سر تیتر خبرها
پنجشنبه، بارانِ لبخند در نمایشگاه نقاشی های نوری زاد

پنجشنبه، بارانِ لبخند در نمایشگاه نقاشی های نوری زاد

یک: چندی پیش که ” ننه گوهر” در یکی از بیمارستان های رباط کریم بستری بود و من و جمعی از دوستان به ملاقاتش رفته بودیم، دکتر ملکی زنگ زد و از من خواست گوشی تلفن را بدهم بدست مادر ستار. دکتر از ” بیرق بانو” پوزشخواهی کرد بخاطر این که نتوانسته به ملاقاتش بیاید. و حالا ” شیربانو” از بیمارستان مرخص شده بود و ما می رفتیم که ببینیمش. صبح ساعت شش و نیم با دکتر ملکی و آقای نعمتی راه افتادیم طرفِ رباط کریم. قرار گذاشته بودیم صبحانه را میهمانِ ” ایران بانو” باشیم.

دو: صبحانه را در خانه ی کوچک و محقری مهمان شدیم که یک روزی در همین نزدیکی ها، جوانی رشید و بلند بالا و نیک اندیش و کارگر، نان آورش بود. ما سفره را گشودیم اما جوانِ نان آور در خانه نبود. جوان کارگر در رباط کریم هم نبود. جوان کارگر حتی در هر کجا نیز نبود. چرا که کارگزاران رهبر مسلمین جهان زده بودند و کشته بودندش تا در هیچ کجا نباشد الا در خاک. غافل از این که جوان نان آورِ ما، مادری دارد پرچم گون. که در خونخواهیِ فرزندش سر به اهتزاز برآورده و تن به باد حادثه سپرده و از هیچ نمی هراسد غلیظ. ” بیرق بانو” را در آن خانه ی بی ستار، آنچنان رشید و هوشمند و پایدار یافتم که دماوند اگر از هیبت سردارانِ نابکارِ سپاه از جا بجنبد او نمی جنبد. این تنِ رنجور و استخوانی، استخوانی است در گلوی ملایان و سردارانِ این نظام هردمبیل. و تا یک به یک عاملان و قاتلانِ فرزندش را به زیر نکشد، از نفس نمی افتد.

سه: از رباط کریم رفتیم به روستایی که من در آن زاده شده ام. ده پانزده دقیقه ای تا آنجا راه بود. درِ باغ را که گشودم و داخل شدیم، ببری – سگِ نگهبان – به استقبالمان آمد. قوقولی قوقوی خروس و بع بع گوسفندان و خش خش برگ هایی که نسیم صبحگاهی در میانشان می پیچید و سرسبزیِ درختان، دکتر ملکی را به شوق آورد و گفت: خوش بحال پدر و مادرت که اینجایند. دست پدر را بوسیدم و مادر را در آغوش گرفتم و بوییدم. نشستیم به گفتگو و خوش و بش. به مادر گفتم: برای دکتر ملکی و آقای نعمتی از روزی بگو که به دفتر دکتر جعفری دولت آبادی دادستان تهران رفته بودی زمانی که من در زندان بودم.

پدر گفت: آن روز، آقای جعفری دولت آبادی از حرف مادر سرجایش خشکش زد. مادر رو به من گفت: شما در زندان بودی و ما را آقای دولت آبادی خواسته بود برای ارشاد. پدرت رفت داخل اتاق دادستان و من که با منشی دادستان صحبت می کردم، کمی دیرتر وارد شدم. همین که داخل شدم، دادستان گفت: خانم نوری زاد چرا دیر کردی؟ جوابش دادم: رفته بودم از همین مغازه های گلوبندک چسب دوقلو بخرم. چسب دوقلو برای چه؟ برای این که شما را به میزتان بچسبانم. شما برای رسیدن به این میز خیلی زحمت کشیده اید. خیلی چیزها را جابجا کرده اید. بچسبانمتان به این میز تا نکند در نبودتان یکی بیاید و تصاحبش کند.

به دکتر ملکی و نعمتی گفتم: این مادر و پدر من سواد ندارند. هیچ. اما گاه من نکته هایی از آنان می شنوم که در هیچ کجا نخوانده ام. مثلاً چهار سال پیش یک روز که ده نفر از برادران اطلاعات سپاه یکهویی ریختند همینجا و یکصد قلم اموال شخصی مرا بار کردند و بردند و هنوز نیز پس نداده اند، پدر و مادرم از جایی که رفته بودند، باز آمدند به اینجا. مادرم زیرکانه از این که زندگی اش بهم ریخته بود متوجه حضور اغیار شد و من ناگزیر داستان هجوم مغولان را باز گفتم. مادرم رخ در رخِ من ایستاد و گفت: اگر این بار برای بردنِ خودت آمدند به شان بگو: زندان و سلول انفرادی که هیچ، منِ محمد نوری زاد را در یک بطری شیشه ای بزرگ و قدی بگذارید و درش را مهر و موم کنید، من با همان چند نفسی که برایم مانده، بر دیواره ی شیشه ای بخارِ دهان می نشانم و با انگشتِ خود، عقایدم را بر آن می نویسم.
در محضر پدر و مادر کمی بودیم و باز آمدیم به تهرانی که هزار آسیب و کاستی با خود دارد و عجبا که همه مشتاق آنند و کسی از خراش و خروشِ کاستی ها و ویرانگری اش نمی گریزد.

چهار: در همراهی با خانم ستوده، به میعادگاه وی رفته بودیم. خانم ستوده در این مکان، صمیمانه و دوستانه با هر کس که مشکلی قضایی دارد به مشاوره می نشیند بی چشمداشت. این بانوی فهیم و نیک اندیش، گنجی است برای سرزمین ما. همانجا بانویی جوان و آشفته را دیدم که از خارج آمده بود و برای پس گرفتن اموال به تاراج رفته ی پدرش با بن بست های پیچ در پیچ قضایی مواجه شده بود. چهره ی گشاده ی نسرین بانو او را آرام کرد. دیدم که نسرین بانو او را از جمع دوستان جدا کرد و به کناری برد و هر چه لازم بود با وی در میان نهاد.

پنج: یکی از من پرسید: ریشه ی این اشرافیتی که در مرقد امام خمینی بکار بسته اند، از کجا ناشی می شود؟ درست است یا نادرست؟ حلال است یا حرام؟ گفتم: اینها ناچار به این بوده اند که مرقد وی را در اشرافیتی افراطی فرو ببرند. چرا که اگر به سمت سادگی می رفتند، چه خاکی بر سر می افشاندند با نقدهای ویرانگرِ مردم؟ این که: آخر و عاقبت امام را دیدید که در نجف حاضر نبود قاتلِ مستعدی چون خلخالی به مگس های اتاقش حشره کش بزند و می گفت: موجوداتِ زنده را جان، شیرین است و نباید آزارشان داد و کشتن شان؟ وهمو همین که به ایران پای نهاد، با احساسی که هیچ نداشت، دست به کشتاری وسیع برد و کشت و کشت و کشت برای بر پاییِ اسلامی که نه بشر می شناخت و نه حقوقی برای بشر!

و گفتم: اینها با بکار بستنِ اینهمه اشرافیت، پرسشگرانِ سرگشته را به وادی بُهتی ناگزیر می برند و شکوه و معماری خیره کننده ی آنجا را به رخ می کشند با این خیال که: در این امامی که اینجا بخاک سپرده شده، حتماً و لابد یک قابلیت هایی بوده کم نظیر. که اگر نبود، اینچنین برایش خرج نمی کردند. در باورِ آیت اللهی ما، هر یک ریالی که برای اشرافیتِ این مکان هزینه کرده اند، حرام اندر حرام است و هیچ تفاوت و فاصله ای با چرک های خونینی که از بدن جذامیان بیرون می زند ندارد. حالا اگر از قِبَلِ این اشرافیتِ افراطی می خورند بخورند. گوارای وجودشان.

شش: در رکاب پنجشنبه و روز افتتاح نمایشگاه در “سرای قلم” هستیم. من فردا چشم به راه شمایم. با این پیش گفته که: من برای پذیرایی از شما نه کارهای قابلی دارم و نه توشه ای درخور. لبخند مرا پذیرا باشید. بشرطی که شما نیز لبخند خود را به من هدیه بدهید و از تابلوهای من دیدن کنید با لبخند. چه لبخند بارانی بشود این پنجشنبه.

نشانی نمایشگاه: خیابان کارگر شمالی. بالاتر از نصرت. کوچه عبدی نژاد. پلاک 18
روز شروع: پنجشنبه 21 خرداد از ساعت چهار تا هشت عصر
روز پایان: جمعه 29 خرداد از ساعت چهار تا هشت عصر

محمد نوری زاد
بیست خرداد نود و چهار – تهرانShare This Post

 

درباره محمد نوری زاد

46 نظر

  1. مرغی دیدم نشسته بر صدر منار
    کو بانگ زدی هنا جحیم و النار
    پیری آگه شنید و آهسته بگفت
    این گور فلانیست نهان دار اسرار

    پس درک اسفل اینه؟ بابا ایوالله

     
  2. با سلام خدمت حضرت آیت الله نوریزاد بنده سوالی داشتم اگر امکانش برایتان بود پاسخم را بدهید با توجه به اینکه هیچ کشور یا ملت عرب از ایرانیان خوششان نمی اید اگر امروز امامان و پیغمبران وجود داشتند چه رفتاری با ایرانی ها داشتند

    ——————–

    سلام پیروز گرامی
    پیشنهاد می کنم بدنبال این اگر ها نرویم. ما در همین امور جاری خودمان مانده ایم. ما را با اگر ها در نینداز نازنین. مقام آیت اللهی ما همینجوری هم با کلی مشکلات مواجه است.
    سپاس

     
  3. اه اه اه این همون گور فلانیست که که پیر آگه میگفت!

     
  4. سلام آقای نوری زاد 1 _میگویم می شود روزی مادران شهیدانی را که هم اکنون زنده اند و دعوت حق را لبیک نگفته اند و توان حرکت دارند را در شهر رباط کریم گرد هم آورد و یک ساعتی به شنیدن روضه تلخ و مصیبت بار این ” ننه گوهر” ، ” بیرق بانو” ، ” شیربانو” و ” ایران بانو” نشاند ؟ میگویم در یک قیاس ساده با وقایع کربلا ، در زمان یزید لعنت الله و با ورود اسیران و حضرت زینب (س) به شهر شام ( سوریه فعلی ) و باز گو کردن مصائب کربلا توسط حضرت زینب و فرو ریختن شوکت و هیمنه یزید ابن معاویه ، حتما” مادران شهیدان این مرز و بوم نیز از شنیدن نحوه کشته شدن مظلومانه ” ستار بهشتی ” فرزند و جوان این ” گوهر بانو ” و خون به دل کردن این مادر توسط حکمرانان این زمانه ، حتما” هر چه” تف و لعنت ” دارند ، بر روی ” یزیدیان ” این دوران خواهند انداخت و متوجه خواهند شد که همیشه یزیدیان کارهای یزیدی میکنند و زمان و مکان هم نمی شناسند . 2_ مرقد امام خمینی را همانطور که فرموده اید ، چنان ساخته اند که با مرقد ” شاه عبداعظیم حسنی ” در شهر ری ، امام رضا (س) و دیگر امامان شیعه فرقی نداشته باشد و حتی بالاتر از آن هم باشد و ” ضد انقلاب های ” اول انقلاب و آدمیان ساده لوح را که در آن زمان ، امام خمینی را از روی لجاجت و سادگی به امام سیزدهم تفسیر می کردند ، با این زرق و برق مرقد کاخ مانند ، به همین باور برسانند .

     
  5. هدف از دین سفری است از دنیا به طرف ملكوت. این طنز را کی گفته بود. هر هر خندیدم. جمله کاملا برعکس بود. هدف از دین سفری است از ملکوت به دنیا. یعنی طرف صاف همه زیبایی ها را فدای دنیا می کند. میگم بعضی ها با عرض معذرت انگار ////////////خور ده اند و گویا این چهل سال نه در کشور زندگی کرده اند. و نه چشم و گوشی داشته اند. فکرشان تو خالی و زبا نشان شعار شده. مثه شعار این اغا. من مضمون جمله را تصحیح می کنم. هدف از دین سفری است از واقعیات به سمت هپروت اعلی. هپروت اندر هپروت اندر هپروت. اخوندا کار مهمی برای عرب ها انجام دادند. دینشان را تازه کردند. و ایرانی ها را کاملا ضعیف. در اینده بهتر روشن خواهد شد که این حکومت چه ضربات هولناکی به پیکر این مملکت زده است. عربستان ابرقدرت منطقه خواهد شد. و ایران زلیل منطقه. فقط نقش نوکر بی مواجب را برای یک مشت عرب بازی کردند. این اخوندا دلقکهایی هستند که من نظیر شان را در هیچ تاریخی ندیده ام. یک مشت احمق بی شرف و نا دان. پست و پفیوز.

     
  6. بخش پنجاه
    دونگری یا دو پرستی؟ (دانش و دانایی )
    یکی از نکاتی که سبب می شود تفاوتِ آیین ها آشکار شود ، توجه به شخصیتِ کلیِ پیروان ادیان، و به ویژه اولین کسانی است که به آن دین پیوسته اند.
    به گواهیِ تاریخِ ادیان، پیروانِ اولیه ی زرتشت و محمد از دو طبقه کاملا متفاوت بوده اند. پیروان نخستینِ زرتشت از طبقه ی با سواد و به قول امروزی ها، فرهیخته ی جامعه ، و طرفدارانِ محمد از گروهِ عوام وبی سوادها بوده اند.
    چنان که نوشته اند: زرتشت پس از خروج از غارِ هرا و رفتن بین مردم و استقبال نشدن از سوی عموم، به دربار ِگشتاسب یا ویشتاسپ می رود و بنا به درخواست شاه، با مغُان و دانشمندان دینی به مباحثه می نشیند و چون دراین گفت و گو پیروز می گردد، شاه و بسیاری از دانشمندان، از جمله جاماسپ که به روایتی، بزرگترین کَرپن و کاهن بارگاه ویشتاسپ و ازگروهِ زورمندان و صاحبان قدرت بوده، به او می پیوندد و دین اش را به رسمیت می شناسند.
    تقریبا همه قبول دارند که در گذشته، دربارِ شاهان مرکزِ گردهم آییِ علما و دانشمندانِ کشور بوده؛ وطبعا، اگر کسی در چنین محیطی، ادعایی بی جا و غیر منطقی می کرده ، خوار و ذلیل شده، و مورد طعنه ی دانشمندانِ دربار و خشم شاه قرار می گرفته است. ادعا در بین علما و به نقد کشیده شدنِ مدعی، و پذیرشش توسط شاه و درباریان و دانشمندانِ دینی، نشانگر علمِ بالای مدعی است. مایه ی سرافرازیست که کسی بگوید اندیشه های من از غربال بهترین دانشمندان کشور رَد شدند و مورد قبول قرار گرفتند.
    بنا به دلایل بالا، هرگاه کسی مدعی شود که دین زرتشت دستکم در آغازِ ظهورش، از توان علمی بالایی برخوردار بوده است ، ادعایی بی جا نکرده است.
    برعکسِ گروندگانِ دین زرتشت، مسلمانانِ صدر اسلام ، از سواد بی بهره بوده؛ و از طبقه ی عوام به شمار می رفته اند.
    بگفته ی تاریخ و تا آنجا که نگارنده می داند، گروندگان اولیه به اسلام ، بدون استثناء بیسواد بوده اند و چنان که می گویند: به دلیل نبودن فردی با سواد در بین مسلمین، تا چندین سال کتابت قرآن را یک یهودی انجام می داده، و مدارک و شواهد بسیاری وجود دارد که برخلافِ احادیثی که بعدا ساخته شده و منسوب به بزرگان دین گردیده، مسلمین برای علم و دانش احترامی قائل نبوده اند.
    گواه این سخن، هم عملکرد سران اسلام است، و هم تکه های تارِ تاریخ. مثلا، منوچهر هنرمند در «ديالكتيك نمودها ي ملي درتاريخ ادبيات فارسي» رويه 15 نوشته:
    «…درمدتي بيش از يك قرن كه سياست و سيادت در دست عرب بود نه تنها توجهي به علم نشد بلكه تازيان، پرداختن به علم را شغل موالي وبندگان دانسته و از آن ننگ داشتند و به همين دليل تا روزي كه جز نژادعرب كسي حكومت نمي كرد (امويان) اثري از روشنايي علم در جهان عرب ديده نمي شد وپس از اين كه با غلبه عنصر ايراني و برانداختن حكومت اموي و تشكيل دولت عباسي نفوذ ملل غير عرب در دستگاه خلفا شروع شد، توجه به علوم نيز آغاز گشت…».
    علی میرفطروس در «حلاج» رویه 73گفته:« …اعراب پس از…اسلام نيز چندان به كتابت و نوشتن وعلم و دانش توجهي نداشتند.« هيراشي فكري و عقيدتي (اطاعت كوركورانه از پيشواي مذهبي) دراسلام موجب شد تا اعراب پس از پذيرش اسلام نيز هيچ چيزراـ به جز قرآن ـ شايسته خواندن ندانند و به آثار علمي و ذخاير فرهنگ بشري، بديده كينه و دشمني بنگرند. اعراب با الهام از گفته هاي حضرت محمد تصور مي كردند كه علوم اولين و آخرين در قرآن مندرج است. تبليغ وتاكيد آيه هايي مانند (لارَطبٍ و لا يابِسٍ الي في الكتابٍ مبين ـ هيچ تروخشكي نيست كه در قرآن نباشد.انعام/ 59) كه قرآن را حاوي هرگونه انديشه و علم و دانش معرفي ميكردــ باعث شد تا ازشكفتگي فرهنگ و دانش اعراب جلوگيري شود و مردم بجز قرآن ومندرجات آن، كتب و فرهنگ هاي ديگر را به رسميت نشناسند.
    سياست پرهيز از كافران (يعني غير مسلمانان) كه در سراسرقرآن برآن تاكيدمي شود، علت ديگري بود تا اعراب مسلمان ازمعاشرت و برخورد با اقوام و انديشه هاي ديگر، خوداري كنند و در نتيجه: از تحول وتكامل فرهنگي، محروم بمانند.
    یا می گوید: « ابن عباس » ازقول پيامبر نقل مي كند كه گفت : گمراهي پيشينيان بواسطه نوشتن بوده است. ( تاريخ تمدن اسلام . جرجي زيدان . جلد 3 رويه 434)
    و باز هم او، از تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی– رویه 33 می آورد: « سعيد الخدري » از « محمد » اجازه نوشتن علم را خواست ولي با تقاضاي او موافقت نشد زيرا بيم آن مي رفت كه اگر نگارش علوم آغاز شود و آثار علمي و فلسفي ملت هاي متمدن همسايه شبه جزيره عربستان، به عربي ترجمه شود و در دسترس مرم مسلمان قراربگيرد ، بنياد عقايد مذهبي اعراب سُست گردد، به همين دليل است كه اعراب پس از هجوم به كشور هاي متمدن واشغال آنها، بي درنگ به سوختن و نابودكردن ذخاير علمي و فرهنگي ملل مغلوب پرداختند».
    و همچنین در « شرح حال ابن مقفع » رویه ی 6 آمده : «… گلدزيهر دركتاب تتبعات ، در باب اسلام مي گويد : اعراب تحصيل فنون ، صرف و نحو و امثال آنرا كسر شان خويش مي دانستند و تصور مي كردند دانستن اين ها بدرد كساني مي خورد كه قصد معلمي داشته و به نان اندك مي سازند.
    جاحظ در كتاب البيان و التبيين خويش نقل مي كند: روزي فردي از خوانواده هاي قريش طفل عربي را ديد كه به مطالعه كتاب سيبويه مشغول است . فرياد زد : شرم برتوباد ، اين شغل آموزگاران و گدايان است…».
    هرچند، از این دست روایات که نشانگر حد و حدودِ علاقه ی مسلمین به علم و دانش است فراوان می باشند، اما برای جلوگیری از دراز شدنِ سخن ، تنها به یک مورد دیگر اشاره ای گذرا می کنیم و می گذریم.
    نوشته اند بزرگترین دشمن اسلام ، داناترین فرد اعراب بوده است. کسی که شیوخ عرب نام ابوالحکم یعنی پدر دانش را بر او نهاده بودند.
    ابوالحکم همان کسی است که چون حاضر نشد سخنان محمد را بپذیرد و با او به دشمنی برخاست پیامبر نامش را برعکس کرد و ابوجهل نامید. گویا او از باهوش ترین و عالم ترین های عرب و شاید داناترین و با هوش ترین آنها در آن زمان بوده است. دلیل این سخن چیزی است که در تاریخ خود مسلمین آمده و نوشته اند : ابوالحکم به دلیل هوش و فراست بالایش در زمانی که به قول بعضی هنوز ریش برگونه اش نروییده بود عضو شورای شیوخ و بزرگان شد. شورایی که باید حداقل سن اعضایش 40 می بود.
    شاید بعضی بگویند: او اگر دانا و دانشمند بود ، اسیر نفس عماره نمی شد و برعلیه محمد قیام نمی کرد و مثل همه ی گروندگانِ بی سوادِ صدر اسلام ، او نیز رسالت محمد را می پذیرفت و تا ابد نام ابوالحکمی اش را ماندگار می کرد و یا ، دلایل بسیار بیاورند که اسلام دین مستضعفان است و این که پیروانش بیسواد و عامی هستند نقطه قوت آن می باشد، چنان که زنده یاد شریعتی گاهی از این فرمایشات می فرمودند. یا به راست یا دروغ ادعا کنند که فلان دانشمند در فلان جا از اسلام تعریف ها کرده اما ، مثل هانری کربن که اسلام و تشیع را بهترین دین و مذهب خواند اما هرگز مسلمان و شیعه نشد ، آن دانشمند نیز اگر چه اسلام را بسیار ستوده و آن را عظیم خوانده ، اما ترجیح داده خودش مسلمان نباشد.
    این گونه ادعاها، پاسخ این پرسش را نمی دهد که اگر این دین ، پایه ای علمی و عقل پسند داشت، چرا رهبران عرب و دانشمندان و شاعران و دیگر بزرگانِ عقلیِ جامعه ، در آغاز، جز به زور شمشیر ، به این دین نگرویدند؟
    بله، می توان از ابوبکر و عمر و عثمان و علی و حمزه و… به اسم بزرگان قریش نام برد اما در پاسخ به این که: چرا به این افراد ، پیش از اسلام ، کسی نامِ ابوالحکم و ابوالفضل و امثالهم نداد ، فقط می توان مغلطه کرد.
    به هر روی ، بد نیست اگر در باره ی تفاوت گروندگانِ و حدِ دانش و علمِ دو مدعی رسالت کمی اندیشید و چون چرا کرد.
    تفاوت بعدی ادعای دانایی این دو مدعی پیامبری است.
    زرتشت به هر مناسبتی نادانی خود را اعلام نموده، درخواست دانایی می کند. کاری که یا محمد انجامش نمی دهد و یا نسبت به زرتشت چنان ضعیف انجام داده که این دو قابل قیاس نیستند. نمونه ای از پرسش های زرتشت چنین است.
    «ای اهورا خواستارم تا آموزش یابم که چگونه دروغ پرستان را برافکنده و به راستی گرایان سپارم تا برابر آیین با آنان رفتار کنند.
    ای مزدا با انگیزه ی آن بهترین و پاکی آن چه را که بایستی و بایسته است به من بیاموز، تا به درستی آنها را دریابم، تا به نیکی، مردمان را بدانها بیاموزانم.
    ای اهورا می خواهم بدانم چگونه آنان که دین تو را پذیرفتند ، به آرامش افزاینده و سکون دست خواهند یافت؟
    … آیا دروغ پرستان را از بدخواهان تو نباید پنداشت…؟ -اوستا. هاشم رضی. انتشارات فروهر-».
    با احترام
    دانشجو

     
    • بنام خدای دانش و خرد

      این نوشته سراسر دروغ و کذب سبب مزید تاسف من شد از آن جهت که وقتی غرض ورزی و دین ستیزی های کودکانه با اغراض سیاسی و قلت دانش ومطالعه ممزوج شد سبب چه معجونی می شود که می بینیم و می بینید،در این نوشته البته بنقل دیگران و درک نویسنده فکت های نادرست و دروغی وجود دارد که در کامنت دیگری آنها را نشان خواهم داد تا ناظران عرصه عمومی بدانند که نویسندگان اینگونه متن های خاص یکسویه نگر اتکایی جز بر کتابهای خاصی از دین ستیزان دیگری مثل خودشان ندارند ،در واقع خود گویند و خود خندند و عجب هنرمندند!
      در اینجا لازم می بینیم گزیده هایی از کتاب کارنامه اسلام محقق ارجمند مرحوم دکتر عبدالحسین زرین را در برابر اینگونه شبهات سست تر از خانه عنکبوت خدمت ناظران عرصه عمومی عرضه کنم ،محققی که معمولا دین ستیزان به کتاب دو قرن سکوت او که از زمره آثار اول دوره جوانی اوست و تجدید نظرهای فراوانی در آن کتاب کرده است که در آثار دیگر او منعکس شده است،استناد می کنند ،در این عبارتها تامل کنید و آنرا با امثال کامنت سراسر دروغ فوق مقایسه کنید :

      “”كارنامه اسلام يك فصل درخشان تاريخ انسانى است.نه فقط از جهت توفيقى كه مسلمين در ايجاد يك فرهنگ تازه جهانى يافته اند بلكه نيزبسبب فتوحاتى كه آنها را موفق كرد به ايجاد يك دنياى تازه،وراى شرق و غرب:قلمرو اسلام كه در واقع نه شرق بود نه غرب.
      فتح اسلامى البته با جنگ حاصل شد اما نشر اسلام در بين مردم كشورهاى فتح شده به زور جنگ نبود خاصه در جاهائى كه مردم،از نظراسلام،اهل كتاب بودند يا در رديف آن-يهود، نصارا،مجوس،و صابئين.
      کارنامه اسلام ص1
      —————
      مقام رفيع دانش در اسلام
      در واقع،اين توصيه و تشويق مؤكدى كه اسلام در توجه به علم وعلما مى كرد از اسباب عمده بود در آشنائى مسلمين با فرهنگ ودانش انسانى.قرآن،مكرر مردم را به فكر و تدبر در احوال كائنات و به تامل در اسرار آيات دعوت كرده بود ،مكرر به برترى اهل علم و درجات آنها اشاره نموده بود و يك جا شهادت «صاحبان علم »
      را تالى شهادت خدا و ملائكه خوانده بود كه اين خود،به قول امام غزالى،در فضيلت و نبالت علم كفايت داشت بعلاوه،بعضى احاديث رسول كه به اسناد مختلف نقل مى شد حاكى بود از بزرگداشت علم و علماء ،واينهمه با وجود بحث و اختلافى كه در باب اصل احاديث و ماهيت علم مورد توصيه در ميان مى آمد،از امورى بود كه موجب مزيد رغبت مسلمين به علم و فرهنگ مى شد و آنها را به تامل و تدبر در احوال وتفحص و تفكر در اسرار كائنات بر مى انگيخت.از اينها گذشته،پيغمبرخود نيز در عمل مسلمين را به آموختن تشويق بسيار مى كرد.چنانكه بعد از جنگ بدر هر كس از اسيران كه فديه نمى توانست بپردازد درصورتيكه به ده تن از اطفال مدينه خط و سواد مى آموخت آزادى مى يافت. همچنين به تشويق وى بود كه زيد بن ثابت زبان عبرى يا سريانى-يا هر دو زبان-را فراگرفت و اين تشويق و ترغيب سبب مى شد كه صحابه به جستجوى علم روى آورند چنانكه عبد الله بن عباس بنابر مشهوربه كتب تورات و انجيل آشنائى پيدا كرد و عبد الله بن عمرو بن عاص نيز به تورات،و به قولى نيز به زبان سريانى،وقوف پيدا كرده بود.اين تاكيد و تشويق پيغمبر،هم علاقه مسلمين را به علم افزود و هم علماء واهل علم را در نظر آنان بزرگ كرد،درست است كه آن علم مورد توصيه در اوايل عبارت بود از معرفت قرآن و دين،اما بعدها تمام علوم ديگربسبب ضرورتى كه گهگاه در فهم و تفسير قرآن و آداب و مناسك دينى داشتند مورد توجه مسلمين واقع شد و مخصوصا علم ابدان-طب ومتفرعات و مقدمات آن-نيز محل توجه خاص مسلمين گرديد.بهر حال، تدريجا علوم بر حسب فايده يى كه از آنها حاصل مى شد نزد مسلمين مطلوب بود يا نامطلوب. چنانكه علم نجوم اگر مذموم تلقى مى شد نه ازجهت محاسبات نجومى بود-كه در قرآن كريم اشارتها هست به اينكه مسيرشمس و قمر حساب دارد-آنچه در نجوم مذموم شمرده مى شد عبارت بود از احكام نجوم كه لغو بود و مايه اتلاف عمر.از قول عمر بن خطاب بعدها اين سخن نقل شد كه گفته بود از نجوم چيزى را بياموزيد كه شمارا در بر و بحر هدايت كند و از هر آنچه جز آنست دست بداريد. اين كلام منسوب به خليفه دوم نشان مى دهد كه در صدر اسلام از علم هرآنچه بيضرر بود يا نفعى داشت مطلوب شناخته مى شد.آنچه نامطلوب بود علمى بود كه زيان داشت،مثل سحر و طلسمات،يا مايه اتلاف عمربشمار مى آمد،مثل نجوم. حتى در تفسير قول پيغمبر كه علم را بر هرمسلم فريضه شناخته بود بعدها بحث پيش آمد از فرض كفايه و غيركفايه.چنانكه علم طب چون در بقاء نفس،و حساب چون در معاملات و مواريث مورد حاجت بود فرض كفايه شناخته شدند-بخلاف عقايد و احكام كه غير كفايه بود.
      تدريجا هر علم كه در قوام امور دنيا از آن گزيرى نبود آموختنش فرض كفايه بشمار مى آمد چنانكه صناعات هم بسبب آنكه نبودنشان موجب نقصان و تزلزل در امر زندگى است،جزو فرض كفايه بود. البته شعر وتاريخ و انساب،تا جائى كه موجب لغو و فساد نمى شد،نه فرض بود نه مذموم.مى گويند وقتى پيغمبر از جائى مى گذشت،كسى حرف مى زد ومردم بر او جمع آمده بودند.پرسيد كيست؟گفتند علامه يى است.سئوال كرد چه مى داند.گفتند شعر و انساب. پيغمبر گفت اين علمى است كه دانستنش فايده يى ندارد و ندانستنش زيانى ندارد. معهذا، بعدهابسبب فايده يى كه ازين مباحث در فهم و تفسير قرآن و حديث عايدمى شد ادب و تاريخ و انساب هم مطلوب شد،چنانكه تعمق در دقايق نظرى و غير عملى طب و حساب و امثال آنها هم كه خود آنها مورد حاجت نيست-اما دانستن آنها تا آن قدر كه مورد حاجت باشد موجب افزودن قوتست-اگر چه ديگر فريضه نيست اما فضيلت محسوبست.چنانكه علم به مبادى نظرى عقايد-كه سبب دفع شكوك و شبهات از قرآن وموجب دفاع از دين باشد-فرض كفايه اگر محسوب نمى شد لا اقل فضيلتى مهم بود و بدينگونه كلام،و به دنبال آن فلسفه نيز، تحت عنوان حكمت در نزد مسلمين وارد قلمرو علوم محموده گشت و با اين مقدمات هرچند تندرويهاى بعضى فلاسفه عكس العمل يافت،علم معقول نيز-وراى نجوم و حساب و طب-نزد مسلمين به عنوان يك رشته مطلوب ازفعاليت عقلى مورد توجه واقع گشت.به اين ترتيب پايه اصلى علم و تمدن اسلامى در خود اسلام بود و در محيط مساعد و توصيه و تشويقى كه اسلام براى آن داشت.با چنين مقدماتى آيا معقولست كه مثل بعضى شرقشناسان پيشرفت تمدن و فرهنگ اسلامى را به امر ديگرى غير از خوداسلام منسوب داشت؟
      کارنامه اسلام ،عبدالحسین زرین کوب
      ———————————————————————–
      فرهنگ و تمدن انسانى و جهانى اسلام
      تمدن اسلام كه بدينگونه وارث فرهنگ قديم شرق و غرب شد نه تقليد كننده صرف از فرهنگهاى سابق بود،نه ادامه دهنده محض:تركيب كننده بود وتكميل سازنده.دوره كمال آن كه با غلبه مغول به پايان آمد دوره سازندگى بود-ساختن يك فرهنگ جهانى و انسانى-و در قلمرو چنين تمدن قاهرى همه عناصر مختلف البته راه داشت:عبرى،يونانى،هندى،ايرانى، تركى،وحتى چينى.اگر مواد اين تركيب در نظر گرفته شود عنصر هندى و ايرانى هم بهر حال از حيث كميت ظاهرا از عنصر عبرى و يونانى كمتر نيست،اما اهميت در تركيب ساختمان است و صورت اسلامى آن كه ارزش جهانى دارد و انسانى.
      بعلاوه،آنچه اين تمدن را جهانى كرده است در واقع نيروى شوق و اراده كسانى است كه خود از هر قوم و ملتى كه بوده اند بهر حال منادى اسلام بوده اند و تعليم آن.بدينگونه،مايه اصلى اين معجون كه تمدن و فرهنگ اسلامى خوانده مى شود،در واقع اسلام بود كه انسانى بود و الهى-نه شرقى و نه غربى.جامعه اسلامى هم كه وارث اين تمدن عظيم بود،جامعه يى بود متجانس كه مركز آن قرآن بود،نه شام و نه عراق.با وجودمعارضاتى كه طى اعصار بين فرمانروايان مختلف آن روى مى داد در سراسر آن يك قانون اساسى وجود داشت:قرآن كه در قلمرو آن نه مرزى موجودبود نه نژادى،نه شرقى در كار بود نه غربى.در مصر يك خراسانى حكومت مى كرد و در هند يك ترك.غزالى در بغداد كتاب در ردفلسفه مى نوشت و ابن رشد در اندلس به آن جواب مى داد.تا وقتى جامعه اسلامى در داخل بسبب تسامح و وحدت از همكارى تمام عناصردارالاسلام بهره داشت و در خارج با دنياى غير اسلامى مرتبط بود،باقدرت و بنيه قوى-از حيث جسم و روح-مى توانست هر چيز تازه ومطبوع را جذب و هضم كند.انحطاط از وقتى آغاز شد كه از خارج رابطه اش با دنيا قطع شد و در داخل مواجه شد با تمايلات تجزيه طلبى وتعصب گرايى.
      بدينگونه،اسلام كه يك امپراطورى عظيم جهانى بود با سماحت و تساهلى كه از مختصات اساسى آن بشمار مى آمد مواريث و آداب بى- زيان اقوام مختلف را تحمل كرد،همه را بهم درآميخت و از آن چيزتازه يى ساخت.فرهنگ تازه يى كه حدود و ثغور نمى شناخت و تنگ نظريهايى كه دنياى بورژوازى و سرمايه دارى را تقسيم به ملتها،به مرزها،و نژادها كرد در آن مجهول بود.مسلمان،از هر نژاد كه بود-عرب يا ترك،سندى يا افريقائى-در هر جايى از قلمرو اسلام قدم مى نهاد خود را در وطن خويش و ديار خويش مى يافت.يك شيخ ترمذى يا بلخى در قونيه و دمشق مورد تكريم و احترام عامه مى شد ويك سياح اندلسى در ديار هند عنوان قاضى مى يافت.همه جا،در مسجد،در مدرسه،در خانقاه،در بيمارستان از هر قوم مسلمان نشانى بود و يادگارى اما بين مسلمانان نه اختلاف جنسيت مطرح بود نه اختلاف تابعيت.همه جا يك دين بود و يك فرهنگ:فرهنگ اسلامى كه فى المثل زبانش عربى بود، فكرش ايرانى،خيالش هندى بود و بازويش تركى،اما دل وجانش اسلامى بود و انسانى.پرتو آن در سراسر قلمرو اسلام وجود داشت:
      مدينه،دمشق،بغداد،رى،نشابور،قاهره،قرطبه،غرناطه،قونيه،قسطنطنيه،كابل،لاهور،و دهلى.زادگاه آن هم همه جا بود و هيچ جا.
      در هر جا از آن نشانى بود،و در هيچ جا رنگ خاصى بر آن قاهر نبود.
      اسلامى بود،نه شرقى و نه غربى.با اينهمه،رشد و نمو آن در طى مدت سه چهار قرن متوالى (24) چنان سريع بود كه فقط به يك معجزه شگرف مى مانست.
      از کتاب کارنامه اسلام ،عبدالحسین زرین کوب

      ————————————
      كتابها و كتابخانه ها
      بدينگونه،شوق معرفت جويى و حس كنجكاوى قلمرو اسلام را در اندك مدتى كانون انوار دانش كرد.رواج صنعت كاغذ مخصوصا از اسباب عمده رواج علم و معرفت شد.هنوز قرن اول هجرت تمام نشده بود كه مسلمانان صنعت كاغذ را از ماوراء النهر به داخل بلاد عرب زبان بردند.
      در قرن دوم،هم بغداد كارخانه كاغذسازى داشت هم مصر.طولى نكشيد كه در ساير بلاد اسلام حتى در سيسيل و اندلس هم صنعت كاغذراه يافت.در زمان مامون كه اروپاى غربى هنوز نه كتابت را مى شناخت نه كاغذ را،در بغداد كاغذ بقدرى زياد بود كه گويند يك تن از بزرگان طبرستان در سفر حج وقتى به بغداد رسيد و دعوتهائى كرد با تكلف بسيارچون مامون گفت تا در بغداد هيزم و تره به او نفروشند او كاغذ مى خريد و به جاى هيزم مى سوخت و حرير سبز پاره مى كرد و به جاى تره برخوان مى نهاد و درباره ابن فرات وزير مقتدر هم نقل است كه در خانه اش حجره يى بود مخصوص كاغذ،هر كس آنجا مى رفت هر قدر كاغذمى خواست مى توانست ببرد.اين نكته نيز با آنكه حكايت دارد از تكلف و تنعم ابن فرات، وجود و وفور كاغذ را در بغداد آن زمان نشان مى دهد. ابن النديم انواع گوناگون كاغذ را در عهد خويش مى شمرد و اين امرنشان مى دهد كه صناعت كاغذ در آن زمان رونق تمام داشته است.اين رواج صنعت كاغذ از اسباب بوجود آمدن كتاب و توسعه يافتن كتابخانه هاگشت و در هرجا صنعت كاغذ راه يافت كار تاليف هم آسان شد.ازبركت وجود كاغذ در زمان يعقوبى در بغداد بيشتر از صد كتابفروش وجود داشت كه غير از فروش كتاب در آنها از كتب نسخه بردارى مى كردند و البته اين امور كار تشكيل كتابخانه را هم آسان مى كرد.
      در واقع،در غالب بلاد اسلامى تدريجا كتابخانه ها بوجود آمدمتعلق به مساجد يا مدارس كه درهاشان به روى طالبان علم گشوده بود.
      بيت الحكمه مامون كتابخانه يى معتبر داشت مشحون از كتب گوناگون به السنه مختلف. كتابخانه عضد الدوله ديلمى در شيراز چنان عظيم بود كه مقدسى مى پنداشت هيچ كتابى در انواع علوم تاليف نشده است الا كه نسخه يى از آن در آنجا هست.كتب اين كتابخانه بر حسب انواع علوم در حجره هاى جداگانه قرار داشت.نظير همين وصف درباره كتابخانه سامانيان هم صادق بود كه ابن سينا مدتها در آن به مطالعه واستنساخ كتب اشتغال داشت.كتابخانه شخصى صاحب بن عباد وزيرفخرالدوله ديلمى كه مى گويند چهار صد شتر براى حمل آنها لازم بود معروف است و قسمتى از آن در غلبه سلطان محمود غزنوى بر رى تباه شد.
      سابور بن اردشير،وزير بهاء الدوله ديلمى،كتابخانه يى در كرخ بغدادساخت كه در آن ده ها هزار جلد كتاب بود به خط ائمه مشهور و معتبر.درشام و مصر هم از كتابخانه هاى متعدد ياد شده است.در كتابخانه يى كه يعقوب بن كلس وزير العزيز بالله ثانى درست كردگاه ده ها و صدهانسخه مكرر از يك كتاب وجود داشت.در زمان «الحاكم »كتابخانه فاطميان مصر صد هزار كتاب داشت و اين تعداد در زمان مستنصر فاطمى به دويست هزار رسيد و اين كتاب ها به اهل علم عاريه هم داده مى شد.دراندلس حراجهايى كه براى كتاب تشكيل مى شد محل معارضه شوق بود با ثروت و تفنن.در قرطبه خليفه اموى اندلس حكم دوم كتابخانه عظيمى تاسيس كرد كه مى گويند در حدود چهار صد هزار جلد كتاب داشت و تنها فهرست آن بالغ بر چهل و چهار مجلد مى شد.حكم دوم براى بدست آوردن كتاب و جلب مؤلفين،نمايندگانى از اندلس به بغداد و شام مى فرستاد.در غرناطه در عصر امويها،هفتاد كتابخانه عمومى وجودداشت در صورتيكه حتى چهار صد سال بعد از اين تاريخ شارل عاقل كه خواست كتابخانه يى درست كند بعد از سالها سعى كتابهايش به هزار جلدهم نرسيد و ثلث آن نيز ادعيه و اوراد راهبان و كشيشان بود.كتابخانه سلطان مراكش كه مى گويند هنگام عزيمت از اندلس آن را در يك كشتى به مقصد فرستاد و در راه بدست دزدان دريايى افتاد بالغ برسيصد چهار صد هزار كتاب بود و همين كتابها بود كه به دست فيليپ سوم پادشاه اسپانيا افتاد و هسته اصلى كتابخانه معروف اسكوريال شد. تنهاكتاب الفهرست ابن النديم كه يك وراق شيعى يا معتزلى بغداد بوده است در قرن چهارم كافى است تا نشان دهد در آن دوره از انواع علوم وفنون چه مايه كتابها در نزد مسلمين وجود داشته.انواع دائرة المعارف از امثال مفاتيح العلوم خوارزمى و جامع العلوم فخر رازى گرفته تا نفايس الفنون آملى و كشاف اصطلاحات تهانوى-كه در عالم اسلامى تاليف شد از فسحت دايره كنجكاوى مسلمين حكايت دارد و از تنوع و وفور مواد كتابخانه ها.
      در حقيقت،مسلمين مؤسسين واقعى كتابخانه هاى عظيم عمومى در عالم بوده اند و نيكوكارانشان در تاسيس و وقف كردن كتابخانه هاى عام المنفعه مكرر با يكديگر رقابت مى كرده اند.اما اين كه بعضى محققان گفته اندكتابخانه اسكندريه را عمرو عاص به دستور عمر بن خطاب خليفه ثانى نابودكرد،اصل روايت از عبد اللطيف بغدادى و ابن القفطى-قرن هفتم هجرى فراتر نمى رود و روايت آنها نيز به نقل افسانه بيشتر مى ماند تا يك روايت تاريخى.ابن عبرى هم كه در مختصر الدول عربى آن را نقل مى كند ظاهراخودش آنقدر به صحت آن اعتماد نداشته است تا در تاريخ سريانى خويش هم آن را تكرار كند.حق آنست كه قرنها قبل از اسلام قسمت اعظم اين كتابها از بين رفته بود و ديگر آنقدر كتاب در اسكندريه نمانده بود تاعمرو عاص به قول ابن عبرى آنرا بين حمامهاى شهر براى تامين سوخت تقسيم كند روايتى هم كه گفته اند كتابخانه مدائن را اعراب نابودكردند ظاهرا هيچ اساس ندارد و مآخذ آن تازه است.آنچه هم بيرونى راجع به نابود شدن كتب خوارزمى گفته است مشكوك است و بهر حال مؤيد اين واقعه نمى تواند بود. در هر صورت،با آنكه وقوع حريق مكرربه كتابخانه هاى قديم لطمه زده است كثرت نسخه هاى خطى اسلامى كه هم اكنون در كتابخانه هاى شخصى و عمومى باقى است ميزانى است ازكثرت و غناى كتابخانه هاى قديم مسلمين.
      کارنامه اسلام
      ————————-
      علم طب و بيمارستانها
      وقتى طب از دست سريانى ها به دست مسلمين افتاد تحقيق و مطالعه در آن جنبه جدى تر و دقيقتر گرفت.بجاى رساله هاى كوتاه علمى كه معمول سريانيها بود،دائرة المعارفهاى جامع طبى بوسيله مسلمين تاليف شد.
      تحقيقات تجربى و مطالعات بالينى هم البته از نظر دور نماند.مخصوصا دربيماريهاى منطقه يى و محلى تحقيقات مسلمين-و علماء قلمرو اسلام اهميت يافت.در واقع،تحقيقات علماء يهود و نصارى و حتى صابئين هم كه در دار الاسلام انجام مى يافت به تشويق و هدايت مسلمين بود.
      قديمترين رساله يى كه در باب چشم پزشكى هم اكنون در دست است رساله يى است از آن حنين بن اسحق.كثرت و شيوع انواع بيماريهاى چشم در مناطق واقع در قلمرو اسلام البته سبب عمده بود در جلب توجه اطباءاسلام به چشم پزشكى و علوم وابسته بدان.در باب تاريخ چشم پزشكى مسلمين هيرشبرگ آلمانى رساله جامعى دارد كه حاكى است از اهميت كارهاى مسلمين درين باب.يك چشم پزشك جراح در عهد ملكشاه سلجوقى شهرت يافت به نام ابو روح محمد بن منصور كه «زرين دست »
      خوانده مى شد و كتاب فارسى او نور العيون كتابى جامع و قابل توجه بود درين رشته از طب . چشم پزشكان اسلام در جراحى چشم پيشرفتهايى قابل توجه پيدا كردند.در بين آنها كسانى بودند كه آب آوردگى چشم مردى را هم كه يك چشم بيشتر نداشت با اطمينان تمام عمل مى كردند.در ساير رشته هاى طب هم مسلمين كارهاى ابتكارى انجام داده اند.قديمترين ملاحظات بالينى براى تشخيص و بيان تفاوت بين آبله و سرخك( الجدرى و الحصبه) رساله يى است كه محمد بن زكرياى رازى درين باب نوشته است.پيش از وى هيچ طبيبى-يونانى يااسلامى-به اين نكته ها برنخورده بود.رازى-كه نزد اروپائيها خوانده مى شود-طبيب و حكيم ايرانى است كه در طب وكيميا هر دو دست داشته است و اخبار و آثار او حاكى است از علاقه به معرفت تجربى.مى گويند وقتى خواست در بغداد بيمارستان بسازدقطعه هاى گوشت در محله هاى مختلف شهر آويخت و جايى كه كمتر درگوشت آثار عفونت پديد آمده بود آنجا بيمارستان ساخت……
      کارنامه اسلام
      ————————
      نجوم و رياضيات
      در رياضيات،نجوم،و فيزيك هم مسلمين كارهاى قابل توجه داشته اند.
      رصدخانه يى كه مامون ضميمه بيت الحكمه كرد مركزى شد براى مطالعه در نجوم و رياضيات.درين رصدخانه مسلمين محاسبات مهم نجومى انجام دادند چنانكه طول يك درجه از نصف النهار را با دقتى نزديك به محاسبات امروز اندازه گرفتند.تفصيل طرز عمل و محاسبه را ابن خلكان در شرح حال محمد بن موسى خوارزمى نقل مى كند.ارقام معروف به هندى از همين ايام نزد مسلمين متداول شد و ظاهرا ترجمه كتاب نجومى سدهانته-معروف به سندهند-از سنسكريت به عربى كه بوسيله محمد بن ابراهيم فزارى انجام شد و همچنين كارهاى خوارزمى از اسباب رواج اين ارقام شد،چنانكه جنب و جوش بازرگانى مسلمين و وسعت دامنه تجارت آنها بعدها موجب انتشار استعمال اين نوع ارقام شد دراروپا. در هر حال خوارزمى از مؤسسان جبر نيز-بعنوان يك علم مستقل-هست و وى بود Algorism در اروپا معادل كه اولين كتاب را در باب جبر و مقابله تاليف كرد.نام وى به شكل Algebra عنوان علم جبر باقى ماند. فن محاسبه تلقى شد چنانكه نام كتاب نيز به شكل جبر خوارزمى در قرون وسطى نزد اروپائيان فوق العاده اهميت يافت و تا زمان ويت F.viete (متوفى 1603 ميلادى)مبناى مطالعات رياضى اروپائيان بود وى در رياضيات بين طريقه يونانى وهندى تلفيق گونه يى انجام داد و سيستم عدد نويسى هندى را بين مسلمين رايج كرد.گفته اند كه وى بيش از هر دانشمند ديگر قرون وسطى در طرز فكر رياضى تاثير گذاشت. ابوالوفاى بوزجانى(متوفى 388 ق)در بسط علم مثلثات نيز-مثل جبر-كارهاى ارزنده كرد……
      (همان)
      —————————————-
      فيزيك و شيمى و فنون صناعت
      در واقع مسلمين در صنعت،كارهايى انجام دادند كه بعدها در دست غربيها كاملتر شد.انواع ساعتهاى آبى لا اقل از عهد هارون الرشيد نزدمسلمين رواج داشت و تكميل شد.دستگاه آب كشى شادوف را مسلمين تكميل كردند و صليبيها آن را به اروپا بردند.آسياى بادى قرنها قبل ازآنكه در اروپا بوجود آيد در ممالك شرق اسلامى معمول بود و مسعودى و اصطخرى در وصف سيستان از آن سخن گفته اند. در قرطبه و مراكش صنعت چرم سازى چنان ترقى (CordonnierCordovan) براى كفشگر و تعبير اجناس مراكشى كرد كه لفظ قرطبى (Mrocco) بترتيب جهت سراجى و تيماج در بعضى (Maroquineries) ومراكش السنه اروپائى هنوز يادگاريست ازين صناعت.مخصوصا تاثير مساعى كيمياگران اسلامى هم در توسعه و تكميل علم شيمى قابل ملاحظه است.كيميا گران اسلامى در صنعت خويش و فنون مربوط بدان كارهاى بالنسبه مهم انجام دادند.البته نه آن اكسيرى را كه گمان مى كردند جوهر عمر و جوانى است كشف كردندنه حجر الفلاسفه را كه به پندار آنها از مس طلا مى ساخت كشف شدنى يافتند.پيشرو كيميا گران اسلام جابر بن حيان بود-كه اروپا وى رابه Geber مى شناخت و بعدها عنوان پدر شيمى هم به او داد. نام
      جابر ظاهرا يك شيعه كوفى بوده است از قبيله ازد.پدرش حيان هم دركوفه عطار يا صيدلانى بود و گويند در عهد اموى به عنوان تشيع اعدام شد.خود جابر-هر چند به عنوان باطنى و قرمطى نيز شهرت يافته بهر حال يكچند احتمالا با امام جعفر صادق ع مربوط بوده و گويند از آن حضرت نيز استفاده كرده است.در اصل تاريخى و حقيقى بودن وجود اوهم بعضى شك كرده اند و منشا شك هم بيشتر كتابهاى متناقض وعجيبى است كه در واقع بعدها به جابر منسوب شده است و از او نيست.
      بهر حال شك در وجود جابر اساس معقولى ندارد و كتب غير موثق ومجهول كه به جابر منسوبست بسيار زياد است و ممكن نيست جميع آنهاتاليف يك نفر باشد.در اين آثار كه بررسى صحت و سقم انتسابشان به جابر هنوز محتاج كارهاى آينده است بهر حال نشانه يى هست از كوشش منظم علمى براى فوايد عملى.جابر،تا جايى كه از كتب موثق منسوب به او مى توان دريافت كيميا را به عنوان يك علم تجربى تلقى كرد مبتنى بر اساس يك نظريه فلسفى از نوع طبيعيات مشائى كه شايد از تاثيرمحيط حرانى هم خالى نبود در هر صورت، جابر پدر كيمياى قرون وسطى و شيمى امروز جهان است و هر چند قسمتى از كتابهاى منسوب بدومشكوك است نسبت تركيب و تحصيل مواد بسيارى كه بدو داده اندصحيح است. درين كتاب ها جابر غير از دستور تهيه بعضى مواد وتركيبات شيميائى،درباب روشهاى مربوط به مطالعات شيمى،نظريات قابل ملاحظه دارد چنانكه درباره پيدايش فلزات نيز به وسيله وى نظريه يى بيان شده است،موسوم به نظريه كبريت و زيبق.بموجب اين نظريه اختلاف فلزات ششگانه به نسبت تفاوت مقدار گوگرد و جيوه آنهاست،بدينگونه در باب پيدايش فلزات نظريه وى يك نوع تئورى زمين شناسى است.همچنين وى در بعضى اعمال شيميايى مانند تصعيد،تبخير، ذوب كردن،و متبلور كردن مواد راههاى درست نشان داده است.
      همچنين مساله احتراق( اكسيداسيون)و مساله احياء كردن(ردوكسيون)را در اعمال شيميائى وى بود كه به بيان علمى در آورد.
      رازى-كه وارث تعليم وى محسوب مى شد-نيز در كيميا،تحقيقات مهم انجام داد و همچنين در اعمال شيميائى.چنانكه كشف و تركيب زيت الزاج( اسيد سولفوريك)و الكل را به وى منسوب داشته اند كه در مورد دوم گويا اكنون جاى ترديد هست.بهر حال مسلمين در ضمن اعمال شيميائى خويش بعضى مواد تازه كه بريونانيها مجهول بودبدست آوردند مثل جوهر گوگرد،الكل،تيزاب سلطانى،و جز آنها،بعلاوه در بعضى موارد اشتباهات يونانيها را هم در شيمى اصلاح كردند.
      آشنائى با شوره و گوگرد و نفت و قير تدريجا نزد آنها منجر به استفاده ازين مواد قابل احتراق شد براى صناعات جنگى.باروت كه وجود آن بزرگترين انقلاب را در فنون جنگى پديد آورد در اروپاى غربى تااواخر قرون وسطى ناشناخته بود،كشف آن را هم غالبا به راجربيكن منسوب مى دارند اما حق آنست كه اين ماده شيطانى در واقع نخست متاسفانه بوسيله مسلمين به دست اروپاييها رسيد.اگر چه نه باروت رامسلمين اختراع كردند نه قطب نما را ليكن اين هر دو را اروپا از مسلمين اخذ كرد و همينها به اضافه كاغذ و چاپ-كه نيز از مواريث چينى بود-توانستند عصر جديد را در صنعت و فرهنگ اروپا بگشايند.
      مسلمين در استخراج معادن،در ساختن رنگ،در آب دادن فولاد،در تهيه چرم و كاغذ و در ساختن اسلحه طى قرنهاى دراز تفوق خود را بر دنياى غرب حفظ كردند.در علم حيل و جراثقال نيز حاصل كار آنها جالب بود.استعمال آنچه در صنعت ساعت،رقاص مى خوانندظاهرا از اختراع مسلمين است.هر چند آن ساعت كه خليفه هارون الرشيدجهت شارلمانى امپراطور فرانك هديه فرستاد نوعى ساعت آبى بود اما شرحى كه ابن جبير اندلسى درباب ساعت بالاى مدخل جامع دمشق بيان مى كند حاكى است از تكامل نسبى مسلمين در ساختن ساعتهاى لنگردار.عباس بن فرناس قرطبى در قرن نهم ميلادى يك نوع ساعت ساخت كه تعبيه يى پيچيده داشت.بعلاوه،يك دستگاه پرواز اختراع كرد كه قرنها قبل از شروع تجربه اروپائيها قسمتى ازين رؤياى قديم انسان را تحقق مى داد. قسمتى از پيشرفتهاى مسلمين در علوم مربوط به مكانيك نيز-مثل صنايع ناشى از توسعه علم شيمى-مصارف نظامى يافت و متاسفانه هنوز هم كه عصر اتم خوانده مى شود اين تيغ بران علم را از دست زنگى مست نمى توان باز گرفت……
      (همان)
      ———————————
      فلسفه و كلام و حكمت
      با وجود سوءظنى كه عامه مسلمين-خاصه فقها و زهاد-نسبت به فلسفه و حتى كلام اظهار مى كردند،وقتى از اهميت ابداعات مسلمين در علوم مختلف سخن مى رود البته كلام و فلسفه اسلامى را نبايد فراموش كرد.
      غلط مشهوريست كه گفته اند فلسفه اسلامى چيزى نيست جز نقل فلسفه يونانى به عربى. حقيقت آنست كه آنچه فلسفه اسلامى خوانده مى شودالتقاطى محض نيست،جنبه ابتكار و اصالت نيز دارد.از لحاظ غايت وحاصل حاكى از يك مرحله اساسى است در طريق تحقيقات فلسفى كه بهرحال هرگز در جايى متوقف نمى شود و فردا هم مثل امروز در حركت وترقى خواهد بود.كلام اسلامى را هم نوعى حكمت اسكولاستيك اسلام بايد شمرد و اگر در آن هدف دفاع از عقايد اسلامى است در مقابل،شكوك و شبهات منكران حكمت اسكولاستيك اروپا هم جز اين هدف ديگر نداشت و حتى اين طرز فكر نزد متالهين اخير اروپا نيز هست و اين كلام «من دوبيران »حكيم فرانسوى مشهورست كه مى گويد تمام علم و معرفت انسان دو قطب دارد يكى وجود خود انسان است كه همه چيز از آن شروع مى شود و آنديگر وجود خداست كه همه چيز بدان ختم مى شود…….
      (همان)
      ————————-
      هنرهاى زيبا
      كه گفت كه در اسلام دين را با هنر سازگارى نيست؟بر عكس،اين هر دوبا يكديگر ملاقات مى كنند و آن هم در مسجد.خداى اسلام-الله تعالى-نه فقط رحيم و حكيم است بلكه جميل هم هست،و از همين رو چنانكه صوفيه مى گويند،دوستدار جمال.يك نظر به بعضى مساجد كهن نشان مى دهد كه اين بناهاى با شكوه والا كه به پيشگاه خداوند اهداء شده اندصرف نظر از قدس و نزهت معنوى كه دارند از لحاظ يك مورخ نيز درخورآنند كه گالريهاى هنر اسلامى تلقى شوند.هنرمندان بى نام ناشناس اين مساجد كه تمام هستى خويش را وقف دمت خداوند كرده بودنداز همان شوق مقدسى گرم بوده اند كه استادان عهد رنسانس را مشتعل مى داشته است و ازين رو مثل آنها با شوقى تمام مى كوشيده اند تا بهترين تصورى را كه از زيبائى مى داشته اند در طى اين آثار مقدس جلوه و تحقق بخشند.حقيقت آنست كه معمار مسلمان در روزگاران گذشته هر زيبائى راكه در اطراف خويش مى ديد اگر آن را در خور عظمت و جلال خدامى يافت سعى مى كرد تا بهنگام فرصت براى آن در مسجد جائى باز كند.
      بدينگونه،ستون را از آنچه در معابد بابل بود گرفت،مناره و محراب را از كليسا اقتباس نمود و ايوان و طاق آن را از قصرهاى سلطنتى ساسانيان تقليد نمود.
      (همان)
      ———————-
      اسلام: فرهنگ جامع
      محققى كه با دنياى اسلام آشنايى درست دارد پروايى ندارد كه اسلام رادينى بيابد مناسب با احوال انسانى،حتى بيش از آنچه راجع به فرهنگ فرانسوى ادعا مى كنند قبايى به قامت انسانيت.اين نتيجه را غرب فقطبعد از رهايى از تعصبهاى كهن خويش مى تواند بگيرد و شرق تنها آنگاه كه ازين بيمارى خفت انگيز كه غرب زدگى مى خوانند شفا بيابد.آنچه دنيا به اسلام و مسلمانان مديونست آن اندازه هست كه نشان دهد برخلاف بعضى دعويها اسلام هرگز جريان فرهنگ انسانى را سد نكرده است و حتى آن را نيز به پيش رانده است.در ارزيابى آنچه اسلام به جهان داده است البته مبالغه و تعصب نارواست اما كه مى تواند انكار كند كه اسلام هر چه هست و هر چه بوده است يك مرحله از تكامل انسانيت رانشان مى دهد كه از هيچ مرحله ديگر كم اهميت تر نيست؟
      اگر اكنون دنياى اسلام ارزش و حيثيت خود را درست نمى شناسدتا حدى از آن روست كه از معنويت خويش جدا مانده است.كارنامه اسلام در قرنهاى درخشان آن،كارنامه يك فرهنگ انسانى است،يك فرهنگ جامع كه بقول فون گرونه باوم -مثل آنچه در باب فرهنگ فرانسه ادعا كرده اند-يك فرهنگ است به قدر قامت انسان.
      اين نكته كه اسلام در طى قرنهاى دراز موجد يك فرهنگ پيشرو بوده است چيزيست كه از تاريخ فرهنگ انسانى بدرستى بر مى آيد……””
      (کارنامه اسلام،دکتر عبدالحسین زرین کوب)

      سپاس از تامل شما

       
    • بنام خدا

      اکنون می پردازم به مفردات گفتار این دوست کامنت گذار تا بر خوانندگان روشن شود که چگونه با اسم فرهیختگی و طرفداری از دانش ،با تمسک به مطالبی دروغ و بی اساس که از کتابهای دین ستیزان دیگری مثل خود نقل می کند در صدد کوبیدن دین و مکتبیست که اولین آیات نازل بر پیامبر او تاکید بر علم و دانش و کتابت و قلم می کند ،و در صدها آیه سخن از علم و دانش و عقل و تعقل و خردمندی می کند ،و آنهمه سفارش و مطلب در سخنان پیامبر در تمجید از دانش و علم آموزی وارد شده است ،می پردازیم به جمله جمله مطالب این کامنت گذار موسوم به جویای دانش:

      1-دوست ما می گوید :
      “” طرفدارانِ محمد از گروهِ عوام وبی سوادها بوده اند””.

      کمی جلوتر : “” مسلمانانِ صدر اسلام ، از سواد بی بهره بوده؛ و از طبقه ی عوام به شمار می رفته اند””.

      باز می گوید :
      “”بگفته ی تاریخ و تا آنجا که نگارنده می داند، گروندگان اولیه به اسلام ، بدون استثناء بیسواد بوده اند و چنان که می گویند: به دلیل نبودن فردی با سواد در بین مسلمین، تا چندین سال کتابت قرآن را یک یهودی انجام می داده، و مدارک و شواهد بسیاری وجود دارد که برخلافِ احادیثی که بعدا ساخته شده و منسوب به بزرگان دین گردیده، مسلمین برای علم و دانش احترامی قائل نبوده اند””.

      (پایان نقل قول)
      ——————————–
      آیا واقعا از این تعبیرات بچیزی جز غرض ورزی و دین ستیزی موذیانه می شود تعبیر کرد؟
      خوب بله پیامبر اسلام اصلا در تاریخ و جغرافیائی مبعوث شد که دوره عرب جاهلی بود ،خود قرآن نیز می گوید :خدای متعال محمد را در بین امیین (بیسوادان) مبعوث کرد تا کتاب و حکمت را به آنان بیاموزد ،مهم این است که ببینید این پیامبر چگونه عرب جاهلی را تعلیم و تربیت کرد ،و مهم این است که متن دین در مورد دانش و تشویق به دانش آموزی چه می گوید،اینکه می گویید طرفداران پیامبر بیسواد بودند مقصودتان این است که مخالفان و مشرکان مخالف پیامبر همه از فرهیختگان و با سوادهای روزگار بودند؟!

      “”گروندگان اولیه به اسلام ، بدون استثناء بیسواد بوده اند و چنان که می گویند: به دلیل نبودن فردی با سواد در بین مسلمین، تا چندین سال کتابت قرآن را یک یهودی انجام می داده””
      (پایان نقل قول)

      این از عجز و ناتوانی شما در نقد یک مکتب است که دست بدروغ زنی دراز می کنید،همه گروندگان به پیامبر بدون استثناء بیسواد بودند؟! پس کاتبان وحی که نام آنها در تاریخ بطور دقیق ثبت و ضبط شده است همه بیسواد بودند؟
      چرا دروغ می گویید؟ سند شما بر اینکه کتابت قرآن را تا چند سال یک یهودی انجام می داده است چیست؟

      این تاریخ است بردارید مطالعه کنید، پیامبر در دستگاه خود در مدينه تشكيلات خاص ترتيب داد، از آن جمله جمعى دبير به وجودآورد و هر دسته‏اى كار مخصوصى داشتند: برخى كُتّاب وحى بودند و قرآن را مى‏نوشتند، برخى متصدى نامه‏هاى خصوصى بودند، برخى عقود و معاملات مردم را ثبت مى‏كردند، برخى دفاتر صدقات و ماليات را مى‏نوشتند، برخى مسئول عهدنامه‏ها و پيمان‏نامه‏ها بودند. در كتب تواريخ از قبيل تاريخ يعقوبى و التنبيه و الاشراف مسعودى و معجم البلدان بلاذرى و طبقات ابن سعد، همه اينها ضبط شده است.
      اینهمه پیامبر به علم و سواد تشويق مى‏كرد تا جایی که كودكان اصحابش را وادار كرد كه سواد بياموزند
      برخى از يارانش را فرمان داد زبان سريانى بياموزند. مى‏گفت دانشجويى بر هر مسلمان فرض و واجب است ، می فرمود:
      حكمت را در هركجا و در نزد هركس ولو مشرك يا منافق يافتيد، از او اقتباس كنيد
      می فرمود:علم را جستجو كنيد ولو مستلزم آن باشد كه تا چين سفر كنيد
      اين تأكيد و تشويق‏ها درباره علم سبب شد كه مسلمين، با همت و سرعت بى‏نظيرى به جستجوى علم در همه جهان پرداختند، آثار علمى را هركجا يافتند به دست آوردند و ترجمه كردند و خود به تحقيق پرداخته و از اين راه علاوه بر اينكه حلقه ارتباطى شدند ميان تمدنهاى قديم يونانى و رومى و ايرانى و مصرى و هندى و غيره و تمدن جديد اروپايى، خود يكى از شكوهمندترين تمدنها و فرهنگهاى تاريخ بشريت را آفريدند كه به نام تمدن و فرهنگ اسلامى شناخته شده و مى‏شود.
      این متن تاریخ است حتی در كتب تواريخ نام دبيران و کاتبان رسول خدا آمده است. يعقوبى در جلد دوم تاريخ خويش مى‏گويد:
      «دبيران رسول خدا كه وحى، نامه‏ها و پيمان نامه‏ها را مى‏نوشتند اينان‏اند: علىّ بن ابى طالب (ع)، عثمان بن عفّان، عمرو بن العاص، معاوية بن ابى سفيان، شرحبيل بن حسنه، عبد اللّه بن سعد بن ابى سرح، مغيرة بن شعبه، معاذ بن جبل، زيد بن ثابت، حنظلة بن الربيع، ابىّ بن كعب، جهيم بن الصّلت، حصين النّميرى.»
      (تاریخ یعقوبی ،ج2 ص 69)

      مسعودى در التّنبيه و الاشراف مى‏گويد
      «خالد بن سعيد بن العاص پيش دست رسول خدا بود، حاجتهاى متفرّقه‏اى كه پيش مى‏آمد مى‏نوشت؛ همچنين مغيرة بن شعبه و حصين بن نمير. عبد اللّه بن ارقم و علاء بن عقبه سندهاى مردم و عقود و معاملات آنها را مى‏نوشتند. زبير بن العوّام و جهيم بن الصّلت صورت ماليات و صدقات را ضبط مى‏كردند. حذيفة بن اليمان عهده‏دار نوشتن «حرازى» حجاز بود. معيقيب بن ابى فاطمه دوسى غنائم را وارد مى‏كرد. زيد بن ثابت انصارى نامه به حكّام و پادشاهان مى‏نوشت و ضمناً سمت مترجمى رسول خدا را داشت. او زبانهاى فارسى و رومى و قبطى و حبشى را ترجمه مى‏كرد و همه اينها را در مدينه از اهل اين زبانها آموخته بود .
      حنظلة بن الرّبيع ذخيره بود و هر وقت يكى از آنها كه نام برديم نبود او كارش را انجام مى‏داد و به «حنظله كاتب» معروف شده بود. حنظله در زمان خلافت عمر كه فتوحات اسلامى رخ داد به «رها» رفت و در همان جا فوت كرد. عبد اللّه بن سعد بن ابى سرح مدّتى سمت نويسندگى داشت ولى بعد مرتد شد و به مشركان پيوست. شرحبيل بن حسنه طابخى نيز برايش نوشته است. ابان بن سعيد و علاء بن الحضرمى نيز گاهى برايش مى‏نوشتند. معاويه فقط چند ماهى قبل از وفات رسول خدا برايش نويسندگى كرد. اينها كسانى هستند كه رسماً مدّتى عهده‏دار سمت «دبيرى» بودند؛ و امّا افرادى كه احياناً يك يا دو نامه برايش نوشته‏اند و جزء دبيران پيغمبر به شمار نمى‏روند ما از آنها ياد نمى‏كنيم.»
      (التنبیه و الاشراف ،مسعودی ،ص245)
      اینها در دهها کتاب تاریخی روایی هست ،چرا بخاطر کینه هایی که از برخی بدل گرفته اید مطالب دروغ برخی نویسندگان را اینجا تکرار می کنید ،آیا منابع مورد استناد شما باید نویسندگان دین ستیز باشند یا منابع دست اول؟

      ———————–
      این عبارت کامنت گذار جویای دانش را ملاحظه کنید! :

      “”علی میرفطروس در «حلاج» رویه 73گفته:« …اعراب پس از…اسلام نيز چندان به كتابت و نوشتن وعلم و دانش توجهي نداشتند””!

      خوب علی میر فطروس اینرا گفته ،شما نباید بگویید استناد میر فطروس به چیست و کجاست؟ این متن قرآن است اگر من بخواهم دهها و صدها آیه اینجا برایتان میاورم که خلاف این برداشت است ،و آن سنت پیامبر است که در همان جنگ بدر فدیه آزاد سازی برخی از اسرای مشرکان را این قرار می دهد که به مسلمانان کتابت و سواد بیاموزند،چرا بخاطر سخن هوایی کسی اینهمه شواهد تاریخی را کتمان می کنید؟ واقعا با این مطالب حقیقت را اثبات می کنید یا دنبال کینه ورزی و دل خنکی هستید؟

      ————————————
      دروغ و بهتان دیگر را ببینید :

      “”اعراب با الهام از گفته هاي حضرت محمد تصور مي كردند كه علوم اولين و آخرين در قرآن مندرج است. تبليغ وتاكيد آيه هايي مانند (لارَطبٍ و لا يابِسٍ الي في الكتابٍ مبين ـ هيچ تروخشكي نيست كه در قرآن نباشد.انعام/ 59) كه قرآن را حاوي هرگونه انديشه و علم و دانش معرفي ميكردــ باعث شد تا ازشكفتگي فرهنگ و دانش اعراب جلوگيري شود و مردم بجز قرآن ومندرجات آن، كتب و فرهنگ هاي ديگر را به رسميت نشناسند””.
      (پایان)

      بارها اشاره شد که قرآن کتاب هدایت انسان است و هیچ عالم و مفسر معتبری نگفته است قرآن کتاب فیزیک و شیمی و علوم تجربی دیگر است ،اینقدر مراجعه و دقت ندارید که آیه ای که مطرح کردید مربوط به مرتبه علم فعلی باری تعالی است ،و مراد از “کتاب مبین” در آیه شریفه ،قرآن نیست ،این ترجمه شماست :”هيچ تروخشكي نيست كه در قرآن نباشد” در حالیکه آیه قرآن این است :

      “”وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ في‏ ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في‏ كِتابٍ مُبينٍ .الانعام/59

      ترجمه :و كليدهاى غيب، تنها نزد اوست. جز او [كسى‏] آن را نمى‏داند، و آنچه در خشكى و درياست مى‏داند، و هيچ برگى فرو نمى‏افتد مگر [اينكه‏] آن را مى‏داند، و هيچ دانه‏اى در تاريكيهاى زمين، و هيچ تر و خشكى نيست مگر اينكه در كتابى روشن [ثبت‏] است‏..
      این اشاره به مرتبه علم فعلیه خدای متعال است کتاب مبین اشاره به الواح غیبیه است ،واقعا یک پژوهشگر ولو اینکه کینه ورز و دین ستیز باشد نباید زحمت مراجعه به صدر و ذیل ایه و آنچه که مفسران معتبر گفته اند کند بعد قلم دست بگیرد و افتراء بزند؟ کمی منصف باشید دوست گرامی.

      ————————-
      مطلب دروغ دیگر :
      “”سياست پرهيز از كافران (يعني غير مسلمانان) كه در سراسرقرآن برآن تاكيدمي شود، علت ديگري بود تا اعراب مسلمان ازمعاشرت و برخورد با اقوام و انديشه هاي ديگر، خوداري كنند و در نتيجه: از تحول وتكامل فرهنگي، محروم بمانند””.
      (پایان)

      ممکن است این سیاست پرهیز از کافران را که به سراسر قرآن نسبت دادید بطور جزئی مشخص کنید؟
      آری قرآن در موارد مومنان را از ارتباط با مشرکان محارب و منافقان مرتبط با آنها نهی کرده است ،این آیا یعنی مطلق ارتباط با کافر؟ ابوجهل و ابو سفیان و ابولهب و دیگران بالفعل با پیامبر و مسلمانان در حال جنگ و توطئه اند ،اگر بمومنان بگویند در ارتباط با کافران محارب محتاط باشید ،این یعنی مطلق کفار و در همه زمانها و دوره ها؟ مگر پیامبر با یهود و نصارای مدینه معاهده برقرار نکرد و مسلمانان را بحسن معاشرت با آنان تحریض نمی کرد؟ مگر با آنان در مقطعی صلح و سازش نکرد؟ و مگر پس از فتح مکه همه مخالفان و محاربان را مشمول عفو قرار نداد؟
      پیامبری که می گوید دانش را بجویید ولو در چین ،این یعنی سیاست پرهیز؟! آیا در چین آن زمان تاکنون مومنان و مسلمانان بوده اند که سفارش به سفر علمی شده است؟!
      مگر همین پیامبر نفرمود علم و حکمت را بیاموزید ولو از کافر و مشرک؟ این سیاست پرهیز است؟!
      شما که اینقدر زحمت می کشید و کتاب های افرادی مثل میرفطروس را می خوانید و ریفرنس می کنید ،یک زحمتی به خود بدهید این قرآن را باز کنید و به تفاسیر معتبر رجوع کنید در مورد این آیات سوره ممتحنه که تصویر کننده سیاست خارجی اسلامست :

      “”لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ،
      إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى‏ إِخْراجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ .الممتحنه/8-9

      [امّا] خدا شما را از كسانى كه در [كار] دين با شما نجنگيده و شما را از ديارتان بيرون نكرده‏اند، باز نمى‏دارد كه با آنان نيكى كنيد و با ايشان عدالت ورزيد، زيرا خدا دادگران را دوست مى‏دارد.
      فقط خدا شما را از دوستى با كسانى باز مى‏دارد كه در [كار] دين با شما جنگ كرده و شما را از خانه‏هايتان بيرون رانده و در بيرون‏راندنتان با يكديگر همپشتى كرده‏اند.

      این یعنی سیاست پرهیز؟!
      ————————————————-
      “”« ابن عباس » ازقول پيامبر نقل مي كند كه گفت : گمراهي پيشينيان بواسطه نوشتن بوده است””
      ( تاريخ تمدن اسلام . جرجي زيدان . جلد 3 رويه 434)””.
      (پایان نقل قول)

      من کتاب جرجی زیدان را در اختیار ندارم و نمیدانم این ریفرنس درست است یاخیر ،شما بگویید جرجی زیدان این را از کجا نقل کرده است؟
      فرض کنید اصلا این نقل به ابن عباس نسبت داده شده باشد ،اینکه خلاف دهها آیه و روایت بر خلاف آن است ،پیامبری که اولین آیات نازل شده بر او اینهاست که قسم به علم و دانش و قلم و نویسندگان می کند ،همان پیامبر میگوید گمراهی پیشینیان از نوشتن بوده است؟!

      “”اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ (1)
      خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ (2)
      اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ (3)
      الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (4)
      عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ (5)
      كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏ (6)
      أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏ (7)
      بخوان به نام پروردگارت كه آفريد.
      انسان را از عَلَق آفريد
      بخوان، و پروردگار تو كريمترين [كريمان‏] است.
      همان كس كه به وسيله قلم آموخت.
      آنچه را كه انسان نمى‏دانست [بتدريج به او] آموخت.
      حقّاً كه انسان سركشى مى‏كند،
      همين كه خود را بى‏نياز پندارد.
      —-
      اینها برحسب نقل اولین آیات نازل بر رسولخداست،حال پیامبری که این آیات را آورده است می گوید نوشتن مایه انحراف است؟! کمی خردتان را بکار گیرید.

      ——————————————————
      “”سعيد الخدري (ظاهرا ابوسعید الخدری مراد بوده است) از « محمد » اجازه نوشتن علم را خواست ولي با تقاضاي او موافقت نشد زيرا بيم آن مي رفت كه اگر نگارش علوم آغاز شود و آثار علمي و فلسفي ملت هاي متمدن همسايه شبه جزيره عربستان، به عربي ترجمه شود و در دسترس مرم مسلمان قراربگيرد ، بنياد عقايد مذهبي اعراب سُست گردد””.
      (پایان نقل قول)

      کسی که قلم دست می گیرد و در عرصه عمومی دیگران را مخاطب قرار می دهد باید با دروغزنی هر مطلب بی اساسی را بخورد دیگران دهد؟
      ممکن است سند این ادعا را ارائه کنید؟

      —————————————————
      “” به همين دليل است كه اعراب پس از هجوم به كشور هاي متمدن واشغال آنها، بي درنگ به سوختن و نابودكردن ذخاير علمي و فرهنگي ملل مغلوب پرداختند»””.
      (پایان)

      سند این ادعاهای کذب چیست؟ ممکنست برای شایعه معروف “کتاب سوزی ایران و مصر” سند های تاریخی خود را ارائه کنید؟

      ——————————————
      “” اعراب تحصيل فنون ، صرف و نحو و امثال آنرا كسر شان خويش مي دانستند و تصور مي كردند دانستن اين ها بدرد كساني مي خورد كه قصد معلمي داشته و به نان اندك مي سازند””.
      (پایان)

      عجب دروغ واضحی! اصلا علم صرف و نحو از علومیست که تصادفا در بستر تعلیم و تعلم قرآن شکل گرفت و مسلمانان اعم از ایرانی و غیر ایرانی آنرا تدوین کردند و کتابها در مورد آن پرداختند ، کسر شان یعنی چه؟ مگر با یک داستان ساختگی ،یا فرضا واقعی مربوط به یک فرد ،می توان اینگونه در مورد تاریخ دانش مسلمین قضاوت کرد؟! البته می شود قضاوت اگر قلب انسان مالامال از کینه و نفرت و دین ستیزی باشد.

      —————————————-
      یکی از شواهد متین! و قوی! علم ستیزی مسلمانان و بی اعتنایی اسلام و قرآن به دانش چیست؟ کنیه ابوجهل! چون ابوجهل کنیه اش “ابو حَکَم” بوده و کامنت گذار دانش طلب ما آنرا به کسر “حاء” و فتح “کاف” خوانده ،یعنی حکم را جمع کلمه حکمت خیال کرده ،بنابر “ابو جهل” یکی از دشمنان سرسخت و معاند پیامبر که بسبب همین عناد خاص و توطئه هایی که داشت ابوجهل خوانده شد،یکی از فرهیختکان و با سوادان تاریخ بوده است که این دوست ما را بهیجان آورده است!
      عبارت کامنت گذار و استدلال متین دانشجویانه او را ببینید :

      “”ابوالحکم همان کسی است که چون حاضر نشد سخنان محمد را بپذیرد و با او به دشمنی برخاست پیامبر نامش را برعکس کرد و ابوجهل نامید. گویا او از باهوش ترین و عالم ترین های عرب و شاید داناترین و با هوش ترین آنها در آن زمان بوده است. دلیل این سخن چیزی است که در تاریخ خود مسلمین آمده و نوشته اند : ابوالحکم به دلیل هوش و فراست بالایش در زمانی که به قول بعضی هنوز ریش برگونه اش نروییده بود عضو شورای شیوخ و بزرگان شد. شورایی که باید حداقل سن اعضایش 40 می بود””.
      (پایان نقل قول)
      این ابوجهل (عمرو بن هشام مکنی به ابو حکم=البته بفتح حاء و کاف) یکی از اشراف قریش بوده است و فرد زیرکی و فعالی هم بوده است ،اما جالبست که پس از 1400 سال کامنت گذاری دانش طلب ،او را بصرف مخالفت سرسختانه با پیامبری که اکنون مورد کینه و نفرت اوست ،ملقب به لقب حکیم و دانشمند و عالم و دانای روزگار می کند ،و در حقیقت بخاطر مخالفت او با پیامبر او را مفتخر به یک مدال علمی خیال پردازانه می کند! غافل از اینکه هیچگاه یک کنیه “ابو حکم” بر فرض که حکم جمع لغت حکمت هم باشد دلیل علمیت و دانش و سواد یک فرد پولدار و اشراف نیست ،گذشته از اینکه اعراب جاهلی چه خبری از حکمت داشتند که کنیه ای به این صورت بسازند؟! و گذشته از اینکه “ابو حکم” یکی از کنیه های رایج بین عرب بوده است ،و خکم بفتحتین روی حاء و کاف است که بمعنای قاضی و داور است ،من یک شاهد از یکی از کتب تراجم ذکر می کنم:
      ابن سعد در طبقات خود می نویسد :

      “” كنيه هانى، ابو حكم بوده و آن اشخاص او را ابو الحكم صدا مى‏كرده‏اند. پيامبر (ص) از او پرسيده‏اند «چرا اينان تو را با كنيه ابو حكم كنيه داده‏اند؟». گفته است: از اين روى كه هر گاه ميان آنان كارى به ستيز مى‏انجامد پيش من مى‏آيند و من ميان ايشان داورى مى‏كنم‏.
      (طبقات ابن سعد ج6 ص 496)

      اندکی مطالعه پیش از نوشتن امر مطلوبیست.
      ————————————————————–
      “”شاید بعضی بگویند: او اگر دانا و دانشمند بود ، اسیر نفس عماره (اماره) نمی شد و برعلیه محمد قیام نمی کرد و مثل همه ی گروندگانِ بی سوادِ صدر اسلام “”.
      (پایان)

      کسی پس از 1400 سال ،و در عصر انقلاب انفورماتیک ،همه گروندگان به پیامبر را “بی سواد” می خواند ،اما خود هنوز فرا نگرفته است که “نفس عماره” یعنی نفس آباد کننده ،و آنکه مناسب مقام بوده است :”نفس اماره” یعنی نفس بسیار امر کننده به بدیهاست! ،بخدا پناه می بریم از این نفس اماره به سوء.
      ———————————————-
      یکی از استدلال های محکم کامنت گذار ما بر علیه اسلام این است که پروفسور هانری کوربین ، پس از مدتهای طولانی مراوده با علمای اسلام و خصوصا مرحوم علامه طباطبائی ،نه اسلام آورده است و نه شیعه شده است ! و این خود دلیل محکمی بر بطلان این دین و این مذهب خاص است ! خوب بارک الله!
      عبارت محکم ایشان این است :

      “” مثل هانری کربن که اسلام و تشیع را بهترین دین و مذهب خواند اما هرگز مسلمان و شیعه نشد ، آن دانشمند نیز اگر چه اسلام را بسیار ستوده و آن را عظیم خوانده ، اما ترجیح داده خودش مسلمان نباشد””.
      (پایان نقل قول)

      خوب حالا فرض کنید واقعا اینطور باشد که این پروفسور محترم اسلام نیاورده ،اینهمه دانشمندان مختلف که در طول قرنها اسلام آورده اند را چه می گویید؟ و اصلا این نقد است که چون فلان دانشمند اسلام نیاورد پس اسلام دین بدیست؟!
      در عین حال شواهد برخلاف این برداشت شما هم هست :

      “”اعتقادات هانرى كربن راجع به اسلام و تشيّع‏
      كربن‏ معتقد بود كه در دنيا يگانه مذهب زنده و اصيل كه نمرده است مذهب شيعه است؛ چون قائل بوجود امام حىّ و زنده است و اساس اعتقاد خود را بر اين مبنى ميگذارد، و با اتّكاء و اعتماد به حضرت‏ مهدى قائم آل محمّد: محمّد بن الحسن العسكرىّ‏ پيوسته زنده است.
      چون كليميان دينشان با فوت حضرت موسى مُرد؛ و عيسويان با عروج حضرت‏ عيسى‏، و سائر طبقات مسلمانان با رحلت حضرت‏ محمّد؛ ولى شيعه زمامدار و امام و صاحب ولايت خود را كه متّصل بعالم معنى و الهامات آسمانيست زنده مى‏داند؛ و اين مذهب شيعه، فقط زنده است.
      كربن خود بتشيّع بسيار نزديك بود؛ «1» و در اثر برخورد و مصاحبت با علّامه و آشنائى به اين حقائق بالاخصّ اصالت اعتقاد بحضرت‏ مهدى‏ دگرگونى شديد در او پيدا شده بود.
      علّامه مى‏فرمودند: غالباً دعاهاى «صحيفه مهدويّه» را مى‏خواند و گريه مى‏كرد.
      آشنائى و مصاحبه‏هاى كربن با علّامه طباطبائى از سال يكهزار و سيصد و هفتاد و هشت هجريّه قمريّه شروع شد، و متجاوز از بيست سال ادامه پيدا كرد.
      اين حقير در روز جمعه 18 شعبان المعظّم يكهزار و سيصد و نود و نه هجريّه قمريّه كه بخدمت استاد علّامه در مشهد مقدّس رسيدم و در آنروز راجع به كربن نيز مذاكراتى شد؛ اينجانب فرمايشات ايشان را ضبط و فعلًا براى خوانندگان گرامى در اينجا مى‏آورم‏
      : علّامه‏ فرمودند
      : مسيو هانرى كُربن‏ استاد شيعه شناس دانشگاه سوربُن؛ «1» قريب يكى دو ماه است كه فوت كرده است؛ و مجالس عديده‏اى راجع به تحقيق مذهب شيعه با ما داشت.
      مرد سليم النّفس و منصفى بود. او معتقد بود كه در ميان تمام مذاهب عالم، فقط مذهب شيعه است كه مذهبى پويا و متحرّك و زنده است، و بقيّه مذاهب بدون استثناء عمر خود را سپرى كرده‏اند، و حالت ترقّب و تكامل را ندارند””.
      (مهر تابان ،ص 76طبع جدید)

      “”در مجلّه «جوانان امروز» مورّخه 24 آبان 1361 (شماره 821) كه ويژه نامه سالگشت رحلت علّامه طباطبائى است، در ص 52، ضمن مصاحبه با فرزند ارشد ايشان: آقا سيّد عبد الباقى حَفَظهُ الله، مطلبى را از آقا سيّد عبد الباقى بمناسبت هانرى كربن آورده است كه ايشان از مرحوم علّامه نقل كرده‏اند و ما در اينجا مى‏آوريم: يك روز بدون اينكه ما سؤالى از پدر كرده باشيم رو به ما كرد و با بشاشت و نشاط خاصّى گفت: اين پروفسور كربن‏ به اسلام مؤمن شده ولى رويش نمى‏شود كه ايمانش را بر زبان بياورد! چند صباحى از اين گفته پدر گذشت و يك روز پروفسور كربن‏ در يك كنفرانس در خارج، سخنرانى جنجالى كرد و درباره امام زمان عجَّل اللهُ تعالَى فرجَه سخنان پر شورى ايراد كرد و ضمن آن گفت كه: «من بخاطر بحث درباره اسلام و رسيدن به اين حقائق، نزديك بود پست تحقيقى خودم را از دست بدهم، يعنى كليسا مرا از اين پست خلع كند.» پدر وقتى از اين موضوع مطّلع شد، بسيار مسرور و مشعوف شد و گفت: نگفتم اين پروفسور كربن‏ مؤمن به اسلام شده ولى رويش نمى‏شود كه صريحاً اعتراف كند؟!””.
      (مهر تابان،ص 75 طبع جدید)
      ————————————————–
      به این کامنت گذار محترم دانش پژوه توصیه می کنم پیش از نوشتن کمی درنگ کند ،و بجای مراجعه به منابع درجه چندم دین ستیز ،مراجعه ای هم به کتابهایی مثل “دانش مسلمین” حکیمی ،”خدمات متقابل اسلام و ایران” مرحوم مطهری ،و “الفهرست” ابن ندیم ،و دهها کتاب از این قبیل داشته باشد ،تا قافیه بتنگ نیاید.

      سپاس

       
  7. هدف از دین سفری است از دنیا به طرف ملكوت، برای هر كس به قدر توان و ظرفیتش. مبانی این سفر در مناسب ترین دوره رشد آدمی، یعنی كودكی ونوجوانی می تواند پایه گزاری شود، البته به طز صحیح. اگر تأسیس این مبانی به بعد گذاشته شود می تواند هرگز انجام نگیرد. چرا كه در موقع خودش گذاشته نشده و بعد اشتغا لات زندگی فرصت بررسی و انتخاب و پایه گزاری را از ما می گیرد. و می شود: سفر بی سفر. چند نفر فكر می كنی اهل تحقیق وبررسی وانتخاب باشند و وقت بر این كار بگذارند.وقتی كه می تواند همه عمر و بلكه بسیار بیش از آن باشد: تحقیق در ادیان و مكاتب و انتخاب یكی از آنها!…..
    ……….

    جناب فرامرز/////.بفرمایید معنی ملکوت یعنی چه؟اگر منظور شما مرگ است که ما بطرفش دو اسبه می تازیم چه بخواهیم و چه نخواهیم.اگر زندگی کردن است که در همین جهان است و شور بختانه شما مسلیمن و دینداران انرا برما جهنم کرده اید.شما هموطن اگر می شود با زبان ساده برای ما توضیح دهید این ملکوت چیست که ما باید دیندار باشیم تا دو اسبه بطرفش بتازیم و از کودکی مشتی خرافات را در مغزمان زور چپان کنند و از کودک بودن بی بهرمان کنند و جوانی را بر ما زهر مار کنند و میانسلی را هم جزءجهنمیان باشیم والا از قافله جا می مانیم؟

     
  8. با سلام ودرودبیکران :
    چرا آقای احمدی نژادمسولیت حفظ جان بقائی را برگردن قوه قضائیه گذاشته ؟
    مسلما دربازجوئی که ازآقای بقائی بعمل می آید؛اوخواهد گفت که چه کسانی ازبیت رهبری دراین مفاسد با اویاروهمراه بوده اند .
    آقای احمدی نژادقبل از بازداشت بقائی به او گفته است همه قضایای پشت پرده رابرملائ سازد ،ومسلما بقائی درمجاکمه اش مسائلی را لو خواهد داد که به نفع ییت نخواهدبود وشاید ناچارشوند اورا ا سعید امامی محشورفرمایند .

     
  9. نظر دهندگان محترم
    1- مهدی پسر آقای علی اکبر هاشمی بهرمانی (رفسنجانی) رو ظاهرا به 10 سال زندان محکوم کردند. حالا ایشان متوجه میشه ظلمی که به مرحوم آقایان حسینعلی منتظری و مهدی بازرگان و سایر نهضت آزادیها کرده چه مزه ائی دارد. البته اسیاب به نوبت، نوبت برادران لاریجانی و محسنی اژه ائی و سایر عوامل به تباهی کشیدن ایران نیز خواهد رسیدد .از قدیم گفتن دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره.
    2- آقای علی خامنه ائی هم از نظر جسمانی و هم از نظرروحی و روانی داره روزهای سختی رو میگذراند. بلاخره تو این دنیا مقداری از ظلمهائی رو که نسبت به ایران کرده داره پس میده.
    3 – رژیم ولایت مطلقه فقیه سخت در تلاشه که راهی پیدا کنه که داستان 5+1 رو به نحوی رسانه ای کنه که بتواند ملت ایران رو گمراه کند و یک نوع پیروزی برای خودش تعریف نماید. رژیم مطلقه ولایت آخوند غافل از این است که امروز عصر ارتباطاته و هر میزان آیه و حدیث سر هم کنه که به ملت و دنیا بگه آخوند تو داستان 5+1 موفق شده، نخواهد توانست مانند سابق کلک سوار کنه.
    4- حیف که اکثر ما ملت ایران هنوز فرهنگ خرافی و جهل دینی و مذهبی رو بر فرهنگ عقل و خرد ترجیح میدهیم، والا برای ما ملت این روزها یکی از بهترین موقعیتهاست است که با درایت و بکار گیری خرد و وحدت تکلیف آخوند رو برای همیشه روشن کنیم. به نظر اینجانب اگر آخوند رو به جایگاه خودش بر نگردانیم ، دیری نخواهد پائید که ایرانی دیگر وجود نخواهد داشت که بتوان بدان وطن گفت.
    به امید رشد عقل و خرد در حد اعلا در فرهنگ ما ایرانیها و جایگزینی آن با جهل و خرافات دینی و مذهبی
    مهدی

     
  10. اسیران در بند و به عمق خاک فرستاده شدگان توسط کینه های رهبری

    نمیدونی چه آشوبم
    از این آوارگی در خونه
    از این حقیقت تلخی که می دونم نمی مونه

    آه

    چقدر این حس من تلخه
    همین که دارم می میرم
    همین که هر نفس امشب بدون تو می گیرم

    نمی دونی کنار دروغگویان دینی
    چه حال بدی داره گرفتاری
    بگذار باور کنم تو هم حال منو داری

    تو رو توی گریه می بوسم
    تو رو که از کینه های رهبری در بندی

    روی این حالی که من دارم
    تو رو از دور می بوسم

    بگذار همین بوسه
    تمام باورم باشه
    بگذار فردا توی این خونه
    توی آغوش تو پیداشم

    نمیدونی از این رویای شیرین
    شده باور
    که تو هم همین حال و داری

     
  11. استانداری اصفهان خبر برخورد گلوله توپ به سپاهان شهر در جنوب اصفهان را تأیید کرد.
    -ماشالله به سردارکان شکست خورده که نمیدونن لوله توپ رو به کدام سمت نشانه بگیرن. اینآ توانشون همینه. گل سر سبدشون زورش به یه مشت تروریست توی تکریت نرسید و رفت زیآرارت کربلا. با این توان میخوان برن به جنگ با امریکا و انگلیس فرانسه و بقیه؟

     
  12. مازیار وطن‌پرست

    آقای مکارم فرمود: سالانه 20 میلیون زائر به قم می‌روند. دولت باید به کمک هزینه به قم بپردازد.

    استانداری اصفهان تایید کرد که از پادگان شهید زین‌الدین سپاه پاسداران در اصفهان دو موشک (یا گلولهٔ توپ؟) به سمت شهر اصفهان شلیک شده که یکی به بوستان سپاهان اصابت کرده و گودال بزرگی هم ایجاد کرده اما سپاه خبر را تکذیب کرده‌است!

    من منکر زحمات و طبع سرشار دوستان عزیز طنزپرداز نیستم اما انصافا مقامات معنوی و مادی ولایتمدار، مرتکب حرف‌ها و اعمالی می‌شوند که خودش مثل کاریکاتورهای “بدون شرح” است.

     
  13. آشناي بي نام
    10:02 ب.ظ / ژوئن 7, 2015

    جناب مزدك راسلام عليكم

    جناب نا ن بي ديني خوردن چطور است ؟موجب خرافات گوئي نمي شود؟ اگرنمي شود پس شما چگونه استكه هميشه خرافات مي بافيد وخرافات مي گوئيد؟ پس شماهم حتما نان مفت بي ديني را مي خوريد وخرافات مي گوئيد ومي نويسيد.
    پس شماهم مفتخور هستيد.بااجازه نوري زادالبته،پس فرقتان باحوزويان درچيست؟ بقول سيدابوالفضل برقعي مبلغ بهائيان كه به يك آخوند گفته بود :”شما خون رزان را مي خوريد ولي ما خون كسان را ،بنگركه كدام خونخوارتريم؟
    خوب مفتخواري شما جناب مزدك هم ازاين قبيل است مگرنه؟….

    جناب آشنای بی نام اگر 8 تا 10 ساعت کار مفید( نه نشرخرافات و دعا و روضه و روزه و ندبه برای موجودی ناشناخته) //////// مفتخوری باشد اغلب دانشمندان و بزرگان علمی حتی راکفلر و بیل گیت هم مفتخورند.ولی جناب بی خدایی نانی به کسی نمی دهد بلکه چیزی جز درد و رنج و زندان و بیم جان و ترور و بیرون راندن از خانه و زندگی و محرومیت در بین شما مسلمین برای ما به ارمغان نیاورده.مسلما اگر اینها را مفتخوری بنامید بله ما هم در جرگه شما قرار می گیریم!

     
  14. مازیار وطن‌پرست

    به جناب فرامرز (اولین و پائینترین کامنت)
    قبل از هر چیز به دوست شما تبریک می‌گویم که اعتقاد دینی را به ظواهر و شعائر نکاسته و بر معنویات و نیکی‌های اخلاقی تکیه کرده‌است. اما پاسخ به ایرادی که شما مطرح کرده‌اید مشتمل بر سه قسمت است.

    قسمت نخست در کلام شما مستتر است:
    «هدف از دین سفری است از دنیا به طرف ملكوت، برای هر كس به قدر توان و ظرفیتش. […] دوستی دارم كه در بزرگسالی به این رسیده است كه اسلام وقرآن و… خوب است و بهترین راه، قدم گذاشتن در این گونه طرق است؛ ولی خودش و بچه هایش و خانمش عامل به احكام شرعی چون نماز و روزه و … نیستند. این منش و روش در زندگیشان تمرین نشده است. ایشان در عمل به معنویات بسیار علاقمند است و به آن عشق می ورزد وسعی در داشتن میوه های آن چون اخلاص و صدق و توجه به خدا و كمك به دیگران دارد، ولی به علل و دلایل مختلف نتوانسته است عامل به شریعت باشد.»

    اگر دوست شما دین را تنها در ظواهر آن و اجرای شریعت خلاصه می‌کرد بهتر بود؟ اگر دوست شما در میانسالی به اسلام گرویده آنهم برای رضایت معنوی خویش، اگر نیاز روحی او برطرف نشود، مطمئن باشید در تکمیل سفر معنوی خویش به اجرای شریعت نیز خواهد رسید. و اگر نرسد بر او مپیچید و به حساب عدم توفیقش ننهید. اگر همانطور که شما در ابتدای نوشتهٔ خویش ذکر نموده‌اید اصل بر تکمیل سفری ملکوتی و معنویست، هم آن دوست شما و هم خانواده‌اش هم اینک در آن راه گام نهاده‌اند. که به قول مولانا: “ثواب روزه و حج قبول آنکس برد * که خاک میکدهٔ عشق را زیارت کرد.”

    و دوم آنکه فرموده‌اید: «چند نفر فكر می كنی اهل تحقیق وبررسی وانتخاب باشند و وقت بر این كار بگذارند.وقتی كه می تواند همه عمر و بلكه بسیار بیش از آن باشد: تحقیق در ادیان و مكاتب و انتخاب یكی از آنها!» پس با این فرمایش شما آن نوشتهٔ معروف اول هر رسالهٔ عملیهٔ توضیح المسائل، که تاکید می‌کند: “اصول دین باید به تحقیق بر شخص مسلّم گردد” حرفی مُفت و بی‌اساس یا دروغی مصلحت آمیز یا توصیه‌ای از سر ریاکاری و بدون پشتوانهٔ عملی است؟ و اگر چنین باشد چه اعتمادی به بقیهٔ اوراق آن دفاتر (که شامل الزام عمل به شرعیات است)؟

    و سوم آنکه به سخنان آقای حجت‌الله نیکویی در سلسلهٔ سخنرانی‌های زیر، با دقت گوش فرادهید، پاسخ خود را خواهید یافت:
    http://nikoo56.blogdoon.com/#post=1

     
  15. ////// بقلم مجتبی واحدی

    به نظر می‌رسد بهترين راه برای خنثی‌سازی نمايش اخير خامنه‌ای، بی‌توجهی به آن است. ذوق‌زدگی برخی فعالان سياسی از دستگيری ياران نزديک احمدی‌نژاد در واقع به رسميت شناختن بازی طراحی‌شده توسط رهبر جمهوری اسلامی برای انحراف افکار عمومی از فسادهای اصلی و مخفی نگهداشتن نقش وی در مفاسد بی‌سابقه سال‌های اخير است
    مبارزه نمايشی با فساد و تبليغات گسترده پيرامون آن، موضوعی است که مردم ايران از آستانه انقلاب اسلامی ، شاهد آن بوده اند. آخرين پادشاه ايران که ديرهنگام متوجه فراگيری اتقلاب و غير قابل کنترل بودن آن شده بود برای آرام ساختن معترضان ،دستور دستگيری و زندانی شدن عده ای از مقامات عاليرتبه را صادر کرد که هنوز در خصوص نقش واقعی آنها در فساد های مالی ترديد های اساسی وجود دارد.اين مبارزه نمايشی را می توان نماد همکاری نانوشته دو نظام حکومتی دانست زيرا بسياری از دستگير شدگان توسط نظام سابق به وسيله دادگاههای انقلاب به قضاوت صادق خلخالی و محمدی گيلانی اعدام شدند. يکی از مظاهر نمايشی بودن اين مبارزه ، دستگيری امير عباس هويدا توسط رژيم گذشته و اعدام او توسط جمهوری اسلامی بود در حالی که با گذشت سی و هفت سال از پيروزی انقلاب اسلامی، هنوز اسنادی که فساد مالی هويدا را ثابت کند منتشر نشده است. نمايشی که توسط رژيم گذشته آغازشد با شدت و ابعاد گسترده تر توسط جمهوری اسلامی ادامه يافت. در نظام جديد، آسان ترين روش هميشگی برای حذف رقبای سياسی يا منتقدان ، ايراد اتهامات مالی واخلاقی به آنان بوده است . البته اين سخن به معنای سالم دانستن و مبرا پنداشتن همه متهمان دستگير شده نيست اما با قاطعيت می توان ادعا کرد که دستگيری همه مديران و قدرتمندان متهم به فساد ،تنها زمانی صورت گرفته و می گيرد که آنان با رأس نظام و نزديکان او ، زاويه پيدا کرده اند يا رأس نظام به تبليغات منحرف کننده در داخل کشور نياز داشته است. در حالی که فسادآنها از مدت ها قبل نقل محافل و مجالس رسمی و غير رسمی بوده است. اين نمايش تا کنون پرده های متعدد داشته که بدون ترديد دستگيری دو تن از معاونان محمود احمدی نژاد را می توان پر سر وصدا ترين پرده اين نمايش ” لو رفته “دانست.

    هنوز دوسال از دوره اول رياست احمدی نژاد نگذشته بود که در محافل مخفی و علنی اصولگرايان ،زمزمه هايی در مورد فساد مالی اطرافيان او منتشر شد.نمايندگان اصولگرای مجلس از ” حلقه فساد فاطمی” نام بردند. پس از آن به صورت مکرر بحث هايی در خصوص عدم واريز در آمدهای نفتی به خزانه مطرح شد اما ظاهراً اراده – وشايد اجازه – برای رسيدگی و افشای واقعيات وجود نداشت. البته انتظار افشا و برخورد با مديرانی که رهبر جمهوری اسلامی بر پاکدستی آنان گواهی داده وآنان را بهترين دولتمردان بعد از مشروطه می ناميد چندان ساده نبود.با فاصله گرفتن تدريجی احمدی نژاد از خامنه ای و تلاش او برای مستقل نشان دادن خويش ، ظاهراً مجوز برخی نمايش های تريبونی برای رسوا سازی او آغاز شد. اين مجوز ،ذوق زدگی برخی افراد حکومتی را به دنبال داشت که در فاصله سالهای هشتاد و چهار تا نود توسط احمدی نژاد ، تحقير شده بودند و خامنه ای با حمايت های نامحدود از رئيس فاسد دولت ،برتحقير آنان صحه گذاشته بود. اين ذوق زدگی موجب حداکثر استفاده برخی افراد عليه احمدی نژاد شد در حالی که رهبر جمهوری اسلامی به خوبی می دانست سخن گفتن از فساد واقعی دولت احمدی نژاد و حجم آن ،مردم را به ياد حمايت های بی سابقه رهبر از دولت و رئيس آن می اندازد. لذا تجاوز زير دستان خود از حد مجاز افشاگری عليه احمدی نژاد را برنتافت وبا به جان خريدن رسوايی ، دستور ” کش ندهيد ” صادر کرد. او با صدور اين فرمان بار ديگر به اطرافيان خويش ياد آوری کرد که حد خويش را بدانند و جزاطاعت دستور ، کار ديگری انجام ندهند.

    اما مانند بسياری از حوادث ديگر ، شرايط مطابق ميل خامنه ای پيش نرفت و رهبر جمهوری اسلامی قانع شد که مخفی نگه داشتن پيامدهای متعفن هشت سال مديريت مشترک رهبر و احمدی نژاد ،غير ممکن است. در اين ميان ،گروهی از اصلاح طلبان و حاميان دولت به ياری رهبر شتافتند . آنان سردمدار جريانی شدند که هدف آن انتساب همه رسوايی های هشت ساله به احمدی نژاد و مبرا دانستن تلويحی خامنه ای بود. نتيجه آن که اکنون با گذشت حدود چهار سال از آخرين حمايت های قاطع رهبر از احمدی نژاد و در آستانه سومين سال افشاگری های کنترل شده دولت روحانی در مورد دوره هشت ساله هشتاد وچهار تا نود ودو، ظاهراً رهبر با خيالی آسوده تر از گذشته ، اجازه برخورد با برخی اطرافيان احمدی نژاد را صادر کرده است تا پرده ای ديگر از نمايش سرگرم کننده و انحرافی در برابر چشمان مردم قرار گيرد. البته اين پرده نيز تحت کنترل کامل بازيگردان اصلی است ، همان کسی که بی ترديد مفاسد گسترده سالهای گذشته با حمايت و انتفاع عمده او صورت گرفته و از نمايش اخير نيز اهداف سياسی خويش را تعقيب می نمايد.

    اکنون مايلم اين پرسش را مطرح نمايم که چه چيز موجب تن دادن سيد علی خامنه ای به دستگيری محمد رضا رحيمی و حميد بقايی شده است ؟ اين دستگيری از مسخره ترين بخش های نمايش فساد ستيزی خامنه ای است . هنوز دلايل اصلی دستگيری بقايی اعلام نشده اما اتهاماتی که رحيمی را روانه زندان کرد از جهت ارزش مالی ، شايد حتی با يک در صد اموال حيف و ميل شده در هشت سال رياست جمهوری احمدی نژاد برابری نکند. در واقع می توان گفت خامنه ای در ادامه سناريويی که اصلاح طلبان ، مجری بخشی از آن هستند به دنبال منحرف کردن اذهان از خود و فرد مورد حمايت خويش – احمدی نژاد – و تمرکز افکار عمومی بر فساد دو مديری است که احمدی نژاد هم از زيان نزديکان خود از آنها اعلام تبری و دوری می کند.نکته قابل توجه در بازی تبليغاتی اخير اين است که نه دغدغه ای برای رسيدگی به دهها ميليارد دلار درآمدهای نفتی وساير وجوه حيف و ميل شده در سالهای اخير وجود دارد و نه قرار است عامل اصلی اختلاس های کلان و حامی گردن کلفت او مجبور به پاسخ گويی باشند بلکه برای سرگرم سازی مردم ، پرونده هايی که موضوع آن بخش بسيار کوچکی از ثروت فنا شده ملت می باشد با تبليغات گسترده ، دررسانه ها مطرح می شود و کسانی به زندان می افتند که به خاطر نزديکی به احمدی نژاد مورد توجه هستند. به نظر می رسد رهبر جمهوری اسلامی از ” فساد ستيزی نمايشی ” و به ويژه پرده اخيرآن ، هدف خاصی را دنبال می کرده و به آن رسيده است. اين هدف ، معطوف سازی افکار عمومی به آفتابه دزد ها برای تحت الشعاع قرار گرفتن فسادهای اصلی بوده که خامنه ای مسئول مستقيم آنهاست . البته بهره گيری از عبارت ” آفتابه دزد ” به معنی ناچيز انگاشتن فسادی نيست که رحيمی و احتمالاً بقايی در آن مباشرت و مشارکت داشته اند بلکه مقصود ، مقايسه ميان ارقام مطرح شده در پرونده های اخير و مبالغی است که جناح های مختلف حکومت بر حيف و ميل آن در دوره هشت ساله همکاری خامنه ای و احمدی نژاد ، متفق القول هستند.

    نکته ديگری که در نمايش اخير فساد ستيزی خامنه ای بايد مورد توجه قرار گيرد زمان انتخاب شده برای به زندان انداختن رحيمی و بقايی است. خامنه ای در روند مذاکرات هسته ای دچار درماندگی است. او از يک طرف ناچار است برای کاهش فشارناشی از تحريم های بانکی و نفتی ، تن به خواسته طرف های مذاکره غربی بدهد و از سوی ديگر ، احساس نياز به اراذل و اوباش حکومتی – دلواپسان – برای مقابله با منتقدان و مخالفان داخلی ، راهی جز مدارا با تندروها و چماقداران برای او باقی نگذاشته است.اما برخی تحرکات اخير در داخل کشور و نگرانی خامنه ای از افشای نقش دوگانه رهبر در تعامل با موافقان و مخالفان مذاکرا ت هسته ای ، او را ناچار ساخته تا بارديگر سوژه ای تبليغاتی را سامان دهد و در حاشيه آن نقش خود در فساد های کلان سالهای اخير را مخفی نمايد. او همچنين به دنبال القای اين شايعه است که احتمال بازگشت احمدی نژاد و باند او به قدرت ،زياد است ودستگيری نزديکان او ، برای مقابله با قدرت گيری مجدد رئيس جمهور سابق می باشد.هدف خامنه ای از القای اين شبهه ، قانع سازی جناح های گوناگون به حد اقل ها در انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان است.خامنه ای همين روش را در انتخابات رياست جمهوری سال نود ودو با به ميدان فرستادن سعيد جليلی انجام داد و اين بار ” لولو” ی او ، احمدی نژاد است.

    در يک کلام ، به نظر می رسد بهترين راه برای خنثی سازی نمايش اخير خامنه ای ، بی توجهی به آن است. ذوق زدگی برخی فعالان سياسی از دستگيری ياران نزديک احمدی نژاد ، در واقع به رسميت شناختن بازی طراحی شده توسط رهبر جمهوری اسلامی برای انحراف افکار عمومی از فسادهای اصلی و مخفی نگهداشتن نقش وی در مفاسد بی سابقه سالهای اخير است .پس به هوش باشيم در زمينی که خامنه ای طراحی کرده ، بازی ننماييم و فريب فساد ستيزی تبليغاتی او را نخوريم.

    به نقل از [دیدگاه نو]ياران نزديک احمدی‌نژاد در واقع به رسميت شناختن بازی طراحی‌شده توسط رهبر جمهوری اسلامی برای انحراف افکار عمومی از فسادهای اصلی و مخفی نگهداشتن نقش وی در مفاسد بی‌سابقه سال‌های اخير است
    مبارزه نمايشی با فساد و تبليغات گسترده پيرامون آن، موضوعی است که مردم ايران از آستانه انقلاب اسلامی ، شاهد آن بوده اند. آخرين پادشاه ايران که ديرهنگام متوجه فراگيری اتقلاب و غير قابل کنترل بودن آن شده بود برای آرام ساختن معترضان ،دستور دستگيری و زندانی شدن عده ای از مقامات عاليرتبه را صادر کرد که هنوز در خصوص نقش واقعی آنها در فساد های مالی ترديد های اساسی وجود دارد.اين مبارزه نمايشی را می توان نماد همکاری نانوشته دو نظام حکومتی دانست زيرا بسياری از دستگير شدگان توسط نظام سابق به وسيله دادگاههای انقلاب به قضاوت صادق خلخالی و محمدی گيلانی اعدام شدند. يکی از مظاهر نمايشی بودن اين مبارزه ، دستگيری امير عباس هويدا توسط رژيم گذشته و اعدام او توسط جمهوری اسلامی بود در حالی که با گذشت سی و هفت سال از پيروزی انقلاب اسلامی، هنوز اسنادی که فساد مالی هويدا را ثابت کند منتشر نشده است. نمايشی که توسط رژيم گذشته آغازشد با شدت و ابعاد گسترده تر توسط جمهوری اسلامی ادامه يافت. در نظام جديد، آسان ترين روش هميشگی برای حذف رقبای سياسی يا منتقدان ، ايراد اتهامات مالی واخلاقی به آنان بوده است . البته اين سخن به معنای سالم دانستن و مبرا پنداشتن همه متهمان دستگير شده نيست اما با قاطعيت می توان ادعا کرد که دستگيری همه مديران و قدرتمندان متهم به فساد ،تنها زمانی صورت گرفته و می گيرد که آنان با رأس نظام و نزديکان او ، زاويه پيدا کرده اند يا رأس نظام به تبليغات منحرف کننده در داخل کشور نياز داشته است. در حالی که فسادآنها از مدت ها قبل نقل محافل و مجالس رسمی و غير رسمی بوده است. اين نمايش تا کنون پرده های متعدد داشته که بدون ترديد دستگيری دو تن از معاونان محمود احمدی نژاد را می توان پر سر وصدا ترين پرده اين نمايش ” لو رفته “دانست.

    هنوز دوسال از دوره اول رياست احمدی نژاد نگذشته بود که در محافل مخفی و علنی اصولگرايان ،زمزمه هايی در مورد فساد مالی اطرافيان او منتشر شد.نمايندگان اصولگرای مجلس از ” حلقه فساد فاطمی” نام بردند. پس از آن به صورت مکرر بحث هايی در خصوص عدم واريز در آمدهای نفتی به خزانه مطرح شد اما ظاهراً اراده – وشايد اجازه – برای رسيدگی و افشای واقعيات وجود نداشت. البته انتظار افشا و برخورد با مديرانی که رهبر جمهوری اسلامی بر پاکدستی آنان گواهی داده وآنان را بهترين دولتمردان بعد از مشروطه می ناميد چندان ساده نبود.با فاصله گرفتن تدريجی احمدی نژاد از خامنه ای و تلاش او برای مستقل نشان دادن خويش ، ظاهراً مجوز برخی نمايش های تريبونی برای رسوا سازی او آغاز شد. اين مجوز ،ذوق زدگی برخی افراد حکومتی را به دنبال داشت که در فاصله سالهای هشتاد و چهار تا نود توسط احمدی نژاد ، تحقير شده بودند و خامنه ای با حمايت های نامحدود از رئيس فاسد دولت ،برتحقير آنان صحه گذاشته بود. اين ذوق زدگی موجب حداکثر استفاده برخی افراد عليه احمدی نژاد شد در حالی که رهبر جمهوری اسلامی به خوبی می دانست سخن گفتن از فساد واقعی دولت احمدی نژاد و حجم آن ،مردم را به ياد حمايت های بی سابقه رهبر از دولت و رئيس آن می اندازد. لذا تجاوز زير دستان خود از حد مجاز افشاگری عليه احمدی نژاد را برنتافت وبا به جان خريدن رسوايی ، دستور ” کش ندهيد ” صادر کرد. او با صدور اين فرمان بار ديگر به اطرافيان خويش ياد آوری کرد که حد خويش را بدانند و جزاطاعت دستور ، کار ديگری انجام ندهند.

    اما مانند بسياری از حوادث ديگر ، شرايط مطابق ميل خامنه ای پيش نرفت و رهبر جمهوری اسلامی قانع شد که مخفی نگه داشتن پيامدهای متعفن هشت سال مديريت مشترک رهبر و احمدی نژاد ،غير ممکن است. در اين ميان ،گروهی از اصلاح طلبان و حاميان دولت به ياری رهبر شتافتند . آنان سردمدار جريانی شدند که هدف آن انتساب همه رسوايی های هشت ساله به احمدی نژاد و مبرا دانستن تلويحی خامنه ای بود. نتيجه آن که اکنون با گذشت حدود چهار سال از آخرين حمايت های قاطع رهبر از احمدی نژاد و در آستانه سومين سال افشاگری های کنترل شده دولت روحانی در مورد دوره هشت ساله هشتاد وچهار تا نود ودو، ظاهراً رهبر با خيالی آسوده تر از گذشته ، اجازه برخورد با برخی اطرافيان احمدی نژاد را صادر کرده است تا پرده ای ديگر از نمايش سرگرم کننده و انحرافی در برابر چشمان مردم قرار گيرد. البته اين پرده نيز تحت کنترل کامل بازيگردان اصلی است ، همان کسی که بی ترديد مفاسد گسترده سالهای گذشته با حمايت و انتفاع عمده او صورت گرفته و از نمايش اخير نيز اهداف سياسی خويش را تعقيب می نمايد.

    اکنون مايلم اين پرسش را مطرح نمايم که چه چيز موجب تن دادن سيد علی خامنه ای به دستگيری محمد رضا رحيمی و حميد بقايی شده است ؟ اين دستگيری از مسخره ترين بخش های نمايش فساد ستيزی خامنه ای است . هنوز دلايل اصلی دستگيری بقايی اعلام نشده اما اتهاماتی که رحيمی را روانه زندان کرد از جهت ارزش مالی ، شايد حتی با يک در صد اموال حيف و ميل شده در هشت سال رياست جمهوری احمدی نژاد برابری نکند. در واقع می توان گفت خامنه ای در ادامه سناريويی که اصلاح طلبان ، مجری بخشی از آن هستند به دنبال منحرف کردن اذهان از خود و فرد مورد حمايت خويش – احمدی نژاد – و تمرکز افکار عمومی بر فساد دو مديری است که احمدی نژاد هم از زيان نزديکان خود از آنها اعلام تبری و دوری می کند.نکته قابل توجه در بازی تبليغاتی اخير اين است که نه دغدغه ای برای رسيدگی به دهها ميليارد دلار درآمدهای نفتی وساير وجوه حيف و ميل شده در سالهای اخير وجود دارد و نه قرار است عامل اصلی اختلاس های کلان و حامی گردن کلفت او مجبور به پاسخ گويی باشند بلکه برای سرگرم سازی مردم ، پرونده هايی که موضوع آن بخش بسيار کوچکی از ثروت فنا شده ملت می باشد با تبليغات گسترده ، دررسانه ها مطرح می شود و کسانی به زندان می افتند که به خاطر نزديکی به احمدی نژاد مورد توجه هستند. به نظر می رسد رهبر جمهوری اسلامی از ” فساد ستيزی نمايشی ” و به ويژه پرده اخيرآن ، هدف خاصی را دنبال می کرده و به آن رسيده است. اين هدف ، معطوف سازی افکار عمومی به آفتابه دزد ها برای تحت الشعاع قرار گرفتن فسادهای اصلی بوده که خامنه ای مسئول مستقيم آنهاست . البته بهره گيری از عبارت ” آفتابه دزد ” به معنی ناچيز انگاشتن فسادی نيست که رحيمی و احتمالاً بقايی در آن مباشرت و مشارکت داشته اند بلکه مقصود ، مقايسه ميان ارقام مطرح شده در پرونده های اخير و مبالغی است که جناح های مختلف حکومت بر حيف و ميل آن در دوره هشت ساله همکاری خامنه ای و احمدی نژاد ، متفق القول هستند.

    نکته ديگری که در نمايش اخير فساد ستيزی خامنه ای بايد مورد توجه قرار گيرد زمان انتخاب شده برای به زندان انداختن رحيمی و بقايی است. خامنه ای در روند مذاکرات هسته ای دچار درماندگی است. او از يک طرف ناچار است برای کاهش فشارناشی از تحريم های بانکی و نفتی ، تن به خواسته طرف های مذاکره غربی بدهد و از سوی ديگر ، احساس نياز به اراذل و اوباش حکومتی – دلواپسان – برای مقابله با منتقدان و مخالفان داخلی ، راهی جز مدارا با تندروها و چماقداران برای او باقی نگذاشته است.اما برخی تحرکات اخير در داخل کشور و نگرانی خامنه ای از افشای نقش دوگانه رهبر در تعامل با موافقان و مخالفان مذاکرا ت هسته ای ، او را ناچار ساخته تا بارديگر سوژه ای تبليغاتی را سامان دهد و در حاشيه آن نقش خود در فساد های کلان سالهای اخير را مخفی نمايد. او همچنين به دنبال القای اين شايعه است که احتمال بازگشت احمدی نژاد و باند او به قدرت ،زياد است ودستگيری نزديکان او ، برای مقابله با قدرت گيری مجدد رئيس جمهور سابق می باشد.هدف خامنه ای از القای اين شبهه ، قانع سازی جناح های گوناگون به حد اقل ها در انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان است.خامنه ای همين روش را در انتخابات رياست جمهوری سال نود ودو با به ميدان فرستادن سعيد جليلی انجام داد و اين بار ” لولو” ی او ، احمدی نژاد است.

    در يک کلام ، به نظر می رسد بهترين راه برای خنثی سازی نمايش اخير خامنه ای ، بی توجهی به آن است. ذوق زدگی برخی فعالان سياسی از دستگيری ياران نزديک احمدی نژاد ، در واقع به رسميت شناختن بازی طراحی شده توسط رهبر جمهوری اسلامی برای انحراف افکار عمومی از فسادهای اصلی و مخفی نگهداشتن نقش وی در مفاسد بی سابقه سالهای اخير است .پس به هوش باشيم در زمينی که خامنه ای طراحی کرده ، بازی ننماييم و فريب فساد ستيزی تبليغاتی او را نخوريم.

    به نقل از [دیدگاه نو]

     
  16. ” ایشان در عمل به معنویات بسیار علاقمند است و به آن عشق می ورزد وسعی در داشتن میوه های آن چون اخلاص و صدق و توجه به خدا و كمك به دیگران دارد،”
    دوست عزیز ، الگو از این بهتر و والاتر ؟ چه خاصیتی است در انجام اعمالی چون نماز و روزه از سر عادت .
    در خانه ملاها و پیش نمازانی که شغل شریف و اشتعال دائمی انان انجام فرائض است ، چنان افرادی پرورش یافته اند ؟ در این سی و چند سال که ایران صحنه جولان دینورزان شده است ، تعداد روحانیونی با خصائل ذکر شده دوست شما به تعداد انگشتان یک دست میرسد ؟
    عشق به خدا و قران و صدق و اخلاص است که نیاز به الگو دارد ، نه انجام مناسک دینی .

     
  17. داش مهرداد از مقاله عصر امروز خوشتون اومد؟ امید که اشکی که برا ریحانه جباری مظلوم ریختی جبران بشه

     
  18. وضیح: آنچه می خوانید نظرات یکی از خوانندگان مقاله های من در باره نقش سیاسی و اجتماعی جاهل ها و لات ها در تاریخ معاصر میهنمان است. این نامه هفته ی قبل به دستم رسید و از من خواسته شد ” اگر صلاح دانستم” آن را برای انتشاردر اختیار گویا نیوز بگذارم.”

    سلام، من از خوانندگان مقاله های شما هستم ، بخصوص مقاله هائی که در باره جاهل ها ولات ها می نویسید. من دستکم ۵۰ سال درمحله های جنوب شهرتهران زندگی کردم. با جاهل های زیادی دمخور بودم و هنوزهم هستم . به نظر بنده کارتحقیقی شما کار بزرگی ست، کاری ست کارستان. مساله ئی که به آن توجه کردید مهم و حیاتی است. من در باره نوشته های شما نظر و پیشنهاد دارم که دراختیارشما می گذارم، امیدوارم مورد استفاده باشند وارزش خواندن داشته باشند.
    ۱- در مقاله هائی که شما نوشتید یا در مصاحبه های تلویزیونی که از شما با صدای امریکا و آقای مشیری و آقای فرجی دیدم فرمودید که جاهل ها و لات ها بخشی از حکومت اسلامی را تشکیل می دهند.

    با عرض معذرت به نظر من این گفته و نظر درست نیست. آن ها که در حکومت هستند و شما از تک و توکی از آن ها نام بردید، مثل حاج عراقی و محسن رفیقدوست و هادی غفاری و… این ها جاهل و لات نبودند و الان هم نیستند ، اراذل و اوباش هستند، کی و کجا دیده یا شنیده یا خوانده اید که جاهل ها و لات ها دست روی پیرمرد و زن و بچه مردم بلند کردند؟

    این اوباش حتی نوجوان های زیر ۱۸ سال و پیرمرد ۸۶ ساله دارزدند و تیرباران کردند، حالا تجاوز به زن و بچه ی مردم و کشتن زن حامله و سنگسار زن و کثافتکاری های دیگرشان بماند. لاشی ترین و لاشخورترین جاهل ها و لات ها نزدیک این کارها نمی شدند چه برسد به اینکه عملش را انجام بدهند.

    بنابراین به نظر بنده درست این هست که مرقوم بدارید حکومت اسلامی حکومت اراذل و اوباش است. اینکه بنویسید این حکومت حکومت جاهل ها و لات هاست توهین به جاهل ها و لات ها کردید. البته شما نوشتید که این ها در درجه ی جاهل ها و لات های متدین هستند ، اگر منظور شما از جاهل ها و لات های متدین همان اراذل و اوباش باشد مساله حل است و اختلافی نخواهیم داشت.

    ۲- اما تفاوت است میان جاهل ها و لات ها ، و اراذل و اوباش. اجازه می خواهم از قول “ع. ش” یکی از گنده جاهل های غرب تهران اشاره ای به یک سلسله مراتب جاهلی بکنم تا عرضم را روشن تر بیان کرده باشم، این سلسله مراتب سلسله مراتب لوطی ها، وجاهل هل و لات ها خوانده شده (البته لوطی های سلسله مراتب دیگری هم دارند). درواقع نقل از”ع.ش” و شاید هم برداشت اوست. و اینطورشروع می شود:

    الف: شّر: افرادی هستند شرور، که به دنبال بهانه ای می گردند تا دعوا و شّرراه بیاندازند. این ها اکثر نوجوان و جوان هستند، و علاف و بیکار و بی سواد. که البته به خاطر امرار معاش دست به خلاف های دیگرهم می زنند.عده ای از این ها درهمان درجه شّری، که همان “اراذل و اوباشی” هست، می مانند.

    ب: لات : ازافراد شرورعده ای راه شان راعوض می کنند، اینها دعوا می کنند اما دعواهای سخت و دلیرانه، خلاف هم می کنند اما اهل مرّوت و جوانمردی و مدارا هم هستند و در محله های خود حامی ضعفا و زن و بچه های مردم هستند. غالب آن ها اهل کارو کاسبی هستند.

    ج: زرنگ : اینها مراحل لاتی را طی کرده اند و شهرت شان از محله فراتر است و معروفیت منطقه ای دارند، و بیشتر اهل پول درآوردن هستند. عمدتاً مشاغلی مانند نمایشگاه ماشین و گاراژ داری شغل آنهاست. اینها بیشتر اهل استفاده از نفوذشان هستند تا دعوا کردن.

    د: لوطی: مراحل فوق را طی کرده اند. البته برای لوطی شدن هزارشرط هست که ۱۰ شرط آن فقط مربوط به دعواست، که از آن ۱۰ شرط ۹ شرط در باب صلح و آشتی ست و فقط یک شرط آن دعوا و جنگ است که اگر هم اتفاق بیافتد سرش به خیانت وصل می شود.

    و: سرلوطی: که همه ی مراحل فوق را گذرانده است، اهل مرّوت و جوانمردی و صفاست. این ها همان جاهل های گُنده و درجه یک بودند و امروزه هم هستند. شمشیر خاصی دارند که جمع لوطی ها به سرلوطی می دهد ، و دست به دست می چرخد.این شمشیر دردست پهلوان کمره ای بود، بعد از او قرار بود به تختی بدهند. بعد ازمرگ تختی این مراسم کاملاً مخفیانه انجام شده است.

    من البته مطلب را به کمک حافظه ی درب و داغانم و به اختصارنوشتم و امیدوارم بتوانم پس از گفت و گوی دیگری با “ع .ش” مفصل تر و دقیق تر درباره این سلسله مراتب برایتان بنویسم ، اما اصل حرف من این است که اراذل و اوباش کسانی هستند که در همان مرحله ی ” شّر” درجا می زنند و به مراحل بعدی نمی رسند.

    اراذل و اوباش ” شّر”هائی هستند که به دو دسته تقسیم شده اند ، یک عده حکومتی شدند ، که الان تو حکومت هستند، یک عده مازاد بر احتیاج حکومت بودند که بیرون از حکومت ماندند و شدند وسیله ی بازی های سیاسیِ حکومت و اراذل و اوباشش، آن ها که بیرون حکومت ماندند کسانی هستند که حکومت آن ها را به خیابان می آورد و با آفتابه انداختن به گردن شان یا کتک زدن شان در خیابان ها کثیف ترین نمایش ها راه می اندازد تا بگوید با اراذل و اوباش مبارزه می کند و امنیت شهر را حفظ می کند . اگر دقت بفرمائید آن ها که این اراذل و اوباش را به خیابان ها می آورند و می گردانند ، جنسِ همان اراذل و اوباش هستند اما شانس آوردند که جذب حکومت شدند.

    ( این نکته از قول” ع.ش” بگویم که لوطی ها و جاهل ها در هر مرحله وسیله ی خاص خود داشته و دارند، از کارد شروع می شد تا چاقو و بالاخره قمه- البته امروز هفت تیرو کلاشینکوف مُد شده و بیشتر دنبال هفت تیرهستند.

    جاهل ولات بر خلاف ” شّر” در دعوا قصد کشتن طرف مقابل نمی کند ، بسیاری از آن ها مهارت داشتند و دارند. ممکن بود دهها چاقوو قمه به طرف مقابل خود بزنند بی آنکه باعث مرگ طرف شوند، از تیزی نیش می زدند و گاهی برای ترساندن طرف از” پخی” ی چاقو و قمه استفاده می کردند. این ها می باید قبل اینکه کارد یا چاقو و قمه حمل کنند تمرین کافی کرده باشند. معمولا” برای تمرین هم از” کارتن های یخچالی” استفاده می کردند.)

    ۳- شما نوشتید جاهل ها و لات ها از نطر طبقاتی خرده بورژوا هستند. سؤال من این است که آخرکجای شکل و شمایل و عقیده و رفتار و ثروت هادی غفاری شبیه این حرف هاست؟ قبلا می گفتید خلخالی و خمینی هم خرده بورژوا هستند ، آخر این دیوانه های زنجیری شکل این حرف ها نیستند، جانوری مثل خلخالی اصلا جا دادنش در دسته آدم ها مشکل است چه برسد به اینکه طبقه بندی طبقاتی اش هم کرد، همینطورحاجی عراقی و رفیقدوست و…در ضمن شما گنده جاهل و لات می شناسید که چماق کشی کرده باشد؟ این رفیقدوست با چماق آنهم ناجوانمردانه در تاریکی و از پشت سر جمجمه یک مامور دولت را خُرد کرده و امروز هم با افتخار همه جا می گوید، این آدم جاهل و لات نیست ، اگر هم باشد نوع دیگری هست مثلا” به قول شما جاهل و لات متدین و به قول این حقیر جاهل و لات لاشی و لاشخوراست.

    ۴- در قضایای سال ۸۸ و جنبش سبزحکومت هم ازاراذل و اوباش استفاده کرد وهم از بعضی ازجاهل ها و لات ها . یکی از جاهل های نیروی هوایی”م. القمه” بود، لقبش واسه این بود که قمه خوب می کشید. پدرش هم از آدم های گنده ی فدائیان اسلام بود که او هم جاهل و لات بود. م. القمه می گفت رفته بود محله ی شهرنوی سابق دوا بخرد ، برای اینکه معتاد شده بود، سر راه سراغ یکی از حاجی بازاری ها سرشناس میرود که مقداری پول ازاوطلب داشت، بابت این که م. القمه در جریان ماجراهای کوی دانشگاه و جنبش سبزبرای سرکوب همکاری کرده بود. مصطفی می گفت من هم دانشجوها و تظاهر کننده ها را می زدم اما نه از تیزی قمه، بیشتر از” پَخی” قمه، چون نمی خواستم آن ها را زخمی کنم. مصطفی می گفت خیلی از جاهل ها و لات ها آنطرف هم بودند، با طرفِ جنبش سبزی ها بودند.

    ۵- اگر توجه کنید، بیشتر اقدامات اراذل و اوباش حکومت به زبان لاتی “روکم کنی” و رجزخوانی ست. اگر شما یک روزی در زندان اینها گیر کنید، کاملاً متوجه می شوید که من چه می گویم. اینها در زندان از شما بازجویی نمی کنند، بلکه می خواهند روی شما را کم کنند. در میان این آدم ها قدیم ها رسم بر این بود که برای کم کردن روی رقیب، یک تیزی روی باسن او می انداختند( می کشیدند) تا روی او کم شود. این مدل آدم ها در هر مبارزه ای فکر می کنند که باید روی طرف مقابل را کم کنند و طرف را به گفتن و پذیرفتن” غلط کردم” بیاندازند به خصوص در ملاء عام. نمیدانم کجا خواندم که در جریان جنبش سبز، آقای فرمانده گردن کلفت ضعیف کش نیروی انتظامی، قفسی در بازداشتگاهی وسط حیاط گذاشته بود و چند جوان کم سن و سال را در آنجا انداخته بود و به آنها می گفت اگر میخواهید آزاد شوید باید صدای سگ دربیاورید. آقای نقره کار شما فکر می کنید این آدم را میتوان در ردیف پهلوان کمره ای، لوطی بزرگ تهران قرار داد؟

    آیا میتوان تجاوز به جوانان کم سن و سال درکهریزک (روکم کنی) را با رفتارجاهلی به نام “فری ترکه” درجوادیه که دردرگیری با بسیجی ها بر سردفاع از جوانان محل کشته شد، مقایسه کرد؟ دراین ها ذره ای معرفت، جوانمردی ومردانگی، که از صفات لوطی گری ست، می بینید؟ با این وجود فکر می کنم، بر خلاف نظر شما، این حکومت جاهل ها و لات ها، مخصوصا” با معرفت هایش نیست، بلکه حکومت اراذل و اوباش و آدم فروش هاست، ولی ناگفته نماند که در مواردی هم افراد بامعرفت درمیان اینها دیده شده اند که شاید از دستگیری و شکنجه واعدام عده ای جلوگیری کرده باشند.

    ۶- ای کاش در ایران می بودید و از نزدیک می دیدید که چطور فرهنگ و زبان اراذل و اوباشی ولاشخوری فرهنگ حکومتی و
    فرهنگ یک بخشی از مردم شده و حتی از دهان مجریان تلویزیون، استادان دانشگاه، ورزشکاران، دست اندرکاران هنر و در میان عوام، حتی دختران و زنان جاری و ساری شده است و این خود بزرگترین دلیل برای دیدن ماهیت این حکومت است. این رفتار یعنی میل به استتار خویش در فضای غالب، فضای دروغ و نامردی و بی معرفتی و خیانت که در ایران به اموری عادی تبدیل شده است، هیچ کدام از صفات لوطی گری نیست. در یک کلام در ایران آنچه به فرهنگ غالب تبدیل شده است، نه مثل سابق فرهنگ چاپلوسی که مُد آن دوران بود، بلکه در یک کلام فرهنگ لاشخوریست.

    ۷- خلاصه ی عرض بنده این است که جمهوری اسلامی یا به قول شما حکومت اسلامی حکومت اراذل و اوباش هست، یعنی حکومت مشتی معمم و غیرمعمم که در همان مرحله ” شّر” در جا زده اند. اما شرور بودنشان شکل سیاسی و دولتی و حکومتی گرفته ، البته بعضی از آن ها هم درس خوانده اند اما فرقی در اصل آنها به وجود نیامده ، سرشاخ شدن این ها با همه ی دنیا و هارت و پورت زیادی کردن، درگیری های کوچک و بزرگ در ایران با مردم و گروه های مخالف راه انداختن، حلق آویز کردن و کشتن و اعدام کردن ، شلاق زدن و سنگسارکردن و اذیت و آزارو کتک زدن مردم همگی همان” شّر” ی ست که عرض کردم . بنابراین شک نکنید که این حکومت، حکومت جاهل ها و لات ها نیست، حکومت اراذل و اوباش است.

    درنهایت اضافه کنم که به نظرمن شما خیلی به فهم ماهیت این رژیم نزدیک شده اید.”
    ” با آرزوی موفقیت برای شما، ج از تهران ”
    نشریه جبهه ملی

     
    • جناب دکتر کپی با درود. بنظرم این نامه را به دکتر نقره کام نوشته بودند.چون مقالات در باره لاتها و جاهلها ا ایشان ات.و در همین زمینه کتابهایی هم نوشته.مثل بچه های اعماق.بهتر بود از ایشان نام می بردید.

       
      • مزدک عزیز از شما و همه دوستان معذرت می خواهم این مطلب نوشته ای بود از آقای مسعود نقره کار که من سهوا از کپی کردن نامشان غفلت ورزیدم و خدای ناکرده قصد بدی نداشتم ممنونم از توجهتان.

         
  19. با این تبلیغات کور و تقلیدهای کورکورانه نزد خدا هم از امامان شفاعت خواهیم خواست!!!!!!!!!!!!!!!!!!

     
  20. عباس انعامی

    سلام دوستان.
    نمی دانم با چه زبانی با این دوست عزیزمون اقا سیدمرتضی حرف بزنیم.اقامرتضی.
    1-خداییش دراین چندمدتی که دراین سایت هستیم یک بار نشدکامنتهای شما را تا اخر خوانده باشم.شما بی خودوبی جهت متن را کش میدهیدوبه تفسیروتفصیل روی می اوریدوشیفته تفاسیرخودتان هم هستید.اغلب هم خود را درموضع با لاتری قرار داده حکم صادر میکنید.این خصوصیت بخاطر اینه که خودتون ومرامتون رو حق میدانیدودیگران را درگمراهی.درجواب هر سوالی هم دست به دامان متون دینی وتفسیر ان میشوید.اغلب هم ضدونقیض حرف میزنید.چطور؟
    نوشته اید(هرانسانی ازاداست بعداز بلوغ متحول شده و دینش را اختیار کند.)مرد مومن کجای دینتان این گفته امده است؟هرشخص بنابر دین اباواجدادش بدان دین منتسب است.حالا شما این ازادی واختیار را از کجا اورده اید؟اینی که نوشتیدقانون ملل غربی ست.وبنابرهمین ادله فرانسه تبلیغ هرگونه علایم مذهبی در مدارس را ممنوع کرده ست.دراسلام کسی که والدینش مسلمان باشد،مگرمیتواندادعابکندخودش مسلم نیست ومیخواهد دین دیگری اختیار بکند؟
    2دهها بار نوشتیم که نقدمانقدتاریخی ست .وبا مبانی ایمان واعتقادات ادیان کاری نداریم.شخصی ستاره پرست-اتش پرست-گاوپرست-شیطان پرست-بودا ….هرچی که تصورکنید میباشد.این ایمان را با علم وعقل نمی شود توجیه کرد.یک فردگاوپرست هزاران فلسفه بافی میکندکه فلان وبهمان و بالاخره که چی؟بله مرام واعتقادمن حقیقت است.
    اما این امور یعنی امور دینی برای همگان حجت نیست.ادیان برای همگان یکسان حقیقت ندارد.جامعه ای که متشکل از افرادبا طیف سلایق گوناگون است هیچ دینی نمی تواند مبنا ومعیار قانون قرار بگیرد.تابحال که نتوانسته واگر مبنا ومعیارهم قرار گرفته موفق نبوده است.
    3من با ایمان شما کاری ندارم.متنی نوشتم بدین مضمون که ازلحاظ تاریخی تا امروز حیات افرادی مثل ابراهیم وموسی و رستم وسهراب مشخص نشده است.اگر شده شما بفرمایید.درجواب به متن قران ارجاع دادید.اقاجان با متون دینی کاری نداریم.شما مدرک وادله عینی بیاوریدچون متون دینی برای همگان حقیقت ندارند.نوشتیدحیات انان ماقبل تاریخ مدون است.اما حیات موسی را به عصر رامسس که جسدمومیایی ایشان وبسیاری اداب ورسوم سنن ان دوره با مدارک واسنادمعتبر روشن شده.اما یک اشاره کوچک به فردی بنام موسی با اون کارهای خارق العاده نشده.حالا شما هی جار بزنیدچون در قران فلان مورد اشاره شده پس حتما درسته.
    4درباره تناقض قران بارها افرادمختلف صحبت کردند.وبسیاری از علما روی به تفسیر اوردند.اما اغلب عبارات قران به حدکافی مشخص و روشن است ونیازی به تفسیر نیست.و وقتی میگویدبزنیدوبکشیدودرجایی دیگر به ازادی واختیار اشاره میکندجایی دیگر به اجبار وملزم بودن.نیاز به تفسیروتوجیه پدید می اید.جایی امام علی اشاره به این داردکه مردم خلیفه را انتخاب میکنند.واگرکسی هم مخالف باشد بایست با او قتال کرد.وهمه اینها موجب رضایت وخرسندی خداونداست(نامه6نهج بلاغه)متن به این روشنی وگویایی را هم امثال شما تفسیرمیکنند.که نخیرمنظورش چیزدیگری بوده.درحالی که با همین جمله گویا ومشخص اثبات میشودنه نصی بوده نه امامتی.بعدپیامبر مردم خلیفه انتخاب کردندهمانطورکه خودامام علی را چهارمین خلیفه انتخاب کردند.
    5امور دینی انعطاف ندارند.امروزه به اجبار وبا مقتضیات زمان است که روشنفکران دینی سعی در انطباق متون دینی با علوم وفنون زمانه به تکاپو افتاده اند.وگرنه همین متون درزمان نه چندان دور غیرقابل نقد بود.
    6با همه این تفاسیر گیرم دین شما حق.گفته شما حقیقت .ودیگران یکسره باطل.اما درعمل(ببینید همه حرف من همین است)در عمل دراین هزاروچهارصدوچندساله که از بنیان اسلام میگذردعملا یعنی در دنیای واقعی نتوانسته گره از مشکل بشریت باز کرده باشد.زمان دور را کنار بگذاریم.امروزه روز ملل مسلمان همگی در شرایط نابسامان ونامساعدی هستندکه این دین نتوانسته انان را نجات بدهد.اگرمشکل را به افرادمنتسب کنید وبگویید این افرادهستندکه مشکل دارند نه خود دین.بایست گفت پس در طول همه اعصار وقرون این مشکل همیشه از انسانها بوده وکی قرار است این مشکل حل شود؟حتما ان را موکول به حکومت جهانی مهدی موعودمیکنید.به هرحال از لحاظ تاریخی اگر نقدی به نوشته ها دارید بفرمایید.وگرنه همه میداننددین اسلام دین برحق و برتری ست. ایام به کام.
    2

     
  21. با درود به حناب نوری زاد
    من نمی دانم این چه طرز فکری است که خیلی ها دارند مبنی براینکه باید دیندار بود تا دارای معنویتی باشی، مگر این همه فساد و خلافکاری و دروغ و دغل بازی و مال مردم خوردن و به باد دادن هستی ونیستی آنان ودزدی واختلاص و……. که مخصوصا این روز ها اعلام میگردد و هر زمان هم شاهدش بودیم وهستیم از طرف مدعیان دینداری که لابد دارای معنویت نیز می باشند صورت نمیگیرد ؟
    مگر معنویت در معتقد بودن به یک دین و اجرای دستورات آن شامل می شود ؟
    حال اگر کسی به انسانیت معتقد باشد و پای بند به تمام اصول نانوشته آن ، (از جمله به حقوق برابر تمام انسانها از هر رنگی و نژادی اعتقاد داشتن و درستی و صداقت در تمام امور زندگی پیشه کردن زور گویی وجور وظلم به کسی رو انداشتن و به حق خود قانع بودن و حق دیگران را محترم شمردن و…….) باشند دارای معنویت نیستند؟
    باید حتما دارای دین باشی تا صاحب این صفات شوی ؟ ماها که که دراین کشور فلک زده و بالخصوص درتمامی کشورهای مسلمان وکشورهای دارای ایدئولوژی خاص دقیقا برعکس این موارد را مشاهده می کنیم. آخر آقای محترم (وادی بی دینی ) کدام برهوتی است ؟ لابد کشورهای اسکاندیناوی ونظایر آنهاست که طبق گزارشهای جهانی کمترین خلاف وفساد ودزدی و غیره در آنحا صورت می گیرد ومردمان آنجاها دارای سطح زندگی خیلی خیلی بالاتر ودوراز ذهن ازمدعیان دینداری دارند. . شما در چندین ماه حتی خبر معمولی هم از طرف آنها نمی شنوی و ماشااله و هزار ماشاءاله روزینیست که صدها خبر قتل و کشتار و انفجار و ترور و انتهاریها (مسلمانان معتقد و مومن ناب با معنویت خالص )و … نشنوی
    و چقدر احمقانه که ;
    این قتل و کشتار و ویرانی در بین خود همین مسلمانانی صورت می گیرد که از بدو تولد با اذان گفتن در گوششان تا بقول این دوستمان (فرامرز ) در مناسبترین دوزه رشد شان یعنی دوره کودکی و نوجوانی پایه گذاری شده و باز حتما هم که در خانواده های دیندار و مذهبی و درادمه در حوزه های علمیه شان به بلوغ رسیده اندو به معنویتی رسیده اند که هر چه فکر می کنند در نظر آنها درست است باید همان صورت بگیرد و کسانی که جور دیگری فکر می کنند ، حق زندگی کردن ندارند و باید به بدترین وضعی کشته شوند .تا این دین و اعتقاد و معنویت وباور آنها پایدار بمانند.
    مگر طبق گفته پیامبر اسلام دین برای سعادت انسانها نیامده ؟ شما بفرمایید در کدام نقطه کور این ممالک اسلامی این سعادت را می توانی پیدا کنی ؟ لابد در آخرت !!
    و زمانی که با این می رسی ، این همه پیشرفت خارق العاده در تمامی علوم وفنون زمینی و آسمانی انسانی و اجتماعی و جانو ری وگیاهی صنعت و انواع تکنولوژی نانو وغیر نانو بشری در سده اخیر ،حاصل تلاش دانشمندان غیر دینی است که بدون آنکه ادعای اعتقادات خاصی داشته و حتی دنبال آن رفته باشند و برخی بدون خانواده به زعم ما رشد یافته اند،نه تنها انسانهای تقریبا کاملی بودند ودارای صفات حسنه انسانی (معنویت) به بشریت وانسانیت ومعنویت آنها نیز خدمت کرده اند ، در می یابی که همانا فقط و فقط وفقط یک کلمه نه کم نه زیاد (انسان ) باشی والسلام

     
  22. فعالیت های فرهنگی افای نوری زاد بسیار اهمیت دارد. فعالیت های بدون خشونت. هم اکنون هم نتیجه داده است. اگر افتضاح هسته ای حل شود قسمتی از اعتبار آن برای افای نوریزاد است چون او اولین کسی بود که به رهبر نامه نوشت در این باره. او موفق شده است چیز هایی را به حاکمیت بیاموزد. اینکه انچه او میکند همان امر به معروف و نهی از منکر نیاز دارئ. اینکه هر جامعه به گونه ای انتقاد پذیری نیاز دارد. اگر کشور ما در گرداب تعصبات مذهبی مثل سایر کشور های اسلامی نیافتاده ممکن است. به خاطر فعالیت های بدون خشونت کسانی مثل ایشان باشد..کسانی در داخل حاکمیت به نظرات او مراجحه میکنند و مت.جه میشوند که برای همیشه ما نمی توانیم در تنافض رندگی کنیم وافعیت ها جامعه و جهان را نادیده بگیریم
    او از جان خود مایه گذارده است تا چیز های را به ما بیاموزد نه ترکه ملای مکتبخانه را در دست دارد و نه خشونت پدرمفتدر را.
    او میگوید بیایید ترکه های بالا رفته از خشمتان را بر من فرود اورید انگاه که خشمتان فرو نشت به شما چیزی خواهم اموخت شهامت هایتان را سینه هایتان را ئر مقابل من سپر میکند در مقابل جهالت های خود به کاربرید.
    و میگوید
    به سراغ من اگر می آیید
    نرم و آهسته بیایید
    با لبخند بیایید
    تا مبادا که ترک بردارد
    چینی نازک تنهائی من

     
  23. ریشه ی این اشرافیتی که در مرقد امام خمینی بکار بسته اند، از کجا ناشی می شود؟ درست است یا نادرست؟ حلال است یا حرام؟ گفتم: اینها ناچار به این بوده اند که مرقد وی را در اشرافیتی افراطی ….
    ساختن بناهای مجلل مذهبی مبین اینست که اصولا اسلام و بخصوص شیعه //////./////.این در باره اغلب مذاهب بخصوص مذاهب ابراهیمی هم صدق میکند.اینست که اگر آخوند را مرده خوران روضه خوان بخوانیم بخطا نرفته ایم.

     
  24. من در پست قبلی هم سوال کردم ولی کسی مرا راهنمایی نکرد . خواهش میکنم به من بگوید از چه منبعی میتوانم بفهمم که امامانمام برای ما ایرانیان چه کرده اند. ؟چرا آنها را دوست داریم؟

     
    • جناب ایراندوست این سؤال بارها دراین سایت توسط کاربران گوناگونی مطرح شده.مسلما اگر مدرکی سندی بجز طب الرضا ومشتی خرافات دیگر وجود داشت برادران مسلمان ارایه می نمودند.از طرفی //////؟ایران که دیگر جای خود دارد و تنها درتملک اسلامیان است و صاحبان اصلی اش یا کشته شده اند و یا در زندان و سیاهچالها هستند و یا آوراه اند و اگر هم هنوز نفسی می کشند در تنهایی و فقر و بدبختی و بی حقوقی اند.بهر حال خواستن سند از مشتی جنایتکار بی معنی است .ما که نیافتیم بقول دوستی امیدوارم شما هم موفق باشید!

       
      • مزدک گرامی سپاس از جوابتان ، ولی نفهمیدم پس چرا ما باید برایشان سینه زنی کنیم؟ وووو حتی به انها قسم میخوریم!!!بازهم ازت ممنونم

         
    • مازیار وطن‌پرست

      جناب ایراندوست
      معنا و مفهوم وطن و وطن دوستی، تا همین چند قرن پیش، مفهومی دیگر داشت. مفهومی بسیار متفاوت با آنچه این کلمات امروزه در ایران و جهان افاده می‌کنند. وطن دوستی تا چند قرن پیش در اغلب نقاط جهان متمدن منحصر به دوست داشتن شهر و روستای زادگاه هر فرد می‌شد. در بیشتر 20 قرن گذشته، بخصوص در محدودهٔ استیلای دو دین ابراهیمیِ مسیحیت و اسلام، این دین و مذهب اشخاص و حکومت‌ها بود که پیوستگی و یکپارچگی را در مردم ساکن در یک محدودهٔ سیاسی القا می‌کرد.

      از سوی دیگر مردم بعضی نقاط ایران به دلایل سیاسی اندک اندک به مذهب تشیّع روی آوردند و آداب و رسوم و اعتقاداتی را به آن افزودند تا هرچه بیشتر به اعتقادات پیش از اسلامشان شبیه شود. بدیهی است در این پروسه که چندین قرن به طول انجامیده نه نیازی به خدمات آن ائمه به “ایران” وجود داشته‌است و نه اصولا مفهوم “ایران” در آن قرون مابه‌ازای خارجی داشته. صفویه برای ارضای جاه طلبی‌های سیاسی خویش و تدوین ایدئولوژی در برابر ایدهٔ قاهرهٔ خلافت، پس از گرویدن به تشیع و تحمیل آن به اکثریت مردم، خواسته یا ناخواسته موجب احیای مفهوم ایرانشهر شدند. این مفهوم در قرن نوزدهم و با ورود افکار سیاسی جدید از اروپا، رفت رفته بدل به ایجاد و پذیرش “ایران” به منزلهٔ وطن (در معنای جدیدش) شد. پس از آن بود که اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان و اقلیتی از روحانیت شیعه، این مفهوم را به عنوان یک ارزش پذیرفته و تبلیغ کردند.

      بنابراین مشاهده می‌کنید که پاسخ به پرسش شما آنطور که انتظار دارید سرراست نخواهد بود. نخست آنکه باید گفت امامان شیعه به “ایران” هیچ کمکی نکرده‌اند. اما این گفته بار ارزشی منفی ندارد، چون در اغلب جهان چنین بوده‌است. همچنین ذهنیت و نیازهای مردم آن روزگار نیز هنگام روی آوردن به آنان چیز دیگری بوده و درکی مشابه من و شما از وطن نداشته‌اند و مفهوم وطن‌پرستی به معنایی که مراد من و شماست، مفهومی جدید و متاخر است.

       
    • اگر امامان نبودند ما اصول کافی را نداشتیم و وقتی اصول کافی را نداشتیم هنوز هم که هنوز است نمی دانستیم که زمین مسطح است و بر روی شاخ یک گاو قرار دارد و گاو بر روی یک ماهی و ماهی در دریا. هر دم و بازدم این ماهی یک سال طول میکشد. دم او موجب زمستان و بازدمش تابستان است. تکان خوردنش باعث زلزله میشود و …
      تا به حال تمام دانشمندان جهان از شرق تا غرب عالم تلاش کرده اند تا یک چنین توضیحی برای پدیده های عالم هستی بیاورند و اما هرگز موفق نشده اند.
      این تنها یکی از هزاران دلیل بر یکی از فواید بیشمار انهاست و لی کو گوش شنوا.
      در قلوب ناباوران مرض است و خداوند هم بر مرض انها می افزاید ولی کسی نمیداند چرا؟

       
    • سلام و درود
      جناب ایران دوست
      باید اینگونه می پرسیدید که “از چه منابعی میتوانم بفهمم که ما ایرانیان برای امامان و امام زادگان چه کرده ایم؟” تا آنجا که در تاریخ آمده، این ما ایرانیان بودیم که علی رغم اینکه بسیاری از ناملایمات و دشواریها را از جانب حاکمان اسلامی دریافت کردیم، که از زمان خلفای راشدین و در زمان “عمر” شروع شد و تا حکومت عباسیان و بعد از آن نیز ادامه یافت، به شکل خاص و از زمان امام هشتم شیعیان ( علی بن موسی الرضا ) به بعد یکی از حامیان اصلی امامان شیعه و امام زادگان بودیم و ایران زمین پناهگاه آنها بوده. این ما ایرانیان بودیم که نقش اساسی در ظهور یا ماندگاری هر سه شاخۀ اصلی از شیعیان را داشتیم. این ما ایرانیان بودیم که به امامان خدمت کردیم و نه اینکه آنها برای ما کاری کرده باشند. وجود نام شیعه تا امروز مدیون ایرانی و ایرانیان است. چه شیعۀ اسماعیلی باشند، چه شیعۀ زیدی باشند و چه شیعۀ دوازده امامی، همگی ماندگاری نام خود را مدیون ایران و ایرانی هستند.
      ما ایرانیان عجیب ترین ملت در دنیا هستیم. مهمترین خصوصیت ما که البته بعد از ورود اسلام به ایران پر رنگ تر شد، بیگانه پرستی و ارجحیت بیگانه به خودی بوده و هست. ما از خودباوری به بیگانه باوری رسیدیم.

       
  25. یه زمانی ایران میتونست قابوس رو از زندان پدرش بیاره بیرون و بکندش سلطان عمان و آب هم از آب تکون نمیخورد و هیچ کسی هم جرات نمیکرد به ایران بگه چرا در امور داخلی یه کشور دیگه دخالت کردی. و حال امروز وزیرک ها و وکیلک های جیم اسلامی باید بدوبدو برن مسقط که ای وای سلطان قابوس بیا کمک. هر کجای دنیا هم که پا بگذارند دو بامبی توی سرشون میزنن که اینا اومدن به دخالت در امور داخلی کشورهای دیگه. حتی از گامبیا و سنگال هم بیرونشون میکنن. ماشالله به این سیاست.

     
  26. » امیرحسین اعتمادی

    در یکی دو سال گذشته، در هر محفل و جمعی، وقتی در تمجید از محمد نوری‌زاد حرف زدم، بلافاصله با این سوال مواجه شدم که «چرا او را نمی‌گیرند» و با این شبهه که او آدمِ حکومت است. سوال و شبهه‌ای که احتمالا باقی کسانی که از نوری‌زاد دفاع می‌کنند هم با آن روبه‌رو شده‌اند. پاسخ من به این سوال و شبهه همیشه این بود که نوری‌زاد قبلا چند باری بازداشت شده و هر بار با اعتصاب غذای خشک مجبورشان کرده که آزادش کنند. و این‌که حکومت جمهوری اسلامی، قبلا هم نشان داده که برای برخورد با کسی که جانش را کف دستش بگیرد و هم‌زمان شناخته شده هم باشد، آچمز است و حق انتخاب زیادی ندارد.

    سیاستی که این حکومت در قبال نوری‌‌زاد در پیش گرفت، این بود که با آزاد گذاشتنش، اولا این ژست را گرفت که در ایران آزادی بیان وجود دارد و معترضی مثل نوری‌زاد با آن نطق‌های آتشین و نامه‌های سرگشاده به خامنه‌ای هم می‌تواند بنویسد و تحصن کند و سخنرانی کند و اتفاق خاصی هم برایش نیفتد. البته که ادعایی است باطل که اگر چنین آزادی بیانی در ایران واقعا وجود داشت، این همه زندانی سیاسی و عقیدتی در زندان‌های ایران نبودند.

    اما این آزاد گذاشتن از روی ناچاری، عواقب و نتایجی برای جمهوری اسلامی داشت که باید آن را بی‌اثر می‌کرد. این‌جا بود که دامن زدن به پرسش «چرا او را نمی‌گیرند»، وظیفه‌ی کامنت‌گذاران سایبری و غیرسایبری شد. پستی درباره‌ی نوری‌زاد در صفحات پرمخاطب فیسبوکی نمی‌بینید که این سوال به روش‌های مختلف در زیر آن طرح نشده باشد.

    و بالاخره مرحله‌ی سومِ خنثی‌سازی نوری‌زاد، زیر سوال بردن او به دست گروهی از روزنامه‌نگاران و زندانیان سیاسی سابق بود. کسانی که خود ظاهرا اپوزیسیون جمهوری اسلامی هستند؛ هزینه داده‌اند؛ آن‌هایی که برای خود حق آب و گل مبارزه قائلند و در عین حال، مدت‌هاست هیچ کاری جز انتقاد از اپوزیسیون «غیرخودی» نمی‌کنند و در مقابل، عرصه‌ی عمل را به نوری‌زاد و ستوده و ملکی باخته‌اند. نظراتی که در همین روزهای گذشته از سوی این گروه در زیر یک پست جنجالی فیسبوکی نوشته شد، خود بهترین پاسخ به این سوال است که «چرا نوری‌‌زاد را نمی‌گیرند»؟

     
  27. حاج احمد وزیرک اسبق راه در گفت و گو با ندای ایرانیان گفت: من مي‌گويم برخورد با تندروها اصلا نمي‌تواند و نبايد توسط دولت صورت بگيرد يعني اگر دولت مي‌خواهد جواب بدهد بايد كارنامه‌اش هم مدام دستش باشد.
    – انگار حاجی خواسته دولت حاج حسن رو مسخره کنه. آخه كارنامه‌ ای که پر از صفره که نشون دادن نداره.

     
  28. ” رفعِ یک سؤ‌ تفاهم تاریخی‌”

    ” اطلاعیه روابط عمومی کمیته امداد امام بمناسبت پایان ایام سوگواری 14 خرداد”

    بدین وسیله به اطلاع امت شهید پرور میرساند که منظور از آبِ مجانی‌

    همان آب باران, برق مجانی‌ همان رعد و برق, و گاز مجانی‌ هم, گاز معده بوده است !

    بعلت عدم آگاهی ملت از علوم طبیعی و سهل انگاری امت همیشه در صحنه از

    درکِ واقعیت ها, برداشت نادرستی از این پدیده ها صورت گرفته است !

    لذا وقت آن است که هر چه سریع تر اطلاع رسانی کرده تا این سؤ‌ تفاهم تاریخی‌ بر طرف

    شده و خدای ناکرده انتظارات واهی و غیر شرعی از این خادمان دلسوز مردم ایجاد نگردد ! 🙁

    اجرکم عندا . . .

     
  29. با سلام و عرض خسته نباشید در راهی که در پیش گرفته اید امیدوارم بزودی به همراه شما و تمامی ملت ایران پیروزی را جشن بگیریم.
    در نمایشگاه حتما خدمت خواهم رسید.

     
  30. با سلام
    دوستان گرامی متن زیر حرفهای آقای احمدی مقدم درباره فساد در نیروی انتظامی و قوه قضاییه است ، فقط این سوال را دارم که مردم وقتی این حرفها را از زبان فرمانده پلیس کشور در تلویزیون میشنوند چه میتوانند بکنند ؟
    فقط میتوان گفت وای بر من ، وای بر تو و وای برما! !!!!!!!!

    ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺳﺎﺑﻖ ﭘﻠﻴﺲ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﺘﻬﻤﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﻭﯼ ﺭﺍ ﺗﻬﺪﻳﺪ ﮐﺮﺩﻩ٬ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻓﻴﻠﻢ ﺗﻬﻴﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ
    ﺑﺎ ﭘﻮﻝ٬ ﻗﺎﺿﯽ ﺳﺎﺑﻖ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﻣﺬﮐﻮﺭ ﺭﺍ ﺧﺮﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ .
    ﺍﺣﻤﺪﯼﻣﻘﺪﻡ ﺍﻓﺰﻭﺩﻩ ‏«ﭘﻮﻝ ﻫﻤﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ‏» ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﻭ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﻗﺎﺿﯽ
    ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﻣﻮﺭﺩ ﭘﺮﺳﺶ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ .
    ﺭﺋﻴﺲ ﺳﺎﺑﻖ ﭘﻠﻴﺲ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﻣﺘﻬﻤﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺍﻗﺪﺍﻣﺎﺕ ﻣﺠﺮﻣﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
    ﺑﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻭﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩﺍﻧﺪ .
    ﺍﺣﻤﺪﯼﻣﻘﺪﻡ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﻣﺘﺨﻠﻔﺎﻥ ﺑﻨﻴﺎﺩ ﺗﻌﺎﻭﻥ ﻧﺎﺟﺎ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻓﻴﻠﻢ ﻫﻢ ﺗﻬﻴﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ
    ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﮑﺎﺭﯼ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺳﺮﭘﻮﺵ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺑﺮ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ، ﺗﻬﺪﻳﺪ ﮐﻨﻨﺪ .
    ﺍﺯ ﺍﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﺍﺣﻤﺪﯼﻣﻘﺪﻡ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻳﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺘﻬﻤﺎﻥ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﻓﺴﺎﺩ ﻣﺎﻟﯽ ﺑﻨﻴﺎﺩ ﺗﻌﺎﻭﻥ ﻧﺎﺟﺎ ﻧﺎﻡ
    ﺑﺮﺩﻩ ﻣﯽﺷﻮﺩ٬ ﺍﻣﺎ ﻗﻮﻩ ﻗﻀﺎﺋﻴﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻪ ﺗﺎﺋﻴﺪ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻧﻴﺴﺖ

     
  31. سلام آقای نوری زاد.
    در باره نوشته قبلی شما که فتوا داده بودید دختران و پسران بعد از هجده سالگی به دنبال دین بروند، می گویم:
    ااگر چه می بایست همه آزاد باشند كه آنچه را كه فكر می كنند با دیگران مطرح كنند، ولی مطرح شدن این مطالب از طرف ایشان، بر خلاف همان انتقادی است كه از ایشان كرده بودی و قبول هم كرده بود كه در ابراز مسایل عقیدتی محتاط باشد و اول با كسانی كه كار بیشتری در این زمینه ها كرده اند آنها را مطرح كند.
    این پیشنهاد كه اعتقاد دینی بماند برای بعد از بلوغ نسبی فكری همان است كه در نظام آموزشی انگلیس اعمال می شود، و تجربه شده است. این نظر براساس نظریاتی است كه در موقع مقتضی می توانیم در باره آن صحبت كنیم. آنچه الآن به طور خلاصه به نظرم می رسد بگویم این است كه آن با هدف از دین بطور كلی نمی خواند.
    هدف از دین سفری است از دنیا به طرف ملكوت، برای هر كس به قدر توان و ظرفیتش. مبانی این سفر در مناسب ترین دوره رشد آدمی، یعنی كودكی ونوجوانی می تواند پایه گزاری شود، البته به طز صحیح. اگر تأسیس این مبانی به بعد گذاشته شود می تواند هرگز انجام نگیرد. چرا كه در موقع خودش گذاشته نشده و بعد اشتغا لات زندگی فرصت بررسی و انتخاب و پایه گزاری را از ما می گیرد. و می شود: سفر بی سفر. چند نفر فكر می كنی اهل تحقیق وبررسی وانتخاب باشند و وقت بر این كار بگذارند.وقتی كه می تواند همه عمر و بلكه بسیار بیش از آن باشد: تحقیق در ادیان و مكاتب و انتخاب یكی از آنها!
    دوستی دارم كه در بزرگسالی به این رسیده است كه اسلام وقرآن و… خوب است و بهترین راه، قدم گذاشتن در این گونه طرق است؛ ولی خودش و بچه هایش و خانمش عامل به احكام شرعی چون نماز و روزه و … نیستند. این منش و روش در زندگیشان تمرین نشده است. ایشان در عمل به معنویات بسیار علاقمند است و به آن عشق می ورزد وسعی در داشتن میوه های آن چون اخلاص و صدق و توجه به خدا و كمك به دیگران دارد، ولی به علل و دلایل مختلف نتوانسته است عامل به شریعت باشد. نتیجه این شده كه بچه ها هیچ ارتباطی با دین و امور معنوی ندارند، و جذب برنامه های ماهواره ای و مد وجاذبه های مادی شده اند. او هم كاری برای آنها نمی تواند بكند.فضای خانه فضای دینی نیست و بچه ها در چنین فضایی رشد نكرده اند وعادت به اسلوب زندگی دیگری كرده اند. پدر هم، اگر چه با آنها از معنویات می گوید، ولی چون رسیدن به معنویات، بدون ظرف و الگوی عملی و راه وروش رفتاری ملموس ، به خصوص برای بچه ها، بسیار سخت و نادر و عملاً غیر ممكن است ، نتوانسته است تأثیری در آنها داشته باشد.
    فكر می كنی این بچه ها، به طور معمول، هرگز راهی به دین پیدا كنند؟! آنها بزرگ شده اند، و به طرف سن ازدواج می روند وبعد از سالیانی ازدواج می كنند وخانواده ای تشكیل می دهند كه معنویت و دین وسفر الهی در آن جایی نخواهد داشت. مگر اشتغالات وجاذبه های دنیا و تحصیل دانشگاهی و انتخاب همسر و تشكیل زندگی واداره زندگی ومشكلات و وقایع و حوادث و بچه دار شدن و اداره آنها و… فرصتی برای تحقیق برایشان می گذارد؟!
    می بینی كه رها كردن بچه ها در وادی بی دینی و حیرت انتخاب، در حالی كه ابزار آن را ندارند، چه آینده ای برای آنها رقم می زند؟! خود ما الآن فكر نمی كنیم اگر در خانواده معنوی و الهی ای بودیم و با تربیت صحیح و فكر منطقی و تعالیم درست و… بسی بهتراز حال بودیم؟ فكر می كنی شخصی مثل آقای حسین قمشه ای ، با این فكر روشن و معنوی، اگر درمحیط معنوی خانواده ای آنچنان نبود می توانست چنین كسی باشد؟!

    این را هم اضافه كنم كه منافاتی بین این مطلب كه تربیت معنوی و دینی باشد، و بعد در سن خاصی اعتقادات بازبینی شود و انتخاب صورت گیرد نیست.؛ اگر چه هم مشكل است و هم به طور نسبی انجام می گیرد. یادم هست كه از بزرگی چند بار شنیدم كه «از دین باید بیرون آمد و بعد دیندار شد، راهی جز این نیست.»
    خدا حافظ……….

     
    • دوست گرامی جناب فرامرز ، راه های رسیدن به خدا که فقط روزه و نماز و حج و … نیست . اگر کسانی به خدا و روز جزا باور داشته کارهای بد از قبیل مردم ازاری ، حرامخواری جنایت ، خیانت و کلا” کارهای زشت و خلاف اخلاق و انصاف و انسانیت نکند به مقدار زیادی کافی به مقصود است خدا به روزه و نماز و حج ما نیازی ندارد و در همه ادیان الهی هم شرعیات وسیله و عاملی برای انسان خوب بودن است . اصلا”ادیان برای انسانهاست نه انسانها برای دین .!حال اگر خانواده ای تظاهرات دینی ( نماز و روزه و…) ندارد ولی ادمهای درستکار با محبت ودلرحم و مبادی اداب هستند و به خدا ی افریننده جهان باور دارند ، مطرودند یا مطلوب ؟ منت دار جنابعالی یا هر شخص دیگری هستم که این مهم را برای من روشن نمایند .بنده خدا

       
    • «هدف از دین سفری است از دنیا به طرف ملكوت» (پایان نقل قول)
      سفر از دنیا بطرف ملکوت…….ترجمه، مردن

      جناب فرامرز، یعنی شما داری میگی ما انسانها واسه مردن داریم زندگی میکنیم؟ بابا بنازم به این طرز فکر. چرا ازاین خداتون نمیپرسید که چرا انسانها را همانطور مستقم نبرده توی ملکوت؟ دلیلش برای این میانبر و معطلی موقت برروی زمین (که ما بهش میگیم زندگی) چه چیزی بوده ؟

      «مبانی این سفر در مناسب ترین دوره رشد آدمی، یعنی كودكی ونوجوانی می تواند پایه گزاری شود»(پایان نقل قول)

      در ممالکی که قدر خرد، انسانیت و آزادی شناخته شده است به این گفته شما میگویند شستشوی مغزی کودکان و دراکثراین ممالک این عمل خلاف قانون تلقی شده و پیگرد قانونی بدنبال دارد

       
    • اگر فرضمان اینست که خداشناسی ودینداری فطری بشر است، چه هراسی است از گریز بشر از این فطرت. آنچه فظری انسان است همواره بااوست و اولین و آخرین مشغله او. امری که با تعلیم و تربیت و تمرین و ممارست و بدتر از آن با تحمیل و زور و تطمیع، آن هم از کودکی حاصل شود که نمی تواند فطری باشد. در واقع کسی که دین و آیینی را از والدین خود به ارث برده نمی توان مومن به آن آیین دانست هر چند که تعصب کورکورانه ای هم به آن داشته باشد. این تصویری است که از کودکی در مغز او حک شده و کار انتخاب راه درست را بر او دشوار می کند.
      اگر بتوان به جای خود، پیروان سایر ادیان چون مسیحی، یهودی، بودایی، هندو و … را درنظر گرفت شاید بهتر بتوان قضاوت کرد که والدین آنها و چامعه آنها چگونه باید با انتخاب و یا عدم انتخاب دین و آیین فرزندان خود برخورد کنند. هرچند که خواهی نخواهی بسیاری از اندیشه ها و اعتقادات درست و نادرست آنها به فرزندن و نسلهای بعد منتقل می شود. اما در این میان جوامعی که سدهای اندیشه و اندیشیدن را کمتر کرده اند امکان بیشتری برای جولان آن و کشف مرزهای تازه ای از علم و دانش برای خود و نسلهای آینده خود فراهم ساخته اند و بالعکس آنها که قالب اندیشه را هر روز تنگتر و تنگتر می کنند تا آنرا به اندازه خود دراورند در همان اندازه خواهند ماند و آتیه ای هم برای فرزندان و نسلهای بعدیشان نخواهد بود.

       

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

81 queries in 0883 seconds.