یک: روز جمعه ای که گذشت، مصاحبه ای زنده داشتم با برنامه ی ” صفحه آخرِ” صدای آمریکا. موضوع محوریِ این مصاحبه، به نقشِ تاریخیِ روحانیان در فلاکت و بدبختیِ ایرانیان اختصاص داشت. من در این مصاحبه، ضمن احترام به معدود روحانیان منصف و انسان و آزاده، یک رنده ی اساسی بر تن و تن پوشِ این جماعت کشیده ام بیا و ببین. پیشنهاد می کنم اگر این برنامه را ندیده اید، حتماً آن ببینید که چالشِ آینده ی ایرانیان در همین رنده کشی بر تنِ پخمگان و فریبکاران و مفتخواران و تباهکاران و آدمکشان و دزدان و پیشانی پینه بستگان است و لاغیر. این برنامه را می توانید از این نشانی تماشا کنید:
http://www.dailyvideoclips.net/?p=9050
دو: در همین دو روز گذشته به دیدار دو عزیزِ از زندان و تبعید آمده و به دیدار خانواده ی یک زندانیِ همچنان در زندان رفتیم. جمعه ای که گذشت، روز تولد ” امید علی شناس” بود که بخاطر حمایت از کودکان کار و فعالیت های مدنی اش، یک حکم ناقابلِ ده سال زندان برایش بریده اند و اکنون در زندان اوین مشغول سرکشیدنِ مقطعِ جوانی اش است قلپ قلپ. آن روز، جناب دکتر ملکی، چهار طبقه ی ساختمان بدون آسانسور را پله به پله بالا آمد به شوق همراهی. نداشتن آسانسور برای پیری خمیده قامت، نمی توانست مانعی برای حضور وی باشد. شما اگر تمایل دارید به تماشای قضاوت در نمایشگاه اسلامیِ این نظامِ نمایشی بروید، قاتل ستار بهشتی را تجسم کنید با سه سال زندان، و جلال الدین فارسیِ قاتل را تجسم کنید با حکم تبرئه، و حکم همین امید علی شناس و رویین عطوفت و آتنا دائمی و دیگر عزیزانمان را ببینید با هفت سال و ده سال و چهارده سال زندان بی آن که خطایی و جرمی و گناهی مرتکب شده باشند.
سه: عصر شنبه به دیدنِ جناب احمد زید آبادی رفتیم که از تبعید آمده بود. پیشنهاد می کنم حتماً حکمی را که برای شش سال زندان و ده سال تبعید این مرد فهیم و روشن رأی و انسان و شایسته تراشیده اند، پیدا کنید و بخوانید تا به جاری بودنِ طنز در احکام قضایی این کشور به غارت رفته اشراف پیدا کنید. در خانه ی زید آبادی، از همسر همراه و همدل و استوار وی قدر دانی کردیم. و البته از همه ی همسران همدل و همراه و استوار نیز. از همانجا رفتیم به خانه ی مسعود باستانی و همسرش مهسا امر آبادی. مسعود سخت بیمار است. بخاطر همه ی ناجوانمردی هایی که با وی مرتکب شده اند. از کتک زدن های هر باره تا بی توجهی به شرایط جسمی اش در زندان ها و سلول های کور. راستی چه کرده اند ناجوانمردان با جوانان ما در زندان ها؟ جوانانی که جز پاکی و درستکاری و فهم خطایی نداشته اند. بله، البته داشتن جرمِ سنگینی به اسم ” فهم” نه خطا و جرمِ کمی است در این دیارِ جهل زده برای حاکمانی که سخت مشتاق جهالت مردمان اند.
چهار: دستیابی جمهوری اسلامی ایران به رتبه ی نوزدهم در میان همه ی کشورهای مصرف کننده ی مشروبات الکلی در جهان حتی بسیار بیش از روسیه ی کافر و آمریکای جهانخوار، افتخاری است که مدالش را حتماً باید به سینه ی شخصِ رهبر و تک به تک آخوندها و تک به تک سرداران سپاه چسباند. این مدال را از آن روی به سینه ی سرداران سپاه می چسبانم که کشتی کشتی و کانتینر کانتینر مشروبات الکلی – از هر جور – وارد کشور می کنند تا صیانت و پاسداری شان از خون شهدا آب و رنگی بومی و ملی و اسلامی پیدا کند. مگر نه این که در بهشت از هر جور شراب هست؟ چرا در همین دنیا به چند جورش دست نبریم و مردمِ هاج و واج خود را همه جوره هم به مواد مخدر و هم به بیکاری و هم به تن فروشی و هم به مصرف مشروبات الکلی عادت ندهیم و سرشان را با همین مشغله های معجونی گرم نکنیم تا مبادا متوجه شوند ما سپاهیان قسم خورده ی کربلای امام حسین با جیب و سرنوشت شان چه کرده ایم و چه می کنیم.
پنج: دفتر لاستیک دنا در میدان ونک – ابتدای خیابان گاندی، دوشنبه ها از ساعت ده تا دوازده میعادگاه معترضان است به سونامی دزدی ها و بی قانونی ها. من و دوستان آنجاییم با هر عقوبت و پیشامدی که برایمان طراحی کنند. ما چند نفر، نمی خواهیم جزو کسانی باشیم که با گردنی کج، برّ و برّ به چشمان دزدان و فریبکاران و قاتلان فرزندانمان زل بزنیم و با همین چشمان زل زده و گردنِ کج، راه را برای دزدی ها و فریبکاری ها و آدم کشی های فراوان ترشان واتر کنیم.
اقرا باسم ربک………
کرور کرور درود بر یاران بویژه سیید مرتضا وکاپتین نمو
بزرگواری فرمایید مطالبتان را تاجاییکه میتوان با زبانی ساده وهمه کس فهم و در نهایت اختصار بنگارید وهرگز فراموش نکنید که بسیاری انرا می بینند ودلشان میخواهد اقناع شوند ((حقیر سراپا تقصیر که حتی جزو کسان هم نیست یکی از انان.{بیکس})) حتی منهم برایم سوال شد با توجه به اینکه خداوند هنوز چیزی برای خواندن نفرستاده وترجیح هم داده پیامبرش
بیسواد باشد از قل که تعدادش هم کم نیست استفاده نکرده ضمن اینکه بسم الله ….اول سوره هم همین معناست.فرض کنید برای مسلمان شدن تحقیق میکنم.
جناب سید مرتضی
لطف فرمایید من بعد به “اقرا بسم ربک الذی خلق بپردازید”
که اگر ثابت شد، قرآن حق نیست، تمامی قائمین به ذاتش هم باطلند، ایضاً سیدی و سیادت و الخ
با تشکر ویژه از وقتی که میگذارید، تا حق بر ملا شود.
پس نیازی نیست به دیگر پست هایم که فروعند بر این اصل، بپردازید و دلیل بیاورید. که اگر در این استدلال باز ماندم، به قضاوت خوانندگان، لاحقم به سایر مدعا ها!
به نظر من، همه عاقلند، اما بستگی داره چقدر از عقلشون و در چه راهی آن را صرف کنند! فقط یک انگل زده است که قادر نیست از تمامی قابلیت هاش، استفاده کنه، چون پیش از این توسط مهاجم، فلج و ناتون شده!
کاپیتان هیچکس
———————————–
اول ای جان دفع شـر موش کن
وانگهان در جمع گندم کوش کن
موش تا انبـــار ما حفـــره زدست
و از فنش انبار ما ویران شدست
گر نه موشی دزد در انبار ماست
گندم اعمال چـل ساله کجاست
اول ای جان دفع شـر موش کن
وانگهان در جمع گندم کوش کن
اول ای جان دفع شـر موش کن
وانگهان در جمع گندم کوش کن
پس
اول بعد دوم
یعنی
اول ای جان دفع شـر موش کن
وانگهان در جمع گندم کوش کن
جناب سید مرتضی، سلام
حقیقاً دنبال اطاله کلام نیستم و وقتی از وجودِ ذی جودی چون شما برخوردارم، حیف به فروعیات پرداخته بشه، جاییکه حصول به اصلیات، سهل الوصول تر باشه!
اما مجبورم برای اینکه متهم به فرار از بحث نشوم (چون شما از ظن خود، تحلیل می کنید و متصورید، قادرید اجزاء کلمات بنده را واکاوی کنید، با وجودیکه معترفید واژه شناس نیستید که اگر بودید، بر شما حرجی نبود) قدری در مورد سیادت و تبعیض نژادی مد نظر خودم، توضیح بدم و اینکه شما متوجه منظور بنده نشدید و پرداختید به آنچه لزوماً محل بحث نبود، یعنی به ریشه کلام و انتساب، بلکه بحث من عرف و فحوای کلام بود در زمان
همانطور که خدمتتان عرض کردم، در مباحث، می بایست ابندا اتفاق نظر بر سر مفاهیم اولیه صورت پذیره و وقتی دو طرف، بر اصلی استوار شدند و متفق النظر، تازه میشه به مرحله بعد رفت!
اول از همه تبعیض نژادی چیست؟
“نژاد پرستی نوع خاصی از تعصب است که بر مبنای استدلالات نادرست و عمومیت دادن برخی خصوصیات به گروهی از انسانها، به گونهای غیرقابل انعطاف، شکل میگیرد. تعصب از کلمهٔ لاتین «پرجودیسم» که به معنای پیش داوری کردن پیش از روشن شدن حقایق است، ریشه میگیرد.
هرگاه فردی اجازه دهد عقاید متعصبانه اش مانع از رشد و حرکت دیگری شود تبعیض نژادی رخ داده است؛ و آنان که همهٔ افراد یک نژاد را از برخی مشاغل خاص، مسکن، حقوق سیاسی، فرصتهای تحصیلی یا تعاملات اجتماعی محروم میکنند عاملان تبعیض نژادی هستند.”
مطلب فوق برگرفته از ویکی پدیاست
اما مختصر و مفید، تبعیض نژادی، یعنی تفاوت قائل شدن بین ریشه ها و برتری پنداری نژادها بر یک دیگر.
اما بنده گفتم، آیا میدانستید، سیادت= تبعیض نژادی؟
توضیح دادم که، سیدی که ما در ایران با آن سر و کار داریم، بسیار متفاوت تر از آن چیزی است که زبان عربی از سید شناخت دارد.
همچنین بنده گفتم، این اشکال از اسلام و محمد نیست که سید از معنی را به خود گرفته، بلکه نیاز خالقین این معنی است که چنین مفهومی را بر سیدی و سیادت، سوار و غالب کرده اند.
پس نیازی نبود شما آن همه مبسوط توضیح بدهید که ریشه سیادت کجاست و پیامبر چه گفته که به این میگن، انحراف در فهم و نپرداختن به اصل!
خیلی ساده، در این زمان، یعنی مرداد 94، وقتی میگویی سید مرتضی، یعنی اینکه ایشان از تبار محمد است و این از تبار محمد بودن، چون نوعی ارزش محسوب میشود، مایه مباهات و افتخار است، چه شما فردوسی زاده باشید چه نباشید، از فضل پدر، تو را چه حاصل؟
فضیلت که مال نیست که به ارث برسه!!!
تبعیض نژادی، یعنی خود برتر پنداری و بنده منظورم این بود که، شیعیان و بوِیژه سید و سادات، با تاکید بر این واژه (حال شما این عمل را مرتکب نمی شوید، آیا نماینده جمعیت و قاطبه سیدان و سادات هستید؟) خود را برتر از دیگران می پندارند، فقط و فقط به واسطه انتساب خونی با موسس اسلام! این دیگه که خیلی ساده است تا بخواهیم ریشه یابی کنیم، این در بطن و متن جامعه ساری و جاری است و با یک مصاحبه حتی، قابل راستی آزمایی است و با استناد به آمار، میشه درصد گرفت که انتظار عامه مردم، از کلمه سید و سادات در پیشوند و پسوند اسامی، به چه معناست!
نکته بعدی، سکوت در برابر این انتظار اجتماعی است که بقول شما که علیه بنده بکار بردید، عین خیانت است!
یعنی، کسی تلاش نمی کند تا این احترام کاذب اشراف زادگی، برطرف شود. مگر اشراف زادگی و از تبار شاهان بودن، مذموم نیست؟
چرا “شاه زاده” بودن اخه، اما “محمد زاده” بودن خوبه؟
یک بام و دو هوا میشه؟ خون، خونه، چه محمد رسول الله، چه سلطان محمد خدا بنده، هر دو بنده خدا هستند و در پیشگاهش یکسان و برابر، مگر در عمل و تقوی و پرهیز از گناه.
ما داریم می بینیم که در جامعه ما، نابرابری های بسیاری وجود دارد که همگی “نوعی تبعیض” محسوب میگردند، چه شرعی که چرا قاسمین و ضابطین خمس و زکات، سیدان باشند و چه قانونی که آخوندها سربازی نروند و خانواده شاهد بدون نوبت یا با سهمیه به دانشگاه ورود کنه یا چرا سنی ها و کلیمی ها و زرتشتیان، نباید به مناصب عالی دولتی دست نمی یابند (ذکر یکی دو نمونه برای نقض غرض در این دنیای سیاست زده، “کودکانه” است، به این بپردازید چرا یهودیان ایرانی از ایران بعد از انقلاب رانده شدند و به بهایی ها هم کاری ندارم، چون از نظر من، کلیه ادیان باطل هستند، چه برسه به بهاییت)
از همه چی بگذریم، چو صد آمد، نود هم پیش ماست!
این باور شماست که چون محمد گفته، وحی منزله و باید بگیم چشم. ایضاً ضابطین خمس و زکات مرجح است که سید باشند.
یکی اول باید ثابت کنه که محمد از جانب خداست، ممکنه از جانب الله باشه، ولی الله آیا همون خداست؟
برای پی بردن به اصل ماجرا، لطفاً به مستندات متقن بپردزاید که ما سندی مطمئن تر از قرآن نداریم!
بنده بعد از این همه صغری و کبری، سئوال اصلیم را چرا جواب نمیگیرم؟
“اقرا بسم ربک الذی خلق”، یعنی چه؟
و این تازه ابتدای سئوالاتم است!
با سپاس
جناب کاپیتان نمو
با سلام
ظاهرا ما در متدولوژی بحث هنوز اندر خم یک کوچه ایم، من الان ایندو نوشته شما را آخر شب دیدم ،بیاید کمی منظم باشیم ،پراکنده گویی نکنیم ،من اصلا اهل شعر نیستم ،اینرا واقعا میگویم شما اگر چند بیت کوتاه شعر هم ردیف کنید باور کنید ذهن من اصلا تاب خواندن شعر ندارد ،بنابر این هیچگاه در بحث من شعر و نظم ضمیمه نثر نکنید ،بلحاظ منطقی هم شعر از تخییلات است و در صناعات خمس ارزش برهانی ندارد.
دیگر اینکه باور کن من اهل ناسزا گویی نیستم ،اگر کسی رعایت کند قلم من هرگز به این سوی نمی رود، اگر دیدید قلم من گاهی طغیان کرد سبب آنرا در نحوه گفتار خودتان بجویید ،گاهی چیزهایی گفتید که آن واکنش ها را می طلبید ،اینجا پوزش می خواهم اگر تندی کردم ،لکن متوقعم که شما نیز از گزافه و گنده گوئی بپرهیزید ،در سنت اسلامی ما محاسبه نفس (تفتیش گذشته دور و نزدیک اقوال و اعمال ) یکی از نشانه های ایمان و مسلمانیست ،لابد آشنائید ،از شما میخواهم درنگی در نحوه ورود خود به این سایت کنید ،شما با تهاجم به یک مسلمان آغازیدید ،این حرکات و نحوه گفتار تحریک آمیز است ،چنین نکنید ،انسان بما هو انسان بما اینکه موجود عاقل است می تواند پرسش کند و چون و چرا کند ،لکن دگماتیسم از ابتدا امری نکوهیده است ،هیچگاه تصور نباید کرد که :من بتمام حقیقت رسیده ام ،چرا که حقیقت و همه چیز را همگان دانند ،این از غرر کلمات بزرگمهر حکیم است ،هنوز نمیدانم چند ساله اید من سن و سال خود گفتم ،اما انسان دائم در تکامل و پویش و حرکت جوهریست ،این حرکت جوهری برهان هایی قویم در حکمت متعالیه صدرایی دارد،پس انسان عاقل نیک است که بگزافه و ادعا بدیگران نیاویزد ،دعوت ببحث و گفتگو و چالش خوبست بشرط آنکه غرض تبادل فهم و اطلاعات و تکمیل آن باشد ،نه خودنمائی و خودستائی در عرصه های عمومی ،من نمیدانم شاید این تکنیکی که شما از آن سخن می گویید (ان ال پی) مفادش پرگویی و تفنن در عبارت و بمباران کلامی باشد ،اینها خود فی نفسه نزد عاقلان حسنی ندارد تا چه رسد که قرین این شود که دیگران را تحقیر کند ،من مجموعا در کلام شما ناسزاگوئی که در کلام برخی هست ندیدم ،این حسنی اخلاقی برای شماست ،اما شما بهر ایسم و آیینی هم که بقول خودتان استحاله شده باشید یا بقول خودتان پیامبری را عبارت از عقل جمعی بدانید اما باقتضای انسانیت لابد باید مراعات اخلاق بکنید ،دعوت ببحث و چالش و پرسش و نقد و شنیدن و پاسخ خوب است ،اما ادعای اینکه تمام حقیقت نزد من است و تو مسلمان گمراهی و 80 درصد عقلت را بکار نمی گیری و… اینها ناسزاست ،شما اگر ناسزا گفتید دیگری دو برابر بشما تحویل میدهد و مثلا میگوید شما ده درصد عقلانیت بکار می برید.
من اهل موعظه نیستم کار من تحقیق و پژوهش است ،فقط بشما می گویم عصبی کردن دیگران و بکار گیری الفاظ هیجانی ،معنایی جز شانتاژ ندارد و این بهترین اماره و نشانه بر دور بودن از حقیقت است.
از این بگذریم.
در مورد بحث سیادت ،خوب من بحث را ختم کردم باز دوباره شما نکاتی را تکرار کردید ،لازم میدانم بگویم ،شما توجه کنید که دید و گفتمان شما گفتمانی بیرون دینیست ،یعنی شما از بیرون بمفاهیم دینی می نگرید ،سیادت چنانکه بیان شد ولو بنقل لغوی یعنی انتساب داشتن به پیامبر ،و انتساب خونی داشتن به پیامبر امری تکوینی است که اگر جایی بود نه گناه است و نه قبحی دارد ،برای اینکه امر تکوینی خارج از حیطه اختیار انسان است ،تا اینجا روشن است که سیادت ترادفی با تبعیض نژادی ندارد (درست مثل مثال فردوسی زادگی ،فرض کنید اولاد فردوسی را بگویند سید!) اینکه روشن است.
یک مرحله هم این بحث است که سیادت موضوع برخی احکام شریعت است ،اینجا باز شما با نگاهی برون دینی نمی توانید بگویید اینکه سیادت موضوع برخی احکام است مترادف است با تبعیض در نژاد.
یک مرحله نیز بحث احترام دیگران به سید است ،اگر مردمی (مومنان به شریعت و پیامبر) بسبب احترام و ارزشی که برای پیامبر خود قائلند دوست داشته باشند به ذریه او احترام بگذارند و آنان را تکریم کنند ،شما را (که ایمان به پیامبر ندارید) نرسد که به آنان اعتراض کنید ،زیرا با پوزش این اعتراض محملی ندارد جز “حسادت” یا رذائل اخلاقی دیگر.
مرحله دیگری که شما روی آن تکیه می کنید ،این است که سیدی یا ارزش بودن سیادت ،یا موضوع برخی احکام بودن سیادت، یا احترام مردم به ذریه پیامبر ،ممکن است سبب غرور و خودبینی شخصی شود.
من در بیانی پذیرفتم که این خطر ممکن است باشد و حتی ممکن است مصداق خارجی داشته باشد ،اما عرض شد که این اختصاص بسیادت ندارد ،وجدان هر ارزش دیگری یا کمال و فضل دیگری ممکن است سبب غرور انسان شود ،اما این احتمال ربطی به اصل یک مفهوم ندارد ،شما مثلا ممکن است تحصیل کنید و برتبه ای علمی برسید ،ممکن است شما مغرور شوید و خود را از دیگران برتر بدانید ،ممکن هم هست مراقب نفس خویش و وساوس شیطانی خویش باشید و خود را نگه دارید و متواضع باشید.بنابر این این احتمال و دیگر مراحلی که عرض شد هیچ سببیتی ندارد در این جهت که ما سیادت را مترادف تبعیض نژادی بگیریم و سید را راسیست بدانیم یا خدای نخواسته پیامبر شریعت را راسیست.
شما ضمنا قیاسی کردید بین پیامبر زادگی و شاه زادگی.ببینید این قیاس قیاس نادرستی است ،کسی اولا نگفت مطلقا شاه بودن (سلطان=حاکم) بد است تا شاهزادگی نیز مطلقا بد باشد ،ثانیا باز قیاس بکر گرفته شما در اینجا قیاسی ناشی از نگرش برون دینی شماست ،شما در این قیاس پیامبر و مقام رسالت را هم شان شاهی و سلطانی کرده اید ،این قیاس از نظر ما باطلست ،از نظر ما بواسطه ارج و ارزشی که برای پیامبر وجود دارد ،انتساب به او نیز نوعی ارزش است ،اینکه سید منتسب مغرور می شود یا نمی شود امر خارجیست و ربطی به خود ارزش ندارد.
بنابر این قیاس شما باصطلاح قیاس مع الفارق بود.قبلا هم توضیح دادم ،که ارزش اصلی بالذات از نظر قرآن همان تقوا و عمل صالح است ،اینها را مخلوط نکنید ،چه بسا پس پیامبر که گمراه و ناشایست باشد مثل پسر نوح ،چنانکه فرزند شاه نیز می تواند خوب باشد یا بد باشد ،اما با شما موافق نیستم که پیامبر و شاه یکی هستند.
این بحث را تمام می کنیم.،اگر مایل به ادامه بحث در مورد آیه هستید ،لطفا دیگر اینجا پاسخی ننویسید ،در صفحه آخر نوریزاد من پرسشی از شما کرده ام در مورد تلقی ادبی شما از آیه مورد بحث آنرا کوتاه و بدون حاشیه رفتن و تطویل و شعر و دیگر مسائل بیان کنید تا مرا وادار به بحثهای دیگر نکنید ،من در این چند کامنت سعی کردم آینه شما باشم و شما را بخودتان نشان دهم روی این جهت نکات نوشته های شما را بشما تذکر می دادم ،اگر سخن را از حشو و زائد گویی خالی کنید راحتتر می توانیم در موضوع مورد بحث تمرکز کنیم.
متشکرم
سید مرتضی بسیار بسیار عزیز
با درود هر زمان که کسی سیوالی دارد این جواب برون دینی ودرون دینی را همه حواله می کنند
برادر عزیز من همین جمله را ترجمه کنید که (ما درون دینی ها با تعطیل عقل که بزرکترین نعمت خداست همه چیز از جفنگیات تامعقولات را قبول کرده ومو لای درزش هم نمی رود گاهی هم برای تفنن زور میزنیم با عقل چیز هایی را وفق دهیم) برادر من دیگر جایی برای بحث می ماند . جان جدت نگو درون دینی بععععله.
جناب نوریزاد
دیدم نگران سربازی رفتن و نرفتن ما طلبه ها هستی گفتم مطلبی بنویسم تا ببینید که در اشتباهید…
امیدوارم دست از تهمت زدن بردارید!!!!
جناب نوریزاد
دیدم نگران سربازی رفتن و نرفتن طلاب حوزه ای گفتم مطلبی کوتاه بنویسم تا مساله برات روشن بشه…
اگه شد که شد … اگه نشد که فکر نمیکنم بخوای بشه من وظیفه ی شرعی خودم رو انجام دادم
چناب نی شما ادعا میکنی دنبال ریشه کنی دینی و از تر سو بود ن نوربزاد (!!) میگویی اما چطوریه که از نوشتن اسم وقعی خودتم ترس داری برادر؟ شما چند بار اسم عوض کردی تو این یکی دوساله. نه یه بار و د و بار که چندبار. نگو نه که اونوقت ………. یکیشون که خیلی مودبه اونیکی اما نه هر وقتم که از دست نوریزاد عصبی میشدی حسابی باهاش تند میرفتی و یهبارم تهدید کردی که سانسو رها شو به سایتای ازادیخواه نشون میدی! نشون به اون نشون که یه بار هم گفتی از دروغ متنفری اما وقتی با نام نی وارد شدی گفتی که بار اولته که اینچا مینویسی. چرا اسلامستیزیهاتو تو همون سایتی که یه بار معرفی کردی دنبال نمیکنی؟ یا چرا و قتی یه بار نوریزادگفت یه سایت بز ن مطالبتو اونچا بنویس نگفتی که سایت داری اما میخوای بیای اینچا رو هم تصاحب کنی؟ یه بار گفتی اون ایر ان 1000 سایت خودته و و نظر مرتضی رو دربارش خواستی ولی یه بار دیگه کفتی از از صاحب سایت دست خط داری برای کپی گردن. می بینی خود توهم دروغکویی و اکه مسلمونا دروغکو هستند خود تو هم کم بیانصاف نیستی که با ر بط دادن همه چی به همه چی د اری این سایتوبه تنش میکشانی و نوربزادو از هدف اصلیش دور میکنیو براش دردسر بیخودمیسازی. اینچا تو همین سایتم ضددینها کم نیستند اما مرد هستند و مرام دارندوشرایط نوریزادو درک میکنند و هرمطلبیو اینچا نمیگزرند که به ضر ر میزبان تموم شه اما تو دنیال چی هستی من نمیدوم. اگه سایتت خواننده نداهر یک پیج تو فیسبوک درست کن و تبلیغشو بذار تو پیج نوریزاد. ازین ساده تر ؟؟ خلاصه مرد باش و مسئولیت حرفا تو خودت بپذیز بجای اینکه سوار اسمو رسم و اعتبار دیگراان شی برای تبلیغ عقیدت. هرچی میخوای چواب بدی بده فقط تو رو به اون خدایی که نمییشناسی مثل اون اسم دو تا مونده به اخری مظلومنمایی نکن رستم پشت لبتاب!!
جناب سید مرتضی سلام
خدمت شما عارضم که، بنده هنوز شروع نکرده ام که بخواد خلط باشه یا مخلوط، فقط خیلی تند زود سریع، خواستم بدون اینکه ارجاع داده بشم به جای خاصی، وارد یک مباحثه بشوم که تیرم به سنگ خورد
اینکه شما بیایید یک پروسیجر مشخص برای مباحثه بذارید و بگویید آدابی دارد، اصلاً اینجوری که شما میفرمایید نیست
اگر غرض تعامل باشه، باید دو طرف از خر شیطان پایین بیایند، یک حد وسط و یک چارچوب قابل رعایت را تفاهم کنند، بعد در آن چارچوب، به بحث و تبادل و نظر بپردازند و مثلاً خطوط قرمز تعیین کنند یا نکنند، وارد فضای نامحسوس بشوند یا نشوند، و الخ
اما چه کنم که حرف شما بخاطر اینکه بنده طالبم و شما مطلوب، کاملاً درسته و بنده باید دلایل عدم حقانیتم رو بیارم، زیرا که برای شما ثابت شده و اگر شما میخواستید بنده را مجاب کنید، قضیه معکوس بود.
اما اینکه بنده از شما خواستم مدرک ارائه بدهید، برای اینه که با مدرک خودتان، دلایل رد بیاورم و زحمت رد شدن مدارکم رو از شما بگیرم، چون اینجوری یک گام جلو هستم و نیازی نیست اصالت مدرک خودم رو اثبات کنم
اگر مایل هستید، اولین خواسته بنده اینه، اقرا بسم ربک الذی خلق، دقیقاً یعنی چه. بدون تفسیر
چرا میگم تفسیر، برای اینکه قرآن به ادعای مسلمانان، چراغ راه است
دلیل عقلی حکم میکنه، چراغ راه، باید روشنگری کنه و فقط یک منظور را برساند ولاغیر و شما وسط کار زار، سر دوراهی، نباید رمل و اسطرلاب بندازید از کدام راه، مقصود بوده. خیلی ساده، صراط المستقیم، صراط المستقیمه، همانطور که پیامبر اسلام، که بی سواد بوده، میبایست جملاتی مگفته که بیسوادان درک کنند و بیسواد که مورس و دیجیتال و دیکودینگ نمیدونه، بلکه فقط باید بهش گفت یا چپ، یا راست، بدون یک حرف کم و کاست!
از طرفی، باسوادان هم نتوانند به عدم درستی اش، پی ببرند و اشکال بگیرند یا اینکه، بگویند غلطه ، زیرا از طرف حقه
این سئوال اصلی بود، ترجمه دقیق و بدون تحریف و تفسیره، اقرا بسم ربک الذی خلق
دوم و فرعی
قبول دارید که سید در لسان شیعه، یعنی نژاد پرستی و جرا کسی به هیتلر گیر میده، اما به شیعیان نزاد پرست کاری ندارند؟
با سپاس
Captain Nemo
——————————-
پی نوشت
بنده هر چند با فروم نویسی و وبلاگ نگاری آشنایی دارم، اما ساختار این سایت برایم قدری غریب است و زمان لازم دارم تا قدری باهاش اخت شوم، لذا اگر قوانینی هست که رعایت نکرده ام یا ریزه کاری هایی هست که نمیدانم، بر بنده ببخشایید
سلام به نی سابق و کپتین نموی لاحق
جناب کاپیتان نمو ضمن عرض تبریک برای تغییر کی ورد یا نام کاربری دوستانه می پرسم حالا چرا ترجیح دادید تغییر اسم دهید؟ مگر همان “نی” سابق چه ایرادی داشت؟ بگذریم
ظاهرا ما و شما هنوز مبتلا به دور و تسلسل در متدولوژی بحثی که پیش کشیده اید هستیم ،اما بخود حق میدهم شما را مورد سوال قرار دهم که این حق از کجا برای شما ثابت شده که راه و روش و پیش شرط هایی برای دیالوگ با دیگران ترسیم کنید و در عین حال دیگران را از پیش شرط گذاشتن منع کنید؟! نمیخواهم تعبیر غیر دوستانه ای کنم اما چون جایی گفتید که در حوزه کلام و فلسفه در عرصه حقوق بشر می اندیشید ،بصورت فنی می گویم می دانید که در مباحث عقلی ثابت است که ترجیح بلامرجح محال است یا لا اقل در مباحث عقلائی بین عقلاء ترجیح بلا مرجح قبیح است ،شما چه ترجیحی بر طرف گفتگو دارید که به او بگویید زود تند سریع فلان چیز را بگو و درعین حال هیچ خط قرمزی ترسیم نکن و چه و چه…بعد هم بگویید تیرم بهدف نخورد ،شما مگر دنبال شکار و تیراندازی بودید؟ بهرحال باذعان خودتان معلوم شد که در ترسیم متدولوژی بحث (حال نامش را چه ان ال پی یا مهندسی معکوس یا هرچه میخواهید بگذارید) تیرانداز قابلی نبودید ،البته امیدوارم تحت نام جدید (کاپیتان نمو قهرمان داستان خیالی ژول ورن در جزیره اسرار آمیز) قابلیت های شگرف غواصی و ژرف نگری را داشته باشید.
بهرحال جای تعجب است که با نوعی احساس فرادستی بخود اجازه میدهید در مواجهه علمی روش مهندسی معکوس را پیش گیرید درعین حال اگر طرف دیالوگ خواست بهمین روش با شما مواجه شود از آن تعبیر به سوار خر شیطان شدن تعبیر می کنید درحالیکه خود شما اذعان کردید که شما طالبید (مهاجم) و من و نوریزاد و دیگر مسلمانان مطلوب (مدافع)،که این اذعان درستی هست ،پس چرا به لوازم منطقی آن ملتزم نیستید؟ این سایت یک مسلمان انسان دوست یا انسان طلب است ،من نیز یک مسلمان و کارشناس دین هستم ،ما اینجا نشسته بودیم با جناب نوریزاد و دیگران گپ می زدیم ناگهان کاربر تازه واردی بنام “نی سابق” و “کاپیتان نمو لاحق” از در وارد می شود که :جناب نوریزاد شما چرا در عین مسلمانی ادعای انسان دوستی و انسان خواهی می کنی در حالیکه انسانیت با حقیقت اسلام تضاد یا تناقض دارد؟! بعد گفتید جناب نوریزاد و سید مرتضی دیانت اسلام شما باطل است ،و من دلایل عدم حقانیت دین اسلام و عدم پیامبر بودن محمد بن عبدالله و عدم وحیانیت قرآن را در مشت دارم،
بنابر این شما در قامت یک مدعی تهاجم کردید به اسلام و مسلمانان ،آیا قاعده این است که شما ادعایتان را با اقامه دلیل اثبات کنید یا بما بگویید حقانیت اسلام را ثابت کنید؟! عقلاء می گویند بینه بعهده مدعی یک ادعاست نه بر مدعی علیه،دقت کردید؟
درواقع شما اینجا مدعی دو گزاره شدید :1- دین اسلام باطل است پس شایستگی تدین به آن را ندارد. 2- اسلامیت با انسانیت سازگاری ندارد ،شما مگر ایندو فکت را پیش روی نوریزاد و بنده نگذاشتید؟ شما در حالیکه اینجا نه تعریفی از انسانیت داده باشید و نه تعریف دقیقی از اصول و بنیان های اسلام ارائه کرده باشید تا ما بدانیم چند مرده حلاجید ،همینطور بادعای ان ال پی و چیزهای دیگر قضایایی را ارائه می کنید یا حتی با یک برداشت نادقیق از سیادت اسلام را به ریسیزم یا تبعیض نژادی متهم میکنید باز بی اینکه بگویید یا بپرسید سیادت یعنی چه ؟ و تعریف تبعیض نژادی چیست ؟ و اینکه ایند مفهوم چه نسبتی با یکدیگر دارند.در حالیکه توجه ندارید الان بحث سیادت یا احکام مترتب بر سیادت در فقه اسلامی یا تشیع یک بحث روبنائیست ،چطور شما هنوز وارد ابحاث زیربنائی نشده و با تکیه به ادعاهای غیر بین و غیر مبین رفتید سراغ احکام فرعی اسلام ؟
من الان از شما سوال میکنم من اگر دو سوال مورد نظر شما را پاسخ دادم شما دست از ادعای اولتان بر می دارید؟ یا منتقل به مطالب دیگر می شوید؟ در حالیکه اینجا مطابق قاعده شما مهاجم و مدعی هستید ،شما بگویید چرا آیه اقرا باسم ربک الذی خلق دلیل بر عدم حقانیت اسلام و پیامبری پیامبر است؟ و چرا سیادت (انتساب خونی انسانها به پیامبر اسلام یا اهلبیت او ) مصداق ریسیزم یا تبعیض نژادیست؟
همینطور شما چرا بین تفسیر و ترجمه تفکیک قائل می شوید و به چه دلیل از تفسیر قرآن بیزار هستید؟ و اساسا چه تفسیر و تعبیری از مقوله تفسیر دارید؟
چرا سوال می کنم؟ متقابلا همین سوال متوجه شماست ،چرا شما که مدعی بطلان دیانت اسلام هستید سوال میکنید؟ شما که گفتید دلایل ابطال حقانیت اسلام و قرآن را در چنته دارید؟ چه ترجیحی هست و چه مرجحی عقلا وجود دارد که شما هم مدعی باشید و همه پرسش کنید؟ آیا ترجیح بلا مرح از نظر شما ممکن است؟
به یک بیان دیگر کلام را کوتاه کنم ،شما اگر آن ادعای ابتدایی را خطاب به مسلمانان نکرده بودید و تنها اکتفاء به پرسش از یک کارشناس دین می کردید من با کمال میل پرسش های شما را پاسخ می دادم ،اما وقتی بنحوی غیر عقلائی میگویید من اسلام را باطل می دانم ،اما توی مسلمان اثبات کن که دینت باطل نیست ،در حالیکه ما اصلا نمیدانیم شما چگونه تلقی و شناختی از اسلام دارید ،پس ما حق داریم بگوییم شما برخلاف ادعایی که میکنید چیزی در چنته ندارید ،بلکه صرفا شبهات و پرسش های حل ناشده ای دارید که دوست دارید در مورد آنها جدل کنید ،و این عقلانی نیست ،برای اینکه شاک بودن و شبهه داشتن در مورد هر مقوله باعث این نیست که شاک یا پرسشگر بتواند در عرصه عمومی ادعا کند حقیقتی را یافته ام و بطلانی چیزی را یافته ام.
این است که خدمت شما عرض می کنم ما تفنن در عبارت نکنید ،من به تفنن عبارتی کار ندارم ،بل به محتوای سخن شما می نگرم ،این هم مهم نیست که منطق گفتمان شما ان ال پی باشد یا منطق ارسطویی باشد یا قالب های ذهنی کانتی یا هرچه ،بتعبیر قرآنی که شما دنبال ابطال نسبت آن بخدای متعال هستید (و ثابت خواهد شد که عاجزید از آن) :قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین،ای پیامبر بگو اگر شما صادقید چه برهانی بر مدعاها دارید.می بینید که من نه پیش شرطی گذاشتم و نه خط قرمزی ترسیم کردم و نه بر خر شیطان سوارم ،شما اگر بر خر شیطان رجیم سوار نیستید ،پیش شرط و امثال اینها نگذارید ،یا از ادعای اولتان (که ادعای گزاف و بزرگی بود) یعنی نیل به بطلان اسلام بازگردید ،و تنها پرسش کنید ،یا اگر اصرار دارید ،آن ان ال پی و اینجور اصطلاحات ظاهر فریب را فراموش کرده ، در این عرصه عمومی بطلان حقانیت دین اسلام را اثبات کنید و با بیان دلایل خود پیه نقد و پاسخ را بتن مبارک بمالید.
راه سومی هم هست :اینکه اگر اهل بحث نیستید و تنها اهل ادعا هستید ،راه خود را بکشید و از این سایت بروید که اینجا جای بحث و استدلال و نقد است نه جای شانتاژ و ادعاهای یکطرفه.
متشکرم
جناب سید مرتضی سلام
همجنین خدمت جناب نوری زاد سلام عرض میکنم
جناب سید مرتضی، آیا شما میدانید Verification یعنی چی؟
یا اگر مسلط به زبان عربی هستید، چرا فرضاً زبان انگلیسی زبان کاملی نیست و باید به عربی که کاملترین زبان دنیاست، تمامی علوم دنیا رو باز نویسی نکرد؟
میخوام خدمت شما عرض کنم که، رویکرد بنده، نوعی راستی آزمایی بود و این شیوه بنده است و خودم میدانم چطور به حقیقت برسم. آیا شما رویکرد بهتری سراغ دارید برای رسیدن به حقیقت؟
که اگر داشتید، مسلمان باقی نمی ماندید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دقت کنید، یک مسلمان زاده، تا بفهمه اسلام چیه، ممکنه مسلمان هم از دنیا بره!!!!!!
همانطور که یک انگل با یک میزبان رشد میکنه، و اگر درمان نشه، چه بسا سالیان دراز از شیره جان میزبان بمکد و دست آخر، از پای درش آورد، بعد از مرگ متوجه شویم، آن انگل بوده که زندگی میزبان خود را به تباهی کشانده!
میزبانی ناخوانده ولی تا دم مرگ، همراه!
و وقتی بر چشمان شما پرده کشیده اند و شما متوجه پرده نباشید، چگونه میخواهید به حقیقت پی ببرید؟
به شما مغز داده اند، اما عقل شما رو به اسارت گرفته اند، و برایش خطوط قرمز تعیین کرده اند که اگر از این حد فراتر روید، خونتان پای خودتان است!
مثلاً، شما در آزادی عقیده مختارید، اما وقتی پای در اسلام گذاشتید، حق خروج ندارید. وگرنه مرتد و مهدور الدم هستید! (این یک مثال از خطوط قرمز اسلامی بود)
خطوط قرمز مباحثاتی یا موافقاتی، مثل همین تفاهم اخیر اتمی هم داریم. مثلاً بحث سر مورد خاص و نه خارج از موضوع، به این میگن خطوط قرمز تفاهم شده و بحث من در مورد عقلایی بودن بحث، با بحث ثابت بودن منطق نبود اینجا که حتی در بحث های آزاد و منطقی هم، باز ملاحظاتی مترتب هست که هنوز وارد آن نشده ایم.
مخلص کلام
با وجودیکه تیرم به سنگ خورده، اما کمانه آن به شما رسیده و همین حاکی از آنه که بنده دنبال اتلاف وقت نیستم و برایم شکار شیر و پلنگ و اژدها و خرس مطرح نیست، بنده دنبال صید بزرگتری هستم که تمامی صیدها در آن خلاصه بشه
چونکه صد آمد، نود هم پیش ماست
یه جور مدیریت جهادی که بصیر فرضانه، رهبر بلامنازع جهان، آقای خامنه ای مدعی بصیرت و بی نظیر سیاست از خودشون خلق کردند
یعنی اینکه، اگر بحث منطقی داشته باشیم، یکی مثل رهبر فرضانه ایران (چون ایشان فرض کرده رهبر کل ایرانه) به خودش اجازه میده خط بطلان بکشه بر تمامی خرد جمعی که جهان را رسونده به وضعیت حاضر، مدیریت اثبات شده نوین را نادیده میگیره، بعد مدعای مدیریت جهادی داره که خودش فقط میدونه چیه، مثل مدل ولایت فقیه آقای خمینی یا جمهوری اسلامی که تضاد ساختاری معنایی در خود عبارت اسلامی و جمهوریت با استناد به ولایت فقیه نهفته است
این ها رو نگفتم که دچار تشتت و پراکندگی کنم بحث رو، بلکه کسی که میخواد در مورد مسایل مهمی چون دین بحث کنه، باید حتی الامکام جامع الاطراف باشه که همین شاهدی است بر اینکه، به زعم شما، طرف مدعی تو خالیست، یا واقعاً چیزی تو چنته داره که در آینده خواهیم فهمید!
پس بنده این آوانس رو به شما میدم که، سئوالات خود را بپرسید، گو اینکه آعاز کننده بنده هستم و مدعایی دارم، اما، غرض اصلی بنده با این آغاز توفنده، فقط و فقط هل من مبارز طلبیدن بود که قرعه به نام شما افتاد
اگر این چند پست بنده را دلیل بر معارفه بنده بگذارید، خلاصه عرض کنم که بنده میخوام عدم حقانیت اسلام رو اثبات کنم، اولاً
ثانیاً، برای کوتاه کردن زمان بحث و جلوگیری از اتلاف وقت، میخوام از اطاله کلام پرهیز کنم
ثالثاً، برای اینکه متهم به عدم درک نشوم، فرضاً بخاطر فهم کلام، باید چارچوبی در بحث تعیین بشه که به بحثی خاص بدل بشه با چارچوب های خودش. درست مثل مباحثه بین یک انگلیسی و عرب، در حالیکه هیچ یک نه انگلیسی میدونند و نه عربی، اما شخص ثالثی این وسط، با امانت داری کامل، عربی را به انگلیسی و انگلیسی را به عربی، بدون ذره ای ذخل و تصرف، ترجمه میکنه (تفسیر محتوایی هم گاهی لازمه، فقط و فقط برای رساندن اصل مطلب فوری، نه رجوع به آینده و گذشته و فضاهایی که هنوز تعریف نشده)
عین قراردادهای حقوقی که همون ابتدا، مفاهیم بدیهی را حتی، باز تعریف میکنند
مثلاً همه میدانند رطب یعنی چی، اما در قرار داد ذکر میشه، منظور خرمای سیاهی با گوشت نر و بسیار شیرین و هسته ای داری ……… که این برای هر دو طرف مذاکره کننده، یک تعبیر و برداشت را داشته باشه، نه اینکه بعد از 2 ساعت مباحثه، بفهمیم انگور، همون عنبه، اما اون بگه، من انگور عسگری گفتم، شما انگور ریش بابا منظورت بوده، بعدش هم به ریش بابای طرف بخندیم که ای بابا، انگور ریش بابا دیگه چه صیغه ایست؟
رابعاً، متاسفانه ما با تاخیر زمانی بس دراز مدت با هم ارتباط داریم که خود باعث اتلاف وقت و از مزه افتادن ماجرا میشه که البته اینجا غرض، پیروزی در بحث و پشت حریف را به خاک مالیدن نیست. با صداقت کامل خدمتتان عرض میکنم که قصدم فقط روشنگری و احراز حقیقته، یعنی همان تمیز قایل شدن بین حق و باطل
خامساً، شیوه ان ال پی یک اسم رمز بود و بنده برای رویکرد خودم، اسمی مطرح نکرده ام و این حق رو برای خودم محفوظ میدانم، چنانچه که در Verification توضیحش رفت و فقط خواستم بگویم، بنده مسلح آمده ام به قوی ترین سلاح ها
حال جناب سید مرتضی، با این مقدمه جدید، اگر حاضر به مناظره هستید، بسم الله
سئوال فرعی رو اول باز میکنم و بعد می پردازم به سئوال اصلی
پیامبر اسلام در فضای سلطانی و خلافت، ادعای پیامبری کرد و گفت، همه در پیشگاه خداوند برابرند و عزیزترین شما، باتقوی ترین شماست!
تفسیر عبارت فوق (برای باز شدن موضوع نه برای قلب و تقلب و تفسیر به رای، بلکه تفسیری برای فهم درست مطلبی کاملاً ساده و بی شیله پیله) این میشود که
ای سلاطین، به خون خود ننازید! خداوند همه را از گل آفریده (بعد ها در قرآن میدانیم) و بنابراین، پادشاهان بر سایر بندگان، هیچ برتری ای ندارند
آیا تفسیر فوق مورد قبول شما هست؟
اما این محل مناقشه سنی مسلکان نیست، بلکه از بعد از اختراع تشیع، و بعد از نمیدونم کی، امروزه، شیعیان یکی از افتخاراتشان این است که از سلاله پاک پیامبر هستند!!!!!!!!
آیا اینطور هست یا نیست؟
یعنی
1) همه انسانها در برابر خداوند یکسانند (طبق نص صریح قرآن)
2) امروزه، تمامی سید ها، این که از خون پاک پیامبر هستند، به خود مفتخر و مایه مباحاتشان است
آیا دو گزاره فوق مورد موافقت شما هست یا خیر؟
اگر مجموع دو گزاره فوق را با هم ترکیب کنیم، به این تناقض میرسیم، چرا باید سید مرتضی، اینقدر به فخر فروشی خودش ادامه بده و بگه ما از تبار محمدیم؟ مگر محمد غیر از بنده خدایی که از گل آفریده شده، است؟
خود محمد میگه من مثل بقیه هستم، اونوقت متعاقبینش از دیگر بندگان بالاترند، زیرا از تبارش هستند؟
پس مسئله تقوی چی میشه؟
نکنه اونی که از خون پیامبره، مادر زدا با تقوی تره؟
خلاصه بگم
بنده این همه ناز و کرشمه سید ها رو در فخر فروشی از تبار محمد بودن را درک نمیکنم و چیزی کمتر از نژاد پرستی نمیدانم، چون خون، یعنی نژاد یا اگر اشتباه میکنم، بنده را روشن فرمایید
سئوال اصلی
اقرا بسم ربک الذی خلق
یعنی بخوان به نام پروردگارت که خلق کرد
این ترجمه بسیار ناگویا و گنگه، بنابراین، قدری روشن سازی و تفسیر میخواد
مفسرین متعدد اجماع دارند که، این آیه یعنی
پروردگاری که خلقت تو از آن اوست به تو میگه نامش را بخوان و در نهایت، معنی این آیه میشه،
این پروردگاری که همه چیز را آفریده پس قادر مطلق، پشت و پناهته، به تو این قدرت را میده که بخوانی و بسم، یعنی از اسم من، پرودرگارت بعنوان کسی که به تو امر کرده بخوان استفاده کن، و بخوان
اینجا تاکید روی خواندن است و منظور، قدرت خواندن داری محمد است
این تفسیر و تعبیر من از آیه اول سوره اقرا یا علق است، جملاتی که محمد بر پایه آن، مدعی شد که از جانب خداست و مبعوث اوست برای روشن سازی دنیا
سید مرتضی
بسم الله
Regards
Captain Nemo
——————–
پی نوشت
چون دوست داشتید بدانید و برای آنکه به شما اثبات بشه که نی (یعنی کاپیتان نمو فعلی) برای وصل کردن آمده، نی (یعنی نه) برای فصل کردن آمده، خدمتتان عرض میکنم که نی ای که بنده بعنوان آیدی اولیه انتخاب کردم، یعنی نیست و بی خود و کاپیتان نمو هم همون معنی رو میده، یعنی کاپیتان هیچکس
و کاپیتان نمو، یک اسم رمزه، همونطور که نی، اسم رمزه و هر آیدی دیگری که خالقش، خلق میکنه، یک اسم رمزه
و برای کشف رمز، با کاشف بود
بنام خدا
سلام به کاپیتان نمو
با تشکر از پیگیری شما ،همچنان شاهد طفره رفتن از سوی شما هستیم ،مدعای ابتدایی شما این بود که 1- “اسلام دین باطلیست”.
2-اسلامیت منافات با انسانیت دارد
تبیین و اثبات مدعای اول به این است که گزاره های بدیهی یا نظری اثبات شده بر مدعا اقامه شود نه بکارگیری عناصر و مفاهیم نامربوط به محتوای گزاره مورد ادعا .
گزاره دوم مورد ادعای شما هم مشمول این بیان است ،و شما باز قاعده عقلایی “البینه علی المدعی” را مراعات نکردید ،نتیجه منطقی این رویکرد این می شود که یا دلیلی بر مدعا ندارید ،یا دلیل دارید و نمی خواهید آنرا ببوته نقد بگذارید ،این اقتضای آن “وری فیکیشن” یا راستی آزمائی است که مطرح کردید ،دوباره میگویم ،شما بی منطق،خود را مصداق ترجیح بلامرجح فرض می کنید،چه ترجیحی هست که شما دیگران را وری فیکیشن کنید؟ اینجا تصادفا بواسطه اینکه شما ابتدائا بوسط رینگ آمدید و دیگران را به داخل رینگ دعوت کردید ،و ادعاهایی مطرح کردید که نه بدیهی و بین است و نه مبین و مدلل ،بنابر این واقعیت این است که شما در معرض وریفیکیشن یا راستی آزمائی قرار گیرید که دلیل یا دلایل شما بر عدم حقانیت دین اسلام چیست؟ و شما همچنان گوشه رینگ ایستاده اید و تنها رقص پا می کنید.بنابر این ناظران عرصه عمومی همچنان شاهد این هستند که شما ادعاهایی کرده اید و تنها رجز می خوانید.
صحبت از آوانس کردید ،من در عین حال که می بینم شما قاعده منطقی دایالوگ را مراعات نمی کنید ،اما این آوانس را بشما می دهم که اجزاء گفتار این نوبت شما را جداگانه تحلیل کنم تا ببینیم آیا ترکیب گفتار فعلی شما اثبات کننده ادعایی که کرده اید هست یا خیر.
گفته اید :
“”اگر مسلط به زبان عربی هستید، چرا فرضاً زبان انگلیسی زبان کاملی نیست و باید به عربی که کاملترین زبان دنیاست، تمامی علوم دنیا رو باز نویسی نکرد؟””.
(پایان نقل قول)
گزاره فوق الذکر شما ضمن اینکه ربطی به ادعای شما (عدم حقانیت اسلام) ندارد ،برای من گنگ و نامفهوم بود ،بله من باقتضای طلبگی تسلط به ادبیات عربی دارم .
“چرا فرضاً زبان انگلیسی زبان کاملی نیست و باید به عربی که کاملترین زبان دنیاست”؟
بنظر می رسد دلیل عمده ناکامل بودن زبان انگلیسی ،وجود استثنائات فراوان این زبان است از قبیل کثرت وجود “ایررگولر وربز”،و بعکس آن کامل بودن زبان عربی بقاعده بودن آن و قلت استثنائات آن و وفور الفاظ تفهیم است.
من البته زبان شناس نیستم و ما اینجا بحث زبان شناسی و ارزشیابی و مقایسه بزبانها نداشتیم ،بنابر این این بخش از گفتار شما باز لغو در کلام و طفره روی از اصل بحث بود.
اینکه گفتید :
“”و باید به عربی که کاملترین زبان دنیاست، تمامی علوم دنیا رو باز نویسی نکرد؟””
برای من گنگ بود ،آیا مقصود شما این بود که چون زبان انگلیسی ناکامل است و استثناء زیاد دارد و زبان عربی از حیث گرامر و گویایی کامل است ،باید (یا می توان؟) تمامی علوم دنیا را به آن بازنویسی کرد؟
پاسخ این است که بسیار خوب بازنویسی شود ، پس چرا نوشتید “بازنویسی نکرد”؟
یا شاید مقصود شما این بود که بعکس نباید یا نمی توان تمامی علوم دنیا را بعربی بازنویسی کرد؟
من در اینجهت بهر دو شق الان بحثی ندارم ،و کاری به این ندارم که زبان عربی هم یکی از زبان های زنده دنیاست که از زمان کتابت علوم ،به آن نوشته شده است و اکنون هم نوشته می شود ،اما مگر بحث ما الان این بود؟ حال که چه باید یا نباید تمامی علوم دنیا را بعربی نوشت ؟ این گزاره مثبت مدعای شما در بطلان دین اسلام است؟
——————-
نوشته اید :
“”میخوام خدمت شما عرض کنم که، رویکرد بنده، نوعی راستی آزمایی بود و این شیوه بنده است و خودم میدانم چطور به حقیقت برسم. آیا شما رویکرد بهتری سراغ دارید برای رسیدن به حقیقت؟””.
(پایان نقل قول)
چنانکه بیان شد راستی آزمائی مفهومی طرفینی هست ،شما ترجیحی ندارید که بخود اجازه دهید دیگران را راستی آزمائی کنید و دیگران شما را راستی آزمائی نکنند،من نیز اکنون در حال راستی آزمائی ادعا و مدعا و دلایل شما هستم ،شما بطلان حقانیت دین مبین اسلام را اثبات کنید ،نیازی نیست دیگران را راستی آزمائی کنید بدلیل اینکه مدعی شمائید و اثبات مدعا بر ذمه شماست.هرطور هم درست میدانید حقیقت را بجوئید ،رویکرد من تنها این است که گزاره های مورد ادعا تنها باید یا خود متصف ببداهت باشند یا نظریاتی باشند که به بدیهیات منتهی شوند ،این اقتضای منطق صوری فطری ارسطوئیست.
پس این گزاره شما هم باز ارتباطی با مدعای شما نداشت .
——————————–
“”که اگر داشتید(رویکرد به حقیقت)، مسلمان باقی نمی ماندید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!””.
(پایان نقل قول)
این گزاره ایست غیر دوستانه و غیر مودبانه و تبلیغاتی ،که هیچ دلیلی پشتوانه آن نیست مگر فشار دادن انگشت روی تکمه علامت تعجب در کی برد ،بتجربه ثابت شده است که کسانی که گفتار خود را مقرون به علامت یا علائم تعجب می کنند مبتلا بنوعی حقارت ناشی از عدم انسجام و عدم استحکام در گفتار خویش هستند ،این اخطار همراه با آوانس من بشماست ،اگر مایل به ادامه گفتگو هستید از چنین شیوه های کودکانه تبلیغاتی استفاده نکنید ،زیرا مفاد گزاره مزین شده شما به علائم هیستریک تعجب ،این است که بیش از یک میلیارد مسلمان جهان را متهم و تحقیر کرده اید و این خود خواهی و خلاف اخلاق انسانیست.
—————————————
نوشته اید :
“”دقت کنید، یک مسلمان زاده، تا بفهمه اسلام چیه، ممکنه مسلمان هم از دنیا بره!!!!!!””.
(پایان نقل قول)
این جمله نیز مشمول ضابطه ای که بیان شد هست ،علامت تعجب مکرر نشانه احساس حقارت شما و فقدان دلیل کافی در گفتارست ،از آن اجتناب کنید.
این مطلبی که بیان میکنید اختصاصی به مسلمان زاده ندارد ،یهودی زاده،زرتشتی زاده ،مسیحی زاده،ماتریالیست زاده،همه مادامی که نابالغ و کودکند که نابالغ و کودکند ،مثل خود شما ،من نمیدانم البته والدین محترم شما معتقد به چه چیزی بوده اند ،اما تا زمان بلوغ عرفی و عقلی انسان مکلف نیست ،پس از بلوغ تا آخر عمر خویش هرقدر باشد امکان تحقیق و بررسی و پژوهش برای همه هست چه مسلمان زاده و چه یهودی زاده و چه مشرک زاده و چه هرچه ،امکان وقوع مرگ طبیعی یا اخترامی نیز برای همه انسانها وجود دارد،هیچکس نیز نمی تواند ادعای نیل به حقیقت مطلق کند ،
بنابر این همه مشمول امکان از دنیا رفتن هستند ،شما نیز ، و من هم.
معرفت اسلام یا هر ایسم دیگری نیز دوگونه است ،معرفت اجمالی که آن هم متکی به دلایل لازم است ،و معرفت تفصیلی. در اسلام اجمالا شناخت و اثبات ذات خدا و وحدانیت او و اوصاف دیگر او ،و تصدیق به آن ،و تصدیق به نبوت خاصه پیامبر بزرگوار اسلام ،و تصدیق اجمالی به معاد و جهان پس از مرگ ،اساس و ملاک است ،و در این امور براهین اجمالی که مورد تصدیق عقل است کافیست ،البته جا برای امعان نظر و تدقیق بیشتر همیشه وجود دارد و لیس للانسان الا ما سعی.
بنابر این معلوم شد که این گزاره شما نیز گزاره ای تبلیغاتی شانتاژی و نامربوط بود که استحکام آن تنها فشردن انگشت روی تکمه علامت تعجب روی کی برد است(اینجا جای کاربرد یک علامت تعجب بود که من برای رعایت دوستی از درج آن خودداری کردم).
————————————
نوشته اید :
“”همانطور که یک انگل با یک میزبان رشد میکنه، و اگر درمان نشه، چه بسا سالیان دراز از شیره جان میزبان بمکد و دست آخر، از پای درش آورد، بعد از مرگ متوجه شویم، آن انگل بوده که زندگی میزبان خود را به تباهی کشانده!
میزبانی ناخوانده ولی تا دم مرگ، همراه!””
(پایان نقل قول)
این تشبیهات بی ربط و تبلیغاتی بود ،اگر کسی همین تشبیه را در مورد نسبت شما با مفاهیمی که آنها را پذیرفته اید بکار ببرد ،آنرا توهین بخود تلقی نمی کنید؟
شما در این تشبیه اسلام را به “انگلی” تشبیه کردید که میزبان آن انسانهای پذیرنده اسلامند ،پس شما علاوه بر توهین به مکتب اسلام توهین به بیش از یک میلیارد مسلمان در جهان کردید ،و این بی ادبی و خروج از منطق حقیقت یابیست ،البته مواجهه من با شما مواجهه کلامیست ،اما اگر حکومت دینی بر اساس قوانین موضوع خود در منع توهین به اسلام ،شما را ردیابی و مجازات کرد فقط خودتان را سرزنش کنید ،که بجای بحث منطقی اقدام به توهین به دین اسلام کردید.
————————————–
نوشته اید :
“”و وقتی بر چشمان شما پرده کشیده اند و شما متوجه پرده نباشید، چگونه میخواهید به حقیقت پی ببرید؟
به شما مغز داده اند، اما عقل شما رو به اسارت گرفته اند، و برایش خطوط قرمز تعیین کرده اند که اگر از این حد فراتر روید، خونتان پای خودتان است!””.
(پایان)
این سخنان بی ربط و تبلیغاتیست،زیرا متقابلا طرف گفتگو می تواند به شما بگوید :و وقتی بر چشمان شما پرده کشیده اند و شما متوجه پرده نباشید، چگونه…….
از سخنان بی ربط و تبلیغاتی و شانتاژی پرهیز کنید و تنها به اثبات مطلوب بپردازید.
—————————————
نوشته اید :
“”مثلاً، شما در آزادی عقیده مختارید، اما وقتی پای در اسلام گذاشتید، حق خروج ندارید. وگرنه مرتد و مهدور الدم هستید! (این یک مثال از خطوط قرمز اسلامی بود)””.
چنانکه عرض شد انسان از زمان بلوغ و رشد عقلی مورد خطاب تکلیف است و زمینه تحقیق و بررسی برای انسانها از این زمان وجود دارد ،شما اشاره به بحث ارتداد کردید ،این بحث مبسوطیست که میشود جداگانه به آن پرداخت ،من از شما سوال میکنم ،شما اگر در بررسی عقلی خود (البته بررسی دقیق و منصفانه و با اجتناب از هوای نفس) فرضا اگر در عقل خود پی ببطلان اسلام بردید ،چه کسی بر آن آگاه است؟ خودتان ،زمینه بررسی و ادامه پژوهش نیز همیشه وجود دارد ،پس هرکس می تواند در درون خود جازم یا شاک یا متزلزل شود پرسش کند و تحقیق فنی کند و شبهات خود را مطرح کند ،یا حتی در پایان دوباره بحقیقت نائل شود ،اینجا چه کسی شما را مجازات می کند؟ هیچکس ،اما اگر شما تزلزل عقیدتی خود را بعرصه عمومی آوردید و تلاش کردید افراد دیگر جامعه مسلمانان را همانند خود متزلزل کنید (همین کاری که شما و اقران شما در عرصه عمومی می کنید) این دیگر پژوهش و بررسی حقیقت طلبانه نیست ،این جرم امنیتیست ،برداشت من بعنوان یک مجتهد و کارشناس دینی از آیات و روایات این است که ارتداد بمعنایی که شما اکنون در حال ارتکاب آن هستید ،جرمی امنیتی است،و مجازات دارد.
استدلال بر این مطلب را میگذاریم در بحث های آینده.
اما باز باید گوشزد کنم ،این بخش از سخن شما نیز باز بیربط بود.
——————————
نوشتید :
“”خطوط قرمز مباحثاتی یا موافقاتی، مثل همین تفاهم اخیر اتمی هم داریم. مثلاً بحث سر مورد خاص و نه خارج از موضوع، به این میگن خطوط قرمز تفاهم شده و بحث من در مورد عقلایی بودن بحث، با بحث ثابت بودن منطق نبود اینجا که حتی در بحث های آزاد و منطقی هم، باز ملاحظاتی مترتب هست که هنوز وارد آن نشده ایم””.
(پایان نقل قول)
بیربط به بحث و ادعای شما بود
————————————————-
“”مخلص کلام
با وجودیکه تیرم به سنگ خورده، اما کمانه آن به شما رسیده و همین حاکی از آنه که بنده دنبال اتلاف وقت نیستم و برایم شکار شیر و پلنگ و اژدها و خرس مطرح نیست، بنده دنبال صید بزرگتری هستم که تمامی صیدها در آن خلاصه بشه
چونکه صد آمد، نود هم پیش ماست
یه جور مدیریت جهادی که بصیر فرضانه، رهبر بلامنازع جهان، آقای خامنه ای مدعی بصیرت و بی نظیر سیاست از خودشون خلق کردند
یعنی اینکه، اگر بحث منطقی داشته باشیم، یکی مثل رهبر فرضانه ایران (چون ایشان فرض کرده رهبر کل ایرانه) به خودش اجازه میده خط بطلان بکشه بر تمامی خرد جمعی که جهان را رسونده به وضعیت حاضر، مدیریت اثبات شده نوین را نادیده میگیره، بعد مدعای مدیریت جهادی داره که خودش فقط میدونه چیه، مثل مدل ولایت فقیه آقای خمینی یا جمهوری اسلامی که تضاد ساختاری معنایی در خود عبارت اسلامی و جمهوریت با استناد به ولایت فقیه نهفته است””.
(پایان نقل قول)
بیربط،بحث ما این نبود،ظاهرا ان ال پی شما هنگ کرد.
—————————————————————-
“”این ها رو نگفتم که دچار تشتت و پراکندگی کنم بحث رو، بلکه کسی که میخواد در مورد مسایل مهمی چون دین بحث کنه، باید حتی الامکام جامع الاطراف باشه که همین شاهدی است بر اینکه، به زعم شما، طرف مدعی تو خالیست، یا واقعاً چیزی تو چنته داره که در آینده خواهیم فهمید!””
(پایان)
بیربط و شانتاژ
———————————————-
“”پس بنده این آوانس رو به شما میدم که، سئوالات خود را بپرسید، گو اینکه آعاز کننده بنده هستم و مدعایی دارم، اما، غرض اصلی بنده با این آغاز توفنده، فقط و فقط هل من مبارز طلبیدن بود که قرعه به نام شما افتاد
اگر این چند پست بنده را دلیل بر معارفه بنده بگذارید، خلاصه عرض کنم که بنده میخوام عدم حقانیت اسلام رو اثبات کنم””.
(پایان)
بیربط بود،توفنده و هل من مبارز و اینگونه شانتاژهای تبلیغاتی را بگذارید،موضوع بحث این بود :””بنده میخوام عدم حقانیت اسلام رو اثبات کنم””.
آوانس لازم نیست ،سوال من باقتضای ادعای اولی شما این بود که بطلان اسلام را ثابت کن.
—————————————
“”ثانیاً، برای کوتاه کردن زمان بحث و جلوگیری از اتلاف وقت، میخوام از اطاله کلام پرهیز کنم””.
(پایان)
تا اینجا فقط اتلاف وقت و اطاله کردید ،به ادعایتان عمل کنید.
——————————————————
نوشتید :
“”ثالثاً، برای اینکه متهم به عدم درک نشوم، فرضاً بخاطر فهم کلام، باید چارچوبی در بحث تعیین بشه که به بحثی خاص بدل بشه با چارچوب های خودش. درست مثل مباحثه بین یک انگلیسی و عرب، در حالیکه هیچ یک نه انگلیسی میدونند و نه عربی، اما شخص ثالثی این وسط، با امانت داری کامل، عربی را به انگلیسی و انگلیسی را به عربی، بدون ذره ای ذخل و تصرف، ترجمه میکنه (تفسیر محتوایی هم گاهی لازمه، فقط و فقط برای رساندن اصل مطلب فوری، نه رجوع به آینده و گذشته و فضاهایی که هنوز تعریف نشده)
عین قراردادهای حقوقی که همون ابتدا، مفاهیم بدیهی را حتی، باز تعریف میکنند
مثلاً همه میدانند رطب یعنی چی، اما در قرار داد ذکر میشه، منظور خرمای سیاهی با گوشت نر و بسیار شیرین و هسته ای داری ……… که این برای هر دو طرف مذاکره کننده، یک تعبیر و برداشت را داشته باشه، نه اینکه بعد از 2 ساعت مباحثه، بفهمیم انگور، همون عنبه، اما اون بگه، من انگور عسگری گفتم، شما انگور ریش بابا منظورت بوده، بعدش هم به ریش بابای طرف بخندیم که ای بابا، انگور ریش بابا دیگه چه صیغه ایست؟””.
(پایان)
این سخنان همه فضول کلام و بیربط است ،من نیازی به تشبیه ندارم ،چهارچوب بحث روشن است شما ادعا کردید بحقیقت راه یافته اید و قادرید بطلان حقانیت اسلام را ثابت کنید ،این را در عمل نشان دهید ،نیازی به این تشبیهات و تمهیدات نیست.
————————————-
نوشتید :
“”رابعاً، متاسفانه ما با تاخیر زمانی بس دراز مدت با هم ارتباط داریم که خود باعث اتلاف وقت و از مزه افتادن ماجرا میشه که البته اینجا غرض، پیروزی در بحث و پشت حریف را به خاک مالیدن نیست. با صداقت کامل خدمتتان عرض میکنم که قصدم فقط روشنگری و احراز حقیقته، یعنی همان تمیز قایل شدن بین حق و باطل””.
(پایان)
در این مورد حق با شماست و مطالبی را که گفتید اخلاقی می دانم ،من باید روزانه برای اعاشه معاش خود و خانواده ام کار کنم ،فراوان کارها و زمینه های پژوهشی دارم ،بیکار نیستم که دائم پشت رایانه بنشینم و فوری بشما پاسخ دهم ،اوقات بحث و گفتگوی من در این سایت مربوط به داخل منزلست و من از استراحت ام میکاهم و می نویسم ،البته پنجشنبه و جمعه ها که تعطیل است فرصت بیشتری دارم،بهرحال حق با شماست اما اگر علاقمندید در حد وسع گفتگو می کنیم.
———————————————————
“”خامساً، شیوه ان ال پی یک اسم رمز بود و بنده برای رویکرد خودم، اسمی مطرح نکرده ام و این حق رو برای خودم محفوظ میدانم، چنانچه که در Verification توضیحش رفت و فقط خواستم بگویم، بنده مسلح آمده ام به قوی ترین سلاح ها””.
(پایان)
پوزش می خواهم من آدم صریحی هستم ،شما باز قمپز در کردید؟ گفتم ان ال پی یا منطق ارسطو یا مقولات کانت یا هر روشی ،شما مختارید ،اما ترجیح بلامرجح محال است ،شما فقط یک طرف گفتگو هستید نه یک فرادست ،و طرفین گفتگو فقط موظف به بحث مدلل هستند نه برخ کشیدن روش بحث خود،هرکس ممکن است سلاح خود را قوی بداند ،در عرصه عمل روشن می شود سلاح ها چوبیست یا واقعی،بنابر این شما این روش قمپز تبلیغی را کنار بگذارید و فقط در مورد مدعا استدلال کنید.ببخش دوست من ،من از وانمود و قمپز متنفرم ،دوست دارم فقط با متانت و ادب گفتگو کنیم و هیچ چیزی را بکسی تحمیل نکنیم.
——————————————
“”حال جناب سید مرتضی، با این مقدمه جدید، اگر حاضر به مناظره هستید، بسم الله””
(پایان)
بسم الله
——————————————————
نوشتید :
“”سئوال فرعی رو اول باز میکنم و بعد می پردازم به سئوال اصلی
پیامبر اسلام در فضای سلطانی و خلافت، ادعای پیامبری کرد و گفت، همه در پیشگاه خداوند برابرند و عزیزترین شما، باتقوی ترین شماست!
تفسیر عبارت فوق (برای باز شدن موضوع نه برای قلب و تقلب و تفسیر به رای، بلکه تفسیری برای فهم درست مطلبی کاملاً ساده و بی شیله پیله) این میشود که
ای سلاطین، به خون خود ننازید! خداوند همه را از گل آفریده (بعد ها در قرآن میدانیم) و بنابراین، پادشاهان بر سایر بندگان، هیچ برتری ای ندارند
آیا تفسیر فوق مورد قبول شما هست؟
اما این محل مناقشه سنی مسلکان نیست، بلکه از بعد از اختراع تشیع، و بعد از نمیدونم کی، امروزه، شیعیان یکی از افتخاراتشان این است که از سلاله پاک پیامبر هستند!!!!!!!!
آیا اینطور هست یا نیست؟
یعنی
1) همه انسانها در برابر خداوند یکسانند (طبق نص صریح قرآن)
2) امروزه، تمامی سید ها، این که از خون پاک پیامبر هستند، به خود مفتخر و مایه مباحاتشان است
آیا دو گزاره فوق مورد موافقت شما هست یا خیر؟
اگر مجموع دو گزاره فوق را با هم ترکیب کنیم، به این تناقض میرسیم، چرا باید سید مرتضی، اینقدر به فخر فروشی خودش ادامه بده و بگه ما از تبار محمدیم؟ مگر محمد غیر از بنده خدایی که از گل آفریده شده، است؟
خود محمد میگه من مثل بقیه هستم، اونوقت متعاقبینش از دیگر بندگان بالاترند، زیرا از تبارش هستند؟
پس مسئله تقوی چی میشه؟
نکنه اونی که از خون پیامبره، مادر زدا با تقوی تره؟
خلاصه بگم
بنده این همه ناز و کرشمه سید ها رو در فخر فروشی از تبار محمد بودن را درک نمیکنم و چیزی کمتر از نژاد پرستی نمیدانم، چون خون، یعنی نژاد یا اگر اشتباه میکنم، بنده را روشن فرمایید””.
(پایان نقل قول )
مدعای شما باطل است اما اجزاء استدلال شما برخی حق است و برخی ناحق که در ادامه اشاره خواهم کرد:
مدعای شما از دو فرض خارج نیست ،یا این است که سیادت (سید بودن=انتساب خونی نسل اندر نسلی به پیامبر و فرزندان فاطمه دختر پیامبر) مساوی با تبعیض نژادی است ،و یا مدعای شما این است که احکامی که در فقه شیعه بر سیادت انسانها مترتب شده است (مثل جواز دریافت خمس و حرمت دریافت زکوات و صدقات) سبب تبعیض نژادیست.
هردو مدعا باطل است ،برای اینکه :
اولا:سیادت امری تکوینی و غیر اختیاریست ،اینکه مثلا اجداد ایرانی من با یکی از فرزندان نسبی فاطمه سلام الله علیها وصلت کرده باشند ،و پدران من بترتیب بوجود آمده باشند که در عرف یا شرع به آنان سادات اطلاق شود،یا بعکس یکی از فرزندان پیامبر با زنی ایرانی نکاح کرده باشد تا رسیده باشد به اجداد دور و نزدیک من ،اینها باختیار من یا هر سیدی که نبوده و نیست،در عرف شرع و متشرعه بجهت احترام و کرامتی که برای خود پیامبر (بلحاظ مقام رسالت) وجود دارد و ریشه قرآنی هم دارد ،به فرزندان نسبی پیامبر اسلام اطلاق “سید” می شود ،سید یک تعبیر احترام آمیز است در لغت عربی بمعنای آقا ،مثل اینکه در زبانهای دیگر اینطور القاب احترام آمیز وجود دارد مثل “سر و کنت و نظائر اینها” در زبان انگلیسی ،این یک حس احترام است که در عرف همه ملل و اقوام وجود دارد،البته در شریعت این سیادت موضوع برخی احکام واقع شده است که فلسفه هم دارد و قابل توضیح است.
این چکار دارد به مقوله “ریسیزم” یا تبعیض نژادی؟ تبعیض نژادی یعنی اینکه فرضا یک نژادی مثلا آریایی ،سرخ،زرد و نظایر اینها خود را نژاد برتر بداند ،نظیر هیتلر که نژاد آریایی خود را نژاد برتر می دانست،در اسلام خود پیامبر اسلام “عبدالله” است ،بنده خدا ،هر مسلمان هم روزانه در نماز خود مکرر شهادت به عبودیت و عبدالله بودن پیامبر اسلام می دهد ،این قرآن است بردارید مطالعه کنید ،آیا خود وحی پیامبر را چیزی بیش از یک بنده خدا که مورد توجه خدا واقع شده است و بمقام رسالت و رساندن پیام الهی رسیده است و بر او وحی نازل می شود معرفی کرده است؟ نژاد پیامبر هم عرب است ،مگر خود پیامبر نفرمود :لا فضل لعربی علی عجمی و لا عجمی علی عربی و لا اسود علی ابیض و لا اسود علی ابیض ….الا بالتقوی؟
هیچ فضیلتی برای عرب بر عجم و عجم بر عرب و سیاه بر سفید و سفید برسیاه الی آخر نیست مگر باتصاف به تقوای الهی که تعریف خاص خود را دارد.
این از معروفترین روایات و تعلیمات رسول الله بوده است ،مفاد این حدیث چیزی نیست جز نفی تبعیض نژادی ،آن آیه سوره حجرات را هم که خود شما اشاره کردید ،در روایت دیگر معروفی هم پیامبر فرمود همه انسانها مثل دندانه های شانه که در یک ردیفند در یک ردیفند و تمایزی نیست مگر به تقوا.
پس یکی از اولین تعالیم اسلام “نفی تبعیض نزادیست” و هرکس تبعیض نژادی را به اسلام نسبت دهد یا دروغگو و فریبکارست یا جاهل بی اطلاع از کتاب و سنت و تاریخ اسلام.
بنابر این شق اول کلام شما ابطال شد ،و معلوم شد که سیادت که امری غیر اختیاری و تکوینی هست ،نسبتی با تبعیض نژادی ندارد ،بلکه صرف احترام به اشخاص بجهت انتساب نسبی به پیامبر است ،البته در عین حال میزان فضیلت در اسلام مشخص شده است که تقوا با تعریف و معیارهای تحت آن است.حتی در روایتی معروف بین شیعه و سنی هست که خدا بهشت را خلق کرده است برای متقیان و نیکوکاران هرچند عبد سیاه حبشی باشند ،و خدا جهنم را جزای ستمکاری و بزه کاری قرار داده است ولو آنکه بزه کار و ستمگر سید قرشی باشد ،که این تعبیر سید قرشی در این حدیث نبوی روشن می کند که آن خرص و تخمین شما در مورد اختراع مفهوم سید نزد شیعه ،از اساس نادرست و دروغ است.
بنابر این سیادت و انتساب تکوینی به پیامبر از طریق فرزندان او امری تکوینیست و امر تکوینی مورد مذمت عاقلان قرار نمی گیرد.مثالی برای شما بزنم ،مثل اینکه ثابت شود که شما جد اندر جد نسبا منتهی می شوید به فردوسی یا مثلا کورش کبیر ،حال اگر کسی گفت کاپیتان نمو از فرزندان نسبی فردوسی یا کورش است و برای شما احترامی قائل شد ،باید شما را بجهت این انتساب و احترام مذمت کنند و انتساب شما را “ریسیزم” بنامند؟! این مگر در اختیار شما بوده است که از چه کسی متول شوید؟!
بنابر این عنوان سید و سیادت یک عنوان تکوینی است و احترام به سادات در واقع احترام به پیامبر است ،البته که کسانی که پیامبر برای آنها محترم بلکه محبوب دل آنان است به منتسبین او نیز احترام میگذارند ،این یک سپاسگزاری و قدر دانی از مقام شامخ رسالت است ،مثل اینکه شما نسبت به مربی و معلم و استاد خود عشق می ورزید ،وقتی خانواده و منتسبین و فرزندان او را هم می بینید برای آنها احترام قائلید ،این در واقع مآلا احترام به آن اصل است ،این چکار دارد به ریسیزم و تبعیض نژادی؟
اما احتمال در شق دوم کلام شما نیز مردود است ،سید و سیادت موضوع برخی احکامیست که خود پیامبر آورده است ،سادات اگر فقیر باشند می توانند موضوع خمس باشند که بحکم خدای متعال بخشی از عوائد اجتماعی متعلق به پیامبر است ،در عین حال همین سادات گرفتن صدقات و زکوات بر آنها حرام است ،چیزی که عموما برای فقرای امت محمد ثابت است ،آیا جواز اخذ صدقات برای فقراء غیر سید سبب تبعیض نژادی در حق آنان است؟
شما بررسی در فقه اهل سنت و شیعه بکنید ،در هیچیک از احکام کیفری و حقوقی نسبت به دیگران مزیتی ندارند ،اگر من سید سرقت با نصاب کردم باید دستم قطع شود همانطور که شمای غیر سید اگر چنین کنید دستتان قطع خواهد شد،آیا اگر سیدی مرتکب قتل عمد شد نباید او را قصاص کرد؟ چه کسی اینها را می گوید؟
بنابر این سید بودن از جهت ترتب برخی احکام فقهی نیز سبب حصول ریسیزم یا تبعیض نژادی نیست ،و کسانی که چنین لاطائلاتی را بعرصه عمومی می آورند ظاهرا اصلا فهم درستی از مفهوم “ریسیزم” ندارند ،سید چه ایرانی باشد چه هندی باشد چه چینی یا سرخپوست و… باشد هیچ برتری بحسب نژاد بر کسی ندارد ،او فقط انتساب دور یا نزدیک به مقام رسالت دارد ،و ارج سید ارج پیامبر است ،در عین حال کسی نگفته است شما مکلفید به سید تعظیم کنید ،اسلام میگوید همه انسانها کرامت دارند (ولقد کرمنا بنی آدم….)و میزان فضیلت نیز روشن شده است که تقوا و کرامت و فضیلت اخلاقی و عمل صالح است نه رنگ پوست یا جغرافیای سکونت.
اکنون می پردازم به اجزاء نادرست کلام شما :
گفتید :”پیامبر اسلام در فضای سلطانی و خلافت، ادعای پیامبری کرد و گفت، همه در پیشگاه خداوند برابرند و عزیزترین شما، باتقوی ترین شماست!”.
(پایان)
پیامبر در فضای سلطانی و خلافت ادعای پیامبری نکرد ،این گزاره شما کاذب است ،پیامبر در مکه در اوج تنهایی و در حالیکه تنها علی و خدیجه به او ایمان آوردند ادعای رسالت کرد و در کمال سختی و فشار قومش سیزده سال در مکه دعوی رسالت کرد ،کجا پیامبر در فضای خلافت دعوی نبوت کرد؟
بله تاسیس حکومت با بیعت مسلمانان مربوط است به ده سال مکه.
پس این گزاره شما ناصواب بود.
————————————–
گفتید :
“”ای سلاطین، به خون خود ننازید! خداوند همه را از گل آفریده (بعد ها در قرآن میدانیم) و بنابراین، پادشاهان بر سایر بندگان، هیچ برتری ای ندارند
آیا تفسیر فوق مورد قبول شما هست؟””
(پایان)
بله این توضیح شما درست است و دقیقا بمعنای همان توضیحاتیست که در نفی تبعیض نژادی عرض شد.
————————————————————
گفتید :
“”اما این محل مناقشه سنی مسلکان نیست، بلکه از بعد از اختراع تشیع، و بعد از نمیدونم کی، امروزه، شیعیان یکی از افتخاراتشان این است که از سلاله پاک پیامبر هستند!!!!!!!! آیا اینطور هست یا نیست؟””
(پایان)
نه اینطور نیست، این گزاره شما نادرست است ،چنانکه عرض شد سیادت امری بوده است مربوط به همان صدر اسلام ،حکم خمس و انفال نیز در همان زمان پیامبر جعل و تشریع شد ،عرض شد سیادت یعنی انتساب خونی و نسبی از طریق پدر به پیامبر ،حتی برخی از فقهاء انتساب از طریق مادر را نیز سیادت میدانند ،پس این ارتباطی با اختراع شیعه ندارد ،قدمت خود شیعه نیز باز می گردد به زمان رسول الله ،این البته بحث تاریخی گسترده ایست که مجال دیگری می طلبد.
اما اینکه گفتید سادات افتخار به سلاله پیامبر می کنند،توجه کنید که افتخار کردن به یک ارزش نسبی (نسبی بکسر نون تعبیر کردم برای اینکه روشن شد که ملاک برتری در اسلام چیست) بلحاظ اخلاقی امری منفی و مذموم نیست ،آنچه مذموم است و فعل اخلاقی نیست :تفاخر و برخ کشی و غرور و نظایر این امور است همان که قرآن فرمود (الهاکم التکاثر حتی زرتم المقابر) این مفاهیم منفی هم اختصاصی به سیادت ندارد ،شما اگر بروش ان ال پی خود هم مباهات کنید (که بارها کردید!) این تفاخر و غرور کاذب و فعل اخلاقی نامطلوب است .
قبلا هم گفتم شما اگر مرحوم فردوسی یا کورش برایتان ارج و قربی داشته باشد در صورتی که شما از نوادگان فردوسی باشید در خود احساس افتخار نمی کنید؟ بدیهیست که احساس خوشحالی و افتخار کنید این از ابعاد احساسات و عواطف انسانیست ،اما انتساب شما به فردوسی البته نباید سبب غرور و تکبر و این منم طاووس علیین شده شود ،سادات هم اگر اهل معرفت باشند می دانند که معیار فضیلت چیست و معیار حسن عاقبت انسان تا آخر عمر ،ای بسا سیدی بجهت اعمال زشت و ظالمانه و خلاف شرع اسلام اهل عذاب و دوزخ باشد همانطور که در متن روایت رسول الله بود ،بنظر میرسد شما نا آگاه از این امور نباشید لکن یا تجاهل می کنید یا چنانکه گفتید دشمن اسلامید و غرض ورزید.
————————————–
گفتید :
“”اگر مجموع دو گزاره فوق را با هم ترکیب کنیم، به این تناقض میرسیم، چرا باید سید مرتضی، اینقدر به فخر فروشی خودش ادامه بده و بگه ما از تبار محمدیم؟ مگر محمد غیر از بنده خدایی که از گل آفریده شده، است؟
خود محمد میگه من مثل بقیه هستم، اونوقت متعاقبینش از دیگر بندگان بالاترند، زیرا از تبارش هستند؟
پس مسئله تقوی چی میشه؟
نکنه اونی که از خون پیامبره، مادر زدا با تقوی تره؟
خلاصه بگم
بنده این همه ناز و کرشمه سید ها رو در فخر فروشی از تبار محمد بودن را درک نمیکنم و چیزی کمتر از نژاد پرستی نمیدانم، چون خون، یعنی نژاد یا اگر اشتباه میکنم، بنده را روشن فرمایید””.
(پایان)
گمان میکنم با توضیحات پیش گفته روشن شد که تناقضی وجود ندارد ،این اظهارات ناشی از بدبینی جنابعالی به انسانهاست ،عرض کردم مثل اینکه شما از نوادگان فردوسی باشید و مردم بشما از باب احترام به مرحوم فردوسی احترام بگذارند ،این احترام نه باید سبب نخوت در شما شود و نه تبعیض نژادی نام دارد ،این احترام به فضیلت و شعر و شاعر است ،در همه فضائل همینطور است و انسان نباید دچار غرور و خود پسندی شود ،شما معیار را دنبال کنید ،حال فرض کنید یک مصداق خارجی از سید گمان کند سیادت او سبب برتری او بر دیگران است یا یگانه معیار فضیلت و برتریست ،این جهالت اوست ،شما چرا جهالت افراد را با معیارهای مقبول دین خلط می کنید؟
نامی از این بنده کوچک خدا آوردید ،احتمالا نام مرا آوردید چون آی دی مرا بصورت سید مرتضی می بینید البته این نام واقعی من است، امااگر سابقا در این سایت بوده اید یا مطالب را دنبال کرده باشید میدانید که من از ابتدا آی دی سید مرتضی نداشتم ،و مرتضی می نوشتم ،در موارد کاربر یا کاربرانی به همین نام مطالبی نوشتند که مقبول من نبود ،من برای تمایز لفظی سید را پیش از نامم گذاشتم ،بی آنکه مقصودم مباهات به سیادت باشد ،در مواردی هم که برخی اشکال کردند (با اینکه اصلا طرح این مسائل بنظرم بی اهمیت و ناشی از سبک مغزی یا غرض ورزیست) من تصمیم گرفتم سید را دوباره حذف کنم ،که مورد اعتراض دوستی قرار گرفتم که چرا اینکار را می کنم و مثلا کوتاه می آیم ،اما خدای من که دانای اسرار بندگان است می داند که مقصود من مباهات به سیادت نبوده و نیست ،البته کسانی که بصراحت خود را دشمن اسلام و پیامبر اسلام می دانند طبیعیست که حضور ذریه و منتسبین خونی پیامبر را هم برنتابند ،در هر حال صرفنظر از بحث شخصی ،من ملاک برتری در اسلام را مبسوطا توضیح دادم که نه تکوینا و نه تشریعا عقلانی نیست که کسی به انتساب خونی گروه کثیری از مسلمانان به پیامبر ایراد بگیرد و آنرا ریسیزم بداند.بله همه انسانها از خاکند و جسم آنها بخاک باز خواهد گشت ،و معیار فضیلت قرآنی کرامت و تقواست ،شما مسلمان متقی باش قطعا از من سید برتری ،من هیچگاه سیادت خویش را مایه برتری نژادی یا هر برتری دیگر نمیدانم ،اما خوشحالم که از نسل پیامبر بزرگوار اسلام باشم.
با اجازه شما بجهت خستگی ،پاسخ به سوال دوم تفسیری شما را ببعد موکول می کنم.
موفق باشید
———————
سلام سید مرتضای گرامی
سپاس از شما و قلم شما و حوصله ی شما و وقتی که برای پاسخگویی صرف فرموده اید. اینهمه بها دادن به پرسش یک دوست را من شخصا در خود سراغ ندارم به این گسترگی و با ظرافت
سپاس از شما
.
سلام بر آقا مرتضی
جناب سید
سید در عربی یعنی آقا، اما در فارسی ، اصلاً معنای آقا نمی دهد
از طرفی، کلام بار معنایی و لاجرم، محتوایی دارد و وقتی شما برای تمایز، متوسل به کلام می شوید، دال بر داشتن بار معنایی و قابل تمیز بودن کلام است
شما مرتضی هستید و برادر شما مصطفی است، مگه میشه 2 نفر را توی خانه با یک اسم صدا زد و اشتباه نشه؟
بنابر این، چرا باید یک سید، خودش را آقا صدا بزنه، مثل اینکه بپرسند اسم شما چیست و شما بگید، آقا مرتضی؟ و اینجا آقا باز دو بار معنایی داره. اولی جنسیت و دومی، ارزش بالای مقامی که باز 2 حالت داره. آقا به معنای سرور و آقا به معنای خوب و مثبت بودن. که هر سه ی این مفاهیم، برای متکلمین به زبان فارسی، کاملاً مفهوم، رایج و قابل استفاده است.
اما در عربی، از هر کس اسمش را بپرسید، میگه سعید، نه “سید سعید”، میگه هاجر، نه “سیده هاجر” و اصولاً در تسنن، کسی خودش رو منتسب به پیامبر نمیکنه، چون علی الخصوص در وهابیت، این جور لقب بازی ها، نوعی دکان و کاسب کاری محسوب میشه.
شما از لقب سید در حقیقت که برای خود آفریده اید دارید استفاده میکنید تا با انتساب خود به پیامبر اسلام، از مزایا و مواهب نواده بودن پیامبر، استفاده و به تعبیر من، سو استفاده کنید، چون بسیار به اشتباه می افتند و فکر میکنند که از فرزند پیامبر بودن، مزیته و برایش تره خورد میکنند و درب نوشابه باز میکنند، باز به خاطر یک بازی دیگری که تشیع راه انداخت، یعنی توسل و شفاعت! (که فعلاً به اینجا نرسیده ایم و موضوع بحث نیست)
مخلص کلام
توضیحات شما، با وجود مبسوط بودن، اما انحرافی است و نپرداختید به وجه معنایی کلام در متن اجتماع و برداشتی که از کلام در میان عموم میشود
عامه مردم شیعی در ایران (به خارج ایران کاری ندارم) وقتی کلمه سید را می شنوند، با توجه به علقه و عواطف خود نسبت به اسلام و موسسش، جبهه میگیرند و بخاطر دیگر تفکرات غالب شده و قالب ریزی شده (هم غ و ق) یک جور برای خود هویت تراشی میکنند که اتفاقاً به زعم شما که ناشی از حقارت بنده میدانید، برای این است که عقده حقارت خود را با انتساب به یک مقام بالاتر، چون پیامبر اسلام یا نوادگان نسبی و سببی اش (یعنی حتی اگر از یاران پیامبر هم کسی باشه، افتخار میکنه که با پیامبر هم پیاله بوده)
کل خلقت سید به معنای از نسب پیامبر بودن، برای این خلق شده که نقیصه اشراف زادگی در میان مردم عادی، رفع بشه!
این نه به اسلام ربطی داره و نه به پیامبر!
بلکه به آفرینندگانش ربط داره که معلمین اولیه تشیع میتوانند باشند یا به مرور زمان، برخی این مفهوم را در لابلای متن اجتماع برای برخورداری از وجه تمایز از نسب پیامبر بودن، چه روحی و چه مادی، یعنی شریف زاده بودن یا کسب احترام، خلق کرده اند.
پس سید بودن مایه مباهاته، چون به شما احساس برتری میده (بخاطر این که هویت شما داری نقصه و چیزی برای جبران این کمتر بودن و نقیصه باید خلق بشه) و این وجه تمایز، نوعی تبعیض و نژاد پرستی است!
که اثراتش در سطح جامعه به خوبی دیده و لمس میشه
و کسی هم جلوی این برداشت غلط و محتوایی رو نمیگیره، نمیدونم چرا، شاید کاسبی میکنند و یا هر علت دیگه، اما آثار تخریبی داره، منجمله حق به جانب بودن سیدان و تعابیری که باز به خو می بندند تا اصلیت خود را به رخ بکشند، مثلاً سید ها زود قاطی میکنند، سید ها فلانند که ….. نوعی ربط دادن برخی خلقیات به ژنتیکه در حقیقت که باز وارد این بحث نمیشم که اصولاً این سئوال فرعی بود و شما به سئوال اصلی پاسخ ندادید
سئوال اصلی این بود، اقرا بسم ربک الذی خلق را ترجمه کنید!
جناب آقا مرتضی، تمامی مفروضاتی که از نوشته های بنده در ذهن شما خلق شده را لطفاً بیرو بریزید و آن ها را نوعی معارفه قلمداد کنید، برای اینکه هر کسی یک جور خودش رو معرفی میکنه و بنده هم به نحوی که شما ملاحظه فرموید، خودم را به دیگران شناساندم، چه رعایت نِرم را کرده باشم چه نه، هر انسانی منحصر به فرده و میتونه وجه تمایزی خود را به انحا مختلف به رخ بکشه، چون انسان داری منیت و خودخواهی است که اگر دین اسلام حق بود، باید میتوانستیم در این جهاد اکبر، کشتن نفس اماره، موفق میبودیم که می بینیم نیستیم و حتی فردی مثل آقای خمینی یا خامنه ای، سرشار از منیت و رذیلت اخلاقی هستند که در اسلام مذموم شمرده میشه!
حقانیت به این معناست که شما در حق ذوب شوید و از حق شوید، نه اینکه فقط وسیله ای باشه برای تسلط و فخر فروشی.
بنده گفتم از اسلام بیزارم، چون اسلام به سان عامل بیماری یا انگل است نه مسلمان
مسلمان، میزبان، ناقل و قربانی است و قابل ترحم، چون بیمار است!
بنده برای نجات مسلمانان دارم تلاش میکنم که از بند اسلام رهایی یابند و به درستی، این یک امر امنیتی، برای حافظان اسلامه، چون، هستی ایشان به خطر خواهد افتاد، نه مسلمانان، چرا که قراره بجای اسلام، حق بنشیند!
پس
توضیحات شما درباره سیدی و سیادت، بسیار ناقص و مغرضانه بود و تا سطحی که خود تمایش داشتید، بدون اینکه جوانب دیگری که بنده ذکر کردم را مورد مداقه و بررسی قرار دهید
دوم، نردبان این خلق ما و منی است، پس ابراز تفاخر از خصیصه های انسانه
وقتی انسانی در مراحل رشد، دچار حقارت های بسیار میشه، خود بخود با مکانیسم های دفاعی ای که پیدا میکنه، در صدد جبران حقارت بر میاد تا بتواند ادامه حیات بده، چون همه انسانها، فی النفسه، حب نفس دارند و حب حیات!
پس تفاخر هم فی النفسه مذموم نیست، که در مراحل ابتدایی، ممد حیات است!
مسئله از اونجا دراماتیک میشه که شما در مراحل بعدی، با این تفاخر که سلاحی است برای سرپا موندن، درست مثل از فضل پدر تو را چه حاصل، عامداً طوری برخورد میکنید و قلب در ماجرا بوجود میارید که نخیر، اگر پدر من استاد دانشگاهه، پس فضل پدر من شامل حال من هم میشه، درست مثل آقا زاده ها که از امتیازات فراوان اجتماعی برخوردارند که بیشترش بواسطه ترس و نشناختن حقوق اجتماعی سایر مردمه تا قانون!
چرا این رو عرض میکنم
چون شما به ان ال پی بنده گیر داده اید و مدام میخواهید بگویید که بنده از این عبارت نمی ترسم (با وجودیکه ازش سر در نمیارید و نمیدونید چیه) و این باز یک خصوصیت دیگر افراد است در مواجهه با ناشناخته ها، یعنی انکار یا ابراز انزجار بصورت ناخودآگاه
بنده خیلی ساده گفتم ان ال پی یک تکنیکه و قابل فراگیری، اما با تکنیک بنده فرق داره و بنده روش خودم را در مباحثات برای حصول نتیجه بکار میگیرم که برای شما ناشناخته می ماند بعنوان پشتوانه بحث، زیرا بحث ما ، بحث حق و باطله و یک جور جنگ تلقی میشه تا تعامل
شما اسلام را حق می پندارید و بنده آن را باطل و پس حق با باطل، کجا دارند آشتی؟
همونطور که اسلام در جای جای تاریخ، بدون استفاده از کلام، و با شمشیر، معاندینش را ساکت کرده، بنده هم اگر سیستم امنیتی ام تهدید بشه، از زور و اسلحه مرگبار علیه دشمنانم استفاده خواهم کرد که در تمامی ایدئولوژی ها، این حق به انسان داده تا از موجودیت خودش به هر نحوی صیانت و دفاع کنه!
خلاصه تر کنم
بنده دشمن اسلامم، نه مسلمان و مسلمان قربانی است و قابل ترحم (حقوق بشر برای کمک به تمامی انسان ها آمده، حتی انسان نماها)
بنده سئوال اصلیم بی پاسخ ماند و ترجمه اقرا بسم ربک الذی خلق را خواستم و ترجمه و تفسیر خودم را هم نوشتم تا دیگر متهم به بد فهمی نشوم و اگر هم بد فهمیده ام هم، متوجه بشوم
بفرمایید، اقرا بسم ربک الذی خلق، دقیقاً یعنی چه!
با سپاس
کاپیتان نمو
جناب نمو
با سلام
این جوابیه ای که نوشتید حاکی از این است که دقت کافی در نوع استدلال من نکردید،و دوباره همان مدعایتان را به الفاظ متنوع تکرار کردید ،بنظر میرسد تکنیک ان ال پی بهمین معناست که یک مدعا با تفنن در عبارت دائم تکرار شود و طرف گفتگو بمباران شود!
اینطور شما خودتان را خسته می کنید ،و محتملا خوانندگان دیگر را ،در محاجه باید استدلال کرد یا حجت طرف مقابل را ابطال کرد ولو با یک عبارت کوتاه،اینکه شما یک مفهوم را به شاکله های مختلف عبارتی تکرار کنید سبب استواری گفتار شما نیست،اینرا هم بدانید که ذهن من از این رگبارهای متسلسل عبارات تکراری خسته نمی شود ،و استحکام کلام انسان به تکرار عبارت و تسلسل آن نیست ،البته تفنن در عبارت یکی از صناعات ادبی و از محسنات کلام است و موضوع علمی بنام “بیان” ،این حسن ادبی دارد،اما در یک بحث فنی و استدلالی ،فاعل آنرا مبدل به یک منبری و سخنوری می کند که دائم یک مفهوم را بالفاظ متفاوت تکرار می کند ،این هم از قوت و تاثیر کلام او می کاهد و هم شنونده را منزجر و خسته می کند.
ببین دوست من ،من الان که این جوابیه ات را آنالیز کردم دیدم محتوایی ندارد جز اینکه :1- بحثی لغوی پیش کشیده اید
2-دوباره به حواشی اخلاقی و انگیزه های فردی افراد در ربط به یک مفهوم “درون دینی”=سیادت آب و رنگ داده اید.
3-این معنا را بالفاظ مختلف تکرار کرده اید که کلام من را نپذیرفته اید که نشان میدهد مطلبی در برابر کلیت استدلال من و اجزاء آن نداشته اید.
این در حالیست که مدعای شما این بود که سیادت یعنی تبعیض نژادی.
اما روش شد که سیادت چه در معنای تکوینی آن (یعنی ارتباط خونی و پدری و نسلی با پیامبر یا اولاد او) اصلا امری اختیاری نبوده است که کسی بر آن مذمت شود و اینکه کسی بلحاظ خونی مرتبط به اجدادی باشد ربطی ندارد به اینکه آن اجداد یا خود او مدعی برتری نژاد باشند،که اینرا مفصل توضیح دادم.
بلحاظ تشریعی نیز سیادت موضوع برخی احکام مثل جواز اخذ خمس و ممنوعیت اخذ زکات و صدقات است مثلا،وگرنه در سایر احکام حقوقی کیفری و اعمال و کردار اختیاری انسانی تفاوتی بین سید و غیر سید نیست.نیز بیان شد که احترام گذاشتن به کسی بجهت فضیلتی ،امری فطری است و ارتباطی با تبعیض نژادی ندارد،مومنان برای مقام رسالت الهی ارج قائلند ،برای نزدیکان و اقرباء او نیز ارج قائلند ،عرض شد مثل اینکه مردم فردوسی را محترم میدانند پس شما که از نوادگان اویید را هم احترام می گذارند ؛شما به استادتان احترام می گذارید ،اگر با اقرباء او هم مواجه شدید به آنها هم احترام می گذارید.این فطرت احترام و شکر گزاری یکی از احکام عقل عملی و فطری انسان است این چه ارتباطی به ریسیزم دارد؟ این عصاره کلام من بود که بنیان کلام را ریشه کن کرد .
حال شما بی توجه به مطلب زوم کرده اید روی کلمه “سید”بله سید که اصل آن “سیود” بوده است در لغت عربی بمعنای آقا و سرور است ،اگر اهل بررسی باشید این کلمه سید و سادات پیش از اینکه شما مساله تاریخی شیعه را پیش بکشید در کلام خود پیامبر بکار رفته است ،انا سید العرب و العجم و لا فخر،شما البته چون از فهم مقام قدس نبوی و تدلی او به ذات الهی قاصر هستید نمیتوانید درک درستی داشته باشید از کمالات وجودی یک موجود و شرافت او بسبب اتصال به مقام وجوب یعنی ذات الهی ،من الان نمی خواهم وارد بحث های فلسفی یا عرفانی شوم،فقط خواستم بگویم شرافت نفس الامری مقام مقدس نبوی موکول به تصدیق شما نیست ،پس او سید کائنات است برای اینکه الله اعلم حیث یجعل رسالته،و بسبب این شرافت ،منتسبین به او نیز شریفند ،خصوصا ائمه اهلبیت که با امامت خود مامور به استمرار نبوتند.
عرض شد که سادات محترمند بسبب این انتساب ،این تبعیض نژادی نمی شود ،من خود نیز با سیدی اگر مواجه شوم برای او احترام قائلم قطع نظر از سیدی خودم.مثل احترام مردم بشما بسبب اینکه شما فرزند بیواسطه یا با واسطه فردوسی هستید ،این ریسیزم است؟
این از بحث محتوا،اما از جهت لغوی،شما اگر زبان شناس باشید باید بدانید که “نقل لغوی” در هر زبان بطور خاص ،و در تلاقی زبانها با یکدیگر وجود دارد،سید ممکن است در اصل لغت عربی بمعنای آقا و سرور باشد ،و در همان زبان بکثرت استعمالات نقل بمعنای دیگری شود ،حال چه معنای اول کلا متروک و مهجور شود و چه باز هم استعمال شود،مشترک لفظی چگونه پدید میاید؟ در زبان عربی کلمه “عین” را گفته اند هفتاد معنا دارد،آیا واضع تعیینی نشسته است روی کرسی وضع لغت و یکجا این لفظ را بر هفتاد معنا وضع کرده است؟ چنین نیست ،وضع تعینی درکار است و کثرت استعمال و عوامل دیگر.
همینطور ممکن است لغتی از زبانی به زبان دیگر منتقل شود و بعلاقاتی دارای معنای دیگر شود.خصوصا با این تعانقی که بین زبان فارسی و عربی بوجود آمده است،من زبان شناس نیستم ،بحث من حساب احتمالات است ،شما در عرف قرآن و سنت نبوی اگر دقیق شوید ،از منسوبان خونی پیامبر تعبیراتی شده است :اهل بیت- آل البیت- اقربا-ذریه و…
اگر مطالعه ای در فقه اسلامی بکنید در می یابید که همین عناوین موضوع برخی احکام شرعی شده اند:
(انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت) (قل لا اسالکم اجرا الا الموده فی القربی) و …..
در زبان فارسی که بعد زبان و عرف متشرعه و متدینان اسلام بوده است دور نیست که کلمه سید نه بمعنای مطابقی “آقا و سرور” در عربی استعمال شده باشد،البته ممکن است آن مفهوم اصلی بعلاقه معنایی در نقل معنای جدید تضمین شده باشد ،یعنی مردم بعدها (اگرچه قبلا هم عرض شد که استعمال لغت سید در بنی هاشم و قریش در مورد منسوبین خونی پیامبر کاربرد داشته است اما اکنون ما از این صرفنظر می کنیم) با توجه به آن معنای اولی عربی ،با توجه به حس احترامی که نسبت به آل-ذریه-اهلبیت-پیامبر داشته اند این کلمه را در مورد منتسبین خونی پیامبر (ولو فرزندان با واسطه دور) بکار برده باشند.در این صورت سید علم بالغلبه یا انصرافی میشود بر فرزندان با واسطه یا بیواسطه پیامبر.مثل اینکه الان شما لغت کاپیتان نمو را عنوان مشیر به ذات خود قرار داده اید.
می بینید که در باب لغت چنین بحث ها و احتمالاتی وجود دارد و نمی شود شما بیایید با زوم کردن روی کلمه سید و اینکه در لغت عربی در اصل بمعنای آقاست،بضمیمه یک جعل تاریخی که در مورد تشیع معتقد هستید ،نتیجه بگیرید که سیدی یعنی نژاد پرستی،یا جعل برخی احکام در حوزه امامت که استمرار نبوت است و مورد توجه خود پیامبر بوده است بگویید اینها تبعیض نژادیست،من شواهد دیگر مطلب را که در بیان گذشته بود تکرار نمی کنم تا به ان ال پی شما عمل کرده باشم!
اما اینکه دائم تکرار کردید که سادات غرور دارند یا مغرورند و چه و چه ،بنظرم غرض ورزی می کنید،من گفتم اگر در یک اصلی شرافتی وجود داشته باشد مثلا فردوسی ،اگر کسی تکوینا به فردوسی منتسب شد،شرافت داشتن آن منتسب به فردوسی سبب حصول تبعیض نژادی نیست،این یک حس احترام است که مردم نسبت به شما که فردوسی زاده اید دارند ،اما این شما هستید که بعنوان یک انسان مختار نباید مغرور باشید و نباید فخر بفروشید و نباید تفاخر کنید،این بحثی خارج از موضوع است،ما یک حیثیت واقعی تکوینی داریم
یک حیثیت تشریعی حکمی ،و یک وظیفه فردی ،سید از نظر متشرع به دین محترم و محبوب است چون پاره تن محبوب من پیامبر است (حال شما حال خودت را در نظر نگیر که پیامبر محبوب تو نیست و مبغوض توست) ،و سید موضوع جواز اخذ خمس و عدم جواز اخذ صدقه است ،این هم حکمی شرعیست و فلسفه ای دارد.
همین سید هم عقلا و شرعا موظف است انسان خاکسار و متواضعی باشد و غرور نداشته باشد.
از طرفی همین سید مکلف به احکام و تحت نظام حقوقی کیفری اسلام است ،اگر خطای کیفری کند مجازات می شود ،و اگر کافر بمعنای منکر حقیقت شود ،جهنمی خواهد بود،اینها از نظر شما یعنی ریسیزم؟!
کمی کلاه عقلتان را قاضی کنید.
این کلیت ماجراست ،حال اگر من سید انسان متکبر و مغروری شدم ،مثل هر انسان دیگری که ممکن است از فضائل اخلاقی دور شود ،شما آیا باید بیایید اصل سیادت را زیر سوال ببرید یا من سید خاطی را؟
بنابر این روشن شد که این تکرار مکررات شما در اینکه سیدها اظهار غرور و تفاخر می کنند چیزی جز القاء و تکرار ان ال پی گونه نیست.
اما اینکه کسی پیش از نام خود سید را ذکر کند،یا مثلا عرف باشد که در شناسنامه بیاید،من از شما سوال میکنم ،از چه راهی باید سید منتسب به پیامبر را از غیر سید تفکیک کرد؟ بهرحال سید یودن مگر موضوع برخی احکام شرعی نیست،کسی می خواهد مثلا زکات به فقیری بدهد(بحث ما بحث درون دینیست نگویید من که شرع را قبول ندارم) او نمی تواند زکات را به سید دهد ،باید حتما به غیر سید دهد ؛تمایز اینجا به چیست؟
بالاخره شناسائی لازم است ،مثل اینکه اینجا آی دی معرف شما شده کاپیتان نمو،ای دی من شده سید مرتضی.
بنابر این تمایز به اسم مطلبیست که لازم است ،و این ربطی به مقوله اخلاقی تفاخر و غرور و نظایر اینها ندارد.
بنابر این روشن شد که استدلال شما به اینکه سید بودن سبب غرور و تفاخر است ،ربطی به معنا و مفهوم سیدی ندارد ،و اشکال شما مثلا به فلان سید است که مثلا چرا مغرور شده ،و این امری خارج از اصل مفهوم است.
امیدوارم مقصودم را رسانده باشم.
در کامنت بعدی می پردازم به بحث از آیه قرآن
متشکرم
ني عزيز اسمايي که شما برا خودت انتخاب ميکني همه بي مسما ست شايد چون با عجله و استرس و تندتند عوضشون ميکني. يکي از يکي بي مسماتر.کاپيتان به کسي ميگويندکه کل مسيوليت يک کشتي به عهدهش بشه اا شما نه رو قايق خودت بلکه اومدي سوار قايق نوربزاد شدي و از اونجا داري به اعقادات يه ملييون ادم فحاشي ميکني اما اگه روزي قرارشه خداناکرده اقاي نوربزادو بخاطر اين توهيناي شما مجازات کنند يقينن شما که دست به طنز خوبيهم داري غيبت ميزنه. هم شما و اون رفقات يا همون اسماي قديميت رستم و کاوه و تقي و نقي و ني و ارش و خادم و وووو شما يه ضعف بزرگ داري دوستم و اونم ترسو بودنه کسيکه ترسو باشه پشت اسماي دروغي و پشت اسم اشخاض معروف قايم ميشه و به اسم نقدبه همه چي فحاشي ميکنه. به پيشنهادمن فکرکن و به جاي اون سايتت که بيخواننده مونده بيا يه پيج تو فيسبوک بساز رايگان و اونو تو سايت و فيسبوک نوربزاد تبليغ کن بازم رايگان البته با اسم واقعيت. شماچرا اصرار داري بگي اينجا تازه واردي؟؟! يعني چرا اینقدر اصرار به دروغگويي داري؟؟؟راستش بيشتر از توهينا اين دورويي و دروغگويا آزاردهندست. من مزدک رو خيلي خيلي به تو ترجيح ميدم چون هرچه که مينويسه خودشه و دروغگونيست. مرررد باش و پاي حرفت اگه فکر ميکني حقه تا اخرش وايستا اونم تو پيج و سايت حودت وبا اسم واقعي نه از اسم و رسم و ابروي کسيکه برا چيز ديگه اي اين سايتو راه انداخته. درهر جوابي که ميدي مظلوم نمايي هم ممنوع. حق نگهدار نوربزاد عزيز.
سلام به جناب م ر خیر خواه
از خیر خواهی و پیگیری شما تشکر میکنم ،خدمت شما عرض میکنم که مانعی ندارد ،چه این کاربر (نی یا کاپیتان نمو) از کامنت گذاران قبلی این سایت باشد که تغییر آی دی داده است و چه کامنت گذار تازه واردی باشد ،فرقی نمی کند ،غرض ما گفتگوی فهیمانه و مستدل در فضائی دوستانه و پرهیز از توهین و تحقیر تا روشن شدن ابهامات ذهنیست ،البته مجال من برای پیگیری سریع کم است از این باب که صبح تا غروب در دو موسسه مطالعاتی مشغول هستم ،بنابر این فرصت در مواقع استراحت و منزل است ،و من الان که این مطلب را برای شما می نویسم در عین خستگی از کار روز مره مطالب کاپیتان نمو را بدقت خواندم همینطور مطلب شما را ،اما خستگی بمن مجال نمیدهد در این ساعت پاسخ فوری برای این دوستمان ارسال کنم ،بنابر این پاسخ را به فردا موکول میکنم ،اما چنانکه به این دوست گفتم ،مشکل اصلی ما با او در متدولوژی گفتگوست ،من ابتدا تلاش میکنم سمت و سوی بحث را فارغ از بکارگیری الفاظ تبلیغاتی و تکرار مکررات شکلی منطقی پیدا کند تا مطالب بی ربط چاشنی گفتگو نشود ،کاری که متاسفانه چنانکه می بینید این دوست ما اینجا به آن ادامه داده است و عناصر و مطالب سیاسی خارج از موضوع را پیش کشیده است،که بعد در آنالیز و پاسخ گویی به اجزاء گفتار ایشان به آن خواهم پرداخت .
اینجا فقط خواستم خدمت شما عرض کنم مهم نیست نمو همان رستم یا کاوه یا دیگران بوده باشد یا نباشد یا اصلا همه اینها دست بدست هم داده باشند و یک ابر رایانه تشکیل داده باشند! مهم پیگیری دقیق و منطقی بحث است ،و من از شما درخواست میکنم شما هم اگر در اثناء گفتگو نکاتی سلبا یا ایجابا بذهن شریفتان رسید در این عرصه عمومی ابراز فرمایید،البته مشکل همینطور که این دوستمان گفت کمبود وقت و فاصله شدن بین بحثهاست .
ممنون از شما
جناب سید مرتضی
شما با ضیق وقت مواجهید، اما بجای اینکه به بنده پاسخ بدهید، دیگری را روشن میفرمایید
بنده اگر صلاح میدانستم، جواب ایشان را میدادم
اما ذکر یک نکته فرعی دیگر در برابر تصورات و تفکرات و برداشت ها
انگل هم مثل سید، مثل شیر، مثل بادیه، و مثل خیلی دیگر کلمات، چندین معنی دارد. معانی مستقیم، معانی کنایی و معانی قابل تعمیم
شما وقتی میرید پیش پزشک، با آزمایشهایی یا حتی از روی شرح حال به شما میگه انگل دارید
بنده هم مثل همان پزشک، با خواندن شرح حال مسلمین، به ایشان گفتم انگل دارند
به این نمیگن توهین، به این میگن تشابه معنایی و تمثیل تا اونی که مورد توجه قرار گرفته، به اهمیت موضوع با ذکر مثالی، هر چند ناقص، پی ببره
اگر بنده بگویم که شما دچار نوعی مرض هستید که ریشه در تصورات و تفکرات القایی داره، شاید شما بواسطه دور ماندن از حقیقت، بواسطه عدم اشراف و اینسایت داشتن، یعنی نداشتن وضوح و آگاهی از وضعیت موجود، یا بالکل منکر شوید یا آنقدر مسئله برای شما ثقیل باشه که نیاز به ساده سازی و لایه برداری، تا به ریشه برسیم
گاهی اوقات مسایل پیچیده با تغییر جهت نگرش از طالب به مطلوب، حل میشه، به همین سادگی
چه بگی علی خواجه چه بگی خواجه علی، شاید هر دوش یکی باشه، اما واقعیت امر اینه که، تمامی تعابیر، لزوماً یکسان نیستند و باید در متن مورد توجه قرار بگیرند که بهش میگن، یا ارتباط معنایی
حال چون کلمه انگل در باور اجتماعی، به یک ضد ارزش تبدیل شده، لزوماً کاربردش در موارد خاص، با وجود دوگانگی معنایی، به معنای توهین نیست
اتفاقاً بنده کتمان نمیکنم که هر دو معنی مد نظرمه، اما معنی اول، مطلوب بنده است، یعنی رهایی از بند و اسارت انگل و تبدیل نشدن به یک موجود ناقص و ناتوان بخاطر تاثیر انگل
حال شما معتقدید اسلام، انگل نیست، در حالیکه می بینید حاصلش همه زهر و کاهلی و خشم و تعصب و ناراحتی است و ما راندمان مسلمین را که می بینیم، بیشتر شبیه زندگی انگلی و ریزه خواری است تا مسالمت آمیز و خلاقیت و سازندگی که اثر مستقیم یک عارضه رو میشه در کارکردشون دید
دنیا از بعد از جدایی کلیسا از سیاست، یک نفس راحت کشید و شروع کرد به رشد، در غیر اینصورت، اروپا و خاورمیانه، با هم فرقی نداشتند و انگل مسیحیت، آنها رو به جان هم انداخته بود
اما، مشکل اصلی، خود انسانه که میزبان انگل های مختلف قرار میگیره، و ایسم های گوناگون را میزبانی میکنه
دنیای امروزه اما، با خرد جمعی، در حال انگل زدایی است، بطوریکه با کنکاش در کنه هر مشکلی، ریشه حل مشکل رو هدف قرار میده و برای برطرف کردن مشکل، راه حل میده که برخی موارد، قطعی است و برخی دیگر، محافظه کارانه و مصالحه جویانه است، مثل تحمل دیگران، تا حقیقت به تمامی آشکار بشه
حقوق بشر برای همین سال 1946، بیانیه جهانی شد تا جلوی کج فهمی ها و حق به جانبی ها رو بگیره که منتج به نسل کشی و جنگ و تبعیض نژادی شده بود (خط بطلان به پایان جنگ جهانی دوم)
جاییکه خرد انسانی، جای حکومت الهی را قرار شد بگیره و خود انسانها، با تعامل، راه حلی سازنده و نه قهری و دیکتاتور مابانه، به کنار زدن تاریکی ها و رسیدن به روشنی، دست به دست هم بدند و صلح آمیز، کنار هم با شادمانی زندگی کنند
از منشور جهانی حقوق بشر 60 سال میگذره و مواهبش را همگان شاهد هستند
از اسلام 1400، مسیحیت 2000 و یهودیت 3500 سال میگذره، و هنوز مردم سر عنب و انگور و استافیل دارند با هم میجنگند
حقوق بشر، زبان بینابینی بشری است برای تببین حقیقت، ادیان دیگر، وسیله ای برای تسلط و تحکم و پوشاندن حقیقت، برای بقای خود (زندگی انگلی)
بنابراین، شما اگر به حقانیت اسلام ناب محمدی تون اعتقاد و اشراف دارید، باید بتوانید آن را طوری تبلیغ کنید که همه به حقانیتش پی ببرند، نه این که به ضرب و زور تناسل و تزاید جمعیت و برنامه ریزی ذهن از کودکی، ماشین قکری بسازید که قابل خود اصلاحی نیست!
هرگز نشه فراموش که اقرا بسم ربک الذی خلق یعنی چه و این شمایید که باید تفسیر درستی از این جملات ارائه دهید
بنده ی زبان شناس، میگم این آیه اشکال ساختاری و مفهومی داره و شما هنوز به آن نپرداخته اید
و تا تفسیر دقیق و مورد قبول خود را نگویید، ادامه دادن بحث بی فایده است
شما توضیح سیدی و سیادت را دادید، یک طرفه به قاضی ، خوشحال و راضی برگشتید که یعنی اونی که شما میگویید
در حالیکه جوانب کار را نسنجیدید و به همه آن نپرداختید که پس چرا اینهمه فخر فروشی در وهله اول
چرا حال که ضد ارزشه، کسی در رفع و رجوعش که تلاش نمیکنه هیچ، بهش دامن میزنند و “سید بودن” را جوری جلوه میدهند که دیگران احساس حقارت بهشون دست بده که ایکاش ما هم “سید” بودیم
در حالیکه واژه “سید”، خود بدلیل حقارت خلق شده، بخاطر دلایل اجتماعی فراوان، منجمله اشرافیت
پس بجای اینکه وقت خودتون رو مصروف رفتن به پس ذهن بنده کنید یا جناب خیر خواه را روشن فرمایید، مضایقه نفرمایید و به اصل مطلب که همانا تفسیر قرآنی است
که اصولاً نمی بایست تفسیر بشه و بایست بی واسطه، انتقال معانی کنه، بدون ذره ای سو برداشت
چون قرآن، مبین و چراغ راهه و از چراغ راه، انتظار میره که راه رو روشن کنه، نه اینکه نفت بریزیم توش تا روشن بمونه (تفسیر برای پوشاندن ایرادها)
قرآن نقشه گنج که نیست که توش مفاهیم چند پهلو بگنجانیم و بعد بگیم برای فهمش، باید کشف رمز کنی
قرآن داره میگه، اگر این کار را بکنی، صراط المستقیم و یک راست میری بهشت
اگر نه، راه ضاله و مغضوب علیه میشی و میری جهنم
حد وسطی نیست
یا میگی چشم، خوشا به سعادتت، کلید بهشت در دستان توست
یا نمیگی چشم، خونت پای خودت!
فعلاً نمیخوام به مسئله دیگری بپردازم، پس بیخودی نیایید به نوشتار بنده ایراد وارد کنید که هر کدام، کلی وقت میخواد تا روشن بشه، چون متن مشخص نیست و شما میتوانید تفسیر به رای کنید و بر آن اشکال وارد کنید که بعضا هم درست جلوه نماید
مخلص کلام
توضیح سیادت شما بسیار ناقص و مغرضانه بود که مورد پسند بنده نیست به دلایلی که توضیح دادم
دوم، اقرا بسم ربک الذی خلق را درست و دقیق ترجمه کنید
تا بفهمیم، چرا قرآن معجزه است
با سپاس از وقتی که میگذارید
Captain Nemo
————————
سلام دوست گرامی
از این که با متانت و آرامش سخن و نقد خود را به نگارش در آورده اید از شما تشکر می کنم. پاسخ پرسش های شما هر چه که باشد، مرا از سپاس گفتن از شما بخاطر رعایت چارچوب های نقد و گفتاگفت مبرا نمی کند. ما در مسیر نقد، هر چه طرف خود را محترم بداریم ضرر نکرده ایم. ضرر آنانی راست که فکر می کنند بکارگیری کلمات عبوس می تواند طرف بحث را مرعوب کند. و حال آنکه توهین ها و کنایه های آزار دهنده، بیش از آنکه شانه ی طرف مرا را بخاک بمالند، به تخلیه ی روانی ما دست می برند.
بازهم سپاس
.
کاپیتان گرامی
وقتی به نوشته های من می نگرید به ساعت دریافت آن توسط رایانه نوریزاد نیز توجه کنید،باور کنید که من اهل دروغ و وانمود نیستم و از آن متنفرم ،وقت من برای خودم با ارزش است ،اینطور نیست که وقتی از کار بمنزل میایم یکراست بروم سراغ سایت نوریزاد ،بلکه ابتدا اخبار و تحلیل های فراوان سایت های خبری را در زمینه های مختلف سیاسی فرهنگی اقتصادی و غیره ،مطالعه و بررسی می کنم و حتی در برخی موارد آنها را برای برخی دوستان یا برادرانم ایمیل می کنم ،فرصت من در انتهای شب برای سایت جناب نوریزاد است یا صبح زود،اینرا صادقانه گفتم برای اینکه توجه کنید که دو سه شب قبل که دیروقت مطالب شما را دیدم بعد مطلب خیر خواه را ،مطالب شما را که بدقت خواندم ،اما پاسخ تفصیلی را موکول ببعد کردم زیرا فشار خواب بر من غالب بود ،البته مطلب دوستمان خیرخواه کوتاه بود و پاسخ کوتاهی می طلبید آنرا نوشتم و خوابیدم و صبح زود باز از خواب صبح گاهی کوتاه کردم و پاسخ شما را نوشتم و تمام روز هم در فشار خواب بودم! اینها مهم نیست می بینم چون شما نوعی بدبینی دارید و اعتذار یک دوست را نمی پذیرید توضیح می دهم ،بهرحال من و شما انسانیم و محدودیت جسمی و قوای جسمی داریم،سن شما را نمیدانم اما من فردی 55 ساله ام و توان جسمی من محدود است ،پس توقع بجا کنید.
2-تشکر میکنم از توضیحاتی که در مورد مفهوم انگل و فلسفه تشبیهی آن ارائه کردید ،غرض من این بود که نقد باید محتوائی و منصفانه باشد ،بر این اساس باید از کاربرد الفاظ موهم و شائبه دار توهین آمیز خودداری کرد ،مخاطب شما یک مجتهد کارشناس دین است که قریب چهل سال در دین مطالعه و تامل داشته است ،من نیازی به تفنن در عبارت و تشبیه و بالا پایین کردن عبارات ندارم ،شما ورد به هر مقوله ای که می کنید به آن توجه دارم ،کوتاه بنویسید و استدلال کنید ،اینجا هیچکدام ما منبر نمی رویم که با الفاظ هیجانی و شانتاژی و تشبیه و استعارات بخواهیم حرف خود را بکرسی بنشانیم ،ما فقط استدلال کنیم ،زیاد هم کوشش نکنید اثبات کنید دلسوز من و افکارم هستید،مطمئن باشید من نیز دلسوز شما و متاسف از گمراهی شما هستم ،این مطالبی هم که در ذهن شماست و مطرح می کنید اول بار نیست که با آنها مواجه میشوم ،من سالهاست در اینترنت شاهد این گونه سایت ها و شبهات که از مراکز خاصی هدایت می شوند و ساده دلان کم مطالعه ای مثل شماها را فریفته اند هستم و به آنها اشراف دارم،بنابر این از گفتارهای تبلیغاتی شانتاژی خودداری کنید و پرسش های خود را ادامه دهید ،من امشب ابتدا در پست فعلی نوریزاد که مرور کردم نوشته جدید شما خطاب به ایشان را دیدم ،نوشته ای مطول حاوی دهها سوال و پرسش فقهی فلسفی قرآنی ،دوست عزیز این روش دیالوگ منطقی نیست ،شما یک کامنت بتعبیر برخی دوستان کیلومتری می نویسید ،طبیعیست که من اگر بخواهم هر مورد آنها را پاسخ دهم و فلسفه و شواهد مختلف را جمع آوری کنم و تایپ کنم مثنوی هفتاد من کامنت شود ،با اینکه من در تایپ هم فوق العاده ضعیفم و یک انگشتی تایپ می کنم. من این کامنت جدید شما در پست آخر نوریزاد را که دیدم(تازه آنرا خطاب به ایشان نوشته بودید ،با اینکه حتی ایشان اگر دانش آن مطالب را هم داشته باشد چگونه فرصت پاسخ گوئی آنرا فراهم کند،من طلبه پژوهشگر فرصت نمی کنم همه آن سوالات را در یک کامنت یا آینده نزدیک پاسخ دهم تا چه رسد به نوریزاد با اینهم دردسر و جابجایی و غیره) بیاد برخی منبری های آتشین گوی کم سواد خودمان افتادم! شما چنان با حرارت دهها مطلب را مخلوط می کنید که گویی روی منبر هستید!همانطور که اشاره کردم شما به سرنوشت دوست جویای دانش گرفتار نشوید که از دیالوگ به مونولوگ پناه برد ،او هم بهمین روش دهها سوال را ردیف می کند و میرود سراغ کامنت بعد،واقع بین باشید ،این روش ها کارساز و مفید نیست ،بله ممکن است از نظر روش های تبلیغاتی برای ساده لوحان و افراد کم مطالعه که اغراضی دین ستیزانه ای مثل شما دارند موثر باشد و آنها را تحت تاثیر قرار دهد ،لکن این خیانت به عام فکر و اندیشه است،زیاد خود حق پندار نباشیم و تلاش کنیم نظرات یکدیگر را بجا و با دقت بشنویم و تامل کنیم.
3-در مورد بحث سیادت و مفهوم آن از نظر تکوین و تشریع ،دیدید چیزی در چنته نداشتید؟ من اینهمه توضیح دادم ،شما در پاسخ فقط می گویید توضیحات مرا قبول ندارید! من و شما انسانیم آیا نباید نفی و اثبات های ما مدلل باشد؟ نمیدانم این سخن شیخ فلاسفه اسلام ابوعلی سینا را شنیده اید که فرموده است :هرکس چیزی را بی دلیل بپذیرد یا چیزی را بی دلیل انکار کند از فطرت انسانی خود خارج شده است ،اینرا مرحوم ملاصدرا در کتاب بزرگ خود اسفار به شیخ نسبت داده است و سخن درست و مهمی هم هست.
من مثل روز برای شما روشن کردم که مقوله ریسیزم هیچ ارتباط مفهومی و مصداقی با سیادت و انتساب گروهی از انسانها با یک پیامبر ندارد ،شما در پاسخ من فقط می گویید سید بعربی یعنی آقا ،و باز حرف خود را تکرار میکنید! وقتی در چنین مقوله های روتینی چنین رویکردی دارید من چه امیدی دارم که در مسائل زیر بنائی و حقایق فلسفی بتوانم با شما تقابل مفهومی داشته باشم؟
4-این توضیح را هم لازم میدانم عرض کنم که شما که ادعای بطلان حقانیت اسلام هستید ابتدا لازم است در مسائل بنیانی و عقیدتی و قرآنی مربوط به خدا و رسالت عامه و رسالت خاصه گفتگو کنید و از اینطریق بگمان خود بطلان یک دین یا ایدئولوژی را اثبات کنید نه اینکه هنوز در بصول عقائد دینی غور نکرده سراغ فروع تعبدی و فقهی بروید؟ دقت فرمودید؟ من وقتی ببرهان و دلایل روشن پیامبری یک پیامبر را پذیرفتم طبیعی هست که در فروع عملی و فقهی چون و چرا نکنم ،برای اینکه مبادی این مسائل چیزهای دیگریست،پس توجه کنید اگر شاکله گفتگو را بهم بریزید و این شاخه و آن شاخه بپرید ادامه گفتگو ممکن نخواهد بود ،این را هم بدانید که این نوشته ها وقتی پابعرصه عمومی گذاشت دیگر معدوم نخواهد شد ،و ناظران عرصه عمومی قضاوت خواهند کرد ،شما گفتید سیادت=ریسیزم،و من بتفصیل توضیح دادم که چنین نیست ،حال اگر شما فرافکنی کردید و اکتفاء کردید به یک لغت یا گفتید من جوانب را در نظر نگرفتم ،یا حرف مرا قبول ندارید ،ناظران می بینند که شما که ادعایی کرده بودید و برهانا پاسخ گرفتید ،پاسخی در برابر برهان ارائه شده نداشتید. بعد رفتید به صفحه جدید و شعریاتی خطاب به نوریزاد نوشتید و مسائل مختلف دیات و ارث و برخی احکام دیگر را که در عین تعبدی بودن دارای فلسفه است مورد اشاره قرار دادید ،اینرا می گویند فرافکنی،شما اجازه دهید مطلب به مطلب بهمان روش ان ال پی بقول شما پیش برویم .
بهرحال شما در مورد سیادت که نتوانستید مطلوبتان را اثبات کنید ،اگر باز توضیحی دارید من می شنوم ،اما اگر توضیحی نیست می روم سراغ آیه مورد سوال شما.
این باشد فردا.
متشکرم
اقای مشهدی سید عزیز درود
با دومین جمله ات میتوان فهمید اخوندی وتمام عمرت صرف این شدهکه مثلا یافته های داروین را علی رغم این همه موزه های تاریخ طبیعی واین همه استخوان هایی که اندک اندک تغییر شکل داده اند از سد ها میلیون سال قبل تا حال را رد کنی غافل از ان که خرد خودت رارد میکنی .کجای استدلال میگوید که می پرسد مهم است نه چه میپرسد .عزیزم این افا می گوید ادعایی کرده ای (مسلمانم وبا عقلم انتخاب کرده ام ) یا بفرمایید نان وابش خوب بود یا خوشگل بود یا استدلالی دقیقن بیرون دینی بدهید که بقیه هم مسلمان شوند .
اگر فرصتی باشه، بیشتر توضیح خواهم داد، گام به گام، شفافِ شفاف، اما در چارچوب سیاست و خط مشی خودم بعنوان کسی که میخواد به حقیقت برسه، یه جور راستی آزمایی!
موفق باشید
Captain Nemo
درود بر جنابِ نی گرامی.
با سپاس از محبت حضرتعالی.
نوشته ی شما روشن و روان بود مگر یک جا که اشاره به « ان ال پی » فرموده بودید.
چون نمی دانم ان ال پی چیست، اگر لطف کنید و معنایش را بنویسد سپاسگزار خواهم شد.
شاد و تندرست باشید.
دانشجو
سلام بر جناب دانشجوی دانشمند
بنده همان نی هستم، اما چون یافتن پست هایم در خیل نوشتارها، قدری دشوار است، ترجیح دادم با شیوه ای ساده، با یک key word منحصر به فرد یا تقریباً یگانه، زمان و وقت خود و دیگران را کمتر تلف کنم
NLP مخفف کلمه برنامه ریزی زبان – عصبی یا همان neuro linguistic programing است
در اینترنت میتوانید بیشتر بخوانید و بدانید، اما مختصراً تکنیکی است برای غلبه بر مشکلات و مهار زدن بر نابسامانی های ذهنی، عصبی (منظور شبکه اعصاب و روان و ارتباط اون با تعقل، تفکر، ادراک و تفاهمه)
به عبارت ساده تر، وقتی شما میخواهید با دیگران ارتباط بر قرار کنید، وقتی ارتباط بر قرار میشود که هر دو، در یک سطح باشید. وقتی من مسلمانم، با یک یهودی نمیتوانم ارتباط برقرار کنم، مگر اینکه یا یهودیت بدانم، یا یهود، مسلمانی!
برای همین، رویکردی ابداع شد بنام ان ال پی که ابتدائاً ، همه چیز را خورد میکنیم تا سطح ریز ترین اجزاء که قابل درک برای همه باشه (پایین ترین آی کیو)، بعد شروع میکنیم به سر هم بندی اجزا، تا به ادراک کلی تری برسیم و در اینجا، زمان را صرفه جویی میکنیم (تا اینکه بالکل قید فهم چیزی را بزنیم و بی خیالش بشیم)
یه جور پیشرفت گام به گام
البته ان ال پی در جامعه علمی به چالش کشیده شده و اون گرد و خاکی که در بدو حضورش پیدا کرد، دیگه الان نداره، زیرا بین مبدعین این شیوه، دعوا میشه و برخی به طعنه گفتند، این چه شیوه ایست که نتوانست موسسینش رو با هم آشتی بده، اونوقت میخواد چراغ راه دیگران باشه؟؟؟
بنابراین دانشجوی عزیز، بنده عنوان ان ال پی را نه بعنوان یک راه حل، بلکه بعنوان یک اسم رمز آوردم که بگویم، راهی هست! درست مثل تمامی راه هایی که تا کنون در بهبود سطح زندگی مردم ارائه شده، از دین گرفته تا علم که البته، هر چی علمی تر، بهتر و ماندنی تر!
رویکرد من البته به قضایا، لاجیکه و در حقیقت، مبدعین ان ال پی، پی نبرده بودند که هر چیزی، منطقی داره، بلکه سعی داشتند روابط منطقی را کشف کنند که بعضا موفق هم عمل کرده اند، اما طمع انسانی، آنان را به بیراهه کشاند!
بنده رویکردم، کلامی، میتولوژیک، لاجیک و روانشناسانه است!
اگر فرصتی باشه، بیشتر توضیح خواهم داد، گام به گام، شفافِ شفاف، اما در چارچوب سیاست و خط مشی خودم بعنوان کسی که میخواد به حقیقت برسه، یه جور راستی آزمایی!
موفق باشید
Captain Nemo
سپاس از Captain Nemo عزیز که با توضیحات خود معنی NLP را به من آموخت.
شاد و تندرست باشید.
دانشجو
جناب کاپیتان نمو
با سلام
محض اطلاع شما بعرض میرسد که مشابهت ها و سنخیت هایی بین طرز نوشتار شما با کامنت گذار جویای دانش که ایشان را دانشمند نامیدید هست ،من سابقا از چند سال قبل در موارد بسیاری اجزاء مطالب یکطرفه و مونولوگ گونه نوشته های جویای دانش را مورد نقد و تجزیه و تحلیل قرار داده بودم بطوری که او شدیدا عصبانی شد و مدتی بمرخصی رفت ،اینبار در بازگشت جدید وقتی باز مواجه به نقادی های بنده شد ،با عصبانیت سیادت مرا مورد حمله قرار داد و با تکیه بر آن به زاویه مونولوگ گویی خزید ،همین روشی که شما پیش گرفتید که ادعای بطلان حقانیت اسلام کردید و اولین نیشگونی که گرفتید این بود که سیادت یعنی ریسیزم و تبعیض نژادی.
ویژگی دیگری که شما با ایشان را هم سنخ میکند این است که دوست جویای دانش ما یک کامنت در دین شناسی های چند خدائی و دو خدائی و یک خدائی می نویسد و چیزهایی را در بیان ویژگیها و شاخصه های آنها از این کتاب و آن کتاب دین ستیزها یا این سایت و آن سایت دین ستیزها جمع آوری کرده است بعرصه این سایت آورده بصورت مونولوگ آنها را ردیف می کند و ذیل آن دهها سوال متوجه ادیان توحیدی و خصوصا دین مبین اسلام می کند که هریک از آنها موضوع گفتارهای مطول و مبسوطیست ،البته گاهی من به برخی از آنها پرداخته ام و بجهت طولانی بودن مقوله مورد بحث از سوی برخی که اهل مطالعه و پیگیری نیستند متهم شده ام به کیلومتری نویسی! غافل از آنکه اقتضای آن سوالات این است ،ویژگی دوست مدعی دانش ما این است که سوالات متعددی را دنبال برخی فکت های قابل بحث که در ایام مرخصی آنها را جمع آوری کرده و به این سایت میاورد ،مطرح کرده و یک منبر مونولوگ ترتیب می دهد بعد که میگوییم شما همین جا بایست تا در مورد یکی دو سوال بحث را ادامه دهیم ،میرود سراغ پست بعد و نوشته ای دیگر و باز روز از نو و روزی از نو ،آنگاه نام این سبک حرکت های مونولوگی را می گذارند تحقیق و پژوهش ،می برند و می دوزند و جلو میروند ،جالب هم این است که در موارد زیادی سوالاتی در خصوص دین شناسی یا شناخت عناصر پایه ای دین یا تاریخ دین اسلام مطرح میکند که من در مواردی از بحث هایم به آنها پاسخ داده ام ،معلوم میشود که دوست جویای دانش ما اینقدر در منبر مونولوگ خویش غرق است که اصلا فرصت نمی کند نوشته های دیگران را بخواند.
این دوست ما که اینطورست و یکسره افتاده است در خط دین ستیزی افراطی بدون مراجعه دقیق به منابع دقیق ،البته روی انگیزه های سیاسی خارجی ناظر به وضعی فعلی جامعه ما ،حال اینجا شانس شما بود که ایشان از از منبر مونولوگ پایین آمد که از شما پرسشی در خصوص تکنیک ان ال پی نمود و چیزی فراگرفت،شاید نکته آن هم باز هم سنخی پیش گفته شما با ایشان بود،بهرحال ایشان دلخوش است به نام زیبای جویای دانش (تو گویی دانش های قدیم و جدید ملک طلق دین ستیزان است) یا مدح و ستایش افراد کم مطالعه از نوشته های خود ،یا اینطور تعبیر دانشمند که شما ابداع کردید در حق ایشان.
غرضم حالا اینجا این است که شما که ظاهرا از نورسیدگان به این سایت هستید مواظب باشید از ابتدا به سرنوشت مونولوگ گونه این دوست محترم گرفتار نشوید که دیدم در اول بحث چنین هم نشان می دهید که :تکثیر پرسش های متسلسل ،بعد هم ادعای بطلان حقانیت دین اسلام ،شما این الفاظ دهان پر کن مثل تکنیک ان ال پی و این قبیل را رها کرده ، قدم بقدم و یک به یک دلایل خود بر بطلان حقانیت اسلام را بیان کنید و منتظر پاسخ و نقد باشید و از مونولوگ و تکثیر پرسش و ادعای فرادستی یکطرفه و حرکات تبلیغاتی پرهیز کنید تا به سرنوشت دوست جویای دانش مبتلا نشوید.
متشکرم
سلام
کسانکه فکر میکنند رفیقدوست الان کاه ای نیست بدونند مسئول اصلی خرید تجهیزات انرژی اتمی ایشان هستند و ایشان کارخانه دارو سازی ندارند اون سایت ساخت کلاهک شیمیائیه و اگر میخواهید قدرتشو محک بزنید سرچ کنید شرکت نفتی پارس طلائیه و توقیف کشتی مرسک و ببینید که چجور فیروزآبادی و قوه قضائیه و دولت نوکرشند
آقای مهدوی فر با سلام، شما که دارید زحمت می کشید چرا دعا برای آزادی تنها یک زندانی سیاسی؟ در حق همه زندانیان سیاسی دعا کنید، البته کودکان و نوزادان بیشماری هم در آفریقا و سایر جاها هستند که هر چه پستانهای مادرانشان را میک میزنند، دریغ از قطره ای شیر !؟ برای آنان هم دعا کنید. حضرت آقا امامزاده صالح منتظر دعای جنابعالی هستند. نه اینکه نعوذبالله فکر کنید حضرت آقا از وجود آنان بی اطلاع هستند، نه، ایشان به همه امور جهان آگاهند! شما فقط یادآوری بفرمایید. مطمئن باشید آقا ترتیب همه امور را از خزانه غیب خواهند داد!!!
نشانههای بابی بودن در زمان محمدعلی شاه قاجار: ریش تراشیدن، بستن ساعت مچی و عینک زدن! میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل، ملک المتکلمین، سید جمال واعظ، … همگی متهم به تعلق به فرقهٔ باب بودند. و وجه اشتراک همهٔ اینها مشروطه خواهی.
من تعجب میکنم چطور میشود مفاهیم مجردی مثل “روحانیت” را صلب فرض نمود و بر اساس آن استراتژی صادر کرد. مثلا دستگاه تبلیغات نظام بر اساس آنکه چه کسی با روحانیت مخالف بوده تاریخ را بازنویسی میکند. و دیگر فراموش میکند مثلا فلانی در زمانی با یک روحانی مخالفت کرده که ایشان استفاده از آب لوله کشی، عینک زدن، تعلیم کودکان در مدارس نوین، درس خواندن دختران، … را حرام میدانستند. اگر آن مخالفتها نبود یحتمل فرزندان و نوگان دختر عزیز کردهٔ بسیاری از همان حضرات روحانی، امروزه قادر به طی مدارج عالی علمی در دانشگاههای داخلی و خارجی نبودند؛ چه برسد به اینکه بخواهند از بورسیهٔ غیر قانونی نیز استفاده کنند!
کافی است کمی به عقب برگردیم تا بتوانیم براحتی همین دیدگاه را به قوانین عهد عتیقی و شریعت نیز تسری دهیم.
در ایران ادیان بسیاری در طول تاریخ بوجود آمده و دین زرتشت هم یکی از آنها بوده.دین زرتشت در زمان ساسانیان وارد سیاست و بعنوان دین رسمی ایرانیان گردید و همین باعث شد که شریعت این دین بجای قوانین عرفی به جامعه تحمیل شود.دلیل اصلی اینکار هم رقابت و جنگها و دشمنی ها با امپراطوری روم بود.ولی قبل از آن دین زرتشت هر چند بین اکثریت ایرانیان رواج داشته ولی بصورت دین و آیینی در کنار دیگر ادیان بوده.امروزه دین زرتشت برای ایرانیان نمادی فرهنگی است و نه چیز دیگری.چون زرتشت هرچه بوده از ایران برخاسته و زردتشتیان از میهن پرستانند.ولی در عوض یک //// هر چند هم زاده ایران باشد ایران برایش هیچ ارزشی ندارد.//////.آرمان یک مسلمان نمی تواند زندگی شاد و پیشرفت و عزت برای ایرانیان باشد.او خود را جزء امتی میداند که معبد و مراد و قبله گاهش خارج از این مرز و بوم است.حتی بهائیان از این نظر با و جود دید جهان وطنی ایی که دارند از مسلمین ایراندوستر و قابل اعتماد ترند. چون شهرهای ایران مثل شیراز و تهران و اصفهان و تبریز برایشان مقدس است. با یک حساب ساده می توان گفت که //// جز غارت ایران بنفع ///// دست کار مفیدی برای ایران انجام نمی دهند و آخوندهای مسلمان هم که از ////////// سؤاستفاده کنندگان جامعه اند. ولی زرتشتیان و بابیان و بهائیان برعکس مقدس ترین زیارتهگاهاشان را که از نظر اقتصادی بسیار مؤثرند درایران دارند.بنابراین هیچ ایرانی وطن پرستی نمی تواند به //// اعتمادکند!
نظر دهندگان محترم
من از زمانیکه مصاحبه جناب نوری زاد را در برنامه صفحه آخر صدای آمریکا گوش دادم و اشاره ایشان به ریشه آخوند (از خواندن) را شنیدم یکباره به خود آمدم که همانطور که واژه روحانی و ملا برای این جماعت دنیا پرست ظلم است بکار گیری واژه آخوند هم ظلم به واژه خواندن است.لذا تصمیم گرفتم تا پیدا نمودن واژه بهتری برای این جماعت رژیم ولایت مطلقه فقیه از “””” عمامه پوش “””” استفاده کنم.
به نظر اینجانب اکثر ما ایرانیها در این 37 سال حکومت رژیم ولایت مطلقه فقیه (جماعت عمامه پوش) قاعدتا میبایستی متوجه ذات جماعت عمامه پوش شده باشیم. زندان و شکنجه و کشتن انسانها جزو مقدمات کار جماعت عمامه پوش برای دست رسی به ونگهداشتن قدرت ، زر و زور و تزویر و نتیجتا مفت خوری میباشد. این جماعت عمامه پوش با داشتن ملتی که امت شده بخوبی از انسانها سواری مفت و دائم طلبکارانه میگیرند. متاسفانه برای انسانهای فهیم و خوشبختانه برای جماعت عمامه پوش ایران ما دارای حداکثر آدمهای مسخ شده در فرهنگ جهل و خرافات دینی و مذهبی میباشد. بدین لحاظ تا رسیدن به یک جامعه آزاد از قید و بند جهل و خرافات سالها بلکه صده ها تلاش خستگی ناپذیر لازم است.
به امید رشد عقل و خرد در حد اعلا در فرهنگ ما ایرانیها و جایگزینی آن با جهل و خرافات دینی و مذهبی
مهدی
————————-
سلام مهدی گرامی
من عمامه پوشانی را می شناسم که از عرق جبین خود نان می خورند. عمامه پوشانی را نکوهش کنیم که نان از دین می خورند و از فریب مردم
سپاس
.
جناب نوری زاد عزیز
ضمن تشکر از گذاشتن نظر، نظر شما را به “”””لذا تصمیم گرفتم تا پیدا نمودن واژه بهتری برای این جماعت رژیم ولایت مطلقه فقیه از “””” عمامه پوش “””” استفاده کنم.”””” جلب مینمایم. عمامه پوش برای جماعت رژیم ولایت مطلقه فقیه. اگر جنابعالی متصور هستید که در رژیم ولایت مطلقه فقیه عمامه پوش پیدا میشود که نان از دین و فریب مردم نمیخورد ، آن بحث دیگری است.
به امید رشد عقل و خرد در حد اعلا در فرهنگ ما ایرانیها و جایگزینی آن با جهل و خرافات دینی و مذهبی
مهدی
قابل توجه دوستداران فلسفه و کلام نقل از صحهٔ فیس بوک استاد نصرالله پورجوادی:
«دریای معرفت
کتاب دریای معرفت رفت زیر چاپ ( انتشارات هرمس). دو سال بود که تقریبا تمام شده بود و فقط می خواستم فصلی در بارۀ « نِفّری و بحث مواقف» به آن اضافه کنم. چند ماهی هم صرف غلط گیری و در آوردن فهرستها شد. از دکتر محمد سوری باید به خاطر کمکش تشکر کنم. در مرکز نشر که بودم بچه ها بودند و کمک می کردند ولی الان باید بیشتر کارهای فنی را خودم بکنم. این تحقیق برای خودم فوائدی داشت و یکی از آنها روشن شدن مفهوم وجود( البته به طور نسبی) و تحول معنائی آن در تصوف بود. تا حدودی برای خودم روشن شد ولی هنوز گیر هائی دارم، به دلیل ماهیت بحث. در آمیختن بحث وجود با بحث معرفت کار آسانی نیست.در تصوف قرن سوم وجود در عربی و پارسی به معنای یافتن بوده است و وقتی مثلا می گفتند حقایق موجود است یعنی یافت شده است. یافت هم به معنی نوعی شناخت بی واسطه و حضوری است. لذا در تصوف قدیمِ قدیم هیچ وقت بحث وجود داشتن و یا نداشتن خدا به معنای امروزی مطرح نبوده است. نمی توانسته مطرح باشد. برای صوفیه تنها چیزی که می توانست «موجود» یعنی «یافت» شود حق است. بنا براین شما اصلا نمی توانید وجود را، به معنای امروزی، بر خدا حمل کنید. البته در قرن پنجم ایرانیها که مفهوم هستی را داشتند گاهی وجود را یافتن و گاهی هستی داشتن ترجمه می کردند، هر چند که گاهی من نمی توانم بفهمم که در یک متن منظور از «وجود» یافتن است یا هستی. مثلا در ترجمۀ سوانح لا اقل یک مورد هست که من مرددم که وجود را به انگلیسی چه بگویم. خلاصه آنکه حمل وجود بر خدا امری است متاخر. در تصوف قرن سوم و چهارم بحث وجود داشتن و نداشتن خدا مطرح نیست. بعدا ، مثلا در زمان شمس تبریزی، این بحث کلامی پیدا شده ولی قبلا نبوده، به دلیل این که معنای وجود چیز دیگری بوده و تحول پیدا کرده (بحث اصالت ماهیت نزد شیخ اشراق هم بی ارتباط با معنی وجود نیست) و به دلیل همین تحول معنائی وجود است که من می گویم بحث ته ایسم و آته ایسم بحث جدیدی ست. (نمی دانم خانم کرین آرمسترانگ در کتاب « تاریخ خدا» به این موضوع پرداخته است یا نه). وقتی وجود به معنای هستی در عربی نبود آن وقت این سؤال پیش می آید که از کی مسئله اثبات وجود خدا در کلام اسلامی مطرح شده است. آیا ما هم بحثهای جرمی اوکام را در مورد اثبات وجود خدا داشته ایم یا نه ( اطلاعات من از تاریخ کلام اسلامی ناقص است). نکتۀ دیگر این است که همین تحول معنائی «وجود» شاید به نوعی در تفکر غرب هم بوده است. در مفهوم «اگزیستانس » حضور و یافت هست. در قدیم هم می دانیم که پلوتینوس یا افلوطین «یک» را ورای وجود می دانست. ساحت وجود از اقنوم دوم آغاز می شود. در تصوف هم همینطور.(مثلا احمد غزالی از به وجود آمدن عشق و جان سخن می گوید و جان یا روح او همان «نوس» پلوتینوس است. او به صدور واحد از واحد قائل نیست. نوس و عشق با هم به وجود می آیند). صوفیه در مورد یافتِ «یک» مسئله داشتند. بعضی قائل بودند که می توان یافت، ولی نه به آن معنی که حقائق دیگر را. به عبارت دیگر می توان به «یک » رسید آنهم از راه« افراد واحد» یعنی برداشتن تکثر و عدد از میان ( فراموش نکنیم که در ریاضیات قدیم «یک »عدد نیست و به همین دلیل با برداشتن عدد از میان ، «یک» هم برداشته نمی شود). حلاج رسیدن به این مرحله را از طریق هلاک شدن خود میسر می دانست. نو حلاجیان هم به این مطلب قائل اند، مانند مولانا. به هر حال این بحثها بخشی از مطالبی است که من در کتاب «دریای معرفت» آورده ام. بحثهای دیگر کتاب به این پیچیدگی نیست، حتی بحث مرگ و به هلاکت رسیدن و نیست شدن در دریا، به دلیل این که وجه دیگر این بحثها مربوط به ادبیات است. «دریای معرفت» نشان می دهد که چه طور عرفان و تا حدودی فلسفه با ادبیات فارسی در هم آمیخته است. چیزی که ما ادبیات می خوانیم با آنچه فرنگیها ادبیات می نامند فرق می کند.»
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فر هیخته : گفتار زیر حکایت خانم مریم شفیع پور است که زبان حال زندانیان مثلا عقیدتی و یا سیاسی است اگر به حرف های ایشان خوب توجه کنید متوجه بصیرت و کاردانی ایشان در مواجهه با بازجویان و داد ستان ها !! میشوید مواجهه ای که هرکس ازعهده اش بر نمی آید مواجهه ای که هر معترضی که به جناب نوریزاد عشق و علاقه دارد ولی در توان خود نمیبیند که با این احکام ظالمانه مواجه شود و محبس را تحمل کند این بر خورد ها باعث میشود که بیشتر افراد جامعه علنا اعتراض نکنند و زژیم از این جلاد های مثلا بازپرس و داد ستان و قاضی کمال سوء استفاده را میبرد و همه را به این ترتیب ترسانده حال من ازآقایانی که مدعی روحانی بودن و مدافع اسلام هستند و در این سایت قلم فرسایی میکنند سوال میکنم که چه جوابی دارید بدهید و تا کی باید این وضع ادامه داشته باشد اگر واقعا به اسلام اعتقاد دارید جواب بدهید البته نه از جواب های تکراری که ما هم در گیریم و ما کاره ای نیستیم شمایی که میگفتید ساواک و اطلاعات رژیم شاه خیلی بد است در این مورد چه میگویید آیا این ها روی ساواک را سفید نکرده اند ؟ در انتظار پاسیخ مستدل هستم والا جز ترسو بودن و جبن لباسی دیگر برایتان برازنده نمیدانم .
مریم شفیع پور تنها چند روز است که با پایان محکومیت ۲ ساله اش از زندان آزاد شده اما بیش و پیش از آنکه بخواهد از خود حرفی بزند در مصاحبه با روزآنلاین٬ تاکید دارد از وضعیت زنانی بگوید که در بند نسوان زنان اوین زندانی هستند و از شرایط زندگی در این بند؛زندانیان سیاسی زن که سهم شان از کودکان و فرزندان شان تنها ۲۴ ساعت در ۳۶۵ روز است، از تلفن محروم اند و یک هفته در میان امکان ملاقات نیم ساعته با آنها را دارند. از فریبا کمال آبادی می گوید که هنگام بازداشت دخترش کودکی ۱۲ ساله بود و حالا دیگر زنی است جوان که ازدواج کرده؛ از نرگس محمدی، فاران حسامی، مهوش شهریاری و مادرانی که به خاطر فعالیت های مدنی، دانشجویی یا اعتقادات دینی و عقیدتی در زندان به سر می برند و از کودکان شان به عنوان گروگان استفاده می شود.
او، دانشجوی محروم از تحصیل و فعال دانشجویی است که ۵ مرداد ۹۲ بازداشت و ۲۵ تیر امسال از زندان آزاد شد. او درباره حکم اش می گوید: حکم من ۷ سال بود که رفت تجدیدنظر شد ۴ سال. یکسال هم حکم تعلیقی داشتم که گفتند آن را هم اجرا می کنند. یعنی ۵ سال می شد اما براساس ماده ۱۳۴ حکم پرونده من در اجرا شد ۲ سال. و با پایان محکومیت ام از زندان آزاد شدم.
چی شد بازداشت شدی؟ اتهاماتی که زدند و مبنای حکم تو قرار گرفت چی بود؟
من که بازداشت شدم، حکم اجتماع و تبانی زدند.می گفتند با اعضای خانواده کروبی. اما ثابت نشد و همین طور مدام فقط اسامی افراد را عوض میکردند، یعنی افراد مختلف را اسم می آوردند که با اینها اجتماع و تبانی کرده ای و.. بحث بازجوی من کلا این بود که تو باید با ما همکاری کنی، صراحتا میگفت تو کارهایی کرده ای که ما نمی دانیم و خودت باید بگویی.
روال این است که می روند تحقیق می کنند و بعد طرف را می گیرند و بازجویی می کنند اما مرا گرفته بودند. نمی دانم پشت این قضیه چی بود، می خواستند پرونده سازی کنند یا چی. من یک پرونده ۸۸ داشتم که از دادگاه قزوین حکم یکسال تعلیقی گرفته بودم. این بار حتی نکرده بودند تحقیق کنند ببینند من پرونده دارم یا نه. اواسط بازجویی های من فهمیدند من پرونده دارم. نمی دانم واقعا می خواستند چکار کنند این همه آدم توی پرونده من آوردند و بردند؛ از بچه های داخل و خارج،به کجا می خواستند برسند واقعا نمی دانم.
اجتماع و تبانی را در نهایت با ۲ نفر از بچه های خارج از کشور بستند. من به قاضی می گفتم خب ما چیکار کردیم؟ مثلا رفتیم پارک تاب بازی کردیم. می خندید. یعنی اجتماع و تبانی من با ۲ آدمی که مصداقی هم وجود نداشت در پرونده. برای خودشان هم خیلی جالب بود که پرونده ای که هیچ چیزی نداشته و نبوده،چرا اینقدر مانور دادند و اذیت کردند. خود من با یکسری از افراد سیستم قضایی برخورد داشتم که یکی شان به من می گفت پرونده تو خنده دار است. برای خود من هم عجیب بود واقعا.
دردوران بازداشت کلا ۲۰۹ بودی؟ تا حکم صادر و به بند عمومی منتقل شدی. ۲۰۹ چطور بود؟
من کلا ۶۵ روز ۲۰۹ بودم و حدودا سی و چند روز انفرادی. بعد مثلا یک دختر از فیلیپین آورده بودند آنجا با من هم سلول که برای مواد بازداشت شده بود، همین طور..
یکسری سختگیری های عجیب و غریب بود که من نمی فهمیدم یعنی چی. به خاطر شرایط فوق العاده کثیف آنجا غده لنفاوی من به شدت مشکل داشت و نمی توانستم راه هم بروم. یک آقایی که ارشد آنجا بود آمد توضیح دادم که موکت ها هم بوی تعفن می دهد. قرار شد برطرف کنند. بعد گفتم درد دارم باید دکتر بروم غده لنفاوی ام اذیت می کند. مراقب آمد، به من گفت استخوانت است،هیچ چیزی نیست و منتقل نکردند دکتر. درد شدیدی داشتم ولی فقط روزی فقط یک ژلوفن می توانستم دریافت کنم.
به همین خاطر به بیمارستان منتقل شده بودی؟ خانواده ات اعلام کردند وقتی برای ملاقات مراجعه کرده بودند به آنها گفته شده بود بیمارستان هستی.
به خانواده ام این را گفته بودند که اذیت شان کنند چون اصلا مرا بیمارستان نبرده بودند. به خانواده من گفته بودند مرا برده اند بیمارستان تجریش. دروغ گفته بودند. مرا بهداری هم نمی بردند، چه برسد به بیمارستان. خود مراقب می آمد می پرسید حالتان چطور است؟ علائم بیماری تان چیست؟ بعد می رفت به پرستار بهداری می گفت و او اگر صلاح می دید ما را می بردند و دکتر ما را می دید. مرا یکبار بیشتر نبردند.
وقتی به خانواده ات به دروغ گفتند بیمارستان هستی در چه شرایطی بودی؟ چه وضعیتی داشتی در زندان؟
همان روزها بکبار بازجو مرا خواست و شروع کرد به فیلم بازی کردن. یعنی موبایل اش را گرفته بود راه می رفت حرف می زد با استرس و.. که الان من چگونه این را بگویم و الان می شکند و.. بعد بالاخره آمد سراغ من و گفت که خانم شفیع پور متاسفانه مادرتان فوت کرده فردا با مامور اعزام تان می کنیم برای مراسم.
آن وقت چه حسی داشتی؟
می دانستم دروغ می گوید،خیلی ضایع و تابلو بود ولی وقتی رفتم توی سلولم و خوابم برد صبح که بلند شدم سمت راست بدنم حرکت نمی کرد. نمی دانم آن فضا.. می دانستم دروغ می گوید اما.. فضای خیلی بدی بود. مامورها فهمیدند و باز هم مرا دکتر نبردند. مثل اینکه به بازجو اعتراض کرده بودند. اما همان موقع ها دادستانی اوین برای اینکه خانواده مرا بترسانند به دروغ گفته بودند که خواهر شما را برای پرونده اختلاس گرفته ایم با ۱۸ نفر دیگر. یعنی عضو رسمی قضایی به خانواده من دروغ گفته بود که آنها را بترساند پی گیری نکنند.
کی فهمیدی چنین دروغ هایی به خانواده ات گفته شده؟ منظورم قضیه بیمارستان است.
من وقتی به بند عمومی منتقل شدم متوجه شدم،در ملاقات خواهرم به من گفت. خیلی عجیب بود. ما را حتی بهداری نمی بردند، در مقطعی یک خانمی را به سلول من آورده بودند که دچار حمله های شدید می شد، قبلش ناراحت بود و فشارش مدام می افتاد. واقعا حالش بد بود. بعد از کلی مشت زدن به در می آمدند در را باز می کردند…اصلا خیلی کم دکتر می بردند. سیستم جالبی نیست، نه بهداشتی و درمانی و…حتی بازپرس هم سیستم بهداشتی و درمانی آنجا را مسخره میکرد.
گفتند مادرت فوت کرده بعد اجازه تماس دادند؟
من ۲۷ مرداد رفتم پیش بازپرس که گفت آزاد می شوی و.. به من گفت همین جا تلفن بزن به مادرت. من گفتم چرا اینجا بزنم می روم همان جا می زنم، یعنی فکر میکردم کاری بکنم تلفن هایم روی روال بیفتد. اما وقتی رفتم بند، بازجوی من گفت که بازپرس غلط کرده و تو حق تلفن نداری و اجازه نداد.
یعنی در آن مقطع هم اجازه تلفن ندادند ؟
نه. بازپرس ام آمد، حتی کتبی پرسید که چرا زنگ نمی زنی. گفتم اجازه ندارم. گفت خب همین الان به تو تلفن بدهم زنگ میزنی؟ الان تلفن داری؟ احتمالا بیرون سر و صدا شده بود نمی دانم.
و بعد چه اتفاقی افتاد؟
۲۷ مرداد که من پدرم را دیدم بازپرس من گفت پرونده ات بسته می شود. پدرم هم آنجا بود یعنی ملاقات با پدرم در حضور آنها بود. گفت پرونده بسته می شود، آزاد می شوی و منع تعقیب می خوری. اما نکردند من از ۲۷ خرداد منتظر بودم اما نشد.
قاضی اول من پیرعباسی بود وقتی اعتراض نوشتم برای بازداشت موقت. پیرعباسی گفت یک ماه قرار بازداشت صادر کرده اما مرا بیشتر نگاه داشتند. فکر میکنم اتهام عضویت در تشکل های غیرقانونی را اضافه کردند که بتوانند مرا بیشتر نگاه دارند. نمی دانم.
بازجو، بازپرس را تهدید می کرد، بازپرس او را، کلا عجیب بود همه چیز. من هم سردرگم بودم. خودم هنوز فکر میکنم که چرا مرا بازداشت کردند بعد از آن همه سال و آن هم به این شکل.
منظور از آن همه سال، ۸۸ است؟
بله من ۸۸ حکم یک سال تعلیق گرفتم. دانشگاه بین المللی قزوین بودم. در آن حکم وزارت اطلاعات قزوین برای من سنگ تمام گذاشته بود؛ ۷ اتهام در پرونده من گذاشته بود به دلیل تجمعات دانشجویی و وبلاگ خودم. در نهایت قاضی یک سال تعلیقی بود. بازجوی من می گفت تمام تلاش ام را می کنم آن را تعزیری بکنم،در پرینت زندانم هم بود که تجمیع شد. بعد از آن نه اطلاعات مرا خواست نه اینکه مشکلی پیش آمد. برای همین اینکه بعد از این همه مدت یکباره و بعد انتخابات ۹۲ بریزند مرا بگیرند خیلی شوک آور بود.
خب فکر می کنی چرا؟
خودم نمی دانم. من حدس می زنم که پروژه وسیع داشتند که دولت عوض شده، فکر نکنید خیلی چیزها عوض شده و.. بازجوی من مدام به من می گفت تو باید همکاری کنی. فکر میکرد من یک دختر جوان هستم، خیلی شیطان هستم و نمی توانم تحمل کنم و می روم به او می گویم باشد هرچه شما بگویید می کنم. از من چنین ذهنیت و چنین برداشتی داشت.
آن موقع فعالیت ات چی بود؟
ما سازمان جوانان اعتماد ملی فعالیت می کردیم که یک حزب قانونی بود و در چارچوب قانون اما این برای بازجوی من اصلا مهم نبود که من چکار می کنم و با کجا کار می کنم. برای او تنها سناریویی که در ذهن خود داشت مهم بود و فکر میکرد من همکاری میکنم.
همکاری یعنی چی؟
یعنی تن به اعتراف دروغ دادن و چیزهایی را که آنها می گفتند قبول کنم. من فکر می کنم می خواستند پروژه ای را پیش ببرند. درباره خود من اصلا نمی دانستند حتی مثلا اینکه من عضو اعتماد ملی هستم یا قبلا پرونده و حکم داشته ام. بیشتر روی خانواده آقای کروبی حساس بودند. طی یک دادگاه سه ساعته، صلواتی مدام می گفت دختر من هم سن تو است، بگذار من کمک ات کنم و.. گفتم من واقعا حرفی برای گفتن ندارم. چیزی که برداشت کرده بود این بود که من سرپل جنبش دانشجویی با جریان فتنه هستم،صلواتی یک چنین چیزی درآورده بود. اصلا فضا، فضای قابل درکی برای خود من نبود.
بازجویی ها چطور بود در ۲۰۹؟ کلا رفتارها و..
من فکر می کنم اصلا وجود شخصی مثل بازجوی من هرچند مال نهاد دیگری بود و رسمی وزارت نبود ما حضور و و جود او باعث تحمیق سیستم اطلاعاتی امنیتی است. اصلا نمی شد با او حرف زد. مثلا به من می گفت تو با دوستانت خیلی مهربانی با ما هم مهربان باش،همکاری کن. بعد مثلا جلب ترحم می کرد که تو دانشگاه رفته ای دختر باهوشی هستی من درس نخوانده ام و اگر بازجو نباشم نمی توانم هیچ شغلی داشته باشم و.. فوق العاده انسان بی ادب و بدهنی بود و فکر میکرد می تواند چیزهایی را که می خواهد داشته باشد. تهدیدهای مسخره مثلا ۳ بار صورت جلسه را امضا کرد و تهدید کرد با صورت جلسه عدم همکاری حکم تعزیر یعنی شلاق برایم می گیرد می گفت سلولت خیلی بزرگ است می فرستمت سلول کوچک تر. در سلول قرآن و مفاتیح بود،اما به بهانه اینکه می خواهند عوض کنند همان ها را هم از ما گرفتند. چیزهای خیلی چیپ که واقعا در شان وزارت اطلاعات هم نیست.
الان که به آن روزها و ۲۰۹ و بازجویی ها نگاه میکنی چه فکر میکنی؟
من واقعا دلم برای شان می سوزد. وقتی آدم ها در سطحی نیستند که حتی بتوانند دیالوگ برقرار کنند، به لحاظ فرهنگی واقعا آدم های فقیری هستند، آدم های خوشبختی نیستند. هویت شان در سازمان متبوع شان است و از خودشان هیچ چیزی ندارند. من گاهی اوقات دنبال یک کورسوهای انسانی بودم و نمی یافتم. من در ۲۰۹روزه می گرفتم، بازجو فهمیده بود و مرا به شدت مسخره میکرد. می گفتم یا به یک چیزی اعتقاد داری یا نداری. الان این رفتار یعنی چی؟ به چی اعتقاد داری؟ به مرجع قدرت که امروز یکی است و فردا یکی دیگر؟ چیزی که من از آنها گرفتم همین بود.
وقتی از ۲۰۹ رفتی بند عمومی با چی مواجه شدی؟ چی دیدی؟ چه حسی داشتی؟
خب راستش را بخواهی در ۲۰۹ فشار خیلی زیاد است، بخصوص بیم و امیدی که به من داده بودند که به زودی آزاد می شوی و پرونده ات بسته می شود و.. بهرحال یک گشایشی بود رفتن به بند عمومی. بچه ها را دیدم و حس ام خیلی عوض شد. تا یکی دوماه حالم خیلی خوب بود. آنجا آدم هایی هستند که می شناسی. می توانی کتاب بخوانی و کارهایی که در خلا ۲۰۹،فکر می کنی از زمان پرت افتاده ای و نمی توانی اما آنجا می توانی ؛ دست کم می توانی خودت را به زندگی بازگردانی. حس خوبی داشتم، بخصوص آدم های آنجا خیلی خوب بودند. هرکسی وارد می شد همه دورش را می گرفتند و سعی می کردند کمک کنند. آن حس انسانیتی که در ۲۰۹ در چشم های تار آدم ها گم می کردی اینجا پیدا کردم. شور و شوق عجیبی داشتم، آدم هایی که خود زیر ضرب هستند و اینقدر خالصانه کمک می کنند، خیلی حس خوبی دارد.
درباره این آدم ها توضیح بده. در چه شرایطی با هم زندگی می کردید/ می کنند میان دیوارها و …؟
ما آنجا چند مادر داریم که رفتارشان کاملا مادرانه است و همه را با آغوش باز می پذیرند و برای همه مادری می کنند. مثلا از یاران ایران خانم، فریبا کمال آبادی و خانم مهوش شهریاری. من رسما به آنها مادر می گفتم، اینقدر که لطف داشتند و مهربان بودند.هرکسی به قدرتوانش سعی میکرد بار بقیه را هم بردوش بکشد.
این مادرها در چه شرایطی بودند؟
آنجا ۱۰ نفر مادر هستند. ندا مستقیمی که آزاد شد ۱۰ نفر شده اند که ۳ نفرشان بچه زیر ۱۰ سال دارند. هیچ تلفنی نیست. فکر کنید مادر دلشوره می گیرد، نگران می شود، یک تلفن ندارند که فقط صدای بچه های شان را بشنوند. یا مثلا از پارسال متاسفانه ملاقات بچه دارها را کردند یک هفته در میان به جای هفته ای یکبار. چون بچه ها می رفتند مدرسه عملا نمی توانستند در وقت ملاقات بیایند. یعنی مادرها بچه هایشان را دو هفته نمی بینند،تلفن هم که ندارند،آقای دولت آبادی به بند نسوان پیغام داده بود اصلا خانم های بند نسوان بدانند تلفن آنجا هنوز اختراع نشده! این نتیجه و پاسخ پی گیری ها بوده. شرایط خیلی بدی است. من مادر نیستم، نمی توانم بگویم خوب می فهمم اما دلشوره های مادرانه وقی کز می کنند و می روند توی خودشان، عکس های بچه های شان روی زاغه های شان، یک حس خیلی عجیبی است… نمیدانم چطور توصیف کنم. یک مادر را اینقدر از بچه هایش دور کنند. این را می خواهم تاکید کنم که دقیقا برای این زندانی ها، بچه ها گروگان هستند. هرخطایی صورت بگیرد و اتفاقی بیفتد اولین کاری که می کنند ملاقات بچه ها را قطع می کنند. از این نقطه ضعف خیلی راحت سواستفاده می کنند. وقتی بچه ها اعتراض کرده بودند که چرا ملاقات ها را یک هفته در میان کرده اید،گفته بودند مادر و بچه را ول کنی دلشان می خواهد هرروز هم را ببینند! یکسری آدم ها مثل خانم کمال ابادی و خانم شهریاری بیش از ۷ سال است زندان هستند. فریبا وقتی زندان آمد دخترش ترانه ۱۲ سال داشت، مادر زندان بود و ترانه بزرگ شد، مدرسه و دبیرستان و دانشگاه و ازدواج کرد و… این مادر چی کشید؟ بچه ها حساب کرده بودند که از یک سال فقط ۲۴ ساعت ملاقات داریم یعنی ما یک روز از ۳۶۵ روز می توانیم خانواده و بچه های مان را ببینیم. بعد شما تصور کنید یک مادر چه می تواند بکند؟ ما دسته جمعی یک نامه نوشتیم که حداقل اجازه دهید بعد از این همه سال در عروسی دخترش حضور داشته باشد. اول که اصلا خودشان حرف مرخصی را پیش کشیدند، بعد گفتند نه، دوباره گفتند اعزام می کنیم، بعد گفتند نه اعزام می کنیم اما باید دستبند داشته باشد و پا بند داشته باشد، عکس می گیرند و.. یعنی اینقدر این زن را اذیت کردند و پله به پله هی امید دادند و زجر دادند و در نهایت هم حتی نگذاشتند زنگ بزند. یعنی حتی نگذاشتند در شب عروسی به دختری که از ۱۲ سالگی در خانه گذاشته و آمده زنگ بزند.
فریبا زن محکمی است. واقعا زن محکمی است یکی از زن های خاصی که من تا حالا دیده ام. خب از اول بگویند نمی شود، آدم هم امید ندارد دل نمی بندد ولی پله به پله هی امیدوار می کنید و.. این عین شکنجه است. من دیدم که سر این زن چی آمد. واقعا به او فشار آمد. خیلی اذیت شد. بچه های دیگر هم همین طور. فاران حسامی، هم خودش، هم همسرش زندان هستند و بچه اش را دیگران دارند بزرگ می کنند. مریم اکبری وقتی آمد زندان، دخترش ۳ سال و نیم داشت،الان ۹ سالش است و سالی یک روز یعنی ۲۴ ساعت مادرش را دیده بدون اینکه حتی امکان کالمه تلفنی حتی داشته باشد. یعنی این مادرها حتی از حق شنیدن صدای بچه های شان هم محروم هستند، فکر کنید چقدر غریبگی پیش می آید بین شان. خیلی ها خانه هایشان هم عوض شده و اینها هیچ تصوری از زندگی فرزندان شان ندارند، از محیط زندگی آنها. فضای زندگی بچه هایشان را ندیده اند و نمی شناسند. فکر کنید در نیم ساعت ملاقات چی می توانند رد و بدل کنند و.. فریبا نوه دار شد، دخترش ازدواج کرد و او فقط شنید و شنید همین. درباره بقیه هم همین طور است کسانی که مرخصی نرفته اند کاملا با خانواده بیگانه می شوند. فکر کنید دو فضای کاملا متفاوت و کاملا متضاد، تازه زمانی که آزاد می شوند آسیب جدی را می بینند. یکی از بچه ها تعریف میکرد وقتی می روم مرخصی فکر می کنم خانه متعلق به من نیست، هیچ چیزی متعلق به من نیست، برایم مهم نیست چی تغییر کرده، چی فرق کرده و..
بیم و امید دیگری هم الان آمده ۱۳۴ و اعاده دادرسی. اینها حالت تشنج به وجود می آورد، روال ثابت را از بین می برد، یعنی دائم شما فکر می کنید دارد شرایط فراهم می شود و.. بعد یکباره با پوزخند می آیند و می گویند نه. یا چرا تلفنی نمی دهید که مادرانی که بچه هایشان خارج هستند با آنها ارتباط داشته باشند؟گفته بودند زورمان می رسد نمی دهیم.
من من فقط ۲ سال آنجا بودم ولی یک آدم هایی بالای ۷ سال است در چنین شرایطی زندگی می کنند؛شرایطی که در آن هیچ معیار قانونی نیست، همه چیز آنی و دقیقه ای و لحظه ای است. مثلا از بند نسوان خبرهایی که بیرون می آید نسبت به بندهای دیگر خیلی کمتر است. فشار واقعا زیاد است. یکبار می گویند کتاب مجوز دارد بدهید بعد می گویند ندهید. کتاب انگلیسی بدهید. بعد نه ندهید. لباس فلان، ماسک بهمان. فروشگاه فلان نیاورد و.. یعنی اینقدر تحت فشار قرار می دهند که…
یعنی یک جور سخت گیری مضاعف؟
بله دقیقا سخت گیری مضاعفی درباره زن های فعال وجود دارد؛ تجربه ای که خودم در پروسه دانشجویی مان داشتیم، یعنی چون من دختر بودم حتما باید زبان ام قیچی می شد، دختر حق ندارد، دختر اصلا بیخود می کند ابراز وجود می کند و.. این را من همیشه دیده و پیدا کرده ام. بعد مثلا فعال باشد ولی زن نباشد. زن باشد نمی شود. یعنی تمام اعمال فشارهای شان روی بند نسوان چندبرابر است. هیچ چیزی ثابت نیست، دائم در حال تغییر است یک روز است یک روز نیست. یک روز می آیند روزنامه شرق می دهند بعد کلا ممنوع می کنند. سی دی زبان آموزشی را نمی گذارند، گفته بودند روی آن پرچم انگلیس است.
مثلا ببینید بهاره هدایت غیرقانونی در زندان است، ماده ۱۳۴ وقتی برای من اعمال می شود چطور می تواند در مورد او اعمال نشود؟ قانون، قانون است. برای همه یکسان است. یا این دو دختر جوان، اتناها را ببینید. آورده اند ۱۴ سال و ۱۲ سال و نیم. آخر چرا؟ من واقعا خودم هنوز تصور درستی پیدا نکرده ام و نمی توانم تشخیص بدهم که چرا و چطور؟ نرگس محمدی پرونده اش مال وزارت اطلاعات است، وقتی اتهاماتش را می شنوید فاجعه است حمایت از القاعده؟ نرگس محمدی؟ نرگس اصلا حکم عدم تحمل کیفر دارد.
یکی دو ماه مکاتبه می کرد که من باید با بچه هایم حرف بزنم، اجازه تماس تلفنی به من بدهید، گفتند نمی دهیم. یا زندانیانی که خانوادگی زندانی هستند مثلا الهام فراهانی با همسر و پسرش بازداشت است، آنها بهایی هستند. برادر همسرش هم زندانی است که جزو یاران ایران است و ۲۰ سال حکم گرفته. همسرش ۱۰ سال و خودش و پسرش هرکدام ۴ سال. همین طور فله ای..
حالا که آزاد شده ای چی؟ فکر می کنی زندان چطور بود؟
خیلی سوال سختی است ولی فکر میکنم هرکسی که وارد آن محیط می شود و آنجا را تجربه می کند سعی میکند تعامل بهتر و انسانی تری با دنیای پیرامون اش داشته باشد. ضمن اینکه آنجا اتاق به اتاق نیست، حالت سالن مانند است و تخت، همه با هم زندگی می کنند. در این شرایط کوچکترین تنشی ممکن است اتفاقی ناگوار به وجود بیاورد. از طرف دیگر شما آدم هایی را می بینی که هرکدام شان یک کتاب هستند که دوست دارید بخوانید و کشف شان کنید. حالت ها، واکنش های و تفکرشان. من از اینها یادگرفتم ا. ضمن اینکه آدم وقتی می خواهد از آنجا بیاید بیرون یک چیزهایی می بیند که دیگر نمی تواند نبیند. سنگینی می کند خیلی چیزها.
خب بگذار اینطور بپرسم که زندان چه چیزی به تو داد و چه چیزی از تو گرفت؟ اگر داد و اگر گرفت؟
زندان به نظر من نمی تواند چیزی از کسی بگیرد ویا چیزی به کسی بدهد. من دوست ندارم چنین اعتباری به زندان بدهم. زندان مکان مقدسی نیست، جای بدی هم نیست. جایی است برای تجربه ای متفاوت. هرکسی براساس چیزهایی که در ذهنش دارد از آن می تواند برداشت کند.
من ۲ سال از زندگی ام را در زندان بودم. انگار که یک دره است،انگار یکباره زندگی را قیچی می کنند و می افتی جایی و یک سری چیزها متوقف می شود. من نمیدانم برای من خوب بودیا بد. اما تجربیات خاص خودش را دارد. بحث ام تقدس یا خاص کردن زندان نیست یا اینکه فکر کردیم آدم هایی که رفتند زندان آدم های خاصی هستند؛ نه با این هم مخالف ام، این حس قهرمان پروری حس خوبی نیست و سازنده هم نیست.
من اگر به اراده و ایمان ام باور دارم زندان نه می تواند چیزی به من بدهد نه می تواند از من بگیرد. من می توانم آنجا اسیر شرایط بشوم، روزمرگی کنم یا می توانم همان کسی باشم که بیرون بودم و اکتیو باشم و..
من دو سال بیشتر نبودم، اما برداشتم این است که زندان هویت مستقل ندارد که تاثیر داشته باشد جز تاثیری که من می پذیرم و بازخوردی که خود من دارم.
حالا میخواهی چکار کنی؟
من هنوز هم دغدغه دانشگاه ام را دارم. یعنی چیزی است که هنوز توی گلوی من است، یک بغض است. نمی دانم اصلا می توانم و شرایط اش فراهم می شود یا نه، واقعا نمی دانم ولی هنوز هم دوست دارم پشت آن میز ها بنشینم و درس بخوانم. هر چند دوست دارم بگم باید ایستاد و فرود آمد بر آستانه دری که کوبه ای ندارد.
وکیلک های مجلسک اسلامی های و هوی میکنن که قرارداد اتمی رو باید تصویب کنن.
از کی تا بحال لیمو ترش هم جزو میوه جات شده؟ اینا حالیشون نیست که کسی نیستن، همه نوکر آقا. بیخود سر و صدا نکنین.
رییس دفتر علی خامنهای میگوید که «شعاع عشق و علاقه متقابل مردم و رهبر به فراسوی مرزها و تا قلب دشمن رسیده است».
به گزارش خبرگزاری “تسنیم”، محمد محمدی گلپایگانی، روز دوشنبه (۲۷ حولای-۵ مرداد) در همایش گرامیداشت سالروز سفر خامنهای به آذربایجان شرقی گفت: «عشق مردم به رهبر و رهبر به مردم، همچون نخ تسبیح، این علاقه را مستدام کرده است و امروز، دشمن بهخاطر این عشق و علاقه متقابل، جرأت نزدیک شدن به ایران را ندارد.»
آقای گلپایگانی مدعی شد که «نه تنها مردم مسلمان، بلکه مردم غیرمسلمان که زیر چکمه ظلم و ستم هستند»، نیز چشم به علی خامنهای دوختهاند.
وی در ادامهی ادعاهای خود به دو سفرش به روسیه و افریقای جنوبی اشاره کرد و افزود: «در سنپترزبورگ سوار ماشینی شدم که رانندهی آن، عکس مقام معظم رهبری را به آیینه ماشین نصب کرده بود. او میگفت “که در عمرم دو آرزو دارم؛ یکی رسیدن به پابوس امامرضا و دیگری دستبوسی رهبری ایران. در سفر افریقای جنوبی، پیرمردی که همسلول و همرزم نلسون ماندلا بود، به من میگفت “سهم مسلمانان در مبارزه با آپارتاید این کشور کم نیست، سلام مرا به رهبر ایران برسانید و به او بگویید که جان من و خانوادهام در خدمت شماست و هر کجا و هرگونه آماده اجرای فرامین رهبر شما هستم”.»
رییس دفتر خامنهای همچنین برگزاری همایش گرامیداشت سالروز سفر وی به آذربایجان شرقی را «اقدامی ارزشمند» دانست که «برای زنده شدن خاطرات و انتقال این شور و عشق به آیندگان ضروری بود».
میزان و درجه چاپلوسی تا کجا ؟ آدمهای اینگونه چه هدفی دارند از این همه دروغ و تزویر ؟ دروغ هر چه بزرگتر باشد باورش برای کسانی که دوست دارند دروغ بشنوند راحتر است .
سفر حاج علی وزیرک ارشاد به سوریه:. هدف از این سفر صدور کالاهای فرهنگی انقلاب بود.
صادرات کالاهای فرهنگی انقلاب: آدمکشی، دزدی، دروغ……..
آخوند و آمریکا دشمن ملت ایران!
داش ناشناس وقتی اسناد سیاسی منتشر شده چن لس اخیرو میخونم و میبینم که امریکا عمدا شاه خدابیامرزو خلع و آخوند رو نصب کرده همین احساس تورو پیدا میکنم ولی همین حالاش هم دس اونا تو کاره. میبیم ا ما یه ملت بیخاصیت بیهویت ساختن که میگه ایرونیه ولی از ایرونی بودن هیچ نداره. یا علی غرقش کن منو هم باهاش
تقدیم به همه کسانیکه معتقدند که اسلام بی عیب است و مقصر مسلمین هستند!
داستان یک قتل٬ هانس یانزد (از کتابِ «محمد»)- مترجم: ب. بینیاز (داریوش)
prophet-mohammed.jpgقاتلان رئیس جمهور مصر، سادات، همین روایت را به عنوانِ دستمایهی ترور خود مورد بهرهبرداری قرار دادند، البته نه روایت اصلیاش، بلکه روایت بازنویسی آن توسط ابن تیمیه را. او از شخصیتهای نخستینی بود که در حدود 1300 میلادی الاهیاتِ افراطی اسلامی را احیا کرد و حوزهی فعالیتاش در سوریه و مصر بود. …
…….
///// مسلمانان مؤمن و غیرسیاسی نباید تعجب کنند که چرا از درون دینشان چنین هیولاهای بیشاخ و دمی مانند داعشِ ایرانی (رژیم دینی ایران) و داعش عربی به جهانیان ارزانی میشود. الگوی مقدس داعشیهای جهان، ////////////////// یعنی ابن اسحاق آن چنان فلفل و نمکش را زیاد کرده که مصرفکنندگان آن را به جنون کشانده است.
همچنین نباید فراموش کرد که این داستانها و قصهها تقریباً دو سده پس از به اصطلاح هجرت نوشته شدهاند و ما هیچ گونه مدرک واقعی برای این احادیث نداریم. اسلامی که هم اکنون مسلمانان مؤمن بدان باور دارند (چه سنی و چه شیعه)، اسلامی است که از دورن احادیث و روایات بیرو ن آمده و شکل گرفته است و نه از دل قرآن. قرآن به تنهایی، حتا جزء بسیار کوچکی از اسلام محدثین و راویان هم نمیشود.
احادیث و روایات اسلامی بر اساسِ داستانهای انجیل عهد قدیم و جدید، کتابهای مقدس زرتشتی، حقوق ساسانی (زرتشتی)، آیین عبادت بودایی و بعضی از داستانهای هندی مانند احیقار شکل گرفته شدهاند. /////
……..
http://news.gooya.com/politics/archives/2015/07/200022.php
حاج منصور حقیقت پور یکی از اینایی که فرستادنشون به مجلسک اسلامی : متاسفانه هیچکدام از دبیران پیشین شورای عالی امنیت ملی هیچگاه حاضر نمیشدند که نمایندگان مجلس، تیم مذاکره کننده را همراهی کند.
ترجمه: من رو سفر خارج نبردن … (سه نقطه از مش قاسم است) میسوزه.
در یک کارگاه کفاشی کارکر هستم بجز من و یکی دو نفر بقیه کارگر خارجی هستند. یکی از دوستانم به خدمت سربازی رفت و کارفرما برای فرار از بیمه، یک کارگر خارجی جای او گذاشت و این بیچاره برگشته و بیکار است و دستش به هیچ کجا بند نیست من هم باید تا چند وقت دیگر به خدمت بروم می ترسم من هم شغلم را از دست بدهم آیا نهادی هست به داد ما برسد. بهترین کار را ارئه می دهیم با کمترین حقوق اعترض هم بکنیم می گویند ناراحتی برو جایت خارجی می آوریم به نظر شما سربازی بروم یا به کار ادامه بدهم
تورو خدا به ما قشر کارگر هم رسیدگی کنید.
داش ناشناس باهات همدردم. دس کارفرمات بشکنه با این بیوجدانی و بیرحمیش.
حاج محسن رفیقدوست آدم با حالی هست. کسی که در زمان وزارتش معتقد بود اگه آدم قراره نوکر کسی بشه بهتره که نوکر آمریکائی ها بشه امروز از این که یکی از حزب خرهای آمریکا”دموکرات” گفته که بابا انقدر “مرگ بر آمریکا “ نگید عصبانی شده که آدم خر بتوچه؟!
راستش رو بخاید این حاچ محسن میدونی که هنرش شوفری مرحوم رهبر فقید بود با مقوله “خر” خیلی آشناست. میگن تو میدون که بود یا بهش میگفتن “خره رفت..میوها رو بار کن”!..یا اینکه آهای خره!..خر رفت”!!..یا خودش یه خرها میگفت “عجب خر الاغی هستید ها!..چرا حرف حالیتون نمیشه”!
تو دولت هم که بود همینطور بود..یه روز هم مهندس موسوی رو سر کار گذاشت و آبروش را برد وفتی که الکی گفت ما موشک تاو درست میکنیم!..همونجا یکی گفت “عحب خریه!..فکرمیکنه تاو همون تفه”!
حاج محسن بغیر ار آمریکا شتیزی خرکی، کرامات دیگه هم داره!..اگه میشد براش خر بکشیم چه خوب بود!..ولی خوب حیف خر!!
———————–
سلام باصفا ی گرامی
توهین نکنیم. باشد؟ اکسیر نقد را دریابیم.
سپاس
.
در آمریکا سمبل یک حزب خر است دیگری فیل. در فرهنگ انها خر سمبل حمافت نیست. خر حیوانی فابل احترام است به خاطر باربری و کمکش به انسان.
جناب نوری زاد سلام
پست های بنده به دست شما میرسد و تا الان باید متوجه شده باشید که بنده دنبال چی هستم!
بنده میخواهم عیار انسانی شما رو به سبک سیاف خودم بسنجم تا بلکه، یا بشوم یارتان، یا بشوم سد راهتان!
بنده همیشه رو بازی میکنم، صریح و قاطع.
فقط خواهشم از شما همینه!
حال که مسلمانید، و به زعم من در جاده تباهی گام بر میدارید، باید ثابت کنید که دین انتخابی شما، اصلح و از طبق ادعای مدعی اولینش، از جانب الله است! همین
با سپاس
نی
صدها سال است که بزرگانی چون امام محمد حامد غزالی و بسیاری از بزرگان این دیار و کشورهای اسلامی خبر از انحطاط جوامع مسلمان و خالی شدن آنها از محتوا میدهند ‘ بسیاری از آنها بر این عقیده بودند که از زمانی که مسلمانان اسلام را بد فهمیدند دوران انحطاط آنان آغاز شد ‘ ولی آنها متاسفانه آنچنان که باید به این سوال نپرداختند که چرا مسلمانان از زمانی اسلام را بد فهمیدند
آقای عبدالکریم سروش در یکی از سخنرانیهای جانانه اشان به این موضوع اشاره داشتند و آن را بزرگترین سوال و دقدقه مسلمین دانستند و به طور مبسوط به آن پرداختند ‘ ایشان با اشاره به تحلیلهای ابن خلدون نشان میدهند که اینگونه نبوده است که چون مسلمانان اسلام را بد فهمیدند انحطاط آنان آغاز شده باشد ‘ بلکه دقیقاً برعکس ‘ یعنی بعد از انحطاط ‘ دگر آنها اسلام را درست نفهمیدند ‘ این عزیز گرامی سپس به این سوال پرداختهاند که چرا کار مسلمانان به انحطاط کشید ؟؟؟’ جواب این سوال برای ما ایرانیان که انقلاب پنجاه و هفت را تجربه کردیم بسیار ملموس است ‘ ما به چشم خود دیدیم که مدعیان علم و معرفت اهل بیت چگونه خود را باختند ‘ کسانی که بر منبر ادعا میکردند که اگر هفتهای یک ساعت رادیو ایران را در اختیارشان بگذارند چنان جوانان را هدایت میکنند که اثری از بزهکاری باقی نماند ( پدر مهدی خزعلی )ما این اقیانوس را که حتی یک وجب عمق نداشت را دیدیم ‘ آخوند را که نمیشود فقط از منبرش شناخت ‘ همانطور که هیچگاه دوست خوب را نمیشود در روزهای خوشی شناخت ‘ انقلاب ایران آزمون بزرگ روحانیت شیعه و ملت ایران بود ما فهمیدیم که نه روحانیت و نه ملت ایران آن چیزی که خود میپندارد ‘ نیستند .
خلاصه گفته باشم ما رفوزه شدیم ‘ و حالا باید دست از این نخوت و غرور بی پایهای که دمار از روزگارمان در آورده دست بر داریم
علت انحطاط مسلمانان هم هیچ چیز جز این نیست که خود را بزرگتر از آنچه هستند میپندارند و علم این خودبزرگبینی را فقها سامان دادهاند ‘ این علم اگر روزگاری بزرگترین فن تنازع بقای ملتها بوده ‘ امروز کارآیی خود را از دست داده و جوابگوی نیازهای امروز مردمان نیست’ متوسل شدن فقها به این گونه شیوههای از رده خارج شده ما را به ناکجاآبادی آورده که نه راه پیش داریم و نه راه پس ‘ آنها اعتماد را که بزرگترین سرمایه هر جامعه ایست را نیست و نابود کردند ‘ آقای خمینی در یک تحلیل منطقی فقهی به نتیجه وحشتناکی رسید و اشتباه بزرگی مرتکب شد ‘ او فرد دنیا دیدهای نبود و از سیاست و اقتصاد چیزی نمیدانست ‘به گمان من او دست مسلمانان و به طور کلی دست مومنان در سیاست را کوتاه میدید و به دنبال راه چاره بود ‘ چرا که مومنان مقید به رعایت قیودی هستند که دست و پای آنان را در مبارزه با استکبار میبندد ‘ او با خود تامل میکرد که مومنان که نمیتوانند در مقابل با دشمنان حسنک راستگو باشند ‘ این حکم مثل این میماند که شما در جنگی تن به تن فقط اجازه استفاده از مشت و لگد داشته باشید و حیله ای هم به کار نبرید و طرف مقابل با چاقو و پنجه بوکس به جان شما بیوفتد و اجازه استفاده از هر حیله ای را هم به خود بدهد ‘ البته این گونه مسائل در فقه شیعی سابقهای طولانی دارد و تقیه یکی از آن ابزارهایی است که قرار بوده به شیعیان برای حفظ بقا کمک کند ‘ به عقیده بنده این تفکر عامل اصلی فتوای وحشتناک آقای خمینی بوده ‘ که تعطیلی احکام شریعت از نماز روزه و حج گرفته تا آنچه او گفت حتی از آن بیشتر ‘ در صورت لزوم بلامانع میباشد .
اشکال بزرگ این تفکر در این بود که این کار او دقیقا مثل این است که شما گوشت را به دست گربه بدهید و بگویید برو بین هم نوعانت تقسیم کن ‘ او این حکم را به دست انسانهای جایزالخطای داد که به هزاران بلاهای نفسانی گرفتارند ‘ حتی خود او بارها تاکید کرد که بنده در فلان قصه مقصرم ‘ او نه ادعای عصمت داشت و نه ادعای یقین
انسان حتی در مورد فرزند خود هم نمیتواند با حیله و فریب او را به راه راست و آنچه خود برای او درست میداند هدایت کند ‘ مثلاً بنده اجازه ندارم فرزندم را با وعده سینما به دندان پزشکی ببرم ‘چرا که ممکن است دادو فریاد به راه بیندازد ‘ بنده اجازه ندارم به خاطر منفعتی گذرا ‘ اعتمادی که بزرگترین سرمایه رابطه ماست را از بین ببرم ‘ و در آخر اینکه ‘
آن کس که خیال میکند دست مومنان خالیست و اگر آنها به دروغ و هزار رذیلت دیگر تن ندهند شانسی برای بقا ندارند ‘ توکل به خدا را نفهمیده و تسلیم همان سیاستی شده که دشمنانش شدهاند ‘ مسلمانان و بسیاری از تمدن سازان از جایی که به فتوحات خود مغرور شدند و با ثروتی که از این راه به دست آوردند انسانهای دیگری شدند و این دیگر شدن آنها بوده که خصلتهای آنها را تعغیر داده و این تعغیر خصلتها ‘ فهم آنها از دین خدا را دگرگون کرده ‘گویی ماهیت ما را چیز دیگری غیر از مسلمان و گبر و کافر بودن تعین میکند
این نکته سالهاست که بر اهل خرد روشن شده که پشت تمام دلایل و اعتقادات و نظرات آبکی ما خواسته ها و امیال پنهان ما در حال فرمانروایی هستند ” وقتی کسی یا جماعتی را غرور بگیرد ‘ گوشها برای شنیدن سخن حق سنگین میشود ‘ آدم مغرور خودش را مغرور نمیپندارد مخصوصا اگر ًمذهبی باشد و به فرایض دینی خود عمل کند ‘ اینجا نماز و روزهای که قرار بوده جلوی نفس را بگیرد خود تبدیل به بزرگترین مانع و حجاب شخص میگردد و او را به انسانی خودرای بدل میکند علم را تعریف میکند و طبق تعریف خود ‘ خود را عالم میشمارد ‘ عزت را تعریف میکند و خود را عزتمند به حساب میآورد ‘ خدا وکیلی یک ارزن غیرت و شعور کافیست که هر بی انصافی شکست تمام عیار و مفتضهانه فقها را اعتراف کند ‘ کسی که با چک و لگد تربیت میشود و از همان کودکی به او القا میشود که حق یکیست و آن هم همان است که نزد اوست شانس زیادی برای شناخت حقیقت ندارد .
آخوندهای ایران از بیخ و بن رابطه خود با واقعیات را از دست دادهاند ‘ سی و هفت سال است در بیرون تو دهنی میخورند و در درون به تلافی تو دهن مردم خود میزنند ‘سی و هفت سال است در بیرون چپاول میشوند و در درون چپاول میکنند و هنوز آن را پیروزی مینامند ‘ عمق فاجعه و فریبی که از ناحیهای قدرت های بزرگ و نفس خود خوردهاند به قدری عمیق و هولناک است که بیشتر آنها مرگ را به پذیرش واقعیتها و حماقت و ذلالت خود ترجیح میدهند ‘ عزتی که این آقایان از آن دم میزنند همان عامل اصلی انحطاط ماست ‘ این عزت همان غرور بی پایه و اساسیست که عدهای به آن معتاد شدهاند و حاضرند جانشان را هم در این راه بگذارند ‘ این قصه قصه امروز نیست ‘ بلکه داستان تکرار ملال آور و بیمارگونه جماعتی است که به هر قیمت میخواهد بزرگ باشد ‘ و دون کیشوت وار به جنگ ارواح خبیسه رود ‘ بعد از انقلاب ایران دقیقاً همین اتفاق افتاد ‘ روحانیت ما که خود را دریایی از علم و معرفت میپنداشت ‘ تمام مسولیت های کوچک و بزرگ را بر عهده گرفت ‘ مثل کودکی که پستان مادر را حق مسلم خود میداند ‘ بدون ترس از اینکه شاید از پس آن بر نیاید تمام قدرت را قبضه کرد و احدی را آدم به حساب نیاورد ‘ ولی در عرصه عمل به زودی معلوم شد که این دریای علم و معرفت هیچ عمقی ندارد و از بیخ و بن توخالیست ‘ آنها ما را از تحلیل تاریخی بی نیاز کردند و نشان دادند که چرا مسلمانان قرنهاست که در جا میزنند ‘
‘ ‘ کدام آخوند منصفی میتواند منکر این واقعیت شود که هر جا ‘ هر جماعتی که دفاع از حق را با منافع صنفی خود گره بزند ‘ ‘این حق است که آسیب میبیند ‘ برای کسانی که هنوز ذرهای شعور دارند این داعشی ها درس عبرت خوبی از طرف خدا هستند که برادران حزبالله ما در ایران تامل کنند ‘ آنها برای حزبالله آینهای هستند که میتوانند خود را در آن ببینند ‘ به گمانم هیچ چیز بیشتر از این حزبالله را به خشم نمی آورد که ببینند عده ای حاضرند جانشان را در راه عقیده باطل خود بدهند ‘ چرا که آنها هم ‘ همین دادن جان در راه عقیده را بزرگترین دلیل حقانیت خود به حساب میآورند
در شرایط حاضر بزرگترین مراکز فساد در ایران همان حوزههای علمیه دینی هستند که نه علمی و نه دینی هستند ‘ از این جهت میگویم فساد که هم راه را بر خود و هم بر دگراندیشانی بستهاند که میتوانستند منشاء خیر و صلاح این دیار فلک زده باشند ‘
شما در سخنرانیهای افرادی چون سعید قاسمی و کوچک مردانی مثل او به وضوح میتوانید روانپریشی هایشان را مشاهده کنید ‘ جناب قاسمی در یکی از آخرین سخنرانیهایش به گناهی اعتراف میکند که جای تامل دارد ‘ به گفته خودش ‘ او در زمان جنگ وظیفهای که خود داشته را به یک متقاضی که عشق شهادت داشته محول میکند ‘ او اعتراف میکند که در انجام این ماموریت دو دل بوده ‘ خلاصه در نهایت تا همین امروز خود را سرزنش میکند که چرا خود پیشقدم نشده ‘ او در حال گریه و خنده و ناله این داستان را تعریف کرد ‘ او و بسیاری از مردان کوچکی که مسولیت های بزرگ داشتند امروز احتیاج مبرمی به روانشناس دارند ‘ این جماعت معیوب برای توازن و تعادل روانی و تحمل زندگی نیاز به قدرت دارند ‘ قدرت به هر قیمت ‘ هر چقدر مردم ایران بیشتر در فساد و تباهی فرو روند آنها احساس قدرت بیشتری میکنند چرا که در میان مفسدان خواص بودن آسانتر است ‘ آنها ارتباطی بین فقر و فحشا و سیاستهای غلط خود و آنچه پدید آمده نمیبینند ‘ یعنی نمیخواهند ببینند ‘دیدن چنین ارتباطی آنها را خرد و خمیر میکند پودر میکند ‘ بعضی از آنها هم که کمی قدرت تحلیل دارند ‘ تمام این فجایعی را که در جامعه ما پدید آمده را بهای رسیدن به آرمانهایی بزرگ میدانند و به این وسیله با وجدان خود کنار میآیند
امروز اگر حکومت ایران بتواند در صفوف داعشیها نفوذ کند و میان آنان اختلاف و نفاق بیندازد بدون تردید و بدون وقفه دست به کار خواهد شد ‘ و این دخالت را عین صواب میداند ‘ این دخالت برای حکومت ما به قدری مسلم است که حتی نیاز به حجت ندارد ‘ اصلاً چه نیازی به حجت ‘ آن هم در مقابل کسانی که خود را مسلمان مینامند و معتقدند که هیچکس غیر آنان و کسانی که به آنان گرویده اند حق حیات ندارند و باید سرشان را از بدن جدا کرد ‘همین جا به یاد آورید سخن پناهی را که میگفت مخالف ولی فقیه مخالف خداست و تکلیف مخالف خدا هم روشن است’ آیا این نظر روحانیان شیعه است ‘ آیا شما صدای مخالف از حوزه شنیدید ‘ متاسفانه عملکرد روحانیت در ایران از همان اوایل انقلاب همین سیاست کودکانه هر که با ما نیست بر ماست بوده و تا امروز ادامه یافته ‘ در اصل مبنای فکری داعش هیچ تفاوتی با افکار داعشیان ایران ندارد و به یقین میتوان ادعا کرد که داعش عکسالعمل مسلمانان اهل سنت به شیعیان است و هیچ تفاوتی برای غربیها و آمریکا بین ما و داعش نیست ‘ مبنای این قضاوت برای آنها همان رفتار حاکمان در کشورهای اسلامی با مردمانشان است ‘ آنها حق دخالت در امور ما و ایجاد تفرقه میان ما را حق مسلم خود میدانند ‘ این همان حقیست که ما در قبال داعشیان به خود میدهیم و آن را عین صواب میدانیم .
واقعاً چقدر انسان میتواند ساده لوح باشد و تمام حرکتهای سیاسی جهانیان را توطعه بنامد ‘ همانطور که گفتم آخوندهای ما اگر بتوانند بین داعشیان تفرقه و نفاق بیندازند تردیدی به خود راه نمیدهند و آن را توطعه نمی نامند
آنها اگر بتوانند داعشیان را تحریک کنند که به ایران حمله کند و بهانه لازم را به ایران بدهد فورا این کار را خواهند کرد
این همان کاریست که غربی ها با ما میکنند و ما هم مثل بچههای حرف گوش کن همان میکنیم که برایمان برنامه ریزی کردهاند
گروگان میگیریم ‘ ملیاردها ملیارد تاوان میدهیم و در آخر گروگانها را که در آمریکا حالا قهرمان های ملی شدهاند را دودستی تقدیمشان میکنیم شیعیان عراق را بر علیه صدام تحریک میکنیم ‘ و شعار جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم میدهیم و باز در آخر با شکر خوری دست از پا درازتر بازمیگردیم ‘ از گرفتن تفنگداران ارتش انگلستان که احمدینژاد کت و شلواری هم برایشان خرید تا اشغال سفارت انگلیس و دادن خسارت ملیونی از کیسه مردم
آیا میدانید بزرگترین فتنهها در حوزه علمیه در حال شکلگیری است
عدهای از آخوندها عرفان اسلامی را کفر مطلق میدانند و خیال میکنند تمام بدبختی و نفاق مسلمانان به خاطر این انحراف بزرگ بوده آنها معتقدند که تمام کتابهای عرفانی از کلیات شمس مولانا گرفته تا دیوان حافظ را باید نابود کرد ‘
البته آنها در تقیه هستند و منتظر فرصت ‘ نصیریان یکی از چهرههای متکلم آنهاست که گاه گدای در تلویزیون ایران مباحثه میکند
خدا میداند که اینها اگر روزی به قدرت برسند برای یک دست کردن مردم و جلوگیری از آنچه آنها انحراف میدانند چه خواهند کرد
با داشتن چنین دوستانی جای تعجب نیست که مردم به دشمن پناه میآورند ‘ مگر خود آقای خمینی در مورد حجتیه نگفت که اینها از اسرائیل هم بدترند ‘ ما میبینیم که همچنان در حال فعالیت و توطئه هستند ‘ لازم نیست ما در عرصه جهانی به دنبال توطئه گران باشیم ‘ در همین حوزهها بدترین توطئه ها در جریانند ‘مگر توطئه شاخ و دم دارد ‘ کدام آخوندی جرات کرده با این توطئه گران که از اسرائیل بدترند مقابله کند ‘ نخیر ‘ آنها ترجیح میدهند به جای پرداختن به توطئه های داخلی و هزار کثافت کاری دیگر ‘ رجز بخوانند ‘ آن هم از راه دور هزینه آن را هم باید همه بپردازند و چنانچه تحریم شویم برداشتش را هم آنان میکنند ‘آنوقت عدهای تعجب میکنند که چرا بعضی از هموطنانمان آمریکا و غرب را ترجیح میدهند ‘ وقتی پناهیان که فامیل رهبر است حکم قتل اکثریت مردم ایران را به خاطر مخالفت با ولایت فقیه صادر میکند بنده هم سگ آمریکاییها را به این جماعت ترجیح میدهم و این عین منافع ملی ما میشود ‘ من کاری به تاریخ طول و دراز دخالت های آمریکا در امور کشورهای دیگر ندارم فقط اگر بخواهم همین داستان عراق و بیرون کردن صدام و رفتار سربازان آمریکایی با عراقی ها را ملاک قرار دهم کافیست که سگ آنها را به این روانیان ترجیح دهم ‘ در نوشته قبلی یکی از دوستان ساسانم را خاین به ملت خوانده بود و از نظرات او رنجیده خاطر بود ‘ باید به شما عزیز گرامی وطن پرست بگویم که ما هم ایران را دوست داریم و امیدواریم همیشه پاینده باشد ‘ ولی این به این معنا نیست که دیدن واقعیتهای تلخ کشورمان را نادیده بگیریم و یا عنوان کردن آن را گناه بدانیم
دوست گرامی کار از این حرفها گذشته ‘ با هندوانه زیر بقل گذاشتن نمیتوانیم به خود روحیه بدهیم
ایران ما در شرایط فعلی نه از لحاظ اقتصادی و نه نظامی و انسجام ملی در وضعیتی نیست که در جهان حرف زیادی برای گفتن داشته باشد ما باید این غیرت سرخپوستی را به کناری نهیم ‘ اتفاقاً عین این بحثها هم در بین سرخپوستان به میان آمد و جوانترها التماس میکردند که زمینها را واگذار کنند و به نقاط دیگری بروند ‘ ولی خرس بزرگ رئیس قبیله رضایت نداد ‘ دوست گرامی شما خیال کردید ما ایرانیان در طول تاریخمان کم زور شنیدهایم ‘ آیا ما نباید پایمان را به اندازه گلیممان دراز کنیم و بین اهداف و امکاناتمان رابطهای معقول برقرار کنیم ‘ یعنی شما نمیدانید که عامل اصلی در قرارداد ترکمنچای و از دست دادن هفده شهر سرسبز ایران آخوند بی سواد دنیا ندیده بود
خدا همه ما را شفا دهد
——————————–
سلام دوست گرامی
من شخصاً از مطالعه ی این نوشته ی شما لذت بردم
سپاس
.
من واقعا اين تجربه را دارم كه خوراكى دادم به يك گربه ديدم رفت وبا دوستان وبقيه گربه خورد وبعد هم كه تمام شد همه را اورد نزديك من وجوري ميفهماند كه خوراكى بهشان بدهم،
با درود به نوریزاد عزیزوهم میهنان فرهیخته : جناب نوریزاد اگر به کامنت های زیر توجه بفرمایید متوجه ساعت و تاریخ ارسال آن کامنت ها که برای سایت شریفتان ارسال کردم میشوید که در دیگر کامپیوتر ها و دستگاه های اندروئیدی مثل ( تبلت و گوشی ) دیگر قابل مشاهده نیست لطفا چاره ای بیندیشید و بالا تر ازآن اخطار های وردپرس مبنی بر تکراری بودن وتند تند نوشتن و دیگر اخطار های غیر واقعی که در نهایت موجب از دست رفتن زمان کامنت گذاران میشود . سپاس از اینکه توجه بایسته بنمایید . با احترام .
مهرداد
6:31 ب.ظ / جولای 26, 2015
نظر شما پیش از انتشار، بررسی خواهد شد.
طاهره را به بیت العدل راه ندادند
مهرانگیز کار
در سال ۱۸۴۸ میلادی، در بخشی از خاک ایران که مرز مازندران و خراسان است و بدشت نام دارد، طاهره حجاب از سر برگرفت…
در سال ۱۸۴۸ میلادی، در بخشی از خاک ایران که مرز مازندران و خراسان است و بدشت نام دارد، طاهره حجاب از سر برگرفت و آئین بابی را به نام یک آئین مستقل ابلاغ کرد. اغلب ستایشگران او، طاهره را زنی معرفی می کنند که شجاعانه و در یک شرایط تاریخی خاص که بابیگری و بی حجابی، هر دو گناه کبیره و نابخشودنی بوده، قیام کرده است. اما کمترشنیده ایم که طاهره بیش از یک حجاب ظاهری را شکسته و بیش از یک حرکت تاریخی را به نام خود ثبت کرده باشد.
اقدام طاهره در رویداد بدشت، فقط مراجع و مجتهدین شیعه را به خشم نیاورد. در همان اجتماع بدشت که بابیان گرد هم آمده بودند، جمعی از آنها با حضور بی پرده طاهره، به شدت پریشان احوال شدند. طاهره به آن اکتفا نکرد، در آن جمع هیجان زده و معتقد به حجاب زن، فرمان داد تا سوره واقعه را برخوانند. قاری سوره “اذا وقعت الواقعه” را تلاوت کرد و طاهره به اعلان دوره جدید قیام کرد.
به نقل از برخی منابع تاریخ بابی و بهائی: “جمیع اصحاب اول همه فرار کردند. بعضی در شک و شبهه افتادند. بعضی پس از تردد دوباره آمدند. باری بدشت به هم خورد.”
اما برای ما که جلب و جذب این آئین ها نشده ایم و تاریخ را از برای شناخت بهتر هویت تاریخی و زنانه خود ورق می زنیم، خوب که می نگریم طاهره را یک زن بی نظیر ایرانی می یابیم که زنانگی اش را بر تاریخ ادیان ایران از دویست سال پیش تا کنون، تحمیل کرده است. اما کار سترگ او در برگرفتن حجاب از چهره در نقطه ای از تاریخ ایران که بابیان نیز آن را نمی پسندیدند، محدود و خلاصه نمی شود. در بررسی چهره بی همتای طاهره با چرخشی کوتاه در منابع آئین او، به این نتیجه رسیدم که:
“پیش از واقعه بدشت، در سال ۱۸۴۷ میلادی، طاهره که در کربلا بود، “تقیه” را کنار نهاد و به دعوت آشکار مردم پرداخت. در این دوران جماعت بابیان کربلا به دو گروه بخش گردیدند. هواداران طاهره و گروه دیگر که با شیوه طاهره در ابلاغ امر بدیع موافقت نداشتند.” از قرار مخالفان با وجود گرویدن به آئین دیگری غیر از اسلام، همچنان تقیه را تقدیس می کردند. به علاوه در بغداد علمائی هم بودند که ارزشی برای زنان قائل نبودند و آنها را فاقد روح انسانی می دانستند، این ها نه تنها با طریقه ابلاغ او مخالف بودند، بلکه اساسا از مواجهه با او پرهیز می کردند. به عبارتی او را قابل نمی دانستند.
به این جا که رسیدم یقین حاصل شد که طاهره در بدشت فقط “حجاب برون” را ندریده و بلکه در یک چالش بزرگ تاریخی، او تنها شهروند ایرانی است که با “حجاب درون” هم در افتاده است. با تقیه که مردان هوادار باب زیر آن پنهان شده بودند و امنیت خود را در گرو آن می دیدند مواجهه کرده. طاهره این حجاب را نیز دریده است. حجابی که در شرایط حکومت دینی و شیعی، بازدارنده هرگونه نوآوری و اصلاح است. حتی بزرگترین مراجع تشیع، اگر انتقادی بر روند سیاست های رسمی داشته باشند، به خود حق می دهند تا زیر پوشش تقیه، افکار و نظرات انتقادی خود را پنهان کنند و در بیت های پر نعمت و امن خود، آسوده روزگار بگذرانند. هم اکنون در ایران قرن 21 میلادی، سایه سنگین تقیه روی هر بیت و تریبونی است که صاحب آن بیت و تریبون، خبر دارد باید از کاستی های اسلام حکومتی بگوید، اما نمی گوید و در “حجاب تقیه” خود را می پوشاند. کاملا بر ضد منافع مردم و چه بسا کاملا بر ضد اسلامی که ادعا می کنند پیروان صدیق آن هستند!
باری، طاهره در آن شرایط تاریخی نزدیک به دو قرن پیش که همچنان گرفتارش هستیم، همزمان با دریدن حجاب بیرون، حجاب درون را شکافت. تقیه را رد کرد و با صدای بلند گفت:
“دیگر تقیه لزومی ندارد”، این فراز مهمی است از آن چه طاهره باید با آن فهمیده بشود. تاکید بر تقیه فقط ابلاغ باورهای طاهره و همراهان او را به تاخیر نمی انداخت. تقیه در تمام این ۳۷ سال حکومت دینی در ایران، و حتی در زمان شاه، اسلام را در محدوده های دیرینه و در تناسب با شرایط ظهور پیامبر اسلام حبس کرده است. طاهره آن را برای ابلاغ دیانت خود درید، و ما همچنان برای اصلاح تفاسیری از اسلام بر پایه مقتضیات روزآمد اجتماعی، در کار دریدن آن فرو مانده ایم. ما از احباء نیستیم. از اعداء هم نیستیم، اما به خود حق می دهیم تا تقیه را نقد کنیم با هدف بازسازی زندگی پر مرارتی که زیر نقاب تقیه بر ما تحمیل کرده اند.
از طاهره دور نشویم. او را در متون بابی و بهائی، نه تنها یک سنت شکن شجاع و شوریده حال یافتم، بلکه او را زن خردمندی دیدم که می خواست زنده بماند و نمی خواست برای دیانت خود شهید بشود یا دیگران را به ورطه مشقت و شکنجه و شهادت دعوت کند. این وجه از چهره طاهره هنگامی بر من رخ نمود که دیدم پیش از رفع حجاب، سنجیده و با مشاوره و متناسب با ظرفیت های اسلامی، برای واقعه بدشت برنامه ریزی کرده است.
او بارها با دو شخصیت از بزرگان همفکر خود در بدشت، نشست های محرمانه داشته تا توانسته آنها را متقاعد کند که پیشنهادش را بپذیرند. استدلال او این بود:
“اگر طاهره پس از کشف حجاب مورد اعتراض همه اصحاب حاضر قرار گیرد و به عنوان این که مرتد شده مجازاتی برایش در نظر بگیرند، چون مجازات زن مرتد در اسلام، قتل نیست، و باید او را سر عقل بیاورند و تعلیمش بدهند و گناه و خطایش را به او بفهمانند و به اسلامش برگردانند تا توبه کند…، هرگاه در خطای خود اصرار ورزید…، آن وقت است…، که مستوجب قتل می شود.” طاهره همچنین آینده نگری می کرد که در صورت بالا گرفتن ماجرای کفر او، توبه می کند و توبه زن مرتد پذیرفته می شود و باز به حالت اولیه مماشات می کنند تا استعداد نفوس زیادتر شود و شریعت سابقه منسوخ شود. (منظور استعداد بابیان است برای پذیرش)
می بینیم که طاهره در شکستن سد تقیه اصرار داشت، هم خردمندانه آینده نگری می کرد، هم آن که از فتوای ارتداد خود توسط اصحاب دیانت خودش نگران بود. سرانجام
موافقت شد طاهره دیانت باب را ابلاغ کند. او اصرار داشت بر این که “احباب را افراط در تقیه نشاید”. اصحاب چندان که پیش تر گذشت در بدشت واکنش های مخالف بسیار نشان دادند و دو سال بعد بود که طاهره به فرمان شاه به قتل رسید.
این متن خلاصه ای بود از سخنرانی کوتاه نویسنده در مراسم دویستمین سالروز تولد طاهره قره العین، که او را نخستین زن در تاریخ ایران پس از اسلام می شناسند که در ملاء عام حجاب از سر برگرفت. از او به همت جمعی از ایرانیان مقیم ویرجینیا ستایش شد. در این گرامی داشت، رویداد “بدشت” از سوی چند سخنران از زوایای گوناگون نگریسته شد.
در پایان با حاضران در جلسه این پرسش را در میان گذاشتم: اگر همین لحظه به اعجاز، طاهره از سرای باقی به سرای فانی بازگردد و در همین نشست، برای عضویت در “بیت العدل” که بالاترین نهاد تصمیمگیری بهائیان است، اعلام نامزدی کند، آیا با وجود حکم دیانت نوین که زنان را به لحاظ جنسیت به مرجع مهم بهائیت راه نمی دهند، طاهره با آن درجه از شجاعت، شوریدگی، خردورزی و دانش، می تواند وارد بیت العدل بشود؟
جلسه منقلب شد. پاسخ قانع کننده ای نشنیدم. امید که آنها نیز از کاستی های تبعیض آمیز و جنسیتی دیانت خود، بدون توسل به “توجیه دینی” بگویند. احترام به جنسیت با مدح و ثنای طاهره کامل نمی شود، مگر آن که بیت العدل به برابری جنسیتی در حیطه اقتدار خود اقتداء کند.
طاهره از خاک ایران برخاسته و الگوئی گرانقدر و تاریخی است برای همه زنان ایرانی با هر گونه باورهای دینی و غیردینی. دویست سالی که از زاد روز او دور شده ایم، فراز و فرود بسیار داشته ایم و کم نبوده اند زنانی که به عشق جانان، از هر تبار سیاسی و عقیدتی جان و امنیت باخته اند.
…………………………………………………………………………………………………………………………………………
با درود به نوریزاد عزیزو هم میهنان فرهیخته : جناب نوریزاد لطف بفرمایید لینک ا: http://www.nurizad.info/blog/26403 که افراد مشکوک به وجود مبارکتان و جواب های بسیار روشنگرانه را در ابتدای کلیه مباحث آتی قرار دهید تا این افراد به نقطه نظر های جناب عالی و جان بر کفی شما وقوف یابند امید که مد نظر مبارکتان قرار گیرد .با احترام .
درود بر مهرداد ارجمند! ای دریغ از این پیچ تاریخی که ما ایرانیان با نا آگاهی و بی خردی از دست دادیم. دراین پیچ تاریخی ایرانیان می توانستند با سیاستی درست ایران را از /////////// نجات دهند و با پذیرفتن ایین جدید وارد دوران نوگرایی و پیشرفت شوند.ولی نتیجه همان سرکوبهای ابلهانه که بدست روشنفکران آن زمان صورت گرفت آتش کین خواهی شیعی &اسلامی را بر فراز ایران دوباره گستردیم و زندگی نسلها را بر باد دادیم!
جناب مهرداد ارجمند درود بر شما
حالا که لطف فرموده و یادواره ای از بانوی بزرگوار ایرانزمین زنده یاد طاهره قرة العین نوشتید بخود گفتم شاید بیمورد نباشد که ما نیز نگاهی به یکی از اشعار زیبا و دلنشین این بانو بیاندازیم. نا گفته نماند که این قطعه شعر توسط استاد ارجمند جناب شجریان طرنّم شده است که البته ایشان نیز مجبورشدند سیلی از انتقاد و نکوهش را که از طرف هموطنان متدینمان بطرف ایشان سازیر شده بود تحمل کنند
گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو
شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو
از پی ديدن رخت همچو صبا فتاده ام
خانه به خانه در به در کوُچه به کوچه کو به کو
ميرود از فراق تو خون دل از دو ديده ام
دجله به دجله يم به يم چشمه به چشمه جو به جو
دور دهان تنگ تو عارض عنبرين خطت
غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو
ابرو و چشم و خال تو صيد نموده مرغ دل
طبع به طبع دل به دل مهر به مهر و خو به خو
مهر تو را دل حزين بافته بر قماش جان
رشته به رشته نخ به نخ تار به تار پو به پو
در دل خويش “طاهره” گشت و نديد جز تو را
صفحه به صفحه لا به لا پرده به پرده تو به تو
تندرست و پایدار باشید
رسول
این کامنت را دوباره خدمتتان ارسال میکنم:
آقای نوریزاد عزیز
در تمام سخنان چند سالهٔ اخیر شما -که جملگی برایم عزیزند- تنها این جمله را -در نهایت ادب و احترام- برنمیتابم:
“اصل انقلاب 57 و اصل برکشیدهشدن آخوندهای گرسنه و سیری ناپذیر و آدمکش و رفتن شاه و برچیده شدن نظام شاهنشاهی و …. تسخیر سفارت آمریکا و جنگ هشت ساله و ورود آخوندهای بیکفایت به داستان هستهای رسما و مستندا کار آمریکاییها و روسها و اسرائیلیها بوده به هزار دلیل …”
نوریزاد گرامی، آیا تبعات حرف خود را نیز میپذیرید؟ که لابد “چون آنها آوردهاند، همانها نیز خواهندشان برد؛ سیاست پدر و مادر ندارد؛ به من و تو چه دعوای خودشان هست؛ گلیم خودت را از آب بکش؛ و …”
زندگیای که در پیش گرفتهاید البته خلاف جملهٔ بالاست. چه، اگر ایمان داشتهباشید نظام سلطانی/ولایی ما آمریکا برخوانده و روس برنشانده است، دیگر چه نیاز به کنش مدنی و سیاسی؟ چه لزومی به آگاه کردن مردم؟
کوره راههایی که به مدد قبول مسئولیتهای ملی، فرهنگی و اجتماعی، و به همت امثال آرامش دوستدار و کورس گرامی به شاهراه نقد خویشتن و خردگرایی راه خواهند برد، آیا همه به تبع جملهٔ شما مسدود و مختومه نخواهند گشت؟
آیا جملهٔ شما نتیجهای جز نشستن در انتظار قدوم “کسی که مثل هیچکس نیست” خواهد داشت؟ و ما ملت “منتظر الغیب” هم که چه “عاشق انتظار کشیدن” و “تنها او را دیدن”! خود تفاوتی هم نمیکند که آنکه خواهد آمد را چکمهٔ قزاقی به پاست یا نعلین آخوندی یا پوتین آمریکایی.
آیا نگاهی که در جملهٔ شما است همان نگاه آشنایی نیست که در همه جا رد پای دشمن میجوید و مسئولیتی برای خویش متصور نیست؟ تفاوت در نوع نگاه نیست تنها در نقطهٔ نظر است: یکی دشمن را در کار غارت ایمان میداند و دیگری غارتگر خان و مان؛ اما هر دو نگاه مسئولیت گریز است و هیچ کژی و اشتباهی را نزد خویش برنمیتابد.
اینکه نتیجهٔ اعمال بیخردانهٔ ما به منفعت آمریکا و روسیه و اسرائیل تمام شده را، نباید همچون “دلیلی غایی” برای این اعمال تعبیر کرد. این نگرش که آمریکا و روسیه به صرف اسلحه فروشی، سیاست های خارجی کلان خویش را تنظیم میکنند -با پوزش- نگرشی قرن نوزدهمی است. اگر آمریکا و شرکای غربیاش منفعت در عقب ماندگی متحدین خویش میجستند چرا کرهٔ جنوبی و ژاپن و عربستان و امارات و قطر و ایرانِ شاهنشاهی، چنین نبودند؟ در اینکه آمریکا و اصولا هر کشور خردمندی مناسبات خویش را برپایهٔ منفعت ملی خویش تنظیم میکند، بحثی نیست. آنچنانکه در موقعش، حتی از شنود مکالمات صدر ااعظم آلمان نیز اجتناب نکردهاند، اما انداختن گناه نآگاهیهای فرهنگی/تاریخی ما و عدم وقوف روشنفکران و عموم مردم به عینیات مصالح ملی، که منجر به انقلاب 57 و سپس فاجعهٔ جمهوری آخوندی/ولایی (روحانیون اصولا دغدغهای به نام مصالح ملی ندارند) به گردن این و آن دولت بیگانه، راه اشتباه و خطرناکی است که بارها رفتهایم.
راهی که مقصدش ولایتی است افسانهای (بسان جابلقا) اما آشنا، به نام “اینگلیس” که دهه هاست ساکنانش قبول زحمت کرده و راه رشد و تلاش فکری و مسیر نقد و پرسش را بر این ملت آسان طلب بستهاند.
————————
سلام مازیار گرامی
من وقتی به جنگ بی خردانه ی هشت ساله نگاه می کنم، می بینم چه احمقی بوده ام من که بازار بزرگ کارخانه های اسلحه سازی را به کربلا ربط می دادیم و نوحه سرایی می کردیم و به هر بهانه پای امام حسین و یزید را به میان می کشیدیم و از اینجور کارها. ما گرچه می دانیم آن بالاها چه خبر است، اما کنشگریِ ما به این دلیل است که: نمی خواهیم از انسان بودن خود فاصله بگیریم. این که: بنشینیم تا بالایی ها نیم نگاهی به خواسته های ما بیندازند. در زندان و در سلول های انفرادی نیز کنشگری ما تهی از فایده نیست. من مطلقا مثل شما نتیجه گیری نمی کنم از این سخن. هرچه بلا بیشتر ببارد، حریص تر می شوم برای برخاستن. این شاید کمی تا قسمتی شعاری به نظر برسد که فلانی نسخه ی فردی اش را برای جامعه ای منفعل پیش روی می نهد. آخوندها و سپاهیان و اطلاعاتی ها مردم را ترسانده اند که بهتر و بیشتر بدزدند. قدم نخست ما همین نترسیدن مردم است. مردمی که نترسند مقدرات خود را خود به دست می گیرند. اگر سقف دنیا اینقدر که شما می فرمایید پایین بود، به دنیا آمدن جز برای مردن معنا نداشت. ما حتما مفری برای نیک زیستن پیدا می کنیم. مهم فهمیدن است. در بستری از تلاش حاکمیت برای نفهمیدن مردم.
با احترام
.
با سلام و احترام و ارادت خدمت نوریزاد عزیز و گرامی. بنظر من آقای مازیار کاملا درست میگویند که شما جملات بدی بگار بردید(اصل انقلاب 57….) از جواب جنابعالی چیزی نفهمیدم بنابراین یا بیشتر توضیح دهید یا اشتباه خود را بپذیرید. مطلب دیگر اینکه شما زیادی روی فهمیدن افراد و جامعه برای جرکت درست تاکید دارید عوامل دیگر مانند منافع کوتاه مدت مردم را کور میکند اینهائی که در راس امور هستند را مشاهده کنید. حالا اگر هم فهمیدن را اصل قرار دهیم این چملات (اصل انقلاب 57…..) را باید باور کنیم ؟!
شما برای درک یک پدیده خارجی به زیر و رو کردن محتویات ذهنی خود پرداخته اید. با اسمی که برای خود بر گزیده اید خود را محکوم به خود سانسوری کرده اید. سه کشور است که هرگز پیشرفتی نخواهند کرد: یونان مصر و ایران. بدلیل گذشته با شکوهشان و شکست های متعدد تاریخیشان. ما هر گز نخواهیم توانست بپزیریم که چنین به سادگی عروسک خیمه شب بازی قدرت ها شده ایم. بی هیچ اراده ای. اینکه هم اماممان هم رهبرمان خام انها شده اند. درست آن کرده اند که آنها میخواهند.
اما راه دیگر این است که از خود بیرون اییم و به روش علمی واقعیت های اطرافمان را درک کنیم. امیر انتظام و قطب زاده به صراحت گفته اند که کنفرانس گوادلف راه امدن خمینی را به ایران باز کرد. مراحل به قدرت رسیدن خمینی را میتوان دنبال کرد و دید که در همه مراحل انها راه را باز کرده اند.
اگر مخاطب کامنت “ناشناس” من باشم، باید اذعان کنم اتفاقا با او تا حد زیادی همعقیدهام. فرض کنیم آمریکا و انگلیس مدیر عاملان جهانند که هرچه میخواهند انجام میدهند. باز هم مگر نه آنکه مسئولیت اصلی بر دوش ماست؟ به قول ظریفی میگفت: اصلا چرا در برخورد بین ما (جهان سومیها) و غربیها، چرا ما استعمارگر نشدیم؟
من به هیچوجه منظورم تکیه بر مجد و عظمت باستانی ایران نیست. شاید ضمن خواندن تاریخ باستان دانستن این مجد و عظمت به درد بخورد. اما برای بازخوانی تاریخ معاصر تنها باید ذلت و جهل و عقب ماندگی را دید و راه درمان جست. عرض من اینست که انداختن تقصیر انقلاب و جنگ و سایر بلاهایی که بر سر خود آوردهایم به گردن این و آن، نه صحیح است و نه ثمری دارد. اما آنجا که میگوئید:
“ما هر گز نخواهیم توانست بپزیریم که چنین به سادگی عروسک خیمه شب بازی قدرت ها شده ایم.” با شما مخالفم. ما عروسک خیمه شب بازی جهل خود شدهایم. دیگران تنها دست خود را بازی کردهاند.
وقتی “منِ” روشنفکر انقلابیِ سال 57 هیچ درکی از منافع ملی و ژئوپلتیک ایران و ایرانی ندارم، چه لزومی دارد کسی جیبم را بزند؟ وقتی یک کاسب میدان بار (محسن رفیقدوست) را به صرف داشتن تعهد (آنهم معلوم نیست به چه؟) برای خرید تجهیزات تخصصی نظامی ارسال میکنیم، آیا طرف ما خیلی هنر میکند که بجای تجهیزات جنگی، تجهیزات مشقی به او قالب میکند؟ وقتی ما به سفارتخانهای که مهمان حاکمیت ماست حمله میکنیم چه توقع داریم که دیگران حق حاکمیت ما را در جنگ با عراق را محترم بدانند؟
شاملو از بزرگترین شاعران ماست، و امضای او پای اعلامیه کانون نویسندگان ایران در تایید تسخیر سفارت آمریکا نمایانگر خواست طبقات برگزیده و نخبه جامعه آن روز ایران است. در کشوری که تمام استراتژی دفاعیش بر اساس درک درست محمدرضا شاه از خطر صدام، در نیمهٔ غربی کشور متمرکز شدهبود، هیچ یک از انقلابیانی که داعیهٔ ادارهٔ کشور را داشتند درک درستی نسبت به این خطر نداشتند و از آخوند تا چریک و از مجاهد تا فدایی فریاد انحلال ارتش را سرمیدادند.
در اجلاس گوادالوپ نقشهٔ سقوط شاه را نکشیدند، فقط برای آنکه در بیتصمیمی و بیارادگی شاهِ مریض، و قدرت گیری روز افزون انقلابیون ایران دچار جنگ داخلی نشود و به تبعش ثبات منطقه ازدست نرود، پشتیبانیشان از شاهِ پیش باخته را قطع کردند. کنفرانس گوادالوپ در پی تمایل و اصرار شاه به ترک ایران و برای پر کردن خلاء قدرت توسط اتحاد ارتش و انقلابیون ایجاد شد.
اتفاقا بیشتر آنهایی که هنوز برای ایران نقشی غیرواقعی و براساس گذشتههای باستانیش در جهان قائلند، میپندارند که جای پای آمریکا و متحدانش را در پی هر خطایی که ما خود میکنیم یافتهاند.
جناب نوریزاد، گرامی مرد آزاده!
من به آزاده جانی و روح بلند پروازتان درود میفرستم و از هم سخنی با شما -که شهید حیّ و گواه ملتید بر زمانهٔ ما- به خود میبالم. آنچه در سئوال من اساسی است و گمان میبرم هنوز به آن پاسخ ندادهاید، تعبیر کلام شما به عبث بودن هرگونه کنش و اقدام سیاسی/اجتماعی است:
اگر امر بر ملت مسجل شود که شاهش را آمریکا میبرد و امامش را انگلیس میآورد، دیگر چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است؟ مسئولیت مردم در قبال خود، فرزندان و جامعهشان کجای این تعبیر قرار میگیرد؟ مردم ژاپن یا ترکیه چه مهرهٔ ماری دارند که هم پیمان با آمریکا دارند و هم منافع خویش را پاس میدارند؟ اگر پاسخ “آخوند” باشد؛ که باز میپرسم ما چگونهایم که “آخوند” را چنان کردهایم؟ چرا ایران نفت را ملی کرد و مصر کانال سوئز را ولی عربستان نه؟ تفاوتها در چیست؟
به باور من آن قدر که ما مقهور نقائص و معایب خویشیم آمریکا و سایر قدرتها مغلوبمان نکردهاند؛ و آنگاه که برمیخیزیم و غیرت به خرج می دهیم (مثل مشروطه و ملی کردن صنعت نفت) هیچ کشور دیگری به پایمان نمیرسد (با همهٔ کاستیهامان). عرض بنده اینست که انداختن تقصیر و مسئولیت ما به گردن استعمار و استکبار، حد و حدودی دارد. بازیگر نقش اول سناریوی هر کشوری، مردم و سران آن هستند. استکبار و استعمار و … نقشهای ردههای پائیناند. و باز به باور من پذیرش این مسئولیت و نقش، قدم نخست آگاهی بخشی و حرکت به سوی فرداهای بهتر است. اگر آمریکا در ایران کودتا میکند نه به دلیل قدر قدرتیاش، بلکه به دلیل عدم یکپارچگی مردم پشت سر مصدق است، به دلیل ترس روحانیت وقت از تودهایها و یکی نبودن اولویتهایشان با مصدق است. حتی شاید مصدق هم اشتباه کردهباشد. آخرین شاه ایران همهٔ افتخارات ناشی از پیشرفتهای کشور را به خود نسبت میدهد، اما هیچ کدام از کژیها، نارضایتیها و حتی انقلاب به آن عظمت را ناشی از بیگانگان میداند. همین قصه را سران جمهوری اسلامی نیز از بر کرده و هر روز به گوش ما میخوانند. بسیاری از مردم نیز با همین قصهها یا با نتایجی که برآن مترتب است به خواب میروند: «ای آقا آمریکاییها خواستند ما بجنگیم، انقلاب کنیم، صلح کنیم، … در سال 88 به خیابان بریزیم و … پس بیخود خودتان را خسته نکنید، هر وقت تاریخ مصرف ملاها تمام ش خودشان میبرندشان، ما هیچکارهایم». ملاحظه میفرمایید که این تعبیر مستقیما از چنان مقدمهای نتیجه میشود. و با آن هر وجدان بیداری را میتوان به خواب خوش فروبرد. چون امکان تاثیرگذاری ما بر سرنوشت کشور و اجتماع خویش را منطقا محال میداند.
نامه محمد مهدوی فر ( تخریبچی و غواص دفاع مقدس ) به خانم نرگس محمدی:
https://www.facebook.com/mahdavifar.mohammad
به نام خدا
سرکار خانم نرگس محمدی سلام
نامه سراسر اندوه ات را که از داخل زندان اوین نوشته بودی، خواندم.
گزارشی بود مختصر از رنج ها و مرارت هایی که در طی سالهای اخیر متحمل شده ای.
نامه را برای یکی از دوستانم که امام جمعه یکی از شهرستان هاست فرستادم و ایشان بعد از خواندن آن نامه، فرمودند: « ظلم در حق حیوانات هم جایز نیست چه برسد به انسان »
خانم محمدی، تو یک زن و یک مادر هستی و برای چندمین بار در فراق علی و کیانای عزیرت در سوز و گداز افتاده ای.
من کودکی خودم را به خاطر می آورم، آنگاه که به سن و سال کودکان تو و بلکه بزرگتر از آنها بودم، حتی یک شب هم دوری و جدایی از مادر برای من قابل تحمل نبود.
هر انسانی می داند که خدای کودک یا به عبارتی دیگر مظهر خدا برای کودک مادر اوست.
خانم محمدی؛ من که یک مرد هستم و پدر خانواده ای با چهار فرزند می باشم، گواهی می دهم که دوری و فراق فرزند بسیار سخت است، مخصوصا اگر مانند فرزندان نازنین تو، خرد و کوچک و شکننده باشند.
من می دانم که فراوانند مادرانی چون تو و فراوان ترند پدرانی که حقیقت اتهام و جرم آنها را صد البته « عاقلان دانند. » و آنها از سالیانی پیش در همین زندان اوین و زندان های دیگر، شب ها و روزها را به سختی سپری کرده اند و از این به بعد نیز تا سالیانی طولانی، به حکم احکامی که علی الظاهر قضایی و به اصطلاح عادلانه هستند، به زعم بعضی ها می بایست در زندان ها بمانند تا بپوسند.
برای بسیاری از این زندانیان، رنج زندان فقط گوشه ای از آلام و دردهای بی شمار آنان است.
خانم محمدی؛ من به نوبه ی خودم همه آن شب های سخت جبهه را که در نوجوانی در میدان مین دشمن در شلمچه و یا در آب های سرد اروند سپری کرده ام و همه آن شب هایی را که در زیر جهنمی از آتش دشمن بوده ام، از حیث ثواب و پاداش الهی معاوضه و معامله می کنم با یک شب از شب های سختی که تو در سلول های انفرادی در ناامنی و نگرانی و دلهره، در فراق کودکانت سپری کرده ای .
خانم محمدی؛ محل سکونت من شهرستانی است که با تهران حدود سیصد کیلومتر فاصله دارد.
من نذر کرده ام که از همین شب جمعه ( پنج شنبه شب ) ۹۴/۵/۸ تا پنج هفته متوالی، پنج شنبه شب ها به تهران بیایم و ساعت هایی مانده به مغرب تا پاسی از شب را در صحن امام زاده صالح تجریش بیتوته کنم و در آنجا برای آزادی تو و همه زندانیان بی گناه دعا کنم.
ایمان و امید دارم، مادرانی که معمولا به همراه فرزندان خود از اقصی نقاط تهران در این شب های جمعه برای زیارت امامزاده صالح مشرف می شوند و همه پاکباختگانی که این صحن مطهر را حرم امن خویش می دانند، به یاد مظلومیت زندانی مظلوم تاریخ اسلام، حضرت موسی بن جعفر (ع) ، پدر بزرگوار این امامزاده ی عظیم الشأن، دعا برای آزادی شما و دیگر زندانیان بی گناه را فراموش نخواهند کرد.
زندانیانی که مظلومانه در کنج زندان به امید نجات و رهایی و بی تاب آزادی، لحظات و دقایق را می شمارند.
ارادتمند شما ، محمد مهدوی فر
آقای مهدوی فر با سلام، شما که دارید زحمت می کشید چرا دعا برای آزادی تنها یک زندانی سیاسی؟ در حق همه زندانیان سیاسی دعا کنید، البته کودکان و نوزادان بیشماری هم در آفریقا و سایر جاها هستند که هر چه پستانهای مادرانشان را میک میزنند، دریغ از قطره ای شیر !؟ برای آنان هم دعا کنید. حضرت آقا امامزاده صالح منتظر دعای جنابعالی هستند. نه اینکه نعوذبالله فکر کنید حضرت آقا از وجود آنان بی اطلاع هستند، نه، ایشان به همه امور جهان آگاهند! شما فقط یادآوری بفرمایید. مطمئن باشید آقا ترتیب همه امور را از خزانه غیب خواهند داد!!!
سلام
جناب آقای نوریزاد چندین بار در مصاحبه با برنامه صفحه آخر اشاره کردید که مذهب شیعه اجازه جنایت و قتل را به روحانیون میدهد در صورتی که اینجوری نیست که شیعه همچون اجازه ای به روحانیون بدهد بلکه این روحانیون که در قدرتند افرادی ظاهرا شیعه مسلک ولی در واقع معاویه اند
سهم بشر و سازمان ملل از امنیت کشورهای 5+1 و از توافق کشورهای 5+1 با ایران چیست؟
آیا برای سازمان ملل آسان است که با گردنی کج، برّ و برّ به چشمان دزدان و فریبکاران و قاتلان فرزندانمان زل بزند و مظلومیت اپوزیسون ملت مظلوم ایران را به روی خودش نیاورد؟
مرد میانسال با لگد، صورت و سینه دختر 24 ساله را نشانه میرفت و مردم نگاه میکردند. کمی بعد دختر را به زمین انداخت و کتک زدن را ادامه داد. مردم بیشتر جمع شدند و مغازهدارها از مغازههایشان بیرون آمدند و مشغول تماشا شدند. اما پسری با موتور جلوی مرد میانسال را گرفت و نگذاشت به کتک زدن دختر بیدفاع که حالا تقریبا از هوش رفته و کنار خیابان ستارخان افتاده بود، ادامه بدهد. مردم حالا تعدادشان به بیش از 300 نفر رسیده بود و همچنان غرق تماشای این صحنه بودند. مرد میانسال کارتنخواب قمهای را از لباسش خارج کرد و به شکم، گردن و پهلوی امید 30 ساله که به قصد کمک وارد معرکه شده بود، فرو کرد. مردم، این بار گوشیهایشان را در آوردند و مشغول فیلم گرفتن شدند تا حادثه میدان کاج بار دیگر تکرار شود.
خوردن مشت و لگد به جرم رد شدن از خیابان
ساعت3 بعد از ظهر یکشنبه 28 تیر بهناز به قصد رفتن به دندانپزشکی از منزلشان در ستارخان خارج شد و وقتی به سر کوچه رسید متوجه شد روپوشش را جا گذاشته است. در راه بازگشت به منزل، کارتنخوابی که 50 ساله به نظر میرسید از دختر جوان پرسید که چرا آنقدر میروی و برمیگردی؟ و وقتی با پاسخ بهناز که ارتباطی به او ندارد روبهرو شد شروع به کتکزدن دختر جوان کرد. بهناز محمودی درباره این ماجرا به فرهیختگان گفت: «من فقط گفتم چه ارتباطی به تو دارد که با ته کفش چندبار به صورتم کوبید و مرا به زمین انداخت.» بهناز محمودی ادامه داد: «من شوکه شده بودم و در مقابل او که تقریبا جثه بزرگی نیز داشت نمیتوانستم از خود دفاع کنم. با هر لگدی که به من میزد مردم بیشتر جمع میشدند و واقعا نمیدانم چرا هیچکس به کمکم نمیآمد.» قربانی این حادثه همچنین گفت: «این اتفاق جلوی بانک افتاد و نگهبان بانک و مردمی که در حال رفتوآمد بودند نیز ما را میدیدند، ولی هیچکس طرفمان نمیآمد و فقط تعداد افرادی که به ما نگاه میکردند هر لحظه بیشتر میشد. بدون اغراق میتوانم بگویم 10 دقیقه مرا مدام کتک میزد و انگار به قصد کشتنم داشت این کار را انجام میداد.»
بهناز همچنین گفت: «در این میان یک پسر حدودا 30 ساله با موتور به ما نزدیک شد و آمد بین من و مرد کارتنخواب قرار گرفت و از آنجا به بعد من دیگر کتک نخوردم و تقریبا در حالت نیمه بیهوش و درازکش گوشه خیابان، شاهد چاقو خوردن پسر جوان بودم. من مطمئن هستم اگر تا یک دقیقه دیگر امید شیرازی به کمکم نیامده بود من زیر مشت و لگدهای آن مرد کشته میشدم.»
دختر جوان را به بانک رساندم و از حال رفتم
امید شیرازی نیز درباره این حادثه به فرهیختگان گفت: «من ابتدا فکر کردم آنها پدر و دختر هستند یا نسبت دیگری با هم دارند که هیچکس مداخله نمیکند، اما به نظرم رسید حتی اگر نسبتی هم با دختر جوان داشته باشد باید کمک کنم تا حادثه میدان کاج تکرار نشود، چون دیگر کار از کتکزدن معمولی گذشته بود و واقعا به قصد کشت او را کتک میزد.» او ادامه داد: «با موتور جلوی این مرد ایستادم و به محض اینکه پرسیدم چرا این کار را میکند ناگهان حس کردم با مشت به زیر چانهام کوبید، ولی وقتی لباسم غرق خون شد فهمیدم چاقو در دست دارد. بلافاصله دختر را کشانکشان به بانک رساندم و او را داخل بانک انداختم تا خیالم از او راحت شود و بعد از آن به زمین افتادم.» امید همچنین گفت: «اما این پایان ماجرا نبود و این مرد با چاقو به سراغم آمد و شکم، گردن و پهلویم را مورد اصابت قرار داد. تازه همین موقعها بود که شنیدم مردم تصمیم دارند با پلیس تماس بگیرند.»
امید که به دلیل خونریزی زیاد از حال رفته بود نور قرمز گردان روی خودروی پلیس را نمیدید و فقط صدای آژیر این خودرو را میشنید که به او نزدیک میشد. یکی از شاهدان ماجرا که در سوپرمارکتی در همان محل فعالیت میکند به خبرنگار ما گفت: «دو خودروی پلیس آمدند و شش مامور از آنها پیاده شدند. با اینکه مرد کارتنخواب از محل فرار نکرده بود، اما هیچکدام از ماموران اقدام به دستگیری متهم نکردند و تنها جلوی او ایستادند و دستان خود را به یکدیگر دادند تا مرد کارتنخواب نتواند به پسری که روی زمین افتاده بود ضربه بزند. یکی دیگر از مغازهداران این خیابان نیز گفت: «مردم از ماموران سوال کردند چرا او را دستگیر نمیکنید و ماموران گفتند چون قمه دارد اجازه نداریم به او دستبند بزنیم.»
مردم هنوز از جنایتها فیلم میگیرند…………. خانه از پای بست ویران است . حکایت غیرت مردان ما یک به ۳۰۰ شده است. الکی نیست که می گوییم نوری زاد تنهاست .
جناب Amir با پوزش من باور نمیکنم یعنی نمیخواهم که باور کنم یک دختر روز روشن اینجور کتک بخورد ! و مردم هیچ دخالتی نکنند ؟ آن هم سیصد نفر ! باور کنید اگر این موضوع صحت داشته باشد باید فاتحه این مملکت را خواند ومن خیلی خیلی مایل هستم که آدرس دقیق آن مکان را بدانم تا در صورت صحت به هرکاسبی که شاهد ماچرا بوده یک هزار آفرین جانانه بگویم و به آن نامرد بگویم که کلاهت را بالا تر بزن و بگویم که واقعا از ته دل امید وارم که عزیزانش دچار یک چنین مسئله شگفت آوری شود و بداند که چه حالی دارد ؟ باز هم امید وارم که این موضوع صحت نداشته باشد و الا وای بر ما وای برما .
به گفته شاهدان ماجرا، از زمانی که پلیس به محل حادثه رسید تا زمانی که با کمک یکی از شاهدان حادثه متهم دستگیر شد بیش از یک ربع ساعت زمان سپری شد. گفته میشود ماموران از یکی از شاهدان که جثه بسیار بزرگی داشته خواستهاند از پشت به مرد کارتنخواب حمله کند تا آنان زمانی که زمین افتاد به او دستبند بزنند. با این حرکت، مرد کارتنخواب غافلگیر شد، به زمین افتاد و درنهایت دستگیر شد.
گفته میشود از زمانی که مردم با اورژانس تماس گرفتند تا زمانی که اورژانس به محل رسید 50 دقیقه طول کشید تا درنهایت امید و بهناز را به بیمارستان منتقل کردند. بهناز محمودی که 24 سال دارد دچار تروما در ناحیه صورت، سینه و گردن شده است. امید شیرازی تا الان دو عمل جراحی انجام داده که جراحی گردن او هفت ساعت طول کشیده است. همچنین برای عمل روده، پرشکان از زیر جناغ سینه تا پایین شکم او را شکافته و عمل بسیار سختی انجام دادهاند.
میخواستم برای خوردن غذا به زندان بیفتم
به هر حال امید شیرازی و بهناز محمودی در حالی قربانی این ماجرا شدند که گویا همه چیز دست در دست هم داده بود که این حادثه تا این اندازه عمیق شود. از برخورد ماموران کلانتری که گفتهاند به متهمی که چاقو دارد دستبند نمیزنیم گرفته تا مرد کارتنخواب که در اعترافات خود پس از دستگیری گفته من سرپناهی نداشتم و میخواستم برای خوردن غذا به زندان بیفتم.
جناب مهرداد عزیز من هم خیلی دوست دارم که این داستان واقعی نباشد و اگر دستم کوتاه نبود سعی می کردم سری به خیابان ستارخان بزنم و از میدان توحید تا فلکه دوم از چند نفر پرس و جو نمایم ، چون به نظر من هم اگر این واقعه واقعی باشد باید در این مملکت دور مردی ومردانگی وغیرت رو خط قرمز کشید. پایدار باشید
اگر واقعا گفته های مردم درست باشد که پلیس بعلت اینکه ضارب دارای قمه میباشد دستگیر نمیکردند با ید گفت خاک برسر ان پلیس وقتی مامور ضارب رامسلح به سلاح سرد یا سلاح گرم رویت کندباید دستور تسلیم شدن را به ضارب ابلاغ نمایند درصورت استنکاف مامور مکلف است با استفاده از سلاح ویا باطوم متهم را وادار به تسلیم نماید وهمچنین یرای تماشاگران وعدم کمک متاسفم وازاینکه این همه بی غیرت در ان نقطه وجود دارد جای تاسف است
جناب نوری زاد سلام
این چهارمین پستم هست که برای شما ارسال میکنم. بغیر از اولی که از دادن جواب صریح طفره رفتید، 2 پست دیگر من پاسخ داده نشد که حتی با عرض پوزش، از شما خواستم که به پست سوم پاسخ دهید.
اما هنوز جوابی از شما دریافت نکرده ام.
امیدوارم که گرفتاری نداشته باشید
همچنان منتظر دریافت جواب سئوالاتم هستم
با سپاس
نی
با سلام به جناب نوری زاد
چه فایده که پست های بنده را با نظارت استصوابی، منتشر میکنید و منتشر نمی کنید
چه فایده که جوابی برایش نمی تراشید
من چگونه باور کنم، شما جانتان را گذاشته اید کف دست و به مبارزه دیو زمان می روید، دست خالی در برابر اژدهای تا بن دندان مسلح
اما بنده با قلمم میخواهم با شما دوئل کنم، شما خود تبدیل به اژدهایی میشوید، قلم شکن و قلم خوار
جناب نوری زاد، بنده میخواهم از جنس سخنان خودتان، با شما مناظره ای کوتاه داشته باشم و شما این آوانس را دارید که نوشته های بنده را ابتدا بخوانید، بعد تصمیم به سانسور بگیرید یا پخش کنید یا گزینش عمل کنید، عین نظارت استصوابی
اما پیش شرافت خود به این سئوالات بنده جواب دهید
1- چطور به عدم حقانیت اسلام پی نبرده اید و باز دم از انسانیت میزنید؟ مگر مسلمان بودن با انسانیت، سنخیتی دارد؟
دقت فرمایید، انسان همان اندیشه اش هست و ایدئولوژی اش، یعنی تمام هستی اش!
اگر ایدئولوژی ای درست نباشه یعنی ناحق باشه، چطور رفتار و گفتارش حق میشه؟
اول پندار نیکه که گفتار و رفتار ماحصلش خواهد بود!
چرا شما از پاسخ دادن به سئوالات بنده، طفره میروید؟
شما باید بتوانید ثابت کنید که اسلام حق است و از طرف خدا! بنده فقط همین را از شما میخواهم. شرافتمندانه
با سپاس فراوان
نی
——————-
سلام دوست گرامی
من بی تقصیرم
.
سلام
جتاب نوری زاد
آیا سیاست شما اینه که پاسخی به سئوالات ندهید، یا گزینشی عمل میکنید؟
بنده پرسیده ام چه دلیلی بر حقانیت اسلام دارید که سنگش را به سینه میزنید، و شما میفرمایید بنده بی تقصیرم!!!!!!!!!!
یغنی این جواب سئوال بنده بود؟
لا اقل شفاف بفرمایید که به این سئوال جواب نمی دهید! جواب سر بالا از فردی چون شما که خیلی منافات داره با روحیه مبارزاتی و جان بر کفی!
با سپاس
نی
—————————-
سلام دوست گرامی
من به پرسش هایی که بارها پاسخ داده ام پاسخ نمی دهم. من مسلمانم دیگری مسیحی دیگری هندوی گاوپرست. همه هم حقیقت را در خود و با خود می دانند. من البته نوشتم برایتان که: تلاش می کنم انسان باشم. از اینگونه پرسیدن ها خروج کنید و این مقوله را وابگذارید.
با احترام
.
جناب نی
با سلام
مقصود شما از اینگونه سوالات و اصرار بر آن چیست؟ می خواهید تفتیش عقائد کنید یا مقصود شما این است که کسی حق ندارد در عرصه عمومی ابراز مسلمانی کند؟ یا خود ،دلیل بر بطلان حقانیت اسلام دارید؟
اگر مقصود شما این است که جناب نوریزاد حق ندارد مسلمان باشد یا آنرا ابراز کند ،که خوب این نوعی شانتاژ و دیکتاتوریست ،و با همان مرام انسانیت و ازادگی که از آن سخن می رانید ناسازگار است ،و اگر مقصود شما این است که شما بدلایلی وقوف بر بطلان دین اسلام پیدا کرده اید و از اینطریق بخود اجازه می دهید دیگران را تحت فشار قرار دهید خوب بسم الله بفرمایید تبیین کنید که دلایل بطلان حقانیت دین اسلام از نظر شما چیست؟
سلام بر شما آقا مرتضی
شما دست به نقد بفرمایید، آیا می دانستید سید بودن مساوی است با نژاد پرستی؟
اصرار بنده بر معلوم شدن حقیقت است!
بنده دلایل خودم را بر رد حقانیت اسلام دارم، ولی برای اینکه وقت ضایع نکنم، بایست بالاترین مقام علمی اسلامی، یعنی یک فقیه دلایل حقانیت اسلام را بیاورد که وقتی دلایل رد حقانیت منعقد شد، کسی یارای انکار و مغلطه نداشته باشه.
بنابراین انتظار این را نداشته باشید بنده دلایلم را به همین سادگی و بدون شرط و شروط در معرض قضاوت و سنجش میگذارم که این قومِ قصه ساز، یعنی فقهای دروغ پرداز، قادر باشند برایش، جوابیه ای خلق کنند!
دقت بفرمایید، وقتی چیزی حق است، حق است و باید با یک خط کش و میزان آن را سنجید و وقتی شما عاجز ار توجیه و تبیینِ مسئله ای باشید، قرار نیست که پای باور و اعتقاد بیاد وسط و چشم بسته چیزی را بپذیریم.
ما باید یا بلاواسطه، خدای را شاهد باشیم، یا معجزه ای از جانب رسولش ببینیم که دال بر حقانیتش باشه و آیا غیر از این است که محمد غیر از قرآن هیچ معجزه ای ندارد!!!!
خاطر شما جمع که بنده تفتیش عقاید نمیکنم، به کسی هم کاری ندارم که چه دین و آیینی داره، اما وقتی قضیه، حق و حقوقه، اونی که دست بالا رو داره، باید حقانیتش رو اثبات کنه!
وقتی شما نمیتوانید خدا را اثبات کنید و میروید به حوزه باور، خدا باید از حوزه حق کنار گذاشته شود و در حوزه شهود و نه عقل به آن پرداخت!
اینجا بنده میخوام، خدا رو از دین و دین رو از سیاست جدا کنم. همین
شما هر دینی میخواهی داشته باشی، داشته باش، اما به حقوق ادیان دیگر احترام بگذار…
مثلاً چرا اسلام دین آخره و بعد از اون، دین دیگری نباید بیاد؟ چون اسلام گفته؟
پس بهاییت باطله؟
اما اگر خود اسلام باطل باشه، اونوقت آیا کسی دیگر به این همه فقیه که مدعی ارتباط با عالم بالا هستند، آیا دیگر مجالی برای حکومت بر مردم بیچاره خواهند یافت؟
بحث انسانیت و حقوق انسانی با دین و دیانت و ولایت بالکل جداست!
بنده میخواستم قبل از هر چیز، عقیده آقای نوری زاد را درباره دین بپرسم که ایشان پاسخ صریحی به بنده نمی دهند، برای همین بنده عیار عقلانیت ایشان را نمیتوانم تشخیص بدهم.
اما عیار انسانی، قابلیت سنجش نداره، بلکه به کارنامه انسان و نظام ارزشی ای که آن کارنامه را ارزیابی میکنه بستگی داره و بنده با این حوزه کاری ندارم، چون خودم مدافع حقوق بشر هستم و فعال در این حوزه و لاجرم، اگر صلاح دیدم که باید به کمک آقای نوری زاد بیایم، حتماً خواهم آمد. و همین الان هم دارم همین کار را میکنم. یعنی تلنگر زدن به منظور بیداری از انتخاب مسیر اشتباه دین، اگر به ادیانِ متعارف امروزین پایبنده، یعنی اسلام، مسیحیت، یهودیت و حتی مذاهبی که متعارف نیستند، اما آیین هایی دارند که بجای عقلانیت، به باور مندی و شهود ارتباط داره!
آقای نوری زاد، خسته از سئوالات تکراری هستند، پس آقا مرتضی، اگر شما تمایل دارید که به ایشان کمک کنید، بفرمایید چه دلیلی برای اینکه قرآن محمد، از جانب خداست، در حالیکه ایرادهای بسیاری گرفته اند بر تناقضات غیر قابل انکار موجود در آن و بنده نمیخوام کلی گویی بشه و بفرمایید کدام تناقضات!
بنابراین، شما فقط این آیه را ترجمه کنید و نه تفسیر
اقرا بسم ربک الذی خلق
و بفرمایید، چطور یک خالق به بنده ای که سواد نداشته، چنین چیزی را توانسته وحی و نازل کنه و آن بنده، همچنان قادر به نوشتن همین عبارات و به قول او، آیات برای دیگران نبوده؟
خیلی ممنون میشم که راز مکتوب و مجموع نشدن قرآن بعنوان یک کتاب کامل و واحد در زمان حیات پیامبر را بر من روشن کنید!
شما دقت بفرمایید، تنها معجزه پیامبر، همین قرآنه و در زمان حیاتش، حتی یک نسخه واحد موجود نبوده که کسی بخونه و باهاش آشنا بشه!!!!!!!!!!!!!!!!!
با سپاس فراوان
نی
—————–
سلام نی گرامی
ببین چه خوب وارد نقد شده ای! ما همین را از شما خواهانیم. در همین نوشته اگر کمی خود را از عصبیت خارج می کردید، ما را بهره مند از یکی از نقدهای خوب و مشفقانه و صریح می کردید. بازهم من این نقد شما را پسندیده تر از فحاشی و به صدا در آوردن کوس رسوایی مسلمانان – که در نوشته های خود بدان مرتب اشاره می کنید – می دانم. برای ما اینجوری و بدور از عصبیت بنویسید.
سپاس
.
سلام جناب نوری زاد
آیا کوس رسوایی کسی را زدن، فحاشی است؟
بنده از حوزه کلام اقدام به روشنگری کرده ام، با زور قلم!
وقتی با 4 سال تحصیل، میشی کارشناس، یعنی با مطالعه چند هزار سال تاریخ، انسان قادر نخواهد بود، ذره ای از حقیقت را بیابد؟
ادیان ابراهیمی (به بقیه فعلا کاری ندارم، چون با ما فاصله داره) همگی باطل هستند، چه برای جلوگیری از خون ریزی آمده باشند، مثل مسیح، چه برای جلوگیری کردن از زنده به گور کردن دختران، مثل محمد و چه مثل شما، پیام آور صلح و صفا و آشتی با روحانیت، اما روحانی خوب، نه بد!
غافل از اینکه، حتی دروغ مصلحت آمیز، به راست فتنه انگیز، ارجحیت نداره!
مگر ما میتوانیم، به خود حق بدهیم که با هر رویکردی برای دیگران تعیین تکلیف کنیم، بعد از اعمال خواسته هایمان، بگیم، بفرمایید، خودتان بر خودتان حکومت کنید؟
این خبرها نیست! خمینی هم قرار بود اسلام عزیز را سر لوحه کارها بکنه و خودش بره قم، اما سر از جماران در آورد!
این بازی ذهنه که اگر از خون ریزی جلوگیری بشه، پس شما جلوی فاجعه های بیشتری را خواهید گرفت.
تمام دعواها سر لحاف ملاست
تمام دعواها سر قدرته و هر کسی زیرکانه تر بتواند به قدرت برسد، زیرکانه تر هم آن را حفظ خواهد کرد
ایرادی که بنده به شما میگیرم دقیقاً اینجاست که شما به باور باطلی چون اسلام باورمندید، بعد میخواهید از حق دفاع کنید
خب کسی که خودش باطله، از حق چی میدونه؟
چون که صد آمد، نود هم پیش ماست، نه اینکه شما 10 هم نباشید برای 200 بخواهید تعیین تکلیف کنید و برایش خط و نشان بکشید؟
بنده معتقد به پلورالیسم هستم، اما دست آخر، یک کنترل کننده ای باید بر این تعدد و جماعت باشد تا به همگرایی برسیم!
بنده هم نمیخوام خون ریزی بشه
و آنقدر هم میدانم، که نمیشه اعتقادات مردم رو ازشون گرفت، چیزی دیگری بهشون نداد
شما از یک کودک، یک آب نبات نمیتوانی با زبان خوش حتی بگیری، بدون اینکه بهش شکلات بزرگتر و قشنگتری ندهی
مردمی که بسان کودک، به ایده ای خو کرده اند، چطور خلا و نبودش رو باور کنند و بپذیرند
هرگونه حمله به ایده مردمان، با شکست و نابودی ایشان خواهد انجامید، آنهم به مهمترین نظام فکری ایشان، یعنی دین
پس بنده قصدم از آن سئوالات ابتدایی، فقط و فقط سنجش عقلانیت و راستی آزمایی حقانیت جنبش شما بوده که هم مسلط به حوزه کلام هستید و هم اهل عمل و قیام، نه مثل کسانی که پشت کامپیوتر فقط نشسته مبارزه میکنند
حرکت شما، قابل تقدیر و احترام است، اما حقانیتش چه میشود؟
ما حرکات خالصانه و اوریجینال کم نداشته ایم در تاریخ، اما دنیای امروز آیا میتواند اثری از آثار خلوص نیت امثال خمینی به ما نشان دهد؟
از خدا بالاتر هم داریم که اسلام نماینده تام و تمام آن است؟
جناب نوری زاد، دنیا به بیراهه رفته است و مقصر اصلی، همین ادیان به زعم خودشان الهی هستند که جلوی تابش خورشید را با ابر باورهای دروغین گرفته اند و بنده راه رهایی از این اسارت و بندگی را یافته ام و در تلاشم که آن را نهادینه کنم
این نوشتار و پست ها هم، مقدماتش است
موشک جواب موشک
قلم حریف قلم
قلم حریف موشک
اما موشک حریف قلم نخواهد شد و این یک حقیقت و حق است
با سپاس از شما که با سعه صدر، نظرات را میخوانید و پاسخ میدهید، اما همه را نمیشه به یک چوب راند و برخی چون من، مطالباتی جدی تر از درد و دل دارند که محتاج تسلی و دلگرمی باشند
جویای حقیقت
نی
سلام نی گرامی
دوست گرامی کمی خلط مبحث کردید ،شما گفتید دنبال روشن شدن حقیقت هستید ،بسیار خوب،برای روشن شدن حقیقت ابتدا باید آداب مناظره را مراعات کرد ،پس از آن فقط باید استدلال کرد ،یعنی کلمه در برابر کلمه ،اینطور که من نوشته شما را آنالیز کردم ،شما از همان ابتدای بحث خود را حق بجانب می دانید بنابر این بخود اجازه می دهید که گرد و خاک براه انداخته و از همان ابتدا صنفی را(فقهاء) را به دروغ پردازی متهم کنید ،من البته حوصله ام زیاد است ،اگر کسی آداب گفتگو را متمدنانه مراعات کند و فقط پرسش یا استدلال کند ،همین جا عرض کنم که ذهن خود را از بحث های سیاسی و قضایای خارجیه خالی کنید ،من به دیگران کاری ندارم ،به انگیزه شما هم کاری نداریم که گفتید :”اینجا بنده میخوام، خدا رو از دین و دین رو از سیاست جدا کنم”.
اینجا بحث از انگیزه نکنیم ،فقط مدعا و فقط دلیل،شما چند بار مدعی شدید که دلایلی بر بطلان حقانیت دین اسلام دارید ،و در عین حال از جناب نوریزاد خواستار شدید که دلایل حقانیت اسلام را بیان کنند ،این روش شما در اینجا نادرست است برای اینکه کسی که مومن به یک دین یا ایسم است قهرا برای بنیادهای اعتقادی و عملی خود دلایل و برهان هایی دارد و البته اینجا نیامده است اظهار ایمان کند و دیگران را باطل بداند ،این شما بودید که ایشان یا هر مومن به اسلام را سوال پیچ کردید که چرا مومن یا مسلم است ،پس در حقیقت شما مدعی بطلان دیانت اسلام هستید ،و بقاعده البینه علی المدعی،ببیان دیگر شما می خواهید به نوریزاد و دیگر مومنان اسلام بگویید چرا به اسلام معتقدند در حالیکه اسلام دین باطلیست ،پس شما مدعی بطلان دیانت اسلام هستید پس شما باید اقامه دلیل بر بطلان کنید و نوریزاد و من و دیگر مومنان را به حقیقتی که مدعی راه یافتن به آن هستید هدایت کنید.
باز در قالب مثال می گویم :شما گفتید ایمان و باور به مفاد بیانیه حقوق بشر دارید،بسیار خوب حال اگر من رایی بر خلاف باور شما دارم و مثلا بیانیه حقوق بشر را ناقص ،ناکافی ،متناقض ،و دارای جهات دیگر بدانم آیا قاعده این است که دلایل این ادعاها را برای شما بیان کنم یا صرفا بیایم در عرصه عمومی بگویم:جناب نی شما که باور به مفاد بیانیه حقوق بشر دارید ره باطل می پیمایید،شما چرا مومن به حقوق بشرید؟!بعد با فشار و شانتاژ بگویم جناب نی شما دلایل ایمانتان به این بیانیه را بیان کنید!
می بینید که شما قاعده مناظره را رعایت نکردید .
نکته دیگر اینکه کلام شما دچار نوعی آشفتگی و عدم نظم است ،برای اینکه هم میگویید معتقدید دین اسلام باطل است و ادعاهای دیگری می کنید،هم می خواهید از اقامه دلیل بر مدعایتان امتناع کنید،و هم در عین حال پرسش هایی را مطرح میکنید ،من جداگانه به این پرسش های شما پاسخ خواهم داد،ما چند سال است اینجا کارمان همین نوع گفتگوهاست و باکی از ادمه بحث نداریم ،شما بدانید با فشار و بکارگیری الفاظ هیجانی نمی توانید مقاصد و مدعاهای خود را اثبات کنید ،غرضم این است که شما اینجا مدعی شده اید که به حقیقت راه یافته اید و وجوه بطلان حقانیت دین اسلام در دست شماست ،اوکی پس شما مدعی هستید لطفا اقامه دلیل کنید ،یعنی سوال کردن را جایگزین استدلال بر مدعای خود نکنید.
من الان منتظر شما هستم که در یک بحث گسترده اصول معارف اسلامی و احکام عملی اسلام را ببوته نقد گذاشته از اینطریق مدعای خود (بطلان دین اسلام) را اثبات کنید ،اگر چنین نکردید ناظران این عرصه عمومی که از ابتدا کامنت های شما خطاب به صاحب این سایت را دیده اند و طرز بچالش و سوال کشیدن شما را مشاهده کرده اند حق دارند بگویند جناب نی ادعایی کلی کرد اما در اثبات مدعای خود ناتوان بود.
این اسلوب و اساس بحث بود که ترسیم شد ،حال اختیار با شماست ،اگر بنای بر اقامه دلیل ندارید اذعان کنید ،تا برویم سراغ مطالبی که بصورت پرسشهای چالشی در مورد خدا و پیامبر و قرآن بیان کردید.
ضمنا هرگاه احساس کردید پیج مانحن فیه قدیمی شده است مختارید ادامه بحث را به آخرین صفحه منتقل کنیم.
متشکرم
من ساكن دوسلدورف المان هستم
از يك فروشگاه ايراني خريد ميكنيم
بهترين و درجه يك ترين برنج ايراني تو فروشگاهش ميفروشه
برنجي كه عطر و طعمش سال هاي سال براسطه حضور پر رنگ برن جاي هندي در وطن تجربه نكرده بودم
پيجور شديم اين برنج اعلا چطوري مياد اينجا
فهميديم كار سپاهيان قاچاقچي گوش به فرمان رهبري هست
متاسفم كه سال ها در جهل و نا اكاهي زير سايه اقا سيد علي عمرم به تباهي گذروندم
جلال جلالیزاده، ماجرای عضویتش در هیئت رییسه موقت مجلس و جنجال پیش آمده بر سر آن را چنین شرح داده است:” من خودم عضو هیأت رئیسه موقت مجلس ششم بودم، نه این که عضویت در هیات رئیسه مهم باشد نه، به خاطر این که یک کار نمادین بود برای این که این پیام را به جامعه بدهند که ما میخواهیم این تبعیضها را برداریم. وقت انتخاب هیات رئیسه دوستان مجلس گفتند که آقای وحید خراسانی تلفن کردهاند و گفتهاند که اگر یک سنی در هیات رئیسه بالاتر از اهل تشیع بنشیند من فرمان عدم مشروعیت میدهم و کفنپوش با پای برهنه به خیابان میآیم. متاسفانه این تهدید از سوی دوستان اصلاحطلب بدون هیچ واکنشی برای توضیح این که این فرمان به استناد کدام آیه و حدیث نبوی صادر میشود پذیرفته شد. دوستان به من گفتند که به خاطر مصالح کشور این فرمان را بپذیر.”
آقای مهدی خزعلی تحویل بگیر نهنگ خراسان را که می گویی………صد مرتبه دیکتاتورتر و مرتجع تر از کسانی که شما بهشون انتقاد می کنی……………………………..
سلام به دوست گرامیمان محمد
به طور حتم هموطنان سنی مذهب ما هم با این داستانها و مواردی بس وحشتناکتر از این برخورد کردهاند ‘ برای آنها مثل روز روشن است که هر مدارایی از طرف عمامه داران شیعی فقط و فقط از سر مصلحت است و بس ‘ این جماعت به قدری مفلوک و معیوب اند که خیال میکنند با دارودسته کورها طرفند و برادران سنی مذهب ما الاغ تشریف دارند ‘ البته این آقایان تمام مخالفان خود را الاغ فرض میکنند و این برای آنها هیچ ربطی به شیعه و سنی بودن ندارد ‘ اصولاً در الاغ فرض کردن دیگران و یا منحرف انگاشتن بقیه مردمان لذتی نهفته است که حوریان زمینی هم دلبری خود را در مقابل آن را از دست میدهند و آخوند شیعه قهرمان این علم است ‘ البته قهرمانی که برتریش را مدیون سرکوبگران رقبا میباشد
وگرنه در عرصه آزاداندیشی جر هو شدن و مصخره شدن هیچ جایگاهی ندارد
خدا همه ما را شفا دهد
این روزها حال بیت و رهبر خوش نیست.واقعیت توافق هسته ای و ماحصل آن از رهبر همدم امام زمان که در حجره های جمکران با امام غائب جلسه می گذاشت و چون بیرون میآمد می گفت که این همه پیروزی از راهنمائی “آقا” هست و یا به محمد جواد حجتی که گفته بود این دستاورده ای عظیم بخاطر تهجدهای شبانه ایشان است، از این شیر بیشه ایران گربه ترسان خسته ای ساخته که دل اطرافیان برایش میسوزد. و متاسفانه خود کرده را تدبیر نیست!
امّا این همه خسارت و ترس و لرز هسته ای همه اش برای این است که رهبر ما جرات اینرا نداشت که بیاید از مردم بابت بلائی که به سرشان آورده شده معذرت خواهی کند و بگوید که من اشتباه کردم. او این حرف را به ایرانیان نگفت ولی در مقابل اجانب بارها به ندانم کاری خود اقرار کرد. توافق وین چیزی به غیر از این نیست. اعتراف به اشتباهی مر گبار..اما اگر این سفره دل نزد ایرانیان گشوده میشد مطمئن باشید سر نوشت ما چیز دیگری بود…
امروز تمام ایران چشمش بدهان آزانس است که کی چه بگوید!..این انتظار ماهی 10 میایارد دلار هزینه دارد!. این کاری بود که حداقل 2 سال پیش باید انجام میدادیم. اما تلخترین جای کار این است که ما بقول خودمان آمریکا را مجبور کردیم غنی سازی ما را تائید کند!..ظاهرا مشکل اسلام این بود. بعد خیانت از آنجا معلوم میشود که بدانیم در سال 2004 و طی بیانیه پاریس ،آزانس و از جمله آمریکا رسما این حق را برسمیت شناخته بودند ولی رهبر ما که خود را در یک قدمی تثبیت حاکمیت خاندان خود می دید زیر همه آنها زد تا بمب عزیز را در آغوش بکشد..حال ما را به آغوش آدم خواران جهانی داده و برایمان روضه مردانگی می خواند..شب بخیر “آقا”..صبحی هم هست..
سلام به یاران عزیز
من از طرف آقای خامنهای پاسخ میدهم
ای یاران بدان که اسرار جهان نزد رسول اکرم و در امتداد آن نزد اهل بیت اوست ‘ و ما آخوندها عالم ترین افراد به آن علمیم ‘ و من صالح ترین و خوش تیپ ترین فرد در میان تمام علمای معاصر میباشم ‘ البته سوتفاهم نشود ما حدیث داریم که خوش منظر بودن هم در این انتخاب بی تاثیر نبوده حتی ما احادیثی داریم که آن علم بر روی پوست حیوانی نوشته شده و در جایی محفوظ است ‘
جواب شما به این قرار است که قرار نیست که هر تصمیمی از جانب بنده ختم به خیر شود ‘ ما عزت و احترام مسلمین را میخواستیم ‘ ولی دشمنان با هم بیعت کردند و ما هم عقب نشینی کردیم ‘ اصولاً در فقه شیعه راهی برای تشخیص اشتباهات رهبری در نظر گرفته نشده ‘ رهبری باید به وظیفه اش عمل کند و نتیجه را به خدا بسپارد ‘ و این دقیقاً کاری بود که ما کردیم
در ضمن حتی ما اگر اشتباه کرده باشیم اعتراف به این اشتباه هزینههای سنگینی به مسلمانان تحمیل میکند ‘چرا که مخالفان پرروتر و جسورتر میشوند و خدایی ناکرده اسلام آسیب میبیند و مهمتر از آن مقلدآن هم سرشکسته میشوند و اسلام تضعیف میشود ‘ مگر نشنیده ای که راستی که فتنه بر انگیزد هزار بار بهتر است از دروغی که دفع فتنه کند
فقه شیعه فکر همه جایش را کرده ‘ مطمئن باش که ما جماعت زیر هر چه برویم زیر حرف مخالفان اسلام نمیرویم ‘ نکته مهم دیگری که شما از آن غافلید این است که اگر در ثروت نعمتهایی هست مطمئن باش در فقر هم هست نعمتهایی که چه بسا بسیار بیشتر از نعمتهای ثروت است ‘ ثروت بی نیازی میآورد و احساس بی نیازی مردمان را از فکر خدا غافل میکند ‘ در مقابل ‘ فقر مردمان را به سوی خدا میراند ‘ البته این امتهان تلفاتی هم به دنبال دارد ‘ و سست ایمانانی هم وا میدهند و خدا را از یاد میبرند.
اگر جوابی داری حتماً برآیم بنویس ‘ فقط خواهش میکنم کشش نده
جناب نوریزاد
یک کامنت من منتشر نشده، ممکن است در پستوهای وبلاگتان جا ماندهباشد؟
دولت اعلام کرد، برای اختلاس بعدی پول کم است.
خواهشمندم هرچه زودتر قبض های برق وآب وتلفن و … را واریز کنید
هم اکنون نیازمند یاری گرمتان هستیم
اگر زحمتی نیست به اشتراک بگذارید شاید گره ی زندگی یکی از مسئولان کشورمان با این اختلاس باز شود
تو رابه نداشته هایت سوگند میدهم قطع کننده این زنجیر نباش!
شاهینی ﺑﺮﺍﻯ ﻧﻮﺷﻴﺪﻥ ﺁﺏ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺑﺮﻛﻪ ﺍﻯ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻛﺮﺩ،
ﺍﻣﺎ ﭼﻨﺪ ﻛﻮﺩﻙ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺑﺮﻛﻪ ﺩﻳﺪ،
ﭘﺲ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻛﺸﻴﺪ ﺗﺎ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﺮﻛﻪ ﻣﺘﻔﺮﻕ ﺷﺪﻧﺪ .
مباد که از حضورش ترسی در بینشان بیوفتد!
ﻫﻤﻴﻨﻜﻪ ﻗﺼﺪ ﻓﺮﻭﺩ ﺑﺴﻮﻯ ﺑﺮﻛﻪ ﺭﺍ ﻛﺮﺩ، ﺍﻳﻨﺒﺎﺭ ﻣﺮﺩﻯ ﺭﺍ ﺑﺎ ریش ﺑلند ﻭ ﺁﺭﺍﺳﺘﻪ ﺩﻳﺪ
ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺍﻧﺪﻳﺸﻴﺪ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩﻯ ﺑﺎﻭﻗﺎﺭ ﻭ متدین اﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺳﻮﻯ ﺍﻭ
ﺁﺯﺍﺭﻯ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﺘﺼﻮﺭ ﻧﻴﺴﺖ .
ﭘﺲ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺷﺪ، ﻭﻟﯽ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺳﻨﮕﻰ ﺑﻪ ﺳﻮﻳﺶ ﭘﺮﺗﺎﺏ ﻛﺮﺩ
ﻭ ﭼﺸﻢ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻣﻌﻴﻮﺏ ﻭ ﻧﺎﺑﻴﻨﺎ ﺷﺪ .
ﺷﻜﺎﻳﺖ ﻧﺰﺩ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺑﺮﺩ .
ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ سلیمان ﺍﺣﻀﺎﺭ، ﮐﺮﺩ، ﻣﺤﺎﻛﻤﻪ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺼﺎﺹ ﻣﺤﻜﻮﻡ ﻧﻤﻮﺩ
ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺑﻪ ﻛﻮﺭ ﻛﺮﺩﻥ چشمش ﺩﺍﺩ .
ﺁﻥ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﺣﻜﻢ ﺻﺎﺩﺭﻩ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ؛
” ﭼﺸﻢ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﻫﻴﭻ ﺁﺯﺍﺭﻯ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺮﺳﺎﻧﺪ،
ﺑﻠﻜﻪ ﺭﻳﺶ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﻳﺐ ﺩﺍﺩ !
ﻭ ﮔﻤﺎﻥ ﺑﺮﺩﻡ ﻛﻪ با ایمان است وﺍﺯﺳﻮﻯ ﺍﻭ ﺍﻳﻤﻨﻢ
ﭘﺲ ﺑﻪ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﻧﺰﺩﻳﻜﺘﺮﺍﺳﺖ ﺍﮔﺮ ﻣﺤﺎﺳﻨﺶ ﺭﺍ ﺑﺘﺮﺍﺷﻴﺪ
ﺗﺎ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﻣﺜﻞ ﻣﻦ ﻓﺮﻳﺐ ﺭﻳﺶ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﻧﺪ ”
ریش تمامی آیت الله ها و رهبر و همه ره روان اسلام ناب محمدی از این گونه است.
وای بر مردم خام و ساده ای که عقلشان در چشمشان است و برای رسیدن به بهشتی که این جانیان وعده داده اند هیچگونه تفکری ندارند . چه بهشت لجنزاری است این بهشتی که آخوندها و رهبری وعده آن را میدهند . عشرتکده ای به تمام معنا فقط حوریان اند و شراب . پس چرا در این دنیا حرام است این شراب و چرا در این دنیا حرام است سکس با زن زیبا روی آیا این جز این نیست که الله شان را فردی یا نوری ویا هر آنچه که هست تنها به این تشبیه کرده اند که در آن دنیا در عشرتکده ای بنام بهشت لایزل مینوشی و سکس با حوریان داری . من از یک زن مسلمان پرسشی دارم . گیریم که تمام این چرندیات درست است و حقیقت دارد . اما باز میبینیم تمام این ارجحیت ها برای مردان است .و زنها در بهشت کار دیگری ندارند به جز سکس با مردان که البته یک مرد در آن دنیا بایستی خیلی الاغ باشد که از آن حوریانی که آخوندها توصیفش را کرده اند و در قرآن هم آمده است بگذرند و به زنهای زمینی روی برند . حال از زن مسلمان میپرسم به بهشت میخواهی بروی چه کنی تو که الله ات حتی در آن دنیا هم تو را ناقص العقل ودر رتبه دوم بعد از مرد قرار داده است . کمی تفکر کن .نگو که کفر میگوئی و از آن ساده بگذر . بنا را بر این بگذار که کفر میگویم ولی تو هم برو و به آنچه که گفته ام بیندیش .چرا که برخلاف اسلام من تو را ناقص اللعقل نمیدانم و همانگونه که یک مرد میتواند نابغه دهر باشد یا ننگ زمان خویش زن هم میتواند به یقین چنین باشد .
به امید رهائی ایران عزیز /////////// . پاینده ایران و ایرانی
سلام و درود
جناب نوری زاد
من مانده ام که شما چرا به این رستم سبک عقل اجازه میدهی اینقدر چرندیات بگه و به همه توهین کنه، حتی به زنان مسلمان؟! مگر شما همسرت و یا مادرت مسلمان نیست جناب نوری زاد؟ مگر مسلمان شدن آنها یک شبه بوده (درست مثل زرتشتی شدن این رستم که شب و توی خواب زرتشتی شده و صبح بلند شده و به مسلمانها و اعتقادات مسلمانها توهین میکنه) که یک شبه هم از دین خارج بشن و حتمن باید زرتشتی بشن تا رستم را خوش خوشانش شود!
شاید هم مطالب مجیز گویانتان را همینطوری درهم و بدون مطالعه اینجا میگذارید؟ اگر پاسخ درستی به او ندهید مجبورم طوری پاسخش را دهم که نتواند به روی دوست دختر، خواهر و مادرش نگاه کند؟ از زاویۀ دین زرتشتی هم میگویم.
او باید درست و سنجیده و بدون توهین، دین را نقد کند. در ضمن نقد یک نوکیش و نوکیسۀ زرتشتی از دین اسلام که بیشتر ایرانیان به آن معتقدند تو کت من نمیره. شما هم که ناسلامتی طبق آخرین اقرارتان مسلمان تشریف دارین و البته قبلش انسان هستید. آیا از نگاه شما حرفهای این رستم شما را آزار نمیده! و در قالبهای خط خطی شما نیست!؟
دست شما درد نکنه! نوری زاد. من موندم که اصلن مرام شما چیه!؟ با شعار که نمیشه انسان طلب بود، عمل کن به حرفت. نشان بده در رفتارت! نمیشه که در مقابل یه عده ساکت باشی و در مقابل یه عده دیگه اعتراض کنی. دست از این سیاست یک بام و دو هوا بردار . یک بار برای همیشه خودت رو و مرامت رو تعریف کن و چارچوب اعتقادات خود رو مشخص کن. شما که انسان هستید و مسلمان آیا این سخنان رستم لطمه ای به انسانها و مسلمانان نمیزنه! آیا آزادی داشتن دین و اعتقاد یک انسان در منشور همون کوروش نبوده؟ در منشور سازمان ملل چی؟
– جناب رستم
اصلن نه مرام و جوانمردی رستم را داری و نه ادب و معرفت زرتشتیان امروزی را؟ و نه پیامبرت کوروش هست. تو یک حراف دروغ گو بیش نیستی و …نه زرتشتی هستی و نه به هیچ دین و آئینی انسان طلب اعتقاد داری.
اگر کمی شعور داشته باشی میفهمی که با این چرندیات شما و توهین های شما، هیچ مسلمانی نمیره زرتشتی بشه. اگه کمی انسان باشی میفهمی که هر انسانی آزاده که هر دینی میخواد داشته باشه و به تو ربطی نداره که هی پشت سرهم به یک دین و طرفدارانش توهین کنی و خود را دین دار هم بدانی آنهم زرتشتی! آدم باش و به جرگۀ انسانها وارد شو و دست از نوشتن این کلمات بردار. تو اگه مرد بودی اینگونه به زنان ایرانی مسلمان توهین نمیکردی. خود زنان هم این چیزها را میدانند و لازم نیست مردانی! مثل تو برای اونها آواز خر در چمن بخوانند و به آنها توهین کنند. مگر چند درصد از زنان دنیا در برابری با مردان زندگی میکنند احمق جان! که گیر دادی به زنان ایران.
رستم ، شما که نا سبلامتی آریایی و زرتشتی هستی آیا میدانستید که :
پیش از زرتشت، زنان به هنگام حیض و زایمان در آغل به سر میبردند و تا پایان مدت حیض و عمل زایمان، از اجتماع دور نگه داشته میشدند. این سنن آریایی بعد از ظهور زرتشت در قالب احکام دینی سازمان یافته شد. در این دین با توجه به اینکه زمین، گیاه، آب و آتش مقدس بوده، زنان را در ایام حیض و زایمان سبب آلودگی این عناصر میدانستند. ازین روی آنان را در زمین شورهزار و بایری که دشتانستان(= حیضستان) نام داشت، اقامت میدادند. زن بعد از اتمام این دوران در پیچیدهترین مراسم غسل به وسیله شاش گاو و اندکی آب توسط روحانیون ویژه، چند بار به مدت چند روز، غسل داده میشد. زنان در ایام حیض، حق خوردن نذری ایزدان را نداشتند ( افتخارزاده، 1377: 362).
به اعتقاد زرتشتیان، عادت ماهیانه زن، اثر اهریمنی بود که در زن پدیدار میشد زیرا در این ایام، اهریمن به زن نزدیک میشد و او را پلید میساخت بنابراین مردان چون دچار چنین حالتی نمیشدند از زنان پاکتر بودند (راوندی، 1340: 588).
در ارداویراف نامه تأکید شده، زنان حایض نباید به آسمان و خورشید بنگرند (حجازی، 1370: 134). همچنین پنهان کردن دوران حیض، معاشقه با زنان حایضه و هم بستر شدن با آنان نیز از جرمهای سنگین معرفی شده است
(افتخارزاده، 1377: 293).
حالا هی به گفتن جفنگیات ادامه بده… و هی جناب نوری زاد برات مفتی و در سایت خودش به جهان مخابره کنه!
در پایان،
جناب نوری زاد عزیز لطفن پاسخ بده و من را از این شک و دودلی نسبت به خودت رها کن. درست پاسخ بده و به چهار تا کلمۀ قلمبه سلمبه و ادیبانه بسنده نکن. یعنی توهین به پهلوی ها که گور به گور شدن، از طرف من، رفتاری غیر انسانیه ولی توهین به خدا ،اعتقادات و خود مسلمانان ( که شما رو هم شامل میشه ) انسانی هست؟!
اگه پاسخ درست ندهید دیگر من با شما و این سایت شما خداحافظی میکنم و از دور روی ماهتان را می بوسم همانطور که شما را در نمایشگاه در آغوش کشیدم و به قول شما با چراغ خاموش! آمدم( نمیدانم چه چراغ خاموشی بود که خودم را به شما معرفی کردم و اینکه با شما و خانم محترمتان هم صحبت شدم و عکس هم گرفتیم و …بماند). بدانید که شما را دوست دارم و خود را دوست شما میدانم اگر بپذیرید دوستی مرا. ولی من به انسان طلب بودن و مسلمان بودن شما شک کردم. مهم برای من انسان طلبی شما بود و در این چند وقته حس می کنم شما عوض شدید و شاید هم من عوضی میبنم و حس میکنم…
صحبت از نمایشگاه شد، یه خاطره بگم و ختم کلام.
یادمه وقتی رفتم افتتاحیۀ نمایشگاه ، اونجا دیدم کمی گرمه و البته آب یخ بود ولی آب که میخوردی دوبله عرق میکردی…دستمال کاغذی پیدا نکردم…بعد دیدم دو مادر از پله ها بالا آمدند، با گلدانی در دست یکی از آنها مادر یک شهید مظلوم و مادر مفقودالاثری مظلومتر…به احترام آنها جلو رفتم و عرض ادبی کردم و گلدان را از دست گرفتم و … بعد هم رفتم و سریع یک جعبه دستمال کاغذی گرفتم و دادم دست مسئول تدارکات ( آب و شیرینی ) که نشسته بود روی صندلی، پشت میزی جلوی در ورودی و … با چراغ خاموش رفتم و با چراغ خاموش هم برگشتم، درست پشت سر مادران عزیزی که نام بردم و از نوری زاد و همسرشان نیز خدا حافظی کردم. یادم هست اولین پرسشی از همسر نوری زاد عزیز کردم این بود: شما چطوری این مرد رو تحمل میکنید؟! و البته پاسخ هم گرفتم که به شماها مربوط نمیشه .
من خیلی دل رحم هستم و هیچی تو دلم نیست. حتی اگه مزدک ، مهرداد ، مازیار و دیگران را که در جبهۀ مقابل من هستند آنجا میدیدم خیلی خوشحال میشدم و مطمئنم کلی به آنها خوش میگذشت. مخصوصن به مهرداد که گفته بود که رفته اونجا. اونجا بهش حالی میکردم که در چه چیزهایی بی نهایت هستم.
بدرود ای نوری زاد و بدرود دیگر کامنت گذاران. مرا ببخشید. من عادت ندارم بدون خداحافظی برم
آرزوی قلبی من همان آرزوی قلبی تمام ایرانیان آزاد اندیش و انسان طلبه و امید که همۀ ما به آرزوهایمان برسیم.
پایدار باشید جناب نوری زاد و دیگر دوستان
—————————————-
سلام دوست گرامی ما
صبور باشید و سخن از رفتن و قهر کردن مگویید.
با ما باشید و از زبریِ سخن دوستان مرنجید. این اختلاف هاست که دنیا را قشنگ کرده و می کند. بله البته من هماره دوستان را دعوت به ادب مندی کرده و می کنم. در همین نوشته ی خوب شما نیز الفاظ نازیبا هست. کوتاهی مرا در پاکسازی الفاظ نازیبا ببخشایید. پوزش مرا بپذیرید و با ما بمانید.
سپاس
.
آق بینهایت فکر میکنی خیلی گردن کلفتی اگربرای دستمال کاغذی دادن دست خانواده های زخم خورده منت میگذاری باید بگم که خیلی بی جا کردی مگر خدای نا کرده کور بودن که دستمال کاغذی رو نبینن بعدشم از اول مو ضعت برای همه معلوم بود دیگه لا ف و گذافه نگو ! باشه !!!
جناب بینهایت شما نمیخواهد به من به قول خودتان حالی کنید ! من از اولین کامنت های شما متوجه روح نا آرام و نفس سرکش و متاسفانه بسیار گذافه گوی شما شدم . و به قول خودتان نیت خوانی کردم ! مشابه شما چناب مصلح است که به محض کم آوردن ادعای الفرار میکند ولی بنا به سوابق بسیار مشعشعشان ما میدانیم که دیر یا زود بازگشت میکند ! شما چند صفت نا پسند از خودتان به رخ ما میکشید که در افواه عمومی بسیار نکوهیده است که به آن اشاره میکنم اولین صفت شما درشت گویی و بد دهنی است که البته کلوخ انداز را پاسخ سنگ است که متاسفانه شخص شما این را باب کرده اید و به آن افتخار هم میکنید ! دوم مدعی گذافه ها هستید که تا بحال چیزی از خود بروز نداده اید که در چه چیزبینهایت هستید از یک طرف مدعی مکبر بودن هستید وازطرف دیگر مدعی اشکال در اسلام ! شما اگر به نمایشگاه آمدید در اصل مهمان نوریزاد بودید ولی نمک خورده ونمک دان میشکنید !! آیا نمامی در اسلام پسندیده است که نمامی خود را افشاکردید ؟ بین زن و شوهر نمامی و سخن چینی کردن بد ترین صفات زشت یک فرد است که شما به اعتراف خود به آن مبادرت کردید ! شما حالا مصلح شدید و میخواهید یک شیر زن (همسر جناب نوریزاد ) را به صفات شوهرش آشنا کنید ؟ مثلا میخواهید که این شیر زن را از کمک به شویش بازبدارید ؟ زهی خیال باطل چون ازشما گنده تر هایش هم نتوانستند بین این دو زن وشوهر جدایی بیفکنند ! چون این خانم با گوشت و پوست خود تمام مصائبی که شویش به دوش میکشد را شبانه روزاحساس میکند و اگر پشتیبانی های بی دریغ این خواهر گرامی نبود امکان نداشت که جناب نوریزاد این همه تحمل شداید را بنماید . و حتما کم می آورد ! البته همسر با وفای نوریزاد یاوه گویی شما را پاسخی شایبسته دادند و فضولی شما را بی پاسخ نگذاشتند . من طی دو مرحله ای که افتخار حظور در نمایشگاه جناب نوریزاد را داشتم متاسفانه موفق به ملاقات با هیج یک از کامنت گذاران سایت شریف نوریزاد نشدم و شما هم بسیار خوش شانس بودید که نهایت افکار پریشانتان را برایم باز گو نکردید ! که به نهایت شما واقف شوم . شما همان بهتر که به در حوزه ها بروی و چیز یاد بگیری اولا تر است .
——————–
سلام مهرداد گرامی
من با مطالعه ی نوشته ی جناب بینهایت هرگز متوجه این نشدم که وی خواسته بین من و همسرم مشکلی پدید آورد. من از شما یک بار دیگر نیز خواهش کردم که پاسخ درشتی را با نرمی بدهیم. که این پاسخ نرم، از هزار پتک و هزار کلمه ی کوبنده کاری تراست.
سپاس که مهربان خواهید نوشت
.
سلام و درود
جناب بینهایت گرامی
باید عرض کنم با بیشتر مطالبی که در این کامنت نوشتید موافق هستم خصوصا مطالبی که در مورد طرز نوشتار کامنت گذاری بنام رستم،من نیز قبلا در مورد طرز نوشتار این کامنت گذار به جناب نوریزاد تذکر داده بودم ،و برخی نکات که ناشی از جهالت و بدفهمی او از دیانت اسلام بود را به او تذکر داده بودم ،تا اینکه اخیرا در یکی از کامنت های خود اذعان کرد که معتقد به دین زرتشت است ،دینی که شالوده و بنیان آن بر شعار “پندار و گفتار و رفتار نیک” استوار است ،که طبیعیست یک زرتشتی واقعی آنرا سرلوحه رفتار و گفتار خود میکند ،بسیار خوب کسی زرتشتی اگر باشد آزاد است و ما بعنوان مسلمان برای او احترام قائل هستیم ،سوال اما این است که آیا زرتشتی بودن یا شدن مستلزم این است که در عرصه عمومی اقدام به توهین و جسارت و تحقیر عقائد اسلامی کنند؟ نمیدانم این چه افتخاریست که کسانی در فضای عمومی به ارتداد خود اذعان و به آن تفاخر و افتخار کنند و زائد بر آن شروع کنند به بنیان های عقیدتی ادیان و مذاهب دیگر اعم از یهودیت و نصرانیت و اسلامیت و شیعه و سنی حمله و توهین و تحقیر کنند؟
فرضا اگر دگر دینانی یا نوکیشانی _بقول شما_ با یک رویه حکومتی و با جمهوری اسلامی یا نحوه حکومت آخوندی بقول آنها ،تضاد و ناراحتی دارند چرا بخود اجازه می دهند به عقاید اکثریت مسلمان این کشور جسارت کنند،توجه کنید بحث من بحث نقد نیست ،نقد علمی و سخن مودبانه و پرسش که امریست باید باشد و سبب رشد و شکوفایی است ،بحث من بحث عقده گشائی و ابراز کینه و نفرت به اسلام و مسلمانان و تحقیر عقائد یک اکثریت بزرگ است ،کامنت گذار مورد اشاره شما اخیرا نوشته بود من زرتشتی هستم و امامان من کورش و رستم و فردوسی و حافظ و سعدی هستند! بسیار خوب او زرتشتی باشد و امامان او هم اینهایی که نام برد باشد ،بگذریم از اینکه خود سعدی و حافظ و فردوسی هم بظاهر تاریخ و قرائن مسلمان بودند ،و نسبت به پیامبر اسلام و اهلبیت او کرنش و احترام داشتند ،چطور امامان این فرد کسانی می شوند که خود برای پیامبر و امامان شیعه احترام قائل بودند آنوقت رستم ما ابراز زرتشتی گری کرده و برای نفی امامان شیعه آنها را امام میداند؟!
اینهمه زرتشتی در برخی نقاط ایران وجود دارند ،شما کی دیده اید که یک زرتشتی به اسلام و پیامبر اسلام و عقاید اسلامی و بهشت و جهنم که از ضروریات ادیان است توهین و تمسخر کند؟!
من با خود شما بحثهایی داشته ام و میدانم به ادیان مطلقا گرایش ندارید ،دیده اید تاکنون من به گرایش شما توهین کنم یا آنرا مورد استهزاء قرار دهم؟ با اینکه قطعا با آن مخالفم ،اما می بینم شما بنای توهین به عقاید نداشته اید ،و روی محور ناسیونالیسم و میهن دوستی یا میهن پرستی زوم میکنید که محترم هم هست ،اما متاسفانه برخی افراد هستند که با رفتار و گفتار خود نشان می دهند که شایستگی پاسداشت یک فضای آزاد را ندارند،من می پذیرم که فضای آزادی در کشور مطلوبیت تام و کافی ندارد ،اما ملاحظه کنید همین جا که بهمت جناب نوریزاد فضایی آزاد برای ابراز نظر فراهم شده است برخی آزاد بودن و استفاده از آزادی را مساوی این می گیرند که بتواند به اشخاصی حقیقی یا حقوقی یا هنجارهای یک ملت یا عقائد مذهبی دیگران توهین کنند ،که متاسفانه خود این رفتار تایید کننده رفتار حکومت ایران است در جلوگیری از اهانت و تحقیر به عقائد و هنجارهای مورد قبول اکثریت مردم مسلمان ایران.
روی این جهت من نیز در مواردی مثل شما همین گونه نقد و اعتراض را به جناب نوریزاد داشته ام که در مواردی تسامح بیش از حد می کنند یا حتی خود در متن های خود تعبیراتی نادقیق بکار می برند که سبب اظهارات خاصی از سوی برخی کامنت گذاران می شود که بعد خود ایشان ناچار به تذکر و تادیب می شوند،من می گویم نقد و پرسش و انتقاد به صدر و ساقه دین و به فرهنگ دینی و رفتار مسلمانان و رفتار حکومت هایی که بنام دین حکومت می کنند امری روا بلکه لازم است ،اما این چه نسبتی دارد با مسخره کردن و بی ادبی و تحقیر؟
در همین سایت محترم دوست محترمی هستند بنام کورس که بحثهای مطولی در باب ریشه ها و فرهنگ دینی دارند و از مفاهیمی بنام “خود سالاری” در قبال دعوت انبیاء سخن می گویند،و برخی مفاهیم دیگر که علی التحقیق نزد من نامقبول است ،این بحث علمی تاریخی و مستدل است ،و در جای خود هم نقدهایی به پایه های استدلال ایشان وارد هست ،اما زبان ایشان زبان فحش و تحقیر و هتک نیست ،متاسفانه اما برخی قلت اطلاع و عدم اشراف خود بر مفاهیم دینی و چیزهایی را که درک جامع و ذرستی از آنها ندارند را با غرض ورزی و شیطنت همراه کرده ،پاس فضای آزاداین سایت را نمی دارند ،گویا هنر آنها در مبارزه سیاسی اجتماعی با حکومتی که آنرا نامطلوب می دانند این است که به عقائد اسلامی مسلمانان ایران و جهان هتاکی و فحاشی کنند ،این چه جور مبارزه بنفع مردم است؟! آیا آنها می خواهند با هتک عقاید دینی مردم حکومت را بنفع مردم مردمی کنند؟!
حالا عرض من بشما این است که شما شکیبا باشید ،و صحنه گفتگو را ترک نکنید ،به این پارازیت های ذیل گفتارتان هم توجهی نکنید ،پارازیت واحدی که در هردو کامنت گزافه را به صورت “گذافه” با ذال می نویسد! منتها سخنان توهین آمیز را تحت عنوانی می نویسد و مطالب دیگر را با عنوان معهود ،خود او مسائل اخلاقی و پرهیز از دو بهم زنی و نمامی و سوء ظن را مراعات نمی کند اما سخن انتقادی دیگری به همسر کسی را در حضور او “نمامی و دو بهم زنی” می نامد.
اینها مهم نیست ،من از ابتدا که شما در این سایت قلم زدید شاهد بودم که بطور ابتدایی با کسی پرخاش نکردید ،و هرگاه کسی پرخاشگری یا تندی نامعقولی کرد با او پرخاش کردید.
بهرحال امیدوارم در اینجا بمانید و بگفتگوی خود ادامه دهید ،و امیدوارم جناب نوریزاد هم ضمن انعکاس نظرات و عقاید دیگران، کمی فتیله تسامح در برابر زشت گویی های افرادی که دم از “انسانیت” و “آزادی” و “دمکراسی” و “حقوق بشر” می زنند و در عین حال مخالف خود را “گردن کلفت” و “دارای نفس سرکش” و “مکبر دیگران” و … می خوانند،پایین بکشند و چنگک های فخیمه نوریزادیه را در مواجهه با “بی ادبی” و “فحش” و “توهین و تحقیر عقاید انسانها” بجا بکار گیرند.
سپاس از شما
پایدار باشید
———————
سلام سید مرتضای گرامی
از این که از جناب بی نهایت خواسته اید صحنه ی گفتگو را ترک نکند از شما سپاس مندم. بله، گفتگو اگر چه با آدم های متصلب و تند و تلخ و عبوس، تهی از فایده نیست. گرچه یک جاهایی انسان تصور می کند که رو به یک سنگ صلب سخن می گوید. همدیگر را به تحمل و مدارا دعوت کنیم. ما اگر همدیگر را تحمل نکنیم، هیچ آینده ی درخشانی چشم به راه ما نخواهد بود.
با احترام
.
جناب نوریزاد
با سلام عرض ادب
چند روز قبل در ذیل یکی از مطالب شما، یکی از مخاطبان شما از واژه “نامسلمان” به عنوان یک ویژگی منفی یاد کرده بود. به نظرم می رسید که شما می بایست توضیحی در باب آن واژه مرقوم می فرمودید ولی بر خلاف انتظار چنین نشد.
می خواهم بگویم که این تعبیر نادرست و ناروا نیز مانند خیلی از باورهای غلط دیگر، ناشی ار همان توهم خودحق پنداری مطلق ما جماعت مسلمین است. آنچه مسلم ات پیروان تمامی ادیان جملگی معتقدند که دین خودشان بهترین و کامل ترین دین است و هیچ کس معتقد نیست که دین او ناقص است.لذا باید گفت که این خودحق پنداری ادیان و پیروان آنها یکی از ویژگی های اصلی همه آنهاست. ولی آیا درست است که مسیحی ها و یهودی ها هم به تبعیت از ما بگویند که نامسیحی یا نایهودی و از این واژه ها همان را مرادکنند که منظور مسلمانان است؟
شاید این حرف بسیار لغو و نسنجیده منسوب به سید جمال اسدابادی هم ناشی از چنین نگرشی است که گفته است: در غرب اسلام را دیدم ولی مسلمان ندیدیم اما در ایران مسلمان فراوان دیدم درحالیکه خبری از اسلام نبود. !!!!!
چرا ما گمان می کنیم و حتی یقین داریم که اسلام مظهر و تبلور همه خوبی ها و زیبایی هاست؟ چرا نظم و پیشرفت و اخلاق و انسانیت موجود در جوامع غربی را به حساب اسلام می نویسیم و عقب ماندگی و فساد و جهل و جور و جنایت در کشورهای اسلامی را معلول عدم اجرای دقیق و صحیح دین مبین! اسلام می دانیم؟
من خوشحال می شوم اگر نظر شما در این خصوص بدانم
با سپاس
———————-
سلام دوست گرامی
گرچه روح سخن شما درست و مبتنی بر انصاف و راستی است، اما احتمال می دهم همه ی ما وقتی می نویسیم: نامسلمان، مرادمان همان غیر مسلمان است. البته این نامسلمان به سی چهل سال پیش که می رود بار منفی بخود می گیرد.
سپاس از نگاه انسانی تان.
سپاس
.
سود و زیانِ روحانیت
گاه، بعضی، سخنی می گویند که اثباتش مشکل است. مثل این که : در بین روحانیان، مانندِ دیگر اقشار، خوب و بد یافت می شود و نباید گفت روحانیان همه بد هستند.
برای این که متهم به مطلق گرایی نشویم و مطلب بالا روشن تر بیان گردد، نخست باید واژه ی خوب را تعریف کرد و سپس، دید که آیا اصولا روحانی می تواند خوب باشد یا خیر؟ و آیا روحانیان را مثل سایر اقشار و اصناف دانستن درست است یا نه ؟ و اگر چنین است صنف روحانیت بیشتر شبیه به کدام صنف و گروه است.
با توجه به این که تلاشِ همه، حتا حیوانات، براین است که بیشترین سود را ببرند و تا آنجا که می توانند برای خودشان مشکل و دردسر نسازند نمی توان گفت که کسی که در پی سود و دوری از زیانِ فردی و شخصی است، انسان خوبیست و خیر او را می شود خوبی به معنای متداول گفت.
بنا براین، مبنای خوب بودن را باید به گونه ای دیگر در نظر گرفت، و گفت: با توجه به این که خود خواهی صفتی مذموم و زشت خوانده می شود، پس انسانِ خوب، ضمنِ خواستن خیر و شادی برای خود، باید خیر و شادی دیگران را نیز بخواهد و این خواستن تنها با حرف و سخن نباشد که:« دوصد گفته چون نیم کردار نیست…».
با این تعریف، خوبی زمانی معنا می گیرد که تاثیر عملی اش بردیگران دیده شود و فرد خوب به کسی می گویند که خیرش به مردمان برسد.
حال باید دید برمبنای آنچه شرح شد، روحانیان سود آورند یا شر رسان.
اگر از پند و اندرزهایی که در تمام جوامع، و در بینِ همه ی گروه ها یافت می شود بگذریم و آن را به حساب اخلاقیات ساخته ی روحانیان نگذاریم، خواهیم دید آنچه روحانیت به بشریت داده، چیزی جز زیان نبوده و نیست.
چرا؟
نخستین هدیه روحانیان به ویژه نوعِ اسلامی، مسیحی ویهودیش، به بشریت، معتقد کردنِ مردم به عالم غیب بوده است. عالمی که به هیچ وجه قابل فهم نیست، و جز یک مشت سخنان غیر مستدل و عوام گول زن، چیزی در باره اش نمی توان گفت. دنیای غیب از طبقه ی هفتمِ آسمان شروع و به قیامت و بهشت وطبقه هفتم دوزخ ختم می شود. چیزهایی که هیچکدام قابل اثبات نیستند و سبب می شوند تا انسان به جای رفتن به سوی واقعیات، در پی خیالات برود و با رویا، یا کابوس هایش زندگی کند.
به دیگر سخن، روحانیون سبب می شوند تا انسان متوهم، ترسو، و خیال پرور شود.
عملکرد بعدی روحانیون رواج اعتقاداتی است که اثباتش کار حضرت فیل است. مثل اثبات خلقت آدم از خاک به آن شکلی که آنها می گویند. اثبات بهشتی که آدم از آن اخراج شد و بی تردید در روی زمین بوده و هست( چون خدا هیچ اشاره ای نکرده است که آدم را به کره ای دیگر تبعید کرده یا پس از اخراج انسان، بهشت را از زمین برده یا آن را نابود نموده است). یا اثباتِ وجود پیامبران در تاریخ ( منهای محمد ). یا اثبات شق القمر یا معراج یا داستان یونس یا صالح یا نوح و…
با این ادعا ها، و انتظارِ باور و یقین به آنها ، افراد تحت تاثیرِروحانیان تبدیل به کسانی می شوند که اگر چه ده ها سال عمر کرده باشند اما یک بار از خود یا دیگران نپرسیده باشند که مثلا: چطور ممکن است داستان نوح صحت داشته باشد یا شکافتن دریا. یا ماه. یا، یا، یا؟
بنا براین، سود و خاصیت که نه، بل، زیان روحانیان بدونِ استثنا، دراین باره، این است که مردم را ساده لوح و غیر محقق بار آورده؛ و آن ها را کم کم مبدل به مُقلد کرده اند و مُقلد نیز هیچ تفاوتی با ضبط صوت و فلش و توتی و امثالهم ندارد. به زبان ساده، عملکرد روحانیان در، دراز مدت، انسان را از انسانیت انداخته است.
چرا؟
مگر نه این که ارزشِ انسان به مغز توانا و اندیشمند اوست؟
و مگر نه این که تفاوت انسان و توتی و میمون دراین است که اگر چه هردو آموزش پذیرند اما انسان، افزون برآموزش پذیری، و استفاده از حافظه، از قدرتِ تعقل و بینش نیز برخوردار است و برعکسِ حیوان، توانِ اندیشیدن را دارد؟
و آیا جز این است که سگ و میمون، و شیر و آهو، و بسیاری از حیوانات دیگر نیز توانِ یادگیری دارند اما همه، با همه تیز دندانی و گریزپایی شان اسیر و در بند آدم اند و این اسارت فقط به دلیل قوه تعقل و توان اندیشیدن انسان است؟
اینک، اگر انسان از درجه ی تعقل، به تقلید فرو غلطد، آیا از مقامِ انسانیت اُفت کرده است یا خیر؟ و مگر سرانجامِ تقلید، کُند شدنِ ذهن و از کار افتادنِ اندیشه نیست؟
با توجه به این که اندیشه، پرسیدن و نقد کردن، و پی به چون وچرایی بردن است؛ و نقطه ی مقابلش تقلید می باشد که سکوت ونپرسیدن و تکرار گفتار وکردارِ بالادست ها می باشد؛ و با توجه به این که روحانیان بیشترین مقلد را دارند؛ و نتیجه ی اندیشیدن به کارافتادنِ تفکر است و بازدهیِ، تقلید، از کار افتادن اندیشه می باشد؛ می توان گفت: آخوند و روحانی، بزرگترین خسارت را به نوع بشر می زنند؛ چون، نیرویی را که می توانست تبدیل به پژوهشگری پیشرو شود، مبدل به مُقلدی دنباله رو کرده اند.
اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم و تحت تاثیر تلقینات و عادات عمل ننماییم، خواهیم دید: کشورهایی که در آنها، دین و روحانی نفوذ بالایی دارند مردمش کم سواد، خشن، ناموفق، و فقیرتر از بقیه هستند؛ و هرجا، روحانیان نفوذشان کمتر است مردم خوشبخت تر زندگی می کنند.
بنا براین، و دراین رابطه، روحانیان نه این که سودی برای کشور ندارند بل، عدم شان به مراتب، به از وجودشان می باشد. گواهِ این سخن و نمونه و مثالِ عینی آن، ایران، پاکستان، هند، افغانستان و دیگر کشورهایی که تحت تاثیر دین و روحانی قرار دارند و نقطه ی مقابل آنها، کشورهای لاییک.
در بخش اخلاقیات نیز وجود روحانیان سبب خراب شدن خلق و خوی مردم می شود چون، روحانی برای حفظ جایگاهش، دست در دامنِ مردگانِ هزار و چند سد سال پیش دارد و می خواهد با الگوی ارائه شده توسط افرادِ هزار و اندی سال پیش به جامعه درس اخلاق بدهد. روحانی از فرهنگ مدرن بیزار است و میانه ای با روانشناسی و جامعه شناسی و امثالهم ندارد و هرگز حاضر نیست افلاتون و بزرگمهر و فروید و … را بالاتر از امام صادق و باقر و امثالهم بداند. به همین دلیل اگر بتواند سعی می کند از روش آموزشی اولیاء اش استفاده کند نه از آخرین های علم و دانش. چون اگر جز این انجام دهد، روانشناسان و جامعه شناسان از او برتر دیده می شود و این را هرگز آخوند تحمل نمی کند. پس دراین باره نیز، زیانِ روحانی، بدون استثناء، بیشتر از سود اوست.
پایه و اساس تفکرات روحانی بر سخنانِ بی اساس قرار دارد و همه ی اعتقادتش از خلقت آدم تا عروج خاتم غیر قابلِ اثبات می باشد و آنچه اثبات نمی شود فرقی با دروغ ندارد.
اگر کسی پایه و بن مایه ی فکریش سخنانِ غیر قابل اثبات، دروغ، و صرفا ادعا، و آنهم نه از نوع مستدل ومعقول باشد، چه توقعی از او می رود که درستکردار شود و راستی را پاس بدارد؟ بنا براین، چون همه ی باورهای روحانیان، بر پایه ادعاهای نادرست است، و اعتقاداتِ بی اساسشان را در سطح جامعه گسترش می دهند، خواه نا خواه، مخاطبین را آلوده به باورِ سخنانِ غیر قابل اثبات و دروغین می کند و در پی این آلودگی، مخاطب نیز سخنانِ بی پایه و اساس، و دروغین می گوید و در نتیجه بسیاری خواهند گفت که: فلان ملت، دروغگو و تزویر کارند. پس دراین باره نیز روحانی نه این که سودی ندارد بلکه، همه وجودش زیان و ضرر است.
اگر چه دراین راستا سخن بسیار می باشد اما بهتر است به همین چند نمونه بسنده کرد و در ادامه گفت:
این که بعضی می گویند اینان نیز چون سایر اصناف هم خوب دارند و هم بد، درست نیست و ستم به اصناف زحمت کشی است که مثل اعضای بدن، هریک کار مهمی انجام می دهند و چنان کارآیند که در نبودشان، مشکل ها بوجود می آید.
برای روشن تر شدن سخن باید پرسید: روحانیان، مثل کدام صنف هستند؟ نانوا؟ پزشک؟ بنا ؟راننده؟ خیاط؟ نجار؟…
هرچیزی خاصیتِ وجودیش، در نبودش کاملا آشکار می گردد.
مثلا اگر روزی همه ی نانواهای شهر اعتصاب کنند فاجعه می شود. یا همه ی پزشکان. یا رانندگان. یا خیاط ها، بنا ها، رفتگران، مهندسان، میوه فروشان، و هرصنف دیگری، اگر یک روز نباشند، مصیبت ها خواهد بود.
اما روحانیان چه؟
فرض کنیم روحانیان یک روز که نه، یک سال اعتصاب کنند و به سرکار نروند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
قیاسِ این صنفِ بی خاصیت و بل مضر، با دیگر اصناف و مردم، قیاسی است برخواسته از کم لطفی.
البته، صنف هایی هستند که می شود با روحانیان قیاس شان کرد چون شباهت بسیاری به هم دارند. اصناف یا به سخنی واضح تر، گروه هایی که زیان شان به مراتب بیش از سودشان است و اگر بخواهیم درست تر بگوییم، کسانی که سودی ندارند جز زیان، مثلِ …
با احترام.
دانشجو
———————
سلام دانشجوی گرامی
سپاس از شما بخاطر نگارش این متن منصفانه و متین
سپاس
.
نمیدانم اشتباه میکنم یا نه ولی میلیون ها نفر از هموطنان من با اسلام یا دین دیگری زندگی بهتری دارند آدم های بهتری هستند. عاطفه بیشتری دارند. قانع هستند. خانواده دوست هستند. به همسایه احترام میگذارند. روحانی خوب کسی است که به نتیجه کار او نگاه کنند اگر خوب بود او هم خوب است. البته روحانی خوب کسی است که غیر از حرفه خود در هیچ کار دیگری دخالت نکند.و با زمان جلو برود. خود را اصلاح کند.
با سلام و سپاس از دوست عزیزمان دانشجو
و ناشناس عزیز
روحانیت ما نمیتواند به اشتباهات خود معترف باشد ‘ چرا که این اعتراف از قدرت نفوذ کلام آنها در میان مردمان میکاهد ‘ مقلدآن این تصور را که رهبران آنها اشتباه نمیکنند و اگر بکنند بسیار ناچیز است را ترجیح میدهند ‘ چرا که این تصور به آنها آرامش میدهد ‘ آنها نگران این هستند که در صورت پذیرش این موضوع که آنها هم اشتباه میکنند مخالفان پررو میشوند و فردا با ید جواب (از نظر آنها ) هر ننه قمری را بدهند
پس بهترین راه این است که در دهان مخالفان بکوبند و گاه گدای برای حفظ ظاهر داستان در مواردی که خود صلاح میدانند جوابکی هم بدهند
با درود به دانشجوی گرامی!یعنی دوست عزیز شما هم مثل ایرج میرزا می فرمایید….
….
ز ما تا قبر چار انگشت راه است؟
تو مي گويی قيامت هم شلوغ است؟
تمام حرف ملاها دروغ است؟
تمام مجتهدها حرف مفتند؟
همه //////// گردن كلفتند؟
……
دوست عزیز دانشجوی گرامی
با عرض سلام و آرزوی تندرستی و موفقیت برای شما، لازم دیدم مطالبی را از باب هم اندیشی خدمت شما عرض نمایم.
من مطالب شما را دنبال کرده و از قلم زیبا و شیوایتان بهره می برم.
یک نکته ای که ما بایستی در نظر داشته باشیم، اینست که بین حقیقتِ دین با انسان هایی که منتسب به دین هستند چه به اسم مسلمان، مسیحی، یهودی، خاخام، کشیش، آخوند و …، تمایز و تفاوت قائل شویم. به عبارت دیگر خوب است که دین و حق را با خود حق بسنجیم و بیازماییم؛ نه این که دین و حق را با انسان ها و پیروان ظاهری آن دین بسنجیم. وجود نقص و عیب در پیروان و راهنمایان ادیان را نباید به پای خود ادیان گذاشت. (اسلام به ذات خود ندارد عیبی هر عیب هست از مسلمانی ماست). وجود دین به عنوان راه و رسم خوب زندگی کردن و رسیدن به سعادت و کمال واقعی در دنیا و آخرت ضروری و لازم است و لذا هر دینی نیاز به معلم و راهنما دارد که در اسلام به ایشان پیامبر، امام ، علما و… گفته می شود. ما بندگان خدا برای درک حقیقت دین و راه و روش زندگی و بندگی خدا نیاز به کسب معرفت و شناخت داریم که یکی از راه های کسب آن استفاده از محضر علمای دینی (روحانی و…) می باشد.در ضمن تقلید در فروع دین است نه در اصول دین! در فروع دین هم ما می توانیم با کسب علوم دینی به درجه اجتهاد رسیده و تقلید نکنیم. و یا حتی عمل به احتیاط نموده و خود را از تقلید بی نیاز نماییم.
دانشجوی گرامی! هر چیزی را که نمی توان دید یا نمی توان اثبات کرد یا با عقل ما جور در نمی آید را با کدام دلیل عقلی می توان انکار کرد؟ آیا شما روح را می توانی اثبات کنی؟ آیا می توانی روح را انکار کنی؟ آیا می شود میل به بقا و جاودانگی را انکار کرد؟
با عرض پوزش از محضر جنابعالی، بضاعت فکری و استدلالی من در همین حد بود، امیدوارم مفید واقع شود. منتظر نظرات زیبای شما هستم.
دوست گرامی، جنابِ دوستدارِ حق.
سلام و درود برشما، و همه ی عزیزانی که نگارنده را مورد لطف و محبت قرار داده اند.
چون نوشته اید منتظر نظرات اینجانب هستید وقت شما را با پاسخ به پرسش هایتان در حد بضاعتِ اندکم می گیرم.
فرموده اید: « بین حقیقتِ دین با انسان هایی که منتسب به دین هستند چه به اسم مسلمان، مسیحی، یهودی، خاخام، کشیش، آخوند و … تمایز و تفاوت قائل شویم ».
کدام حقیقت؟ مگر حقیقت قابل شناخت است؟ حقیقت برای شما یعنی آنچه در ذهن حضرتعالی می گذرد و برای من یعنی چیزهایی که در ذهنم فرو کرده ام یا کرده اند.
حق، حقیقت، خدا، فردا و امثالهم واژه هایی است که هرکس متناسب با اندوخته های ذهنی اش به آنها باور دارد و چون اندوخته های ذهنی افراد مثل هم نیستند، خدا، و حقیقت، و حق، و فردای آدمیان نیز مانند هم نخواهند بود.
اگر به جای حقیقت از واژه واقعیت استفاده می فرمودید می شد گفت به آنچه واقع شده اند نگاه کنیم تا سره از ناسره بازشناسیم. وقایع دین را همگان می توانند بفهمند و همانطور که آخوند و کشیش می توانند تاریخ دینی را بخوانند بقیه نیز قادر به این کار هستند.
وقایع دینی روشن و عینی هستند. تاریخِ فرا و فرود دین، و عملکرد مومنین در زمان داشتن قدرت و هنگامی که قدرت را از آنها گرفتند روشن و آشکار، و قابل فهم و درک برای همه است.
کافیست بخوانیم تا بدانیم.
ادیان و به ویژه دین های سامی، یعنی یهودی ومسیحی واسلام، از نظر ماهیت و عملکرد فرق زیادی با هم ندارند و شما با نگاه به تاریخِ یکی از آنها، کم و بیش متوجه درونمایه دیگران خواهید شد؛ و همچنین، با نگاه به گفتار و کردارِ مومنین طراز اول (آیات الله های عظمی) در زمان نداشتند قدرت( پیش از انقلاب) و گرفتن قدرت ( پس از انقلاب) پی به ماهیت آنان که بهترین شناخت را ازدین دارند خواهید برد.
مبادا خیال کنیم که ما به اندازه آنها معتقد، یا آگاه از دین هستیم. آیات عظام هزار بار بیشتر از من وشما از دین می دانند و به آن پای بند می باشند.
اگر آیات عظما را قبول ندارید به صدر اسلام بنگرید و عملکرد بهترین شاگردان بلافصل محمد را با یکدیگر نگاه کنید تا معلوم گردد که دین، آن نیست که می گویند. آنست که می کنند.
فرموده اید: « اسلام به ذات خود ندارد عیبی…».
مرا ببخشید که حاضر نیستم میلیارد ها انسان را معیوب قلمداد کنم تا یک مکتب و یک کتاب به زیر سوال نروند.
فرموده اید: «… وجود دین به عنوان راه و رسم خوب زندگی کردن و رسیدن به سعادت و کمال واقعی در دنیا و آخرت ضروری و لازم است…»
یعنی افراد بی دین خوب زندگی نمی کنند؟
یعنی هرچه مومن تر باشند زندگیشان بهتر است؟
دراین صورت طالبانِ بسیار مومن و داعشیان دو آتشه مسلمان، از سوییسی های سُست ایمان و روس های بی دین و چینی های ضد دین بهترند؟
شما این گونه فکر می کنید؟ من فکر نمی کنم.
گفته اید: « …تقلید در فروع دین است نه در اصول دین! در فروع دین هم ما می توانیم با کسب علوم دینی به درجه اجتهاد رسیده و تقلید نکنیم… ».
در رابطه با اصول:
یعنی شما محققانه اصول را پذیرفته اید؟
در رابطه با فروع:
یعنی کسی که دکترای فلان علم را دارد نمی داند که چگونه باید طهارت کرد و خود را شست، که نیاز به تقلید داشته باشد؟
یعنی یک پزشک به اندازه یک ملا نمی داند چه بخورد و چه نخورد که دستور حلال و حرام ها را ملا صادر کند؟
به عقیده ی شما این اهانت نیست که به کسی که سنی و سوادی بالا دارد بگوییم چگونه خودت را بشور و حمام برو و غذا بخور و عبادت کن؟
یعنی او تا این اندازه نادان و … است که ساده ترین امور را باید به او گفت؟ به نظر نگارنده این اهانتی بزرگ است.
و باز فرموده اید : « … هر چیزی را که نمی توان دید یا نمی توان اثبات کرد یا با عقل ما جور در نمی آید را با کدام دلیل عقلی می توان انکار کرد… ».
شک نیست که خیلی چیزها هستد که هنوز برما معلوم و مکشوف نیستند اما، این دلیل نمی شود که ما ادعای هرکس را قبول کنیم.
مدعی باید دلایل قوی برای اثبات ادعایش بیاورد و اگر قادر به اثبات نیست، ادعا نکند.
این ساده لوحی ماست که ادعای هرکسی را بپذیریم. اگر چه مدعی، قادر به اثبات ادعایش نباشد .
شاد و تندرست باشید.
دانشجو
زنده باشی دانشجو
اقای نوریزاد شما حق ندارید از مقام رهبری انتقاد کنید. ما مردم آذربایجان تمام قد پشتیبان ایشان هستیم.
بخاطر عنایت ویژه ما در تبریز و آذربایجان هیچ مهاجر عراقی و افغاانی نداریم( اقامت آنها در آذربایجان بکلی ممنوع است) و از شر مشکلات و گرفتاری آنها هم راحتیم و دعا گو هستیم. وضع فرهنگی و اقتصادی ما نیز از خیلی جاها بهتر است تیم فوتبال تراکتور ما هم به امید خدا سال آینده قهرمان خواهد شد.
فقط دلم می خواد بدونم اون یک نفری که عالی داده چه جور موجودی بوده؟
… این انتقاد از رهبری را میشود جکجوری پذیرفت. ولی قهرمانی تراکتورسازی چه ربطی به خدا داره؟ مگر ///// قراره هافبک تراکتورسازی بشه ما خبر نداریم؟
کاش می توانستم از نوری زاد متنفر باشم
این میرساند که هنوز عاطفه انسانی در شما زنده است. مواظب آن باشید خواهرم
سلام منیره خانم
ما هم سعی کردیم از نوریزاد متنفر باشیم
چندی پیش با چند تن از دوستان ذوب شده در ولایت ملاقاتی داشتم ‘ صحبت از نوریزاد و لجن پراکنی های او بود و اینکه چرا وادار به سکوتش نمیکنند ‘ اول بحث ‘ کسی جرات گفتن نظراتش را نداشت تا اینکه یکی از دوستان گفت این احمق اگر حداقل سکوت میکرد و خود را به کناری میکشید خود و خانواده اش در امان بودند ‘ من واقعا نمیفهمم چگونه یک مزدور بیگانه میتواند اینچنین قرص و محکم بر مواضع خود پای بفشارد
دوستی دیگر گفت ‘ از روزی که با نوشتههای او و مصاحبههایش آشنا شدهام ‘ مشکل بیخوابی دارم ‘ مخصوصا از زمانی که سر و کله این داعشها پیدا شده ‘ من خیال میکردم این یقین و قاطعیت و اطمینانی که من دارم نتیجه ایمان و حقانیتم است و این خداست که دل مرا قرص و محکم و ثابت قدم نگه داشته ‘ ولی حالا میبینم که هیولاهایی با فریاد الله و اکبر سر کودکان را از بدن جدا میکنند ‘ با خودم فکر کردم ‘ خدایا ایمان اینها از کجاست که اینچنین بی مهابا سر میبرند ‘ دوستان ‘ خیلی رک بگویم که از عهده چنین کاری بر نمیآیم ‘ مگر اینکه خدا شخصا بر من ظاهر شود و از من چنین چیزی بخواهد ‘ مثل داستان ابراهیم ‘ البته نه اینکه از دایره اطاعت خدا خارج شده باشم ولی من چگونه میتوانم به فتوای بشری مثل خود یقین بورزم ‘ او که پیامبر نیست ‘ من حتی اجازه ندارم در اصول تقلید کنم پس چگونه میتوانم به داستان خضر و موسی استناد کنم ‘ از آن طرف اختلاف آرا را میبینم و به یقین میدانم که بسیاری از علمایی که در علم اسلام شناسی در یک سطحند در ضرورت حتی فرمان به قتل یکدیگر میدهند ‘ من که به عنوان یک مقلد علم کافی ندارم ‘ از آن طرف میدانم که عذرم در محشر ملکوت به عنوان مامورم و معذور پذیرفته نیست ‘من چه خاکی بر سرم کنم ‘ ناگهان زد زیر گریه ‘ یکی از بچهها دلداریش میداد و میگفت خدا بیش از طاقت بشری از ما انتظار ندارد ‘ یکی دیگه از بچهها به سخن آمد و گفت ‘ من بارها از خودم این سوال را کردم که آیا ما اجازه این همه دخالت در امور مردم را داریم ‘ خودمان را گول نزنیم ‘ حال که این دخالت نتیجهای جز انزجار و پریشانی مردم را نداشته ‘ آیا اجازه ادامه این راه را داریم ‘
ناگهان پیرترین فرد گروه ما سخن را ادامه داد و سوالی کرد که نفس در سینه همه ما حبس شد ‘ او گفت مدتی است افسردگی دارد و این اولین باری است که آن را با کسی در میان میگذارد ‘ گفت چندین بار با آخوند رکن یک سپاه صحبت کرده ولی از ادامه بحث پشیمان شده و طوری وانمود کرده که این مشکلات به دوستی مربوط میشود که این مسائل را با او در میان نهاده ‘ او گفت عاملی که او را منصرف کرده این بوده که این گونه افراد بدون اینکه به خود آنها گفته شود وارد لیست سیاه سپاه میشوند و این تاثیر خوبی بر آینده آنها نخواهد داشت ‘ چیزی که او را بسیار آزار میداد این بود که لحظهای نزد خود تصور کرده بود که اگر واقعا به این نتیجه برسد که این کاری که او در سپاه دارد خدمت به خدا نیست و مجبور به ترک سپاه باشد با خرج و مخارج یک خانواده پنج نفره چه خاکی بر سرش بریزد ‘ او گفت از روزی که فقط یک لحظه به این مسئله فکر کردم آب خوش از گلویم پایین نرفته ‘ چرا که او متوجه شده حتی در صورت ظالم دانستن حاکمان وقت جرات بیرون آمدن از سپاه را ندارد
گفتم من هم به این مسئله فکر کرده بودم ‘ این فکر آزارم میدهد ‘ بارها از خودم پرسیدهام که اگر موسوی و کروبی و خاتمی و نوریزاد و صدها اصلاح طلبی که امروز حتی جانشان در امان نیست چرا به مناظره دعوت نمیشوند تا دستشان رو شود و مردم متقاعد شوند که آنها خیانت کردند ‘
نوشته کوتاه این خواهرمان مرا بر آن داشت که از این نشست دوستانم گزارش دهم و بگویم ما هم نمیتوانیم از نوریزاد متنفر باشیم با اینکه او زندگی ما را از هم پاچید ‘ تا دیروز میزدیم و میخوردیم و صواب میبردیم و حالا باید با عذاب وجدان بسوزیم و بسازیم
عدل الهی
تمامی آیت الله ها و مسلمین شیعه بر این باور موتفق القولند که هیچ بشری به بهشت وعده داده شده الله در قرآن نخواهند رفت مگر آنکه تابع رسول او محمد نایبان او یعنی دوازده امام شیعه از علی تا به مهدی ایمان داشته و هیچ راه دیگری برای رستگاری نمیباشد . سوال من این است که چند میلیارد بشر بر روی این کره خاکی که زمین باشد در حال حاضز زندگی میکنند . حال رفتگان در گذشته را نمیخواهیم حساب کنیم چرا که صفرهائی که بایستی جلوی اعداد بنویسیم چیزی شبیه به بی نهایت خواهد شد . حال فرض بگیریم که جمعیت کره زمین در حال حاضر پانزده میلیارد باشد از این پانزده میلیارد چند میلیارد مسلمان است فرض را بر این گیریم که سه میلیارد . از این سه میلیارد انسان مسلمان چقدر شیعه میباشند .چرا که مابقی سنی و به ریشه های دیگر اسلام اعتقاد داشته و منکر دوازده امامند .فرض را بر این بگذاریم که که پانصد میلیون شیعه دوازده امامی در کل جهان زندگی میکنند . حال در پرانتز بایستی بگویم که خود میدانید و میدانیم که درغگو تر و شارلاتان تر از شیعه هیچ قوم بنی بشری در این کره خاکی نیست . حال میگوئیم که تمامی این شیعیان بدون استثنا به بهشت میروند حتی بدون کسری یکنفر یعنی کل پانصد میلیون .حال میپرسم الله شما که وعده بهشتش را فقط برای این پانصد میلیون داده است و چهارده میلیارد و پانصد میلیون انسان دیگر را به کوره های آدم سوزیش یعنی جهنم میفرستد ومثل هیتلر که کوره های آدم سوزیش در آشویز لهستان حی و حاضر است ، کجا عادل است ، کجا مهربان است و کجا بخشاینده رعوف است . الله بت بزرگی در کعبه بود و من بت پرست نیستم .خدای من خدای مهربانی است خدای من اهورا است و پیامبرم اوستا که گفت گفتار نیک پندار نیک کردار نیک . امامان من کوروش و داریوش و فردوسی و حافظ وسعدی اند . من ایرانیم و دشمن من تازی عرب و من در ستیز با او از هزار و چهارصد سال پیش .
دوست عزیز این مطالب فقط به فقط مخصوص دوره جاهلیت بوده که حتی خیلی جاهای کره زمین را هم درست نیدیده بوده اند .اینها بدرد زمان حال نمیخورد.
سلام و درود
تقدیم به رستم و آنان که فقط از دین زرتشت، شعار زیبایش را فرا گرفتند:
آنها نمیدانند که مجموعۀ “اوستا “شامل بیست و یک کتاب و پنج بخش است همچنین نمیدانند ” وندیداد ” چیست؟ آیا اسم یه نوع جانور است؟ یه نوع سنگ است ؟ یه نوع گیاه است ؟ …
نخیر، اسم یک کتاب است و مجموعۀ قوانین دین زرتشت است و این کسانی که خود را زرتشتی می نامند، در حقیقت هیچ اطلاعی از آداب و رسوم و قوانین دین زرتشتی ندارند…یه عده الکی خوشن که در حقیقت بی دین هستند و خود را دنباله روی یک شعار دهن پر کن میدانند و فکر میکنن همین که به این شعار اعتقاد داشتن زرتشتی هستند و کافیه، از عمل به این شعار خبری نیست! این افراد حتی یک جمله از مجموعه کتاب ” اوستا ” را نمیتوانند بفهمند و حتی یکبار هم در مراسم و آئین زرتشتیان شرکت نکرده اند…اصلن به اندازۀ 2 زار اطلاعات ندارند از این دینی که به آن می بالند!
این افراد فکر و اندیشۀ خود را به 4 هزار سال پیش کوچانده اند و دریغ از یک تحقیق مختصر در مورد دین زرتشت.
در ضمن این نو کیشان بی ریشه و دم دمی مزاج، که خود را دنباله روی شعار زیبای زرتشتی میدانند، این حق را به خود میدهند که چاک دهن خود را باز کرده و به پیروان ادیان دیگر توهین کنند… شاید تمام ایل و تبار آنها هم یه هویی همینطوری الکی شدند زرتشتی و این توهینها شامل فک و فامیل خودشون نمیشه! که البته بعید میدانم پیروان واقعی زرتشت اینقدر دهن دریده باشند و اینقدر بی ملاحظه! که به پیروان ادیان دیگر توهین کنند.
در زیر چند نمونه از اعمالی را می آورم که در دین زرتشتی، حکمش اعدام است:
ـ کشتن خرگوش. (وندیداد، ج 2، ص 697، شرح)
ـ ارتداد و دست برداشتن از دین زرتشی. (وندیداد، ج 1، ص 474 و ج 2، ص 607، شرح)
ـ تبلیغ دینی غیر از زرتشتی. (وندیداد، ، ج 3، ص 1477، ف 15، ش 2)
ـ حمل مرده در باران. (وندیداد، ج 1، ص 390 و ج 2، ص 737، شرح)
ـ حمل مرده به تنهایی. او را در خشک ترین زمین که از نزدیکی آن چارپایان و ستوران و مردان مقدس عبور نکنند و نزدیک آن آتش مقدس و گیاه برسم نباشد، زندانی می کنند و بدترین خوراک ها را به او می دهند و بدترین لباسها را به او می پوشانند.آنگاه که پیر یا خشکیده منی شد او را شخصی نیرومند بر بلندی می برد و از پهنا پوست کله ی او را می برد. (گلو را از عرض می بریدند تا رگ ها و خرخره قطع شود یا اینکه منظور سر بریدن است) سپس جنازه را رها می کند تا لاشه خواران آن را بخورند. (وندیداد، ج 1، ص 356 ـ 357.
– حمل مرده به تنهایی اگر با اضطرار نیز صورت می گرفت، حکمش قتل بود. وندیداد، ج 2، ص 1039، شرح)
ـ دفن جنازه ی انسان در خاک. (وندیداد، ج 1، ص 473 و ج 2، ص 739، شرح)
ـ بیرون نبردن مرده و در برابر لاشه خواران نینداختن به مدت یک سال. (وندیداد، ج 2، ص 622، شرح)
ـ انداختن مرده در آب. (وندیداد، ج 1، ص 473 و ج 2، ص 694 و 705 و 798، شرح)
ـ نداشتن مرجع تقلید. در زمان ساسانیان فرمان برداری از موبدی که مرجع احکام بود برای همگان ضروری و از اصول دین بود و انحراف از آن کفر به شمار می رفت و به اعدام می انجامید. (وندیداد، ج 2، ص 1037، شرح )
.
.
. و البته ده ها گناه دیگر که حکم اعدام داشته.
*در ضمن اگر کسی که به خاطر گناهی محکوم به اعدام شده، اگر ازدواج مقدس “خویتک دس” (ازدواج با خواهر یا ازدواج با مادر) را انجام دهد از مجازات مرگ بخشیده می شود! (وندیداد، ج 2، ص 947، شرح)
– در کتاب “شایست لاشایست” که از کتاب های دینی است صریحن گفته شده: «”خویتک دس” گناهان بزرگ را از میان می برد» و در نظر گرد آورندگان این کتاب یک گونه عبادت بوده است.
شواهد تاریخی فراوان هم هست که برادر و خواهر با هم ازدواج کرده اند و در کتاب “دین کرت” هم این نوع از زناشویی را باعث شکوه یزدانی و عبادتی تلقی کرده اند.
بسیار از این احکام عهد عتیق در دین زرتشت هست که در این مقوله نمی گنجد. باید عاشقان دین زرتشتی به خود زحمت دهند و کمی هم به مغز خود فشار آورده و در مورد این دین مطالعه کنند…
قضاوت به عهدۀ خوانندگان
پایدار باشید
چرا دروغ می گی بی انصاف.کجا ازدواج خواهر و برادر حلاله که تو آدم بی انصاف چون میدونی خواننده فرصت و امکان خوندن آثار زرتشتیان را ندارند دروغ می بافی. کافیست به همین یک کلمه توجه بشه تا معلوم شود که چقدر دروغ می گی. مگه زرتشتیان عربند که اسم کتابشون شایست لاشایست باشه .این لا مال عربه نه ایرانی و بخصوص زرتشتی .نمی دونم چه چیز باعث شده تا این اندازه با زرتشتی ها چپ باشی و این همه دروغ رو سرهم کنی تا زرتشتی ها خراب بشن.یه خودره انصاف داشته باش و هر حرفی رو از هرکی شنیدی نگوخوب نیست .نکنه تو همون عبداللهی که با ایرانیاچپه و عاشق عرباس
اگر ملا ها به بهشت میروند خدایا من به جهنم راضیم
فرق حوری با فاحشه چیست؟
یکی در استخدام خداست و دیگری در استخدام بنده خدا…
خدایی که به پیروانش حوری رشوه میدهد و ”فاحشهخانه ای “ که نام او را بهشت نهاده است
سلام و درود
قابل توجه رستم ، نوکیش زرتشتی
“تقدس سگ و سگ آبی در دین زرتشت”
زرتشت از اهورامزدا می پرسد که کدام گناه است که انجام دهنده ی آن هیچ گاه بخشیده نمی شود و توبه کردن نیز برایش فایده ای ندارد ؟
اهورامزدا در پاسخ میگوید : پنج گناه است که انجام دهنده ی آن حتی با توبه و تاوان دادن هم بخشیده نمی شود :
( البته من به دو گناه از 5 گناه اشاره میکنم که مربوط به موضوع گفتار من است)
– دادن استخوان سخت به سگ
– زدن سگ ماده یا ترساندن آن
اوستا ، وندیداد ، فرگرد 15 بند 1 – 8
یعنی : اگر کسی هزاران انسان را زنده زنده آتش بزند ، اهورامزدا او را می بخشد اما اگر همین شخص به یک سگ استخوان سفت بدهد اهورامزدا او را نمی بخشد !
اگر کسی به مردم کوی و برزن ، ستم کند اهورامزدا او را می بخشد اما اگر این شخص یک سگ ماده را بترساند اهورامزدا او را نمی بخشد !
همچنین اهورامزدا گناهانی همچون دزدی ، قتل ، غارت ، تجاوز ، وحشی گری ، ناسزاگویی ، خیانت ، حیله گری و … را می بخشد اما اگر همین شخص به یک سگ استخوان سخت دهد بخششی در کار نیست !
در اوستا ، وندیداد ، فرگرد 14 :
زرتشت از اهورامزدا پرسید : اگر کسی یک سگ آبی را بکشد مجازاتش چیست ؟
اهورامزدا در پاسخ ، مجازاتی بسیار سنگین بر می شمارد که در جای خود بسیار عجیب است .
میگوید مجازات این شخص این است که :
1. باید 20000 ( بیست هزار ) تازیانه بر او زد .
2. باید سی هزار بسته ی هیزم از انواع مختلف برای آتش کرده پیشکش کند .
3. ده هزار زَور ( نوشیدنی مقدس ) پیشکش کند .
4. ده هزار مار را بکشد .
5. ده هزار گربه را بکشد .
6 . ده هزار لاک پشت را بکشد .
7. ده هزار قورباغه را بکشد .
8. ده هزار مورچه را بکشد .
9. باید ده هزار کرم خاکی را بکشد .
10. باید ده هزار مگس را بکشد .
11. باید ابزار و وسائل مورد نیاز در آتشکده را تأمین کند .
12. او باید زمینی بارور و آماده را به اشون مردی(زرتشت و شاگردان) پیشکش کند .
13. او باید خانه ای برای اشون مردان بسازد .
14. باید بالش و بستر را نیز برای اشون مردان آماده کند !
15. او باید دخترش یا خواهر نوجوان خود را به همراه گوشواره و پول و … به اشون مرد پیشکش کند . ( جالب این است که در بند قبلی از بالش و بستر نیز سخن گفت . یعنی این گنهکار ! علاوه بر اینکه خواهر و دختر خود را در اختیار اشون مردان قرار میدهد ، باید بستر و بالش را نیز آماده کند !
16. او باید 18 سگ چرکین شپش دار ناخوش را پاکیزه کند !
17. او باید 18 اشون مرد را از گوشت و خوراک و نوشیدنی سیر کند !
18. و …
در پایان نیز میگوید هرکس چنین نکند در جهان دیگر ، به میان دوزخیان می افتد !
چگونه است که برای کشتن یک انسان چنین مجازاتی درنظر گرفته نمی شود ؟ اما برای سگ آبی … ؟
در کتاب اوستا ، وندیداد ، فرگرد 14 ، بند 15 آمده است یکی از راههای پاک شدن از گناه این است که گنهکار ، خواهر یا دختر نوجوان 15 ساله ی خود را به همراه گوشواره و پول و … به اشون مردان ( زرتشت و شاگردانش ) پیشکش کند.
آیین سگ- دید:
از دیدگاه دین زرتشتی تن انسان ؛ پس از مردن ، آلوده میشود . اما اگر یک « سگ » این تنِ مرده ( جنازه ) را ببیند جنازه پاک می شود . ( دیو نسو می گریزد و تن مرده پاک می شود ) و این مسئله در اصطلاح دین زرتشتی سگ –دید نامیده می شود. اوستا ، وندیداد ؛ فرگرد هشتم بند 36 – 37 – 38
جناب رستم : حوری و فاحشه هر دو شغلشان و یا حظشان کیفور کردن مردان است، ولی اگر خواهر یا دختر نوجوان باکرۀ خود را برای گناهی بس بزرگ! (کشتن سگ آبی) که در بالا اشاره شد، دو دستی تحویل آخوندهای زرتشتی بدهی به نظر شما بدتر نیست؟!
جناب رستم،اینقدر زرتشتیم زرتشتیم نکن و به دیگر ادیان توهین نکن و گر نه اینقدر از این دست سخنان سند دار و منگوله دار دارم که حوالۀ شما کنم. همۀ ادیان از دید من یکی ست و هیج رجحانی نسبت به یکدیگر ندارند. قصد من اینست که به شما بفهمانم دین خود را برای خود نگه دار و به دین دیگران نیز احترام بگذار و به شعار ” پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک ” عمل کن و فقط … شعر نگو!
عاقل را اشارتی کافیست
برای اطلاع بیشتر در باره حوری میتوان ریشه لاتین ان یعنی whore را در دیکشنری یا گوگول جستجو کرد. موفق باشید. التماس دعا.
زنده باشی جناب نوریزاد
هرکی فیلتر شکن داره نگاهی به کیهان لندن بندازه و این مصاحبه جونگدازوببینه و بشنوه. راسش ایرونی بودن چندون هم مایه افتخار نیس
سی و پنجمین سالگرد درگذشت شاه
در روزهای آخر دیماه ۵۷ در نیاوران چه گذشت؟
(گفتگو با سرهنگ عشقیپور افسر گارد جاویدان و فرمانده حفاظت کاخ نیاوران)
” درهمين نزديكي ما”
هنوز!
درهمين نزديكي ما
مردى گوسفند می کشد و خونش را به ماشين چند صد ميليونى اش ميمالد !
پسری پشت ماشینش می نویسد : بیمه قمر بنی هاشم, اما مثل یابو میراند!
هنوز برای ازدواج استخاره می کنند نه تحقیق!
هنوز توی چاه پول می ریزند و نامه عربی پست می کنند!
هنوز چشم ديدن بوسه عشق را ندارند درحاليكه براي ديدن صحنه اعدام باشوق به تماشا میایستند!
هنوز قبل از پدر شدن حتي يك كتاب تربيت كودك پارسی نمي خوانند اما هرشب در مسجد
کلمات عربی که معنی آنها را نمیداند در قالب دعا بارها تکرار میکند!
هنوز درحاليكه تنها نان آور همسايه، بعلت بيماري و بي پولي درحال مرگ است ، فرسنگها مسير
را جهت زيارت خدايي ميروند كه خودش گفته از رگ گردنتان به شما نزديكترم !
هنوز زبانشان پر است از جملات زیبا اما اعمالشان سرشار از زشتی و ناپاکی است !
هنوز بر آزادگی حسین اشک میریزند اما حاضر نیستند یکروز آزاده زندگی کنند !
هنوز دزدان و قاتلانِ پنهان و آشکار، آزادانه میگردند و خط و نشان میکشند !
.
هنوز نوریزاد تنهاست ! 🙁
داش ملیجک تنهائی نوریزاد ا بیعرضگی ما ملته. البرز گفته بود ملت به این بیغرتی هرگز ندیده دولتی. اولش اخم کردم اما حالا سر تکون میدم که ای بنده خدا حق گفتیو گل گفتی.موندم چکار کنم.راسی اینو بگم که تو گنجشک نیسی شاهینی و شهبازی اگه این ادبیات ا خودته راسش عقاب تیزچنگی.
آفرین ودرود
برتو جناب ملیجک گرامی . طنزبسیار جالب وخواندی تان ضمن موجز بودن امّا همیشه به جا وجذاب است. سپاس
یکشنبه، 4 مرداد ماه 1394 = 26-07 2015
افشاگری: سرطان شناس اردبیلی را سپاه کشت
افشای علت اصلی کشته شدن پزشک سرطان شناس اردبیلی
وی مدتها بود در مورد آلوده بودن آب بخش هایی از سبلان به رادیو اکتیو به مقامات کشوری و استانی هشدار داده که پیگیری های وی برای جلوگیری از این فاجعه انسانی که شاید تا صد سال دیگر اثرات آن باقی بماند به قیمت جانش تمام شد.
****
گزارش دریافتی: نیمی از مردم اطراف سبلان سرطان دارند و انتشار هرگونه خبر مربوط به آلودگی آبهای منطقه به مواد رادیوآکتیو و افزایش میزان مبتلایان به سرطان در میان مردم منطقه شدیداً از سوی نهادهای انتظامی- امنیتی در داخل کشور،کنترل و سانسور شده و می شود.
فاجعه هم اندازه چرنوبیل در اربیل و اطراف سبلان با آلوده شدن آب های منطقه به رادیو اکتیو بر اثر استخراج اورانیوم توسط سپاه با مشارکت شرکت های روسی
مرحوم دکتر اصغر پیرزاده تنها فوق تخصص خون و سرطان در اردبیل طرح تحقیقاتی را در باره چرایی آلوده بودن مردم اطراف سبلان به سرطان و داشتن رتبه نخست در خاورمیانه را تهیه نموده و نتایج آن نیز برای وی روشن شده بود.
وی مدتها بود در مورد آلوده بودن آب های بخش های از سبلان به رادیو اکتیو به مقامات کشوری و استانی هشدار داده که پیگیری های وی برای جلوگیری از این فاجعه انسانی که شاید تا صد سال دیگر اثرات آن باقی بماند به قیمت جان شان تمام شد.
سالهاست مردم صداهای مهیب انفجار همراه با لرزش زمین در اطراف سبلان بویژه شهرستان نیر را می شنوند، بطوریکه این صداهای مهیب که در روستاهای اطراف شهرستان نیر و حتی گردنه صائین و نزدیکی های سراب نیز شنیده شده است باعث ایجاد شایعاتی مانند وقوع زمین لرزه یا سقوط هواپیما در بین سطح مردم بوده است و هنگام شنیده شدن این صدا هواپیمای نظامی نیز در حال عبور از روی شهر نیر بوده است و اما منشاء دقیق این صداها معلوم نیست.
سازمان انرژی های نوین ایران موسوم به سانا که یکی از شرکتهای وابسته به سازمان انرژی اتمی ایران معرفی شده است، همچنان در کوه سبلان با حفاریهای خود ،به ظاهر تحت پوشش استفاده از گرمای اعماق زمین ،اما در واقع جهت دستیابی به اورانیوم است
مطابق گزارش بهداشت جهانی ،سرطان دستگاه گوارش و خون در اردبیل و مشگین شهر رتبه اول را در خاورمیانه دارد و هزاران نفر از مردم اطراف کوه سبلان مبتلأ شده یا در حال ابتلأ هستند این بیماران در مراکز درمانی بیمارستان قاضی تبریز و امام تهران مورد شیمی درمانی و پرتو درمانی قرار گرفتهاند.
لازم به توضیح است که با وجود آتشفشانی بودن کوه سبلان ، تکنسین ها و مهندسین روسی و چینی در حال استخراج اورانیوم از اعماق زمین میباشند که در عمق پایین و با حرارت بسیار بالای آن قسمت از زمین اورانیوم بصورت رادیو ایزوتوپ اورانیوم در می یاید که بلافاصله پس از رسیدن به سطح زمین تشعشعات رادیو اکتیو از خود بروز می دهد در واقع اعماق پایین کوه سبلان به صورت یک راکتور هستهای طبیعی عمل می نماید و این حفاریها کاملأ غیر منطقی و غیر اصولی بوده و اثرات سوء زیست محیطی در پی داشته و دارد.
مرحوم دکتر اصغر پیرزاده فوق تخصص خون و سرطان معتقد بود که بزودی فاجعه انسانی در اطراف اردبیل رخ خواهد داد و بیشتر نوزادان با معلولیت های جسمی و عقب ماندگی ذهنی متولد خواهند شد.
در شهرهای بزرگ استان مانند اردبیل و مشکین شهر اداره آب با افزودن مواد کم کننده رادیواکتیو سعی در کنترل از گسترش این بیماری دارد، راه چاره نیست.
دکتر اصغر پیرزاده معتقد بود، شرکت های کاوشگر اروانیوم بعد از کاشف کوهپایه ها و رسیدن به اورانیوم با مقدار درجه پایین، بدون اینکه کشاف های عمیق را بپوشانند آنها را رها کرده اند و با بارش های زمستانی به مرور مواد اورانیوم با غلظت پایین به آب ها منطقه نفوذ کرده و آب آلوده است. در تحقیقات دکتر پیرزاده به نمونه عملی زیادی از جمله آب های چرنوبیل و ناکازاکی اشاره است.
از سوی دیگر اشاره ناجوانمردانه و توهین آمیز علت به قتل رسیدن دکتر پیرزاده از سوی داستان است!
دادستان بصورت تلویحی گفته است که فرد ضارب که زیر سن قانونی است ارتباط صمیمانه ای با مقتول داشته و وی را به منزل خود دعوت کرده بوده است، کذب محض و برای بی اعتبار کردن چهره مرحوم پیرزاده را داشته و برای کاستن از خشم عمومی جامعه است.
طبق شنیده ها از زبان نزدیکان دکتر پیرزاده، ایشان دو بار برای گزارش این فاجعه و جلوگیری از گسترش آن و بستن گودال های کنده شده که در حاضر همگی مناطق نظامی و حفاظت شده اعلام هستند به تهران رفته بوده است.
طبق این تحقیقات اکثر آب های رودخانه ها و چشمه اطراف مشکین شهر، نیر، سراب، سرعین و خود اردبیل آلوده است.
از دولت دکتر روحانی درخواست می شود تا با تشکیل کمیته ویژه بحران در استان اربیل بدون دخالت سپاه به این فاجعه گسترده رسیدگی کرده و از همه گیر شدن آن جلوگیری شود.
باشد که روح پاک و بی گناه دکتر پیرزاده نجات دهنده مردم اردبیل و اطراف سبلان باشد.
با درود به جناب بردیای گرامی .دوست ارجمند این گزاشات ایرادات اساسی دارند.هرچند که ما با مشتی ///////////طرفیم که بویی از انسانیت و غیرت و مردم دوستی نبرده اند و برای حفظ قدرت خود دست بهر جنایتی می زنند ولی چنین گزارشاتی را باید در درستی اش شک کرد.مگر اینکه متخصیصن فن بتوانند پژوهشی قابل اعتماد و مستدل تهیه کنند…
دوست گرامی ما بخاطر مخالفت با //////// حاکم نباید به هر گزارش بدون سندو مدرکی استناد کنیم…
شما خود به این قسمت از نوشته تان توجه کنید.آیا عقل سالم چنین چیزی را قبول میکند؟ …
لازم به توضیح است که با وجود آتشفشانی بودن کوه سبلان ، تکنسین ها و مهندسین روسی و چینی در حال استخراج اورانیوم از اعماق زمین میباشند که در عمق پایین و با حرارت بسیار بالای آن قسمت از زمین اورانیوم بصورت رادیو ایزوتوپ اورانیوم در می یاید که بلافاصله پس از رسیدن به سطح زمین تشعشعات رادیو اکتیو از خود بروز می دهد در واقع اعماق پایین کوه سبلان به صورت یک راکتور هستهای طبیعی عمل می نماید و این حفاریها کاملأ غیر منطقی و غیر اصولی بوده و اثرات سوء زیست محیطی در پی داشته و دارد….
نکند دوست ارجمند صحبت از عسل سبلان است؟
بر طبق گزاشی دکتر پیرزاده بدست یک دانشجو که گویا پسر یکی از بیمارانش بوده کشته شد است . راست یا دروغش را می شود تحقیق کرد.در ضمن //////اسلامی مگر هزاران انسان را سر به نیست کرده اند در این مورد حاشا نموده اند؟آنها تازه افتخار به قاتل بودن هم می کنند.چون این //////// در راه خدا و بر طبق دینشان حق کشن و نابود کردن هر مخالفی را بخود میدهند.بنابراین کشتن کسی مثل دکتر پیرزاد که کاری ندارد مگر دکتر سامی را با مته برقی مغزش را سوراخ نکردند؟
.در مورد سرطان بخصوص سرطان دستگاه گوارش ایران تقریبا در جهان مقام اول را دارد و جالب اینست که در آسیا و خاور میانه این نوع سرطانها بسیار بالاست. در مورد سرطان خون هم ایران مقام بالایی دارد و آلوده گیهای محیط زیست از شیمیایی و رادیواکتیو در این میان بسیار مهمند ولی ژنتیک هم در این میان مهم است .اما عامل سرطانها بسیار پیچیده و فراوانند و گاهی تاثیرات چندین عامل را می توان بر شمرد.بهمین دلیل آنچه را شما نوشته اید اگر در یک پژوهش علمی و دقیق بررسی نشود بی ارزشش بوده و حتی اگر چنین ادعاهایی درست می بودند سازمان انرژیی جهانی و سازمانهای دیگر براحتی می توانسند این موضوع را کشف کنند.بنابراین دوست ارجمند آنچه را ما بعنوان مخالفان رزیم می گوییم اگر مستند نباشد تاثیر منفی بر روند مبارزه با درندگان اسلامی خواهد گذاش.در برنامه افق جوانی بنام علیزاده(از اصلاح طلبان) با پسر آیه الله شریعتمداری و علی دایی بحثی در مورد موضوع توافق هسته ایی داشتند.من هر چند با آنچه علیزاده می گفت مخالفم چون در حقیقت همان ///////////که خامنه ایی و سایر ////////// اسلامی از صبح تا شب بر منبرو در روابط جمعی بلغور میکنند ولی یک نکته را از حرفهایش پسندیدم.آنجا که خطاب به اپوزیسیون گفت که شما چون با جمهوری اسلامی و حکومت اسلام و خامنه ایی مخالفید همه چیز را بر همان مبنا تفسیر میکنید(هم چه چیزی).حالا دوست من ما وظیفه داریم که آگاهی بدهیم ولی غیر مستند حرف زدن کار مانیست و راه اشتباهی است.چون آخوند از این لحاظ دستی بالا تر از ما دارد.پس بگذار آنها بدروغ /////شان دل خوش باشند ولی مردم حقیقت را خواهند یافت چنانچه هم اکنون رسواترین اصناف همین صنف آخوند است.
باسپاس از نوریزاد عزیز
https://www.facebook.com/RadioFaryad/videos/746814865435244/
آنچه البته بجائی نرسد فریاد زائری است
به یکایک شما بزرگواران عرصه پیکار نور و ظلمت درود. نور شما روشنی بخش تاریکی های زندگی ما هست و امید ما
آقای نوریزاد عزیز
در تمام سخنان چند سالهٔ اخیر شما -که جملگی برایم عزیزند- تنها این جمله را -در نهایت ادب و احترام- برنمیتابم:
“اصل انقلاب 57 و اصل برکشیدهشدن آخوندهای گرسنه و سیری ناپذیر و آدمکش و رفتن شاه و برچیده شدن نظام شاهنشاهی و …. تسخیر سفارت آمریکا و جنگ هشت ساله و ورود آخوندهای بیکفایت به داستان هستهای رسما و مستندا کار آمریکاییها و روسها و اسرائیلیها بوده به هزار دلیل …”
نوریزاد گرامی، آیا تبعات حرف خود را نیز میپذیرید؟ که لابد “چون آنها آوردهاند، همانها نیز خواهندشان برد؛ سیاست پدر و مادر ندارد؛ به من و تو چه دعوای خودشان هست؛ گلیم خودت را از آب بکش؛ و …”
زندگیای که در پیش گرفتهاید البته خلاف جملهٔ بالاست. چه، اگر ایمان داشتهباشید نظام سلطانی/ولایی ما آمریکا برخوانده و روس برنشانده است، دیگر چه نیاز به کنش مدنی و سیاسی؟ چه لزومی به آگاه کردن مردم؟
کوره راههایی که به مدد قبول مسئولیتهای ملی، فرهنگی و اجتماعی، و به همت امثال آرامش دوستدار و کورس گرامی به شاهراه نقد خویشتن و خردگرایی راه خواهند برد، آیا همه به تبع جملهٔ شما مسدود و مختومه نخواهند گشت؟
آیا جملهٔ شما نتیجهای جز نشستن در انتظار قدوم “کسی که مثل هیچکس نیست” خواهد داشت؟ و ما ملت “منتظر الغیب” هم که چه “عاشق انتظار کشیدن” و “تنها او را دیدن”! خود تفاوتی هم نمیکند که آنکه خواهد آمد را چکمهٔ قزاقی به پاست یا نعلین آخوندی یا پوتین آمریکایی.
آیا نگاهی که در جملهٔ شما است همان نگاه آشنایی نیست که در همه جا رد پای دشمن میجوید و مسئولیتی برای خویش متصور نیست؟ تفاوت در نوع نگاه نیست تنها در نقطهٔ نظر است: یکی دشمن را در کار غارت ایمان میداند و دیگری غارتگر خان و مان؛ اما هر دو نگاه مسئولیت گریز است و هیچ کژی و اشتباهی را نزد خویش برنمیتابد.
اینکه نتیجهٔ اعمال بیخردانهٔ ما به منفعت آمریکا و روسیه و اسرائیل تمام شده را، نباید همچون “دلیلی غایی” برای این اعمال تعبیر کرد. این نگرش که آمریکا و روسیه به صرف اسلحه فروشی، سیاست های خارجی کلان خویش را تنظیم میکنند -با پوزش- نگرشی قرن نوزدهمی است. اگر آمریکا و شرکای غربیاش منفعت در عقب ماندگی متحدین خویش میجستند چرا کرهٔ جنوبی و ژاپن و عربستان و امارات و قطر و ایرانِ شاهنشاهی، چنین نبودند؟ در اینکه آمریکا و اصولا هر کشور خردمندی مناسبات خویش را برپایهٔ منفعت ملی خویش تنظیم میکند، بحثی نیست. آنچنانکه در موقعش، حتی از شنود مکالمات صدر ااعظم آلمان نیز اجتناب نکردهاند، اما انداختن گناه نآگاهیهای فرهنگی/تاریخی ما و عدم وقوف روشنفکران و عموم مردم به عینیات مصالح ملی، که منجر به انقلاب 57 و سپس فاجعهٔ جمهوری آخوندی/ولایی (روحانیون اصولا دغدغهای به نام مصالح ملی ندارند) به گردن این و آن دولت بیگانه، راه اشتباه و خطرناکی است که بارها رفتهایم.
راهی که مقصدش ولایتی است افسانهای (بسان جابلقا) اما آشنا، به نام “اینگلیس” که دهه هاست ساکنانش قبول زحمت کرده و راه رشد و تلاش فکری و مسیر نقد و پرسش را بر این ملت آسان طلب بستهاند.
با درود به نوریزاد عزیزو هم میهنان فرهیخته : جناب نوریزاد لطف بفرمایید لینک ا: http://www.nurizad.info/blog/26403 که افراد مشکوک به وجود مبارکتان و جواب های بسیار روشنگرانه را در ابتدای کلیه مباحث آتی قرار دهید تا این افراد به نقطه نظر های جناب عالی و جان بر کفی شما وقوف یابند امید که مد نظر مبارکتان قرار گیرد .با احترام .
با سلام و درود
پاسخ به کوروس عزیر در مورد “نقد دین”
از افق جنبشهای متفاوت رهایی بخش مردم اکثراً مسلمان کشورهای در حال توسعه خاور میانه – که از اوایل قرن ۲۰ تا کنون یعنی اوایل قرن ۲۱ – که در حال گذار از جامعه فئودالی – عشیرتی – قبیلهٔ و مصمم به گسستن زنجیرههای استعمار کهنه و نو با تکیه به فرهنگ مذهبی خود هستند- توصیه اکید به “نقد دین” چه مناسبت عقلانی – تاریخی و عملی با نظرگاه هگل و مارکس با این توصیه از افق قرن ۱۹ جامعه آلمان قیصری که در آغاز دوران شکوفائی صنعتی با فرهنگ خداشاهی- سلطنتی مشروطه – بورزوای است، میتواند داشت باشد؟
از افق دهه ۶۰ میلادی مبارزه علیه استعمار و استثمار – امپریالیسم و استبداد سلطنتی در دستور کار تاریخ است نه مبارزهٔ سیاسی بر علیه دین که چهرهای برجسته مبارز و سیاسی آن در زندان و تبعیدند و نه آن زمانیکه هنوز “استبداد دینی” عصر معاصر شکل نگرفته عینیت نیافته و در همهٔ عرصها بروز و حضور کمی و کیفی نیافته است. مارکس در مقالهٔ سهمی در “نقد حق” هگل میافزاید: “کافی نیست که اندیشه برای تحقق خود جهد کند، واقعیت خود نیز باید به سمت اندیشه جهد کند.” و تجربه تاریخ نیز همین را نشان داد- یعنی نقد استعمار و امپریالیسم نه نقد دین – اگر چه میوهٔ آن نه چندان شیرین برای همهٔ باغ کاران انقلاب شد.
از افق مارکس دین همچون سدی عظیم مقابل رود طغیان پرلتاریا برای فرو ریختن نظام مشروطهٔ- سلتنی- بورژوازی و مالکین بزرگ بود – و همچنان بعد از گذشت بیش از ۱۶۰ سال وضع بر همان منوال است – در حالیکه از افق امروز جنبشهای بیداری و مقاومت مردم خاور میانه علیرغم پیچیدگیها و تناقضات خود، دین خود اینجا نیروی محرکه اصلی ایدولوژیک برای طغیان این مردمان بر علیه حکومتهای شبه مستقل، مستبد، و دست نشاندهٔ استعمار است، و روز بروز دامنهٔ گسترده تر و عمق بیشتری پیدا میکند.
البته این جنبشها فقدان یا بسیار کم رنگ بودن گرایشات دموکراتیک و تجدد خواهی را که ریشه در فرهنگ سنتی و ساختار سیاسی- اقتصادی- اجتماعی کم توسعه آنها دارد، هم زمان به وضوح به نمایش میگذارند. این جنبشها به دلایل گوناگون فرهنگی از قبیل اختلافات تاریخی قومی، مذهبی، ملی واقلیمی و همچنین توطئههای سیاسی، تحریمات اقتصادی، و اقدامات نظامی مستقیم و غیر مستقیم استعمار و حکومتهای دست نشانده آنها که ثبات، امنیت و منافع خود را در منطقه با خطراتی جدی مواجه میبینند، برای سرکوب، یا به انحراف کشاندن یا تخریب وسیع این جنبشهای رهایبخش و یا تخریب فیزیکی کشورهایشان، از هیچ کوششی فرو گذار نخواهند کرد.
شاید بشود استدلال کرد که رشد و توسعه اسلام ایدولوژیک، سیاسی و خشونت گرا و مترادف شدن آن با تروریسم که در بدترین شکل خود در چهرهای طالبان، بوکو حرام، تکفیریها، وهابییون ، النصره و داعش متجلی شده کابوسیست که به هر قیمت – حتا با تشویق و حمایت از امپریالیسم برای تجاوز و اشغال کشورهای مربوطه – باید از بین برود، اما ساده لوحیست اگر فراموش کنیم که اینها خود ابزار سازمانی سیاسی نظامی بر ساخته یا مستمسک امپریالیسم جهت حفظ ثبات، منافع و سلطه خود و حکومتهای دست نشانده نیست، و قرائن و شواهد فراوانی در این موارد هست. البته باید در نظر داشت که اساسا ظهور و بروز جنبشهای رادیکال سیاسی – اسلامی خود معلول حضور سیاسی – نظامی – فرهنگی تحمیلی غرب و استعمار بد از فرو پاشی امپراتوری عثمانی در پایان جنگ جهانی اول و تقسیم خاور میانه بین انگلیس و فرانسه و سپس سیطرهٔ یافتن امپراتوری جدید آمریکا در منطقه بعد از جنگ دوم جهانیست.
صرف نظر از تضادهای طبقاتی و مناقشات درون مرزی در این کشورها به منزله علل بروز و حضور جنبشهای رادیکال اسلامی علل خارجی نیز که ریشه در سیاستهای استعماری و خصوصاً صهیونیستی دارد – تشکیل و تحمیل خشونت بار کشور اشغالگر اسرائیل بر فلسطین و بیرون راندن فلسطینیان از زادگاه و آواره کردن میلیونها انسان و تحمیل رنج و مشقتی در ابعاد تاریخی بر آنها – در سایهٔ حمایت بیدریغ، همه جانبه و بیشرمانهٔ امپریالیسم آمریکا و بریتانیا و غرب از این اشغال و سرکوب بی رحمانهٔ -قطعاً نقش غیر قابل تردیدی دارند. انقلاب اسلامی ایران خود واکنش تاریخی (آنتیتز) دولت ساقط شدهٔ ملی شادروان دکتر مصدق از طریق کودتای ساخته و پرداخته شدهٔ آمریکا و بریتانیا بود. حماس و حزبالله لبنان آنتیتز اسرائیل اند. اسرائیل هم خود معلول نازیسم و سیاست استعماری آمریکا و انگلیس و صهونیستها هست. و این مناقشات با داشتن ریشههای عمیق تاریخی توام با تسلسل خشونت دینی، سیاسی، سرزمینی همچنان ادامه دارد.
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه////////چون ندیدند حقیقت راه افسانه زدند
در هر حال، علت وجودی آنها اسلام خشونت طلب یا تروریسم ذاتی نیست، بلکه توسل به ابزاری ایدولوژیک- سیاسی- نظامی برای مقابله با دشمنی قهار. ریشهٔ رفتار تروریستی بشر در ایدئولوژی او نیست بلکه در بیولوژی و خوی حیوانی او نهفته است.
و اما گریزی “بی اهمیت” به تریاک یا مسکن دردها و رنجهای هزارههای فقرو محرومی؟
در دشتهای عظیم مرکزی آمریکا -به آن سبد نان جهان نیز میگویند سالانه از آغاز فصل بهار هزاران کامباین در عرضی به پهنای بیش از یک هزار کیلومتر از مرز مکزیک / آمریکا مسافتی را به طول بیش از سه هزار کیلومتر به سمت شمال تا قسمتهای جنوبی کانادا تا آغاز فصل برف و بوران طی میکنند، . آنها در این مسیر سالانه به بترتیب نزدیک ۳۶۰ و ۶۰ میلیون تن ذرت و گندم بر داشت میکنند.
زمانیکه کامباینها به آغازگاه بر میگردند کاشت فصل جدید آمادهٔ برداشت است و این مسیر مجددا از سر گرفته میشود. در طی تجاوز نظامی امپراطوری دموکراتیک آمریکا به افغانستان، امپراتوری از جیب شهروندان بیخبر جهان تا کنون مبلغ ناچیزی بین ۴ تا ۶ تریلیون (میلیونمیلیون) دلار هزینه کرده – در آمد سالانهٔ افغانستان کمتر از ۵۰ بیلیون (هزار میلیون) دلار است، یعنی بیش از یک صد برابر در آمد کشور نگون بخت افغانستان خرج نابودی آن شده. بخوانید؛ صورت حساب هزینههای پیمانکارن نظامی آمریکا
در عوض این خوش خدمتیهای رئیس دفتر دبیر خانهٔ امپراتوری، سلاطین دلار و تسلیحات نیز به او قرص نانی چرب و جایزه صلح جهانی عطا کردند.
در تاریکی غمناک درون یک کلبه گلی که با فانوسی کمی روشن بود، افغانی روستایی در واکنش به سوال گزارشگر شبکه خبری تلویزونی که غذا برای خود و بچههای مندرس پوشیده، نیمه خواب که در گوشهٔ کلبه روی حصیری پاره پوره دراز کشیده بودند چه تهیه دیده؟ مرد روستایی از پستوی کلبه قرص نانی کمی کپک زده بیرون کشید و به او نشان داد که اینست قوت ما! و گزارشگر با حیرت مجددا پرسید مگر این کفایت میدهد برای همه شما؟ مرد روستائی گفت به بچهها معمولا کمی تریاک میدم که اشتهایشان را بگیرد و به لقمهای کمتر سیر شوند. بچهها در خماری خود “امپراطور را که لباس نامرئی آزادی و حقوق بشر ” به تن داشت با نای ضعیف خود رسوا میکردند؛ امپراطور لخت است، حافظ وهابر ماس و ارنت و چامسکی و محمد و کوروس و علی هم سر افکنده به همراه ساکنان حرم سطر عفاف ملکوت در سکوت میپرسند که “تعالی الله چه استغناست اینجا”؟ من به خود اجازه نمیدهم که آن تریاک را که بخشی از قوت آن کودک محروم افغانیست از او بگیرم. بچههای افغانی به نان تازه نیازمندند و جهان بیخرد متمول به تریاک افغانی برای نعشگی و،مافیای محلی محصولی برای دادو ستد و نگون بختان برای فراموشی رنج و کاهش اشتها.
و اما در نقد دین؛ بنیان گذار انقلاب در حوزه اندیشه و عمل “دیانت خود را عین سیاست و سیاست خود را عین دیانت میدانست”. او خود را میراث دارو پیرو سنت دینی- سیاسی- تاریخی حضرات موسی، عیسی و محمد میدید که با فرعون مصر ، قیصر روم و جاهلیت اشراف عرب در افتادند او نیز بر علیه طاقوتهای زمان در عصر خود که در چهره امپراطوری امریکا و حکومت دست نشاندهٔ آن ظاهر شده بود قیام کرد. او پرچم ایدهآلیسم ذات مطلق بر افراشت ، و خود را منادی اسلام ظلم ستیز و عدالت خواه در قرن ۲۰ معرفی کرد. باور من بر این است که ما بهتراست سیاست را به نقد کشیم
یعنی همون گونه که واقعیت جهد میکند، اعتراضات صنفی حقوقی کارگران، معلمین، پرستاران، دانشجویان و سایر زحمت کشان بیشمار این را به ما میگوید- نقد زیربنایی- ساختاری جامعی ایدهآلیست دیگر سالار.
نقد کلی دین یا قوس و قزح متفکّرین آن مثلا از سروش و ازغندی و حجاریان و لاریجانی گرفته تا قرائتی و جنتی و مصباح امروز همان قدر بی مناسبت است که مناظرات تلوزیونی فلسفی طبری و کشتگر در اوایل انقلاب با سروش و مصباح. فقط برای یک لحظه تصور کنید که این مناظرت باز هم ممکن بود آنهم در فضایی صلح آمیز و دوستانه نه امینتی و خصمانه. و مثلا به شما و مجددا به سروش و سایر ناقدین دین و اصلاح گرایان دینی هم این فرصت داد میشد که در این مناظرت آزادانه شرکت کنند. فکر میکنید بازتاب آن در عرصه عمل و تحقق نیازها مطالبات سیاسی اقتصادی اکثریت مردم تا چه میزان میتواند موثر باشد؟ به نظر شما عموم مردم بر مبنای منافع طبقاتی و مصالح اقتصادی خود در میدان عمل سیاسی شرکت میکند یا صرفا برای دفاع از باورهای دینی خود؟ مگر نه اینکه باورهای دینی آنها با خاستگا طبقاتی آنها عجین شده و قابل تفکیک از سیاست آنها نیست؟ امروزه حتا در آمریکا هم محافظ کاران دست راستی سیاستشان رابطهٔ تنگا تنگی با باورهای مذهبی آنها دارد.
البته از نظر برسی تاریخی – فرهنگی در قالب یک کار تحقیقی اکادمیک – که خود نیز بدان بگونه اشاره کردید – بسیار ارزنده است اما کار بری سیاسی موثر آن مورد تردید است.
و عاقلانه و اولا تر آن است که “نقد دین” را به آن “پیامبری” وا گذاریم که موسی و عیسی را از دین بدر و مارکس و انگلس را مؤمن میکند.
آنکس است اهل بشارت که اشارت دادند//////// نکتها هست ولی محرم اصرار کجاست
ريشه ها ٣٢٩( قسمت ٣٢٨ ذيل پست قبلى )
فرهنگ < فرهنگ دينى <عرفان <….
زمين و آسمان حافظ
٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ : قسمت ب / تذكارى حاشيه اى . قرون وسطى سپرى شده است
ما ديگر در قرون وسطى زندگى نمى كنيم . پوزش مى خواهم از برگفتِ اين گزارهِ خود پيدا ، ليك همين گزاره خودپيدا( بديهى) گويى هنوز از براىِ حاكمان ما پذيرفتنى نيست . انقلاب ١٧٨٩ فرانسه زمينه ساز انديشه ورزى هايى شد كه آزادى را از نو تعريف كردند. كانت و هگل و جان لاك مفهومى تازه براى آزادى قائل شدند كه در ساختار دگرسالار قرون وسطى زندقه به شمار مى آمد . هگل از عقل و روان و دانش منطق توصيفى كرد كه قبلاً اصلاً فهميدنى نبود.روانكاوى
بر اساس تجربيات بالينى بسيار به اين دريافت رسيد كه نفس گوهرى ذاتى و ثابت و فروبسته نيست بل در درون زبان و يادمان و گفتمان و همدوش با ارتباط نوزاد با مادر ، پدر و ديگران شكل مى گيرد و علم روانكاوى قواعد نهفته اين شكل گيرى و رشد و موانع و اختلالات رشد روان را بررسى مى كند. ego يا من – نماينده ضمير آگاه – كه تنها بخشِ كوچكِ كوه يخى است كه مابقى اش ضمير ناآگاه است ، در روانكاوى فرويد حامل قيود تمدن و فرهنگ و نظام جمعى زندگى است .نفس امرى است سيال كه زندگى نامه دارد و اين زندگينامه به هيچ روى جدا از فعل و انفعالات بدنى نيست. پس از انقلاب مشروطه و نيز انقلاب ٥٧ به موازات مدرن شدن ديوان سالارى و نظام آموزشى و ترابرى و تكنيك و صنعت از انديشه ورزى مدرن چندان خبرى نبود. از زمان قاجاريه تا كنون هر تلاشى براى نوسازى انديشه بر وفق جهان مدرن با سركوب مستبدانه حاكمان ابتر مانده است ، اما مگر در اروپا كليسا مى پذيرفت كه بيرون از سلطنت خدا آزادى نيز ممكن باشد؟ مگر همهنگام با انقلاب ١٧٨٩ فرانسه دستگاه تفتيش عقايد همچنان برقرار نبود ؟و مگر اين دستگاه تا ميانه سده نوزدهم در رم و اسپانيا همچنان كارنمى كرد ؟ البته كه چنين بود، اما انقلاب ها و جنبش هاى آزاديخواهانه در اروپا بر عكس ايران عليه دستگاه روحانيان بود نه با هدايت و دخالت روحانيان و نه با مهار فرهنگ عمومى به دست روحانيان . در ايران زمانى اصلاح همان احياى دين محسوب مى شد . جريان احيا ،قريب صد سال بعد، از فرضيه غربزدگى و بازگشت به خويش و احياى خلافت و شاهنشاهى و گذشته هاى سپرى شده سر در آورد . به هيچ وجه تصادفى نبود كه آل احمد در '' در خدمت و خيانت روشنفكران '' از شيخ فضل الله نورى به عنوان شيخ شهيد به نيكى ياد كرد و درست در زمانى كه رهايى از استبداد مطلقه از هر نوعى اساسى ترين مسئله بود ،احمد فرديد خودبنيادى را همچون كفر ابليس و طوق لعنت و مظهر يونانيت زدگى مى خواند و بر سر مارتين هيدگر بى يال و دم و اشكم شده عمامه ابن عربى مى نهاد و روشنفكران و نيما و شاملو و نوسرايان ديگر را با فحش هاى فاخرى چون غربزده ، اشموخ زده ، فراماسون زده ، صهيونيت زده ، طاغوت زده ، يهودى زده ،اكنون زده ، استدراج زده ، انتماس زده ، بهائيت زده ، قارعه زده ، و زده هاى عجيب و غريب ديگر بمبارد مى كرد. فرديد البته آن قدر بيسواد نبود كه متوجه چرخش قرون وسطى به عصر مدرن نباشد. از همين رو پيش از انقلاب با وام گيرى از نيچه خود را فيلسوف پريروز و پس فردا مى خواند و از آخرالزمانى ويژه سخن مى گفت كه آن را در اين سو و آن سوى ديروز و امروز و فرداىِ عصر مدرن مى دانست . آن آخرالزمان تقديرى بود كه به تعبير خودش حوالت تاريخى امروز نبود و فرارسيدن آن هم بدست بشر به ويژه ملاهايى كه ابن سيناى يونانيت زده مى خواندند نبود. هم از اين رو، گه گاه به روحانيون هم ناسزا مى گفت . پس از انقلاب اما ستايشگر دو آتشه روحانيان و دشمن ليبرال ها و پوپرى ها شد. آل احمد كه واژه غربزدگى را از فرديد و به قول خودش از حضرت فرديد گرفته بود عمرش وفا نكرد كه شبح شيخ فضل الله را بر فراز خاوران ببيند ، اما آن قدر راست منشى و دليرى داشت تا در آخرين كتاب منشر شده اش با عنوان سنگى بر گور بر همه خيالات خام خود چهارتكبير بزند. پريشانفكرى اواخر عمر – فرديد افتخار مى كرد كه من آل احمد را پريشان كرده ام – وى را به افراط در باده نوشى كشاند و روى در نقاب خاك كشيد. وى زمانى توده اى بود ، زمانى همراه با خليل ملكى از حزب توده جدا شد و به نيروى سوم پيوست ، سپس با نيروى سوم نيز به هم زد و به روحانيون شيعه گراييد ، سرانجام به حج رفت و خسى در ميقات نوشت و عاقبت در سنگى بر گور نوشته هاى خود را أباطيل و گنده گويى ناميد. داورى درباره شخصيت رفتگان و مردگان دشوار است و تنها از افق امروز است كه كژروى هاى آنها به چشم مى آيد . از افق امروز است كه مى توان گفت چگونه حتى چپ هايى كه خود را پيشاهنگ و پيشرو مى خواندند از زهدان ماركسيسم حافظ و مولوى و حلاج و قرون وسطى بيرون مى كشيدند و كم ترين تميزى ميان مفاهيم آزادى در عصر دين مدار و دگر سالار قديم و عصر انسان گراى جديد نمى نهادند. در دربار شاه و فرح نيز مى بايست زمزمه اى از اين دست پيچيده بوده باشد : حالا كه همه به گذشته دخيل بسته اند ، چرا ما به گذشته دورتر ، به تاريخ شاهنشاهى و حزب رستاخيز دخيل نبنديم . از زمان سيد جمال الدين تا سال ٥٧ اين زبانزد ورد زبان ها بود كه غرب هرچه دارد از ما دزديده است . چرا آنچه خود داريم از بيگانه تمنا كنيم ، اما تا اين بخش از ريشه ها اين تأملات ناقابل هرچه قرون وسطى را زير و رو كرده است اثرى از دموكراسى ، جامعه و فرد خودسالار ( آزادى منفى ) ، حقوق و آزادى هاى انسانىِ قانونمند ( آزادى مثبت ) و هرم قدرتى كه قاعده اش تعيين كننده رأسش باشد نيافته است . در دهه چهل و پنجاه خورشيدى افرادى كه مدرنيزاسيون تكنيكى منهاى دموكراسى را يك معضل يابند بسيار كم و كم اثر بودند . از نظر جهانى نيز زمان زمانِ فرياد هاى خشمگين انقلابى در پهنه تمامى جهان حتى در آمريكا و اروپا بود. نظر غالب اين بود كه تنها ره رهايى جنگ مسلحانه است . از چپ ها مصطفى شعاييان و از اسلاميست ها آل احمد داشتند به خود مى آمدند . اولى در غايت تنهايى و بى ياورى در درگيرى با پليس زخمى شد و با جويدن قرص سيانور مرد و دومى هم دق كرد . شعاعيان ، درست يا غلط ، خواهان دموكراسى و پلوراليسم فكرى در سازمان چريك هاى فدايى بود .در درون اين سازمان مناسبات قرون وسطايى و استالينى چنان حاكم بود كه برخى از مخالفان كادر رهبرى به ضرب گلوله تصفيه مى شدند . اما شعاييان فقط طرد شد . مدتى بعد ميان حميد اشرف و شعائيان ديدارى صورت مى گيرد . بخشى از ديالوگ آنها را از '' هشت نامه به چريك هاى فدايى خلق : نقد يك منش فكرى ''( نشر نى ، چ٢، تهران ، ١٣٨٨، ص سى و چهار ) بازمى نويسم.
اشرف: '' ببين رفيق ! جنبش هنوز سخت ناتوان است . بگذار ما تا اندازه اى …نيرو بگيريم ، آنگاه خوب ، هر كس هر نظرى داشته باشد ، آزاد است كه بگويد ''.
پاسخ شعائيان درسى تاريخى است و پيشگويانه :'' رفيق جون سازمانى كه به هنگام ناتوانى از پخشِ انديشه اى كه نمى پسندد جلو مى گيرد ، به هنگام توانايى آن مغزى را مى تركاند كه بخواهد انديشه اى كند سواىِ آنچه سازمان ديكته مى كند ''. حكم دادن در اينكه اين استبداد استالينى يا قرون وسطايى بود شايد دشوار باشد ، اما چون ريشه اى به ماجرا بنگريم استبداد از هر نوعى ميراث سرزمين ها و أقوامى است كه ميراث دگرسالارى آنها در رگ و پى افرادش ته نشين كرده است . پاسخ شعائيان درسى تاريخى است كه بيش از آنكه خطاب به دانش حميد اشرف از ماركسيسم باشد گوياى حلولِ تاريخىِ روحِ يك شاهخداى ايرانى و حتى دينى در اين شخص است ، چراكه از نظر دانش تئوريك اين اذهان رمانتيك و فدايى بسيار فقير بودند. اين فقر تئوريك بعدتر از انشعابى سر در آورد كه ماركسيسم و تشيع ، يعنى دو عنصر كاملاً متعارض را به هم وصله مى كرد . اين آميزه قرون وسطى و ماركسيسم كه به هر حال از ثمرات انديشه مدرن بود دقيقاً درخورِ همان عنوان ماركسيسم اسلامى بود كه وقتى شاه به كارش مى برد به چشم چپ ها مسخره مى آمد و حتى كم تر كسى مى دانست كه پيش از شاه بيژن جزنى اين نام را سكه زده است. اين اصطلاح به گوياترين شكل مى رساند كه حتى مبارزان چپ گرا به جاى نقد فرهنگ استبداد زده گذشته ما از گذشته نقدناشده تغذيه مى كردند . از آنجا كه شعاييان دليلى تئوريك براى منش مستبدانه كادر مركزى نمى يافت و بارها اين منش را به تعصب بدون تئورى و به خشكيده مغزى تعبير مى كرد ( همان، صص ٧-٦) پس معناى ديگر پاسخ او جز اين نمى تواند بود : : قرون وسطى سپرى شده است . ما ديگر در قرون وسطى زندگى نمى كنيم ….رفيق.
استبداد هرگز در سرزمين ما از نفس نيفتاده است ، اما چون قرون وسطى سپرى شده است ديگر اسب و الاغ و گارى و جارچى ناكارآمد شده اند . مستبدان نيز گزيرى از مدرنيزاسيون ابزارى ندارند . هيچ توطئه اى در كار نيست . قرون وسطى سپرى شده است آقايان حكومتى ! مدرن شدنِ جنگ افزار و نقل افزار و نشرافزار و پيام افزار مفاهيم فضا و مكان و زمان و سرعت و فاصله و سبك زندگى و خيلى از چيزهاى ديگر را عوض كرده است . اگر خيلى مشتاق به احياى قرون وسطى هستيد ، بايد به جاى خودرو نيز از اسب و الاغ و به جاى راديو و تلويزيون هم از جارچى استفاده كنيد ، در غير اين صورت تعارضاتِ ناشى از تعارض فرم مدرن و محتواى زور آورشده قرون وسطى پيامدى بناگزير متعارض و به طور طبيعى رفع ناشدنى خواهند داشت. در عصرى كه در آن تعارض و كشمكش پر تنش اصلى ميان خواست هاى دموكراتيك مردم در لگام دارى سياست و اقتصاد و فرهنگ و نشر از يك سو ، و تكنولوژى مهارِ اين خواست از سوى دگر است ، اجراىِ استبداد قرون وسطايى خود به خود دشوار مى گردد. از همين روست كه از يك سو با گرفتن و زدن و سانسور و فيلتر و پلمب و كشتن و زندان و سركوب نهادهاى صنفى و مدنى و سياسى و از سوى ديگر با ماكت فريبنده اى از پارلمان و انتخابات هاى كنترل شده به دست بخش انتصابى مادام العمر و غير پاسخگو مجبوريد به حيات خود ادامه دهيد و استبداد مطلقه قاجارى و صفوى را با رنگ هاى مدرن بپوشانيد تا خود را متفاوت با داعش و القاعده نشان دهيد. آمريكا و اروپا طبيعى است كه به دنبال منافع خود باشند . اگر به راستى ايران عزيز ما مهد يك دموكراسى راستين با همه الزاماتش – از جمله نهادهاى مستقل و آزاد مردمى ، مطبوعات و نشر بدون سانسور ، استقلال و تفكيك سه قوه ، حكومت بى برو و برگرد قانون ، احزاب آزاد اسلامى و غير اسلامى ، فضاى عمومى امن براى گفتگوى همه انديشه ها در شرايط حتى الامكان برابر و عادلانه و خلاصه مجال بروز قدرتِ سيالِ مردم – بود ، آن وقت بود كه آمريكا هيچ غلطى نمى توانست كرد. آنها براى ما دايه دلسوز تر از مادر نيستند ، اما شما نيز بر مادر ما ، ايران، همچون اختاپوس چنگ انداخته ايد تا با اخته كردن دموكراسى مافياى اقتصادى و سياسى و نظامى اى را كه نظام مى ناميدش براى خودتان حفظ كنيد . تعارض شما در خود مدرنيته است ؛ ابزار شنود و كشتار و مهارش را مى خواهيد اما آزادى و حقوق انسانى و دموكراسى و خودسالارى و انسان مدارى اش را نمى خواهيد و نامش را تهاجم فرهنگى مى گذاريد. نادانسته يا دانسته ، همان سان كه در رويارويى نظامى ناچاريد جنگ افزار مدرن به كار بريد ، در رويارويى فرهنگى نيز نمى توانيد با نشر دستى و تنسيخ قديم كارى از پيش بريد . ناچاريد به رسانه ها و شبكه هاى مدرن ، به برنامه سازى ها و صحنه آرايى هاى مدرن ، به شيوه هاى تبليغ و مغز شويى مدرن رو آوريد به اين گمان كه محتواى قرون وسطايى در فرم هاى مدرن مى تواند دست ناخورده و ناب بماند . خير ، نمى تواند . رسانه پيام را تغيير مى دهد . تكثير تكنيكى انبوه پيام توده هاى دوردست و ناشناخته را مخاطب قرار مى دهد و به قول والتر بنيامين ارزش آيينى (Kultwert)را به ارزش نمايشى (Ausstellungswert) تبديل مى كند. به قول مارشال مك لوهان رسانه همان پيام است . نور مقدسين را با نور فلورسنت بازتوليد مى كنيد. دعايى كه در قديم ميان بنده و خدا بود ، با ميكروفون و راديو و تلويزيون در معرض نمايش توده ها قرار مى گيرد . روى دعا كننده از آسمان به سوى توده انسان ها تغيير جهت مى دهد چنانكه گويى دعا كننده دعا را به نمايش مى گذارد . قرآن را پيش از آنكه ديگران نامقدسش كنند خود شما به چيزى چون سلام شاهنشاهى در آغاز هر مراسمى تبديلش كرده ايد هرچند حضار آن مراسم حينِ قرائت قارى در انديشه اختلاس ها و زد و بند هاى خود باشند. اين ها آثار سپرى شدن قرون وسطى هستند . توده ها وارد صحنه سياست شده اند . هرچند بتوان يك چند فريبشان داد يا با ارعاب خاموششان كرد و هر چند در اين خاور ميانه دوزخى و در جاهاى ديگر تروريست ها با زور تجهيزات مدرن آهنگ كوبيدن قرون وسطى در خون دارند ، ليك پيشروند عصر مدرن ، همچون تقديرى از پيش مقرر شده به سوى دموكراتيزاسيون است و گويا ترين شاهدش همين اينترنت و شبكه هاى اجتماعى است كه حتى اگر تفكرى بر نيانگيخته باشد ، تا به اينجا شاخ اوتوريته هاى بحرالعلوم و انحصارى قديم را شكسته است ؛ مشكل شما اين است نه تعارض سنت و مدرنيته . اين تعارض در همه جا ، حتى اروپا وجود دارد .هر ملتى ميراث فرهنگى و بزرگان هنر و ادبيات كلاسيك و هويت تاريخى خود را ارج مى نهد ، اما عصر مدرن طليعه نمى زد اگر ميراث دينى و هنرى و فلسفى گذشتگان بيرحمانه نقد نمى شد . تا كى مى توانيد با دستور و زور معبد هاىِ مانده در مغزهاى نسلِ رو به زوال را به نسل هاى نو نيز زورآور كنيد تا خود بر خر مراد سوار شويد؟
ديده در گرداب كى وامى كنيد
وه كه غرق خود تماشا مى كنيد
اى شمايى كه در اورانيوم پرستى و تكنولوژى شنود آن قدر غرب زده ايد كه ادعاى ساختن انرژى هسته اى در آشپزخانه ها مى كنيد ، چرا نوبت به آثار انديشه مدرن – علوم انسانى ، دموكراسى ،حقوق انسانى ، آزادى بيان و مطبوعات و ممنوعيت تفتيش انديشه ها و شكنجه – كه مى رسد غرب ستيز مى شويد ؟ من به شما مى گويم : گرانيگاه و بنيادى كه همه پارسازه هاى ساختار خداشاهى قرون وسطى را متوازن و هماهنگ مى كرد ايمان به خدا بود . اكنون دوران آن ساختار سپرى شده است . اين نه بدان معناست كه ديگر ايمان وجود ندارد، بل بدان معناست كه گرانيگاه و مدار به انديشه انسانى منتقل شده است و هر اعتقادى ، اعم از دينى و غير دينى ، بايد در شرايط برابر در جايى به نام فضاى عمومى در ميان كثرتى از باورها و انتقادها از خود دفاع كند. هرگه بنا شده است كه دستگاه حقيقتى بيرون از اين فضا با پول و زور بر تمامى فضاى عمومى زورآور شود ،بدون حتى يك استثنا، استبدادى خونبار و جنايت پيشه ناگزير گشته است . اين يعنى : فضاى عمومى در برابر مهارِ فضاى عمومى مقاومت مى كند ؛ فضاى عمومى ديگر بنده وار فرمانبردار و تسليم نيست بل حتى وقتى كه با ترس پراكنى خاموشش كرده ايد ، قدرتش دركمون است و در كمينِ مفرى براى فوران . مهارگران بدون انحصارِسرمايه و سلاح و رسانه و تكنولوژى مدرن لخت اند، هيچكاره اند ، و به مشتى بند نيستند. بدون تكنولوژى مدرن اعتقادِ ايدئولوژى شدهِ آنها نيز هيچ كمكى به خواست آنها نمى كند . اين خواست را از زبان مصباح يزدى بسيار شنيده ايم .اكنون بگذاريد آن را از زبان يك داعشى نيز بشنويم :
ابوعبدالله مسئول عمليات انتحارى دولت اسلامى ( داعش) زنده دستگير و زندانى شده است. در مصاحبه اى كه اشپيگل در يكى از زندان هاى امنيتى عراق با وى كرده ،در پاسخ به اين گفته كه برنامه داعش جز نفرت گسترى حاصلى نداشته است چنين مى گويد :''-اهمیتی ندارد. نگاه من این بود که همه این مردم یا تغییر مذهب بدهند و یا از اینجا مهاجرت کنند. مهم نبود چه زمانى اين اتفاق مى افتد '' براى اين آدم حتى مهم نيست كه آواره كردن انسان ها يعنى از پيش چشم راندن دگركيش ها فقط به يك جاى ديگر . سنى گسترى و شيعه گسترى با توپ و تانك ماهواً آن روى ديگر مدرنيته اند كه متعصبان خشك مغز و توهم زده به آن خدمت مى كنند .اين همه ، شبكه هاى ماهواره اى شيعه و سنى كه غالباً با بودجه هاى كلان دولت ها از جمله جمهورى اسلامى و عربستان حمايت مى شوند همان قدر مى توانند مظهر گفتگو و تفكر باشند كه انتخابات هاى ما مظهر دموكراسى راستين اند. اين احياى جنگ فرقه اى قرون وسطايى در نهايت به سود چه كسانى است ؟ اين چه نوع دموكراسى است كه در آن آزادى بيان يك عقيده مذهبى از همه نوع پشتوانه حكومتى برخوردار است ، اما سكولارها ، منتقدان و معترضان انسان گرا و آزاده و همه دگركيش ها و دگرگونه انديش ها با داغ و درفش اوباش رويارو ؟ بارى ، خواست ابوعبدالله در اساس اين است كه فضاى عمومى مدرن را در قلمرو خود يكدست و در واقع مرده متحرك كند و اين خواست تمامى حكومت هاى عقيدتى و تمام خواه بوده است بدون حتى يك استثنا .ابو عبدالله فقط از رو بازى مى كند و ديگر اداى دموكراسى و اسلام رحمانى و كرامت انسانى درنمى آورد . او براى زورآوركردن قرون وسطى از همان آغاز مستقيم و بدون دو دوزه بازى و تعارف به يارى كشتار افزار هاى مدرن كشتار مى كند، ورنه هرحكومت عقيدتى اى در يك دست كتاب و در دست ديگر شمشير دارد و در روز مبادا تيغ بى دريغش به هيچ كس كم ترين رحمى نخواهد كرد. اين حكومت ها البته سرانجام در تحقق بخشى به خواست خود شكست خواهند خورد ، زيرا قرون وسطى سپرى شده است .
ابو عبدالله شخصى فناتيك و معبد پرست است . در مرحله خودشيفتگى رشد روانى درجا زده است . اين گونه شخصيت ها هرگز گامى در راه انديشه آزادانه انسانى برنداشته اند ، چراكه آزادى هرگز خواستِ آنها نبوده است . او پيش از هر چيز ذهنيتى دارد با ساختار فناتيك يا fanum( معبد) پرست . حكايت اين شخصيت ها تثبيت همان حالت كودك دبستانى است كه پافشارانه مى گويد:'' باباى من زورش از باباى تو بيش تر است ''. چرا ؟ ''چون باباى من باباى من است ''. فناتيك دينى مى گويد :''مذهب من برترين است ''. چرا؟ آيا باورهاى همه اديان و نيز بيخدايان را وارسيده و به اين نتيجه رسيده ؟ بسى بعيد است . پس چرا مذهب خود را برترين مى داند ؟ حرف او كه چه بسا يك خروار سفسطه و جدل نيز پشت بندش كند در اصل همان حرف بچه مدرسه اى است :'' دين من برترين است چون مال و ملك من است و مال و ملك نياكانم'' البته ماجرا را از اين ريشه اى تر خواهيم يافت ًاگر به جاى ذات گرايى به ساختارها بنگريم . من يك بار همسخن با امين معلوف در همين سايت شريف در مقاله اى خارج از ريشه ها به شكل گيرى '' هويت هاى مرگبار'' پرداخته ام .( بنگريد به: ''هويت هاى مرگبار ، همسخنى با امين معلوف'' ذيل پستِ روز دوم، روزى خلوت اما پر بركت/٢٣ نوامبر ٢٠١). اكنون به اشارتى كوته بسنده خواه كرد :
حقيقى ترين مِلكى كه مى سزد انسان به عنوان ملكش – آن هم نه برترين ملك- از آن دفاع كند همان ملك به معناى حقيقى كلمه است . تا وقتى كه مرزها وجود دارند ملك حقيقى ما خانه ميهن ماست . يعنى :آنجا كه در آن زاده و باليده شده و با ديگر ساكنان آن رنج ها و شادى ها ، بيم ها و اميد ها و خاطراتمان را تقسيم كرده ايم . در بخش فردوسى در شرح داستان رستم و سهراب تعلق به خاك مادرى و پدرى را ، تعلق به زبان و خانه و زادبومى را كه در آن هستى يافته ايم ، تعلق به مادر-ميهن و پدر-ميهن را تعلقى هستى شناختى يافتيم . دين و جهانبينى و اعتقاد ذاتاً نمى توانند ملك پدرى باشند. فناتيك ها ، صرف نظر از اينكه مسلمان يا مسيحى يا يهودى باشند، به معبدى نياز دارند تا آن را ستايش كنند، جان فدايش كنند و چنانكه گويى اعتقاد ذهنى برترين كشور هستى آنهاست، در راه عشق به آن با هركه با آن مخالف است كينه ورزند و هرچه را مغاير با معبدشان است نابود كنند .فرهنگ ، به ويژه فرهنگ دينى ، اين معبد را پيشاپيش در اختيار آنها نهاده است. معبدها همه به يك سان خشونت آفرين نيستند، ليك معبدى كه پيام هاتف آن عشق به دوست و دشمن يا عشق به انسانيت باشد ديگر معبد نيست . فناتيسم يا معبد پرستى و به اصطلاح تعصب در هستى انسانى و به اصطلاح فيلسوفان در سوژه و سوژگى انسان بنياد دارند. اين بنياد مختصِ قرون وسطى نيست ، ليك بنياد فرهنگ و مناسبات قدرت در قرون وسطى است و همبستهِ استبداد . ابن خلدون عصبيت را قوام بخش جامعه قرون وسطايى مى دانست . تعصب گرانيگاه فرهنگ مدرن نيست ، ليك اين دليل نمى شود كه اشخاص و جماعت ها و جريان هاى متعصب در اين زمانه وجود نداشته باشند . چرا؟ چون ريشه تعصب به اصطلاح انديشمندان مدرن در سوبژكتيويته است . اين واژه به آسانى به فارسى ترجمه پذير نيست ، اما چون مفهوم سوژه و سوژگى در درك انديشه مدرن بسيار اهميت دارد. مى كوشم در حد امكان ساده و كوتاه مفهوم كلى سوژه مدرن را براى خود و خواننده باز كنم .
فيلسوفان همواره خواسته اند تفاوت انسان از ديگر حيوانات را بازشناسند . امروزه اين تمايز با لفظ سوژگى يا سوبژكتيويته بيان مى شود . يونانى ها اين تفاوت را با واژه چند معنايى لوگوس بيان مى كردند . لوگوس در فرهنگ لاتينى در نهايت شد reason و در فرهنگ اسلامى شد نطق يا عقل . از ديد ذات گراى قديم طورى مى گفتند حيوان عاقل يا ناطق كه گويى انسان جسماً جانورى چون ميمون و اسب و گاو است كه از جايى در بيرون يا از بالا يك چيزى به اسم عقل يا نطق را به آن مونتاژ كرده باشند. بعدتر توجه كردند كه اين گوهر مونتاژ شده فقط عقل نيست . اين بود كه حكماى دينى نفس و روح و دل را نيز به عقل اضافه كردند . دكارت اين مميزه يا تفاوت را منِ انديشنده مى نامد و و در تأمل دوم از تأملات مى گويد :'' من چيستم ؟ چيزى كه مى انديشد ؛ چيزى كه مى انديشد چيست ؟ چيزى كه شك مى كند ، ادراك مى كند ، به ايجاب و سلب حكم مى كند ، مى خواهد ، نمى خواهد ، همچنين تخيل و احساس مى كند ''. اكنون دكارت خرد و احساس و خواهش و ميل و تخيل را از اوصاف سوژه معرفى مى كند ، اما وى هنوز چون حكماى قديم فكر مى كند كه اين سوژگى گوهرى است مجزا از بدن كه غده اى به نام غده صنوبرى رابطه آن را با بدن يا گوهر جسمانى تنظيم مى كند . اين جدا بودن گوهر نفسانى ( يا سوژه گانى) و گوهر جسمانى را ثنويت دكارتى ناميده اند . تا اينجا فرض بر اين است كه سوژه يا فاعل شناخت و انديشه و احساس و ميل و اراده
امرى جدا از جهان بيرون – جهان طبيعت و نيز جامعه و انسان هاى ديگر – است . پس نزاعى تازه در جهان فلسفه درمى گيرد از اين قرار : هر انديشه و تعقل و احساس و اراده و خواست و ميل و تخيل و ادراكى راجع به چيزى است . به قول قدما علم متعلَقى دارد و عقل نيز ، احساس نيز ، ادراك و خيال و ميل نيز. تا زمان دكارت به اين متعلق sub-ject مى گفتند كه در اصل به معناى زير- افكنده است . به ديگر سخن قضيه بر عكس بود .سوژه يا subject جنبه مفعولى داشت . از نظر شناخت موضوع شناخت بود نه فاعل شناخت . از نگر طبقاتى رعيت و بنده و تابع بود نه فاعل انديشه خودسالارانه . هنوز هم اين معانى كاربرد دارند .تبعه را سوژه گويند يا موضوع يك داستان را سوژه مى خوانند. در اينجا تاريخ اين مفهوم در فلسفه فراديده است . از اين نظر پس از دكارت قضيه برعكس مى شود . سوژه مى شود همان انسان و ابژه مى شود موضوع شناخت و انديشه و احساس و ميل و غيره . اكنون نزاع بر سر چگونگى گذار سوژه به ابژه است . كار بدان مى رسد كه اسقف باركلى وجود عالم خارج يا عالم ابژه ها را به كلى انكار مى كند. به باور وى هرچه در جهان است همان ادراك و مدركات ذهنى است . در مقابل فيلسوفانى چون جان لاك و ديويد هيوم بر آن مى روند كه تجربه بر وجود عالم خارج گواهى مى دهد . كانت براى فيصله دادن دعوا بر آن مى شود كه چگونگى شناخت عقلى و احساسى را در بوته سنجش نهد . وى با همتى سترگ اين سنجشگرى يا نقد را در سه نوع شناخت پيش مى برد : ١- شناخت آنچه هست ٢- شناخت آنچه اخلاقاً بايد كرد يا نكرد ٣- شناخت امرزيبا . به بيانى ديگر ابژه نظرى ، ابژه عملى يا اخلاقى و ابژه هنرى يا زيبايي شناختى و رابطه اين ابژه ها با سوژه در فلسفه كانت نقد مى شود . كانت نخستين ضربه كارى را به ثنويت دكارتى وارد مى كند . در فلسفه او سوژه يا همان منِ انديشنده دكارتى گوهرى جدا از عالم بيرون نيست ، اما داراى يك خاصيت هاى پيشينى است كه وقتى تصويرى از يك موجود خارجى – مثلاً يك درخت – در آن مى افتد مى تواند اين تصوير را به يك حكم از قبيل '' درخت شكوفا است '' تبديل كند. كانت يك گرانيگاه و نقطه عطف در انديشه مدرن است كه هرچه در بُردِ تأثير او بگوييم كم گفته ايم . ايدئاليسم آلمانى ، نوكانتيسم ، و حتى فلسفه هاى وجودى سده بيستم بدهكار كانت اند . فلسفى ترين كتاب لنين با عنوان '' ماترياليسم و امپريو كريتيسيسم '' جدلى است عليه نوكانتى هايى چون ارنست ماخ و اَوِناريوس و بوگدانف كه ترجمه فارسى آن در اينترنت دسترس پذير است . چرا كانت اهميت دارد ؟ تفسيرها متفاوت است . من فقط به يك دليل اهميت كانت بنا به دريافت خودم اشاره مى كنم :اين انديشه قديمى و قرون وسطايى و دينى كه عقل يا لوگوس يا نفس انسانى از جايى در بيرون يا بالا به يك جانور الصاق شده و در نتيجه گوهرى جدا و مجرد و مستقل از بدن است – انديشه اى كه بر تمامى حكمت و فلسفه قرون وسطى حاكم بود – در فلسفه كانت متزلزل مى شود. كانت حكمت هاى قرون وسطايى و پس مانده هاى آنها در عصر جديد را وادار به پيله شكافى مى كند . او رهگشاى اين دريافت مى گردد كه اساساً هستى سوژگى همان رابطه است . رابطه تفكر ، خرد ، احساس ، ميل و اراده با ابژه هاى تفكر و خرد و احساس و ميل و اراده . اين ابژه ها يا منشأ تجربى دارند يا تجربه ناشدنى اند . شناخت معتبرى كه تفكر تأييدش مى كند به ابژه هاى نخست تعلق مى گيرد، اما انسان مى تواند به جاى تفكر خردورزانه با چيزها رابطه اى برانگيخته از ميل و خواست داشته باشد . به باور كانت شر از همين جا خاستن مى گيرد. در اينجا همين اندازه بسنده است. تفصيل بماند براى بخش فرهنگ
آنچه از اين نگرگاه مى توان در باره ابو عبد الله و همه فناتيك ها و معبد پرستان گفت اين نيست كه آنها جانى و تروريست بالفطره و مادر زادى هستند . بر خلاف ويژگى هاى جسمى و مادر زادى ، ويژگى هاى سوژه ذاتاً ثابت و تغييرناپذير نيستند . آدم خسيس بالقوه امكان دارد سخاوتمند شود و بر عكس . آدم بد امكان خوب شدن دارد و بالعكس ، هرچند اين امكان هرگز بالفعل نشود . اين از آن روست كه هستى خاص انسان ، يا بگوييد سوژگى – اساساً يك رابطه است .هويت سوژه همبستهِ غيريت است . انسان فناتيك و معبد خواه نيز يك رابطه است كه گرچه حبلش متين يا ريسمان رابطه اش خيلى محكم است اما امكان تغيير اين رابطه متعبدانه به رابطه متفكرانه منتفى نيست. وقتى مى گوييم قرون وسطى سپرى شده است يعنى ما به عصرى وارد شده ايم كه ساختار فرهنگ آن بنا به انديشه هاى پويا و جريان سازش بر مدار تفكر انسانى مى گردد نه تعصب استبدادى . اما چون شرارت و تعصب و معبد پرستى در جنبه هاى ناعقلانى سوژگى از جمله در ميل و خواست و غريزه هاى تيره و تخريب گراى ناخودآگاهى ريشه دارند ، پس در هر زمانى مى توانند معبد خود را پيدا كنند. اين معبد مى تواند يك هيتلر ، يا پيشوا ، يا يك حزب و فرقه سياسى يا حتى يك باشگاه فوتبال باشد . شر ريشه اى در انسانى كه به جاى پيروى از خرد خودبنياد صرفاً از خواست و ميل خود پيروى مى كند بى تابانه معبدى مى جويد كه سوژه را به هركارى مجاز دارد . بنياد گراى مذهبى اين معبد را پيشاپيش حاضر و آماده در دين آبا و اجدادى اش دارد . تلاشى كه براى خشن نمودن اسلام بر حسب متون مى شود هنوز به ريشه نزده است . رابطه تفكرستيز و معبد خواه با هر مرام و آيينى ، حتى مرامى كه غير دينى و الحادى مى نمايد در عمق مى تواند از نوع رابطه دينى و ايمانى و عرفانى باشد نه رابطه خردورزانه و انتقادى . انجيل ها حكم هاى خشن ندارند، ليك همان سنگ بناى نخستين كليسا كه پطروس نهاد معبدى شد كه خواست وحشيانه ترين شرارت ها و قدرت خواهى ها را در انگيزيسيون و جنگ هاى صليبى زيبا سازى كرد . ابوعبدالله مى گويد كه او قصاب و خونخوار نيست . او جهاد مى كند. او ندانسته ميل شرارت خود را كه حتماً علت هايى واقعى در همين دنياى مدرن دارد از بركت حكم هاى جنگى معبدش زيباسازى مى كند. اين ميل چه بسا در ژرفاى ناخودآگاهى هركسى باشد ، ليك انسان متمدن آن را به تعبير كانت با فرمودمان منجز خرد عملى و اخلاقى مهار مى كند و به تعبير حافظ به فتواى خرد آزمندى و نفس طامع را به زندان مى كند :
سال ها پيروى مذهب رندان كردم
تا به فتواى خرد حرص به زندان كردم .
مسئله خشونت بشرى بيچيده تر از آنى است كه بتوان به متون و حضرت ها و اقنوم ها و معبدهايى تقليلش داد كه به خودى خود هيچ آزارى ندارند. سوژگى در رابطه شكل مى گيرد و اين رابطه بيفكرانه و متعبدانه با يك معبد است كه شرارت مى زايد . اگر نسبت به هر معبدى ، اعم از سنتى يا مدرن ، از جمله كتب مقدس دينى يا كتب مقدس گشته غير دينى يا يك حزب فاشيست يا كمونيست يا يك شخصيت سياسى و هنرى و مذهبى ، رابطه ما از رابطه متعصبانه و معبد خواهانه به رابطه متفكرانه دگرگون نشود ،چه بسا حتى وقتى ما از معبد سنتى خود مى گسليم ، نادانسته معبدى ديگر به جاى آن بر مى نهيم ، چرا كه سوژهِ ميل نياز به معبدى دارد كه انسان ها را به دوست و دشمن ، مؤمن و كافر ، آريايى نژاد و سامى نژاد ، اهل حق و اهل باطل ، طاهر و نجس ، شرقى و غربى ، سفيد و سياه تقسيم كند تا در ازاى جان نثارى در راه يكى عليه ديگرى جواز شرارتى شورمندانه و زيبا شده بگيرد . آيا لازم است بگويم كه من دريافت خود را مطلق و مختوم كننده نمى دانم ؟ اين دريافت در من آغاز و تمام نمى شود زيرا منِ من آغاز و پايان خودش نيست بل در رابطه متقابل با سوژه هاى ديگر ، اعم از سوژه هاى مرده اى كه اثرشان باقى مانده يا سوژه هاى زنده اى كه با آنها از دور يا نزديك ارتباط دارم ، شكل گرفته است.من تنهامى توانم گفت كه درحد توانم مى كوشم در زمينه واقعيات عينى از يك سو و در روابط ذهنى يابه قول فيلسوفان بيناسوژه اى (intersubjective)از سوى ديگر در اينجا ريشه هاى رابطهِ معبد خواهى و معبد جويى را در بوته تأمل نهم و انديشه نگارى هاى خود را در معرض نظرها قرار دهم . شايد توقعى خودخواهانه بنمايد اگر براى درك اين بخش از ريشه ها دگربار از خواننده خواهش كنم كه مقاله ياد شده در بالا را را نيز مطالعه كند.و از خود بپرسد كه چرا سربازان صليبى از كودكان مسلمان و يهودى كباب مى پختند و به دختران تجاوز مى كردند در حالى كه در حرف همه پيام هاى مسيحيت در باره محبت حتى نسبت به دشمنان است ؟ چرا از زهدان تمدن و فرهنگ غرب در سده بيستم حين دو جنگ جهان گستر و نيز در نظام هاى فاشيستى و توتاليتر در خودِ اروپا زبانه هاى شرارت بشرى حدى نمى شناخت ؟ چرا پس از آن فاجعه هايى كه روى قرون وسطى و حتى انسان اوليه را سفيد كردند انديشمندان غربى و به ويژه يهوديان زخم خورده از هولوكاست تازه به به پرسش و انديشش در اين باب روى آوردند كه چرا جهان انسانى گوشش نه به طرح صلح جاودانه كانت بدهكار بود نه به پيام عشق بى دريغ مسيحيت و نيز عرفان ؟ اكنون نيز واقعيات عينى و ملموس جهان پيرامون ما اين پرسش را پيش مى كشد كه چه مى شد اگر رابطه ابو عبدالله با معبدش انديشه آزاد و انتقادى بود و نه معبد جويانه و معبد خواهانه ؟ ساختار فرهنگى و اجتماعى و سياسى امت قرون وسطايى كه معبدجويى و fanum پرستى رشته انسجام و همپيوستگى رگ و پى و أعصاب و به قول ابن خلدون عصبيت آن بود ، در عصر مدرن به سمت ساختارى دگرگونه جابجا مى شود كه مى بايست انديشه خردورزانه نوع رابطه انسانى با چيزها را تعيين كند . اما ريشه معبد خواهى كه در ته و توى ناخودآگاه سوژگى انسان نهفته است به آن آسانى كه فيلسوفان روشنگرى در سده ١٨ مى انديشيدند از بين نرفت . علت هاى واقعى در همين جهان مدرن ، از جمله علت هاى اقتصادى ، اميال شرورانه را دامن زد . معبد هاى بسيار خشن قرون وسطايى در ميان انسان هايى كه فكر نمى كنند با شمار بسيار زيادى از باورمندان دم دست بود . جهل و معبد پرستى برادران ديرينه اند . زور آور كردنِ محتواى قرون وسطايى در فرم و ساختار مدرن در شوره زار تفكر باليدن گرفت . اين است كه هر دم از نو بايد در گوش داعشيان سنى و شيعى فرياد زد كه قرون وسطى سپرى شده است .
وظيفه ابو عبدالله ، اين نمونه شاخص يك آدمِ فناتيك ، تبديل چيزى قديمى به چيزى مدرن است : تبديل بند تنبان سنتى به كمربند انفجارى . اين جوانان به گزارش ابوعبدالله با خنده و شادمانى مسجدها و مراكز شيعى را همراه با خود منفجر مى كنند . حتماً اگر اينان شيعه بودند حاكمان ما آنها را مى ستودند . چرا؟ چون چيزى عوض نمى شد جز نوع رابطه با معبد. اهدا كننده معبد از فرهنگ سنى به فرهنگ شيعى تبديل مى شد. ابو عبدالله از ديد خودش درست مى گويد . او خونخوار نيست . فقط خون كسانى را مى ريزد كه معبد او را دوست ندارند . او مى گويد كه قصاب نيست ، بل مجاهد است . من از اين هم فراتر مى روم : او عاشق است ؛ عاشق معبدش . رابطه او با معبدش از نوع عرفان سياسى شده است .خواست او آن است كه همه يا معبد او را ستايش كنند ، يا از جلو چشمش محو شوند . چرا ؟ چون معبد مال اوست . معبد او معبودى است كه رابطه اش با آن عابدانه و عارفانه است نه متفكرانه و منتقدانه . اين درست كه معبد او حكم هايى خشن و قتال دارد ، اما به ريشه و عمق ماجرا كه بنگريم اين خشونت انگيزى امرى ثانوى است و مسبوق به رابطه اى قرون وسطايى . حتى اجازه دهيد باز هم ريشه اى تر به اين رابطه بنگريم . رابطه عابدانه به يك معبد خواستى دوسويه است . عشق و شيدايى و جان نثارى در پرستش معبد خود و نفرت و كينه و كشتار و شكنجه به معبد هاى ديگر . اين تجلى شرورانهِ اراده معطوف به قدرت را بهتر است با سنجهِ واقعيات تاريخى مثلاً جنگ هاى صليبى ارزيابى كنيم نه بر حسب حرف ها و كلمات . سخن به درازا كشيد . با پوزش دنباله اين مطلب را به قسمت موكول مى كنم .
با سپاس بسيار از بردبارى شما
سلام و درود نوریزاد گرامی و دوستان
مصرع اول ترانهی من
بوی نان برشته را میداد
خبر از قرض دادن نان ها
بین دیو و فرشته را میداد
نان ما رنگ خون گرفته به خود
مصرع دوم: آی قاضی شهر
دزدها زیر چتر قانونند
مصرع بعد: جیرجیرک ها
صاحب منبر و تریبونند
قار قار کلاغ می شنوم
مصرع چار: آی زندان بان
باز کن لای درز پنجَره را
تا مگر بشنوند مردم شهر
بغض سرد میان حنجره را
– از اوین رفته تا رباط کریم*
مصرع پنج: گوشهی سلول
من و موش و سکوت و یک خودکار
مصرع شش: قدم زدن در آن
یک نه، صد نه، هزار و صدها بار
مادرم دست های گرمت کو
نه . . . بیا تا دقیق بشماریم
وه چه با لذت است این بازی
یک هزار است و سیصد و پنجاه
هفت را ازقلم نیندازی
– وای خودکار قرمزم گم شد**
مصرع هفت بود بالایی
سه کبوتر به روی دیوار است
در پس سیم خاردار سیاه
مصرع هشت قافیه میبست
فاعلاتن مفاعلن فعلن
آه از حبس بی ملاقاتی
شنبه یکشنبه فرقشان در چیست؟
مصرع ده سوار مصرع نه
حلقه دار، جمعه گردن کیست؟
جمعه های سیاه بی باران
این ترانه چقدر طولانی است !
بیت ماقبل آخرم این است
وه که پابند من چه کوتاه است !
دست بندم چقدر سنگین است !
سوسک های سیاه جاسوسند
بیت آخر: سلام آزادی
وای مردم چقدر کر شدهاند
از چنار حیاط فهمیدم
بچه هایم بزرگتر شدهاند
بچه ها تاب تاب عباسی
. محمدرضاعالی پیام -هالو
. اردی بهشت 94 زندان رجایی شهر
دیروز رفتم یک سالن ورزش اسم بنویسم. مربی مرا برد تمام قسمت ها را نشان دادو در یک اتاق را باز کرد حدود 20 جوان بلند قد همه ریشو و یک شکل در انجا مشغول ورزش بودند. کش هایی را به سقف بسته بودند و با هر نعره مربی یکی از پاهایشان را تا نزدیکی سقف بالا میبردند و نغره میکشیدند که دل شیر زا می لرزاند. مربی گفت جوان ها بسیجی هستند و این ورزش سرزان امریکایی است. من گفتم من حتمن باید این ورزش را یاد بگیرم بزنم چند تا سرباز های امریکایی را لت و پار کنم او گفت البته ما بدون این ورزش ها هم انها را با دست خالی لت و پار میکنیم منتظرشان هستیم بیایند حقیقتن بسیجی ها و پاسداران باور دارند که 24 ساعته مشغول مبارزه با آمریکا هستند.
اما اگر انها وافعیت ها را بدانند که هم خود انها و هم رهبر و امامشان بازیچه دست امریکا قرار گرفته اند وانها همان میکنند که امریکا میخواهد انها چه میکنند.
اگر بدانند که آن خلبان خوش تیپ فرانسوی که خمینی را به ایران آورد برای حل مسایل خودشان اورد نه حل مسایل ما او با خود بمب اتمی جهالت آورد و در خاورمیانه انداخت و رفت. پس از ان کار ها اتوماتیک شد فرایند های زنجیره ای تعصبات مذهبی همه مشکلات انها را در منطقه حل کرد:
قیمت نفت آن زمان 37 دلار بود هم اکنون به 40 دلار رسیده است با توجه به تورم قیمت ارزان تر از آن زمان
-در این مدت کشور های منطقه نفت داده اند و اسلحه ار انها خریده اند
مغز ها و سرمایه ها بدان سو رفته است
مردم منطقه در جهالت بیشتر فقر و فلاکت بیشتر فرو رفته اند انها ثزوتمند تر شده اند.
هیچ سرباز آمریکایی به ایران برای ازمایش ورزش ها رزمی ما و شنیدن نغره های ما نخواهد آمد .مادام که جهالت های ما را دارند انان به هیچ سزبازی نیاز ندارد.
هرچه داد داریم بر سر جهالت های خود بزنیم!
سلام بر نوریزاد- من دیروز یک کار بزرگ در حد لالیگا و شق القمر در کل زندگی انگلیم کردم- هر چه کتاب ضاله از دکتر شریعتی داشتم ( مجموعا حدود 40 جلد میشد ) بردم میدان انقلاب و به قیمت 100 هزار تومان فروختم
2- جاتون خالی – با 100 هزار تومن پول برگشتی از کتب ضاله ( در دو جیب مبارکم ) و با صورتی شاد و بشاش رفتم یک
چلوکباب سیر خوردم با کلی مخلفات و هله و هوله که شد 38 هزار تومان تازه با کلی مخلفات و هله و هوله
3- یادمه شریعتی در کتاب امت و امامت –مسلمین را بسان گوسفندانی میدانست که احتیاج به چوپان و ولایت فقیه و ولایت ائمه داشتند
4- همین تئوریسین ولایت فقیه معتقد بود که از قدیم الایام — روحانیت و آخوند پای هیچ قرداد ننگینی را با اجنبی و
استعمار امضا نکرده است
5- در مسیر برگشت به خانه که بودم یاد حرف شما و آن رفیقت که مدام به روی زمین تف میکرد و میگفت ای تف به غیرت نداشته ات
5- من هم تفی به روی زمین انداختم و /////
6- کاشکی زمین دهن باز میکرد و شریعتی از گور در می آمد و قطعنامه 2231 و چکیده دسته گل آخوندها را میخواند و دوباره به قعر زمین باز می گشت ولی افسوس
7- امیدوارم سوریه به کل به خاکستر و خاک تبدیل نشود تا بلکه من یکروز به سوریه و به زینبیه سر قبر شریعتی بروم و سر
قبرش بنویسم ///////
سود و زیانِ روحانی و آخوند
گاه، بعضی، سخنی می گویند که اثباتش مشکل است. مثل این که : در بین روحانیان، مانندِ دیگر اقشار، خوب و بد یافت می شود و نباید گفت روحانیان همه بدهستند.
برای این که متهم به مطلق گرایی نشویم و مطلب بالا روشن تر بیان گردد، نخست باید واژه ی خوب را تعریف کرد و سپس، دید که آیا اصولا روحانی می تواند خوب باشد یا خیر؟ و آیا روحانیان را مثل سایر اقشار و اصناف دانستن درست است یا نه ؟ و اگر چنین است صنف روحانیت بیشتر شبیه به کدام صنف و گروه است.
با توجه به این که تلاشِ همه، حتا حیوانات، براین است که بیشترین سود را ببرند و تا آنجا که می توانند برای خودشان مشکل و دردسر نسازند نمی توان گفت که کسی که در پی سود و دوری از زیانِ فردی و شخصی است، انسان خوبیست و خیر او را می شود خوبی به معنای متداول گفت.
بنا براین، مبنای خوب بودن را باید به گونه ای دیگر در نظر گرفت، و گفت: با توجه به این که خود خواهی صفتی مذموم و زشت خوانده می شود، پس انسانِ خوب، ضمنِ خواستن خیر و شادی برای خود، باید خیر و شادی دیگران را نیز بخواهد و این خواستن تنها با حرف و سخن نباشد که:« دوصد گفته چون نیم کردار نیست…».
با این تعریف، خوبی زمانی معنا می گیرد که تاثیر عملی اش بردیگران دیده شود و فرد خوب به کسی می گویند که خیرش به مردمان برسد.
حال باید دید برمبنای آنچه شرح شد، روحانیان سود آورند یا شر رسان.
اگر از پند و اندرزهایی که در تمام جوامع، و در بینِ همه ی گروه ها یافت می شود بگذریم و آن را به حساب اخلاقیات ساخته ی روحانیان نگذاریم، خواهیم دید آنچه روحانیت به بشریت داده، چیزی جز زیان نبوده و نیست.
چرا؟
نخستین هدیه روحانیان به ویژه نوعِ اسلامی، مسیحی ویهودیش، به بشریت، معتقد کردنِ مردم به عالم غیب بوده است. عالمی که به هیچ وجه قابل فهم نیست، و جز یک مشت سخنان غیر مستدل و عوام گول زن، چیزی در باره اش نمی توان گفت. دنیای غیب از طبقه ی هفتمِ آسمان شروع و به قیامت و بهشت وطبقه هفتم دوزخ ختم می شود. چیزهایی که هیچکدام قابل اثبات نیستند و سبب می شوند تا انسان به جای رفتن به سوی واقعیات، در پی خیالات برود و با رویا، یا کابوس هایش زندگی کند.
به دیگر سخن، روحانیون سبب می شوند تا انسان متوهم، ترسو، و خیال پرور شود.
عملکرد بعدی روحانیون رواج اعتقاداتی است که اثباتش کار حضرت فیل است. مثل اثبات خلقت آدم از خاک به آن شکلی که آنها می گویند. اثبات بهشتی که آدم از آن اخراج شد و بی تردید در روی زمین بوده و هست( چون خدا هیچ اشاره ای نکرده است که آدم را به کره ای دیگر تبعید کرده یا پس از اخراج انسان، بهشت را از زمین برده یا آن را نابود نموده است). یا اثباتِ وجود پیامبران در تاریخ ( منهای محمد ). یا اثبات شق القمر یا معراج یا داستان یونس یا صالح یا نوح و…
با این ادعا ها، و انتظارِ باور و یقین به آنها ، افراد تحت تاثیرِروحانیان تبدیل به کسانی می شوند که اگر چه ده ها سال عمر کرده باشند اما یک بار از خود یا دیگران نپرسیده باشند که مثلا: چطور ممکن است داستان نوح صحت داشته باشد یا شکافتن دریا. یا ماه. یا، یا، یا؟
بنا براین، سود و خاصیت که نه، بل، زیان روحانیان بدونِ استثنا، دراین باره، این است که مردم را ساده لوح و غیر محقق بار آورده؛ و آن ها را کم کم مبدل به مُقلد کرده اند و مُقلد نیز هیچ تفاوتی با ضبط صوت و فلش و توتی و امثالهم ندارد. به زبان ساده، عملکرد روحانیان در، دراز مدت، انسان را از انسانیت انداخته است.
چرا؟
مگر نه این که ارزشِ انسان به مغز توانا و اندیشمند اوست؟
و مگر نه این که تفاوت انسان و توتی و میمون دراین است که اگر چه هردو آموزش پذیرند اما انسان، افزون برآموزش پذیری، و استفاده از حافظه، از قدرتِ تعقل و بینش نیز برخوردار است و برعکسِ حیوان، توانِ اندیشیدن را دارد؟
و آیا جز این است که سگ و میمون، و شیر و آهو، و بسیاری از حیوانات دیگر نیز توانِ یادگیری دارند اما همه، با همه تیز دندانی و گریزپایی شان اسیر و در بند آدم اند و این اسارت فقط به دلیل قوه تعقل و توان اندیشیدن انسان است؟
اینک، اگر انسان از درجه ی تعقل، به تقلید فرو غلطد، آیا از مقامِ انسانیت اُفت کرده است یا خیر؟ و مگر سرانجامِ تقلید، کُند شدنِ ذهن و از کار افتادنِ اندیشه نیست؟
با توجه به این که اندیشه، پرسیدن و نقد کردن، و پی به چون وچرایی بردن است؛ و نقطه ی مقابلش تقلید می باشد که سکوت ونپرسیدن و تکرار گفتار وکردارِ بالادست ها می باشد؛ و با توجه به این که روحانیان بیشترین مقلد را دارند؛ و نتیجه ی اندیشیدن به کارافتادنِ تفکر است و بازدهیِ، تقلید، از کار افتادن اندیشه می باشد؛ می توان گفت: آخوند و روحانی، بزرگترین خسارت را به نوع بشر می زنند؛ چون، نیرویی را که می توانست تبدیل به پژوهشگری پیشرو شود، مبدل به مُقلدی دنباله رو کرده اند.
اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم و تحت تاثیر تلقینات و عادات عمل ننماییم، خواهیم دید: کشورهایی که در آنها، دین و روحانی نفوذ بالایی دارند مردمش کم سواد، خشن، ناموفق، و فقیرتر از بقیه هستند؛ و هرجا، روحانیان نفوذشان کمتر است مردم خوشبخت تر زندگی می کنند.
بنا براین، و دراین رابطه، روحانیان نه این که سودی برای کشور ندارند بل، عدم شان به مراتب، به از وجودشان می باشد. گواهِ این سخن و نمونه و مثالِ عینی آن، ایران، پاکستان، هند، افغانستان و دیگر کشورهایی که تحت تاثیر دین و روحانی قرار دارند و نقطه ی مقابل آنها، کشورهای لاییک.
در بخش اخلاقیات نیز وجود روحانیان سبب خراب شدن خلق و خوی مردم می شود چون، روحانی برای حفظ جایگاهش، دست در دامنِ مردگانِ هزار و چند سد سال پیش دارد و می خواهد با الگوی ارائه شده توسط افرادِ هزار و اندی سال پیش به جامعه درس اخلاق بدهد. روحانی از فرهنگ مدرن بیزار است و میانه ای با روانشناسی و جامعه شناسی و امثالهم ندارد و هرگز حاضر نیست افلاتون و بزرگمهر و فروید و … را بالاتر از امام صادق و باقر و امثالهم بداند. به همین دلیل اگر بتواند سعی می کند از روش آموزشی اولیاء اش استفاده کند نه از آخرین های علم و دانش. چون اگر جز این انجام دهد، روانشناسان و جامعه شناسان از او برتر دیده می شود و این را هرگز آخوند تحمل نمی کند. پس دراین باره نیز، زیانِ روحانی، بدون استثناء، بیشتر از سود اوست.
پایه و اساس تفکرات روحانی بر سخنانِ بی اساس قرار دارد و همه ی اعتقادتش از خلقت آدم تا عروج خاتم غیر قابلِ اثبات می باشد و آنچه اثبات نمی شود فرقی با دروغ ندارد.
اگر کسی پایه و بن مایه ی فکریش سخنانِ غیر قابل اثبات، دروغ، و صرفا ادعا، و آنهم نه از نوع مستدل ومعقول باشد، چه توقعی از او می رود که درستکردار شود و راستی را پاس بدارد؟ بنا براین، چون همه ی باورهای روحانیان، بر پایه ادعاهای نادرست است، و اعتقاداتِ بی اساسشان را در سطح جامعه گسترش می دهند، خواه نا خواه، مخاطبین را آلوده به باورِ سخنانِ غیر قابل اثبات و دروغین می کند و در پی این آلودگی، مخاطب نیز سخنانِ بی پایه و اساس، و دروغین می گوید و در نتیجه بسیاری خواهند گفت که: فلان ملت، دروغگو و تزویر کارند. پس دراین باره نیز روحانی نه این که سودی ندارد بلکه، همه وجودش زیان و ضرر است.
اگر چه دراین راستا سخن بسیار می باشد اما بهتر است به همین چند نمونه بسنده کرد و در ادامه گفت:
این که بعضی می گویند اینان نیز چون سایر اصناف هم خوب دارند و هم بد، درست نیست و ستم به اصناف زحمت کشی است که مثل اعضای بدن، هریک کار مهمی انجام می دهند و چنان کارآیند که در نبودشان، مشکل ها بوجود می آید.
برای روشن تر شدن سخن باید پرسید: روحانیان، مثل کدام صنف هستند؟ نانوا؟ پزشک؟ بنا ؟راننده؟ خیاط؟ نجار؟…
هرچیزی خاصیتِ وجودیش، در نبودش کاملا آشکار می گردد.
مثلا اگر روزی همه ی نانواهای شهر اعتصاب کنند فاجعه می شود. یا همه ی پزشکان. یا رانندگان. یا خیاط ها، بنا ها، رفتگران، مهندسان، میوه فروشان، و هرصنف دیگری، اگر یک روز نباشند، مصیبت ها خواهد بود.
اما روحانیان چه؟
فرض کنیم روحانیان یک روز که نه، یک سال اعتصاب کنند و به سرکار نروند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
قیاسِ این صنفِ بی خاصیت و بل مضر، با دیگر اصناف و مردم، قیاسی است برخواسته از کم لطفی.
البته، صنف هایی هستند که می شود با روحانیان قیاس شان کرد چون شباهت بسیاری به هم دارند. اصناف یا به سخنی واضح تر، گروه هایی که زیان شان به مراتب بیش از سودشان است و اگر بخواهیم درست تر بگوییم، کسانی که سودی ندارند جز زیان، مثلِ …
با احترام.
دانشجو
دوست خردمند، جناب دانشجوی گرامی، سلام
متن زیبا و خردمندانه شما را خواندم و پسندیدم
خدمت شما عرض کنم که با توجه به تناقضات آشکار و نابخردی های تام در احکام و فرمانهای دینی، اثبات نادرستی و عدم حقانیتشون، از آب خوردن هم ساده تره، نکته اینجاست که، خیل باورمندان آنچنان پر تعداد است که ارتباط مغز و تعقل را از دست داده اند، بنابراین، عین تکنیک های روانشناسی که تکرار تکرار تکرار، پس ملکه ذهن، آن وقت عادت و عدم نیاز به تعقل، این است برنامه ریزی ذهن و از فانکشن انداختن مغز که وظیفه اش تعقل است…. بعد هم گرفتار سازی و انحراف، مبادا چشم انسان به دم خروس حقیقت بیافته و قسم حضرت عباس را باور نکنه!
برای همین، بنده شیوه ان ال پی رو برای رد اسلام پیاده کرده ام و قادرم کوس رسوایی مسلمانان را چنان بزنم که گوش فلک را کر کند
نکته اینجاست، معضل و مشکل مسلمانها برای سایر ملل، مادامیکه بهشون کاری ندارند، ربطی نداره، پس رسوایی مسلمان ها، فقط برای همسایگان درجه اول آنها اهمیت داره، یعنی همشهری، هم محله ای، خواهر و برادر و مسلمان زادگان !!!!
اینجاست که بایست مثل جن و بسم الله، بر مسلمانان ظاهر شد و آنان را متوجه پلیدی افکارشون کرد که اگر شما برحق ترین دین دنیا را دارید، پس چرا از این شهد، غوره ای حتی حاصل نمیشه و نتیجه همیشه زهر مار است!
اما این هم حتی فایده ای نداره و بایست شیوه مناظره زنده در برابر دیدگان میلیون ها بیننده را برگزید که مطمئناً هیچ مسلمانی، تن به چنین مناظره ای نخواهد داد
نمونه اش همین آقای نوری زاد که بجای جواب دادن به من، طفره میره و میگه من انسانم، در حالیکه انسان، مسلمان نمیشه، انسان، یعنی آزاده و مستحق کمال و بلندی و وقتی شما دینی غیر عقلایی را پذیرفته اید، به مرحله دون انسانی گام گذاشته اید که یعنی اسارت!
پس من چطور پشت سر چنین انسانی قرار بگیرم که خوشد اسیر و دم از آزادی و آزادگی بزنم؟
انسان عاقل، اسیر شدن رو انتخاب میکنه؟ اگر اینطوره، چرا دنبال تغییر باشیم؟ چرا دنبال پالان عوض کردن باشیم؟ خر که همون خره!!!!!!
با احترام
نی
——————
دوست اسلام گریز ما، سلام
شما که می خواهی کوس رسوایی مسلمانان را به صدا در آوری، پیش از آن پیشنهاد می کنم به انصاف پای بند باش و تند نرو و ظرفیت یک سایت داخلی را که صاحبش مسلمان است در نظر بگیر. شما در این سایت مهمان من اید. نمی شود که به خانه ای در آیید و بخواهید کوس رسوایی صاحبش را به صدا در آورید. من مسلمانم تا وقتی که مسلمانی ام ضرری و مزاحمتی برای شما نداشته باشد. همین که مسلمانی من برای شما تعیین تکلیف کرد و شما را آزرد شما کوس رسوایی مرا بصدا در آور. مردمان جهان به هزار عقیده متمایل اند. از مسلمانها خلاص شدی خیال داری کوس رسوایی کدام دیگری را به صدا در آوری؟ به هم دیگر احترام بگذاریم تا دیگران به ما احترام بگذارند. همدیگر را نقد بکنیم اما در چارچوب ادب. شما اگر انتقادی نسبت به اسلام داری آن را بنویس ما دوستانی داریم که یا پاسخ می دهند یا با شما به بحث می نشینند. کسی که کوس رسوایی بر می دارد، از همان ابتدا مشخص می کند که طالب صلح و دوستی نیست. آمده است که با اسمی دروغین مهمانی را به هم بزند و شلوغکاری بکند. دوست من، سعی کنیم با ادب باشیم. حتی با قاتلانمان.
با احترام
.
http://www.nurizad.info/blog/29233
با پوزش از جناب نی که نوشته ی مربوط به ایشان به دلیل اشتباه نگارنده، در بالای صفحه آمده است.
جناب نوری زادِ عزیز درود برشما.
اگر به اشتباه، آدرس سایت به جای مطلب ارسال شده است، پوزش می خواهم.
شاد و تندرست باشید.
دانشجو
جناب نوری زاد سلام
بنده در وبلاگی مهمان هستم که تحت نظارت است، این دور از ادب است که لقمه های میهمان را بشماریم
از آزار و اذیت شمای مسلمان همین بس که حکومتی اسلامی داریم که خون و رگش، با پیروانی چون شما، تغذیه میشه
اگر شما نباشید، حکومت اسلامی ای هم نخواهد بود تا تغذیه شود، حکومت اسلامی ریشه در باورهای کاشته شده در اذهان پیروانش داره، به همین سادگی!
پس چرا به آیین خردمندی نگروید تا هم شما و هم من و هم سایرین، به فراخور دانش، تلاش و ظرفیت ذهنشون، ظرفیت محبت و استعدادهای خدا دادیشون، در صلح و صفا کنار هم زندگی نکنیم؟
شما اگر بر حقید، اگر از خود اطمینان دارید، چرا خود را در بوته آزمایش و راستی آزمایی واقعی در برابر منتقدان قرار نمیدهید؟
بنده فقط شرافتمندانه اعلام کردم که دشمن اسلام هستم و اسلام به ادعای مسلمین، دین مهر و محبت است. ثابت کنید این مهر و محبت را…. یعنی الان شما دارید محبت میکنید و این از ادب شماست؟
چه آزاری بالاتر از این که شما مسلمان هستید و هر جا که مسلمان هست، آزار است، درست مثل زنبور کارگر که هر چی شهد و عسل میخوره، حاصلش زهر و نیشه!
اسلام چه گلی به تارک دنیا و تمدن زده
حتی بی آزاری در جایی که میشه شاهد بهبود و آفرینش بود، یعنی تباهی و مفت خوری و وبال گردن بودن
و مسلمان فقط در حال خوردن است و نم پس ندادن و بی محصولی
جناب نوری زاد
بذارید واضح و روشن، آینده رو برای شما ترسیم کنم
اگر امروز اقدام به پالایش ذهن مسموم مسلمانی خود نکنید، فردا 100 ها برابر خونهایی که از ریختنش جلوگیری کرده اید، وبال گردنتان خواهد شد
مگر میشود جلوی خونریزی داخلی رو با قرص مسکن گرفت؟
مگر میشه جلوی رشد سرطان رو با تماشای فیلم و انحراف فکر گرفت؟
مگر میشه جلوی رشد انگل رو با استشمام بوی گل و تقسیم شیرینی به هم نوع گرفت؟
طبیب حاذق میخواد و قاطعیت عمل
برخی وقت ها جراحی و خونریزی لاجرم
برخی وقت ها قرنطینه و سوزاندن و دفن و تبعید
برخی وقت ها سمپاشی و رژیم مناسب و تغذیه سالم
و اعمال مسلمانان ریشه در جهل و نادانی فکری دارد، انتظار دارید بهشت و گلستانی حاصل گردد از این همه جهالت
و وقتی شما به نادانی و تباهی و باطل بودن عقاید خود، واقف نیستید، چگونه میخواهید بر مشکلات و کاستی ها فائق آیید
مشکل عقاید پوچ اسلامی است که از گندم، گندم بروید و از مسلمانی، نقصان و ظلم و جور
اگر شما دارید خامنه ای را نصیحت میکنید که عاقبت شومش را جلوگیری کنید
بنده هم دارم به شما هشدار میدهم که همان عاقبت شوم، انتظار تمامی مسلمین را میکشد و دنیا دار مکافات است و داریم می بینیم که چطور مسلمانها رو به جان هم انداخته و چه نیکو این کار را کرده
بقول هیتلر، یک یهودی خوب، یک یهودی مرده است
و شما هنوز متوجه نشده اید که از بعد از جنگ جهانی دوم، تمامی ادیان و ایدئولوژی ها به چالش کشیده شدند و ایدئولوژی نوینی بنام حقوق بشر، پای به عرصه گیتی نهاد با حمایت تمامی فاتحین جنگ
اگر فکر میکنید که با بمب اتم میتوانید به جنگ دنیا برویم، که نتیجه اش رو هم دیدیدم و شد جام زهر 2
در حیطه دانش و علم هم که چیزی نداریم
پس این همه اصرار بر اشتباه و عقیده ی غلط، چه مبنای عقلی میتونه داشته باشه؟
با احترام
Captain Nemo
جناب کاپیتان نمو
تقریبا دیگر برای من واضح شد که شما فقط دنبال اهداف تبلیغاتی و اولورم بولدورم توخالی هستید ،اینجا اکثریت با مخالفان اسلام است،پس شما با آنها که بحث ندارید ،بحث شما با متدینان به اسلام است ،من و نوریزاد در اینجا مسلمان هستیم ،شما ظاهرا با نامی جدید وارد این سایت شده اید و اهداف انسان طلبانه میزبان سایت را منافی با اسلامیت او میدانید ،قبلا گفتید وجوه بطلان دیانت اسلام نزد شماست که این قابل بحث متمدنانه است،الان گفتید دشمن اسلامید،این دیگر بغض و عداوت است ،و با آن ادعای حقوق بشری اول شما تناقض دارد ،شما با من بحث ات را ادامه بده و طفره هم نرو ،این سایت هم اهداف و ضوابطی دارد ،بشما چه ارتباطی دارد که صاحب سایت مسلمان است یا یهودی یا نصرانی یا گاو پرست؟ شما اگر نقدی بحکومت اسلامی هم داری چرا منتقدین به او را مورد تهاجم قرار داده و میخواهی آنها را از مسلمانی خود پشیمان کنی؟
دقت کن عزیزم ،این رهی که میروی به ترکستان است ، اینجا حتی مورد هجوم سکولارها و بی دینها هم قرار خواهی گرفت برای اینکه کاسه از آش داغتر نباید باشد.
جناب سید مرتضی
گاماس گاماس
بنده غریبم و جایز الخطا
شما پابند این سایت هستید و مقیم و متولی
همین الان این کامنت سراسر مهر و محبت شما رو دیدم، برای اینکه ساختار مدیریتی این وبلاگ، غلطه و نه برای نظر بازی و نظر پردازی، متناسب
این قالب، بیشتر یک سویه و متکلم الوحده تنظیم شده و یافتن مخاطبین قدری مشکله، برای همین آیدی خودم رو عوض کردم تا وقتم کمتر تلف بشه و پست هام رو بتونم راحت تر پیدا کنم که می بینم بازم تیرم به سنگ خورده و شما بجای استفاده از عبارت لاتین، فارسی اونو آورده اید که باز ممکن بود جوابیه شما رو نبینم که شانسی دیدم با من هستید و بنده را مخاطب قرار داده اید
برای همین میگم، نظام جهانی، نیاز به استاندارد سازی داره تا همه، با یک پایه با هم ارتباط برقرار کنند تا سو تفاهمی پیش نیاد
بنده هنوز شما رو به هیچ چیزی متهم نکرده ام، غیر از ناقص العقل بودن که ناشی از باور دینی شماست
صبر کنید، متوجه خواهید شد که شما شاید 20 درصد ظرفیت مغزتون هم آزاد نباشه، چون قسمت اعظمش در اسارت عقاید اسلامی شماست
حقوق بشر هه برای همین آمده، پیامبر سده 20
بزودی معلوم میشه، پیامبر سده 20 که ماحصل خردجمعی مخلوق خداست، برتره، یا تعلیمات محمد که رسول خدا فرستاده در قرن 7 است
البته اگر پایه هستید و با وجود در اختیار داشتن دست بالا و حمایت اکثریت مسلمان، جرات ادامه داشتید
شما نگران سکولار ها نباشید که بنده برای همه چیز آمادگی دارم
هر وقت حریف کاپیتان هیچکس شدی، اونوقت میفهمی اقرا بسم ربک الذی خلق، چه قدرتی داشته که خبر نداشته ای
اقرا بسم ربک الذی خلق، یک اسم رمزه که هر کس پی ببره، خیلی چیزها رو پی میبره
منتظر تفسیر شما هستم از اقرا بسم ربک الذی خلق
با احترام
کاپیتان هیچکس
————————————
پی نوشت
بنده با محدودیت های جناب نوری زاد آشنا هستم، سیتسم تهاجمی بنده فقط برای راستی آزمایی استفاده شد و می بینید که به هدفم هم رسیدم
نامه محمد مهدوی فر ( تخریبچی و غواص دفاع مقدس ) به خانم نرگس محمدی:
https://www.facebook.com/mahdavifar.mohammad
به نام خدا
سرکار خانم نرگس محمدی سلام
نامه سراسر اندوه ات را که از داخل زندان اوین نوشته بودی، خواندم.
گزارشی بود مختصر از رنج ها و مرارت هایی که در طی سالهای اخیر متحمل شده ای.
نامه را برای یکی از دوستانم که امام جمعه یکی از شهرستان هاست فرستادم و ایشان بعد از خواندن آن نامه، فرمودند: « ظلم در حق حیوانات هم جایز نیست چه برسد به انسان »
خانم محمدی، تو یک زن و یک مادر هستی و برای چندمین بار در فراق علی و کیانای عزیرت در سوز و گداز افتاده ای.
من کودکی خودم را به خاطر می آورم، آنگاه که به سن و سال کودکان تو و بلکه بزرگتر از آنها بودم، حتی یک شب هم دوری و جدایی از مادر برای من قابل تحمل نبود.
هر انسانی می داند که خدای کودک یا به عبارتی دیگر مظهر خدا برای کودک مادر اوست.
خانم محمدی؛ من که یک مرد هستم و پدر خانواده ای با چهار فرزند می باشم، گواهی می دهم که دوری و فراق فرزند بسیار سخت است، مخصوصا اگر مانند فرزندان نازنین تو، خرد و کوچک و شکننده باشند.
من می دانم که فراوانند مادرانی چون تو و فراوان ترند پدرانی که حقیقت اتهام و جرم آنها را صد البته « عاقلان دانند. » و آنها از سالیانی پیش در همین زندان اوین و زندان های دیگر، شب ها و روزها را به سختی سپری کرده اند و از این به بعد نیز تا سالیانی طولانی، به حکم احکامی که علی الظاهر قضایی و به اصطلاح عادلانه هستند، به زعم بعضی ها می بایست در زندان ها بمانند تا بپوسند.
برای بسیاری از این زندانیان، رنج زندان فقط گوشه ای از آلام و دردهای بی شمار آنان است.
خانم محمدی؛ من به نوبه ی خودم همه آن شب های سخت جبهه را که در نوجوانی در میدان مین دشمن در شلمچه و یا در آب های سرد اروند سپری کرده ام و همه آن شب هایی را که در زیر جهنمی از آتش دشمن بوده ام، از حیث ثواب و پاداش الهی معاوضه و معامله می کنم با یک شب از شب های سختی که تو در سلول های انفرادی در ناامنی و نگرانی و دلهره، در فراق کودکانت سپری کرده ای .
خانم محمدی؛ محل سکونت من شهرستانی است که با تهران حدود سیصد کیلومتر فاصله دارد.
من نذر کرده ام که از همین شب جمعه ( پنج شنبه شب ) ۹۴/۵/۸ تا پنج هفته متوالی، پنج شنبه شب ها به تهران بیایم و ساعت هایی مانده به مغرب تا پاسی از شب را در صحن امام زاده صالح تجریش بیتوته کنم و در آنجا برای آزادی تو و همه زندانیان بی گناه دعا کنم.
ایمان و امید دارم، مادرانی که معمولا به همراه فرزندان خود از اقصی نقاط تهران در این شب های جمعه برای زیارت امامزاده صالح مشرف می شوند و همه پاکباختگانی که این صحن مطهر را حرم امن خویش می دانند، به یاد مظلومیت زندانی مظلوم تاریخ اسلام، حضرت موسی بن جعفر (ع) ، پدر بزرگوار این امامزاده ی عظیم الشأن، دعا برای آزادی شما و دیگر زندانیان بی گناه را فراموش نخواهند کرد.
زندانیانی که مظلومانه در کنج زندان به امید نجات و رهایی و بی تاب آزادی، لحظات و دقایق را می شمارند.
ارادتمند شما ، محمد مهدوی فر
تقدیم بمردی که خودش هست…بی هیچ کم و کاست….آئینه تمام قد آن نوع ایرانی که ایران را بدست دشمن نمی دهند هرچند جانشان را هدیه آزادی و رهایی مردمش دهند…..از این نوع ایرانی چه میتوان گفت جز اینکه بهترین آرزوها را بدرقه راهش کرد و از اینها همت تصمیم و اراده اقدام کرد.
ر جایی خواندم: تمام جنگ افروزیها و دشمنیها با اسراییل و امریکا در کشور ما از طرف عراقی الاصلها انجام میشود .یک عده جوان خوش باور ایرانی هم با شعارهای اسلامی دنبال این دعوای تاریخی و نژآدی بین بین عربها و عبریها افتاده اند وگرنه ما چکار به دعوای فلسطین و اسراییل داریم که بخاطر آن تمام دنیا با ما دشمن شوند و اینگونه تحریم شویم و سایه جنگ بر سرمان باشد و از حقوق هسته ای خود بگذریم؟
این عربهای عراقی الاصل کشور ایران را برای آرمان عربی ودشمنی تاریخی عربها و یهودیان دارند نابود می کنند. تا شناسنامه ایرانی اینها باطل نشود مشکلات ما حل نخواهد شد.( دقت کنید ما در کنار مهاجران افقانی، مهاجران عراقی هم در کشور داریم اما چرا هیچوقت از آنها نامی برده نمیشود؟)
در زمان صفویها نیز آخوندهای شیعه لبنانی و قزلباشان صفوی که علویهای تحت فشار آناتولی بودند به ایران آمدند و عقده های خود از سنی های عثمانی و شام را بر سر مردم سنی غرب ایران خالی کردند
ایا اینهمه دانشمند نمی پرسند چرا ما در غرب ایران اینهمه ایلات و عشایر داریم در حالیکه به لحاظ آب و هوا و فراوانی آب وضع بهتر از جاهای کشور است اما شهری قدیمی تر از 100 سال نداریم؟( بسیاری از شهرهای فعلی حاصل تخته قاپوشدن اجباری ایلات غرب در زمان رضاشاه است)
سلام به همه ی دوستان همدل ، آقای علی1گرامی ، درباره ی خواسته ای که از کورس بزرگ دارید کاملا با فرمایش مزدک عزیز موافقم ؛ البته امیدوارم روزی برسد که حضورا خدمت ایشان رسیده و از دریای دانش ایشان هم بقدر تشنگی بچشیم..ضمنا و جسارتا بقول استاد بابایی هر موسایی خود شبانی ست مر موسای بزرگ تری را 🙂 بنده هم سوالاتی از جنابتان داشتم و از شما خواستم جیمیلم را لطف بفرمایید و از استاد بابایی بگیرید (بنظرم اینجا کمی زیادی نا امن است وگر نه زحمتش را به نویسنده ی عزیز این سایت می دادم).
《 خبر فوری 》
دولت اعلام کرد، برای اختلاس بعدی پول کم است.
خواهشمندم هرچه زودتر قبض های برق وآب وتلفن و … را واریز کنید
هم اکنون نیازمند یاری گرمتان هستیم
اگر زحمتی نیست به اشتراک بگذارید شاید گره ی زندگی یکی از مسئولان کشورمان با این اختلاس باز شود
تو رابه نداشته هایت سوگند میدهم قطع کننده این زنجیر نباش!