سر تیتر خبرها
نمایشگاه، همین پنجشنبه

نمایشگاه، همین پنجشنبه

من نقاش نبوده ام و نیستم. خوشنویس نیز. بن بست هایی که “برادران” در کارم پیچانده اند، مرا به سمت نقاشی کوچانده است. در نقاشی های من، رد پایی از مهارت و ظرافت و پیچش های هنری مجویید. من تلاش کرده ام شوریدگیِ درونی خویش را با رنگ ها بیامیزم و همان رنگ ها را ناشیانه بر بوم بنشانم. بهمین خاطر از پیشگاه نقاشان و خوشنویسان و هنرمندان صمیمانه پوزشخواهی می کنم که کارنابلدی چون من به حیطه ی حرفه ای شان پای نهاده است. گرچه عنوان اصلی نمایشگاهِ من ” نیایش” است. هنوز اما آثاری از ” عشق” در آن هست. می گویم: چه نیایش و چه عشق، بهانه ای است برای تماشای چهره های گل شما. چشم به راه شمایم. می آیید که؟!

روز شروع نمایشگاه: همین پنجشنبه ای که در راه است، از ساعت چهار تا هشت عصر
روز پایان نمایشگاه: یک هفته بعد، جمعه همان ساعت
نشانی: خیابان کارگر شمالی – بالاتر از خیابان نصرت – کوچه عبدی نژاد – پلاک 18 – طبقه دوم (سرای قلم)

محمد نوری زاد
هفدهم خرداد نود و چهار – تهران
Share This Post

 

درباره محمد نوری زاد

50 نظر

  1. آقای نوری زاد عزیز …….آقای نوری زاد گرامی……آقای نوری زاد مهربان …..دورود بر روح بزرگ شما .. دورد بر شرف و انسانیت شما ….. شمایی که اصلا برات زندگی مهم نیست دنیا دیگه برات مهم نیست … بدون اینکه کسی را بشناسی یا حتی یکبار ببینیش کمکش میکنی … دستش رو میگیری … مرهم زخمش میشی … حتی اگه کاری از دستت برنیاد با حرفا و کلماتت امیدش رو دو چندان میکنی …. با چه زبونی از بزرگی و منش شما بگم ؟؟؟ با چه زبونی از صبوری شما تشکر کنم ؟ *وحید . ع * درست میگفت شما معنا و مفهوم انسانیت هستی . دورود بر شرف تو باد مرد بزرگ . دعای من در این غربت سرد همیشه پشت و پناه شما و همراهاتون هست . ایکاش ایران بودم و به دیدن نمایشگاهتون میومدم.
    همواره سربلند و پیروز باشی قهرمان دوران.

     
  2. کاش نابود می شدی روحانیت از دست تو راحت می شد کاش نفله می شدی نظام از دستت خلاص می شد کاش تیکه تیکه می شدی ما نفس راحت می کشیدیم. نامرد به کی داری خدمت می کنی؟

     
    • بارون برای امثال شما واقعن متاسف هستم
      شما هنوز فرق بین روحانیت و جهلا را نمیدانید و آقای نوریزادهم برای دین شما و قرآن خدمت میکنه و بارها گفته که من یک مسلمان شیعه هستم و برای اطلاع تو وامثال تو چند آیه از قرآن در پایین نوشته ام که این جهلا گفتار خداوند را چطور تحریف میکنند و بخورد شما میدهند.
      ای مسلمانان گفتار هر آیت اللهی را راهنمای خود نکنید بسیاری از آنها گمراه هستند و به شما دروغ میگویند چون به مال دنیا چسبیده اند.
      روحانیون کسانی هستند که از بند روزگار آزاد هستند و هیچ چیز آنها را از گفتار راست باز نمیدارد.
      آیات قرآن را میتوانی در چند کامنت پایین تر بخوانی

       
    • به حرف گربه سیاه باران نمیاد!

       
    • درضمن نامرد خودتی!

       
    • بارون بد بخت
      کاش روحانیت مفتخور نابود بشه تا ملت از دستش راحت بشه . کاش جیره خواران نظام نفله شوند تا ملت از دستشون خلاص شوند . کاش ساندیس خواران تیکه تیکه شوند تا ملت نفس راحتی بکشند . بارون جیره خور . بد بخت چرا خیانت می کنی

      —————————-

      سلام یمین گرامی
      آرام تر
      متین تر
      خردمندانه تر
      باشد؟
      سپاس

       
    • احمد قدیمی ​

      اول جواب تو نا انسان ؛ پرسیده ای “بکی داری خدمت میکنی؟” نوریزاد به ملت ایران, به فرهنگ ایران و به آتیه ایران و فرزندان ایران خدمت میکند نه بتو و اربابانت.
      اما این حرفت درست است که تا نوریزاد و نوریزادها هستند تو و ملاهای بی روحانیت و نظام کثیف تان نفس راحت نخواهید کشید . خوشبختانه ما اعتقادی به دعا و نفرین امثال شما نداریم و هیچ جای نگرانی برای سلامت و دوام نوریزاد و راهش نیست.

       
    • کاش ملت ایران معنی آزادی را حس می کردند آن را می چشیدن تا دست به سوی شما دراز می کردند تا دوباره آن را مطالبه کنند جناب نوریزاد دوستت داریم.

       
  3. آرامش دوستدار: ما در اسلام پير و فرتوت شديم…، گزارش آزاده کريمی از سخنرانی آرامش دوستدار در برلين .

    دوستدار خاطرنشان کرد: دين بحثی است که وقتی در بزرگ‌ترين و کوچک‌ترين واحدهای فرهنگی مستولی باشد کسی نمی‌تواند پايش را از گليم اش بيشتر دراز کند. البته اين موضوعی نسبی است ولی هر چه نسبت به فرهنگ‌های جانبی اسلامی گزاره‌های بيشتری داشته باشيم، تسلط دين کمرنگ‌تر می شود. ولی اسلام استيلای فرهنگی مطلق دارد و فقط مربوط به دوران جمهوری اسلامی نيست که تماميت فرهنگ، اسلامی و ايران، اسلامی شده است. يعنی سرزمينی که ۱۴۰۰ سال اين دين در آن حاکم بوده به معنای مطلق بوده و حداکثر در دوره‌هايی گشايش هايی شده ولی اجازه حرکت انديشه با آزادی داده نشده و روند آزادی که تنها با پرسش و پرسيدن ميسر می‌شود، ممکن نشده است. جايی که دين استيلای مطلق دارد،‌ تماميت فرهنگی هم دينی است.

    اين فيلسوف، عرفان را نيز سد راه حرکت فلسفه و تعقل دانست و گفت: يک عده در قديم پرسش‌هايی را مطرح کردند ولی ديگر پيش نرفت و فلسفه را نابود کردند. ما مگر چند فيلسوف داريم، ابن سينا و فارابی و ملاصدرا که آنها هم فلسفه را از نگاه عرفان می‌ديدند.

    چطور می‌توانيم ادعا کنيم ايرانی هستيم؟

    او با طرح يک سوال گفت: واقعا ما چطور می‌توانيم خودمان را ايرانی بناميم در حالی که دينی در ۱۴۰۰ سال پيش آمده و با همه نيرو همه چيز را، مليت و دين و دولت را، از بين برده است. همين تخريبی که توسط جمهوری اسلامی از درون رخ داده، آن موقع از سوی نيروی خارجی اعمال شده است. يعنی دين خودشان را تحميل و مليت را مخدوش کرده‌اند و تمدن را از طريق شريعت و اسلام و قوانين اسلام از بين برده‌اند.

    دوستدار گفت: بين ايرانيان ۱۴۰۰ سال پيش و ايرانيان پس از اسلام تفاوت است. ما چنان در دل اسلام پير و فرتوت شده‌ايم که اثری از ما باقی نمانده است. ما در خدمت اسلام فرسوده شديم و از کار افتاديم. دوران جوانی ايران قبل از اسلام و دوران پيری‌اش دوره اسلامی‌اش است. ۱۴۰۰ سال دوران پيری و فرتوتی ماست.

    او به تفاوت حمله اعراب و مغول به ايران اشاره کرد و گفت: مغول‌ها اعتقاد مشخصی نداشتند تا دين، امر و مرجعی خارجی را به کشورهای تحت تصرفشان تحميل کنند. آنها ويران می‌کردند تا با ترس و ارعاب مسلط شوند ولی اسلام با تحميل اعتقادات، ما را از درون ويران و زير و رو کرد……

    http://news.gooya.com/politics/archives/2015/06/198040.php

     
  4. ابراهيم نبوی
    ابراهيم نبوی
    e.nabavi(at)roozonline.com
    من نمی دانم این برادران تندرو ها هشت سال روی صندلی قدرت مجریه، اخلاقی ترین و عدالت گسترترین دولتهای بقول خودشان از کورش تا امروز را تجربه کردند، چرا یادشان می رود که وقتی قدرت داشتند چه می کردند؟ « ماریچه اسخاکه» یکی از نمایندگان پارلمان هلند، به ایران سفر کرده و با علی لاریجانی هم دیدار کرد. این خانم مثل آدم یک لباس معمولی پوشیده بود و کلاهی هم روی سرش داشت. این کلاه هم موی سرش را می پوشاند، ولی طبیعتا خیلی کارهای دیگر را نمی کرد. مهدی کوچک زاده که طبیعتا بخاطر مسائل اخلاقی خودش احتمالا از هر زنی فقط نکات برجسته اش را می بیند، بلافاصله عکسی ایشان را در اینستاگرام خودش منتشر کرد و از آن به عنوان « ریشخند ارزشهای اسلامی و انسانی و توهین به مسئولان تراز اول نظام» یاد کرد و گفت لباس خانم اسخاکه « مناسب پارتی و رقص شبانه» بوده و نوشت « نماینده پارلمان اروپا لباس خواب پوشیده بود.» در همین رابطه، توجه به برخی نکات ضروری است.

    یک، چطوری است که برادران اخلاقگرایی که میلیارد میلیارد در هشت سال دولت احمدی نژاد دزدی کردند، فقط لباس زنان دیپلمات فرنگی را می بینند و بقیه چیزهایشان را نمی بینند؟ چطوری است که دو سال سعید جلیلی با کاترین اشتون ملاقات می کند و تنها چیزی که در این ملاقات ها برایش اهمیت دارد، نوع لباس خانم اشتون است، و نه اینکه منافع ملی کشور چه می شود؟ و چطور می شود که سفیر دولت ارزشی احمدی نژاد در برزیل زیرآبی می رود و به دخترهای نوجوانی که در استخر نه با روسری و لباس خواب که با بیکینی شنا می کنند، نزدیک می شود و در مسائل داخلی برزیل انگشت می کنند و بعد هم که طرف به ایران برمی گردد، کلا همه بیخیال مجازات طرف می شوند؟

    دو، این خانم دیپلمات وقتی قرار شده ایران بیاید، همان سئوال تاریخی را پرسیده که « حالا من چی بپوشم؟» نمایندگان وزارت خارجه ایران هم به خانم ماریچه گفتند: « لباس پوشیده با پوشش مو» خانم ماریچه هم گفته: « می خواهید چادر بپوشم و نقاب بزنم» مامور مربوطه خندیده و گفته: « نه ماریچه خانم، همین که شما لباس پوشیده داشته باشید، کافی است.» گفته: « آخه! پوشیده یعنی چی؟ من نمی دونم شما به چی می گین پوشیده.» گفتند: « نباید برجستگی های بدن تان معلوم باشد.» ماریچه خانم هم هر چی نگاه کرده دیده که اصلا برجستگی خاصی ندارد که لازم باشد بپوشاند. یک لباس آستین بلند، تا زیر زانو با یک ساپورت مشکی پوشیده و یک کلاه هم سرش گذاشته و آمده ایران. این بدبخت از کجا باید بداند، که برجستگی زنانه فقط مربوط به پستانداران نیست و نمایندگان مجلس به برجستگی گلوی آدم و برجستگی دماغ آدم هم اعتراض دارند. موهایش را هم که پوشانده، دیگر باید چکار می کرد؟

    سه، چطوری است که وقتی رحیم مشائی در ترکیه مجلس رقص عربی بلی دنس می رود، اسلام به خطر نمی افتد، وقتی احمدی نژاد ننه چاوز را بغل می کند، بیضه اسلام لگد نمی خورد، وقتی نفر دوم سفارت برزیل با انگشت سیاست های نظام را حواله می کند به دختران زیر هجده سال، ارزشها آسیب نمی بینند و آقای کوچک زاده عین خیالش نیست، ولی این خانم که با لباس معمولی که صد تا سفیر و کاردار تا حالا با لباسی شبیه همین به ایران آمدند، یک دفعه برادر کوچک زاده که در هلند سوابق سوء دارد، یک دفعه فیلش یاد مجالس شبانه می کند؟

    چهار، بدبختی این است که این دیپلمات های اصولگرا وقتی پای شان به ولایت فرنگ می رسد، صبح ها با برادران تروریست هلند و پاریس ملاقات می کنند و شبها فقط به استریپ بار می روند، طبیعی است که اصلا نمی دانند که یک خانم محترم دیپلمات طبیعتا همین لباس را می پوشد. اصلا شما بیماری جنسی و روانی داری، به آن خانمی که لباس معتدل و معقولی پوشیده چکار داری؟ برو داروی آرامبخش خودت را بخور که بیخودی با دیدن هر زنی دچار بحران سیاسی و ارزشی نشوی.

    پنج، کوچک زاده گفته که لباس خانم اسخاکه توهین به مسئولان طراز اول نظام بوده. مسئولان طراز اول نظام چه کسانی هستند؟ از دید آقای کوچک زاده روحانی که عامل غرب است، ظریف هم که خائن است، لاریجانی که عنصر حامی فتنه است، خاتمی و موسوی که اعدام باید گردند، هاشمی که در راس فتنه است. اصلا شما مسئولان تراز اول نظام را قبول داری که می خواهی به آنها توهین نشود؟

    فرق و چشم

    حسین موسویان عضو اسبق هیات مذاکرات چند تفاوت جلیلی و ظریف را در شیوه مذاکره با غربی ها اعلام کرد، البته ما نظرات او را نخواندیم، چون خودمان بلدیم فرق این دو تا چیست، در همین رابطه به چند تفاوت جواد ظریف و سعید جلیلی از نظر شخصیت سیاسی و از نظر شیوه مذاکره اشاره می کنیم:

    یک، جواد ظریف در جریان مذاکره هشت ساعت مذاکره می کرد، بعد هشت دقیقه آخر مذاکره عکس دو نفره یا چند نفره می گرفت، سعید جلیلی هشت ساعت با کاترین اشتون عکس یادگاری می گرفت، بعد در عرض هشت دقیقه توضیح می داد که امروز من نمی خواهم حرف بزنم و بعدا حرف می زنم و خداحافظی می کرد و می رفت.

    دو، هر بار که سعید جلیلی با مقامات بین المللی مذاکره می کرد، چهار میلیارد دلار از پولهای ایران بلوکه می شد و هزینه هر ساعت ملاقاتش دو میلیارد دلار از کیسه ملت بود، جواد ظریف هر ساعتی که با مذاکره کنندگان غربی حرف می زند، دو میلیارد دلار از پول ایران را پس می گیرد.

    سه، سعید جلیلی هر بار که برای ملاقات با سران اروپایی می رفت، شصت نفر مترجم و نگهبان و مامور امنیتی و فامیل احمدی نژاد همراهش بودند و صد نفری با یک نفر معاون وزیر نیم ساعت حرف می زدند و بعد از سه روز خرید و ولگردی به ایران برمی گشتند و مورد استقبال گروههای فشار و مجلس و اره و عوره و شمسی کوره قرار می گرفتند، جواد ظریف با پنج نفر دیپلمات به ملاقات هشت نفر وزیر خارجه مهم جهان می روند و بعد از شانزده ساعت حرف زدن، سریع سوار هواپیما می شوند و برمی گردند کشور و مورد حمله امت حزب الله و مجلس و سایر اراذل و اوباش قرار می گرفتند.

    چهار، سعید جلیلی هر بار که با مقامات غربی ملاقات می کرد، اسرائیل و عربستان و جمهوریخواهان و سایر کسانی که دوست دارند ایران از میان برود، یک موفقیت تازه به دست می آوردند، جواد ظریف هر ملاقاتی که می کند باعث می شود اسرائیل و عربستان و سایر کشورهایی که با ایران دشمنی می کنند، یک شکست تازه بخورند و بیش از پیش دچار مشکل شوند.

    فرق میان این دو خیلی زیاد است، خیلی هم بزرگ است، فقط مواظب باشید که توی چشم تان نرود.

    حرف راست و بچه خوب

    جدا بیخودی نگفتند که حرف راست را باید از بچه شنید. اصولا بچه های یک صداقت خاصی دارند که حتی اگر بچه ها نباشند و بزرگ شده باشند، بالاخره با همان صداقت شان است که آدم را می کشند و به جای اینکه صد تا تاریخ سازی و حادثه پردازی بکنند، عینا همان که واقعیت است می گویند. آقای علم الهدی، رئیس دفتر نمایندگی بابانوئل در مشهد، در هفته گذشته در جریان یک اعتراف صادقانه گفت: « آزادیخواه معرفی کردن امام تحریف شخصیت اوست.» واقعا حرف قشنگی زده، درست است که علم الهداست و آدم انتظار ندارد که حرفش معقول و رفتارش قابل فهم باشد، ولی این دلیل نمی شود که هر چه می گوید بکلی غلط باشد. گاهی اوقات حتی دیده شده که اشتباها هم حرف هایی گفته که ممکن است درست به نظر بیاید. به نظر من هر وصله ای ممکن است به آیت الله خمینی بچسبد، حتی ممکن است کسی ادعا کند آیت الله خمینی در سن هجده سالگی در هند با راج کاپور در فیلمهای هندی می رقصیده یا در عراق در تیم الاهلی گل کوچک بازی می کرده یا مثلا نصف ترانه های عهدیه را آیت الله خمینی سروده است، هیچ کدام از اینها بعید نیست، اما اینکه کسی بگوید « آیت الله خمینی آزادیخواه بود» از آن وصله هاست که اصلا به او نمی چسبد. اصلا نمی چسبد.

    سوراخ در حریم سلطان

    بالاخره ترکیه به طرف رهایی از خطر بازگشت به عثمانی و بحران اسلامگرایی حرکت کرد. انتخابات پارلمانی ترکیه برگزار شد و مثل اینکه حزب عدالت و توسعه اردوغان کمتر از 41 درصد آرای این کشور را به دست آورده و احتمالا اردوغان نخواهد توانست بدون داشتن اکثریت اختیارات ویژه ریاست جمهوری برای ضایع کردن دموکراسی و سکولاریسم در ترکیه را به دست بیاورد. زنده باد مردم ترکیه که حواس شان جمع است و نمی گذارند خطری دموکراسی این کشور را تهدید کند. امیدوارم که هر چه زودتر اردوغان قدرتش را از دست بدهد تا این سریال های آشغال ترکی که مغز ملت را فاسد کرده و مهم ترین دولتی را که در منطقه ما دست به نسل کشی زده، می خواهند مظهر آزادی و دموکراسی نشان بدهند، متوقف شود. واقعا خطر دیدن سریال حریم سلطان از خطر تبلیغات جمهوری اسلامی هم در گرایش ملت به اسلام احمقانه بیشتر است.

    بیست ماه بدون فساد بزرگ

    پورمحمدی گفته که « در بیست ماه گذشته فساد بزرگی در کشور اتفاق نیافتاده است.» البته چنین اتفاقی بسیار مهم است. اصولا اینکه در ایران امروز نه بیست ماه که دو ماه از زندگی مردم بگذرد و یک فساد عظیم مالی رخ ندهد، خودش یک معجزه الهی است. بیایید ببینیم که همزمان با این بیست ماهی که در کشور هیچ فساد بزرگی رخ نداده، چه اتفاقات بزرگی رخ داده است:

    یک، دولتی که برسر کار است، نزدیکترین دولت به رهبری نیست و علاوه بر آن رهبر جمهوری اسلامی هر روز از دولت چهار تا گله و شکایت می کند، آگاهان معتقدند، اگر دولت حاکم دولتی بود که مورد قبول رهبری بود، مثل هشت سال دولت احمدی نژاد، حتما هر دو ماه یک فساد اقتصادی بزرگ رخ می داد.

    دو، سپاه هر دو ماه یک بار دولت را تهدید به کودتا یا چیزی شبیه این می کند، فکر کنید اگر هر ماه دو تا فساد اقتصادی بزرگ رخ می داد، سپاه نه تنها اعتراضی به دولت نداشت، بلکه مثل دوره احمدی نژاد هفته ای ده بار رئیس جمهور قربان سپاه می رفت و سپاه کف پای رئیس جمهور را می بوسید. بدبختی را ببین! در کشورهای درپیتی مثل مصر و ترکیه و پاکستان، وقتی دولت فساد مالی می کند، ارتش علیه دولت اقدام می کند، در ایران هر وقت دولت فساد مالی را کنترل می کند، ارتش و سپاه دولت را تهدید به کودتا می کند.

    سه، در همین بیست ماه هر هفته یک وزیر برای استیضاح یا سئوال یا فحش خوردن و خائن خطاب شدن، به مجلس احضار شده، و علت اصلی این ماجرا همین است که بیست ماه است که فساد مالی بزرگی رخ نداده است. اگر هر هفته دو تا فساد مالی بزرگ رخ می داد، مثل هشت سال آخر احمدی نژاد( در واقع اول و آخرش یکی بود.) حتما مجلس نه تنها هیچ وزیری را احضار نمی کرد، بلکه اگر فکر سئوال کردن از ذهن نمایندگان مخالف دولت هم می رسید، بلافاصله رهبری به آنها معترض می شد.

    چهار، در بیست ماه گذشته، هر دو ماه یک بار اسم احمدی نژاد و هر چهارماه یک بار اسم معاونین او را می شنویم، اگر فساد مالی در این بیست ماه فراوان بود، هر روز اسم آنها را می شنیدیم.

    نتیجه گیری اخلاقی: هر چه نفوذ اسلام در دولت بیشتر باشد و دولت بیشتر مطیع مقام معظم رهبری باشد، فساد مالی بیشتر و بیشتر می شود.

    نتیجه گیری سیاسی: کاهش دزدی در کشور با وحدت میان قوای سه گانه رابطه عکس دارد، هر چه اختلاف میان رهبران حکومت بیشتر باشد، دزدی کمتر می شود.

    هرالدو ریورا و یک اتفاق مهم اینترنتی

    هفته گذشته یک اتفاق مهم اینترنتی در فیسبوک فارسی رخ داد. دوستی به نام پرهام، فایل تصویری بحث هرالدو ریورا را زیرنویس فارسی کرد و در صفحه فیسبوکی خودش منتشر کرد. من بلافاصله این تصویر را در صفحه هواداران خودم منتشر کردم. در عرض یک روز این تصویر توسط 282 هزار نفر بازدید شد و 13105 نفر تا این لحظه آن را به اشتراک گذاشتند. فردای همان روز همین تصویر را شبکه اول صدا و سیما هم عینا پخش کرد. به نظرم این اتفاق مهمی در تاثیرگذاری درست در فضای مجازی است. تبریک به همه دوستانی که با چنین نگاهی دست به این کار مفید زدند.

     
  5. بچّه جوادیه

    امام خمینی انسان آزادیخواهی نبود..امام خمینی لیبرال نبود…امام خمینی شاعر بود..نظر امام خمینی در مورد قطعنامه هنوز معلوم نیست..امام خمینی دنبال جنگ بود..امام خمینی دنبال صلح بود..امام خمینی عارف بود..امام خمینی شاعر بود…امام خمینی گروگان گیربود..امام خمینی مخالف صلح با صدام بود..امام خمینی موافق صلح باصدام بود…
    نتیچه اخلاقی: انقلاب ما یک اشتباه لپی بود!..نه انفجار نور!!

     
    • امام خميني ميخاست تو دهن دولت بزنه، زد تو دهن ملت !

      گاهي ابروي مباركشان مانع ديدشان ميشد ! 🙁

       
  6. مجازات اسلامی یک لواط کار!!

    حکم شلاق، تبعید و محرومیت ‘ناظم متجاوز’ در ایران تایید شد

    6 ژوئن 2015 – 16 خرداد 1394

    هم‌رسانی

    دیوان عالی کشور در ایران حکم دادگاه بدوی برای ناظم مدرسه‌ای را که به اتهام کودک آزاری مجرم شده بود، تایید کرده است.

    به گفته محسن افتخاری، سرپرست دادگاه‌های کیفری استان تهران این فرد به دو سال تبعید، دو سال محرومیت از فعالیت فرهنگی، آموزشی و ورزشی و ۱۰۰ ضربه شلاق محکوم شده بود که این حکم در دیوان عالی کشور تایید شده است.

    اخبار مربوط به آزار و اذیت جنسی تعدادی از دانش‌آموزان یک دبستان پسرانه در غرب تهران اردیبهشت سال ۱۳۹۳ برای اولین بار در رسانه‌های ایران منتشر شد.

    در آن زمان پزشکی قانونی تایید کرد که شش دانش‌آموز یک دبستان پسرانه مورد تجاوز جنسی قرار گرفته‌اند.

    بررسی شکایت خانواده‌ها نشان می‌داد که قربانیان بین ۸ تا ۱۱ ساله بوده‌اند.

    اوایل شهریور ماه گذشته غلامحسین محسنی اژه‌ای، سخنگوی قوه قضاییه ایران از صدور حکم اولیه متهم خبر داد و بدون ارائه جزئیات حکم گفت که او “به حدی از تازیانه، دو سال تبعید و محرومیت از برخی مشاغل و فعالیت‌های اجتماعی” محکوم شده است.

    بعد از صدور حکم اولیه، فعالان حقوق کودکان از این که حکم سنگین‌تری شامل حبس برای مجرم این پرونده صادر نشده انتقاد کرد

    لازم به یادآوری است احمد زیدآبادی به خاطر نوشتن مقاله و تحلیل شرایط سیاسی ایران به 6 سال زندان و 5 سال تبعید و تا آخر عمر از هرگونه نوشتن و مصاحبه و تحلیل ممنوع شده است ولی این متجاوز به بچه های بی گناه مردم را با این حکم خفیف مجازات کرده اند و آن پسر بچه هایی که مورد تجاوز قرار گرفته اند باید تا آخر عمر زجر به کشند از روحانیون فعال در این سایت می خواهم با توجه به اینکه قانون مجازات اسلامی مورد تایید حوزه های علمیه در دستگاه قضائی در جریان است بجای سکوت و گذر کردن از اینگونه خبر ها، تحلیل اسلامی!! اینگونه حکم ها را بیان کنند تا مردم بیشتر از اسلام آگاهی پیدا کنند یک نویسنده را اسلام آنگونه مجازات می کند و یک لواط کار را اینگونه!!

     
  7. “یاشاسین نوریزاد”

    والله من موندم که این نوریزادِ عزیز شبی چند دقیقه می‌خوابه که به

    این همه کار میرسه !!

    فقط خوندن همین پرت و پلا‌های ما تو‌ این سایت، نفسِ آدمو میگیره.

    خدائیش اگه مفت خور‌های حکومتی، خمسِ نوری زاد کار میکردند

    وضع مملکت خیلی‌ بهتر از اینها بود.

    با آرزوی هر چه باشکوه تر برگزار شدن این نمایشگاه. 🙂

     
  8. سلام و درود
    جناب نوری زاد گرامی
    آثار شما به همین دلیل که شوریدگی درونی خویش را بیان کرده اید دارای ارزش است. تابلوهای شما برای هر کس که به آنها می نگرد، حاوی پیامها و گفتاری ست.هر کسی به گونه ای مستقل و متفاوت اما در یک راستا، آثار شما را تفسیر می کند. هنر شما با نگاه عامۀ مردم عجین شده و هیچکس را نمیتوان یافت که با تماشای آنها، حسی زیبا را تجربه نکرده باشد. همین شوریدگی را حفظ کنید که شوریدگیِ شما انگیزۀ اصلی برای خلق این آثار است.

    – من تصمیم دارم بیایم و از نزدیک تابلوهای شما را تماشا کنم تا اندک زمانی از زندگیِ پر هیاهو، خود را رها کنم.

    سرافراز و پایدار باشید
    ارادتمند همیشگی شما

     
  9. باسلام برنوري زادگرامي دامت افاضاته

    مي گويم كلمه” عشق ” بيچاره درادبيات ماخيلي مظلوم شده است واقعا ؛شاعران ازيك طرف اين كلمه را به هرسو مي كشند ،عارفان شاعر كشته مرده وفاني درعشق محبوب خويش هستند. دنياطلبان عاشق دنياي هرچه بيشترهستند. عالمان ،عاشقِ دانستن هرچه بيشترهستند.
    سياستمداران ،عاشق قدرت بي نهايت هستند تابرهستي ممكنات تسلط يابند ومعترض ونفس كشي درمقابلشان نباشد تابرهمه جاوهمه كس حكم برانند.
    بينوايان وضعيفان ومستضعفان هم عاشق عدالتگستري درجامعه انساني هستند. پيادگاني چومن هم عاشق نفس سواري هستند زيراكه ازنفس سركش مضراتي فراوان ديده اند.
    حال ازخوانندگان نظرخواهي مي كنم ارزش كدام عشق ازاين مواردبالاتر وارجح است وكداميك سخيفتراست؟
    البته ممكن است دركسي چندنوع ازاين عشق هادراو جمع باشد.

    اما سؤلي ازجناب آقاي نوري زاد دامت بركاته،مقصودومنظورشما ازمفهوم”عشق “عشق به چيست؟

    عشق به اجراي عدالت؟عشق به قانون گرائي ولوقانون ناقصي باشد؟عشق به رعايت حقوق يكديگردرجامعه؟ عشق به دموكراسي واقعي؟ عشق به محترم شمردن حقوق همه بشرها؟ عشق به وجودهستي آفرين وبه سنتهاي تبديل ناپذيراو؟ عشق به زيبائي هاي آفرينش؟ عشق به جلال وجمال بي نظيريار بي همتا ي ياروبه دنبالش نيايش به درگاه بي منتهاي رحمت او؟ عشق به اسامي واوصاف نيكوي او؟ ياعشق به وجودخود وبقاي ذات خود؟ وياعشق به همه كمالات محبوب لم يزلي؟ ورسيدن به آن كمالات. كداميك ازاين عشق ها منظورنظر حضرتعالي است؟
    لطفا منظورتان را بيان فرمائيد تاچندروزي كه درمحضرتان هستيم مستفيض شويم.
    بااحترام
    مير

     
  10. عمرت پایدار باد

     
  11. محمد گرامی

    هنر، جوشش گنجینه احساس و روان است، و شما هنرمندید. دیگر هنرهای “ناب” شما، ادب ورزی، ادب آموزی، خردمندی، خردآموزی و دلیری شما در گسست از تنگنای خرافه و پا نهادن به بلندای انسانیت است. پاینده و پیروز باشی. با بوسه هایی از بسیار دورتر از دور؛ قلب و روح من، اما به شما نزدیک است.

    در سایه خرد و مدارا، ایران و ایرانی بهروز باد.

     
  12. عرض ارادت و آرزوی سلامتی وموفقیت برای یگانه انسان با شرف پایمرد صاق و سمبل واقعی ادب وتواضع نوریزاد گرامی و درودبر اندیشمند متواضع وگرامی جناب کورس عزیز میخواستم نظر ایشان را راجع به کتاب خاستگاه آگاهی در فرپاشی ذهن دو جایگاهی(the origin of consciousness in the breakdown of the bicameral mind) بدانم.تصور میکنم اگر این تحقیقات قرین درستی و واقع باشد توجیه کننده 124 هزار پیامبر است.

     
    • دوست گرامى نخست درود مى فرستم بر شما . بسيار دلشادم كه ريشه ها را دنبال مى كنيد. كتابى كه معرفى كرده ايد نشان مى دهد كه به پرسش در باب طلوع آگاهى و آزادى و فرهنگ در مسير تكامل كيهانى و نيز تكامل صورت هاى حيات توجه كرده ايد . اين كتاب در سال ١٩٧٦ منتشر شده و در تمام كشورهاى پيشرفته با تيراژ بالايى خوانده شده است .مسئله آن همان پرسش مطرح شده در ريشه هاست من يك سره طلوع خودآگاهى را مسئله انگيز كردم . البته ناگفته نماند كه بايد مراعات مخاطب را بكنم . اين توفيق اجبارى مجبورم مى كند كه ساده گويى و چكيده گويى را اجباراً تمرين كنم . نويسنده كتاب منشأ آگاهى در فروپاشى ذهن دوساحتى در مقدمه همه تئورى هاى منشأ آگاهى را توضيح داده تا مى رسد به reticular activating system(سيستم فعال كننده تورى گونه ). نويسنده با همدلى بيش تر ى با اين تئورى برخورد مى كند. نويسنده- جوليان جينزمى گويد :” اينجا ما يك حيوان داريم – يا اگر مايليد او را به انسان تبديل كنيد- ، او اينجا روى ميز تحليل ماست . آگاهى بايد همين جا باشد ، درست همين جا در او [ انسان- حيوان ]، در مغز جلو روى ما ، نه در مبهم گويى هاى گستاخانه فلسفه متعلق به گذشته فاقد قابليت . و امروز ما سرانجام تكنيك كشف مستقيم سيستم عصبى را در اختيار داريم ، مغز به مغز . پاسخ بايد در همين جا نهفته باشد ، در جايى از همين تكه سه و نيم پو ندى ماده خاكسترى . همه كارى كه ما بايد انجام بدهيم يافتن قسمت هايى از مغز است كه مسؤول آگاهى هستند ” تئورى خود او هم از همين جا آغاز مى كند .پس از بررسى علمى اين نظريه در ص ١٧ مى گويد اين ارتباطات شبكه اى براى تقليل آگاهى اى از نوع آگاهى ما و پديده هاى روانى به شيمى مغز و آناتومى عصبى به هيچ وجه كافى نيست .پس براى پاسخ به چيستى آگاهى آغازى نو لازم است . در فصل ٤ (the bicameral mind) مى خوانيم كه ذهن انسان دو بخش فرمانده و فرمانبر دارد و در گذشته تا پيش از ٣٠٠٠ سال پيش ذهن فرمانده انسان ها با توهمات صوتى بر ذهن فرمانبر حاكم بوده است منتها منشأ اين اصوات وهمى را خدايان خارجى مى دانستند .يعنى قبل از ٣٠٠٠ سال پيش همه ذهن دوجايگاهى و شيزوفرنيك داشته اند ، همه مجنون بوده اند .در ص٨٦ تجربه شخصى خود را در مورد يكى از اين وحى ها مى نويسد . وى در راز آگاهى درمانده است كه ناگهان صدايى مى گويد : ” داننده را در دانسته داخل كن ” . يادم به نظريه اتحاد عاقل و معقول ملاصدرا افتاد كه خود وى مى گويد وقتى در كهك قم مجاور بوده به وى در حالت مكاشفه الهام شده است .
      اين كتاب نشان مى دهد كه جدال علم و فلسفه بر سر پرسش هاى واحدى چون چگونگى ظهور و طلوع شعور و آگاهى و آزادى از طبيعت و ماده و ضرورت چندين دهه است كه مغلوبه شده است اما هنوز به سرانجام نرسيده است .البته اين ها را براى آشنايى ديگر دوستان مى گويم ورنه شما كه كتاب را خوانده ايد . كتابى كه از ليونارد ملادينو در باره ژنوم در ريشه ها شرح كردم هم جديدتر است و هم بر آزمون هاى علمى دقيق ترى متكى است اما نمى توان گفت كه مسئله پيدايش خودآگاهى – و نه صرفاً آگاهى – را مختومه كرده است . كتاب جنگ جهان بينى ها كه گزارش مناظره ديپاك چوپرا و ملادينو است نمونه اى از انتقادات يك خداباور از ملادينو و هاوكينگ را عرضه مى كند ؛ البته خداباورى كه چندان اعتقادى به خدايان دينى ندارد .در هر حال عالى بود . كتاب خاستگاه آگاهى در فروپاشى ذهن دو ساحتى – همان كه من مى گويم ذهن دگرسالار – واقعاً خواندنى و جذاب است ؛ مخصوصاً بخش هاى راجع به ادبيات و اساطير قديم . چند جمله اى كه نقل شد برگردان خودم بود . اگر ترجمه شتابزده و سردستى است پوزش مى خواهم .پويا و توانا باشيد

       
    • دوست گرامى نخست درود مى فرستم بر شما . بسيار دلشادم كه ريشه ها را دنبال مى كنيد. كتابى كه معرفى كرده ايد نشان مى دهد كه به پرسش در باب طلوع آگاهى و آزادى و فرهنگ در مسير تكامل كيهانى و نيز تكامل صورت هاى حيات توجه كرده ايد . اين كتاب در سال ١٩٧٦ منتشر شده و در تمام كشورهاى پيشرفته با تيراژ بالايى خوانده شده است .بله ، همان طور كه اشاره كرده ايد در اين كتاب منشأ وحى انسانى دانسته شده است . و محل آن در مغز هم تعيين شده است . درست و نادرستش را نمى دانم .اما مسئله اصلى آن همان پرسش مطرح شده در ريشه هاست من يك سره طلوع خودآگاهى را مسئله انگيز كردم . البته ناگفته نماند كه بايد مراعات مخاطب را بكنم . اين توفيق اجبارى مجبورم مى كند كه ساده گويى و چكيده گويى را اجباراً تمرين كنم . نويسنده كتاب منشأ آگاهى در فروپاشى ذهن دوساحتى در مقدمه همه تئورى هاى منشأ آگاهى را توضيح داده تا مى رسد به reticular activating system(سيستم فعال كننده تورى گونه ). نويسنده با همدلى بيش تر ى با اين تئورى برخورد مى كند. نويسنده- جوليان جينزمى گويد :” اينجا ما يك حيوان داريم – يا اگر مايليد او را به انسان تبديل كنيد- ، او اينجا روى ميز تحليل ماست . آگاهى بايد همين جا باشد ، درست همين جا در او [ انسان- حيوان ]، در مغز جلو روى ما ، نه در مبهم گويى هاى گستاخانه فلسفه متعلق به گذشته فاقد قابليت . و امروز ما سرانجام تكنيك كشف مستقيم سيستم عصبى را در اختيار داريم ، مغز به مغز . پاسخ بايد در همين جا نهفته باشد ، در جايى از همين تكه سه و نيم پو ندى ماده خاكسترى . همه كارى كه ما بايد انجام بدهيم يافتن قسمت هايى از مغز است كه مسؤول آگاهى هستند ” تئورى خود او هم از همين جا آغاز مى كند .پس از بررسى علمى اين نظريه در ص ١٧ مى گويد اين ارتباطات شبكه اى براى تقليل آگاهى اى از نوع آگاهى ما و پديده هاى روانى به شيمى مغز و آناتومى عصبى به هيچ وجه كافى نيست .پس براى پاسخ به چيستى آگاهى آغازى نو لازم است . در فصل ٤ (the bicameral mind) مى خوانيم كه ذهن انسان دو بخش فرمانده و فرمانبر دارد و در گذشته تا پيش از ٣٠٠٠ سال پيش ذهن فرمانده انسان ها با توهمات صوتى بر ذهن فرمانبر حاكم بوده است منتها منشأ اين اصوات وهمى را خدايان خارجى مى دانستند .يعنى قبل از ٣٠٠٠ سال پيش همه ذهن دوجايگاهى و شيزوفرنيك داشته اند ، همه مجنون بوده اند .در ص٨٦ تجربه شخصى خود را در مورد يكى از اين وحى ها مى نويسد . وى در راز آگاهى درمانده است كه ناگهان صدايى مى گويد : ” داننده را در دانسته داخل كن ” . يادم به نظريه اتحاد عاقل و معقول ملاصدرا افتاد كه خود وى مى گويد وقتى در كهك قم مجاور بوده به وى در حالت مكاشفه الهام شده است .
      اين كتاب نشان مى دهد كه جدال علم و فلسفه بر سر پرسش هاى واحدى چون چگونگى ظهور و طلوع شعور و آگاهى و آزادى از طبيعت و ماده و ضرورت چندين دهه است كه مغلوبه شده است اما هنوز به سرانجام نرسيده است .البته اين ها را براى آشنايى ديگر دوستان مى گويم ورنه شما كه كتاب را خوانده ايد . كتابى كه از ليونارد ملادينو در باره ژنوم در ريشه ها شرح كردم هم جديدتر است و هم بر آزمون هاى علمى دقيق ترى متكى است اما نمى توان گفت كه مسئله پيدايش خودآگاهى – و نه صرفاً آگاهى – را مختومه كرده است . كتاب جنگ جهان بينى ها كه گزارش مناظره ديپاك چوپرا و ملادينو است نمونه اى از انتقادات يك خداباور از ملادينو و هاوكينگ را عرضه مى كند ؛ البته خداباورى كه چندان اعتقادى به خدايان دينى ندارد .در هر حال عالى بود . كتاب خاستگاه آگاهى در فروپاشى ذهن دو ساحتى – همان كه من مى گويم ذهن دگرسالار – واقعاً خواندنى و جذاب است ؛ مخصوصاً بخش هاى راجع به ادبيات و اساطير قديم . چند جمله اى كه نقل شد برگردان خودم بود . اگر ترجمه شتابزده و سردستى است پوزش مى خواهم .پويا و توانا باشيد

       
  13. سلام نوري زادگرامي

    من كه به مسافرت مي روم و ازديدن نمايشگاه شما محروم مي مانم چون خيلي دلم مي خواست ازنزديك شمارا زيارت كنم واز ديدن سايت پرهياهويت نيز محروم مي شوم وناچارم براي جمع آوري محصول كشاورزي ام بدانجابروم ؛اميداست كه اين ايام بدون حضورمن برايتان خوش بگذرد ودرنيايشهاي خالصانه خود براي ما هم دعاكنيد.

    وازآقاسيدمرتضي مكرم عزيزبرادرم -دامت بركاته- ملتمسانه التماس دعادارم كه درمظان استجابت درماه مبارك رمضان ازدعاي خير اين حقير وفقيروناچيز را فراموش نفرمايند .

    و نيزازياران گرامي وآقاعبدالله مكرم وازساير دوستان بخصوص جناب” بي نهايت “جوانمرد باصداقت وبالاخص ازجناب كورس محترم آزادانديش خداحافظي مي كنم وبدرود مي گويم واگررنجش خاطري ازاين بنده حقيرمشاهده كرديد درنوشتارها يم، به بزرگي خويش عفو بفرمائيد.

    وازسايردوستان هم خداحافظي مي كنم . وهمچنين ازجنابان مزدك ومهرداد گراميان كه بافحاشي وطعنه هاي آبدار وچاله ميداني خودشان مارا مي نواختند ونوازش مي كردند ومي كنند ،باسپاس ازاين محبت بي كرانشان؛آنان را هم بدرودگفته وصحت وسلامتي براي همگان ازخداوند سلامت آفرين خواستارم.

    ازجناب دانشجو كه هيچيك ازنوشته هايش را نمي پسندم ،نيز ازايشان هم خداحافظي مي كنم وبه ايشان ناصحانه وخالصانه وخيرانديشانه ودلسوزانه توصيه مي كنم كه ازدين ستيزي دست برداشته وازشبهه افكني بپرهيزند ورابطه خويش را باخداي واحد،وأحدوآفريدگارهستي، بسان بنده خالص اومنسجم ومستحكم نمائيد ودرخداشناسي قدم محكمي برداريد وبعدازشناختن او بنده خالص اوباشيد كه اوفرمود :”من جاهد فينا لنهدينهم سبلنا” كسي كه درراه شناختن ما كوشش ومجاهدت بورزد ،مااورا به راههاي شناخت خويش راهنمائي مي كنيم.”اميداست كه جناب دانشجو چنانكه گذشته درخشاني داشته است ،آينده درخشانتري داشته باشد وعاقبت امورش به خير ونيكي بينجامد ،نه اينكه صدسبيل ديگران درمعرفت الهي واقع شود كه اين شيوه انسانيت نيست بلكه شيوه شيطاني است.بقول حافظ :مرداگرهست بجز عالم رباني نيست. اميدوارم كه جناب دانشجوي ما ازآن گونه عالم رباني باشندومربي واقعي خويش رابشناسند وسپاسمند نعمت هاي بي كران اوباشند ،مي دانم كه استعدادش رادارند. بدرود اي عزيزتا وقتِ ديگر.ودرآخرشمارا به تأملي دريكي ازغزل هاي عرفاني حافظ فرا مي خوانم:

    يارب ازابرهدايت برسان باراني ///// پيشتر زآنكه چوگردي زميان برخيزم.
    چرانه درپي عزم وديارخودباشم ///// چرانه خاك سركوي ديارخوباشم
    غم غريبي وغربت چوبرنمي تابم //// به شهرخودروم وشهريارخودباشم
    زمحرمان سرا پرده وصال شوم ///// زبندگان خداوندگار خود باشم
    چوكارعمرنه پيداست باري آن اولي //// كه روزواقعه پيش نگارخودباشم
    زدست بخت گران خواب وكاربي سامان /// گرم بودگله اي رازدارخودباشم
    بودكه لطف ازل-خدا-رهنمون شودحافظ//// وگرنه تا به أبد شرمسارخودباشم.

    تاكه اختياري هست وعمري، بايدكاري كنيم كه تابه أبدشرمسار خودنباشيم.وگرنه همه ظالمان وستمكاران برخويش وبرديگران، تاآبد شرمسار خويش هستند ونادم وپشيمان ازكارخويش اما پشيماني سودي ندارددرآنجا .
    تومرغ باغ ملكوتي نئي ازعالم خاك ///// چندروزي بدين دامگه بلا آمده اي
    گوهرت پاك بگردان كه نماني در خاك /// ورنه چون حيرت زدگان دردام بلا گرفتارآمده اي.
    بدرودازهمگان
    بااحترام
    مير

     
    • سلام و درود
      جناب میر
      بدرود دوست گرامی.امید که محصولات کشاورزی شما و همچنین روح و تن شما از بلا و آفت بدور باشد.
      هیچ چیز جای صفا ، صمیمیت و یکرنگی طبیعت را نمیگیرد و در آنجاست که انسان با دوری از بسیاری از رفتارها و خلق و خوی بد و دژم که با نوع زندگی شهری عجین شده، فرصتی پیدا میکند برای آشتی، صیقل روح و همنشینی با مام طبیعت.
      هر جا هستید سلامت و سرافراز باشید

       
    • دوست و برادر گرامی جناب آقا میر

      سلام و درود بر شما

      تشکر از ابراز محبت و حسن ظن شما

      ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش
      کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی

      متقابلا از شما ملتمس دعا هستم

      خیر پیش

       
  14. ای کسانیکه دم از نابودی اسراییل میزنید آیا کتاب دینی (قرآن) خود را خوانده اید و این اراجیف را سرهم کرده و به خورد میمونها (تقلید کننده ها) میدهید و آنها هم نا آگاه مرگ بر اسراییل سر میدهند و نمیدانند که در چند آیه از قرآن آمده که اسراییل به سرزمین خود میآید و بر جهانیان برتری پیدا خواهد کرد و جالبتر اینکه در یکی از این آیه ها وعده آخرت هم داده شده و نص صریح قرآن است .( کسیکه به کتاب دینی خود عمل نکنه مثل چهارپایی است که کتابهایی در پشت خود دارد که وصف آن چقدر زشت است . سوره62 الجمعه آیه 5)
    بقره آیات 47 و 122
    الجاثیه آیه 16
    الاسراء آیه104 :

     
  15. بخش چهل و هشت
    دونگری یا دو پرستی؟(زرتشت و یگانه پرستی)
    تجربه ای تلخ اما آموزنده، از عمل کردِ تفکر اسلامی را در سال های اخیر داریم. با توجه به کرداری که بیشتر مسلمینِ مومن، و نه کسانی که فقط در شناسنامه مسلمانند، از خود نشان داده اند کم و بیش می توان پی برد که ستون و اسکلتِ تفکراسلامی چیست و چگونه است.
    سال 88 برای نگارنده چنان بود که انگار آخرین خمارِ خواب را بگیرد و خیلی از چیزهایی که باور نکردنی می نمودند را به نمایش بگذارد و نقاب از رویِ خشونت طلبانِ خندان بردارد.
    پس از دیدن آن نامردمی های اسلامی و سکوت و گاه ، همراهیِ علمای شریعت پناه با عوامل ستم در ایران، وظهور و حضور گروه هایی مثل طالبان، داعش، بوکو حرام، و الشباب، درجهان و رفتارِ مسلمین دربرابر تهدیدِ کشیش نادانی که می خواست قرآن را بسوزاند، و قرآنی که گویا به اشتباه در افغانستان توسط سربازان امریکایی سوخته شده بود ، و خشونتی که در کشورهای اسکاندیناوی برای کشیدنِ کاریکاتور پیامبر صورت گرفت، و کشتاری که در فرانسه در رابطه با همین موضوع انجام شد، و مواضعی که روشنفکران مسلمان گرفتند، نشان داد که ماهیتِ این تفکر چیست؛ روشنفکرانش در کجا قرار دارند و مومنینِ مسلمان در کدام سده زندگی می کنند.
    خمیرکردن کتاب ها و ساختن مسجد درمعبدِ چندهزار ساله ی آناهیتا در حکومت اسلامی، به توپ بستن مجسمه ی کهن سالِ بودا توسط طالبان، نابود کردن آثار فرهنگ های غیراسلامی به دست داعش در عراق و سوریه، و امثالهم، نشان دادند که باور کردن سخن کسانی که در رَد کتاب سوزی ایران و مصر می نویسند، و گفتگو با کسانی که چشم برحقایق عینی بسته و در لابلای کُتبِ به اصطلاح مقدس، به دنبال حقیقت می گردند، کاریست نابخردانه چون:
    «آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است؟».
    دیگر جایی برای چند و چون نبود چرا که خردمندان در باره ی توضیح واضحات گفته اند:
    « چو دانی و پرسی ، سوالت خطاست».
    با آنچه از عملکرد مسلمین در نابودی آثار دگر اندیشان در ایران و جهان دیدیم ، شایسته و بایسته است که باور کنیم، این ظالمینِ مظلوم نما، غیر از تخریبِ دیگران و تبلیغ برای خود کاری نکرده و نمی کنند؛ و اگر کس و کسانی گفته اند که: حفظ فرهنگ اسلام در گرو مرگ و تخریبِ فرهنگ های دیگر است، سخنی بی جا نگفته اند.
    به گمان نگارنده، این جماعت تاب تحمل هیچ کس و هیچ فرهنگی غیر از خود، و خودی، را نداشته و ندارند و به همین سبب است که تا حد توان در خراب کردنِ این و آن، کوشیده و می کوشند. فرهنگ حاکم فرهنگ خون و خشونت است. فرهنگِ همیاری و همکاری نیست. این فرهنگ چنان بسته، محدود، و خود خواه است که حتی اجازه دوستی با پیروانِ ادیانِ ابراهیمی را نمی دهد ( … یهود و نصارا را به دوستی نگیرید…مائده 51) چه برسد به ملل و نحلِ غیر سامی. از چنین فرهنگی، با چنین خدایی، چه توقعی است که به دیگران احترام بگذارد و حق آنان را محترم بشمارد؟
    « ازاین سموم که برطرف بوستان بگذشت / عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی»
    ناله از ستم را رها کنیم و بگذاریم و بگذریم که اگر بخواهیم همه ی ستم هایی که فرهنگِ مهاجمِ غالب، بر فرهنگِ مللِ مغلوب کرده است را بشماریم « مثنوی هفتاد من کاغذ شود».
    پیش از این که به نقاط ضعف و قوت دین زرتشتی بپردازیم نیاز است در باره ی واژه ی ثنویت چیزی گفت تا معلوم شود کسانی چون زروان پرستان، و زرتشتیان دو گانه پرست، یا به دیگر سخن، مشرک نبوده اند.
    بعضی نویسندگان و گویندگان واژه ی ثنویت را چنان تعریف کرده اند که گویا ایرانیانِ باستان مردمی بوده اند با دو خدا. خدایی به اسم اهورا، و خدای دیگری به نام اهریمن.
    اعتقاد به دو نیروی خیر و شر ، نشانگر این نیست که فردِ معتقد، هردو را ستایش و نیایش می کند و سر در برابرشان فرود می آورد.
    ما درتمامِ متونِ دینیِ زرتشتی، دشمنی با اهریمن و ستایشِ اهورا را می بینیم. این یعنی ، اهورا را خدا دانستن و از اهریمن بیزار بودن.
    معانی و صفاتِ واژه های خدا و شیطان در دینِ زرتشتی روشن و معین است. خدا یعنی بخشندگی، راستی، درستی، مهربانی ، روشنی، دانش، پارسایی، عشق و خلاصه، همه ی خوبی ها.
    نام و صفات اهریمن نیز در فرهنگ زرتشتیان شرح شده است. اهریمن یعنی کینه، انتقام، خود خواهی، دروغ، خرابی، جهل و صفاتی از این دست.
    تکلیف گروندگانِ این دین و آیین کاملا روشن است . زرتشتی اگر بخواهد مومن باشد باید نه این که اهریمن را ستایش نکند بل با تمام وجود با او در افتد و هرچه می تواند برعلیه اهریمن انجام دهد. در چنین حالتی کیست که بگوید زرتشتی دوگانه پرست است؟
    اگر کسی چنین حرفی بزند، یا چنان ناآگاه است که معنی پرستش و پرستیدن را نمی داند، و یا چنان مغرض، یا بیمار، که روز را شب می نمایاند تا از این واژگون گویی سود، یا لذتی ببرد.
    هرچند دراین باره سخن بسیار و دلایل بی شمار است؛ با این وجود، برای جلوگیری از طولِ کلام به همین اندک بسنده کرده به بررسی برخی ویژگی های این آیین و تفاوت هایش با دین اسلام می پردازیم.
    درون مایه و دستورالعمل های هردین و آیینی ، نشانگر توانِ فکری و حالات روانی؛ سازنده و پیروانش می باشد.
    دین، مثل خداست. هرچه اندیشه ی نیایشگران و باورمندانش ژرفتر و روح و روان آن ها آرامتر باشد خدایشان، بزرگ تر، مهربانتر و جهان شمول تر است؛ و برعکس، هرچه مدعی پیامبری و پیروانش ناآگاه تر، و ناآرامتر باشند، خدای آن دین، متعصب تر، قومی تر، سخت گیرتر، و خشن تر خواهد بود.
    انتخابِ واژه ها و معنی کردن و کاربرد آن ها نیز نشانگر ِ فهم و درایتِ افراد است.
    واژه ی دین از نگاه مسلمان و زرتشتی متفاوت است و هرکدام تعریفی خاص از آن ارائه می دهند.
    تعریفِ مسلمین از دین شبیه به تعریفی است که در فرهنگ آکسفورد آمده است. یعنی، « دین پذیرفتنِ قدرتِ برتریست که بر سرنوشت بشر حاکم است و اطاعت اَمرِ آن قدرتِ برتر ( خدا ) بر دیندار واجب و لازم است».
    شاید بعضی بگویندکه این تعریف غلط است و مومنِ مسلمان باید اصول دینش را با تحقیق و اطلاع، انتخاب کند. این سخن چیزی بیش از یک ادعای واهی نیست.
    نگارنده به عنوان کسی که دراین جامعه زندگی می کند و خودش نسل درنسل مسلمان بوده است و خواننده نیز مثل نویسنده، شاهد بوده و هستیم همه کسانی که نام مسلمان برآنها گذاشته اند، با تحقیق و تفحص دین خود را انتخاب نکرده اند. و این ادعا که: مسلمان اصولِ دین را محققانه قبول می کند سخنی صد در صد دروغ و فریبکارانه است.
    همه می دانیم که مومنین واقعی به جای این که اجازه بدهند فرزندانشان پس از رسیدن به رشد عقلیِ لازم، دین و مذهبشان را انتخاب کنند، از همان آغازِ تولد، اذان درگوشش می خوانند؛ و توسط دلاک یا پزشک او را ختنه می کنند؛ و نام اسلامی بر او می گذارند ؛ و آن ها را به زورِ تشویق و تنبیه وامی دارند تا آیات قرآن و نام امامان را حفظ کنند و اعمالی شبیه به این ها را انجام دهند. همه ی پدر و مادرانِ مومن، آنچه آخوند ها به آن ها تلقین کرده اند را در ذهن پاکِ کودکان پمپاژ می کنند تا وقتی بزرگ شدند مسلمانی متدین بشوند.
    اگر این مسلمان سازی در جامعه ایی عقب مانده مثل طالبان صورت گیرد، حاصلش انسانی می شود که به راحتی خود و دیگران را به کشتن می دهد تا در دنیای دیگر، که فقط تعریفش را شنیده ، کامیاب گردد و اگر جامعه مترقی تر باشد حاصل این پمپاژ ها تعصبی است که سبب می شود تا هر دلیلی که بر رَدِ اجی مجی و جن و پری و شق القمر و معراج ارائه شود، ناکارآمد گردد ومرغ شنونده یک پا داشته باشد؛ و جز «قال الله» و « قال النبی» و قالِ فلان قدیس ، سخنِ هیچ اندیشمندی را نپذیرد و برای اثبات عقاید تزریق شده ای که تبدیل به ایمان و یقین شده اند، هزار سخن نادرست را بگوید و اسمش را دلیل و برهان بگذارد.
    تعریف مسلمان از دین، یعنی رسم و آیینی که سبب تسلیم تام و تمام در مقابل فرامین خدا می گردد. دین برای مسلمان یعنی چیزی که بتواند او را بنده ای کاملا مطیع در مقابل اوامر الهی بنماید.
    دیندار خوب در فرهنگ اسلامی کسی است که بنده ای تمام عیار باشد؛ وذات بندگی، مطیع محض بودن و چون و چرا نکردن است.
    آن که می گوید بنده باید پرسشگر باشد سخنی می گوید که خودش نیز بدان معتقد نیست.
    بنده ی مودب ، با علم به این که خدایش هزار بار بیشتر از او می داند هر فرمانی را اجرا می کند . بی پرسش ؛ و بدون اعتراض.
    چرا؟ چون مومن، ایمان دارد که خدای او چیزی می داند که او نمی داند. مثلا اگر خدایش فرمان داد فرزندش را بکشد ، تاخیر در اجرای فرمان جایز نیست. ابراهیم وار ، اسماعیل را می خواباند و کاردِ تیز را برگلوی فرزندش می کشد.
    با احترام.
    دانشجو

     
  16. دوستان مقاله زیر ارزش خواندن را دارد
    http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/article/-1510bad8d2.html

     
    • مازیار وطن‌پرست

      دوست عزیز از معرفی این لینک بسیار سپاسگزارم. مقالهٔ بسیار جالبی بود به قلم بانوی فرزانه، فرزانه روستایی دبیر سابق سرویس سیاسی روزنامهٔ شرق (که پس از زندانی شدن بیگناهش در اسفند 91، و صرفا چون نظام از آغاز زود هنگامِ تب انتخابات ریاست جمهوری 92 وحشت داشت، طبق معمول چند نفر خبرنگار را زندانی کرد تا از دیگران زهر چشم بگیرد) که به خیل نخبگان تبعید شده از وطن پیوسته‌است.
      ضمنا نوع معرفی لینک و مقاله از طرف شما نیز بسیار عالی بود. بازهم سپاس.

       
  17. امیدوارم یک هفته ی بی مشکل و دردسر رو در پیش رو داشته باشید از دست این برادران

    جالبه که شما رو به سمت نقاشی کوچانده اند و عده ای رو به سمت گوشه نشینی و گاهی گورستان جنس شما فرق دارد یا برادران را نمی دانم.

     
  18. علی اکبر ابراهیمی

    ای پیک راسـتان خـبر یار ما بـگو
    احوال گـل بـه بلبل دستان سرا بـگو
    ما مـحرمان خـلوت انسیم غم مـخور
    با یار آشـنا سـخـن آشـنا بـگو
    برهـم چو می‌زد آن سر زلفین مشکـبار
    با ما سر چه داشـت ز بـهر خدا بـگو
    هر کس که گفت خاک در دوست توتیاست
    گو این سخن معاینه در چشـم ما بـگو
    آن کـس کـه منع ما ز خرابات می‌کـند
    گو در حـضور پیر مـن این ماجرا بـگو
    گر دیگرت بر آن در دولـت گذر بود
    بـعد از ادای خدمـت و عرض دعا بـگو
    هر چـند ما بدیم تو ما را بدان مـگیر
    شاهانـه ماجرای گـناه گدا بـگو
    بر این فـقیر نامه آن محتشـم بـخوان
    با این گدا حـکایت آن پادشا بـگو
    جان‌ها ز دام زلف چو بر خاک می‌فـشاند
    بر آن غریب ما چه گذشت ای صـبا بـگو
    جان پرور اسـت قصه ارباب مـعرفـت
    رمزی برو بـپرس حدیثی بیا بـگو
    حافـظ گرت به مجلس او راه می‌دهـند
    می نوش و ترک زرق ز بـهر خدا بـگو

     
  19. علی اکبر ابراهیمی

    نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
    کـه بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
    من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
    کـه تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
    چنـگ در پرده همین می‌دهدت پند ولی
    وعظـت آن گاه کند سود که قابل باشی
    در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر اسـت
    حیف باشد که ز کار همـه غافـل باشی
    نـقد عـمرت بـبرد غصه دنیا به گزاف
    گر شب و روز در این قصه مشکـل باشی
    گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
    رفـتـن آسان بود ار واقف مـنزل باشی
    حافـظا گر مدد از بخت بـلـندت باشد
    صید آن شاهد مطـبوع شـمایل باشی

     
  20. علی اکبر ابراهیمی

    نـماز شام غریبان چو گریه آغازم
    بـه مویه‌های غریبانـه قصـه پردازم
    بـه یاد یار و دیار آن چنان بـگریم زار
    کـه از جهان ره و رسم سـفر براندازم
    مـن از دیار حبیبم نـه از بـلاد غریب
    مـهیمـنا بـه رفیقان خود رسان بازم
    خدای را مددی ای رفیق ره تا مـن
    بـه کوی میکده دیگر عـلـم برافرازم
    خرد ز پیری مـن کی حـساب برگیرد
    کـه باز با صنمی طفل عشق می‌بازم
    بـجز صبا و شمالم نمی‌شناسد کس
    عزیز مـن که بجز باد نیست دمـسازم
    هوای مـنزل یار آب زندگانی ماسـت
    صـبا بیار نـسیمی ز خاک شیرازم
    سرشکم آمد و عیبم بگفت روی به روی
    شـکایت از که کنم خانگیست غمازم
    ز چنگ زهره شنیدم که صبحدم می‌گفت
    غـلام حافـظ خوش لهجه خوش آوازم

     
  21. باسلام ودرود
    خوش بحال کسانیکه درتهران هستند ومیتوانند بموقع به زیارت ودیدار شما نایل آیند .
    ما شهرستانیها هم تلاش میکنیم شرفیاب شویم .امیوارم بتوانیم .

     
  22. عباس انعامی

    سلام اقامرتضی.بازهم که به ماترک ابوی ما چسبیدی.میخاید تقسیم کنیم تا دلتان کمی خنک شود.بگذریم.بچه های سایت همگی تقریبا از ذهنیت وباورهای همدیگربنابر کامنتهای مختلفی که نوشته شده اشنا واگاه هستند.حالا شما اگه انتظارداریدبنده با وضعیت موجودیه پرچم به دس بگیرم که روش نوشته شده باشد من به فلان چیز باور دارم وبه اون یکی باورندارم و توشهر بچرخم .نه عزیزم این انتظار بیجاییست.
    اما جواب جنابعالی.استدلال جنابعالی و همفکران شما اغلب مبتنی بر متون دینی واعتقادی ست.این متون اغلب امری مربوط به ایمان است وچون وچرا بر نمی دارد.یک فرد معتقد به مهدودیت شیعه به این امر ایمان واعتقاد دارد که از راه منطق وعقل وعلم قابل اثبات نیست.(The laws which can guarantee the happingess of human society cannat be perceved by reason)
    یک رویدادی اگر وارد در بحث تاریخی شود زوایای گوتاگون ان توسط علم تاریخ که علمی جدیدست موردنقدوانتقاد قرارمیگیرد که نحوه این نقد خود بحث تخصصی ست.مهمترین مشخصه این رویدادی که وارد مقوله تاریخ میشوداین است قداست و امور ماوراطبیعی ان نادیده گرفته میشود.وبا استناد به اسنادومدارک (که این اسنادخودنیز مورد نقدوبررسی قرارمیگیردتا صحت ان مشخص شود)صحت وسقم ان مشخص شود.تا به امروز سندومدرکی رویت نشده که شخصی بنام موسی نامی درفلان زمان و فلان مکان زندگی میکرده. مدارک مستدلی وجود ندارد.یعنی یک لوح ویا مقبره وچیز مشخصی وجود خارجی ندارد.پس به این امور در علم تاریخ اسطوره یا میتو لوژی اطلاق میشود. رستم وسهراب هم یک داستان اسطوره ای ست.کیفیت افرینش و خلقت ادم که درمتون دینی امده را داستان اسطوره ای مینامند.اون چیزی که جنابعالی بدان استنادمیکنید(قران و وحی)امری اعتقادی ست.جنگ احد در فلان تاریخ رخ داده واین امر اثبات شده ست.اما یاری ملائکه به مسلمانان امری اعتقادی وایمانیست.(اوازی ازاسمان به گوش میرسید که میگفت دلاوری چون علی وشمشیری چون ذلفقار وجودندارد)این یک امر اعتقادی ست.ماجرای لشکرکشی خشایارشاه به یونان نیز امری اثبات شده است.دراغلب متون امده تعداداین لشکربیش از یک ملیون نفر بوده.علم تاریخ با نقددرونی وبیرونی این لشکرکشی را تایید اما تعداد ان را نمی پذیرد.واثبات میکندعملا انتقال یک ملیون سپاهی در اون دوره امری محال است.وتعدادان را به100-150هزارمیرساند.
    امروزه افرادی مثل شما وسایر به اصطلاح روشنفکران دینی تلاش میکنند متون دین را با مقتضیات زمان هماهنگ کنند.اما بزرگتر از شمانیز تلاشش نافرجام بوده چون این دو مقوله(دین و علم)ازاساس باهم اغلب مخالفند.مشکل اصلی که این روشنفکران دینی دارنداینه که متاسفانه یا خوشبختانه متون دینی وتفاسیر ان چنانی ان موجوداست که اغلب با علم ومنطق امروزی درتضادند.مطمئن باشید بزرگان شیعه اگر میتوانستندکتب علامه مجلسی و کتب مشابه را ازبین میبردندتا بهانه وگزکی بدست مخالفان ندهنداما نتوانستند و نمی توانند.جنابعالی هم بیهوده میکوشیدتمامی امور ومسائل را به قران و وحی ربط بدهید.ودر این راه به تفسیر روی می اورید.اما داعش هم به گونه ای دیگر به تفسیر روی اورده.وهمه این تفاسیر در مقابل علم ومنطق ومدنیت رایج درغرب به پشیزی نمی ارزد.ودرعمل نتوانسته زندگی بهتری برای مسلمانان یا کسانی که به اتکای به ادیان زندگی میکنند فراهم اورد.
    حالا شما چندباره به اتکای همان متون ،بنده وسایر دوستان را متهم به کفر وارتدادبکنید.کفروالحادی که برخاسته از تحجرو خرافات وجهالت ونادانی ست.فلان کس ملحداست.چرا؟چون به فلان متن اعتقادندارد.بلاهت ونادانی بزرگتر و برتر ازاین ادعا وجود ندارد.
    خداوندما مسلمین را به راه درست هدایت کند.

     
    • علیکم السلام جناب عباس

      تشکر از محبت شما

      مطالبی که اینجا نوشتید مطالب کلی و بی سندیست که دو سال است در این سایت رویت می شود و مبدل به سنت مستمره شده است ،پس از این جهت ملال و گلایه ای متوجه شما نیست.
      تنها در مورد افتراء ابتدای گفتار شما این را عرض کنم که ماترک ابوی متدین و مسلمان نیکوکار مرحومتان ،گوارای وجودتان ،هیچ بخل یا حسدی در این خصوص نه در جان من وجود دارد و نه چیزی از این جهت ابراز داشته ام ،بحث من همیشه فقط در لزوم یگانگی در قول و فعل و پرهیز از تناقض اعتقادی و دو دوزه بازی بوده است ،در اینجا نیازی نمی بینم که دوباره مطالب کامنت پست قبلی را خطاب بشما تکرار کنم ،تنها اینرا می گویم که شهادتین انسان مسلمان لازمست بر اخلاص و صداقت استوار باشد که متاسفانه شما در گفتارهای متناقضی که از خود بروز می دهید نشان می دهید که فاقد آن هستید ،زیرا معادله روشن است :کسی اگر بطمع بدست آوردن ماترک خویشان خویش ،و برای رفع تهمت نامسلمانی از خود ،در عرصه عمومی ابراز شهادتین می کند ،اگر چیز دیگری خلاف مقتضای آن شهادتین اظهار نکند ،وظیفه ایمانی و مسلمانی دیگران این است که او را مسلمان بدانند ،اما اگر کسی شهادتین را در کوران مرافعه توارث اظهار کرد ،بعد جای دیگری بجدیت گفت : قرآن میتولوژی=افسانه=اسطوره=دروغ =متناقض است ،این اظهار جدی پس از فراغت از مرافعه توارث، حکایت از عدم جدیت ،بلکه ریشخند آن شهادتین است ،برای اینکه شهادت به رسالت پیامبر گرامی اسلام یعنی پذیرش آنچه که او بعنوان وحی ببشریت عرضه کرده است ،و این شهادت اگر جدیت و اخلاص در آن باشد قابل جمع با میتولوژی یا اسطوره خواندن ما جاء به النبی نیست ،پس جدیت و اصرار بر میتولوژی خواندن کتاب آسمانی مسلمانان ،کاشف از عدم جدیت در شهادت به رسالت پیامبر اسلام است ،بحث من این بحث است و خدای دانای اسرار می داند که وجدان یا فقدان شما نسبت به میلیاردها ثروت این دنیا برای من پشیزی ارزش ندارد ،بناچار روی این دوگانگی که خود از خود بروز می دهید و در عین حال عاجزانه به دیگران افتراء طمع می بندید ،می گویم که نزد من شرافت آن کامنت گذار که صریحا خدا و پیامبر را انکار می کند و هرگز دو دوزه بازی نمی کند از شما بیشتر است.

      موفق باشید

       
      • عباس انعامی

        این نکته رو داشته باشیدکه فکرمیکنم تنها شخصی که با مشخصات واقعی وایمیل وشماره تلفن دراین سایت کامنت میزاره بنده هستم.
        منتها چون شغلمون دولتیه ومهمتراینکه دراین مملکت با وضعیت موجود زندگی میکنیم ناچار برخی خطوط قرمز را رعایت بایدکرد.من که نمی تونم جار بزنم مسلمان نیستم.اون وقت کسی که این ادعا رو داره رو میکشونن دادگاه ومثل اون دوست فقیدمون که قضیه یونس نبی را غیرممکن دانسته بود بالای دار میبرند.طبق قانون جمهوری اسلامی ایران(البته جمهوریش که کشکه)چون والدینمون مسلم بودند بنده نیز ناچارا مسلم هستم.وهیچ غلطی هم نمی تونم بکنم.حالا شما چرا مدام تاکیدوتوصیه میکنیدتو بوق وکرنا بدمم که مسلمان نیستم را نمی دانم.

        بنده یک مسلمان وایرانی هستم که برخی موضوعات را با علم ودانش اندک ومختص به خودم که با مطالعه متون مختلف بدست اورده ام نقدمیکنم.که ممکنه درست باشه یا نباشه.وشما یا دیگردوستانمان میتوانند ان را رد بکنندویا اینکه قبول بکنند(وبا لایکی که میخوره اغلب دوستان همه کامنت هایی راکه نوشتم با رتبه عالی ویا خوب مورد تایید قرار داده اند)کامنتهای مختلفی هم که مینویسم رو با اینکه با برخی ملاحضات همراه است دوستان به راحتی پی به منظورم می برند.شما دوست عزیز بهتراست کامنتها را با دقت بخوانید.نقد بنده نقدتاریخی ست.نوشتم که در نقد تاریخی چیزی مقدس نیست.رویدادها را موردکنکاش قرار میدهند که از انسانها سر زده و منتسب به انان ست.نقدتاریخی اینگونه مطرح میکند امام علی فاقد سیاست ودرایت عمیق بوده و درحالی که به راحتی میتوانسته از جنگ بین خود مسلمین جلوگیری بکنداما نتوانست.وبنا برسایر رخدادها دوره5ساله خلافت وی سراسر ناکامی بوده است.اما شما وهمفکرانتان این قضیه را ربط میدهید به حکمت وخواست خداوند.واینکه خیر امام علی بنابه خواست خداوند بودکه انگونه رفتار میکردو…
        شما اگر از دیدگاه تاریخی نقد وانتقادی به کامنتهای من دارید بسم اله.وگرنه اصول اعتقادی که مورد نظر شماست وبدان ایمان دارید را کاری نداریم.بنا برهمین اصل اگر مدارکی مبنی برحیات افرادی نظیر ابراهیم وموسی و یونس و…دارید را رو کنید.مدارکی که برای همگان عینیت داشته باشد.وگرنه خودمون هم میدانیم در متن قران مجید این قصص ذکرشده.
        وبازهم متذکرشوم که نمی دانم چرا اصرار دارید جار بزنم که مسلمان هستم یا نیستم.ایا دنبال مدرک معتبری از من هستید تا به مراکز خاصی ارائه بدهید؟واینکه اون متر ومعیار سنجش شرافت را به بنده نیز یاد بدهیدممنونتان خواهم بود.

         
        • تمایلی ندارم به اینگونه مباحث حاشیه ای ادامه دهیم ،فقط یکی دو نکته عرض کنم و ما را به خیر و شما را بسلامت تا گمان نکنید مطالب تکراری شما برای من اهمیت خاصی دارد:

          1- اینکه شما همچنان بر طبل افتراء زدن و بد اخلاقی می کوبی ،قبلا مساله نامعقول طمع به اموال در حالیکه گفتگوی ما در یک فضای مجازیست و اصلا آشنائی جز از اینطریق نداریم ،و حال مساله ارتباط با مراکز خاص ،آخر انسان عاقل مسلمان نبودن شما چقدر برای من یا دیگران اهمیتی دارد که من وقتم را صرف این کنم که شما را مواجه با بقول شما مراکز خاص کنم ،من یک طلبه و پژوهشگر مستقلم و نان کار و تلاش شخصی خودم را میخورم ،شما هم هر مذهب و مرامی اعم از اسلام و یهودیت و مسیحیت و لامذهبی یا چیزی دیگری میخواهی داشته باش ،بحث من اختیار یک مذهب نیست ،آنرا که هر انسان آزاد است بعد از بلوغ در درون خود متحول شود و بچیزی گرایش کند ،بحث در تپق هایی است که کسانی در عرصه های عمومی می زنند ،و معتقدات دیگران را مورد تهاجم قرار می دهند و اشتباهات و اغلاطیست که دارند و دارید ،وگرنه شما مسیحی ارتدوکس باش و در ظاهر خانوادگی هم تظاهر به مسلمانی کن و از مزایای ارث و چیزهای دیگر برخوردار شو ،و فعالیت سیاسی هم بکن ،برای من این اهمیت خاصی ندارد ،حال از این گذشتم که بمن توهین کردی و مرا متهم کردی که درصددم کار امنیتی کنم ،بحث من چنانکه قبلا هم گفتم بحث دوگانگی و تناقض رفتاریست ،شما بقرآن نقد دارید ؟آنرا کتاب وحی نمی دانید؟ بسیار خوب در این فاز حرکت کنید و بنویسید ،مثل دیگران اما صیغه شهادتین را دیگر اینجا نیاور ،من هم مسلمانم و هیچ لبراز کفر ونفاقی هم نکرده ام ،در عین حال هیچگاه هم نیامدم بعرصه عمومی صیغه شهادتین را اجراء کنم یا بحث از سهم الارث و مشکلاتم را بیاورم اینجا،و شما چنین کردید.

          2-بنظر من مشکل اساسی فکری تو دوست عزیز این است که در سرچشمه مسائل عقیدتی مشکل داری ،بنظر من کسی اگر در پایه ای اساسی مشکل دارد باید دنبال علاج آن باشد بعد سراغ نقش ایوان رود ،مساله شما اینطور که تاکنون فهمیدم ،خدا نیست ،و علی الظاهر به خدای جهان معتقد هستی ،مشکل شما اما با رسالت پیامبر و وحیانیت قرآن است ،در کامنتی بیاد دارم سخن از تناقض قرآن بمیان آوردید ،و در این سلسله بحث ها هم که عنوان “میتولوژی” ،من بحثم این است اگر کسی گره کارش اینجاست بای در همین جا درنگ و تامل کند نه برود سراغ بحث امامت ،برای اینکه امامت فرع و شان و شاخه ای از درخت نبوت است ،پس پرداختن به شاخه پیش از پرداختن به اصل درخت امری غیر عقلائیست ،و بتعبیر دیگر بحثی مبنائیست ،واضحتر بگویم ،شما وقتی در اصل رسالت یک پیامبر دچار شک و شبهه و خلط هستی ،روشن است که اگر آن رسول جانشینی برای خود تعیین کند او را هم قبول نداشته باشی و فروعات متفرع بر آنرا هم.
          الان شما بحث میتولوژی بودن حکایت قرآن از ابراهیم و موسی و عیسی و نوح و انبیاء دیگر را مطرح می کنید ،این یعنی چه؟ یعنی اینکه شما قرآن را وحی مرتبط به خدای جهان نمی دانی ،من نمیگویم شما جار بزنید که مسلمان نیستید یا مسلمان شناسنامه ای هستی ،من از لوازم گفتاریت سخن می گویم و می گویم آن شهادتین گفتن با این میتولوژی خواندن حکایات انبیاء تناقض دارد ،و نتیجه آن این است که شهادتین برای رسیدن به مقاصد دنیویست.
          میگویید من شواهد عینی از وجود موسی و نوح پیامبرانی که مربوط به هزاران سال قبل بوده اند بیاورم در حالیکه عمر تاریخ مکتوب بشریت از پنج هزارسال فراتر نمی رود؟ من الان وارد بحث از شواهد تاریخی یا باستانی یا تواتر وجودی پیروان موسی و عیسی و محمد ،نمی شوم اما مغزای سخن شما را مورد سوال قرار می دهم ،مغزای سخن شما این است که قرآن وحی نیست و محمد پیامبر خدا نیست ،بعد در عین حال بگویی که من مسلمانم و ….
          من می گویم شما بجای پرداختن ببحث های فرعی بیا این مشکل را حل کن که قرآن وحی و معجزه هست یا نیست ،من روشن می گویم چون ببرهان های قاطع برای من روشن است که قرآن وحی و خود اعجاز نبوی مستمر یک پیامبر است ،پس با آنکه الان من هزاران سال هم با زمان نوح و موسی فاصله زمانی دارم (حال فرض را بر وجود آنها بگذارید) اما به اتکاء اعجاز و وحی بودن قرآن حکایت قرآن از نوح و ابراهیم و موسی را نه تنها می پذیرم بلکه آنرا از جنبه های غیبی و اعجاز آن می دانم ،در عین حال که فرض کنید ممکن است کاوشهای باستانی به نتایجی مثل این برسد که آثاری در کوههای آرارات ترکیه یا جای دیگری از بقایای کشتی نوح کشف کنند یا نکنند ،یا فرض کنید آثاری از جسد غرق شده یا مومیایی شده رامسس دوم کشف کنند ،بحث من این است که من ایمان به اعجاز و وحیانیت قرآن دارم و آنرا می پذیرم با بینه و برهان کافی ،بعکس شما که خود را فقط اینطور اقناع می کنید که بله هیچ اثر مکتوبی یا باستانی از ابراهیم که فرضا در هزاران سال قبل از تاریخ نویسی بشر می زیسته است وجود ندارد ،بعد نتیجه می گیری که خوب اینگونه مطالب قرآن اسطوره است یعنی واقعیت ندارد، دوست عزیز من می گویم این روش دین شناسی و پژوهش نیست که اینجا همینطور الابختکی اظهار نظرهای کلی کنید که ابراهیم وجود نداشته چون مثلا غیر از تورات و اناجیل و قرآن کتاب دیگری از آنان یاد نکرده است ،یا فرض کنید اثر باستانی از انسانی که هزاران سال قبل از طرف خدا برای هدایت بشر آمده است وجود ندارد پس ثابت شد محمد رسول الله نبوده و قرآن کتابی ساخته بشر است،بعد خود را راحت کنید و کنار بنشینید که ادیان اصلا یعنی چه؟ بعد هم بروید سراغ امامت و هرجه دلت خواست ابراز کنی یا اینجا مباهات و تفاخر به چند علامت مثبت به نوشته خود کنید ،من واقعا نتوانستم از خنده خود داری کنم وقتی دیدم که کسی که میگوید من معلمم یا مدرک دانشگاهی دارم یا چیزهایی نوشته ام ،بیاید اینگونه ساده لوحانه ،لایک های برخی افراد به انگیزه های مختلف سیاسی یا متعصبانه یا دین ستیزانه را عیار صحت محتوای گفتارهای خود بداند!
          بنابر این توصیه دوستانه من این است که از کلی گویی در مسائل خودداری کنید ،بنظر من مشکل شما همان بحث رسالت ،یا عدم درک درست از قرآن است ،و شما بجای حل این مشکل ،میایی بطور کلی می گویی حکایات انبیاء میتولوزیست ،چون در تاریخ مکتوب حداکثر پنج هزار ساله بشر نوشته نشده است ،و من و شما هم که آن زمان نبوده ایم ،آثار باستانی هم از آنها مطلقا وجود ندارد ،پس آنچه قرآن از نوح و موسی و عیسی حکایت می کند همه دروغست! میدانید چرا اینها را می گویید؟ برای اینکه وجوه اعجاز قرآن و شواهد رسالت پیامبر اسلام برای شما هنوز حل نشده است ،بعد بجای حل اینها ،می روید سراغ نقش ایوان و بحث های امامت،آنهم به آنصورتی که دو سالست می بینیم :ادعاهای کلی توخالی و بدون استناد دقیق مبتنی بر پژوهش کافی.
          من از ابتدا بحثم با شما همین بود که این روش نادرست است ،من می گویم شما فرضا اگر اغراض سیاسی دارید و معتقد به لزوم حکومت سکولار در جامعه هستی ،این هدف و مطلوب سیاسی اقتضائش این نیست که بیایی همینطور با کلی گویی قرآن را زیرسوال ببری و آنرا میتولوژی بخوانی ،یا بدتر از آن بجای حل مشکل اصلی فکری بروی سراغ فروعات شجره نبوت ،اینکه دیگر نیاز بهوش و فهم استثنائی ندارد که وقتی شما در رسالت پیامبر شک داشته باشید یا فرضا بجزم نافی آن باشی ،بخواهی امامت که استمرار طریق نبوت است را نفی و انکار کنی ،این همان حکایت خانه از پای بست ویرانست ،خواجه در پی نقش ایوانست ،تازه من خداباور بودنت را هم مفروض گرفتم ،می گویم اگر کسی خدا ناباور باشد باز روش درست بحث منطقی این است که ابتدا این گره را حل کند نه آنکه کسی ماتریالیست منکر خداست بیاید دائم و با کلی گوئی رسالت عمومی انبیاء یا رسالت یک پیامبر خاص را انکار کند این بنظرم منطقی نیست،و حتی شائبه نوعی خودنمائی و عرض اندام دارد ،خصوصا اگر مستند به این باشد که دیگرانی مرا تایید می کنند،مگر در مسائل بنیادین و اعتقادی که هرکس باید تابع برهان های مساله ای باشد ،باید صحت محتوای گفتار خود را به هورا و کف زدن دیگران مستند کند؟ مگر اینجا بحث حزب سیاسی و انتخابات و مسائل عملی اجرائی مربوط به جامعه است که شما به لایک دیگران مباهات کنید؟ شما میگویید قرآن میتولوژیست ،بسیار خوب ،فرض کن دهها هزار نفر هم اینجا به عباس انعامی مثبت دهند که اینرا گفته است ،این ضامن صحت مدعای شماست؟ و این باید سبب شعف کودکانه شود؟!
          در مورد امام علی علیه السلام هم خوب این برداشت شماست ،ما اصلا به جنبه معنوی و الهامی امام هم کاری نداریم ،ممکن است کسی دیگر برخلاف شما بگوید خیر تصادفا امام در آن پنج سال الگوی عادلانه ای از حکومت اسلامی ارائه کرده است ،جنگ و برخورد هم مثلا به ایشان تحمیل شده است ،یا برای جلوگیری از ظلم و اجحاف دیگران مثلا جنگ کرده است ،و مختصات دیگر،پس آنرا الگوی موفقی بداند ،بحث من هم از روش بحث شماست و هم از غایت و هدفی که در نظر دارید ،در مورد روش می گویم حال که چه که شما یا یک کلی گوئی بگویید امام علی فاقد سیاست و درایت عمیق بوده است؟ این آیا رنج و المی از آلام شما را شفا می دهد؟ خوب روشن است که مبنای اینگونه اظهارات همان مشکل اساسی شماست که پای فکر شما در مورد رسالت انبیاء و رسالت پیامبر لنگ می زند ،خوب دوست من شما برو اول آنرا حل کن ،والا همینجور کلی گویی کرده بگویی امام علی فاقد درایت و سیاست بود و چند نفر هم به به و چه چه کنند شما مشکلی را حل کرده ای؟ شما در اینجا باید بطور مبنائی ابتدا عیار درایت و سیاست را روشن کنی چیست؟ و سیاست را تعریف کنی و معیارهای آنرا روشن کنی بعد بگویی روی این معیار علی سیاست نداشت؟ وگرنه اینگونه اظهارات چه مشکلی از فرد و جامعه ما حل می کند ،یا شاید مشکلات نفسانی ما را حل کند که پزی روشنفکرانه داده و خود را اقناع کنیم.من بیاد دارم در همین زمینه ها شما کلی گویی هایی داشتید ،و دوستی بنام مجتبی بطور مستند بحث هایی تاریخی باشما داشت ،آنچه که از شما رویت شد این بود که در برابر استنادهای بر خلاف کلی گویی های شما ،طفره رفتید و باز بکلی گویی ادامه دادید ،و بحث با آن دوست بی نتیجه ماند،جهت اش هم همانست که عرض شد :نرفتن بسراغ ریشه ها ی مسائل و کلی و گویی .
          در مورد معیار شرافت هم مساله روشن است ،اینکه انسان شرافتمندانه پای عقیده خود بایستد و بر سر رسیدن به منافع مادی و زودگذر دنیائی ،مسائل عقیدتی را به ظاهر سازی و تظاهر نکشاند :شهادتین بعد ابراز چیزهایی متناقض با مفهوم شهادتین .

          موفق باشید

           
  23. مازیار وطن‌پرست

    کار نوریزاد گرامی به قول آن شاعر می‌ماند که:

    صفحهٔ دل سیه از مشق تمنی کردیم … کعبه را بتکده زین خط چلیپا کردیم

    برایت آرزوی توفیق داریم.

     
  24. برای انها که ایراد میگیرند چرا نوریراد را نمیکشند. واله بخدا آخوند ها هم یک چیزایی میفهمند این جوری نیست از بیح عرب باشند نمونه: فبول
    مدارس به سبک جدید
    رادیو و تلویزیون
    حجاب غیر از چادر
    ویدیو
    سینما
    راه رفتن مرد و زن با هم
    ……
    حالا هم یه چیزایی فهمیدن که انچه نوریزاد میکند همان امر به معروف و نهی از منکر است یک فایده هایی هم دارد مثلن اگر افتضاح هسته ای حل شود قسمتی از اعتبار ان برای نوری زاد است چون او اولین کسی بود که به رهبر نامه نوشت.
    اگر هم خیلی میفهمیدند باید او را وزیر امر به معروف . نهی از منکر گنند و دکتر ملکی را هم معاون او.
    چه چاره داریم یا باید همه آخوند ها را بدریا بریزسم یا انها به تدریج مطالبی بیاموزند چیز زیادی هم توقع نداریم اینکه با همان استلالی که ایات و روایات را تفصیر میکنند نمیتوان برای یک کشور استراتزی جنگی تعیین کرد . وگرنه وضع همان میشود که حالا پیش امده. رفتیم سوریه اسراییل زا از زوی نقشه خذف کنیم اسزاییل که خذف نشد یک دشمن جدید هم داعش پیدا شد که تا 50 کیلومتری مرز امده و 100سال قزصت دارد تا فسمت های سنی نشین را از کشور ما جدا کند. هر لخظه تهدید است. اسراییل اصلن با ما دشمن نبود این یکی خیلی دشمن است و به این میگویند عفل شیعی

     
  25. بادرود به خدمت نوریزاد باصلابتِ چون کوهی ایستاده در برابر تازیانه های جهل ونادانی وعبوسی ورنگ وریا وچند رویی ودروغ ودغل ودزدی وبگیروببند بنا حق و…………. وکلیه عزیزانی که به این سایت سر می زنند و نیزقلم می زنندو با آرزوی آزادی هر چه سریعتر جوانان وغیر جوانان فرهیخته و دانشمندو نخبه دربند کشور از زندان اشقیاو دشمنان نور و علم ودانایی وآگاهی ویاران جهل وتاریکی، که آرزو می کنم این آرزوی من تنها آرزو نباشدواین امر هر چه زودتر به مدد آگاهی جامعه بسان پدیده سپیده صبح و غلبه نور بر تاریکی تحقق یابد.
    واما با اینکه بنده خیلی وقت است با این سایت آشنایی دارم و مطالب سایت را هر روز مرور می کنم ،قصد نگاشتن و یا اظهار نظر را نداشتم ولی با دیدن و خواندن جوابهای مطول (خارج از حوصله وتو جیهات و لاپوشانی واستفاده از مستنداتی که اتفاقا خود پرسشهایی را برمی انگیزد) از آقا سید مرتضی به سوالات مطروحه خیلی از دوستان نویسنده وکامنت گذار،خواستم نظر عزیزان را به این قسمت از اظهارات وی د ر رابطه با کشتی نوح جلب و چند سوال مطرح کنم
    آقا سید مرتضی می فرمایند:
    “…..چون پس از 950 سال کوششی که نوح پیامبر در امر تبلیغ دین کشید و منکران را به توحید وعبودیت خدا دعوت کرد ،تنها عده قلیلی به او ایمان آوردندکه در همین آیان فرمود : “وماآمن الا القلیل”، یعنی ایمان نیاوردند به سخن نوح مگر عده قلیلی،که در روایات زیادی هست که آن عده 70یا هشتاد نفر بیشتر نبودند! یعنی پیامبری به تصریح قرآن 950سال دعوت به توحید کردو آنان ایمان نیاوردند بلکه اورا تمسخر می کردندیا دیوانه می خواندند.”پایان نقل قول
    بنده با توجه به معلومات وهوش وحواس در حد خودم ،سوالات چندین برابر این متن سه سطری به ذهنم خطور می کند که خودمم هم می دانم که آقا مرتضی با توجه به اشرافیتی که در فقه ومشتقات آن دارد ،سهل است از وی آگاهترش هم نمی تواند جوابگو باشد چر اکه در این سالیان سال دیده ایم که به طور کلی آخوند از هر نوعش ، فقط توجیه گر این قضایابوده و حتی در پیششان نمی توان این نوع مطالب را بیان کرد چه رسد به چالش کشیدن و پرسش از چگونگی آن ،که فی الافور پرسش کننده را مرتد نامیده و در بین مردم رسوا نموده و خونش را نیز مباح میدانند.
    1- با توجه به پیشرفتهای بشری در تمامی علوم، نسبت دادن چنین عمری بر هیچکدام از موجودات کره زمین از بدو پیدایش حیات بر روی زمین با توجه به یافته های بشری و آزمایشات کربن 14 بر روی آثار باقی مانده از این موجودات نه امکانش بوده ونه خواهد بود.
    2- بر فرض داشتن چنین عمر طولانی پیامبری که نتوانسته باشد در طول وعرض این ده قرن در کل کره زمین بیش از 80 نفر را مرید خود وبنده خدا کند به نظر شما آیا لیاقت پیامبری دارد ؟و…….؟
    (قیاس کنید این را با رهبران ومریدان حال حاضر جمهوری اسلامی را با مریدانشان در مقایسه با کل جمعیت کشور )
    3- آیا عمر این 70 یا 80 نفرهم در همان حد 900یا 1000 سال بودند ؟و اگر نبودند ،این هشتاد نفر در کجای این 950 سال جای می گیرند ؟
    4 – ساخت چنین کشتی بزرگی با سه الی هفت ،هشت طبقه در چندین هزار سال قبل که مطمئنا قبل از عصر سنگی و آهن وقبل از هر تمدنی بوده از آدمی که درایت وکاردانی آن را نداشته باشد در بیش از 900 سال بیش از 80 نفرمریدوهمراه داشته باشد بعید و غیر ممکن می باشد .
    5-با توجه به قدمت این داستان و نبودن هیچگونه وسایل کاری از جمله تخته ومیخ وطناب چکش و غیره قطعات این کشتی لابد از کنده های درخت بوده و ساخت کشتی به آن بزرگی که بتواند در مقابل آن طوفان معروف دوام بیاورد ،از کنده های درخت بدون اتصالات لازم امکان پذیر نمی تواند باشد.
    6 – و……………؟؟؟.
    با تشکر

     
  26. بادرود به خدمت نوریزاد باصلابتِ چون کوهی ایستاده در برابر تازیانه های جهل ونادانی وعبوسی ورنگ وریا وچند رویی ودروغ ودغل ودزدی وبگیروببند بنا حق و…………. وکلیه عزیزانی که به این سایت سر می زنند و نیزقلم می زنندو با آرزوی آزادی هر چه سریعتر جوانان وغیر جوانان فرهیخته و دانشمندو نخبه دربند کشور از زندان اشقیاو دشمنان نور و علم ودانایی وآگاهی ویاران جهل وتاریکی، که آرزو می کنم این آرزوی من تنها آرزو نباشدواین امر هر چه زودتر به مدد آگاهی جامعه بسان پدیده سپیده صبح و غلبه نور بر تاریکی تحقق یابد.
    واما با اینکه بنده خیلی وقت است با این سایت آشنایی دارم و مطالب سایت را هر روز مرور می کنم ،قصد نگاشتن و یا اظهار نظر را نداشتم ولی با دیدن و خواندن جوابهای مطول (خارج از حوصله وتو جیهات و لاپوشانی واستفاده از مستنداتی که اتفاقا خود پرسشهایی را برمی انگیزد) از آقا سید مرتضی به سوالات مطروحه خیلی از دوستان نویسنده وکامنت گذار،خواستم نظر عزیزان را به این قسمت از اظهارات وی د ر رابطه با کشتی نوح جلب و چند سوال مطرح کنم
    آقا سید مرتضی می فرمایند:
    <>پایان این قسمت
    بنده با توجه به معلومات وهوش وحواس در حد خودم ،سوالات چندین برابر این متن سه سطری به ذهنم خطور می کند که خودمم هم می دانم که آقا مرتضی با توجه به اشرافیتی که در فقه ومشتقات آن دارد ،سهل است از وی آگاهترش هم نمی تواند جوابگو باشد چر اکه در این سالیان سال دیده ایم که به طور کلی آخوند از هر نوعش ، فقط توجیه گر این قضایابوده و حتی در پیششان نمی توان این نوع مطالب را بیان کرد چه رسد به چالش کشیدن و پرسش از چگونگی آن ،که فی الافور پرسش کننده را مرتد نامیده و در بین مردم رسوا نموده و خونش را نیز مباح میدانند.
    1- با توجه به پیشرفتهای بشری در تمامی علوم، نسبت دادن چنین عمری بر هیچکدام از موجودات کره زمین از بدو پیدایش حیات بر روی زمین با توجه به یافته های بشری و آزمایشات کربن 14 بر روی آثار باقی مانده از این موجودات نه امکانش بوده ونه خواهد بود.
    2- بر فرض داشتن چنین عمر طولانی پیامبری که نتوانسته باشد در طول وعرض این ده قرن در کل کره زمین بیش از 80 نفر را مرید خود وبنده خدا کند به نظر شما آیا لیاقت پیامبری دارد ؟و…….؟
    (قیاس کنید این را با رهبران ومریدان حال حاضر جمهوری اسلامی را با مریدانشان در مقایسه با کل جمعیت کشور )
    3- آیا عمر این 70 یا 80 نفرهم در همان حد 900یا 1000 سال بودند ؟و اگر نبودند ،این هشتاد نفر در کجای این 950 سال جای می گیرند ؟
    4 – ساخت چنین کشتی بزرگی با سه الی هفت ،هشت طبقه در چندین هزار سال قبل که مطمئنا قبل از عصر سنگی و آهن وقبل از هر تمدنی بوده از آدمی که درایت وکاردانی آن را نداشته باشد در بیش از 900 سال بیش از 80 نفرمریدوهمراه داشته باشد بعید و غیر ممکن می باشد .
    5-با توجه به قدمت این داستان و نبودن هیچگونه وسایل کاری از جمله تخته ومیخ وطناب چکش و غیره قطعات این کشتی لابد از کنده های درخت بوده و ساخت کشتی به آن بزرگی که بتواند در مقابل آن طوفان معروف دوام بیاورد ،از کنده های درخت بدون اتصالات لازم امکان پذیر نمی تواند باشد.
    6 – و……………؟؟؟.
    با تشکر

     
    • عباس انعامی

      راهی عزیز پاسخ همه این سوالات و مشابه اینها با تفسیر شدنی ست.نهایتا اینکه پاسخ شما وماها دراین باره اینگونه ست:مگر این امور از قدرت خداوند خارج است؟خداوند اگر بخواهد هرکاری میتواند بکندوهمه این گونه امور عجیب و غیرعقلانی از خداوندساخته ست.واین ذهن ناقص بشر است که انها را درک نمیکند و اینگونه تفاسیر.

       
      • مقصودم از آن تپق زدن ها و پز روشنفکری دقیقا اینگونه اظهارات شماست؟ شما مگر با قدرت خدا مشکل داری؟ مقصودت این است که خدای جهان خدای عاجز است؟ دلیل این مدعا چیست؟ یا شاید اصلا خدایی و مبدائی برای جهان قائل نیستی؟ بله خداوند علی کل شیء ممکن قدیر است و قادر است ،و متعلق قدرت او امورممکن است نه امور مستحیل و محال ذاتی ،این که می گویید “امور عجیب و نامعقول” مقصود شما این است که هر پدیده ای که شما نا آکاه از علل و اسباب آن باشی ،وقوع آن محال است؟ مقصود از نامعقول چیست؟ در آن بحث های مبسوط و مفصل توضیح دادم که اساس مساله طوفان نوح بر اعجاز و خواست خدای قادر جهان استوار است و امثال این سوالات را که کامنت گذار مخاطب شما مطرح کرده است پاسخ دادم ،اما در عین حال توضیح دادم که سخن مخالفان قرآن و اینگونه سوالات انکاری ،مفهومی جز “استبعاد” ندارد ،استبعاد یعنی بعید دانستن چیزی ،غیر از اثبات استحاله و محالیت یک شی است ،یکوقت شما استدلال می کنید و مثلا میگویید ببرهان عقلی یا ریاضی فلان امر محال است مثلا اینکه دو ضربدر دو بشود چیزی غیر از چهار ،این اثبات استحاله و محالیت یک شی است ،اما یکوقت شما فقط می گویی :فکر نمی کنم ،یعنی بعید می دانم که شخصی بنام نوح با وسائلی و چوبهایی بتواند کشتی بزرگی بسازد ،این تنها استبعاد است نه اثبات استحاله و محالیت ذاتی ،یعنی صرفنظر از اعجاز و وحی و اراده خدا که فرمود :”وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا”هود/37
        ای نوح اقدام بساختن کشتی کن تحت اشراف و وحی ما ،خود ساختن یک کشتی با ابعاد بزرگ در مدتهای طولانی ،امر محالی نیست ،و تا ببرهان عقلی محالیت ذاتی چیزی اثبات نشود ؛استبعاد کردن آن و دور شمردن آن ،امری خردمندانه نیست.
        ذهن بشر هم ناقص نیست ،بشر به علل و اسباب پدیده هایی علم دارد ،و در عین حال ممکن است اشراف به علل دیگری نداشته باشد ،و مهم این است که در هیچ لابراتواری بصورت تجربه و آزمون اثبات نشده است که سلسله علل پدیده هایی که در جهان طبیعت واقع میشود ،تنها همین عللی هست که ما آنها را یافته ایم ،مشکل شما علم زده گان عدم درک همین نکته است ،که ممکن است هر پدیده غیر از عللی که ما آنها را یافته ایم ،علل دیگری هم ممکن است داشته باشد ،هزار سال قبل بشر گمان می کرد پرواز انسان در هوا محال است ،یا آنرا مستبعد می دانست ،بعد برادران رایت آمدند مثلا وسائل پروازی اولیه را ساختند ،بعد هم ممکن است راههای دیگری پیدا شود ،پس نه پرواز در هوا محال ذاتی بود و نه پرواز در هوا منحصر به وضع فعلیست ،می خواهم بگویم نظام علی معلولی برقرار است و این از قوانین عامیست که خالق جهان برقرار کرده است ،اما برخی علل و اسباب برای ما شناخته می شوند و برخی ناشناخته اند ،این معجزات انبیاء از این قسم دوم است ،و شما جاهلانه اصرار دارید که علل همان است که علم و تجربه آنها را می شناسد .
        در مورد تفسیر،مشکل شما با تفسیر چیست؟ این همان حرفهای بو داریست که همیشه می زنید ،مشکل تفسیر و قرآنست؟ بیایید بحث از اعجاز یا عدم اعجاز قرآن کنید ،و اینکه قرآن وحی و کلام خدا هست یا نیست ،وگرنه اگر عقل شما بچیزی و پدیده ای قد نداد ،نمی توانید ادعا کنید آن چیز “عجیب یا نامعقول” است ،نامعقول یعنی محال؟ یعنی اینکه نوح سلام الله علیه فی العالمین تحت هدایت و اشراف وحی کشتی بسازد امری محال است؟!
        این است که مکرر بشما عرض کردم شما آن گره اساسی یعنی عدم ایمان بوحیانیت قرآن را ابتدا حل کنید بعد بپردازیم به بحث های انشعابی و امامت ،در این جهت هم ابراز شهادتین ناشی از ترس یا طمع نفعی ندارد ،جز رسیدن به ماترک.

         
  27. داش محمد قول دادی اجازه داشته باشم سه بار نامه رو درج کنم، تو رو به قداست عشق قسم بزار دو بار دیگه اجازه درج داشته باشه

    نامه مرتضی پسندیده به خمینی، ۱۵ مرداد ۱۳۶۲

    ناله‌ها از هر سو به گوش می‌رسد و نفرین‌اش به ارباب عمائم، عالَمی را گرفته است

    روزی که دستور دادید همه صندوق‌ها را به نام علی آقا خامنه‌ای باز کنند، به شما نوشتیم که این انتخاب، ایران را بر باد می‌دهد

    این‌همه خون‌ها ریخته شد، این‌همه جنایات وقوع پیدا کرد، که از ذکر آن به خود می‌لرزم که مبادا قطره‌ای از این خون‌ها به سبب اخوت من و شما دامن مرا بگیرد

    با سیاست‌های غلط جمعی منبری و مدرس که از اداره خانه خودشان هم عاجرند، امروز ایران به نهایت ذلت و خواری در دنیا افتاده است

    ناله‌ها از هر سو به گوش می‌رسد و نفرین‌اش به ارباب عمائم، عالَمی را گرفته است. بر اساس آنچه هر روز مشاهده می‌کنیم و آن چیزهایی که به گوش ما می‌رسد و خودمان احیاناً در جریان آن قرار می‌گیریم، مردم هر ساعت دست به آسمان دارند و آرزوی بازگشت اوضاع گذشته را می‌کنند. آیا ناله‌ها را شما می‌شنوید؟ یا ماشاءالله با حصاری که به دور شما کشیده‌اند، شما هم حکایت آن چوپان را دارید که گرگ به گله‌اش زده بود، ولی او بی‌خبر، مشغول دوشیدن میش مورد علاقه‌اش بود و هیچ از جای نجنبید تا لحظه‌ای که گرگ، سراغ خودش آمد. اول میش او را به پنجه‌ای درید، بعد هم خودش را.

    روزی که در خمین به دستور حزب جمهوری [اسلامی] و با تمهید و توطئه‌ای که گمان ندارم به دور از اطلاع شما بوده، عمامه از سر من کشیدید و از هیچ اهانتی ابا نکردند، من ذره‌ای گلایه نکردم؛ که روزگار جدمان پیش چشم بود. روزی که آن سید بیچاره را که فقط قصد خدمت داشت و خود شما صد بار گفته بودید از فرزند به من نزدیک‌تر است، با آن افتضاح، از ریاست‌جمهوری خلع کردند و یک بدبخت بدعاقبت را که اداره یک کاروانسرا هم از عهده‌اش برنمی‌آید، به ریاست جمهوری این مملکت بزرگ و معتبر تعیین کردند، به شما گفتم این شیاطین، قصد دیگری دارند و می‌خواهند از این عروسک، برای اجرای مقاصد خود استفاده کنند.

    اما شما به عوض گوش دادن به این حرف‌های مصلحانه، رو در هم کردید و حتا حرمت برادر بزرگ را هم رعایت ننمودید. من که مثل عقیل بن ابوطالب، مال و جاه و مقام نخواسته بودم که شما حکم به داغ کردن دلم دادید و سر پیری، اهانتی به من روا داشتید که در زمان شاه هم کسی جرأت إعمال آن را نداشت.

    روزی که دستور دادید همه صندوق‌ها را به نام علی آقا خامنه‌ای باز کنند، من و دو سه آدم دلسوز که حداقل یکی‌شان، یعنی شیخ علی‌آقا تهرانی، بیست سال شاگرد خاص و مورد محبت شما بود، به شما نوشتیم که این انتخاب، ایران را بر باد می‌دهد، گوش نکردید و حالا می‌بینید آنچه نباید می‌دیدید.

    این‌همه خون‌ها ریخته شد، این‌همه جنایات وقوع پیدا کرد، که از ذکر آن به خود می‌لرزم که مبادا قطره‌ای از این خون‌ها به سبب اخوت من و شما دامن مرا بگیرد، فقط برای اینکه شما به جای گوش سپردن به آنها که هم به اسلام و هم به ایران علاقه‌مند بودند، گوش به شیاطین دادید.

    شما چگونه بر مسند ولایت می‌نشینید، آدم‌های بدنامی مثل رفسنجانی و مشکینی و صانعی و جلادانی مثل آن شیخ بدکاره گیلانی و موسوی تبریزی و ده‌ها و ده‌ها آدم خبیث و بدعهد را قدرت و مقام می‌دهید، آن‌وقت سادات عالی‌قدری را مثل حاج‌آقا حسن قمی، سبط آن افتخار ازلی تشیع، حاج‌آقا حسین قمی طاب ثراه و آقای حاج سید کاظم شریعتمداری، مرجع برحق شیعه مولا علی را به آن خفت خانه‌نشین می‌کنید و مرجعیت را از آنها سلب می‌کنید، از آنها که خود با اشک و ناله‌های من، بیست سال پیش، حکم مرجعیت شما را امضاء کردند و به شاه دادند تا از توهین و آزار شما ممانعت شود.

    شما خود بهتر می‌دانید که من از ابتدا با مداخله روحانیون در امور کشوری و لشگری مخالف بودم و به شما گفتم وقتی ما مصدر کار شویم، اگر کارها مطابق خواست مردم نباشد، همه نفرت، متوجه ما خواهد شد و در نهایت، اسلام ضرر خواهد دید. آیا امروز نتیجه‌ای به جز این حاصل شده است؟ این مردمی که در راه اسلام از جان می‌گذشتند و در زمان شاه، از فکلی و بازاری و دانشجو و زن و مرد، شعائر دینی را محترم می‌داشتند، امروز نه به دین توجهی دارند و نه برای شعائر دینی ارزشی قائلند. آنها می‌گویند اگر دین این است که اولیای جمهوری اسلامی إعمال می‌کنند، بهتر است ما کافر باشیم و اصلاً اسم مسلمان روی ما نباشد. با سیاست‌های غلط جمعی منبری و مدرس که از اداره خانه خودشان هم عاجرند، امروز ایران به نهایت ذلت و خواری در دنیا افتاده است. حتا یک دوست برای ما باقی نمانده است. من با چند روحانی شیعه پاکستانی اخیراً حرف می‌زدم، آنها از وضع ایران گریه می‌کردند و می‌گفتند در کشور ما سابق، شیعه مقام و ارزشی داشت، ولی حالا تا ما اسم شیعه را می‌آوریم، می‌گویند لابد مثل ایران. آقای حاج‌آقا صدر به من می‌گفت مردم لبنان، که در غیبت آقا موسی صدر، چشم به ایران داشتند، امروز خیلی از ما زده شده‌اند. این چه معنا دارد که ما اسلحه از اسرائیل بخریم و بعد، از جنگ با اسرائیل و تحریر جنوب لبنان سخن بگوییم؟ بنده در مورد جنگ و مسائل آن حرف نمی‌زنم که خود مثنوی هفتاد من کاغذ است، فقط می‌گویم آیا به گوش شما نمی‌رسد که بعضی از نورچشمی‌ها چه دست‌اندازی‌ها به بیت‌المال مسلمین به اسم جنگ و کمک به جنگ‌زدگان کرده‌اند.

    بیش از سه ماه است بنده برای دیدن شما وقت خواسته‌ام، ولی دفتر شما مرتب می‌گویند وقت ندارید. آن‌وقت هر روز ملای فلان ده و دادستان بهمان قصبه را به حضور می‌پذیرید، چون لابد به‌جز مدح و ثنا نمی‌گویند و بدبختانه شاید چون خداوند تبارک، به من لسان مداحی نداده، حتا باید از برادر خود محروم بمانم.

    بنده گمان دارم که با ارسال این نامه، لابد تضییقات و گرفتاری‌ها برای ما بیش‌تر خواهد شد، ولی چون چند روزی است که حس می‌کنم هر لحظه ممکن است حق‌تعالی آرزویم را اجابت کند و اجازه ترک این جهنم فانی را مرحمت فرماید، لذا به عنوان وصیت یا توصیه و یا خداحافظی برادری با برادرش این جملات را نوشتم.

    شما وصیتنامه می‌نویسید و بعد از خود، جانشین تعیین می‌کنید، پس چرا یک‌باره اسمش را نمی‌گذارید سلطنت اسلامی به جای جمهوری، مگر رسول اکرم، جانشین توی وصیتنامه تعیین کرد؟ به‌جز اینکه مولا علی را که معصوم و منتخب الاهی بود به مردم عرضه داشت. شما کدام معصوم را در اطرافتان می‌بینید؟ شیخ علی منتظری را که به اندازه یک مدرس ساده هم قدرت درک و فهم ندارد؟ شیخ علی مشکینی را که کراهت نفس او کاملاً از منظرش هویداست؟ بله کدام معصوم را دیده‌اید؟

    ۱۴ قرن، مردم تشخیص می‌دادند که کدام مرجع، اعظم است و کدام یک از علماء، قابل احترام و اعتماد. حال، روزنامه‌ها یک‌روزه شیخ را آیت‌الله العظمی می‌کنند و دیگری را افقه‌الفقهاء. آن شیخ گیلانی جلاد، آیت‌الله می‌شود و دسته‌دسته ثقت‌الاسلام و حجت‌الاسلام از کارخانه حکومتی بیرون می‌آید. اسمش را هم گذاشته‌اند حکومت جمهوری اسلامی، و مسرورید که حکم خدا را در زمین جاری کرده‌اید!

    خوشا به سعادت آنها که همان روزهای نخست رفتند و این روزها را ندیدند.
    من نیز دیر یا زود می‌روم، تنها وحشت من برای شما است.

    خداوند همه را به راه راست هدایت کند.
    ۲۵ شوال ۱۴۰۳ قمری
    قم
    مرتضی پسندیده

     
  28. آفرین داش محمد، هزار آفرین

     
  29. درود برمرد خستگی ناپذیر ومعلم اخلاق جناب نوریزاد,درفضای مجازی صورت وسیرت نیکویتان را میبوسم.
    اگرچه من دررشته خودم که روان شناسی هست دکترا دارم ولی ازنظر نوشتاری اعتراف میکنم که ضعیف هستم,اما درانتقال مطلب وسخنوری به دلیل سابقه 25 ساله درتدریس ومعلمی خوبم ,مطلب رابه این دلیل عرض کردم که به سهم خود درتقدس زدایی ازاماکن به اصطلاح مذهبی ودوری ازانسان پرستی نزد ماشیعیان(که همیشه از آن تاسف میخورم)ومبارزه با خرافه پرستی وخرافه گرایی حداقل نزد نزدیکان و همکاران ازمطالب دوستان ندیده ام استفاده کافی ووافی میبرم,آنچه که موجب دلگرمی هست این است که چقدراین منابع میتواند درمتقاعد سازی مردم ازخرافه هایی که تاگوشت وپوست شان نفوذ کرده مناسب بوده وعده بسیاری را به تفکروامیدارد چون درمقابل دلایل منطقی گاها هیچ حرفی برای گفتن ندارند.این حداقل وظیفه ایست که هرفرد آگاه وبا سوادی باید ابتدا ازخانواده خودش شروع کند,ومن این کاررا یک سال است که شروع کرده ام ومیبینم که چقدر تاثیرگذاراست.ازمطالب همه دوستان چه موافق وچه مخالف نهایت استفاده را میبرم برای من اینجا یک رفرنس تمام نشدنی است بواسطه همین موضوع ازشما به خاطرراه اندازی چنین سایت بسیار غنی ازصمیم قلب
    سپاسگزارم.
    ازجناب دانشجو ,کورس عزیز, سید مرتضی ,عباس انعامی,مازیار وهمه وهمه سپاسگزارم
    ازجناب دانشجو تقاضا میکنم اگر امکانش هست رفرنس منابع مورد استفاده را درپایان مطلب بیاورند.سپاس بیکران

     
  30. حاج مم جوات توی یه مصاحبه گفته: “گلچين كردن” بعضی از بخش‌های این پروتكل “به هيچ عنوان” امكان‌‌پذير نيست. حاجی داره میگه پروتکل الحاقی یا همش رو باید قبول و اجرا کرد یا قبول و اجرا نکرد. دوکون بقالی که نیست که بشه گفت یکی از اینا دو تا از اونا میخوام. حال سردارکان شکست خورده هی زارت و زورت کنن که از اینجا نمیشه بازرسی کرد و از اونجا نمیشه. یه همچین حرفهایی تف سر بالاست. چی دارین که میخواین پنهان کنین؟ هیچ سر و اسرار نظامی نیسته که اینها میخوان قائم کنند. مگه تکنولوژی موشک ۳۰-۴۰ سال قبل کپی شده از کره شمالی هم شد اسرار نظامی؟ اون طرفیها خیلی بهتر و بیشترش رو دارن. سرداراکان شکست خورده، یه … خوردن توی گلوشون گیر کرده، حالا هی زارت و زورت میزنن که خودشون رو باد کنن که انگار چیزی توی انبارشونه. هیچی نیست اون تو که اگه بود کربلایی قاسم پشت دروازهای تکریت گیر نمیکرد و تو رمادی توی گل گیر نمیکرد. حاج مم جوات، نوکر اخوندا شدن یه همچین بدبختی هم داره.

     
    • در تایید گفته شما : سخنرانی پور دستان که گفت خطر داعش جدی است و دولت باید به ما بودجه بدهد تا تانکهای مدرن بخریم دم خروس سرداران در مورد پیشرفتهای نظامی را کاملا اشکار کرد

       
  31. ابراهيم نبوی
    ابراهيم نبوی
    e.nabavi(at)roozonline.com
    آدم نمی فهمد، این امام خمینی روزی که پایش را در سال ۱۳۵۷ به خاک ایران گذاشت، دهانش را که بازکرد، دویست تا میکروفون صدایش را ضبط کرد، بعد رفت مدرسه رفاه، توی اتاقش همیشه صد نفر آدم نشسته بودند و هر کلمه ای از دهانش بیرون می آمد ضبط می کردند. هر روزی هم از سال ۱۳۵۷ تا زمانی که رفت به عالم بالای درخت، حداقل پنج هزار نفر می رفتند توی خانه اش و می گفتند “روح منی خمینی، بت شکنی خمینی” و او هم یک مشت “این طور نباشد که یک کاری بکنند که ما آن طور که نمی خواهیم بشویم و کاری بکنیم که آنها نفهمند چطور شده است.”

    حالا کاری نداریم که اگر دوهزار تا کسروی و فروغی و نفیسی و استاد رضازاده شفق را بنشانیم نمره های انشای امام خمینی را صحیح کنند، یک سخنرانی اش هم نمره بالاتر از هفت نمی آورد، یک جمله نگفت که فاعل و مفعولش درست باشد و یک دستور نداد که با صدتا “اینطور بشود” و “لکن همگی” و بقیه چیزها معنی داشته باشد. ولی هرچه که بود، امام خمینی فقط موقع توالت رفتنش را فیلمبرداری نکردند. آخرش هم که جلوی دوربین مرحوم شد و جلوی دوربین دفن شد.

    یعنی آدمی که همین سی سال قبل، در حضور میکروفون و دوربین زندگی کرد و از هر دستحطش هفتصد تا نسخه وجود دارد و نصف کاغذهای کشور صرف چاپ سخنانش شده و فقط دو تا جنگل سیسنگان درخت مصرف کردند تا وصیت نامه اش را چاپ کنند، چه چیز مبهمی دارد که همه نگران تحریف امام خمینی هستند؟ اصلا جمله “من توی دهن این دولت می زنم” یا “من منتظری را روی زانوی خودم بزرگ کردم” چه ابهام فلسفی دارد که این همه ائمه جمعه و وکلای شنبه و وزرای یکشنبه و مدرسین دوشنبه این همه نگران تحریف شدن امام خمینی هستند؟ یک جوری حرف می زنند انگار خمینی نسخه دوم مارتین هایدگر و ژان پل سارتر و هگل بوده که حالا باید از جمله “من شما را که می بینم یاد جعفر طیار می افتم” صد تا تفسیر فلسفی بیرون بکشند.

    وقتی طالقانی مرده بود، آیت الله خمینی گفت: “مگر طالقانی یک مرد دموکراتیک بود که این ملت با کلنگ وقتی مرد توی سرشان می زدند، بخاطر ایمان به رسول الله بود، لکن” درست است که این جمله سروته و معنی ندارد، ولی تنها چیزی که ندارد پیچیدگی است. اصلا این آقای مصباح یزدی که دیروز گفته “تحریف شخصیت امام خیانت به اسلام است” خودش هفت دقیقه در طول زندگی بیحاصلش خمینی را دیده بود؟ اصلا حمیدرضا ترقی که گفته “تحریف گران شخصیت امام خمینی باید مجازات شوند.” دو دهم ثانیه به فاصله کمتر از دو کیلومتر از خمینی قرار گرفته بود؟ اصلا تحریف در مورد آیت الله خمینی چه معنی دارد؟ این که حافظ نیست که شعرش صد تا معنی داشته باشد. گفته “شاه باید برود.” این جمله را اصلا چه کسی می تواند تحریف کند؟ حافظ که نیست گفته باشد “چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند.” که آدم پانصدسال انگشت به دماغ بماند که منظورش کدام کار دیگر بود؟ اگر خمینی به جای حافظ بود می گفت: “این منتظری وقتی رفت در آن دفتر فین کرد.” این جمله هم تحریف و تفسیر دارد؟

    یعنی فرض کنید، آدمی مثل آیت الله خمینی که سیصد تا نوه و نتیجه داشته، و همیشه هم جلوی دوربین زندگی می کرده، چطوری ممکن است تحریف شود که آیت الله خامنه ای در مورد تحریف خمینی و معرفی او به عنوان لیبرال هشدار داده و گفته: “هر کسی هر حرفی که خودش می پسندد به امام نسبت ندهد.” یعنی چی؟ یعنی فقط من حق دارم بگویم خمینی چی می گفت.

    وقتی آیت الله خمینی که همین سی سال قبل زندگی می کرد، جوراب های پاره اش هم الآن در موزه موجود است، نوه و نتیجه و ندیده و نبیره اش هم وجود خارجی دارند، این طوری هفتاد تا تفسیر می شود، ببینید حضرت محمد که تمام ملاقات هایش با جبرئیل و فرشتگان الهی تنهایی بوده چه سرنوشتی پیدا می کند. بعد حاج منصور ارضی مشروح مذاکرات حضرت رقیه را با علی اصغر که هنوز شش ماهه هم نشده بود، در هنگام کهنه عوض کردن با چنان تفصیلی می گوید که انگار در کل خیمه های کربلا دوربین مداربسته کار گذاشته بودند. برای بچه به دنیا نیامده امام حسین ده جلد کتاب می نویسند، آن هم در بیابانی که همه کسانی که در آنجا بودند کشته شدند، آن وقت می ترسند خمینی تحریف شود. وقتی دو تا جمله معمولی خمینی که “این باید برود” دوهزار تا ابهام پیدا می کند، چطوری تمام دعواهای یزید و خولی و شمر و ابن مرجانه و بقیه را همه این مداحان حفظ اند.

    البته در کشوری که بعد از ۱۳۰۰ سال، در طول ربع قرن بیست هزار امامزاده کشف شده که فقط چهارهزار تایشان فرزندان امام جعفر صادق بودند، طبیعی است که از خمینی هم سوسیالیسم در می آید، هم لیبرالیسم، هم القاعده، هم ماندلا، هم ابن عربی، هم کارلوس، هم هیتلر و هم ژان پل سارتر و استالین. بدبختی این است که در هر انقلابی رهبر قبلی را وقتی می میرد دفن می کنند رهبر بعدی می آید و می گوید از این به بعد هر چه من بگویم باید بکنید. در ایران به جای اینکه آینده را تغییر بدهند، گذشته را هم تغییر می دهند. دو سال بعد همین چهار تا اسگل تصویب می کنند که خمینی در سن 25 سالگی در عملیات والفجر شهید شد، اگر هم اعتراض بکنی باید شش سال بروی زندان.

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

83 queries in 1042 seconds.