یک: در کشورهایی که تار و پودِ معمول و متداولشان از هم دریده و مناسبات انسانی و مدنی شان از ریخت افتاده، مردمان را با چند جور “جویدنی” سرگرم می کنند تا فک شان مدام بجنبد. یکی از این جویدنی ها ” سیاسی کردن” مردمِ بی نواست. در این جویدنی، مردمی را که گاه در نان شب خود و در فهم دم دستی ترین حقوق حتمیِ خود در مانده اند، آنچنان به بلعیدنِ فعل و انفعالات سیاسی حریص می کنند که مصرف روزانه و دم به ساعتِ خبرها و تحلیل ها و شایعات سیاسی، ضروری تر از نان شب در سبدِ هر خانوار قرار گیرد.
سیاسی کردن مردمِ در محاصره، این فایده را دارد که مردم از یک بلندگوی مرکزی خبر می شنوند و از همان بلندگوی مرکزی می آموزند که به چه چیزها حساس باشند و از چه چیزهایی رو بگردانند. علم سیاست که مثل پزشکی و مهندسی یک تخصصِ بایسته و آکادمیک است، در کشورهای هردمبیل به حدی خاک بر سر و خاک آلود می شود که پوسته ی بیرونی خبرها و تعریف ها و تحلیل های سیاسی به کله ی مردم تپانده می شود تا همگان مدام به دور دست ها بنگرند و کسی سراغی از حقوق حتمی خود نگیرد.
در این معرکه، مردم با چوبدست چوپانی و داس دروگری و کیف و کفش دبستانی و صابون دانشگاهیِ خود، به سمت دوردست های نابکاری عربده می کشند و همه ی نکبت ها و ناکامی ها را بحساب دشمنِ دوردست نشین می گذارند. همو که دستش هماره از آستین دسیسه ها و فتنه ها هویداست و در کارها کارشکنی می کند و گوش بزنگ غفلت چوپانان و دروگران و دبستانیان و دانشگاهیان است تا زهرش را به جان جامعه بدواند و مردم سلحشور را از اینی که هستند و آنی که بدان سو می نگرند، باز بدارد.
دو: مشکل این روزهای آقای خامنه ای در این است که با چوپانان و بقالان و کارمندان و کارگران و دروگران و دانشگاهیانی مواجه است که بظاهر صاحب نظر و متخصص و تحلیلگرند در غلیظ ترین مسائل سیاسی و منطقه ای و بین المللی. آقای خامنه ای و همه ی آخوندهای حاکمیت، درست در همان چاهی افتاده اند که سابق بر این از همان چاه برای بقای عطشناکِ خود، و برای ترمیم دیوار خراب و کج رفته ی خود آب بالا می کشیدند و همه ی نابسامانی های برخاسته از کارنابلدیِ خود را بحساب دشمنِ در کمین می گذاردند و گلیمِ خود از معرکه ی بی لیاقتی بدر می بردند.
سه: علتِ این که آقای خامنه ای و آیت الله ها و آخوندهای حاکمیت و نمایندگان مجلس و دولتمردان و مسئولان ریز و درشتِ نظام اسلامی گاه ناگزیرند برای توجیه شکست های پی در پیِ خود، حساس ترین فعل و انفعالات پسِ پرده ای را با مردم در میان بگذارند، همین نیاز مبرم مردم است به مصرفِ مأکولات سیاسی. وگرنه در هر کجای جهان عقل، نود و پنج در صد مردم، در عینِ حساس بودن، بی خیال مسائل سیاسی اند و اینگونه قضایا را به درس خواندگانِ این رشته و اهل فن می سپرند.
در کشور ما اما می بینی یک آخوند بی خبر از همه جا بر منبرِ مفت می نشیند و آستین ها را بالا می زند و با در هم پیچاندن بساط استکباریِ آمریکا و نابودیِ قریب الوقوع صهیونیسمِ جهانی به رهبری اسراییل از یک سوی، و مشت محکمِ امت شهید پرور و مصالح نظام و ضرورت های عصریِ اسلام از سوی دیگر، بر کرسیِ کارشناسی مناسبات سیاسی می نشیند و خزعبلاتی را به خورد مخاطبان خود می دهد به اسم ” بحث سیاسی”. یا خودِ آقای خامنه ای برای بدر بردنِ بختِ برجِ هسته ای اش از افولِ عنقریب ، و برای خروج از بن بست های پشتاپشتی که خود و سرداران فربه اش فراهم آورده اند، ناگزیر می شود پای چوپانان و دروگران و بقالان و آهنگران و کارگران و کارمندان و دانشگاهیانِ گرسنه را به حق مسلم هسته ای وا کند و بخت و اقبال مردم بخت برگشته را به تأسیسات زیر زمینیِ هسته ای اش گره بزند تا مگر با نعره های حق مسلمیِ این جماعتِ منگ، گریزگاهی برای خود بجوید.
چهار: این روزها جماعتی از ذوب شدگان رهبر، عربده های جنگجویانه بر می کشند و طبق نقشه ای که زیرک ها برایشان طراحی کرده اند، کشور را به سمت یک درگیری بزرگ پیش می برند تا طبق نقشه ای که زیرک تر ها پیش رویشان گذارده اند، کل منطقه را به آشوب اسلامی بکشانند. می گویم: اگر واقعاٌ آقای خامنه ای با آیت الله ها و آخوندهای دست به سینه اش، و با سرداران موشک بدستش، و با طرفداران حنجره فعالش، سخت مشتاق این اند که عزت را در جنگ اسلامی و منطقه ای بجویند، به پیشنهاد خیرخواهانه ی من عمل کنند:
الف: ما چند تا طلبه ی ذوب شده در رهبری و تشیع نابِ مورد قبول آیت الله ها داریم؟ بفرض دویست هزار نفر. قبول؟ ما با این دویست هزار نفر، بیست لشگر ده هزار نفری درست می کنیم و بر سر هر لشگر نیز یک آیت الله از قبیل مکارم شیرازی و نوری همدانی و شبیری زنجانی و حتی علم الهدا و سید احمد خاتمی و جناب احمد جنتی و شریعتمداری کیهان می گماریم بعنوان سرلشگر.
ب: این بیست لشگر اسلامی و فرماندهان پای در رکابش را می فرستیم به جنگ داعش و وهابی ها و هر بنی بشری که با شیعه خصومتی تاریخی دارد. یک نبرد زلال و بی حاشیه. شیعیان پر نفرتِ تاریخی یک طرف و سنیانِ داعشی و وهابی و تشنه به خون شیعیان در طرف دیگر. ما مردم هم می ایستیم به تماشا و داوری می کنیم و هورا می کشیم.
ج: این بیست لشگرمسلح و سرلشگران یونیفورم پوش و فانوسقه بسته و کلت بکمر و کلاشینکف بدست و عمامه بر سر، به نمایندگی از همه ی شیعیانِ ضد سنیِ تاریخ، و به نمایندگی از طرفِ شیعیانِ حریص برای ریختن خونِ طرفدارانِ آن کسی که گمان می کنند به صورت حضرت زهرا سیلی زده در هزار و چهارصد سال پیش، و به نمایندگی از طرفِ شیعیان داغدارِ اهالیِ کوچه ی بنی هاشم، و به نمایندگی از شیعیانی که قرن ها برای انتقام از غاصبان حق علی شمشیر تیز می کرده اند شب و روز، و به نمایندگی از کسانی که بی تاب یاوری امام زمان اند در زدنِ گردنِ سنیان بد کنش، بله، به نمایندگی از همه ی اینها بروند بجنگ داعشی ها و وهابی ها و علمای جهنمی و هر بنی بشری که با آل علی در افتاده، و با زدن موشک های شهاب و مهاب و تیرها و تخته ها بر سر هم، دل از عزای تاریخیِ شیعیان بر آورند و خودشان سر آخر با هم کنار بیایند و دست از سر و جیبِ مردمی که به اینجور چیزها علاقه و تمایلی ندارند، بر دارند محض رضای خدایی که احتمالاً باورش دارند این آیت الله ها!
پنج: می گویم: این روزها، روزهای تلخ آقای خامنه ای است. وی نه راه پس دارد نه پیش. اگر به خواسته های غربیان تن در دهد، با مردم سیاسی ای که به راحتی آرام نمی گیرند و به سهولت فریب نمی خورند چه بکند؟ نه حال و هوایی با اوست برای تداوم جنگ سرد، و نه تاب و توانی با اوست برای جنگ گرمی که پایانش از همین اکنون پیداست. داراییِ اعتباریِ آقای خامنه ای – برکنار از پولهایی که کسی و دستگاهی نمی داند چقدر است – عمدتاً در لفظ و در عصبیت خلاصه شده.
ترکه های این عصبیتِ بی پشتوانه، این روزها زیادی بر طبل جنگ می نوازند. با آنکه همه می دانیم: هم خود آقای خامنه ای و هم سردارانش مطلقاً برای ورود به جنگی که حتماٌ یک طرفش آمریکا و همه ی عرب ها و هم پیمانان منطقه ای شان هستند، پایانی جز در هم کوفته شدن ایران و ایرانیان متصور نیستند. همه ی اشتلم های نظامی سرداران پیر شده ی سپاه، به یک خیز حریف زمین گیر می شود. آقای خامنه ای و سردارانش نیک می دانند که هر چه موشک و توپ و تانک و از اینجور تجهزیزات دارند، طرف، صد مطابق و کاری ترش را دارد. و نیک تر می دانند که طرف مقابل خیلی کارکشته تر از آن است که از این نظام فرسوده ی اسلامی زخمی بردارد.
مضافاٌ بر این که: این روزها آقای خامنه ای و سردارانش عروس دار و نوه دار شده اند و هر یک برای خود بساطی آراسته اند و اگر جنگی در بگیرد، همه ی ثروت هایی را که با هزار زحمت و ترفند جمع آوری کرده اند دود می شود می رود هوا. مثل ثروت افسانه ای صدام و قصرهای چند بچندش. من با اطمینان می گویم: این روزها هر سخنی که آقای خامنه ای بر زبان سیاست می راند، و هر عربده ای که وابستگان وی بر می کشند به اسم غیرت مندی، درست همانی است که برایشان پیشاپیش نوشته شده و ای بسا ما را درست در نقطه ی جنگی فرود آورد که خرابی اش تا چهل سال بعد نیز ترمیم نشود.
من از همینجا به نمایندگی از جانب خودم به آقای خامنه ای می گویم: بر هرچه رفته و بر هر چه می رود صلوات. آقای خامنه ای، بیایید و بی خیال دانش هسته ای و بشار اسد و سوریه و یمن و حزب الله و لبنان و بحرین و شیعیان عربستان و داستان شیعه گستری بشوید و با نرمش قهرمانانه، مردم ایران را از حادثه هایی که طبق برنامه به سمت شان خیز بر می دارد برهانید. در عوض ما قول می دهیم هیچ به کارهای کرده و ناکرده ی شما نپردازیم. فرو بردن مردم به قعر نگرانی های روز به روز، کارِ بخردانه ای نیست. هنر، در روفتنِ غبار نگرانی از چهره ی مردم است. بقول یک جوان: چی می شد ما مثل مردم مالزی، هم مسلمان بودیم هم کاری به کار اسراییل و لبنان و سوریه و دانش هسته ای و شیعیان هر کجا نداشتیم، و هم دنیا روی فهم و ادب و دارایی های انسانیِ ما حساب می کرد؟
شش: گرچه سیاسی کردنِ مردم تا این اواخر جواب می داد و حکومتیانِ بی لیاقت را از هزار پرسشِ حق طلبانه ی مردم می رهاند، این روزها اما وارونه عمل می کند این جویدنیِ عادت شده. مردم این روزها به سمت و سویی خیز برداشته اند که می خواهند: کم کم بفهمند. و ای امان از روزی که مردم بفهمند. شاید برای همین است که حاکمیت اسلامی هر کجا کم می آورد دست به دامان استخوان شهدا می شود و سی چهل پنجاه تابوت شهدا را در شهرها می گرداند برای کسب اکسیژن. بی آن که به این پرسش پاسخ بدهد: این شهدایی را که شما اینگونه بغل زده اید، خواستار حاکمیتِ این همه دروغ و تزویر و دزدی و بی لیاقتی و فریب و بی آبروییِ اسلامی بوده اند آیا؟
هفت: دوشنبه بود و با دکتر ملکی رفتیم جلوی کانون وکلا برای حمایت از بانو نسرین ستوده. نسرینی که من دیدم، برای سه سالی که محرومش کرده اند از وکالت، همچنان محکم و استوار ایستاده است برای اعتراض. بی هیچ تزلزلی و خستگی ای. بانو ستوده دوشنبه ی پیش تر با اشاره به پیراهن سفید و شلوار روشنِ من گفت: به به سفید سِت کرده اید! در جوابش گفتم: وقتی پیامبر ما شال سفید سر می کند، ما چرا سفید سِت نکنیم؟
هشت: بعد از ظهر دوشنبه رفتم رباط کریم برای ملاقات بانو گوهر عشقی که در بخش سی سی یوی بیمارستان فاطمه زهرا(س) بستری است. دخترش سحر و جمعی دیگر از دوستان نیز پشت در به انتظار ایستاده بودند. سی سی یو بود و دو نفر دو نفر باید می رفتیم به دیدن این بانو. به سحر گفتم: از مادرت خوب پرستاری کن که وی تنها متعلق به خودش و خانواده ی خودش نیست. و گفتم: گوهر عشقی یک سرمایه است. و متعلق به کل مردمی است که خواهان حاکمیت عقل اند. همان حاکمیتِ عقلی که این روزها اسیر آخوندهای عقل گریز شده است.
نه: تبعید سر ضرب احمد زید آبادی از زندان رجایی شهر به شهرستان گناباد، باور کنید هم برای زید آبادی غرور آفرین و عزت مند است و هم برای بیت رهبری موجب خسران و پدید آورنده ی نفرت در مردمان معترض و دیگر خواه. گفته باشیم خلاصه. فردا نگویید نگفتید ها؟!
محمد نوری زاد
پنجم خرداد نود و چهار – تهران
سلام و درود
جناب بینهایت گرامی
شما در همین صفحه کامنت کوتاهی گذاشتید برای ادامه بحث در تتمه آیات سوره اعراف ،عبارات مرقومه شما اینطور بود :
“”بی نهایت
8:00 ق.ظ / می 30, 2015
سلام و درود
جناب سید مرتضی
با تشکر دوباره از همراهی شما دوست گرامی و همچنین پوزش من به دلیل دیرکرد . در ادمۀ سری مباحث تحلیل آیات 11 تا 24 سوره اعراف، به بخش آخر آن و آیات 21 تا 24 میرسیم.طبق روال گذشته، ابتدا معنای لغوی آیات و ترجمه، سپس پرسشهای من از شما در مورد این آیات.
وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النّاصِحینَ (21)فَدَلّاهُما بِغُرُورٍ فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبینٌ (22)قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ (23)قالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ (24)
پایدار باشید””.
(پایان نقل قول)
—————————————–
اولا :با پوزش ،نوشته خودم را بالای صفحه قرار دادم تا راحت تر در معرض دید شما قرار گیرد.
ثانیا: شما در مقام ذکر آیات مورد بحث ظاهرا آیه آخر را از قلم انداختید :
“”قالَ فيها تَحْيَوْنَ وَ فيها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ “.الاعراف/25
اگرچه واقع این است که حتی تا آیه 27 هم مرتبط به ماجرای آفرینش انسان است ،و تصادفا آیات تا آیه 27 بمنزله نوعی نتیجه گیری از صدر و ذیل ماجرای آدم و حواء و ابلیس و هبوط انسان بزمین است ،اما بهرحال چون از ابتدا که شما این آیات را مطرح کردید و گفتید در مورد آنها با دبیرتان مجادله داشته اید ،آنرا تا آیه 24 تلقی می کردید ،ما هم بحث را به همین آیه 25 ختم می کنیم،تلاش می کنم اشاره کوتاهی داشته باشم به مفردات الفاظ آیات و جهات ادبی آنها ،و ترجمه تحت اللفظی مضمون آنها :
“وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النّاصِحینَ”.
لغت و فعل”قاسمهما”از ریشه “قسم یقسم قسما” است که بمعنی سوگند خوردن است ،خود فعل ثلاثی قسم یقسم حاوی مضمون سوگند هست ،اما این فعل به باب “مفاعله” رفته است برای مبالغه و تاکید بیشتر در حکایت عمل ابلیس ،و فاعل آن هم ابلیس است ،یعنی ابلیس قسم های غلیظ و موکدی خورد.
مضمون قسم یا متعلق قسم او چه بود؟ “إِنِّی لَکُما لَمِنَ النّاصِحینَ”.
بدرستی که من حتما خیرخواه شمایم!
به لطافت های ادبی تاکیدی این تعبیرات در قرآن دقت کنید : قسم نفرمود ،فرمود قاسمهما ،یعنی مبالغه در قسم خوردن ،کلمه “انی” و “ان” هم در لغت عربی حرف تاکید است ،آن تعبیر “لام” بر سر من که فرمود “لمن” هم از حروف تاکید است ،و تعبیر “ناصحین” هم که بصورت جمله یا شبه جمله اسمیه آورده شده باز دلالت بر تاکید است ،نگفت نصحیتتان می کنم ،گفت من “نصحیت کننده” شما هستم ،البته همه این تاکیدات که در لسان وحی آمده حکایت نحوه حال و قول و فعل ابلیس نسبت به آدم و همسرش بوده است.
“نصح” بضم نون هم در لغت بمعنای خیر اندیشیست ،خلاصه اینکه ابلیس با قسم های موکد ابتدا خود را خیر خواه آدم نشان داد .اگر یادتان باشد خیر خواهی خود را که مایه فریب آدم و حواء قرار داد در آیه 20 بیان شد :قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدين”. که بدروغ گفت خدا شما را از این درخت نهی نکرد مگر برای اینکه مبادا تبدیل بفرشته شوید یا موجوداتی جاوید و ابدی شوید.
——————
“فَدَلّاهُما بِغُرُورٍ”.
فاء حرف تفریع است ،تفریع بر اینکه خود را خیر خواه آنها نشان داد،دلی یدلی تدلیه در باب تفعیل استعمال شده است ،تدلیه در اصل لغت عربی از این گرفته می شود که کسی “دلو” یعنی سطل را آویزان کند و بچاه بیندازد،باء در ابتدای کلمه غرور هم باء سببیت است ،پس تدلیه یعنی ایصال و رساندن چیزی ،اینجا ظاهرا یک استعاره صورت گرفته است ،برای فهماندن این معنا که گویا ابلیس بسبب فریب و غرور ،آدم را از مقام خود پایین انداخت.یعنی خلاصه آنها را با قسم و در چهره خیر خواهی فریب داد و بطمع انداخت.
———————
“”فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما..””.
“فلما”یعنی همین که ،”ذاقا” ذاق یذوق ذوقا بعربی یعنی چشیدن از چیزی ،فعل در اینجا تثنیه و دوتائی استعمال شده است ،یعنی همین که آدم و همسرش از میوه درخت چشیدند.
“بدت” بدا یبدوا بدوا ،بمعنی ظاهر شدن است ،بدت فعل مفرد مونث غایب است ،و مونث بودن آن بخاطر این است که فاعل آن “سواتهما” است که لفظا مونث است ،”بدت لهما” یعنی بمحض چشیدن از میوه آن درخت (میوه آن هرچه بوده که در آن بحث های مختلفی هست) ظاهر شد برای آندو “سواتهما” سوآت جمع” سوأة” و به معناى عضوى است كه آدمى از برهنه كردن و اظهار آن شرم دارد.
————————
“وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ”.
این بخش دنباله مساله ظاهر شدن عورات آدم و همسرش بر یکدیگر است ،فعل “طفقا” تثنیه “طفق” است که بمعنی شروع کردن است ،چون عورات و زشتی های آنان بر یکدیگر آشکار شد شروع کردند به چه ؟
“یخصفان” باز فعلی تثنیه است ،خصف یخصف بمعنی “ضمیمه کردن و چسباندن” است، کلمه “ورق” هم بمعنای برگ درخت است ،یعنی تا عورات آنها آشکار شد ،بجهت شرمگین شدن شروع کردند به پوشاندن عورت با چسباندن برگ های درختان آن بهشت.
———————-
“وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبینٌ”.
“ناداهما” نادی ینادی مناداه ،در باب مفاعله بکار رفته است ،نداء دادن یعنی بانگ زدن و خطاب کردن است ،و مناداه یعنی دو طرفه یکدیگر را مورد خطاب قرار دادن ،فاعل این فعل خدای متعال است ،یعنی خداوند آدم و همسرش را مورد ندا قرار داد ،اگر دقت کرده باشید در آیات قبل تعبیراتی مثل “قال” در مخاطبات بین خدا و آدم و حواء بود که این حکایت از قرب آنها به خدا داشت البته قرب معنوی و مکانتی نه قرب مکانی ،دور نیست که نکته تعبیر به مناداه ،در این آیه اشاره به این است که آدم و همسرش پس از فریب شیطان خوردن از آن قرب معنوی به خدا دور شدند و کانه از دور خدا آنان را ندا داد.
“ربهما” فاعل فعل نادی است ،یعنی پروردگار آندو آندو را بصورت توبیخ ندا داد که :
“” أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ”
همزه “ا” همزه استفهام است و “لم انهکما” فعل منفی و متکلم وحده است از ریشه “نهی ینهی نهیا” یعنی نهی و منع کردن ،خدا به آندو گفت :آیا من شما را نهی نکرده بودم؟ از چه؟
“عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ” از این درخت که اکنون از آن خوردید؟آیا نگفته بودم به این درخت حتی نزدیک نشوید؟
“”وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبینٌ””.
آن کلمه “لم” که برای منفی کردن فعلست ،روی این کلمه “اقل” هم آمده است یعنی “اقل” عطف به فعل مجزوم “لم انهکما” است ،یعنی آیا نگفته بودم به شما که ” إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبینٌ” این شیطان دشمن آشکار شماست؟
این در واقع استفهام تقریری و تثبیتی است ،یعنی میدانید که من شما را از این درخت نهی کرده بودم ،نیز شما را از دشمنی شیطان آگاهانیده بودم ،پس چرا غفلت کردید و فریب شیطان را خوردید؟
———————
پاسخ آدم و حواء چه بود؟
گفتند :””قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ””.
قالا یعنی آندو گفتند ،خدایا “ظلمنا انفسنا” ما ظلم کردیم به نفس خودمان ،و تو اگر ما را نیامرزی ،و بما رحم نکنی ،حتما از زیان کاران خواهیم بود.
الفاظ این آیه قبلا تو ضیح داده شد.
——————————
در پاسخ به تقاضای عفو آندو خدا چه گفت؟
فرمود :””قالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ””.
اولا چنانکه قبلا پرسیدید و اشاره شد در آیات دیگر قرآن هست که خدا توبه آندو را پذیرفت : در سوره بقره آیه 37 فرمود :
“فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ ”
پس آدم کلماتی از پروردگار خویش دریافت پس بسوی او توبه کرد و او خدای تواب و رحیم است.
در آیات 121و 122 سوره “طه” هم که ماجرای آدم آمده است فرمود :
“”وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى ،
ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدی”.طه/ 121-122
و آدم نافرمانی پروردگار خویش نمود و گمراه شد ،پس از آن خدا او را برگزید و به او رجوع کرد (توبه او را پذیرا شد) و او را هدایت فرمود.
بنابر این اصل آمرزش مفروض است ،اما چنانکه قبلا اشاره شد ،آثار تکوینی این خطا مترتب شد ،قبلا این تمثیل بعرض رسید که اگر مثلا پزشک مریض ر از چیزی نهی کند ،این نهی نهی ارشادی است و سبب سلب اختیار مریض نیست ،حال اگر مریض به نهی طبیب اعتنا نکرد و ناپرهیزی کرد ،تکوینا آثار آن بر مزاج او ظاهر خواهد شد هرچند نزد طبیب رفته و عذر خواهی کند و طبیب هم عذر او را بپذیرد ،و از او در خواست هدایت دیگر کند و طبیب هم دوباره به او سفارش کند.
حال اینجا فرمود :
“”قالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ”
“قال” یعنی خدا گفت :”اهبطوا” فرود آیید از بهشت به زمین ،هبوط عبارت از نزول از مقام عالی و بالاتر است،این البته امر تکوینیست نه امر لفظی ،اینجا در آیه بصورت گزاره خبری لفظی بیان شده است ،یعنی فرود آمدن از آن مقام بسبب تناول از درخت طبیعت و میوه آن ،امری تکوینی و بدنبال قضای تکوینی الهی بوده است که از مجرای فعل اختیاری آدم ظاهر شده و تحقق یافته است.
“بعضکم لبعض عدو”
این جمله حال از فعل هبوط است ،یعنی فرود آیید از این مقام به زمین در حالیکه بعضی از شما دشمن بعضی دیگر است که خطاب به آدم و حواء و شیطان است ،و دشمنی که هریک نسبت به دیگری خواهند داشت.
——————-
“وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ”
این جمله اشاره به استقرار بنی آدم در زمین است تا زمان خاص (قیامت و پایان زندگانی دنیائی آدمیان)
“ولکم” یعنی برای شما انسانها ،در زمین ،مستقر است ،یعنی زمین محل استقرار شماست ،یا مستقر مصدر میمی است یعنی استقرار شما انسانها از هم اکنون در زمین خواهد بود و از “متاع” زمین بهره مندید تا کی؟
“الی حین” تا زمان خاص یعنی قیامت و پایان جهان.
در آیات دیگر هم بیاد دارید که مهلتی که به شیطان داده شد هم تا قیامت بود ،پس دشمنی شیطان و اعوان و انصار او از جن و انس ،تا قیامت با نوع بشر هست و خواهد بود.
—————————–
و بالاخره در آیه 25 هم که شما ذکر نکرده بودید اینطور فرمود:
“”قالَ فيها تَحْيَوْنَ وَ فيها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُون”
این خطاب تکوینی خدا به همه انسانهاست که :
“فیها”یعنی در زمین ،”تحیون” بوجود می آیید و حیات پیدا می کنید ،و “فیها” در همین زمین هم “تموتون” همه شما می میرید،و “منها تخرجون” و از همین زمین هم همه شما خارج و بر انگیخته خواهید شد (یعنی در پایان جهان و قیامت)
————————–
جناب بینهایت عزیز ،این تجزیه و تحلیل مفردات آیات سوره اعراف بود ،اکنون در اینجا ترجمه جمعی این چند آیه را ذکر می کنم و عنان کلام را بشما می سپارم که ابهامات و پرسش های خود در مورد این آیات را مطرح کنید :
“”و براى آن دو سوگند ياد كرد كه: من قطعاً از خيرخواهان شما هستم.
پس آن دو را با فريب به سقوط كشانيد؛ پس چون آن دو از [ميوه] آن درختِ [ممنوع] چشيدند، برهنگىهايشان بر آنان آشكار شد، و به چسبانيدن برگ[هاى درختانِ] بهشت بر خود آغاز كردند؛ و پروردگارشان بر آن دو بانگ بر زد: «مگر شما را از اين درخت منع نكردم و به شما نگفتم كه در حقيقت شيطان براى شما دشمنى آشكار است.»
گفتند: «پروردگارا، ما بر خويشتن ستم كرديم، و اگر بر ما نبخشايى و به ما رحم نكنى، مسلماً از زيانكاران خواهيم بود.»
فرمود: «فرود آييد، كه بعضى از شما دشمن بعضى [ديگر]يد؛ و براى شما در زمين، تا هنگامى [معيّن] قرارگاه و برخوردارى است.»
فرمود: «در آن زندگى مىكنيد و در آن مىميريد و از آن برانگيخته خواهيد شد.»
———————
موفق و پایدار باشید
سلام و درود
جناب سید مرتضی، دوست گرامی
پرسشهای مرا در پست ” چرخ گوشت ” ملاحظه فرمایید.
با سپاس
علی آقای گرامی سلام.باور بفرمایید در جامعه کتاب نخوان ما کسی بتواند نوشته های استاد دانشجو را فقط پیگیری کند کاری کارستان کرده و یا نوشته های پر و پیمان کوروس خان و یا نوشته ای شما.
من حدود بیست سال پیش مثنوی را کامل خواندم والبته شیفته اش شدم. معتقدم که همه اش عرفان و شناخت نیست بلکه جنبه ملایی و فقهی مولانا گاهی انسان را آزار می دهد و یا کلمات رکیک او که البته در جای خودش مناسب است.شاید ما باید احترام بیشتری به شاعرانمان بگذاریم و بدیهایشان را به خوبیهایشان ببخشیم.مثلا داستان موسی و شبان یکی از زیباترین داستانهای مثنوی است که پایانش به این بیت ختم می شود که هر چه می خواهد دل تنگت بگوی.
یا ابیاتی دارد که موی بدن مرا راست می کند و یک جریان الکتریکی در من ایجاد می کند:
گنج مخفی بود ز پری چاک کرد……… خاک را تابانتر از افلاک کرد
گنج مخفی بود ز پری جوش کرد…….. خاک را سلطان اطلس پوش کرد.
عرفان یک دانش اگر بشود دانش حسابش کرد ذوقی است یعنی مانند آواکادو می باشد که شما باید خودت بچشی و تعریف دیگران که فلان مزه را دارد شما را به حس و حال آن مزه رهنمون نمی کند.عارفان مکاشفه ای می کردند و سپس به کمک شعر آنرا برای دیگرانی که مزه طلب بودند مزه اش را شرح می دادند و البته با گرد و غبار فرهنگ و محیط اجتماعی هم آغشته می گردید.حالا باید ما این نوشته ها را بخوانیم و جنبه های نادرست آنرا به خوبیهای آن ببخشیم.
و یا این مصرع منطق الطیر جناب فریدالدین عطار:
دائما او پادشاه مطلق است….در کمال عز خود مستغرق است
زیباترین چیزی است که من تصورش را می توانم بکنم.
علی آقا اکنون در جهان یک پدیده معنوی (ونه مذهبی و دینی) در حال وقوع است که بشریت قصد دارد هستی را بدون پیشفرضها و غرض ورزیهای شخصی و محلی و مذهبی ادراک کند.همین پدیده امثال ذره هیگز پشت سرش سیلابهایی براه می اندازد و بسیاری از شناختهای کهنه را با خودش می برد و شاید در بنیانهای دینی افراد هم رخنه ایجاد کند.
فیزیک کوانتوم می گوید جهان در ابعاد کوانتومی مانند سوپی یکدست از احتمالات است.یک سوسک جنگلی و یک قطعه مس با یک کهکشان و یا یک انسان همه در جهان کوانتوم یکسانند ولی هنگامی که به جهان فراکوانتومی و فیزیک اتمی وارد می شویم جهان متنوع و گوناگون و موجودات با ادراکات متفاوت نمود پیدا می کند. برای همین برخی از نظریه پردازان معتقدند که نظریه توهمی بودن جهان (مایا) که در فرهنگ هند به توصیف جهان پرداخته بسیار جدی است. جهان به نظر بعضی فیزیکدانان عاقبت به اعداد و ارقام که آن هم از یک شعور حکیمانه و بینهایت خلاق سرچشمه گرفته اند پایان می یابد و یا شروع می شود.برخی معتقدند عدد پی که نسبت محیط دایره به قطر است و بینهایت عدد پس از ممیز دارد حاوی تمام علوم و مقدرات و شگفتیها و راز و رمزهای هستی است.
جهان بسیار فراختر ازآن است که دانش میلیاردها ابن سینا و غزالی و صدرالمتالهین شیرازی قادر به شناخت آن شود. من معتقدم در یک ابدیت بیکران هم نمی توانیم به کنه اسرار هستی نائل شویم ولی به هر حال دانشمندان سختکوش غربی جور همه انسانها را دارند می کشند و کشفیاتشان در آینده خیره کننده و تکان دهنده خواهد بود.
آقای سروش هم به اندازه خودش خدمت کرده و توانش همین بوده لطفا به سایتش مراجعه کنید و انتقاداتتان را به صورت کامنت درج کنید.ما منتظر پاسخ آقای سروش می شویم.
از همه دوستان خواستارم نوشته هایتان را مانند ویل دورانت، عمومی و ساده بنویسید که همگان از آن بهره مند شوند.ممنون از شما دوست گرامی.
خواهران زینب و منازل محترمه رفتن تظاهرات و شعار به دست گرفتن که <> ۳۵-۳۶ سال پیش روشنفکران اسلامی با همین مزخرفات ۴۴۴ روزی آمریکایها را گروگان گرفتن و هیچی دستشون رو نگرفت الا جنگ، تحریم، و عقب افتادگی ملک ایران و پی ریزی استبداد دینی-نظامی. نه اونها اون روزها تونستن غلطی بکنند نه اینا میتونن امروز روزی.
صرفا جهت اطلاع:
احضار یکی از اعضای مکتب قرآن به اداره ی اطلاعات سردشت
روز شنبه ۲/۳/۹۴ کاکه شیرزاد عُمری ( از شاگردان علامه کاکه احمد مفتی زاده و عضو مکتب قرآن ) به اداره ی اطلاعات شهرستان سردشت احضار شد، نامبرده مدت ۶ ساعت مورد بازجویی قرار گرفت و در مجموع با تهدید و ارعاب از وی درخواست شد تا از پیروی مکتب قرآن منصرف گردد؛ اما کاکه شیرزاد به هیچ وجه حاضر نشد تسلیم درخواست نادرست آنان شود.
در رابطه با مورد 7 نوشته جناب سید رضی مسیله در فهمیدن قانون اول نیوتن است. سطحی نگری و برداشت ناقص ما از علوم را در همین مورد می توان سنجید. ار دوره دبیرستان به بالا سه قانون نیوتن خوانده و تدریس و تکرار می کنیم. در فورمولهای ریاظی ساده و پیچیده آنهارا بکار می بریم اما کمتر به مفهوم اصلی آن و موضوعات مورد بحث زمان نیوتن که منجر به کشف این قوانین شد اندیشیده ایم. قانون اول نیوتن می گوید:
هر شییی که ساکن است تا ابد ساکن خواهد ماند و هر شییی که در حرکت است تا ابد به حرکتش ادامه می دهد مگر اینکه نیرویی از خارج بر آنها وارد شود. برای مثال سفینه های فضایی و اجسام کیهانی که در خلا در حال حرکت و دوران هستند نیاز به نیرویی برای حرکت خود ندارند که ما بر سر دوراننده آنها با هم دعوا داشته باشیم.
البرز گرامی
نکته شما را گرفتم اینک چند تکلمه بر آن می نهم امیدوارم با امعان نظر و حسن ظن در آن بنگری
1- من منکر رگه های زیبای فرهنگ عاشقانه در گذشته عرفان نیستم اما این را برآمده از عرفان نمی دانم در واقع این رگه عاشقانه و مهرورز محصول سنت ادبی رودکی و زیبااندیشی شاعران سترگ ایرانی است یعنی آنچه به عرفان الحاق شده زاده عرفان نیست بل دستاورد پیشین شعر است که اوجش در حافظ است و به نطر می رسد این قسم شاعران با عرفان میانه ای نداشته اند اما بوده اند عارفانی که به لباس شاعران درآمده و از بخشی از داشته شاعران بهره گرفته و از آن خود کرده اند. با حفظ این نکته باید گفت آنچه سنت عرفان اسلامی از ابوسعید ابوالخیر و حلاج و بایزید شروع می شود و از نسفی می گذرد و به ابن عربی و قیصری می رسد هیچ میانه ای با آن عرفان آزاداندیش مورد نظر ما که دوست داریم در مقابل فقه بنشانیمش، ندارد. از این رو من فکر نمی کنم عارفان برای کم کردن از تصلب فقه آمده باشند چون تصلب خودشان بیشتر است. متون اینها تمام بدنه و چارچوب عرفان را می سازد و حتی پیشتر امثال ابن سینای نابغه و سپس شیخ اشراق(سهروردی) و سپس ملاصدرا این بدنه شکل گرفته و تثبیت شده را به سهم خود هم ساختند و هم به فلسفه وارد کردند و کاملا منبع فلسفه یعنی عقل را از کارایی انداختند. شما اندکی به ملاصدرا مراجعه کنی درمی یابی تمام نظریات فلسفی او از جایی و از منبعی غیر از عقل می آید. من تصورم این است که این عرفان شکل دیگری از همان سنت متصلبی است که راه نفس کشیدن و اندیشیدن را بر انسان بسته و از شما فقط اطاعت طلب می کند. پس عرفان عاشقانه، عرفان نیست شعر است و دستاورد شاعران و عرفان نظری ساخته ابن عرفانی چیزی که به درد امروز ما بخورد به درد ساختن دنیایی برابرتر، آزادتر و مستقل تر، ندارد.(می دانم اینها عبارات فتواگونه است و نیاز به توضیح مستدل دارد و می دانم این وظیفه من است که توضیح بدهم)
2- در عباراتی که از سروش نقل کردید-ممنون از زحمتتان- و در عبارات و نامه های دیگر او از این قبیل مطالب هست و اینها اگر دقت کنیم عباراتی تماماً سیاسی و برای مخالفت با شخص حاکم است. ببین دوست من از یک متفکر انتظار بیشتری هست. او به عنوان کسی که بیشتر از هر کسی جوانان این کشور را به سمت خود کشانده باید ریشه ای تر و بنیادی تر بیندیشد و الا نامه سیاسی نوشتن که کار چندان شاقی نیست برای یک متفکر شناخته شده. همه این مطالب با اجازه شما نشانه کوته فکری هم هست چون مشکل این کشور فراتر از چماق مقطعی و فاشییست بودن این و آن است . سروش عاشق خمینی بوده و شاید الان هم باشد و بعد ناتوان از همنوا شدن با حاکمی که به نظرش در سطح خمینی نبوده، شروع می کند به مخالفت کردن و این نشان درستی از تفکر نمی دهد. تفکر بر محور فرد خاص نمی چرخد. سروش دهها نامه تند و با اجازه شما بچگانه دارد که اگر هم قبلا برای ادبیاتش، خوانده می شد اکنون کسی را جذب نمی کند. سروش نشان داده هنوز با خودش درگیر است و آدمی تا راه درونی خود را صاف نکند، شبیه هادی غفاری می شود که اکنون در صدد است به خلق الله حقنه کند که اصلا طلب است!
3- من مدافع کدیور نیستم اما تنها یک مقایسه کردم و گفتم کدیور یک فقیه است و سابقه نداشته یک فقیه نشان دهد که در فقه تبعیض سیستماتیک وجود دارد. کتاب حق الناس او را بخوانید و مقالاتی که در موضوع حق در اسلام نوشته. این همان چیزی است که سروش به سهم خودش و در حوزه کاری خودش باید انجام می داد و اصلا نداده است. کدیور روشمند توضیح می دهد که در فقه اسلامی هم به غیر مومنان هم زنان و هم غیر هم مذهبان تبعیض تئوریک روا داشته شده است.
باری هر چیزی که منظماً با قطعیات حقوق بشر در تعارض باشد نشانه ای از تاریک اندیشیهایی است که ما از عهدهای دور همراه خود آورده ایم تا اینها را از اذهان خود دور نکنیم امید نزدیک شدن به فهم حقوق بشر از ما نمی توان داشت. فهمیدن یعنی درونی کردن یک حقیقت. مثلا تا هرچه برای خود می پسندی برای دگراندیش( به تعبیر فقیهان برای ملحدان و کافران و مرتدان)، برای زن، برای سیاه پوست، برای همسایه و برای غیر هم حزبی نخواهی، امیدی نمی توان به فهمیدن حقوق بشر داشت. ما اگر ندانیم چه می خواهیم مدام دور خود می چرخیم و خود را بند افراد می کنیم دقیقا مثل سروش که گاهی به یزدی می توپد گاهی به حاکم، گاهی علیه حداد عادل. آیا اینها شایسته یک متفکر است؟ کدیور از این لحاظ بر او برتری دارد چون اگر هم حاکم را نقد می کند یک اثر فخیم و خواندنی و پرملاط می نویسد( کتاب او به صورت پیوسته در سایت او خواندنی و در دسترس است) که حاکمیت را وا می دارد که همه فقیهانش را بمیدان آورد اما او مثل سروش نامه تند و خشماگین نمی نویسد. من شک ندارم این نامه و مطالب سروش لو دهنده ذهنی درگیر و عصبی است به رغم سخنوری آرام و عارفانه اش! چون اگر عرفان آزار نمی رساند او با این عباراتش علیه یزدی و حداد عادل در حق دشمنانش ستم روا می دارد و کجای عرفان عاشقانه(همان شعر از رودکی تا حافظ) اجازه آزار رساندن ولو به دشمن را می دهد؟ پس ادعای عرفان او فقط حرف است و اما واقعیت نشان می دهد او چون با دشنه زخمی شده می خواهد با شمشیر زخم بزند و این نشانه دور شدن از تفکر است. تفکر سعی در پیدا کردن گره های کور بیچارگی مردمان دارد و از شخصی کردن امور تفکرآمیز دوری می کند. شما شک نکن که حداد عادل از نامه های سروش بسی خشنود است زیرا او را در اذهان دانشجویانش به فردی لیبرال تبدیل می کند که چندان در بند پاسخ تند دادن به یک مخالف خشماگین نیست! از اثر عمل سروش، روزگار ما بجایی رسیده که حداد عادل لیبرال و آزادمنش تلقی می شود!
کسی که منظماً در همه شوراهای فرهنگی علیه همه روزنه های آزادی و علوم انسانی، طرح و سیاست تصویب می کند و درزهای آزادی را سیستماتیک گل می گیرد در اثر بیفکری امثال عبدالکریم سروش، آثار فعل ضد آزادی او پیدا نیست. تازه حداد بلد هم هست که نزد استادان و بزرگان کرنش ظاهری هم بکند تا نزد آنها هم قدر ببیند اما شاید آیندگان بدانند که او در معیت دستگاه مصباح یزدی چگونه در حال قطع کردن ریشه های علوم انسانی اند! من سهم سروش را در این وضع کم نمی دانم.
سلام و درود
جناب بردبار
آیا برای دشمن خارجی فرش قرمز پهن میکنند و کیلومترها در خیابانها به انتظارش می نشینند که بیاید؟( آب زنید راه را …) نماد کشورهای عربی بیش از هزار سال است که بر تمام زندگی ما ایرانیان از بدو تولد تا زمان مرگ مستولی ست و مختص به شخص مورد نظر شما نیست.رئیس جمهور تحمیلی هم از آن حرفها بود! یعنی ما مردم هیچ نقشی در رسیدن به مقام ریاست جمهوری آن اشخاص نداشتیم؟ راجع به بقیه نیز ارزش ندارد خون خود را کثیف کنید.شما در درک واژه ها کمی مشکل دارید.نمیدانم چند سال دارید و به همین دلیل نمیتوانم آنطور که باید به تمامی مطلب شما پاسخ بدهم.آنهایی که هم سن و سال من هستند، به حق که نسل سوخته بودند. این خائنین وطن فروش، درست است که خون به دل ما کردند ولی آیا مقصر اصلی خود ما نبودیم؟ آیا این ما مردم نبودیم که فریب خوردیم؟ جناب بردبار من می توانم به تمامی پرسشهای شما در حد وسعم پاسخ دهم ولی این مطالب شما کمکی نمیکند و تازگی ندارد.تمام ایرانیان آنچه که گفتید را می دانند.منظور من دشمن خارجی ست و این یعنی کشور یا کشورهایی که به ایران حملۀ نظامی کنند. اگر کشوری خارجی به ایران حمله کند و هموطن، همشهری، هم محلی و یا همسایه و یا اعضای خانوادۀ شما را به خاک و خون بکشد، شما برایش هورا می کشید؟ شاید هیچکس بیش از من از این افرادی که نام بردید متنفر نباشد. اگر ما راه را به روی دشمن خارجی باز کنیم، آیا آنها برایمان دل می سوزانند؟ آیا آنها برای خوشایند ما و از سر دلسوزی به ما حمله می کنند؟ بحث دشمن خارجی و دشمن داخلی بسیار متفاوت است. شما به دشمنان داخلی مردم ایران اشاره کردید و من به دشمنان خارجی. اگر هر پرسشی داشتید، بفرمائید تا من پاسخ دهم ولی نه به این شکل که حاکی از یادآوری مجدد حماقتهای گذشتۀ ما مردم باشد. گذشته، دیگر باز نمیگردد و این ما بودیم که در لحظه به لحظۀ آن سهیم بودیم.ما مردم ایران از زمان نهضت مشروطه به این طرف تلاشهای زیادی کردیم (البته از نظر تعداد و نه با استفاده از نهایت توان) تا به دموکراسی و نظامی سکولار نزدیک شویم ولی هم دشمنان خارجی و هم دشمنان داخلی جیره خوار آنها نگذاشتند و ما را به روشهای مختلف فریب دادند. البته ما ایرانیان هم هیچ تلاش مستمری برای آزادی و دموکراسی نکردیم و به نظر من مقصر اصلی تمامی این حوادث خود ما مردم هستیم. کافیست تاریخ ایران را از مشروطه تا امروز بخوانید و حماقتهای ما مردم را در صفحه صفحۀ آن شاهد باشید. اگر هم میانسال هستید که تاریخ همین انقلاب خودمان تا امروز خود گواهی بر حماقت ماست. برای جبران این حماقتها و برای فرار از شرایط موجود نباید دست به دامان دشمن خارجی شد و از موضع ضعف وارد شد.باید قوی باشیم و بدانیم که برای رسیدن به آزادی و دموکراسی باید خون بدهیم و با انداختن همۀ تقصیرها به گردن چند آدم خود فروش و وطن فروش، حماقتهای خود را لا پوشانی نکنیم.
اگر قصد مبارزۀ بدون خون ریزی را داریم باید در هیچ انتخابات و تظاهرات حکومتی شرکت نکنیم. من به نوبۀ خودم بیش از بیست سال است که در هیچ انتخاباتی و تظاهراتی شرکت نکرده ام و از خودم راضی هستم. کمترین نوع نشان دادن جسارت و شجاعت همین راه است. البته اگر ما مردم نون به نرخ روز خور و ترسوی عافیت طلب، واقعن بخواهیم.
صبح میگوئیم زنده باد و شب هنگام مرگ را حواله میکنیم.از ماست که بر ماست. خود کرده را تدبیر نیست.
بیشتر کامنت گذاران فقط هیجانات داخلی خود را در این سایت با نام مجازی ابراز میکنند که شاید به آرامشی هرچند موقتی برسند. اینها همه گلایه ها و نق زدن های بچه گانه است و راه به جایی نمی برد.مبارزه با حرفهای مجازی و در محیط مجازی و با افراد مجازی بیشتر به یک قصۀ شب شبیه است و حکم تسکین دهنده قبل از خواب را دارد.
من در اینجا از تمام حاضرین می خواهم صادقانه بگویند که چند سال است در هیچ انتخاباتی شرکت نکرده اند؟
من در اینجا اعلام میکنم که از هر حرکتی برای مبارزه با این سفاکان و ضحاکان خون آشام، با تمام وجود حمایت می کنم. مبارزه ای جوانمردانه، شجاعانه و عمل گرا و نه مبارزه ای ناجوانمردانه، بزدلانه و شعارگونه.
جاودان و پاینده باد ایران
جناب رضی؛؛؛
حواهشی دارم از شما و خدای شما؟؟
اگر کسی قران را قبول نداشته باشد نجس و؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
لطفن از نوشته های جناب شبستری و البته اخرین مقالات ایشان حتمن استفاده نمایید که لب کلام ایشان:خدا قابل اثبات نیست.میباشد.
و اما نکته و انهم دو تا:
یکم هرکی خواست خدا و وجود خداوند را اثبات کند با عرض پوزش کم سواد است,دلیل مگر شده است مصنوعی بتواندصانع خود را بشناسد؟
و دوم:به تعدادامدگان,نیامدگان؛؛راه خدا شناسی هست,اگر چنین نیست,که هست,یکم از خدا بگذرید و به این انسان درمانده و….کمک کنید که بهتر از ثبوت خداست.
دبیر شورای نگهبان روز شنبه در بخش دیگری از سخنان خود اذعان کرد که «اشتباهاتی» کرده و برای این خطاها «از خداوند مکرر استغفار کردهایم». یارو اشتباهاتش دامن ماها رو میگیره استغفارش رو پیش یکی دیگه میکنه. به این میگن جمهوری اسلامی.
سلام آقای سید رضی
چه کودکانه خدا را شناسایی کردید. مسلم است که هیچ کس با این استدلال خداپرست نمی شود.
گفتید اگه شخص قران را هم قبول نداشت پس کافر و نجس است و باید او را کشت.
این خدای تو چه ناتوان و کم تحمل است ، چیزی که خود خلق کرده و میداند در ذهن و فکر او چه
میگذرد و از رگ گردن به او نزدیکتر است میخواهد او را با داشتن یک تفکر دیگر بکشد و …
که اگر میخواست و بخواهد این افراد را نابود کند پس چرا آنها را آفرید؟ و آیا باید مردم مسلمان
آنهم از نوع شیعه دوازده امامی را در دنیا نگه میداشت!!!
اما خدای من و دیگران خدای عشق و رحمت است و همانطور که در قران خودش را توصیف کرده از جنس
نور و نور و نور می باشد. و نیاز به این چیزها ندارد که کسی او را قبول داشته باشد
و یا انکارش کند و در ساحت مقدسش هیچ خللی و مشکلی وارد نمیشود.
این مصاحبه بلند هم فوق العاده خواندنی است با عنوان«یک روشنفکر برجسته سوری: لزوم درک پیوند سیاستهای امپریالیستی دولت ایران با ستمگری آن در داخل»
مصاحبه با«یاسین الحاج صالح یک روشنفکر برجستهی سوری و زندانی سیاسی سابق است که از آغاز انقلاب سوریه در بهار سال ۲۰۱۱ در آن شرکت داشت. او در اکتبر ۲۰۱۳ به تبعید رانده شد. اکنون در ترکیه ساکن است، مدام مینویسد و در دفاع از اهداف انقلاب سوریه سخن میگوید» همسرش هم یک قهرمان است و اکنون در بند بنیادگرایان مومن!
من چون لینک دادن به منابع اینترنتی را هنوز از لحاظ فنی یاد نگرفته ام تنها نشانی اش را می آورم:http://www.radiozamaneh.com/221018
مازیار گرامی
اگر یادت باشد مدتها پیش در باره جواد طباطبایی و مهرنامه قوچانی چند همنظری داشتیم و عرض کردم شخصیت طباطبایی برایم معمایی شده و گفتم حتی برای مدافعانش هم معماست! ظاهرا دراین نظر تنها نیستم و دیدم یک مصاحبه خوب بلند از هوما دوراندیش با مصطفی ملکیان در رادیو زمانه با عنوان«مصطفی ملکیان: مهرنامه مروج سلفیگری است» منتشر شده و در دو سطر اولش آورده که مهرنامه قوچانی مدافع جواد طباطبایی یک معما شده است. بخوانید«مجلۀ مهرنامه دو سه سال است که معمای فضای فرهنگی جامعۀ ایران شده است. مهرنامه ابتدا قرار بود مجلهای روشنفکری باشد ولی به تدریج مجلهای شد علیه روشنفکران»
آقای ملیکان به درستی خلل و فرج اندیشه امثال قوچانی را که سخت در حال دفاع از طباطبایی اند، روشن می کند و خواندن مصاحبه اش را توصیه می کنم. جالب اینه که ملکیان می گوید طباطبایی یک مارکسیست است: مارکسیست آلتوسری.حسن اندیشه ملکیان این است که بر علوم حوزی آگاه و مسلط است و شناخت ناپیداهای اندیشه ایرانی بدون شناخت مستقیم از علوم سنتی ناممکن است. می دانید هر شناختی به مسلط شدن می انجامد و فرد آگاهی خواه، می داند هر دانایی توانایی است و تا دانایی حوزوی را ندانیم، همچنان او بر ما مسلط خواهد بود.
با پوزش از دوستان ،
در ادله اثبات خداوند که فوقا بیان شد ، در دلیل شماره 5 -نجس میکند- صحیح است که سهوا -نجس نمیکند- تایپ شده .
با ارزوی قبولی طاعات شما.
قابل توجه دوستانی که درباب وجود یا عدم خدا مطلب مینویسند:
موضوع کاملن مشخص است. چگونه؟
جواب:
1-اگر شما در جنگل جای پای شیری را دیدید فورا میفهمید که شیری از اینجا رد شده پس خدا هست.
2-شما با مشاهده یک خانه میفهمید که ان خانه را بنا ساخته است پس خدا هست.
3- با سنگ بر سر منکر خدا بزنید او میگوید: وای سرم درد گرفت ، به او بگویید من درد را نمیبینم پس خدا هست.
4-هر معلولی یک ویلچر.. -ببخشید-هر معلولی یک علت دارد علت جهان هم یک چیز است : خدا . پس خدا هست.
5-مهمتر از همه اینکه خداوند خودش در قران گفته که وجود دارد. اگر طرف قران را هم قبول نداشته باشد که دیگر چنین انسانی کافر است و نجس و باید فورا او را کشت و یا دست کم از او فاصله گرفت چون نفس کافر اگر تا هفت قدمی با مسلمان بخورد او را نجس نمیکند، انهم هفت قدم زمان پیامبر که هر قدم ان معادل دوازده فرسنگ شرعی است؟
6- از منکر بپرسید شما را چه کسی خلق کرده میگوید: پدرم . باز بپرسید پدرتان را کی خلق کرده ، جواب میدهد: پدرش. باز بپرسید پدرش را کی خلق کرده…. و انقدر این پرسش و پاسخ را ادامه بدهید تا به خدا برسید و او محکوم گردد.
تذکر: اگر احتمالا در بین پاسخهای طرف بجای پدرش یا خدا با پاسخ میمون مواجهه شدید فورا از او فاصله گرفته و سریعا قسل طهارت یا تیمم بدل از غسل انجام دهید زیرا چنین شخصی کافر است و همان احکام کفار بر او جاری است و دیگر هیچگاه با چنین شخصی هم صحبت نشوید و در فرصت مناسب تحقیق کنید اگرکافر غیر کتابی است در وقت مقتضی او را بکشید و اموالش را تصاحب کنید و زن و دخترانش را به کنیزی بگیرید و هر نوع بهره جنسی از انها حق شماست و فرزندان ذکورش را نیز مخیرید بکشید و یا برده کنید. اما گر کافر اهل کتاب بود از وی جزیه بگیرید و چیزهای دیگر.
7-اگر پیرزنی که در حال نخ ریسی است دست از کار بکشد دیگر چرخ نخ ریسی وی نمی چرخد پس نتیجه میگیریم که خدا هست.
این فرمایش شما مربوط به اعراب تازی میباشد بنظر شما ایرانیان باید چگونه خدا را بشناسد
جناب سید رضی
واقعا خسته نباشی اگر هم به تنهایی و بدون کمک از علما زحمت این چرندیات را کشیده ای که چند تا احسنت هم بعدا تقدیم خواهد شد . بنده خدا با این استدلالی که تو بلغور کرده ای که همه بدست شیعه های امثال تو باید کشته شوند ! تمامی این ساکنان کره زمین را که خدا افریده تو با کشتن آنها که زحمت افریدگار را به باد میدهی ! اگر کمی به عقلی که خدا به تو برای تفکر کردن هدیه کرده مراجعه کنی ( البته اگر چیزی مانده باشد ) تمامی اختراعاتی که برای رفاه بشر اعم از الکتریک و الکترونیک و دارو ودرمان وهزاران اختراعی که بشر را از غار نشینی نجات داده از جمله همین اینترنتی را که من وشما استفاده میکنیم بدست گهربار انسانهایی ساخته شده که نه تنها شیعه نیستند بلکه از شیعه و شیعه گری بیزار هستند آنوقت من وتو شیعه با کمال پر رویی و قلدر مابانه استفاده می کنیم بعدش هم شما از خواب صبح گاهی بیدار شده و هنوز آبی به صورت نزده فتوای قتل صادر میکنی ؟ ! بابا جون بی خیال کوتاه بیا . بقول قدیمی ها در دیزی بازه حیای گربه کجاست ؟ از این همه اختراعات کفار که بر خلاف من و تو شیعه از صبح تا شب در فکر رفاه بشریت قدم برمیدارند دست بکش ( حتی گوشی تلفن همراهت ) و تشریف ببر به یک غاری و از همانجا پس از صادر کردن فتوای حرام بودن تمامی تکنولوژی قتوای گردن زدن را هم صادر بفرما . به شرطی که برای درمان هم از داروهای ساخته شده کفار غیر شیعی نجس استفاده نکنی . جهت یاد آوری تسبیح دستت و جانمازت را هم چند سالیست که کافرهای نجس چینی تولید میکنند ( طاعات قبول )
اقای سید رضی باسلام خدا نیازی به اثبات ندارد اگرواقعا دوستدار اثبات خدا هستی برو به جنگ ظلم و بیعدالتی
بزنید دس قشنگه رو به افتخار سیدرضی.
جناب انعامی عزیز
جناب سید رضی با زبان طنزی پنهان سعی در یاد آوری دوران طفولیت ما دارند
و یاد آوری این که برخی از ما هنوز در دوران طفولیت مانده ایم
البته من وارد بحث خداشناسی نمی شوم ولی یاد آوری این که زمانی چگونه چنین استدلال هایی طرح می شد خالی از لطف نیست
جناب سید رضی درود بر شما.من از انسانهایی که اعتقاداتشان را رک و پوست کنده و بدون پیچاندن در لفازیهای بی ارزش می پوشانند خوشم می آید.دوستان آنچه سید رضی در مورد خدای اسلام الله گفته در حقیقت همانی است که در قرآن آمده منتها به عربی.و اتفاقا مجازاتی هم که ایشان مطرح کرده اند هم مطابق قرآن است هر چند که ایشان مجازات دنیای دیگر را گویا فراموش کرده.خوب دوستان این الله خدای مسلمین است .در حقیقت دوستان باید از ایشان و افرادی مثل ایشان سپاسگزار باشیم.این افراد نه کاری به انسان و حقوق انسانی و آزادی و برابری و تمدن و این اراجیف دنیای آزاد دارند و نه اصولا به ان فکر می کنند.اسلام همین است نه آنچه نوگرایان دینی با توسل به دست آوردهای تمدن و دنیای مدرن و علم می خواهند بمردم قالب کنند.بنابراین ما باید سپاسگزار چنین هموطنان مسلمانی هم باشیم.چون اینها بهترین نشانه های الله در زمینند. بنابراین انتخاب راه با ما مردم است که بین الله و خدایان دیگر و یا بی خدایی و سیستمهای فکری انتخاب کنیم.
رباعیات تازه
ديدم که شبيه هرچه لات است طرف
آشفته ز جمله ي جهات است طرف
گفتم بروم مگر که رامش بکنم
گفتند نرو که ديپلمات است طرف
———————–
در سالن آن حراج، الماس ِ تکي
ميرفت فروش، نرخ آن تا فلکي
«اين مال من است، ره دهيدم به درون»
ناليد ز پشت در پناهندهکي
——————–
روزي که به خاک تيره پنهان بشوي
شايد که گياهي از گياهان بشوي
از خاک تو گر سر بزند تنباکو
با اينهمه وزن، دود قليان بشوي
——————
در طي قرون اينهمه راه آمده ام
يکراست به اين فرودگاه آمده ام
بعد از عمري دربه دري دانستم
من با پرواز اشتباه آمده ام
———————
«آن قصر که جمشيد در او جام گرفت»
از بانک براي قسط آن وام گرفت
پرداخت که شد وام طويل المدت
جايش به خوشي حجت الاسلام گرفت
———————
از مال جهان مرا نه نقدي، نه چکي
ميليون که به جاي خويش، حتي نه يکي
وقتي به سلامتي ز دنيا رفتم
بر سنگ مزارم بنويسيد زکي
———————
نیرو گیرد خصم، مرتب از نفت
شد ملت ما زار و معذب از نفت
تو فکر جدا کردن دین از دولت
من فکر جدا کردن مذهب از نفت
———————-
———————-
در زیر عبا گذشته را دیدم رفت
آن سنگ تراشیده ی جاویدم رفت
شیخی دیدم که شق و رق در راه است
ای وای ستون تخت جمشیدم رفت
——————–
——————–
حکمي که به جعفر پناهي دادند
بر ظلم حقير خود گواهي دادند
چون متهم هيچ گناهش ديدند
اين حکم به جرم بي گناهي دادند
با سلام وعرض ادب:
دوستانی که شطرتج بازی رده اند ،حتما متوجه شده اند جناب رهبری هم تا حدودی به این ازی آشنایی دارن
مثلا ببنید که چگونه آقای سلمانی را با فرستادن بجلو یواش یواش اورا به فرزین تبدیل کرد .
ببینید درسوریه چقدر مهره ها را جابجا کرد تا بتواند از مات شدن خودش بریقی ویا فعلا نجاتپیدا کند .
ایشان درسوریه کاملا آچمز تشری دارند وهچ کاری ازدستشان برنمآید وهرحرکتی ممکن است بسرعت ب مات شدنشا ختم شود .
گاها دیده یم که چگونه برای باز کردن راهها نچار میشوند یکی از مهرهها را به حریف تقدیم کنند .وهم اکنون با حرکات اشتباه دراشتاه باید تا دیرنشده به قلعه بروند.که دراین حالت نیز حتا گرفتار کیش ناخواسته میشوند؛بنابراین تقریبا دیرشده
ازطرفی بااز دست دادن اسبها که میتوانستند پرواز داشته باشند (نیروی هوایی )وبه بعض از مهرهای حریف حمله کننند؛ناچار است ا بای را بهم بریزد ویا تسلیم وار تن بقضا هد.
چندی قبل دوستان در باب سلمان مطالبی تحریر کردند و من اندیشیدم که شاید نوشتن متن زیر که از کتاب جواهراللسان فی عقدالبیان انتخاب شده برای دوستان عزیز فی الجمله استاد عزیز سید مرتضا و مزدکو کالان و علی و کورس ومازیار و مشیری و ناظر و بردبار دوستان دیگر جالب باشد.
کتاب گرانقدر جواهر اللسان فی بحر البیان -صفحه171:
اما سعد بن عدنان حبشی روایت کند که چون سلمان دین همی اورد و به جرگه مسلمین پیوست 17 سال بیش نداشت و قبل از ان به شغل نی لاکی (که همان نی لبک فروشی است) اشتغال همی داشت و این شعر را ابوالعلا در وصف وی بگفتی:
سلمان عزیز نی لبک هایت کو؟
وان کودک تن فروش و رقاصت کو؟
این صورت زشتت اکنون از چیست؟
ان کودک دلفریب و زیبایت کو؟
وه بوی پهن میدهی اکنون مردک!
وان بچه خوش منظر و وسواست کو؟
اما اینکه ابوالعلا در مصرع دوم قصیده سلمانیه از چه سبب عبارت- تن فروش -را بکار اوریده ما را هیچ معلوم نیامدوالبته دانستن ان نیز ما را و شمارا فایدتی در میان نباشد. به هر روی سلمان سالها بود که به وسعت قرنها از کودکی خود فاصله گرفته بودی و تکرار حدیث کودکی او ، جز رنجانیدن وی و کینه گوینده را به دل گرفتن ، حاصلی دربر نداشت و این کینه ها که بر دل سلمان انبار شده بودی روزی چون -اتشپران- (یا همان اتشفشان خودمان) گدازه هایش را بر وجود ناقلان ان روایات درخواهد نشانید که قصه ابوالعلا از همین دست است.
پس چون سلمان منزلت یافت و منصب بگرفت فرمود ابوالعلا را قیراندود کرده و نفط سیاه در معقدش ریخته و اتش همی زنند تا نیم سوخته گردد لیک نمیرد و سپس بدن نیمه جان او را در جایی نهاده و شتران رمانیده تا از رویش بگذرند و باز نعش او را اتش زنند و خاکسترش با سرگین خران بیالایند و در موال ریزند و….
می گن زنی رفته بوده میهمان خواهرش و زمانیکه می خواسته بره خونه اش چون راه دور بوده و بقول شیخ اجل از حرامیان پر خطر دست بدامان پسر خواهرش می شود که او را برساند خانه.بین راه پسره 3/4 باری به خاله تجاوز می کند.وقتی می رسند نزدیک خونه می گه خاله جان دیگه اگر نمی ترسی من برم خانه ام.زن هم می گه خاله جان من از همینکه تو برسرم آوردی می ترسیدم والا تجاوز دیگران برام قابل هضم تر بود تا تو.حالا این شده حکایت ایرانیان و حکومت اراذل و اوباش و دشمنان خارجی مثل داعش و غیره.این حرامیان از چه جنایتی مثلا در این 37 سال فروگذار شده اند که داعش و دیگران در مناطق تحت سلطه نکرده اند؟حالا هم تا موقعییت خود را بخطر می بینند شروع به دادن شعارهای ناسیونالیستی می کنند برای تشویق و تحریک مردم برای جنگ و خونریزی.ما ایرانیان باید راه خود را از این جنایتکاران ایران و انسان ستیز جدا کنیم.بله وظیفه هر ایرانی است که از کشورش دفاع کند ولی نه زیر علم مشتی قاتل و جنایتکار.دشمنان ما و قاتل فرزندان ما و مقصر تمام خرابیها و فساد و بی قانونی در کشور همین اراذل و اوباش در خانه است.هر شعار وطن دوستانه ایی بدون هدف قرار دادن این جنایتکاران برضد وطن و منافع ملی است.
«يک فرمانده سپاه پاسداران» در جبهه رمادی عراق کشته شد
رادیو فردا
” سرزمین کلمات وارونه ”
سرزمین کلمات وارونه جائیست که:
“گنج” “جنگ” میشود و “درمان” “نامرد” و “قهقهه” “هق هق”
ولی
“دزد” همان “دزد” میماند و “گرگ” همان “گرگ” و “درد” همان “درد”
آری سرزمین کلمات وارونه جائیست که :
من” “نم” کشیده است و “یار” “رای” عوض کرده است
” راه” گوئی “هار” شده است و “روز” به “زور” میگذرد.
“آشنا” را جز در “انشا” نمییابی و چه “سرد” است این “درس” زندگی
اینجاست که
“مرگ” برایم “گرم” میشود
چرا که “درد” همان “درد” میماند!
دلم “آرامش” وارونه میخواهد
“شما را”
واگویه های مادر یکی از کشته شدگان عاشورا
مادر امیر ارشد: روسری ام را بر می دارم
مطلب زیر نوشته زنی است که بسیاری از ایرانیان سالها با صدایش خاطره دارند. او گوینده تلویزیون بود شهین مهین فر. در عاشورای ۸۸ وقتی معترضان به خیابان آمدند، پسرش امیر ارشد تاجمیر توسط خودروی نیروی انتظامی سه بار زیر گرفته و سپس کشته شد.
حالا این مادر روایت یک روز دیدار خود با پسرش در بهشت زهرا را چنین می نویسد:
هوا سرد است . اما من گرم گرمم . . لرزشم از پیری ست . نه از سرما . . موهای سپیدم که تو دوستشان داشتی . زیر عفت مشکی ام بی تابی می کند . می خواهد توسری ام را کنار بزند و با آوای باد برقصد . . . چه بگویم : که شرافت من مادر به تکه پارچه ایست که به زور بر سرم نهاده اند . برش می دارم . تو موهای سپیدم را . رها از قید دوست می داشتی . . تو شرافتم را . حیا و عصمتم را از دریچه ی نگاه پاکت می دیدی و به آن اعتبار می بخشیدی . . زمین می گردد . من می گردم . . زمین به دور خورشید . من به دور مزار تو . . سرگیجه هایم از گریه های شبانه و مویه های بی دریغ دلی ست که آرامشش را کشته اند . . روسری ام را بر می دارم . توسری ام را بر می دارم . و سرم را بی حجاب بر خاک پاکت می نهم . با دستهایت نوازشش کن . به خدا چشمهایم را بسته ام تا صورت له شده ات را نبینم . می خواهم همان امیر ارشدی باشی که ریشش را صبح به صبح می تراشید و عطر زندگی میزد و با لبخندی شیرین می درخشید تا مادرانه از زیبایی مردانه اش غرق لذت شوم . . زمین می گردد . من می گردم . . زمین به دور خورشید و من به دور مزار تو .
خدایا ! خوابی ؟ پس دست انتقامت کو ؟ این نامرد ها هرچه دل ناپاکشان می خواهد همان می کنند ! پس عدالتت کو ؟ کچاست منتقم ! نامرد ها یک به یک پیر میشوندو با صلوات روانه گور ننگین خود پس کی انتقام بی گناهان میستانی کی ؟ کی ؟ کی ؟
سلام و درود
جناب سید مرتضی
با تشکر دوباره از همراهی شما دوست گرامی و همچنین پوزش من به دلیل دیرکرد . در ادمۀ سری مباحث تحلیل آیات 11 تا 24 سوره اعراف، به بخش آخر آن و آیات 21 تا 24 میرسیم.طبق روال گذشته، ابتدا معنای لغوی آیات و ترجمه، سپس پرسشهای من از شما در مورد این آیات.
وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النّاصِحینَ (21)فَدَلّاهُما بِغُرُورٍ فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبینٌ (22)قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ (23)قالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ (24)
پایدار باشید
هادی غفاری: اگر درک امروز را در اول انقلاب داشتم، آن برخوردها را نمیکردم
http://news.gooya.com/politics/archives/2015/05/197646.php
گربه آنموش را بکشت و بخورد
سوی مسجد شدی خرامانا
دست و رو را بشست و مسح کشید
ورد میخواند همچو ملانا
بار الها که توبه کردم من
ندرم موش را بدندانا
بهر این خون ناحق ای خلاق
من تصدق دهم دو من نانا
آنقدر لابه کرد و زاری کردی
تا بحدی که گشت گریانا
موشکی بود در پس منبر
زود برد این خبر بموشانا
مژدگانی که گربه تائب شد
زاهد و عابد و مسلمانا
بود در مسجد آن ستوده خصال
در نماز و نیاز و افغانا
این خبر چون رسید بر موشان
همه گشتند شاد و خندانا
رهبری دینی آقای خامنهای با «تدلیس» آغاز شد. موارد تدلیس و فریب شهروندان در معاملهی ملت و نظام عبارت بوده است از: رهبری موقت را رهبری دائم جازدن، رهبری غیرقانونی را قانونی نمایاندن، مجتهد متجزی را مجتهد مطلق و روحانی غیرمستنبط را فقیه مستنبط معرفی کردن، و بالاخره زعامت عرفی را به عنوان ولایت فقیه جاانداختن.
هرگز به شهروندان گفتهنشد که وی در ۱۴ خرداد ۶۸ به عنوان رهبر موقت جمهوری اسلامی در توهم شرائط اضطراری انتخاب شده است. رهبری دائمی آقای سیدعلی خامنهای مصوّب اجلاسیهی فوق العادهی مورخ ۱۵ مرداد ۱۳۶۸ مجلس خبرگان رهبری بنابر قانون اساسی بازنگریشدهی ۱۳۶۸ به سه دلیل مشخص «۱. فقدان اجتهاد مطلق، ۲. عدم استنباط قبلی در ابواب فقهی و ۳. منقضیشدن مهلت قانونی دوماههی شورای بازنگری قانون اساسی» غیرقانونی و خلاف موازین شرع بوده است. ایشان یقینا «فاقد ولایت شرعی» است و زمامداری وی به عنوان «مقام عرفی» مستند به قدرت و مصلحت است نه برخاسته از شرع و قانون.
مقاله اي ازمحسن كديور
برای همسالان خودم با سپاس از خیام
عمری که فدای انقلابش کردیم
از اول زندگی خرابش کردیم
“وان مرغ طرب که نام او بود شباب”
بهر دگران جوجه کبابش کردیم
به روایت هادی خرسندی
مرغ سحر کباب شد!
يک کار تازه ي کارتوني موزيکال در يوتيوب.
————–
این هم آن سروده ی بیست سال پیش که همچنان تازه است:
صبح روز عید
—————-
آن پدر که مانده بی-وطن
در حصار غربتی مديد،
طفل خود گرفته در بغل
صبح روز عید.
بوسدش به عشق،
گویدش به مهر؛
با غرور جاودانه اش:
طفل من! جان من!
سرزمین ما؛
مانده از گذشته یادگار،
میهن تو افتخار توست!
افتخار ماست آن دیار!
طفل ِ هاج و واج، میزند به زانوی پدر:
«واتس افتخار؟»
گویدش پدر:
سربلندی است
آرمان من؛ آرمان تو؛ آرمان ما،
اعتلای نام میهن است،
با تلاش و کوشش مدام!
طفل هاج و واج، میزند به زانوی پدر:
«وات دو یو مین اعتلای نام؟»
گویدش پدر:
بایدت تلاش،
تا که نام سرزمین خود؛
جاودان کنی!
پرچمش؛
خار چشم دشمنان کنی!
با تلاش من،
با تلاش تو،
با تلاش ما:
میشود وطن
پر زنیکی و
خالی از بدی
طفل هاج و واج، میزند به زانوی پدر:
«کن یو اسپیک اینگلیش ددی؟»
مذهب ما مذهب شمشیر نیست
مکتب خون و غم و تکفیر نیست
…
کیست دم از مرگ وطن میزند؟
زخم دگر بر دل من میزند
کیست که دلدادهٔ خورشید نیست
در دل او پرتو امید نیست
کیست که یأس است شعار دلش
مرگ چکد از سخن باطلش
یاس دل کیست که پژمرده است
آب ز آبشخور کین خورده است
مرگ وطن، حرف وطن دوست نیست
این سخن از خامهٔ یک اجنبی است
میهن ما زندهترین میهن است
هر که دم از مرگ زند دشمن است
مهد اهورای سپنتاست این
کشور جاوید اوستاست این
خطهٔ بس کاوه و بس بابک است
کشور صد آرش و صد مزدک است
میهن فردوسی والانژاد
پهنهٔ رزم و وطن عدل و داد
مرگ کجا کشور ایران کجا؟
مرگ کجا، مهد دلیران کجا؟
گرچه گهی غم به دل ما نشست
حرمت میخانهٔ میهن شکست
لیک نمرده است و نمیرد وطن
رنگ عدم را نپذیرد وطن
دل سخن نغز به بار آورد
یاد ز گفتار بهار آورد
گرچه عرب زد چو حرامی به ما
داد یکی دین گرامی!! به ما
مذهب ما، مذهب ایرانی است
کیش اهورایی انسانی است
مذهب ما مذهب شمشیر نیست
مکتب خون و غم و تکفیر نیست
مظهر آزادی ما کوروش است
او که نبی است، نه آدمکش است
خاک وطن حملهٔ چنگیز دید
یورش آن وحشی خون ریز دید
خون جگر خورد ولیکن نمرد
جان به سلامت ز چنان ورطه برد
چون به سر دار بشد، سربه دار
حب وطن گشت یلان را شعار
باز وطن سرور و سردار شد
دشمن ایران به سر دار شد
خون سیاووش چو آید به جوش
شعر وطن را بسراید سروش
ما نسپاریم وطن را به کس
تا که بود در تنمان یک نفس
چون که وطن تا ابد زنده است
جان به رهش دادنم ارزنده است
ور نه خردمند نخواهد سپرد
جان به ره توده خاکی که مرد
دم مزن از مرگ وطن دم مزن
خانهٔ امید تو بر هم مزن
زندهترین زنده مرا میهن است
هر که دم از مرگ زند دشمن است
کام وطن دوست پر از خنده باد
تا که جهان هست، وطن زنده باد
دکتر مصطفی بادکوبهای
امید کوکبی آنها را گرفته یا آنها امید کوکبی را گرفته اند!؟
بسیجی های دزد و حرامخور راه امید کوکبی را بسته اند یا امید کوکبی راه آنها را بسته است؟
تابستان حدود سال 1390 در بند 350 زندان اوین، اوایل شب بود و وقت نظافت و من به کولیدور پایین رفته بودم و تردد می کردم. وقتی داشتم بر می گشتم، امید کوکبی که نوبت نظافتش بود، جارو را بطور مورب در مقابلم قرار داد و گفت: “نمی زارم بری”.
البته مشکل من آن شب با کمی آه و زاری و توجیه اشتباه خویش و اعلام برائت از حبس شگفت انگیز وی و …. حل شد و من رفتم.
اما آن جوان به گمان من راه خامنه ای را بسته. خامنه ای به آن جوان ظلم کرده و آه آن جوان امروز دامن خامنه ای و بسیجی های دزد و حرامخور و سپاهی های دزد و آدمکش و آدمخورش را گرفته است و خامنه ای را به نقطه ای رسانده که خامنه ای برای فروختن دانشمندان هسته ای کشور به بازجویان بیگانه تحت فشار است و می گوید: نه، اجازه نمی دم.
تحریمها باعث افشای وجه و خلق و خوی لاشخور ماب و گرگ سیرتی بسیجی ها و ماموران گمنام اما تابلو مانند امام زمان در ایران _تا حدی که کسب و کار اکبر یه للا قبا جا را بر آنها تنگ کرده!_ شده و کل سازمان بسیج و سپاه آنها در معرض مورد شناسایی بیش از پیش قرار گرفتن توسط اکبر قرار گرفته اند.
حالا چی می شه اکبر سر کوچه برلن توی خیابون فردوسی اکبر رخ تو رخ سفارت آلمان بساط کنه؟ این میکروبهای سیاسی و اجتماعی ////////////
///////////////
////////////////////
///////////////////
سخن “عبید زاکانی” در مورد عبا و عمامه شیخ!
شیخی را گفتند :
ای شیخ عبا و عمامه ی خویش می فروشی؟
گفت :
صیاد اگر دام خود بفروشد به چه صید کند؟
…
“عبید زاکانی”
سلام به نوری زاد و دوستان
تاجیک، بهنود و انکار و تحقیر شجاعانی که لختی حاکم را فریاد میزنند!
عبدالرضا تاجیک نوشته است رفتارهای نوریزاد، محمد ملکی و نسرین ستوده که “ادعای فعالیت در حوزه حقوق بشر دارند و برخی از آنان بهعنوان نمادهای آزادیخواهی نام میبرند، زمینهساز این تخریبها (تخریب خانواده ستار بهشتی) نمیشوند؟ آیا آنان با رفتارهای نمایشی که از خود بروز میدهند، موضوع حقوق بشر را لوث نمیکنند؟ آیا میتوان رفتار آنان را مصداق معرکهگیری در حوزههای سیاسی و حقوق بشری دانست؟”
در پاسخ به انتقادها، میفرمایند آنچه نوشتهاند پرسش است و به جای نقد و متهم کردن ایشان باید به پرسشهایش پاسخ داد. روزنامه نگار باسابقه و از اعضای شورای ملی/مذهبی احتمالا تاکنون “استفهام انکاری” به گوش مبارکشان خورده است و میدانند پرسشهای آنان از این جنس است و به جای متهم کردن دیگران و طلب پاسخ از آنها، که اگر واقعا پرسش دارند و از پیش حکم خود را صادر نکردهاند باید ابتدا یاد بگیرند پرسشهای خود را به شیوهای معقول و اخلاقی و مودبانه طرح کنند. به خصوص وقتی پرسش ایشان درباره شخصی مثل محمد ملکی است که پیش و پس از انقلاب به خاطر باج ندادن به ستمکاران زندان کشیده است و حتی یک روز از مبارزه و گفتن حرف حق باز نمانده است و برخلاف آقای تاجیک بیش از آنکه نگران آبروی امام و خانوادهاش باشند نگران آبرو و جان و آزادی مردم بوده است.
متاسفانه با توجه به بهبه و چهچه یاران موافقش و سکوت دردناک برخی از نزدیکترین دوستان و همکاران سابقش در قبال این گونه اظهارات ایشان به نظر نمیرسد تاجیک احساس نیاز کند نوشته موهنش را بازنویسی کند. وقتی “استاد عارف شناس لندنی” برای پا رکابی ایشان اعلام آمادهگی کرده و مرقوم فرمودهاند: “آقای تاجیک عزیز در این مواقع قبلا یک خبری بده که مرخصی ها را لغو کنیم و پا در رکاب باشیم و گرنه باز شلیکها شروع میشود و شعارهای از راه دور و یا الله. ماشالله به انرژی و روحیهات.” با چنین پا رکاب مخلصی، قاعدتا امر بر تاجیک متشبه شده و پا روی پوست موزی میگذارد که به یقین کله پایش میکند.
علائم این کله پا شدن البته از پیش آشکار شده بود، وقتی آقای تاجیک در واکنش به نقد کسانی که خاطره خوبی از دهه شصت و “امام” و “بیت امام” ندارند و “ریاکاری و بی اخلاقی نوه امام و آن خاطره کثیف از پدر بزرگش” را نقد کرده بودند، در مقالهای در روزآنلاین نوشت: “بیشک سکوت در مقابل کاسبان، بی ادبان و دروغگویانی که از هر سوژه برای ابراز هویت خود، البته بخوانید «برای اثبات کاسبی، بی ادبی و دروغگویی خود استفاده می کنند»، بهترین راهکار است.” یعنی کسانی که عکس دورویی و دروغگویی نوه خمینی را رو کردند و نشان دادند که او دروغ گفته و کارش بی اخلاقی محض بوده است به نظر جناب تاجیک، “بی ادب و دروغگو و کاسب” هستند.
همان زمان باید برخی از دوستان نزدیکش که او را بسیار هم دوست میدارند، به او انذار و هشدار میدادند تا تاجیک به جایی نرسد که به استاد کهنسال محمد ملکی و هرکسی که تصمیم گرفته فریاد بزند حاکم لخت است، اسائه ادب کند.
اکنون هم دیر نیست، البته اگر استاد مسعود بهنود بگذارد!
با سلام خواستم یاد آوری کنم جمله آقای تاجیک استفهام انکاری نیست . استفهام انکاری : جمله در ظاهر سوالی است اما مفهوم آن منفی است مانند : به چه کارآیدت زگل طبقی ؟ ؛ یعنی طبقی پرازگل به درد تو نمی خورد و به کارت نمی آید . یا مانند : تا راهرو نباشی کی راهبر شوی ؟ ؛ یعنی راهبر نمی شوی … اما استفهامی که جناب تاجیک به کار برده جمله در ظاهر سوالی و منفی است ، در حالیکه مفهوم مثبت در بر دارد . این گونه جمله های استفهامی را استفهام تاکیدی یا استفهام تقریری می گویند . مانند مگر خدایی نیست؟ یعنی ، حتما خدایی هست. نوح و موسی را نه دریا یار شد ؟ که منظور مولوی آن است که دریا یار نوح و موسی شد ؛ آن هم بدون تردید . یا مانند :آتش ابراهیم را نی قلعه بود ؟ یعنی آتش به صورت قطع و یقین پناهگاه ابراهیم (ع) شد. آقای تاجیک نوشته ( نوری زاد و … زمینه ساز تخریب نمی شوند ؟ یعنی حتما زمینه ساز تخریب می شوند..امیدوارم به عنوان یک معلم ادبیات توانسته باشم تفاوت جمله های استفهام انکاری و تاکیدی را تا حدودی توضیح داده باشم تا آنانی که مطالب را دنبال می کنند؛ دچار تردید نشوند . با تشکر و پوزش فراوان از آقای نگارنده.
سلام جناب نوری زاد
آقای رحیمصفوی با تکرار این گفته رهبر ایران که “اگر صهیونیست ها
بخواهند غلطی کنند حیفا و تلآویو را با خاک یکسان میکنیم”
سردار نقدی : «محو اسرائیل موضوعی غیر قابل مذاکره است.»
سردار حسین سلامی, جانشین فرمانده کل سپاه: از جنگ با آمریکا استقبال میکنیم”
1394/3/7
از وزرای کابینه آقای روحانی فقط آقایان ظریف و زنگنه بدرد میخورند. و
از همه دروغ گو تر نوبخت است که میگوید : «افزايش قيمت بنزين تاثيري بر
قيمت ديگر كالاها ندارد»
اکثر مردم بدبخت انقلاب نکردند, ولی آنها که کردند, گفتند حکومت اسلامی!
این حکومت فاسد آبروی هر چه اسلام را اگر آبرویی هم داشت برد. در یک
حکومت اسلامی, باید زبان دروغگو را برید, دست دزد را برید! من کر و لال
زیاد دیده ام ولی شخص بی دست ندیده ام. البته آخوندی میگفت منظور بریدن
انگشتها است و نه تمام دست چون دست برای سجده گفتن به خدایی که خیلی نیاز
به سجده ما دارد میباشد!
1394/3/2
مشکل اصلی مسکن برای افراد کم درآمد چیست؟
حتی با وام 80 میلیونی, من کارگر یا کارمند نمیتوانم قسط ماهانه 1150000
تومانی را پرداخت کنم. به نظر من مسولان این مملکت عواقب تصمیمات خود را
نمی سنجند, یعنی شعور کافی ندارند, چون تحصیلات کافی ندارند, این با مدرک
قلابی خیلی فرق دارد. طبق تعریف در کشور های پیشرفته هدف از مدرک گرفتن
بالا بردن قدرت حل مشکلات است نه کاغذ پاره ای که به شما شغلی در اداره
ای دولتی میدهد. مگر آقای بیل گیتس ثروتمند ترین مرد جهان مدرک دانشگاهی
دارد؟
آقای روحانی دستور برخورد با موسسات غیر مجاز بانکی داد؟ همین یک خط نشان
دهنده مشکل ما است. چرا مملکت نباید قانون مدون یا مجری قانون داشته باشد
تا آقای رئیس جمهور مجبور نشود برای هر کار ساده ای دستور صادر فرماید؟
سیستم کار نمیکند! بخاطر منافع شخصی بعضی ها در هرم قدرت نمی خواهند مشمل
را از پایه درست کنند. چرا در دوره اخمدی نژاد 800 میلیارد دلار پول
مملکت به باد رفت؟ چرا نباید سیستمی باشد تا چنین فجایعی تکرار نگردد؟ می
گویند خیر قانون هست, ولی بانک مرکزی اجرا نمیکند, باید با بانک مرکزی
انقلابی عمل شود, چرا بانک مرکزی یا هر سازمانی که مجری کاری است, کارش
را انجام ندهد, کسی هم به زندان نمیافتد؟ به این می گویند کشور گل و
بلبل, از صبج تا شب دارندهم دیگر را می چاپند, ولی آب از آب هم تکان
نمیخورد؟!
مقام معظم رهبری: ايستادگی مقابل قدرت ها نسخه علاج مشکلات دنيای اسلام
اول این که هیچ آدم عاقلی با هیچ دیوانه ای نمیجنگد یا در مقابل او قد
علم نمیکند. ما در مقابل آمریکا رقمی نیستیم که در مقابل او قد علم کنیم!
هیچ آدم عاقلی با آدم قدرتمند تر از خود سر شاخ نمی شود, این که حسین شد,
او کار بهتری نداشت, و گر نه هیچ آدم عاقلی با 72 نفر با چند هزار نفر
نمیجنگد. این ها نمی فهمند هدف جنگیدن نیست هدف پیروز شدن است, و گر نه
هر دیوانه ای میتواند با ابر قدرتی بجنگد, آیا عرضه پیروز شدن را دارد؟
این ملت بدبخت احمق انقلاب نکرد که با آمریکا بجنگد, انقلاب کرد تا دست
آمریکا از مال خود را کوتاه کند که کرد, حالا پر کردن شکم مشکل ما است
جلوی دزدی های خودی ها را بگیرید! ملت احمق, حتی آن روشنفکرانی که ادعا
کردند انقلاب را از ما دزدیدند, انقلاب نکردند که شاه و شاه زاده ها و
شاهپور ها و شاهدخت ها ندزدند ولی آقا زاده ها بقیه دزدان فعلی بدزدند.
این احمقها انقلاب کردند تا همه مردم این سرزمین زندگی بهتری داشته
باشند!
مهمترین چیزی که در عمر طولانیم از آمریکایی ها یاد گرفتم compromise
است, کنار آمدن, تعامل کردن. با جنگیدن ما بجایی نخواهیم رسید ولی با
داشتن ملتی شکم سیر , راضی, و با سواد و سالم هیچ ابر قدرتی نخواهد
توانست با یک ملت هشتاد میلیونی بجنگد, نمونه اش سوئیس! البته اگر قدرتش
را داشتیم, من یکی از جنگیدن و ایجاد ثروت بیشتر برای ملت شکایتی نداشتم,
مشکل من پیروز نشدن و خالی بندی, خالی بندا ها است. و گرنه عراق ,
افغانستان و همه کشوری مرزی را بگیرید, من پیرمرد برای سربلندی ایران نفر
اول خواهم بود, بشرط پیروزی, نه شهادت احمقانه! شهادت بدون تضمین پیروزی
حماقت است, باخت و قماری که میدانید خواهید باخت. البته در دنیای مدرن با
اسلحه دیگر نمیجنگند. شما ایرانی آزاد و پیشرفته چون ژاپن بسازید, همه
کشور های همسایه با رای آزاد خودشان به جمهوری آزاد فدرال ایران اسلامی
خواهند پیوست. ما با اسلام, حتی ناب محمدیش نیز مشکل نداریم با خریت مشکل
داریم.
جداً دوستانی که رعایت قواعد و کاربردهای متفاوت کلمات«زبان فارسی» را نادیده می گیرند و به آن اهمیت نمی دهند به این نکته بیندیشند که رفتار ما با زبان، نشانه روشن یا تاریک اندیشی ماست. هر چقدر به شخصیت کلمات احترام نگذاریم، خود را از یک واقعیت صاحب شخصیت محروم کرده و به سمت مقابل آن تمایل یافته ایم. واقعاً همه مکلفیم به رعایت شخصیت زبان فارسی زیرا این رعایت و احترام به نوشته ما روشنایی می دهد. نیز با پیشنهاد مازیار گرامی موافقم که هنگام نقل نوشته دیگران، تنها چند سطر را به همراه نشانی آن بیارویم و برای بخش بیشتر نوشته، لینک بدهیم. بیفزایم که آوردن مطالب دیگران هم نشانه دیگری از دامنه اندیشه ماست یعنی اگر هرچه را می خوانیم بیاوریم نشان داده ایم که کمتر به تمرین های فکر خو گرفته ایم. یک تمرین مهم حذف کردن مقالاتی است که می خوانیم اما فقط به درد خواندن و نه تأیید کردن می خورند پس مراقب ترجیحاتمان هم باشیم. ضمناً نقل مطالب دیگران بدون داشتن زاویه دید و منظر مشخص، فایده چندانی ندارد. نقل کردن و برگزیدن مطالب دیگری، یک هنر است اگر قواعد و ظرافتهای آن را بیاموزیم که من خود در حال آموختن آنم و تا آن را خوب نیاموخته ایم، بهتر است که به کمترین نقلها اکتفا کنیم. این را می خواستم از خیلی پیش تذکر بدهم و اکنون به وضع ناراحت کننده ای رسیده است. نشانه این ناراحتی اینکه در میان این همه نقلیات بی در و پیکر، خواننده نرسیده به مطلب کورس، از خیر خواندنش می گذرد چون دیگر خسته شده و ما نیروی فکری زیادی باید جمع کنیم تا کورس را بخوانیم و نیروی بییشتری هم صرف کنیم تا آن را بفهمیم و این بدان معناست که دستکم برای رعایت احترامی که برای کورس قائلیم، آهسته و کوتاه و درست بیاوریم و بنویسیم و بدانیم بخش مهمی از درست اندیشی از درست نویسی می آید. البته دستگاه من نیم فاصله ندارد و من خود در رعایت نیم «فاصله ها» دچار خطا هستم زیرا در امور فنی، هیچ ندان هستم.(البته اگر در فضای ورد تایپ کنم مشکلی پیش نمی آید). باری خطای عمدی نابخشودنی است.
خوب است این را هم یاد بگیریم که برای هیچ کس احترام خاص قایل نشویم. و الا حالا حلا ها باید به خواص سواری داد. معمم نبود مکلا.
سلام بر مرد شرافتمند و شجاع همه ایران جناب محمد نوری زاد عزیز جمعیت بیجار 6 درصد جمعیت استان کردستان است اما 96 درصد مشاغل کلیدی در کردستان در دست بیجاریهای جاسوس و بسیجی خود فروش است مثلا در د دانشگاه علوم پزشکی کردستان کتر طیب قدیمی بیجاری رئیس دکتر جعفر رضائی بیجاری معاون آموزشی عطا حیدری بیجاری معاون پژوهشی و رئیس بیمارستان توحید سنندج رادور بیجاری مدیر رسیدگی به شکایات و 22 نفر دیگر در ستاد- در دانشگاه آزاد سنندج صادق زمانی بیجاری معاون و رئیس حراست و نماینده اطلاعات
در سطه بالاتر رجبی بیجاری فرمانده سپاه و بسیج سنندج –خادمی بیجاری معاون اداره اطلاعات – احمد زاده بیجاری معاون گمرک و روسا و معاونین تمام ادارات و مسئول حراستشان یا بیجاری یا سریش آباذ قروه است مثلا ا رئیس دانشگاه آزاد سنندج قربانعلی کیانی سریش آبادی و مسئول حراست بیجاری است
تقدیم به رسول گرامی .
دوست گرامی مفتخوری و زندگی انگلی داشتن و خود را سربار جامعه کردن و به امیدهای واهی برای رسیدن رزق و روزی نشستن و گدایی و گداپروری کردن در فرهنن و ادبیات ایرانیان و در بین ایرانیان زشت و پست بوده./////////////////////////حتی سعدی که خود مسلمان است می بینم که با تکیه بر همین طرز تفکر و بلند همتی فرهنگی ماست که چنین شعری را در مقابله با آیه قران می اورد.
سعدی » بوستان » باب دوم در احسان
یکی روبهی دید بی دست و پای
فرو ماند در لطف و صنع خدای
که چون زندگانی به سر میبرد؟
بدین دست و پای از کجا میخورد؟
در این بود درویش شوریده رنگ
که شیری برآمد شغالی به چنگ
شغال نگون بخت را شیر خورد
بماند آنچه روباه از آن سیر خورد
دگر روز باز اتفاق اوفتاد
که روزی رسان قوت روزش بداد
یقین، مرد را دیده بیننده کرد
شد و تکیه بر آفریننده کرد
کز این پس به کنجی نشینم چو مور
که روزی نخوردند پیلان به زور
زنخدان فرو برد چندی به جیب
که بخشنده روزی فرستد ز غیب
نه بیگانه تیمار خوردش نه دوست
چو چنگش رگ و استخوان ماند و پوست
چو صبرش نماند از ضعیفی و هوش
ز دیوار محرابش آمد به گوش
برو شیر درنده باش، ای دغل
مینداز خود را چو روباه شل
چنان سعی کن کز تو ماند چو شیر
چه باشی چو روبه به وامانده سیر؟
چو شیر آن که را گردنی فربه است
گر افتد چو روبه، سگ از وی به است
بچنگ آر و با دیگران نوش کن
نه بر فضلهٔ دیگران گوش کن
بخور تا توانی به بازوی خویش
که سعیت بود در ترازوی خویش
چو مردان ببر رنج و راحت رسان
مخنث خورد دسترنج کسان
بگیر ای جوان دست درویش پیر
نه خود را بیفگن که دستم بگیر
خدا را بر آن بنده بخشایش است
که خلق از وجودش در آسایش است
کرم ورزد آن سر که مغزی در اوست
که دون همتانند بی مغز و پوست
کسی نیک بیند به هر دو سرای
که نیکی رساند به خلق خدای
خداوکیلی اونهایی که منفی دادن معنای شعر استاد سخن سعدی شیرازرا فهمیدند یا اسم مزدک عزیزاونهارو به منفی دادن واداشت ! واقعا //////////////////// که معنای سخن درست را هم از درکش عاجزند وطوطی وار زندگی میکنند و جامعه طوطی وار را خواهانند واقعا جای تاسف دارد لطفا به روانکاو مراجعه کنند تا ازاین اوهام خلاصشوند وجامعه را ازافکار پریشان خود خلاص کنند !!!!
آقای نوری زاد درود:
آیا آقای علی خامنه ای این همه انسان که اسیروزندانی عقیدتی
درایران حکومت عدل علی زندانی هستند مطلع وآگاهی دارند
وایشان شبها راحت می خوابند وعذاب وجدان ندارند؟
پاسخ اینجانب :نه است
مهران
سلام به آقای نوریزاد فوق العاده عزیز و سایر کاربران گرامی
با همه تفاصیل گفته شده ،فکر هفته دیگه باشید، هم جشن 15 شعبانه
برای یک امام //////////// و هم فوت یک امام //////////// که در همه چیز
به او اعتماد کرد و او سوء استفاده. این دو مراسم رو چطوری میخوان برگزار کنن؟؟؟؟
کدومشون ارجح تره ؟؟؟؟ یاد داستان ملا نصرالدین افتادم که در دهی رفت و طایفه ی به عزا
بودند و طایفه ای به شادی و عروسی. او مجبور شد با یک دست بشکن بزنه
و با یک دست بر سرش بکوبه . حالا ببینیم هفته دیگه آخوندا چکار میکنند.
همه ملت ها سقف آزادی دارند
سقف آزادی رابطه مستقیم با قامت فکری مردمان دارد , با همت بلند مردمان سقف بلند میشود , در جامعه ای که قامت تفکر و همت مردم کوتاه باشد سقف آزادی هم به همان نسبت کوتاه میشود .
وقتی سقف آزادی کوتاه باشد، آدمهای بزرگ سرشان آنقدر به سقف میخورد که حذف میشوند، آدمهای کوتوله اما راحت جولان میدهند، بعضی از آدمهای بزرگ هم برای بقا آنقدر سرشان را خم می کنند که کوتوله میشوند.
آن وقت سقف ها هی پایین تر و پایین تر می آید و مردم هی بیشتر و بیشتر قوز میکنند
تا اینکه تا کمر خم میشوند و دیگر نمیتوانند قد راست کنند .
مردم نیز آزادی شان میشود یواشکی
و زندگی شان میشود جهنم!
به نام خدا . با سلام خدمت برادر بزرگوارم جناب نوری زاد
این حقیر مدتهاست مطالب شما را دنبال میکنم وبرشجا عت شما در بیان حقایقی که دامنگیر کشورمان گردیده افرین میگویم وارزوی استمرار ان را دارم به امید خدا . سعی میکنم مطالبم را خلاصه به عرض برسانم و در صورت امکان از شما راهنمایی و کمک بگیرم .جناب نوریزاد من یکی از معلمین بازنشسته ساکن درشهرک فرهنگیان واقع در فلکه چهارم تهرانپارس هستم با نزدیک به سه هزار نفر واکثرا بازنشسته که به امید داشتن سر پناهی هر انچه توانستیم از گلوی خانواده زدیم ودر جیب گشاد تعاونی با مدیریت انچنانی ریختیم که شرحش از حوصله خارج است حال پس از مدت هجده سال وکهنسالی اکثر همکاران تعاونی در خواست مبالغ چند ده میلیونی از هر عضو کرده در صورتی که ما بدهی ای نداریم . عرض من این است من وتعداد زیادی از همکارانم با تمام بیماری های جسمی که داریم وعدم بضاعت حتی برای تامین داروهای لازم وووو به خیلی از سازمان ها مکاتبه کردیم بمت دو سال اما نیست هیچ فریاد رسی چه کنیم بزرگوار .جالب اینجاست مدیر امروز هیئت تصفیه که با هزارو یک نیرنگ از ابتدای تشکیل تعاونی در سمتهای کلیدی بوده سخن جالبی گفت اقایان به هر جا برای احقاق حق خود بروید اخرش باید بیایید پیش من جالب است نه وچه راست میگفت بنده خدا . جناب نوری زاد میدانم شما درمندید وزجر میکشید از وضعیت موجود جامعه اما بی مهابا میخروشید ومن به سهم خودم به شما افتخار میکنم واز شما درخواست یاری دارم به هر نحو ممکن در پایان ارزوی سرافرازی شما را در پیشگاه خداوند متعال دارم.
با درود به جناب اکبر معلم ارجمند.فقط برای اینکه بدانید این ایران ستیزان با فرهیخته گان و دلسوزان و انساندوستان این آب و خاک چه کرده اند.
یعقوب غفاری
نام: يعقوب
نام خانوادگي: غفاري
متولد: كهگيلويه وبويراحمد،ساكن شهر ياسوج.
محل تحصيل به ترتيب روستاي مصيري ممسني(مركز فعلي شهرستان رستم)دبستان جلوه كازرون،دبيرستان سلطاني بهبهان و دانشسراي تربيت معلم بهبهان(به مدت دو سال).
در سال 1337 در اداره ي فرهنگ(آموزش پرورش) بهبهان استخدام شدم و به مدت دو سال در روستاي شامبراكان كه جزو شهرستان بهبهان بود مشغول كار شدم و در آن دو سال آنقدر جوان و كم تجربه بودم كه هم از لحاظ سن و هم از لحاظ تجربه بنظر خودم تفاوت زيادي با خيلي از شاگردانم نداشتم.دو سال بعد به دوگنبدان(مركز فعلي شهرستان گچساران)منتقل شدم.در سال 1342 پس از شورش عشاير بويراحمد تحت (عنوان غائله ی فارس) مأمور شدم به منطقه ی خالي از سكنه ی ياسوج كه به تازگي به عنوان مركز فرمانداري كل كهگيلويه و بوير احمد تعيين شده بود عزيمت كنم.مدتي طول كشيد تا توانستم تعدادي از فارغ التحصيلان كلاس ششم را كه همگي ساكن روستا هاي اطراف بودند، ثبت نام كنم. بهر حال در سال 1345 اولين دبيرستان با تعداد 54 نفر دانش آموز پسر آغاز به كار كرد.
در سال 1358 به تهران منتقلم كردند.بعد از 4 ماه سرگرداني مرا به عنوان دبير ادبيات فارسي به فارس فرستادند و در هنرستان نمازي شيراز مشغول به كار شدم،بعد از مدتي مدير كل آموزش و پرورش فارس مرا احضار كرد و نامه اي بدستم داد كه خطاب به وزارت خانه نوشته بود در فارس نيازي به دبير ادبيات نداريم.به وزارت خانه مراجعه كردم گفتند: مدير كل فارس تقاضاي سه نفر دبير ادبيات كرده و غير از شما دو نفر ديگر هم بايد بفرستيم.
و در نامه اي که به دستم دادند نوشتند كه انتقال حامل نامه امري عادي نيست و ايشان بايد در فارس مشغول به كار شود.ناگريز به شيراز بر گشتم و نامه را به مدير كل آموزش وپرورش دادم،ايشان با اوقات تلخي گفت: به لامرد ( بخشی از شهرستان لار )ميروي؟گفتم بله، گفت به سپيدان مي روي؟گفتم بله، گفت به نورآباد مي روي؟ باز هم گفتم بله؛ دستور داد مرا به كنار تخته كه بخشي ازكازرون بود بفرستند.به كنار تخته رفتم. سال بعد به نور آباد منتقل شدم و بعد از سه ماه تدريس نامه ی انتظار خدمتم را كه به امضاي وزير آموزش پرورش(كاظم اكرمي) بود بدستم دادند و طي نامه ی ديگری ابلاغ كردند كه خود را به هيأت رسيدگي به تخلفات اداري در شيراز معرفي كنم.به شيراز رفتم آقاي وفا عسكري عضو يا رئيس هيأت از من پرسيد كتاب ‹‹نمونه اي از اشعار محلی مردم كهگيلويه و بوير احمد›› را شما نوشته اید؟گفتم بله. گفت:شما كتاب توهين آميزي نوشته ايد.در پاسخ گفتم در اين كتاب به كسي توهين نكرده ام.بعلاوه این کتاب هم داراي مجوز چاپ و هم مجوز انتشار است.افزود برويد تا پرونده تان رسيدگي شود.من بسيار خوشحال شدم،زيرا در آن روزگار نياز فراواني به وقت داشتم تا بتوانم اقلاً هفته اي يكبار پسرم را كه در زندان قزلحصار بود ملاقات كنم و برادرم را نيز در زندان اوين ببينم و به برادر ديگرم در زندان گچساران سري بزنم و برادر سومم را كه متواري بود و در يك خانواده ي دامدار قشقائي بعنوان چوپان خود را مخفي كرده بود ديدار كنم و به زندگي خانوادگي خود و برادرانم رسيدگي نمايم.بنابراين از آقايان كاظم اكرمي (وزير آموزش پرورش) و آقاي وفا عسكري (عضو هيأت رسيدگي به تخلفات اداري) و همچنين آقاي فرخ روز (مديركل آموزش پرورش فارس)كه ناخواسته چنين امكاناتي را برايم فراهم كرده بودند نه تنها كينه اي به دل ندارم،بلكه اگر با آنها رو به رو شوم با لبخند از آنان احوالپرسي خواهم كرد . ! !
سر انجام آبان ماه 1367 دومین نامه ي آقاي كاظم اكرمي به من ابلاغ شد كه به مدت سه ماه ديگر منتظر خدمت شده بودم.چون در آذرماه 1367 خبر اعدام فرزندم حمید غفاری را كه در زندان عادل آباد بود و بيش از هفت سال از مدت پانزده ساله¬ی زندان وي مي گذشت به من دادند.ديگر به آموزش و پرورش مراجعه نكردم تا اينكه در سال 1368 طي حكمي با تقليل گرو و پايه به افتخار بازنشستگي نايل شدم!!!
سابقه ی تحقیقاتی :
اول تابستان 1346 كه گروه تحقيقاتي بخش عشايري دانشكده ی علوم اجتماعي دانشگاه تهران به سرپرستي زنده ياد دكتر نادر افشار نادري بنيانگذار تحقيقات عشايري در کهگیلویه وبویراحمدتحقیقات خود را آغاز کردند، همكاري خود را با آنان آغاز كردم .اين گروه از محققين معروفي از جمله: دكتر جواد صفي نژاد،هوشنگ كشاورز،عزيز رخش خورشيد، حسن پارسا، خانم دكتر الويا رسترپو (همسر دكتر نادر افشار نادري) تشكيل مي شد،كه نتيجه تحقيقات آنها انتشار 6 جلد مونوگرافي و يك جلد اطلس ايلات كهگيلويه و بوير احمد بود.از اين گروه تحقيقاتي خيلي چيز ها و از جمله روش تحقيق را آموختم و در مقابل به عنوان فردي بومي و آگاه به فرهنگ مردم و مورد اعتماد آنها موجب فراهم كردن تسهيلاتي براي گروه تحقيقاتي نامبرده شدم كه در نوشته هايشان قدرداني لازم را به¬¬عمل آورده اند.
بهر حال تا سال 1354 فقط با پژوهشگراني كه از داخل و خارج كشور براي تحقيقات به منطقه مي آمدند همكاري مي كردم و از سال 1355 تصميم گرفتم بطور مستقل به پژوهش درباره ي مسائل مختلف كهگيلويه و بويراحمد ادامه دهم كه نتيجه ی آن تأليفات و مقالاتي به شرح زير مي باشند:
تالیفات و مقالات:
1- پوشش گياهي كهگيلويه وبويراحمد شامل: نام محلي، محل رويش،اعتقادات، اشعار، طرز استفاده دارويي، غذايي،صنعتي و علوفه اي و ساير دانستنيهاي مردم درباره ي گياهان منطقه به شماره 1-15/5/1356 فرهنگ و هنر كهگيلويه بويراحمد.چاپ داريوش ياسوج ناشر مؤلف.
2- شير فندين و گايل صاف صادق يا گاو آخري، چاپ داريوش ياسوج چاپ اول 1/9/1357 ناشر مؤلف.
3- نمونه اي از اشعار محلي مردم كهگيلويه و بويراحمد، چاپ امير ياسوج 1362 ناشر مؤلف.
4- بازيهاي محلي استان كهگيلويه و بويراحمد. نشر روايت تهران،چاپ اول 1374.
5- شناسنامه ايلات و عشاير كهگيلويه و بويراحمد، نشر روايت تهران،چاپ اول 1374.
6- تاريخ اجتماعي كوه گيلويه و بويراحمد، نشر گلها، اصفهان،چاپ اول 1387.
7- مراسم عروسي و دگرگونيهاي آن در كوه گيلويه و بويراحمد، انتشارات نقش مانا،اصفهان 1390.
8- طب سنتي و تاريخچه ی طب جديد در استان كوه گيلويه و بويراحمد، انتشارات نقش مانا اصفهان 1391.
9- غذا هاي سنتي مردم بومي استان كهگيلويه و بوير احمد، انتشارات بهتا پژوهش اصفهان 1391.
10- مقاله روند فروپاشي سازمان ايلي و لزوم هدايت آن به سمت توسعه، ارائه شده به كنفرانش بين المللي منعقد شده توسط وزارت امور خارجه، دانشگاههاي اصفهان و شهركرد با همكاري سازمان جهاني فائو (F.A.O) و مركز تحقيقات علمي فرانسه (C.N.R.S) و مؤسسه ی اسكانديناوي آفريقايي.
11- مقاله اي تحت عنوان جنگلها و مراتع و توسعه ی استان کهگیلویه وبویراحمد، چاپ شده در مجموعه مقالات كنفرانس رشد و توسعه ي استان كهگيلويه و بويراحمد توسط معاونت ترويج و مشاركت مردمي،1373.
و چندین مقاله ی دیگر.
مزدک عزیزدرود به شرف و جوانمردیت : ایکاش حوزویانی که واقعا خدارا حاظر و ناظر براعمال خویش میدانند ازاین رنج نامه متوجه چه موضوع هایی میشوند ! فردی که جمع زیادی ازآشنایانش به هردلیل وتحت هرشرایطی به زندان افتاده اند لاجرم باید خیلی دست به عصا راه برود که اورا هم بازداشت نکنند تا لقمه نانی به خانه ببرد واگر او دست ازپا خطا میکرد حتما او را بازداشت میکردند پس گزک به دست این نامردان نداده و در آخر هر زهری را هم که خواستند به کامش کردند من همین موضوع را به صدراسلام تسری میدهم و جامعه آن روزایران را مجسم میکنم که در چنگ مشتی عرب وحشی گرفتار شدند و لاجرم به هر خفتی تن دادند آن وقت حوزویان از ما منابع ظلم عرب را خواستارند نمونه آن اعراب وحشی و کپی نا جوانمردی آن ها همین مسئولین نا محترم که هر بلایی که خواستند سر هر کس می آورند وفریادرسی هم نیست آن وقت توقع دارید یک ملت درزنجیر اعراب از خود نوشته به جای بگذارد و بگوید چه به سرشان آوردند که اینچنین شد ؟
————————-
سلام مهرداد گرامی
ظاهرا لحن نوشته های شما بگونه ای است که شما را به سمت سطحی نویسی سوق می دهند. ما دوست داریم شما به جایگاه بایسته ی خود باز روید. همین مطلب را می شد صبورانه تر و عمیق تر و بایسته تر و بدور از عصبیت نوشت. البته این به خود شما مربوط است.
با احترام
.
سلام نوریزاد عزیز
همه دوستان و مردم خوب کشورم و منتقدین داخل و خارج بر این باور هستند که این تو بمیری از اون تو بمیرهای سابق نیست و داستان داعش و سوریه و عراق و یمن و حوثی ها و بحث هسته ای ، کمندی سخت گیراست که نظام اسلامی شیعی رو بدجوری اسیر خودش کرده و رهایی از ان به این سادگی نیست و قطعا تاوان سختی در پی دارد یا برای مردم و کشور یا برای نظام ، الغرض این مشکل با بی تدبیری سیستم حاصل گشت .
اما میخوام از همین جا به اون اتاق فکر ، به اون سیاستمدارها و اون سیستم حاکم بر امریکا تبریک بگم ، چرا؟
بلا شک پاکترین و درستکارترین مردم همون ها هستند که اولویت اولشون منافع ملیست وبرای کسب اون هر کاری میکنند و این شایسته تقدیر است که برای هر موضوعی دارای نقشه و راهبرد بلند مدت هستند و ارام و اهسته حتی با تحمل سالهای سال شکیبایی به هدف خودشان میرسند.
زمان وزرات خارجه خانم رایس در امریکا در سفر به منطقه اشاره به برنامه امریکا برای تغییر نقشه خاورمیانه داشتند و عوارض ان را به درد زایمان تشبیه کردند دوستانی به سخره گرفتند و داستانهایی در خصوص شکست عشقی خانم دایس از یک دانشجو ایرانی در زمان تحصیلشان در دانشگاه داشتند و این مسئله را علت خصومت با ایران دانستند، حالا بعد از گذشت سالها نوزاد جدید در شرف تولد است
ایران مستاصل ،
عراق و سوریه چند پاره و احتمالا و نه یقینا تجزیه و فدرالی خواهد شد ،
مصر و تونس و لیبی رام و مطیع شدند ،قذافی و مبارک و بن علی مرخص شدند ،
اعراب ناز پرورده بی عرضه چپاول و پولهایشان به اسم مبارزه با شیعه گری تاراج شده و دوباره به سر خط برده خواهند شد و نفسشان گرفته و در زمان مقرر تعویض خواهند شد بلا شک
بازار مصرف بزرگی به اسم خاورمیانه اماده پذیرایی از محصولات و تولیدات کمپانیهای غربی خواهد شد و منابع طبیعیشان به فنا خواهد رفت و مشکل بحران اقتصادی غرب حل خواهد شد
و بلای طبیعی که بزرگترین خطر میباشد یعنی خشکسالی و بی ابی دامان حاکمان فاسد و بیعرضه منطقه را خواهد گرفت و افریقایی دیگر رقم خواهد زد
البته به نظر بنده یک استثنا هست و ان نیروی بالقوه ایران و ایرانیست که از هر لحاظ امادگی بالندگی و شکوفایی و اقایی منطقه را دارد و غیر از ایران در این منطقه کشوری پتانسیل و استعداد ایران را از هر لحاظ ندارد بلا شک
اگر عقل بر کشور حاکم شود و منافع ملی در اولویت قرار گیرد ایران وغرب به خصوص امریکا و در این برهه زمانی در دوره اوباما فرصتی و دروازه ای طلایی برای جهش ایران است که به لحاظ زیر ساخت در اکثر بخشها امکانات موجود است و فقط مدیریت و درایت و تعامل با امریکا کلید رهایی ان است
(البته امریکا کعبه امال نیست و امریکا در هر رابطه ای با هر کشوری دنبال منافع خود است و این مطلب تایید برخی سیاستهای امریکا نیست ، که جنایتهای امریکا در خیلی از کشورها مثل ویتنام یا کره قابل چشم پوشی نیست)
به امید ایران سربلند و اباد
من تعجب میکنم از دوستانی که از آقای طلبه انتظار فرهنگ و شخصیت دارند و و به این شخص گوشزد میکنند که چرا از سیره علوی ووو اطاعت نمیکنند این دوستان احتمالا حوزه علمیه و یا کل آخوند ها را نمیشناسند شما چه انتظاری از یک آخوند دارید اگر در میان اینها چند مدتی حضور باشید و یا دوست آخوندی داشته باشید متوجه این گفته های بنده خواهید شد اینها در محافل خصوصی بهترین حرفهایشان فحش های ناموسی به هم دیگر است بطوری که بارها شده است که بنده و تعدادی از دوستان که در جلسات اینها شرکت کرده بودیم بدلیل حرفهای زشت و فحاشی هایشان بلند شده و از ان جمع خارج شده بودیم اصلان چطور شما از شخصی که تصمیم گرفته تا آخر عمر کار نکند و از زحمات دیگران زندگی کند انتظار ادب و احترام داشته باشید
سلام به آقای نوری زاد و سایر آزادمردان وشیرزنان این مرز و بوم
خدا نکند که کشور مورد حمله (داعش یا …) قرار گیرد، زیرا در کشور همدلی، عشق و اعتمادی که در زمان جنگ وجود داشت کاملا از بین رفته است. در اوایل انقلاب از خودگذشتگی و کمک به همنوع در جامعه وصف ناپذیری وجود داشت، در حالیکه هم اکنون حتی در یک حانواده هم چنین ویژگی هایی نایاب شده است!
سلام و درد
جناب رسول
این برداشت شما اشتباه است و نشاندهندۀ عدم شناخت صحیح ایرانیان و مردم ایران از جانب شما. مردم ایران همیشه در مقابل دشمنان خارجی همدل ، همراه و متحد بوده و هستند. وقتی پای حفاظت و پاسداری از وطن باشد و مام وطن در خطر باشد ، مردم ایران از خود گذشتگی نشان می دهند و این ربطی به مشکلات داخلی و یا درون خانواده ندارد. داعش و امثال آن گروه ها عددی نیستند که بخواهند به ایران حمله کنند، آنها فقط در کشورهای ضعیف شدۀ منطقه که از قبل درگیر در اختلافات مذهبی و نژادی هستند امکان ابراز وجود دارند و آنهم با کمک دیگر کشورها. پس اگر ایران اکنون به کشورهای همجوار برای مقابله با آنها کمک رسانی میکند ، یکی از دلایل آن جلوگیری از پیشروی آنها به سمت مرزهای ایران است.مهم سرزمین ایران است و هیچ عزت و شرفی بالاتر از کشته شدن در راه وطن نیست.
چو ایران نباشد تن من مباد / در این بوم و بر زنده یک تن مباد
همـه روی یکسر بجـنگ آوریــم / جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم
همه سربسر تن به کشتن دهیم / بـه از آنکه کشـور به دشمن دهـیم
چنین گفت موبد که مرد بنام / بـه از زنـده دشمـن بر او شاد کام
اگر کُشــت خواهــد تو را روزگــار / چــه نیکــو تر از مـرگ در کـــار زار
جاودان و پاینده باد ایران
سلام بر بی نهایت
اتفاقا برداشت شما اشتباه است چون دشمنان خارجی به ایران حمله کرده اند و این مردم را به روز سیاه نشاندند. اولین دشمن خارجی کسی بود که هنگام وارد شدن به ایران هیچ احساسی نداشت و دومین دشمن خارجی کسی است که نماد کشورهای عربی را بر دوش دارد و در راس مملکت است و سومین شخص ریس جمهور تحمیلی که با عوض کردن رنگ پرچم کشور از سبز به سیاه و در زیر آن نشسته بود و برادران لاریجانی عراقی و نقدی عراقی و آن طایب منفور که سوریه را ترجیح میدهد بر استان خوزستان . جناب بی نهایت قضاوت را به عهده شما
حاج احمد رضا (رییس نیروی زمینی ارتش) از نمایندگان مجلس خواست نیروی زمینی ارتش و سپاه را با اختصاص بودجه بیشتر تقویت کنند: «باید بتوانیم تانک بخریم، خودروهای خود را متحرک و بالگردها را “اورهال” کنیم.»
اینا تا دیروز هی زارت و زورت میکردن که موشک فلان ساختن، هواپیمای رادار گریز، و تانک تابستونی (تصویر تانکی که در و پیکر نداشت در رژه دو سه هفته پیش یادتون میاد؟) و کذا و کذا. امروز بهمون میگن باید بتوانیم (یعنی هنوز نمیتونن) تانک بخریم، خودروهای خود را متحرک (من که نفهمیدم خودرویی که متحرک نباشه که نمیشه بهش گفت خودرو) و بالگردها را اورهال (تعمیر) کنیم. دقت فرمودید باید تانک بخرند، خود رو هم ندارند یا اگه دارن موتور نداره و بالگردها هم بالشون نمیگرده! حاجی، نه از اون داریه و تنبک زدنت نه از این زینب و کلثم شدنت……..
اون تانک اسمش “شلتاق ” هم قافیه آغا قالتاق بود….البته تو شناسنامش ” قلاق ” با تشدید لام نوشتن که کاربردش زدن و یکسره کربن کار بچه دبستانی ها و نهایتا نوجوونای همین تهرون و ایرون خود ماست.,,, از ماست که برماست….
خدا وکیلی من یکی مجاب شدم که برای رییس مییس شدن تو حکومت اسلامی اول از اینها امتحان میگیرند که چه قدر توان مزخرف گویی دآرند. مثال: حاج مجتبی خسروتاج، قائممقام وزیر صنعت گفته: افزایش قیمت ناشی از بالا رفتن نرخ بنزین واقعی نیست و در واقع اثری ندارد. حالا از واقعی ماقعیش صرف نظر میکنیم (آخه طرف قائممقام وزیره خرید که نمیره) کل جمله (از عقلانیاتش هم بگذریم) یه طرف این <> گفتنش یعنی چی؟ حکومتی که رییس جمهورش راست راست تو چش ملت نیگاه میکنه و دروغ و جفنگ تحویل میده قائممقام وزیر صنعتش هم همچین اراجیفی رو ردیف میکنه. بیله دیگ بیله چغندر…..
با عرض معذرت جمله آخر را درستش اینه: حالا از واقعی ماقعیش صرف نظر میکنیم (آخه طرف قائممقام وزیره خرید که نمیره) کل جمله (از عقلانیاتش هم بگذریم) یه طرف این -<>- گفتنش یعنی چی؟ یعنی اذعان به دروغ کل چرندیاتش. حکومتی که رییس جمهورش راست راست تو چش ملت نیگاه میکنه و دروغ و جفنگ تحویل میده (۳۷ سال هم بابت مدرک نگرفته از به اصطلاح دانشگاه غیر معتبر حقوق گرفته) قائممقام وزیر صنعتش هم همچین اراجیفی رو ردیف میکنه. بیله دیگ بیله چغندر…..
«جبهة النصرة» از پشت پرده بیرون آمد
بالاخره مذاکرات با جبهة النصرة به بار نشست و این سازمان؛ نخست با سازمان دادن «جیش الفتح» مدتی تحت این نام فعالیتهایش را ادامه داد و سپس با ظاهر شدن در تلویزیون الجزیره؛ مواضع جدید خود را اعلام نمود. با مسیحیان کاری ندارد؛ با دروزی ها هم کاری ندارد؛ و تنها با علویها و حزب الله لبنان کار دارد و قول میدهد که سوریه به مرکزی برای حمله به منافع آمریکا و اروپا تبدیل نخواهد شد. حرکات عمدی داعش در به نمایش گذاشتن «صدر اسلام»؛ با کشتارهای وحشیانه؛ مرسوم داشتن برده داری؛ ویرانی آثار باستانی؛ تبلیغ و دعوت از هوادارانش به عملیاتهای «گرگ تنها» در اروپا و آمریکا زمینه را فراهم نمود تا شاخهٔ القاعده در سوریه «چهره ای مهربان» جلوه گر شود. جبهة النصرة همهٔ سنی مذهبها را مسلمان دانست و از ترکیه؛ مصر؛ عربستان سعودی و سوریه و عراق نام برد که منظورش این بود: جبهة النصرة کاری به کار این کشورها نخواهد داشت و تمامی کاری که میخواهد بکند؛ سرنگونی بشار اسد و حزب الله لبنان است. جبهة النصرة در این مصاحبه چهره ای از خود به نمایش گذاشت که میخواهد با جهان از در «تعامل» در آید و هر چند که نامی از اسرائیل نبرد؛ امّا «اجازه ندادن به گروههایی که بخواهند از سوریه بر علیه منافع غرب عملیات انجام دهند» نوعی اطمینان خاطر دادن به اسرائیل هم به حساب می آید.
این سازمان با اعلام آتش بس ؛ منتظر پاسخ گرفتن از کشورهای غربی خواهد ماند و از هم اکنون؛ هیئتهای گوناگون غربی خود را آمادهٔ تنظیم پیشنهادهایی میکنند که اگر جبهة النصرة آنها را بپذیرد؛ از خوان هفتم خواهد گذشت و نخست به طور مشروط و سپس به صورت غیر علنی و در نهایت به صورت آشکار به رسمیت شناخته خواهد شد.
در جبههٔ «…. فرزانه»؛ نیروهای بشار اسد به عقب نشینی منظم و گام به گام حود ادامه میدهند و اکنون در حال تخلیهٔ پایگاه هوایی «دیر الزور» هستند و نیروهای داعش و جبهة النصرة و سایر سازمانهای مسلح از جهت ها و مسیر های گوناگون در حال پیشروی به سوی دمشق هستند. در صورت فتح دمشق از طرف داعش و جبهةالنصرة و سایر سازمانهای مسلّح؛ چهرهٔ نبرد در عراق نیز به شدت دگرگون خواهد شد.
در جبههٔ عراق؛ با وجود عربده های جنگی؛ عملاً تمایلی برای بازپس گیری رمادی دیده نمیشود و همانگونه که در بخش نظرات نوشتهٔ پیشین گفتم؛ احتمالاً تلاش اصلی رژیم شیعی عراق دفاع از کربلا و نجف و سامرا و بصره است و «حشد الشعبی» وظیفه اش نه بازپس گیری رمادی بلکه حفاظت از پایگاه «حبانیه» و مسدود کردن راه پیشروی داعش به سمت کربلا است.
در جبههّٔ «بازجویی» های ۱+۵ از ظریف و عراقچی؛ کار در حال گره خوردن است و زمزمه های عدم رسیدن به توافق تا مهلت مقرر؛ بالا گرفته است و سخنگوی کاخ سفید در گفته های ۲ هفتهٔ پیش خود؛ سخنهای «… فرزانه» را به استهزاء گرفت و «حضرت معصوم اکتسابی» را با گفتن جملهٔ «ما لازم نمی بینیم که هر وقت او حرفی زد؛ به او پاسخ دهیم» به شدت تحقیر نمود؛ گویی که به صورت مودبانه و به زبان دیپمانیک گفته باشد: «بابا بشین سر جات؛ زیادی حرف نزن».
گویا سیستم تدافعی S 300 نیز مانند پولهای بلوکه شده در چاه گیر کرده است و احتمالاً زمانی به رژیم انگلها تحویل داده شود؛ که دیگر بدرد نخورد زیرا هیچ لزومی نداشته باشد که هواپیمایی به ایران حمله کند و حملات را به «داعش» بسپارند. همانگونه که قایقهای تندرو تبدیل به «…..»های شناوری شده اند که بعضی وقتها برخی شناگران در زمان شنا کردن در دریا از خود به یادگار میگذارند. آخرین عملیات متهورانهٔ این قایقهای سریع السیر «دزدی دریایی» بود و چنین به نظر میرسد که این قایقها در حال بازنشستگی هستند. لذا این احتمال وجود دارد که «… فرزانه» بر سر معاملهٔ سیستم دفاعی S 300 دبّه در بیاورد و اینبار ورق برگردد و روسها بر علیه رژیم شکایت و ادعای خسارت کنند. لذا همان بهتر که به سیستم دفاعی S 300 بومی اکتفا کنند.
کژدم
بازار داغ خرید و فروش الاغ بعد از حذف بنزین هفتصد تومانی!
بازار خرید فروش الاغ بعد از آزاد شدن قیمت بنزین در دولت به شکلی پلکانی در حال افزایش است، به گونهای که در برخی روستاهای استان کرمانشاه قیمت هر الاغ به یک و نیم میلیون تومان رسیده است.سایت مرصادنیوز در ادامه گزارش خود مدعی شد: بعد از اعلام خبر آزاد سازی سهمیه بنزین در روستاهای کرمانشاه مجددا پس از سالها تجارت الاغ رونق گرفته است. به شکلی که برخی از روستاییانی که با فرارسیدن فصل سرما الاغهای خود را در طبیعت رها کرده بودند، اکنون مجبور به پرداخت وجه چند برابری برای یک الاغ هستند.به روایت یکی از اهالی روستاهای کرمانشاه در بخش مرکزی این شهرستان، تا پیش از این اهالی روستاهای منطقه اگر الاغی داشتند در نزدیکی فصل سرما آن را در طبیعیت رها میکردند و با فرارسیدن فصل کار دوباره با قیمتی اندک اقدام به خرید الاغ میکردند اما در شرایط آزاد سازی قیمت بنزین توسط دولت قیمت الاغ تا دو برابر افزایش پیدا کرده است.وی افزود: در حال حاضر ضعیفترین نوع الاغ تا قیمتی حدود ۷۰۰ هزار تومان خرید و فروش میشود.
گزارش سیانان از فعالیت مریم فقیهایمانی
دختر آیتالله؛ پیامآور صلح
سيانان
مریم فقیهایمانی برای سخنرانی درباره صلح میان ایران و اسرائیل کاندیدای عجیبی بهنظر میرسد. اما او روز چهارشنبه در یک گردهمای بینالمللی در اسلو این کار را خواهد کرد.
او دختر یکی از مهمترین آیتاللههای ایران است.
در کودکی تابستانها را در شهر اصفهان میگذراند و با کودکان آیتاللههای مهم دیگر بازی میکرد، از جمله فرزندان آیتالله روحالله خمینی رهبر ایران.
در سال تحصیلی، به یک موسسه مذهبی میرفت که در آن جا او را پر میکردند از نفرت نسبت به یهودیان. اسرائیل از نقشه پاک شده بود و در کتابهای تاریخ اثری از هولوکاست نبود. او امروز ارزشهای تحمل و انعطاف را تبلیغ میکند و از مردم میخواهد با هم گفتگو کنند.
چندی پیش در کنفرانس دانشکده حقوق هاروارد درباره ایجاد پل بین ایران و رقبای منطقه گفت: “خاورمیانه سرزمین گوناگونیهاست. باید یاد بگیریم چگونه از فرصتها استفاده کنیم و بهترین نتیجه را بگیریم.”
پدر ایمانی، نقش عمدهای در انتشار پیامهای خمینی در دوران انقلاب ایفا کرد. امروز نیز از شخصیتهای پرنفوذ است.
اما شبها که خانوادهاش فکر میکردند مشغول عبادت و آماده شدن برای خواب است، مریم به سرزمینهای ممنوعی پا میگذاشت که در ادبیات کلاسیک آمده بود. پس از انقلاب، تمام کتابها درباره غرب ممنوع شد. اما او کتابهای تاریخ اروپا و آمریکا را از کتابخانهای که پدرش برای مردم ساخته بود برمیداشت.
در میان آن صفحات بود که ایمانی حقیقت جدیدی را یافت، یک “پنجره تفکر متفاوت” که مسیر زندگی او را به شدت تغییر داد.
در سن شانزده سالگی شروع به شک درباره زندگی در ایران کرد و سئوالهایی درباره دین و حکومت میپرسید که موجب آزردگی پدرش میشد. به خاطر میآورد، پدرش از اینکه توسط ایدههای غربی “شستشوی مغزی” شده عصبانی بود.
بر خلاف چهار خواهرش آرزو داشت به دانشگاه برود، رویایی که پدرش گفت قبل از ازدواج و اجازه شوهرش غیرممکن است. اما با وساطت برادر بزرگترش راضی شد. “پدر گفت امتحان میکند. از من امضا گرفت که میتوانم به دانشگاه بروم، اما اگر مرد مناسبی پیشنهاد ازدواج داد، اگر او بخواهد باید دانشگاه را رها و ازدواج کند. هیچ بهانهای هم نیست.”
او کاغذ را امضاء میکند. خواستگارهایی بودند، اما ایمانی به کمک مادرش همیشه دلایلی برای رد آنها میآورد.
تصمیم تاثیرگذار پدرش باعث شد تا چندین آیتالله مهم دیگر نیز اجازه بدهند دخترهایشان به دانشگاه بروند.
ایمانی تبدیل به شاگرد ممتاز در رشته مدیریت و برنامهریزی شد اما همشاگردیهای مردش او را مسخره میکردند که باید در خانه بماند. پدرش خجالتزده بود و مدام شکایت میکرد که شوهری پیدا نمیکند. حتی به رغم ضعیف شدن چشمهایش اجازه نمیداد عینک بزند چون میگفت ظاهرش را خراب میکند و کسی با ازدواج نمیکند.
با نمره ممتاز از دانشگاه اصفهان فارغالتحصیل میشود اما بدون اجازه پدرش حق کار کردن و پول درآوردن نداشت. یک بار دیگر زندانی خانه شده بود.
وقتی پدرش خواب بود پنهانی از خانه بیرون میرفت در کلاسهای زیرزمینی انگلیسی، موسیقی، نقاشی و تئاتر شرکت میکرد. پول کلاسها را با ترجمه مقالات به انگلیسی برای همدانشگاهیان و نوشتن درباره مسائل اجتماعی برای مجلات و روزنامهها با نام مستعار تامین میکرد.
روز به روز تبدیل به زنی میشد که پدرش اصلا نمیخواست آنگونه شود. میدانست نمیتواند در ایران بماند و اعتقادات لیبرال و سکولار خود را پنهان کند. دوستانش پول جمع کردند تا به دیدن یکی از خواهرهایش در مالزی برود. وقتی آنجا بود برای یک دانشگاه در کوالالامپور تقاضا داد و قبول شد.
اما برای دریافت ویزا به اجازه پدرش نیاز داشت. همانطور که انتظار میرفت پدرش قبول نکرد. برای همین بار دیگر دست به دامن برادرش شد. “به او گفتم دو راه دارم، یا بروم یا خودکشی کنم.”
با کمک برادر، پدرش با بیمیلی قبول کرد اما هیچ حمایتی از او نکرد.
روزی که رفت پدرش قول ازدواج را به او یادآوری کرد. به او یک چک داد که دقیقا به اندازه بلیت برگشت به ایران بود.
همانطور که پدرش پیشبینی میکرد زندگی در کوالالامپور سخت بود. از وقتی بدنیا آمده بود همهچیز برایش مهیا بود. حالا باید خودش کارهایش را میکرد، از جمله خرید کردن. پدرش جواب تلفنهایش را نمیداد. اما میگوید، بالاخره حس زندهبودن کردم. برای اولین بار آزاد بود که فکر کند و از افکارش بگوید.
میگوید: «تا وقتی از ایران نرفته بودم نمیدانستم چقدر تنها هستم. خانوادهام معتقد بودند اینکه آدم متفاوتی شدهام خطرناک است. اما هیچ انسی نسبت به کسی که قرار بود بشوم نداشتم.»
پس از دریافت فوق لیسانس در کوالالامپور، به تحقیق در نروژ، فنلاند و پرتغال میپردازد و در برلین واحدهای دیپلماسی فرهنگی برمیدارد.
او امروز بنیانگذار مرکز دیپلماسی و توسعه فرهنگی در اسلو است که به ترویج دموکراسی و تحمل میپردازد و برنامههای کارآفرینی برای زنان و جوانان خاورمیانه ارائه میدهد.
یکی از برنامههای اصلی او گفتگوی دوستی بین ایران و اسرائیل است و جوانان دو کشور را وارد گفتگوهای فرهنگی میکند و ملاقات آنها را در غرب ممکن میسازد.
میگوید: “شباهتهای زیادی بین فرهنگ ایران و یهودی وجود دارد. به نظر من با همکاری میتوانیم به جای نگاه کردن به سیاهچالههای گذشته یک آینده بسازیم.”
جاش هنتمن، یک دیپلمات سابق اسرائیلی، سخنرانی ماه گذشته او را در هاروارد شنید و از پیامش استقبال کرد. میگوید: “شگفتزده شدم، چه مبارزی!”
مریم میگوید: “میخواهم به ایجاد صلح کمک کنم. اگر با دشمنانتان کار کنید تبدیل به همراهانتان خواهند شد.”
روز چهارشنبه قرار است در اسلو در یک گردهمایی درباره آزادی، با شرکت برندگان جایزه نوبل، محققان و دانشجویان سخنرانی کند.
ایمانی میگوید، با اینکه پدرش نمیتواند از انتخابهای او دفاع کند، اما ته قلبش میداند که دوستش دارد. هنوز با هم حرف میزنند اما مکالماتشان محدود است. او همیشه التماس میکند که برگردد و ازدواج کند.
او هنوز چک پدرش را دارد. میگوید آنرا هرگز نقد نمیکند، بلکه به عنوان یادآور اینکه از کجا و چه راه درازی آمده نگه خواهد داشت.
منبع: سیانان – 25 مه
با درود به نوریزاد عزیزو هم میهنان فرهیخته: این هم از دختر هفت سینی ! شیر دختری که فقط و فقط کارش نقاشی وجرمش افشای جنات کاری جباران مسلمان نمابود جناب نوریزاد بار ها خوانده ایم در مورد بیگناهان و بی پناهان میگویند ((بای زنب قتلت )) به کدامین گناه کشته شدی ؟ حال من سوال میکنم در مملکت امام زمان یک دختر که نه یک شیردختر را آن ناقاضی به جرم افشاگری به چهارده سال زندان محکوم کرده که تنبیه شود ؟ درس بگیرد ؟ در میان جمعی مجرم به انواع جرم ! زجرکش شود ؟ من زیاد به نفرین اعتقاد ندارم ولی واقعا وازته دل امید وارم که تک تک افراد خانواده این ناقاضی به پنجه تقدیرو با جرم های مشابه گرفتار شوند نگویید چرا خانواده این ناقاضی را به میان میکشی ! خانواده این ناقاضی ازطریق دست مزد حرامی که وی میگیرد دارند ارتزاق میکنند و این پول که به خانه می آورد ازپول دزدی و مواد مخدر فروشی و انواع جرم های مشابه هم حرام تر است ! و خانواده این ناقاضی هیچ اعتراضی به او نمیکنند ؟ و یا فکر میکنند که خدای رحمان و رحیم به این ناقاضی به چشم بنده خاضع وخاشع مینگرد ؟ و آیا احکام این مرد تماما در جهت اسلام و مسلمین است ؟ ————– به گزارش مدیا پارت
محکومیت ۱۴ ساله آتنا فرقدانی
آتنا فرقدانی، نقاش و مافع حقوق زنان، ازسوی حکومت آیت الله ها به ۱۴ سال زندان محکوم شد، چرا که ازطریق کاریکاتورهایش و ملاقات با نزدیکان زندانیان سیاسی نسبت به حکومت دیکتاتور و اصولگرای ایران به اعتراض پرداخته بود.
آتنا فرقدانی که برای حقوق کودکان و اقلیت ها نیز مبارزه می کند، به دلیل کشیدن طرحی از مجلس آیت الله ها از مدرسه هنرهای زیبای تهران اخراج شد. دستگیری او در سپتامبر ۲۰۱۴ به دلیل برگزاری نمایشگاهی از تابلوهای انتقادآمیز علیه حکومت و همچنین همراهی با خانواده های زندانیان سیاسی و شهدای جنبش مردمی سال ۲۰۰۹ علیه دیکتاتوری اسلامگرا بود.
او در اکتبر ۲۰۱۴ اعتصاب غذا کرد و ۱۱ روز پس از آن وارد اعتصاب غذای خشک شد. او به دلیل وخامت وضعیت جسمانی اش با قید وثیقه ای سنگین به طور موقت از زندان آزاد شد. او پس از آزادی از زندان، ویدئویی را در تاریخ ۲۳ نوامبر ۲۰۱۴ در اینترنت منتشر کرد و در آن نسبت به خشونت ها و ارعاب هایی که زنان در زندان حکومت آیتاللهها متحمل می شوند به اعتراض پرداخت.
به دنبال انتشار این ویدئو، آتنا بار دیگر در تاریخ ۲۸ دسامبر ۲۰۱۴ توسط قاضی صلواتی احضار شد. انتقال او به زندان با ضرب و شتم و توهین های فراوان در مقابل خانواده اش همراه بود.
اتهامات اصلی پرونده او عبارتند از: “اقدام علیه امنیت کشور”، “تبلیغ علیه نظام”، “تجمع و تبانی با افراد ضدانقلاب و فرقه ضاله”، “توهین به نمایندگان مجلس از طریق مهارت نقاشی” و “توهین به مقام معظم رهبری و سپاه پاسداران”.
” درويش و صداي بوق”
ﺩﺭﻭﯾﺸﯽ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ” ﺁﯾﺎ ﻣﻠﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻮﻕ ﻫﺴﺘﻨﺪ ! ؟
” ﺩﺭﻭﯾﺶ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ
ﻧﺎﺑﺠﺎ ﺑﺴﯽ ﺑﺮ ﺁﺷﻔﺖ !! ﺩﺳﺘﺎﺭ ﻭ ﻋﺒﺎ ﻭ ﮐﺸﮑﻮﻝ ﻭ ﺗﺒﺮﺯﯾﻦ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﭘﺎﯼ
ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﮐﻮﻓﺖ ﮐﻪ :
” ﺣﺎﺷﺎ ﻭ ﮐﻼ !! ﺍﯾﻦ ﺗﻬﻤﺘﯽ ﺳﺖ بس ناروا ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻠﺖ !!!!
ﺯﯾﺮﺍ : ﺑــــــــﻮﻕ ﺭﺍ ﺍﮔﺮ ﻓﺸﺎﺭ ﺑﺮ ﺁﻥ ﻫﻤﯽ ﺁﯾﺪ ، ﻻﺟﺮﻡ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﺮﺧﯿﺰﺩ ! 🙁
مغز یه آخوند ندانم چه هاست
معدن هر حیله و مکر و ریاست
پر شده یکسر ز علم حدیث
اصل و نسب آمده از انگلیس
در پی پایین تنه با روی زشت
وعده حوری بدهد در بهشت
گریه و زاری سر منبر کند
تا که خلایق همه را خر کند
روبه مکار و همه حیله کار
روی لبش نام خداوندگار
زیر شکم گشته که اسلام او
خون تن رنجبران جام او
بنده زر در پی مکر و دغاست
مغز سرش یکسره بیت الخلاست
منبع هر فتنه در عمامه اش
گند خرافات دهد جامه اش
شادی مردم بکند مضطرش
صیغه ده ساله ولی در برش
دم به دم از مفتخوری، زنده است
لوش و لجن در سرش آکنده است
دشمن آزادی و آزادگان
گورکن و تیره دل و روضه خوان
مرده پرستی به جهان دین او
جهل و جنون گشته که آیین او
هر وطن آخوند شود رهبرش
گند بزند از نوک پا تا سرش
سلام جناب كورس گرامي
شما درجواب برهان صديقين چنين فرموده ايد وسوال هائي طرح كرده ايد كه درذيل اول كلام شما را مي آورم بعدازآن جواب سوال شما را لطفا توجه وعنايت بفرمائيد:
“”{اكنون در برهان صديقين كه بناست وجود با وجود و بدون واسطه هيچ موجودى اثبات گردد پرسيدنى است كه مقصود از واقعيت وجود چيست ؟ از طرح كلمه واقعيت برمى آيد كه طراح برهان براى آن وجود خارجى قائل است . درست ؟ حالا مى پرسم : در خارج چيست جز مجموعه موجودات در حركت و تغيير مدام از آغاز به وجودآمدنشان تا آينده اى نامعلوم ؟ أجزاء اين مجموعه بر خلاف نظر مطرح شده نفى نمى شوند ، تغيير كمى و كيفى مى يابند . به قول مولوى : از جمادى مردم و نامى شدم …الخ . اين يعنى جماد نبات مى شود و نبات جانور و جانور انسان . اين يعنى هيچ چيز واقعى هرگز ناواقعى نمى شود و همراه با اين تغييرات كل نيز تغيير مى كند زيرا كل يك لفظ است و در واقعيت چيزى جز همين مجموعه موجودات نيست . پيش فرض برهان شما تعيين ناشدگىِ چيستىِ واقعيتِ هستى است . من نمى گويم و واقعاً نمى دانم اما اگر كسى به شما بگويد واقعيت هستى چيزى جز مجموعه كل موجودات در تمامى تاريخ هستى نيست شما چه جوابى براى او داريد ؟ اگر بگوييد وجود خدا ، خدا در اينجا چيست ؟ وجود يا موجود ؟ اگر وجود است پس وجود خدا يعنى : وجودِ وجود و اين توتولوژى و دوباره گويى است . يك ماشين را در نظر بگيريد .هر جزئى از آن يك موجود است . كل آن همين موجودات يا أجزاء اند نه چيزى سواىِ أجزاء . هم كل و هرجزئى از كل موجود هستند نه وجود . راننده ماشين هم موجود است . وجه اشتراك همه موجودات نيز موجوديت است . كل آنها نيز وابسته به اجزاء و اجزاء هم وابسته به كل است . اكنون شما بگوييد وجودى كه موجود نباشد كجاست ؟ برخلاف حدس شما من تعصبى ندارم . آيا تعصب ورزى شامل پرسش هم مى شود ؟ هر توضيحى كه شما بدهيد به آن فكر مى كنم و بيش از اين هم در اين باره بحث نمى كنم ، چون موضوع ريشه ها اثبات يا رد وجود خدا نيست . شما فرض كنيد من طفره مى روم . اشكالى ندارد . خدا يا هست يا نيست . من به هركدام باور داشته باشم هرگز در اين جهنم كه ابليسان به نام خدا بر آن حاكمند إظهارش نمى كنم} .”پايان گفتارشما.
فرموده ايد:” از طرح كلمه واقعيت برمى آيد كه طراح برهان براى آن وجود خارجى قائل است . درست ؟ حالا مى پرسم : در خارج چيست جز مجموعه موجودات در حركت و تغيير مدام از آغاز به وجودآمدنشان تا آينده اى نامعلوم ؟ أجزاء اين مجموعه بر خلاف نظر مطرح شده نفى نمى شوند ، تغيير كمى و كيفى مى يابند .”پايان.
جواب-بلي طراح برهان براي واقعيت وجودخارجي قائل است.
اينكه فرمود ايد:” حالا مى پرسم : در خارج چيست جز مجموعه موجودات در حركت و تغيير مدام از آغاز به وجودآمدنشان تا آينده اى نامعلوم ؟”
جواب – اين مجموعه موجودات خارجي ،يعني درمتن واقع، درحال حركت….؛ موجودات مادي هستند وبه تعبيري پديده هاي مادي هستندكه درحال تحويل وتحول ودگرگوني كمي وكيفي هستند كه ازخود استقلالي ندارند وبلكه نياز به پديدآورنده دارندزيرا هر حركتي نياز به محرك داردهمانطوري كه هرپديده اي نياز به پديدآورنده دارد.
آيا ماده كور بي شعوردرحال حركت وتبدل از آغاز به وجودآمدنشان؛ به خودي خود به صحنه وجودآمدند ؟يافاعل وعلتي خارج از ذاتشان عامل وسبب وجودآنها شده است؟
اگربگوئي كه نخير علتي نداشته اندوبه خودي خودبه وجودآمده اند . اين همان انكارعليت ومعلوليت دروجود است كه همه عقلا وفلاسفه ،عليت را قبول دارند. واگربگوئي علتشان خودشان هستند.شما صدفه وتصادف را پذيرفته ايد كه هيچ عاقلي اين را قبول ندارد. واگربگوئيد موجودات مادي، معلول علتي خارج ازذات خودشان مي باشد وآن هم ضرورتا غيرمادي است ،پس شما عليت را پذيرفته ايد . وآن علت العلل هستي وكائنات مي باشد،وما آن را خدا وآفريدگارهستي مي ناميم.
فرموده ايد:” أجزاء اين مجموعه بر خلاف نظر مطرح شده نفى نمى شوند ، تغيير كمى و كيفى مى يابند .”پايان.
جواب – بله اجزائ اين مجموعه بعداز به وجودآمدن هيگاه نفي پذير نيستنداما فقط درزمان ومكان خودشان تاچندي كه موجودهستند درهمان زمان وجوديشان نفي ناپذيرند ،يعني ضرورتي بالغيردارند نه ضرورت ذاتي. واما تغييركمي وكيفي موجودات مادي بله درست است ؛حركت جوهري صدرائي نيز مفادش همين است. اما آيا ادامه حيات براي پدرشما ويامن وياخودمان محبوب ما بوده است يا خير؟ اگرمحبوب ما بوده است چرا نمي توانيم اين زندگي ظاهري را ادامه دهيم؟اين سؤال درموردهمه پديده هاجاري است. واما مقصوداز نفي پذيري همين مرگ وميرها وفنا شدن ظاهري است واگرواقعيت وجودي هرپديده اي- يابه تعبير هايدگر وجودممكني كه مسبوق برعدم است ،يعني نبوده است وبودشده است،اگر ازآن خودش بود هيچوقت مرگ ونابودي را نمي پذيرفت. وازهمينجا لبيب خردمند درمي يابد كه همه اين واقعيت هاي گذران ونفي پذير، تكيه بريك واقعيتي دارند كه واقعيتش ازآن خودش هست وقائم برذات خويش است وفنا ناپذيربلكه وجودش ازلي وابدي وسرمدي است.
وآن واقعيت اصيل موجودي مجردازماده مي باشدو مااورا علت همه كائنات مي دانيم واسمش را خدا گذاشته ايم .
فرموده ايد:” . من نمى گويم و واقعاً نمى دانم اما اگر كسى به شما بگويد واقعيت هستى چيزى جز مجموعه كل موجودات در تمامى تاريخ هستى نيست شما چه جوابى براى او داريد ؟ اگر بگوييد وجود خدا ، خدا در اينجا چيست ؟ وجود يا موجود ؟ اگر وجود است پس وجود خدا يعنى : وجودِ وجود و اين توتولوژى و دوباره گويى است . يك ماشين را در نظر بگيريد .هر جزئى از آن يك موجود است . كل آن همين موجودات يا أجزاء اند نه چيزى سواىِ أجزاء… .””پايان.
جواب – همه هستي ممكنات پديده اي بيش نيستند. وپديده نياز به پديدآورنده داردكه دربالا توضيح داده شد.ووجود خدا ويا بگوئيم علت اولي و به وجودآورنده اين پديده ها،وجوداصيل وقائم برذات خويش وغيرمادي است واصل وجوداست واو وجودأعلي وعلة العلل هستي است وبنا برتشكيك وجود، اوأعلي المراتب وجوداست وبقيه ضعيف واضعف وجودهستند ،وبلكه وجودربطي وياعين ربط به اوهستند.
واما لفظ وجود اشتراك معنوي است كه برهمه وجودات ضعيف وقوي ومادي ومجرد واصيل اطلاق مي شود .ومنطقي رابحث درالفاظ نيست ودوباره گوئي هم نيست.
وامااينكه مثال به ماشين زديد،بله دراين مثال هم به همه اجزاءماشين وبه راننده اش نيز لفظ وجوداطلاق مي شود؛اما سوال من اينجا اين است كه اجزاءاين ماشين وتركيبش آيا به خودي خود درست شده وبه وجودآمده است؟ويا سازنده باشعوروفكري داشته است؟ شما چه جوابي داريد؟
وكل هستي ،يعني ماسواي الله، نيز محتاج به وجود آورنده ايست كه داراي شعور واراده وتدبير وحيات وعلم وقدرت است كه ما اورا خدا وآفريدگار ممكنات هستي مي ناميم.
فرموده ايد:” . وجه اشتراك همه موجودات نيز موجوديت است .
جواب – بله همينطوراست كه دربالا هم بنده عرض كردم كه لفظ وجودمشترك معنوي است وبرهمه موجودات اطلاق مي شود.
فرموده ايد:” كل آنها نيز وابسته به اجزاء و اجزاء هم وابسته به كل است . اكنون شما بگوييد وجودى كه موجود نباشد كجاست ؟
جواب – كل اجزاء وابسته به اجزاء ؛يعني چه ؟آيا مقصودتان علت ومعلول يكديگرهستند؟بله درست است باهم مرتبط هستند ،واماآيا اين علت ومعلول متسلسل تابي نهايت است ويادوركوراست؟كه هردونزدعقلا باطل است.پس اين فرض مي ماند كه اين سلسله علت ومعلول بايد بجائي برسند كه اوعلت نخستين است ومعلول چيزديگري نيست. ويا به تعبير ابن سيناطرف اول عليت است زيرا كه يك سلسله علت ومعلول بي طرف محال است حتما وضرورتا بايدمبدأ ووسط وآخري بايدداشته باشد وگرنه موجودهاي معلول هرچند علت مابعدي خودش هست اما خودش نيز معلول است ؛ومعلول يعني موجود وابسته به وجود علتي ديگر كه مافوق اوهست؛واگراين علت مافوق، قائم برذات باشد كه سرسلسله علتها است ،واين نتيجه برهان طرف ووسط است؛ وآن مبدأوجود علل ومعلولهاي بعدي است كه طرف اين علت ومعلولهاي وسط است؛واگرچنين نباشد فرض براين استواراست كه يك سلسله موجودات متكي برغير باشند ولي ازآن غير خبري درهستي نيست . واين محال عقلي است.
واما وجودي كه موجودنباشدكجاست؟جواب- وجود ياضروري وقائم برذات خويش است ،وياممكن است و به سبب علتش موجوديت پيداكرده است،وياوجودش ممتنع است وبه تعبير ديگرعلتِ وجودنداشته است.واين تقسيم محصوربه حصرعقلي است؛ پس آن وجودي كه موجودنباشد ازقسم سوم است يعني ممتنع الوجوداست ويامي گوئيم علتِ وجود،نداشته است.
جناب آقاي كورس محترم ماكاري به اظهارنظرشما نداريم كه خدارا قبول داريديانداريد اما نوشتار شما حاكي ازترديدوشكاكيت شما نسبت به آفريدگار هستي است وبه براهين اثبات آفريدگارهستي هم تاخت وتازمي كنيد وهجمه داريد؛ودرمباحثه باآقاسيدمرتضي عزيز شماي گرامي طفره رفتيد،پس به ما هم اجازه دهيد كه نوشتار شمارا به نقدبركشيم تا حق وحقيقت مطلب وواقعيت هستي مبرهن گرددوديگران ناظر سايت بافته هاي شما راكه خواندند نقدش راهم بخوانند وآن وقت باعقل وخردخويش هركدام را انتخاب كردندحق آنها است. وگرنه ماكاري به باورشما نداريم كه اظهار بكنيد يانكنيدواينكه ديگران بنام خدا چه جهنمي را براي شما وما ساخته اند نبايد موجب برآشفتگي درنوشتارشما باشد. اما نظريه اي كه دراينجا طرح مي شود باپيشفرض هاي خود ساخته شما ماهم حق انتقادداريم واين نبايد موجب برآشفتگي شماگردد.
پايدارباشيد وشادكام.
مير
بادرودی ازبن جان به کورس عزیز و فرهیخته : آخوند جماعت هزاران سال است که نظر شخص خودش را عین نظر حضرت حق و در جهت صلاح بشر عنوان میکند بدون آن که به کتب دینی نگاهی غیر از انزار و پاداش داشته باشد مثلا در قرآن کریم از خوردن می وخمر به خاطر اعمال غیر ارادی که ازشخص صادر میشود فرمان به اجتناب داده شده و همه مسلمین موظف به اطاعت امر هستند ولی اکنون که انواع مسکرات بسیار خطرناک تر (انواع مخدرصنعتی ) توسط بشر دوپا ظهور پیداکرده هیچ کدام ازاین علمای اعلام آخوند جرئت و جسارت اعلام حرام بودن را ندارند که تکلیف یکسره شود و جالب این است که مدعی فقه پویا هم هستند ! ای عزیزسخن به درازا کشید . و وقت آن شریف تنگ ! تمام این مباحثی که روحانی جماعت با شما میکند فقط میخواهند نکته ای ازآن دال بر ارتدادتان بیرون بکشند و به ساحت آن ارجمند بچسبانند .با پوزش ازآن عزیز.
سلام برناظران
بفرض كه گفته مهردادصحيح باشد وحكم ارتدادبرجناب كورس گرامي بچسبانند آنوقت چه مي شود؟
يعني آقاي كورس را باحكم ارتداد اعدام مي كنند؟دركجا با چه مدركي؟ ازكجا مي توانند كورس رابيابند واعدام كنند؟
وانگهي مگرخودآقاي كورس اظهار مسلماني كرده اند تاانكارش موجب ارتدادباشد؟
آقاي مهرداد تازگي ها سوپرمزدك شده اند وبه هربهانه اي به آخوندها گيرمي دهند. خوب حداقل يك چيزي بنويس كه مرغ بريان براي نوشارت نخندند ومچلت نكنند.
ما به خاطر آزادانديشي آقاي كورس ،به ايشان احترام قائل هستيم وما هم مي خواهيم دراين آزادانديشي باايشان همراهي كرده باشيم . وگرنه چراحرف هاي صدمن يك قاز تورا نقدنمي كنيم ؟چون ارزش نقدكردن راندارد. شما ومزدك وعقرب فحشتانرا بدهيد چه كارداريد ازمباحثات ما باآقاي كورس.
واگرشماهاعرضه اش راداريد نوشتارمارانقدكنيد.چرابيهوده نويسي مي كنيد؟
درفقه اسلامي همه مسكرات حرام هستند نه تنها آب انگور وخمرفقط. اينهم فتواي ما درآن موارد.
شما ازاحكام بيگانه هستيد چراازآخونداشگال مي گيريد؟. درآخر توصيه اي كه بشما وامثال شما دارم اينستكه بروفكرنان كن كه خربوزه آب است. اصلاح امورايران بااين لغزخواني هادرست نمي شودداداش من ؛طرحي نوبينداز كه كار گشا باشد. وگرنه لغزگوئي همانند آن اسب چشم بسته به دورآسياب چرخيدن است كه گندم آسيابان راآردمي كندوچشمش را بازكنندمي بيند دراولين جايش ايستاده است وهيچ مسيري راطي نكرده وبه مقصدنرسيده است.
شما كه كاري بغيرازهوراكشيدن به فحاشيهاي مزدك رانداريد وديگركپي پست كردن .به همين كارمشغول باش وفضولي دركارديگرانديشمندان نكن چون فضولي وآن هم ازنوع نمامي وسخن چيني مذموم است نزدعقلا هرچندكارهاي شماهمه اش غيرعقلائي است وبداخلاقي وتذكرات جناب نوري زاد بشما ازحدگذشته است. يك مقدار به اين تذكرات بينديشي باصرفه تراست.
حال اگرمن شمارا به ارتدادمحكوم كنم چه أثري مترتب برآن مي شود؟هيچ اثر ،نه شمارا دستگير ومحاكمه مي كنند ونه سرت راازبدن جدامي كنند.خاطرت جمع باشد هرچه مي خواهددل تنگت بگو ونه ترس ازحكم ارتداد.
درود بر شما
کار جنون ما به تماشا نشین
هر چه پول و امکانات و سلاح و مهمات و موشک داشتیم همه را دادیم به قاتل اسد و رفیق نصرالله و سایر تروریستهای ریز و درشت منطقه تا مردم خودشان را بکشند و به ما بگویند ماشالله ! امروز دریافتیم مرگی را که برای دیگران تجویز میکردیم خودمان را نشانه رفته ! بعد می بینیم که امکانات دفاعی کافی و به روز هم نداریم جز فحاشی و پررویی بی تربیتی و مرگ بر این و آن ! از طرفی بدلیل دزدهای بی حد و حساب شرعی و غیر شرعی ! کسر بودجه هم دامانمان را رها نمی کند بنابراین دست میکنیم جیب مردم ! برای چه ؟ برای اینکه بابت 45 تومانی که دادیم پانصد هزار تومان از جیبشان در بیاریم ! پس چراغ خاموش فاز 3 را اجراع میکنیم ! یعنی با خدعه میشود بدون اضافه کردن یارانه فاز اجراع کرد ! حالا معلوم هم نیست که چند فازه و تا کی ادامه داره .در واقع رفاه مردم مد نظر نیست چون نه شغل ایجاد میکنیم نه به فکر ساخت مسکن ام . بل 45 هزارتومان را به عنوان خمس و ذکات دزدی و بی کفایتی خودمان صدقه وار به مردم میدهیم که بروند برای خودشان شغل ایجاد کنند و زندگی کنند یا به قول یارو نابغه اوس محمود پس اندازش کنند بعد از ده . پانزده سال پنجاه . شصت میلیونی میشود ! من بر این باورم که اگر دزدی ممنوع بود و یارانه تروریستهای منطقه هم قطع میشد شماره معکوس سقوط ملایان نواخته میشد بدلیل اینکه جیره حامیان و خوراک دزدان را که نمیشود قطع کرد .
هر کجای دنیا کشوری با مدیریت سالم می بینید کل شهروندان از حقوق مالی و اجتماعی جدول بندی شده متناسب میتوانند استفاده کنند. و در مقابل وظیفه های شغلی و جویای کار را می بایست دنبال کنند.
شهروندان متقاضی در جدول بندی های مربوطه طبقه بندی شده و فراخور تحت پوشش قرار می گیرند. ( نوزادان تا ۱۸ سالگی ء مادران بدون همسر ء اعم شهروندان فاقد شغل ء شهروندان از کار افتاده ء شهروندان بیمار با مداوای طویل مدت ء و…).
وظیفه حکومت و دولت بر این است بهره وری مادی کند و بودجه لازم و کافی را برای ادامه زندگی همه شهروندان تامین و قانونی در اختیار آنان قرار بدهد.
موارد بالا گوشه ای از تجربه کشورهای در حال پشرفت هستند. که گاهأ حتی با اقتصاد خراب ء به ارائه این امکانات اجتماعی به شهروندان ادامه داده و میدهند.
از جمله امکانات ( حقوق مالی کافی ماهیانه ء سر پناه یا محل سکونت ء آب ء گاز ء برق ء خدمات درمانی و پذیرش بیمارستانی و ……..).
حالا باید فهمید این هیاهو ها و نفرت طلبی و دشمن پروری و بد دهنی ها با فشار عصبی که سید علی خامنه ای سالهاست بر طبلش کوبیده و مشتش را بر سر شهروندان کوفته کرده ء از کجا و به جه حقی هزینه میکند.
با کمی مقایسه و درآمد چشمگیر دلار نفتی گازی معادن و صنایع کشور به جریان دزدانی میرسیم که با رمز اقتصاد مقاومتی ء در هدف چپاول کشور و مردم از پا نخواهند نشست.
و چه زیرکانه با ساختن دشمن فرضی توانسته اند مثلأ خجالت زده نباشند
به این میگن مردم رو خر حساب کردن. این افاضات از دهن سخنگوی دولت تدبیر حاج مم باقر بیرون اومده. انگار یارو داره توی یه تکیه واسه یه مشت احمق حرف میزنه:
-دولتی که به دنبال محدود کردن نرخ تورم است و آنقدر مردم را دوست دارد چه ضرورتی داشت که با این کار افزایش قیمت بنزین) موجب تکدر خاطر مردم شود. آخ تو نمیری حاج آقا!
– در شرایط تحریم هستیم و منابع ارزی و درآمدهای دولت نیز بسیار کاهش یافته و کشش ندارد که بخواهیم در این صورت با این منابع قلیل بنزین وارد کنیم و دولت مایل نیست قیمتها افزایش یابد. ای که چه گفتی حاجی. رهبر معضل انقلاب میگه تحریمها اثری نداشته حالا تو میگی پول نداریم؟ خدا پدرت رو هم بیامرزه، مردم هر روز به قیمت نون و پنیر که نگاه میکنن کشش شماها رو حالیشونه. یه چیزی بگو که ما ندونیم. ولاکن ماشالله تو که …به ادعای اقتصاد مقاومتی. (… از مش قاسم میباشد)
-رئیس جمهور با هرگونه افزایش قیمتها مخالف است. آخیش طفلکی!
-و این هم با توجه به استدلال کارشناسان همراه بود (این کارشناسان توی این ۳۷ سال کجا بودند که حالا یه هویی پیداشون شد؟)
– و به ناچار حدود 3 هزار میلیارد تومان برای افزایشها در نظر گرفته شد که البته رئیس جمهور قیمت بیشتر از هزار تومان را قبول نکرد. ماشالله به حاجی رییس جمهور! چه قدر دل نازکه این کلید دار! اون روزی که در کمیسیون امنیت دستور کشتن و بستن میداد این دل نازکش کجا بود؟
– همچنین دو نرخی بودن بنزین فسادآور است. ساعت خواب حاج آقا!
-وی در مورد تسری افزایش قیمتها به سایر کالاها بیان داشت: سال گذشته بنزین از 400 تومان به 700 تومان رسید و دولت تلاش کرد و سازمانها کنترلهای مناسبی داشتند و به بهانه افزایش قیمت بنزین نباید قیمتها افزایش یابد. انگار حاج مم باقر مواد مصرف کرده بوده وقتی این جفنگیات رو گفته. آخه حاجی مگه میشه قیمت حامل انرژی بالا بره ولی قیمتها افزایش نیابد؟ وقتی یکی مفتخور حقوق بگیر دولت باشه یه همچین مزخرفاتی رو تحویل مردم میده.
– ما خدمتگذار مردم هستیم. حاجی خودتی! شماها خدمتگذار جیب و حرف زور هستی.
-قطعاً اطمینان میدهم تلاش و نظارت کافی وجود خواهد داشت تا بدون دلیل و بهانه قیمت کالاها بالا نرود و اجازه نمیدهیم که کسی قیمتی را بدون بهانه افزایش دهد. بازم خودتی حاجی! چه بهانه ای از این بهتر که قیمت حاملهای انرژی رفته بالا. یارو انگار با قبیله کور و کرها طرفه!
-ظرف 2 ماه گذشته 300 میلیارد تومان یارانه به تولید دادیم. بازم خودتی حاجی! اولا بیا بگو این پول به جیب کی رفته؟ کدوم کارخونه؟ کدوم کارخونه دار؟ دوما 300 میلیارد تومان میشه حدودا ۹۴ میلیون دلار، حدودا ۱،۸۷۵،۰۰۰ میلیون بشکه نفت از قرار هر بشکه ۵۰ دلار. دست این تدبیر شماها یه وقت درد نگیره با این اعداد و ارقام کشکی تون.
وقتی که یه مملکتی دست یه مشت آخوند و پا منبری بیفته یه همچین حرفهای مفتی از دولت در میاد.
منظورش از تولید همان شرکتهای رانتی است که هم از توبره میخورند هم از ا…………
مطالب شما را مطالعه کردم.
کلی خندیدم.. نه از بابت تمسخر و ..
من نمیدونم چرا دچار عقده شدید؟! مدام توهین می کنید مدام دم از محبت و دوستی با مردم می زنید اما خودتان که میخواهید قضاوت کنید بخشی از مردم ما و اعتقادات محکمشان را زیر پا میگذارید!
تناقض گویی در افکار و نوشته هایتان موج می زند..
من خوب میدونم صحبتهام در شما اثری نداره اما ناچارم بگم..
خیلی برام جالبه که راحت به همه ی مسئولین مان توهین میکنید اما راست راست برای خودتون میچرخید!!
گردهمایی برای خودتان میگذارید و تجمع!! اما تعدادتان به ده نفر هم نمی رسد!
واقعا به چی دلخوش کردید؟
فکر می کنید پیدا کردن شما و .. کار سختیه؟! همان بسیجی ها یی که مدام اهانتشان میکنید خیلی راحت میتوانند پیدایتان بکنند و …
در بین مردم اسمتان را می اورم هیچ کس نمیشناسد! در حوزه علمیه اسمتان آورده می شود تک و توک میشناسند!! یک سایت فیلتر شده دارید و دلتان خوش است!
راستی دفعه ی قبل ازتون خواسته بودم دوباره به دیدن آن کودک بهایی بروید و به جای بوسیدن پایش اینبار بیضه اش را ببوسید تا بیشتر متبرک بشوید..
انجام دادید؟
برادرطلبه شمااگه می تونی دلایل مستدل درمورد ایراداتی که به نظام مقدس شما گرفته می شه ارائه کن تا ماقانع بشیم.
جناب مصطفی طلبه ی حوزه علمیه
با سلام به شما
دوست عزیز من فرض را بر این می گذارم که شما طلبه ای از حوزه علمیه هستید ،اندکی تامل کنید که آیا انتقاد نسبت به مخالف با این ادبیات و کاربرد الفاظ زشت ،تناسبی با اخلاق و پایه های اخلاقی که حوزویان باید در صدد تخلق و اتصاف به آنها و نشر و ترویج آنها باشند دارد؟
فرض کنید همه انتقادات ما صد در صد به دیگری وارد باشد ،آیا روش نقد و ایراد و دفاع از اسلام و معارف حوزوی این است که شما در این سطر بروز داده اید؟
دوست گرامی من نیز ممکن است با برخی رویکردها یا گفتار مخاطب شما در این نوشته موافقتی نداشته باشم ،اما بشما عرض می کنم منطق یک حوزوی تابع سنت و سیره ائمه اطهار و نقش تاریخی آنان در ترویج و نشر معارف الهی و اخلاق انسانی ،و بسط فضائل قرآنی اینگونه سخن گفتن با مخالف عقیدتی نیست،و بنظرم ما میتوانیم بدون کاربرد الفاظ زشت و ناروا هم به دیگران ایراد و انتقاد کنیم و هم در صدد بیان و نشر معارف و اخلاق دینی باشیم.
با احترام
آ سید مرتضی تحویل بگیر شما آخوند جماعت اگر جهار نفر حرف حق بزنن فقط به بلدین دبه در بیارین و با برادران ارزشی بی ارزش ! تهدید کنید ؟راستی آق مصطفی طلبه ! سربازی رفتین ؟ که بتونین حلو داعش باستید ؟ یا از کیسه مردم خرج میکنین ؟ فقط میرین رو منبر داعش را نفرین میکنین ! اجرکم مقبول سعیکم مشکورا ! برو پدرآمرزیده فکر سوراخ موش کن داعش داره میاد !
آقاي مهردا خان
يعني شما درامان هستيد ونيازي به سوراخ موش نداريد؟مگرباآنان -داعشيان -هم پيمان هستيد؟
خوب مبارك باشد. شما چقدرنق مي زنيد ؟گلويتان پاره نمي شود.؟
جناب میر ظاهرا هنوز جوابیه خود را در پایین این پست نخوانده اید وفکر کرده اید که ما هم چون شما برا ی پست ومقام به این سایت آمده ایم واقعا ذهی اندیشه که ازشما متاسفانه به دور است و اینک کپی جوابیه بنده به شما :
10:19 ب.ظ / می 28, 2015
جناب ياران سلام ودرودبرشما
درجواب بند5- مطمئن باشيد كه چنان خفقان است كه نفس كشي پيدا نيست اما روزي كه اين جو خفقان وترس بريزد همگي اظهاردلخوني ازاين وضع ناجور خواهندكرد ودرصدداصلاح برخواهندآمد وليكن آنوقت بنظرم ديرشده باشد هرچند ملت نجيب اهل گذشت ومدارا هستند وامثال مزدك وعقرب ومهرندادو ديگرسكولارها جاي پائي درمناصب جكومتي ندارند ودرآينده نيزنخواهندداشت بيهوده خودرا مي فرسايندوعرض خودمي برند وزحمت ما مي دارند.بااحترام وبدرودديگر.
مهرداد
5:24 ق.ظ / می 29, 2015
ناشناس ها وجناب میر عاقبت نیت درون آشکار نمودید ! واقعا که ! واقعا خدای رحمان به شما قدرت تفکر اعطا نفرموده ! یعنی من و دیگر دوستان در این سایت که به چنگال هم فکران نا شریفتان فیلتر شده ومن فکر نمیکنم بیشتر ازصد بازدید کننده داشته باشد (به دلیل تعداد آرایی که داده میشود ! ) محل اخذ محبوبیت برای حکومت!؟! آتی میدانید ؟ واقعا که ! شما و دوستانتان که توان وقدرت تفکرو پاسخ گویی مستدل عقلی به یک پرسش من (آدم و حوا) را نداریدو دلیل های علمی که من آوردم را به سخره گرفتید و من را به انواع ناسزا و فحش یاد کردید که حتما لایق وجود مبارک خودتان بوده و جناب نوریزاد ازشرم و حیا آن لاطائلات را چنگک کشیدند با چه رویی ازدیگران سوال میکنید ؟ مثل سرورعزیزکورس گرامی یعنی سوال شونده متوجه نیست که او را در زاویه تدین و بی اعتقادی قرارمیدهید ؟که اگر به اعتقاد اعتراف کند به او میگویید که جون اعتقاد داری پرسش نداشته باش و اعلام نظر نکن واگر اعتقادش سست بنماید که چوب تکفیر بلند میکنید.که مندرس گشته . من که نسبت به شما هیچ گونه شناختی نداشتم . مزدک گرامی شخصیت شما را برایم آشکار کرد !جهت اطلاع سرکار و دیگر حوزویان عارضم که اگر در این مملکت مبتلی به آخوند جماعت انشاالله اگر رفورمی صورت گیرد همان گفته اول خمینی در نوفل لوشاتو فرانسه مبنی بر رفتن همه شما ها به حوزه ها و عدم دخالت در امورحکومت کمترین خواسته مردم هست تازه (اگر اجازه بدهند که زنده بمانید ) و همه مردم اعم ازمخالف و موافق و بی نظر به این اعتقاد رسیده اند که روحانی جماعت فقط برای مساجد و تکیه ها عقد و ازدواج خاک سپاری میت ساخته شده وبس . اگر خدای نا کرده بازقدرت به چنگش بیاید این بار ازایران ویرانه ای میسازد که دیگر غیر قابل سکونت خواهدبود ! در هرحال این سایت به مکان آشکار سازی وعده های کذب ر گرده مردم آوار کرده اند شده واین ادبار میرود که ایران را به ویرانه ای مبدل کند که امیدوارم خدای رحمان ازسر لطف و بخشش ناشکری های انواع نعماتی که ما ایرانیان داشتیم وداریم و قدر آن ها را ندانستیم قلم عفو بکشد وامید که سایه هرچه آخوند را ازسر ما کم کند آمین یا رب العالمین
—————————————————-
آرام تر مهرداد گرامی
آرام تر
آرام تر
آرام تر
سپاس
بی ادبی و هتاکی شما شاخص میزان فهم و درک شماست. اگر فهم و استدلالتان به اندازه ادبتان باشد (که هست)، اصولا توجه به گفته های شما ارزش نخواهد داشت (که ندارد).
طلبه بی ادب ونزاکت !……
یک سایت فیلتر شده دارید و دلتان خوش است!….
جناب طلبه ایی از قم آیا همین یک جمله خود شما این سؤال را در مغز تان بر نمی انگیزد که چرا یک سایت بقول خود شما چندین نفره فیلتر می شود؟یعنی نظام مقدس شما تا این اندازه پایه هایش بر باد است مثل خرافات مقدس شده تان؟
من معتقدم که جناب طلبه اول شما یک شغلی پیداکنید و بجای زندگی ////////// به زندگی شرافتمندانه روی اورید.باور کنید فکرتان هم عوض خواهد شد.شما جناب اعتقادی به خرافات مقدس شده ندارید بلکه انرا منبع ارتزاق و موقعییت اجتماعی می دانید همین!
نظر دهندگان محترم و فردی که خود را اخوند قم مینامد
به نظر اینجانب از نوشته این بنده خدا اقای مصطفی طلبه ی حوزه علمیه میتوان برداشت کرد که ایشان سخت در پی زدن اسلام از ریشه است. ایشان با نوشته خود دارد میگوید که اسلام به باور رژیم ولایت مطلقه فقیه یک تفکر کاملا غیر عقلی و مبتنی بر زور و رعب و تهدید و عاری از خرد است.
به امید رشد عقل و خرد در حد اعلا در فرهنگ ما ایرانیها و جایگزینی آن با جهل و خرافات دینی و مذهبی تازی
برادر طلبه
كاري را كه جزو دروس حوزوي شماست و در پستوهاي حجره تان بخوبي از پس ان بر أمده “متبرك” ميشويد، چرا به آقاي نوري زاد حواله ميدهيد؟
شما كه هنوز در فاز “///طلبگي” اينقدر رؤيتان زياد است، وأي بحال روزيكه “متبرك” شده از آنجا مستخرج گرديده، وارد //////// جمهوري إسلاميتان شويد 🙁
والا از قدیم گفتند “از کوزه همان برون تراود که در اوست.” این علما از آنجا که شبانه روز درباره امور مهم علمی که عالمی را به تحیر وا داشته در حال اجتهاد و کشفیات و مباحثات هستند الان چنین چیزی به ذهنشان خطور کرد. شیخ، انسان به جز امور زیر شکمی بخش های دیگری هم داردها…مثل عقل، مغز، فکر، زبان، بازو …من نمی دانم چرا توی کتب و رساله هایی که شما علما دائم در حال تدبر و تفحص و مداقه در آنها هستید این همه راجع به شهوانیات بحث شده تا جایی که اجازه دفع شهوت با نوزاد!!! را صادر کرده و آن را جایز دانسته یا ازدواج با دختر خوانده که فکرش هم آدم را مشمئز و ناراحت و بیزار می کند. به خدا فکر هم خوب چیزی است ها…نگاه کنید و اگر نمی دانید بپرسید که نیوتون با سه قانون که هرکدام به اندازه یک سطر هم نیست چگونه دنیا را زیر و رو کرد. همه ساختمانها و برج ها و هواپیماها و ماهواره ها و هرچه که در جهان مدرن فکرش را بکنید با این سه قانون کار می کند.حالا ما هم دنبال این مسائلیم تا جایی که فکر طلبه (یعنی کسی که طالب علم است!!!!!) جوان ما به ماچ کردن …. رسیده. این امور فوق علمی را علامه م.ی. تخصص دارند. از ایشان تقاضا کنید تا در درس خارج شان به صورت عملی با شما تمرین کنند………
برادر طلبه ، چرا شما کار های کثیف اینچنینی خودتان رو ////////////////////// برای دیگری تجویز میکنی، برادر من این مملکت ارواح سر شما قانون دارد و در آن بچه بازی جرم است. چه خوب بود که /////////// اینگونه شخصیت حقیقی خودتان را به نمایش عموم نمیگذاشتید . آب هنوزم قعطه ، مچکرم روحانی
بوسیدن خاکپای هموطن از هر دین وعقیده ای بزرگترین افتخار برای یک ایرانی است
جناب طلبه.گفته اند : ادب مرد به ز دولت اوست.یادتان میاد چه کسی این راگفت؟آقای منتظری مدتی هم بند برادر مرحومم بوددر کمیته مشترک.که اصلا نمیدانی کجاست.میگفت موقعی که اورا از زیر هشت میاوردند وپرت میکردندد در سلول یکجای بندش سالم نبود.طالقانی را هفته ای نبود که نگیرند.میرفتیم پای سخنران درمسجد هدایت.پاین منبر سخنرانی میکرد.میگفت برادران ساواکی بنده دیروز کتبا نوشتم بالای منبر نروم میبینید که پاین منبرم.اینها بااین سابقه مبارزه وزندان کوچکترین اهانتی به عقاید مخالف خودومذاهب دیگران نکردند. شما چگونه به خو اجازه میدهی؟ بله 1100میلیارد فقط بوجه امور حوزه های علمیه است. مرا بیاد شعر شازده انداخت. برسردر کاروان سرایی تصویر زنی به گچ بریدند ارباب عمایم این سخن را ازمخبر صادقی شنیدند گفتند که واشریعتا خلق روی زن بی نقاب دیدند آسیمه سر از درون مسجد تاسر دران سرا دویدند ایمانو امان بسرعت برق میرفت که مومنین رسیدند …………………….. …………………………… با این علما هنوز مردم
از رونق ملم نا امیدند.
جناب پيرمرد
سلام ودرود
شما ي عزيز وديگرعزيزاني كه براين طلبه مبتدي خرده گرفته ايد روانبود چنانكه خودنوري زادهم براواعتنائي نكرده اند . وهمينقدركه نقدوجواب ناصحانه جناب آقاسيدمرتضي دام ظله برايش كافي بود.اوهنوزجوان خامي است وبااحساسات خويش حرف مي زند.
بالاخص لغزخواني جناب عبدالله وتاخت وتازش به علماي اسلام خيلي بي موردبود،كارنيوتن وديگر دانشمندان موضوعش چيزديگري است وموضوع تحقيقي ودانشي علماي اسلام، اسلام شناسي وعلوم عقلي ونقلي انساني است باهمديگر مرتبط نيستند ونبايد توقعي ازعلماي علوم انساني وديني كشفيات امورفيزيكي وزيستي ومكانيكي وترموديناميك وغيره داشت . واما ازنيوتون اسم برديد خودشما كه فارق التحصيل دانشگاه شريف تشريف داريد ،چه اختراعات وكشفياتي انجام داده ايد وياامثال شما باسابقه صدساله دانشگاه درايران؟هنوز شماها ريزه خوار كتابها وجزوات علمي دانشمندان غربي هستيد ودرعلوم پايه خودتان هيچ كاري وحركتي انجام نداده ايد. نق زدن هاي بيهوده ازهركس مذموم است چه ازطلبه حوزه ويا ازدانش آموخته شريف.
باكمال احترام برهمه شما وپيرمردگرامي.
مير
جناب میر
با سلام به شما
اگر اشتباه نکنم ظاهرا آن دوست عرب هموطن ما که در دانشگاه شریف درس خوانده است و معمولا اینجا مطلب می نویسد در دنبال نام خود یک ستاره را بعنوان پسوند می گذارد ،و بنظر میرسد شما دچار خطای در تطبیق شدید،من گمان می کنم ادبیات آن دوست عرب عبدالله گرامی چنین نبوده و نیست.
با پوزش و احترام
باسلام ودرود برجناب آقاسيدمرتضي دام مجده
بنده هم بعيد مي دانستم كه اين آقا ،جناب عبدالله مضري باشد . به هرحال ازتذكر حضرتعالي متشكرم وازايشان هم عذرخواهانم.
البته اين كامنت گذار همانند ديگرفحاشان فاقدشعوروادب، طعنه نتايج دانش رابرحوزويان داشت. خواستم بگويم شما دانشگاهيان چه گلي برسراين ملت وكشور زده ايد ؟
يكي ازدانش آموختگانتان بنام دكتر محموداحمدي نژادبودكه برامور ومقدرات اين كشور هشت سال حاكم بود وازجنس شماهابود؛ چه گلي كاشت غيراز گندكاري ودزدي واختلاس وبحران آفريني وتحريم اقتصادي وووو…..؟
كه نتايج گندكاريش حالا تاثيرگذاشته است وگراني روزافزون وديگرمشگلات ازنتايج كارهاي او وياران او هست.
محتمل است كه براين سخنم مهردادفحاش خرده بگيرد وشروع به لغزخواني نمايد اما باكي نيست ديگرجوابش نمي دهم چون جواب …. خاموشي است. درپائين كه برايش نيمه احترامي گذاشته وجواب داده ام بسشان است وگرنه اصراف دراتلاف عمراست.
بادرود وسپاس برآقاسيدمرتضي عزيز وگرامي وتشكرمجددازتذكرتان وعليكم السلام والرحمة.
مير
جناب میر خوب خودتان را به همه می شناسانید اگر جناب عبد الله ازسر انسانیت و عقل پته یک مشت ///////////فاقد شعور انسانی را به روی دایره میریزد حالا دیگر لغز خوان شد ؟نامحرم شد ؟ چقدر زود منکوب دانش آموختگی یک فرد ازدانشکده شریف میشوید !!خوب مگر قرار است هر دانش آموخته دانشگاه به کشفی نائل شود که شما اورا تقدیر کنید ؟ همان که از راه اندوختن دانش بر گرده مردم سوار نباشد وازراه کار و یا دانشش ارتزاق کند و از راه تدین نمایی نان نخورد و دست به مال خمس و ذکات وسهم امام و رد مظالم نزند که همانا این مال متعلق به یتیم واسیر و در راه مانده وبه استظعاف کشیده شده گان است نه آخوند گردن کلفت که بدون هیچ گونه کا یدی و رفع نیازخلق الله ازاین مال که بسیاری آن را حرام میدانند که آخوند جماعت بخورد و بر علیه همان صاحبان واقعی آن مال اقدام کند . جناب میر : همه شاهد هستیم که بعد ازانقلاب نا مبارک آخوندی برای جمعی آخوند کار درست کردند به اسم پیش نماز که در کلیه ادارات دولتی مشغول خواندن نماز ظهر هستند ! یعنی روزی نیم ساعت الی یک ساعت کار و همگی به اندازه حقوق یک کارمند حقوق و مزایا دریافت میکنند این یعنی کار؟ خداوکیلی این پول حرام نیست ؟ یک نفر که میخواهد نمازیومیه خود را بخواند چون حالا پیش نمازشده معادل یک کارمند حقوق و مزایا دریافت کند ! من در حایی شنیدم که حضرت رسول فرموده اند {نمازبه مزد حرام است } یعنی خیلی سخت است که یک آخوند نمازروزانه اش را به جماعت بخواند ؟ باید حتما پول کلان بگیرد ؟ یعنی یک کارمند ازصبح تا غروب کار کند و یک آخوند فقط نیم ساعت نمازبخواند و معادل هم باشند ! این حرام خواری نیست ؟ اگر شرافت و جرئت دارید بدون هیچ گونه جمله نا مربوطی که به چنگک نوریزاد دچار نشود پاسخ مستدل دهید واگرپاسخی شایسته ومستدل ندهید دلیل بر قبول خوردن مال حرام است و سکوت یعنی رضا . تا بعد.
جناب مهرداد
سلام برناظران محترم
بنده نه آخوندم ونه مثل تو بي دين وفحاش وكلاش ودغلباش وهرزه گو بلكه يك دانش آموخته تربيت مدرس درعلوم انساني وحكمت ومعارف وشغلم معلمي است وبه علوم اسلامي هم آشنا هستم.
واما اينكه تو اين حرفهارابراي آخوندها وپيشنمازهارديف ،كردي چنين نيست زيرا كه ماهم دراين جامعه هستيم وحال وروزآخوندهارا مي بينيم وحرف هاي صدمن يك غازتورا باورنمي كنيم .
بله آخوندهاي شاغل آنهم درپست هاي بالا به نوائي رسيده اندودررفاه هستندمثل ديگران كه شاغل پستهاي بالا هستند.
واما گفتيد:”مال خمس و زکات وسهم امام و رد مظالم نزند ….”””
يك سؤال، راستي شما وازفاميلهايتان درعمرتان آيا يك قران خمس وسهم امام ويازكات وياصدقات وردمظالم به يك آخونديامرجع تقليدي داده ايد؟
خوب معلوم است كه نداده ايدپس چرا بخل وحرصش را شما مي خوريدداداش؟ ،بگذارآن كساني كه خمس داده انداين گله را بكنند نه توي سكولاربي دين ولغز خوان وچرت وپرت گوئي كه حرفهايش چنگك مي خورد وازنوري زادتذكرهاي شديد مي گيرد “كه مهردادعوض شده است”.ودرعين حال هيچ ككش هم نمي گزد،انگارنه انگار.
البته آخوندشاغل ازپول خمس مؤمنان ارتزاق نمي كند اين رامن اطلاع دارم واما آخوندهاي محصل علوم ديني وحوزوي بله ازخمس ارتزاق مي كنند تاايام تحصيل واموال خمس به مراجع مي رسد وآنان شهريه اي بخورونمير به طلبه هامي دهندتاروزي بعدازاتمام تحصيل مروج دين اسلام باشندواين اموال خمس كه متدينان معتقدمي پردازند نصفش سهم سادات فقير ونصفش سهم امام زمان غايب -ع- است -كه شما سكولارها امام موهوم مي پنداريد- زعماي دين درغيبت امام-ع-اين پول خمس را براي تربيت علماي دين به مصرف مي رسانند تاعلوم دين راآموخته ودين راترويج نمايند، اگر همانند علي1 ماازآب درنيايندوياهماننداحمدكسروي هاوشفا وعلي دشتي شما نباشند كه درآخرسكولار شده و عليه اسلام ترويج نمايند.
واينكه گفتي بعدازانقلاب براي آخوندها كارپيشنمازي بمدت نيمساعت به اندازه يك كارمندحقوق مي گيرند. دروغ محض است ؛دراداره ما هم پيشنمازداريم ،پولي كه به او پرداخت مي شود مبلغ ناچيز مصوبي است كه كرايه ماشين اوهم نمي شود.
درآخرمن هم همانند نوري زاد توصيه مي كنم كه ازفحاشي دست برداري ومؤدبانه حرفهايت رابزني وازچنگك ها وهاشورها وحذفهادرامان بماني وازحرفهاي نيشدار ولغزخواني راكناربگذاري به نفع تو و شخصيت تواست؛اگرهم باورنداري بازهم ازنوري زاد بپرس.
اصلاح اموركشور بايد بانرمش ونقدخوب وانگشت گذاشتن به مواردناصواب وناميمون ومواردضعف هاو خلاف ها ودزدي ها ورانت خوري ها صورت گيرد نه بافحاشي هاوكاشتن بذرهاي كينه وكدورت بين مردم ودوستان ناظرسايت. شما دوسه نفر سايت نوري زادرا ازريخت انداخته ايد ديگرآدم رغبتي ندارد به آن نگاه كندوچيزي بنويسد.
شما كه ازخودت چيزي درچنته نداري كه بنويسي نقدهايت فقط فحاشي است وديگر كپي پست كردن ازجاهاي ديگر كه اندكي هم فائده اي ندارد چون ناظران اين سايت به ديگرسايتها هم نظرمي كنند.
ناظران را ازاين كار خسته كرده ايدواكثرشان اعتراض كرده اند ولي كوگوشنوا. يك مقداربه خودت آي وتأمل وتفكر كن وباانديشه درست مطالب سودمندبنويس ولواينكه ازاسلام ايرادونقدداشته باشيد خيلي خوب ايراد ونقدهايت را بنويس ونترس دراينجاحكم ارتدادصادرنمي شود.
اميدوارم كه همين اندازه بس باشد اگردرخانه كس است يك حرف هم بس است واگرنيست هزاران حرف وخيرخواهي چون گردكان برگنبداست.موعظه نااهل را چون گردكان برگنبداست.ب سعدي . بدرود اي عزيزان ناظر.
مير
در شهرستان گرگان حوزه علمیه ای است توسط امام جمعه شهر نورمفیدی ( بخوانید زور مفیدی ) که با غارت جنگلها برای قشر مفتخور و تن پرور به اسم طلبه ساخته شده است
روبروی این حوزه پمپ بنزین و دهها مغازه و کاسب وجود دارد. از طرفی مرکز خروجی شهر هم به حساب می آید . این موارد را گفتم که میزان تردد افراد را به آن محل شرح داده باشم 90 درصد افرادی که میخواهند سوار تاکسی شده و در آن محل پیاده شوند یا اگر میخواهند نشانی آن محل را به کسی بدهند میگویند ( مقابل گاوداری ) یعنی به درستی این اسم سالهاست که بر روی آن مرکز گذاشته شده است نمونه اش تولید همچین موجود ناقص الخلقه ای به نام /////////////////میباشد که البته جمع آنان میشود ( طالبان ) که شاخصه ظاهرشان عمامه و ریش انبوه و شاکله باطنی شان این چنین طرز فکری هست خوب ایا از همچون مراکزی باید توقع خروجی بیشتر از این داشت ! انتظار فهم و وشعور از اینچنین موجوداتی که بعلت کودن بودن در مدارس معمولی در جا میزنند وبعداز چندین سال درجازدن در کلاسهای روزانه و شبانه و عدم فراگیری دروس به کانون تن پروری و مفتخوری ( حوزه علمیه ) رفته غیر ممکن است به هر حال نان مفتخوری و تن پروری باز دهی اش چیزی جز پاچه خاری و آشمالی و عربده کشی در بالای منبر و پای منبر نمی باشد ضمنا اگر آقایان هم لباس و هم مسلک این طلبه مفتخور به دنبال سند برای تعین نام ان مرکز باصطلاح حوزه علمیه به گاوداری از سوی مردم گرگان میباشند کافیست از هر نفطه شهر به راننده کلمه زیبای گاوداری را بفرمایند تا دقایقی بعد چشمشان به سرسرای گاوداری مزین گردد
————————
سلام یمین گرامی
گرچه نظام تعلیم و تعلم در حوزه های علمیه ی ما بر مساعدت های مالی مردم موکول است و بریده شدن این رشته، بسیاری از طلاب را از حضور در حوزه ها می راند، با این همه اما هستند معدود عزیزانی که عزت و استقلال و بایستگی خود را حفظ کرده اندو وامدار حاکمیت نیستند و بهمین خاطر نیز آسیب های فراوانی دیده اند. شاید خواسته ام بگویم: در نوشته ی شما از یک قاعده ی کلی آنهم با الفاظی که به توهین آغشته است، سخن رانده شده. چه نیک که در نقد جریان های مدنی و فکری، به انسان های متفاوت و شایسته نیز اشاره کنیم و از تجویز یک قاعده ی کلی پرهیز کنیم.
سپاس
.
با سلام،
یه شعر تقدیمتان میکنم از شاعر ناشناس
{شیعه غرق رویا،}
برکه دلگیرما یکروز دریا میشود
کشور ما عاقبت آقای دنیا میشود
انقلاب خویش را یکباره صادر میکنیم
معنویت پخش از چین تا اروپا میشود
شیعه چندین شعبه خواهد زد درانجا مثل قم
حوزه علمیه در پاریس و رم وl میشود
ما نماز جمعه در واشیگتن خواهیم خواند
عرصه کاخ سفید آنجا مصلا میشود
مینهد باراک یک عمامه, میپوشد عبا
نام ایشان حجتالاسلام اوباما میشود
بین خواهر آنجلینا جولی و خواهر لوپز
بر سر چادر نمازو مهر دعوا میشود
آنکه میمون میفرستاد از زمین توی فضا
با عنایlت خدا مسول ناسا میشود
میشود یکباره اسرائیل محو از نقشه ها
بعد میگوئیم ما : دیدی حالا میشود
دیسکوها، بارها، میخانه ها، آن خانه ها
پایگاه این بسیجیهای رعنا میشود
با ون ارشاد لندن را قرق خواهیم کرد
در بلاد کفر اسلام احیا میشود
تا بجای الکل از اکسیر دین گردند مست
آب زمزم توی بطریهای ودکا میشود
جای شو، برنامههای پنج کانال ما
از تلویزیون آمریکا تماشا میشود
در همین تحصیل هم الگوی آنها میشویم
درس آمریکیان تصمیم کبرا میشود
از محالات است اینها که من گفتم، ولی
هر جوان شیعه گاهی غرق رویا میشود
امیدوار باشید
رویایی
با درود بر علی گرامی وباسپاس از نوریزاد عزیز. (خدایا……ومدیران تنبل .مفت خور .کم دانش..شارلاتان.حقه باز دلال صفت.رشوه گیر.خدای نا کرده فاسد……..) میگن نبا ید پشت سر مرده حرف زد! ولی طرف دیپلمش را هم بسختی گرفته. <> شده دکتر . شده استاد دانشگاه.سر کلاس به دانشجو میگه این چه سوالاتی است که از من میکنید.؟ در اکسفورد سوالاتی میکردند که من از پاسخ آن عاجز بودم!!!!! خدا یا به کجای این شب تیره بیا ویزم قبای ژنده ی
خود.
چشم ما و چراغ خانه ی کروبی!
ديشب چراغ خانه ی کروبی
خاموش اگر نبود نميدانم
ولتاژِ لامپ روشن پارکينگش
در موقع ورود نميدانم
آمد اگر ز مطبخ او امشب
بوی غذا و دود نميدانم
انداخت گر کليد، نفهميدم
در را اگر گشود نميدانم
در حيرتم از اينهمه جزئیّات
قدر سخا و جود نميدانم!
زانچه «سحام نيوز؟!» گزارش داد
يا باقی شهود نميدانم
از اينهمه «نيوز!» و خبرسازی
بر مملکت چه سود نميدانم
گر ميخورم دوباره و صدباره
رودست از رنود نميدانم
اين جامه هست از سر و ته کرباس
جز اين ز تار و پود نميدانم
چون شد زمان رونق کروبی؟
من علت رکود نميدانم
آزادی و سلامت او خواهم
جرمش مگر چه بود نميدانم
“حکم حکومتی” اگر اين باشد
چيزی در اين حدود نميدانم
هشيار ميشويم دگر باره
البته دير و زود نميدانم
«آزادی ای خجسته آزادی!»
من غير اين سرود نميدانم
. “”گاندی””
بهترین و بدترین آدمها را در بین دینداران دیدم،
بهترین آنها کسانی بودند
که میخواستن خودشان به بهشت بروند و چقدر بی آلایش و پاک بودن، سرشان به کار خودشان بود و بی آزار بودن و بهترین مشوق من به دین بودند،
و بدترین آنها کسانی بودند
که میخاستن غیر از خودشان بقیه را هم به بهشت ببرند، چقدر وحشتناک بود برخورد با آنها، تظاهر و ریا و خشونت وتوحش در بین آنها موج میزد.
” گاندی “
ﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﻗﺘﻞ ﻧﺰﺩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ
ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﻗﺼﺎﺹ ﺑﻮﺩﻧﺪ
ﻗﺎﺗﻞ ﺍﺯ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺘﯽ ﻣﻬﻢ ﺩﺭﻗﺒﺎﻝ
ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ
ﻣﻬﻠﺖ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﮐﺮﺩ
ﺷﺎﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ؟ ﻗﺎﺗﻞ
ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ
ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻧﻤﻮﺩ : ﺍﯾﻦ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ
ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ : ﺍﯼ ﺳﭙﻬﺴﺎﻻﺭ ﺁﺭﺍﺩ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺿﻤﺎﻧﺖ
ﻣﯿﮑﻨﯽ؟ ﺁﺭﺍﺩ
ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ : ﺑﻠﻪ ﺳﺮﻭﺭﻡ
ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺸﻨﺎﺳﯽ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﺪ ﺣﮑﻢ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺗﻮ
ﺍﺟﺮﺍ
ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ! ﺁﺭﺍﺩ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ : ﺿﻤﺎﻧﺘﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﻗﺎﺗﻞ ﺭﻓﺖ،ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﻬﻠﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ
ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺁﺭﺍﺩ
ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﮑﻢ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺍﺟﺮﺍ ﻧﺸﻮﺩ
ﺍﻧﺪﮐﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻏﺮﻭﺏ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻗﺎﺗﻞ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ
ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﺴﺘﻪ
ﺑﻮﺩ ﺑﯿﻦ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺟﻼﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ
ﺷﺎﻩ ﺑﺰﺭﮒ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﺮﺍ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺘﯽ
ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﯽ؟
ﻗﺎﺗﻞ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﻭﻓﺎﯼ ﺑﻪ ﻋﻬﺪ ﺍﺯ
ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ
ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩﯼ ؟
ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺧﯿﺮ ﺭﺳﺎﻧﯽ ﻭ ﻧﯿﮑﯽ ﺍﺯ
ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﻧﯿﺰ ﻣﺘﺄﺛﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ :
ﻣﺎ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺬﺷﺘﯿﻢ
ﺯﯾﺮﺍ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺑﺨﺸﺶ ﻭﮔﺬﺷﺖ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ
ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ
ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺯﯾﺮﺍ ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﮔﺬﺷﺘﻪ
ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﯾﺎﺩرفت
فقط ميگم خدا لعنت كنه /////////////////در ايران كاش ما مسلمان نبوديم اگر هم هستيم كاش سنى بوديم و اينقدر قيلو قال نداشتيم.
با درود به جناب آریان.دوست ارجمند اکثریت مطلق ایرانیان قبل از حکومت صفویان سنی مذهب بودند. ولی صفویان با شمشیر قزلباشان و جعل و جهل آخوندهای مفتخور لبنانی و عراقی (هیچ آخوندی ایرانی نیست) مردم را مجبور به شیعه کردند.اصولا مذهب و دین در تمام کشورها بهمین ترتیب گسترش یافته.چون دین همیشه ابزاری در دست قدرت برای فریب مردم و مشروعییت دادن به جنایات قدرتمندان و حاکمان در جامعه بوده.بهمین جهت هم هر چه قدرتها متمرکزتر می شوند ادیان هم بیشتر به تک خدایی نزدیک تر می شود.در جوامع غیره پیشرفته و قبیله ایی بتها نماد قبیله بودند و تنها برای خود قبیله مقدس بودند و هر گز دیگران را مجبور به پرستش خدایشان نمی کردند.بت خدای قبیله و آبرو و حثیت قبیله بود.بدترین توهین هم مثلا ربودن خدای قبیله بود.ولی هر چه قدرتها متمرکزتر شدند و به غارت و کشت و کشتار و تجاوز بدیگر قبایل و دست درازی به دیگر سرزمینها پرداختند احتیاج به خدای واحد ی بیشتر شد.بهمین جهت ادیان تک خدایی و تک کتابی توسط رمالان و قدرتمندان ساخته شد.در دنیای کنونی هر چه آگاهی مردم بیشر می شود نقش مذهب هم کم رنگ تر میگردد.بخصوص در دنیای متمدن امروزه مذهب و دین و اعتقادات را هر چند جزء حقوق شهروندی می دانند ولی امری خصوصی بحساب می آورند و از دخالت دین و اعتقادات در حکومت بشدت جلوی گیری می کنند.مسلما دینداران چون هر روز قدرت خود را از دست می دهند از این امر ناراحتند بهمین جهت هم تا می توانند به علم و تمدن و آنچه زندگی را برای بشر ممکن کرده می تازند.چون بخوبی میدانند که شکست علم یعنی نا امیدی مردم و نا امیدی مردم از خردورزی یعنی روی اوردن به خرافات و این همان چیزیست که متدینین و آخوندها انتظارش را دارند.ولی خوشبختانه ارزویی است که متدینین بگور خواهند برد .
درود به مزدک گرامی و اظافه بفرمایید که حکومت قزلباش ازبعلبک لبنان سینه زنان و نوح خوانان به ایران آورد و مردم کوچه وبازار هاج و واج نگاه به نوحه خوانآن و سینه زنان مینگریستند و ازیکدیگر دلیل این کار حکومت میپرسیدند و تمام این کارها برای این بود که فرق بین مسلمین ایران و مسلمین آندلس ویا ترکیه فعلی باشد چون آن ها هم ایرانی شیعه روافض را اگر به چنگ می آوردند قطعه قطعه میکردند که ماجرا بسیار طولانی است .با پوزش .
« … این فرمانده لشکر، در ادامه خاطره ای عجیب را نقل می کند که حکایت دارد: “تخریبچی [پاکسازی کننده میدان مین] اومده می گه آقا، یه گردانی رو معبر کنار دستش [رو] باز کردیم. به فرمانده گردان می گیم آقا، معبر [پاکسازی شده از مین] ۳۰۰ متر دست چپه، بیار نیروهات رو از دست چپ، از تو معبر میدان مین ببر. [فرمانده گردان] اومده به بچه ها می گه کی داوطلبه بره رو میدان مین؟” …»
بقیۀ این مقالۀ تلخ را در اینجا بخوانید: http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2015/05/150526_l39_file_karbalaye-4
آقای نوریزاد
قسمت اول این پست یکی از بهترین تحلیل های اجتماعی و سیاسی بود. بسیاری از اساتید جامعه شناسی دانشگاه که اسمی هم درکرده اند از غیرسیاسی شدن جامعه و اینکه زمینه سازی برای فاشیسم است انتقاد می کنند! نمی دانم چرا و چطور فاشیسم موجود را نمی بینند و باز نمی دانم چرا و چطور نمی بینند که مردم تا بن دندان سیاسی (سیاست زده) اند و اگر گاه غیر ازین به نظر می آید بخاطر تمایل مردم به گریز از این سیاست زدگی 40 ساله است.
البته من دلیل خطای آن اساتید را می دانم: دیدن جهان از عینک اندیشمندان چپ اروپایی! بدون در نظر گرفتن تفاوت ها.
بچه که بودم به من آموختند
فحش نباید بدهی گوسفند
بی ادبی بوده از این خانه دور
حرف رکیکی نزنی بی شعور
بچه ی همسایه به من فحش داد
پند پدر مادرم آمد به یاد
بر دهنش مشت ادب کوفتم
البته با غیظ و غضب کوفتم
شب که پدر قصه ما را شنید
نوبت آموزه دوم رسید
پای مرا بست به یک ریسمان
بر کفل و بر کف پایم زنان
گفت نباید به کسی زور گفت
من چه کنم با توی گردن کلفت
بچه که بودم پدرم یاد داد
عشق بورزم به نبات و جماد
عشق به سوراخ ازن فی المثل
عشق به بوی خوش زیر بغل
عشق به انسان و طبیعت ، گیاه
عشق به ارتش به بسیج و سپاه
عشق به هم نوع ولو دشمنت
عشق به هر کس شده ، حتی زنت
عشق به مفرد به مثنی به جمع
عشق به اینها که رساندم به سمع
تربیتم سیر سعودی گرفت
هیکل من رشد عمودی گرفت
ریش و سبیلی به هم آمیختم
زشت شدم تیغ زدم ریختم
ریختم از صورت خود پشم را
باز عیان کرد پدر خشم را
فرصت اندرز و نصیحت نبود
چاره به جز فحش و فضیحت نبود
گفت:پسر ریش تراشیده ای ؟
نفله مگر دختر ترشیده ای!
کافر حربی شده ای ظاهرا
قرتی و غربی شده ای ظاهرا
بر سر این صورت صافت مباد
مورچه ای می بکند بکس باد
صورت سیرابی و بی ریش تو
عین حرام است و نجس ، دور شو
تا نشدی مومن و اهل ثواب
زیر پل و روی مقوا بخواب
رفتم و ریشم که به زانو رسید
برگشتم نزد پدر رو سپید
دید که تی شرت به تن کرده ام
پارچه ای زرت به تن کرده ام
گفت:مگر پارچه کم داشتی؟
لخت و پتی آمده ای آشتی
این که شمایی پسر بنده نیست
کسوت کفار برازنده نیست
پیرهن و دکمه ی تقوات کو؟
سبحه و انگشتر و اینهات کو؟
هیزم دوزخ شده ای نره خر؟
زود برو پیرهنی نو بخر
مختصری بود ز بسیارها
این همه مشتی ست ز خروارها
منحنی تربیتم رشد کرد
حیثیت و شخصیتم رشد کرد
حاصل این شیوه ارزنده ، من
این من خوش ذوق ولی بد دهن!
منبع: http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2015/05/150525_l10_nk_iran_post_normal
«نکته مهم این است که تا پارادایم و گفتمان عصر پست ـ نرمال در ساحت اندیشه ورزی ایران شکل نگیرد، همان وضعی می شود که بعضا حتی استادان محیط زیست به آن دچارند: برای نجات ایران از خشکسالی همچون ده سال پیش نسخه می پیچند که باید دریچه سدها را باز کرد. غافل از آنکه آبی پشت سدها باقی نمانده و بسیاری از سدها عملا خشک و متروک به حال خود رها شده اند. خلاصه آنکه شرط اول اندیشه ورزی در باره ایران پذیرفتن اقتضائات عصر پست ـنرمال است. عصری تازه از تاریخ شوربختی در ایران.»
پس از خواندن مقالۀ فوق کمی درباره درایت و نیّت کسانی که می گویند جمعیت ایران باید 2 برابر شود، فکر کنیم.
با درود به جناب مازیار گرامی.موضوع خشکسالی درایران که شوربختانه با استقرار حکومت اسلامی و با سیاستهای مخرب بشدت توسعه یافته موضوعی بسیار تخصصی است.ولی در نظامیکه اقتصاد مال خراست سرنوشت محیط زیست و خشکسالی هم معلوم است.امروزه در بسیاری از نقاط جهان حتی در امریکا و بیشتر در اسراییل تحقیقات وسیعی برای مبارزه با بی آبی و خشکسالی شده و با استفاده از چنین پژوهشهای سودمندی با همکاری بین المللی می شد بسیاری از مشکلات بی ابی و خشکسالی را حل کرد.ولی رژیمی که با مردم خود ددمنشانه رفتار می کند و همه جهان را دشمن میداند چه وقعی می تواند به محیط زیست بنهد؟تا بحال طبق براوردها چیزی نزدیک به 20 میلیارد دلار از ثروت این مردم را به سوریه برای نجات جنایتکاری بنام اسد که پدرش هم قاتل مردم سوریه بود برای کشتن و ویرانی سوریه خرج شده.در صورتیکه یکصدم این مبلغ هم برای بهبود محیط زیست و آموزش مردم در رابطه با محیط زیست در نظر گرفته نشده.
ضمن تشکر از همۀ عزیزانی که زحمت می کشند و مطالب مفید و مهم از سایر منابع را انتشار می دهند -که نه تنها شخصا استقبال می کنم، بل خود نیز بارها انجام داده ام- خواهش می کنم تنها به نقل گزیدۀ مطلب یا خبر اکتفا کرده و با گذاشتن لینک آن برای خوانندگان (ضمن اینکه به منبع آن اشاره کرده اند) امکان خواندن ادامه مطلب را در همان صفحه فراهم کنند. بخصوص تحلیل های سیاسی که با اهداف مشخص ارائه می شود و در بسیاری از مواقع نیت تحلیل گر با مواضع صاحب این مکان در تضاد است. مگر آنکه منبع روی اینترنت موجود نباشد یا از متون مکتوب نقل شود.
نفسِ مخالفت با مواضع آقای نوریزاد نه تنها بد نیست بلکه یکی از اهداف این وبسایت است، اما انتشار منظم تحلیلهای سیاسی و مواضع دیگران در یک سایت دیگر آنهم بدون ذکر منبع یا تحت یک آی دی بی ربط، به دور از عرف چنین محیط هایی است. شایان ذکر است که درخواست اینجانب به هیچ روی شامل متون تالیفی، توضیحات، پاسخها و هرگونه متنی که توسط خود ناظران نوشته شده، نمیشود.
نظر دهندگان محترم
به تأسی از نوشته زیبا ی آقای نوری زاد ، این روزهای آقای علی خامنه ای اگر ایشان علی رغم اشغال پست رهبری بر اساس تصمیم و خواب دیدن ورویت قامت تلویزیونی تعدادی آخوند خود نماینده مردم خوانده و نقل قولهای آقای علی اکبر بهرمانی (رفسنجانی) در اولین گردم هم آئی تعدادی از بهره بگیران رژیم ولایت مطلقه فقیه که نامش را نماز جمعه گذاشته اند، پس از انتصاب آقای محمود احمدی نژاد به پست به اصطلاح رئیس جمهوری ، بجای تعارف به اینکه من جان ناقابلی دارم و مظلوم نمائی کردن (در حالت به اصطلاح اشک ریختن و اشک گرفتن)به اینکه من جسم ناقصی دارم (تاثی از فرهنگ آخوندی شیون کردن از برای داستان حسین پسر علی)، مانند یک رهبر مقتدر فرا جناحی و وطن دوست و ملت دوست میگفت ملت علی رغم تمامی کارهای گذشته خود و رژیم ولایت مطلقه فقیه من صدای شما را شنیدم و با شما ملت هستم و از کارهای خود نادم و پشیمانم و میخواهم به دامن ملت برگردم، لذا بنا به خواسته شما ملت انتخابات اخیر ریاست جمهوری را باطل اعلام میکنم و از دست اندر کاران میخواهم انتخابات دیگر با نظارت نمایندگان واقعی مردم بر قرار کنم. فکر کنم حداقل کسب امتیازی که این روزهای آقای علی خامنه ای میگرفت این بود که شاید کمی وجدانش نسبت به اعمال ضد ایرانی گذشته خود سبکتر بود. اما تاریخ ثابت کرده که دیکتاتور به جز زبان قهر کامل ملت چیز دیگری نمی فهمد.
به امید رشد عقل و خرد در حد اعلا در فرهنگ ما ایرانیها و جایگزینی آن با جهل و خرافات دینی و مذهبی تازی.
مهدی
ت———————ق———————————ی——————————————ه
بلی تقیه
این پیش بینی حقیر را در اینده ایی نچندان دور بخاطر بسپارید
اینکه در دعوای فیل و فنجان و ناتو و سپاه انصارحزب الله و قبول هر شرطی که اردوگاه غرب برایمان تعیین کرد اری جمله تقیه و توجیه قرانی تاریخی ایات قران و روایات و احادیث و حوادث صدر اسلام از بلنگوهای واحدهای سیاسی سپاه و صدا و سیما و تریبون های مذهبی و منبری به سوی ما مردم سیاست زده سرازیر شود که بله دستور شرع این است که شما حتی برای حفظ اسلام میتوانید برای مدتی از خود اسلام برای حفظ اسلام تقیه پیشه کنید
با سلام ، خدمت مبارک عارضم که کیست که نداند جناب رهبر در عوان جوانی طلبه جوانی بوده که در محلات قدیمی مشهد به کار روضه خوانی مشغول بوده و معروف بوده به سید علی روضه خون ( //////////) . کم کم جریانات فدائیان اسلام و موئتلفه بازار که به وجود آمده ایشان بنا به تجارب گذشته به سخنوری معروف بدل گشته و از همین مسیر عضو حزب جمهوری اسلامی شده و کم کم در غیاب در مقا یسه با ایشان بزرگانی چون مطهری و بهشتی مدارج ترقی رو طی کرده و بدون داشتن علم و صلاحیت ریاست جمهوری و رهبری به این امور گمارده شده است . تمام اینها به کنار در سلسله مراتب نظامی برای اینکه یک نفر به مقام سر لشگری و امیری برسد باید دوره های مختلف نظامی رو طی کرده و سپس با گرفتن درجه های بیشتر و بالا تر مثلآ به فرماندهی پادگان و ستاد برسد و الا آخر … بدا به حال اون امیر و سر لشگری که حالا باید فرمان فرمانده کل قوائی رو اطاعت کند که همین الان اگر از ایشان سئوال شود که یک گروهان و یا گردان شامل چند نفر می شود ؟ از دادن پاسخ عاجز باشد؟!
با سلام
خطیب نیویورک: خواننده کتب وهابیت تروریست میشود
شیخ طارق یوسف خطیب سنّی مسجد اولوالالباب نیویورک چند ساعت پس از انفجار مسجد شیعیان قطیف عربستان، در واکنش به این جنایت تکفیریها گفت: چگونه است که شخصی به این مرحله می رسد که داخل یک مسجد، خود را منفجر می کند و دهها نفر را می کشد و گمان می کند با این کار به بهشت خواهد رفت و حورالعین با گل به استقبالش خواهند آمد
خطیب نیویورک که با توجه به اختلاف ساعت عربستان با آمریکا، تنها کسی بود که در خطبه جمعه همان روز به انفجار واکنش نشان داد، اظهار داشت: این یک مشکل بزرگ است که باید حل شود. اینها برخاسته از فکر سلفی وهابی و افکار منسوب به ابن تیمیه و محمد ابن عبدالوهاب است. والله هرکس کتب ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب را بخواند، بدون تردید کارش به جایی می رسد که تروریست می شود. یوسف افزود: این بچه ها مزدور صهیونیست ها نیستند. از جای دیگر نیامده اند. اینها پرورش یافته همین کتابهای وهابیت هستند. مجموعه کتب ابن تیمیه و ابن قیم و ابن عبدالوهاب؛ و در این دوره هم کتب ابن باز و ابن عثیمیین و العریفی و محمد حسان و حوینی.. و همچنین نوشته های سلمان العوده و عثمان الخمیس.. این کتابها بچه ها را تروریست می کند.. اینها نوشته اند که شیعیان برای اسلام از یهودیان خطرناکترند!…
—————
آغاز یک پایان؛
خبرهای بسیار مهمی در راه است دوستان و با کمال تعاسف بیش از ان نمیتوان گفت.. به گوش و اماده باشید.
هم زمان شدن وتشدید سه فکتورمخرب و سرنوشت ساز: بحران درونی رژیم بر سر توافق اتمی؛ بحران اقتصادی حاد و موقعیت استراتژیکی رژیم در منطقه ؛ سرانجام چرخش واکنشهای زنجیره ای را شروع کرده اند.
دوستان؛ توصیه میکنیم شروع به ذخیره کردن اب اشامیدنی و مواد خوراکی کنید و در صورت نیاز اماده تخلیه سریع مکان خود باشید. ؛؛دسترسی به هر نوع سلاح دفاعی کاملا حیاتیست؛؛.
وضعیت بسیار ناهنجاری در انتظار ایران است.
رژیم از دادن هشدار به موقع به مردم پرهیز میکند وعلت ان وحشت شدید از واکنش مردمی میباشد. رژیم؛ شما را در سکوت کامل خبری قرار داده.. ولی همزمان برای خانوادهای خودشان تمام امکانات را هم اکنون مهیا کرده اند.
عزیزان به فکر کودکان؛ افراد سالخورده و خودتان باشید.
متعاسفم
عقرب
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
This is a heartfelt warning and will leave the rest with you to take it seriously or not. You won’t lose anything by saving and storing some basic necessary commodities like water and food.
This regime finally took you to this point of “no return”.
Truly sorry.
A
آيا نسرين ستوده معرکهگير سياسی و حقوق بشری است؟ ف. م. سخن
نسرین ستودهايرادی نمیتوان به آقای عبدالرضا تاجیک گرفت که فعاليتهای محمد نوریزاد و جناب محمد ملکی و نسرين ستوده را “ادعا” بداند٬ حتی دادن صفت “معرکه گير” سياسی و حقوق بشری به اين سه نفر در قالب سوال حق طبيعی ايشان به عنوان “روزنامهنگار” و “وبنگار” است… سوالات ايشان فقط از جنس سوال نيست و ما به عنوان نويسنده٬ اين قدر تجربه داريم که زرورقی که به عنوان سوال٬ به دور اين اظهارنظر غيرمستقيم پيچيده شده تشخيص بدهيم
خبرنامه گويا
آقای عبدالرضا تاجيک -روزنامه نگار و فعال حقوق بشر- که در حوادث سال ۸۸ بازداشت و زندانی شد٬ اخيرا در صفحه ی فيس بوک خود مطلبی نوشته است در باره ی خانم گوهر عشقی -مادر ستار بهشتی که در زندان حکومت اسلامی زير شکنجه جان سپرد- و از تخريب هايی که در خصوص خانواده ستار بهشتی صورت می گيرد. استناد آقای تاجيک به مطلبی است که سايت «سحام نيوز» منتشر کرده است.
ايشان در مطلب فيس بوکی خود نوشته است:
«سايتی بهنام «سحام نيوز»، خبری را در خصوص بستری شدن مادر ستار بهشتی در بيمارستان منتشر کرده است. اين سايت در اين خبر، از تخريبهای صورت گرفته درخصوص خانواده ستار بهشتی سخن گفته است. حال بايد پرسيد چه کسانی خواهان اين تخريبها و چه کسانی زمينهساز اين تخريبها بوده و هستند؟ بیشک قاتلان ستار بهشتی در پی به انحراف کشاندن موضوع قتل ستار بهشتی هستند اما آيا عملکردهای افرادی چون آقايان محمد نوریزاد و محمد ملکی و خانم نسرين ستوده که ادعای فعاليت در حوزه حقوق بشر دارند و برخی از آنان بهعنوان نمادهای آزادیخواهی نام میبرند، زمينهساز اين تخريبها نمیشوند؟ آيا آنان با رفتارهای نمايشی که از خود بروز میدهند، موضوع حقوق بشر را لوث نمیکنند؟ آيا میتوان رفتار آنان را مصداق معرکهگيری در حوزههای سياسی و حقوق بشری دانست؟»
آقای تاجيک٬ همان طور که نوشتم٬ خود طعم زندان حکومت اسلامی را چشيده و به قول خودش در زندان مورد «هتک حرمت» قرار گرفته است. خوشبختانه امروز ايشان در خارج از کشور زندگی می کند و دست گزمه های حکومتی از ايشان دور است. ايشان در خارج از کشور آزادانه افکار خود را می نويسد و نظر خود را اظهار می کند. صراحتا هم به «اسلامگرا» بودن و «بچه مسلمان» بودن خود افتخار می کند و از «اسلام ستيزان وطنی» دلِ خوشی ندارد. ايرادی هم نمی توان به ايشان گرفت که فعاليت های محمد نوری زاد و جناب محمد ملکی و نسرين ستوده را «ادعا» بداند٬ يا کسانی که «رفتارهای نمايشی»شان باعث «لوث شدن» موضوع حقوق بشر می شود. حتی دادن صفت «معرکه گير» سياسی و حقوق بشری به اين سه نفر در قالب سوال حق طبيعی ايشان به عنوان «روزنامه نگار» و «وب نگار» است. به هر حال وقتی سازمان گزارشگران بدون مرز٬ جايزه ی آزادی مطبوعات در سال ۲۰۱۰ را به خاطر تلاش ها و شجاعت در راه آزادی مطبوعات به ايشان اهدا می کند٬ بايد انتظار سوالات «شجاعانه»ای نظير اين ها را هم داشت والّا اگر همه با هم يک حرف -مثلا تغيير و اصلاح بنيادی در نظام فعلی ايران٬ و يا جايگزين کردن اين نظام با يک نظام مردمی و پيشرفته٬ و يا عدم دخالت دين و ايدئولوژی در امر کشورداری و قضا و قانون گذاری- بزنند٬ معنی دمکراسی و آزادی بيان مخدوش خواهد شد. به سوالات ايشان می توان پاسخ داد يا نداد. می توان سوالات ايشان را٬ ضمن سوال بودن از نظر ظاهری٬ تخريب شخصيت اشخاصی که در ايران -تا اينجا٬ و تاکيد می کنم «تا اينجا»- برای حقوق بشر و حقوق شهروند ايرانی و حقوق دگرانديشان٬ کوشش و تلاش کرده اند دانست و در پاسخ به آن مطلب نوشت و باب گفت و گو را باز کرد. در يک جامعه ی آزاد٬ اين حق هر شهروند است که نظرش را بدون نگرانی بيان کند و حتی در صورت غلط بودن بر آن پای بفشارد. قاضی٬ مخاطبان خواهند بود و رای نهايی را به درست و غلط نظر نويسنده٬ مخاطبان خواهند داد.
محمد نوریزاد، نسرین ستوده و محمد ملکی
من در اين جا بنا ندارم به سوالات ايشان پاسخ بدهم چون به نظر من سوالات ايشان فقط از جنس سوال نيست و ما به عنوان نويسنده٬ اين قدر تجربه داريم که زرورقی که به عنوان سوال٬ به دور اين اظهار نظر غير مستقيم پيچيده شده تشخيص بدهيم و متوجه شويم که قصد از طرح اين «سوالات» پاسخ گرفتن و بحث بر اساس منطق و اطلاع يافتن از موضوعی که جوانب آن بر سوال کننده پوشيده است نيست و اظهار نظری است که در اين قالب بيان شده و تنها می توان به اظهار نظر در مقابل آن پرداخت و نه پاسخ دادن به عنوان فردی مطلع به آن و تلاش برای اقناع٬ که اين دومی هيچ فايده ای برای کسی٬ بخصوص برای طرفين بحث نخواهد داشت.
من خود سال هاست به خاطر بی اعتمادی ناشی از تجربه های تلخ٬ نسبت به گروه ها و شخصيت های سياسی٬ به کار فردی در اين زمينه روی آورده ام و بنابراين شخص مناسبی برای دفاع از شخصيت های سياسی نيستم. اما تا جايی که گروه ها و شخصيت های سياسی را در مسير دفاع از حقوق انسان ها و بهبودی اوضاع کشور و يکپارچه نگه داشتن سرزمين مان٬ بدون طرفداری از جنگ و خشونت و قهر و ضديت با کسانی که در اين راه گام بر می دارند ببينم٬ قدردان آن ها خواهم بود و اگر عمل موثری انجام دهند٬ در مسير آن ها٬ با افتخار گام بر خواهم داشت. رويدادهای سال ۸۸ و حضور در اغلب راه پيمايی ها و زد و خوردهای خيابانی٬ اگر چه از جانب کسانی رهبری می شد که برای شخص من٬ صدها اما و اگر به وجود می آورد٬ نمونه ای است از اين قدردانی و همقدمی در عمل.
آن چه امروز -و تاکيد می کنم امروز- نوری زاد و جناب ملکی و ستوده انجام می دهند٬ به نظر من٬ حرکت شجاعانه -که گاه با بی باکی و تهور پهلو می زند- در جهت احقاق حقوق مردم و دگرانديشان است و نيازی به توضيح بيشتر در اين زمينه نمی بينم.
اما نکته ای که به شدت مرا رنجاند و باعث اندوه من شد٬ نظری بود که يکی از بزرگان رسانه ما٬ ذيل نوشته ی تاجيک گذاشته بود. من به عنوان يک عضو کوچک رسانه٬ از بزرگان اين عرصه انتظار دارم که به جای دامن زدن به آتشی که گاه جوان های رسانه با نوشته های خود به آن دامن می زنند٬ و شخصيت تلاشگران حقوق بشر را که به هر دليل کار آن ها را نمی پسندند٬ زير سوال می برند٬ آبی بر اين آتش باشند و دعوت کنند که جوانان اهل رسانه زبان تيز و بی پروای خود را نه عليه استبدادستيزان٬ بلکه عليه استبداد و عمال آن به کار برند. از کسی که می تواند دعوت به چنين کار متينی بکند٬ بعيد است که زير پست عبدالرضا تاجيک بنويسد:
«آقای تاجيک عزيز. در اين مواقع قبلا يک خبری بده که مرخصی ها را لغو کنيم و پا در رکاب باشيم وگرنه باز شليک ها شروع می شود و شعارهای از راه دور و يا الله. ماشاءالله به انرژی و روحيه ات.»
اميدوارم استاد بزرگوار ما اين نوشته را حمل بر شعارهای از راه دور نکنند و بدتر از آن تشبيه «شليک» کردن را برای اظهار نظر مخالف و حتی تند به کار نبرند. ان شاءالله.
http://news.gooya.com/politics/archives/2015/05/197570.php
” بیهوشی در بهشت”
آخوندی بالای منبر مشغولِ خالی بندی بود :
” در بهشت، حوریهای بسیار زیبائی هستند که شما با نگاه کردن به
چشمهایشان، شش ماه بیهوش خواهید شد !
با دیدنِ لبهایشان شش ماه از هوش خواهید رفت . . . . . .
یه بابائی از تهِ مسجد داد زد :
خو، پ کی بغلشون ایخوسیم؟ ما خو همش بی هوشیم !! 🙂
اقای نوری زاد لطفا درموردمعمای زنده به گور شدن175غواص درعملیات کربلای4که دستور اغاز عملیات توسط فرماندهان وقت جنگ با وجود اگاهی از لو رفتن عملیات صادر شد توضیحات لازم را بفرمایید.
سلام آقای نوری زاد ، اینکه در پاراگراف اول فرموده اید : مردمان را با چند جور “جویدنی” سرگرم می کنند تا فک شان مدام بجنبد. یکی از این جویدنی ها ” سیاسی کردن” مردمِ بی نواست. در این جویدنی، مردمی را که گاه در نان شب خود و در فهم دم دستی ترین حقوق حتمیِ خود در مانده اند، آنچنان به بلعیدنِ فعل و انفعالات سیاسی حریص می کنند که مصرف روزانه و دم به ساعتِ خبرها و تحلیل ها و شایعات سیاسی، ضروری تر از نان شب در سبدِ هر خانوار قرار گیرد ، کاملا” از یک فهم جامعه شناسی در ایران برخوردار هستید . میدانید که در جامعه شناسی کشور ما 3 دسته افراد یافت می شوند .1 _ اگر بیشتر افراد در یک محیطی خلوط بطور تنها قرار گیرند ، آن … کنند . 2_ اگر بیشتر افراد در یک محیط خلوط بطور ” دونفره ” قرار گیرند ، آن … کنند . 3_ اگر بیشتر افراد در محیطی که ” سه نفر ” به بالا قرار گیرند ، عمیقا” وارد گود و دریای ژرف ” سیاست ” می شوند و همانی که شما فرموده اید : جویدنی و می جوند . من به عنوان یک کار میدانی از شما می خواهم که سری به دانشکده علوم سیاسی تهران بزنید و از دانشجویان رشته علوم سیاسی سئوال کنید که حدود جهل سال پیش ، جنگ و خونریزی در آسیای شرقی را کدام کشورها اداره میکردند ، باور کنید سئوال شما را بی پاسخ می گذارند و اصلا” نمی دانند که کشوری به نام کامبوج و ویتنام و … در آسیای شرقی بوده است . حال همین مردم کشور ما وقتی که خوب می خواهند ” جویدنی را بجوند ” ، در قبل از انقلاب وارد سیاست می شدند و برای شاهنشاه برنامه می ریختند که : شاهنشاه با داشتن مشغله زیاد ، روزه و نماز ” برایش واجب نیست و دائم بحث سیاسی میکردند که به شاه ” نماز و روزه ” می افتد و یا نمی افتد . همین طیف مردم از ” همه جا ” بی خبر امروز ، جویدنی اشان این است که مثلا” شب ها مسئولین خواب هستند و یا بیدار . اگر بیدارند چه کار دیگر می کنند . از احمد نژاد و رهبری میگویند که چقدر می خوابند و چقدر در شب کار میکنند و چقدر برای مردم از خواب شب اشان میزنند و به فکر مردم هستند . اصلا” به باورشان آمده و سر درآورده اند که ساعت شب و روز این مسئولین با مردم و زن و بچه هایشان چگونه میگذرد ولی همین افراد یک دانه از دزدی ها و فلاکت این کشور به دست مسئولین را نه می بینند و نه قبول دارند ، زیرا که از طریق صدا و سیما ( دستگاه تزویر نظام و حکومت ) کانالیزه فکری و طرفدار دستگاه دروغ پراکنی شده اند و میشوند .
با سلام
سرايا السلام (گردانهاي السلام) نيز وارد عمل شدند
حضور نیروهای نظامی “سرایا السلام” وابسته به جنبش “الصدر” با ریاست «سید مقتدی صدر» در غرب شهر سامراء
هدف تصرف درياچه ثرثار (بحيرة الثرثار) است كه در حال حاضر دست داعش است
نيروهاي سرايا السلام در حال پيشروي هستند و دواعش در حال فرار (دواعش = جمع داعش)
با سلام
به اسارت گرفته شدن صدها داعشي غير عراقي از مليتهاي مختلف در استان الانبار عراق
فيلم را ببينيد
http://www.alalam.ir/news/1706559
حضرت شیخ الشیوخ ، فقیه عالیقدر مطلقه ، عالم بزرگ تشیع ایران و جهان و عالم بزرگ اسلام و جهان ، آیت الله العظمی امام نوری زاد دامت افاضاة و دامت برکاة و دامت تحیاة – السلام علیکم ، آیا کسی که از اول انقلاب با امام خمینی و گوش به فرمان ایشان بوده و در جبهه های نبرد 8 سال دفاع مقدس سه عضو بدن خود ( دو پا و یک دست ) را بر اساس اعتقاد خود زودتر به بهشت برین فرستاده ، اساسا” امروز می تواند با روش ها و توجیهات من درآوردی و خلاف اسلام مدنظر امام خمینی در کشور مقابله کند و با اعمال نظام ! کنونی موافق نباشد ؟ در صورت مخالف بودن ایشان از عملکرد نظام و محروم شدن ایشان از همین مقدار توجه در آسایشگاه و امکانات بنیاد و در صورت فوت ایشان ، بی محلی و سبک شمردن تشییع جنازه از جانب نظام چه حکمی دارد ؟ اشاره دارم به مخالفت ” حاج داوود کریمی ” علی الله مقامة که از سابقون سپاه و انسان و آدم وارسته ای بود و تشخیص خوبی از ” حق و باطل ” داشت و نان را مانند سرداران سپاه امروزی ، به نرخ روز نخورد و با زندانی شدن ایشان در سال های اولیه رهبر شدن خامنه ای بخاظر دفاع از مرجعیت آیت الله منتظری و بعدأ که ایشان شهید شدند ، تشییع جنازه خاموش و کم توجه از جانب حکومت و نظام و بدون کوچکترین تبلیغات برای گرد همآیی تشییع جنازه ، که می دانید امروزه چگونه از بعضی کسان می شود که چاپلوس نظام هستند و حتی لایق و درخورش نیستند ( هم کنون شهید حاج داوود در زیر پای شهید صیاد شیرازی دفن هستند ) .
——————————-
سلام جناب مبشر گرامی
درست این است که هر کس در هر مقام اگر به اشتباه خود پی برد از ادامه ی مسیر قبلی رو بگرداند. گرچه به زیانش تمام شود.
با احترام
.
“وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَي اللَّهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلٌّ في کِتابٍ مُبينٍ”
سوره هود آیه ۶
«و هیچ جنبنده ای در زمین نیست؛ مگر اینکه روزیش بر(عهده ی) خداست ، و (او) قرار گاه و مکان دفنش را می داند ، همه ی اینها در کتابی روشن (ثبت) است »
ولی از آنطرف از سازمان یونسکو UNESCO از شعبات انساندوستانه سازمان ملل میشنویم که فریاد میزند هر روز بطور تعدیل ۶۰۰۰ کودک در اقصی نقاط جهان فقط بدلیل گرسنگی جان میبسپارند. ////////
جالب است که میگوید حداقل اگر به هر دلیلی که مرده اند ایشان جای دفنشان را میدانند و با این دانستن چه گلی میخواهد بسر آنان بزند خود ملکوتیش میداند. سنگ قبر شکوهمند؟؟
بنام خدا
جناب رسول باید ابراز تاسف کنم که معمولا برداشت های شما از متون دینی برداشت هایی سطحی و متکی بربدفهمی های عامیانه ای هست که نوع مردم از مطالب دارند ،در حالیکه یک محقق و پژوهشگر بدون پیش فرض های متکی بر فهم توده مردم ،به بررسی متون دینی بپردازد.
در این نوشته کوتاه شما هم در ترجمه آیه شریفه سوره هود اشتباه برداشت دارید و هم در توضیح و تفسیر برخی الفاظ آن و هم در فهم مراد خدای متعال از کفالت رزق انسانها و عموم مخلوقات زنده.و قبلا مکرر بعرضتان رسید که معارف قرآن معارفی کلکسیونی یا مجموعی است که باید آنها را بصورت مترابط و در ربط بهم یافت ،زیرا آیات قرآن بتصریح خود قرآن منعطف بیکدیگر هستند و نور مبین و روشن بودن قرآن هم به همین است که آیات قرآن یکدیگر را تفسیر می کنند و نمیتوان با اتکاء به یک آیه براحتی مفهومی کلی را بقرآن کریم نسبت داد.
آیه مورد نظر شما یعنی آیه شریفه 6 سوره هود :
“وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها كُلٌّ في كِتابٍ مُبين”.
بقرینه آیات ماقبل و مابعد آن که با هم نازل شده اند آیاتی هستند که در مقام بیان “علم” خدای متعال به همه موجودات و شراشر هستی ،و بیان ربوبیت تکوینی خدا بر جهان هستی و جهان طبیعت است و اینکه امر تدبیر جهان بدست قدرت خدای سبحان است ،به آیه قبل این آیه عنایت کنید :
“”أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلا حينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيابَهُمْ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُور.هود/5″”
یعنی :آگاه باشيد، آنها (سرها را به هم نزديك ساخته، و) سينههاشان را در كنار هم قرار مىدهند، تا خود (و سخنان خويش) را از او [پيامبر] پنهان دارند! آگاه باشيد، آن گاه كه آنها لباسهايشان را به خود مىپيچند و خويش را در آن پنهان مىكنند، (خداوند) مىداند آنچه را پنهان مىكنند و آنچه را آشكار مىسازند؛ چرا كه او، از اسرار درون سينهها، آگاه است!
این آیه 5 از واکنش های لجاجت آمیز و بدگوئی های کافران و منکران وحی خبر می دهد و اینکه خدا می فرماید ما به سخنان پنهان و آشکار ایشان آگاهیم و حتی از آنچه در سویدای قلب آنان می گذرد آگاهی داریم.
پس بحث بحث علم احاطی خدا بموجودات است.
و در آیه بعد از آیه مورد نظر شما یعنی آیه 7 هم فرمود :
“”وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّكُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبين””.هود/7
یعنی :او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز [شش دوران] آفريد؛ و عرش (حكومت) او، بر آب قرار داشت؛ (بخاطر اين آفريد) تا شما را بيازمايد كه كداميك عملتان بهتر است! و اگر (به آنها) بگويى: «شما بعد از مرگ، برانگيخته مىشويد! «، مسلّماً» كافران مىگويند: «اين سحرى آشكار است!»
می بینید که این آیه هم ناظر به “علم” و “تدبیر جهان” و “ربوبیت تکوینی” خالق هستیست.
و بین این دو آیه هم آیه مورد نظر شماست که باز اشاره به علم خدا به موجودات و رزق آنها برای ادامه حیات می کند و اینکه اینها در کتاب مبین که مرتبه فعلیه علم خداست وجود دارد.
اکنون به ترجمه و توضیح الفاظ آیه مورد نظر شما می پردازم :
“وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها كُلٌّ في كِتابٍ مُبين”.هود/6
ترجمه :هيچ جنبندهاى در زمين نيست مگر اينكه روزى او بر خداست! او قرارگاه و محل نقل و انتقالش را مىداند؛ همه اينها در كتاب آشكارى ثبت است! [در لوح محفوظ، در كتاب علم خدا].
کلمه “دابه” در زبان عربی بمعنای “جنبنده” است ،این اشاره به موجود صاحب حیات است که طبعا جمادات از مفهوم آن خارج است ،این کلمه چند جا در قرآن استعمال شده است که بمعنای موجود زنده و دارای حیات است حال چه حیان نباتی و گیاهی باشد مثل همه گیاهان ،یا حیات حیوانی باشد مثل همه حیوانات
یا حیات انسانی انسان باشد که جامع بین خصوصیات حیات گیاهی و حیوانی و انسانیست یعنی دارای رشد و نمو و جذب و انجذاب و تولید مثل و خصوصیات دیگر حیاتی.
“رزق” در لغت عربی بمعنی اعطا و بخشش است ،و بمعنای جامع در اینجا هرچیزی مراد است که سبب ادامه حیات انسان و حیوان و گیاه است ،مثل تنفس و غذا خوردن و آب خوردن و تولید مثل کردن ،پس رزق اشاره به خصوص “طعام” و غذای موجودات زنده نیست ،بلکه هرچیزی و هر فاکتوری که برای بقاء موجود زنده لازم هست.
“ویعلم” و خدا می داند و احاطه علمی جزئی دارد.
” مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها” ضمیر در هردو کلمه به کلمه “دابه” باز می گردد یعنی خدا محل استقرار دائمی همه جنبندگان (موجودات زنده) را می داند ،همانطور که محل ها و مکان های موقت آن جنبندگان را می داند.که با توجه به مفهوم “جنبش” و حرکت که در کلمه “دابه” هست ،این لطافت مورد اشاره قرار گرفته است که جنبندگان و موجودات ذو حیات ممکن است محل های دائم و همیشگی داشته باشند یا محل های موقت و قابل تغییر ،یعنی چه قرارگاهى كه هرگز از آن خارج نمىشوند مانند دريا براى ماهى، و نظير صدف كه در گوشهاى از ته دريا زندگى مىكند، خداى تعالى رزقش را در همان دريا مىدهد ،و چه قرارگاه معينى نداشته باشند و هر جا كه هستند به عنوان موقتند مانند مرغان هوا و مسافران دور شده از وطن، و يا آنجا كه هستند تا زمانى معين مىباشند و پس از مدتى بيرون مىآيند، مانند جنين در رحم مادر، خداى تعالى رزقشان را در همان جا مىدهد.
در پایان آیه هم اشاره به کتاب مبین یعنی مرتبه علم فعلی خدا نمود که “كُلٌّ في كِتابٍ مُبين”.یعنی همه این جنبندگان مورد علم خدای سبحان هستند در کتاب مبین.
از توضیح الفاظ آیه شریفه معلوم می شودکه،آن تعبیر شما در ذیل کامنت که گفتید :
“”جالب است که میگوید حداقل اگر به هر دلیلی که مرده اند ایشان جای دفنشان را میدانند و با این دانستن چه گلی میخواهد بسر آنان بزند خود ملکوتیش میداند. سنگ قبر شکوهمند؟؟””.
(پایان نقل قول)
تعبیر نادرستیست ،و معنای مستقرها و مستودعها آنچه که شما گفتید و تمسخر کردید نبود ،البته در توضیح مستقرها و مستودعها چند وجه در تفاسیر گفته شده است و اینکه مراد از “مستودع” قبر باشد هم یکی از وجوه احتمالی ضعیف در آیه است ،و روشن شد که بقرینه محتوای داخلی آیه ،معنایی که عرض شد مناسبتر است ،اما فرض کنید همان معنای مورد نظر شما مراد بوده باشد ،اینکه خدای سبحان با توجه به آیات قبل و بعد که اشاره به مقام علم ذات حق به جهان هستی و همه موجودات و از جمله موجودات زنده و مرگ و حیات و محل استقرار آنها در زمان حیات و پس از مردن باشد ،باید دید آیا مطلبی قابل تمسخر است که شما به آن ریشخند کردید؟
نکته دیگر در کامنت تمسخر آمیز شما این جمله بود که :
“”ولی از آنطرف از سازمان یونسکو UNESCO از شعبات انساندوستانه سازمان ملل میشنویم که فریاد میزند هر روز بطور تعدیل ۶۰۰۰ کودک در اقصی نقاط جهان فقط بدلیل گرسنگی جان میبسپارند. ////////””
(پایان نقل قول)
که البته انتهای آن هم نمیدانم چرا اسیر چنگک های فخیمه جناب نوریزاد شد ،حال ما آنچه را که روی دایره ریختید بررسی می کنیم.
حضور انور شما عرض کنم که اینکه خدای متعال در این آیه کفالت رزق همه جنبندگان را بعهده گرفته است نه تصور مبتذل و عامیانه ای است که حضرت عالی کردید ،بلکه این مطلب بقرینه آیات قبل و بعد که عرض شد در سیاق بیان علم خدا به همه هستی و ربوبیت و تدبیر موجودات است ،مطلبیست در دنبال اعطای اصل وجود موجودات ،می دانیم که باقتضای براهین عقلی و باقتضای معارف قرآن ،خدای سبحان ،همانطور که “اصل وجود” موجودات را اعطا می کند و سمت علیت همه موجودات را دارد ،بقاء و تداوم حیات آنان را نیز تکوینا بعهده دارد ،این اقتضای علیت و معلولیت است ،و در بحثهای برهانی فلسفی ثابت است که :”معلول و مخلوق همچنان که در اصل اعطای وجود نیازمند علت ایجادیست ،بعد از حدوث و پیدایش نیز از علت ایجادی بی نیاز نیست ،و نیازمند به ابقاء است ،در فلسفه از این تعبیر می شود به اینکه :علت موجده (ایجاد کننده) علت مبقیه (ابقاء کننده) معلول است ،و اینطور نیست که معلول بعد از حدوث بی نیاز از علت خود باشد ،پس دوام فیض وجود امری است که لابدیت عقلی دارد ،مثلا شما فرض کنید این شعاع نوری که از خورشید تولید و منتشر می شود ،معلول کنش ها و فعل و انفعالات در سطح خورشید است ،و این نور و شعاع قائم به ذات خورشید است ،پس اگر خورشید از بین برود یا ساکن از انفجار و فعل و انفعالات داخلی شود این شعاع ساطع از خورشید هم نابود می شود ،پس شعاع در بقاء محتاج به علت خود یعنی خورشید است.
در یک تشبیه دور رابطه موجودات با ذات واجب الوجود چنین رابطه ایجادی وجودیست ،بنابر این معلول و موجود ممکن که تحقق پیدا کرده است در بقاء نیازمند به ابقاء علت خویش است .
حال در موجودات زنده این خصیصه در ادامه حیات هم وجود دارد ،یعنی موجود زنده در جهان طبیعت نیازمند به تغذیه و هضم و جذب و دفع و نمو و تولید مثل و لوازم دیگر است ،قرآن از این نیاز وجودی برای تداوم حیات تعبیر به “رزق” کرده است :
“إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتينُ.الذاریات/58”
“”اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ مَتاعٌ .الرعد/26″”.
و آیات فراوان دیگر در خصوص مفهوم “رزق” و “رزاقیت” خدا.
اما نکته ای که شما در آیه مورد نظر ” علی الله رزقها” به آن التقات نکردید این است که مقصود آیه این است که خدای خالق هستی که دم بدم و آن فآن ،اصل وجود موجودات را ابقاء می کند ،همان خدا اسباب بقاء حیات نباتی و حیوانی و انسانی آنان را هم فراهم کرده و می کند ،همین هوایی که ما و موجودات زنده نباتی و حیوانی به آن نیازمندند ،یکی از مصادیق رزق است ،وجود خورشید برای بقاء حیات و گرمای لازم برای موجودات زنده ،فرایند پیدایش و وجود آب ،و گیاهان و میوه ها و خوردنیهای مفرد و ترکیبی ،همه مصادیق رزق هستند ،اینها را خدایی که اصل وجود اینها را بوجود آورده ،برای “دواب” و جنبندگان و موجودات زنده فراهم آورده است ،در آیه دیگر فرمود :
“”هُوَ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا في مَناكِبِها وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَيْهِ النُّشُورُ “”.الملک/15
ترجمه :اوست كسى كه زمين را براى شما رام گردانيد، پس در فراخناى آن رهسپار شويد و از روزى [خدا] بخوريد و رستاخيز به سوىِ اوست.
در اینجا فرمود در فراخنا و شانه های زمین حرکت کنید و از رزق خدا مصرف کنید و بدانید که حشر و نشر شما بسوی خداست.
شما گمان می کنید رزاق بودن خدا که مورد نظر قرآن است به این معناست که شما در منزلتان بنشینید و خدا چلوکباب یا پیتزا! را بفرستد درب منزل جنابعالی؟!
آیا این معنای رزاقیت خداست؟
در آیه دیگر فرمود :”وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی.”النجم/39
یعنی : و اينكه براى انسان جز حاصل تلاش او نيست.
در همین آیه ای هم که شما مطرح کردید و آنرا مورد تمسخر قرار دادید ،تناسب تعبیر “دابه”=جنبنده با کفالت رزق از سوی خدا برای متعمقان در قرآن مخفی نیست ،بشرطی که از ابتدا دنبال تحقیق و پژوهش بدون پیش فرض باشند ،خدا کفالت رزق جنبندگان را کرده است نه کفالت رزق “ساکنان بی تحرک” ،ماهی و جنبنده در دریا حرکت می کند و به رزق مقسوم می رسد ،و شمای کاسب حبیب الله تلاش می کنید و به رزق مقسوم می رسید ،و پرندگان با جنبش و جابجایی به رزق خویش می رسند اما قرآن می گوید اصل رزق از کیست؟ از کسی که اصل حیات تو را ایجاد کرده است و اسباب و لوازم رزق (آنچه که برای بقاء حیات لازم است) را تهیه کرده است ،اما باصطلاح از تو حرکت از خدا برکت ،آن حرکت تو هم مخلوق و معلول خداست چنانکه ذات تو ،و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.
خدا نگفته است تو در منزل بنشین دعا بخوان رزق ات حاصل شود ،این طریق عادی جهان آفرینش نیست ؛البته مساله اعجاز مساله دیگریست که مربوط به پیامبران است ؛معیار آن هم روشن است ،اما قرآن را مجموعی که ببینید می گوید خدا شما را ایجاد کرد ،و زمین را ایجاد کرد ؛انواع و اقسام معایش و وسیله معیشت و رزق را هم در آن ایجاد کرد اما :فامشوا فی مناکبها ،در اطراف و اکناف زمین حرکت کنید و تولید کنید و از مواهب طبیعت بهره مند شوید که خدا رزاق ذو القوه المتین است.پس خدا اسباب رزق را فراهم کرده است و جنبندگان چه ثابت و چه متحرک در پی رزق خویشند ،حتی کودک هم که بدنیا می آید رزق او بصورت شیر در پستان مادر هست ،اما هم عاطفه و استعطاف مادر (حرکت) لازم است و هم گریه و تلاش و تکاپوی کودک برای رسیدن رزق.اما رزاق کودک خداست.
می گویید: “”ولی از آنطرف از سازمان یونسکو UNESCO از شعبات انساندوستانه سازمان ملل میشنویم که فریاد میزند هر روز بطور تعدیل ۶۰۰۰ کودک در اقصی نقاط جهان فقط بدلیل گرسنگی جان میبسپارند””.
(پایان)
آری این نتیجه ظلم ظالمین است ،این چه دخلی به رزاقیت خدا دارد ؟ مثل اینکه اکسیژن و هوا یکی از اسباب تداوم حیات انسان و گیاه و حیوان است ،خدا این رزق را قرار داده ،حال شما انسان یا حیوان یا گیاهی را از نعمت برخورداری از هوا محروم کنید ،و سبب خفگی او شوید ،این چه ربطی به رزاقیت خدا دارد؟
این عالم عالم علل و معلولات و اسباب و مسببات است ،شما کسی را حبس کنید و به او آب و غذا ندهید ،طبیعیست که پس از مدتی حیات او منقطع می شود ،اما این انقطاع حیات معلول فعل اختیاری شماست که او را محروم کردید،نه رزاقیت و عدم رزاقیت خدا خالق جهان.
بنابر این اگر کودکانی از گرسنگی می میرند این در جهان علل و اسباب و اختیار انسان ،مربوط است به ظلم ظالمان و مستکبران و محروم کردن انسانها از حقوق خویش ،این چه ربطی دارد به خدایی که ارزاق و اسباب رزق را در طبیعت بودیعت نهاده و انسان را دعوت به تلاش و کوشش و تولید و بهره مندی از طبیعت کرده و در عین حال او را از تجاوز و ظلم به حقوق دیگران نهی فرموده است؟
جناب آقا سید مرتضی در یکی ازسطور جوابیه خود فرمودند ! {{،معلول کنش ها و فعل و انفعالات در سطح خورشید است ،و این نور و شعاع قائم به ذات خورشید است ،پس اگر خورشید از بین برود یا ساکن از انفجار و فعل و انفعالات داخلی شود این شعاع ساطع از خورشید هم نابود می شود ،پس شعاع در بقاء محتاج به علت خود یعنی خورشید است.}} اگر به این اصل که دور ازذهن هم نیست اعتقاد داشته باشیم تکلیف دیگر خورشید هایی که در کهکشان راه شیری خودمان و سایر کهکشان ها جه میشود ؟ به عنوان مثال عرض شود که ما روزانه در معرض تابش انواع نور های ساطع شده ازدیگر کهکشان ها هستیم ! و در این کهکشان ها خورشید هایی به تعداد میلیارد ها عدد یافته میشوند که در ابعاد حیرت انگیزی معادل فیل و فنجان در مقابل خورشید ما هستند که میلیون ها بلکه میلیارد ها سال نوری ازما دور هستند !و با تلسکوپ نور آن خورشید ها قابل رصد و سنس هس ولی در بسیاری از موارد در حال حاظر آن خورشید ها بنا به دلایل گوناگون ازبین رفته اند و وجود خارجی ندارند ولی به علت بعد مسافت ما هنوز نور آن خورشید ها را میبینیم و در صورتی که نیست و نابود شده اند این به معنای آن است که اگر ناظری در آن اطراف باشد و به طرف زمین نگاه کند میلیون ها بلکه میلیار ها سال پیش کره زمین را مشاهده میکند این یعنی نوری که ما مشاهده میکنیم قائم به ذات نیست !
کاربران ارجمند درود بر شما
فقط لازم دیدم حضورتان خاطر نشان کنم که این کلمات حاشور خورده در پست بالای بنده فحش و یا کلمات رکیک نبودند. هردو کلمه عبارت بودند از دروغگو و عوام فریب، و بنظر بنده مقام گیرنده این الغاب باعث شده است آقای نوربزاد آنان را حاشوری کنند
با احترام
رسول
رسول گرامی
همه موضوع بر می گردد به نام چیزی به نام ذهنیت. انسان قدیمی که این عبارات قرآنی متناسب با ذهن او تنظیم شده تصورش این بود که منبع زرق ما از جای دیگری است. حالا بقول دوستان ترک زبان عیبی یو، بگذار دوستان حوزوی با کلمات ایجاد و وجود و مدد گرفتن از انتزاعیات ملاصدرا مطلب ساده قرآنی را بپیچانند. قرآن به صراحت به عرب ها می گفت چرا از به دنیا آمدن دختران ناراحتید و عبارت «خشیه املاق» را به کار می برد یعنی شما اعراب از ترس فقر و نداری، از تولد دختران متنفرید و چهره تان سیاه می شود و ادامه می دهد که ما رزق آنها را می دهیم. این آیه و آیات مربوط به رزق کاملا واضح نشان از این دارد که گوینده آیات، خدا را منبع اصلی گرسنگی و تآمین رزق و روزی می داند. در مجموعه وسیعی از روایات و ادعیه حتی دستور العمل پول دار شدن و گرفتن ثروت و مکنت از خدا، آمده و ده ها کتاب راجع به اینکه چگونه رزقمان بیشتر می شود و یا کاهش می یابد از منظر دینی نوشته شده و همه اش یک کلمه بیشتر نیست: اینکه منبع مال و مکنت خداست و این در فرهنگ عرفی ما هم رواج عجیبی دارد. این موضوع حتی تا سه چهار قرن بعد از اسلام در میان عالمان و متکلمان موجب اختلاف بود که آیا قیمت کالا را هم خدا تعیین می کند و گرانی کار خداست؟ عموما به دنبال همان تلقی که خدا رزق دهنده است تصور می شد که گرانی هم کار خداست! باری در میان کتب کلامی حتی این بحث تفصیلی جاافتاده که رازقیت از صفات فعل خداست یعنی باید مرزوقی باشد تا فعل خدا تحقق بیابد ولی علم از صفات فعل نیست بل از صفات ذات است. خلاصه کنم: دو چشم انداز در میان بشر ظهور کرده یکی چشم انداز دینی اسطوره ای که یکی خدای بر تخت نشسته قهاری را مالک و رازق می داند و یکی این تصور که طبیعت را قوانینی است بدون دخالت هیچ قدرتی دارد کارش را می کند و شده همین اصول و فرمولهای علم اقتصاد که برای تشنگی و گرسنگی 7ملیارد آدم برنامه می سازد یعنی برنامه ریزی دقیقا بستن دست خداست چون دیگر رزق بی حساب و توهمات عارفانه که بیا دعا کنیم و رزق کسب کنیم خریداری ندارد. همین که می بینی کشوری را دچار بلا و مصیبت کرده اند از این تلقی می آید که اگر مردم تقوا بورزند برکات نازل می شود. باری مفهوم نازل شدن رزق، رازقیت و دعا برای توسعه رزق و خیلی مفاهیم همجوار به وضوح نشان از یک ذهنیت می دهد که خدا را منبع ثروت و مکنت مردمان می داند و در مقابل هم آنها را تهدید می کند که اگر بهره بندگان ما را ندهی، در آن دنیا بیچاره ات می کنیم. شما بخواهی بری حج اول باید مالت را حلال! کنی و الا لاتقبل منک العباده.
منظورم این است که ما چاره ای نداریم جز دقت کردن به این دو چشم انداز متنافر. چشم انداز انسان سنتی که دست به آسمان دارد و حتی آمدن باران را هم از تخت نشین آسمانی انتظار دارد و چشم انداز انسان مدرن که با نوشتن صدها کتاب و هزاران تحقیق ریز در صدد شناختن قوانین و جزییات حاکم بر پول و ثروت و اقتصاد و افزایش غذا و مایحتاج بشری است .
جناب علي1 بي انصاف سلام ودرود
بي انصاف قرآن نخوانده ونفهميده آيا گفتار آقاسيدمرتضاي مكرم وفاضل انديشمندمحترم درتوضيح آيات دررزاقيت خداوند ،پيچاندن مساله بود؟
چرا به لجبازي ادامه مي دهيد؟ آياعلم اقتصادبستن دست خداوند است ؟ويا همان حركت بسوي روزي برنامه ريزي شده كه خداونددستورداده است.كه “ليس للانسان الا ماسعي”زندگي بهتر درگروتلاش خودانسانهااست ومعناي دابة =جنبنده ،اينست كه موجودجنبنده بايددنبال روزي برود كه خداوند مقدماتش را فراهم كرده است . واگراين دنياي مدرن باعلم اقتصادش همه دارائيها وذخائر روي زميني وزيرزميني يك ملت بيچاره آفريقائي وغيره را بچاپد وببرد وخودش بخورد، آيااين ظلم برآنهانيست؟
واينها حتما گرسنه مي مانند وازآن طرف هم يك سازمان دكوري انساندوستانه جاربزند كه 6000كودك دراقصي نقاط جهان ازگرسنگي مي ميرند. خوب ناكس جارزن توخودت رزق وروزي آنهارا ازچنگش ربوده اي وآنها گرسنه مانده اند وهرتلاشي هم مي كنند مي بنندمنبع رزقشان راديگري ربوده وبرده است.
اينها چه ربطي به دوديدگاه متنافردررزاقيت خداوند دارند.؟
بي انصاف جاهل ونادان اين چه حرفي است كه مسطوركرده ايد:
“يکی این تصور که طبیعت را قوانینی است بدون دخالت هیچ قدرتی دارد کارش را می کند و شده همین اصول و فرمولهای علم اقتصاد که برای تشنگی و گرسنگی 7ملیارد آدم برنامه می سازد یعنی برنامه ریزی دقیقا بستن دست خداست چون دیگر رزق بی حساب و توهمات عارفانه که بیا دعا کنیم و رزق کسب کنیم خریداری ندارد.”””
آيا علم اقتصاد وبرنامه ريزي براي زندگي مرفه وداراي امنيت ،بستن دست خداونداست؟
مگراين طبيعت سفره وخوان نعمت خداوندنيست “أفي الله شك فاطرالسماوات والارض “كه هركس تلاش بيشتري كند ازمكنت وروزي بيشتري برخوردار خواهدشد. :”ليس للانسان الا ماسعي”.
گويا به ربوبيت ورزاقيت خداوند معتقدنيستيدكه ازاين حرفهاي سكولاري وماديگرايانه مي زنيد؟ وآيات قرآن رااسطوره تلقي مي كنيد؟
اين چه حرفي است كه مرقوم داشته ايد:
” همین که می بینی کشوری را دچار بلا و مصیبت کرده اند از این تلقی می آید که اگر مردم تقوا بورزند برکات نازل می شود.””پايان
آيا كلام خدارا منكرهستيدوبه سخره گرفته ايد كه ايمان وتقوا باعث وموجب بازشدن درهاي بركات آسمان وزمين برآن جامعه هست؟ نزولات باران ازآسمان ورويش گسترده محصولات كشاورزي وغلات وحبوبات و سبزيجات اززمين.واين همان نزول بركات است دراثرايمان ورعايت تقوا البة باكوشش وتلاش دركشاورزي وصنعت وغيره.
بلكه مصيبت وبلاهاي كشور دراثربي ايماني وعدم رعايت تقوادربين مسؤلين نظام وظلم برآزادي خواهان وعدالتخواهان ناشي شده است ؛ويك عده امثال شما هم جاده صاف كن نظام ظلم هستيد. ودراين هم هيچ شكي نيست كه بايد براي معيشت ملت برنامه ريزي اقتصادي صحيح ريخته شود ودست مفسدان اقتصادي ورانتخواري راقطع كرد ودرآمدهمگان وهمه شركتها ومؤسسات دولتي وغيردولتي شفاف وروشن باشد وهمگي درپرداخت ماليات سهيم باشندتااقتصادعمومي كشوررونق يابد،وگرنه هميشه براين بلايا ومصيبات گرفتاريم.
اين آيه را چگونه تفسيرمي كنيد :”ولوأن اهل القري ءآمنوا واتقوا لفتحناعليهم بركات من السماء والارض ولكن كذبوا فأخذناهم بما كانوا يكسبون.96/اعراف . ت= واگراهل آن شهرهاايمان آورده وتقواپيشه كرده بودند،بركاتي ازآسمان وزمين براي آنان مي گشوديم ،ولي {انبيارا}تكذيب كردند،وما آنان رابه كيفرآنچه مرتكب مي شدند،«به عذاب»گرفتيم.
آياباتفسيرآشنائي داريد ويا بيهوده لاف مي زنيد؟ آيا به رزاقيت وتدبير امور هستي وربوبيت خداوند ايمان نداريد؟
ويادرباطن دهري ودنيا گرا وشيفته مدرنيته غربي هستيدواز ايمان به خدا ورزاقيتش اعراض كرده ايد؟
شماي طلبه حوزه را چه شده است كه اينهمه طعنه وكينه جويانه ازمؤمنان وحوزويان وازخدا وتقوا وايمان قلمفرسائي مي كنيد ورزاقيت خدارا منكرشده ايد واورا بانيش وكنايه اين چنيني:
“یکی چشم انداز دینی اسطوره ای که یکی خدای بر تخت نشسته قهاری را مالک و رازق می داند “. موردطعن قرارداده ايد. برادر من اين روش علمي نقدكردن نيست اگرمي خواهي ميان سكولارها محبوبيت پيداكنيد وليدرآنان باشيد رك وپوست كنده مرام وعقايدتان را اعلام كنيد ودرلباس حوزوي وطلبه حوزه ننويسيد. وامثال تو ازقبيل احمد كسروي وعلي دشتي وشفا وهادي خرسندي وديگران زيادآمده اند ورفته اند كه تو به گردپاي آنها هم نمي رسي وازبضاعت مزجات هم برخوردارنيستي تابگوئيم كرم درخت ازخودش هست .
مبارزه باحقانيت حق فرسودن خويش است وبس.مثل معروفي است كه امان ازدست نيمه وناقص دانسته گان. ويابه تجاهل العارف زدن كسي .اميدوارم درخداشناسي وربوبيت وتدبير او تأمل وافي داشته باشيد وازاين رهي كه پيش گرفته ايد برگرديد ويكي ازستارگان درخشان صحنه علم ودانش وفلسفه باشيد اگرهم فقيه نشديد مشگلي نيست اما مقلدنباشيد بهتراست چه درعلم روز وچه درعلم فقه كه بازندگي انسانها سركاردارد.
بيش ازاين تصديع نكنم واين سطوري كه نوشتم ازسردلسوزي بود واگررنجيده خاطر شده باشيدازهمينجا من اعتذارمي جويم وعذر خواهم، اميداست كه مراببخشيدوليكن به نصايحم تأمل وافي بفرمائيد.بااحترام
مير
——————-
سلام دوست گرامی
این مطالب خوب را می شد بی توهین نیز نوشت.
سپاس که مراعات می فرمایید.
سپاس
جناب میر/ناشناس/مصلح، قبلا هم نوشتم من اصولا از هرزه گی در سه حوزه: هزه گی در ترساندن مردم و لذت بردن از آن و هرزه گی در تجاوز به زن و بچه معصوم و هرزه گی در توهین کردن به دیگران و لذت بردن از آن و ادامه دادن این حالت بیزارم چون معتقدم هرزه گان نمی توانند هیچگاه با استدلال پاسخ مخالف را بدهند آنها تا جایی که ارتداد و تکفیر کارساز باشد، بعد توهین و سپس خودزنی و خیلی راههای دیگر که در میان آنها رواج بسیار دارد، استفاده می کنند. من زمانی پیشتر گفتم که با علوم اسلامی آشنا هستم آیا آشنا بودن یعنی طلبه بودن؟ این هم از آن چیزهایی است که اندکی دقت می خواهد. امکان ندارد بتوانید در مقابل انتقاد سرراست انتقاد کوبنده بدون توهین بکنید. امکان ندارد. من به این گزاره قاطع ایمان دارم که میر/ناشناس/مصلح امکان نوشتن بدون توهین ندارد و اگر توانست در مقابل یک نفر بدون توهین مطلب بنویسد، حتما به همان اندازه اثبات کرده است که از توهین دوری کرده و الا همچنان هرچه می نویسد بدون استثنا، حاوی توهین به اشخاص مختلف است! خوب یک بار فقط یکبار در مقابل انتقاد دیگران توهین نکن. امکان ندارد چون برخی حالتها را تغییر دادن خیلی سخت است. راستی یادم رفت بگویم که جناب میر من از خدایی که به مغز تو القا می کند که توهین کنی، بیزارم آری سخت بیزار اما به فکر و مغز بی خدایانی که به دیگران آزار نمی رسانند، اشتیاق دارم.
جناب میر واقعا که ! ازیک طرف هرچه دلتان میخواهد توهین میکنید و به شخیص میگویید نادان .بی انصاف . جاهل و هرچه در شان خودتان بود نثار میکنید و ازیک طرف پوزش میطلبید ! واقعا ذهی ///////////////آخوند جماعت قابل مشاهده است ! ببینم شما همان میر آقا طلبه نیستید ؟ که شصت و پنج سالش است چطور به خود اجازه توهین به هرکس را میدهید و انتظار سعه صدر دارید؟ نمیدانم در این حوزه ها به شما چه یاد داده اند به قول سعدی شاعر شیرین سخن {{ ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند! بانگ وفریاد بر آری که مسلمانی نیست }}
جناب علي 1 بازهم سلام
من نه ناشناس هستم ونه مصلح هستم بلكه من نامم” مير”است.وامامن دريك جمله شما را بي انصاف ونفهم ولجباز خطاب كردم اما شما ده برابرفحش هاي هرزه داديدوازهرزه نويسي امتناع نكرديدبااينكه خودرا مي خواهيد مبرا ي ازهرزه نويسي جلوه دهيد.نوشتارتان آئينه ايست كه باطن فحاش خودتان را نشان مي دهد؛ازنوبنگريد.
خوب بهتركه طلبه نيستيد واين رابدانيد كه من هم طلبه نيستم وليكن باعلوم انساني واسلامي آشنا هستم وازدانش آموختگان تربيت مدرس دررشته حكمت ومعارف اسلامي هستم وشغلم معلمي است.
چون بي انصافي وناداني ولجبازي شماراازنوشته هايت دريافته ام واسم بامسمائي برايت گذاشته ام واين بمعناي توهين بشما نيست بلكه آئينه نشان دادن است كه شما اينگونه هستيد ؛وازكوزه همان برون تراود كه دراوست.واين نوشتارتان تراوش هاي باطني شما هست كه ازروز اول ودركامنت اول پيدا بود كه به جناب آقاسيدمرتضي ومصلح گراميان نسبت نادرستي كلام يعني نسبت جهل وناداني داديد وگفتيد من نمي خواهم بااينان جدال كنم اما سخنانشان درست نيست.وبه مفاهيم قرآن مواردي را ناصحيح نسبت داديد.
ما همان وقت ناداني شما را فهميديم ولجبازي وبي انصافي تان را نيز دركامنت هاي اخيرروشن است ومبرهن وهمين كامنتي كه براي رسول نوشته ايد بي انصافي ولجبازي تان كاملا هويدااست.
پس هرزه گو وتوهينگر آن كسي است كه درمقابل سخن درست ازقرآن جبهه گيري مي كند وسخن غلط خويش را باتمسخر اعتقادمؤمنان ونسبت دادن ذهنيت گرائي به مؤمنان وعالمان، وآن رانشأت گرفته ازقرآن دررزاقيت خداوند؛ مي پندارد وخرده مي گيرد .وعلم اقتصادرا بستن دست خدامي پندارد.
واگركسي سخن اين هرزه گورا به چالش بكشندوتهي مغزي اورا بااستنادبه آيات قرآن وتفسيرآن توضيح بدهند ؛درنظر علي1 توهين گرتلقي مي شوند وهرزه گو.
اما عاقلان ناظرپيش خودقضاوت مي كنند كه چه كسي توهينگراست.
وامامهردادراشايسته جوابگوئي نمي دانم. خاموشي به.
درسال۱۳۴۹ شاه میخواست جشنهای۲۵۰۰ ساله برپاکند آقای خمینی اعلام کرد چه جشنی !…وقتی مردم کازرون ازشدت فقر فرزندان خود رامیفروشند !….وجالب است فریاد میزد آی علما دوریال تمبر بخرید وبه شاه نامه بنویسید این هزینه ها را به ملت تحمیل نکند!……ودرآخر گلایه که /مهذب نیستیم که به فکرنیستیم ! اگر مهذب بودیم به فکر بودیم……۳۷ سال از انقلاب میگذرد و۲۷ سال از درگذشت او. ..از جمله هزینه هایی که براین ملت ستمدیده تحمیل شده مراسم ارتحال!سالانه فردی است که اجازه نداد حسینیه جماران از وضعیت موجود درآید فقط یک بالکن برآن اضافه شده/وجوانکی بنام انصاری که ابتدالباس طلبگی داشت معمولا قبل از سخنرانی تذکراتی به مدعوین میداد حالا در مقابل اعلام نظر مسیح مهاجری که گفته اینقدر برای ساختن حرم !..هزینه نکنید مطالبی عجیب وغریب گفته …مثلا این ساختمانها باید۵۰۰سال دوام داشته باشد ومردم که برای زیارت میایند باید آرامش داشته باشند…..آقای نوریزاد تقاضا میکنم باقلم شیوای خود از طرف ملت به سید حسن خمینی بنویس که این بساط راجمع کند…
ایضا ازآقای سیدمحموددعایی عاجزانه تقاضا دارم نوار سخنرانی آقای خمینی را درشبکه اجتماعی بگذارد تامردم بشنوند(ایشاندران سالها ازرادیو عراق برنامه نهضت روحانیت درایران را ارایه میدادونوارسخنرانی رادرآن برنامه چند بار پخش نمود)درآن زمان من دانشجو بودم وشاهد بازداشت تعدادی دانشجویان مبارز که تا پایان برگزاری جشنها درکمیته مشترک زندانی بودند.یعنی این دانشجویان به جشنها اعتراض کردند وهزینه آنرا پرداختند وحالا یکی ازاین علما حتی مثل روحانی وخاتمی نمی توانند ادعاکنند که به حرف آقای خمینی وقعی نهادند!…..واعتبروا یاالواالباب…
جناب ماهان سلام
حرف وايرادشمابرتجملات وخرج هاي گزاف براي حرم امام خميني-قدس سره- حق ومنطقي است. اماعده اي ازاين بركاسبي خويش مشغول هستند . ونظير اين ايراد تجملاتي استكه بر مسجدجمكران كه مولويك خواب است خرج مي شود ومردم را به آنجا مي كشانند ومقبره حضرت آقا هم گويا بنا است درآنجاواقع شود.اينهمه برآن مي پردازند.
اعتراف دیر هنگام به «جنگ شیعه و سُنّی»
«حاجی بادمجان میرزا قاسمی»؛ در سخنرانی اخیر خود بالاخره به «جنگ مذهبی در ابعاد بسیار گسترده» که نام دیگری بر «جنگ شیعه و سُنی» است اعتراف کرد. هرچند که این جنگ با بروی کار آمدن انگلهای «مذهب حُقّهٔ جعفری» در سال ۵۷ آغاز شد و حتی به خائنینی مانند «مفتی زاده» که دوشادوش حکومت شیعی؛ بر علیه مردم خود جنگیدند؛ و داغ ننگ تاریخی خیانت را همیشه بر پیشانیهایشان خواهند داشت نیز رحم نکرد و اجازهٔ ساختن حتی یک مسجد را نیز به آنها نداد و سپس هوادارانش (جاشها) را نیز به زندان انداخت.
اگر این جنگ مذهبی؛ پیش از بروی کار آمدن «ا… فرزانه» در چهارچوب ارضی ایران بود؛ با آمدن او به فراسوی مرزها کشیده شد که نام دروغین «گسترش عمق استراتژیک» را بر آن نهادند. نامی که به مزاق «پان ایرانیستها» نیز خوشایند است. این اوباشان در شرایط کنونی به سمت «افتخار به جنگیدن تحت فرمان حاجی بادمجان» کشیده شده اند و بهانهٔ آنها نیز این است که: «مام میهن» در خطر است. امّا «مام میهن» آنها همان ثروتهای کثیفی است که از خیر سر همین رژیم ضد ایرانی اندوخته اند و یا اگر ثروتی از پیش داشته اند؛ ثروتشان از طرف رژیم انگلها به رسمیت شناخته شده است. برای اینگونه افراد؛ «تُرک» خَر است؛ «کُرد» جدایی طلب است؛ بلوچ «شپشوی وهابی مسلک» است؛ «لُر» حمّال است و ….. و «مام میهن» زمینها و سرمایه ها و حسابهای بانکی انباشته از پول و کبابهای ۶۰ سانتی است. امّا در زمان «خطر» همین «خَرها» و «جدایی طلبهای مادرزاد» و «شپشوهای وهابی مسلک عُمری» و «حمّالها» به نامهای: «فرزندان رستم»؛ «فرزندان بابک و ستارخان»؛ «فرزندان انوشیروان»؛ «فرزندان فروهر تیش»؛ «مرزنشینان دلاور» خوانده میشوند تا از «زمینها و ثروتهای کثیف و کبابهای ۶۰ سانتی آنها» دفاع کنند. «پان ایرانیسم» مندرس تر از آن است که بتوان بر پایهٔ آن «ملّت» و «کشور» ساخت. محصول مشترک «پان ایرانیسم» و «پان شیعیسم» تولید کشوری به نام «تهران» است که من آنرا «کشور تهران» مینامم؛ برای اینکه ۳۰ درصد جمعیت ایران در «کشور تهران» زندگی میکنند.
بیش از ۴ سال است که این موج (پان شیعیسم) به آخرین کرانه های ممکن؛ رسیده است و همزمان با آن؛ «بازخورد»ها آغاز شده و «روند از دست دادنها» برای انگلهای «مذهب حُقّهٔ جعفری» کلید خورده است و اکنون اینجا هستند.
شکست مفتضحانهٔ ارتش عراق در رمادی؛ نشان داد که دیگر موجودیتی به نام «ارتش عراق» وجود ندارد؛ معنی دیگر آن این است که : «دیگر ملّتی به نام ملّت عراق وجود ندارد» و نتیجهٔ منطقی این است که: عراق بی چون و چرا تجزیه خواهد شد.
همهٔ اینها یک چیز را نشان میدهند: صدام حسین؛ با اندیشهٔ «پان عربیسم» در آفریدن کشوری به نام «عراق» موفق نبوده است. و «پان ایرانیسم» نیز در آفریدن کشوری به نام «ایران» موفق نبوده است. شکست «پان عربیسم» صدام حسین و «معمر القذافی» را ضربات نظامی اروپا و آمریکا نشان دادند و اگر ایران نیز چنین ضربه ای بخورد؛ روزگاری بهتر از آنها نخواهد داشت. و تنها فرق این خواهد بود که اگر «لیبی» یک «قبیله زار» است؛ به تعداد قبایل تقسیم شده است و عراق به کردستان و شیعه و سُنی.
در ایران نیز باید دید که اگر چنین ضربه ای وارد شود؛ چه تعداد گُسل بوجود خواهد آمد؟
«پان شیعیسم» که ظاهراً همهٔ انگلهای صفوی مسلک از آغاز فاجعهٔ ۵۷ بر طبل آن کوبیدند؛ به خاطر «باندهای گوناگون انگلها» و «تعبیری و تفسیری و بافتنی» بودن ذاتی اینگونه لاطائلات ها؛ به مسائل میهنی پاسخی را داده است که اکنون میبینیم. اگر میبینیم که «موسوی» و یا «صانعی» هنوز تکفیر نشده اند؛ به این خاطر است که از «ادبیات مذهبی» در مورد آنها استفاده نشده است؛ امّا دیده ایم که «سازمان مجاهدین خلق» که یک سازمان «شیعهٔ حُقّهٔ جعفری» است؛ پیش از آنکه کارش به رفتن به عراق بکشد؛ در نتیجهٔ استفاده از «ادبیات مذهبی» به «نفاق» متهم شد و سلطنت طلبان نیز این استفراغ «ا… های شیعه» را هورت کشیدند. امّا مطمئن باشید که در پشت درهای بسته؛ همهٔ انگلها به نحوی همدیگر را به انواع «شِرک جَلی» و «شِرک خَفی» متهم میکنند و اگر در ظاهر سخنی نمیگویند؛ از «باب تقیّه» است. در واقع «پان شیعیسم» مندرس تر از آن است که بتوان بر اساس آن یک «هویت» تولید کرد.
حال برویم سر اصل مطلب
اکنون میتوان گفت که در مجموع نیروهای داعش در رمادی؛ بیش از ۵۰۰ نفر نیستند. طبعاً عده ای از آنها نیز در درگیریها کشته و زخمی شده اند. حکومت حیدر العبادی و دانش آموزان «آیین حاجی بادمجانی» میخواهند رمادی را به هر قیمتی پس بگیرند؛ حتی اگر تبدیل به ویرانه ای مانند «حلب» شود. امّا این نبرد؛ «نبرد میهن پرستانه» نیست؛ بلکه فقط و فقط برای دفاع از بغداد و کربلا و نجف و بخشهای شیعه نشین عراق و در نهایت برای حفاظت از «خیابان پاستور» است. موج «پان شیعیسم» از «خیابان پاستور» آغاز شد و بازخورد آن نیز به مرکز صدرور بازخواهد گشت و هیچ سدّی نخواهد توانست جلو این موج را بگیرد. ویرانی رمادی؛ در اوج پیروزیش؛ حد اکثر ۵۰۰ نیروی داعشی را خواهد بلعید. امّا بهانهٔ بزرگتری برای تولید موجهای شدیدتری از تنفّر در میان «عربهای سّنی» خواهد شد که شاید «شیعیان لبنان» و یا در آینده «ایرانیان» را ببلعد. امّا مشکل اینجاست که هم اکنون نیز «تنفّر» به سطحی کافی رسیده است که بتواند ویرانگر باشد؛ لذا ویرانی کامل رمادی؛ به عمق تنفّر نخواهد افزود؛ بلکه حمایتهای بین المللی از سنّی ها را افزایش خواهد داد و داعش موفق به جذب نیروهایی دهها برابر بیشتر از آنچه در رمادی از دست بدهد؛ خواهد گردید. در مجموع پدیدهٔ داعش بر خلاف ادعای «حاجی بادمجان»؛ پدیده ای نیست که تنها سپاه پاچاهارداران میتواند آنرا شکست دهد؛ بلکه با ورود سپاه پاچاهار داران به معادله؛ بیش ار پیش شعله ورتر میگردد. اگر نگاهی به تعداد دفعات بمبارانها و پرتاب بشکه های انفجاری و وارد نمودن حزب الله لبنان و اوباشان شیعهٔ عراقی و پاکستانی و افغانی به معادلهٔ سوریه و به جایگاهی که اکنون نیروهای تحت امر «حاجی بادمجان» و بشار اسد؛ به آن رسیده اند؛ خواهید دید که تنها چیزی که برای حاجی بادمجان و بشار اسد بدست نیامده است «پیروزی» است. اساساً پیروزیهای زود گذری که در رسانه ها با آب و تاب از آنها سخن گفته میشود؛ در تصویر بزرگتر؛ برای طرف بازندهٔ نهایی به جز اتلاف هزینه ها چیز دیگری نیستند. چه فرقی میکند که در حالی که در مراحل پایانی شکست هستی؛ یک تپه را فتح کرده باشی و یا نکرده باشی؟ زیرا سوت پایان بازی به زودی زده خواهد شد. تمامی نیروها و داراییهای رژیم انگلهای صفوی مسلک؛ اکنون در تمامی جبهه ها در حال فروپاشی است.
این مسائل را از این نظر میگویم که مردم ایران بدانند که هیچیک از جنگهای عراق و سوریه و لبنان؛ جنگ ایرانیان نبودند و نیستند؛ امّا به خاطر حماقت ساکنین ایران و سکوت احمقانهٔ آنها در برابر گسترش «پان شیعیسم»؛ ساکنین ایران را تبدیل به «تایید کننده» نموده است و دود غلیظ آتش این نبردها به خاطر اندیشه های شیعی که در وجود «ا… فرزانه» و اوباشانی مانند «حاجی بادمجان» تبلور یافته است؛ به چشم ایرانیان خواهد رفت.
اگر هم اکنون که «حشد الشعبی» در حال گذشتن محتاطانه از میدانهای مین و تله های انفجاری و کمینها است؛ نیروهای داعش بتوانند تسلیحاتی را که بدست آورده اند (اکنون تخمین زده میشود که ارزشی بیش از ۱۰ میلیون دلار دارد) را از رمادی خارج کنند و خودشان نیز رمادی را ترک کنند؛ بازهم بازی را برده اند و زمانی که «حشد الشعبی» به رمادی برسد و ببیند که کسی برای جنگیدن وجود ندارد و سرِ کار گذاشته شده است؛ تمامی تلاشهای دلاورانهٔ آنها تبدیل به یک شوخی خواهد شد (مانند ماجرای دُن کیشوت و آسیابهای بادی).
آنهایی که اکنون شعار میدهند: اگر داعش وارد ایران شود؛ همهٔ شان را قتل عام میکنیم؛ نمیفهمند که اگر چنین اتفاقی بیفتد؛ چه آنها را قتل عام کنید و یا نکنید؛ به هر شهری که وارد شوند؛ تبدیل به ویرانه خواهد شد. آنهایی که میخواهند با دشمن در خانهٔ خود بجنگند؛ احمقترین حیوانات روی زمینند و آنهایی که دشمن میتراشند؛ خائنین هستند.
————————-
سلام مهرداد گرامی
کل نوشته ی بلند شما بخاطر توهین ها و فحش ها و عصبیت هایش حذف شد.
پوزش
و با احترام
.
خوب بودکه عزیزمن.این متن فحاشی نداشت که.
درضمن یک جمله مهم اشاره کردیدبدین مضمون که شیعه واقعا توانی ندارد که بنام خودعده ای را دورهم جمع کرده اهدافش را درخارج از مرزهای جغرافیایی پیش ببرد.این امر دلایل متعددی دارد.اولا جمعیت ایران چندپاره هستندواقلیت زیادی از اهل سنت وغیره را داریم.درمنطقه هم شوربختانه تعدادشیعیان هم کمتراست م مهمتر اینکه فقیرهستندومنابع ثروت را دردست ندارند.ازشیعیان پاکستان وافغان وجنوب لبنان و …تازه بیشتراینها شیعه زیدی یا علوی نیزهستند.مهمترین نکته هم همان نداشتن قدرت و دراقلیت ماندن شیعیان ست.فقط ایران ست که دارای قدرت ست.که ازقضا تجربه یک جنگ ویرانگر (انهم با یک شیعه دیگر را)را دارد.با همه این تفاسیر فکر نمی کنم فتیله جنگ درایران شعله ورشود.قبلا هم نوشتم رژیم هم در داخل مشروعیت نداردونمی تواند روی توده مردم حساب بکند.ومطمئن باشیدکسی خودیااولادخودرادیگربه جبهه نمی فرستد.ازسویی دیگر کل منطقه وکل جهان رودرروی ایران خواهدبود.(بغیرازروس وچین که در ازای نفت سلاح خواهندفروخت )ومسئولین خودشان میدانندکاری ازدستشان برنخواهدامد.به هارت پورت شان هم توجه نکنیدسنگ بزرگ علامت نزدن ست.
مهرداد مزدك ديگر يست و/////// ازاوست.
نوري زادرا باهرچه چنگك زدن بررويش حياهم نمي كند.///////
——————————
دوست گرامی،
نوشته ی سراسر فحش شما حذف شد.
با احترام
.
چنگک نوریزاد بر روی صفات سردم دارن حکومت زورگو است . شما چرا میخواهید طور دیگر القا کنید ؟؟ جناب نوریزاد متاسفانه چنگک های شما القا توهین به دین را در ذهن بعضی ها القا کرده ! و عمله واکره عامل رژیم را به تکاپو واداشته ! آیا تاکنون اساعه ادبی به دین حنیف ازاینجانب مشاهده شده ؟ منتظر پاسخ سریح شما هستم . با احترام .
میگم خدا پدر این فرمانده نیروی زمینی ارتش رو بیامرزه که نوری افشاند به زارت و زورتها و جفنگیات سردارکان شکست خورده. صاف و پوست کنده گفت تانک نداریم، خودروها خودروی نمیکنند و بالگردها بالشان نمیگردد. حال سردارکان شکست خورده میخوان برن به جنگ با همه. با چی؟ ببخشید یادم رفت،لابد با امداد غیبی.
مس قاسم هم مشنگ شده است
وغيرازلغزخواندن چيزي درچنته نداردتابنويسد گويااوهم به مرض رواني گرفتارشده است . لطفا اوراهم معالجه كنيدازروي بشردوستانه وگرنه بلائي به سرخودمي آوردكه جبران ناپذير خواهدبود وحقوق بشرپايمال مي شود.نيدانم چرا اكثر ميهمانان نوري زادمشنگ ورواني مي شوند؟سرش را ندانسته ام اگركسي ميداند لطف كندبما هم بگويد.
جناب ناشناس
چون خودت مشنگ هستی سرُش را نمیدانی امار رتبه دهی ات را که بنگری پی به روانی بودنت هم خواهی برد
افسران ارتش یکشبه تیمساروسرتیپ نشدند
بیرون گود نشستن میگن لنگش کن!
Iran Says it Foiled US Cyber Attack on Oil Ministry
http://www.securityweek.com/iran-says-it-foiled-us-cyber-attack-oil-ministry
اولین واکنش وزارت نفت درباره حمله سایبری به این وزارتخانه
http://www.entekhab.ir/fa/news/60313
ایران می گوید وزارت نفت هدف حمله سایبری از آمریکا بود
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2015/05/150526_u04_oilministery_cyberattack
عقرب
تحلیلیمختصر بر ساختار تاریخی – سیاسی – اقتصادی کشور – بیماری هلندی و نسخهٔ ایرانی سرمایهداری پولی-مالی ( فینانس کپیتالیسم)
“علم” اقتصاد مال خر نیست، اما اگر ملتی به پیچیدگیهای آن واقف و به مهار آن اشراف نداشته یا پیدا نکند باید به شیطان بزرگ و شیاطین کوچک همچو خر همه عمر سواری جانکاه بدهد.
پرداخت ۸۰ درصد تسهیلات بانکی به روش «پارتیبازی»/ ماجرای ۳ هزار میلیاردی که به بانک دولتی برنگشت (گروه اقتصادی / حوزه تعاون و اشتغال , (خبرگزاری فارس
مهندس علی اکبر ترکان، معوقههای بانکی 2برابر آمار رسمی، روزنامه دنیای اقتصاد، پنج شهریور 1393
روزنامه کیهان- ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۴ – درصد پوشاک داخلی روی دست تولیدکنندگان مانده است 80%
روزنامه کیهان- 20 ارديبهشت ۱۳۹۴ مديران موسسه مالی اعتباری ميزان در اختيار دستگاه قضا قرار گرفتند
گفتوگوی تفصیلی فارس با حسین راغفر/ بخش نخست
اقدامات دولت یازدهم شبیه اقدامات دولت قبل است/ نیازمند نهضت ضدفساد هستیم/ دولت روحانی هیچ برنامهای برای بیکاری جوانان ندارد
“به عرض ملت بزرگ ایران برسانم، اولین عامل بزرگ که موجب تورم شده، رشد بیحساب نقدینگی در جامعه بود. در سال ۸۴ نقدینگی، ۶۸ هزار میلیارد تومان بود، در پایان دولت رقمی در حدود ۴۷۰ هزار میلیارد تومان … جلوگیری از رشد افسار گسیخته نقدینگی که اثرات بدی بر تورم داشته و مشکلاتی جدی به وجود میآورد و از سویی اقتصاد را از رونق خواهد انداخت در دستور کار دولت قرار دارد… مشکل این نقدینگی این است که سیل مخربی است که شما نمیدانید به چه سمتی حرکت میکند. به سمت ارز یا مسکن؟ این سیل به هر سمتی حرکت کند، مخرب است و قیمتها را آنچنان افزایش میدهد که از کنترل دولت خارج میکند”. (فرازهایی از سخنان رئیسجمهور محترم در تابستان 92)
«در سال قبل (93) نقدینگی با رشد 3/22 درصد بوده است و به 782هزار میلیارد تومان رسید.» (رئیس بانک مرکزی) – تاریخ انتشار: ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۴ -سرویس کیهان » اخبار
با سلام درود به “آنان که با قلم تباهی دهر را به چشم جهانیان پدیدار میکنند”
نوشته زیر در ارتباط با چند مقاله ظاهرا گوناگون که در سایتهای خبری متفاوت و موضوعاتی مرتبط با باز بینی تاریخ جنبش ملی شدن نفت و نقش شادروان دکتر مصدق، سرنوشت در آمدهای نفتی دوران ” پاکترین دولت تاریخ و دولت خدمت گذار” و وعدهٔ مشهورش برای اوردن نفت سر سفرهٔ مردم، هم چنین بیانات تنگ نظرانهٔ بعضی از اعضای شورای شهر تهران در رابطه با مصرف بودجههای عمرانی کلان شهر تهران منحصراً در تهران و جلوگیری از “حیفومیل و حاتم بخشی کردن” آن در ساختن مسجد یا مدرسه در فلان نقطه محروم دور افتادهٔ کشور، تهیه شده. این نوشته حلقههای مرتبط این موضوعات را به هم وصل کرده و تصویری دقیقتر از ساختار اقتصاد کشور و منابع آن (نفت ملی خوزستان – املاک خصوصی تهران)، نقش و جایگا پایتخت و پایگاه حاکمین اقتصادی کشور بدست میدهد. در ضمن پاسخی نیز به مقالهٔ شما هم هست که من فکر میکنم علیرغم وجود عناصر حقیقی بر شمرده- یعنی رانت خواری قسمی از قشر روحانیت چه فرو دست و چه اشرافی – مسله تقسیم و تخصیص و توزیع ساختاری ثروت در کشور نیازمند به تحلیل ساختاری و شناخت و توضیح مکانیسمهای بنیادین اقتصادی خاص کشور ما است.
تقریبا بیش از ۱۰۰ سال است که پایتخت نشینان و خصوصا شمیرانات نشینهای قاجاری و ، پهلوی و تازه به دوران رسیدههای جمهوری اسلامی با گذرنامههای آمریکایی اروپایی کانادایی از برکت دلارهای نفت خوزستان هست که بیابانها یشان بسیار فراتر از املاک مرغوب تجاری و مسکونی در لندن و پاریس و نیویورک و لوس انجلس قیمت پیدا کرده ولی همچنان تحقیرانه و متفر عنانه به سایر هم میهنان کشور نگاه می کنند ؛ شمیرانت نشینان که املاک تجاری و مسکونی یشان به قیمت متری ۳۰ میلیون تومن (۱۰ هزار دلار) تا متری ۲۵۰ میلیون تومن (متری ۱۰۰ هزار دلار) دست به دست میگیرد، چه نقشی در اقتصاد بیمار و بحران زده کشور دارند ؟
از برکات ثروت زیر زمینینی خوزستان است که اتوبانهای ۲-طبقه و تونلهای چند صد متری و کیلومتری برای رفاه حال شهروندان مرفه و مصرف کننده شمال پایتخت نشین، ساخت شده که براحتی بتوانند خود و جوانانشان در اتومبیلهای چند صد میلیونی یا چند میلیاردی ویراژ داده و با فراق حال تردد کنند.
یک نمونهٔ مشخص باب اطلاع بیشتر عرض کنم آنهم ملک نمایشگاه بین المللیست که اقای احمدی نژاد در روزهای پایانی دولتش به دوست عزیزش آقای ضرغامی رئیس صدا و سیما حاتم بخشی کردند؛ این ملک ۸۵ هکتار وسعت دارد و قیمت روز آن متری ۴۰ میلیون تومان تخمین زده شده که قیمت کل آن معادل تقریبا ۱۴ میلیارد دلار میباشد. آیا قیمت پولی فقط این یک ملک شمال تهران بیشتر از تمام قیمت پولی شهر ویران رها شدهٔ مظلوم خرمشهر نیست؟؟؟ رابطهٔ اقتصادی ثروت ظاهرا ملی نفت و گاز جنوب با املاک خصوصی شمال تهران یکی از کلیدیترین مسایل اقتصاد سیاسی کشور است که هنوز بد از گذشت ۱۰۰ سال بدلایل سیاسی و اقتصادی پنهان و پیچیده مورد تحلیل و کند و کاش کارشناسان قرار نگرفته، طبیعیست که مالکین و شمال پایتخت نشینان از این پنهانی و پیچیدگی قضیه سودمندند و خشنود.
اگر امروز قیمت پولی فقط املاک شمیرانت از تمام خاک سوختهٔ خوزستان بیشتر است، باید از شمیرانت نشینان پرسید، شما سالانه چند دلار در آمد ارزی مستقل از دلارهای نفتی خوزستان، برای اقتصاد خود و کشور کسب میکنید؟؟؟ سهم شما در تولید و صادرات مستقل کشور چه قدر است؟
آیا ماشینآلات صنعتی، لوازم پیشرفته برقی الکترونیکی، داروجات تولید و به خارج صادر میکنید؟ یا قالی، پسته، زعفران، خاویار، دام و طیور، غلات، سیفی جات، میوه جات، خرما، صنایع دستی تولید شده در تهران؟؟؟
آیا صادرات استانی سنگ معدن و یا محصولات معدنی همچون فولاد، مس، آلومینیوم، پتروشیمی و یا طلا یا نقره یا غیره دارید؟
شاید هم بستنی ۲۵۰ هزار تومانی ساخت برج میلاد را به کشورهای حاشیه خلیج فارس صادر میکنید؟
۶۰ سال از نهضت ملی شدن نفت به رهبری پیشوای شریف و ملی روانشاد دکتر محمد مصدق، و بیرون کشیدن این ثروت ملی از چنگال مافیای کنسرسیوم بین المللی، گذشت. اما متاسفانه طی این مدت این ثروت ملی برای ۲۵ سال در انحصار مافیای رژیم پهلوی و اربابان غربیش بود و نزدیک به ۳۵ سال هم هست که از بدو انقلاب در انحصار انقلابیون تازه بدوران رسیده شده که خیلی زود آرمانها و پیمانهای مردمی و انقلاب را به فراموشی سپردند و مشغول پر کردن جیبها و کیسههای خود از دلارهای نفتی شدند. وجه اشتراک این دو دو ره تداوم سیاست و اقتصاد صادرات عمدتاً نفت و گاز و دریافت دلارها و تقسیم آن از طرق گوناگون بین مافیاهای حاکم بود.
وجوه برجسته اقتصاد خام فروشی ( بیماری هلندی) از این قبیل اند؛
۱ – ایجاد و بسط دیوان سالاری حکومتی عریض و طویل ، استقرار تشکیلات موازی و ناکار آمد یا غیر ضروری با زیر مجموعههای گسترده غیر مولد و هزینه بر، تقسیم و تخصیص مناصب بین فرزندان، خویشاوندان دوستان نزدیکان و وابستگان با عناوین رسمی، غیر رسمی، دولتی، کشوری، لشکری، مذهبی، خصولتی، در نهادهای متصل به سه قوه، نیروهای نظامی – سپاهی – انتظامی – امنیتی و شرکتهای تجاری- مشاوری- پیمانکاری- خدماتی و کارچاقکنی وابسته و متصل و همچنین نظام بانکی از سطوح مدیریت میانی گرفته تا وزارت. عدم اکتفا به یک منصب و داشتن چند منصب در چند نهاد دولتی و عضویت در هیئت مدیره شرکتهای خصولتی امری عادی و پذیرفته شده است. تغیرات صوری مناصب با تغییر دولت یا جأ به جائی مدیران کّل، معاونین یا وزریران رفتاری معمول است. داشتن و سر هم کردن عناوین حوزوی، دانشگاهی نظامی همچون حجتاسلام- سردار- دکتر کاربری مبسوطی در کشور دارد. در دوران سازندگی برای بازدارندگی و حذف فرهیختگان داخلی و خارجی غیر – خودی پخش کوپن مجانی عناوین دکترا بین قلیلی از جبهه رفتهها و بسیاری پشت جبههها جأ خوش – کرده رایج شد که مبادا موجب کدورت خاطر مدیران و مسئولان بیسواد ، کم سواد یا نیم سواد گردد. این عقدهی فرهنگی از سطوح مدیران میانی تا ریاست جمهوری را در بر میگیرد. این عقده و غده چنان ریشه دار است که حتا بازجوی امنیتی زندانیان سیاسی در اوین برای عرض اندام در مقابل زندانی سیاسی فرهیخته با عنوان دکتر قد عالم میکند. این عقده و غده وارداتی خود نیز محصول خام فروشی نفت و کالای وارداتی از غرب است.
۲-استراتژی اقتصادی مبتنی بر صادرات انحصاری نفت و واردات انحصاری کالاهای مصرفی سوپر لوکس غرب برای شمیرانت نشینان و دارو، مواد غذایی و کالاهای مصرفی نازل چینی برای سایر هم میهنان درجه دوم و سوم.
۳-تبدیل بانک مرکزی به بانک خصوصی و گروها جناههای حاکم، تزریق دلارهای نفتی، چاپ اسکناس (ریال) بدون پشتوانه و قیمت گذاری دلارهای نفتی به نرخهای گوناگون به منظور کسب ثروتهای کلان بدون هیچ گونه زحمت و ریسک پذیری یا به عبارتی بستن مالیاتهای کلان مخفی بر عموم مردم- افزایش تعمدی و بی حساب نقدینگی علت اصلی فوق تورم (چاپ بی-رویهٔ پول) است. تعیین نرخهای بهره بانکی و نرخهای تبدیل ارز خارجی برای خودی و غیر خودی و افزایش پای پولی بدون پشتوانه تولید یا طلا ( تولید تورم و رکود مفرط) از طریق شورای پول و نتیجتاً کنترل کامل اقتصاد کشور در جهت منافع مافیاهای حاکم و تولید فقرو بیکاری برای اکثریت محروم و زحمتکش کشور، کشاورزان، کارگران، پیشوران خرد، کارمندان و حقوق بگیران و بازنشتگان پایین و میانی بخش دولتی و خصوصی و نیروهای نظامی- انتظامی و خصوصاً مستمندی بگیران کشور. (اسپری طبی برای رفع خلط سینه جانباز شیمیأیی از نوع مو ثر ساخت آلمان در بازار دارو نیست ، اما ماشین آلمانی سوپر لوکس پورشه با ارز ترجیحی خریداری شده فراوان پیدا میشود.)
۳- تولید تسهیلات و وامهای فوق کلان بانکی در مقابل وثیقهٔ بسیار نازل تر از مبلغ تسهیلات یا بدون وثیقهٔ هم تراز و مطمئن توسط شبکه گستردهٔ دولتی خصوصی و خوصلتی مجاز و غیر مجاز که در چند سال اخیر مثل قارچ در هر کوی برزن کشور رشد پیدا کرده. واگذاری این تسهیلات و وامهای فوق کلان از طریق روابط گوناگون با مدیران کّل و ردههای بالا در درون و بیرون نظام بانکی از طریق پرداخت و دریافت رشوهای کلان تسهیل میگردد؛ این وامها اغلب با بهانههای سرمایه مورد نیاز جهت توسعه در بخش صنعت و کشاورزی عطا گردیده اما سر از زمین خواری، برج سازی، مرکز خرید (مال) سازی، واردات کالاهای مصرفی از طرق معمول و قاچاق و همچنین تبدیل به ارز یا دلار شده از کشور خارج میگردد؛ این ترفند جدیدی نیست، از همین طریق اعتبارات عطایی بانکها، رانت خواران و وابستگان رژیم پهلوی نیز ته ماندهٔ خزانهٔ ارزی کشور را در سالهای بین ۵۴ تا ۵۷ که بوی انقلاب به مشام تیزشان رسیده بود، “به تاراج بردند همه سیم و زر ایران، یارب بستنن حق ضعیفان از امیران “؛
۴- فقدان مسئولیت، توان و اراده لازم در قبال حفظ و حراست از بیت المال سپرده گذاران از جانب مدیران کّل نظام بانکی و برخورد تبعیضآنه یا چشپوشی نظام قضایی از برخورد با دانه درشتهای وابسته به ساختار سیاسی حاکم و لاجرم جبران معوقات یا طلبهای سوخته بدهکارن ورشکسته یا فراری یا قلدر به بانکها و موسسات مالی مجاز و غیر مجاز (بدلیل تضمین بانک مرکزی جهت حفظ اموال و اعتماد سپرده گذران) از طریق افزایش پایه پولی یا به عبارتی چاپ پول به قیمت تورم لجام گسیخته و رها شده بسوی دستمزد بگیران زحمتکش بیخبر از “هماهنگیهای” بدهکارن کلان و مدیران کّل نظام بانکی و بانک مرکزی در غارت شهروندان کشور. به عبارتی ساده نظام بانکی مسبب مستقیم یا غیر مستقیم انتقال و تحمیل ضررو زیان کلان مالی ورشکستگان و بدهکارن کلان بخش خصوصی، دولتی منجمله خود دولت و بانکها به سایر شهروندان است.
البته بسیار لازم است بدانید که این درسی ا ست که بانک فدرال آمریکا و بانک مرکزی انگلیس از طریق بانکهای جهانی مطبوع خود به سایر بانکهای مرکزی کشورهای دیگر یاد داده، منتها حضور ارزی این دو کشور در بازارهای پولی جهان بسیار گستردست خصوصاً دلار آمریکا با ارقامی حقیقتاً نجومی ( تخمین موجودی دلار در جهان: ۶۱۵ تریلیون دلار یعنی ۶۱۵ میلیون- میلیون دلار، یعنی رقمی معادل ۷۷ برابر تولید ناخالص ملی آمریکا که کمی بیش از ۱۸ تریلیون دلار در سال است). بانک فدرال شیطان بزرگ با چاپ پول بدون پشتوانهٔ تولید یا طلا میتواند با بدهی ۱۸ تریلیون دلاری، کسری بودجه ۵۰۰ بیلیون دلاری و بودجه نظامی ۶۵۰ بیلیون دلاری (بیش از مجموع بودجه نظامی ۱۰ کشور بعدی ) قلدرانه فخر فروشی کند. علت آن است که مجموع این مبالغ فقط معادل ۳% میزان تخمینی (پائین) موجودی کّل دلار به اشکال گوناگون (ارز، اعتبارات، مشتقات و اوراق بهادار) در بازارهای جهان است. با توجه به نرخ بهره صفر% دلار – تحمیل شده از طرف بانک فدرال- آمریکا در واقع با اجتناب از پرداخت بهره معقول ۳% به دارندگان دلار در سطح جهان، مبالاق بدهی ملی، کسری بودجه و بودجه نظامی خود را از جیب شهروندان جهان تامین میکند چون که قیمت تمامی کالاها از گندم و برنج و گوشت گرفته تا نفت و طلا توسط کازینو (بازار بورس) نیو یورک و لندن تعیین میگردد.
در واقع شهروندان کرهٔ زمین مورد ظلم مضاعف اول قلدر جهان آمریکا و بانک فدرال و نظام بانکی جهانی آمریکا و سپس بانک مرکزی دولت مطبوع خود هستند. “علم” اقتصاد مال خر نیست، اما اگر ملتی به پیچیدگیهای آن واقف و به مهار آن اشراف نداشته یا پیدا نکند باید به شیطان بزرگ و شیاطین کوچک همچو خر همه عمر سواری جانکاه بدهد.
۵-ترویج رانت خواری از هر نوعی که بشود تصور کرد، امنیتی، نظامی، حراستی، کشوری، لشگری، تجاری، اطلاعاتی، شبهعلمی، فرهنگی، و غیره
۶-تخریب و ورشکست سازی بنگاهای تولیدی کوچک داخلی، و بخشهای وسیعی از تولیدات کشاورزی بومی، واردات انحصاری کالاهای مشابه بومی و ترویج مصرف گرایی، دلالی، واسطهگرایی و هزاران مشاغل کاذب دیگر از دستاوردهای اقتصادی دولتمردان انقلابی از ابتدای انقلاب تا کنون بوده.
تشکیلات، دستگاهها و سیاستهای امنیتی متفاوت و موازی خود برای مواجه و پاسخ گویی در مقابل وکنشهای زاییدهٔ سیاستهای برشرمده اقتصادی در طی این سالیان شکل گرفته و حمایت میگردد.
عوارض اقتصادی سیاستهای خارجی از قبیل تحریمات غرب و سخت گیریهای تجاری، پولی، ارزی، بانکی خود مزید بر علت اند در شکل گیری بحران اقتصادی کنونی، اما علت اصلی فقدان برنامه اقتصاد ملی تولیدمحور متکی بر صادرات غیر نفتی، توام با ضعف مدیریت، سؤمدیرت، رانتخواری و فساد حاکم بر اقتصاد کلان کشور است.
پس بد از گذشت ۶۰ سال ، حکایت همچنین باقیست، پیش بسوی جنبش ملی شدن نفت – فاز ۲.
فقط با قطع صادرات نفت خام و گاز و روانه سازی این سوختها به سوی نیروگاها , پالایشگاها کارخانهها، کارگاها، بنگاهای تولیدی کشور و مصرف بهینه این منابع طبیعیخدادادی میتوان بشکلی واقعا ملی و عادلانه آنرا مورد بهر برداری ملی قرار داده و موجبات ترقی اقتصادی، معیشتی، صنعتی، علمی و فرهنگی کشور را فراهم ساخت.
در این صورت نه مردم و نه بخش تولید و نه کار آفرینان واقعی محتاج یارانه نخواهند بود، خام فروشی و چاپ پول و توزیع-باز پول از بانکی شبکهٔ طریق فقط در جهت منافع رانت خوارن مفتخور و انگلهای اقتصاد و جامعه اند.
به این امر توجه کنید: افزایش تولید نفت و توسعه میادین فعلی و کشف میادین جدید و افزایش خام فروشی فقط به بحرانهای مهلکتر اقتصادی میانجامد نه بهبود اقتصاد کشور، خام فروشی و ذخیره کردن دلارهای کاغذی بی پشتوانه آمریکا هم سیاستی گول زننده و احمقانه است.
باید پرسید، آیا با کسب در آمد نفتی نزدیک به ۷۰۰ الا ۸۰۰ میلیارد دلار در طول ۸ سال “دولت خدمت گذار” که وعده کرده بود نفت را سر سفرهٔ مردم بگذارد، از محل این عایدی عظیم خرمشهر، سوسنگرد، مهران، دهلرن، و قصر شیرین آباد شدند یا شمیرانت (تهرانجلس)؟؟ آیا از این در آمد عظیم چیز قابل توجهی نسیب جنوب نشینان هم شد یا شیرین به کام شمیرانت نشینان امریکایی اروپایی کانادایی شد؟
به این سوالات خوب فکر کنید: واکنش واقعی هم وطنان محروم جنوبی و سایر نقاط محروم کشور در مقابل افزایش قیمت یا افزایش تولید و یا کشف ذخایر جدید نفت و گاز در جنوب کشور چیست؟؟ آیا ساکنین، مالکین و زمین خواران و برجسازان شیمیرانت از پیدایش ذخایر نفت و گاز در خیابان نفت تهران و شمیرانت خوشحال خواهند شد و با حفاری در آن مناطق مشتاقانه موافقت خواند کرد؟؟
اگر اهالی جنوب در حسرت آب شرب سالم هستند در عوض شمیرانت نشینان اوقات خوشی در استخرو حمام بخارو جکوزیهای مجلل ساخت غرب خویش میگذرانند.
هم اکنون با خام فروشی چیزی در حدود یک میلیون بشکه نفت در روز قیمت املاک مسکونی و تجاری شمیرانت به مرز ۴۰ میلیون تومن (متری ۱۶ هزار دلار) و ۲۵۰ میلیون تومن (۸۰ هزار دلار) رسیده، اگر با افزایش تولید به مرز صادرات روزی ۴ میلیون بشکه در روز برسیم آنوقت تقریبا هر هکتار زمین در این منطقه قیمتی بیش از تمام استان سیستان و بلوچستان پید میکند!!!.
سیاستهای اعلام شده از طرف وزرای جدید نفت و اقتصاد کاملا در تضاد و متناقض با یک دیگرند؛ افززیش تولید و صادرات نفت – بخوان تزریق دلار و چاپ ریال بیشتر در اقتصاد فوق تورم- ناقض سیاستهای ظاهرا ضّد تورمی پیشنهادی وزیر اقتصاد است. چاپ پول چه با تکیه به صادرات نفت و چه ریال بدون پشتوانه طلا و یا تولید منشأ رونق اقتصاد و کار آفرینی، کاهش بیکاری و افزایش تولید ثروت و مآلا رفع مشکلات معیشتی اکثریت جامعه نیست و نخواهد شد. فقط با زحمت و تلاش مفید و سازمان یافته است که ثروت تولید میشود (مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد).
افزایش تولید و در آمد هرچه بیشتر نفت فروشی به معنای جذب و تمرکز بیشتر ثروت در شمیرانت است نه بهبود معشیت جنوب نشینان و سایر محرومین کشور. مصیبت گریبان گیر کشور وجود پایتختیست با بیش از ۱۲ میلیون جمعیت که خود مستقل از در آمدهای نفت جنوب حتا در آمد ارزی هم طراز با صنعت صادراتی قالیبافی ابریشمی قم هم ندارد!!!! تهران کلان شهریست که در کلاف مصرف گرایی و ارایه خدمات، ترافیک و الودگی پیچ و تاب میخورد. به قول”طبیب جدید اقتصاد” فرزند تنبل و نالایقیست که ارث پدر را میخورد و میسوزاند
وورشکستگی تعطیلی کارخانه تولید کنندی کاشی سرامیک در یزد با ۱۵۰ کارگر به خاطر این که توانایی پرداخت فیش تلفن، برق گاز و سوخت کارخانه را ندارد مصداق عینی این اقتصاد فاسد و ورشکستهٔ کاپیتایسم پولی محصول مکتب اقتصادی شیکاگو به ریاست افرادی چون میلتون فریدمن از یکطرف و نظریه پردازان کاپیتا لیسم دولتی (بخوان سرمایه عمومی و سودخصوصی رانت خواران) آقای جان مینارد کینز انگلیسی از طرف دیگر است که قطعاً از دکتر جمشید آموزگار گرفته تا دکتر نوربخش تا دکتر بهمنی و دکتر طبیب نیا از روی کتاب هایاونها جزوهایی سر هم بندی کردند و طوطیوار یاد گرفتند و خواسته یا ناخواسته نسخهایی که بیمار را دارمان نمیکند و نهایتاً مسکنی است گذرا برای دورهٔ کوتاه، تجویز کرده یا میکنند. لازم به یاد آوریست که تمام این آقایان دکترهای اقتصاد دان تمام عمر خود را در دستگاهای دولتی یا شبههدولتی یا دانشگاهی از یک منصب به منصبی دیگر با حقوق و مزایای دولتی گذران کرده و هیچ کدام تجربه عملی در بازار اقتصاد آزاد و سرمایه گذاری ریسک دار نداشته و ندارند. به آقایان بر نخورد، همین امر نیز در مورد اقای برن برنکی و میلتون فریدمن هم صادق است. این آقایان نقش نقاب ابرو مندی و احترام علمی مافیای بانکی پولی وطنی و جهانی را بازی میکنند.
اگر بجای کارخانه مذکور یک مزرع و به جای یزد لاهیجان بود، آیا صاحب کارخانه باید بابت باران به دولت باج و خراج بدهد؟؟ همانطور که باران و زمین از منابع طبیعی و خدادی محسوب میگردد، نفت و گاز نیز. پس اگر این منابع طبیعی بشکل آزاد بر اساس قیمت تمام شده در داخل نه بر اساس قیمت بازار جهانی در اختیار کار آفرینان، و پیشوران، کارگران و زحمت کشان کشور قرار گیرد اونوقت است که ماحصل ترکیب ایندو را خواهیم دید، همونطور که اکنون ماحصل ترکیب خام فروشی را ، واردات، مصرف گرایی، بیکاری، تورم، فقر، اعتیاد، و سایر ناهنجاریهای اجتماعی و فرهنگی. ناگفته نماند که سیاست اقتصادی خام فروشی بیش از نیمی از چای کاران کشور را نیز ورشکسته کرده است، چونکه واردات چای خارجی با ارز رانتی برای رانت خواران شمیرانات نشین بسیار با صرفه است. در مورد قند و شکر و روغن و گندم و خوراک دام و ماکیان و برنج هم حکایت همین است.
در طی ۲۵ قرن تاریخ مکتوب و مستند کشور پهناور ایران بسیاری از شهرهای ایران در دورانهای مختلف افتخار پایتخت بودن را داشتهاند (شوش، هکمتانه، شیراز، اصفهان، تبریز، ..) که نقش مفید و برجسته تاریخی خود را بخوبی و ماندگار ایفا کردند. متاسفانه تهران علا رقم جمعیت و وسعتش چنین جایگاهی به طراز کهن هنوز در عصر خود کسب نکرده. از زمانی که تهران به عنوان پایتخت شناخته شده چند صده میگذرد، مروری بر تاریخ آن از عصر قاجار تا به حال نشان میدهد که پایتخت و حکام ساکن در اوایل صرفاً با تکیه به باج و خراجهای نقدی و جنسی که از سایر شهرستانها و از محل تولیدات کشاورزی، دامی، پیشهوری و غیره آنها که در مقابل معدود کالاهای ساخته شده خارجی موجود در پایتخت و تامین مخارج قشون برای حفاظت مرزهای کشور و امنیت داخلی مبادله میگشته، حکومت داری میکردند.
در دورانهای قحطی و خشکسالی و خزانهٔ خالی ضل -سلطان نیز جهت تامین مخارج سفرهای تفریحی در فرنگ از بانکهای کشورهای فرنگ بر گردهٔ شهرستانیها و رعایای محروم و زحمتکش اقدام به استقراضهای سنگین میکردند. بر نگارنده همچون روز روشن است که اگر در آمدهای نفت نبود، و اگر همان طرز فکر مصرف گرایی حاکم بود، اکنون نیز کشور تا خرخره زیر بار قرض این نو حاکمین از بانک جهانی، صندوق بین المللی پول و سایر بانکهای فرنگی بود.
جهان غرب بما (بخوان باندهای قدرت و رانتخوار و مفتخور انگلی) قبولانده است که بجای تلاش برای ایجاد اقتصاد تولیدی با تکیه به ذخایر سرشار و ارزان انرژی ملی خود، اقتصادی مصرفی با تکیه به خام فروشی این ذخایر به قیمتی که آنها تعیین میکنند و در مقابل پول ارزی که آنها چاپ میکنند در بازاری که آنها تعیین میکنند، بسازییم و کالاهایی که آنها تولید میکنند را به قیمتی که آنها تعیین میکنند، بخریم و خوش در خانههایمان بنیشینم و از طریق تلویزیون هایی که از آنها خریده ایم فیلمهای هالیوودی تولید انهارا ببینیم و شب را صبح کنیم. و صبح با ماشینهای که آنها ساختند و بما فروختند سر کار فروش و یا خرید کالاهای آنها برویم و یا جوانهای بیکارمان هم در خیبانها با این ماشینها یا در پیادروها بالا و و پائین کنند و ذخایر خودرا هدر دهیم. این بیماری مزمن امروز در کشورهای صادر کنندی نفت همچون ایران و عربستان سعودی بسیار فرا گیر است.
جامعه ما بخوبی اقتصاد خام فروشی نفت را برای تقریبا ۱۰۰ سال و از زمان نهضت ملی شدن اول نفت یعنی طی ۶۰ سال تجربه کرده و عوارض نامطلوب بحرانهای اقتصادی و پیامدهای عظیم اجتماعی آنرا با پوست و جان و گوشت و خون خود در ۳ دوره تاریخی لمس و تجربه کرده است. اکنون عصر آن رسیده که نسل جوان ما به اهمیت درک این معضل اصلی ساختاری اقتصاد عجین شده با مسله نفت و گاز را عمیقا درک کند و به اهمیت انتخاب راهبرد تاریخی قبل از پایان این منابع بی بازگشت تهی شونده پی ببرد و آینده خودرا بر اساس این شناخت رقمی خوش اقبال بزند.
براستی دعای ماه رمضان و سایر روزهای زندگی مشقت بار شهروندان جنوب و شرق و مناطق کویر نشین کشور چیست؟؟؟
خدایا از نزولات و برکات اسمانیت نسیب ما کن، دشتهای خشک و تفدیده، کویر سوزان مارو با بارش رحمت لطیف خودت سبز کن که از برکاتش بهرهمند شویم؛ خدایا آب پاکیزه و سالم برای شرب و مصرف خودمون و احشام و ماهی و ماکیان و باغ و باغچه و گلهامون عنایت و جاری بفرما تا بتونیم نیازهای معیشتی خدمونو خود تامین کنیم و محتاج پول نفت زیر پامون به شکل یارانه از دست مدیران منت گذار شمیرانت نشین کشورمون نباشیم، چونکه ترجیح میدهیم سر سفرمون میوه و سبزی تازه و آب سالم باشه نه نفت بد بو. ما از جهاتی نیز خوشحالیم که از مضرات این نعمات محورهای انرژی یعنی الودگی شدید هوا که سرطان زا و بیمار ساز است و ترافیک بی پایان و کلافه کننده بی نصیب یا کم نسیب ماندیم.
خدایا ما جنوبیها و اهالی سایر مناطق محروم کشور از برکت این ذخایر سرشار نفت و گاز سالهاست که سودمند نشدیم؛ مدیران و نخبگان پایتخت نشین هم که با همهٔ مدارک اصلی و جعلی رنگ به رنگ دکتراشون لیاقت و یا اراده بهر گیری از این منابع سرشار انرژی برای ایجاد اقتصادی متکی به صنعت و تولید را نداشتند، مدیران حکومتی که خود از ابتدا و نسل در نسل مصرف کننده و متکی به زحمات ما عشایر و پیشوه ران بودند، ما را هم مصرف کننده و وابسته به اقتصاد مصرفی متکی به صادرات نفت و گاز کردند؛ خدایا ما و خصوصا انها را از این ذلت و خواری تنبلی و اعتیاد به کسب و مصرف دلارهای نفتی چاپ بانک فدارل شیطان بزرگ و تعویضشون با کالاهای بنجل چینی نجات بده.
خدایا “نخبگان” و مدیران تنبل، مفت خور، کم دانش، شارلاتان، حقّه باز، دلّال صفت، رشوه بگیر، خدای نکرده فاسد، دزد و رانت خار مارو به مدیرانی لایق، مدبر، زحمتکش، دانا، خردمند، هوشمند، بازاریاب، و قانونمند، صادق و با شرف تبدیل کن که بتوانند جوانان مصرف گرا تنبل برندمحور و کم حوصله را به جوانانی منضبط زحمتکش سختکوش خلاق تولید کنندی علم و کالا تبدیل کنند که آنها نیز در عرصهٔ مسابقات اقتصادی لااقل در قاره آسیا بتوانند همچون بازیگران تیم ملی فوتبال، والیبال، بسکتبال کشتی، تکواندوی جدو کاراته رقبای هیندی، چینی، مالزیایی، تایوانی، کره و ژاپنی هم شکست بدند و آنها نیز پیش جوانان و مدیران ورزشی سر افکنده نباشند، و آنها نیز با افتخار کالای مرغوب تولید شدی خودرا با نام و نشان ایرانی روانه بازارهای داخلی و خارجی کنند. خدایا کمک کن که مدیران، کارگزارن، کار آفرینان و صنعتگرانمون هم چون فرزندان با استعدادمون در عرصهٔ رقابتهای صنعتی بین المللی بجای شعارهای پوچ و توخالی “مدیریت جهانی” مدالهای شایستگی طلا، نقره و یا حتی برنز کسب کنند تا هرگز رنجور خفت و خواری تحریمات اقتصادی کور دلانهٔ دشمنان قسم خورده نباشیم. ؛
آمین
ahsant
سلام و درود
جناب نوری زاد عزیز
من با بسیاری از مطالب مطرح شده در این پست شما موافقم ولی لازم دیدم دو سه نکته ای را بگویم:
– البته جسارت مرا ببخشید ولی از باب اطمینان خودم از صحت نوشتار کلمه می باشد ؛ در دو خط آخر مطلب شمارۀ یک، آیا منظور شما “مردم سلحشور” بود که به اشتباه “مردم سحلشور” نوشتید و یا نه ؟
در مورد مطالب شمارۀ 5 و 6 شما هم نقدی داشتم که اگر مایل بودید در اینجا بیاورم.
در پایان ، در مورد اشارۀ شما به سیاستمدار بودن ایرانیان،خدمت شما عارضم که یاد یک مورد مهم از جو گیری سیاسی و بسیار احساسی ! ایرانیان افتادم. بیشتر مردم ایران و البته مسئولین نظام ، که آخر سیاست مدارن! وقتی آمریکا و قوای متحدش به عراق حمله کردند، به “صدّام حسین” ، بله ! همان صدامی که صدها هزار از هموطنان ما را قتل عام کرد ، سلام و درود می فرستادند و او را قهرمان می دانستند و برای پیروزی وی دست به دعا شدند و حتی به شدت خواستار حمایت از وی و شرکت در جنگ با آمریکا بودند! و خواستار کمک به صدام حسین!
آری ما ایرانیان همه سیاستمداریم!
با آرزوی بهترین ها برای شما
—————–
سلام دوست گرامی
بله کلمه ی سلحشور مراد من بوده که با توصیه ی شما اصلاحش می کنم.
سپاس
.
لبخند امید
“خجالت” دیشب آمد زار میزد
سرش را بر در و دیوار میزد
“سلامت” را گرفته حاکم شرع
چه شلاقی به آن بیمار میزد
“رذالت” جسته بر بام “وقاحت”
“عدالت” را در آنجا دار میزد
“فقاهت” با “جهالت” گشته همدست
خلایق را گره در کار میزد
“امانت” را “طمع” تسخیر کرده
طلا در کامیون ها بار میزد
“غرض” تنبک زنان اطوار میریخت
“خصومت” همره او تار میزد
“جنایت” یار گشته با “ولایت”
جماعت را به عشق یار میزد
“نیابت” را “امامت” گشته پیرو
چه لبخندی به آن خونخوار میزد
“ولایت” خون ملت را مکیده
دم از زالوی استکبار میزد
“شجاعت” این میان توی خیابان
پی جلب جوانان جار میزد
“رشادت” خورده باتوم از حکومت
هنوز اما دم از پیکار میزد
خودش را تیتر میکرد “استقامت”
سحرگه بر سر اخبار میزد
وطن حالش پریشان بود و تب داشت
ولی لبخند شیرینی به لب داشت ….
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در ماههاي اخير جرياني به راه افتاده در تاييد حضور سردار قاسم سليماني در كشورهاي منطقه و گاهي بزرگنمايي آن. علي معلم شعري در وصف وي سروده و شنيديم فيلمسازي هم در حال تهيه فيلمي در باره اين سردار سپاه قدس ميباشد.
اين تبليغات در شبكههاي اجتماعي نيز پُررنگ شده است. حتي گروهي مليگرا به نام پاسارگاد در باره اين حضور مديحهسرايي نموده و آن را در راستاي بازگشت ايران به دوران پُرافتخار كوروش قلمداد نمودهاند. نيز يكي از نشريات پُرشمار غربي اقدام به انتشار عكس اين سردار سپاه پاسداران بر روي جلد خويش نمودند.
پس از حضور موفقيتآميز هيات ايراني در سويس و بازگشت پُر سروصداي محمدجواد ظريف به ايران وي توانست تا حدي جاي سليماني را در شبكههاي اجتماعي پُر نمايد.
حال اين سوال مطرح است كه كداميك قرار است بيشتر در استراتژي منطقهاي آينده ايران نقش مهمتري ايفا نمايند.
براي پاسخ به اين سوال ابتدا بهتر است به تفاوت جايگاه اين دو شخصيت بپردازيم، يا به عبارتي دو استراتژي را با يكديگر مقايسه نماييم، استراتژيهايي كه من در اينجا آنها را با نام آنان نامگذاري ميكنم. (پيش از آن تاكيد نمايم كه اين دو استراتژي رقيب نميتوانند به صورت كامل با يكديگر به استخدام درآيند، چرا كه اين دو استراتژي متضاد هم بوده و طرح آرايي همچون استفاده همزمان، سفسطهاي بيش نيست):
الف) استراتژي سليمانيوار: اين استراتژي بر حضور نظامي موثر ايران در كشورهاي منطقه تاكيد دارد. در اين استراتژي غرب به عنوان يك دشمن اساسي در نظر گرفته شده و بايد مهمترين پتانسيل اقتصادي، سياسي ايران صرف مقابله با آن شود. در اين استراتژي مرزهاي نظامي بايد در خارج ايران تعريف گردد، فلذا بايد ايران حضوري پررنگ در سوريه، عراق، يمن … داشته باشد.
ب) استراتژي ظريفگونه: اين استراتژي در ادامه سياست آشتي با غرب و نه الزاما مقابله با آن كشورها است. اولويت اين استراتژي زماني اهميت مييابد كه بدانيم:
اگر ايران بتواند سرمايهاي معادل 200 تا 500 ميليارد دلار از طرق شركتهاي خارجي جذب نمايد، موقعيتي مييابد كه به مراتب موثرتر و بادوامتر از آنچه ميباشد كه ما ميتوانيم در استراتژي رقيب بجوييم.
اين موضوع از آنجا اهميت بيشتر دارد كه الگوي اول نهايتا ايران را همواره در معرض استرس دايمي، خطر جنگ، خصوصا در زماني كه شرايط منطقه مشابه شرايط سالهاي پيش از جنگ اول جهاني در اروپا است، قرار ميدهد. بنابر اين جرقهاي مشابه آنچه كه در جنگ اول با ترور وليعهد اتريش به وقوع پيوست، ميتواند ايران را وارد يك جنگ تمامعيار خانمانسوز و بلندمدت نمايد.
ايران داراي شرايط بالقوه بسياري براي توسعه پايدار است. متاسفانه حدود 600 ميليارد دلار درآمدهاي نفتي در طي هشت سال با مديريتي نابخردانه در مسيري ناكارا استفاده شد. مضافا آنكه حتي با لغو تحريمها امكان بازگشت به قيمتهاي بالاي نفتي و رسيدن به اوج توليد در شرايط فعلي و بازگشت به درآمدهاي افسانهاي وجود ندارد.
بهترين استراتژي كوشش حداكثري براي رسيدن به تفاهم و گشودن گِره با كشورهاي غربي است، اين بهترين روش براي به زانو درآوردن رقباي منطقهاي ايران است. اين استراتژي بايد در نهايت با پيوست ايران به سازمان تجارت جهاني و گسترش صادرات تكميل گردد.
نيز بايد با كاهش موانع جذب گردشگر به كسب درآمدهاي گردشگري در اسرع وقت سرعت بخشيد.
ايران قادر است در صورت اتخاذ سياست بِخردانه عقبافتادگيهاي اقتصادي خويش را جبران نموده و خود را به سطح توسعه مالزي و تركيه و يا حتي بالاتر برساند. تضميني وجود ندارد كه بتوان همواره و در صورت تاخير بيش از اندازه اين عقب افتادگي را جبران نمود.
با توجه به مشكلات اخير روسيه با غرب اكنون نوبت ايران است كه با كارت روسيه بازي نمايد، كاري كه روسها به دفعات در طي سالها با ايران انجام دادند. نبايد فريب چراغ سبز اخير روسها در ابراز تمايل به فروش موشكهاي اس 300 خورد.
از محالات است که جمهوری اسلامی ۵۰۰-۶۰۰ میلیارد دلار را درست خرج کنه. خدمتتان عرض کنم جمهوری اسلامی سه نوع آدم بیشتر نمیخواد. ۱-آدم کش، ۲-دزد، ۳-گدا. تعدادی آدمکش میخواد چون سیاست جمهوری اسلامی بر پایه کنترل ملت با ایجاد رعب گذاشته شده، مردم جرات نکنند جیک بزنند و اگر زمانی جیک زدند بکشنشون. دزد میخواد از برای کنترل، از قدیم ندیم گفتن چوب رو که ورداری گربه دزده حساب کار خودش رو میکنه. گدا میخواد چون گدا غرور نداره، نون شبش برسه خوشحاله. حال اگه این ۵۰۰-۶۰۰ میلیارد درست خرج بشه از تعداد گداها کم میشه، و ملتی که گدا نباشه توقعاتش بالا میره، فکر آزادی میکنه، فکر فردا و پس فردای بچهاش رو میکنه، از این جور چیزها. واسه همینه که رهبر ککش هم از دزدیهای احمدینژاد نگزید، پولها بین آدمکشها و دزدها برای کنترل گداها پخش شد. هر پول دیگری هم که توی این مملکت بیاد دوباره بین همینها پخش میشه. زیاده عرضی نیست.
“معانی مختلفِ مردن در زبان فارسی”
می میرم برات :
عاشقتم
بمیرم برات :
خیلی دلم برات می سوزه
برو بمیر :
دیگه نمی خوام ببینمت
می مُردی ؟ :
چرا کاررا انجام ندادی؟
مُرده بودی :
چرا نگفتی !
نمُردیم و … :
بالاخره اتفاق افتاد
مُردیم تا … :
صبرمان تمام شد
من بمیرم ؟؟؟ :
راست می گویی ؟
مُردم :
خسته شدم
مُردی ؟؟؟ :
چرا جواب نمی دهی ؟
مُرده :
بی حال و وا رفته
مُردنی :
نحیف و لاغر
.
نمردني :
احمد جنتي
فردوسیِ ننه مرده اگه میدونست اخر و عاقبتِ زبان فارسی به اینجا کشیده میشه،
بجای اون سی سالی که برای احیا زبانِ فارسی زحمت کشید، میرفت تو کارِ بسازبفروشی!
امروزه هم نصفِ استان خراسان + “پدیده شاندیز” مالِ بازماندگأش میبود 🙂
حمد کسروی همه در آمد خود را پس از مخارج بسیار محدود زندگیاش، صرف کارهای علمی و روشنگری مردم میکرد.
او که همواره اجارهنشین بود و خانه شخصی نداشت، زمانی در آخر خیابان شاهپور در منزلی اجارهای مینشست؛ پشت در خانهاش تابلوئی داشت: «سیداحمد کسروی وکیل پایه یک دادگستری».
وقتی گروهی از اسلامگرایان «در خیابان او را زدند و پیراهنش پاره و خونی شد، یکی از یاران او را برای گرفتن یک پیراهن به خانهاش فرستادند و هنگامی که همسر او به در آمد، گفت: او تنها یک پیرهن دارد و هنگامی که کثیف شود شب آن را میشوید و صبح دوباره میپوشد».
منبع : زندگی و آثار احمد کسروی
مزدک عزیز درود به شرفت : کاش راه این انسان وارسته از جهل و خرافات پر رهرو میبود ! که متاسفانه نیست و مادر دهر چون او فرزند نزاد !
جناب مهرداد درود بر شما و خدماتی که بر آنان مسلط هستید و با ما مستحقین باشتراک میگزارید،
آشکاراست که وسائل ارتباطی و امنیتی که امروز دراختیار مزدک بزرگوارهست کسروی بینوا خواب آنها را هرگز نمیتوانست ببیند و بنده شخصا مزدک ارجمند و کوشش های دشوار و هاشور خورده ایشان را کمتر از اهداف زنده یاد احمد کسروی نمیبنم. تا بحال و تا آنجایی که من دیده ام اراجیف در ضدیت تقبل شکست کرده و بگوشه انزوا و تحجر خزیده اند
برای هر دوی شما تندرستی، جاودانگی و پایداری آرزومندم
پایدار باشید
رسول
با سلام
جناب نوری زاد شرایط منطقه و کشور انچنان بحرانی است که مشابه راه رفتن بر لب تیغ است مذاکرات هسته ای در واقع اتمام حجت غرب با ایران است از سوی دیگر ایجاد نیروئی بنام داعش تنها و تنها برای تقسیم کشورهای منطقه از سوریه گرفته تا ایران و از کویت تا عمان و سعودی با جنایاتی که این سربازان بی لباس غرب از انجامش دریغ ندارند تنها و تنها نشان از هجوم وحشتناکی است که بعد از نزدیک به 40 سال برنامه ریزی برای ایران از اخراج اقای خمینی و انقلابی به شیوه داعش و حتی به سلطنت رسیدن اقی خامنه ای و بسیاری از گماشتگان ایشان و حتی انتخاب مجسمه بلاهت و جهالتی بنام احمدی نژاد همه و همه فساد وحشتناک حاکم بر کشور و نعطیلی صنعت و بیکاری لجام گسیخته با برنامه ریزی کامل در حال انجام است تنها و تنها انچه ممکن است با درایت از شر این جهنم وحشتناک پیش رو از کشتار مسلمان بدست مسلمان تا تخریب تما کشورهای منطقه همانگونه که در سوریه و لیبی و عراق و یمن مشاهده میشود خلاص شد شاید شیوه تونس باشد یعنی کمار رفتن اقای خامنه ای و به سلطنت رسیدن فردی عاقل تر مشابه انچه در تونس اسلام گرا ها در واگذاری ریاست جمهوری عاقلانه انجام دادند و امروز از این بحران بدور مانده اند تا توهمات اقای خامنه ای و دوستانشان حاکم باشد وضع روز بروز بدتر و بحران عمیق تر خواهد شد و کافی است با جرفه ای اجتماعی این اتش در کشور فراگیر و برنامه اصلی غربی ها اجرا خواهد شد
جناب امیر درود بر شما،
با کسب اجازه باید حضورتان عرض کنم که مخاطب بنده شخص محترم شما نیست و فقط یک کلی گویی محض هست،
اول ازهمه باید حضورتان عرض کنم که بنده تا بحال معنای قابل درکی نتوانسته ام از کلمه «غرب» استخراج کنم. این غرب کیست و در کجا قرار دارد؟
اگر هدف از گفتن این کلمه ملل پیشرفته جهان هست، که خوب این خود مثل چادری بسیار پهن آوراست که با پهن کردن آن میتوان بیش از ۴۰ کشور دنیا را زیر سایه آن قرار داد که همه بالاترین و با ارزشترین خدمات را به بشریت انجام داده اند و هنوز با سرعتی سرسام آور ادامه میدهند
و اگر,ما منحصرا تمامی ان خدمات را به حاشیه رانده و فقط حواس خودرا بر جنگهایی که «غرب» شروع کرده و خود آنان را بپایان رسانیده اند متمرکز کنیم و بخود بقبولانیم که غرب جنگجویی ذاتیست و عامل اصلی واگذاشتن اسلحه بر یک مسلمان برعلیه مسلمان دیگر هست. تا اینجا همه موافق هستیم.
ولی سؤال اینجاست که آیا ماشه تفنگی که در دست مسلمانی که بر علیه مسلمانی دیگر بکار میبرد نیز توسط غرب کشیده میشود؟
غرب به یک مسلمان اسلحه و پول میدهد و به او دیکته میکند که برو و برادر مسلمان دیگرت را قتل عام کن. ولی این مسلمان هست که خود با اراده خود ماشه را میکشد. مگر این قاتل و مقتول برادر نیستند؟
میگویم خیر، نیستند. وهرگزنبوده اند. بعد از رحلت پیامبر اینان هیچوقت نه اینکه برادر نبوده اند بلکه بخون همدیگر تشنه نیز بوده و با همان باورها تا بامروز عمل کرده اند وهمدیگر را به کرار قتل عام کرده اند
خانه از پایبست ویران است و حالا بقول مسلمانان (مسئله ای نیست که معتقد بکدام یک از ۱۰۰ها فرق منشعب از اسلام هستند) غرب آنان را بجان هم انداخته است ولی راستگو باش و قبول کن که ماشه را با اراده و بر پایه باور مذهبی خود میکشی. اگر پیروزی را آرزومندی؟ خرد…خرد…خرد.
با احترام
رسول
به نقشه فعلی عراق و سوریه نگاه کنید. فسمتی از نقشه جدید خاورمیانه اشکار شده است. تفسیمات انجام شده غیر فابل برگشت است. ممکن است جنگ صد سال طول بکشد. هدف جنگ ففط تثبیت نقشه معتدل کردن حکومت ها و بر جای نشاندن سرکش هاست. میتوانیم درک کنیم. ج.ا در بوجود اوردن این اوضاع چه نقشی داشته است. بازی شطرنج با مهره هایی که هیچ اراده ای ندارند و هیچ خلافیتی. از 1400 سال پیش تنظیم شده اند. در این شرایط اسرار بر هسته ای شدن ایران چفدر به شطرنج بازان کمک میکند. اسرار به جهالت های شیعی و سنی چقدر به شطزنج بازان کمک میکند جنگ در منطقه تاتمام شدن احرین فطره نفت ادامه خواهد داشت. وفتی خلبان خوش تیپ فرانسوی خمینی را از هواپیمای ایر فرانس پایین میاورد باید می فهمیدیم که او را برای حل مسایل ما نمیاورد برای حل مسایل خودشان میآورد. هنوز ناز نازی ها از ار امریکا گله میکنند که به داغش کمک میکند. نمیدانند امریکا به هرکسی که بتواند به تشکیل نقشه جدید کمک کند کمک میکند. فرقی نمیکند خمینی باشد خامنه ای باشد ملا عمر باشد ملک فلان باشد و یا خلیفه فلان.
آقای ؛علی1؛باتشکر اززحمتی که برای پاسخ به اینجانب تقبل فرمودید.
می خواهم مانند خودتان رک وبی پرده پاسخ دهم.متأسفانه پاسخ بنده تلخ وگزنده است وصمیمانه از این بابت پوزش می خواهم.
1-اینجانب بادیدن اولین کامنت های شما شخصیتی متفرعن,پرمدعا وگزافه گودرنظرم مجسم شد.شما جملات معمولی را گنگ وبعضاً غیر قابل فهم ادا کرده و نیز با نشان دادنِ(تصنعی) عیوب متفکران وفرهیختگان سعی دراثبات ومطرح کردن خود دارید,که این نشان از گره های شخصیتی وروانی کوردروجود شمادارد.براستی سروش دباغ تا این حد تهی وبی شخصیت است که برای مطرح شدن مجبور باشد میمون وار ازپدرش تقلید کند؟(کسی که ازکودکی بافلسفه وعرفان محشور بوده) .یادتان هست,داریوش آشوری وعباس میلانی را ,یکی راکم فهم ودیگری را کم مطالعه ومطالب سروش دباغ را ,مضحکه محض,وبرداشت های عبدالکریم سروش را ؛کشک؛ خطاب کرده اید.آشفتگی فکری شما ازپاسخهایی که داده اید کاملا” نمایان است.ظرفیت روحی شما محدود بوده وبا خواندن چند کتاب تمثیل(این منم طاووس علیین شده) گشته اید
2-این جمله ازشماست”؛ گفته ام خامنه ای در فهم کشورداری و حرف زدن و آشنا بودن با زبان و ارتباط با گروهای مختلف، بر همه روحانیت موجود برتری دارد و خدا نکند با کسی دیگر جایگزین شود که خسرانش چند برابر بیشتر از وضع فعلی خواهد بود.،”..این عقیده غیراز بیت رهبری,درقوطی هیچ عطاری پیدانمی شود
3-شماگفته اید,به فقیهان امید دارید وبه عارفان هرگز,این جمله ازشماست”چون فقیهان به امور زمینی مشغولند و در حال نظر و فکر کردن در باره معاملات و ارتباطات و جزاییات و این یک قدم بهتر از آن عارفان است که در حال درگیری درونی اند و ضرورت تهذیب نفسند”
بنابراین شما فقیهان را (که احکام زمینی ِاعدام,سنگسار,قطع دست وپا وآداب جماع راصادر می کنند )برحلاج که می گوید اناالحق,من حقم وتوحقی وحافظ ومولانا ترجیح می دهید.گفته اید ؛(عارفان درحال درگیری درونی وضرورت تهذیب نفسند)؛ چه بهترازاین,دیگرکاری به کارمردم نداشته آنهارا به حال خودمیگذارند
4-گفته اید چپ ها دین دارترازاصلاح طلبان هستند.سخن شما”چون چپها تربیت شده منابر آخوندی بودند
در دامن مادران و سفره پدران و منبر روحانیان و اهل مطالعه دورتر ازشهر خود هم نبودند؛ “..یعنی اصلاح طلبان ازاسترالیا آمده اند.؟
درپایان اعلام میکنم ایرادهای روحی روانی که به شماوارد کردم ,چه بسا بمراتب درخودم وجود داشته باشد.با پوزش مجدد(خداهمه را شفا دهد)
رضا م گرامی
ممنون از صراحتتان گرچه معتقدم هیچ صراحتی اجازه توهین به هیچ کس نمی دهد اما در باره نکاتتان( بدون رعایت ترتیب شماره ها)
1-همواره به کرات گفته ام فرصتم برای نوشتن و تفصیل دادن کم است. گاه چیزی می نویسم که فکر می کنم برای کسی که با زمینه بحث آشناست گنگ و غیرقابل فهم نیست اما حق بدهید اگر خواننده ای با اصل بحثها آشنا نباشد، آیا همه تقصیر را باید به گردن نویسنده انداخت؟ در عین حال اصل کوتاه بودن مطالب و ناتوانی من-شاید اندکی بیش از هر انسانی- هم بی اثر نیست در این نامفهوم بودن. در باره سروش پسر و پدر، این عقیده من از خواندن مداوم آثار پدر و اندکی آثار پسر به دست آمده. آیا تصور می کنید هر کس عرفان بخواند، حتما در خوبیت تا نخواهد داشت؟ من که اینگونه فکر نمی کنم. من شخصا هزار بار محسن کدیور فقیه فتوا دهنده را ترجیح می دهم بر سروش متلاطم درگیر درونیات خود. زیرا کدیور اندکی از معایب سنتی که در آن رشد کرده را بر زبان آورده اما سروش جز توهین کردن به اشخاص هیچ کاری در حوزه نسبت ایران با دنیای برتری که آرزویش را داریم در باره حقوق ،آزادی، قانون، ارتباطات و مدرنیته نکرده و بر ابهامات هم افزوده جز اولین کارش در قبض و بسط تئوریک شریعت. آیا واقعا شایسه است یک متفکر چند متن بلند بالا بنوسد اندر دزدیهای علمی حداد عادل؟ من که از فکر کردن به این موضوع حالم خراب می شود.ضمنا این پاسخ فقیهان و عارفان هم باشد که اولا حافظ عارف نیست ومگر کسی مغز خر خورده بوده باشد که از برتری هیچ کس بر او سخن بگوید. در باره مولوی اگر آشنا باشی با مثنوی و مجالس و فیه مافیه او در می یابی در دنیایی که او ترسیم می کند هیچ جایی برای زندگی زمینی و شادی نیست( چرا ما درمان درهایمان را در مولوی نمی جوریم؟ چون مولوی باوردارد که درد کشیدن خوش است! اما ما به مدد دنیای مدرن یاد گرفته ایم که از درد کشیدن به خوشی نمی رسیم. بله قبول که در دنیایی که جز زجر هیچ چیز دیگر نباشد خود درد کشیدن می شود خوشی!) و بحث حلاج هم این نیست که تو بر حقی و همه بر حقند!گرچه این تفسیر هم شده است. حلاج برای هیچ کس روشن نیست. من در فهمیدن منظور حلاج ادعایی ندارم ولی به این چیزی که شما برداشت می کنی نرسیدم گرچه دیدم تفسیر کورس عزیز هم به این سمت تمایل دارد ولی واقعا نمی دانم در انا الحق گفتن حلاج، چگونه همه حق دارند، در می آید؟ آیا هیچ آدم عاقلی می پذیرد که «همه حق دارند»؟ نه خیر. اما «همه در برابر قانون مساویند» را همه عاقلان می پذیرند و قانون کجا و حلاج کجا؟ متون بجا مانده از او به سمت انسان نشانه نمی رود(دو سه یادادشت خیلی ناچیز هم یکی وقتی در باره آثارش و محتوای آن نوشته ام برای دانشنامه ای ولی هنوز همه جوانب او را مطالعه نکرده ام). باری عرفانی که حق را به همه بدهد و همه آزاد باشند بیندیشیند و همه برابرند یک سرابی است که ما ایرانیها معمولا بیرون از عرفان و فقط از روی ذهنیات مان در باره اش داوری می کنیم یعنی اگر معیار فهم ما از عرفان سنتی همان متون مهم موجود باشد، ترجیح من با فقه وفقیهان است به ادله ای که اگر حوصله داری بیشتر توضیحش می دهم بعدا. اما فراموش نکن من فقه را بر دنیای مدرن و حقوق بشر ترجیح نداده و برتر نداسته ام. در ذهن من-که آماده یادگیری بیشتر است و هیچ ادعایی هم ندارد- حقوق بشر جای همه سنت را پر می کند. پرسش شما از مقایسه میان عارفان و فقیهان بود نه فقیهان و دنیای مدرن. در باره میلانی و نظرش درباب تجدد قطعا به خطا می رود توضیح بدهم چرا؟ و در باره آشوری بدون شک او یکی از بزرگان مدرن ماست و عزیز و سرور ما و در ترچمه متون مهم نیچه بر اذهان همه آشنایان به دنیای مدرن حق دارد اما در آن بحث خاص واقعا ناتوان است از دفاع منسجم مکفی قانع کننده از نسبت تجدد با ایران و این نقد بر او وارد است و با اسف، لغتبازانه وارد بحث می شود و این خطای او پنهان شدنی نیست
2- در باره خامنه ای، عزیز چرا توجه نمی کنی می گویم بر روحانیت موجود برتری دارد از دیدگاه و ذهن ناقص من. خوب شما بگو کدام آخوند برتر از او در کشورداری هست؟ همینکه کسی این همه سال بدون داشتن مرجعیت و حتی شک در فقاهتش خود را بر بزرگترین کشور خاورمیانه مسلط و بر همه حوزه های علمیه مسلط و بر همه فقیهان مسلط کند نشانه برتری او بر اقران اوست.(برتری از دیدگاه ماکیاولی یعنی کسی که فی الواقع شایسته قدرت و اقتدار داشتن باشد) آیا خاتمی از این توان برخوردار است؟ بدون توان و قدرت شخصی، آینده و ایدئال سیاسی فقط در رویای شخص می ماند. آیا رویاهای خاتمی همچنان در ذهنش نخوابید و جاخوش نکرد؟ از فقها کدام را بهتر از او در نظر داری برای حکومت بر ایران؟. نکند در خیال تو قانون اساسی عوض شد و همه چیز سکولار و … که اگر اینگونه خیالواره ها محقق شود من غلط بکنم مدافع فقیهان برای حکومت کردن باشم. دارم می گویم در فرض وضع فعلی او فعلا یک سر و گردن از همه روحانیت برتر است. آیا این یعنی رویای من در این حکومت محقق شدنی است؟ اگر محقق شدنی بود که با نوری زاد عزیز و شمای عزیز و دیگر عزیزان همدم و همکلام نمی شدم بل دشمن می شدم. کاش یک ذره در مباحث دقت بخرج بدهیم و دیگران را وادار به گفتن جزییات در مواردی که لازم نیست نکنیم. حال شما استدلال کن که من بد فهمیده ام، که اگر دیدم زاویه دید شما صحیح است از نظرم بر می گردم
3 داوری من در باره چپ و اصلاح طلب از زاویه دیدگاه کسی است که ارزشش آزادی و حقوق بشر است و درکی سنتی و خاص از دین و دینداری را مانع اصلی رسیدن به این دو می داند حالیا باید گفت که چپ بدترین شرایط را نسبت به ارزشهای من دارد و اصلاح طلبان اندکی نزدیکترند ولی فقط اندکی. آنها خیلی مانده تا بفهمند موانع اصلی تحقق آزادی و حقوق بشر درایران چیست چون این درون کاوی عجیبی می خواهد . به نظر من در مخاصمه خامنه ای و تاج زاده، این خامنه ای است که پیروز است نه تاج زاده نه به سبب قدرت داشتن او بل به سبب یکدست بودن ایدئولوژی او. تاج زاده مطیع نظام فقاهت است و در عین حال شخص ولی فقیه را قبول ندارد و این تناقض عجیبی است.(فقه اجازه نقد ولی فقیه را نمی دهد در هیچ جا و در هیچ کجا. روایات ضعیف هم اعتباری ندارند! تاج زاده رنج کشیده و نازنین بیشتر سال را روزه می گیرد برای دفاع از حق آزادی و این تناقض دارد و برای دفاع از حقوق بشر همچنان به متون سنت اتکا می کند واین دروغی بیش نیست! تا این تناقضات درونی را مثل آنچه که حسین بشیریه و داریوش آشوری و دیگران حل کردند و به راه مشخص رفتند، حل نکنند همچنان اصلاح طلبان پا در گل اند ولو که بار دیگر شصت ملیون رای هم جمع کنند. رای جمع کردن که دگرگون کردن یک جامعه را به دنبال ندارد. اگر دو باره با این دید متن قبلی را بخوانی، داوریت شاید تغییر کند. یعنی دقت کنی که ارزشهای من آزادی و حقوق بشر است پس حالا فرد دیندار دراین میان چه نسبتی با این ارزشها دارد؟ به هر میزان که به دین در مناسبات اجتماعی تکیه کند با حقوق بشر زاویه خواهد یافت و چپ بیشترین زاویه را از این جهت داشتند ولو که عباراتشات تفاوت داشت و اصلاح طلبان کمتر اما هنوز تعارضها برقرار است. گرفتی؟
4 در باره تفرعن و تکبر و این جور رذیلتها نمی دانم چه بگویم تنها می توانم در دفاع از خودم بگویم ما عادت داریم فکر کنیم که وقتی کسی دیگران را نقد می کند انگار خود را دست بالا می گیرد و تصورش از خودش برتری بر موردهای نقد شده است ولی این حالتها در ذهن من نیست-تا جایی که از خودم شناخت دارم- بل این هست که وقتی سروش را می خوانم، دنبال می کنم که شخصیت او چگونه در آثار و روند مواضع فکریش شکل گرفته و وقتی ببینیم تناقضی وجود دارد در او، از نظر خودم طرحش می کنم گاهی هم گزنده و تند.اما آیا این بدان معناست که من متفرعنم؟ من بعید می دانم. تازه هر کس سبک نوشتاری خاصی دارد. من دوست ندارم به جای کلمه من، فقط فعل بدون فاعل بکار ببرم و سر جمله را ببُرم و دوست ندارم با الاحقر و الفقیر کردن، خودم را در ذهن ساده خواننده مهم جلوه دهم. حالا یک حکم: به هر میزان که ما خود را بکاویم و از خودمان نترسیم و سخت در فهمیدن ناشناخته ها و نه واهمیدن از آنها تلاش بکنیم، به خود درونی دلچسبی-دستکم برای تنهایی خودمان- دست می یابیم. حال در مرحله بعد هم امید راضی کردن دیگران هم از این خود درونی شخصی در آشتی شده، هست گرچه هیچ کس توقع ندارد همه در باره اش قضاوت مثبت بکنند اما وای به روزی که ما درونیات خود را پس بزنیم و به پرسشهای مهم ذهنمان راه ندهیم که به تدریج به تخاصم درونی و سپس بیرونی خواهد کشید. من نسلی را که دیگر نمی خواهد به خشونت و انقلاب متوسل شود از این زاویه داوری می کنم که اندکی با خود و درونیاتش در آشتی شده و این او را انسانی تر کرده است. می خواهم بگویم سعی بر این است اولا با خودم در آشتی باشم و در قدم بعد با هر کس که درست می پندارد و درست می اندیشد و درست می کند. عزت مستدام.
5 در پایان اما من یک چیز را در حضرت شما دیده ام و آن اینکه متنهای ناچیز من را دنبال کرده ای و از این بابت ازت صمیمانه متشکرم.
اين راهي كه علي 1مي رود
به تركستانست؛اولا ازخامنه اي بهترها زيادهستندكه حكومتداري را خوب آموخته اندوداراي تجارب حكومتداري معتدل واهل غرور ودشمن تراش نيستندواهل كينه وانتقام ازمخالفشان نيستند.واهل خردورزي وتساهل وتسامح هم باخودي وهم باغير خودي حتي بايك كمونيست طرفدار حقوق بشرمدرنيته ازنوع غربي همانندعلي1ومزدك سكولار وغيرهم وهم بادينداران روش مسالمت آميز بهتري ازخامنه اي دارند وهم قانون گرا وعامل به قانون موجودهستند. وازجهاتي ديگر نيزبرتري مسلم دارند.
ايرادي كه ايشان برسيدمحمدخاتمي وسايراصلاحطلبان داردكه آنهاناتوان ازاجراي منويات انسان دوستانه هستند. يك ايراد بي مورداست زيرا كه اووآنها درزمان اصلاحات ازقدرت واقتدار حاكم برخوردار نبودند وبعلاوه بامخالفت سرسختانه حاكميت مواجه بودند؛باهمه اينها يك نقطه ضعفي ازخودباقي نگذاشته اند وگرنه رقيبشان علم شنگه اي درست مي كردكه آنورش پيدانباشد.ودراول حكومتش تاآخرين لحظات ازانتقادات مخالفش استقبال مي كرد ومي گفت زنده بادمخالف من.
واما درموردمخالفت ايشان باعرفان ،چنين مي نمايد كه عرفان را خوب درك وهضم نكرده است.اهل وادي عرفان ناب هيچوقت به سياست دخالت نمي كند بلكه سعي داردگليم خويش راازآب گل آلودزندگي بيرون كشدوخودراتهذيب نمايد ومهذب به ديدارحق نائل آيد وفاني دراوشودووجه حق گرددكه هيچوقت فنا نمي پذيرد.
دربند3- علي 1 چنين سروده است:
“داوری من در باره چپ و اصلاح طلب از زاویه دیدگاه کسی است که ارزشش آزادی و حقوق بشر است و درکی سنتی و خاص از دین و دینداری را مانع اصلی رسیدن به این دو می داند حالیا باید گفت که چپ بدترین شرایط را نسبت به ارزشهای من دارد و اصلاح طلبان اندکی نزدیکترند ولی فقط اندکی. آنها خیلی مانده تا بفهمند موانع اصلی تحقق آزادی و حقوق بشر درایران چیست چون این درون کاوی عجیبی می خواهد . به نظر من در مخاصمه خامنه ای و تاج زاده، این خامنه ای است که پیروز است نه تاج زاده نه به سبب قدرت داشتن او بل به سبب یکدست بودن ایدئولوژی او.””پايان.
پس علي1دين و دينداري رامخالف ومانع آزدي وحقوق بشردانسته است. معلوم مي شودكه اوازدين ودينداري چيزي نفهميده است. وپيروزي خامنه اي برتاج زاده واصلاحطلبان ديگربه سبب قدرت واقتداراوست نه يكدست بودن ايدئولوژي او.واين را هركمترين عاقل سياستمدارمي فهمدوبلكه درباطن پيروزميدان نبردسياست تاج زاده ويارانش هستند نه رقيبش كه ننگ برادركشي را بردامن آلوده اش مي كشد.واواسيردست يك عده متملق وچاپلوس آدمكش است وبردزديهاي كلان دردولت احمدي نژادخاموش بلكه مانع پيگيري قانوني است.بخش عظيمي ازاقتصادمملكت رابه دست دزداني بنام پاسداران بي خردوگرسنه ولات وچاقوكش وآدمكش سپرده استوبخش عظيمي ديگردردست نهادهاي وابسته به اوست كه ازماليات هم معاف هستند.
واينكه گفته ايد:”فقه اجازه نقد ولی فقیه را نمی دهد در هیچ جا و در هیچ کجا.”اين سخن درستي نيست بلكه انتقاد از غيرمعصوم درهمه جا وهمه زمانها مجاز وبلكه وظيفه انسان سياستمداردينداراست .اين امام علي-ع- بااينكه معصوم است كه هميشه مي گفت ازنوع حكومتداري من انتقادكنيدوسفارشش به فرزندان خويش :كمك وياور مظلوم باشيد وخصم ودشمن ظالم”وروايات درمورد حمايت ازمظلوم بيش ازحدتواتراست. من تعجب مي كنم ازعلي خريج حوزه چگونه درس فقه خوانده است؟كه روايات حمايت ازمظلوم را تضعيف شده مي پندارد.!!!!
انتقاد ازنظر فقهي غيرازارتداداست،بله تاج زاده معتقدبه فقاهت است وانتقادازولي فقيه هم درفقه شيعه روا ومجازاست چنانكه آية الله دستغيب شيرازي بارفتارورويه ولي فقيه مخالفت كردوهنوزهم منتقداست واوراظالم مي داند.
گوياعلي1 ما ازخامنه اي خيلي زيادترسناك هستندودرفضاي مجازي هم باتقيه سخن مي گويند. امااو بايددانسته باشد تقيه تاجائي است كه خون مظلومي ازسوي ظالم نريخته باشدامابارؤيت خون ريزي تقيه ازظالم حرام است.
واما تكبروتبخترشماازروزاول وازكامنت اولتان برهمگان روشن وهويدابود،حال باتمرين وبه رخ كشيدن امثال مصلح وآقاسيد مرتضي گراميان ،يك مقدارنوشتارت معتدل ونرم شده است يادت هست به اين گراميان باتمسخر گفتيد :” پس خدارا چه كسي آفريده است؟ اينان ازاثبات خداوندعاجزهستند” من نمي خواهم بااينان جدال كنم وليكن حرفهايشان درست نيست”. آيا به يادمي آوري؟ اين همان تكبروتبختراست.
شما هرچه قدر سياست ورزي ومطالعه انديشه هاي سياسي داشته باشيد به گرداصلاحطبان ازنوع پائينش همانند تاجزاده وحجاريان هم نخواهي رسيد.
2- در باره خامنه ای، عزیز چرا توجه نمی کنی می گویم بر روحانیت موجود برتری دارد از دیدگاه و ذهن ناقص من. خوب شما بگو کدام آخوند برتر از او در کشورداری هست؟ (علی1)
جناب علی1 با درود عین این جمله را رفسنجانی برای توجیه نقش خود برای برکشیدن خامنه ایی گفته.ولی من منظور شما را از چپ نفهمیدم .آیا منظور شما همان اصلاح طلبان است؟
رسول گرامی
همه موضوع بر می گردد به نام چیزی به نام ذهنیت. انسان قدیمی که این عبارات قرآنی متناسب با ذهن او تنظیم شده تصورش این بود که منبع زرق ما از جای دیگری است. حالا بقول دوستان ترک زبان عیبی یو، بگذار دوستان حوزوی با کلمات ایجاد و وجود و مدد گرفتن از انتزاعیات ملاصدرا مطلب ساده قرآنی را بپیچانند. قرآن به صراحت به عرب ها می گفت چرا از به دنیا آمدن دختران ناراحتید و عبارت «خشیه املاق» را به کار می برد یعنی شما اعراب از ترس فقر و نداری، از تولد دختران متنفرید و چهره تان سیاه می شود و ادامه می دهد که ما رزق آنها را می دهیم. این آیه و آیات مربوط به رزق کاملا واضح نشان از این دارد که گوینده آیات، خدا را منبع اصلی گرسنگی و تآمین رزق و روزی می داند. در مجموعه وسیعی از روایات و ادعیه حتی دستور العمل پول دار شدن و گرفتن ثروت و مکنت از خدا، آمده و ده ها کتاب راجع به اینکه چگونه رزقمان بیشتر می شود و یا کاهش می یابد از منظر دینی نوشته شده و همه اش یک کلمه بیشتر نیست: اینکه منبع مال و مکنت خداست و این در فرهنگ عرفی ما هم رواج عجیبی دارد. این موضوع حتی تا سه چهار قرن بعد از اسلام در میان عالمان و متکلمان موجب اختلاف بود که آیا قیمت کالا را هم خدا تعیین می کند و گرانی کار خداست؟ عموما به دنبال همان تلقی که خدا رزق دهنده است تصور می شد که گرانی هم کار خداست! باری در میان کتب کلامی حتی این بحث تفصیلی جاافتاده که رازقیت از صفات فعل خداست یعنی باید مرزوقی باشد تا فعل خدا تحقق بیابد ولی علم از صفات فعل نیست بل از صفات ذات است. خلاصه کنم: دو چشم انداز در میان بشر ظهور کرده یکی چشم انداز دینی اسطوره ای که یکی خدای بر تخت نشسته قهاری را مالک و رازق می داند و یکی این تصور که طبیعت را قوانینی است بدون دخالت هیچ قدرتی دارد کارش را می کند و شده همین اصول و فرمولهای علم اقتصاد که برای تشنگی و گرسنگی 7ملیارد آدم برنامه می سازد یعنی برنامه ریزی دقیقا بستن دست خداست چون دیگر رزق بی حساب و توهمات عارفانه که بیا دعا کنیم و رزق کسب کنیم خریداری ندارد. همین که می بینی کشوری را دچار بلا و مصیبت کرده اند از این تلقی می آید که اگر مردم تقوا بورزند برکات نازل می شود. باری مفهوم نازل شدن رزق، رازقیت و دعا برای توسعه رزق و خیلی مفاهیم همجوار به وضوح نشان از یک ذهنیت می دهد که خدا را منبع ثروت و مکنت مردمان می داند و در مقابل هم آنها را تهدید می کند که اگر بهره بندگان ما را ندهی، در آن دنیا بیچاره ات می کنیم. شما بخواهی بری حج اول باید مالت را حلال! کنی و الا لاتقبل منک العباده.
منظورم این است که ما چاره ای نداریم جز دقت کردن به این دو چشم انداز متنافر. چشم انداز انسان سنتی که دست به آسمان دارد و حتی آمدن باران را هم از تخت نشین آسمانی انتظار دارد و چشم انداز انسان مدرن که با نوشتن صدها کتاب و هزاران تحقیق ریز در صدد شناختن قوانین و جزییات حاکم بر پول و ثروت و اقتصاد و افزایش غذا و مایحتاج بشری است .
آهنگ درگیر شدن با مهربانان را ندارم.با برخی نظرات هر دوی شما آقارضا.م و علی1 عزیز موافقم.از ضدعرفانی بودن آقاعلی1 چندان بهره علمی نبرده ام ولی می توانم بگویم که خشکی آیین عربی و فقهش را تا حدودی همین عرفان خسروانی ایران مرطوب کرده است.
این هم مقداری از توهین های سروش که همه را خودم تایپ کرده ام و کپی نیست:
قرائت فاشیستی ازدین امری ناآشنا نیست.برای خودنحله ای است واین نحله دیرزمانی است ناکامانه می کوشدتاسیطره انحصاری خودرابرفرهنگ دینی کشورتحمیل وتحکیم کندوبانشاندن مهره هایی دردل نهادهای فرهنگی، احشاوامعای آنهارابه زهر قاتل خود بیالاید.اینک پس از گذشتن ١٨سال ازولادت انقلاب خطوط چهره وعلامات ممیزه واعضاوایادی خاصه این مشرب بسی آشکارترازپیش شده اند.اینک حمله قرائت فاشیستی،وعملۀ استبداد دینی ،هم سخنگودارندهم فقیه،هم تئوریسین ،هم فیلسوف،هم قاضی،هم شاعر،هم مجله وروزنامه وهم ارتش.
پول بی امان وبی زبان هم دراختیارآنهاست.شیوه هاوزبانشان هم رفته رفته تشخص بسیار یافته است وآشکارا شباهت بسیاربازبان وشیوه حزب توده دارد.جالب اینکه پاره ای ازایادی این نحله هم نسب ازهمان حزب می برندودر دستان نامبارک آن پرورش یافته اند.عناصری هم ازحزب نازی آلمان درآنهاهست.دراین قرائت ازدین:
١. درمورد آدمی:
الف.آدمیان همه متهم ومشکوک وبددین وبدخواهند مگراینکه خلافش ثابت شود.(یهودیها بالاخص، همه بدوبدخواه وبداندیشند).
ب.فرد درمقابل دولت(حکومت.م)هیچ است وهیچ حقوقی ندارد.
٢. درموردنظام:
حق بانظام است نه نظام باحق.حق آنجاست که قدرت آنجاست.حق رابانظام می سنجند نه نظام راباحق.
٣. درروش:
الف. برای فروشکستن حریف هیچ کاری نامجاز نیست(ازدروغ زدن وافترا وپرونده سازی وآبروریزی، تاضرب وجرح بدنی).
ب .حمله بهترین دفاع است.
ج. نزدیک شدن به قدرت بهترین تاکتیک است.
د. عقوبت بهترازپاداش، وخشونت بهتراز عطوفت است.
ه. تراشیدن دشمن موهوم بهترین گریزگاه است.
و. ترویج کینه ونفرت، کارگرترازعشق ومحبت است.
ز. تکیه بر تئوری توطئه بهترین تحلیل است.
٤. درمقولات سیاسی واجتماعی :
طرفدارعلم، پوزیتیویست است.طرفدارآزادی ودمکراسی، لیبرال است.طرفدار مدارا وتسامح، ماسونی است. طرفدارحقوق بشر،اومانیست است.طرفدارتوسعه، کاپیتالیست وامپریالیست است وطرفدار هریک یاهمه اینها غربزده است.
5. درزبان:
پرطنطنه وپرمدعا وولایت فروش ودروغ زن وخشونت ستا وناسزاگو ورجزخواننده ولجن مالنده.
6. دردین:
دین مساوی است باتکلیف وتقلیدوتکفیروتزویروتازیانه ولعنت وخشونت ومحرومیت وعبوسیت وعربده واستبداد.
۷. درشخصیت:
حمله قرائت فاشیستی وعمله استبداد دینی نوعا افرادی بی اعتقاد،کم مایه، بد سابقه،متظاهر،قدرت طلب،رقیب شکن، مداح ومتلونند محفوف ومحاط به لمپن ها.
این طائفه برغم رعد وبرقی که می کنند برف وتگرگی نمی ریزند.قدرت دراندیشه وروش است واندیشه اینان زبونترازآن است که دردریای اجتماع موجی بیفکند یاجزیره تازه ای رافتح کند.عصبانیتشان هم گواه این ناکامی است(یحسبون کل صیحه علیهم).زبان زمانه، زبانی دیگراست واینان بی جهت می کوشندتاخودرا به کری بزنند.درروش ازاین هم زبونترند.روششان روشی است برای ناکامی وباتلاقی است برای خود فرسایی. اژدها راهست قوت، حیله نیست.
گو بدوچندان که افزون می دود ازمراد دل جداتر می شود
خواجه پندارد که طاعت می کند بی خبرازمعصیت جان می کند
راز داری و روشنفکری ودینداری دکترعبدالکریم سروش
آقای آلن ایر سخنگوی وزارت خارجه آمریکا از دوستداران فریدالدین عطار و منطق الطیر اوست.شاید بهتر است عرفایمان را به غربیان دهیم و خودمان کدیوری که گفت مردم ایران ندا دادند: هم غزه هم لبنان جانم فدای ایران و دروغگو بودنش را نشانمان داد را مرشد کنیم.
حسن یک
حسن دو
حسن دنده به دنده
حسن بشقاب پرنده
حسن به ریش ملت
ببین چطور میخنده
حسن سه حسن چار
حسن وعده بسیار
حسن ناله ز اغیار
حسن دولت بیمار
حسن خلق گرفتا
حسن پنج حسن شش
حسن دولت نرمش
حسن شیب ملایم
بشد پنجه و یک شش
حسن وارث محمود
حسن دولت کمبود
حسن در همه جا گیر
حسن دولت تدبیر
حسن بنزین آزاد
حسن مردم غمباد
حسن در دل تحریم
حسن دولت تصمیم
حسن نان بر قدار
حسن قاتل بازار
حسن …
– ازموافق نبودن چمران (دکتر شورای شهر) و دولت از افزایش کرایه تاکسی تا تزریق تورم نرخ سوخت خودرو ها توسط دولت و همان شورای شهر
– از جیغ های بنفش رهبر و سبیل چربان سپاه که ما اجازه بازرسی به محموله کشتی جنجالی بسوی آبهای یمن تا پهلو گرفتن همان کشتی در مقصدی که سازمان ملل بعدأ تعیین کرد
– از آماده کردن ذهنی و روحی مردم ایران در سامانه جنگ و لقب شهید تا نمایش های ساخته شده توسط صدا و سیما از نوار مرزی ایران-پاکستان و نبرد ساختگی با رمز های ساختگی ائمه اطهار شیعوی توسط جریان منفور طلب
– از ادعای اقتدار رهبر و سه قوه برای گرداندن جهان تا ورود مواد مخدر به مدارس ایران
– از صدای محاکمه تخفیفی احمدی مقدم با مقام فرمانده پیشین ناجا در ارتباط با باند فساد مالی تا سالروز آزادی خرمشهر و خرابیهای بجای مانده و مواد شیمیایی از جنگ تا به امروز
– از بستری گوهر عشقی (مادر ستار بهشتی) در بیمارستان به خاطر استرس زیاد و اعتراض به کشته شدن پسرش توسط منفور طلبان و همدردی با دختر خواند ه محبوسش نرگس محمدی تا زایمان مادر چهار قلو ۶۵ ساله آلمانی با ۱۳ بچه در آرامش کامل کشوری در آلمان
از…..تا..
عربده های جنگی و استغاثه های طلب کمک از «کدخدا» به زبان بی زبانی
سخنرانی «حاجی بادمجان میرزا قاسمی» در کرمان و سخنرانی همزمان «////حسن نصرالله» در لبنان چرا اینقدر شبیه هم هستند؟ گویی که این سخنرانیها را یک نفر در دو نسخه نوشته باشد.
هر دو از «منافع ملّی» و نه تنها از«خطر داعش» بلکه از یک «مصیبت داعش» سخن میگویند؛ و اینکه همه باید برای «دفع مصیبت» آماده شوند. به هر دوتایشان باید بگویم که مانند «شاه سلطان حسین صفوی» بهتر است برای «دفع بلا»؛ دست به دامن «آش نذری» بشوید. سخنرانی «حاجی بادمجان» در کرمان؛ مرا به یاد آن طنز می اندازد که یک «یزدی» در تبریز با کسی حرفش شد و بساطش را جمع کرد و به یزد رفت و از بالای پشت بام شروع به خالی کردن «دقّ دلی» نمود و زنش به او گفته بود که : «خون به پا نکن مَرد …. بیا پایین».
«حاجی بادمجان» گویا یادش رفته است که؛ وزیر امور خارجهٔ تام الاختیار عراق و لبنان و سوریه و افغانستان بود. و به ژنرال پتریوس؛ SMS فرستاده و گفته بود که اگر حرفی داری با من بزن. آیا حالا انتظار دارد که آمریکاییها برای نجات جان پاچاهارداران «هروئین» و «شیشه» فروش بجنگد؟
«حاجی بادمجان» میگوید که آمریکاییها ارادهٔ مبارزه با داعش را ندارند؛ و تنها سپاه پاچاهارداران است که میتواند داعش را شکست دهد. اتفاقاً آمریکاییها خوب میدانند که این تنها سپاه پاچاهارداران است که میتواند با «استراتژی موزائیکی» و «جنگهای نامتقارن» و اختراعات معجزه واری مانند جنگنده های فوق مدرن و «تانکهای فلّاق و شلّاق»؛ پوزهٔ داعش را به خاک بمالد. به همین خاطر است که آمریکا نه تنها ارادهٔ جنگیدن با داعش را ندارد؛ در حال هدایت داعش به سمت ایران است؛ تا به دست توانمندان سپاه پاچاهارداران کشته شوند.
البته نه تنها آمریکاییها؛ بلکه داعشی ها نیز از شیوهٔ قهرمانانهٔ «ناوگان دریایی» رژیم انگلها؛ در اسکورت کشتی «ایران شاهد»؛ فهمیدند که سپاه پا چاهارداران؛ تا چه حدی شجاعت دارند. هر دو میدانند که وقتی «وَزَغ جعفری موزائیک ساز»؛ میگوید که با زبان سلاح با دشمنانمان حرف خواهیم زد؛ منظورش این است که سلاحهایشان را تحویل دشمن خواهند داد.زیرا هرچه که باشد؛ نوادگان «شاه سلطان حسین آش نذری خور» هستند.
تنها باید تصور کنند که اگر نیروهای داعش وارد مشهد و اصفهان شدند؛ «علم الهدی»ها به کدام سوراخ خواهد خزید؟ و آن موشکهای نقطه زن برد کوتاه و و متوسط چه کاربردی خواهند داشت؟ آیا با آن موشکها مشهد و اصفهان را با خاک یکسان خواهند کرد؟ اینکه آرزوی داعش است که به دست خودتان شهرهایتان را به ویرانه هایی مانند «حلب» تبدیل کنید. براستی اموال میلیاردی «آستان قدس رضوی» و آثار باستانی تخت جمشید چه خواهند شد؟ من فکر میکنم که این اموال نجومی؛ خواهد توانست هزینهٔ جنگهای بعدی داعش را تا رسیدن به «کشور تهران»؛ بپردازد. به یاد دارید که چه زمانی «اکنون» شما را دیده و گفته بودم؟
آیا «ا… فرزانه» اکنون میتواند بفهمد که «استراتژی موزائیکی کردن» ایران؛ چه حماقتی و چه خیانتی بوده است؟
آیا «سبزهای تیتیش مامانی مذهبی» میتوانند بفهمند که عقب نشینی در سال ۸۸ و کشیده شدن به «راهپیمایی سکوت»؛ اکنون میرود که به چه بهایی تمام شود؟ اگر آنروز از «رادیکالیزه شدن جنبش» برای سرنگونی رژیم ترسیدید؛ زیرا که میخواستید رژیم را حفظ کنید؛ اکنون باید تاوان آن حماقتها را با ویرانی ایران و دهها میلیون آواره بپردازید.
آیا زمانی که «خط قرمز جنبش سبز» همانا «حفظ نظام» بود و از ماجرای عاشورای ۸۸ تبرّی جُستید؛ نفهمیدید که اگر این حیوانات و اوباشان همچنان بر سر کار بمانند؛ آنها هستند که تمامی سیاستهای خارجی و داخلی را هدایت خواهند نمود؟ پس چرا من وبلاگ نویس میدانستم؟ شماها که «حجاریان»ها و «اکبر گنجی»های جایزه بگیر و دهها اتاق فکری در درون رژیم را داشتید؛ نمیدانستید؟ زمانی که در همان اوایل جنبش ۸۸ میگفتم که این جنبش شکست خواهد خورد؛ روی تُرش میکردید؛ آیا شکست نخوردید؟ حالا چکار میخواهید بکنید؟ آیا زمزمه های آمدن داعش را تبلیغات رژیم برای مصرف داخلی تلقّی میکنید؟
تلقّی نکنید…. داعش دارد می آید و اینبار همانگونه که بسیار پیشترها گفته ام: راه خیابان پاستور است که از کربلا میگذرد.
حال به اکبر گنجی جونتون بگویید تا چندتا مقاله مبتنی بر «علم کلام» بنویسد.
پان ایرانیستهای طرفدار «تمامیت ارضی ایران» هم میتوانند؛ هر چه میتوانند بر علیه «کُردهای پدر سوختهٔ جدایی طلب» در استکهلم «یِزله» برقصند و با رژیم انگلهای صفوی حاکم بر ایران؛ در «مبارزات ضد جدایی طلبانه» احساس همدردی کنند. (راستی این سید رضای دیبای پفیوز کدام سوراخی رفته؟…).
انگار حسن نصر الله هم که نسخهٔ عربی سخنرانی «حاجی بادمجان» را برای شیعیان جنوب لبنان؛ میخواند؛ یادش رفته است که اتوموبیل از ژاپن دزدیدند و اوراق کرده به بیروت آوردند و دوبار مونتاژ و پر از مواد منفجره نموده و رفیق حریری را به هوا فرستادند. پس از آن نیز با تهدید و ارعاب؛ دولتهای مطیع ساختند و به قول خودشان «عمق استراتژیک» با ۸۰ هزار موشک ساختند و …. حالا چرا باید استغاثه کنند؟ مگر حزب الله لبنان قدرتمندترین نیروی مقاومت نیست؟ دیگر استغاثه چرا؟ چرا باید از آمریکاییهای شیطان بزرگ گلایه کنید؟ چرا باید از «وهابی مذهبهای پدر سوختهٔ ناصبی» انتقاد کنید که چرا به شماها رحم نمیکنند؟ آیا بمبهای بشکه ای ساخت سپاه پاچاهارداران بر سر داعش و جبهة النصرة ریخته میشود؟ یا بر سر مردمی که در صف نانوایی و پمپ بنزینها ایستاده بوند؟ چه ترحّمی؟ چرا از مصیبت داعش میترسید؟ مگر خودتان نبودید که ورود داعش به سوریه را برای بزرگنمایی القاعده و برحذر داشتن غرب در حمله به بشار اسد عَلَم نکردید؟
داعش نسخهٔ سلفی شماهاست؛ آنها و شماها در یک نکته مشترکید و آن هم «اسلام ناب محمدی» است. اینکه دیگر ترس ندارد؟ اگر این مزخرفات «حق علی را خوردند» را کنار بگذارید؛ دیگر چه اختلافی میان شما میماند؟ مگر همان کثافات معدهٔ داعشی؛ هر روزه از دهان انگلهای قم و نجف بیرون نمیریزد؟ چرا باید «مسلمان» از اسلام ناب محمدی که دینی برای تمامی زمانها و خوشبختی بشریت است بترسد؟ مگر خوشبختی را در ایران و «رقّه» نمیبینید؟ اگر «حق علی را خوردند» را کنار بگذارید؛ همهٔ سینه زنیها و زنجیر زنیها و گور پرستی ها؛ به زباله دان ریخته میشود و آنچه که میماند؛ همان «اسلام سلفی» است که نامهای دیگر آن «اسلامِ ناب محمدی» و «اسلامِ صدر اسلام» است.
آیا فکر میکنید که رمادی را نمیبینم؟ آیا فکر میکنید که وقتی میگویند «دلاوران حشد الشعبی»؛ توانستند «حصیبه» را پس بگیرند؛ باور میکنم؟ آیا زمانی که میگویند؛ نیروهای داعش میروند که «حبانیه» را بگیرند؛ باور میکنم؟ و یا احمقهایی که برای رادیو فردا و رویترز و BBC خبر تهیه میکنند و از پیشرویهای داعش به سمت فلوجه میگویند؛ من باور میکنم؟ خیالتان را راحت کنم: من باور نمیکنم؛ امّا دوست دارم که حرف نزنم و ببینم که دیگران چگونه میبینند؟ و چه به خورد خوانندگانشان میدهند؟ من اکنون «ذهن نظامی داعشی» را و شیوه های محاسباتی آنها را میبینم.
حتماً حملهٔ اخیر داعش به زندانی در استان «دیالی» عراق را به خاطر دارید؛ دروغپردازیهای حکومت مرکزی رانیز در همان رابطه به یاد دارید .. براستی از این حمله و آزاد کردن زندانیها چه چیزی به ذهن شما میرسد؟ آیا چیزی در رابطه با شیوهٔ محاسباتی داعش دستتان میدهد؟ … من مطمئن هستم که نمیدهد.
پس بگذارید «روش محاسباتی داعشی» را که در پشت این عملیات (آزادی زندانیان) خوابیده بود را بگویم تا موی بر تنتان سیخ شود:
۱- ما ۱۰۰ نفر در زندان دشمن داریم.
۲- آنها هر لحظه در معرض خطر اعدام و شکنجه های روزانه هستند.
۳- به انتقام هر عملیاتی که انجام دهیم؛ همه و یا عده ای از آنها را خواهند کشت. (کشتارهای انتقامی دههٔ ۶۰ و بویژه سال ۶۷ یادتان هست؟)
۴- پس ما به زندان حمله میکنیم؛ حتی اگر بتوانیم؛ نصفشان را نجات دهیم و نصفشان کشته شوند؛ بهتر است از این است که همهٔ شان هر روزه تحقیر و شکنجه شوند و در کشتارهای انتقامی همهٔ شان را بکشند. زیرا اسیری که در دست دشمن است؛ با «مُرده» فرقی ندارد. پس میزنیم و میرویم تا عدّه ای از «مردگان» را به زندگی باز آریم. نیروهایمان نیز خواهند شنید و خواهند فهمید که ما نفراتمان را تنها نمیگذاریم. دشمنانمان نیز میفهمند که ما حاضریم به قیمت آزاد کردن حتی ۱۰ درصد آنها بقیه کشته شوند؛ زیرا مرگ آنها فقط «دیر و یا زود» دارد. این بخشی از فرهنگ جنگی داعش است.
فرهنگ جنگی «خمینی » چه بود؟ مگر در روزهای آخر جنگ که به جام زهر خوردن افتاده بود؛ با «صدام یزید کافر» وارد معامله نشد که مجاهدین خلق را به آنها بدهند و رژیم انگلهای صفوی نیز بین ۶۰ تا ۷۰ هزار سرباز را در میان بیابانها به امان خدا رها کنند تا نیروهای عراقی آنها را به اسارت در آورده و «توازن تعداد اسیران» بوجود آید؟ رژیم انگلهای صفوی حاکم بر ایران؛ هم در کشتار مجاهدین و هم دادن اسیران به صدام یزید کافر؛ از «کیسهٔ ایرانیان» هزینه نمود و «صدام یزید کافر» نشان داد که بسیار مَرد تر از این … تبارهاست. زیرا او حتی جان یک عراقی را فدا نکرد. این ماجرا بخشی از همان «اسناد سرّی جنگ ۸ ساله» است که تا سرنگونی این نا مرد ها فاش نخواهد شد.
حال شما فکر میکنید که اگر این دو فرهنگ در برابر هم بایستند؛ فرهنگ «هموطن فروش و هموطن کُش» که سردارانش مشتی رانت خوار فاسد هروئین فروش هستند پیروز خواهد شد؟ از نظر من هیچ اشکالی ندارد که کسی در چنین رویایی غوطه بخورد.
چرا داعش پس از فتح رمادی نیروهایش را برای فتح چند شهرک و دهکده فرستاد؟ آیا میخواست همانگونه که در اخبار این رادیوها منتشر میشد؛ متصرفات خود را گسترش دهد؟ به هیچ وجه…؛ داعش تنها میخواست که برای تحکیم مواضع خود در رمادی زمان بخرد و اینکار را نیز با موفقیت انجام میدهد و زمانی که مواضعش کاملاً تحکیم شدند؛ (کشتار نیروهای دشمن در داخل رمادی؛ بخشی از تحکیم مواضع است)؛ داعش حملات بعدی و جدّی خود را آغاز خواهد کرد و «پایگاه حبانیه» و رفتن به سمت فلوجه و کربلا؛ آنزمان به طور جدّی آغاز خواهد شد. متصرفات کوچک کنونی در اطراف رمادی؛ برای «موش دوانی» است؛ امّا داعش همین شهرکها و دهکده ها را نیز به سادگی از دست نخواهد داد؛ تا «رمادی» آمادهٔ نبرد شود.
کژدم .
بقول :سردار راننده گی (چاقوکش نظام) ایولللللللللللللللللللللللللللللللل نوریزاد . خیلیها چیز…………..خواندن مطالب و نوشتار درست شما را هم ندارند . ازجمله خود من بر قرار باشی انسان
جیغ و داد رهبری و ///////////از نوع ولائی و حرفهای فرمانده نیروی زمینی و وزیر کشور در مورد حضور داعش در 50 کیلومتری مرزهای ایران به قدر کافی نشان دهنده خطرات موجود و نادانی حکومت است. بنده نکاتی را به شرح ذیل عرض میکنم:
1. حرفها و اولتیماتوم رهبر در مورد بازدیدها از مراکز نظامی و مصاحبه با مسئولین هسته ای از آن حرفهای خنده دار و نشان دهنده ///////و یا سو نیت رهبر است. هم بازدیدها بارها انجام شده و هم مصاحبه با کارشناسان هسته ای بکرات صورت گرفته که حتما نائب امام زمان در جریان کامل آنها است و آژانس هم گزارش آنها را در سایت خود گذاشته است. این مصاحبه ها در حقیقت نوعی افشا کننده جزئیات پروژه احمقانه هسته ای هم است چون در طی این مصاحبه ها بر اساس گزارش آژانس “دانشمندان جوان” اقرار کرده اند که پروژه هسته ای در حقیقت وسیله ای بوده برای گرفتن بودجه و بالا کشیدن آن و حتّی به آزانس گفته شده که این روال معمول کار دز این پرژه هست و واقعا چیزی وجود ندارد!
2. فرمانده نیروی زمینی هم با توجه به خطر داعش که نیاز به نیروی زمینی قوی دارد گفته ما به تانک و تعمیر هلیکوپترها و امکانات بیشتر داریم. یعنی به زبان دیگر این دو وسیله حیاتی برای جنگهای زمینی را در اختیار ندارد!..این در حالی استکه به جای تجهیز ارتش خودمان داریم ارتش فاسد سوریه و لبنان و حوثی را تقویت میکنیم و خودمان در معرض خطر بزرگتر هستیم!
3. اما حرف وزیر کشور از همه خنده دارتر است که داعش الان در 50 کیلومتری است ولی اگر به 40 کیلومتری برسد ما اقدام لازم را میکنیم!..ایشان فراموش کرده که داعش نتیجه سیاست احمقانه و دون کیشوتی مقتدای ایشان در سوریه و عراق است و در حفیفت نتیجه همان “اقدامات لازم” است!
4. اخباری که از وضعیت دفاعی کشور شنبده میشود بسیار نگران کننده است. تخصیص میلیاردها دلار به سوریه و لبنان بجای نیروهای مسلح خوذمان، فساد در شبکه نظامی، وضعیت نامساعد زندگی نظامیان، تحقیر دائمی ارتش توسط سپاه و بسیج و آخوندهای حکومتی ، عدم دسترسی به قطعات یدکی حساس، استراتژی رویکرد به “موشک” بچای تقویت نیروهای نظامی برای حفاظت مرزها و عدم وجود راهبرد سیاسی-نظامی درست در مرزها، نارضایتی روز افزون در بین مرز نشینان که عمدتا اهل سنت هستند و عدم وجود اندیشمندانی که بتوانند در تدوین راهبردها با بررسی درست راه کار بدهند ،وجود مفسدین در مراکز تصمیم گیری و نفوذ غیر قابل انکار سرویسهای اطلاعاتی بیگانه در اعماق تشکیلات حکومتی بخودی خود بر آسیب پذیری در هر نوع درگیری احتمالی می افزاید.
5. اکنون بر روحانیون با نفوذ و صاحب نام فرض است که در جبران اهمالها و ندانم کاریهای قبلی خواستار بررسی صلاحیت رهبر برای ادامه کار باشند تا شاید سر سوزنی جبران مافات کرده باشند. ..ببینیم چه میشود!
جناب ياران سلام ودرودبرشما
درجواب بند5- مطمئن باشيد كه چنان خفقان است كه نفس كشي پيدا نيست اما روزي كه اين جو خفقان وترس بريزد همگي اظهاردلخوني ازاين وضع ناجور خواهندكرد ودرصدداصلاح برخواهندآمد وليكن آنوقت بنظرم ديرشده باشد هرچند ملت نجيب اهل گذشت ومدارا هستند وامثال مزدك وعقرب ومهرندادو ديگرسكولارها جاي پائي درمناصب جكومتي ندارند ودرآينده نيزنخواهندداشت بيهوده خودرا مي فرسايندوعرض خودمي برند وزحمت ما مي دارند.بااحترام وبدرودديگر.
ناشناس ها وجناب میر عاقبت نیت درون آشکار نمودید ! واقعا که ! واقعا خدای رحمان به شما قدرت تفکر اعطا نفرموده ! یعنی من و دیگر دوستان در این سایت که به چنگال هم فکران نا شریفتان فیلتر شده ومن فکر نمیکنم بیشتر ازصد بازدید کننده داشته باشد (به دلیل تعداد آرایی که داده میشود ! ) محل اخذ محبوبیت برای حکومت!؟! آتی میدانید ؟ واقعا که ! شما و دوستانتان که توان وقدرت تفکرو پاسخ گویی مستدل عقلی به یک پرسش من (آدم و حوا) را نداریدو دلیل های علمی که من آوردم را به سخره گرفتید و من را به انواع ناسزا و فحش یاد کردید که حتما لایق وجود مبارک خودتان بوده و جناب نوریزاد ازشرم و حیا آن لاطائلات را چنگک کشیدند با چه رویی ازدیگران سوال میکنید ؟ مثل سرورعزیزکورس گرامی یعنی سوال شونده متوجه نیست که او را در زاویه تدین و بی اعتقادی قرارمیدهید ؟که اگر به اعتقاد اعتراف کند به او میگویید که جون اعتقاد داری پرسش نداشته باش و اعلام نظر نکن واگر اعتقادش سست بنماید که چوب تکفیر بلند میکنید.که مندرس گشته . من که نسبت به شما هیچ گونه شناختی نداشتم . مزدک گرامی شخصیت شما را برایم آشکار کرد !جهت اطلاع سرکار و دیگر حوزویان عارضم که اگر در این مملکت مبتلی به آخوند جماعت انشاالله اگر رفورمی صورت گیرد همان گفته اول خمینی در نوفل لوشاتو فرانسه مبنی بر رفتن همه شما ها به حوزه ها و عدم دخالت در امورحکومت کمترین خواسته مردم هست تازه (اگر اجازه بدهند که زنده بمانید ) و همه مردم اعم ازمخالف و موافق و بی نظر به این اعتقاد رسیده اند که روحانی جماعت فقط برای مساجد و تکیه ها عقد و ازدواج خاک سپاری میت ساخته شده وبس . اگر خدای نا کرده بازقدرت به چنگش بیاید این بار ازایران ویرانه ای میسازد که دیگر غیر قابل سکونت خواهدبود ! در هرحال این سایت به مکان آشکار سازی //////////////////////////// بر گرده مردم آوار کرده اند شده واین ادبار میرود که ایران را به ویرانه ای مبدل کند که امیدوارم خدای رحمان ازسر لطف و بخشش ناشکری های انواع نعماتی که ما ایرانیان داشتیم وداریم و قدر آن ها را ندانستیم قلم عفو بکشد و //////////// آخوند هارا ازسر ما کم کند . آمین یا رب العالمین
روزی یکی از کنیزان یک روحانی به محضر مبارک دخول کرده و گفت :روحانی عزیز چرا اگه زن دوتا شوهر داشته باشد میگن خرابه ولی اگه مرد بیست تا زن هم داشته باشد میگن خیلی مرده ؟
روحانی کمی اندیشید و فرمود قفلی که با دو جور کلید باز بشه حتماً خرابه ولی کلیدی که بیست قفل را باز کند شاه کلیده ، سپس روحانی به طرز فجیعی یورش برد به کنیز برای باز کردن قفلش
جامعه گوسفندی
لایق حکومت گرگی است
ريشه ها ٣١٢( قسمت ٣١١ ذيل پست قبلى )
فرهنگ < فرهنگ دينى < عرفان <…
زمين و آسمان حافظ
٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ
عرفان و آزادى : طرح و شرح هستى شناسى به آن سان كه در نظريه بيگ بنگ محلِ ادعاست در ذيل عنوان هايى از سنخ فرضيه عارف بودن حافظ يا عرفان و آزادى در نگاه نخست بى ربط مى نمايد . چه بسا حمل بر پريشانگويى يا حتى فضل فروشى شود . اجازه دهيد بگويم كه كتابخانه هاى ما پر است از شرح ها و تفسيرهاى حافظ و مولوى و به طور كلى عرفان بى آنكه اين تفسيرها از متن پا فراتر بگذارند حتى به اوضاع زمانه مؤلف . بيشترِ اين كتاب ها تتبعاتى هستند در شرح متن و نه در نقد متن . اين شارحان بر آنند كه معناى متن را به همان سان كه در زمان مؤلف مقصود وى بوده بيرون كشيده اند . اين شرح ها به عنوان ميانجى آموزنده و سودمندند ، اما اگر راهى به سوى نقد نگشايند لازم نيست كسى آنها را روانه موزه كند ، خودشان خود به خود در انبوه عتيقه ها مدفون مى شوند . آخر زمانه عوض شده است .نسل امروزى هر قدر نيز به اين شرح ها و حتى به مفاخر فرهنگى خود احترام بگذارد ، با آنها ارتباط پيدا نمى كند . آثار قدما براى نسل نو اوتوريته هايى مى شوند كه شناختِ چندانى از آنها ندارد . مارك تواين در باره آثار كلاسيك تعريفى دارد كه مرا از پرگويى معاف مى دارد : ''آثارى كه ستوده مى شوند ، اما خوانده نمى شوند'' . از سوى ديگر، اين آثار جلوه هاى فرهنگى هستند كه تا به طور جدى ، گسترده و پيگير نقد نشده است ، آسيب هاى بجا مانده آن در ژرفاى ناخودآگاهى همين نسل كنونى باقى مى ماند و نقد گذشته ممكن نمى گردد مگر از افق اكنونى . نقد غير از شرح و تأويل است . به مثَل مى توان گفت آدمخواران دركى از توحش و زشتى عمل خود ندارند ، اما ممكن است درباره شيوه هاى آدمخوارى اختلاف نظر داشته باشند . از افق يك ديگرىِ متمدن است كه آدمخوارى به عنوان عملى وحشيانه نقد مى شود . تا آنجا كه من مى دانم ما چهره هاى سنت و فرهنگ گذشته خود را يا خودفريبانه مدرن كرده ايم يا در شرح هاى موزه اى آنها در كنج مدرسه ها و مكتب ها فرومانده ايم .نقد فرهنگ راه رفتن بر لبه تيغى است كه بايد بپاييم كه به اين دو مغاك آزموده شده سقوط نكند. تأمل در معناى هستى در مدل هاوكينگ غيريتى است براى فهم عارفان از وجود مطلق . اين دو اگر يكى بودند بر هم پرتو نمى افكندند. مفهوم آزادى در عرفان خلل خود را نشان نمى دهد مگر از افق فهمى كه آزادى در علم و فلسفه مدرن را مى شناسد . بارها اشاره كرده ام كه نقد گذشته نقد ريشه اى اكنون است . نقد دگرسالارى فرهنگ ديرينه نقد دگرسالارى فراداده شده در ژرفاى روان جمعى ماست . نقد دنيا گريزى و مرگ خواهى و دلسپردگى به جبر و تقدير نقد همين پديده هاست در منش و كنش و به ويژه زبان كنونى ما . نقد مناسبات شاهخدايى نقد شاهخداى خفته در ناخودآگاهى خودِ ماست ،بسنده است كه تعارف با تاريخمان را كنار بگذاريم تا ببينيم كه هركس به هر طريق كه به قدرت دست يافته است ، دير يا زود بساط غارت و استبداد و شكنجه را به سود هزار فاميل خود پهن كرده و حقى براى مردم قائل نشده است . دست بر قضا اگر فرد نيك انديش و مردم دوستى هم در اين بساط سُر خورده باشد ، ديرى نپاييده كه كلكش را به طريقى كنده اند . اين چرخه ممكن نبود ادامه يابد اگر آزادى و خودسالارى براى شمار مؤثرى از فرودستان نيازناگزير و مسئله مرگ و زندگى مى شد . آزادى و خودسالارى را تنها از افق امروزى مى توان فهم كرد . اين فهم كه تحقق پيدا كند ديگر حتى نيازى به نقد مفهوم آزادى در عرفان نيست ، چرا كه در پرتو فهم جديد خلل فهم قديم خود به خود آشكار مى شود . آغاز هستى ، خودِ هستى ، جبر ، اختيار ، و آزادى و ضرورت از دير باز مسئله هاى بنيادى بوده اند. اگر پاسخ هاى قدما اسطوره پردازى يا تأويل اخبار پيشينى بوده باشند، اين نكته در پرتو علم و فلسفه مدرن است كه روشن مى شود .اين است دليل رفت و برگشت ها ميان قديم و جديد در اين نوشته هاى ناقابل .
اكنون برگرديم به ادامه بحث قبلى . پرسش اين است كه چگونه از دل طبيعت و كيهان ناانسانى كه اساساً ناآزاد و تابع قوانين پيش بينى پذير جبرى خود است ناگهان پديدارى ناهمگون حادث شده است كه به آن در فارسى آزادى مى گوييم. آيا اين شكاف پرناشده ميان ضرورت و آزادى مرحله اى ناهمگون در كامپيوتر كيهانى نيست ؟ اين نظريه تنها وقتى مى تواند پاسخگوى اين پرسش باشد كه اثبات كند قلمرو انتخاب ، اختيار ، آزادى ، آگاهى و خودآگاهى انسان نيز تابع قوانين جبرى و از پيش تعيين شده است . ليونارد ملادينو، دستيار هاوكينگ شايد در پاسخ به همين معضل كتابى نوشته است با عنوان '' زير آستانه : چگونه ذهن ناخودآگاه شما رفتارتان را اداره مى كند ؟''عنوان انگليسى كتاب اين است :
Subliminal:How your unconscious mind rules your behavior
ً. ليونارد ملادينو با شمارى آزمون نتيجه مى گيرد كه گرچه انتخاب هاى هر فردى خاص خود اوست هر يك از اين انتخاب ها وابسته به ساختار ژنوم فرد است و اين ژنوم بى آنكه ما متوجه باشيم نه فقط رفتار هاى فردى بل رفتار هاى جمعى و سياسى ما را نيز تحت فرمان دارد . من قبلاً نيز به اين كتاب اشاره كرده ام .مى نمايد كه همكار هاوكينگ بر آن است كه معضلى را حل كند كه در باره شكاف طبيعت و آگاهى مطرح كرديم . كتاب ملادينو بى انتقاد نمانده است .اما هنوز زمان بايد تا علم اثبات كند كه آزادى نيز در بند ضرورتى بيولوژيك است ، تا چه رسد به زمانى كه اين نظريه به شناخت همگانى و از آن هولناك تر به پيش بينى پذير شدن انسان ها و تكنولوژى مهار از طريق ژنوم ها انتقال يابد. آيا به راستى اين پايان كار اشرف مخلوقات است ؟ آيا نگره ملادينو اعلاميه ترحيم آزادى ، مسؤوليت و فضيلت و رذيلت اخلاقى است ؟ .آيا نگره ملادينو درست همان چيزى است كه غايتِ آمال ديكتاتورهاى تمامت خواه است ؟ آيا ديكتاتورهايي كه در برنامه هاى كوتاه مدت مى كوشند از راه تكنولوژى شنود مكالمات تلفنى و انحصار رسانه هاى توده اى و تهديد و ارعاب و ترور پنهانى و مانند اين ها مردم را مهار كنند ، در دراز مدت خيال هولناكِ مهار توده با دستكارى ژنوم ها در سر مى پزند؟ البته عمر توهمات ديكتاتورها از عمر خود آنها بسى دراز تر است اما آيا به راستى پروژه ژنوم علم را به گور اخلاق و آزادى تبديل مى كند و در واقع به ديكتاتورهاى علاقمند به ژنتيك و بمب هسته اى نويد فرارسيدنِ دير يا زودِ زمانى مى دهد كه حكومت بتواند با دستكارى ژنوم اتباعش آنها را به افرادى كاملاً فرمانبردار تبديل كند ، و تكنيك ژن را در خدمت انسانيت زدايى به كارگيرد به همان سان كه هيتلر تكنولوژى را در خدمت آدمسوزان انبوه درآورد ؟ همان سان كه مدل هاوكينگ و موفقيت پروژه ظاهر سازى ذره هيگز واپسين پاسخ علم به چگونگى پيدايش هستى تا اين زمان است ، پروژه ژنوم نيز افزون بر سودمندى هاى ديگرش چارچوبى فراهم آورده است تا علم بتواند پاسخى در باره هستىِ انسان و جبر و آزادى بدهد . پاسخ به پرسش هاى بالا نيز منوط به آن است كه تا حدى از كلى گويى دور شويم و ببينيم كه ژنوم دقيقاً چيست و چگونه كار مى كند . نخستين نتيجه پروژه ژنوم اين است كه افتراق و جدايى روح و جسم را متزلزل مى كند. نتايج اين پروژه از نظر دقت بسيار فراتر از نظريه تكامل انواع است .
بيش از ١٨ كشور جهان – كه اتحاديه اروپا يكى از آنها بود- با صرفِ ٦ ميليارد دلار هزينه از سال ١٩٩٠با يك همكارى بين المللى اين پروژه عظيم را آغاز كردند و زودتر از زمان تعيين شده در سال ٢٠٠٣ آن را به پايان رساندند . اگر پروژه هيگز بوزون و نظريه بيگ بنگ پاسخى به مسئله چگونگى آغازِش كيهان بزرگ فراهم آورده است ، پروژه ژنوم انسان دريچه جهانى بس شگفت انگيزتر را بر ما مى گشايد كه با قريب سه ميليارد توالى ژن ها ياخته هاى زنده درون بدن ما را اداره مى كنند و در واقع اگر نيز جبرى در كار باشد اين جبر با تنوع بى پايان خود در برابر جبرى مسلكى خيام و اپيكور و ديگر قدما با حساب احتمالات يك اختيار تمام عيار يا به قول يكى از دانشمندان جبرِ كل و آزادى جزء است . جبر گرايى ابهام آلود و كلى بافانه قدما كه سهل است ، نظريه تكامل انواع نيز كه بار اصلى اش بر دوش يك تن به نام چارلز داروين بود در سنجش با اين پروژه دسته جمعى كه تحت نظر سازمان ژنوم انسان (HUGO) و به كمك حاميان مالى انجام شده است ،شايد نارسا و كلى بافانه بنمايد .براى مثال شايد تا كنون منابع علمى و تخيلى بسيارى – از توتم و تابوى فرويد و خانواده مقدس ماركس و انگلس و قرارداد اجتماعى روسو گرفته ، تا فيلم ها و داستان هاى تخيلى انسان هاى اوليه را براى ما تصوير كرده اند . اكنون دانشمندان در صدد كشف DNA انسان اوليه اند . در صورت تحقق چنين كشفى رفتار هاى فردى و جمعى و ظواهر انسان اوليه با ضريب صحت و دقتى به مراتب بيش از پيش تصوير خواهد شد . البته بايد افزود كه هر پايانى در علم خود يك آغاز است و وقتى از پايان پروژه ژنوم انسانى سخن مى گوييم مقصود فقط برآورده شدن هدف هاى از پيش طراحى شدهِ يك پروژه است .اهداف پروژه تعیین توالی کامل 3 میلیارد زیرواحد DNA، تعیین همه ژن های انسان، و دسترس پذير گرداندن اطلاعات ژنی برای مطالعات زیستی بیشتر بود. همچنین بخشی از پروژه ژنوم انسان این بود که توالی یابی ژنوم برای جانداران مدل نظیر باکتری ای-کولای، برای کمک به گسترش فناوری و تفسیر عملکرد ژن های انسان به انجام رسد.
اساساً genome كه لفظاً تركيبى از ژن و كروموزوم است چيست ؟ من در اينجا نيز با اقرار به دانش دورادور و غير تخصصى خود بايد اقرار كنم كه مثل هر فرد غيرمتخصص اطلاعاتم برگرفته از مقالات و نوشته هايى است كه هركس مى تواند با جستجوى مختصرى در اينترنت به آنها دست يابد، بايد اضافه كنم كه جستجوى من نيز پيامد مطالعه نگرهاى عمدتاً انتقادى برخى از فيلسوفان زمان نسبت به مسئله manipulation يا دستكارى ژنوم انسانى و تهديد آن عليه احساس آزادى و اوتونومى يا خودآيينى انسان بوده است. اگر طبق معمول تنها كليسا به اين پروژه معترض مى شد شايد من انگيزه اى براى جستجو نمى يافتم ، چون كليسا همان ساز هميشگى اش را مى زند : دخالت در كار خدا .
انتقاد فيلسوفان معاصر ناظر به امكان خطرى است كه انسان را تهديد مى كند . در سال ١٩٤٩ گردانندگان پروژه شكاف هسته اتم در برابر انتقاد فيلسوفان وعده مى دادند كه خطرى در ميان نيست و بر سودمندى پروژه در جايگزين كردن منبع بى پايانى از انرژى به جاى انرژى فسيلى پاى مى فشردند. اكنون ما در جهانى زندگى مى كنيم كه ابليسى مجسم و بالقوه به نام بمب اتمى نژاد بشر را تهديد مى كند و هر انسان دوستى كه ذره اى خرد در سر دارد نيك مى داند كه صلح در زير سايه زرادخانه هاى هسته اى چيزى جز آتش بس نيست و يك عامل مهم در سعادت و ارجمندى فرزندان آينده خلع سلاح هسته اى در تمامى كره زمين است . فيلسوفان عصر ما به وعده هاى دستكاران ژنوم در مورد بهبود بيمارى ها نيز گاه با بدبينى مى انديشند .چشم انداز دستكارى بيوژنتيك از نظر دانشمندان اين علم رهايى انسان از ژن هاى خودخواه و جنگ طلب است ؛ رهايى انسان از تمايلات خشونت بار و نفرت آلوده اى كه آزاده ترين انسان ها را برده و عروسك خيمه شب بازى خود مى كنند هرچند اين انسان ها مدام شعار آزادى و عدالت دهند . برعكس تمايلات نيك و دگردوستانه از نظر اين دانشمندان رهايى بخش و آزاد كننده اند . فيلسوفان با ارجاع به امكان خاص(contingency)انسان هشدار مى دهند كه شبيه سازى همچنان فاعلى به نام شبيه ساز دارد كه هر لحظه ممكن است به جاى انسان نيك يك هيتلر و چنگيز بسازد .هابرماس از جمله فيلسوفان انسان دوست و نظريه پرداز كنش ارتباطى و شرايط مطلوب گفتگوى بين اذهانى در فضاى عمومى است كه بارها نگرانى خود را از پروژه دستكارى و شبيه سازى اعلام كرده است . در گفتگويى در ماربورگ در سال ٢٠٠١ وى نسبت به دو تهديد اعلام خطر كرد :يكى اينكه دستكارى ژنوم مرز ميان مصنوعى و خودانگيخته را مخدوش مى كند و بر شيوه فهم ما از خودمان تآثيرى جبرگرايانه مى گذارد بدينسان كه فرد تجاوزگرى يا صلح جويى خود را ناشى از كد ژنى مى داند نه مسؤوليت خودش .اين به باور هابرماس ريشه كنى هويت فردى و بى معنا ساختن تأثير تربيت و آموزش است . تهديد دوم تفاوت تبعيض آميزى است كه انسان مصنوع را در مقام برتر از انسان طبيعى خودجوش مى گذارد . فيلسوفانى ديگر پروژه دستكارى را تهديد ارجمندى و خودسالارى انسان مى دانند. به باور آنها نتيجه اين پروژه ديگر فقط سوژه زدايى نيست بل اين پروژه انسان را ، با همه جسم و روح و ارزش هاى اخلاقى اش به ابژه اى در رديف ابژه هاى طبيعى فرومى كاهد و تقليل انسان به طبيعت را خطرى تهديد كننده عليه حس آزادى و ارجمندى انسان مى دانند .اين نكته در اين نوشته نيز بسيار اهميت دارد ، پس تأكيد بايد كرد : حس و احساس ارجمندى و آزادى و نه صرفاً ارجمندى و آزادى . دانشمندان گاه به اين نظر فيلسوفان به چشمِ فانتزى و فريب مى نگرند ، اما نيچه در سده نوزدهم گفته بود :'' حقيقت فريبى است كه عامه بدون آن نمى توانند زندگى كنند .'' اين را بعداً برمى رسيم . در چنين وضعيتى اعتراض هيدگرى ها هميشه يكپاى معركه است . به باور آنها دستكارى روان انسانى همچون دستكارى رُستنى هاى طبيعى همان خطرى است كه هيدگر در تكنولوژى مى ديديد. پس از فاجعه فوكوشيما فيلسوفان دگربار از رابطه اخلاق و تكنولوژى و سبقت تكنولوژى بر اخلاق پرداختند و انديشمندان ژاپنى از قضا در اين مباحث پيشگام شدند.
ژنوم چیست؟
ژنوم کل محتوای DNA یک موجود است که ژن هایش را نیز در بر می گیرد. ژن ها اطلاعات لازم برای ساخت همه ی پروتئین های ضروری موجودات را حمل می کند. این پروتئین ها تعیین می کنند که موجود چه ارگانيسم ظاهرى اى بايد داشته باشد ، متابولیسم بدنش یا دفاع در مقابل عفونت و حتی منش رفتارش چگونه بايد باشد.
DNA از 4 ماده شیمیایی مشابه که باز نامیده می شوند و به اختصار A، T، G و C خوانده می شوند، ساخته می شود که میلیون ها یا میلیاردها بار در تمام ژنوم تکرار می شوند. برای مثال ژنوم انسان سه میلیارد جفت باز دارد. ترتیب ویژه ی A ها، T ها، C ها و G ها بسیار مهم است و سبب سازِ تمام تفاوت های حیات است. اين ترتيب در حكم ديكتاتورى است كه تعيين مى كند كه موجود، انسان باشد یا گونه های دیگر از قبیل آميب ، باكترى ، كبوتر ، مار ، ميمون یا مگس که هریک ژنوم ويژه خود را دارند.
مى توان كتابى را مجسم كرد كه ميلياردها كلمه دارد . هر كد ژنى در حكم يكى از كلمات اين كتاب است . كاركرد بسيارى از ژن ها هنوز شناخته شده نيست ، اما ملادينو در كتاب ياد شده كه در حكم متمم طرح بزرگ است بر آن مى رود كه كل محتواى ژنوم فرمانده و ديكته كننده همه رفتار ها و انتخاب هاى ماست . بنابراين نظر، روان و انديشه انسان نيز جزئى از كامپيوتر خود پردازانه كيهان است . . چالشى سخت با فلسفه و پرسش هاى بنيادى درگرفته است ، اما در عمل فيلسوفان هنوز زنده و فعال اند و پرسش هاى بيش تر آنها بيش از آنكه پرسش از هستى مطلق باشد به وجود فردى و اجتماعى انسان راجع اند. به فرض كه شناخت ذره هيگز معماى شئى فى نفسه كانت را حل كرده باشد آيا بيوژنتيك نيز به بحث جبر و اختيار فيصله داده است ؟ آينده پاسخ قطعى را روشن خواهد كرد ، اما فيصله عملى به اين بحث وقتى رخ مى دهد كه بيوژنتيك بتواند زيستجهان فرهنگى و جمعى انسان ها را فرمانبردار خود كند .به زبان ساده تر انسان ها از دير باز چنان نزيسته اند كه گويى هيچ اختيارى از خود ندارند . حتى مرجعيت هاى وحشت آفرين قرون وسطى نتوانستند انسان ها را كاملاً به مهره ماشين قدرت خود تبديل كنند . انسان واقعى در زيستجهان واقعى زندگى مى كند. ميل آزادى سرشتنماى وجود اوست ، حتى زمانى كه همچون برخى از عارفان آزادى را در بندگى مى جويد .
با سپاس بسيار از بردبارى شما
کوروس جان هنگامی که به مقوله دانشهای تجربی مانند کوانتوم فیزیک و فیزیک و ژنوم وارد می شوی نوشته هایت را دانشورانه می یابم از شما ممنونم.
دوصدگفته چون نیم کردارنیست/نامه ای جناب قراتی نوشته بود درمهجوریت قران درسایت خبرآنلاین….واینکه ما هنوز درنشرمطالب قرآن کوتاهی کرده ایم !….دومطب اساسی راباید به ایشان گفت اول اینکه مرد حسابی درهمین قرآن همیشه بعداز ایمان گفته شده عمل!…..دوم اینکه شما ممکن است یک گزارش از روند نهضت سوادآموزی که کار بود ونه حرف !….بدهی که چقدر بودجه گرفتی وچه نتیجه ای داشت..ًدریک کلام همه آخوندها دراین سی وچندسال درمنبر واداره وارتش و…..حرف زدند وحرف وحرف وبه مصداق ضرب المثل بالا ۴۰۰ مورد حرف با ۱ عمل برابری نمی کند
http://news.gooya.com/politics/archives/2015/04/196315.php
نوانديشان دينی، نقش سودمند يا زيانآور؟ (بخش يکم)، جلال ايجادی
جلال ایجادی
تحميل عقايد عقبمانده به جامعه از جانب مذهبيون و نوانديشان دينی، نيروی بزرگی میطلبد تا غول عقايد آنها نقد شود. آيا تسلط اين غول، آسيبهای جامعهشناسانه و روانکاوانه را افزايش نداده است؟ موضوع کنونی در پيوند با سلسله نوشتههای «مذهب شيعه، ريشه از خود بيگانگی ايرانيان»، میباشد
براستی نقش نوانديشان دينی در عرصه نظری در جامعه ايران چگونه قابل ارزيابی است؟ در اينجا قصد، بررسی نظرگاه های نوانديشان و برخی گروهبندی های اسلامگرای معاصر می باشد. نگاهی کوتاه تا بدانيم که اين گروهبندی های اسلامی به شکوفايی فکر و مدرنيته فلسفی کمک رسانده يا در زمينه خردگرايی و آزادی انديشه و ارتقای سطح فرهنگی، نقش منفی ايفا نموده اند. تحميل عقايد عقب مانده به جامعه از جانب مذهبيون و نوانديشان دينی، نيروی بزرگی می طلبد تا غول عقايد آنها نقد شود. آيا تسلط اين غول، آسيب های جامعه شناسانه و روانکاوانه را افزايش نداده است؟ موضوع کنونی در پيوند با سلسله نوشته های «مذهب شيعه، ريشه از خود بيگانگی ايرانيان»، می باشد.
ضرورت انتقاد و بازار دين
جامعه ما به روشنفکران با فرهنگ و مستقل از قدرت سياسی و قدرت مذهبی نيازمند است. سياست و ايدئولوژی، خلاقيت روشنفکر را محدود يا تباه می کند و دين، انديشيدن را فلج می کند و تباه می سازد. مسلم است که بخشی از روشنفکران به سياست علاقه مند هستند و با افکار خود گاه می توانند تاثيرات مهم روی جامعه و رويدادها بگذارند، ولی شرکت در قدرت دولتی و حزبی و يک دستگاه ايدئولوژيکی، نقش روشنفکری را ناممکن ميسازد و منجر به فساد فکری می شود. ما درگذشته در بسياری از کشورها مانند فرانسه و ايران، شاهد شرکت روشنفکران در سياست و دستگاه ايدئولوژيک بوده ايم ولی اين تجربه ها به افول کار فکری منجر شد. قدرت سياسی و احزاب ايدئولوژيک دارای جاذبه بوده و روشنفکر را بسوی خود می کشانند، ولی زمانی که روشنفکر در درون مدار حزبی و ايدئولوژيکی قرار گرفت و تابع شد، خاصيت خود يعنی روحيه انتقادی و زايش خود را از دست می دهد. روشنفکر بايد آزادی و استقلال فکری و روانی خود را حفظ کند تا هر چه خواست بنويسد و بيان کند، ولی اين امر در تناقض با منافع حزبی و دولتی است.
دين زمانی که بعنوان ايمان قلبی و فردی عمل می کند مانع توسعه افکار فرد نيست. انديشمندان بسياری در جهان بوده و هستند که دارای باورهای دينی يا آگنوستيکی می باشند ولی ذهن آنها توسط مقولات و دگم های جزمی دين فلج نشده است. روشنفکری با دين گرايی و دين پروری و دينسازی در تناقض است. روشنفکر و مصلح دينی يکی نيستند. مصلحان دينی و اصلاح طلبان دينی با حفظ دين، در پی بهبود عملکرد دين در جامعه و افزايش کشش دينی و تقويت نيروی اسرار آميزآن در ذهن مردم و نخبگان جامعه می باشند، آنها اصلاح را برای ادامه دين خود و يا مذهبی ديگر می خواهند. آنها خواهان آزاد سازی انديشه فلسفی و توسعه روحيه انتقادی نيستند، علاقه آنان به فلسفه بمعنای رهايی آنان از جزميات و الهيات مقدس نيست. در بهترين حالت آنها فلسفه را در خدمت دين می خواهند. دين، پويائی فکری را منکوب می کند و استبداد خدائی و مقدس خود را تحميل می کند. دين در عرصه فکری، اما و اگر می آورد، حرام وحلال می کند، گناه و صواب می سازد، توهين و مقدس طرح می کند، مجاز و غير مجاز اعلام می کند، تکفير و فتوا اجرا می کند. پنجاه سال است که پديده نوانديشی در ميان نخبگان دينی مطرح شده است و بحث های گوناگونی در جامعه برانگيخته است. مسئله اصلی در اينست که اين نخبگان چه پرسش اساسی مطرح کرده و از نظر تئوريک و جامعه شناسی و فلسفی و سياسی چه پيشنهادی عرضه نموده اند؟ آيا اينان به سکولاريسم و لائيسيته کمک رسانده اند؟ آيا اينان اصلاح اساسی در دين اسلام و مذهب شيعه را پيشنهاد می کنند؟ آيا مقابله جوئی اينان با روحانيت حاکم در پی هژمونی خود و گسترش نفوذ خود در جامعه نيست؟ اختلاف ميان نوانديش و ديگر نخبگان ديندار بر پايه مسائل بنيادی نيست. متاسفانه نوانديشان شيعه موانع جديدی در برابر مدرنيته و سکولاريسم مورد نياز جامعه بوجود آورده اند و فضای فلسفی را با اعتقادات وهم آلود مذهبی کدرتر ساخته اند. مقابله جوئی ميان نوانديش و سنتی بسيار بالاست ولی اين امر بازتاب اختلاف نظری حاد تئولوژيکی نيست. در دنيای ايرانيان، تمامی نخبگان و نوانديشان دينی در پی عرضه فرآورده های تازه دينی در بازار رقابتی مصرف هستند و فاقد دغدغه فکری در زمينه آزادی انديشه و تحولات ريشه ای در فلسفه و علوم انسانی و تجربه های علمی می باشند. آنها می دانند که بخش عمده بازار دين در دست روحانيت حاکم و روحانيت سنتی حوزه ها می باشد. برای پرسش های عملی مذهبی ميليونها نفر، همان محتوای واپسگرای رساله های عملی آيت الله های انگل و سايت های مراجع تقليد شيعه و همان خطابه های آخوندهای بالای منبرها و آخوندهای کارچاق کن اطراف حرم امامان استعمارگر عرب، کارساز و کافی است. بنابراين بخش بازار متعلق به نوانديشان شيعه عبارت از لايه هايی از قشرهای ميانی شهری و لايه هائی از روزنامه نگاران و دانشجويان و تحصيلکردگان در داخل و خارج کشور است. البته اين جناح و دوستان شبکه ای آنان در رسانه های خارج کشوری دارای نفوذ بسياری شده اند و دارای موضع رانت خوارانه نيرومندی هستند. رانت رسانه ای پايه معاملات وسيعی است. مديران برخی سايت ها با خيل روزنامه نگار اصلاح طلب و نوانديش کنار آمده و ميدان را برای انتشار افکار آنان باز کرده اند. عليرغم اين امتيازدهی های پرسش انگيز، طرفداران نوانديشان دينی در خارج کاهش می يابد زيرا افکار سکولاريستی و لائيک و ناباور در حال رشد است.
بهرحال نوانديشان دينی يک واقعيت اجتماعی اند و آنچه که مهم است زاويه نگرش آنان در بحث نظری و نقش آنان در جامعه است. واقعن نقش آنها در قبال معضلات فلسفی و اجتماعی و سياسی کدام است و آيا آنها به تاريخ معاصر ايران کمک کرده اند و جامعه را به جلو سوق داده اند يا رشد خردگرائی و مدرنيته فکری را کند نموده اند. آيا آنان به تحکيم بندهای دين و از خودبيگانگی ايرانيان کمک رسانده اند يا عنصر رهائی فکری را تقويت کرده اند؟ روشن است که بخشی از اين افراد خود قربانی رژيم مطلقه حاکم بوده اند و در مبارزه عليه ديکتاتوری و زندان و شکنجه، فعال بوده اند و خود آسيب ديده اند. در برابر استبداد آنها مظلوم اند. ولی بحث ما در اينجا در عرصه نظری است. نوانديشان فرصت داشتند که برای يک اصلاحات ژرف دينی در ايران عمل کنند و اعلام نمايند که بيش از هشتاد درصد محتوای قرآن برای مسلمانان زيان آور است و بگويند که فقه شيعه جز عقب ماندگی فکری و خرافه نتيجه ديگری ندارد. ولی آنها خود محکوم همين ايدئولوژی اسلامی شيعه باقی ماندند و شهامت و گشايش فکری لازم را نداشتند. اقدام های کم سوی آنها موثر نبود. آنها فرصت های زيادی را از دست دادند و خود در بازتوليد فقه اسارتبار شيعه درجا زدند. نقش آنان در تبعيت از ذهن آسيب ديده مذهبی و ضميرناخودآگاه و ايدئولوژی اسلامی و بيسوادی و تعصب و شرايط رانتی مذهبی، نمی توانست تحول انگيز باشد.
نخبگان و رهبران اسلام گرايان را در ايران چگونه بررسی کنيم؟ روشن است که اختلاف نظر و سايه روشن های فکری بسيار است. اين امر راهنمای مناسبی برای درک اين گروهبندی های اسلامی نيست. بطرز مسلم هر روش مطالعاتی کمبودهايی داشته و بر آن می توان خرده گرفت. تحليل جامعه شناسانه پديده جمعی تنها برپايه طبقاتی يا پايه اجتماعی نيست بلکه جامعه شناسی می تواند گروهبندی های کوچکتر را پايه تحليل قراردهد و از آبستراکسيون بزرگ و شناخت انتزاعی کلان دوری جويد. جامعه شناسی به الگوی اجتماعی کلان و ساختارها بی تفاوت نيست ولی آنچه که در جامعه جاری می باشد را بايد مورد بررسی موشکافانه قرار دهد. روانکاوی شخصيتی و روش در برش های اپيستمولوژيک و پاتولوژيهای رفتاری و افکار فلسفی و سياسی و منش ها و تفسيرها و منافع دينی و ايدئولوژی ها به هم تنيده اند و جامعه شناسی کليت پديده و تمامی ابعاد را بايد بررسی کند.(می توانيد به کتاب «جامعه شناسی آسيب ها و دگرگونی های جامعه ايران» از جلال ايجادی رجوع کنيد). اين نوع جامعه شناسی مناسب ترين روش برای شناسايی نخبگان مذهبی است. آنها يک مجموعه بزرگ و متفاوت بوده و بسياری از رفتارها و موضعگيری های آنان از زاويه ايدئولوژيکی و سياسی و دينی و روانکاوانه قابل فهم می باشند. اگرچه در عصر پهلوی تفاوتهای گروهبندی های مذهبی روشن بود ولی امروز در زمان بحران اسلام دولتی، در زمان بی اعتباری حکومت اسلامی و واکنش روافزون منفی شهروندان به دين، سايه روشن های اعتقادی و سياسی و ايدئولوژيک گروهبندی ها بشکل ظريفتر بچشم می خورد. پس تحليل خود را بيشتر متوجه گروهنبدی های دينی نموده و ويژگی های برجسته هر گروه را برشماری می کنيم.
بنيادگرايان حکومتی
بنيادگرايان حکومتی شيعيانی هستند که نزديک ترين گرايش به الگوی قرآنی و محمدی دارند. اينان که بر دستگاه سياسی و نظامی و مالی تسلط دارند و اسلام اشان ولايتی و منطبق بر الگوی خشن خلافت محمد و خلافت علی است. منظور از نزديکی الگوی اينان به سياست عملی دو خليفه عرب، همان فشار انحصارگری و خشونت و چپاول می باشد. از زمان انقلاب، دولت دست به دست شده ولی بنيادگراها با پيروی از غزه های محمد، با مصادره های انقلابی کارخانه ها و املاک کار خود را آغاز کردند و در قدرت، بزرگترين امتيازات مالی را از آن خود نمودند. قدرتی که گاه با اندرز و ملايمت کلامی همراه است ولی رقبا را آشکار دفع نموده، سرکوب عريان جامعه و اعمال ايدئولوژی اسلامی انحصاری از مشخصات آنست. ولايت فقيه و اين بنيادگرايان مسلط، اغلب آيت الله های حوزوی و طلاب مزدبگير را در کنار خود دارند. باعتبار اين دستگاهای ايدئولوژيک سراسری اکثريت شيعيان ايران در اجرای احکام دينی خود تحت تاثير رسالات و موعظه های اينان قرار دارند. وجود آيت الله هائی که بطور مستقيم در مسئوليت سياسی دولتی نيستند، ولی فتوا دهنده هستند و اجازه می دهند تا اسلام حکومتی به ادامه کاری اش در ذهنيت توده و بازتوليد و بازسازی دينی ادامه دهد. تمام آيت الله های حوزوی از خوان يغما ميخورند و اگر هم در برخی نکات با ولايتی های حاکم موافق نباشد با ادامه اسلام در حکومت موافق بوده و بقای انگلی خود را در وجود قدرت سياسی کنونی می بينند. اين اسلام، خشن ترين دکترين و نزديک ترين برداشت به قرآن می باشد. اگر «طالبان» و«القاعده» و «بوکوحرام» و «داعش»، گرايش سنی اين بينش اسلامی اند، بنيادگرايان شيعه حکومتی ايران همان رفتارها و کردارها را دارند ولی با اين تفاوت که در قدرت سياسی کشوری بوده و با جهان خود به ديپلوماسی چند بعدی مجهز هستند. آنها در داخل می کشند و شکنجه می کنند و طرح اسيد پاشی و بمب اتم می ريزند و در صحنه خارجی اگر شمشير ذوالفقار کند شود، تقيه کرده و با «شيطان بزرگ و کوچک» مذاکره می کنند. اسلام اينان اسلام انحصاری و فربه و زمخت و شمشير کش است. روزگاری علی شريعتی به روحانيت ايراد می گرفت که در کنار دولتيان هستيد و تشيع صفوی وار داريد. و امروز همين گروه در بالای قدرت است و رونق اسلام شيعه بشکرانه همين گروه ميسر است.با توجه به آنچه بيان شد ويژگی ديگر اسلامگرايان در دور و نزديکی با اين گروه بندی و ويژگی های فقهی و شرعی آن روشن می شود.
بنيادگرايان سنتی ناراضی
بنيادگرايان سنتی ناراضی گروهبندی ديگری است که اسلام رحمانی خود را پايگاه مناسبتری برای حيات و حکومت اسلام می دانند. اينان از آزادی های فردی و سکولاريسم چيزی نمی فهمند و مخالف تمدن غرب هستند و دارای همان ارزش هائی هستند که گروهنبدی بنيادگرايان حکومتی، ولی مخالف برخی زياده روی ها می باشند تا چهره اسلام بيشتر محبوب باشد. آيت الله طالقانی و آيت الله منتظری و حجت الاسلام محمد خاتمی از نمايندگان اين گروهبندی می باشند. طالقانی در امر حکومت، ولايت مطلقه را با شورا مخلوط می کند و منتظری پس از جاانداختن ولايت فقيه، می گويد ولايت فقيه نبايد زياد بکشد و خاتمی خواهان آشتی همه جناحهای آخوندی و فکلی برای مصالح «انقلاب اسلامی» است. اسلام اينان با جلوه های متفاوت نسبت به دکترين اسلامگرايی گروه پيش است ولی در اساس، سنت گرا و مخالف مدرنيته است. آنها زمانی که تمايل به برخی جنبه های زندگی مدرن دارند با سرعت آنها را فدای اسلام می کنند. يکسری از قلمزنان و روزنامه نگاران و اصلاح طلبان و نوانديشان دينی شيفته اين گروهبندی هستند. اين گروه در گذشته خود با تروريسم فدائيان اسلام و مجاهدين خلق نزديکی داشته است. در دوران جنبش سبز رهبرانی مانند کروبی و موسوی که خود در بسياری از کثافتکاری ها و جنايت های جمهوری اسلامی نقش داشتند و طرفدار «راه امام و دوران طلائی» او بودند، در فضای فکری همين افراد بوده اند. اين بنيادگرايان ناراضی، بلحاظ خشم جناح حاکم نسبت به طالقانی و همچنين خلع منتظری از جانشينی و نيز حاشيه ای نمودن خاتمی توسط اصولگرايان، برای بسياری محبوب هستند و اين سه شخصيت چهره مظلوم پيداکردند. هر سه که نمونه های يک جريان می باشند خواهان ولايت فقيه بوده و هستند و بر عليه دولت سکولارو دمکراسی بوده و هستند. برای آنها، ولايت فقيه بايد با تفاوت های درون اسلامی مدارا کند. اسلام اينان همان اسلام، همان رسالات و همان سنت های ارتجاعی گروه پيشين است ولی از نظر آنها شيوه اين اسلام بايد کمی با ملايمت همراه باشد. نقش اين گروهبندی در تحکيم رژيم بسيار مهم است زيرا پيوسته مداراطلبی با مستبد را تجويز کرده است.
بنيادگرايان فلسفه گرا
بنيادگرايان فلسفه گرا کسانی همچون علامه طباطبايی و مرتضا مطهری می باشند که سعی در بکارگيری حکمت و فلسفه در خدمت شرع دارند. اينان اعتلای دينی را در مدرن نمودن آن می دانند. البته اين مدرن کردن بمعنای اصلاحات در دين نيست بلکه بمعنای حفظ همان محتوای قرآنی و درگير شدن با مکتب های جديد و مدرن است تا خود را جابياندازند و جاذبه تازه ای در بازار مذهب بوجود آورند. اينان مخالف سکولاريسم، مخالف تاريخ فرهنگی ايرانيان بوده و احيای دين محمدی و فقه شيعه در برابر مکتب های عصر جديد مانند مارکسيسم را در نظر دارند.
محمد حسين طباطبائی که در سال ۱۳۶۰ درگذشت، درحکمت و اصول فلسفه و تفسير و حکمت صدرايی و در نقد انديشه های مارکسيستی به تلاش مهمی دست زد. او در نجف و سپس در قم به تدريس «اسفار» از ملاصدرا و «شفا» از ابوعلی سينا پرداخت و وارد يکسری ملاقات و بحث در قم و تهران با هانری کربن محقق فرانسوی گشت . طباطبايی و کربن به تاويل برای دسترسی به «معنويت حقيقی» علاقه داشته و با يکديگر در باره «فلسفه شيعه» گفتگو داشتند. از آثار طباطبايی از دو کتاب «تفسير الميزان» در ۲۰ جلد به ترجمه محمد باقر موسوی همدانی بفارسی و «اصول و روش رئاليسم» که توسط مرتضا مطهری بفارسی ترجمه شده بايد ياد کرد. اين کتاب به نقد مکتب ماترياليسم ديالکتيک پرداخته است. از جمله کتابهای ديگر او در باره توحيد، قرآن، وحی، پيامبر، علی و حکومت در اسلام است. بيشتر کتابهای او به عربی بوده و او خود را از نوادگان امام حسن می دانست. گويند علامه طباطبايی در حوزه، درس تفسير خود را در کنار تفسير مسائل «مورد نياز مسلمان» در زمينه اجتماعی بيان می کرد. او در روش خود بعد از مطرح کردن اقوال، رواياتی می خواند و برای تقويت نظر خود آيه ای از قرآن می آورد، حال آنکه بسياری از «علمای» سابق، استفاده و استنباط قرآن را بر ديگر مسائل مقدم می کردند؛ به بيان ديگر از نظر اين «علما» نخست بايد آيه قرآن خوانده شود، سپس از سنت که کمک قرآن است بايد استفاده نمود، بعد از اين مراحل، بايد «فتاوای علما» بيان گردد. طباطبايی در تفسير الميزان به موضوع هايی مانند مسائل اجتماعی، فلسفی و ادبی و دينی می پردازد. در واقع تلاش طباطبايی در راستای بازسازی اسلام در جامعه جديد بوده و اقدامی در جهت ايجاد پيوند با فلسفه می باشد، ولی قلسفه ای که خدمتگزار حاکميت دين و بنابراين از محتوای آزادی نقد دور است. برخلاف کسانی که کار تفسير قرآن را منحصر به پيامبر و امامان می دانند، طباطبايی اشخاص برجسته روحانيت شيعه را قادر به تفسير ارزيابی می کند. بی دليل نيست که خود بيست جلد عربی در تفسير قرآن تهيه می کند. بنابراين سايه روشن های طرز تفکر و روش طباطبايی فضای فکری و رفتار حوزوی او را تغيير نمی دهد و او در تلفيق مضامين مذهب شيعه و تخيلات خود به ساختن «فلسفه شيعه» می رسد. «فلسفه» ای که ديگر فلسفه نيست.
در امر مملکت داری، طباطبايی بر آن بود که اتفاق و اتحاد مسلمانان بايد حفظ شود، مرز جامعه اسلامی اعتقاد دينی است، نه مرزهای طبيعی آن و بالاخره، اصل مهم، رعايت و اجرای سيرت و سنت رسولالله می باشد. در اينکه چه کسی بايد حکومت کند و چرا بايد از وی اطاعتشود؟ از نگاه مصطفی زهرائی: علامه طباطبايی به قانون طبيعی تمسک جسته و معتقد است انسان فطرتاً به دنبال آگاهترين، بهترين و عادلترين فرد است که در اسلام در زمان غيبت، فقيه است. وی در اثبات چنين امری از شيوه فقهی مبنی بر تفويض امر ولايت از بالا استفاده نکرده بلکه استدلالی عقلی و فلسفی دارد.( انديشه سياسی علامه طباطبايی، مصطفی ترک زهرانی، علوم سياسی، ش۱، ص۸۹). بر اين اساس از ديدگاه علامه طباطبايی: تشکيل حکومت اسلامی واجب بوده و در صورتی که مردم برای انجام تکاليف واجب اجتماعی خويش بخواهند دولت تشکيل دهند حق دارند که فقيه واجد شرايطی را به عنوان حاکم تعيين نمايند. بیشک چنين فقيهی علاوه بر مشروعيت مردمی دارای مشروعيت الهی نيز خواهد بود، زيرا منطقی و معقول نيست که مردم به تکاليف اجتماعی از سوی شارع مکلف باشند، اما هيچگونه حق دخالت و اظهار نظر جهت ايجاد مقدمات و فراهم آوردن زمينههای انجام آن تکاليف را نداشته باشند. مگر امکان دارد که برای شارع، امری مطلوب باشد و آن را از مردم بخواهد اما مقدمه آن را نخواهد؟ (رجوع شود به: علامه طباطبائی، محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان، بنياد علمی و فکری علامه طباطبائی، ج ۴، ص ۲۱۱/۲۰۷). بعبارت ديگربرای علامه طباطبايی در عرصه سياسی انسان بطورفطری به فقيه تمايل دارد و فقيه مشروعيت الهی دارد ولی اين فقيه اگر توسط مردم مهر تائيد بخورد، مشروعيت مردمی نيز پيدا می کند. البته اين «مشروعيت مردمی» چه بسا از طريق مجلس خبرگان قابل تحقق است. می بينيم که طباطبايی با تئوری ولايت فقيهی به بنيادگرايان حکومتی بسيار نزديک می باشد و حکم الله را بر رای مردم و دمکراسی غلبه می دهد. رويکرد او به فلسفه نه برای گسترس تعقل فلسفی بلکه برای کوبيدن مارکسيسم و پيروزی دين است. او تلاشی فلسفی و جدال ايدئولوژيک را از يکديگر تشخيص نمی دهد.
مرتضا مطهری که پيش از انقلاب در دانشگاه تهران فلسفه اسلامی درس می داد خود از نظريه پردازان مهم انقلاب اسلامی و از ياران نزديک ايت الله خمينی بود. او که در نزد علامه طباطبايی الهيات شفای ابوعلی سينا را فرا گرفته بود در نزد خمينی و بروجری اصول و فقه شيعه را آموخته بود، دارای فعاليت سياسی پررنگ و طرفدار ايجاد يک نهضت سياسی بود و به همين لحاظ او از رهبران جريان اسلامگرا و تروريستی «هيئت های موتلفه اسلامی» بود. در دهه پيش از انقلاب اسلامی در شرايط رشد جريانات چپ و سازمان مجاهدين، مطهری مبارزه فعالی عليه «التقاط» و عليه مارکسيسم ساماندهی نمود و در دوران انقلاب خمينيستی از جانب آيت الله خمينی مسئول تشکيل «شورای انقلاب» شد. در عرصه فلسفی در انتقاد به مارکسيسم او معتقد بود که ادراک و شناخت يک امر مادی نمی باشد، بلکه برای کسب شناخت از مغز استفاده می گردد ولی درک از طريق يک روح غير مادی تحقق می گيرد. از نظر مطهری از عوامل اصلی عقب ماندگی و انحطاط جامعه های اسلامی برداشت اشتباه و نادرست از دين است. مطهری در افکار خود در زمينه هايی مانند حجاب و ايمان و معاد و زن و قرآن و غيره بسيار بسته و سنتی بود. او بر کتاب «اصول فلسفه و روش رئاليسم» طباطبايی پاورقی های و سيع نوشت و معتقد است که در حمايت و تائيد آن کتاب به رويکردی مطابق با «فلسفه تطبيقی» دست زده است. از ديگر ويژه گی های او ضديت با فرهنگ و تاريخ ايران باستان و فرهنگ و سنت پيش از اسلام است و به همين لحاظ کوشش در تخطئه فرهنگ باستانی ايرانيان و تحميل شيعه گری و خمينی گری دارد. بعلاوه در دفاع از بينش سنتی خود و در رقابت جوئی درون اسلامی بشدت مخالف علی شريعتی می باشد. برای او رشد افکار شريعتی بمعنای ورشکستگی اسلام فقاهتی و دستگاه روحانيت فقه شيعه است.
در بخشی از نامهی مطهری به خمينی، که در سال ۱۳۵۶ و پس از مرگِ علی شريعتی نوشته شده، آمده است: «کوچکترين گناه اين مرد بدنام کردن روحانیّت است. او همکاری روحانیّت با دستگاههای ظلم و زور عليه تودهی مردم را به صورت يک اصل کلّی اجتماعی درآورد. مدّعی شد که مَلِک و مالک و ملّا، و به تعبير ديگر تيغ و طلا و تسبيح هميشه در کنار هم بوده و يک مقصد داشتهاند.» و مطهری عليه شريعتی ادامه می دهد: «عجبا! میخواهند با انديشههائی که چکيدهی افکار ماسينيون، مستشار وزارت مستعمرات فرانسه در شمال آفريقا و سرپرست مبلّغان مسيحی در مصر، و افکار گورويچ، يهودی ماترياليست، و انديشههای ژان پُل سارتر، اگزيستانسياليست ضدّ خدا، و عقائد دورکهايم، جامعهشناسی که ضدّ مذهب است، اسلام نوين بسازند! پس و علی الاسلام السّلام. به خدا قسم اگر روزی مصلحت اقتضا کند که انديشههای اين شخص حلاّجی شود و ريشههايش به دست آيد و با انديشههای اصيل اسلامی مقايسه شود، صدها مطالب به دست میآيد که بر ضدّ اصول اسلام است، و بعلاوه بیپايگی آنها روشن میشود. من هنوز نمیدانم فعلاً چنين وظيفهای دارم يا ندارم؛ ولی با اينکه میبينم چنين بتسازی میشود، فکر میکنم که تعهّدی که دربارهی اين شخص دارم ديگر ملغی است. در عين حال منتظر اجازه و دستور آن حضرت میباشم.»( کتاب «سيری در زندگانی استاد مطهری» (انتشارات صدرا).
تضادهای درون جبهه اسلامگرايان بيانگر سايه روشن های فکری آنان و تقابل اوليگارشی حوزوی و اسلامگرايانی است که شکل کهنه اسلام را برای جامعه مدرن نارسا تلقی می کنند. شريعتی تجلی ايدئولوژی تعرضی اسلامگرا برای جذب بخش های جوان و متوسط شهری در بازار مذهب است. در اين تهاجم رقابتی شيعه، مطهری نگران است. مطهری از فلسفه حرف می زند ولی تاريک انديش بود و بطرز عميق اهل فقه و تبعيت از مذهب شيعه است. نقش او بسيار زيان آور بوده است زيرا مطهری در نفی تاريخ ما، در سرکوب فکری در جامعه و در بقدرت رساندن خمينی و ولايت فقيه، يکی از فعالترين عناصر بود. نقش او در خوش خدمتی به خانواده استعمارگر بنی هاشم و تعميق ازخودبيگانگی ايرانيان، پررنگ است.
در فصل های ديگر به آل احمد و شريعتی و سروش و مجتهد شبستری و…می پردازيم.
جلال ايجادی
استاد جامعه شناسی در فرانسه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پيوند برای بخش های پيشين «مذهب شيعه، ريشه ازخود بيگانگی ايرانيان»: روی گوگول اسم نويسنده و عنوان مقاله نوشته شود.
کتاب «جامعهشناسی آسيبها و دگرگونیهای جامعه ايران» نوشته جلال ايجادی:
http://www.handsmedia.com/books/?book=sociology-of-fractures-and-changes-in-iranian-society
/ ﺷﻌﺮ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩه از ایرج میرزا
” ﻣﻨﺎﻇﺮﻩ ﺑﺎ ﺧﺮ ! ”
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺭﻫﯽ ﻣﺮﺍ ﮔﺬﺭ ﺑﻮﺩ
ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺭﻩ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺮ ﺑﻮﺩ
ﺍﺯ ﺧﺮ ﺗﻮ ﻧﮕﻮ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﮔﻬﺮ ﺑﻮﺩ
ﭼﻮﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺑﻮﺩ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ
ﻓﺮﻣﻮﺩ ﮐﻪ ﻭﺿﻊ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﺎﻟﯽ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎ ﺧﺮﯼ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺁﺩﻡ ﺷﻮ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺻﻔﺎﮐﻦ
ﮔﻔﺘﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﻭ ﻣﺮﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺯﺧﻢ ﺗﻦ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﻭﺍ ﮐﻦ
ﺧﺮ ﺻﺎﺣﺐ ﻋﻘﻞ ﻭ ﻫﻮﺵ ﺑﺎﺷﺪ
ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻋﻤﻞ ﻭﺣﻮﺵ ﺑﺎﺷﺪ
ﻧﻪ ﻇﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﻮﺩﯾﻢ
ﻧﻪ ﺍﻫﻞ ﺭﯾﺎ ﻭ ﻣﮑﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺭﺍﺿﯽ ﭼﻮ ﺑﻪ ﺭﺯﻕ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺍﺯ ﺳﻔﺮﮤ ﮐﺲ ﻧﺎﻥ ﻧﻪ ﺭﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﺸﺪ ﺧﺮﯼ ﺭﺍ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﺮﺩ ﺯ ﺗﻦ ﺳﺮﯼ ﺭﺍ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﮐﻢ ﻓﺮﻭﺷﺪ ؟
ﯾﺎ ﺑﻬﺮ ﻓﺮﯾﺐ ﺧﻠﻖ ﮐﻮﺷﺪ ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺭﺷﻮﻩ ﺧﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﯾﺎ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﭘﯿﻤﺎﻥ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺮﺩ ﻧﺎﻥ؟
ﺧﺮ ﺩﻭﺭ ﺯ ﻗﯿﻞ ﻭ ﻗﺎﻝ ﺑﺎﺷﺪ
ﻧﺎﺭﻭ ﺯﺩﻧﺶ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﺎﺷﺪ
ﺧﺮ ﻣﻌﺪﻥ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﮐﻤﺎﻝ ﺍﺳﺖ
ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺧﺮﯾﺖ ﺯ ﺧﺮ ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ
ﺗﺰﻭﯾﺮ ﻭ ﺭﯾﺎ ﻭ ﻣﮑﺮ ﻭ ﺣﯿﻠﻪ
ﻣﻨﺴﻮﺥ ﺷﺪﺳﺖ ﺩﺭ ﻃﻮﯾﻠﻪ
ﺩﯾﺪﻡ ﺳﺨﻨﺶ ﻫﻤﻪ ﻣﺘﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺯ ﺁﺩﻣﯽ ﺳﺮﯼ ﺗﻮ
ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪ ﻣﺎ ﺧﺮﯼ ﺗﻮ
ﺑﻨﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﺁﺭﺯﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ
ﺑﺮ ﺧﺎﻟﻖ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺧﺮﯾﺖ
ﺟﺎﺭﯼ ﺑﺸﻮﺩ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﯿﺖ…!!!!!)
هر وعده که دادند به ما باد هوا بود
هر نکته که گفتند غلط بود و ریا بود
چوپانی این گله به گرگان بسپردند
این شیوه و این قاعده¬ها رسم کجا بود
رندان به چپاول سر این سفره نشستند
اینها همه از غفلت و بی حالی ما بود
خوردند و شکستند و دریدند و تکاندند
هر چیز در این خانه بی برگ و نوا بود
گفتند چنینیم و چنانیم دریغا
اینها همه لالایی خواباندن ما بود
ای کاش در دیزی ما باز نمی¬ماند
یا کاش که در گربه کمی شرم و حیا بود
عذالت خدای نادیده یا دست عدالت طبیعت نمیدانم چون دیگر به مرحلهای رسیده ام که در وجود خدا و عدالتش هم شک کرده ام ولی واقعیتی در جهان حاکم است و ان پس دادن انچه بر دیگری اورده ای اری حکومتی که اقای خمینی بر اساس و اصل خواسته برنامه ریزی شده حاکمان جهان و با تبعید برنامه ریزی شده انان از عراق (حکومتی که تمایل به شوروی داشت ولی برای حفظ امنیت حکومت محمد رضا پهلوی و صد البته دستور اربابان روس خود ) اقای خمینی را از کشورش بیرون کرد تا برنامه 40 ساله حاکمان واقعی جهان را با تغییر حکومت شاه و به نابودی کشاندن ایران و عراق از دوکشور سرامد منطقه (قبل از شروع جنگ هر دینار عراق معادل 3.6 دلار بود و هر دلار معادل 70 ریال ایران ) اما انچه عدالت حاکم بر دنیا در سالهای گذشته نشان داده تمام توهین های حکومت بر مردم اعم از تحقیر روحی و روانی و استفاده از مردم بعنوان سنگ استرجا و دست کردن در جیب مردم برای مدیریت بی کفایت و فاسدشان را مو به مو خارجی ها بر سراین حکومت دارد تلافی میکند از تحقیر مقام سلطنت اقای خامنه ای و نوکران مفسد و ضد مردم و ضد کشورش تا کلاه های گشاد فروش هر کالا یا اطلاعات به قیمت خون مردم ایران و فلاکت و بدبختی مردم ایران البته برنامه قدرتهای حاکم بر جهان کاملا مشخص است بازی با مردم بنام تفکرات دینی و سواری گرفتن از چهار پایانی بنام دین داران مطیع محض ولایت بلاهت و جهالت و دنائت از سوی دیگر چپاول دارائی های کشور با ایجاد توهمات و موهومات در حاکمانی که به هیچ چیز دیگری اکنون فکر نمیکنند نه حق الناس و نه انسانیت و نه دین و نه حتی خدائی که در ذهن بیمارشان پرورش داده اند تا با ان بر چهار پایان ذوب شده در ولایت وقاحت و ضد بشری و افکار بسته و بلاهت بارشان تا میتوانند چپاول کنند زمانی بانکها را با مصوبه ای بنام شرع توسط شوارب نگهبان سلطنت (شورای نجاستی بنام جنتی البته بقیه حیوانات موجود در ان جز سنگ استرجا جنتی مسئولیتی ندارند ) چپاول میکنند بعد از مدتها و اتمام چپاول زدن سهام بانکها بنام خودشان همان مثلا شرعشان را با پیچشی 180 درجه ای بنام حمایت از تولید برای چپاول اموال مردم بنام قانون حمایت از تولید (عجب اسم پر طمتراقی ) برعکس میکنند تا بتوانند تا میتوانند در انهدام صنایع داخلی بیشترین اثر را داشته باشند ایا در قران خودشان ندیده اند که به سرگذشت گذشتگانتان بنگرید البته اگر سر سوزنی به قران و خدا و …….. اعتقاد داشته باشند سرگذشت قذافی و ……… را نمیبینند البته در قرانشان گفته شده صم بکم امین فهم لایعلمون مقام سلطنت فکر نمیکند نمرود شداد و فرعون و کاهنان معابد بت پرستی هم اینگونه از همه چیز بعنوان سنگ استرجا استفاده نکرده اند و به حداقلی برای حکومتشان قائل بوده اند اگر چه انها همه در زمین دفن شده اند و سربازان و قوای جنگی و بلاهت انسانی هم انها را از خاک شدن در امان نگاه نداشت ؟؟؟؟؟؟؟ بقول قرانتان مرگ در کمین است
سنگ استنجا صحیح است که قدیم که دستمال کاغذی نبود برای پاک کردن باقیمانده مدفوع استفاده می شد
جناب کبیری درود . دوست گرامی گویا تازه به این سایت تشریف آورده اید خوش امدید.البته من با شما از طریق نوشته هایتان در سایتهای دیگر تا حدودی آشنایی دارم. راجع به بحث با این چند نفر آخوند(مرتضی و مصلح و میر و افراد مذهبی که گاه گاهی می ایند و می روند) دراین سایت اگر سری به پستهای قبلی یکی دوسال پیش بزنید بخوبی متوجه می شوید که تقریبا تمام کسانیکه دراین سایت می نویسند با انها بحث های زیادی کرده اند و نتیجه همه کم و بیش یکی بوده و درست همین نتیجه ایی که شما گرفته اید .اینها جز مغالطه و سفسطه و توسل به مشتی خرافات و نوشته های خرد ستیزانه چیزی ارایه نداده اند.بخصوص این جناب مرتضی در نوشتن کامنتهای 7000تا 10000 کلمه ایی که درحقیقت نه شفافیتی دارند و نه سؤالی را پاسخ میدهند و نه حقیقتی را برملا می کنند مشهور است.من درهمان دوسال پیش به این نتیجه رسیدم که بحث با کسانیکه اکثریت مردم جهان را که مسلمان نیستند انسان نمی دانند و زیربنای فکریشان بجای حقوق انسانی الله و عبد و برده و بنده بودن انسان است به جایی نمی رسد.اینها دراین سایت یک هدف دارند و انهم توجیه جنایات و ترور و غارت حاکمان اسلامی.برای این افراد زندانی نرگس محمدی وهزاران زن ایرانی به جرمهای واهی و بی حقوق آنها و یا سلاخی ستارها در زندانها و کشتن و آواراه کردن انسانها اصولا اگر در چهار چوب اسلام باشد مفید هم هست.چون برای این اقایان کسانیکه یا با قوانین اسلام در حکومت مخالفند و یا اصلا مسلمان نیستند و بنحوی زبانی یا نوشتاری و یا بهر طریقی انرا بیان می کنند کافر ومرتد و نجس و واجب القتلند.کسیکه طرفدار یک ایدیولوژی و دین و یا عقیده ایی است و معتقد است که زندگی عقیده و جهاد در راه عقیده است دیگر توجهی به نتایج وحشتناک چنین طرز تفکری ندارد بخصوص زمانیکه از چنین دین و یا عقیده ای هم ارتزاق میکند و هم موقعیت اجتماعی می سازد.ساده انگاریست که بگوییم حضرت ایه الله سید مرتضی که چیزی بیش از 50 سال باید عمر داشته باشد مثلا از کشتار سالهای 60 تا 67 و بعد از ان بی خبر بوده.و تازه هنوز هم تنها گاه گاهی اشاره اش نه به جنایات هم صنفانش بلکه به بعضی اشتباهات انهاست.چون میداند که آش آنچنان شور شده که مردم دیگر تره برای چنین افرادی خرد نمی کنند.کافی است روز نه ایی پیدا شود تا هر اخوندی هزاران سوراخ برای گم و گور شدن بیابد.بی رحمی و سفاکی و جنایات این قشر انچنان زخمی در خاطرها بیاد نهاده که قرنها باید بگذرد تا آخوندی بتواند در جامعه خودی نشان دهد.بنابراین بحث با این افراد سودی ندارد.آنها تصمیم خود را گرفته ان و اختلافات آخوندهای با سیزهای مختلف عمامه نه در اصول کشتن و غارت و قتل و جنایت و ترور و آواره کردن دگراندیشان است بلکه در فروع و چگونگی چنین جنایاتی است. اگر آخوندی هم بگوید مخالف چنین برخوردی هستم تقیه می کند همان دروغی که خمینی گفت.شما یا قران را قبول دارید و یا ندارید.اگردارید که سرنوشت دگراندیشان در قرآن و روایات بسیاری معلوم است و غیره قابل انکار.مسلما راه دیگری هم هست و آن تسلیم خرد جمعی شدن و از دنیای متمدن یاد گرفتن و دین را جزو حقوق شهروندی و در حوزه خصوصی پذیرفتن است .ولی کسانیکه نان دین می خورند و موقعیت اجتماعی خود را مدیون دین میدانند به چنین اصل مدارا طلبانه ایی گردن نمی نهمند مگر مجبور شوند.بنظر من بهترین کار نوشتن و گفتن آنچه ما درست میدانیم است و واگذاشتن آنها بخود و دنیای خودشان است.
————————
سلام مزدک گرامی
خسته نشدی از این حرفهایی که صد مرتبه تکرار کرد ه ای؟
زحمت بکش و از زوایه ای بدیع به همین مسائل بنگر که خسته کننده و ملال آور و تکراری نباشد
سپاس
جناب نوریزاد گرامی نه!
حيدر العبادي نخستوزير عراق در گفتوگو با شبکه بيبيسي ضمن ابراز تعجب از اظهارات وزير دفاع آمريکا مبني بر اينکه ارتش عراق عزم مبارزه با داعش را ندارد، تاکيد کرد که شهر الرمادي به زودي از دست داعش آزاد مي شود.
العبادي افزود: اشتون کارتر وزير داع آمريکا همواره از عراق حمايت مي کند و اين اظهارات وي به دليل اطلاعات نادرستي درباره توانمندي هاي ارتش عراق در مقابله با داعش است که به وي داده شده است.
اين اظهارات العبادي پس از آن مطرح شد که اشتون کارتر در پي سقوط الرمادي به دست داعش به شدت از ارتش عراق انتقاد کرد.
جناب عبدالله ( باش تا صبح دولتت بدمد . این هنوز نشانه سحر است) . ! .
با سلام
اظهارات عجيب و غريب وزير دفاع آمريكا باعث عكس العمل حيدر العبادي نخست وزير عرا ق شد
نخستوزير عراق ضمن ابراز تعجب از اظهارات وزير دفاع آمريکا درباره نداشتن اراده ارتش عراق در مبارزه با داعش اعلام کرد که اطلاعات غلطي درباره توانمنديهاي ارتش عراق در مقابله با داعش به دست اشتون کارتر رسيده است.
حيدر العبادي نخستوزير عراق در گفتوگو با شبکه بيبيسي ضمن ابراز تعجب از اظهارات وزير دفاع آمريکا مبني بر اينکه ارتش عراق عزم مبارزه با داعش را ندارد، تاکيد کرد که شهر الرمادي به زودي از دست داعش آزاد مي شود.
العبادي افزود: اشتون کارتر وزير داع آمريکا همواره از عراق حمايت مي کند و اين اظهارات وي به دليل اطلاعات نادرستي درباره توانمندي هاي ارتش عراق در مقابله با داعش است که به وي داده شده است.
اين اظهارات العبادي پس از آن مطرح شد که اشتون کارتر در پي سقوط الرمادي به دست داعش به شدت از ارتش عراق انتقاد کرد.
امریکا برای این کارها ج.ا. را میخواهد و اگز دست از این کارها بردارد یک روز هم نمیتواند بر قدرت بماند: دانش هسته ای و بشار اسد و سوریه و یمن و حزب الله و لبنان و بحرین و شیعیان عربستان و داستان شیعه گستری. . ممکن است اینها از نظر ما قدرت به نظر برسد ولی از نظر امریکا عواملی است برای بحران افرینی در منطقه فروش اسلحه و باز نگه داشتن شیر نفت و پایین اوردن بهای نفت. تا ما بخواهیم این چیز ها را بفخمیم نفت هم تمام شده است فاتحه
قای نوری زاد درود.
-گویند کار هر بز نیست خرمن کوفتن٬ گاو نر میخواهد ومرد کهن.
– میفرمائید این سرداران
همه ی ثروت هایی را که با هزار زحمت و ترفند جمع آوری کرده اند دود می شود…
-نه خیراین همه ثروت حاصل ترفند ها وحقه بازی ها است از زحمت خبری نیست.
-این آقازاده ها ونوادگان آیت الله ها بااتومبیل های ملیاردی درخیابان های تهران دختربازی
ودنبال زیبا رویان هستند٬ آقای خامنه ای هم میداند ولی کاری با این کارها ندارد٬چون مقام رهبری
بخطر می افتد.
وای آقای نوری زاد داره یواش یواش باورم میشه که شما داری مشاعرت را متاسفانه از دست میدی این چه مطالب دم دستی و بی محتوایی که مینویسی (کم گوی گزیده گوی بهتر نیست )؟
اقای محمد گرامی اگر کمی خرد داشتی ونان حلال خورده بودی خودت را ارزان نمیفروختی که باور کنی …
ناجوانمردان شایعه ساز برای درهم شکستن این مادر داغدیده بعد از عدم تاثیر تهدید هایشان به جنگ روانی علیه وی دست زده اند. مادر گرامی گوهر بانو باید بداند این ها چقدر از وی میترسند پس باید به شایعه این نامردمان وقعی ننهد
سلام به نوریزاد- حضرت محمد در طول 23 سال حکومتش 73 جنگ به اسم غزه و سریه داشت و هزاران تن از سپاهیان خودش و دشمنانش را به کشتن داد ہ شهید یا به درک واصل شده از طرف لشکر دشمن )
حضرت علی 3 یا 5 سال حکومت کرد و 12 بار جنگ کردند و 3000 یا 7000 نفر را به کشتن داد( شهید یا معدوم)
امام موسی بن جعفر در اکثر عمر خود زندان تشریف داشتند ولی با این حال 19 زن و کنیز را بچه دار کرد و تمامی امامزاده های موجود در ایران از نوادگان ان حضرت هستند و چون عمر مبارکشان در زندان گذشت لذا با کسی هم سر جنگ نداشتند ولی جالب است که مفتی های ایشان ( نواب خاص یا عام ) که مامور جمع کردن خوارج حضرتی تحت عنوان سهم امام و خمس و زکات بودند با شهید شدن امام موسی کاظم دکانشان تعطیل شده بود فرقه واقفیه را انداخنتد و معتقد بودند امام موسی کاظم در زندان به شهادت نرسیده است بلکه ایشان غیب شده اند و از طریق واسصه ای غیبی با آن سه مفتی مفت خور در تماس هستند و بنابراین چون امام زنده است مردم باید خمس وسهم امام را رد کنند
امام خمین روحی له فدا هم 10 سال حکومت کردند که 8 سال آن با جنگ و کشتار و دو سال ابتدایی ان هم با اعدام و تظاهرات خیابانی و کشتار سپری شد امام خمینی و صدام حسین هم نزدیک دو میلیون آدم را به کشتن دادند و 600 هزار جانباز و زخمی و دیوانه و 200 هزار نفر اسیر از دو طرف را در کارنامه مشعشع خود به ثبت رساند
امام خامنه ای هم هزار ماشاالله خردمند و زیرک است و اهل جنگ نیست ولی یک زجز خوان ////////// قهار ولی دروغگویی کم حافظه است — تخصص بی بدیل امام خامنه ای هم در بکارگیری کلمه دشمن و درست کردن میلیونها دشمن واقعی و مجازی در یک سخنرانی 30 دقیقه ای است – طوریکه کارشناسان پیش بینی کردند اگر ایشان از این عمل جراحی که کرده جان سالم به در ببرد در سخنرانی های سال 1395 رکورد زنی خواهد کرد و در یک سخنرانی نیم ساعته خواهد توانست 1200000 بار ( به عدد تمام انبیا از روز ال تا به حال ) واژه منحوس دشمن را بکار گیرد ایشان هم برای اینکه از اسلاف خود عقب نیفتد تا توانست زندانها را پر کرد و در سال 88 اصل اسلام ناب محمدی را به تمام مردم دنیا نشان داد تا مسلم و غیر مسلم از دین اسلام بیزار شوند
با درود به جناب افلاطون : و جالب تر اینکه این مدعیان تدین برای جنایاتی که در حق بشریت و علی الخصوص ایرانیان انجام داده اند و بازهم میدهند ازخدای رحمان توقع بهشت برین هم دارند ! و تازه توقع دارند که خداوند در تصمیم گیری هایش ازاین بیخردان حکومتی صلاح ومشورت هم بنماید !
با درود ،اگر اینطور است پس چرا ما عزا داری میکنیم؟ به سینه میزنیم ؟قمه میزنیم؟
“سربِ داغ”
در حالیکه دستهایم را از پشت بسته بودند و ترس تمام وجودم را
فرا گفته بود، در مقابل خدا، قرارم دادند.
خدا پرسید :
هنگامیکه همسایه ات با گرسنگی سر بر بالین میگذارد، کجا بودی ؟
در حالیکه تلاش میکردم ترسم را پنهان کنم، گفتم :
خودت کجا بودی ؟!!
راستش دیگه یادم نمیاد، سربِ داغ رو با قیف ریختن تو حلقم یا با شیلنگ!
فقط یادم میاد که همینطور میسوزوند و میرفت پایین !
یهو با لگدِ پدرم که با صدای بلند داد میزد:
نرِ خر بلند شو لنگِ ظهر ه، از خواب پریدم!
شیرینترین لگدی بود که تا حالا خورده بودم.
با اینکه این کابوس خیلی واقعی بنظر میومد، ولی انگار یه جورأیی میدونستم
که واقعی نیست، چون فقط تو عالمِ خواب و رویاست که دل و جرات دارم 🙁
ها ! ملیجک شیرین گفتار تو هم مرتد شدی ؟ حکم ارتدادت صادر شده ! گذاشته اند آفتاب تا خشک شود . بزودی به دستت میدهند ! از ما گفتن بود .! . با احترام.
“چی می شد ما مثل مردم مالزی، هم مسلمان بودیم هم کاری به کار اسراییل و لبنان و سوریه و دانش هسته ای و شیعیان هر کجا نداشتیم، و هم دنیا روی فهم و ادب و دارایی های انسانیِ ما حساب می کرد؟”
چی می شد ؟ اصل مترقی ولایت فقیه حاکم نمی شد .
جناب ناظر درود بر شما : اونوقت آخوندا چی داشتن برای ملت بگن ؟ مردم پرسشگر را چه طور مهار کنن ؟ آب باید گل آلود باشه تا که آخوند ناشی در ماهی گیری بتواند ماهی بگیره ! به این هوا ! برای همین آقای خمینی می گفت (( جنگ نعمت است )) ! . بله ؟
بخش چهل و پنج
دو نگری یا دو پرستی ؟
(مهر پرستی -1-)
ظهورِ مهرپرستی یا میترایسم را همچون زروان پرستی، برخی پیش، و بعضی پس از دینِ زرتشت می دانند.
به خیال نگارنده، مهر پرستي يكي از زيباترين اديانِ تاريخِ ایران، و یکی از اثرگذارترین ها، برادیان و مذاهبِ جهان می باشد. شاهد این سخن تاثیراتی است که مهرپرستی یا میتراییسم بر ادیان مسیح و زرتشت، و مذهب شیعه، و دیگران گذاشته است.
کیش مهر، يكي از دست آوردهاي انديشه ي مردم ِ اين مرزوبوم؛ وتفكريست كه اگر چه امروز يادي از آن نمي شود اما نشانه هايش را در فرهنگ مذهبي، عرفان، و ادبيات ايران مي توان ديد.
می گویند: پس از اهورا مزدا، كه ايزد ايزدان است، مهر، مهم ترين ايزد ايراني می باشد .
به اعتقاد بعضی، مهر خدا، به باور زرتشت، مهر یکی از ايزدان یا فرشتگان مقرب، و به اعتقاد ِماني، مهر پيامبري است كه كيش برگزيدگان را آورده؛ و بزرگ ايزدان او را فرستاده است.
امید عطایی، در کتابِ نبرد خدایان رویه 206 به نقل از « تقویم و تاریخ ایران» می گوید: « مهر، ميترا، مشيا، مشي، مسيح كه همه درآغاز نام يك ايزد بوده؛ و هرگروهي با تغيير نام و متناسب كردن رفتار او با شرايط اجتماعي خود به پرستش و ستايش او پرداخته اند و شرحي برايش درست كرده و صفاتي به او داده اند، همه از يك تفكر و انديشه ياد مي كند. دركتب مذهبي عيسويان و همچنين كتاب هاي لغت، براي نام « عيسي » نتوانسته اند معني پيدا كنند. در لغت يوناني، انجيل را به معني خبر خوش و كلمه اي ايراني دانسته اند. مهر، مير، ميترا، ميثرا، مشيا، ميشي، موسي، مسيحا و مسك، صورت هاي يك كلمه در زبان ها و لهجه هاي مختلف مي باشند ».
میترا را به دوگونه تصویر کرده اند. یک چهره اش رزمنده ایست بس توانا با هزار گوش و ده هزار چشم، وگرزی هزار گره و شمشیری صد تیغه، که برعلیه ستم و جهل و دروغ می جنگد؛ و چهره ی دیگرش، خدایی است با دانش فراوان، یاور ستمدیدگان و دوستدار صلح و برادری و برابری.
چون مهر، هم برعلیه جهل و خرابی و تبعیض می جنگد، و هم در پی صلح برای شادی و آبادانی است مهریان نیز موظف اند که برعلیه ستم وبدی بجنگند و در ایجاد صلح و دوستی بکوشند. آن ها براین باورند که دنیای خوب، دنیایی است که همه برادر و برابر باشند و به همین جهت، یکدیگر را برادر می خوانند و نشانه هایی دارند که سخن از اتحاد و برادری همه ی مردم زمین می گوید. مثل چلیپا یا صلیب که هم نشان خورشید است و هم نماد اتحاد جهانیان؛ و گل دوازده پر، که آن نیز سمبلی از اتحاد و خورشید می باشد.
کیش مهر یکی از سخت ترین آیین هایی است که تاکنون بشر به خود دیده؛ و پیمودن مراحل هفتگانه این آیین و رسیدن به آخرین مرحله که مقام پیری است بسیار دشوار بوده است. سالک باید مراحل کلاغ، پارسا، سرباز، شیر، ایرانی و پیک خورشید، که هرکدام وظایف ویژه، و فلسفه خاصی داشته اند را می گذرانده تا به مقام پیری برسد.
پایداری رهرو یا سالک در مراحل سخت، دیدن تجاربِ گوناگون، گذر از مرحله ی شاگردی وسربازی به استادی و سرداری، طی تمرین های سازنده، و گذر از غربال های مکرر و آزمون های گوناگون، سبب می شدند کسی که به مرحله پیری راه پیدا می کند، به معنی حقیقی، مجرب، کارکشته و مسلط برخویش شود. سیر و سلوکی که از چندین هزار نفر، یکی می توانست آن را به فرجام برساند.
این گذرهای سخت و آزمون های دشوار، اندیشه ی پیر را چنان توانمند می کرده که او دَم از جنگ نزند و بفهمد که جهان اگرچه برمبنای تضاد و جدال دائمی می گردد اما مهر و جاذبه ها هستند که آفریننده اند؛ و اگر چه، گه گاه، زایش و پیدایشی برخواسته از خشونت صورت می گیرد اما عموما، تولد و ساختن ها در محیطی آرام، توام با صلح و عشق و دوست داشتن شکل می گیرند.
شاید پیر چنین می اندیشیده: همچنان که ذراتِ کائنات با پشت کردن بر پراکندگی، و رفتن به سوی یگانگی توانستند جهان را از بی نظمی بدر آورند و زمین و ماه و خورشید و دیگر کرات را بسازند، انسان ها نیز اگر از پراکندگی و دشمنی دست بردارند و به سوی یگانگی بروند، جهانی سراسر صلح و مهر و سازندگی خواهند داشت.
آیین مهر، تاثیر بسیاری برفرهنگ این مرز و بوم داشته و دارد و اثراتش را به فراوانی می توانیم ببینیم. مهراب هایی که محراب شده اند. جشن مهرگان. جشن شب چله. بزرگداشتِ نور و صلوات فرستادن درهنگامی که محیطی تاریک، روشن می شود. احترام به آب و آن را مهریه زهرا دانستن. زیارتگاه های غارگونه ی درون کوه را به اسم بی بی شهربانو محترم شمردن. سخن از خرابات ( خور آباد ) و مُغ و مُغبچه و می و میکده به فراوانی گفتن. تکریم و تعظیم بسیارِ پیر و پیرمغان و پیر میکده و پیرخرابات در ادبیات وعرفان. این ها و امثال این ها، می توانند نشانه هایی روشن از اثرات آیین مهر و کیش میترا در فرهنگ ملی ما باشد که با تغییر ظاهر، همچنان استوار و پابرجا مانده اند.
اگر در ادبیات که آیینه ی تمام نمای ملت هاست کس وکسانی یافت می شوند که اراداتی شدید به پیر، و پیر مغان، و پیرمیکده نشان می دهند نه به دلیل ناتوانی آن ها در بکار گیری واژگانی چون پیامبر و امام و امثالهم است؛ بل این احتمال می رود که آن ها، دین و آیینی را دوست داشته اند که اسلام نبوده؛ و اعلام صریح مذهب و مرامشان، درآن روز، و درآن مکان، سبب مرگشان می شده است
« پرجبريل رااينجا بسوزند / بدان تا كودكان آتش فروزند».
« دراين وادي به بانگ سيل بشنو / كه صدمن خون مظلومان به يك جو».
«سخن گفتن كرا ياراست اينجا / تعالي الله چه استغناست اينجا».
به همین دلیل، امیال و احساس خود را در لفافه بیان می کرده و به قول معروف، برای خالی نبودن عریضه، و دادنِ راه گمی، گه گاه نیز، چیزی سروده یا می نوشتند که درآن پایبندی آنها به دین حاکم دیده شود. چرا و به چه دلیل؟
چون، چگونه ممکن است انسانی به پیامبری ایمان داشته باشد اما ، او را به اندازه ی پیرمغان و پیر میکده تعظیم و تکریم نکند؟
به عنوان مثال، حافظ را ببینید که در تمام سروده هایش چند بار از پیامبر و دیگر بزرگان اسلام یاد می کند وچند بار از پیر میکده و پیرمغان وامثالهم.
تمام سخنی که در تکریم پیامبر و دیگر بزرگانِ اسلام در سروده های حافظ یافت می شود شاید به پنجاه بیت هم نرسد؛ درحالی که بیش از پانصد بیت در باره ی پیر، و پیرمغان، و پیرمیکده، و امثالهم سروده است.
در دیوان حافظ هیچ کس، حتی پیامبران به اندازه ی پیرمغان و پیرمی فروش تکریم و تعظیم نشده اند و حافظ، حتا یک بار، برای پیامبران و دیگر قدیسانِ دینی اظهار بندگی و غلامی نکرده است.
حافظ اگر خود را بنده و غلام می خواند به طمع بهشت در دنیای دیگر نیست چون او ضمانت شرع و شارع را قبول ندارد تا شادی امروزش را به فردا بیندازد.
« ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی / مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد».
حافظ بنده و غلامِ پیرِ میکده و پیرِ مغان می شود چون با لطف و محبت، و نه با زرو و تهدید، او را از آتشِ نادانی رهانده، و به جایی رسانده که خاک وطلا برایش یکسان شده است. این یعنی، تاثیرِ تفکرِ مهری برشاه ستاره ی ادبیاتِ پارسی.
«بنده پيرمغانم كه زجهلم برهاند / پيرما هرچه كند عين ولايت باشد
بنده پير خراباتم كه لطفش دايم است / ورنه لطف شيخ وزاهد گاه هست وگاه نيست
بنده پيرخراباتم كه درويشان او / گنج را ازبي نيازي خاك برسرمي كنند».
این گونه تفکر در جوانی به شاعر دست نداده که حاصل خامی، و شور و شرر می باشد. در سنین بالا به این اندیشه رسیده است. زمانی که پیر یا کامل مردی بوده پخته، و سرد و گرم روزگار چشیده.
«چل سال بيش رفت كه من لاف مي زنم / كزچاكران پيرمغان كمترين منم»
شاعر یک یا دو بار اظهار بندگی، غلامی و حلقه بگوشی نمی کند که بتوان گفت متاثر از احساسات بوده، نه عقل. سد ها بار به ده ها شکل، این بندگی را اعلام می نماید.
«حلقه پيرمغانم زازل درگوش است / ما همانيم كه بوديم وهمین خواهد بود
تازميخانه دمي نام ونشان خواهد بود / سرما خاك ره پيرمغان خواهد بود
كيمايي است عجب بندگي پيرمغان / كه زبندغم ايام نجاتم دادند
گرم نه پيرمغان دربروي بگشايد / كدام دربزنم چاره ازكجاجويم
بجان پيرخرابات وحق صحبت او / كه نيست درسرمن جزهواي خدمت او».
شاید، یکی از دلایلی که حافظ و امثالهم مُغ مهری را به مُفتی مسلمان ترجیح می دهند این است که مُغ درمقابل خدایش می ایستد، و او را با مستی و شادی ستایش می کند، اما، مفتی برخاک می افتد و با خواری و زاری عبادت می نماید.
بزرگان خوب می دانند که:
« پرستش به مستی است در کیش مهر».
با احترام.
دانشجو
«برون از این حلقه….برون از این حلقه…..هوشیارها…..هوشیارها»
درود بر دانشجوی «مهربان»
رسول
با درود به اقای نوریزاد گرامی وخواننده گان این سایت ایرانی.
در این مشاجره یک کلمه تغیر کند همه چیز رو به درستی میرود ،نظر شما چیست ؟ان کلمه چیست؟
https://www.youtube.com/watch?v=O9LUwZHCyV4
بجای «داعش» باید بگویید «جمهری اسلامی» در آنصورت تمامی مهره هایی که درحال غلطیدن گیجوارهستند بر جای خود که سزاوار آن نیز هستند جای میگیرند
درود بر انسان آزاده و مبارز خستگی ناپذیر جناب نوری زاد گرامی
و درود بر تمامی اندیشمندان این سایت ارزشمند
دو سه روز پیش یکی از دوستانم که از فعالیین این سایت ارزشمند می باشد، مرا دید و به من گفت که کجایی و چه میکنی که بعضی از دوستان، کامنت نگذاشتنِ تو و عدم حضورت را در این سایت به گونه ای غیر مستقیم بر عهده استاد گرانقدر و مبارز خستگی ناپذیر جناب نوری زاد عزیز گذاشته و اگر نگویند که ایشان عامل رژیم بوده و دوستانی را به تیر غیب گرفتار کرده اند؛ حداقل آن اینست که می گویند این انسان آزاده با برخوردهای نامناسب و ایجاد جوِ سانسور و … ، موجبِ فراری شدنِ تعدادی از افراد این سایت گردیده اند!!!
شنیدنِ سخنانی اینچنین در موردِ انسانِ بزرگور و از خود گذشته ای چون نوری زاد گرامی، برایم بسیار سخت و ناراحت کننده آمد. از این رو خود را موظف دیدم که چند کلامی را خطاب به این دوستان و دوستان دیگری که این مطالب را دیده اند (گرچه میدانم که آنها، آن سخنان را هرگز قبول نکرده و نمی کنند)، بیان دارم:
من (حامی)، چندیست که بدلایل شخصی و گرفتاری های خانوادگی که داشته و هنوز نیز دارم؛ مدتی است که نتوانسته ام در این اندیشکده حضور یابم تا از مطالبِ ارزشمند آن استفاده نمایم.
گرچه من در این ایام تا حدودی از مطالب و نوشته های جناب نوری زاد عزیز، از طریق صفحۀ فیس بوکم، استفاده کرده ام؛ اما شوربختانه در این مدت از دیدگاه ها و مطالب ارزشمند دوستانی گرانقدری چون کورس، دانشجو، آنیتا، مهرداد، مازیار وطنپرست، علی1، سید مرتضی، عرفانیان، بچه جوادیه، رسول، مزدک، مشیری، ساسانم، یاران، بردبار، عباس انعامی، فائزه، بی کنش، مصلح و…. محروم بوده ام که از این بابت بسیار متاسف هستم و امیدوارم هرچه زودتر مشکلاتم برطرف گردیده و بتوانم در این جمعِ صمیمی حضور یابم.
بازهم درودی دوباره می فرستم به تمامی این دوستان و به همچنین به جناب نوری زاد عزیز که همچنان با پشتکار و از خود گذشتگی و با شجاعتِ مثال زدنیِ خود؛ به افشاگری از رژیمِ ظلم و جور و فساد، رژیمِ مردم فریب و ریاکار؛ مشغولند و تهدیداتِ سرانِ ستمگرِ آنرا به سُخره گرفته اند.
با ادب و احترام، حامی.
——————————
سلام حامی گرامی
امید که هر چه زودتر بر مشکلات چیره شوید و با خیالی که مشغله ی کمتری با اوست، به سراغ ما بیایید که: ما به ذات نوشته های شورانگیز شما سخت محتاجیم.
سپاس
سپاس
همچنان سپاس
با درود بر حامی گرامی؛ و امید به این که هرچه زودتر چراغِ نوشته هایش را برافروزد تا تاریک خانه ی اشباح روشن شود و معلوم گردد این صدای های وحشتناک که سبب ترسِ خلق شده ، از روباهی زبون است که برطبلی تو خالی می کوبد.
شاد و تندرست باشید.
با احترام.
دانشجو
حامی عزیزخیر مقدم امید که غم روزگار به ساحت مبارکتان ننشیند و زندگی بروفق مراد بگردد ازکامنت شما شاد و مسرور شدم امید که مشکلات را با سعه صدر و صبر برطرف گردد و همواره شاد وسرافرازباشید .با احترام .
با اجازه کاربران محترم این سایت، من نمی توانم به پذیرم این کامنت متعلق به حامی باشد نگاه بدبینانه این است که یک سایبری اطلاعاتی این کامنت را برای رد گم کردن بنام حامی نوشته باشد دلائلم را در ذیل می آورم:
همانطور که اطلاع دارید جناب حامی یکی از کاربران قدیمی این سایت بودند . در مباحثات عقیدتی بصورت مودبانه حضوری فعال داشتند تا اینکه یک روز مرتضی طی کامنتی مطالبی وارونه از جنگ ایران و عراق ارائه داد و مدعی شد که این جنگ عقیدتی نبوده است بلکه جنگی آرمانی و وطن پرستانه بوده است جناب حامی که خود یکی از رزمندگان جبهه ها بودند اعتراض کردند و بر خود فرض دانستند بازخوانی جنگ را با رفرنسهای دقیق انجام دهند و ثابت کنند که این جنگ اولا، عقیدتی بوده است و دوما برای حاکم کردن یک تفکر مورد سوء استفاده قرار گرفته است و در حدود 30 الی 40 کامنت با رفرنسهای دقیق روزنامه های آن دوران و خاطرات مکتوب رفسنجانی و دیگر منابع موجود در این سایت منتشر نمودند و همچنان این کار ادامه داشت جالب است که مرتضی وعده داد که من این کامنتها را می خوانم و جواب جامع آنرا ارائه خواهم داد که البته هیچوقت به این وعده اش عمل نکرد!
علاوه بر بازخوانی جنگ، جناب حامی شروع کرد به ویرایش مطالب جناب استاد کورس، و وعده داده بود که مطالب ریشه ها را جمع آوری و ویرایش خواهد کرد که چندین کامنت طولانی متشکل از چند کامنت استاد کورس را برای رویت جناب استاد، پس از ویرایش در همین سایت منتشر نمود و این روال بازخوانی جنگ و ویرایش مطالب استاد، ادامه داشت تا زمان نمایشگاه دوم جناب نوریزاد، آخرین کامنتی که جناب حامی در سایت نوریزاد گداشته است خودش می گوید که 2 بار به نمایشگاه نوریزاد رفته است و خودش را به نوریزاد معرفی کرده است و از نوریزاد خواسته است اگر استاد کورس را می شناسد و به نمایشگاه می آید استاد را به او معرفی کند تا آشنائی حضوری پیدا کنند جناب حامی می گوید در هر 2 بار موفق نشده است که استاد کورس را ملاقات نماید گویا استاد در روزی دیگر طبق گفته نوریزاد به نمایشگاه آمده اند بعد از این کامنت دیگر از جناب حامی هیچ خبری نبود چند بار نیز استاد کورس ضمن کامنتهایشان دردمندانه گفته اند حامی کجایی!؟ و هیچ پاسخی نشنیدند الآن این کامنت مشکوک می گوید من از طریق فیسبوک مطالب نوریزاد را پیگیری می کنم و هیچ اشاره ای به ادامه بازخوانی جنگ و نیز جمع آوری مطالب استاد، در کامنتش نیست و همه را به گرفتاری شخصی ارجاع می دهد و آمدن مجدد او هم، به وعده رفع مشکلات ارجاع داده میشود! و نیز اشاره می کند که کاربران به غیبت من مشکوک شده اند! در صورتی که اگر او یک کاربر معمولی بود تا حدی قابل پذیرش بود ولی مطالبی که عرض شد اهمیت فعالیت او در این سایت را می رساند و توضیح گنگ و اجمالی او در کامنت فوق، وافی به مقصود نیست و نمی تواند عقلانی باشد آنهم پس از چند ماه غیبت مشکوک و پس از مطرح شدن نام او در پست اخیر و مشکوک بودن عدم حضور او.
به دلائل فوق، من این کامنت را مشکوک میدانم و معتقدم متعلق به جناب حامی نمی باشد بلکه بنام او نوشته اند! مگر اینکه خلاف آن ثابت شود و جناب حامی وعده مشخص برای پیگیری مطالب جنگ و جمع آوری مطالب استاد را در آینده ای نزدیک و مشخص اعلام نمایند.
جناب نوریزاد درود بر شما ! جناب مسئلتون مرا سخت نگران کرد ! ایمیل ایشان ! آیا ایمیل ایشان همان بود که همیشه اطلاع میدادند ؟ به ایمیل ایشان ازسلامتش جویا شوید ! ویا اطلاعات موثق دارید ؟ خواهش میکنم اطلاع رسانی نمایید ! در ضمن ! جناب مسئلتون به اطلاعتان میرسانم جناب حامی را آقای نوریزاد به بنده در نمایشگاه معرفی فرمودند . و من ایمیل خودرا حهت تبادل نظر و برای دیدار ها آتی به خدمتشان اعلام کردم که متاسفانه هیچ تماسی نداشتند ! با احترام .
سلام و درود
جناب حامی
من به نوبۀ خود ار مطالب شما در وا شکافی با نگاهی نو در باب تاریخ جنگ ایران و عراق استفاده میکردم.خاطرم هست که بعد از متنی که یکی از کاربران در مورد شروع جنگ و افرادی مثل بنی صدر و حزب جمهوری و همچنین جبهه بندی آنها در مقابل یکدیگر نوشت، (که الان نام ایشان در خاطرم نیست) شما سلسله مطالبی را در مورد جنگ ایران و عراق آغاز کردید.
من از شما چند گله دارم و چند پرسش؛
ابتدا به مطلب ارسالی شما که گفته اید:
“دو سه روز پیش یکی از دوستانم که از فعالیین این سایت ارزشمند می باشد، مرا دید و به من گفت که کجایی و چه میکنی که بعضی از دوستان، کامنت نگذاشتنِ تو و عدم حضورت را در این سایت به گونه ای غیر مستقیم بر عهده استاد گرانقدر و مبارز خستگی ناپذیر جناب نوری زاد عزیز گذاشته و اگر نگویند که ایشان عامل رژیم بوده و دوستانی را به تیر غیب گرفتار کرده اند؛ حداقل آن اینست که می گویند این انسان آزاده با برخوردهای نامناسب و ایجاد جوِ سانسور و … ، موجبِ فراری شدنِ تعدادی از افراد این سایت گردیده اند!!!”
جناب حامی
این نوشتار شما مخصوصاً قسمت آخرش از نظر من کنایه آمیز و مبهم است، به نحوی که انگار مقصود شما همین قسمت آخر بوده و سخنان آغازین آن برای پوشش و رد گم کنی. اگر از جناب نوری زاد دلخورید، بهتر نیست که رک و پوست کنده مطلب خود را بیان کنید و نه بدین شکل؟ اگر هم دلخور نیستید، اینکه گفتید یکی از فعالین این سایت شما را دیده ، می تونم بپرسم نام مجازی وی چه بوده ؟ و چرا اینطور متناقض سخن گفته؟!
جناب حامی به نظر من کار درستی نیست که بدون خداحافظی از جمع دوستان مجازی خود در یک سایت، مخصوصاً کسانی که مطالب ارزشمند شما را دنبال میکردند ( که من هم جزئی از آن افراد بودم ) اینگونه بطور ناگهانی به غیبت صغرا بروید . اگر مشکل خانوادگی داشتید، که البته امیدورام رفع شود ، آیا این دلیل اینگونه رفتن میشود و آیا شما از آن زمان تا کنون چند دقیقه فرصت نداشتید که خدا حافظی کنید و با افرادی چون من که نگران شما بودیم، اینگونه رفتار کنید؟
این به دور از انصاف است که دوستاران مجازی خود را برنجانید.
در پایان من به دو مطلب از مهرداد اشاره کنم که تکرارش خالی از لطف نیست و قضاوت را به عهدۀ دیگران می گذارم که جالب است.
حامی عزیز ، شما این مطلب را در تاریخ و ساعت 6:57 ق.ظ / می 26, 2015 در اینجا قرار دادید. و مطالب مهرداد:
مهرداد
2:28 ق.ظ / می 15, 2015
جناب نوریزاد با درود : همانطور که به یاد دارید جناب حامی گرانقدر را در نمایشگاه تابلو هایتان به بنده معرفی و یکی دو ساعت با این انسان بسیار شریف من صحبت نمودم وبه ایشان ایمیل خود را هم برای تبادل نظر اعلام کردم ولی متاسفانه تا کنون ازایشان هیج ایمیلی دریافت نکردم(!!!) ودر جلسات بعد هم موفق به دیدارشان نشدم ! (!!!) صحبت های جناب مسئلتون من را نگران این انسان واقعا شریف و فرهیخته نمود ! (!!!) اگر ازایشان اطلاعاتی دارید و سلامتی وجود نازنینش در سایت فقط کافیست که بفرمایید ایشان سالم است زیاده عرضی نیست . با احترام . مهرداد.
مهرداد
3:33 ق.ظ / می 22, 2015
با تقدیم بهترین آرزوها به حامی گرامی : حامی گرانقدر پس ازآن ملاقاتی که در حظور(حضور ) جناب نوریزاد داشتیم(!!!)ما را به رنج دوری انداختید (!!!) لا اقل سلامتی خود را اطلاع رسانی کنید ما را بس. با احترام
– علامت 3 تعجب (!!!) داخل پرانتز متعلق به من است.
– جناب حامی ، در هر حال من یکی از علاقمندان مطالب شما بودم و از شما انتظار دارم حالا که وقتی یافتید و این مطلب کنایه آمیز را بیان کردید، پاسخ کوتاهی هم به پرسشها و گله های من بدهید.
با آرزوی بهروزی و سعادت برای شما
جناب بینهایت یکی دو پست قبل شما بر نیت خوانی تاکید داشتید . من به احتمال زیاد نیت شما را متوجه شدم . البته امیدوارم واقغا امید وارم که اشتباه کرده باشم . یک احوال پرسی ساده بین دو نفر که حداکثر یک الی دو ساعت بود که برای اولین بار بود یکدیگر را میدیدند . آیا احتیاج به نفر سوم بود که مداحله کردید ؟ من اگر ایمیل جناب حامی را داشتم به هیچ وجه احتیاجی به جار زدن در این سایت نداشتم و ازطریق ایمیل جویای اجوال ایشان میشدم . ودر صورت عدم پاسخ گویی هیچ گاه به خود اجازه ابرام نمیدادم و اصرار نمیکردم . درضمن شما که به نیت خوانی واین علم بسیار پیچیده کاملا واقف هستید . لطف بفرمایید منظور خود را ازاظافاتی که به کامنت من و قضاوت دیگران را خواستار شده بودید . توضیح شایسته بدهید در ضمن اگر نام دیگری داشتید بفرمایید تا شمارا به یاد بیاوریم والا این جناب بینهایت دو سه ماه بیشتر نیست که در این سایت آمده و به همه گیر میدهد درضمن این ملا لغتی هارا ببرید به جای دیگر ! ظ . ز . ذ . ض هرسه یک جور خوانده میشوند شما نمره املای بنده را هرچه میخواهید بدهید برایم زیاد مهم نیست چون آنکه باید (منذور. منزور . منضور . منظور ) بنده را متوحه بشود .میشود . عزت زیاد .
سلام و درود
جناب مهرداد
در مورد نیت خوانی، درست اشاره کردید ولی در مورد منظور من همان گونه که گفتید اشتباه کردید. البته من ضرورتی در توضیح مطلب نمی بینم، چرا که من فقط نقل قول کردم و قضاوت را به عهدۀ دیگران گذاشتم.
شما در نوشتار بالا غلطهای املایی بسیاری داشتید و این حاکی از این است که مطالبی را که خود می نویسید شاید حتی یکبار هم آنها را مرور نمی کنید و شتابزده بر سر دگمه های کیبرد خود می کوبید و البته آنهم به غلط! ولی وقتی “کپی پیست” می کنید عالی ست، که حاکی از اهمیت دیگران به دستور و قواعد زبان فارسی ست. مطالب متعلق به دیگران است و قواعد نوشتن توسط آنها رعایت شده و آنها همانند شما به دستور و قواعد زبان خود بی احترامی نمی کنند و این را میدانند که نوشتار مملو از غلط املائی، می تواند چه عواقب سختی برایشان داشته باشد.
غلطهای شما در نوشتار بالا:
واقغا …..واقعاً و یا واقعن صحیح است.
شما فاصلۀ بین کلمات را نیز در بسیاری از نوشتار خویش رعایت نکردید. نمونه:
امید وارم ….امیدوارم صحیح است.( بدون فاصله بین “امید” و “وارم”)
ودر….و در صحیح است – واین….و این صحیح است و البته تعدادی دیگر.
مداحله…..مداخله صحیح است.
جویای اجوال…..جویای احوال صحیح است.
اظافاتی….اضافاتی صحیح است و یا افاضاتی که البته تمام جمله مشکل دارد؛
“لطف بفرمایید منظور خود را ازاظافاتی که به کامنت من و قضاوت دیگران را خواستار شده بودید”
نوشتید که: “ظ . ز . ذ . ض هرسه یک جور خوانده میشوند”….این جمله و درک شما از ادبیات فارسی و حتی عربی کاملن اشتباه است. می شود نیت خوانی کرد که نگاه شما به دیگر مسائل و مباحث نیز به همین شکل، هردمبیل و بی قاعده است. من از شما سپاسگذارم که راجع به ادبیات، نظر خود را ابراز کردید که مرا در شناخت بهتر شما یاری کرد. همین که به نظر شما هر چهار حرف مورد اشارۀ شما یک جور خوانده میشود! دیگر لازم به توضیح اضافی نمیبینم.
نوشتید: “شما نمره املای بنده را هرچه میخواهید بدهید برایم زیاد مهم نیست”…
باید هم برایتان مهم نباشد! که باز هم حاکی از نگاه سطحی شما به مطالب و نوشته های دیگران است! برای شما فقط “کپی پیست” مطالب دیگران مهم است و در اینکه به آن مطالب هم اهمیت دهید جای شک و شبهه دارد و احتمالن فقط سر تیتر مطالب را میخوانید و آنها را به این سایت منتقل می کنید!
این هم یک نمونۀ دیگر از گفتار شما:
“چون آنکه باید (منذور. منزور . منضور . منظور ) بنده را متوحه بشود .میشود .”
آفرین به این نبوغ شما! احسنت به این نوآوری!
می خواستم در اینجا بیش از 100 کلمه را برایتان بیاورم که در معنا و مفهوم بسیار متفاوت هستند و گاهی هم متضاد یکدیگر، ولی افسوس که شما درک درستی از زبان و ادبیات سرزمین خود ندارید. لطفن با این استدلالهای سخیف و به نوعی توهین آمیز به زبان مادری خود، خودتان را مضحکۀ دیگران قرار ندهید.
جناب مهرداد، شما در این سایت “فارسی” می نویسید و باید به این زبان احترام بگذارید. مگر به دلخواه شماست که هرگونه خواستید بنویسید؟ شما نشان دادید که نسبت به دیگران هم رفتارتان همان گونه است که با ادبیات و نوشتار فارسی رفتار می کنید! و اینکه نقد پذیر نیستید. شایسته است که انتقاد درست و صحیح دیگران را بپذیرید و اینقدر در گفتار و نوشتار غلط خود سماجت نکنید. با این روش، فقط به خود لطمه می زنید.
ممکن است بسیار اتفاق بیفتد که سهواً نوشتارمان دارای غلطهای اندک املائی باشد، ولی شما عمداً به غلطهای املائی خود ادامه میدهید و زشت تر آنکه عذر بدتر از گناه نیز می آورید، قبول کنید که این طرز فکر شما نوبر است!
– در مورد حضور من در این سایت با نامهای دیگر، نیاز به توضیح نیست چرا که شرح حال من هم برای شما مهم نیست! فقط بگویم که بینش و نگرش شما در مورد اشخاص بسیار سطحی و حاکی از کوته بینی ست.
از این جملۀ شما که آمرانه بود:
” توضیح شایسته بدهید در ضمن اگر نام دیگری داشتید بفرمایید تا شمارا به یاد بیاوریم والا این جناب بینهایت دو سه ماه بیشتر نیست که در این سایت آمده و به همه گیر میدهد”
میشود این را نیز نیت خوانی کرد؛
شما خود و امثال خود را دارای ارجحیت می دانید!، فقط به دلیل اینکه فکر میکنید سابقۀ حضور شما در این سایت بیشتر از دیگران است و این را یک امتیاز میدانید!
– جناب مهرداد، بسیاری نکات دیگر هم هست در مورد نیت خوانی نوشتار شما، که دانستن آنها هم برای شما مهم نیست!
با امید به آن روز که از آموختن و یادگیری نهراسیم و وجود انسانی و نازنین خود را در این چند روز دنیا گرفتار کبر و غرور، بُخل و کینه و حسد، فریب و تزویر، دروغ و ریا و دیگر خصلتهای نامبارک نکنیم.
جناب بینهایت همانطور که حدس میزدم باطن خودرا که فقط دو به هم زنی و وانگ زنی حال به هرکس که میخواهد درپوشش ملا لغتی بازی پنهان کردید و علائم تاکید را برای همان که میدانم ! ومیدانید ! اضافه نمودید! در ضمن شما به نوریزاد هم رحم ننمودید و بنده خدا حرفی را پس و ییش تایپ نموده بود آن را گوشزد کردید که مثلا نمره املای ایشان را کم کنید یا فرهیخته گی نداشته خود را اثبات نمایید ! شما بارها مدعی علم ودانش فراوان خود شده اید و چون متاسفانه بسیار پر رو هم تشریف دارید هل من مبارزهم میطلبید ! البته ازکسی که مدعی ومکبر بوده و مدعی قاری فرآن بوده وبه احتمال بسیارزیاد نوحه خوان هم بوده و این شیوه بسیاری ازنوحه خوان ها هست که خود را برترین فرد در جمع می انگارند و در کامنت قبلی خود را هواخواه جناب حامی معرفی کردید در صورتی که دو سه ماه بیشتر نییست که به این سایت آمده اید من اعتقاد دارم که قدیم یا جدید بودن در این سایت هیچ مزیتی ایجاد نمیکند چه امکان دارد یک فرد قدیمی تغییر رویه دهد ومورد انتقاد قرار گیرد و یک فرد اولین بار باشد که به این سایت بیاید و توجه همه را به کامنت خود جلب کند و در هر حال در فضای بیرون هیچ انگ ویا مزیتی برای وی ندارد چون اینجا فضای مجازی است و ما فقط به قصد اطلاع ازاوضاع مملکت درب و داغان وشاید بله شاید چاره اندیشی کنیم که متاسفانه افسران جنگ نرم بی چاک ودهن فضای اینجا را هم به هم ریخته اند . بازهم میگویم اینجا کلاس املا نیست . کلاس انشا هست که آموزش ببینیم و اگر جمله ای خلاف گفته شد آن را اصلاح کنیم نه اینکه بخواهم با حروف بازی کنیم و پارسی را پاس بداریم ای کاش فرهیخته گانی هم چون کورس ارجمند این حروف عربی را اززبان شیرین پارسی میزدودند که دیگر دچار اشتباه املایی نشویم . و چون آتا ترک برای زدودن زنگار عربیت وغلط های املایی به حروف لاتین پناه برد و ترکیه را ازشر حروف عربی نجات داد ما هم به زبان شیرین پارسی بازگشت مینمودیم که نیک تر بنویسیم و بیاموزیم . نه اینکه با انگ املا که به طور سهوی از کسی صادرشود بخواهیم شخصیت یک فرد را زیر سوال ببربم . همانطور که شما نورریزاد را هم زیر سوال بردید . که البته خودتان زیر سوال رفتید امید که این نصایح را آویزه گوش نمایید و به جنگ افروزی یی نتیجه خاتمه دهید . مگر اینکه منظور دیگر در سر داشته باشید که امری هست سوا که جناب نوریزاد آن را روش پینگ پنگی نام نهاده اند .
برخی از مسئولین جمهوری اسلامی که طلب فقر بیشتر می کنند و از تریبون نماز جمعه وعده گرسنگی می دهند این حدیث پیامبر اسلام را نشنیده اند که فقر از بین برنده ی ایمان است؟ (نقل به مضمون). جمهوری اسلامی دغدغه ایمان مردم را دارد یا ندارد؟
پی نوشت:
در اجاقی؛ طمع شعله نمی بندم.خردک شرری هست هنوز؟
ایمانی مانده که از آن سخن بگوییم؟
بیچاره آنهایی که به جبهه رفتند که صدام یزید را نابود کنند. بخوانید که چهگونه صدام یزید در ملک ایران یزیدی میکند. چشم اصلاح طلبان روشن. حاج حسن خمینی، ای علامه، عمامه را بالاتر بذار.
مصاحبه با نغمه شاهسوندی: در زندان کشته شویم دنیا می فهمد چه سر ما آورده اند. به نقل از سایت روز*
*http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem2/article/-4e46d06981.html
خلاصه:
-زمانی که من اوین بودم و بازجویی می شدم مسائلی هم با خانواده ام داشتند آنها را هم بازجویی می کردند. خواهرمن خارج از کشور است، حتی از بستگانم که در خارج از کشور هستند تلفنی بازجویی می کردند
-تحقیر می کنند اهانت می کنند تهدید می کنند که تو که راجع به اوین فلان چیزها را نوشتی می خواهی الان به تو تجاوز کنیم؟
می گفتند همگروهی تو اعتراف کرده که با تو رابطه نامشروع دارد. می خواستند ما را آدم های آلوده ای نشان دهند. اتهام رابطه نامشروع می زدند.
-خیلی حرف های کثیف به من می زدند راجع به رابطه جنسی من با شوهرم.
-جوری اعتراف گرفتند که خواسته خودشان را که ایجاد رعب و وحشت در رابطه با بحث فیسبوک بکنند در سال ۹۲.
-همنوع من آنجا بود می گفتند بنویس این را علیه آن بنویس. من نمی توانستم بنویسم بلند می شدند با یک کتابی می زدند پس گردن من. یک صندلی را زدند به کمر من.
-بر اثر ضربه ای که به من زده بودند حتی توان راه رفتن نداشتم. مرا به اتاق بازجویی می خواستند خیلی طول می کشید برسم. نمی توانستم خیلی حالم بد بود. به خاطر همین گفتند با وثیقه می روی تا دادگاهت تشکیل شود. وقتی برگشتم بچه ام را هم نمی شناختم.
-مرا هم تهدید می کردند که شوهرت را هم می گیریم می آوریم. خواهرت را از فلان کشور می آوریم.
-مورد آسیب جسمی قرار می گرفتم، آسیب های روحی هم که دیگر فراتر از آن چیزی است که بتوانم برای شما توضیح بدهم.
– من اجازه وکیل گرفتن نداشتم گفتند نمی توانی وکیل داشته باشی. رویا صابری را از قرچک آورده بودند. توی دادگاه هم اجازه دفاع از خودم نداشتم، مقیسه گفت تو به رهبر توهین کردی در کارهای مملکتی دخالت کردی به تو چه ربطی داشت که خبرها را پخش کنی. چه قصدی داشتی؟ چرا یک مشت جوان از خانه های تان مملکت را به هم می ریزید. بعد شروع کرد به اهانت کردن. شاکی پرونده سپاه بود اما آمده بودند و اشد مجازات را خواسته بودند. بعد هم که گفتند پرونده ها میرود شهرستان ها آنجا هم رسیدگی شود.
-مرا وقتی گرفتند در دادگاه با هم حرف می زدند که اول بگذارید اینجا رسیدگی شود گفتند حکم داریم می بریم تهران و بعد در اختیار شما می گذاریم. آنجا هم گفته اند که پرونده ها را می فرستند شهرستان. یعنی ۷ سال و ۹۱ روز به من داده اند و باید بار دیگر در دادگاه شهرستان محاکمه شوم. خب اگر محل جرم است چرا بردید تهران؟
-من مادر دو بچه ام، رویا دو بچه در خارج از کشور دارد. امیر یک بچه کوچک دارد. امین یک نوزاد دارد وقتی دستگیر شد همسرش حامله بود. به جز رویا بقیه زیر ۳۰ سال هستند. ۲۰ سال زندان داده اند خب بعد ۲۰ سال بیاید بیرون؟ فقط به خاطر شعر؟ بعد از ۳۵۰ ببرند بند ۷؟
-خانواده ها باید ترس را دور بریزند باید بلند شوند بگویند اصلا بچه های ما را بکشید اما چنین چیزی تحویل ما ندهید. حداقل دنیا بفهمد چی بر سر ما می آید. این همه گمنام، پرونده نارنجی که در کرمان گرفتند بردند کی میداند اسم شان چیست؟ چی شدند؟ دوست های خود من کی میداند؟ در زندان کشته شوند همه دنیا می فهمد. خانواده ها نباید بترسند. نباید پا در اوین بگذارند. اینها همین را می خواهند، اشک مادر مرا می خواهند. دوست دارند ما ذلیل باشیم. اصلا خانواده ها نروند، تماس هم می گیرند بگویند بکشید بچه های ما را. آن موقع است که دنیا می فهمد چی بر سر ما می آید ولی با رفتن و التماس کردن و ضجه و وثیقه گذاشتن و.. مادران این ۸ نفر را ببینید، کسی می داند نغمه کجا است؟ هیچ کسی پی گیر وضعیت آن ۷ نفری که زندان هستند هم نیست، ۲ روز دیگر هم همه فراموش می شوند. می آیند می برند و هیچ کسی نمی داند کیست کجاست. هیچ کسی نمی فهمد، درد ما این است، درد شخصی من این است. من خیلی شکنجه دیدم خیلی تحقیر شدم خیلی به من توهین شد به عنوان یک زن. اینقدر که می گفتم هرچی می خواهید می کنم فقط بسه، دیگر نکنید..
آنچه می خوانید همه متن مصاحبه ای که با نغمه شاهسوندی شیرازی انجام داده ام نیست؛ فعال سایبری که خود می گوید تنها جرم اش، شهروند خبرنگاری بوده و اینکه درباره وضعیت زندانیان، اعدام ها و اتفاقاتی که روزمره می افتد در چند صفحه فیسبوکی اطلاع رسانی کرده است. ۷ سال و ۹۱ روز زندان، حکمی است که برای او از سوی قاضی مقیسه، قاضی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب صادر شده و پورعرب، قاضی دادگاه تجدیدنظر بدان مهر تایید زده است با اتهاماتی چون تبلیغ علیه نظام، اهانت به آیت الله خمینی و آیت الله خامنه ای و همچنین انتشار تصاویر مبتذل.
در متن حکم نغمه شاهسوندی آمده است: در خصوص فعاليت تبليغى عليه نظام مقدس جمهورى اسلامى مستنداً به ماده ٥٠٠ قانون مجازات و١٣٤ به تحمل ٢ سال حبس به احتساب ايام بازداشت، در خصوص اهانت به حضرت امام و رهبر مستنداً به ماده ٥١٤ قانون مجازات اسلامى به تحمل ٣ سال حبس، در خصوص انتشار تصاوير مبتذل از طريق سامانه رايانه مستنداً به ماده ١٤ قانون جرايم رايانه اى به ٢ سال حبس و در خصوص انتشار تصاوير مبتذل به تبصره يك ماده ١٤ قانون جرايم رايانه اى و ماده ١٣٤ قانون مجازات اسلامى به تحمل ٩١ روز حبس محكوم ميشود.
به دلیل شرایط خاص فعلی نغمه شاهسوندی بخش هایی از مصاحبه او به امانت می ماند برای روزگار مناسب. او یکی از ۸ فعال سایبری است که سال ۹۲ بازداشت و در مجموع به ۱۲۸ سال زندان محکوم شده اند. امیر گلستانی به ۲۰ سال و یک روز، مسعود قاسم خانی به ۱۹ سال و ۹۱ روز، فریبرز کاردارفر به ۱۸ سال و ۹۱ روز، امین (فرید) اکرمی پور به ۱۳ سال، مهدی ری شهری به ۱۱ سال و رویا صابری نژاد نوبخت به ۲۰ سال و یک روز زندان محکوم شده اند. مسعود سید طالبی ابتدا به ۱۵ سال و یک روز محکوم شده بود که ۵ سال دیگر به حکم او اضافه شد و در مجموع به ۲۰ سال حبس محکوم شد. رویا صابری نژاد نوبخت در زندان قرچک ورامین زندانی است و بقیه در بند ۷ زندان اوین به سر می برند. نغمه شاهسوندی شیرازی اما قبل از برگزاری دادگاه و با قرار وثیقه از زندان آزاد شده است.
نغمه شاهسوندی شیرازی در این مصاحبه از بازجویی ها، توهین ها، تحقیرها و تهدیدهایی سخن می گوید که در بند ۲ الف سپاه متحمل شده و فشارهایی که بر خانواده او و سایر هم پرونده ای هایش وارد شده و اینکه: خانواده ها باید ترس را دور بریزند، باید بلند شوند، بگویند اصلا بچه های ما را بکشید اما چنین چیزی تحویل ما ندهید. حداقل دنیا بفهمد چی بر سر ما می آید. این همه گمنام، پرونده نارنجی که در کرمان گرفتند و بردند کی میداند اسم شان چیست؟ چی شدند؟ دوست های خود؛ من کی میداند؟ در زندان کشته شوند همه دنیا می فهمد. خانواده ها نباید بترسند، نباید پا در اوین بگذارند. اینها همین را می خواهند، اشک مادر مرا می خواهند. دوست دارند ما ذلیل باشیم. اصلا خانواده ها نروند تماس هم بگیرند بگویند بکشید بچه های ما را، آن موقع است که دنیا می فهمد چی بر سر ما می آید ولی با رفتن و التماس کردن و ضجه و وثیقه گذاشتن و.. مادران این ۸ نفر را ببینید، ما مرده بشوییم همه بفهمند. کسی می داند نغمه کجا است؟ هیچ کسی پی گیر وضعیت آن ۷ نفری که زندان هستندنیست، ۲ روز دیگر هم همه فراموش می شوند. می آیند، می برند و هیچ کسی نمی داند کیست، کجا است. هیچ کسی نمی فهمد، درد ما این است، درد شخصی من این است. من خیلی شکنجه دیدم، خیلی تحقیر شدم، خیلی به من توهین شد به عنوان یک زن. اینقدر که می گفتم هرچی می خواهید می کنم فقط بسه، دیگر نکنید…
این مصاحبه در پی می آید.
خانم شاهسوندی وضعیت پرونده و حکم شما اکنون به چه صورتی است؟
ما ۸ نفر بودیم که بازداشت شدیم. بدر زمان های مختلف بازداشت شدیم، دوستان را زودتر از من گرفته بودند. ۲۵ فروردین دادگاه تشکیل دادند، حکم را صادر کردند و مهر ماه هم تجدیدنظر گذاشتند که حکم ها تایید شد. بااین حال عملا پرونده هنوز بسته نشده، می خواهند مسائل دیگر اضافه کنند همانطور که سیدمسعود طالبی را بردند و ۵ سال اضافه کردند.
شما چه فعالیتی داشتید؟ چی شد شما را بازداشت کردند؟
من شغلم آزاد بود اما با چند تا از دوستان، در فیسبوک چند پیج داشتیم. کارمان این بود که درباره نقض حقوق بشر و اعدام ها و زندانیان می نوشتیم؛ شهروند خبرنگار بودیم. هیچ کدام به هیچ جای سیاسی وصل نبودیم؛ به هیچ ارگانی، فقط اطلاع رسانی می کردیم. سال ۹۲ شروع کردند به هک کردن پیج ها و ادمین های پیج ها. یکی یکی هک کردند و بازداشت کردند. از طریق ایمیل ها و مسیج هایی که به هم داده بودیم رد ما را گرفتند و ما را بازداشت کردند.
این صفحات الان روی فیسبوک است؟
نه، با گرفتن اولین نفر، پیج ها یکی یکی از روی فیسبوک برداشته شدند و نمی توانید پیدا کنید اما بیشتر ایرانی ها در ایران پیج “چو ایران نباشد تن من مباد “و پیج “این چه وضعشه مسولین رسیدگی کنند” را می شناسند. الان هیچ کدام نیستند اما پروفایل های شخصی ما هست.
چی می نوشتید در این صفحه ها؟
از لحاظ تاریخی برگردید به سالهایی که ما این پیج ها را داشتیم؛ تمام اتفاقاتی که در ایران می افتاد را می نوشتیم، در کنارش کاریکاتور هم داشتیم که بابت آنها اتهام توهین به سران سه قوه و رهبر و آقای خمینی را زدند. یکی از دوستان شاعر بود و شعر می گفت، موضوع این نبود که ما بخواهیم جمهوری اسلامی را از جا بکنیم. در توان ما نبود، ما برانداز نبودیم، شهروند خبرنگار بودیم که صحنه ای را می دیدیم، فیلم یا عکس می گرفتیم و توی صفحات می گذاشتیم. بابت اینها اتهام تبانی علیه نظام و انتشار تصاویر مبتذل و تشویش اذهان و توهین به مقدسات و اتهامات دیگری زدند. مثلا می گفتند چرا آقای جنتی با این کاریکاتور است، چرا آقای خمینی را کاریکاتور کردید یا آقای خامنه ای را و همین را کردند تصاویر مبتذل. البته وارد حریم خصوصی ما هم شدند. هرکسی در خانه شخصی خودش، فیلم های هالیوودی دارد و هرکسی طبق علاقه اش فیلم نگاه می کند، ممکن است یک فیلمی یک صحنه ای هم داشته باشد. این فیلم ها از نظر اینها بد و مبتذل محسوب می شود. چیزی نداشتند اضافه کنند به پرونده ما، می خواستند پرونده را جنجالی کنند اینها را اضافه کردند و آن بلاها را سر ما آوردند. حالا دوستان همچنان در زندان هستند و من از وضعیت شان آگاهی ندارم.
شما چطور بازداشت شدید؟
دوستان را دستگیر کرده بودند، اما نمی گذاشتند ما آگاهی پیدا کنیم. خانواده ها را تهدید کرده بودند، من تماس می گرفتم اما خانواده ها نمی گفتند بازداشت شده اند. می گفتند رفته حمام یا بیرون است وگوشی را نبرده. من رفته بودم سوپرمارکت نزدیک خانه که با من تماس گرفتند که بسته پستی داری باید بیایی در خانه کارت ملی را نشان بدهی و تحویل بگیری. برگشتم خانه، کلید را که گذاشتم در را باز کنم دو آقا پشت سر من وارد شدند. پرسیدم اینجا کاری دارید؟ گفتند بفرما بالا. رفتیم بالا دیدم سه نفر دیگر هم داخل خانه هستند با دو خانم. آن موقع مادر و عمه ام هم آمده بودند پیش من. گفتند حکم دستگیری و تفتیش خانه را داریم و برای من خواندند. بعد وسایل شخصی مرا برداشتند و توی راهرو به من چشم بند زدند و سوار ماشین کردند. اما پروازهای آن شب به خاطر وضعیت هوا کنسل شده بود، برای همین مرا به بازداشتگاه بردند البته قبل از آن مرا به دادگاه بردند برای تفهیم اتهام.
چه اتهامی تفهیم کردند؟
مرا بردند توی دادگاه ـ عذرمیخواهم از این ادبیات ـ اما در دادگاه به من گفت فکر می کنی جمهوری اسلامی اینقدر گشاد است که امثال شما می خواهید نفوذ کنید؟ این تفهیم اتهام من بود ! بعد مرا بردند بازداشتگاه و بعد منتقل کردند تهران. از هواپیما که پیاده شدیم چشم بند زدند و مرا سوار ماشین کردند و بردند اوین. مرا داخل اتاقی بردند با چشم بند. پشت سر من آقایان با هم حرف می زدند و کسی با من حرف نمی زد. خیلی برای من ترسناک بود خیلی سخت بود که وارد شده بودم و نمی دانستم چی در انتظار من است. یعنی الان می خواهند مرا بزنند؟ می خواهند چه بکنند؟ من چه باید بکنم؟ بعد یک خانمی آمد و مرا بردند بهداری اوین و سوالاتی از این دست که بیماری خاصی داری یا شکستگی داشته ای و… بعد مرا فرستادند بند ۲ الف. از فردای آن روز بازجویی های من شروع شد و تا زمانی که آزاد شدم هر روز، به جز روزهای تعطیل بازجویی می شدم.
با خانواده تان تماسی داشتید یا دیداری؟
نه دیدار اصلا نداشتم. تماس هم روزهای اول اصلا نداشتم بچه کوچک من دوسال اش بود وقتی مرا گرفتند. یکبار مرا صدا کردند گفتند بیا با بچه ات حرف بزن. در همان زمانی که من اوین بودم و بازجویی می شدم مسائلی هم با خانواده ام داشتند آنها را هم بازجویی می کردند. خواهرمن خارج از کشور است، حتی از بستگانم که در خارج از کشور هستند تلفنی بازجویی می کردند. مادرم گفته بود که بچه هایش حالشان خیلی بد است بگذارید حرف بزنند آمدید اینطور جلوی بچه ها بردید بدانند مادرشان سالم است. بعد آن هرازگاهی تلفن به من می دادند که با بچه هایم فقط حرف بزنم.
بازجویی ها چطور بود؟ چی می خواستند و چی می پرسیدند؟ شما چه جوابی می دادید؟
در آن فاصله ای که ما دستگیر شدیم از پیج هایی که ما داشتیم هر چی خودشان می خواستند درآورده بودند و روز اول گذاشتند جلوی من و گفتند این اتهاماتت است. اول که کی هستی و چرا اهانت کردی. به خاطر کوچکترین چیزها؛ شاید یک روز دو روز به خاطر یک عکس بازجویی می شدم. خیلی به من توهین می کردند خیلی خیلی توهین می کردند.
چه جوری؟ چی می گفتند؟
حرف هایی که من فقط در شان خود همان انسان ها می دانم. توهین به یک زنی که، عذر میخواهم نمی خواهم به هیچ کسی توهین کنم، یک نفر را به جرم مواد مخدر بازداشت می کنید یا به جرم اینکه از خیابان جمع می کنید اما به کسی مثل من که از خانه ام برده اید هزار حرف کثیف می زنید، اهانت می کنید، از مسائل خصوصی زندگی و خانواده می گذارند جلوی آدم، تحقیر می کنند اهانت می کنند تهدید می کنند که تو که راجع به اوین فلان چیزها را نوشتی می خواهی الان به تو تجاوز کنیم؟ می خواهی همان صحنه را برایت درست کنیم؟ حرف های کثیفی می زنند… هیچ چیزی هم نمی توانی بگویی. طوری شده بود که روزهای آخر می گفتم شما چی می خواهید من می نویسم فقط این حرف ها را نزنید. شما فراتر از آن چیزی که من هستم می گویید، من هیچ یک از این کارها را نکرده ام، من با هیچ شبکه خارجی در تماس نبوده ام ما فقط چند نفر بودیم که در چند پیج فیسبوکی می نوشتیم. من را می زدند. خیلی بیشتر از زدن اهانت شد. سعی می کردند بیشتر از جرایمی که برای ما پرینت کرده بودند گردن ما بگذارند که شما به فلان گروه وصل هستید یا با فلان شبکه کار می کنید. یا چون یکی از دوستان ما ویزا داشت و میخواست سفری خارج از کشور برود می گفتند شما جاسوس هستید. فکر می کنم در زندان ها خیلی از آدم ها مثل ما هستند. از ما فیلم می گرفتند، از من کلی فیلم گرفتند، می گفتند باید یک جوری حرف بزنی که همه بدانند حق آمدن به فیس بوک و فضای مجازی را ندارند و اگر بیایند نتیجه این است. به من دیکته می کردند که باید بگویی. چقدر تحت فشار قرار دادند که از ما مستند بسازند. خیلی تهدید می کردند، می خواستند به مسائل آلوده تر دامن بزنند می گفتند شما چون یک گروه هستید که هم آقا هم خانم هستید پس شما خیلی چیزهای دیگر هم با هم دارید.
تهدید چی؟
من یک زن متاهل و مادر دو بچه بودم. همیشه وقتی در فیسبوک بودم شوهر م هم کنار من بود اما می گفتند همگروهی تو اعتراف کرده که با تو رابطه نامشروع دارد. می خواستند ما را آدم های آلوده ای نشان دهند. اتهام رابطه نامشروع می زدند، هیچ مدرکی در این قضیه نداشتند فقط با فشارهای روحی، می گفتند اعتراف کن برو. دو بچه ات در خانه دارند می میرند و باید اعتراف کنی. دلت برای بچه هایت نمی سوزد؟ ما قول می دهیم هیاهو به پا نکنیم. می گفتم چطور من می توانم به چنین چیزی اعتراف کنم؟ چرا با زندگی من بازی می کنید؟ بعد صدا زدند که حاج آقا بیا این را ببر آنجا که خودش منتظر است، مثل اینکه اینطوری بیشتر دوست دارد! خیلی حرف های کثیف به من می زدند راجع به رابطه جنسی من با شوهرم. هرکسی ممکن است تلفنی چیزی به شوهرش گفته باشد. اما به خاطر شنود من مثلا من گفته بودم به شوهرم که فلان چیز را بخر یا فلان دارو را بخر، اینها را می گفتند. راجع به خصوصی ترین قسمت های بدن من با هم حرف می زدند. عکس های خانوادگی من که یک جایی مثلا لباس های من پوشیدگی لازم را نداشت می گذاشتند جلوی شان و راجع به بدن من با هم حرف می زدند. من مدام تحت فشار روحی بودم از بابت این قضیه. یا مرا می فرستادند توی اتاقی که برو بنشین ما بیاییم. یعنی فضایی می ساختند که قرار است تجاوز شود. کاری با من کرده بودند که من حاضر بودم بگویم نه تنها من دارم علیه نظم و امنیت کار می کنم که اصلا من تروریست هستم می خواستم آقا را هم ترور کنم. می دانید منظور من چی است؟ جوری اعتراف گرفتند که خواسته خودشان را که ایجاد رعب و وحشت در رابطه با بحث فیسبوک بکنند در سال ۹۲.
گفتید شما را کتک زدند. چه کسانی کتک زدند و چگونه؟ به صورت مداوم بود و..
نه به صورت مداوم نبود. مثلا من داشتم می نوشتم، خب یک جایی آدم از شدت ترس می ماند یا واقعا نمی دانستم چی بگویم. همنوع من آنجا بود می گفتند بنویس این را علیه آن بنویس. من نمی توانستم بنویسم بلند می شدند با یک کتابی می زدند پس گردن من. یک صندلی را زدند به کمر من، ۵ مهره من آسیب دیده. کافی بود من کمتر بنویسم یا کمتر حرف بزنم یا شل برخورد کنم اصلا فرصت دفاع به من نمی دادند می گفتند ما دیکته می کنیم تو بنویس. اگر می نوشتم و همکاری می کردم با آنها به خیر تمام می شد و برمی گشتم اما اگر اینطور نبود با ضربه ای به گردن و کمر مواجه می شدم. من همیشه رو به دیوار بازجویی شدم، به بازویم خیلی ضربه خورد در این فاصله. من خیلی آسیب دیدم. به خاطر ضربه ای به حدی به خونریزی افتاده بودم که توی سلول افتاده بودم اما حتی مرا به دکتر نبردند. یکبار بردند، من گفتم خواهش می کنم مسکن بدهید می گفتند اینجا دکتر اجازه ندارد مسکن بدهد. خیلی آسیب دیدم و از وقتی آزاد شدم تحت درمان بودم هم دکتر زنان هم درمان ستون فقرات. جوی نبود که بشود مخالفت یا از خودم دفاع کنم. وقتی من رفتم آنجا اصلا پرونده مرا بسته بودند. می گفتم چرا بازجویی می شوم اصلا حکم ام را صادر کنید.
شما چه مدت بازداشت بودید؟
من ۷ دی ماه ۹۲ بازداشت شدم و ۲۴ اسفند آزاد شدم.
گفتید فیلم گرفتند از شما، پخش کردند؟
من چیزی از خودم ندیده ام که پخش شده باشد. ولی ساعت های زیادی از من فیلم گرفتند. می گفتند به مردم بگو من غرق شده در محیط مجازی هستم. من زندگی ام را خراب کرده ام. زندگی ام خراب شده. به عنوان یک قربانی محیط مجازی از من اعتراف گرفته می شد عملا. بعد از آزادی هم دو هفته یکبار مرا به تهران می خواستند و می رفتم. حتی یک روز بازداشت شدم در دادسرای اوین. دوباره از من سوال می پرسیدند.
یعنی چطور بازداشت کردند؟
مرا خواسته بودند رفتم بازپرس شعبه ۸ حرف زدم. بعد گفتند نباید بروی. یک اتاقی بود گفتند باید بنشینی توی اتاق. بعد آقایی که تنها کسی بود که من در دوران بازداشت می دیدم آمد و سوال میکرد که بیرون کجا رفتی؟ با کی رابطه داشتی؟ کجا رفتی؟ توی فیسبوک دوباره هستی؟ برای چی فلان ساعت فلان جا رفتی؟ چرا با مادر فلان هم پرونده ای ات حرف زدی و.. بعد گفتند برو. دوبار دادگاه خواستند رفتم دادگاهی نبود فقط سوال جواب کردند.
قاضی کی بود؟
مقیسه، دادگاه بدوی بود و پورعرب دادگاه تجدیدنظر.
چطور شد شما را آزاد کردند؟
با وثیقه؛ ۱۷۰ میلیون وثیقه گذاشتیم و من آزاد شدم. علت اینکه من آزاد شدم این بود که در بند ۲ الف سپاه حال من خیلی بد بود نه تنها حال من که حال همسر یکی از متهمانی که بازداشت شده بود هم خیلی بد بود نمی دانم چه ضربه ای به او وارد کرده بودند اما بر اثر ضربه ای که به من زده بودند حتی توان راه رفتن نداشتم. مرا به اتاق بازجویی می خواستند خیلی طول می کشید برسم. نمی توانستم خیلی حالم بد بود. به خاطر همین گفتند با وثیقه می روی تا دادگاهت تشکیل شود. وقتی برگشتم بچه ام را هم نمی شناختم. زندگی خانوادگی مرا از هم پاشیدند. من قربانی شدم. شوهر من بعد از آزادی مرا باور نکرد. نتوانست بپذیرد. بچه های من خیلی آسیب دیدند. نیم ساعت از خانه بروم بیرون بچه های من می گویند مامان نکند باز تو را ببرند.
چند بچه دارید؟
دو بچه دارم یک دختر ۸ ساله و یکی هم الان ۴ سالش است.
اشاره کردید به همسر یکی از متهمان، یعنی اعضای خانواده بازداشت شدگان را هم بازداشت کرده بودند؟
بله، به ما که رحمی ندارند. ما را مثل دیگر فعالان مدنی و خبرنگاران که زندانی می شوند کسی نمی شناسد، ما را که نتوانند خانواده های ما را آزار ندهند. من از ترس اینکه اگر احوال همسر دوستم را بپرسم او را اذیت کنند نتوانستم، فقط ۲۵ فروردین که دادگاه رفتم همسر هم پرونده ای ام را دیدم با او حرف زدم که گفت بازداشت اش کرده اند و خیلی حالش بد بوده. بیشتر از این سعی کردم ارتباطی نداشته باشم با خانواده ها. من آزاد بودم و هر کار اشتباهی که من می کردم به آنها آسیب می رسید. ولی می دانم که همسر دوست مرا گرفته بودند و تحت فشار روحی و آسیب های جسمی قرار داده بودند که حالش بد شده بود و با قید وثیقه آزاد کردند. مرا هم تهدید می کردند که شوهرت را هم می گیریم می آوریم. خواهرت را از فلان کشور می آوریم. من را ۱۰ روز فقط به خاطر یک پرچم شیر و خورشید که بچه خواهرم در یک فستیوال در خارج از کشور دست اش گرفته و عکس گرفته آزار دادند. بعد می گفتند که چرا فامیلی ات شاهسوندی است؟ خب فامیلی است، پدر من که نگذاشته چند نسل آن طرف تر گذاشته اند. می گفتند یک چیزی دارید که اینقدر اهانت کرده ای، من اهانت نکرده بودم حقیقت را می گفتم اگر حقیقت اهانت است پس شما آن اهانت را از گردن خودتان بردارید. اما اگر چنین چیزی را می گفتم مورد آسیب جسمی قرار می گرفتم، آسیب های روحی هم که دیگر فراتر از آن چیزی است که بتوانم برای شما توضیح بدهم.
تمام مدت انفرادی بودید؟
دو روز یک خانمی را آوردند سلول من و بعد بردند و گفتند آزاد شده. من نمیدانم آنجا کسی جرات نمی کند اطلاعاتی به کسی بدهد ایشان هم می گفت که از فعالین شبکه های اجتماعی بود.
شما وقتی بند ۲ الف بودید از هم پرونده ای های تان خبری داشتید؟
هیچ خبری نداشتم، فقط مرا یکی دو بار برای مواجهه بردند. مرا می بردند اتاق بازجویی و یکی از دوستان را آوردند، با چشم بند بودیم. جز اینها هیچ اطلاعاتی نداشتم آنجا.
دادگاه چگونه برگزار شد ؟شما وکیل داشتید؟
نه من اجازه وکیل گرفتن نداشتند گفتند نمی توانی وکیل داشته باشی. دادگاه از صبح تا بعد از ظهر بود. دوستان را از اوین آورده بودند، رویا صابری را از قرچک آورده بودند. توی دادگاه هم اجازه دفاع از خودم نداشتم، مقیسه گفت تو به رهبر توهین کردی در کارهای مملکتی دخالت کردی به تو چه ربطی داشت که خبرها را پخش کنی. چه قصدی داشتی؟ چرا یک مشت جوان از خانه های تان مملکت را به هم می ریزید. گفتم آقای قاضی اینطور نیست گفت برو بیرون. بعد شروع کرد به اهانت کردن. گفت برو بنشین با شوهرت زندگی کن، چیکار داری توی کار مملکت دخالت می کنی و خبرنگاری می کنی و.. من نتوانستم هیچ دفاعی بکنم. فقط راجه به اهانت به مقدسات گفتم راجع به هر چیز پرونده بگویید می توانم بپذیرم اما توهین به مقدسات را نه. درست است که من یک صفحه ای داشتم با عنوان خدا کجاست اما خدا کجاست به معنی این نیست که خدا وجود ندارد. یا بخواهم توهین به اعتقادات شخصی کسی بکنم. اگر خبری گذاشتیم می گویید توهین به مقدسات می کنید. به من گفت برو بیرون و دادگاه تمام شد. بعد ۷ سال و ۹۱ روز حکم دادند. تجدیدنظر هم من اصلا نرفتم. ولی چند روز قبل از دادگاه تجدیدنظر وکیل گرفتم و در واقع اصلا برای تجدیدنظر مرا صدا نزدند. قرار بود گروهی دفاع کنیم نه اینکه تک تک ببرند اما مرا نخواستند. بچه های دیگر از خودشان دفاع کرده بودند شاکی پرونده سپاه بود اما آمده بودند و اشد مجازات را خواسته بودند. بعد هم که گفتند پرونده ها میرود شهرستان ها آنجا هم رسیدگی شود.
یعنی یکبار دیگر باید در شهرستان های خودتان محاکمه شوید؟
بله. مرا وقتی گرفتند در دادگاه با هم حرف می زدند که اول بگذارید اینجا رسیدگی شود گفتند حکم داریم می بریم تهران و بعد در اختیار شما می گذاریم. آنجا هم گفته اند که پرونده ها را می فرستند شهرستان. یعنی ۷ سال و ۹۱ روز به من داده اند و باید بار دیگر در دادگاه شهرستان محاکمه شوم. خب اگر محل جرم است چرا بردید تهران؟ و من نمی فهمم برای چی؟ من مادر دو بچه ام، رویا دو بچه در خارج از کشور دارد. امیر یک بچه کوچک دارد. امین یک نوزاد دارد وقتی دستگیر شد همسرش حامله بود. به جز رویا بقیه زیر ۳۰ سال هستند. ۲۰ سال زندان داده اند خب بعد ۲۰ سال بیاید بیرون؟ فقط به خاطر شعر؟ بعد از ۳۵۰ ببرند بند ۷؟ نمی دانم. این ها فشارهای روحی است برای من و حرف می زنم با شما. خانواده های ما می ترسند. مادر من هنوز می ترسد. به خاطر اینکه وقتی مرا تحویل مادرم دادند مادر من فقط مرا دکتر می برد و می آورد و به من می گفت نفس نکش. گوشی دست من می بیند می گوید بگذار زمین باز داری یک کاری می کنی. نرو، نیا. دو بچه داری. قربانی می شوند. واقعا هم قربانی شدند. ولی خانواده ها باید ترس را دور بریزند باید بلند شوند بگویند اصلا بچه های ما را بکشید اما چنین چیزی تحویل ما ندهید. حداقل دنیا بفهمد چی بر سر ما می آید. این همه گمنام، پرونده نارنجی که در کرمان گرفتند بردند کی میداند اسم شان چیست؟ چی شدند؟ دوست های خود من کی میداند؟ در زندان کشته شوند همه دنیا می فهمد. خانواده ها نباید بترسند. نباید پا در اوین بگذارند. اینها همین را می خواهند، اشک مادر مرا می خواهند. دوست دارند ما ذلیل باشیم. اصلا خانواده ها نروند، تماس هم می گیرند بگویند بکشید بچه های ما را. آن موقع است که دنیا می فهمد چی بر سر ما می آید ولی با رفتن و التماس کردن و ضجه و وثیقه گذاشتن و.. مادران این ۸ نفر را ببینید، کسی می داند نغمه کجا است؟ هیچ کسی پی گیر وضعیت آن ۷ نفری که زندان هستند هم نیست، ۲ روز دیگر هم همه فراموش می شوند. می آیند می برند و هیچ کسی نمی داند کیست کجاست. هیچ کسی نمی فهمد، درد ما این است، درد شخصی من این است. من خیلی شکنجه دیدم خیلی تحقیر شدم خیلی به من توهین شد به عنوان یک زن. اینقدر که می گفتم هرچی می خواهید می کنم فقط بسه، دیگر نکنید..
اشاره کردید که همسرتان بعد از زندان شما را نپذیرفت. چه اتفاقی افتاد؟ برای او هم مشکل ایجاد کرده بودند؟
دیگر اصلا بعد از آزادی من خانه مادرم زندگی می کردم دیگر خانه خودم نرفتم. همسرم نمی توانست بپذیرد. به او فشار آنچنانی نیاورده بودند تماس گرفته بودند که چرا گذاشتی زنت فلان کار کند و.. بعد از آزادی می گفت من نمی توانم بپذیرم زن من رفته زندان، نمی دانم به تو تجاوز شده یا چی شده و… شاید از خجالت نمی توانی بگویی، من نمی توانم زندگی با تو را بپذیرم. عملا زندگی مرا از من گرفتند.
شرم بر آنانی که هنوز دنائت این کذابان را باور نکرده اند و هنوز برایشان محرز نشده ! صحت خواب !!
با درود به نوریزاد عزیزو هم میهنان فرهیخته : جناب نوریزاد با تشکر ازشما بابت عیادت ازگوهربانو این مادر ستم کشیده که پاره تنش جوان رشید و فرهیخته ای که با اینکه به جبر روزگار مدینه فاضله آقای خمینی به کارگری می پرداخته و در ساعات فراغت با وبلاگی که ساخنه بود به نشر عقایدش می نشسته و توسط عمله جور وجباران دستگیر و تنها وتنها به جرم سکوت ولبخند که در پاسخ بیشرمیهایی که خود بهتر میدانید !! که ماموران المعذور به سر و روی بازداشت شده گان فرومیریزند که آن بی پناه به هرچه دل ناپاکشان خواست اعتراف کند ! تحویل میداد ! و ضارب نا جوانمردش در دادگاه اعتراف کرد که لبخند بله لبخند ستار وی را دیوانه کرده بود . خدایا لبخند یک جوان رعنا چنان بر آن ناحوانمرد سخت بود که امانت مردم را زیر رگبار مشت ولگد بگیرد ؟ من اگر آن ناجوانمرد را میدیدم ازاو میپرسیدم که بیشرم بی حیا آن جوان چه کرده بود ؟ دشنامی داده بود ؟ قرآنی سوزانده بود ؟ به مملکت خیانتی کرده بود ؟ به ناموسی تجاوز کرده بود ؟ پدرت را کشته بود ؟ ازچه رو آن قدر ازخود بی خود شدی ؟ که یک اسیر دست بسته را آنقدر کتک زدی ؟ جز اینکه مست ومغرور قدرت اکتسابی المامور المعذور شدی ؟ کجای قانون مدون اجازه ضرب و شتم به توی نامرد داده ؟ البته همه نیک میدانیم که ضرب و شتم اجزای نانوشته اقتدار پوشالی بازجویان است ! که برسر متهم آوار میکنند ! و اگر متهمی قدرت شکایت داشته باشد . و اجازه یابد به محکمه برود . و آثار ضرب و شتم را برتنش قاضی مشاهده کند و قاضی تشخیص دهد که وی را به پزشکی قانونی ارجاع دهد وپزشک هم مقدار آسیب را ذکر کند و بازهم قاضی در آن مورد خاص اعلام جرم کند و و بازمتهم ویا وابسته گان احتمالیش توان پی گیری داشته باشند شاید بله شاید توسط قاضی با وجدانی اعلام جرم شود ! تا بازهم توسط شخص پی گیری بتواند احقاق حق بنماید آن هم اگر بازمورد تهدید و تطمیع قرار نگیرد .و به طور قطع ویقین آن نامردی که این جوان را شهید کرد ازعدم پیگیری یک کارگر ساده مطمئن بود که به خود اجازه دست درازی داد والا اگر به او اطلاع میدادند که مثلا متهم وضعش خوب است و دستش به جایی بند است امکان نداشت به جزفحاشی و تهدید کار دیگری کند . که برایش درد سر درست شود . پس میتوان نتیجه گرفت که در مملکت امام زمان پول حرف اول را میزند . و تمام گفته های آقایان مبنی بر ملجا و پناه محرومان که همانا دادگستری باید باشد برآب نوشته شده و برباد است پس از چه رو مدعی مسلمانی هستند شما که محکمه هایتان بیدادگاه است و و مردم پناه دیگری ندارند ! ازچه رو اسم اسلام را خراب میکنید ؟ ازچه رو خود را متشرع میدانید ؟ ازچه رو مدعی دمکراسی هستید ؟ ازچه رو فریاد وا اسلامایتان گوش فلک را کر کرده ؟ و به تمام دنیا امر به انصاف میکنید ؟ شما نا مسلمان ها منصف هستید ؟ و یا در پرتو اسم مسلمانی تمام عقده های حقارت درونیتان را به قدرت تبدیل کرده اید . و بر سرما ملت آوار میکنید . وجالب اینکه حوزویان ویا به عبارت بهتر آخوند هایی که به این سایت می آیند مدعی اسلامی بودن این رژیم دجال مسلک هستند و هنوزبرایشان مسجل نشده که اعمال ضد انسانی و ضد دین در مملکت امام زمان صورت میگیرد و هیچ اعتراضی ندارند . ولی امان ازاینکه تار موی خانمی پیدا شود ! وا مصیبتا اسلام به خطر افتاد . بیضه اسلام فشرده شد . ارکان عرش به لزه افتاد . برویم با اعتراض و گلو پاره کردن به بی حجابی ازلرزش عرش جلو گیری کنیم . اگر کسی در در این سایت نظرش با حوزویان زاویه داشت برمی آشوبند و در جواب طومار ها مینویسند و هرچه دلشان خواست نثارکامنت گذار بینوا میکنند. که برود پی کارش خدا آخر وعاقبت همه را ختم به خیر کند .
سلام جناب كورس گرامي
شما درجواب برهان صديقين چنين فرموده ايد وسوال هائي طرح كرده ايد كه درذيل اول كلام شما را مي آورم بعدازآن جواب سوال شما را لطفا توجه وعنايت بفرمائيد:
“”{اكنون در برهان صديقين كه بناست وجود با وجود و بدون واسطه هيچ موجودى اثبات گردد پرسيدنى است كه مقصود از واقعيت وجود چيست ؟ از طرح كلمه واقعيت برمى آيد كه طراح برهان براى آن وجود خارجى قائل است . درست ؟ حالا مى پرسم : در خارج چيست جز مجموعه موجودات در حركت و تغيير مدام از آغاز به وجودآمدنشان تا آينده اى نامعلوم ؟ أجزاء اين مجموعه بر خلاف نظر مطرح شده نفى نمى شوند ، تغيير كمى و كيفى مى يابند . به قول مولوى : از جمادى مردم و نامى شدم …الخ . اين يعنى جماد نبات مى شود و نبات جانور و جانور انسان . اين يعنى هيچ چيز واقعى هرگز ناواقعى نمى شود و همراه با اين تغييرات كل نيز تغيير مى كند زيرا كل يك لفظ است و در واقعيت چيزى جز همين مجموعه موجودات نيست . پيش فرض برهان شما تعيين ناشدگىِ چيستىِ واقعيتِ هستى است . من نمى گويم و واقعاً نمى دانم اما اگر كسى به شما بگويد واقعيت هستى چيزى جز مجموعه كل موجودات در تمامى تاريخ هستى نيست شما چه جوابى براى او داريد ؟ اگر بگوييد وجود خدا ، خدا در اينجا چيست ؟ وجود يا موجود ؟ اگر وجود است پس وجود خدا يعنى : وجودِ وجود و اين توتولوژى و دوباره گويى است . يك ماشين را در نظر بگيريد .هر جزئى از آن يك موجود است . كل آن همين موجودات يا أجزاء اند نه چيزى سواىِ أجزاء . هم كل و هرجزئى از كل موجود هستند نه وجود . راننده ماشين هم موجود است . وجه اشتراك همه موجودات نيز موجوديت است . كل آنها نيز وابسته به اجزاء و اجزاء هم وابسته به كل است . اكنون شما بگوييد وجودى كه موجود نباشد كجاست ؟ برخلاف حدس شما من تعصبى ندارم . آيا تعصب ورزى شامل پرسش هم مى شود ؟ هر توضيحى كه شما بدهيد به آن فكر مى كنم و بيش از اين هم در اين باره بحث نمى كنم ، چون موضوع ريشه ها اثبات يا رد وجود خدا نيست . شما فرض كنيد من طفره مى روم . اشكالى ندارد . خدا يا هست يا نيست . من به هركدام باور داشته باشم هرگز در اين جهنم كه ابليسان به نام خدا بر آن حاكمند إظهارش نمى كنم} .”پايان گفتارشما.
فرموده ايد:” از طرح كلمه واقعيت برمى آيد كه طراح برهان براى آن وجود خارجى قائل است . درست ؟ حالا مى پرسم : در خارج چيست جز مجموعه موجودات در حركت و تغيير مدام از آغاز به وجودآمدنشان تا آينده اى نامعلوم ؟ أجزاء اين مجموعه بر خلاف نظر مطرح شده نفى نمى شوند ، تغيير كمى و كيفى مى يابند .”پايان.
جواب-بلي طراح برهان براي واقعيت وجودخارجي قائل است.
اينكه فرمود ايد:” حالا مى پرسم : در خارج چيست جز مجموعه موجودات در حركت و تغيير مدام از آغاز به وجودآمدنشان تا آينده اى نامعلوم ؟”
جواب – اين مجموعه موجودات خارجي ،يعني درمتن واقع، درحال حركت….؛ موجودات مادي هستند وبه تعبيري پديده هاي مادي هستندكه درحال تحويل وتحول ودگرگوني كمي وكيفي هستند كه ازخود استقلالي ندارند وبلكه نياز به پديدآورنده دارندزيرا هر حركتي نياز به محرك داردهمانطوري كه هرپديده اي نياز به پديدآورنده دارد.
آيا ماده كور بي شعوردرحال حركت وتبدل از آغاز به وجودآمدنشان؛ به خودي خود به صحنه وجودآمدند ؟يافاعل وعلتي خارج از ذاتشان عامل وسبب وجودآنها شده است؟
اگربگوئي كه نخير علتي نداشته اندوبه خودي خودبه وجودآمده اند . اين همان انكارعليت ومعلوليت دروجود است كه همه عقلا وفلاسفه ،عليت را قبول دارند. واگربگوئي علتشان خودشان هستند.شما صدفه وتصادف را پذيرفته ايد كه هيچ عاقلي اين را قبول ندارد. واگربگوئيد موجودات مادي، معلول علتي خارج ازذات خودشان مي باشد وآن هم ضرورتا غيرمادي است ،پس شما عليت را پذيرفته ايد . وآن علت العلل هستي وكائنات مي باشد،وما آن را خدا وآفريدگارهستي مي ناميم.
فرموده ايد:” أجزاء اين مجموعه بر خلاف نظر مطرح شده نفى نمى شوند ، تغيير كمى و كيفى مى يابند .”پايان.
جواب – بله اجزائ اين مجموعه بعداز به وجودآمدن هيگاه نفي پذير نيستنداما فقط درزمان ومكان خودشان تاچندي كه موجودهستند درهمان زمان وجوديشان نفي ناپذيرند ،يعني ضرورتي بالغيردارند نه ضرورت ذاتي. واما تغييركمي وكيفي موجودات مادي بله درست است ؛حركت جوهري صدرائي نيز مفادش همين است. اما آيا ادامه حيات براي پدرشما ويامن وياخودمان محبوب ما بوده است يا خير؟ اگرمحبوب ما بوده است چرا نمي توانيم اين زندگي ظاهري را ادامه دهيم؟اين سؤال درموردهمه پديده هاجاري است. واما مقصوداز نفي پذيري همين مرگ وميرها وفنا شدن ظاهري است واگرواقعيت وجودي هرپديده اي- يابه تعبير هايدگر وجودممكني كه مسبوق برعدم است ،يعني نبوده است وبودشده است،اگر ازآن خودش بود هيچوقت مرگ ونابودي را نمي پذيرفت. وازهمينجا لبيب خردمند درمي يابد كه همه اين واقعيت هاي گذران ونفي پذير، تكيه بريك واقعيتي دارند كه واقعيتش ازآن خودش هست وقائم برذات خويش است وفنا ناپذيربلكه وجودش ازلي وابدي وسرمدي است.
وآن واقعيت اصيل موجودي مجردازماده مي باشدو مااورا علت همه كائنات مي دانيم واسمش را خدا گذاشته ايم .
فرموده ايد:” . من نمى گويم و واقعاً نمى دانم اما اگر كسى به شما بگويد واقعيت هستى چيزى جز مجموعه كل موجودات در تمامى تاريخ هستى نيست شما چه جوابى براى او داريد ؟ اگر بگوييد وجود خدا ، خدا در اينجا چيست ؟ وجود يا موجود ؟ اگر وجود است پس وجود خدا يعنى : وجودِ وجود و اين توتولوژى و دوباره گويى است . يك ماشين را در نظر بگيريد .هر جزئى از آن يك موجود است . كل آن همين موجودات يا أجزاء اند نه چيزى سواىِ أجزاء… .””پايان.
جواب – همه هستي ممكنات پديده اي بيش نيستند. وپديده نياز به پديدآورنده داردكه دربالا توضيح داده شد.ووجود خدا ويا بگوئيم علت اولي و به وجودآورنده اين پديده ها،وجوداصيل وقائم برذات خويش وغيرمادي است واصل وجوداست واو وجودأعلي وعلة العلل هستي است وبنا برتشكيك وجود، اوأعلي المراتب وجوداست وبقيه ضعيف واضعف وجودهستند ،وبلكه وجودربطي وياعين ربط به اوهستند.
واما لفظ وجود اشتراك معنوي است كه برهمه وجودات ضعيف وقوي ومادي ومجرد واصيل اطلاق مي شود .ومنطقي رابحث درالفاظ نيست ودوباره گوئي هم نيست.
وامااينكه مثال به ماشين زديد،بله دراين مثال هم به همه اجزاءماشين وبه راننده اش نيز لفظ وجوداطلاق مي شود؛اما سوال من اينجا اين است كه اجزاءاين ماشين وتركيبش آيا به خودي خود درست شده وبه وجودآمده است؟ويا سازنده باشعوروفكري داشته است؟ شما چه جوابي داريد؟
وكل هستي ،يعني ماسواي الله، نيز محتاج به وجود آورنده ايست كه داراي شعور واراده وتدبير وحيات وعلم وقدرت است كه ما اورا خدا وآفريدگار ممكنات هستي مي ناميم.
فرموده ايد:” . وجه اشتراك همه موجودات نيز موجوديت است .
جواب – بله همينطوراست كه دربالا هم بنده عرض كردم كه لفظ وجودمشترك معنوي است وبرهمه موجودات اطلاق مي شود.
فرموده ايد:” كل آنها نيز وابسته به اجزاء و اجزاء هم وابسته به كل است . اكنون شما بگوييد وجودى كه موجود نباشد كجاست ؟
جواب – كل اجزاء وابسته به اجزاء ؛يعني چه ؟آيا مقصودتان علت ومعلول يكديگرهستند؟بله درست است باهم مرتبط هستند ،واماآيا اين علت ومعلول متسلسل تابي نهايت است ويادوركوراست؟كه هردونزدعقلا باطل است.پس اين فرض مي ماند كه اين سلسله علت ومعلول بايد بجائي برسند كه اوعلت نخستين است ومعلول چيزديگري نيست. ويا به تعبير ابن سيناطرف اول عليت است زيرا كه يك سلسله علت ومعلول بي طرف محال است حتما وضرورتا بايدمبدأ ووسط وآخري بايدداشته باشد وگرنه موجودهاي معلول هرچند علت مابعدي خودش هست اما خودش نيز معلول است ؛ومعلول يعني موجود وابسته به وجود علتي ديگر كه مافوق اوهست؛واگراين علت مافوق، قائم برذات باشد كه سرسلسله علتها است ،واين نتيجه برهان طرف ووسط است؛ وآن مبدأوجود علل ومعلولهاي بعدي است كه طرف اين علت ومعلولهاي وسط است؛واگرچنين نباشد فرض براين استواراست كه يك سلسله موجودات متكي برغير باشند ولي ازآن غير خبري درهستي نيست . واين محال عقلي است.
واما وجودي كه موجودنباشدكجاست؟جواب- وجود ياضروري وقائم برذات خويش است ،وياممكن است و به سبب علتش موجوديت پيداكرده است،وياوجودش ممتنع است وبه تعبير ديگرعلتِ وجودنداشته است.واين تقسيم محصوربه حصرعقلي است؛ پس آن وجودي كه موجودنباشد ازقسم سوم است يعني ممتنع الوجوداست ويامي گوئيم علتِ وجود،نداشته است.
جناب آقاي كورس محترم ماكاري به اظهارنظرشما نداريم كه خدارا قبول داريديانداريد اما نوشتار شما حاكي ازترديدوشكاكيت شما نسبت به آفريدگار هستي است وبه براهين اثبات آفريدگارهستي هم تاخت وتازمي كنيد وهجمه داريد؛ودرمباحثه باآقاسيدمرتضي عزيز شماي گرامي طفره رفتيد،پس به ما هم اجازه دهيد كه نوشتار شمارا به نقدبركشيم تا حق وحقيقت مطلب وواقعيت هستي مبرهن گرددوديگران ناظر سايت بافته هاي شما راكه خواندند نقدش راهم بخوانند وآن وقت باعقل وخردخويش هركدام را انتخاب كردندحق آنها است. وگرنه ماكاري به باورشما نداريم كه اظهار بكنيد يانكنيدواينكه ديگران بنام خدا چه جهنمي را براي شما وما ساخته اند نبايد موجب برآشفتگي درنوشتارشما باشد. اما نظريه اي كه دراينجا طرح مي شود باپيشفرض هاي خود ساخته شما ماهم حق انتقادداريم واين نبايد موجب برآشفتگي شماگردد.پايدارباشيد وشادكام.
مير
جناب آقاي كورس محترم ماكاري به اظهارنظرشما نداريم كه خدارا قبول داريديانداريد اما نوشتار شما حاكي ازترديدوشكاكيت شما نسبت به آفريدگار هستي است وبه براهين اثبات آفريدگارهستي هم تاخت وتازمي كنيد وهجمه داريد؛ودرمباحثه باآقاسيدمرتضي عزيز شماي گرامي طفره رفتيد،پس به ما هم اجازه دهيد كه نوشتار شمارا …(میر)
جناب میر و ناظر ومرتضی ومصلح غیره اصلا بشما چی که کی خدار اقبول دارد یا ندارد؟شماها کی هستید تو این سایت این اراجیف را می نویسید و به تفتیش عقاید می پردازید؟ مگر شما را تو قبر دیگران می گذارند و یا گناه(چه کلمه احمقانه و مزخرفی ما یا قانون را احترام می گذاریم و یا بر ضد قانون کار می کنیم که مجرم هستیم یعنی جرمی مرتکب شده ایم گناه مزخرفات دینی است) دیگران را بپای شماها می نویسند و یا خدا بشما ماموریت داده که این اراجیف را می نویسید؟به شما چی که کسی خدا باور است یا نیست؟اینکار شما یعنی تفتیش عقاید و غیره قانونی است.شما هر بحثی که می خواهید دراین سایت بکنید ولی حق ندارید تفتیش عقاید کنید. کشور را بنابودی کشیده اید و ملک خصوصی خود کرده اید.به هیچ کس اجازه اظهار نظر نمی دهید.بعد هر جا هم می رسید به تفتیش عقاید می پردازید.بشما چی که کی چه عقیده ایی دارد؟شما اگر لشکر سایبری هستید که باشید و هر کاری از دستتان بر می آید می کنید.ولی حق تفتیش عقاید ندارید. جناب میر تو و مرتضی و غیره هر چی می گویید جز سفسطه و مغالات بی معنی در مورد هستی و خدا و …نیست.شما مشتی خرافات را سالیان سال مقدس کرده اید و موروثی به آن از طرفی و بعنوان محل ارتزاق و موقعییت اجتماعی از طرف دیگر پرو بال داده اید.والا هیچ حرف منطقی و خرد پسندی ندارید.اگر داشتید فورا به چوب تکفیر و ترور دست نمی زدید.
با درودی از بن جان به کورس فرهیخته : ما کاری نداریم که شما خدارا قبول دارید ویا ندارید !! و به براهین !! اثبات آفرید گار هستی هم تاخت وتاز میکنید !! البته شان کورس گرامی اجل این مطالب است ولی من آموختم که کار نداشتن به باور خدا و یا ناباور بودن به خدا جلو گیری از هجمه نمیکند وازقبل در محکمه ای که حظورنداشتید محکوم به خداناباور شده اید ! حال مدام برهان بیاورید . کو گوش شنوا ! با پوزش ازعزیز گرامی .
با سلام و درودهاي گرم
دكتر محمود اميري مقدم ، سخنگوي سازمان حقوق بشر ايران، در گفتگو با راديو ندا با اشاره به شتاب اعدام هاي فزاينده اخير با بيان اينكه ” براي حكومت [ جمهوري اسلامي] اعدام راه حفظ بقاست ” ، گفت : ” يك كشتار جمعي در زندان قزل حصار برنامه ريزي شده است. در قبال اين جنايت نبايد سكوت كنيم! ”
http://radio-neda.blogspot.com/2015/05/blog-post_25.html
تف به نطفه ناپاکت نوریزاد جاسوس حکومت
خیلی بی ادبی
جناب حبیب واقعا که ابلهی! آخه نطفه ناپاک و پاک یعنی چه؟برای اگاهی تو و امثال تو بگویم که نطفه مقداری مواد غذایی محلول است و اسپرمهای مرد همین ! از نظر پاکی هم کاملا استریل است.بنابراین ابله نطفه ناپاک مشتی اراجیف دینی است که در مغز ابلهانی چون تو فرو رفته که تا بتوانی براحتی برای تحقیر و فرو نشاندن عقدهای خود و نشان دادن حقارت و عقب افتاده گی فکری خود را بلغور کنی! لاقل حرفی را که می زنی روش فکر کن.
———————
فحش ممنوع مزدک گرامی
سپاس
با درود به جناب نوریزاد گرامی!
/////
جناب نوریزاد من فحش و ناسزا به کسی نمی دهم.
جناب نوریزاد در مورد حرکت شما و اثر آن در جامعه منظور من دست کم گرفتن حرکت شما نبوده بلکه آنرا درمقایسه با حرکت گروهی و سازمان یافته دیده ام.والا اتفاقا حرکت شما دراین شرایطی که تمام روزنه ها بسته است تنها روزنه است مگر اینکه گروهای زیادی از مردم مثل شما از جان بگذرند و بمیدان ایند.بنابراین من حرکت شما را ناقابل ندانسته ام.ودرمورد اینکه من پشت کامپیوتر نشسته ام و کاری(البته کار من بیشتر با کامپیوتراست و مجبورم پشت آن بنشینم منظورم در مخالفت با وضعییت کنونی است) نمی کنم هم برمیگردد به تجربیات گذشته ای ناخوشایند و معتقد نبودن به حرکت فردی.راجع به قتل و عام آخوند و آقازادها هم من بگویم مسلما اگر انقلابی صورت گیرد و درگیری پیش آید بسیاری از این اراذل یا فرار می کنند و یا توسط مردم تکه پاره می شوند و به نصایح من و شما کسی درآن بلبشو گوش فرا نخواهد.از جهتی هم این بستگی به توان گروهای دمکراتیک و ملی در آن برهه زمانی دارد و برد گفتمان آنها.مسلما اگر این گروها قدرت مانورداشته باشند و از هرج و مرج جلوگیری کنند می توانند جلو کشت و کشتارها و خرابی اموال عمومی و تجاوز به حریم افراد را توسط افراد و گروهای خود سر بگیرند.من خواهان کشتن کسی نیستم ولی مثل شما هم حاضر نیستم مشتی جنایتکار را بدون پیمودن راههای قانونی ببخشم.اینها ادم کشته اند و خانمانها ویران کرده اند و هنوز هم بر طبل خرابی و فساد و آدمکشی و ویرانی کشور می کوبند بنابراین بخشیدن چنین درندگانی حرفی خلاف قانون عرفی و در ضدیت با حقوق شهروندی و صلح در جامعه است. من و شما یا گروهی و دسته ایی اگر قدرت را گرفتیم نمی توانیم خودسرانه از طرف دیگران قاتل فرزندانشان را ببخشید.چون این خود اجحافی مزید بر داغی است که جنایتکاران پیشین بر دل این مردم گذاشته.ما باید همه به قانون رجوع کنیم نه اینکه از پیش برای مردم تعیین و تکلیف کنیم.حرف من پایبندی به قوانین عرفی برمبنای حقوق بشراست بنابراین نمی تواند موافق نظر شما در مورد من باشد.
در مورد فردی بنام مردی که گویا علاقه ایی به بکار گیری آمار برای کوبیدن دیگران در این سایت دارد.
جناب مردی شما فردی مثل بقیه دراین سایت نه صاحب یا تعیین کننده دراین سایتید.اینکار شما می تواند برای خودت یک سرگرمی باشد و این می رساند که شما از بی کاری سایت را بمحلی برای همانکاری که دیگران را ازآن منع می نمایید کرده اید یعنی سرگرمی خود!ولی برای اطلاعتان بگویم تا زمانیکه فقط آمار می گیرید حق شماست و حرفی نیست ولی اگر این آمار را برای کوبیدن دیگران بکار گیرید کاری بی شرمانه و پستی است و بهتر است سرگرمی بهتری پیداکنید.شما مرا به توهین به دیگران متهم کرده اید می شود تعدادی از این توهینها را به اشخاص را بیاورید؟ من به اسلام و اعتقادات اسلامی و هیچ دین و عقیده و ایدیولوژیی هیچگونه احترامی نمی گذارم و آنرا حق خود می دانم ولی به اشخاص نه.در ضمن من بارها گفته ام که مدیر سایت تصمیم می گیرد که چی درسایت بگذارد و چه نگذارد و این احتیاجی به پدرخوانده ندارد.من نمی فهمم چرا عده ایی یاد نمی گیرند که آنچه را خود می پسندند بگویند و بگذارند دیگران هم آنچه را می پسندند بنویسندو یا بگویند.شما همانکه آمارت را می دهی بس است دیگر بتو ربطی ندارد که چه کسی چه می گوید و یا می نویسد.این یعنی قضاوت کردن.وجواب من و احتمالا مهرداد گرامی هم بشما اینست بتو چی؟ تو کی هستی؟اگر از اینجا ناراحت هستی سایتهای بسیاری هست.حکایت افرادی مثل تو شده ضرب المثلی که خان می بخشد نوکر خان نمی بخشد!
اقای حبیب گرامی این حرف زدن شما درست مثل حرف زدن انهایی است که باید برای پایات تحصیلات امتحان داخل بشکه رفتن را می دهند که پررو و…..باشند !!!!!!{حتما میدانی چه قشری باید داخل بشکه ای که در 90سانتی ان سوراخ دارد بروند تا … پیدا کنند تا هر چه را که بهشان می گویند بدون فکر و خرد قبول کنند}
آخه عقل هم خوب چیزیه. توی این سایت که فقط بحث علمی و تاریخی و سیاسی (اون هم نه از نوع خاله زنک بازی های کیهان شریعتمداری و یا رسانه های شاه الهی و فرقه رجویه و امثالهم بلکه بحث بنیادین و با آزادی کامل) هست که آگاهی بخش است. شما که عامل حکومت و مزدور نیستید بفرمایید چه کرده اید؟ مثلا نوری زاد چه کار اطلاعاتی داره می کنه؟ مثلا مادر ستار بهشتی اون زمانی که پسرش را کشتند من یادمه که چندین روز جلو مسجد وایساده بود و خونخواهی پسرش را می کرد. خانم ستوده سالها وکیل زندانیان سیاسی بوده حتی وقتی که نوری زاد در زمره حواریون رهبری بود.دکتر ملکی به اندازه یک عمر مبارزه مدنی و سیاسی کرده. آخه مثلا نوری زاد می خواد اینها را لو بده؟ به قول آقای خمینی “خداوند انشالله همه ما را شفا بدهد”.
از خدا جوییم توفیق ادب بی ادب محر
وم ماند از لطف رب
کرده رهبر گیر، در کردار خویش
پا گذارد هر طرف چه پس، چه پیش
ثروت و قدرت که غارت کرده است
باد خواهد برد و زین است او پریش
در ادامهٔ دو بیتی ناشناس.
در توهم دائما، هر روز و شب
گرد او دیوان و مردم تشنه لب
مدح مداحان چرکین خوی و دل
گر نباشد نیست رهبر،بی سبب