سر تیتر خبرها
دنیای ناگزیرِ  دیوانگی!

دنیای ناگزیرِ دیوانگی!

آنجا که سرداران سپاه، قربتاً الی الله همه ی راه های قانونیِ پس گرفتنِ اموال و گذرنامه ی شما را بر شما بسته اند ، شما را چاره ای جز این نیست که یا مثل اغلبِ ایرانیان بی خیالِ حق خود شوید، یا برای پس گرفتنِ حق خود، سر به دیوار دیوانگی بکوبید و یک تنه با غول قصه ها پنجه در پنجه شوید. و من، این دومی را بر گزیده ام. چشم اندازِ این گزینشِ بناچار، دیوانگی است. نیک می دانم در افتادن با سردارانی که حریصِ بلعیدنِ همه ی هست و نیست ما هستند و هیچ منفذ و مفرّی برای جولان قانون باقی نگذارده اند، بازی با دُمِ شیر است. و می دانم که اینان برای بقای خود و برای بلعیدنِ هر چه بیشتر، دودمان ها به باد داده اند و دودمان ها نیز به باد می دهند از این پس. سرداران سپاه، چه خانه هایی را که بالا نکشیده اند و چه خانواده هایی را که از هم ندریده اند. من نیز یکی از آنان. بگذار از هر کجا بلا ببارد. من به راهی بی بازگشت پای نهاده ام. چه با خانه و خانواده و چه بی خانه و بی خانواده.

شاید در همین نزدیکی ها خبر رسید که فلانی زده به سیم آخر و شب و روزش را با لاستیک دنا آمیخته و در پس دیوار لاستیک دنا خانه کرده است. و شاید از سر کنجکاوی به میدان ونک آمدید و در ابتدای خیابان گاندی و در حریم دفتر لاستیک دنا پیرمرد ژولیده مویی را دیدید که با موهای بلند و سر و ریشی سپید، و بی آنکه رهگذران نیم نگاهی نیز به وی بکنند، برگه کاغذی را بالا گرفته که: حق من کو؟

من می دانم که مطرح شدنِ هر چه بیشتر لاستیک دنا، پای خیلی ها را وسط می کشد. از بیت رهبری تا سپاه تا دستگاه قضایی تا نمایندگان مجلس و نمایندگان مجلس خبرگان تا شیخ محمد یزدی تا وزیر فعلیِ وزارت صنعت معدن تجارت آقای نعمت زاده. و این، به مذاقِ همان خیلی ها خوش نخواهد آمد. مرا به هر شکل ممکن از اطراف لاستیک دنا دور خواهند کرد. ابتدا مرا به کلانتری و دادگاه می برند و بعدش اگر لازم شد به اوین و جاهایی که نمی دانم کجاست. به هر کجا که ببرند، من فردایش همانجا خواهم بود بلاتردید. جوری که لاستیک دنا از نبود من اظهار دلتنگی بکند. ایرادی ندارد، اجازه بدهیم در گوشه ای از دفترِ خاطرات بعضی ها نوشته شود: یک لولی ای دیوانه شد. من فعلاً هر دو شنبه از ساعت ده تا دوازده با لاستیک دنایم. میدان ونک نبش گاندی. اگر کارم به حضورِ شبانه روزی کشید، خبرتان خواهم کرد.

محمد نوری زاد
بیست و هشتم تیرماه نود و چهار – تهرانShare This Post

درباره محمد نوری زاد

77 نظر

  1. داش محمد خیلی ببخشین من بی اجازتون یه نسخه از متن رهبری که زیاد حرف میزند رو کپی کردم و واسه دفتر یو ان و چندتا سفارتخونه از جمله سوئد و آلمان فرستادم که بدونن بعضیا دارن از فداکاری آدمای بزرگوار سو استفاده میکنن.

     
  2. به نقل از کیهان لندن
    برگ نخست
    کیهانِ هفته
    فرهنگ و جامعه
    دانش و تجربه
    هنر و ادبیات
    کلیپ‌های دیدنی
    تریبون آزاد

    فرمانده عملیات‌های انتحاری دولت اسلامی: من قصاب نبودم (اشپیگل)

    ترجمه ، ۲۹ تیر ۱۳۹۴ / 20 ژوئیه 2015

    نگاه من این بود که همه این مردم یا تغییر مذهب بدهند و یا از اینجا مهاجرت کنند. مهم نبود چه زمانی این اتفاق می‌افتاد.

    بعد از فاجعه ۱۱ سپتامبر، تعداد زیادی از کسانی که به ارتباط با شبکه‌های تروریستی متهم بودند به زندان گواتنانامو منتقل شدند.

    زندانی که شرایط نگهداری زندانیان در آن با انتقاد فعالین حقوق‌ بشر روبرو شد تا اینکه باراک اوباما در سال ۲۰۰۸ وعده‌ تعطیلی آن و انتقال زندانیان به کشورهای دیگر را داد. به نظر می‌رسد که این وعده‌ رئیس‌جمهوری ایالات متحده آمریکا تا پایان سال جاری میلادی محقق شود.

    اما پس از جنگ ایالات متحده آمریکا و بریتانیا در عراق، زندان‌هایی هم‌چون ابوغریب به چالشی تازه برای آنها تبدیل شد. شیوه‌ نگهداری و بازجویی از بازداشت‌شدگان و حاشیه‌های آن هم‌چنان به پرسش و چالش کشیده می‌شود. اما کمتر روزنامه‌نگاری بوده است که امکان ورود به این بازداشتگاه‌ها را داشته باشد. با اوج‌گیری فعالیت دولت اسلامی (داعش) نیز تعدادی از اعضای ارشد این گروه پس از بازداشت در زندان‌هایی نامشخص نگهداری می‌شوند اما این بار روزنامه آلمانی اشپیگل امکان آن را یافت تا با ابوعبدالله مسئول آموزش عملیات‌های انتحاری دولت اسلامی (داعش) در یکی از این زندان‌های امنیتی ملاقات کرده و با او مصاحبه کند.

    متن زیر ترجمه کامل متن و مصاحبه مجله اشپیگل با ابوعبدالله است که در بخش انگلیسی این رسانه آلمانی منتشر شده است:

    ساعت ۱۰ شب وقتی مسئول حفاظت برای تایید هویت تیم «اشپیگل» با دفتر مرکزی تماس گرفت، در آهنی بزرگی به آرامی باز شد. از میان راهروهای بتونی که ۴ متر ارتفاع دارند عبور می‌کنیم. در سر هر پیچ دو هاموی [خودروهای زرهی مخصوص ایالات متحده آمریکا] مجهز به تیربار سنگین در دو جهت متفاوت موضع گرفته‌‌آند. در انتهای این راهرو در اصلی زندان قرار دارد.

    این مجموعه فوق امنیتی در بغداد واقع شده اما ما مجاز به اعلام نام و محل آن نیستیم. این یکی از شرط‌های مورد توافق برای انجام این مصاحبه با یکی از مهمترین ساکنان این محل بود: مردی که نزدیک به ۴۰ سال سن دارد و او را با نام مستعار «ابو عبدالله» می‌شناسند. تا یک سال و نیم پیش وی مسئول هماهنگی عملیات‌های انتحاری دولت اسلامی در بغداد بود. ابوعبدالله جزو تعداد انگشت‌شماری از رهبران دولت اسلامی است که زنده بازداشت شده است. بیشتر آنها [فرماندهان دولت اسلامی] پیش از دستگیری یا خود را منفجر می‌کنند یا با خوردن سم و یا بر اثر درگیری کشته می‌شوند. زنده دستگیر شدن، در میان برنامه‌های این گروه تروریستی جایی ندارد.

    اما ابوعبدالله سریع‌تر از آنکه فرصت خودکشی داشته باشد دستگیر شد. او و تعمیرگاه اتوموبیلی که در واقع پوششی برای محل تولید بمب‌ بود، مدت‌ها پیش از دستگیری‌اش در ژوییه ۲۰۱۴ تحت نظر بوده است. این محل بدون آنکه خسارتی به آن وارد شود تسخیر می‌شود و خود او [ابوعبدالله] با شگفتی در این مورد صحبت می‌کند.

    ///////////////////////////////////

    با پوزش، ادامه ی این مطلب طولانی حذف شد

    .

     
    • داش محمد کاش بجای سر مقاله متن مصاحبه رو میذاشتین تا ملت به تکوندهنده بودن جنون این بظاهر مسلمونا پی ببرن

       
  3. در زمان رعامت رهبر عالیقدر جهان شیعه و به لطف نائب ایشان در مشهد مقدس، الیوم محرز شد که امام دوم شیعه نرمش قهرمانانه اش در مقابل معاویه بیش از حد مجاز بوده و او از خط قرمز رهبر و علم الهدی عبور کرده بود و شیعیان را به دردسر و ذلت دچار کرد.. لذابرای رفع این اشتباه، مقام عظمای ولایت ایشان را از امامت خلع و مدهب شیعه فعلی را 11 امامی اعلام می نماید!..کسانی که از امام دوم سایق نام ببرند و یا برایش شله زرد بپزند به همان دیگ شله زرد انداخته خواهند شد!..مومنین رعایت کنند!

     
  4. به نقل از کیهان لندن

    انوشیروان محسنی بندپی رییس سازمان بهزیستی می‌گوید سالانه کمتر از یک هزار کودک زیر سه سال در سطح کشور رها می‌شوند.

    او در گفت‌وگو با خبرگزاری مهر با اشاره به اینکه هم‌اکنون ۱۲ هزار کودک در مراکز بهزیستی کشور نگهداری می‌شوند ابراز امیدواری کرده است با تسهیل قانون فرزندخواندگی زمینه واگذاری تعداد زیادی از آنها به خانواده‌ها فراهم شود.

    روزگار شاه خدابیامرز اینقده بدبخت نبودیم

     
  5. درخواست عاجزانه ملت ایران از آمریکا

    https://toonistan.com/comic/9284/user/418

     
  6. سلام و درود

    “شیخی قصد ولیمه دادن کرد و همۀ طرفداران خود را نیز دعوت کرد. قبل از شروع صرف غذا برق رفت…
    یکی گفت که تا آمدن برق، همه مشغول دست زدن شوند تا مبادا کسی موجودی درون سفره را هاپولی کند!
    صدای کف زدن بلند بود تا اینکه برق آمد، چشم همه به سفره افتاد که غارت شده بود!
    شیخ گفت ما که همگی دست میزدیم، نکند جنیان سفره را غارت کرده اند!
    رئیس اجنه ظاهر گشت و گفت که شما هر کدام با یک دست به گردنتان میزدید و با دست دیگر غذاها را در شکمتان میریختید، آنوقت تقصیر را می اندازید گردن اجنه؟!
    یکی از قلندران فرزانه گفت : اینان در این کار ید طولایی دارند. سالهاست که با یک دست بر سر و سینه میزنند و با دست دیگر جیب خلایق را خالی میکنند و میگویند اجنبی برد! ”

    پایدار باشید

     
  7. حی الا لندن ..مسلمین بشتابد که انگلیس قرآنی از زمان محمد کشف کرده! تو گویی محمد لندنی بوده نه عرب.گویا یکی از دلایلی که اعراب و مسلمین اینهمه به انگلیس علاقه دارند ریشه تاریخی 1400 ساله دارد!

    کشف قرآنی که ‘قدمت آن به زمان پیغمبر اسلام باز می‌گردد’…

    http://www.bbc.com/persian/arts/2015/07/150722_l03_birmingham_koran

     
  8. در جمهوری اسلامی سنتی است که رهبر جام زهر بنوشد و زیردستان بگویند ما این شکر را نمی خوریم.به سخنان فرمانده آ سد علی بعد از جام زهر خمینی توجه کنید!

    قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل در موضوع رفع تحریم های هسته ای این شورا علیه ایران، تصادفا در روزی آشنا در تاریخ معاصر ایران صادر شده است.
    قطعنامه ای که قرار شده به بحران هسته ای پایان بدهد، فارغ از آنکه در عمل به چنین نتیجه ای بینجامد یا نه، در ۲۹ تیرماه سالگرد صدور قطعنامه ۵۹۸ در مورد پایان جنگ ایران و عراق (در سال ۱۳۶۶) به تصویب رسیده است. ۲۹ تیر، همچنین روز اعلام پذیرش قطعنامه ۵۹۸ به افکار عمومی (در سال ۱۳۶۷) است.
    ………

    به طور مشخص، یک سال تاخیر در پذیرش قطعنامه، به از دست رفتن متصرفات ایران در شرق بصره، بندر فاو، جزیره مجنون و شهرهای حلبچه، خرمال، موسیان و دهلران منجر شد (مهران نیز در ۳۱ تیر اشغال شد)، و از سوی دیگر، به وارد آمدن تلفات سنگین به اسکله های نفتی، شناورهای نظامی و شهروندان غیرنظامی ایران بر اثر حملات آمریکا انجامید.
    نقش “اطلاعات غلط”
    تنها یک روز بعد از صدور قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت، علی خامنه ای رئیس جمهور وقت گفت: “ایران هرگز این قعطنامه را که با فشار و تحت نفوذ آمریکا تهیه و تصویب شده است قبول نخواهد کرد”. خاطرات سال ۱۳۶۶ اکبر هاشمی رفسنجانی نیز تصریح دارد که رهبر وقت جمهوری اسلامی، حدود دو ماه بعد از صدور قطعنامه ۵۹۸ دستور داده بود که در خطبه های نماز جمعه گفته شود: “هیچ سازشی در پیش نداریم، جز با تنبیه متجاوز.”
    ……………………………….
    http://www.bbc.com/persian/iran/2015/07/150721_l39_file_resolution-598_resolution-2231

     
  9. امیدوارم اقای نوریزاد قدر خودش را بداند. و بداند که او چگونه معلم بزرگ ما شده است. ما که تحقیر شده ایم عزت نفس خود را از دست داده ایم خود را به ترس باخته ایم. و در دنیایی که واقعیت های آن هر لحظه عوض میشود گیج از هیچ سر در نمیآوریم. او باید همچنان بزرگ باشد به بزرگی همه جهالت های ما.

     
  10. حامد فرمند؛ کنشگر-پژوهشگر حوزه کودک

    #من_هم_شرمسارم (#Iamashamed) : هشتگی است در حمایت از نرگس محمدی که هشت سال و نیم شرمسار کودکان اش بود که امنیت و امروز٬ مادرشان از آن ها ربوده شده است. این هشتک٬ فراخوانی است به تمام فعالان حقوق بشر،‌ فعالان حوزه کودک و هر فردی که اخبار دستگیری، بازداشت موقت و زندان را می‌شنود و از وضعیت کودکان زندانیان خبردار می‌شود.

    مهم نیست که با دلیل زندانی شدن فرد موافقیم و آن را عادلانه تصور می‌کنیم یا نه. اهمیتی ندارد که جرم فرد زندانی شده چیست و او کجا و چطور زندانی شده است. و نیازی نیست تا با فرد زندانی هم عقیده یا همراه باشیم. کافی است اخبار و اطلاعات درز کرده به بیرون از زندان ها و اطلاعات رسمی منتشر شده از سوی حکومت، از زمان دستگیری تا دوران سپری کردن حکم بازداشت افراد را شنیده و دنبال کرده باشیم. این اخبار، حکایت از شرایط غیر انسانی،‌ ناعادلانه و ناسالمی برای کودکان و والدین زندانی شان دارد.

    مامورانی که برای دستگیری فرد به خانه یا محل کار او می‌روند، هیچ آیین نامه و دستورالعملی برای نحوه برخورد با فرد در مقابل فرزندان اش یا درنظر گرفتن کودکان فرد ندارند. خشونت در برابر کودک یا بردن والدین بدون خداحافظی با فرزندان، یکی از عادی ترین اتفاقات بازداشت افراد مجرم یا متهم در ایران است. این اتفاق،‌ در هر کجای دنیا و توسط هر سیستم قضای که رخ دهد محکوم است.

    پاسخ گو نبودن مقامات در دوران بازداشت موقت، ایجاد شرایط مبهم و ناامن برای کودک و وارد کردن فشار مضاعف بر او است. این شرایط، که گاه مدتی طولانی و خارج از چهارچوب قانونی مندرج در قواعد رسمی کشور به درازا می‌کشد، شرایطی ناعادلانه است که به جای تنبیه زندانی، به تنبیهی غیر انسانی برای کودک نبدیل می‌شود و کودک، ابزاری می‌شود برای متنبه کردن زندانی.

    هر زندانی با هر جرمی، حق داشتن رابطه با خانواده اش را دارد. گرچه قانون دست مجریان را برای اعمال محدودیت هایی باز گذاشته است،‌ اما به دلیل داشتن چهارچوبی رسمی،‌ آن محدودیت ها هم باید با استناد به دلیل و شواهد روشنی باشد. در حال حاضر نه تنها در مورد زندانیان خاص عقیدتی-سیاسی بلکه در مورد بسیاری دیگر از زندانیان عادی نیز محدودیت هایی برای ارتباط با خانواده و کودکان شان وجود دارد. محدودیت هایی که به دلیل عمومی بودن شان در برخی موارد (مانند قطع بودن سیستم تلفن یک بند عمومی برای مدت طولانی)‌ بیشتر حکایت از بی توجهی یا تلاش برای تحت فشار قرار دادن زندانیان و سخت تر کردن شرایط زندان دارد. این رفتار غیر قانونی، آثار منفی روانی و رفتاری اش را بر کودکانی که در برابر اعمال والدین شان مسئول نیستند وارد می‌کند. قطع بودن ارتباط تلفنی، محرومیت برخی از زندانیان از ملاقات حضوری و گاه تبعید غیر مندرج در پرونده زندانی از جمله اعمال محدودیت های حین گذراندن دوران زندان است که اولین قربانیان آن، کودکان خواهند بود.

    وجود کودکان در زندان ها همراه مادران شان،‌ گرچه با استناد به دلایل ظاهرا موجه روانشاسانه است، اما به دلیل شرایط غیر استاندارد و غیر انسانی حاکم بر زندان ها، و نگهداری کودک همراه با مادر در بندهای عمومی و همراه سایر زندانیان که گاه از نظر امنیتی و اخلاقی، آن ها را با تهدیدهای جدی مواجه می‌کنند، این بخش از زندگی کودکانی را که ارتباط شان با مادران شان حفظ شده است٬ با اشکالات جدی مواجه کرده است.

    تمام این شرایط، همراه با فضای نامناسب بخش ملاقات، مرخصی نداشتن والدین در هنگام بیماری فرزند و سایر محدودیت های موجود برای کودکان و والدین زندانی‌شان مانند بی اطلاعی خانواده از وضعیت زندانی در برخی از موارد، وضعیت کودکان زندانیان را به صورت معضلی اجتماعی درآورده است. کودکی که یکی از پر اضطراب ترین شرایط را که از نظر روحی از طلاق و حتی مرگ والدین هم آثار عمیق تری بر روان کودک باقی می‌گذارد،‌ طی می کند،‌ در اثر این شرایط٬ با اضطراب ها و فشارهای روانی مضاعفی روبرو می‌شود. به دلیل خلا فعالیت شفاف و مستقیم نهادهای مدنی در حوزه کودکان زندانیان، این موضوع به معضلی دنباله دار و پر دامنه تبدیل شده است.

    کمپین #من_هم_شرمسارم از تمام فعالان، کتشگران و دلسوزان می‌خواهد تا اگر شرایط کودکان زندانیان، آن ها را نیز شرمنده می‌کند، از شرمساری خود در فضاهای مجازی بنویسند و اعتراض مدنی خود را از شرایط کودکان زندانیان به گوش سایرین برسانند.

    انتظار این کمپین آن است که بتواند صدای اعتراض به شرایط غیر انسانی علیه کودکان زندانیان را با هر جرم و اتهامی که متوجه والدین شان است، بلند کند. انتظار این کمپین آن است تا افراد مختلف را از طیف های متفاوت برای دفاع از حقوق انسانی کودکان همراه خود کند و برای برون رفت از وضع فعلی، ‌راهکارهایی عملی و عملیاتی بیابد. این کمپین، برای همراهی با کودکان زندانیان طراحی شده و راهی است برای تبدیل اندوه و شرم ناشی از شنیدن اخبار کودکان زندانیان به نیرویی برای کاهش فشار و رنج این کودکان.

    من٬ حامد فرمند٬ شرمسارم به عنوان یک انسان٬ شرمسارم به عنوان یک فعالان حوزه کودک٬ شرمسارم به عنوان کسی که رنج کودکان زندانیان را می‌شنود و می‌خواند.

    اما باورم این است که نیروی این شرم می‌تواند زمینه ای را فراهم کند تا کودکان زندانیان، رنج کمتری بکشند. امروز که کودکان نرگس محمدی و تقی رحمانی٬ به سرزمینی رفته اند که احتمالا «حاکمانشان دنیای کودکان» را به رسمیت خواهند شناخت، روزی است که به یاد خودم بیاورم که علی و کیانا، بیشتر به حمایت من و ما نیاز دارند. علی و کیانا و کودکانی که پناه نیمه امنی دارند،‌ فرصت آن را یافته اند تا با حمایت فعالان و کنشگران و دلسوزان اجتماعی، بحران دوری از والدین را با رنج کمتری سپری کنند. امروز روزی است که من و ما دستان پدر علی و کیانا را به گرمی بفشاریم و با هر اختلاف نظری که با او داریم، برای کاهش درد کودکانش با او همراهی کنیم. امروز روزی است که تلاش کنیم تا تخم کینه را از دل علی و کیانا بیرون کنیم و زمینه کودکی کردن دوباره شان را فراهم کنیم. دوری از مادرشان و دوران دوری از او، نه فراموش کردنی است و نه شاید بخشودنی. اما کاری که از عهده ما بر می‌آید، کمک به آن ها برای بازسازی روحی خود و پیدا کردن راه مناسب و سالمی برای مقابله با فشار روحی است که با آن مواجه اند.

    و امروز روزی است که با مرور گذشته علی و کیانا به شرایطی بپردازیم که تمام کودکان زندانیان سرزمین مان با آن دست به گریبان اند. لازم نیست تا رفتار و عقاید والدین زندانی را بپذیریم و زندانی شدن او را ناعادلانه بدانیم٬ مهم آن است که شنیدن رنج مضاعفی که آن ها می‌برند٬ ما را نیز شرمنده کند.
    اگر برای پیوستن به این کمپین آماده و علاقه مندید٬ شرمساری٬ دلیل خود برای شرمساری و اقدامی را که گمان می‌کنید می‌تواند برای کودکان زندانیان مفید باشد٬ با هشتک #من_شرمسارم (#Iamashamed) در تویتر٬ فیس بوک٬ گوگل پلاس و سایر فضاهای اجتماعی که در آن عضو هستید٬ ارسال کنید. صفحه ای فیس بوکی برای این هشتک در نظر گرفته شده که مطالب با یا بدون نام -با مشورت نویسنده مطلب- در آن بازنشر می‌شود و زمینه ای برای گفت و گوها و اقدامات عملی بعدی فراهم می‌شود.

     
  11. تابناک: دانشگاه داعش سه ساله دکترا می‌دهد!

    زرشک داعشهای وطنی! //////// خودتون میخواست ۶ ماهه طلبه ها رو پزشک کنه.

     
  12. میگم بگذریم از عر و تیز ۱۵ ساله که ما رو به اینجا رسوند این روزهآ کیهان در مورد قرارداد هسته ای حرف حساب میزنه. اصلاح طلب هآی حکومتی هم هی زارت و زورت که ما شاخ غول شکستیم. نه، آقایون همچین خبرآ نیست.

     
  13. با درود .رهبر کبیر در نماز عید فطر فرمودند که ما کمکها یمان را به …….ادامه میدهیم خواهش میکنم ایشان کمکی هم به مردم شهرهای خودمان هم بکنند . دخترم میگفت در دانشگاه همگلاسی فلسطینی داشته که میگفته خوش بحال مردم ایران که تحت رهبری وریاست جمهور احمدی نژاد هستند وعکس هردم و امام را داشته ومیگفته هرما ه ماهیانه پاکتی معادل سیصد دلار امریکا به هر خانه (نه خانواده)شیعه میدهند که بتوانند زندگی خوبی داشته باشند….من تا بحال باور نکرده بودم ولی حالا که ایشان خودشان فرمودند ما به مردم مظلوم ….

     
  14. ین روزها بیش از هر زمان دیگری گفتگوی علنی اما غیر مستقیم هاشمی و خامنه ای اظهر من الشمس شده است. آقای خامنه ای که بازی سیاسی را با دیپلماسی تهاجمی، سیاست اتمی و نظامی خود و حمایت از فاجعه 8 سال ریاست جمهوری احمدی نژاد به هاشمی باخته، این روزها نگران از دست دادن آخرین برگ رنگ و رو رفته باصطلاح مقابله با امریکاست که هنوز آن را در سخنرانی هایش رو می کند، در حالیکه خود نیز میداند که همه پشت دستش را خوانده اند و میدانند که بانکش خالی است. وضع اقتصادی و سیاسی و اجتماعی نزدیک ترین متحدان امریکا در منطقه که حتی حیاط خلوت آن محسوب می شوند بهتر از ایران تحت رهبری ایشان است. شرح فاجعه در این چند خط نمی گنجد. سخن از بازی /////////// ایست که هاشمی و خامنه ای با هم می کنند و این روزها شدید تر و اشکارتر شده است. تا هاشمی هفته گذشته گفت که “تابو مذاکره با امریکا، درجریان مذاکرات اتمی شکست و احتمال برقراری مناسبات رسمی سیاسی میان دو کشور وجود دارد.” خامنه ای پرید پشت میکرفن نماز عید فطر و گفت که مناسبات با امریکا تغییر نخواهد کرد. بلافاصله پس از بیان این دو دیدگاه، فرماندهان و امام جمعه ها از یکسو و تحلیل گران نزدیک به هاشمی از سوی دیگر همین دو دیدگاه را روشن تر مطرح کردند. اظهار نظر علی مطهری که در همین شماره پیک نت می خوانید تازه ترین آنهاست اما قطعا آخرین آنها نیست و این دو نگاه سیاسی در آینده نزدیک شدید تر مطرح خواهد شد. دو دیدگاهی که حتی وزیر خارجه امریکا نیز نظر خود را درجریان مصاحبه با العربیه در باره آن بیان کرد. این مصاحبه را هم در همین شماره پیک نت می خوانید.

     
  15. یکی را گفتند عالم بی عمل به چه ماند ؟ گفت به زنبور بی عسل .
    زنبور درشت بی مروت را گوی باری چو عسل نمی دهی نیش مزن . حکایت ، حکایت دوستانی است که به نوری زاد ایراد می گیرند که تو چنان بودی ، و حالا چنان شدی ، در خود نیم جو عمل نمی بینند و مثل رهبرشان فقط حرف می زنند دریغ از ذره ای عمل و قدم در راه انسانیت و منش مردانه . باری دوستان نیش زن اگر شما به طبیعت اطرافتان یک نگاه مختصر هم بکنید ، میبینید که حتی نباتات هم سال به سال پوست عوض می کنند و نو می شوند چه برسد به انسان که اشرف مخلوقات است . نکته آخر اینکه به قول دانشمندی : ثبات فکر از خواص اذهان تنگ است ، بد نیست که ما هم سالی یک بار خانه تکانی ذهنی و فکری بکنیم و افکار کهنه و پوسیده را دور بیندازیم . به خدا هر چه نگهشان داریم قیمتی تر نمی شوند …

     
  16. جناب نوریزاد, گویا باز هم درست نشانه گرفته اید و با مطرح کردن لاستیک دنا لگدی به بیضتین برادران و اربابانشان زده اید که دوباره از چپ و راست پیدا شده اند و هتاکی و تهمت و حتی نصیحت را شروع کرده اند ! نمیدانم این جماعت که برای تمام دنیا شاخ و شانه میکشند وبگفته رهبرشان هیچکس هیچ غلطی در برابرشان نمیتواند بکند چرا تا این حد از یک مرد بقول خودشان تنها و سرگردان وحشت دارند.

     
  17. سلام بر نوریزاد- اول از همه بابت کامنت زشت آقای امیر لاف در غربت …… در بازار مسگران از امام خامنه ای و امت حیران ایشان عذر خواهی می کنم- امیدوارم این بی تربیتی شهد توافق را تلخکام نسازد— نزدیک به 6 روز از نقطه عطف پسا مذاکرات میگذارد ( مشابه قبل از میلاد مسیح یا BC و یا بعد از میلاد مسیح AC ) – همش در این فکر بودم که چه جمله ای از خودم در کنم که زشت نباشد تا اینکه امشب آقای دکتر ولایتی به تلویزیون آمدند و مایه خنده رنجبران و انبساط خاطر امت حزب الله شدند و فرمودند که ما توافق بد نداریم- توافق بد آن توافقی است که بد است و توافق خوب آن توافقی است که خوب است ( البته حاجی ولایتی از پس از دوران پسا تجدید فراش هم خیلی جوانتر شده و هم چشمان با با غوریش صاف شده و پوستش از جوانان 18 ساله نرمتر و براقتر شده- چیزی شبیه محمد چاخان یا حاج خاتمی جنبش سبز- ننه بنده فرمودند که خواهر زاده ممد چاخان زن دوم دکتر ولایتی است- دروغ چرا؟ تا قبر آ- آ –آ )

    حاجی ولایتی که پس از تجدید فراش به سبک ممد چاخان هی چاخان و پشت اندازی می کند آمریکا را تهدید کرد که اگر نقض عهد کند و قطعنامه 2231 را کنگره وتو کند با جواب دند ان شکن ایران مواجه خواهد شد

    البته ظاهرا دکتر ولایتی در آخر برنامه یادش رفته بود متن چاخانهای قبلی را مرور کند یکدفعه سوتی داد و گفت هیچکس نمیگوید این توافق خوب است و البته به نظر اکثر کارشناسان تخصصی این توافق خیلی بد نیست البته خوب هم نیست

    خلاصه من که … گیجه گرفته بودم و داشتم به صفحه تلویزیون نزدیک میشدم تا دکتر ولایتی را خفه کنم — در این هنگام مادرم به داد من رسید و گفت اولا دیدی که آمریکا با ایران آشتی کرد و رو سیاهی به اونجای شماها موند در ضمن تو هم برو آب رو بریز همونجات که سوخت- آخوندها حالا حالا رفتنی نیستن ای پسرک احمق- شما هم به همین خیال باشین

    منم که خیلی از حرف مادرم سوخته بودم فریاد زدم حق مسلم ما تو خشتک اوباماست

    —————————–

    سلام افلاطون گرامی
    هرگز به حوزه ی خصوصی افراد نپردازیم. باشد؟
    سپاس

     
    • با سلام
      افلاتون !!!!
      متاسفانه از جملاتت معلوم است که از کوزه همان برون تراود که در اوست

       
  18. جناب نوری زاد آزاده
    من اگر پرسشهای علمی مفصلتری داشته باشم و سایت را نخواهم شلوغ کنم چگونه می توانم با عزیز دل، کورس در میان گذارم و پاسخ بگیرم؟. به او قول می دهم که فرصت و زمانش را نگیرم و هفته ای چند پرسش که به تنطیم دیدگاه و چشم انداز فکری ام کمک کند طرح نمایم و از او بیاموزم و اگر دیدم مناسب اینجا هم هست، بازنشرش دهم. از لحاظ مکانی هم به احتمال قوی من از او دورم و وسیله رفت و آمد هم ندارم که بیام سر بزنم و مستقیم بیاموزم از او؛ البته به خودم قول داده ام تا کورس را نبینم از دنیا نروم ولی عجالتا، درخواستهای کوچکتری دارم در باب فهم کانت و برخی دیگر از فلاسفه غرب و نیز مطالب فکری زندگی و زنده گانی! جناب نوری زاد ایمیل من را به کورس عزیز بدهید که اگر از سر لطف پذیرفت که پاسخم دهد، به من خبر دهد

     
    • جناب علی1 گرامی!سؤالات شما شاید برای دیگران هم مفید باشد بنابراین تنگ نظری نکنید و سؤالات را مطرح کنید و کورس گرامی هم که دلی چون دریا و نظری به افق های دور و نزدیک و همتی والا!

       
  19. با درود برایم سوال پیش امده که وقتی ما امکانات خوبی برای مرمت آثار قدیمی داریم چرا آثار قدیمی خودمان رو به ویرانی است؟http://www.jamaran.ir/NewsContent-id_93757.aspx

     
  20. با سلام
    اقای نوری زاد شما یه زمانی با اینایی که الان ازشون بد میگین خیلی گرم و صمیمی بودین
    چه شده که الان راهتون رو جدا کردین
    لطف کنین شفاف سازی کنین
    شاید دلیلش به قدرت نرسیدنتونه

     
    • 1-آ دم هم اولش میمون بوده اگر از اول قسم حضرت عباس میخورد چیزی یاد نگیرد من و شما الان در جنگل ها از این درخت به اون درخت میپردیم و موز خوشمزه میخوردیم.
      2- یک چیزی بنام وجدان درون انسان وجود دارد.

       
    • فرهاد از نا کجا آباد

      amir
      عزیز امید است که خدایت به تو هم
      بینش و فهم سیاسی و اجتماعی دهد
      و درد مردم گرفتارت کند و ناحق را
      دیگر حق نبینی .
      راستی نگاهی کن به تاریخ صدر اسلام
      که چه کسانی از راه غلط به ایمان رسیدن
      و حال سوال از خودت کن ای مسلمان که
      تو چه می کنی برای خودت خانواده ات
      فامیل و خویشان و جامعه مسلمانی ات
      اگر انسانی به وظیفه خود نگاهی کن
      فرهاد از نا کجا آباد

       
    • به جای ولگردی دروب و حرفکی پراندن یه کمی در نوشته های آقای نوریزاد تعمق کن تا به شفافیت برسی .

       
  21. سلام به نوری زاد بلاتکیف
    سلام به کسی که گیج می زند و خودش هم نمی داند چه می کند و چه می خواهد
    سلام به کسی که به دنبال شهرت است
    به کسی که مدام دوست داره در تیتر خبرها باشه
    به کسی که داره غرق میشه و دوست داره بقیه را هم غرق کند
    به کسی که آنالیز شخصیتش مارو به جاهای باریک می کشونه
    به جاهاهایی که یه مترسک با دماغ هویجی دستهایش را از هم باز کرده
    اینها که می گویم عین شخصیت نوری زاد است
    تقدیم به نوری زاد
    قدر این آینه رو بدون نوری زاد که مقابلت گرفتم تا خودت را در اون ببینی
    تقدیم به کسی که اگه سپاه و آخوند را از نوشته هایش بگیری چیزی باقی نمی مونه

     
    • سلام به کسی که چپاول گرا رو نمی بینه
      سلام به کسی که بی خیال درد مردمه
      سلام به کسی که یک چشم و یک گوش بیشتر نداره و اونم برای دیدن حرف و عمل حکومتی هاست
      سلام به کسی که اگر چه خیال می کنه دیگرون گول خوردن اما خودش تا خرخره غرق در دروغ های شیاداس
      سلام به کسی که یا مسخ و مدهوشه و یا دزد و چپاولگر
      سلام به کسی که سعدی براش گفته
      تو کز محنت دیگران بی غمی ….. نشاید که نامت نهند آدمی

       
    • این شهرت طلبی این آقای نوریزاد چرا اینقدر بعضیها را نگران نموده من نمیدانم. انشالا که بردرمان آقای نوریزاد قدر آینه ای که شما برادران جلویش گرفته اید بداند. و متقابلن انشالا شما برادران هم قدر آینه ای که این برادر جلویتان گرفته بدانید. ترسم که روزی ندا دراید که بیخبران راه نه آنست نه این. فرمده اید اگه سپاه و اخوند رو از نوشته هاش بگیری هیچی باقی نمیمونه. القصه همه ی نکبتهای این مملکت از همین دو برخواسته نه؟ اگر اینها نبودند که برادرمان آقای نوری زاد کرکره سایتش را پایین می کشید و می رفت دنبال زندگی خودش. شمای نویسنده این سطور هموطن ما هستی. برادر ما هستید. دعوایی باهم نداریم. برادر جان گیرم که همه فرمایش شما در مورداقای نوریزاد درست. خوب احتمالش هست والله اعلم. اما شما بالاخره قبول دارید که عده ای کشور رو به سقوط بردندیا نه؟ این وضع یک کشور نیست هست؟ خوب شما برادر مسلمان خودتان تشریف بیاورید فرمان امر به معروف نهی از منکر را از آقای نوریزاد بگیرید. از ساخت و سازهای غیرقانونی سپاه نقدتون را شروع کنید تا دزدیهای دوره احمدینژاد. اینکه ساکت گوشه بنشینید و یکی که نقد می کنه رو بکوبید و بگید داره خودنمایی می کنه نه ایین مسلمونی است و اخلاقی.

       
    • زور يخ جان

      قضييه اينه كه اگه سپاه و اخوند رو حذف كني، داستان تمومه !!

      تو كه اينقد “اناليز” ت خوبه، اينجا رو كه “ليز” خوردي 🙂

       
    • سپاه و آخوند بودند که همه چیزمان را گرفتند . همچون دو مار روییده بر دوش ضحاک . یکی خوش خط و خال و رنگین است و اینچنین مردمان را افسون می کند و دیگری اژدهایی ست دژم که ترس بر جان قربانیان می اندازد. هر دو مغزخوارند و دشمن خرد .

       
  22. باسلام خود شما یه روزهایی با کسایی که الان بد شدن خیلی گرم بودین لطف کنین دلیل محکم بیارین که چرا الان دیگه اون نوری زاد قدیم نیستین نامه 25تون رو راجب همین موضوع بنویسین

     
  23. یک پیشنهاد : سلام جناب نوریزاد اگر سری به مساجد وحسینه ها بزنید ومردمان آنجا را از این بی عدالتیها آگاه نمایید بسیار نتیجه اش بیشتر خواهد بود بویژه مساجد معروف و مساجدی که با شما آشنا باشند و… البته اگر ممکنه ومشکلی برایتان پیش نیا ورند

     
    • فرهاد از نا کجا آباد

      من پشنهاد می کنم که تو خود قدمی برای
      آگاهی دادن به خانواده ات دوستانت به خویشان و
      به همسایگانت بده اگر وظیفه شناس هستی.
      و انسان مدنی بودن؛ شدن را خودت تجربه
      کن سری به مساجد وحسینه ها بزن ومردمان آنجا را از این بی عدالتیها آگاه نما بویژه مساجد معروف و مساجدی که با تو آشنا هستند.

       
  24. آقای خامنه ای اگر یک حرف راست در عمرش زده باشد همان است که گفت “من سیاستمدار نیستم” و اگر یک حرف نادرست هم زده باشد دنبال همین حرف است ” که من انقلابی هستم”. من می خواهم عرض کنم ایشان در تمام طول عمر این نظام اگر هفته ای هم یک مطلب یاد میگرفت سر نوشت ما حتما چیز دیگری بود!
    ایشان در حالی فرمان تصویب توافقنامه و طی مراحل قانونی توافقنامه را برای تصویب صادر فرمودند که آقای ظریف رسما اعلام کرد که دوشنبه دیگر” یعنی امروز” قطعنامه جدید شورای امنیت در تنفیذ توافق هسته ای صادر میشود. بازهم حضرت ایشان ظاهرا موضوع را متوجه نشدند و ///////// جام زهر چنان شدید بود که یادشان رفت خود ایشان تمام اینها را تصویب واز طریق همان “محترم منطقه” اوباما را قانع کرد که تسلیم شده. در همین حال دلقکهای مجلس بی اختیار جیره خوار رحیمی نامه داده اند به روحانی که ما همانیم که حق وحساب محمود و رهبری را گرفته ایم!
    رهبر معظم آشکارا جرات اقرار به تصمیم خود را ندارد و نمی تواند پای آن بایستد. زیرکی طرف مقابل که هم مشت محکمی( نه از جنس مشتهای محکم ولایت فقیه)! بدهان یاوه گویان ولایت فقیه و هم اسرائیل و هم کنگره و سنای آمریکا زد نشان داد که تا چه حد /////// ما پیاده است. در این بین آدم دلش به حال آن بذبختهائی میسوزد که هنوز خطبه های ///////// آتشی بجانشان انداخت که بیایید “علی” آماده فتح خیبر است!..و یا فرمانده در مانده سپاه که میگوید قطعنامه را قبول ندارد و می خواهد موشک هوا کند!!.. در حالیکه میلیونها ایرانی بزباله انداختن پروژه احمقانه بمب سازی را جشن گرفتند!..
    بنظر شما به این قوم ولائی در مانده و بدبخت چه باید گفت؟!.. من می گویم به نقطه “پایان” خوش آمدید!..نشانه های آخر خط هویدا شده!!.. جائی که نظام شیعه اثنی عشری به امام دوم شیعیان بخاطر صلحش با معاویه /////////و در حقیقت علم الهدی به خامنه ای ///////، شما به فتوای نوریزاد بر جنازه اش نماز بگزارید!..

     
  25. ﻣﻦ ﭘﺎ ﺑﻪﺩﻧﯿﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪم ﺗﺎ ﻓﺮﺩاﺭﺍ ﺑﺴﺎﺯم
    ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﻣﺪﯾﺮ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﻣﺎ ﺗﻮﺩﻩ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ ! ﻧﺎﻇﻤﺶ ﻣﺼﺪﻗﯽ ﺑﻮﺩ ! ﻣﻌﻠﻤﻢ ﻓﺪﺍﺋﯽ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻮﺩ !
    ﺑﻪ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﻣﺪﯾﺮ ﻣﺎ ﻋﻀﻮ ﻧﻬﻀﺖ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺑﻮﺩ ! ﻧﺎﻇﻤﺶ ﺗﻮﺩﻩ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ ﺩﺑﯿﺮ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﻣﺎ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﺣﯿﻒ ﮐﻪ ﻣﯿﺮﺯﺍ ﮐﻮﭼﮏ ﺧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﺑﯽ ﭘﺪﺭﺍﻥ ﮐﺸﺘﻨﺪ ! ﺑﻘﯿﻪ ﺩﺑﯿﺮﺍﻥ ﻫﻢ ﯾﺎ ﭼﺮﯾﮏ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﯾﺎ ﻓﺪﺍﺋﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﯾﺎ ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ ﺣﯿﻒ ﮐﻪ ﻣﺼﺪﻕ ﺩﺭ ﺗﺒﻌﯿﺪ ﺍﺳﺖ !!
    ﻣﻦ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺭﻓﺘﻢ …. ﺑﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺍﻧﺸﺤﻮﺋﯽ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮ ﺷﺪﻡ ! ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺭ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﺍﺯ ﻫﺮﻧﻮﻉ ﺣﺸﻤﯽ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ ﻣﺼﺪﻗﯽ ﻭﺗﻮﺩﻩ ﺍﯼ ﻭ ﭼﺮﯾﮏ ﻭ ﻣﺠﺎﻫﺪ ﻭ ﻓﺪﺍﺋﯽ
    ﺩﺧﺘﺮ ﻫﺎﯼ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻣﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﺧﺴﺮﻭﮔﻠﺴﺮﺧﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ !! ﭘﺴﺮ ﻫﺎﯼ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻣﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺮﯾﻌﺘﯽ !! ﺧﺮ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺎ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﻫﺎ !! ﮐﺴﯽ ﮐﺘﺎﺏ ﺩﺭﺳﯽ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻧﺪ ! ﯾﮑﯽ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ، ﯾﮑﯽ ﻋﻘﺎﯾﺪ ﺑﺮﺗﺮ ﺍﺳﺘﺎﻟﯿﻦ !! ﯾﮑﯽ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎﯼ ﺟﻼﻝ ﺍﻝ ﺍﺣﻤﺪ، ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﻫﻢ ﮐﺘﺎﺏ ” ﻣﺎﺋﻮ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺳﯿﺪ ” ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺍﺧﻼﻕ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﻭ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﯾﺪ ﮔﺎﻩ ﺷﻤﺎ ﺯﯾﻨﺐ ﻭﺍﺭ ﺷﻮﺩ!!
    ﺧﻮﺏ ﯾﺎﺩﻡ ﻫﺴﺖ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺑﻨﯽ ﺍﺣﻤﺪ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺷﻨﺎﺳﯽ ، ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ” ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ؟ ” ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﺁﻗﺎ ﻣﺎ !
    ﭘﺮﺳﯿﺪ : ” ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﯿﺪ؟ ” ﮐﺴﯽ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻠﻨﺪ ﻧﮑﺮﺩ !
    ﭘﺮﺳﯿﺪ : ” ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﺳﻌﺪﯼ ﭼﻨﺪ ﺻﻔﺤﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺑﺎﺏ ﻫﺎﯾﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ؟ ” ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺖ !! ﭘﺮﺳﯿﺪ : ” ﻧﺎﻡ ﮐﻮﭼﮏ ﺟﺎﻣﯽ ” ﭼﯿﺴﺖ؟ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺖ !!
    ﻫﺮ ﭼﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺖ !!!
    ﭘﺮﺳﯿﺪ : ” ﺭﺿﺎ ﺷﺎﻩ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺳﺎﻟﯽ ﻭ ﺩﺭ ﮐﺠﺎ ﺑﺪﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪ؟ ”
    ﭘﺮﺳﯿﺪ : ” ﻧﺎﻡ ﺍﺻﻠﯽ ﺍﻣﯿﺮ ﮐﺒﯿﺮ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؟ ”
    ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﮔﻔﺖ : ” ﺧﺎﮎ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﻠﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻧﺶ ﺑﺎﺷﯿﺪ !!!! ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺑﭙﺮﺳﻢ ﺍﺳﺎﻣﯽ ﺁﻥ 53 ﻧﻔﺮ ﻋﻀﻮ ﺣﺰﺏ ﺗﻮﺩﻩ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺑﺰﺭﮒ ﻋﻠﻮﯼ ﺭﺍ ﻧﺎﻡ ﺑﺒﺮﯾﺪ ﻫﻤﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﺎﻡ ﮐﻮﭼﮏ، ﻧﺎﻡ ﻓﺎﻣﯿﻞ، ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ، ﻭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺗﻮﻟﺪﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﻫﺴﺘﯿﺪ !! ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﺍﯾﻦ ﻣﻠﺖ ‏( ‏( ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮ (!! ‏) ﺷﺪﻩ ﺍﯾﺪ؟ ! ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻠﺖ، ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻭ ﻫﻮﯾﺖ ﺧﻮﺩ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺣﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ . ﺑﺪﺑﺨﺖ ﺁﻥ مملکتی ﮐﻪ ﺷﻤﺎﻫﺎ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻧﺶ ﺑﺎﺷﯿﺪ

     
    • سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز

      گل گفتی جوونمرد، زنده باشی. یاداشتتو خوندم رفتم کلیات شیخ رو وا کردم و خوندم
      برخیز تا یکسو نهیم این دلق ازرق فام را……. تا رسیدم به ماخولیای رهبری. اگه حوصله داشتی غزل رو کامل بنویس تا همهمون مست می شیراز شیم

       
  26. نرگس محمدی، مدافع حقوق بشر و نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر با نگارش دل‌نوشته‌ای از زندان اوین، بر هشت سال و نیم زندگی مادرانه‌اش، مروری کرده است. نرگس محمدی، فعال مدنی زندانی در این دل‌نوشته از رنج تحمیلی به فرزندانش و سلب شادی و احساس امنیت از آنها به دلیل اندیشه و باور مادر و پدرشان سخن گفته است.

    به گزارش سایت کانون مدافعان حقوق بشر، متن کامل دل‌نوشته نرگس محمدی به شرح زیر است:

    علی و کیانا ۷ آذر متولد شدند

    علی و کیانا خرداد امسال هشت سال و شش ماهه شدند. وقتی به دنیا آمدند هر کدام ۲ کیلو ۴۰۰ گرم و ۲ کیلو و ۳۵۰ گرم بودند. هر دو ساعت یک ‌بار باید ۲ سی‌سی شیر به اضافه یک قطره روغن زیتون می‌خوردند. به دلیل شرایط بد جسمی‌ام از جمله فشار خون و دفع آلبومین، بچه‌ها ۲۴ ساعت کمتر از پر شدن ۸ ماه به دنیا آمدند، البته به دنیا آورده شدند. حین عمل سزارین آمبولی ریه کرده بودم و شیرم را به دلیل آلوده شدن به هپارین و وارفارین که مرتب تزریق می‌شد تا لخته خون را از بین ببرد، خشک کردند. ۸ روز از تولد بچه‌ها گذشته بود. اما من به دلیل آلوده شدن بدنم به امواج رادیوگرافی هسته‌ای اجازه دیدن و بغل کردن بچه‌ها را نداشتم. از دکتر گوکلی خواهش کردم از پشت در اتاق نوزادان فقط ببینمشان. تقی با ویلچر مرا پشت در اتاق نوزادان برد. علی و کیانا در داخل دستگاه بودند. علی درشت‌تر از کیانا بود.

    گویا از ابتدای تولدشان هم دلایلی شاید از جنس تقدیر و سرنوشت برای دوری من، کیانا و علی وجود داشت. و این آغاز قصه من (مادر) و فرزندان دوقلویم بود. شروع قصه با جدایی و اشتیاق برای به هم رسیدن بود.

    وقتی پس از روزها برای اولین بار به آغوش گرفتمشان تمام زخمهای سزارین، تنگی نفس و ترس از مرگ ناشی از آمبولی ریه را فراموش کردم. بار ۳۵ کیلویی را زمین گذاشتم و با دو نوزاد ۴ کیلو و۷۵۰ گرمی به زندگی بازگشتم. من مادر شده بودم.

    ساعت‌های شیر دادن و عوض کردن پنبه‌ریز را در جدولی که بالای سرشان بود نوشته بودم تا مبادا دیر و زود شود. در آغوشم شیرشان می‌دادم تا میادا با حس بدی شیرشان را بخورند. اگر دقایق خواب شبانه‌ام را جمع می‌زدم شاید ۳ ساعت بیشتر نبود.

    بچه‌ها کم‌کم جان گرفتند و راه افتادند.

    دی‌ماه سال ۱۳۸۷ دفتر کانون مدافعان حقوق بشر پلمپ شد و وزارت اطلاعات به صراحت استعفای من از کانون مدافعان حقوق بشر و شورای ملی صلح را مطرح کرد و تهدید کرد که در غیر این صورت، “محرومیتها” شروع خواهد شد.

    خرداد ۸۸ از راه رسید.

    علی و کیاینا ۲ سال و ۶ ماهه شدند

    پس از راهپیمایی ۲۵ خرداد، بازجویم تماس گرفت که باید از تهران خارج شوی. هشدار داد که فکر نکن چون بچه کوچک داری بازداشت نمی‌شوی. تو را با کودکانت به سلول می‌آورم.

    بلند شدم، ساک بچه‌ها را آماده کردم. ۲ شیشه شیر، ۲ بسته شیر و ۲ بسته پنبه ریز. تا اگر بازداشت شدم در سلول شیر داشته باشم . عصر روز شنبه ۳۰ تیرماه با یک ساک مشکی رنگ و به همراه کیانا و علی جانم به مشهد رفتیم.

    ده روز بعد به تهران بازگشتیم. آبان ۸۸ از کار اخراج شدم. بازجویم در اتاق بازجویی تهدید کرد که تا چند روز دیگر تهدید می‌شوی. ساک مشکی رنگ را برداشتم و با علی و کیانا جانم به قزوین رفتیم. اطلاعات قزوین به مادر شوهرم زنگ زد که اگر عروست تا ساعت ۱۱ صبح به این آدرس نیاید، به خانه‌تان می‌آییم. من و مادرشوهرم به ساختمانی در میدان ولی عصر قزوین رفتیم. تهدید کردند و وعده بازداشت دادند.

    ساک مشکی رنگ و کیانا و علی جانم را برداشتم و به زنجان رفتم.

    پدرم را که ۷۵ سال داشت احضار کردند. فشار خون پدرم بالا رفته بود. پدرم با حرص می‌گفت به آنها گفتم نرگس دختر من و فرزندانش نوه‌های من هستند. چرا فکر می‌کنید نباید او را به خانه‌ام راه بدهم؟ پدرم به دلیل مشکل قلبی و فشار خون با وضعیت نامناسبی به خانه بازگشته بود. شعبه ۴ بازپرسی دادگاه انقلاب احضارم کرد. اتهام من عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر بود.

    با وثیقه آزاد شدم. بازجویم پیغام داد که فکر نکن به خیر گذشت از طریق دادسرای اوین بازداشت خواهی شد. ساک مشکی و کیانا و علی جانم را برداشتم و به مشهد رفتم.

    جلوی کارگاه برادرم رفته بودند و پرس‌و‌جوی مشکوکی شده بود. من را یک زن فراری خطاب کرده بودند که آقای محمدی به من جای داده و گفته بودند که این زن تحت تعقیب است. به تهران بازگشتم.

    تا اینجا را توضیح دادم تا بگویم علی‌رغم اینکه از کانون مدافعان حقوق بشر و شورای ملی صلح استعفا نکردم و با همکارانم سعی کردیم بر اساس انسانیت و اخلاق و مسوولیتمان، در حد توانمان فعالیت کنیم، اما سعی کردم تا با عدم تحریک و لجاجت با نهادهای امنیتی تا حد امکان به دلیل بازداشت از فرزندان خردسالم جدا نشوم.

    علی و کیانا ۳ سال و ۶ ماهه شدند

    کیانا جانم دچار مشکلی شد که به طور ناگهانی بستری شد و تحت عمل جراحی قرار گرفت. ساعت ۸ونیم شب بود و بعد از برداشته شدن بخیه‌ها در ۲ قسمت از شکمش به خانه بازگشتیم. کیانا هنوز تب داشت. ساعت ۱۰ونیم ماموران وزارت اطلاعات برای بازداشت من وارد خانه شدند. علی جان گریه می‌کرد. روی پاهایم گذاشتمش. لالایی خواندم تا خوابید. روی تختش گذاشتم. کیانا بی‌تاب و بی‌قرار بود. بغلش کردم، تب داشت. دارویش را دادم. بوسیدمش. گفتم: «کیانا جانم، مامان چرا لالا نمی‌کنی؟» می‌گفت:«لالا ندارم. می‌خوام بغلت باشم.» به خودم چسباندمش شاید آرام گیرد. کاملا ناامنی محیط را فهمیده بود. ساعت ۱ونیم نصفه شب بود. ماموران نه کودک بی‌قرارم را می‌دیدند و نه مادر آشفته‌حال را. دستور دادند حرکت کن، باید برویم. سعی کردم کیانا را از خودم جدا کنم. دستهای کوچکش را با تمام توانش دور گردنم قلاب کرده بود. با دستهایم به زحمت دستانش را باز کردم و بغل تقی دادم. با صدای بلند گریه می‌کرد. چشمانم جلوی پاهایم را نمی‌دید. آرام آرام از پله‌ها روان شدم. صدای بغض‌آلود کیانا جانم را شنیدم. “مامان نرگس بیا منو ببوس”. برگشتم بوسیدمش. بازگشتم و این اتفاق دوباره و سه‌باره تکرار شد. صدای ناله کودک عزیزتر از جانم را می‌شنیدم. با ناله‌‌اش قلبم پاره‌پاره می‌شد، اما باید می‌رفتم و در سلول‌های انفرادی بند ۲۰۹ اوین که شکنجه‌گاه روح و روان مادری دور از فرزندان خردسال و مریض‌اش بود می‌ماندم تا به بیماری مبتلا شوم که خوردن قرص‌های اعصاب تا مدتها تنها راه التبام آن زخم‌ها باشد.

    شبی در سلول خوابیده بودم. نزدیک طلوع خورشید بود. دخترک دردانه من که همیشه صدای بوسه‌هایش بلند بود، بوسه‌ای بر گونه‌ام نشاند. حسش کردم. بدن گرمش و لبهای کوچکش را روی گونه‌هایم حس کردم. کیانا بود. با هزار شوق دست‌هایم را باز کردم که در آغوش بگیرمش، چشمانم باز شد. کیانا نبود. آن چنان ضجه‌ای زدم که تا ساعت‌ها آرام نشدم. آنقدر گریه کردم که فکر می‌کردم اشک چشمانم تمام خواهد شد.

    تمام مدتی که ۲۰۹ بودم، نه گذاشتند صدایشان را بشنوم و نه اجازه دادند ببینمشان. تلخی و گزندگی این “محرومیت”، یعنی محرومیت از دیدن عزیزانم بی‌شباهت به جان کندن نبود. جمله بازجویم را ده‌بار مرور کردم؛«محرومیت‌های بیشتری خواهی پرداخت.»

    اما آنچه در این سلول‌ها با زنان و به ویژه با مادران روا داشته “محرومیت” نبود، جنایت بود.

    یک‌بار در اتاق بازجویی‌ام مردی میان‌سال و موقر نشسته بود. می‌گفت باید بیشتر در سلول بمانی تا بیشتر فکر کنی و بفهمی (خوب می‌دانستم منظور او چیست) احساس کردم شاید به دلیل سن‌ و سالش راحت‌تر بتوانم با او صحبت کنم. گفتم آقای بازجو من دو کودک سه سال‌ و ‌نیمه دارم که البته دخترم هم عمل جراحی داشته، دام برایشان تنگ شده، آخر من مادر هستم.

    سردی و بی‌احساسی صورتش را که شبیه یک تکه یخ بود، هنوز هم به خاطر دارم. نگاهی کرد و گفت: « مگر مادرهای غزه، مادر نیستند؟» و من دیگر خاموش شدم و به سلول بازگشتم.

    من بیمار از ۲۰۹ آزاد شدم.

    علی و کیانا ۴ سال و ۲ ماهه شدند

    ساعت ۱۱ بیست و دوم بهمن ماه ۸۹ بود. نیروهای امنیتی در را شکسته و وارد منزل شده بودند. حالم خوب نبود. روی صندلی افتاده بودم. کیانا بغلم نشسته بود و دستان کوچکش دور گردنم بود. ترسیده بود و به من می‌چسبید. علی به شدت هیجان‌زده بود. دنبال مامورها می‌رفت و مرتب تذکر می‌داد که : «به وسالی‌های من دست نزن» وقتی به کمد آنها دست می‌زدند، کیانا را صدا می‌کرد که «کیانا بیا و ببین که این آقای کله‌قندی می‌خواد وسالی‌یای ما را بدزده.» «کیانا ببین این آقا دزده است.»

    ماموران همه جا را زیرورو می‌کردند. علی و کیانا هم دست همدیگر را گرفته بودند و پشت سر آنها این‌طرف و آن‌طرف می‌رفتند. کلی کتاب جمع کرده بودند. یکدفعه صدای علی را شنیدم که می‌گفت: « آقا این کتاب مال منه و مالی تقی نیست.»

    علی و کیانا با ترس و وحشت و هیجان همه وقایع را نگاه می‌کردند. حال بد من را می‌دیدیند. چند بار مامورها با رفتار و لحن بسیار بد با تقی جر و بحث کردند و توهین می‌کردند. علی که درواقع مظلومیت و بی‌قدرتی پدرش را در مقابل ماموران می‌دید و قطعا برایش آزاردهنده بود، رفت جلو و گفت: « ببین من یه عمو عباس دارم که همه‌تون رو می‌زنه.»

    می‌دانستم که در پس این جمله‌‌هایی که از کودکان معصوم و مظلومم می‌شنیدم چه دردهایی نهفته است و بر روح و روان فرزندان من چه می‌گذرد. اما ظالم پرزور است. تقی را از پله‌ها پایین می‌بردند و کیانا که خیلی گریه می‌کرد دنبال تقی می‌دوید.

    در را بستند و کیانا صورت کوچک و نازنینش را روی سنگ گذاشت و دراز کشید و گریه‌اش را ادامه داد.

    آن شب معصومه دهقان عزیزم و میترا جان پیش ما خوابیدند. علی چندبار هراسان از خواب پرید و آمد پیش من و من به زحمت دوباره خواباندمش و دوباره …

    علی و کیانا ۵ سال و ۵ ماه‌اند

    ۲ اردیبهشت ۱۳۹۱ نیروهای امنیتی به منزل پدرم در زنجان آمدند. تقی از ایران رفته بود و من و علی و کیانا پیش مادرم بودیم. گفتند دستور داریم تا [شما را] با خودمان به وزارت اطلاعات زنجان ببریم. فقط چند سوال داریم و شما را خودمان بازمی‌گردانیم. مادرم مبهوت مانده بود.

    علی دوان‌دوان تفنگ زرد رنگ‌اش را دستش گرفت که من هم با تو می‌آیم. کیانا جان هم گوشه لباسم را گرفته بود که «مامان نرگس نرو!» به مادرم گفتم که دلیلی ندارد دروغ بگویند، حتما چند سوال دارند. لابد راجع به رفتن تقی است. به زحمت بچه‌ها را از خودم جدا کردم و با صدای گریه علی و کیانا در را بسته و سوار ماشین‌شان شدم.

    وقتی شب تحویل بند ۲۰۹ زندان اوین داده شدم به خانم مامور گفتم شما فرزند دارید؟ گفت: بله. گفتم شما به من قول دادید، قسم خوردید که من بازمی‌گردم و من حتا علی و کیانا را بوس و بغل نکردم. سرش را پایین انداخت و رفت. من با هرآنچه در ۲۰۹ و زندان جهنمی زنجان بر سرم آمد، با ۲۰ قرص اعصاب و روان و پس از ۲ بار بستری شدن در بیمارستان و تشنج و بیهوش از زندان آزاد شدم.

    کیانا و علی هشت سال و نیمه‌اند

    ۱۵ اردیبهشت سال ۱۳۹۴ است. کیانا و علی جانم کلاس اول درس می‌خوانند. ساعت ۷ و نیم به مدرسه رفتند. مادر آقای ستار بهشتی هم خانه ما بودند. برای آقای میرحسین موسوی و خانم زهرا رهنورد و آقای مهدی کروبی از مکه سوغاتی آورده بود، گریه می‌کرد و می گفت که زیر ناودان طلا برایشان دعا کردم. قرار بود برویم تا [سوغاتی‌ها] را به خانواده‌هایشان بدهیم. ساعت ۸ و نیم ماموران پشت در آپارتمان بودند. [گفتند که] در را باز کن، باید با ما بیایید. به دروغ گفتند قرار است شما را ببریم با آقای خدابخشی صحبت کنید. ولی مرا تحویل بند عمومی زنان اوین دادند.

    برای تحمل باقیمانده حبس ۶ سال محکومیتم، حالا قرار است علی و کیانا ۲۶ تیرماه از ایران بروند. کیانا در ملاقاتی که داشتیم گفت : «مامان تو که نیستی ما می‌رویم پیش تقی تا تو بیایی. وقتی برگشتی ما هم می‌آییم.» و من بی‌درنگ جواب دادم «باشد مامان جان». علی گفت: « مامان ناراحت نمی‌شی؟» و بعد به من نگاه کرد تا ببیند واکنش من چیست. سعی کردم بدون تردید خوشحالی‌ام را نشان بدهم تا نگران من نباشند.

    به بند باز می‌گردم. روی تختم نشسته‌ام. در افکارم غرق شده‌ام. کیانا و علی‌ جان من به زودی خواهند رفت و من مدتها از آنها دور خواهم شد. خدایا چقدر دلم به یکشنبه‌ها و روز ملاقاتشان خوش بود. صبح های یکشنبه در بند شتاب می‌گرفتم. از وجود پر مهر و از سر و صدا و هیجانات کودکانه‌شان انرژی می‌گرفتم. خانم‌های هم‌بندی برای تماشایشان می‌آمدند و از شیطنت‌های بچگانه‌شان در بند تعریف می‌کردند.

    در درونم با علی جان و کیانا جان شروع به صحبت می‌کنم. « علی جانم و کیانا جانم ، شما حق دارید در سرزمینی که حاکمانشان دنیای کودکانه شما را به رسمیت نشناختند و روح و روان زلال و بی‌آلایشتان را آزردند، زندگی نکنید. آخر چندبار دلهای کوچک و پاک و معصوم شما را لرزاندند و اشک جدا شدن از پدر و مادرتان را از چشمانتان جاری کردند. نمی‌دانم شاید در سرزمین دیگری که مهر مادر و فرزند را بفهمند و درک کنند، حتی در نبود من احساس آرامش و امنیت بیشتری داشته باشید. من هم چون بسیاری از مادران دیگر تاب خواهم آورد؛ نه داوطلبانه بلکه از سر جبری که به ما تحمیل شده است. می‌دانم که این هجران برایم سخت خواهد بود، اما تحمل هراس و اشک‌ها و احساس ناامنی‌تان را ندارم.

    هروقت صدایم می‌کردید، جواب من “جان مادرجان” بود. تمام تلاشم را کردم تا آسیب نبینید. ای عزیزترین عزیزهایم، مرا ببخشید. محرومیت‌هایی که حکومت قصد داشت بر من تحمیل کند، بیش از من بر شما تحمیل شد و شما در این عمر کوتاه هشت سال‌ و نیمه‌تان، رنج‌های فراتر از توان کودکی‌تان متحمل شدید. »

    صبحگاه ۲۶ تیرماه علی جان و کیانا جانم کشورم را ترک می‌کنند. نمی‌دانم تا چه زمانی. شب را تا سحر نشسته‌ام. لحظه رفتنشان فرا می‌رسد. بی‌تاب‌تر می‌شوم. نگاهی به اطرافم می‌اندازم. روبه‌روی من تخت ساجده عرب‌سرخی است که یک سال درد جدایی از صبای ۹ ساله‌اش را تاب آورد. کنارم تخت فاران حسامی است. ۳ سال است که از آرتین کوچکش که الان ۶ ساله است دور افتاده است. این طرف تختم مریم اکبری خوابیده که سارای زیبارویش ۶ سال است که مادر را در خانه ندیده است. سارا آخرین بار وقتی مادر را در خانه دید فقط ۳ سال داشت. ندا مستیمی هم در اتاق کناری است که غزاله ۹ ساله‌اش را در خانه گذاشته است. خدایا دور و برم پر از مادران رنج کشیده است!

    چگونه ندیدن علی و کیانا را تاب خواهم آورد؟ قصه مادر موسی را به یاد می‌آورم. خداوند به مادر وحی می‌کند موسی را شیر بده و در داخل سبد بگذار و به رود نیل بسپار. او را به تو بازمی‌گردانم. جمله آخر را می‌گوید تا شاید دل مادر را راضی و آرام نگه دارد.

    صبحگاه دل مادر موسی تاب نمی‌آورد و می‌خواهد اسرار عیان کند. خداوند دلش را آرام نگه می‌دارد. ظلم ظالم دوران مکان و زمان نمی‌شناسد. ظلم ظالم مهر مادر و فرزند نمی‌شناسد. جمله بازجویم به یادم می‌آید. «مگر مادران غزه مادر نیستند!» قطعا او مرا در چون مادر غزه‌ای نمی‌دید، بلکه در ناخودآگاهش بی‌آنکه حتی به‌درستی بیندیشد، در راهی پای گذاشته بود که به طور عینی خود را در جایگاه صهیونیستی در برابر مادران غزه قرار می‌داد.

    شب است و سکوت همه جا را فرا گرفته است. من زانو به زانوی مادر موسی نشسته‌ام. دستهایمان در دست یکدیگر است. بالاخره این ظلم ظالمان سرخواهد رسید. دیر یا زود، تا آن زمان اگرچه به رنج و درد و اشک، اما مقاوم خواهم ایستاد. مادر موسی از ظلم فرعون کودکش را به رود نیل سپردتا در سرزمینی درآید که درآید که از ظلم در امان باشد. من هم علی و کیانا جانم را به پرواز و آسمانی می‌سپارم تا در سرزمینی درآیند که بیش از این رنج و اندوه نکشند و دلهایشان بیش از این نلرزد. شاید در آن سرزمین کیانا و علی راحت سر بر بالش بگذارند و بخوابند. پس از رفتن تقی تختخواب‌هایمان را در یک اتاق به هم چسبانده بودیم. من وسط می‌خوابیدم. دستهایم را از دو طرف باز می‌کردم. علی روی دست راست و کیانا روی دست چپم می‌خوابیدند. وقتی خوابشان می‌برد، سرهایشان را روی بالش‌هایشان می‌گذاشتم. به کرات اتفاق افتاده بود که به محض جدا شدن علی از من، از خواب می‌پرید تا ببیند من کنارش هستم یا نه. و من شرمسار از این حس ناامنی فرزندم بودم که همواره در هراس از دست دادن مادر بود.

    تلاش می‌کردم تا احساس امنیت را که بارها در هجوم ناجوانمردانه‌شان (که کوچکترین اعتنایی به روح و روان و دنیای کودکانه فرزندانم نداشتند) ظالمانه از کودکانم ربوده بودند، از وجود مادرانه‌ام بگیرند. اما غافل از اینکه نه فقط امنیت بلکه مادر را هم از فرزندانم ربودند.

    اکنون دیگر چیزی برای از دست دادن ندارم. شغلم، خانه‌ام، فعالیت‌های مدنی و دفتر کار فعالیت‌های حقوق بشری و بودن با همسرم را ظالمانه از من گرفتند. خم به ابرو نیاوردم. حتا گاه به دلیل کوته‌بینی و تنگ‌نظری‌هایشان دلم برایشان می‌سوخت. (اردیبهشت سال ۹۱ و در حالی که تقی ۲۴ بهمن ۹۰ ایران را ترک کرده بود، بازداشت شدم و خرداد همان سال یعنی پس از یک ماه از بازداشتم یارانه من، کیانا و علی جانم قطع شد. درحالی که می‌دانستند من بی‌کار بودم و تقی هم پناهنده کشور فرانسه شده بود. می‌خواهم بگویم از شدت تنگ‌نظری و اعمال محرومیت‌هایی که به من وعده داده بودند، از ۴۵ هزارتومان برای علی و کیانا نگذشتند.)

    اما اکنون که پاره‌های تنم و تمام حس و وجودم یعنی فرزندان عزیزم را تا مدتها نخواهم دید، نه گریه و ناله مادرانه که از ته دل خون می‌چکانم و خدایم و ملتم و تمام مادران رنج کشیده تاریخ را گواه می‌گیرم که این ظلمی نابخشودنی است که چهره ظالمان را بیش از پیش عیان می‌کند.

    به ساعت نگاه می‌کنم الان دیگر هواپیما بلند شده و علی و کیانا رفتند و من مادر دردمند در این سرزمین خسته از ظلم ماندم. دلم صدپاره است. بلند می‌شوم. دستهایم بی‌اختیار به سوی آسمان است. خدایا دستانم را بگیر و صبر را بر من فرو ریز. تا مدت‌ها دیگر روی ماهشان را نخواهم دید. صدایشان را نخواهم شنید. دیگر بویشان را در آغوشم حس نخواهم کرد. ای وای چقدر آغوش من بدون فرزندانم سرد و خالی است. دستهایم به سمت سینه‌ام که گمان می‌کنم آتش گرفته بازمی‌گردد. گونه‌هایم از اشک می‌سوزد. این گدازه‌های آتش که از چشمانم روان شده، از اعماق وجودم شعله می‌کشد و جانم را آتش می‌زند. به کدامین گناه؟ ای تو که در تمام این لحظه‌های پردردم با من بودی و هستی، مرا در برگیر و دل و ایمانم را نگه دار. یادت هست همین حال و هوا را بارها در بند ۲۰۹ اوین و در زندان زنجان داشتم؟ من این درد را بارها با تو مرور کردم. تصور می‌کردم دعایم را مستجاب می‌کنی و یا حداقل صبرم را زیاد می‌کنی. اما من امشب بی‌تاب‌تر از همیشه‌ام. دلم از تو هم گرفته است. اما می‌دانم که آرامش را به من ارزانی خواهی داشت. با خود می‌اندیشم تا این رنج‌ها و این درها در تاریخ بشریت نباشد، تا رنج مادران رنج کشیده تاریخ، از مادر موسی و اسماعیل و عیسی تا مادران جدامانده از فرزندانشان در همین زندان اوین نباشد، تا اشک ساجده، مریم، فاران، ندا و … نباشد، آزادی و عدالت در این سرزمین و هر سرزمین دیگری در هر دوران و زمانی ارزش نخواهد داشت.

    وجود این مادران و زنان در این مکان‌های پررنج اما مقدس است که چون مهمیزی ارزش‌هایی چون انسانیت، شرف، عشق و صلح را زنده نگه داشته است.

    تخت‌خواب‌های دور و برم را نگاه می‌کنم. کم‌کم آفتاب سر می‌زند و من تا دقایقی دیگر از چهره مهربان بهاره هدایت، مهوش شهریاری، فریبا کمال آبادی، نسیم باقری، نسیم مریم زرگران، مریم اکبری منفرد، صدیقه مرادی، زهرا زهتاب چی، فاران حسامی، ریحانه حاج ابراهیم، رویا صابری، بهناز ذاکری، آتنا فرقدانی، آتنا دائمی، الهام برمکی، الهام فراهانی، ندا مستقیمی و شکوفه آذرماسوله صفا و محبت و عشق را برخواهم چید.

    من در کنار ۲۰ زن ایرانی که ۱۰ نفر آنها مادر هستند و ۴ نفرشان کودک زیر ۱۰ سال دارند، نه برای کاشتن کینه و از بین بردن کسی، بلکه برای کاشتن . پربار کردن صلح و آرامش و تقویت بنیان‌های انسانیت و شرافت و نه در مقام و نمایش قهرمانان بلکه در مقام “زن” و “مادر” و نه با توسل به تندی و افراطی‌گری بلکه با مهر که قطعا با حس و حال مادرانه و زنانه‌مان توام است، این رنج را در کنار هم تاب می‌آوریم. باشد که سرزمین‌مان سرافراز و ملت‌مان سربلند باشد.

    دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.

     
    • متن این نامه را مقایسه کنید با عریضه حاجیه فخرالسادات م. (صبیه حاج آقا محتشمی و منزل حاج مصطفی) زیر دو شنبه های لاستیک دنا، به خصوص آخرین جمله عریضه حاجیه خانم که نوشت (از این رو موارد فوق را ذکر کردم…….). زیاده بر این عرضی نیست.

       
    • در اتاق بازجویی‌ام مردی میان‌سال و موقر نشسته بود. می‌گفت باید بیشتر در سلول بمانی تا بیشتر فکر کنی و بفهمی
      مگر مادرهای غزه، مادر نیستند؟

      او بدرستی سخن گفته چرا که خو د نیز از جنایتکاران اسرائیلی چیزی کم نداشته

       
    • من موندم که اینهمه انسانها در طول تاریخ شکنجه شده و زجر دیده اند و زندگی و روزگارشان بر باد رفته و ویران شده ولی ما بجای نام بردن از آنها دوباره باید سراغ مشتی خرافات دینی ایی برویم که باعث ویرانی و بدبختی ایران و ایرانی شده؟یعنی ما نباید کس دیگری را بجز موسی و عیسی و محمد و باقر و صادق برای مثال زدن داشته باشیم؟روزگار ما مثل گوسفندانی شده که عده ایی بوسیله گرگ دریده شده اند و بقیه گیج و منگ قدرت فرار ندارند و بسوی گرگ می روند و در صف دریدن توسط گرگ می ایستند!

       
    • بانوي گرامي نسرين بانوي ستوده؛ شايسته نامت براستي ستوده هستي، از خواندن رنج نامه ات بغض گلويم را گرفت واشگ در چشمم امد، شرم كردم پيش دخترانم گريه كنم! گاندي بزرگ ميفرمايد(يك دولت نالايق جايي جز زندان براي نگهداري افراد لايق كشورش ندارد.) بدرگاه خداوند نيايش ميكنم به شما أرامش ورسيدن به عزيزانت ارزاني دارد.

       
  27. حال و روز حاج حسین شریعتمدار دیدنیه
    /////// گرفته نمی دونه چی بگه
    به فداییان رهبر. اون هایی که حاضرند با تانک از روی مردم رد بشن.
    آخه عاقل هنوز هم دوزاریت نیافتاده؟
    این چه رهبریه واسه خودت پیدا کردی؟
    خبرگان گشتن تموم عالم رو همین /////////رو کشفش کردن رهبریت کنه؟
    ////////که سر حمایت از احمدی نژاد زد که نتیجش حرکت سبز 88 شد کافی نبود برا روشن شدن عمق درایت رهبرت؟
    ////////نزده بود موسوی رییس جمهور شده بود این همه بد بختی لازم نبود. آخرش که همونی شد که موسوی می گفت که عاقل!!!!
    ببین حاج حسین چی میگه! جوک میگه بخدا! دستش درد نکنه من رو که روده بر کرد!
    میگه که اولا سرمون رو کلاه گذاشتن تو این توافق هسته ای
    دوما رهبر دستور فرمودن توافق به دقت بررسی بشه!! خواب بیدی خیر باشه! یعنی تا قبل از امضا ایشون فرصت نداشتن بررسی کنند؟ حالا که علنی شده و گندش در اومده از خواب غفلت بیدار شدن و دستور بررسیش رو دادن؟ آفرین به رهبر! بنده خدا سیاست دنیا رو با روضه خونی اشتباه گرفته….. تقصیر ماست والله از بس بد عادتون کردیم تو مسجد ها هی /////// ما ساکت موندیم عادت کردین. فکر می کنه /////// همه گوش می شینند و جرات نطق ندارن!
    جام زهر نوش جان! باز هم بنیان گزارتون مرد بود و گفت که جام زهر خورد شما که ///////// این رو هم ندارین! البته دلش از دست شما ها پر بود شاید با این حرف میخواست دق دلی خالی کنه ناراحت بود چرا گله گله نمی رید رو میدون مین یک میلیون تلفات کمش بود می گفت اقلا هفتاد هشتاد میلیون تلفات باید می دادیم. تانک نداریم و موشک لازم داریم و این حرف ها حالیش نبود….. می گفت کسی که ملایکه داره تانک لازم نداره…….
    سر دار جعفری هم که نگران موشک هاشه نکنه موش بخوردشون……
    نمی فهمم امثال جعفری چه انتظاری از دنیا دارید؟ وقتی به تمام عالم فحاشی می کنید بدون لنگ میایید وسط میدون و طرف این و اون رو می گیرین هی خالی بندی می کنین فکر می کنین دنیا چی می کنه؟ از ترس خودش رو خیس می کنه؟
    روزی که گفتین مرگ بر این و مرگ بر اون و زر زیادی زدین باید فکر چنین روز هایی رو می کردین.
    شریعتمدار تازه چشاش باز شده که اگه شورای امنیت قطعنامه صادر کنه دهنامون سرویسه و هیچ جلوش رو نمی تونیم بگیریم…..

    نوش جان! نمی فهمم انتظاری غیر از این داشتین؟ آخه آدم اینقدر عاقل می شه که ابتدایی ترین الفبای سیاست دنیا رو ندونه حرف گنده تر از دهنش بزنه فکر کنه اوباما هم نرگس محمدیه یا ستار بهشتیه؟ داداش آدرس رو خیلی اشتباهی اومدی……..
    یارو چیچی می گفت… آهان! عزت بعدش حکمت بعدش مصلحت… عجب عزتی! چه حکمتی!! و کدوم مصلحتی!!!
    بچه اید به خدا جوجه اید تو دنیا باعث آبرو ریزی هر چی دیپلماته که اسم خودتون رو گذاشتین دیپلمات و سیاستمدار و…
    همون مک فارلین درست شناختتون یک مشت فرش فروشید عمرا اگه عرضه فرش فروشی داشتید……..

     
  28. سرنوشت ساکنین ایران

    سرنوشت ساکنین ایران؛ در «خارج از ایران» نوشته شد و باز هم در «خارج از ایران» نوشته خواهد شد. از شعار «بمب هسته ای حق مسلّم ماست»؛ تا شعار و جشن «توافق هسته ای حق مسلّم ماست»؛ را میتوان در «خاطرات سفرنامه های غربیها» در دورهٔ «قاجار» به روشنی دید. ساکنین کنونی ایران؛ فرزندان خلف همانها هستند و هیچ تغییری نکرده اند (به قول یک سفرنامه نویس: چیزی نیافتم؛ به جز مجیزگویان و چاپلوسان قدرت و موجوداتی «ضعیف کُش»).
    فکر میکنم پاسخ آن پرسش را که پس از توافق هسته ای در ایران چه خواهد شد؟ را؛ به «زبان استعاری»؛ داده باشم.
    سرنوشت ساکنین ایران پس از «شکست استراتژیک قادسیه»؛ همیشه به دست دیگران نوشته و سپس به اتفاقات روزمرهٔ زندگی و بعدها به تاریخ پر از افتخارات و پیروزیهایی مستمرّ ساکنین «حلیة المتقینی ایران» که در نهایت به دورهٔ «احمد شاه قاجار» ختم شد که همگان میدانند چه نکبتی از سر و روی ایران میبارید؛ تبدیل شده است.
    اکنون به دنبال کدامین «تخم دو زرده» هستید؟ «تخم دو زردهٔ اتمی»؟ … «تخم دو زردهٔ تانک فلّاق»؟ «تخم دوزردهٔ میمون فضایی»؟ …. «تخم دو زردهٔ لبنان»؟ … و …. یا… «تخم دو زردهٔ یَمَن»؟…. «تخم دو زردهٔ کنسرتهای موسیقی و جشنواره های فیلم»؟ …. کدام یک؟ ….
    شوری نمک دریاچهٔ آذربایجان را هنوز در «زنجان» حسّ نکرده اید؛ آیا میدانید که اگر کار به جایی برسد که این شوری در «زنجان» حسّ شود؛ باید به فکر تخلیهٔ «کشور تهران» باشید؟
    بوق و کرناهای تبلیغاتی «انگلهای صفوی» از «سرازیر شدن سیل دلار» پس از «توافق هسته ای» خبر میدادند؛ امّا در عمل از ۱۲۰ میلیارد دلار سخن میرفت. این ۱۲۰ میلیارد دلار؛ حتی کفاف هزینه های «به سازی محیط زیست» در یک سال را هم نمیدهد؛ چه رسد به اینکه موجب «شکوفایی و رونق اقتصادی شود». مگر آنکه «محیط زیست را به الله بسپارند» و این ۱۲۰ میلیارد دلار را هزینهٔ «تانک فلّاق» و «رانتهای نظامی – امنیتی» و «هزینهٔ حزب الله لبنان و حوثیهای یمن» و سایر اراذل و اوباش کنند. البتّه نان خور جدیدی به نام طالبان افغانستان نیز به جمع «عُمقهای استراتژیک دلار خوار» اضافه شده است و طالبان نیز میتواند با این داستان بازی کند و «رهبر فرزانه» را تا جایی که میتواند بدوشد.
    امّا مسئلهٔ جالب تر اینکه اکنون میگویند که همه اش «۲۳ تا ۲۶ میلیارد دلار آزاد خواهد شد و آنهم مرحله به مرحله» و نام «چین» نیز از میان کشورهایی که دلارهای نفتی در بانکهایش بلوکه شده بود حذف شده است (لابد همهٔ بدهی های چین به چسب پنچرگیری و چتر یک بار مصرف و اسباب بازی و مهر و تسبیح و سجادهٔ ساخت چین تبدیل شده است؟؟!!». لذا پذیرفتن این بوق و کرناها؛ «بلاهت» میخواهد.
    فکر میکنید که «در ایران سرمایه گذاری خواهند کرد؟»؛ حال از زبان خودِ غربی ها میشنوید. متاسفانه برخی خود را به «سیم آخر حماقت» زده اند و میپندارند که «توافق هسته ای» نشان میدهد که «ایران شریک استراتژیک آمریکا است». اینگونه اشخاص نه معنی «استراتژی» را میفهمند و نه «شریک استراتژیک» را؛ و مانند بحثهای جلو دانشگاهی سالهای ۵۸ – ۵۹ فقط به پرتاب کلمات مشغولند. اینگونه احمقها حتی به تاریخ چند صد سالهٔ «ترکهای عثمانی» نگاهی نمی اندازند که تلاش کرده اند تا به اروپا وصل شوند و تمامی تلاشهایشان به سنگ خورده است. دلیل آن هم بسیار ساده است: «به مسلمان اعتماد نکنید»؛ زیرا پشت آن چهرهٔ خندان دروغین؛ کینه و نفرتی خوابیده است که از «تکفیر» آب میخورد و هرگز سیراب نمیشود. «ساکنین ایران» نیز همین مشکل را دارند. غربیها دهها بار فریاد زده اند که «مشکل اسلام افراطی» باید به دست مسلمانها حلّ شود. متاسفانه هیچکس نمیخواهد عمق این سخن را دریابد. عمق این گفتار این است: «به جنگهای مذهبی درون خودتان ادامه دهید تا همگی تان به بهشت بروید؛ زیرا همهٔ تان در این جنگهای مقدّس شهید و سرزمینهایتان شخم زده خواهد شد. مگر نه این است که جمال الدین اسد آبادی میخواستید؟ اکنون دهها جمال الدین اسد آبادی برایتان ساخته ایم».

    «یک توافنامهٔ هسته ای داریم» و «یک تفسیر توافقنامهٔ هسته ای». حقوقدانها بهتر از هر کسی معنی این جملات را میفهمند.
    برخلاف «عربده های وعده و وعید و نشان دادن درِ باغ سبز» از طرف «امام حسن بنفش»؛ در آیندهٔ نزدیک به صورت گسترده ای «بازی با تفاسیر توافقنامه» را خواهید دید و این «بازی» از هم اکنون آغاز شده است.

    برخی نیز به تحلیلهای صدتا یه غازی از قبیل : اگر دولت حسن روحانی نتواند به وعده های اقتصادی اش عمل کند؛ مردم شورش خواهند کرد؛ میپردازند…. باید از این احمقها پرسید: کدام شورش؟ …. با کدامین رهبری؟
    من به اینها میگویم: به معدهٔ تان صابون نزنید. از این خبرها نخواهد بود؛ اگر هم باشد سرنوشتی به جز ۸۸ نخواهد داشت.
    آنچه که اتفاق خواهد افتاد این است:
    تضعیف رژیم و بنیادهای اقتصادی ایران؛ ادامهٔ درگیری رژیم در «جنگهای جهادی» و مصرف شدن داراییهای ایران برای تولید «باروت» و «هزینهٔ مزدوران». لذا «سرنوشت ایران» باز هم نه درون ایران و توسط ساکنین ایران؛ بلکه در «خارج از ایران»؛ نوشته شده و اجرا خواهد گردید.
    جنبشهای واقعی و بسیار جدّی در ایران؛ «جنبشهای جدایی خواهانه» خواهند بود و نه «جنبشهای تهران محور».

     
    • مازیار وطن‌پرست

      جناب مهرداد
      آیا خودتان با نویسندهٔ مطلبی که منتشر کرده‌اید هم نظرید:
      “جنبشهای واقعی و بسیار جدّی در ایران؛ «جنبشهای جدایی خواهانه» خواهند بود و نه «جنبشهای تهران محور».”

      هیچ می‌دانید این “جنبش‌های واقعی جدایی خواهانه” غیر از تجزیهٔ ایران، مستلزم چه مقدار خونریزی و برادرکشی است؟
      چطور می‌شود ترک و کرد را در آذربایجان غربی؛ ترک و تالش و گیلک را در گیلان؛ ترک و تات و قزوینی را در استانهای زنجان و قزوین؛ ترک و لر و کرد را در استان همدان؛ و همینطور تا آخر، جدا کرد بدون برادر کشی و همسایه سوزی؟

       
  29. علی اکبر ابراهیمی

    اینجانب علی اکبر ابراهیمی از حضور جناب آقای محمد نوری زاد در مقابل دفتر لاستیک دنا در تهران حمایت می کنم. صدمه زدنتان به من طی ماهها و سالهای گذشته بیشتر به ضرر خودتان بود. به من هیچ نوع صدمه ای نزنید.
    سپاس.
    علی اکبر ابراهیمی
    تهران

     
  30. طرف مثل این که راستی راستی تنش می خاره
    بفرما! فرمایشات رهبر که چه عرض کنم خالی بندی های مقام معظم که ما اله می کنیم و چنین می کنیم و ….
    و پاسخ آمریکا که توافقات هسته ای مانع گزینه نظامی نیست……
    کاری به نظام و از این حرف ها ندارم شما ها که سنگ نظام به سینه می زنید و نظام نظام می کنید بهتر از این بنده خدا پیدا نکردید؟ برا خودتون می گم من که دارم از خنده روده بر می شم. کمدی کلاسیک اصل اصل….
    یعنی طرف تو خالی بندی زده رو دست ناصرالدین شاه! باور کن جوک هایی در بیاد تا قرن ها مردم باهاش حال می کنند …..
    مچکریم مچکریم!!!

     
  31. جناب نوری زاد عزیز ، می گویند که تا مرد سخن نگفته باشد ؛ عیب و هنرش نهفته باشد ، مصداق سخنان اخیر رهبر تمام مسلمانان جهان در نماز عید فطر که تمام ادب خود را نمایان کرد و ضرب المثلی را بیان کرد که در آن از کلماتی استفاده می شود که گوینده باید خیلی پر رو باشد که آن را در جمعی ۸۰ میلیونی عنوان نماید. همان ضرب المثل : لاف در غربت و …. در بازار مسگران که روزنامه های حکومتی هم آنرا الگو قرار داده و تکرار می کنند . من متعجبم از شما که چطور شما زمانی به همچین فردی عنوان مولایم و آقا میدادید ؟!!

     
  32. آقای نوری زاد درود برتو که این همه پاک و بی باک قلم در دست می نویسی.
    ای کاش این سرداران ویاران حامی عظما فقط می خورداند اما خیانت جاهلانه
    درمیان نبود به یکی ازخیانت های این جاهلان توجه فرمائید :
    در سال‌های اخیر زیان‌های هنگفتی برای اقتصاد ما به دنبال داشته و کمتر هم مورد توجه قرار گرفته این است که بخش زیادی از دلارها یا یوروهای ما در کشورهای روسیه، چین و هند برای فرار از تحریم‌ها تبدیل به پول‌های محلی آنها یعنی روبل، یوآن و روپیه شده است.

    مثلا در هند ۵۵ درصد پول‌های ایران به روپیه تبدیل شده است و در روسیه ۶۰ درصد آن؛ بنابراین در شرایط کنونی با توجه به سقوط ارزش پول در روسیه و هند بخش زیادی از این درآمدها از بین رفته است.
    در واقع با توجه به اینکه ارزش روبل نسبت به زمانی که ما دلار خود را به پول روسی تبدیل کردیم نصف شده است حدودا نیمی از پول‌های ما نیز به این ترتیب از بین رفته به طوری که طبق برآوردها میزان این زیان چیزی حدود ۱۰ میلیارد دلار است. در مورد هند هم این موضوع صادق است و بخش عظیمی از منابع ارزی ما ارزش خود را از دست داده است. در واقع این زیان هم از اثرات غیرمستقیم تحریم‌ها بر اقتصاد کشور است که شاید توجه زیادی به آن نشده باشد.

    سلامت و شاد باش
    مهران

     
  33. سلام آقای نوری زاد ، آنجا که سرداران سپاه، قربتاً الی الله همه ی راه های قانونیِ را برای اعتراض کسانی که از اوضاع آشفته کشور در همه زمینه ها را ” تا اندازه ای میدانند ” ، بسته اند ، شما هم یا باید مثل اغلبِ ایرانیان بی خیالِ حق خود شوید ،یا اینکه شما استثناء” برای پس گرفتنِ حق خود ، سر به دیوار دیوانگی بکوبید . اینکه گفته اید، در افتادن با سردارانی که حریصِ بلعیدنِ همه ی هست و نیست ما هستند ، بازی با دُمِ شیر است و اینان برای بقای خود و برای بلعیدنِ هر چه بیشتر، دودمان ها به باد داده اند و دودمان ها نیز به باد می دهند و این سرداران سپاه ، چه خانه هایی را که بالا نکشیده اند و چه خانواده هایی را که از هم ندریده اند و … آقای نوری زاد تقریبا” همه وطنان ما وقتی این مصائب را می بینند ولی مانند شما نمی توانند حرفی بزنند و کاری بکنند ، پس بالاجبار و بلافاصله با تهیه پاسپورت و خروج از کشور ، سرنوشت خود را به دست ” باد ” می سپارند . مثلا” آقای ” شیخ علی تهرانی ” شوهر خواهر رهبری را یادتان است که وقتی نتوانست در اینجا حرف بیند از سر ناچار به عراق رفت و در کنار صدام حسین هر چه خواست کرد و وقتی به وطن بازگشت ، مانند دیگر بازگشته گان به وطن به زندان اوین نرفت و به دستور رهبری به منزل و پیش عیالش که خواهر خامنه ای باشد مراجعه کرد . یا سید حسن خمینی میداند که پدرش سید احمد آقا به فرمان شروری به نام ” سعید امامی ” و بدست ” اکبر خوشکوش ” کشته شده ولی به همان دلیلی که شما میدانید آقایان از پیگیری یک کشته شده نا حق ، عاجزند .

     
  34. ريشه ها ٣٢٧(قسمت ٣٢٦ ذيل پست قبلى )
    فرهنگ < فرهنگ دينى <عرفان <….

    زمين و آسمان حافظ
    ٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ : قسمت ب:
    ساختار و متن در برابر شخصيت :
    مجاز ها ، توصيف ها و استعاره هاى اغراق آميز ، رؤيا پرورى و خوابگزارى هاى ناانديشيده ، مديحه گويى هاى اغراق آميز ، احاله دادنِ فى الجملهِ امور اختيارى و جبرى به سپهر نيلگون و بازى چرخ فلك ، خاكسارى در برابر قدرت هاى برتر در سلسله مراتب هستى – از داروغه و عسس و محتسب و مفتى گرفته ، تا شاه و خدا – ،صور خيال شاعرانه و خيالبافى در قلمرو ناشناخته ها، ذات گرايى و اقنوم باورى ، برخى از پديدارهاى فرهنگ دگر سالار قرون وسطى هستند كه اين انديشه نگارى تا به اينجا آنها را پارسازه هاى ساختار مناسبات خواجگى – بندگىِ زيستجهان قرون وسطى يافته است؛ زيستجهانى كه در آن شارعان و حاكمان با اتحادى آشكار و نهان همچون خداى مستغنى از بندگان شكنجه گرى و تعدى به جان و مال مردمان را نظاره مى كردند و شاهى را كه كمى كم تر ظلم مى كرد به لقب عادل ملقب مى ساختند. اين بدان معناست كه در واقعيت زندگى جارى چنين پديدارهايى همه گير بوده اند، هر چند در برخى از آثار فكرى نويسنده يا شاعرى آنها را هجو و مسخره كرده باشد . نقد درون گفتمانى يعنى نقد خود و همه ، البته اگر بشود هجو و طنز و هزل را مسامحتاً نقد ناميد. به اين معنا كه كسى چيزى را به سخره مى گيرد كه خود نيز به آن مبتلاست . اين نوع سخره درون ساختارى قابل نكوهش نيست بل برعكس از ذهنى تيز و پيشرو و به قول حافظ رند و به قول فرنگى ها پيكارو (picaro) خبر مى دهد . پيكارو ولگرد و قلاشى است كه در ادبيات پيكارسك آغاز رنسانس نقش راوى داشته است .عبيد تمامى مناسبات زمان خود را به هجو مى كشد ، و در عين اين حال، شاعر دربار شاه شيخ ابو اسحاق و از مداحان وى بوده و كتاب عشاق نامه را به نام وى سروده است . كافكا نمونه مدرن اين رندان و پيكارو هاست .وى سال ها براى إمرار معاش كارمند يك شركت بيمه بود ، اما مفسران آثارش وى را از منتقدان ژرف نگر بوروكراسى ( ديوان سالارى ) آهنين مدرن دانسته اند. بنا به تجربه تاريخى اين رندها ، پيكاروها – براى نمونه راوى دكامرون اثر بوكاچيو – ، دلقك هاى شكسپيرى ،و خلاصه هجويه نويسان و هجويه گويانِ درون ساختارى تصلب و سخت پوستى ساختار را شُل كرده اند بدون آنكه به تنهايى توانسته باشند شكافى كه لازمه شكستن ساختار است ايجاد كنند . حافظى كه سراينده ديوان است به قول خودش گدا ، درويش ، راه نشين ،بدنام ، خراب و خراباتى ، مجنون ، عافيت سوز ، عالم سوز ، بلاكش ، آلوده دامن ، نظرباز ، خوشباش ، قرابه كش ، و در يك كلام رند است . رند از نظر رندى اش _ و نه شيوه پيكارسكِ داستان گويى اش _همان پيكارو است . ادعاى كمال ندارد و گناه و انسانيت را همذات مى داند، اما همچون خرمگس و ويروسى در درون يك ساختار فاسد خودش و ديگران را فى الجمله به هجو مى كشد و در هرچه مى گويد حتى اشارات فاخرش به بار امانت و كنز مخفى و تجلى ازلى بعيد نيست كه يك تكه پرانى رندانه نهفته باشد، چه بسا اگر زنده بود در برابرتفسيرهايى كه از اوامامزاده و اقنوم مى سازند باز هم چيزى از اين دست مى گفت:
    مى خور كه شيخ و حافظ و مفتى و محتسب
    چون نيك بنگرى همه تزوير مى كنند .
    بركندن حافظ از بافتار و ساختار فرهنگى زمانه اش و تبديل او به انسان كامل يا حضرت و اقنومى غيب دان اين مسئله را پيش مى آورد كه چنين فرشته نازنينى را چه نيازى به مديحه سرايى . مدح شاهخدا دو سو دارد : خداگردانى ديگرى و خوار سازى خود . اين دو سر هر رابطه اى در مناسبات خواجگى و بندگى است .پس خردپسندانه تر آن است كه به جاى زورآور كردن معانى ثانوى بر مديحه هاى حافظ خيلى راحت بپذيريم كه : بله ، حافظ نيز مدح گفته است ؛ و عبيد هم ، ابن يمين هم ، ناصرخسرو و مسعود سعد سلمان هم ( بنگريد به قسمت قبلى ). در هر مدحى شاه را متشبه به خدا مى كنند .در مداحى همه اغراق هاى ياد شده در بالا كلك خيال انگيز شاعر را در شخصى واقعى ، در شاهِ لخت – متجسم مى كند و شعر به ساحت خيالش خيانت مى كند، اما مگر رندى چو حافظ خود آلوده دامنى اش را پوشانده است ؟ اين ما هستيم كه با هر ترفندى هنوز كه هنوز است هم بر آلوده دامنى شاه زمان و هم بر آلوده دامنى پيكاروى ايران و به قول خودش '' سرحلقه رندان جهان '' جامه تقدس مى پوشانيم .
    در خرقه چو آتش زدى اى عارف سالك
    جهدى كن و سر حلقه رندان جهان باش
    رند بودن و رند شدن با جامه زهد نمى سازد. / فداى پيرهن چاك ماه رويان باد__ هزار جامه تقوا و خرقه پرهيز/. زاهد در ديوان حافظ هماره و بى استثنا رياكار است./ به هيچ زاهد ظاهر پرست نگذشتم__ كه زير خرقه نه زنار داشت پنهانى /. نصيبه ازلى اين شاعر آدميت است و خوردن گندم بهشتى و شستن خرقه به مى ./ كنون به آب مى لعل خرقه مى شويم __نصيبه ازل از خود نمى توان انداخت /. تعبير شراب حافظ به شراب انتطهوراى بهشتى هرآينه تطهير حافظ است از انسانيت گنه زاده اى كه حافظ و آدم و هر انسانى را دربرمى گيرد. چنين تعبير هاى دلبخواه و ناهمخوانى گوياى حضور همان تزوير زمانه حافظ در زمانه ماست .
    در آستين مرقع پياله پنهان كن
    كه همچو چشم صراحى زمانه خونريز است
    به آب ديده بشوييم خرقه ها از مى
    كه موسم ورع و روزگار پرهيز است
    '' آنچه با خرقه زاهد مى انگورى كرد '' مى انگورى است نه شراب مطهر بهشتى و جوى شير و عسل كه حافظ همه جا آن را به خرابات و ميخانه مى فروشد. /بهشت عدن اگر خواهى بيا با ما به ميخانه/. قداست بخشى به پيكارو و رندى كه انسانيت را با عيب و گناه سرشته مى بيند ، در هيچ كجاى متن حافظ تأييد نمى شود. / عيبم بپوش زنهار اى خرقه مى آلود__ كان پاك پاكدامن بهر زيارت آمد /. ميخانه و دير مغان حافظ جايى است كه در آن انسانيت با خود صادق مى گردد و از تشبه به فرشته و حيوان آزاد مى شود. گناه مى كند، اما نه گناه ريا و خونريزى و ستمكارى بل گناهى كه زاهد و محتسب گناهش دانسته اند ، در حالى كه انسان مادام كه انسان است از آن گزيرى ندارد ./ گناه اگرچه نبود اختيار ما حافظ __ تو در طريق ادب كوش و گو گناه من است/. عشق و شراب و رندى در مذهب پير مغان حافظ گناه نيست بل سرشتنماى انسانيت است. / گفتم شراب و خرقه نه آيين مذهب است __ گفت اين عمل به مذهب پير مغان كنند/.
    عشق چيست جز زيستن و مردن براى ديگرى ؟ در ساختار پرخشونت غيركشى ، انسان هاى مستثنايى چون مسيح و سن پل و حلاج و حافظ ،براى ساختن عالمى و آدمى از نو مى بايست چنين انديشيده باشند كه با يك ايده ذهنى مى توان يكبار براى هميشه جهان را از شر و خشونت رهايى بخشيد: عشق بورزيد و حتى خشونت را با عشق پاسخ گوييد ورنه چرخه خشونت پايان ناپذير خواهد بود. اين انسان هاى نادر خود نيز بى گمان از واقعيت ساختارينى كه در آن مى زيسته اند ، بيرون نبوده و لاجرم به الزامات آن تن سپرده اند و اين ديگران بوده اند كه از آنها قديس ساخته اند چون به قديس نياز داشته اند . رند و پيكارو به اين گونه مقدس سازى تسخر مى زند . حافظى كه به قول خودش '' به ديوان عمل نامه سياه آمده '' ، حافظى كه به قول خودش '' در اين بحر كرم غرق گناه آمده'' و از اينكه در خرقه آلوده لاف صلاح زده ، شرمسار از رخ ساقى و مى رنگين '' بوده است ، چگونه ممكن است آن قديسى باشد كه كاسبانِ قداست از وى ساخته اند ؟ راه دور نرويم : نخستين الزام در هر جامعه انسانى و حتى حيوانى بدنى است كه نياز به غذا و سرپناه دارد. انسان هر كه باشد سراپا فقدان و كمداشت است . انسان كامل چيزى است كه درباره اش كتاب نوشته و حرف ها زده اند ، اما چه كسى چنين انسانى ديده است ؟ دست كم رندى كه متن ديوان حافظ معرفى اش مى كند ، نياز و گناه و آلوده دامنى خود را نمى پوشاند. او با قداست زدايى از خودش و شيخ و واعظ و مفتى و محتسب و زاهد و صوفى و حتى عارف ،انكار انسانيت را وامى زند و به آدميت آرى مى گويد . از افق اين زمانه ، توجيه و رنگ مالى مديحه سرايى يا همان مجيز گويى دفاع از معبد و شخصى بكمال و مقدس گونه است كه هواداران حافظ دوست دارنداز حافظ بسازند . راست آن است كه ديوان حافظ رندى را مرتبه اى بالاتر از خرقه زهد و عرفان معرفى كرده است . اما حضرت حافظ در مقام عارفى كامل و ايرانى براى هوادارانش همچون غيريتى است كه هويت جمعى – اعم از دينى و ملى – ايشان را بزرگ مى كند. اينان با چشم پوشى از مديحه گويى حافظ اجازه مى دهند تا حافظ نيز به يك ايدئولوژى قلب گردد . در آغاز هرجشن و حتى در لابلاى پيام هاى بازرگانى غزلى يا بيتى از حافظ شنوندگانى را كه مى خواهند جوك بشنوند يا شعبده بازى تماشا كنند وامى دارد تا چند لحظه حالت حرمتى را به خود گيرند كه معمولاً هنگام ورود به اماكن مقدس به خود مى گيرند . اما حافظ هم ، در عين تفاوتى كه او را حافظ كرده است ، در واقعيت چون همگان بر روى زمين مى زيسته ، مى خورده ، مى نوشيده ، و بايد معاش خود را تأمين مى كرده است . تفاوت او در هجو همين تعارضِ ساحت والاى هنر با عجز و نياز زندگى واقعى بوده است .
    داور دين شاه شجاع آنكه كرد
    روحِ قدس حلقه امرش به گوش
    رند راه نشين ما صد سالى پيش از پيكارو هاى رنسانس در جايى بسيار دور از فلورانس هم روح قدسى عرفانى و هم خودش را با مديحه بالا به هجو مى كشد . اين سر حلقه رندان جهان اگر در جايى مى گويد :'' در ازل پرتو حسنت ز تجلى دم زد…..'' در جاى ديگر هم به زبان حال مى گويد : جدى نگيريد . چراكه :/ محل نور تجلى است رآى أنور شاه/. و در مديحه ديگر همچون عبيد عهد ازلى خود ، كنز مخفى و بار امانتِ آدميت خود ، را نيز به هجو مى كشد. اينكه اين هجو دانسته يا ندانسته بوده است بر ما نامعلوم است . عبيد و حافظ زنده نيستند تا از آنها بپرسيم .
    وز اين خجسته نام بر اعدا مظفرم
    عهد الست من همه با عشق شاه بود
    با سپاس بسيار از بردبارى شما

     
    • انسان كامل چيزى است كه درباره اش كتاب نوشته و حرف ها زده اند ، اما چه كسى چنين انسانى ديده است ؟

      دوست ارجمند کورس گرامی درود !انسان کامل در حقیقت حیوانی است بدون فکر و اندیشه و دارای رفتاری غریزی .چون انسانیکه فکر کند و بیندیشد نمی تواند کامل باشد.انسان کامل کسی است که عملا تکامل فکری و حتی جسمی اش متوقف شده باشد که چنین چیزی در مورد انسان غیره ممکنست.انسانیکه حرف می زند راه می رود و می خورد و می آشامد نمی تواند کامل ونه هم معصوم باشد.بنابراین چنین القابی به انسانها دادن از انسانیت انداختن آنهاست و نه تعریف و تمجید آنها.

       
  35. با سلام و درودهای گرم و پرمهر
    حقايقي تلخ از اپيدمي خودكشي در سردشت از زبان يكي از شهروندان
    گفت و گوي راديو ندا با يكي از شهروندان سردشت كه خود بارها تصميم به خودكشي گرفته بود پيرامون اپيدمي خودكشي در اين شهرستان.
    http://radio-neda.blogspot.com/2015/07/blog-post_19.html

     
  36. ” کرمِ ضد سیمان”

    تو‌ داروخونه منتظر بودم تا نسخه مو بپیچند.

    مردی با سیمائی فرسوده و لهجهٔ‌ای ساده و روستائی به کنار پیشخوان آمد و پرسید :

    آقای دکتر، کرم ضدِ سیمان دارید؟

    فروشنده با لحنی تمسخر آمیز جواب داد :

    کرمِ ضد سیمان؟ بله که داریم! کرم ضدِ تیر آهن و آجر هم داریم !

    حالا خارجی‌ شو میخای یا ایرانیشو ؟ خارجیش گرونِ ها!

    مرد، دست‌ها‌یش را به سمتِ فروشنده دراز کرد و ادامه داد :

    از وقتی‌ که برای خرید دارو جهتِ درمانِ دخترکِ کوچکم مجبور به کارِ ساختمانی هم شدم

    دستهایم زبر و خشن شدند و دیگر نمیتوانم صورت دخترکم را ناز کنم، حالا اگر نوع

    خارجی‌ ا‌ش بهتره، اون رو بده.

    شرم و خجلت رو میشد براحتی در چهره فروشنده مشاهده کرد، ظاهرا هنوز ته مانده‌ای از

    انسانیت در وجودش باقی‌ مونده بود !

    * * *

    ولی‌ دریغ از ذره‌ای شرم و حیا، نزدِ این لاستیک دزدان و دکل خواران و دغل بازان

    در ولایت اسلامی ما 🙁

     
    • ملیجک عزیزاین ( آغایان ) شرم و حیا را فقط در بیت آقایان معمم میشناسند و با سر به پایین صحبت کردن و آقا آقا گفتن مثلا شرم وحیای خود را نشان میدهند با مسئله پرسیدن های بسیار بغرنج ! مثلا تدین خود را به رخ آقایان میکشند ولی به هنگام چاپیدن دست هر گرگ وشیر و ببر پلنگ را از پشت میبندند و آش را با جاش چنان هورت میکشد که نه از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان ! ودرهنگام بلعیدن بیت المال چنان حریص و طماع هستند که انگار ارث پدر خود را دارند از چنگ مردم به در میبرند این مثلا مسلمان ها دمار ازروزگار ایران و ایرانی در آورده اند و به هیچ صراطی هم مستقیم نیستند مگر با دگنک افشا گری انسان های شریف پرده از امیال //// شان فرو افتد و تازه آن وقت دست به دامن همان معممین پشتیبان خود میشوند و اظهار خلوص وتعبد مینمایند که راه کاری ! خمسی ! هبه ای ! رد مضالمی ! چیزی ! بگیرند و راه کار استخلاص آنان را فراهم آورند . واین است قصه پر قصه ما ! پایدار باشی .

       
  37. سلام بر نوریزاد- راه خرد و حکم صواب عقل بر این نیست وقتی که با جماعتی دزد و دیوانه به اسم /////// سپاه و آخوند و کت و شلواری بی شرافت و پس فطرت ( امثال نعمت زاده ) طرف شدیم به سیم اخر بزنیم و تعادل را از دست دهیم- باید صبور بود و از خلا ها و شکافهای عقلهای نداشته این جماعت مجنون و دیوانه که شکر خدا بی نهایت هم هست کمال استفاده و بهره را برد

    1- راه اولش با ما ملت است که این هفته همگی با لباسهای ژولیده و مندرس به شکرانه زهر خوران هسته ای مقام رهبری ( البته اگر بتوان این زهر خوردن را معادل بهره گیری رهبری از خرد نامید ) به نماز جمعه برویم و وقتی بسیجی ها با گاز اشک اور و باتوم به صحنه بیایند نماز جمعه مثل نماز معروف 26 تیر 88 بهم میریزد و رهبری تا اخر امسال فتنه فتنه 88 و فتنه فتنه 94 میکند

    2- راه دومش با شماست- میادین شلوغ و پر ترافیک را انتخاب کنید مثل متروی میدان انقلاب و میدان امام حسین تا میزان توجهات عوام الناس به اعتراضات بحق حضرتعالی بیشتر شود

    3- راه سومش با ما و شماست و آن این است که از این هفته شروع به اسکناس نویسی کنیم و زهر خوران هسته ای را به رهبری و امت حزب الله تبریک گوییم

     
  38. از جمله تکفیرهای دو سده اخیر، تکفیر میرزا ابوالقاسم فراهانی وزیر دلیر و شهید محمدشاه قاجار در عصر فتحعلی شاه است.آن گاه که ایران در برابر روسیه شکست خورد و پیمان گلستان در سال 1228 ه ش تحمیل شد.
    پس از آن طی چند سال فضای ایران و مذهبی ایران دگرگون شد و فتوای وجوب جهاد علیه روسیه از سوی علما صادر گردید. مجلسی در سلطانیه برپا شد، سران کشور در حضور فتحعلی شاه حضوریافتند، جیره خواران شعار، با احساسات ریاکارانه، فضای جلسه را در دست گرفته بودند. در این جلسه فتحعلی شاه رو به قائم مقام کرد و پرسید نظر شما چیست؟ قائم مقام امتناع کرد. با پافشاری شاه، قائم مقام دیدگاه خود را با پرسشی بیان کرد؛ قائم مقام از شاه پرسید عایدی و مالیات شما چقدر است؟ فتحعلی شاه جواب داد: سالانه شش کرور مالیات دریافت می کنیم. قائم مقام سپس ادامه داد: مالیات روسیه چقدر است؟ فتحعلیشاه گفت: شنیده ایم روسیه سالانه ششصد کرور مالیات دریافت می دارد. قائم مقام گفت: عقل حکم می کند، کسی که شش کرور دارد با کسی که ششصد کرور دارد درنیاویزد.
    در همین جلسه جیراه خواران شاه و دربار، با هتاکی، قائم مقام را مورد شماتت قرار دادند که او به شاه توهین کرده است. فردای آن روز حکم تکفیر قائم مقام، در شهر تبریز پخش شد. جیره خواران شاه و دربار، به خانه وی حمله و آن را ویران و غارت کردند. قائم مقام به مشهد تبعید گردید.

    جنگ بین ایران و روس آغاز شد و در ابتدا، پیروزی هایی به دست آمد اما با حمله روسیه، استان‌های آذربایجان خاوری و باختری تا جاده زنجان به تسخیر روسیه در آمد و تهران در تهدید روس‌ها قرار گرفت و پس از آن پیمان ترکمن چای بر ایران تحمیل و غرامت جنگ مطالبه شد. در این میان نیز احساس گرایان و جیره خواران پا به فرار گذاشتند و کشور را در بحران، تنها گذاشتند.
    “باستانی پاریزی، ابراهیم ، حماسه کویر، ص ۷۵”

     
  39. تقديم به مبارزان بزرگ تبرزدي و نوري زاد ووووو ملت بزرگ ايران
    “”””””””””””””””””””””””””””
    بي فرهنگي ملتي با داشتن ديرينه فرهنگ “”””””””””””””””””””””””””””درد در جامعه ما سقوط فرهنگيست تا آنجا كه هرشخص تنهاخود وانديشه وحقوقش را برحق ميداند و سنجشش نسبت به شرايط زندگي خودش است و خودرا پاك از هر اشتباه و كوتاهي در خويشكاريهاي شهروندي وميهنش ميداند وديگران هركس را به يكروي گناهكار ومحكوم مينمايد درراستاي همين توافق ننگ آور كه ميهن را بر پرتگاه نابودي نهادند هم ميهنان برون مرز شادي مردم در روز اعلام توافق همه را خائن دانسته وچه اتهامها كه به اين مردم نبستند هرچند خود مخالفم با آلت دست رژيم گشتن وحضور در اين نمايش بودم ولي تا خودرا جاي اين مردم غمزده وبيمارو افسرده بي هيچ سرگرمي كه مانند دشمنان هم زندگي را ميگذرانند يك روز يا چند ساعت در كنار هم به مهرباني شادي وپايكوبي كنند و بودند بسياري از سانديس خورها و مرفه هان وابسته با ماشينهاي آنچناني ولي اين مردم مانند شما جشنواره هاي گوناگون كلاپهاي شبانه وديسكوهاي جورواجور ندارند و همين مردم سي وهفت ساله به هزار ترفند مقابله بارژيم نمودند وبهاي سنگين دادند از زندان وشكنجه گرفته تا اعدام وكشته وزخمي ولي شما يي كه تنها مبارزه در فضاي مجازي بانام وبي نام اداي مبارزه در ميآوريد وتازه ما را مسخره هم ميكنيد مبارزان بزرگي مانند تبرزديها و بانوستوده وبانو نرگس محمدي و نوري زاد و مانندشان راهم مارك ماموربودن ميزنيدكه چگونه است كه نميكشندشان بله همينها و همين مردم اين حداقلها را از رژيم ستاندند و هنوز در راه گرفتن آزادي توانمند در كوششند تا زماني كه قدرت تشخيصمان اينقدر كم است و به هر روي آلت دست ميشويم وبه هم اتهام ميزنيم آنانكه مامورند موفقتر عمل كرده اند آيا شما خارج نشينان كه همه به شكر خدا خوب يا نسبتن خوب زندگي ميكنيد از اپوزيسيون راستين ميهن دفاع وپشتيباني نموده ايد دست تو جيباتون كرديد يك صندوق يا يك گروه جمع آوري مالي براي مبارزان بشويد تا دست خالي لنگ لنگان مبارزه نكنند آيا به جاي تهمت زدن به اين وآن و جدايي افكندن سعي در اتحاد بر سر حداقلها نموده ايد دست كم توانسته ايد جلوي افرادي كه تاريختان را به سخره ميگيرند و بدگويي وزشت گويي به خدمتگزاران ايرانسازتان ميكنند بايستيد تا كسي زين بس شهامت بدگفتن به بزرگانتان وتاريخنان نداشته باشند آيا جمع شديد توي دهان بي بي سي و رسانه هايي كه در انديشه تجزيه ايران هوار ميكشند بزنيد و بايكوتشان كنيد آيا از رسانه هاي راستين پشتيباني نموديد كه يكي يكي بسته نشوند آيا در كشورهاي آزاد براي حقوق بشر حدف شده از مذاكرات كاري كرديد آيا براي جلوگيري از اعدامها گروهي اعتصاب و تظاهرات نموديد نه تنها ميتوانيد عيب به اين ملت غمزده بگيريد كه چرا چند ساعت شاد بوديد حال فرض نيامده بودند چه ميشد توافق بهم ميخورد نه عزيزان اين توافق سند نابودي ايران وايرانيست اگر اين بچه بازيهاي نه تو مقصري نه من حق دارمها را كنار نگذاريم و بامهر به هم وباور قدرت و توان هركس در حدخودش همبسته نشويم اين ميهن نابود خواهد شد قديميا كه خوب ميفهميدند ميگفتند دست در دست هم نهيم به مهر ميهن خويش را كنيم آياد ميدونستند تنها مهر است كه همبستگي ميآورد نه تهمت و گناهكار دانستن يكديگر دركنار هم دستدردست هم به پشتيباني معلمان كارگران و هر معترض واعتصابات ميتوانيم وشما در برون مرز با همبستگي و پشتيباني از اپوزيسيون راستين و مبارز باشيد تاصدا و پشتيبان مردم ايران شويد باشد ايران را از پرتگاه نابودي نجات دهيم وايراني آزاد و إباد بسازيم

     
  40. با سلام و درود به کوروس عزیز
    ضمن تشکر از پاسخ شما به نقطه نظرات بنده در خصوص ریشه‌ها-۳۱۹ پست “دو شنبهای لاستیک دنا”.

    ۱- لازم است که تصریح کنم که من خودرا به معنی‌ کلمه مارکسیست یا کمونیست نمی‌‌دانم. اما اسلوب یا روش شناسی‌ ماتریالیسم تاریخی‌ مارکسی را برای شناخت بهتر و تحلیل واقعی‌ تر تاریخ- پیدایش و تحول و دگرگونی و پویش تاریخ و آنچه که در آن اتفاق می‌افتد، دارای اعتبار نظری – تجربی‌ – تاریخی می‌‌دانم.
    ۲. بنده به عنوان یک تکنوکرات نه یک فیلسوف (چه ایده‌آلیست چه ماتریالیست) برای تسهیل روند بحث اصراری بر این ندارم که از آغاز هستی‌ تقدم بر ایده یا ماده بوده و یا این که کدام بر دیگری ارجهیت دارد. اینکه هگل میگوید ایده یا روح محرک تاریخ است و به زعم او ناپلئون یکی‌ از مصادیق روح- جهان و مسخّر کنندهٔ آن است و یا این که مارکس بر این باور بود که ماده مقدم بر ایده و ماده جهان را شکل میدهد، بعد خود این “ایده” را به فلاسفهٔ دیگر اعلام می‌کند “کافی‌ نیست که جهان را فقط توصیف کنند بلکه باید آنرا تغییر داد”. البته این قصه سر دراز دارد. در یکی‌ از تالارهای کاخ واتیکان بر روی دیواری یکی‌ از آثار رافائل نقاش بنام ایتالیایی عصر رنسانس کار شده. در این اثر نقاش “مکتب آتن” را با حضور “آنان که محیط فضل و آداب” عصر خود از باستان تا آنزمان شدند، به تصویر کشیده. بزرگان فلسفه و دانش روزگار همگی جمعند، اپیکوروس، سقراط، ارشمیدس، فیثاغورس، اقلیدس، زرتشت، اسکندر، و بسیاری دیگر که شناسایی نشدند. در مرکز تصویر افلاطون پیر کتابی‌ در دست چپ و با دست راست به آسمان اشاره می‌کند، در کنار او ارسطوی جوان با رسالهٔ خود در دست چپ، ولی‌ با دست راست بسمت جلو (افق) اشاره دارد. گویی که رافائل مفهوم بیت ذیل رند شیراز را بروی دیوار نقشی‌ کرده است.

    یکی‌ از عقل میلافد یکی‌ طامات میبافد //// بیا کاین داوری‌ها را به پیش داور اندازیم

    ۳-من نیز با شما موافقم که که در اغاز گاه تمدن و فرهنگ بشری، جهان واقع یا هستی‌ موجب یا محرک اندیشهٔ بشریت بوده. اندیشهٔ بشر در ارتباط او با جهان خارج (طبیعیت)، با خود، و اجتماعی که در آن میزیسته طی‌ هزاران سال شکل گرفته. ما هردو نیز موافقیم که این ارتباط متقابل جدلی یا دیالکتیکی بوده یعنی‌ این که هم اندیشه بر آمده از جهان خارج است و هم اندیشه واقعیت خارج ما یا هستی‌ ما را شکل داده، این روند با پیشرفت علوم طبیعی (نه علوم فلسفی‌) و با انقلاب صنعتی‌ در قرن ۱۹ شتابی تصاعدی پیدا می‌کند، و در طی‌ یک قرن بعد از آن هسته اتم شکافته میشود و بشر بر روی کرهٔ ماه نیز قدم می‌گذرد.
    ۴- بی‌شک پیدایش و تحول اندیشه خود سالار که طلیعهٔ آن از عصر رنسانس آغاز و بدنبال آن در دوران روشنگری با ظهور اندیشهٔ مدرن بشری متبلور گشت، اندیشه نقش بسزایی در دگر گونی تاریخ تمدن بشری ایفا کرده، اما درهمکنش دیالکتیکی این مجموعه بغرنج و پیچیدهٔ انقلاب اندیشه و انقلاب علمی‌-صنعتی‌ (دگرگونی هستی‌) در درون ظرفی‌ یا اقلیمی انجام شده که از قبل منابع طبیعی لازم را به همراه ابزاری که در طی‌ قرون گذشته ساخته شده، برای به ثمر رساندن (تولد تمدن صنعتی اروپای غربی) این در هم کنش تاریخی‌ اقلیم خاص و اندیشه فراهم آورده بود.
    ۵- نکتهٔ اساسی‌ مورد نظر من این است که اگر چه هستی‌ (تمدن و فرهنگ اقلیم خاص) و اندیشه آن زایدهٔ یک دیگرند اما جهان خارج یعنی‌ اقلیم خاص با منابع محدود – در محدودهٔ جغرافیای یک تمدن خاص- پیشرفت و تحول اندیشه را در آن اقلیم خاص محدود می‌کند – لاجرم پیشرفت آن تمدن با کندی، سختی و محدودییت مواجه میشود – شیوهٔ زندگی و تفکر بسیاری از تمدنهای آفریقا، آسیا آمریکای جنوبی و آمریکای شمالی‌ تا پیش از آشنایی آنها با تمدن غرب گویای این واقعیت است. اما اندیشه بشر نمی‌تواند جهان خارج را محدود کند. اینجا دیگر رابطهٔ متقابل یا دیالکتیکی بین هستی‌ و اندیشه وجود ندارد، اندیشه بسیار بی‌رمق، ناتوان و یا حتا در شرایطی بی‌خیال یا خود را بی‌نیاز از تغییر هستی‌ خویش می‌بیند و قهر طبیعت خود را بر هستی‌ و اندیشهٔ بشر تحمیل می‌کند، بجای ساختن تمدن شهری فرهنگ مبتنی‌ بر اندیشهٔ کوچ نشینی ییلاق- قشلاق جهت دستیابی به مراتع و منابع آبی – در پی‌ تغییر شدید و شتابان فصول خاص اقلیم – برای تنازع بقا شکل میگیرد. در اقلیمی دیگر تمدنی مدام با سیل مواجه است اما توان مهار ساختاری و اقتصادی آنرا ندارد (بنگلادش) و اما باز در اقلیمی دیگر (هلند) در محاصرهٔ آب است، فرهنگی‌ توانسته طی‌ قرون رفته رفته بر طبیعت قاهر غلبه کند و از آن بهره گرفته ثروتمند و قدرتمند شود.
    ۶-با پیشرفت اندیشه، بشر فقط به نامحدودی یا محدودهٔ زمان- فضا (نظریه انفجار بزرگ) و سایر رازهای نهفتهٔ جهان هستی‌ پی‌ میببرد و در صورت توان با بهره گیری از آنها هرچه بیشتر جهان پیرامون خود را مسخر کند. احسان طبری در قرن ۲۰ در اثری که تسخیر فضا آغاز شده در شعر زمین خود میگوید ” به چرخ لاجورد دهر پر بکش به طیب خود” در حالی‌ که ناصر‌خسرو هزار سال پیش میگوید ” درخت تو گر بار دانش بگیرد // به زیر آوری چرخ نیلوفری را”، آنهم در عصری که هستی‌ فقط شتر سواری‌ را فراهم ساخته. این خود یک نمونهٔ شکفت انگیز از گوهر اندیشه و قوه خیال پردازی بشر است.
    ۷-شرایط سازگار، مساعد و قابل تغییر به مطلوب طی‌ دورانهای مختلف تمدنهای گوناگونی را در اقلیمهای مختلف زاییده سپس با افول آن منابع به دلایل گونگون طبیعی سیاسی اجتماعی اقبال تاریخی آنها نیز افول کرده است. در این گذار پر پیچ ‌خم تغییر و تحول هستی‌ و اندیشه نهایتاً وجود منابع طبیعی لازم و نقش زحتمت کشان یدی و فکری جامعه بشری است که اجزای لازم برای ساختن تمدن و فرهنگ را فراهم می‌سازد.

    تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف /// مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی‌

    ۸-نکته دیگری که در نقد بر نوشتهٔ ریشه‌ها آوردم، این بود که مفاهیم استنداد یا مردم‌سالاری یا آزادی در عرصه عمل در بطن خود مفهوم توازن قوا، و توازن قوا بیانگر توازن و توزیع ثروت، و توزیع ثروت نمانگر مالکیت بر منابع و ابزار تولید ثروت در جامعه و جایگاه طبقات اجتماعیست که شما بدان نپرداختید و باز بطویل به استالین پرداختید که اصل موضوع نقد نبود، ولی‌ بهتر است که از این دومی‌ بگذریم.
    ۹-مختصر اشارهٔ کلی‌ باز به عنوان یک تکنو کرات به فلاسفه بطور اعم و به طور اخص آنهایکه جهت دهندهٔ نظریات فلسفی‌ شما هستند (افلاطون، ارسطو، دکارت، و کانت و تا حدی هگل) و هم نظریات سیاسی خصوصاً کرنیلس کستریادیس یونانی بکنم و آن اینست که برای مثال آلمان قدرتمند و ثروتمند بیش از آنکه موقعیت جهانی‌ خویش را مدیون فلاسفهٔ بنام خود چه از نوع ایده‌آلیست و یا ماتریالیست یا هر نوع دیگر (از جمله لیبنیز، کانت، گوته، هگل، شوپن هویر، مارکس، فویر باخ، نیچه، هایدگر و هابر ماس) بداند خود را باید مدیون پیشه وران، دانشمندان و صنعتگرانی که آنها نیز شهرت جهانی‌ دارند بداند (فون زیمنس، کارل بنز، مرسدس جلینک، رودلف دیزل، دکتر پورشه،…). قطعا با من مافقید که مشتریان محصولات این کیمیا گران بیش از محصولات آن فرزانگان اندیشه اند. تاریخ نشان میدهد که تفوق فرهنگی از طریق ابزار سازی پدید میاید.
    کرنلیوس کستریادیس زنده نیست که ببیند چه گونه وارثین گهوارهٔ تمدن غرب و میراث داران سقراط و افلاطون ارسطو اقلیدس و ارشمیدس و بطلمیوس و تالس و هرکول و زئوس و سایر همهٔ خدایان یونان همگی یک جأ در مقابل وارثین صنعتگر و بانکدار بربرهای شمال زیر بار قرض کمر ‌خم کرده و مردمش در خیابانهای آتن فریاد “هیهات منل ذله” سر میدهند؛ همزمان رانت خاران اقنوم گردان پارسی‌ به چانه زنی‌ با امراتوری قلدر جهان برای از گرو بیرون کردن اموال مردم برای تجارت و قاچاق بی‌ دردسر خود مشغول اند. واشنگتن پست هفته پیش در مقالهٔ راجع به اوضاع جهان نوشت؛ که انگار سال ۵۰۰ پیش از مسیح است. ایران و یونان در صدر اخبار جهانند.
    ۱۰ – در خاتمه با توجه به تمرکز ریشه‌ها در نقد متفکّرین و خصوصاً شعران و عارفان ایران و محبوس بودن محتوم و ناگزیر اندیشهٔ آنها در دالان تنگ و تاریک نظام دگر سالار اقنوم گردان قرون وسطای ایران (البته به استثنای حافظ که به استناد ادعای خود گوهریست که از صدف کون و مکان بیرون است)، توجه شما و خوانندگان این سطور را به سروده‌ی از سیاوش کسرائی شاعری دل‌سوخته معاصر آن دیار در ذیل آورده که تصدیق کننده و بیانگر بخشی از نقد پر زحمت شما در ریشهاست. این شاعری که او در خیال خام خود می‌بیند میباید مهندسی‌ اجتماعی کرد.

    پس از من شاعری آید
    که اشکی را که من در چشم رنج افروختم
    خواهد سترد

    پس از من شاعری آید
    که قدر ناله هایی را که گستردم نمی داند
    گلوی نغمه های درد را
    خواهد فشرد

    پس از من شاعری آید
    که در گهواره ی نرم سخن هایم شنیده لای لای من
    که پیوند طلایی دارد او با من
    و این پیوند روشن قطره های شعرهای بی کران ماست
    ولی بیگانه ام با او
    و او در دشت های دیگری گردونه می تازد

    پس از من شاعری آید
    که شعر او بهار بارور در سینه اندوزد
    نمی انگیزدش رقص شکوفه های شوم شاخه ی پاییز
    که چشمانش نمی پوید
    سکوت ساحل تاریک را چون دیده ی فانوس
    و او شعری برای رنج یک حسرت
    که بر اشکی است آویزان
    نمی سازد

    پس ازمن شاعری آید
    که می خندند اشعارش
    که می بویند آواهای خودرویش
    چو عطر سایه دار و دیرمان یک گل نارنج
    که می روبند الحانش
    غبار کاروان های قرون درد و خاموشی

    پس از من شاعری آید
    که رنگی تازه دارد رنگدان او
    زداید صورت خاکستر از کانون آتش های گرم خاطر فردا
    زند بر نقش خونین ستم
    رنگ فراموشی

    پس از من شاعری آید
    که توفان را نمی خواهد
    نمی جوید امیدی را درون یک صدف در قعر دریاها
    نمی شوید به موج اشک
    چشم آرزویش را

    پس از من شاعری ‌آید
    که می روبد بساط شعرهای پیش
    که می کوبد همه گلها به پای خویش
    نمی گیرد به خود زیبایی پرپر
    نگاه جست و جویش را

    پس از من شاعری آید
    که با چشمم ندارد آشنایی آسمانهای خیال او
    و او شاید نداند
    می مکد نشت جوانی را ز لبهای جهان من
    و یا شاید نداند
    غنچه های عمر ناسیراب من بشکفته درکامش
    و یا شاید نداند
    در سحرگاه ورودش همچو شب من رنگ خواهم باخت

    پس از من شاعری آید
    که من لبهای او را در دهان شعرهای خویش می بوسم
    اگر چه او نخواهد ریخت اشکی بر مزار من
    من او را در میان اشک و خون خلق می جویم
    و من او را درون یک سرود فتح خواهم ساخت
    “سیاوش کسرایی”

    پایدار باشید

     
    • علی عزیز از گفتگو با شما آموختم. در مورد توازن قوا با شما همداستانم. نیازی ندیدم که به آن بپردازم. اما من طور دیگری بیان مطلب کرده ام. اتحادیه شارع و حاکم و عامه و به طور کلی توجه به ساختار به جای تمرکز بر اندیشه های فردی اگر اشتباه نکنم اشاره به توازن را در خود دارد.امیدوارم باز هم از نظرات انتقادی شما بهره مند شوم. کامروا و خوشدل باشید .

       
  41. با درود فراوان خدمتِ دوستان گرامی جناب نوری زاد، خانم ستوده گرامی و جناب دکتر ملکیِ عزیز!

    اینروزها نگاهی گذرا که به وضعیت جوانانِ فامیلِ خودم و برخی دیگر که می اندازم می بینم طی سالهای اخیر نه یک و دونفر، بلکه بسیاری از خواهر زاده ها و برادر زاده ها و بسیاری از فامیل های دور و نزدیک ترک وطن کرده و اغلب جهت تحصیل و گاهی هم بصورت مهاجرت یا پناهنده به کانادا و امریکا و دیگر کشورهای اروپایی رفته اند.از فامیل که بگذرم می بینم تقریبا تمامی افرادی هم که تحصیل خود را به پایان رسانده اند برای خود کاری دست و پا کرده و مدت کوتاهی پس از آن پاسپورت کشوری که در آن هستند را براحتی میگیرند و مملکت بی مملکت.(جالب هم اینست که چقدر برای گرفتنِ پاسپورت خارجی و اقامت آسان گرفته میشود!).این نوع تفکر متاسفانه در بین هموطنان ِ داخل ایران هنوز بسیار قوی ست و من خیلی کم می بینم که افرادی امثال شما ها که نوشته ها و گفته هایتان بُرد زیادی دارد، کوششی جهت کُند کردن یا به حداقل رساندنِ این روند داشته باشید. نیروی بزرگ جوانان و سرمایه های مملکت براحتی به تاراج رفته و در کنار آن نیز پولهای بزرگ از طرف والدین باید هزینه خروج و تحصیل فرزندانِ آنها در خارج شود تا ما بخش بزرگی از هستی و نیروی جوان و کارآزموده و تحصیل کرده ی خود را 2 دستی تقدیم دیگر کشورها کرده و جوانان ما لباس آنها را بتن کرده و پاسپورت آن کشور را درجیب بگذارند .متاسفانه بخش بسیار بزرگی از هموطنان که ساکن کشورهای خارجی هستند نیز آب به این آسیاب میریزند ، بطوریکه حتی در رفت و آمدهایِ گاه و بیگاه به ایران و امثال آن ، خواسته و ناخواسته کاری میکنند که به این موضوع دامن زده شده و بسیاری از جوانان و نوجوانان و کارمند و پزشک و غیره بفکر یافتنِ روزنه ای برای دست یابی به این “بهشت برین” باشند.از تبعات چنین تبلیغاتی می بینیم که متاسفانه برخی دختران جوان ایرانی هم خام شده و برای زندگی راحت و پول و این چیزها بدام شیوخ کشورهای عربی و امثال آن می افتند که بسیار مایه ی اندوه است و شرم آور.چنین نوشته ای از جانب من و افراد گمنام هر چند بی تاثیر نیست و میتواند در محیط خانواده و و فامیل و دوستان اندکی تاثیر گذار باشد، اما قطعا با نوشته ای که جناب نوری زاد یا دکتر ملکی و خانم ستوده و و…و بسیاری از افراد خوشنام نوشته و منتشر می شود بسیار فرق دارد. فرق داشته چون دامنه بُرد آن و تعداد خوانندگان بسیار فرق بزرگی است و تاثیرِ کلام شما عزیزان، بسیار وسیع می باشد.این مطلب ِ بسیار مهم، بنظر من هرزگاهی باید گفته و نوشته و تکرار شود تا در فردِ ایرانی ، حس وطن پرستی تقویت شده و جلوی سیل خروج سرمایه های مملکت ،چه مالی و چه نیروی کار و چه علمی گرفته، و یا از سرعت آن کاسته شود.پیشنهاد من به شما عزیزان، جناب نوری زاد و خانم ستوده و دکتر ملکی عزیز این است که این مطلب از طرف شما بشکل یک بیانه جمع و جور و هرزگاهی منتشر شود( البته نظر شخصی من این است که تا اینجای کار جناب نوری زاد در قلم زدن بسیار تبحّر دارند!!).این مطلب اگر هرزگاهی در رسانه ها و سایتها و فیس بوک و امثال آن منتشر شود، تاثیر بسزایی خواهد داشت ،هرچند میدانم که در ابتدا بحث و جدل فراوان بدنبال خواهد داشت ، امّا تدریجا گوشه ای در ذهن هموطنان باز کرده و بی تردید کمک بزرگی بر حفظ سرمایه های مالی و کاری و علمی ایران را بدنبال خواهد داشت.
    (این ایمیل مستقیم برای خانم ستوده و جناب نوری زاد فرستاده میشود اما متاسفانه دسترسی به جناب دکتر ملکی ندارم.)

    با درود و بدرود-مهدی کوثری
    لندن-19 ژوئیه 2015

     
  42. کمی هم بخندیم،
    مطلب زیر از سایت حکومتی http://www.islamquest.net آورده شده است.
    پرسش: منظور از انقلاب و انقلاب اسلامی چیست؟ علت وقوع، ارکان و نقش انقلاب اسلامی در جهان چیست؟
    پاسخ اجمالی: نظریه‌پردازان جامعه‌شناسی سیاسی، هر یک بر مبنایى خاص تعاریف مختلفى برای انقلاب ارائه داده‌اند؛ مانند این‌ تعریف: «انقلاب، جنبشى سرسختانه و بر مبناى اصول مکتبى معیّنى است که با درک واقعیت‌هاى موجود، به ‏دنبال تغییر و دگرگونى بنیادین در تمام ابعاد زندگى فردى، اجتماعى و سیاسى و معیارها، اصول و ارزش‌هاى حاکم است».
    انقلاب اسلامى با توجه به خصوصیات منحصر به فردى که دارد، از دیگر انقلاب‌هاى جهان ممتاز بوده و مفهوم جدیدى از انقلاب به دست می‌دهد. برخى از این خصوصیات عبارت‌اند از: برخوردارى از پشتوانه عظیم فلسفه و فقه و معارف اسلامی، استوارى بر پایه فرهنگ و اعتقاد و ایمان، بهره‌مندى از رویکرد ارزشى و هدف‌گیرى اصلاح مفاسد بشرى، حاکم‌سازى فرهنگ توحیدى به جاى فرهنگ الحادى و استبدادى.
    شکل‌گیرى هر انقلاب تحت ‏تأثیر عوامل مختلفى است؛ مانند نارضایتى عمیق، ظهور ایدئولوژى جدید، گسترش روحیه انقلابى و وجود رهبرى.
    برخی از نقش‌های انقلاب اسلامی در جهان عبارت‌اند از: 1. ایستادگی در مقابل سلطه غرب، 2. ترویج آزادى، استقلال، ضدیت با استبداد و استعمار، و زنده کردن روح مبارزه و تلاش براى آینده بهتر، 3. احیاى فرهنگ سیاسى مبتنى بر قرآن، و ضرورت بازگشت به اسلام ناب محمدى(ص)، 4. بازسازى تمدن اسلامی.

    پاسخ تفصیلی:
    پیش از بررسى انقلاب‏ اسلامى‏، لازم است به تعریفى از انقلاب دست یابیم، تا بدانیم که دقیقاً چه پدیده‌اى را مطالعه می‌کنیم.
    پیشینه و تعریف واژه «انقلاب»
    هانا آرنت، از نظریه‌پردازان انقلاب درباره پیشینه تاریخى این اصطلاح می‌گوید: کلمه انقلاب در اصل از مصطلحات اخترشناسى است که به ‏واسطه اثر بزرگ کپرنیک در علوم طبیعى از اهمیت خاصى برخوردار شد. این واژه در کاربرد علمى، معناى دقیق لاتینى خود را که دال بر حرکت دَورانى منظم و قانون‌مند ستارگان بود، حفظ کرد. در سده هفدهم واژه انقلاب براى نخستین‌بار به صورت یکى از اصطلاحات سیاسى در سال 1660م پس از دگرگونى سیاسى در یکى از کشورها به ‌کار رفت. در معناى دیگر سیاسى، این کلمه درباره انتقال از عصر کشاورزى به دوره صنعتى- بویژه در ممالک غربى- به ‌کار می‌رود که در آن‌جا صنعتى شدن به همراه شهرنشینى حاصل از آن، بر آخرین مرحله توسعه این جوامع اثرات بسیار چشمگیرى داشته است.[1]
    نظریه‌پردازان جامعه‌شناسی سیاسی، هر یک بر مبنایى خاص تعاریف مختلفى برای انقلاب ارائه داده‌اند که در این‌جا نمونه‌هایی از آن بیان می‌شود.
    شهید مطهرى انقلاب را این‌گونه تعریف می‌کند: «انقلاب، عبارت است از طغیان و عصیانى که مردم علیه نظام حاکم موجود براى ایجاد وضع و نظمى مطلوب انجام می‌دهند؛ یعنى انقلاب از مقوله عصیان و طغیان است علیه وضع حاکم براى وضعى دیگر. پس ریشه‌هاى انقلاب دو چیز است: یکى نارضایتى و خشم از وضع موجود و دیگر آرمان یک وضع مطلوب».[2]
    از نگاه شهید آیت الله سید محمد باقر صدر؛ انقلاب، جنبشى سرسختانه و بر مبناى اصول مکتبى معیّنى است که با درک واقعیت‌هاى موجود، به ‏دنبال تغییر و دگرگونى بنیادین در تمامى ابعاد زندگى فردى، اجتماعى و سیاسى و معیارها، اصول و ارزش‌هاى حاکم است.[3]
    ساموئل هانتینگتون می‌گوید: انقلاب یک دگرگونى سریع، بنیادین و خشونت‌آمیز داخلى در ارزش‌ها و اسطوره‌هاى مسلط جامعه، نهادهاى سیاسى، ساختار اجتماعى، رهبرى، فعالیت‌هاى حکومتى و سیاست‌هاى آن است.[4]
    با مرورى بر سایر تعاریف اندیشمندان معاصر اسلامى نشان می‌دهد که یکى از ابعاد مهم در معرّفى انقلاب‌ها، بُعد ارزشى و مطلوبیت آرمان‌ها است. شاید تعریف انقلاب از بُعد جامعه ‏شناسى جامعیت بیشترى دارد؛ زیرا به عمده‌ترین خصیصه‌هاى انقلاب که داراى ماهیتى اجتماعى است، اشاره می‌کند. پس می‌توان انقلاب را به ‏معناى تغییر در ساختار حاکمیت و ساختارهاى اجتماعى در نظر گرفت.[5]‏
    تفاوت انقلاب با سایر تحوّلات سیاسی و اجتماعی
    انقلاب‌ها با ویژگی‌هایى که دارند آنها را از سایر تحولات سیاسى و اجتماعى؛ مانند کودتا، جنبش، شورش و اصلاح جدا می‌کند.
    کودتا اقدام معدودى از نیروهاى نظامى با حمایت برخى نیروهاى حاکم است که هدف از آن، رسیدن به قدرت و برکنارى حاکمى است که در رأس قدرت قرار دارد.[6]
    جنبش، مفهومى است که بسترهاى تحوّل در جامعه را شکل می‌دهد که این تحول می‌تواند به انقلاب یا اصلاحات تبدیل شود. تفاوت عمده جنبش با انقلاب و اصلاح، در شیوه اجرایى و رفتارى و نیز در هدف نهایى آن است. تغییرات اجتماعى حاصل از جنبش اگر به ‏گونه‌اى مسالمت‌آمیز به تغییرات آرام و تدریجى منجر شود، رفرم یا اصلاح نام دارد و اگر این تغییرات، اساسى و بنیادى، توأم با خشونت باشد، به انقلاب خواهد انجامید. ازاین‌رو، انقلاب‌ها در فرایند راهبردى جوامعِ خواهان جنبش -که مستلزم آگاهى اجتماعى است- شکل می‌گیرد.[7]
    اصلاح یا رفرم، تغییر آرام و تدریجى، مسالمت‌آمیز و روبنایى در یک نظام است که معمولاً در جامعه‌اى متعادل اتفاق می‌افتد. اصلاحات، از بالا و از سوى خود دولت‌مردان به ‏وجود می‌آید، ازاین‌رو، چه‌ بسا پایگاه مردمى نداشته باشد. اصلاحات ممکن است با رسیدن به تغییرات هدف‌مند و منتج از نیازهاى جامعه، از وقوع انقلاب نیز جلوگیرى کند.[8]
    تفاوت اساسى انقلاب و اصلاح در این است که اصلاحات از سوى حاکمان و به ‏منظور بهبود شرایط یا جلوگیرى از وقوع انقلاب روى می‌دهد، اما انقلاب از سوى مردم و براى براندازى نظام حاکم پدید می‌آید. ناگفته نماند که اصلاحات در برخى موارد ممکن است موجب تسریع انقلاب یا فروپاشى رژیم‌هاى سیاسى گردد. معمولاً در اصلاحات، خشونت دیده نمی‌شود، بلکه تلاش می‌شود تا اصلاحات در فضایى آرام صورت گیرد.[9]
    شورش حرکتى مقطعى در اعتراض به موضوعى خاص است. شورشیان غالباً نارسایی‌هاى موجود را نه به نهادها و ساخت‌هاى اجتماعى، بلکه به افراد نسبت می‌دهند. ازاین‌رو، هدف آنها محدود به از میان برداشتن افراد خاصى در حاکمیت و یا زدودن موضوع خاصى در حکومت است، بی‌آن‌که ترکیب نظام سیاسى-اجتماعى را تغییر دهند. از سویى دیگر، در مواردى که شورشیان بافت اجتماعى را نشانه می‌روند، طرحى براى آینده ندارند و معمولاً اعتراض آنها مقطعى و براى موضوعى خاص است.[10]
    ریشه‌هاى وقوع انقلاب
    اوضاع جامعه‌اى که مستعد انقلاب است، باید در مطالعه انقلاب مورد توجه قرار گیرد. انقلاب به شکلى مطلوب در مکان و زمانى امکان موفقیت دارد که شرایط دو قطبى بر جامعه‏ حکم‌فرما باشد؛ شرایطى که در آن، گروه‌هاى اجتماعى از نظام سیاسى حاکم جدا شده و در مقابل آن ایستاده‌اند. چنین جامعه‌اى با دوگانگى قدرت روبرو می‌گردد؛ بدین ‏بیان که ابتدا مشروعیت حاکمیت به چالش کشیده می‌شود و سپس نیروهاى اجتماعى-که به قدرت خود اطمینان کافى می‌یابند- از نظام سیاسى رویگردان شده، در مقابل آن قرار می‌گیرند.[11] عوامل متعددى ایجاد کننده چنین شرایطى است، اما اگر بخواهیم آنها را در یک دسته‌بندى کلى بازگوییم، می‌توان به این موارد اشاره کرد: وجود نارضایتى،[12] ظهور و گسترش ایدئولوژی‌هاى جدید و جایگزین‏،[13] گسترش روحیه انقلابى[14] و رهبرى انقلاب و نهادهاى بسیج‌گر.[15]
    انقلاب اسلامی
    انقلاب اسلامى را با توجه به خصوصیات منحصر به فردى که دارد آن‌را از دیگر انقلاب‌هاى جهان ممتاز می‌سازد و مفهوم جدیدى از انقلاب به دست می‌دهد. برخى از این خصوصیات عبارت‌اند از:
    1. برخوردارى از پشتوانه عظیم فلسفه و فقه و معارف اسلامی
    2. انقلاب اجتماعى همه جانبه همراه با تحوّل بنیادین در زندگى انسان‌ها،
    3. استوارى بر پایه فرهنگ و اعتقاد و ایمان،
    4. بهره‌مندى از رویکرد ارزشى و هدف‌گیرى اصلاح مفاسد بشرى،
    5. حاکم‌سازى فرهنگ توحیدى بجاى فرهنگ الحادى و استبدادى،
    6. شکل‌گیرى بر مبناى نظم و انضباط انقلابى.[16]
    با توجه به این خصوصیات است که انقلاب اسلامى یک تفسیر اسلامى و الهى بوده و به معناى زنده کردن دوباره اسلام است. انقلاب اسلامی؛ یک تحوّل اخلاقى، فرهنگى و اعتقادى است که به دنبال آنها تحوّل اجتماعى، اقتصادى و سیاسى و آن‌گاه رشد همه جانبه ابعاد انسان‌ها می‌آید.[17]
    حاصل کلام این‌که؛ انقلاب اسلامى بر اساس یک ضرورت طبیعى و تاریخى و مبتنى بر قواعد و سنن الهى به وقوع می‌پیوندد.
    ارکان شکل‌گیری انقلاب اسلامى‏
    براى شکل‌گیرى هر انقلابى یک عنصر فکرى و دو عامل انسانى مورد نیاز است. عنصر فکرى همان ایدئولوژى و مکتبى است که انقلاب بر پایه آن استوار می‌گردد و عنصر انسانى نیز یکى‏ مردمند و دیگرى رهبرى.[18] هرگاه این سه عنصر در کنار هم قرار گیرند و جهت‌گیرى یکسان داشته باشند، انقلاب شکل می‌گیرد. بدیهى است هر چه قوت این سه رکن بیشتر باشد، سرعت شکل‌گیرى و پیروزى انقلاب نیز بیشتر خواهد بود. بنابراین، ارکان انقلاب اسلامی در سه عنصر زیر بیان می‌شود.
    الف. مکتب:‏ انقلاب اسلامى بر پایه اندیشه و جهان‌بینى اسلامى استوار است. تفسیر انسان، تفسیر تاریخ، تحلیل حوادث حال و گذشته و آینده، تفسیر طبیعت، تبیین همه علایقى که انسان را با دنیاى بیرون از وجود او مرتبط می‌کند و نیز فهم و درک آدمى از وجود خود و همه چیزهایى که نظام ارزشى جامعه را می‌سازد و آن‌را بر اداره مطلوب خود قادر می‌سازد، از این جهان‌بینى الهى ریشه و مایه می‌گیرد.
    اساسی‌ترین مبناى جهان‌بینى الهى و اسلامى، اصل توحید به معناى اعتقاد به وجود خدا و قدرت غیبى او و حاکمیت علم، قدرت، عزّت، جلال، جمال مطلق، اراده و مشیّت او بر هستى، است‏ و همه امور دیگر به نحوى از انحاء به توحید باز می‌گردند. یکى از نکات برجسته و قابل توجه در زمینه انقلاب اسلامى این است که دین اسلام سازنده فرهنگ ملّى می‌باشد و به همین‏ جهت امورى نظیر جهاد، شهادت، پیروى از انسان با تقوا و عادل، بیزارى از ظلم و ظالم، اتحاد و همبستگى، توکل به خدا و … در متن این فرهنگ قرار دارد و خمیرمایه حرکت انقلابى مردم و پیروزى آنها را به ارمغان می‌آورد.[19]
    ب. رهبر: قدرت و قوّت رهبرى در انقلاب اسلامى با اتکاى به اسلام، ناشى از موقعیت دینى او است که مشروط به برخوردارى از ویژگی‌هایى؛ نظیر فقاهت، عدالت، علم، معرفت، زهد، مدیریت، شجاعت، بینش سیاسى و تدبیر است، بر خلاف انقلاب‌هاى دیگر که غالباً انسان‌هایى به عنوان سیاست‌مدار حرفه‌اى با تکیه بر زر و زور و تزویر در جایگاه رهبرى قرار می‌گیرند.
    رهبر انقلاب اسلامی پس از اثبات حقانیت مکتب سیاسى خود، می‌تواند مردم را آرام آرام وارد میدان مبارزه کرده، به همراهى آنها، انقلاب بزرگ اسلامى را شکل دهد و در نتیجه آثار شوم تسلط قدرت‌هاى ستمگر را در کشور خود برطرف و دنیا را متحوّل کند.
    ج. مردم‏: بزرگ‌ترین اهرم پیشبرد انقلاب اسلامى، حضور عظیم مردم در عرصه‌هاى انقلاب است، به چند دلیل؛ اولاً: چون اسلام بیشترین حق را در اداره نظام‌هاى اجتماعى به مردم می‌دهد و هر دستگاه حاکم را یک دستگاه خدمت‌گزار براى مردم می‌داند. ثانیاً: چون مردم تشکیل‌ دهندگان و به وجود آورندگان یک نظام اسلامی هستند. ثالثاً: چون دخالت و نظارت مردم بیشترین تضمین را براى حفظ یک نظام اسلامی از انحراف می‌کند.[20]
    پیام انقلاب اسلامى‏
    هر انقلابى نظیر زلزله یا آتشفشان تأثیرات کم و بیش منطقه‌اى و بین‌المللى دارد و براى ایجاد عمق استراتژیک خود، پیامى را عرضه می‌کند. هر چه پیام انقلاب پرجاذبه‌تر باشد، انسان‌هاى بیشترى به پذیرش و حمایت و الگوپذیرى از آن روى می‌آورند.
    انقلاب اسلامى این پیام را به دنیا عرضه می‌کند که بسیج‌کننده‌ترین ایدئولوژی‌ها اسلام است و اسلام مکتبى است که نه تنها توانایى سازماندهى یک مبارزه عظیم را دارد، بلکه در دوران پیچیده عصر ماشینى با همه معارضه‌ها و تضادهایى که سیاست‌هاى جهانى دارد، قادر به حل مشکلات جامعه و اداره آن بوده و بقا و ماندگاری‌اش را تضمین می‌کند.[21] برخى از پیام‌هاى انقلاب اسلامى را می‌توان به صورت زیر برشمرد:
    1. لزوم خروج انسان از یوغ بردگى و بندگى طاغوت و رستن از ذلت و خوارى،[22]
    2. روى آوردن به عبودیت خدا و رستگارى،[23]
    3. برآشفتن در مقابل همه بدی‌ها و کجی‌ها و نابسامانی‌ها،[24]
    4. مبتنى بودن حکومت و قدرت سیاسى بر پرهیزکارى، عدالت و حقیقت،[25]
    5. ضرورت دین‌گرایى و خدامحورى و نیز بازگشت از مسیر انحرافى دوران غرور جاهلانه شکوفایى علم.[26]
    حاصل سخن در یک کلام این‌که پیام انقلاب اسلامی، پیام معنویت است؛ یعنى بشرِ سرگشته امروز که از عدم تأمین نیازهاى برتر و والاتر و ندیدن و نداشتن صفا و محبّت و مهربانى و نیافتن نوعى معرفت والا به ستوه آمده است، به دنبال مکتبى است که علاوه بر تأمین نیازهاى مادى، نیازهاى معنوى او را نیز برآورده سازد.[27]
    نقش انقلاب اسلامی در جهان
    به ‌طور کلى در حوزه مطالعات آینده، همه گزارش‌ها حاکى از رشد چشمگیر جمعیت مسلمانان و متعاقب آن تقویت جایگاه و توان اثرگذارى مسلمانان است؛ ازاین‌رو، در خصوص وضعیت آینده مسلمانان در اروپا می‌توان اذعان نمود که اسلام، دیگر نه به ‏عنوان مسئله سیاست خارجى اروپا، بلکه یکى از دغدغه‌هاى سیاست داخلى آن به‌شمار می‌رود. امروزه اسلام به عنوان دومین دین بزرگ (به لحاظ پیروان) در بیشتر کشورهاى اروپایى رو به گسترش است. بی‌تردید مسلمانان در سال‌هاى آینده، نیروى اجتماعى و سیاسى مؤثرى در چارچوب اتحادیه اروپایى خواهند بود و بر تصمیم‌گیری‌هاى سیاست داخلى و خارجى اروپا تأثیرى مستقیم خواهند داشت.[28]
    اساساً افزایش میزان جمعیت مسلمانان و ارتقاى جایگاه اسلام و نقش‌آفرینى بیشتر آن در اروپا و کشورهایى؛ مانند آمریکا و روسیه، قدرت مانور انقلاب اسلامى را در عرصه‌هاى بین‌المللى ارتقا می‌بخشد. در آینده احتمال می‌رود مسلمانان با جمعیتى بیشتر و به ‌گونه‌اى مؤثرتر در معادلات جهانى نقش‌آفرینى کنند. کارشناسان مسائل اسلام در اروپا، به نقش‏ انقلاب‏ اسلامى‏ ایران در هویت‌بخشى و ایجاد انگیزش در میان مسلمانان اروپا اشاره کرده‌اند. انقلاب اسلامى نه ‏فقط در جهان اسلام، در اروپا نیز الهام‌بخش بوده و این نکته‌اى است که متفکران غربى نیز بدان اذعان دارند.
    در این نوشته به برخی از نقش‌های انقلاب اسلامی در جهان اشاره می‌شود:
    1. ایستادگی در مقابل سلطه غرب؛ انقلاب اسلامى از یک ‏طرف با ایستادگى مقابل سلطه غرب و اثبات این نکته که ملت‌هاى انقلابى توانایى ایستادگى مقابل دشمنان خود، هرچند قوى، را دارند، انگیزه لازم براى حضور مردم جهان را در صحنه مبارزه با سلطه غرب فراهم می‌کند.
    2. انقلاب اسلامى سخن تازه‌اى را با عنوان حکومت اسلامى مطرح می‌کند که بر خلاف فرهنگ سیاسى غربى، از نظام جدیدى سخن می‌گوید.
    3. ترویج آزادى، استقلال، ضدیت با استبداد و استعمار، و زنده کردن روح مبارزه و تلاش براى آینده بهتر.[29]
    4. احیاى فرهنگ سیاسى مبتنى بر قرآن، نفى سکولاریزم و مهم‌تر از همه ضرورت بازگشت به اسلام ناب محمدى(ص).[30]
    5. بازسازى تمدن اسلامی؛ انقلاب اسلامى با اعطاى خودباورى فرهنگى به ملت‌هاى مسلمان و بهره‌گیرى از فناوری‌هاى مدرن ارتباطى براى انتقال پیام نواندیشى دینى در جهان اسلام می‌تواند رویکرد تمدنى خود را به منصه ظهور رساند. همچنین از رهگذر احیاى ارزش‌هایى چون عدالت محورى و عدالت‌گسترى، توسعه و تعالى همه‌جانبه، کرامت انسانى و آزادی‌هاى مشروع، صلح‌طلبى، عزّت نفس، توسعه اخلاق و دین‌مدارى، شکوفایى حس خداجویى، و … موجبات شکوفایى و بالندگى مجدد تمدن اسلامى را در راستاى تمدن‌سازى نوین فراهم می‌آورد.[31]

    [1]. آرنت، هانا، انقلاب، ترجمه: فولادوند، عزت ‏الله، ص 36، خوارزمى، تهران، 1361ش.
    [2]. مطهری، مرتضی، مجموعه ‏آثار، ج ‏24، ص 139، انتشارات صدرا، تهران.
    [3]. جمشیدى، محمدحسین، اندیشه سیاسى شهید رابع سید محمدباقر صدر، ص 120، دفتر مطالعات سیاسى و بین‌المللى، تهران، 1377ش.
    [4].Huntington, Political Order in Changing Societies, p.264 ؛ عیوضى، محمد رحیم‏، درآمدى تحلیلى بر انقلاب اسلامى ایران، ص 20، دفتر نشر معارف‏، قم، چاپ نوزدهم، 1391ش.
    [5]. درآمدى تحلیلى بر انقلاب اسلامى ایران، ص 20.
    [6]. ر.ک: درآمدى تحلیلى بر انقلاب اسلامى ایران، ص 22؛ محمدى، منوچهر، انقلاب اسلامى؛ زمینه‌ها و پیامدها، ص 21، دفتر نشر معارف‏، قم، چاپ سوم، 1389ش؛ بشیریه، حسین، انقلاب و بسیج سیاسى، ص 11، مؤسّسه انتشارات، چاپ دانشگاه تهران؛ بشیریه، حسین، آموزش دانش سیاسى، ص 23، مؤسسه نگاه معاصر، تهران، 1381ش.
    [7]. درآمدى تحلیلى بر انقلاب اسلامى ایران، ص 23.
    [8]. همان.
    [9]. درآمدى تحلیلى بر انقلاب اسلامى ایران، ص 24.
    [10]. ر.ک: انقلاب و بسیج سیاسى، ص 3 – 15؛ درآمدى تحلیلى بر انقلاب اسلامى ایران، ص 24.
    [11]. ر.ک: انقلاب اسلامى؛ زمینه‌ها و پیامدها، ص 39- 35؛ درآمدى تحلیلى بر انقلاب اسلامى ایران، ص 24 – 25.
    [12]. جمعى از نویسندگان، انقلاب اسلامى ایران، ص 23، دفتر نشر معارف، قم، 1388ش؛ درآمدى تحلیلى بر انقلاب اسلامى ایران، ص 25.
    [13]. ر.ک: برینتون، کرین، کالبد شکافى چهار انقلاب، ترجمه: ثلاثى، محسن، ص 45 – 59، نشر نو، تهران، 1366ش؛ انقلاب اسلامى ایران، ص 24.
    [14]. درآمدى تحلیلى بر انقلاب اسلامى ایران، ص 26 – 27.
    [15]. همان، ص 27.
    [16]. قنبرى، آیت‏، اندیشه سیاسى مقام معظم رهبرى‏، ص 222، زمزم هدایت‏، تهران، چاپ اول، 1386ش.
    [17]. همان، ص 223.
    [18]. اندیشه سیاسى مقام معظم رهبرى، 230 – 231.
    [19]. همان، ص 231 – 232.
    [20]. همان، ص 232 – 233.
    [21]. با استفاده از: بیانات مقام معظّم رهبرى در نماز جمعه 14/ 11/ 1362.
    [22]. بیانات مقام معظّم رهبرى در 8/ 12/ 1359 و در 30/ 9/ 1361.
    [23]. همان.
    [24]. همان.
    [25]. بیانات مقام معظّم رهبرى در 27/ 11/ 1379.
    [26]. اندیشه سیاسى مقام معظم رهبرى، ص 228.
    [27]. با استفاده از: بیانات مقام معظّم رهبرى در 14/ 3/ 1374.
    [28]. درآمدى تحلیلى بر انقلاب اسلامى ایران، ص 169.
    [29]. ر.ک: اندیشه سیاسى مقام معظم رهبرى‏، ص 215 – 216.
    [30]. همان‏، ص 216.
    [31]. ر.ک: نوروزى، محمد جواد، دست در دست صبح (انقلاب اسلامى)، ص 314 – 315، دفتر نشر معارف، قم، چاپ اول، 1391ش.

     
  43. مازیار وطن‌پرست

    هر متنی که درآیندهٔ دور یا نزدیک در مورد این دوران سیاه میهن نوشته‌شود، بدون اشاره به تک شمع‌هایی که نقاط درخشان و پاسبان آبرو و شرف و حمیّت ایرانیانند، ارزشی نخواهد داشت.
    تک شمع‌هایی همچون:
    محمد نوریزاد، استاد ملکی، نسرین ستوده، نرگس محمدی، آتنا فرقدانی، خانوادهٔ زینالی، خانوادهٔ ستار بهشتی، و سایر خانواده‌های شهدای ملی.

     
  44. خوشا عشق خوشا عشق که اورا-محمد عزیز وشیرآهنکوه مرد زمانه ما- ست خدایا….

    وقتی شیر مردی محضر آگاهی را درک کند، همان میشود که نوریزاد دلاور ما شده است.گام در مسیری میگذارد که رهنوردان کمی دارد.در زمانه ای که گستاخی و حریت به لجه خون و چرک و شکنجه راه میبرد، در عصری که قهقهه مستانه دین فروشان زمان در هر کوی و برزن شنیده میشود، دردورانی که پاسداران سیاهی و شب، دارها برچیده خون ها شسته اند، برادر نیکم…. جز دیوانه وار وارد میدان شدن و پذیرای سرنوشت شوم شدن، چه میتوان کرد؟
    ما حتی لیاقت تمکین و تعریف ترا از دست داده ایم و بیهوده سر بدیوار میکوبیم…چرا که راه پیداست و قلندر ما در میانه میدان…

     
  45. امروزه فلسفه از شکل سننتی خود خارج شده و در قالب علوم دیگری چون ریاضی و ادبیات و غیره عرضه میشود و به همین جهت میگویند فلسفه ادبیات یا فلسفه ریاضی. اما فلسفه به چه درد میخورد؟ من میگویم به هیچ دردی نمیخورد فقط قدری الفاظ دهن پرکن در خود دارد که بدرد کسانی میخورد که میخواهند اظهار فضل کنند و قیافه و ژست روشنفکری بخود بگیرند. ما امروزه میدانیم که حرکت جوهری اشیا حرف مفتی است که در عالم واقع بی معنی است ولی همین حرف دستاویزی است برای غبلک مسلکان تا خودی به نمایش گذارند یا وسیله ای است برای تکلک صفتان تا انرا پوششی قرار دهند بر بی محتوایی نظرات خود. بنابراین من وقت خود را بیشتر از این با علمی که به هیچ دردی نمیخورد تلف نمیکنم.

     
  46. داش محمد هرجا که هستی خدا پشت و پناهت

     
  47. نماینده اصلاح‌طلب ادوار مجلس، عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی و سخن‌گوی این حزب ساعتی پیش در بدو ورود به کشور بازداشت شد.

    به گزارش «سحام»، اسماعیل گرامی مقدم سخن‌گو و عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی که پس از پلمپ دفتر حزب اعتماد ملی در کودتای انتخاباتی سال ۱۳۸۸، برای تحصیلات تکمیلی به هندوستان و مالزی رفت، ساعتی پی در بدو ورود به کشور توسط ماموران وزارت اطلاعات بازداشت گردید.

    شایان ذکره که این بنده خدا اخیرا بینائی خودشو کامل از دس داده. صد رحمت به چنگیز و تیمور.

     
  48. جناب نوری زاد عزیز و خستگی ناپذیر
    با سلام و درود بر شما که یک تنه بار خیل عظیمی را بدوش می کشی. در این آتش ویرانگر فساد و تبعیض و بی عدالتی و در این هنگامه جولان زور و زر و تزویر که در سایه حمایت جمعی اندک غرق در جهالت و خرافه میسر گشته است و در این ظلماتی که بر آینده مبهم و ترسناک ما سایه انداخته است، کورسوی روشنایی که از سوی شما و اندک شجاع و دلاورانی چون شما بر این تاریکیها می تابد باعث دلگرمی و امید است هر چند باور من این است که این نیز به سرانجامی نخواهد رسید چرا که هیولای فسادی که از زور و زر و تزویر سر بلند کرده آنچنان در این سرزمین تنومند شده که جز به نابودی کامل این مرز و بوم رضایت نخواهد داد و میدان را خالی نخواهد کرد.

     
  49. بیا بالاغیرتاً بی خیال شو.

     
  50. من از شما خواهش ميكنم كه همنطور كه به همه ما نصيحت ميفرماييد راه اعتدال وادب را پيش گيريم ، مارا از خود محروم نفرماييد اينها سعى در عصبى كردن ونااميد كردن همه ما دارند پس ما بايد هوشيار باشيم،

     
  51. اگر پرونده لاستیک دنا باز شود صدها نفر بایددستگر شود من گزارش بازرسی کشور درمورد فقط یک دکل راخواندم اگر قرار باشد رسیدگی ودستگیری انجام شود حداقل 200 نفر بایددستگیر شوندحالا حساب کنید دیگر کارخانه ها مثلا شیر پاستوریزه وپاک روغن نرگس شیراز فولاد مبارکه والی…….حالا سوال دارم مگر این اقایان مال مردم راغارت میکنند تا زندگی خوبی داشته باشندیقین بدانیدوبدانندپشت پرده فسادی که در زندگی اینها هست اگر ذره ای غیرت داشته باشند باید خود وزندگیشان را اتش بزند البته دزدی اموال مردم چه شرعی چه غیر شرعی بی غیرتی می اورد

     
  52. ما: بر باد دادن دودمان یک متحصّنِ جویای اموال شخصی خود؟ به چه جرمی؟ انتقاد از مسئولان نظام؟
    آنها: خیر مسئولان نظام مقدّس، انتقادها را به جان می خرند.

    ما: بخاطر نقد رهبر و گله مندی از پاسخگو نبودن وی؟
    خیر: رهبرمان خودشان یک بار در جمع دانشجویان با سعۀ صدر خواستار نقد خود شدند.

    ما: بخاطر دستگیری از برخی خانواده های آسیب دیدۀ پس از حوادث انتخابات؟
    آنها: خیر. اولا در 88، جز به نظام، به کسی ظلمی نرفت. دوماً ما خودمان حامی مظلومان و آسیب دیدگان هستیم در هر کجا. بخصوص اگر در سوریه و فلسطین و لبنان باشند، یا از حوثی های یمن، یا شیعیان بحرینی و سعوی یا حتی جنبش نود و نه درصدی وال استریت.

    ما: پس چه؟ انتقاد از نقض حقوق بدیهی شهروندی بهائیان؟
    آنها: مـ…مـ…مـ…مـ…مـ…مـ…مــــ نـه! ولی بهائیان حقوقی ندارند بلاشک. این یادت باشد.

    ما: نکند به خاطر انتقاد از اسکله های غیرمجاز؟
    آنها: خیر. البته ما خود به وجود معدودی اسکلۀ کمی غیرمجاز واقفیم و در صدد رفع آن مشکل جزئی هستیم. اما این آقا هم خیلی بزرگش کرده بود بی دلیل.

    ما: بخاطر تضعیف نظام هم که نمی تواند باشد چون این نظام حتی خطر آنها که بیلیون ها دلار ثروت این سرزمین را نه تنها روفتند که از مرزها هم بیرون بردند را هم موجب تضعیف خود ندانسته و با خاطیان به نرمش برخورد کرده.
    آنها: بله همینطور است.

    ما: نکند به خاطر پیش بینی فرجام مسئلۀ هسته ای و هشدار پارسال او به آنچه همین چند روز پیش به واقعیت پیوست می خواهید دودمانش را بر باد دهید؟
    آنها: خیر. مسئلۀ هسته ای تمام شد رفت. ضمناً سیاه نمایی هم ممنوع!

    ما: نکند به خاطر بیرون کشیدن نام شلر فرهادی از زیر خروارها خاک؟
    آنها: نه. ضمناً شلر را هم نمی شناسیم.

    ما: بخاطر نقد به سکوت اصلاح طلبان؟
    آنها: خیر. آنکه از دید ما وجه مثبت کارهای ایشان است.

    ما: هیچ کدام؟ پس چه؟ به چه جرمی؟
    آنها: بخاطر خدشه وارد کردن به حقوق سهامداران دنا. ایشان شاکی «خصوصی» دارند.

    ما: عجب…پس مسئله، مسئلۀ رعایت حقوق سهامداران است. خیلی خوب. ببینید من کسی را می شناسم که به خاطر تحریم مواد اولیه، کارخانه اش تعطیل شد و به خاک سیاه نشست و خانواده اش از هم پاشید. یکی دیگر را می شناسم که بعد از اخراج حاصل از تعدیل نیروی تنها کارخانۀ شهرش، خودکشی کرد. آن یکی، بازار سهام که افت کرده بود این سال های سیاه، سهامش و زندگی اش را فروخت و رفت دوبی کسبی راه بیندازد. کارش نگرفت و برگشت اما پول بلیط برگشت را هم نداشت. بروم خبرشان کنم که لابد پس از دنا، حقوق تباه شدۀ این شاکی های «خصوصی» در سال های تحریم هم قرار است استیفاء شود. تحریمی که به راحتی می توانست نباشد اگر… ضمناً می گویم وقتی قرار است دودمان کسی با شکایت سهامدارانِ «خصوصی» دنا بر بر باد رود، ببین چه بلایی قرار است بر سر دزدان دکل ها بیاید که شاکی شان نه «خصوصی»، که مدعی العموم است. و بابک زنجانی که هیچ، پس احتمالاً دادگاهی علنی هم قرار است برگزار شود نه تنها برای محمود احمدی نژاد که یک ملّت شاکی اش هستند، که برای همۀ همدستان یمین و یسار و مافوق و خلفش که در این سالها ویروس خفتۀ بلا را در سرزمین ایران دوباره فعاّل کردند. راستی برادر! گوشی را نگه دارید، خودِ شما هم یک شاکی «خصوصی» دارید.. مادر سعید زینالی است و با شما حرف دارد. می گوید با دنیا مذاکره کردید با من هم مذاکره کنید…اَلو؟ …. اَلو؟…اَلو…

    پ.ن.
    به روزگاری دچار شدیم که آزادیِ آدم های آزاده را از آنها می گیرند برای گفتنِ بی ملاحظۀ آنچه از انسانیت و شرافت و وطن خواهی به آن اعتقاد دارند. امروز کسی که حقیقت را فدای مصلحت نکند، یا زندانی و حصر می شود، یا سین جیم، یا تهدید و تحدید و تبعید، یا بر دار. آدم هایی که آزاده نیستند اما آزادند. کسانی که یا به مصلحت، سکوت اختیار کرده اند یا از سر ریا وانمود به اعتقاد به چیزی و کسی می کنند که در دل به آن معتقد نیستند. شاید اگر در کودکی و لابلای کتاب های تاریخ مدرسه، به سرگذشت قومی از اقوام گذشته بر می خوردم که با شرایطی نظیر آنچه ما امروز در آن به سر می بریم دست و پنجه نرم می کردند، به حالشان تأسّف می خوردم. سرِ همۀ آزاده های این سرزمین سلامت.

     
  53. بخشِ پنجاه و هشت
    دونگری یا دو پرستی؟ (افسونِ افسانه)
    افسانه چیزیست که سبب افسونِ شنونده می شود، و افسون شده، به کسی می گویند که قوه ی تعقل و تشخیص اش را از دست داده است. افسون شده چنان محو و مجذوب افسونگر می شود که همه چیز را از یاد برده و هیچ قدرتی برای دفاع و فرار از جاذبه افسون کننده ندارد و سرانجام، طعمه ی افسونگر می گردد. مثل موش و مار.
    چه فراوانند کسانی که اگر چه دارای عقل و دانش و هوش اند اما چنان افسون شده اند که روشنترین و واضح ترین چیزهای را نمی بینند، یا درک نمی کنند، و یا نمی خواهند درک کنند.
    فرض کنیم در جایی می خوانیم که رئیس جمهور چین برای این که افکار را یک دست و خالص کند و همه را پیرو مسلک و مرام خود نماید، سفینه ای ساخته و تخم انواع موجودات زنده را برداشته تا همراه ِ خانواده و هم فکرانش به فضا ببرد و سپس، توسط فلان نیرو، همه ی آدمیان ودیگر جاندارانِ روی زمین را نابود کند، تا پس از مدتی که اثرات اسلحه ی مخربش از بین رفت، دگر بار به زمین باز گردد و حزب و مسلک اش را بدون مخالف و منتقد، و توسط همان ها که در سفینه اش بوده اند بوجود آورد.
    پس از خواندن این مطلب، چه قضاوتی در باره رئیس جمهور چین خواهیم داشت؟ آیا جز این است که او را یک جنایتکارِ تمام عیار، یک بیرحم، یک مستبد، و یک دیکتاتور خواهیم خواند و همه ی صفت های زشت را به او منسوب خواهیم کرد؟ چرا؟ چون او، برای حفظ و گسترش مرام و مسلک اش حاضر شده است جهان را ویران، و همه ی مخالفین اش را قتل عام نماید.
    حال اگر یک دانشمندِ نکوکار، که زندگیش را در راه مبارزه با ستمگری گذرانده، این رئیس جمهور را عادل و محترم بشمارد، آیا جز این است که خواهیم گفت: او را مسخ نموده اند. گول زده اند. فریب داده، و افسون کرده اند؟
    اگر این استاد، پای بند اصول حزب کمونیست چین باشد و همه ی فرامین و دستورات حزب را رعایت کند به این استاد چه خواهیم گفت؟
    مگر نه این است که او را فردی با دانش، ولی بی بینش، که افسونِ تلقینات حزب شده خواهیم خواند؟ کسی که اندیشه ها را آموخته اما اندیشیدن را نیاموخته؛ و برای همین هم، روشن ترین وقایع و حقایق را یا متوجه نمی شود ویا، کتمان می کند. انسان غیرمتفکری که اگر چه خود را عادل و دوستدار مردم می خواند اما، برای حفظ و گسترش حزب اش پای بر سر همه ی نیکی ها و عدل و انسانیت می گذارد و با این که می داند قتل عام مردم جهان برای حفظ عقیده و مرام کاری نادرست است بازهم در پی تایید عملکرد رئیس حزب یا گروه یا دین و آیینی است که جهان را محکوم به مرگ می کند تا مخالف نداشته باشد.
    اینک اسم ها را عوض کنیم تا موضوع بهتر روشن شود.
    اسم رئیس جمهور چین را برداریم و به جایش نام نوح نبی را بگذاریم و اسمِ حزب را با دین عوض نماییم. با این تغییر نام ها، خواهیم دید که چه بسیارند استادانی که دانش بسیار دارند و عمری را در راه مبارزه با ظلم و ستم گذرانده اند اما، با ایمان به دین، و کتاب های آسمانی، معتقدند که کارِ نوح درست بوده و او شایسته تقدیس و تقدیر و اکرام می باشد. این یعنی افسون شده.
    اگر به پزشکِ مسلمانی که عمری طبابت کرده و علم پزشکی را که برپایه ی تجربه است آموخته، بگوییم: پنجاه سال است که در فلان جان، فلان کس، نه غذا خورده و نه آب آشامیده و نه از امکانات بهداشتی و درمانی استفاده کرده است و کوچکترین آسیبی ندیده است؛ خواهیم دید که پزشکِ مربوطه نگاهی عاقل اندر سفیه به ما خواهد کرد که یعنی: ای نادان چگونه چنین چیزی ممکن است؟ و اگر بگوییم: فلان دختر مدعی است که بی مرد حامله شده است، یا آن پزشک، به نشانه ی عصبانیت، چهره درهم می کشد و یا برای تمسخر گوینده، لب به نیشخند باز می کند که یعنی: ساده، مگر می شود؟
    ولی همین پزشک مسلمان یا مسیحی، در مقابل داستانِ غیب شدن امام زمانِ شیعیان، یا سخنان ِ انجیل و قرآن در باره ی باکره ی مقدس، به نشانه تسلیم و قبول، سکوت می کند و با سکوتِ برخواسته از تاییدش می گویید: سدها سال بی غذا زنده ماندن، و بی جفت بچه دار شدن امری شدنی است اگر چه مخالفِ علم پزشکی است. به چنین کسی که برای دین، پشت به دانش می کند و واضح ترین مطالب علمِ پزشکی را انکار می نماید و می پذیرد که زن بی مرد حامله می شود و انسانی بی آب و غذا سدها سال زندگی می کند، جز یک افسون شده چه می توان گفت؟
    فلان مومنِ متدین، که استاد دانشگاه در رشته تاریخ می باشد و تاریخ مصر را بسیار خوب خوانده و اطلاعات تاریخی اش بسیار گسترده است؛ در تمام مطالعات تاریخی اش در باره مصر که از آغازِ پیدایش آن کشور و پیش از بوجود آمدن فراعنه بوده است کوچکترین نامی از موسی نخوانده و کمترین اشاره ای از اتفاقاتی که به دست موسی افتاده ندیده است. اتفاقاتی که اگر با یک دهم عظمت اش درهرکجای دنیا روی می داد سدها کتاب در باره اش می نوشتند و داستان ها می گفتند. با این که هیچ نشانه ای از داستان های قرآن و تورات در تاریخ ندیده و در کتب تخصصی اش هیچ نامی از شاهی به اسم سلیمان که جن و انس را به فرمان داشت و باد تحت امر او بود، نخوانده ، بازهم، به دینی که این داستان ها را حقایقِ تاریخی می داند ایمان دارد و ترجیح می دهد در رابطه با داستان های دینی، و تقابل و تضاد آن با تخصص اش، کر و کور و گول بماند و دراین باره نه حرفی بزند و نه حرفی بشنود. چرا ؟ چون افسون شده است.
    آن مومن دیگر، که استاد جغرافیست و دانشجویان بسیاری را در مقاطعِ متفاوت درس داده و می دهد، چون قبول کرده که قرآن یا تورات، کتابِ آسمانی و سخن خداست، و سخن خدا راست ترین سخن هاست، و چون در قرآن آمده که داستان نوح قصه و افسانه نیست و واقعه ایست که اتفاق افتاده است؛ با این که تخصص اش جغرافیست، لحظه ای نمی اندیشد که برای ایجاد توفان نوح، و فرو رفتن همه ی خشکی ها به زیر آب، باید افزون بر آب موجودِ همه ی دریاها، آبی به ارتفاع 9000 متر سراسر کره ی زمین را فراگیرد. یعنی باید آب های موجود جهان بیش از دو برابر گردند، تا همه ی خشکی ها زیر آب بروند. آنهم فقط در چند روز. چیزی که نه علمش تایید می کند و نه تخصص اش. با این وجود، این ادعا را می پذیرد و عقلش را به دست حوزیان می دهد تا با فرضیه ی سراسر غلطِ معجزه اصول علمی او را بی معنا کنند.
    چرا این استاد که به شدت از حرف های نامربوط و غیر علمی بیزار است دراین باره جرات تفکر و محاسبه ندارد و ترجیح می دهد اگر کسی این موضوع را مطرح کرد از بحث و گفت و گو با او بپرهیزد؟ آیا جز این است که این استاد افسون شده است؟
    افسون شدگان فراوانند و بهتر است به همین چند نمونه بسنده کنیم تا سخن کمتر به درازا بکشد
    باید کندوکاو کرد که: مگر با ما چه کرده اند که جرات نداریم واضح ترین سخنان غیرمعقول، و غیر علمی، را رد کنیم و آنگاه که برای نپذیرفتن ادعای یک نفر، جهانی را محکوم به مرگ؛ یا برای کشتن یک شتر، یک قوم را قتل عام می نمایند فریاد برکشیم که: این قدیسین شما، اگر از بدترین مردم بدتر نباشند، دستکمی از آنها نیز ندارند.
    چرا جرات نداریم صراحتا بگوییم: اگر باید به کسی که جهان را به زیر آب برده سلام الله علیه گفت پس باید به چنگیز که یک دهم او کشتار نکرده ده بار سلام و درود فرستاد.
    چرا شجاعت نداریم حتا دراین باره فکر کنیم؟
    چرا جرات نداریم تا قدیسین را مانند دیگر انسان ها خوبشان را خوب و بدشان را بد بگوییم و خدمتشان را خدمت و خیانتشان را خیانت بنامیم ؟
    مگر با ما چه کرده اند که عاملینِ قتل عام ها را مقدس می خوانیم و با این که به قول همان کتابِ منسوب به آسمان، بسیاری از پیامبران مسبب مرگِ قوم ها و قبیله ها شده اند، نه این که جرات نداریم سرزنش و شماتت شان کنیم و کارشان را بد و قبیح و پلید بشماریم بل، با تعظیم و کرنش از آنان یاد کرده و هنگام اسم بردن از آنها، برای بزرگداشتشان، ازواژه های حضرت، علیه السلام، سلام الله علیه ،صلوات الله علیه، و مانند این ها استفاده می کنیم. یعنی دقیقا کاری معکوس با آنچه باید بکنیم، می کنیم.
    چرا سدها میلیون انسان چنان گیج و گول شده اند که جرات قضاوت و داوریِ بی طرفانه و حتا شنیدن حقایق و وقایع را در باره قدیسین شان ندارند؟
    آیا این ها نتیجه ی افسون شدنِ ما نیست؟
    با احترام.
    دانشجو

     
  54. س از گرفتن حق /// (هسته ای) باید مدعی حق انسانیت خود شویم.اینکه ما کاملن بی شرافت نمیتوانیم زیست. اینکه میدانیم آن پادشاه دراز دامن لخت است. آن لبخند زشت را میشناسیم. لبخند تجاوزگر به قربانی خویش پس از تجاوز. روسپیان هم میدانند آنها همواره میگویند شما میتوانید جسم ما را بدست آورید روح ما را هر گز!

     
  55. با سلام
    دوستانی که درتهران هستید آنقدرها هم که خود را سانسورمیکنیم نیازی نیست بروید میدان ونک آقای نوریزاد را تنها نگذارید ؛نمیخواهد تا انتها بمانید .سعی کنید از دوردستی تکان دهید که قوت قلبی باشید .بخدا قسم درشهرستان دوردستم وگرنه حتما سرمیزدم .
    آقای نوریزاد خدا قوت که بخاطرمن وامثال من دل بدریا زده اید خداوند نگهدارتان باشد .

     
  56. آنکه قتل می کند، قاضی میشود
    آنکه به دادخواهی بر می خیزد زندانی

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

79 queries in 1100 seconds.