سر تیتر خبرها
روز سوم

روز سوم

یک: روز سوم نمایشگاه برای من بسیار گوارا و دلنشین بود. شاید از این روی که آسمان را دیدم هق هق کنان می بارد، و زمین را دیدم که خیش می خورد برای رویشی تازه. راستش را بخواهید من آسمان و زمین را در نمایشگاه نقاشی هایم، دست در دست هم دیدم. حالا هرکس هر تعبیری از این تماس بدنی دارد خودش می داند و خودش. یعنی چه؟ مگر می شود؟ ارکان الهی به لرزه در می افتند از این دست دادن ها. شما می گویی زن و مرد اجنبی با هم دست بدهند؟ می گویم: در قاموس آیت اللهی ما دست دادن مردان و زنان بهنگام سلام و خداحافظی عین درستی و ادب و انسانیت است و هیچ ایرادی که ندارد، کلی هم ثواب دارد.

دو: چند نفر از هموطنان بهایی ما سلام گویان داخل شدند. یک بانو و چند جوان. اینان را به دیگرانی که در نمایشگاه بودند معرفی کردم. و گفتم: من به داشتن هموطنان فهیمی چون بهاییان غرور می ورزم که در این سالهای نکبت و انقلابی، کشته شدند و آسیب دیدند و آواره و زندانی شدند اما هرگز دست به خشونت نبردند. من هیچگاه نشنیده ام که یک بهایی دست به سنگی و چوبی برده باشد برای دفاع از خودش حتی. بهاییانِ سرزمین ما، کتک خوردند اما کسی را کتک نزدند. اموالشان روفته شد اما دست به مال کسی نبردند. عزیزانشان را بردند و اعدام کردند اما هرگز به حرکتی تلافی جویانه رو نکردند.

سه: بانوی بهایی برای ما از چگونگیِ کشته شدن پدرش گفت. ساکن همدان بوده اند در سالهای پیش از انقلاب. به محض پیروزی انقلاب، بهاییان در همه جا بویژه در همدان در تنگنا قرار می گیرند. پدرش از صاحب نامان و چهره های خدوم و مردمیِ همدان بوده است. وی را و شش نفر از بزرگان تحصیل کرده ی بهایی را به بهانه ای می برند و اجازه ی ملاقات و پیگیری نمی دهند. بانوی بهایی ما آن روزها دانش آموز بوده. یک روز که از دبیرستان باز می آید، به انبوه مردمی بر می خورد که در جایی دور هم جمع شده اند و شیون می کنند. پیش می رود. می شنود که هفت نفر از بهاییان را کشته اند و جنازه هایشان را جلوی بیمارستان شهر انداخته و رفته اند. جلوتر که می رود، جنازه ی شکنجه شده ی پدرش را و جنازه ی شش نفر دیگر را می بیند که با بدنهای کبود و کتک خورده و زخمی بر زمین افتاده اند. مردم شهر که از این بهاییانِ کشته شده جز انصاف و انسانیت و همراهی و نوعدوستی ندیده بودند، جنازه ها را با احترام به گورستان شهر می برند و در همانجا بر آنان نماز می خوانند و مثل عزیزان خودشان آنان را بخاک می سپرند. این گورستان بعدها توسط نظام مقدس جارو می شود البته.

چهار: بانویی جوان و شیک پوش بهمراه بانویی دیگر نفس زنان از پله ها بالا آمدند. این بانوی جوان جوری بی تابی و خوشحالی می کرد که انگار قرن هاست من و وی همدیگر را می شناسیم و یک قرنی بوده بین ما جدایی افتاده و دیداری در این یک قرن اخیر صورت نگرفته. از آن بانوان احساسی و اشک بر چشم بود. که تا سخنی می شنید یا چیزی می گفت، اشک در چشمانش موج می خورد و قطره هایش سرازیر می شد. بانوی همراهش که حال و روز وی را می دانست، رفت و از روی میزِ دوست ما یک جعبه ی دستمال کاغذی آورد و بدستش داد. که یعنی حالا هر چه می خواهی بگوی و اشک بریز.

این بانوی احساسی، سرشار از هیجان بود. آنچنان با نوشته های من خو گرفته و آنها را به هر کجا فرستاده بود که من گویا در تمام این سالها با ریز ریز احساسِ وی همراه بوده ام و همدیگر را نیک می شناسیم. پرسش محوریِ وی گرفتارِ ” چه باید کرد اکنون” بود. و گفت: من انگار با نرگس محمدی و دختران و بانوان بی گناه، زندانی ام. آب خوش از گلویم پایین نمی رود. مگر من می توانم نسبت به آنها بی تفاوت باشم؟ و گفت: شوهرم به من می گوید با این حال و روزی که تو داری، یک وقت حرف از بچه دار شدن نزنی؟ شوهرش به وی گفته: من نمی خواهم بچه مان را مادر من یا مادر تو بزرگ کنند و تو خودت در زندان باشی.

به وی گفتم: دخترم، آرام باش و باور کن که اکنون ما هیچکاری جز ” آگاه شدن و بی تفاوت نبودن” نداریم. برو و گرم باش در زندگی ات. شوهرت را دریاب و به نظرش که درست نیز هست، احترام بگذار و همانگونه باش که وی می گوید و از تو انتظار مادری دارد برای فرزندتان. بچسب به زندگی ات و اطمینان داشته باش که ما را اکنون جز همین، کار دیگری نیست. که: کانون خانواده را گرما ببخشاییم. وقتش که برسد از همان گرما برای گرم کردنِ زمستانی که در راه است سود خواهیم برد همگی.

پنج: موسیقی زنده هم داشتیم. جوانی آمد که ماهرانه و شگفت، تنبک می نواخت. و جوانی دیگر که سه تار می نواخت و خود می خواند. این نواختن ها و خواندن ها همه به ابتکار عزیزانی است که دوست می دارند نمایشگاه از عاطفه و احساس سرشار باشد.

شش: بانویی آمد شاید شصت و پنج ساله. سیرجانی بود و معلم باز نشسته. شرمنده از دانش آموزانی بود که سالها به آنان کتاب ولایت فقیه را درس داده بود. این بانوی خوب پیش از این نیز به نمایشگاه دوم آمده بود. روز قبل او را بر مزار هدی صابر دیدم در بهشت زهرا. اکنون در نمایشگاه بود با جعبه ای شیرینی. به احترامش جلو رفتم و دستم را به رسم سلام جلو بردم. آسمان و زمین و تماس بدنی که می گویم یعنی همین. کمی که از هر کجا سخن به میان آمد، به من گفت: من می خواهم ” پاییز آمد” بخوانم. گمانم بر این بود که حالا برگه ی کاغذی از کیفش بیرون می آورد و دکلمه گون آن را برای ما می خواند. نشست اما و با صدایی به سوزناکیِ قرن ها غارتِ و خیانت و کشتار و تحقیرِ ایرانیان، آواز خواند. چقدر برایش کف زدیم.

هفت: مردی آمد از کرمانشاه. به حاضران معرفی اش کردم و همه برایش کف زدیم. این اخلاق من است که آمدگانِ از راه دور را معرفی می کنم تا همگی با کف زدن سپاسشان بگوییم. این مرد کرمانشاهی در مقطع کارشناسی ارشد درس می خوانده که انتخابات سال هشتاد و هشت از راه می رسد. وی به ستاد آقای موسوی می پیوندد. همین پیوند، روزگارش را سیاه می کند. یک سال در زندان دیزل آباد کرمانشاه بوده با قاچاقچیان و قاتلان و ایدزی ها. و بعد بیکار بوده و بیکار. تازگی ها با زن و بچه اش از کرمانشاه بیرون زده و در تهران مسافر کشی می کند قاچاقی.

هشت: دو جوان که مهندسی خوانده بودند آمدند با شوریدگی ها و سرگشتگی هایشان. مشکل آنان نیز عذاب وجدانشان بود. این که: وقتی عزیزان ما در بندند، از ما چه کاری بر می آید؟ این دو جوان را نیز به آرامش خواندم که هر دو در جایی مشغول کار بودند. سفارش کردم از هیاهوی جوانی خروج کنند و همان هیاهو را در مسیر فهمیدن عمق بخشند. زندگی را برای خودشان و برای دیگران تلخ نکنند و بی دلیل و بی جهت خود را خرج قدم های کوچک نکنند. از این دو جوان خواستم که شعله های فهم و فهمیدن را در درون خود روشن نگه دارند تا روزی که وقتش فرا برسد. یکی شان گفت: اینگونه که شما می گویی، فرق ما با آنانی که بی خیال اند چه می شود؟ گفتم: فرق شما با آنان در این است که آنها بی خیال اند و شما را خیال هایی در سر است.

روز سوم روز شلوغی نبود. اما دوستان و جوانان و پرمایگانی به نمایشگاه آمدند که هر کدامشان گنجی هستند برای فرداهای ناگزیر و بایسته ی این سرزمین. امروز – یکشنبه – روز چهارم است. و من دم در، چشم به راه شمایانم چه جور! جوانی آمد با رفیقش. که: من یک طلبه ام اما یک طلبه ی متفاوت. پرسیدم: سربازی رفته ای؟ گفت: من بخاطر ضعف چشمانم معافم. گفتم: اگر سربازی نرفته بودی مرا با تو سخن فراوانی نبود. که معتقدم: همه ی آیت الله ها و آخوندهای ما همین که سربازی نرفته اند بدهکار مردم اند و تا این بدهی را نپردازند همه ی اطوارشان باد هواست.

نشانی: خ کارگر شمالی بالاتر از خ نصرت کوچه عبدی نژاد پ 18 طبقه دوم و به گفته ی بعضی ها طبقه ی سوم. از ساعت چهار تا هشت عصر. من در صفحه ی خود در فیسبوک تعداد دویست و نود و چند عکس از نمایشگاه روز سوم منتشر کردم که اگر مشتاق بودید به آنجا سر بزنید: https://www.facebook.com/m.nourizad

محمد نوری زاد
بیست و چهارم خرداد نود و چهار – تهرانShare This Post

درباره محمد نوری زاد

17 نظر

  1. مدت هاست آقایانی بحث دینی در این سایت دارند من کاری به بحث های شما ندارم ولی این را باید بدانید در قوانین مدنی کشور نباید قوانین اسلامی یا دینی وارد شوند اگر می خواهید اسلامتان حفظ شود بر درست بودن قوانین مدنی اش اصرار نکنید، همین الان دو نفر انسان به خاطر دست دادن به رابطه غیر شرعی متهم شدند و بازداشت شدند، ما قوانین این دین الهی شما را با پوست خود حس کرده و می کنیم، لطفا احترام خودتان را حفظ کنید و از رهایی بخش بودن قوانین اسلام برای اجتماع سخن نگویید ما نیز به شما احترام گذاشته و شما را مومنان درست می نامیم حال می خواهد این تعریف درست یا اشتباه باشد. آقای نوریزاد عزیز دیگر ما خسته شده ایم از این صحبت در مورد قوانین مدنی اسلام در سایت شما لطفا نظر خودتان را شفاف به این جماعت و ما بگویید، آینده کشور فقط با قوانین بشری که جایز خطاست باید تعریف شود چون همین جایز خطا بودن باعث می شود این قوانین را اصلاح کنند و امور جامعه پیش برود. ما نیاز به قوانین ابدی نداریم.

     
  2. تشط = طشت

     
  3. خسته نباشید اگر عمری باشد جهت عرض ادب خدمتتان ودوستان ایرانی خواهم رسید

     
  4. ” کمک به گاو ”

    روزی بر اثر حادثه‌ای پای گاوی می‌شکند.

    صاحبِ گاو، دامپزشکی را برای معاینه خبر می‌کند.

    دامپزشک پس از معاینه گاو می‌گوید، اگر تا سه روز دیگر گاو قادر به

    ایستادن بر روی پای خود نبود باید آنرا سلاخی کنید.

    گوسفندی که در اصطبل بود این را شنیده، گاو را در جریان میگذارد، ولی‌ گاو

    قادر به ایستادن روی پای خود نبود. روزِ دوم دوباره گوسفند به سراغ گاو رفته

    ا‌و را به ایستادن بر روی پاهایش تشویق می‌کند، ولی‌ بدون نتیجه!

    روز سوم گوسفند به گاو یادآوری می‌کند که اگر امروز نتواند به روی پاهایش بایستد

    مطابق توصیه دامپزشک، سرش را خواهند برید!

    گاو تلاشِ سختی کرده، بر روی پاهایش میایستد! لحظه‌ای بعد، صاحب گاو وارد اصطبل

    شده و گاو را ایستاده بر روی پاهایش مشاهده می‌کند!

    از شادی در پوست نمی‌گنجد و برای سپاس از رحمتِ الهی، گوسفند را قربانی می‌کند !

    نتیجه اخلاقی‌ :

    خودتونو نخودِ هر آشی نکنید !

    نتیجه غیرِ اخلاقی‌ :

    به هیچ گاوی کمک نکنید 🙁

     
  5. آقای نوری زاد چه خوب بود در سایت قسمتی رو برای معرفی کتاب هایی برای مخاطبانتون در نظر بگیرید

     
  6. بخش پنجاه و یک
    دونگری یا دو پرستی؟ (نقش انسان دردودین)
    اسلام و زرتشت دو نقش متفاوت به انسان داده، و دو علت متفاوت برای آفرینش او بیان کرده اند.
    در تفکر اسلامی علت خلقت انسان به سه شکلِ گفته شده است:
    1- انسان خلق شده چون خالق بودن، صفت خداست.
    2- خداوند به انسان زندگی داده تا او را بیازماید( خدایی که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید).
    3- انسان به وجود آمده تا خدا را عبادت و پرستش کند( … آدمی را نیافریدیم مگر برای عبادت و پرستش کردن).
    این دیدگاه ها دستکم برای نگارنده، غیرمنطقی می نماید چون،
    1- نیازی نبود خدا با خلقِ انسانِ هوشمند و رنج و عذابی که بسیاری از این موجودات در دو جهان برده و خواهند برد، صفت خالق بودن خویش را به نمایش بگذارد. می توانست به این همه موجودات گوناگونی که خلق کرده است بسنده کند و انسان را از تماشای توانایی های خود معاف دارد چون این تماشا، هزینه ی بسیار بالایی برای بشر داشته و دارد؛ چه در این دنیا که باید دائم با نفسِ بدسگال بجنگند و چه پس از مرگ که باید هزاران برابرِ دنیای فانی در جهنم سوزانِ گمراهان، عذاب ببرد یا در بهشتِ بی امکاناتِ سربراهان حوصله اش سر برود.
    2- اگر باور کنیم که هدف از خلقت انسان، آزمایش است، باید همه ی باورهای قبلی را در رابطه با دانایی و علم خدا دور بریزیم چون ، چگونه ممکن است خداوند دانای کل باشد اما نداند سرانجامِ فلان کس و فلان چیز چیست؟ بنا به آنچه در قرآن آمده ، خداوند به همه چیز از ازل تا ابد آگاه است و طبعا نیازی ندارد تا کس یا گروه یا شیئی را بیازماید تا بفهمد چیست و چگونه است. برفرض که خداوند جاهل باشد و نفهمد و نداند، و این آزمایش سبب شود تا او از سرانجام تک تک افراد آگاه بشود، این آگاهی برای او، و مهم تر، برای انسان چه سودی دارد؟ برفرض به انسان ثابت کند که او موجودی شرور یا خیرخواه است، این خیر یا شر چه ربطی به انسان دارد؟ مگر کارخانه ای که شکلات، بیسکویت، ترشی یا شوری می سازد، محصولش را بازخواست می کند؟ خودش گفته یکی را شیر کرده دیگری را موش. یکی را شیرین. دیگری را ترش.آن یکی را عقاب و آن دیگری را خرگوش.
    … اگرخدا می خواست همه را هدایت می کرد.انعام 35
    …بگو ای پیغمبرهرچه هست همه بفرمان خداست…آل عمران154
    …بنگر تا ما چگونه بعضی مردم را بربعضی فضیلت و برتری بخشیدیم…اسراء 21
    …این حکم درکتاب علم ازلی مسطوراست…اسراء 58
    با این آزمایش چه چیز را می خواهد ثابت کند؟ توانایی خودش را؟ به کی؟ به ضعیف تر از خودش؟ به انسان که ساخته و پرداخته ی خود اوست؟
    البته مدافعین دین خواهند گفت که نه خیر، انسان مختار است و باید پاسخگو باشد. گویا این ها از یاد برده اند در قرآن آیات جبری چنان فراوان، و اراده ی مطلق خدا چندان زیاد و روشن است که نیازی به پاسخگویی به اهل مجادله نیست.
    با آنچه در بالا گفته شد بد نیست این فرض هم مطرح شود که:
    این که انسان ساخته شده تا مورد آزمایش قرار گیرد نباید حرف خدا باشد چون این حرف، ازکسی با مشخصات خدا، بعید است. احتمالا کسی که اهل تفکر و اندیشه نبوده و با افکارِ فلاسفه و بزرگان آشنایی نداشته و دایره ی افکار و اندیشه هایش محدود به کسانی بوده که از فرهنگی بسیار ضعیف برخوردار بوده اند، این حرف را زده و بنا به دلایلی که ذکرش در این مبحث نمی گنجد، پای خدا را پیش کشیده و حرف را به گردن آفریننده انداخته است.
    3- انسان به وجود آمده تا خدا را عبادت و پرستش کند.
    این حرف منطقی به نظر نمی رسد چون، معمولا اگرچیزی خلق می شود به دلیل نیازیست که خالقش به آن دارد و هیچ عاقلی چیزی را که نیاز ندارد نمی آفریند.
    مسلمین می گویند خدا صمد و بی نیاز است، و بی نیاز، نیازی به این ندارد که کسی او را کرنش و ستایش کند مگر، فرضِ بی نیازی و دانایی را کنار بگذاریم و احتمال این را بدهیم که خدا به دلایلی که ما نمی دانیم، عقده ایست، و کمبودها و نیازهایی دارد که با کرنش و ستایش بندگان برطرف می شوند. چیزی شبیه به پادشاهان و فرمانروایان جبار که باید دائم مجیزشان را بگویند.
    برفرض که همه ی هستی شب و روز به کرنش و تسبیح و بَه بَه و چَه چَه گفتنِ خدا مشغول شدند، چه نیازی از آن بی نیاز برطرف می شود؟ برفرض که موجودی چون انسان که به صرف اندک نافرمانی از بهشت بیرون رانده شد، با زحمات بسیار نانی به کف آورد و سرپناهی ایجاد کرد، و به جای استراحت و عمر را به شادمانی گذراندن، وقت خود را صرف این کرد که بگوید: خدا بزرگ است. خدا رحیم است. خدا کریم است. یا به فرامین او گوش داد و شرط بندگی را به بهترین شکل به جا آورد، و هر وقت او گفت بخور! خورد و هروقت گفت نخور! نخورد و هروقت گفت بجنگ جنگید. این گوش به فرمان بودن چه سودی برای خدا دارد؟
    اگر خدا از این عبادت و بندگی سودی نمی برد، چرا کارهای بیهوده انجام داده و انسان را خلق کرده است؟
    با توجه به این که همه ی خوب و بد، و زشت و زیبایی های ما برخاسته از جوامع بشری و ارزش وضد ارزش های آن است و ما، در اجتماعات انسانی به کسی که کاری بیهوده می کند به چشم تحقیر می نگریم آیا به خدا که این همه کارهای بیهوده کرده است نیز باید به همان چشم نگاه کنیم؟ یا…
    یا ، به موضوع از دریچه ای دیگر بنگریم، و بگوییم: نه. این ها حرف خدا نیست.
    اگر خدایی باشد و او عقل کل باشد و عالِم به عالَم و راهنما و استاد بشر باشد، امکان ندارد کاری بیهوده بکند. بهتراست به جای این که خدا را متهم به انجامِ کارهای غیرمعقول بکنیم، بگوییم: آن که گفته خدا آدم را برای بندگی خلق کرده ، هدفش سوء استفاده از این نام بوده و خواسته افکارش را به اسم خدا به خورد مردم بدهد.
    شاید هدفِ گوینده ی چنین سخنی که «خدا انسان را برای عبادت خلق کرده» این بوده که انسان عبد و بنده ی او بشود. شاید او خواسته خلق ساده و زود باور را به اسم خدا به سمت دلخواهِ خود بکشاند و از این راه به خواسته هایش دست یابد و گرنه؛ چطور ممکن است خدا، سخنی تا این اندازه بی پایه و بی مایه بگوید؟
    این جاست که اهمیت جمله ی شهادتین آشکار می شود اگر مخاطب ژرف نگر و اهل اندیشیدن باشد؛ چون:
    « هزار نکته ی باریک تر زمو اینجاست»…
    در آیین زرتشتی، انسان بنده و برده ی خدا، یا به گمانِ نگارنده، بنده ی کسی که امیالش را رنگ خدا زده، و سخنانش را به اسمِ سخن خدا گفته، نیست.
    در دین زرتشت اهورا، انسان را خلق می کند تا یار و مددکارش باشد. به دیگر سخن، اهورا صمد و بی نیاز نیست و برای تفریح یا امتحان یا کـُرنش و ستایش، بشر را به وجود نیاورده است. اهورا به بشر نیاز دارد. به یک یار و یاور قدرتمند که بتواند پس از گذرانِ دروه ای، از حالت توحش و نادانی به حالت تمدن و دانایی تغییر شکل بدهد. اهورا نیازمند موجودی باهوش است که بتواند از یک سو دل آسمان لاتیناهی را بشکافد و از این سو کنه ذرات نادیدنی را ببیند؛ و آن ها را به دلخواه تغییر دهد.
    اهورا نیاز به مخلوقی دارد که بتواند در دریا موجودی بسازد، بسیار قوی تر از نهنگ ها، و در آسمان چیزی بیافریند تندروتر از عقاب ها، و در زمین، شیر و پیل و پلنگ را به زنجیر بکشد ،و تحت فرمان درآورد.
    فقط چنین موجود نیرومندیست که می تواند اهورا را در مبارزه با اهریمن یاری دهد و سرانجام، با دانش و شعوربالایش دروغ و بدی، و ستم و خرابکاری را براندازد تا اهریمن، یا به دیگر سخن، دروغ و خرافه و خرابی گم و نابود شوند.
    اهورا نیازمند انسان است چون، می داند که سرانجام، روزی فرا می رسد که این اعجوبه ی هستی، به دانش های گوناگون مجهز می شود و آن روز که دانایی را به حد کمال آموخت، دیگر اهریمن پتیاره، و سپاه بیکاره اش توان ایجادِ جهل و جنگ و جدال را نخواهند داشت.
    انسان در دین زرتشت آلت دست اهورا نیست و برای بندگی و بردگی خلق نشده است. انسان موجودیست مختار که در اثر کوشش و تلاش ، به هرآنچه بخواهد دست خواهد یافت. از دل زمین، تا ژرف دریا ، و بی نهایتِ آسمان.
    در دین زرتشت انسانِ خوب عبدالله نیست . شریک الله است . آدم کسی است که در کنار و همراه با خدا، به ساخت و ساز جهان می پردازد و همانندِ خدا، با جهل و دروغ و فریب می جنگد. در آیین زرتشت، انسان به عنوانِ همکار و همیار خدا، وظیفه دارد تا هرچه می تواند از جهل و خرافات بکاهد و بردانش و روشنایی بیفزاید.
    مطابقِ کیشِ به دینان، هرکس برعلیه دروغ ، فریب ، خرافات و خرابی اقدام نکند، اهریمن است.
    با احترام.
    دانشجو

     
  7. ما عادت کردیم وقتی فیلم به تیتراژ رسید،
    اگه تو خونه باشیم،
    دستگاه رو خاموش
    می کنیم…!
    اگه تو سینما باشیم،
    سالن و ترک می کنیم…!

    ما توی زندگیمون هیچ وقت…
    کسانی که برامون زحمت اصلی رو کشیدن نمی بینیم!
    مافقط دوست داریم کسایی رو ببینیم که برامون
    نقش بازی میكنند !!

     
  8. “”لابد امام خمینی و سایر علمای مسلمان از این موضوع هم خبر داشته اند که لاس زدن با بچه شیرخواره را مجاز می دانند؟!””.
    (پایان)
    واقعا این کامنت گذار خسته نشد از بس این مطلب پیش پا افتاده را تکرار کرد؟!
    این نشان میدهد که چون مطلب مهمی در نقد دین ندارد دائم اشاره به یک سوال و جواب راز یک فقیه می کند که اشاره به لوازم یک حکم کرده است.
    “”لابد امام خمینی و سایر علمای مسلمان از این موضوع هم خبر داشته اند که لاس زدن با بچه شیرخواره را مجاز می دانند؟!””.
    (پایان)
    واقعا این کامنت گذار خسته نشد از بس این مطلب پیش پا افتاده را تکرار کرد؟!(از افاضات ید مرتضی!)
    ……….

    1.بقولی افتاب آمد دلیل افتاب!بله مسایل تجاوز و آزار جنسی کودکان در اسلام هم قانونی است و هم پیش پا افتاده!حالا حساب کنید که جامعه چگونه به انسان مسلمان نی با این اعتقادات اعتماد کند که بچه اش را بدو سپارد مثلا در کودکستان و دبستان و سایر اماکن تربیتی!اگر دیپلمات اسلامی زیر ابی در برزیل می رود برای تعرض جنسی به کودکان !جالب است که بعد از اینکه این اراذل را رسوا کردند و والدین کودکان میخواستند چنین خوکی را تربیت کنند به بحث تفاوت فرهنگی متوسل می شوند.در حقیقت هم درست می گویند چون فرهنگ اسلامی ازار و اذیت جنسی کودکان را شرعی نموده و ما نباید چنین موضوع پیش پا افتاده ایی را تکرار کنیم!بیچاره کودکان ایرانی که گرفتار چنین اراذل و اوباشی با چنین دیدهای کثیف و ضد بشریند!
    2.هر ابلهی میداند که بحثی را که من درمورد جنین مطرح کرده ام بحثی حقوقی و علمی است و با گفتن اینکه اسلام ضد سقط جنین است نه تنها مشکل را حل نمی کند بلکه موضوع را بسیار پیچیده و مشکل می کند.بنابراین راه حل ادیان ابراهیمی راه حل بسیار ///////////// ایست و ربطی نه به حقوق کودک دارد و نه به حقوق زن بعنوان مادر که نه ماه حمال فرزند است. ////////// اینست که انسان را موجودی برتر از دیگر حیوانات بدانیم و نخواهیم قبول کنیم که در هستی انسانها هیچ برتریتی بر سایر موجودات حتی یک حشره هم ندارند تا چه رسد به اشرف موجودات.
    مسلما منظور از جنین از نظر علم پژشکی امروز قبل از هفته 22 است و بعد از اینمدت دیگر جنین نامیده نمی شود و بچه نامیده می شود و این درست بعلت بار حقوقی ایست که چنین تقسیمی دارد.در ضمن سقط جنین جزءحقوق زن است و در حقیقت مرد نمی تواند زن را وادار به نگه داشتن فرزند ویا سقط جنین خود کند.چنین چیزی مغایر دید /////////// اسلام و سایر ادیان ابراهیمی است.چیزی که جناب ایه الله ///////

     
  9. سید مرتضی
    6:12 ب.ظ / ژوئن 13, 2015
    آزار جنسی زنان در وسایل حمل ونقل عمومی؛ نظرات و مشاهدات شما
    11 ژوئن 2015 – 21 خرداد 1394
    9 اظهارنظر
    هم‌رسانی

    پس از انتشار گزارشی درباره آزار و اذیت جنسی پانزده درصد از ساکنین لندن در وسایل حمل و نقل عمومی، پلیس حمل و نقل بریتانیا با انتشار ویدئویی از شهروندان و زنان درخواست کرد که در صورت مواجه با آزار و اذیت جنسی در مترو و یا اتوبوس‌های شهری، این رفتارها را به پلیس گزارش کنند تا با آن مقابله شود.
    در تحقیقاتی که موسسه رویترز در پانزده پایتخت پرجمعیت جهان انجام داده، زنان در کشورهای آمریکای لاتین بیش از نقاط مختلف دنیا در معرض تعرض جسمی و کلامی در وسایل نقلیه عمومی قرار می‌گیرند. وسایل حمل و نقل عمومی در شهرهای لندن، پاریس، توکیو و سئول هم بر اساس این تحقیق شهرهای چندان امنی برای زنان نیستند.
    یک گزارش بی‌بی‌سی پشتو هم نشان می‌دهد برخی زنان در افغانستان برای اینکه از آزار و اذیت جسمی در امان باشند، مجبور به نشستن در صندلی جلو تاکسی‌ها و پرداخت کرایه دو نفر به جای یک نفر هستند…………

    http://www.bbc.com/persian/interactivity/2015/06/150611_yt_sexual_harasment_women_transport
    ——————————————–
    دوست خوبی داشتیم بنام بردیا از استرالیا ،یادم هست با چه آب و تابی مطلبی در عکس محتوای این گزارش ارائه می کرد که در کشورهای غربی لیبرال سکولار چه عفتی وجود دارد که بیا و ببین! ،بنظرم همین آب و تاب هاست که منشا اینگونه نظر سنجی های غیر علمی و محدود و سفارشی سایت هایی مثل” ایران وایر” شده و می شود که این دوستمون را بهیجان غیر قابل وصفی رسانده است!
    یادش بخیر بردیا دوست خوبی بود اما عجیب شیفته غرب بود!
    زیاد سخت نگیرید ،این گزارش از صدا و سیما یا کیهان و اضراب آن نیست ،این گزارش از سرویس معتبر بی بی سی فارسیست!(آخوند مرتضی)
    ……………..
    این قسمت از این خبر را که فرصت طلبانه در این سایت گذاشته با هم مرور کنیم….
    ر تحقیقاتی که موسسه رویترز در پانزده پایتخت پرجمعیت جهان انجام داده، زنان در کشورهای آمریکای لاتین بیش از نقاط مختلف دنیا در معرض تعرض جسمی و کلامی در وسایل نقلیه عمومی قرار می‌گیرند. وسایل حمل و نقل عمومی در شهرهای لندن، پاریس، توکیو و سئول هم بر اساس این تحقیق شهرهای چندان امنی برای زنان نیستند.(آخوند مرتضی)….
    …….
    این جناب آخوند یک پزوهش را که درسایت بی بی سی اشاره شده تا نظر خواننده گان برای جلو گیری از یک مغضل اجتماعی بررسی کند و در حقیقت سؤال مشخص آن هم برمیگردد به توجیهی که ////////// اسلامی برای زنانه و مردانه کردن وسایل نقلیه عمومی دارند را به اصلی مسلم گرفته.اولا در نوشته فقط اشاره ایی به چنین موضوغی شده بدون خود پژوهش بنابراین نظریکه داده شده چکیده و برداشتی است که خواننده مقاله از یک نظرسنجی کرده که معلو م نیست خود مقاله چه نوشته و حضرت ایه الله ناشیانه و حریصانه از خزانه بیرون زده و ارشمیدس وار یافتم یافتم کرده.ولی حضرت ایشان با کمی تامل که اگر تعصب و کند ذهنی و خودشیفتگی و کوررنگی را کنار می گذاشتند بخوبی درمی یافتند که این گزارشها در دنیای غرب و آزاد بسیار پیش پا افتاده است ولی همین پژوهش ساده درایران و یا کشورهای اسلام زده می تواند باعث مرگ و ترور و زندان و شکنجه و هزاران عواقب دیگر برای پزوهنده با استدلال بخطر انداختن بیضه اسلام شود.دلیل اش هم پوشیدن و مخفی گردن معضلات اجتماعی که در رابطه با زنان و مسایل زنان است در این کشورها می باشد.بله اذیت و ازار زنان درتمام جوامع چه دنیای ازاد و چه در جهنم هایی که اسلام برای مردمان بخت برگشته بوجود آورده بسیار است.ولی در اسلام چنین موضوعاتی کاملا قانونی است و زنان از ترس ابرو و حیثیتی که جامعه به آنها بنام ناموس تحمیل کرده حتی زمانیکه مورد تجاوز قرار می گیرند نمی توانند انرا مطرح کنند و یا اگر مطرح کنند به سرنوشت ریحانه ها در بی پناهی و بی حقوقی گرفتار می شوند.لاس زدن اجباری و توهین و تحقیر و ناسزا و ازار و اذیت جنسی که جای خود دارد.ولی درکشورهای آزاد چنین موضوعاتی براحتی در سایتها و مطبوعات و اسباب جمعی مطرح می شوند و ساعتها متخصیص امر درباره آن و چاره یابی برای آن بحث و بررسی علنی می کنند و در صورت مراجعه به قانون قانون مجازاتهای سختی برای مجرمان در نظر گرفته.ایا در کشورهای اسلام زده چنین موضوعاتی اصولا امکان مطرح کردن می یابند؟راستی جناب ایه الله در دینی که علمای اعلامش لاس زدن و ارضا کردن و دفع شهوت مرد را با بچه شیرخواره شرعی می داند ایا حرف زدن از چنین موضوعاتی برای موجوداتیکه نصف بیضه چپ مرد ارزشی بیشتر ندارند می تواند محلی از ظهور و ارزش گفتن و پزوهش داشته باشد؟برای شما و امثال شما جناب آیه الله حقوق زن از انچنان اهمیتی برخورداراست که تنها بخاطر دفع شهوت و تولید مثل آنها را سربه نیست نمی کنید والا اصولا نسل چنین موجودات گنهکار و پستی را از زمین برمیداشتید.شما و دم زدن از حقوق زن یعنی تف سربالا و طنزیکه فقط شماها را بخنده می اورد. نظرخواهی مطرح کرده با توجه به توجیه //////// اسلامی برای مردانه و زنانه کردن اتوبوسهاست و ایا چنین حماقتی و پستی و پلاشتی ایی که حقوق ابتدایی انسانها را بعنوان شهروند نادیده میگیرد توجیهی دارد یا اصولا می تواند جلو آزار و اذیت جنسی زنان را بگیرد؟ولی ایا آزار و اذیت زنان تنها به داخل وسایل نقلیه منحصراست؟بنظر من و اکثریت ایرانیان اسلام و دستوراتش راه رابرای هرگونه تجاوز و ازار جنسی زنان و کودکان باز گذاشته و بهمین جهت در کشور ما و سایر کشورهای اسلام زده تا زمانیکه چنین قوانین ارتجاعی و انسان و ایران و زن و کودک ستیزی در کشورحاکم است نمی توان از ازادی و حقوق شهروندی حرفی بمیان آورد.

     
  10. سلام وعرض خسته نباشیدخدمت جناب نوریزادودوستان دیگر
    درهفته گذشته ذیل پست بلوغ دردختران وپسران مطلبی رادرحوزه تخصصی خودم گذاشته ام که منجر به استقبال جناب نوریزاد وطرح یک ایراد ویک سوال ازطرف سید مرتضی گردید .ضمن تشکر ازهردو نفرشان وپوزش ازاینکه به خاطرفوت برادرم این چند روزه هم حال خوشی نداشتم وهم فرصت برای بازدید از سایت.
    ا- ابتدا به ایرادسید مرتضی می پردازم:ایشان نوشته اند«ایراد این است که بلوغ از نظرعرفی منصرف به رسیدن به نقطه ایست که درآن آثاروتمایلات جنسی نسبت به جنس مخالف درفرد ظاهر میشود »عرض میکنم که اولا موضوع بلوغ وجنبه های مختلف آن را من از نقطه نظرعلمی مطرح کرده ام,نه ازنقطه نظرعرفی .اگربخواهیم عرف را درنظر بگیریم میشود همان نظرعوام که متاسفانه بسیاری ازروحانیون وطلاب هم همین نظر راتاکید میکنند یعنی بلوغ به معنای بوجود آمدن آثاربدنی که منجر به تمایل به جنس مخالف شده وتوانایی باروری رادرانسان بوجود می آورد.ثانیا تعریف سیدمرتضی ازبلوغ , تعریف صرف بلوغ جنسی ازنقطه نظرخاص است نه تعریف عام اصطلاح«بلوغ »چراکه بلوغ مقوله ای چند بعدی است و ابعاد مختلفی اززندگی فرد را دربرمیگیرد مثل بلوغ جنسی وجسمی , بلوغ فکری ,بلوغ عاطفی وروانی , بلوغ اقتصادی وجنبه های دیگری که درنوشته آمده است.
    2- ایراد دوم سید مرتضی این بود که جناب ایشان تعبیر «بلوغ اقتصادی»را خروج ازحیطه بحث های روان شناختی وعرفی دانسته اند .البته شاید خروج از بحث های عرفی درست باشد ولی به تعبیری که حقیر مد نظرم بود بلوغ اقتصادی دقیقا جنبه روان شناختی داردودرساختارشکل گیری وحتی تداوم زندگی زناشویی وخانوادگی حداقل در سالهای اخیرنمود غیرقابل انکار دارد.جالب است که جناب سیدمرتضی تعابیر حوزه ای بکاربرده اندووقتی کمی دقت کنیم ومفاهیم بکاربرده شده ایشان راساده تر نماییم همان معنای بکاربرده شده حقیر را میرسانند.دقت بفرمایید:«تمول وقدرت اقتصادی بردخل وخرج_ پول داشتن وقدرت نفقه دادن _بلوغ نفقه دادن و….»حال اجازه میخواهم تعریف خودم از«بلوغ اقتصادی» رااینجا برای تان کپی پیست کنم :
    (چنانچه یک فرد بویژه جنس مذکر باداشتن یک شغل (رسمی یاغیررسمی)وبا کسب درآمد ازآن طریق بتواند باهزینه متوسط یک خانواده حداقل دونفره را بگرداند ودچارمشکل مالی نشود , چنین فردی بصورت نسبی دارای بلوغ اقتصادی است)
    البته کسانی هستند که باراه اندازی بنگاههای اقتصادی ,کارآفرینیهای خردمندانه ,استفاده بهینه ازعلوم روزو………..ضمن بهره برداری از منافع اقتصادی ,دنیایی را ازنظر مالی واقتصادی متحول می کنند ,کشورها هم همینطور .اینها هم یقینا جزو رشد اقتصادیست که درحوزه تخصص من نیست .لذا منظورم ازبلوغ اقتصادی همان حوزه جزیی درتشکیل اولیه یک زندگی مشترک بین دختر وپسر است.اینکه این مطلب کجا خارج ازحوزه روانشناسی هست , عجیب به نظر میرسد .
    درضمن یادآورمیشوم که رشته جدیدی درحوزه روان شناسی ودرارتباط با بهره وری اقتصادی تعریف شده به نام روان شناسی صنعتی وسازمانی که چند سالیست دانشجو می پذیرد.روان‌شناسی صنعتی و سازمانی دانش بررسی رفتار انسان‌ها در محل کار است. این دانش می‌کوشد تا با به اجرا گذاشتن نتایج و روش‌های روان‌شناختی به کارگران و سازمان‌ها کمک نماید.حال چگونه میفرماییدبحث بلوغ اقتصادی خارج ازحیطه روان شناسی هست؟اجازه بفرمایید دیگر به این بحث ادامه ندهم.
    3- جناب سیدمرتضی ازحقیردرخواست فرمودند که :تعبیر “بلوغ فکری” را که گفته می شود تنها از سن 18 سالگی حاصل می شود دقیقا تعریف کنید و شاخصه ها و علائم آنرا از نقطه نظر علم روان شناسی توضیح دهید .
    من چون قبلاازنوشتن اظهارعجزکرده ام وعدم توانایی درمقاله نویسی رابه عنوان یک نقطه ضعف اعتراف نموده ام ,حدس میزنم که جناب سید مرتضی میخواهند ازاین طریق مشوق من باشند جهت ممارست بیشتر در نوشتن وپیداکردن قدرت بالاتر در نویسندگی .درهرصورت به فال نیک میگیرم وامرایشان را اطاعت مینمایم:
    بلوغ فکری تنها ازسن 18 سالگی حاصل نمیشود. یعنی هم ممکن است بشود هم ممکن است نشود.میتوان مشاهده کرد افرادی که 18 یاحتی پایین تراز18 سال دارند وازرشد عقلی بالایی برخوردار میگردند وبرعکس افرادی درمرز40سالگی از رشد فکری مناسبی به فراخورسنشان برخوردار نیستند, لذا مساله بلوغ فکری یک امرنسبی هست
    ازآنجایی که رشد عقلی وفکری مرز مشخص وخاصی نداشته واحیانا پایانی هم نداردودایما درحال تغییر وتکامل هست,لذاتعریف دقیق وروشنی هم نمی توان برای آن درنظر گرفت.اما روی هم رفته زمانی که شخص توانایی شناخت واقعیت وافتراق ازرویاوخیال راداشته باشد وقادربه تجزیه وتحلیل مسایل باهم باشد وبتواند نتیجه گیری منطقی بگیرد,میتوان گفت اوبه بلوغ فکری رسیده است .

    نشانه های بلوغ فکری بصورت خیلی خلاصه تقدیم میگردد:
    1. قدرت فرضيه سازي يكي از علائم رشدعقلی است. در باره فرضيه مى‌توان گفت: فرضيه عبارت است از حدس يا گمان انديشمندانه درباره ماهيت، چگونگى روابط بين پديده‌ها، اشياء و متغيرها، که فردرا در تشخيص نزديکترين و محتمل‌ترين راه براى کشف مجهول کمک مى‌نمايد.
    2. قدرت استنباط و استنتاج و حل و فصل مسائل علمي-اجتماعي درحد متوسط به فراخور سن وسال وکسب تجربه
    3. قدرت درك مسائل زندگي، مسائل اجتماعي و سياسي.
    4. منطقي و عاقلانه برخوردكردن با مسائل فردي و اجتماعي
    5. كنترل تكانه هاي هيجاني و به عبارت ديگر مديريت احساسات و هيجانات.
    6. تصميم گيري منطقي و به موقع در كارها
    7. اجتناب از رفتارهاي سبك و سفيهانه
    8. تقليد كوركورانه نكردن از ديگران
    9. داشتن «اخلاق خودپيرو» نه اخلاق ديگرپيرو.
    اما اينكه چگونه مي توان به بلوغ فكری دست يافت؟
    بلوغ فكری نتيجه تحول شناختي در انسان است بنابراين نتيجه قهري بلوغ فكري رسيدن به تفكر انتزاعي است. از اين رو همه چيز در اختيار ما نيست برخي از عوامل جنبه ژنتيكي دارد. آنچه در اختيار ما قرار دارد، دستكاري عوامل محيطي است. هر چه عوامل محيطي مثل تغذيه، خانواده، مدرسه، دوستان، تمرينات فكري، مطالعه و … از كيفيت بهتري برخوردار باشد در رشد فكر و رسيدن به تفکر انتزاعي كمك مي كند بنابراين:
    – مطالعه بيشتر
    – تحليل مسائل زندگي و مسائل اجتماعي-سياسي
    – تقليد كوركورانه نكردن
    – استفاده هر چه بيشتر از قدرت اختيار و انتخاب بر اساس منطق صحيح
    – تعامل با دوستان منطقي و خوش فكر
    – شركت در فعاليتهاي اجتماعي
    – مسئوليت پذيري و انجام مسئوليت ها بنحو احسن
    – مديريت هيجانات و عمل كردن بر اساس منطق و عقل
    – تأمل و تفكر هر چه بيشتر در مسائل پيراموني
    اينها مجموعه عواملي هستند كه در رشد و بالندگي فكر نقش بسيار مؤثري دارند.
    ازاینکه مطلب کمی طولانی شد پوزش می طلبم.درضمن درتهیه مطلب مربوط به رشد عقلی ازمنابع دیگر دراینترنت هم استفاده شده است.
    پایدارباشید

     
  11. آقا سلام. محض یادآوری و به این ملاحظه که دست دادن با زنان را از ادب برشمرده اید، عرض می شود که بنا به رسوم جاریه ی همه جا، مرد باید منتظر باشد تا بانوان برای دست دادن ابراز تمایل کنند و این تمایل در دراز کردن دست بانو آشکار می شود. پیش دستی آقایان در دست دادن، نوعی اعلام برتری اجتماعی ست و خلاف ادب.
    موفق باشید.

     
  12. مازیار وطن‌پرست

    ٔای محمد مقیمی وکیل آتنا فرقدانی به جرم دست دادن با موکلش بازداشت و به زندان رجایی شهر فرستاده شد. 20 میلیون تومان وثیقهٔ آزادی تعیین شده.
    منبع: خبرنامهٔ محسن سازگارا

     
  13. عباس انعامی

    کاش فرصتی میشدماهم میتونستیم ازنمایشگاه دیدن کنیم که هم فال میدو هم تماشا.اما راه دوراست ومشغله زیاد.
    به هرحال.
    دوستمون سوالی پرسیده بودند بدین مضمون که امامان برای ایران وایرانیان چکارکرده اند؟
    پاسخ بدین سوال را در دو مرحله میشوددسته بندی کرد.یکی اینکه خود این ائمه چکار کرده اندودیگری اینکه تاثیر ایدئولوژی ائمه وتاثیر طرفداران ائمه که شیعه اثنی عشری نامیده میشونددرباره ایران وایرانیان چکونه بوده.
    سال35هجری که امام علی به خلافت رسیدایران هنوزکاملا تحت سیطره مسلمین نبود.عده ای از اسرا وکنیزان ایرانی به عراق عرب منتقل شده وتحت عنوان موالی شناخته میشدند.ازمیان 11 امام شیعه بغیر از امام علی و حسین وامام کاظم و رضا هیچکدام برای خلافت تلاشی نکردند.
    (بحث امامت جداست)امام علی بدان گونه عمل کردو به زودی شهیدشد.امام حسن خلافت را به معاویه فروخت.امام حسین برای سرنگونی خلافت یزیدبه اتکای بیعت کوفیان بدان گونه شهیدشد.وامام سجادهم سرتاسرعمرش را گوشه نشین واز مردم کناره گرفت.چه برسه به اینکه ادعای خلافت یا امامتی هم کرده باشد.حتی درمبارزه مردم مدینه علیه حاکم ظالم اموی که پدرش را کشته بودند شرکت نکردواز مروان درمقابل مسلمین حمایت کرد.امام باقرو صادق هم مشغول اموزش سنت نبوی بودندوبا حکومت کاری نداشتند.ظلم وبیدادامویان و بی ارزش دانستن موالی که حیوان گونه با انها رفتار میشد.موالی را از امویان بیزار کرده بود.اما برده بودند ودرعمل نمی توانستند کاری بکنند.عده ای از مردم عرب که پیرو امام علی و نوادگانش بودند هم درفکر بازگرداندن خلافت به علویان و دشمنی با امویان بودند.اما از یک طرف خود این امامان شخصا اقدامی برعلیه خلافت نمی کردندو برخی از فرزندان امام علی هم که قیام میکردند بخاطر نفرات کم ونیروی کم (زید-یحیی زید-نفس زکیه …)تارومار میشدند.علاقمندی موالی به این گونه قیامها بیشتر ناشی از دشمنی با امویان بودکه درهرحال به دشمنان امویان پیوستند.امام کاظم برخلاف اجدادش علنا معترض حکومت بودو از پیروانش وجوهات هم میگرفت برای همین دستگیر و زندانی شد.امام رضا هم بااینکه امام از جانب خداوندبود ولایت عهدی مامون راقبول و در سودای خلافت به طوس امد تا ارزوی دیرینه شیعیان را بر اورده سازد.اما نشد.امامان بعدی هم که خردسال بودند و درجوانی درگذشتندو نتوانستند ادعایی داشته باشند.پس از لحاظ شخصی خودامامان شخصا کاری وعملی برای ایران و ایرانیان انجام ندادند.
    یکی از اقداماتی که اعراب انجام میدادند این بودکه درهر منطقه ای که پیروز میشدند قبیله ای از اعراب را ساکن اون منطقه میکردند.که این کار باعث می شد در اینده نسل جدیدی از این اعراب که با ایرانیان نیز امیزش هم داشتند زیادمیشدو در اون منطقه اسلام قوام میگرفت.
    در زمان امویان وبخصوص عباسیان کسانی هم که با خلافت مشکل داشتند به مناطق ایران که امن بود واز لحاظ اقتصادی هم برایشان صرفه داشت مهاجرت میکردند.قبیله ای اصلا از یمن بنام عبدالقیس و اشعریان که علاقمند به امام علی و نواده او بودند برای اولین بار در اوایل قرن دوم هجری در قم ساکن شدند.شیعه زیدی در قرن سوم در طبرستان که موانع طبیعی ودفاعی خوبی داشت هم قدرت را در این منطقه بدست گرفت.برخی از ایرانیان هم بدین ها پیوستندچون مخالف خلافت بودند.وبنا به اصل دشمن،دشمن من دوست من است.به اینان پیوستند.امام رضا هم که به طوس امد خیل برادران و خویشاوندان وی به ایران امده و مفت ومجانی ارتزاق میکردند.کارشان چه بود؟اموزش سنت نبوی.وچه کسی بهتر از نوادگان پیامبر.کانون شیعیان درایران تا دوره صفویان در قرن دهم هجری همان قم بود واطراف ان.حتی درمشهدکه مزار امام رضا در ان بود اهل سنت بیشتر بودند.مقطعی از قرن چهارم ال بویه قدرت را دست گرفتندکه انان هم نه از لحاط اعتقادی که بیشتر بخاطر منافع سیاسی اط شیعه جانبداری کردندکه غزنویان بزودی به همراه سلجوقیان انان را از بین بردند.تا ده قرن پس از اسلام امامان شیعه و حتی پیروان ائمه کاری که برای ایران وایرانیان کردندچه بود؟(به نظرشماچه بود؟)
    شاه اسماعیل صفوی از دوجانب شرق وغرب مواجه با ازبک ها وعثمانی های اهل سنت بود. برای مقابله با این قدرتها با تمهیداتی حکومتهای محلی را ازبین برده وبا توسل به مذهب شیعه که مشخصه بارز برای شکل دادن به جریانی که متفاوت از شرق وغرب باشدشد.در صورتی که بنا میشد همان سنت مذهب ایران باشدکه نمی شدسنت با اهل سنت جنگ بکند.پس جنبه های مخالفت مذهبی شیعه وسنی پررنگ تر شدکه موردموافقت دول غربی هم بود که شروع به رنسانس و تحول کرده بودند.پس اسماعیل با اتکای به مذهب تشیع به همراه جریاناتی دیگر جغرافیای ایران را گسترش و تثبیت نمود.بااینکه درهمین دوران هم عثمانیان غرب ایران را تصرف کرده بودنداما با مشکلاتی که درغرب با ان مواجه بودند نتوانستنداین سیطره خود را در ایران ادامه بدهند وناچار ان را رها کردند.
    تشیع به اجبار شکل گرفته در ایران وتوسط شاه اسماعیل که اغشته به خرافات ومهملات بسیاری که برخی از انان خرافات مسیحیان بود در نسل های بعدی ایرانیان نهادینه شده بطور ارثی تبدیل به مذهب قاطبه مردم شد.اغتشاشات بعداز دوره صفوی در دوره افشار وزندیه که دوباره قدرتهای محلی سربراورده بودند.در دوره قاجار با تحولات دنیای غرب بطور دیگری شد.از تشیع دوره صفوی دو چیز را ایران وایرانیان به ارث بردند.یکی همین تشیع بود و دیگری سربراوردن قشری بنام روحانیون شیعه.این روحانیون در دوره صفوی بخصوص اوایل صفوی قدرتی نداشتندو قدرت یکسره در دست مرشد کامل بود.در اواخر دوره صفوی بودکه روحانیت به قدرت برتری تبدیل شد و اشخاصی مانند علامه مجلسی بجای شاه فتوی میداد.منتها با یورش افغان و جنگ های بعد از ان این قدرت تازه به محاق فراموشی سپرده شد.ودر دوره قاجار بودکه روحانیت سر بر اورده کم کم بدل به قدرت اول مملکت شدند.مشخصه اصلی قدرت اینان نفوذ در دل توده های مردم بود.مردمی که در فقر وفلاکت وبی سوادی بوده با سخنان رویایی روحانیون مبتنی بر متون جعلی وخرافی شیعه هرگونه فلاکتی را تحمل میکردند.حتی شاهان قجر رفته رفته به قدرت روحانیون اذعان و به نوعی به حمایت دو طرفه ومتقابل روی اوردند.در برخی جریانات قرن جدید ازجمله جنبش تنباکوو مبارزه با استعمار غرب برخی از روحانیون با مردم ازادی خواه همکاری کردند.که انگشت شمار بودند.واغلب روحانیون قشری مذهب ومخالف هرگونه تجدد وتمدن بودند.اینان از وجوهات مردم ارتزاق میکردند.وکارشان تبلیغ خرافات وجعلیات دین ومذهب شیعه بود.البته اشاره شدو بایست بشودکه بودند روحانیتی که اغلب گمنام ماندندواینها در دستگیری از مردم موثر واقع شدند.اما اینگونه روحانیون در پی سیاست و مال ومنال دنیا نبودند.این روحانیت حامی شاه بود و ان را سایه خداوند در زمین میدانست.و روایات زیادی هم در این باره موجود بود.متقابلا شاهان نیز اینان را حرمت مینهاد.با گسترش علوم وفنون مختلف که متضمن اگاهی وبیداری توده مردم بود.مخالف شدید هرگونه علم واموزش همین روحانیون بودندکه منافع خود را درمعرض خطر دیدند(اما خصلت متلون المزاج بودن اینان باعث شد خود را با مقتضیات روزگار وفق داده وحرف های اصلی واساسی خود را پس گرفتند)اینان حتی روزگاری که رضاخان در صدد تاسیس جمهوری درایران بودکه میتوانست مسیر ایران را عوض کند.نگذاشتند این امر اتفاق بیفتد.فقط وفقط بخاطر منافع مادی خودشان.جمهوری بودن ایران متضمن وجود مراکز رسمی ومحدود تصمیم گیری بودکه دست روحانیون را در امر اموزش وقضا و موقوفات و…میبست.
    جنبه حرف شنوی توده مردم نا اگاه وجاهل ایران دلیل اصلی انقلاب 57شد.کاستیها وضعفهای سلطنت پهلوی میشد با ایجاد اصلاحاتی چند حل بشود.وباتوجه به مقتضیات ان زمان اصلاحات ناگزیر بود.و به زودی با مرگ شاه که سرطان داشت حتما این اصلاحات به وقوع میپیوست.اما جهل و نااگاهی این توده مردم به همراه برخی رخدادها هیجان مردم را به اوج رسانده تغییروتحول را بدل به انقلابی خونین نمودکه هدفی نداشت.این انقلاب نقطه تاریک مذهب تشیع بودکه به ایرانیان تحمیل نمود.وگرنه مذهبی در قامت تشیع که میتوانست وبتواند گره از مشکلات مردم باز کند قابل تحسین است.با انقلاب57بود که رسما و عملا قدرت سیاسی-اقتصادی واجتماعی بدست شیعه و شیعه مسلکان درامد.نتیجه ان بعداز 30سال مشاهده میشود.همان انقلاب57 مسبب اصلی جنگ خونین و8ساله ای بودکه 20سال بعدازن جنگ هنوزاجسادشهیدان وجوانانش تمامی ندارد.(علت اصلی بروز جنگ تبلیغات ایران در عراق ودربین شیعیان بودکه علنا انانا را به پیروی از ایران در برانداختن صدام تشویق وحتی کمک مالی میکرد)ناگفته های جنگ به زودی منتشر خواهدشدو تاریخ نشان خواهد دادبدان گونه که اغلب درصدد تبلیغ هستندجنگ صورتی دیگر داشت.
    حالا اینکه امامان چکارکردند.درجواب بایست گفت.هیچ.انانا کاری به ایران وایرانیان نداشتند.بغیراز امام رضا که بدان گونه شد.اما اینکه شیعه و شیعیان چکار کردند.ان هم خلاصه وار بدان اشاره شد.
    یک چیز مشخص و واضح است.اسلام از عربستان شکل گرفت. زبان ان عربی ست.روزانه 5بار روبه عربستان نمازمیخوانند.ان همه منفعت اقتصادی به عربستان واسلام میرسانند.امال وارزویشان در عربستان است.بزرگان اعراب راتکریم وپرستش میکنند.حتی مردگانشان را.دراین میان ایران وایرانی کجای کاراست؟
    ایام بکام.عرت زیاد

     
  14. به نقل از کیهان لندن

    از حسنین هیکل روزنامه‌نگارمعروف مصری پرسیدند شما چرا زبان عرب- آفریقائی خودتان را مانند زبان فارسی متحول نکردید؟ سردبیر سابق الاهرام پرتیراژترین نشریه مصر پاسخ داد برای اینکه ما فردوسی نداشتیم.

    خدا رو شکر که ما ایرونیا هم فردوسی داریم هم محمد نوریزاد

     
  15. داش محمد خوندم و اشک ریختم باور کن راس میگم به خدائی عشق قسم راس میگم

     
  16. با سلام وعرض ادب :

    اگرخداوند توفیثی عنایت کرد حتما به جمع دوستان بزرگوارخواهم پیوست اگرهم موفق به زیارت دوستان درنمایشگاه نشدم ؛خودرا درجمع میبینم وآرزوی سعادت ووتوفیق همه عزیزان را از درگاه ایزد منان مسئلت مینماید .
    راستی راستی ما اگرهمه باهم بخواهیم دنبال کلماتی بگردیم که بشود دولت نزدیک به افکاررهبری را بخاطر ندانم کاریهایش وچپاول اموال عمومی واعزام بیسوادان بخارج واستخدام بیسوادان درداخل نکوهش کنیم از چه کلمات وعباراتی میتوانیم استفاده کنیم ؟!!!چون ازهمه بدها بدتراست .
    واما درولایت ما یک ضبالمثل قدیمی را مردم درمواردی بکارمیبردندکه شخصی کارخرابی انجام میدهد وبعد طلبکار دیگران هم میشود .میگویند فلانکس گو…یده تغار را شکسته وحالا از شهر هم میرود .
    شما ببینید آقای رئیس وبزرگ مسلمین جهان چگونه درسال 88 با تقلب ودوروئی ودورنگی از احمدی نژاد حمایت کردو مملکت را لجن مال کردومردم بدبخت وبیچاره را گرفتارتحریمهای احمقانه ،وهنوزهم مشفقین ودوستداران مملکت را درحبس وحصرنگه میدارد .این نوع رهبری کردن واداره کردن کشوریک مقداری از دوران ناصرالدین شاهی هم افتضاح تراست
    میدانیم که ناصرالدین شاه درمجموع 535 روزازفرنگ دیدارکرد وبعدازیک ازاین دیدارها تصمیم میگیرد یک شورائی را برمملکت دایر نماید که فرمان ملوکانه را درسرتاسرمملکت آنروزگاربه رعایا برسانند ؛دراین فرمان میگوید اگریکی ازنعال (کسانیکه اللاغها واسبها را نعل میکردند ) به یکی از وزراایراد گرفت ،کسی حقندارد اورا بازخواست نماید .ولی ولیعهدش همین قدراجازه را هم به مردم نمیدهد وآنهم بعداز عبورازقرن بیستم وورود به قرن بیست ویکم .

     
  17. نکیر و منکر حسین شرییت کیهان

    با درود ، در سالگرد رحلت امام خمینی ، عده ای که شما نام آنها را شعبونک های بی مخ گذاشته و به گمان برده اید که اینان همان ///// های شعبان جعفری معروف زمان شاهنشاه هستند ، در مراسم دو حسن ( روحانی و سید نوه امام ) اخلال ایجاد کردند . پدر بزرگ من گفت : چرا این حسین شریعت کیهان این روزها بیمار و مریض شده و خفه خون گرفته و هیچ مطلبی در باره شعبونک های بی مخ ، به ملت ایران گزارش نداده ! پدر بزرگ گفته که چرا در جلوی اصطبل بهارستان اگر معلمی فریادی بزند و زنانی برای اعتراض به اسید پاشی اعتراضی کنند ، این کیهانی مقاله می نویسد و معترضین را هم زتدان میکنند ولی به اخلال گران مزار امام کاری ندارند ! پدر بزرگ به این دوگانگی رفتار کیهانی گفته : این شریعتمدار کیهان چشمانش //////// ” بابا غوری ” گرفته و گاهی ” سوزنی ” زا در /////// دیگران از روی شلوار می بیند و اما ” میخ طویله ” را ///////////// انکار میکند !

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

77 queries in 0862 seconds.