداهای مخالف اصل ولایت و سنگ اندازی جلوی آنها و تخریب شخصیت آنها قبل از انتخابات مجلس و در موضع اقلیت قرار دادن آنها و سپس عدم انتخاب مخالفان با اصل ولایت فقیه و دیگر اصول استبدادی در هیئت رئیسه ی مجلس خبرگان بود. علی رغم آنکه آن گروه اقلیت بیشترین رأی مردم را نسبت به تعدادشان به خود اختصاص داده بودند، از همان ابتدا جناح تمامیت خواه توانست به پشتوانۀ حمایت آیت اله خمینی و تحت فشار قرار دادن دولت موقت همچنین با کمک اعضای ولایت خواه هیئت رئیسه و نمایش دموکراسی دروغین، آنچه از پیش مقرر شده بود را شتابزده به تصویب برسانند و دیدیم که رضایت قلبی آیت اله خمینی هم جلب شد طوری که فرمودند: “بهترین اصل در اصول قانون اساسى این اصل ولایت فقیه است.‏”
    تمامی اعضای هیئت رئیسه از جناح تمامیت خواه بودند و همگی موافق با اصل ولایت فقیه.

    آیت اله منتظری به ریاست مجلس خبرگان انتخاب شد، همو که یکی از عوامل کلیدی در گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی بود، آیت اله بهشتی هم شد نایب رئیس مجلس. البته در حقیقت ریاست با بهشتی بود و بیشتر جلسات را او اداره میکرد و جالب اینکه در روز 21 شهریور هم ریاست جلسه با او بود و هم نطق پایانی را در موافقت با ولایت فقیه ایراد کرد!
    نمایندگان روحانی و تمامیت خواه در مجلس خبرگان قانون اساسی، اولین خیانت کاران به اعتماد مردم و اهداف انقلاب ایران بودند. آنها اولین گروهی بودند که به جمهوری مردمی آسیب زدند./

    پایان قسمت دوم از نقد اصل پنجم قانون اساسی
    در نوبت بعدی به تشریح جزئیات عملکرد و سخنان نمایندگان مجلس خبرگان قانون اساسی می پردازم.
    مرا از راهنمایی ها و همراهی خود محروم نکنید. با سپاس
    بدرود

     
    • با سلام به جناب نوریزاد و دیگر دوستان

      نقدهایی که به نوشته فوق وارد هست را با ذکر عبارت بیان می کنم:

      1-“”آیت اله خمینی در سخنرانی‌ها، مصاحبه‌ها و گفتگو‌هایش در پاریس حتی یک‌بار نیز سخن از “ولایت فقیه” به میان نیاورد و تنها بر “ولایت جمهور” مردم تأکید می‌کرد، اما با ورود به ایران و مطرح شدن اصل ولایت فقیه در مجلس خبرگان قانون اساسی به یک‌باره گفتمان آیت‌اله تغییر کرد و بار دیگر سخن از ولایت فقیه، به جای ولایت جمهور مردم به میان آمد””.
      (پایان)

      قبلا اشاره شد که این دیدگاه نادرست است ،هم شعارهای پیش و پس پیروزی انقلاب اسلامی ایران از سوی مردم حاکی از خواست حکومت اسلامی بود و هم خواسته مرحوم آیت الله خمینی بعنوان فقیه معتقد به ولایت فقیه حاکی از قصد تاسیس حکومتی بر مبنا و قواعد دین بود،منتها بحث در فورم و شکل این حکومت بود که ایشان با مشورت با کارشناسان و شاگردان خود به این نتیجه رسیده بود که “جمهوری اسلامی” متکی بر آراء مردم ایران تاسیس شود ،و آن تعبیر “ولایت جمهور مردم” از ایشان نیست ،این اصطلاح و تعبیری است که رئیس جمهور سابق ایران آقای ابوالحسن بنی صدر کرده است و اصطلاح و تعبیر آقای خمینی نیست ،اگر کسانی مدعی هستند ایشان این تعبیر را کرده است ماخذ آنرا نشان دهند ،اما چنانکه عرض شد بنای ایشان بر تلفیق عصری حکومت اسلامی با فورم رایج در جهان یعنی جمهوریت بود که بتایید ملت ایران نیز رسید ،یعنی نطامی بفورم جمهوریت که همه ارکان آن از رهبر تا مسولان پایین تر باید منتخب مردم باشند و اسلامیت این جمهوری نیز با نظارت عالی فقهی فقیه جامع الشرائط و فقهای شورای نگهبان قانون اساسی صورت می گیرد ،پس جمهوریت قالب و فورم اسلامیت این سیستم است ،اگر مقصود از “ولایت جمهور مردم” این باشد که مردم با انتخاب ارکان حکومتی خود سرنوشت خویش را تعیین می کنند این تعبیر درست است ،وگرنه تعبیر “ولایت” یک تعبیر شرعی درون دینی است و ولایت برای عموم فقهاء در عصر غیبت امام معصوم ثابت است منتها در حد و حدود ثبوت این ولایت اختلاف نظر هست.
      اینکه گفته شد گفتمان ایشان پس از ورود به ایران عوض شد و ولایت فقیه را مطرح کردند ،سخن نادرستی است ،در ایران پیش نویس اول به بحث و نظر منتخبان مردم در خبرگان قانون اساسی گذاشته شد و با دو سوم آراء بتصویب رسید ،پس از آن آیت الله خمینی از تصویب این اصل دفاع می کردند در برابر منتقدانی که ملتزم به رای قانونی نبودند.
      اینکه گفته شد ایشان در پاریس از ولایت فقیه سخنی نگفت و فقط از ولایت جمهور مردم سخن گفت ،نیز سخن خلاف واقعی است ،اولا روشن شد که تعبیر “ولایت جمهور مردم” تعبیر ایشان نبود و تعبیر رئیس جمهور اول ایران بود ،ثانیا ایشان سالها قبل از انقلاب و ماجراهای تبعید و پاریس مبانی فقهی خود در باب ولایت فقیه را در بحث های فقهی خود تثبیت کرده بود ،هم در کتاب البیع ایشان و هم در کتاب ولایت فقیه فارسی ایشان بطور روشن روی مبنای فقهی خودشان از حق ولایت فقیه بر تاسیس حکومت اسلامی و اجراء قوانین اسلام سخن گفته بودند ،و این چیز تازه ای نبوده است که مربوط به ورود به ایران باشد.
      ثالثا:بحث ولایت فقیه بصورت قانونی در بحث های خبرگان قانون اساسی مطرح شد ،موافقان و مخالفانی بودند ،آراء و استدلال های خود را مطرح کردند و رای گیری شد و اکثریت خبرگان به این اصل رای دادند ،پس روند و مکانیسم تصویب این اصل روندی کاملا دمکراتیک و قانونی بوده و رای آیت الله خمینی به قانون اساسی مصوب نیز تنها یک رای بوده است و ایشان نیز در مقاطع مختلف نظر کارشناسی فقهی دینی خویش را ارائه کرده است ،بدیهی است که خبرگان می توانستند به این اصل رای بدهند یا ندهند و رای دادند.
      رابعا:اینکه گفته شد ایشان در مصاحبه ها و سخنان پاریس سخنی از “ولایت فقیه” بمیان نیاورده بودند ،نیز سخن نادرستی است،بحث بر سر جمود لفظ ولایت فقهاء نباید باشد ،ایشان در پاریس مکرر از تاسیس حکومت اسلامی سخن گفتند و فورم آنرا هم جمهوریت متداول در جهان امروز تعیین کردند یعنی حق جمهور مردم در تاسیس حکومت دینی و تصویب قانون اساسی مبتنی بر موازین دینی و حق انتخاب همه ارکان حکومت از رهبر تا دیگران ،بارها نیز که از نقش خود و روحانیون در حکومت آتی مورد پرسش واقع شدند بر “نظارت عالی فقهاء” بر قوانین کشور سخن گفتند ،این نظارت عالی فقهی همان چیزی است که از آن تعبیر به “ولایت فقیه” در اجراء قوانین اسلام می شود. من اینجا بخشهایی از سخنان و مصاحبه های مرحوم آیت الله خمینی در پاریس را بازنشر می کنم تا ببینیم ایشان بطور کلی به مساله ولایت و نظارت فقهاء بر امر حکومت اشاره کرده است یا خیر :

      ” [چگونه شما قصد داريد تشكيل اين جمهورى را با رفراندم به انجام رسانيد؟]
      – اصل لزوم تشكيل جمهورى اسلامى را ملت ايران در رفراندم تاسوعا و عاشورا در سراسر كشور اعلام كرده ‏اند و پس از سقوط شاه، نمايندگان ملت در مجلسْ مراحل قانونى آن را انجام خواهند داد و قانون اساسى اين جمهورى را تدوين و تكميل خواهند كرد”.
      (صحیفه امام ،ج5 ص 385)
      ——————————————
      “” [چه نوع حكومتى را مايليد در ايران ببينيد؟ آيا شما خواستار چنين حكومتى هستيد كه اكنون در ايران روى كار آمده و يا مايليد در چنين حكومتى شركت كنيد؟]
      – ما جمهورى اسلامى را اعلام كرده‏ايم و ملت با راهپيماييهاى مكرر به آن رأى داده است. حكومتى است متكى به آراى ملت و مبتنى بر قواعد و موازين اسلامى””.
      (صحیفه امام ج 5 ص 391)
      ———————————————–
      “”سؤال: [دنياى غرب شناخت صحيحى از حكومت اسلامى ندارد. خيلى خلاصه رئوس خط مشى يك حكومت اسلامى را توضيح دهيد]
      جواب: حكومت اسلامى حكومتى است بر پايه قوانين اسلامى. در حكومت اسلامى استقلال كامل حفظ مى ‏شود. ما خواستار جمهورى اسلامى هستيم. جمهورى، فرم و شكل حكومت را تشكيل مى‏ دهد و اسلامى، يعنى محتواى آن فرم، قوانين الهى است””.
      (صحیفه امام ،ج 5 ص 398)
      —————————————–
      “”[در مصاحبه با آيت اللَّه شيرازى و شريعتمدارى، آيت اللَّه شيرازى فرمودند كه نظرات سياسى‏شان با شما يكى است اما آيت اللَّه شريعتمدارى بارها گفته‏ اند كه قانون اساسى را مى‏ خواهند و سلطنت شاه در قانون اساسى است. پس ايشان طرفدار رژيم سلطنتى هستند. علت اين تناقض چيست؟]

      – من جمهورى اسلامى را به آراى عمومى مى‏ گذارم””.
      (صحیفه امام ج 5 ص 399)
      ———————————————————-
      “” [گرفتن قانون اساسى- هفتاد سال پيش- براى ملت ايران يك پيروزى شناخته شده، با وجود اينكه هيچ وقت عمل نشده است. آيا امكان دارد همان قانون اساسى اصلاح بشود يا يك قانون اساسى جديد بايد تدوين بشود؟]
      – قانون اساسى بايد مطالعه بشود. بعضى از چيزهايش كه مخالف با اسلام است بايد كنار گذاشته شود. البته اين بايد براى زندگى فعلى مناسب باشد. اصولًا قانون جديدى را بايد تدوين كنيم.
      [قوانين ديگر هم كه در اين پنجاه سال اجرا شده ممكن است بعضي هايش خوب باشد و بعضي هايش هم نه؟]
      – اگر مخالف با اسلام نباشد تجديد نظر مى ‏شود و بعد تأييد، و اگر هم مخالف اسلام باشد كنار گذاشته مى‏ شود؛ و اين در صورتى است كه قانون اساسى جديدى ارائه ندهيم؛ ولى اكنون مشغول تهيه قانون اساسى جديدى هستيم.
      (همان ج 5 ص 400)
      ————————————-
      “”[چه نوع حكومت يا دولتى را حضرت آيت اللَّه انتظار دارند كه تا پايان سال جارى مسيحى (دسامبر 79) در ايران روى كار آيد؟]
      – ما اميد اين را داريم كه همين حكومتى را كه پيشنهاد كرديم كه حكومت «جمهورى اسلامى» است در اين سال روى كار آيد.
      [و اين حكومتى خواهد بود كه شما شخصاً منصوب خواهيد كرد؟]
      – ما به حسب آن طورى كه تا كنون گفتيم رجوع به آراى مردم مى‏ كنيم؛ ولى به حسب واقع، مردم با رفراندمى كه مكرر كردند اين حكومت را قبول كردند.
      (مصاحبه [با تلويزيون «بى. بى. سى» درباره آينده ايران و نحوه بازگشت به ايران‏]
      زمان: 19 دى 1357/ 10 صفر 1399
      مكان: پاريس، نوفل لوشاتو)
      (صحیفه امام ج 5 ص 404)
      —————————————————
      “” [اگر شما پيروز شويد، از نظر بنيادهاى اساسى چه در نظر داريد؟]
      – ما كميته‏ اى را مأمور خواهيم كرد كه به منظور تشكيل يك مجلس به مشورت هاى لازم اقدام كند. ملت يك بار اراده خود را به داشتن يك حكومت اسلامى اعلام كرده است، ولى اگر از نظر حقوقى رفراندمى هم لازم باشد، ما مخالف آن نخواهيم بود. اين كميته از افراد مؤمن تشكيل مى ‏شود و ممكن است علما هم به صورت عضو كامل و يا عضو ناظر در آن شركت كنند.
      (صحیفه امام ، ج 5 413)
      ——————————————
      “”- [شما به عنوان رهبر غير قابل انكارِ مخالفان تجلى يافته‏ ايد. شما گفته‏ ايد كه نمى‏ خواهيد زمام امور را به دست گيريد. بنا بر اين يك حكومت اسلامى را به چه صورت در نظر گرفته ‏ايد؟]
      – ما نامزدى براى رياست جمهورى معرفى خواهيم كرد كه بايد به وسيله ملت انتخاب شود. وقتى او انتخاب شد از او پشتيبانى و حمايت خواهيم كرد. قوانين حكومت اسلامى، قوانين اسلام خواهد بود. من شخصاً رئيس جمهورى نخواهم شد و هيچ پست دولتى هم نخواهم پذيرفت. من مانند گذشته به هدايت ملت اكتفا خواهم كرد””.
      (پایان)

      (صحیفه امام ج 5 ص 404)
      ———————————————-
      “”[آيا حكومت اسلامى حكومتى قهقراگرا نيست؟ شاه مى‏ خواهد يك كشور مدرن برقرار كند؛ كشورهاى عربى نيز به دنبال پيشرفت هستند؛ ولى اسلام با رفرم و تغييرات اجتماعى مثل آزادى زنان مخالف است. نظر شما در اين باره چيست؟]
      – دولت شاه با رشد اجتماعى ما مخالف بود و تمام آزادى و استقلال كشور ما را از دست داده بود. دولت اسلامى قهقراگرا نيست و با همه مظاهر تمدن موافق است مگر آنچه كه به آسايش ملت لطمه وارد آورد و با عفت عمومى ملت منافات داشته باشد. اسلام با آزادى زن نه تنها موافق است بلكه خود پايه گذار آزادى زن در تمام ابعاد وجودى زن است””.
      (صحیفه امام ج 5 ص 417)
      ——————————————–
      “”[شكل حكومت اسلامى شما در ايران چگونه است و نقش شما در آن چه خواهد بود؟]
      – حكومت، جمهورى است مثل ساير جمهوريها؛ و احكام اسلام هم احكام مترقى و دموكراسى و پيشرفته و با همه مظاهر تمدن موافق. و من هم نقشى در خود حكومت ندارم؛ همان نقش هدايت را دارم””.
      (صحیفه امام ج 5 ص 429)
      —————————————————–
      “” [آيا حقيقت دارد كه در مفهوم دولت، بين شما و آيت اللَّه شريعتمدارى اختلاف هست؟ به چه بخشى اين اختلاف مربوط مى ‏شود؟ آيا لازم است كه احتمالًا يك شوراى علما متشكل از آيت اللَّه ‏ها تشكيل شود و دولت به همان شكل قديمى خود باقى بماند؟]
      – بيش از يك سال است كه ملت ايران مكرراً خواسته‏ هاى خود را، حتى در برابر آتش مسلسل و توپ و تانك، بيان كرده است. در رفراندم تاسوعا و عاشورا با اكثريتى كه در تاريخ رأى‏ گيري هاى دنيا كم نظير است، خواستار سرنگونى سلسله پهلوى و از بين رفتن رژيم سلطنتى و استقرار جمهورى اسلامى شده است؛ بنا بر اين در اين خواستها هر كه ترديد كند خود را از ملت جدا كرده است. و بديهى است كه اگر شورايى از علما و دانشمندان اسلامى كه آشنايى كامل به موازين و قواعد اسلامى دارند بر دولت جمهورى اسلامى نظارت نكنند، معيارهاى اسلام ممكن است- و لو به علت عدم توجه و آگاهى به آنها- رعايت نشود””.
      (صحیفه امام ج 5 ص 437)
      ——————————————–
      “” [فعاليتهاى شما در تبعيد نشان داده است كه شما بيشتر يك رهبر سياسى هستيد تا يك رهبر مذهبى‏]
      – اين حرفها كه دين از سياست جداست و امثال اين حرفها در منطق اسلام نيست. فعاليت سياسى يكى از وظايف مذهبى مسلمانان است.””.
      (صحیفه امام ج 5 ص 440)
      ——————————————–
      “”مصاحبه [با روزنامه «ليبرال» درباره ويژگيهاى حكومت اسلامى‏]
      زمان: 24 دى 1357/ 15 صفر 1399 «1»
      مكان: پاريس، نوفل لوشاتو
      موضوع: ويژگيهاى حكومت اسلامى- سياست خارجى نظام اسلامى‏
      مصاحبه‏ كننده: خبرنگار روزنامه «ليبرال» چاپ توكيو و اوزاكا
      سؤال: [شما مى‏ خواهيد در ايران حكومت اسلامى برقرار كنيد كه تصوير چنين حكومتى براى ما روشن نيست. به طور روشن بگوييد چنين حكومتى چگونه است؟ آيا حكومت نمونه‏ اى به عنوان مثال وجود دارد كه بتوانيد ذكر كنيد؟]
      جواب: من تصور نمى‏ كنم وقتى ملتى فرياد اعتراضش عليه اختناق و خفقان، عليه ديكتاتورى و استبداد بلند شده و خواستار آزادى است و يا هنگامى كه فقر اقتصادى همه جاى كشور را گرفته است و در كنار ثروتهاى افسانه‏اى گروهى بسيار كم، اكثريت سى و چند ميليون ايرانى با محروميتهاى مختلف دست به گريبان است و خواستار از ميان رفتن فقر و تقسيم عادلانه ثروت [است‏]، و يا فساد اخلاق و اشاعه فحشا و از بين رفتن همه ارزشهاى معنوى اسلامى را مى‏ بيند و خواستار تشكيل جامعه‏ اى است كه ملاك امتياز در آن جامعه، تقوا و صداقت و درستى و امانت در كار باشد، و يا وابستگى كشور را به بيگانه مى ‏بيند و در نتيجه عدم استقلال خود را كه نمى ‏تواند براى سرنوشت خود تصميم بگيرد و آن را تعيين كند، و تمام اينها نمونه ‏اش اين است كه امروز تمامى ملت يكپارچه مى‏ گويد ما شاه را نمى‏ خواهيم ولى رئيس جمهورى امريكا علناً از او حمايت مى‏ كند و توسط مستشاران امريكايى در ايران، ارتش را مجبور مى‏ كند كه شاه را حفظ كنند و ملت را قتل عام نمايند؛ چون نسبت به اين دخالت اجانب به خاطر غارت كشور اعتراض مى‏ كند و خواستار استقلال مملكت است و براى تحقق اين خواسته‏ ها شعار حكومت اسلامى سر مى‏ دهد، من تصور نمى‏ كنم كه ابهامى در خواسته‏ اش باشد. حكومت اسلامى حكومتى است كه اولًا صد در صد متكى به آراى ملت باشد؛ به شيوه‏ اى كه هر فرد ايرانى احساس كند كه با رأى خود سرنوشت خود و كشور خود را مى‏ سازد. و چون اكثريت قاطع اين ملت مسلمانند بديهى است كه بايد موازين و قواعد اسلامى در همه زمينه‏ ها رعايت شود. كسانى كه سابقه خيانت دارند و بر خلاف معيارهاى اسلامى ثروت‏اندوزى كرده‏ اند، تجاوز به حقوق ديگران كرده ‏اند، حق دخالت در اين حكومت را ندارند. و ما اميدواريم كه ايران اولين كشورى باشد كه به چنين حكومتى دست مى‏ يابد. حكومتى كه كوچكترين فرد ايرانى بتواند آزادانه و بدون وجود كمترين خطر به بالاترين مقام حكومتى انتقاد كند و از او در مورد اعمالش توضيح بخواهد. حكومتى كه پول و ارزشهاى پوچى كه به وسيله پول ساخته مى‏ شود، سرنوشت اين حكومت را تعيين نكند بلكه ارزشهاى عالى اسلامى حاكم باشد.
      (صحیفه امام ج 5 ص 449)
      ————————————–
      “”مصاحبه [با مجله محلى «لُ اكُو» درباره دمكراسى در اسلام‏]
      زمان: 25 دى 1357/ 16 صفر 1399
      مكان: پاريس، نوفل لوشاتو
      موضوع: دموكراسى در اسلام‏
      مصاحبه‏ كننده: خبرنگار فرانسوى مجله محلى «لُ اكُو»
      سؤال: [حضرت آيت اللَّه، در پيامهاى قبلى خودتان اظهار فرموده بوديد كه جمهورى اسلامى، دموكراتيك خواهد بود و هر كسى آزاد خواهد بود. آيا صحبت كردن از دموكراسى در رژيمى كه فقط بر مبناى يك مرام و يك مذهب يعنى اسلام باشد ممكن است؟ در چنين رژيمى سرنوشت غير مسلمانان و غير معتقدين به مذهب چه خواهد بود؟]
      جواب: در اسلام، دموكراسى مندرج است و مردم آزادند در اسلام، هم در بيان عقايد و هم در اعمال، مادامى كه توطئه در كار نباشد و مسائلى را عنوان نكنند كه نسل ايران را منحرف كنند.
      (صحیفه امام ج 5 ص 468)
      —————————————-
      “”[اگر فرض شود كه شما در رأس دولت قرار بگيريد، روابط خود را با غرب چگونه پيش‏بينى مى‏كنيد؟]
      – من در حكومت آينده نقش هدايت را دارم. غرب و شرق براى ما فرقى ندارد. اصلْ منافع ملت ايران است كه بايد به بهترين وجه رعايت شود. اگر غرب و شرق احترامات لازمه را نسبت به ملت ايران رعايت نمايند ما هم به همان گونه با آنان رفتار خواهيم كرد.
      (همان)
      ———————————–
      “”قدرت حضرت عالى بر روى چه نيروى سياسى يا بر چه تشكيلات بنيادى ديگر اتكا خواهد داشت؟ تكيه شما مثلًا بر روى «جبهه ملى» است يا بر روى روحانيون؟ قبلًا اظهار فرموده بوديد كه اينها فقها و اشخاص ديگرى هستند كه بايد به امور حكومت اشتغال يابند و آيا اين اصل به همان سان كه قبلًا فرموده‏ايد عمل خواهد شد؟]

      – من چنين چيزى نگفته‏ ام كه روحانيون متكفل حكومت خواهند شد. روحانيون شغلشان چيز ديگرى است. نظارت بر قوانين البته به عهده روحانيون است و اتكاى روحانيون هم به ملت است نه به حزبى. و من هم به ملت اتكا دارم و به حزبى وابسته نيستم.
      (همان)
      ————————————–
      ‏””
      [آقا ممكن است توضيح بفرماييد كه مقصود از حكومت اسلامى جمهورى اسلامى چيست؟ و عده زيادى در ايران گفتند كه مى‏خواهيم برگرديم به قانون اساسى ايران؛ در اين مورد ممكن است توضيحاتى لطف بفرماييد؟]
      – برگشت به قانون اساسى، همان برگشت به رژيم سلطنتى منحط است كه امرى است كهنه شده و ارتجاعى؛ و اين قابل برگشت نيست. و اشخاصى كه مى‏ گويند مى‏ خواهيم برگرديم در اقليت واقع هستند؛ و تمام ملت از سرتاسر كشور فرياد مى‏ زنند كه ما حكومت اسلامى مى‏ خواهيم. و اما رژيم اسلامى و جمهورى اسلامى، يك رژيمى است متكى بر آراى‏ عمومى و رفراندم عمومى و قانون اساسى‏ اش قانون اسلام و بايد منطبق بر قانون اسلام باشد؛ و قانون اسلام مترقى ترين قوانين است، و قانون اساسى آن مقدار كه مطابق با اين قانون مترقى است آنها بر جاى خود باقى مى‏ ماند و آن مقدار كه مخالف با اين است- به حكم خود قانون اساسى- قانونيت ندارد؛ و بسيارى موادش، موادى بوده است كه با سرنيزه تحميل شده است و آنها بايد ساقط بشود.
      (
      مصاحبه [با خبرنگاران درباره آينده حكومت اسلامى‏]
      زمان: 20 مهر 1357/ 9 ذى القعدة 1398
      مكان: پاريس، نوفل لوشاتو)
      (صحیفه امام ج 3 ص 514)

      ——————————————-
      “” [قانون اساسى 1906، پيش ‏بينى هيأتى از علماى مذهبى را مسئول تطبيق قوانين مجلس با قرآن قرار داده است. آيا در جمهورى اسلامى نيز يك چنين مجمعى پيش ‏بينى مى‏شود؟]
      – نظارت علماى اسلام چون گذشته بر مجلس تأييد خواهد شد …
      (همان)
      ————————————–
      اینگونه کلمات در مصاحبه های پاریس فراوان است ،اگر کسی دقت در تعابیری مثل “حکومت بر مبنای قوانین اسلام” ،”نظارت فقهاء بر قوانین” ،”ارشاد و هدایت” و نظایر اینها بکند می فهمد که اینگونه تعابیر جز با مبنای ولایت فقیه که ایشان به آن اعتقاد داشته است سازگار نیست ،و نکته اینگونه تکرار سوالات و پاسخ ها هم این بوده است که برای خبرنگاران و رپورتر های خارجی تصویر یک حکومت اسلامی با فورم جمهوری مورد سوال بوده است و ایشان بارها بر قالب بودن جمهوریت و محتوای اسلامیت آن که جز با نظارت عالی فقهی میسر نیست تاکید کرده است ،پس اینکه کسی با جمود بر لفظ ادعا کند مساله ولایت فقیه در پاریس مطرح نبود و در تهران مطرح شد سخن خلاف واقعی است.
      از اینها گذشته این فقرات نوشته کامنت گذار چه ربطی به نقد قانون اساسی دارد؟
      ================================================
      2- اینکه گفته شد :
      “”در پیش‌نویس اصلی قانون اساسی خبری از ولایت‌فقیه نبود چرا که، مطابق عهدی که آقای خمینی در پاریس با مردم بسته بود، اصل بر ولایت جمهور مردم قرار داده شده بود. اما ناگهان در مجلس خبرگان قانون اساسی این طرح مطرح شد و سرو صدای بسیاری به‌پا کرد””.
      (پایان)

      به این شبهه قبلا پاسخ داده شد ،پیش نویس یک قانون تنها یک پیش نویس ما قبل از قانون شدن است ،هرچه در آن باشد یا نباشد یا زیاد و کم شود باید در حیطه قانون گذاری قانون گذار منتخب مردم باشد و قانون گذاران منتخب مردم از ناحیه مردم وکالت داشتند پیش نویس تهیه شده را بقانون مبدل کنند ،اگر بنا بود که همان پیش نویس قانون تلقی شود که دیگر مردم خبرگان را برای قانون گذاری انتخاب نمی کردند!پس پیش نویس یک قانون هیچگاه سمت قانونی ندارد مگر پس از بررسی و قانون گذاری.
      عهدی که آیت الله خمینی با مردم بسته بود و خود مردم پیش از پاریس در شعارها و رفراندوم های بزرگ خواستار بودند تاسیس حکومت اسلامی بود که بعد فورم آن بصورت جمهوری معرفی و تصویب شد این عهد مردم با ایشان و عهد ایشان با مردم بود ،آن تعبیر ولایت جمهور نیز از بنی صدر است نه از ایشان.روند تصویب اصل ولایت فقیه علیرغم مخالفت گروه قلیلی ،روندی دمکراتیک و آزاد بوده است.
      این حالا چه ربطی به نقد متن قانون اساسی داشت؟
      ==========================================
      3- اینکه گفته شد :
      “”برای نخستین بار، ملا احمد نراقی در کتاب عواید الایام و در قرن سیزدهم این نظریه را بیان کرد””.
      (پایان)

      اینها ناشی از نا آشنائی با مبانی فقهی و اقوال فقیهان است ،اصل مساله ولایت فقیه که مساله ای فقهی کلامی است ،مورد اتفاق فقهاء متقدم و متاخر است ،هیچ فقیهی در اصل ولایت و نیابت فقهاء در عصر غیبت معصوم شک و شبهه ای ندارد ،آنچه که مورد اختلاف است نطاق و حدود و وسعت این ولایت و اختیارات فقیه است ،برخی نیابت و ولایت فقیه را تنها در محدوده افتاء می دانند ،برخی ولایت فقیه را در محدوده افتاء و قضاوت می دانند و برخی دیگر مساله اجراء حدود را نیز مطرح می کنند ،برخی مثل مرحوم محقق کرکی و مرحوم نراقی و مرحوم صاحب جواهر و متاخران مثل مرحوم آیت الله خمینی و شاگردانشان ،ولایت در اداره جامعه و تاسیس حکومت نیز قائلند و آن اجراء حدود و اداره منصب قضاء را متوقف بر تاسیس حکومت می دانند،این یک بحث و گرایش فقهی متکی بر ادله فقهی است ،و از حد فهم و تخصص امثال نویسنده مطالب فوق خارج است ،قائلان بولایت فقیه معتقدند که حتی آن فقیهانی مثل شیخ مفید و شیخ طوسی و قدماء و متاخران که مساله را مسکوت گذاشته اند یا تصریحی نکرده اند ،از باب این بوده است که گمان نمی کرده اند که حکومت بدست آنان آید نه اینکه در تئوری مخالف باشند ،البته بسیاری هم تصریح بمخالفت کرده اند و حد ولایت فقیه را همان فتوا دادن و قضاوت و اجراء حدود در صورت بسط ید دانسته اند ،اینها همه مسائل فقهی است و ربطی به گمانه زنی های امثال نویسنده نا آشنای با این مفاهیم ندارد.بنابر این نمی توان براحتی حکم کرد که نظریه ولایت فقیه نخستین بار توسط مرحوم نراقی در عوائد مطرح شده است،بعد به حدس و گمان های وهمی در مورد انگیزه ایشان دست یازید.
      این نقد قانون اساسی شد؟!
      =====================================
      4- اینکه گفته شد :
      “” آیت اله خمینی در جایی می گوید: مردم ناقص‌اند و نیازمند کمال‌اند و ناکامل‌اند، پس به حاکمی که قیم امین صالح باشد محتاجند.”
      (پایان)

      اسناد نادرست و خلاف واقع است ،من عبارت کامل ایشان را از کتاب ولایت فقیه فارسی ایشان نقل می کنم :

      “”پس، اگر احكام اسلام بايد باقى بماند و از تجاوز هيأتهاى حاكمه ستمگر به حقوق مردم ضعيف جلوگيرى شود و اقليت هاى حاكمه نتوانند براى تأمين لذت و نفع مادى خويش مردم را غارت و فاسد كنند، اگر بايد نظم اسلام برقرار شود و همه افراد بر طريقه عادلانه اسلام رفتار كنند، و از آن تخطى ننمايند، اگر بايد جلو بدعتگذارى و تصويب قوانين ضد اسلامى توسط مجلسهاى قلابى گرفته شود، اگر بايد نفوذ بيگانگان در كشورهاى اسلامى از بين برود، حكومت لازم است. اين كارها بدون حكومت و تشكيلات دولت انجام نمى‏ شود. البته حكومت صالح لازم است: حاكمى كه قيّم امين صالح باشد. و گر نه حكومت كنندگان موجود به درد نمى ‏خورند، چون جابر و فاسدند و صلاحيت ندارند””
      (ولایت فقیه،ص 41)
      پس اسناد تعبیر :ناقص و نا کامل یک دروغ آشکار و شانتاژ سیاسی است ،اینکه بر حسب رای شرعی و تئوری ولایت فقیه ،برای یک فقیه نیابت و ولایت بر اجراء احکام در بین مردم ثابت باشد بمعنای محجوریت و نقصان عقل و نا کامل بودن و این گونه تعبیرات نیست.
      حالا این چه ربطی داشت به نقد قانون اساسی؟
      ============================================
      5- اینکه گفته شد :””ولایت فقیه بدعتی در اسلام به شمار می‌رفت که تا قرن 13 هجری هیچ‌یک از فقیهان حرفی از آن به میان نیاورده بودند. پس از مطرح شدن این طرح در قرن اخیر، بسیاری از علما و فقها به مخالفت با آن برخاستند. از آن جمله آیت‌اله خوانساری، آيت اله حسن قمی، آیت‌اله خویی، آيت‌اله محمد شيرازی، آیت‌اله طالقانی، آيت‌اله محمد روحانی، آیت اله مهدی حائری یزدی، آيت اله کاظم شريعتمداری، آیت‌اله کمپانی، آيت‌اله صادق روحانی، آيت اله سيدرضا صدر، آیت‌اله اراکی بودند که مخالفتشان با این اصل را ابراز داشتند””.
      (پایان)

      نشان دهنده شانتاژ سیاسی و نا آشنائی با مبانی فقهی است ،چنانکه عرض شد اصل ولایت فقیه مورد تسالم فقهاء متقدم و متاخر است ،آنچه که مورد اختلاف است نطاق و وسعت دایره آن است ،در این مورد توضیح داده شد که تئوری ولایت فقیه بمعنای اختیار تشکیل حکومت و تاسیس آن در صورت معاونت و تولی مردم ،اختصاصی به مرحوم آیت الله خمینی ندارد،دیگرانی مثل محقق کرکی و مرحوم نراقی و صاحب جواهر مرحوم نجفی به آن تصریح کرده اند که در صورت بسط ید فقیه تاسیس حکومت و اجراء قوانین اسلام جایز است ،برخی دیگر مسکوت گذاشتند و برخی دیگر بر مبانی فقهی خود ولایت فقیه را محدود به افتاء و قضاوت و اجراء حدود دانسته اند اینها بحث فقهی است و سابقه ای دیرین تر از اسامی فقهائی که نامبرده شد دارد ،یعنی پس از مطرح شدن در قرن اخیر نبوده است که کسی در این مورد ابراز نظر کرده باشد ،ببیان دیگر پیش از انقلاب اسلامی ایران نیز بحث و اندیشه وسعت ولایت فقیه در بین فقهاء مطرح بوده و در کتابهای آنان آمده است ،آیا مرحوم شیخ الفقهاء شیخ انصاری که ولایت فقیه بمعنای اختیار حکومت را در کتاب مکاسب خود نفی کرده است ،پس از طرح ولایت فقیه توسط آقای خمینی آنرا نوشته است؟! شیخ انصاری و بسیاری از فقهاء دیگر مثل علامه حلی و محقق حلی و شهید اول و ثانی و صاحب ریاض و دیگران که ولایت فقیه بمعنای حکومت را با استناد فقهی رد کرده اند مربوط بوده اند به صده اخیر؟! چرا در چیزی که تمهر و تخصص ندارید شانتاژ می کنید؟
      این عبارت طوری ادا شده است که گویا پس از طرح تئوری ولایت فقیه در مرحله نظر و کتابت ،یا طرح عملی آن توسط آیت الله خمینی ،این فقهاء عالیمقام علیه آن قیام و نهضت کرده اند! نه آقا جان اینها بحث فقهی است و روی مبانی خاص علمی بحث و در کتابها نوشته می شود ،مرحوم آقای اراکی چقدر برای آیت الله خمینی احترام و ارج قائل بودند؟ اینها آراء و تاریخ آراء فقهی است و به کسانی که تسلطی به این مبانی ندارند مربوط نیست.
      حالا این نقد قانون اساسی بود؟!
      ============================================
      6- اینکه گفته شد :
      “”حتی مطهری نیز دربارۀ ولایت فقیه می‌گوید:” تصور مردم از ولایت فقیه این نبوده و نیست که فقها حکومت کنند و ادارۀ مملکت را بدست گیرند… این مفهوم اختصاص به جهان تسنن دارد. در شیعه هیچ‌گاه چنین مفهومی وجود نداشته است.” مطهری همچنین اضافه می‌کند:”روحانیت نباید به طور مجموعه و دستگاه روحانیت وابسته به دولت شود و نه افرادی از روحانیون بیایند پست‌های دولتی را به جای دیگران اشغال کنند، بلکه روحانیت باید همان پست خودش را که ارشاد و هدایت و نظارت و مبارزه با انحرافات حکومت‌ها و دولت‌ها است حفظ کند.” “”.
      (پایان)

      باز مصداق خلط مبحث از طریق نقل قول های ناقص است ،چرا فقط بخش هایی از مطالبی را که موهم تایید مطالب شماست گزینش می کنید؟ این عبارت کامل مرحوم شهید مطهری است که توضیح می دهد ولایت فقیه یعنی نظارت عالی فقهی بر تقنین قوانین عادی و نحوه اجراء آن اما لزوما بمعنی تصدی روحانیین در مشاغل دولتی نیست ،چیزی که سخن استاد ایشان مرحوم آیت الله العظمی خمینی بود ،عبارت که البته توضیح قانون اساسی مشروطه است این است:

      “”حاكميت ملى يعنى قوه قانونگذارى (در كادر قانون اساسى) و قوه مجريه و قوه قضائيه ناشى از ملت است. ملت ايران هرگز حق حاكميت ملى را منافى با قبول اسلام به عنوان يك مكتب و يك قانون اصلى و اساسى كه قوانين مملكت بايد با رعايت موازين آن صورت گيرد ندانست و لهذا در متن قانون اساسى ضرورت انطباق با قانون اسلام آمده است و اصل دوم متمم قانون اساسى مبنى بر ضرورت [نظارت‏] پنج نفر فقيه طراز اول براى همين نكته است؛ همچنان كه تصور مردم امروز از ولايت فقيه اين نبوده كه فقها حكومت كنند و دولت را به دست گيرند، بلكه در طول اعصار تصور مردم از ولايت فقيه اين بوده است كه به موجب اين كه مردم مسلمانند و وابسته به مكتب اسلامند، صلاحيت هر حاكمى از نظر اين كه قابليت مجرى بودن قوانين ملى اسلامى را داشته باشد بايد مورد تأييد و تصويب فقيه قرار گيرد.
      لهذا امام در فرمان خود به نخست وزير دولت موقت مى‏ نويسد: به موجب حق شرعى (ولايت فقيه) و به موجب رأى اعتمادى كه از طرف اكثريت قاطع ملت نسبت به من ابراز شده است، من رئيس دولت تعيين مى‏ كنم.
      (مجموعه آثار استاد مرتضی مطهری،ج24 ص 324)
      آیا صدر و ذیل این عبارت ربطی به مدعای کامنت گذار داشت؟ و آیا این نقد قانون اساسی بود؟

      =========================================
      7-اینکه گفته شد:
      “”درابتدا قرار نبود مجلس خبرگان تشکیل شود و قرار بر این شده بود که تکلیف قانون اساسی با رفراندوم مشخص شود، اما پس از صحبت‌های فراوان تصمیم بر این شد که این قانون در مجلسی با نام مؤسسان طرح و پس از بررسی تصویب شود. شاید اگر همان قانون اساسی اول به رفراندوم گذاشته می‌شد دیگر این بحث‌ها پیش نمی‌آمد اما مجلس خبرگان قانون اساسی همه چیز را به هم ریخت””.
      (پایان)

      این مطلب چند بار از طرف این کامنت گذار مطرح و پاسخ داده شد ،تمام سخنرانی ها و مصاحبه های رهبریت انقلاب در پاریس حاکی از این بود که بناست رفراندوم اصل تاسیس جمهوری اسلامی برگزار شود ،و بدنبال آن گروهی از منتخبان خبره مردم به تنظیم قانون اساسی بپردازند ،این مکرر در سخنان ایشان بود که برخی از آنها در این نوبت نقل شد ،قبلا گفته شد که ایشان تعبیر به مجلس موسسان کرده است و در مقام توضیح بعد بوضوح گفتند که مجلس خبرگان ،و در همان حکمی هم که برای دولت موقت آمده است که شرائط انجام رفراندوم و تاسیس مجلس قانون گذاری قانون اساسی را فراهم کند بوضوح آمده است که مجلس خبرگان ،پس تعبیر مجلس موسسان با مجلس خبرگان قانون اساسی تفاوت ماهوی ندارند جز در لفظ و این هم باز از نزاع های لفظی بی محتوای نویسنده کامنت است.
      حالا این نقد قانون اساسی بود؟!
      ============================================
      8-اینکه گفته شد :
      “”بازرگان بعدها از اینکه بر تشکیل مجلس خبرگان اصرار ورزیده بود اظهار پشیمانی کرد. کریم سنجابی نقل میکند:
      “بازرگان به من گفت بزرگترین اشتباهش در دوران نخست وزیری این بود که پیش نویس نخست قانون اساسی را به رأی عمومی نگذاشت و پافشاری کرد که مجلس خبرگان تشکیل شود و به همین خاطر موقعیت روحانیون را در ساختار قانون اساسی تحکیم کرد.”
      (پایان)

      نویسنده اولا توجه ندارد که خودش در حال اسناد دادن اصرار مرحوم مهندس بازرگان بر تشکیل مجلس خبرگان است نه مجلس موسسان.
      ثانیا بر فرض صحت نقل قول ،مرحوم مهندس مهدی بازرگان از بزرگان و محترمین این انقلاب بوده است ،اما ایشان بتنهایی چنین حقی نداشته است که پیش نویس قانون اساسی را به رای عمومی بگذارد ،ایشان یک رای و یک نظر در شورای انقلاب داشته است و از طرف مرحوم آیت الله خمینی ب ریاست دولت موقت منصوب شده است ،و همه این امور کارهایی جمعی و شورایی بوده است و حتی خود آقای خمینی بحث های مهم این چنینی را به بحث در شورای انقلاب محول می کرده است ،این چنین نیست که مرحوم آقای بازرگان چنین اختیاری را منفردا داشته باشد ،علاوه اینکه اصلا اینکار معقول نبوده و همین عدم معقولیت بنظر من سند کذب این نقل قول است ،یک پیش نویس تنها یک پیش نویس است و باید مورد جرح و تعدیل کارشناسان مربوطه قرار گیرد .
      این نقد قانون اساسی بود؟!
      ============================================
      9-اینکه گفته شد :
      “”اعضای مجلس خبرگان قانون اساسی:
      50 نفر از این 72 نفر دارای تحصیلات حوزوی بودند و گروه ائتلاف مذهبیون با روحانیون یا ائتلاف بزرگ را تشکیل میدادند. در این ائتلاف گروههایی چون جامعه روحانیت مبارز، حزب چمهوری اسلامی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، جمعیت مؤتلفه، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سازمان فجر اسلام، گروه انقلابی ابوذر، انجمن اسلامی معلمان، انجمن های اسلامی شهرری و جنبش مسلمانان پیشگام حضور داشتند.
      22 نفر باقیمانده هم از احزاب دیگری بودند و یا نمایندگانی مورد حمایت چند حزب بودند که به آنها ائتلاف کوچک میگفتند در این ائتلاف گروههایی چون نهضت آزادی، خلق مسلمان، توده، گروههای پنج گانه(جاما،جنبش مسلمانان مبارز،ساش،مجاهدین خلق،جنبش )و ملت ایران حضور داشتند””.
      (پایان)

      این سخنان چه معنایی دارد؟ انتخابات مربوط به خبرگان قانون اساسی انتخاباتی کاملا آزاد بوده و خیلی ها کاندید شده بودند ،گروههایی که نامبرده شد بیش از اینها نبودند ،اینها کلیتا عصاره گروههای بالفعل آنروز بودند و این انتخابات هیچ نظارت استصوابی هم نداشت که کسی شبهه کند ،مشکل نویسنده این است که نمی خواهد یا نمی تواند بافت جامعه ایران و نفوذ روحانیت در قلوب مردم را باور کند ،خوب مردم به افراد شناخته شده رای دادند ،به مرحوم طالقانی رای دادند همانطور که به مرحوم منتظری و به بنی صدر و به بازرگان و مقدم مراغه ای و دیگران ،تعداد کاندیداهایی که بنا بوده نیز حد نصابی داشته است ،همه شرکت کردند و همه هم رای دادند ،دیگر چند میلیون کاندیدا را که نمی شود متصدی قانون گذاری قانون اساسی کرد!
      این نقد قانون اساسی بود؟!
      ===========================================
      10- اینکه گفته شد :
      “”با توجه به لیست بالا، تنها کاندیدی که مورد حمایت تمامی گروه ها بود و بیشترین رأی را هم آورد مرحوم آیت اله طالقانی بود (روحش شاد). پس باید قاعدتاً ایشان به عنوان رئیس مجلس انتخاب میشد چون هم مورد حمایت تمام گروه ها بود ، هم روحانی بود و هم بیشترین تعداد رأی را بدست آورده بود، ولی جریان انحصار طلب و تمامیت خواه حتی به این هم رضایت ندادند که یک روحانی دموکرات ریاست مجلس را به عهده بگیرد””.
      (پایان)

      آری روح مرحوم آیت الله طالقانی قدس سره شاد ،رای ایشان رای بالایی بود اما اولا این “قاعده” ای که کامنت گذار می گوید چه قاعده ای است؟ چه کسی و مطابق کدام قانون و آیین نامه ای گفته شده است ریاست هر نهادی باید بعهده کسی باشد که رای اول را داشته است؟
      ثانیا :فرض بگیریم ایشان رئیس خبرگان قانون اساسی می شد ،یک رئیس فقط یک رای دارد مثل دیگران ،هر اصل یا مطلبی که در پیش نویس بوده است هم به بحث و رای گذاشته می شد ،پس صرف ریاست ایشان تغییری بنیانی درست نمی کرد البته ایشان هم محترم بودند و آراء خویش را مطرح می کردند،اما مبنای تصویب اصول قانون اساسی رای دو سوم قانون گذاران بوده است حال رئیس خبرگان آقای طالقانی بوده باشد یا منتظری یا بهشتی یا هرکس دیگر.
      ارتباط این مساله با نقد قانون اساسی چه بود؟!
      ================================================
      11- اینکه گفته شد :
      “”حسن عضدی از اعضای کلیدی حزب جمهوری اسلامی و نمایندۀ مردم رشت که با کسب ۱۵۹٬۳۹۷ رأی مردم رشت به مجلس راه یافته بود در یك اقدام یک‌جانبه كاندیداهای مورد نظر خود را جهت تصدی سمت‌های مجلس خبرگان چنین اعلام کرد!: «بنده آیت‌اله منتظری را برای ریاست و آقای دكتر بهشتی را برای نایب‌رئیس و آقایان دكتر محمد روحانی و موسوی را به ‌عنوان منشی و آقای آیت را برای دبیری پیشنهاد می‌كنم».
      جالب آنکه پس از رأی‌گیری جز در یك مورد كه خود وی ـ عضدی ـ به‌جای موسوی برگزیده شد، همۀ پیشنهادات وی آرای اكثریت را به دست آورد. هرچند پیشنهاد مهندس سحابی مبنی بر ریاست آیت‌اله طالقانی، نایب‌رئیسی آیت‌اله بهشتی، دبیری ابوالحسن بنی‌صدر و انتخاب اكرمی و نوربخش به‌عنوان منشیان مطرح شد، اما پیشنهادات عضدی رأی اكثریت را به دست آورد””.
      (پایان)

      باز سخنان پسینی بی ربط به موضوع نقد قانون اساسی است ،مشروح مذاکرات قانون اساسی من البدو الی الختم هم در سه جلد منتشر شده است و هم در نرم افزار وجود دارد ،من به مشروح جلسات اولیه مراجعه کردم ،اصلا این توهماتی که کامنت گذار مطرح کرد مطرح نبوده است ،بسیار در آن زمان صمیمیت و دوستی بین همه وجود داشته است ،سیر اولین جلسه هم این بوده است که “ابتدا” ریاست سنی جلسه انتخاب می شوند ،بعد در جلسه بعد از ظهر پیشنهاداتی شده است ،و برای جلوگیری از اتلاف وقت و اینگونه توهمات پسینی پس از سی و اندی سال! بنا بر این شده است که رای همه مخفی باشد و هرکس بهرکس می خواهد بعنوان رئیس و نایب و منشی رای دهد ،البته شخصیت مقبول و فقاهت و علمیت مرحومان منتظری و بهشنی سبب می شود که مرحوم آیت الله منتظری قدس سره با چهل رای بریاست برسد و همبنطور آقایان بهشتی و دیگران ،بنظرم تاکید کردن روی نکات فاقد اهمیت دلیل بر خالی بودن چنته از نقد حقوقی در مورد متن قانون بوده است و این مطالب ربطی به نقد متن قانون ندارد.
      ==================================
      12- اینکه گفته شد :
      “”با توجه به مطلب بالا پیشنهاد مهندس سحابی بهترین پیشنهاد بود ولی انگار که ترکیب هیئت رئیسه از قبل توسط آیت اله خمینی تعیین و به اعضای ائتلاف اکثریت دیکته شده بود! و در آن ترکیب قرار نبود کسی از مخالفان باشد!
      (پایان)
      —————
      اگر قرار بر احترام به رأی مردم بود باید حداقل یکی از این افراد در جمع هیئت رئیسه قرار میگرفتند
      (پایان)

      نادرستی این مطالب و حدس و گمان ها و تخیلات نویسنده از توضیحات بالا و روند انتخاب هیئت رئیسه روشن شد ،من خود شاهد صدق و صفای همه آن افراد و ارتباطات وثیق آنها بوده ام ،اصلا این موهومات و توهم ریاست و اینجور مزخرفات در بین آنها مطرح نبود ،شاهدش اینکه مرحوم شیخنا الاستاد آیت الله منتظری با اینکه اسن و افقه از مرحوم بهشتی بود وقتی می دیدید مدیریت اداره جلسه آقای بهشتی بهتر است ،از همان جلسات ابتدایی خود ایشان در کرسی نیابت نشستند و مرحوم بهشتی مجلس را اداره کردند.من واقعا متاسفم که بحث نقد قانون اساسی چگونه به مسائل حاشیه ای فرافکنی می شود.
      =================================
      13-اینکه گفته شد :
      “”به آمار زیر توجه کنید:
      جمعیت ایران در سال 1358: کمی بیش از 33 میلیون نفر
      تعداد افراد واجد شرایط: حدود 21 میلیون نفر
      تعداد افرادی که رأی دادند: حدود 12 میلیون نفر (یعنی حدود 57 درصد مردم)
      تقریباً به ازای هر 500 هزار نفر جمعیت ایران یک نماینده انتخاب شد که از تهران 10 نفر باید به مجلس راه می یافت.
      حدود 53 درصد مردم ایران که واجد شرایط بودند،اصلاً رأی ندادند و این اولین دلیل اکثریت نبودن جناح تمامیت خواه””.
      (پایان)

      من از دقت اینگونه آمارها بی اطلاعم و فرصت بررسی کامل نیافتم ،فرض کنید این آمارها منطبق باشند ،آیا این آمار ها جز حاکی از این هستند که در یک انتخابات آزاد ،اکثریت واجدان شرائط به منتخبان خود رای دادند؟ پس معنای دمکراسی نزد شما در زمینه انتخابات و رای دادن چیست؟ مگر در کشورهای پیشرفته دمکرات صد درصد واجدان شرائط شرکت می کنند؟ میزان دمکراسی در انتخابات رای اکثریت متحقق در نصف بعلاوه یک است ،و این مورد متحقق بوده است ،البته باید باز دقت آماری را بررسی کرد ،کامنت نویس که عادت به ماخذ نویسی و ارجاع ندارد و غالبا می بینیم که مطالب و اسنادهای او غیر دقیق و خلاف واقع است پس اطمینانی به همین آمار هم نیست (لابد نویسنده کامنت گذار بنابر عادت پس از نقد مطالبش بجای پاسخ گویی خونش بجوش آمده و ببهانه اینکه نام آتشین او را نبرده اند از پاسخ طفره رفته و به ناسزاگویی رو خواهد آورد!)
      ==================================
      14-اینکه گفته شد :
      “”
      چون تعداد نمایندگان ولایت مدار مجلس بسیار بیشتر بود، بنابراین من فقط به نمایندگانِ برجسته و شناخته شده ای که مخالف با اصل ولایت فقیه بودند اشاره میکنم:
      نمایندگان مخالف اصل ولایت فقیه عبارت بودند از :
      آیت اله طالقانی، ابوالحسن بنی صدر، علی گلزاده غفوری، عزت اله سحابی، رحمت اله مقدم مراغه ای، احمد نوربخش، حمیداله میر مراد زهی، حبیب اله طاهری، آیت اله سبحانی، آیت اله حجتی کرمانی، آیت اله مکارم شیرازی (که البته بعدها تغییر موضع داد و شد یکی از حامیان ولایت فقیه!)، عبدالرحمان وثوق (قاسملو) که به دلیل شروع جنگ کردستان در مجلس خبرگان حاضر نشد، و چند نفر دیگر تا برسد به حدود 20 نفر که مخالف اصل ولایت فقیه بودند””.
      (پایان)

      خوب حالا که چه؟! یک مجلسی منتخب مردم بوده ،مطابق قاعده اصول قانون اساسی را از روی پیش نویس تهیه شده مطرح و ببحث گذاشته اند و رای گیری کرده اند ،ولایتمدار یعنی چه؟ رای گیری شده و موافق و مخالف رای داده اند ،الان این جرزنی نیست؟
      ==========================================
      15- اینکه گفته شد :
      “”در روز رأی گیری 64 نفر حضور داشتند که از این تعداد 52 نفر رأی موافق با اصل ولایت فقیه دادند و 12 نفر رأی مخالف، 8 نفر هم غایب بودند که آیت اله طالقانی و بنی صدر از آن جمله هستند، آیت اله طالقانی که 2 روز قبل از رأی گیری به دیار باقی شتافت و بنی صدر هم که مهمترین متحد خود را از دست داده بود، در جلسه حاضر نشد. در روز رأی گیری برای اصل پنجم فقط 12 نفر از حدود بیست نفر جمع مخالفین حضور داشتند””.
      (پایان)

      خوب این حالا شد نقد قانون اساسی؟! در هر مجلس قانون گذاری عده ای رای موافق می دهند و عده ای رای موافق ،اصلا فرض کنید همه آن بیست نفر بودند و رای مخالف میدادند ،مگر میزان در تصویب رای اکثریت نیست؟
      =======================================
      16- اینکه گفته شد :
      “”همان طور که در بخش نخست آوردم، با توجه به سخنرانی های آتشین و تهدید کنندۀ آیت اله خمینی که به شکل علنی هم برای مردم و هم برای اعضای مجلس خبرگان ایراد میکردند و همچنین دیکته کردن فرامین خود در خفا، باید هر طور شده اصل ولایت فقیه تصویب و در نهایت تدوین میشد.
      (پایان)

      این مورد را در نوبت قبل توضیح دادم ،پیش از تصویب ،طرحی ببحث گذاشته شده است ،آیت الله خمینی بعنوان کارشناس دینی و معتقد به تئوری ولایت فقیه رای کارشناسی خویش ر اعلام کرده است،خود خبرگان نیز افراد مقلدی نبودند ،گروهی از فقهاء و کارشناسان خبره آنجا بوده اند و بحث های مختلف کردند و رای گیری کردند،سخنرانی آتشین یعنی چه؟ موضع گیری های ایشان که بتعبیر کامنت گذار آتش سوار “آتشین” بوده است مربوط می شود به بعد از تصویب قانون و نق زدن های برخی ،مردم هم در جریان بحث ها بوده اند و کسی مردم را مجبور به رای نکرده است پس مردم آزادانه رای دادند ،سخنرانی آتشین دیگر یعنی چه؟ اینها آیا نقد محتوایی متن قانون است یا بهانه گیری ها و جر زدن های متاخر؟
      ==================================
      17- اینکه گفته شد :
      “”سپس عدم انتخاب مخالفان با اصل ولایت فقیه و دیگر اصول استبدادی در هیئت رئیسه ی مجلس خبرگان بود. علی رغم آنکه آن گروه اقلیت بیشترین رأی مردم را نسبت به تعدادشان به خود اختصاص داده بودند، از همان ابتدا جناح تمامیت خواه توانست به پشتوانۀ حمایت آیت اله خمینی و تحت فشار قرار دادن دولت موقت همچنین با کمک اعضای ولایت خواه هیئت رئیسه و نمایش دموکراسی دروغین، آنچه از پیش مقرر شده بود را شتابزده به تصویب برسانند””
      (پایان)

      دروغین مطلب دروغ شماست ،توضیح داده شد که انتخاب هیئت رئیسه تاثیری در فورم و معیار رای گیری اصول نداشته است ،علاوه اینکه هیئت رئیسه بصورت مخفی انتخاب شدند ،عده ای رای آوردند عده ای رای نیاوردند این چه ارتباطی دارد با تصویب یک اصل؟
      ====================================
      18-اینکه گفته شد:
      “”تمامی اعضای هیئت رئیسه از جناح تمامیت خواه بودند و همگی موافق با اصل ولایت فقیه.
      (پایان)
      ————
      آیت اله منتظری به ریاست مجلس خبرگان انتخاب شد، همو که یکی از عوامل کلیدی در گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی بود، آیت اله بهشتی هم شد نایب رئیس مجلس. البته در حقیقت ریاست با بهشتی بود و بیشتر جلسات را او اداره میکرد و جالب اینکه در روز 21 شهریور هم ریاست جلسه با او بود و هم نطق پایانی را در موافقت با ولایت فقیه ایراد کرد!””.
      (پایان)

      روشن است که بطور کودکانه ای دائم یک مطلب کم اهمیت القاء به خواننده می شود ،اینطور شما قانون اساسی یک کشور را بررسی و نقد می کنید؟ خوانندگان و ناظران عرصه عمومی می بینند که نویسنده کامنت گذار آتش سوار،چند بار یک فقره را تکرار کرد ،اینکه رئیس جلسه کی بود و هیئت رئیسه کی بود و چه و چه ،فرض کنید رئیس جلسه آقای ابوالحسن بنی صدر ،وقتی اصلی ببحث گذاشته می شود ،معیار خبرویت بحث های کارشناسی و آراء موافق و مخالف است نه ریاست این و آن ،از اینجا معلوم می شود که دست نویسنده این مطالب از نقد محتوایی حقوقی قانون اساسی خالی است ،و شگرد او تنها وارونه جلوه دادن مسائل تاریخ انقلاب یا تحریف کردن آنها و طرح سخنان نامربوط و بقول خود او عوامان

       
      • جناب سید مرتضی ما مردم نتیجه ولایت فقیه را داریم میبینیم و فرجام انهم سوای حق یا نا حق بودن ان جز فرجام کمونیسم در شوروی سابق نخواهد بود حال هر چه روحانیون و طرفداران اسلام سیاسی پخواهند ثابت کنند که حکومت اسلامی و ولیت فقیه مورد نطرشان انسان را به عرش اعلا میرساند

         
  21. بخش هایی از کتاب دموکراسی یا دموقراضه اثر سید مهدی شجاعی :

    متن زیر سخنرانی دموقُراضه خطاب به مدیران حکومتی است که در آن می‌کوشد اصول حکومت‌داری را به آنان بیاموزد.
    ۱- مردم همه گوسفندند و ما چوپان:
    حواستان باشد! بزرگ‌ترین اشتباه در حکومت، بها دادن به مردم، یا ارزش قائل شدن برای مردم است. شما مطمئن باشید که اگر برای مردم، ارزشی بیش از گوسفند قائل شوید، نمی‌توانید بر آنها حکومت کنید.
    بهای مردم را شما معین می‌کنید، نه خودشان. اگر شما بر مردم قیمت نگذارید، آنها قیمتی بر خودشان می‌گذارند که هیچ‌جور نمی‌توانید بخرید. و تازه این گوسفند که من گفتم بالاترین قیمت است: قیمت آدم‌های اندیشمند چاق و چله. قیمت بقیه‌ی مردم، حداکثر در حد پشگل گوسفند است و نه بیشتر.
    نتیجه این که: مردم را هر جور بار بیاورید، بار می‌آیند. اگر به آنها احترام بگذارید، فکر می‌کنند که شما موظف‌اید به آنها احترام بگذارید. اگر به آنها توضیح دهید، گمان می‌کنند که شما موظف به توضیح دادن‌اید.

    ۲- هیچ‌وقت شنیده‌اید که غذای گوسفند را به او اهداء یا تقدیم کنند؟ غذا یا علوفه گوسفند را جلویش می‌ریزند. رفتار با مردم هم باید درست مثل رفتار با گوسفند باشد. طبیعی‌ترین و مسلم‌ترین حق مردم را باید با تحقیر و توهین به آنها داد؛ وگرنه طلبکار می‌شوند. اگر به مردم عزت بگذارید یا احترام کنید، مردم فکر می‌کنند که شما موظف به عزت گذاشتن‌اید و دنبال باقی مطالبات خود می‌گردند.

    ۳- طوری برنامه‌ریزی کنید که مردم از صبح تا شب بدوند و آخر شب هم نرسند. مردم اگر مایحتاج خود را آسان به دست بیاورند، اگر وقت اضافه داشته باشند، عصیان می‌کنند، بداخلاقی می‌کنند و به فکر اعتراض و انقلاب و این حرف‌ها می‌افتند.
    یک تشکیلاتی را تأسیس کنید که کارش چرخاندن مردم باشد، یا چرخاندن لقمه دور سر مردم. کارش چیدن موانع مختلف، پیش پای مردم باشد. فرض کنید که آب دریا فاصله‌اش یا مردم به اندازه دراز کردن یک دست است. جای دریا را نمی‌توان عوض کرد، اما راه مردم را که می‌شود دور کرد. هزار جور قانون می‌شود وضع کرد که مردم دور کرهٔ زمین بچرخند و دست آخر به همان نقطه‌ای برسند که قبلاً بوده‌اند. و از شما به خاطر رسیدن به همان نقطه، تشکر هم بکنند.

    ۴- مردم را به دو دسته تقسیم کنید و به یک دسته حقوق و مواجب بدهید که مراقب آن دسته‌ی دیگر باشند. دسته اول، به طمع مواجب یا از ترس قطع شدن مواجب، مرید شما می‌شوند و دسته‌ی دوم، از ترس دسته‌ی اول، مطیع و مِنقاد شما. به این ترتیب، مملکت، خود به خود اداره می‌شود، بی‌آنکه شما زحمتی بکشید یا دغدغه‌ای داشته باشید.

    ۵- مردم به دو دسته‌ی خیلی نامساوی تقسیم می‌شوند: عوام و خواص. نسبت این دو با هم، نسبت ۹۹ به ۱ است. یعنی از هر ۱۰۰ نفر، ۹۹ نفر عوام‌اند – عین خودمان – و یک نفر خواص است. و هیچ آدم عاقلی، ۹۹ را نمی‌گذارد، یک را بردارد. پس خواص را در شمار هیچ‌یک از اعضای بدن خود به حساب نیاورید و در صورت لزوم، فقط به جلب رضایت عوام فکر کنید. چرا که:
    اولاً: جلب رضایت عوام، بسیار آسان‌تر از خواص است.
    ثانیاً: رضایت عوام را فله‌ای می‌شود جلب کرد ولی خواص را یکی یکی؛ آن هم اگر بشود.
    ثالثاً: عقل عوام به چشمشان است ولی عقل خواص، هر کدام، یک جایشان است که با زحمت هم نمی‌توان جایش را پیدا کرد.
    و از همه مهم‌تر، در انتخابات و رأی‌گیری، رأی خواص و عوام یک‌اندازه است. رأی آدم خاص که بیشتر یا بزرگ‌تر از آدم عوام نیست. پس آدم باید مغز خر خورده باشد که خواص را با همه‌ی مشکلات‌شان جدی بگیرد.
    خلاصه این که: این عوام‌اند که سرنوشت و تقدیر خواص را رقم می‌زنند. پس خود خواص را نباید جدی گرفت، ولی خطر خواص را چرا. خیلی باید مراقب بود. این خواص، موجودات پلید و ناشناخته‌ای هستند که اگر ازشان غافل شوید، کار دست‌تان می‌دهند.
    عوام، هزارتایش کم است و خواص یک‌دانه‌اش زیاد. اگر توانستید سرشان را زیر آب بکنید، بکنید وگرنه لااقل مراقب باشید که یکی‌شان دوتا نشود.

    ۶- هر کاری را که از انجامش عاجزید، با صدای بلند اعلام کنید که می‌توانید. هر چقدر کار، بزرگ‌تر باشد و شما در انجام آن ناتوان‌تر، باید توانستن‌تان را قاطع‌تر و محکم‌تر و بلندتر اعلام کنید تا مردم به توانمندی شما ایمان بیاورند. انجام شدن یا نشدن آن کار مهم نیست؛ همان رعد و برق اولیه برای مردم مهم است. بعد از آن برای انجام نشدنش هزار دلیل می‌شود جفت و جور کرد.

    ۷- برای هر نقص و کاستی و کمبودتان، معجونی از دلیل و حکمت و فلسفه درست کنید و به مردم بخورانید. مردم، استعداد غریبی دارند برای خر شدن. اگر نان ندارید که شکم مردم را سیر کنید، برایشان در فضیلت گرسنگی، داد سخن دهید. اگر از عهده‌ی تأمین امنیت مردم برنیامدید، به آنها تفهیم کنید که هزار و یک محصول و ثمره است که فقط از وجود ناامنی به دست می‌آید. یکی از آنها، تقویت توان مقاومت است. یکی از آنها ظهور استعدادهای نهفته است و…

    ۸- برای این که مردم، کمتر در امور مملکت دخالت کنند و وقت شما را بگیرند، سعی کنید که آنها را به خوابیدن بیشتر ترغیب کنید. نغزترین کلام در این مورد را هم باز از خود من شنیده‌اید: هر که بیشتر می‌خوابد، توان بیشتری ذخیره می‌کند.

    ۹- این اصل را هیچ‌وقت فراموش نکنید: بزرگ‌ترین دشمن ما علم و دانش است. و تنها راه مبارزه با این دشمن، تحقیر کردن آن است. تا می‌توانید از افراد بی‌سواد، تجلیل کنید. آنها را در صدر بنشانید. مناصب مهم و بزرگ را به آنها بسپارید. و به همگان نشان دهید که؛ علم و دانش، جز بدبختی و دردسر و بیکاری و گوشه‌گیری، خاصیت دیگری ندارد. اما حواستان باشد که چنین اتفاقی یک‌شبه نمی‌افتد. تغییر دیدگاه مردمی که یک‌عمر علم و دانش را اسباب افتخار و عزت می‌دانسته‌اند، کار آسانی نیست. در عمل! باید در عمل، کاری کنید که مردم، مطمئن شوند که نتیجه‌ی آموختن علم و دانش، فقر و خفت و بیکاری است و نتیجه‌ی بی‌سوادی، ثروت و عزت و افتخار و قدرت.

    ۱۰- حتماً متوجه این واقعیت شده‌اید که افراد قدبلند به دیگران یعنی کوتاه‌تران با دیده تحقیر نگاه می‌کنند. یعنی قدبلندی اصولاً اسباب تفاخر و تکبر است. مضاف به این که افراد قدبلند هرگز از افراد کوتاه‌قد فرمان نمی‌برند. نتیجه این که: رمز بقای مدیریت، انتخاب و انتصاب زیردستانی است که قدشان از شما کوتاه‌تر باشد. اگر زمانی مجبور شدید به استفاده از فرد قدبلند، حتماً یکی از این دو کار را با او انجام دهید:
    یک: آنقدر بر سرش بکوبید تا قد او هم به اندازه‌ی شما و بلکه کوتاه‌تر شود.
    دو: قبل از شروع همکاری، قسمت اضافه قدش را ببرید تا به اندازه‌ی مطلوب‌تان برسد. از بالا یا پایین یا وسط فرقی نمی‌کند. مهم این است که وسیله تفاخر یا تکبر او را ببرید یا از بین ببرید.

    ۱۱- مردم در صورتی به شما احترام می‌گذارند یا از شما فرمان می‌برند که محتاجتان باشند. این اخلاق و روحیه عموم مردم در همه جای دنیاست. تا وقتی برای شما حرمت و عزت قائل می‌شوند که گرسنه باشند و نان‌شان دست شما باشد. حکومت اگر مردم را گرسنه و دست‌به‌دهن نگه ندارد، یا پاچه‌اش را می‌گیرند یا تحویلش نمی‌گیرند.

    ۱۲- این اصل بسیار مهم را هیچ‌گاه فراموش نکنید که مردم، مشخصاً همه‌ی مردم، دزد و دروغگو و پشت‌هم‌اندازند، مگر آن که خلافش ثابت شود. در حالی که انسان‌های ابله، تصورشان غیر از این است و فکر می‌کنند که اصل بر برائت است، مگر آن که خلافش ثابت شود.

    ۱۳- این جمله را همیشه سرلوحه‌ی همه‌ی بوق‌ها و شعارها و سخنرانی‌هایتان قرار دهید که: «وقت کم است و ما تا می‌توانیم باید خدمت کنیم.» و خودتان هر لحظه به خاطر داشته باشد که: «فقط دو سال فرصت داریم تا بارمان را برای همه‌ی عمر ببندیم.»

    ۱۴- حواستان باشد که خیلی‌ها به خاطر تفاوت موجود در بینایی ما، سعی می‌کنند که هر محصولی را به عنوان اثر هنری به ما قالب کنند. مراقب باشید که… فقط و فقط اثری هنری محسوب می‌شود، که با دست قابل لمس باشد.

    ۱۵- دروغ گفتن هنر است. هنری که از عهده‌ی هر کسی ساخته نیست. و مهم‌ترین اصل در این هنر، داشتن جسارت است. دروغی که با شهامت و قاطعیت و اعتماد به نفس گفته می‌شود، از هر راستی، قابل قبول‌تر و باورپذیرتر است. امتحان کنید! در روز روشن که خورشید وسط آسمان است، مقابل همه‌ی مردم بایستید و محکم و قاطع بگویید که: «الان شب تیره است و این مختصر روشنی هم محصول ستاره‌هاست.» اگر همه‌ی مردم حرفتان را باور نکردند، من اسمم را عوض می‌کنم. چرا مردم باور می‌کنند؟! برای این که هیچ‌کس تصور هم نمی‌کند که با این قاطعیت و محکمی بشود دروغ گفت.

    ۱۶- شنیده‌ام که بعضی از مردم، گاهی با شگفتی و اعجاب اظهار می‌کنند که: ما این همه حرف‌های مهم را از کجایمان در می‌آوریم؟!
    گور پدر مردم! من این حرف و سؤال را گاهی از زبان شما – یعنی دوستان ابله خودم – هم شنیده‌ام! کسی که چنین سؤالی را می‌پرسد، پیداست که هنوز به ارتباط ما با عالم بالا، ایمان نیاورده است.

     
  22. با سلام

    با عرض سلام و تحيت خدمت دو سيّد عزيز آقايان مصلح و سيد مرتضى و همچنين مازيار گرامي و جناب بي كنش

    كه مدتي است در اين سايت مطلب نمي نويسد و ساير دوستان كه در اينجا حضور دارند

    با آرزوي شفاي عاجل براي جناب نوري زاد و مصلح عزيز

    ——
    در علم نوين اثر اصوات و موسيقي در درمان بسياري از بيماريها ثابت شده است (حس شنوايي)
    به طريق اولى صوت قرآن با صداي خوش تأثير در شفاي امراض دارد
    تلاوت أیاتی از قرآن مجيد با صداي ميثم تمار براي درمان بيماريها
    http://www.youtube.com/watch?v=eZPNiLD_y48

     
    • سلام جناب عبالله مضري دام عزه

      ازدعاي خيرتان ممنون ومتشكرم ونيزازتوصيه به گوش دادن به صوت قرآن هم.
      آرزوي سلامت وسعادت شمارا وهمه نيك انديشان رادارم.ظل عالي مستدام
      مصلح

       
  23. مازیار وطن‌پرست

    مزدک گرامی
    از آنچه شما نوشتی خیالم راحت شد که اصلا مشکلی با نواندیشان دینی نداری. برای اینکه حتی زنده‌یاد احمد قابل هم دیگر از حقوق بشر اسلامی گذشته‌بود. در سخنرانی‌های ایشان (https://www.youtube.com/watch?v=Wv35EJCqSbk) با عنوان “بیم و امیدهای دینداری” که در پنج قسمت روی یوتیوب دردسترس است، می‌گوید اسلام باید تکلیف خود را با “حقوق بشر” روشن کند. در واقع اکثریت قریب به اتفاق نواندیشان دینی می‌گویند می‌شود مسلمان بود و به حقوق بشر اعتقاد داشت.

    در این خصوص محمدرضا نیکفر (استاد فلسفه) در مقالاتی چون “دین ابزاری و مدرنیت ابزاری” و “دین و حقوق بشر” به این مقوله به خوبی پرداخته و می‌توانی این مقالات را در سایت رادیوزمانه یا نیلگون پیدا کرده و بخوانی. اگر فرصت کنم مطالب او را با زبان غیر تخصصی و مناسب کامنت بازخواهم نوشت. اما آخرین پاراگراف مقالهٔ اخیر او را در اینجا می‌آورم که در پاسخ به ادعای سرکار خانم شیرین عبادی مبنی بر سازگاری “دین با حقوق بشر” نگاشته:

    «گزاره ي “دين با حقوق بشر سازگار است ” تنها در حالتي ايدئولوژيك [يعني پوشنده و واژگون نما] نيست كه بيان گرِ خواست تغيير باشد . اين سخن در گفتارِ همگاني سخني است سياسي كه مثلِ هر سخنِ سياسيِ ديگري مي تواند موضو عِ داوري قرار گيرد . باور بدان و جريان ساز يِ سياسي گِردِ آن يك حقِ دموكراتيكِ سياسي است.»

    اگر مقالات فوق را بخوانی متوجه خواهی شد که چطور یک فیلسوف چپ (که اغلب نقدهای محکمی بر دکتر سروش نگاشته) و خیلی بهتر از من و شما به ناتوانی دین ایدئولوژیک در ادارهٔ جامعه آگاه است، باور و جریان سازی سیاسی گِردِ گزارهٔ “دین با حقوق بشر سازگار است” را یک حق دموکراتیک سیاسی” می‌خواند.

     
  24. چرا پناهندگان آرزویشان رسیدن به خاک آلمان است؟

    فداییان خامنه ای با شما هستم!
    سینه چاکان قانون اساسی با شما هستم!

    آری! می شود از رهبرتان بپرسید چرا پناهندگان افغانی سوری و غیره به هر شکلی شده سعی دارند اگر توانستند از ایران و ترکیه بگریزند و وارد یکی از کشور های شمال اروپا شوند؟
    بخاطر این که آنجا ولایت فقیه حاکم است؟
    تصور کن خامنه ای و دار و دسته اش بروند آلمان حکومت اسلامی راه بیاندازند…
    بخاطر این که آنجا عدالت اسلامی برقرار است؟
    بخاطر این که قاضیانی دارد همچون صلواتی و مقیسه؟
    فکرش را بکن این دو بروند آلمان و در مسند قضا بنشینند………
    بخاطر مردم با ایمانش؟
    زنان با حجابش؟
    دعای کمیل های هر هفته اش؟
    نماز های پنج گانه مردمش؟
    روزه گرفتن؟
    به حج رفتن؟
    زنجیر زنی سینه زنی شیون و ماتم گرفتن های مردمش؟
    از خود پرسیده ای چرا؟

    اگر پاسخی یافتی مرد باش و بیا اینجا و به ما هم بگو ببینیم از دید یک مسلمان معتقد به قانون اساسی جمهوری اسلامی چه برای گفتن داری.

     
  25. با سلام

    در اينجا به موضوع احترام به عقايد مسلمانان و باورهاي آنان به صورت مستند اشاره مي كنم
    چند سالي است كه رؤساي جمهور آمريكا به مناسبت ماه رمضان در كاخ سفيد افطاري مي دهند

    و به مناسبت عيد سعيد فطر و به احترام مسلمانان ساختمان معروف امپایر استیت با رنگ سبز نور افشاني مي كند

    امسال به همين مناسبت ساختمان امپاير استيت نيويورك ، به مدت دو روز نورافشان شد

    به نقل از خبرگزاری فرانسه، مقامات شهر نيويورك اعلام كرده‌اند از امسال، ساختمان امپاير استيت همه ساله به مناسبت عيد فطر با نور سبز نورافشان می‌شود.

    برج امپاير استيت يكی از مشهورترين آسمانخراش های دنياست كه از سال ساخت آن (1931) تا سال 1972 بلندترين ساختمان دنيا بوده و يكی از نمادهای شهر نيو‌يورك است. اين برج يكصد و دو طبقه‌ای 381 متر ارتفاع دارد.

    اين برج اولين باردر سال 1976 به مناسبت جشن‌های دويستمين سالگرد استقلال آمريكا به رنگ قرمز، سفيد و آبی (رنگ‌های پرچم آمريكا) نور‌افشانی شد و از آن پس اين كار به مناسب‌های مختلف از جمله كريسمس انجام شده است.

    شايان ذكر است كه حدود هفت ميليون مسلمان در آمريكا ساكن هستند

    On Friday, July 17, 2015, the Empire State Building will be lit Green in honor of Eid al-Fitr

    http://www.esbnyc.com/tower-lighting-2015-07-18-000000

     
  26. هر روز به این سایت سز میزنم تا انسانیت را دوره کنم تا از خاطزم نرود تا شاید تا انچه را شما فراوان دارید من اندکی بدست اورم بویی از ان برم.

     
  27. – خوشا به حال شماها که در وسط میدان بر علیه جور و ستم ستمگران و ظالمان فریاد می زنید.
    – بدا به حال ما که چون واماندگان در خود می لولیم که درد بی دردی علاجش آتش است.

     
  28. ‎ایرانی به پا خاسته بارها
    ‎ ضد دروغ ، جهل و ستمها
    ‎دوران انقلابات صنعتی اروپا
    ‎ایران خم از ظلم در انتظار و دعا
    ‎زنان از هر حقوق بودند عاری
    ‎در پستو و حرمسرا در جهل و خواری
    ‎بهاییت سر بر آورد
    ‎گفت انتظار بسر آمد
    ‎دوران وحدت و صلح جهان است
    ‎دوران مساوات مردان زنان است
    ‎طاهره زن آزاد ایرانی
    ‎مساوات را طلبید یاری
    ‎رویش گشود و سخن آغاز کرد
    ‎آزادی و برابری را آواز کرد
    ‎بهایی ایرانی است آزاده
    ‎لیک چه کس ما را ز او رانده؟
    ‎که نشناسیمش شایسته
    ‎ایران در بهایی جان یافته
    ‎مساوات و وحدت و صلح و آزادی
    ‎نبودند مگر ایران باستان را یاری ؟
    ‎چه کس نمی خواهد شناخت بهاییان ؟
    ‎همان ترس دارد ز آزاد ایران
    ‎چه کس بر ضد ایرانی بهایی است ؟
    ‎او دوران تاریک تاریخ را یاریست

     
  29. جمهوری اسلامی برره

    هاااا اهالی محترم برره 4 دقیقه به اعصابتان استراحت ودید همه با هم هنرنمایی بانوی برره ای را وبینید که آهنگ امید را بهتر از امید با تن صدای کوچه بازاری وخوانده ! افتخار برره / ورود آخوند ها و مشابه شخصی آنها ممنوع بید چون نامحرم بیدن هاااا

    https://www.youtube.com/watch?v=ogiz0NJ9qOY

     
  30. جناب نوري زاد گرامي
    سلام، اردت بسيار.

    يكي از دوستان ما در شهريور ماه براي ثبت نام مدرسه كودك خود به سه مدرسه در كرج رفتند و همگي به علت اينكه او بهايي است عذر وي را خواستند و نهايتا در اواخر شهريور ماه توانستند در مدرسه اي ثبت نام كنند و حتي با وجود اينكه تمامي كار هاي اداري ثبت نام را انجام دادند امروز بعد از اينكه اين كودك دو روز در مدرسه حاضر شده است با والدينش تماسي از طرف مديريت مدرسه گرفته اند و گفته اند كه بياييد و پرونده ي فرزندتان را بگيريد و در كمال تاسف مدير مدرسه به مادر اين كودك گفته است كه در اين مدرسه يا جاي من است يا جاي اين بچه بهايي !! ( بچه اي كه ٨ سال دارد!!!!)
    نهايتا اين خانواده و بخصوص اين كودك بسيار به زحمت افتادند بابت اين موضوع و به بنده گفتند كه اين موضوع را با شما مطرح كنم و از شما بابت رسانه اي نمودن اين موضوع هدايت بگيرم.
    ضمنا در همين يكي دو روز بايد به مدرسه بروند براي گرفتن پرونده ي تحصيلي كودك و عملا اخراج نمودن او. به ذهن بنده رسيد كه اگر شما مناسب ميدانيد و اگر امكانش هست شما هم براي گرفتن پرونده همراهشان شويد و اگر مناسب ديديد از اين بستر موضوع را منتشر نماييد.
    ممنون ميشم راهنمايي بفرماييد
    ببخشيد اگر جسارتي كردم، بي نهايت ممنونم

     
    • سلام فرید گرامی
      دیروز یکشنبه پنجم مهرماه رفتم کرج و این مدرسه را و پدر آن کودک را پیدا کردم. با هم رفتیم به مدرسه. مدیر مدرسه که بانویی شصت ساله بود به نام اسکندری پاهایش را در یک کفش کرده بود که: این مدرسه یا جای من است یا جای این بچه بهایی. به او گفتم: خانم محترم، شما چه فرقی با داعشی ها دارید؟ و گفتم: شما با این اعتقاد عتیقه تان اگر لازم باشد فرمان کشتار مخالفان بویژه بهاییان را نیز صادر می کنید. به وی گفتم: چه خوب بود که شما بخاطر رونق همان اعتقادتان این کودک کلاس چهارم ابتدایی را می پذیرفتید و با نرم خویی و ادب و مهربانی و نطم و خردمندی، آن کودک را بخود و مرام خودتان جذب می کردید. جوری که این بچه در خانه به پدر و مادر و خویشانش بگوید: ادب می خواهید مدیر مدرسه ی ما. مهربانی می خواهید مدیر مدرسه ی ما. به وی گفتم: من با رسانه ای کردن این مدرسه و مدیریت نابخردش کاری می کنم که هر اتومبیلی که از کنار این مدرسه رد می شود ……. به پدر بچه هم گفتم شما پرونده را پس نگیرید و بچه را هر روز صبح بیاورید به مدرسه و خودتان بروید. ما یکجا باید این میخ نابخردی و شقاوت را بیرون بکشیم

       
      • جناب نوری زاد
        درود بر شما
        سپاس از رادمردی و دفاع جسورانۀ شما، بی شک و بدون اغراق تکی. آرزوی قلبی من برای شما سرزنده گی و سلامت تن و جان است، وجودت از هر گزندی مصون باد.
        خوش بحالت که چه خوب در مسیر پالایش روح خود به پیش می تازی و از دیگران فاصله میگیری.
        من به نوبۀ خودم به حالت و رفتار و مرام شما غبطه میخورم. پاینده باشی عزیز
        بدورد

         
      • درود بر تو نوریزاد که نمونه شرف و غیرت و بردباری و انسانیتی!

         
  31. خواهر بودن يا خواهر نبودن. مسأله اين است.

    سيد مرتضاى گرامى در پاسخ به نوشته من مانند هميشه، سخن را را به راهى ديگر برده اند و ضمن دروغگو خواندن من به دليل اينكه گفته ام نوشته طولانى شان را نخوانده بوده ام، در ادامه من را بمانند شخصى كور و كر دانسته اند كه از شدت حُب برخى باور ها يا بغض نسبت به ايشان يا باورهاى ايشان، توانايى درك حقايق را از دست داده ام اينگونه: ” در تعلیمات دینی ما اشاره به این وصف انسان شده است که “حب الشی یعمی و یصم” و من اضافه می کنم :بغض الشی نیز یعمی و یصم، مع الاسف کو که انسان به این زودیها خود را بشناسد و اهل این باشد که در انگیزه های قول فعل خویش تفتیش کند ،آنچه در معارف اخلاقی دینی ما به “محاسبه و مراقبه نفس” تعبیر شده است.”
    و در ادامه گفته اند: ” امیدوارم خواهر سابق ما این نکته را خوب “آندرستندینگ” کند.”

    نه اينكه فكر كنيد من دست به قلم شده ام كه به اين سخنان ايشان پاسخى دهم و يا خداى نكرده تعليمات دينى ايشان در اهميت خودشناسى، تفتيش در انگيزه هاى سخن و كردار و “محاسبه و مراقبه نفس” را زير سؤال ببرم، خير. زيرا حرف حساب جواب ندارد و در اهميت معارف اخلاقى مذكور بويژه “محاسبه و مراقبه نفس” همين بس كه بركات و آثار آن توسط هم صنفان ايشان كه سالها در حوزه ها در كسب اين معارف ممارست نموده اند، صدر تا ذيل كشور را در نورديده، كشور را بر قله هاى افتخار نشانده و آن را مايه رشك مردمان بلاد كفر كه بويى از اين معارف نبرده اند، ساخته است.
    پس تنها مى توانم با لكنت زبان ناشى از ابهت سخنان اخلاقى- عارفانه سرزنش آميزشان، جسارتاً بگويم كه همانگونه كه اميد داشتند، فرمايش ايشان را ” آندرستندينگ كرده ام” يعنى “فهميدن كرده ام.”

    اما آنچه را كه “فهميدن نكرده ام” اين عنوان ” خواهر سابق” است كه مرا دچار احساسى دوگانه كرده است. از يكطرف اين “خواهر سابق” بيشتر مرا ياد عنوان ” فرح سابق”! مى اندازد كه پس از انقلاب گاهگاه به همسر شاه سابق گفته مى شد و در خيل جهالت هاى انقلاب، زياد جلب توجه نكرد.
    همانگونه كه فرح همواره فرح است چه شهبانو باشد چه نباشد، آنيتا هم لابد هميشه خواهر است چه سيد مرتضى بخواهد چه نخواهد.اما اگر بگوييم ” خواهر سابق” چيزى است مانند “شاه سابق” يا ” مدير كل سابق ” باز هم نمى شود. آخر اينها افرادى هستند كه زمانى به اين مقامها برگزيده شده اند و خلع آنان هم از همين منظر معنى دار مى شود. اما من بخاطر ندارم چه زمانى به اين مقام برگزيده شدم و به همين خاطر خلع خود را نمى توانم “فهميدن كنم” و بدتر از آن اينكه احساسم را از اين خلع نمى توانم “فهميدن كنم”.

    وقتى بيشتر تعمق كردم ( البته توقع زيادى نداشته باشيد. در حدى كه يك شخص كور و كر مى تواند تعمق كند) گفتم شايد سيد مرتضا خود بخود به دليل حس برادرانه اى كه نسبت به من داشته اند مرا خواهرخود مى دانسته اند اما اكنون به دليل ناتوانى من در درك حقيقت و بى بهرگى از معارفى كه در بالا آمد، مرا از خواهرى خود ساقط كرده اند.

    اما نه. خوب كه فكر مى كنم مى بينم موضوع قديمى تر از اين حرفهاست. اين عنوان خواهر، مانند يك فلاش بك مرا پرتاب كرد به اوائل انقلاب كه پسران و مردان، برادران شده بودند و دختران و زنان، خواهران و همان وقت بود كه همه چيز در مناسبات زنان و مردان دستخوش يك تغيير اساسى شد.
    پيش از انقلاب، پيش از اينكه مردان و زنان ايرانى با هم خواهر و برادر شوند،در حين سخن گفتن به يكديگر نگاه مى كردند بدون آنكه الزاما نظر سوئى به يكديگر داشته باشند. اما همين كه زنان و مردان خواهر و برادر شدند، خطر به گناه افتادن در اثر نگاه آنقدر جدى شد كه هر گاه مثلا در دانشگاه يا محل كار ناچار به سخن گفتن با يكديگر مى شدند، برادران هر چه مكتبى تر بودند براى آنكه به گناه نيفتند،از اون ورى تر به زمين خيره مى شدند و خواهران هر چه مؤمن تر و مكتبى تر بودند از اين ورى تر به زمين خيره مى شدند. و امثال من، كه ناخواسته خواهر شده بوديم و سخن گفتن با كسى كه به زمين خيره شده بود برايمان عجيب و غريب بود و در مخيله مان نمى گنجيد كه با نگاه كردن به گناه بيفتيم يا بيندازيم، هنگام سخن گفتن مثلاً با برادران، هر چه مؤمن تر و مكتبى تر، بدتر، وسط زمين و هوا سرگردان بوديم.
    ( البته عاقلترهايمان همان موقع مى گفتند آنها كه بيشتر به زمين نگاه مى كنندآب زير كاه ترند)

    ديگر اينكه، زمانى كه زنان خواهر نبودند، اگر طيف اندكى از زنان، معشوقهء مردان متأهلِ هوسباز بودند، اين هوس اغلب با عذاب وجدان و نگرانى در مرد و قدرت همسر قانونى در اعتراض و احقاق حق همراه بود، اما پس از آنكه زنان خواهر شدند و چشم برادران نه به آنان، كه به زمين دوخته شد، طيف معشوقه ها بسيار بسيار وسيعتر شد. معشوقه ها متعه ناميده شدند يعنى متاعى براى استمتاع، بدون آنكه عذاب وجدانى براى مرد ( مگر خلاف شرع كرده؟؟؟؟) يا حقى براى همسر قانونى براى اعتراض وجود داشته باشد. ( دستور خداست خواهر. شما بيشتر از خدا مى فهميد؟؟؟)

    زمانى كه زنان خواهر نبودند حقوق يك انسان كامل شامل حالشان مى شد زمانى كه خواهر شدند، به ناگاه در ارث و شهادت و خونبها به مقام نصف انسان سقوط كردند.

    زمانى كه زنان خواهر نبودند، وزير و وكيل و قاضى بودند اما زمانى كه خواهر شدند به ناگاه عقلشان ناقص شد و از قضاوت وتمام پست هاى مديريت كلان منع شدند تا برادران با عقل كاملشان، به تنهايى كشور را به ورطه اى كه اكنون در آنست، هدايت كنند

    وقتى زنان خواهر نبودند، زيبا، شاداب، سالم و در حد معقول آراسته بودند. وقتى خواهر شدند با شعار “خواهرم حجابت را برادرم نگاهت را ” در بدشكل ترين، بدرنگ ترين و دست و پا گيرترين پوشش ها فرو شدند تا نگاه برادرانى را كه در ظاهر به زمين دوخته شده بود به خود جلب نكنند.( ناگفته نماند كه خواهران، سالهابعد، از اين تحكم نپذيرفتنى، با خودآرايى بيش از حد انتقام گرفتند.)

    در تفاوتهاى ماهوى خواهر و زن بسيار مى توان گفت.

    خواهر ناميدن زنان اگرچه اكنون كمرنگ تر شده است وتنها بوسيله مؤمنين يا متظاهرين دو آتشه به كاربرده مى شود اما مفهوم خواهر در قوانين و عرف، بسته بر دست و پاى زنان ايرانى هنوز به همان پررنگى باقيست.

    اما چه خوب كه به طرف انتهاى نوشته، كم كم احساسم از خلع از عنوان خواهرى سيد مرتضى برايم آشكار تر مى شود: احساس آرامش و احساس انسان بودن.

    اما دريغا كه خواهر بودن زنان ايرانى تنها يك عنوان نيست تا همه زنان چون از اين عنوان خلع شوند، به قالب طبيعى زن بودن و انسان بودن برگردند و تنها در خانواده، براى مردانى كه به راستى برادرند، خواهر باشند. اگر اينطور مى شد اميد داشت مفهوم برادرى هم به خانه برگردد و زنان ايرانى با احساس امنيت روانى بيشترى در اجتماع شانه به شانه مردان ايرانى قرار گيرند

    خواهر خواندن زنان در جامعه، پيرايهء مزورانه اى براى انكارِ نگاه جنسيتى به زنان است.
    خواهر خواندن زنان قسم حضرت عباس است براى اثبات پاك بودن نگاه به زنان اما دم خروسِ نگاه حريصانه به زن بعنوان كالاى جنسى و نگاه تحقير آميز بعنوان جنس ضعيف، سالهاست از زير اين عنوان ظاهر الصلاح بيرون زده است.

    و دريغا كه دست اندازى و تخريب اين مفهوم كه در جاى خود دوست داشتنى است، تنها بخشى از ويرانى فرهنگى جامعه ماست كه همه مقدسات را از معنا تهى كرده است.

    و اين چيزى است كه خواهر سابق، آنيتا، با عقل ناقصش “فهميدن كرده است”.

     
    • ممنون از نقد شما

      مقصود اصلی من از مطالب آن کامنت این بود که نقد به طولانی بودن کامنت ها و لزوم پرهیز از پرگویی و تطویل مطالب ،نباید بر استانداردی دوگانه یا متناقض استوار باشد،یعنی در موردی (مثلا نوشته های من) طول کامنت سبب قدح برنویسنده آن باشد ،و در مورد دیگری (مثلا نوشته های خوب دوستمان جناب کورس) سبب مدح نویسنده آن که تصادفا شما در همان نوشته تان چنین استاندارد دوگانه ای را اعمال کرده بودید،و تحلیل روان شناختی من این بود که اعمال استاندارد دوگانه در موضوع واحد بملاک واحد معنایی جز حب و بغض نسبت به محتواها و نویسندگان آنها ندارد ،تحلیل من این بود و آن تعبیر روایی “حب الشیء یعمی و یصم” که با تنقیح مناط عکس مستوی آن نیز صادق است که “بغض الشیء یعمی و یصم” ،نیز اشاره به این دو گانگی در تحلیل و قضاوت داشت نه خدای ناکرده توهین و تحقیر بشما گرامی،البته شما چنانکه خود اذعان کردید (و لابد خوانندگان) این مطلب را خوب فهم کردید (آندرستندینگ) ،این جمله انگلیسی نیز می دانید که بحکم آی ان جی فورم معنای مصدری است و در انتقال معنا بزبان دیگر باید مطلب را خوب انتقال داد ،بنظرم اگر بجای “فهمیدن” از تعبیر “فهم” که معنای مصدری معادل آن در فارسی و عربی است استفاده می کردید نیازی نبود که این جمله را بصورت طنز آلود “فهمیدن کرده است” تعبیر کنید که انسان را بیاد فارسی سخن گفتن هند و پاکستانی ها می اندازد! “فهمیدان کرداه؟!؟بکسر هاء! ،بنابر این جمله درست در ترجمه “آندرستندینگ کرده است “این است که بگوییم :”فهم کرده است” نه اینکه “فهمیدن کرده است”.
      در مورد تعبیر خواهر نیز نیازی به اینهمه فلسفه بافی و فلش بک و خلط مبحث نبود ،روشن است که شما خواهر نسبی یا رضاعی بنده نبوده اید ،و در ابتدای ورود به این سایت وقتی با شما همکلام شدم ،روی حس احترامی که شما در گفتارهایی ابتدای داشتید من نیز احتراما شما را خواهر نامیدم،لکن بتدریج که آشنای بنوع گفتمان شما در تحریف محتوای سخنان و ذبح کردن آنها از طریق بکار گیری تمثیلات و تشبیهات بی ربط شدم این حس را نسبت بشما از دست دادم و ترجیح دادم که به تمثیلات و تشبیهات بی ربط شما و بتعبیری نیشگون گرفتن های شما که ناشی از عدم آشنایی با بنیادهای معارف دینی و در مواردی کین ورزی نسبت به اصل دین بود بی اعتنا باشم ،از این جهت تعبیر کردم به خواهر سابق ،وگرنه اگر شما این اوصاف را رها کنید و با حفظ احترام طرف گفتگو بحث و تبادل نظر کنید چرا خواهر مورد احترام من نباشید؟
      البته اطمینان دارم که ترک عادت سبب مرض است و احتمالا شما باز در خلوت فکری خود خواهید نشست و کلمه یا جمله ای را دست گرفته دوباره به تشبیه و تمثیل و نیشگون گرفتن کسی که با او زاویه فکری دارید خواهید پرداخت.
      موفق باشید

       
    • انیتا ی گرامی ! درود براین نوشته ایی که احساسات درونی تو وملیونها زن ایرانی ات را بعنوان یک زن اسیر در دست ////////////////// اسلامی بخوبی بیان می کند.//////////////////////
      ////////////////////////
      ////////////////////////////////

       
    • انیتای گرامی با سلام به شما و فهم ودرک عمیق و زاویه دید بسیار ظریفتان از مطالعه پاسخ محکم و متین شما لذت بردم.اساسا بنده بارها تکرار کرده ام که اخوند اول به تمسخر و تکفیر اعتقاداتتان پرداخته سپس با کشاندن شما به زمینه ای که خود در ان اطلاع دارد و بلغور کردن مشتی عربی گفتار خود را موجه جلوه میدهد.همین هم لباس سابق بنده وسعت بحث را محدود کرده سپس با ابزار دین و عربی و مشتی قاعده به زبان عربی وانمود می کند که گفته وی مبنای عقلی دارد.مثلا در موضوع متعه و مهریه .ایشان با اصطلاحاتی از قبیل طبایع و وضع متعه برای عموم اینطور روشن میکند که حکم برای همه بوده!عجبا مگر کسی غیر این گفت که قانون همیشه جنبه عمومی دارد و حدود همان قانون قبل از اینکه همچون داروی شفا بخش که برای همه تولید میشود اما در مواردی کشنده است ،هنگامی که خطر ان بالا رفت یا از بازار جمع میشود و یا دامنه ان محدود،باید مورد باز نگری قرار گیرد.اصولا بحث در این است و نسل نو میگوید که قانون و قواعد برای مردم هستند و نه مردم برای قوانین.این اصل بحث و اصول مدعای مردمان متمدن جهان است .اما این جماعت اخوند ،که عمری سر در کتب عرب و متون صدها سال قبل فرو کرده و عمر به تلف داده اند ،میبایست مخالف جدل و عقل انسانی باشند زیرا با ورود بحث منطقی و مفاهیم جدید اینان تهی مایه گانی هستند که متاعی جز مصالح مرسله و قاعده لطف و تکلیف مکلفین و…ندارند و به حق یا غیر ان به تمام انها لباس تقدس می پوشانند و مخالفین را تکفیر و مسخره مینمایند.دوستان چرا وارد مباحثی شویم که به بازار مکاره این جماعت ختم میشود؟که بر سر فتحه و کسره فلان حرف ایشان قدرت مانور پیدا کند.اینان کتاب جالبی دارند که در حوزه می خوانند بنام کشف المراد.و عمده مباحث ان عبارتند از اینکه اگر زنده ای گوشت انسانی را بخورد در قیامت نحوه زنده شدن اینها چگونه است!!!به هر روی سوال را ساده کنیم چرا خود مسلمین از دست مسلمین می گریزند؟پدر سوری چرا دختر خود و خانواده اش را بجای مکه و امارات وووو به المان میبرد؟غیر از این است که در ان کافرستان که قواعد را به قاعده و برای مردم و به مصلحت عامه پسند و قابل تغییر مینویسند، اگر فلان مامور یا هرکس به دختر پانزده ساله سوری نگاه شهوانی بیندازد او را بعنوان کودک ازاری محاکمه می کنن اما در همین کشورهای پر برکت اسلامی بسیار دختران دوازده و سیزده سال به عقد پیر مردان عرب در امده اند که نه خلاف شرع است و نه خلاف عرف!!!اری به زبان خود سید کدام تراضی در این معامله نکاح وجود داشته است؟خانواده نیازمند و گرسنه که زن و فرزندانشان نه به عنف و اجبار که با میل پدر به عقد بله عقد شرعی در امده اند .حال در اینجا بحث اخوندی است که وارد می شود با ربس و یاطب بافتن طوری شما را گیج میکند که مثلا سلار یا صاحب ریاض نظر دارد که اینطور و ان یکی انطور!و شما فراموش میکنید که بحث حقوق بشر یعنی پایه ای ترین حقوق مکتسب انسانی در این قیل و قال از یاد رفته است و به هزار و یک دلیل ثابت میکند که مهریه مثلا به نفع خانمهاست و اینها از خود خانمها دل سوز ترند و اینکه حق حبس که در معاملات وجود دارد پس اگر این دادو ستد بضع نیست پس چرا حق حبس وجود دارد را بطور ماهرانه اداره میکنند تا بحث اصلی فراموش شود.بیان ساده اسید مرتضی، قریب سیصد سال است که بحث تقدس ادمها در نزد انسان متفکر بر افتاده است و ادمیان ازاد از دستگاه رابط بین خود و خدا خودشان در حد مغز انسانی و عقلا تصمیم میگیرند.نفرمایید تا ان موقع احکام اسلامی قانون است.بقول خودیهایتان انسانی که صغیر است چه حق دارد همین را هم تشخیص دهد .اما بی پرده همچون مصباح بفرمایید این انسان غلط میکند او بر خود هم حق ندارد چه برسد رای دادن این قابل قبول تر است. اما انسانی که ما به ان رسیده ایم ازاده است و خاکی او مالیات میدهد و حق دارد بداند و بیندیشد هر گونه که میخواهد و ادمهایی از جنس خود فاجر و فاسق انتخاب کند و پای مسئولیت ان هم بایستد و از شیخ مرتضی و مصباح هم انتظار یک رای هست. نه بیشتر و اگر روزی برای مثال ملت ایران و نه امت ،تصمیم بگیرد که ازدواج ازاد یا سفید در جامعه شکل بگیرد و رسمی شود و نشان دهد که بدرستی انسانهای متمدن از فرم گذشته و عشق را در ورای پا رهای الفاظ و انسان را بخاطر انسان و نه تحمیل و ضرب قانون بخواهند ،این جامعه متعلق به مالیات دهندگان است و انان تصمیم میگیرند.در اینجا بد نیست پاسخی دهم مبنی بر اینکه اسید من به دام فتحه و کسره نمی افتم اما در زمینه مباحث اساسی تر ورای دین حاضر به بحثم .ایکاش جسارتی بود در صحن جمهوری کنار قبر مرحوم خوانساری یا اشراقی هم را میدیدیم تا حضورا بسنجم در ورای این همه ادعا حتی در زمینه اموخته هایتان چقدر است .

       
      • جناب اخوند سابق. من از نوشته شما بهره بردم و از اینکه ادامه انرا به صحن و مقبره موکول، نگران. شما که مطلب را برای فخر فروشی اخوندی ننوشته اید که به همان شیوه سابق هل من مبارز بطلبید. کمی هم به فکر ما خوانندگان باشید. اگر اسید مرتضای مارا به گوشه مقبره بکشید ما از کجا بدانیم که در ان حجره های حوزه چه میگذرد.
        ضمنا شما هم مثل همقطار سابقتان طولانی می نوبسید که همه حوصله یا وقت خواندن کامل و دقیق ان را ندارند.

         
      • مازیار وطن‌پرست

        در تکملهٔ بیانات آخوند سابق، شیخ فضل‌الله نوری هم می‌گفت:
        چه معنی دارد که رعیت (مردم) وکیل تعیین کنند، وقتی موضوع توکیل محل اشکال است.

         
    • مازیار وطن‌پرست

      من به احترام عقل کامل و قلم محکم این بانوی فهیم “خواهر سابق” آنیتا، تمام قد می‌ایستم. هیچ راه توسعه‌ای بی عبور از درک آنچه این بانوی بزرگوار گفت، به مقصد نخواهد رسید. انقلاب اسلامی در لایه‌ای دیگر، انتقامی از آزادی‌های -هرچند ناکافی- زنان در دورهٔ توسعهٔ ناموزون ایران، یعنی عصر پهلوی بود.

       
    • جان كلام گفتيد انيتاي عزيز

      خدا كنه زن هاي جامعه مون هر چه بيشتر به اين شعور و اگاهي برسند و از يوق اخوندهاي بزور حاكم شده نجات پيدا كنن

       
    • آنیتای گرامی با اهدای هزاران درود به شرف و انسانیت تو بانوی ارجمند، سپاس به خاطر آنهمه نکته بینی و ظرافت که شایسته شیرزنان ایرانی است، ایکاش، منِ حقیرِ مرد، هم – خودم را مخاطب میسازم که به کسی بر نخورد – که برخی مواقع داعیه ی خردورزی و روشنفکری ام گل میکند و گوشِ فلک را کر میکند،
      اندکی از فهم و انسان طلبی تو نصیبم شود !!!

      با بودن شیرزنانی همانند تو در سرزمینم، مرا باکی از اهریمنان نیست ای مام وطن ….

      دستان پر تلاشت را میبوسم و خاک کف پایت را سرمه ی چشمم میکنم نازنین…

       
  32. با درود به نوریزاد عزیز جان بر کف و هم میهنان فرهیخته : مطالب زیر در پست قبلی ( ما به دزدی های سپاه اعتراض داریم ) آمده بود که من با هم تلفیق کرده ام بخوانید تا عرض کنم
    مصلح
    11:03 ب.ظ / سپتامبر 26, 2015
    خدمت عباس انعامي سكولار دوآتشه سلام
    جناب ايشان دربند 4مقالشان چنين ترسيم فرموده اند:
    “اما نمیتوانیداعتقادات خود را معیارومرجع قانون برای همگان قراربدهید.”
    هرچنددوست وبرادرمكرم ما برايشان پاسخ مفصل ودرخورداده اند سعيه مشكور.
    امابنده هم خواستم وجيزه اي برايش بنوسم وسؤالي ازوي داشته باشم.
    شما كه دم ازسكولار ودموكراسي وقانون آن هم ازنوع حقوق بشري مي زنيد چرا پايبندمرام خويش نيستيد؟
    مگرطبق دموكراسي وملاك باراي اكثريت نوع حكومت وقانون مدني آن تعيين نمي شود؟
    اين را كه نمي توانيدانكاركنيد. چون اين مسأله باآب طلا درمرام سكولار نوشته شده است .دركشورمانيز درسال 12فروردين58 نوع حكومت به رفراندوم گذاشته شد واكثريت قريب به اتفاق و98درصدمردم به جمهوري اسلامي راي داده اندكه قوانين جاري كشور هم باقوانين اسلام باشدوپدرمرحوم شما هم راي مثبت داده اند.
    اما درمقام عمل واجرا كم وكاستي واعمال سليقه اي صورت گرفته است به ماربطي ازنظرايداولوژيك نداردوما مدافع آنهانيستيم.
    خوب پسرخوب، پس شما بايداول برويد يخه پدرتان وامثال او را بگيريدوبگوئيد چرا به اين نوع حكومت راي داديد مگرنمي دانستيد كه من بزرگ مي شوم ودرهمين حكومت باسواد ميشوم وازدين مرتدمي شوم ومرام سكولاررا انتخاب مي كنم ،چرابه اين حكومت جمهوري اسلامي راي داديد؟ اين ازاين پس اعتراض شما بي مورداست اي عزيز.
    فاروق گرامی!
    11:08 ق.ظ / سپتامبر 26, 2015
    ربودن و شکنجه ی یکی از افراد مکتب قرآن ساکن سردشت
    حدود يك ماه قبل نيروهاي اطلاعاتي وامنيتي باماشين هاي ناشناس از كاكه شيرزاد عمري ( از اعضای مكتب قرآن در سردشت) مي خواهند كه به اداره ی اطلاعات اروميه برود. نام برده در پاسخ مي گويد بدون ابلاغ و دريافت احضاريه رسمي از طرف دادگاه ، نخواهم آمد. آنها مي گويند: پس ما با حكم جلب به سراغت خواهيم آمد. تا اينكه صبح روز دوشنبه ۹۴/۶/۲۳ ساعت ۷ صبح ، هنگامي كه اين فرد براي خريد از منزل خارج مي شود؛ چهارنفر از داخل يك ماشين بيرون آمده وبه او حمله ور مي شوند وبلافاصله به چشمانش چشم بند زده و دستانش را مي بندند واو را باخود به اطلاعات اروميه برده و درآنجا او را باهمان حال در سالني رها مي كنند. بعد از مدتي كوتاه با روشهاي مختلف او را مورد شكنجه قرارمي دهند :
    با كابل به ساق پاهايش مي زنند تابي حس مي شود وبه زمين مي افتد. ( مأمور مافوق به شكنجه گران یاد آور می شود؛ طوري او را بزنيد كه آثار كابل بربدنش باقي نماند، چون اين مكتب قرآني ها آن را به گوش همه می رسانند) سپس به وي مي گويند: آيا بازهم بدون احضاريه به اروميه نخواهي آمد؟!! كاكه شيرزاد در پاسخ مي گويد: من مكتب قرآني هستم و از مصوبه ي شوراي مديريت سرپيچي نمي كنم.
    درحالي كه همچنان چشم ها ودستانش بسته شده است باسيلي و مشت ولگد به جانش مي افتند وآنقدر او را مي زنند كه بيهوش مي شود وپس از پاشيدن آب سرد به صورتش او را به هوش مي آورند.
    دستانش را باز مي كنند واورا روي صندلي الكتريكي قرارمي دهند وبازدن شوك برقي ۲ بار بيهوشش مي كنند. شكنجه گران براي خوردن نهاربيرون مي روند بعد از برگشتن دوباره اورا روي صندلي الكتريكي قرارداده و سه بارديگر با شوك برقي اورا بي هوش مي كنند. وقتي به هوش مي آيد در خواست مي كند كه اجازه دهند نمازظهرش را اقامه كند؛ به او مي گويند: اينجا جاي نمازخواندن نيست.
    بازهم به اومي گويند: چرا با ما همكاري نمي كني ؟!!آخر مكتب قران چه كاري براي تو انجام مي دهد بدبخت بيچاره !! كاكه شيرزاد عمري در پاسخ مي گويد:
    مكتب قرآن روش دينداري صحيح و انسانيت را به من مي آموزد.
    سرانجام ساعت سه ونيم باچشمان بسته اورا به ترمينال اروميه برده و بليط اتوبوس را بانام جعلي ( آقاي حسن پور ) برايش تهيه مي كنند تا به سردشت برگردد. هنگام جداشدن، كاكه شيرزاد وخانواده اش را تهديد به مرگ مي كنند و مي گويند نبايد اين ماجرا را درسايت مكتب قرآن درج كنند. اونيز مي گويد: من كل ماجرا را جزء به جزء براي برادرانم تعرف خواهم كرد تا درسايت درج كنند.
    لازم به ذكر است، فرزند كوچك كاكه شيرزاد؛ مريض است و مبلغ صدوپنجاه هزارتومان وجه نقد براي مداواي بچه اش همراه داشته است كه وقت سوارشدن اتوبوس متوجه مي شود كه صدوچهل وپنج هزارتومان از آن را هنگام بازديد بدني، از او دزديده اند.
    روزبعد يعني سه شنبه ۹۴/۶/۲۴ به او زنگ مي زنند كه بايد به اروميه بيايد. ايشان در پاسخ مي گويد: جواب من همان است كه قبلا ً گفته ام ؛ من بدون احظاريه رسمي نخواهم آمد.
    بدون شك اين مأموران، وقتي ديده اند، جواني لاغرونحيف اين گونه شجاعانه و با عزّت مقاومت مي كند[۱]غرور خود خواهانه شان به جوش آمده واينچنين كارو رفتاري با وي داشته اند.
    حسبنا اللهُ و نِعمَ الوکیلُ
    شورای مدیریت مکتب قرآن
    28/6/94
    o
    o
    o
    o
    به حظور جناب مصلح سلام میکنم و امید سلامتی عاجل ایشان را دارم : جناب مصلح پیرو فرمایش شما و جناب سید مرتضی که گفتید حکومت به روش دموکراتیک و توسط رای عموم مردم نصب شده و حتما اسلامی هم هست ! خدا وکیلی در کجای شرع اسلام دستور داده شده که یک نفر قاری قرآن را اینگونه مورد هجوم و شکنجه قرار دهند که سر بازان مثلا گم نام امام زمان قرار میدهند و باکی ازعقوبت ندارند . چه اگر باکی از عقوبت اعمال ننگین داشتند هیچ گاه مبادرت به این عمل ناجوانمردانه و غیر انسانی نمیکردند . آقای روح الله خمینی به واسطه اعتراض علنی به امثال اینگونه اعمال که شاید در حکومت قبل انجام میشد و ادعای مخالفت حکومت وقت با اسلام نظر عامه را به خود جلب کرد و دادسخن ازآزادی های فردی و جمعی داد و ادعا هایی نمود که برای عموم مشخص و معلوم است ولی به هنگام به دست گرفتن قدرت به واسطه نفوذ سخن شیاطین و یا تجدید نظر در حرف هایش ازآن ها علنا عدول نمود ولی عامه مردم که تا آن وقت با حکومتی نظیر جمهوری اسلامی مواجه نشده بودند تا تشخیص دهند که قوانین چگونه مورد دستبرد فاحش سوء استفاده کننده گان قرار میگیرد و چگونه رای مردم که ازاسلام بوی رحمت و برابری نسبی احساس مینمودند و هیچ گاه هیچ گاه به مخیله خودشان راه نمیدادند که اینگونه ملعبه دست جمعی شیاد قرار گیرند و حتما توسط علمای اسلام و مراجع تقلید مورد پشتیبانی قرار میگیرند و احدی جرئت سلب آزادی فردی و اجتماعی را نخواهد داشت . ولی در عمل مشاهده کردند که اینچنین نیست و بازیچه دست قرار گرفتند و هر کس که اعتراض نمود را بلایی به سرش آوردند که که میدانید و همه اعمال ناجوانمردانه را به اسم اسلام بر سر مردم باریدند . آیا مرحوم بازرگان فرد نا مسلمانی بود ؟ مرحوم سید کاضم شریعتمداری (مرجع تقلید ) به وادی کفر فرو رفته بود ؟ مرحوم آقای منتظری که که اعتراض نمود اسلام را به کناری افکنده بود ؟جناب کاضمینی بروجردی و میر دامادی چه ؟ جناب مصلح مردم عادی که در سطح تحصیلات شما حوزویان نیستند وچون این رجالگان مدام بر طبل اسلام میکوبند واعمال بیشرمانه خود را اسلامی معرفی میکنند حد اقل جمع بسیار زیادی از جوانان را ازاسلام و اصول نیک آن ترسانیده و فراری داده اند در نفوذ های برون مرزی خود هم ازترور مخالفان و به خرابی کشیدن دیگر کشور ها نظیر لبنان سوریه یمن و عراق هم ید طولایی دارند که میدانید خودشما اگر قدرت پیشگویی داشتید آیا به حکومت رای آری میدادید ویا اصلا در انتخابات شرکت نمیکردید تا ملعبه دست قرار نگیرید . مردم هم ملعبه دست قرار گرفتند وبرای اثبات مدعایم اعلام میکنم که اگر حکوت جرئت دارد یک بار دیگر رفراندم کند تا ببینید این اسلام مورد نظر آقایان چقدر طرفدار دارد چون دیگر حنای آقایان چنان رنگ باخته که فقط خود فروخته گان رنگ آن را باور دارند. حال جناب مصلح
    شما بفرمایید که مردم یقه چه کسی را بگیرند تا اقامه دعوا کنند و حرفشان به جایی برسد . با احترام .

     
    • دوست ارجمند جناب مهرداد درود بر شما بخاطر اینهمه انرژی و روشنگری.من اولا هیچ ارزوی سلامتی برای هیچ آخوندی نمی کنم و آرزیم کم شدن تعداد این ///////////////////
      ///////////////
      ////////////////////
      ////////////////////
      //////////////////////////

       
    • اقاي سيد مرتضي جوابي نداره مطمينا همون حرفاي هميشگي و حمايت كردن از نظام حاكم داره

      اين حكومت فعلي به نفع سه دسته است
      امريكا و دوستانش
      اخوندها
      سرداران كردن كلفت سپاه

       
  33. جناب کاوه عزیز، با درود، منی که هم موافق نقطه نظرات شمایم و هم سعی‌ می‌کنم موقعیت آقای نوریزاد عزیز را درک کنم و نیاز به این درک به دلایلی از اهمیت زیادی برایم برخوردار است، نمی توانم اصرار شما را برای کاربرد واژگان و آهنگی یا لحنی که محمل این واژه گانند را خوب دنبال کنم، آنجا که محل تلاقی گزینش کلمات و آهنگ چیدمان آنها از طرف شما، ممکن است به تصریح، یا تعبیر یا تفسیر همان خط قرمز‌هایی‌ باشد که بکرات از اطراف آقای نوریزاد اعلام شده است. باور کن تردید دارم که منظورم را حتی تا اندازه‌ای توانسته باشم بیان کنم. با احتیاط می‌‌خواهم بگویم بنده مخالف نحوهٔ ارائه‌ی و آهنگ گاه تند طرح و بررسی مسائل از طرف شما هستم هر چند ریشه‌ای به مسائل نگاه می‌کنید.

     
  34. از امیر به سید مرتضی

    سید مرتضی عزیزم سلام…
    امروز میخواهم ابتدا با مزدک شروع کنم. مزدک عزیز, ما به تجربه سالیان فهمیده ایم که طرز فکر های افراطی به درد ما نمیخورد. این نوع تفکرات جایی در بین ما ندارد. ما تصمیم گرفته ایم به همه همه همه اقوام و دین های ایران احترام بگذاریم… از مسلمان گرفته تا کسی که ۲ زار به خدا معتقد نیست. این سرزمین مال همه است.

    ۱: سید مرتضی, درود بر انصاف شما. شما هربار هر فاجعه ای و فسادی که در این حکومت میافتد, یکهو میروید در لباس واشکافی های علمی و اینکه باید بررسی و علت یابی کنیم. یکهو میروی و یاد علم و آمار و واشکافی علمی و علل یابی می افتی. من نفهمیدم شما چرا در زمان حکومت سابق دنبال این واشکافی های علمی نرفتید و هر اتفاقی که میافتاد فریاد “واااا اسلاما” سر میدادید و به کمتر از انقلاب راضی نمیشدید. خانمی میشد وزیر آموزش و پرورش, شما به یاد انقلاب میافتادید. حکومت دنبال انرژی اتمی میرفت, شما به فکر اسلام و مسلمین و انقلاب کردن می افتادید. حالا که نوبت این حکومت شده, به فاحشگی و تن فروشی دختران سرزمینمان که میرسد, یاد علل یابی و بررسی علمی میافتید؟ یعنی در حکومت قبلی جایی برای بررسی و واشکافی علمی نبود؟ درود بر انصافت سید مرتضی..

    ۲: از مشهد به عنوان شهر مقدس شیعیان جهان یاد کردی. به یاد دارم وقتی من یا بچه های دیگر از خودشان و از آن چند میلیون نفری که در سال ۸۸ معترض بودند یا آن صد هزاران نفری که سالانه از دست این حکومت به ناله در افتاده اند از کشور خارج میشوند یا آن عده که در سال ۶۸ کشتار شدند, به عنوان “ما” نام میبرند شما معترض میشوید که نگویید “ما”, بگویید “من”. حالا چطور شده که شهر مشهد را شهر مقدس همه شیعیان جهان میدانید. من شیعیان بسیاری را میشناسم که شهر مشهد را به عنوان شهر مقدس شیعیان باور ندارند. ضمن اینکه همه شیعیان هم ۱۲ امامی نیستند که بخواهند به امام رضا باور داشته باشند. کلی از اینهایی که به زور با به دنیا آمدنشان شما برچسب شیعه بودن را به پیشنایشان چسباندید, اصلا به امام رضا باور ندارند چه برسد به مقدس بودن یک شهر. چطور است که شما اینجا از واژه “ما” و “شیعیان جهان” نام میبرید راحت و بی پرسش؟ من دوستان عراقی و پاکستانی بسیاری میشناسم که شهر مشهد را به عنوان شهر مقدسشان باور ندارند. در خود مشهد اگر به محله هایی مثل بزرگمر و سجاد و غیره بروید, هزاران نفر جوان میبینید که اصلا خود اسلام را باور ندارند چه برسد به شیعه و مقدس بودن شیعه و شهر مشهد. پس همانطور که خودت ما را به انصاف در بکار بردن واژه “ما” دعوت میکنی, خودت هم انصاف داشته باش.

    ۳: چرا از اخیار روزنامه گاردین و روزنامه های معتبر جهان با عنوان “مزخرفات” نام میبری و فکر میکنی که آنها مزخرفات است ولی “قال الباقر” و “قال الصادق” نه؟ فکر کن. از دید میلیارد ها نفر از جمله سنیان و سایر ادیان دیگر کل “قال الباقر” و “قال الصادق” ها مزخرف است. ولی اگر مثلا یک ژاپنی یا آمریکایی زل نمیزند در چشم شما و بگوید ” احادیث امام حسین از نظر ما مزخرف است”, این به دلیل ادب اوست. پس اگر به دنبال احترام و نشیدن واژه “مزخرف” در مورد چیزاهایی که خیلی دوستشان داری هستی, این واژه را در مورد بقیه به کار نبر. به دیگران احترام بگذاز تا بقیه به تو و عقایدت احترام بگذارند.

    ۴: گفتی از طعنه زدن بی زاری. چند روز پیش دیدم طعنه بدجوری زدی به مزدک و توصیه های پزشکی اش. مرد حسابی, با این زبانی که تو داری, آدم یاد نیش مار می افتد. آن جمله را پیش همه مردم جهان که بگذاری میفهمند تا چه حد طعنه آمیز و نیش دار بود. حتما در لابلای احادیثی که داری, حدیثی راجع به نیش زدن و زبان تیز داشتن هم پیدا میشود. پس به عقایدی که باور داری عمل کن.

    ۵: یک آینده ای میخواهم برایت ترسیم کند. بگو حست چیست و چه حالی بهت دست میدهد. سال ها بعد اتفاقی میافتد و یکهو اوضاع مملکت عوض میشود. از فردایش در پارک ها و جلوی در ورودی دانشگاه پلیسی میگذارند. یک سری ماشین پلیس هم در میادین می ایستند. کارشان چیست؟ زن هایی که حجاب داشته باشند را راه نمیدهند. میگویند “آاااااای سید مرتضی, همسر شما و دختران شما اگر میخواهند در این جامعه زندگی کنند, باید با دامن کوتاه و بی روسری بیرون بیایند. اگر نه حق ورود به دانشگاه و خروج از خانه و رفتن به پارک ندارند”. بعد فکر میکنی دارند شوخی میکنند. میروی بیرون. یکی از یک ماشین بیرون میاید و جلوی چشمانت دست زنت را میگیرد و میبرد و میگوید “خانم, دامنت رو درست کن. این چادرت رو در بیار. زودباش دامن کوتاه بپوش. وگرنه میبریمت اداره پلیس ازت تعهد میگیریم”. بعد در اداره پلیس مامور پلیس به همسر یا دختر شما میگوید “پدر سوخته, حالا از قانون سرپیچی میکنی؟ میخواهی بدهم ببرنت به کهریزک و حالی ات کنند که یک من ماست چقدر کره دارد؟ گمشو برو دامنت کوتاه بپوش”.
    سید مرتضی حست چیست؟ بدان که نظیر همچنین اتفاقاتی هر روز در میادین و ادارات پلیس پارک ها از ابتدای انقلاب تا به امروز در حال روی دادن هست. منتها چون بر طبق عقاید توست, برایت مهم هم نیست. شاید صواب هم باشد و کلی هم لذت ببری. اگر فکر میکنی این اتفاقات بعید است بیافتد این از نخواندن تاریخ و ندانستن تاریخ است. پس به دیگران در امروز احترام بگذار تا فردای روزگار نگویند “حاج خانم آقا سید مرتضی. یالا زود باش چادرت را در آر و جایش دامن کوتاه بپوش وگرنه یک سفر کهریزک دور هم میرویم .”

    هیچ وقت راضی به رنج دیگران نشو سید مرتضی, تا دیگران راضی به رنج تو نشوند.
    گفتم ۱ ماه حرف نزن, طاقت نیاوردی.
    گفتم با مردمان و فرهنگ ها و دین های دیگر بیامیز و حرفشان را بشنو و دوست شو و بعد جواب سوالی را بده که از شما کرده بودم. هنوز خبری نیست. اراده ای هم نیست.
    بیا و مردمان را دوست بدار و به رنجشان راضی نشو سید مرتضی.

    دوستت دارم

     
    • درود به از میر به مرتضی! دوست گرامی من چه بگویم در مقابل حرفهای زیبا و نصایح خوب شما؟دوست من این من و ما نیسیم که تندرو یم.شما هر انتقادی که از اسلام کنید به مسلمین بر می خورد و انرا بعنوان توهین به اسلام می دانند.از چنین طرز تفکری تنها یک نتیجه می شود بگیر که …خفه شو و حرف نزن چون کشور مسلمان است!!!!!ایا شما حرفی بی شرمانه ترین از این جمله شنیده اید که کل یک کشور را کشور اسلامی بنامند؟آیا این تایید قتل و جنایت و ترور و تجاوز …در طول 1400 سال و بخصوص در این 500 سال گذشته و بخصوص تر دراین حدود 40 سال گذشته نیست؟حرف ما به اسلامیان مگر غیر از رعایت حقوق دگراندیشان و دعوت به مدارا و تسامح و تساهل و رعایت حقوق انسانی دگر اندیشان و پر هیز از جنایت و ترور و تحقیر و تجاوز به حقوق دیگران و قناعت به حقوق خود و رفتاری متمدنانه و اجتناب از تحقیر زن بعنوان سمبل ازادی و پذیرفتن تنوع فکری در جامعه انسانی و رعایت حقوق برابر زن و مرد درجامعه و قبول اصل برابری انسانها بدون در نظر گرفتن اختلافان جنسی و جسمی و فکری و روانی و پایگاه اجتماعی و برد سیاسی …است؟آیا یاد اوری حقوق ابتدایی انسانها به این نامردمان رادیکالیزم مخرب و عامل بهم پاشی ایران و استقلال ایران و تجزیه ایران است؟خب اگر چنین تفکری باعث تجزیه ایران است من به یک دهکده از بقایای ایران بزرگ قناعت خواهم کرد بشرطی که در ان برابری انسانها و حقوق اولیه انسانها و برابری کامل انسانها بدون هیچ اما و اگری رعایت شود!

       
  35. باتشکراز کارزار مسالمت آمیزی که نوریزاد عزیز برپاکرده است. به یاد کشته شدن مازیارمبارز دلیر ایرانی بدست خلیفۀ عباسی افتادم. مازیار یکی از ایرانیانی بود که درمقابل سلطۀ تازیان برسرزمین ما به پاخاست.، او قبل از کشته شدن، چون مرگ خودرا حتمی میدانست، خطاب به خلیفه چنین گفت: “بعداز کشتن و جاری شدن خون من برزمین، از هرقطرۀ آن مازیاری برخواهدخاست!” خلیفه از این سخن مازیار به خود لرزید و فرمان داد تا او را درنمد پیچیده و نمدمال کردند تا خونش برزمین ریخته نشود.

    این مبارزه های مسالمت آمیز درنهایت نتیجه بخش خواهند بود. از شما دعوت میکنم به گفت و شنود نشریۀ نیشن با آرون گاندی، نوۀ گاندی بزرگ و رهبر مبارزات مسالمت آمیز مردم هند برعلیه استعمار بریتانیا، نوشتۀ زیررا هم مرور نمائید:

    “به تحقق صلح فرصت دهیم”

    http://sokhan-rooz.blogspot.com/2015/09/blog-post_26.html

     
  36. جناب نوری زاد عزیز با درود!

    ایکاش و صد بار ایکاش، ، شما می توانستید و نوشتار مرا بی هیچ کم و اضافه ای، منتشر می کردید و حاشیه ی مبارک خود را در کامنتی “جداگانه” و ذیلِ آن و نه داخل کادر، قرار میدادید و قضاوت را وا می گذاشتید به عهده ی خوانندگان فهیم سایت!! که آیا من نسبت به کسی بی احترامی یا نسبت به دین یا آیینی، بی حرمتی کرده ام!!!؟؟؟

    اینکه عرض میکنم “جداگانه”، منظورم این است شما علیرغم خواهش چندین باره ی حقیر و در خواستِ مکرر سایر خوانندگان، تعمدا” نظرات حواشی خود را داخلِ کادرِ کامنت گذار، قرار میدهید و این کار مانع نظرسنجی واقعیِ ناظرین، میگردد!
    مع الوصف، باشد، حکم آنکه تو فرمایی، من سعی میکنم من بعد، بگونه ای بنویسم که لااقل به شما برنخورد که بقول بعضی ها ندای بنفش سر دهید!
    ضمنا” عزیز ارجمند! من حتی دست شما را باز گذاشتم تا هرجا احساس کردید خطوط قرمز شما مرعی نشده، کلمات را جایگزین نمایید مثلا” بجای توحش بنویسید عصبیت یا عدم مدنیت و قس علیهذا…

    در این نوشتار برای جا افتادن مطلبی، فقط و فقط، یکبار ناگزیر شدم از جمله ای 3 کلمه ای با ادبیات چاله میدانی استفاده کنم که تمام منابع فقهی و رساله های مراجع عظام! مملو و مشحون از همان ادبیات می باشند، مظاف بر اینکه، اگر هم بر فرضِ بعیدِ بسیار دور، اگر قرار بود، 3 کلمه ی مورد نظر به کسی بر بخورد، آن شخصِ موصوف، خود من بودم و نه شخص دیگری!!!

    وانگهی در مطلب ارسالی من، علل انتقاد ناپذیر بودن و عصبیتِ گروه های مذهبی و پیروانِ آنها، از جنبه های روانشناسی-تاریخی بررسی شده بود، کجای گفتار هتاکی و فحاشی بود؟؟!!

    اینکه برای مقایسه ی دو یا چند دیدگاه و نظام سیاسی، حکومت اسلامی – دقت کنید: حکومت اسلامی و نه دینِ اسلام – با حکومت فاشیستی و غیرذلک مقایسه شود، آیا این مضر است؟ و هتاکی محسوب میشود!!!؟؟؟

    آیا من این اعتراض را از زبان نوری زاد که داعیه ی ” انسان طلبی” و خردورزی” اش مرز های جغرافیایی ایران زمین را درنوردیده، میشنوم!!!
    و باز ایکاش شما نوشتار مرا به یکی از دوستان خود، مثلا” جناب دکتر ملکی نشان میدادید، آیا ممکن نیست سوء برداشتی از جانب شما صورت گرفته باشد؟؟؟

    و با همه ی اینها، به چشم، سمعا” و طاعا”، وباز بقول شاعر دانا:

    چه کنند اگر تحمل نکنند زیر دستان ؟ تو هران ستم که خواهی بکنی که پادشاهی!

    منصف باشید نوری زاد عزیز، من دین را آنجا که از عرش به فرش سقوط و نزول میکند و از اعماق قلب ها و کنج دیر ها و مسجدها، بر می جهد و بر اریکه های شاهی و فرعونی، تکیه میزند، مورد بحٍث و فحص قراردادم و تازه هنوز بدانجا نرسیده بودم که فریاد وا اسلامای شما برآمد!!!

    با سپاس بر قرار و بر دوام باشید.

    ———-

    سلام کاوه ی گرامی،
    مطلب شما اکنون در سایت های دیگر منتشر شده. نیازی به بازنشر آن از این سایت نیست.
    من چنین مطالب سراسر توهینی را منتشر نمی کنم و این نامش “ستم” نیست.
    با احترام

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

81 queries in 1082 seconds.