یک: شنبه ای که گذشت، روز شلوغی بود برای من و دکتر ملکی. هم با دوستان به یاد نرگس محمدی و زندانیان بی گناهمان به اعتراض ایستادیم جلوی زندان اوین، و هم من و دکتر رفتیم داخل دادسرای اوین و نظم ناجور آنجا را بهم زدیم اساسی. به ما گفتند: شلوغ نکنید که ما مأموریم و معذور. و گفتند: سرپرست دادسرا روزهای یکشنبه ملاقات مردمی دارد. بروید و فردا بیایید. من و دکتر رفتیم و فردایش یکشنبه باز آمدیم و برگه ی تقاضای ملاقات را دانه ای هزار تومان از اغذیه فروشی بیرون دادسرا خریدیم و پر کردیم و دادیم دست سرباز پشتِ پیشخوان و نشستیم به انتظار. ملاقات سرپرست از نه صبح است تا دوازده. ساعت شد دوازده و خیلی ها رفتند و برگشتند اما ما را به داخل نخواندند. سرباز پشت پیشخوان مرتب می گفت: درخواست شما روی میز حاجی است و فعلاً دستوری نداده.
دو: دوازده و نیم که شد، از جا برخاستم و رو به مردمی که در سالن انتظار نشسته بودند ایستادم و از پشتِ رهبر شروع کردم و دست بردم به شقیقه ی آقا مجتبی و رفتم به دخمه های سرداران و یقه ی سعید مرتضوی را گرفتم و کشاندمش همانجا و یک چرخی زدم داخلِ وزارت دادگستری و وزیر آدمکشش جناب شیخ مصطفی پورمحمدی و داشتم یادی می کردم از چند نفر دیگر که دیدم ای دل غافل کیسه ام ساییده و لیفم نخ نما شده و از صابونم هم خبری نیست بدبختی. کیسه ی دکتر ملکی به مدد آمد که نو نوار بود خوشبختانه. پیرمرد برخاست و به عصایش تکیه داد و از بالا تا پایین مملکت را گِل اندود کرد ماهرانه و کارشناسانه.
سه: دو نفر از میان جمع به طرفداری از نظام در آمدند که یکی شصت ساله می نمود و دیگری چهل ساله. مرد شصت ساله مرتب و پشت به پشت به من می گفت: تو مزدوری و از خارجی ها پول گرفته ای قیافه ات نشان می دهد. مرد چهل ساله وکیل بود و از انصاف می گفت و خود انصاف نداشت و تهمت می زد و بسیار وامدار نظام بود خصلتاً. مابقی حاضران کیف می کردند از این که حرفهای ناگفته ی درون شان از زبان من و دکتر ملکی بیرون می زند. تا این که دکتر نشست و مرا نشاند و دستم را گرفت و گفت: بنشین برای قلبت خوب نیست این همه حرارت. من و دکتر بقول جوانها کافه را بهم ریخته بودیم. دو نفر مأموری که چشم براهشان بودیم آمدند با شتاب. که: در شأن شما نیست جناب نوری زاد اینجور حرکات. گفتم: من شأن مأن حالی ام نیست. من و دکتر ملکی شهروند این مملکتیم و حقوقی داریم و همین امروز باید با سرپرست دیدار کنیم.
چهار: یکی شان که سرتر از دیگری بود رفت بالا و برگشت و گفت: برای شما فردا ساعت یازده وقت گرفتم از حاجی. و به همه ی سربازان یک به یک گفت که آقای نوری زاد فردا می آیند اینجا بفرستید بالا با حاجی دیدار دارد. به ستوان جوان که مسئول حفاظت سالن بود نیز همین را گفت. حتی به سرباز دم در که گوشی های تلفن و کیف ها را می گیرد و شماره می دهد نیز. من و دکتر با هزار منت پذیرفتیم و باز آمدیم با این قرار که تنها منِ نوری زاد بروم ملاقات و خواسته ی دکتر ملکی را نیز باز بگویم.
پنج: فردایش که دوشنبه باشد، نخست رفتم جلوی دِنا و به دوستانم سر زدم. ده دقیقه ای در کنارشان بودم و بعدش خداحافظی کردم و سرساعت خود را رساندم به دادسرای اوین. از سربالایی اش بالا رفتم و داخل شدم به شوق ملاقات با سرپرست. سربازی که گوشی های تلفن را می گیرد و شماره می دهد تا مرا دید دست به تلفن برد و به یکی گفت: آقای نوری زاد آمده اند. گوشی را که سرجایش گذارد به من گفت: تشریف داشته باشید تا هماهنگ کنند. با تعجب گفتم: من سرساعت یازده با سرپرست قرار دارم. مگر دیروز به خود شما نگفتند؟ گفت: باشید تا هماهنگ کنند. به سرباز گفتم: یا گوشی مرا تحویل می گیری یا با همین گوشی می روم داخل. در همین حال درِ کشویی چشمی وا شد و یکی از داخل بیرون آمد. این در، ورود ممنوع است. من اما با یک نعره ی کرمانشاهی و یک گام بندرعباسی و یک خیز خوزستانی و یک هجوم کردستانی و یک شورش شیرازی، سرباز محافظی را که دم همان در ایستاده بود پس راندم و زدم و رفتم داخل. سرباز محافظ مرا از پشت گرفت و پس کشید اما من او را گرفتم و پیش راندم. نمی دانم چرا زور من چربید و من پیروزمندانه و با سرو صدا وارد سالن انتظار شدم و رخ در رخ مردمی قرار گرفتم که همه به سمت من چرخیده بودند. یک رَجَزی خواندم و چند تا درشتِ مؤدبانه نثار برنامه ریزان دیروزی و امروزیِ دادسرا کردم و نشستم یکجا. می دانستم که خبر ورودِ اینچنینیِ من بداخل می پیچید و مأمورانِ پسِ پرده که به این سادگی ها رخ نشان نمی دهند، سر و کله شان پیدا می شود.
شش: ستوان جوان آمد و مرا به آرامش خواند و قول داد که داستان را پیگیری کند. گرچه من آموخته ام که اینها در آن بلبشو کاره ای نیستند. حتی خود می دانستم که سرپرست دادسرا و حتی رییس قوه ی قضاییه نیز کاره ای نیستند در برابر سپاه. اموال ما و ممنوع الخروجیِ ما با سرداران سپاه بود و سپاه برای کل هیمنه ی این جماعت پشیزی ارزش قائل نبود که حالا بخواهد بنا به درخواست اینان کاری برای ما بکند و مثلاً ممنوع الخروجی ما را رفع بکند و اموال ما را پس بدهد.
هفت: مردی حدوداً پنجاه ساله با چهره ای خشکیده و درد کشیده آمد و ایستاد بالای سرم و گفت: من دو دقیقه می خواهم وقت شما را بگیرم. کنار کشیدم و او با پرونده ای که در دست داشت در کنارم نشست. گفت: من دیروز هم شما را اینجا دیدم اما نشد که با شما صحبت کنم. و بعد از این یک نفس عمیق کشید گفت: سه شب پیش عروسیِ یکی از دختران روستای ما بود. کجا؟ در یکی از روستاهای فریدن اصفهان. مردم روستا همگی زدیم و رقصیدیم و شادی کردیم و شام دادیم و شام خوردیم. حالا عروس کیست؟ یک دختر نوجوان با لباس سفید عروسی و دسته گلی در دست. پدرش؟ یک کارگر بدبخت که با روز مزدی توانست جهیزیه ی دخترش را یکی یکی بخرد و ببرد خانه ی دامادش بچیند. مرد بغضش را فرو برد و گفت: درست لحظه ای که عروس می خواست پایش را به خانه ی داماد بگذارد، ناگهان همه چیز بهم خورد و سرو صدا بالا گرفت و عروسی بهم خورد و بدبختی شروع شد. چه شد مگر؟ یک نامرد، فیلمی را به گوشیِ تلفنِ همه فرستاد که در آن فیلم یک نفر ایستاده و دارد فیلم می گیرد و یک نفر دارد با زور به همین عروس تجاوز می کند.
مرد تلخ گریست. من نیز. گفت: همه جا رفته ام. به اطلاعات اصفهان گفتم اگر این قضیه را روشن نکنید ما چند نفریم که تصمیم داریم خودمان را جلوی چشم مردم به آتش بکشیم. به فرمانداری به سپاه به استانداری حتی به مجلس هم رفته ام. به هرکجا که شما بگویی. حالا هم اینجایم. و از من تقاضا کرد: شما بیا یک نامه ای بنویس برای مردم روستا و از آنها بخواه که با این قضیه کنار بیایند. ما مردم را در مسجد جمع می کنیم و این نامه ی شما را برای آنها می خوانیم. و گفت: پدر عروس رفته داخل خانه و در را به رویش بسته و زار می زند مثل زن های بچه مرده. مردم هم هیچ نه انگار. درها را به روی خودشان بسته اند و مدام پچ پچ می کنند. هرچه می گویم بروید زیر بغل این بدبخت کمر شکسته را بگیرید حریفشان نمی شویم. به مرد قول دادم که هر چه در توان دارم بکار بگیرم برای آرامش خانواده ی آن کارگر. و گفتم: این اتفاق ممکن است برای دختر هریک از ما بیفتد. جامعه ای که پولش را آخوندها بالا می کشند باید هم به این تعارضات مبتلا باشد. جامعه ای که برای جوان هیچ ندارد و در نقطه ی مقابل برای همین جوان انواع مخاطرات اجتماعی را سهل کرده و در دسترس جوان نهاده، چرا باید از این حادثه ها در امان باشد؟ این دو جوانی که این کار را کرده اند اگر تحصیل درستی و کار درستی و آینده ی درستی داشتند هرگز به این کار حیوانی روی نمی بردند.
هشت: دو مأموری که منتظرشان بودم سر رسیدند. یکی شان همان مرد روشن روی بود که سابقاً ما را با شیرین زبانی اش سر کار گذاشته بود یک چند باری. آمد و کلی دکتر دکتر کرد و از من خواست بروم و چهارشنبه باز آیم تا او دراین فاصله خبرهایی بگیرد. و دروغ بافت که حاجی را دیدم که رفت بیرون. عجبا که پشت بندش ستوان جوان آمد و گفت: حاجی هست من الآن پیشش بودم گفت کار نوری زاد به سپاه مربوط است خودش هم می داند از دست ما کاری ساخته نیست. به مأمور روشن روی گفتم: چه به سپاه مربوط باشد چه نباشد من باید سرپرست دادسرا را ببینم و با وی اتمام حجت کنم برای برنامه هایی که در پیش دارم. مأمور روشن روی باز زبان ریخت که شما برو چهارشنبه بیا من خودم اینجا منتظرت هستم. نمی خواستم این کش و قوس بجای نامطلوبی برسد دور از دسترس. بخاطر گل رویش و بخاطر ادبش پذیرفتم که بروم و چهارشنبه باز آیم. به وی گفتم: من خود به فرایند و عاقبتِ این گفتگوهای پینگ پنگی و بی حاصل وقوف دارم و می دانم که از این کوزه آبی فرو نمی چکد. اما بدانید که من دارم قدم به قدم به روزی نزدیک می شوم که جنازه ام را در همینجا روی دستتان بگذارم. حالا هی شما آدمهایی مثل نرگس محمدی را در اینجا زندانی کنید و برای دکل دزدان مصونیت بیاورید.
نه: برای آن دختری که پایش به خانه ی شویش نرسید و از ورود به زندگی دلخواهش باز ماند می نویسم: دخترم، تو قربانی آدمهای جاهل و تباهکاری چون منی. که ما اگر فریب آخوندهایی را نمی خوردیم که با طبق طبق از آرمان های آسمانی و ورق ورق از افسانه های عدل علی و برگ برگ از لبخندهای پیامبر به سراغ ما آمدند اما بلافاصله بعد از فریب ما، ما را به دخمه هایی از دروغ و دزدی و پلشتی بردند و در همان دخمه ها سرمان را ذبح کردند و نسل های ما را جلو جلو بدهکار دزدی ها و بی لیاقتی هایشان کردند، تو امروز نمی گداختی و نمی سوختی از این حادثه ی شوم. دخترم، آرام باش. گرچه می دانم نه پدرت نه مادرت نه خویشانت و نه اهالی روستا، تو را نخواهند فهمید. تو خود قربانیِ این حادثه ی شومی اما همه به چشم خطاکار به تو می نگرند. شرم برمن که باشم و تو شبها تا به صبح بخود بپیچی از درد بی کسی. شرم بر من که تو پناهی جز گریه های تلخ نداشته باشی. دخترم، گذر زمان کتاب تنهایی و بی گناهی تو را خواهد گشود و درس هایی از سوزها و ضجه های پاکدامنی تو را به همگان خواهد آموخت. صبور باش نازنین. شاید روزی در همین نزدیکی ها پیکی به در خانه ی تو آمد و تو را برای فرداهای خوب خواستگاری کرد.
درتاریخ به صراحت آمده که خالدبن ولیدبیست هزارایرانی راسربریدوآسیاب راباخون این افرادبه گردش درآوردوسه روزتمام باخون این افرادبرای لشگریان خودآردتولیدمیکرد،درحالیکه حادثه عاشوراتنهاهفتادودونفربوده،اقلیت شیعه وبخصوص ایرانیان قرنهاست است که برای این هفتادودونفرازحادثه عاشوراکه جنگی بودبین خوداعراب وهیچ نسبتی باایرانیان نداشت عزاداری میکنندوگاو وشتروگوسفندقربانی میکنندامابرای نیاکان خودکه بیش ازسه قرن توسط اعراب سلاخی وبه وحشیانه ترین شکل ممکن موردتعرض وتجاوزواقع میشدندکه تنهایک موردآن جنایت خالدبن ولیداست حتی قصه ای،داستانی،ومناسبتی درهیچ جایی به عنوان یادی ازاین قربانیان وضع نکرده اند،سوگندمیخورم اگرعلی ایرانی بودودامادپیامبر وحسین فرزنداو ویارانش نیزایرانی بودندوبه همین شکل درحادثه کربلاکشته میشدند امروز اسم آنهاراهم کسی ازایرانیان نمیدانست تاچه رسدبه عزاداری ونوحه خوانی ونذری برای آنها
سلام و درود بر شرفت ، احسنت بر مردانه گی و نگاهت ، شما دّر نایابی هستی که این ذلیلان قدرشناس شما نیستند . دعا میکنم پروردگارمان به شما قدرت اعطا کنند تا این خناسان را به دوزخ رهنمون کنید . انشاءالله سعادت آن را داشته باشم روزی برای عرض ادب و دیدار چهره سرشار از مهر و محبت تان به حضورتان برسم . انشاءالله بدخواهان شما نابود شوند . روح بسیار بزرگی دارید . انشاءالله همیشه سالم و پر توان باشید .
با سلام خدمت جناب نوریزاد بنده سوالی از جناب عالی دارم چرا وقتی صحبت از کارهای پست انسانها بمیان می اید به حیوانها نسبت میدهید چرااین اشخاص کثیف را حیوان صفت خطاب کرده اید انسانی به انسان دیگر تجاوز کرده است و این خوی کثیف انسانهاست این چه ربطی به حیوان بیچاره دارد بنده از شما اصلا انتظار نداشتم احتمالا هم فردا اگر آخوند ها و یا اشخاصی دیگر چنین کارهای کثیفی را انجام دهند که انجام هم میدهند مثلا سنگسار انسانها دزدی اموال مردم و یا به عقد در آوردن دختران نه ساله و یا زندانی کردن افراد بیگناه واعدام انسانهارا باز هم کار حیوانی خطاب خواهید کرد آخر کدام حیوانی این کارهای پست و کثیف را انجام میدهد شما کجا دیده اید که یک حیوان به حیوان دیگری تجاوز کند و یا بخاطر پول و مقام اشخاصی را بزندان اندازد و دختران نه ساله مردم را به فرمان خداوندشان به زیر خودشان بکشند یا بیگناهان را اعدام کند این چه مثالی است که میزنید همه این کارها را انسان انجام میدهد و این القاب لایق همین بشر است و بس و گر نه حیوانات پاکتر از ان هستند که ما حتی اسمشان را بر زبان آوریم چه رسد به اینکه کارهای پست مان را به آنها نسبت دهیم لطفآ زمانی که حرفی را میخواهیم بزنیم اول از همه تطابق آنها را در نظر بگیریم بعد ادامه دهیم با تشکر
زنده یاد کسروی سخن مشهوری دارد :ایران یک دوره حکومت به آخوند ها بدهکار است تا مردم بفهمند این حضرات چه در سر دارند و دیگر فریب وعده های فراوان و پوچ شان را نخورند .زیرا ما هر چه بگوییم مردم قبول نمیکنند .
اکنون مایلم برخی سوالات دیگر را نیز که عدم پاسخگویی به آنها در زمان حیات نسل اول از انقلابیون ، آنها را به پرسش بی پاسخ در تاریخ تبدیل خواهد کرد مطرح نمایم تا شاید بتوان برای برخی ابهامات در مورد رفتار همراه با شیفتگی برخی افراد و رسانه ها با جانشین آیت اله خمینی نیز پاسخی یافت.
یک – کدام اتفاق و کدامین مصلحت موجب شد که سیزده سال پس از اقامت آیت اله خمینی در عراق ، نا گاه دولت آن کشور تصمیم به اخراج ایشان گرفت؟
دو – با توجه به رابطه حسنه رژیم گذشته با دولت های اروپایی از جمله فرانسه ، چه شد که آن دولت ژیسکار دستن به راحتی اقامت دشمن دولت ایران در کشور خود را پذیرفت؟
سه – آیا ملاقات های آیت اله خمینی در نوفل لو شاتو ، محدود به همان مورادی است که همه روزه در زیر آن درخت معروف صورت می گرفت ؟
چهار – انگیزه قوی رسانه های غربی در انعکاس سریع و دقیق دیدگاههای آیت اله خمینی ناشی از چه مصلحتی بود؟ لطفاً رگ های گردن برخی حامیان متعصب آیت اله خمینی متورم نشود. در روزهای اخیر که سخنان حسن روحانی پیرامون نقش شورای نگهبان در انتخابات ، انعکاس وسیعی در رسانه های معتبر غربی داشته است ،رسانه های نزدیک به رهبر جمهوری اسلامی بارها روحانی را مورد حمله قرار داده اند که ” تو چه گفتی که رسانه های صهیونیستی تا این حد به انعکاس آن همت گماشته اند؟ ” حملات اخیر به روحانی به بهانه انعکاس اظهارات انتخاباتی او در رسانه های صهیونیستی – به تعبیر رسانه های اصولگرای جمهوری اسلامی – نشان دهنده آنست که معیار تعیین شده توسط آیت اله خمینی ، همچنان ابزاری برای بستن دهان منتقدان و مخالفان است و هرگاه رسانه های خارج از ایران ، نسبت به کسی اقبال نشان دهند آن فرد مشمول اظهار نظر آیت اله خمینی است که ” اگر رسانه های غربی از ما تعریف کنند نشانه شروع انحراف است.” آیااین حکم شامل حال رفتار رسانه های غربی در سال پنجاه و هفت و تکرار آن در سال نود و چهار هم می شود؟
آیا نماز نخواندن مجازات دارد!؟
دسته: امیرحسین ترکاشوند منتشر شده در پنج شنبه, 22 مرداد 1394 18:55
امیرحسین ترکاشوند: شاید مجازات به خاطر نماز نخواندن، حتی به “ذهن” مردم هم خطور نکند؛ چه نماز را رابطه فرد با مبدأ هستی دانسته و دخالت زور و مجازات در این مسئله را به کلی با روح آن ناسازگار میدانند. این البته سخن درستی است ولی متأسفانه در متون فقهی برای نماز نخواندن مجازات ،آنهم چه مجازاتی، وضع شده: اعدام!. این گونه آرا ضرورت بازنگری در مشهورات فقهی را بیش از پیش میکند تا در نظامی که وجهه همتش را اجرای احکام فقهی قرار داده، این گامها در بیراهه سپری نشود.
افسوسِ دوچندان آنجاست که حکم یادشده، رأی عموم فقها در طول تاریخ بوده است:
الف- اگر مردی اساساً نماز را قبول نداشته باشد کیفرش بی هیچ تخفیفی مرگ است!
زیرا به دلیل انکار یکی از ضروریات دین، از اسلام خارج شده و مرتد و کافر نامیده میشود.
کیفر مرتد، قتل است.
اینچنین فردی حتی اگر توبه کند، باز مانع اجرای حکم نمیشود.
بر کسی که بدلیل انکار نماز اعدام شود نماز میّت نمیخوانند و در گورستان مسلمانان دفن نمیشود.
ب- اگر زنی (و نیز مردی که مسلمانزاده نیست ولی سپس مسلمان شده) نماز را قبول نداشته باشد کیفرش قتل است
ولی پیش از اعدام، خواستار توبه ی وی میشوند اگر پذیرفت که هیچ وگرنه به قتل میرسد.
او نیز مرتد ، از اسلام برگشته، و به دامان کفر بازگشته، تلقی میشود و به همین دلیل میکشندش.
او نیز مرتد و کافر شمرده شده و شانس تشریفات اسلامی پس از مرگ را ندارد.
پ- اگر مردی (چه مسلمانزاده و چه بعداً مسلمان شده) نماز را قبول داشته باشد ولی عملاً نماز نخواند در این صورت او را تعزیر میکنند (بیست و پنج ضربه شلاق)،
اگر باز نماز نخواند دوباره تعزیرش میکنند و بار سوم یا حدّاکثر چهارم (اختلاف در فتوی و احتیاط) او را میکشند
زیرا به یک ضروریّ دین پایبند نبود و مرتکب گناه کبیره شد،
و کیفرِ این نوع ارتکاب، اعدام است.
او البته این شانس را دارد که پس از مرگ، تشریفات مسلمانی را برایش اجرا کنند: نماز میّت بر او بخوانند ، در گورستان مسلمین خاکش کنند …
زیرا او مسلمان بود و نماز را انکار نکرد بلکه فقط تنبلی داشت.
ت- اگر زنی نماز را قبول داشته باشد ولی آن را بجا نیاورد، تعزیرش نمیکنند بلکه حبسش میکنند
و هنگام هر نماز به سراغش میروند و او را به باد کتک میگیرند تا اصلاح شود و نمازخوان گردد
اینکار را هر وعده ی نماز آنقدر تکرار میکنند تا توبه کند یا بمیرد!
اگر زیر کتک مُرد او نیز مسلمان مُرده است زیرا نظراً با نماز مشکل نداشت بلکه فقط عملاً تن به آن نمیداد.
چشم به راهِ فقه پویا و به امید بازبینی احکام فقهی.
بیست و دوم مرداد 1394
امیرحسین ترکاشوند
لطفا ماخذ و ریفرنس بدهید.
چرا هیج خبری از شما نیست. سلامتید؟
عمرت همه در شور و نشاط ایدون باد – شادی دلت روز به روز افزون باد
انشالله که خوب و سالم باشید.
http://iranscope.blogspot.com/2015/09/2015.html
دعوت محمد امینی از جلال متینی و علی میرفطروس برای بحث در مورد دوران مصدق در برنامه یک کلمه چهارم سپتامبر 2015
محمد امینی در این گفتار به برخی شایعه پراکنی های شخصی پاسخ می دهد و خواستار بحث تاریخی با آقایان جلال متینی و علی میرفطروس در مورد ارزیابی دوران مصدق می شود.
محمدرضا عارف خطاب به کسانیکه به برکت انقلاب اسلامی صاحب تریبونی شدهاند، گفته است: با چه جسارتی اصلاحطلبان را فتنهگر میخوانید؟
حاج ممد، با همان جسارتی که تو و هم پالکی هات مردم رو ضد انقلاب میخوندی.
درباره پناهجویان،رسانه های وطنی یقه درانیده واسمان وریسمان به هم زده اند که چی؟بله اروپا پناهجویان مظلوم را قبول نمیکندو درحق بشریت اجحاف میکندو…ازاین خزعبلات.
حالابماندکه المان اعلام کرده هرپناهنده ای میخواهد میتواند وارد المان بشود.ایضا دیگرکشورهاهم به نحوی به این فلک زدگان کمک کرده ومیکنند.الامجارستان که گفته مسلمان جماعت نمیتواندبپذیرد.وفقط زمینه انتقال اینهارا به دیگرکشورها فراهم کرده.حالا منظورمن چی بود؟
یک شخصی-رسانه ای-و…پیدا نشده که اینو بپرسه چه کسی اینها را اواره کرده؟وچرا؟این بشاراسدملعون ازبرای 10-20سال زمامداری (تازه ان هم برای این مملکت ویرانه وخرابه)حاضربه همه کاری شده الا ترک پست مادام العمری مثلا ریاست جمهوری.اینگونه دیکتاتوری درقالب ریاست جمهوری درمملکت ماهم به نحودیگری در جریان است.به هرحال .درقضیه مردن اون پسربچه کناردریا،به همه چیز اشاره شد الا دلیل اصلی.
کار،کاراستکباراست.وگرنه بشاراسدودولت اسلامی ایران و پوتین جودوکاروچین کمونیست وحزب الله وااون اخوندریشو وخوشگل حزب الله لبنان که اسمش یادم رفته و…همه درصدد کمک به مسلمین برای راه یافتن به بهشت برین در اون دنیاهستند.وهمه بلاهایی که برسرمسلمین امده ومیایدوخواهدامدازجانب استکباربوده واست وخواهدبود.
زنده بادمسلمین.
اطاعت از بازرسان پارچین و خشونت علیه فعالین مدنی، سیاسی و عقیدتی چه توضیحی دارد؟
درود و سلام بر همگی
به مطلبی برخوردم و با خودم گفتم شاید برای شما هم جالب باشه. البته شما همراهان همیشگی هستید، کسانی که هنوز ناآشنا هستند باید بخوانند. باری، دفاع آقای نوریزاد از بهاییان و ماجرای آن “کودک بهایی”، که نامش آرتین بود اگر اشتباه نکنم و باز هم آقای نوریزاد اتفاقی او را مقابل اوین دید، برای من خیلی بود. خیلی بود. بر سرم فرو ریخت. مبهوتم کرد. بارها سبک و سنگینش کردم. آمدم و رفتم و در آن فکر کردم. از توضیح چرایی و چگونگی عظمت آن حرکت محمد آقا درمیگذرم که قصدم فقط به اشتراک گذاشتن یک مطلب با شما بود. دوباره به شور آمدم. اگر کلهی صبح نبود باز هم فریاد میکردم که درود بر شرفت نوریزاد. آقای نوریزاد البته چندان این جمله رو نمیپسندد. به جای اشتراک گذاشتن مطلب همچنان دارم تعریف میکنم. زبان ببُر!
اما مطلب : http://bit.ly/1UwgBu1
روز و شب همگی شما خوش، حتی شما ولایتمدار عزیز!
پاپ فرانسیس، رهبر کلیسای کاتولیک، از کاتولیکها در سراسر اروپا خواسته است تا برای کمک به حل بحران پناهجویان تمام تلاش خود را انجام دهند.
پاپ پیشنهاد کرد که به نشانه همبستگی هر کلیسایی در هر محل و یا هر جامعه مذهبی میزبان یک خانواده پناهجو باشد.
رهبرکاتولیکهای جهان گفته است که کشور کوچک واتیکان در این مورد پیشقدم خواهد شد.
به گفته پاپ فرانسیس باید به کسانی که از مرگ گریختهاند و یا آنهایی که قربانی جنگ و گرسنگی هستند، کمک کرد و آنها را در مسیر زندگی بهتری قرار داد.
پاپ این سخنان را در حالی بیان کرده که اروپا در هفتههای اخیر با موج بیسابقه پناهجویانی که از کشورهای جنگ زده از جمله سوریه، عراق گریختهاند، روبرو شده است.
در حال حاضر هزاران پناهجو از طریق مجارستان عازم اتریش و آلمان هستند. حالا قضاوت با شما دوستان آیا پاپ فرانسیس آدم خوب و درستکاریست و یا سید علی خامنه ای رهبر مسلمین جهان که مردم مملکت خودش را میزند و میکشد و آواره می کند . آقای خامنه ای یاد بگیر …
چند روز پیش هم پاپ فرانسیس خودش رفت به یک عینک فروشی، یک ساعت نشست تا برایش یک عینک مطالعه نو بسازند ، پولش را از جیبش رداخت و با خداحافظی از مردم حیرت زده برشت به واتیکان.
http://tadbirvaomid.ir/fa/news/61619/%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1-%D9%BE%D8%A7%D9%BE-%D8%AF%D8%B1-%D8%B9%DB%8C%D9%86%DA%A9-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4%DB%8C
امیر جان جمهوری اسلامی را دستکم نگیر بدستور رهبر مسلمین جهان برای دلگرمی خانواده ها عروسک به سوریه فرستاده.
با هدف «همدردی» با کودکان سوری:
جمهوری اسلامی عروسک به سوریه فرستاد
۱۴ شهریور ۱۳۹۴
جمهوری اسلامی به منظور «همدردی» با کودکان سوری برای آنها عروسک ایرانی فرستاد.
این اقدام تحت عنوان کمپین «عروسکهای خاموش» و با هدف اعلام «همبستگی با کودکان جنگ» صورت گرفته است.
مراسم توزیع این عروسکها روز گذشته با همکاری «اتحادیه بینالمللی امت واحده» و «جمعیت امداد رسانی به ملت فلسطین» در شهر دمشق برگزار شد.
منبع خبر(دگربان)
سلام استاد نوری زاد عزیز
نمی دونم این خبرو شنیدید یا نه؟
ظهر همین سهشنبه 10 شهریور ماه سال جاری، در کوچه بن بست آرامی در بازارچه شاپور تهران یک پسربچه 10 ساله که پس از خرید نان، جلو درمنرل می خواست زنگ خانه شان را بزند گردنش بریده شد و در جا جانسپرد!
http://iran-newspaper.com/Newspaper/BlockPrint/81992
خیری عجیب و باورنکردنی که مطلعین را مبهوت کرد.
حالا پس از دوسه روز، قاتل بازداشت شده که مشخصات زیر را دارد:
– جوان 35 ساله، محصول سه دهه اخیر،
– 5سال کارمند بانک،
– همه اعضای خانواده تحصیل کرده و متشخص،
– در این سن و شرایط: «کارتن خواب»، «معتاد»، مبتلا به «اسکیزوفرنی» و «قاتل»!
جامعه ایران به کجا می رود؟
آیا اعدام در مورد چنین فردی «چاره کار» و اصلن «مجاز» هست؟
… و صدها پرسش و ابهام!
فکر می کنم هریک از ما در قبال جامعه در حال انحطاط خود وظایفی داریم که ساده ترینش طرح موضوع با یکدیگر برای هم اندیشی است؛ شاید بتوان در اصلاح مسیر، نقشی ولو غیرمستقیم و اندک ایفا کرد …
فردا که پیشگاه حق و حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد
اعترافات عجيب قاتل سپهر كوچولو
مرد جنايتكار در گفت وگو با جام جم: ذهنم بيمار است و نمي دانم چرا پسربچه را كشتم
«در خانه مشغول استراحت بودم که صدايي را شنيدم که مي گفت اشکان عجله کن چاقو را از آشپزخانه بردار و به کوچه برو، چاقو را برداشتم و به کوچه رفتم. پسربچه اي را ديدم که او را پيش از اين در روياهايم ديده بودم. او شبيه بچگي هاي خودم بود. ديگر چيزي نفهميدم و فقط يادم مي آيد شب در پارک خوابيدم و بعد مردي در خيابان مرا صدا زد و وقتي برگشتم به دستانم دستبند زد.»
به گزارش جام جم، اين بخشي از اعترافات عامل جنايت جنوب تهران است. اشکان 35ساله متهم است سه شنبه هفته گذشته در خيابان وحدت اسلامي سر کودک ده ساله اي را با چاقو بريده و سپس از محل فرار کرده بود. متهم به قتل شامگاه چهارشنبه در خيابان داور حوالي چهارراه گلوبندک توسط ماموران شناسايي و دستگير شد و در بازجويي ها به قتل سپهر کوچولو اعتراف کرد.
روز گذشته متهم پس از انتقال به دادسراي امور جنايي، مقابل بازپرس جنايي قرار گرفت و جزئيات جديدي از قتل پسر ده ساله را فاش کرد.
اشکان در جلسه بازپرسي ادعا کرد: 12سال قبل از يکي از استان هاي غربي به تهران آمديم و همراه مادرم که اکنون 90 سال دارد در خيابان وحدت اسلامي ساکن شديم. سال 82 با مدرک ديپلم در يک بانک استخدام شدم، اما بعد از پنج سال وقتي برادرم مرا به کراک معتاد کرد، از کار اخراج شدم و از آن زمان خانه بودم.
برادر و خواهرانم همه تحصيلکرده و مدير هستند، اما به مادرم سر نمي زدند. من بچه آخر هستم، اما برادرزاده هايم از من بزرگتر هستند. من معتاد به مرفين هستم و آن را از ناصرخسرو خريده و تزريق مي کنم. در اين چند سال دو رگ دستم بر اثر تزريق زياد خشک شده است.
متهم به قتل ادامه داد: پنج بار به اتهام مواد مخدر و نزاع با خانواده ام دستگير شده ام. يک بار40 سانت شيشه از من کشف شد که متعلق به دوستم بود. من بيشتر مواقع خانه نيستم و کارتن خوابم. کارتن خوابي ژنتيک در خون ماست. برادرم هم که چند بچه بزرگ دارد چند سالي است به تهران آمده و کارتن خواب شده است.
مرد معتاد درباره روز جنايت ادعا کرد: چند روز قبل برادرم به خانه مان آمد و مدام از چاقوي آشپزخانه حرف مي زد. آن روز صداي پيرمرد خوش سيمايي را شنيدم که گفت عجله کن و چاقو را بردار و به خيابان برو! چاقو را از خانه برداشتم و در کوچه پسري را ديدم که شبيه بچگي هاي خودم بود. من ديگر چيزي يادم نمي آيد و نمي دانم خون از کجا روي لباسم ريخته است. چاقو را به فردي فروختم و با پولش مرفين خريدم. به بيمارستان رفتم تا آن را تزريق کنم که باز هم پيرمرد آنجا بود و سرنگ خود را به من داد تا مرفين را تزريق کنم. تنها چيزي که يادم مي آيد يک شب در پارک خوابيدم و بعد از آن در خيابان دستگير شدم. پول موادم را هم مادرم مي داد و برخي اوقات با فروش کفش و وسايلم پول مواد را به دست مي آوردم.
اشکان خاطرنشان کرد؛ آقاي قاضي مرا اعدام کنيد تا راحت شوم. پشيمان هستم و آن موقع در حال خودم نبودم. من دروغ نمي گويم و بچه را نمي شناختم. عمدي در کشتن سپهر نداشتم و اگر خانواده او مرا ببخشند حاضرم تا آخر عمر نوکري آنها را بکنم. قاتل ها هميشه انگيزه دارند، اما من ذهنم بيمار است. باور کنيد هيچ چيزي از صحنه قتل يادم نمي آيد، اما چهره پسربچه را خوب يادم است. من دو بار با زدن رگم خودکشي کردم و اي کاش آن موقع مي مردم. در اين دو روز دلتنگ مادرم هستم و اي کاش او را مي ديدم.
در ادامه جلسه بازپرسي وقتي مادر سپهر کوچولو با قاتل فرزندش روبه رو شد، ياد صحنه قتل فرزندش افتاد و به بازپرس پرونده گفت: پسرم خيلي خوب و مهربان بود. او بي گناه بود چرا بايد گلوي فرزندم بريده شود. مرد سنگدل ادعا کرده معتاد و بيمار است که اين موضوع دروغ است. مي خواهم خودم قاتل فرزندم را قصاص کنم. من بدون حضور پدرش سپهر را چهار سال با خون جگر به بهترين شکل بزرگ کردم و حق او اين نبود.کار اين جنايتکار کمرم را شکست. من فقط قصاص در محل جنايت را مي خواهم.
با اعترافات قاتل 35 ساله او با دستور سجاد منافي آذر بازپرس شعبه سوم دادسراي امور جنايي بازداشت شد تا تحقيقات در رابطه با شناسايي انگيزه اصلي جنايت توسط کارآگاهان پليس آگاهي انجام شود.
ذهنم بيمار است
هنوز خمار است. سرش را به زير مي اندازد و بايد هر سوال چندبار پرسيده شود تا متوجه شده و جواب دهد. فرصتي کوتاه پيش آمد تا گفت وگويي با او داشته باشيم که در ادامه مي خوانيد.
چرا مرتکب قتل شدي؟
نمي دانم چرا اين کار را کردم. باور کنيد هيچ چيز از آن روز يادم نمي آيد. من ذهنم بيمار است و تحت درمان هستم.
رابطه ات با خانواده ات خوب است؟
چند وقت است آنها را نديده ام. سال قبل به خانه برادرم رفتم که او مرا راه نداد و از خانه اش بيرونم کرد.
چند خواهر و برادر داري؟
سه برادر و دو خواهر دارم. من فرزند کوچک خانواده هستم. خواهرم مدير يک بيمارستان در غرب کشور است.
چه کسي را بيشتر از همه دوست داري؟
مادرم. دلم برايش تنگ شده است، او تمام زندگي ام است و من از او نگهداري مي کردم.
روزنامه جام جم، شماره 4349 به تاريخ 15/6/94، صفحه 19 (حوادث)
دسم برسه این بیغیرتو زندهسوز میکنم.
اوائل فتنه فقیها بود و هوار هوار انقلاب. تو شهرما یه دبیر دبیرسون بود . شیکترین و خوشپوشترین. برازنده و ورزیده. شاگردا مث همیشه همرا دبیراشون پیکنیک میرفتن. گاهی کوه گاهی باغ یه وقت هم خونه. شاگردا تو باغ بساط منقل و وافور را مینداختن و شراب و عرق خونگی هم مزه سفره. تنها کسی که لب نمیزد دبیر شیکپوش بود. شاگردا با حیرت میگفتن آقا ما خیال میکردیم شوما اول نفرین ولی اشتباه کرده بودیم. همه دبیرا اگه تریاک نکشن می میزنن . اما شما نه حتی سیگار هم نمیکشین. آقا دبیر شیکپوش جواب میداد اگه غیرتو جوونمردی بهم میبخشید هم میکشیدم و هم میزدم. اتفاقا یه روز رئیس هنرستون تو جمع بود و سرگرم وافورش. روکرد به آقا دبیر و گفت یعنی ما بیغیرتیم. آقا دبیر گفت چه عرض کنم. این آقا دبیر که وزارت بیغیرت اونو به مائوئیست خطرناک شهرت داده بود اهل هیچ فرقه و عضو هیچ گروهی نبود. مسلمونی بود که مخفیونه نمازشو میخوند. گهگاهی هم اشتباهات لفظی همکارای متظاهرالقرآنو تصحیح میکرد که باث حیرت حضرات میشد. آیه های زیادی ا حفظ داشت. بنده خدا با استناد به قرآن و احادیث نوشته و ثابت کردث بود در عصر غیبت خدمت سربازی اجباری برا دولتی که مدعی نیابت داشته باشه مشروع نیس و ساقطه. این بیوجدانا فوری نه تنها ا کار برکنارش کردن که زندونیش هم کردن. توده ای های بیوجدان با همپالکیای فدائیشون و حتی آغایون مجاهدین کار وزارت و کمیته و سپاهو تحسین کردن. وقتی آزاد شد ا همه چی کناره گرفت و به یه کار شرافتمندونه مشغول شد. به کوری چش دشمناش هنوز هم شیکبوشه و سالم و ورزیده و برازندس. وقی معتادی به دفترش میاد جوابش میکنه . آره او واسه بیغیرتا کاری نمیکنه
ننگ بر /////////////
غیرت و شرف تربیت ایرونی قبل ا اسلامستون تو اصفهون
بر گرفته ا یه سایت ظاهرا خادم الولایه
بعد از عبور متفقین از اصفهان، حال و هوای شهر چطور بود؟ هرج و مرج اتفاق افتاد؟
نه، مردم اجازه هرج و مرج ندادند، مدتی بعد گروههایی را برای اسکان به اصفهان آوردند که بعد فهمیدیم آنها لهستانی هستند. مردم اصفهان هم وقتی فهمیدند که این لهستانیها آواره و گرفتار هستند، با همه مشکلات و کمبودهایی که داشتند، خیلی به آنها کمک کردند.
لهستانیها در کجای اصفهان ساکن بودند؟
آنها در باغهای محله جلفا که ارمنینشین بود، ساکن شدند، مردم اصفهان برایشان غذا درست میکردند و برای آنها میآوردند و یک مسالهای که خیلی جالب این بود که مردم اصفهان از زنها و دخترهای لهستانیها به طور خاص مواظبت میکردند که اراذل و اوباش دنبال دختران و زنان آنها نیفتند.
این مواظبت طوری بود که در همان موقع چند تا از ارامنه جلفا با این لهستانیها ازدواج کردند، آن موقع هم که به این اندازه پاسبان نبود، خود مردم و جوانهای اصفهان مواظب این لهستانیها بودند، در حالی که مردم اصفهان اصلا با متفقین خوب نبودند و همان طور که گفتم به کامیونهای متفقین سنگ میزدند اما حواسشان به این لهستانیهای آواره هم بود.
یک نکته جالب دیگر هم در مورد این لهستانیها این بود که وقتی از ایران رفتند، بعضیهایشان به نیوزلند رفتند و در آنجا پارکی به نام اصفهان درست کردهاند به یاد خاطراتشان از اصفهان ما.
آقای کشاورز! خودتان تاحالا دعوا کرده بودید در این دوره نوجوانی؟ چون بعضی نقشهای شما مثل شعبان استخوانی طوری است که آدم باور نمیکند شما دعوا و کتـــککاری بلد نباشید!
بله، اتفاقا خاطره خیلی جالبی از این دوره دارم. سال 1329 عروسی شاه با ثریا بود، عدهای از اقوام لر بختیاری میآمدند که بچهها آمدند و خبر آوردند که برخی اراذل مزاحم دخترها شدند و به اصطلاح دنبال دخترها افتادند. ما هم که در اصفهان بودیم همراه دوستانمان به دخترها گفتیم این مزاحمها را بکشانند در کوچهای، ما هم رفتیم و حسابی کتکشان زدیم و فرار کردیم، شب که در خانه بودیم، دیدم در میزنند، به بابایم قضیه مزاحمت برای دخترها و کتک زدن مزاحمها را گفتم، پدرم هم گفت هیچ نگران نباش! با هم رفتیم کلانتری آن جوانهای مزاحم هم با سرو کله باندپیچی شده آمدند، بازپرس از من پرسید چه کسانی اینها را کتک زدند؟ گفتم فقط من بودم! فردایش ما را بردند به دادگستری و ما چند نفر را زندانی کردند، بابایم با جمعیت زیادی آمده بود در دادگستری که ما را آزاد کنند، اینقدر ماجرا بالا گرفت که استاندار اصفهان میان جمعیت رفت و قول داد که ما را آزاد کنند، پدرم حتی به این هم راضی نشد و گفت باید آن بازپرس هم عوض شود، ما را آزاد کردند و آن بازپرس را بلافاصله به سیرجان منتقل کردند.
ای رضا شاه بزرگ بروزگار تو هیشکی جرئت نداشت دست تجاوز به جون و مال و ناموس کسی دراز کنه. نه زنابره بودی نه غالمباره و نه دزد. عاشق ایران و جوونمردی بودی. تکیهگاهت عدالت و شرافت بود نه تظاهر به دیانت. دکون فساد آخوندو تخته کردی که آبروی شیعه علی بباد نره. حالا ببین به چه روزی افتادیم که کس بروزمون مباد.به اسم اسلام و خدا و کتاب و رسولش دروغ میگیم، خیانت میکنیم، جنایت میکنیم، جون و مال و ناموس هموطن ضعیف و بیکس رو غارت میکنیم و نوکری بیگانه میکنیم و بیگانه رو میپرستیم دس آخر شعار میدیم مرگ بر امریکا. ای تف به شرف و غیرت نداشته مون. رضا شاه نور بقبرت بباره، جات نهشت . با انبیا و اولیا محشور شی. ما شرمندتیم . ما رو ببخش گرچه مستحق بخشش نیسیم.
تصحیح میکنم …نه زنباره بودی نه غلامباره و نه دزد
تقدیم به کسانیکه اسلام و قوانین اسلامی را ناجی و راهنمای انسانها میدانند.آیا ما اسلام را از عرب بهتر می شناسیم؟
تجاوز بیشرمانه شیخ سعودی به دختر ۴ سالهاش!
اجتماعی۱۴ ، ۰۶ ، ۱۳۹۴
85541_575
تجاوز جنسی بیشرمانه شیخ سعودی به دختر ۴ ساله اش تنها تجاوز نبود بلکه، علاوه بر تعرض جنسی از سوی پدر، شکنجه و خونریزی شدید مغزی، شکسته شدن بازوی راست، شکستگی در مهره چهارم از ستون فقرات و ضربه شدید در ناحیه سر و سپس جان دادن دخترک بی گناه، اما دادگاه متهم را تبرئه کرد.
نظام قضایی سعودی با اشاره به این که کشتن دختر کودک توسط پدرش « شیخ فیحان الغامدی» و تعرض جنسی به وی قبل از قتل، در زیر گروه پرونده های خشونت خانوادگی قرار می گیرد بیان کرد: از نظر قضایی هیچ دلیلی برای محکومیت پدر کودک وجود ندارد و وی تنها در امر تربیت فرزندش زیاده روی کرده است.
« منصور الخیزان»، وکیل متهم تصریح کرد: موکل وی به دلیل ارتکاب قتل خطا تبرئه شد و تنها به اتهام زیاده روی در امور تربیتی و کتک زدن فرزندش به تعزیز محکوم گردید.
این در حالی است که موکل به همین حکم تعزیزی نیز اعتراض کرده و مدعی شد این جرم را به دلیل فشار مادی و روانی مرتکب شده است.
از آن جا که وقوع این حادثه در عربستان باعث ایجاد جنجال های شدیدی در میان شهروندان شد، به گفته وکیل، متهم در نظر دارد به دلیل انعکاس این مساله در رسانه های گروهی از مسوولین ارتباطی شکایت کند.وی در حال حاضر به قید کفالت آزاد شده است.
….http://asretamadon.com/tajavoz-bi-sharmane/
درود مزدک جان لطفا سری به ایمیلتون بزنید و پاسخ دهید kavehyazdani.44@gmail.com
دکتر کوثر: بیاییم به شیوه اینکاها سلام کنیم!
شنیدن سخنرانی دکتر آهنگ کوثر، پدر دانش آبخوانداری نوین در ایران، بیشک یکی از پربارترین بخشهای سفرم به شیراز در بیستمین روز اسفند ۱۳۸۸ بود. اندکی بعدتر در بارهی این سخنرانی و محتوای مستدل و سدستیزانهی آن با شما سخن خواهم گفت. اینک اما دوست دارم به اشارهی زنهاردهندهی استاد، اکتفا کنم؛ آنجا که خطاب به دانشجویان و علاقهمندان شیرازی که در تالار بزرگ دانشگاه علوم پزشکی شیراز گرد هم آمده بودند، گفت: بیایید از این پس به شیوهی قوم اینکا در بولیوی به یکدیگر سلام کنیم! آنها هنگامی که یکدیگر را میبینند، چهار کلمه را تکرار میکنند:
۱- دزدی مکن
۲- دروغ مگو
۳- تنبلی نکن
و
۴- تملق مگو.
ایشان تأکید کردند که بیایید آن همه چاکرم مخلصم بار هم نکنیم و به اصطلاح تعارف تیکه پاره نکنیم، در حالی که میدانیم پشت آن تعارفات اغلب هیچ چیز نیست! هست؟
دکتر کوثر این را هم اضافه کرد که سلام چهار قسمتی قوم اینکاها در قرن پانزدهم میلادی، تا چه اندازه به آموزهی دیرینهی ایرانیان در ۵ قرن پیش از میلاد مسیح شبیه است: آنجا که از پدران خویش در تاریخ شنیدهایم:
«گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک»
آیا حرف بیشتری مانده تا در سومین روز از نوروز ۱۳۸۹ پیشکش شما خوبان کنم؟
پس لطفاً پند آهنگ کوثر را در سال ۸۹ آویزهی گوش کرده و بکوشید و بکوشیم تا هرگز: دروغ نگوییم، تنبلی نکنیم و از تملق گریزان باشیم (گمان برم هر آن کس که چنین کند، نیازی به دزدی کردن هم نخواهد داشت).
باورم این است، سرزمینی که دارای چنین مردمان و مدیرانی باشد، هرگز به بلای بیابانزایی دچار نخواهد شد. باور شما چیست؟
پاپ فرانسیس در مقام ارشد ترین روحانی کلیسای کاتولیک در حال جلب روزافرون علاقه و اشتیاق جوانان بسمت خود است آنهم در شرایطی که بسیاری تحولات علمی جهان را مقدمه ای بر حذف تدریجی مذهب در غرب میدانستند. در نقطه مقابل در ایران ما برابر مشاهدات و تجربیان عینی روحانیون در حال از دست دادن تدریجی حمایتی هستند که در ابتدای انقلاب جوانان به پایشان ریختند. لذا شاید کشف این راز برای ما جالب باشد.
نکته ای که از این تحولات فهمیده میشود این است که گرایش مردمان به مذهب و دین فقط با یک تعریف مشترک میتواند بیان شود و آن اینکه انسانهای خسته از بد رفتاریها و بی عدالتی های جاری ، بدنبال راحتی در معنای عام آن هستند. راحتی برای آدمیان در جائی هست که مورد قضاوت قرار نگیرند و از این بابت آزاری به آنها نرسد و در عین حال با آنها بمساوات رفتار شود. این پیامی هست که رهبر مسیحیان به پیروان خود داده و این همان چیزی هست که روحانیت ایران از مردم خود دریغ کرده است.
ایرانیان خسته از سالهای بی قانونی و دیکتاتوری در سیمای مرجعیت دینی و با اعتماد به معنویت دین بدنبال دنیائی آرام بودند که در آن با هیچ ملاکی احوالاتشان مورد قضاوت قرار نگیرد و بتوانند آزادانه و بی اینکه برای دیگران مزاحمتی ایجاد کنند به بنای دنیای خویش بپردازند. آنها برای این کار به اسلام روحانیون اعتماد کردند.
آنچه ایرانیان بدست آورده اند جامعه ای هست که در آن بدلایل گوناگون مورد قضاوت قرار می گیرند و بطور روزانه از نحوه پوششان تا خرید اتومبیل می توانند در معرض اتهام دشمنی با خدا باشند. چنین محیطی نه با هیچ تعریفی شاد است و نه با هیچ تعریفی راحت. در این جا ترک این دین و آئین نباید موجب تعجب کسی شود.
جناب سید مرتضی,
از اینکه نوشته من اسباب تکدر خاطرتان را فراهم کرد متاسفم. پاسخ شما قدری تند بود, اما حاوی آموختنی های فراوان. از این بابت از شما سپاسگزارم. من بعد مصدع نمی شوم.
پژمان
سلام پژمان گرامی
تکدر خاطری در کار نبود ،چنانکه من تندی در مطالب خویش نداشتم ،سعی من تنها گفتگوی دوستانه روشمند و دقت در تعبیرات با پرهیز از حواشی خارجی بود ،این اختیار با شماست که گفتگو کنید یا نکنید ،در هر صورت برای شما آرزوی توفیق دارم.
سید مرتضی
عنوان یکی از مقاله های کیهان کندن
نرگس محمدی برنده آخرین جایزه «رها»
شاهکار بود این نامه ۳۳ . در واقع یک فیلمنامه بود. من که خیلی از خواندنش لذت برده و درس آموختم. باشد که این نامه ها که با پشتکار شما ادامه خواهد یافت ، بسان قطرات آب ، گوش سنگی مقام عضمای ولایت را سوراخ کند تا دنیا و آخرت خودش و مردم ایران و مردم خاور میانه را از عذابی الیم نجات دهد. آنوقت دیگر با قیافه ای عصبی و چشمانی پف کرده و استفاده از کلمات رکیکی چون اسراییل حرامزاده(باور بفرمایید دختر ۴ ساله من همین جمله آخری را ازش شنید و گفت بابا چرا حرف بی ادبی میزنه؟ گفتم هیچی بابا تو تکرار نکن) سخنرانی نخواهد کرد . به هرحال سپاس از اینکه بار همه ما را به دوش میکشید و شرمنده اگر دستمان کوتاه است و باری از دوشتان بر نمیداریم ولی هر وقت بفرمایی همین دستان کوتاه را بسویت دراز خواهیم کرد. با احترام
سلام استاد نوری زاد این خبر را خوانده اید؟ هر دم از باغ بری می رسد/ تازه تر از تازه تری می رسد:
——————
آنگولا دین اسلام را ممنوع اعلام کرد!
آنگولا در اقدامی عجیب دین اسلام را ممنوع اعلام کرده و تمامی مساجد در این کشور را تعطیل کرد.
به گزارش پارسینه به نقل از اسپوتنیک، “ژوزه ادواردو دوش سانتوش” رییس جمهور آنگولا ضمن توضیح این اقدام اظهار داشت: “ممنوعیت دین اسلام به نفوذ این دین در کشور ما پایان می دهد”.
رزا کروز سیلوا، وزیر فرهنگ آنگولا با اشاره به این که این اقدام بر اساس مبارزه با فرقه های مذهبی صورت گرفته است، تاکید کرد: “دین اسلام توسط وزارت دادگستری و حقوق بشر آنگولا مورد تایید واقع نشده است و به همین سبب این دین و پیروانش غیرقانونی اعلام شده و تمامی مساجد آنها بسته شده اند”.
آنگولا کشوری با جمعیت ۹۵ در صد از مسیحیان است. طبق اطلاعات وزارت خارجه آمریکا، در این کشور حدود ۹۰ هزار مسلمان زندگی می کنند که اکثریت آنها مهاجرانی از آفریقای غربی و لبنان هستند
درود بر استاد گرامی
سید مرتضی گرامی
این قدر دوستان در باب اصول و فروع دین به دست و پای شما پیچیدهاند که کمتر متنی در زمینه دانش فلسفی شما به چشم میخورد. اگر برای شما ممکن است به بحث فلسفه دینی ورود پیدا کنید. من دانشی در این زمینه ندارم اما دوست دارم پاسخ این پرسشها رو بدونم:
آیا فلسفهای بنام، فلسفه دینی وجود دارد در بین تقسیمبندیهای فلسفه؟
بنیادگزاران فلسفه دینی چه کسانی هستند؟
با توجه به ناآشنایی من با فلسفه، ما رو با یک چکیده با محتوای کلی بحث آشنا کنید و اگر دوست داشتید به بحث دامنهدار بپردازید. میتوانید هرجور خواستید شروع کنید و پرسشهای من رو هم نادیده بگیرید. تنها میخواهم از دانش شما بهرهمند شویم.
ممنون بابت حضور و در اختیار قراردادن دانش خود برای همگی دوستان
سلام بر حامد جان گرامی
خوشحالم که پس از غیبتی طولانی دوباره می نویسید ،نیز امیدوارم در امر نوشتن پایان نامه که قبلا به آن اشاره می کردید موفق بوده باشید ،اخیرا هم که گفتید عازم ایتالیا هستید ،یکی از بحث های خوب و ریشه ای و شیرینی که با دوستان این سایت داشتم و فایل آنرا هم نگه داشته ام بحث و سوالات خوبی بود که شما داشتید در خصوص نظریه بیگ بنگ جناب پروفسور هاوکینگ که نتایج آنرا از نقطه نظر فلسفه بررسی کردیم و بحث خوبی بود ،در هر حال امیدوارم هرجا هستید در زندگی خویش موفق باشید.
البته می دانید که دامنه بحث های فلسفی دارای گستره وسیع و مقدمات گوناگون و اصطلاحات خاص است که تبیین همه آنها در این فرصت ها و در فضای خاص کامنت نویسی بسیار مشکل است ،خصوصا کتابهای اصلی و فنی فلسفه اعم از کتابهای مشائین مثل کتابهای شفا و اشارات شیخ ،کتابهای فارابی مثل تعلیقات و برخی نوشته های مختصر ایشان در منطق و فلسفه ،و کتابهای اشراقیین مثل کتابهای مختلف مرحوم شیخ اشراق و اهم آنها “حکمه الاشراق” و “المطارحات” و “التلویحات” و مجموعه ای از آثار فارسی و عربی ایشان که بتحقیق مرحوم پروفسور کربن بطبع رسیده است ،می دانید که طرح اینگونه کتب و فصول و مباحث آنها که اکثرا هم عربی هست در اینگونه فضاهای خاص و محدودیت های زمانی میسور نیست ،از این جهت اگر مایل به آشنائی با فلسفه بنحو اطلاق اعم از فلسفه اشراق و مشاء و حکمت متعالیه مرحوم صدر المتالهین شیرازی مشهور به ملاصدرا هستید می توانید به برخی کتابهای فارسی یا ترجمه برخی از این کتابها مراجعه کنید ،کتابهایی مثل “کلیات فلسفه اسلامی” اثر دکتر غلامحسین آهنی ،که کتاب خوبی هست و بفارسی هم هست،کتاب “حکمت الهی عام و خاص” اثر مرحوم آیت الله قمشه ای ،که بفارسی هست ،یا کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم اثر مرحوم علامه طباطبائی با حواشی ارزنده مرحوم استاد مطهری ،یا کتاب منطق و فلسفه مرحوم مطهری و شروح مختصر و مبسوط منظومه مرحوم آقای مطهری و کتاب آموزش فلسفه استاد مصباح یزدی ،و کتابهایی از این قبیل که صرفنظر از مشارب خاص فلسفی ،کلیاتی از مباحث فلسفه را توضیح می دهند و بزبان فارسی هم هستند مراجعه کنید.
یکی از نکات مهم در فراگیری هر علم ،توجه به تاریخ آن است ،فلسفه نیز چنین است و آگاهی به تاریخ فلسفه از عهدهای گذشته و قرون وسطی تاکنون ،و تاریخ فلسفه در اروپا (که کتابهای متعددی فقط در زمینه تاریخ فلسفه در اروپا هست) از فاکتورهای مهم در احاطه بر طرز تفکر فلسفی و آگاهی بر مشرب های گوناگون فلسفی از قدیم تاکنون است ،در این زمینه من کتاب “تاریخ فلسفه اسلامی” اثر هانری کربین ترجمه اسدالله مبشری را بشما توصیه می کنم که کتاب تحقیقی خوبیست و محتملا پی دی اف آن نیز موجود باشد.
بهر حال احتمالا با توجه به عدم تسلط شما بر زبان عربی که زبان عمده کتابها و منابع اصلی فلسفه مشاء و اشراق و حکمت متعالیه است ،بنظر میرسد که چاره ای جز مراجعه به اینگونه منابع فارسی که اثر اساتید مختلف فلسفه است ندارید.
صحبت از تعبیر “فلسفه اسلامی” و تعبیر شما “فلسفه دینی” شد ،قبلا گفته ام بنظر من این تعبیرات تعبیرات دقیق یا درستی نیست ،فلسفه فلسفه است و تعریف خاص خود را دارد و غایت خاص و متدولوژی خاص خود و موضوع و محمول های خاص خود ،فلسفه اسلامی و غیر اسلامی ندارد ،و محدود به جغرافیای خاصی هم نیست ،کسی اگر مثلا تابع فلسفه مشاء باشد که رئیس آن ارسطو یا ارسطاطالیس یونانی هست ،تابع مشی فلسفی اوست چه ارسطو مسلمان باشد یا نباشد ،و تابع شیخ الرئیس ابوعلی سینا و فارابی است گرچه آنها مسلمان باشند ،و کسی اگر تابع فلسفه اشراق و حکمت اشراق است تابع مشی افلاطون و نوافلاطونیان و شیخ شهاب الدین سهروردی است خواه آنان مسلمان باشند یا نباشند ،بله می توان تعبیر کرد “فیلسوفان مسلمان” ،یا “فیلسوفان غیر مسلمان” ،یا می توان اشاره کرد به تمایز و رشد فلسفه و افزوده شدن به مسائل آن بعد از اسلام و بسط کمی و کیفی آن ،اما بهرحال فلسفه فلسفه است ،چه حامل آن مسلمان باشد یا نباشد ،زیرا مناط و معیار در تعریف فلسفه و غایت آن و موضوع آن محدود به دین یا مذهب خاصی نیست ،این است که من با برخی تعبیرات که در نوشته های محترمینی در این سایت مکرر می شود موافقت ندارم که مثلا خاستگاه تفکر فلسفی ابن سینا یا فارابی یا ابن رشد یا خواجه نصیر طوسی و دیگران ،تبیین منطق دین یا تئوریزه کردن الهیات دینی بوسیله فلسفه باشد ،یعنی اینطور که تعبیر می شود ،شیخ الرئیس مثلا وارد تبیین مسائل فلسفی بشود به این انگیزه که بخواهد الهیات یا تئولوژی را توجیه فلسفی کند ،این نسبت نادرست و غیر منصفانه ای هست ،این برای آشنایان به ابواب فلسفه امر روشنی است که این نسبت نادرست است ،خصوصا باصطلاح فلسفه بنحو عام که در قدیم رایج بوده است ،یعنی فلسفه بمعنایی عام که همه علوم تجربی و ریاضی و عقلی و انسانی را شامل می شده است ،اینها ربط مستقیمی به دین نداشته است ،شما اگر به کتاب “الشفاء” نابغه دهر شیخ الرئیس مراجعه کنید می بینید هم بخش های مفصلی در چند مجلد جدید در تبیین علم منطق ارسطویی دارد که هیچ ارتباطی با مسائل دینی ندارد ،یا بخش هایی در چند جلد بنام “طبیعیات شفا” که در حقیقت همان علوم طبیعی رایج آن زمان در فیزیک و شیمی و نجوم و ستاره شناسی و غیره بوده است ،و بخش دیگر شفا که مشتمل بر علوم ریاضی از حساب و هندسه و جبر و مثلثات بوده است ،یا بخش های مربوط به حکمت عملی و سیاست جامعه و تدبیر منزل و اخلاق فردی،تا برسد به بخش “الهیات شفاء” که مشتمل بر مباحث عمومی فلسفه و باصطلاح “امور عامه” است تا برسد به بحث های خاص تئولوژی و باصطلاح الهیات بمعنای خاص که مشتمل بر اثبات “واجب الوجود” و اوصاف ثبوتی و سلبی او و افعال لایق شان اوست ،این مجموعه البته باصطلاح قدیم شامل همه معارف بشری در آن روزگاران بوده است که البته بعد ها بواسطه پیشرفت ها و تنوع علوم و تجربی ،برخی از آنها منسوخ شده است و اصطلاح “علم و علوم تجربی” برابر اصطلاح “فلسفه” قرار گرفته است با اینکه خود فلسفه نیز یک علم است و تحت اصطلاح “نولج” می گنجد منتها موضوع فلسفه و روش فلسفه و غایت آن از روش علوم تجربی و غایت آنها متمایز است به اینکه “فلسفه بطور عام از کلی ترین مفاهیم یعنی وجود و موجود بحث می کند ،پس موضوع فلسفه مطلق وجود یا موجود است ،و تقسیماتی که بنحو کلی عارض آن میشود ،پس موضوع فلسفه مقید بقید خاصی نیست آنطور که موضوعات علوم تجربی و طبیعی مقید هستند ،روی این جهت همه علوم نیازمند به فلسفه هستند و بتعبیری فلسفه مادر علوم است، زیرا از مطلق وجود یا موجود بنعت کلی بحث می کند و اینکه چه تقسیماتی عارض آن می شوند مثل اینکه “وجود یا موجود واحد است یا کثیر” ،”وجود یا موجود حادث است یا قدیم” ،”بالقوه است یا بالفعل” ،”ممکن است یا واجب” ،و مسائلی تقسیمی از این قبیل،این گونه مسائل را هم باصطلاح در فلسفه می گویند “امور عامه”.
می بینید که منطق و محتوای فلسفه با توجه به “موضوع آن” ،و “غایت آن” و “محمول هایی که عارض موضوعات آن می شود و مجموعا مسائل و قضایای فلسفی را پدید میاورند ،اموری نیستند که رنگ دینی داشته باشند تا کسی بگوید فیلسوفان مسلمان مثل شیخ الرئیس و کندی و فارابی و شیخ اشراق و خواجه نصیر الدین طوسی و ملاصدرا ،ورود به تفلسف کرده اند برای توجیه منطق دین ،این بنظر من افترائی آشکار است،بله فیلسوف تئولوژیست ،در مبحث الهیات بمعنی الاخص یا تئولوژی ،با برهان عقلی اثبات مبدائی برای هستی می کند بنام واجب الوجود ،و اوصاف کمالی برای او اثبات می کند باقتضای وجوب وجود ،و اوصاف سلبی بهمین جهت ،اینها لازمه مشی فلسفی و اقامه برهان است ،و متوقف بر مقدمات گوناگون فنی تبیین شده در مرام های گوناگون فلسفی است ،کسانی از منکران ادیان و انبیاء گمان می کنند که مثلا شیخ الرئیس بعنوان یک متدین ابتدا طوطی وار و عوامانه خدایی را پذیرفته است بعد بدنبال توجیه فلسفی آن است! چنین نیست ،براهین مختلف بر واجب تعالی در مشارب گوناگون فلسفی مثل محرک اول ارسطویی ،و برهان امکان و وجوب مشائی ،و برهان صدیقین مشائی و برهان صدیقین ملاصدرائی و برهان های ریاضی و غیر اینها ،برهان هایی هستند که روی اسلوب فلسفی و مقدمات پایه ای که در امور عامه بحث شده اند تبیین و تثبیت می شوند،البته شیخ در الهیات شفا ،به بحث اثبات نبوت عامه و نبوت خاصه رسول اسلام نیز می پردازد اما سخن او در آن موارد نیز سخن برهانی هست ،حتی در مبحث معاد نیز شیخ ببرهان عقلی اثبات معاد روحانی و بقاء روح پس از مرگ و شقاوت یا سعادت می کند ،البته در تفصیل جزئیات معاد و خصوصا معاد جسمانی ابراز عجز می کند و تبیین آن را بشریعت واگذار می کند ،اما در هرحال تبیین اینگونه معارف در بخش الهیات اخص به این معنا نیست که شیخ تفلسف میکند به این انگیزه ها ،این نادیده گرفتن بسیاری از امهات و مسائل فلسفی در بحث های امور عامه است.
غرضم این بود که بگویم این تعبیر “فلسفه دینی ” که شما کردید و تعبیر “فلسفه اسلامی” تعبیرات دقیقی نیستند و تنها بنوعی توسع در تعبیر می توان چنین تعبیر کرد ،در واقع اسلام و ادیان دیگر فلسفه بارمغان نیاوردند ،آری در قرآن و بیانات دینی تفکر عقلی و استدلال هست ،اما این غیر از فلسفه اصطلاحی هست.
البته توجه دارید که تعبیر “فلسفه دین” هم غیر از “فلسفه دینی” هست که ظاهرا مقصود شما این دومی بود .این پاسخ سوال اول شما
از توضیحی که عرض شد روشن می شود که وقتی فلسفی دینی نداریم طبع پایه گذاران فلسفه دینی نداریم ،بله چنانکه عرض شد “فیلسوف مسلمان” داریم ،مثل کندی و فارابی و شیخ و خواجه نصیر و شیخ اشراق و مولا صدرا و ملا جلال دوانی و دیگران ،البته مسائل فلسفی نیزبلحاظ کمی و کیفی رو به رشد و کمال بوده است و اینان نقش مهمی در آن داشته اند ،شما میدانید که غزالی و فخر رازی حملات شدیدی به فلسفه کردند ،البته بجهت اختلاطی که وجود داشت با فلسفه های یونانی و ترجمه های کتب فلسفه یونان قدیم اعم از ارسطوئیان و افلاطونیان ،و مطالب گوناگونی که حتی دهریون قدیم داشتند ،و اگر امثال خواجه نصیر و ابن رشد و دیگران نبودند در واقع غزالی و امام فخر رازی ریشه فلسفه را کنده بودند ،بهرحال اصل تفکر عقلی مورد تاکید دین و قرآن بود ،پس پرداختن به فلسفه هم تنافی با دیانت ندارد ،اما می توان گفت فلسفه میراث ادیان نیست ،فلسفه مجموعه بحث های عقلی و تفکرات عمومی بشر است که رو به کمال بوده است.
این مطالبی بود که بدوا در مواجهه با سوالات شما بذهن من رسید ،البته این مسائل کلی هست و تبیین هریک طولانی ،و مجال کم ،امیدوارم توانسته باشم در حد مقدور به مطالب شما پرداخته باشم ،اگر ابهام و سوالی بود بفرمایید.فرصت ویرایش و بازبینی نداشتم ،اگر غلط سهوی وجود داشت آنرا اصلاح کنید.
موفق باشید
حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة، سلام علیکم ، ضمن آرزوی سلامتی بر شما انسان آزاده و حکیم و فرزانه . این مصائب و بدبختی هایی را که هر روزه در کشور اسلامی امان اتفاق میافتد و شما آنها یک به یک را برمیشمارید، من گاهی فکر میکنم که در سرزمین اجانب و سکولار و کفار هم اتفاق نمیافتد ! حضرت امام خمینی روزگاری فرمودند : در کشور اسلامی ، همه چیزش باید اسلامی باشد . من تاکنون جایی را که بنا به فرموده امام حمینی باید اسلامی باشد ، حتی خیابان ” ولیعصر عج الله ” را نیافتم و تنها جایی را که فکر میکردم ” اسلامی ” باشد ، کمیته امداد ایشان بود که آنهم مشخص شد اینچنین نیست ، زیرا رئیس جدیدش بخشنامه داد که کارمندان کمیته امداد حق ندارند قبل از حقوق ” مددجویان ” کمیته امداد حقوق بگیرند . معنای این حرف آنکه افراد این نهاد ” مدد کاری ” هم برای خودشان دکان باز کرده بودند . حال استفتاء شرعی و قانونی آن است که : چنانچه حضرت عالی ، مکانی ، جایی ، نهادی ، سازمانی ، بیت رهبری و … را در کشور می دانید که بنا به فرموده حضرت امام خمینی ، در آنجا همه چیزیش اسلامی است ، برای این بنده حقیر راهنمایی فرمایید تا حداقل مواردی از شبهه و تشکیک بدرآیم .
—————— —————
سلام مبشر گرامی
گاه فکر می کنم همین که این مملکت همه چیزش اسلامی نیست، خودش یک نعمت است. حالا پرسش من از شما: اگر گفتید چرا؟
با احترام
حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة ، مجددا” سلام علیکم ، بنده حقیر فدایت گردد . شما از یک آدم عادی پاسخ حواسته اید ؟ چنانجه این حقیر ” فدوی ” می توانست به شما مقام عظمای انسانیت پاسخ دهد که شما را به آیت اللهی و مرجعیت بر نمی گزید ! حضرتعالی برعکس تمامی مراجع و آیت الله های حوزه که فقط مقلد هستند و دیگر مردمان دون مایه ، فقط در مقام تقلید ، از ” مقلد ” خود پرسش نموده اید ( جل الخالق ) !!! و خداوند باریتعالی خیرتان بدهد که از ” مقلدین ” هم پرسشی دارید که در این خصوص حضرتعالی شیشه عمر مراجع و آیت الله های حوزه را هم شکسته اید . مگر نه اینکه در حوزه علمیه شیعیان و بر اساس قوانین ” من درآوردی ” حوزه ها ، جماعت مردم چون هیچ نمیدانند و نمی فهمند” گوسفند ” هستند و مقام ولایت فقیه و از نوع مطلقه اش ، ” چوپان و گله دار ” . بنابراین مردم از خود اراده ای ندارند و اراده محض ، دست ولی فقیه میباشد . مثال عینی و قابل ذکرش ، همان انتخابات سال 1388 می باشد که مردم کشور که هیچ نمیدانند و نمی فهمند ( گوسفندان ) ، اراده ای کردند و به آقای میر حسین موسوی رأی دادند و چون رأی مردم مخالف نظر ولی فقیه ( چوپان و گله دار ) بود و اینکه ولی فقیه هم ، نظرش به ” احمد نژاد نزدیکتر ” ، پس نظر ولی فقیه ارجح به تمامی نظر مردم است و بر حسب اراده ولی فقیه می بایست احمد نژاد کوته بین و ” هر هری مسلک ” را جایگزین آقای میر حسین موسوی می نمودند . ________ الحقر مبشر
جفنگیات حکومت اسلامی چیا ادامه دارد. این دفعه یارو وزیرک رفاه (اینهم یکی از اون جوکهای اسلامیه، مملکت رو به …کشیدن ولی وزیرک رفاه دارن) و کار اطلاعآتی-شما بخوان آدمکش و شکنجه گر- گفته: ایران را به یک تعاونی بزرگ تبدیل کنیم. برو پی کارت عمو، این حرفهایی که میزنی ۵۰-۶۰ سال پیش توی روسیه و چین هم میزدن و همش جفنگ بود، برو یه چیز جدید یاد بگیر.
ملا مرتی یادت نره کتاب معاد شناسی علامه سید حسین حسینی تهرانی رو بخونی که بفهمی من کافر ا تو مسلمونتر و مومنترم. باعث کافرشدنم هم شوماها و خلفاتونین که روی بنی امیه رو سفید کردن. ایرون امروز به حالو روزی افتاده که باس برات بخونم کل عمرت ای نحوی فناست چونکه کشتی غرق در گردابهاست ا ما گفتنو ا شما کرگوشی کشته مرده روز حسابم
دوست بسیار عزیز سّید مرتضی،
با تحیّت و تشکر فراوان از ابراز محبت شما. بنده به شما اطمینان میدهم که در هیچ حالتی قصد طعنه و یا توهین را نداشته ام و ندارم. اما اینکه طوری نوشته باشم که این منظور از ان استنباط شود را نفی نمی کنم و اگر اسائه ادبی شده پوزش می خواهم. قطعا سهوی بود هست. بنده قدر این گفتگو با شما را بخوبی میدانم و واقعا نیتم به غیر از تبادل اطلاعات چیز دیگری نیست. من موافقم که ما بحث خود در مورد آیه 30 سوره نور را بجائی برسانیم تا بعد.
بنده همانطور که تاکید کردم هدفم این بود که نشان بدهم آن ترجمه اولی که از این آیه ارائه شد و بعد این آیه بعنوان مبنای تعیین وضعیت رابطه محرم با نا محرم تلقی شد دقیق نیست. بنده با ارائه حدیث مربوطه که شما هم با آن موافقت داشتید نشان دادم که در این آیه موضوع یک م.ض.ع اصلی حفظ عورت از نگاه نامحرم هست هم برای مرد و هم برای زن. شما به بخش اول آیه استناد میفرمائید که موضوع پوشش نگاه را مطرح می کند. بنده عرض کردم این پوشاندن نگاه قاعدتا باید معطوف به همان عورت باشد. علامه هم در ادامه توضیح حدیث اینرا نتیجه گیری کرده است که پوشش نگاه میتواند از عورت باشد. اگر ایشان در جملات اولیه مطالبی دیگر گفته اند در نهایت این احتمال را هم ممکن دانسته است.
حال اچازه فرمائید از زاویه دیگری هم نگاه کنیم. موضوع پوشاندن عورت بلا تردید است و اینهم معلوم هست که پوشش آن از نا محرم هست. امّا آیا موضوع پوشاندن نگاه هم به همین روشنی هست.؟ گرچه خود علامه در مورد آن دو نظریه داده که یکی شامل بر عام از نا محرم است و دیگری مربوط به عورت ولی واقعا آیه منظورش از پوشاندن نگاه چیست؟
همین اسنباط اینکه منظور “نامحرم” هست و یا “عورت” خودش اولین تردید هست. امیدوارم فکر نکنید بنده قصد القا شک و شبهه دارم. نه ، واقعا برایم سئوال هست. این سئوال وقتی جدی تر شد که اخیرا به لطف بحث با جنابعالی به این نکته جالب برخورد کردم به نقل از مرحوم نراقی که در کتاب « مستند الشیعة ۱۶/۴۲ و ۴۳ » درمورد « جواز نظر به عورت غیر مسلمان » که می نویسد ؛
… خلافا للحلی [ ابن ادریس ] و المختلف ، لإطلاق قوله تعالی : « قل للمؤمنین یغضوا من أبصارهم » و یجاب عنه ؛ بانه مجمل . و مع التسلیم ، علی الوجوب غیر دالّ … = … برخلاف ابن ادریس حلی و علامه ی حلی در کتاب « مختلف الشیعة » که با استناد به آیه ی ۳۰ سوره ی نور [به « عدم جواز نگاه به عورت غیر مسلمان » قائل شده اند ] . در پاسخ دیدگاه این دو فقیه ، گفته می شود ؛ « مفهوم آیه مجمل و مبهم است » و در صورت پذیرش « عدم ابهام و اجمال در مفهوم آیه » ، این آیه دلالتی بر وجوب « چشم پوشی ( غض بصر ) و نگاه نکردن » ندارد . ایشان ، رسما تصریح می کند که ؛ « آیه دلالت بر وجوب ندارد » ( علی الوجوب غیر دالّ ) .
نکته دیگر اینکه با این نگاه و با توجه به اینکه آیه مورد بحث صریحا تصریح میکند که این توضیه برای “پاکی شما بهتر است” آیا نباید نتیجه بگیریم که هیج امری در این آیه و آیه بعدی آن وجود ندارد؟
با تشکر مجدد از جنابعالی و آقای نوریزاد و دوستان دیگر بخصوص جناب مصلح عزیز و آرزوی رفع کسالت ایشان و آقای نوریزاد و سلامتی همه دوستان.
دوست گرامی باصفای مصفا
با سلام و اعتذار از وقفه در پاسخ و با تشکر از حسن نیت شما
برخی نکات در این نوشته شما قبلا مورد بحث واقع شد ،و توضیح داده شد که آیه مورد نظر (نور 30) دارای دو بخش است ،یکی عنوان “غض بصر=فرو پوشی چشم ،و عنوان دیگر “حفظ فرج=عضو جنسی در مرد و زن ،عرض شد که متعلق نظر (آنچیزی که نظر به او واقع می شود یعنی منظور الیه) در آیه مسکوت مانده است و این سبب شده است که برخی از فقهاء مثل مرحوم نراقی صاحب کتاب مستند الشیعه (چنانکه شما نقل کردید) مدعی “اجمال” در مفهوم آیه شوند و می دانیم که در موارد اجمال متون روایی و آیات تمسک و استدلال به آنها نمی توان کرد ،اما در نقل و توضیح کلام مرحوم علامه روشن شد که رای تفسیری رایج از این بخش آیه (بعکس نظر مدعی اجمال) که مورد استناد و استدلال بسیاری از فقهاء است مساله “اطلاق” آیه و تمسک به اطلاق است ،در این نظر بعکس نظریه “اجمال=ابهام” ،ذکر نشدن متعلق نظر در فقره “غض بصر” دلیل بر عمومیت یا اطلاق آن است ،یعنی مضمون آیه این می شود که “مومنین باید غض نظر کنند از هر چیزی که نظر به آن حرام است (یعنی در غیر مورد محارم و همسر) خواه عورت غیر باشد و خواه مواضع دیگر بدن غیر.
در نوبت قبل همینطور توضیح داده شد که شان نزول آیه شریفه نیز لا اقل در این بخش (غض بصر) مساله رویت چشم چرانانه آن جوان مدنی بوده است،یعنی صرفنظر از فقره دوم “حفظ فرج” ،این شان نزول که آن جوان چشم چرانی کرد (و معلوم است که مقصود از چشم چرانی رویت عورت نبوده است بلکه نظر به محاسن و ظواهر بدن آن زن بوده است) موید خوبی هست بر توضیح متعلق “غض بصر”.
اینکه شما بر روایت صادقیه علیه السلام تاکید می کنید ،عرض شد که این روایت در مقام توضیح مفهوم “حفظ فرج” در قرآن است و دلالت منطوقی یا مفهومی بر مساله “غض بصر ” ندارد ،مفاد حدیث می گوید :مفهوم حفظ فرج که چند مورد در قرآن تکرار شده است در همه موارد بمعنای حفظ فرج از عمل مربوط به آن یعنی زناست ،اما در مورد این آیه بخصوص امام علیه السلام فرمود حفظ فرج در اینجا حفظ آن از نظر دیگران است ،و اینکه انسان باید مانع شود از اینکه دیگران بعورت او (قبل و دبر) نظر کنند ،بهمین جهت است که فقهاء علاوه بر دلایل دیگر ،به همین فقره استناد می کنند بر لزوم “تستر هنگام تخلی” و اینکه انسان در حین تخلی که قهرا لازم است کشف عورت کند باید مراقب تستر عورت از نظر دیگران باشد.
پس منطوق روایت و منطوق خود این فقره نظارت مفهومی بر فقره اول و اطلاق آن ندارند ،و حتی خود مرحوم مفسر عالیقدر علامه هم با اینکه آن احتمال مورد نظر را در ذیل گفتار خویش می دهد ،در عین حال در مقام تفسیر فقره اول تمسک به اطلاق آن میکند و می گوید نظر به نامحرم بسبب اطلاق آیه حرام است چون عدم ذکر متعلق غض بصر بخلاف ادعای اجمال مرحوم نراقی در مستند الشیعه ،دال بر اطلاق و عمومیت آن است.
این توضیحاتی بود که قبلا عرض شد ،اینکه شما در این نوبت تمسک به عبارت مرحوم ملا احمد نراقی در مستند الشیعه (ج 16 ص 42-43) کردید ،همینطور است که نقل کردید و ایشان مدعی “اجمال” در مورد غض بصر شده اند از این جهت تمسک دیگران در موارد متعدد به این فقره بر حرمت نظر را ممنوع دانسته اند ،اما خوب میدانید اختلاف نظر و اختلافات مبنایی در بین فقهاء فراوان است ،اگر استدلال شما به این است که فقیهی در بین فقهاء چنین گفته است ،پاسخ آن این است که بسیاری از فقهاء هم نظریه اجمال را قبول ندارند و آیه را مطلق و قابل استناد میدانند ،بنابر این اینگونه استدلال استدلالی ابتر است ، آنچه که مهم است توجه به استدلال ادعاهاست ،من برای اینکه مطلب واضحتر شود چند مورد از کلام فقهاء را که خلاف نظر مرحوم نراقی قائل به عموم و اطلاق فقره “غض بصر” شده و به آن در موارد مختلف تمسک و استدلال کرده اند را ذکر می کنم :
الف- عبارت ابن ادریس که از قدماء فقهاء امامیه است اینطور است :
“”و قد روي جواز النظر إلى نساء أهل الكتاب و شعورهن، لأنّهنّ بمنزلة الإماء إذا لم يكن النظر لريبة أو تلذذ، فأمّا إذا كان لذلك فلا يجوز النظر إليهن على حال.
و الذي يقوى في نفسي ترك هذه الرواية و العدول عنها، و التمسّك بقوله تعالى قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصٰارِهِمْ
(السرار،ابن ادریس ج 2 ص 610)
با توجه به مکشوف الراس بودن و بدون پوشش بودن زنان اهل کتاب این بحث مطرح شده است که آیا نظر به آنان و موهای آنان در فرض عدم تلذذ و ریبه جایز است یا خیر؟ البته در فرض نظر به قصد تلذذ و وجود ریبه که شکی در ممنوعت آن نیست ،اما در فرض عدم تلذذ آیا جایز است نظر به موها و ظواهر بدن آنان؟ مرحوم ابن ادریس که معروف است که خبر واحد را نمی پذیرد و تنها اخبار متواتر یا دارای قرینه را حجت میداند ،در اینجا می گوید اولی این است که روایت دال بر جواز نظر به زنان اهل کتاب را کنار گذاشته و تمسک به “اطلاق” آیه غض بصر کنیم.پس ابن ادریس این فقره را مجمل ندانست.
———————–
ب-مرحوم علامه حلی در کتاب بزرگ تذکره الفقهاء که یک دائره المعارف فقهی هست در مساله جواز یا عدم جواز نظر به “محسنات و ظواهر بدن زنی که انسان اراده نکاح با او را دارد” اینطور فرموده است :
“”مسألة النظر اما ان يكون لحاجة او لا
الاول ان لا يكون لحاجة فلا يجوز للرجل النظر الى الاجنبية التى لا يريد نكاحها فيما عدا الوجه و الكفين فاما الوجه و الكفان فان خاف الفتنة حرم أيضا لقوله تعالى قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصٰارِهِمْ و ان لم يخف الفتنة قال الشيخ ره انه يكره و ليس بمحرم لقوله تعالى وَ لٰا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلّٰا مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا و هو مفسّر بالوجه و الكفين و هو قول اكثر الشافعية”.
تذکره الفقهاء ج2 ص 573
ایشان با تمسک به اطلاق همین فقره می نویسد نظر به ماعدای وجه و کفین از بدن زنان اجنبیه (نامحرم) در غیر زنی که اراده نکاح با او را دارد جایز نیست “لقوله تعالی :قل للمومنین یغضوا …،البته می گوید جواز نظر به وجه و کفین زنان نامحرم در صورتیست که بقصد تلذذ نباشد و خوف فتنه و وقوع در حرام نباشد ،پس علامه حلی نیز می بینید که تمسک به اطلاق فقره مورد نظر فرمود.
——————————-
ج- مرحوم فاضل مقداد السیوری در کتاب التنقیح الرائع می نویسد :
“” قاله الشيخان [2] في النهاية و المقنعة و القاضي، و قال ابن إدريس «3» الذي يقوى في نفسي ترك هذه الرواية، لقوله تعالى قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصٰارِهِمْ «4» و اختاره العلامة في المختلف «5»، و هو حسن.
(التنقیح الرائع ج3 ص 21)
این باز همان مساله رویت و نظر به زنان اهل کتاب است ،ایشان نظریه تمسک به اطلاق مرحوم ابن ادریس و مرحوم علامه را نقل کرده در انتها خود نیز فتوای خویش را بصورت “و هو حسن” این نیکوست بیان می کند.
——————————
د- مرحوم ابن فهد حلی در کتاب “المهذب البارع” خود می نویسد :
“”بقي البحث في الشعر و المحاسن، هل يجوز النظر الى ذلك أم لا؟
الذي عليه الأكثرون المنع، لعموم قوله تعالى «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصٰارِهِمْ» و هو عام خرج عنه ما وقع عليه الإجماع و تظافرت به الأخبار، فبقي الباقي على المنع، و لأنه أحوط””.
المهذب البارع ،ج3 ص 205
این مربوط است به همان مساله معروف جواز نظر به محسنات زنی که قصد نکاح با او شده است (نه مطلق زنان) ،ایشان می گوید آیا جایز است نظر به موهای او و محاسن و زیبائی های متعارف او؟ می گوید اکثر فقهاء قائل به ممنوعیت هستند ،چرا؟ بخاطر عموم یا اطلاق آیه “قل للمومنین یغضوا” …
————————
موارد زیاد است و مقصود من ورود در بحث های خاص این کتابها نبود فقط خواستم بگویم بعکس تصور ،اکثریت فقهاء امامیه آیه غض بصر را نه تنها مجمل ندانسته اند بلکه در مسائل گوناگون نظر تمسک به اطلاق آن کرده اند و نظریه مرحوم نراقی نظریه رایجی نیست ،و چنانکه قبلا عرض شد ،سوای اینکه کدام نظریه چند قائل دارد مهم توجه به استدلال آنهاست.
—————————————
نکته دیگر در کلام شما تکیه بر ذیل گفتار علامه است ،عرض شد که این سبک بیان در تفسیر و فقه و علوم تفسیر متنی دیگر فراوان است که مولفی نظریه اصلی خویش را می گوید و در عین حال در تتمه کلام به احتمالات ضعیف و ضعیف تر نیز تمسک می کند،و این امر غریبی نیست ،و مهمتر اینکه مرحوم علامه که خود قائل به اطلاق در متعلق غض بصر شد ،در ذیل کلام می خواهد در توجیه آن روایت صادقیه بگوید که فقره غض نظر موید که ناظر به مساله رویت است شاهد و قرینه است بر اینکه حفظ فرج در اینجا حفظ آن از نظر و رویت دیگران است ،نه اینکه بخواهند اطلاق متعلق غض بصر را انکار کنند (دقت شود).
—————————————-
شما در انتها فرمودید :
“”نکته دیگر اینکه با این نگاه و با توجه به اینکه آیه مورد بحث صریحا تصریح میکند که این توضیه برای “پاکی شما بهتر است” آیا نباید نتیجه بگیریم که هیج امری در این آیه و آیه بعدی آن وجود ندارد؟””.
(پایان نقل قول)
پاسخ این سوال منفی است ،اگر بیاد داشته باشید من توضیح دادم که فعل “یغضوا” باصطلاح ادبی در اینجا “مجزوم” است و از ین جهت نون مضارع از آن حذف شده است زیرا اصل مضارع این فعل “یغضون” =می پوشانند است که مضارع استمراری است ،اما در زبان عربی وقتی فعل مضارع در جواب یک امر (صیغه امر) واقع می شود نون مضارع آن حذف می شود و باصطلاح مجزوم می شود ،و معنای آن امری می شود ،این تعبیر رایجی در ادبیات عرب است ،پس بطور اتوماتیک فعل مضارع در جواب صیغه امر تبدیل به فعل امری می شود یعنی بگو به مومنین می پوشانند چشمهایشان را مفاد آیه نیست بلکه “بگو مومنین بپوشانند چشم هایشان را” مفاد آیه است بتوضیحی که عرض شد ،و این صنعت رایجی در زبان عربی هست ،علاوه اینکه در مواردی حتی فعل خبری مضارع غیر مجزوم در معنای انشائی و امری هم استعمال می شود که بقرینه است.
آن تعبیر “ازکی لکم” نیز بقرینه مطالب ذکر شده ظهور در تکلیف ارشادی و غیر الزامی ندارد.بنابر این روشن شد که مفاد آیه شریفه مفاد امری و وجوبی هست ،البته بحث در آیه بعدی (آیه پوشش و حجاب) بحث جداگانه دیگریست.
در هر حال هم این نکته ادبی هست ،هم شان نزول آیه چنین می گوید ،هم روایت صادقیه هم قرینه است و هم دلایل و روایات دیگری در این زمینه وجود دارد ،و نوبت قبل عرض شد که اصلا بر فرض سقوط دلالت این آیه بر حرمت نظر به نامحرم ،ادله فراوان دیگری هم بر این حکم وجود دارد که غیر قابل انکار و مناقشه هستند.
——————-
بنده نیز آرزوی سلامت و تندرستی برادران گرامی آقا مصلح و آقای نوریزاد و سایر دوستان را دارم و امیدوارم دوست و برادر گرامی جناب مصلح به بحث و گفتگو در سایت بازگردند.
باصفای گرامی بحث من در مورد این آیه و پاسخ به سوالات شما تمام ،اگر مطلب و سوال دیگری دارید بفرمایید.
متشکرم
تیر اندازی داعشیان ایران در برنامه زنده با حضورحشمت طبرزدی
الله عرب قبول کند انشالله و غفو کند که خون ریزی نشد ماشاالله
https://www.youtube.com/watch?v=BCxqrlIxVwE
این عنوان روشنفکر چه کم بها شده. بهتر بگیم بی بها شده. یه تعدادی که به حکومت ولایت وقیح رای دادن به خودشون میگن روشنفکر، از جمله: ابراهیم اصغر زاده(گروگان گیر) ، ابوالفضل بازرگان (باباش که خسر الدنیا و آخرت شودو خودش هم دست کمی از ابوی نداره)بود که ، محمد توسلی (گم راه، پر مدعا، بولدزر اخوندا)، حمیدرضا جلاییپور (قاتل کردها)، ماشاالله شمس الواعظین ( غلط نامه نویس، گم راه و گمراه کن)، هاشم صباغیان (گم راه، پر مدعا، بولدزر اخوندا)، علیرضا علویتبار (شکنجه گر اطلاعاتی)، ابراهیم یزدی (مامور حکومت کوبا) اسمشون رو پایین یه نامه ای گذاشتن به مردم امریکا. اخه ای نادانان، آمریکاییها اصلن اینها رو میشناسان الا گروگان گیر اصغر زاده، یا یزدی مامور کوبا؟ از این گذشته، اینا با این آبروی نداشته، با این دردسری که برای ملت ایران درست کردن چه طور روشون میشه به خودشون بگن روشنفکر؟ رو که نیست، سنگ پای قزوینه.
———————-
سلام دوست گرامی
سالهای سال آدمهای جمهوری اسلامی به همین شیوه که شما نوشته اید سخن می گفتند و در یک جمله طومار طرف را درهم می پیچیدند و با یک کلمه از هستی ساقطش می کردند. یک روز آیا می شود از یک چنین ادبیاتی فاصله بگیریم؟ می شود؟ آیا؟
با احترام
.
روشنفكرى دينى معما يا بازيچه
آیا چیزی به معنای مطلق دین وجود دارد که ما روشنفکری دینی داشته باشیم؟ ما دینهای مختلف داریم آیا روشنفکر ارمنی هم جزو روشنفکری دینی محسوب میشود؟ بهاییها و زرتشتیها چه؟
در واقع چیزی که در عمل با آن روبهرو هستیم روشنفکر مسلمان شیعهی دوازده امامی حلقهی سروش است که امروزه دارد به نام روشنفکر دینی از آن یاد میشود. متاسفانه با زیرکی موضوع دارد به گونهیی جا میافتد که گویا ما دو جور روشنفکر داریم روشنفکر عرفی، سکولار یا فرهنگی و هر نام دیگری که میخواهیم بر آن بگذاریم و روشنفکر دینی! گویا امروز به دلیل شرایطی که جمهوری اسلامی بهوجود آورده است استفاده از روشنفکر اسلامی خریداری ندارد برای همین روشنفکر دینی مطرح میشود تا پوششی باشد برای طرح نگرشی که به طور تاریخی حاصلی نداشته است جز جمهوری اسلامی!
اما اصولا مشکل جامعه ما همین است که گروهی اصرار دارند عقیدهی دینی خود را روی پیشانیشان بچسبانند و همه را وادار کنند در هر موردی این موضع را مد نظر قرار بدهند که آنان دیندار هستند و البته مقصودشان از دیندار بودن هم مسلمان بودن است در صورتی که مسایل روشنفکری مقابله و روشنگری در مورد باورهای نادرست و عقبمانده در جامعه است.
مشکل جامعه ما این است که «اسلام» میخواهد حضور خود را در همه جا به رخ بکشد و موجب اختلاف در جامعه بشود. جالب است خودشان «روشنفکری» را نخست دوپاره میکنند: روشنفکران دینی و روشنفکران غیردینی و بعد میگویند این دو طایفه باید با هم گفتوگو کنند تا همدیگر را درک کنند یا هر چیز دیگری در صورتی که اساسا مسئله از اینجا شروع میشود که اصولا چرا روشنفکری را دو پاره میکنید که بعد بخواهید معمایش را حل کنید؟
روشنفکران ایرانی جدا از این که مسلمان هستند یا نیستند، زرتشتی هستند یا ارمنی یا بهایی یا یهودی یا این که هیچ دینی ندارند مسایل واحدی پیش رویشان است که باید به حل آن بپردازند. مهمترین موضوع در دستور کار روشنفکران ایرانی این است که بخواهند نهاد دین و باورهای دینی مبنای قانونگذاری و ادارهی دولت و حکومت نباشد.
کسانی که به نام روشنفکران دینی فعالیت میکنند بیشتر زیان را به مسلمانان وارد میکنند زیرا «دین» را از دستور کار خارج نمیکنند و طبیعی است وقتی گفتمان دین در جریان باشد گفتمان ضددین هم در جریان قرار میگیرد. در واقع زیرکی که مسیحیان در بعد از عصر روشنگری و فروریختن حکومتهای دینی انجام دادند این بود که گفتمان دینی را از صحنهی سیاسی خارج کردند. همانطور که برای حفظ پادشاهی قدرت سیاسی را از آن گرفتند تا بقایاش را تضمین کنند. در کشورهایی که پادشاهان حاضر نشدند از این قدرت صرفهنظر کنند پادشاهی برای همیشه از بین رفت.
مشکلی که روشنفکران موسوم به «روشنفکران دینی»، بخوانید روشنفکران اسلامگرا، برای دینداران ایجاد میکنند همین است که گفتمان اسلامی را به صحنهی سیاسی میآورند در نتیجه نقد آن را هم روی میز میگذارند.
تصور من این است که مردم ایران از این که، صبح تا غروب، مجبورند به جای حل مسایل مهمی که با آن روبهرو هستند پای صحبت دیندارها یا ضددینها بنشینند خسته شدهاند. آنان نیاز به این دارند که گفتمان دینی را از دستور کارشان خارج کنند و مانند مردم سایر کشورها به مسایلی که به طور واقعی با آن درگیر هستند و معماهایی که با عقل و خرد قابل حل است بپردازند. البته در این میان مبلغان دینی هم میتوانند آموزههای بشردوستانهی خود را داشته باشند، اما وقتی صحبت از سیاست خارجی است دیگر پای نامهی امام علی به مالک اشتر را پیش کشیدن چه از سوی اسلامگراهای حاکم باشد چه از سوی روشنفکران اسلامگرای غیرحاکم حاصلی جز تداوم دادن به بحثهای بیهوده و انرژی بر ندارد.
امروز اگر افرادی مانند احمد زیدآبادی و علیرضا رجایی مسلمان در زندان هستند به دلیل این نیست که قرائتی متفاوت با قرائت حاکم از اسلام دارند، آنان به همان دلایلی در زندان هستند که نسرین ستوده و مسعود باستانی در زندان هستند و آن چیزی نیست جز مخالفتشان با دیکتاتوری.
مسئلهی روشنفکر ایرانی این است که دوپاره و چندپاره نشود. روشنفکران ایرانی دشمن واحدی دارند به نام «دیکتاتوری»، دیکتاتوری که سی و چند سال پیش در حکومت شاه بدون اسلامگرایی وجود داشت و در سالهای پس از انقلاب به نام «اسلام» در جریان است، اما هر دو عنصری واحد دارد کوتاه کردن دست مردم از حکومت.
پس از سینمای دینی، موسیقی دینی، تئاتر دینی، معماری دینی، و علوم اجتماعی دینی… حالا هم مرتب صحبت از «روشنفکری دینی» میکنند و اینها کسانی هستند که هیچ هویتی خارج از هویت دینی ندارند.
فیلسوف، فیلسوف است همانطور که ریاضیدان ریاضیدان و سیاستمدار سیاستمدار. حالا ممکن است فیلسوف یا ریاضیدان یا سیاستمداری هم مسلمان باشد، اما لزومی ندارد دین خود را جایی که دارد بحث علمی خودش را پیش میبرد به رخ بکشد. احمد زیدآبادی یا عزتالله سحابی یا مهدی بازرگان جدا از این که مسلمان هستند یا نیستند به دلیل عقاید سیاسیشان شناخته شدهاند، اما کسانی که برچسب «روشنفکران دینی» را انتخاب کردهاند هویتی خارج از مسلمان بودن یا دینگرا بودن ندارند به همین دلیل مجبور هستند برچسب «دینی» را به دنبال نام خود بیاورند تا هویت پیدا کنند و اینان متولیان بدون عمامهی اسلامگرا هستند. وقتی کسی فیزیکدان است پیش از هر چیزی فیزیکدان است بعد مسلمان یا ایرانی یا هر صفت دیگری که بخواهد پس از آنان بیاید.
روشنفکران تنها دغدغهی اجتماعی دارند و بس، حفاظت از دین، به عنوان شرعیات، را باید به متولیاناش سپارند و نگران نباشید همانطور که کشیشها توانستند خود را با دموکراسی هماهنگ کنند تا بقا پیدا کنند روحانیون مسلمان هم اگر گفتمان روشنفکری در جامعهیی پیش برود و خود را در معرض نابودی ببینند انقدر حدیث و آیه پیدا میکنند که همهیمان انگشت به دهان بمانیم.
متاسفانه اسلامگراها همیشه زمین بازی و نوع بازی را تعیین میکنند و روشنفکران فریب این بازی را میخورند و چه به عنوان منتقد چه به عنوان همراه وارد این بازی میشوند.
معمایی در کار نیست. تنها بازی در کار است و دکانی که بهترین کار در مورد آن این است که اساسا نادیده گرفته شود. روشنفکران ایرانی باید بدون پیشفرض و بدون برچسب به عنوان روشنفکر به روشنگری بپردازند و سعی کنند مسایل پیش روی جامعهشان را حل کنند. مسئله پیش روی جامعهی ایرانی این نیست که در حال حاضر مردم ایران به دلیل مسلمان بودن طرفدار دیکتاتوری حاکم هستند که بخواهیم با روشنفکری دینی آن را تقلیل دهیم یا با روشنفکری ضددینی آن را از صحنه خارج کنیم. مردم ایران اکنون نیاز به راهی دارند که یکبار برای همیشه از شر دیکتاتوری خلاص شوند و روشنفکر کسی است که این راه را نشان میدهد و میپیماید.
مصطفى عزيزى ژانويه ٢٠١٢ تورنتو
جناب نوریزاده. ما همه مسؤول اعمالمان هستیم، در همین دنیا. اینا حتی تا امروز تشخیص نداده اند که گمراه بودند، که اگه گمراه نبودند اوضاع مملکت ایران به این خرابی نبود. به خودشون میگن روشنفکر. اخه اینا چه نوع روشنفکری بودن که دنبال … آخوندها راه اوفتادن؟ گیرم که بشه گفت نمیدونستن، بسیار خوب، ولی اینا تا الان هم نفهمیدن چه غلطی کردن؟ اگه فهمیدن چرا از ما ملت ایران پوزش نخواسته اند؟ ضعیفه حاجی تاجزاده ظلم نامه مینویسه، ولی فقط از ظلمی که در این ۶ ساله به خودش رفته شکایات میکنه، کمال خود خواهی، و همان خود محور بینی اینا که ما ملت ایران رو به این روز رسونده. انگار این ۳۰ و چند ساله در این مملکت ظلمی نبوده. ظلم ۳۷ ساله در این مملکت جاریه و همه اینا هم در بنیان گذاریش هم در استمرارش دست داشتن.
ﭘﺎﺭﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺧﻤﯿﻨﯽ ﺩﺭ ﭘﺎﺭﯾﺲ
·
« ﺑﺸﺮ ﺩﺭ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻧﻈﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﺁﺯﺍﺩ ﺍﺳﺖ .»
«ﺍﻭﻟﯿﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺴﺖ ﺁﺯﺍﺩﯼ
ﺑﯿﺎﻥ ﺍﺳﺖ . »
«ﻣﻄﺒﻮﻋﺎﺕ ﺩﺭ ﻧﺸﺮ ﻫﻤﻪﯼ ﺣﻘﺎﯾﻖ ﻭ ﻭﺍﻗﻌﯿﺎﺕ
ﺁﺯﺍﺩﻧﺪ .»
«ﺩﺭ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﮐﻤﻮﻧﯿﺴﺖﻫﺎ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ
ﺑﯿﺎﻥ ﻋﻘﺎﯾﺪ ﺧﻮﺩ ﺁﺯﺍﺩﻧﺪ .»
«ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﻨﯿﺎﻥﻫﺎﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺍﺳﺖ …
ﺑﻨﯿﺎﺩ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺻﻞ ﺍﺳﺘﻘﻼﻝ ﻣﻠﯽ ﺍﺳﺖ . »
« ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻣﺎ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﺍﺳﺘﻘﻼﻝ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺍﺳﺖ .»
«ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﯾﮏ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻣﺒﺘﻨﯽ ﺑﺮ
ﻋﺪﻝ ﻭ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺳﯽ ﺍﺳﺖ .»
«ﺩﻭﻟﺖ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﯾﮏ ﺩﻭﻟﺖ ﺩﻣﮑﺮﺍﺗﯿﮏ ﺑﻪ
ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﺩﺭ
ﺩﺍﺧﻞ ﺩﻭﻟﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻧﺤﻮ ﮐﻪ ﺍﻵﻥ
ﻫﺴﺘﻢ، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻭﻟﺖ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺷﻮﺩ،
ﻧﻘﺶ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ .»
«ﺍﺳﻼﻡ ﯾﮏ ﺩﯾﻦ ﻣﺘﺮﻗﯽ ﻭ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺳﯽ ﺑﻪ
ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﺳﺖ . »
« ﻧﻈﺎﻡ ﺣﮑﻮﻣﺘﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ ﺍﺳﺘﻘﻼﻝ ﻭ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺳﯽ ﺍﺳﺖ . »
« ﺍﻣﺎ ﺷﻜﻞ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻣﺎ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ،
ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺍﯾﻨﻜﻪ ﻣﺘﻜﯽ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﯼ
ﺍﻛﺜﺮﯾﺖ ﺍﺳﺖ .»
«ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﻣﺜﻞ ﺳﺎﯾﺮ
ﺟﻤﻬﻮﺭﯼﻫﺎ ﻭ ﺍﺣﮑﺎﻡ ﺍﺳﻼﻡ ﻫﻢ ﺍﺣﮑﺎﻡ ﻣﺘﺮﻗﯽ
ﻭ ﻣﺒﺘﻨﯽ ﺑﺮ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺳﯽ ﻭ ﭘﯿﺸﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﺎ ﻫﻤﮥ
ﻣﻈﺎﻫﺮ ﺗﻤﺪﻥ ﻣﻮﺍﻓﻖ . »
«ﺷﮑﻞ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ . ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺑﻪ
ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻌﻨﺎ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﻤﻪﺟﺎ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ .
ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ، ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻪ
ﺟﻤﻬﻮﺭﯼﻫﺎ .»
« ﻭﻻﯾﺖ ﺑﺎ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺳﺖ .»
«ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﯾﻚ ﻣﺠﻠﺲ ﻣﻠّﯽ ﻣﺮﻛﺐ ﺍﺯ
ﻣﻨﺘﺨﺒﯿﻦ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﻣﻮﺭ ﻣﻤﻠﻜﺖ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﺭﻩ
ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻛﺮﺩ . »
«ﻋﺰﻝ ﻣﻘﺎﻣﺎﺕ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ
ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺳﺖ . ﺑﺮﺧﻼﻑ ﻧﻈﺎﻡ ﺳﻠﻄﻨﺘﯽ ﻣﻘﺎﻣﺎﺕ
ﻣﺎﺩﺍﻡﺍﻟﻌﻤﺮ ﻧﯿﺴﺖ، ﻃﻮﻝ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﻫﺮ ﯾﻚ ﺍﺯ
ﻣﻘﺎﻣﺎﺕ ﻣﺤﺪﻭﺩ ﻭ ﻣﻮﻗﺖ ﺍﺳﺖ . ﯾﻌﻨﯽ
ﻣﻘﺎﻣﺎﺕ ﺍﺩﻭﺍﺭﯼ ﺍﺳﺖ، ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﻋﻮﺽ
ﻣﯽﺷﻮﺩ . ﺍﮔﺮ ﻫﻢ ﻫﺮ ﻣﻘﺎﻣﯽ ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﯾﻄﺶ
ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ، ﺳﺎﻗﻂ ﻣﯽﺷﻮﺩ .»
« ﺭﮊﯾﻢ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻧﻈﺎﻡ ﺩﻣﮑﺮﺍﺳﯽﺍﯼ ﺗﺒﺪﯾﻞ
ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﺛﺒﺎﺕ ﻣﻨﻄﻘﻪ
ﻣﯽﮔﺮﺩﺩ .»
«ﺍﺧﺘﯿﺎﺭﺍﺕ ﺷﺎﻩ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ . »
«ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﺳﻤﺖ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ .»
«ﻣﻦ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﺪﻩ (ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ ﺍﻧﻘﻼﺏ)
ﻫﻤﯿﻦ ﻧﻘﺸﯽ ﮐﻪ ﺍﻵﻥ ﺩﺍﺭﻡ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ .
ﻧﻘﺶ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﻭ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﯾﯽ، ﻭ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﮐﻪ
ﻣﺼﻠﺤﺘﯽ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻋﻼﻡ ﻣﯽﮐﻨﻢ … ﻟﮑﻦ
ﻣﻦ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺩﻭﻟﺖ ﻧﻘﺸﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ .»
« ﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺧﺪﺍﯼ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﺩﺭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺯﻣﺎﻥ
ﻣﻤﻜﻦ ﻭ ﻻﺯﻡ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﻋﻼﻡ
ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﻧﻤﻮﺩ، ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﺑﺪﺍﻥ ﻣﻌﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻛﻪ
ﻣﻦ ﺯﻣﺎﻡ ﺍﻣﻮﺭ ﻛﺸﻮﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﻭ
ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻧﻈﯿﺮ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺩﯾﻜﺘﺎﺗﻮﺭﯼ ﺷﺎﻩ، ﺍﺻﻠﯽ
ﺑﺴﺎﺯﻡ ﻭ ﻋﻠﯽﺭﻏﻢ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﻠﺖ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ
ﺗﺤﻤﯿﻞ ﻛﻨﻢ . ﺑﻪ ﻋﻬﺪﺓ ﺩﻭﻟﺖ ﻭ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﺎﻥ
ﻣﻠﺖ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﻮﺭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ،
ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﻭﻇﯿﻔﺔ ﺍﺭﺷﺎﺩ ﻭ ﻫﺪﺍﯾﺘﻢ
ﻋﻤﻞ ﻣﯽﻛﻨﻢ . »
« ﻋﻠﻤﺎ ﺧﻮﺩ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻛﺮﺩ . ﺁﻧﺎﻥ ﻧﺎﻇﺮ
ﻭ ﻫﺎﺩﯼ ﻣﺠﺮﯾﺎﻥ ﺍﻣﻮﺭ ﻣﯽﺑﺎﺷﻨﺪ .ﺍﯾﻦ ﺣﻜﻮﻣﺖ
ﺩﺭ ﻫﻤﻪﻣﺮﺍﺗﺐ ﺧﻮﺩ ﻣﺘﻜﯽ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﻭ
ﺗﺤﺖِ ﻧﻈﺎﺭﺕ ﻭ ﺍﺭﺯﯾﺎﺑﯽ ﻭ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩ ﻋﻤﻮﻣﯽ
ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ .»
«ﻣﻦ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﯾﺎﺳﺖ ﺩﻭﻟﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ
ﺑﺎﺷﻢ . ﻃﺮﺯ ﺣﻜﻮﻣﺖ، ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﺗﻜﯿﻪ ﺑﺮ ﺁﺭﺍﯼ ﻣﻠﺖ .»
« ﻣﺮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﮐﺎﺭﺩﺍﻥ ﻭ ﻗﺎﺑﻞ
ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﻨﺪ، ﻭ ﻟﯿﮑﻦ ﻣﻦ
ﺷﺨﺼﺎً ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﻢ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺗﺸﮑﯿﻼﺕ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ
ﺧﺎﺻﯽ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﯾﺮﻡ ﻭ ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ
ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﺎﻇﺮ ﺑﺮ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻭﻇﯿﻔﮥ
ﺍﺭﺷﺎﺩﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽﺩﻫﻢ .»
«ﻣﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﻪﺍﻡ ﻛﻪ ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﻮﻥ
ﻣﺘﻜﻔﻞ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ . ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﻮﻥ
ﺷﻐﻠﺸﺎﻥ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺳﺖ .»
«ﻣﻦ ﻭ ﺳﺎﯾﺮ ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﻮﻥ ﺩﺭ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﭘﺴﺘﯽ ﺭﺍ
ﺍﺷﻐﺎﻝ ﻧﻤﯽﻛﻨﯿﻢ . ﻭﻇﯿﻔﮥ ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﻮﻥ ﺍﺭﺷﺎﺩ
ﺩﻭﻟﺖﻫﺎ ﺍﺳﺖ . ﻣﻦ ﺩﺭ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻧﻘﺶ
ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ .»
«ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﻣﺎ ﺍﺳﺎﺱ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ
ﺑﺤﺚ ﻭ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﺎ ﻫﺮ ﻧﻮﻉ ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ
ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﺩ .»
«ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ . ﻋﻘﻞ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ . ﺣﻘﻮﻕ
ﺑﺸﺮ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻫﺮ ﺁﺩﻣﯽ ﺑﺎﯾﺪ
ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎﺷﺪ .»
« ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭﺍﺕ ﺩﺳﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎﺷﺪ . ﺍﯾﻦ ﯾﻚ
ﻣﺴﺌﻠﻪ ﻋﻘﻠﯽ ﺍﺳﺖ . ﻫﺮ ﻋﺎﻗﻠﯽ ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺭﺍ
ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﻣﻘﺪﺭﺍﺕ ﻫﺮﻛﺴﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺳﺖ
ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎﺷﺪ . »
«ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺑﺮ ﺣﻘﻮﻕِ ﺑﺸﺮ ﻭ ﻣﻼﺣﻈﻪﯼ
ﺁﻥ ﺍﺳﺖ . ﻫﯿﭻ ﺳﺎﺯﻣﺎﻧﯽ ﻭ ﺣﻜﻮﻣﺘﯽ
ﺑﻪﺍﻧﺪﺍﺯﻩﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﻣﻼﺣﻈﻪﯼ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭﺍ
ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻭ ﺩﻣﻮﻛﺮﺍﺳﯽ ﺑﻪﺗﻤﺎﻡ
ﻣﻌﻨﺎ ﺩﺭ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺍﺳﺖ، ﺷﺨﺺ ﺍﻭّﻝ
ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺑﺎ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻓﺮﺩ ﻣﺴﺎﻭﯼ ﺍﺳﺖ
ﺩﺭ ﺍﻣﻮﺭ . »
« ﺍﺳﻼﻡ، ﻫﻢ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﺭﺍ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﻣﻰﺷﻤﺎﺭﺩ
ﻭ ﻫﻢ ﻋﻤﻞ ﻣﻰﻛﻨﺪ . ﺣﻘّﻰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﯿﭻﻛﺲ
ﻧﻤﻰﮔﯿﺮﺩ . ﺣﻖ ﺁﺯﺍﺩﻯ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﯿﭻﻛﺲ
ﻧﻤﻰﮔﯿﺮﺩ . ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﻤﻰﺩﻫﺪ ﻛﻪ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﺑﺮ ﺍﻭ
ﺳﻠﻄﻪ ﭘﯿﺪﺍ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺣﻖّ ﺁﺯﺍﺩﻯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ
ﺁﺯﺍﺩﻯ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺳﻠﺐ ﻛﻨﺪ . »
« ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭﺍﺕ ﺩﺳﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎﺷﺪ . ﻫﺮ ﺁﺩﻡ
ﻋﺎﻗﻠﯽ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻣﻘﺪﺭﺍﺕ ﻫﺮﮐﺲ
ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎﺷﺪ .»
« ﻣﺎ ﮐﻪ ﻣﯽﮔﻮﯾﯿﻢ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯿﻢ
ﺟﻠﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻫﺮﺯﻩﻫﺎ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﻮﺩ، ﻧﻪﺍﯾﻨﮑﻪ
ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ ﺑﻪ 1400 ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ . ﻣﺎ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯿﻢ
ﺑﻪ ﻋﺪﺍﻟﺖ 1400 ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺸﺶ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ . ﻫﻤﮥ
ﻣﻈﺎﻫﺮ ﺗﻤﺪﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﺎﺯ ﻗﺒﻮﻝ
ﺩﺍﺭﯾﻢ . »
« ﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﻼﻡ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽﻛﻨﯿﻢ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ
ﭘﺸﺖﻛﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺗﺮﻗﯽ ﻭ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﻧﯿﺴﺖ . ﻣﺎ
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﻓﻜﺮ ﻣﯽﻛﻨﯿﻢ ﻛﻪ ﻓﺸﺎﺭ ﻭ
ﺍﺧﺘﻨﺎﻕ ﻭﺳﯿﻠﮥ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﻧﯿﺴﺖ .»
«ﺩﻭﻟﺖ ﺍﺳﺘﺒﺪﺍﺩﯼ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻥ ﺣﮑﻮﻣﺖ
ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ … ﺭﮊﯾﻢ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﺒﺪﺍﺩ
ﺟﻤﻊ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ .»
«ﺩﺭ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺷﺨﺺ
ﺍﻭﻝ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺷﮑﺎﯾﺘﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﭘﯿﺶ
ﻗﺎﺿﯽ ﻣﯽﺭﻭﺩ ﻭ ﻗﺎﺿﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨ
خوب، بنده خدا تقیه کرده بوده لاکن تاخرکی از پلکی بگذرد. شما اگر خوشت نمیاد برو رخسار یکی دیگررا در مریخ ببین.
خدا ازش نگذره
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
دفاعيات جانانه فعال كارگري در دادگاه كه حتي ” قاضي” را مقهور كرد!
عثمان اسماعيلي ، فعال كارگري ، در گفت و گو با راديو ندا با اشاره به دفاعيات خود در دادگاه سنندج ، گفت : ” تا آخرين فطره خونم از خودم و هم طبقه اي هايم دفاع مي كنم! ”
http://radio-neda.blogspot.com/2015/09/blog-post.html
مملکتی که سی و چن میلیون بسیجیو پاسدار جون بکف داره سرباز وظیفه میخواد واسه چی. چرا آخوندای حاکم خدمت اجباری رو لغو نمیکنن. ا کی میترسن.
امیرکبیر به هنگام تبعید؛
ابتدا فکر میکردم مملکت وزیر دانا میخواهد،
بعد فکر کردم شاه دانا میخواهد،
اما اکنون فهمیدم ملت دانا میخواهد..
.
.
واقعا ما ملت الان آنقدر دانا هستیم،،
که خواستار تغییر نظام و انقلابی دیگر باشیم؟؟؟
سردارک شکست خورده سلامی گفت که رفتار آمریکاییها را رصد میکنیم و منتظر فرصتیم تا اگر غلطی کنند، تمام منافع اقتصادی و سیاسی آنها را به آتش بکشیم.
ای ابله، اونها هم میشینند و نگاه میکنن که تو همچین غلطها بکنی؟ این شکرها چیه تو میخوری؟ از این زارت و زورتهای کشکی در زمان جنگ با عراق هم میزدی. زورت به صدام هم نرسید.
با سلام، در رابطه با انتخابات لازم است مطلبی را که به خاطرم آمد بازگو کنم.
1-در سال 1359 زمانی که جهت تأئید قانون اساسی جمهوری اسلامی فراخوان داده شد به علت مرجعیت آیت الله شریعتمداری(رحمت آلله) از دفتر ایشان استفتاء کردیم که ایشان گفت:بنده به علت اینکه اصل 110 در آینده دیکتاتوری دینی به بار خواهد آورد رأی نمی دهم. شما هم خود دانید. حالا هم آقای نوری زاده همین شیوه را (شرکت نکردن در انتخابات) برای خود پیش گرفته اند و استدلال خوبی هم دارند.(فیلترینگ شورای نگهبان)
2-یکی علل بدبختی ما ایرانیان در طول سالها،پاچه خواری بوده است و این امر به صد سال و دویست بر نمی گردد. بلکه از دوهزاروپانصد سال پیش در خون و پوست و گوشت ما نهادینه شده است. در آن زمان برای کورش و داریوش به نوعی سرتعظیم فرود می آوردیم و حالا هم به نوعی دیگر(از دست بوسی گرفته تا مجیز گوئی های تهوّع آور). جالب اینجاست وقتی هم یکی مجیز مارا میگوید کم مانده بال درآورده و به آسمان پرواز کنیم.
به امید روزی که هر کس شخصیت واقعی خودش را نشان داده و به این فرهنگ دست یابیم که هر کاری را بافکر انجام دهیم.
«رضاحیدرپورشرف» پرشک سابق بهداری زندان اوین که حاضر نشده بود درخصوص «ستار بهشتی» گزارش دروغ بدهد مجددا برای روز شنبه ۱۴ شهریورماه به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی «مقیسه» جهت رسیدگی به پرونده احضار شده است.
به گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، «رضاحیدرپورشرف» که …. .
https://www.facebook.com/shaghayegh.avareh
حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاة و دامت افاضاة، سلام علیکم ، ضمن آرزوی سلامتی بر شما انسان آزاده و حکیم و فرزانه . این مصائب و بدبختی هایی را که هر روزه در کشور اسلامی امان اتفاق میافتد و شما آنها یک به یک را برمیشمارید، من گاهی فکر میکنم که در سرزمین اجانب و سکولار و کفار هم اتفاق نمیافتد ! حضرت امام خمینی روزگاری فرمودند : در کشور اسلامی ، همه چیزش باید اسلامی باشد . من تاکنون جایی را که بنا به فرموده امام حمینی باید اسلامی باشد ، حتی خیابان ” ولیعصر عج الله ” را نیافتم و تنها جایی را که فکر میکردم ” اسلامی ” باشد ، کمیته امداد ایشان بود که آنهم مشخص شد اینچنین نیست ، زیرا رئیس جدیدش بخشنامه داد که کارمندان کمیته امداد حق ندارند قبل از حقوق ” مددجویان ” کمیته امداد حقوق بگیرند . معنای این حرف آنکه افراد این نهاد ” مدد کاری ” هم برای خودشان دکان باز کرده بودند . حال استفتاء شرعی و قانونی آن است که : چنانچه حضرت عالی ، مکانی ، جایی ، نهادی ، سازمانی ، بیت رهبری و … را در کشور می دانید که بنا به فرموده حضرت امام خمینی ، در آنجا همه چیزیش اسلامی است ، برای این بنده حقیر راهنمایی فرمایید تا حداقل مواردی از شبهه و تشکیک بدرآیم .
—————————–
سلام مبشر گرامی
گاه فکر می کنم همین که این مملکت همه چیزش اسلامی نیست، خودش یک نعمت است. حالا پرسش من از شما: اگر گفتید چرا؟
با احترام
.
واعظی پرسید از فرزند خویش
هیچ می دانی مسلمانی به چیست؟
صدق وبی آزاری و خدمت به خلق
هم عبادت هم کلید زندگیست
گفت زین معیار اندر شهر ما
یک مسلمان هست آن هم ارمنیست
ريشه ها ٢٣٦( قسمت ٢٣٥ ذيل پست قبلى )
فرهنگ < فرهنگ دينى <عرفان <….
زمين و آسمان حافظ
٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ : قسمت ب:
چندين قرن خرد سوزى :
اصطلاح نفس ناطقه بر عقل دلالت دارد . عقل در لغت عرب به معناى سربند و پابند شتر بوده است و در مرحله ثانوى به معناى آنچه جنون و گمراهى را مهار كند يا بر اميال نفسانى لگام زند. در قرآن عقل اصلاً به كار نرفته است مگر در تركيبات فعلى چون يعقلون و تعقلون و عقلو. امروزه مشكل بتوانيم اين تركيبات را در معناى اصلى شان فهم كنيم نه فقط به دليل تاريخى بودن معانى بل همچنين به دليل فرهنگ معنا پرور و تعبير پرداز خودمان كه همواره در سوداى بدست نامدنى امر واقعى بر در بسته كوبيده است . همان سربندى كه شتر را از سركشى باز مى دارد در اوايل سده هفتم در مرصاد العباد معناى اسارت در كفر و گمراهى و زندقه مى گيرد. نجم الدين رازى بدينسان بر اهل عقل و فلسفه حمله مىكند:'' اهل عقل '' خواستند تا عقل يا عقال را در عالم دل … جولان فرمايند [ به جولان فرمان دهند] ، لاجرم عقل را در عقيلهِ فلسفه وزندقه انداختند ''( مرصاد العباد ،فصل٢ از باب ٣). تركيبات لُب و فكر در قرآن شايد به چيزى كه امروزه از عقل مى فهميم نزديك تر باشند . چنين مى نمايد كه هم عقل عربى و هم خرد فارسى كه در بخش فردوسى نيز ريشه يابى شد در ابتدا با لوگوس يونانى فرق داشته اند. ذات گرايان مى پرسند مگر چند رقم عقل داريم ؟ بله ، عقل ها و عقلانيت ها داريم فقط اگر عقلانيت را نه بنا به يك تعريف ذهنى بل بنا به آنچه در ميان اقوام مختلف در زمان ها و وضعيت هاى مختلف به كار رفته و تأثيرات عينى داشته است بررسى كنيم . عقلانيت در عمل با سودمندى و زيان و عرف همبسته بوده است . دزد قانون شكنى را به اين شرط كه لو نرود عقلانى مى داند . پاسبان تعقيب دزد و دستگيرى او را عقلانى مى داند . يونانيان در پى عقلانيتى بودند كه خارج از سود و زيان شخصى و وضعيت هاى زمانى و مكانى باشد. آنها جوياى عقلانيتى بودند كه احكامش همچون فرمول هاى رياضى مشروط به شرايط خاص قومى و فرهنگى و اقليمى و تاريخى و طبقاتى نباشد و به صدق و كذب متقن رهنمون گردد .ابداع منطق به معناى قواعد انديشه و استدلال در هند نيز پيشينه اى ديرينه دارد . در هند با تاريخ چهار هزار ساله اش از سده ٦ پيش از ميلاد نحله هاى فلسفى و مله هاى دينى بسيار گونه گونى پيدا مى آيند از جمله : كيش برهمنى ، وسشيكا ، نيايا ، سامكايا، يوگا ، ميمامسا ، دانتا ، سارواكا و بالاخره بوديسم . برخى از اين نحله ها جهان مادى را همچون عارفان و نو افلاتونى ها مجازى و بى اعتبار مى دانند و رستگارى انسان را در پيوستن به روح جهان ( برهمانا ) يا نور درونى ( نيروانا ) مى دانند .برخى نحله ها همچون نيابا شناخت حسى و جهان محسوس را اصل مى گيرند . برهمن وراى جهان درون و برون انسان تلقى مى شود كه همچون نوس در فلسفه انكساگوراس يونانى از سنخ انديشه اى است خداگونه كه جهان را اداره مى كند .پاتانجالى بنيانگذار يوگا در سده نخست پيش از ميلاد مرتبه عالى شناخت را رسيدن به نوعى تراكم روحى مى پنداشت كه به كلى از جهان بيرون و حتى از بدن خود قطع تعلق مى كند ؛ چيزى تقريباً شبيه فضاى طلق ابن سينا . بريهاسپاتى و سارواكا هستى اى وراى همين طبيعت مادى نمى شناختند و همچون اپيكور يونانى و خيام ايرانى و حافظ در برخى از اشعارش شعارشان اين بود :'' تا وقتى حيات دارى تمتع برگير ، زيرا وقتى كه جسم خاكستر شود ديگر بازگشتى متصور نيست '' به قول حافظ :/ فرصت شمار صحبت كز اين دو راهه منزل __ چون بگذريم ديگر نتوان به هم رسيدن/. هندى ها اتميست هم داشتند، انديشه وسشيكا بسيار با اتميسم دموكريتوس ( ذيمقراطيس ) همانند بود . هندى ها به اصل جهان و راه رستگارى انسان از جهانى كه نظام كاستى آن را به زندانى تنگ و تيره تبديل كرده بود و به ماهيت شناخت و رابطه تن و من مى انديشيدند . مثلاً ساماياكا انديشه اى دوبنى داشت و در عين حال بيخدا بود ليك من و تن را از هم جدا مى دانست و رابطه آنها را در همكارى نابينايى كه افليجى را براى راهنما بر دوش مى كشد ، مانند مى كرد . كثرت عقايد نوعى مناظره در حضور بزرگان را سبب مى شد كه بازنده آن مى بايست خود را در رود غرق كند يا از فراز برج با مغز به زمين ساقط كند يا در بهترين حالت ، اموالش را به برنده ببخشد و همه اين ها نيز عقلانى به حساب مى آمدند. از دل اين مناظره ها نوعى توپيكا ( طوبيقا ) يا فن سخنورى و خطابه حاصل مى آيد در باره استدلال و قياس هاى دو گزاره اى و سه گزاره اى ( ارسطويى ) و پنج گزاره اى و حتى منطقى كه تجربه و حس و استقراء نيز گاه در آن دخيل مى گردد ، اما اين جرقه هاى ناتمام و گريزپا آن قدر پى گرفته نمى شوند تا همچون منطق ارسطو تفصيل و جامعيت يابند. ( بنگريد به : آ.ماكوولسكى ،تاريخ منطق ، ترجمه : فريدون شايان ،فصل اول ). هم از اين روى، نخستين بار در يونان باستان بود كه از دل فن سخنورى در ميان آزادگانى كه به سبب فراغت از كارهاى بدنى __ كه بر دوش بردگان بود __ و كثرت دولت شهرهاى مستقل و باز بودن جامعه و عوامل اقليمى يا به هر دليل ديگرى لوگوس يا انديشه عقلانى را به لوگيك يا سنجه عقلانيت رياضى گونه اى تبديل كردند كه مستقل از وضعيات خاص و اراده و دلخواست اين يا آن شخص و حتى مستقل از محتواى گزاره هاست . پژوهشگران گفته اند كه همه معانى لوگوس – خرد، فكر ، گزاره ، گردآورى ، و غيره – در يونان باستان بر انديشه نظرى دلالت داشته اند ؛ انديشه نظرى انديشه اى است در باره آنچه هست ، نه در باره آنچه بايد بكنيم يا نكنيم . انديشه اى كه در جهت تميز دادن نيك و بد يا حسن و قبح و در نتيجه بايد و نبايد اخلاقى است بعدها خرد يا عقل عملى ناميده مى شود و معناى عقل و خرد نيز در اصل بايد بيش تر همين قوه تميز نيك و بوده باشد . واژه خرد در شاهنامه در اكثر موارد بر تميز نيك و بد يا بازشناخت فضيلت و رذيلت دلالت دارد .اين نكته البته جاى تحقيق بيش ترى دارد كه سخن را به درازا مى كشاند . .
مقصود من اين است كه عقل به معناى نفس ناطقه مفهوم دگرديس شده لوگوس يونانى است كه پس از نهضت ترجمه در زمان مأمون عباسى در پى ترجمه لوگيك يا لوجيك يونانى وارد حكمت اسلامى شده است . حكما لوگوس را نطق و لوگيك را منطق ترجمه كرده اند . منطق اسم آلتِ نطق است و به همين دليل منطق را آلت قانونيه ناميده اند : المنطق آلة قانونية تعصم مراعاتها الذهن عن الخطأ فى الفكر ( منطق آلت قانونى اى است كه مراعات آن فكر را از خطا مصون مى دارد ) اين تعريفى يونانى الأصل است . مجموعه منطقيات ارسطو كه پس از حدود دو و نيم هزاره هم اكنون بدست مترجم فرهيخته و توانا ، دكتر اديب سلطانى ، براى نخستين بار از يونانى به فارسى ترجمه شده است اُرگانون نام دارد . اُرگانون يا اُرغنون در اصل به معناى آلت است و در مرحله ثانوى نام يك آلت موسيقى شده است . اين منطق تا زمان كانت دست ناخورده ماند ، هگل در برابر آن منطق ديالكتيك را قرار داد و راسل و ديگران آن را به منطق رياضى و نمادين تبديل كردند، برخى آن را با روانشناسى درآميختند و با اين همه ، بخشى از اين منطق كه به قياس ها و شرط و سلب و ايجاب مربوط است همچنان ، همچون چهار عمل اصلى در رياضيات ، نقش پايه اى دارند . منطق فرم و صورتى براى عقلانيت پى مى ريزد تا آنچه در آن نمى گنجد ناعقلانى اعلام شود فارغ از اينكه در زندگى واقعى و تاريخمند افراد يا اقوامى اين امر عقلانى تلقى شود يا ناعقلانى . تمامى اهميت منطق ارسطو در همين نگرش قانونگذارانه است . روابط انسانى به ويژه آنجا كه هوس ها و ميل هاى شديدى چون نفرت و عشق در ميان است به هيچ وجه نمى تواند كاملاً بر وفق قياس هاى منطقى باشد. انسان ها هنوز جنگ ( يكدگركشى جمعى ) و حتى گاه شكنجه را عقلانى مى دانند . از سوى ديگر از آنجا كه منطق صورى در الفاظ و بحث لفظى سير مى كند همواره باعث اختلافى حل ناشدنى شده است ميان حكم هايى كه اهل حوزه ها و مدرسه ها معقول بودنشان را اثبات مى كنند و پيامد هاي اجراى همان حكم ها كه از ديد درگيران در زندگى واقعى ناعقلانى و ظالمانه است. گفته مى شود كه منطق زندگى و واقعيت ديگر است و منطق هگل در سده ١٩ دقيقا بر اساس همين رابطه عقلانيت و واقعيت بنا نهاده شد ، ليك به ويژه بس از جنگ هاى جهانى است كه اين مسائل در فلسفه سياسى وسيعاً و عميقاً مورد بحث متفكران جهان آزاد بوده است . در اين مباحث يك چيز -اگر نگوييم مسلم و متقن – بى ترديد ناگزير است ؛ همان قدر ناگزير كه زندگى سياسى ( شهر گردانانه )و مدنى ناگزير است : جماعتى كه عقلانيت را به همان معناى پيش- منطقى و من- قانونى اش مى گيرد هرگز به سامانى قانونمند نمى رسد. اين مقدمات را براى آن مى چينم تا رابطه ميان قرن ها خردستيزى و عقل گريزى با تربيت مستبدانه و قانون گريز و من- قانونى را در تاريخ فرهنگمان روشن تر كنم . عوامل جبرى و اقليمى بسيارى ، از جمله اژدهايى به نام حكومت كه زمانى بر سر چشمه آب و امروزه بر سر چاه هاى نفت چمبر زده است فقط يكى از اين عوامل است . عوامل را بايد دقيقاً شناخت اما ما انسان ها تنها مى توانيم به سهم اختيار و آزادى خود اميد ببنديم . عقلانيت جمعى در ميان كسانى كه هر يك همچون شاهى بالقوه يا بالفعل هشت دستى به منافع خود و خانه شان مى چسبد چگونه ممكن است رشد كند ؟ از سوى ديگر قوانينى كه از عقلانيت جمعى برنيامده باشند چگونه ممكن است در قبيله ما از استبداد و سركوب و شكنجه سر در نياورند ؟ منطق واقعيت اين دومى را مستنداً تأييد مى كند . در ايران مگر بر سبيل تصادف بُر خورده باشد آن حكومتى كه بس از قبضه قدرت مرتكب شكنجه و چپاول ثروت ملى نشده باشد. از همين رو ، دگرگشتِ معنايى كه منطق ارسطو در عقلانيت پديد آورد ، به رغم همه اصلاحات و انتقادات بعدى ، اساسى ترين تأثيرش در زمينه سازى براى مناسبات قدرتى بود كه قانونيت در آن برتر از حاكميت باشد؛ قانونيتى همچون عقلانيت لوگيك يا منطقى كه در حد امكان وابسته به اراده و هوس و اعتقاد و دستگاه حقيقت خاصى نباشد . انگاره افلاتونى اين بود كه من ، افلاتون ، خود عقلانيت هستم . انگاره ارسطو اين بود كه عقلانيت براى خودش قواعدى دارد كه همگانى و همه شمول است . در سده ١٨ ميلادى ، ضرورى ، همه شمول و كلى در فلسفه ترافرازنده كانت از ويژگى هاى پيشينى عقلانيت و احكام اخلاقى مى گردند . سياست ارسطويى ، هرچند دموكراتيك نبود ، منوط به حاكميت اوسيا نيز نبود . ( اوسيا براى ارسطو در حكم خدا بود . بنگريد به قسمت قبلى ). همين منطق ارسطو وارد فرهنگ دينى كه مى شود كاربرد الهياتى پيدا مى كند ليك نوبت به سياست كه مى رسد همه حكماء ، از مشائى گرفته تا اشراقى ، افلاتونى مى شوند و حاكميت را سزاوار عقل كلى به نام امام و انسان كامل و فيلسوف مى دانند و نه هرگز عقلانيت جمعى و همه پذير .
با اين همه ، اين به معناى خوارداشت ابن سينا نيست . اين فرهنگ و هستى اجتماعى بود كه اين نابغه بى همتا را محصور در الزامات خودش كرد . برگردان عقل به نفس ناطقه سبب ساز اين دگرگونى معنايى شد كه عقل از قوه مهار نفس و متراژ يا سنجه خوب و بد و حق و ناحق به قوه فكر تبديل مى شود. كوته كنم : تعبير عقل به نفس ناطقه تبارى يونانى و به طور خاص ارسطويى دارد. پس از اسلام سامانيان در بالندگى فرهنگ ايرانى و زبان فارسى سهمى عظيم نهادند . ابوريحان ، ابن سينا ، زكرياى رازى ، و فردوسى از پشتيبانى اين سلسله فرهنگ پرور برخور دار بودند. در اين دوران بود كه ابن سينا با مطالعه پيگير آثار ارسطو راه خود را پيدا كرد و با هوش سرشارى كه داشت در نوشتن عمده آثارش به برهان و استدلال عقلى پايبند ماند و مفاهيم يونانى را در حكمت مشاء وارد ساخت . در عين حال از نوشتن رساله هاى تمثيلى در باره سلوك عرفانى غافل نماند و شايد هم هدف نهايى اش تدوين حكمتى گنوستيكى ( راز ورزانه ) به نام حكمت مشرقى بود . روزگار سامانيان دوران شكوفايي حكمت عقلى و عقل گرايى بود . البته در همين دوران نيز اشاعره ، اخباريون ، نقل گراها ، نص گراها و عارف مشربانى بودند كه با پايبندى به تعقل همساز نبودند. تا آنجا كه من مى دانم پيش از ورود فلسفه يونانى به عالم اسلام حتى متكلمان اشعرى ناگزير بودند در بحث و مقابله در باره مسائل درون دينى مثلاً چگونگى رابطه صفات خدا با ذات خدا يا حسن و قبح اعمال يا جبر و اختيار بحث كنند و دليل آورند تا دست كم به مرتد و زنديق و كافر پاسخ دهند، ليك برهان آورى كه ابن سينا و خواجه نصير و ديگر حكماء مشاء بنا نهادند بر اساس شيوه و چارچوب و اصولى بود كه در منطق ارسطو بنياد داشتند. اينان عقل لوگيك را به فرهنگ متعبدانه وارد كردند اما دولت اين عقل گرايى مستعجل بود ./ راستى خاتم فيروزه بواسحاقى __ خوش درخشيد ولى دولت مستعجل بود/. رنسانس سامانيان ديرى نپاييد گرچه فردوسى جاودانه جاى خود را براى هميشه در وجدان جمعى استوار كرد ، اما عقل كه اكنون معناى منطقى و فلسفى اش را يافته بود نتوانست در فرهنگ همگانى نيز دامن گسترد. چه در اسلام و چه در مسيحيت به دلايلى كه در خور تأمل اند حكمت بحثى در مدرسه ها و حوزه هاى خواص محصور ماند. از همين رو اين حكمت را اسكولاستيك يا مَدرسى ناميده اند. در ايران اين عقل گرايى دينى در محصوريت نيز ايمن نماند . حتى پيش از ايلغار مغول جريانى نيرومند و پر هياهو همچون توفانى ديرپا فلسفه و عقل را آماج هجوم قرار داد .
آيا چنان كه مكرراً گفته اند آتش بيار اين معركه حجت الاسلام محمد غزالى بود ؟ غزالى شخصيتى قوى داشت . تا مرحله خودسالارى فكرى و شكى شبيه شك دكارت پيش رفت و ناگهان ملهم از الهامى دگرگون شد و فيلسوفان را تكفير كرد . اين ها درست ، ليك باور كردنش دشوار است كه ذهن و اراده يك شخص بتواند خاستگاه خواب چندين قرنه خرد گردد . بدون زمينه اجتماعى و فرهنگى و سياسى مشكل بتوان با يك فتوا خرد خوار شده را به چند سده خوارداشت خرد پيوند داد . خرد گريزى و خرد ستيزى واكنش جماعتى است كه تكيه گاهش امور نامعقول است . در خودِ آثار ابن سينا نيز در جايى كه مسائلى چون معاد جسمانى ، عروج عارفانه نفس به عالم غيب و كرامت و معجزه پيش مى آيد ، برهان ضعيف و عرفان قوى مى شود . درباره اين خردستيزى تاريخى بايد بيش تر تأمل كرد.
با سپاس بسيار از بردبارى شما
مازیار عزیز..بخشید من الان کامنت شما در مورد کتاب حچاب شرعی در عصر پیامبر را دیدم..من این کتاب را دیده ام و اثر تحقیقی جالبی هست. یکی از حوزویان هم اگر اشتباه نکنم مطلبی بر ردّ آن نوشته بود که ظاهرا چندان دقیق نبود . به هر حال بخش مربوط به آرا فقهی این کناب درست و با مدرک است. البته قبل از ایشان مرحوم “احمد قابل” هم به بررسی موضوع پوشش شرعی پرداخته بود که در سایت ایشان قابل دسترسی هست. شاید بتوان گفت طرح این موضوع در ایران توسط حاکمیت که نتیجه معکوسی داده است کاری بس نادرست بوده است که اخیرا آقای زائری از روحانیون هم به آن اعتراض کرده است. به هر حال کاری که اثر ناپسند و مضر در جامعه داشته باشد به هر توجیهی که باشد غلط است و در این مورد روحانیون و مراجع و حوزه ها نمی توانند از زیر بار مسئولیت اوضاعی که درست کرده اند شانه خالی کنند.
سلام و سلامتی
نظر شاذ خود را بیان می کنم، تقاضای ارشاد و اصلاح و تکمیل دارم.با این توضیح که برای گریز از تطویل ، بسیاری از مصادیق و شواهد و مستندات تاریخی به اختصار و اشاره اکتفا می شود .
* قومی ستمکار را با همه نابکاری خداوند هنگامی عذاب کرد که مشخصا آنها را از آزار و کشتن یک شتر منع فرمود (ناقه صالح ) و چون مرتکب شدند، عذاب نازل شد، این طور بر می آید اگر آنها چندین نفر انسان بیگناه را می کشتند ،و فجايع بزرگ دیگری را انجام میدادند ولی شتر خاص را نمی کشتند باز هم برای زندگی و بقا مهلت می یافتند، حالا این علتش چیست؟ موضوعی جداگانه است ،عجالتا به نظر می رسد یک همچنین قانون و قاعده ای در تعامل با ستمگران ، خداوند قرار داده است.
*حجاج بن یوسف ثقفي با اینکه هزاران نفر بیگناه و با گناه را کشت، و در ستمگری شهره شد، خدشه ای در ارکان حکومتش و شخص خودش وارد نشد ،تا آنگاه که فرد خاصی را بنام سعید جبیر کشت و بعد از آن دیگر فرصت ستمگری نیافت
* حکومت محمدرضا پهلوی وقتی در سراشیب سقوط قرار گرفت که امر به کشتن علی شریعتی داد (بنده معتقدم برخلاف بسیاری که مرگ او را طبیعی می دانند، به فرمان شاه کشته شده است ) در این باب آشکارا و مخفیانه توفیری ندارد و اثر وضعی اش یکسان است
*نظام سلطنتي تزار روس و خود تزار و خانواده اش بعد از کشته شدن یک فرد خاص به نام راسپوتين توسط یکی از اعضای خانواده تزار ساقط و کشته شدند، به نظر من اتهاماتی که به راسپوتين میزنند بی اساس است،اگر به دقت تاریخ سقوط ستمگران را مطالعه کنیم ،از این موارد پیدا میشود.
*در روایات آمده که سفیانی موعود بسیار قتل و خونریزی و بیداد می کند، اما وقتی یک شخص خاص بنام نفس زکیه توسط ایادی او کشته می شود خداوند بعد از 15 روز اذن ظهور امام زمان علیه السلام را صادر و به حیات سفیانی و پیروان او پایان می دهد.
* اما غرض و نتیجه گیری ” پایان یافتن ظلم و ستمگری نظام ملايان و سرداران همزمان است با کشته شدن یک فرد خاص ، آشکارا یا مخفیانه ،توسط ایادی نظام،بفرمان یا خودسرانه .
* اما کلام آخر به نظر من محمد نوریزاد احتمالا آن فرد خاص منحصر بفرد می باشد،شاید خود نظام هم فهمیده که با او مدارا می کند.
آقای نوریزاد میل خودت هست می خواهی تایید و نشر کن یا نکن. یا علی.
اگر چنین است، ” ای شمشیرها مرا دریابید ” !!!!
جناب میر افضل
/////////////////// احمدی نژاد گفت آمریکاییان میدانستند که امام زمان در عراق ظهور خواهد کرد و آنها به عراق حمله کردند که جلو ظهور را بگیرند. تحلیلگر جمهوری اسلامی رایفی پور و شیخ مهدی طایب فرمانده قرارگاه عمار گفته اند مکه امنیت نداره و امام زمان نباید آنجا ظهور کند و یکی از همین ملاها گفته اسراییل جلو ظهور را گرفته و یکی از این آقایون گفته امام زمان در زمان شاه تهران بوده و ازدواج هم کرده و دارای فرزند هم هست و آدرس هم داده.
https://www.youtube.com/watch?v=80c2z6i6s6Q
این آقایون که ادعا میکنند امام زمان همراه با 313 نفر با شمشیر خواهد آمد و عدل و داد برقرار خواهد کرد چرا با اینهمه قدرت جلو آمریکا و اسراییل و تک تیراندازان مکه کم میاره.
در ضمن پیامبران روزی متولد میشوند و یکروز هم فوت میکنند و مقام ایشان هم از پیامبر بالاتر نیست و اگر وجود داشتند و مقامی بالاتر بطور حتم در قرآن ذکری از او میشد.
” مسيحي اي كه مسلمان شد”
مسلماني به خانه يك مسيحي مهمان شد، برايش انگور اوردن خورد، برايش شراب اوردن گفت حرام است،
مسيحي گفت: عجیب است، شما مسلمانان انگور را ميخوريد اما شراب را حرام ميداند، در حالي اين از آن بدست آمده !!
مسلمان گفت: ببين، اين زن شماست و اين هم دختر شما، خداوند اين را به شما حلال كرده و ان را حرام،
در حالي كه آن از اين به دست امده است ! مسيحي چون اين استدلال بشنيد درجا مسلمان شد !
⭐️ ⭐️ ⭐️
تا اينجا داستان همه چي بخوبي و خوشي پيش رفت، تا اينكه مدتي
بعدش رفت حج و چون تو فرودگاه جده
یه “مشکل كوچيكي” براش پیش اومد، بلافاصله برگشت خونه و دوباره مسیحی شد
سلام و سلامتی
می خواهم نظر شچاذ خودم را بیان کنم، گر غلط گفتم تقاضای اصلاح و ارشاد دارم.
جوابیه ای برای سید مرتضی عزیز
درود بر جناب نوری زاد قهرمان و سلام بر سید مرتضی گرامی ،بنده در مطالب گذشته جناب نوری زاد در رابطه با دفاعیات شما از آقای خمینی ابراز عقیده کرده ودلائل حضرت عالی را بدون توجیه منطقی و سفسطه دانستم متاسفانه به علت مشغله زیاد در آن برهه موفق نشدم در ذیل همان پست پاسخ شما مرقوم کنم اما چون درخواست نمودید که من با ارائه دلایل منطقی با شما عزیز مباحثه کنم به رسم ادب اطاعت می کنم .
بر خلاف قضاوت شما بنده به هیچ وجه قصد تخریب شخصیت شما را نداشتم و اگر مطلب حقیر به گونه ای بوده که منتج به چنین برداشتی در ذهن خواننده شده از جنابعالی عذرخواهی می کنم .در واقع سفسطه را نه ضعف شخصیتی بلکه روشی هوشمندانه برای پیروز شدن در میدان جدل می دانم مثلا وقتی مورخی می گوید پروتگوراس بزرگترین سوفیست یونان باستان است به هیچ وجه شخصیت او را نشانه نرفته بلکه گزارشگر قصد دارد روش او را در جدل توصیف کند .
در اصول منطق ارسطو سفسطه ، گزاره ای است که دو شاخص ویژه دارد : یکم آنکه مقدمات گزاره درون مایه ای نادرست دارد و دوم اینکه مقدمات گزاره درست می باشد لیکن نتیجه ای ارائه می گردد که متضمن مقدمات گزاره نباشد .علی علیه السلام این جمله را به طور ساده چنین توضیح می دهد : حرف حقی می زنند و منظور باطلی از آن می جویند
و اما می رسیم به جملات شما ((مثلا کسی بدروغ این جمله را به ایشان نسبت میدهد که ایشان در ابتدای انقلاب گفته است :””اگر 35 ميليون نفر بگويند آری من ميگويم نه””. اولا:این واقعا مطلب مضحکی هست ،آیا واقعا در ابتدای انقلاب اصلا جمعیت مردم ایران 35 میلیون بوده است که چنین عددی را به ایشان نسبت می دهند؟))
اینطور که بنده برداشت کردم . به عقیده شما جمعیت ایران در آن برهه ( خرداد سال 60) که این سخن از آیت الله نقل شده 35 میلیون نبوده پس چسباندن این جمله به ایشان دروغ مخالفان است . جسارتا من این قضاوت شما را مشمول ویژگی دوم سفسطه می دانم .
طبق سرشماری سال 55 جمعیت ایران 33/7 میلیون نفر برآورد شده و سرشماری بعدی سال 65 می باشد که نفوس ایران را 49/4 میلیون نفر گزارش می کند بر طبق نرخ رشد 3/9 درصدی ده سال بین 55 تا 65 ، جمعیت ایرانیان در آن برهه ( سال 60 ) چیزی حدود 40 میلیون بر آورد می شود. تا اینجا سخن شما براساس شواهد آماری صحیح می باشد . اما نتیجه گیری شما از این مقدمه به نظر بنده به بیراهه می رود .زیرا بین این ده سال هیچ سرشماری جمعیتی صورت نگرفته و اطلاعات دقیقی از جمعیت ایران فرضا در سال 60 وجود ندارد و محتمل است که اقای خمینی از ظن خود شمار ایرانیان را 35 میلیون بر آورد کرده که متاسفانه اشتباه محاسبه نموده است .نمونه دیگر این قبیل اشتباهات را می توان در ویژه برنامه های سالروز ازادسازی خرمشهر که از تلوزیون پخش می شود مشاهده کرد به کرات تابلوی ورودی شهر را نشان می دهد که روی آن نوشته شده ((به خرمشهر خوش آمدید جمیت 36 میلیون نفر)) …نویسنده این شعارجمعیت ایران را در خرداد سال شصت و یک 36 میلیون بر آورد کرده که کاملا نادرست است و عدد صحیحتر حدود 42 میلیون می باشد مشخص است که که بسیاری از مردم از جمله اقای خمینی آمار واقعی جمعیت ایران را نمی دانسته اند بنابراین منطقی است که در تخمین آن اشتباه کنند خلاصه مطلب اینکه قضاوت شما بر اساس این مقدمه به عقیده حقیر نادرست بوده و نوعی مغلاطه در نتیجه می باشد
و اما جمله منصوب به آقای خمینی با مضمون اقتصاد مال خر است .
مدتی قبل مصاحبه ای از اقای امیر احمدی جامعه شناس شهیر و استاد دانشگاه ایالتی نیویورک را دیدم که اشاره ای ضمنی داشت به این سخن ایت الله و مدعی بود که وی این جمله را در 24 اوت 1979 بر زبان آورده است . لینک این مصاحبه را در صفحه ویکی پدیا ذیل عیارت ((ایت الله خمینی)) می توانید پیدا کنید .
از فعال سیاسی دیگری نیز در این مورد پرس و جو نمودم ایشان مدعی بود ایت الله این عبارت را در سخنرانی 17 شهریور سال 58 در میان کارکنان صدا وسیما ذکر نموده که فقط یکبار از تلوزیون پخش شده است و از انجا که تنها دوربینهای تلوزیون این مجلس را ضبط نموده و رسانه متنقدی حضور نداشته مخالفین موفق نشده اند این جملات را با مدارک متقن ( صدا و تصویر ) در تاریخ ضبط و ثبت نمایند .اما دقیقا از فردای آن روز جمله(( اقتصاد مال خر است ))ورد زبان میانه روها ( طرفداران دولت بازرگان و لیبرالها ) و همینطور مجاهدین خلق شده و با نقل آن به مکتبی ها و طرفداران آقای خمینی زخم زبان می زدند ظاهرا در صحیفه نور نیزدر شرح سخنرانی آن روز آقای خمینی پاراگراف حاوی این عبارت حذف گردیده است .
درپیوند زیر که متعلق به یک پایگاه اینترنتی طرفدار حکومت می باشد جملات حذف شده در این سخنرانی کذایی را می توانید بیابید
http://www.aviny.com/shobhe/siasi/122.aspx
به نظر می رسد اقای خمینی این جمله را در رد عقاید مارکسیستها بیان می دارد که البته برداشت اینجانب می باشد .در مورد آب و برق مجانی و غیره هم به جهت جلوگیری از اطاله کلام حرفی نمی زنم.
جناب سید مرتضی گرامی ، بنده بر خلاف شما سن و سال زیادی ندارم و شخصا جملات اقای خمینی را نشنیده ام اما با توجه به سخنان افراد مورد وثوق باور می کنم که ایشان این جمله را بر زبان اورده اند . به همان دلیل که شخصا شاهد نزول قران در 14 قرن قبل نبوده ام اما با توجه به شواهد و گزارشات مورخین متقدم و مورد تایید علم رجال عقیده دارم که قران بوسیله پیامبر اسلام آورده شده است ومثلا طبق برخی ادعاهای جدید درقرن دوم هجری و در طول زمان دراز جمع آوری نشده است .
با وجود تمام دلایلی که برشمردم حقیر به هیچ وجه انتظار ندارم دیگران دلایلم را بپذیرند زیرا که سخن این افراد برای بنده حجت است و برای دیگران خیر .شاکله بحث من این بود که شما در تاویل این متشابهات می کوشید و محکماتی چون فاجعه سال 67 را نادیده می گیرید تا به نوعی وجهه نه چندان زیبای آقای خمینی را بزک کنید . که البته در جوابیه خود به طور تلویحی این اقدام اقای خمینی را مردود دانسته اید که همین هم برای امثال بنده خوشحال کننده است .
با عرض پوزش بحث بسیار طولانی شد و شایسته نمی دانم که بیشتر از این متصدی اوقات جناب نوری زاد عزیز و خوانندگان گرامی شوم در پایان باید عرض کنم هدف من از طرح این مباحث عمدتا ایجاد یک فرایند دیالکتیک در ذهن مخاطبین می باشد و نه اثبات درستی عقاید خود و ترویج کیش شخصیت، به این صورت که ایده های بنده به مثابه تز عمل کرده و دلایل شما حکم آنتی تز را پیدا کند ( و برعکس ) ومرحله سنتز که در ذهن مخاطب شکل خواهد گرفت و معتقدم که این برخورد عقاید بسیار بهتر از تک صدایی ما را به مسیر حقیقت نزدیک می کند . موید و پیروز باشید …
سید محمد سادات عزیز
سلام و درود
اتفاقا من برای طرز نوشتار و ادب و طرز استدلال های شما در دو سه نوشته انتقادی که نسبت بمن داشتید و رد و بدل شد ،احترام ویژه ای قائل هستم علیرغم اینکه می گویید سن و سال زیادی ندارید ،این مهم نیست که سن و سال زیادی داشته باشید یا نداشته باشید ،مهم گفتمان انسانی و اخلاقی و خردمندانه ای هست که من در نوشته های شما می بینم علیرغم اینکه غالبا در مخالفت با من نوشته اید ،ایکاش برخی از دوستان این سایت که در موضع مخالفت هستند و گمان می کنند استحکام و نفوذ گفتار آنان در تندی-اهانت- طعن زدن و…است به همین روش نیکوی شما تاسی می کردند.من از نوشته های شما تجلیل کرده و برای آن ارج قائلم و از شما می خواهم این سبک نوشتن انتقادی چه در موضع موافقت یا مخالفت با من یا دیگران را تداوم بخشید و بویژه از اینکه نوشته های مرا دنبال می کنید تشکر می کنم.
در یک نگاه کلی نوشته شما شامل سه بخش بود :
1- مساله کاربرد روش مغالطه بطور کلی بعنوان یکی از صناعات خمس منطقی ،نیز بعنوان نسبت کاربرد مغالطه که در نوشته قبلی بمن داده بودید.
2-توضیح در مورد این جمله که دوستی در نوشته ای به مرحوم آیت الله خمینی نسبت داده بود که :””اگر 35 میلیون مردم در موضوعی بگویند من می گویم آری””،و اینکه تمام مراد من (سید مرتضی) از نفی سندیت این جمله متمرکز بر تعبیر “35 میلیون” بوده است.
3- توضیح و تلاش برای اثبات سندیت این عبارت که مرحوم آیت الله خمینی در مورد “علم اقتصاد” گفته باشند :””اقتصاد مال خر است”” که ورد زبان مخالفان ایشان در فضاهای رسانه ای آنهاست ،که نتیجه این اسناد این می شود که آیت الله خمینی علم اقتصاد را قبول نداشته یا بهائی برای این امر عینی در جوامع انسانی قائل نبوده است ،که بهرحال مقصودشان طعن به ایشان است.
——————————————————–
1-ضمن تشکر از شما بابت این توضیحات ،عرض می کنم که تعریف و توضیحی که در مورد صنعت مغالطه از صناعات خمس منطقی دادید مطلب درستی هست و این توضیح و تعریف در کتبی که در موضوع منطق ارسطویی بخش صناعات خمس نوشته شده هست ،تنها فرازی از نوشته شما که اندکی محل تامل است این جمله شماست که :
“”در واقع سفسطه را نه ضعف شخصیتی بلکه روشی هوشمندانه برای پیروز شدن در میدان جدل می دانم””.
(پایان)
البته این توضیح را در جهت دف توهم و تنزیه بنده از نسبت مغالطه و سفسطه که داده بودید بیان کردید ،از این جهت متشکرم ،ضمن اینکه منکر این نیستم که بکار گیرنده قاصد و متوجه سفسطه ممکن است در مواردی چنین هدفی را دنبال کند ،البته ممکن هم هست که کسی در مقام تبیین قیاسی ،نا خواسته یا غیر ملتفت ،مقدماتی مخدوش یا غیر مطابق با واقع را در قیاس خود بکار برد و گمان هم کند که قیاس او قیاس برهانی هست ،این در واقع باز می گردد به جهل بسیط یا مرکب بکار گیرنده قیاس ،و واقعا ممکن است بکار گیرنده قصد سوء بکار گیری مقدمه یا مقدمات غلط در قیاس خود نداشته باشد ،همینطور در طرف خلل مغالطی از ناحیه استنتاج غلط ،باز ممکن است مقدمات قیاس مقدمات صحیحی باشند و مطابق با واقع ،اما خلل در استنتاج ناشی از اشتباه در صورت یا ماده قیاس باشد ،بنابر این می خواهم بگویم در همه موارد (که برحسب معیار و نظم منطق ارسطویی واقعا شخص دچار مغلطه در مقدمات یا نتیجه القیاس هست) نمی توان گفت مغالطه کننده تعمد در کاربرد قیاس مغالطی داشته است و مثلا بتوان بلحاظ “اخلاقی” مغالطه گر را نکوهش کرد و این نکته مهمی هست که منطقا سبب این می شود که انسان در مغالطه گر دانستن تعمدی طرف گفتگو احتیاط بیشتری کند ،یا شاید اخلاق بقول شما دیالکتیک و گفتگو اقتضا کند به طرف گفتگو بگوییم قیاس گفتاری شما دچار مغالطه است و شما دچار مغالطه هستید بدلیل کذا و کذا…
اما یک نکته مهمتر این است که در بخش صناعات خمس کتب منطق ارسطویی چه در خود کتب ارسطو که ترجمه شده است و چه در کتابهایی مثل منطق شفاء ،منطق اشارات ،منطقیات فارابی ،و کتابهای دیگر توضیح داده می شود که فراگرفتن صنعت مغالطه در واقع برای پرهیز از دو جهت است :
1- پرهیز از فرو افتادن در قیاس مغالطی که مخالف با حقیقت جویی و کنجکاوی فطری بشر برای دریافتن حقیقت در هر مورد است ،که این بخش در حقیقت باز می گردد به فرو افتادن سهوی (نه تعمدی) در قیاس مغالطی چه در بخش مقدمات مغالطی و چه در بخش استنتاج مغالطی.
2- فراگیری صنعت مغالطه برای فریب نخوردن از مغالطه سهوی یا عمدی دیگران .
بنظرم ایندو غایت و هدف از آگاهی از صنعت مغالطه در صناعات خمس منطقی ،ما را به این نتیجه می رساند که خارج از اسلوب منطق ارسطویی ،بلحاظ اخلاقی ،بکار گیری مغلطه و مغالطه برای بکرسی نشاندن سخن حق یا باطل ،نه تنها دلیل هوشمندی مثبت مغالطه گر نیست ،بلکه از نظر اخلاقی امری مقدوح و قبیح است اگر تعمد و توجه در بکار گیری مغالطه وجود داشته باشد.
نمیدانم به زبان عربی آشنائی دارید یا خیر اما لازم دیدم اینجا الفاظ عبارات مرحوم حاج ملا هادی سبزواری در بخش صناعات خمس از منطق شرح منظومه را نقل کنم و ضمن اشاره مفهومی کلی ،ترجمه کامل و دقیق آنرا به فراست و تحقیق شما واگذار کنم ،عبارتهای شرح منظومه اینطورند :
“”القياس المغالطي
ألف من قضايا وهمية مغالطي من خالص الوهمي بأن يكون كل مقدماته وهمية.
أو من مخالط أو يكون بعض مقدماته وهمية دون بعض كما مر أو المغالطي ذو ائتلاف من مشبهات و وجه تشبيه لكل آت في المغالطات من أن الاشتباه يكون إما بتوسط اللفظ و إما بتوسط المعنى و كل له أقسام و الغرض من التدرب في صناعة المغالطة التحرز عن الغلط و الابتلاء أي امتحان المخاط…..و الآتي به غالط في نفسه مغالط لغير…….و بالجملة المغالطة لها سبب فاعلي هو العقل الناقص أو الوهم الرافع و سبب غائي وهمي شيطاني و سبب صوري هو صورة الكذب و الخيانة في الباطن و التشبه بزي العلماء و الحكماء في الظاهر و سبب مادي هو المشبهات لفظا أو معنى و الوهميات
(شرح المنظومه ج1 ص 344)
مفهوم مغالطه را تعریف می کند که قیاس مغالطی قیاسی هست که تماما از مقدمات وهمی تشکیل شده باشد یا برخی از مقدمات آن وهمی باشد یا متشکل از مشبهات و تشبیهات لفطی یا معنوی غیر مطابق باشد و مغالطه اقسامی دارد …….غرض از تدرب و تجربه و فراگیری صنعت مغالطه نیز تحرز از بکار گیری آن یا مبتلا شدن به آن از سوی دیگران است …پس مغالطه گر هم خود غالط است و در غلط و هم دیگران را بغلط می افکند….در ادامه می گوید: خلاصه قیاس مغالطی دارای اسباب علت فاعلی-علت غائی- علت صوری- علت مادی هست ،علت فاعلی مغالطه همانا عقل ناقص مغالطه گر ،یا غلبه وهم بر اوست ،علت غائی مغالطه و غایت آن غلبه وهمی و شیطانی است ،و علت صوری آن بی اخلاقی و صورت کذب در باطن مغاله گر است ،و علت مادی آن مشبهات لفظی یا معنوی یا وهمیات است.
این حاصل مفهومی گفتار حاجی در شرح منظومه منطق است که از آن استفاده می شود فراگیری صنعت مغالطه تنها برای پرهیز از بکار گیری آن است ،نیز برای پرهیز از در دام مغالطه دیگران افتادن است ،و خود مغالطه نیز نه تنها نشان هوشمندی انسان مغالطی نیست بلکه نشان از غلبه شیطنت و وهم و خیانت باطنی هست ،بنابر این بکار گیری صنعت مغالطه در مباحثات امری مقدوح از نظر اخلاق عملی انسانی است.البته چنانکه عرض شد به آن نکته سهو یا عمد در مغالطه باید عنایت کرد ،و بنظرم اخلاقا این اقتضا هست که اگر مغالطه ای در گفتار کسی دیدیم تنها با ذکر وجه آن آنرا بوی گوشزد کنیم ،و آنرا فورا حمل بر تعمد نکنیم.
———————————————————————
2- در مورد مساله آمار جمعیت ایران و بحث نتیجه گیری ،البته شما زحمت آماری کشیدید و ضمنا فرمودید که در آن مقطع آمار گیری دقیقی وجود نداشته است و بهر حال با نوعی تخمین و تکیه بر قرائن خواستید بگویید که جمعیت ایران در آن مقطع تقریبا همین مقدار بوده است ،بسیار خوب سعیکم مشکور ،اما تکیه من بر تعیین دقیق آمار مردم ایران نبود ،و من اصلا مراجعه آماری نداشتم ،من بهرحال در مقطع ابتدای انقلاب جوانی بیست ساله بودم ،و نکته ای که عرض کردم تخمینی بود نه تعیین دقیق آمار ،اما نکته اساسی تر که مصب کلام را از گمان سفسطه یا مغالطه نسبت بمن دور می کند این است که من ضمن ارجاع دقیق گفتار مرحوم آیت الله خمینی و خاستگاه آن که تاکید بر لزوم قانون گرائی همه بود ،نشان دادم که اسناد چنین تعبیری به ایشان که حاوی عدد و رقم مردم ایران باشد اسنادی دروغ و مغالطه آمیز است ،در واقع من فقدان تعیین عدد (خواه بیست میلیون ،خواه سی میلیون ،خواه کمتر یا بیشتر) در گفتار ایشان را قرینه بر دروغ بودن اصل جمله و اسناد گرفتم و گفتم سرچ و بررسی گفتار ایشان در صحیفه امام که مشتمل بر همه گفتارهای ایشان پیش و مقارن و پس از انقلاب است نشان می دهد که چنین چیزی که مورد نظر مفتریان است که :ایشان گفته باشند استبداد به رای من اینطور است که اگر چیزی را همه ملت (36 یا 46 یا هرقدر) بگویند من خلاف آنرا خواهم گفت ،اسنادی شیطنت آمیز و ناشی از خباثت و بد نیتی نسبت دهندگان آن است و روشن شد که اصل سخن این بود که ایشان در لزوم التزام همه بقانون گرائی گفته بود :همه از جمله رئیس جمهور حدود قانونی تعیین شده خود در قانون اساسی را رعایت کنند پس اگر کسی از محدوده قانونی خویش تخطی کرد ،حتی اگر همه مردم هم در این تخطی قانونی از او پشتیبانی کنند من بعنوان رهبر با آنان مخالفت خواهم کرد ،واقعا قضاوت کنید این جمله که یک فرض و تصویر در تاکید بر قانون گرایی هست از حسنات یک شخصیت است یا از سیئات او که اینچنین ناجوانمردانه در فضاهای مجازی تکرار می شود؟ بحث من این بود و من نمی گویم کسی حق انتقاد از ایشان ندارد ،سخن من این است که دروغ سازی و اسناد دروغ به یک شخصیت و هو کردن بی اساس ،امری غیر انسانی و غیر اخلاقی است ،پس روشن شد که تاکید من بر بیان خاستگاه اصل گفتار منسوب به ایشان بود نه بحث دقیق آماری که شما زحمت آنرا کشیدید.
—————————————————
3-در مورد جمله منسوب به مرحوم آیت الله خمینی که :”اقتصاد مال خر است” ،نیز عرض شد باز این هم از موارد اتهامات ناجوانمردانه ای است که به ایشان زده می شود که هدف آن این است که بگویند رهبر یک انقلاب و یک نظام اسلامی اصلا توجهی به مسائل اقتصادی ندارد و فقط بفکر معنویات است و روابط اقتصادی و علم اقتصاد و تلاش برای رفاه اقتصادی مردم را قبول ندارد و اقتصاد را متعلق به الاغ یا حیوانات دیگر می داند!
خوب واقعا قبل از هر چیز آیا این سخن اصلا عقلایی و قابل قبول است و بقول معروف شنونده نباید عاقل باشد؟ آیا کسانی که چنین اسناد و نتیجه گیری می کنند ،توجه نمی کنند بخش های زیادی از فتاوی ایشان و سایر فقهاء در کتب فتوایی مربوط است به بخش معاملات جزئی و کلی که ارتباط وثیق با مسائل اقتصادی دارند؟ کسی می شود در کتاب فتوا دهها فتوا در کتب مختلف معاملات مثل بیع و شرکت و اجاره و مضاربه و مساقات و ربای قرضی و ربای معاملی و سایر ابواب معاملات ،داشته باشد آنگاه بیاید در مذمت اقتصاد و رویکرد اقتصادی بگوید :اقتصاد مال خر است؟! این معقول است؟
علاوه بر این می شود کسی اینهمه سفارشات و فرامین مختلف حکومتی و ارشادی و توصیه ها به دولت ها و اشخاص در زمینه تجارت آزاد و روابط اقتصادی داخلی و خارجی و لزوم تامین رفاه مردم داشته باشد و در عین حال بیاید در یک سخنرانی بگوید مردم اقتصاد مال خر است؟!
این است که قطع نظر از بحث اسناد و تعیین دقیق ریفرنس و شهادت دیگران ،بنظر من اصل مطلب بقاعده لزوم عاقل بودن شنونده و تناسب حکم و موضوع ،مطلبی غیر قابل قبول و بدیهی البطلان است ،اما در عین حال من در آن نوشته از شما خواستم تفحصی از ریفرنس مطلب کنید ،با اینکه ریفرنس اصل گفتار را در اختیار داشتم و عرض خواهم کرد که صدر و ذیل آن گفتار چه بوده است و متاسفانه اینهم از قبیل همان افتراء مورد بحث در آیتم قبلی بوده است ،یعنی تحریف کلام یک فرد بزرگ بقصد تخریب و غرض ورزی ناجوانمردانه ،البته شما هم زحمت کشیدید هم از آقای امیر احمدی تاریخی نقل کردید که البته درست هم هست ،و هم به سایتی ارجاع دادید که بنظرم ضمن نقل اصل کلام ،توجیه درست آنرا بیان کرده بود ،بنابر این سخنرانی و بخشی از گفتار ایشان در صحیفه امام هست و نیازی هم به شهادت امیر احمدی نبود ،البته اینرا هم بدانید که هیچ کلامی از مرحوم ایشان حذف نشده است ،و تمام سخنرانی های ایشان و نامه ها و بیانیه های ایشان بعد از انقلاب و مقارن انقلاب و حتی مدتها قبل از انقلاب در کتاب بیست جلدی صحیفه امام نقل شده است و از طریق نرم افزار قابل جستجو هست ،حال عنایت کنید به عبارت ایشان در این زمینه در همان تاریخ 17 شهریور که آقای امیر احمدی گفته بود و در سایتی که شما لینک داده بودید هم هست ،عبارت ایشان اینطور است :
“”مادىگرايى منشأ انحطاط
….آنهايى كه دم از اقتصاد مى زنند و زيربناى همه چيز را اقتصاد مى دانند از باب اينكه انسان را نمى دانند يعنى چه، خيال مى كنند كه انسان هم يك حيوانى است كه همان خورد و خوراك است! منتها خورد و خوراك اين حيوان با حيوانات ديگر يك فرقى دارد. اين چلوكباب مى خورد؛ او كاه مى خورد؛ اما هر دو حيوانند. اينهايى كه زيربناى همه چيز را اقتصاد مى دانند اينها انسان را حيوان مى دانند. حيوان هم همه چيزش فداى اقتصادش است. زيربناى همه چيزش [است] الاغ هم زيربناى همه چيزش اقتصادش است. اينها انسان را نشناختند اصلًا كه چه هست. ما بايد باورمان بيايد به اينكه مملكت ما همه چيزش را فدا مى خواست بكند براى اسلام. الآن هم مى آيند به من مى گويند، مكرر- دستجمعى، تنهايى- كه شما دعا كنيد ما شهيد بشويم. معقول است كه بگويد من شهيد بشوم براى اينكه شكمم سير بشود؟ براى شكمش مى خواهد شهيد بشود؟! كسى معقول است كه تقاضاى شهادت بكند براى شكمش؟ همچو معقول نيست اين معنا، تقاضاى شهادت براى اينكه ادراك كرده است كه در شهادت موت نيست؛ يك حيات جاويد است، براى حيات جاويد است كه اين تقاضاى شهادت مى كند. زيربنا توحيد است، زيربنا عقايد حقّه الهى است؛ نه زيربنا شكم باشد. اينهايى كه اقتصاد را زيربنا مى دانند، اينها منحط كردند انسان را از حدّ انسانيت به حد يك حيوانى، مثل ساير حيوانات؛ اين هم مثل ساير حيوانات….””.
(صحیفه امام ،ج 9 ص 451)
تاریخ این سخنرانی همان است که آقای هوشنگ امیر احمدی گفته است ،ملاحظه کنید ،مصب و سبک و سیاق این گفتار بحث تئوریک و گفتگوی ادیان توحیدی و تابعان مکتب انبیاء با مادیگرایانی (اعم از کاپیتالیست های غربی و مارکسیست ها و سوسیالیست های شرقی) است که زیر بنای همه مسائل اجتماعی تاریخی انسانی و همه شوون را “اقتصاد و روابط تولید ” می دانند ،این بحث بین دو مکتب متفاوت است مکتب الهی و مکاتب ماده گرا که انسان را فقط عبارت از پیکر محسوس میدانند ،و بر پایه اینگونه انسان شناسی مبتنی بر انکار خدا و تجرد نفس و ابدیت انسان ،همه همت آنان بتعبیر مولی امیرالمومنین در نهج البلاغه “علف” آنهاست :
“” أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ فَمَا خُلِقْتُ لِيَشْغَلَنِي أَكْلُ الطَّيِّبَاتِ كَالْبَهِيمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا””.
” آيا بدين بسنده كنم كه به من، «امير المؤمنين» گويند، و در ناخوشايندهاى روزگار شريك مردم نباشم؟ يا در سختى زندگى نمونه اى بر ايشان بشمار نيايم؟ من براى آن آفريده نشدم كه خوردن خوراكهاى پاكيزه- همچون چارپاى بسته كه همه همّش خوردن علوفه است…”
(نهج البلاغه صبحی صالح ،ص 418 ،نامه 45 خطاب به عثمان بن حنیف)
همین امیر المومنین که اینجا تعبیر به علف کرد و اینکه انسان نباید همه همتش مثل بهائم علف او باشد ،خود چقدر فعالیت اقتصادی داشت ،چاه و قنات حفر می کرد و زحمت می کشید ،پس منافاتی بین این نیست که انسان کوشش برای رفاه خود و جامعه خویش کند و به اقتصاد از این بعد اهتمام داشته باشد ،در عین حال در بحث انسان شناسانه و بحث های جهان بینی ،زیر بنا را اقتصاد نداند.
پس روشن شد که مقصود مرحوم آیت الله خمینی از آن گفتار نفی فاکتور اقتصاد در جامعه و زندگی فردی انسان نبوده است ،بلکه نفی زیر بنا بودن اقتصاد در جامعه انسانی بوده است و اینکه اگر در مکتبی زیر بنا شد اقتصاد ،این یعنی نشناختن حقیقت انسان و سقوط دادن او بسطح حیوانات ،حیواناتی که همه همت آنان علف آنان است و مرتبه ای بالاتر از این ندارند ،و این بحث تئوریک و انسان شناسانه چه ارتباطی دارد با نفی فاکتور اقتصاد در جامعه بشری؟
از توجه شما سپاسگزارم
این همه نوشتید که بگویید مثلا سفسطه را بهتر از محمد سادات می دانید.
کم گوی و گوی …
لاف از سخن چو در توان زد.
ان خشت بود که پر توان زد.
با سلام ، آقای نوری زاد ما فکر کردیم که اگر انقلاب شود و آنهم از نوع اسلامی اش ، بعضی مسائل اجتماعی حل می شود . مثلا” اگر رعیتی از حاکمان شکایتی کند و یا بر عکس ، این دو مدعی در دادگاه در کنار هم اقامه دعوی خواهند کرد ، همچنان که همین حاکمان دروغگو و کذاب در منابر و موعظه از احادیث شیعه آوردند که حضرت علی(ع) و مرد ” یهودی ” درباره زین اسب مفقود شده هر دو نفرشان هم زمان در دادگاه حاضر شده بودند . حال چهره این نظام اسلامی را می بینید که در پوستی وارونه ، گرگی را درلباس میش تحویل این ملت داده اند . آقای نوری زاد ، برادر عزیز ، شما خاموش نمی نشینید و به رهبری نامه می نویسید و میخواهید که او به چاه نیافتد ( همچنانکه سعدی میگوید : چو می بینی که نابیناه و چاه است / اگر خاموش بنشینی گناه است ) و ایشان خود را در چایگاه خداوندی قرار داده و به هیچ کس پاسخگو نیست . همچنین شما اخیرا” عکسی را با جناب آقای سید مصطفی تاج راده که در اسارت هستند و مرخصی سه روزه آمده اند ، گرفته اید و این جناب آقای تاجزاده اسیر قوم اشقیا شده و چندین سال است که از پیر فرتوتی به نام جنتی (که حق مردم را در جایگاه غصب شده ای که دارد پایمال کرده ) در دادگاه شکایت کرده است و این جنتی به زعم خودش ، اگر آقای تاجزاده را هم در مقام مرد ” یهودی ” بپندارد باید خود را یک ” نوک پا ” به خاطر شکایت آقای تاجزاده به دادگاه برساند و از خودش دفاع کند ولی این پیر فرتوت خود را از حضرت علی(ع) هم بالاتر می داند و مانند رهبری در جایگاه خداوند باریتعالی نشسته و به هیچ کس هم پاسخگو نیست و تاکنون این دستگاه عریض و طویل ظلم گستری (دادگستری سابق ) و قاضی های ” جنازه صفت ” تظلم خواهی آقای تاجزاده را با کمال حیوانیت ، چشم پوشی و به چشمشان ، چشم بند و به گردنشان ” یوغ ” و زبانشان را هم در کام خفقان گرفته اند . این حاکمان که به ملت پاسخگو نیستند و خود را در جایگاه خداوندی می بینند ، حافظه و شعورشان بعد از گذشت 37 سال از انقلاب آنقدر کم شده که نمی دانند که آن شاهنشاه آریامهر طاغوتی هم خود را ” بزرگ خدایگان ” به ملت ایران معرفی میکرد !
با این حرفهایی که رهبر قشر خاصی از آخوندها در وصف مجلس خفتگان زد یعنی من سلطانم و سلطنت در خانواده من الی الأبد موروثی است و ترکیب و بافت مجلس خفتگان هم همیشه همین است. خمینی رفت و توی هم میروی، “چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند- حافظ بزرگ” . پیش از شما ،بسان شما ، بیشمارها،! با تار عنکبوت نوشتند، کاین دولت خجسته ی جاوید…زنده باد! «شفیعی کدکنی». ” شتر در خواب بیند پنبه دانه , گهی لپ لپ خورد گه دانه دانه ” , “ولی گاها به طور اتفاقی , خورد تیر شتر اندر نشانه!” طفلی چقدر از آمال و آرزوهایش گفت! سرت بذار زمین تا ببینیم همین چاپلوسان دور و برت با مجتبی چه میکنند و چطور خروار خروار پروندههایی که از او رو نمیکنند.
سكندركه برعالمي حكم داشت, دراندم كه بگذشت وعالم گذاشت.ميسرنبودش كزوعالمي.ستانند ومهلت دهندش دمي.برفتند وهركس درود انچه كشت.نماندبجز نام نيكو وزشت/سعدي عليه الرحمه
با درود فراوان
مقاله جدید “راه بی بازگشت سپاه پاسداران”
بپیوست ارسال می گردد
http://sakhtariran.com/
در حادثه ای دردناک زن فقیری بدلیل نداشتن پول برای بیمارستان جان خود را از دست داد.
جان دادن زن فقیر به خاطر نداشتن هزینه های زایمان در بیمارستان سلماس
به گزارش سایت روز نو، در بیمارستانی در شهرستان سلماس از توابع استان آذربایجان غربی،یک زن حامله که به تشخیص دکتر باید با عمل جراحی فرزند خود را به دنیا می آورد به خاطر نداشتن هزینه های عمل مجبور به زایمان طبیعی شده و جان خود را از دست داد.
همسر این زن حامله به اسم “ولی” یک کارگر روزمزد بوده که می گوید بیمارستان برای عمل جراحی همسرم از من هزینه میلیونی خواسته و وقتی به آنها توضیح دادم که از عهده تامین چنین هزینه ای بر نمی آیم،همسرم را مجبور به زایمان طبیعی کردند که در بحبوحه تولد نوزاد جان خود را از دست داد.
این کارگر روزمزد که در بخش ساختمانی کارگری کرده و مزد ناچیزی دریافت می کند،با اشک در چشمهایش از بی رحمی مسئولان بیمارستان شهرستان گفته و تاکید می کند مسئولان بیمارستان توجهی به وضعیت بد مالی او نکرده و گفتند صرفا در ازای پرداخت هزینه مورد نظر حاضر به عمل همسرم هستند و با شروع درد زایمان وقتی موفق به تامین هزینه فوق نشدم آنها بی رحمانه همسرم را مجبور به زایمان طبیعی کرده و او را کشتند.
او می گوید در بیمارستان شهر سلماس،پول تنها چیزی است که پزشکان و مدیران بخش می شناسند و کسی که پول نداشته باشد بی رحمانه مثل همسرم باید جان بدهد. اوف به شرف نداشته بانی و باعث این همه درد و ستم برای شهروندان کشورم که جانشان ارزش یک گیاه رو هم برای این آقایان ندارد . برادر رئیس جمهور و وزیر بهداشت این حکومت آیا فقط وظیفه دارند به دیدن جناب شجریان در بیمارستان بروند ؟ و این بانوی فقید ،فقیر باید بی سرو صدا بمیرد ؟
فرق اساسی کشور های پیشرفته با کشور های عقب افتاده قانون و اجرای مو به موی قانون است. این چیزی است که انسان را با حیوان متمایز میکند.
این مشکل تاریخی ایرانی ها است که هر کسی خود را بالا تر از قانون میداند و فکر میکند او میفهمد ولی دیگران نمیفهمند و تا زمانی که این مشکل که می توان به آن اسمهای مختلف مثل اعتماد به نفس کاذب داد حل نشود وضع ما خوب نخواهد شد. چون ایرانی ها با داشتن تاریخ چند هزار ساله قدرت یادی گیری از اشتباهات تاریخی را ندارند. و همش در حال تکرار اشتباهات گذشته هستند!
دشمن پس از توافق به دنبال نفوذ از راههاي سياسي و اقتصادي است
این در حالی امکان پذیر است که ما در این حوزه ها ضعیف باشیم و گر نه چرا این دشمن خیالی شما در کشور های پیشرفته که مردمی با سواد و با فرهنگ و وطن پرست دارند نمی توانند غلطی بکنند؟! پس ضعف خود را به گردن دشمن خیالی نگذارید. آنها دشمن نیستند سرمایه دار هستند و در سیستم آنها سود مهم ترین چیز است حال آن که در کشور اسلامی خدا و ایمان این قبیل چیز ها !!
مشکل سیاسی کدام است؟ نبود آزادی سیاسی! اگر شما حاکمان نماینده ملت بودید آمریکا هیچ غلطی نمی توانست بکند همان طور که امام فرمودند!
مشکل اقتصادی کدام است؟ ماکلی مشکل اقتصادی داریم و خودمان عرضه حل آن را نداریم و بهتر است از بهترین کمک گیریم. در دنیا اقتصاد و آزادی آمریکا و اسرائیل حرف اول را می زنند. روس که چیزی برای گفتن ندارد, چین هم مونتاژ تکنولوژی آمریکا است. چرا دست دوم و مونتاژ بخریم در حالی که خودمان میتوانیم بهترین تکنولوژی دنیا را بومی کنیم همان طور که در اشغال های هسته ای کردیم. بهترین تکنولوژی را از آمریکا و آلمان و ژاپن وارد کنید تا ما خودمان از چینی ها بهتر مونتاژش کنیم. در دراز مدت ارزان تر است تا اشغال چینی و روسی!
افراد نظامی یا آخوند هایی که منتخب ملت نیستند حق نظر ندارند مگر نظر شخصی!
قربانت گردم
کاغذ اخبارهای یومیه تورق میکردم جهت راپورت گویا وزیر کارخانه برق دولت فخیمه حاجئ علی اکبر خان صالحی رفته چین ماچین جهت آوردن کارخانه برق اتمی به ممالک محروسه( قربانت گردم این اتمی دیگر چه کوفتی است که ما نمیدانیم؟)کرور کرور شکر که عجالتا رعیت به نان شبش محتاج نیست همین کارخانه برقش مانده آن هم از صناعات پیزوری عجوج ماجوج.
فدایت شوم دولت فخیمه که سالهاست جهد کرده پول رعیت را به شعبده از جیبش درکش کند جهت آوردن برق روس و دو دستی تقدیم این مسیو پوتین بزمجه تزارک روس کند که کرد, حالا نوبتی هم که باشد نوبت چین عجوج ماجوج است, قربان عدالت تان که پول رعیت را اینچنین عادلانه با دست مبارک بین مسکینان تقسیم میکنید،
نمک نشناسی ریشخند مان کرد که،عتیقه فروشان سهراه منوچهری کلکسیون عتیقه جات و تمبر جمع میکنند قبله عالم هم کلکسیون کارخانه برق پیزوری بنجل، خوب پول شخصی خودشان است که با تدبیر بین فقرا تقسیم میکنند.
قربان آن تدبیرتان
جان نثار تلقرافچی
” دعوت به اسلام ”
برخي مدعي اند كه اسلام با شمشير گسترش يافت.
اين حرف به كل نابجاست !
اسلام با دعوت گسترش يافت !
ولي هر كس این دعوت را رد ميكرد،
با شمشيري برنده، چنان دعوتی از او بعمل میاوردند
که دیگر قابل دعوت کردن نباشد 🙁
با درود به آقای نوریزاد عزیز و شما گرامیان
رهبری بیت و سردار جعفری و پوتین روی تنور لیزر
اگر خوانندگان و کامنت گذارانی از کاربردهای ویژه دانش لیزری در امور تخلیه یا بار گذاریهای انحرافی داده ها،در مراکز پایگاههای لیزری ، اهل اطلاع یا تخصص باشند و مایل به اطلاع رسانی، کمک موثری میکنند به پرده برداری از رسواییها و گرفتاریهایی که این مراکز چند سالی است راس بیت نشینان و حتی تنی چند از مراجع را سر کار گذاشته. این مراکز که یکی از اصلیترین آنها در کوههای شیراز دائر شده و با هزینههای نجومی روسها راهاندازی کرده اند، ظرف ماههای اخیر به ویژه، به جای خروجیهای تعبیه شده مورد نظر آنها، یا دائم دچار نقص فنی یا علائم هشداری مضحک و یا ارائهی گراهای جغرافیایی دادههایی میشوند که اصلا در گسترهی جغرافیای ایران وجود خارجی ندارند و به محض اینکه تیمهای کارشناسی روسی آنها را راه میاندازند و بر میگردند باز آش همان آش و کاسه همان کاسه میشود و این چنان وحشت و واهمهای در دست راستیترین خودیهای نظام و سر کرده آنها ایجاد کرده که روزانه تعدادی نورچشمیهای دیروزی، مظنونهای امروزی میشوند و اینکه صدای فریاد و ابراز نفرت محرمترین نیروهای افراطی از غربیان اوج گرفته، ناشی از این دید نیز هست که کار، کار غربیها و به ویژه اسرائیل و آمریکاست که از همین مراکز نیز به نفع خود بهربرداری میکنند و دادههای غلطی وارد سیستمهای خروجی آنها میکنند که اینهم سهم آقا یا نظام. حالا در این قضیه هم ،روس هاچند نقش بازی میکنند؟ معلوم نیست. آنچه معلوم است سهم غارت و اقتدار آنها در جزییترین امور مملکت از طرف آقا یا نظام تضمین شده است. قرار بود نه شرقی باشیم و نه غربی و خودمان باشیم. گویا آقا یا نظام ایمانی پولادین به برادر پوتین دارد و حفظ تاج و تخت خود را فقط در کفّ حمایت با کفایت روسها دیده و بس. یعنی خدا و پیامبر یک منصوب بلامنازعی دارند ( به گفته دزد کارخانجات لاستیک دنا، آخوند محمد یزدی) که این منصوب به لطف و امید پوتین سرپاست. باش تا صبح دولتت بدمد. فعلا آب امیدی هم در پوست تودهٔایهای نماز گذار دویده و چه ذوقی میکنند که آن پهباد آمریکایی را روسیه بود که پایین کشید و تحویل برادران مشترک خودمان داد.امیدوارم بیشتر و به موقع چشمانمان را باز کنیم، خیلی قبل از اینکه بسیار دیر شده باشد. و یک فعلا دیگر اینکه همین غریبها بخاطر حفظ منافع خودشان هم که شده هر از گاهی که نعره رعد مستانهای میشنوند، زیر کورهای که پوتین و آقا برادروار روی آن ایستاده اند، یک برقی با حرارت چند هزار ولت ایجاد میکنند که فریاد سوزش هر دو تا عرش بلند میشود و اسباب خنده و تفریح بازیگران اصلی سیاست گذاران جهانی فراهم تا بازیچهها بفرموده عمل کنند و رونق اقتصاد ۴۰-۵۰ سال آینده آنها تامین شود.قرار بود با این پایگاههای به اصطلاح فوق مدرن لیزری زاویه شکن رهگیری که در آغاز مدعی بودند این فقط روسیه هست که از چنین تکنولوژی برخوردار است، بتوانند هر جنبندهای را در هر سرپناهی از جغرافیای وطن رصد کنند و نسل ملیونها ملیون دشمنان داخلی را استالین وار برچینند. چه دادههایی که با مستمسک این به اصطلاح منابع و مراکز به اصطلاح موثق از مکالمات خصوصی حتی زن و شوهرها جعل نکردند و به اطلاع رهبر جیمز باندها که فریفتهٔ چنین روکردهایی است، ندادند و چه کسانی که به هزار و یک مصیبت گرفتار نشدند. حالا هم کنترل کامل آنها دست دژمن افتاده. همیشه برقرار و پاینده و شکیبا باشید که حفظ سلامتی و آرامش و حاذقی یکایک شما نیاز مبرم امروز و فردا و فرداهایی است که مام وطن در انتظار آن بی قرار است.
دژمن دژمن نوازی که قلقله ی مستانه اش لول لول لفغان و دژمنانش دل افگار…حال چون سگ زردی چمباته زده چیزی رابا ولع صد چندان به سق می کشد که گویا پهن گردی بیش نبوده که به هوای نواله آنچنان پوزه بر پوتین پوتین می کشاند و سر راست کرده و پوتینی را می بیند که چون پهلوانی از جنس پنبه در تلاشی تافرجام است….بنگر و ببین که طبیعت انچنان طینت پستانی چون تورا افسانه روزگار کند که حقه و پوستین هیچ عطاری چنان بخود ندیده…
محمد خان عزیز
نوری زاد بزرگ
به نظر بنده رفتن به اون روستا از هر کاری واجب تر است
و واجب تر از ان ، هستند هنوز لوطیانی که مرام ومعرفت را سر لوحه زندگی خود کرده اند
حتما با تجزیه و تحلیل خودت ، یک خواستگار به دختر بخت برگشته ، معرفی کن
او باید از روستا بدر اید و زندگی جدیدی را اغاز کند
دوستدارت حمید
—————————-
سلام حمید گرامی
در دادسرای اوین، آقایی که این ماجرا را برای من تعریف کرد، شماره ی تلفن مرا گرفت تا بعدا زنگ بزند برای آن نامه. من اما شوربختانه تلفنی از وی نگرفتم. اسم روستا را فراموش کرده ام اما زیر مجموعه ی فریدن اصفهان است. منتظرم زنگ بزنند. شاید رفتم و کاری کردم.
سپاس
سلام عزیز دیده ودل! با آرزوی سلامتی آن سرور نازنین، خواهشمندم به هر نحو و راهی که ممکن میدانید، حقیر را با آقای ” مزدک ” عزیز مربوط کنید. شماره تلفن، ایمیل، فیسبوک یا هر راه دیگری که صلاح میدانید. امیدوارم فراموش نکرده باشید که من همان کامنت گذار با اسم مستعار”کاوه” هستم.093///////////534
بامید آزادی و رهایی سرزمین مان ایران از دست دزدان و غارتگران و اوباشان اسلامی…
دستها و پاهای پرتلاشت را میبوسم نازنین
محمد نوری زاد:
سلام دوست گرامی. خوبید که؟ من شوربختانه هیچ راه تماسی با ایشان ندارم. مگر این که همین کامنت شما را بدون شماره تلفن منتشر کنم ببینیم چه عکس العملی نشان خواهد داد. معمولا ما در اینجور مواقع می ترسیم و آفتابی نمی شویم. خود شما بودید آفتابی می شدید با این همه فحش و ناسزا علیه اسلام و مسلمین؟
بنابی:
سلام دوباره نازنین!
هرگونه که صلاح میدانید عمل کنید.
ضمنا” ترسی که بدان اشاره کردید ترس، بمعنای رایج آن نیست، این ترس از همان نوعی است که شما را وامیدارد با پناه گرفتن در پشت حصارِ “شیعه بودن” انتقادهای تند و صریح خود را نثار حضرات بنمائید!؟
حقیر، مزدک و امثال ما – اگر بشود گفت – با بنیاد ها و اصول تئوریک و برانگیزاننده ی نظام مبارزه میکنیم
شما تصور میفرمایید خامنه ای و خمینی و امثالهم اگر نباشند و نبودند کارها درست پیش میرفت، در حالیکه من و مزدک معتقدیم آقای خامنه ای و خمینی فقط مجری و بازیگران این بازی خانمانسوز و ویرانگر اسلامی میباشند.
کارگردان و تهیه کننده ی این سریال دهشتناک، همان اسلام و تشیعی است که شما هم ترس دارید و هرگز جرئت نمی کنید با آن مبارزه کنید و البته، من، بخوبی درک میکنم که شما ناگزیر هستید در پشت آن پناه بگیرید، و صدالبته نیک آگاهم که همینکار (انتشار ) نظرات امثال ما کمک موثری است برای مبارزه با اصول تئوریک نظام.
و بعنوان برادر کوچک شما از شما نازنین، استدعا و تمنای عاجزانه دارم به همین نحو ادامه دهید مبادا تحت تاثیر القائات و انتقادهای دیگران – فرف نمیکند چه از طرف ما و چه از ناحیه ی امثال سید مرتضی – روش مبارزه ی خود را تغییر دهید ، که، برای این نظام تکفیر کردن شما و سربه نیست کردن شما بسی راحت تر و سهل تر از محکوم کردنِ تان می باشدوالخ…
شماره ای که ارسال کردم به نام خودم میباشد مواظب باشید. دستان پرتلاشت را میبوسم مواظب سلامتی خودت باش
دوست ارجمند کاوه درود بر شما باد. و با درود به نوریزاد گرامی!بله جناب نوریزاد آدم عاقل از مشتی دد و درندگان وحشی باید هم بترسد.ولی دوست ارجمند ترس امثال من دیگر از مردن نیست بلکه از روی احتیاط و عدم اعتقاد به خودکشی است.این درنده گان خونخوار در طول 1400 سال از ابتدای اسلام تا کنون نشان داده اند که در ددمنشی و سفاکی و ویرانگری و تجاوز به حقوق دیگران حدی را نمی شناسند. لابد سخنان همین چند روز پور محمدی قاتل و جانی را درمورد کشتار 67 شنیده اید. دوست ارجمند ما برای زندگی کردن و شاد زیستن تلاش می کنیم چون به اراجیف و خرافات دینی از بهشتی موهوم اعتقادی نداریم.بنابراین تا حد ممکن برای زنده ماندن و شرافتمندانه زندگی کردن و خدمت به انسانها در حد توان خود می کوشیم.برعکس آن جنایت پیشه گان که دم از آخرت و جیفه دنیا می زنند ولی با هر بی شرافتی و بهر قیمتی به زندگی انگلی خود ادامه می دهند.و بر مبنای اعتقادات خود و سنت بزرگان دین خود از هیچ درنده خویی و جنایتی فرو گذار نیستند.نمونه اش همین درنده خویان داعشی شیعی درایران و عراق و سایر نقاط جهان است.
باری دوست ارجمند برای آگاهی شما و جناب نوریزاد هر چند قبلا نوشته ام ساده گیست که ما خیال کنیم برادران سایبری ادرس و تمام نشانی های ما را ندارند!اینها میلیاردها دلار خرج چنین اطلاعات و ضد اطلاعات و سرکشی به خانه و زندگی شهروندان و کنترل آنها می کنند.بنابراین ترس ما کاملا بی جاست.مگر چند هزار نفر را می گیرند و ترور می کنند؟تاریخ 37 ساله جنایات و ترور و تجاوز این درنده خویان نشان داده که کشتن و زندان و شکنجه و آواره کردن …برای کنترل جامعه قدرت خود را ازدست داده.بنابراین این ما نیستیم که باید بترسیم چون ما سالیان درازیست که دار خود بر دوش می کشیم بلکه این دد منشان و دشمنان مردمند که باید منتظر قیام مردم و مکافات جنایات خود باشند.
شما دوست گرامی اگر مایل بودید می توانید با این ایمیل من تماس بگیرید.mazdack@myway.com.
“کشتار ۶۷” در شعر نصیر نصیری، شاعری که قربانی خمینی و رجوی شد، ایرج مصداقی
هشت سال پیش به مناسبت سالگرد قتلعام زندانیان سیاسی مقالهی «کشتار ۶۷ در شعر زندان» را برای انتشار در نشریه «آرش» نوشتم. آن روز به خاطر دست بستگی که داشتم توضیحی در مورد کسی که این شعرها را سروده بود ندادم. در مقالهی «نصیر نصیری شاعری که قربانی خمینی و رجوی شد» به این موضوع پرداختم.
http://pezhvakeiran.com/maghaleh-72049.html
نصیر نصیری پس از طی دوران دهسالهی زندان با فریبکاری به عراق و قرارگاه «اشرف» کشانده شد. پیک مجاهدین در ایران به او قول داده بود پس ار رسیدن به «اشرف» او را به اروپا خواهند فرستاد. نصیر نصیری پس از حضور در «اشرف» و مشاهدهی وضعیت فاجعه بار مجاهدین به مخالفت برخاست و به فرمان مسعود رجوی مورد آزار و اذیتهای بسیار قرار گرفت و مدتها در «قلعه»ای که در قسمت پذیرش قرارگاه «اشرف» بود در سلولی انفرادی به بند کشیده شد و چهها که نکشید. عاقبت در مرز ایران و عراق و روی میدانهای مین رها شد تا توسط مأموران رژیم دستگیر شود. مسعود رجوی معتقد بود افراد به این ترتیب «رژیم مال» شده و نمیتوانند علیه او زبان باز کنند. نصیر نصیری سال گذشته در کرج و در تنهایی درگذشت بدون آن که قدر و منزلتاش شناخته شود.
مجاهدین پس از رها کردن او در مرز ایران و عراق با مصادرهی اشعارش آنها را در اختیار محمود رویایی یک زندانی سیاسی مجاهد گذاشتند تا در خاطرات زندانش از آنها استفاده کند. شعرهای کسی را به سرقت برده و با آن به تولید کتاب میپرداختند که بیرحمانه و بیشرمانه او را «تفالهی خمینی»، «خائن»، «بریده»، «تواب» و … مینامیدند. (۱) رویایی به دروغ در کتابش ادعا کرد که گویا اشعار برای تکثیر در اختیار او قرار داده میشد. محمود رویایی و مجاهدین به تقلید از من در کتاب «نه زیستن نه مرگ» نام کتابشان را «دشت جواهر» که نام یکی از شعرهای نصیر است گذاشتند. همان موقع در ارتباط با این فرصتطلبی و ناسپاسی اعتراض کردم.
http://pezhvakeiran.com/maghaleh-17033.html
نصیر که شعرش هر سال زینتبخش سفرهی هفتسینمان بود:
«سین اول سلام/ سلام به بهار و باران و یاران/ سلام به پاکی چشمهساران.
سین دوم سحر/ سحر که مرغ میخواند/ سحر که آوازش را سپیدار بلند میداند.
سین سوم سادگی/ ساده باشیم/ مثل بنفشه کنار جوی/ با پاکی همکاسه باشیم.
سین چهارم سرود/ سرود شقایق و شعر و شور/ سرود پرواز به دور.
سین پنجم سپید/ دستمان سپید، قلبمان سپید/ مثل پرندهای که به آسمان پرید.
سین ششم سفر/ سفر با پر سیمرغ در صبح روشن / به سرزمین آب و گل نسترن.
سین هفتم سلام/ دوباره سلام / سلام به صبح و سپیده و سحر/ سلام به پرواز و پر»
پس از کشتار ۶۷ درد و اندوه زندانی را در قالب شعرهایش بیان نمود. در بیستو هفتمین سالگرد کشتار ۶۷ یاد نصیر را با مرور اشعارش گرامی میدارم.
………….
http://news.gooya.com/politics/archives/2015/09/201726.php
جناب آقای نوریزاد
من دلم سخت از، و برای شما گرفتهاست!
دلم برای شما گرفته نخست و پیش از هرچیز، از دردِ دل و دلِ پر دردِ شما، که ای بسا یکی به دیگری نیرو میرساند؛ این آن را و آن این را تقویت میکند. دیگر دلم از تنهاییهای شما میگیرد. اندیشه البته همراه همیشهٔ تنهایی است، و بسی بیشتر: لحظهای از جهان بیرون آمدن و درنگ کردن. اما نوریزاد باشی و از انسانیت به انسانها بیاموزی و آنگاه تنهایی؟ این دیگر بدور از انصاف است. این دیگر کنش سیاسی/اجتماعی نیست، این “پیامبری” است! از آنسوی، مردمی که هنوز یکّه سوارِ سوادکوهیِ فوج قزاق را نظر کرده میدانند، از قبر امام سیزدهم حاجت میخواهند و چاهی را مجرای ارتباط با معصوم چهاردهم میپندارند، چه زود به پیامبری نوآئین خواهند گروید! “پیامبر” آخرین چیزیست که این ملت نیاز دارد. ای کاش از درغلتیدن به قالب پیامبران حذر کنید و همچنان کُنشگر مدنی/سیاسی باقی بمانید!
و اما دلم از شما گرفته به همان دو دلیلی که پیشتر هم نوشتم و پاسخ دادید، اما پاسختان را قانع کننده نیافتم:
نخست آنکه اگر مشارکت حداکثری مردم در انتخابات 88 و نتایج مترتب بر آن نبود، آیا هم امروز ما شما را در این جایگاه بلند و یگانه میدیدیم؟ و آیا منطقِ نامهٔ زندانی آزاد اندیش “عماد بهاور” در آستانهٔ انتخابات 92 که باعث تجدید نظر بسیاری از نومیدان و ایجاد نشاط سیاسی در جامعه گردید، دچار ضعف و سستیای شده که شما و دکتر ملکی مردم را به کنارهگیری از انتخابات فرامیخوانید؟ این کنارهگیریها که در چند نوبت به طور کم و بیش گسترده عملی شده، آیا نتیجهای جُز تضییع بیشتر حقوق ملت و از کف رفتن فرصتهای اندکِ تغییر، داشتهاست؟ اگر اصلاح طلبان به یاری رای ملت فرصت دولت گردانی نیافتهبودند، آیا این راه دور و دراز از “خط امام” تا “حزب اتحاد ملت ایران اسلامی” را میپیمودند؟
و نهایتا آنکه از شما که استاد بیمُزد و منّت ما هستید و حق تعلیم برگردنمان دارید، بسیار بعید میدانستم بر نقش حداکثری (بیشینهٔ) عوامل خارجی در انقلاب 57 پافشاری کنید.
جناب آقای نوریزاد بسیار عزیز
علمای جامعه شناسی، مدتهاست که ادعای یکسان بودن جوامع و پدیدههای اجتماعی را بکناری نهادهاند. فرمولهای چپِ انقلابی که همچون کولیان فال بین مدعی پیشگویی سرنوشت محتوم جوامع بودند، دیگر جز به درد شناخت تاریخ تحول جامعه شناسی نمیآید. عوامل دخیل در انگیزش و خیزش جوامع از حیث کمیت آنچنان متعدد و از نظر کیفیت آنچنان متنوع و از نظر احتمال گاه آنقدر “ممتنعالوجود” هستند که امکان پیش بینی و درک زمان آن نیز ممکن نیست، چه رسد به برنامهریزی و اجرای آن در کشوری با فرهنگ یکسر متفاوت. گفتن و تکرار اینکه “آمریکا و انگلیس در ایران امر به انقلاب اسلامی فرمودند” آنچنان به ساده انگاری مطلب و دست کم شمردن مخاطب پهلو میزند، که هربار تکرارش از سوی شما نیشتری است بر قلب دوستدارانتان.
و باز “فروش بیش و کم اسلحه” را دلیل و علت سیاستهای غرب دانستن نیز، از آن دست کلیشههای کهنهٔ منسوخ است که خواندنش از قلم شما، تن ما دوستدارانتان را میلرزاند. مگر غرب در زمان صلح کمتر میفروشد و بهره میبرد که یکسره نیازمند جنگ باشد؟ اگر در زمان جنگ یکصد قلم کالای ضروری بفروشد، در صلح یکهزار قلم کالای ضروری و غیر ضروری را تحممیل خواهد کرد. اصولا تا زمانی که ما عقلانیت و خرد علمی را در دانشگاهها و مراکز سیاسی حاکم نکنیم، چه در جنگ و چه در صلح، چه با پول نفت و چه بدون آن، چه با جمهوری اسلامی و چه در شاهنشاهی پهلوی، از همه لحاظ اعم از فرهنگی، هنری، تسلیحاتی، فکری، علمی، پزشکی، مهندسی، اتمی، …. وابستهٔ دانش و ابزار غرب هستیم و خریدار ناگزیر علم و فناوری.
از آن گذشته کافیست رقم خریدهای تسلیحاتی شاه در اوج روابطش با آمریکا را بررسی کنید و سپس با احتساب قدرت خرید آنموقع دلار بررسی کنید که پس از انقلاب چقدر از این رقم کاسته شدهاست.
نوریزاد عزیز! گرامی مرد آزاده! دل ما پروانهٔ شمع وجود نازنینت شده، اندکی پروای پر ما را داشتهباش!
بر من ببخشایید که بدون ویرایش و احتمالا با غلطهای فراوان ارسال میکنم.
———————–
سلام مازیار گرامی
سپاس از شما و محبت شما. من هماره گفته ام و نوشته ام که راه رهایی مردم ایران – از دخمه ی دهشتناک حاکمان اسلامیِ خیمه خوابانده بر سر و جان ایران عزیز – تنها و تنها از مسیر تحزّب می گذرد. حرکت های فردی و بی سرانجام جز اتلاف انرژی ها و سرمایه ها و عاطفه ها و آرزوها ثمری ندارند. باور کنید این را از اعماق جان می گویم که: من شخصا فردی تشکیلاتی نیستم و در چارچوبهای حزبی نمی گنجم. این عیب فردی و خصلت ناجور من است. بهمین خاطر اگر گفته ام یا نوشته ام که در انتخابات شرکت نمی کنم تنها و تنها نظر شخصی ام را نوشته ام. شما را به اسم قشنگتان قسم یک خط بیاورید که من بقول شما مردم را به عدم شرکت در انتخابات دعوت یا ترغیب کرده باشم. هرگز. مشکل من این است که: من شخصا نمی توانم با خودم کنار بیایم و با نگاه به جمال مبارک آقای جنتی و سردار جعفری، صلاحیت های بر آمده از خواست همچو اینانی را تأیید کنم. این کاملا یک مشغله ی فردی است که از من شروع می شود و در خود من نیز خاتمه می پذیرد. یکی از خوانندگان نوشته های من اصرار به این داشت که من به وی بگویم: چرا مرا نمی گیرند و نمی کشند؟ برایش نوشتم: احتمالا من اگر سکوت کرده بودم این ابهام برای شما پیش نمی آمد. همچنانکه بسیاری از صاحب نامان ساکت اند و از معرض یک چنین پرسشی در امان اند. و داستانی برایش نقل کردم: اسبی به مدیر یک سیرک زنگ زد که آیا یک اسب را استخدام می کنید؟ مدیر سیرک پرسید: می توانی از یک طرف حلقه ی آتشین به طرف دیگرش جست بزنی؟ اسب گفت: نه. مدیر پرسید: می توانی روی یک پا بجهی؟ اسب گفت: نه. مدیر گفت: من اسبی را که نتواند از حلقه ی آتش بپرد یا روی یک پا بایستد و بجهد، استخدامت نمی کنم. اسب به مدیر سیرک گفت: بی انصاف من دارم با شما صحبت می کنم. کدام اسب را دیده اید که صحبت کند؟ برای آن دوست نوشتم: خوش انصاف، شما بجای این که به آنها که ساکت و خاموش اند بر بشورید که : چرا خروش نمی کنید و اعتراض نمی کنید و قدمی بر نمی دارید و به نوری زاد و گوهر عشقی و مادر سعید زینالی و دکتر ملکی نمی پیوندید، به من می گویید چرا سکوت نمی کنی تا نکشندت!؟ حالا در پاسخ به شما هم می گویم: مازیار گرامی، من کجا و انتخابات کجا؟ و اساساً همچو منی کجا می تواند بر سیلِ خواست مردم اثر بگذارد؟ من در همان یک نظر خود متوقفم و هرگز در حدم نیست که تأثیری بر خواست جمعیِ مردم بگذارم.
با احترام
.
جناب مازیار از عوامل متعدد و متنوع می گوید و لی از شنیدن برخی از این عوامل مهم می لرزد. انگار که ما در یک چاردیواری محصور و بدون هیچ روزنه ای به بیرون به سر می بریم. البته وقتی عواملی را ندیدید امکان پیشبینی و برنامه ریزی انها هم نیست. اما انها که عوامل اصلی را میشناسند اقای لاریجانی را برای چانه زنی انتخابات روانه می کنند. و تازه این از ظواهر امور است. ما برداشت از خودمان گاه بسیار خوشبینانه و گاه مغرورانه می شود و فکر میکنیم مملکتمان همان امپراطوری دو هزار سال پیش است با مسادونیا و کنستنتاپل. مراکز تمدن ان زمان که به دست مسلمانان افتاد و ما فکر میکنیم که خود ما بودیم.
و اما کالاها هم اعم از اسلحه و غیر ان باید مصرف شوند تا جایگزین گردند و الا یکبار می خری و تمام می شود می رود پی کارش. اگر هم شاه اسلحه بیشتری می خرید بعد از شاه معادل یا بیش از همان مقدار هسته ای خریداری شد.
البته حرف این نیست که عامل تنها یکی است و بس و کاری نمیتوان کرد بلکه به قول شما عوامل بسیارند و همه را باید دید و تحلیل کرد. خلاصه تن لرزه در برابر شنیدن برخی عوامل بهترین انتخاب نیست. من و شما همه چیز را نمی دانیم . هر کس چیزی می داند و هر غیر اخوندی اگر سخن داناتری را بر خلاف خود شنید خود را سفتر می گیر که تنش نلرزد.
75درصد مردم اینجا معتاد هستند! + عکس.
نگاه بچه ها ویرانم می کرد….
……
اعتیاد تکراری ترین قصه بچه های روستاست.
………
چرا کسانی که باید ببینند نمی بینند؟…..
…….
من نسل کشی بچه های قصر چم را از توی کوچه های خاکی روستا می بینم چرا آنهایی که باید ببیند نمی بینند؟ چرا این فاجعه انسانی سروصدایی ندارد؟
http://www.sunni-j.com/1394/06/941
ولاکن شما بفکر نان و آب نباشید ما همه چیزتان را فراهم می کنیم و ///////////// بسیاری که سرانجام این سرزمین را به اینجا کشانید و نسلها را نابود کرد!
من همون روز اول رودرروشون وایسادم و گفتم دروغه و این حقه بازه. با این حرف واسه خودم یه عالمه دشمن تراشیدم. هم بدن اسیب دیدم ا حملات الوات آغایون نشونشه هم پرونده قطورم تو بیدادگاه انقلاب. راسی تو چرا همون روز اول تو روشون وای نیسادی مشتی. در ضمن معتاد بودن یا نبودن نشوندهنده غیرت و شعور یه ملته نه تحمیل یه حاکمیت
راسی تو چرا همون روز اول تو روشون وای نیسادی مشتی. …
مشتی من آنزمان نوجوانی نا آگاه بودم ولی اولا هیچوقت برای آخوند چهچه و به به نزدم و بعد از حمله خمینی و بستن ایندگان هم تا حالا بر ضد اراذل و اوباش اسلامی در حد توان خود مبارزه کرده ام و بهایش را نیز پرداخته ام.
هنوز هم ناآگاهی که همه رو به یه چوب میرونی و هنوز پی نبرده ای که مملکت پیش از اونکه به شاه و وزیر دانا احتیاج داشته باشه به ملت دانا احتیاج داره. ملتی که بدونه عاقبت اعتیاد مرگ خفتباره و غیرتو شرافت ا خودش نشون بده معتاد نشه. تو داری با این قضاوتای نادرستت به دشمن خدمت میکنی. نکنه اینم یه نقشه که بازی میکنی. کوتا بیاو حرمت مردای تاریخو نیگر دار. امثال منو تو مقابل بزرگای تاریخ هیشکسیم مث پشه سروزه
گویا جریان پس پرده ای وجود دارد تا شهرهای اصیل و با سابقه فرهنگی مملکت را گرفتار فروپاشی فرهنگی و اجتماعی کند در حالیکه اقامت مهاجر خارجی در اکثر مناطق کشور و بسیاری مناطق موسوم به قومی ممنوع است در اصفهان و یزد و مشهد و قم و شیراز الان بخش مهمی از شهر و روستاهای اطراف ان اتباع خارجی( عراقی و افغان و پاکستانی و حتی بنگلادشی و هندی) می باشند که اکثرا فرهنگ و مذهبی جدای از سایر ایرانیان دارند بسیاری از آنها تفکرات وهابی و داعشی دارند .
طبق خبرهای منتشر شده الان حدود 40 درصد جرائم خشن در بسیای از این استانها ( منجمله کرمان) توسط مهاجران خارجی انجام میشود. بخاطر ممنوعیت اقامت و اشتغال خارجیها در تبریز شما هیچ مهاجر عراقی یا افغانی در این شهر نمی بیند در حالیکه از نظر رشد و رونق اقتصادی و صنعتی بودن در رتبه بالا قرار دارد اما اصفهان و مشهد و یزد و کرمان گرفتار انواع آسیبهای اجتماعی و بیکاری و جرم و جنایت شده اند. ( در حالیکه بیشتر افغانهای ازبک و … ترکتبار و حتی ترکزبان هستند) یزد در گذشته اصلا جرمی نداشت اما امروزه هر از چندی اخبار قتل و تجاوز مهمانهای ناخوانده غیر قانونی در رسانه های محلی منتشر میشود. با نگاهی به نحوه توزیع مهاجران در کشور و مناطقی کهخ حضور آنهخا ممنوع شده بنظر می رسد خودمان بدست خودمان داریم طرح خاورمیانه جدید را اجرا می کنیم.
در تایید فرمایشات شما عارضم که چند ماه پیش من به وفور و لبریز شدن شهرهای بزرگ ایران از افغانیان نوشتم که آقا مازیار نوشته مرا خطرناک و نژادپرستانه و افغانیان را هموطنان تاریخی ما قلمداد کرد.این افغانیان که بیشتر ازبک هستند در تاریخ دوهزار واندی ساله فرهنگ ایرانی نقشی نداشته اند و بیشتر بیابانگردان رهزن و متجاوز بوده اند.برادران افغانیی که با ما تاریخ مشترک دارند را اگر با یک ایرانی معمولی در ظاهر مقایسه کنیم ابدا متوجه نخواهیم شد که کجایی هستند.اکنون در اصفهان در همه جا بچه های اینها(ازبکها وچشم تنگان) در تعداد چهار و پنج در همه کوچه ها در حال بازی هستند در همه جا پرند.به سبزه میدان اصفهان بروید بجز افغانیهای ازبک تعدادی چهره های عرب آنهم نه لبنانی- که بسیار زشت هم هستند را می بینید.طلبه های آفریقایی و پاکستانی هم هستند.به این اضافه کنید مقادیر بسیاری از هموطنانی که از شهرهای عقب افتاده و کم فرهنگ سرازیر شده اند.در دو دهه گذشت شهرهای بزرگ بویژه اصفهان تاوان حسادتهای یک نفر را پس دادند و او را همه می شناسند.که ایران را همین یکنفر به پرتگاه برده است .امان از حسادت.امان از حسادت.خصوصا در این اخوندها.
جناب مرداویج حیف از این نام که برخود نهاده ای.مرداویج سرداربزرگ ایرانی بوده ولی تو با دیدی غیره انسانی به انسانها می نگری.اگر افرادی دراین میان عقب افتاده باشند فکر کنم شما و همفکران شما هستند.شما بجای پرداختن به ریشه این مصیبتها که تفکر حاکم بر حکومت و جامعه است به افراد و گروهای ضعیف در جامعه حمله ور شده اید.این تفکر عین نژادپرستی و مشمئز کننده است.تمام شهرهای بزرگ دارای فرهنگ خاص خود هستند و مشکلات عدیده ایی دارند.با حمله به کارتن خوابها و یا افغانها و یا مردمی که از فقر و بدبختی به حاشیه شهرها رانده شده اند مشکلات شهری حل شدنی نیست.شما بهتر است بجای توهین به افغانی و دهاتی و ترک و کرد و لر و …به ریشه یابی مشکلات بپردازید.
هرچی مشکل دارید بریزید به سر اتباع خارجی. انگار که یون ۷۸ میلیون فرشته هستند.
تعارضات و تعاملات اجتماعی؛ یک تجربه
الهه امانی
سه شنبه, ۱۰ام شهریور, ۱۳۹۴
اندازه قلم متن
elahe amaniالهه امانی
اِما گلدمن میگوید: “نظمی که بر پایهی تسلیم مردم و از طریق رعب و وحشت مستقر گردد، امنیت را تضمین نمیکند اما این تنها نظمی است که دولتها تا کنون به آن دست یازیدهاند. توافق و صلح اجتماعی از همبستگی منافع شکل میگیرد. در جامعهای که افرادی همیشه کار میکنند ولی از نعمات زحمت خود بهره نمیگیرند، همبستگی منافع یک توهم است. از اینرو توافق اجتماعی معنی و مفهومی ندارد. بنابراین کل زراد خانهی دولتها، قوانین،پلیس، ارتش، دادگاه، قوهی مقننه، زندان و غیره به شدت در کار هستند تا این مجموعهی متضاد را با هم به توافق برسانند و نظم را برقرار سازند.” (۱)
در جوامع دموکراتیک تمایز روشنی بین حدود و حیطهی قدرت دولت و مردم وجود دارد و دولت تنها در چهارچوبی که قانون تعیین کرده، میتواند عمل کند. نهادهای جامعهی مدنی، نماد قدرت مردم هستند و فعالیتهای دولت و نهادهای وابسته به آن را دیدهبانی میکنند تا حقوق شهروندان نقض نگردد و خواسته و مطالبات شهروندان و به ویژه گروههای اجتماعی که در حاشیهی جامعه هستند، در جامعه مطرح گردد.
رژیمهای اقتدارگر این تمایز را محترم نشمرده و کل سیستم اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه را زیر سایهی تاریک خود نگه میدارند. اقتصاد جامعه در دست نهادهای وابسته به قدرت و افرادی که در حلقهی تنگ قدرمندان قرار دارند، متمرکز میشود. از تکثر احزاب و نهادهای سیاسی در دولتهای قدرت محور خبری نیست و دولت، قدرت خود را در تمام حوزههای زندگی عمومی شهروندان و حتی حوزهی خصوصی آنان با اتکا به ابزارهای خشونت و ساز و کارهای خود اعمال میکند. وجود و حیات سالم و پویای جامعهی مدنی نیاز به آزادیهای اولیهی انسانی، آنگونه که در منشور حقوق بشر آمده و مورد تایید جامعهی جهانی است، از جمله آزادی اجتماعات، بیان و مذهب دارد و عملکرد این نهادهای جامعهی مدنی در واقع نقش کامل کنندهای بر نقش و عملکرد دولت دارد.
ساز و کارهای جوامع دموکراتیک و ایجاد تغییر از بسیج نیروهای اجتماعی، دیالوگ و گفتگوهای کلان اجتماعی و تعامل پیرامون موضوعات کلیدی و تنشزای اجتماعی و سپس تدوین و تدقیق قانون صورت میگیرد. اما تعامل در جامعهای که آزادیهای اجتماعی و سیاسی در آن وجود نداشته باشد، در جامعهای که شهروندان نتوانند گرد هم آمده و در فضایی امن نظرات خود را مطرح کنند، چالشها را مورد بررسی قرار دهند، آسیب شناسی شکافهای اجتماعی را بنمایند و در صدد تفسیر آن برآیند، امکان پذیر نیست.
در ایران، علیرغم وجود تعداد قابل توجه سازمانهای غیر دولتی، به دلیل عدم وجود آزادیهای اجتماعی، کنشکران اجتماعی و فعالان حقوق انسانی این امکان را ندارند تا نظرات، انتقادات و عقاید خود را بیان کرده؛ زیرا چون بهاره هدایت، فعال دانشجویی و جنبش زنان به اتهام “توهین به ریاست جمهوری و مقام معظم رهبری و اقدام علیه امنیت ملی”، و یا چون نرگس محمدی که به میزان تکان دهندهی اعدامها در جامعهی ایران معترض است به زندان افکنده میشوند؛ کنشگرانی که شایستهی آن هستند که مورد تقدیر جامعه قرار گیرند زیرا برای جامعهای که در آن احترام به حقوق انسانی رعایت شود، میکوشند……
………
در پایان یکی از زنان میانسال گروه گفت: “شما از سیستم پاسداری میکنید و سیستم از شما؛ از اینروست که عدالت هیچگاه برای پلیسهایی که بر خلاف قانون به خشونت مبادرت ورزیدهاند، انجام نمیگیرد.”…..
……..
http://melliun.org/iran/71513
دوست عزیز و فاضل سید مرتضی
با سلام مجدد. بقول شما این مباحثه ما دارد به کجاها کشیده میشود !
1. بنده بحثم از اول در مورد این آیه این بود که اینکه شما از آن اسنباط فقهی برای موضوع و احکام “محرم” و ” نامحرم” فرمودید درست نیست و این آیه ناظر به آن نیست. جالب است که شما به همان روایت معروف امام صادق(ع) استناد می کنید و بعد میفرمائید من دارم تحمیل نظر و معنا به آیه شریفه میکنم. در مقابل حضرتعالی تلاش دارید که با کمک ترجمه متن بنحو باز به این معنا که در حقیقت نظر رئیس مذهب است خدشه وارد کنید. در این آیه نیازی به گفتن نیست که موضوع پوشاندن نگاه از نا محرم است و این نیازی به تکرار ندارد کما اینکه در آیه مذکور هم این اصل بدیهی دیده شده است.
2. امّا یک نکته جالبی هم که اشاره فرمودید و برای همگان میتواند مفید باشد تاکید شما بر روشهای دیگری هم هست که از جمله اجماع و ضرورت و روایات معتبر است. بعله این درست است و فقهای امامیه بر این روش ها هم اعتنا دارند که البته “عقل” هم نباید فراموش شود و این اصل که شرع در حقیقت عاقلانه رفتار میکند. با توجه به قلّت احکام در قرآن این شیوه ها بکمک فقها آمده تا آنچه را ظاهرا در قرآن فراموش شده آقایان تکمیل کنند!
3. شما به اینکه شعور مربوط به رابطه محرم و نا محرم در ذات انسان هست به بنده خرده گرفته و بسرعت یاد غربیها افتاده اید تا ثابت کنید که انسان در ذات خود به این ضوابط پایبند نیست و بقول شما این در ذات آدمیزاد است که :”نظر به بدن زن نا محرم بکند” و یا ” زن نامحرم را لمس کند” و “زنا هم چز ذات انسان است” ! و این شرع بوده که آمده اینرا درست کند! من نمیدانم آیا شما متوجه ابعاد عجیب این حرف هستید یا نه؟ و شما این را از کدام آموزه دینی استخراج کرده اید؟ خوب دوست عزیز اگر واقعا انسان این طور خلق شده پس آیا متشرعین مزاحم “خلقت” و تقدیر آن نیستند؟! آیا در این صورت این دین اصلا “فطری “هست؟ ادیان ابراهیمی تمام ادعایشان این بوده که دعوت به فطرت میکنند .راستی این حکم در مورد “غربیها” را از کجا آورده اید؟یعنی در شرق چنین چیزهائی نیست؟ یا در همین قم و مشهد کسانی با این روحیات نیستند؟
4. در مورد فروع دین واقعا بنده را غافلگیر کردید! پس با این تعریف جنابعالی ما باید آن تقسیم بندی “اصول” و “فروع” دین را فراموش کنیم و بدانیم که فروع دین دریای بی پایانی هست که هر یک از آقایان میتوانند به فتوای خود به کرانه آن بیفزایند!.من واقعا در مورد این ادعا نمیتوانم چیزی بگویم ولی بسیار ساده لوحی هست که توقع داشته باشید کسی در پذیرفتن چنین دینی به فکر فرو نرود.
5. این بحث پیروی از عالم هم از آن حرفها هست که شما سعی کردید با مقایسه بین “مکانیک” و “عالم” دینی آنرا توضیح دهید. از نظ بنده شان ایشان اصلا هم یکی نیست و عالم دینی بر اساس نص صریح قرآن وظیفه دارد دلایل تصمیمات و یا آرا خود را توضیح دهد و در قرآن از پیروی نا آگاهانه بشدت انتقاد شده و این یکی از نقیطه های قوت این آئین است.
6. خرده گرفته اید که چرا ایران را مثال زدم. چرا که نه؟ مگر شما منکر راهبرد “فقهی” در این 35 سال گذشته هستید؟ خوب و بد این وضع متوجه “فقه” و” فقها” نیست؟ من اصلا با نگاه سیاسی حرف نزدم بلکه این یک واقعیت هست.
7. در مورد حجاب بنده بسیار از بحث در مورد آن استقبال می کنم چون با نظر شما در مورد آن موافق نیستم و بنظرم این یکی از ظلمهای بزرگ بر آئین پیامبر و ملت ایران است. من برای بحث در این مورد از شما تقاضا میکنم در مورد این دو سئوال بنده نظرات کارشناسی خود را بفرمائید:
• استنباط شما از “حجاب ” چیست؟.یعنی توضیح فقهی آن چیست؟
• در مورد عدم ضروزت “حجاب” برای “کنیز” چه می فرمائید؟
با تشکر مجدد از حوصله مثال زدنی شما بزرگوار و آقای نوریزاد
جناب “با صفا “, من هم به نوبه خودم و به اندازه بضاعتم به دوست ندیده مشترکمان ” آقا سید مرتضی ” ذیل یکی از مطالب قبلی شما پاسخی گفته ام. نظرتان را به ان جلب میکنم.
پاینده باشید
پژمان
سلام بر باصفای گرامی
جناب با صفا شما از دوستان من هستید و من بدون پیرایه با شما گفتگو می کنم ،بنابر این از شما انتظار دارم هم از موضوع گفتگو خارج نشوید ،هم تلاش کنیم سخن یکدیگر را آنطور که مراد بوده است درک کنیم و مطالب را در قالب مجادله تحریف نکنیم ،و هم از طعن زدن در اثناء استدلال خودداری کنیم ،من مواردی از تحریف گفتارم را در این نوبت از مطالب شما مشاهده کردم که توضیح خواهم داد ،نیز مواردی از طعن در گفتار شما دیدم که تکثیر علائم تعجب جلوی آنها شاهد خوبی است ،صراحتا می گویم اگر احساس کنم این روش را (خروج از موضوع گفتگو- تحریف سخنان پیش گفته- طعن در گفتار) می خواهید ادامه دهید از ادامه گفتگو با شما صرفنظر خواهم کرد ،اینرا می خواهید حمل بر پیروزی خود در مجادله کنید یا حمل بر کم تحملی من یا هر مورد دیگری،اینرا بدانید که مقصود من تنها رد و بدل کردن اطلاعات و باشتراک گذاشتن تفکر است و از یکدیگر آموختن، نه پیروزی و غلبه صوری و توهمی.
بترتیب آیتم های شما پاسخ می دهم :
1- می گویید :
“”بنده بحثم از اول در مورد این آیه این بود که اینکه شما از آن اسنباط فقهی برای موضوع و احکام “محرم” و ” نامحرم” فرمودید درست نیست و این آیه ناظر به آن نیست. جالب است که شما به همان روایت معروف امام صادق(ع) استناد می کنید و بعد میفرمائید من دارم تحمیل نظر و معنا به آیه شریفه میکنم. در مقابل حضرتعالی تلاش دارید که با کمک ترجمه متن بنحو باز به این معنا که در حقیقت نظر رئیس مذهب است خدشه وارد کنید. در این آیه نیازی به گفتن نیست که موضوع پوشاندن نگاه از نا محرم است و این نیازی به تکرار ندارد کما اینکه در آیه مذکور هم این اصل بدیهی دیده شده است””.
(پایان)
در مورد استفاده فقهی از آیه 30 نور ،خوب من استدلالم را روشن بیان کردم ،شما نیز ،شما در ادامه بکلام مرحوم علامه طباطبائی استناد کردید که روشن شد این تمسک صحیح نبود و من عبارت های عربی و فارسی المیزان را نقل و مراد ایشان را توضیح دادم ، روایت امام صادق علیه السلام نیز روشن شد که توضیح بخش دوم آیه بود (ولیحفظوا فروجهم)، مع الاسف شما بدون توجه یا پاسخ گوئی به استدلال فقط بر مدعای خویش اصرار می کنید ،روش مجادله این است که بر هر مدعا دلیل اقامه شود ،طرف مقابل نیز دلیل اقامه کند و دلایل طرف دیگر را مورد مناقشه قرار دهد و حرف خود را مستدل اثبات کند نه اینکه فقط اشاره کند استفاده شما صحیح نیست بعد فقط بر نظر خود ابرام کند ،شما وقتی استدلال می کنید باید مناقشه طرف مقابل به استدلالتان را پاسخ گویید و از استدلال خود دوباره دفاع کنید نه فقط بر مدعای خویش دوباره تاکید کنید ،سبب شگفتی هم هست که بجای پاسخ گوئی به استدلال های من و مناقشاتی که به استدلال شما کرده ام میگویید چرا من ترجمه و تحلیل” باز “کردم و عجیبتر اینکه مرا متهم کردید به خدشه به رئیس مذهب ،من کجا خدشه به رئیس مذهب کردم که چنین می فرمایید؟ من باستناد کلام تفسیر المیزان گفتم فرمایش امام صادق ناظر به بخش دوم آیه است و بخش اول (یغضوا من ابصارهم) ناظر به لزوم مراعات در مساله “نظر” است و متعلق نظر نیز مطلق است پس بحکم اطلاق متعلق ،حرمت نظر اختصاصی به مساله نگاه به عورت دیگران ندارد .این استدلال اگر پاسخی دارد توضیح دهید نه اینکه صرفا مرا متهم به خدشه به رئیس مذهب کنید (تعبیر تحریف سخن و خروج از موضوع بحث که عرض شد ناظر به اینطور فرمایشات بود).
شما در انتهای این بخش فرمودید :
“” در این آیه نیازی به گفتن نیست که موضوع پوشاندن نگاه از نا محرم است و این نیازی به تکرار ندارد کما اینکه در آیه مذکور هم این اصل بدیهی دیده شده است””.
(پایان)
باصفای عزیز اینکه عدول از سخن اولتان است،شما مگر در کامنت های قبلی نگفتید که این آیه فقط ناظر به حرمت نظر به “عورت نامحرم” است؟ چگونه اکنون می گویید “موضوع پوشاندن نگاه از نامحرم است و نیازی به تکرار نیست؟”.
بسیار خوب اگر در وسط گفتگو متوجه شدید که آیه دو بخش دارد یک بخش ناظر به لزوم حفظ عورت است ،و یک بخش ناظر به لزوم غض بصر از نگاه به نامحرم ،پس به مدعای من ملتزم شدید ،پس در این قسمت دیگر بحثی ندارم و تکرار هم نمی کنم ،پس دیگر چرا طعن بفقهاء می زنید که مساله نظر را بیخود می گویند یا بیخود از این آیه استفاده می کنند؟
——————————————
2- نوشتید :
“”امّا یک نکته جالبی هم که اشاره فرمودید و برای همگان میتواند مفید باشد تاکید شما بر روشهای دیگری هم هست که از جمله اجماع و ضرورت و روایات معتبر است. بعله(بله) این درست است و فقهای امامیه بر این روش ها هم اعتنا دارند که البته “عقل” هم نباید فراموش شود و این اصل که شرع در حقیقت عاقلانه رفتار میکند. با توجه به قلّت احکام در قرآن این شیوه ها بکمک فقها آمده تا آنچه را ظاهرا در قرآن فراموش شده آقایان تکمیل کنند!””.
(پایان)
ببینید من این جملات را “طعن” می نامم نه استدلال، شاهد آن نیز علامت های تعجبی هست که در دنباله گفتار بکار برده اید ،ما الان در اثناء یک گفتگوی دوستانه مستدل هستیم نه طعن و کنایه زدن ،شما البته حق دارید متد فقهی را مورد سوال یا اشکال قرار دهید و در مورد آن توضیح بخواهید ،اما بنظرم بدون استدلال فقط طعن زدن ،امر غیر اخلاقیست.
بله روش فقهی مبتنی بر تمسک و استدلال به “اجماع” است ،”ضروری” دین یا مذهب هم تعریف دارد ،چنانکه تمسک بروایات معتبر عترت پیامبر در متدولوژی علم فقه وجود دارد ،شما باید در مورد اینها توضیح بخواهید یا آنها را مستدل نقد کنید نه اینکه طعنی بزنید و علامت تعجب را پشتوانه استدلال ارائه نکرده خویش کنید ،اجماع در علم اصول فقه مبنا دارد و توضیح دارد ،چنانکه “ضرورت” نیز توضیح دارد ،و لزوم تمسک به اخبار معتبر اهلبیت پیامبر و احادیث معتبر نبوی نیز مبنا دارد .چنانکه تمسک به دلیل عقل نیز محل و موقع و جایگاه خود را دارد ،اگر مبنای شما نفی اینهاست خوب من با مبنای شما مخالفم ،من از کجا بدانم مبنای شما در نفی اجماع و ضرورت و روایات معتبر چیست؟ از علامت تعجبی که در انتهای گفتار می گذارید؟
در مورد “قلت احکام” ،عرض می کنم قرآن کتاب وحی است نه کتاب احکام ،اینرا مکرر اینجا نوشته ام که در قرآن “کلیات احکام” بیان شده است : نماز بخوانید- زکات دهید- روزه بگیرید-حج بجا آورید- جهاد کنید- خمس دهید – و دهها عنوان عبادی و غیر عبادی در قرآن هست که جزئیات آن بیان نشده است ،برحسب روایات معتبر نبوی و سفارش خود قرآن ،تفاصیل و جزئیات اینها در “سنت نبوی و سنت عترت” تبیین می شود ،یعنی در قرآن احکام کلی عبادی و غیر عبادی بیان می شود و در سنت تشریح می شود ،ما از کجا بدانیم چگونه “نماز” بخوانیم؟ چگونه و با چه شرائط و میزانی “زکات” دهیم؟ “صوم” چه شرائط و آدابی دارد؟ اینهمه تفاصیل احکام در “حج “را از کجا دریابیم؟ ،خود قرآن می گوید از پیامبر تبعیت کنید و پیامبر نیز جزئیات را تبیین می کند ،و مطابق حدیث متواتر ثقلین خود پیامبر سنت (قول و فعل و تقریر) عترت خویش را بعد از خود حجت دانسته و استمرار تبیین شریعت را به آنان سپرده است ، پس در قرآن چیزی فراموش نشده ،پس قرآن چنانکه عرض شد کتاب احکام فقهی نیست ،در قرآن کلیات احکام بیان شده است و تشریح آن به سنت نبوی و سنت عترت واگذار شده است ،و این خود از ادله محکم لزوم استمرار امامت الی یوم القیامه است ،اینها لازمه مسلمانی و تبعیت از پیامبر و قرآن است ،و فقیه نیز بحکم تخصص چیزی از خود ندارد ،فقیه و فقه آنچه که در کتاب و سنت آمده است را استظهار و تبیین می کند ،منتها متاسفانه شما چون دید منفی نسبت به آنان دارید مسائل را اینگونه با طعن و علامت تعجب ادا می کنید.
—————————————-
3-فرموده اید :
“”شما به اینکه شعور مربوط به رابطه محرم و نا محرم در ذات انسان هست به بنده خرده گرفته و بسرعت یاد غربیها افتاده اید تا ثابت کنید که انسان در ذات خود به این ضوابط پایبند نیست و بقول شما این در ذات آدمیزاد است که :”نظر به بدن زن نا محرم بکند” و یا ” زن نامحرم را لمس کند” و “زنا هم چز ذات انسان است” ! و این شرع بوده که آمده اینرا درست کند! من نمیدانم آیا شما متوجه ابعاد عجیب این حرف هستید یا نه؟ و شما این را از کدام آموزه دینی استخراج کرده اید؟ خوب دوست عزیز اگر واقعا انسان این طور خلق شده پس آیا متشرعین مزاحم “خلقت” و تقدیر آن نیستند؟! آیا در این صورت این دین اصلا “فطری “هست؟ ادیان ابراهیمی تمام ادعایشان این بوده که دعوت به فطرت میکنند .راستی این حکم در مورد “غربیها” را از کجا آورده اید؟یعنی در شرق چنین چیزهائی نیست؟ یا در همین قم و مشهد کسانی با این روحیات نیستند؟””.
(پایان)
آن تعبیر “تحریف” که عرض شد ناظر به اینطور فرمایشات است ،دوست عزیز من کجا گفتم نظر به نامحرم و لمس یا دست درازی به او از ذاتیات و فطریات انسان بما هو انسان است؟ من کجا فطری بودن دین را انکار کردم؟ من کجا گفتم انسان درک عقلی از قبح نظر به ناموس دیگران ندارد؟ آنچه که گفتم این بود که بحث ما در حوزه احکام شریعت اسلام است ،و اینکه وحی و شریعت و دلیل نقلی می گوید نظر و لمس و ارتباط با جنس دیگر خارج از محیط زناشوئی رسمی حرام است ،آیا بحث ما این نبود؟
این روشن است که انسان بما هو انسان درکی از جنس درک عقل عملی در مورد نظر و لمس و تجاوز به ناموس دیگران دارد و آن را قبیح می داند ،خوب انسان (چه انسان در محیط شریعت و چه انسان منکر خدا یا شریعت) هوای نفس و تمایل طبیعی به شهوت و اعمال شهوت هم دارد ،عرض شد که شریعت و وحی آمده است این میل و تمایل فطری و طبیعی (به جنس مخالف) را نظم دهد ،پس حدودی برای این روابط تعیین کرده است ،حال اگر فقیه و فقه آمد این حدود را تبیین کرد ،از نظر شما مستحق طعن است؟
در مورد بحث غرب ،بحث من این بود که اگر شریعت نباشد و هدایت وحیانی نباشد همین است که مشاهده می کنید و مشاهده می کنیم ،مگر در سایه لیبرالیسم غربی و آزادی و مالکیت بر بدن نمیگویند روابط خارج از محیط زناشوئی رسمی نیز ممکن است ؟ منتها آنها محدوده سنی تعیین می کنند می گویند روابط جنسی و نظر و لمس بین دو نفر اگر برضایت باشد در سن بالای 18 سال مقتضای آزادی و حقوق بشر است ،آنها اینرا نمی گویند؟ مگر همه اینها به عقلانیت و پیشرفت و آزادی و حقوق بشر تعبیر و تحلیل نمی شود؟ حرف من این بود که شریعت آمده است محدوده هوی و هوس که به “عقلانیت و فهم و خودسالاری” تعبیر می شود را روشن و انسان را هدایت کند ،بحث من این بود ،من ارتباطی با سخن شما با آنچه در غرب هست ایجاد نکردم که اینگونه بمن طعن زدید.بنابر این ادامه گفتار شما همه در جهت شانتاژ به چیزی بود که من نگفته بودم ،بله آنچه که مقتضای تعلیم دینی است فطری بودن دین است ،و ادیان همه آمده اند فطرت انسان را که فطرت توحید و خداشناسی هست شکوفا کنند ،پس بحث من این کم لطفی هایی که کردید نبود ،سخن من این بود که تنها عقل برای تامین سعادت انسان کافی نیست ،و بشر نیاز به تبیین احکام از سوی شریعت دارد ،و همین نکته هم هست که در بحث ما نحن فیه آیات قرآن در مورد طرز نظر انسان نیز سخن گفته است.
——————————–
4-نوشته اید :
“”در مورد فروع دین واقعا بنده را غافلگیر کردید! پس با این تعریف جنابعالی ما باید آن تقسیم بندی “اصول” و “فروع” دین را فراموش کنیم و بدانیم که فروع دین دریای بی پایانی هست که هر یک از آقایان میتوانند به فتوای خود به کرانه آن بیفزایند!.من واقعا در مورد این ادعا نمیتوانم چیزی بگویم ولی بسیار ساده لوحی هست که توقع داشته باشید کسی در پذیرفتن چنین دینی به فکر فرو نرود””.
(پایان)
در این مورد اینجا چیزی نمی نویسم ،نظر شما را به بحث و سوالی که دوستمان پژمان مطرح کرد و بحث و سوالی که من در برابر ایشان گشودم جلب می کنم ،رفع اشتباه شما و ایشان در این مورد موکول به ادامه آن بحث است ،اینجا فقط بطور دربسته اشاره می کنم که این اظهار شگفتی شما مبتنی بر یک پیش فرض رایج قدیمی در مورد “اصول دین ” و “فروع دین” و تعداد آنهاست ،این نکته حتی در مورد “اصول دین” که در ارتکاز شما و دیگران هست هم وجود دارد ،در ادامه بحث ها یافته های خویش را با شما باشتراک خواهم گذاشت ،در عین حال اگر خواستید مستقیما در این مورد گفتگو کنیم ،لطفی کنید و “اصول دین” و “فروع دین” و تفاوت ماهوی آنها و تعداد آنها را بطور مشخص و مستند ارائه کنید.
————————————-
5- نوشته اید :
“”این بحث پیروی از عالم هم از آن حرفها هست که شما سعی کردید با مقایسه بین “مکانیک” و “عالم” دینی آنرا توضیح دهید. از نظر بنده شان ایشان اصلا هم یکی نیست و عالم دینی بر اساس نص صریح قرآن وظیفه دارد دلایل تصمیمات و یا آراء خود را توضیح دهد و در قرآن از پیروی نا آگاهانه بشدت انتقاد شده و این یکی از نقیطه های قوت این آئین است””.
(پایان)
آنچه که من به آن اشاره کردم مساله ارتکاز فطری عقلائی عقلاء در رجوع به متخصص در شوونی است که در آن تخصص ندارند ،این یک مساله کبروی واضح است که باصطلاح منطق از قضایایی هست که “قیاساتها معها” یعنی قضایایی که برهان و دلیل آنها در محتوای خود آنهاست،جاهل ( یعنی غیر متخصص) به یک فن رجوع به عالم آن فن می کند برای رفع نیاز های فردی و اجتماعی ،در این جهت تفاوتی بین هیچ رشته معرفتی نیست ،فرقی نمی کند رجوع به متخصص در حیطه علم فیزیک باشد یا شیمی یا ریاضی یا طب یا روان شناسی یا علم عملی دین یا دهها رشته معرفتی دیگر ،منتها نمیدانم این چه سری دارد که وقتی بشما یا دیگران گفته می شود شما آگاه به “فیزیک” ،”شیمی” ،”پزشکی” و… نیستید ،پس رجوع کنید به فیزیکدان یا شیمی دان یا پزشک ،آن را خیلی راحت می پذیرید و عمل می کنید و نمی گویید “از آن حرفهاست” ،اما نوبت به علم دین و فقه و فروعات دینی می رسد ناگهان فطرت دلیل خواهی و استدلال خواهی مان گل می کند! البته دلیل خواهی در فروعات دین ممنوع نیست ،اما نام آن اجتهاد روشمند است برای کسانی که اصول دین را عمیقا و عقلا پذیرفته اند ،اجتهاد نیز یک مقوله روشمند است.
ببینید شما بنص قرآن اشاره کردید ،این نص قرآن که به آن اشاره می کنید مربوط است به “اصول دین” و “اصل پذیرش دین” نه بحث های فرعی و اجتهادی در استنباط احکام و فروعات دین ،و این تعبیر شما خلط مبحث است ،آری در اصول عقاید دینی و اصل پذیرش دین تقلید روا نیست ،این را که در طلیعه همه رسائل عملیه و مبحث اجتهاد و تقلید کتب استدلالی فقهی همه می گویند ،دقت کنید بحث ما در فروع دین است ،در همین بحث “حرمت نظر به نامحرم” ،در همان بحث “محدوده روابط مجاز بین مرد و زن” ،در همین بحث “پوشش اسلامی و حد و حدود آن” ،اینها بحث از فروع دین است ،نه اصول دین ،من گفتم رجوع به متخصص مربوط به این بخش است و شما می گویید نص قرآن می گوید دلیل باید ذکر شود ،و این خلط مبحث است ،شما آیا وقتی به پزشک مراجعه می کنید و مثلا پزشک بر اساس آموخته های خود و تجارب علمی خود و از روی علائم و آزمایش ،وجود یک بیماری را در شما تشخیص داد ،آیا به سخن کارشناسی او تعبد می کنید یا می نشینید در مطب او با او “بگو مگو” می کنید که آقای پزشک شما موظفید توضیح دهید که چگونه بوجود این بیماری در وجود من پی بردید؟ خوب روشن است این یعنی تلاش برای اجتهاد پزشکی و یافتن علل و اسباب امراض و علائم آنها ، راههای پیشگیری از آنها ، راههای دفع آنها به اسلوب های مختلف ، آشنایی با انواع و اقسام داروها و آزمایشات پزشکی و متدهای جراحی و …. ،اینکه دوست عزیز دیگر تعبد و رجوع غیر متخصص به متخصص نیست ،این یعنی اراده و تمایل به پزشک شدن و “خود متخصصی “،این هم راهکار و طریق معهودی دارد ،شما باید دوره آموزش متوسطه را بگذرانید ،کنکور و تست عمومی دانشگاهی دهید و در صورت قبولی در یک دانشگاه سالها مطالعه کنید و استاد ببینید و تجربه کسب کنید ،آیا وجدانا چنین نیست؟ در سایر علوم تجربی و انسانی نیز چنین است ،در علم فقه و استنباط حکم دینی از متن شریعت نیز همین ملاک ها جاریست ،این واضح است که شما اگر در آن مطب با پزشک جر و بحث کنید خواهد گفت من مثلا بیست سال در زمینه چشم پزشکی درس خوانده ام و مطالعات داشته ام ،نظرم در مورد وضعیت چشم شما این است که مثلا شما باید جراحی کنید یا لیزیک کنید یا فلان قطره را مصرف کنید حال می خواهید عمل کنید ،می خواهید بروید سراغ پزشک دیگر ،اگر اصرار کنید می گوید لطفا وقت مرا نگیرید اگر می خواهید مشکل فعلی خودتان را اجتهادا و از طریق دریافت خاص خودتان حل کنید لطف کنید بروید دانشکده چشم پزشکی و سالها درس بخوانید تا به سر و نکته تشخیص و تجویز من راه پیدا کنید! بعد هم می گوید نفر بعد!
آری عقلاء این سیره را هم دارند که تلاش می کنند به متمهر ترین و متبحر ترین متخصص در هر رشته مراجعه کنند ،بنابر این اگر سخن یک پزشک برایشان قابل هضم نبود ،دنبال پزشک دیگر یا کمیسیون های پزشکی و مشاوره های متنوع می روند و تبعیت عملی می کنند ،البته انسان می تواند در هر مورد مطالعه کند و دانش و اطلاعات خویش را تعمیم دهد ،اما بحث من این بود که در عرصه عمل “رجوع غیر متخصص به متخصص در عرصه عمل از فطریات ارتکازی همه عقلاست”.
بنابر این در محدوده بحث پیش آمده نمی شود تمسک به نص قرآن کرد که بله “قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین” زیرا این گونه آیات قرآنی مربوط به اصول عقاید و معارف و مربوط به پذیرش اصل دین است ،نه اینکه کسی پس از پذیرش دین در بنیان و اصول اعتقادی ، در احکام عملی و فروعات تعبدی دین چون و چرا کند ،دقیقا مثل همین بحث از آیه شریفه 30 سوره نور ،که محتوایی عملی را بیان می کند ،در اینجا شما مطلبی را به آیه نسبت دادید ،و بنده استدلال هایی بر خلاف فرمایش شما ارائه کردم ،و شما تنها مدعای خودتان را دوباره تکرار کردید و مدعای مرا نفی کردید (بدون نفی و اثبات در استدلال) ،نکته این رویکرد این است که استنباط نظریه دینی در عرصه عمل و رسیدن به فتوا متوقف بر مقدمات گوناگونی هست ،و در این زمینه هیچ تفاوتی بین فتوای دینی در حوزه عمل و فتوای پزشکی در عرصه عمل وجود ندارد ،مگر مشوب بودن ذهن انسان به اموری خارج از بحث های تخصصی.
———————————————–
6- در ادامه فرمودید :
“”خرده گرفته اید که چرا ایران را مثال زدم. چرا که نه؟ مگر شما منکر راهبرد “فقهی” در این 35 سال گذشته هستید؟ خوب و بد این وضع متوجه “فقه” و” فقها” نیست؟ من اصلا با نگاه سیاسی حرف نزدم بلکه این یک واقعیت هست””.
(پایان)
من در این مورد توضیح دادم ،گفتم که بررسی مسائل اجتماعی و ماهیات سیاسی موکول به بررسی همه زمینه ها و فاکتورهای موثر در آن است ،سخن من این بود که فتواهای گوناگون در حوزه فقه را نمی شود با رویکرد عملی فردی یا جمعی برخی از فقهاء مقایسه کرد ،ما از بحث احکام روابط جنس های مخالف از نظر شریعت آغاز کردیم و به بحث “احکام نظر از نظر شریعت” رسیدیم ،در هر مساله فتوا یا نظریه کارشناسی تابع مقدمات گوناگون خود است ،نمی شود ما بگوییم مثلا نظر و رابطه با جنس مخالف را که فقهاء بر اساس استنباط تخصصی ممنوع می دانند ،سخن نامربوطی است چون مثلا رویکرد حکومتی و عملی برخی از فقهاء نادرست بوده است ،بحث من فقط اجتناب از خلط مبحث است ،شما برای مطلوب خودتان آیه قرآن را جوری معنا کردید ،خوب دیگران استدلال شما را ناکافی می بینند ،نمی شود اینجا شما کسی را که استدلال شما را ناتمام می داند و استدلال دیگری دارد ،متهم به چیزهایی کنید .
بله در حوزه سیاست و مسائل الاجتماع، انتقاد و ایراد به فقهاء و عملکردها امر مباحی هست ،اما اینکه بر اساس یک عملکرد کسی بخواهد کلا زیراب فقه و فقاهت را بزند و آنرا انکار کند مساله دیگری است.
——————————————————-
7- شما در پایان نوشته اید :
“”در مورد حجاب بنده بسیار از بحث در مورد آن استقبال می کنم چون با نظر شما در مورد آن موافق نیستم و بنظرم این یکی از ظلمهای بزرگ بر آئین پیامبر و ملت ایران است. من برای بحث در این مورد از شما تقاضا میکنم در مورد این دو سئوال بنده نظرات کارشناسی خود را بفرمائید:
• استنباط شما از “حجاب ” چیست؟.یعنی توضیح فقهی آن چیست؟
• در مورد عدم ضروزت “حجاب” برای “کنیز” چه می فرمائید؟””.
(پایان)
جناب باصفای گرامی، من و شما الان در مسائل روتین تر از مساله حجاب و پوشش به جایی نرسیده ایم ،چگونه در بحث طولانی و استدلالی مساله پوشش از نظر اسلام و قرآن ،بتوانیم راحت وارد شویم ،من پاسخ سوال های شما را بعنوان یک کارشناس دین خواهم داد ،اما شما را موظف میدانم پیش از اینکه هر سوال کارشناسی را مطرح کنید در مورد مدعاهایی که مطرح می کنید توضیح دهید و استدلال کنید ،شما می گویید :
“”چون با نظر شما در مورد آن موافق نیستم و بنظرم این یکی از ظلمهای بزرگ بر آئین پیامبر و ملت ایران است””.
(پایان)
این از شما عجیب است که هم از من سوال می کنید که نظر من چیست، هم با نظر من مخالفت می کنید! آیا این پیش داوری و تحمیل ذهنیات قبلی نیست؟ اگر نظر مرا نمیدانید خوب باید فقط استفهام کنید ،و اگر نظر مرا میدانید و در عین حال با آن ناموافقید خوب طبعا موظفید توضیح دهید که اولا: نظر سید مرتضی چیست که شما با آن ناموافقید ، و ثانیا :توضیح دهید که چرا با نظر سید مرتضی مخالفید،و ثالثا :توضیح دهید چرا شما در عین تدین به دیانت اسلام ،مساله پوشش و لزوم رعایت آنرا ظلم بزرگ بر آیین پیامبر اسلام و ملت ایران میدانید؟ من برایم سوال است که شما بیان حکم فقهی قرآن پوشش زن و مرد را ظلم به آیین پیامبر و ملت ایران می دانید،یا نحوه عملکرد و رویکرد خارجی جمهوری اسلامی را؟ این منطق شما علیرغم اینکه دیگران و فقهاء را دعوت به استدلال می کنید ،معنایی جز این ندارد که مایلید مطالبی بگویید و دیگران حتما آنها را از شما بپذیرند،آخر چرا جناب با صفای مصفا؟
سپاس
جناب نوری زاد – اخوندها چنان بارشان سنگین است که نیازی نیست چنین مسئله ای را هم سربار انان کرد . متاسفانه در مناطق عشایری فریدن و چهار محال بختیاری هستند کسانی که از چنین شیوه هایی برای انتقام کشی طایفه یی استفاده میکنند و غرض هم غالبا سرشکسته کردن طایفه است .
این کلیپ را از دست ندهید به شنیدنش میارزه
https://www.youtube.com/watch?v=RrQi3Ino0rI&list=PL7C3224F8D7E093B7&index=56
قضاوت با شما
آنچه در این کلیپ و کلیپهای ضد شیعی دیگر گفته می شود هر چند درست و منطقی است اما همین دلایل را می توان به کل اسلام هم تعمیم داد.بنابراین اداره کنندگان سایت وصال حق سنیان متعصبی هستند که برجنگهای شیعه و سنی و اختلافات مذهبی دامن می زنند./////////////////// اساس ادیان بخصوص ادیان ابراهیمی بر خرافت و دروغ و جهل و جعل است.جامعه بدون دین بسیار انسانی تر و اخلاقی تر و منزه تر است.در یک جامعه بی دین اخلاق رعایت حقوق انسانی و ارجمند داشتن انسان پایه و اساس قانون است وهمه در برابر چنین قانونی برابرند.اسلام و ادیان جز بدبختی و فلاکت و نابرابری و ترور و کشتار و کینه ورزی ببار نیاورده اند.شما حتی یک استثنا نمی بینید که حکومتی مذهبی به قتل و جنایت و ستمگری و کشتار و ترور و غارت و سرنگونی و تجاوز به حقوق دگراندیشان دست نزده باشد.زمان زمان خردگرایی و انساندوستی و رعایت حقوق انسانی و احترام بحقوق دگراندیشان است و دراین میان مذهب جز مانعی برای رسیدن به چنین جامعه ایی نیست.
خانواده هاشمی رفسنجونی ور داشتن یه نامه نوشتن بلند و بالا در مورد ظلمی که به مهدی رفته (http://cdiiran.org)
گیرم که همه حرفای اینا در مورد بچه سردارک سازندگی (یا چاپندگی) درست باشه، ولکن حاج اکبر! این شتر رو خودت در توی این مملکت ول کردی که حالا در خونه خودت نشسته. در زمانی که تو توی این مملکت همه کاره بودی بدتر از اینکه به سر بچه تو اومده به سر ده ها هزار اگه نگم صدها هزار خانواده ایرانی اومده. خدا وکیلی توی این مملکت این همه بی عدالتی از زمانی که تو همه کاره شدی شروع شد. حالا تو هم دلت رو بزار کنار دل صدها هزار خانواده دیگه که ظلمهای خیلی بیشتر از این بهشان رفته. مثال: خانواده خلبان محمدی که عوامل تو در سویس کشتنش.
به نقل از آقای هوشنگ امینی در سایت خبرنامه گویا:
……….. همه دیدند این به اصطلاح نیروهای قدس این فرمانده دون کیشوت چگونه در مقابل داعش مقاومت کردند.اگر اینها خیلی قدرت مندند چرا موصل هنوز در دست داعش است.پس شیعیان قاسم سلیمانی چه غلطی میکنند؟بعید است واقعیت را ندانی.این حمایت شما از این سلیمانی پول پخش کن شک برانگیز است.در این حمایت مشکوک منافعی دارید.قاسم سلیمانی یک بسیجی کم سواد است که حکومت آخوندی الکی آنرا بزرگ کرده.البته نفوذ دارد منتهی به خاطر این است که با پول حاصله از درامد نفت تعدادی از شیعیان عراقی را دور خودش جمع کرده.این عراقی ها هم مگسان دور شیرینی هستند و هنگام لزوم مانند زمان حمله فرار را برقرار ترجیح میدهند.البته فایده اصلی سلیمانی برای آخوندها جنبه تبلیغاتی آن است که افرادی مانند جنابعالی متوهم میشوید و فکر میکنید علی آباد خرابه هم شهری است
قربانت گردم
کاغذ اخبارهای یومیه تورق میکردم جهت راپورت گویا وزیر کارخانه برق دولت فخیمه حاجئ علی اکبر خان صالحی رفته چین ماچین جهت آوردن کارخانه برق اتمی به ممالک محروسه( قربانت گردم این اتمی دیگر چه کوفتی است که ما نمیدانیم؟)کرور کرور شکر که عجالتا رعیت به نان شبش محتاج نیست همین کارخانه برقش مانده آن هم از صناعات پیزوری عجوج ماجوج.
فدایت شوم دولت فخیمه که سالهاست جهد کرده پول رعیت را به شعبده از جیبش درکش کند جهت آوردن برق روس و دو دستی تقدیم این مسیو پوتین بزمجه تزارک روس کند که کرد, حالا نوبتی هم که باشد نوبت چین عجوج ماجوج است, قربان عدالت تان که پول رعیت را اینچنین عادلانه با دست مبارک بین مسکینان تقسیم میکنید،
نمک نشناسی ریشخند مان کرد که،عتیقه فروشان سهراه منوچهری کلکسیون عتیقه جات و تمبر جمع میکنند قبله عالم هم کلکسیون کارخانه برق پیزوری بنجل، خوب پول شخصی خودشان است که با تدبیر بین فقرا تقسیم میکنند.
قربان آن تدبیرتان
جان نثار تلقرافچی
حق مطلب همان است که سردار در آن کامنت گفته بود. قدرت نماییهای بی محابا و گستاخانهٔ سردار محمد علی جعفری یعنی اینکه ایشان و امثالهم به قول سردار ، منصوب “پوتین سانان ”هستند و رهبری را نیز در چنگ و مهار و کنترل کامل خود دارند. منهم قبول دارم که آثار و علأیم کودتا از حالا نمایان است و همهٔ جدالها سر جانشین خامنهای که گویا رفتنی هست،یا باید برود ، میباشد و اینهم درست است که زبان سردار جعفریها اعلام رسمی کد واژههای سیاستهایی است که روسها به عوامل و اجامر خود دیکته میکنند.
عزیزی که از اکثریت ناشناسی! کودتا در پایان ریاست جمهوری خاتمی همان روز که سرداران به وی نامه نوشتند اتفاق افتاد منتها پدیده ها در ایران (برخلاف سایر ممالک جهان) ظاهرشان متفاوت است. در اینجا بجای آنکه نظامیان با لباس فرم در مصدر امور بنشینند، کت و شلوار پوشیدند و با القاب دکتر و مهندس و آیت الله و مداح، در ارکان حکومت نفوذ کردند: دکتر رضایی، دکتر قالیباف، دکتر احمدی نژاد، دکتر بادامچیان، دکتر صفار هرندی، دکتر لاریجانی، مهندس ضرغامی، دکتر کوچک اف، حجج اسلام حسینیان و طائب، ارضی و حدادیان و…. و البته “آقا” هم مانند تلکه بگیران در قماربازی فقط با برنده است و حق الزحمه خود را می گیرد.
برگرفته از آرشیو کیهان لندن
آی ملت بخونین و مقایسه کنین
از لابلای خاطرات
رهبر شیعیان جهان مرگ خود را پیشبینی کرده بود
تاریخ ، گوناگون ، ۷ شهریور ۱۳۹۴ / 29 اوت 2015
سیاوش آذری- شاید آنچه را میخوانید باورنکنید اماعین حقیقت است و اتفاق افتاده است.
آیتالله بروجردیآیتاللهالعظما حسین بروجردی رهبر شیعیان جهان که سالها در شهر قم میزیست و در حوزه علمیه به تدریس امور فقهی میپرداخت به ضرورت مسائلی را در رابطه با حالت شرعی به دولتها گوشزد میکرد. وی از لحاظ اجتهادی بالاترین روحانی و «آیتاللهالعظما» بود که بسیار مورد احترام متشرعان و فقهای دینی قرار داشت.
یکی از روزها که طبق معمول وارد تحریریه موسسه کیهان شدم شادروان دکتر مهدی سمسار سردبیر وقت کیهان احضارم کرد و گفت عکاس روزنامه را بردارید و به قم بروید، حال آیتالله بروجردی خوب نیست. خبرش را تهیه کنید. سیامک پورزند را هم ببرید.
کیهان سهمیه قم را برداشتیم و به اتفاق پورزند وعکاس با جیپ اداره عازم قم شدیم.
بیماری آیتالله بروجردی همه جا دهان به دهان میگشت و چند خط تلفن مستقیم از ترکیه، پاکستان و عراق در تماس با بیت ایشان دقیقه به دقیقه آخرین وضعیت سلامتی أیتالله راجویا میشدند.
به منزل آیتالله رجوع کردیم. فلسفی واعظ معروف که امور بیت آیتالله را به عهده داشت در برابر در ورودی با اصرار ما که قصد ورود به بیت ایشان را داشتیم مخالفت کرد و گفت ورود، مصاحبه، گفتگو و یا عکسبرداری ازایشان به کلی قدغن است!
هر چه اصرار کردیم مردم تشنه خبرند که بدانند سلامت ایشان در چه وضع است حرفهای قبلی را تکرار کرد و گفت دکتر تاکید کرده است به ایشان نباید نزدیک شد چون هر نگاهی که به اطراف بیندازند انرژی مصرف میکنند!
اصرار و سماجت فایده نداشت. ناچار در صدد یافتن فرصتی بودیم که ناگهان خبر رسید پروفسور موریس پزشک برجسته فرانسوی که شب پیش از پاریس احضار شده تا ساعتی دیگر با یک هواپیمای کوچک دو موتوره روی باند خاکی نفت قم فرود خواهد آمد.
افراد گوش به فرمان فلسفی مرتبا ما را از برابر بیت آیتالله دور میکردند و ما هم در انتظار رسیدن فرصت بودیم که ناگهان پروفسور فرانسوی با عینک نمرهای از راه رسید. دو جوان ۱۸-۱۹ ساله هم یک دستگاه سبزرنگ شبیه موتور اتومبیل را دو نفری همراه او حمل میکردند.
پروفسور و دو جوان با آن موتوری به درون بیت رفتند و در از داخل بسته شد.
چند دقیقه بعد در دوباره باز شد و دو جوانی که دستگاه سبزرنگ راحمل میکردند از آن خارج شدند. خونسرد و بدون آنکه سوء ظنی برانگیزم آهسته خود را از پشت سر به دو جوان که از خم کوچه پیچیده بودند رساندم و آهسته پرسیدم رفتید تو چه شد؟
یکی از دو جوان گفت به محض اینکه دستگاه را به داخل بردیم لولههای پلاستیکی را کردند تو سوراخ دماغ آقا!
با شتاب خودم را به تلفن عمومی رساندم و به کیهان اطلاع دادم حال آیتالله بروجردی وخیم است و رهبر شیعیان جهان زیر چادر اکسیژن قرار گرفته است.
به جو مازندی رئیس خبرگزاری یونایت دپرس هم که منتظر تلفنم بود خبر دادم.
کیهان وخامت حال آیتالعظمی بروجردی را در صفحه اول با تیتر درشت منتشرکرد. انتشار همان و جنجال همان. به من گفتند فلسفی و سرگردهوائی گل قصه رئیس ساواک قم در به در دنبالت میگردند. حالا همه با خبر شده بودند که آیتالله بروجردی مرجع شیعیان جهان هر آن ممکن است فوت کند.
روز بعد همین که به مقابل بیت آیتالله رفتیم، فلسفی برآشفت که این چه خبری بود دادید؟ جهان اسلام را آشفته کردید! گفتم مگرشما خبری به ما دادید که اعتراض دارید. صدایم را بالاترهم بردم وگفتم به شما بگویم ما را برای پیک نیک به اینجا نفرستادند ایشان رهبر شیعیان جهاناند، حالشان خوب نیست و شما اصرار دارید یک چنین خبر مهمی را از مردم پنهان کنید. حقیقت را با مردم در میان بگذارید. امروز هم اگر ممانعت کنید خبر دیگری میفرستم.
فلسفی که دید کار از کار گذشته و حریف ما نمیشود فکری کرد و گفت شما را به داخل بیتشان میبرم ولی قول بدهید سئوال نکنید گفتیم باشد. من و پورزند به داخل رفتیم. اتاقی بود نسبتا بزرگ، بسیار ساده که آیتالله نشسته و به متکا تکیه داده بود. صورتی سفید ونورانی داشت. بربر به ما نگاه میکرد ولی صدائی ا زاو بر نخاست. میگفتند مدام ساعت بغلی را از جیب جلیقهاش بیرون می آورد و میگوید هفت ساعت دیگر، ۶ ساعت دیگر به مرگم مانده تا اینکه همزمان با ورود ما پیشکارش حاج ملک صادقی را فرا خواند و گفت من یک ساعت دیگر میمیرم. برایم نماز میت برگزار میکنند. آیتاللهها پیشاپیش نمازگزاران قرار می گیرند، از بین خودشان یکی را جلو میفرستند به عنوان پیشنماز تا نماز را ببندد. هر کسی را فرستادند او جانشین من است.
ما آهسته وآرام همان گونه که داخل بیت شده بودیم بیرون رفتیم، دیگر از داخل بیت خبر نداشتیم تا اینکه ساعتی بعد حاج ملک صادقی از ستون سنگی صحن مقابل در ورودی حرم بالا رفت. با یک دست ستون را بغل زد و دست دیگر را بیخ گوش برد و فریاد بر آورد: ایهاالمسلمین، ایهالمومنین، حضرت آیتاللهالعظما حاج آقا حسین بروجردی پیشوای شیعیان جهان لحظاتی قبل دعوت حق را لبیک گفتند و به سرای باقی شتافتند.
با اعلام این خبر، قم تعطیل عمومی شد، مغازهها را بستند و مردم به طرف صحن حرم سرازیر شدند و نماز میت برگزارشد.
ولی محمدرضاشاه پهلوی با ادامه مرجعیت در ایران مخالفت کرد و آیتالله حکیم در نجف جای بروجردی را گرفت. آیتالله بروجردی وصیت کرده بود قبرش را پا نگیرند یعنی ارتفاع آن را
از سطح زمین بالاتر نبرند. نشان به آن نشان که تا نیم متر بالا آوردند.
میگفتند آیتالله بروجردی همواره نعلینی به پا داشته است که انتهای آن سائیده بوده و پاشنه پای ایشان به زمین میسائیده و این نشانه خاکی بودن یک عالم روحانی است.
همان وقت به نقل از آیتالله بروجردی گفته میشد که همواره میگفت از خمینی کناره بگیرید. او شرّ است! و راست میگفت. سالها بعد روی کار آمد و شرّی به پا کرد که نه تنها ایران بلکه سراسر خاورمیانه در آتش آن همچنان میسوزد.
پیشبینی دقیق آیتالله العظما حسین بروجردی هم در مورد ساعت و دقیقه مرگش و هم در مورد خمینی از وقایع فراموش نشدنی دوران فعالیت خبری ما در سالهای گذشته دور ایران است.
—————————
سلام رهگذر گرامی
این پست تکراری را نمی دانم چرا دوباره و سه باره اصرار بر انتشارش دارید. همان یکبار کافی نبود دوست گرامی؟
.
داش محمد تکرارش واسه اینه که کسائی مث مسلح آبادی به صاد و آ مرتضی ا خواب بیدار شن و بدونن خمینی و آخوندای حاکم نه مسلمونن و نه آبروئی پیش خدا و انبیا و اولیاش دارن هرنچ اینا خودشونو به اون را زدن که ا این بازار مکاره بیشتر بچاپن به جوونمرد قسم که اگه صد بار تکرار کنم میارزه سید حسین بروجردی واسه اسلام و خصوصا تتشیع و ایران آبرو خرید و میون شیعه و سنی صلح برقرار کرد و امامای کذاب سیزه و چارده فتنه بپا کردن و ایرانو بخاک و خون کشیدن و آبروی اسلام و شیعه و ایرون رو بردن که بردن . داش محد بازم بگم
بربر به ما نگاه میکرد ولی صدائی ا زاو بر نخاست. میگفتند مدام ساعت بغلی را از جیب جلیقهاش بیرون می آورد و میگوید هفت ساعت دیگر، ۶ ساعت دیگر به مرگم مانده تا اینکه همزمان با ورود ما پیشکارش حاج ملک صادقی را فرا خواند و گفت من یک ساعت دیگر میمیرم. برایم نماز میت برگزار میکنند. آیتاللهها پیشاپیش نمازگزاران قرار می گیرند، از بین خودشان یکی را جلو میفرستند به عنوان پیشنماز تا نماز را ببندد. هر کسی را فرستادند او جانشین من است….
………
تمام دروغهای و خرافات ////////////// بهمین منوال ساخته شده اند.مثلا فلان سید سوار دیوار می شد دیوار حرکت میکرد. و …از جریان بعثت محمد و یا سایر پیامبران سامی و شقه شدن نیل و عصای موسی و زنده کردن مرده توسط مسیح و رفتن محمد به آسمان و شق القمر …//////////////// .گرفتاری و بدبختی زمانی شروع می شود که افراد به اصطلاح دارای دانش مدرن به چنین دروغهایی دامن می زنند نمونه اش همین نوشته کیهان لندن است./////////////////////////// اینکه انسانی در حال مرگ حسی به او دست دهد که موقع مرگش فرا رسیده چیز عجیبی نیست ولی اینکه ساعت و دقیقه مرگش را هم بیان کند بیشتر به اراجیف و خرافات دینی و بدرد خرکردن مشتی نادان میخورد نه اینکه حقیقتی درآن نهفته باشد.این همانقدر به حقیقت نزدیک است که عباس بی دست موقع سقوط شاه با دستانش کمر او را گرفت و از مرگ نجاتش داد!
اونجا رو بخون که نوشته خمینی ///// است به او نزدیک نشوید
من اولین بار بود که این مطلب را خواندم . ممنون از اطلاع رسانی .خیلی از افرادی که چشم بصیرت داشتند با خمینی مخالف بودند از جمله ایت الله سید علی قاضی عارف بزرگ و همچنین علامه طباطبایی که هیچگاه این انقلاب را تایید نکرد .
دوست عزیز این مطالب ساخته ها و بافته های عده ای ضد انقلاب فراریست ،شما به سایت های داخلی رسمی مربوط به مرحوم آیت الله العظمی بروجردی مراجعه کنید ببینید نشانی از این اراجیف در آنها می بینید؟ کیهان هوایی لندن توسط گروهی از ضد انقلابیان فراری از کشور اداره می شود این آیا عقلانی هست که شما سخنان بی سند افراد مخالف آیت الله و خمینی و مخالف انقلاب اسلامی ایران را بصرف ادعا باور کنید؟ نگاه کنید در ابتدای این گفتار این جمله هست :
“”سیاوش آذری- شاید آنچه را میخوانید باورنکنید اماعین حقیقت است و اتفاق افتاده است””.
(پایان)
ما چرا و به چه سند و مدرکی باید باور کنیم و چیزی را عین حقیقت بدانیم که فردی بنام سیاوش آذری که معلوم نیست کیست و کجاست ادعا می کند؟
من اصلا می گویم اصل این سخن غلط و خلاف اصول اسلامی و شیعه است که کسی زمان مرگ خود را بداند،در فراوان آیات و روایات هست که هیچکس به اجل و زمان مرگ خویش آگاه نیست و از آن کسی اطلاع ندارد مگر خدا ،مرحوم آیت الله العظمی بروجردی قدس سره از نظر ما یک مجتهد و فقیه طراز اول و مرجع دینی بزرگ بوده است و هیچ دلیل و مدرکی بر اطلاع ایشان از مرگ خود وجود ندارد ،اینرا مگر ضدانقلابیون مستقر در کیهان هوایی ادعا کنند ،اگر کسی عاقل باشد و به وزن و عیار صدر و ذیل گفتار ها واقف باشد می فهمد که سرتاپای این نوشته جعلی و دروغ است خصوصا بخش هایی از آن که چهره مرحوم فلسفی را بصورت یک فرد بی منطق و لج باز و خلاف گو معرفی می کند ،جالب است که سند اینگونه مزخرفات می شود ادعای آقای فلسفی که سالهاست برحمت خدا رفته است ،همان فلسفی که تا آخر عمر آنهمه ارادت به مرحوم آیت الله خمینی داشت ،شما عنان عقل خویش را بدست هرزه گویی های افراد بی تقوا که تنها عجزشان آنان را وادر به جعل این گونه هفوات می کند نسپارید.
جناب سید مرتضی نه تنها این دروغ است بلکه تمام آنچه بنام اسلام/چه شیعی چه سنی و روایات و سنت اسلامی است چیز ی جز مشتی دروغ و جعل بدون مدرک و سند نیست. کسیکه این دروغ را نوشته مقایسه ایی بین بروجردی و خمینی کرده که در آن حقیقتی نهفته هر چند کل ماجرا دروغ است.کسانی مثل خویی و بروجردی لاقل برای حفظ آبرو و حیثیت و قدرت خود و پیروانشان به یک شعور تاریخی رسیده بودند که می توانست در دراز مدت جامعه را بسوی نوعی تفاهم برساند که هم دینداران دین خود را داشته باشند و هم دگراندیشان بزندگی خود و همه در کنار هم با آرامش زندگی کنند.ولی نتیجه اسلام خمینی چیزی جز ویرانی و کینه توزی و قتل و جنایت و رودر رو قرار دادن مردم یک کشور با هم و میلیاردها خسارت به این ملک و ویران کردن آن چه نتیجه ایی داشته؟اگر می خواهی مقایسه ایی بین جایگاه و احترام روحانیت در بین مردم قبل از سال نحس 57 و بعد از آن بکنید کافی است که چند روزی ناشناس با و بی لباس بین مردم عادی برو و از روحانیان بی طرفی که در ان زمان بین مردم بودند هم نظر بخواه تا آنوقت معلومت شود که تفاوت دو دید از اسلام بازتابش در جامعه چه بوده.خوشبختانه اکثریت مردم امروزه از نام اسلام هم حالشان بهم می خورد تا چه رسد که بخواهند به تفسیر دیگری از آن گردن نهند!
انقلاب، ضدّ انقلاب، فراری. سه کلمه بیش نیست و ورد زبان خلخالی تا سید مرتضی است طی این ۳۶ سال گذشته. برای شروع، ادامه و پیروزی انقلاب بی بی سی سنگ تمام گذاشته، بنابراین دین بزرگی گردن انقلابیونی چون سید مرتضی دارد. کسی که ضدّ انقلاب است کیست؟اصلا خود انقلاب چیست و چه تعریفی دارد؟ ضدّ انقلاب کسی است که حق دارد مخالف یا ضدّ انقلاب باشد. ایراد این کجاست؟ ضدّ انقلابی فراری کسی است که اگر فرار نمیکرد توسط هم کیشان و هم لباسیهای سید مرتضی از هست و نیست ساقط میشد. آیا ضدّ انقلابی فراری یک متّهم است یا کسی که با متهم کردن کسی و کسانی که نمیشناسد و جرم آنها در هیچ دادگاه صالحی اثبات نشده اما قضاوت میکند که طرف ضدّ انقلابی فراری است، متهم واقعی است؟ آقا سید مرتضی دست بردار. اگر همین ضدّ انقلابیهای فراری نبودند کل ملل عالم فکر میکردند همهٔ ایرانیان کپی اخوندهای حاکمند و همین نیم مثقال حیثیت هم در دنیا برایمان باقی نمیماند. اگر همین ضدّ انقلابیهای فراری نبودند کی صدای شکنجهها و مظلومیت شیرزنان و شیر مردان ایرانی را به گوش جهانیان میرساند؟ اگر همین ضدّ انقلابیون فراری نبودند کی چهرهٔ واقعی خمینی و خامنهٔای و خلخالیهای عزیز دل و دنیای اینها را ،در مرز دید و قضاوت جهانیان قرار میداد؟ اگر همین ضدّ انقلابیون فراری و افشاگریها و اطلاع رسانیهای آنها نبود حجم و دامنهٔ کشتار و غارت و تجاوز و شکنجه و وحشی گریهای هم لباسیهای حاکم شما، روی استالین را سفید نکرده بود؟ و خیلی از همین اگر این ضدّ انقلابیون فراری نبودنهای دیگر و دیگر و دیگر.
شرمتان باد ای خداوندان قدرت!
بس کنید
بس کنید از این همه ظلم و قساوت
بس کنید
ای نگهبانان آزادی!
نگهداران صلح!
ای جهان را لطفتان تا قعر دوزخ رهنمون!
سرب داغ است این که می بارید بر دلهای مردم
سرب داغ!
موج خون است این که می رانید بر آن
کشتگی خودکامگی را
موج خون!
گر نه کورید و نه کر
گر مسلسل هایتان یک لحظه ساکت می شوند
بشنوید و بنگرید
بشنوید، این «وای» مادرهای جان آزرده است
کاندرین شب های وحشت سوگواری می کنند
بشنوید این بانگ فرزندان مادر مرده است
کز ستم های شما هر گوشه زاری می کنند
بنگرید این کشتزاران را که مزدورانتان
روز و شب، با خون مردم، آبیاری می کنند!
بنگرید این خلق عالم را، که دندان بر جگر
دم به دم بیدادتان را
بردباری می کنند
دست ها از دستتان ای سنگ چشمان
بر خداست
گر چه می دانم
آنچه بیداری ندارد
خواب مرگ بی گناهان است و وجدان شماست!
با تمام اشک هایم باز، نومیدانه
خواهش می کنم
بس کنید!
بس کنید!
فکر مادرهای دلواپس کنید
رحم بر این غنچه های نازک نورس کنید
بس کنید
فریدون مشیری
پیام گرامی
شما اندکی زیاده روی و خلط مبحث کردید ،اولا انقلاب یعنی تحول و دگرگونی ،اینکه دیگر نیازی ندارد که ما سوفسطائی گری کنیم و چیزهایی عینی را انکار یا مورد سوال قرار دهیم ،شما چه بخواهید یا نخواهید یا همراه مردم بوده باشید یا نبوده باشید ،سی و چند سال قبل در این کشور بخواست اکثریت قاطع مردم ایران انقلابی واقع شد و همه طبقات مردم نیز از راست راست تا چپ چپ ،از معتدل تا رادیکال یکصدا خواستار سقوط رژیم شاه و شاهنشائی دو هزار ساله شدند ،اگر شما در بین آن مردم و آن مطالبه بوده اید و اکنون پشیمان شده اید ،پشیمانی شما نمی تواند دلیل منطقی برای انکار یک تحول و انقلاب اساسی بزرگ که خواست ملت ایران بوده است باشد ،و قهرا باید بدانید که انقلاب چه بود و کی واقع شد و مردم چه خواستند.
اگر فرضا شما آنروز متولد نشده بودید و طبعا حضور فیزیکی در آن مقطع مهم تاریخی نداشته اید لازم است برای آگاهی از یک تحول و انقلاب و خواست و اراده عمومی ،به بزرگترهای خودتان که آنموقع وجود داشته اند مراجعه کرده در این مورد از آنها استفسار کنید یا به تاریخ مکتوب و مصور انقلاب ایران مراجعه کنید.
و اگر فرضا در آن زمان حضور داشته اید و در سن و سال رای قانونی و مشارکت عمومی بوده اید اما با رژیم شاهنشاهی ایران و سلطنت محمد رضا شاه موافق بوده و طبعا با انقلاب مردمی ایران و خواست عمومی آنها مخالف بوده اید ،بسیار خوب مخالفت با انقلاب حق شما بعنوان یک فرد هست ،اما بقاعده دمکراسی شما و اقلیتی نظیر شما باید بخواست عمومی مردم گردن بگذارید.
بنابر این انکار حقیقت یک انقلاب یا مورد سوال قرار دادن یک امر عینی دارای عین و اثر ،معنایی جز سوفسطایی گری ندارد.
اما در مورد مخالفت با انقلاب شما مغالطه کردید ،زیرا مخالفت با یک انقلاب یا یک سیستم منتخب مردم دو گونه است :
1- مخالفت مدنی از سوی اقلیت مخالف که بصورت قانونی و متمدنانه و دموکرات صورت می گیرد نظیر همه مخالفت های اقلیت با اکثریت در سرتاسر سپهر سیاست و جهان امروز.
2- مخالفت از طریق رادیکالیسم و خشونت و قیام مسلحانه ،یا توطئه برای براندازی از طریق دروغ زنی و فریب.
مقصود من از ضد انقلاب فراری مخالفت بطریق دوم است نه طریق اول ،یعنی کسی که بعنوان یک اقلیت مخالف حرکت عمومی و اکثریت جامعه در خواست یک نظام مستقر قانونی هست ،من او را “ضد انقلاب” نمی نامم ،همینطور هر هم وطنی که بانگیزه های مختلف مثل تحصیل یا کار یا زندگی بهتر یا حتی مخالفت دمکراتیک و مدنی بخارج رفته آنجا زندگی می کند را من “ضد انقلاب ” یا “فراری” نمی نامم ،پس مقصود من از “ضد انقلاب فراری” کسانی مثل تفاله های رژیم سلطنتی شاه هستند که عمری در این کشور جرم و جنایت کرده اند و اکنون بخارج گریخته بهر وسیله ای در صدد سرنگون کردن نظامی هستند که مورد خواست اکثریت قاطع ملت ایران بوده است ،و مقصود من از ضد انقلاب فراری گروهک های فاسد مسلحی مثل سازمان مجاهدین خلق ایران و باقی مانده های آنان است که در این کشور در جهت عکس حرکت عمومی مردم و برای اقتناص قدرت از طریق زور و قیام مسلحانه به ترور و انفجار و جنایت و آدم کشی دست زدند و از آزادی های ابتدای انقلاب سوء استفاده کردند ،بعد هم وقتی با مقاومت ملت دلیر ایران مواجه شدند در سوراخ ها خزیدند یا به دامن قدرت های خارجی پناه بردند و با دشمنان مردم ایران مثل صدام و دیگران هم پیاله شدند ،اینها بنظر من مخالف مدنی و اپوزیسیون منطقی و دمکرات نیستند ،و اگر هم اکنون ادعای سیاست ورزی می کنند برای ریاکاری و خوش خدمتی و بقاء خود در آن مناطق اروپا و امریکا که هستند است ،بله من اینگونه افراد را ضد انقلاب فراری می نامم.
،همینطور کسانی از مخالفان انقلاب که بجای سیاست ورزی صادقانه و دموکرات گونه و نقد و ایراد درست و منطقی همانند مارکسیست هایی که معتقدند هدف وسیله را توجیه می کند ،اقدام به لاف زنی و دروغ و فریب علیه دین اسلام و شخصیت های خدمتگذار مردم و انقلابیون راستینی که مرارت زندان ها و شکنجه ها و تبعید های رژیم شاه را چشیدند یا حتی بقتل رسیدند ،می کنند ،و برای ادامه چنین رویکردی به خارج گریخته اند را هم ضد انقلاب فراری می دانم ،این چه توقعی است که شما دارید که کسانی علیه حکومت قانونی منتخب مردم ایران قیام مسلحانه کنند یا در مورد آن به هر دروغ و شانتاژی متوسل شوند ،را کسی نازکتر از گل به آنان نگوید؟ من قبلا گفته ام معتقدم می شود کسانی در رده اقلیت باشند و بنحو قانونی و صادقانه دموکرات باشند و مخالفت نظری داشته باشند و تلاش کنند نظر اکثریت مردم ایران را به آنچه مطلوب آنان است جلب کنند ،اما این رویکرد چه نسبتی دارد با قیام مسلحانه و محاربه ،یا توهین به دین مردم ،یا تمسک بهر وسیله دروغ و فریب؟ نمونه این مطالب همین بحث پیش آمده است ،کسی با اصرار چیزی را به بزرگی مثل مرحوم آیت الله العظمی بروجردی قدس سره نسبت می دهد بدروغ که مثلا فلان مطلب را نسبت به مرحوم آیت الله خمینی رهبر کاریزماتیک مردم ایران ابراز داشته اند ،بدون هیچ سند و مدرک روشنی ،آری کیهان هوایی از نظر من ضد انقلاب فراری دروغگوست زیرا برای پیشبرد اهداف سیاسی خود بهر دروغی متوسل می شود ،من بحثم این نیست که کسی حق انتقاد از انقلاب یا قانون اساسی یا عملکرد مسولان جمهوری اسلامی ایران یا آیت الله خمینی ندارد ،بحثم این است که چراغ دروغ زنی و چرا از هر وسیله ای استفاده کردن؟ این نشانه ضعف انسان است که بیاید برای تحقیر و فروکاستن رهبر کاریزماتیک مردم ایران دروغی جعل کند و به مرحوم آقای بروجردی نسبت دهد ،اینها خلاف اخلاق و انسانیت و نشانه زبونی افراد است ،وگرنه چه بسا افرادی چه در داخل ایران و چه در خارج ایران هستند که دموکرات واقعی و صادق هستند و خواستار سیستم سکولار هستند و با انتقاد و روشنگری ،اهداف خود را تشریح و ترویج می کنند بدون توسل به دروغ ،فریب ،نامردی و بد اخلاقی.
بنابر این بحث من این نبود که هر مخالف جمهوری اسلامی چه در ایران و چه در خارج را ضد انقلاب فراری بنامم ،بلکه این تعبیر را من شایسته مخالفان مسلح فاشیست و مخالفانی می دانم که بهر وسیله دروغ و فریب و تهمتی برای مطلوب های سیاسی خویش چنگ می زنند.
ملا مرتی انقلابی در کار نبود که کسی ضدش باشه. من نه واسه اونائی که تو ضد انقلاب میخونی ارزش قائلم نه واسه انقلابیای تو. خیلی باسواتی به دال برو کتاب معاد شناسی تهرانی پرانتز آیت الله رو بخون. نوشته حکیم هیدجی و شیخ مرتضی طالقانی در عین سلامت وفاتشونو از پیش خبر دادن.اون زائر پیاده مشهد رو که آیت الله نبود اما وقت وفاتشو خبر داد هم تو همون کتاب بخون که سواتت سوادتر شه شنفتی یا بلنتر بگم. کتاب زندگی سید حسین بروجردی هم نوشته ، جناب ایشون در بستر یبار بیهوشی دستن . وقتی بهوش اومدن پرسیدن امروز چه روزیه پنجشنبه شده.حالا دیدی که من انان عقلمو دس کی دادم. در ضمن تقواتو بپا تقش در نیاد
با درود ، دوست پزشکی دارم که تعریف می کرد شبی در بیمارستان ….قم کشیک بوده .مرد حدودا 40ساله ولی عقب افتاده را که مسموم شده بود را اوردند که خوشبختانه مشکل اساسی نداشته ولی چون ایشان عقب افتاده بوده گفته که تا صبح بستری شود . ساعت 6صبح که دکتردر اتاق پزشکان در حال استراحت بوده یک دفعه صدایش میکنند که بدو که حال مریض خیلی خراب است .ایشان هم نزد مریض میرود میبیند دارد گریه میکند و …خلاصه با هزار زحمت ارامش می کند و ازش می پرسد مشکلت چیست میگوید “الان موقع نماز است و ایت اله ….میرود نماز می خواند و وقتی برگشت من باید کفش اون را جفت کنم ” که چون این خبر همان صبح توسط پرستار به گوش رییس بیمارستان میرسد ایشا ن دوستم را در اتاقش میخواهد و میگوید “میدانی این مریض دیوانه !!! است و حرف بیخودی زده .جایی تکرار نکنی و بعد از 3 روز دوستم به شهر ستان ….. منتقل می شود .
با درود ، در پست قبلی عکسی با جناب آقای سید مصطفی تاج زاده اسیر و دربند بی گناه و همسر گرامش انداخته اید . آقای نوری زاد میخواهم کمی از حافظه ام استفاده کنم و کمی از زمان طاغوت و از رفتار و جهالت آدم های احمق طاغوت آن زمان گفته باشم . آدم های احمق آن موقع امام خمینی را به خاطر انتقاد از پهلوی دستگیر و زندانی و بعد هم به عراق تبعید کردند.آدم های احمق طاغوت آن زمان خسرو گلسرخی را به خاطر مخالفت با نظام پهلوی اعدام کردند . حکومتی های طاغوتی و احمق آن موقع آیت الله منتظری ، طالقانی و دکتر علی شریعتی را بدلیل انتقاد و مخالفت به تاج و تخت پهلوی ، دستگیر و به زندان انداختند تا شاهنشاه کمی امنیت داشته باشد زیرا اینان امنیت تاج و تخت شاه را لرزانیده بودند . تیمسار نصیری رئیس ساواک و احمق آن موقع هر منتقدی را دستگیر و به زندان می انداخت تا شاهنشاه کمی آسوده در تختخواب بخوابد . شاهنشاه بی عقل و نفهم آن موقع دکتر مصدق را در محل احمدآباد موستوفی در حصر نگه داشت تا کمی راحت تر در تختخواب خود ” کپه مرگش ” را بگذارد و کم راحت بخوابد . تیمسار ارتشبد ازهاری طاغوت آن زمان صدای مردم را صدای ” ضبط صوت ” و خون های ریخته شده در زمین را ” مرکوکروم ” میخواند . اطلاعاتی های احمق آن زمان وقتی آیت الله سید محمد رضا سعیدی را در محل مسجد موسی ابن جعفر مابین اقامه دو نماز در خیابان غیاثی محدوده میدان خراسان دستگیر و به شهادت رساندند ، بلافاصله به عرض همایونی شاهنشاه رساندند که در مسجد ” آب از آب ” تکان نخورد و مردم بدون هیچگونه عکس العملی به نمازهای یومیه خود می پردازند . نظام احمق شاهنشاهی آن موقع ساواک داشت ، شکنجه گاه داشت ، گارد شاهنشاهی داشت ، ارتش مجهز آمریکایی داشت . آخوند درباری مواجب بگیر داشت و … همه چیز داشت . حوب چه شد که شاه طاغوتی با چشمی گریان در ” پلکان ” هواپیما با گریه و اشک ریزان به ملت ایران گفت : ملت من صدای شما و ندای شما را شنیدم . شاه احمق آن دوران از کشور گریخت و رفت و ” تون به تون ” شد .
—————————
سلام مصلح آبادی گرامی
زاویه ی نگاه شما کمی اشتباه است. این کارهایی که یک به یک بر شمرده اید دلیل رفتن شاه نبود. رازش در این بود که ” بزرگترها” بدنبال یک بازار داغ فروش اسلحه در منطقه بودند و مایل تر به این بودند که گام های بلند و البته شترگاو پلنگی ایرانِ پهلوی را یک چهل سالی به قهقرا برانند و با بر سرکار آوردن تندخویان اسلامی در ایران، یک حالی به منطقه بدهند و یک طالبان و القاعده و داعش و بوکوحرامی از دل اسلام ناب باز تولید کنن و اسلام را بدست خود اسلام سر ببرند و خیال اسراییل را تا چهل سالی آسوده کنند. این بود که شاه را بردند و برای روی کار آمدن آخوندهای حریص و کار نابلد و حواریون حریص ترشان فضا پرداختند تا بی رحمانه رقبا را جارو کنند و خود یکه تاز میدانی شوند که هیچ از مختصات آن نمیدانستند و هنوز نیز نمی دانند. این میدان، بهترین گزینه بود برای نفوذ جاسوسان اسراییلی و روسی و دیگران تا این کشور امام صادق را بجایی ببرند که خود می خواهند. آدمهای احمق و جاهل، افرادی چون منِ نوری زاد بودیم که گمانمان بر این بود که دستهای غیبی به مدد مردم ایران آمده و شیعه را از غربت تاریخی اش بدر آورده تا مقدمات ظهور حضرت صاحب بدست ایرانیان فراهم شود. و از اینجوز خزعبلات کودنانه که کل هیمنه ی این نگرش احمقانه یک گرم معرفت را جابجا نمی کند. یک نگاهی به اطرافتان بیندازید دوست گرامی. ما درست در همانجایی ایستاده ایم که ” بزرگترها” خواسته اند.
با احترام
.
با درود به جناب مصلح آبادی و نوریزاد گرامی !دوستان آنچه برما و این کشور بلا زده رفت ترکیبی از نظرات هردو شما بود.بهمین جهت عمده کردن این یا ان در تحلیل از وقایعی که باعث این ویرانی شد درست نیست.بین تاثیرات درونی و برونی رابطه ایی تنگاتنگ و جدا ناشدنی است.
نه برادر محمد. مصلح آبادی خیلی خوب تراژدی تاریخ ما را تحلیل کرده و آنرا به درستی از بندگی و چاکر صفتی خیلی از هم میهنان ما دانسته. پشت هر پیشامدی نه کار خویش بلکه دست دیگران را دیدن در ما ایرانیان گویی نهادینه است. نمونه: دشمن دشمن گویی رهبر. توانی که ما برای سازمان سیا میپنداریم هر آمریکایی آگاه را به خنده میاندازد. گفتنی زیاد است چون انسانیت و بشردوستی پرزیدنت کارتر که در دنیا ستوده میشود و در ایران – به دلایلی خود ساخته – نفرین!
باامید تندرستی و با سپاس بسیار برای همه کارهای بزرگتان.
برادرت همایون
—————————
سلام همایون گرامی
من این مطلب کوتاه را برای دوستی به نام جلیل نوشتم که مثل شما مرا به توهم توطئه نواخته بود. تقدیم به شما نیز:
——————
سلام جلیل گرامی
آینده ی کشورهای خُرد را کشورهای بزرگتری ترسیم می کنند که منافعی در آنها دارند. مثل یمن و بحرین و عراق و افعانستان و سوریه و لبنان که اشتهای جمهوری اسلامی را برای مداخله در آنها تهییج کرده از مدتها پیش. هرچه این وجهه ی کوچکتری به مفصل ها و حوزه های متعدد نفوذ کرده باشد، بیرون زدن از چنبره ی وابستگی بزرگترها صعب تر خواهد بود. بله جلیل گرامی، بزرگترها پشت شاه را خالی کردند. و راه را برای بر آمدن آخوندهای تمامت خواه و رقیب روب فراخ کردند. به تحریک و با برنامه ی شوروی، کوچولوهای خط امام از دیوار سفارت بالا رفتند. طبق برنامه ی شوروی ها، رابطه با آمریکا قطع شد تا ایران کلا در آغوش شوروی و چین بیفتد. و طبق برنامه ی بزرگترها جنگی ویرانگر شروع شد تا بازار فروش اسلحه رونق بگیرد و هر دو کشور ایران و عراق ضعیف و ضعیف تر شوند و محتاج تر. طبق برنامه ی روسها سرداران جاسوسِ در دلِ سپاه برای دستیابی به بمب هسته ای، آب از لب و لوچه ی آخوندها و سرداران سپاه سرازیر کردند. و طبق برنامه، پولهای ما را بهمین منظور بالا کشیدند و سر آخر طبق برنامه، خودشان جلوی آخوندها و سرداران ما را از دستیابی به بمب هسته ای گرفتند. ولعِ شیعه گستریِ آخوندهای کارنابد ما، پای ما را به لبنان و سوریه و عراق کشاند. و بزرگترها از این پیش آمدها به شایستگی استقبال کردند و آخوندها و سرداران ما را تا خرخره در منطقه گرفتار کردند. در همه ی این احوال از این همه شعار و مرگ و مرگ و مرگ، یک رعشه ی مختصر به جان اسراییلی ها نیفتاد. اما در عوض کشورهای اشتلم گوی اسلامی تا چهل سال پس رفتند. سخن من این است که آنچه بزرگتر ها با ما کردند، مثل بازی دومینو بود. با یک ضربه و با یک برنامه ریزی مبتنی بر فهم بزرگترها و نفهمی این طرفی ها، کارها درست در ریلی پیش می رود که بزرگترها برایش ریل چیده اند. من با اطمینان می گویم: بر آمدن پدیده ای مثل احمدی نژاد، حتما از روی میز بزرگترها در کاسه ی ملت ایران نهاده شد. و دیدیم که هر چه این عروسک پرپر زد درست بر ریل اسراییل و آمریکا بود. اما به شما حق می دهم که بسیاری از اتفاقات نیز صد درصد ابتکار آخوندها و سرداران سپاه بود. مثل کشتن دانشمندان هسته ای که کار خود سپاه بود برای مظلوم نمایی در نشست های هسته ای. و یا زدن و کشتن و مخالفان و اعدامهای سالهای نخست و روبیدن اموال مردم و آواری به اسم حجاب اجباری و …. همه ی اینها بدون دخالت بزرگترها و با اشتهای سیری ناپذیر برادران و حاج آقاهای خودمان صورت پذیرفته و می پذیرد.
با احترام
خدمت نوری زاد گرامی “گامهای بلند و البته شترگاوپلنگی ایران پهلوی ” این چمله بسیار سئوال برانگیز است و تقریبا با همین مضمون این اواخر زیاد از شما شنیده میشود نگرانم بعدا شترپلنگی آنهم حذف شود. کدام پهلوی و در چه زمانی ؟ اگر در دوران سلطنت رضاشاه گامهای بلندی برداشته شد این درست نیست که آنرا به تمام ایران پهلوی تعمیم داد. ما که در دوران بهلوی اول انقلاب نکردیم. گامهای بلند پهلوی دوم چه بود؟ جز اینکه برای تداوم سلطنت دست به دامن قدرتهای دیگر و … جتی قشر روحانیت نیز شد. مواردی نظیر اصلاحات ارضی و حق رای بانوان اگر چه گامهای بلندی بودند اما زمینه و طلب و فشار برای اجرای آنها در جامعه وجود داشت . دوران فئودالی و خان خان بازی سر آمده بود. شاه آنها را تحت نام انقلاب سفید تا حدی از تاثیر مثبتی نیز که میتوانستند داشته باشند انداخت . در حالی به بانوان حق رای داد که کل ملت را از حق رای محروم کرد. هیچ چیز صفر و صد نیست ولی نمیدانم با چه انگیزه ای خدمات و پیشرفتهای پهلوی اول را به دومی تعمیم میدهند!. این جمله نیز ” ما درست همانجائی ایستاده ایم که ـبزرگترهاـ خواسته اند” از آن چمله هاست. یکی از بزرگترها که خیلی زود اوضاعش بهم ریخت و از اتحاد جماهیر تبدیل به روسیه شد بزرگتر دیگر کشورهای غربی بودند. یعنی واقعا آنها در کنفرانس گوادلپ چنین روزهائی را که ما و منطقه اکنون هستیم برنامه ریزی کرده و در نظر گرفته بودند. آقای نوریزاد فکر نمیکردم شما تا این حد معتقد به تئوری توطئه باشید. اگر حرف شما درست باشد دیگر بنده و جنابعالی چرا خودمان را سرکار میگذاریم. آینده را ـبزرگترهاـ خودشان ترسیم خواهند کرد.
——————————-
سلام جلیل گرامی
آینده ی کشورهای خُرد را کشورهای بزرگتری ترسیم می کنند که منافعی در آنها دارند. مثل یمن و بحرین و عراق و افعانستان و سوریه و لبنان که اشتهای جمهوری اسلامی را برای مداخله در آنها تهییج کرده از مدتها پیش. هرچه این وجهه ی کوچکتری به مفصل ها و حوزه های متعدد نفوذ کرده باشد، بیرون زدن از چنبره ی وابستگی بزرگترها صعب تر خواهد بود. بله جلیل گرامی، بزرگترها پشت شاه را خالی کردند. و راه را برای بر آمدن آخوندهای تمامت خواه و رقیب روب فراخ کردند. به تحریک و با برنامه ی شوروی، کوچولوهای خط امام از دیوار سفارت بالا رفتند. طبق برنامه ی شوروی ها، رابطه با آمریکا قطع شد تا ایران کلا در آغوش شوروی و چین بیفتد. و طبق برنامه ی بزرگترها جنگی ویرانگر شروع شد تا بازار فروش اسلحه رونق بگیرد و هر دو کشور ایران و عراق ضعیف و ضعیف تر شوند و محتاج تر. طبق برنامه ی روسها سرداران جاسوسِ در دلِ سپاه برای دستیابی به بمب هسته ای، آب از لب و لوچه ی آخوندها و سرداران سپاه سرازیر کردند. و طبق برنامه، پولهای ما را بهمین منظور بالا کشیدند و سر آخر طبق برنامه، خودشان جلوی آخوندها و سرداران ما را از دستیابی به بمب هسته ای گرفتند. ولعِ شیعه گستریِ آخوندهای کارنابد ما، پای ما را به لبنان و سوریه و عراق کشاند. و بزرگترها از این پیش آمدها به شایستگی استقبال کردند و آخوندها و سرداران ما را تا خرخره در منطقه گرفتار کردند. در همه ی این احوال از این همه شعار و مرگ و مرگ و مرگ، یک رعشه ی مختصر به جان اسراییلی ها نیفتاد. اما در عوض کشورهای اشتلم گوی اسلامی تا چهل سال پس رفتند. سخن من این است که آنچه بزرگتر ها با ما کردند، مثل بازی دومینو بود. با یک ضربه و با یک برنامه ریزی مبتنی بر فهم بزرگترها و نفهمی این طرفی ها، کارها درست در ریلی پیش می رود که بزرگترها برایش ریل چیده اند. من با اطمینان می گویم: بر آمدن پدیده ای مثل احمدی نژاد، حتما از روی میز بزرگترها در کاسه ی ملت ایران نهاده شد. و دیدیم که هر چه این عروسک پرپر زد درست بر ریل اسراییل و آمریکا بود. اما به شما حق می دهم که بسیاری از اتفاقات نیز صد درصد ابتکار آخوندها و سرداران سپاه بود. مثل کشتن دانشمندان هسته ای که کار خود سپاه بود برای مظلوم نمایی در نشست های هسته ای. و یا زدن و کشتن و مخالفان و اعدامهای سالهای نخست و روبیدن اموال مردم و آواری به اسم حجاب اجباری و …. همه ی اینها بدون دخالت بزرگترها و با اشتهای سیری ناپذیر برادران و حاج آقاهای خودمان صورت پذیرفته و می پذیرد.
با احترام
.
جناب جلیل
اینکه محمد رضا شاه مرتکب اشتباهات متعدد شد یک داستان است, اینکه پیشرفت و آبادانی سالهای پادشاهی او را انکار کنیم داستانی دیگر. جز حقوق بگیران و مفتخوران جمهوری اسلامی و احیانا سنگواره های هنوز سینه چک استالین, هیچ آدم بینایی گامهای بلند آبادانی ایران را در ان سالها نمیتواند نادیده بگیرد.
پژمان
۱- وزیرک صنعت، معدن، تجارت: کمپین نخریدن خودرو ضدانقلابی است.
حکومتیا هر کجا که کارشان تنگ میشه با ساز ضدانقلاب بودن میخوان ملت رو بترسونن. کسی نبود به این وزیرک بگه این جفنگ چیه که تو میگی؟ولکن از قدیم ندیم گفتن:
قافیه که تنگ آید شاعر به جفنگ آید
۲- وزیرک فرهنگ و ارشاد اسلامی: ما تفکیک جنسیتی را در برگزاری کنسرتها قبول نداریم
این حرف کپی همونه که توی دادسرای اوین تحویل آقای نوریزاد میدن. برو فردا بیا. ولکن بالا دستیهای وزیرک بهش میگن: تو اینقدر قبول نداریم بگو تا قبول نداریمت پاره بشه! ما کار خدمون رو میکنیم.
جناب باصفا
با سلام و ارادت، کتاب “حجاب شرعی در عصر پیامبر” نوشتهٔ “امیر حسین ترکاشوند” را قبلا اینجا معرفی کرده و لینک دانلود آن را هم گذاشتهام. با توجه به موضوعات مطروحه بین شما و جناب سید مرتضی، بویژه در خصوص حجاب و معنای آیهٔ مورد اختلاف گمان میکنم این کتاب مورد توجه خاص شما قرار گیرد:
http://www.bisheh.com/Uploaded/PostFile/634706981419981250.pdf
ضمن اینکه مشتاقم از نظرات یا احیانا نقدهای شما بر کتاب فوق آگاه شوم. با سپاس
منبع :زندگینامه میرزاده عشقی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بعد از اين بر وطن و بوم و برش بايد ريد
به چنين مجلس و بر کر و فرش بايد ريد
در حقيقت در عدل، ار در اين بام و درست
به چنين عدل و به ديوار و درش بايد ريد
آن که بگرفته از او تا کمر ايران گه
به مکافات، الا تا کمرش بايد ريد
پدر ملت ايران، اگر اين بي پدر است
به چنين ملت و گور پدرش بايد ريد
به مدرس نتوان کرد جسارت اما
آنقدر هست که بر ريش خرش بايد ريد جناب نوری زاد گویند که در مثل مناقشه نیست . ما که هر چه میگیم به اینا اثر نمی کنه ، حداقل با نوک پیکان تیز و زهر آلوده شعر شاید اینها را که خودشون رو به عمد به خواب زده اند بیدار کنیم . عذرخواهی قبلی مرا بپذیرید. این شعر هم مال ۹۰ سال پیش است و متاسفانه نشون میده که ۹۰ ساله که تو این مملکت در جا میزنیم .
هزار گفتار به نیم کردار نیرزد. اینجا همه شعار میدهیم وخیالبافی وقصه سرهم میکنیم. ای کاش یک صدم این بزرگوار ماهم یه حرکتی داشتیم. با پوزش از شجاعان این سایت
با سلام
دوست عزیزمان آقای کتوژنی (اگردرست دیده باشم )بسیارنیکو فرمودند .ما باید بجای اینکه کامنتهای طولانی تحویل یکدیگربدهیم ؛بیائیم قضیه جمهوری اسلامیرا بیاریم روی کاغذ ودرست مثل اینکه میخواهیم یکی ازقضایای بزرگ هندسی (مانند قضایای فیثاغورث )حل کنیم ،بفکرراه حل مشکلات برسرمان آمده باشیم وبتوانیم با کمترین هزینه وبدون خشونت (صورت مسئله ) این چپاولگران را واپس بزنیم وبهترین این راهکار نافرمانی مدنی است .مثلا بنده وتعدادی از وابستگان هم عقیده میگوئیم ،حال که نمیتوانیم مبلغ غیرقانونی ارزش افزوده ومالیات را از قبوض آب ،برق ،گاز ،وتلفن برداریم ودستمان به یقه دولت نمیرسد ؛ازتلفن کردن بشدت بکاهیم ،ساعات استفاده از برق را درست درساعات پربار که پول بیشتری میگیرند بطورکلی کاهش دهیم یعنی دوساعت درخاموشی کامل باشیم یا به حد اقل برسانیم وهمینطوردرمورد آب وگاز .کسانیکه یک موضوع نافرمانی مدنی بنظرشان میرسد حتما پیشنهاد بدهند تاشاید بکمک واندیشه های یکدیگربتوانیم امثال سردار جعفریها را به عقب بزنیم وبگوئیم ماهم هستیم .
سلام جناب نوری زاد
می بینم این روزها آرام و قرار ندارید. به آب و آتش می زنید که ما مردم نترسیم. من این را به احسن وجه از نوشته ها و رفتار شما می فهمم. همه به من می گویند تو آی کیوی زیادی داری. با همین آی کیوی زیاد وقتی کلیت شخصیت شما را آنالیز می کنم می بینم شما هیچ اراده ای غیر از همین نترسیدن مردم ندارید. دیدم یکی از دوستان به شما پیشنهاد کرده بود که بروید یک گوشه و یک سال استراحت بکنید و دور اینترنت و فعالیت های میدانی و مجازی را خط بکشید تا سلامتی شما حاصل شود. به آن دوست خوبم می گویم ای دوست اگر آقای نوری زاد دو هفته از چشم ها پنهان شود و مثلا برود به یکی از روستاهای شمال یا یک جای دیگر و هیچ سرو صدایی از او نباشد یک وقت دیدی خبری در رسانه ها پیچید که یک رهگذر با چاقو به نوری زاد زده و در رفته. من اطمینان دارم سکوت و گم و گور شدن آقای نوری زاد حتما با یک چنین حادثه ای همراه خواهد بود. این فعالیت ها و این عکس هایی که آقای نوری زاد از خودش می گذارد برای ایشان امنیت ایجاد کرده و میکند. شما را بخدا این مسئله رو فراموش نکنید. در ضمن داستان دزدی ها در کشور ما خیلی شبیه این داستانی است که من یکجا خوانده بودم نمی دانستم کجا بوده امروز گشتم پیدا کردم اسم نویسنده اش را نفهمیدم کیست از این بابت پوزش و تشکر
دزدان بانک
در يک دزدیِ بانک در، گانک ژو چين ، دزد فرياد کشيد:
همه شما که در بانک هستید ، حرکتی احمقانه نکنيد، زیرا پول مال دولت است ولی زندگی به شما تعلق دارد !!
همه در بانک به آرامی روی زمين دراز کشيدند.
اين «شيوه تغيير تفکر» نام دارد، تغيير شيوه معمولی فکر کردن.
هنگاميکه دزدان بانک به خانه رسيدند، جوانی که (مدرک ليسانس مدیریت بازرگانی داشت) به دزد پيرتر(که تنها شش کلاس سواد داشت) گفت « برادر بزرگتر، بيا تا بشماريم چقدر بدست آورده ايم»
دزد پيرتر با تعجب گفت؛ «تو چقدر احمق هستی، شمردن اينهمه پول زمان بسيار زيادی خواهد برد. امشب تلويزيون ها در خبرها خواهند گفت ما چقدر از بانک دزديده ايم»
اين را میگويند: «تجربه» اينروز ها، تجربه مهمتر از علم و یا
ورق کاغذ هایی است که به رخ کشيده میشود.!
پس از آنکه دزدان بانک را ترک کردند،مدير بانک به رييس خودش گفت، فوری به پليس خبر بدهيد. اما رييس اش پاسخ داد:
>>>>>> «تامل کن! بگذار ما خودمان هم 10 ميليون از بانک برای خودمان برداريم و به آن 70 ميليون ميليون که از بانک ناپديد کرده بوديم بيافزاييم»
>>>>>> اينرا میگويند «با موج شنا کردن» پرده پوشی و آمارسازی به وضعيت غيرقابل باوری به نفع خودت.!
رييس کل می گويد: «بسيار خوب خواهد بود که هرماه در بانک دزدی بشود»
اينرا میگويند «کشتن کسالت» شادی و هیجانِ شخصی از انجام وظيفه مهمتر می شود.
روز بعد، تلويزيون اعلام ميکند 100 ميليون یوآن از بانک دزديده شده است.
دزد ها پولها را شمردند و دوباره شمردند اما نتوانستند 20 ميليون بيشتر بدست آورند. دزدان بسيار عصبانی و شاکی بودند: «ما زندگی و جان خودرا گذاشتيم و تنها 20 ميليون گيرمان آمد. اما روسای بانک 80 ميليون را در يک بشکن بدست آوردند. انگار بهتر است انسان درس خوانده و صاحب منصب باشد تا اينکه دزد بشود.»
اينرا میگويند؛ «دانش به اندازه طلا ارزش دارد»
رييس بانک با خوشحالی میخنديد زيرا او نه تنها ضرر خودش در سهام را بلکه سود سالیان کارش را یکجا در اين دزدی بانک پوشش داده بود. اينرا میگويند؛ «موقعيت شناسی» جسارت را به خطر ترجيح دادن.
حال شما بفرمایید در اينجا کداميک دزد راستين هستند؟
نوری زاد عزیز
این گستاخی را بر “ملیجک” ببخشایید که اینبار او بعنوان یک دوست، شما را به مدارا و آرامش
فرا میخواند تا بواسطه رفتار بی شرمانه جیره خواران حکومتی “به سیم آخر نزده” و نکنید آنچه
را که آنها مدتهاست در آرزویش نشستهاند : خلاص شدن از “شرّ” نوری زاد با کمترین هزینه !
متأسفانه تمامی شواهد و قرائن نشان از آن دارد که ما از یک حرکت مدنیِ منسجم و مدیریت شده بدور
بوده و تداوم بحرانهای عمیقِ موجود در جامعه، به انفجاری کور و غیر قابل کنترل، منجر خواهد شد.
وجود شما و دیگر فرهیختگان کشور در صورت بروز این فاجعه، ضرورتی است بس حیاتی !
لذا نه بخاطر خود و خانواده تان، که برای جامعهای در هم آشفته و جماعتی پریشان احوال هم
که شده، در فکر سلامت خود باشید. متاسفانه شرایط جسمی شما نامسأعد تر از آنیست که با
استراحتی یک هفته ای، بهبود کامل یابد. اندکی پایین کشیدنِ فتیله کار و فعالیتهای متعدد تان
پاسخگوی این معضل نیست.
شما بدون تعارف بایستی برای مدتی، کرکره سایت و دیگر فعالیتها را بطور کامل پایین بکشید!
این مداواهای نیم بند و وصله پینههای موقتی، درمانِ کاملتان را به تاخیر خواهد انداخت.
” باشد نازنین ” 🙂
اخلاق و هنجارهای اجتماعی، با سرعتی فزاینده در حال فرو پاشیست.
ویدئویی از کامران دانشجو وزیر علومِ دولت احمدی نژاد در سایتهای مجازی موجود است که به
همراه خانمی محجّبه در آسانسوری، آن میکنند که اگر یک شهروند عادی میکرد، “عطوفت اسلامی”
حکومت، شامل حالشان میگشت. آنچه کامران دانشجو، به عنوان یک شهروند عادی، در حریم خصوصی
و حتی در آسانسور یک وزارتخانه انجام میدهد، ربطی به من و دیگران ندارد، اما وقتی او بعنوان
وزیر علوم، طرح جدا سازی جنسیت را در دانشگاههای کشور، برای “اجتناب از گناه” به اجرا میگذرد
و آنگاه چنان حریصانه به سر و سینهِ زن نا محرمی در یک آسانسور عمومی در میپیچد، خروجی اش
آن فاجعهای میشود که در روستأیی در اطراف اصفهان رخ میدهد که شما شرحِ دردناکش را در بالا
گزارش کردید. اگر همچون پزشکی نبضِ این جامعه را در دست گیرید، بیماری در آستانهٔ مرگ را مشاهده
خواهید کرد، و ما در حالی که این بیمار، واپسین نفسهایش را فرو میکشد، منفعلانه و گیج، به دور
خود میگردیم.
با این اوصاف، پیکی که بناست بر درِ خانه دخترکِ روستای فریدن بکوبد، شاید راه درازی در پیش
داشته باشد 🙁
————————-
سلام دوست گرامی
بابت توصیه تان از شما تشکر می کنم. اما آن فیلم را من هم دیده ام. ایشان آقای کامران دانشجو نیستند. که اگر بودند داستانها بالا می گرفت. فردی است در قواره ی ایشان. ظاهرا برای نخستین بار این فیلم از یکی از شبکه های تلویزیونی ترکیه پخش شده.
با احترام
.
با صدای محمد نوری زاد:
http://www.nurizad.info/blog/4945
http://www.nurizad.info/blog/19207
درود بر جناب نوری زاد و دیگر عزیزان؛
* نقدی بر قانون اساسی جمهوری اسلامی و همچنین مجریان قانون اساسی
(نقد اصل سوم: بندهای 11 و 12)
11- تقویت کامل بنیه دفاع ملی از طریق آموزش نظامی عمومی برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی و نظام اسلامی کشور.
12- پیریزی اقتصادی صحیح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامی جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محرومیت در زمینههای تغذیه و مسکن و کار و بهداشت و تعمیم بیمه.
– به استثنای دو واژۀ “نظام اسلامی” و “ضوابط اسلامی”، به این بندها نقدی وارد نیست و با آن موافقم، فقط به عدم اجرای آن و مجریان قانون نقد دارم:
در مورد بند 11 نقد من اینست که منظور از “آموزش نظامی عمومی” در این بند، آموزش نظامی برای همۀ مردم بدون پیش شرط می باشد و نه آموزش نظامی در زمان سربازی و یا مختص نظامیان و افراد خاص. در صورتی که با مشاهدۀ عملکرد مجریان قانون در می یابیم که به تمامی مردم آموزش نظامی داده ننمیشود و این آموزشها فقط مختص به روحانیون، نظامیان و افراد زیر مجموعۀ آنها بوده و شرط اصلی آنهم پذیرش امامت مقام عظمای ولایت فقیه می باشد. حال پرسش اینجاست، مگر تمامی جنگهایی که در آینده قرار است اتفاق بیفتد همگی عقیدتی و دینی ست که باید فقط افراد ولایت مدار آموزش نظامی ببینند؟ و مگر فقط این افراد هستند که در هنگامۀ جنگ و به خطر افتادن کشور از وطن و مرز و بوم خود دفاع میکنند؟
در مورد بند 12 ” پیریزی اقتصادی صحیح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامی جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محرومیت در زمینههای تغذیه و مسکن و کار و بهداشت و تعمیم بیمه.”
این بند از نظر من یکی از مهمترین بندهایی ست که اگر اجرا میشد اینک پس از اینهمه سال برقراری حکومت اسلام در ایران، امروز مردم کشورمان با اینهمه مشکلات مواجه نمیشدند.
اقتصاد اسلامی مورد نظر آقایان تا قبل از فرو پاشی اتحاد شوروی اقتصادی تمام و کمال دولتی و ترکیبی از اسلام و اندیشه های کمونیستی بود، پس از فروپاشی شوروی تلاشهایی در جهت آزاد سازی اقتصاد صورت گرفت که البته تا به امروز به نتیجه نرسیده چرا که اقتصاد ایران چه بخواهیم و چه نخواهیم وابستگی کامل به نفت و گاز دارد که این دو فقره هم زیر نظر دولت اداره میشود. بسیاری از اصلاحات اقتصادی هم که در دورۀ ریاست جمهوری رفسنجانی و خاتمی در حال انجام بود (البته آنهم بسیار کُند و با حرکتی حلزونی)، متأسفانه توسط احمدی نژاد، این پدیدۀ احاطه شده در هالۀ نور، متوقف شد. طی اين دوران، کشور به درآمدهای افسانه ای از محل صادرات نفت و گاز دست يافت، ولی انبوه دلار های نفتی به دليل شدت گرفتن ناهنجاری های اقتصادی، مديريت فاجعه آميز، اشتهای سيری ناپذير رانتخواران و سرانجام مشکلات برآمده از تحريم های اقتصادی بين المللی، گويی دود شدند و رفتند به هوا (یا در حسابهای بانکی خارج کشور آقایان جا خوش کردند برای روز مبادا!).
بر طبق گفتۀ آیت اله محمد باقر صدر، یکی از فقها و نظریه پردازان مکتب تشیّع در دهۀ پنجاه شمسی، مسئولیت دولت در کل نظام اقتصاد اسلامی عبارت است از: «تأمین اجتماعی و حفظ توازن اجتماعی»؛ مقصود از تأمین اجتماعی این است که دولت وسایل ضروری زندگی را برای همۀ افراد جامعه فراهم سازد. دولت این وظیفه را به دو صورت انجام میدهد: یا خود با تأسیس واحدهای اقتصادی، امکان شرکت مفید و مؤثر مردم را در فعالیّتهای اقتصادی فراهم میسازد تا آنان بتوانند با کار و کوشش زندگی خویش را اداره کنند و یا با فراهم ساختن سرمایه و امکانات مالی برای سرمایهگذاران، این نقش توسط آنان ایفا میشود و این هنگامی است که دولت به علّت وجود موقعیّتهای استثنایی!، خود نتواند به طور مستقیم به تأسیس واحدهای اقتصادی دست بزند. توازن اجتماعی یعنی تأمین نیازهای افراد و حفظ توازن افراد جامعه از حیث سطح زندگی؛ مقصود از سطح معیشت هم این است که سرمایه به اندازهای در دسترس افراد باشد که بتوانند متناسب با مقتضیات روز از مزایای زندگی برخوردار شوند.
تا امروز که بیشتر مردم ایران نه تأمین اجتماعی داشته اند و نه توازن اقتصادی، دخالت دولت در اقتصاد و تحمیل سلیقه های شخصی به نام اسلام تنها باعث افزایش نارضایتی عمومی و اختلاف طبقاتی فاحش بین قشر کم درآمد و پر درآمد شده. اقتصاد اسلامی یعنی تأمین منافع ولی فقیه در درجۀ اول.
یادم می آید که روحانیون و پامنبری ها اوایل انقلاب در سخنرانی های خود اقتصاد اسلامی را با این تعبیر بکار می بردند که مملکت، مملکت امام زمان میشود و هیچکس در ایران دغدغه ای بنام مادیات و پول نخواهد داشت و چیزی بنام فاصلۀ طبقاتی وجود نخواهد داشت، همه برابر و برادر خواهند بود و تنها دل مشغولی آنها رشد و تعالی و رسیدن به قرب الهی خواهد بود و …
سخنانی از آیت اله خمینی در مورد مملکت امام زمان که نشان دهندۀ دغدغۀ وی از اسلامی نبودن جمهور است و نه جمهوری نبودن اسلام و این نشان دهندۀ بی اهمیت بودن واژۀ جمهور و خواستۀ مردم در نظر ایشان بوده:
“من امیدوارم که همۀ خواهرها و برادرها و همۀ قشرهای این ملت و همۀ ما، از خدمت گزاران به اسلام و ولیّ عصر (ع) باشیم. ما در یک مملکتی هستیم که مملکت ولیّ عصر (ع) است و وظیفه ی آنهایی که در مملکت ولیّ عصر (ع) زندگی می کنند، یک وظیفه ی سنگین است. نمی توانیم ما لفظاً بگوییم ما در زیر پرچم ولیّ عصر (ع) هستیم و عملاً توی آن مسیر نباشیم، چنان چه نمی توانیم بگوییم که ما، جمهوری اسلامی داریم و عملاً آن طور نباشیم، اسلامی نباشیم”
آیا آیت اله خمینی لفظ نیامد و واقعن خیلی خوب به وعده هایش عمل کرد؟
آیا او ایران را به یکی از بهترین مکانهای دنیا تبدیل کرد که آمادۀ ظهور منجی موعود باشد؟
اگر منجی ای باشد که مهمترین وظیفه اش رها کردن و آزاد کردن مردم از سلطۀ حاکمان ستمگر میباشد و باید این حاکمان از او بسیار بترسند! و اگر نباشد که معنای موعود بودنش همانند حکومت اسلامی موعود است که وعده دادند ولی عمل نکردند! وعده به به زندگی بهتر برای مردم ایران که هم معنویات ما را به اوج و وصال الی الله برسانند و هم هیچگونه دغدغۀ مادی نداشته باشیم، به نظر شما کدامیک محقق شده؟
و یا این جملات که:
” ان شاء اللَّه، اسلام را به آن طور که هست، در این مملکت پیاده کنیم و مسلمین جهان نیز اسلام را در ممالک خودشان پیاده کنند و دنیا، دنیای اسلام باشد و زور و ظلم و جور از دنیا بر طرف بشود و مقدّمه باشد برای ظهور ولیّ عصر ارواحنا له الفداء.”
خوشبختانه اسلام را آنطور که هست شناختیم ولی بدبختانه قرعه بنام ما ایرانیان افتاد!
زور و ظلم و جور هم بحمداله! در ایران برطرف شده و الان عوامل ولی فقیه در دیگر کشورها مشغول پاک سازی هستند در راستای اهداف متعالی آیت اله خمینی! و بستر سازی برای ظهور ولی عصر!
و یا این جمله:
” اگر یک وقت، نامه ی عمل یک روحانی را بردند و به امام زمان (ع) دادند و آن ملایکة اللّهی که بردند و نامه را دادند، بگویند: این هم روحانی شما، این ها پاسداران اسلام شماهستند؟ و امام زمان (ع) خجالت بکشد، نعوذ باللَّه. او علاقه دارد به شما. شما ببینید اگر این آقا، خودشان خیلی منزه است، از پسرشان یک چیزی صادر بشود، خودشان سرافکنده می شوند. اگر از خادمشان یک چیزی صادر بشود، خودشان سرافکنده می شوند. ما همه خادم هستیم. از ما توقع هست. از شما توقع هست.”
بله ما مردم ایران از روحانیون توقع وفای به عهد، درستکاری و شفافیت و اخلاص در عمل داشتیم ولی چه چیزی نصیب ما مردم شد؟ آیت اله خمینی قوّۀ تخیّل خیلی خوبی داشته و جنس خودشان را هم خیلی خوب می شناخته!
امروز دیگر روحانیون و اسلام ارج و قُربی در نزد بیشتر مردم ندارند و اگر این حاکمان شجاعت داشته باشند کافیست اجازۀ برگزاری یک رفراندم جدید برای تعیین نوع حکومت بدهند تا ببینند حکومت جمهوری اسلامی تحت سلطۀ ولایت فقیه چه میزان رأی می آورد.
آیت اله خمینی و روحانیون منبری برای دستیابی به قدرت در باغ سبز را نشان مردم دادند و مردم هم به طمع دستیابی به آنچه وعده داده شده بود، راضی به حکومت آرمانی و اسلامیِ شیعه شدند که طبق گفتۀ آنها با ظهور امام زمان و ولایت وی کامل می شود. اینگونه بود که مردم با حاکم کردن روحانیون و اسلامیون دست به حماقتی بزرگ زدند و تا امروز هم داریم چوب آن سادگی و حماقت را میخوریم. آیا زمانی به اندازۀ بیش از 36 سال کافی نبوده تا مردم ایران داخل آن باغ سبز شوند؟ آیا هر سال که گذشت از آن باغ سبز دورتر نشدیم؟ یا شاید هر آنچه میگفتند فریب و خدعه ای بیش نبوده؟
کشور ما با بیش از ربع قرن سابقه در برقراری نظام اقتصاد اسلامی و به عنوان یک الگوی جهانی، اینک وضعیتش به شکلی ست که طبق گفتۀ سازمان شفافیت بین الملل((Transparency International، مملکت امام زمان یا همان ایران خودمان یکی از فاسدترین کشورهای دنیاست، ایران تنها با کسب 27 امتیاز از مجموع 100 امتیاز برای شاخص های مورد بررسی، به مقام 145 در سال 2013 و مقام 137 در سال 2014 دست یافته(178 کشور مورد بررسی قرار گرفته). احتمالن حاکمان اسلامی هدفشان رساندن ایران به مقام اول از آخر بوده و افسوس میخورند که چرا مقام 178 به ایران تعلق نگرفته!، جای شکرش همچنان باقیست که هنوز 33 کشور از ما پیش قدمتر هستند.
با توجه به بسیاری از مستندات و رواج انواع فساد در اقتصاد ایران، همچنین اُفت شاخص رفاه اجتماعی، تشدید فقر، ماندگاری بسیاری از محرومیت ها در زمینههای تغذیه و مسکن و کار و بهداشت و نبود بیمه همگانی، من به یاد برنامۀ کلاه قرمزی و شخصیت “دیو” در آن برنامه افتادم که هر چه میگفت و انجام میداد برعکس چیزی بود که انتظار داشتیم. روحانیون هم دیو هایی هستند که درست عکس آنچه وعده دادند و در قانون نوشته شده عمل کرده اند، انگار قانون اساسی را برای نقض آن آورده شده و نه اجرای آن، شاید اگر متن قانون عکس آنچه هست می بود الان تمامی خواسته های مردم برآورده شده بود! اقتصاد اسلامی در ایران همانند بسیاری دیگر از چیزهای اسلامی، بلایی بر سر مردم آورده که تا ده ها سال میتواند نُقل مجالس و مباحث اقتصادی باشد. آنچه مشخص است اینست که در اقتصاد بر مبنای اسلام بسیاری از رفتارهای غیر انسانی که مخالف با وجدان عمومی و اخلاقِ اجتماعی در دنیای امروز است را مقبول و پسندیده میداند چون بین سران حکومت و وابستگان آنها به شدت رواج دارد، رفتاری از قبیل: فقیه خواری، خاصّه خواری، رانت خواری، اختلاس، رشوه گرفتن مأموران دولتی و حکومتی، نزول خواری و رباخواری آنهم از نوع اقتصاد اسلامی توسط بانکها و با کمک از فقها و ترفندهای فقهی و …
اقتصاد ایران اکنون در دست ولی فقیه، روحانیون، اعضای مؤتلفه و سپاه پاسداران است که همگی آنها مسلمان دو آتشه با پیشانی های پینه بسته از سجده های طولانی! و پیرو مذهب شیعۀ دوازده امامی هستند. آنها با یک “یا علی” گفتن شروع به کشتار، چپاول و غارت مردم میکنند و با یک “یا حسین” گفتن اشک تمساح میریزند! آنها نه کافر حربی و دشمن، بلکه مسلمانان و ایرانیانی هستند که رو در روی مردم سرزمین خود ایستاده اند. در هیچ کجای دنیا نمونۀ اینگونه افراد را نمی توان یافت!
در پایان باید بگویم که حکومت (جمهوری) اسلامی همانند آنچه در ایران شاهد آن هستیم از منفورترین و بدترین انواع حکومت در دنیاست. حکومتی توتالیتر و تمامیت خواه که همراه با تئو کراسی و دین سالاری باشد چه معجونی می شود!
در نوبت بعد و در ادامۀ نقد قانون اساسی به بندهای دیگری از اصل سوم می پردازم.
مرا از راهنمایی ها و همراهی خود محروم نکنید. با سپاس
بدرود
پيرو گفته هاي شما… ..ارم نهاد ها شامل ايه اي از قران هم بود مثلا جهاد سازندگي:قل انما اعظكم به واحده ان تقوموالله/و هييت هفت نفره واگذاري زمين/والارض وضعها للانام… .من تصور ميكنم تنها تحليلي درمورد اين كشور ميتوان كرد اين است كه جنبش 22 بهمن بدست منافقين افتاده است…… وايشان ازابتدا گروه رجوي رامنافقين ناميدند كه ماهيت خود راپنهان سازند شما دوست عزيز كه اينگونه دقيق اصول قانون اساسي را بررسي ميكني. .سوره منافقين قران راهم مطالعه كن حتما بامن هم نظرميشوي
همه اشکال ما این است انچه را که نوری زاد دارد ما نیز داریم اندکی از آن اما نمیتوانیم بکلی منکر ان شویم. شرافت را میگویم ایا بخاطر میاوریم!
دوست عزیز سید مرتضی،
با تشکر فراوان از حوصله و دقت نظر شما. بنده هیچ نظر مخالفی در مورد حدود روابط “محرم و نا محرم” ندارم و آنرا امری فطری میدانم که همه انسانها در جوامع مختلف به آن مقید هستند و هر جا هم کسی از حدود آن تخطی کند بعنوان “مفسد” در همان فرهنگ شناخته میشود. شریعت هم چیزی خلاف آنرا نمی گوید و در این مورد بحثی نداریم.
در مورد آیه 30 سوره نور توضیحات شما مفید هست ولی بنده عرضم این بود که منظور این آیه به آن گستردگی که شما برای آن قائل شده اید نیست و صرفا در مورد “پوشاندن اندامهای جنسی و یا عورت “هست و “نگاه نکردن به آنها”. شما ایراد گرفتید که من باید دلائل خود را می گفتم و ارجاع به تفاسیر نمیدادم. حق با شما است ولی من فکر میکردم موضوع روشن است ولی اطاعت امر میکنم و از تفسیر المیزان مرحوم علامه در تفسیر این آیه مدد میگیرم که ایشان با ذکر روایتی معتبری از امام صادق (ع) که بطور آشکار میفرمایند:
تمامى آياتى كه در قرآن درباره حفظ فروج هست به معناى حفظ از زنا است، به غير اين آيه كه منظور در آن حفظ از نظر است” به تفسیر آن پرداخته و در ادامه خود توضیح میدهد که “ و بنابراين ممكن است جمله اولى از اين دو جمله را با جمله دومى تقييد كرده، و گفت مدلول آيه تنها نهى از نظر كردن به عورت، و امر به پوشاندن آن است”. امیدوارم همین مقدار کقایت کند و تائید می فرمائید که بنده به هر ترجمه و تقسیری متشبث نشدم.
بنده غرضم این بود که مشکل ما این است که سعی میکنیم نظرات خود را بر قرآن تحمیل کنیم و بعد از آنها حکم شریعت مورد نظر خودمان را در بیاوریم چون اگر بخواهیم برای نطرات خود دلیل اقامه کنیم قادر به انجام ان نیستیم ولی با القای نظر خود بعنوان حکم خدا این کار براحتی ممکن است. مردم و انسانها بخوبی با حد و حرمت این مسائل آشنا هستند ولی افراط در طرح آنها به “فساد” میانجامد. وضعیت امروز ایران اسلامی بهترین نمونه این مدعا است.
شما نکته ای هم در مورد پیروی از نظر کارشناسان دین و یا “فقیهان” فرمودید که بسیار خوب است. بنده در رابطه با حرفهای اخیر جناب مکارم در مورد این که موضوع حجاب از فروع دین است عرض کردم که جنین نیست و “حجاب” برای خانمها نه در اصول دین هست و نه در فروع آن. من شما را بعنوان یک کارشناس دین قبول دارم ولذا شما داوری بفرمائید بین حرف بنده “عامی” و جناب مکارم “عالم” کدام به حقیقت نزدیکتر هست؟
——————-
سلام باصفای گرامی
از مجادله ی نیکوی شما با دوستمان سید مرتضی و سایر دوستان سپاس مندم. گمشده ی ما در هر حوزه ی فکری و انسانی و حتی علمی همین مجادلات متین و برازنده و فهیمانه و مؤدبانه است.
سپاس
.
دوست گرامی جناب با صفا
با سلام و تحیت نکاتی را کوتاه عرض می کنم بعد می پردازم به اجزاء گفتار شما و سوالاتی که کردید:
1-توجه کنید که بحثی که شما پیگیر آن هستید بحثی ماهیه فقهیست که باید طبعا در آن به همه ادله توجه کرد ،یعنی اینطور نیست که در مورد حرمت نظر به اجنبی و اجنبیه (مرد به زن و زن به مرد) فرضا اگر دلالت این آیه مورد خدشه واقع شد بحث تمام شود و مثلا حرمت نظر به نامحرم چه از سوی مرد به زن و چه از سوی زن به مرد منتفی شود ،زیرا اگر جنابعالی در خصوص این مساله به کتب استدلالی فقهی مراجعه کنید می یابید که غیر از مدلول این آیه ،فقهاء هم به “اجماع” و هم به “ضرورت” و هم به “روایات متعدد” تمسک کرده اند ،من البته اینجا نمی توانم و نباید در مقام تفصیل باشم اگر بشما بعنوان یک دوست و کارشناس دین می گویم در بررسی موضوعات و محمولات فقهی باید روش و صناعت بحث های فقهی را مراعات کرد ،زیرا ما الان در مقام بررسی مساله “حرمت یا عدم حرمت نظر” از دید شریعت اسلام هستیم نه از دید مکاتب دیگر و نه حتی از دید عرف و عقلاء.بنابر این صرفنظر از آیه شریفه مورد بحث، طریق اثباتی حکم حرمت نظر متکی بر “اجماع” و “ضرورت” و “روایات مستفیضه و معتبر در سنت” است که شما می توانید این روایات را در کتاب وسائل الشیعه ج 20 ص 190 ،کتاب النکاح ،ابواب مقدمات النکاح ،باب تحریم النظر الی النساء الاجانب و شعورهن ،ببینید که آنجا مرحوم شیخ حر عاملی صاحب وسائل 17 روایت در مضمون عنوان باب ذکر می کند و البته برخی روایات پراکنده در باب های دیگر هم در این مضمون است ،و روشن است که ادله اثبات حکم فقهی که عبارتند از “قرآن” و “روایات” و “اجماع” و “حکم عقل” هریک بتنهایی در صورت تمامیت دلالت می توانند طریق اثبات یک حکم شرعی باشند ،منظورم این است که فرضا اگر آیه مورد بحث ما از نظر دلالت قابل خدشه باشد ،ادله دیگر حکم “حرمت نظر” کافی در اثبات حکم است.
2-من در نوبت قبل الفاظ آیه را تجزیه و تحلیل کردم و عرض کردم که آیه مورد بحث دارای دو بخش است :1-“غض بصر”. 2- “حفظ فرج” که ایندو فقره با حرف عطف واو به هم عطف شده اند ،آیه اینطور بود :
” قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُون”.
بگو بمومنین چشمان خویش را فرو شکنند ،و فرج ها (اعضاء جنسی) خویش را حفظ کنند که این برای آنها پاکیزه تر و بهتر است.
دقت کنید ما اینجا در صدد تحمیل مفهومی نیستیم ،داریم اجزاء آیه را یک به یک واکاوی می کنیم ،روشن است که مفهوم “غض بصر=فروشکستن چشم ها ،غیر از مفهوم “حفظ عورت ها” است ،پس حرف عطف در این آیه عطف تفسیری نیست و تنها دو مفهوم متغایر را به هم عطف کرده است و طبعا دو تکلیف را برای مومنان به شریعت واجب کرده است ،اینکه می گویم “واجب” هم با عنایت و توجه است ،زیرا مفاد آیه بقرینه کلمه “قل” که فعل امر است و پیامبر را موظف می کند به اینکه به مومنان بگوید ،مفاد امری و وجوبی است ،یعنی دو فعل “یغضوا” و “یحفظوا” اگرچه فعل مضارع مجزومند که مجزومیت آنها نیز بخاطر جواب امر واقع شدن است ،اما بهمین قرینه جواب امر واقع شدن،در معنای امری هستند ،یعنی می فرماید ای پیامبر به مومنین بگو باید چشم خویش فرو شکنند و بگو باید عورات خویش حفظ کنند ،پس روشن شد که مفاد آیه یک تکلیف الزامی ،امری ،و وجوبی هست نه فقط توصیه اخلاقی ارشادی یا غیر الزامی یا مستحبی (دقت کنید).
نکته دیگر این است که وقتی فرمود : “یغضوا من ابصارهم” بگو مومنین چشمهای خویش فرو شکنند ،در اینجا باصطلاح “متعلق” غض بصر را روشن نفرمود ،یعنی نفرمود مومنین چشم خویش را از چه چیزی فرو شکنند ،ما از این حالت در علم فقه و اصول تعبیر به “اطلاق” می کنیم ،یعنی وقتی متعلق فعل معین نشد مفاد آن مطلق می شود ،نتیجه چه می شود؟ این می شود که اینکه شما فرمودید این آیه فقط در بیان غض بصر از نگاه کردن به عورت های یکدیگر است ،استفاده نادرستی می شود ،برای اینکه نفرمود غض بصر کنید از “عورات یکدیگر” ،فقط فرمود غض بصر کنید ،و در ادامه نیز فرمود ” و یحفظوا فروجهم” و فرج ها و عورات شان را حفظ کنند ،این را هم باز باطلاق برگزار کرد ،از چه حفظ کنند؟ از نظر به آن؟ از عمل مرتبط به آن؟ (یعنی زنا).پس این بخش دوم نیز مطلق است .بنابر این می بینید که متعلق هردو بخش آیه شریفه “مطلق” است و معنای اطلاق و مطلق چنانکه در علم اصول فقه تحقیق شده است “فراگیری و شمول نسبت به همه مصادیق محتمل” است (پوزش می خواهم مطلب مطلب فنی بود و ساده تر از این نمی توانستم بیان کنم) .
با توجه به نکات فوق و با پوزش باید عرض کنم آن تعبیر “تحمیل” معنا به آیه چیزی است که شما مرتکب شدید ،و معنای آیه را تخصیص دادید به “حرمت نظر به عورات یکدیگر” و روشن شد که چنین نیست ،هم بواسطه بیان و تحلیل داخلی آیه که عرض شد و هم بسبب “شان نزول آیه” (ماجرای چشم چرانی جوان انصاری) ،و هم بواسطه روایات مستفیضه ای که دلالت بر حرمت نظر به اجنبی و اجنبیه دارند و در آنها به این آیه تمسک شده است ،و هم بقرینه دنباله این آیات که بحث از مساله حجاب و پوشش است که ارتباط وثیقی با مساله “نظر” دارد،پس آیه تنها در صدد بیان تحریم “نظر به عورات یکدیگر” نیست ،این معنا را دلالت می کند ،و بسبب “اطلاق” متعلق در هردو فقره ،دلالت بر حرمت نظر به اجنبی و اجنبیه (یعنی حرمت نظر به تمام بدن یکدیگر باستثناء وجه و کفین زن) نیز دارد و این تحمیل چیزی به آیه شریفه نیست بلکه اقتضای تحلیل درونی مفاد آیه شریفه است.
3- نکته دیگر این است که توجه به شان نزول آیه (اگرچه در محل خود در علم تفسیر بیان شده است که مورد و شان نزول آیات سبب تخصیص مفهومی آیه به مورد و مصداق شان نزول نیست) فاکتور مهمی در دریافت مغزا و تمام مراد آیات قرآنی است ،نوبت قبل اشاره ای به داستان چشم چرانی جوان انصاری کرده بودم ،اکنون متن آن روایت را بصورت ترجمه از کتاب مهم “کافی” برای شما نقل می کنم :
“”از امام باقر ع چنين نقل شده است كه جوانى از انصار در مسير خود با زنى روبرو شد- و در آن روز زنان مقنعه خود را در پشت گوشها قرار مى دادند- (و طبعا گردن و مقدارى از سينه آنها نمايان مى شد) چهره آن زن نظر آن جوان را به خود جلب كرد و چشم خود را به او دوخت هنگامى كه زن گذشت جوان هم چنان با چشمان خود او را بدرقه مى كرد در حالى كه راه خود را ادامه مى داد تا اينكه وارد كوچه تنگى شد و باز هم چنان به پشت سر خود نگاه مى كرد ناگهان صورتش به ديوار خورد و تيزى استخوان يا قطعه شيشه اى كه در ديوار بود صورتش را شكافت! هنگامى كه زن گذشت جوان به خود آمد و ديد خون از صورتش جارى است و به لباس و سينه اش ريخته! (سخت ناراحت شد) با خود گفت به خدا سوگند من خدمت پيامبر مى روم و اين ماجرا را بازگو مى كنم، هنگامى كه چشم رسول خدا ص به او افتاد فرمود چه شده است؟
و جوان ماجرا را نقل كرد، در اين هنگام جبرئيل، پيك وحى خدا نازل شد و آيه فوق را آورد (قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ …) “”.
(فروع کافی ،ج 5 ص 521،باب ما یحل النظر الیه من المراه ،حدیث 5)
این روایت بخوبی نشان می دهد که موضوع آیه و حکمی که برای مومنین تکلیف کرده است اختصاصی به “حرمت نظر به عورات” ندارد ،بلکه بحث بحث نظر است که با جمله “یغضوا من ابصارهم” آغاز و بیان شده است و به “وجوب حفظ عورات از نظر و از عمل منافی عفت یعنی زنا” ختم شده است. این هم یک نکته در مورد شان نزول آیه.
4- در مورد کلام مرحوم علامه طباطبائی قدس سره شما به همه کلام ایشان توجه نفرمودید ،و فقط حدیث معروفی را که ناظر به بخش دوم آیه است و احتمال ثانوی که مرحوم علامه مطرح کرده اند را مورد توجه قرار دادید ،در حالیکه اولا خود حضرت ایشان در ابتدای تبیین مضمونی آیه “اطلاق” در مفاد آیه را تبیین و مورد پذیرش قرار داده است،ثانیا مطلب مورد اشاره شما را در ذیل کلام بصورت محتمل مطرح کرده اند ،و ثالثا روایت مورد نظر شما مربوط به تبیین فقره دوم آیه “و یحفظوا فروجهم” است و در صدد بیان تفاوت معنای “حفظ فرج” در این آیه از “حفط فرج” در آیات دیگر قرآن مجید است ،اینها را اگر مراجعه به تفاسیر دیگر مثل مجمع البیان و دیگر تفاسیر شیعه و سنی بفرمایید درخواهید یافت.
من برای اینکه کلام بصورت معلق و تعلیقی بیان نشده باشد ،در اینجا هم متن عربی المیزان در تبیین مفاد آیه را نقل می کنم تا آشنایان به زبان عربی قضاوت کنند و هم ترجمه آنرا جداگانه نقل می کنم :
“”قوله تعالى: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ» الغض إطباق الجفن، على الجفن و الأبصار جمع بصر و هو العضو الناظر، و من هنا يظهر أن «مِنْ» في «مِنْ أَبْصارِهِمْ» لابتداء الغاية لا مزيدة و لا للجنس و لا للتبعيض كما قال بكل قائل، و المعنى يأتوا بالغض آخذا من أبصارهم.
فقوله: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ» لما كان «يَغُضُّوا» مترتبا على قوله: «قُلْ» ترتب جواب الشرط عليه دل ذلك على كون القول بمعنى الأمر و المعنى مرهم يغضوا من أبصارهم و التقدير مرهم بالغض إنك إن تأمرهم به يغضوا، و الآية أمر بغض الأبصار و إن شئت فقل: نهي عن النظر إلى ما لا يحل النظر إليه من الأجنبي و الأجنبية لمكان الإطلاق.
و قوله: «وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ» أي و مرهم يحفظوا فروجهم، و الفرجة و الفرج الشق بين الشيئين، و كنى به عن السوأة، و على ذلك جرى استعمال القرآن المليء أدبا و خلقا ثم كثر استعماله فيها حتى صار كالنص كما ذكره الراغب.
و المقابلة بين قوله: «يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ» و «يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ» يعطي أن المراد بحفظ الفروج سترها عن النظر لا حفظها عن الزنا و اللواطة كما قيل،
و قد ورد في الرواية عن الصادق (ع): أن كل آية في القرآن في حفظ الفروج فهي من الزنا- إلا هذه الآية فهي من النظر.
و على هذا يمكن أن تتقيد أولى الجملتين بثانيتهما و يكون مدلول الآية هو النهي عن النظر إلى الفروج و الأمر بسترها.
(تفسیر المیزان ج15 ص 111)
—————————–
“”
” قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ” كلمه” غض” به معناى روى هم نهادن پلكهاى چشم است، و كلمه” ابصار” جمع بصر است كه همان عضو بيننده باشد و از اينجا معلوم مى شود كه كلمه” من” در جمله” مِنْ أَبْصارِهِمْ” براى ابتداى غايت است، و يا براى بيان جنس، و يا تبعيض باشد كه هر يك را مفسرى گفته، و معنايش اين است كه مؤمنين چشم پوشى را از خود چشم شروع كنند.
[دستور غض بصر و حفظ عورات و امر به حجاب دارى و آشكار نساختن مواضع زينت و …]
پس در جمله” قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ” از آنجايى كه كلمه” يغضوا” مترتب بر” قل- بگو” مى باشد نظير ترتبى كه جواب شرط بر شرط دارد قهرا دلالت مى كند بر اينكه قول در اينجا به معناى امر است، و معناى جمله اين است كه به مؤمنين امر كن كه چشم خود را بپوشند، و تقدير آن اين است كه:” ايشان را امر به غض و چشم پوشى كن كه اگر امر بكنى چشم خود را مى پوشند”، و اين آيه به جاى اينكه نهى از چشم چرانى كند، امر به پوشيدن چشم كرده و فرقى ندارد، آن امر اين نهى را هم افاده مى كند و چون مطلق است نگاه به زن اجنبى را بر مردان، و نگاه به مرد اجنبى را بر زنان تحريم فرموده.
و جمله” وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ” نيز به معناى اين است كه به ايشان امر كن تا فرج خود را حفظ كنند و كلمه” فرجه” و” فرج” به معناى شكاف در ميان دو چيز است كه با آن از عورت كنايه آورده اند، و در قرآن كريم هم كه سرشار از اخلاق و ادب است هميشه اين كنايه را استعمال كرده، به طورى كه راغب گفته در عرف هم به خاطر كثرت استعمال مانند نص و اسم صريح براى عورت شده است .
و مقابله اى كه ميان جمله” يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ” با جمله” يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ” افتاده، اين معنا را مى رساند كه مراد از” حفظ فروج” پوشاندن آن از نظر نامحرمان است، نه حفظ آن از زنا و لواط كه بعضى پنداشته اند، در روايت هم از امام صادق (ع) رسيده كه فرمود: تمامى آياتى كه در قرآن درباره حفظ فروج هست به معناى حفظ از زنا است، به غير اين آيه كه منظور در آن حفظ از نظر است.
و بنا بر اين ممكن است جمله اولى از اين دو جمله را با جمله دومى تقييد كرده، و گفت مدلول آيه تنها نهى از نظر كردن به عورت، و امر به پوشاندن آن است.
(ترجمه تفسیر المیزان ج 15 ص 154-155)
————————————————————
محل شاهد گفتار ایشان ایندو بخش است :
آنجا که فرمود :”” ..و چون مطلق است نگاه به زن اجنبى را بر مردان، و نگاه به مرد اجنبى را بر زنان تحريم فرموده…””.
این همان معنای “اطلاق” و “مطلق” است که عرض شد و از آن در علم فقه و اصول تعبیر به “تمسک به اطلاق” می شود.
نیز آنجا که فرمود :
“”و مقابله اى كه ميان جمله” يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ” با جمله” يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ” افتاده، اين معنا را مى رساند كه مراد از” حفظ فروج” پوشاندن آن از نظر نامحرمان است، نه حفظ آن از زنا و لواط كه بعضى پنداشته اند، در روايت هم از امام صادق (ع) رسيده كه فرمود: تمامى آياتى كه در قرآن درباره حفظ فروج هست به معناى حفظ از زنا است، به غير اين آيه كه منظور در آن حفظ از نظر است.
و بنا بر اين ممكن است جمله اولى از اين دو جمله را با جمله دومى تقييد كرده، و گفت مدلول آيه تنها نهى از نظر كردن به عورت، و امر به پوشاندن آن است””.
(پایان)
روشن است که مطرح کردن آن روایت ناظر به فقره “و یحفظوا فروجهم” است که توضیح می دهد تعبیر حفظ فرج همه جا در قرآن بمعنای حفظ فرج از زنا و لواط و… است ،غیر از این آیه که حفظ فرج در آن بمعنای حفظ عورت از نظر است یعنی حفظ کنید فروج خود را به اینکه به فروج یکدیگر نظر نکنید ،یعنی هم عورت خود را به دیگری نشان ندهید ،و هم حق ندارید بعورت دیگری نظر کنید ،این روایت می گوید معنای حفظ عورت در این آیه چنین است و مرحوم علامه فرمود قرینه مقابله دو فقره “یغضوا” و “یحفظوا” این معنا را تایید می کند ،روشن است که این تحلیل که بعنوان احتمال (تعبیر یعطی در عبارت عربی) مطرح شده است به این نتیجه منتج نمی شود که “غض بصر” اختصاص به غض آن از عورت فقط باشد.آن بیان اطلاقی ایشان در اول کلام هم که روشن است.
بنابر این روشن شد که تفسیر المیزان چیزی را که شما می فرمایید نفرموده است.
————————————
اینکه گفتید :
“”بنده هیچ نظر مخالفی در مورد حدود روابط “محرم و نا محرم” ندارم و آنرا امری فطری میدانم که همه انسانها در جوامع مختلف به آن مقید هستند و هر جا هم کسی از حدود آن تخطی کند بعنوان “مفسد” در همان فرهنگ شناخته میشود. شریعت هم چیزی خلاف آنرا نمی گوید و در این مورد بحثی نداریم””.
(پایان)
بنظرم مطلب درستی نیست ،بحث ما اولا در حوزه شریعت اسلام بود که در قالب استنباط فقهی و فتوایی فقهاء واجد شرائط بیان می شود وگزاره هایی مثل اینکه :نظر به بدن زن نامحرم حرام است ،لمس زن نامحرم حرام است ،زنا با زن نامحرم حرام است ،همه گزاره هایی شرعی و فقهیست ،چطور می فرمایید اینها فطریست؟
معنای فطری بودن این است که اقتضای فطرت بشر باشد و بطور فطری آنرا بخواهد ،سوال این است آیا الان در غرب و مکاتب دیگر “لمس نامحرم” فطرتا ممنوع است؟
“نظر به نامحرم و خارج از محدوده زناشوئی” فطرتا ممنوع است؟
معاشقه و روابط زناشوئی خارج از چهار چوبه نکاح رسمی ،حتی اگر برضایت طرفین باشد و بالای هیجده سال ،فطرتا ممنوع است؟
اینطور نیست ،حتی ممکن است آنها به اینطور احکام شرعی یا بادعای شما فطری بخندند! در هر حال فطری بودن این طور قضایا برای من نامعلوم است شما اگر توضیحی دارید ارائه کنید.
—————-
اینکه گفتید :
“”بنده غرضم این بود که مشکل ما این است که سعی میکنیم نظرات خود را بر قرآن تحمیل کنیم و بعد از آنها حکم شریعت مورد نظر خودمان را در بیاوریم چون اگر بخواهیم برای نطرات خود دلیل اقامه کنیم قادر به انجام ان نیستیم ولی با القای نظر خود بعنوان حکم خدا این کار براحتی ممکن است. مردم و انسانها بخوبی با حد و حرمت این مسائل آشنا هستند ولی افراط در طرح آنها به “فساد” میانجامد. وضعیت امروز ایران اسلامی بهترین نمونه این مدعا است””.
(پایان)
اینکه تحمیل نامفهوم و غیر منطقی و غیر قابل قبول عرفی عقلی لفظی ادبی به متون دینی شود البته خلاف قواعد تفسیر متن است و نادرست است ،که از آن در مورد قرآن تعبیر به “تفسیر به رای” شده است ،بحث من اما با شما نوعی بدبینی شما نسبت به بحث های کارشناسی متن دینی هست ،این رشته البته سر درازی دارد ،قبلا هم گفتم ما نباید در بحث های کارشناسی دینی اغراض و انگیزه های سیاسی و غیر سیاسی را دخالت در ارزیابی دهیم ،اگر کارشناس دین هستیم و مقدماتی را طی کرده ایم تنها مجاز به استدلال و نفی و اثبات هستیم ،نه سوء ظن و بدبینی ،شما تعبیر به القاء می کنید ،یک مرجع دینی که عمر خود را بطور روشمند صرف فهم متن دین می کند نتیجه اجتهاد و فهم کارشناسانه خود را بیان می کند که حجت بین او و خداست ،و حجت برای کسانی هست که از او تقلید می کنند و او را کارشناس دین می دانند ،ما نباید بحث های کارشناسی و فهم متنی دین را با انگ و تهمت و بدبینی مخلوط و آلوده کنیم ،شما می گویید :””مردم و انسانها بخوبی با حد و حرمت این مسائل آشنا هستند “”.
این مطلب درست نیست که می فرمایید ،شما مسائل کارشناسی و متن شناسی دین را خیلی ساده و سطحی می گیرید ،اگر اینچنین باشد پس بحث عقلائی و فطری متخصص و غیر متخصص چه معنایی پیدا می کند؟ بنظر شما چه تفاوتی بین تخصص در “مکانیک” است با “تخصص در دین”؟ آیا می شود گفت “مردم و انسانها بخوبی با حد و حدود مکانیک آشنا هستند ؟ پس چرا مردم در موقع نیاز به مکانیک مراجعه می کنند؟
من نمی گویم شمای باصفا به وضعیت جامعه و عوامل اجتماعی انتقاد نداشته باشد ،آن بحث ها و بحث های اجتماعی و حکومتی بحث های دیگریست ،می گویم نباید همه مسائل حلال و حرام و احکام استنباطی شرعی را به این دید ارزیابی کرد ،ببینید دلیل برداشت من از کلام شما همین جمله اخیر شما در این بخش است ،می گویید :
“”وضعیت امروز ایران اسلامی بهترین نمونه این مدعا است””.
بحث من این است که وضعیت امروز را باید با عوامل مربوط بخود نگریست ،این چه ارتباطی دارد که نتیجه بحث اجتهادی از یک آیه و روایت مثلا این است که روابط جنسی خارج از حیطه خانواده شرعا ممنوع است؟ پس اینها را نباید با هم مخلوط کرد.
————————————————
اینکه نوشتید :
“”شما نکته ای هم در مورد پیروی از نظر کارشناسان دین و یا “فقیهان” فرمودید که بسیار خوب است. بنده در رابطه با حرفهای اخیر جناب مکارم در مورد این که موضوع حجاب از فروع دین است عرض کردم که جنین نیست و “حجاب” برای خانمها نه در اصول دین هست و نه در فروع آن. من شما را بعنوان یک کارشناس دین قبول دارم ولذا شما داوری بفرمائید بین حرف بنده “عامی” و جناب مکارم “عالم” کدام به حقیقت نزدیکتر هست؟””.
(پایان)
ببینید من باز آن رگه های نگرش سیاسی به مسائل فنی و تخصصی در فهم متن دین را در کلام شما می بینم ،به نام و موقعیت اشخاص کاری نداریم ،ممکن است من نیز با برخی مواضع سیاسی مرجع محترم دینی نامبرده موافق نباشم ،اما بحث فتوا و اجتهاد فقهی در مسائل امر دیگریست ،نمیدانم دریافت شما از مساله حجاب چیست و بر چه مبنایی استوار است ،اما اصل حجاب و پوشش یکی از فروعات ضروری و روشن قرآن و سنت است ،اینکه پسند ما چیست مساله ثانوی دیگری است ،البته در نوبت قبل نیز گفتم مساله فقهی “پوشش و حجاب بانوان” مساله مفصل و مبسوطی است که اگر بخواهید می شود بقدر میسور بررسی کنیم ،من ترجیح می دهم اکنون همین بحث ها را تکمیل کنیم ،و همین ها بنظرم پایه حل تلقی های نادرست است.
درست می گویید “مساله حجاب و پوشش در زن و مرد” از اصول دین نیست ،اینکه روشن است ،اصول دین عبارت از توحید و نبوت و معاد است ،اگر کسی گفت حجاب از فروعات دین است خوب مقصود او همین است که حجاب از اصول دین نیست ،و یکی از فروعات فقهی است ،ما اصطلاحی داریم در فقه که مسائل فقهی که بحث از احکام پنج گانه (وجوب-حرمت- استحباب- کراهت- اباحه) در آنها می شود را تعبیر به “فرع فقهی” و “فروعات فقهی” می کنند ،مسائل نماز فروعات فقهی و دینی هستند ،همینطور مسائل زکات ،مسائل حج ،خوب همه اینها فروعات فقهی و دینی هستند ،و هریک ادله و مستنداتی دارند ،مساله حجاب و پوشش در زن و مرد نیز باز یکی از مسائل و فروعات فقهی و دینی هست که احکامی دارد ،این ایرادی ندارد که ما مساله حجاب و پوشش را یکی از فروعات فقهی و دینی بدانیم ،شما چرا نسبت به این تعبیر حساسیت بخرج می دهید؟ البته من عبارت کامل آن مرجع را ندیده ام ،اما حکم حجاب نیز بمعنایی که عرض شد یکی از احکام و فروعات فقهی است ،آین ایرادی ندارد ،حالا بحث ما بحث حجاب نبود ولی می خواهم بدانم ،از نظر شما لزوم پوشش زن و مرد ربطی به دین ندارد؟
سپاس
جناب سید مرتضا,
این چند سطر تکمله ای است به مطلب آقای ” با صفا “.
من تنها به واپسین بند استدلال شما میپردازم. یعنی آنجایی که شما به آقای “با صفا ” میگویید : ” این ایرادی ندارد که ما مساله حجاب و پوشش را یکی از فروعات فقهی و دینی بدانیم” و به ایشان خرده میگیرد که چرا ایشان، نسبت به افاضه آقای مکارم ” حساسیت بخرج می دهید” ؟
این را هم من و هم شما و هم تمام کسانی که گوشه جامه شان به دیوار فقهیات خورده است می دانند که مته به خشخاش گذاشتن و کندوکاو کردن حول یک لغت از ویژگیهای فقه است. لذا این ایراد شما بی جا است. اما برسیم به اصل مطلب:
به عمد یا به سهو , شما ” فروع دینیه ” را به ” فروع فقهیه” تقلیل میدهید برای اینکه ادعای بسیار بی ربط و غلط آقای مکارم را توجیه کنید. مشارالیه میگویند حجاب از “فروع دین” است نه “فروع فقه”. برای توجیه این حرف بی پایه آقای مکارم, شما از عبارت ایشان مفهوم مخالف می گیرد که بلی اینکه میگویند حجاب از “فروع دین” است منظورشان ان است که حجاب از “اصول دین” نیست. بعد با ظرافت ” فروع دین” را هم پایه ” فروعات فقهی میکنید”.
نکته اول اینکه شما اینجا نمی توانید به مفهوم مخالف استناد کنید. برای استخراج مفهوم مخالف باید ضرورتا امر دایر بین دو چیز باشد. اما در ما نحن فیه چنین نیست. ممکن چیزی از اصول دین نباشد و ضمنا از فروع دین هم نباشد. آنچه ذیل فروع دین می آید حصری است نه تمثیلی. نمیشود الی ما شا الله دامنه فروع دین را گستراند.
نکته دوم, این تقریب و تقرینی که بین ” فروع دین ” و ” فروع فقهیه” بر قرار کرده اید, از ان نوع حرفهای سستی است که بی گمان حتی خودتان هم به ان باور ندارید و جهتش تنها برای فرار از تنگنای بحث و به کرسی نشاندن استدلالتا ن است.
مختصر اینکه آقای مکارم جفنگ فرموده اند.
گر تاج نمد کلاه ایشان باشد
ما نیز از این نمد کلاهی داریم
پژمان
جناب پژمان
با تشکر از دقت شما
خوشحالم که در سایت جناب نوریزاد کسی هم هست که با مفهوم موافق و مخالف و فحوای اولویت آشنا هست ،اما من اینجا بحثی از مفهوم موافق یا مخالف و فحوای کلام نکردم ،بحث من یک بحث منطوقی روشن بود و نیازی به این خرده گیری ها نداشت ،ما باید تلاش کنیم در بحث های مفهومی نام و اسم و عنوان اشخاص را دخالت ندهیم ،اینکه فلان مرجع چون چیزی گفته است من که مثلا با مرام سیاسی یا موضعگیری های سیاسی اجتماعی او مخالفم گمان کنم باید بهرصورت و هرچه او گفت باید با او مخالفت کنم امر نادرست و غیر عقلائی هست ،در واقع حق و حقیقت را نباید به اشخاص شناخت ،بلکه اشخاص را باید بحقیقت شناخت ،این روایت تاریخی را لابد شنیده اید که در جنگ جمل یکی از اصحاب مولی علی علیه السلام در تحیر فرو رفته بود ،از این جهت که یکطرف علی داماد پیامبر و خلیفه منتخب مردم را می دید که همه با او بیعت کرده بودند ،و یکطرف طلحه و زبیر و عائشه همسر پیامبر را می دید ،نزد مولی از این تحیر خویش سخن گفت ،علی علیه السلام فرمود: انک رجل ملبوس علیک ،اعرف الحق تعرف اهله و اعرف الباطل تعرف اهله ،یعنی تو انسانی هستی که امر بر تو مشتبه شده است زیرا میزان ارزیابی تو از حقیقت غلط است،تو می خواهی حق را به اشخاص بشناسی نه اشخاص را به حق ،یعنی سنجه شناخت حقیقت افراد نیستند بلکه حق سنجه شناخت اشخاص است ،پس کوشش حق را بشناسی تا اهل حق را دریابی و باطل را دریابی تا اهل آن را بشناسی.
واقع این است که من هنوز عبارت مرجع تقلید مورد اشاره را ندیده ام و اکتفاء کردم به نقل قول دوستمان باصفا ،که نقل کرده بود ایشان گفته است “حجاب از فروعات دین است”.و بنظر من این سخن نادرستی نیست بدلایلی که عرض خواهم کرد ،اما اگر اشتباه نکنم چون سابقه ذهنی از یکی از کامنت های شما داشتم که نوشته بودید من دین را بد معرفی میکنم ،در اینجا فرصت را مغتنم می دانم که اول در پاسخ به آن جمله شما عرض کنم که بد معرفی کردن دین می تواند ناشی از “بدفهمی” دین ،یا “تبیین بد از دین” باشد،من ادعایی ندارم ،اما باحترام آن سخن انتقادی شما از شما می خواهم اگر مدعی هستید که دین را بهتر از دیگران فهمیده اید ،یا بهتر از دیگران می توانید تبیین کنید ،بفرمایید این گوی و این میدان ،من مگر مانع شده ام کسی دین را خوب معرفی کند؟ پس شما از این پس هم دین را ابتداءا معرفی خوب کنید ،و در موارد نظیر این مورد که ایرادی بمطالب من دارید مانعی نیست که ایرادتان را بیان کنید ،بنظرم نقد و تبیین مطالب بهترین روش تبیین منطق دین است اگر کسی به آن مومن باشد.
من روی منطق شما که “دین را بد معرفی می کنم” که باطن آن این است که شما قادرید تبیین خوب و درست تری از دین اسلام داشته باشید ،فعلا توضیح در مورد نکته مورد بحث را بتاخیر می اندازم و از شما که بهتر دین را معرفی می کنید می خواهم توضیح دهید که مقصود از “اصول دین” چیست؟ و مقصود از “فروع دین یا فروعات دین” چیست؟ و چه تمایزی بین “اصول دین” و “فروع دین” وجود دارد؟ مطلب دیگر اینکه از نظر شما مقصود از “فروع یا فروعات فقهی” چیست و میزان در چنین اطلاقی (فرع فقهی) چیست؟ و توضیح دهید که آیا نسبت بین تعبیر “فروع دین” و “فروع فقهی” چیست؟
من بعنوان کسی که دین و شریعت اسلام را از نظر شما بد معرفی می کنم ،مایل هستم نقطه نظرات شما در مورد این سوالات را بدانم.
متشکرم
آقا سید مرتضی,
بلی, من به شما جمعیت خاطر میدهم که در اینجا هستند کسانی که لااقل به اندازه شما دستی از دور برآتش داشته باشند.
نخست اینکه شما به ایراد من پاسخ ندادید و آنرا به بعد موکول کردید. در عوض تصمیم گرفتید به انتقادی که دو هفته پیش برایتان نوشته بودم بپردازید. اذعان می فرمایید که برای شخصی که خود را اهل بحث می داند این شیوه غریبی است. به همین قیاس, من و آقای ” با صفا ” باید دو هفته ازگار دندان شکیبایی به روی جگر بگذاریم تا شما پاسخ مطلب امروزمان را بدهید.
دوم, فرمودید که گفته آقای مکارم را مستقیما نخوانده اید و صرفا به نقل قول آقای “با صفا ” اکتفا کرده اید. جدا مایه تحیر است ! قبول کنید این “عقلایی” که پی در پی از ایشان نام می برید به شما خرده بگیرند که چگونه از کسی یا چیزی دفاع می کنید که از وجودش اطلاع دقیق ندارید. من بر خلاف شما این زحمت را به خودم هموار کردم و متن دقیق افاضات آقای مکارم را روی اینترنت پیدا کردم و خواندم. انتقاد من مشخصا ناظر بود به مطلبی که از مشارالیه صادر شده است.
سوم, راجع به آنچه دو هفته پیش عرض کرده بودم مبنی بر اینکه سرکار بسیار بد از اسلام دفاع میکنید. آری, شما بسیار بسیار بد از اسلام دفاع میکنید!
ملاحظه میکنم که استناد به “مفهوم مخالف” در ذهن شما به صورت وسواس گونه در آمده. اینکه من بگویم سرکار از اسلام بد دفاع می کنید معنی اش الزاما ان نیست که من مدعی باشم خودم از ان خوب دفاع می کنم. ابدا ! من نه چنین توانایی دارم و نه چنین نیتی ! لذا بر خلاف شما مدعی این کار نیستم. کسی در اینجا مرا به عنوان مدافع اسلام نمی شناسد. اما شما در محفل نوریزاد به چنین وصفی متصف شده اید. لذا آنچه می گویید به پای اسلام نوشته میشود.
ما حصل عرض بنده این است که شما خواسته یا نخواسته اسلام را به فقه تقلیل می دهید, انهم فقه به معنی مبتذل کلمه. حتما این دو بیت را برایتان خوانده اند یا خوانده اید که
الفقه علم به فروع دین ان اجتهاد کامل متین
موضوعه فعل مکلفینا غایته فوز بعلیینا
شما و بسیاری دیگر شوربختانه در مصراع نخست از بیت دوم متوقف شده اید. “غایت فقه ” را فراموش کرده اید.
جنآب آقا مرتضی, گر چه من خدمت شما ارادت ندارم اما مختصات ذهنی شما برایم آشنا است, چون شیوه استدلال شما و اساسا نیاز شما را به استدلال نزد دیگرانی که مثل شما می اندیشند, دیده ام. در صدد نباشید تا از زیر و روی نوشته من نکته ایی بجویید و برای خلاصی از تنگنای بحث از این شاخه به ان شاخه بپرید. باور بفرمایید آنچه می گوییم در جهت خوارداشت و تحقیر شما نیست. خودتان را مجاز بشمرید که در ابتداییات نمانید. ایدون باد!
پژمان
جناب پژمان
با سلام
آنچه که وجه بارز گفتار شماست ،پرداختن به حواشی و تلاش برای چیزی است که در عرف عامیانه از آن تعبیر به “رو کم کنی” می شود ،دوستانه بگویم من اهل حاشیه سازی یا پرداختن به حاشیه ها نیستم ،علت آن نیز این است که بنظر خودم با توجه به مطالعات و سوابق تحصیلی و پژوهشی ام، حرف برای گفتن دارم ،نه اینکه عاجزم از اینکه کلام حاشیه ای را دوتا رویش بگذارم و پاسخ دهم .
ا ضمنا تلاش نکنید سرنوشت گفتار مرا به دیگران متصل کنید ،دیگران مسوول قول و فعل خویش ند ،من نیز مسوول گفتار خودم در اینجا ،شما اینجا به هرچه من می پردازم بپردازید تا گفتگوها مفیدتر باشد ،بنابر این برسم دوستی و اخلاق از حاشیه های گفتار شما می گذرم ،و فقط می پردازم به محتوای بحث مورد نظر ،چون در حاشیه ها ماندن و تمادی در آنها ممکن است اینطور تلقی شود که صاحب سخن سخنی جز آنها ندارد.
بسیار خوب شما گفتید مدعی معرفی دین نیستید ،در عین حال بنظر شما بنده دین را بد معرفی می کنم،این البته وسواس در مفهوم موافق یا مخالف نیست ،این تمسک به لوازم عقلی یک مدعاست ،شما وقتی می گویید مخاطبتان دین را بد معرفی می کند بعد آنرا بدون برهان فقط به تکرار لفظ “بسیار بسیار” مورد تاکید قرار می دهید ،مضمون این ادعا این است که مخاطب شما مبتلا به بدفهمی یا تبیین بد گزاره های دینی هست و لازمه عقلی این سخن این است که شما در دریافت دین خوش فهم هستید و در تبیین آن مسلط ترید اما در عین حال وقتی مطالبه به دلیل می شوید بدون استدلال فقط مدعا را تکرار می کنید ،خوب من از شما خواستم کلی گویی نکنید و در هر مورد جزئی مستدل وارد شوید،لااقل بدون پرداختن به حاشیه ها و طعنه ها که می توانیم در موضوع مورد بحث این را روشن کنیم که من چه چیزی را بد معرفی کردم یا خوب معرفی نکردم ؟ بسیار خوب ،چون این گزاره از سوی شما ادعا شده است انتظار می رود در هر مورد جزئی بقاعده البینه علی المدعی (اقامه دلیل و مدرک بر ادعا کننده است) روشن کنید که من چه گفته ام و تلقی شما در آن گزاره دینی چیست و به چه دلیل من مورد بحث را بد تعریف کرده ام.
من در نوشته قبلی از شما خواستم به سوالاتی در مورد مفاهیم مورد بحث پاسخ دهید ،این نوشته شما که الان پیش روی من است چیزی در آن نیست جز حاشیه پردازی و طعن بمن و دیگران ،آنچه که دریافت من از نقل قول دوستمان باصفا از قول آقای مکارم بود این بود که ایشان گفته اند :مساله پوشش و حجاب از فروعات دین اسلام است ،من مدافع و حامی مرجع نامبرده نیستم و فقط از معنای سخن ایشان سخن گفتم ، شما میگویید تمام سخن ایشان را دیده اید؟ و میگویید سخن ایشان نادرست است؟ بسیار خوب بدون پرداختن به حواشی و طعن زدن ،لطف کنید مطلب ایشان را نقل کرده و نادرستی آنرا اثبات کنید ،شما مگر نفرمودید که از عقلاء هستید؟ آیا عقلاء فقط طعن به مطالب دیگران می زنند یا مطالب دیگران را آنالیز و نقد می کنند؟
من بشما در موضوع مورد بحث راهکار ارائه کردم ،و بصورت سوال پرسیدم شما اگر بمطلب ایشان و اشاره من ایراد دارید لطف کنید تلقی خود را از “اصول دین” و “فروع دین” و “وجه تمایز اصول دین از فروع دین” و “نسبت علم فقه با فروع دین” را روشن کنید ،آیا پاسخ به این سوالات که روشن کننده مبنای بحث در موضوع مورد نظر است به این بود که تعریف علم فقه را در ضمن یک بیت اینجا بگذارید؟
این روشن است که وقتی شما بهرحال به مطلبی از مطالب یک کارشناس و مرجع دینی ایراد دارید ،باید ایراد شما روی بنیانی استوار باشد ،تلاش صمیمانه من این است که روی بنیان های مطالب تمرکز کنیم ،و این روش عقلائی عقلاء است ،بنابر این شما اگر خود را از عقلاء می دانید بحث را مستدل دنبال کنید و از حاشیه پردازی و بدبینی و پیش داوری بپرهیزید.
متشکرم
شعر بادکوبه ای خطاب به دوستش عالی پیام
===========================
ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻦ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﺎﻟﯽ ﭘﯿﺎﻡ .
ﺑﺮ ﺗﻮ ﻭ ﺁﻥ ﻃﺒﻊ ﺑﻠﻨﺪﺕ ﺳﻼﻡ .
ﺩﻭﺵ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻭﯾﻦ ﺧﻔﺘﻪ ﺍﯼ .
ﭼﻮﻥ ﺳﺨﻦ ﺍﺯ ﭼﻮﻥ ﻭ ﭼﺮﺍ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﯼ .
ﻗﺎﻣﺖ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﺍﺕ ﺍﯼ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ .
ﺳﺮﻭ ﺑﻠﻨﺪﯾﺴﺖ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﻭﯾﻦ.
ﺑﺮ ﺗﻮ ﺩﺭﻭﺩ ﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯽ .
ﻣﻈﻬﺮ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻭ ﻓﺮﺯﺍﻧﮕﯽ .
ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﻭﯾﻦ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ .
ﺍﺯ ﻧﻔﺲ ﭘﺎﮎ ﺗﻮ ﺍﯼ ﺳﺮﺑﺪﺍﺭ.
ﻣﻦ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧﺎﮎ ﺑﺴﯽ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ .
ﻋﻤﺮ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﻡ .
ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﺎ « ﺳﯿﺼﺪﻭﭘﻨﺠﺎﻩ» ﺑﻮﺩ .
ﻣﺠﻤﻊ ﺻﺪﻫﺎ ﺩﻝِ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﻮﺩ .
ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ ﺗﻠﺨﯽ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ .
ﺑﺎﺯ ﺗﻮﯾﯽ ﻭ ﺳﺨﻦ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ .
ﺍﯼ ﺳﺨﻨﺖ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﯼ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ .
ﺑﺎﻧﮓ ﺳﺮﺍﻓﺮﺍﺯﯼِ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﻦ .
ﺍﯼ ﺳﺨﻨﺖ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺯﺑﺎﻥ ﺗﻮ ﺳﺒﺰ .
ﮐﻠﮏِ ﺗﻮ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻭ ﺑﯿﺎﻥ ﺗﻮ ﺳﺒﺰ .
ﺟﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﻣﺤﻮ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺎﺯﯼ ﺍﺕ .
ﻋﺸﻖ ﻫﻤﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﻃﻨﺎﺯﯼ ﺍﺕ .
ﺗﻮ ﺳﺨﻦ ﺧﻠﻖ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﯼ .
ﻧﺎﻟﻪ ﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺩﻝ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﯼ .
ﺁﻥ ﺳﻮﯼ ﻃﻨﺰ ﺗﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﻏﻢ ﺍﺳﺖ .
ﻃﻨﺰ ﺗﻮ ﺑﺮ ﺯﺧﻢ ﺩﻟﻢ ﻣﺮﻫﻢ ﺍﺳﺖ .
ﮔﺎﻩ ﺩﻡ ﺍﺯ ﻗﻨﺪ ﻭ ﻧﻤﮏ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ .
ﺩﻭﻟﺘﯿﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻮ ﻣﺤﮏ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ .
ﮔﺎﻩ ﺩﻡ ﺍﺯ ﺷﯿﺦِ ﺭﯾﺎ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ .
ﺣﺮﻑ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﻭﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ .
ﺩﺭ ﭘﯽ ﻫﺮ ﺟﻤﻌﻪ ﻭ ﻫﺮ ﺧﻄﺒﻪ ﺍﯼ .
ﺗﻠﺦ ﺗﺮﯾﻦ ﻃﻨﺰ ﺟﻬﺎﻥ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﯼ .
ﮔﻪ ﺑﻪ ﻭﺯﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﻭﮐﯿﻼﻥ ﺭﺳﯽ .
ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺍﺭﺷﺎﺩ ﺍﻣﯿﺮﺍﻥ ﺭﺳﯽ .
« ﻫﺎﻟﻮﯾﯽ » ﻭ ﻫﺎﻟﻮﯼ ﺍﻫﻞ ﺧﺮﺩ .
ﺷﻌﺮ ﺗﻮﺭﺍ ﺍﻫﻞ ﺧﺮﺩ ﻣﯽ ﺧﺮﺩ .
ﺻﺒﺢ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺗﻮ ﺍﯼ ﻣﺮﺩِ ﺭﺍﺩ .
ﺩﺭ ﭘﺲ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﻭﯾﻦ ﺷﺎﺩ ﺑﺎﺩ .
ﻃﻨﺰ ﻭﻃﻦ ﺭﺍ ﺗﻮ «ﺍﻣﯿﺪ » ﯼ ﻭ ﺑﺲ .
ﻫﺎﻟﻮﯼ ﻣﺎﯾﯽ ﻭ ﺩﮔﺮ ﻫﯿﭽﮑﺲ.
(ﻣﺼﻄﻔﯽ ﺑﺎﺩﮐﻮﺑﻪ ﺍﯼ (ﺍﻣﯿﺪ )
باری دوست گرامی نمی خواستم دراین زمان بحرانی سلامتی شما چیزی بنویسم ولی چون باعث رنجش شما شده بودم سعی کردم توضیحی بدهم.ولی برای سلامتی خود شما دوست ارجمند پیشنهاد من اینست. مسلما می توانید با پژشک معالج خود نیز مشورت کنید و حتما بشما توصبه هایی کرده…
به نظر من هم درد گردن و کتف شما و هم بیماری قلبی شما رابطه مستقیمی با استرس و با همدیگر دارند.شما دوست ارجمند بیش از آنچه بدنتان آماده گی داشته دراین چندسال به ان استرس وارد کرده اید.شما بنظر آدم سالمی می آیید .مرض قند ندارید؟فشارخون ندارید؟سیگار هم من تا بحال ندیده ام که بکشید؟پدرو مادرتان در عکس سالم بنظر می آیند و مرض قلبی ندارند؟و تنها فاکتوری که ممکنست برای بیماری قلبی شما مهم باشد کمی چاقی و شاید بالا بودن چربی خونتان باشد.که آنهم بعنوان یک عامل اگر بسیار بالا نباشد آنچنان مؤثر نیست در ضمن داروهای بسیار مؤثری برای کنترال آن هست .بنابراین تنها فاکتور همین استرس درزندگی شماست که هم باعث درد کتف و گردن و بیماری قلبی شماست.
پیشنهاد من اینست که حداقل یکسال وشاید بیشتر تمام فعالیتهای اینترنتی و درگیریها با اراذل و اوباش اسلامی را کنار نهید و در جایی با آرامش خیال زندگی کنید.نوریزاد عزیز ورزش های سبک مثل پیاده روی و شنا و چرخ سواری مدام را و کم کردن وزن را فراموش نکنید!
دوست ارجمند شما تا همینجا هم دین خود را نسبت بمردم و ایران ادا کرده اید و چندین برابر بدهی خود را با بهرهای سنگین پرداخته اید.وضعییت جسمی شما بصورت دایره ای از درد و استرس و درد و افسرده گی درآمده که فشار زیاد و خرد کننده ایی بر قلب و مغز شما وارد آورده.شما با ادامه این وضعییت اگر به ایست یکباره قلبی و یا سکته قلبی یا مغزی دچار نشوید حتما در کوتاه مدت به نارسایی قلبی دچار می شوید و آنوقت دیگر نه نای رفتن دارید و نه پای رفتن و این بزرگترین ضایعه برای ایران و مردم ایران است.شما سعی کنید از سفرهای بیش از 2/تا 3 ساعت حتما اجتناب کنید.دور سفرهای استانی و این ماجراها را هم خط بکشید.
با آرزوی تندرستی و پیروزی برای شما!
و امید رهایی از بند استبداد و زور
و رسیدن به سیستمی سکولار و دمکراتیک بر مبنای حقوق بشر
دوست شما مزدک
————————
سپاس دوست گرامی
سپاس فراوان
.
دوست گرامی قسمت دوم این کامنت بخود شما نوشته شده بهمین جهت من آنرا در دو کامنت مختلف دوباره می فرستم اگر مایل بودید آنها را منتشر کنید.
ایران کشوری مسلمان است. ….
با درود به جناب نوریزاد.دوست ارجمند از اینکه باعث ناراحتی شما شدم عذر می خوام.ولی این عبارت بهمان اندازه درست است که بگوییم انسان مسلمان است.ایران متعلق به مردم ایران است و اگر یک درصد مردم ایران مسلمان نباشند این ادعا درست نیشت.دوست ارجمند بقول شاملو آغاز جداسری از ما نبود بلکه از مسلمین بود که با ترور و جنایت و تجاوز به حداقل حقوق ما زندگی را برما تنگ کردند و ما را مجبور به چنین واکنشی نمودند.اصولا ادیان تک خدایی دارای چنین نگریش همه یا هیچند ودر هر کجا که پا گذاشته اند به ویرانی و تغییر همه چیز پرداخته اند.ولی درست مثل قالیچهء رنگارنگ و زیبایی که جوهری یکرنگ بر روی آن بریزیم بد قواره و بدرنگ اش کنیم ادیان تک خدایی بخصوص اسلام نیز بهر دیاری که روی آوردند تمام زوایای آن دیار و اجتماع و فرهنگ و سیاست و اخلاق و همه و همهجا را آنچنان آلوده نموده اند که آنها را به جوامعی بد قواره و بی فرهنگ و پراز دروغ و دورویی و کینه توزی و تبعیض و نا برابری …پر کرده اند.این ادیان چون بر ضد سرشت آدمی و انسان ستیزند اصولا جامعه را بدقواره کرده و از ریخت می اندازند.زمانی با یک اروپایی در مورد مسیحیت و ادیان سامی بحثی داشتم به او گفتم اگر می خواهی اثر مخرب این ادیان را در اجتماع و فرهنگ ببینی کافی است که به اسامی اروپاییان قبل و بعد از مسیحی شدن نگاه کنید تا متوجه منظورم شوید.اسامی قبل از مسیحی تقربیا همه از طبیعت گرفته شده مثلا طرف اسمش خرس است فامیلش شاخه درخت است و یا نام گلی و یا حیوانی ومردابی …ولی اسامی مسیحی همه یا ماری و ماریا و ترکیباتی اینچنین و یا مسیح و پاول …که همه بلا استثنا وارداتی و بدون ارتباطی با محیط. زیست افراد است.درایران ما هم از یک ////////آدم 30 نفری حتما یا محمد و حسین و علی و یا حسن است و یا ترکیبی از این اسامی .ولی وقتی به قبل از اسلام و اسامی آنها نگاه می کنید تنوع بسیاری در اسامی می بینید.
بنابراین جناب نوریزاد دوست فرهیخته می بینید که درد فقط مرتضی و خامنه ایی و یا فلان مسلمان نیست بلکه ویرانه ایست که آدمخواران //////// با ریختن جوهر //////// به بدترین شکلی بر روی فرش فرهنگی و اجتماعی و سیاسی …ما به بار آورده اند. شما می فرمایید که نکته ایی و یا موضوعی از اسلام را بگیرم و درباره آن مستدل بنویسم .دوست گرامی مگر من قبلا این کار را نمی کردم که شما یا اصلا آنرا منتشر نمی کردید و یا به بهانه ازردن مسلمین به چنگک می سپردید؟من که سعی کردم جریان محمد را از آغاز تا جریان روی کار آمدن علی و حوادث بسیاری را بدون توهین از نظر تاریخی بنویسم ولی مورد تکفیر قرار گرفتم.منکه آیات قران را برای برملا کردن مدعیان رحمانی اسلام بارها دراین سایت نوشتم ولی باز همان آیات هم چنگکها روبرو گشتند!مسلما من همانطور که بارها نوشته ام هیچ اعتراضی نسبت بشما ندارم ولی مرا به فحاشی متهم کردن انصاف نیست.دوست ارجمند تفاوت دید من با شما و بسیاری دیگر اینست که من اشکال کار را از اسلام و ایدیولوزی اسلامی می بینم و شما عزیزان بند کرده اید به حوزه و خامنه ایی و سپاه و غیره.شما بارها این استاد گاوپرست را مثال زده اید و منهم در جواب نوشته ام اگر چنین استادی نماینده ایدیولوژی تازنده ایست که گاپرستی را بهر نحوی و با زور و تجاوز و ترور و دروغ و جهل و جعل می خواهد به جامعه و حکومت حقنه کند و زندگی مردمان یک کشور تابع خود سازد بله من با چنین استادی نه تنها مخالفم بلکه درحد توانم وظیفه خود میدانم که با چنین طرز تفکر خود بزرگ بینانه و تنگ نظرانه که بعنوان سلاحی در دست گروهی دد منش و قدرت طلب جهت سرکوب دگراندیشان و پایمال کردن حقوق آنها در جامعه شده مبارزه کنم.چون چنین طرز تفکری زیبایی و رنگارنگی فرش اجتماعی را بد قواره و زشت و پلشت می نماید و باعث رواج دروغ و دزدی و تملق و پشتی و پلشتی و بی قانونی و زورگویی و انسان ستیزی …می شود.همان کاری که اسلام درایران و کشورهای اسلام زده کرده.بنابراین دوست ارجمند می بینید که من هیچ کینه و دشمنی با افراد ندارم بلکه دید ما نسبت به موضوعی مشترک متفاوت است.ولی زمانیکه کسی دراین سایت با مغالطه و دروغ و خود را به بی خبری زدن اینهمه جنایت و کشت و کشتار و ترور را براحتی نادیده می گیرد و دیگران را نجس و ضد انقلاب و …می نامد و سعی در تطهیر //////////////////////// می پردازد توقع دارید ما برایش چهچه و به به بزنیم؟درضمن این سایت متعلق بشماست شما کسی را می توانید به سایت خود راه ندهید ولی آمدن به سایت شما به نه دراختیار شماست و نه من.
تندرست و پیروز باشید
خدایا به عظمتت قسم شر این جماعت جاهل اخوندی را از سر مردم عزیز ایران کم کن وآینده ای سر شار از مردم سالاری و دموکراسی واقعی که برای همه مردم ایران وبرای همه قومیتها ارزش قائل است واز همه مهمتر برای انسانیت ارزش قائل است عطا بفرما آمییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییین
باری دوست گرامی نمی خواستم دراین زمان بحرانی سلامتی شما چیزی بنویسم ولی چون باعث رنجش شما شده بودم سعی کردم توضیحی بدهم.ولی برای سلامتی خود شما دوست ارجمند پیشنهاد من اینست. مسلما می توانید با پژشک معالج خود نیز مشورت کنید و حتما بشما توصبه هایی کرده…
به نظر من هم درد گردن و کتف شما و هم بیماری قلبی شما رابطه مستقیمی با استرس و با همدیگر دارند.شما دوست ارجمند بیش از آنچه بدنتان آماده گی داشته دراین چندسال به ان استرس وارد کرده اید.شما بنظر آدم سالمی می آیید .مرض قند ندارید؟فشارخون ندارید؟سیگار هم من تا بحال ندیده ام که بکشید؟پدرو مادرتان در عکس سالم بنظر می آیند و مرض قلبی ندارند؟و تنها فاکتوری که ممکنست برای بیماری قلبی شما مهم باشد کمی چاقی و شاید بالا بودن چربی خونتان باشد.که آنهم بعنوان یک عامل اگر بسیار بالا نباشد آنچنان مؤثر نیست در ضمن داروهای بسیار مؤثری برای کنترال آن هست .بنابراین تنها فاکتور همین استرس درزندگی شماست که هم باعث درد کتف و گردن و بیماری قلبی شماست.پیشنهاد من اینست که حداقل یکسال وشاید بیشتر تمام فعالیتهای اینترنتی و درگیریها با اراذل و اوباش /////// را کنار نهید و در جایی با آرامش خیال زندگی کنید.شما دوست ارجمند تا همینجا هم دین خود را نسبت بمردم و ایران ادا کرده اید و چندین برابر بدهی خود را با بهرهای سنگین پرداخته اید.وضعییت جسمی شما بصورت دایره ای از درد و استرس و درد و افسرده گی درآمده که فشار زیاد و خرد کننده ایی بر قلب و مغز شما وارد آورده.شما با ادامه این وضعییت اگر به ایست یکباره قلبی و یا سکته قلبی یا مغزی دچار نشوید حتما در کوتاه مدت به نارسایی قلبی دچار می شوید و آنوقت دیگر نه نای رفتن دارید و نه پای رفتن و این بزرگترین ضایعه برای ایران و مردم ایران است.شما سعی کنید از سفرهای بیش از 2/تا 3 ساعت حتما اجتناب کنید.دور سفرهای استانی و این ماجراها را هم خط بکشید.
با آرزوی تندرستی و پیروزی برای شما!
و امید رهایی از بند استبداد و زور
و رسیدن به سیستمی سکولار و دمکراتیک بر مبنای حقوق بشر
دوست شما مزدک
————————
سپاس دوست گرامی
سپاس
– متاسفانه بذر نفرت و خشمی که حکومت کاشته است کشور را چون سوریه به جهنمی از آتش و خون پر خواهد کرد بسیار اندهناک. آیا راهی است که از بذرِ نفرتِ کاشته شده توسط حکومت آخوندی مهربانی و محبت و انسانیت بروید؟!! و اگر چنین شود آیا میشود انتظار داشت گندم کاشت و جو برداشت کرد؟!! آیا راه نجاتی است>؟؟
–
کجایند آنها که حضرت عاقا را با علی مرتضی مقایسه میکنند؟ کجایند آنها که مدعیند اهل کوفه نیستند؟ ننگ بر ما و همه کوفیان زمان.
شاید افسانۀ ادیپ شهریار را شنیده باشید که «میلان کوندرا» هم در یکی از کتاب هایش به آن اشارۀ غیرمستقیم کرده. افسانۀ مردی که بدست تقدیر، در دربار پادشاهی بزرگ می شود و در جوانی مردی را از پای در می آورد، بی آنکه بداند او پدر حقیقی اش بوده، از دروازۀ شهری می گذرد، مردمش را از شرّی و مصیبتی که مدتها درگیرش بودند نجات می دهد، به عنوان پاداش این خدمت، به مقام شهریاری و سروری آن شهر می رسد و با ملکۀ شهر ازدواج می کند، بی آنکه بداند آن ملکه، در حقیقت مادر حقیقی اش بوده. پس از چندی، بلای طاعون شهر را در بر می گیرد. مردم به ادیپ برای دفع بلا رجوع می کنند، و کاهنان دلیل نزول بلا را وجود فرد گناهکاری در شهر دانسته و رفع بلا را به خروج او منوط می کنند. ادیپ سرانجام به رازش واقف شده و خود را علیرغم اینکه بر گناهی که مرتکب شده بوده آگاهی نداشته، مجازاتی سخت می کند تا بلای طاعون از آن سرزمین دور شود.
قهرمان کتاب«میلان کوندرا»، پزشکی اهل چک بوده بوده که در جامعۀ خفقان زدۀ آن روزهای کشورش، با الهام از افسانۀ ادیپ مقاله ای می نگارد با این مضمون که حتّی ندانستن و جهلِ بر این نادانی، گناه حاکمیت را در باراندن بلا بر مردمانش توجیه و آنها را از مجازات تبرئه نمی کند. پزشک داستان «میلان کوندرا» بعدها بابت آن مقالۀ تند و خودداری از تکذیب آن تاوانی به سنگینی تغییر سرنوشتش داد.
حال می شود پرسید مسئول شوربختی آن نوعروس، فقط آیا آن دو مرد جوان بوده اند؟ که نه. که اگر آن دو جوان کار و حال درستی داشتند، هرگز چنین حادثه ای روی نمی داد. و باز می شود پرسید چه تعداد جوان در کشور کار و حال روبراهی ندارند و آنها که مسبّب اصلی چنین آسیب ها و زخم هایی هستند با چه تلنگر و تنبّهی قرار است از غفلت، و جهل بر این غفلت بیرون شوند؟ روزنامه ها چندی پیش از وزیر کار نقل قول کردند که کشور به نرخ رشد هشت درصدی نیاز دارد برای اینکه وضع بیکاری، نه که بهبود یابد، که به همین منوالی که الان هست باقی بماند و بدتر نشود. این را باید گذارد کنار نرخ رشد اقتصادی منفی میراث دولت گذشته از یک سو، و آمار رو به رشد تولید و مصرف مواد مخدر از سوی دیگر، تا چیدمان فقر و بلا و آسیب ها را از همین اکنون بر سفرۀ آیندگانِ از همه جا بی خبر دید. پیش بینی های مبنی بر یک جمعیت بیکار هفت تا یازده میلیونی جوان تا سال 1400 از سوی نهادهای مسئول بیشتر به یک فاجعه می ماند تا یک مشکل. فاجعه ای که در چند قدمی مان، همچون انبار باروتی جامعه را در معرض انفجار تلخی ها و ناگواری و افسردگی های بیشتر و جنون های اینچنینی خواهد کشاند. پیش بینی این فاجعه، که شاید اکنون جلوگیری از وقوعش یا کند کردن پیشرفتش کمی دیر شده باشد، کار دشواری نبود، اگر که به جای دغدغه های دینی بی دلیل و غیرضروری، کمی تخصّص، وجدان و ذرّه ای محبت وطن در دل مسئولان جا داشت.
اگر روح ادیپ، در مسببّان این فجایع حلول می کرد، و اگر مردم هم این مجرمان و باعثان را می بخشیدند، خود آنها خویشتن خویش را بخاطر گناهان آگاهانه و ناآگاهانه شان که به خیزش این بلاها منتج شده مستحقّ چه مجازاتی می دانستند تا باعث دور شدن بلا از این سرزمین شوند؟
برگرفته از دویچه وله
حقوق بشر
“دادستانی از انتقال نرگس محمدی به بیمارستان خودداری میکند”
تقی رحمانی همسر نرگس محمدی، نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر، به این کانون گفته که مقامات قضایی با وجود بدحالی همسرش از انتقال او به بیمارستان خودداری میکنند. به گفته او خانم محمدی در حال حاضر ۱۲ قلم دارو مصرف میکند.
نرگس محمدی، نایب رئیس و سخنگوی کانون مدافعان حقوق بشر که از اردیبهشت ماه برای چندمین بار به زندان رفته، به تشخیص پزشک زندان اوین قادر به ادامه حبس نیست و باید به بیمارستان منتقل شود.
تقی رحمانی همسر این فعال مدنی که در پاریس به سر میبرد به سایت کانون مدافعان حقوق بشر گفته که در دهم مردادماه و در پی نامساعد شدن وضعیت جسمانی نرگس محمدی و انتقال او از زندان اوین به بیمارستان آیتالله طالقانی، پزشکان این بیمارستان اعلام کرده بودند که خانم محمدی باید تحت مراقبتهای ویژه پزشکی قرار گیرد؛ تشخیصی که به تأیید پزشکان متخصص نیز رسیده است.
بیشتر بخوانید: مسئولان زندان اوین نرگس محمدی را به بیمارستان نفرستادند
با وجود این مقامهای قضایی از بستری شدن این زندانی سیاسی در بیمارستان جلوگیری میکنند. آقای رحمانی به نقل از همسرش میگوید که او در حال حاضر روزانه ۱۲ قلم دارو مصرف میکند.
نرگس محمدی را در سال ۱۳۸۹ و در حالی که دختر سه سالهاش عمل جراحی کرده و تازه از بیمارستان مرخص شده بود، دستگیر کردند. وی در جریان این بازداشت در زندان به علت فشارهای روحی ناشی از دوری از فرزندان دوقلویش و نیز حبس طولانی در سلول انفرادی به بیماری عصبی دچار شد.
چند ماه بعد پزشکی قانونی حکم عدم تحمل کیفر او را صادر کرد و نرگس محمدی از زندان مرخص شد. در اردیبهشت ۹۱ بار دیگر او را دستگیر کردند و باز هم به علت بیماری پس از مدتی آزاد شد.
بیشتر بخوانید: احمد منتظری: تا فاجعه رخ نداده نرگس محمدی را آزاد کنید
او تا اردیبهشت ماه سال جاری آزاد بود اما در آن تاریخ یک بار دیگر و با یک پرونده جدید به زندان برده شد.
به گفته تقی رحمانی، نرگس محمدی مبتلا به آمبولی ریه و فلج عضلانی است و مصرف دارو، بی آنکه زیر نظر پزشک باشد، میتواند آسیبهای جدی به او وارد کند.
آقای رحمانی همچنین گفته است که دادستانی تهران برای معاینه همسرش پزشکی قانونی را به زندان فرستاده و پزشک قانونی نیز تنها به طرح چند سوال از خانم محمدی اکتفا کرده است. وی اقدام دادستانی در عدم انتقال همسرش به بیمارستان را “سوالبرانگیز” دانسته است.
بیشتر بخوانید: نرگس محمدی: آیا شنیدن صدای فرزندانم امنیت ملی را مخدوش میکند؟
تقی رحمانی میافزاید: «همچون گذشته میگویم که مقامهای مسئول در نهادهای امنیتی و قوه قضائیه، پرونده بیماری این فعال مدنی را به شکل انحصاری در اختیار داشته و میدانند که بیماری او در چه شرایطی تشدید و خطرناک میشود.»
وی بستری نکردن نرگس محمدی در بیمارستان را موجب افرایش شدت بیماری او دانسته و میگوید: «بیتوجهی به دو بیماری نرگس محمدی میتواند به معلولیت جسمی او منتهی شود.»
نرگس محمدی پس از آنکه برای چندمین بار به زندان منتقل شد، به اجبار فرزندان دوقلویش را به فرانسه نزد پدرشان فرستاد و پس از آن در نامهای شرحی از آنچه را که در این سالها بر او و فرزندانش رفته منتشر کرد.
انتشار این نامه بهانهای شد برای تشکیل کمپین حمایت از مادران زندانی که تجمعی نیز در لاهه برگزار کردند.
DW.COM
قصر صلح لاهه؛ میزبان حامیان مادران زندانی ایرانی
کمپین حمایت از مادران زندانی که چندی است آغاز به کار کرده تجمعی را در روز ۳۱ مرداد در شهر لاهه هلند برگزار کرد. تجمع کنندگان خواهان آزادی تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی از جمله زنان زندانی شدند. (22.08.2015)
نرگس محمدی: مانند مادر موسی فرزندانم را از شر ظالم به رود نیل سپردم
دوقلوهای ۸ساله نرگس محمدی و تقی رحمانی فعالان مدنی و سیاسی پس از تحمل سالها رنج دوری از پدر و مادر ایران را ترک کردند تا به پدرشان بپیوندند. نرگس محمدی در نامهای آزارهای وارده بر فرزندانش در ۸ سال اخیر را شرح داده است. (20.07.2015)
مسئولان زندان اوین نرگس محمدی را به بیمارستان نفرستادند
بهرغم دستور دادستانی برای فرستادن نرگس محمدی به بیمارستان، مسئولان زندان اوین از این کار خودداری کردهاند. “گرفتن عکس و فیلم و استفاده تبلیغاتی” دلیل آنها برای نفرستادن این زندانی به بیمارستان بوده است. (30.07.2015)
احمد منتظری: تا فاجعه رخ نداده نرگس محمدی را آزاد کنید
احمد منتظری در بیانیهای از مسئولان جمهوری اسلامی خواست با توجه به بیماری شدید نرگس محمدی هرچه زودتر او را آزاد کنند. به رغم دستور دادستانی تا کنون از انتقال این فعال حقوق بشر به بیمارستان خودداری شده است. (06.08.2015)
نرگس محمدی: آیا شنیدن صدای فرزندانم امنیت ملی را مخدوش میکند؟
همزمان با تشکیل نشدن دادگاه نرگس محمدی واتهام “همکاری با داعش” این فعال حقوق بشر درنامهای به دادستان به عدم امکان تماس تلفنی در بند زنان اوین اعتراض کرد. او در نامهاش نوشته است: «صدای ما را از فرزندانمان دریغ نکنید.» (08.07.2015)