کارخانه ی لاستیک دنا را آخوند و آیت اللهی به اسم شیخ محمد یزدی زد زیر بغل با مساعدت و دستور مستقیم همین آقای نعمت زاده وزیر صنعت معدن و تجارتِ جناب روحانی در سال ها پیش. شیخ محمد یزدی اکنون رییس مجلس خبرگان رهبری است. طبق قانون، هرکس از رهبری شکایت دارد، یا باید به دستگاه قضا مراجعه کند یا به مجلس خبرگانی که همین شیخ محمد یزدی رییس آن است . دستگاه قضا را و داستان چاکر مسلکی اش به حضرت آقا را به فرصتی دیگر موکول می کنیم، اما رفتیم و از رهبر شکایت کردیم و شکایتِ خود را دادیم به دبیر خانه ی مجلس خبرگان. دبیرخانه ی مجلس خبرگان، نه نامه های ما را ثبت کرد و نه به بیت رهبری فرستاد و نه حتی به مسئولی و مسئولکی نشان داد. سرآخر نامه های شکایت از رهبری را وا نکرده برای ما پس فرستاد. که یعنی خوابش را ببینید!
من – محمد نوری زاد – کاری به شوخی های مجلس خبرگان با قانون و مردم ندارم. تصمیم دارم هر دوشنبه مقابل دفتر لاستیک دنا به اعتراض بایستم. بابت؟ بابتِ اموالی که سپاه از من برده و تا کنون به من بر نگردانده. من در این چهار سالی که سپاه اموال حرفه ای ام را برده، به تمامیِ دستگاههای قانونی مراجعه کرده ام و به نتیجه ای نیز نرسیده ام. و نیز بابتِ ممنوع الخروجی ام. و این که چرا سپاه باید مرا بی دلیل و بی محاکمه ممنوع الخروج کند؟ اساساً به سپاه چه مربوط این جور قضایای قضایی؟ محض خنده می پرسم: استقلال دستگاه قضا پس چه می شود در این بلبشوی اسلامی؟
این نیز بگویم که: من وقتی جلوی دفتر لاستیک دنا به اعتراض می ایستم، کاری به این ندارم که جناب شیخ محمد یزدی این کارخانه را نخریده در بازار بورس آبش کرد و پولش را بالا کشید و سهام کلیِ کارخانه به ابن الوقت هایِ در کمین واگذار شد و رفت. نیز کاری ندارم به سرانجام مذاکرات هسته ای و دزدی آدم هایی مثل واعظ طبسی و احمدی مقدم و بابک زنجانی و محمود خاوری و مجتبی خامنه ای و احمدی نژاد و خصلت های سیری ناپذیر سرداران سپاه در بلعیدن مقدرات کشور و ولعِ جاری و همزمانِ بیت رهبری برای پاسخگو نبودن و تاراج فرصت ها و تاراجِ پول مردم در قمار هسته ای و فرستادن پول مردم به سوریه و لبنان و فلسطین و اینجور قضایای جور بجور و تمام نشدنی. با پسر شیخ محمد یزدی – حمید یزدی – نیز کاری ندارم که انحصار صادرات چوب از جنگل های شمال را به اسم خود سند زد و روبید جنگل های بی زبان شمال را. پس چه؟ من از شخص رهبر شکایت دارم به این خاطر که: وی علاوه بر هزار مسئولیت کلیدی و همینجوری، فرمانده ی کل قوا نیز هست. و سپاه پاسدارانِ تحت امرش، کامپیوتر و اموال حرفه ایِ مرا از چهار سال پیش برده و تا کنون پس نداده و ممنوع الخروجم کرده بی دلیل. همین!
نشانی دفتر لاستیک دنا در تهران: میدان ونک – ابتدای خیابان گاندی
دوشنبه ها از ساعت ده صبح تا دوازده
نوری زاد عزیز از این موارد دزدی ها زیاد بنویس چون مردم از این شیخ ها وحضرات بت ساخته اند
ما باید از ظریف تشکر کنیم. در این قحطی فهم او بسیار میفهمد. هم چنین باید از نوریزاد تشکر کرد او اولین کسی بود که در مورد نکبت هسته ای به رهبر نامه نوشت و برای ان به زندان رفت. هم اکنون امضای مسیولان کشور زیر سندی قرار میگیرد که نوریزاد برای آن به زندان رفت. تقاصی را که نوری زاد پس میدهد بهای فهمیدن رهبر است. او خود را در میان زشت کاری های ما میاندازد و به خود اسیب میرساند تا ما خود به زشتی اعمال خود پی بریم. ایا زمان آن فرانرسیده است که رهبر نامه های دیگر او را بخواند.
او میگوید از حماقت های منطقه بیرون شوید. کودن ترین ذهن ها فهم میکند اگر برویم 4 تا اسلحه به شیعی بدهیم یک نفر دیگر میرود 8 تا اسلحه به سنی میدهد و این جنگ تا ابد ادامه مییابد تا تمام شدن نفت
هیچ جنگی در کار نیست بجز جنگ با حماقت هایمان.
بالاخره مذاکرات هسته ای در این مرحله به پایان رسید و نتیجه این مذاکرات طولانی در مقا بل ما قرار گرفت. در هر مذاکره نکته مهم این است که معلوم باشد که هر یک از طرفین بدنبال چیست و در نهایت چه نتیجه ای او را خوشحال میکند.
موضع آمریکا از اوّل معلوم بود: بستن همه راههای دسترسی ایرام به سلاح هسته ای. آنها بدنبال چیز دیگری نبودند. تحریمها و فشارهای سیاسی و نظامی همه در راستای این هدف بود که دقیقا هم محقق شد و بساط غنی سازی را از اساس برچیدند.
امّا ایران بدنبال چه بود؟ لغو تحریمها و امکان عنی سازی؟. تحریمها لغو نشد و حواله به ساز و کار خاصی شد که نامش بازرسی و گزارش آزانس است. یعنی همه زندگی و استقلال ما به این موضوع گره خورده است.
ما در حالی تمام ذخائر خود را که تنها حربه مطمئن مذاکره بودند بطور کامل از دست دادیم که تمام تعهدات طرف مقابل گرهی از کار کشور باز نکرد . ما در 2 هفته آخر مذاکره یاد تحریم های تسلیحاتی افتادیم که همین مسائل و نحوه لغو تحریمها در آخرین لحظه مذاکرات را از نهم ماه جولای به بعد کشاند و به جای 30 روز به کنگره امریکا یک فرصت باد اورده 60 روزه اهدا کرد.
ما از سالها پیش و با قطعنامه های شورای امنیت میدانستیم که بدون گزارش آزانس هیچ کاری انجام نخواهد شد اما بی شعوری های احمقانه باعث شد که 2 دو سال طلائی را که می توانستیم با آژانس کار کنیم و آنها را مجبور کنیم که زودتر گزارش خود را بدهند تا مذاکرات بعدی را انچام بدهیم از دست داریم. امروز ما تازه سر خط هستسیم.
امّا این سئوال کماکان باقی است که ایران در این مذاکرات بدنبال چه بود؟ روند مذاکرات نشان میدهد که تنها فکر و ذکر رهبری و رفقایش فقط تضمین بقای حکومت خود بود که سخت از بر اندازی آن توسط دیگران وحشت داشتند. صرف نشست و بر خاست با قدرتهای بزرگ و فهرمان سازیهای همراه آن تنها دغدغه آنها است.
ایران امروز بدنبال این است که هفته دیگر شورای امنیت غنی سازی را برای ما تائید کند. غنی سازی که باعث میشود که سایه فدرت های خارجی چون شمشیر دموکلس بالای سر ایرانیها برای ابد آویزان باشد. بر خلاف نظر آقای روحانی برداشتن هیج تحریمی هنور معلوم نیست و کشور و اقتثاد در هم شکسته آن باید منتظر لطف و مرحمت آژانس باشد آنهم با وجود سردارانی که وعده سرب داغ را به انها داده اند!
با درود ، نوریزاد گرامی مدتی است مطلبی اضافه نکردی ما چگونه میتوانیم از سلامتی ات با خبر شویم .ایا دوشنبه بلایی سرت اوردند. تندرست باشید
سلام بر نوریزاد- تقارن زهر خوران هسته ای را به شما و ملت مفلوک و درب و داغان ایران تبریک میگویم- امام عظیم الشان و بنیانگذار طاعون و وبای انقلابی در ایران ( امام خمینی ر-ه ) در 27 تیر 1367 جام زهر را سرکشید و امام خامنه ای هم درست یکروز قبل از 24 تیر ( روز تولدش که علی علی گویان از شکم مادر خارج شدند ) به تاریخ 27 ماه مبارک رمضان گالن زهر هسته ای را میل فرمودند- درست است که عدد 27 برای ///// و بدبخت ها شگون دارد و خوش یمن است ولی متاسفانه امام امت یکسال بعد از خوردن جام زهر جسمش ناتوان شد و سرطان گرفت و شهید شدند من میترسم این امام جهاردهم که از بدحادثه هم ///// و جان ناقابل به یکسال هم نرسد و خیلی زود شهید بشوند و ما ملت پا برهنه گیر دست اکبر هاشمی و دزد لاستیک دنا آیت العظمی تریلی کمر شکن رییس خبرگان محمد یزدی بیفتیم- خدایا خودت رحم کن-
«نظام؟؛ چه نظامی!»
نظام؟؛ چه نظامی!
نظامی که در آن مردمی که آنرا به قدرت رسانده اند
چون برده انگاشته می شوند و تنها
در زمان انتخابات نمایشی و نمایش های خیابانی
به آنان توجه می شود
نظام؟؛ چه نظامی!
نظامی که به نام خدا و دین و آخرت حکومت می کند
ولی تصمیم گیران و مدیرانش
در راه دنیا
برای رانتخواری و مفتخواری و اختلاس
با هم مسابقه می دهند
نظام؟؛ چه نظامی!
نظامی که باعث شده
با وجود این همه پیشرفت علم و تکنولوژی
و اینترنت و ماهواره و غیره در طی 37 سال گذشته
مردم حسرت زندگی و اوضاع
37 سال پیش خود را داشته باشند
نظام؟؛ چه نظامی!
نظامی که در آن رهبرش فکر میکند
رهبر موفق آنست؛ که فقط رهبر باقی بماند
نه آن کسی که کشور را به جایی برساند
نظام؟؛ چه نظامی!
نظامی که در آن روسای جمهور
نه تنها وعده های خود را فراموش میکنند
بلکه گاهی آنها را انکار نیز می کنند
نظام؟؛ چه نظامی!
نظامی که در آن نمایندگان مجلس
نمایندگان نظام و رهبرند و مطیع آنان
و نه نماینده مردم
نظام؟؛ چه نظامی!
نظامیکه در آن آنهایی که روزی جان بر راه میهن گذاشته بودند
امروز گاهی جان دیگران را
برای در دست داشتن قدرت و ثروت میگیرند
نظام؟؛ چه نظامی!
نظامی که در آن اطلاعات فکر می کند
دستگیر کردن چند روزنامه نگار؛
زدن چند دانشجو
لگد زدن به شکم یک متهم به صندلی بسته شده
قتل چند نویسنده و یا شکنجه
کار اطلاعاتی است
در حالیکه مدام
از موساد رودست و ضربه می خورد
نظام؟ چه نظامی!
نظامی که با آزادی دشمن است
و خودکامانه حق و عدالت را لگدمال میکنند
و تنها هدفش ماندن است
آنهم به هر قیمتی
با ترور و اعدام و زندان و شکنجه
نظام؟؛ چه نظامی!
نظامی ناکارآمد که سالهاست قرار است در آن
اقتصاد از درآمد نفت بی نیاز و غیر نفتی شود
ولی نه تنها هنوز به آن وابسته است
بلکه با وجود وابستگی به نفت
وضع اقتصادی هر سال بدتر و وخیمتر میشود
نظام؟؛ چه نظامی!
نظامی که در آن از نظم و قانون و انضباط خبری نیست
و تنها مردم ملزم به رعایت قانون اند و نه حکومت گران
نظام؟؛ چه نظامی!
نظام حسادت؛ تنگ نظری و عقده
نظام گدایان دیروز و میلیاردرهای ماکیاولیست و تروریست امروز
نظام؟؛ چه نظامی!
نظام زورگویی به مردم؛ ضعفا و بی پولان
و نظام زورپذیری از زورمندان
با وجود ادعاهای بزرگ و پوچ فراوان
مهندس شاهین میر محمد حسینی – هلند
to me
سلام برادر
این پست در واتساپها در حال چرخش است.
گفتم بد نیست در جریان باشید.
******
حامیان اعتقادی رهبری (در تمایز با حامیان سوداگر و اهالی زر و زور تزویر که به پایمردی شان در دوران سخت نمی توان اتکا کرد)، با خوشبینانه ترین توجیه، در قبول درایت و بصیرت رهبری با تردیدهای جدی مواجه هستند. هنوز فرازهای خطبه دوم نماز جمعه ۲۹ خرداد ۸۸ در گوش ها طنین انداز است: انتقاد از دروغگو خواندن رئیس جمهور وقت، نزدیک تر بودن نظر رهبری به نظر احمدی نژاد در مقابل نظر یاران دیرینه ای همچون هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری، اعلام بی بصیرتی معترضان به تقلب و تخلف در انتخابات، و مباح شمردن خون منتقدانی که به کودتای انتخاباتی معترض بودند.
حال که معلوم شده آن که دچار بی بصیرتی بوده همانا بزرگ ترین مدعی بصیرت بوده، دیگر چگونه می توان همچنان از افسانه پردازی های بیست و چندساله و بخصوص شش سال اخیر درباره فرزانگی و درایت رهبری سخن گفت؟ اینجاست که دستگاه های تبلیغاتی حکومت وارد عمل شده و سعی می کنند ضمن همراهی (شاید از سر ناچاری) با موج انتقادات از دولت های نهم و دهم، همه فسادها و سوء مدیریت ها را به حساب احمدی نژاد و یارانش بریزند و به دوران آغاز «انحراف» آن گروه از خط ولایت منحصر کنند.
بر این اساس، ما با دو احمدی نژاد مواجه هستیم: احمدی نژادی که هدیه امام زمان، بزرگ ترین معجزه هزاره سوم، پیکارگر عرصه های عدالتخواهی، پاکدست ترین و خدوم ترین دولت های پس از مشروطه است؛ و احمدی نژادی که با وسوسه های نزدیک ترین یارش یعنی رحیم مشایی، آن هم طی یازده روز، از خط رهبری و ولایت خارج شد و آن کرد که نتایجش را می بینیم!
حالا دیگر زمان مبارزه با فساد، افشای تخلفات محیرالعقول، دستگیری دزدان بیت المال و تنگ تر کردن حلقه پیرامونیان احمدی نژاد فرا رسیده است تا از این رهگذر، گرد کوچک ترین شائبه ای بر دامان درایت و بصیرت رهبری و دیگر حامیان دیروز «حاج محمود» ننشیند.
سناریوهایی از این دست اما، نخ نماتر از آن است که وافی به مقصود باشد. همه ما به یاد داریم آخرین ماه های حیات نظام شاهنشاهی و تلاش هایی که برای بازسازی مشروعیت از دست رفته می شد. ناگهان هویدا، این وفادارترین یار شاه که برای اثبات وفاداری اش تن به انجام کارهای بسیاری زد که شاید خود نیز پذیرفتنی نمی یافت، سردمدار فساد گسترده مالی در کشور معرفی شد و با ناباواری، راهی زندان شد. بازداشت ها آغاز و صفحات روزنامه ها پر شد از گزارش های تکان دهنده از تخلفات مالی و اداری و سوء استفاده های کلان هویدا و یارانش.
مرد پیپ و عصا و گل ارکیده، با آگاهی از نمایشی بودن نهضت مبارزه با فسادی که شاه به راه انداخته بود، پذیرفت که این بار نیز از خودگذشتگی کند و بار مسئولیت مطلقه قدرت مطلقه را به دوش کشد تا شاه همچنان شاه بماند و سایه فرهی اش استوار، غافل از آن که تصاویر بزرگ شاه که هر روز بیش تر از پیش بر در دیوار شهر و روستا آویخته می شد، در دل و جان مردم ایران زمین، انعکاسی واژگونه یافته بود.
احمدی نژاد اما، فرسنگ ها با این گونه وفاداری ها فاصله دارد و نشان داده که برای حفظ خویش، حاضر است از سرمایه آبروی یاران نزدیکش هم خرج کند، چه رسد به حامیان دیروزش که شش سال است تصاویر کوچک و بزرگشان واژگونه می نماید.
********
بامید دیدار
ارادتمندم
سالار
فرزانه روستايي
بی شعوری و مذاکرات هسته ای
به غیر از بی شعوری هیچ عنوان دیگری را نمی توان برای اظهار نظر خانم فاطمه آلیا نماینده مجلس از تهران و رئیس کمیسیون زنان و خانواده مجلس گذاشت که گفته است اگر پنج هزار از ۱۵ هزار کارتن خواب های خیابان های تهران زن هستند این از بی ایمانی و کم اعتقادی آنان ناشی می شود. او حتی رکورد انحصاری بی شعوری خود را شکسته و گفته مسائل فرهنگی بیش از دردسرهای اقتصادی در ایجاد کارتن خوابی موثر بوده است.او باز هم رکورد دیگری از خود به جا گذاشته و گفته است یک بار که از مرکز نگهداری زنان خیابانی بازدید داشته به این نتیجه رسیده که بیشتر زنان کارتن خواب “تراجنسیتی” هستند، کار فحشا می کرده اند و در مجموع به دلایل بی دینی سر از خیابان ها در آورده اند.
اظهارات فاطمه آلیا یکی از مهمترین شاخص هایی است که نشان می دهد امیدوار بودن بی دلیل به اصلاح خود به خودی امور جامعه ایران پس از پایان مذاکرات هسته ای در ذات خود خطای آشکاری است که می تواند منشا سرخوردگی های اجتماعی بیشتری در کشورشود. طی دو سال گذشته و پس از ریاست جمهوری حسن روحانی بسیاری از امور سیاسی و وعده های ریاست جمهوری که می توانست منجر به باز شدن فضای سیاسی کشور شود، موکول و معطل به پایان مذاکران هسته ای و برداشته شدن تحریم ها بود. اما بزودی و به احتمال زیاد دوران پس از مذاکرات و پایان تحریم ها از راه می رسد و جامعه ایران دقیقا در همان شرائطی قرار می گیرد که از قبل در آن قرار داشت و در نتیجه آن بی شعوری های بزرگ و مدیریت فاجعه بار تحریم های بین المللی علیه ایران اعلام شد.
به عبارت دیگر، نافهمی سیستماتیک جزئی از نظام مدیریت امروز جامعه ایران است که حتی پس از پایان مذاکرات همچنان کار می کند وهمچنان نفرت و تباهی و بطالت به بار می آورد.
اینکه امام جمعه اصفهان حجاب زنان و آشکار شدن موهای آنان را باعث تزلزل عرش خدا می داند و اظهارات او به یک باره تبدیل به رهنمود گروههای افراطی برای اسیدپاشی به صورت حداقل هشت زن اصفهانی شد، نمایانگرعمق بی شعوری سیستماتیک مدیران مذهبی ایران است که از قضا از حاشیه امنیتی هم برخوردارند.
اینکه هر آنچه کنسرت و برنامه نمایش موسیقی در سراسر کشور است لغو می شود و مردم شاهدند که گروهی بی سواد و نآگاه و متحجر و مشکوک، با سرنوشت کشور واعصاب مردم بازی می کنند، معضلی است که ربطی به پرونده هسته ای ندارد و حتی بعد از پایان همه مذاکرات، باز هم همانند خوره بنیان های اجتماعی کشور را می خورد.
اینکه به حدود ۳۰۰۰ نفر از دانشجویان نزدیک به یک جریان خاص در کشور بورسیه غیر قانونی فوق لیسانس و دکترا و اعزام به خارج از کشور تعلق می گیرد تا در رشته های تحصیلی غیر ضروری ادامه تحصیل دهند و رئیس یک وزارتخانه به دلیل افشا و پیگیری این روند غیر قانونی در مجلس استیضاح و از کار برکنار می شود، ارتباطی به سرنوشت مذاکرات هسته ای ندارد. یعنی فساد سیستماتیک در ایران با یا بدون پرونده هسته ای برای اقشاری امتیازهای خاص تولید می کند و احتمالا در تدارک تشکیل یک طبقه تکنوکرات گوش به فرمان تر و مطیع تر برای آینده است.از همه بدتر اینکه بیشعوری مانند عبدالرضا داوری از نزدیکان رسانه ای احمدی نژاد پیدا شود و دزدی از اموال عمومی و اختصاص بودجه غیر قانونی به دانشجویان بورسیه را “انقلاب فرهنگی” بخواند خود به خود نوآوری جدیدی در بی شعوری است.
اینکه شمار زنان سرپرست خانوار در ایران فقط طی ۵ سال گذشته ۵۳ درصد افزایش پیدا کرده که خود ناشی از بحران های دیگری مانند بیکاری “اعتیاد” “طلاق” و رشد نگران کننده بیماری های روحی و روانی است و خود باز می تواند منجر به ناکارایی های دیگری مانند پدیده کودکان کار “فحشا” و “رشد اعتیاد” و گسترش دزدی و ارتشا شود، از معضلاتی است که فقط در صورت فاصله گرفتن از بیشعوری سیستماتیک مدیران مذهبی کشور قابل رفع است.
به عبارت دیگر، بحران هسته ای ایران نعمت از آسمان نازل شده ای بود برای کسانی که از اغتشاش اقتصادی و تحریم ها میلیاردها دلار به جیب زدند. نعمتی بود که به بهانه آن می شد بسیاری از ناکارایی های سیاسی اجتماعی و اقتصادی را توجیه کرد و اصلاح آنها را به بعد احاله داد. اکنون و در آستانه بسته شدن پرونده هسته ای، با یک عبارت ساده و شفاف می توان استدلال کرد که بحران های معطل مانده ایران از خارج دوباره به خانه اصلی خود در داخل باز می گردد و نیازمند راه حلی در سطح ملی است.
تا دیروز می شد اصلاح همه امور را به روزی احاله داد که پرونده هسته ای ختم به خیر و تحریم ها مرتفع شود. اما امروز به نظر می رسد با کم و بیش پایان این پرونده، احاله دادن دریایی از بحران های سیاسی و پرونده فساد مالی و باند بازی و مافیا سازی به یک زمان دیگر کارایی خود را از دست داده باشد. پرونده های حل ناشده انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ و ادامه اسارت میرحسن موسوی و زهرا رهنورد و همچنین حبس خانگی مهدی کروبی سرفصل و نوک همه بحران های زنجیر مانندی است که رسیدگی نکردن به آن، زمینه ساز بحران های دیگری خواهد بود که شاید دیگر نتوان آن را به زمان دیگری احاله داد.
منبع: روزآنلاین
پيامى به روزنامه آفتاب :
روزنامه آفتاب در صفحه نخستِ خود عكسى از محمد جواد ظريف را با لباس امير كبير منتشر كرده است . امير كبير از نخستين بنيانگذاران قانون منع شكنجه در ايران بود. فرمان امير كبير از قضا پس از شكست ايران از روسيه و به پيشنهاد دول غربى بود . ( فريدون آدميت ، امير كبير و ايران ، چ٩، اسفند١٣٨٥، صص٣١٧-٣١٢). اكنون كه گويا دول غربى منافع خود را بر دفاع از حقوق انسان ترجيح داده اند ، اى كاش روزنامه آفتاب به اين امير كبير زمانه!!! يادآورى مى كرد كه كار امير كبير اصلى را بدون تجويز دول غربى تمام كند . چه كارى ؟ كارى كه تا استبداد هست عملى نخواهد شد . منظورم قانون منع شكنجه نيست . چون قانونش را داريم ( اصل ٣٨ قانون اساسى ). قانون منع تفتيش عقايد هم داريم . خوبش هم داريم ( اصل ٢٣ ق.ا.). قانون منع شنود هم داريم (اصل٢٥ق.ا.). قانون قانونى بودن دستگيرى أفراد و تفهيم اتهام كتباً ظرف ٢٤ ساعت و تأمين دادرسى عادلانه هم داريم مثلاً ( ق.ا.اصل ٣٢). قانون آزادى راه پيمايى و تشكيل احزاب و انجمن هاى سياسى و صنفى هم با حصر شرايط داريم(ق.ا. اصول ٢٦و٢٧). اما پرسش آن است كه چرا از زمان امير كبير تا كنون اين قانون ها – هر قدر هم كه نيمبند و فشل بوده اند – اجرا نشده اند . وظيفه روزنامه نگار فقط مداحى نيست . انتقاد هم هست . پس لازم است به اميركبير ظريف خودتان برسانيد حالا كه جلو ضرر را گرفته است جلو چپاول منافع به دست قلدران شكنجه گر هم بگيرد . اين هم ممكن نمى شود مگر با نابودى استبداد و برقرارى حاكميت و مشاركت دموكراتيك مردم هم در سياست و هم در اقتصاد . البته مى دانم كه چنين توقعاتى از اين المثناى امير كبير!! خيالى باطل است . فقط خواستم يادآورى كنم كه خانه از پاى بست ويران است __ خواجه در بند نقش ايوان است .
الکل و کلاس اندیشه اسلامی!
سر کلاس اندیشه اسلامی به استاده گفتم
استاد یه سوال بپرسم…؟؟
گفت بپرس
گفتم چجوری زکریای رازی ٩٠٠ سال پیش الکل رو کشف کرد
بعد اسلام ١۴٠٠ سال پیش الکل رو حروم کرد؟
یه نگاه کرد گفت پاشو گمشو بیرون…
http://news.gooya.com/didaniha/archives/2015/03/194658.php
به گفته ساسان :
شیر پاک خورده ای جرات کرده از رهبر سوال کرده که بعد از توافق هسته ای تکلیف مبارزه با استکبار جهانی چه خواهد شد؟
آخه عاقل تو به من بگو ما عمرا کی با استکبار جهانی مبارزه کردیم که الان به فکر ادامه اش باشیم؟
خود زنی جنگ هشت ساله با عراق شد مبارزه با استکبار؟ این که مثل دو تا دیوونه افتادیم به جون هم و زدیم دک و پوز همدیگر رو خورد کردیم با یک میلیون تلفات و خسارات بی حد و حصر این رو تو می گی مبارزه با استکبار جهانی؟
یا همین الان که بشار اسد به توصیه رهبر مردم بد بخت سوریه رو بمبارون کرد همون رهبر مجنونی که گفت با تانک از روی مردم معترض رد شید نمی دونم بمباران مردم بی سلاح سوریه یا با تانک از رو مردم رد شدن کدومشون مبارزه با استکبار جهانیه؟
رفتیم یمن رو فتح کردیم آتش بر سر مردم بی پناه آوردیم مردم ساده و بی شیله پیله یمن رو آواره و بیچاره کردیم این رو میگی مبارزه با استکبار؟
به فلسطینی ها چهار تا فشفشه دادیم تا بهانه دست اسراییل بدیم خار و مادر فلسطینی ها رو یکی کنه غزه رو با پیر و جوون و زن و بچه مردم رو به آتش بکشه بعد هم همون فلسطینی های فلک زده به ما بگن رافضی این شد مبارزه با استکبار؟
رواج تن فروشی اعتیاد دزدی غارت ناامنی بیکاری ورشکستگی محاصره بی آبرویی جهانی شد مبارزه با استکبار؟
فحاشی بد دهنی آتش زدن پرچم آمریکا شاشیدن به هیکل و ریدن تو دهن خودمون این ها شد مبارزه با استکبار؟
یک مشت ارازل و اوباش رو کردیم حاکم شد مبارزه با استکبار؟
با محتوای توافق هسته ای کاری ندارم.اما دل خوشی توده های مردم نسبت به اینده بعداز رفع تحریمها مبنی بر رونق اقتصادی که مهم ترین خواسته مردم است سرابی بیش نیست.
توده غافل ونااگاه که خیل عظیمی از 80ملییون ایرانی را شامل میشوداز بسیاری امور بدیهی کوچکترین شناختی ندارند.این جهل ونااگاهی منجر به رواج شایعه در جامعه شده توده مردم با اخبارهای سطحی بازی داده می شوند.این خیل عظیم را کسانی که موجهای مصنوعی درحیطه های مختلف درست کرده به هر سویی که میخواهند میکشانند.
ساختاراقتصادی به شدت دولتی که سالیان سال است بجز چندکشورخاص از بین رفته درجامعه ما اجازه رونق اقتصادی را نخواهد داد.به زبان ساده بزرگترین تاجر این مملکت خود دولت است.وبرای تاجروتجارت چه چیزی بهتر از اینکه قیمتها بالا باشد.امروزه متاسفانه دولت خیل عظیم کارمندانی دارد که هرماه بایست حقوق انها رابدهد.واردات کالاهای اساسی در دست دولت است وبزرگترین بنگاههای تجاری دولتی هستند.ارزش وقیمت مثلا تمامی کالاها را هزارتومن فرض کنیم نمی شه فردای بعداز توافق هسته ای قیمتها شکسته به هفتصدتومن برسد.اون وقت دولت ورشکسته خواهدشد.برای این دولت نمی صرفد دلاراز3هزارتومن پایین بیاد.شدنی نیست.نمیشه فردا یک کارخونه مثلا تویوتا خط تولید بازکرده تولیداتش رو به30ملیون به فروش برسانددراین صورت سایپاوایران خودروبه همراه خیل عظیم کارمندان بایست بیکارشوند.دربقیه حوزه ها هم همین امر جاری ست.
سیستم دولتی همین است.وامتحان خودش رو پس داده.دوستی میگفت پس چرا جامعه چین درجهان موفق است.البته این رو نمی دونست که جامعه چین به شدت امنیتی بوده و مردم ان خصوصیات خاصی هم چون ساده زیستی وتوقع کم واینکه مهمترین نکته درچین اینه که دزد نیستندوبه شدت کار میکنندرا دارد.
اولین کسی هم که به ایران تبریک گفت بشاراسدبودوحزب الله.خوش به حال انهاوتازگیها یمن.
حالا یک مرد تو این مملکت پیدانشدکه بگه تکلیف این همه هزینه ای که بربادشدچیست؟تکلیف این همه هزینه ای که بخاطر برنامه هسته ای به ملت تحمیل شدچه خواهدشد؟همین توده نااگاه فردا جشن هسته ای به راه خواهدانداخت.یکی نیست بگه ابله برو یقه کسانی که ملت را درچاه ویل انداخت بگیر.وگرنه فلاکت و بدبختی که جشن گرفتن نداره که.پارسال تودهه بهمن که مدارس جشن میگیرن یک کلمه گفتم اقایان برادران برای مناسب خوب وپرفایده ادم جشن میگیره.این دهه که موجب بدبختی مردم شده چه جشنی؟چه شادی؟مصیبتی برام شدکه نگو…
به هرحال نمی خواهم ناامیدتان بکنم.اما واقعیت امر چیز دیگریست.پایه واساس همه امور سست و بی بنیاداست.روی این ارکان سست نمی شود برنامه ریزی کرد.اقتصاد دولتی وحکومت دینی ازجمله این ارکان سست هستند.در اقتصاد دولتی چون سرمایه ونتیجه کار مربوط به شخص کارمندنیست.با دل وجان کار نمیکند.به سرمایه وهدر رفتن ان دل نمی سوزاند.در فکر درامدبیشتر ودزدی واختلاس است.مال خودش باشدکه دزدی معنایی ندارد.انواع اقسام پست های مدیریتی بیهوده ایجادمیشود.برای این پست ها دوست واشنا برسرکارمیاورد.صدهانفردرمجموعه دولتی هستندکه کوچکترین نیازی به انان نیست.مدیر راهبردی-مدیربرنامه ریزی-مدیراینده نگری-مدیرفرهنگی-مدیرنماز-مدیرپاییدن دیگران .مشاوران اینها .معاونین اینها.مشاورمعاونین.و…همین طوربگیروبرو.اینها مشخصه اقتصاد دولتی ست.حکومت دینی هم که نیاز به گفتن نداره.رواج ریا درجامعه وتظاهرازجمله مشخصات بارز این نوع حکومت است.بیزاری مردم از نوع دین.وبه ابتذال کشیدن دین.پایین امدن ارزش های انسانی.و….
اقتصاد با رقابت در شرایط برابر است که رشدمیکند.کیفیت برتر قیمت کمتر.نتیجه اقتصادنوین است.برابری ومساوات همه مردم دربراب رقانون.فارغ از دین ومذهب ورنگ ونژاد.حکومت لاییک وغیردینی.مشخصه اصلی یک جامعه مدرن وبه روز است.دراین میان وضعیت ماچگونه خواهدشد؟
جامعه امروز ایران به شدت مریض است.به جسمی میماندکه سرطان گرفته.به درمان سرطان ایا امیدی هست؟هرچندباعلم روز بتوان چندسالی با اون وضعیت اسفناک به زندگی ادامه داد.امابه زودی ان هم کفاف نخواهد داد.پس چه خواهدشد؟زندگانی ما که بر باد شد.نه از مادیات ونه از معنویات چیزی نفهمیدیم وچیزی عایدمان نشد.خسرالدنیا والاخره.
( ویرایش متن قبل است و متن قبل مورد نظر نیست ) رهبر جمهوری اسلامی ایران ، در سخنان خود در میان دانشجویانِ برخی از تشکلهای دانشجویی، در (چهار روز قبل ) 1394/4/20 ، به مخالفت با ” اسلام رحمانی” پرداختند و اما 1_ آیتالله العظمی جوادی آملی از مراجع تقلید ایران در سال قبل فرموده بودند : ایران نماد اسلام رحمانی و اعتدال است . 2_ آقای حسن روحانی ، رییسجمهور هم در سال قبل و در کنفرانس ” وحدت اسلامی” گفته بودند که ” ما باید اسلام رحمانی ، معتدل و اعتدالی ” را به جهان تفهیم کنیم . 3_ آقای محمدجواد ظریف ، وزیر امور خارجه نیز سال پیش در کنفرانس ” جهان علیه خشونت و افراطیگری ” گفته بود که ” اسلام رحمانی از اجزای جدا نشده ” سیاست خارجی ایران است . 4_ آقای میرحسین موسوی ،که اکنون در حصر به سر میبرد ، در بیانیه شماره ۹ خود در تاریخ ۱۰ تیر ۱۳۸۸ نوشته بودند که ” همه ما به چهره رحمانی اسلام رو کردیم ” . 5_ خیلی قبل تر ها هم آقای محمد خاتمی، رییس جمهور مردمی ایران ، تعبیر ” چهره رحمانی اسلام ” را بارها در نوشتهها و سخنان خود به کار برده بودند . این ترکیب لغت ” اسلام رحمانی ” ، تقریبا هیچ گاه در ادبیات مذهبی رایج در ایران تعبیری منفی نبوده و این داستان ” اسلام رحمانی ” و غلط بودن آن از نگاه خامنه ای را میبایست به زمینه پس از رخدادهای مربوط به تقلب حکومتی در انتخابات مناقشه برانگیز سال 1388 در میان بخش مذهبیِ معترضان به نتیجه انتخابات دانست که به نظر عجیب و یا دستکم مبهم است . ایشان در این سخنرانی گفته اند که اگر «اسلام رحمانی» به معنای رفتار دادگرانه با دشمنان اسلام باشد ، آنگاه این از نظر من نه اسلامی است و نه رحمانی!!! _ با توجه به تعاریف متضاد رهبری با دیگران که ذکر گردید ، مرا ناخودآگاه به مسئله حکم ساده ای درباره ” سبیل ” مردان در بین ” مسلمانان ” می اندازد که تمامی آیت الله ها و مراجع تقلید ” شیعه ” در ” رساله عملیه اشان ” آورده اند که (شارب ) سبیل آقایان باید کوتاه باشد ولی متأسفانه از سر ” عناد ” و ” لجاجت ” و برای هماهنگ نبودن با سبیل کوتاه مردان ” اهل سنت ” ، خودشان فتوای خود را زیر پا گذاشته و چنان سبیل اشان را بلند میکنند که بغضا” حفره دهانشان مشخص نبوده و بیشتر بجای آنکه سبیل اشان هماهنگ با سایر مسلمانان اهل سنت باشد ، با فرهنگ سبیل ” رفقای ” لنین و استالینی و فیدل کاستروی کوبایی کمونیست ها و سبیل ” ارنست چگوارای ” بولیویایی هماهنگ بوده است . ما در قدیم به این نوع سبیل دهان گرفته ، کلمه ” سگ سبیل ” را بکار می بردیم .
1_ آیتالله العظمی جوادی آملی از مراجع تقلید ایران در سال قبل فرموده بودند : ایران نماد اسلام رحمانی و اعتدال است . 2_ آقای حسن روحانی ، رییسجمهور هم در سال قبل و در کنفرانس ” وحدت اسلامی” گفته بودند که ” ما باید اسلام رحمانی ، معتدل و اعتدالی ” را به جهان تفهیم کنیم . 3_ آقای محمدجواد ظریف ، وزیر امور خارجه نیز سال پیش در کنفرانس ” جهان علیه خشونت و افراطیگری ” گفته بود که ” اسلام رحمانی از اجزای جدا نشده ” سیاست خارجی ایران است . 4_ آقای میرحسین موسوی ،که اکنون در حصر به سر میبرد ، در بیانیه شماره ۹ خود در تاریخ ۱۰ تیر ۱۳۸۸ نوشته بودند که ” همه ما به چهره رحمانی اسلام رو کردیم ” . 5_ خیلی قبل تر ها هم آقای محمد خاتمی، رییس جمهور مردمی ایران ، تعبیر ” چهره رحمانی اسلام ” را بارها در نوشتهها و سخنان خود به کار برده بودند .6_ ترکیب ” اسلام رحمانی ” ، تقریبا هیچ گاه در ادبیات مذهبی رایج در ایران تعبیری منفی نبوده . برای گمانهزنی در باب چرایی مخالفت آیتالله خامنهای با ” اسلام رحمانی ” میبایست به زمینه پس از رخدادهای مربوط به تقلب حکومتی در انتخابات مناقشه برانگیز سال 1388 در میان بخش مذهبیِ معترضان به نتیجه انتخابات رواج یافت. .
نمیدانم آقای نوریزاد به حرف من رسیدند یا نه که چند روز پیش در مورد تربیت مسلمانان واقعی نوشته بودم من باز حرفهایم را تکرار میکنم در بین همین نوشته ها بین اینهمه نظر دهنده دونفر فحاش و بیفرهنگ میتوانید پیدا کنید و آنهم یکی آقای داروغه و دیگری جناب عبدالله میباشد من نمیدانم این چه سری است که این مذهب فحاش بی تربیت و زورگو ببار می آورد و انسان ها را از درون تهی میکند به جناب دروغه پیشنهاد میکنم که در مورد همسر آقای نوریزاد وقتی میخواهید صحبت کنید سعی کنید از الفاظی که رهبران تان استفاده میکنند شما بکار نبرید و از کلماتی مودبانه تر مانند همسر و یا خانم و بانو استفاده کنید میدانم برایتان سخت است چون یک عمر از آنها حرفهای کثیف و بی ادبانه یاد گرفته اید ولی اگر تمرین کنید شاید توانستید خودتانرا با دنیای امروز وفق دهید من اگر جای شما باشم از همین حالا شروع میکنم انسان موجودیست که همیشه آماده یاد گرفتن است
به نام خدا
بعضی از دوستان بر من خرده گرفته بودند که من فلسفه نمیدانم لذا من نه برای اظهار فضل که برای اشنایی دوستان با فلسفه مباحثی را در این باب به شما اموزش میدهم
تاریخچه فلسفه
فلسفه یک کلمه عربی و شاید هم عبری باشد که از ریشه فیلسوف گرفته شده و به معنی کسی است که فلسفه میداند. اما فلسفه فی ذات خود چیست؟ فلسفه یکی از علوم قدیمی است که امروزه منسوخ شده و مخترع و پایه گذار ان ملا صدرا ی شیرازی میباشد و در ان از علوم غریبه و حرکت جوهری و عرض و ذات و کمال سخن گفته میشود البته بعدها حکمای یونانی و غربی با مطالعه اثار ملاصدرا با این علم اشنا شدند و کسانی مانند هگل و دکارت و ارسطو به تعسی از ملاصدرا فلسفه غربی را پایه گذاری کردند که هدف اصلی ان ضدیت با خدا و دشمنی با اسلام بود ولی بزرگانی چون میرزای شیرازی و ابن رشد و تا حدی هم ارسطو و افلاطون پاسخ های فاطعی به فلسفه غربی دادند و انرا بلکل رد کردند که به جهت طولانی بودن من انها را در اینجا نمی اورم ولی بطور خلاصه فلسفه غربی بر پایه های پوچی چون سکولاریسم و لا مذهبی و کفر و الحاد و مارکسیسم پایه ریزی شده که نگرشی انارشیستی و پست مدرنیسم به جهان میبخشد بر عکس فلسفه اسلامی که نگرش ان بر محور وحدت وجود و حرکت جوهری و عالم اشیا و تناسخ وجودی پایه ریزی گردیده است و شدیدا متعسر از فران میباشد. ادامه بماند برای بعد.
بابا دمت گرم سیدرضی!
… ولی راستش من هنوز درست نفهمیدم که آیا اینهایی که میگویی شوخیه یا اینکه خودت هم اینها را باور داری. اگر که شوخیه که خیلی خیلی خوبه و اگر نه که برایت آرزوی تندرستی میکنم که نیاز به کمک حرفه ای دراره.
ریشه ا ش یونانیه ترکیبی از فیلوس بمعنی دوس داشتن و سوفیا یعنی دانش و دانائی .
کی همچین جسارتی خدمت اقا رضی کرده؟بابا ماییم ویه دونه اقا رضی.علوم و دانش بشریت امروزه مدیون اقا رضی وامثال ایشون است.نه تنها جامعه ما که بشریت به شدت نیازمندافکاراقا رضی وامثال ایشان است.رضی جون به دل نگیر پیش میاد.منتظر افاظات جناب هستیم.
حکایت ما و آخوندها مثل اون دختر بخت برگشته ای هست که هر چند وقت اورا میدزدند و بهش دسته جمعی تجاوز میکنند و شب برش میگردونن خونه اش و اون بیچاره هم از اونها تشکر میکنه که هنوز زنده است!…مثل هسته ای!!
به سلامتی توافق هسته ای هم انجام شد و تحریم ها هم این جوری برداشته میشن و یه دفه ۱۲۰ میلیارد دلار پول قلمبه هم دستمون میاد . کشور ترکیه با ۱۰۰ میلیارد دلار پول قرضی شروع به بازسازی کشورش کرد که حالا ترکیه شده جزٔ ۲۰ قدرت اقتصادی دنیا . اما من چشمم آب نمی خورد که مسؤلین و صاحبان قدرت در ایران ذره ای از این پول را در راه عمران و آبادانی کشورم ایران به مصرف برسانند ، تا زمانی که ترجیح آنها غزه و لبنان و سوریه و یمن و عراق و طالبان و بوکوحرام است دریغ از اینکه این پول هنگفت صرف بهبود بخشیدن به وضعیت اسف بار تک تک مردم ایران شود .
حضرت آیت الله نوری زاد سلام علیکم ، علت آنکه از اول انقلاب تاکنون هر چه آیت الله داشته ایم همینطور یکی یکی ، فوت کرده اند و تاکنون فقط به تعدادی محدود از این حجة الاسلام ها در این 37 سال بعد از انقلاب به مقام آیت اللهی رسیده اند ، مانند آیت الله محمد نوری زاد ، هاشمی رفسنجانی ، خامنه ای و بقیه در همان حجة الاسلامی مانده اند ، چیست ؟ مثلا” حجة الاسلام قرائتی معلم قرآن 37 ساله و پای ثابت شب های جمعه سیما ، کروبی ، منتجب نیا ، محمد خاتمی رئیس جمهور مردمی ، موسوی خوئینی ها ،هادی غفاری ، علیخانی ، کدیور و … بماند که آن تعداد آخوندک ها که بعد از انقلاب رشد قارچ گونه داشته اند که حالا حالا ها باید در صف ثقة الاسلام بمانند .
سلام اقای نوری زاد امیدوارم که حالتان خوب باشد…
میخواستم ازشما سوالی بپرس.
ایا شما هم بااین توافق خوشبین هستید؟
——————————————–
سلام پژمان گرامی
با بد بینی نمی شود زیست
این مردم می خواهند زیست کنند
ما با شادمانی مردم شادمانیم
اگر چه فریبی در پس پرده باشد که: هست
بوقتش این توافق پر هیاهو را وا می شکافیم
سپاس
زنده باشی داش محمد . کاش ملت قدرتورو میدونست
نامه سرگشاده همسر مصطفی تاج زاده خطاب به دو تن از مراجع حکومتی قم. یعنی آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله نوری همدانی:
جناب آقای مکارم شیرازی
جناب آقای نوری همدانی
با سلام و احترام
اینجانب فخرالسادات محتشمی پور همسر، سید مصطفی تاجزاده که اینک پس از ۶ سال تحمل حبس ظالمانه که بیش از ۵ سال آن در انفرادی گذشته است نامش و راه و مرامش برای خانواده او و همه اقوام و دوستانش بیش از گذشته افتخارآفرین است، نه به قصد تصدیع بلکه تنها از باب تذکر که در آن نفع بسیار است موارد زیر را خدمتتان معروض می دارم:
در آغازین روزهای پس از انتخابات ۸۸ من به همراه تعدادی از خانواده های شهدای انقلاب و جنگ تحمیلی، که شاهد به خاک و خون کشیده شدن تنی چند از جوانان مظلوم در خیابانهای پایتخت بودیم، به قم سفر کردیم تا گزارش مشاهداتمان را به مراجع بزرگوار بدهیم و با مراجعه به دفتر حضرتعالی نیز تقاضای ملاقات کردیم و پس از ساعتها معطلی پیام آمد که نیروهای امنیتی اجازه این ملاقات را ندادهاند و به دلیل شرایط امنیتی عجیبی که با هوچیگری تعدادی لباس شخصی و طلبه نما در دفتر شما و در اطراف دفاتر دیگر مراجع فراهم نمودند و حتی مانع از حضور آیتالله جوادی آملی به مسجد برای اقامه نماز شدند چون ما از ایشان وقت ملاقات گرفته بودیم، تنها ملاقات کوتاهی با ایشان و عزیزان دیگر داشته و سپس به تهران بازگشتیم. در دفتر شما تنها پس از قرائت زیارت عاشورا گزارش مکتوب حمله وحشیانه به کوی و انتقال دانشجویان بی گناه به پارکینگ وزارت کشور و شکنجه و آزار آنان را به حاضران دادیم. و برایمان عجیب و تأسف برانگیز بود که از جانب شما هیچگاه پیگیری برای استماع گزارش شاهدان عینی حوادث تلخ آن روزها نشد.
پس از آن حقیر چند بار برای پیگیری وضعیت ناگوار و اسف بار زندانیان سیاسی و ستم مکرری که به آنان می شد، از جمله زندانیانی که در بند دو الف سپاه نگهداری میشدند و از حقوق اولیه خویش محروم بودند که همسر ارجمندم از نمونههای بارز آن بود که بیش از ۴۰ روز پس از هجوم وحشیانه شبانه به منزلمان (درست فردای انتخابات) و بازداشت ایشان از وضعیت او کاملا بی خبر بودیم، به همراه تنی چند از خانوادههای زندانیان سیاسی به قم سفر کردیم و با برخی بزرگواران ملاقات کرده شرح مفصل ظلم وارده بر خود و عزیزانمان را معروض داشتیم اما هر بار از دیدار شما محروم ماندیم.
جناب آقای مکارم
باید به یاد داشته باشید که در یکی از این سفرها در دل تابستان داغ و یا زمستان سرد شهر قم که من کوچه به کوچه عریضه به دست وظیفه امر به معروف و نهی از منکر خویش را انجام می دادم منزل شما را دقالباب کردم اما درب به رویم گشاده نشد و مجبور شدم پیام را به همسرتان برسانم تا ناقل آن باشند و امانتدار. پیام آن بود که در طول تاریخ مراجع شیعه ملجأ و پناه مردم مظلوم بودهاند و اینک نه تنها دفاتر برخی از آنان پاسخگو نیستند بلکه درب
منازلشان هم به روی مظلومان بسته است و من از باب اتمام حجت، شرح اندک ازستمی که بر برخی مظلومان دربند و خانوادههایشان می شد عرض کردم و بازگشتم.
می دانم همانطور که پیش از این دیدارهای دادخواهانه من با برخی بزرگواران از جمله آیات عظام وحید خراسانی، شبیری زنجانی، خرازی، موسوی اردبیلی، بیات زنجانی، یوسف صانعی و جوادی آملی و دیگران و رساندن پیامهایمان به آیتالله صافی گلپایگانی و آیتالله امینی و حتی ارسال گزارشها و عریضههایمان برای دفاتر شما بزرگواران، جملگی به عنوان مدرک جرمی علیه من در پروندهای که توسط سپاه ساخته و پرداخته شد قرار گرفت، این عریضه نیز سندی دال بر محکومیت من خواهد شد اما چه کنم که تربیت خانوادگی و تعالیم و آموزههای اسلامی لکنت زبانم را در برابر حاکمان زدوده است و زبان مرا در مقابل ستم گویا و دستانم را برای نوشتن عریضههای روشنگر توانا ساخته است.
جناب آقای نوری همدانی و جناب آقای مکارم شیرازی
استماع فرمایشات شما در برنامه «چشمه معرفت» و دیگر برنامههای سیما در باب ضرورت ظلم ستیزی همه دانستههایم را از کلام و سیره مولای متقیان به خاطرم آورد و مرا برآن داشت تا به شما یادآور شوم که هنوز نه فقط در آن سوی مرزها و نه تنها در کشورهای تحت سلطه بلکه در همین کشور اسلامیمان و درست بغل گوش من و شما به شهروندانی که می فرمایید رعایت حقوقشان واجب است ستم می شود. از شرح ستم مسلم و مکرری که به بسیاری از زندانیان سیاسی بیگناه در زندانهای تهران و شهرستانها و خانوادههایشان می شود میگذرم. راه دوری نمی روم و تنها وضعیت همسر عزیزتر از جانم را ملاک صحت گفتار قرار می دهم و از شما بزرگان پرسش میکنم که کجای رفتاری که با این عزیز خدمتگزار مردم و میهن شده و می شود عدالت است و پرسشهایی که مکرر از دستگاه قضا و مسئولین مربوطه کرده و به پاسخ نرسیدهایم تکرار میکنم:
– چرا بیش از پانزده سال است که به شکایت او از رئیس شورای نگهبان رسیدگی نمی شود؟
– چرا سه روز قبل از انجام انتخابات ۸۸ حکم دستگیری ایشان امضاء شد؟
– چرا بارها بدون حضور او من و دوبار بدون حضور هیچ یک از اعضای خانواده به بهانه تفتیش وارد خانه ما شده مرتکب سرقت اموالمان شدند؟
– چرا علاوه بر کنترل مکالمات تلفنی ما در حریم امن خانهمان شنود کارگذاشتند؟
– چرا هرگز به شکایت همسرعزیزم از خبرگزاری و روزنامه رسمی دولت وقت، ایرنا و ایران، که پیشاپیش خبر کذب دستگیری اش را منتشر کردند و تشویش افکار عمومی نمودند، رسیدگی نشد؟
– چرا به شکایت وی و شش دلاور دیگر از کودتاگران نظامی رسیدگی نمی شود؟
– چرا در پی انتشار نامه شکایت از شکنجههای اعمال شده در زندانها پس از وقایع ۸۸ که توسط تعدادی از شاهدان عینی و آسیب دیدگان از جمله ایشان امضاء شده بود، به جای رسیدگی و مجازات خاطیان و آمران، سخت گیریها بیشتر وحکم جدید علیه او صادر شد؟
– چرا وی از روز اول اجرای حکم تاکنون جز روزهایی معدود در انفرادی نگهداری شده و می شود به گونهای که همه می دانند برای اعتراض به این رفتار و اقدام غیرقانونی ۵۶ ماه روزه دار است؟
– چرا همسرم صرفا به دلیل زبان نقادش از حقوق مسلم خویش محروم است برای نمونه از انواع ملاقاتهایی که برای عموم زندانیان رایج است برخوردار نیست، حق تماس تلفنی ندارد، از مرخصی محروم است؟ از برخورداری از امکانات رفاهی، آموزشی، فرهنگی و حتی حضور در حسینیه و مسجد زندان برای شرکت در مراسم عزاداری و یا اعیاد مذهبی محروم است؟
– چرا علیرغم درخواست استفاده از ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی جدید مصوب مجلس شورای اسلامی نه تنها با تجمیع احکام که باید منجر به آزادی ایشان در ۲۸ اردیبهشت سال جاری می شد، از زندان ستم رها نشده بلکه با پرونده سازی جدید سپاه صرفا به جرم نقد آن هم در زندان انفرادی در دادگاه غیرقانونی غیرعلنی به صورت غیابی به یک سال زندان افزون بر شش سال پیشین محکوم شده است؟
– چرا برای ایجاد فشار روانی بر این آزاده دربند برای خانوادهاش مشکل ومزاحمت به وجود آوردهاند؟ و از این مهمتر چرا برای ایجاد ارعاب و وحشت دوستان و نزدیکان خانوادگی شان برای آنان پرونده سازی کرده آرامش و راحت شان را برهم زده و حتی دلجوییها از خانواده او را برنتافته و آن را سند مجرمیت برای برخی بی گناهان اعتبار کردهاند؟!
– و سئوال اصلی من این است که براساس کدام قاعده عقلی و شرعی و کدام ماده قانونی نقد حاکمان جرم محسوب می شود و این همه مجازات سنگین بر نقاد مترتب می شود و آیا پیامبر و امامان معصوم ما با منتقدان و حتی مخالفان رسمی و دشمنانشان این گونه رفتار می کرده اند و اصلا نعوذ بالله داغ و درفش و زندان برای مخالفانی که دست به سلاح برنداشته چه رسد که منتقد مصلحی بیش نباشند، در سیره نبوی و علوی سابقه داشته است و آیا هرگز موردی سراغ دارید که این بزرگواران در زمان حکومت خویش نان منتقد و مخالف را از بیت المال بریده و برای خود و کسانشان مزاحمتهای پیاپی به وجود آورده باشند یا به عکس رفتارشان با آنان مهربانانه و حکیمانه و مشفقانه بوده است؟
از این رو موارد فوق را ذکر کردم تا بیانگر مشتی از خروار ستمی باشد که متاسفانه به اسم اسلام در این ۶ ساله بر فرزندان ایران می رود.
۱۸ تیرماه ۱۳۹۴
حاج خانم، جمهوری اسلامی همینه که میبینی، خودت و حاج آقاتون هم در آوردنش به ایران و انسجام آن تقصیر کار هستید، عمله ظلم هم بوده اید. حال به جای اینکه به این عمامه بسر و یا آن نامه بنویسی و شرح مظالم بدی (اونا خوداشون خیلی بهتر از تو میدونن چه خبره و حتی صحه هم میگذارند) به ملت بپیوند.
مرقوم کردید که: طول تاریخ مراجع شیعه ملجأ و پناه مردم مظلوم بودهاند.
اون حرفها همش فیلم بود. دستشون به جایی بند نبود ادای ملجأ و پناه مردم در میاوردن. چهره واقعی همینه که امروز میبینید. گولتون زدن حاج خانم.
حاج خانم مرقوم فرمودند: از این رو موارد فوق را ذکر کردم تا بیانگر مشتی از خروار ستمی باشد که متاسفانه به اسم اسلام در این ۶ ساله بر فرزندان ایران می رود.
شیادی به این میگن. حاج خانم! این خروار خروار ستمی که بر ملت رفته و میرود فقط در ۶ سال گذشته نبوده بلکه در ۳۶ گذشته بوده و تو و آقاتون هم در کلیه این اعمال شریک بودید. حال که شتر ظلم در خونه خودت خوابیده دست به فغان میزنی.
ما ملت ایران مشتی احمق باشیم اگه ذره ای به اینا عتماد کنیم. راه ما از این شیادها جداست.
جناب مش قاسم ,ضمن تایید اظهارات شما,ولی به نظر این حقیر “مردی نبود فتاده را پای زدن”.باید ضمن یادآوری مصایب گذشته به حاج خانم با ایشان همدردی کنیم وبه شدت از ایجاد رویه غلط خودی وغیرخودی بپرهیزیم
“عباس خسروی فارسانی” در مقالهٔ “دوران پسا خامنهای” مرتکب همان اشتباهی شدهاست که شبه اپوزسیون مقیم خارج. با این تفاوت که او از موضع کسب قدرت صحبت نمیکند و به همین دلیل وقایع و فاکتها را تحریف نکرده و درست ارائه میکند ولی ذهنیّتش را بر آنها سوار میکند و نتایج نادرست میگیرد.
آنچه را که “خسروی” “اختاپوس جمهوری اسلامی” نامیده و از شاهزاده رضا پهلوی تا محمد نوریزاد یا به کلام خودش از «زندانی سیاسی، فیلسوف، روشنفکر، آیتالله و مرجع تقلید، کارگردان، نویسنده، شاعر و هنرمند و بازیگر، فعال حقوق بشر، تحلیلگر در مسائل مختلف، شبکههای تلویزیونی ماهوارهای، طنزپرداز و کارتونیست، وبسایت و روزنامه و…؛» تشکیل شدهاند و همگی «خواسته یا ناخواسته» در کار ابقای نظام جمهوری اسلامی هستند؛ در واقع چیزی جز واقعیت و بضاعت سیاسی ما نیست.
برای روشنتر شدن مطلب مثالی میزنم: حرف آقای “خسروی” همانقدر منطقی و منصفانه است که بگوییم: اینکه انگلیسیها در مسجد سلیمان نفت را کشف و استخراج کرده و سالها به یغما بردند، توطئهٔ مشترک انگلیسیها به همراه مردم مسجد سلیمان و ایل بختیاری و احمدشاه قاجار بزرگان و مردم خوزستان به همراه بقیه سیاستمداران و مردم ایران بودهاست.
وجود نفت در خاک ما توطئه نیست. بلکه بضاعت خاک ماست. از آنسو بضاعت علمی، فنی، نیروی انسانی و سیاسی ما نیز آنچنان بود که تا سالها قادر به ادارهٔ این صنعت نبودیم. به همین دلیل بریتانیا از این ضعف ما در نهایت بیانصافی و همچون دزدان، سود برده و ما را تاراج کردهاست. هم ازین روست که به محض رُشد کیفی ملت و بالا رفتن آگاهی، نهضت ملی شدن صنعت نفت به راه افتاد و پس از بلوغ فنی مدیریت کلیه مراحل استخراج و فروش نفت را نیز به عهده گرفتیم.
برآیند بضاعت سیاسی ما و آگاهی اجتماع در حال حاضر همین است. راز پایداری جمهوری اسلامی نه در توطئهٔ شخص و اشخاص، بلکه در بیرقیب بودن آن از نظر ارتباط با لایههای مختلف اجتماع بودهاست. نه نیروهای سیاسی و نه کنشگران اجتماعی تا کنون موفق به بسیج مردم بر علیه نظام نشدهاند. چه بپسندیم و چه نه، هستهٔ اصلی جنبش سبز حول یکی از مومنترین مدیران همین نظام شکل گرفتهاست. در سی و چند سال گذشته هیچ بدیلی در برابر جمهوری اسلامی ارائه نشده که اقبال عمومی داشتهباشد.
اینجاست که آقای “عباس خسروی فارسانی” مرتکب همان اشتباه شبه اپوزیسیون خارج کشور میشود. آنهایی که همچنان نوریزاد، گنجی، امیر انتظام و … را عوامل جمهوری اسلامی میدانند. چرا؟ چون از نظر آنها یک فعال سیاسی یا باید عضو یکی از گروههای مخالف نظام در خارج از ایران آنها باشد و یا عامل نظام.
او مینویسد:
««گذار به جمهوری اسلامی پساخامنهای»، پروژه تمامیت نظام جمهوری اسلامی است و البته اجرای همه اجزای آن، مشروط و منوط به هماهنگ شدن همه عوامل داخلی و بینالمللی است؛ بسیاری عوامل پیشبینینشده نیز در این میان پیش خواهد آمد که باعث انعطافها، جرح و تعدیلها و چرخشهایی در آن خواهد شد و محصول نهایی این پروژه، نتیجه مجموع این عوامل خواهد بود.
ممکن است گفته شود اگر چنین پروژهای در جریان است، چه چیزی بهتر از این؟! مگر مردم چه میخواهند؟ آیا این یک نوزایی (رنسانس) در جمهوری اسلامی نیست؟ اما باید بدانیم که به لحاظ ماهیت و ساختار این نظام، «جمهوری اسلامی، رنسانسپذیر نیست»؛ نظامهای استبدادی و توتالیتر، ساختارها و بافتارهایی «همه یا هیچ» هستند؛ گشایشی اندک، برابر است با سرنگونی تمامیت آنها؛ …»
چرا ایشان این شق را در نظر نمیگیرد که اتفاقا شاید بهمین دلیل (سرنگونی از راه گشایشی اندک) امثال نوریزاد و «زندانی سیاسی، فیلسوف، روشنفکر، آیتالله و مرجع تقلید، کارگردان، نویسنده، شاعر و هنرمند و بازیگر، فعال حقوق بشر، تحلیلگر در مسائل مختلف، شبکههای تلویزیونی ماهوارهای، طنزپرداز و کارتونیست، وبسایت و روزنامه و…؛» در راه ایجاد «گشایشی اندک» هستند؟ در ثانی مگر حکومت چین با گشایش نه چندان اندکش در گذار از اقتصاد مارکسیستی به نیمه کاپیتالیستی، سقوط کرد؟ آیا آن گشایش در بهبود زندگی مردم موثر نبود؟
و سپس نتیجه میگیرد: «بنا بر این، این پروژه، حتی اگر تمامی اجزاء و ابعاد آن جاری شود، چیزی جز نیرنگ بزرگ، بزک و بازی نیست؛ فریبی بزرگتر از آن که منجر به انتخاب ظاهری حسن روحانی («نماد نیرنگ نظام») به ریاست جمهوری شد. نیرنگی بزرگ که با مدیریت تجسم و تجسد تمامنمای نیرنگ نظام، اکبر هاشمی رفسنجانی در حال اجراست.
آری، به نظر نگارنده این نوشتار، دوران پساخامنهای، بهشتی آباد و آزاد نخواهد بود؛ فریبی بزرگتر از انتخاب روحانی و انتخابات جمهوری اسلامی است.»
نتیجهگیری ایشان البته درست است اما با هر سناریو یا اتفاقی که رخ دهد. یعنی در هر حالت هیچ دورانی درآینده “بهشتی آباد و آزاد” نخواهد بود. تغییرات در جهان واقعی خارج از دو حالت نیست: یا بهبود تدریجی یا خرابی که این دومی ممکن است تدریجی یا سریع باشد. بهشت آزاد و آباد یا در تخیل سوسیالیستها و کمونیستها رخ میدهد یا در بهشت متدینین و هر دو بهانهای است برای خلق جهنم.
ریاست جمهوری خاتمی و دوران اصلاحات، به هیچ وجه بهشت نبود، بخصوص اگر بیاد بیاوریم دستجات خودسر و لباس شخصی در آن زمان پا گرفتند و با حمله به کوی دانشگاه لکهٔ ننگی بر دامن همهٔ نظام نشاندند. اما بهترین دوران در جمهوری اسلامی برای زندگی مردم عادی بود. با مرگ 4 قربانی آخر قتلهای زنجیرهای و افشای وزارت اطلاعات، ترور دگر اندیشان متوقف شد. سیاست تنش زدایی با جهان با موفقیت پیش رفت، ارز تک نرخی شد و تورم به پایینترین حد خود رسید، و روزنامهها آزادترین دوران خود از سال 60 تا امروز را تجربه کردند. در میان سالهای سیاه حکومت روحانیان بر ایران آن 8 سال همچون لکهای خاکستری متمایز بود؛ و این همه تنها به خاطر گشایشهایی کوچک امکان پذیر گشت.
اگر از آقای “عباس خسروی فارسانی” درخواست کنیم سناریو یا روشی برای تغییر شکل یا محتوای جمهوری اسلامی یا طرحی برای براندازی آن ارائه دهد، و ایشان نیز صادقانه در مقام پاسخگویی برآید، احتمالا باید در اندیشههای خود تجدید نظر کند.
پولهای بی حساب کتاب جمهوری اسلامی ؛براحتی خیلی از افراد را یا وابسته به رژیم معرفی میکند ویا سوپاپ اطمینان رژیم .بهنرین راه اینست که این اشخاص را بحال خود بگذاریم وبمطالب وگفته های آنها هرچند از درب دوستی باشد التفاتی نکنیم .زیرا تا کنون رژیم آنقدر دعواهای شاه ومصدق درست کرده که دیگربس است .
نقل از “دلقک ایرانی” :
« آن جملۀ خوشحال کنندۀ ظریف خطاب به موگرینی که گفته “هیچگاه یک ایرانی را تهدید نکن” دو چیز کم دارد. یکی اینکه در صادقانه ترین موضع گیری بعنوان وزیر خارجۀ جمهوری اسلامی باید می گفت “هیچگاه یک اسلامیست را تهدید نکن” و در مرحلۀ دوم هم باید یادش می ماند که هیچ آدم عاقل و کم بنیه ای خودش را در معرض تهدید قلدر محله قرار نمی دهد که بعداً کلمات قصار از خودش در کند.»
http://dalghakirani.blogspot.com/2015/07/blog-post_81.html?showComment=1436548139861#c1296236683813987941
اینا خودشون از صبح تا شب غیر از تهدید ملت ایران هنری ندارن، منظور حاج مم جوات این بوده که تهدید ایرانیها فقط در ید عمله های ظلم حکومت اسلامی میباشد. آخه اینا رقیب نمیخوان.
آقای نوری زاد کاشکی برای پس گرفتن اموال از اموات ، می رفتید همان محل ” لانه ” در خیابان طالقانی . زیرا قبلا” و چندی بعد از آنکه شما خیابان طالقانی را ترک کردید ، برادران ” دلواپس ” برای مداوای ” دل پیچه ” و دل نازکی ، خود را به ” لانه ” اشان رساندند تا جواب حسن روحانی را که گفته بود : زندگی مردم هم باید بچرخد ، توطئه ای را بدست ” آقا بزرگ ” براه بیاندازند . بنظرم همان محل ” لانه ” برای باز پس گیری اموالتان بهتر بود ، زیرا در آنجا آن ” برادران ” خام مغز بدرون لانه هم رفت و آمد میکردند و بر اثر دیدار شما و بحث و تبادل نظر با شما و اطلاع یافتن از سوابق و علت کفن پوشی شما ، یواش یواش از آن مغز شویی حاکمیت رهایی می یافتند و از جهنم ” جهالت ” رهایی می یافتند .
چقدر نگاه عکس شبیه لاتهاست بعد از تجاوز به قربانیشان !
شیر پاک خورده ای جرات کرده از رهبر سوال کرده که بعد از توافق هسته ای تکلیف مبارزه با استکبار جهانی چه خواهد شد؟
آخه عاقل تو به من بگو ما عمرا کی با استکبار جهانی مبارزه کردیم که الان به فکر ادامه اش باشیم؟
خود زنی جنگ هشت ساله با عراق شد مبارزه با استکبار؟ این که مثل دو تا دیوونه افتادیم به جون هم و زدیم دک و پوز همدیگر رو خورد کردیم با یک میلیون تلفات و خسارات بی حد و حصر این رو تو می گی مبارزه با استکبار جهانی؟
یا همین الان که بشار اسد به توصیه رهبر مردم بد بخت سوریه رو بمبارون کرد همون رهبر مجنونی که گفت با تانک از روی مردم معترض رد شید نمی دونم بمباران مردم بی سلاح سوریه یا با تانک از رو مردم رد شدن کدومشون مبارزه با استکبار جهانیه؟
رفتیم یمن رو فتح کردیم آتش بر سر مردم بی پناه آوردیم مردم ساده و بی شیله پیله یمن رو آواره و بیچاره کردیم این رو میگی مبارزه با استکبار؟
به فلسطینی ها چهار تا فشفشه دادیم تا بهانه دست اسراییل بدیم خار و مادر فلسطینی ها رو یکی کنه غزه رو با پیر و جوون و زن و بچه مردم رو به آتش بکشه بعد هم همون فلسطینی های فلک زده به ما بگن رافضی این شد مبارزه با استکبار؟
رواج تن فروشی اعتیاد دزدی غارت ناامنی بیکاری ورشکستگی محاصره بی آبرویی جهانی شد مبارزه با استکبار؟
فحاشی بد دهنی آتش زدن پرچم آمریکا شاشیدن به هیکل و ریدن تو دهن خودمون این ها شد مبارزه با استکبار؟
یک مشت ارازل و اوباش رو کردیم حاکم شد مبارزه با استکبار؟
هموطن عزیز،از اینکه اینقدر به زبان ساده موضوع استکبار رو توضیح دادی متشکرم. امیدوارم که این جواب شما رو در همه جا و به همه ایرانیانی که دلشون رو به این “توافقنامه” خوش کردند یادآوری کنیم.
کاربری گفته بود پول هایی که به بشار اسد دادید خلاف تمایل صاحبانش (یعنی ملت) است و کاری غیر قانونی است و …
کاربر محترم و دیگر ایرانیانی که هنوز از ضربه ای که بنیان گذار جمهوری اسلامی بر مغزمان وارد کرده سرگیجه گرفته اید و سره را از ناسره تشخیص نمی دهید دقت کنید! خواهش می کنم دقت کنید!
شما یا پدران شما سندی امضا کرده اند به نام قانون اساسی که مبنای بیعت با ملایان حاکم بر ما است. در این قانون اساسی وارد شده که این مملکت به نام نامی خداوند عز و جل مهر خورده و اداره می شود و صاحبش شخص امام زمان است. یعنی این یک میلیارد دلار که هیچ! همه کوه ها/ دره ها/ رود ها/ درختان/ حیوانات از جمله بنده و جناب عالی و دیگر آحاد ملت از زن و مرد و بچه و پیر و صغیر از اموال امام زمان هستیم. تا اینجا روشن شد؟ خوب؟
ولایت مطلقه فقیه هم که نماینده بی چون و چرای شخص آقا امام زمان است. دوزاری؟ ایشان به نمایندگی از اوشان حق دارند در جان و مال و ناموس همه ما فلک زدگان دخل و تصرف کنند! شیر فهم؟ حالا شما گیر یک میلیارد نا قابلی؟
نگاهی دیگر بهفرایند اسلامی شدن ایران.
پیش از آن که وارد مبحثِ دیوانسالاریِ پساساسانی و نقش آن را در بوجود آمدن دین جدید یعنی اسلام بشویم، ضروریست که به آن اصول و عناصری بپردازیم که به «حسابِ» یک پیامبر ////// یعنی محمد و «عربهای بدوی»اش ریخته شده است. در این بخش تلاش میکنیم که قطعات «ساختمان اسلام» را از هم جدا سازیم و به تک تک آنها بپردازیم. خواننده خواهد دید که این «قطعات» که کل ساختمان این دین را تشکیل میدهند، محصولِ الهاماتِ پیامبری به نام محمد نبوده بلکه از گذشتههای بسیار دیرتر در تار و پود مناسباتِ سیاسی- دینی- فرهنگی ایران زمین ریشه دوانیده بود و به اصطلاح اجزائی از کلِ زندگیِ روزمره ایرانیان بودهاند، البته زیر نامِ یک دینِ دولتی به نام دین زرتشتی. همچنین، بخشِ دیگری از «قطعات» این ساختمان اسلامی به طور مستقیم از مسیحیت، گنوسیها و بودیسم برگرفته شدهاند.
ساختمانِ واسازیشده (deconstructed) اسلام: قطعاتِ اصلی این ساختمان. الف: سیاست و اجتماع: ۱- دینِ سیاسی، یعنی پیوند ارگانیک دین و دولت، ۲- کنترلِ همهجانبه زندگیِ مردم توسط دستگاه روحانیت، ۳- سنگسار، ۴- چند همسری و صیغه، ۵- حکم مرگ برای خروج از دین (ارتداد)، ب: الاهیاتشناسی که اساساً متأثر از مسیحیت و یهودیت بوده است: ۱- توحید، ۲- نبوت، ۳- معاد، ۴- معراج پیامبر، ج: آیین عبادت و حدیثنویسی که اساساً متأثر از بودیسم بوده است:۱- حج، ۲- حدیثنویسی
………………………………………………………………………………
http://eslamshenasi.net/?p=304
دیروز…
جنگ با عراق را
که بیش از یک میلیون کشته..!،
و مجروح..!، و معلول..!، و مفقود به بار آورد..!،
و صدها شهر و روستای ایران را ویران کرد….!،
و بیش از هزار میلیارد دلار خسارت بجا گذاشت!،
برای ملت… نعمت خواندیم…!!!
و بعد از نوشیدن جام زهر..!،
هرگز اقدامی برای دریافت خسارت
هزار میلیارد دلاری از عراق نکردیم….!!!
و امروز…
دست به کاری بزرگتر زدیم…
تا با انرژی هسته ای کاری کنیم کارستان…!!!
و به گفته
محمد جهرمی
( وزیر کار احمدی نژاد )
سالی ۱۶۰ میلیارد دلار برای
پروژه هسته ای خسارت دادیم…!،
ترمز آنرا کندیم ، و دور انداختیم…..!،
و بزرگترین تحریمهای جهانی را پذیرفتیم..!،
تا به قیمت نابودی اقتصاد و امنیت و آبروی کشور..!،
جشن
هسته ای بگیریم..!،
و فقط “انرژی هسته ای” را…
“حق مسلم” مردم بیکار، و زیرخط فقر بدانیم..!،
و چون…..
کفگیر به ته دیگ خورد…!،
و دیگر رمقی برای ملک و ملت باقی نماند…!،
نرمشی کردیم… بس قهرمانانه…!،
و تافته های پیشین را تعطیل کردیم..!،
و تمام اورانیوم غنی شده را نابود کردیم..!،
و با طولانی ترین مذاکرات طول تاریخ بشر..!،
به توافق رسیدیم که به نقطه اول باز گردیم…!،
تا مانند گذشته اجازه صادرات نفت و گاز بیابیم.!،
و مانند گذشته؛ حق دریافت دلار و دینار بگیریم..!،
و مانند گذشته؛ حق داد و ستد آزاد کسب کنیم..!،
و از تحریم هائی که نعمت بودند، خلاص شویم..!،
تا ۱۵۰میلیارد دلار پولهای خودمان را، بگیریم..!،
و بدهیم به ؛
حزب الله و بشاراسد و حوثی های یمن…….!!!
ولی….
توافق بعمل آمده را آنقدر کش بدهیم..!،
تا ایام سوگواری شب های قدر پایان یابد..!،
تا جشنی بگیریم.. بزرگتر از جشن هسته ای..!،
که قبلا…
و سالهای سال…
برای غنی سازی اورانیوم ۲۰% میگرفتیم…!!
حالا چرا…؟
چون ما باید همیشه…
برای مدیرانمان کف بزنیم…!!،
و هرگز نپرسیم ؛ چرا…………..؟!!!
زیرا…
آنها را ما انتخاب نمی کنیم..!،
آنها را خبرگان ما کشف میکنند…!!،
آنها منتخب ما نیستند، که به ما پاسخ بدهند..!!
ما هیچ حقی نداریم…
ما فقط تکلیف داریم…..!!،
ما فقط چهار جا، صاحب کشورمان میشویم ؛
/ پرداختن مالیات….!،
/ رفتن به خدمت سربازی….!،
/ شرکت در انتخابات، که مقامات میگویند..!!،
/ و شرکت در جنگ..!، که حق سوآل نداریم….!!!
ولی تا دلتان بخواهد…
حق داریم برای هرکاری که مقامات میکنند؛
کف بزنیم..!، هورا بکشیم..!، و شادی کنیم..!!
شاعر زندانی به بیمارستان اعزام شد ، همبندی ها اعتصاب غذا را پایان دادند
تاریخ: تیر ۲۱, ۱۳۹۴در: آخرین اخبار, اسلایدشو, سیاستدیدگاهتان را بنویسید:994 نمایش ها
Mohamadreza-alipayam-haloo-Sahamenws-600×330
محمدرضا عالی پیام شاعر زندانی در سالن یک زندان رجایی شهر شب گذشته در پی وخامت حالش به بیمارستان اعزام شد.
به گزارش سحام٬ عالی پیام به همراه ١٨ تن دیگر از زندانیان سیاسی و عقیدتی سالن یک و دو زندان رجایی شهر از ١٠ روز پیش دست به اعتصاب غذا زده بود.
این شاعر معترض علاوه بر اعتصاب غذا، همچنین دست به اعتصاب دارو زده بود که قطع داروهای متعادل کننده فشار خون و ضد تشنج موجب بحرانی شدن وضعیت سلامتش شد.
در پی وخامت حال آقای عالی پیام ، شورای اعتصاب کنندگان تصمیم گرفت تا از امروز یکشنبه به اعتصاب ١١ روزه خود خاتمه دهند.
محمدرضا عالی پیام به همراه بهنام ابراهیم زاده ، مهدی فراحی شاندیز ، سهیلزبابادی ، علسرضا سیدیان ، مسعود عرب چوبدار ، احمد شیرزاد ، ابراهیم فیروزی ، حمید بابایی ، آرش مقدم ، علی کاظم زاده ، ایرج حاتمی ، علیرضا فراهانی ، حجت حاتمی ، بهزاد ترحمی ، علیرضا ناصری ، رضا کاهه ، اسد. محمدی و فرید آزموده از جمله زندانیان سیاسی – عقیدتی و امنیتی هستند که در اعتراض به نگهداری خود در شرایط سخت و میان زندانیان بزهکار دست به اعتصاب غذا زده بودند.
این زندانیان در اعتراض به موضوع عدم تفکیک زندانیان دست به اعتصاب غذا زده بودند و خواستار تفکیک خود از زندانیان جرایم سنگین بودند.
این دو سالن از پر تراکم ترین زندان های کشور است و در برخی موارد زندانیان با جرایم جدی و خشن به دلیل تراکم بالا در راهرو ها به صورت کف خواب و در کنار هم نگهداری می شوند.
در بیانیه اعتصاب این زندانیان ابراز امیدواری شده بود که وعده های رییس قوه قضاییه مبنی بر بهبود شرایط و اوضاع حقوق بشر، شامل حال این زندانیان سیاسی و عقیدتی زنده به گور شده در بند مجرمان خطرناک هم بشود.
در آیین نامه سازمان زندان ها تاکید شده است که زندانیان باید متناسب با شان اجتماعی ، تحصیلات ، سن و نوع جرم آنها تفکیک شوند.
سحام نیوز
ننگ و نفرت بر رزیمی باد که تحمل یک قناری با عزت نفس را ندارد.
در نزد عارفان اصطلاحی هست به این مضمون که آن چیزی که نعمت است می تواند به راحتی به مصیبت تبدیل شود و هر نعمنی همیشگی نیست. برای مثال دندان که این همه مزایا دارد با تبدیل شدن به دندان درد امان صاحب خود را میبرد. حال حکایت هسته ای هم همین طور شده است. چیزی که چنان احساس قدر قدرتی را به رهبر ما القا کرده بود امروز مایه مصیبت دارد میشود. حالا باید سرمایه گذار خارجی بیاید و ما را نجات دهد. این کار با این دستگاه قضا نمی شود ، با این نظام اجرائی و فانون گذاری وارفته و تا مغز سر فاسد چنین کاری نشدنی است…حالا 80 میلیون دهان گرسنه نان می خواهد. امپراطوری فریب و دروغ هم فشل شده است. مردم خود اخبار وین را لحظه ای می گیرند.رهبر دست و پا میزند که مبارزه با استکبار فراموش نشود و کیهان مزدور جلوی چشمش آنرا تحریف می کند!این چنین رهبر ی افتدارش هم از لوزان آویزان است!!..باش تا صبح دولتت بدمد..
احسنت جناب یاران، اشاره شما به موانع پیش روی سرمایه گذاری خارجی بسیار درست و بجا است. مخصوصا عدم استقلال و بدتر از آن، کلنگی بودن قوهٔ قضائیه -که گاه مورد اشارهٔ روسای آن هم بوده- مانعی بسیار جدیست. بعید نیست سرمایهگذاران خارجی به همین دلیل کاپیتولاسیون دیگری به ما تحمیل کنند ما هم که در موضع ضعف و نیازیم، کاپیتولاسیون را پذیرفته و برایش یک جشن هم میگیریم! در شرایط حاضر و به لطف رهبری داهیانه، آنچنان در موضع ضعفیم که حتی در پایان جنگ نیز چنین نبودهایم.
پايگاه اطلاعرسانى دفتر آقاى خامنهاى گزارش داده كه در هفتهى گذشته او دو ديدارِ دانشگاهى داشته؛ در اوّلى ٢ساعت با اساتيد دانشگاه نشسته، در دوّمى (ديشب) ٤ساعت را با هزار دانشجو ديدار و گفتگو كرده؛ در مجموعِ اين ٦ ساعت، نظر خود را دربارهى «غلط»هاى جارى در كشور گفته از جمله:
١) «اینگونه کارها (برگزاری کنسرتهاى موسیقی در دانشگاه) به بهانهى نشاطبخشی به محیط دانشجویی، جزو غلطترین کارهاست».
٢) «اين كار (جنجال بر سر بورسيههاى غيرقانونى) از غلطترين کارهای چند سال اخیر بود»
٣) «اصطلاحِ اسلامِ رحمانی كه اين روزها رايج شده… صددرصد غلط است»
٤) و سرانجام غلط بودنِ استفاده از استادانِ معترض به نتايج انتخابات سال ٨٨ در دانشگاهها؛ زيرا «عناصری نظیر کسانی که در سال ٨٨ آن حوادث را براه انداختند و بدون هیچ منطقی با اسلامیت و جمهوریت نظام مخالفت کردند قابل اطمینان نیستند».
•پىنوشت:
وقتى كسى كنسرت موسيقى و پردهبردارى از بورسيه كردنِ غيرقانونىِ نورچشمىها را جزء «غلطترين كارها» معرفى كند اما در پروندهى اختلاسِ سههزارميلياردى، ادبياتِ فاخرِ «كش ندهند» را از خود به يادگار بگذارد،
وقتى كسى درست در روزهايى كه “اسلام شيطانىِ”داعش، ايمان و امانِ جهان را تهديد مىكند لازم بداند به «اسلامِ رحمانى» بد و بيراه بگويد و اين اصطلاحِ محورى در گفتمانِ روشنفكرىِ دينى را «صددرصد غلط» بخواند (يعنى ١درصد دُرست هم در آن نبيند!)
وقتى كسى شاخصترين چهرههاى يك اعتراض را در حبس و حصر نگهداشته و ٦ سال اجازهى دفاع به آنها نداده اما بگويد كه آنها «هیچ منطقی» نداشتند… چنين كسى ريگِ بسيار به كفش دارد و «غلط» انداز است نه غلط شناس؛ يادش بخير آنكه جام و جامهاش عاريت از فرنگ بود اما گوجهفرنگى را چون “فرنگى” بود حرام مىدانست!
محمدجواد اکبرین
نوری زاد عزیز سلام
من شخصاً قدر زحمتهای شما رو در جهت روشنگری و مبارزه در راه ملت میدونم و درک میکنم ولی این داستان لاستیک دنا یه مقداری بی معناس یه کمی به نظر سبک میرسه به نظر میرسه که این یکیو با هیچ کسی مشورت نکردی آخه مبارزه دم دفتر لاستیک فروشی؟؟؟؟؟
نوری زاد عزیز چند وقت دیگه لابد میری میدون سپه میگی اینم اسمش مثل سپاه اینجا میخوام تحصن کنم میری ولنجک میگی اسمش شبیه نارنجک نارنجکم دست سپاه،میری توپخونه میگی سپاه هم توپخانه داره پس اینجام میشه تحصن کرد یا دم بیمارستان خاتم ال انبیأ میگی اینم شبیه اسم قرارگاه سپاه،حالا این البته شوخی به دل نگیر نازنین ولی نظر من اینه که وارد کارهای سبک نشی تو یک سرمایهای جم کردی و این سرمایه رو تبدیل به جوکش نکن
نوریزاد عزیز خواهشاً سانسورش نکن
محمد رضا
9:44 ب.ظ / جولای 12, 2015
باهیچ کسی مشورت نکردی آخه مبارزه دم دفتر لاستیک فروشی؟؟؟؟؟
سلام عزیز نماز روزه ات قبول
ولی خیلی ناراحتی از واکنش های درست یک انسان
آزاده از نظر من می شود برای حق خواهی و زنده
کردن احکام اسلام محمدی در سر هر کوچه ای
بست نشت و دفاع کرد از حق مظلومین و سخنان
رهبر ماله کش ات را هم نمان کردو انهای
که این بی خرد را انتخاب کردن و میدان
می دهند تا خود چپاول و کارخانه ووو
بالا بکشند به اسم مسلمانی و تو هم سیاه
کاری نکن عزیز و ایراد از مسلمانی خود
بگیریم.
فرهاد از ناکجا آباد
فرهاد نابجا یا ناکجا
من نوریزاد رو دوستش دارم
هر کسی یه نظری داره به هر حال
پاچه خاری اینجا ولی ممنوعه
تو عصر امروز چیزی پیدا نکردم رفتم سراغ انبون اضغر آقا. بازم به بزرگی خودتون ببخشین
ای رجائی رجائی رجائی
پس کجائی کجائی کجائی؟
سازمان ملل يادت آيد
کفش خود کندن و پانمائی!
شرح ميدادی از محبس شاه
شرح آزار و نوحهسرائی
(شد دل ما هم آن روز رنجه
بابت اينکه گشتی شکنجه)
ای رجائی رجائی رجائی
جای طاغوت حالا نشسته
يک رژيم پيمبر – خدائی!
پس کجائی کجائی کجائی؟
ای رجائی رجائی رجائی
کاش ميشد که حالا بيائی
از شکنجه بگوئی دوباره
وز تجاوزگریهای اسلام؛
بازديدی کنی از کناره
پس به چشم خودت هم ببينی
روده و مقعد پاره پاره!
ای رجائی رجائی رجائی
پس کجائی کجائی کجائی؟
[اصغرآقا – سايت هادی خرسندی]
از همین نویسنده | ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول
Copyright: gooya.com 2014
هر چند خیلی هم موافق نظرات اضغر آقا نیسم ولی خودمونیم هویت ما ملت همینه و لاپوشونی میکنیم. ببخشین اگر مزاحم شدم
ایرانیم و شاه و خمینی ثمراتم
من عامل تکثیر ژن این حضراتم
انگار که آن شب که سرشتند گلم را
مانده می آنها ته پیمانهی ذاتم
من مبدأ تاریخم و توضیح مسائل
من مایهی پیدایش فرهنگ لغاتم
با هوشترین ملت منظومهی شمسی
من هستم و انگشتنما بین کراتم
گه زادهی خردادم و گه مردهی مرداد
مبنای شب و روز بود مرگ و حیاتم
گه دایره-دنبکزن ایام سرورم
گه گریه کن تعزیهی شام وفاتم
گه فاتح و پیروز و پِر و فول و برنده
گاهی کُت و سگمارس و کتک خورده و ماتم
گه سنتیام، شیرهی سوهان قمام من
گه شیک و مدرنم، شکلاتم، شکلاتم
گه تا به فلک فاصله دارم ز خرافات
گاهی بپرد جت به هوا با صلواتم
گه کافر و بیدینم و لائیک و سکولار
گه غسلکنان در طلب خمس و زکاتم
ایرانیم و مظهر تفریطم و افراط
گه قطرهچکانم به مثل، گاه قناتم
بخشم به طرف گاه سمرقند و بخارا
گه فکر پسانداز نخ لای نباتم
استاد فنونم همه، جز فن تعادل
کشتی بلدم، بیخبر از آکروباتم
کارم ز تعارف بکشد سوی تملق
پیدا نبود سرّ ضمیر از وجناتم
هم صاحب سهم گوگل و سیسکو و ای.بِی
هم یار فلسطین ز زمان عرفاتم
گه سوی فضا میروم و شیرزنم من
گه زائر شامات و گدای عتباتم
گه از دل آتش گذرم همچو سیاوش
گه فکر گذشتن ز پل نحس صراطم
تاریخ نوشته است که من دشمن خویشم
تقصیر خودم بوده تمام تلفاتم
خواهند اگر حکم قتالم بنویسند
من خود قلم و خود ورق و نیز دواتم
باری مگر آینده بسازم ز گذشته
اکنون که شده تجزیه تحلیل صفاتم
بینایم و ناظر به عبودیت کورم
آقایم و مقهور اقلّیت لاتم
بیدارم و در فکر گروه هپروتم
هشیارم و دلواپس جمع هپراتم
هربار به یک واقعهای سوخت فیوزم
زیرا که بهم ریخته بود آمپر و واتم
من وارث وارونهی دارائیِ خویشم
نفت است که انداخته در این ظلماتم
از خاک وطن لاله دمیدهست فراوان
وقت است که گندم دمد از خاک فلاتم
آماده نباشم به دموکراسی کامل
یکذرّه دمو هستم و یکخرده کراتم
ایرانیم و هیچ حقوق بشرم نیست
هرچند خودم مبتکر این کلماتم
ایرانیم و اهل دل و کاشف الکل
من شاعر ابیات میان قطراتم
ایرانیم و عاشق زیبائی انسان
دلدادهی مرد و زن شیرین حرکاتم
ایرانیم و وارث شیرینی طنزم
قندم، عسلم، نیشکرم، توت هراتم
هادی! همه شب فکر وطن بودم و افسوس
وقت سحر از غصه ندادند نجاتم!
hadikhorsandi@aol.com
با سلام و درودهاي گرم و پرمهر
گفتگوي راديو ندا با يكي از شهروندان در ايران پيرامون ماراتن مذاكرات هسته اي جمهوري اسلامي با آمريكا ، نقش دلواپسان. و تحليل كارشناسانه و نقطه نظرات جالب وي.
http://radio-neda.blogspot.com/2015/07/blog-post_11.html
سلام مرد بزرگ و خستگي ناپذير
ما هم روزهاي دوشنبه خواهيم امد در كنار تو تا اثبات حق كني و اموال خود را كه بنا حق تصرف كرده اند باز پس بگيري
على عزيز :
درود بر شما و سپاس از بيان ديدگاه منتقدانه تان در مورد ريشه ها . نوشته شما را ذيل ريشه ها ٣١٩ ذيل پست حرف هاى مفت آيت الله خواندم .همچنين كامنت شما ذيل كامنت مهرداد پرتلاش و ارجمند در باره اختلاس هاى زمان احمدى نژاد و مابقى قضايا . همچنين نوشته جداگانه و خوب شما ذيل همان پست كه با اين گزاره آغاز مى شود:” سياست هاى توسعه ايران با تأكيد بر اقتصاد مقاومتى ابلاغ شد ” شوربختانه مقدور نيست كه اين نوشته ها را در اينجا پيست كنم اما آخرين پاسخ شما را كه ذيل پست فرار بزرگ و ذيل ريشه ها نوشتيد ، در اينجا مى آورم تا خواننده كمى با فضاى اين گفتگو آشنا شود و اگر كسى حوصله داشت آن را در پست هاى پيش پى گيرد.
علی
8:56 ب.ظ / جولای 10, 2015
کوروس عزیز، با عرض سلام و درود و تشکر از پاسخ به نقطه نظرات بنده مرتبط با پست ریشهها-۳۲۴
۱- شما طبق باور و مجددا بماند هنا ارنت فاشیسم آلمان و هیتلر را همراه و همسنگ با کمونیسم روس و استالین مورد ارزیابی قرار میدهید که بیانگر دیدگاه فرهنگی قالب جهانی اما رو به افول آنگلوساکسونها (آمریکا- انگلیس) و فاتحین جنگ دوم جهانیست و تلاش بسیار شده که همین موضع در تفکر بقیه مردم جهان خصوصا نخبگان سیاسی فلسفی اونها قالب شود. من قصد دفاع از استالین را ندارم، اما به همین مختصر اکتفا میکنم که انگار ظلم استالین بر روسها ظاهرا برای غربیان به مراتب بیش از خود روسها “اعیان” است، و ظاهرا روسها از این “دورهٔ تاریک تاریخ خود بسیار از غربیان بی اطلاع تر اند”. چند سال پیش بیبیسی گزارشی “مستند” راجع به استالین تهیه کرده بود و در این ارتباط گزارشگر به روسیه سفر کرده و از دیدن عکسهای بزرگ استالین بر دیوارهای تالارهای گوناگون در روسیه و تجلیل از او به عنوان یک قهرمان ملی دوران جنگ دوم بسیار متعجب و بر آشفته بود و از نمایش عصبانیت خود نیز ابایی نداشت. انتظار او این بود که روسها هم از دریچهٔ چشم او (فاتحین آنگلو ساکسون) به استالین همانند هیتلر نگاه کنند. بینش او توسط آن چه دستگاهای امنیتی غرب “پرپاگاندای سیاه” مینامند شکل گرفته بود بی آنکه خود بداند.
۲. منظور از تاریخ وجه قالب آن یعنی تاریخ کنشهای عظیم اجتماعی مبارزات نبردها و جنگهای منطقه ایی و جهانی بود و تحولاتی که بر آنها تاثیر گذار است، همچون توسعه صنعت، اقتصاد، ترابری، ارتباطات و غیره.
۳.اشاره کردید که در ایران یک “سرمایه داری” دولتی، الیگارشی- مالی- نظامی- رانتی- مافیأی- نفتی- فاسد حاکم است. که با شما در این زمینه موافقم اما توصیه میکنم که پست اینجانب را در صفحهٔ “حرفهای مفت آیت الله” با عنوان “سیاست توسعه ایران با تاکید بر اقتصاد مقاومتی ابلاغ شد؛ علم اقتصاد مال خر نیست” بخوانید، در ضمن برای پست شما هم آنجا نظر درج کردم. لازم است که توضیح بدهم که من در جستجوی شبح یا اقبال حکومت کمونیستی نیستم. ۲۰ سال بد از جنبش گارگران بندر کدانسک لهستان به رهبری لخ والسا که منجر به فرو پاشی نظام سوسیالیستی شد شبکه تلویزیونی بیبیسی از کارگری که در این جنبش شرکت داشت طی مصاحبهای از او پرسید که از آزادی خود کسب کرده لذت میبرد؟ و او در جواب گفت که آنزمان کار داشتیم آزادی نداشتیم و حالا آزادی داریم اما کار نداریم. در نظام سرمایه داری از شهر وند کسب ری جهت تامین معیشت نمیشود بلکه از او جهت اینکه چه گونه دولت حاکم مالیاتی را که او پرداخت کرده خارج کنند – ظاهرا طلب ری میشود.
۴. شرکت آزادانه و همهگیر در تصمیم گیری برای بهبود همه جانبهٔ حیات بشری مستلزم مالکیت عمومی بر منابع ثروت و ابزار تولید ثروت است. در دموکراسی آمریکایی بشکل ساده نقش شما اینست که اگر حقوق بگیر (کارگر، کارمند، کارشناس، متخصص، مدیر، مدیر کّل) باشید در انتخابات محلی یا ایالتی یا ملی بین “کوکا کلا/جمهوری- خواه” یا “پپسی کلاه/ دموکرات” یکی را انتخاب کنید. تعیین سیاست و مصالح کوکا کولا و پپسی کلاً با مالکین و سهام دران بزرگ- نه کوچک – است. در این مورد گفتنیها بسیار است من نیز دلم میخواست که میشد از نزدیک با شما این بحثها انجام میشد. مختصر بگویم که امپرتوری آمریکا بر آماده از ارادهٔ آزاد عموم مردم یعنی “دموکراسی” نیست، بلکه “دموکراسی” به مفهوم “حق انتخاب” آن هم بر حسب توانایی مالی فرد شهروند همچون مثال بالا زاییدهٔ شرایط مساعد اقلیمی و منابع طبیعی فراوان آن بوده است. دموکراسی یا استبداد در بطن خود مفهوم توازن- قوا را حمل میکنند؛ توازن قوا بیانگر توازن و توزیع ثروت است و پایگاه اجتماعی، و ثروت زاییدهٔ منابع سرشار طبیعی و نیروی انسانی فعال و کارآمد. میزان بهرمندی شهروند از این دمکراسی متناسب با سهم او از ثروت تولید شده است. ساکنین خیابان پنجم نیو یورک و کارتن خوابهای خیابانها و تونلهای متروکهٔ قطار زیرزمینی نیو یورک شهروندان جامعه “خود سالار” اند، اما آن “خود” کجا وو این “خود” کجا؟
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند // در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
در این میان نقش طبیعت و فراوانی انرژی و سهولت مهار آن در ساخت تمدنها (دایره قسمت) نقش اساسی بازی میکند. پیداش تمدنها خود معلول فراهم بودن شرایط مطلوب منابع طبیعی و انرژی لازم است.
۵. اشاری من به کارگزاران دگر – سالار (پیروان و مزد بگیران خدایان سرمایه) اتاق فکر امپراتوری آمریکا (امثال کیسینجر و بریژینسکی در سیاست و میلتون فرید من در اقتصاد) بود که خود را قاعدتاً و از نظر تاریخی فرهنگی میراث دار فرهنگ عصر مدرن کانت دکارت لاک هگل (حتا اگر نه در اعتقاد و عمل) میداننند نه مارکس و اینگلس که از این دو بیزارند. قصد من اصلا بی احترمی به کانت دکارت هگل یا فو یر باخ نیست و فکر میکنم سؤ تفاهم شده.
۶- به خاطر میارم که نظر شاملو در مورد حافظ را در مقدمهٔ حافظ شاملو در دوران دانشجویی خواند باشم. اما دوست دارم که با شما این مطلب را در مورد حافظ در میان بگذرم. من بر این باورم که او خود بزرگترین نقاد هستی است. کسی راجع به او نقدی نخواد کرد که او خود نکرده باشد. الماس را فقط با الماس میترشاند.
گر به دیوان غزل صدر نشینم نه عجب ///// سالها بندگی صاحب دیوان کردم
پايان بازنوشت نگرگاه شما
پاسخ :
فكر كردم كه چطور بدون ضايع كردن حق شما در پست جديد به مجموعه نظرات شما پاسخ دهم . همين جا اذعان مى كنم كه شرط انصاف آن است كه خواننده مجموعه نظرات شما را خوانده باشد .پاسخى كه ذيل كامنت مهرداد ارجمند نهاده بوديد به نظر من بنياد فكرى شما را چكيده كرده است . نوشته ايد :” تكامل ساختار اقتصاد سياسى و لاجرم بستر واقعى تكامل مبانى فرهنگ و انديشه كه مورد موشكافى پر حوصله و پر زحمت كورس عزيز واقع و در اين سايت مجدانه پست مى شود خود محصول ويژگى هاى إقليم و زيستگاه ماست . به عبارتى ساده تر ما و انديشه هاى ما زاده إقليم ماست بسيار بيش تر از آنكه إقليم ما زاده انديشه ما باشد ” به نظر من اين نظر شما مى تواند مبناى گفتگويى قرار گيرد كه البته در انديشه مدرن پيشينه دامن گسترى دارد . اساس مسئله اين گفته ماركس در گروندريسه يا مبانى نقد اقتصاد سياسى است كه وجود جامعه مقدم بر نظريه در باره جامعه است يا اين هستى اجتماعى است كه آگاهى از هستى اجتماعى را تعيين مى كند نه بالعكس .من فكر مى كنم اساس اختلاف فكرى ما همين جا باشد ورنه در ساير موارد اختلاف چندانى نداريم . مثلا من چه اختلافى دارم بر سر آنچه واقعيات عينى است از جمله : شكاف لايه ازون ، تعدى آزمندانه به محيط زيست ، بمب اتم و زرادخانه هاى تا سقف آكنده از سلاح هاى هسته اى ، فاجعه هاى جنگ هاى سده بيستم تا همين امروز ، انباشت عمده سرمايه اكثريت در كيسه هاى اقليت ، ميليون ها كودك گرسنه دم مرگ ، سرمايه دارى هار شده تاچرى و ريگانى و ميلتون فريد منى ، و صدها مصيبت واقعى ديگر . چند بار به نقل از والتر بنيامين گفته ام كه هيچ سندى از تمدن نيست كه همزمان سندى از توحش نبوده باشد . در مورد وضعيت اشتغال ، معيشت ،تأمين نيازهاى اساسى انسانى در شوروى سابق فكر كنم ترى ايگلتون در كتاب Why was Marx right( چرا حق با ماركس بود؟) گزارش مبسوطى دارد . همچنين در باره بربريت هاى جهان سرمايه دارى .احتمالاً اين كتاب را خوانده ايد. گزارش هاى ايشان در مورد شوروى به عنوان گزارش غلط نيست ، اما تمامى حقيقت هم نيست ؛ حتى در حد سخنان نيكيتا خروشچف در كنگره بيستم پس از مرگ استالين . نمى شود همه چيز را اين گونه توضيح داد كه مترادف كردن هيتلر و استالين را پروپاگاندا در دهان ما نهاده است . همين آقاى ايگلتون نمونه اى است از آنچه خلاف آمد پروپاگاند است . شما فرموديد كه به دنبال شبح يا اقبال حكومت كمونيستى نيستيد و بنابراين ديگر اختلافى در مورد آفات و فاجعه هاى رخ داده در جهان سرمايه دارى در ميان نيست . نه با شما ، نه با ترى ايگلتون .همه ما در آرزو براى جهانى هم آزاد و هم عادلانه همدرديم . اختلاف اگر هست در مبانى فكرى است كه سعى مى كنم در حد اين تنگجاى به طرح آن بسنده كنم :
١-نخست بايد به اين دريافت برخى از دوستان فيصله دهم كه بدون تمركز بر مطالب ريشه ها مرا شيفته و افسون زده جهان غرب تلقى مى كنند و حال آنكه عمده منابع فكرى من آثار انديشمندان غربى اى است كه كمونيست و ماركسيست ارتودوكس نيستند اما منتقد وضعيت موجود اند . ما خواه ناخواه در جهان مدرن زندگى مى كنيم و اين جهان مدرن به رغم پيشرفت هاى علمى و تكنيكى سترگش هرگز جهانى ايدئال و عارى از ستم و بيعدالتى و خشونت نبوده است . من بايد با آنان كه مى پندارند وضعيت كنونى جهان مدرن براى من بهشت برين است إتمام حجت كنم .
٢- حرف من ساده است . ما براى آنكه بفهميم كه اقليم و انديشه ، هستى و انديشه ، نظر و عمل كدام بر كدام كارگرتر و مقدم تر اند بايد فكر كنيم . من نمى گويم كه در عصر مدرن فورماسيون هاى هاى اجتماعى و اقتصاد سياسى بر اساس خودسالارى اجتماعى اند. چه اگر چنين بود ديگر كورنليو كاستورياديس در سده بيستم در آثار بسيار ارزنده اش اعلام خطر نمى كرد كه جامعه غرب دارد به گونه اى فزاينده اوتونومى خود را از دست مى دهد . من شخصاً از معادل خودسالارى به جاى Autonomie يا autonomi راضى نيستم . خودقانونى ، خود آيينى ، خودناموسى ، خود نامى ، و خودگردانى معادل هاى دقيق ترى هستند ، اما خود سالارى به باور من درست همان چيزى است كه در زمينه تفكر در وضعيت خاص ما ضرورت دارد. از همين رو كم كم آن را مستقل از اوتونومى كردم . تا آنجا كه من مى دانم هيچ فيلسوفى به اندازه كانت و كاستورياديس اين مفهوم را تفصيل نداده است، اگر اين انديشمندان داراى استقلال فكرى نبوده باشند، پس بايد فاتحه تفكر را خواند. پروپاگاند و به قول آدرنو صنعت فرهنگ وجود دارد و من انكار شان نمى كنم . انكار كه هيچ ، به وقتش به آن هم خواهم پرداخت و پيش از آنكه شما بفرماييد اشاره به توحش هاى رخ داده در عصر جديد كرده ام . مايل بوديد ريشه ها ٣٢٣ ذيل پست درپوش مزبله ها را بخوانيد . در همه زمان ها نيز نيروهايى عادات فكرى را غالب كرده اند ، ليك در زمان ما ابزار هژمونى به سبب قدرت تكنيكى تكثير انبوه پيام و عوامل ديگر قوى بوده و هم در آمريكا و هم در شوروى سابق قدرتمندان از آن بهره گرفته اند .عنوان فرعى ريشه ها ٣٢٤ و٣٢٥ از خلاف آمدِ عادت خود گوياىِ آغاز حركتى به نام عرفان برخلاف اتحاديه شارع و حاكم و عامه است كه سرانجام خودش هژمونى غالب مى شود . خودسالارىِ ممكن از فكر آغاز مى شود . يا دست كم ما چاره اى جز تلاش براى تفكر خودسالارانه نداريم . فقر تفكر در كشور سنت زده ما مسئله گريبانگيرى است . ماركس در سال ١٨٤٨ در نقد فلسفه حق هگل گفت : نقد دين پيشفرض همه نقد هاست . در همان مقاله شورانگيز است كه وى مى گويد دين das opium des Volkes ( ترياك مردم ) است . من اين را نمى گويم . من مى گويم ما از گذشته خود و از چهره هاى فرهنگى و دينى خود حضرت يا اقنوم ساخته ايم . عجالتاً به غرب و شرق و سرمايه دارى كارى ندارم و به آنها در بخش فرهنگ مدرن مى پردازم . نقد بى احترامى نيست ، احترام است . وقتى مى گويم محفل خيام و سبزه خطان او در زمانى راه رهايى بوده است كه چيزى به اسم جامعه سياسى وجود نداشته است از قضا مى كوشم خيام گوهرين شده را از افق زمان خودش مطرح كنم نه اينكه از خيام توقع داشته باشم كه در آن مناسبات قدرت خداشاهى رهايى را در غيريتى چون مشاركت و همبستگى اجتماعى جويد. مشاركت و همبستگى اجتماعى وقتى به تمامى فعليت پيدا مى كند كه جامعه اوتونوم ، خودآيين و خودسالار باشد. تا آنجا كه من مى فهمم هدف بسيارى از انتقادات متفكرانى چون هابرماس و آرنت و چامسكى از دموكراسى نمايندگى موجود يافتن راه هايى است براى دموكراسى حقيقى ترى كه مردم را هم در سياست و هم در اقتصاد خودسالار كند ؛ جامعه اى كه در آن عدالت و آزادى ، نياز براى زنده ماندن و استقلال فكرى ، معيشت و ورجاوندى انسان ، امر ملى و امر جهانى هيچ يك قربانى ديگرى نشود . فاشيسم ، نازيسم ، پل پوتيسم ، مائوئيسم ، جمهورى اسلامى و كمونيسم تجربه هايى سپرى شده و گذشته و امتحان پس داده اند و به رغم همه تفاوت هايشان در يك چيز مشترك اند: همه آنها در تأمينِ توأمانِ آزادى و عدالت شكست خورده اند . اگر توقعى هست اين است كه آينده خود را با تغذيه از گذشته نقدناشده نسازيم . دليلش هم اين است كه مى بينم دارند قرون وسطى را با تجهيزات مدرن به ما زور آور مى كنند. نقد ايدئاليسم ذات گرا و دگرسالار ايرانى نقد ذهنيت اجتماعى اى است كه طى قرون و اعصار شكل گرفته و خود به واقعيت و هستى ما تبديل شده است . اگر حمل بر پرمدعايى نشود خطاى ماركس را بدين گونه اصلاح مى كنم : هستى و آگاهى از همان آغازين لحظه هاى ظهور فرهنگ و تمدن و تاريخ و زبان بشرى با هم رابطه ديالكتيك داشته اند و نه اينكه اين آن را يا آن اين را تعيين كند. اين اصلى است كه در ريشه ها همه جا فراديده بوده است و يك دليل گونه گونى مطالب آن اين است كه پيوسته از متن ديوان حافظ به بيرون متن و از انديشه هاى ذهنى به مناسبات واقعى رفت و برگشت مى كند و مطمئن هستم كه اگر اين نوشته ها به باد فنا نروند انديشه ورزان منصف روزى به پيوستار پنهان اين پراكنش گواهى خواهند داد . ريشه ها متن را به شيوه بيش تر حافظ پژوهان از زمين و زمان و تاريخ و مناسبات قدرت و غيره برنمى كَند. در اين باره البته همين قدر بس است چرا كه حق اين داورى ها با ديگران است .
٣-على عزيز : تمدن و فرهنگ يك آغازگاه دارد . من با اين نظر ماركس ( در بخش تاريخ ايدئولوژى آلمانى ) موافقم كه هستى انسان اساساً رابطه است نه گوهر قايم به ذات . در اين مورد ماركس گامى فراتر از دكارت برمى دارد . او مى گويد گوسفند رابطه ندارد . انسان رابطه دارد ؛ درست در آنجا كه ماركس در باره زبان سخن مى گويد. اما پس از نخستين ابزارورزى كه مقدم بر انديشه است ذهنيت هم به كار مى افتد . اگر دين و عرفان را بر حسب آثارش در روح عينى و ذهنى و قومى بنگريد، اينجا ديگر نمى شود گفت كه دين ذهنيت يك فردى به نام على يا كورس است . ماركس كم كم از أواسط كارنامه فكرى خود به جاى رابطه ديالكتيك از روبنا و زير بنا سخن مى گويد. شايد ماركسيست هاى وطنى و شايد آخوندهاى ماركس نخوانده اى كه دعوى بحرالعلومى داشتند اين مفاهيم را چنان مبتذل كردند كه سر از همان جمله اقتصاد مال خره در آورد . همان طور كه چو انداختند كه ماركس مى گويد همه زن ها مال همه است . شما فرموديد كه چهل سال در انگلستان هستيد ، اما من در بطن حوادث بودم . اين البته امتيازى نيست ، اما گواه بر شاهد عينى بودن و تجربه نزديك و درگير كننده است . وجدان و آگاهى كاذب نيز با اقتصاد رابطه ديالكتيك دارد . ترمِ اقتصاد سياسى خود گوياى رابطه ديالكتيك سياست و اقتصاد است .توهم و اقتصاد هم مى توانند رابطه ديالكتيك برقرار كنند .زيربناهايى كه مى توان از كند و كاو تاريخ وقايع و انديشه و انديشه ها تشخيص داد عبارت است از : ساختار ها ، گفتمان ها و پارادايم هايى كه انديشه ها در آنها شكل مى گيرند و شكافته شدن پيله آنها تنها در برخورد با ساختارها ، گفتمان ها و پارادايم هاي ديگر يا در اثر نفوذ يك انديشمند يا هنرمند يا دانشمند بزرگ و به به قول حافظ جريده رو و خلاف آمد عادت مى تواند رخ دهد. من نقش اقليم و اقتصاد و شيوه توليد و طبقه را به هيچ وجه بى اهميت نمى دانم ، اما همه اين ها اگر با انديشه داد و ستد دوجانبه نداشتند دست ناخورده مى ماندند ، اگر اين ريشه ها يكجا شوند گمان كنم تئورى هاى بنيادى آن بهتر به چشم آيند. مثلاً در آغاز بخش فرهنگ اين نكته را توضيح داده ام كه فرهنگ و تمدن جهانى دوم بر روى جهان طبيعى بكر و دست ناخورده است . تنها موجودى مى توانسته بناى اين جهان را آغاز كند كه گشودگى و اختيار ويژگى هستى اش بوده يا شده است . حافظ كه نقطه مركزى مبحث فرهنگ شده اين هستى شناسى انسانى را دريافته است و برخلاف مولوى و عين القضات و به طور كلى عارفان من از حافظ هيچ انتقادى نداشته ام جز اينكه او هم در ساختار تاريخمند دگرسالار مى زيسته است . اين هم نمى تواند انتقاد باشد . ريا كه برگردان ترانه حافظ است تنها يك صفت بد اخلاقى نيست بلكه از مهم ترين آثار ساختارى فرهنگ دگر سالار است . كوته كنم : على گرامى اين اصل ريشه ها اگر غلط باشد تمامى آن نقش بر آب است و اگر درست باشد اشتباهى اگر هست جزئى است
٤- البته نازيسم و استالينيسم از هر نظر با هم يكى نيستند ، اما قربانيان در گورخفته و سوخته هر دو به يكسان حق دارند ما را مجاز ندارند كه مرگ فجيع آنها را به حساب گذر از رنج ها واريز كنم ، چون جان مال آنها بوده است . نقطه مشترك ديگرى كه هانا آرنت در خاستگاه توتاليتاريانيزم تحليلش مى كند همان توتاليتر بودن هر دوست . در هر دو مورد هميشه حق با يك تن يا يك حزب بود . فارغ از اينكه محتواى اين حق چه باشد شيوه رابطه فرادست و فرودستان در هر دو مورد خواجگى و بندگى و دگر سالارى مدرن بود . اين مانع از اين نمى شود كه در سرمايه دارى دست غيبى بازار نقش سالار الهى بازى كند . چه بايد كرد ؟ واقعاً بر سر راه هاى رهايى اختلاف است و كمونيسم دولتى امتحانش را پس داده است . البته مى دانم كه برخى از انديشمندان چپ بر آنند كه اگر كمونيسم جهانى مى شد ديوار آهنين ، و دشمن هم در كار نبود .ريشه مصايب به باور ايشان در انحصار بسيار ى از منابع توليد كالا و ثروت در دست سرمايه داران بود . از جمله اين انديشمندان ترى ايگلتون است كه انقلاب شوروى را از نظر امكان برقرارى سوسياليسم در جايى كه لازم افتاده بود يك طنز تراژيك(tragic irony) مى خواند. نكته جالبى كه ايگلتون در فصول بعدى توضيح مى دهد انسان شناسى فلسفى اى است در اخلاقِ عشق
و مبتنى بر آزادى فردى به عنوان ايدئالى تحقق پذير و نه آرمانشهرى ناممكن .توضيح وى بر اساس اين مضمون مانيفست است كه پيشرفت هر فردى بايد پيشرفت همه باشد . وى مى گويد كه اين هدف به آسانى دسترس پذير نيست اما مسير حركت بايد به سوى آن باشد و چون اين حركت را در عين حفظ بازار آزاد مى داند پس گويى ماركسيسم و تجربه هاى امتحان شده را پشت سر مى نهد و به نوعى جامعه خودسالار اميد مى بندد كه در آن همبستگى انسان گرايانه و عاشقانه اى وجود دارد . على ارجمند: اين نمونه اى است از تلاش يك انديشمند كه همچون شما دنبال شبح كمونيسم نيست ، اما بر همه بى عدالتى هاى زمان ما واقف است . انسانى كه ديگرى براى او غيريتى است كامل كننده هويتش به نظر من همان همبستگى انسان مدار و خودسالار اجتماعى را رقم مى زند . استالين و هيتلر ، به رغم تفاوت هايشان هر دو در جهتى خلاف همبستگى مهرآميز و خود آيين انسان ها حركت كردند . به طور طبيعى اين همبستگى از انسان هاى نزديك ، از همشهرى و هم ميهن آغاز مى گردد . اين يك طرح بديل است كه ايگلتون بر مى نهد . كوته كنم : هم من و هم شما و هم ظاهراً ايگلتون در عين حال كه به دنبال شبح كمونيسم نيستيم آرزومند جهانى هستيم كه در آن عدالت و آزادى هيچ كدام قربانى ديگرى نشود . يك رژيم توتاليتر در اساس هر دو را در پاى يك معبد قربانى مى كند . همه ديكتاتورها و تمام خواه ها نيز حتى تا مدت ها پس از سقوطشان هنوز طرفدارانى داشته اند . اين چيزى را در حقانيت آنها اثبات نمى كند. براى رسيدن به جامعهِ همبسته و دلبسته انسانى بديلى ديگر بايد جست و از همان جا كه هستيم بايد آغاز كنيم چون جز اين چاره اى نداريم . بديهى است كه اين نوشته هيچ اختلافى را فيصله نمى دهد ، اما از شما بسيار سپاسگزارم كه فرصتى داديد تا اختلاف نظرم را با كمونيست ها بيان كنم . از اين مصاحبت دورادور بدون تعارف هم آموختم و هم دلشاد شدم . پايدار و پر توان باشيد
خدائیش استالین بمراتب از هیتلر دیوونه بدتر بود
کورس و علی گرامی
گفت و گوی بسیار جالبی طرح کردید. سوالاتی که ذهن من نیز به آن مشغول است.
من البته از خود چیزی ندارم اضافه کنم ولی به خودم اجازه دادم چکیده مقاله ای را تقدیمتان کنم در همین باب.
مقاله به قلم ولفگانگ لیب است که به بررسی کتاب “پیروزی سرمایه” نوشته اولریکه هرمان می پردازد. این مقاله در نوامبر 2013 در تارنمای “ناخدنکزایتن” ( ترجمه تحت اللفظی “صفحات تامل بر انگیز”) انتشار یافته است.
خانم هرمان فارق التحصیل تاریخ اقتصاد و فلسفه و خبرنگار روزنامه “تاز” برلن است.
وی تلاش می کند با قلمی روان و همه فهم مسایل بغرنج اقتصادی را برای افکار عمومی روشن کند. کار های وی مورد توجه سوسیال دمکرات های کشور های آلمانی زبان است.
ولفگانگ لیب می گوید:
کتاب “پیروزی سرمایه” بر خلاف آنچه ممکن است تصور شود نقد سرمایه داری نیست بلکه می خواهد توضیح دهد سرمایه داری در واقع چیست. چگونه شکل گرفته و طرز کارش چیست. برخلاف انگلساکسون ها لفظ کاپیتالیسم بین ما (آلمانی زبان ها) با علاقمندی استفاده نمی شود. به جای آن از “اقتصاد بازار” استفاده می کنیم که “دوست داشتنی” تر است.
اولریکه اما توضیح داده که “اقتصاد بازار” برای توضیح اقتصاد مدرن نارسا است: اقتصاد بازار همواره در تاریخ بشر بوده از تمدن بین النهرین گرفته تا رم/ قیصر چین و قرون وسطی اروپا/ همواره مبادلات پر جنب و جوشی انجام می گرفته است. اقتصاد پولی نیز از دوران باستان وجود داشته. بانک بوده انجیل و قرآن هم به موضوع بهره پرداخته اند. صد ها سال پیش نیز نقل و انتقال پولی غیر نقدی انجام می گرفته و تولیدات پولی اعجاب آمیز و ظریفی وجود داشته است. رقابت بین ملت ها و قاره ها همواره وجود داشته. نیروی بخار را رومی ها نیز می شناختند. سود جویی و ثروت اندوزی نیز همیشه بوده است. پس کاپیتالیسم چیست؟
کتاب تازه اولریکه هرمان “پیروزی سرمایه/چگونه ثروت جهانی شد: تاریخ رشد/ پول و بحران” کتاب خوب و جالب توجهی است. این کتاب سعی می کند برخی سو تفاهم ها و میتوس ها را از میان بر دارد. دیدگاه هایی که سلطه نیولیبرالیسم آن ها را تحریف کرده است. در اینجا مناسبات اقتصادی نه بر مبنای مدل های اکونومی یا فرمول های ریاضی بلکه از دیدگاه تاریخی بررسی شده است. حتی اگر با تمامی نظرات نویسنده موافق نباشیم این کتاب تلنگری است برای گشودن راه آن جایی که بن بست به نظر می رسد.
” لفظ کاپیتالیسم این مزیت را دارد که به دقت توضیح می دهد اقتصاد کنونی چه شاخصه ای دارد: استفاده از کاپیتال (سرمایه) با هدف کسب سرمایه بیشتر یا همان سود. این نوع اقتصاد است که برای نخستین بار در تاریخ رشد تساعدی به بار می آورد.”
سطح بالای دستمزد ها محرک کاپیتالیسم
چرا پایان قرن هجدهم آن هم در فقیر ترین منطقه انگلیس اقتصادی شکل گرفت که تحت عنوان کاپیتالیسم (سرمایه داری) پیروزمندانه کره زمین را در نوردید؟ چه شد که برای نخستین بار در تاریخ بشر ماشین های تولید کننده جایگزین نیروی انسانی شد و با این تحول سنگ بنای انقلاب صنعتی پایه ریزی شد؟ چه موجب شد نیروی انسانی جای خود را به سرمایه دهد؟
اولریکه می گوید: در آن زمان سطح دستمزد ها در صنعت نساجی انگلیس بالاترین در مقیاس جهانی بود. صاحبان این صنعت به فکر افتادند پول خود را صرف ساخت ماشین هایی کنند که به جای انسان به تولید بپردازد و بازدهی کارخانه را افزایش دهد. بالا بودن دستمزد ها چنین سرمایه گذاری را مقرون به صرفه می کرد. این سو تفاهم که سطح دستمزد ها باید کاهش داده شود تا تولید مقرون به صرفه باشد تا امروز نیز بر اذهان حاکم است. در حالی که تنها در صورت بالا بودن سطح دستمزد ها است که سرمایه گذاری در تولید ماشین های صنعتی پیشرفته تر مقرون به صرفه است. از این طریق (ابداع ماشین های پیشرفته تر) است که می توان به افزایش بازدهی و رشد سرمایه دست یافت.
وی معتقد است که تمامی مشخصه ها و ابزار های سرمایه داری از جمله ثروت اندوزی/ افزون طلبی/ پول/وام/بهره/ رقابت/ بهره کشی/ فن آوری در طول تاریخ وجود داشته بدون آن که منتهی به رشد پایدار شود. در دوران پیش ( از شکل گیری سرمایه داری) لیکن هیچ فشاری وجود نداشت در فن آوری تولید/ با هدف رشد سرمایه/ سرمایه گذاری شود. تنها با پیشرفت فن آوری است که رشد اقتصادی میسر است بدون پیشرفت فن آوری نظام سرمایه داری به پایان می رسد.
اولریکه هرمان در حالی که با این کتاب نظریه مارکس در جبری بودن تاریخ اقتصاد را رد می کند خاطر نشان می سازد آنچه تحت عنوان اقتصاد بازار به ما معرفی می شود تخیلی بیش نیست.
توضیح: به عقیده وی اگر صاحبان نساجی انگلیس در قرن هجدهم به این فکر نیافتاده بودند که تولیدشان را ماشینی کنند دنیای ما همچنان بر پایه تولیدات کشاورزی استوار بود و اقتصاد جهانی هنوز از رشد پایدار بی بهره بود. این در حالی است که میزان ثروت سرانه دنیای صنعتی اکنون بیست برابر دنیای پیشا صنعتی است. این در حالی است که با رشد ثروت در کشور های صنعتی پایه های دمکراسی مدرن نیز ریخته شد. از سوی دیگر این نظریه که ما در اقتصاد بازاری به سر می بریم که خودش خود را تنظیم می کند نیز نادرست است.
“بازار زمین بازی کوچک ها است. اقتصاد تحت سلطه شمار کمی کنسرن ها است که بخش عمده معاملات را کنترل می کنند.”
قریب به تمامی سهام “داکس” (بازار بورس آلمان) ریشه در معدود شرکت هایی دارد که ( قبل) از جنگ جهانی اول تا کنون وجود دارند. این شرکت ها اکنون دو سوم معاملات آلمان را در دست دارند و با زد و بند های گوناگون مانع رقابت آزاد می شوند. نیولیبرال ها از این همه تمرکز سرمایه هرگز ناراحت نبوده اند. کسانی که به زعم خود رقابت آزاد در اقتصاد بازار را ترویج می کنند و آن را زمینه آزادی های سیاسی می دانند.
“تیوری وجود اقتصاد بازار آزاد (در واقع) یک سلاح قدرتمند سیاسی است که در خدمت معدودی از شرکت ها و سهامداران آن ها است.”
نویسنده به بحران زا بودن نظام سرمایه داری اشاره کرده و پارادوکسی را در این باب توضیح داده است: در حالی که سرمایه داری به نقطه بحران نزدیک می شد (که عبارت است از نیاز به تولید انبوه و در نتیجه نیاز به بازار های تازه و مشتریان دارای قدرت خرید برای فروش این تولیدات) مبارزات کارگری در انگلیس که به قانونی شدن اتحادیه های کارگری در سال 1871 و موفقیت آن ها در افزایش سطح دستمزد ها انجامید موجب شد بازار مصرف تولیدات انبوه صنعتی شکل بگیرد. از سال 1880 بود که جامعه مرفه مدرن پایه ریزی شد. برای نخستین بار قدرت خرید جمعی و گسترده ای به وجود آمد که کاپیتالیسم را دگرگون کرد. این هنگامی بود که جامعه مصرف گرا شکل گرفت. در یک جمله این مبارزات کارگری بود که به کاپیتالیسم جان تازه ای بخشید!
وی با اشاره به دوران حاضر می گوید: مصوبات حکومت ایتلافی سوسیالیست و سبز (پیشین) آلمان موجب شده تا سطح واقعی دستمزد ها از سال 2000 تا 2010 4.2 درصد کاهش یابد. این در حالی است که اقتصاد آلمان در این مدت 14 درصد رشد داشته است. (این نشان می دهد سوسیالیست های آلمان و به تبع آن حکومت محافظه کار کنونی که تحت تاثیر نیو لیبرالیزم قرار دارد درک درستی از طرز کار نظام سرمایه داری ندارند و با این صرفه جویی های نا بجا به نظام سرمایه داری ضربه می زنند.)
وی این تفکر نیولیبرالیستی که حکومت ها نباید در اقتصاد بازار آزاد دخالت کنند را خطرناک و ناشی از دیدگاهی موهومی و ایدیولوژیک می داند و معتقد است تعیین سطح دستمزد ها و رفاه عمومی نیازمند اراده سیاسی و مداخله حساب شده حکومت ها در فعالیت شرکت های بزرگ است.
اولریکه هرمان معتقد است در دوران بحران اقتصاد کنونی می بایست به پیروی از نظریات کنز از صرفه جویی خود داری کرد و با افزایش دستمزد ها و بالا بردن توان خرید حتی به قیمت بدهی بیشتر به اقتصاد رونق داد.
لینک برای مطالعه بیشتر علاقمندان:
http://www.nachdenkseiten.de/?p=19182
انتقاد هابرماس از سیاست های نیولیبرالیستی دولت آلمان (مرکل وشویبله)
http://www.sueddeutsche.de/wirtschaft/europa-sand-im-getriebe-1.2532119
Wolfgang Lieb
Ulrike Herrmann, „Der Sieg des Kapitals“ ISBN: 978-3-86489-044-4
288 Seiten
19,99 Euro
ساسانم عزیز: خیلی سپاسگزار. دست شما درذ نکنذ. پایار باشی
ساسان عزیز با سلام و سپاس از محبت شما. چنانچه مایل بودی میتونید مقاله ” سياست هاى توسعه ايران با تأكيد بر اقتصاد مقاومتى ابلاغ شد ” را ذيل پست” حرف هاى مفت آيت الله ” بخوانید
پاینده باشید.
ویدئو دست دادن حاج حسن و پوتین رو ببینید، چه ذوق زده بود حاج حسن. اون روزی هم که لیاخف مجلس شورای ملی رو به توپ بست شاه قاجار هم همینقدر ذوق زده با لیاخف دست میداد.
https://www.youtube.com/watch?v=N3X4kzGianU
http://www.presstv.ir/Detail/2015/07/09/419511/Iran-Russia-Rouhani-Putin-Ufa-Lavrov-
پساخامنهای
نیرنگ بزرگ در راه است؟
۲۰/تير/۱۳۹۴ عباس خسروی فارسانی (به نقل از خودنویس)
امروز بیستم تیرماه ۱۳۹۴ است؛ در آستانه توافق «احتمالی» هستهای قرار داریم؛ هاشمی رفسنجانی ۸۱ سال دارد و خامنهای ۷۶ سال؛ نمیخواهند مرگ و سرطان خود آنها، همزمان شود با مرگ و سرطان جمهوری اسلامی که ۳۷ سال دارد؛ اما آنها همچنین سرطانی که جسم نحیف و زار و نزار جمهوری اسلامی را در بر گرفته، میبینند؛ از مرگ و سرطان خودشان، چارهای ندارند، اما در جستجوی چارهای برای مرگ و سرطان جمهوری اسلامی هستند. ولی آیا چارهای برای این بحران وجود دارد؟
شاخصترین مرد مدیریت بحرانهای جمهوری اسلامی چه کسی بوده؟ به نظر میرسد مدیریت بحران و پروژه «گذار به جمهوری اسلامی پساخامنهای» به نویسنده کتاب «عبور از بحران» و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام سپرده شده؛ و فراموش نکنیم که نه رفسنجانی یک فرد است و نه مجمع تشخیص مصلحت نظام، نهادی کمتاثیر؛ تنها بخش «مرکز تحقیقات استراتژیک» این نهاد، گویای ساختار و تاثیر آن است و البته چه بحرانی بالاتر از مرگ نظام و چه مصلحتی بالاتر از حفظ نظام که «اوجب واجبات است» و محور اتحاد؟!
قاطعانه میتوان گفت گذار به دوران پساخامنهای، بزرگترین بحران جمهوری اسلامی از آغاز تا کنون بوده و رفسنجانی که مدیریت پروژه پساخمینی و پسااحمدینژاد (روحانیسم) را به عهده داشت، مدیریت پروژه گذار به دوران پساخامنهای را نیز بر عهده گرفته است.
آری، خامنهای و رفسنجانی هر دو از شدگان هستند و خواهند مُرد؛ اما مَرد بحرانهای جمهوری اسلامی و یاران و دستیاران پیدا و پنهان او، میخواهند جمهوری اسلامی را پایدار و استوار بدارند؛ و یکی از روشهای آنان همواره ساختن دوقطبیهای کاذب و بازیهای زیرزمینی و بروز ناگهانی آنها بر مبنای اصل غافلگیری و بهرهبرداری از احساسات آنی و مقطعی بوده است و چنین پروژهای برای گذار به جمهوری اسلامی پساخامنهای سالهاست که زیرکانه و مخفیانه در حال برنامهریزی و اجراست و البته این، نه پروژه بخشی از نظام که پروژه تمامیت نظام است.
مدیران و مجریان این پروژه، میخواهند همانطور که مسوولیت جنگ و نیز بسیاری از فجایع بعد از انقلاب را بر دوش خمینی گذاشتند و با «جام زهر» او را به وادی مرگ فرستادند، این بار نیز مسوولیت خرابیها و خواریها را به دوش خمینی و خامنهای و در صورت لزوم، خود رفسنجانی بگذارند و به جمهوری اسلامی پساخامنهای گذاری موفقیتآمیز داشته باشند.
۴ سال پیش، در مطلبی با عنوان «گذار به جمهوری اسلامی پساخامنهای؛ چرایی و چیستی» در ارتباط با نامههای سرگشاده محمد نوریزاد خطاب به علی خامنهای نوشتم:
«به نظر میرسد که تحلیلگران و تصمیمگیران پشت پرده جمهوری اسلامی، با توجه به شرایط امروز، از نظر داخلی و بینالمللی، و با توجه به پایان رسیدن دوران دیکتاتورها، و البته نزدیک شدن به پایان عمر علی خامنهای، به این نتیجه رسیدهاند که اگر میخواهند «جمهوری اسلامی» و تصمیمسازان اصلی آن را حفظ کنند، باید «سرنوشت را از سر، نوشت» و کارنامه مردودی ترم نخست جمهوری اسلامی را بنویسند و بپذیرند، و بدین سان، به دوران پساخامنهای وارد شوند؛ و شرط نخست این پذیرش، اعتراف به خطاهای خمینی و خامنهای و نوشتن کارنامه مردودی این دو و برخی اطرافیانشان است. و محمد نوریزاد، خواسته یا ناخواسته، مشغول نگارش این کارنامه شده است.
محمد نوریزاد و نهضتنامهنگاری او، نقش کاتالیزوری آگاهیبخش را برای دوران گذار ایفا میکنند؛ این گذار، از جمهوری اسلامی پیشاخامنهای، به جمهوری اسلامی پساخامنهای خواهد بود؛ و نوعی جراحی است که خالی از درد نیست؛ نقش این کاتالیزور، با دادن برخی هشدارها و پیشآگاهیها، کاستن از رنج جراحی نیز هست. اما با این وجود، در دو سوی این گذار، یک چیز وجود دارد: «جمهوری اسلامی»؛ و پس از گذار به دوران پساخامنهای نیز «جمهوری اسلامی» همچنان در دست تصمیمسازان اصلی جمهوری اسلامی، در پیش و پشت پرده، باقی است؛ با این تفاوت که در جمهوری اسلامی پساخامنهای، رهبری، به صورت مستقیمتری، انتخابی خواهد بود یا حداقل با مشارکت خبرگانی از طیفهای وسیعتری از جریانهای مختلف مردم و متخصصان گوناگون، اعم از معمم و مکلا، انتخاب خواهد شد؛ طرح چنین مجلس خبرگانی را هاشمی رفسنجانی و طیف همفکر او در دوران ریاست وی بر مجلس خبرگان، مد نظر داشتند؛ هرچند به نظر میرسد بر اساس شرایط جدید، در دوران جمهوری اسلامی پساخامنهای، الزاماً رهبری بیشتر به مقامی تشریفاتی تبدیل و فروکاسته خواهد شد.
محمد نوریزاد و جریان پشت سر او میخواهند اذهان را آماده سازند تا با شمارش و پذیرش این خطاها، آقای خامنهای را با سرانجامی نیکو بدرقه کنند و پس از او، رهبری را به صورت انتخابی درآورند؛ و به نظر میرسد که بهترین گزینه برای این رهبر انتخابی، محمد خاتمی – یا حتی حسن خمینی – باشد؛ اما چرا گزینه نخست را محمد خاتمی میدانم؟!»
و به دنبال آن، برخی شواهد ارائه شد. در ۴ سال گذشته، با رصد فضای سیاسی داخلی و بینالمللی، هر روز شواهد بیشتری در تایید زمینهچینی و بسترسازی برای «پروژه گذار به جمهوری اسلامی پساخامنهای» یافتم؛ شواهد بسیار گستردهای که ذکر همه آنها از حوصله این نوشتار خارج است و خود شما اگر بار دیگر «از نگاه پرنده» به فضای سیاسی بنگرید، بسیاری از آنها را بازشناسی خواهید کرد.
البته هدف از این نوشتار، نه تجویز دستورالعمل سیاسی، بلکه به آستانه آگاهی آوردن افقی تاریک است که سالهاست در سپهر سیاسی ایران دیده میشود.
بعد از انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری، مشخص شد که با یک مهندسی دقیق و حسابشده با مدیریت هاشمی رفسنجانی و هماهنگی رهبر و سایر ارکان نظام، تمام مراحل به طوری تنظیم شده بود که وی به عنوان رئیسجمهور انتخاب شود. این بار نیز به نظر میرسد پروژه گذار به جمهوری اسلامی پساخامنهای به دقت، در خفا و آرامش و با هماهنگی تمام ارکان اصلی نظام، در حال اجرا است، و آگاه شدن از آن، بهتر از غافلگیر شدن در برابر آن است.
نوشتار را با دو نقل قول، ادامه میدهم:
ولادیمیر لنین، رهبر انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و بنیانگذار دولت اتحاد جماهیر شوروی:
«بهترین راه برای کنترل مخالفین، این است که خودمان آنها را رهبری و هدایت کنیم».
“The best way to control the opposition is to lead it ourselves”.
شاپور بختیار، آخرین نخستوزیر دوران پهلوی، ۷ سال بعد از انقلاب اسلامی، به فراست و تجربه و با توجه به آشنایی که با «دیکتاتوری نعلین» و بهویژه شیخ «اعتدال» و فریب و «تدبیر و امید»، هاشمی رفسنجانی داشت، از پروژه او برای گذار به جمهوری اسلامی پساخمینی سخن میگوید و مینویسد:
«… جوانان ایرانی که سخنان مرا در داخل و خارج کشور میشنوید، درست گوش فرا دهید تا شما را از یک توطئه بسیار بزرگ و بسیار خطرناک آگاه کنم. استعمارگران کهن برای حکومت خمینی که آن را غیر قابل دوام میدانند طرح شیطانی جدیدی ریختهاند. خمینی و عدهای از اطرافیان او بیش از حد ظالم و فاسد هستند و باید فکری کرد که از دل همین حکومت، حکومت دیگری مرکب از چند آخوند با عمامه و نیمه عمامه و بدون عمامه ساخت و چنین وانمود کرد که تعدیلی شده و باز به نوعی مردم ناآگاه را فریب داد. مثلا حجتالاسلام رفسنجانی اهل انصاف و معامله نیز هست… من هشت سال پیش مضار حکومت نعلین را به شما گوشزد [کردم]؛ خودتان جوانان کشور با چشم خود فقر، جنگ، اختناق و ورشکستگی آخوندی را شاهد هستید. به بدخواهان بگویید ایران ما در این ۷ سال بیش از ۷۰ سال تجربه آموخته و مخصوصا به همه بگویید که دوستی ما با آن دولتهایی در آینده بیشتر خواهد بود که در امور کشور ما کمتر دخالت بکنند. اگر دول شرق و غرب، حرمت و دوستی ایران و ایرانی را خواهانند راه آن عدم دخالت در امور و خاتمه دادن به دسیسهها و توطئههای رنگارنگ عناصر دستنشانده آنهاست…». (منبع: روزنامه «قیام ایران»)
رفسنجانی و مدیریت پروژه گذار به جمهوری اسلامی «پساخمینی»
چنانچه گفته شد، همواره یکی از دغدغههای رفسنجانی، سرنوشت نظام بعد از مرگ رهبران و تثبیت جمهوری اسلامی بوده است و بزرگترین و مهمترین اولویت او، حفظ نظام و سپس اسلام بوده و این امر در همه سخنان و رفتار او آشکار و هویداست و اینک، علاوه بر همه اینها، دلواپس سرنوشت نظام بعد از مرگ خود و خامنهای است.
هاشمی رفسنجانی از آغاز انقلاب، نگران سرنوشت نظام بعد از مرگ خمینی بود؛ وی در ۲۵ بهمن سال ۱۳۵۹ و در اوج اختلافهای حزب جمهوری اسلامی با ابوالحسن بنیصدر، در نامهای خطاب به خمینی، صراحتا از او میخواهد برای بعد از مرگش تدبیری بیاندیشد و مینویسد:
«خدای نخواسته اگر روزی شما نباشید و این تحیر بماند، چه خواهد شد؟»
رفسنجانی همچنین در مصاحبهای که دو سال پیش انتشار یافت، از نامهای دیگر سخن میگوید که در اواخر حیات خمینی به او نوشته و از او خواسته «هفت مساله را قبل از مرگتان خودتان حل کنید»؛ رفسنجانی میگوید:
«من در سالهای آخر حیات امام(ره) نامهای را خدمتشان نوشتم؛ تایپ هم نکردم. برای اینکه نمیخواستم کسی بخواند و خودم به امام دادم. در آن نامه هفت موضوع را با امام مطرح کردم و نوشتم که شما بهتر است در زمان حیاتتان، اینها را حل کنید، در غیر این صورت، ممکن است اینها به صورت معضلی سد راه آینده کشور شود. گردنههایی است که اگر شما ما را عبور ندهید، بعد از شما عبور کردن مشکل خواهد بود»؛ هاشمی رفسنجانی یکی از موضوعات مطرح شده در نامهاش به خمینی را مساله رابطه ایران و آمریکا عنوان میکند و میگوید: «یکی از این مسایل رابطه با آمریکا بود. نوشتم بالاخره سبکی که الان داریم که با آمریکا نه حرف بزنیم و نه رابطه داشته باشیم، قابل تداوم نیست؛ آمریکا قدرت برتر دنیاست؛ مگر اروپا با آمریکا، چین با آمریکا و روسیه با آمریکا چه تفاوتی از دید ما دارند؟ اگر با آنها مذاکره داریم، چرا با آمریکا مذاکره نکنیم؟ معنای مذاکره هم این نیست که تسلیم آنها شویم. مذاکره میکنیم، اگر مواضع ما را پذیرفتند یا ما مواضع آنها را پذیرفتیم، تمام است.»
شواهد و منابع دیگر نشان میدهد علاوه بر رابطه با آمریکا – که اکنون با مدیریت او و دستیارش حسن روحانی و همراهی علی خامنهای و سایر بخشهای نظام در قالب «توافق هستهای» در جریان است – مسائل دیگر عبارت بود از:
رابطه با کشورهایی مثل عربستان و انگلستان؛ (که اکنون نیز در حال «تدبیر» است)؛
مساله جنگ (که با پذیرش آتشبس و خوراندن جام زهر به خمینی «تدبیر» شد)؛
مساله منتظری و جانشینی رهبری (که با برکناری منتظری و جانشینی خامنهای «تدبیر» شد)؛
مساله زندانیان سیاسی، مجاهدین خلق و مخالفین جمهوری اسلامی (که با کشتار ۶۷ و موارد دیگر، «تدبیر» شد)؛
مساله اپوزیسیون برانداز خارج از کشور (که با کشتن بختیار و بسیاری دیگر «تدبیر» شد)؛
مساله دوگانگی ارتش و سپاه.
(کاملا آشکار است که اکنون نیز موارد باقیمانده یا کاملا حلنشده در حال «تدبیر» هستند).
روایتی دیگر از مدیریت پروژه گذار به دوران پساخمینی، در «دومین نامه سردار اخراجی سپاه به محمد نوری زاد» دیده میشود، وی در این نامه مینویسد:
«رفسنجانی به عنوان نماینده تامالاختیار امام، نیک پی برده بود که بنبست جنگ عنقریب ایران را وادار به پذیرش راه حل سیاسی خواهد کرد و او بیش از این نگران نضج جریانها و رهبران مخالف جمهوری اسلامی بود و میاندیشید بزرگترین معضل و عامل براندازی پس از جنگ، گروههای معارض و رهبران مخالف خواهند بود؛ پس اتاق فکری تشکیل داده بود که در آن اتاق رهبر فعلی [علی خامنهای]، ریشهری، حسین شریعتمداری، علیاکبر ولایتی، منوچهر متکی، علی آقامحمدی و از سپاه رضایی، ذوالقدر و لطفیان نیز عضویت داشتند. دستور کار، شناسایی سران مخالف نظام و ترور آنان در داخل و خارج کشور بود. لیستی حدود ۱۰۰ نفره تهیه شده بود که در صدر آن لیست، مسعود رجوی و قاسملو قرار داشت…».
چنانچه میبینیم، در این نوشتار از یکسو سخن از «راهحل سیاسی» است و از سوی دیگر، سخن از «ترور» است؛ اما اکنون، هزینه ترور بسیار بالا رفته و جمهوری اسلامی پس از ترورهای پیشین، نهایت تلاش خود را به عمل آورده تا اپوزیسیون برانداز را بیاثر سازد؛ اما راهحل سیاسی، همچنان کارآمد است و برای حل بحرانهای دوران گذار، در جریان است و «اتاق فکر» و تصمیمسازی نیز بسیار کارآمدتر و انباشتهتر شده است؛
علاوه بر این، باید توجه داشت که اهمیت دوران گذار به جمهوری اسلامی پساخامنهای بسیار بیشتر از گذار به دوران پساخمینی است، زیرا بعد از خمینی، رفسنجانی و خامنهای بودند، اما بعد از خامنهای، دیگر رفسنجانی هم نیست، اما ایندو میخواهند نظامشان پایدار و استوار، استمرار یابد؛ پس باید «تدبیری بزرگ» و «نیرنگی سهمگین» در کار آورد.
پس دعواهای داخلی چیست؟
ممکن است گفته شود اگر پروژه گذار به جمهوری اسلامی پساخامنهای، چنین یکصدا و توسط تمامی بخشهای نظام در داخل و خارج از کشور در حال اجراست، پس این دعواها چیست؟
آری، دعوا و درگیری هست؛ هیچ موتوری بدون درگیری چرخدندههای آن و نیز بدون روغن و تسهیلگر و تعمیرات و اصلاحات، نمیتواند بچرخد، موتور جمهوری اسلامی نیز از این قاعده مستثنا نیست؛ اما همه طرفین نزاع و دعوا در یک چیز مشترک هستند: «حفظ نظام» که «از اوجب واجبات است»؛ در همین زمینه، اشارهای به گفتگوی بیژن فرهودی با مهدی هاشمی رفسنجانی (سوگلی اکبر هاشمی رفسنجانی) خالی از لطف نیست:
«بیژن فرهودی: این دعواها بین روسای قوا واقعیه یا جنگ زرگری است؟
مهدی هاشمی: همین دعواها جمهوری اسلامی را نگه داشته. این دعواها منجر به ثبات این حکومت شده، چون مردم این دعواها را دموکراسی میبینند. جنگ زرگری نیست، واقعا دعواست. البته این دعواها در میان خودشونه، داخل حکومت خودمون دموکراسیه، اینا در میان خودشون دموکراسی دارن، ولی خارج از نخبگان سیستم دیکتاتوری است. خامنهای اینگونه دعواها رو تشویق هم میکنه. همه نخبگان میدونن که تا کجا باید پیش بروند. یعنی اصولی را پذیرفتن. دوره قبل ۴۰ میلیون نفر اومدن رای دادن، قبل اون ۳۰ میلیون اومدن به آقای خاتمی رای دادن. این انتخاباتها جمهوری اسلامی را سر پا نگه داشته. اما در انتخابات قبلی آقای موسوی اصول را رد کرد. حتی بابام هم [علیاکبر هاشمی رفسنجانی] اصول را رد کرد و دعوایی که شد مشروعیت [نظام] را زیر سوال برد. اینا با ما خیلی بدن چون میگن شما از بازی خارج شدید. ما میگیم شما از بازی خارج شدید چون انتخابات باید سالم باشه در میان خودمون.
فرهودی: واقعا فکر میکنی در انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ تقلب شده؟
مهدی هاشمی: من معتقدم اگر انتخابات به مرحله دوم میرفت موسوی برنده میشد. من آمار دارم رأی موسوی بیشتر بود در مرحله اول، موسوی در مرحله اول ۲ درصد جلوتر از احمدینژاد بود، حدود ۴۸ به ۴۶.»
علاوه بر این دعواهای واقعی، نکته دیگری که نباید فراموش کرد، این است که بسیاری از این دعواها، در نهایت منجر به افزایش محبوبیت برای افرادی در درون نظام میشود و با ریخته شدن چنین محبوبیتهایی در حساب آنها، در هنگام بایسته و مناسب از چنین سرمایهای بهرهبرداری لازم میشود؛ به عنوان مثال بسیاری حملات به محمد خاتمی (از جمله ممنوعالتصویری ظاهری او)، هاشمی رفسنجانی و فرزندان او و بسیاری دیگر، بهویژه حملاتی که از سوی افراد نامحبوب درون نظام مثل احمد خاتمی یا محسنی اژهای صورت میگیرد، حساب آنها (سرمایههای نظام) را روزبهروز انباشتهتر میسازد و در بزنگاههای لازم، از آنها استفاده میشود؛ یکی دیگر از فواید جانبی این روش، این است که مخالفان نظام، همواره بهسوی افرادی جذب میشوند که از سوی بخشهای منفور نظام مورد حمله قرار میگیرند و در نتیجه، مخالفان همواره در چهارچوب نظام باقی خواهند ماند و کمتر کسی از «خندق نظام» عبور میکند و به جبهه براندازان میپیوندد.
نکته دیگری که نباید از نظر دور داشت، این است که یکی از شگردهای همیشگی جمهوری اسلامی، دوقطبیسازی و بیرون آوردن قطب مطلوب از میان آنهاست که نمود بارز آن را در انتخاباتهای جمهوری اسلامی میبینیم.
اما باید توجه داشت که جمهوری اسلامی یک کل یکپارچه است؛ نباید فریب دوقطبیهای کاذبی چون «خامنهای – رفسنجانی»، «رهبر – رئیسجمهور»، «کاندیدای خوب و کاندیدای بد»، «رئیسجمهور خوب و رئیسجمهور بد» و حاکمیت دوگانه را خورد؛ هر چند به نظر میرسد تا کنون و از اکنون به بعد، این دوقطبیهای کاذب، تقویت و تشدید میشود تا در موقعیت مناسب (بهویژه در قله حساس گذار به جمهوری اسلامی پساخامنهای)، از آن بهرهبرداری شود.
حکومت جمهوری اسلامی، یک حکومت توتالیتر است و اساسا حکومتهای توتالیتر با دموکراسی و چندصدایی و چندقطبی واقعی، تضاد بنیادین دارند، هر چند مشکلی با تظاهر و نمایش دموکراسی ندارند؛ انتخاباتهای صدام یا کره شمالی را فراموش نکنیم.
رهبر بعدی کیست؟
در این زمینه، نخستین نکتهای که لازم است گفته شود این است که باید پیش از توجه به «شخص» بعدی، به «ساختار و نظام» بعدی توجه داشت؛ ساختاری که با توجه به ماهیت نظامهای دیکتاتوری و بهویژه دیکتاتوری دینی، قابل تغییر و انعطاف واقعی نیست و اگر تغییر و گذاری دیده شود، صرفا در ظواهر و «نقش ایوان» است؛ چرا که «خانه از پایبست ویران است»؛ اما با این وجود، سناریوهای مختلفی را میتوان در مورد جایگاه یا شخص رهبری در دوران پساخامنهای شناسایی کرد و برای هر کدام، کم و بیش شواهدی وجود دارد، اما با توجه به شرایط روز و فضای سیاسی داخلی و اجتماعی، یکی از این سناریوها اجرا خواهد شد:
۱- حذف رهبری؛ یک سناریو این است که اساسا ما در دوران جمهوری اسلامی پساخامنهای، چیزی به نام نهاد رهبری یا رهبر نداشته باشیم؛ همانطور که در سال ۶۶ مرجعیت را از شرایط رهبری حذف کردند، ممکن است در مرحلهای، «مصلحت نظام» چنین باشد که خود ولایت فقیه و جایگاه رهبری را حذف کنند؛ یکی از شواهد چنین سناریویی، پخش مصاحبهای منتشرنشده از حسینعلی منتظری از بیبیسی فارسی در آذرماه سال ۱۳۹۳ بود؛ وی در این مصاحبه، سخنان بسیار مهمی میگوید، از جمله بیان میدارد ولایت فقیه را ما بدون نظر خمینی آوردیم؛ پخش این مصاحبه در سال گذشته، میتواند بسترسازی برای سناریوی امکان برداشتن ولایت فقیه از قانون اساسی باشد.
۲- استعفای خامنهای؛ اما در صورتی که برای دوران پساخامنهای رهبر یا نهاد رهبری (از جمله شورای رهبری) وجود داشته باشد، یک احتمال جدی این است که چنین امری، نه پس از مرگ خامنهای که در دوران حیات او منصوب شود و این کار با هدایت و حمایت علی خامنهای و هاشمی رفسنجانی صورت خواهد گرفت. آنان تلاش میکنند تا حد امکان، مشکلات و بحرانهای موجود را حل و ابهامات را برطرف سازند و با استعفای علی خامنهای از رهبری، نظامی نسبتا تثبیتشده تحویل رهبر یا شورای رهبری بعدی دهند.
۳- شورای رهبری؛ این امکان وجود دارد که در دوران پساخامنهای، نه شخص خاصی برای رهبری که شورای رهبری وجود داشته باشد و در این شورا، افراد مختلفی از جمله بسیاری از گزینههایی که در ادامه به عنوان گزینههای رهبری مطرح میشوند، میتوانند عضو باشند؛ ضمن اینکه مجلس خبرگان رهبری هم میتواند طیف وسیعتری از خبرگان غیرروحانی را نیز شامل شود و به این ترتیب، ظاهر دموکراتیکتری به خود بگیرد.
۴- شخص رهبر؛ اما اگر رهبری در قالب شورا نباشد، افراد زیر میتوانند از گزینههای جدی باشند. ضمنا باید این نکته را هم در نظر داشت که این احتمال وجود دارد رهبری به صورتی دورهای و با اختیارات محدود و تا حدودی تشریفاتی شود.
اما به لحاظ اشخاص، گزینههای جمهوری اسلامی محدود هستند؛ اشخاص زیر میتوانند گزینههای مورد نظر برای رهبری یا شورای رهبری در ساختار جمهوری اسلامی تلقی شوند:
محمد خاتمی، حسن خمینی، حسن روحانی، صادق لاریجانی، مجتبی خامنهای، هاشمی شاهرودی و…؛
نکته جانبی دیگر اینکه این احتمال وجود دارد که برای بازسازی محبوبیت و مقبولیت جمهوری اسلامی، در دوران گذار، میرحسین موسوی (اگر زنده و سلامت باشد) در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کند و حضور مهدی کروبی در شورای رهبری احتمالی نیز دور از انتظار به نظر نمیرسد.
در جمهوری اسلامی پساخامنهای، جنایات و اشتباهات گذشته را چگونه توجیه میکنند؟
پرسش دیگری که ممکن است مطرح شود، این است که اگر قرار است در دوران گذار به جمهوری اسلامی پساخامنهای، بزکی دموکراتیک از نظام نمایش داده شود، کشتارها و جنایتها و اشتباهات گذشته چگونه توجیه خواهند شد؟
به نظر میرسد چنین توجیهاتی از سالیان پیش در جریان است؛ از جمله به فراموشی سپردن آنها در خاطره جمعی مردم (ابراهیم نبوی)؛ و نیز تطهیر خمینی توسط یاران و نزدیکان و دستیاران گذشته یا اکنون او (مواضع هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی، مهدی کروبی، میرحسین موسوی، عبدالکریم سروش، موسوی بجنوردی و… در سالهای اخیر (برای آشنایی با گوشهای از مواضع آنها، لطفا روی اسامی کلیک کنید).
در سلسلهمراتب پایینتر نیز میتوان به شواهد زیر در توجیه گذشته اشاره کرد:
عبدالنبی نمازی٬ عضو مجلس خبرگان رهبری: ما تازه داریم تمرین حکومتداری میکنیم؛ علت وجود مشکل در اداره کشور «بیتجربه» بودن «اسلام» در امر حکومتداری در ایران است.
عیسی سحرخیز: «اگر شرایط را میخواهیم بازخوانی کنیم باید شرایط آن دوره را در نظر بگیریم. به هر حال، جوانتر بودیم و مساله حقوق بشر برای ما اهمیت چندانی نداشت.»
حمیدرضا جلائیپور: «برخی خطاهای اول انقلاب، خطاهای جمعی جامعه و سیاستورزان ایرانی بود و مثلا برخی تندرویها در برخوردهای قضایی و به درازا کشیدن تسخیر سفارت آمریکا بیش از اینکه مورد حمایت امام باشد، مورد حمایت بسیاری از گروههای سیاسی چپ سکولار و مسلمان و طیف وسیعی از نیروهای سیاسی و اجتماعی بود. آنچه در دههی اول انقلاب اتفاق افتاد را نمیتوان به اتفاقات ناروا فروکاست و اتفاقات ناروا را نیز نمیتوان به رهبری امام تقلیل داد.»
نقش ما مردم چیست؟
بزرگترین نقش ما مردم در برابر این پروژه و اصولا دیکتاتوری تمامعیار جمهوری اسلامی، آگاه شدن، آگاهی بخشیدن و در نتیجه، دوری از فریب خوردن است.
اما در عین حال، باید شیوههای نیرنگ و فریب جمهوری اسلامی را بشناسیم؛ همچنین شایسته است به ساختارها و «موقعیتهای نقشی» توجه داشته باشیم و افراد را در ساختار و نظام ببینیم و به دام کیش شخصیت و اهریمن و اهورا ساختن از اشخاص گرفتار نشویم. متاسفانه بسیاری از ما ایرانیان، به جای توجه به ساختارها، بیش از هر چیز، چه در طرفداری و چه در مخالفت، بر اشخاص و افراد تمرکز میکنیم و بیش از اندیشه و عقلانیت، بر احساسات پای میفشریم و در بسیاری موارد، «جوگیر» میشویم و البته کمترین مدارا را نسبت به دیدگاه مخالف و نیز کمترین گذشت را نسبت به اشخاص مخالف داریم.
اما بد نیست مسوولیت خودمان را نیز بپذیریم و از خودمان بپرسیم: آیا ما مردم ایران، آری ما مردم ایران، آری ما مردم ایران، محمدرضا پهلوی را شاه و ظلالله نکردیم، خمینی را امام نکردیم و در ماه جستجو نکردیم؟ و خامنهای را، خاتمی را، هاشمی را، احمدینژاد را، روحانی را…؟
بنا بر این، آگاهی نسبت به «موقعیتهای نقشی» و تمرکز بخشیدن انتقادها به حاکمیت دین و ساختار دیکتاتوری دینی جمهوری اسلامی و تاکید بر ضرورت جدایی دین از سیاست (سکولاریسم) که هم نجاتبخش دین است و هم به سود سیاست، بسیار راهگشاست.
باید دانست نظامهای توتالیتر و استبدادی، یک کل و شاکله تمامعیار هستند و نمیتوان اجزاء آنها را از هم منفک کرد؛ استقلال قوا در این نظامها، بیشتر به شوخی شبیه است و دموکراسی، چیزی جز بازی، بزک و نمایش نیست.
متاسفانه بسیاری از فعالان و تحلیلگران سیاسی و اجتماعی ایران، کمتر مسائل را به صورت سیستماتیک، ساختاری، نهادمند، استراتژیک و پروژهای میبینند، و تمام مسئولیت را بر دوش افراد خاصی میگذارند؛ ساختار را تبرئه میکنند و در همان ساختار، به دنبال فردی میگردند که منجی ایران و ایرانیان شود و البته از سوی دیگر، مسئولیت خود را نیز نمیپذیرند و برای گریز از مسئولیت آزادی («گریز از آزادی»؛ اریک فروم) سادهترین راه را انتخاب میکنیم.
اما باید توجه داشت که شخص خمینی، خامنهای، هاشمی یا هر کس دیگر نیز اگر از اصول ساختاری جمهوری اسلامی تخطی کنند، حذف و طرد خواهند شد و هستی، هویت و حیات آنها، مادامی معتبر و محترم است که «در چهارچوب نظام» و «مصلحت» آن قرار داشته باشند و در خدمت ایدئولوژی حاکم قرار داشته باشند و البته هستی و هویت آنان نیز با نظام جمهوری اسلامی تعریف شده است.
اما با نگاه به ساختار و نظام، جمهوری اسلامی، ساختاری فاسد است که اصلاحپذیر نیست؛ ساختار نظری و کارنامه عملی این نظام، استبداد مذهبی تمامعیاری است که چونان یک میوه گندیده یا توده سرطانی است که هیچ بخشی از آن قابل استفاده نیست و تنها چاره آن، دور انداختن و برداشتن آن است.
نتیجه
به نظر میرسد در حالی که مردم و مخالفان جمهوری اسلامی به مرگ خامنهای برای آزادی، دموکراسی و حقوق بشر امید بستهاند، جمهوری اسلامی در پروژهای درازمدت و چندجانبه با مدیریت هاشمی رفسنجانی و با دستیاری و اجرای بسیاری عوامل نظام در داخل و خارج از کشور، از سالها پیش در تلاش برای «تدبیری» دیگر و ناامید کردن این «امید» و در کار آوردن «نیرنگی بزرگ» است؛ هر چند موفقیت یا عدم موفقیت آنان، بستگی به هوشیاری / عدم هوشیاری، آگاهی / ناآگاهی و فریب خوردن / فریب نخوردن ایرانیان و جهانیان دارد.
هدف این نوشتار، نه توهم توطئه که تببین واقعیت بر اساس شواهد بود؛ اما نفی توهم توطئه به معنای ندیدن پروژهها، استراتژیها و تاکتیکها نیست. هاشمی رفسنجانی سابقهدارترین و تاثیرگذارترین چهره اکنون و گذشته جمهوری اسلامی است؛ او رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام است و چه مصلحتی بالاتر از حفظ نظام که «از اوجب واجبات است»؟ هاشمی در دوران جوانی و میانسالی به فکر تاسیس، استقرار و ثبات جمهوری اسلامی بود و اکنون که خود در پیرانهسر و قریب به مرگ است، با کولهباری انباشته از تجربه، چرا نباید به فکر دوام و استمرار نظامی باشد که خود بیشترین نقش را در ایجاد آن داشته است؟
«گذار به جمهوری اسلامی پساخامنهای»، پروژه تمامیت نظام جمهوری اسلامی است و البته اجرای همه اجزای آن، مشروط و منوط به هماهنگ شدن همه عوامل داخلی و بینالمللی است؛ بسیاری عوامل پیشبینینشده نیز در این میان پیش خواهد آمد که باعث انعطافها، جرح و تعدیلها و چرخشهایی در آن خواهد شد و محصول نهایی این پروژه، نتیجه مجموع این عوامل خواهد بود.
ممکن است گفته شود اگر چنین پروژهای در جریان است، چه چیزی بهتر از این؟! مگر مردم چه میخواهند؟ آیا این یک نوزایی (رنسانس) در جمهوری اسلامی نیست؟ اما باید بدانیم که به لحاظ ماهیت و ساختار این نظام، «جمهوری اسلامی، رنسانسپذیر نیست»؛ نظامهای استبدادی و توتالیتر، ساختارها و بافتارهایی «همه یا هیچ» هستند؛ گشایشی اندک، برابر است با سرنگونی تمامیت آنها؛ بنا بر این، این پروژه، حتی اگر تمامی اجزاء و ابعاد آن جاری شود، چیزی جز نیرنگ بزرگ، بزک و بازی نیست؛ فریبی بزرگتر از آن که منجر به انتخاب ظاهری حسن روحانی («نماد نیرنگ نظام») به ریاست جمهوری شد. نیرنگی بزرگ که با مدیریت تجسم و تجسد تمامنمای نیرنگ نظام، اکبر هاشمی رفسنجانی در حال اجراست.
آری، به نظر نگارنده این نوشتار، دوران پساخامنهای، بهشتی آباد و آزاد نخواهد بود؛ فریبی بزرگتر از انتخاب روحانی و انتخابات جمهوری اسلامی است.
به هر روی، چنانچه پیشتر در نامه سرگشاده به علی خامنهای و نیز در آغاز کتاب «نجواهای نجیبانه» گفتهام:
«راه رهایی ایران و ایرانیان، سرنگونی «جمهوری اسلامی» و تشکیل حکومتی مدافع آگاهی، آزادی، دموکراسی و حقوق بشر است. تا کنون تمام راهها و تلاشها برای اصلاح این رژیم، به شکست انجامیده است و از این پس نیز هر تلاشی در راستای اصلاح این نظام بینظام و گندیده و تزئین و مشاطهگری نقش ایوان این خانه از پایبست ویرانگشته، «آزموده را آزمودن» و خطایی محکوم به هزیمتی محتوم و «آب در هاون و مشت بر سندان کوفتن و باد درو کردن» است؛ چرا که این رژیم، از لحاظ بنیانهای نظری، کارنامه و ظرفیت عملی و نیز ساختار قانونی، اصلاحپذیر نیست…».
در پایان باید گفت اجرای تمام اجزای این پروژه میتواند سالها به طول انجامد و تکمیل آن به بعد از مرگ خامنهای بینجامد؛ چنانکه عباس امیرانتظام در فیلم «داغ» محمد نوریزاد خطاب به مادر داغدار سعید زینالی میگوید:
«امیدوارم نتایج خوب را شما و فرزندان شما و دوستان شما ببینید، خواهید دید، باید تحمل بفرمایید، این دوران ۴۰ ساله، یا ۴۲-۴۳ ساله هم تمام میشه، این دوران بیشتر از ۴۵ سال طول نخواهد کشید و تمام خواهد شد، هیچ نگران نباشید، جانشینانشان امیدوارند…»؛
و محمد نوریزاد نیز پاسخ میدهد: «حتما»؛
اما آیا «نتایج خوب» در چشمانداز است و ما «حتما» آنها را خواهیم دید؟ گذشت زمان همه چیز را روشن خواهد کرد؛ اما من که نتایج بد، شوم و تاریکی را در چشمانداز میبینم…؛ هم در سیاست و هم در جامعه…؛ ای کاش من اشتباه کنم! ای کاش من اشتباه کنم! ای کاش من اشتباه کنم…!
اما به آگاهی مردم بسیار امیدارم و آگاهی، سرانجام رهاییبخش خواهد شد…
=============
عکس نوشتار: «ماتریکس» نظام جمهوری اسلامی
اشخاص: اکبر هاشمی رفسنجانی، علی خامنهای، حسن روحانی، محمد خاتمی، علیاکبر ناطق نوری، صادق لاریجانی، علی لاریجانی، سید حسن خمینی، جواد ظریف، علی جنتی، علی مطهری، موسوی خوئینیها، میرحسین موسوی، مهدی کروبی، سعید حجاریان، عبدالله نوری، صادق زیباکلام، مهدی هاشمی رفسنجانی، محمد نوریزاد، علیرضا نوریزاده، مسعود بهنود، مهدی خزعلی، حسین موسویان، اکبر گنجی، عطاءالله مهاجرانی، محسن کدیور، مصطفی تاجزاده، صادق صبا.
رسانهها: بیبیسی فارسی، صدای آمریکا، شبکه من و تو، صدا و سیما، سپاه پاسداران، وزارت اطلاعات، و وبسایتهایی چون «کلمه» و…
اینها فقط شاخصترین افراد، رسانهها و نهادهایی هستند که همگی خواسته و ناخواسته و آگاهانه و ناآگاهانه در راستای پروژه گذار به جمهوری اسلامی پساخامنهای گام برمیدارند، البته همگی در یک چیز اشتراک دارند: خواستار بقای نظام جمهوری اسلامی هستند . هر چند باید توجه داشت که اختاپوس جمهوری اسلامی، دستها و دستیاران بسیار، از هر شاخه و در هر رسته، دارد:
زندانی سیاسی، فیلسوف، روشنفکر، آیتالله و مرجع تقلید، کارگردان، نویسنده، شاعر و هنرمند و بازیگر، فعال حقوق بشر، تحلیلگر در مسائل مختلف، شبکههای تلویزیونی ماهوارهای، طنزپرداز و کارتونیست، وبسایت و روزنامه و…؛
و البته این به معنای مشارکت همه آنها در یک توطئه آگاهانه نیست، بلکه بسیاری ناخواسته و ناآگاهانه، و بسیاری با نیت و خواسته نیک، بازیگر این بازی شدهاند و صرفا در راستای پروژه، موانع از سر آنها برداشته میشود یا مسیرشان بسط مییابد و تسهیل میشود.
از روشهای «ماتریکس» نظام، میتوان به سرکوب صداها و رسانههای مختلف توسط اختاپوس ستبر و انحصار رسانهای و تزریق تکصدایی با نمایش چندصدایی اشاره کرد، به صورتی که یک صدا از چند مرکز قوی با بسامدهای متفاوت به گوش میرسد.
سلام به اهالی سایت جذاب جناب نوریزاد وتشکر ویزه از مش قاسم عزیز جناب نوریزاد عزیز اگر لطف کنید وچند سطری درباره نوشته جناب فارسانی که بشدت منطقی ومعقول به نظرمیرسدمرقوم بفرمایید کمال تشکر را خواهم داشت .
——————————–
سلام سید گرامی
به نظر ایشان احترام می گذارم. هر کس برای خود نظری دارد. من نیز. و من، اراده ای برای ترمیم نظر دیگران در باره ی خودم ندارم.
اینجوری خیلی بهتر است. گذر زمان درستی ها و نادرستی ها را آشکار می کند.
با احترام
.
کیهان در مورد شکر خوردن اتمی ور داشته نوشته: اکنون زمانی را در نظر آورید- حداکثر 3 تا 4 نسل دیگر- که ذخایر فسیلی کشور تمام شده است…….
اولا حکومت اسلامی تا به حال ۳ نسل رو نآبود کرده ککشم نگزیده یه هویی نگران ۳-۴ نسل آینده شده؟ برو پی کارت شیاد.
دویما تا وقتی توی این مملکت آخوند جمآعت (چه عمامه بسر چه کت شلواری) وجود داره ذخایر فسیلی کشور تمام شدنی نیست.
روزنامه قانون به نقل از رئیس هیئت رسیدگی به تخلفات اداری نهاد ریاست جمهوری ایران اعلام کرد که حميد بقايی، معاون اجرايی محمود احمدینژاد در دوران رياست جمهوری، اموالی را از کشور «خارج کرده» و در «ده کشور خارجی سرمايهگذاری کرده است».
حمید بقایی، معاون اجرایی رئیس جمهور و رئیس دبیرخانه شورای عالی مناطق آزاد در دولت دهم، روز دوشنبه، ۱۸ خرداد، بازداشت شد و علیاصغر حسينی، يکی از وکلای مدافع آقای بقایی، اتهام موکلش را «اختلاس» عنوان کرد.
به گزارش شماره روز شنبه، ۲۰ تير، روزنامه قانون، محمد اشرفی اصفهانی، رئیس هیئت بدوی رسیدگی به تخلفات اداری نهاد ریاست جمهوری، گفت: «پريروز يکی از مسئولان امنيتی کشور در جلسه ما توضيح داد که بقايی در ده کشور سرمايهگذاری مالی کرده است.»
بر اساس این گزارش، آقای اشرفی اصفهانی در مراسم افطار «مجمع آذریهای مقيم تهران» اضافه کرد: «آن قدر خورده و برده که ما بايد چند سال بگرديم تا اموالی که غارت کرده و از کشور منتقل کرده را فقط شناسايی کنيم. نه اين که برگردانيم.»
انتشار اين گزارش در روزنامه قانون در حالی است که پيش از اين نيز وبسايت تابناک روز دوشنبه، ۱۸ خرداد، به نقل از غلامعلی جعفرزاده ايمنآبادی، نماينده رشت در مجلس، «یکی از تخلفات» آقای بقايی را «انتقال ۲۰ هزار ميليارد تومان از داخل کشور به صرافیهای کشورهای عربی» عنوان کرده بود.
این خبر ساعاتی پس از انتشار از وبسايت تابناک حذف شد، اما وبسايت کلمه، نزديک به ميرحسين موسوی، آن را بازنشر کرد.
مقامات قوه قضائیه ایران تاکنون به گزارشهای منتشر شده از «تخلفات» آقای بقایی واکنشی نشان ندادهاند.
اتهامات مطرح شده علیه آقای بقایی درباره «انتقال پول به صرافیهای کشورهای عربی» در حالی است که اسحاق جهانگيری، معاون اول حسن روحانی، روز ۱۸ آذر ۹۳ گفته بود که «در دولت گذشته، ظرف کمتر از ۱۸ ماه، حدود ۲۲ ميليارد دلار ارز به بهانه اين که میخواهند قيمت آن را در داخل کنترل کنند، از کشور خارج شده و در بازارهای استانبول و دوبی به فروش رسيده است».
در مهرماه همان سال نيز ارسلان فتحیپور، رئيس کميسيون اقتصادی مجلس ايران، گفته بود که «سه صراف» سودی «هفت هزار ميليارد تومانی» با استفاده از «رانت بانک مرکزی» به دست آوردهاند.
پس از بازداشت آقای بقایی همچنین گزارشهایی درباره «تخلف ۱۳ هزار میلیارد تومانی» در واگذاری زمینهای منطقه آزاد قشم منتشر شده است.
در سال ۹۰ و پس از بازداشت علیرضا مقیمی، علیاصغر پرهیزکار و آزاده اردکانی، روسای مناطق آزاد اروند و ارس و رئیس موزه ملی ایران که از آنان به عنوان نزدیکان اسفندیار رحیم مشایی و حمید بقایی نام برده میشد، شایعه احتمال بازداشت این دو نفر نیز به اتهام تخلفات مالی مطرح شد.
محمود احمدینژاد در واکنش به این شایعات کابینه را «خط قرمز» خود خواند و گفت که «اگر بخواهند به آن دستاندازی کنند، دیگر من باید وظیفه قانونی خود را انجام دهم».
سلام و درود
قابل توجه جناب نوری زاد و دوستانی که ارتباط لاستیک دنا با خواستۀ جناب نوری زاد را جویا شدند:
همانطور که جناب نوری زاد فرمودند قبالۀ کارخانۀ لاستیک دنا را مقام عظمای ولایت با واسطه های خود به نام شیخ یزدی کردند و این جناب شیخ از آنجا که در کار قضاوت بوده، خوب به چم و خم و راه و روش دزدی واقف بودند و فی الفور آن املاک را به اسکناس تبدیل کردند و کارخانه را به دیگر ایادی فروختند و یک لیوان آب گوارا ( که کوفتش بشه ) هم میل فرمودند. حالا چه ارتباطی دارد با اموال به یغما رفتۀ جناب نوری زاد؟
به نظر من به نوعی میشود اینگونه گفت که حرکت نوری زاد، اول از همه نوعی ریشخند و به تمسخر گرفتن جناب مقام عظمای! ولی فقیه باشد. اینکه وقتی در این مملکت، رهبر یک نظام اسلامی! بجای محاکمۀ یزدی، پُست ریاست مجلس خبرگان را به یک دزد که اتهامش هم ثابت شده پیش کش میکنند! دیگر نمیشود انتظار داشت که من نوری زاد به اموال غارت شدۀ خود برسم. دوم ، حالا که قراره منِ نوری زاد به اموال خود نرسم، پس بهتر اینه که یک زخم کهنه و فراموش شده را دوباره تازه کنم و به همۀ مردم یاد آوری کنم که رئیس فعلی مجلس خبرگان رهبری یک دزد و فریبکاری بیش نیست .البته وقتی که دفتر مقام عظما! به شکایت ایشان پاسخ ندادند ، از محالات است ریاست نهادی که قرار است بر کار رهبری نظارت داشته باشند و از بد روزگار خودشان هم دزد تشریف دارن، گامی به نفع نوری زاد بردارند.
با توجه به شکایات قبلی و نامه نگاری مستقیم جناب نوری زاد به دفتر رهبر نظام و اینکه نتیجه ای حاصل نشده و البته چندین و چند نوبت رفتن به مکانهای متفاوت که همۀ دوستان کمابیش در جریان هستند.
جناب نوری زاد این اولین بار نیست که رهبر نظام اسلامی به خواستۀ قانونی مردم دهن کجی میکنند. هیچگاه نشده که رهبر نظام در طول این ربع قرن سلطنت خود، یکی از سران خودی را توبیخ و یا تنبیه کنند. اگر هم تنبیهی بوده فقط مختصری برای گوشمالی آنانی بوده که تک خوری میکنند و سهم ایشان را بالا میکشند! هیچگاه افراد خودی و همپالگی های خویش را تنبیه نکرده بلکه بعکس، شخص خاطی را به مقامی بالاتر ارتقاء داده.تنها چیزی که برای ایشان مهم نیست، مردم و خواسته های مردم است.
این حرکت نوری زاد نوعی خودزنی ست و من به نوبۀ خودم آنرا توصیه نمی کنم. از جناب نوری زاد می خواهم که منصرف شوند ، چرا که این حرکت بسیار خطرناک است. شما اینبار با واسطه ای بسیار نزدیک، رهبر مملکت را به چالش میکشید و عاقبت خوبی ندارد.
جناب نوری زاد اگر هم تصمیم شما جدی می باشد، لطفن هرگز از آن پلاکاردهای سیّار و تن پوش خود که عکس یزدی را هم بر روی خود داشته باشد به همراه یک جملۀ نیش دار در وصف لاستیک دنا و یا غیره ، استفاده نکنید. امید که این نصیحت خیر خواهانه را قبول کنید. کمترین لطمه اینست که به شما اتهام نشر اکاذیب و توهین علیه سران نظام را بچسبانند و به صورت قانونی دستگیرتان کنند! ما به شما نیاز داریم و وجود شما برای ما یک نعمت است. لطفن اگر هم آنجا میروید با چراغ خاموش بروید و بدون اشاره به یزدی و مجلس خبرگان. لطفن بهانه به دستشان ندهید.
پس، جناب نوری زاد مراقب باشید که این بار با دفعات قبلی متفاوت است. بسیار هوشمندانه عمل کنید.
دوستار و ارادتمند همیشگی شما
پایدار باشید
روزنامه قانون به نقل از رئیس هیئت رسیدگی به تخلفات اداری نهاد ریاست جمهوری ایران اعلام کرد که حميد بقايی، معاون اجرايی محمود احمدینژاد در دوران رياست جمهوری، اموالی را از کشور «خارج کرده» و در «ده کشور خارجی سرمايهگذاری کرده است».
حمید بقایی، معاون اجرایی رئیس جمهور و رئیس دبیرخانه شورای عالی مناطق آزاد در دولت دهم، روز دوشنبه، ۱۸ خرداد، بازداشت شد و علیاصغر حسينی، يکی از وکلای مدافع آقای بقایی، اتهام موکلش را «اختلاس» عنوان کرد.
به گزارش شماره روز شنبه، ۲۰ تير، روزنامه قانون، محمد اشرفی اصفهانی، رئیس هیئت بدوی رسیدگی به تخلفات اداری نهاد ریاست جمهوری، گفت: «پريروز يکی از مسئولان امنيتی کشور در جلسه ما توضيح داد که بقايی در ده کشور سرمايهگذاری مالی کرده است.»
بر اساس این گزارش، آقای اشرفی اصفهانی در مراسم افطار «مجمع آذریهای مقيم تهران» اضافه کرد: «آن قدر خورده و برده که ما بايد چند سال بگرديم تا اموالی که غارت کرده و از کشور منتقل کرده را فقط شناسايی کنيم. نه اين که برگردانيم.»
انتشار اين گزارش در روزنامه قانون در حالی است که پيش از اين نيز وبسايت تابناک روز دوشنبه، ۱۸ خرداد، به نقل از غلامعلی جعفرزاده ايمنآبادی، نماينده رشت در مجلس، «یکی از تخلفات» آقای بقايی را «انتقال ۲۰ هزار ميليارد تومان از داخل کشور به صرافیهای کشورهای عربی» عنوان کرده بود.
این خبر ساعاتی پس از انتشار از وبسايت تابناک حذف شد، اما وبسايت کلمه، نزديک به ميرحسين موسوی، آن را بازنشر کرد.
مقامات قوه قضائیه ایران تاکنون به گزارشهای منتشر شده از «تخلفات» آقای بقایی واکنشی نشان ندادهاند.
اتهامات مطرح شده علیه آقای بقایی درباره «انتقال پول به صرافیهای کشورهای عربی» در حالی است که اسحاق جهانگيری، معاون اول حسن روحانی، روز ۱۸ آذر ۹۳ گفته بود که «در دولت گذشته، ظرف کمتر از ۱۸ ماه، حدود ۲۲ ميليارد دلار ارز به بهانه اين که میخواهند قيمت آن را در داخل کنترل کنند، از کشور خارج شده و در بازارهای استانبول و دوبی به فروش رسيده است».
در مهرماه همان سال نيز ارسلان فتحیپور، رئيس کميسيون اقتصادی مجلس ايران، گفته بود که «سه صراف» سودی «هفت هزار ميليارد تومانی» با استفاده از «رانت بانک مرکزی» به دست آوردهاند.
پس از بازداشت آقای بقایی همچنین گزارشهایی درباره «تخلف ۱۳ هزار میلیارد تومانی» در واگذاری زمینهای منطقه آزاد قشم منتشر شده است.
در سال ۹۰ و پس از بازداشت علیرضا مقیمی، علیاصغر پرهیزکار و آزاده اردکانی، روسای مناطق آزاد اروند و ارس و رئیس موزه ملی ایران که از آنان به عنوان نزدیکان اسفندیار رحیم مشایی و حمید بقایی نام برده میشد، شایعه احتمال بازداشت این دو نفر نیز به اتهام تخلفات مالی مطرح شد.
محمود احمدینژاد در واکنش به این شایعات کابینه را «خط قرمز» خود خواند و گفت که «اگر بخواهند به آن دستاندازی کنند، دیگر من باید وظیفه قانونی خود را انجام دهم».
تروریسم ۱۰۰میلیارد دلاری ایران؟! مقاله اکبر گنجی در آنتی وار
اکبر گنجی توافق احتمالی هسته ای بین ایران و ۱+۵ بسیاری را نگران کرده است. انگیزه ها متفاوت است اما اکثر مخالفان نیروهای افراطی و جنگ طلب ایران، اسرائیل، آمریکا و کشورهای عربی هستند. مخالفت ها به شیوه های متفاوتی بیان می شود
هرگونه توافقی به عدم اجرای تدریجی “شدیدترین تحریم های طول تاریخ” منتهی خواهد شد. تحریم هایی که مجازات جمعی مردم ایران و نقض حقوق بشر بوده و هستند(1 و 2 و 3 ). نیروهای افراطی ایران که از تحریم ها ده ها میلیارد دلار کسب کرده اند می گویند که توافق هسته ای خیانت است چرا که تمامی دستاوردهای هسته ای و استقلال ایران را پایمال می کند.
نتانیاهو ، برخی دولتهای عربی و گروههایی در آمریکا هم میگویند که عدم اجرای تحریمها یا لغو آنها ایران را به قدرت منطقهای تبدیل خواهد کرد. حدود ۱۰۰ میلیارد دلار از پولهای توقیف شده ایران آزاد خواهد شد و ایران همه یا بخشی از آنها را صرف گسترش تروریسم خواهد کرد. دیوید روثکوپف- مدیر عامل و سردبیر فارن پالسی- نیزطی مقالهای نوشته که ایران دارای ۱۲۰ میلیارد دلار پول توقیف شده است. مدت توافق هستهای ۱۵ سال بوده و در این مدت ایران ۳۰۰ میلیارد دلار هم درآمد نفتی خواهد داشت. در مجموع، ایران ۴۲۰ میلیارد دلار در طی ۱۵ سال آینده به دست خواهد آورد و اگر ۱۰ میلیارد دلار آن را هم در عراق و سوریه و تروریسم هزینه کند، بسیار زیاد است.
واقعیت های اقتصادی ایران
نگاهی به وضعیت اقتصادی و نیازهای روزمره زندگی مردم ایران نشان می دهد که ایران به چه حجم عظیمی سرمایه نیاز دارد تا مردم یک “زندگی انسانی حداقلی”- نه “زندگی خوب”- داشته باشند. بقای جمهوری اسلامی منوط به آن است که نیازهای اساسی به انفجار اعتراض های اجتماعی گسترده منتهی نشود. بدین ترتیب حجم زیادی از منابع رها شده را مجبور است در حوزه های زیر هزینه کند. آیا به بهانه هزینه احتمالی تروریستی جمهوری اسلامی می توان این نیازهای اساسی را نادیده گرفت و فقر و فلاکت بیشتری را نصیب مردم ایران کرد؟
به گزارش بانک جهانی میانگین رشد اقتصادی ایران طی دوره ۳۵ ساله ۲۰۱۴- ۱۹۸۰ ،۸ /۲ درصد بوده است. میانگین رشد اقتصادی ایران در ده سال ۱۹۸۸- ۱۹۸۰ که درگیر جنگ تجاوزکارانه صدام حسین بود، به منفی ۱درصد رسید. در دوره ۲۴ساله ۲۰۱۲- ۱۹۸۹ میانگین رشد اقتصادی ایران به ۸/۴ درصد افزایش یافت.
مطابق گزارش سازمان ملل در ارزیابی شاخص توسعهی انسانی، “ارزش شاخص توسعه انسانی جمهوری اسلامی ایران از ۴۹۰ /۰ در سال 1980 به ۷۴۹ /۰ در سال 2013 افزایش یافته است، که رشدی ۸ /۵۲ درصدی را نشان میدهد”.
با شروع شدیدترین تحریمهای طول تاریخ، کاهش رشد اقتصادی ایران آغاز شد. به طوری که در دو سال آخر، به گزارش رسمی دولت ایران، به منفی ۶/۸ و ۱/۹ درصد کاهش یافت. رکود اقتصادی موجب افزایش شدید تورم و بیکاری شد. تولید ناخالص داخلی ایران- بر اساس تبدیل ریال به دلار- به ۳۹۳ میلیارد دلار کاهش یافته و ایران را به رتبه ۲۸ جهانی تنزل داده است.
قیمت نفت هم تقریباً به نصف کاهش یافته و درآمدهای بسیار اندک ایران را هم به نصف کاهش داده است. بحران خشکسالی بلند مدت هم به این ها افزوده شده و کشور را با بی آبی و مشکلات عدیده زیست محیطی مواجه ساخته است. هزینه همه این ها را مردم ایران می پردازند. هزینه حل برخی از مشکلات روزمره زندگی مردم ایران چقدر هزینه خواهد داشت؟ به چند مورد زیر بنگرید:
الف- سالانه ۲۵- ۲۰هزار انسان در تصادفات جاده ای جان می بازند. نرخ سوانح رانندگی در ایران ۲۰ برابر میانگین جهانی است. ایران در میان ۱۸۰ کشور دنیا از نظر ایمنی و تصادفات رانندگی در رتبه ۱۷۷ قرار دارد. برای حل این بحران، ایران نیازمند سرمایه گذاری عظیم در جاده سازی، نوسازی صنایع خودروسازی و فوریت های پزشکی است.
در حال حاضر طول آزاد راه های ایران بیش از ۲ هزار و ۳۵۶ کیلومتر است و مطابق برنامه باید تا ۱۰ سال آینده به ۱۰هزار کیلومتر افزایش یابد. طول بزرگراههای کشور نیز حدود ۱۴هزار و ۵۴۱کیلومتر است، که باید یا ۱۰ سال آینده به ۳۰ هزار کیلومتر افزایش یابد. هزینه این طرح ها ۳۰ میلیارد دلار است.
ب- ایران دارای ۱۴۱ فروند هواپیمای مسافری با میانگین سن ۲۱ ساله است. در حالی که امارات متحده با یک سوم جمعیت ایران دارای ۴۳۱ فروند هواپیما با میانگین سن پنج سال است. ایران برای جابهجایی مسافر و تأمین امنیت مسافرت اتباعش مسافر ، حداقل نیازمند ۴۰۰فروند هواپیمای جدید است که هزینه آن حداقل ۱۰۰ میلیارد دلار خواهد شد.
پ- صنعت نفت ایران که تأمین کننده اصلی درآمدهای اقتصاد نفتی کشور است، برای بازسازی و نوسازی صنایع موجود و رسیدن به تولید نفت حدود ۴ و نیم میلیون بشکه در روز، نیازمند ۵۰۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری در ۱۰ تا ۱۵ سال آینده است.
ت- صنایع پتروشیمی ایران برای اتمام طرح های نیمه تمام باقیمانده خود حداقل نیازمند سالانه ۷ میلیارد دلارسرمایهگذاری است. فقط برای ۶۰ طرح نیمه تمام ۳۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری لازم است.
ث- نیروگاه های برق ایران نیز فرسودهاند و مردم با خطر قطع برق مواجه هستند. ساخت و انتقال برق تولیدی یک نیروگاه یکهزار مگاواتی به مصرف کننده، نیازمند دو میلیارد دلار سرمایه گذاری است. اگر ایران بخواهد به اندازه تولید ۱۰هزار مگاوات برق سرمایهگذاری کند (چه برای حفظ و نگاهداری تأسیسات موجود و چه برای افزایش موجود)، به ۲۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری نیاز دارد.
ج- هزینه نظامی ایران با جمعیت قریب به ۸۰ میلیونی بسیار کمتر از هزینه نظامی دیگر کشورهای منطقه- عربستان سعودی، قطر، امارات متحده، ترکیه، کویت، اسرائیل، و…- است. عربستان سعودی فقط در سال ۲۰۱۴، ۸۰ میلیارد دلار سلاح خریداری کرده است. امارات متحده ۲۳ میلیارد و قطر، صرفاً ۱۱ میلیارد دلار صرف خرید هلیکوپترهای آپاچی کرده است. ایران به عنوان دولت- ملت (صرفنظر از نوع رژیم) برای مقاصد دفاعی مشروع در چنین منطقهای مجبور به هزینه کردن در حوزه دفاع است.
چ- خشکسالی بلند مدت ۱۴ ساله ، مصرف ۹۲ درصد آب کشور در کشاورزی که آن را هدر می دهد، تبخیر زیاد آب سدها، وضعیت را به گونهای کرده که میزان آب تجدید شونده در سال ۱۳۳۵ برای هر ایرانی در حدود ۶هزار و ۹۰۰ متر مکعب بود اما این میزان در حال حاضر به هزار و ۵۰۰ متر مکعب رسیده است. براساس رتبه بندی کشورها به لحاظ پرداختن به مسائل محیط زیستی، ایران از نظر مدیریت منابع آب از ۱۰۰ نمره ۲.۷۷ و رتبه ۱۱۷ جهان را به دست آورد. نجات مردم ایران ازبیآبی حداقل نیازمند ۱۰۰ میلیارد دلار سرمایه گذاری است.
همین هزینه های سرسام آور در بخش های بهداشت و درمان و داروهای ضروری، حمل و نقل و مخابرات هم مورد نیاز است.
بدین ترتیب، برای سلامت فیزیکی و روانی مردم ایران در ۱۰ تا ۱۵ سال آینده به حدود یک هزار میلیارد دلار سرمایهگذاری نیاز است.
به گزارش سازمان CIA میزان بدهی خارجی ایران در پایان سال ۲۰۱۴ ، ۱۰ میلیارد و ۱۷۰ میلیون دلار بوده که این را هم باید از ذخائر ۱۰۰میلیارد دلاری کم کرد.
دولت روحانی دائماً از تأمین نیازهای ضروری مردم و سرمایه گذاری در بخش تولید سخن گفته و می گوید و تأکید دارد که تحریم ها باید لغو شوند “تا سرمایه بیاید و مشکل محیط زیست، اشتغال، صنعت و آب خوردن مردم حل شود، منابع آبی زیاد شده و بانکها احیا شوند“. عباس آخوندی وزیر راه و شهرسازی ایران در ۲۶/۳/۹۴ در سخنرانی در آکادمی دیپلماتیک بینالمللی فرانسه با موضوع “اقتصاد ایران در چشمانداز لغو تحریمهای بینالمللی” شرکت های غربی را دعوت به سرمایهگذاری ۸۰ میلیارد دلاری در ناوگان هوایی و دریایی و ریلی ایران کرد. وزیر نفت ایران نیز غولهای نفتی غربی را به سرمایه گذاری سالانه ۲۰ میلیارد دلاری در صنعت نفت ایران کرده است.
نگران چه هستند؟
اما مشکل دیوید راثکپف این است که رژیم دیکتاتوری جمهوری اسلامی۱۰ درصد ذخایر ۱۰۰ میلیارد دلاری خود را صرف منطقه و تروریسم کند. هیچ کشوری- از جمله ایران- نباید از فعالیت های تروریستی حمایت به عمل آورد و به دنبال براندازی یا ناامن سازی دیگر کشورها باشد. اما منطقه دارای فقط یک بازیگر نیست و باید به نقش تمامی بازیگران در کلنگی کردن و شخم زدن منطقه نگریست:
آمریکا با کمک متحدان خود در افغانستان القاعده و طالبان کمک کرد ( 1 و 2).
آمریکا با دروغ های بزرگ به عراق حمله کرد و موجب رشد القاعده و وضعیت کنونی آن کشور شد.
آمریکا به کمک متحدان اروپایی و عرب خود به لیبی حمله کرد و آن کشور را به این روز انداخت و موجب رشد گروه های اسلام گرایی چون داعش در آن کشور شد.
سوریه هم با دخالت های مستقیم آمریکا( 1 و 2 و 3 و 4) و متحدان منطقهای اش به این روز افتاد. در اوت ۲۰۱۱ شیمون پرز و نتانیاهو گفتند:”اسد باید برود“. ایهود باراک در دسامبر ۲۰۱۱ گفت اسد “ظرف چند هفته” خواهد رفت. قطر به تنهایی حداقل ۳میلیارد دلار به گروههای اسلامگرای تروریست داده است. جو بایدن به صراحت گفتکه متحدان ما (ترکیه، عربستان سعودی، امارات متحده) گروههای تروریستی مانند داعش و جبهه نصرت را به وجود آوردند. فارن پالیسی نوشت که جو بایدن به دلیل بیان حقیقت مجبور به عذرخواهی شد.
عربستان سعودی کشور فاقد هرگونه انتخاباتی که در روز روشن در میادین عمومی با شمشیر سر از بدن جدا میکند و زنان در آن کشور حتی حق رانندگی ندارند، در همه این رویدادها نقش مستقیم داشت. ۱۵ تن از عاملان فاجعه تروریستی ۱۱ سپتامبر شهروندان این کشور بودند . دولت جرج بوش ۲۸ صفحه از گزارش اطلاعاتی سال ۲۰۰۲ به کنگره که به نقش خاندان سلطنتی و شهروندان عربستان سعودی در فاجعه تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میپرداخت را حذف کرده بود.
عربستان سعودی نزدیک ۳ ماه است که یمن را محاصره کامل هوایی و زمینی و دریایی کرده و مردم آن کشور را بمباران می کند که طی آن هزاران تن کشته و زخمی شده اند.عربستان از بمب های خوشه ای استفاده کرده و آثار تاریخی را هم بمباران می کند. آمریکا لااقل در سطح دیپلماتیک به طور کامل از حملات عربستان به یمن که تنها دستاوردش رشد القاعده بوده حمایت کرده است.
کودتای ژنرال سیسی علیه تنها دولت منتخب مصر، با کمک ۱۲میلیارد دلاری عربستان و امارات و کویت صورت گرفت. دیده بان حقوق بشر کشتار آن کودتا را “بدترین کشتار جمعی در تاریخ معاصر مصر” خوانده است.. زندانیان را شکنجه جنسی میکنند و با این همه دولت آمریکا از دولت کودتایی مصر حمایت همه جانبه به عمل آورده و آن را ضروری میداند.
اسرائیل سرزمین های فلسطینیان را اشغال کرده و طرح صلح دو دولت را نمیپذیرد. اسرائیل تاکنون به کشورهای عراق (۱۹۸۱)، لبنان (۷۸ و ۸۲ و ۲۰۰۶)، تونس (۱۹۸۵)، سوریه (۲۰۰۷، ۲۰۱۳، ۲۰۱۴، ۲۰۱۵) ، سودان (۲۰۰۹، ۲۰۱۱، ۲۰۱۲) و کشتی مرمره در سال ۲۰۰۷ حمله نظامی کرده و اکنون خواستار انضمام بلندیهای جولان اشغال شده به اسرائیل است. وزیر دفاع اسرائیل تهدید به بمباران اتمی ایران میکند.
ایران هم در این منطقه زندگی می کند که همسایگانش(پاکستان، هند، اسرائیل، و…) دارای صدها بمب اتمی هستند. جمهوری اسلامی هم از متحدان منطقه ای اش- سوریه، عراق، حزب الله لبنان، حماس و جهاد اسلامی و اخیراً از شیعیان یمن- حمایت به عمل می آورد. بنابر آخرین گزارش پنتاگون، دکترین نظامی ایران دفاعی است ،برای جلوگیری از حمله به کشور و زنده ماندن در برابر تهاجم خارجی و مقابله با متجاوز.
اقداماتی که جمهوری اسلامی در منطقه انجام داده و می دهد، برای تضمین بقای رژیم است. هر رژیم سیاسی- اعم از دیکتاتوری و دموکراتیک- امنیت دولت را، که آن را امنیت ملی و منافع ملی می نامد، در اولویت قرار داده و بقای خود را با بقای این دو یکی قلمداد می کند. حتی با شدیدترین تحریم های طول تاریخ، این اولویت برای رژیم، و بخصوص رژیم های دیکتاتوری، از بین نخواهد رفت.
آیا دخالت خارجی در دیگر کشورها بد است یا فقط وقتی جمهوری اسلامی انجام دهد بد می شود؟ اگر دخالت خارجی بد است باید به همه دخالت ها نگریست و آن را محکوم کرد. اگر دولت ها حق دارند برای آن چه منافع ملی خود تشخیص می دهند دخالت کنند، در آن صورت محکوم کردن جمهوری اسلامی با اصل تقید به معیارهای واحد مغایرت دارد. راه جلوگیری از دخالت ها و گسترش طلبی های جمهوری اسلامی به رسمیت شناختن منافع مشروع سیاست خارجی و دفاعی ایران به عنوان دولت- ملت و کمک به دمکراتیزه کردن ساختارهای سیاسی و تقویت جامعه در برابر دولت دیکتاتوری است. ادامه تحریم ها به هر شکل و با هر توجیهی به تقویت بیشتر دیکتاتوری در برابر جامعه و بی قدرت کردن مردم ایران یاری می رساند.
هدف چیست؟ مخالفان توافق هسته ای و رفع تحریم ها نگران چه هستند؟ آیا آنها نگران دموکراسی، حقوق بشر، صلح و عدالت هستند؟ یا نگران متحدان دیکتاتور منطقه ای خود؟ یا حفظ وضع موجود در مناطق اشغالی فلسطین؟
بدون تردید برخی دولت ها و گروه های افراطی دوست دارند ایران را هم به سوریه دیگری تبدیل کنند. رهبران عربستان سعودی از جرج بوش خواسته بودند که “سر مار[ایران] را قطع کند”. فرماندار سابق کانزاس هم می گوید ایران مار است و قبل از گزیدن باید کشته شود.
حل مسائل منطقه نیازمند همه جانبه نگری است. بدون صلح و امنیت جمعی، دموکراسی و حقوق بشری در کار نخواهد بود. جان کری نیز یک بار به درستی یادآور شد که مبارزه با تروریسم در منطقه منوط به صلح میان اسرائیل و فلسطینیهاست و افزود :”تمامی رهبران منطقه خاورمیانه در این عقیده او هم نظر هستند و میدانند که صلح اسرائیل و فلسطینیان افراط گرایی را از بین میبرد”.
آزادیخواهان ایران معجزه گر نیستند که منطقه و ایران را به جهنم تبدیل سازید و آنان بتوانند آن را به جوامع و نظام های دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر تبدیل کنند.
نمی توان به بهانه احتمال این که جمهوری اسلامی ممکن است ۱۰ میلیارد دلار را صرف فعالیت های منطقه ای اش کند، مردم ایران را تحریم کرد و آنان را از درآمدهای ملی شان محروم کرد و در بدترین شرایط غیر انسانی نگاه داشت. آیا ۸۰ میلیون ایرانی انسان نیستند؟ آیا بدون توسعه و رفاه اقتصادی می توان دموکراسی و حقوق بشر داشت؟ ایالات متحده باید تلاش کند که کمک های ترکیه، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، قطر و حامیان مالی خصوصی داعش و القاعده و جبهه نصرت و غیره در این کشورها قطع شود و کمک های حکومت ایران به دیکتاتوری حاکم بر سوریه هم متوقف شود. این سیاست یک کل منسجم است و نمی توان از یک سو به رشد افراطی ترین دشمنان دمکراسی کمک کرد یا بر فعالیت های آنان چشم بر بست و از سوی دیگر از جمهوری اسلامی انتظار داشت که فعالیت های منطقه ای اش را به معیارهای قانونی بین المللی مقید کند.
با این همه، شاید پرسیده شود که چه تضمینی وجود دارد که جمهوری اسلامی به جای آن که بازسازی اقتصادی را در اولویت قرار دارد، دخالت خارجی و حمایت از متحدان منطقه ای- از جمله حماس و حزب الله و جهاد اسلامی- را در اولویت قرار ندهد و درآمدهای خود را هزینه آنان نکند؟
در پاسخ باید گفت تا وقتی رژیمی بقای خود را در خطر ببیند، هیچ تضمینی وجود ندارد. دولت های دیکتاتوری نگران بقای خود، هر جا لازم ببینند جنگ را به دیگر مناطق می کشانند تا خطر را از مرزهای خود دور سازند.
باید این ترس و نگرانی را زدود. از طریق یک پیمان جمعی که از سوی شورای امنیت سازمان ملل تأیید شود، باید تضمین شود که به هر کشوری در منطقه اگر برخلاف مقررات بین المللی حمله شود، شورای امنیت با آن برخورد خواهد کرد. و هیچ دولتی حق ندارد مخالفان دیگر دولت ها را مسلح سازد یا از آنها حمایت مالی به عمل آورد.
از سوی دیگر، بحران های اقتصادی داخلی ایران به حدی افزایش یافته که شاید موجودیت رژیم و جامعه را به خطر بیندازد. جمهوری اسلامی برای بقای خود چاره ای جز هزینه های کلان اقتصادی برای تأمین حداقل های زندگی مردم در پیش ندارد.
در عین حال، همان گونه که گفته شد نمی توان ملتی را به صرف این احتمال از درآمدهایش محروم کرد. مگر عربستان سعودی با ذخایر ۸۰۰ میلیارد دلاری تاکنون از گروه های تروریستی اسلام گرا حمایت مالی و تسلیحاتی به عمل نیاورده است؟ آیا ترکیه با آن همه درآمد از گروه هایی چون داعش حمایت به عمل نیاورده و نمی آورد؟ مگر دولت اسرائیل در گذشته از رژیم های شکنجه گر آمریکای لاتین و رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی حمایت به عمل نمی آورد؟ مگر مایکل مورل، معاون سابق رئیس سازمان سیا، در مصاحبه ای با روزنامه راستگرای اسرائیلی جروزالم پست به اسرائیل اندرز نمی دهد که با شاخه القاعده در سوریه- یعنی جبهه النصرت- همکاری نکند؟ آیا هآرتص اسرائیل همین مدعا را تأیید نمی کند که دولت اسرائیل به آنان کمک می کند؟ مگر اسناد حمایت دولت آمریکا از گروه های تروریستی( کنتراها در نیکاراگوا، نظامیان گرداننده جوخه های مرگ در آمریکا لاتین[ 1 و 2 و 3 ]، و…) انتشار نیافته است؟ پس با این منطق باید همه را از درآمدهای اقتصادی شان محروم کرد.
هدف ما، صلح همگانی و گذار کل منطقه به دموکراسی و حقوق بشر است، اما گروه ها و دولت هایی فقط و فقط به تجزیه قدرت دولت ملت های موجود منطقه و ترسیم مرزهای جدید و ادامه خونریزی و کشتار بوده و هستند. با تداوم تحریم ها، نیروهای افراطی ایران دولت حسن روحانی را سرنگون خواهند کرد و مجدداً نیروهایی چون احمدی نژاد و سعید جلیلی ها قدرت را در دست خواهند گرفت. گویی برخی دولت ها و افراد همین هدف را دنبال می کنند. از نظر آنان ایران خوب ایرانی است که احمدی نژادی بر آن حکومت کند!
منبع: رادیو زمانه ، ۱۷ تیر ۱۳۹۴
http://news.gooya.com/politics/archives/2015/07/199481.php
ﻣﻠﺖ ﻣﻈﻠﻮﻡ ﺑﻠﻮﭺ ﺩﺭ 36 ﺳﺎﻝ ﻧﻈﺎﻡ ﺩﯾﮑﺘﺎﺗﻮﺭﯼ ﺣﺎﮐﻢ ﺑﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺷﺎﻫﺪ
ﺟﻨﺎﯾﺎﺕ ﻣﺘﻌﺪﺩ ﻭ ﺩﺩﻣﻨﺸﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﻦ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﺗﺮﻭﺭﻫﺎﯼ ﭘﯽ ﺩﺭ ﭘﯽ
ﻋﻠﻤﺎ ﻭ ﺭﯾﺶ ﺳﻔﯿﺪﺍﻥ ﻣﻨﺘﻘﺪ ﻧﻈﺎﻡ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺧﻮﺍﻩ ﻭ ﻧﺴﻞ ﮐﺸﯽ
ﻫﺎﯼ ﻣﻠﺖ ﺑﻠﻮﭺ ﺩﺭ ﭘﻮﺷﺶ ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﻦ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﺑﻪ
ﺧﻮﺭﺍﻧﺪﻥ ﻗﻄﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﻣﺴﻤﻮﻡ ﺑﻪ ﻧﻮﺯﺍﺩﺍﻥ ﺑﻠﻮﭺ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ .. ﺍﻣﺎ ﺳﯿﺎﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﻫﻢ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺭﮊﯾﻢ ﺩﺭ ﭘﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻧﯿﺰ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺵ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﯿﺮﺍﻧﺪﺍﺯﯼ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻭ ﺣﺬﻑ ﺑﯽ ﭘﺮﺩﻩ ﯼ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺑﻠﻮﭺ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﺍﻭﺝ ﺧﻮﺩ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺗﯿﺮﺍﻧﺪﺍﺯﯼ ﻫﺎ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺯﻥ ﻭ ﮐﻮﺩﮎ ﻧﯿﺰ ﻫﺪﻑ ﺗﯿﺮ ﺍﻧﺪﺍﺯﯼ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ..
ﮐﻤﭙﯿﻦ ﻓﻌﺎﻟﯿﻦ ﺑﻠﻮﭺ ﺍﺳﺎﻣﯽ ﻭ ﺍﻃﻼﻋﺎﺗﯽ ﺟﻤﻊ ﺁﻭﺭﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻭ ﻣﺎﻩ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺗﯿﺮﺍﻧﺪﺍﺯﯼ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩﺳﺮﺍﻧﻪ ﻭ ﻧﺎﺟﻮﺍﻧﻤﺮﺩﺍﻧﻪ ﯼ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺳﺮ ﺭﮊﯾﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺍﺳﺖ .: ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ ﺳﺎﻝ 94 ﺗﺎ ﮐﻨﻮﻥ ﺍﺳﺎﻣﯽ ﻭ ﺁﻣﺎﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺷﺮﺡ ﺫﯾﻞ ﺍﺳﺖ :
ﺷﻨﺒﻪ 1 ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ ﯾﮏ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﻠﻮﭺ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻧﻮﺍﺯ ﺩﺭﺍﺯﻫﯽ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻋﺒﺪﺍﻟﮑﺮﯾﻢ ﺩﺭ ﺷﻠﯿﮏ ﻣﺎﻣﻮﺭﺍﻥ ﺍﻧﺘﻈﺎﻣﯽ ﭘﺎﺳﮕﺎﻩ ﺟﺎﻟﻖ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪ .
ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ 2 ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ ﯾﮏ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻣﺠﯿﺪ ﻓﻮﻻﺩﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ،ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯼ ﮔﻠﯿﮑﯽ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﮐﻬﯿﺮﯼ ﺑﺨﺶ ﺁﻫﻮﺭﺍﻥ ﻧﯿﮑﺸﻬﺮﺗﻮﺳﻂ ﻣﺎﻣﻮﺭﺍﻥ ﺳﭙﺎﻩ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺩﻟﯿﻞ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪ
ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ 23 ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺳﺎﺭﺍ ﺑﺎﻣﺮﯼ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﺳﻪ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺳﻌﺪﯾﻪ ﺑﺎﻣﺮﯼ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺷﻠﯿﮏ ﺑﯽ ﺿﺎﺑﻄﻪ ﻣﺎﻣﻮﺭﺍﻥ ﺍﻧﺘﻈﺎﻣﯽ ﺑﻪ ﯾﮏ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﻗﺎﭼﺎﻕ ﻣﻮﺍﺩ ﻣﺨﺪﺭ
ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺻﺎﺑﺖ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ.
ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ 6 ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ ﺩﻭ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺑﻠﻮﭺ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻫﺎﯼ ﻭﻟﯽ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻠﻮﭺ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﺪﺍﺩﺍﺩ ﺍﺯ ﺭﻭﺳﺘﺎﯼ ﺭﯾﻤﺪﺍﻥ ﺑﺎﻻ ﭼﺎﺑﻬﺎﺭ ﻭ ﺩﯾﻨﺎﺭ ﺳﻨﮕﺎﻧﯽ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﺎﻥ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﺯ ﺭﻭﺳﺘﺎﯼ ﺳﻨﮕﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﺛﺮ ﺷﻠﯿﮏ ﻣﺎﻣﻮﺭﺍﻥ ﻣﺮﺻﺎﺩ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻧﮕﻮﺭ ﭼﺎﺑﻬﺎﺭ ﮐﺸﺘﻪ ﻭ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺩﯾﮕﺮ
ﺯﺧﻤﯽ ﺷﺪﻧﺪ .
ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ 7 ﺍﺭﺩﻳﺒﻬﺸﺖ ﺯﻫﮏ ﺁﻧﻼﯾﻦ، ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺗﻮﺳﻂ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ ﺍﻧﺘﻈﺎﻣﯽ ﺩﺭ ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻥ ﺯﻫﮏ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺻﺎﺑﺖ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ.
ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ 7 ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ
ﺳﻠﯿﻢ ﺑﻠﻮﭺ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﭘﯿﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﻫﻞ ﺭﻭﺳﺘﺎﯼ ﺩﺭﮔﺲ ﺩﺷﺘﯿﺎﺭﯼ ﻭﺍﻗﻊ ﺩﺭ ﺟﻨﻮﺏ
ﺍﺳﺘﺎﻥ ﺳﯿﺴﺘﺎﻥ ﻭ ﺑﻠﻮﭼﺴﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﺷﻠﯿﮏ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻣﺎﻣﻮﺭﺍﻥ ﺍﻣﻨﯿﺘﯽ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪ
ﺳﻪ ﺷﻨﺒﻪ 8 ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ
ﺷﺒﯿﺮ ﺑﻠﻮﭺ ﺯﻫﯽ 22 ﺳﺎﻟﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺑﺸﯿﺮ ﺍﻫﻞ ﺑﻢ ﭘﺸﺖ ﻭ ﺳﺎﮐﻦ ﻣﺤﻤﺪﯼ ﺳﺮﺍﻭﺍﻥ
ﺑﻪ ﻇﻦ ﺣﻤﻞ ﮔﺎﺯﻭﺋﯿﻞ ﺩﺭ ﺷﻠﯿﮏ ﻣﺎﻣﻮﺭﺍﻥ ﺳﭙﺎﻩ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭﻥ ﺑﺎ ﺍﺻﺎﺑﺖ ﺩﻭ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﺑﻪ ﮐﺘﻒ ﻭ ﮐﻤﺮ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪ.
ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ 13 ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ
ﺑﻼﻝ ﺯﺭﺩﮐﻮﻫﯽ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺟﺎﻥ ﻣﺤﻤﺪ 32 ﺳﺎﻟﻪ ﺩﺭ ﺷﻠﯿﮏ ﻣﺎﻣﻮﺭﺍﻥ ﺍﻣﻨﯿﺘﯽ ﻧﺎﯾﮕﻮﻥ ﺩﺭ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﺍﯾﺮﺍﻧﺸﻬﺮ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪ .
ﺳﻪ ﺷﻨﺒﻪ 15 ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ
ﺩﺭ ﺍﺛﺮ ﺷﻠﯿﮏ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﻭ ﭘﺮﺗﺎﺏ ﺳﻨﮓ ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺎﻣﻮﺭﺍﻥ ﻣﺮﺻﺎﺩ ﺧﻮﺩﺭﻭ ﻋﺒﺪﺍﻟﺒﺎﺳﻂ ﺁﺳﮑﺎﻧﯽ ﺳﺎﮐﻦ ﮔﺮﯾﮑﺎﻥ ﻭﺍﮊﮔﻮﻥ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺍﺛﺮ ﺁﻥ ﻧﺎﻣﺒﺮﺩﻩ ﺍﺯ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﭼﺸﻢ ﺯﺧﻤﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﺷﺪ.
ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ 20 ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ
ﺩﺭ ﺍﺛﺮ ﺗﯿﺮ ﺍﻧﺪﺍﺯﯼ ﻣﺎﻣﻮﺭﺍﻥ ﭘﺎﺳﮕﺎﻩ ﻣﺤﻤﺪﺍﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﺸﻬﺮ ﻭ ﻭﺍﮊﮔﻮﻥ ﺷﺪﻥ
ﺧﻮﺩﺭﻭ، ﯾﮏ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺑﻠﻮﭺ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺍﺣﻤﺪ ﻋﺒﺪﺍﻟﺰﻫﯽ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺟﻌﻔﺮ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ
ﺳﻮﺧﺖ. ﺍﺯﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﺸﺘﻪ ﻭ ﺯﺧﻤﯽ ﻫﺎ 4 ﻧﻔﺮ ﺯﻥ ﻭ ﮐﻮﺩﮎ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
ﺳﺎﻝ 1393 ﻧﯿﺰ ﺩﺳﺘﮑﻢ ﺁﻣﺎﺭ 22 ﻧﻔﺮ ﮐﺸﺘﻪ ﻭ ﺯﺧﻤﯽ ﺑﺎ ﺍﺳﺎﻣﯽ ﻭ ﻣﺸﺨﺼﺎﺕ
ﺑﺮﺍﯼ ﻓﻌﺎﻻﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﺤﺮﺯ ﮔﺮﺩﯾﺪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﺒﺮﮔﺰﺍﺭﯼ ﻫﺎ ﻭ ﻧﻬﺎﺩﻫﺎﯼ
ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮﯼ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪﻧﺪ. ﺍﮐﺜﺮ ﺍﯾﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﻪ ﻇﻦ ﺣﻤﻞ ﮔﺎﺯﻭﺋﯿﻞ ﻭ ﺗﻌﺪﺍﺩﯼ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺗﯿﺮ ﺍﻧﺪﺍﺯﯼ ﺧﻮﺩﺳﺮﺍﻧﻪ ﻣﺎﻣﻮﺭﺍﻥ ﺍﻧﺘﻈﺎﻣﯽ ﻭ ﺍﻣﻨﯿﺘﯽ ﮐﺸﺘﻪ ﻭ ﺯﺧﻤﯽ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ .
ﺩﺭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻭﻗﺎﯾﻊ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﯿﺮ ﺍﻧﺪﺍﺯﯼ ﻣﺎﻣﻮﺭﺍﻥ ﭘﺎﺳﮕﺎﻩ ﻣﺤﻤﺪﺍﻥ ﺑﻪ
ﺳﻤﺖ ﺧﻮﺩﺭﻭ ﺣﺎﻣﻞ ﮔﺎﺯﻭﺋﯿﻞ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺩﺭﻭ ﻭﺍﮊﮔﻮﻥ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺁﺗﺶ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﺛﺮ ﺁﻥ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﻣﯽ ﺳﻮﺯﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﺍﺯ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺍﯾﻦ
ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺕ ﺑﺎ ﺳﻨﮕﻮ ﭼﻮﺏ ﺑﻪ ﭘﺎﺳﮕﺎﻩ ﻣﺤﻤﺪﺍﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﯾﮏ ﺧﻮﺩﺭﻭ
ﭘﻠﯿﺲ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺧﻮﺩﺭﻭ ﺷﻬﺮﺩﺍﺭﯼ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﮕﺎﻩ ﺭﺍ ﺁﺗﺶ ﺯﺩﻩ ﻭ ﻣﺴﯿﺮ
ﺗﺮﺍﻧﺰﯾﺘﯽ ﺍﯾﺮﺍﻧﺸﻬﺮ – ﮐﺮﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺴﺪﻭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺑﺎ
ﻭﺳﺎﻃﺖ ﺭﯾﺶ ﺳﻔﯿﺪﺍﻥ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﻓﺮﻭﮐﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.
ﺩﺭ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﺍﺧﯿﺮ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﻓﻌﺎﻻﻥ ﻭ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺍﻣﻨﯿﺘﯽ ﺑﺎ
ﻣﺮﺩﻡ ﻭ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪﺍﻥ ﺑﻠﻮﭺ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺍﺭﺩ
ﻣﻮﻻﻧﺎ ﻣﺤﻤﺪ ﺣﺴﯿﻦ ﮔﺮﮔﯿﺞ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻤﻌﻪ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﮔﺎﻟﯿﮑﺶ ﺩﺭ ﺧﻄﺒﻪ
ﻫﺎﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﻌﻪ 7 ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ 94 ﺑﺎ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩ ﺍﺯ ﺗﯿﺮ ﺍﻧﺪﺍﺯﯼ ﺧﻮﺩﺳﺮﺍﻧﻪ ﻣﺎﻣﻮﺭﺍﻥ ﺑﻪ
ﺳﻤﺖ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪﺍﻥ ﺑﻠﻮﭺ ﮔﻔﺖ : ﻫﻤﻪ ﯼ ﻣﺎ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻭ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ
ﻣﺮﺯ ﻭﺑﻮﻡ ﻭ ﺟﺰﻭ ﻣﻠﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻫﺴﺘﯿﻢ، ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻣﺎ ﮐﺸﺘﻦ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﺣﺘﯽ
ﺑﭙﺬﯾﺮﯾﻢ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺳﺎﺩﻩ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﯿﻢ؛ﻫﻤﯿﻦ ﻣﺴﺎﯾﻞ ﮐﻮﭼﮏ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ
ﺳﺒﺐ ﺑﺮﻭﺯ ﺑﺤﺮﺍﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﺤﺮﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﻧﺎ ﺍﻣﻨﯽ ﺭﺍ ﺑﻮﺟﻮﺩ ﻣﯽ
ﺁﻭﺭﻧﺪ.
این آمار تا تاریخ 23 اردیبهشت میباشند.
تعدادزیادی ازاین قتل ها را من یا از تزدیک دیدهام ویا چون درمحل بوده ام شنیده ام .روزی نیست که ئبخاطر حمل گازوئیل یکنفردرمسیرسراوان جاق وپاکستان کشته نشود .
به کاربر گرامی مازیار :
“……..سید جمال اسد آبادی و شاگردانش جزو اولین نفراتی بودند که در مواجهه با غرب، متوجه انحطاط و فساد تمدن خویش شدند و با هر مایهای که از دانش و عقلانیت داشتند در تلاش برای 1- تعریف مسئله و 2- یافتن پاسخی برای مسئلهٔ انحطاط شدند. اینکه اهمیت و ارزش تلاششان چه بود و چه نتایجی داشت، یا اندیشههای نقد نشدهشان -که پای در سنّت داشت- به چه دلیل به خطا رفت، نه موضوع صحبت من است و نه در توان من. اما انتساب این افراد به “اینگلیس” بازماندهٔ همان گونه از تفکرست که به عرض رساندم. ”
مازیار گرامی در کتاب “بازی شیطان” اثر رابرت دریفوس تا حدودی میتوان سرنخ جریان کلی اخوان المسلمین و حرکت سیدجمال را بدست آورد در زمانیکه غرب از خواب هزار ساله بیدار شده و چهار نعل همه ی عرصه های علمی و فنی را در می نوردید تازه سید جمال بفکر “بازگشت به خویشتن” و عقبگرد به نظام برده داری بود. (اسلام واقعی)، و همانطوریکه دیدیم واعظ معروف، علی شریعتی که از طرفداران پرو پاقرص تفکرات سید جمال، خاصه همان نظریه ی “بازگشت به خویشتن” بود چطور با این نظریه ی متحجرانه به مغز شویی جوانان دهه پنجاه مبادرت کرد. من واقعا مانده ام که چطور، فردی مانند سید جمال که دائما در گشت و گذار بود و پیشرفتهای شگرف غربیان را دیده بود، یا علی شریعتی که حتی تحصیلکرده ی غرب بود، راه نجات خاورمیانه را در یک عقبگرد بزرگ تاریخی جستجو میکردند، یعنی دقیقا معکوس حرکتی که اروپائیان رنسانس کرده انجام دادند!!
ضمن اینکه یادآور میشوم سازمان اطلاعاتی بریتانیا با قدمت بیش از چهارصد سال صرفا برای تشریفات تاسیس نگردیده و عوامل آن احتمالا از دوران صفویه با هیئتهای بازرگانی و سیاسی دائما درحال رصد کردن مسائل خاورمیانه بوده اند.جالب اینجاست که هنوز اسناد بیش از یکصد سال پیش آن جزو سندهای طبقه بندی شده اند و قابل دسترسی برای محققین نمیباشد.
نظر دهندگان محترم
به عقیده اینجانب ایران مملکت ممکن غیر ممکنهاست(Iran is possible of impossible country ) . به چند دلیل ذیل اکتفا میکنم:
1 – در ذهن هر انسان با خرد و عقل مملکت گردانی آخوند مسئله ائی غیر ممکن است، ولی پس از گذشت حدود 100 سال از جنبش مشروطه و خواستار آزادی، آکثر ما مردم ایران در سال 1357 یکصدا مملکت داری آخوند را فریاد کشیدیم و پس از گذشت 37 سال همچنان با افتخار بر آن اصرار میکنیم، هرچند فلاکت رو افزون مملکت را با پوست و استخوان لمس میکنیم.
2- خواب دیدن و قامت دیدن در تلویزیون و چند نقل قول یک نفر را بر جان و مال ملتی حاکم میکند و آن ملت بسیار سریع سر تعظیم فرود می آورد و بعضا از آن فرد پیشی گرفته و او را نماینده خدا میکند و مقدس میکند و عالم به همه امور جهان و عالم غیب میکند و و و و . خوب غیر ممکن دیگر ممکن شد.
3 – اگر در جائی دیگر از دنیا بگوئید دیکتاتور سازی امری خوب و صواب در ایران دانسته میشود قطعا به شما خواهند گفت غیر ممکن است. اما دیدیم و میبینیم که اکثر ما ایرانیها در دیکتاتور سازی سابقه بسیار خوبی در تاریخ داریم. غیر ممکنی ممکن شد.
4- آگر در جائی دیگر از دنیا بگوئید فردی که در ایران با رای اکثر مردم رئیس میگردد قانونی نفر دوم مملکت میشود ( که این خود یک غیر ممکن ممکن شده است) ولی در عمل تدارکات چی فردی دیگر که با خواب نما شدن چند آخوند نفر اول شده، میباشد خواهید شنید بابا غیر ممکن است. اما در ایران شهید پرور ممکن شد.
5 – اگر در هر کجای این گیتی بگوئید متجاوزی یا فاسدی ازاد میگردد ولی مورد تجاوز و غارت شده کشته یا به قل و زنجیر کشیده میشود خواهید شنید غیر ممکن است ولی در ایران دیدیم که افرادی چون اقای سعید مرتضوی و امثالهم آزاد میچرخند و مورد تجاوز قرار گرفته ها یا به قتل رسیدند یا در زندان بسر میبرند. غیر ممکن ممکن شده.
6- آگر در هر کجای جهان یگوئید که در قرن 21 در ایران یک نفر برای 80 میلیون تصمیم میگیرد و هیچ علاقه ای به رسوا شدن فساد ها و دزدیهای حکومتی ندارد و ضد هر رسانه ای منهای رسانه های که فقط از او بگویند، میباشید، خوهید شنید غیر ممکنست اما در ایران گل و بلبل و شهید پرور ماممکن شده است آنهم چه ممکنی.
7– اگر در دنیا مطرح کنید که اکثر ملت ایران تمامی بدبختیهای خود را به گردن دیگران می اندازد و خود پاک میداند خواهید شنید غیر ممکن است ولی در ایران ما صده هاست هر آنچه که فلاکت میکشیم را به گردن سایر کشورها میاندازیم. غیر ممکن ممکن شده
8 – اگر در دنیا بیان کنید که اکثر ملتی مرگ بر این کشور و آن کشور میکشند ولی بیش از 6 میلیون از آن کشور به کشورهای دیگر کوچ کرد ه اند و اکثریت مانده در مملکت اگر فرصتی بیابند کوچ خواهند کرد حتی حاکمان ایران ،خواهید شنید بابا غیر ممکنه .ولی میبینیم که ممکن شده است.
9- خوب نظر دهندگان عزیز خود شما حتما صدها غیر ممکن ممکن شده دیگر را میشناسید. از غیر ممکن خود سانسوری گرفته تا غیر ممکن داشتن پرچم ملی با آرم غیر زبان مادری تا آقا(سید) و سرور خواندن حمله کنندگان به مملکت و و ووو
به امید رشد عقل و خرد در حد اعلا در فرهنگ ما ایرانیها و جایگزینی آن با جهل و خرافات دینی و مذهبی
مهدی
نظر دهندگان محترم و آقای علی خامنه ای
قابل توجه اقای علی خامنه ای: جناب علی خامنه ای چند روز است که بحث دزدیها و اختلاسهای یکی دیگر از پیروان و ذوب شدگان یعنی اقای حمید بقائی معاون اجرايی رئیس جمهور نظر به نظر نزدیک (آقای محمود آحمدی نژاد) در حال کش دادن است. لذا فکر میکنم اگر جسارتی نباشد زمان آن رسیده که شما در راستای ماله کشی بر روی فساد های ناتمام رایج نوکران جان نثار، دست بکار شوید و تا گندش بیش از این در نیامده ، ماله ائی از آن ماله کشیهای پر قدرت خود بر روی فسادها و دزدی های اقای حمید بقائی بکشید. به امید ماله کشیهای بعدی .
به امید رشد عقل و خرد در حد اعلا در فرهنگ ما ایرانیها و جایگزینی آن با جهل و خرافات دینی و مذهبی
مهدی
مهدی جان اوبکارش وارد است فکرنمیکنم نیازی به یاد آوری داشته باشد .واما آنجا که گفته اید مردم اورا تا حد خدائی بالا برده اند ویا میبرند ؛اینها مردم نیستند وچند نفرمزدورند که مینشینند ویک آدمی را آنقدر بزرگ میکنند که همان شخص خودش را فراموش کرده واحساس خدائی میکند واز این بابت اجرت خوب ؛رانت خوب وخلاصه صاحب همه چیزخوب میشوند ولی این را هم بدانید که مردم ایران دسته دسته بعداز پیروزی شورش خمینی دربهمن 57 ماه به ماه وسال بسال دارند از این رژیم جدا شده وشب وروز بردهانشان میکوبند که عجب غلطی کردیم وعجب گ …ی خوردیم وبجائی نمیرسند چون فعلا پول واسلحه وقدرت دردست جاهلین است ،آنهم با درآمد سرشار .اززروزوروتزویرچه بگویم که آنرا هم اینها دارند .
من سر در نمی آرم یعنی چی که هی مرتب می گیم “مذاکرات به نتیجه نرسه دنیا که به آخر نمی رسه”!..این حرف خلاف شرع انور است!..کفر است!..آقا هی تکرار نکن!..این انقلاب الهی ابهتش اینه که دنیا به آخر برسه!..امامی بیاد و با رهبری فرزانه ما و جنتی خشتک همه رو پرچم کنه بزنه بالای کاخ سفید!!..چقدر اسلام غزیبه!!
اگه در زمان قاجار ملوک الطوایفی-مافیایی جغرافیایی داشتیم در زمان خکومت اسلامی ملوک الطوایفی-مافیایی اقتصادی داریم. مافیای نفتی، مافیای گازی، مافیای نیرو، مافیای واردات، مافیای صادرات، مافیای پخش، مافیای تجهیزات پزشکی، مافیای دارو، مافیای مواد غذایی، مافیای لاستیک ماشین، مافیای …….. حکمت اسلامی این مافیاها رو درست کرده برای حفظ خودش. هر کدوم از این مافیاها سهم امام رو میدن و مواظبن حکومت تکون نخوره. رییس کل مافیا اگه به اینا دستور کشتن بده اینا اجرا میکنن، دستور بگیر و ببند بده اینا اجرا میکنن. چاره هم ندارن، چونکه میدونن اگه دستور سر مافیا رو اجرا نکن، اول پوست کله شون رو میکنه بعد یکی دیگه رو میاره که اون اجرا بکنه. ماها با یه دولت و حکومت روبرو نیستیم، با یه دسته دزد و آدمکش طرفیم.
باسلام.الان داشتم صحبتت با نوکرعربستان سعودی را گوش میکردم.دیدم نوکرعربستان ساکت نشسته ونوکر ذلیل میریزید اموی داد سخن داده.خالی میبنده درحد اسرائیل.طبق معمول داره به همه خبررسانی میکنه.دیگران را بی خبر میدونه.بیچاره.دم از تخصص میزنه.بدبخت متخصص را متفکر میداند.داداز بی سوادی.داداز جهل مرکب.داد از جهلی که خودرادانا میداند.ای دوصدلعنت بر دنیاپرستان متخصص نما
گویا همین آقای یزدی کارخانه تولید ابزارهای جلوگیری از بارداری دارد. این که با اهداف نظام مقدس و منویات معظم له در تضاد کامل است. مبادا ایشان از امریکا پول گرفته باشد تا این کارخانه را بزند تا شیعیان آقا امام زمان را جمعیت شان را کم کند. شما که این همه با سوادی از رییس بپرس…
با سلام
جناب نوریزاد خسته نباشی ، من از شما بخاطر توهینهایی که به شما میکنند واقعا شرمنده میشوم اینان چگونه آدمیانی هستند که این همه فساد و فحشا و دزدی و حمایت رهبرشان از تمامی تخلفات فاحش را میبینند و چشم میبندند و این اعمال را توجیه میکنند ؟؟؟؟؟؟
در زمان تحصیل میخواندیم که سقراط زشت رو بود ، مردی به او گفت چقدر زشترویی ، سقراط گفت آنچه تو گفتی تنها عیب من است و بقیه وجودم حسن ، ولی بیان عیب من تنها حسن تو است و بقیه وجودت عیب های بیشمار
این حکایت دقیقا مصداق حال برادران. ……… است و بقدری وجودشان مملو از شر و فساد است که نمیتوانند پیگیر فساد جاری در کشور باشند و به همین دلیل رهبرشان همیشه سر بزنگاه از اینان حمایت میکند و دستور ( کش ندهید ) صادر میکند! !!!!!
حال اکثریت مردم ایران در شکنجه و عذاب فقر ، بیکاری ، بیماری ، بی آبی ، فساد ، فحشا و. ………. و مضحک آنکه رهبری دستور پرداخت وام میلیاردی به سوریه را صادر میفرمایند واقعا در وطن پرستی ایشان ابیات ناقص زیر را که اوایل انقلاب شنیدم باید گفت :
وطن امروز اسیر دو سه تن بی وطن است
انهدام وطن از نکبت این چند تن است
این یکی لاشخور و آن دگری جغد سیاه
آن دگر گورکن و آن دگری مرده خور است
این شده پیشنماز چمن دانشگاه
واقعا قصه او قصه خر در چمن است
سرزمین گل و بلبل به چه روز افتاده
بلبل آن زغن است و چمن آن لجن است
این چه بویی است که از زیر عبا می آید
که چنین باعث دلسردی مشک ختن است
مذهب مرجع تقلید اگر بی وطنی است
سجده بر خاک وطن مذهب و آیین من است
لطفا شعر را تصحیح فرمایید.. بلا نسبت خر دراست
بازم بنقل از کیهان لندن
از زندهیاد نادر نادرپور پرسیدند در مورد آینده ایران چه فکر میکنی؟ شاعر که شناخت عمیقی ازهموطنان بی همتاش داشت پاسخ داد: ناامید نیستم، بی امیدم!
یه نقد خردمندونه از یه بنده خدای آگاه بنقل از کیهان لندن
ازمعجزات کبیر جمهوری اسلامی همانا کاغذ پاره خواندن قطعنامههای سازمان ملل و معتبر دانستن توافقنامههای بدون امضا (که به درستی همان کاغذ پاره است) میباشد.
دکتر بهمن جلدی
دکتر بهمن جلدی
هنگامی که مذاکره کنندگان چند کشور برای تدوین پیشنویس یک عهدنامه به دور یک میز مینشینند، هنگام نگارش هر ماده ابتدا یک مدل برای اجرای آن مواد طراحی کرده و آثار و پیامدهای متن را بررسی مینمایند. بنا بر این هرچقدر متن دقیقتر به نگارش درآید، و هر اندازه احتمالات تاخیر و گریز محدودتر شوند، اهداف مذاکره کنندگان دقیقتر تامین خواهد شد.
در عین حال اصرار به اصطلاح اصلاحطلبان بر این است که زیاد به جزئیات متن بیانیه، توافقنامه و یا عهدنامه نپردازید. مهم این است که با ۱+۵ به یک توافق برسیم تا تحریمهای بانکی و اقتصادی برداشته شود. با توجه به متنهای نوشته شده در توافق ژنو، و هم در بیانیه لوزان و هم در جریان مذاکرات جاری، میتوان دریافت که گروه ۱+۵ همواره در مورد تعهدات ایران دقت به خرج داده و تمامی موارد را به صورت دقیق و کامل ذکر کردهاند. اما تیم مذاکره کننده جمهوری اسلامی تنها عبارات مبهمی درباره «عدم اعمال تحریمهای جدید هستهای» در توافق گنجاندند که در نهایت منجر به راه افتادن جنجال بر سر عبارت «روح توافق» گردید.
اسباب تعجب این است که چرا شخص رهبر و یا هیچ یک از اعضای تیم آقای ظریف درمورد قلب رآکتور آب سنگین اراک که باید تخریب شود، سوالی مطرح نمیکنند ویا متنی تهیه نمیکنند؟ سوالاتی از قبیل اینکه بازطراحی آن را چه کسی انجام خواهد داد؟ چه کسی آن را تائید خواهد کرد؟ چه کسی آن را اجرا خواهد کرد؟ چه کسی هزینه آن را پرداخت خواهد کرد؟ آیا هزینه آن از ۱۰۰ میلیارد دلار پولهای بلوکه شده مردم ایران پرداخت خواهد شد؟
به یاد داشته باشیم که طرف مذاکره با آقای عباس عراقچی کسی نیست بجز خانم وندی شرمن که قبل از این نیز در تیم خانم مادلین آلبرایت وزیر سابق امور خارجه آمریکا بود و در دهه ۱۹۹۰ در جلسات گفتگو با دولت کره شمالی درباره برنامه هستهای این کشور نیز شرکت داشت. خانم آلبرایت از ان زمان به بعد به شرمن لقب بازرس ویژه در امور گفتوگوها داده بود و وظیفه او این بود که واقعیت را از دروغ تشخیص دهد. به گزارش مجله فارین پالیسی خانم وندی شرمن دیپلماتی با تجربه است که به رفتار پولادین در برابر دولتهای متخاصم شهره دارد. وی در جلسه گفتگوی سنا در ماه اکتبر گذشته خاطرنشان کرده بود که دولت اوباما در حال آماده شدن برای تعلیق کوتاه مدت برخی از تحریمها است که این کار به طور موقت و در زمانی کوتاه انجام میشود تا میزان جدیت ایران در مذاکرات آشکار شود. وی همچنین به نمایندگان اطمینان خاطر داده است که اگر جمهوری اسلامی تعلیقهای کوتاه مدت را نپذیرد و اقدامی جدی درباره تعلیق کلیه فعالیتهای هسته ایاش انجام ندهد، دولت اوباما نیز در تدوین طرح تحریمهای جدید و به اجرا گذاشتن آنها با کنگره همراه خواهد شد.
چرا درمتن توافقنامه، دقیقا تعیین نشده که کدام قانون تحریم کنگره قرار است در آینده لغو شود. حتی دقیقا مشخص نیست بیش از ۹ تن اورانیوم ذخیره شده که گفته میشود جمهوری اسلامی میتواند دربازارهای بینالمللی بفروشد، به چه کسی و با چه قیمتی فروخته خواهد شد؟ لازم میدانم که یادآوری نمایم با اندکی تحقیق متوجه خواهید شد که در حال حاضر بازار اورانیوم اشباع است و کسی حاضر به خرید اورانیوم ایران به قیمت بازارهای بینالمللی نخواهد بود. اما بر اساس متن توافق نامه جمهوری اسلامی مجبور است که این ذخایر خود را به خارج از کشور منتقل کند. آیا انتقال این ذخایر اورانیوم به خارج از ایران به صورت امانت خواهد بود؟ که در آن صورت چه کسی باید هزینه نگهداری آن را پرداخت نماید؟ و یا اینکه به دلیل هزینه بالای نگهداری تمامی این ذخایر به صورت رایگان به روسیه و یا چین اهدا خواهد شد؟
همچنین قرار است که پس از تایید آژانس انرژی اتمی به عنوان ناظر اجرای تعهدات و پس از انجام تعهدات توسط جمهوری اسلامی، یک قطعنامه از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای رفع تحریمهای سازمان ملل صادر شود. مگر نه این است که هدف اصلی دولت آقای روحانی مذاکره با کدخدا و رفع تحریمها و بهبود وضعیت اقتصادی و معاش مردم درمانده ایران است؟ سوال این است که کدام نهاد بناست اجرای تعهدات طرف مقابل یعنی لغو تحریمها را تائید کند؟ آیا میدانید که هیچ نهاد و ساز و کاری در کار نیست که گزارش دهد که یکی از اعضای ۱+۵ تحریمها را به طور کامل و یا ناقص لغو نکرده است یا لغو تحریمها را با تاخیر انجام داده است؟
دکل نفت کجاست
در عجب بود که پرسید حسن از محمود دکل نفت کو ؟ پاک دست مکثی کرد .با همان هاله نوری که به چشمانش بود خیره شد بر افق و خنده کنان پاسخ داد . مشکل مملکت آیا دکل است ؟ دکل را لولو برد به خلیج مکزیک تا ز اعماق زمین نفت کند استخراج و سرازیر کند داخل هر سفره نان . گفت این را و سپس محو شد او توی افق و افق نگران . چشم حسن مینگریست همچنان بود در اندیشه و با خود میگفت دکل هفتاد و هشت ملیونی با نرخ دلار دود شد رفت هوا ؟ آب شد رفت زمین ؟ یا که رفته مکزیک روحمان شاد شود . سگ تو روحت لولو
قدیمی ها چقدر خرد و دانش داشته اند که تمثیل هایی دارند : به کور میگویند ، چراغعلی _ به کچل میگویند : زلفعلی ، به کوسه ( بی ریش و سبیل ) میگویند : پشملی ، به دولت دزد میگویند : دولت پاکدست ، به افراد کم فهم میگویند : با بصیرت ،
” كليد بهشت”
يك //////// آخوند ////// پس از خاتمه خالی بندیهای همیشگی از
روي منبر بر زمين مسجد فرود امده و مشغول امر به معروف و نهي
از منکرِ خواهران میشه .
يكي از “خواهرها” ميگه : حاج آقا، من حتی در چهار دیواری خونه
هم حجابِ اسلامی را رعایت میکنم !
آخونده میگه :
احسنت ! احسنت ! کلید بهشت را به این خواهر بدهید !
“خواهرِ” دیگری با عشوه و ناز شتري میگه :
ولی حاج آقا، من در چهار دیواریِ خونم، همش با لباسِ زیر رفت و
آمد میکنم!
آخوند میگه :
احسنت ! احسنت ! کلید منزلِ مرا هم به این خواهر بدهید!
⭐️ ⭐️ ⭐️
در كليپ ضميمه شده، همپالگي اين اخوند را در جمعي ديگر
مشاهده ميكنيد. 🙁
https://youtu.be/z0rM6K-rvsk
سلام به همه دوستان ،داخل وخارج
امروز ظهر که نه حدود ساعت بعدازظهرخوابیده بودم وداشتم چرتی میزدم که یکمرتبه خیالاتم رفت بطرف سال 42وآن شورشیکه خمینی بهوا کرد وخیالات جورواحوردرنظرم مجسم شد که مثلا خدای ناخواسته اگراودرسال 42 موفق میشد ما باید چه خاکی بسرمان میکردیم که الان انقلابش میشد 52 ساله وبعد همینطوررفتم عقب وجلو تا رسیذم به کاشانی که اگر اوپیروزمیشد چه خاکی باید برسرمان میکردیم وبعد یک کمکی برگشتم به عقب تردیدم اگرشیخ فضل الله نوری حکومت شرعیه اش درست میشد چه میشد ؛آنوقت ما الان درزمان مظفرالدین شاه قاجار بودیم که صد البته مظفرالدین شاه هم به این دزدی وچپاولگری نبود .
وسرانجام دیدیم که چگونه رهبری دستوردادند بورسیه ها فقط مخصوص //////////// وفرزندان وایل وتبارشان میباشد ومردم سالم را از آنها بهره ای نیست .
مسابقه تست هوش /////////ها که مردم را ارشاد میکنند(گشت ارشاد)
http://www.youtube.com/watch?v=ZQ4eG4IA0XA
عالی بود. وزیرک و وکیلک هاشون هم بیش از این نمیدونن. ولاکن قیمت دلار و پوند همیشه سر زبونشونه.
بخدا فاجعه است.یعنی طنزبود؟
رواج خرافات و بی سوادی بین خانمها بیشترازاقایان است.تاهمین 30-40سال پیش طبق فتوای مراجع معظم حضور زنان ومشارکت اجتماعی و داشتن حق رای برخلاف قوانین اسلام بود.امروزه هم اغلب بانوان ما متاسفانه برای حل مشکلات دست به دامن دعانویسان هستند. دورواطرافتون راخوب نگاه کنید.البته تابخای چیزی بگی فوراخواهندگفت بانوان ایران محجبه وباحیاونجیبند.
کسی که حق وحقوقش رو درجامعه ندونه چیه بیشترازاین انتظاری نیست.دراغلب شهرهای کوچک و روستاهها هنوزم بانوان کوچکترین اطلاعی از حق وحقوقشان ندارند.خانواده ها درفکر زودسروسامان دادن به دخترهاهستن تاخیالشان راحت باشد.ازدواجهای درسنین پایین18بیدادمیکند.خانمی که البته برای بستن دهن مخالفان به مجلس راه یافته علنا میگویدزنان تحت سرپرستی شوهرانشان هستندونمیتوانندبدون اجازه شوهرکاری بکنند.حالا این باسواداین جامعه زنان هست وای به عوامشان…
اقای شندر غاز داروغه. عجب اسمی! چشمم روشن. می خواهی نوریزاد را ببری دزد کنی. به دامن نظام برگردد که دزد شود. خوب اگر قرار بود که دزد باشد. جدا نمی شد. به اقای خامنه ای ات بگو اقای عقده ای تا کی می خواهی به کارهای وارونه و بر عکست ادامه بدهی. مردم را چون می دانی قبولت ندارند رها کرده ای. مملکت چی؟ ارث بابات که نبوده. حق این تما میت ارضی چه می شود. مثلا قرار است تو بروی اقای اوبا ما و سایر مردم کره خاکی را به راه راست هدایت کنی؟! نگاهی به ریخت خودت هم کرده ای؟ این ریخت خودت را یک برانداز درستی بکن.
سلام اقای نوری زاد.دربحث درباره دیگران همانطور که خودتان بهتر واقفیدمیبایست با سند ومدرک معتبری صحبت کرد.مشخصا درباره این کارخانه واینکه اقای یزدی یاهرشخص دیگری ان رابالا کشیده اند.مدرک معتبروموثقی دارید؟یااینکه به استنادشنیده های کوچه وبازاراین متن رانوشته اید؟
دوم اینکه رابطه پس گرفتن اموالتان با این کارخانه چگونه ست؟چه ربطی به هم دارند؟
موفق باشید
————————
سلام عباس گرامی
سند من روزها و ماههای زندان آقای پالیزدار بعد از افشای خبر کارخانه ی دنا با شکایت همین آقای یزدی است و تنها نهادن همه ی تیم تحقیق و تفحص مجلس دوره ی احمدی نژاد آقای پالیزدار را. و تلاش برادران اطلاعات و شکنجه ی آقای پالیزدار برای این که بگوید: همه ی آن حرفها دروغ است. و روفتن جنگل های شمال توسط پسر آقای یزدی . نامه های آقای یزدی به وزیر صنایع وقت ( آقای نعمت زاده ) و به وزیر جهاد سازندگی وقت ( فروزش) و همکاری این دو وزیر، از اسناد بی تردید است. از من نخواهید این نامه ها را منتشر کنم. من به افقهای وسیع تر نظر دارم. البته یک سر نخ به شما می دهم تا ارتباط لاستیک دنا را با بیت رهبری کشف کنید.
با احترام
دوست عزیز جناب عباس آقا مگرمیشود حرفی دریک چنین سایتی زده شود وآنوقت پایه واساسی نداشته باشد ؟شما مطمئن باش که آقای نوریزاد اطلاعاتی ددارد که من وشما وهفتادونه میلیون از هشتاد میلیون جمعیت ایران از آنها بی خبریم .
برای روشدن اسناد محرمانه ای که احمدی نزاد ودیگران میدانند ومردم نمیدانند کافیست به گفته های احمدی نژاددقت کنید که فرمودند من تا 10درصد را میگویم وتا 25درصد قابل گفتن هستند ولی اگربالای 25 درصدبروم ؛آب روی آب بند نمیآید .
حدیت مفصل بخوان ازاین مجمل .
دوست عزیز همان زمان اقای گلرخیان که عضو شورای اسلامی کارخانه دنا بودند شرح مفصلی از اینکه چگونه علی رغم اینکه کارکنان کارخانه خواهان خرید ان بودند به دستور وزیر صنایع وقت کارخانه را به بنیاد فاطمیه قم به ریاست اقای بزدی فروختند و اینکه بنیاد مذکور با فروش اقلام موجود در انبار انجا پول اولیه خرید کارخانه را تامین کرد در روزنامه های ان زمان منتشر کردند
مواظب خودتان باشیدبعضی وقتها بدجوری نگرانتان می شویم.
میگم شرف بشار اسد هزار برابر فرزانه نائب امام زمان ما است..حد اقل انقدر حیا دارد که یک میلیارد پول این ایرانی بدبخت را که می خواهد بگیرد برای جفظ ظاهر هم شده میبره مصوبه مجلس آبکی و در بدر خودش را میگیره!..اما اینجا ایرانی ها از طرف خبر گذاری سوریه می شنوند که پول بی زبان این مردم بدبخت آواره بطور بلا عوض داره به سوریه میره !..بعد این نمایند ه های هیچی ندار . دولت کلید شده ،تو را هروهای مجلس مثل یک عروسک سر می جبانند و از هم میپرسن قضیه چیه؟! و از ترس بهم میگند هیس!!.آره مثل اون فیلم باید گفت:”هیس..ایرانی هیچوقت فرباد نمی کشد”..بعله بقول ظریف هرگز ایرانی را تهدید نکن!..خودش هر چی بگی میکنه!!..بی سر و صدا همه راحت ترند!!
بخش پنجاه و شش
دونگری یا دو پرستی؟(داستانِ توفان)
ایرانیان نیز مانندِ برخی ملل دیگر، داستانی در باره ی از بین رفتنِ دنیا دارند که یکی از روایت هایش به نقل از«شناخت اساطیرایران»رویه 56 بازگو می شود:«…جم همچنین به سبب ساختن وَرَه یا دژی زیرزمینی مورد تمجید است. آفریدگار بدو هشدار داده بود که مردمان گرفتارسه زمستان هراس انگیزخواهند شدکه براثرآن همه ی مردمان وحیوانات نابود خواهند گشت. از این رو، جم وری (دژی یا پناهگاه) ساخت و تخمه های همه انواع حیوانات مفید، گیاهان و بهترین مردمان را به آنجا برد…».
برای جلوگیری از اتهامِ تعصب به فرهنگ باستانی ایران از تفاوت عقلانیت، در دو داستان و قیاس این فرهنگ بافرهنگِ سامی در می گذریم.
در داستانِ توفان، هم قصه ی سومری ها غیر عقلانی می نماید و هم قصه ی تورات اما، اندازه ی غلو، و ساختمان این دو قصه، شاخصی است از، فهم و فرهنگِ سازندگان، و باورمندان آن ها. شاخصی که ویژگی های دو فرهنگ، و خلق و خوی دو قوم و ملت را به ما نشان می دهد.
سومری ها می گویند: خدایان به دلیل شلوغی شهر، و نداشتن آرامش، افسارتوفان را رها کردند و سپس از این کار پشیمان گشتند.
سامی ها می گویند: خدا به دلیل این که مردم ، ادعای نبوتِ نوح را نپذیرفت توفان را بوجود آورد.
سومریان معتقدند که توفان در یک منطقه به وجود آمد.
سامیان جهان را به زیر آب می برند و همه چیز را جز پیامبر و منتخبین اش را نابود می کنند.
سومری، تخم گیاهان و حیوانات محل را به کشتی می برد و چون برای هنر، و هنرمند، ارزش قائل است هنرمندان را از مرگ می رهاند.
سامی فقط حیوانات و خانواده ی پیامبرش را نجات می دهد.
در قصه سومریان خدایان هستند که مرگِ انسان را طلب می کنند و بعد پشیمان می شوند.
در قصه سامی، انسانی به اسمِ پیامبر، آرزوی مرگ هم نوعان خود را می کند و هرگز نیز پشیمان نمی شود.
در افسانه سومری، انسانی که سببِ نجات دیگران از توفان شده، جایزه جاودانگی می گیرد.
در افسانه سامی انسانی که درخواستِ مرگ دیگران را کرده، نزدیک به هزار سال عمر می کند.
در قصه سومری خدایان به اوتنَ پیشتیم و همسرش عمر جاویدان می دهند.
در قصه ی سامی خدا نوح را لایق عُمر دراز، و همسرش را شایسته دیدنِ مکافات و رفتن به جهنم می بیند.
اگر چشمی بینا و گوشی شنوا باشد خواهد دید که قصه ها، افسانه ها، داستان ها، و درکـُل، ادبیاتِ هر قوم و ملتی نشانگر سطحِ دانش و خردِ آن مردم بوده؛ و به وضوح از ویژگی های فکری و اخلاقی آنان سخن می گویند.
با در نظر گرفتن افسانه ها واسطوره ها، می توان سطح شعور و دانایی اقوام و ملل را فهمید. هرچه افراد داناتر، ازخشونت و تندی بیزارتر؛ و هرچه نادان تر، به جنگ و استبداد متمایل تر، و به زور و خرافه علاقه مندتر، و بیشتر آرزومندِ مرگِ این و آن.
داستان توفان و امثال آن، در افسانه های ملل به اشکال متفاوت مطرح شده اند اما، هیچ فرد و مکتب و اجتماعی برای نقاد و کسی که داستان را زیر سوال می برد، حکم ارتداد و مرگ صادر نکرده و نمی کند مگر کسانی که فرهنگشان به شدت متحجرانه و تفکرشان شدیدا عقب مانده و بدوی است.
چه چیزی، جز خشونت و تندی، که حاصلِ نادانی و کژ فهمی است، سبب می شود پاسخ سخن را با شلاق، و جواب قلم را با شمشیر بدهند؟
چرا بعضی از پیروانِ ادیانِ ابراهیمی، از پرسشگران می ترسند و کسانی را که ادعای های پیامبرانشان را زیر سوال می برند را کشته، یا شکنجه، و یازندانی می کنند؟
اگر پایه و مایه ادیانِ ابراهیمی بر دروغ و ترساندن دیگران نیست چه ترسی از این دارند که مشتی میرزا بنویس یا چند تایی وراج و یاوه گو (به قول خودشان) قدیسان آنان را نقد کنند؟
نکند مروجینِ ادیانِ سامی می ترسند حقایق برملا، و مشتریان فراری شوند؟
اگر جز این است چرا نمی شود به طور علنی در کشورهای اسلامی، پرسید که:
مگر قوم نوح جز نپذیرفتنِ یک ادعا، چه کرده بودند که باید قتل عام می شدند؟
آیا عقل می پذیرد که جز خدای برخواسته از ذهن یک قوم وحشی خدای دیگری تا این اندازه ظالم باشد؟
آیا ممکن نیست برای ترساندن خلق، خدایی چنین ظالم آفریده اند تا شنوگان، از گویندگانی که مدعیِ ارتباط با آسمان بودند بترسند؟
آیا سزایِ کشتن یک شتر، قتل همه ی زنان، مردان، و کودکان بوده؛ و خدا تا این حد ظالم می باشد؟
براستی این کار زیبنده ی یک خدای عادلِ دادگر است، یا ساخته ی ذهنی بسیار خشن و غیرمنطقی که برای رسیدن به امیال و آرزوهایش از هیچ کاری روی گردان نیست؛ حتا قتل عام یک قوم برای یک شتر؟ ذهنی که کمترین اطلاعی از قانون علیت ندارد تا از خود بپرسد: آیا امکان دارد که شتری به یک باره از کوه بیرون بیاید؟ و چنان بزرگ باشد که یک روز آب نهر را همه ی افراد قبیله استفاده کنند و یک روز او آن همه آب را بنوشد؟
چه اشکالی دارد اگر بگوییم: این سخنان را به خدا منسوب کرده اند تا داستان سرا به هدف دلخواهش که ترساندن خلق از خدا و رسیدن به مقاصد خود به اسم آن خداست برسد؟
چرا نمی توان گفت نام خدا ابزار و آلتی بوده تا مردم خام شوند و حرف های مدعی رسالت را بپذیرند؟
شاهد این ادعا که خدا را به خدمت اهدافِ خود گرفته اند، این است که هرکس رسول را تکذیب کند خدا را تکذیب کرده است. یعنی مقامی مساوی با خدا برای رسول.
یعنی حرف های رسول برابراست با حرف های خدا.
یعنی اگر هرحرفی را حتا اگر ادعای شکافتن ماه و دریا بود نپذیرفتند، خدا را تکذیب کرده اند و آن که خدا را تکذیب کند باید بمیرد؛ چنان که این کشتن و قتل عام را در داستان های هود و صالح و عاد و ثمود و نوح می بینیم.
یعنی عادت دادن مردم به دیکتاتوری به اسم خدا، برای بهره کشی بهتر.
یعنی برای ترساندن مردم و واداشتن آنها به اطاعت، ترسیم چهره ای هولناک تر از چنگیز؛ چون چنگیز دستکم به حیوانات رحم می نمود اما خدای نوح، حتا به حیوانات نیز رحم نکرد.
یعنی اگر حرف مدعی رسالت را نشنوی کاری با تو باید کرد که چنگیز انگشت به دهان بماند.
یعنی، رفتارِ داعش بسیار نرم است وگرنه اصل قضیه داستان نوح و امثال اوست.
یعنی اگر لازم شد سد بار بدتر از بوکو حرام رفتار خواهد شد چنان که پیامبران رفتار کردند.
یعنی کسی به مال خدا نباید دست درازی بکند وگرنه خود و خانواده و فامیل و قومش برباد خواهند رفت. چنان که خدای صالح یک قوم را برای یک شتر قتل عام کرد.
آیا به راستی خدای نوح، و عاد و صالح و امثالهم، چنان کوته فکر بوده که به محضِ درخواست پیامبرش آب و آتش و باد را بر کسانی نازل می کرده که گناهشان فقط و فقط قبول نکردنِ ادعاهای فردی چون خود بوده است؟
به غیراز کسانی که نانِ دین را می خورند چه کسی این همه خشونت و بی عدالتی را منسوب به خدا می کند؟
برای زیر سوال نرفتن عقل در رابطه با این داستان ها چاره ای نیست مگر این که بگوییم:
خدایی در کار نیست. اگر هست، اوج نادانی و ظلم و ستم و بی منطقی است.
یا بگوییم: این ها را به خلق گفته و مردم را خام کرده اند تا از نام خدا سوء استفاده کنند؛ و گرنه خدا کجا و استبداد کجا؟
اگر اندکی هشیاری به خرج دهیم از همین آیات و روایات خواهیم فهمید که دین و دموکراسی قابل جمع نیستند. دین یعنی استبداد مطلق. یعنی چیزهایی که بنیانگذار به اسم خدا به خورد خلق داده است.
دین اگر به حکومت برسد می خواهد کتاب آسمانی اش را در راس امور قرار دهد. کتابی که بسیاری از نوشته هایش قابل اثبات برای یک عقل بی طرف نیست. کتابی که اگر ادعا شود بر پایه ی رویا و خیالات نوشته شده ادعای بیجایی نیست. خیالاتی که جهان را شش روزه خلق می کند. تاریخ را چند هزار ساله می داند. آدم را خلق الساعه می خواند. در فاصله فقط چند روز لایه ای از آب به قطر 9 کیلومتر بر سراسر کره ی زمین می کشدتا همه ی خشکی ها به زیرآب بروند ( توجه داشته باشیم که ارتفاع قله اورست 8848 متر است) و درمدت فقط چند روز تمام آن آب را به زمین فرو می برد. دریا می شکافد. یک انسان را چهل شبانه روز در شکم نهنگ زنده نگه می دارد. شتر از دل سنگ بیرون می آورد. مرده چند روزه در گور را زنده می کن. به آنی به آسمان هفتم می رود . ماه را نصف می کند ووو.
شگفتا که برخی می گویند چرا جوامع اسلامی ناسالم و آلوده به دروغ و ریا و رشوه و پارتی بازی و دزدی است؟
مگر قرار بود کسی که معتقد به این همه عجایبِ غیرمعقول است خود دروغ نگوید؟ آیا باور نداریم که اسطوره ها کارسازند و آدمیان شبیه به قهرمانانش می شوند؟
چطور کسی که چنین سخنانی را باور دارد دروغ نگوید؟
چگونه کسی که معتقد به پارتی بازی پیامبر و امام در روز جزا و برتریِ مسلمان به غیر مسلمان هست خودش پارتی باز و گروه گرا نباشد؟
چطور کسی که می پندارد ، می توان با نماز و نذر و نیاز و هدیه، به خدا و اولیا، مشکلات را حل کرد، خودش اهل رشوه دادن و رشوه گرفتن از هم نوعانش نباشد؟
و سرانجام، اگر مللِ مسلمان فقیر و عقب افتاده اند، و دروغ و خشونت و فساد جزء لایتجزای زندگیشان شده، به این دلیل است که به جای تکیه بر صلح و دانش و بینش، متکی به خشونت و خرافات اند.
با احترام.
دانشجو
جناب دانشجوی عزیزضمن تایید نظر های ناب و گهر بارتان ! ظاهرا جنابان حوزوی به مزارع رفت و یا شدت روزه آنچنان بر ایشان استیلا یافته که آنان را از ارشاد !! شما باز داشته و یا در این ماه به خود آنتراکت داده اند که توان پاسخ گویی و دفاع ازاسلام محجور افتاده ! ناب محمدی را ندارند . ایکاش همه به نظرات موشکافانه شما توجه بایسته بنمایند تا زنگار های باقی مانده ازجهل را ازاندیشه خویش میزدودند و آزاد ورها و سبک بال میشدند . بازهم سپاس .
مهرداد گرامی.
لطف و محبت شما را سپاسگزار؛ و شادی و تندرستی همگان را آرزومندم.
با احترام.
دانشجو
اونهایی که در منازل حفاظت شده زندگی میکنن، تهویه مطبوع فیلتری دارن، آب خوردنشون خنک و از فیلتر رد میشه، نونشون گرم، جیبشون پرپول، حقوقشان مرتب پرداخت میشه، راننده دارن، و هزاران ارجعیت مادی و معنوی بهشون تعلق میگیره، بعضیهاشون ماهها در سال در هتلهای ۷-۸ ستاره با خرج ما ملت ایران زندگی میکنن به ماها میگن ذلت بکشید، جلوی زن و بچه شرمنده باشید که درامد ندارین و بیکارین، چون ما های از شما بهتر یه غلط اتمی کردیم. ولکن چون ماها از شما بهتریم نمیخواهم یه وقت خدایی نکرده آبرومون به خاطر دروغهامون بره. به این میگن رهبری.
باسلام
بری اینکه بدانیم چه اندازه بغیراز کارخانه لاستیک دنا دزدیده شده وقورت داده شده کافی است به نتیجه تحقیق وتفحص مجلس از قوه قضائیه مراجعه کنیم وببینیم درمورد تونل کندوان ؛واگراری چندین دستگاه پژوبه قضات ؛چگونگی چانه زنی شیخ الشیوخ (یزدی )با نعمت زاده تا نثبیت قیکت کارخانه لاستیک دنا بمبلغ 10000000000میلیاردتومان که آنهم فقط دومیلیارد آنرا میپردازد وبابت 8000000000میلیارد دیگرکه قسطی میشود ،شخص آقای ننعمت زاده حدود 22000000میلیون سقته میخرد ومیدهد به آقای یزدی تا امضائ کند و…و…و
مگردزدیهای اینها توان حافظه ای برای مردم بدبخت بیچاره گذاشته است ؟اما گناه تمام این دزدیها برگردن کلفت رهبرمسلمین جهان است .
با درود به جناب نوریزاد من سوالی داشتم خواستم که با شما در میان بگذارم شاید بتوانید جوابم را بدهید بنده با توجه به رشته کاریم با ملیت ها و مذاهب مختلف از جمله بودایی مسیحی مسلمان یهودی ووو هر روزه سرو کار دارم و بعضی مواقع در دلهایی هم با هم میکنیم که در مواردی به صبت ها ی تند هم میکشد ولی در هیچ زمانی تا حال شاهد توهین و یا حرفهای رکیک و بد تر از اینها به گلاویز شدن نه انجامیده است الا با مسلمانان که همیشه و بدون استسناه خود را حق مطلق میپندارند و با کوچکترین نظری بر خلاف میل آنها بر آشفته میشوند آنچنان که یا جواب شما را با توهین و فحش های رکیک و یا با مشت میدهند و این مختص ایرانیان نیست با عرب ها هم همین مشکل را داریم به جرات میتوانم بگویم که در سی سال تجربه یی که دارم مسلمانان را وحشی ترین و بی فرهنگ ترین ملت در میان همه این ملیت ها میدانم و اینرا نه تنها من بلکه اکثر آنهایی که با اینها سر و کار دارند با من هم عقیده اند بطوری که بارها خود شاهد بوده ام زمانی که یک فرانسوی و یا ایتالیایی با یک مسلمان بحثی را در پیش میگیرند اولین سوال شان این است که اگر من نظرم را در مورد مذهب شما بگویم و شما مخالف بودید آیا به من حمله نمیکنید و مرا کتک نمیزنید نمیدانم برای شما این اتفاق افتاده است یا نه ولی من تقریبا هر بار شاهد این ماجرا هستم شما خودتان اگر از این نوشته من شکی دارید یک نگاهی به سایت خودتان به اندازید و نظر هایی که دوستان میدهند را یک بار دیگر مرور کنید خودتان متوجه خواهید شد که بین اینهمه یک توهین و یا تهدید پیدا نمیکنید الا یک نفر و آنهم آقای داروغه که احتمالا ایشان یا بسیجی و یا مسلمان دو آتشه است بطور کلی به نظر من از دو حالت خارج نیست یا مسلمان بی فرهنگ است یا بی فرهنگ مسلمان
جناب پیروز مسلمان ملت نیست اسلام یک مذهب است مثل یهودی و مسیحی و زرتشتی و غیره.بنابراین کشور یهودی و یا مسلمان و یا ملت مسلمان ویا یهودی درست نیست.
بدون غرض میگم نمیدونم طلبکار بودن اموال از سپاه پاسداران چه ربطی به کارخانه لاستیک دنا و شیخ محمد یزدی داره؟ اولا نمیخوام از شیخ محمد یزدی دفاع کنم چون ازش تنفر دارم ولی کسی که کسی رو بدزدی متهم می کنه باید مطلبو با سند و مدرک ذکر کنه یا سند و مدرکو به قوه قضائیه بده و همینجوری بحدس و شنیده های سایتا کسی رو بدزدی متهم نکنه که این گناه بزرگیه و مجازات قانونی هم داره
دوما فرض کن واقعا شیخ محمد یزدی کارخانه لاستیک دنا رو بالا کشیده باشه آخه شما که دنبال بازپسگیری اموالت از سپاه و رفع ممنوع الخروجی هستی باید بری جلوی سپاه اعتراض کنی یا جایی که شما رو ممنوع الخروج کردن نه جلوی مرکز فروش لاستیک دنا اینه که فکر میکنم اون تعبیر یکی از کامنت گذارا که گفته بود معرکه گیری میکنید درست باشه چون کار باید مطالعه شده و فکر شده باشه مثل رفتن جلوی اطلاعات برای باز پس گیری اموال از اونها که اون درست بود اما کاروخونه لاستیک دنا چه ربطی به اموالی که بوسیله سپاه ربوده شده داره بالام جان! کمی فکر کن و تصمیم بگیر
————————
سلام دوست گرامی
آنچه شما نگاشته اید، راحت ترین نوع مواجهه با کاری است که من قصد انجام آن را دارم. راحت که می گویم شاید بنا بر این نهاده ام که شما به محض خواندن مطلب من شروع به نوشتن هر آنچیزی کرده اید که به ذهن تان رسیده. کمی اگر فکر می کردید متوجه می شدید که انتخاب لاستیک دنا برای اعتراض، سپاه که هیچ، بسیار توفانی تر از اعتراض جلوی بیت رهبری است.
با احترام
.
شما برای رفع تکلیف همینطور جوابی دادی ،من هرچه فکر می کنم نمی فهمم که بر فرض دزد بودن شیخ محمد یزدی و بالا کشیدن کارخونه لا ستیک دنا (که اینهم تازه با سخنرانی و ادعای پالیزبان ثابت نمیشه) چرا باید برای پس گرفتن اموالی که سپاه اونارو ملاخور کرده بروی جلوی کارخانه ای که لاستیک تولید میکنه و رئیس و هیئت مدیره مشخص داره ؟ آقای نوریزاد کمی برای مخاطبانت ارزش قائل باش و تحت تاثیر احساسات آنی تصمیم های عجولانه نگیر و اگر دیدی اشتباه کرده ای از اشتباه برگرد
جناب ناشناس اتفاقا جلو لاستیک دنا جایی بسیار مهم و تعیین کننده است و جناب نوریزاد هم با درایت و ذکاوت این مکان را انتخاب کرده. اگر کمی فکر کنید پیچیده گی موضوع را متوجه خواهید شد و بر هوش و درایت نوریزاد درود خواهید فرستاد.ایشان با اینکارشان هم دزد را بمردم(صاحب مال )نشان میدهد و هم سپاه و رهبری را که همدست دزد است نشانه گرفته و هم قوه قضاییه را که دزدها را پشتیبانی می کند .
ا کیسه اضغر آقا هادی خرسندی کش رفتم
دزد دکل کجاست؟
دزد دکل کجاست؟
———–
گفت آقا دکل؟! دکل گم شد؟
اين خيانت به ملک و مردم شد
دکلی آنچنان عريض و طويل
شده سرقت؟ کجا شده تحويل؟
چه کسی برده و کجا برده
هرکه هرجا که برده گه خورده
تف به ارواح سارق دکلی
جگرش خون شود به حق علی
زير ماشين رود الهی دزد
تکه تکه شود به راهی دزد
تف به ناموس دزد بیناموس
تف به همدستهای آن ديوث
تف به بابا و تف به فرزندش
بزند بر زمين خداوندش
من که اصلاَ نمیکنم باور
ننهم روی دزد، اسم بشر
اگر آمد، امان بهش ندهيد
قصه را بیخودی کشش ندهيد
اين دکل بوده مال مستضعف
حيف بوده که رفته است از کف
گفت آقا دکل به آن عظمت
هست خيلی گران و پُرقيمت
ثروتی بود، من خبر دارم
داغ آن بر سر جگر دارم
وای خون شهيد شد پامال
دارم از حرص میروم از حال
آتش افتاده در درونم وای
رفت بالا فشار خونم، وای
خون آقا چنان به جوش آمد
که همه جمع در خروش آمد
ناگهان آمد از جميع جهات
بانگ الله اکبر و صلوات
گفت آقا سخن کنم کوتاه
چونکه قلبم فشرده شد ناگاه
میروم بهر جستن اين دزد
تا کف دست او گذارم مزد
بعد آقا به حالت عصبی
رفت سمت کريدور عقبی
از در پشت چون برون میرفت
ديدم آقا دکل به چون میرفت
از در پشت چون برون میرفت
ديدم آقا دکل به چون میرفت
کاش جناب رهگذر این تحریف مودبانه را هم در مصرع دوم نمی کردند. شاید تحریف، بی ادبی بزرگتری باشد. اگر قرار انتقال آثار دیگران بر این منوال بود، از شعر کنیز و خر مولوی چه باقی می ماند.
اقتصاد نیوز در ادامه نوشت : دکلِ گمشده____
شاید بیدلیل نبوده که در روز تحویل دولت یکی از نزدیکان احمدینژاد به یک از نزدیکان روحانی گفته بود:چهار سال دیگر متوجه میشوید که ما چه کردیم؟ بازداشت برخی دولتمردان دولت احمدینژاد یک طرف، بروز اتفاقها و تخلفات عجیب در طرف دیگر. گم شدن دکل نفتی در دولت سابق و سپس پیدا شدن آن در خلیج مکزیک یکی از همین اتفاقهای عجیب است. اتفاقی که خیلی زود دستمایه شوخی و طنز در فضای رسانهای و اجتماعی هم شد:
ماجرای دکل منو یاد سرقت اثر تاریخی چال اسکندرون توی سریال «شبهای برره» انداخت. اونجایی که کَیانوش داشت گریه میکرد و میپرسید که آخه مگه چاله رو هم میشه دزدید؟ حالا فهمیدیم که، هاااااا، وَشِد…
او پاکدستترین دولت تاریخ را داشت و میتوانست بدون دخالت دست یک دکل را غیب کند
هر کی دکل حفاری نفتی رو برداشته خودش بیاره بذاره سر جاش.
یک دستگاه دکل حفاری نفتی گم شده از یابنده تقاضا میشود آن را به نزدیکترین صندوق پستی بیاندازد به نشانی وزارت نفت
قدیمها میگفتن شتر با بارش گم میشه الان باید تغییرش داد به دکل با نفتش
مثل درز گوشه کاناپه که همیشه چندتا کنترل و دسته کلید توشه دنیا هم یه سوراخی داره که هواپیماهای مالزی و دکل نفت و… توشه
یک عدد دکل نفتی که راه را بلد نیست، چند سال است که از منزل خارج شده و باز نگشته است. مژدگانی یابنده محفوظ است.
یک دکل نفتی که دارای اختلال حواس است با شلوار راه راه و پیراهن رکابی ازمنزل خارج شده و تاکنون برنگشته است .آقایون داداشام، گفته باشم اون دکل مال ماس یعنی کلش واس ماس.
حتما رفته مکزیک تا موج مکزیکی راهاندازی کنه بعدا بیاد ایران.
یک دکل نفتی با پیراهن رکابی سفید و شلوار راه راهی گم شده از یابنده تقاضا میشود با شماره ۱۱۱ تماس گرفته و مژدگانی خود را دریافت کند.
اینها همه بخشهایی از شوخی و طنزهایی است که پس از اعلام گم شدن دکل نفتی عصر ایران منتشر کرد.
به نوری زاد سلام می کنم و برایش عاقبت بخیری آرزو می کنم
من الان در سن پترزبوک هستم. کارم تجارته. بین ایران و روسیه دانشگاهمو نصفه ول کردم یعنی اخراجم کردن بخاطر یه جلسه صحبت سر کلاس. از این که می بینم یه مرد تو ایران واستاده جلوی سپاه و رهبر و آخوندا و میگه ای ایهالناس ما بشریم حق و حقوقی داریم کیف می کنم . معمولا توی فیلمها آدم کمبودهای خودشو در توانایی های قهرمان فیلم یا داستان گم می کنه و واسه دوساعت می ره به یه عالمی که با قهرمان فیلم مشت می زنه تو صورت یه آدم قوی هیکل . می دونه همه اینا فیلمه اما کیف می کنه که اون قهرمان به نمایندگی از خودش می زنه به دل خطر. نوری زاد هم قهرمان منه توی این غربت. بهش افتخار می کنم و براش عاقبت بخیری آرزو می کنم.
آقای نوری زاد شما دنبال جوسازی هستی خودتم می دونی بقول آقای تاجیک داری معرگه گیری می کنی برا معروف شدن. من میگم با این کارا به نتیجه نمی رسی حتما و مطلقا. می دونی واسه چی؟ واسه این که جوسازی و معرگه گیری توش صداقت نیست و کاری هم که صداقت نباشه راه بجایی نمی بره. صداقت داشته باش نوری زاد این ره که تو می روی به ترکستان است. بیا و آدم شو بدبخت به دامن نظام برگرد تو خیابون دیدمت می خواستم اینارو بگم تف بندازم تو صورتت زنت همراهت بود دلم نیومد. خود دانی متظاهر
بدبخت
تو داروغه که نیستی . بلکه یک گزمه مزدور هستی که بهتره بری تودامن همون تاجیک معرکه ساز و جای دوست و دشمن را برای ما نمایش بدی . تا ما هم با جو نمایش و معرکه تو و امثال تاجیک که کف بر لب میباشید آشنا بشیم
—————–
توهین ممنوع دوست گرامی
توهین به کسی که توهین می کند، ما را در حد همو فرو می کشد.
با احترام
.
ایشان باندازه كافى هم محبوبن وهم مشهور ،
داروغه هم داروغه های قدیم…..حداقل اینقدر بی ادب نبودند به نظرم شماازپاچه خوران رهبر وآخوندهای درباری مثل یزدی ومکارم ولاریجانی باشی !وگرنه درسایتی مثل این که درآن امثال کورس ودانشجو وبی نهایت ومهدی و این کامنت های باارزش رامیگذرانند اینگونه بد نمی نوشتی
اگه یه ایت االه باشه یه کارخونه رو از اموال ملت بزنه زیر بغل تو روز روشن ببره و بعد بره رییس مجلسی بشه که همه شکایت های رهبر باید بره اونجا و شما نتونید شکایت بکنید باید بنظر شما چه کرد راه صحیحو شما نشون بده
آقای محترم : نمیدانم شما داروغه کدام محله هستی . من داروغه نیستم و بارها ایشان را نصیحت کردم که صداقت داشته باش و دزدی کن و دروغ بگو و حتی میتوانی رشوه بدهی و رشوه بگیری . درضمن اگر اگر آدم صادقی باشی میشوی امام جمعه زاپاس و به راستی و درستی میتوانی معرکه بگیری.
از ما نصیحت و از شما گوش نگرفتن
آدمی را گر تربیت نکنند ….. تا به صد سالگی خری باشد !!! البته صد رحمت به حیوان پیش شما انسان نماهای بی همه چیز
چه زیبا فرمود حضرت سیدالشهدا در روز عاشورا : که اگر دین ندارید لاقل آزاد مرد باشید … هیهات !!!!!!!
تف بنداز تو صورت خودت و همه اهل دارو دسته هات.بیشرف و چاپلوس.
——————————
توهین ممنوع دوست گرامی
توهین نکنیم
توهین نکنیم
فقط به این سوال جواب بده در نظام عدالت محور این کامنت را بدون فیلتر شکن هم میتونستی بفرستی.یه کم به مغز مبارک فشار بیار.دوست هموطن دانای من
خوب مسلمان عزیز
اگر دیدی یکنفر داره اشتباه میکنه راهش اینه که بهش فحش بدی و تف کنی تو صورتش نه جانم از زن و بچه هاشم نمیخاد شرم کنی برو جلو وکارتو انجام بده حتما شرع مقدس چنین دستوری داده خدا به همه ما عقل بده
لطفا شعر را تصحیح فرمایید.. بلا نسبت خر دراست
حاج اقا سلام وعلیکم
درود به محمد نوری زاد مسلمان شریف و آزاده
من یک مسیحی ام. یک ایرانی مسیحی ام. از شما استاد گرامی و نور چشم ملت ایران تشکر می کنم که برای به صحنه کشاندن حق شناسی و حق خواهی و قانون مداری، خودتان و خونواده خودتون رو به زحمت انداختین و میندازین. از این که هموطنی مثل شما در کنار منه اونم یه خیابون اونطرف تر بخودم می بالم. اولش باورم نمی شد وقتی شمارو جلوی اطلاعات دیدم. اونجا یه کوله پشتی داشتین یه پرچم . بعدش رفتین جلوی سفارت آمریکا بعدش رفتین جلوی زندان اوین بخاطر محسن شجاع بعدش رفتین انتهای پاستور همونجا شما رو زدن خونین مالین کردن. هر جا می رفتین دورا دور می اومدم تماشاتون می کردم . از این که به ما مسیحی ها و غیر مسلمونا مخصوصا بهایی ها نگاه انسانی دارید به خدای مسیح آفرین گفتم بخاطر آفریدن شما. دوستتون دارم بخاطر این که انسانید. بازم میام می بینمتون. شاید اومدم جلو جرئت کردم.
این جمله از یکی از شخصیت های کتاب سارتر است که وقتی خدا ساکت است، هر چیزی را می توان به او نسبت داد. شوربختانه حکایت ما همین است. که در سرزمین مان عده ای خود را نظرکردۀ خداوند و نمایندۀ تام الاختیار او می دانند که خیر و صلاح را در حلق مردم فرو کنند، حتی اگر خود مردم به آن راغب نباشند. در شب های قدر که مسئولان رقیق القلب کشورمان با نوحۀ مدّاحان مجهول الحال زار زار می گریستند بر مظلومیت علی در 14 قرن پیش، تصویر یک کارگر مستأصل تبریزی جوان دست به دست می شد که خودرا حلق آویز کرده بود از پنجرۀ خانه ای، و تمام. و همان موقع، شب قدر، و همزمان با لابه های العفو گفتن سالوسان مسند نشین، مادر سعید زینالی برای شانزدهمین سال مفقود شدن جوانش شمع روشن می کرد، و نرگس محمدی شکایت دادستانی که به ستم او را از دیدن فرزندانش محروم کرده بود به خدا می برد. راستی این خدا در این بشر چه دیده بود که به فرشتگانش گفت من چیزی می دانم که شما نمی دانید. هرچه بود، می دانم فوت کوزه گری خدا و آنچه که باعث شد او به بشرش ببالد، در همین «معرکه گیر» های «به سیم آخر» زده است. سرشان سلامت، و بلا ازشان دور و خدای نگهدارشان.
درود نوری زاد عزیز.
این ویدئو کلیپ را به شما تقدیم می کنم. و به خواننده های سایت خوبت
https://www.youtube.com/watch?v=SeIFVL7dtDA
سلام استاد
نمی دونم این صحبت داماد وزیر صنعت را شنیدید یا نه. من پیاده شده شو براتون آوردم:
————————————————–
متن کامل مصاحبه:
—————————————————–
معماری نیوز: سلام علیکم
محبعلی: سلام
معماری نیوز: جناب آقای محبعلی؟
محبعلی: بفرمایید
معماری نیوز: حال شما چطوره؟ خوبین؟ من سلطانی هستم. سردبیر سایت خبری معماری نیوز
محبعلی: خوب…
معماری نیوز: خوبید انشااله؟ رسیدن بخیر
محبعلی: سلامت باشید
معماری نیوز: سوال داشتم خدمتتون آقای محبعلی. وضعیت اکسپو در چه وضعیتی هست؟
محبعلی: شما که نوشتین هر چی که میخاستین
معماری نیوز: ما چیزهایی که میدونستیم رو نوشتیم
محبعلی: از کجا میدونستی؟
معماری نیوز: خدا منابع آگاه رو حفظ کنه. اخبار میرسه دیگه.
محبعلی: پس برو از همون منابع بگیر اطلاعاتت رو
معماری نیوز: آخه شما اونجا تشریف داشتین. منابع ما که نبودن اونجا
محبعلی: پس چرا نوشتین اگه میدونین درست نبوده؟
معماری نیوز: نه. نمیگم درست نبوده. شما تنها سفر کرده بودین. برای همین میپرسم اونجا وضعی
چطور بوده و از شما کسب خبر کنیم
محبعلی: خوب به منابعتون بگین برن اونجا خبردار بشن
معماری نیوز: به هر حال شما مامور شدین دیگه. درسته؟ باید به هر حال گزارش بدین از عملکردتون
محبعلی: من به تو گزارش بدم؟
معماری نیوز: نه. به من که نباید گزارش بدین. به افکار عمومی باید گزارش بدین
محبعلی: من نباید گزارش بدم
معماری نیوز: شما نباید گزارش بدید؟
محبعلی: نه
معماری نیوز: آخه یه سفر شخصی که نبوده/
محبعلی: من به مافوقم گزارش میدم و هر کاری که مافوقم بخاد و صلاح بدونه ایشون انجام میده
معماری نیوز: آخه یه بحثی هم هست، این منافع ملی هست و ما فوق شما هم تا حدودی اختارات دارن که بتونن…..
محبعلی: تو اگه منافع ملی رو میفهمیدی، هر چرت و پرتی که بهت گفتن رو نمی نوشتی بچه جون. فهمیدی؟
معماری نیوز: شما از وزارت نفت مامور شدین به وزارت صنعت. درسته؟
محبعلی: به توچه اصلا؟
معماری نیوز: بحث به تو چه نیست. شما باید پاسخگو باشین الان به رسانه ها
محبعلی: نه نیستم. اصلا به توچه؟
معماری نیوز: میدونید که همه مصاحبه هایی که ما و خبرنگارا میکنن داره ضبط میشه. و الفاظی هم که شما دارین به کار میبرین در شان نماینده دولت نیست که رفته برای پیگیری یک پروژه ملی
محبعلی: من الان باید با تو حرف بزنم؟
معماری نیوز: من شما خطاب میکنم شما رو. شما نمی تونی تو بگین
محبعلی: من باید با تو حرف بزنم؟
معماری نیوز: بله شما با رسانه مجبورید که حرف بزنید
محبعلی: تو غلط کردی که همچین چیزی میگی
معماری نیوز: دارین توهین میکنین آقای محبعلی. درسته؟
محبعلی: هر چی
معماری نیوز: شما به یک خبرنگار دارین توهین میکنین.
محبعلی: به دورغ هایی که نوشتین؛ برو ادامه بده
معماری نیوز: به هر حال ما کل اسناد رو منتشر نکردیم. ما منتظر شدیم که شما برگردین…
محبعلی: همه رو منتشر کن
معماری نیوز: اگر آقای نعمت زاده نسبت فامیلی با شما نداشتن این مسئولیت دوباره به شما داده میشد؟
محبعلی: همه رو برو منتشر کن
معماری نیوز: سوال دارم میپرسم از خدمتتون. چون میخایم منتشر کنیم
محبعلی: همه رو برو منتشر کن
معماری نیوز: عرضم یه چیز دیگه است. چون شما از وزارت نفت مامور شدین
محبعلی: همه رو برو منتشر کن
معماری نیوز: میخام بدونم شما صلاحیت خودتون رومیتونین تایید کنید که برای اکسپو ایران بعنوان مدیر اجرایی…..
محبعلی: تو میخای تشخیص بدی؟
معماری نیوز: نه من دارم از شما میپرسم
محبعلی: تو چقدر سواد داری؟
معماری نیوز: من آدم بیسوادی هستم
محبعلی: من فوق لیسانس شهرسازی ام. لیسانس معماری ام.
معماری نیوز: پس تو وزارت نفت اونوقت سمتتون چی بوده؟
محبعلی: اونجا «یه غل دو غل» بازی میکردم
معماری نیوز: پس با این سابقه شما میتونید اکسپو رو مدیریت کنین؟
محبعلی: آره دیگه. تو اکسپو هم «یه قل دو قل» بازی میکنم.
معماری نیوز: پس آبروی کشور میره درسته؟
محبعلی: برو گم شو بابا. تو اگه آبرو میفهمی اون چرت و پرت ها و دروغ ها رو نمی نوشتی. اگه یه مقدار وطن پرست بودی میومدی اول از خودم میپرسیدی بعد مینوشتی.
معماری نیوز: ماموریت شما 8 روز بود. ما منتظر موندیم که شما بیاین. اما مدت زیادی شما اونجا موندین.
محبعلی: صبر میکردی. هیچ اتفاقی نمی افتاد
معماری نیوز: الان این اطلاع رسانی شده. شما باید برای افکار عمومی جواب بدید. درسته؟
محبعلی: تو الان کار خودتو کردی دیگه. اطلاعت رو رسوندی دیگه. من پاسخ نمیخام بدم.
معماری نیوز: آهان. پس پاسخگو نیستید شما؟
محبعلی: نه. اون چیزایی که شما نوشتید من پاسخ نمیدم.
معماری نیوز: ما یه تعداد سوال دیگه هم داریم. چطور میشه خدمت برسیم و حضورا اینا رو بپرسیم از خدمتتون؟
محبعلی: نه من وقتش رو ندارم
معماری نیوز: آخه نمیشه که. شما پروژه ملی دستتون هست. نمیشه پاسخ ندید که….
محبعلی بدون خداحافظی تلفن را قطع کرد…
… من منظوره شما رو از انتشار این مصاحبهٔ تلفنی متوجه نمیشوم. همهٔ پاسخهای آن شخص در چهارچوب نظام مقدّس بود. به آن روزنامهنگار چه مربوط که از این سوالها بکنه؟ مگر داره با مسوول روابط عمومی کشور نروژ صحبت میکنه؟
نورى زاد عزيز ضمن درود و آرزوى كامروايى و پايدارى براى شما :اگر اشتباهاً اين بخش از ريشه ها در ذيل اين پست مكرر ارسال شده باشد ، خواهش مى كنم فقط متن اصلاح شده زير را منتشر كنيد. از اينكه باعث زحمت شما مى شوم پوزش مى خواهم
ريشه ها ٣٢٥( قسمت ٣٢٤ ذيل پست قبلى )
فرهنگ < فرهنگ دينى <عرفان <….
زمين و آسمان حافظ
٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ : قسمت ب:
از خلاف آمدِ عادت
وقتى كسانى مى كوشند تا فاصله اى را كم كنند طبيعى است كه پيشاپيش آن فاصله را زياد ديده اند و همين باعث شده است تا خيالِ كم كردن فاصله به سرشان زند . در تأملات پيش اشارت رفت كه عارفان در اصل از خلاف آمدِ عادت و رسم روزگار خود كام طلبيده اند. آنها مؤمنانى ناب بوده اند با تصورى از خدا كه خداى حاكمان و شارعان و عامه را از آن دور و گاه ضدِ آن مى دانسته اند. خدايى كه ميان عامه و شارع و حاكم به تعبير ابن خلدون رشته عصبيتى برقرار مى كرده ، خدايى است كه از ذات يگانه و مقام صمديت و استغنايش وارد تاريخ و زمان و زبان و فرهنگ انسانى شده است . عارفان ايرانى اين خدا را بسى دورافتاده و حتى مغاير با خدايى مى ديدند كه به آسانى در خداى عامه و حاكم و شارع و حتى خداى يك دين حاكم نمى گنجد. عارفان اين خداى رسميت يافته را در اقنوم نما هايى مى ديدند كه با وام گيرى هاله قدسى خداى فراتاريخى تاريخ را ازخون مظلومان خونبار كرده اند. اين اقنوم نماها لئيمانه در سوراخ فتيله هاى زندگى مردم سرك مى كشند تا مبادا تن و جان و پايين و بالاى انسان ها از ديدرس شان خارج بماند، اما مسئله اى كه در عرفان اصيل پيچيده و قابل تأمل است ، انتقاد عرفان از نماز گربه عابد نيست ، چرا كه براى تشخيص دورويى ها و ستمكارى هاى اتحاديه هميشگى حاكم و شارع حتماً لازم نيست كسى عارف باشد . اين قصه نماز گربه عابد و موش و گربه عبيد زاكانى گذشته اى است كه اكنونِ ما نيز هست . معضله عارفان در آن است كه نماز عامه و شارع و حاكم را خوار مى دارند تا خود نمازى ديگر گزارند . خداى جماعت را خداى بزدلان و تاجران و خودپرستان و خود فريبان مى يابند و بديلى كه به جاى آن مى جويند نزديك شدن به همان خدايى است كه از خداى اينان كه هيچ ، از خداى تاريخى و فرهنگى نيز دورتر است . در اين باره جداگانه بايد تأمل كرد . مقصود من آن است كه چه بسا كسانى كه به خدايى باور داشته اند بى نياز تر و رفيع تر از خدايى كه در حسادت و تنگ چشمى و كين توزى هاى حقيرانه دكانداران دين و حكومت و تجارت بگنجد اما بدون ترك دنيا و تعلقات آن ، بدون پافشارى در تطبيق خداى خود با متن مقدس و حديث و آيه ، خداى خود را براى خود نگه داشته اند . طور ديگرى بگويم : اين مؤمنانِ غيرِعارف براى زدودن مايه هاى خشن كتب مقدس برخلاف حلاج و عين القضات كتاب مقدس را چنان تأويل نكرده اند كه جهنم و عذاب قبر و معاد جسمانى و آخرتى كه در كتاب مقدس وصف شده را جملگى تمثيل هايى از احوال درونى انسان بشمرند و ابليس را همچون نور الهى با پيامبر متناظر كنند ( تمهيدات،ص ٢٨٤) و ،شايد براى رفع خصومت و خشونت، هفتاد و دو مذهب و حتى بت پرستى را همه در راه خدا بينند ( همان ، ص، ٢٨٥)و عيسى را پسر خدا خوانند و خود نيز اذعان كنند كه اين سخنان باعث خواهد شد كه خون گوينده را بريزند ( همان ، صص ٢٦٧-٢٦٦) و سرانجام همان خدايى را كه وراى دو جهان فرض مى شود به دل صوفى فرود آورند تا آنجا كه عارفى بگويد : الصوفى هو الله يا صوفى همان خداست . ( همان ،ص ٢٩٩). عرفان نه فقط تقليل پذير به رويگردانى از شريعتى كه عزالدين محمود كاشانى '' ظلمت رسوم '' و عين القضات '' عادت پرستى '' و مولوى '' تقليد'' مى نامدش نيست و نه تنها صرفاً در اعتراض به وضعيت دينى موجود خلاصه نمى شود ، بل اساساً آنچه عرفان را عرفان مى كند بديل – يا اگر مى پسنديد گريزگاهى – است كه براى رهايى از دين تبه شده بر مى نهد. اين بديل همان كاستن فاصله اى است كه خداى اصلى با خداى شارع و حاكم و عامه پيدا كرده است .
نزديك شدن يا به نزديك آوردن اين خدايى كه سراپا مهر و جاذبه و زيبايي است و از آن بيش درونى كردن آن بنا به گزارش عارفان نيازمند ترك هر تعلقى به هرچيزى جز معشوق ازلى است . عرفان درست از جايى آغاز مى شود كه رويكرد به زندگى واقعى ، به خودِ انسانى و به كشمكش هاى پر تنش با جهان آكنده از ستم و تزوير و تباهى تمام مى شود . آغازگاه حيات عرفانى مستلزم مرگ از زندگى دنيوى و به قول خود عارفان مستلزم موت اختيارى است . انتقاد عارفان از جهل و جور حاكم بر سه گانهِ همبسته عامه و شارع و حاكم امرى است بيرون از سلوك عرفانى كه اداى آن عارف و غير عارف نمى شناسد . از افق امروز است كه ما در پس خيزش جريان عظيم عرفان ايرانى ، به ويژه در عرفان اوليه ، گونه اى مقابله فرهنگى مى يابيم كه پس از سركوب جنبش هاى نظامى ابومسلم ها و بابك ها شكل گرفته است . اصلاً فرهنگ يا كولتور و سنت يا فراداد مفاهيمى هستند مدرن كه در گذشته براى باشندگان و هموندان فرهنگ و فراداد(tradition ) دريافتنى نبوده است چرا كه آنان در درون ساختارِ كمابيش بسته مى زيستند و قادر به فاصله گيرى اى كه لازمه شناخت است نبودند. عارفان خود بر خداجويى ادعا داشتند . از نگاه مدرن است كه زمينه و انگيزش اين خداجويى در تاريخ سياسى دريافتنى مى شود. اهميت حافظ در آن است كه به يارى چيزى كه جز نبوغ نمى توان ناميدش هم از سرشت هستى انسانى و هم از وضعيت تاريخى خود آن قدر واقف شده است كه ،به رغم اشارات عرفانى و به رعمِ انتظارش بر لب بحر فنا همچون آرزويى براى رهايى، در قلمرو اعتراض هاى مكرر به نيرنگ و سالوسى و تزوير ساختارى باقى مانده است . نه شطحيات عرفانى دارد ، نه كتابى در عرفان نظرى نوشته است و نه تا دويست سال پس از مرگش در هيچ تذكره اى به عنوان عارف ذكرش رفته است . جوهره هنر شعر نه وزن است نه قافيه ، ورنه تعليم منظوم نحو عربى در آغاز جامع المقدمات را نيز بايد شعر بشمريم . ديوان حافظ كارى هنرى در شعر است و بنا متن اش- و نه آنچه مفسران تأويل كرده اند – سرشار است از حساسيت ها و درد هايى نسبت به آنچه در جهان پيرامونش ، بر خودش و بر مردم زمانش مى گذشته است . تكرار مكررِ اين حساسيت ها نمى تواند از آن كسى باشد كه غرقه سير و سلوك به سوى وجود مطلق است .جوهره شعر مجاز و استعاره است و شعر حافظ در همان قالب هاى عروضى سرشار است از استعاره ها و صور خيال به غايت هنرمندانه اى كه گويى بناست بار موسيقى و پيكرتراشى و نقاشى و هنرهاى سركوب شده را نيز بر دوش كشد. واقعيتى كه در اين هنر به اصطلاح انتزاعى و ايدئاليزه مى شود بدون درك ظريف و ريزبين واقعيت ممكن نمى گردد . هم از اين روست كه گاه آثار هنرى و ادبى تاريخ دوران خود را بسى زنده تر و متفكرانه تر از آثار مخدوش مورخان پيش چشم مى نهند . تاريخ اجتماعى سده نوزدهم فرانسه را از آثار بالزاك بهتر مى توان شناخت تا گزارش هاى مورخانى كه رخدادهاى جزئى را بدون تأمل در پيوستار ناديدنى آنها همچون صفحه حوادث روزنامه ها قطار كرده اند . خرمشاهى درست گفته است كه حافظ حافظه ماست . چرا ؟ چون ما درجا زده ايم و هنوز همان گذشته اى را در ژرفاى ناخودآگاهى خود حمل مى كنيم كه عارف و غير عارف هر دم از نو آن را به نقد و طنز و هجو كشيده اند . من نمى توانم
دليرى على حصورى در همسنجى حافظ با عبيد زاكانى را تقدير نكنم . چون در ديوان حافظ نيك بنگريم حافظ در مثنوى آهوى وحشى گويى همان روزگار غريبى را تصوير مى كند كه در زمانه ما نيز شاعر بزرگ ، زنده ياد احمد شاملو بر آن گواهى داده است .
مده پاىِ گل و جام مى از دست
ولى غافل مباش از دهر بد مست
لب سرچشمه اى و طرف جويى
نمِ اشكى و با خود گفتگويى
به ياد رفتگان و دوستداران
موافق گَرد با ابر بهاران
چون نالان آيدت آب روان پيش
مدد بخشش ز آب ديده خويش
بر اين رند زيرك چه مى رفته است كه '' طبع خوشباش''اش را با چنين اندوهى در آميخته است ؟ چرا اين قدر خود را تنها مى يابد ؟ به ما اندرز مى دهد كه جام مى و پاى گل را از دست ندهيم ليك بيدرنگ تشويشى در شادى فرومى پاشد : هشدار مى دهد به بد مستى روزگار .و به باد رفتگان و دوستداران سرشك ديده اش را در آب روان و نالان مى پيوندد ؟ آب نالان است ؟ دل ز تنهايى به جان آمد خدا را همدمى . پس از بى همدمى است كه با خود گفتگو مى كند . تازه اگر با يار زيركى نيز فراغتى و كتابى و گوشه چمنى جويد ، باز حافظه اى خود را كه همچون گشتگاه تاريخ يك قوم است با خود همراه برده است . اين حافظه مى گويد : /ز تند باد حوادث نمى توان ديدن __ در اين چمن كه گلي بوده است يا سمنى __ از اين سموم كه بر طرف بوستان بگذشت __ عجب بود كه گلى هست ورنگ ياسمنى __ مزاج دهر تبه شد در اين بلا حافظ __ كجاست فكر حكيمى و راى برهمنى / پس پيداست كه اين مرد با قامت خميده و رداى بلندى كنار جويبارى عرفانى نايستاده است و آنچه در آب مى بيند چيز جز نقش خون و تباهى و سالوسى نيست . از خودش بشنويم :
بيا تا حال يكديگر بدانيم
مراد هم بجوييم ار توانيم
كه مى بينم كه اين دشت مشوش
چراگاهى ندارد ايمن و خَوش
در اين وادى به بانگ بشنو
كه صد من خون مظلومان به يك جو
پر جبريل را اينجا بسوزند
بدان تا كودكان آتش فروزند
سخن گفتن كه را ياراست اينجا
تعالى الله چه استغناست اينجا
چه خود خواسته باشد ، چه خود نخواسته باشد به يادمان مى آورد آن روزى را كه مغولان بد مست شرى عظما را چون باد سموم و قتال به بخارا آوردند و يكى از امام شهر پرسيد : '' مولانا اين چه حالت است كه مى بينى '' شيخ پاسخ داده بود '' خاموش! باد بى نيازى خداوند است كه مى وزد . سامان سخن گفتن نيست ''. اكنون نيز حافظ را ياراى سخن گفتن نيست . با اين همه به الله اعتراض مى كند كه اينجا چه جاى بى نيازى و استغناست . دارند آدم مى كشند كرور كرور . به نام تو دارند '' خون كسان را مى خورند '' و دهان ها را مى بويند تا مبادا خون رزان خورده باشى تو . مزاج دهر تبه شده است . /.اين چه شورى است كه در دور قمر مى بينم __ همه آفاق پر از فتنه و شر مى بينم__ ابلهان را همه شربت ز گلاب و قند است __ قوت دانا همه از خون جگر مى بينم __ اسب تازى شده مجروح به زير پالان __ طوق زرين همه بر گردن خر مى بينم __ دختران را همه جنگ است و جدل با مادر __ پسران را همه بد خواه پدر مى بينم __ هيچ رحمى نه برادر به برادر دارد __ هيچ شفقت نه پدر را به پسر مى بينم __ پند حافظ بشنو خواجه برو نيكى كن __ كه من اين پند به از در و گهر مى بينم /. اين كه برخى شك دارند كه اين غزل از حافظ باشد در سنجش با شكى ديگر اهميت اش را از دست مى دهد : اين شك كه اين شعر اوضاع روزگار حافظ را يا شاه نعمت الله ولى را باز مى گويد يا اينكه دقيقاً حسب حال امروز ما را . طور ديگرى بگويم : آيا شرح آن روزگار غريبى كه زنده ياد شاملو در استعاره هاى نامكرر شاعرانه اش ثبت كرده است ، ريشه هاى تاريخى ديرپا و كهن سالى ندارد ؟ آيا اين روزگار غريب اكنون ما همان گذشته نقد ناشده ما نيست كه تكرار مى شود ؟
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد
روزگار غریبی است نازنین
و عشق را کنار تیرک راهوند تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
روزگار غریبی است نازنین
و در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش را به سوخت بار سرود و شعر فروزان می دارند
به اندیشیدن خطر مکن
روزگار غریبی است نازنین
آنکه بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد
روزگار غریبی است نازنین
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابانند بر گذرگاهان مستقر با کُنده و ساطوری خون آلود
و تبسم را بر لبها جراحی می کنند
و ترانه را بر دهان
کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
ابلیس پیروز مست سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد
هنر اگر هنر باشد با احساس انگيزى مردم فريبانه تفاوت بسيار دارد . هنر عشق فرزانگى است .تزار داستايفسكى را به اتهام خواندن كتب فلسفى به زندان انداخت . داستايفسكى پس از آزادى خاطرات خانه مردگان نوشت . تزار از خواندن آن گريست و دستور اصلاحات داد .اما كيسه اشك تزار هاى ما گويا خشكيده است . تعالى الله چه استغناست اينجا ؟
با سپاس بسيار از بردبارى شما
ویرایش و پوزش چو نالان آیدت آب روان پیش ( درست) چون نالان آیدت آب روان پیش( نادرست ) در این وادی به بانگ سیل بشنو ( درست ) در این وادی به بانگ بشنو ( نادرست) با پوزشی دگربار
دوست گرامی مطالب گرانقدر شما صرف نظر از اینکه بسیار زیبا ودلپذیر نگاشته شده ولی به نظر من به علت طولانی بودن ودوما تخصصی بودن وسوما باید در یک محفلی دیگر شاید محفل ادبی ویا ….مطرح شود
امروز ما درد ما این نیست که ایا حافظ عارف بوده یا رند بوده ویا صوفی بوده درد امروز ما غارتی (فرهنگی -سیاسی -اجتماعی-اخلاقی ….)است که برما رفته است .امروز نجات ما از کوچه پس کوچه های عرفان نظری نمیگذرد بلکه از واقع بینی و ترسیم اینده ای هست که خالی از هر گونه ابهام ودر گذشته های دور ماندن هست .امروز باید به راه برون رفت وترسیم های سلبی وایجابی نشست.
به هرچ از راه دور افتی چه کفر ان حرف وچه ایمان به هرچ از راه وامانی چه زشت ان حرف وچه ایمان
ارزوی موفقیت برایت دارم
دوست عزیز کاملا حق با شما است! به شرطها و شروطها!
اگر در مملکتی بودیم که نیاندرتال ها در آن حکومت نمی کردند این نوشتجات به صورت کتاب در آمده و در دانشگاه ها تدریس می شد. چه می شود کرد که حاکمان ما نرگس محمدی را به دلیل این که با اعدام مخالف است! مخل امنیت ملی می دانند چه رسد به صحبت های انتقادی و ریشه ای کورس عزیز!
در ضمن اگر در توان و امکان جناب عالی است یا کسی را می شناسید این توان مندی را دارد نوشته های ارزشمند این دوست محقق را جمع آوری کنید و به صورت کتابی انتشار دهید تا به اهلش برسد.
فتوژنی عزیز: در مورد ترسیم آینده ای که از گذشته ایمن ماند با شما همداستانم. اما بخش عظیمی از این گذشته در روح قومی ما حال و حاضر است. گذشته ای که منتقدانه به یاد آورده نشود تکرار خواهد شد. گذشته ای که نقد نشود ما را چنان دور خواهد زد که ناگهان چون بیدارشدگان از خوابی گران آه از نهادمان بر آید که چه خواستیم و چه شد. یا خواهیم پرسید که چرا ما فقط شاه عوض می کنیم و چرخه استبداد و عوارض فاسدش را پیوسته تکرار می کنیم . چرا همه نظام های ما شکنجه گرند؟ چرا هر حکومتی در ایران به محض قدرت گیری دزد و چپاولگر و شکنجه گر شده است؟از گذشته بدون نقذ همه جانبه و ریشه ای آن نجات پیدا نمی کنیم .ریشه ها به طور خاص بحث ادبی نیست. از قضا سایت های ادبی آن را بر نخواهند تافت و فریاد واتوهینا سر خواهند داد مگر آنکه ادبیات خوانی آنها با تفکر ملازم باشد. در باره اخبار روز دوستان در این سایت شریف آگاهی رسانی و تحلیل می کنند. چه ایرادی ذارد که یکی هم سنت و فرهنگ فراداده را نقد کند؟ با سپاس و احترام.
دستگاه قضایی تحت امر خامنه ای اخیرا پسر رفسنجانی را به 10 سال زندان محکوم کرد. (حمله به پسر، برای زدن پدر). رفسنجانی نیز متقابلا تهدید کرد که برخی اسرار نظام را افشا می کند. به نظر می رسد رفسنجانی این کار را با افشای گوشه ای از دزدیها و ثروت فرزندان خامنه ای آغاز کرده است.
سایت صراط نیوز نزدیک به حسین شریعتمداری اخیرا نوشته بود: دقیقا زمانی تهدید به افشای اسناد و اسرار نظام از سوی هاشمی مطرح می شود که قوه قضاییه اقدام به قرائت کیفرخواست مفصل مهدی هاشمی می کند و این نشان از بازی پیچیده ای دارد.
افشای ثروت فرزندان خامنه ای
روزنامه «القدس العربی» چاپ لندن در گزارش مفصلی در باره ثروت فرزندان ولی فقیه نوشت: ثروت فرزندان خامنهای میلیاردها دلار برآورد میشود که بیشتر آن در بانکهای انگلیس و سوریه و ونزوئلا است.
این منبع نوشت: ثروت مجتبی دومین پسر خامنه ای به سه میلیارد دلار بالغ میشود که بیشتر آن را در بانکهای امارات و سوریه و ونزوئلا و برخی کشورهای آفریقایی سپرده است.
به نوشته این روزنامه، پسر خامنه ای دست روی اراضی گسترده ای در شهر مشهد گذاشته و آنها را به ملک خصوصی خود تبدیل کرده است. و این در حالیست که شهردار تهران محمد باقر قالیباف چندین هکتار از زمین های دولت را در بهترین منطقه عباس آباد تهران و دیگر نقاط به او هدیه کرده است.
مسعود سومین پسر خامنه ای است که مسئول بسیاری از مؤسسات متعلق به رهبر جمهوری اسلامی است. مسعود چیزی بیش از 400 میلیون دلار در بانکهای فرانسه و انگلستان و صد میلیون دلار هم در بانکهای تهران دارد. مسعود همچنین مالک انحصاری فروش تولیدات شرکت رنو فرانسه در ایران است.
کوچکترین پسر رهبر میثم است. او با دختر یکی از مشهورترین تجار بازار ازدواج کرده است. او در کارهای تجاری از جمله شریک برادرش مسعود در شرکت رنو است. وی همچنین مسئول اجرایی برخی موسسات وابسته به دفتر رهبر انقلاب است،
بشری دختر خامنهای با پسر رئیس دفتر خامنهای محمد گلپایگانی ازدواج کرد. او از زمان طفولیت مورد توجه بسیار زیاد والدینش بود، زیرا اولین دختر در خانواده است، این خانواده آنقدر او را نازپروده کرده بود که حین خروج از مدرسه، مسیری که اتوموبیل او در آن حرکت می کرد را می بستند، و نگهبان جلوی در مدرسه مستقر می شد، و دو نگهبان هم پشت در کلاس در مدت زمانی که کلاس برقرار بود می ایستادند. ثروت بشری را 100 میلیون دلار برآورد می کنند.
اما دردانه دیگر هدی، کوچکترین فرزند بین دختران و پسران خامنه است. او با فردی از خانواده مذهبی سرشناس ازدواج کرده است، هدی توجه زیادی به لباس و مد و زیور آلات دارد، او در خانهاش یک سالن آرایش زنانه دارد، که به دلیل ترددات زیادی که به این مکان هست حفاظت میشود، ثروت او معادل ثروت خواهرش بشری یعنی 100 میلیون دلار برآورد شده است.
حسن مشهورترین دایی خامنهای است، او پیمانکار تلویزیون دولتی جمهوری اسلامی، و مسئول خرید دوربین ها و لوازم برقی و ماشینآلات مونتاژ آن است، وی همچنین نماینده انحصاری شرکت سونی ژاپن در سراسر ایران است، مجموع خریدهای صداوسیما از شرکت سونی سالانه بین 50 تا 60 میلیون دلار است. مبلغ معاملات این شرکت در جمهوری اسلامی نیز به 600 میلیون دلار می رسد که 7 درصد از آن را دایی حسن به جیب می زند.
طبق گزارش رویتر علی خامنه ایی به امپراطوری 95 میلیارد دلاری تبدیل شده است .البته فساد در تمام بدنه حکومت اسلامی مشهود است .
———————————-
سلام دوست گرامی
اینجور خبرها آنگاه مبتنی بر درستی اند که مستند باشند به سندی و سندهایی.
.
” دانه انار و كارخانه لاستيك سازي ”
آخونده بالای منبر میگفت :
اگر زنی حامله از کنار باغی رد بشه و از روی هوس، حتی یک دانه
انار بخوره، بدون شک بچهاش دزد از آب در میاد !
⭐️ ⭐️ ⭐️
حالا من موندم, اونی که كارخانه لاستيك سازي و يا سکوی نفت رو
لومبونده, مادرش تو دوران حاملگي چي خورده؟
با محاسبات سر انگشتي و با مقايسه ابعاد دانه انار با يك كارخونه و
سكوي نفتي، نميتونه كمتر از چهارتا گاوميش و دو سه تا گراز وحشي
باشه! بنظر شما اشتباه حساب كردم ؟ 🙁
مباهات به ارزشهای اسلامی
ابراهيم نبوی
من خیلی از اینکه ارزش های اسلامی دارد از بین می رود، ناراحتم، به همین سوی چراغ، ولی به نظرم می آید که ما خیلی هم در این موضوع مقصر نیستیم. یعنی ما اصلا چیکاره بیدیم، وقتی ارزش های اسلامی داشت از بین می رفت. دیروز آقای “مرتضی آقاتهرانی” گیر سه پیچ داده که “روزگاری بود که جامعه ایران به ارزشهای مذهبی خود مباهات می کرد، اما در حال حاضر ارزش های غیرمذهبی دارد جای آن را می گیرد.” در همین راستا به بررسی ارزشهای انقلاب و نتیجه آن برآمدیم:
ارزش اول: صدور انقلاب به همه جهان و آزادی ملت ها
نتیجه: انقلاب به جهان صادر شد، در افغانستان، عراق، مصر، ترکیه، پاکستان، چچن، تاجیکستان، لبنان و فلسطین و حتی کشورهای اروپایی میلیونها نفر مسلمان شدند، در نتیجه طالبان، بوکوحرام، القاعده، النصره، الشباب در همه این کشورهای شکل گرفت و همه این گروهها به جان ایران افتادند، در نتیجه ایران مجبور شده که با آمریکا کنار بیاید که با همکاری آمریکا شاید بتواتند با کشورهایی که خودش انقلاب را به آنها صادر کرده مبارزه کند، مثلا ایران می خواست با کشورهای اسلامی علیه آمریکا بجنگد، حالا مجبور است با آمریکا رابطه برقرار کند و با کمک آنها به همان انقلابیونی که توسط جمهوری اسلامی تولید شدند، مبارزه کند.
ارزش دوم: ایجاد یک ساختار درست اقتصادی
نتیجه: سی سال زحمت کشیده شد تا ساختار اقتصادی منحط رژیم سابق که در آن حکومت سی درصد ثروت ملی را چپاول می کرد، اصلاح شود و حالا وضعیت اقتصادی اینقدر ارزشی شده که حکومت هفتاد درصد اموال مردم را چپاول می کند. تولیدات ایرانی هم بسیار خوب است، بخصوص نود درصد آنها که از چین می آید.
ارزش سوم: توزیع عادلانه ثروت بین مردم و از بین رفتن فقر و فساد مالی
نتیجه: حکومت سی و هفت سال تلاش کرد تا توزیع عادلانه ثروت انجام بگیرد و به همین دلیل قدرت خرید مردم پنجاه درصد پائین آمد، همچنین تلاش کرد که پانزده درصد فقرایی که زیر خط فقر داشتند له می شدند، حمایت کند، در نتیجه الآن 55 درصد مردم زیر خط فقر له می شوند.
ارزش چهارم: تامین استقلال مملکت
نتیجه: استقلال اقتصادی ایران یکی از مهم ترین دستآوردهای جمهوری اسلامی است که باعث شد ایران که زمانی محل واردات کالاهای آمریکایی بود، حذف شود و چین و هند و روسیه و بنگلادش و ترکیه، الآن شریک اقتصادی ایران بشوند و فعلا هم دارد بعد از سی سال زور می زند که برای حفظ استقلال کشور، وابستگی خودش را به چین کم کند و انشاء الله ایران دوباره بشود وابسته به آمریکا.
ارزش پنجم: آزادی
نتیجه: این رو هم لازمه توضیح بدم؟ ما در زمان پهلوی همه جور آزادی فردی و اجتماعی و فرهنگی داشتیم، ولی آزادی سیاسی نداشتیم، در نتیجه انقلاب عظیم ایران باعث شد که آزادی سیاسی نداشته باشیم، در عوض آزادی های فردی و اجتماعی و فرهنگی هم نداریم.
ارزش ششم: جمهوری اسلامی
نتیجه: به یکی گفتند سه تا دروغ بگو، گفت: “حکومت جمهوری اسلامی” یعنی اولین چیزی که نداریم یک حکومت است، نه اینکه حکومت نداریم، اتفاقا مشکل این است که چهار پنج تا حکومت داریم، که هر کدام تصمیمی می گیرند، جمهوری هم که دروغ است، انتخاباتی که در آن چهار نفر شرکت کنند، دو نفر از آن چهار رقیب انتخاباتی بعد از مدتی دستگیر شده و در خانه شان در حصر بمانند، آن یکی هم که انتخابانده شده است، روی کار بیاید و در دو سال اول دولتش هفته ای دویست نفر دستگیر و زندانی شوند، و در دو سال آخرش نصف اعضای کابینه اش پرونده اختلاس داشته باشند، که “هاله نور علی نور” می شود، می ماند اسلام ناب محمدی که جرات دارد یک نفر اسم امام حسین و حضرت علی را بیاورد تا ملت از ادامه حیات پشیمانش کنند.
ارزش هفتم: حجاب و پوشش بانوان
نتیجه: ۳۷ سال است که حکومت خودش را به چهار قطعه مساوی تقسیم کرده و با توپ و تانک و مسلسل تبلیغ حجاب کرده، حالا بعد از این همه زمان، حکومت موفق شده با صرف میلیاردها هزینه، الهام چرخیده را چادری کند، در عوض دختر آیت الله خلخالی شده یکی از پیشگامان جنبش زنان. این همه زور زدند بالاخره شلوار خانمها تبدیل شده به جوراب رنگی ساپورت، چادرشان تبدیل شده به شال های جینگولی مستان و روسری شان تبدیل شده به دستمال.
ارزش هشتم: اجرای احکام اسلامی
نتیجه: احکام اسلامی مانند قصاص که گفته شده “قصاص کنید که جلوی ادامه گناه و جرم را بگیرید” باعث شده جرایم جامعه ده برابر بشود و چون در اسلام زندان معنی ندارد، تعداد زندانیان در طول ده سال سه برابر شده، و فعلا احکام اسلامی درباره روزه خواری، موسیقی، دستگیری دراویش اهل حق، جلوگیری از روزنامه نگاران، نویسندگان و متفکران اجرا می شود، در عوض احکام اسلامی درباره اختلاس کنندگان، رباخواران، بورسیه های تقلبی، اسیدپاش ها، دزدان بیت المال، سارقین، چهار میلیون معتاد به مواد مخدر اجرا نشود.
ارزش نهم: مبارزه با فساد و فحشا
نتیجه: دولت از ۳۷ سال قبل تلاش فراوانی کرد تا جلوی فساد و فحشا و مصرف الکل را بگیرد، در نتیجه، ایران پرمصرف ترین کشور مسلمان در مصرف الکل است، مهم ترین استفاده کنندگان از پورنوگرافی هستند، وسط خیابان هفت نفر به یک دختر تجاوز می کنند، قمارخانه مخفی دارد، دیسکوی مخفی دارد و سن روسپیگری در آن به ۱۳ سال رسیده است.
حالا یکی پیدا بشود به مرتضی آقاتهرانی بگوید که ارزش های اسلامی که اجرا کردن شان باعث از بین رفتن همان ارزش ها می شود، به چه درد می خورد که ملت به آن مباهات کنند؟
امام جمعه یزد: اگر امیرالمومنین الان حاضر بود، میگفتند تو ضد انقلابی! تو ضد پیغمبری!
منتشر شده در جمعه, ۱۹تیر , ۱۳۹۴ | ۲:۴۶ ب.ظ
امام جمعه موقت یزد با بیان اینکه دوست و دشمن میگویند اخلاق در جامعه در حال جان دادن است و باید دفن اخلاق را اعلام کرد، افزود: «عدهای که امروز به تیم مذاکره کننده هرحرفی میزنند، دیروز در مقابل غارت بیتالمال خفقان گرفته بودند.»
به گزارش خبرآنلاین از یزد، حجتالاسلام محمدحسن معزالدینی در مسجد حظیره یزد با اشاره به اینکه حضرت علی (ع) زندگی خود را در سطح پایین قرار داده بود، گفت: حضرت علت این امر را احتمال وجود افراد ناتوان در جامعه ذکر میکند و میگوید مبادا کسی شب گرسنه سر به بالین بگذارد. این استاد برجسته حوزه علمیه تصریح کرد: این رفتار حضرت است که وی را پیش همه از جمله مسیحیان و یهودیان محبوب میکند و آنان درباره علی مینویسند.
وی گفت: فکر میکنم اگر امیرالمومنین الان حاضر بود، میگفتند تو ضد انقلابی! تو ضد پیغمبری! چرا؟ چون مسیحیان از تو تعریف میکنند! باید دید تو چه کردهای که آنان از تو تعریف میکنند! معزالدینی افزود: این افراد نمی دانند وقتی انسانی بزرگ شد و دل دریایی پیدا کرد، روح وسیع پیدا کرد، شعاع وجودش به همه پرتو افکنی میکند و مانند خورشید به همه نور و حرارت میدهد.
وی بیان داشت: این ایام که متعلق به امیرالمومنین است ببینیم حضرت نسبت به چه مسائلی حساسیت داشته؟ آیا جز راحتی مردم چیزی او را مشغول کرده است؟ معزالدینی گفت: علی حاکم مسلمین است ولی وقتی خلخال از پای زن یهودی در میآورند، میفرماید جا دارد انسان از این غصه بمیرد. پراکنده کردن اخلاق و ادب در جامعه نگرانی امیرالمومنین است ولی الان جامعه ما چگونه است؟ دوست و دشمن میگویند اخلاق در جامعه در حال جان دادن است و باید دفن اخلاق را اعلام کرد.
استاد برجسته حوزه علمیه یزد با تقبیح دشنام دادن حتی به دشمن تصریح کرد: امیرالمومنین عازم جنگ صفین بود که یکنفر به شامیان بد و ناسزا گفت، حضرت در حین جنگ واکنش نشان میدهد و میگوید دوست ندارم زبانتان لق باشد و فحش بدهید. وی تاکید کرد: حضرت امیر حساسیت همه جانبه دارد، هم به عبادت مردم حساس است، هم به نان مردم، هم به اخلاق مردم و هم به اینکه مردم او را بت نکنند و تا حد پرستش بالا نبرند.
معزالدینی سپس گفت: ماها به چیز حساس هستیم؟ نواده شهید صدوقی با اظهار تاسف گفت: برخی روحانیون امروز به آستین کوتاه جوان و موسیقی حساس هستیم ولی به شکمهای گرسنهای که به تن فروشی افتاده حساس نیستیم. وی گفت: بگوییم چرا آستینها کوتاه شد ولی از آن طرف هم بگوییم چرا بیتالمال کم آورد؟ متاسفانه به اسلام و ارزشها نگاه کاریکاتوری داریم.
حجت الاسلام معزالدینی تاکید کرد باید به همه چیز حساس بود، امیرالمومنین هم به همه چیز حساس بود، هم به گرسنگی مردم، هم به بندگی مردم، هم به اخلاق مردم و هم به سرد شدن زندگیهای مردم. وی سپس گفت: در دارالعباده یزد چه کسی خبر دارد در خانوادهها چه میگذرد و مسائل اخلاقی در چه سطحی است؟
نواده شهید صدوقی در واکنش به گفته یکی از نمایندگان مجلس که ما دست کسی که توافق بد را امضا کند، میشکنیم(حمید رسایی)، گفت: ما هم با این گفته موافقیم ولی ایکاش آن آقای نماینده دست کسانی که بیتالمال را غارت کردند هم میشکست!
وی افزود: متاسفانه آنجا خفقان گرفتهایم ولی درمورد مذاکرات مدام حرف میزنیم. در حالیکه باید هر دو جا دست بشکنیم و این است تفاوت ما با امیرالمومنین.
معزالدینی در پایان با تاکید بر بهبود روابط فردی و اجتماعی گفت: در روایات داریم که بهبود رابطه دو نفر از عبادات یکسال بالاتر است. وی گفت: اگر عینک بدبینی را از جلوی چشممان برداریم خواهیم دید دنیا دنیای دیگری خواهد شد.
آقای امام جمعه، تو خودت چه جوری شدی امام جمعه یزد؟ جز با خفقان گرفتن در برابر همین چیزها؟ برو این حناها خیلی وقته دیگه رنگ نداره.
این بابا معزی الدینی امام جمعه هم سوراخ دعای رد گم کردن را زودتر از بقیه پیدا کرده. امت هم که منتظرند یک آخوند یک حرف عادی بزند. فکر می کنند معجزه شده و قرار است همه چیز روبراه بشه.
دلدادگان
8:44 ق.ظ / جولای 9, 2015
مرگ بر نوری زاد حرومزاده
یکی از این روزاست که با موتور میام تو شکمت و دل و رودتو می ریزم بیرون
————————-
سلام دلدادگان گرامی
کاش بجای فحش و تهدید، دو خط از خطاهای مرا می نوشتی و نقد می کردی نازنین
جناب دلدادگان!
اگر یک انکفتهو خواندن آخوند برای گرفتن وچهی ///////////////////(رچوع شود به معنی صیغه عقد) باعث حلال زاده گی //// شده من ترجیح میدادم که پدر و مادرم به چنین حماقتی و ننگی دست نمی زدند تا من امروز با سربلندی افتخار حرامزاده بودن می کردم !درود بر هر چه حرامزاده است و بر مادرانی که به چنین ///// شرعی نه می گویند.
درود بر شرفت مرد بزرگ!هر جا که تو باشی میدان مبارزه همانجاست!
هر جا پرچم جوانمردی فرو افتاده باشد پرچمدار وجدان انسانی ما انجا حاضر است.
گمانه زنی کنید
عملیات بزرگ دولت عراق برای بیرون راندن «داعش» از استان انبار آغاز گردید. این خبری است که در خروجیهای خبرگزاریها منتشر شد.
خبر دیگر تحویل ۴ فروند جنگنده بمب افکن F16 آمریکایی از مجموعهٔ ۳۶ فروند هواپیماهای جنگی است که دولت عراق سالها پیش قراردادش را با شرکت «لاکهید» بسته بود. نوری المالکی با اتکّا به این قرارداد گفته بود: زمانی که این جنگنده ها را تحویل گرفت با کردها مذاکره خواهد کرد.
اکنون نوبت شماست که گمانه زنی کنید. از اینهمه خواندن دست بردارید. خودتان نویسنده و تحلیلگر شوید. پوست اندازی کنید و از یک «خواننده» به «تولید کننده» تبدیل شوید. از اشتباه کردن نهراسید؛ هر اشتباه میتواند آموزه ای بسیار کار آمد تر از آنچه که میخوانید در اختیارتان قرار دهد.
برای آسان شدن گمانه زنیها این پارامترها را در نظر داشته باشید:
۱- حاجی بادمجان و نیروهای عراقی تحت امر او؛ ماههاست که در حال سازماندهی؛ آموزش؛ و طراحیهای عملیاتی و انتقال تسلیحات به عراق هستند.
۲- آغاز عملیات همزمان با آخرین دور مذاکرات هسته ای همراه است.
۳- داعش مدّتها است که پس از تسخیر رمادی ساکت است و به جز چند عملیات انتحاری در بغداد و چند عملیات سفارشی از طرف ترکهای عثمانی اخوان المسلمینی؛ کاری انجام نداده است.
۴- ترکهای عثمانی به جز چند رجز خوانی و سفارش عملیات به داعش بر علیه کردهای سوریه؛ تقریباً ساکت هستند و به لاک خود فرو رفته اند.
۵- آیا ائتلاف بین المللی ضد داعش نیز در این عملیات شرکت خواهد داشت؟ (مهره های مهم آن عربستان سعودی و اقمارش) و اگر شرکت کنند؛ چه معنایی دارد؟
۶- اسرائیل همچنان داد و بیداد می کند. پس کجاست آن افسانهٔ تعیین سرنوشت ملّتها توسط «صهیونیسم جهانی»؟
شاید پارامترهای دیگری نیز در کار باشند.
چه سناریوهایی را محتمل میدانید؟
چرا دولت عراق بالاخره توانست در این مقطع زمانی به جنگنده هایش (به صورت خیلی محدود) برسد؟
این شما؛ و این «مغز» و «قلم» شما …