یک: نخستین عزیزی که به نمایشگاه آمد، جناب حسین زمان بود. همو که صدایی دلنشین با اوست. البته ” برادران”، هم خودش را و هم صدای دلنشینش را در فهرستِ سیاهِ خود جای داده اند تا مبادا با انتشار صدایِ وی دلی بلرزد و عاطفه ای موج بخورد و الفتی بکار افتد. خودم برایش کف زدم. برادران اطلاعات و سپاه، هم بر صدای زلالش خط کشیده اند و هم بر استادی اش. حسین زمان استاد دانشگاه شریف بوده تا همین اواخر. که بخاطر اندیشه ی مستقل و مبارکش، بازنشسته اش کرده اند همینجوری. حسین زمان دوساعتی در نمایشگاه ماند. در حالی که همه ی تابلوهای مرا در پنج دقیقه می شود دید یا کلاً می شود از خیر دیدن شان گذشت.
دو: سه برادر زابلی آمدند. یکی شان شصت سالی داشت اما دو برادر دیگر جوان بودند. آمده بودند به همدلی. برایشان کف زدیم و سپاس شان گفتیم. برادر بزرگتر از نابودی سیستان گفت. و این که: شاید به زودی شاهد کوچ همه ی مردم زابل باشیم به هر کجا. همان کوچی که در سال 42 شمسی رخ داد و مردم بخاطر خشکسالی دار و ندار خود را برداشتند و زابل را با همه ی تاریخش بجای نهادند. گفتم: من خود در آن منطقه فراوان بوده ام و روستا به روستا و شهر به شهرش را گشته ام.
مستندِ ” روی خط مرز”ی که من در سال هفتاد ساختم، به نوار مرزی سیستان و بلوچستان اشاره دارد. و گفتم: رود هیرمند، یک حق آبه ی تاریخی با زابل دارد. منتها مسئولان پخمه ی ما هرگز بلد نبوده اند این حق آبه ی اساطیری را سند بزنند و در مجامع جهانی قانونی اش بکنند. افغان ها در بالا دست بر هیرمند سد بسته اند و آب زابل و دریاچه ی هیرمند را خشکانده اند. کار پخمه های سیاسیِ ما بجایی رسیده که از افعان ها آب گدایی می کنند تا گودال های ” چاه نیمه” را پر کنند تنها برای شربِ مردم.
زابل یک روز انبار غله ی کشور بشمار می رفته امروز اما هیچ ندارد جز آه. به این سه برادر گفتم: از بس بادهای صد و بیست روزه یِ زابل بر سر شما خاک افشاند و روزگارتان را سیاه کرد و کسی بداد شما نرسید، شماها یک آه کشیدید از دل. و این آه ” ریزگرد” شد و بر سرِ کل کشور نشست. تا همه بدانند در این سالهای طولانی شماها چه کشیده اید از بادهای پر غبار و بی توجهی مسئولان در آن نوار مرزیِ دور.
سه: یکی از دوستان همبندم در زندان اوین به نمایشگاه آمد. جوانی که بی هیچ دلیل به زندان افتاده بود و بخاطر همین زندانی شدنش، زندگی اش سوخت و از هم گسیخت. می گویم: جوانان صاف و صادقی که می شد با یک ملاطفت و یک برگه و نهایتاً با یک تشر به سرِ درس و خانه اشان بازگردند، در یک کارناوال قضایی و از پیش مشخص، به دو سال و سه سال و چهارده سال زندان محکوم شدند تا بکلی از تنفر و انزجار پُر شوند و جامعه ی اطرافشان را نیز با این تنفر همراه کنند. خلاصه در دشمن تراشی ما استاد شده ایم در این سالهای کوفتی. البته تخصص ما در دشمن تراشی از مرزها بدر رفته برادران و بیت رهبری با بکار انداختن این شگرد، هیچ دوستی در جهان برای خود باقی نگذارده اند جز روسیه و چین که آنها نه به نظام اسلامی آقایان که به پخمگی شان سخت مشتاق اند.
چهار: یکی از دوستان ناشنوا آمد و من به حاضران معرفی اش کردم و همگی برایش کف زدیم. این مرد ناشنوا بقدر ده نفر فعالیت می کند و تولید می کند. خانواده ای شش نفره از اراک آمدند. برای آنان نیز کف زدیم. پدرِ خانواده که پیش تر دیده بودمش گفت: تا گفتم می خواهم بروم تهران برای دیدن نمایشگاه آقای نوری زاد، بچه ها هم راه افتادند که ماهم می آییم. مردی از کانادا آمده بود. وی از اپوزیسیون خارج از کشور گفت که چه اختلاف هایی با خود دارند و از من خواست مبادا خسته شویم از این موج مختصری که ما چند نفر ایجاد کرده ایم. آقای دکتر مهدی خزعلی نیز آمد و چندی در میان ما بود و ما دو بار برای وی و آزادگی اش کف زدیم. بانوی سیرجانیِ ما نیز آمد و به تقاضای من نشست و برای ما ” پاییز آمد” را خواند. این بانوی بازنشسته، تسبیحی سبز به مچ دستش بست تا نشان بدهد که خط فکری اش به کجا بند است.
پنج: مردی مرا به کنجی کشاند و گفت: یکی از بهترین راه های اعتراض این است که مردم یک زیلو زیر بغل بزنند و ظاهرشان را مرتب کنند و فوج فوج بروند به نمازجمعه ی شهرشان. حضور مردم در نماز جمعه اصلاً جوری نیست که به نفع نظام تمام شود. خودشان می فهمند که این حضور معترضانه است. مثلاً یک هفته بروند و یک هفته نروند. چه کسی می خواهد جلوی مردم را بگیرد؟ مردمی که نه شعاری می دهند و نه حساسیتی بر می انگیزند. این مرد، همین ایده را چند ماه پیش با من در میان نهاده بود و من به وی گفته بودم: شاید یک روز عملی اش کردیم.
شش: می رفتیم که چراغ ها را خاموش کنیم که دیدیم آقای مقیمی وکیل آتنا فرقدانی آمد. این جوان دوست داشتنی همان روز از زندان رجایی شهر کرج آزاد شده بود. خیال دارد از قاضی و مأموران شکایت کند بخاطر نفهمی های قضایی شان و ضرب و شتمی که با وی داشته اند.
هفت: امروز روز پایانی نمایشگاه است. و البته روز حضور بانوان در استادیوم که حتماً بانوان ما با درهای بسته مواجه خواهند شد. نظام مطلوب آیت الله های جا مانده در هشتصد سال پیش، با زن جماعت مشکل دارد. این را با چه زبانی بگوید؟ زن در نظام فکریِ این جماعت، یک موجود دین روب و وسوسه انگیز است. حالا اگر بیخ گوش آیت الله ها عده ای میلیارد میلیارد بالا می کشند و مردم را می زنند و می کشند، یا چرا راه دوربرویم، خود آیت الله ها اگر کارخانه ها را زیر بغل می زنند قربتةً الی الله، این قابل اعتنا نیست ابداً. چرا؟ چون اینجور چیزها تن و بدن دین را نمی لرزاند. زن ها اما…. نگو و نپرس!
هشت: امروز سالروز وفات دکتر شریعتی است. برادران طبق یک دستورالعمل مملکتی و همه ساله و به اشاره ی بیت رهبری البته، نه اجازه دادند مراسمی برای وی در حسینیه ی ارشاد برگزار شود و نه در هیچ کجا. امروز ناگزیر درهای خانه ی سابق دکتر شریعتی که به صورت موزه ای متروک در آمده باز است برای مشتاقان اگر که درِ آنجا را نیز نبندند. نشانی؟ خیابان جمالزاده شمالی – نرسیده به خیابان فاطمی – کوچه نادر.
نه: امروز روز پایانی نمایشگاه نیز هست. اگر در توان تان بود سری به آنجا بزنید که من بی تاب تماشای قشنگی های انسانیِ شما هستم. تابلوها بهانه ای هستند که شما را بدانجا آورند. به آنجا که آمدید، مابقی را بسپارید به لبخندها و دل هایی که هیچ از هم نمی خواهند جز همدلی.
ده: از بی سرانجامی داستان اسید پاشیِ برادران به صورت بانوان که بگذریم، یادتان هست در سال 90 یک تجاوزک ناقابل شد دستجمعی به چندین زن بی نوا در خمینی شهر؟ خواستم بپرسم پرونده ی این عملیات خودمانیِ نچندان فاجعه، بکجا انجامید؟ یادم نمی رود بعد از این عملیات که احتمالاً با رمز یا فلان انجام گرفته، جماعتی از مسئولان ذیربط بیانیه دادند و اظهار فضل نمودند. یکی شان موسی سالمی امام جمعه ی خمینی شهر بود که فرمود: “اینها (کسانی که به آنها تعرض صورت گرفته) آدمهای علیهالسلامی نبودند.” و افزود: “شاید این کار نقشه دشمنان بوده باشد.”
حالا از آقای محسنی اژهای بشنوید که در همان موقع افاضه فرمود: ” به خانوادهها سفارش می کنیم تا اقداماتی که موجب خدشهدار شدن عفت عمومی می شود، انجام ندهند. برخی از تعرضات به دلیل کوتاهی های اولیه است.” رئیس پلیس آگاهی اصفهان چی گفت؟ گفت: “آنها (مهمانان) اگر لباس مناسب داشتند شاید اینطوری نمیشد. می گویم: آخوندهای حاکمیت بیشترین اعتمادی که به زن جماعت داشته باشند در راستای همین جهاد نکاح است و بس. مابقی بقول خودشان اکل میت است.
نشانی نمایشگاه: خیابان کارگر شمالی – بالاتر از نصرت – کوچه عبدی نژاد – پلاک 18
خداوند به شما جهال عقل بدهد که با ژست اپوزیسیون در صدد چه هستید تصحیح حکومت ؟ دموکراسی ؟
آقای نوری زاد راحت بگویم خیلی زودتر از افکار مردم حذف شده ای …
این مسخره بازی ها با ماموران امنیتی یعنی چه ؟
درصدد اثبات چی هستید ؟ بس کنید آقا به مقدار تامل کن ، فکر کن .. ببین داری با خودت چه میکنی پا بچه بهایی نجس را می بوسی تمام مراجع هظام تقلید را ول کرده ای به یک آخوند بی سواد چسبیده ای که افکار وهابی تام دارد ! و حتی توسل را هم قبول ندارد ! از او استفتا میکنی !
الان شما شده ای تئوری پرداز کربلای 4 ؟ خدای من …
خیلی عذر میخواهم خاک برسرت ! تامل کن این کارها چه معنی میده ؟
این مردم نظام را دوست دارند ما جان برای نظام میدهیم… ما شهید داده ایم …
ما نگفتیم این انقلاب عصمت دارد ، هرگز چنین حرفی نمیگوییم اما خون شهدا وقتی باشد خداوند خودش خون بهای خون شهدا خواهد بود.. تلاش تو و دوستان اپوزیسیونت هرگز به جایی نخواهد رسید این افکار پوچ و تهی است نه اینکه به لطف چماق تهی باشد بلکه به لطف عقل ..
من در عجبم چطوریه تا تقی به توقی میخوره بسیجی های دربار خامنه ای هی میگن مردم و ملت
بابا شما کلا مگه چند نفرین؟ یه اقلیت قدرتمند تو جامعه هستین
هیچ اطلاعی هم از اوضاع خراب طبقه پائین اجتماع به خاطر فشار و دزدی های پشت سرهمتون هم ندارین
این مملکت تا زمانی که مذهب تو سیاستش نقش داره هیچ وقت امورش اصلاح نمیشه
وقتی یه ادم ناقص العقل مثل بقیه ادم ها رو به اندازه خدا میپرستین به هیچ بنی بشری هم که ماشالله جوابگو هم نیست باید هم اینطوری سفسته کنین
همین شهید شهیدی که میگی اصلا میزارن در مورد جنگ نقد بشه؟! چون گند شعارهای ملاها همه جا رو مگیره ، شعار بریم به بغداد و ارتش عراق بیا ضد صدام قیام کن و از این خزعبلات
این رژیم صفاک کلی ادم بی گناه رو کشته از دهه پنجاه تا امروز اگر واقعا مردمی و ایرانی بود برادر و خواهر هم خون خودشو نمیکشت
کاری که مصدق در اون دوران کوتاه حکومتش نکرد
امان از جهل مردم و امان از پاچه خواران آپدیت شده دربار ورژن خامنه ای
آقای نوریزاد عزیز لطفا یه مقاله درباره پشت پرده آستان قدس بنویسید
ممنونتم داش البرز. راسش این مقاله ها رو من از آرشیو روزنامه عصر امروز چاپ لس آنجلس کش میرم. میدونی یه کمی هم احتیاط میکنم آخه این مقاله ها چه جوری بگم یه بنده خدائی به اسم البرز مینویسه. اولش خیال میکردم شمائین.
آ مزدک تاریخو سرسری نخون اگه پهلوی ها اون آزادی که تو میگی میدادن امروز بجای ایران ایرانستانی بی هویت بود. یه سند تاریخی نشون بده که حاکی از دوستی روس و انگلیس با ایرون و ایرونی باشه هر وقت آزادی دادن این سگای هار کشورو رو به تجزیه کشوندن. مگه حزب خائن توده آزاد نبود پس چرا دس به ترور زد. میدونی چیه راسش ما لایق پهلوی نبودیم وگه نه ما ژاپن دوم بودیم. منکه امپراتور ژاپن رو بهتر از رضا شاه نمیدونم.
خدا عمرت بده آ سید علی سیستانی این دینفروشا آبروی ایران و تشیع رو بباد دادن و جنابتون برای ایران و تشیع شرف و آبرو خریدین اجرت با شهید کربلا که دلش از دس این دینفروشا خونه
داش مهرداد من دستو برادرانه میبوسم. تورو خدا مواظب سلومتیت باش مخصوصا چشای نورانیت. منکه از بس چشام دودو زده رو به کوری ام. میخوام روز رهائی روی تو و همه آزادمردای دلاور رو ببینم.
کلی خندیدم به مطلبتون مثل همیشه!
موفق باشید جناب نوریزاد!!!
بیست نفری دور هم خوش باشید!
——————————————-
سلام مصطفای گرامی
همین که نوشته ی من لایقِ این بوده که لبخندی بر لبان مبارک شما بنشاند، خودش یک پیروزی و شادمانی شکوهمند است. هماره شاد باشید
با احترام
.
رفسنجونی: روحانیت در معرفی و حمایت از احمدینژاد مقصر است.
اولا، روحانیت از آغاز این حکومت در همه این فساد و دزدی و جنایت مقصر بوده است.
دوما، ساعت خواب.
سوما،از کرامآت شیخ ما اینست شیره را خورد و گفت شیرین است.
ویکی لیکس به نقل از یکی از سران عشایر عراق: در هر سفر به ایران، دولت این کشور زنانی برای ازدواج موقت به ما عرضه میکند
حمله نیروهای ائتلاف بین الملل به رهبری آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ و سرنگونی رژیم صدام حسین، نقطه تحولی در روابط ایران با این کشور بود.
به گزارش بی بی سی، روزنامه بریتانیایی گاردین و نشریه فرانسوی لوموند، ژوئن ۲۰۱۰، نه سند آمریکایی منتشر شده در سایت ویکیی لیکس را بازتاب دادند که از تلاشهای جمهوری اسلامی ایران برای برپایی نظامی تابع و همراه با ایران، در عراق حکایت میکند.
اکثر این اسناد نشان دهنده اطلاعات و تحلیلهای سفارتخانه آمریکا در بغداد از نقش و عملکرد ایران در عراق است.
تصویری که از سفارت جمهوری اسلامی ایران در بغداد در این اسناد ارائه می شود مرکزی با «نرمش اعتقادی و لجستیکی» است که میتواند در آن واحد از گروههایی با جهت گیریهای متناقض در عراق پشتیبانی کند؛ به گونهای که این پشتیبانیها تنها به احزاب شیعه منحصر نشده بلکه طرفهای کردی و عربی سنی را نیز دربر گرفته است.
عراق بدون صدام عمق استراتژیک ایران
اسناد منتشر شده در سایت ویکی لیکس بر اساس تحلیل های سفارت آمریکا در بغداد نشان میدهد که فعالیت های ایران در عراق فراگیر و متنوع است و در روابط خود با همسایه غربی اش از جزئیات مسائل سیاسی تا هدایت های کلی که «به طور مستقیم از آیت الله علی خامنهای رهبر ایران سرچشمه میگیرد را شامل می شود.»
در این اسناد همچنین به نقش قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس اشاره شده و او را «مرد شماره دوی ایران در مدیریت پرونده عراق پس از آیت الله خامنهای» معرفی می کند.
برپایه این سند، سلیمانی موفق شده است با برخی از سیاستمداران برجسته عراقی، تماسهای نزدیک و شخصی برقرار کند که در این میان نام جلال طالبانی رئیس جمهور عراق، عادل عبدالمهدی معاون او، نوری مالکی نخست وزیر عراق و ابراهیم جعفری نخست وزیر پیشین ذکر شده است.
یکی از اسناد درز پیدا کرده از سفارت آمریکا در بغداد تصریح میکند که ایران «بازیگری چیره در سیاست انتخاباتی عراق است. تهران از ارتباطات نزدیک خود با شیعیان، کردها و برخی از شخصیتهای سنی استفاده میکند تا شیعیان را به پیروزی در انتخابات برساند.» اشاره این اسناد به آخرین انتخابات پارلمانی عراق است که ماه مارس سال ۲۰۱۰ برگزار شد.
این سند میافزاید: «هدف غایی ایران برپایی حکومت اسلامی در عراق است که شیعیان هوادار ایران دست بالا را در آن دارند و تحت رهبری ائتلاف شیعه یکپارچه اداره میشود.» این اسناد میگویند که ایران به منظور رسیدن به این هدف، تلاش میکند تا با فشار بر نوری مالکی نخست وزیر عراق، جریانهای برجسته شیعه را با یکدیگر متحد کند.
در سندی دیگر در خصوص دیدگاه ایران نسبت به عراق و بر اساس تحلیل سفارت آمریکا در بغداد آمده است که «به دلیل نزدیکی عراق به ایران و میراث شیعی مشترک دو کشور، عراق اولویتی سیاسی و حیاتی در سیاستهای خارجی دولت ایران است تا بتواند تاثیر خود را در منطقه بیش از پیش گسترش دهد. عراقی که وابسته سیاسی و اقتصادی ایران باشد، عمق استراتژیک این کشور را بیش از پیش گسترش میدهد.»
اسناد منتشره نشان میدهد که آمریکاییها از روش ایران در مدیریت پرونده عراق شگفت زده شدهاند. در یکی از این اسناد آمده است: «ایران به خوبی میداند که عراق نیازمند نرمش عملیاتی و گاهی ایدئولوژیکی است. از این رو به طور بیسابقهای دولت ایران به برخی رقبای شیعیان عراق در میان کردها و سنیها، کمک مالی میرساند. این اقدام به منظور برپایی نظامی سیاسی در عراق برپایه خواستههای ایران صورت میگیرد. با وجود غیر دقیق بودن آمار و ارقام اما بخششهای مالی ایران به سیاستمداران عراقی، سالانه از ۱۰۰ تا ۲۰۰ میلیون دلار آمریکا ارزیابی میشود.»
اسناد دیگر از کمکهای مالی ایران به گروههای مسلح به منظور «انجام عمیات مسلحانه» در عراق یا حمله به نیروهای آمریکایی در این کشور، حکایت میکند.
همچنین یکی از اسناد تصریح کرده که ایران میخواسته عملیاتی به اجرا بگذارد که در جریان آن منطقه حفاظت شده سبز بغداد را با سلاحهای شیمیایی هدف قرار دهد.
از آنجا که ایران در جریان حمله شیمیایی حکومت صدام به شهرهایش، از اقدام تلافی جویانه و حمله شیمیایی به عراق خودداری کرد، در صحت وجود چنین طرحی از سوی ایران، تردید وجود دارد.
در یکی دیگر از اسناد محرمانه وزارت امور خارجه آمریکا که توسط سایت ویکی لیکس فاش شده، ایران «بازیگر اصلی» در عراق نامیده شده است که «از تمامی ابزار دیپلماسی، اطلاعاتی و اقتصادی» موجود برای رسیدن به اهداف خود بهره می برد.
در این پیام های دیپلماتیک که بخشی از آن را روزنامه فرانسوی لوموند هم منتشر کرده است، کریستوفر هیل، سفیر آمریکا در عراق می گوید ایران با بهره گیری از ابزارهای گوناگون برای اعمال نفوذ بر متحدان خود در جهت ایجاد یک حکومت حامی ایران استفاده می کند.
سایت ویکی لیکس زمان نوشته شدن این سند را ۱۳ نوامبر ۲۰۰۹ میلادی اعلام کرده است.
آقای هیل در بخشی از این پیام گفته است: «مقامات ایرانی متوجه شده اند که برای رسیدن به این هدف باید از خود در زمینه های اجرایی و گاهی هم ایدئولوژیک، انعطاف پذیری زیادی نشان دهند.»
طبق این سند، سفیر آمریکا در عراق معتقد است که ایران از گروههای کرد، شیعه و حتی گاهی برخی از گروههای سنی حمایت می کند، و به منظور ایجاد وابستگی اقتصادی، به آنها پول پرداخت می کند.
کریستوفر هیل می گوید در مورد میزان کمک های مالی ایران به گروههای عراقی اطلاع دقیقی در دست نیست، اما او مبلغ تقریبی را بین ۱۰۰ تا ۲۰۰ میلیون دلار در سال برآورد کرده است.
یکی از موانع اصلی سیاسی پیش روی ایران در عراق به عقیده آقای هیل، «اقتدار و اعتبار مذهبی آیت الله علی سیستانی است که با وجودی که اصلیت ایرانی دارد، اما با نظریه ولایت فقیه مخالف است.»
یکی دیگر از اسناد ویکی لیکس می گوید که ایران، عملیاتی برای ترور خلبانهای عراقی که اهدافی ایرانی را در جنگ میان ایران و عراق بمبااران کردهاند، اجرا کرده است. بنابر این سند، ایران موفق شده که ۱۸۲ تن از این خلبانان را از میان بردارد.
این سند که در تاریخ ۱۴ دسامبر ۲۰۰۹ از سفارت آمریکا در بغداد به وزارت امور خارجه ایالات متحده مخابره شده خاطر نشان میکند که «به دلیل وقوع قتلهای متعدد در جریان جنگهای داخلی عراق در سال های پس از سرنگونی رژیم صدام حسین، هرگز توجه چندانی به این اقدام ایران جلب نشد.»
یکی دیگر از اسناد ویکی لیکس که در تاریخ ۱۳ دسامبر ۲۰۱۰ منتشر شده، حاکی از آن است که دولت ایران، در سفر سران عشایر عراقی به این کشور آنها را تشویق به صیغه کردن زنان می کرده است.
یکی از سران عشایر عراقی در دیدار با اعضای سفارت آمریکا در بغداد گفته است: «در هر سفر کوتاهمان به ایران، دولت این کشور زنانی برای ازدواج موقت به ما عرضه میکند.» گزارش سفارت آمریکا از قول این فرد می گوید «در جریان سفر اولم به ایران دریافتم تمام عشایری که پیش از من به ایران سفر کردهاند، با این زنان همبستر شدهاند.»
|
آقا مهرداد عزیز بیخود نبود که رضاشاه دست روی دستش می زده و می گفته ای قحبه های بی همه چیز(کتاب سقوط و ظهور سلطنت پهلوی خاطرات ارتشبد فردوست.نامه اردشیرجی به فرزندش).
از مطالب شما و جناب رهگذر سپاسگزاریم.
راستی از کوروس فرزانه چه خبر؟ و منصور و درویش وآخوند سابق ودانشجو وبردیا؟
داش محمد چخ تشکر سنه واقعا بزرگوار سن
با سلام، آقایان اصلاح طلب حکومتی روحیات عجیبی دارند آن از شیرزاد که زمانی در وبسایتش با او در نظراتش گفتگو می کردم و او در جایی گفت ما شرایط مناسب و معده …. مناسب زندان رفتن و … رو نداریم زمان انتخابات دور اول 1384 بود و اصرار من به عمل به وعده های دکتر معین و تشکیل جبهه ی دموکراسی و حقوق بشر بود و اعتراض به اینکه شما به چه توضیحی دور هاشمی برای دور دوم جمع شدید. مگر وعده ندادید در هر صورت تشکیل جبهه می دهید و …. به هر روی او با زبان طنز خودش که برای من ناپسند بود البته با صداقت گفت تحمل زندان را ندارد و … حال اسناد ویکی لیکس و دریافت هبه از دولت خارجی ناقض حقوق بشر عربستان، توسط مهاجرانی برای تحصیل پسر در کشور انگلستان است، و ای کاش یک بار هم شده یک نفر عذرخواهی می کرد، جالب بی بی سی با یک روز سانسور خبری در امروز باز هم با اعلام اینکه این سند را مستقلا! تایید نمی کند! اعلام کرد مهاجرانی گفته در وقت مناسب صحبت خواهم کرد، بابا مرد باشید بگید اشتباه کردم، اشتباه را شما و طرفدارانتان تکرار نکنید، دقت کنید هر چه کردند سندی علیه امثال مصدق ، موسوی و … رو نکردند ! چرا شما ها ریگ در کفش دارید؟ ملت با اصلاح طلب و هیچ کس دیگر عقد اخوت نبسته خائن خائن است چه دزدی های دولت احمدی نژاد باشد و چه خیانت های اصلاح طلبان حکومتی. کسی که رانت استفاده می کند نمی تواند برای آینده ی یک کشور بدون تبعیض مشارکت کند.
رفسنجانی؛ حمایت رهبر از یک سگ هار!
سایت رفسنجانی بخش هایی از سخنان او را در دزفول منتشر کرده که از جمله در مورد دولت احمدی نژاد گفته است: هشت سال دولت قبل مانند مرض هاری بود. آن 8 سال کافی است برای این که مدت ها مثل هاری در بدن جامعه ما دائما تزریق سم بکند. مثل مرض هاری این حالت را دارد به جامعه ما می دهد و همش هم شعار بود. مثلا می گفتند عصر ظهور و آمدن امام زمان(عج) است. علنی نمی شود این حرفها (رو زد) ولی هنوز هم می زنند. آنطرف تر که رفتند می زنند این حرف ها را. روحانیت هم انصافا مقصرند در معرفی او (احمدی نژاد) و حمایت از او که هنوز هم خیلی هایشان دست برنداشته اند
سلام و باارزوی سرانجامی نیکو اقای نوری زاد از کورس گرامی چه خبر؟
نظر دهندگان محترم
یادم می اید که در زمان گروگانگیری کارمندان سفارت آمریکا هنگامیکه رژیم ولایت مطلقه فقیه متوجه شد که اقای رونالد ریگان از حزب جمهوری خواه از رقبا پیشی گرفته و رئیس جمهور شدنش محرز گشته، به دست و پا افتاد و برنامه را طوری چید که هنگام سوگند خوردن اقای رونالد ریگان برای پست ریاست جمهوری آمریکا گروگانها را آزاد کند، که چنین کاری را کرد( البته بر همگان اشکار است که عواقب کار نابخردانه گرو گانگیری چه زیانهائئی به ایران و ایرانی تا کنون زده). دیگر اینکه زمانیکه رژیم ولایت مطلقه فقیه دریافت که دیگر جنگ با عراق به جای نعمت تبدیل شده به نکبت و هستی ایران و ایرانی را طوری به باد داده که کفگیرش از همه لحاظ – چه از لحاظ دیدن اسب سفید و چه از لحاظ ادوات جنگی و چه از لحاظ اقتصادی و سایر موارد – به ته دیگ خو.رده جام زهر را سر کشید ، حالا هم که رژیم ولایت مطلقه فقیه متوجه شده که دموکراتهای آمریکا و رئیس جمهور سر در گمش اقای باراک حسین اوباما محبوبیت خود را در آمریکا از دست دادهاند و علااوه بر وضعیت فلاکت بار سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی ایران، شانس اشغال کاخ سفید برای دوره بعد برایشان کم شده است به دست و پا افتاده اند و نیت کرده اند که هر طور شده توافق امضاء شده (5+1)مربوط به تئاتر هسته ای را هر چه زودتررسانه ای کنند. اما از آنجا که رژیم ولایت مطلقه فقیه مثل مابقی اقداماتش در مملکت داری به هر ریسمانی اویزان میشود و دست به هر کاری میزند به جز بهره گیری از عقل و خرد و شفافیت و آدم حساب کردن 80 میلیون ایرانی، اینبار هم به طبق روال 36 سال گذشته و به حکم استبداد باوری خود و اکثر ما مردم، اکثریت ملت را به بازیچه گرفته اند و عناصری را بعنوان مخالف و عناصر دیگری را تحت عنوان موافق فرمان به جفنگ گفتن داده اند تا راحت تر بتوانند گالن سم هسته ای را سر بکشند. ولی خوشبختانه یک مورد را رژیم ولایت مطلقه فقیه در نظر ندارد که دو مورد قبلی اوائل تغئیر رژیم از استبداد سلطنت به استبداد سلطان بود و حالا 36 سال گذشته و ارتباطات بین المللی بسیار قوی تر شده است و اکثر ما مردم هر چقدر هم که خود را به خواب غفلت جهل و خرافات دینی و مذهبی زده باشیم ولی ظاهرا انچه که در کوچه و بازار دیده میشود تا حد بسیار بیشتری دست قشر آخوند را خوانده ایم.
به امید رشد عقل و خرد در حد اعلا در فرهنگ ما ایرانیها و جایگزینی آن با جهل و خرافات دینی و مذهبی
مهدی
در سایت BBC خوندم محمد علی طاهری را اعدام میکنند. چه کار کنیم؟
http://www.bbc.com/persian/iran/2015/06/150620_l12_iran_taheri_alizadeh
داش محمد باز یه مقاله دیگه از آرشیو عصر امروز . تورو خدا بزار ملت اینو بخونن
این روانپریشان خودبزرگ بین
هنگامیکه شادروان رضا شاه برنامه ارتش نوین ایران را تدوین میکرد موانع بسیاری بر سر راه خود میدید. مهمترین بخش این برنامه اجباری کردن خدمت سربازی و قانونی کردن نظام وظیفه بود. تصویب قانون و تفهیم آن به ارکان دولت و عامه ملت به تدبیر و احتمالا تحمیل ممکن بود ولی شادروان رضا شاه در یک جا برخورد به مانعی کرد که نه تفهیم ممکن بود و نه تحمیل. این مانع مخالفت جماعت به اصطلاح روحانی بود. این دین فروشان از خدا بیخبر با مرکزیت قم مصرانه در برابر این بزرگترین رفرم تاریخ ایران ایستاده بودند و نابخردانه ” نه” میگفتند. واژه رفرم را عمدا بکار گرفته ام ، چون معادل تازی آن مفهوم را نمیرساند و بدبختانه معادل فارسی نیز برای آن نداریم. نظام وظیفه اگر در کشور هائی در عصر حاضر ضرورت نداشته باشد اما در ایران آنروزگار که استعمارگران چون گرگان گرسنه چشم طمع به ایرانزمین دوخته بودند و میهن در محاصره آنان قرار داشت، نیاز و ضرورت حیاتی و غیر قابل انکاری بود. ابتکار پهلوی اول، چه ملهم از فرهنگ دول مترقی بوده باشد و چه استعداد شخصی و نیروی خلاقه خود وی براستی سزاوار تحسین است. انسان ایرانی باشد، میهنپرست باشد و سروده های جاودانه فردوسی را در گوش داشته باشد و سربازشدن برای سرزمین پدری را بجان نخرد خائن است. گمان ندارم که مصوبه های آنزمان بدون توجه به اولویت ها انجام شده باشد. آنجا که با نقص مختصریک عضوو یا قیمومیت فرد و یگانه فرزند ذکور خانواده بودن حق معافیت داشت دیگر جائی برای گله و مجادله نمیماند. بگواه تاریخ،شادروان رضا شاه برنامه را به مراحل نهائی رسانده بود ودرمرحله آخر از فقاهت دین اسلام به عبارتی مذهب شیعه تائید میطلبید ولی فقیهان از تائید خودداری میکردند. چندین نفر از سیاستمداران از جناح های مختلف و با وجهه های متفاوت راهی قم شدند ولی هر بار دست خالی برگشتند. عاقبت کاسه صبر سرباز میهنپرست ایران رضا شاه لبریز شد. مرحوم مخبر السلطنه را طلبیده و او را مامور به مذاکره با این جماعت بیوطن میکند. مرحوم مخبر السلطنه در خاطرات خود نوشته است که رضا شاه زیر بازیم را گرفت و حین رفتن به دفتر کارش گفت هرچه از من ساخته بود انجام دادم تو بروقم ببینم چه می کنی اگر کار درست نشد دیگر مدارا نمیکنم. یاد حرف تیمورتاش افتادم که گفت باید قم را به توپ پست. گفتم آرام باشید من میروم و آنها را متقاعد میکنم. به قم رفتم ، حضور من در جلسه چندان خوشایند اهل مجلس نبود. یکی به نمایندگی حضرات معترضانه گفت میخواهند که عوام با فرزندان اهل علم در یک مرتبه قرار داده شوند !!! پس حرمت علما چه میشود؟؟!! من با استناد به آیات قرآن گفتم حفظ امنیت حدود و ثغور مملکت اسلامی وظیفه عامه مسلمین و تکلیف شرعی است و فرقی میان عالم و عامی نیست. اهل جلسه که پاسخی قانع کننده نداشتند بعضا مبهوت اظهارات مرا تائید و قانونمندی لایحه رضایت دادند. ! راستی ما ملت ایران چقدر بدبخت و بی وجهه ایم که قرن ها است آلت دست دین فروشان خدا ناشناسی شده ایم که حتی دانش دینی شان در حد ادراک ظاهری همان کتاب مقدسی که کلام خدا مینامند نیست!!؟ خاندان هدایت به استثنای یکی ، دین بزرگی بگردن ما ایرانیان دارند. راه آهنی که رضا شاه آنهمه برای ایجادش جانفشانی کرد در واقع تحقق آرمان صنیع الدوله بود که پیش و بیش از رضا شاه برای احداثش کوشید. ایران بنیان مخابرات را از مرحوم مخبر الدوله پدر صنیع الدوله دارد. این خاندان بزرگوار نماد راستی ، آزادگی ، جوانمردی ،پاکدامنی، میهندوستی و ایمان اند. عزت و آبروئی که این مردان با ایمان نزد خدا دارند ارباب عمائم که خود را آیت یا نشانه خدا برروی زمین میدانند ندارند. مرحوم مخبر السلطنه تحصیل کرده پروس بود کشوری که باقیمانده آن امروز آلمان نام دارد. کشوری که قانونمندی دولت های جهان متاثر ازمدون قانون اساسی آنهاست. کشوری که پیچیدگی ها ی قوانینش عاطفه انسانی را علیل میکند و روابط اجتماعی ا ش بیش از هر چیز انسان را به مادیات سوق میدهد. دشوار است مسلمان باشی و در امپراتوری فردریک کبیر نشو نما کنی و به دیانت پایبند بمانی. با اینهمه مرحوم مخبر السلطنه نه تنها پایبند میماند که در تئولوژی و دینشناسی به درجه ای میرسد که آیت !! الله!! در برابر دانش اسلامی اش سر تعظیم فرود می آورد. مردی که در دو سلسله قاجار و پهلوی وزیرشش پادشاه بود و خیانتی به ایران و ایرانی نکرد. حقیقت این است که دین فروشان دنیا پرست با خبث ذاتی خود پی به این نکته برده اند که طلبگی آموزشی است برای کسب تخصصی که با کمترین بازده تنی و روانی درآمدی خوب و در بسیاری موارد هنگفت دارد. البته بشرط آنکه جامعه تحت سیطره اش بقدر کافی احمق باشد که به هیچ یک از کردار ناشایستش ایراد نگیرد. وقتی آیت الهی اش تمصاح یزیدی که در جوانی با طلبه نوجوانی نرد عشق میبازد و پس از افشا شدن راز مگویش برای رفع اتهام مبحث مکاونه !!! را فقهی میکند و مباح میشمارد، کنگره و سنای فقیهان هم این حق را بخود میدهد که قانون نظام اجباری وضع کند و جگر گوشه های ملت بدبخت را بدون رعایت هیچ حرمتی بنام سرباز به بیگاری بکشد وبنام سرباز بکام مرگ بفرستد و در عین حال به طلبه جماعت حق معافیت اعطا کند. شما را نه بخدا که به جوانمردی سوگند که آیا این خفت و خواری نیست آنجا که زعیم مذهبی ات صرفا بدلیل خودبزرگ بینی و خودپرستی با قانون نظام وظیفه مخالفت ورزد و استدلال کند این دون شان من فقیه است فرزندم با فرزند یک غیر فقیه در یک سربازخانه باشد؟؟! فقیهانی که دیروز نظام وظیفه را حرام و مغایر با اسلام عنوان میکردند، امروز به زور کلاش نی کف روسی، که عوامانه آنرا کلاشینکف مینامند، به اجباری میبرند و گوشت دم توپ میکنند و هیچ کس هم اعتراض نمیکند. وتازه اگر کسی بتواند خود را برهاند نه حق کار دارد و نه حق خروج از کشور.!! شآدروان رضا شاه در آن شرایط هراس آور نبود امنیت و در مخاطره بودن وطن این حق را برای ملت قائل شد که یگانه اولاد ذکور را به سبب حق قیمومیت معاف کند ولی آخوند هائی که به زعم خودشان خدمت اجباری مغایر با اسلام است به پدران شصت ساله و ناتوان رحم نمیکنند و امید و عصای دستشان را اجبارا به سربازی میگمارند و اگر از خدمت سر باز زنند حسابشان با دستگاه های امنیتی و قضائی کذائی دولت جا ( جیم الف) است !!؟؟ پرسش این است که فقیهان فتنه گر اینهمه سرباز برای چه میخواهند؟؟! روزگار لشکر کشی به پایان رسیده و تکنولژی بجای انسان میجنگد. این فتنه انگیزان دستاربر سر یادشان رفت که زرادخانه صدام در یک شبانه روز دوازده هزار سرباز ایرانی تیره روز را با شلیک چند موشک حامل بمب ها ی شیمیایی کشت؟؟!! البته آنها یادشان نرفت و صد البته که ککشان هم نگزید ولی ما ملت احمق فراموش کردیم. مگرتلاش معاش گرسنگان و جنون مصرف دولتمندان میگذارد ایرانی اندکی تامل کند و بیندیشد؟! براستی ما ملت ایران خفت بار ترین دوران تاریخ ایران را میگذرانیم. مسلما این روزگار خواری روزی نیز به پایان میرسد ولی آیندگان چه قضاوت خواهند کرد چز اینکه خواهند گفت پدران ما احمق و نالایق بودند.
رفراندوم = همه پرسی
رهگذر گرامی روی ماهت را میبوسم و بر نوشته ات ارج مینمهم .پایدا باشی
مسجدی کنار مشروب فروشی قرار داشت و امام جماعت مسجد در خطبه هایش هر روز دعا میکرد که مشروب فروشی ویران شود از قضا روزی زلزله آمد و دیوار مسجد روی میخانه فرو ریخت و میخانه ویران شد صاحب میخانه نزد امام جماعت رفت و گفت تو دعا کردی میخانه من ویران شود پس باید خسارت بدهی امام جماعت گفت مگر دیوانه شده ای مگر میشود با دعای من زلزله بیاید و میخانه ات خراب شود سپس نزد قاضی رفتند قاضی با شنیدن ماجرا گفت : در عجبم که صاحب میخانه به خدای تو ایمان داره و تو که امام جماعت هستی به خدا ایمان نداری.
در واقعه کدام یک از این آخوندها به خدا ایمان دارند . اگر داشتند دروغ نمی گفتند دزدی نمکردند و مال مردم را صاحب نمیشدند که هرکدام از اینها از گناهان کبیره است که در اسلام حرام اندر حرام اندر حرام است.
ماهی از سر گنده گردد هم ز دم /// فتنه از عمامه خیزد هم ز قم
جنبش خزینه
“خزینه” حوضچه ای در حمام بود که مردم خودشان را در آن می شستندو آب می کشیدند و غسل می کردند. البته آب خزینه ها معمولا کثیف بود و به راحتی میتوان تصور کرد چنین حوضچه ای منبع پخش انواع و اقسام میکرب ها و شیوع بیماری ها به همه شهر بود. بخصوص انواع بیماری های پوستی مانند تراخم و کچلی و بیماری های قارچی و آبله که در شهر ها بیداد میکرد. معمولا حمامی ها بین دو نوبت مردانه و زنانه هم چوب درخت زالزالک را در خزینه میگرداندند و مو و چرک و کف صابون را جمع میکردندو مقداری آهک هم درون آن می ریختند بلکه از آلودگی آن کمی کاسته شود. از طرفی رضا شاه میدید نیروی کار درمملکت بعلت بیماری و مرگ عملا در حال کاسته شدن است.پس از پیگیری متوجه شد که یکی از علل اصلی مرگ ومیر مردم استفاده از خزینه هاست.تا اینکه به فرمان رضا شاه رسما استفاده از خزینه در حمامها ممنوع اعلام شد.
اماداستان به اینجا پایان نیافت. بعد از بسته شدن خزینه ها اعتراض برخی علما و روحانیون بخصوص روحانیت خراسان بلند شد. آنها حزبی به نام حزب خزینه تاسیس کردند و فریاد وااسلاما سر دادند و استفاده از دوش به جای خزینه را از مظاهر غربگرایی اعلام کردند. این علمای معظم تنها آب خزینه را پاک و به اصطلاح “کرّ” میدانستند و هر چه غیر از آن را ناپاک و نجس اعلام کردند. آیات عظام فتوا دادند که منع خزینه “غیرشرعی” است و با آبی که از شیر آب میریزد نمیتوان غسل کرد. بنا براین ممنوع کردن خزینه “عمل خلاف شرع رضا شاه” اعلام شد. انها آب «کرّ» را آبی میدانستند که در سه و نیم وجب در سه و نیم وجب در سه و نیم وجب باشد. هر چند که درباره اندازه وجب توضیح ندادند. در چنین آبی میتوان وضو گرفت و غسل کرد ولو در آن حیوانی یا انسانی ادرار کرده باشد. به شرط آنکه عین نجاست در آن دیده نشود و پس از ادرار، آب از خزینه سر ریز شود.
بنابراین موضوع خزینه تبدیل شد به یکی از کشاکش های بین برخی روحانیون و افرادی که میل به مدرن شدن جامعه داشتند و جنگی بر علیه “دوش حمام” آغاز شد. جنبش خزینه و مخالفت های پیرامون آن شکل گرفت و برخی مومنین و متدینین هم تا سالها پنهانی از خزینه استفاده میکردند و نقشه میریختند که چه گونه نیمه شبها و به دور از چشم پاسبانها و با چرب کردن سبیل حمامی خود را به خزینه برسانند. تا کم کم به زور باطوم و دگنگ رضا شاه و به مرور زمان مردم به محاسن دوش پی بردند. بعضی علما هم بالاخره فتوا دادند که دوش در حمام عيبی ندارد به شرط آنکه بعد از آن در خزینه غسل کنند. بعدها فعالان جنبش خزینه فتوا دادند که میشود زیر دوش بجای غسل ارتماسی، غسل ترتیبی انجام داد و
احکام و مسائل آن را مطرح نمودند.
اما روایت و جنگ علیه دوش و جنبش خزینه نه اول ماجرا بود و نه آخر ماجرا. علما از مدرسه رفتن دختران و تاسیس مدرسه مدرن گرفته تا تاسیس رادیو و تلویزیون و تریبون به جای منبر و اصولا هر ابزاری که نیاز بشر امروز و نشانه پیشرفت بود دخالت میکردند و از قرآن و دین مایه می گذاشتند و آنرا خلاف شرع و خلاف احکام الهی اعلام میکردند و بقیه را غربزده و طاغوتی اعلام میفرمودند. جنگی که تا امروز به دیش ماهواره و اینترنت ادامه یافته و هنوز آتش بس اعلام نشده است.
داش محمد چرا مقاله روزنامه عصر امروز را که ارسال کرده بودم درج نکردین. باور کنین که من مث اون زنی که و شوهرش که اومدن و بهت اعتراص کردن و گفتن که چرا جواب سوالاتمون را ندادی، نمیخوام ازش سند بسازم و برم خارج با استناد به اون پناهنده شم. تو رو جون آتنا بزار اون خونده بشه. جمالتو عشقه
امروز با خبر شدیم که قاضی جنایتکار حکم اعدام محمد علی طاهری را صادر کرده ! بسیاری از شاگردان محمد علی طاهری مدتهاست که اعلام میکنند که استادشان زیر شکنجه و عدم رسیدگی به اعتصاب غذا در خانه امن وزارت اطلاعات دار فانی را وداع گفته اما بعضی افراد برای فرار از مسوولیت در این باره خود را به کری زده بودند و گام به گام با حکومت و به امید صفحه جعلی مادر استاد در فیس بوک (که اصلا معلوم نیست خانم ۸۲ ساله کی برای خودش صفحه فیسبوک باز کرده؟؟) خود را به کری زدند و حتی از مطالبه حداقلی رویت استاد محمد علی طاهری خودداری نمودند حال آنکه حکومتی که در زندان به زور مظلومانه دگراندیشان را به قتل میرساند در نهایت چاره ای جز صدور حکم ارتداد دروغین ندارد. همین جا خواستم به مقلدان مکارم شیرازی و نوری همدانی و گرامی و بقیه به اصطلاح مراجعی که حکم به ارتداد این مرد خدا دادند اعلام کنم که مطابق نص صریح قرآن مراجع آنها نه مرجع که قاتل هستند و مرتکب گناه کبیره شده اند چرا که بدون اینکه شخصی را بشناسند و در حالیکه خود او بارها اعلام کرده بود که مسلمان است برای خوشامد سپاه پاسداران حکم ارتداد صادر کردند و زمینه قتل او را توسط دستگاه امنیتی حکومت جهل و فساد فراهم نمودند.
سلام جناب نوریزاد در مطلبی که در مورد تجاوز اشاره کردید این داغ امروز ماست در تهران شما، 6 نفر در جلوی مردم به دختر 11 ساله تجاوز کردند و هنوز مردم ساکتند! ان می توانست فرزند من و شما باشد بعد گشت ارشاد دنبال روزه خواران است؟ در مورد بی تفاوتی جامعه بنویسید در این که مشکل اصلی خود مردم هستند. بی تفاوتی بدترین درد اجتماعی است، اقایان خانم ها ان دختر می توانست دختر من و شما باشد. …
این عذاب جهنمی قرار نبود! •
این روزها خود را با دست و دهانی بسته در تابوتی تصور میکنم که با لبخند شیطانی اختلاسگران و دزدان تشییع میشود و نعرههای مداحان آلوده گوشم را و جانم را میخراشد.
پاهایم گِزگِز میکنند. بدنم میسوزد. نفسم میگیرد. زمزمهای در گوشم میخواند که: تهران این سالهای شما، فقط آلودگی هوا ندارد؛ «آلودگی نفْس و نفَس» دارد!
یکی میپرسد: اینها کیستند که تابوت ما را با لبخندهای شیطانی و دستان آلودهشان بدرقه میکنند؟
و دیگری میپرسد: حکم ما بهشت بود، این عذاب جهنمی و دیدار با این آلودگان قرار نبود…
این سحرها از بستر خیلی از این مردم ستمدیده «بوی گل» میآید، چون «خیال خوب شما» را تا صبح در آغوش گرفتهاند. فقط قسم به دستان بستهتان بگویید که این خاکستر داغ که بر شهر پاشیدهاند، حاصل کدام داغِ تازهی شماست که همه جان ما را به تب واداشته است؟!
چه سئوالی است! کدام داغ بالاتر از اینکه دوباره با دست و دهان بسته، قربانی شوید و باز هم از روی جسدتان «معبر» باز کنند بسوی جیب و جان و ناموس این ملت ستمدیده؟ داغتان را میشناسیم عزیزان. آرامش ابدی گوارای وجودتان.
[بابک داد]
سلام علیکم
جناب آقای نوری زاد عزیز مقاله ای را که خدمت حضرتعالی ارسال میکنم در چندین سایت ان شاء الله منتشر میشود. اما قضیه این است که یکی از دوستان که بچه انزلی است و خانواده اشان هم خیلی رژیمی به زندان رفته که داستانش مفصل است. الان در ترکیه است. منتها چون جو شهر ما انزلی سیاسی نبود اخبارش را همشهری های بی خیال خبری نکردند. به همین خاطر در مورد او مقاله ای نوشتم و از حضرتعالی هم یاد کردم. اگر مقدور است مقاله را در سایتتان منتشر کنید و یا با ذکر منبع از سایت انقلاب اسلامی بردارید.
فی امان ا… مازیار
تأثیر ریزش نیروها در لایه های میانی بر دیکتاتور
مازیارشکوری گیل چالان
پیش از پیروزی انقلاب سال پنجاه و هفت بسیاری از فعالان سیاسی و روشنفکران دینی و غیر دینی، هر یک به قصد و نیتی با امواج مواج انقلاب همراهی نمودند. اما در پس پیروزی و به ثمر نشستن درخت انقلاب بسیاری از این دست انقلابیون موفق به برداشت میوه های انقلاب نشدند. گویی انقلاب برای آنان که آن را کاشتند و داشتند میوه ای به بار نداد تا آن را برداشت نمایند. از همان روز های آغازین به ثمر نشستن درخت انقلاب رویه حذف بسیاری از فعالان عرصه انقلاب کلید خورد. آن روز ها سئوال یک چیز بود، بنی صدر و بازرگان و قطب زاده و بسیاری دیگر از انقلابیون از قطار انقلاب پیاده شده اند یا سرنشینان قطار انقلاب اینان را از درون کوپه ها و واگن ها به بیرون پرتاب کرده اند؟؟؟ از همان روزها بود که “خط امام” و “راه امام” بر ادبیات سیاسی انقلاب وارد شد و بسیاری از وقایع و حوادث را تحت شعاع خود قرار داد. سئوال اینجا بود که آیا انقلابیون از خط و راه امام انحراف یافته بودند یا امام نوظهور نشسته در زیر درخت سیب نوفلوشاتو خود از راه امام خارج شد و به خوارج تاریخ پیوست؟؟؟
اکنون این قلم را قصد و نیت آن نیست تا بخواهد در توضیح و توجیه بر آید که انقلابیون از قطار انقلاب پیاده شدند و یا انقلاب آنان را به بیرون پرتاب نمود. این نوشتار سعی بر آن دارد تا از زاویه ای دیگر و متفاوت به این مهم بپردازد. مسئله جدایی ها و رویارویی ها هر چه که بوده وهست یک چیز بیش نیست، و آن اینکه وقوع جدایی ها و رویارویی ها تا بدان حد و اندازه برای قرائت ارتدوکس رژیم بس گران آمده است. این گران آمدن کام رهبر دیکتاتور جمهوری اسلامی را تلخ نموده است. خرداد سال هشتاد و هشت در پس خط و نشان دیکتاتور فقیه ایران اوج جدایی ها و رویارویی ها بوده و میباشد. رهبر جمهوری اسلامی در سالیان پس از تقلب انتخاباتی سال هشتاد و هشت بارها و بارها به دفعات و کررات از ریزش ها و رویش ها سخن گفته است. البته نباید از یاد برد که او از ریزش ها و رویش ها فقط در سالیان اخیر سخن نگفته است. قدمت سخن راندن از ریزش ها و رویش ها در بیان او به سال ها قبل از وقایع سال هشتاد و هشت باز میگردد. شاید بتوان از جامع ترین سخنان او پیرامون مسئله ریزش ها و رویش ها به گفتارهایش در بیست و دوم تیر ماه سال هفتاد وسه اشاره کرد. او که در جمع هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور سخن میگفت سر درون خود را آنچنان آشکار کرد که گویی از تنها نهادن رژیمش توسط اصاحب هنر و روشنفکران بسیار درمانده و اندوهگین است. دیکتاتور فقیه که به غایت دیوانه مطالعه رمان های کلاسیک جهان میباشد افسردگی خود را از بی توجهی و بی عنایتی اصحاب فرهنگ و هنر به رژیم بی کفایتش ابراز داشت. دیکتاتور فقیه در این دیدار از اقبال نویسندگان شهیر روس همچون داستایوفسکی، شولوخوف و ماکسیم گوری به دیکتاتوری استالین یاد کرد و عدم اقبال نویسندگان ایرانی به رژیم استبداد دینی را به باد تمسخر گرفت. او گفته بود:
« من وقتی با دید مقایسه به انقلابِ سوسیالیستىِ شوروىِ سابق و انقلاب اسلامی خودمان نگاه میکنم، میبینم آن انقلاب چقدر خشن بوده است . . . وقتی انقلاب خودمان را با انقلاب سوسیالیستى شوروىِ سابق مقایسه میکنم، میبینم انقلاب ما خیلی بهتر از آن انقلاب است. اما همان انقلاب خشن غیر قابلِ پذیرش، عدّهی بیشماری از روشنفکران، نویسندگان و شعرای درجه یک روسیهی آن زمان را جذب کرد. حتی کسانی هم که ابتدا مخالف انقلاب سوسیالیستی بودند، پس از مدّتی، جذب آن شدند. یکی از آن مجذوبین آلکسی تولستوی است که من یکی دوبار، به مناسبتی اسم او را در جمع بعضی از شما آقایان که به این جا آمده بودید، آوردهام؛ چون از او خیلی خوشم میآید. او که چند کتاب معروف هم دارد، نویسندهی عجیبی است. آلکسی تولستوی تا سال هزار و نهصد و بیست و پنج میلادی، ضدّانقلاب بوده است و حتّی از کشور فرار میکند و به قول آقایان، به اصطلاح به عنوان “عنصر سفید” آن روزگار، به آلمان یا فرانسه میرود. ولی پس از مدّتی که به شوروی برمیگردد، کتاب ” گذر از رنجها” را مینویسد. نمیدانم این کتاب را دیدهاید یا نه؟ ” گذر از رنجها” رمانی بسیار عالی در بابِ انقلابِ سوسیالیستىِ شوروی است. این آدم که ابتدا ضدّ انقلاب بوده است، چنین کتابی مینویسد . . . راجع به رمان “دُنِ آرام”، در جایی خواندم: زمانی که شولوخف نوشتن آن را به پایان برد، به او اجازهی انتشار و پخشش را ندادند. ولی بعداً ماکسیم گورکی که رئیس شورای ممیّزى فرضاً وزارت ارشادِ شوروىِ آن روز بود گفت: ” من به عهده میگیرم که شولوخف خودی است” و الّا، مسؤولین فرهنگى نظامِ سوسیالیستى شوروی، مدّعی بودند چون شولوخف اهل قزّاقستان است، لذا در رمان خود، احساسات قزّاقی وبومىِ منطقهی “دُن” را منعکس و القا کرده است»
آنگونه که از فحوای کلام بر می آید دیکتاتور فقیه با مقایسه نسبت اقبال نویسندگان و اصحاب فرهنگ و هنر مابین دیکتاتوری فقاهتی خود و دیکتاتوری پورلتاریای استالین از روی گردانی نویسندگان و ادیبان نسبت به دستگاه سلطنت خود بسیار رنجور و درمانده بوده است. با این زمینه اکنون باید دید حضرت خلیفه چه نظری به مقوله ریزش نیروهای خانه زاد خود داشته و دارد. آنچه از روحیه ایشان بر می آید کاملا واضح و آشکار است که با جدایی و رویارویی بسیاری از محرمان درگاه ولایت فقهایی ایشان خود را مهجور یافته و حس انزوا بر ایشان مستولی گشته و می گردد. او و رژیمش سعی بر آن داشته اند تا با ترسیم و عملیاتی نمودن برنامه های کوتاه مدت و بلند مدت سرمایه خود را برای آموزش و پرورش خواصی از نیرو ها در سطوح مختلف هزینه نمایند تا باشد که در وقت مقتضی بهره آن را در خازنه قدرت خود انباشت نمایند. نگاهی به سخنان ولی امر جمهوری اسلامی پس از انتخابات ریاست جمهوری سال هشتاد و هشت میتواند به خوبی بر ما آشکار نماید که چگونه حضرت ولی امر در پی اقرار به ریزش نیرو های وفادار به زور و زر و نعلین در صدد توجیه بر آمده تا از هزینه های سرسام آور این ریزش نیرو و تضعیف بدنه اجتماعی دستگاه حاکم بکاهد و در تحمیق اندک وفاداران به وضع موجود همت گمارد. قبله رژیم پس از انتخابات سال هشتاد و هشت برای اولین بار در نهم دی ماه همان سال بحث ریزش ها و رویش ها را طرح نمود تا سر سپردگان وی نیز این مبحث را وارد ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی نمایند. دیکتاتور گفته بود:
« اگر این مسئله اتفاق نمیافتاد و عدّهای وسط راه، سست عنصری نشان نمی دادند، امروز وضع کشور در زمینه های مادی و معنوی خیلی بهتر بود، اما همانگونه که بارها تأکید شد و واقعیتهای جامعه نیز نشان می دهد هر مقدار ریزش بود، دو برابر آن رویش وجود دارد»
این گفتار حکایت از آن دارد که دیکتاتور وقوف کامل به ریزش نیروهای اجتماعی از بدنه قدرت داشته و در جهت توجیه بر آمده تا طبق روال قبیح قدرت کاستی ها را به گردن ریزشی ها آویخته و به نام آنان مرقوم دارد. همچنین دیکتاتور در نماز جمعه چهاردهم بهمن ماه سال نود رویش ها را بیش از ریزش ها خواند و ریزشی ها و پشت کردگان به قدرت مطلقه خود را فرسوده خطاب نمود. دیکتاتور گفت:
« یکی از نقاط قوّت و مثبت ما همین است که این ارزشها به نسلهای دوم و سوم منتقل شد. البته ریزش داشتهایم، توبه کار از انقلاب و پشیمان از انقلاب داشته ایم، اما رویشهای ما بیشتر از ریزشهای ما بوده است. نیروهای فرسوده ریزش پیدا کردند، اما نیروهای جوان و باطراوت بالا آمدند و رویش پیدا کردند»
دیگر بار در بیست و دوم مهر ماه نود و یک در جمع خانوادههای شهدا، جانبازان و ایثارگران خراسان شمالی گفتند:
« برخی افراد به دلایل مختلف همچون احساس خستگی یا تردید در گذشته خود و یا فریفته شدن به لبخند دشمن، از مسیر انقلاب خارج شدند، اما درمقابل، به برکت خون شهیدان، رویش های جدید و فراوانی در نسل جوان به وجود آمده که سراسر کشور را لبریز از روحیهی ایستادگی، ثبات و عزت کرده است. . . جامعه امروز مملو از جوانهای شجاع، آگاه، آشنا به حقایق زمان و مسلّط به مسائل گوناگون سیاسی است که رویشهای جدید انقلاب هستند»
اما دیکتاتور مهجور، عاقبت در سال نود و دو در جمع سپاه پاسداران خواهان جلوگیری و توقف ریزش نیرو ها شد. اگر چه آنچه را او بدان می اندیشید بیشتر به انتظاری محال میمانست و برایش شکنجه ای بیش نبود و نیست. او در یافته بود که ریزش نیروها در لایه های متوسط و زیرین جامعه میتواند و توانسته است ضربات مهلکی بر پیکره نیمه جان سلطنتش فرود آورد. دیکتاتور در صدد حذف و محو خودی های لایه فوقانی قدرت بود که رقیبی در برابرش باقی نماند، اما او نیک می دانست و می داند همان اندازه که خودی های سطح فوقانی برابر فرامین قدرت میباید رشته محرمی را بدرند و در سلک نا محرمان حاضر آیند، در سطوح میانی و زیرین محرمان میباید رشته های محرمیت را تحکیم نمایند و استحکام بخشند. اما آنچه روی داد چیزی دگر بود. پنداری طوفان ویرانگر برخواسته از شهوت قدرت سلطنت فقیه همه سطوح و لایه ها را کلهم اجمعین راند و تاراند. روی تافتن عزیزی همچون “محمد نوری زاد” که روزی خالصانه و از سر صدق قلمش در تحبیب و تمجید دیکتاتور کلمات را از پس یک دیگر منقش مینمود و او را مولا و مقتدا میخواند و مینامید به یک باره خواستار عذر خواهی این مولا و مقتدا از ملت معترض روز بیست و پنجم خرداد شد. نامه های سرگشاده اش به مولا و مقتدای دیروز، اما آفت جان امروز بر مدعیان حکومت بر قلوب گران آمده است. امثال او کم نبودند و نیستند. محمد نوری زاد ها که روزی خالصانه و بی ریا ذوب در ولایت جور بودند به علت سوابق پیشینی که شناخته شده بودند دگر دیسی و حریتشان همچون حر ریاحی بالفور و در وسعت جامعه طنین انداز شد. اما بودند و هستند بسیاری از همچون نوری زاد ها، دکتر خزعلی ها و اغیاری که همچون اینان صادقانه از راه پیشین و خانواده های ذوب در ولایت شان دل کنده اند و به عنوان ذره ای به ذره بی انتهای ملت پیوسته اند اما اخبار حریتشان انتشار نیافته است.
همین چند روز قبل بود که طی رخدادی در دنیزلی ترکیه با خبر شدم دوست قدیم دوران مدرسه ام چهار ماهی ست که همچون خودم آواره خارج کشور شده است و روزگار پناهجویی را از سر میگذراند. “امیر حسین پوررزاز” رشد و نمو یافته در خانواده ای بسیار پر جمعیت از بندر انزلی که به یکی از دو خانواده ذوب در ولایت و حماقت شهره آفاق بوده و هستند. امیر حسین از قاریان قرآن تراز اول در استان بود که رژیم ولایت فقیه به جهت موقعیت خانوادگی او از سال ها قبل در جهت منویات خود بر روی او سرمایه گذاری کرده بود. اما از چرخش روزگار از میان ظلمات او نور شد و از ناخلفان یکی خلف در آمد. این دوست شوریده بر هویت اجباری گذشته خود ترسیم کننده و مؤسس سایت های “شهر من انزلی” و “انزلی بلاگ” بوده است. فعالیت های اجتماعی او در این سایت ها که در پی اعتراضات سال هشتاد و هشت محتوای سیاسی بر خود گرفت عاقبت برایش ماجرا ها و اسارت ها آفرید که در دو نوبت جمالش به دیدار زندان شهر ساحلی ما انزلی روشن شد. اما آنچه تبعات رنج او در شهر کوچک و کاملا غیر سیاسی انزلی بود چیزی نبود الا ایجاد تعجب و شوک که به همشهری ها تزریق شد. با توجه به جایگاه خانوادگی محبوس در بند در رژیم ولایت و حماقت، همشهری ها هاج بودند و واج. روی گرداندن این خلف از نا خلفان برای دستگاه امنیتی رژیم در انزلی و رشت گران آمده بود. چرا که اینبار کسی علنا از رژیم اعلام برائت جسته بود که اعلام برائتش میتوانست حس انزوای رژیم را به همشهریان تزریق نماید. اما شانس و اقبال با اداره اطلاعات شهر ما یار بود که جو غیر سیاسی شهر به مدد امنیتی ها و گماشتگان آمد. چرا که در این جو غیر امنیتی کس حضور نداشت تا داستان اعلام برائت “امیر حسین پوررزاز” از اهریمنان را به حوزه رسانه منتقل نماید. اینچنین بود که قهرمان داستان ما بی رسانه ماند و کنج ازلت اختیار نمود. اکنون نیک آن است که شهروندان آگاه باشند جمهوری اسلامی بیش از هر مهمی از رسانه ای شدن و بازتاب گسترده بازجویی ها، حبس ها و کشتار ها ترس و واهمه دارد. چرا که چنین اخباری فی نفسه و خودی به خود بازگو کننده آن است که رژیم در لایه های اجتماعی مهجور تر از پیش شده و میشود. الا ایحال با آنچه در سطور فوق در مورد تأثیر ریزش ها در سطوح میانی و تحتانی حاکمیت بر دیکتاتور فقیه معلوم آمد، معقول آن است که شهروندان خود یک خبرنگار باشند و تمامی این دست خبر ها، بالاخص تمرد و روی گردانی جداشدگان از رژیم ولایت و حماقت را به رسانه ها ارسال دارند. باشد که غرور پوشالین دیکتاتور فقیه در هم شکسته شود و بیش از پیش از حس نا امنی را تجربه نماید. شاید از این نگاه بود که نیروهای امنیتی پس از اعتراضات سال هشتاد و هشت به دفتر کمیته پیگیری امور بازداشت شدگان که توسط مهدی کروبی و میر حسین موسوی راه اندازی شده بود حمله و با حکم دادستانی تهران اسناد موجود را مصادره نمودند.
——————————–
سلام مازیار گرامی
مطلبی به این خوبی شوربختانه با تکرار ” دیکتاتور دیکتاتور” های فراوان به تخلیه یِ روانیِ سطحیِ خویش پرداخته و از دستیابی به اعماقِ یک تحلیل منصفانه باز مانده است.
سپاس از نگارش این متن
سپاس که بعد از این رعایت می فرمایید.
سپاس
.
اسلام شناسیپژوهشهای نوین درباره اسلام
نگاهی دیگر به فرایند اسلامیشدن ایران (بخش ششم)
[بخش جدید این مقالات در سایت ایران امروز]
در بخشِ پیشین گفته شد که در امارت حیره، مسیحیت (نستوری) دین غالبِ ساکنان آنجا بود، اکثرِ مردم آنجا عرب زبان بودند، ولی زبان نوشتاریشان سُریانی بود. امارت حیره که توسط لخمیان اداره میشد، برای نزدیک به چهار سده به عنوان سنگرِ دفاعی امپراتوری ساسانی در برابر امپراتوری بیزانس و عربهای بدوی عربستان مرکزی، کارکرد داشت. خسرو پرویز در سال ۶۰۲ میلادی امیر حیره، نعمان سوم را به دلیل هواداری از بیزانس به قتل رساند و به حاکمیت لخمیان پایان داد تا بتواند جنگِ خود را علیه بیزانس آغاز کند (مدت جنگ ۶۰۳-۶۲۸ میلادی).
نقطه مقابلِ لخمیان، عربهای غسانی بودند که کارگزاران بیزانس به شمار میرفتند. آنها پیرو مسیحیتِ منوفیزیت (یعقوبی) بودند و وظیفهشان جلوگیری از نفوذ ساسانیان و قبایل بدوی عربستان مرکزی به مناطقِ زیر کنترلِ بیزانس بود، مانند دمشق و فلسطین.
تغییر ترکیبِ جمعیتی میانرودان
همان گونه که گفته شد از سال ۶۱۴ میلادی سپاهیان ایرانِ ساسانی توانستند مناطقِ زیر کنترلِ بیزانس را – مانند فلسطین و مصر- اشغال کنند و نیروهای نظامی و اداری ایران تا سال ۶۲۸ میلادی در آن جا مستقر بودند. هراکلیوس سرانجام توانست با انبوه طلا و نقرهای که کلیساها در اختیارش نهادند، سپاهی منظم گردآوری کند و در سال ۶۲۱ میلادی از راه ارمنستان به سوی ایران حرکت کند. در همین زمان، خسرو پرویز سپاهیان خود را از مناطقِ اشغالی فرا میخواند تا جلوی سپاهِ هراکلیوس را در ارمنستان بگیرند. ولی در سال ۶۲۲ میلادی سپاهیان ایران در ارمنستان از بیزانس شکست میخورند. خسرو پرویز و فرمانده کلِ نیروهای نظامی ایران، شهروراز [یا شهربراز]، حاضر به صلح نشدند و جنگ ادامه مییابد. اوج این جنگ، در پایان سال ۶۲۷ میلادی در نینوا رخ میدهد و در سال ۶۲۸ میلادی نیروهای نظامی ساسانی از بیزانس بار دیگر شکست سختی میخورند.
با شکستِ سال ۶۲۸ میلادی، عملاً شیرازه حاکمیت ساسانی از هم میپاشد و سرزمینِ پهناور ایران میانِ حکومتهای محلی تقسیم میشود: هم در شرق و هم در غرب (میانرودان). حاکمیت بحرانزده ساسانی تا سال ۶۳۲ میلادی که یزدگرد سوم به پادشاهی انتخاب میشود، ده پادشاه به خود میبیند.
بنا بر روایات اسلامی، سال ۶۳۲ میلادی (سالِ تاجگذاری یزدگردِ سوم)، سالِ مرگِ پیامبر اسلام نیز بوده و پس از او ابوبکر (۶۳۲ تا ۶۳۴ میلادی) جانشین او میشود. باز هم بنا بر روایات اسلامی، از سال ۶۳۴ تا ۶۴۴ میلادی عمر به خلافت میرسد.
در این جا، به یکی از «سرداران صدر اسلام» که بنا بر روایات اسلام در دورههای خلافت ابوبکر و عمر برای «اسلام» میجنگید، اشاره میکنیم.
خالد بن ولید
«خالد بن ولید بن مُغیره بن عبدالله بن عمر از سرداران مشهور صدر اسلام میباشد. او در سال ۵۸۴ میلادی در مکه متولد شده است.» (۱) روایات اسلامی همه در این نکته همنظرند که «خالد در ابتدا علیه اسلام» بوده است. البته هیچ اشارهای نمیشود که خالد بن ولید از لحاظ دینی چه بوده است. «خالد اقدامات زیادی را قبل از اسلام بر علیه اسلام انجام داد. خالد در سال دوم هجری در جنگِ بدر، بر ضد مسلمانان شرکت کرد و به گفته واقدی حتی اسیر شد.» (۲) همچنین راویانِ اسلامی همگی بر این نکته تفاهم دارند که «خالد به فلسطین و دمشق» حمله کرد. البته خالد به هنگامِ حمله به مناطقِ بیزانس دیگر «مسلمان شده» و به عنوان سردار اسلام به جنگ «کفار» رفته بود.
«در سرزمین شام وقتی که لشکر هرقل [هراکلیوس] آماده نبرد با ابوعبیده جراح شد و شرایط برای سپاهیان اسلام بسیار سخت شده بود در چنین موقعی و در زمان ابوبکر پس از مشورت به این نتیجه رسیده شد که خالد بن ولید و علارغم سوء پیشینهای که داشت اما به خاطر تجربه بالا، او را با لشکری بزرگ به مدد سپاه اسلام بفرستند.» [دینوری، طبری] (۳)
به سخنی دیگر، خالد در سال ۶۳۲ میلادی، همزمان با انتخابِ یزدگرد سوم به عنوان پادشاه ساسانی، به مناطقِ بیزانس حمله کرد. در این جنگ، «سپاهیان هرقل [هراکلیوس] حدود چهل هزار نفر و نیروهای مسلمانان با وجود تقویت نیروهای رسیده از عراق [میانرودان/ بینیاز] به حدود پانزده هزار نفر میرسید» (۴)
حمله خالد بن ولید به مناطقِ بیزانسی در رویدادنگاریهای بیزانسی نیز بازتاب یافته است. «به محض تاجگذاری یزدگرد سوم، یعنی در سال ۶۳۲ میلادی، سواران بدوی تحت رهبری خالد [خالد بن ولید] بخشِ جنوبی میانرودان را مورد تاخت و تاز قرار دادند و تا دمشق پیش رفتند.» (۵) ولی این «سواران بدوی» که به فرماندهی خالد بن ولید به فلسطین و دمشق حمله کردند، چه کسانی بودند؟ اینها همان غسانیانِ مسیحیِ منوفیزیت بودند که بیش از دو سده به عنوانِ کارگزاران بیزانس از مرزهای امپراتوری بیزانس در برابر ساسانیان و عربهای متحد ساسانی، لخمیان، جلوگیری میکردند. این که راویان اسلامی میگویند، «خالد در ابتدا مسلمان نبود» درست است، ولی نمیگویند از لحاظ دینی چه بوده است. «بنا بر گزارش تئوفانس علت حملات عربها این بوده که هراکلیوس پرداخت سالانه به قبایل بدوی مرزهای جنوبی را قطع کرده بود در حالی که چتر حمایت خود را بر سر عربهای لخمی نهاد، این اشتباه سیاسی هراکلیوس بود.» (۶) این «قبایل بدوی مرزهای جنوبی» که بیرانس به آنها «یارانه سالیانه» میپرداخت (فلکر پپ)، همان غسانیان مسیحی بودند که زمانی متحد بیزانس بودند و «قریشا» (قریش) نام داشتند. فرانک تیس، نویسنده «امپراتورهای یونانی» درباره یکی دیگر از عللِ حمله غسانیان به فلسطین و دمشق مینویسد: «زیرا مسیحیان منوفیزیت از موضعگیری او (پاتریاک / بطریق کلیسای اورشلیم) این چنین برداشت میکردند که او قصد دارد دوباره وضعیتِ ستیزهای مذهبی را پیشه کند و باز هم مانند گذشته میخواهند که برای کلیساهای منوفیزیت محدودیت قایل شوند.» (۷) بنابراین، عللِ حمله «قبایل بدوی مرزهای جنوبی» یعنی عربهای مسیحی منوفیزیت (یعقوبی)، ۱- قطع کردن «یارانه سالیانه» آنها و همکاری امپراتور بیزانس با لخمیانِ نستوری بوده و علتِ دیگر تهاجم غسانیان، ترس از فشارهای دینی کلیسای رومی (ارتدکسها) علیه منوفیزیتها بوده است (جنبه فرهنگی – دینی آن).
در این جا میتوان نتیجه گرفت که خالد بن ولید در سال ۶۳۲ میلادی نه مسلمان بلکه مسیحی منوفیزیت بوده است و نیروهای عربِ زیر فرمان او نیز مسیحیان منوفیزیت (یعقوبی) بودند. به سخنِ دیگر- در بخشهای بعدی دقیقتر بدان خواهیم پرداخت- عربهایی که به استانهای بیزانس حملهور میشدند، متحدان سابق بیزانس بودند که بیزانس یارانههایشان را قطع کرد و از سوی دیگر کلیسای ارتدوکس جنگِ مذهبی علیه منوفیزیتها را آغاز کرده بود.
حیره نستوری و حملات نیروهای غسانی منوفیزیت به آنجا
در پیش گفته شد که به دلیل قتلِ موریکیوس امپراتور بیزانس (۶۰۲ میلادی)، یار و حامی خسرو پرویز، شاهنشاهِ ساسانی تصمیم گرفت علیه بیزانس لشکرکشی کند. از سوی دیگر، ولی مسیحیان نستوری در امارت حیره و امیر این امارت، نعمان سوم، از همان آغاز نسبت به هراکلیوس سپماتی نشان میدادند (بازتاب آن در سوره الروم). همین باعث شد که خسرو پرویز پیش از لشکرکشی علیه بیزانس، سیاستِ سرکوب لخمیان را پیش بگیرد تا پشت جبهه خود را از خطر بزداید. به هر رو، در سال ۶۰۲ میلادی، نعمان سوم، به قتل رسید و امارت حیره به یکی از دستپروردگانِ عربتبارِ خسرو پرویز یعنی ایاس بن قبیصه طایی (۶۰۲ – ۶۱۴ میلادی) سپرده شد. ولی هنگامی که در سال ۶۱۴ میلادی خسرو پرویز مناطق زیر کنترل بیزانس را اشغال کرد (فلسطین و مصر)، ایاس را هم از قدرت برکنار نمود و به جای او یک ایرانی گماشت: «آزادبه پسر ماهبیان پسر مهر بنداد (۶۱۴-۶۳۱ میلادی) که احتمالاً همان نخویرگان منصوب از طرف خسرو پرویز در حیره بوده است، حاکمیت حیره را مستقیماً از جانب کسری به دست گرفت و هفده سال بر حیره و نواحی اطراف آن حاکمیت محدودی داشت» (۸)
در تأیید همین نکته باز گفته شده که «بعد از ایاس بن قبیصه، مردی ایرانی به نام آزاد به بن ماهبیان بن مهربنداد همدانی (۶۱۴-۶۳۱ میلادی) مدت هفده سال بر حیره حکومت کرد تا این که در زمان خلافت ابوبکر، مثنی بن حارثه شیبانی و سوید بن قطبه عجلی از طرف وی مأمور شدند تا حیره را تصرف کنند. در سال ۱۲ هجری نیز خالد بن ولید به سوی عراق آمد و در حیره با سواران آزادبه جنگ کرد و آنان را شکست داد، ولی بعد از آن مردم حیره شورش کردند و عمر، خلیفه دوم مسلمین، دانست که برای موفقیت در تصرف حیره ابتدا باید ایران را تصرف کند. زمانی که به دنبال نبرد ایرانیان و تازیان در حلوان و جلولا و قادسیه و نهاوند سرانجام، سپاه ایران شکست خورد، حیره به تصرف تازیان در آمد، بدون این که مقاومت جدی از طرف مردم و یا کارگزاران ایرانی آنجا صورت پذیرد.» (۹)
در این جا تناقضات روایات اسلامی کاملاً روشن میگردد: طبق روایات اسلامی و سُریانی در سال تاجگذاری یزدگرد سوم یعنی ۶۳۲ میلادی که برابر با سالِ ۱۰ به اصطلاح هجری است، خالد بن ولید مناطق فلسطین و دمشق را مورد حمله قرار داد. در روایات اسلامی نیز آمده است که این فرمان را «ابوبکر به خالد بن ولید» داده بود یعنی همان سال ۶۳۲ میلادی است که میبایست بنا بر داستانهای اسلامی ابوبکر به خلافت رسیده باشد.
برکنار کردن «آزادبه همدانی» از سوی مردم حیره در سالِ ۶۳۱ میلادی ربطی به «تصرفِ خالد بن ولید» نداشته است، زیرا او [خالد] در تدارکِ حمله به مناطقِ شمالی عربستان بود. در گفتاورد بالا آمده است که «عمر، خلیفه دوم مسلمین، دانست که برای موفقیت در تصرف حیره ابتدا باید ایران را تصرف کرد» [گویی ایران یکی از روستاهای حیره بوده است!] نویسندگان ادامه میدهند: «زمانی که به دنبال نبرد ایرانیان و تازیان در حلوان و جلولا و قادسیه و نهاوند سرانجام، سپاه ایران شکست خورد، حیره به تصرف تازیان در آمد، بدون این که مقاومت جدی از طرف مردم و یا کارگزاران ایرانی آنجا صورت پذیرد». نکته قابل تکیه این است که «حیره پس از فتح نهاوند» به دست «سپاهیان اسلام» افتاد، یعنی پس از ۶۴۲ میلادی. پس میتوان نتیجه گرفت که مسیحیت نستوری تا سال ۶۴۲ میلادی هنوز دین غالب در حیره بوده است، زیرا این امارت هنوز توسط نیروهای «مسلمان» اشغال نشده بود.
تاجگذاری یزدگرد سوم و جنگ قدرت در دربار ساسانی
هنگامی که یزدگرد سوم در سال ۶۳۲ میلادی تاجگذاری کرد، خیالِ هراکلیوس از جانب ایران آسوده شد. از نظر هراکلیوس، یزدگرد، نماد یک شاه مسیحی بود. یزدگرد سوم نوه خسرو پرویز بود و به اصطلاح رگ و ریشه مسیحی داشت.
«بالاخره نوبت به یزدگردِ شهریار رسید که پسر شهریار و نواده خسرو پرویز بود. وی از کشتار شیرویه جان به در برده بود، پنهانی در استخر میزیست و هنگام جلوس هنوز کودکی نابالغ بود. از این رو از سلطنت جز نامی نداشت، زمام امور در دست رستم بود که با مشورت بزرگان کار میکرد و انتخاب یزدگرد هم که یزدگرد سوم محسوب میشد، با توافق بین او و اکثریت بزرگان صورت گرفته بود. سلطنت یزدگرد جوان هم که خود بازیچه دست بزرگان بود البته با مخالفت مدعیان مواجه شد که هم در آذربایجان و هم در خراسان با او به معارضه برخاستند و بعضی از آنها به نام خود سکه زدند. معارضان خود آلت دست نجبای ولایت یا مرکز بودند، و سلطنت یزدگرد نیز که آنها با آن به معارضه برخاسته بودند مثل سلطنت خود آنها مبنی بر توافق نجبای تیسفون بود. با آن که سلطنت به اسم او بود قدرت واقعی در دست رستم و متحدانش بود – که سرانجام بر سلطنت این کودک نابالغ توافق پیدا کرده بودند.» (۱۰)
البته در منابع دیگر، سنِ یزدگرد حدود ۱۵ سال آورده شده است: «سرانجام یک چنین کسی را یافتند، پسر جوانی به نام یزدگرد که هنوز پانزده سالش نشده بود و آشکارا از شخصیت محکمی برخوردار نبود.» (۱۱)
از آن جا که «شهریار»، پدرِ یزدگرد سوم، از خسرو پرویز و همسرِ مسیحیاش مریم – دختر موریکیوس- بود و از سوی دیگر حتا گفته میشود که از مادری مسیحی زاده شده، بیزانس (هراکلیوس) به او به عنوان یک مسیحی مینگریست. ولی این، بخشِ نمادین قضیه است. حکومت در واقع در دستِ نجبا و درباریان افتاده بود که سه جبهه را تشکیل میدادند: زرتشتیها، مسیحیان نستوری و مسیحیان منوفیزیت.
مسیحیت در دربارِ خسرو پرویز از نفوذ زیادی برخوردار بود، دو همسر از همسرانِ خسرو پرویز یعنی شیرین و مریم مسیحی بودند. در کنار آنها بسیاری از پزشکان و زنانِ درباریان نیز مسیحی بودند یا مسیحی شدند.
«در اواخر قرن ششم موضوع روی آوردن اشراف ساسانی به مسیحیت و تعداد رسالههای شهدای مسیحی نمایانگر آن است که مسیحیان به قلب جامعه ساسانی نفوذ کرده بودند. و از آن مهمتر، کمک یزدگرد سوم و پسرش پیروز در احداث کلیساهای مسیحی در چین نشان دهنده اوج مسیحیگرایی در خاندان سلطنتی است. زنان غیرزرتشتی، به ویژه یهودیان و مسیحیان، با زرتشیان و به خصوص با اشراف و حتی خود شاهنشاه ازدواج میکردند. مثلاً مادر بهرام گور یهودی بود و سوگلی خسرو پرویز مادر ملکه پوران مسیحی بود.» (۱۲)
ولی پس از پیروزی بیزانس بر ایران، مسیحیان نستوری توانستند در دربار ساسانی به یک قطبِ نیرومند از جناحهای قدرت تبدیل شوند. حتا به هنگام بستن پیمان صلح میان هراکلیوس و پوران شاه ساسانی (۶۳۰ م.) نماینده مسیحیان نستوری (ایشو یهب سوم) هیئت صلح ایرانی را همراهی و شاید هم نمایندگی میکرد.
«بعد از او بوراندخت، دختر خسرو پرویز را به سلطنت نشاندند: اولین زن که در ایران به عنوان پادشاه به طور رسمی و مستقل بر تخت نشست. وی زمام امور را که در دست پُسفرخ بود، هم به او واگذاشت و او را به وزارت خویش برگزید. یک جاثلیق [اسقف] نسطوری [یشوع یهب سوم/بینیاز] را هم نزد هراکلیوس فرستاد و مذاکرات مربوط به صلح را که در عهد شیرویه ناتمام مانده بود دنبال کرد.» (۱۳)
با توجه به پشتیبانی بیزانس از نستوریان و توسعه قدرتِ آنها در دربار میتوان تا حدودی جنگ قدرت را در این بُرش زمانی تصور کرد. شگفتانگیز نیست اگر منوفیزیتها و زرتشتیها در برابر پادشاه جدید، یزدگرد سوم، و محافلِ پیرامونش بیشتر به هم احساس نزدیکی نمایند. پادشاهی یزدگرد سوم و صاحبان جدید قدرت، اساساً به مذاقِ درباریان زرتشتی و منوفیزیت خوشایند نبود. آنها همپیمانان آینده خود را در عربهای غسانی که به دشمنانِ قسمخورده بیزانس تبدیل شده بود، یافتند.
با تاجگذاری یزدگرد سوم در سال ۶۳۲ میلادی، هراکلیوس با خاطری آسوده، بخشِ بزرگی از نیروهایش را از شمال میانرودان و شمالِ عربستان به قسطنطنیه انتقال میدهد. درست در همین زمان، متحدان سابقِ بیزانس، یعنی غسانیانِ منوفیزیت، به رهبری خالد بن ولید به استانهای بیزانس یورش میبرند. البته این حملات طبقِ گزارش سریانیها بیشتر جنبه غارت داشت تا کسب قدرتِ سیاسی.
همچنین در این میان، حیره نیز دایماً هدفِ دشمنِ دیرینهشان یعنی غسانیان قرار میگرفت که البته آنها هیچ گاه نتوانستند این امارت را به تصرف خود در بیاورند، و تازه پس از ۶۴۲ میلادی بود که شرایط یک بار دیگر تغییر میکند. از سوی دیگر، باید اضافه کرد که عربهای غسانی به شکل انبوه به تدریج از شمال میانرودان وارد منطقه میانرودان میشدند و یک بار دیگر، ترکیبِ جمعیتی آنجا را تغییر دادند. در این جا باید به این نکته اشاره کرد که در این وضعیتِ نوین، منوفیزیتها از سوی دیوانسالاری ساسانی و دربار، به دلایلی که در بالا اشاره شد، مورد توجه ویژهای قرار گرفتند. دیوانسالاری ساسانی عملاً در غسانیانِ منوفیزیت متحدانِ بالقوه خود را کشف کرد تا آنها را در فرصتِ مناسب علیه نستوریها و یزدگرد سوم که مورد تأیید بیزانس بودند، بسیج کند.
راویانِ اسلامی آغاز فروپاشیِ شاهنشاهی ساسانی را با پیدایش دینی نوین در مکه گره زدهاند و پس از دویست سال تلاش کردهاند، دوره آشوب و فترت را با قصههای شگفتانگیز و غیرواقعی پُر نمایند. یکی از پارههای این تاریخِ دینی به کوفه برمیگردد که از واقعیتِ تاریخیاش تهی میشود و به یک نمادِ دینی تبدیل میگردد.
کوفه
در «دانشنامه اسلامی» درباره کوفه چنین نوشته شده است: «کوفه یکی از شهرهای مهمی است که مسلمانان صدر اسلام آن را پایهگذاری کردند و حضرت امام علی علیه السلام آن را به عنوان پایتخت خود انتخاب کردند. گویند محل بنای این شهر را دو صحابی جلیلالقدر یعنی سلمان فارسی و حذیفه یمانی در سال ۱۷ هـ.ق و در دوره خلافت عمر انتخاب کردند و در آغاز به این شهر «کوفه الجند» میگفتند که به معنی «محل تجمع لشکریان» بود و بعدها این واژه خلاصه شده و به آن کوفه میگفتند. در سال ۲۲ هـ.ق و در زمان حکمرانی مغیره بن شعبه، تعداد هفت محله به تعداد قبایل ساکن در شهر کوفه که هفت قبیله بودند پایهگذاری شد و در سال ۳۶ هـ.ق حضرت علی علیه السلام پس از جنگ جمل این شهر را به عنوان پایتخت انتخاب فرمودند.» (۱۴)
کوفه در ۳ الی ۴ کیلومتری جنوب حیره، و نجف در ۶ کیلومتری جنوب شرقی حیره واقعاند. روایات اسلامی میگویند که کوفه در سال ۱۷ هجری یعنی حدود سال ۶۳۹ میلادی پایهگذاری شد. البته هنگامی که ما از «پایهگذاری» کوفه سخن میگوئیم بدان معنی نیست که در آنجا خانهسازی به سبک و سیاق شهرها صورت گرفته است. «در ضمن، مراکز جدید اعراب چون کوفه و قیروان بر همان مبانیِ گذشته پدید آمدند. این شهرها به صورت شهرهایی از نوع خیمهگاه [حیره] و اردوگاه [معسکر] بنیان یافتند.» (۱۰) به عبارت دیگر، هنگامی که کوفه «بنیانگذاری» شد در ابتدا «خیمهگاه» بود و نمیتوان نسبت «شهر» را بدان داد. زیرا برآمدِ شهرها، پیامدِ شکلگیری یک تمدن است و تمدن هم طی چند هفته یا سال شکل نمیگیرد.
حتا اگر ما بپذیریم که از سال ۱۷ «هجری» مبانی کوفه نهاده شد، باید بنای نخستین «مسجد» کوفه، چند سالی پس از آن باشد. همچنین باید پذیرفت که خطی که به نام «خط کوفی» شهرت دارد، باید چند سالی پس از آباد شدن کوفه اختراع شده باشد. از سوی دیگر میدانیم که حیره دست کم تا سال ۶۴۲ میلادی در دستِ مسیحیانِ نستوری بوده است و سال ۱۷ برابر است با ۶۳۹ میلادی.
حال ببینیم که روایات اسلامی درباره مسجد کوفه چه میگویند!
«طبق اخباری که در کتابهای سیره و تاریخ نقل شده، مسجد کوفه از همه مساجد به جز مسجدالحرام قدیمیتر است. روایت شده که مسجد کوفه قبل از خلقت حضرت آدم عبادتگاه و مکان مبارکی بوده که خدا به آن برکت داده و نیز عبادت حضرت آدم و پیامبران و اولیا و صدیقان بوده است» (۱۱) در تفسیر عیاشی و بحارالانوار از هارون بن خارجه روایت شده که امام صادق فرمود، « … در شب معراج پیامبر، جبرئیل گفت: ای محمد! این مسجد کوفه است. حضرت فرمود: از خدا بخواه تا اجازه دهد دو رکعت نماز در آن بخوانم.» (۱۲)
البته این که از زمان حضرت آدم تا پیامبر اسلام به قول راویان اسلامی ۶ هزار سال طول کشیده برای تاریخِ دینی هیچ اهمیتی ندارد. مهم این است که باید قداستِ مسجد کوفه در تاریخِ رستگاری (دینی) اسلامی به عنوان یک «نهاد جاودانه و ازلی» گنجانده شود. همچنین برای راویان اسلامی اصلاً مهم نبوده و نیست که کوفه تازه در سال ۱۷ «هجری» آن هم نه به شکل یک شهر بلکه یک خیمهگاه پایهگذاری شد. آوردن این گفتاوردها به این دلیل بوده تا خواننده متوجه شود که تاریخ رستگاری با واقعیتها و فاکتها چگونه رفتار میکند. با قاطعیت میتوان گفت که تمامیِ تاریخ رستگاری یا روایات اسلامی چنین ساخته شدهاند. ساختارِ تاریخِ رستگاری اسلامی با داستان یا روایه (ficiton) تفاوتی ندارد. مکانها و تاریخهای نامبرده واقعیت دارند، فقط جابجا، کوچک یا بزرگ، و یا شاخ و برگهای آنها چیده میشود یا به آنها اضافه میگردد. به همین دلیل، داستان یا روایت خلق شده به دنیایی تبدیل میشود که اگرچه بوی واقعیت میدهد ولی به هنگامِ واسازی (Deconstruction) دیگر نمیتوان آن را سرهمبندی (مونتاژ) کرد، زیرا تازه پس از واسازی است که میتوان پی برد قطعات و پارههای این روایت با هم سازگار نیستند.
لازم است که در این جا – چون سخن از مسجد کوفه شده است- به واژه «مسجد» نیز اشاره شود. این واژه در اصل عربی نیست و متعلق به معربسازیهای واژههای بیگانه در دهههای نخستِ قدرتگیری عربهاست. این واژه در زبان آرامی، «مسگداء»، در زبان پارتی «مزگت»، در پارسی میانه، «مزکد» [مز یعنی خدا و کد یعنی مکان یا خانه] و معربشده آن «مسجد» میباشد. آرتور جفری [و نولدکه] بر این نظرند که این واژه از آرامی وارد عربی شده است، زیرا در اصل به معنی «محل عبادت یا محل ستایش خدا» است (۱۶).
به هر رو، نه کوفه آنچنان قدمت دارد که بتوان بنای «مسجد» آن را از زمان «حضرت آدم» اعلام کرد و نه واژه «مسجد» (محل عبادت) آن قدر جدید است که بتوان آن را با اسلام گره زد. از این رو، باید به روایات اسلامی به عنوان داستانها یا رمانهایی نگریست که از واقعیتها و فاکتها فقط به عنوان ابزاری استفاده میکنند تا به تاریخِ دینی خود مشروعیت ببخشند.
از میان سطور نانوشته روایات اسلامی میتوان دریافت که نخستین خیمهگاهها در کوفه توسطِ قبایل غسانی که مسیحیِ منوفیزیت بودند، بر پا شدند به این موضوع در بخشی جداگانه خواهیم پرداخت.
پایان بخش ششم
ویراستار: اصغر نصرتی
http://eslamshenasi.net/?p=282#more-282
چرا این مملکت این جوری شد؟چرا ماها این طوری شدیم؟چرا وچرا وچراهای فراوان.
والله دل من داره میترکه.ازاین همه جهل.این همه چاپلوسی.دروغ تزویر ریا کاری و باز ریاکاری.دراین عصری که چهارنعل که نه هزار نعل دارن به سمت مدنیت و حاکمیت شعورو اگاهی میتازند،مسئله اساسی این مملکت شده حضوربانوان در استادیوم.
به کدام یک از این کمبودها اشاره کنیم؟ مشکلات اقتصادی-سیاسی-اجتماعی-فرهنگی -دینی ومذهبی-کدام حوزه ای دراین مملکت بدون مشکل وایراداست؟
مهمترین مشکل اقتصادی ست.قرار نیست دریک جامعه ای همه دارا و مرفه باشند.اما عزت نفس است که نبود ان اغلب مردم را به ذلت وتن دادن به هرچه نامردیه واداشته.همش شده پول و پول و پول.پس شرف واخلاق و انسانیت کجا رفت؟های شمایی که میگفتی میخواهی دین و دنیای مردم را اباد کنی پس چی شد؟تتمه دین ودنیای مردم هم که بر باد شد.دلایلش فراوانه.به دورو اطراف خودتون خوب نگاه کنید.عدم شایسته سالاری از مهم ترین دلایله.به این مجلسیان نگاه کنید.این معاون اولا رو خوب دقت کنید. اینا به کنار.مملکتی که رییس جمهورش احمدی نژاد باشه را تصورکنید.نتیجش همین میشه که هست.نکته مهم که اغلب از ان غفلت دارن اینه که این اقایان را مردم بر سر کار اوردند.از اسمون که به زمین نیفتادن.همون مردمی که عزت و شرفشون رو به سهام عدالت 40هزارتومنی فروختند.هرچی هست از این توده جاهل میکشیم.(کم کاری وغفلت وخیانت روشنفکران جای خود دارد)ازدین ومذهب که ننویسم بهتره.به تریج قبای برخی ها برمیخوره. دین ومذهبی که قرار بود سعادت افراد را تامین بکنه این ملت را به خاک سیاه نشانده.ازکجای این جهالت بنویسم؟اخه شما بخواهید صب تا غروب غذا نخورید به کجای عالم برمیخوره؟چه تاثیری بر خود و دیگران داره؟ماه خودسازی.کدام خودسازی؟مگرماه و روز با هم فرقی هم دارند؟اگربنا به کردار و اعمال نیک است که این امر معطوف به ماه و زمان خاصی نیست که.حالا اگه امری شخصی باشه اشکالی ندارد.اما همین روزه داری خود دروغ وتزویر و ریا را در جامعه رواج داده.اقا روزه ای؟یارو توعمرش روزه نگرفته اما مجبوراست دروغ بگویدکه بله هستم.تواداره جات و اماکن عمومی استین رو تا نیم ساعت قبل وبعد نماز بالا زده وتظاهر به نماز خواندن میکنن.یکی نیست بگه احمق عبادت امری مربوط به شخص وخداست.به دیگران چه ربطی دارد؟اما این امور درجامعه برای اشخاص امتیاز محسوب می شود.وخواسته ناخواسته ریا وتزویر رواج پیدا میکند.دین ومذهبی که متولیش مراجع عظام کنونی قم ومشهدباشندبهترازاین میشود؟غبار به حلقت برسد روزه باطل است.بیست وچندکیلومتر اونورتر بری روزه حرام است.برپالان شتر کج بشینی این جوریه.باصدای بم بگوزی اون طوریه.اینجوری نگاه نکن.اون جوری لباس نپوش.این و نخون اونو نبین.که چی؟خداوند خوشش نمی اد.نادان 1400سال پیش 24-5کیلومتر این ور اون ور رفتن با قاطر واسب والاغ وپیاده امری شاق بود.همه جا خاک الودوغبارالودبود.اب نبود.مدنیت نبود.شعورنبود.حالا همون قوانین عینا بعداین همه تغییروتحول باز اساس ومعیار است.خدا میخواهدشما گرسنگی بکشید.تشنه باشید.ازلذات دوری کنید و…که چی بشود؟انسان به خداوند نزدیک شود.یک شب عبادت دریکی ازاین شبها برتر از هزاران سال است.خب شما یک شب عبادت کنیدودیگرگورپدر هرچی عبادت و روزه ونماز.چون این 60-70سالی که هستیم همون یک شب خودش کارسازه.حالا جالب تر اینکه کسی اگه نماز یا روزه نگیره با پرداخت اندک وجهی میتونه اونو تلافی بکنه.نماز پولی-روزه پولی-زیارت پولی.دعای پولی.دین هم الوده به پول شد.البته اساس ان از قرنها قبل برپایه پول وثروت بود.کشمکش روحانیون دین در طول تاریخ را بخوانید.درتشیع جنبه مادی ان بارز تره.چنانکه درمسیحیت باپرداخت وجهی به کلیسا وکشیش درصدد کلاه گذاشتن برسرخدابودند وبه اصطلاح اعتراف میکردند.درشیعه هم این امر رواج دارد.سهم امام.نذورات و صدقات واین قبیل پرداختها.نه اقا سهم امام به مصرف نیازمندان میرسد.وعلمای عظام بهتر این کارهارو میدونن.احمق قرار بر کمک کردن باشد که خودم هم میتونم.شما رو چرا واسطه قرار بدم؟اقا شما نمی فهمیدما نماینده خداوند هستیم.حجت اسلام.ایت خدا.شما به مشغلتون بپردازیدو پول رو به ما بدید کاری به بعد ان نداشته باشید.این امر اگر قرن ها قبل رواج داشت امروزه جهالت محسوب میشود.مملکت قانون مالیات دارد.که ملل متمدن با میل ورغبت وبه درستی ان را پرداخت میکنندچون میدانند به نفع جامعه مصرف خواهدشد.اما درهمین کیش خودمان هزاران شرکت با یک ادرس درست شده اند و واردات وصادرات ملیاردی دارند بدون اینکه جایی ثبت بشه ومالیاتش پرداخت بشه.همین ها هم متولی ومنادی دین ومذهبند.اقاجان دین اشکالی ندارد.مشکل از افراداست.اما هزاران سال است که به گوش همه رسیده و خواهدرسیدکه دین ومذهب مشکلی ندارد.بلکه این افراداحمق ونادان هستندکه درجهل خودغوطه ورندوبا خود دیگران رانیز اسیرو بدبخت نمودهاندوخواهندکرد.که اینها ندانستندونخواهنددانست که عبادت وانسانیت وقرب به خداوند در امساک از خوردن و اشامیدن نیست.بلکه در…
اطاله کلام شد.نماز روزه های حقیقی قبول باشد.
البته قرار نتوده ونیست که همه دارا باشند ولی لازم هست که همه مرفه باشند
دست مریزاد نوری زاد! خمینی شهر را خوب آمدی. و همه اینها باعث شرمندگی ماست که قاتلانی مانند رییسی و محسنی اژه ای و پورمحمدی به دلیل داشتن کلاه آخوندی باید بشوند مقامات ارشد قضایی ما و مردم ما هیچ نپرسند که پس خواسته تاسیس عدالتخانه مشروطیت به کجا انجامید؟ از این دستگاه فاسد قضایی امروز ایران که نتیجه مستقیم دخالت روحانیت در امری است که هیچ ربطی به آنها نداردمثلا جایگزینی قانون مدنی با قانون من در آوردی مجازات اسلامی تا نشاندن مجتهد و اطلاعاتی به جای قاضی و حقوقدان و بالا بردن مرتبه قاضی خطاکار تا جایگاه خدایی همه ناشی از جهل مردم ماست.
در سفری که چند روز پیش به استان کردستان داشتم با صحنه هایی مواجه شدم که برایم عجیب بود ومطمئن هستم که بسیاری از هموطنان هم با دیدن این صحنه ها به تعجب نظاره گر شوند . در هر شهرستانی که شما زندگی میکنید با چشمان خود مواجه با وانت مزداهایی شده اید که با داشتن آرم سد معبر شهرداری در خیابانهای شهر با سرنشین هایشان از جمله مامورین انتظامی جولان داده و دار و ندار بد بخت بینوایی را که برای سیر کردن شکم زن وبچه اش که به دستفروشی روی آورده غارت کرده که یقینا بین خود تقسیم کرده و مقداری هم به انبار شهرداری برای خالی نبودن عریضه سپرده شده که به مرور زمان از بین برود که در نتیجه زندگی آن دستفروش بینوا که با درایت آقایان از کارخانه ای که در آن کار میکرد به جهت تعطیل شدنش به دستفروشی پناه آورده بود همچون دستفروش اهوازی که در جلو ساختمان شهرداری اقدام به خود سوزی کرد که شهردار جانی و پلید و جانیان شورای آن شهر ککشان هم نگزید ( مانند کارخانه عظیم چیت بهشهر با داشتن هزاران کارگر و کارخانه اکریل تاب بهشهر و دهها کارخانه پنبه پاک کنی در استان گلستان و مازندران از جمله کارخانه پنبه پاک کنی جین گرگان ) من در استان کردستان بخصوص در شهرستان پاوه با چشم خویش پیاده رو هایی را دیدم که مملو از دستفروشانی بود که به همین نحو روزگار میگذرانند جالب تر ازهمه اینکه مدام حتی در هر یک دقیقه شما را به خرید ماهواره .مشروب . ورق قمار . شوکر . اسپری گاز های اشک آور . باطوم برقی . و دهها کالای نایابی که در شهرتان به سختی گیر خواهد آمد دعوت کرده و در حداکثر 5دقیقه در اختیارتان قرار می دهند . و مورد بسیار جالبی که برای من اتفاق افتاد اینکه در پمب بنزین پشت ماشین نیروی انتظامی با داشتن 4 درجه دار و یک سرباز به نوبت سوختگیری بودیم که پسر بچه ای با حداکثر 10 سال سن با در دست داشتن همان ورق قمار با آنان معامله میکرد و سپس به سراغ ما آمده و اصرار بر اینکه این شیشه مشروبی که من می فروشم اصلی میباشد وشما مصرف کنید اگر راضی نبودید پول ندهید ! به خانواده ام گفتم که حکومتی که در سلطه آخوند جماعت باشد و تمامی وقت خود را در داخل کشور صرف جولان دادن در خیابان و کوچه پس کوچه شهر برای بیرون نیامدن چند تار موی زنان . نحوه اصلاح موی پسران. تعیین نوع موسیقی و جلوگیری از کنسرتها . اپیولاسیون آرایشگاه ها . درهم شکستن مانکن های فروشگاهها . ممانعت از ورود خانمها به سالن های ورزشی . و صدها مورد پیش پا افتاده و پوچی که اسلام ناب محمدی آقایان را به خطر می اندازد دیگر وقتی برای سر وسامان دادن به مواردی همچون هدایت این کودک به کلاس و درس . عدم تعطیلی کارخانجات . بیکاری جوانان برومند این سرزمین از جمله چهار پسر من که همراه و نظاره گر این ماجرا بودند و صدها مورد دیگر . ندارد در طول مسیر همگی زمزمه میکردیم که ای لعنت بر هر چه اخوند دجالی که این مملکت را به این روز انداختند ( البته در طول مسیر از چاشنی پسرانم مبنی براینکه پدرجان چی کم داشتید که به خیابانها ریختید و ما را سوزاندید در امان نبودم که ناگهان بر سر خود کوفتم که پسرانم چیزی که کم داشتیم عقل بود . عقل بود. عقل. عقل ………
حجاب برای آنها مهم نیست. هدف از کنترل بدن کنترل روح و اندیشه زنان است . به ویژه پس از جنبش 88
http://www.bbc.com/persian/arts/2015/06/150619_l41_books_noorizadeh_bio_biblio اقاى دكتر نوريزاد لطفا به اين نوريزاده متفكر هم سرى بزنيد واز ديد خودتان برايمان بنويسيد
————————-
سلام گارنیک گرامی
سرنوشت ایشان، سرنوشتِ انسانیتی است که در این نظام بخاک افتاده. خیلی خجالت کشیدم. تنهایی، اندوه را افزون تر می کند و استخوان سوزتر. بویژه آنجا که این تنهایی با توهین نیز بیامیزد.
سپاس
.
جالبه فقط bbc بفكرش بوده ما كه هممون شوتيم، كاش هممون ميرفتيم انجا و از اين طبقه مردم اسيب ديده دلجويى ميكرديم مرسى از اطلاع رسانى،،،،،،،
مرسى دكتر اصل مقله را گذاشتم چون خيلى روم اثر گذاشت از نظرتون هم ممنون،،،،،،،بنا به خبرها احمد نوریزاده، شاعر، مترجم و ارمنیشناس در آسایشگاه کهریزک به سرمیبرد.
خبرگزاری مهر گزارش داده است که: “آقای نوریزاده چند ماهی است در گل یاس، یکی از ساختمانهای آسایشگاه کهریزک مخصوص بیماران ام اس، تحت مراقبتهای پزشکی و اجتماعی است.”
از این شاعر و نویسنده طی پنجاه سال فعالیت ادبی و فرهنگی نزدیک به ۲۷ عنوان کتاب به چاپ رسیده است.
او نخسین شاعر غیرارمنی است که به زبان ارمنی شعر میسراید و بارها مورد تقدیر مجامع فرهنگی ارمنستان قرار گرفته است.
در ارمنستان، از او به عنوان “فرزند پارسی گوی ملت ارمنی” یاد میشود و جایزه “سپاس” را از انجمن نویسندگان ارمنستان دریافت کرد.
به گزارش خبرگزاری مهر، بخشهایی از منظومه “ماسیس، کوه نیست” در کتابهای درسی مقطع دوم راهنمایی مدارس ارمنی تدریس میشود.
کرد محله
احمد نوریزاده در آبان سال ۱۳۳۰ در کرد محله بندر انزلی به دنیا آمد. به گفته خود او “من هم باربر و کارگر بودهام و هم مدیر هتل و هم روزنامهنگار و هم شاعر و نویسنده و مترجم و پژوهشگر و روی هم رفته زندگی دشوار و پرماجرایی را پشت سر گذاشتهام و با کسانی زیستهام که برخی از آنها چهرههای تاریخی ماندگاری هستند.”
این شاعر، به یاد میآورد که ” کُردمحله در غازیان بندر انزلی با دریا پانصد – ششصد متر فاصله داشت. شب های بیخوابی و شکم دردهای گرسنگی من با هیاهوها و همهمهها و تپشهای موجهای دریای توفنده عجین شده بود.”
پدر او کارگر آتشنشانی شیلات در بندرانزلی عهدهدار یک خانواده پرجمعیت بود.
طبق گفته آقای نوریزاده، موقعیت کردمحله چنان بود که از همجواری فرهنگهای متفاوت برخوردار بود و به دلیل همسایگی با ارامنه در این محله، از کودکی توجه او به سمت زبان و فرهنگ ارمنی جلب شد.
همزمان با یادگیری زبان ارمنی، کار فرهنگی و ادبی خود را به با مجله “فرهنگ مصور” با سردبیری جلال سرافراز آغاز کرد و نخستین مصاحبه خود را با نادر نادرپور، شاعر، انجام داد. بعدها با نصرت رحمانی در روزنامه اطلاعات همکار و دوست شد.
نخستین کتاب
نخستین کتابی که از نوریزاده به چاپ رسید “قدرت معجزهگر” (۱۳۵۲) شعرهایی از گالوست خاننتس ، شاعر ارمنی تبار ایرانی، بود.
در این باره نوشته است: “یک روز خاننتس که دوستی دیرینه ای با نادرپور و هوشنگ ابتهاج (ه . ا. سایه) داشت به محل کار من تلفن زد و گفت: نادرپور مقاله ای درباره کتاب قدرت معجزه گر که تو ترجمه کردهای نوشته است که قرار است در صفحه های ادبی روزنامه کیهان چاپ شود… برای من که آن روزها تازه از آستانه بیست و دو سالگی گذشته بودم … نقد نادرپور ازکتابی که ترجمه کرده بودم حادثه مهمی بود که می توانستم مدت ها با آن پز بدهم.”
حاصل عمر
null
او چنان به زبان ارمنی تسلط پیدا کرد که به ترجمه شعرهای ارمنی و سرودن شعر به زبان ارمنی همت گمارد. او در جوانی نزد خاژاک درگریگوریان، رئیس دانشکده وقت ارمنی شناسی دانشگاه اصفهان، رفت تا زبان ارمنی خود را کامل کند.
حاصل این رویآوری به زبان ارمنی، ترجمه کتابهای بیشماری از ادبیات و فرهنگ ارمنی است، که میتوان به “صد سال شعر ارمنی” (نشر چشمه) با یک مقدمه محققانه درباره شعر ارمنی اشاره کرد؛ بعلاوه سه مجموعه شعر به زبان ارمنی با نامهای”سلام بر شما ارمنیها”، “در شب تنهایی و رویاها” و”وقتی به یاد تو میافتم”.
دو مجموعه شعر به فارسی نیز به نامهای “رازقیها بگذار عطر بفشانند” (۱۳۸۱) و “در شب تنهایی و زمستان جهان” (۱۳۸۳) در کارنامه ادبیش میگنجند.
“پتر اول” نوشته آلکسی تولستوی، “۲۶ کمیسر یا کمون باکو” از هراچیا کوچار، “سرودهای سرخ” از یقیشه چارنتس، “آی وطن! آی وطن!” از هوهانس تومانیان، “باغ سیب، باغِ باران و چند داستان دیگر” (بیست داستان کوتاه و بلند از ۱۵ نویسنده نامدار ارمنی) و “پژوهشی در تاریخ و فرهنگ ارمنستان” از دیگر آثار ترجمه و نگارشی نوریزاده هستند.
در گذرگاه رنج
این شاعر، همچنین، پارهای از خاطرات خود را به صورت پراکنده نوشته است. او در این نوشتهها، خاطرات خود را از برخی از مهمترین شاعران یا به قول خود “چهرههای تابناک و ماندگار” بازگو کرده است. شاعرانی مانند نصرت رحمانی که مدتی را با او هم خانه بود، اسماعیل شاهرودی، منوچهر نیستانی، رضا براهنی، نادرنادرپور و هوشنگ گلشیری، فریدون مشیری و منوچهر آتشی.
در این خاطرات، به یاد میآورد در “هیات یک بچه کارگر در پانسیون متروپلِ کُردمحله غازیان بندرانزلی … چمدان علی اصغر حکمت را از راننده سواری که تازه رسیده بود گرفتم… گاهی … در خواست میکرد که سینی غذایش را من به اتاقش ببرم. اتاق او همیشه کنجکاوی مرا تحریک میکرد. روی میز کوچک اتاق تا چشم کار می کرد کتاب بود و مجله و روزنامه. وقتی سینی را میگذاشتم روی میز عینک ته استکانیاش را روی دماغ گوشتی بزرگش جا به جا میکرد و بعد دست توی جیب شلوار میبرد و یک سکه انعام میداد.”
در این نوشتهها، شاهد خاطرات بدیعی از لحظات زندگی چهرههای ادبی و فرهنگی هستیم.
به گفته او “ثبت خاطرههایم در رابطه با خسرو گلسرخی، مریم فیروز، کیانوری، به آذین و دیگر چهره های معروف را که هریک در تاریخ جنبش کمونیستی ایران جایگاه ویژه خود را دارند به رمان سه جلدیام که با نام “درگذرگاه رنج” قلمی خواهد شد وا میگذارم.”
نوریزاده در گفتوگویی در سال ۱۳۸۷ گفته بود سرگرم نوشتن رمان سه جلدی به نام “در گذرگاه رنج” است که نیم قرن زندگیش همراه با خاطرات و خطرات تاریخی در قالب داستانی است.
او در این رمان به روزگار کودکی در کرد محله بازمیگردد تا روای سرگذشت خود و آدمهای دورانش باشد.
“کردمحله با همه آدمهایی که من در گذشته با آنها زیستهام و برخی از آنها امروز آخرین جرعه جام زندگی خود را سرکشیدهاند و دیگر نیستند و برخی مثل خود من در واپسین جادههای ناهموار حیات گام برمیدارند دوباره درخیال من جان میگیرند و در انتظار نوبت خود هستند تا درصفحههای رمان دگربار به زندگی ادامه دهند.”
حاکمی کشوری را اشغال کرد به وزیر خود گفت قوانینی تنظیم کن تا دهن این ملتو سرویس کنیم !
فردای آن روز وزیر نزد شاه آمد و قوانین را خواند…
1. مالیات 3 برابر فعلی
2. حقوق ربع عرف بقیه کشورها
3. شاه صاحب جان و مال همه مردم است
4. گوزیدن ممنوع !
شاه گفت : بند چهارم چه معنی دارد ؟!
وزیر : بند چهارم سوپاپ اطمینان است ، بعدا متوجه معنی آن خواهید شد !
جارچیان قوانین را اعلام کردند ملت گفتند این که جان و مال ما از آن شاه باشد توجیه دارد چون ایشان صاحب قدرت است ؛ ولی یعنی چه نتوانیم بگوزیم !؟
مردم برای اینکه از امر شاه نافرمانی کرده باشند در کوچه و پسکوچه میگوزیدند ، جلسات شبانه گوز برگزار میکردند و هر گاه میگوزیدند احساس میکردند که کاری سیاسی انجام میدهند ! ماموران هم مدام در حال دستگیری گوزوها بودند و گاهی به توالتهای عمومی یورش میبردند و گوزوها را دستگیر میکردند…!
روزی شاه به وزیر گفت الان معنی سوپاپ اطمینانی که گفتی را میفهمم ! چون باعث شده که هیچکس به 3 قانون اول توجهی نکند !
چقدر این حکایت برایم آشناست !
خواهرم حجابتو رعایت کن!!!
دوست گرامی. حقیقت محض را گفته ای. من می توانم موارد زیادی را به این لیست اضافه کنم:
1-ممنوع التصویری خاتمی
2-رد صلاحیت رفسنجانی
3-جلوگیری از کنسرت های موسیقی
4-بیشتر چیزهایی که روحانی در سخنرانی هایش مطرح می کند از قبیل: به زور به بهشت فرستادن مردم یا اختیاری بودن آن یا این که پلیس مجری قانون است یا مجری اسلام.
5-تایید یا رد صلاحیت اصلاح طلبانی که تابش و کواکبیان و مهدی خزعلی و امثالهم را شامل شده که همگی آخوند زاده هستند و به ولایت فقیه اعتقاد دارند فقط می گویند ولی فقیه از باند ما باشد.( دقت کنید که آقای خزعلی برای تایید صلاحیت رفسنجانی اعتصاب غذا!!!!!!!!! می کند)
6-پروستات رهبر
7-سبد کالا
8-قطع یا عدم قطع یارانه
9-این که غنی سازی اورانیوم و آب سنگین اراک حق مسلم ماست یا نه.
10-ورود زنان به ورزشگاه ها
11-گشت ارشاد
…
به هر کدام از موارد فوق که فکر کنیم متوجه می شویم که اندک تاثیری نه در زندگی حال ما دارند نه در آینده ما و نه در آینده حتی امت اسلام که این آقایان سنگش را به سینه می زنند. ولی موارد بی ارزش فوق عمده حجم افکار عمومی و رسانه ها و فکر مردم را در این سالها اشغال کردند و البته عده کثیری با مشغول کردن مردم به این چیزها ثروتها را چاپیدند و در داخل و خارج سرمایه گذاری کردند، مدرک دکترای سهمیه ای گرفتند و هیئت علمی شدند، پستها را اشغال کردند و ….
فاجعه زيستبومی: آيا سد گتوند را بايد خراب کرد؟ جلال ايجادی
به هرجای اين کشور نگاه کنيد ويرانگری زيست محيطی بيداد می کند. بحران آب، آلودگی هوا، ريزگردها، خشک شدن درياچه اروميه، قطع آب زاينده رود، تخريب جنگل ها، گسترش مناطق خشگ و کويری، آلودگی آب رودخانه ها، نابودی بخش بزرگی از منابع آبی زير زمينی، افزايش بيماری و سرطان ناشی از آلودگی هوا و کودهای شيميائی و مسموميت های غذايی، کشتار جانوران، آلودگی های دريای خزر و خليج فارس، ورود فاضلاب های صنعتی و خانگی به آب ها و کشت کشاورزی، آلودگی های نفتی، فرسايش خاک، آلودگی های اتمی، فاجعه سدهای کشور، از جمله ويرانگری های اين سرزمين است. جامعه ايران با يک خودکشی محيط زيستی روبرو می باشد.
فقدان بررسی های لازم
فاجعه زيستبومی، اجتماعی و فرهنگی سد گتوند و هزينه سرسام آور آن و در آخر احتمال تخريب اين سد جز ايجاد خشم و اعتراض بی پايان نسبت به مسئولان سياسی و نظامی و اداری، حاصل ديگری ندارد. سد گتوند عليا که در نزديکی شهر گتوند در استان خوزستان قرار دارد با ارتفاع ۱۸۲ متری از پايه، پس از کرخه يکی از بزرگترين سدهای ايران است که بر روی رودخانه کارون در جنوب غربی ايران ساخته شده است. اين سد که فاقد مطالعات مقدماتی جدی در زمينه تکنيکی و محيط زيستی و اجتماعی و باستان شناسانه و اقتصادی بود، عمليات اجرايی اش در سال ۱۳۷۶ آغاز شد و در سال ۱۳۹۰ توسط احمدی نژاد افتتاح گشت.
در سال ۱۳۵۰ خورشيدی متخصصان آمريکايی برای ايجاد اين سد محلی را بفاصله ۱۴.۵ کيلومتر بالاتر از مکان فعلی پيشنهاد نمودند. اما در زمان جمهوری اسلامی، مسئولان جديد دولتی، آمريکايی ها را «خائن» معرفی نمودند، زيرا آنها مخزن سد را ۲.۲ ميليارد مترمکعب در نظر گرفته بودند. دولت با سپاه پاسداران بهمراه پيمانکاران، تصميم می گيرند تا محل سد تغيير کند و مخزن به ۴.۷ ميليارد افزايش يابد تا بدين ترتيب توليد برق و ذخيره سازی آب تضمين شود. امروز با گذشت زمان و آبگيری سد متوجه نتايج اسفبار اين تغيير مکان می باشيم.
احتمال نابودی بخش مهمی از رودکارون و جلگه خوزستان و آسيب های بی سابقه فرهنگی و اکولوژيکی جبران ناپذير و تخريب احتمالی سد گتوند از نتايج اين تصميم ايدئولوژيک و نادانی و فساد مسئولان است. مخالفت با طرح پيشين، بيشتر از زاويه ايدئولوژيک بود و اين طرح جديد فاقد تحقيقات کافی بود. حال آنکه از نظر علمی با بررسی کيفيت توپوگرافيک و مشخصات ژئولوژيکی مصالح ترکيبی خاک و مواد معدنی موجود می توان به شناخت زمين شناسی فيزيکی پی برد.
با اطلاعات بدست آمده از مطالعات ژئوفيزيکی و چينه شناسی و غيره می توان کمک بسيار شايانی در اکتشافات معدنی و نفت نمود. تشخيص وجود گنبدهای نمکی در نزديکی مکان کنونی و اندازه گيری نمک از نظر علمی دشوار نبود، مشکل مديريت سد بود. مسئله مرکزی مديريت علمی و عقلانی پروژه و مقابله کردن با لابی های سياسی اقتصادی است که پنهان و آشکار عمل می کنند و از تحقيقات لازم که چه بسا طولانی باشد و حتا پروژه را زيرسئوال ببرد جلوگيری می کنند. سد گتوند نتيجه ساخت و پاخت محافل قدرت و بی توجهی سازشکارانه مسئولان اداری پروژه می باشد.
خطاکاران فاجعه زيست محيطی
وزارت نيرو، سپاسد، مهاب قدس، استانداری خوزستان، ديگر سازمانهای دولتی، سپاه پاسداران، مهندسان مشاور آنان و نيز دولت های محمد خاتمی و احمدی نژاد و خانم ابتکار در سطوح مختلف در ايجاد اين وضع مقصر می باشند. نيروهای مالی سپاه و تکنوکراتهای حامی ايجاد سد، نقش اصلی را در اين طرح داشته اند ولی فراموش نشود که خانم ابتکار، معاون رييس جمهور در۱۰ سال پيش مجوز احداث سد گتوند را صادر کرده است.
اين طرح از همان ابتدا توسط بسياری از طرفداران محيط زيست و آثار باستانی و متخصصان، مورد انتقاد و اعتراض قرار گرفت. ولی دولت کوچکترين توجهی به انتقادها و خواستها ننمود. همزمان با بالا آمدن آب پشت سد، خطرات بيش از هرزمان ديگر ملموس گشت و بارها شخص احمدی نژاد و سازمانهای دولتی و رسانه ها مورد خطاب شهروند ان و انجمن ها و برخی روزنامه نگاران قرار گرفتند. متاسفانه گوش شنوايی نبود. اگر قوه قضائيه مستقل می بود و احساس مسئووليت میکرد، به عنوان مدعیالعموم وارد میشد، همه کسانی که نقشی در نابسامانی امروز دارند را مجبور به پاسخگويی می کرد.
برای بررسی، بايد از وزرای نيرو از سال ۱۳۶۸ تا کنون پرسيد که منطق اين سدسازی بیرويه چيست؟ مبلغ ۳ ميليارد دلار که تا کنون مصرف شده چگونه تقسيم شده است؟ چرا گزارشها در بايگانی ها خاک میخورند و چرا در اختيار روزنامه نگاران و انجمن ها و شهروندان نيستند تا ببينند کارشناسانی بودهاند که نسبت به خطر ساخت سد گتوند در اين محل، از سال ها پيش هشدار دادهاند. چرا مطالعات اوليه و نهايی سطحی بوده و کيفيت خاک مورد بررسی علمی قرار نگرفته است؟ چرا اثرات منفی سدسازی در زمينه آثار باستانی ناديده انگاشته شده است؟ در طول اين پروژه مرز منافع عمومی و منافع شخصی در چه نقطه ای قابل ترسيم است؟
از مهمترين بحث ها و چالشهای ايجاد شده پيرامون اين سد، بحث وجود گنبدهای متعدد و رگههای نمکی در ۵ کيلومتری آبگيری سد است که پس از آبگيری سد به زير آب رفته و منجر به شوری بيش از حد آب در پاييندست اين سد شده است. عيسی کلانتری، وزير اسبق کشاورزی میگويد: «مهندس مشاور وقتی که وابسته به وزارت نيرو بود در پاسخ به اعتراض به اينکه اينجا گنبدهای نمکی هست، گفت که ما با کشيدن پتوی رسی روی گنبدهای نمکی اين را جبران میکنيم و ۱۳۰ ميليارد تومان هم همزمان با احداث سد روی گنبدهای نمکی پتوی رسی کشيدند اما با اولين آبگيری از سد شهيد عباسپور به سد گتوند تمام اين پتوها از بين رفت.». بنابراين خطر انتقال نمک انبوه به آب سد حس می شد ولی مسئولان چشم خود را بستند و عليرغم ماله کشی رسی، فاجعه بوقوع پيوست. بر اساس تحقيقات دکتر مهدی قمشی عضو هیأت علمی دانشکده علوم آب دانشگاه شهيد چمران اهواز و مشاور استاندار خوزستان در امور آب، تجمع نمک در مخزن سد گتوند، حدود هفت ميليون تن است.
بر اساس معيار اندازه گيری نمک آب قسمت بالای سد ۵۰۰ ميکروموس بر سانتيمتر مربع است حال آنکه شوری آب قسمت پائينی سد ميزان ۱۵۰ هزار ميکروموس می باشد و اين ميزان سه برابر شوری آب خليج فارس می باشد. در واقع سد گتوند به يک کارخانه عظيم شورابه سازی تبديل شده است و اين توليد عظيم آب شور نه تنها زمين ها را خشکتر می کند، نه تنها کارون را بحرانی تر و آب آلوده آن را شورتر می کند ، بلکه شوری آب خليج فارس را نيز بشدت افزايش خواهد داد.
بنابر نظر برخی کارشناسان وجود سد گتوند تا ده سال ديگر منجر به نابودی کشاورزی در استان خوزستان و به هم خوردن اکوسيستم خليج فارس به خصوص در قسمت غربی آن خواهدشد. از آنجا که ترکيب معدن نمک با آب سد روبه افزايش است برخی برآنند که تنها راه برون رفت از اين مشکل تخريب سد می باشد.
زنگ هشدار نابودی کشاورزی در اين منطقه به صدا درآمده است. تا کنون بيش از ۱۰۰ هکتار از زمين های مرغوب کشاورزی زير آب رفته است. ميزان بسيار زيادی از درختان و گياهان و گونه های جانوری و بيش از دهها روستا و آثار باستانی متعلق به دوران اشکانی زير آب قرار گرفته است. اکوسيستم منطقه بشدت ضربه خورده است. گفته می شود بيش از ۴۰ هزار روستائی بيکار شده اند. سد گتوند به منشا فاجعه های ديگر تبديل شده است. در کشوری که بحران اکولوژيکی بيداد می کند سياست سدسازی فقط در خدمت تشديد بحران اقليمی و بحران آب است.
چاره کار چيست؟
با توجه به اين فاجعه زيست محيطی، پرسش در اينجاست که چه راه حلی بايد در دستور کار قرار گيرد. با گذشت زمان وضع بحرانی تر می گردد. کارشناسان و کنشگران اکولوژيک و روزنامه نگاران و شهروندان آگاه برآنند که بايد اقدام جدی نمود. در حال حاضر بطور عمده سه راه حل مطرح شده است.
يکم، ايجاد حوضچه های تبخيری برای انتقال آب شورشده به اين مخزنها در ۳۵ کيلومتری. اين شيوه اجازه ميدهد تا نمک نشست کند و سپس جمع آوری شود. آيا اين راه حل عقلانی است؟ با توليد انبوه مدام و انباشت بيسابقه نمک ها چه بايد کرد؟ ميزان هزينه اجرائی و اداری چقدر است؟ دشواری های تکنيکی و زيست محيطی و اقتصادی در آينده کدامند؟
دوم، انتقال آب شور سد با لوله به خليج فارس. فاصله ۲۰۰ کيلومتری سد گتوند تا خليج فارس هزينه بسيار سنگين توليد می کند و بعلاوه تامين آب لازم برای کشت ها و کارون چه خواهد شد؟ خليج فارس دريای نيمه بسته است و در شرايط کنونی ميزان آلودگی خليج فارس چهل برابر بيشتر از آلودگی آبهای بين المللی است. ورود آب شور زياد و مدام، بعداز يک دوران، نابسامانی های خطرناکی برای آب ها و اکوسيستم خليج فارس بوجود خواهد آورد.
سوم، رها سازی تدريجی آب و تخريب سد گتوند. برای جلوگيری از افزايش خطرات غير قابل پيش بينی، شايد تخريب سد عقلانه ترين راه حل باشد. ولی اين راه حل نياز به کارشناسی همه جانبه بسيار ژرف دارد و اين امر بايد در شفافيت لازم با اتکا به متخصصان ايرانی و بين المللی و نهادهای مستقل زيست محيطی و اقتصادی و علمی صورت پذيرد. نهادهای مديريتی و تکنيکی که تا کنون عمل کرده اند قابل اعتماد نيستند و بعلاوه آنها در برابر دادگاه و رسانه ها و شخصيت های مستقل بايد جواب بدهند تا وجود فساد و عملکرد لابی ها مشخص گردد. آيا تخريب سد گتوند بايد در دستور کار قرار گيرد؟ با احتياط می توان گفت شايد اين پيشنهاد عقلانی ترين روش باشد، ولی همه بايد نظر بدهند و کارشناسی علمی بايد اين امر را مشخص کند.
شگفت انگيز است. سد گتوند پس از ۴۰ سال مطالعه و ساخت، امروز بايد در دستور تخريب قرار گيرد. اين راه حل در جهان بيسابقه است. وقتی که انسان به قوانين طبيعت بی توجه است و زمانی که منافع اقتصادی افراد خاص و معيارهای غير علمی و ايدئولوژيکی بر پروژه ای غلبه دارد، نتيجه آن فاجعه زيست محيطی و انسانی و نابودی ثروت يک ملت است.
جلال ايجادی
دانشگاه پاریس
خبرنامه گویا
“با خدا بجنگید با جمهوری اسلامی نه! مجتبی واحدی
اختیاراتی که آقایان برای ولی فقیه قائلند خدا هم برای خود قائل نیست.”این یکی از آخرین اظهار نظرهای شیخ مهدی کروبی قبل از آغاز حصر خانگی بود که ظاهراً بسیار بر خامنه ای گران آمد. آنچه پس از حدود پنج سال مرا به یاد آن جمله انداخت اظهارات عجیب شیخ جعفر سبحانی بود که در دو سه سال اخیر توسط رسانه های حکومتی به درجه مرجعیت رسیده است.
او اخیراً در دیدار با فرمانده نیروی انتظامی اظهار داشته است : ” اکنون پرداختن به مساله حجاب از پرداختن به ربا مهم تر است. بدحجابان به نظام دهن کجی می کنند در حالی که ربا خواران به نظام کاری ندارند.” ا
لبته پس از بازتاب وسیع این سخن نابخردانه ، آقای سبحانی توضیحاتی برای رسانه ها ارسال نموده اما توضیحات او نشان نمی دهد که او این سخن را نگفته باشد. از جمله به روزنامه اطلاعات به عنوان رسانه ای که سخن او را بادقت نقل کرده اشاره نموده است در حالی که در خصوص بخش مورد مناقشه اظهارات او ، مطلبی در روزنامه اطلاعات به چاپ نرسیده است.
اما چه شده که فرمانده نیروی انتظامی، مراجع تقلیدی همچون مکارم شیرازی و سبحانی را به حساب آورده و به دیدن آنها شتافته است؟ شش سال پیش و پس از بازداشت فله ای گروهی از سیاستمداران معترض، آیت اله مکارم شیرازی در یک دوره شش ماهه ، شش بار یه صورت علنی خواستار آزادی زندانیان انتخاباتی شد.آخرین تذکر او روز شانزدهم آذرماه سال هشتادو هشت بودکه بر حفظ حقوق معترضان انتخاباتی تأکید کرد.
پیش از آن ، اوپنج بار در اظهاراتی صریح به حمایت از معترضان و منتقدان انتخابات پرداخته بود. مکارم شیرازی دراوایل مرداد هشتاد و هشت خواستار ازادی زندانیان انتخاباتی تا روز نیمه شعبان شد و روز هفدهم آبان ، محاکمه عوامل جنایت در کهریزک و کوی دانشگاه را مورد تأکید قرار داد. وی چهار روز بعد اظهار داشت : ” بر اساس روایات وارده ، در آخر الزمان ، جای معروف و منکر عوض می شود. نکند روزی بیاید که عده ای سخن از وحدت واقعی را فتنه بدانند.”
در همان روزجعفر سبحانی هم در اظهار نظری علنی بر ازادی زندانیان انتخاباتی تأکید کرد. اما نه تنها هیچیک از اظهارنظرهای انتخاباتی این دو مرجع تقلید حامی نظام پاسخی از سوی مقامات رسمی را به دنبال نداشت بلکه رسانه های رسمی حکومتی حاضر به انعکاس آن اظهارات نیز نشدند.
اما ظاهراً سخنان قاطعانه اخیر این دو در لزوم مقابله با پدیده ای که آن را بد حجابی می نامند با استقبال گسترده رسانه های حکومتی مواجه شده است. حضور فرمانده نیروی انتظامی در بیوت این دو مرجع تقلید و بازتاب گسترده سخنان ایشان در رسانه های حکومتی نشان ازچیست؟ گمان نمی کنم یافتن پاسخ برای این پرسش، چندان مشکل باشد.
چندی قبل حسن روحانی در جمع فرماندهان انتظامی اظهار داشت : ” وظیفه نیروی انتظامی ، اجرای قانون است نه پیاده کردن احکام اسلامی . ” این سخن، با حملات شدید اراذل و اوباش حکومتی مواجه شد که نان آنان در افراط گری هاست. اما حسن روحانی ، کسی است که از حدود بیست سال قبل ، شورای نگهبان ، با تأیید صلاحیت او برای عضویت در مجلس خبرگان ، بر اجتهاد او مهر تأیید زده لذا نمی توانند او را به ناآگاهی نسبت به احکام دینی متهم کنند.
پس باید کسانی که در سطح بالاتر فقهی از او قرار دارند به میدان دفاع از اوباشگری نیروهای رسمی و غیر رسمی حکومت بیایند. ظاهراً این وظیفه در مقطع فعلی به دو مرجع تقلیدی سپرده شده که اظهار نظرهای آنان تا کنون به هیچ انگاشته می شده است.احتمالا ً فرصت زیادی هم دراختیار آقایان نبوده تا بتوانند سخنی مطالعه شده و قابل تأمل بیان کنند. نتیجه آنکه یک مرجع تقلید به قیمت بی حیثیت کردن خویش ، بخش سرکوب گر حکومت را از خود خشنود ساخته است.
اما سخن منتسب به آقای سبحانی تا چه حد با احکام تبلیغ شده دینی ، تطابق دارد؟ آیات دویست و هفتادو هشت و دویست و هفتاد و نه سوره بقره ، صریح ترین اظهار نظر قرآنی در خصوص رباست. این آیات نشان می دهد حکم ممنوعیت ربا حتی عطف به ما سبق می شود زیرا از مؤمنان می خواهد اگر در معامله ای ربوی از کسی مطالبه ای دارند آن را رها کنند: “ای کسانی که ایمان آورده اید از مخالفت با امر خدا بپرهیزید و از باقیمانده ربا صرف نظر کنید. اگر چنین نکنید بدانید که به جنگ خدا و رسول قیام کرده اید.” این حکم صریح قرآنی را مقایسه کنید با اظهار نظر منتسب به یک مرجع تقلید : ” پرداختن به مسئله حجاب از پرداختن به ربا مهم تر است. زیرا بدحجابان به نظام دهن کجی می کنند اما رباخوار به نظام کاری ندارد.”معنای این سخن، واضح تر از آنست که نیاز به توضیح داشته باشد.یعنی دهن کجی به نظام از انچه جنگ با خدا نامیده شده ، مهم تر است و مقابله با آن ، واجب تر.
اینگونه اظهار نظر سابقه سی ساله در جمهوری اسلامی دارد. در اوایل انقلاب ، ایت اله خمینی ، تعطیل همه احکام شرعی ازجمله نماز را برای حفظ نظام ، بلامانع دانست.او برای حفظ نظام ، یک امر سلبی – تعطیل نماز – را تجویز کرد و اکنون یک امر ایجابی یعنی تحمل ” جنگ با خدا ” و به جای آن صرف سرمایه های نیروی انتظامی برای پیشبرد امر حجاب ، مجاز شمرده می شود.
خطر مهمی که اینگونه اظهار نظرها ایجاد می کند تقدس بخشی به آنها به خاطر طرح توسط کسانی است که خودخواهانه ، خویش را ” روحانی ” می نامند و اتفاقا ً در عالیترین سطح از این طبقه صنفی ،نشسته اند؛ سطحی که هنوز گروهی از مردم به آنان باور دارند و ایشان را جانشینان مختار امام زمان می پندارند. به نظر می رسد تا زمانی که قرار باشد نهاد دین و سخنگویان آن در خدمت حکومتی باشد که از دین سواری می گیرد این وضعیت ادامه خواهد داشت و هر رسوایی رفتاری و کلامی برای تقویت نظام ، نه تنها قبیح شمرده نمی شود بلکه تقدیس می گردد.
وقتی سخنان منتسب به آقای سبحانی را خواندم بار دیگر اهمیت اظهارات شجاعانه آیت اله سید صادق شیرازی برایم ثابت شد. او در حال حاضر بلند ترین صدای حوزوی است که جدایی نهاد دین از حکومت را فریاد می زند و البته نمی توانند او رابه ضدیت با دین متهم نمایند. مایلم به بهانه موضوع اخیر ، بار دیگر یادآوری نمایم همه کسانی که دل در گروی دین دارند و اصلاح کشور را همراه با حفظ حیثیت دینی خویش می خواهند باید به جای خوش گمانی به روحانیون و مدعیان نو اندیشی دینی که دل در گروی نظام پوسیده جمهوری اسلامی دارند پشت سر روحانیونی بایستند که شجاعانه جدایی دین از حکومت را فریاد می زنند در غیر این صورت همچنان باید زیر علم کسانی سینه بزنند که جنگ با خدا را مجاز می شمارند اما نگاه چپ به جمهوری اسلامی را نه!ظاهرا ً حق با شیخ محصور بود که می گفت اختیارات متوقع برای ولی فقیه از اختیارات خداوند بالاتر است. پس امیدوارم او نیز نگاهی نو به میراث ننگ آفرین آیت اله خمینی یعنی ولایت فقیه و حکومت دینی پیدا کرده باشد و با کسانی که برای جدایی دین از حکومت تلاش می کنند همزبانی و همدلی کند
خبرنامه گویا
.
داش محمد این مقاله رو در آرشیو عصر امروز پیدا کردم و پیگیر تلگرام کذائی شدم پیدا نکردم گفتم شاید یکی از میهنپرستای جوونمرد دل نویسنده مقاله رو شاد کنه
استمداد از ایرانیان راستین
اگر فیلم دیدار تاریخی رضا شاه و آتاتورک کشف نمی شد شاید هنوز ابهت و عظمت این بزرگمرد که ایران کنونی موجودیتش مرهون اوست در پرده ابهام میماند. پیدا شدن این سند تاریخی خود یکی از پاداش هائی است که خدا به واسطه کارهای نیک آن شادروان پس از درگذشتش آنهم پس از سالها به او عطا کرد. مورخین نوشته اند این رادمرد که به زنان در تعرب اسیر ایران آزادی بخشید گفته است : سخت ترین و بدترین روز زندگی اش را روزی دانسته که میبایست زن و دخترانش بدون حجاب در جشن آغاز آزادی زن ایرانی همراه او در ملا عام ظاهر شوند. نمیدانم دریای غیرت رضا شاه و پایبندی اش به ارزشهای اخلاقی ایرانی کرانه در کجا دارد که از آنهمه روزهای سخت که در جدال با دشمنان ایران داشته و بارها تا پای مرگ پیش رفته بعنوان سخت ترین یاد نمیکند ولی این روز را سخت ترین روز میخواند!! براستی که خورشید همیشه پشت ابر نمیماند. اسناد حقانیت این رادمرد یکی بس از دیگری از نهانخانه ای که دشمانان ایران و سرباز میهنپرستش ناجوانمردانه پنهان کرده بودند بیرون می آیند، اما مگر این روبه صفتان آرام میگیرند؟! یکی دیگر از اسنادی که اخیرا در رسانه ها منتشر شد تبریک روانپریش اتریشی تبار آلمان ، آدلف شیکل گروبر هایدلار به رضا شاه به مناسبت نوروز باستانی است. شایان ذکر است که آدلف پسر آلیوس شیکل گروبر است و آلیوس فرزند نامشروع زنی چک- اتریشی بنام ماریا شیکلگروبر و یک تاجر یهودی مقیم اتریش میباشد که بعدها نام خانوادگی هیتلر را برای خود انتخاب کرد. و اما تلگرام تبریک!!! این پیام مربوط به آغاز اقتدار رایش سوم بوده و نوعی تملق از سوی هیتلر برای جلب نظر رضا شاه !. کپی دو زبانه این تلگرام دستمایه ای برای دشمنان خرمرد رند و دوستان نادان رضا شاه شده تا دسته اول او را سبب تجاوز متفقین به ایران قلمداد والبته دوستان نادان این تلگرام را نمادی از عظمت و بزرگی رضا شاه و اهمیت ایران در عرصه بین المللی به اذهان القا کنند. اینکه رضا شاه برای آبادی ایران و صنعتی کردن آن نیاز به اروپا داشت حقیقتی است غیر قابل انکار، ولی به چه قیمتی و از چه راهی که استقلال ملی ایران بخطر نمی افتاد پرسشی بود که عاقلان از پاسخ بدان عاجزبودند. در شمال تزاران به زباله دان تاریخ فرو افتاده و نوتزاران سرخ با ولعی بیشتر رو به ایران دهان گشوده بودند و میخواستند پا را از ترکمانچای فراتر گذاشته تا به آبهای گرم خلیج فارس برسند و از سوی دیگر انگل یس این روباه پیر استعمار برای بلعیدن ایران له له میزد. فرانسه نیز که دوروئی هایش در دوران بوناپارت نشان داه بود قابل اعتماد نیست. پس چه می بایست کرد و از کی یاری طلبید؟! جز پروس که اتریش را نیز یدک میکشید دولتی نمی ماند! اینجاست که رضا شاه ، با وجود تردید نسبت به ماهیت این روانپریش نیمه اتریشی و نیمه یهودی، پروس را بیاری طلبید و این همکاری تا زمانی که پروس رایش سوم میشد ادامه مییافت بی آنکه مماشات سیاسی با هیتلرش داشته باشد. دلایل و مستندات تاریخی بسیاری در دست است که نشان میدهند رضا شاه نه تنها به اندیشه های نژادپرستانه هیتلر بدیده حقارت مینگریسته بلکه این مضمون را در پاسخی به خواسته ابلهانه اش به او یاد آور شده. در تاریخ ثبت است که هیتلر در برنامه شکار و کشتن یهودیان پا را از اروپا فراتر نهاد وبه آسیا نزدیک شد از جمله ترکیه که اتفاقا فداکاری یکی از دیپلمات های ترک جان شماری از یهودیان را نجات داد وگرنه دولت ترکیه از خود شهامتی در مقابله با خواسته هیتلر نشان نداد. اما هنگامیکه درخواست هیتلر برای نفی بلد یهودیان ایران مطرح شد، رضا شاه با کمال شهامت باسخ داد که این مردم سه هزار سال است که در ایران زندگی میکنند و دیریست که با ایرانیان آمیخته شده اند ، این مردم دیگر سامی نژاد نیستند!!! و بدین ترتیب هم یهودیان ایران را نجات داد ، هم هیتلررا تلویحا “احمق و بیسواد” خواند و هم به دشمنان ایران همانا روس و انگل یس گفت که ایران در این جنگ قدرت بیطرف است اما کو گوش شنوا و کو انسانیت و شعور؟؟! یکی دیگر از نمونه های انسانیت ، جوانمردی و ضدیت رضا شاه با نژاد پرستی دستور او به سفیر ایران در برلین در مساعدت با یهودیان آلمان جهت اخذ تابعیت ایرانی است. ( اینهمه فداکاری را جامعه یهود نادیده گرفت تا آنجا که در ژوهانسبورگ لوله کش یهودی آنچنان توهین آمیز با رضا شاه غریب و بیکس برخورد خشونت آمیز کرد که منجر به سکته و مرگ او شد!! این است حقشناسی؟؟!!). آزادگی رضا شاه هیتلر را به خشم آورد تا آنجا که به تیمسار حبیب الله شیبانی گفت من رضا شاه را میکشم و تو را بجای او می نشانم مشروط بر اینکه با من همراه شوی! با آنکه شیبانی در تبعید بسر میبرد و مقیم برلین بود ولی وجدان بیدار این سرباز میهنپرست پی به عظمت شخصیت دوست دیرینه اش رضا برد و به هیتلر نه گفت.!(رضا شاه خود گفته است که اگر یاری شیبانی نبود او درجنگ با یاغیان لرستان کشته میشد!)
این روزها در دنیای مجازی صدها و شاید هزار ها سایت متن تلگرام تبریک هیتلر به رضا شاه را درج کره اند و در اوائل تنها دو یا سه وب سایت، در کنار این تلگرام ، متن تلگرامی را که وزارت خارجه ایران، نه شخص رضا شاه !!! و نه حتی وزارت دربار!!! با عباراتی ساده، بی تکلف و بدون عناوین خاص به تبریک هیتلر پاسخ میداد درج کرده بودند. این پاسخ یکی دیگر از اسنادی بود که چون پتک بر سر دشمان ایران فرود می آمدو نشان میداد که رضا شاه اهمیتی برای هیتلر قائل نبوده، بلکه صرفا به میهنش ایران وبه ملتش می اندیشیده، به همین دلیل پس از مدتی کوتاه بگونه ای مرموز تلگرام از دنیای مجازی ناپدید شد!! من یکبار متن تلگرام پاسخ را ضبط و برای برخی رسانه های درون و برونمرز ارسال کردم ولی شور بختانه دیگر در آرشیو شخصی ام دیده نمیشود. ! نظر به اینکه این محو شدن مرموز ” تلگرام پاسخ” در رسانه ها را نیز تلاشی مذبوحانه از جانب دولت ج ا برای متهم کردن و تضعیف شخصیت میهنی و ملی و نیز ارزش های اخلاقی والای شادروان رضا شاه میدانم، از ایرانیان میهنپرست در برونمرز و ایران برای بازآوردن آن به دنیای مجازی و سیستم های رسانه ای موجود استمداد جسته و امیدوارم که از یاری دریغ ورزند.
کماکان ده ها میلیون شهروند تهدید به مورد اتهام هستند. صدها هزار شهروند کشته شدند ده ها هزار اعدامی هزاران نفر مورد تجاوز ء بستر سازی مناسب برای میلیون ها انسان به مواد مخدر سنگینء تن فروشی ء طمع کلاهبرداری و نزاع های خانوادگی / شهری / میان شهری
نمایش اقتدار آخوندیسم در لوای تهدید و اتهام و ضرب و شتم و تجاوز به حقوق شهروندان کشور. با انداختن عبای اسلامی برای تطهیر خیانت های تاریخی خود
هرچی امشب میگم برم بخوابم میبینم برادران نمیگذارند. وزیرک کشور حاج ممد ورداشته به شوراى نگهبان گفته: اصلا چه کسی گفته است که تو باید احراز کنی؟
اینا همه پختن شکر برای آماده کردن شیره برای مالیدن به سر ملته. دعوای برادران برای لحاف ملا. آخه حاجی مگه ما کور و کر هستیم؟ ۳۸ ساله صابون شماها به تن ما خورده. یه انتخاباتی چند ماه دیگه داراین راه میندازین که یه مشت شیاد برن یه مشت شیاد دیگه بیان. دارن زمینه سازی میکنن که ملت رو بکشن پای صندوق برای رای دادن به شیادان قدیم و شیادان جدید. روز بعد از از انتخابات هم انگار نه انگار. ملت شرمنده، ما میخواستیم کاری بکنیم ولی یه عده نذاشتن. صبر کنین چهار سال دیگه.
حاجی فیروزآبادی روز جمعه تاکید کرد: منافع ملی و امنیت ایران اقتضا میکند که تحت هیچ شرایطی بیگانگان… اجازه ورود به مراکز نظامی ایران را نداشته باشند. حاجی گیرم حرفت درست، ولکن ماها صاحبان این مملکت!!!! هم میخواهیم بدونیم توی اون مراکز نظامی چی میگذاره؟ چیکار میکردین که کار به اینجا رسیده حاجی؟ جواب ما رو بده. اینقده پشت بیگانگان اجازه ورود ندارن قایم نشو.
انشاآلله در خانه حاجی مزینانی هرچه زودتر باز شه و آن موزه متروکه دایر گردد برای نمایش چهگونگی فروش گنجشک رنگ شده به جای قناری و گمراهی نسلی که به دنبال سرابی ۴۰ ساله تیشه به ریشه این مملکت زدن و هنوز هم طلبکاری میکنند.
امروز درسایت همیشه «دلواپسِ» باشگاه خبرنگاران پرسشی دیدم دربارۀ نمایشگاه آقای نوری زاد، و اصرار و ممارست سایت در پیگیری و تماس با این نهاد و آن وزارتخانه و گله از ارشاد و شکایت از فلان معاون بَهمان نهاد، که مجوز از کجا آمده برای این «مجرم» حوادث پس از انتخابات… دلیل اصلی دلواپسی این سایت اما، نه مجوز داشتن یا نداشتن نمایشگاه، بلکه تبدیل شدن آن به «میتینگ سیاسی» بوده. وگرنه کیست که نداند عدم رعایت قانون آخرین چیزی است که اقلیت دلواپس ممکن است روزی به آن معترض شود، آنهم به فراخور منافعش.
پشت بندش اما خبری خواندم از تجاوز 6 معتاد شیشه ای به یک دخترک یازده ساله، یک کودک کار، اما خبر را نه در باشگاه خبرنگارانِ «دلواپس»، که گمشده در لابلای خبری از خبرهای سایت «تابناک» خواندم.
اینکه چرا باشگاه خبرنگاران از تبدیل شدن یک نمایشگاه کوچک بی سر و صدا به یک به اصطلاح «میتینگ سیاسی» دلواپس است اما از تبدیل شدن مراسم تشییع پیکر یکصد و هفتاد و پنج شهید ملی به میتینگ تسویه حساب مهوع سیاسی همقطاران دلواپسش نه، اصلا مهم نیست. إیضاً اینکه این سایت چرا با همین ممارستِ خودجوش حرفه ای اش، پیگیر سرنوشت وَندال های اسیدپاش نشده و نمی شود، و چرا آبِ دیگِ وجدانش نسبت به سرنوشت کودکان کارِ قربانی تجاوزِ اینقدر دیر به جوش می آید –اگر که بیاید البته –نیز مهم نیست. حتی این هم مهم نیست که دلواپسان –که ذهنشان مدام درگیر علامت سوال های جورواجور از برو و بیای «فتنه گران» و تضییع «حق مسلم» هسته ایست و اینقدر از خروجی این به اصطلاح «میتینگ» های نمایشگاهی واهمه دارند –چرا از دود شدن 35 میلیارد دلار بدهی شرکت نفتی نیکو در دورۀ مدیریت محمود احمدی نژاد به بانک مرکزی چیزی نمی نویسند.
نه که اینها که برشمردم مهم نباشند. هستند. اما همه مانند بسیاری موضوعات مشابه، در مثلثی برمودا-شکل با سه ضلع «تکرار»، «عدم پیگیری» و «مشمول مرور زمان شدن»، به فراموشی سپرده شده و طرح دوباره بیشتر لوث شان می کند. ما هم از نوشتن آنها، فقط اوقات تلخمان را تلخ تر می کنیم. درد، پایه ای تر است از این حرف ها.
درد، وجدان خفتۀ جامعه است نسبت به سرنوشت همنوع، آن هم از نوع کودکش، آن هم از نوع کودک کارش، و نیز بالارفتن آستانۀ تحمل دردهای اینچنینی. درد، ترانزیت کامیون های موادمخدر به کشور است، برای مسخ کردن جوانانِ بی شغلی که به قصد فروکش کردن شهوت همه ی آنچه که حقشان بود و از آنان دریغ شد، به خماری استعمال مواد رو می آورند و چنین جنایاتی را در حق آن دخترک رقم می زنند. درد، جامعه ای است گمشده و سردرگم در سیاهه ای از مشکلات ریز و درشت اجتماعی و اقتصادی. جامعه ای با الگوی رفتاری غیرخطی و غیرقابل پیشبینی و بی اطلاع از حقوق مدنی اش، که می خواهد کاری بکند برای تخلیه ی انبوه انرژی های انباشته شده و عقده های فروخورده، اما حتی اگر ترس را هم به خود راه ندهد، که اگرِ بزرگی هم هست، نمی داند اولویت را به کدام بدهد، و کِی و چگونه. حق هم دارد بدون تردید.
دغدغه های اقتصادی به کنار، نمی دانم در جامعه ای کاملا درگیر که:
-زنانش از حق بدیهی انتخاب نوع و درجۀ پوشش و حضور در ورزشگاه محرومند، بی دلیل،
-و هویت مردان جوانش در تقلای بی نتیجۀ یافتن کار در لابلای ستون های آگهی روزنامه ها گم شده،
-و دختران و پسران فارغ التحصیلش که نه آنقدر نخبه اند که مهاجرت کنند، و نه آنقدر ثروتمند که کسبی برای خود به راه بیندازند، ورق های تقویم را یک به یک جدا می کنند، با حسرت، و خود را نسل سوخته می دانند،
-و آدم هایش نه تنها با یکدیگر در نزاعند، که با خودِ خودشان نیز در صلح به سر نمی برند…چقدر منطقی است که انتظار داشته باشی مردم برای لحظه ای هم که شده، آن کودک 11 ساله را چون فرزند خود بدانند، و اگر کاری از دستشان بر نمی آید، لااقل دمی برای این کودک بینوا بگریند، و سرنوشتش را در صفحات فیس بوکشان به اشترک بگذارند، و ریشه ها را حلاجی و مقصر را رسوا کنند؟ من هنوز تردید دارم که جامعه ای چنین درگیر، و چنین رها شده و سرگردان و هاج و واج، سزاوار سرزنش باشد برای این کوتاهی.
و عطف به تیتر خبر باشگاه خبرنگارانِ دلواپس از «میتینگ های سیاسی» نمایشگاهی می گویم که دردِ عمیق تر، قلب هایی است که در سینه ی «دلواپسان» به انجماد می گراید. درد، وجدان های خاکستری و دود گرفتۀ دلواپسانی است که عامدانه و قربت الی الله، به تحمیق مخاطب مشغولند. درد، رواج یک اپیدمی «کوری» تمثیلی میان دلواپسانی است که چشمانشان به غیر از جاده ای که یکسره به اسفل سافلین تباهی می رود، بر هر حقیقت عریانی نابیناست. درد، رواج نخبه کُشی و پخمه پروری است که او که مستحق توبیخ است، سینه جلو می آورد و به جای شرم، دلاوری های نداشته اش را به رخ می کشد، و او که افتخار آفریده، کنج زندان سر به دیوار می کوبد.
برادر دلواپس !
بگذار در خلأ عاطفی ای که در این سال ها بر جامعه تحمیل کرده اید، این یک هفته نمایشگاه برقرار باشد، ولو شده محض دلخوشی آن سه برادر زابلی که سرزمینشان را هیچستان کرده اید. بگذار مادران سپاهپوش و آن خواهر نگران را زیر پر و بال مهرش بگیرد. بگذار این به اصطلاح «معرکه»، دلخوشی باشد برای آنها که دلتنگ «حسین زمان» هستند، یا دلخوشی ای برای آن جوان لرستانی که از بستر فقر و بیکاری، کوبیده و آمده تا صدایش شنیده شود. بگذار مردی که دستانش پینه بسته، بیاید در این به اصطلاح «میتینگ سیاسی»، لَختی آرام بگیرد و تجدید قوا کند برای سپری کردن روزگاری که همقطاران تو سیاهش کردند. بُـردِ صدای این به اصطلاح «میتینگ سیاسی» کجا و بُـرد دامنۀ رسانه ای شما کجا؟ از چه دلواپسید؟
برادر دلواپس!
لطفا پایت را از روی گلویمان بردار،
راه نفس مان را بسته ای.
سرکار خانم فائضه با احترام :اتفاقا خبر تجاوز به آن دختر در سایت تابناک آمده بود که من اطلاع رسانی کردم . منتهی در ممکت امام زمان وجدانها به خواب رفته و دیگر حس و حال واکنش باقی نمانده و همه منتظر قائم هستد که ظهور کند آن هم با 313 تن یار از جان گذشته که همه دنیا را به ضرب شمشیر به راه بیاورد !! باباجان اصلا به ما چه مملکت قانون !! داره . پلیس داره برادر ارزشی داره این همه جان بر کف داره خودشان میدونن که چیکار کنن . ولی امان ازاینکه تار مویی از خانمی پیدا شود . بیا و ببین که رگ های گردن مثل لوله آب بیرون زده میدانید چرا ؟ چون حوزه ها بیدار هستند . هوشیار هسند . اسلام به خطر می افتد . ما هم که عبد و عبید حوزه ها هستیم و در انتها بازمیگویم که : ماهی از سر گنده گردد نی ز دم …..فتنه ازعمامه خیزد نی ز خم . پایدار باشید .
نوری زاد گرامی
گرچه پای آمدن ندارم و گَوَن گونه، بسته پایم و از این لحاظ خجلم اما به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را.
1- در باره تاجیک، بهتر است اصلا به نظر او اهمیت داده نشود چون دنبال کردنش، او را به توهمی بدتراز اکنونش دچار می کند. او نام اصلاح طلبی را بر خود چسبانده تا واپس گرایانه بودنش نمایان نشود. حقیقتش حکم تجربی من این است که: عمده اصلاح طلبان داخلی از لحاظ تفکر و عقیده بسی بیشتر از اصول گرایان واپس گرا و متحجر و سطحی اندیش اند. ممکن است از لحاظ مالی و رفتاری بهتر باشند اما در باورها و بنیادهای فکری کوته بین و فقیر و رشد نیافته اند. من شک ندارم اگر رخداد عقیدتی برای آدمی اتفاق نیفتد دلیلی برای زندگی بهتر، رفاه بیشتر، آزادی و انتقاد و دانایی نمی یابد. جایی که باورهای موروثی هست شما دلیلی برای آگاهی و دانایی در خود نمی یابید الا همان منابع موروثی را ورق زدن و یا حرف و نوشته دیگران را به قصد شبه زدایی خواندن. در دنیایی که در باورهای نتراشیده و انبوه شده سنتی، خدشه افتد، آدمی آگاه می شود که چقدر نیاز به دانستن، نیاز به آزادی و نیاز به حقوق دارد. تمام دنیای جدید محصول درک این خدشه است و من شک ندارم تفاوتهای جناب نوری زاد با همگنان سنتی اش از جایی شروع شده که درک او رشد کرده و بر برخی سنتها شوریده است سنتهایی که لاس زدن با بچه شیرخواره را حلال می داند به صرف صیغه عقد! و زن را فقط برای جهاد نکاح. تا این آگاهی در ما نجوشد که ما بسی چیزها را بیاد بیاموزیم و تا درک نکنیم که پایه همه آگاهی ها و شناختها آزادی است نمی توانیم اندکی از ناتوانی گذشته و واپس گرایی امثال تاجیک ها فاصله بگیریم
2- در باره رضا شاه و محمد رضا شاه، با شما موافقم که خدمات بی نظیرشان ایران را مدرن کرد و ما بر شانه های آنچه آنها ساخته اند می توانیم اکنون به دانشگاه و ابزار مدرن مجهز باشیم اما ما دقیقا به سبب بدیها و حماقتهای آن دو هم دچار بسی رنجها شده ایم. شخص اول که اوج دیکتاتوری و استبداد و سمبل واقعی استبداد آسیایی بود و راه را بر هر نوع آزاد اندشی و دگراندیشی و حق مخالفی بست و شخص دوم هم ترس درونی از بیگانه را با ساختن ساواک مخوفش به هم آمیخت و خونهای بسیار ریخت و این از درایت بدور است که ما حماقتهای او در حکومتداری و بستن راه نقد و آزآدی و مرید بیگانه بودن را نادیده بگیریم. محمدرضاه شاه واقعا ترسو بود و این بدترین صفت یک حاکم است و به همراهش، ترس و استبداد و حق کشی را هم می آورد. شک وجود ندارد فضای علم و دانش و سبک زندگی و بزرگی ایران، برتر از اکنون بود اما حق کشی و استبداد و دیکتاتوری بهتر از اکنون نبود و بل بدتر بود. من احتمال می دهم که شما تنها به خوبیهای این دو کار داشته اید اما این نقد وارد است که در چنین مواردی باید حقیقت را تماما به زبان آورد. شاهان پهلوی کار کردند اما جوانان بسیاری هم کشتند و تازه به این هم کار ندارم که انقلاب بعد محصول، خشونتهای آنها بود اما آنها عملا راه نفس کشیدن را بر هر صاحب اندیشه ای بستند.
3- در باره روحانی و خاتمی باید به این نتیجه رسید که با شکل دیگری از نظام روحانیت مواجه نیستیم انها اقتضائات حکومت را در نظر گرفته و اندکی آزادی نمایی می نمایند! امکان ندارد کسی که لباس روحانیت بر تن دارد به لوازم دگراندیشی پایبند باشد. روحانی در امور عقیدتی بسی کوته فکر و در امور سیاسی زیرک است و او هیچ مخالف عقیدتی را نمی پذیرد در حالیکه دنیای نو از برابری همه عقیده ها حرف می زند و آرمان حقوق بشر برابری در عقیده و طبقه و جنیسیت در برابر قوانین است و قوانین تبعیض آمیز را رد می کند در حالیکه روحانی پایه گذار بسیاری از این رویه های قانونی است. او نقش سیاسی خود را بازی می کند و مخالفان اصولگراییش از این دو دوزه بازی او ناراحتند. روحانی زیرک و ترفندباز است اما هیچ نسبتی با دنیای نو ندارد. البته چون اندکی با مبانی حقوق آشناست می خواهد «جور» دیگر بنماید اما واقعیت عیان است و روحانی تنها کاری که می کند این است که پدیده های مدرن را«دینی» سازد مثل نظر او در باب محیط زیست در حالیکه تمام هویت دنیای مدرن در دنیوی و سکولار کردن امور دینی است. هیچ وجه مشترکی میان چشم اندازی که قصد دینی سازی دنیای زمینی را دارد با دنیایی که به دنیوی سازی امور دینی می پردازد وجود ندارد و این یعنی هر کس بنیاد چشم انداز روحانی و خاتمی را در نسبت با دنیای زمینی نبیند، زمان زیادی را هدر می دهد و از پس تجربه های بس تلخ به چیزی مرسد که پیشتر با تأمل درونی و خودسازی فکری می توانست زودتر برسد. این سومی را برای برخی دوستان می گویم که زیبارویی خاتمی و جنتلمی روحانی چشم و دل آنها را برده و هوسشان هنوز هست که بهترین کار در تغییر مصداقهاست نه تغییر چشم اندازها. چشم انداز دنیای مدرن البته از پس حیرت می آید و از پس تجربه خورد کننده زجرآوری می آید که دریافتش هم رنج اور است و هم طردکننده فرد از دنیای مألوف کودکی اش اما در نهایت آنچه به دست می آید را فرد با هیچ چیز عوض نمی کند و تجربه دنیای مدرن را با تجربه دینی و غیر آن نمی امیزد. این است که هنوز می اندیشم-به سهم ناچیز و مورچه وار خود- که ما اگر هم دنیای مدرن را در ابزار و صنعت و مادیاتش تجربه کرده ایم اما در چشم اندازش( بنیاد فکری آن) تجربه نکرده ایم و تجربه گران دنیای مدرن در میان ما بس اندکند و چون اینان افزایش یابند و آموزشها روشن و بدور از کلی گویی به دیگران منتقل شود، می توان امید بست که راه اندکی طی شود والا ما همچنان باید از دست این خان بد به خان خوب پیشین پناه ببریم در حالیکه تجربه کردن چشم انداز دنیای مدرن، برآمدن و روییدن خان را در ذهن و ضمیر ما خشک می کند و به جایش روییدن برابری و دانایی و آزادی را می نشاند
میپرسم ؛مداحی که درمراسم تشییع جنازه شهدا به همه مسئولین فحش میدهد زیرعلم وکتل کیست ؟احمدی نژادی که درهشت سال ریاست جمهوریش خاک درچشمان مردمان پاشیدو خاک مملکت را هم به توبره ریخت وبخارج از کشورفرستاد زیرعلم وکتل کیست ؟ بابک زنجانی را چه کسی حمایت کرده ومیکند ؟چیزی که از بابک نمیگذارند عایدتان شود ،پس بهترنیست بابک هم از راه خاوری به بیرون از مملکت فرستاده شود ؟
راستی ،راستی ای کاش یک ذره هم آقای جانشین امام زمان عقلانیت بخرج میداد وازخودش میپرسید ؛تمام دزدیها ؛تمام فحشا وتمام حقه بازیهای ادارات وسازمانهای دولتی بنام شخص ایشان صورت میگیرد ولی منفعتش بجیب انواع واقسام ازسپاهی گرفته تا مجلسی وشورای نگهبانی وسایر نهادها وجاهای کوچک وبزرگ .آنوقت این شخص را میخوانند ومیگویند بخوانید رهبرمسلمین جهان .
هفته گذشته و بدنبال سخنان حسن روحانی درباره فلج شدن کشور براثر تحریم ها، روزنامه های وابسته به سپاه، امامان جمعه، دست نشاندگان بیت رهبری، رئیس و مسئولان قوه قضاییه، نمایندگان دست راستی مجلس و … بطور یکپارچه به حسن روحانی یورش بردند و مدعی شدند که او همه چیز و از جمله آب خوردن کشور را با تحریم ها گره زده است.
این آقایان فراموش کرده اند که اولین کسی که همه چیز را با تحریم ها گره زد خود رهبر بود که اعلام کرد توافق اتمی بدون لغو یکجای همه تحریم ها ناممکن است! تحریم هایی که قبلا گفته می شد کاغذ پاره است، کاسبان و دلالان تحریم و واردکنندگان خودروها و کالاهای لوکس و امام جمعه ها می گویند نعمت است، عده ای دیگر آن را اسباب “خودکفایی” ما معرفی می کنند از نظر آقای خامنه ای آنقدر مهم است که بدون لغو آن توافق اتمی ممکن نیست.
با موضعگیری وابستگان بیت رهبری و نمایندگان آیتالله خامنه ای در حمایت از تحریم ها و نعمت دانستن آنها این پرسش پیش می اید که آقای خامنه ای ضرورت لغو تحریم ها در توافق اتمی را برای تبلیغات و جلب نظر مردم زد؟ یا برای گذشتن مانع و خط قرمز تازه در برابر کوشش های دیپلماتیک دولت برای دستیابی به تفاهم اتمی؟ اگر تحریم ها نعمت است پس می توان توافق اتمی را بدون لغو یکپارچه همه تحریم ها در همان مرحله اول انجام داد و گام به گام به پیش رفت؟ یا نه! هم نعمت است و هم باید در همان مرحله اول همه آنها لغو و مردم ایران یکجا و بدون فوت وقت از این نعمت محروم شوند؟ یا اینکه آقای خامنه ای وظیفه خودش را علیه دولت انجام می دهد و آنان وظیفه خود را؟
وقتی صداقتی با مردم و احساس مسئولیتی نسبت به سرنوشت کشور در کار نباشد، این تناقض ها در اندیشه و گفتار و کردار طبیعی می شود. آنچه روشن است آن است که وضعیت کشور بسیار وخیم است و البته همه آن هم به تحریم ها مربوط نمی شود. بخش عمده این وضع ناشی از حاکمیت دولت احمدی نژاد و جناح راست بر کشور، نابود کردن و وسیله نابودی قرار دادن صدها میلیارد دلار ثروت ایران، سپردن کشور به مشتی نالایق و فاسد و اختلاسگر و دزد و بالاخره کودتا علیه رای مردم برای حفظ و ادامه این فاجعه است. تحریم های جهانی علیه ایران یکی از پیامدهای آن مدیریت به اصطلاح “اصولگرا”ست که ضمنا به پیامدهای فساد و سوء مدیریت و بی برنامگی ابعادی بیسابقه داده و اجازه حل آنها را نمی دهد.
کسانی که می گویند تحریم ها نعمت است و موجب خودکفایی شده ظاهرا فراموش می کنند که اتفاقا در دوران همین تحریم ها بود که بیشترین حجم بریز و بپاش و آتش زدن ثروت ملی و سفرهای استانی و توزیع ضبط صوت و دوچرخه و پول میان جمعیت و وارد کردن کالاهای لوکس و غیرلوکس در تاریخ ایران انجام شد. در همین دوران تحریم ها بود که نظام حکومتی در ایران شد “عربستانی” و کمیته امدادی. بجای ایجاد کار و اشتغال و تشویق تولید و صنعت، مردم تشویق شدند که به احمدی نژاد نامه بنویسند تا وی صدقه ای به آنها بدهد و رایی بدست آورد و این وسط عده ای هم بخشی از این پول های بی حساب و کتاب را به جیب خود بریزند.
مشکل ایران بیش از آنکه تحریم ها باشد کاسبان تحریم است. عده ای که کشور را به تحریم کشاندند و سپس بر سفره آن نشستند. آنها که هم تحریم را نعمت می دانند و هم لغو آنها را تبدیل به شرط و خط قرمز می کنند. آنها که خود را نماینده وحدت ملی جا می زنند ولی در تنور ادامه حصر و بند می دمند. آنها که اقتصاد و تولید کشور را با واردات به نابودی کشاندند و از “اقتصاد مقاومتی” دم می زنند. آنان که سرنوشت خود را با شکست مذاکرات اتمی و ادامه تحریم ها گره زده اند و امیدوارند در اینصورت خواهند توانست مجلس شورا و خبرگان را تصرف کنند. مردم ایران برای رها کردن کشور از شر این جمع که در تحریم و بلبشو و بی قانونی نفع دارند باید فکری اساسی کنند.
پیک نت 28 خر
اینا همشون سر و ته یه کرباسچی هستن. مگه اونایی که حالا به خودشون میگن اصلاح طلب واسمون گروگانگیری و جنگ با عراق نیاوردن؟ کثافات کاریهای همینها زمینه ساز احمدینژاد شد. این چوب هر دو سرش طلا پوشه.
با درود به دوستان و هموطنان گرامی! با موضع گیری مثبت جناب نوریزاد نسبت به خاندان پهلوی بسیاری از دوستان از جمله خود من به موضع گیری پرداختیم.مسلما موضع گیریها از راست رادیکال تا چپ رادیکال و مواضع پانهای مختلف (پان ترک و عرب و فارس و کرد و…) و اسلامیان همیشه طلبکار و داعشیان اسلامی …در جامعه ما وجود دارد و هر کس هم برداشت خود را از تاریخ و دادهای تاریخی درست میداند.ولی متاسفانه گروهی با برداشتهای ایدیولوژیکی و ملاکهای ایران ستیزانه و نادرست به سراغ این دادها رفته اند.مسلما نتیجه چنین برداشتهایی تختطءه کردن 50 سال حکومت پهلوی و کاملا سیاه نشان دادن آن دوران بوده.درست درمقابل هم عده ایی بنام دفاع از این دوران انچنان به بزرگ نمایی اش پرداخته اند که جایی برای هیچ انتقادی نمی گذارند.این درست یعنی برگشتن به همان دوران پیش از سال نحس 57 و عدم بلوغ فکری ما بعنوان مردمی که در یک محدوده جغرافیایی زندگی می کنیم.ما هنوز از تاریخ خونبار خود فرا نگرفته ایم که نمی توان پدیدهای اجتماعی و سیاسی و هنری … سفید و سیاه دید.بهمین جهت هم در هر پیچ تاریخی دوباره به سرنوشت قبل و حتی بدتر از ان گرفتار شده ایم. پدران ما با درایت و خردمندی از اوضاع زمان خود استفاده کرده و یکی از مترقی ترین قوانین دوران خود را بنام قانون مشروطه بوجود می اورند ولی ما با بی خردی توان نگهداری و توسعه انرا از دست دادیم.و سرانجام خود را بدست مستبدی دیگر سپردیم چون برایمان امنیت فراهم میکرد.چیزی که تا حدودی درست بود ولی به بهانه امنیت منیت خود و ازادی و حقوق شهروندی را ازدست دادیم.وکشور را از داشتن نخبه گانی در رهبری جامعه از دست دادیم و تمام قوانین را بنفع حکومت فردی بله قربان گویانیکه خود را نمایندگان ما مردم میدانستند تصویب کردند.اینکه پهلویها را کی برسر قدرت اورد ویا میهن پرست بودند و یا نبودند بنظر من اهمیت زیادی تنها برای چپهای وابسته به بلوک شرق و داعشیان مسلمانیکه خود بخوبی وطن پرستی شان و را در این 37 سال بما ثابت کرده اند و یا پانهای مختلف دارد تا مردم عادی.شکی نیست که قدرتهای بزرگ و استعمارگر نه در فکر منافع ایران بوده و نه هستند.چون آنها نمایندگان مردم خود و حافظ منافع کشورهای خودهستند نه ما.بنابراین انتظار ما از هر کشور و یا قدرت خارجی توقعات ابلهانه ای بیش نیست.مهمترین موضعی که ما باید به آن توجه کنیم منافع ملی ماست که باید تعریفی مورد توافق اکثریت مردم ایران از ان داشته باشیم که درحال حاضر چنین تعریفی نداریم.
من معتقدم که آنچه رضاشاه و محمد رضاشاه انجام دادند هر چند در نوع خود و دریک کشور عقب افتاده و گرفتار خرافات اسلامی بی نظیر است ولی تضمینی برای جلوگیری از استبداد فردی و بعدا هم برآمدن هیولای اسلامی نمی توانست باشد و نبود.دلیل اش هم پیش روی ماست.من دوران سیاه بعداز 57 را چیزی جز نتیجه دوران 50 سال حکومت فردی و مطلقه پهلوی نمی دانم.مهمترین دلیل اش هم زیرپا گذاشتن قانون مشروطه و محدود کردن آزادیها و اندیشه و نقد و …در جامعه بود ولو اینکه چنین قوانینی بدون نقص نبودند.درد اصلی ما نبود قانون و یا نقایص قوانین نبود بلکه بی احترامی به قانون و رعایت نکردن قانون بوده و هست.مسلما رضاخان میرپنج فرمانده قزاق و وزیر جنگ مثل هر فرمانده لایق و ایراندوستی وظیفه سرکوب اشرار و خائنین به کشو ر را داشت ولی نه خودسرانه بلکه با اجازه مجلسی که مسؤل قانونگزاری کشوراست.شاید عده ایی بگویند اگر اینکار را رضاخان نمی کرد کشور از دست می رفت بنظر من همین افراد کسانی هستند که در صورت قدرت گرفتن هم دوباره به نفع استبداد بنام امنیت و یا تجزیه کشور رای خواهند داد و ازادی و پاگرفتن حکومتی سکولار و دمکراتیک را قربانی امنیت کاذب خواهند کرد.با یک بررسی در تاریخ براحتی می توان دید که مجلس انزمان براحتی می توانست بنام سرپیچی از حکومت دمکراتیک مرکزی نه تنها شیخ خزئل بلکه بقیه سرکشان را سرجای خود بنشاند.وجالب است که بدانید همین شیخ خزعل خود از طرفداران حکومت مشروطه درایران بوده و از اقوام پادشاه وقت بوده است.من نوه شیخ خزعل را از نزدیک دیده ام یک تنکنوکرات و بشدت ایراندوست است و دیدی که نسبت به خزعل دارد اصلا با دیدی که دیگران دارد بسیار فرق دارد نمی گویم درست است ولی دیدی متفاوت است..بنابراین وقایع تاریخی را نمی توان سیاه و سفید دید و حق را به کسانی داد که یا مخالف جریانی بوده اند و یا موافق آن.مثلا با نگاهی به گروها و سازمانهای قبل از 57 براحتی می توان گفت که هر گروهی که قدرت را گرفته بود کم و بیش کشور را به سمت استبداد یا دینی و یا غیره دینی سوق میداد و نتیجه اش هم کشت و کشتار و غیره بود.ولی فرق مهمی که حکومت پهلوی دوم با حکومت کنونی داشت عدم ایدیولوژیکی بودن و نیمه سکولار بودنش بود.ولی بعلت تنفر و بی خردی اکثریت مخالفان و وابستگی فکری و سیاسی عده ایی از مخالفان که اغلب دارای عقاید چپ رادیکال و یا التقاطلی رادیکال و یا مرتجعین داعشی اسلامی از طرفی و ترس حکومت از بلوک شرق از طرف دیگر باعث آماده شدن زمینه برای نیروهای مرتجع اسلامی شد.ومسلما سهم آخوندهای کراواتی مثل نهضت آزادی و جریان حرافانی مثل شریعتی محلل ظهور این پدیده شوم داعشی در کشور شدند.کسانیکه باعث برآمدن چنین جریان شومی در کشور شدند بدون استثنا هیچ عقیده ایی به ازادی و حکومت دمکراتیک نداشتند نمونه اش هم تصفیه های درون گروهی در خود این جریانها بوده.چون اگر چنین نمی بودند هیچگاه حکومت نیمه سکولار استبداد پهلوی را به ////// اسلامی ترجیح نمی دادند.درست چنین اشتباهاتی در سوریه و لیبی و عراق …انجام شد و نتیجه اش را می بینیم.ولی باز هم با وجود تمام اشتباهات اپوزیسیون نمی توان و نباید نقش حکومت را در رادیکال شدن مبارزه ات ضد استبدادی و برآمدن /////////// اسلامی نادیده گرفت.
جناب مزدک
سلام
میبینم که مجددا به اظهار فضل در مورد مرحوم دکتر شریعتی پرداختید و در کنار آن از مفاهیمی به مانند سکولاریسم و نیمه سکولار و …اشاره فرمودید.خاطرتان می آید که ماه گذشته مفهوم سکولاریسم را اصلا نمی دانستید؟ و آن را با دیکتاتوری دین ستیزی اشتباه گرفته بودید؟
شما که به مرحوم بازرگان احترام می گذاشتید (البته ایشان را نمی شناختید)،حالا چطور نهضت را مرتجع و آخوند کرواتی معرفی می کنید؟!
به شما پیشنهاد می کنم به جای صرف وقت گسترده در جهت نوشتن کامنتهای بسیار،کمی هم وقت صرف مطالعه بفرمایید. به قول نظامی،کم گوی و گزیده گوی چون در.
آقای نوریزاد عزیز،از کوتاه مطلبی که به مناسبت درگذشت معلم شهید دکتر علی شریعتی نوشتید سپاسگزارم.
موفق باشید
نامه سرگشاده رزمندگان ۸ سال جنگ درباره حقايقی مربوط به ۱۷۵ غواص کربلای ۴ و کانتينرهای مملو از اجساد شهدای جنگ
جنگ خانمان سوز ۸ ساله ايران و عراق حقايق تلخ بسياری دارد که ما هر از چندگاهی به بخش هايی از آن در صفحه فيسبوک”بازماندگان شهدا ,جانبازان ,آزادگان و رزمندگان ۸ سال جنگ خانمان سوز” پرداخته ايم و جنايات رژيم را در طول جنگ ۸ ساله افشا کرده ايم و با بهره برداری های سياسی که رژيم از کشته های جنگ و حتی اجساد و استخوان های يارانمان کرده است برخورد و واکنش نشان داده ايم.
————————————————————————————–
همچنين تعدادی از ياران و همرزمان ما هنوز زندانی سياسی و اسير هستند که آخرين آنها مصطفی عزيزی است.
از شما مردم تقاضا داريم که رژيم را تحت فشار بگذاريد تا همه زندانيان و از جمله ياران ما را از زندان و اسارت خارج کنند.
بازماندگان شهدا ,جانبازان ,آزادگان و رزمندگان ۸ سال جنگ خانمان سوز
چهارشنبه، ۲۷ خرداد ۱۳۹۴ برابر با ۱۷ يونی ۲۰۱۵
http://news.gooya.com/politics/archives/2015/06/198524.php
سند محرمانه شورای عالی انقلاب فرهنگی درباره بهاییان
http://sahamnews.org/2015/06/285070