یک: من در سالن انتظار دادسرای زندان اوین بودم، و دکتر ملکی و مادر ستار بهشتی و نعمتی در اتاق بازرسی. هرچهار نفرمان نوشته ای داشتیم از نرگس. نوشته ی من این بار ” نرگس محمدی بیمار است” بود که مدام آن را به دوربین کنج سالن نشان می دادم. مردم می آمدند و می رفتند و با هم پچ پچ می کردند از سر خیرخواهی. که اینجا چه جای اعتراض است؟ اعتراضی اگر داری برو بیرون. برو جلوی مجلس. برو خیابان پاستور. ما اما نیک می دانستیم این خورشید از پسِ کدامین تپه اگر سربرآورد به روشنایی می انجامد. تلویزیون سالن بر شبکه ی خبر چفت شده بود. این شبکه هم پر بود از خبرهای کجَکی. یا یمن بود یا آل سعود یا بشار اسد یا تظاهرات و درگیری در فلان کشور غربی یا خمیازه کشیدن فلان مسئول وطنی در سفر به بهمان استان. تازه خبرهای درجه بندی شده اش را زیرنویس می رفت.
ناگهان دیدم شبکه ی خبر تلویزیون، چهار خبر کشوری را به صورت زیرنویس رفت از قول وزیرکشور آقای رحمانی فضلی. و هر چهار خبر مربوط بود به حادثه ی مهاباد. یکی این که: رسانه های معاند یک حادثه ی شخصی در مهاباد را به یک حادثه ی امنیتی – سیاسی بدل کرده اند. دو این که: در حادثه ی مهاباد پای هیچ عنصر امنیتی در میان نبوده. سه این که: در این حادثه 21 مأمور نیروی انتظامی زخمی شدند. چهارمی اش هم از همین جنس بود که یادم نمانده.
می گویم: این وزیر کشور که در امتداد عمله های نشاندارِ رهبری است، آمپول دروغش را از سرِ اسلامی اش تزریق می کند به مغز مردم. چنان می گوید در این حادثه پای هیچ عنصر امنیتی در میان نبوده که آدم باید باور کند سابقه ی جمهوری اسلامی را در راستگویی های متداولش در این خصوص. کجا ما شاهدِ این بوده ایم در فلان حادثه که پای پولادین مأموران امنیتی در میان بوده، هم بیت رهبری هم دولت هم صدا و سیما هم نمایندگانِ ترسیده و خسبیده ی مجلس بر حضور و نقش عناصر امنیتی تأکید کرده اند که این دومی اش باشد؟
در داستان قتل های زنجیره ای که ما انتشار خبرش را مدیون پافشاری سید محمد خاتمی هستیم، بیت رهبری به تب و لرز افتاد و اوضاع مملکت به هم ریخت و رفت تا آخرین خبری باشد که سیستم امنیتیِ بیت رهبری ناگزیر به انتشارش شد. جوری که بعدها بجای این که خانواده های سلاخی شدگان طلبکار باشند همانان در معرض آسیبِ دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی قرار گرفتند. مثلاً در یک قلم، همین دستگاه های امنیتی هرگز اجازه نداده اند یک سالگرد مختصر و بی واهمه به یاد فروهرها برگزار شود.
یا مثلاً در حادثه ی کهریزک با نمایشی که برای محاکمه ی قاضی مرتضوی بپا کردند شما همین آمپول اسلامی را در دویست هزارتومان جریمه می بینید و نه بیشتر. حالا نقش بیت رهبری و سپاه و امام جمعه ها و شعبون بی مخ های بسیجی در اسید پاشی ها و ترورهای خاموش و دزدی های آشکار سپاه و مصادره های کور و زندانی کردن های ناجوانمردانه و یکسویه و ترانزیت رسمی مواد مخدر و به زیر کشیدن فلان آیت الله مخالف و به هم زدن فلان محفل مجوز دار بماند برای روزهایی که بساط آخوندهای دزد و قاتل جمع شده باشد.
در همین زیر نویس، تلویزیون به ناجوانمردانه ترین وجه ممکن از قول وزیر کشور رهبری می نویسد: در این حادثه 21 مأمور نیروی انتظامی زخمی شدند. و نمی نویسد چند نفر از مردم ” کشته” شدند! یعنی زخم مأمور خودش را می بیند و کشته شدن مردم را نمی بیند. اینجاست که اخبار کجکی بیش از آن که مردم را احمق بار بیاورد، آنان را به وادی نفرت و بی اعتمادی سوق می دهد.
دو: برای قاضیِ اجرای احکام نوشتم: مدارکی دارم از صورتجلسه ی اموالی که سپاه در سال نود از خانه ام برداشته و برده و تا کنون پس نداده. اگر بخواهید این مدارک را برای شما بفرستم. این نامه را دادم به سرباز پشتِ پیشخوان و برگشتم سرپستم و نوشته را به سمت دوربین گرفتم.
سه: شش زندانی را با دستبند و پا بند آوردند و با عبور از سالن انتظار به داخل دادسرا بردند. پیراهن این زندانیان کثیف و کهنه بود و بر پشت هرکدام نوشته شده بود: قرارگاه فاتب. دستهایشان را در هم پیچیده بودند و زنجیرهایی به پاهایشان بسته بودند که این زنجیرها به زمین ساییده می شدند بدجوری. بعضی از زندانیان صورت خود را با دست پوشانده بودند از خجالت.
چهار: گوهر عشقی – مادر ستار بهشتی – حال خوبی نداشت. می گفت: من از سه شنبه ها می ترسم. چرا؟ چون ستار را روز سه شنبه بردند و نرگس را هم.
پنج: سرباز پشت پیشخوان مرا صدا زد و گوشی تلفن را داد دستم. قاضی اجرای احکام بود. گفت: مدارک را بدهید به همین سربازان برای من می آورند. و پرسید: دیگر چه می خواهید؟ گفتم: آزادی نرگس را. و این ” آزادی نرگس را” را آنقدر محکم گفتم که خودم پشت بندش سکوت کردم تا چند ثانیه. و پشت بندش گفتم: آقای قاضی، من با تمامی ارادتم به درستی و راستی به شما می گویم که: نرگس بیمار است و داروهای ضد تشنج او را سر پا نگهداشته اند. پرونده ی قضایی وی از مدارک پزشکی انباشته است. این زن تحمل زندان ندارد طبق نظر پزشک خودتان. گفت: من به قاضی اش می گویم مسئله ی بیماری اش را مد نظر داشته باشد. از وی تشکر کردم و به وی گفتم که ما آدمهای لجوجی نیستیم. بل کسانی هستیم که در عمق دره ی ناگزیری، ناگزیر به فریادیم طبق آیه ی قرآن.
شش: دکتر ملکی یک نامه نوشت برای شعبه ی دو دادیاری با پنج تقاضا. دوتا برای خواسته های خودش، دو تا برای من، و یکی برای آزادی نرگس. ما برای در آنجا بودن، نیازمند اینجور بهانه های قانونی هستیم.
هفت: یک بانوی پنجاه شصت ساله با کلی پرونده در بغل آمد و درکنارم نشست و یک ریز اشک ریخت تا زمانی که رفت. شوهرش را که رییس یکی از شعبه های بانک پارسیان بوده بیست میلیون تومان جریمه کرده بودند با ده سال زندان بجرم همکاری با اختلاسگران سه هزار میلیاردی. می گفت: شوهرم در سی سال خدمتش یک نقطه ی ناجور نداشته است. و گفت: اینها به چند قربانی نیازشان بود که شوهر من شد یکی از آنها. گفت: رفتم دیدن مدیرعامل بانک پارسیان و نامه هایی را که خودش برای شوهر من نوشته بود زدم به صورتش. که مگر این خود تو نبودی که به شوهرم نوشتی یک هزار میلیارد به این آقا وام بده؟ و مگر شوهرمن برای تو ننوشت این پول پشتوانه ندارد نصفش را بدهیم بعد که برگرداند نصف دیگرش را بدهیم. و مگر این تو نبودی که به شوهر من نوشتی به تو مربوط نیست در کاری که به تو مربوط نیست دخالت نکن؟
به این بانو گفتم: سلام مرا به شوهرتان برسانید و به وی بگویید: اگر در این دزدی سهمی نداشته، سرش را بالا بگیرد و بداند که مردمان بسیاری توسط همین آخوندها، هم فرزندان و عزیزانشان اعدام شده اند و هم اموالشان به تاراج رفته و هم آبروی شان دهان به دهان شده. و به وی گفتم: در این دزدی سه هزار میلیاردی و هزار دزدی بی سروصدای دیگر، نقش مستقیم سپاه و اطلاعات غیرقابل انکار است. و گفتم: امیرمنصور آریا قربانی دزدی های اطلاعات و سپاه شد. مردی که لااقل چند هزار کارگر و متخصص را بکار گرفته بود و دهها محصول عمده ی کشوری و بین المللی تولید می کرد در کارخانه هایی که داشت. وی را زدند و کشتند و خاوری را خودشان از مرز رسمی کشور فراری دادند تا دژ خودشان ترک برندارد. درست مثل کاری که خودشان با سعید امامی کردند بعد از آنکه گند کارشان در آمد در داستان قتل های زنجیره ای.
هشت: یک بانوی جوان و شیک پوش چند بار آمد و رفت و نهایتاً خجالت را کنار گذارد و پرسید: شما آقای نوری زاد نیستید؟ نشستیم به صحبت کردن. وکیل بود. هم او وقت داشت و هم من. حاشیه های صحبت مان را که کنار بگذارم، مغز صحبتش به این بر می گشت که: شما را چرا نمی کشند؟ این پرسشِ هزار باره را برای هزار و یکمین بار پاسخ دادم. بفهمی نفهمی قانع شد. گفتم: می دانید چرا این که مرا نمی کشند برای شما باور کردنی نیست؟ برای این که: شخصِ پرسنده خودش را شاخص درستی تلقی می کند. به خود می گوید: وقتی من می ترسم، این بابا چرا نمی ترسد؟
و داستان چهار عامل ترس را برای وی باز گفتم. و این که من و خانم ستوده و دکتر ملکی و جعفر پناهی و گوهر عشقی و نرگس محمدی، آدم های مشهور و ” تک ” ی هستیم. تک یعنی جمعیتی پشت سرمان نیست. این آدم های تک، تحمل شدنی ترند از آدمهای مشهوری مثل آقای تاجزاده که عضو یک جریان سیاسی اند و جمعیتی به خط کرده دارند. و پرسیدم: حالا بفرض که زدند و مرا کشتند و شما قانع شدید و به پاسخِ پرسشِ خود دست یافتید، بعدش قرار است شما چه بکنید با این پاسخی که بدان دست یافته اید؟ فروهرها و مختاری ها و سعیدی سیرجانی ها و ستار بهشتی ها و کهریزکی ها را زدند و کشتند. بفرض که نوری زاد را هم زدند و کشتند. شما قرار است بعدش چه بکنید که اکنون معطل چراییِ کشته نشدنِ من اید؟
نه: مردی در کنارم بود که پسرش را به جرم های متداول زندانی کرده بودند. چه جرم هایی؟ تبلیغ علیه نظام و توهین به رهبری و تجمع و اینجور خزعبلات. خنده دارترین جرمش این بود: اجتماع برای انتشار ” ربنای شجریان”. پدر این جوان که خود سالها زندانی بوده در این نظام، گفت: رفتم پیش صادق خرازی که این حزب ” ندا” را به توصیه ی بیت رهبری پرداخته برای به تور انداختن جوانهای ما. و به وی گفتم: همه ی این دامها و فتنه ها را آدمهایی چون شما بکار بسته اید. پسر زندانی اش دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه است.
ده: زن و مردی از همدان آمده بودند به اوین. این زن و مرد همدانی یک قربانی آشکار بودند از دزدی های رایج در این ملک ملازده. سه واحد کارخانه داشته اند از این کارخانه های کوچک برای تولید نیترات سدیم و پتاسیم که در انفجار معادن و سوخت جامد و کارخانه های کاشی سازی کار برد دارند. با کلی مدرک مستدل و غیر قابل انکار آمده بودند. در روز روشن و طی چند سال، رسماً کارخانه ها را از دست شان بدر برده و بالا کشیده بودند. طرف شان یک قاضی بوده که از حرفه ی قاضی گری بدر رفته و وکیل شده یک چند سالی است. خدا به داد مردم برسد با اینجور قاضیان و با اینجور وکلای دزد و نابکاری که مردم را محاصره کرده اند از چند جهت.
محمد نوری زاد
بیست و سوم اردیبهشت نود و چهار – تهران
|
عکس های خندان شما در آخر پست ،عالی هستن .عالی…
قدر مردی مثل ایت اله خلخالی را ندانستیم اگر او حاکم بود این کفارو منافق را به اعدام می کشید . زنده باد مقام رهبری
به گزارش اعتماد، روز گذشته ماموران زندان، زن و شوهر متهم به قتل را به دادگاه كيفري استان تهران آوردند. آنها بايد پشت جايگاه ميايستادند تا از آن شب، از زنا، قتل، مثله كردن و آتش زدن مقتول بگويند.و……
باید همه مان قبول کنیم که این گونه مسائل وشبیه اینها که کم هم نیستند٬ فقط وفقط
درحکومت عدل علی به رهبری حضرت آیت الله عظمی سید علی آقا خامنه ای رواج
وجریان دارد.وملت باخرد هم نظاره گر.
نادی
سلام برهمه ناظران محترم ونوري زادمكرم
خجسته عيدسعيد مبعث ختمي مرتبت نبي مكرم اسلام را برهمه بشريت وانسانها اعم ازمؤمن وملحد برهمه تبريك وتهنيت عرض مي كنم.
آن حضرت هدف ازبعثت خويش رااينگونه بيان داشته اند:”بعثت لأتمم مكارم الآخلاق ” مبعوث شدم تامكرمت هاي اخلاقي انسانها را به تكامل برسانم .
وحضرت اميرمؤمنان -ع- مي فرمايند :هدف ازبعثت پيامبر-ص- براي شكوفاندن افكار پنهان عقل هاي بشري است تاباخردورزي وشكوفا شدن عقلها انسانها بهترين زندگاني راداشته باشند.”ليثيردفائن العقول”.
اميداست كه باالهام گرفتن ازآموزه هاي وحي قرآني وسنت پسنديده اخلاق محمدي -ص- همه ناظران سايت باتضارب آراءوشكوفا شدن عقلها وخردورزي مهرورزانه به تفاهم انساني درزندگي مسالمت آميز باهمه انسانها وساختن جامعه سالم مهرورزانه كوشاباشيم وكمي وكاستي هارا جبران كرده وبحران هاي اجتماعي را به سهولت وكمك خردورزي جمعي به سامان واصلا ح برسانيم ودرجامعه شاهد هيچگونه ظلمي برمظلومي بي پناه نباشيم. وحكومتي عادل برمبناي دموكراسي واقعي برآمده ازرأي مردم تشكيل بدهيم. به اميد آن روز.والسلام عليكم جميعا.بااحترام تمام.
بسیار هم عالی
اتفاقا امیر المومنین ابوبکر البغدادی (ع) هم همین فرمایشات را میکنند منتها نمیدانم چطوریه که در عمل منتهی شده به قتل غارت ! چه در آن زمان چه در این زمان .
سلام جناب مصلح این عید برشما هم مبارک باشد !
جناب مهرداد عليك سلام
ولي من آن آقا مصلح گرامي كه دراينجا مي نوشت وشما وامثال شما ها ازبس كه جاهلانه برخورد كرديد واوراتار ومار كرديد وازاينجا فراركردوگذاشت رفت ،بنده آن نيستم .
آقای خمینی هم در بهشت زهرا همین حرفها را زد پس چرا به آنجاییکه گفت نرسیدین شاید یک ۴۰ – ۵۰ سال دیگه نیاز باشد. شما عوض اینکه کلمات و جملات را لقلقه زبانتان بکنید و مدام جمع نقیضین را تکرار کنید همان بخش منطق فکرتان را فعال بکنید ببینید می شود دمکراسی را با وجود اسلام و آیت اله اجرا کرد مشکلی از نظر شما پیش نمی آید. شاید ما مفهومی که شما از دمکراسی را دارید متوجه نمی شویم ، دیدید همه طرفدار دمکراسی هستند شما می فرمایید همین خوبه منتها اسلامیش، یک زحمتی بکش این دو مقوله که در حکومت ضد هم هستند رایکبار دقیق بخوانید و بعد هی ایشاله ماشاله که اینطور شود و یا نشود بگویید ،لطفا برای وقت و شعور مخاطبان ارزش قایل شوید،در صورت صداقت در بیان پاینده باشید.
اقا یا خانم میر. دوصد گفته چون نیم کردارنیست.تابه حال تاریخ خوانده اید؟
توی این هزارو چهارصد سال که به این ارزو نرسیدیم میشه وقت ان را تعیین کنید عزیز چرا این شکوفائی عقل در کشور ما به مصباح یزدی ختم شده ودر منطقه به داعش وطالبان والقاعده ودر اسرائیل به نتانیاهو ومیشه رابطه دمکراسی واقعی وخواست مردم را طی این دوران بیان کنید نکنه شکوفائی خرد همان تایید تولد اقای خامنئی با ندای یا علی است.
شما میتوانید مضرات جدائی دین ودولت را بیان کنید.
اقای نوری زاد متاسفانه باید گفت شما هم جای متهم و هم جای قاضی نشسته و قضاوت می کنید. عزیز جان اگر در کنه پرونده اختلاس ها نیستید حداقل قضاوت نکن. دفاع از اختلاس کنندگان میلیاردی هیچ وجهی ندارذ .
د.
دوست عزیز در این مملکت گرفتن وام های کلان جز از همان راهی که امیر منصور اریا رفت امکانپذیر نیست و گناه ان بر کردن حاکمان است ضمنا در اینترنت اگر جستجو کنید میبینید که علت دستگیری این فرد وسپس اعدامش به خاطر رقابت با محسنی اژه ای و شرکا بود و الا هزاران نفر دیگر مانند او هنوز ازادند
تو رو قرآن ظهور کن حضرت
اگه در فکر مردمی مهدی،
دلخور از دولت قمی مهدی؛
پس چرا غايبی ازين ميدون؟
داخل چاه خود گمی مهدی
/////////////////////////
//////////////////////////
////////////////////
——————————-
سلام رهگذر گرامی
امکان انتشار این شعر گونه نیست.
در شعرت بجای سطحی گویی اگر به نقد مهدویت می پرداختی شعرت را بر چشم می نهادم. اما وقتی به سطح رویین این باور آنهم از دریچه ی طنز می نگری کار مرا برای انتشارش دشوار می سازی.
با احترام
.
جای مهر بر پیشانی!
———————–
گفتم که فلان کسک عجب مرد خداست
انگار که دائما به تسبیح و دعاست
از بس بکند عبادت و راز و نیاز
پیشانی او سوخته از مهر نماز!
گفتا نه ز دین بود نه از بیدینی
آن پینه که در ناصیه اش میبینی
او صاحب جسم و جان حاصلخیز است
زینگونه موادّ قهوهای لبریز است
وان مادّهای که هست تنها هنرش
از باسن او آمده تا مغز سرش!
از غایت انباشتگی، در غَلَیان
در جان و تناش هماره دارد جریان
یکذره که نشت کرده در پیشانی
تو ساده دل از عبادتش میدانی!
خوب است توجه بکند دشمن و دوست
کز کوزه همان برون تراود که در اوست
یک گفتگوی ساده ایمانی در جامعه ولائی!
-سلام برادر..ببخشید یک سئوال داشتم
-سلام خواهر ..بفرمائید!
-منزل “مادر” ترزا کدوم طرفه؟..میخوام براش آش رشته ببرم!
-چه کار خوبی خواهر!..سر کوچه کنار خونه “پدر” ژپتو!..اون در سیاهه!..چسبیده به کافی شاپ خفاش معروف به حوزه!!
-خیلی ممنون برادر..خدا از برادری کمت نکنه!
-شما رو هم از خواهری!..در ضمن اون روسری رو کمی جلو بده تا برادرای بعدی که بالاتر وایستادن دلخور نشن!
– بعله ..ممنون..شما هم ژل موتو پاک کن چون چند تا خواهر هم پائینر وایستادن که از این قرطی بازیها خوششون نمی آد!
-خوب شد گفتی خواهر..اصلا ما برادرا و خواهرای اینجوری باید در مورد اون برادرا و خواهرای اونجوری مرتب به هم خبر بدیم!..این شماره تلفن منه خواهر برای خبرهای بعدی!
-بعله..اینهم شماره من..امشب ساعت 8 جنب خونه پدر ژپتو داخل حوزه!!
آش سرد شد و سار از درخت پرید و گشت ارشاد جا ماند و اسلام حفظ شد!
هل من ناصرٍ ینصرنی
به پاگراف زیر توجه کنید.(قسمتی ازنوشته نوریزاد دریکی ازپست ها)
” صبح دو شنبه با آقای دکتر محمد ملکی رفتیم جلوی کانون وکلا در حمایت از بانو نسرین ستوده. این مکان، شاید یکی از بی خطر ترین نقاط ایران اسلامی است. دلیلش نیز محوریت حضورِ استوار و شکوهمند خانم ستوده و همسر همراه ایشان آقای رضا خندان است{{ پیشنهاد می کنم برای آزمون خودتان هم که شده، سری به بانو ستوده بزنید. آنجا گذرگاهی عمومی است. باور کنید هیچ خطری شما را تهدید نمی کند}}. آنکه باید بهراسد شما نیستید. ای خاک بر دهان حاکمیتی که از همدلیِ مردمان بهراسد”.
به جمله داخل کروشه بالا دقت کنید وسپس درهمان پست به عکس نوریزاد ودیگرپاک باختگان جلوی کانون وکلا:,توانستید نگاهایشان را بخوانید؟ بله ,می گفتند آیا کسی هست مارا یاری کند؟نوریزاد پیشنهاد آزمونی را داد. اوبدون دلیل حرفی نمی زند,می گوید ,”باورکنید خطری ندارد”ولی شخصیتِ زبون,راحت طلب وبی رگ من این حرفها حالیش نمی شود.حتی نگاه ها ودعوت این آدمهای پاک هم ذره ای تکانم نمیدهد.نوریزاد در پایانِ پاراگراف بالا نوشت:ای خاک بر……!!!
ومن با اجازه نوریزاد قسمتی ازاین خاک را برداشته برسرم می ریزم وجلوی آینه می ایستم.می خواهم بینم آدمهای ترسوی خاک برسرچه شکلی هستند.ودراین حالت به خودم می گویم توغلط می کنی دم ازآزادی وحرمت انسانی میزنی.لیاقت تو همین حکومت آخوندی است بامتعلقاتش.
—————————–
سلام رضای گرامی
هرگز خودت را سرزنش مکن نازنین. همین فهمی که تو بدان دست یافته ای، ذخیره ای است برای آینده ای که حتما در آن خواهی درخشید. اکنون شرایط ناجور جامعه بطوری است که: هر حرکت مشفقانه و مدنی، سیاسی و امنیتی تلقی شده و آدمهای معترض منکوب می شوند. این روزها خواهد گذشت دوست من. خواهد گذشت. و ما روزهای آرام و فهیمانه ای را تجربه خواهیم کرد. صبور باش و منفعل مباش.
با احترام
.
جناب رضا
جنگ کردن آدابی دارد که در وقت خود همه ایرانیان مترصد آن هستند اینجوری که شما می خواهید احساسی بروید جلو یکی از مبارزین بالقوه را بی اثر میکنید زمانش که رسید با هم میرویم الان آن موقع نیست عزیز
جناب رضا.م درود بی پایان بر شما
بنده مخالف آنم که شما خود را سرزنش کنید که چرا نتوانستید آنجا باشید. جملهُ «آیا اگر کسی هست یاری کند» به نظربنده جمله ای کلیشه ای و داد خواهانه هست به این معنی که «آیا همفکری هست؟ » منظور نوریزاد تجمع٫ اردوکشی و یارگیری نیست. هر کس مختار و مسؤل تصمیم خود است که درچه زمان و در چه مکانی میخواهد باشد ولی محمد نوریزاد تا به این لحظه از کسی نخواسته است که کجا باشد و چه بکند٫ بغیراز دعوت برای بازدید از نمایشگاه هنری خود که آن هم حق راسخ هر هنرمندی هست و باورندارم دعوت به بازدید آثارهنری یک شخص بتواند برج و بارویی چنان مستحکم که خود حضار به آن معتقد و باورمند هستند را متزلزل نماید
با احترام
رسول
هموطن ارجمند جناب رضا.م.زندگی تمرین است و نتیجه اش با تمرین مداوم و بردباری بدست می آید.بنابراین هیچوقت نه به دیگرانی که می بینی از تو بهتر و بالاترند حسادت بورز و نه از خود نا امید و خود را خار بنما.از دیدن موفقیت دیگران در هرکاری بخود نظر کن امکانات و موقعییت را بسنج و بسیج کن وتمرین کن. تمرین برای یافتن راهی برای رسیدن به هدف.یکی از مهمترین کارها داشتن هدف تعریف شده است و دوم اینکه همیشه خود را فقط با کسانیکه از تو بالاترند مقایسه نکن چون تعدادشان اگر کمتر از از آنهایی که از شما بدترند نباشد از آنها بیشتر نیستند.شادی و امید در زندگی را تمرین کن و از لحظه ها بخوبی برای شاد بودن و شاد زیستن و ورزش و موسیقی استفاده کن و از اشتباهات خود مأیوس و پشیمان نشو.بهر کاری که می خواهی دست ببری با دقت تمام راهای ممکن را بسنج و از مشورت با دیگران امتنا نکن بعدا نتیجه اش را قبول کن و اگر بد شد خود را سرزنش نکن.چون تصمیم شما مربوط به ان لحظه بوده و پشیمانی شما لحظاتی است که نتیجه کار معلوم است.بقولی مشکل چه حل گشت آسان شود.
درپایان از اینکه مثل پدر بزرگها به پند و اندز روی اوردم عذر می خوام ولی اینها تجارب زندگی پردردسر و پر جنب جوش منست.
شاد و پیروز و پاینده باشی!
—————————–
سلام و سپاس مزدک گرامی
سپاس بخاطر نگارش این مطلب کوتاه اما پر فایده.
سپاس
نظر دهندگان محترم
1- این روزها رژیم ولایت مطلقه فقیه جیغ و داد میکند که من انسان دوستم ، طرفدار بشر هستم و برای اثبات فریاد هایش ادعا میکند که کشتی حامل کمکهای بشر دوستانه به یمن فرستاده. رژیم ولایت مطلقه فقیه آنقدر در دروغ گوئی مشهور است (مصداق بارز چوپان دروغگو)که بلافاصله دیگران میگویند کشتی باید بازرسی گردد. البته اگر ادعاعیش درست باشد پس از چند های و هوی کردن و ارجاع به چند ایه و حدیث و شاخه شونه کشیدن کشتی را برای بازرسی تحویل بازرسان خواهد داد. اگر هم کذب باشد با آوردن چند ایه و حدیث ، سر از پا درازتر کشتی را بر میگرداند.
2- در خصوص شو 5+1 دوباره رژیم شروع کرده به حرفهای تکراری، یکی از غلامان سلطان ادعا میکند داریم توافقنامه تدوین میکنیم غلام دیگر میگوید فاصله زیاد است وغلامی جیغ بنفش میکشد که اگر چنان نشود ما چنان میکنیم و خلاصه حنجره غلامان مختلف دربار سلطان شروع کردند به سر هم کردن خزعبلات تکراری و ضد و نقیض. البته به نظر اینجانب حقیقت این است که آنچه 5+1 خواسته سلطان پذیرفته و بر خلاف فساد و دزدی 3 هزار میلیاردی که نظر اقای علی خامنه ای بر کش ندادن قضیه دزدی و فساد بود در موضوع سر کشیدن گالن سم هسته ای علاقه به کش دادن در رسانه ای کردن است.
“”””ضد و نقیض گوئی آقای عباس عراقچی:
اختلافات زیاد است و کار به این زودی تمام نمیشود
عباس عراقچی، مذاکره کننده ارشد هستهای ایران در مورد دور تازه گفتوگوها با کشورهای گروه ۱+۵ و روند نگارش متن نهایی توافق جامع اتمی گفته است که اختلافات طرفین هم در موارد جزئی و هم در موارد کلیتر زیاد است و “کار به این زودی حل نمیشود.”
بنابر گزارش خبرگزاریهای ایران، آقای عراقچی گفت: فکر میکنم که ما یکی دو هفته دیگر حتما باید ادامه بدهیم تا بتوانیم به یک متن واحد و به یک پیشنویسی که میزان اختلافات در آن حداقل باشد و بعد در جلسه وزیران نهایی شود برسیم، هنوز کار داریم تا به آنجا برسیم، ولی تلاش خودمان را انجام میدهیم، سرعت پیشرفت کم است بهدلیل سختی کار، ولی با یک روال مستمر ادامه دارد.””””
همین امروز و فردا اقای علی خامنه ای و غلامان دیگر ضد و نقیض گوئیهای دیگری و درست 180 برعکس اقای عباس عراقچی را فریاد خواهند کرد. خلاصه مانند همیشه نیتشان این است که ملت را در گونی کرده و بچرخانند تا به سر گیجه بیافتد و متوجه گالن سم هسته ای سر کشیده شده نگردند.
3 – دیروز خریدی داشتم رفتم سر چشمه و میدان توپخانه ، در حین خرید طبق معمول از قیمتها و اوضاع سیاسی و اقتصادی حرف به میان آمد و باور کنید از بنده خداهائی که با گاری کاسبی میکرد تا مغازه داران ا ابراز نگرانی شدید از اوضاع فلاکت بارمملکت مینمودند. جالب بود میان چند نفری که اینجانب به دلیل خرید با آنها وارد صحبت شدم یکی نبود که از سلطان و غلامان به نیکی و داشتن صداقت یاد کند.
به امید رشد عقل و خرد در حد اعلا در فرهنگ ما ایرانیها و جایگزینی آن با جهل و خرافات دینی و مذهبی تازی.
مهدی
علت عقب ماندگی ما نه کمبود عقرب بوده است نه نیشرن خوب و نه منجنیق فحش .وعذاب. به کسانی نیاز است که به بهترین ابزار های مدرن امروزی مجهز باشد خود تفکر نفادانه را آموخته باشد و هر لحظه اماده فراگیری باشد. سرنشینان این سایت 50 نفر هم نیستند ولی ایا عقاید یکدیگر را میتوانند تحمل کنند. تا این 50 نفر خود را عوض نکنند نمیتوانند بفیه را عوض کنند.
به امید روزی که سایت نوریزاد عزیز بدون هاشور باشد. هیچ کس دیگری را مسخره نکند. و عقرب ما نیز عقاب گردد و به شکار هر انچه خرد است برود. هیچکس تا بحال از نیش عقزبی معالجه نشده است.
دوستان این اخرین متن قبل از سفر هست و اگر نظری داشتید ان را بعد از بازگشت مطالعه خواهم کرد.
گفتاری با شما:
همانطور که کم و بیش همه میدانیم ; در مواردی؛ برای از بین بردن یک مکتب (طرز فکر) تنها راه لطمه زدن به ان ؛ جنگیدن علنی با ان نیست. بلکه بعضی خود را از طرفداران پروپاقرص و متعصب ان مکتب نشان میدهن و حتی لباس ان مکتب را بر تن میکنند …و بعد با نادرستی , شقاوت و اشتباهات فاحش و عمدی شروع به ترویج و حمایت از ان میکنند.
کار برد موفقیت امیز این استراتژی ؛ در کم هزینه بودن نسبی ان و داشتن لبه بسیار تیز و برنده برای تار و مارکردن ان طرز فکر خواهد بود. در حقیقت نحوه عمل این نوع جنگ کاملا شبیه به حملات ویروسی میباشد.
وقتی ویروس وارد یک سیستم میشود؛ سیستم قادر به تشخیص ان نیست چون این ویروس تمام نشانه های خودی بودن خود را به سیستم اطلاع میدهد. ویروس از ژنتیک سلولی خود میزبان برای تکثیر استفاده میکند و کم کم تمام سلولهای سیستم را تسخیر میکند.
نحوه حملات ویروسی بدین صورت است که ؛ با نفوذ به تک تک سلولها و تخریب غشای سلولی ؛ به باکتری های مضر امکان تغذیه و عفونی(فا سد) کردن سلولهای دیگر و نهایتا کل سیستم را میدهد. قابلیت دیگر این ویروسها توانایی خوب انها در تغییر کد-ژنتیکی خود میباشد به نحوی که کار شناسایی انها توسط سیستمهای هشدار دهنده و تدافعی کاملا دشوار میشود.
حال این رخنه ویروسی به مکتب وطرز فکرها؛ اگرانها را کاملا در اول ساقط نکند ؛ دسته کم در انها انقدر گندیدگی و فساد داعمی توسط باکتریها ایجاد خواهند شد که سیستم اگر چه هنوز زنده به نظر میرسد ولی همواره در تب ؛ لرز و تشنج باقی خواهد ماند. در هر صورت این باکتری ها هستند که سرانجام؛ کار را تمام میکنند.
نمونه جالب از این باکتری های عفونت کار؛ همین داعش و داعش صفتان تاریخ معاصر میباشند. ولی باید از یاد نبرد که زمینه زیست این باکتریها ی امروزی همان ویروسیهای اولیه ۱۴۰۰ پیش که وارد بدنه اسلام شده هستند. و این ویروسیها با تغییرمداوم درکد-ژنتیکی خود در بدنه اسلام هنوز زنده مانده اند. (ایا جمله معروف امام اول شیعیان در همان سالها نخست در مورد؛؛ پوستین وارانه شدن اسلام؛؛ حکایت از همین ویروسها دارد؟)
این عفونتها تنها بر اندام اسلام زخم نیاوردند. تمام ادیان امادگی پزیرش این ویروسها را داشته و دارند. این ویروسها با تغییر مداوم در کد-ژنتیکی خود در خفا مشغول بکار بوده و همواره زمینه رشد بسیار خوبی را برای باکتریهای عفونی ایجاد میکنند. عفونتهایی چون ککلوسکلانهای مسیحی که سیاه پوستان را اتش میزدن؛ فالانژیستهای مسیحی که مسلمانان را در لبنان قتل وعام میکردن و همین سهیونیستها که نیاز زیادی در تشریح جنایات انها نیست. حتی سیکهای هندی هم از غافله عقب نماندن و شروع به کشتلر مسلمانان(سنی و شیعه) کردن.
ثابت شده که حمله ویروسها به بدن و سیستمهایی ضعیف ؛ بسیار اسانتر ودر عین حال مخربتر میباشند. بدون قصد بی احترامی به ادیان ؛ به نظر میرسد ادیان اماگی زیادتری نسبت به پذیرش این نوع ویروسها نشان میدهند(عفونتهای ایجاد شده در شماری ازادیان خود گواه بر صحت این دیدگاه میباشد).
از زمانی که اطلاعات بشر نسبت به فهم ؛ شناسای و نحوه زیست ویروسها بیشترشد ؛ما به دنبال نحوه جلو گیری از مبتلا شدن به انها بودیم. ما فهمیدیم ویروسها همواره در صدد تغیر کد-ژنتیکی برای گریز از شناسایی هستند و ضیعف بودن بدن و شرایط محیطی مناسب (فیزیکی/ شیمیایی) احتمال حمله انها را بیشتر میکند. و در نهایت متوجه شدیم پیشگیری و واکسیناسیون در مقابل انها ضروریست.
مهمتر ازهمه ما فهمیدیم انتی بایوتیک ویروسها را از بین نمیبرد و تنها با عفونت ناشی ازحمله باکتری های سود جو مبارزه میکند.( متعسفانه امروز شاهد باکتری های وحشتناکی هستیم که در مقابل انتی بایوتیکها هم مقاوم شدن)
حال نگاهی به جامعه خودمان کنیم. از ۱۴۰۰ پیش تا به حال چند بار علمای اسلام در ایران به درون بدن دین نگاه کردن وصادقانه در صدد تجدید فهم ؛ شناسای و نحوه زیست ویروسها اسلامی برامدند؟. چه واکسیناسیونهایی به روزشده در حوزهای علمیه؛ مساجد ؛ هیت های روضعخوانی ؛سپاهپاسداران؛ وزارت اطلاعات ؛ مجالس(خبرگان-مصلحت-نگهبان) و غیره انجام دادن که مناسب با تغییر زمان جلوی عفونتها را بگیرند؟. ایا واقعا برای حفظ سلامت واقعی دین شان چه کردن؟
خترناکترین ویروسها برای این دین همان افراد: مؤمن نما؛ چاپلوس ؛ متظاهر؛ مجتهدان بی شهامت و ناجیان دروغین عدالت خواه هستند. کسانی که نماز شبشان ترک نمیشه؛ قاریانی که قران را با لهجه عربی تر از خود اعراب میخوانند. کسانی که همواره عدالت و حق در هر گفتارشان به چشم میخورد و بهترین ایات واحادیث را میتوانند برایمان باز گو کنند ولی در عمل مقابل ظلم فقط سکوت اختیار میکنند.
ای مؤمنین ؛ ایا خجالت اور نیست در حکومتی که نام اسلام بر ان است این همه دزدی در سطح بالای حکومت وجود داشته باشد؟ ایا شرم اور نیست دراثر فقر سن فاحشگی به ۱۲-۱۳ سال رسیده؟ ای علمای اسلام ایا این تصویری است که شما میخواهید از اسلام نشان دهید؟ ایا هیچ مؤمن واقعی و با شهامت باقی نمانده که بتواند جلوی این ویروسهای دین اش را بگیرد؟
اگر ویروس نیستید و فقط ترس دارید؛ لااقل ان لباس محمد را از تنتان در اورید تا لااقل حرمت محمد و خاندانش کمی حفظ شود. باورش سخت است که شما واقعا به خدایی ایمان دارید! سکوت بعضی افراد؛ بدتر ازظلم خود ظالم است.
حال سوال این است که چرا تودها از دین روی بر میگردانند؟. تودها از عفونت ؛تب و لرز خسته شده اند. ایا این بخوبی نمایانگر نیست؟ این ویروسها نهایتا انقدر بطن دیتان را الوده کردن که راه نجاتی نمانده ونتیجه اش پرورش بیشتر این باکتری ها دردرون دین و جامه میباشد.
ما با مؤمنان واقعی که اعتقادی خالص به پرودگارشان دارند و در خلوت با او راز و نیاز میکنند مشکلی نداریم. مشکل ما با این ویروسها و بکتریها عفونیست.
اینقدر ادامه دهید که فقط لاشه ای سپتیک ازاین دین بجا بماند که نهایتان ازترس خوره مجبور به سوزاندن این جنازه شوید.
عقرب
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Dear Friends
For the next a few weeks you might like to look at the news closely
مزدک را هم همراه ببزید ابتدا خود را معالجه کنید سپس به معالجه جامعه بپردازید. آن پزشک معظم هر روز در کام ما به انداره کافی زهر میریزدو نیاز به زهر اضافی نداریم. ما به پزشکان حاذق بردبار از خود گذشته مثل نوریزاد کورس بیکنش و دانشجو داریم. با اسم دیگری بیایید مثل پزوانه یا عقاب. از این جانور چندش آود بیزارسم. بای
جناب ناشناس
1.هر آنچه توهین و فحش داده اید و در اینده خواهید داد بحساب خود و همفکران و///////////////////////// سرازیر می شود.
2.در مورد غیرت و ناموس هم باید بگویم که دید شما و اسلام بشدت متحجرانه و منحرف و دال بر عقده های جنسی است و برای سرکوب و نا دیده گرفتن حقوق زن است.در دنیای مدرن انسانها تنها بخاطر انسان بودنشان دارای حقوقی هستند که وظیفه قانونی که بر مبنای حقوق بشر است موظف به حفاظت از آن است.کافی است که دراینمورد نگاهی به جامعه اسلام زده ما و جوامعی که دارای قوانین عرفی است بیندازیم.دینی که تمام دستوراتش به شکم و زیر شکم مردان ارتباط پیدا می کند و زن را موجودی دست دوم و بی نام و بی شخصیت و در یک کلام بی ارزشتر از بیضه چپ یک مرد می داند پیروانش هم باید مشتی روانپیرش با عقده های جنسی باشند و حرف از غیرت و ناموس هم نمی تواند چیزی غیر از حفظ قدرت کنترل زن در چنین جوامعی باشد.بهتر است کمی در مورد جنایتها و قتلهای ناموسی در جوامع اسلام زده بیشتر مطالعه کنید.
3.جناب نوریزاد من با تمام احترامی که برای شما دارم باید بگویم که جواب شما در زیر کامنت این ابله نادرست است.من نه فحاشم و نه به شخصی توهین کرده ام.شما مختارید که کامنتی را در سایت خود قرار دهید و یا نه ولی وقتی در مورد آن قضاوت می کنید طبق قانون مطبوعات باید سوژه مورد نقد را در معرض دید قرار دهید.من بارها گفته ام که عقیده و دین و گفته و نوشته ای را نه قابل احترام می دانم و اصولا اگر چیزی را مقدس بدانم ان حیات بطور کلی و زندگی انسانها و خرد انسانی است .در ضمن کلماتی را که من بکار می برم بارها خود شما و دیگران دراین سایت بعناوین مختلف بکار برده اند.من جنایت را جنایت می دانم و جنایتکار را جنایتکار درست بهمان ترتیب که زنان خود فروش را فاحشه می نامیم آخوند ی را که زالو وار از مردم و اعتقاداتشان ارزاق می کند مفتخوار و انگل می نامم.اگر اینها فحش است خب بفرمایید شما یک کتاب لعت فارسی بنویسید تا ما هم بتوانیم از کلمات آن استفاده کنیم.من برای خوش آمدن و یا بد آمدن کسی قلم نمی زنم ولی از ناراستی بیزارم.ما اگر چیزی را می نویسیم و صفتی را به ///////// و دیگر رهبران اسلامی می دهیم با توجه به نوشته های و تاریخ نوشته شده توسط خود مسلمین است.خب مگر ما تاریخ را که می خوانیم بحق صفت جنایتکار و ستمگر و متجاوز به چنگیز و هیتلر و استالین و هزاران جنایتکاری که به کشتار و غارت مردم پرداخته اند نمی دهیم ؟بفرمایید چرا ///////////////////// را که بقول دکتر سها در کتاب درسهایی از قرآن فصل 14 صفحات 643 تا 720 ////////////////// از این قاعده مستثنی بدانیم؟آیا ما ایرانیان کم در طول تاریخ خونبار خود ضربه خورده ایم که دوباره ///////////////// باید ازنقد صریح اسلام بعنوان یک اینی خشونت طلب و ضد بشری بپرهیزیم؟ آیا در دنیای متمدن هم وضع بدین منوال است؟ مسلما نه!در جریان موج ترورهای متعصبین و تروریستهای اسلامی در اروپا هم /////////////////////////// بعد از ترور کاریکاتوریستهایی در پاریس بخوبی دیدیم که تمام مطبوعات و وسایل ارتباطی در خدمت مبارزه با این تروریستها به صف شدند.ولی در کشور اسلام زده ما در دادگاهش پژوهشگری زرف اندیش و ایراندوستی آگاه را مشتی اراذل و اوباش و تروریست اسلامی در روز روشن در خیابان و بعد هم در دادگاه جلو پلیس به گلوله می بندند و بعد بجای مبارزه با ترور و اسلام //////////////////// به نام احترام به عقاید و مقدسات توده هر صدایی را خفه می کنند!ایا زمان آن نرسیده که به اخوند فهمانده شود که غیرت و ناموس ما زندگی شرافتمندانه کردن است نه زندگی انگلی و سؤاستفاده از احساسات و اعتقادات مردم؟و برای ما آنچه مهم است برابری انسانها سوای هر اختلافی در برابر قانون مبنی بر حقوق بشر است نه خرافات اسلامی.دین و اعتقادات تا در حوزه خصوصی است و دخالتی در امور جامعه و سیاست و حکومت ندارد مسلما بعنوان امری خصوصی مورد احترام است ولی بمحض ورود به حریم عمومی از تقدس می افتد. عموم یعنی مربوط به همه نه تنها به مسلمین!
//////////////////////
/////////////////////
///////////////////
//////////////////////
ایا شما انچه را در موزد زنای با محارم برای ما تجویز میکنید با /////////// کرده اید؟
برگی از شاه شناسی
http://www.google.de/url?sa=t&rct=j&q=&esrc=s&source=web&cd=1&ved=0CCIQFjAA&url=http%3A%2F%2Fwww.farsnews.com%2Fnewstext.php%3Fnn%3D8711250707&ei=0n5VVbLbLcm0UebugMgG&usg=AFQjCNH243Bwn6bFI41Ie3-NvJeoD8Dlxg&sig2=ewLpX26kK0zS7Ocbi_pjMQ&bvm=bv.93564037,d.d24&cad=rja
شاهدگفتارم گفتار خودمزدك است كه دركامنتي گفته:”چرا من نتوانم دوست دختر داشته باشم.” ايگونه افراد بادوست دخترشان وزنشان وخواهرشان هم به آساني وباآرامش دل ونوازشگرانه كنار خواهندآمد. دوست عزیز اندکی تعقل کن. دوست دختر داشتن راه بهتری است که بجایش انواع بزهکاری جسمی بوجود بیاید. می دانی میزان فساد جسمی در کشور تا چه حد است. لابد بولتن خصوصی اقایان بتو نمی رسد. در زمان جهالت ،ما نیز مانند امروز تو رگهای گردنمان متورم میشد. اما امروز دیگر دانسته ام که غرب ممکن است تند روی هایی در بسیاری زمینه ها داشته اما مسیر را در مجموع درست رفته. یعنی در حقیقت واقعیات اجتماعی به مرور خود را به غرب تحمیل کرده اند. همان واقعیاتی که امروز دارند خود را به این به اصطلاح جمهوری نکبت تحمیل می کنند. عزیزم بجای اینهمه براشفتن بخاطر یک دوست دختر طلبی که یک مکانیسم روانشناسی و پیچیده روانی و صد البته لازم! است. ان بدبختی هایی را ببین که هر کدام هزاران برابر این موضوع پیش پا افتاده کشورت را به فلاکت برده اند. از فقر و دزدی و اعتیاد و فحشاء ریا دروغ پشت هم اندازی و…. یک عنصر سالم در بافت حکومت نیست. اینها را نمی بینی؟ سئوال کرده ای چرا از زمان کوروش تا حالا فقط در این حکومت ملا هاست که اب دارد وضع رقت باری بخود می گیرد. دریاچه ها و تالا بها و رودخانه ها همه خشک شده اند. ریز گردها ی سرطان زا مردم را به کام مرگ کشانده است. و هیچ غلطی از دستشان ساخته نیست. اینده کشور در تمام اموری که تو فکرش را بکنی رو به نا بودی است. چگونه این امور رگها یت را برامده نمی کند. و لی یک امر روانشناختی ادمیزاد اینهمه بر می اشوبد. شما بخش مذهبی جامعه ایران چشمتان نمی بیند یا ان را روی هم گذاشته اید؟ فکر می کنید ما از کرات دیگری امده ایم. برادر ما خیلی از شما انقلابی تر . پاکتر- و پر جنب و جوش تر بوده ایم. اما واقعیات امروز ایران ما را وادار می کند که حقایق را بگوییم. کلام اخر اینکه ادم بله! می تواند مذهبی هم باشد. اما اعتقاد مذهبی اش نباید سدی در برابر چشما نش ایجاد کند که نه چیزی را ببیند و نه بخواهد چیزی را بشنود. همیشه بخاطر داشته باش تعصب کور است. نه فقط برای ادم مذهبی. برای همه کس. بطور کلی در این دنیا حق با کسانی است که نه کلامشان و نه عملشان اسیبی به دیگران نمی زند. هر کس را در هر موقعیتی دیدی که خلاف این است. حق با او نیست. در نهایت حکومتی که عرضه نداشته طبیعت خود را نگه دارد. عرضه نگه داشتن مردمش را دارد. دقت بیشری کن. اینقدر نا بینا نباشید. طبیعت پاک
کودک هشت ساله نان آور خانه شده آن هم خانه که نه چادر لطفا به تابناک مراجعه کنید ( آقایان حوزوی خدا قبول کند) !!!!! این بود همان مدینه فاضله آقای خمینی؟
هفته گذشته سردار حسین سلامی، جانشین عزیز جعفری – فرمانده کل سپاه- با چهار سخنرانی و نطق و مصاحبه خبری در یک هفته، یعنی تقریبا هر روز کاری یک مصاحبه، رکورد جدیدی را در تاریخ نظامی ایران و شاید جهان بجای گذاشت. اینکه این مصاحبه ها تا چه اندازه با شایعات مربوط به کنار گذاشتن عزیز جعفری ارتباط دارد یا ندارد مورد بحث ما نیست. شمار مصاحبه و اظهارنظرها و دخالت های سرداران و نظامیان در همه امور کوچک و بزرگ کشور هر هفته به دهها سر می زند و سردار سلامی و جاه طلبی های شخصی وی در این زمینه عامل تعیین کننده نیست. چنانکه در همین هفته سردار جزایری فرمانده ناجا برعلیه حسن روحانی سخنرانی کرد، یا سردار جوانی عکس برگردان حسین شریعتمداری در سپاه پاسداران باز درباره فتنه نطق فرمود یا خود عزیز جعفری و سردار نقدی و سردار فضلی و انواع و اقسام دیگر سردارهای ریز و درشت در گوشه و کنار کشور و مطبوعات راجع به همه امور مملکتی غیر از آنچه به وظایف خود آنها مربوط می شود سخنرانی و مصاحبه کرده و می کنند.
سردار سلامی در یکی از مصاحبه های خود این جمله قصار را بر زبان آورد که “تیم هستهای در صورت تهدید مجدد آمریکایی ها میز مذاکره را ترک و قضیه را به ما بسپارد.” که معنایش آن است که سرداران سپاه ترک میز مذاکره را با سپرده شدن “قضیه” بدست آنها برابر می دانند! سپرده شدن نرخ دلار و قاچاق مواد مخدر و توزیع مشروبات الکلی و استخراج نفت و دخالت در ریز و درشت اقتصاد مملکت کافی نیست، میز مذاکره هم باید به آنها سپرده شود. و با چه بضاعت سیاسی و دیپلماتیک و نظامی می خواهند آن را هدایت کنند؟ با دیپلمات های کم سوادی نظیر سعید جلیلی یا نظامیان آلوده ای مانند سردار نقدی؟
این نمونه ای بود که نشان می دهد سرداران در مصاحبه های خود چه می گویند و چه انتظار و توقعاتی از دولت و مردم دارند. ولی مهمتر از سخنان سرداران دلائل حضور رسانه ای آنهاست که پرشمار است.
نخستین دلیل حضور گسترده رسانه ای سرداران بلبشوی حکومتی ناشی از هشت سال حکومت بقول خودشان “یکدست” آقایان احمدی نژاد و خامنه ای است. آنقدر در این هشت سال کشور دچار خرابی و بلبشو و پریشانی شده است که بدین سادگی نمی توان بر آن غلبه کرد. نتیجه این هرج و مرج و فساد و انحطاط مانند همه تاریخ افزایش مدعیان قدرت و حکومت شده است.
دلیل دوم به مبارزه ای که اتفاقا برای محدود کردن سرداران و سپاه و کوتاه کردن دست آنان از اقتصاد و سیاست در کشور در دوران روحانی آغاز شده باز می گردد. یعنی رکورد نطق و سخنرانی و اظهار نظر و تعیین تکلیف برای حکومت و مردم که سرداران و سپاهیان در ماه های اخیر از خود بجای گذاشته اند ناشی از نگرانی از سیاست های دولت روحانی و خطر کاهش نقش و نفوذ آنان نیز هست.
دلیل سوم به وجهه منفی باز می گردد که سرداران و نظامیان در سال های اخیر بعنوان کارشناس بهای یورو و دلار و خبره در میزان پورسانتاژ قراردادها و سود واردات و شبکه صادرات مواد مخدر و مشابه آن بدست آورده اند و بنوعی به رقیب صنعتگران، پیمانکاران، واردکنندگان و حتی قاچاقچی ها تبدیل شده اند. اینان با سخنرانی درباره ریز و درشت مسائل کشوری از زیر زمین گرفته تا دریا و هوا و فضا می خواهند بگویند تنها کارشناس و خبره طلا و دلار و سود قاچاق آنها در بازارهای جهانی نیستند بلکه برای دیگر امور کشوری هم نظر دارند.
بالاخره دلیل چهارم به جاه طلبی های شخصی و رقابت ها و همچشمی های میان آنان باز می گردد. وحدت میان نظامیان و سرداران ظاهری، و رقابت میان آنان عمیق است و این جریان در آینده تشدید هم می شود چرا که یا وضعیت کشور رو به سامان می رود که در اینصورت رقابت و اختلاف میان سرداران که چشم انداز قدرت از آنها دور می شود افزایش می یابد. یا اینکه نابسامانی غلبه می کند که این نابسامانی خود منشاء بروز اختلاف های تازه میان آنان می شود چرا که همه آنان اساسا فاقد راه حل پایدار برای مسائل کشور ما هستند، راه حلی که بتواند انسجامی لااقل میان خود این مدعیان قدرت و حکومت بوجود آورد.
در کشورهایی که در آنها نظم اجتماعی و اقتصادی نسبتا مستحکم و پابرجا و رهبری با کفایتی وجود دارد، سیاستمداران منتخب مردم سخن می گویند و سیاست ها را تنظیم و تدوین می کنند و نظامیان مجری دستورات و فرامین و حافظ مرزهای کشور هستند. در کشور ما که فاقد این دو است، نظامیان و سرداران روزی چند بار مصاحبه و برای سیاستمداران تعیین تکلیف می کنند.
بادرود به نوریزاد عزیزو هم میهنان فرهیخته :توجه همه را جلب میکنم به کامنتی که در باره آدم و حوا در پاسخ حوزویان در همین پست گذاشتم که تا کنون بی پاسخ مانده . لطفا نکات ضعف را اعلام فرمایید . با سپاس .
بار سنگین، ماه پنهان، اسبِ لاغر؛ نابلد
ره خطا بود و علامت گُنگ و رهبر؛ نابلد
ما توکل کرده بودیم، این ولی کافی نبود
نیل، تَر بود و عصا خشک و پِیُمبَر؛ نابلد
از چه می خواهی بدانی؟هیچیک از ما نماند
دشمن از هر سو نمایان، ما و لشکر؛نابلد
از سرم پرسی؟جز این در خاطرم چیزی نماند:
تیغ! چرخان بود و گردن نازک و سر؛ نابلد
مشتهامان را گره کردیم اما ای دریغ
مشتی از ما سست پیمان، مشتِ دیگر؛ نابلد
گاه غافل سر بریدیم از برادرهایِ خویش
دید اندک بود و شب تاریک و خنجر؛ نابلد
نامه ها بستیم بر پاشان، دریغ از یک جواب
باز و شاهین تیزچنگال و کبوتر؛ نابلد
کشتی ما واژگون شد تا نخستین موج دید
ناخدایِ ما دروغین بود و لنگر؛ نابلد
امروز در خبرها نگرانی عفو بین الملل نسبت به صدور حکم اعدام برای محمد علی طاهری را خواندم. اگر اخبار وبلاگ ها را دنبال کنید گروه بزرگی از طرفداران محمد علی طاهری معتقد هستند که نامبرده ۴ ماه پیش به هنگام اعتصاب غذا به قتل رسیده است درست همان زمانی که ابراهیم رییسی، یکی از جنایتکاران کشتار شصت و هفت وی را مفسد فی الارض خواند. از آن زمان تا کنون طاهری در بند عمومی زندان اوین دیده نشده است. علی رغم برگزاری سه جلسه جدید دادگاه برای او و تجمع هواداران وی در مقابل دادگاه هیچکس وی را نه به هنگام انتقال به دادگاه و نه بعد از آن ندیده است. دادگاهی که قرار بوده بصورت علنی برگزار شود اجازه حضور هیچ خبرنگار مستقل یا عامه مردم را به دادگاه نداده است. تنها توسط خبرگزاری های امنیتی و صفحه فیسبوک مشکوکی به نام مادر آقای طاهری هر دفعه نقل میشود که وی در سلامت به سر میبرد. حال سوالی که پیش می آید این است که چرا یک حکومت که دم از قدرت و شوکت میزند باید یک متهم را که به اتهامی سنگین که مجازات احتمالی اعدام را دارد چنین مخفی کند؟ حکومت سید علی خامنه ای باید جواب دهد که محمد علی طاهری اکنون کجاست ؟
با درود بر دوستان..با اینکه خیلی کم تو بحثها هستم ولی حیفم اومد حالا که همه در مورد جاهلیت اظهار نظر می کنند ما که “دین فروش” باشیم چیزی نگیم…
ببین دادش ، برای اینکه خوب بفهمی که “جاهلیت” یعنی چی، تو ذهن خودت این “مزدک” رو بگیر ضربدر 1000 بکن..یعنی یک جامعه ای فرض کن از 1000 تا “مزدک”،فحّاش، بی منطق و با عینک سیاه، که تنها هنرش لجن مال کردن بقیِه است!
حالا یک تعریف دیگه هم میدم شاید از این بیشتر خوشت بیاد عزیز..جامعه جاهلی جامعه ای است که در آن “جاهل” هائی مثل “مزدک” با یک سطل لجن سر کوجه وایستادن تا بقیّه بحث علمی کنند!
هر کدوم را فرض کنی درسته!!
—————————
سلام دوست گرامی
شما مثلاً با این الفاظ ” جاهلیت” را تعریف فرمودید؟ جاهلیت مختصات بسیطی را شامل می شود که با اینجور تندی ها و کنایه ها و ناجور گویی ها بار مفسده اش بر زمین نهاده نمی شود. کاش بی آنکه پای مزدک را به میان بکشید، جاهلیت را برای ما تعریف می فرمودید.
سپاس
.
خوبه من که جاهل را خوب تونستم تشخیص بدم از لقمان پرسیدن ….
حالا نمی شد تو این بحث هم وارد نمی شدی و مثل قدیما فقط می خوندی حیف نبود دستت و رو کردی!
جناب دین فروش اگه یک آدم حسابی تو این سایت بخواهیم نام ببریم قطعا مزدک انتخاب بسیار بجایی هست شاید شما متوجه حرفهای ایشون نمی شوید با اینکه خیلی ساده می نویسند ازشون بخواهید به زبان ساده تر برای شما بنویسند ما که نمی دونیم دیگه به چی می گن منطقی راستی شما یک بار حرفهای منطقی بزن شاید بفهمیم منظورتان چیست.
الحق که نیکو اسمی برای خودت ساخته ای دین فروش.مزدک اگر جاهل بود که به صنف خودش که در ایران حاکمند می پیوست.از این دفعه شما عینک سفید و شفافت را به ما قرض بده تا شاهد لجن مال شدن بقیه،کدام بقیه؟ نباشیم.سلامتی شما و عبدالله و سید مرتضی و بینهایت و ناظر2 و بقیه ذوب شدگان در ولایت حقانیت ابدی و طلبکار جاودانی و بهشتیان صد در صد را خواستاریم.امیدواریم این سایت را به مدینه النبی تبدیل کنید.همان گونه که ایران را به بهشت تبدیل نموده اید.بهشت مفتخوران زیاده گوی.
جناب دین فروش من به اشخاص کاری ندارم بنابراین بکار بردن کلمه فحاشی در اینمورد بی ربط است.اعتقادات و دین شما ایران را به ویرانه ایی تبدیل کرده و هزارا انسان شرافتمند را یا به مسلخگاها فرستاده و در زیر شدیدترین شکنجه ها و نامردمی ترین فشارها و تجاوز و ددمنشی نابود کرده .ملیونها ایرانی را از سرزمین آبا اجدادی شان بیرون رانده.ملیونها ایرانی را روانی و داغدار نموده …شما بله شخص تو و امثال تو که به چنین خرافاتی معتقدید مسؤل تمام جنایاتی هستید که توسط این رژیم صورت گرفته.من و امثال من و ملیونها ایرانی دیگر قربانیان تفکر شما مسلمین چه طرفداران این رژیم و چه کسانیکه از اسلام بعنوان یک ایدیولوژی حکومتی دفاع می کنند هر چند با رژیم کنونی مخالفند.بله اگر جاهلییت از تقدس انداختن اسلام و اعتقادات اسلامی است من افتخار می کنم که جاهلم.ولی جناب دین فروش(اتفاقا نام خوبی برگزیده اید چون نشان از فرصت طلبی و بی اعتقادی و بی اعتمادی است) سختی پذیرش اینکه اسلام و خرافات اسلامی خود مشکل است برای اذهان عقب مانده و جامانده در 1400 سال پیش ساده نیست.ولی اگر شما هم مثل آخوندها منفعتی در چسبیدن به چنین خرافتی ندارید امید رهایی از بند بسیار است.بنابراین لازمه آزاد اندیشی دو چیز است .
1.نداشتن منفعت 2.برخورد بدون پیشفرض. من شکی ندارم که اگر با این دو بسراغ اسلام بروید نظرتان در مورد جاهلیت تغییر می کند و در مورد منهم!
درود مجدد بدوست ارجمند جناب مرتضی و سایر دوستان گرامی
جناب مرتضی سپاس گزارم از اینکه قبول زحمت فرموده و بمطلبی که در پست قبلی درباره دروان الجاهلیّة جوابیه مرقوم فرمودید
ولی با عرض تأسف باید حضورتان عرض کنم که بنده به بیطرف بودن اکثرمورخین که در باره جامعه پیش و زمان صدراسلام قلم فرسایی کرده اند مشکوک هستم برای اینکه تقریبا کلیه موریخین که کتابهای آنان امروزه درایران در دسترس هست و درمؤسسات آموزشی و حوزوی تدریس میشوند مسلمان بوده اند این موضوع بیطرف بودن مورخ و درنتیجه کلیه محتویات این کتب را بعنوان اسناد تاریخی دشوارمیکند. حتی خود طبری که تاریخ وی مقبول اکثریت مسلمانان هست و در مؤسسات آموزشی متعدد دنیا از آن بهره میبند نیز مسلمان بود
آنطور که اکثر مورخین مسلمان اوضاع حجاز قبل از بعثت را توصیف میکنند انسان را بتعجب وا میدارد که چنین جامعه ای با چنین حدّ توحش و نادانی چطوردوام آورده و ازهم نپاشیده است. اداره کردن شهری مثل مکّه که مرکز تجارت سرزمین های اطراف و درارتباط با دوردست ها مانند هند و چین بوده است وبرای اینکه حج قبل ازبعثت نیزمرسوم بوده مکه مرکز زیات هم بوده است. اداره و تداوم چنین شهرمهمی احتیاج به دانش، مدیریت صحیح، درایت کافی وارتباط مقبول با ملل دیگر دارد. عده ای وحشی غارتگرکه مدام بهمدیگر یورش برده و خونریزی راه میاندازند و نوزادان دخترخود را زنده بگورمیکنند قادر باداره چنین شهری نخواهند بود. اگراین جامعه نوزادان دختر را زنده بگور مینموده است پس خود جامعه چگونه تداوم یافته است؟ این مردان عرب را چه کسی بدنیا میاورد؟ با قتل نوزادان دختر مطمئنا با کمبود زن مواجه میشدند، در آن صورت مردان جامعه چگونه میتوانستند از پس تعدد زوجات که قبل از اسلام هم رسم بوده بربیایند؟ البته نمیتوان قبایل پراکنده درسرزمین های خشن حجاز را که باعادات و رسوم قبیله ای خود تا حدی با این توصیف ها هم آهنگی داشته اند انکار کرد ولی دعوت به اسلام تا ۱۳ سال درون خود مکه بود و در این صورت ملاک باید مکّیان باشند. این نوع افراد کم نبوده اند به عنوان مثال میتوان از نصرابن حارث نام برد. انطور میگویند ایشان تسلط چشمگیری دربیان اساطیر الایرانیه داشتند و در ضمن شاعر و موسیقیدان زبردستی بوده اند. البته جان خود را نیز (همانطوری که مستحضر هستید) بخاطر همین کیفیت ا از دست دادند و ایشان تنها قربانی این کیفیت ها نبودند و افراد دیگری به همان دلایل سر خود را بعد از جنگ هایی که لشکر مسلمانان برنده شده بودند از دست دادند
ضمن اینکه بنده از چند نفرکه همه ما بر فضیلت٫ دانایی و بلند مرتبتی آنان واقف هستیم برایتان نام بردم٫ اینان همه پرورش یافته جامعه عرب قبل از بعثت بوده اند یعنی محیط مناسب برای تربیت و پرورش چنین انسان هایی وتحویل آنان به جامعه فراهم بوده است
جناب مرتضی٫ بقول معروف بدون روی دروایسی حضورتان عرض کنم شما برای ارائه فاکت و ریفرنس از قران٫ سنت و نهج البلاغه استفاده میکنید همان منابعی که از اول از مسلمان سابقی مثل بنده یک ناباور تولید کرده است. بنده کبریایی بودن قران٫ پدیده ای بنام وحی را قابل درک و در نتیجه قابل قبول نمیدانم چه سان باید آنان را وحی منزل قبول کنم. قران نوشت یک بشر است و در این مورد بنده بیقین رسیده ام.
ببینید درقران قوانین٫ نصایح و دستورات بسیار زیبایی که برای بهزیستی بشریت لازم و ایده ال هستند نوشته شده است ولی فقط یک اشتباه یا جمله نادرست کافیست که بنده به زمینی بودن آن پی ببرم. در نتیجه بنده گفته های آن را برای اثبات جاهلیت اعراب قبل بعثت مورد قبول نمیدانم
برایتان طول عمر و تندرستی آرزو میکنم. اوقات خوش
رسول
سلام استاد با فهم. می دونید جهنم چیست و کجاس؟ به یکی از نوشته ها برخوردم گفتم براتون بفرست
—————
جهنم کجاست
اگر شما هم مانند من می دانستید جهنم کجاست شاید برایتان اینقدر عجیب نبود. جهنم نام دره ای است در نزدیکی اورشلیم (بیت المقدس) که در جنوب کوه صهیون واقع است. نام این دره در زبان عبری (زبان یهودیان و دین یهود) گِهینوم بوده است و از آنجایی که اعراب گ ندارند، آنها لغات را معرب می کنند یعنی گ را با ج جایگزین می کنند (مانند گرگان که در عربی جرجان می خوانند، گوهر که جوهر و جواهر شده است) این واژه گِهینوم هم به جهینوم، سپس جهنم تبدیل شده است .
بله جهنم یک مکان واقعی و دره ای در نزدیکی شهر اورشلیم کشور اسراییل است و برای همین است واژه ی جهنم دره در مثل پارسی هم وجود دارد (نمونه: کدام جهنم دره ای بوده ای؟)
اما چه شد که این دره اینقدر مشهور شد را باید نگاهی به تاریخ بیاندازیم. گهینوم مختصر شده ی گه بن هینوم بوده = گه + بن + هینوم = دره + پسر + هینوم. یعنی دره ی پسر هینوم. اما چرا نام اینجا گهینوم شد کمی باز می گردد به زمانی که در این منطقه مردمان کنعان و فینیقیه به خدایانی بنام مُلِک و بَعل باور داشته اند و در این دره پرستشگاهی برای بت های این دو خدا آفریده بودند و برای این خدایان قربانی می کردند. این قربانی کردن انقدر گسترش و متعصبانه شد که روزی فردی بنام هینوم پسر خود را در این مکان قربانی کرد و از آن پس نام این دره به گه بن هینوم یعنی دره ی پسر هینوم تغییر یافت و رفته رفته بن
از نام حذف شد و گهینوم نام دره شد.
حال چه شد که نام این دره به متون مقدس ادیان ابراهیمی راه پیدا کرد ادامه ی این داستان تاریخی است و آن از این قرار است که پس از برچیده شدن ادیان پیشین این دره کاربری خود را تغییر داد و به محل سوزاندن زباله های شهر تبدیل شد. بعد ها، افراد آن منطقه، بر اساس اعتقاد خود، جنازه ی کسانی را که از رستگاری نومید شده بودند، مثل جانیان، قاتلان و آدمهایی را که دست به خودکشی می زدند، در این مکان می سوزاندند. همیشه بوی گندی می داد و جای بدی بود که مردمان این منطقه ضرب المثل از پلشتی و زباله دانی را به این دره نسبت می داده اند و چون مکان سوزاندن جسد آدم های بدکاره بود در میان مردم به صورت دشنام مثل بود که تو لایق گهینوم هستی یعنی جنازه ات را باید در آنجا سوزاند.
رفته رفته این نام و این مثل به درون کتاب های مقدس ادیان راه پیدا کرد و برای آن افسانه ها سرودند و آنرا زندگی رقت بار پس از مرگ کردند و با آب و تاب توصیفی از آن شده و جالب اینکه در خود آیین یهود زندگی پس از مرگ بهشت و جهنمی ندارد و این افزوده ها و برداشت نام گهینوم و جهنم به دو دین مسیحیت و اسلام باز می گردد. مکانی که ادیان ما را از آن می ترسانند در حال حاضر به پارکی زیبا تبدیل شده است و شما می توانید از این مکان تاریخی بصورت توریست دیدار کنید
کلمه “جهنم” از ریشه “جهنام” اخذ شده است ،این لغت سابقه استعمال در زبان عربی حتی پیش از قرآن داشته است ،جهنم را گفته اند عرب به چاههای عمیق اطلاق می کرده است و در مفردات و کتاب لغوی دیگر و در تفاسیر مباحث لغت توضیح داده شده است که “جهنام” بمعنی چاه بعیده القعر است ،بنابر این استعمال این لغت در قرآن توسط خدای متعال همانند استعمال سایر لغات عرب است ،زیرا قرآن بزبان عرب نازل شده است ،اگر قرآن مثلا کلمه “قسوره” را بکار می برد که بمعنای شیر درنده است برای این است که این لغت دائر و سائر بین اهل لسان بوده است حال کسی برود با تکیه به قواعد زبان شناسی مثلا ریشه استعمالی کلمه “قسوره” را بدست بیاورد که مبدا اشتقاق آن چیست و کجاست ،این که چیزی را اثبات نمی کند ،تداخل در لغات و زبانها همیشه وجود داشته و دارد ،در این جهت هیچ زبانی مستثنی نیست ،حتی ممکن است لغتی وارداتی به زبان عرب باشد و عرب آنرا استعمال کند و وحی نیز که بزبان عربی است آنرا در تفهیم معنا استعمال کند ،الان باید بررسی تاریخی دیگری هم بکنید :اینکه آیا اطلاق لفظ “جهنم” بر دره ای با اوصافی که بیان کردید در آن منطقه از اورشلیم ،سابق بر استعمال آن در لغت عرب و سابق بر استعمال آن در قرآن بوده است؟ آیا محتمل نیست که اطلاق یک اسم بر یک محله اطلاق جدید و حادثی باشد؟ این یک زمینه.
بنابر این لغت “جهنام” و “جهنم” که بر دره و چاه عمیق اطلاق می شده است در زبان عربی سابقه داشته است و قرآن هم بزبان عربیست و آنرا در مورد یک واقعیت آن جهانی بکار برده است،اشکال این چیست؟ آیا کاربرد یک واژه در یک مفهوم حاکی از یک مصداق دلیل بر این می شود که مفاهیم کاربردی در وحی مفاهیم وارداتیست پس قرآن وحی نیست؟
چنین نیست ،زیرا قرآن جهنم را بعنوان یک واقعیت نفس الامری اخروی و نه سمبلیک در آیات فراوانی توصیف کرده است ،این تنها کاربرد یک واژه ولو فرضا واژه عجمی وارداتی بزبان عرب هم باشد ،در یک معنا نیست ،قرآن اوصاف این واقعیت آن جهانی را بیان کرده است ،و عذابهای موجود در آن را تصویر کرده است و از گفتگوهای جهنمیان با خزنه و فرشتگان جهنم سخن گفته است اینها بسیار بیش از کاربرد طوطی واری یک لفظ و اقتباس آن از کتب دیگر است ،ضمن اینکه باید با در نظر گرفتن اشتراکات کلی ادیان در برخی خطوط کلی ،منصفانه به مقایسه معارف قرآن با معارف موجود در کتب باقی مانده از تورات و انجیل و زبور و غیر آن پرداخت که قرآن چه می گوید و آن کتب چه می گوید .
بنابر این استخدام یک واژه (اصلا فرض گیرید که ریشه لغوی آن سابقه در زبان عرب نداشته باشد و لغتی وارداتی باشد) در یک مفهوم حاکی از یک مصداق عینی آن جهانی که صور اعمال این جهانی انسان است ،نه دلیل واقعیت نداشتن جهنم است ،نه دلیل عدم وحیانیت قرآن است و نه دلیل چیز دیگری ،و پیامبر اسلام بضرورت تاریخ انسانی امی و ناخوانا و نا نویسا بوده است، و چیزی از جایی اخذ نکرده است.
موفق باشید
آقا ایشان سابقه یک کلمه را گفته شما می خواهید چه بگویید ما که سر در نمی آریم هر کسی چیزی بگوید شما باید پاسخ بدهی ؟ آنهم فی البداهه بدون مطالعه و.. آقا مگه مجبورت کردن؟
جناب سید مرتضی گویا زبان شناس هم هستند ولی تعصب و منفعت تفکر را از ایشان گرفته!اینست که بحث با اهل ایمان آب در هاون کوبیدن است.
اما جناب سید مرتضی در مورد جهنم مطابق قرآن درست می فرمایند.چون این 37 سال /////////// کپی از آنرا در ایران و خاور میانه برپاکرده اند.بقول مولوی آفتاب امد دلیل آفتاب!
آیا میدانید چگونه یک حکومت اسلامی با اجرای اسلام بوسیله آخوندها یک کشور و یک ملت را به لجن کشیده است!!؟
ای هموطن!! این خواهر من است و نیز خواهر توست!! این هموطن ماست چه کسانی این خواهران ما را به لجن کشیده اند!؟ آیا غیر از این است که ملاها با اجرای حکومت اسلامی اینگونه کمر یک ملت را شکسته اند!؟ مگر از آمار اعتیاد، فقر، فحشا، دزدی های مسئولین مسلمان،طلاق و از هم پاشیدن خانواده ها، غارت اموال این ملت درمانده و اهدا آن به مشتی تازی بوسیله ملاها، و هزاران مفاسد دیگر خبر نداری!؟ چه کسی کشور و ملت ایران را به این روز انداخته است!؟ آیا غیر از اجرای اسلام بوسیله آخوندها بنام حکومت اسلامی میشود مقصر دیگری پیدا کرد!؟ لطفا سرگذشت این هموطنانمان را پس از 36 سال اجرای اسلام ببینید و در انتها باز هم با شما سخن خواهم گفت:
گزارش
پنجشنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۴
قیمت بچه در بازار ایران
رواج فرزند فروشی و اجاره ای؛ از ۴۰۰ هزار تا یک میلیون تومان
نازنین کامدار
با افزایش روز افزون فقر در جامعه ایرانی،روزنامهها و نشریات داخلی، هر از گاهی ابعاد تازه ای از گسترش فقر در کشور را به نمایش میگذارند؛آخرین مورد پس از کلیه فروشی، پدیده “فرزند فروشی” است.
روزنامه شهروند، وابسته به سازمان هلال احمر، در شماره دیروز خود با چند تن از زنانی که برای ادامه بقاء ناچار به فروش فرزندانشان شدهاند گفتوگو کرده و از خلال گفتههای آنان دریافته است که این پدیده هم اکنون شایعتر از آنچیزیست که در رسانهها بازتاب مییابد.
بنا به نوشته این روزنامه، این زنان که کمپ ترک اعتیاد آنها در یک خرابه در شمال کشور واقع است، عموما معتاد و مبتلا به ویروس ایدز هستند، و ناچارند برای کسب ۴۰۰ الی ۵۰۰ هزار تومان پول، با وجود ناتوانیهای جسمی، تحت تاثیر مواد مخدر اقدام به بارداری کنند و پس از وضع حمل، فرزندان تازه متولد شده را به برخی از دلالان بسپارند.
روزنامه شهروند در اینباره نوشته: “فروش بچه بین زنان آسیبدیده حاشیه ساری، دیگر تبدیل به یک موضوع جدی شده است. ابتلا به اچای وی (ایدز) هم در میان زنان معتاد باردار بهویژه در آمل رو به افزایش است. حالا روی هم ۳۵۰ زن معتاد و کارگر جنسی در آمل و ساری به مراکز مشاوره بهزیستی میآیند و برای کنترل ایدز مشاوره میگیرند. در دو سال اخیر، سالی دو سه تا زن باردار اچ آی وی (ایدز) شناسایی شدهاند. فروش کودکان بین این زنان یک مسأله جدی است، بهویژه بین کارگران جنسی که خیلی جذاب نیستند و مشتری زیادی ندارند. آنها شیشه میکشند و باردار میشوند تا بتوانند جنینشان را بفروشند و بتوانند درآمد داشته باشند. از طرف دیگر در مناطق حاشیهای ساری و آمل دلالهایی هستند که این زنان را ترغیب میکنند که بچهدار شوند و سود هنگفتی دارند. من یک بار از یکی از این دلالها درباره درآمدشان پرسیدم و او گفت که حدود هفت هشت میلیون برای هر بچه به او میرسد. حالا اینکه چقدر بچهها را از آنها میخرند متفاوت است و دقیق مشخص نیست”.
یکی از این زنان که دو فرزنداش را فروخته، به شهروند گفته است: “یکی از بچهها را بهزیستی برده و دو تای دیگر را از بغلم گرفته و بردهاند. یک روز طلبکارهای شوهرم آمدند و کوچکترین بچهام را با خود بردند، یک سال نگذشته. او را ۴۰۰ هزار تومان فروختیم و کمی بعد از آن، یکی دیگر از بچهها را ۵۰۰ هزار تومان”.
او افزوده است: “من که نمیدونستم. تا حالا بچه نفروخته بودم. میگن بچه بالای یهمیلیون تومان قیمتشه، ولی ما ارزون دادیمشون رفتن. هیچ نشانی از بچهها ندارم. نمیدانم کجا هستند. نمیدانم پدر و مادرهای جدیدشان چه کسانیاند. نمیدانم اصلا پدر و مادر دارند یا نه. نمیدونم بچههارو کجا بردن. شنیدم که میفروشنشون به خونوادههایی که بچه ندارن. تازه خیلی بالاتر از قیمتی که از ما خریدن؛ پنج شش میلیون. شنیدم که میبرنشون تهران”.
این روزنامه در ادامه گزارش خود به این نکته اشاره کرده که پدیده اجاره فرزند نیز در بین این حاشیه نشینان رواج دارد. آنها فرزندانشان را برای گدایی به زوجهای دیگر میسپارند تا آنها در ازای فرستادن کودکان به گدایی، غذا و خوراک آنها را تامین کنند.
این روزنامه در انتهای گزارش خود آورده است: “محلههای آنها پر از زنانی است که یا کودکانشان را سقط میکنند یا آنقدر شیشه میکشند که هر سال ناخواسته جنینهای تازه میهمان بدنهایشان میشود. بیماریهای مختلف هم برای زنان و مردان این محلهها البته بهجاست؛ تعداد زیادی از زنان و مردان محلههای حاشیهای آمل «ایدز» دارند و آمارهای غیررسمی اورژانس اجتماعی ساری از ابتلای ۵۰ درصد مردان محله «نوبنیاد» ساری خبر میدهند. دلالی و خردهفروشی مواد و حاملگی و فروش مواد در سرنوشت این زنان و مردان است”.
ساری اما تنها منطقه ای در ایران نیست که پدیده فرزند فروشی در آن رواج دارد. چندی پیش، سایت های خبری از فروش فرزند توسط زنان فقیر مشهدی خبردادند و به نقل از یکی از آنها نوشتند: “بچه دار که شدم، پول نداشتم تا بچه را از بیمارستان مرخص کنم. بچه را در بیمارستان گذاشتم. یکی از دوستان قدیمیام را دیدم وگفت شخصی را میشناسد که پزشک سرشناسی است و نوزاد تو را هم میخرد. دوستم ابتدا ۵۰۰ هزار تومان برایم آورد. ۴۰۰ هزار تومان برای ترخیص نوزاد به بیمارستان دادیم و ۱۰۰ هزار تومان نیز برای بچه پوشک و شیر خشک خریدم. بچه را طبق قرار به آن مرد تحویل دادیم. او هم دو میلیون و ۵۰۰ هزار تومان دیگر به من داد”.
روزنامه ایران، با دلال این فرزند فروشی نیز گفت و گو کرده و به نقل از وی نوشته است: “خریدار نوزاد را از قبل میشناختم، اما نمیدانستم سابقهدار است. یک روز به من گفت یکی از اقوامشان بچهدار نمیشود و اگرکسی را سراغ دارم که بچهاش را میفروشد میتوانیم برایش کاری بکنیم و یک پولی هم به او بدهیم”.
قانون مبارزه با “فرزند فروشی” در سال ۸۱ در جمهوری اسلامی ایران به تصویب رسیده است. با این حال این قانون این روزها مراجعان و مخاطبان بیشتری نسبت به زمان تصویب پیدا کرده و به همین منظور، خبرگزاری فارس اقدام به بازنشر آن کرده است.
در ماده سه این قانون آمده است: “هر گونه خرید، فروش، بهرهکشی و بکارگیری کودکان به منظور ارتکاب اعمال خلاف از قبیل قاچاق، ممنوع و مرتکب حسب مورد علاوه بر جبران خسارات وارده به ۶ ماه تا یک سال زندان و یا به جزای نقدی از ۱۰ میلیون ریال تا ۲۰ میلیون ریال محکوم خواهد شد”.
گفتنی ست، سال گذشته ماجرای آگهی فروش فرزند در یکی از روزنامه ها با سر و صدا و جنجال زیادی در رسانه ها مواجه شد، اما با مرور زمان این پدیده نیز در ایران در حال عادی شدن است.
هموطن این وضعیت به لجن کشیده شده هموطنانت را خواندی!؟ اگر عرق شرم بر پیشانیت ننشسته است بر انسان بودن خود شک کن!! چه کسانی مقصرند!!؟ آیا غیر از اجرای حکومت اسلام بدست ملاها مقصر دیگری را میشود پیدا کرد!!؟ آیا اگر کسی ریشه این دردها را شناخت و از روی غیرت و شرف ، فریاد برآورد که ای مردم ریشه درد را نشانه روید!! آنهایی که از شاخ و برگها!! انتقاد می کنند در صدد فریب شما هستند و میخواهند بوسیله همدلی ظاهری با شما، ریشه فلاکت را نجات دهند!! ای مردم آن کسی که همه شما را به طریقی به لجن کشیده است حکومت اسلامی است اگر میخواهید از این فلاکت نجات پیدا کنید ریشه درد را که حکومت اسلامی است به لجن بکشید همانطور که او شما را به لجن کشیده است (نمونه اش خبر فوق) کجای این سخن حق نابجاست که اینگونه به او هجوم آورده اید!!؟ سخنم خطاب به تمام کاربرانی است که جناب مزدک این ایرانی دردمند و شریف را ناجوانمردانه!! مورد انتقاد قرار داده اند. چرا میگویم ناجوانمردانه!!؟ آگر به سخنان تمام منتقدان که از طیفهای گوناگون هستند از نوریزاد گرفته تا ملا مصلح که کامنتهای سخیف و پر از فحاشیش را که شجاعانه!! بنام ناشناس می گذارد این ملای 65 ساله!! دقت کنید همه بدون استثنا اول سخنان مزدک گرامی را تحریف کرده اند و بعد در لباس مشفق و ناصح و یا مهاجم فحاش رفته اند!! آیا این رفتار جوانمردانه است!!؟ سخنان مزدک تماما در این سایت موجود است او بارها و بارها تکرار کرده است که من به عقاید شخصی احترام می گذارم تا موقعی که این عقیده شخصی است. ولی به محض اینکه آمد در سطح جامعه و تبدیل شد به عقاید حکومت، این دیگر عقیده شخصی نیست و من نیز حق دارم این عقاید حکومتی را مورد شدیدترین انتقادات و حتی لجن کشیدن نمایم این کل سخن مزدک است شما کاربران محترم که از او انتقاد کرده اید چرا تماما بدون استثنا حقیقت را وارونه کرده اید که بله مزدک به عقاید شخصی توهین می کند!!؟ مزدک کجا به عقاید شخصی توهین کرده است؟ هر چه گفته است خطابش به عقاید حاکم، یعنی حکومت اسلامی ملایان بوده است آیا این جوانمردانه است اول عقاید حکومت را تقلیل دهید به عقاید شخصی!! و بعد شروع کنید به انتقاد کردن!؟ یادم می آید آن اوایل جناب نوریزاد و همین طیف از کاربران توهین به مقدسات را بهانه می کردند و داعش وار کاربران را اعدام می کردند( اعدام داعش گونه اهل قلم، یعنی سانسور!!) و بعد از بحث و جدلهای فراوان، چون نتوانستند از این حربه استفاده کنند حالا متوسل شده اند به شعار پوچی به نام توهین به عقاید شخصی!! آنهم با تحریف سخنان گوینده که بارها اعلام کرده است من عقاید حکومت دینی را به چالش کشیده ام و نه عقاید شخصی را، آن کسی که مدعی است به اسلام اعتقاد دارد برود عقیده شخصی خود را از دست حکومت نجات دهد چون حکومت اسلامی است که عقیده او را به لجن کشیده است و نه مزدک!! و کسانی هم که زندگیشان بوسیله حکومت اسلامی به لجن کشیده شده است نیز حق دارند حکومت اسلامی و اسلام ادعائیش را به لجن بکشند آیا فهمیدن این سخن اینقدر سخت است. کاربران قدیمی این سایت میدانند تا کنون دهها نفر بوسیله نوریزاد تحت عنوان توهین به مقدسات!! اعدام شده اند از مریم و دربدر گرفته تا حامی مفقود الاثر وتا آخرین آنها یعنی کاوه، تنها کسی که از کاربران قدیمی پوست کلفتی کرده است و باقیمانده است همین جناب مزدک گرامی است و می بینید چه هجوم سنگینی برای اعدام او آورده اند از نوریزاد تا علی1 و تا ملا مصلح و تا ناشناسان بد دهن ، همه دست به دست هم برای اعدام مزدک!! همه هم مثل هم سخن او را تحریف کرده اند و تقلیل داده اند به توهین به عقاید شخصی!!!!! الآن در این سایت کاربرانی که ریشه درد را بدرستی تشخیص داده اند چیزی باقی نمانده اند همه به طریقی بوسیله نوریزاد اعدام شده اند و حذف شده انداین باقیمانده ها به عدد انگشتان دست هم نمی رسند آیا میخواهید وقت بگدارم و جنازه های بردار کشیده شده هموطنانتان بوسیله نوریزاد را در همین سایت به نمایش بگذارم!!؟ ای کسانی که به اعدام کردن در سطح خیابانها و رفتن مردم از ساعت 4 صبح به تماشا و تخمه شکستن به حق اعتراض می کنید پس چرا اعدام هموطنان درد کشیده خود را در سکوت به تماشا نشسته اید تخمه بدهم خدمتتان!!؟
جناب نوریزاد با درود : همانطور که به یاد دارید جناب حامی گرانقدر را در نمایشگاه تابلو هایتان به بنده معرفی و یکی دو ساعت با این انسان بسیار شریف من صحبت نمودم وبه ایشان ایمیل خود را هم برای تبادل نظر اعلام کردم ولی متاسفانه تا کنون ازایشان هیج ایمیلی دریافت نکردم ودر جلسات بعد هم موفق به دیدارشان نشدم ! صحبت های جناب مسئلتون من را نگران این انسان واقعا شریف و فرهیخته نمود !اگر ازایشان اطلاعاتی دارید و سلامتی وجود نازنینش در سایت فقط کافیست که بفرمایید ایشان سالم است زیاده عرضی نیست . با احترام . مهرداد.
——————————
سلام مهرداد گرامی
دوستانی چون: مریم، سید ابوالفضل، حامی، و عزیزانی دیگر، به هر دلیل ترک ما کرده اند و جایشان در این سایت خالی است. من خود را در رنجاندن مریم بانو مقصر می دانم اما سید ابوالفضل و حامی گرامی نمی دانم چرا با ما ارتباطی ندارند. گاه برای خود ما هم پیش می آید که ناگهان از جایی دل می کنیم. کاش خبر داشتم.
سپاس که مرا با یاد این عزیزان از یک سوی بوجد آوردید و از دیگر سوی پریشانم فرمودید.
سپاس
.
مسئلتون گرامی به آتش کشیدی . تمام وجود مرا با کلام آخرت به آتش کشیدی ! تخمه بدهم خدمتتان ؟ !! ؟
سکولاریسم (به فرانسوی: sécularisme) عقیدهای است، مبنی بر جدا شدن نهادهای حکومت و کسانی که بر مسند دولت مینشینند، از نهادهای مذهبی و مقامهای مذهبی. این تفکر به صورت کلی ریشه در عصر روشنگری در اروپا دارد. مفاهیمی مانند جدایی دین از سیاست، جدایی کلیسا و حکومت در آمریکا، و لائیسیته در فرانسه بر پایه سکولاریسم بنا شدهاند(ویکی پدیا).دوست ارجمندم اعدام به هر شکلی که باشد صحیح نبوده و مذموم است ،ولی ما باید موضع خودمان را از همان ابتدا مشخص کنیم که واقعآ به دنبال چه هستیم و چه سیستمی حکومتی رو برای آینده ایران در نظر داریم . آیا دنبال سکولاریسم هستیم و یا دنبال بی خدایی ؟ سیستم بی خدایی از سال ۱۹۱۷ تا به حال در کشور های مختلف اجرا شده است و دستاورد آن همان بلایی بوده که ما در این ۳۷ سال با پوست و رگمان آن را احساس می کنیم ، ما عادت داریم که در هر چیز افراط و تفریط نمائیم و حق رو همیشه به خودمان می دهیم و کسی که برعکس ما فکر می کند رو غیر خودی می دانیم ، با توهین و تهمت و فحاشی هیچ وقت راه به جایی نبرده و فقط خودمان را رنجور و فرسوده و ضعیف می کنیم و همین ضعف است که عده قلیلی رو مقدر به سرنوشت ۸۰ میلیون ایرانی کرده است .
با درود به دوستان گرامی مسألتون و مازیار.ادبیات این فرد فحاش لمپن بنظر خیلی آشنا می آید.من تنها از روی حسی و شکی که کرده ام حدس می زنم که بی نهایت باشد.بهر وسیله من در کامنتی تمام توهینها و فحاشیهایش را چه آنچه را که نوشته و که آنچه را در اینده می نویسد همه را به حساب خودش و همفکرانش ///// ریخته و می ریزم.من به این نتیچه منطقی رسیده ام که این اراذل را جزبا از تقدس انداختن مشتی خرافات مقدس شده نمی توان به راه آورد و این حربه ایست که هر چند جانهای زیادی از آزادیخواهان گرفته و خواهد گرفت ولی مؤثرترین حرب در مبارزه با این اراذل است.من معتقد به خودکشی و یا از دست دادن زندگیم به آسانی نیستم ولی این اراذل تمام راهها را برما بسته اند.ما نباید درمقابل تهدیدها و الم شنگه ها و اشتلم های مشتی جنایتکار و تروریست به آسانی از میدان بدرشویم.اینها بخوبی میدانندکه در بین مردم و در یک فضای آزاد هیچ جایگاهی ندارند.اینست که به اراجیفی بنام احترام به عقاید مردم (بخوان نون خوند)متوسل می شوند.من همیشه گفته ام و برای چندین و چند بار هم تکرار می کنم که من به هیچ فردی اولا توهین نمی کنم و بعد هم فحش و بدگویی بخصوص به کسانی غیر از خود فرد هیچوقت نمی دهم .دلیل اش هم اعتقاد من به استقلال و مسؤلیت فرد است.من مادر یا خواهر یا زن کسی را مسؤل رفتار و گفتار فرد نمی دانم که با عبارات ناموسی بطرف بد بگویم چون دید من نسبت به چنین کلماتی مثل اسلامیان دیدی عقب مانده و سرشار از عقده های جنسی نیست که بخواهم اینچنین ابلهانه عقده گشایی کنم.شما کافی است فحشها را در جوامع اسلام زده با جوامع متمدن مقایسه کنید تا عقده های جنسی این افراد را بخوبی دریابید.افرادیکه دراین سایت با فحاشی و یا تهدید و تکفیر می خواهند دیگران را به سکوت وادارند همانهایی هستند که یا در خیابانها بجان زن و بچه مردم بنام حجاب و ناموس و غیرت …می افتند و از هیچ جناتی و بی شرمی ایی کوتاهای نمی کنند و یا در سیاهچالها با تمام رذالت و خباثت بجان انسانهای در بند بی پناه می افتند./// یک ایدیولوژیی است که مروج ترور و شکنچه و غارت و تجاوز به حقوق دگراندیشان است.زن در اسلام هیچگونه ارزشی ندارد و در جوامع اسلام زده در حقیقت با تلقی زن بعنوان غیرت و ناموس جوازی برای بی حقوقی مطلق و سرکوب و تحت سلطه در آوردن زن گرفته اند.ولی کشت و کشتار و غارت و شکنجه و ویران کردن زندگی دگراندیشان نه تنها مسلمین را ناراحت نمی کند بلکه در دل خوشحال هم هستند. اینست که باید از هر منفذی برای برملا کردن نیت اینها استفاده کرد.در ضمن جناب نوریزاد باید بداند که اگر سایتی برقرار کرده و ادعای بی طرفی و آزادیخواهی دارد باید بداند که دیگرانی هستند که درآن می نویسند و نوشته هایشان باب میل ایشان و بسیاری نخواهد بود.ولی بعنوان صاحب سایت می تواند نوشته ها را درسایتش بگذارد یا نه ولی قضاوت یکجانبه کردن در غیاب نوشته ها در سایت درست و منصفانه نیست.من مثل هر کس دیگری بخود حق میدهم که آنچه را درست تشخیص میدهم در هر سایتی بنویسم و مجبور برعایت هیچ خط قرمزی هم نیستم و نخواهم بود بخصوص در مورد اعتقادات و مقدساتیکه باعث این همه جنایت و ویرانی در کشورم شده. و من همین را به هر ایرانی انسان و وطن دوستی هم توصیه می کنم.ما باید از جوامع متمدن یاد بگیرم که به کسانیکه سعی در خفه کردن منتقدین و دگراندیشان و به خفقان کشیدن هر مکانی دارند بفهمانیم که آنها نیستند که تعیین می کنند کی و کجا و به چه کسی بنویسد.
سلام و درود
(جناب نوری زاد ، درود بر شما.من روز شنبه هفتۀ قبل ، که به جلوی زندان اوین رفتید،شما رو جلوی زندان اوین و از نزدیک دیدم و شاهد بودم صبوری، مدارا و حسن نظر شما را به همه.آن روز همه جا مامور بود.مرا ببخشید که جلو نیامدم،چون حدود 8 نفر مامور امنیتی و همین تعداد مامور کلانتری آنجا بود . بنا به دلایلی جلو نیامدم و فقط نظاره گر بودم.روزهای بعد هم آمدم ولی مثل روز اول شنبه شلوغ نبود. از خانم نرگس محمدی خبری دارید آیا؟)
– جناب مزدک
تهمت و افترای شما را پاسخ نمیدهم.من اگر بخواهم به شما چیزی بگویم نیازی نیست مثل بعضی افراد بزدل و ترسوی معلوم الحال با نامهای ناشناس و آشناس خاص مطلب بدم.شما در باب شناخت نوع نوشتار همانند موارد دیگر دانش کمی دارید ، در ضمن دیدم که به جناب سید مرتضی و مصلح نیز در مطالب قبلی خودتان، تهمت زدید.بابت این تهمت خود اگر از من و دیگران عذر خواهی نکنید معلوم میشود که ذره ای از جوانمردی و مروت در وجود شما نیست.شاید هم دلتان برایم تنگ شده و به سبک وسیاق خود دارید سراغی از من میگیرید! امان از جنس بد توهم زا! امان! امان!. آب در هاون کوبیدم و نتیجه ای عایدم نشد و شما تا امروز نشان دادید که همانند آنچه قبلن گفتم افکار، گفتار و کردارتان تغییر ناپذیر و فریز شده است.
– من تا چند روز دیگر در خدمت جناب نوری زاد خواهم بود.
– من به جناب سید مرتضی گفتم که بعد از شنیدن خبر دستگیری خانم نرگس محمدی، حالم دگرگون شد و یه چند روزی طول میکشه تا به وضعیت عادی برگردم.خاطرات تلخی برایم زنده شد که امید قسمت هیچ کس نشود.
– مزدک گرامی من هر چه که به شما تذکر دادم از باب خیرخواهی بود و فقط چند بار خواستم آینه باشم در جلوی شما. الان میبینید نتیجۀ سماجت خود را ، هر روز بدتر از دیروزید و در راهی بی سرانجام و دایره وار خود را گرفتار کردید که فقط لطمه و ضررش به خود شما و ذات شما میرسد.
پاینده باشید
————————
سلام و سپاس بی نهایت گرامی
خواهم نوشت
سپاس
جناب بی نهایت من درهمان کامنت هم بعنوان شک و حدسی مطرح کردم.اکنون که شما این موضوع را گوشزد کرده اید از تهمتی که به شما زد ه ام غذر می خواهم.ولی در مورد مرتضی و میر و مصلح حرف شما را با کمال تاسف نمی پذیرم.چون من به اندازه کافی با اینها برخورد داشته ام و بخوبی از تفکر شان آگاهم.ولی دوباره از شما بخاطر اشتباهی که کرده ام عذر می خواهم.
درود برمزدک گرامی: شجاعت وشرافت ذاتی خود را اثبات نمودید ولی آیا متدینین هم پوزش حرف های رکیک که نوریزاد را به هاشورزدن وادار کرد خواهند خواست ویا فکر مینمایند خداوند رحمان ازبرای فحاشی حسنه ای به آنان عطاخواهد فرمود ؟ جنابان اگر عزیزهستید فقط برای اخلاق حسنه ای است که ازخود نشان بدهید والا برادران ارزشی بی ارزش کم نیستند که شما خود را جانشین آن ها کرده اید لطفا بیدار شوید ازاین خواب گران .
آخه یه کار بدی که ناشناس فحاش بی ادب کرده اینه که خیلی به سبک و روال نوشتاری بینهایت گرامی به هنگام خشم، نوشته و ناشناس فحاش ناجوانمرد در حق بی نهایت ظلم کرده. اگه باز ناشناس فحاش لامصب نوشت، من یکی صمیمانه از بی نهایت میپرسم حساب ناشناس بی ادب را بذار کفّ دستش.
جناب مزدك بااين روش تان تا چه اندازه ازموفقيت برايتان حاصل شده است؟
روي اين سؤال من جدا تفكروتأمل بفرمائيد.
جناب مصطفی با درود اگر واضح تر می نوشتید بهتر حالیم می شد.انتقاد شما از چیست؟
صبح شنبه هفته گذشته پدر و مادری با این ادعا که دخترشان در خواب فوت شده است او را برای کفن و دفن به قبرستان بردند. پس از دفن این دختر، غسالی که دختر را غسل داده بود به پلیس اعلام کرد که روی تن دختر کبودیهایی دیده که طبیعی به نظر نمیآمده است. به این ترتیب با حکم قضایی نبش قبر انجام شد و پس از انتقال جسد به پزشکی قانونی، مشخص شد که دختر به دلیل خفگی از طریق بسته شدن مجاری تنفسی جان خود را از دست داده است. پدر مقتول وقتی همه شواهد را علیه خود دید اعتراف کرد که به دلیل اینکه دخترش پس از طلاق، با افراد غریبه در ارتباط بوده برای حفظ آبروی خانوادگیشان او را خفه کرده است. این خلاصه حادثه واقع شده است .چقدر آدمی متآثر می شود وقتی اتفاقات اینچنینی را مشاهده میکند ، و چقدر هم متآثرتر وقتی می بیند در جوامع عقب افتاده و متعصب هنوز هم پدر و مادر و شوهر و برادر برای حفظ آبروی خودشان دست اعمال اینچنینی می زنند و حکومت و مردمان عامی دیگر هم حق رو به آنها داده و برایشان کف میزنند؟ من نمی توانم درک کنم که چرا آبرو و غیرت ما و کلآ حرمت و اصالت خانوادگی ما مردم ایران فقط مربوط می شود به امور پایین تر از کمر ؟ اصلآ چه کسی به ما اجازه داده وقتی ناموس ما به میل خود مبادرت به ایجاد ارتباط با غیر می کند خون او را مباح بدانیم و او را از زندگی ساقط کنیم ، البته دفاع در مقابل تهاجم در هر جامعه ای پسندیده است و من هم از آن دفاع می کنم ولی وقتی شخصی به میل خود مبادرت به این کار می کند توجیهی ندارد که ما او را حذف کنیم تا آبروی ما نرود .
آقای نوریزاد گرامی
ما، خیلی که همت کنیم سایهٔ تو هستیم. اینرا پیشاپیش گفتم که سوء تفاهم پیش نیاید و کسی از سخنم گمان “ادعا” و تظاهر به “مبارزه” نبرد.
حرفم را با مثالی آغاز میکنم: روزی هنگام کار، سرکارگرِ با تجربه و کارکشتهٔ ما از بالا به دو کارگری که در داخل گودالِ خاکبرداری شده مشغول بودند با فُحش و سنگ حمله بُرد. کارگرها رنجیده از این کار بیسابقه، به انتهای گودال پناه بُردند. هنوز وقت نکرده بودند دلیل این تُندی و بیادبیِ آشکار را بپرسند که دیوارهٔ آن سمت گودال ریزش کرد، طوری که اگر لحظهای دیر جنبیدهبودند دست کم یکنفرشان زیر 200، 300 کیلو خاک میماند و آسیب جدی میدید. سرکارگر توضیح داد که من تَرَکهایی روی زمین دیدم و فهمیدم که گودال ریزش میکند و وقتی برای توضیح و دعوت کارگران به ترک آن قسمت ندارم. ازینرو فُحش دادم و سنگ پرت کردم تا جان کارگران مصون بماند. کارگران در عوض آن فُحشها از سرکارگر سپاسگزاری کردند.
روش من در گفت و گو، نیازی به توضیح و توصیف ندارد. از رنجاندن اشخاص به شدّت بیزار و گریزانم، و برعکس مشتاقم این گفتگو ها به دور از رنجیدن و رنجاندن ادامه یابد. بارها دلایل این اشتیاق را نیز ذکر کردهام. اما اگر مزدک گرامی برمیآشوبد و تند میشود، با آنکه خود از این روش بیزارم، تُندی و خشم و عصبیّتِ او را در قالبِ دلسوزی و تلاش برای نجات این ملّت، از چنبر خرافه و استبداد درک میکنم. او نیز مانند سرکارگرِ مثال بالا، هدفی جز کاهش آسیب و حفظ منافع هموطنان ندارد. هموطنانی که خود در موقعیتِ آگاهی از خطر قریبالوقوع نیستند.
حال، اگر مزدک به اشخاص توهین نمیکند، برعکس کامنتگذار ناشناس (که چندان هم ناشناس نمینماید) عالما و عامدا توهین به شخص و خشونت کلامی عامیانه را به مثابه اسلحه برای ایجاد خفقان در این سایت بکار میبرد. نیز چنین مینماید که قلدری خویش را کارساز یافتهاست و بزودی این اسلحهٔ کُهنه اما موثر را برعلیه هرآنکه دلش خواست (یا در حقیقت نخواست) بکار خواهد بست.
اندیشهٔ مدرن برای هیچ مفهومی جز حقوق ابتدایی بشر، تقدس قائل نیست. این همان نقطهٔ صعف پاسداران سنت است: در مقابله با مزدک به چه عقیدهای حمله کنند تا مقابلهٔ به مثل کردهباشند؟ هیچ! چون مزدک چیزی را به قداست قبول ندارد. چرا به حقوق بشر توهین نمیکنند؟ چون دستشان رو میشود وگرنه از نوشتههای ناشناس (که توصیف ماهیتش را به تخیل خوانندگان میسپارم) پیداست چه شأنی برای حق برابر زنان قائل است. اما صراحت در توهین به تنها تقدس واقعی بشری [همان حقوق بشر]، کُهنه و بیرواج بودن سکه دقیانوسی تفکرشان را بیش از پیش برملا میسازد.
بزرگوار! خواهش میکنم بنا به خردِ استوار و نهاد پاک خویش، همچنان پاسدار آزادی خردِ خود بنیاد بشر باشید و مجال جولان و تحمیل خشونت بار اندیشههای تنگ نظرانه را به اقتدارگرایان عرصهٔ تفکر ندهید. بازهم سپاسگزارتان هستم.
جناب مازیار ارجمند درود بر شما
سپاس فروان بر این نوشته با ارزشتان
بنده پست اول این ناشناس کاملا آشنا را درقفسه مخصوص خزعبلات بایگانی کردم ولی پست دومشان جای تأمل داشت. برای اینکه چه احساس پیروزی به بنده خدا دست داده است که «بععععله بنده با استفاده ازترفندهایی که قرنها افراد زیادی از قماشی مثل خود من که به تمرین و اجرای آنها عادت کرده اند توانستم خط مشی نوریزاد را تغییردهم و سایت ایشان را به مکتب تبدیل کنم ومزدک وعقرب را مجبوربه عذرخواهی نمایم و ضمنا تهدید کردم که اگر نقد چرندیاتی که من به آنان باوردارم تداوم داشته باشد بازهم با استفاده ازفرهنگ چاله میدانی که تمام عمربا آن اجین و آمیخته بوده ام باز در خفه کردن صدای منتقدان اقدام خواهم کرد و نقادان را به طوفاله تبدیل کرده وبه جوه خواهم کشید»
این نوع برخورد ومرام بنده را بیاد سلاخان پاریس میاندازد. البته نه اینکه این ناشناس یکه تاز میدان سایبری که حتی از انتخاب یک اسم مستعار تن لرزه میگیرد جربزه اینکه کلاشنیکف بردارد و ۱۳نفر را برگبار ببندد داشته باشد ولی اطمینان دارم که رؤیای آن را دائما در طبقه بدون مستأجربالا قرقره میکند و ازخدای خود شاکیست که چرا ایشان را با چنان عرضه ای مزین نکرده است
ضمن اینکه جناب مازیاربنده در طول مدتی که ازسایت پراز معرفت و دانش نوریزاد بهره میبرده ام تا بحال بیاد ندارم که مزدک عزیزبکسی مستقیما توهین کرده باشد بجز مواردی که اشخاصی ازمتدینین گرامی به ایشان توهین کرده اند وایشان درجواب فقط گفته اند هر چیزبه ایشان نسبت داده شده بخود گوینده برمیگردد. متاسفانه و شاید هم خوشبختانه ۲ عامل بسیار مهم و تأیین کننده باعث شده است که دین ومذهب در مقابل نورافکنهای ولتاژ بالای نقد قرار گیرد. اول اقدام بسیار ابلهانه قشر حوزوی برای در دست گرفتن اداره کشور ودوم ورود پدیده اینترنت و یا جهان سایبری به زندگی انسانها.
به عزیزان متدین خودم عرض میکنم که ای برادران و خواهران زحمت و زجر خود کم کرده و دست از شنا کردن برخلاف مسیر جریان سیل بردارید و تدریجا نحوه بر خوردتان با نقد دین را پالایش کرده و صیقل بدهید این نقد شروع شده است وهمانطور که شاهد هستیم اعداد هر روزش بیشترازدیروزبوده است و شما هرچه زودتر با آن کنار آمده وآن را تحمل کنید به بهزیستی وآرمش خاطر خود یاری نموده اید و از خود بزگواری و متانت نشان داده اید. البته هدف این نوع نقدها تنها اسلام نیست و تمامی ادیان و مذاهب درلیست گیرنده ها قراردارند فقط عکس العمل قرون وسطائی شما متدینین اسلامیست که برخورد ها را رسانه ای نموده وبرسر زبانها مینشاند. بنده همواره شاهد آنم که جرایدغرب چگونه موسی و عیسی را به استهزا کشیده و چه عکس ها وکاریکاتورهایی که چاپ نمیکنند. شاید شما باور نکنید که بنده خود کاریکاتوری که در یک مجله نسبتا مشهوردیدم که حضرات عیسی و مریم را نیمه لخت ترسیم کرده بود که عیسی روی مریم خوابیده بود و الهی به امید تو…..
برایتان تندرستی و پایداری آرزو میکنم
رسول
سلام و درود
جناب مازیار – جناب رسول
فقط بگویم اگر قرار باشد بین شما و مزدک یکی را به دوستی و ادامۀ گفتگو برگزینم، به یقین مزدک است.چرا که او هر چه باشد رک و راست حرفش را میزند و مانند شما منبعث از لطایف الحیل نیست.
در ادامه ، پاسخ مرا در همین صفحه به متن تند، همراه توهین و ناجوانمردانۀ مزدک ملاحظه کنید.
من هیچ آدم کینه ایی نیستم و تصور میکنم علت اینگونه نتیجه گیریهای شما هم عدم شناخت است و البته حس کینه ای که از من بدل دارید.
من چون قرارم بر سر عدم پاسخ به توهینهاست، بر سر قولم هستم.اگر از ابتدا مطالب مرا بخوانید متوجه میشوید که من فقط پاسخ توهینهای دیگران را دادم و هیچگاه پیشقدم نبودم و البته ، بارها گفتم که واکنش من یک نوع خودزنی خود خواسته بود. ولی مثل اینکه شما اهالی علم و ادب هنوز نگرفتید مطلب چه بود!
من آنقدر شجاعت و جسارت دارم که حرفم را با نام بی نهایت بگویم حتی توهین اگر باشد و طرف حرفم را نیز مورد خطاب قرار دهم.خوشبختانه هنوز به آن مرحله از نگرش توهم زا نرسیدم که دنبال دشمن بگردم و اگر چند روزی از کسی خبری نشد در غیابش به او انواع توهین ، افترا و دشنام را بدم، این راه و رسم جوانمردانه نیست.من با هر کسی خصومت هم داشته باشم از روبرو میگویم و نه در پشت سر حتی اگر دشنام باشد و توهین.
پایدار باشید
“ﺳﺮﻭﺩ ﺟﺸﻦ ﻓﺎﺭﻍ ﺍﻟﺘﺤﺼﯿﻠﯽ ﺩﺭ ﺣﻮﺯﻩ ﻋﻠﻤﯿﻪ”
//////// ﺧﻨﺪﺍﻧﯿﻢ 🙂
ﻣﺎ ﺩﺯﺩﺍﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﻢ
ﻣﺎ ﮐﺸﻮﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ
ﺍﺭﺙ ﭘﺪﺭ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯿﻢ
ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ دانا ﺑﺎﺷﯿﻢ
ﻫﻮﺷﯿﺎﺭ ﻭ ﺑﯿﻨﺎ ﺑﺎﺷﯿﻢ
ﺩﺭ ﺩﺯﺩﯼ ﺍﺯ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﺎﻝ
ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻮﺍﻧﺎ ﺑﺎﺷﯿﻢ
ﺁﺑﺎﺩ ﺑﺎﺷﯽ ﻟﺒﻨﺎﻥ
ﺁﺯﺍﺩ ﺑﺎﺷﯽ ﻏﺰﻩ
ﺍﺯﺑﻬﺮ ﺣﻔﻆ ﻣﻼ
ﻭﯾﺮﺍﻥ ﺑﻤﺎﻧﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ 🙁
درود
بشر امروز برای هر سیستمی که که در راه رفاه و تامین آحاد جامعه در نظر میگیرد، میاید برای آن یک نظامی بر اساس آخرین یافتههای علمی تجربی تعریف میکند و سپس آنرا وارد محک تجربه بازدهی میکند و دائم هم ضعفهای آنرا بر طرف میکند و نقاط قوّت آنرا تقویت میکند، از قوانین راهنمائی و رانندگی و خیابان سازی گرفته تا تبیین قوانین رفاه اجتماعی و حتی استانداردی که برای ساختن یک کفش و یا یا لباس یک نوزاد مبنا قرار میگیرند. یعنی حاصل آخرین دستاوردهای تمامی رشتههای علمی و یافتههای بشری با لشکری از برجستهترین متخصصهای همهٔ این رشتهها تبدیل میشود به تعریف و تبیین یک نظامی که باید در هر امری از بیشمار امورات یک اجتماع منشأٔ خدمت و رفاه و امنیت و آسایش جامعه شود. حالا در کشور ما بجای و برای این لشکری از متخصصین در تمامی رشتههای علمی که بایستی با آزادی عمل و امنیت و رفاه برای ظریفترین مسائل اجتماعی هم، نظام و راه حل تعریف، تبیین و تعبیه کنند، یک مٔلایی نشسته با اختیارت مطلقه که حاصل افکار و آرا و کردار وی شده فاجعه پشت فاجعه، مصیبت روی مصیبت، بلا پشت سر بلا، جنایت روی جنایت، غارت روی غارت که در یک کلمه خلاصه شده “نظام”. اوج فاجعه اینجاست که خدایی برای این نظام خلق کرده اند که حافظ این نظام است. اما گویا چون چندان امیدی و اعتمادی هم به این خدا نیست که وظیفهٔ خود را که خوش خدمتی و حفظ نظام است را انجام دهد، آمده اند حفظ نظام را بعنوان امری مقدس و به فرمان الله، بعهدهٔ ترکیب و تلفیقی از فتاوی ملاهای غارتگری چون مکارمها و نوری همدانیها و مصباح یزدی ها، و دیگر غارتگران و قاتلهای امنیتی، سپاهی، بسیجی و عقب افتادهترین افراد اجیر شده قرار داده اند تا فردا و فرداها هم که یک به یک ریق رحمت را سر میکشند به دیدار همان خدایی بروند که اعلا مرتبهٔ بهشت را برای اینها، به پاس اینهمه جنایت و غارت و نابودی یک ملت و یک مملکت، اجر و مزد میدهد. براستی کسانی که خواهان بقای این نظام هستند و چنین خدایی را تقدیس میکنند چگونه کسانی هستند؟ و چه نامی زیبندهٔ خطاب قرار دادن آنهاست؟ آیا امروزه چیزی بنام اسلام، نتیجهای جز رقم زدن انواع و اقسام بلاها و مصیبتها و فجایع بیشماری که گریبان ایران و ایرانی را گرفته ببار آورده است؟ دوستان محترم معتقد ایمانی که در این سایت قلم میزنند، نرنجید که ما به جان آمده ایم و به باورم خیلی دیر است که دیگر گوش و هوشی، دلبند و دلبستهٔ صداهایی باشد که با تفسیر و قرأت دیگری از دین پا پیش گذاشته اند، زیرا که زخم دشنههای این دین ایمان و امان از ما بریده است. شما نیز به جدّ روی جدائی دین از دولت و حکومت بیندیشید که خیلی زود میتواند خیلی دیر شده باشد.
شما فکر می کنید دعا کردن در حق آدم دروغه و اثر نداره؟ خوب آدم بی دین از این فکر ها باید هم بکنه!..ولی “سردار احمدی مقدّم” فرمانده سابق ناجا به اثر دعا خیلی معتقده چون اثرش را رو خودش دیده!..این سردار حزب اللهی عشق دین از دعای مرحوم آقای بهجت در حق خودش گفته به این صورت که در خواست کرده که “آقا در حق ما دعا کن ” ایشون هم گفته باشه..انشالله ادم بشی! .. در یک موقعیت دیگر هم آن مرحوم ایشون رو شرمنده کرده که بابا باید جواب این کارها تو یه جائی بدی و کاری کن در حفت دیگران دعای خیر بکنند!…بدنبال استجابت دعا، ناجا آدم زیر میکنه و سردار حاشا میکنه، تو زندون ناجا به مردم تجاوز میشه سردار میگه دروغه، تو آگاهی بضرب مشت و لگد اعتراف میگیرن سردار میگه دروغه، تو خیابون و تو روز روشن رشوه مگیرن سردار میگه دروغه، تو زندون پرسنل ناجا مواد مخدر میبرن و میارن ولی سردار میگه دروغه و….!! اینا همه اش مال اون دعاست!..وقتی “رهبر” و “مجتبی” و “جنتی” و “رسائی” و امثال ایشون در حق آدم دعای خیر بکنن آدم اینجوری عاقبت به خیر میشه!!
سلام نوري زاد
من مي خواهم مزدك وهرچه ازنسل ميمون وخرچنگ وغورباغه وعقرب هستندهيكل كثيفشان را به لجن فاضلاب تهران آغشته نمايم واعتقاد سخيفشان را به نقد لجنوار بركشم ؛اينان ازطوفاله هاي عهددقيانوس هستند اينان ازپس مانده هاي ميمون هاي آمازون وازنسل بوزينه هاي افريقا مي باشند .
مزدك معتقداست قرض دادن واجاره دادن زن هيچ عيبي ندارد. اين همان ديوسي آشكاراست كه غيرت هيچ نيم مردي هم برنمي تابد تاچه رسد به مرد.
مزدك نقد عقيده را آزاد مي داند . من هم مي خواهم برعقيده مزدك شاش كنم ودهنش را گوه آلود نمايم ،چون هرگونه نقدعقيده برمرام ايشان آزاداست من هم ازاين آزادي استفاده مي كنم.
اينان ازنسل دايناسورهاي منقرض شده هستند وشايد اينان ازمسخ شدگان به ميمون ها هستند كه حالا به شكل دايناسوردرآمده اند.
اينان همانندخرچنگ وغورباغه اي هستند دركنار رودخانه لجني افتاده اند وبه آب زلال رودخانه انسانيت غور غور مي كنند.
اينان مي خواهند زن ومرد لخت وعريان همانند حيوانات وحشي درزندگي هپي گرانه شهوت راني كنند وهركسي با مادر وخواهر وزنانشان درآميزند وارضاي شهوت كنند وخوش باشند. شاهدگفتارم گفتار خودمزدك است كه دركامنتي گفته:”چرا من نتوانم دوست دختر داشته باشم.” ايگونه افراد بادوست دخترشان وزنشان وخواهرشان هم به آساني وباآرامش دل ونوازشگرانه كنار خواهندآمد. آيا اينان غيرت دارند ؟وآيا بي ناموس درجه يك نيستند؟ شما خودقضاوت كنيد. آيا اينها قابل گفتگوهستند؟ آيا حرفها ونوشته هايشان قابل درج وانتشاراست؟
هنوزادامه دارد
———————————————————-
حال كه نوري زاد بيشتر فحاشي هائي كه ازمردك وقيح وبي ادب وكلاش ولجن خوار وبي ناموس ،راجع به اين كامنت فوق من بوده است را،حذف كرده اند مثل اين كه به پيش نهاد بيشتر ناظران محترم گوش نيوش سپرده است وخط قرمزي ومراعات ادبي را مي خواهند استوار نمايند، ونصيحت وپند واندرز جناب “ناصح ” گرامي درمورد وظايف مديريت سايتش مراعات نموده است، بنده هم به تبع مراعات ادب ديگر به هجويات آن مردك وقيح وقبيح ادامه نمي دهم .وليكن اگراين مردك به مرام سابقش برگرددوفحاشي نمايد من هم شروع خواهم كرد.
وديدم كه عقرب هم كژدم وار عذر تقصيررا پيش كشيده وسخنش ملايم گشته است ،عذر اورا مي پذيرم واورا معاف مي دارم تاتقدير چگونه رقم بخورد.
واما اين مردك وقيح وبي آبرو دراول كامنتش از عزيزاني اسم برده وبرآنان توهين نموده بود. من حقير ازآن عزيزان ملتمسانه وحقيرانه عذر خواهي مي كنم كه نوشتار من باعث توهين برآنان ازجانب اين مردك وقيح شده است.
باز هم مي گويم اگراين مردك وقيح شروع به فحاشي نمايد ونوري زاد هم منتشر كند .بطور مسلسل وار برايش هجويات لجن آلود كننده مي نويسم.
وازديگر ناظران محترم كه اين مردك وقيح رانكوهش ودعوت به ادب نوشتاري كردند ازهمه آنان متشكر وسپاسگزارم.
واميدوارم كه اين سايت انديشكده انديشه ورزان فرهيخته گان باشد.نه فحشكده نامردان وقيح وقبيح روزگار.
باسپاس ازنوري زاد جان بركف ودارش بردست ومدافع مظلومان روزگار سخت وپرتنش ايران زمين مهدشيران وفرزانگان آزادي خواه انساني ،نه آزادي حيواني.بااحترام فائقه
——————————————
سلام دوست گرامی
من زخم این فحاشی ها را از این روی بر جان و جگر خود هموار کردم تا این بگویم که: فحش را با فحش پاسخ دادن کار دشواری نیست دوست گرامی. مهم این است که شما فحش یک آدم فحاش و بد دهن را با مدارا و دعوت به ادب ورزی پاسخ دهید. کسی که فحش را با فحش پاسخ می دهد، هیچ تفاوتی با فرد فحاش ندارد. کاش قدر همدیگر را می دانستیم. این روزها می روند و افسوسش برای ما می ماند. در ادب مندی آنقدر نفوذ و زیبایی و شایستگی هست که ما را مطلقاً بی نیاز می کند از هر رفتار نادرست و ناشایست.
با احترام
سلام نوريزاد مكرم
اين مسائل را كه درجواب اين حقير نوشتيد بنده هم برهمين مبني استوارم وازفحاشي بيزارم ومتنفر وليكن ديدم اين آقا ول كن مرامش نيست بنده گان خدا آقامصلح وآقا سيدمرتضي گراميان هرچه براوسلام كردندونوازش نمودند هيچ تاثيري برايش نكردكه نكرد هي دور برداشت وسخنان ركيك ولجبازانه وديوانه واررديف كرد ومتاسفانه جناب شما هم هي منتشر كردي .آخراين كه رسم مديريت سايت نيست اگرچنين آزادي بي در وپيكري روا باشد اولا ازجوانمردي به دوراست ثانيا درآخر به قول علي 1 همه ميهمانا ن ازآن رو برمي تابند وديگر تنها ميماند وآن معدودفحاشان وغرض نهائي حاصل نخواهدشد.
خوب به قول خودت بجاي آقايان مصلح وآقاسيدمرتضي دوهندوي گاوپرست هم دراينجا قلم فرسائي كنند ازآئين خويش دفاع مي كنند نه به دلخوشي ناظران سخن گويند. واينكه به جناب مصلح نوشته بوديد كه اين تنفر نتيجه يك طرفه سخنراني كردن منبري ها درمدت مديد درطول زمان وهيچ كس حق اعتراضي برآنان نداشته است ،حالا تلنبار شده بدين شكل ظاهرمي شود”. سخن نادرستي است عزيزمن .
اميدوارم برسايتت مراقبت ويژه داشته باشيد واين تضارب آرا بطور محترمانه ادامه داشته باشد تافرجي حاصل شود كه درسيماي ملي شاهدمناظرات جناب آقاسيدمرتضي گرامي و كورس عزيز وسكولار هاي ديگرباشيم . البته عمرما به آخرش رسيده چندان هم اميدوارنيستيم انقلاب راديديم چه حاصل شد تا ازانقلاب سكولارها چه مرارتهاي تلخي بچشيم . هرچند جامعه ايران سكولارپذير نيست اگرچه آقاي مازيار خيلي تشنه آنست ومروجش وليكن هيهات !!خوابي است تعبيرناشدني.
باسپاس
سلام و درود
جناب ناشناس
لطفاً مرام و مردانگی داشته باشید و با انتخاب گزینشی کلمات در جملات خود و اینگونه طرفداری و دوستی از نوع خاله خرسه، دیگران را به جناب سید مرتضی و مصلح و یا خود من بدبین نکن.شاید هم از قصد و با نیت قبلی و با هدف ضربه زدن باشد که ظن من بر همین پایه است.نوع نوشتار شما و آن توهینها و شخصیت شما را میتوانم بسیار خوب برایتان تحلیل کنم ولی حیف از وقتی که صرف آن شود.
دم از جوانمردی نزن که الفبای آنرا هم نمیدانی .در ضمن با یک نام مجازی مطلب بده و دست از این رفتار ناجوانمردانۀ خود بردار.من چند روز نبودم ببین یه ناشناس! چطور این سایت را به هم زده و افرادی زودباور را بازیچۀ خود کرده .جناب ناشناس در نوشتارت رنگی نبود جز نیرنگ و دورنگی که اگر زودتر آنها را میخواندم اینگونه ادامه نمیدادی.افسوس که بنا را بر پاسخ ندادن گذاشته ام. یک به ظاهر ! دوست نادان بدتر از هزار دشمن نادان است. تو نه دوست، که همان دشمن دوست هستی.
برو خوش باش ! ولی از خودت خجالت بکش و حیا کن وقتی به آینه مینگری
ای ناشناس هتاک و جاعل، میری امضای بینهایت را جعل میکنی؟ خجالت بکش!!!
سلام بربي نهايت باكرامت وجوانمرد
شما واقعا حرف دل مرازديد اي عزيز شما كه دراين هفته غايب بوديد شايد نديده ايد توهين وفحاشي هائي كه ازمردك وقيح وعقرب كثيف منتشرشده است ،خون مرا بجوش آورده است وهمانند تو اعصابم به هم ريخته است مني كه هيچ كامنتي دراينجا نمي نوشتم ناچاربه نوشتن شدم وطبق مرام مزدك وعقرب من هم نوشتم .
خوب اگرتوهين وفحاشي بد ومذموم است چراآنان مي نويسند ؟وچرانوري زادمنتشر مي كند؟
واگر براي آنها خوب است، براي من هم خوب است؛ مگردردعواي لفظي وفحاشي همانند اين بي ادبان طرف مقابل يك دفعه ويا چنددفعه وصدبار گذشت مي كند ودرجواب جاهلان سلام مي كند ومي گذرد اما درديگ باز است حياي گربه وش مزدك وعقرب كجارفته است؟
من جناب خاله خرسه نيستم اشتباه گرفته ايد بلكه من ناظربودم وازبحث شما وآقامرتضي بهره مندمي شدم اما هرچه قدر جناب نوري زاد برنوشته هايشان هاشوركشيد وياكلا وياكثرش را حذف كردند وهمچنين تذكردوستان وبخصوص جنابان آقاسيدمرتضي وآقامصلح گراميان بانرمي وملاطفت بااين دوجانوروحشي برخوردكردند ،انگار نه انگار ، وهمين مزدك وقيح دركامنتي نوشت :”
” من مي خواهم خداي مسلمانان را به لجن بكشم وچه وچه بسار وبهمان ووو ” . اين الفاظ رامن ديدم واقعا به جوش آمدم وعصاني شدم وخودم را نمي توانستم كنترل كنم تا اينكه دست برتايپ وبامرام خودشان من هم هيكل كثيف آنان واعتقادسخيفشان را به لجن لفظي كشيدم تامقداري تشفي خاطريافتم وصداي ديگران هم درآمد وحتي علي1 كه مزدك وقيح را تشويق وتشجيع به لجن پراكني كرده بود برگشت واورا نصيحت كرد وديگردوستان ناظرنيز نصيحت كردند كه اين روش ورسم نقد ونقادي نيست وشما به اعتقاد اكثريت ملت مسلمان توهين وفحاشي كرده اي ودرست نيست. وخداوند درنظر واعتقادما مقدس ومنزه ازهر عيب وظلم وبدي ومنزه ازهر آلودگي است . چرا به خدا توهين كند؟
اگرراست مي گويد نقدعلمي دروجودخدا واوصاف او ونقدازمعارف اسلام وقرآن بكند همانند كورس گرامي؛ما كه بر اينطور نقدها برآشفته نمي شويم .
چرا چنين نقادي نمي كنند؟ به هرزه گوئي روآورده اند وخودرا مي فرسايند وديگران را مي آزارند؟
من ديدم كه مصلح گرامي ازاين سايت رفته وبخاطر همين توهين ها ديگر چيزي نمي نويسند.
جناب بي نهايت شما اگرازپست ” نرگس را بردند ” وبقيه پستها ي بعدازآن رايك نظري بيندازيد وجسارت وشرارتهاي لفظي مردك وقيح را ببينيد واظهارات آن دو سيدعزيز را هم ملا حظه بفرمائيد مرا ملامت نخواهيد كرد، بلكه آنان وخودت را ملامت خواهي كرد چون من به جوانمردي شما اطمينان دارم. بيش ازاين مزاحم نشوم . شادكام ومنصف باشيد.بااحترام.
بوی ادب و ادبیاتی و گونهای که به فحاشی و هتاکی انس و الفت خانه زادی دارد، میآید. گونهای نادر که علیه فحاشی و بی ادبی نعره میکشد. سر تا پای نوشته اش به چیزی محکوم است که دیگری را به آن متهم میکند. البته اصلا عجیب نیست. داستان دزدی را تداعی میکند که فریادش در بین جمعیت جویای دزد ، از همه بلندتر بود.
ادب شماي ناشناس كه به هتاكي وفحاشي انس والفت خانه زادي داريد، هم ديده ايم . اگرمي خواهيد نمونه اي ازنوشته هايت را درهمينجا به نمايش بگذارم .مثل گفتار طعن آميز تو به بمانند آن بيمار جذامي مي ماند كه ازمريض سرماخورده پرهيز وبه اوطعنه بزندكه اوبيمار است وبيماريش واگيراست ونزديك اونشويد.
به ناشناس فحاش،
من آن چند کلمه را نوشتم ( که داستان دزد هم در اون هست) تا همانی را گفته باشم که خود اقرار کردی. ممنون. حالا اسم عوض بشه مسما هم عوض میشه؟ یک مشهدی در تهران میرود خواستگاری، دوستی به او میگوید وقتی زنگ خانه را زدی و پرسیدند کی هستی، یکوقت نگی مو یوم، بگو منم. خواستگار شیرین زبان و نکته سنج مشهدی گفت، مرد حساب وقتی رفتم تو خونه که میدوننن مو یوم. حالا هی بنویس ناشناس، ولی اومدی توی خونهٔ سایت چی؟ برگرد بنویس، درست و حسابی هم بنویس، این ادا و اصولا چی در آوردی مرد حساب!
ببینم ! شما ازنسل ////////// های حجاز نیستی ؟
که شما فحش یک آدم فحاش و بد دهن را با مدارا و دعوت به ادب ورزی پاسخ دهید. کسی که فحش را با فحش پاسخ می دهد، هیچ تفاوتی با فرد ….(نوریزاد)
با درود به نوریزاد گرامی. میشه لطفا یک نمونه از فحاشی و فحش مرا دراین سایت بیاورید.دوست ارچمند خط قرمز شما آنطور که نوشته اید فحاشی نیست بلکه همان احترام به عقاید و مقدسات دیگران است .بنابرا موضوعات را باهم نیامیزید.من غلط می کنم که دهنم را به فحش به شخصی آلوده کنم.من حتی در عصبانیت خود براین باورم ایستاده ام که مشکل من با عقاید و دینی و آینی است که دمار از روزگار ما درآورده نه خمینی و خامنه ای و مرتضی و غیره.دوست ارچمند تنها بقاضی نروید که درد ما همین است.
سلام و درود
مزدک گرامی
خجالت نکشیدی //// که این جملات رو در غیاب من به من نسبت دادی. من دیگر وقتی این کامن تو را دیدم تاب نیاوردم و فقط در پاسخ به شما کلمات خود شما را میگنجانم.
– گفتار قبلی شما و توهین شخصی به من آنهم در نبود من:
” با درود به دوستان گرامی مسألتون و مازیار.ادبیات این فرد فحاش لمپن بنظر خیلی آشنا می آید.من تنها از روی حسی و شکی که کرده ام حدس می زنم که بی نهایت باشد.بهر وسیله من در کامنتی تمام توهینها و فحاشیهایش را چه آنچه را که نوشته و که آنچه را در اینده می نویسد همه را به حساب خودش و همفکرانش ///// ریخته و می ریزم.من به این نتیچه منطقی رسیده ام که این اراذل را جزبا از تقدس انداختن مشتی خرافات مقدس شده نمی توان به راه آورد…..”
– پاسخ شما: ( که همان گفتار شماست در متن بالا)
” … من غلط می کنم که دهنم را به فحش به شخصی آلوده کنم…”
– جناب مزدک با سپاس از توهین های شما آنهم در غیاب من! و این است منطق مزدک!
بادرود به بینهایت :جناب خودتان چه فکر میکنید ؟ چرا مزدک گرامی گمان کرد که شما این نوشته هارا انتشار دادید ؟ آیا من شمارا ازروبرو ببینم میشناسمتان ؟ و یا شما مصلح را (میر آقا ) ببینید میشناسید ؟ مسلما خیر ! این رژیم دجال و دروغ زن باعث شده که همه ما به یک سایت و جناب نوریزاد پناه ببریم تا شاید اظهار نظری کرده باشیم و آموخته هایمان را بیفزاییم ! شما اگر کامنتی نا شناس را که ازاسلام دفاع کرده و براهین آورده شده را میتوانید حدس بزنید که مزدک آنرا نوشته باشد ؟ ویا بر عکس انواع نظریات بر رد اسلام و دین را به صورت ناشناس خدای نا کرده سیدمرتضی گفته باشد ؟ مسلما خیر ! حال خودتان وقت بگذارید و به کامنت های قبلی (همه کامنت ها ) سری بزنید تا برایتان آشکار شود که چگونه با همه به جدال پرداختید و توقع داشتید که شخصیت درون شما را همه بدانند! ومن همینجا ازجناب نوریزاد تقاضا میکنم که به ایمیل های کامنت ها توجه بایسته نمایند که شاید من ازنام بینهایت سوء استفاده نکنم و ناشناس ها را آگر صحبت هایشان دردی را درمان نمیکند انتشار ندهید که جو این سایت شریف به هم بخورد و فقط وقت خوانندگان تلف شود . و بخواهند پاسخ اراجیف صد تا یک غازرا بدهند و اشکال دیگر این که جناب نوریزاد متاسفانه برخی ازسخنان ناجور را هاشور نمیزنند و برخی را هاشور میزنند ودر آخر امر همه متوجه هاشورزده ها هم میشوند و جو به هم میخورد . ببینید وقت طلاست اگر این سایت دردی را درمان نکند همین بهتر که به جای دیگری برویم و کار دیگری کنیم و این وقت گرانبهارا تلف نکنیم . باپوزش از همگی .
رهگذر
……………
ای ملت حق ناشناس
یکباره گشتی نسپاس
…………
دل به فرزند دلیرت بسته ایم
هرگز این پیمان خود نگسسته ایم
دل به فرزند رشیدت بسته ایم
هرگز این پیمان خود نشکسته ایم
……..
ای ملت حق ناشناس
یکباره گشتی ناسپاس
…….
من این ترانه را قبلا شنیده ام ولی همیشه به این فکر کرده ام که سرایندگان چنین ترانه ها و یا گفته هایی راستی چه دیدی به مردم و حقوق مردم دارند.من نمی خواهم رژیم گذشته را با این اراذل و اوباش اسلامی مقایسه کنم چون واقعا قابل مقایسه نیستند.در رزیم گذشته رگهایی از ایراندوستی و مردمداری و لاقل احترام به زندگی خصوصی افراد در حد پوشیدن لباس و خوردن و آشامیدن و رفتارهای معمولی در جامعه و آزادی اعتقاد و فکر و دین مسلما تا زمانیکه با سیاست کلی نظام که درحقیقت خود شاه بود در تضاد نبودند وجود داشت ولی کافی بود کسی از حقوق مردم و حقوق بشر و یا ریخت و پاش ثروتهای عمومی و حق بیان عقیده و آزادی مطبوعات و احزاب و یا بازگشت به قانون را مطرح میکرد. دیگر جای مدارا و بحث و …نبود.خب نتیجه همان سختگیریها و زندان و شکنجه کردن افراد مخالف و برکشیدن مرتجع ترین قشر جامعه برای سؤاستفاده از آن و پرهیز از نقد ازاد در جامعه از یک طرف باعث بن بست سیاسی و راههای تفکر مستقل و رادیکال شدن جنبش و از طرف دیگر پا گرفتن جریانهای موذی و بدکاره و مرتجع و رادیکالهای مذهبی شد که همه درحقیقت دست در دست هم برای مبارزه با تفکر آزاد و مدرن و حقوق شهروندی و جامعه ایی سکولار و دمکراتیک بسیج شده بودند.در یک کلام می توان گفت نه خیر دوستان مردم قدر ناشناس نبودند بلکه سیاست نادرست و تنگ نظرانه رژیم دیکتاتورهای قبلی باعث پرورش و بال دادن به چنین اراذل و اوباشی شدند. چون پرورش چنین درندگانی در بطن همان سیستم و برای استفاده در روز مبادا بود ولی بی خبر از اینکه چنین اراذلی براحتی می توانند برارباب بشورند و با رهایی از موانع سر راه به سیل ویرانگری تبدیل شوند.بنابراین این اشعار به همان نوحه خوانی ها و هذیانهای آخوند می ماند و توجیه اشتباهات رزیم های دیکتاتوری و مقصر دانستن مردم است.درصورتیکه اگر بیسوادی مردم را هم در نظر بگیریم این مردم عادی و بی سواد نبودند که با رزیم قبلی بمبارزه برخاستند بلکه بیشترین دشمنانش روشنفکران چپ و التقاطی و مرتجعیتن مذهبی بودند.و جالب است که اکثریت مطلق همان بی سوادان در جامعه روستا نشین ایران از قدرت گرفتن آخوند هراسان بودند.من همیشه گفته ام این دگرگونی ابلهانه را مردمان شهر نشین باعث شدند و روستا نشینان آنرا ادامه دادند.دلیل اش هم اعتقادات سطحی و سنتی روستاییان به مذهب و خرافات مذهبی و عدم اعتماد به قشر آخوند بود.ولی عجین شدن تفکر سنتی دینی با قشر بازاری و مردمان شهر نشین و قدرت تیوریزه کردن خرافات مذهبی توسط شهرنشینان بخصوص آخوندهای کراواتی بود.واین خود یکی از مهمترین عاملی برای از دست رفتن هدایت تودها توسط نیروهای روشنفکر در جامعه بود.روشنفکرهای ما یا خود به آنچه می گفتند باور نداشتند و ایدیولوزی زده بودند و یا توسط رژیم منزوی شده بودند و از تماس با توده محروم.بنابراین تنها گروهایی که آزادانه می توانستند فعالییت کنند همین مرتجعین و پرورندگان جهل و جعل و دروغ و شیادان و تروریستهای حرفه ایی بنام آخوند و آخوندهای کراواتی بودند.بنابراین با نمک نشناس نامیدن تودها اولا خود به خود رژیمهای دیکتاتوری را همه کاره مردم دانسته و مردم را صغیر و محتاج چوپان میدانیم و دیکتاتور را نان آور خانه و چوپان و از طرفی دیکتاتورها و سیاستهای ابلهانه و ویرانگرشان را برسمیت می شماریم.بله تفاوت بسیاریست بین رزیم پهلوی و رزیم اراذل و اوباش اسلامی ولی نقش رژیم پهلوی را در برآمدن هیولاهای خانمان سوز کنونی نباید نادیده گرفت.مثلا فکر کنید اگر شاه از سال 50 بجای رجز خوانی و منم زدنهای بی خود افراد میانه رو و احزاب میانه رو را میدان میداد و فضای سیاسی را کمی باز تر میکرد.مسلمان چنین اتفاقی درایران نمی افتاد.ولی بدبختی کشورهای جهان سومی همیشه عدم اعتماد بین مردم و رهبران جامعه بوده چون بدون استثنا رهبران جامعه هیچوقت انتخابی نبوده اند بلکه با زور و فریب و شیادی آمده اند و با زور هم سرنگون شده اند.مسلما ااراذل و اوباش اسلامی هم از این روند مجزا نخواهند بود.
با درود به دوستان ارجمندی که خیرخواهانه به دادن پند و اندرز مبادرت ورزیده اند.و جناب نوریزاد که با نوشتن چند کلمه تکراری به مسخ حقایق و جو تشنج کمک کرده.بله دوستان سالهای 57 و 58 هم بهمین ترتیب فضای عمومی را با برجسته کردن حق عده ایی شیاد و قدرت طلب که مهارت در سوار شدن بر احساسات توده مردم داشتند برای سرکوب دگراندیشان بنام احترام به دین و اعتقادات مردم به بن بست رساندند.این اراذل و اوباش با چوب تکفیر قرنهاست با توصل به مشتی خرافات از هیچ جنایتی در حق دگراندیشان فرو گذار نبوده اند.در همین سایت این چند آخوند بارها با توصل بهمین ضربه بی احترامی به مقدسات مردم (بخوان منبع درآمد آخوند) با فشار بر نوریزاد او را به واکنشی بدون دلیل واداشته اند.متاسفانه همیشه همین بوده و هزاران انسانیکه درد اصلی را همین عقاید خرافی و پوسیده دانسته اند به مسلخگاه جهل و جنایت روان شده اند.بدتر از آن اول از طرف کسانی طرد شده اند که خود را از مخالفان جهل و دروغ و دین و خرافات بوده اند.دلیل اش هم ترس از تکفیر اراذل و اوباشی که دین و اعتقادات مردم را منبع ارتزاق خود نموده اند و حاضر به هر جنایتی برای دفاع از ان هستند.همین به اصطلاح روشنفکران هم از نا آگاهی و اعتقاد توده مردم سخن رانده اند و لی سال نحس 57 بخوبی باطل بودن این بهانه ها را نشان داد.چون اکثریت مردم عادی و بی سواد دهاتی مخالف برامدن این ددمنشان خون آشام بودند با بیان ساده اینکه شما آخوند را نمی شناسید!و اکثریت مطلق همین بهاصطلاح روشنفکران برای عقب نماندن از قافله به پیشباز ماشین جعل و جهل و جنایت و آدمکشی شتافتند.بنابراین اینگونه افاضات پر مصرف و بیهوده که اکثریت مردم مسلمانند و اعتقاد به این و آن دارند و نباید نقد شود و از تقدس انداخته شود بهانه هایی بیش نیست.شما بهتر است بگویید من اینطور فکر می کنم همانطوریکه من در سال نحس 57 اینطور فکر کردم و بار شرمندگی خود را از دوش توده مردم آخوند وار نگذارید.چون اگر نه من و نه شما و نه هیچ دسته و گروه دیگری در شیادی و مغلطه و جهل و جنایت و خودفروشی و بی شرمی و پستی و رذالت //////////////// تشخیص مصلحت و منفعت و دکان خود برخوردارند که با کوچکترین کنایه ایی به یکی از خرافات مقدس شده شان چوب تکفیر را بالا می برند.تا زمانیکه قدرت دارند هر ندایی را ///////سرکوب می کنند ولی زمان که در ضعفند به همین اراجیف واسلاما و احترام بعقاید توده …توصل جسته و بطور سیسماتیک سعی در تنگ کردن دایره نقد می نمایند.در چنین جویی نام بردن و انتقاد از خرافات اسلامی مشکل می شود.بله آنها در حقیقت در زمان ضعف با برخورد روشنفکرانه و در سطح بالا هیچ مشکلی ندارند.چون از طرفی توده مردم با ادبیات روشنفکری بخصوص در جوامع عقب افتاده اسلام زده بیگانه اند و درثانی با مهارتیکه این اراذل در مغالطه بزبان تودها دارند هر اثری را براحتی خنثی می کنند.ولی زمانیکه شما با زبان تودها و با نشان دادن شکل مار به توده مبادرت می کنید داد این اراذل را در می آورید.چون آنجا دیگر شما با سلام و///////// و درحد خود توده مردم پایین می اورید وسعی در شکافتن آن هاله های مقدس شده می نمایید.اینست که آخوند از کسی مثل کورس ارجمند ابایی ندارد ولی از شخصی مثل فرخزاد و یا مشیری و یا دیگرانیکه سعی در ارتباط با توده ها دارند بیمناک است.ترس اینها از کسانی است که /////// را آنطور که هست بمردم معرفی می کند نه کلماتن را در دالانهای فلسفی و …می پیچاند که برای بسیاری باسواد هم فهمش اسان نیست.مسلما ما به هر دو طرف نیازمندیم و من از کورس گرامی و انسانهایی فرهیخته که باعث رشد افکار آزادیخواهی و انسانی زحمت می کشند تشکر می نمایم که صبورانه و با حوصله اینهمه بخود زحمت میدهند.مقایسه من تنها در رابطه با نقش اثرگذاری هم بر توه ها و هم برانگیختن اراذل اسلامی و آخوند است نه چیز دیگری.در رابطه با بوجود آوردن سایت هم چه از جانب نوریزاد و چه از طرف دوستان و چه از طرف مشتی انگل با نام ناشناس و …دراین سایت قلم می زنند بارها گفته ام که بله سایت از آن نوریزاد است و ایشان چه من بخواهم و چه نخواهم آنچه را که دوست دارد در سایتش میگذارد.منهم حق خود میدانم که بنویسم.لاقل با نامی و تمام مسؤلیت آنچه را می نویسم هم بعده خود منست.اینکه جناب نوریزاد تحت تاثیر ///// که به هر بهانه ایی حکم تکفیر و کشت و کشتار و آزادی کشی می دهند قرار می گیرد حرف دیگریست.چون اگر از اخوند باشد ما نباید درمورد قرآن و محمد و تاریخ اسلام و جنایتها و ترورها و تجاوزات …حرفی بزنیم.خب وقتی ما بجای جهاد لفظ آدمکشی و جنگ و غارت را که در حقیقت هدف اصلی جنگهای ///// بوده بگذاریم معلومه که آخوند آنرا برنتابد.ولی ایا نوریزاد هم بنام احترام به مقدسات انرا هاشور بزند؟مگر انتقاد چیست؟////// و دیگر مسلمین با توسل به خرافات اسلامی آدم کشته اند جنایت کرده اند و زندگی ملیونها ایرانی را بنابودی کشیده اند آیا اینها را جنایتکار نامیدن و اسلام را تیوری جنگ و خونریزی و خشونت و غارت و تجاوز نامیدن انتقاد نیست؟///////حالا جناب نوریزاد چون تحت فشار است خب مشکل از جای دیگریست نه از نقد ما.
مردك وقيح كه از ارازل واوباش وازرجاله هاي رزل پرچانه وبازخمي كاري برجگرش ازكشورفراري است وچخانگوي بي معرفت وشارلاتاني بي مخ وبه بيماري رواني وهاري مبتلا است ،بازهم مثل بچه آدم حرف نزده است گويا ناف اورا بافحش دادن به او بريده اند كه چنين لجن مي خورد وفحاشي مي كند. گويا نوري زادهم با چنگالش روي اورا بي آبرو ترازفحاشي هاي چنگال خورش نموده است .بازهم ازرونمي رود به خودفرسائي اش ادامه مي دهد.همين بس تا صبح ديگر.
همان چخان گو شما را آشکار کرد ! عاقلان دانند!
مهرداد خالي ازمهر وادب ،
تويكي بقول اون آقا نمامي وهيزمكشي نكن وبيش ازاين وغ وغ//////////////////
/////////////
////////////
———————————–
سلام دوست ناشناس
نظر بی ادبانه و سراسر فحش شما حذف شد. ما در صف با ادبان ایستاده ایم. هروقت به این سو متمایل شدید، به استقبالتان خواهیم شتافت.
بااحترام
.
جناب نا شناس (برای من آشناست ) برو خوش باش که فکر میکنی دربهشت برین برایت دوتا حوری و غلمان به جهت فحاشی تقدیم خواهند کرد . و حوزویان هم برایت کف خواهند زد پیشنهاد میکنم بجای لیچار گویی بروی کمی مطالعه کنی شاید ازوقت گران بها استفاده ای کرده باشی!
مزدک گرامی
عبارات من در خطاب به شما اصلا پند و اندرز نبود تنها توجه دادن به این بود که مسئولیت این سایت با آقای نوری زاد است و اگر او را مثلا بجرم عبارت من و شما بگیرند و ببرند، دیگر جایی برای نوشتن و طبعا برای خوانده شدن به این عمومیت در دسترس هیچکداممان نمی ماند! بجهنم که نماند؟ خوب این هم حرفی است ولی من عرضم تأکید بر چیزی است که مشترک میان همه مان باشد و آن پذیرش مسئولیت است. می گویید مسئولیت نوشته شما با شماست ولی بفرمایید این شما کجاست؟ چیزی بگویید که بگنجد در ترازوی واقعیت. تازه من که پیه صدها توهین را مالیدم بر تنم و قبلا از شما دفاع کردم که حقتان و حقمان است سخن گفتن و لو تلخ. ولی برادر من شما صدها کلمه اراذل و اوباش و چه و چه ردیف کن، یک بار دوبار ده بار؟ آیا نباید دیگر از گفتنش بس کرد. آخر مگر این اراذل گفتن چه اثری دارد همواره گفتنش. یه ذره به منطق و کلیت گفتار باید اندیشید. خواننده سایت که مثل خواننده روزنامه نیست. تقریبا خواننده سایت، نصاب ثابتی دارد و با این بیان شما آشناست. من توصیه نمی کنم که موضوع را از زاویه اثرگذار دیگری دنبال کنید چون این توصیه در صلاحیت من نیست بل می گویم به مسئولیت هامان بیندیشیم هم به خودم می گویم هم به همه و هم به شما. فقط از بابت ارزشی که برای سایت و شما و همه دیگر خوانندگان از آخوند و سکولار قائلم.(بین خودمان بماند قبلا گفتی غرور را در من کشف کرده ای! اما آیا هیچ وقت پاسخی به این فرمایشت دادم که خودت فلانی و بیساری؟ لابد نوشته من چیز نافرمی داشته که شما در مقابلش چنین آوردی. اما این حق برای من باید باشد که بپرسم اگر هم من فی الواقع مغرورم و دارای این رذیلتم آیا شمای کشف کننده حق داری چنین نسبتی را بمن بدهی؟ می خواهم بگویم دستتت برسد الباقی اشکال بیانی نافرم را هم امتحان می کنی فقط اختصاص به عقیده ندارد اما سخنم چیزی دیگری ست و آن اینکه ) به این هم باید اندبپیشید که توهین های زننده تند تکراری و عبارات مهوع، مقابل به مثل به بار می آرود و چیزی را حل نمی کند. اینجا می شود چاله میدان. مورد بالا را ملاحظه بفرما که من شخصا از خواندش ناراحتم اما اگر شما ابزار گفتاری دیگری برگیری حتما مخالفت را بزمین خواهی زد چون توهین او، شنونده نخواهد داشت و او هم مجبور به تغییر خواهد شد. باری با فحش دادن به خدا و پیغمبر،عزیز من هیچ حکومتی و هیچ جامعه ای سکولار نخواهد شد. با اراذل گفتن آخوند و روشنفکر، ما بالاتر از آنها قرار نمی گیریم. باور کن من نمی خواهم از اندیشه تو محروم شوم اما عصبانیتت- که شاید من بیشتر از شما، در خود می لولم و ناراحتم و عصبانیم- تو را از گفتن آن نکات خوب باز میدارد. تا جایی که من می دانم تنها با طنز، ادبیات خوب، هنر و تئاتر و سینما و تحقیق و سخنوری و رساله علمی نوشتن و یا دانشنامه جامع ساختن و امثالها می توان به دگرگونی عامه و جامعه مدد رساند و راه دیگری من نمی شناسم. آیا این راه که کامنتگذار بالا«ناشناس» پیش گرفته اثرگذار هست؟ من که فکر می کنم نه. شنونده دارد اما دنبال کننده ندارد.
راستی یادم رفت بگویم اگر شما از آخوندها دور بوده ای من میانشان زیسته ام، از لحاظ اخلاق فردی به نظر من آخوندها اگر از بقیه صنفها بهتر نباشند بدتر نیستند. کمترین دزدی، کمترین دغل و کمترین اوباشیگری در میان آنهاست در حالیکه اگر نسبت سنجی کنیم مهندسان و پزشکان و حتی روزنامه نگاران، عدد ناجور و نافرم بیشتری دارند. باری البته معضلی آخوند دارد که دیگران ندارند یا خیلی کم دارند و آن دگرگونی ناپذیری فکری و ثابت بودن مبانی و منابع فکری و خود را برتر دانستن از دیگران است که در این قلمها هم سهم ما مستمعان آخوند، در منحرف کردن فکر او، کمتر از او نیست. آنچنان که ما آدمیان روزگار خود و بدبخت تر از خود را چون به درون گور می گذاریم شروع می کنیم به عبادت کردنشان!
باری در باب واقعیت اکثریت مسلمان بودن مردم ایران هم این جمله را برای چماق کردن علیه مخالف نگفتم بل گفتم باید راهی اندیشید برای سر به درون این اکثریت کردن و او را دگرگون کردن یا خود را دگرگون کردن چون عاقلانه نیست کشتن همه شان و یا تحقیر همه شان و یا روشهای حذفی دیگر. آیا عاقلانه است؟
جناب علی1 با درود.
1.انتقاد من به نوشته های شما دوستانه بود و نه خصمانه بنابراین کاربرد کلمه عرور در نظر من رذیلت نبود بلکه انتقادی ملایم.چنانکه در همان کامنت هم یاد آور شدم که برای من کمی مشکل است که بتوانم منظور شما را از نوشته هایت بیرون بکشم.خب دوست ارجمند این مشکل منهم می تواند باشد بنابراین شما لطفا ان نظر را به چیزی جز انتقاد از آنچه شما نوشته اید نگیرید و به شخصیت خود ربط ندهید.چون برداشت من اینست که بعد از آن انتقادها از شما نوشته هایتان بسیار جمع و جورتر و قابل درک تر برای ما ساده لوها و عوام شد.
2. حرف شمادر مورد تکرار کلمات اراذل و اوباش و لات و لمپن در مورد سردمداران رزیم جهل و توهش /////// درست نیست.شما برای اینکه تک تک افرادی را که از اول پیدایش حکومت جهنمی اسلامی تا کنون در منسد قدرت در هر مرتبه ایی قرار گرفته اند بررسی کنید به حرف من خواهید رسید.برای بیوگرافی این اراذل به کتاب بچه های اعماق و یا نوشته های دیگر دکتر مسعود نقره کار و یا در یوتیوب به فیلمهای کوتاه مجید محمدی در مورد گروهای اسلامی و چگونگی تشکیل و برآمدن و قدرت گرفتنشان مراجعه کنید.دوست ارجمند من یک براندازم و مخالف کل نظامی بر پایه اسلام و قوانین اسلامی ولی شما تا آنجا که من از نوشته هایتان درک کرده ام نظر مثبتی نسبت به فقه اسلامی دارید چیریکه شما را به اصلاح طلبان حکومتی نزدیک می کند تا گروهای دیگر.بنابراین اختلاف من و شما بنیادیست و ادبیات ما نیز نمی تواند بدون تاثیر از چنین دیدی باشد.برای مثال من با افرادیکه هنوز دل در گرو اسلام بعنوان سیستم حکومتی دارند نه تنها نظر مساعدی ندارم بلکه آنها را توجیه گر جنایات این رژیم و همچون جنایتکاران در حاکمیت مسؤل تمام جنایتها و ترورها و کشت و کشتارها و خرابیها و تجاوزات توسط اراذل و اوباش در حکومتی می دانم.از نظر من چنین افرادی بالقوه خطرناک و جنایتکارانی هستند که چون بقدرت برسند همان کنند که اوباش کنونی دراین 37 سال انجام داده اند.بنابراین اصلاح دینی از نظر من بحثی درون دینی است برای جریانهای مذهبی و نه مردم زخم خورده ایران .ولی من به کسانیکه هم در عمل و هم در گفتار به جدایی اسلام و هر دینی و ایدیولوژیی معتقدند و همگام با دگراندیشان با حکومت کنونی درگیرند نه تنها بدیده مثبت می نگرم بلکه به آنها بخاطر اینکه دین خود را از حوزه عمومی به حوزه خصوصی منتقل می کنند و خطر یک حکومت دینی را دراینده کم می کنند احترام هم می گذارم.نمونه اش مثلا همین بروجردیست که اکنون در زندان است.اینها مشکل جامعه امروز ما نیستند.مشکل جامعه امروز ایران گروهای اسلامی ایی هستند که هنوز بعد از 1400 سال کشت و کشتار و ترور و خرابی و تجاوزات اسلامی سعی در تفسیرهای نوین از اسلام برای حکومت در جامعه دارند.چنین گروهایی با توسل به اندیشه های مدرن و علم زمینی در صدد برآوردن حکومتی الهی و ساختن جهمنی دوباره در زمینند.بنابراین دوست گرامی اختلاف ما دیدگاهای ماست نه چیز دیگری.
3.درمورد مسؤلیت هم دوست من جناب نوریزاد اگر بنا بود که زندان و سر نگون شود آنقدر جرم درپرونده اش هست که کوچکترینش بناکردن این سایت است.من و تو بهتره بحال زارخودمون گریه کنیم تا جناب نوریزاد.چون ایشان امروز دراوج خوشبختی و آزادیست ولی ما نه!از طرف دیگر برادران سایبری که می توانند پنتاگون را حک کنند و اسراییل را بزانو درآورند از همه ما پروندها دارند و نام وآدرس و محل کار و زیر و زبر زندگیمان را می دانند.ما باید خیلی ابله باشیم که خیال می کنیم در دنیای اینتر نت می توانیم ناشناس بمانیم وقتی سایتهایی را که میلیاردها دلار برای امنیتش خرج می کنند یک بچه 19/20 ساله ایی براحتی حک می کند.بنابراین دوست من وقتی من می نویسم که مسؤلیت نوشته هایم با منست حرف گزافی نزده ام.
4.درپایان این را دوستانه گوشزد کنم که شما فلسفه خوانده اید ولی درسیاست اگر دستی هم داشته اید در حد خواندن خبر و روزنامه و گاه تحلیلی بوده.دوست گرامی سیاست تنها حرف زدن نیست عمل هم هست .و آن پیدا کردن همفکر و همرای برای ساختن حزب و تشکیلات و اداره اموراست.از همین سایتها شروع می شود.من و شما و هر کس دیگری در سیاست باید انتخاب کنیم.دلیل اش هم اینست که سیاست کار جمعی است.شما برای پایه ریزی یک حزب و یا سازمان به افراد همفکر و همراه نیازمندید که در همه موارد بتوانید به آنها تکیه و اعتماد کنید.نه اینکه مثل خروس بی محل و بدون شناخت انتقادی حتی اصولی بنماید و خوراک تبلیغاتی برای طرف مقابل درست کند.شما درهمین سایت با کمی درایت جبهه گیریها و برداشتها و اعتقادات و برخوردها را تشخیص میدهید و جبهه می گیرید.خب همین تمرین دمکراسی درآینده آزادی احزاب است.بنابراین در وهله اول مشخص کردن نظر و نوع سیستم حکومتی و تعریف واژهای بکاربرده شده و تکرار آنها مهم است.من با بکار گیری تکراری کلمات اولا نوع حکومت کنونی را و طرز تفکر ش را در جامعه عینی می کنم.چون تقریبا همه میدانند که اراذل و اوباش و لات و چنایتکار و دزذ و دروغگو و متجاوز کیست .درمورد ایدیولوژی حاکم نیز همین است.وقتی طرف از مقدساتش با آب و تاب حرف می زند و آنها را دور از دسترس قرار میدهد من وظیفه خود میدانم که آنها را عینی کنم.درضمن من هیچگاه هم ادعای درست یا غلط بودن اینکار را نکرده ام ولی تجربه ام به من می گوید که تکرار اینکار نفعش بیشتر از ضررش است.
مزدک گرامی
1- سیاست بلد نبودن را می پذیرم چون هیچگاه کار سیاسی نکرده ام اما بفرمایید آیا چون من بلد نیستم پس آن نظر و حرفی که احیانا طرحش می کنم خطاست. باید اندکی مستدل تر پاسخ خطای احتمالی من را در باره سیاست داد و با صرف بلد نبودن من دقیقا می شود همان کامنت زیر که طیف مقابل شما در برابر نوشته من، می گویند که برخی معلوم نیست چرا در باره مسائل دینی نظر می دهند و صدها صفت بد را ردیف می کنند و آن را توهین نمی دانند. حال شما هم خوب است در هر جا من یا دیگری نظر نادرستی می دهیم از روی شناختی که دارید بفرمایید کجایش ناردست است. این به اصلاح من حداقل کمک می کند
2- از اصلاح طلبی و این موضوعات آبی گرم نمی شود و اگر نوشته های ناچیز دیگر و در گفتگو با مازیار و کورس و دیگران را دنبال کرده باشی، یا چیزی که من درباره خاتمی و امثال او نوشتم، میافتی که فاصله ها دارم با اینان.
3من ریشه بدبختی را در فرهنگ متصلب شده و درونی شده یک ملت می دانم. ما همه وطن، برابری و آزادی می طلبیم اما چرا به آن نمی رسیم بعد از همه تحولات زیر و درشت؟ من آن را نه در اخلاق فردی آدمیان ایرانی و نه در ثروت و پایه زیربنای اقتصادی و توسعه بل در ترس نهفته و سنت پیچیده و پی دوانده و رسوب یافته ای می دانم که اضلاعش تا درون همه ما مخالفان و منتقدان این سنت هم کشیده شده.ما سنت عجیبی داریم که به نظر من صد سال کار علمی و آرام و ریز و مورچه وار می خواهد تا امکان وطن و برابری و آزادی را به ما بدهد آنچنان که اروپا و امریکا دارد! چگونه می توان این سنت را نقد کرد و آموزش منتقدانه داد و راه باز کرد؟ این چیزی است که من با عجله و مختصر و الکن و بی هیچ ادعایی می نویسم( البته عبارات و سبک هر کس متفاوت است و سبک من حاوی شکلی ازنگارش هست که خواننده نادقیق تصور می کند طرف خودش را مهم می داند!) و خیلیهای دیگر با دقت و حوصله طرحش می کنند و از نظر آنها می آموزم و پیش می رویم تا روشنتر شویم اول برای خودمان و بعد برای اجتماع. دیر می شود؟ خوب باید فهمید انقلابی گری هم لنگه دیگری از راههای غلط است
4- می گویی من براندازم؟ این گزاره یعنی چه مزدک؟ برانداز یعنی چه، می نمی فهمم؟ معنایش کن چون تا گزاره ها معنا نشوند بخشی از همان سنت متصلب اند.دوست من ما تا ندانیم چه می خواهیم و ریز و جزیی مفاد آنچه می خواهیم و راه خواستن و رسیدن به آن را ندانیم، نهایتش شوری بپا می کنیم و انقلابی و بعد خاک بر سر می ریزیم که این چه بود که کردیم. دلم بحال بازرگان و امثال او می سوزد برای اینکه هیچ شناختی از طیف حجره نشین نداشتند! از کجا معلوم که دیگران هم نکنند از این معجزه ها و بعد پشیمانی و حسرت و حیرت! منظوم ضرورت توضحی دادن و تبیین کردن خواسته ها و اهداف مورد نظر در هر کار سیاسی است نه اینکه الکی و با خیالواره ساختن از آینده نامعلوم بترسم و بترسیم
5-فرض کن شما بخشی از نوشته من را نفهمیدی یا قبول نکردی آیا بطرفت باید بگویی مغرور هستی؟ می گویی این را بدل گرفته ام؟. برای رضایت شما می گویم نه اما می گویم این نقد شخص است. من و شمای مدافع یک اصل نباید اصلهای خودمان را نقض کنیم و بعد مدعی ساختن دنیای خوبتر شویم در حالیکه نشانه خوب و بوی خوشی از آن دنیای خوب به گوش و چشم و مشام نمی رسد. می دانم سخن شما خصمانه نیست. اما پایبندی به اصلها نشان می دهد که ادعاهای ما چقدر مقرون به صواب خواهد بود
6- در باره فقه هم گفته ام در مقابل عرفان ترجیح با فقه است اما در مقابل حقوق بشر معلوم است ما هیچ ترجیح دیگری جز حقوق بشر نداریم.
بنام خدا
1-در این سایت ظاهرا هرکس با هر میزان معلومات بناست در مورد همه مفاهیم متحقق در عرصه معرفت بشری اظهار نظر کرده و طومار آنرا بهم بپیچد! حتی در مورد مفاهیم بکار رفته در لسان وحی ،همان وحیی که آنرا قبول ندارند! و چون قبول ندارند لاجرم باید بازی با الفاظ طوری ادامه یابد که در آخر ضربه کاری حواله وحی و متن قرآن و متعمقان در قرآن شود! باری بگذریم!
الان سکه رایج شده است :رشته معرفتی “جاهلیت شناسی”! و “جاهلیت شناسان متعمق” که قادرند معارف وحی و قرآن را در پنجاه صفحه خلاصه کنند وارد عرصه این رشته معرفتی شده اند،و تلاش دارند با “مبهم نمائی” واژه های قرآنی آنچه را که مطابق میل خویش هست را در عرصه های عمومی سخن آخر قلمداد کنند.
آنچه که مهم است این است که “جاهلیت” یا “جاهلیت اولی” از مفاهیم بکار رفته در وحی است ،بنابر این برای فهم معنای آن باید بدور از یکه تازی ها به موارد استعمالی خود قرآن و بیانات “من خوطب به”=پیامبر بزرگوار اسلام و آنان که از تعلیمات نورانی او اقتباس کرده اند= عترت ظاهرین او مراجعه کرد ،نه به ارتکازات خارج از دائره کتاب و سنت و تاریخ اسلام.
نکته دیگر اینکه کسی نگفت مصدر جعلی جاهلیت متعینا کاربردی متقابل در برابر “علم” بمعنای مطلق معرفت و دانش است تا کسی با تکیه بر برخی کتابها یا تواریخ یا تحقیقات قابل بحث مثل “المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام” جواد علی (حال بگو شما رفتی آن ده جلد کتاب مفصل جواد علی را مفصل دیدی که از عدم ترجمه آن نالیدی؟یا تنها نامی از آن کتاب را بخاطر سپردی؟ اما ظاهرا ترجمه آنرا مرحوم روحانی آغازیده بود اما اجل او را مهلت نداد) بخواهد بگوید اعراب قبل از اسلام چیزهایی داشتند و چه و چه .
مساله این است که تعبیر “جهل” در بسیاری از کاربردهای کتاب و سنت جهل برابر “عقل” و “عقلانیت” است نه خصوص جهل برابر “علم “بمعنای مطلق دانش ،ما کتاب اصول کافی را داریم که یکی از کتابها یا فصل های آن عبارت است از “کتاب العقل و الجهل” که یکی از نفیس ترین بخش های کتاب کافیست و روایات فراوانی در معنای عقل و جهل و نحوه تقابل آنها و جنود عقل و جنود جهل ،که بیشتر هم ناظر به عقل عملی انسانیست را از پیامبر و عترت مطهر او نقل کرده است.
قدر مسلم در معنای “جاهلیت”کابردی در قرآن انصراف به همین معنای جهالت در برابر عقلانیت و عقل است اگرچه تنافی با کاربرد آن در معنای برابر علم هم ندارد،و ما در روایات فراوانی که از پیامبر و عترت طاهرین او در تبیین احکام جاهلی داریم روشن است که بیشتر اشاره به سنت های جاهلی قبل از اسلام یا احکام ناعادلانه و متعصبانه و خلاف عقل و منطقی که قبل از اسلام در مقولات مختلف بین اعراب دائر بوده است شده است و نفی شده است،در عین حال دعوت می شود از کسانی که در صدد ابهام نمائی واژه های قرآن هستند لطف کنند روی همان اطلاق “جاهلیت” برابر “علم” فهرست کنند چه گونه علم و صنعت و پیشرفت هایی در بین اعراب قبل از اسلام رایج بوده است و بالجمله همه کمالات آنان در ماعدای گرایش به “فصاحت و بلاغت و انشاد شعر” را لطف کنند برای ما لیست کنند.
کامنت گذاری گمانه زنی کرده است که :
“”هیچ کدام از آیاتی که اشاره به کلمه جاهلیت کرده اند، معنای آن را مشخص نکرده و از لحاظ ادبیات عرب هم این کلمه مصدر جعلی است و در ادبیات قبل از اسلام به کار نرفته””.
(پایان)
نیز گفته است :
“”معنای یک واژه یا با تعریف تعیین می شود یا تنها در کاربرد معین در یک متن””.
(پایان)
نیز گفته است :
“”بیاییم به این فکر کنیم وقتی آیه قرآن می گوید تبرج نکنید مانند تبرج جاهلیت(اولی) یا درباره خدا ناحق گمان می ورزند -گمان جاهلیت، و حکم/داوری جاهلیت می گزییند،یا کافران در دلشان حمیت نهادند-حمیت جاهلیت. آیا این کاربردها معنای مشخص و معنی یافته است؟ این تعابیر چون در آیات قرآن اصلا و ابدا نامعین مانده و مشخص نشده برای مفسران هم نامعلوم است””.
(پایان)
نیز گفته است :
“” ما وقتی با یونان و عقل یونانی آشنا شدیم، کلمه جهل و جاهلیت را در برابر علم-یعنی تلاش برای معلوم کردن یک نامعلوم- به کار بردیم و سپس به قرآن مراجعه کردیم و دیدیم چون لابد این تعبیر در اینجا یعنی چیزی در مقابل علم””
(انتهی ما تقوله ذاک القائل)
اینکه گفته شد :”معنای یک واژه یا با تعریف تعیین می شود یا تنها در کاربرد معین در یک متن”.
سخن درستیست ،اما مساله این است که گوینده آن توجه نکرده است که واژه مورد نظر هم در قرآن بمعنای معهود بین متکلم و مخاطب مورد احتجاج قرار گرفته است ،و هم واژه در تعابیر و استعمالات روایات نبوی و روایات عترت او با ذکر مصداق تعریف شده است ،یعنی تصادفا هردو شق تعریف مفهومی مورد نظر حاصل است و مفسران هم برخلاف گمان گوینده با تکیه بر همین دو جهت در تفاسیر به تشریح مفهوم استعمالی آن پرداخته اند و از تاریخ نیز مدد گرفته اند.
ببیان دیگر :اگر کسی سبر و تقسیمی با حوصله در کاربرد این لفظ در روایات داشته باشد (بشرطی که دیدی افراطی…. نسبت به حدیث نداشته باشد) متوجه می شود که در بسیاری از روایات بصورت مصداقی احکام و اوصاف جاهلی محور بحث قرار گرفته است در احکامیات و اخلاقیات متنوع ،مثل ربا خواری- خونخواری- ظلم به زن-تعصبات قبیله ای-قضاوت های جاهلی-نحوه تعامل با مساله ارث-و….
این از روایات که در ادامه نمونه هایی از آن ارائه خواهد شد.
در قرآن نیز کلمه “الجاهلیه” با ریزه کاری این الف و لام که اشاره به عهد ذهنی یا خارجی هست ،اصلا مورد احتجاج قرار گرفته است ،و نکته سوالی برخورد کردن قرآن با مخاطبان خود همین است :
“”ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً يَغْشى طائِفَةً مِنْكُمْ وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَيْءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّه”.آل عمران/154)
این ناظر به جنگ احد است ،که نوعی تردید و یاس از پیروزی و تزلزل به نصرت الله در برخی پیش آمده بود ،قرآن آنان را نکوهش می کند که چرا به خدا و رسول و نصرت الله بدگمان شده اند ،بالجمله بی ایمانی یا ضعف ایمان که از خصائص جاهلیت قبل از اسلام است محور احتجاج است ،سوال این است آیا تا “ظن الجاهلیه” و لوازم آن معهود و معروف برای مخاطب نباشد اصلا احتجاج به نفی آن معقول است؟!
“”أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ “.المائده/50)
این آیه در فضای بحث های قضائی و حکم کردن ها و احتجاج با اهل کتاب و مشرکان است ،در آیات قبل سخن از “ان احکم بما انزل الله” است و اینکه حکم بما انزل الله باید مطاع باشد ،به جزئیات آیات قبل نمی پردازم ،لابد کسی که قرآن را می تواند بصورت جزوه پنجاه صفحه ای نشر دهد خود می تواند ارتباط سیاقی آیات را با مانحن فیه بفهمد(انشاء الله) اما آیا اگر حکم جاهلی و قضاوت های جاهلی معهود و مشخص نزد مخاطبانی که برهه ای از عمر خود را در آن عصر گذرانده اند نباشد استفهام و احتجاج و دعوت به حکم بما انزل الله معنا و مفهومی دارد؟!
“”وَ قَرْنَ في بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولی.الاحزاب/33″”.
امر به همسران گرامی پیامبر است که ملتزم به بیوت خویش باشند و اقدام به “تبرج” و تزین هایی که زنان در جاهلیت اولی با آن دمساز بودند و در آیات حجاب مورد تحدید قرار گرفت نکنند،آیا تا مفهوم “تبرج” مضاف به جاهلیت برای مخاطب تعریف معهودی نداشته باشد اصلا احتجاج و نهی از آن معقول است؟!
“”إِذْ جَعَلَ الَّذينَ كَفَرُوا في قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّه.الفتح/26″”
کسانی که کفر ورزیدند در قلوب خود حمیت قرار دادند، همان حمیتی جاهلی (که می دانید).
آقای ابهام آفرین در واژه های قرآن ،آیا در آن چهار سالی که علم علماء را چکی مال خود کرد و رفت سراغ ترجمه های کتب غربی ،با “مغعول مطلق نوعی” در ادبیات عرب آشناست؟ این اضافه “حمیه” به جاهلیه آیا مفعول مطلق نوعی نیست؟ کاربرد مفعول مطلق نوعی که برای ارائه و تفهیم نوع محتوائی مصدر است آیا در فرضی نیست که مخاطب و متکلم واقف به مفهوم مضاف الیه باشند؟
آیه در صدد است که مخاطب را از حمیت و تعصبات جاهلی معهود بازدارد،یا می خواهد بگوید مخاطب من تو از آن حمیت جاهلی که نمیدانی چیست احتراز کن؟!
سایر موارد هم همین است (العاقل یکفیه الاشاره) ،بنابر این تعبیر “جاهلیت” بکار رفته در قرآن کاملا بقرائن مختلف معهود بین مخاطب و متکلم بوده است و نیازی نیست کسانی پس از 1400 سال بیایند برای قرآن و مفسران حقیقی قرآن تعیین تکلیف کنند.
2-اکنون می پردازم به چند نمونه روایی از روایات نبوی و علوی:
الف-“”قال النبيصلي الله عليه و آله و سلم: ما من شيء كان في الجاهلية إلاّ و هو تحت قدميَّ إلاّ الأمانة فإنّها مؤدّاة إلي البَرّ والفاجر””.
این روایت نبوی می فرماید همه احکام جاهلیت باطل است و زیر پای من است مگر امانت هایی که نزد کسانی مانده است.
پس احکام جاهلی روشن بوده است که پیامبر آنها را باطل اعلام کرده است.
ب-“”فقال: يا معشر المسلمين! الله الله أبدَعوي الجاهلية و أنا بين أظهركم بعد إذ هداكم الله إلي الإسلام و أكرمكم به و قطع به عنكم أمر الجاهلية و استنقذكم به من الكفر و ألّف به بينكم ترجعون إلي ما كنتم عليه كفّاراً””.
نهی از ادعاهای جاهلی و ترتیب اثر دادن به احکام و دعاوی جاهلیست ،فرمود من هنوز پیش روی شما هستم بعد از اینکه به اسلام اکرام یافتید و هدایت شدید و امر جاهلی بواسطه اسلام قطع شد و از کفر نجات یافتید و وحدت یافتید ،دوباره بازگشته اید به همان تعصبات جاهلی؟!
ظاهرا شان نزول این روایت نزاع و برخورد قبیله ای بوده که زمان حیات پیامبر پا گرفت.
ج-به این عبارات نهج البلاغه توجه کنید که مولی علی علیه السلام چه زیبا جاهلیت را تصویر کرده است :
“”إنّ الله بعث محمداًصلي الله عليه و آله و سلم نذيراً للعالمين و أميناً علي التنزيل و أنتم مَعْشر العرب علي شَرِّ دِينٍ و في شرّ دار؛ منيخونَ بين حجارة خُشن و حيّات صُمٍّ، تشربون الكدر و تأكلون الجَشب و تسفكون دماءَكم و تقطعون أرحامكم. الأصنام فيكم منصوبة و الآثام بكم معصوبة “”.
یعنی : در زماني پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله و سلم به رسالت مبعوث شد كه شما مردم عرب داراي زشتترين دين و آيينها بوديد و در بدترين سرزمين زندگي ميكرديد؛ در ميان سنگهاي خشن و مارهاي كري كه با هيچ صدايي فرار نميكردند و همواره حملهور ميشدند. آبهاي آلوده مينوشيديد و غذاهاي ناگوار ميخورديد و خون يكديگر را ميريختيد و پيوند خويشاوندي را ميبريديد. بتپرستي در ميان شما رواج داشت و معصيت خداي سبحان سراسر وجودتان را احاطه كرده بود.
———————–
“”إن الله بعث محمداًصلي الله عليه و آله و سلم و ليس أحدٌ من العرب يقرأ كتاباً و لا يدّعي نبوَّةً. فساق الناس حتي بَوَّأهم مَحَلّتَهُم و بَلَّغهم منجاتهم فاستقامت قناتهم و اطمأنّت صفاتهم””.
یعنی : در زماني پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله و سلم به نبوت برانگيخته شد كه كسي قدرت خواندن و نوشتن نداشت. نه تنها كسي ادعاي نبوت نميكرد بلكه فكر پيامبري هم در سر كسي نبود، زيرا پندارشان آن بود كه اگر پيامبري هم آيد، از فرشتگان خواهد بود؛ آنگاه پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم، مردم جاهلي را به جايگاه كرامت انساني پيش برد و به رستگاري رساند كه سرنيزههايشان كندي نپذيرفت و پيروز شدند و سنگهاي آنها هم در جاي خود قرار گرفت و جامعه آنان استحكام يافت.
«صفات» همان سنگهاي املساند. سنگ شكننده در جاي خود مطمئن نيست؛ امّا گاهي كه در جاي خود قرار ميگيرد صلد و مستحكم است.
————————–
“”أرسله علي حين فترة من الرسل و طول هجعة من الاُمم و اعتزام من الفتن و انتشار من الأمور و تَلَظٍّ من الحروب، و الدنيا كاسفة النور ظاهرة الغرور؛ علي حين اصفرار من ورقها و إياس من ثمرها و اغوار من مائها. قد دَرَسَت منار الهدي و ظهرت اعلام الرّدي. فهي مُتَجَهِّمةٌ لأهلها عابسة في وجه طالبها؛ ثمرها الفتنةُ و طعامها الجيفةُ و شعارها الخوف و دثارُها السيف””.
یعنی :خدا پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله و سلم را هنگامي برانگيخت كه از زمان بعثت پيامبران پيشين(عليهمالسلام) مدتها گذشته بود و ملتها در خواب عميقي فرو خفته بودند. فتنه و فساد جهان را فرا گرفته و اعمال زشت رواج يافته بود و آتش جنگ همهجا زبانه ميكشيد و دنيا بينور و پر از مكر و فريب بود. برگهاي درخت زندگي به زردي گراييده بود و از ميوه آن خبري نبود.
آب حيات فروخشكيده و نشانههاي هدايت كهنه و ويران شده بود. پرچمهاي هلاكت و گمراهي آشكار بود و دنيا با قيافه زشتي به مردم مينگريست و با چهرهاي عبوس و غمآلود با اهل دنيا روبهرو ميگشت. ميوه درخت دنيا در جاهليتْ فتنه و خوراكش مردار بود و در درونش وحشت و اضطراب و بر بيرون آن شمشيرهاي ستم حكومت داشت.
حاصل سخن اميرمؤمنان(عليهالسلام) اين است كه در آن دوران جز خونريزي و غارتگري و ترس چيزي نبود. اكنون ببينيد پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله و سلم شما را از چه روزگار تيرهاي بيرون و به چه فضاي روشني برده است.
———————-
“”بعثه و الناس ضلاّلٌ في حيرة و خابطون في فتنة. قد استهوَتهم الأهواءُ و استزلّتهم الكبرياءُ و استخفتهم الجاهليةُ الجهلاءُ. حياري في زلزال من الأمر و بلاء من الجهل؛ فبالغصلي الله عليه و آله و سلم في النصيحة و مضي علي الطريقة و دَعا إلي الحكمة و الموعظة الحسنة””.
یعنی :خداوند پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله و سلم را در زماني برانگيخت كه مردم در حيرت و سرگرداني و فتنه به سر ميبردند. خودبزرگبيني و تكبر، به لغزشهاي فراوانشان كشانده و نادانيهاي جاهليتْ پست و خوارشان كرده بود و در امور زندگي سرگردان بودند و بلاي ناداني دامنگيرشان بود، پس پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم در خيرخواهي فراوان كوشيد و آنان را به راه راست راهنمايي و از راه حكمت و موعظه نيكو به سوي خدا دعوت فرمود.
—————————-
“”ليَتَأَسَّ صغيركم بكبيركم وَ لْيَرْأف كبيركم بصغيركم؛ و لا تكونوا كجفاة الجاهلية لا في الدين يتفقهون و لا عن الله يعقلون، كقيض بيض في أداحٍ يكون كسرُها وزراً و يخرج حضانها شراً””.
یعنی : بايد خردسالان شما از بزرگانتان پيروي كنند و بزرگسالان شما با خردسالان مهربان باشند و چونان ستمپيشگان جاهليت نباشيد كه نه از دين آگاهي داشتند و نه در خدا انديشه ميكردند و مانند تخمهاي بعضي از خزندههاي پر ستم نباشيد كه شكستن آن گناه است و نگهداشتنش زيانبار.
—————————-
آن حضرت در خطبه قاصعه با يادآوري دوران جاهليت، خطر بازگشت به آن را بازگو كرد و به تطبيق با اوضاع زمان خويش پرداخت و خطر انحراف از خط اصلي اسلام را تهديدي جدي شمرد:
“” فاعتبروا بحال ولد إسماعيل و بني إسحاق و بني إسرائيل(عليهمالسلام)؛ فما أشدَّ اعتدال الأحوال و أقرب اشتباه الأمثال!
تأمّلوا أمرهم في حال تَشتُّتهِم و تفرُّقهم، ليالي كانت الأكاسرة و القياصرةُ أرباباً لهم، يحتازونهم عن ريف الافاق و بحر العراق و خضرة الدنيا إلي منابت الشِّيح و مهافي الرّيح و نكد المعاش؛ فتركوهم عالةً مساكين إخوانَ دَبَرٍ و وَبرٍ؛ أذَلَّ الاُمم داراً و أجدبهم قراراً، لا يَأوُون إلي جناح دعوة يعتصمون بها و لا إلي ظلٍّ أُلفة يعتمدون علي عزّها؛ فالأحوال مضطربة و الأيدي مختلفة و الكثرة متفرقة. في بلاء أزل و أطباق جهل! من بنات موؤدة و أصنام معبودة و أرحام مقطوعة و غارات مشنونة””.
یعنی : روزگاري فرزندان اسماعيل و اسحاق و اسرائيل(عليهمالسلام) به بركت پيامبران ابراهيمي داراي مجد و عظمت و فرهنگ غني و قوي و پيغمبرزادگاني بودند مورد احترام همگان؛ ولي براثر جهل و اختلاف و ترك فضائل و دستورهاي الهي و ابتلا به رذايل به ذلت و خواري درافتادند.
چنان كه اگر كسي زمين موات را حيازت كند مالك آن ميشود، قيصرهاي روم و كسراهاي ايران آنان را حيازت كردند و به بند كشيدند. همانند فقيران و مساكين چنان زندگي را به سختي ميگذراندند كه گويي ستون فقراتشان شكسته است و قدرت قيام ندارند و خانهنشيناند. همان پيامبرزادگاني كه زماني نزد همه عزيز بودند چنان به ذلت افتادند كه آنان را به كارهاي پست واداشتند؛ به تيمار و پرستاري چهارپايان و به كار پشمريسي شتران.
به بركت اسلام، علم و فضايل عقلاني و همه آن مجدهاي از دسترفتهشان برگشت و قيصرها و كسراها به زبالهدان تاريخ رفتند، پس اكنون حق اسلام و ارزش آن را بدانيد.
—————————–
اضافه کنم درباره اوضاع حجاز و جهان در عصر بعثت در خطبه 191 نيز مطالبي آمده است كه وضعيت فرهنگي، اعتقادي، اجتماعي، سياسي، نظامي، اخلاقي، اقليمي و جغرافيايي، بهداشتي، اقتصادي و خانوادگي آنان را به خوبي ترسيم كرده است.
————————-
به این روایت توجه کنید :
“”عن أبيبصير، عن أبيجعفر(عليهالسلام) قال: الحكم حكمان: حكم الله و حكم الجاهليّة؛ و قد قال الله (عزّ وجلّ): (ومَن اَحسَنُ مِنَ اللهِ حُكماً لِقَومٍ يوقِنون”.
در این روایت حکم الله در برابر حکم الجاهلیه قرار گرفته است در ذیل همان آیه شریفه :افحکم الجاهلیه یبغون”
————————————–
در روایت دیگری امام فرمود :قال(عليهالسلام): “”الحكم حكمان: حكم الله و حكم الجاهلية؛ فمن أخطأ حكم الله، حكم بحكم الجاهلية””.
این خط کلی وحی است ،آری هر حکمی برابر حکم الله حکم جاهلیت است ،چه جاهلیت اولی و چه جاهلیت های ثانوی الی یوم القیامه،و بشر قبل از وحی بشر جاهلی است ،این اختصاصی به اعراب در عربستان ندارد،پس جاهلیت آن است که در تقابل با وحی است ،چه در قرن اولی و چه در قرن بیستم و سی ام و بیشتر،از اینجا معلوم شد که جاهلیت بکار رفته در قرآن در اصل در تقابل با “عقل و عقلانیت” است ،آری معنای جاهلیت هیچ غموض و ابهامی ندارد ،مگر نزد آنانکه می خواهند وحی و اندیشه های وحیانی را بمیل و هوای خویش تفسیر کنند،پس این جاهلیت ربطی به پیشرفت ها و تکامل و دستاوردهای علوم ندارد ،بلکه ممکن است بشر پشت کننده بوحی ،با همین علوم و دستاوردهای آن به اعماق جاهلیت اولی و اخری فرو رود،نمونه آن ظلمها و تجاوزها و تبعیض ها و فسادها بانحاء گوناگون با عناوین و ظواهر زیبای حقوق بشر ،حقوق ذاتی انسان،تساوی زن و مرد در همه چیز ،انسانیت خود اندیش ،انسان مجاز به لجن زدن به ادیان و خدا و انبیاء ،تحمیل زور چپان دمکراسی با روش های میلیتاریستی ،ازدواج و تناکح رسمی و افتخار آمیز همجنس ها و تثبیت قانون برای آن و……
اینها جاهلیت اولی و اخری است ….و قرآن را باید فهم کرد و به آن باور داشت نه …..
دوست عزیز، سید مرتضی گرامی ضمن عرض سلام، آخه گرامی شما پیدا کن دو تا مفسر قرآن را در طول تمامی تاریخ هزار و چند صد ساله که در مورد یک آیه تفسیر و برداشت یکسانی داشته اند تا سر انجام معلوم شود نظر مبارک الله در فلان مورد بطور قطع و یقین چه بوده است و این نظر از طرف حداقل ۳۰ در صد مسلمانان بعنوان نظر الله پذیرفته و اجرا گردد؟ هر کس هم که مدعی است قرآن را درک و فهم کرده، از خمینی تا خلیفه داعش، از القاعده تا تک تک شعبات پر شمار دین اسلام. مگر درک خود شما از قرآن مو لای درزش میرود؟ نظر شما عینا همان است که دقیقاً منظور خدا بوده و دیگران هم مثل شما. قضیه شده داستان فیل مولوی در دل تاریکی شب که هر مشتاق دیدن فیل، دستش به هر جای فیل که میخورد، کاشفانه توضیح میدید که فیل اصولا چگونه هست.
سلام به سماوات گرامی
مقصود شما این است که سرتاسر قرآن “مجمل” و “متشابه” و غیر قابل استناد است؟
من و نه هیچکس دیگری نگفتیم که هیچ تفاوتی در فهم آیات قرآنی وجود ندارد ،سخن اما در این است که آیا قرآن وحی و کتاب خدا هست یا نیست؟ شما با این بیان می خواهید بگویید قرآن وحی نیست؟
حال فرض می گیریم شما قرآن را تماما وحی و کتاب و کلام خدا بدانید ،مقصود شما از وجود اختلاف و تفاوت برداشت بین مفسران این است که قرآن اصلا قابل فهم یا استناد نیست؟
شما وقتی دست به ارزیابی چیزی یا مقوله ای میزنید باید ارزیابی شما تام و تمام و با ارائه شواهد و بصورت استقراء تام باشد نه یک ادعای کلی و کنار نشستن یا استنتاج های خاص.
من از شما می خواهم یک مطالعه جامع از ابتدا تا انتهای قرآن کنید و برای ما روشن کنید که درصد موارد اختلافی آیات قرآن چه میزان است؟پس از آن در یک ارزیابی محتوایی بیان کنید آیا آن موارد اختلاف فرض کنید لاینحل ،آیا خللی بر درک کلیات و اهداف اصلی قرآن وارد می کند.
برویم سراغ مثال :
مثلا این چند روزه شاهد اختلاف برداشت مفسرین از آیه “و بث منهما رجالا کثیرا و نساءا”بودیم و بودید ،فرض کنید مرحوم علامه طباطبائی صاحب تفسیر شریف میزان ،معتقدند که لفظ این آیه حاکی از این است که تناسل و تکثیر نسل در مرتبه دوم از موالید آدم و حواء اینطور بوده است که خواهر یک بطن با برادر بطن دیگر و بالعکس ازدواج شرعی کرده اند ،و پس از آن در طبقات بعد نکاح خواهر و برادر تحریم شده است زیرا غرض تکثر نسل حاصل شده است ،و چون روایات تفسیری وارد شده در این زمینه خبرهای غیر متواتر و متعارضند روی اسلوب تفسیری اخبار متعارض از حجیت ساقط و ما تمسک به ظاهر آیه شریفه می کنیم و می گوییم احکام الهی واز جمله نکاح تابع مصالح و مفاسد متغیر هستند نه حلیت و حرمت ذاتی ابدی.
خوب این یک نظریه.
فرض کنید نظریه دیگر با استناد به برخی روایات قابل بحث می گوید نخیر نکاح خواهر و برادر از ابتدا در ادیان و شرایع حرمت ذاتی داشته و مثلا خدای متعال حور یا جنی مونثی را برای تکثر نسل در اختیار فرزندان آدم قرار داده است.بسیار خوب این هم یک نظریه.
نتیجه اینجا چیست؟ نتیجه این است که ما در مورد فرض مزبور (نحوه تکثر فرزندان آدم در طبقه ثانی) به جزم اعتقادی و قطعیت در اعتقاد نمی رسیم،بسیار خوب نرسیم،اما آیا این عدم قطعیت در این مورد مستلزم این است که اصلا کلیت ماجرای حکایت نحوه خلقت انسان و خضوع فرشتگان و عصیان شیطان و مسائل دیگر مربوط همه باطل شوند و قرآن را کنار بگذاریم یا آنرا غیر قابل استناد بدانیم؟ آیا شما در خوانش متون علوم و معارف دیگر بشری هم چنین حکمی می کنید که بصرف ابهام در فهم یک فقره از یک کتاب (مثلا کتاب نفس ارسطو) و اختلاف در برداشت ،کلیت آن کتاب را از صحت استناد و احتجاج در عرصه معرفت حذف می کنید؟ آیا این روش عقلاست؟
در قرآن دهها و صدها آیه وجود دارد که یا “نص” است (نص یعنی مفهوم غیر قابل خدشه و تزلزل) یا دارای ظهور قوی هست ،مثلا اگر قرآن فرمود :”اقیموا الصلاه” نماز بخوانید ،آیا کسی در مفهوم گیری از این عبارت تزلزلی دارد؟ آری حدود و ثغور نماز در سنت نبوی و روایات و قول و فعل پیامبر و عترت او تبیین میشود اما این اجمال در حدود و ثغور مصداق خارجی نماز ربطی به نصوصیت یا ظهور لفظ ندارد.
اگر قرآن گفت :آتو الزکاه” زکات مال خود را بدهید ،بعد در سنت حدود زکات تبیین شد ،کسی یا مفسری در وجوب زکات شکی می کند؟
همینطور احکامی مثل روزه و طلاق و بیع و خمس و سایر احکام.
در معارف مربوط به تبیین صفات خدا و معارف اخلاقی و معارف مربوط به جهان دیگر فراوان آیات هست که شفافیت مفهومی دارد علاوه اینکه خود قرآن خود را “نور” و “مبین اشیاء” می نامد آیا قرآنی که نور است و مبین اشیاء است مبین مفاهیم خود نیست؟
حال فرض کنید مثلا در آیه امانت (انا عرضنا الامانه علی السموات….) ما در فهم جزمی معنای امانت درماندیم زیرا در روایات مختلف مصادیق گوناگونی برای معنای امانت ذکر شده است ،قرآن هم خود ما را دعوت به تدبر در آیات خود کرده است ،ممکن است هرکس بقرائنی ترجیحی از آیات دیگر قرآن یا سخن پیامبر و عترت او بر تعیین مفهوم امانت ذکر کند ،سخن بر سر این است که این عدم جزمیت به تعیین مفهوم امانت آیا خللی به فراوان آیات محکمات دیگر قرآن می زند؟
بنابر این مطلبی که شما ذکر کردید که سخن تنها شما نیست فاین سخن کسانی است که یا منکر وحی و رسالت هستند ،یا می خواهند با اینگونه شبهات حجیت استناد به قرآنی که می گوید من آخرین کتاب آسمانی و آخرین دین هستم را زیر سوال ببرند ؛بی آنکه که تامل کنند که اختلافات جوهری در فهم آیات قرآن کجاست و میزان آیات مورد خلاف چقدر است؟ و اختلافات موردی منتج به کدام نتایج فقهی کلامی عقیدتی می شود.
این نکته را هم توجه کنید که تفسیر و استفهام از آیات قرآن باید روشمند و متکی بر بنای عقلاء در استظهار از الفاظ و استناد به شواهد قابل قبول و استناد به روایات معتبر روایت شده از “من خوطب به القرآن” یعنی پیامبری که مورد خطاب اولی قرآن است و عترت او شود ،اینطور نیست که هرکس روا باشد هر احتمال نیش غولی را مطرح کند و تکثراتی مفهومی ایجاد کرده بعد بگوید خوب این تکثر مفهومی مانع از این است که قرآن برای ما حجت باشد.
بنابر این راه بر تفسیر به رای و اسناد دادن هرچیز به قرآن هموار نیست.
این بحث ها که عرض شد دامنه گسترده ای دارد وبرای من میسور نیست همه چیز و همه شواهد را اینجا برای شما ذکر کنم.
می خواهم عرض کنم این بحث ها روی این مبناست که کسی ضرورت رسالت انبیاء و حقانیت نبوت عامه و نبوت خاصه پیامبر اسلام را پذیرفته باشد ،در واقع این اختلاف اختلاف داخلیست ،حال اگر کسی اصلا مثلا خدا و مبدا خالق جهان و فرستنده انبیاء را نپذیرفته باشد ،یا رسالت پیامبر اسلام مورد انکار اوست ،بحث با او باید در جهات دیگر متمرکز باشد ،من شما را به چیزی متهم نمی کنم و تنها روی پیش فرض ها بحث کردم ،اما می گویم اگر کسی وحیانیت قرآن برای او محرز نباشد ،بر حسب منطق بحث نفعی برای او ندارد که بطور کلی ادعا کند که قرآن در جل مطالب آن مورد اختلاف مفسران است پس قرآن کتاب خدا نیست یا قرآن صحیح الاستناد نیست و باید آنرا وانهاد،من می گویم این احتجاج ابتر است ،و نزاع با قائل این گفتار نزاعی کبروی در مورد وحیانیت قرآن است نه نزاعی صغروی در امکان یا عدم امکان فهم جل مقاصد قرآن،پس باید منطق بحث را بجا دریافت.
سپاس از توجه شما
جناب سید مرتضی گرامی، سلام. دوست عزیز بقول کورس گرامی من نتیجه را گفتم. قصدم قیاس با بزرگان نیست. من میگویم قرآن در موجودیت فعلی آن یک منبع بسیار تفسیر پذیر در بین مسلمانان است. داعش دارد اسلام را پیاده میکند و جز داعش کسی بر حق نیست و به اسلام خیانت میکنند. خمینی بر حق بود و بقیه اسلام را نشناخته بودند. القاعده اسلام راستین را پیاده میکرد و میکند. سعودیها وارث بر حق اسلام واقعی هستند. بکو حرام دشمنانش را دشن اسلام و خدا میداند. بشمار و برو جلو و تا بخواهی ما در اسلام فرقهها و شعبات و مذاهب گوناگون و زیادی داریم. کتاب واحد مقدس همهٔ این بیشمار فرق اسلامی هم که همین قرآن هست که همه به دستور قرآن الله عمل میکنند. ایراد اینجاست که هیچکدام از این بیشمار شعبات به اندازه دانهٔ ارزنی در ایمان خویش از اینکه دقیقاً احکام خدا را پیاده میکند، شبه یا تردیدی ندارند. سالیانه میلیارها میلیارد دلار در کشورهای اسلامی صرف تبلغ مذاهب و فرقهها و شعباتی میشوند که هر یک نعره میزند که تنها او بر حق است و رسالت دارند تا سایر فرق و شعب را به راه اسلام واقعی دعوت و هدایت کنند. حال اینکه نصف همین بودجه هزاران گره کور عقب افتادگی و فقر و جنگ و ستیز را از پیش پای ملیونها ملیون مسلمان بر میدارد. شما بفرمایید میتوانید یک تعریفی از چند واژه بسیار ساده مثل کافر، مرتد، ملحد، قتل نفس، ایمان، مؤمن، زن، حلال، دزد و …و…که ورد زبان همهٔ مسلمانان هست بدهید که مورد قبول همهٔ مسلمانان باشد که خود این مسلمانان سر همین واژهها اینهمه مرتکب جنگ و کشتار و غارت و کینه و نفرت نسبت بهم نباشند؟ من میگویم این از محالات است، چون خود قرآن منبع و سرچشمهای هست که زایشگاه اینهمه تضاد برداشت است. اگر اعلامیه جهانی حقوق بشر مبنای پذیرش مسلمانان شود درصد بسیار بالایی از گرفتاریها و انواع و اقسام مصیبتها و فلاکتهایی که کشورهای اسلامی و مسلمانان در آن غوطه ورند حل میشود و ریشه خرافت نیز با سرعت زیادی خشکیده میشود. امیدوارم تا حدی در این مجمل نظرم را رسانده باشم. من هیچگونه تحصیلات و مطالعات تخصصی در هیچ رشتهای ندارم و اندک سوادم هم حاصل گه گاه مطالعه و به ویژه تجربیاتی است که اغلب هم بخاطر اشتغال در کارهای یدی و گاه طاقت فرسا ، کسب کردهام میباشد تا با هر رنج و شکنجی هم که شده لقمه نانی سر سفره داشته باشیم، آنهم در مملکتی که روی گنج و ثروت خوابیده است. با این گفته آخر خواستم گفته باشم دین و آیین من شده باور به نیم کردار و نیم کردار و نیم کردار شرافتمندانه و انسانی از طرف هر انسانی با هر مرامی. ممنون از توضیحاتی که فرمودید.
علیکم السلام سماوات گرامی
ممنون از پاسخ شما
بسیار خوب شما از تنوع و تکثر آراء و مذاهب سخن می گویید و من هم از تکثر آراء کلامی و فقهی و غیر آن بی اطلاع نیستم ،اینرا باید در عرصه تاریخ پیدایش اسلام و سیره پیامبر و سفارشات او آسیب شناسی کرد و دانست که مسائل اجتماعی و پدیده های مختلف عقاید بنیان ،اموری تک علتی نیستند که راحت بتوان برای آنها حکمی صادر کرد و قرآن را از صحنه حجیت برای بشریت خارج کرد ،آنچه که من از سخن شما و برخی دوستان برداشت و ریشه یابی میکنم این است که بحث شما بحث “قدرت و اداره جامعه و نحوه حکومت داریست” این البته بحث بنیادی دیگریست و در فقه و کلام شیعه و سنی و شعبات آنها در این مورد انظار و تئوری های گوناگونی هست ،که ولایت فقیه یکی از آنهاست ،اما بحث من این نبود ،سخن من همین است که باز تکرار کردید که: “چون خود قرآن منبع و سرچشمهای هست که زایشگاه اینهمه تضاد برداشت است”.
من اینرا نادرست می دانم ،و در کامنت قبل توضیح مختصری در مورد برداشت شما دادم ،بنظر من این برداشت ناصواب است و مسائل پیچیده اختلافی بین مذاهب و عملکردهای گوناگون را باید در عوامل مختلف بسیاری مثل روایات یا برداشت های خاص کلامی عقیدتی ،اوصاف و اهواء نفسانی فردی و جمعی و تعصبات فاکتورهای دیگر نیز تعقیب کرد ،و نباید همه چیز را به قرآن که کتاب هدایت بشریت است مستند کرد ،مثالهایی هم که زدید قابل پاسخ گویی است ،کفر در مذاهب معروف و مشهور شیعه و سنی تعاریف مشخصی دارد ،قتل نفس محترمه چه ابهامی دارد؟یا ارتداد و چیزهای دیگر که الان قصد ورود به آنها را ندارم ،بحث من این است که این نظریه که کثرت برداشت هست پس قرآن و اسلام والسلام! نه از سوی شما بلکه از سوی آنان که اغراض دین ستیزانه دارند یک حیله و ترفند شیطانیست ،و رافع مسولیت انسان از تعمق و تدبر در کتاب آسمانی نیست.
موفق باشید
البته که اسلام در آن زمان نوعی اصلاح مدنی به شمار میرفت اما بر اساس تجربه انسانی و علوم عقلی بر اساس تحولات انسانی و بالتبع مدنی همان قوانین اسلام که در زمانه خود مترقی بود و بر اساس عرف زمانه تغییراتی را بر اساس فهم مردم ایجاد کرد ، و همینطوز شخص حضرت رسول هم بر اساس همان مقدار دانش و فهمشان این دین را بنا کردند
اما در همان حال هم ایشان با زبان شمشیر خیلی از اعتقاداتشان را به مردم القا میکردند
امروزه با ایجاد زوابط بیشتر انسانها با استفاده از رسانه ها ، اینترنت و……. و همجنین قوانین جامعه مدنی و انسانی و همجنین فهم ملموس ، معقول از روابط بین انسان و طبیعت به صورت واقعگرایانه نه مبهم و ملهم حتی ازدواح بین دو همجنس با رعایت کردن حقوق انسانی که ممکن است در نظر خیلی از ادیان ( ایالتهایی در امریکا هستند که هیچگونه سرویس به همچنسگرایان نمیدهند مانند خاور میانه ) مرتد باشند ….. اما انسانها بر اساس طبیعتشان رو به تحول هستند و اگر اعمالی که در تاریخ انجام میشده دوباره انجام میدهند ولی با رعایت قوانین ، حد و حدود مشخص
جناب علوی
سخن شما مبتنی بر محوریت انسان در برابر خداست ،این مبنا مبنایی اومانیستی و قابل بحث است ،شما در گفتار خود بصراحت طبع و طبیعت انسان را محور حقانیت همه گرایش ها او دانسته اید ،و بر این اساس حتی همجنس گرائی و نکاح دو همجنس را هم توجیه می کنید ،این مبنا از اساس باطل است ،انسان در مکاتب الهی و ازجمله اسلام اشرف کائنات و گل سر سبد هستی یا محور آن است اما نه انسان “خود محور” حتی منحاز و جدای از رابطه با خدای خالق او جهان ،بزرگترین ایراد مکاتب اومانیستی و انسان محور همین نکته است که انسان را موجودی رها از رابطه با خدا و اراده تشریعی خدا در جهت بسعادت ابدی رساندن او فرض می کنند ،این یعنی اکتفاء به همان “طبیعت” انسان و بعد حیوانی انسان است که شما به آن تصریح کردید ،این درحالیست که در مکاتب الهی و از جمله انسان ،ضمن تاکید بر آزادی و اختیار انسان در تعالی و رفاه و رشد یافتگی ،اما انسان را فارغ از مسولیت های او در برابر کسی که بوجود آورنده اوست نمی دانند ،و انسان دارای دو جنبه حیوانی و انسانی و نفخه الهیست ،که جنبه های حیوانیت انسان باید مهار و در طریق هدایت یافتگی قرار گیرد ،در همین مثال تمایل حیوانی و شهوی انسان ،از دیدگاه مکتب الهی شهوت که بعدی از ابعاد حیوانی انسان است بطور هدفمند در وجود انسان تعبیه شده است و هدف غایی آن حفظ و تداوم نسل انسان و اجتناب از خطاها و عصیان های مربوط به این بعد است ،بنابر این خالق شارع بشر او را محدود می کند به نکاح معهود مطابق فطرت یعنی نکاح با جنس مخالف که سبب الفت و آرامش و انس روحی و جسمی و تداوم نسل است.
اینکه مکتبی با نادیده گرفتن فطریات بشر و با حذف خدا از صحنه زندگی و رفع مسولیت های انسان در شکر از خالق او و بوجود آورنده هستی او ،انسان را موجودی یکسره رها ،ول و آزاد مطلق بداند ،دور از عقلانیت بایسته است و در این جهت الفاظ ظاهر فریب مثل خود محوری انسان ،آزادی انسان ،حقوق بشر مضاد با مسولیت های انسان در برابر خدا ،و مفاهیمی از این قبیل ،مبنایی جز خود فریبی و دگر فریبی و تبعیت از هوای نفس و وسوسه های شیطان ندارد.
اینهم که گفتید :”اما در همان حال هم ایشان با زبان شمشیر خیلی از اعتقاداتشان را به مردم القا میکردند”.
سخن نادرست و دروغیست که غربی ها و مخالفان بنیادی ادیان و اسلام به اذهان لقاء می کنند بدون مطالعه دقیق قرآن و تاریخ جنگهای اسلام.
موفق باشید
سید مرتضای گرامی
1-سعی می کنم با حضرت شما همکلام نشوم چون برایم از روز روشنتر شده که هیچ حسنی در هیچ مخالفی نمی بینید و خود را هم مجاز می دارید صدها کنایه ابلغ من التصریح را حوالتشان کنید اما هیچ ناراحت هم نیستند که این روش و منش با قرآن و حدیثهای بسیاری که مدام می خوانید و به دیگران آموزش می دهید ناسازگار است. بگذار امتحانی بکنیم و از ناظران بخواهیم داور میان من و شما شوند: نوشته من در پایین هست اگر کسی با عینک بدبینی مطلق هم نگاه کند اگر حتی یک نشانه توهین و به تعبیر همیشگی شما لجن مالی در آن دید، حق مطلق با شما و من خطاکار مطلق و از این فضا هم دوری می کنم تا شما راحت باشید اما دوست عزیز اگر همه خواندند و هیچ توهین نیافتند آنگاه حق ندارند بگویند چرا پاسخ متن بدون توهین را با ده ها توهین تصریحی و تلمیحی می دهید؟ شما می گویید من علم علما را چکی فرا گرفته ام، می گویید تنها عنوان کتاب جوادعلی را حفظ کرده ام و از محتوایش ناآگاهم و اظهار تعجب می کنی که مگر این ده جلد را خوانده ای؟! و ده ها مورد دیگر(لطفا هر کس می خواهد داوری کند تعداد توهین ها را دقت کند). خوب فرض کنیم سخن من در باره جاهلیت و معنای آن که با دید انتقادی صرف و نه توهین است کاملا خطا باشد اما حق طرح شدن دارد همانطور که شما و هر کس دیگر هم حق نقد آن را دارد. پس کامنتهای پشت اندر پشتتان چیست که نقد آری و توهین ممنوع! نکند این همه کنایات و توهینات پشت سر هم را دراین نوشته بالایی توهین نمی دانی رفیق؟ یکبار به آنچه می گویید عمل کنید محض رضای خدا. شما که ایمان دارید و به ما نسبت می دهید که ایمان نداریم و چه هستیم و چه، خوب ایمان با گفتن که نیست باید به عمل آمیخته شود. باری من می توانم پاسخ پرسشهای پیشین شما را و در آنچه به قصد تعنت(امتحان کردن دیگری با پرسشهای نامرتبط و نه به قصد یادگیری. چون شما که حتما نمی خواهید از کسی که علم را چکی آموخته چیزی یاد بگیرید پس پرسشهاتان معلوم است برای چیست) مطرح می کنید، بدهم اما می دانید دوست ندارم کسی از دور به حماقتم لبخند بزند که: بیایم و تجزیه و ترکیب کنم و شما که هیچ زاویه بیطرفی نداری در مقام ممتحن ردم کنی و بریش ساده لوحی ام بخندی و دیگران هم. فرض کن من اصلا بلدش نیستم خوب می روم کتاب شش جلدی الهی خراسانی را که در همه کتابخانه های ملی و قم و مشهد و اصفهان هست بر می دارم و از رویش می نویسم. آنوقت شما راحت فریب می خورید؟ اما من این کار را نمی کنم چون قرار نیست ما به کارهای بچگانه مشغول شویم. این دأب و رویه علمایی یک رویکرد شناخته شده است. جناب ناطق نوری در جلسه دادگاه گودرزی رییس گروه فرقان از او تجزیه و ترکیب عبارات عربی را می خواهد! غافل از اینکه اگر پاسخ می داد لابد فکر می کرد عجب عالم مسلطی به علوم علما با این سن کم! هر کس یکبار به جلسات علما رفت و آمد کند می داند همه هیمنه خود را روی سر یک دانشجو و یک طلبه با این فن به رخ می کشند و تصورشان این است که عجب علمی دارند که دیگران را نرسد شکارش! باری باور کن عزیز تجزیه و ترکیب هیچ سخت نیست و نشانه علم هم نیست و خیلی هم پیش پا افتاده است اما تنها برای مقهور کردن بیخبران، عجب کارکردی دارد! حال قرار دیگری بگذاریم شما هر آیه و متنی را که فکر می کنید من را کله پا می کند بگو تا من درگیرش شوم و اگر نتوانستم خوب شما خنده سر بده از نادانی من و اما اگر دانستم و توانستم چه؟ حاضری یکبار من هم در چیزی که بعدا می گویم شما را امتحان کنم؟ خوب هر پرسشی-بخصوص از کسی که علم چکی آموخته- باید حق پرسش را به طرف مقابل هم بدهد.
2- این نوشته شما-افزون بر کوله باری از نوشتارهای پیشینتان- دستکم برای هر خواننده ای این را ثابت می کند که شما چندان پابند به اصلهایی که می گذارید، نیستید چون نقد بکینم توهین می کنید، توهین بکنند به برخی عقاید که از نظر طرف خرافی است( مثلا شکایت دائم شما از مزدک) ناله می کنید که چرا نقد نمی کنید و روی اصول نقد راه نمی روید؟ پس برادر من روی اصلهایی که می گذارید و دهها بار تصریح به باور به آنها کرده اید تنها یکبار عمل کنید. برای من از روز روشنتر است که علما، چه نقدی را می پذیرند و چه چیز را نمی پذیرند و در آنچه قبولش ندارند حتما انگ و توهین و تحقیر همراهش می کنند(چون سالها بینشان زیسته ام- راستی شما من را نمی شناسی اما مدام به نوشته های خودم علیه خودم استناد می کنی حال اگر بگویم از اول که نزد علما رفته ام تاکنون که 25 سال می گذرد با علم آنها مأنوسم و درگیرم آنوقت طبق اصول مقدم و موخر و ناسخ و منسوخ خودت کدام حرف من را ترجیح می دهی؟ فقط تصور نفرما که حوزه و علما تنها در قم و مشهد و اصفهانند در کشورهای دیگر و در شهرهای دیگر هم حوزه و عالم هست. درست است یانه؟). آیا من باید به شما یاد بدهم که وقتی به یک مخالف که اشتباه دستوری در زبان فارسی دارد، برخورد می کنید چرا در پرانتز اشاره نمی کنید که مثلا:(ضمنا کلمه مساله درست است نه مسعله) و با تحقیر و تخریب طرف دریک بند بلند سعی می کنید خطای او را وسیله غلبه بر او کنید؟. همه باید فارسی را درست بنویسیم و اشتباه نکنیم اما حاضرید من وقت بگذارم و دستکم 50 غلط و خطای محرز از کامنتهای مفصل شما از لحاظ ادبیات و دستور زبان فارسی برایتان بیاورم؟ حتما یا نمی پذیرید یا می گویید آری این کار را بکن. در صورت دوم من می شوم کارگر شما. لطف بفرما دستمزد را نزد صحاب سایت بگذار بچشم این کار را می کنم. منتها قول می دهم هر خطای ادبی شما را وسیله تخریب و توهین به شما نکنم.
3-در باره معنای جاهلیت من کجا و کی گفته ام کلمه الجاهلیه برای شنونده و مخاطب بالمشافهه(همان که آیات را از زبان پیامبر می شنیده) نامفهوم بوده؟ من گفته ام معنای آیات برای ما نامعلوم است نه مخاطب اصلی و اولیه. بدون شک در هر سخن و مطلب القایی دهها قرینه حالیه هست که در زمینه و خارج از متن برقرار است اما زمان که بگذرد این قرینه ها از کنار متن کنار می روند! بحث الجاهلیه این است. شما حرف من را قبول نکن به همه متخصصان زبانشناسی مراجعه کن ببین معنای الجاهلیه در آیات روشن است؟ ما متنهای مهم و مثلا متنهای مقدس را به متنهای زمانه و دانش زمانه و فرهنگ زمانه الصاق می کنیم و به آن معنا می دهیم. شما یک تحقیق بکن ببین چرا تفسیر فیض کاشانی در بسیاری از موارد با تفسیر نمونه که شما همه مطالب و تجزیه و ترکیبها و معانی لغات را از آن نقل می کنی وجود دارد؟ این فرقها از کجا می آید؟ از اینجا که فیض آیات را به زمانه و فرهنگ عهد خودش باز می کرد و ناصر مکارم هم آیات را بر علم امروز و فرهنگ امروز تطبیق می کند ولو ناخودآگاه. من مدعی ام در قرآن کلمه علم و اندیشه به معنایی که امروز ما از این واژه می فهمیم بکار نرفته(تعابیر اشاره گر به علم و تفکر و تعقل به معنای حفظ التجارب است نه ادراک. این حرف من نیست کسان متعددی گفته اند) زیرا علم طبق سنت ارسطویی و طبق آنچه اکنون رواج دارد یک حالت و کیفیت نفسانی است و تا نفس برقرار نباشد علم نیست و علم که روی مشاهده و حواس تکیه دارد به مغز/قلب(طبق دو سنت کهن و امروزین) ربط دارد و مغز آن را ذخیزه می کند و حافظه را شکل می دهد و از حافظه و ادراک علم پدید می آید اما در قرآن نفس تعریف نشده یعنی نفس به عنوان منبع ادراک تعیین نشده. تمام تعابیر بکار رفته در باره نفس در قرآن را که بررسی کنید به این می رسید که جهانبینی قرآن با جهانبین یونانی تفاوت دارد. متقابلا جهل هم یک حالت به معنای نامعلوم بودن چیزی که باید معلوم شود در قران ناشناخته است. بله جهل به معنای رذیلت در احادیث بکار رفته و عقل هم در اصول کافی با علم در مقابل جهل آنچنان که اکنون برای ما روشن است بکار نرفته است. باری معنازدایی از آنچه در باره قرآن و معارف دین در سنت فرهنگی ما، بکار رفته یک کار فرهگی خوب است. اگر شما تصور می کنی این کار ضد دینی است بگذار صریح بگویم( با مدد از استعاره کورس عزیز) که من بیزارم از خدایی که یک زن بیمار را در حکومت دینی و در لوای نام او، به حبس و جدایی از کودکانش می برداما عاشقم و می پرستم خدایی که محمد نوری زاد می پرستد و در مقابل این خدا کرنش می کنم و به او عشق می ورزم و با آن خدای خشونتگر در جنگم، حال شما فکر کن من ملحدم یا مومن؟ برادر من خدای فرهنگی با خدای دلها و خدای ضد خشونت و ضد ظلم فرق دارد و ما عاشق خدای ضد ظلمیم و مخالف خدای خشن داعش پرور و متنفر از خدای مدافع کشتن زنان و بیچارگان در سیاه چالها.اگر خدای شما هم همان خدای نوری زاد عزیز است من عاشقشم. در عین حال که در خیلی از مبانی فکری با نوری زاد این مرد آزاده تفاوت فکری دارم اما عاشقم بر خدای او و دین او و مذهب او. البته این تنها یک ادعاست اما چون شما اصرار می کنید که دیگران عقایدش را پهن کنند روی دایره اندکی گفتم. درسترین روش نگاه کردن به عمل و رفتار آدمیان است. از عمل شخص می توان خدای او را دوست داشت یا بیزار بود. تصور می کنیم با نقد فرهنگی می توان این دو خدا را از هم جدا کرد و به تصور خودم دارم این کار را می کنم. ما چشم انداز سنتی را برای جدا کردن این دو خدا از هم کارآمد نمی دانیم و به علم و مبانی زبانشناسی و فلسفه نو و تاریخنگاری مدرن توسل می جوئیم در حد دانش و مطالعه خود. این کار آیا شایسته تحقیر و توهین است؟ فکر نمی کنم.
با درود به علی 1 گرامی دست مریزاد روی گلتان را میبوسم .
علی1 گرامی
شما سعی می کنید که هم کلام نشوید اما شدید! من اینگونه وانمودهای شما و تخلف در عمل را حمل بر آن چیزی می کنم که خود در نوشته ای به آن اذعان کردید :غلیان و غلبه احساسات.
دوست محترم من فرد منعطف و سریع الرضائی در دوستی هستم ،اما معیار من حفظ احترام مستمر دوستیست ،و از وانمود و تظاهر چه در عرصه علم و چه در عرصه اخلاق نیز متنفرم ،شما تلاش می کنید هم کلام نشوید ،مهم نیست می خواهید بشوید می خواهید نشوید ،اما هنوز مدت زیادی از آخرین مورد هم کلام شدن نگذشته است ،من در کامنتی ببیان لوازم گفتار شما در باب قرآن پرداختم ،هنوز مرکب نوشته خشک نشده بود که همه دیدند با برادری ایمانی چگونه برخورد کردید ،توهین های عنیف تند و زشت ،حتی در پایان آن گفتار منع از طغیان احساسات مانع از این نشد که رشک خود به دانستن چند کلمه انگلیسی توسط مرا اظهار کنید :آقای انگلیسی دان! یادتان هست؟ این خطاب صادر از یک انسان مودب و فرهیخته است؟ من که در دانستن انگلیسی ادعایی نکردم گفتم آشنائی من فی الجمله و مربوط به زمان دبیرستان و پیش از حوزه است و هرجا هم چیزی بصورت فینگلیش گفته ام در مایه طنز و برابر با طعن ها یا نحوه ادب گفتاری مخاطبم بوده است ،نه فضل فروشی یا اهانت مقصود ،آیا شما تاکنون دیده اید من در ذیل گفتاری در خطاب با دوستم جناب کورس مثلا چیزی بعنوان فینگلیش بلغور کنم؟ پس این مربوط به شخصیت طرف مقابل گفتگو و سابقه او و مطالب مطروحه بوده است.
بنابر این بنای اولی من توهین بکسی نیست ،شما الان در این کامنت مطول خود چیزهایی را توهین تلقی کرده اید ،در عین حال یکبار الفاظ همین کامنت خودتان را محاسبه ای بکنید ببینید چند گونه طعن و کنایه در آن است ،شما مومنید و لابد شنیده اید که :حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا.
توهین امر عرفیست ،من اگر برای استبعاد پرسش کنم که آیا کسی که کتاب المفصل جواد علی را مورد اشاره و استناد قرار می دهد تا طعنه به روحانیون بزند که آنان از بیان توصیفی این کتاب از جاهلیت متاذی می شوند ،آیا خود ده جلد این کتاب را دقیق خوانده است که ارزیابی هایی کلی می کند و طعنه به یک صنف می زند ،این آیا توهین است و طعنه شما به حوزویان نازک تر از گل است؟!
من همیشه از نقد مودبانه و دقیق دفاع و استقبال کرده و می کنم و از توهین و تحقیر بیزارم ،اما بشما بعنوان یک دوست عرض کنم که مطالب شما مشحون است از تعریض های احساسی و بکار گیری الفاظ و احکامی که همه آنها مورد بحث است ،در واقع من به سبک نگارش شما ایراد دارم ،البته حسن ظاهری نوشته های شما این است که مطالب را با نوعی حماسه گویی و الفاظ جذاب احساسی بیان می کنید و شکل و قالب جذابی به سخن خود می دهید و با انباشتن نام این کتاب و آن کتاب و طعن به این و آن و تحقیر و تعظیم مقالات و مطالبی ،چنان قالبی درست می کنید که مخاطب بیخبر و نا آشنا به مسائل می گوید: به به!
البته بگوید من بخیل نیستم ،اما اینرا بدانید و بدانند که نوع استدلال های شما و استنتاج های شما قابل خدشه و تعقیب بنیادین مفهومی است ،عیبی ندارد بدان دلخوش باشید اما بمن اجازه دهید(تا گاهی که فرصت کنم) محورهای گفتار شما را بسنجه نقد توزین کنم ،حال اگر گزافه گویی و وانمودهایی خودخواهانه هم در گفتار شما دیدم البته آنرا برختان خواهم کشید ،زیرا چنانکه گفتم از وانمود و گزافه گوئی و گنده گوئی تنفر دارم و معتقدم اگر کسی چیزی در چنته داشته باشد برای عرضه در بازار معرفت مطالب او اینرا خواهند رساند ،پس نیازی ندارد با خودستائی بتحدی پرداخته و چهار ساله خود را وارث علم عالمان بداند ،یا با خودنمائی بگوید من قادرم مقاصد قرآن را در پنجاه صفحه بروز کنم ،من اینها را گنده گوئی می دانم ،من نمی گویم قرآن متعلق بمن است یا فهم آن در تخصیص من است یا دیگری حق بیان ندارد ،شما یکبار این خواطر را از ذهن خود دور کنید ،بحث من این است که شما مطالبتان را فروتنانه بنویسید ،اما گنده گوئی و وانمود نکنید که اگر کردید من با روشن کردن ریشه های ضعف گفتار شما آنرا برخ شما خواهم کشید.
چون چند بار اینرا تکرار کردید اینجا برای اینکه شما را از تخیلات خارج کنم می گویم ،بمن مربوط نیست که شما اینجا باشید و بنویسید یا نباشید و ننویسید یا باشید و فقط خواننده باشید ،این سایت مربوط به دیگری است ،مطمئن باش من فرد تنگ نظری نیستم که نخواهم شما اینجا بنویسید ،شما هرقدر دلتان می خواهد بنویسید اما محور کار خود را طعن بر عالمان و حوزویان نکنید ،نمیگویم حوزویان قابل نقد نیستند باز اشتباه نکنید ،بحث من این است که با تکیه بر احساسات و شاید کینه از این و آن نروید کامنت های “ترفندیه علماء” بنویسید ،شما می توانید یک روش تفسیری یا یک روش تمسک به اخبار را مورد نقد قرار دهید ،اما اینگونه تعبیرات که “ترفند ملایان” بعد چیزهایی را دنبال آن آوردن و بکار گیری الفاظی ناشایست ،که حاکی از قلت اطلاع شما از تاریخ حدیث و تفسیر و تعمیق کافی در آن است (همان چهار سال معروف مورد اذعات سند قاطعیست) ،اینها خون مرا بجوش می آورد که این آقا مثل اینکه کینه و نفرتی از علماء (حال من از همه علماء و همه اقوال و اظهارات دفاع نمی کنم) بدل گرفته و اینجا در صدد عقده گشائی هست ،وگرنه نقد یک روش بالفاظ ارام و مستدل و شنیدن پاسخ آن چه ایرادی دارد؟
شما جوری وانمود می کنید که گویا یکه تاز عرصه معرفتید و هم باید یک لنگ بزرگ در محضر حضرتعالی پهن کنند ،شما این رویه ها در نوشتن را ترک کنید والا من که باشم که بخواهم شما اینجا نباشید یا ننویسید این بمن چه؟ و اصلا مگر در دنیای مجازی من قادرم مانع نوشتن شما شوم ،پس از این خیال باطل بیرون آیید که منشا همه خطاهاست.
شما در ادامه در عین اینکه مظلوم نمائی کردید باز هم گنده گوئی کردید و هم با نسبت های کاذبانه بمن توهین کردید.
اینجا بحث من مگر تجزیه و ترکیب بود؟ و مگر من ادعا یا تحدی در باب تجزیه ترکیب کردم؟
در اینجا دوستی پیشنهاد هم اندیشی در مورد آیاتی از قرآن بمن داد و گفت ابهامات و سوالاتی دارم ،دیدم او انسان صادق و مودبیست ،آنچه که در توان معرفتی من بوده است را صادقانه با او در طبق اخلاص هم اندیشی گذاشتم ،این آیا شما را می آزارد؟ اگر می آزارد چاره ای در اندرون نفسانی خویش بیندیشید که ریشه آن کجاست،من در حال گفتگو با آن دوست بودم که دیدم پیدایتان شد و کنایاتی به این هم اندیشی آغازیدید و عالمان را به ترفندهای چه و چه رمی کردید،جناب علی ،این آیا حسادت نیست؟ شما از خودیت خود خیلی مطمئنید؟
پس من اینجا ابتدائا بساط تفسیر باز نکردم و دکانی نگشودم که سبب آزار شما شود ،بلکه تنها خواهش یک دوست را اجابت کردم ،این آیا سبب آزار شماست؟
در مورد تفسیر نمونه ،تفسیر نمونه هیچ تجزیه و ترکیبی ندارد ،از اینجا معلوم می شود که اصلا شما اهل مراجعه نیستید فقط اهل طعنه و گنده گوئی های کلی و سوء ظن بدیگران هستید،من در مواردی اگر مطلبی در توضیح مقاصد تفسیری در آن تفسیر رابپسندم برای راحتی از رنج تایپ و تلخیص آنرا صادقانه باشتراک می گذارم و ارجاع می دهم ،این چه ربطی به تجزیه و ترکیب داشت؟ مقصود شما این است که کسی اگر سی سال در ادبیات و فقه و اصول و فلسفه و تفسیر و حدیث و عرفان ،استاد دید و مباحثه کرد و نوشت و تدریس کرد ،از تجزیه و ترکیب ادبی چند فقره آیات قرآن عاجز است؟ این چه سطحی نگری کینه ورزانه ایست که ابراز می کنید؟ در اخلاق گفته اند هیچ انسانی از اندکی رشک بدیگران خالی نیست ،و در کلام گفته اند که این مقدار ممورد محاسبه خدای متعال نیست ،آنچه که مورد مذمت عقل عملی و محاسبه خدایی است ابراز رشک است ،سربسته گفتم تا علاجی کنید.
باز تحدی کردید به تجزیه و ترکیب ،خوشابحالتان من خوشحالم که شما ادیب فرهیخته ای باشید و واقف به همه اسرار تجزیه و ترکیب ادبی الفاظ زبان عربی ،حال من باید چه کنم؟ بحث خود با آن دوست را تعطیل کنم؟! شما هرجا خلل و ایرادی در تجزیه و ترکیب و برداشت من مشاهده کردید مودبانه (نه یطعنه های بکامنت های ترفندیه) تذکر دهید من خوشحال خواهم شد.
در مورد ایراد به الفاظ غلط دیگران ،موارد را باید سنجید ،من اگر با کسی احتجاج می کنم که آنقدر مدعیست که فهم بالایی دارد که هیچ خدایی را بنده نیست ،و طعن به همه عالمان می زند و در عین حال با نیش و کنایه بتمسخر عقاید و اشخاص محترم مخاطب خود می پردازد ،ضمن پاسخ به محتوای گفتار او بگویم آقای مدعی شما که اینقدر مدعی فهم هستی خوب است اینقدر سواد داشته باشی که “مساله” را “مسعله” ننویسی ،شما اینرا توهین تلقی می کنید؟ آری اگر انسانی مودب است و طعن و نیشی نمیزند و تنها مطلب را می گوید و پرسش و احتجاج می کند حال الفاظی را هم بغلط تایپی غلط می نویسد یا اصلا نا آگاه به درستی واژه است ،کجا تمرکز روی لفظ غلط او می کنم؟
در مورد خودم هم من خود را معصوم نمیدانم ،تلاش می کنم الفاظ را دقیق و درست تایپ کنم ،و اینرا هم احترام به مخاطب خود میدانم و هم سبب حسن شکلی گفتار میدانم ،اگر هم متوجه سهوی شدم ذیل کامنت اصلاح می کنم ،جسارت نشود شما که اجل از این هستید که کارگر من شوید ،شما کارفرمای محیط به عالمان و علم آنان هستید ،اما خوشحال می شوم اگر بمورد خطائی که بصورت عمد نوشته شده باشد مثل همین لغت که “مساله” را “مسعله” نوشته باشم ،نه موارد خطای در تایپ و اشتباه انگشت حین تایپ ،برخوردید لطف کنید آنرا تذکر دهید ،اما آیا بمن هم این اختیار را می دهید که اغلاطی را که تاکنون در کامنت های شما دیده ام بشما تذکر دهم؟لطف بفرما دستمزد را نزد صحاب (صاحب) سایت بگذار!
این از بحث لغت ،اما اگر مقصود بافت کلام و انشاء نویسی و فصاحت و بلاغت مرادتان باشد ،که خوب کسی اینجا در این مجال کم مدعی سعدی و حافظ بودن نیست ،بله می شود با زوم کردن های ادبی در شاکله گفتار اشخاص عیار وقوف آنان به ادبیات فارسی و عربی را محک زد ،در این جهت شما و نوشته های شما هم مشمول این قاعده هستید ،من در اینجا چنین قصدی نداشته و ندارم ،اما اگر این را هم بجد مثل آن تحدیات و وانمودهای قرآنی ابراز کردید بسیار خوب حاضرم کامنت های یکدیگر را صرفنظر از محتوا با عیارهای ادب فارسی بسنجیم ،اما خود میدانید که فرصت کوتاه عمر و اغراضی که همه ما در اینجا از نوشتن های خویش دنبال می کنم مانع از چنین اتلاف وقت هاییست ،اما باز در این مورد هم همه دیدند که شما تنها بدنبال وانمود و ابراز وجود هستید نه هم اندیشی مودبانه و استمرار در دوستیها.
آن بحث های ذیل هم که خدای من و خدای این و آن و چه و چه ،شایسته پاسخ گوئی نیست ،زیرا وقتی کسی دعوت یک دوست به ایمان به قرآن (و نه من دوستدار قرآنم و می توانم مقاصد قرآن را در پنجاه صفحه تلخیص و بروز کنم) را حمل بر داعش و نظایر آن می کند ،روشن می کند که تنها بدنبال “وانمود” در عرصه عمومیست نه هم اندیشی متمدنانه ،پس از این وانمودها نیز می گذارم و می گذرم ،اما اگر وانمودی دیگر دیدم آنرا بنقد خواهم کشید.
جناب نوری زاد خواهشا این متن ویرایش شده دوم را نمایش دهید نه اولی که ویرایش نشده بود.
سید مرتضای گرامی
1-من نگفتم شما ناتوانید از تجزیه و ترکیب(البته در عبارتی که اشاره به تفسیر نمونه داشت این کلمه هم آمد بوده و می دانم در تفسیر نمونه تجزیه و ترکیب نیست اما ریز معانی لغات هست)، بیش از چند بار اعلام کردم که برایم مسجل است که مسلط بر فقه هستید و تفسیر و دانشهای مرسوم حوزوی. بگذار این را هم بگویم اتفاقا شما با استعداد و باسواد و در علوم اسلامی بدون شک دانشمند هستید و این مایه مباهات است و اگر بقول شما حسود نباشیم حتما شاگردی هم می کنیم و می آموزیم از شما. اینعلوم را قدح نکردم و فقط گاهی- آنهم نه خطاب به شما- گفتم دانش حوزوی بخش ناقصی از دانش بشری است. اگر من نقد ملایان بنویسم شما به همه علمای اسلامی و خوبان هم می گیرید؟ این تقصیر من است؟ در باب تفسیر شما خطاب به بی نهایت کی گفتم نکنید و خوب نیست و استفاده نمی کنیم؟. شما آیاتی را برای تجریه و ترکیب از من خواستید عرض کردم اگر پرسشتان استفهامی است شما که استاد مسلط این فن هستید، دیگر چرا از من می پرسید؟ من برداشت قطعی ام این است که این برای پرسیدن نیست. مثلا بی نهایت از باب استفهام و طلب پاسخ از شما پرسید اما پرسش شما از من در باب تجزیه و ترکیب، از این باب نبود. من که شما را دعوت به خودکاوی و محاسبه نفس نمی کنم چون نفس شما در صلاحیت درک من که نیست اما چشم دعوت شما به محاسبه درونم را در حدی که بتوانم و ممکن باشد پیگیری می کنم. و البته می گویم روش خطابتان برای دعوت دیگری به خوب شدن، خوب نیست گرچه محتملا فایده ندارد گفتنش.
2- بشمارم یک دو ده بیست…بار بکار بردن کلمات گزافه گویی، گنده گویی، حسادت و مظلوم نمایی و احساساتی گری و … درهمین نوشته پیش روی تان که بدون هیچ دغدغه ای به من نسبت می دهید؟ بدانید و اگاه باشید این تعابیر توهین اند و تحقیر و هیچ توهینی بالاتر از توهین به شخص، ناپذیرفتنی نیست. توهین به شخص حتی اگر هم توهین کننده و نسبت دهنده، درست فهمیده و درست نسبت داده باشد، مجاز نیست. شما که مدام سخن من را نقد کرده اید و اگر یه ذره از درک و آرامش درونی برخوردار باشم، این نقدهای مفصل و ریز را برچشم می نهم ولو با آن موافق نباشم. اما کدام نقدتان را بمن نشان می دهید که نسبت تحقیر و توهین درآن نباشد؟ خواهش می کنم فقط دو سه مورد را نشان بدهید که اگر دادید حق با شماست؛ بشرط اینکه کلمات گزافه گویی، احساساتی گری، گنده گویی، غرور و تکبر و امثال اینها را توهین بشمارید.
بنده در مقابل دوستانی که تندروی و توهین صریح می کنند گاه پاسخ تند نوشته ام اما می دانم این کار خطاست و عذرخواهی کرده ام و در نهایت خودم را مبرا از بدی نمی دانم گرچه هیچوقت نه با خودم و نه با هیچکس به صرف خطاکار بودن در جنگ نیستم..
نیز گفتم در کامنت همین صفحه که 25 سال است که درس و علم علما و حوزه می خوانم و قبلا در گفتار دیگری هم گفتم 4 سال. هر دو گفتارش را یک گوینده، طرح کرده. حال طبق قواعد خودتان-نه قواعد حقوق بشر که قبولش ندارید در عمل- بگوئید چرا قول مؤخر و ناسخ را ترجیح نمی دهید؟ مگر همه قواعد اصول فقط برای مباحثه خوب است؟ می گویید این گفتار دوم مقبول نیست چون احتمال نادرستی اش هست! اما گوینده قول می گوید آن قول اول(چهار ساله حوزوی) را به دنبال گفتاری در ذیل سخن رهبری نوشتم که جوانان غرب را دعوت به مراجعه به منابع اصیل اسلام کرده بود و گفتم جوانان ایرانی نیز بروند به حوزه و بعد دانشگاه خوب است و کارساز و زودتر منابع اصیل را فرا می گیرند که بقول نوری زاد عزیز پیشنهادی نمکین بود! و ادامه دادمش که من خود چهارساله مطالب مهم و ضروری را فراگرفتم( تا جوانی نترسد از علم علما و رغبت کند به فراگیری) آیا این بمعنای این بود که دیگر از دانش مرسوم حوزوی دوری گزیدم و فرار کردم و نخواندم؟ پس چون شما می خواهید ازاین ببعد مطالب دال بر تواضع را به نفع جدل، مایه تحقیر شخص گوینده نگونبخت قرار دهید، مجبورم دیگر از اینگونه تواضعهای خطرناک به زبان نیاورم! شما به قواعد اصولی مورد اذعان خودتان عامل باشید، قوانین حقوق بشر پیشکش!.
3- می گویید در باره اغلاط فارسیی که من از شما می یابم و می نویسم، تایپی ها استثنا باشد و بعد خود غلط تایپی(صحاب) را مبنای استدلال قرار می دهید! قاعده ای می گذارید در جا نقض می کنید من سخنم با شما از اول تاکنون این بوده که قواعدی که می نهید را نقض نکنید یا به اصل قویم آنچه بر خود نمی پسندی برای دیگری نپسند پایبند باش یا مدعی طرح قواعد و اصول ارتباط و نقد نباش. این اصل دیگر مثل قواعد اصولی و فقهی نیست که کارکرد صنفی داشته باشد. قاعده ای استثناناپذیر است. می گویید فردی مدعی علم به همه هستی بوده و خواستید با اگاه کردنش از حقیقت مسعله! مجابش کنید که خطا می کند در ادعا. بمن بگویید در کدام منطق و اخلاق ادعای و لو نادرست فرد رادر باب یک موضوع با یک خطای محرز دیگر او ترمیم می کنند و مسجل می کنند.(بگذریم که آن فرد-فکر کنم عقرب یا شاید هم کس دیگری یادم نیست عجالتا- من ندیدم مدعی علم در باره همه هستی باشد و اگر هم باشد، صحت و سقم ادعای او با تصحیح کلمه مسعله پاسخ داده نخواهد شد).
4-اینجا بحث در باره جاهلیت بود که به سمت دیگری کشاندی اش. سخن این کامنت که در باره جاهلیت بود هیچ توهینی نداشت اما شما دهها توهین و تحقیر در پاسخش نهادید. این هم نقض آن اصل دیگرتان که نقد آری و توهین ممنوع که خطاب به مازیار نوشتید. شما که هم فایل مطالب مهم دوستان را دارید و افزون بر این مدعی داشتن حافظه خوب هستید پس مراجعه فرمایید و ببینید چه اصلهایی نهاده اید که دقیقا از سوی خودتان نقض شده است.
5-تکرار کنم از نقدتان کوبنده و غیر کوبنده خوشدل و خوشحال می شوم و اگر استدلال محکمی ببینم، شاید نظرم هم تغییر کند شاید هم نقدتان را قبول نکنم اما بر نویسنده اش درود می فرستم اما از تحقیر و توهینهایتان حالم خراب می شود و در دل از آزار رساندن این نویسنده سخت غمگین و حیران می شوم و نزد دلم قسم می خورم که گول نویسنده توهین گر و تحقیرگر را نخورم و او را با چشم احترام ننگرم و مراقب ترفندهایش باشم و هیچ وقت تصور نکنم چرا دانش گسترده او- هر کس می خواهد باشد چه آخوند چه سکولار- مانع توهین و تحقیر کردنهایش نمی شود ولی بیندیشم و بنگرم که دقیقا چه نوع دانشی مانع دست برداشتن از جدل و توهین و تحقیر نمی شود و چه نوع دانشی فرد را در مقابل ولو خداناباوران و ملحدان و سکولارها و یا در مقابل دینداران و خداباوران، متواضع می کند و از برتری طلبی و خدای زمین بودن باز می دارد!
دوست عزیز آقای مرتضی اگر فیلتر شکن داری این مقاله را بخوان و راجع به منابع آن تحقیق کن تا بدانی که احکام حجابی که حماعت فقها بر مردم بار کرده اند چقدر با واقعیت حجاب در زمان پیامبر تفاوت دارد. چطور امثال شما اینجور جاها که میوشد نمیخواهید برگرد به اسلام نخستین؟ چرا نمیگویید که در اسلام جنگیدن باید رو در رو باشد و با تفنگ نمیشود جنگید ؟ https://www.enghelabe-eslami.com/component/content/article/19-didgagha/maghalat/14565-2015-05-12-18-14-14.html?Itemid=0
دوستان مقاله زیر را بخوانید تا ببینید عمق فاجعه تا بکجاست
http://fararu.com/fa/news/233352
سلام
یک نکته مهمی را بگویم،این خانمی که می گوید شوهر من(ریس شعبه بانک پارسیان) به دستور مدیر عامل بانک وام را پرداخت کرده و چاره ای جز این نداشته، بهانه نادرستی را بیان می کند. چرا چاره ای نداشته؟! می توانسته به بازرسی بانک و یا دستگاههای نظارتی مثل سازمان بازرسی کل کشور و …گزارش دهد و اگر هیچکدام هم جواب نداد دستور را اجرا نکند و استعفا دهد.بنابر این او هم مقصر است،البته درست است که رد پای مقصرین اصلی در این داستان گم شده است لکن این دلیلی بر براءت مقصرین جزء نیست.
متاسفانه ما در جامعه عادت کردیم که خودمان را مامور و معذور جلوه دهیم،و این قضیه حتی تا شخص ریس جمهور هم پیش رفته است…
یادم می آید در جریان قتلهای زنجیره ای معاون وزیر اطلاعات (سعید امامی) می گفت وزیر و یک چند از این آخوندها دستور و فتوی دادند که مثلا مرحوم فروهرها را تیکه تیکه کنیم،خوب ما هم دستور و فتوا را اجرا کردیم و مثلا مامور و معذوریم!!! چرا معذور؟!خوب استعفا دهید.چگونه است که محمد نوریزاد و میرحسین موسوی و خیلی های دیگر از همکاری با این نظام دل می کنند و هزار آسیب و درد را متحمل می شوند و خود را مامور و معذور نمی نامند لکن شماها از یک استعفا بی خطر در هراسید؟! آیا به غیر از این است که به فکر از دست ندادن موقعیتهای خوب کاری و در آمدهای(قانونی و غیر قانونی) سرشار حاصله از شغل فعلیتان هستید و به هر قیمت حاضرید آن را حفظ کنید؟
سلام محمد عزیز
اگر در خارج از ایران هستی از پناهندگان دو اتشه ضد حکومت ایران
بپرس که طی این سی سال اخیر چه چیزی در ایران بهتر شده
که زمانی با پاس پناهنده گی سیاسی خودشان و زمانی با اروپای شدن و پاسپورت
گرفتن از حکومت اخوندی به ایران سفر می کنند و در اروپا هم در خوابند
و دنبال ثروت تا شالیزارهای برنج شمال ایران را ویلا سازی کنند
و به تورم اقتصادی ایران کنند که شاهدیم
راستی اتنا کجا است اقای هلو و نرگس محمدی شیر زن کجا است.
بله محمد جان سلام برشما يادرودبرتو، فرقي نمي كند.
همه كه مير حسين وكروبي ونوري زادوامثالهم نمي شوند ، وهركسي همانند آية الله منتظري مرحوم -قدس سره- نمي شودكه ازقائم مقامي اش براي رهبري آينده كشور چشم بپوشد وصرف نظركند وتاييد ظلمي بربي گناهان نكند،بلكه برآن اعتراض هم بكند چون دين وايمانش را ملعبه دست خويش وديگران قرارندهد برآن ظلم وحكم اعتراض هم نمود ولوبلغ مابلغ. وآن حصر خانگي وبي احترامي وتوهين ها كه بروي نكردند.
ومشگل اساسي كشور ما همين است كه بادمجان دورقاب چينها هميشه براي يك لقمه نان زهرمار شده همه حيثيت انساني وجوانمردي شان را به كنار مي نهندوبت درست مي كنند وبرپرستش آن ديگران را ملزم مي كنند. ودرآخرهم مي گويند المامور معذور.
فکر میکنم شما کمی بیش از حد به دستگاه های نظارتی خوشبین هستید , من دو نمونه که خودم شخصا” پیگیری کردم و به بی ارزش بودن این دستگا های نظارتی ایمان آوردم را خدمتتان عرض میکنم .
یک پیامک دریافت کردم از یک شماره همراه اول که ادعا میکرد کشاورزی است در خوزستان که یک گنج از سکه های طلای بسیار قدیمی پیدا کرده و خیلی ارزان آن را میفروشد , در روزنامه ها و اخبار از این نوع کلاه برداری باخبر بودم و همان موقع به 110 زنگ زدم و موضوع را درمیان گذاشتم و گفتم چون شماره همراه اول است شاید بشود آنها را بازداشت کرد , شماره تلفنی بمن دادند و گفتند با آگاهی درمیان بگذار , با شماره داده شده تماس گرفتم و پس از 24 ساعت جواب آنها مانند قبلی بود و یک شماره دیگر دادند تا با آنها در میان بگذارم و این موضوع یک بار دیگر هم تکرار شد و یک شماره جدید و در انتها هیچ کس حرف مرا نشنید و من خسته شدم و رها کردم .
موضوع دوم : در سال 87 میخواستم وام بگیرم و یک اتومبیل بخرم به هر بانکی مراجعه کردم موفق نشدم تا اینکه در روزنامه یک آگهی خواندم بر این مبنا که همه گونه وام فوری فوری , تماس گرفتم برای یک وام خرید خودرو به مبلغ 7 ملیون تومان گفتند یک هفته تا ده روز طول میکشد و 10 در صد وام یعنی 700 هزار تومان از وام را برای خودشان برمیدارند و هنگامی که چند بار تلفن کردم و خودم را هم معرفی کردم نام شعبه را هم گفتند , اما من قبلا” خودم به همان شعبه مراجعه کرده بودم و جواب منفی داده بودند بهمین جهت تصمیم گرفتم موضوع را با بانک ملی در میان بگذارم , ابتدا به روابط عمومی بانک ملی زنگ زدم گفتند به ما مربوط نمیشود با حراست در میان بگذارید , به حراست زنگ زدم آنها هم گفتند به ما مربوط نمیشود به بازرسی بانک اطلاع دهید , به بازرسی زنگ زدم گفتند با حراست هماهنگ کنید و خلاصه شد مانند قصه اول .
و دیگر ادامه ندادم .
سلام “ناشناس” گرامی
من به دستگاههای نظارتی خوشبین نیستم،لکن در این دستگاهها اولا آدمهای خوب هم پیدا می شود (اقلا بیست الی سی درصد) ثانیا در اینگونه موارد به فرض ناسالم بودن به قصد شریک مال دزدی شدن هم که شده وارد عمل می شوند و لااقل تمام پول نصیب دزد اصلی نمی شود و مجبور می شود که سیبیل اینها را هم چرب کند و به قول معروف برایش دردسر درست می شود،ثالثا وقتی تعداد دزدها زیاد می شود (یعنی دستگاههای نظارتی وارد با ج گیری از دزد اصلی می شوند) دزدی لو می رود و گندش همه جا در می آید،بسیاری از دزدی ها و کلاهبرداریها به دلیل اختلاف دزدها لو می رود. بنا براین در مجموع اطلاع به دستگاههای نظارتی نه چندان سالم همین نظام هم خالی از فایده نیست.
همچنین در نوشته تاکید کردم که، اگر این راه جواب نداد،راه استعفا باقی است فلذا جمله “مامورم و معذور” حرفی است نابجا.
در مورد مواردی را هم که نوشتید،باید عرض کنم که راه را اشتباه رفته اید.در مورد اول می بایست به دادسرا مراجعه و شکایت کلاهبرداری با ارایه دلایل و مستندات محکمه پسند ارایه می دادید.مطابق قانون دادسرا موظف به رسیدگی هر گونه شکایت کیفری می باشد،بازپرس پرونده در صورت لزوم دستور استعلام از مخابرات و دستور تحقیقات بیشتر توسط آگاهی را صادر می کند.
در مورد دوم در وهله اول مرجع رسیدگی بازرسی بانک است،که با تقدیم شکایت کتبی به همراه دلایل مستند و مکتوب (حرفهای شفاهی که بین شما و کارمندان رد و بدل شده،دلیل و مدرک حقوقی محسوب نمی شود) رسیدگی صورت می پذیرد و به فرض عدم رسیدگی امکان شکایت از طریق سیستم قضایی هم فراهم است.
موفق باشید
امروزه روز تجربه گاه روزمره ما این شده که در یک کلیت کلاً به چهار دسته افراد در جامعه بر میخوریم. من آدم مذهبی نیستم و ادامه…، تا بخواهی آدم این را میشنود و این جا افتاده که طرف در جا میخواهد بگوید روی مثلا دانش دوستی یا خرد ورزی و عهد عتیقی نبودن من حساب باز کن. گروه دوم که من خدا را قبول دارم ولی…بالا تا پایین این آخوندها را به بیان خود ردیف میکند. دسته سوم عوام که بافتشان از نظر تفاوت دیدگاه مثل دولتیهای پاسدار و بسیجی و امنیتی و جامعه آخوندی است. از بی اعتقاد تا متعقد تا از سر ترس و احتیاط یا بخاطر نونی که از سفرهٔ اعتقاد میخورند، گونه گون هستند، اما کفّ آگاهی آنها آنقدر بالا آمده که رژیم خود را کشت و به هر حیلتی دست زد در آخرین شو انتخاباتی نتوانست بیش از ۴ میلون برای عزیز دل رهبری بیت ( جلیلی متعلق به عهد پارینه سنگی) رای دست و پا کند. دسته چهارم نخبگان ( هنرمندان، شاعران، نویسندگان، محققین، متفکرین، و…) که جای خود دارند و از اینهمه هنرمند تنها یک الهام چرخنده آغا آغا میکنه که بوی تعفن چاپلوسیهای سرسام گرفته وی حتی باعث چندش یک بسیجی هم میشود ( با گوش خودم شنیدم). مطلب بعد اینکه این فرهنگ ایرانی در درازنای تاریخ خود همواره در همهٔ اعصار خود فکر تولید کرده و در خود همین دین مبین هم دهها فرقه و شعبه ساخته و آن را تکه پاره کرده و همچنان هم میسازد و پدر صاحب دین را در آورده و این آخرین را هم که شیعه باشد، ناخواسته در معرض محک تجربه ایرانیان و جهانیان قرار داده تا دوران گذار تسلط کلیسا ( مذهب) را زودتر از هر کشور اسلامی طی کرده باشد و از غل و زنجیرهای مصیبت و فلاکت مذهب نجات پیدا کند. از آن طرف پیشرفت و پیشروی دانشهای بشری سرعت برق گرفته اند و انفجار اطلاعات در دسترس همگان همچون سیلی بنیان کن دارد خروار خروار حاصل هزارو چند صد ساله فقه و فقاهت را به صخرهها و کنارهها میکوبد و سر هر ساعتی حرفهای فلان اخوند که ساعتی قبل شکر فرموده سوژه خنده و دست انداختن و به صخره گرفتن واقع میشود. با این میخواهم به جناب سید مرتضی گرامی هم گفته باشم که در این گیر و دار حاصل جبر اجتناب ناپذیر توسعه و تکامل قهری و ناگزیر، من نوعی هم از منظر دیدگاهی که الان دارم حرف میزنم بی آنکه قصد و نیت من هدف قرار دادن شخص شما و اعتقاد شخصی شما باشد.
دوستی خاله خرسه و کمکهای بشردوستانه با اعمال شاقه. اخوندا میگن یه کشتی پر از کمکهای بشردوستانه روانه یمن کردند و برای حفاظتش چند کشتی جنگی در جوارش. سردارکان روی آبی هم شروع کردند به عر و تیز که اگه کسی نگاه چپ به کشتی پر از کمکهای بشردوستانه کرد چنین خواهد شد و چنان از جمله آتش جنگ در تمام منطقه. خدا وکیلی در طول تاریخ دنیا آیا هیچ دولتی تهدید به شروع جنگ به خاطر کمکهای بشردوستانه کرده؟ ولکن دولتهایی بوده اند که مواد منفرجه جای خیار شور به بلژیک فرستادن.
رسول و مازیار گرامی
1-در باب جاهلبت باید گفت که آری تأمل شما جناب رسول مقرون به صواب است. هیچ کدام از آیاتی که اشاره به کلمه جاهلیت کرده اند، معنای آن را مشخص نکرده و از لحاظ ادبیات عرب هم این کلمه مصدر جعلی است و در ادبیات قبل از اسلام به کار نرفته. اینگونه بگویم: معنای یک واژه یا با تعریف تعیین می شود یا تنها در کاربرد معین در یک متن. مثلا ما-اصلاً فعلاً از اینکه واژه جهل در برابر حلم یا علم است صرف نظر کنید-طبق سنتی که در فرهنگ اسلامی رواج یافته- بیاییم به این فکر کنیم وقتی آیه قرآن می گوید تبرج نکنید مانند تبرج جاهلیت(اولی) یا درباره خدا ناحق گمان می ورزند -گمان جاهلیت، و حکم/داوری جاهلیت می گزییند،یا کافران در دلشان حمیت نهادند-حمیت جاهلیت. آیا این کاربردها معنای مشخص و معنی یافته است؟ این تعابیر چون در آیات قرآن اصلا و ابدا نامعین مانده و مشخص نشده برای مفسران هم نامعلوم است.(منظورم این نیست که نظر نداده اند چرا بحثها کرده اما همه ظنی و برآمده از دانش مفسر است نه از دانش قرآن) داستان این است که ما وقتی با یونان و عقل یونانی آشنا شدیم، کلمه جهل و جاهلیت را در برابر علم-یعنی تلاش برای معلوم کردن یک نامعلوم- به کار بردیم و سپس به قرآن مراجعه کردیم و دیدیم چون لابد این تعبیر در اینجا یعنی چیزی در مقابل علم. خود عربها در تعابیر کهن-بخصوص قرون سوم به بعد- تعبیر جهل را در برابر حلم و به عنوان یک رذیلت درونی بکار برده اند و آن را از مقوله ادراک ندانسته اند به عبارت دیگر وقتی جاهلیت را نتوانیم طبق مفاد آیات معنای مشخص کنیم به بیرون و استعمالات عرفی پناه می بریم و بسته به رواج واژگان مقابل و متضاد واژه جاهلیت به آن معنا می دهیم. منظورم این است که یک واژه در یک کاربرد مشخص معنای خود را تعیین می کند نه در چیزی که ما از بیرون به آن می افزاییم و در تعابیر چهارگانه قرآنی از این واژه تنها چیزی که می شود فهمید این است که قرآن آن را منفی میداند و به حکم، ظن، حمیت و تبرج، آن را منفیانه نسبت می دهد. درک من این است که قرآن چیزی را که از وحی و الکتاب و خدای خبردهنده نیاید و تنها از سوی هوای نفس و سنت نیاکانی وضع شود با عنوان الجاهلیه توصیف می کند. حال خارج از این نکته، شما درست می گویید مجموع تحقیقات و تحلیلهای محققانه بسیاری نشان می دهد که در عصری که اینک ما به جاهلیت نامبردارش می کنیم- یعنی پیش از بعثت پیامبر اکرم- این عصر دانشها و اطلاعات و مناسبات فرهنگی معتنابهی داشته، در باره نجوم و قیافه شناسی، در باره زمان ها و تقویم، در باره معاملات و تجارت و ثبت وقایع، در باره شعر و بلاغت و در باره پزشکی و درمان، در باره جغرافیا و ابر و آب و باران و آسمان و زمین، تفکر می کرده و عقاید و باروهای مفصل داشته. منابع کهن پر از این اطلاعات است. دستکم برای اهل تحقیق می توان کتابهایی مانند آثار ابوریحان و گزارشهای مفصل او از قبل از اسلام و نیز الاصنام کلبی و الازمنه و الامکنه ابن حازم را مثال زد و در میان تحقیقات معاصرین غیر از پژوهشهای غربیان می توان به کار گسترده جواد علی محقق عراقی با نام المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام مراجعه کرد. این کتاب در ده جلد نوشته شده و جالب این است که با اینکه حوزویان کار خوب و بد هر محقق عربی را ترجمه کرده اند اما این اثر به فارسی در نیامده است. چون می دانند چه پیامدها دارد این کتاب در ذهن خواننده! یک نکته خارج از بحث بگویم: کسانی مثل مصطفا ملکیان با خواندن این کتاب دگرگونی فکر بسیار یافته اند.! خواندن این اثر برای هر تشنه آگاهی از پیش از اسلام واجب است. این هم فتوای من. مگه قراره فقط آقای نوری زاد فتوا بدهند!. باری برای معناهای متحول شده دیگر کلمه جاهلیت می توان چیزهایی گفت و نوشت که می گذارم برای فرصت دیگر. فقط بگویم در منابع اسلامی از سده دوم به بعد کلمه جاهلیت معنای زمانی به خود گرفته و به عصر و عهد پیش از اسلام اطلاق شده از جمله اگر کتاب اخبار مکه فاکهی و اخبار مکه ازرقی(قرن سوم) را ملاحظه کنید می یابید که اینان زمان را به عصر جاهلیت و عصر اسلامی تقسیم می کنند که الان هم برای ما کاملا جاافتاده است اما این تعبیر و زمانی دانستن معنای جاهلیت در خود آیات قرآن نیست.(من فکر نمی کنم کلمه «اولی» به عنوان صفت جاهلیت معنای زمانی داشته باشد). یک نکته دیگر اینکه ایزوتسوی ژاپنی که در باره خدا و مفاهیم اخلاقی در قرآن پژوهش کرده بیشتراز هر کس به این تلقی که کلمه جاهلیت در برابر علم به کار می رود دامن زده در حالیکه سخن و روش اوهیچ مبنای قابل دفاعی از خود آیات ندارد. دوستان تلاشگر! نفرمایند کمله جهل همیشه و پیش از اسلام هم کاربرد داشته-خطایی که خود ایزوتسو هم مرتکب شده- ما داریم در باره الجاهلیه بحث می کنیم نه جهل! نیز با ادبیات عرب معنای جاهلیت را به سمت خاص نبرند چون ما حق نداریم معنای یک آیه را قبل از هر چیز با بیرون از خودش توضیح دهیم. مثلا ما اگر می خواهیم بدانیم آیا کلمه الرحمن در قرآن معنای اسمی دارد یا یک صفت است پیش و بیش از هر کاری باید خود استعمالات آیات را مورد مداقه قرار دهیم نه استعمالات بیرون از آن را. بله اگر بخواهیم تفسیر خارج از متن کنیم لابد به علم زیست شناسی فعلی هم می توانیم اتکا کنیم برای توضح دادن مضغه و علقه و دیگر تعابیر قرآنی در باره جنین.!
2- درباره مدرنیته هم برای مازیار عزیز-معذرت از کمبود وقت و ناتوانی در جمع کردن بحث- عرض کوچکی دارم و آن این که آشنا شدن با غرب برای نسل اول در حکم بیدار شدن و سر بلند کردن و خوردن سر به سنگ بود که هنوز ما نوادگان آنها هم در گیجی شان شریکیم. شاید خوب نباشد به دنبال چیزی باشیم که در تاریخ محقق نشده و از واقعیت شروع کنیم نه خیال. پس گفتن اینکه اگر رضاخان این می کرد یا آن و محمدرضا هکذا چه می شد صحیح به نظر نمی رسد. فعلا تاریخ متحققی در دست داریم باید ببینیم چرا زور این وضع بیشتر بود که متحقق شد نه خیالوارههای محقق نشده. حال می توانم گفت که از گیجی اولیه مدتها گذشت و به مشروطه منجر شد و سپس صدها معضل با شهری شدن پیش امد و با صنعتی شدن. شادمان معضل را در فکلی بودن مردم می دید و جلال در غربزدگی و دیگری در ناسیونالیسم و چهارمی دعوت به خویشتن خویش می کرد و با همین بیماری شناسیها،اما خود ندانسیتم چه هستیم و چه داریم و چه می خواهیم. ما مگر آزادی و برابری و وطن نمی خواهیم و نمی خواستیم؟ خوب چه چیز مانع اینهاست؟ یکی می گفت ماشین و صنعت. باید به عرفان برگردیم آخه چرا؟ چون غرب در انحطاط است و بی اخلاقی. شاهدش توین بی و اشپنگلر و سپس هیدگر و کربن. پس به راه افتادند که علم غرب را بگیریم و نه اخلاق و باور او را. در همین وضع شادمان به پا خواست که حساب بی دینا و بی وطنها و فکلی ها را برسد زیرا آنها به باورها و اخلاق غرب گرایش داشتند و بی بندوباری و سینما و بی ناموسی و بی حجابی می آوردند(البته منظورم از شادمان عصر او و گفتمان روحانیت و اوست) جلال هم گفت غربزدگی مانع رسیدن ماست به خوبیها و زیباییها و غربزدگی همان وبازدگی است. نراقی هم گفت ما خود داریم آنچه خوبی است و بیایید بدی غرب را پس بزنیم. در این بلبشو فراموش کردند از اول چه می خواستیم و صورت مسئله عوض شد. ما آزادی و برابری و وطن می خواستیم. از دل اولی مشروطیت درآمد و از دل دومی قانون مدنی و دادگستری و از دل سومی هم ناسیونالیسم رضاخانی. مشروطیت با موانع مواجه شد و قانون هم با صدها معضل و همه موانع به نظر من در دو چیز خلاصه می شد یکی دین و سنت و دیگری اسبتداد. دومی را با انقلاب اسلامی خواستیم حل کنیم و اولی ما را به حتی پیش از مشروطه بازگرداند و شد اینکه اکنون بشنویم که وظیفه نیروی انتظامی از دیدگاه مراجع معظم باید اجرای اسلام باشد! خوب فکر می کنی اکنون بزرگترین مانع رسیدن ما بعد از همه آمد ورفت و تحول، در کجاست؟ ما بدیم؟ خوب خیلیها به این سمت رفتند که بله ما ایرانیها بدیم و اندر معایب و آسیبشناسی رفتار ایرانی داد سخن دادند. که به نظر من بیراهه رفتن است چون ملتهای دیگر هم صدها بدی بدتر از ما دارند. من باور نمی کنم فرد انگلیسی و فرانسوی و امریکایی از فرد مازندرانی و خراسانی و کرامانشاهی و کلا فرد ایرانی اخلاقی تر و بهتر و ذاتا خوبتر و یا باهوشتر باشد. بگذریم که از نقش دانش و آموزش غافل نیستم در به صدر آوردن و یا به قعر بردن یک قوم اما سخن اینجاست که معضل ما از سنخ اخلاق و رفتار و آدمیت نیست بل از سنخ فرهنگ و باور و ایدئولوژیهایی است که یک ملت دارد و یک ملت دیگر ندارد یا عکسش را دارد. فکر کن اگر ما همان 5 یا10 آیه را که آقایان قبول دارند در باره جهاد و جنگ با کفار که الان تبدیلش می کنند به جهاد دفاعی نه ابتدایی، نداشتیم یا نظریه عصمت و امامت و سوگ سیاوش و سلف صالح نداشیتم(همه اینها چسبیده به گلوی آنکه وطن و برابری و آزادی می خواهد والا به عنوان عقیده شخصی که عزیزند و تاج سر) آیا چیزی به نام انتحار و بنیادگرایی و استشهادی و تحقق کلمه الله در روی زمین و مستضعفان وارث زمین اند و سلفیه و جهادیه و جبهه النصره و حزب الله و داعش و القاعده و مبارزه با کفار داشتیم؟ خوب اگر اینها را نداشتیم( منظوم دعوت به معنازدایی ازاینهاست به نفع برترین مصالح یک ملت. مگر آقایان نمی گویند احکام تابع مصالح و مفاسد است!) و مثلا مثل آدم دانشگاه می رفتیم و حزب و پارلمان و انتخابات مألوف جهانی داشتیم و قانون اساسی می نوشتیم بری از هر گونه تبعیض و برنشاندن یک مذهب و طرد مذهب دیگر، یا جانبداری از یک صنف و ویژه کردن یک دادگاه، آیا دراین فرض ما به استقلال(وطن)، آزادی و برابری نمی رسیدیم؟ سخن این است که سکولاریسم(نه ضدیت با عقیده و خدا) تنها مسیری است که ما را آموزش می دهد که بدون راست و چپ رفتن و بدون غربزدگی و فکلی کردن و بدون خویشتن خویش بازی و بدون انقلابی گری و چپ بازی، می توان به این خواسته ها رسید. سعی می کنم اگر زمان و فرصت یابم این بحث را به سهم خود تداوم دهم. خیلی مجمل و الکن برگزار شد. عزت مستدام. روی هر دو بزرگوار را می بوسم
علی1 عزیز
از وقتی که گذاشتید متشکرم. گمان کنم با توجه به تشابهات علائقی که داریم شنیدن این سخنرانی مهدی خلجی با عنوان “اسلام شناسی در ایران – جدال بر سر سرمایهای نمادین” برای شما و هم دوست فرزانهمان کورس جالب باشد: http://www.agorapf.org/siasat7/
اگر سرعت اینترنت به شما اجازهٔ دیدن ویدئو را نمیدهد، نسخهٔ صوتی آن روی soundCloud را با سهولت بیشتری میتوان شنید یا دانلود کرد. آدرسش در همان صفحه موجود است.
این هم آدرس سخنرانی خلجی روی SoundCloud :
https://soundcloud.com/agora-philosophical-forum/13-10-19
مازیار گرامی
ممنون از راهنمایی و ارجاعی که دادید به این سخنرانی. در کل نمی توانم در باره مهدی خلجی نظر بدهم اما فقط بگویم از گفتارش استفاده کردم اما حیفم می آید این را نگویم که در باره متولد شدن ایدئولوژی اسلامی از مارکسیسم که به گفته او کار چپها بوده این گفته خطای محض است و از او که فقه و مبانی روایی خوانده متعجبم زیرا تمام چیزهایی که گفته در فقه شیعه و روایات گسترده و پراکنده هست و از چپ و مارکس چیزی گرفته نشده. من حتی می توانم مدعی شوم چپ ایرانی، روش سخنوری و ارتباط با توده را از روحانیت شیعه می گیرد نه به عکس. اینکه ما روحانیت و ایدئولوژی اسلامی و یا شیعی را زاده چیزی غیر از خودش بدانیم ناتوان می شویم در فهمش و شناخت نادرست به سلطه پذیر کردن بیشتر ما می انجامد تا مقهور کردن ابژه و متعلق شناخت از سوی سوژه. سوژه وقتی سوژه است که راه شناختش روشن و درست و صحیح باشد.من همیشه حیرت می کنم از فیلسوفان بزرگ غرب(از جمله هایدگر که کل کار سترگ خود را«راه» می داند) چرا این همه در باره ریزه کاریهای روش و راه صحیح اندیشیدن بحث می کنند و خسته هم نمی شود یک دلیلش اینه تا سوژه بیراهه نرود و ابژه از پشت سر و از تاریکی او را چونان ماری در سایه در خود نپیچد و مضمحل نکند. با توجه به این عرض به این هم بیندیش که چرا محققان ایرانی و روشنفکران ایرانی، هیچگاه مکتب پربار و گسترده و چارچوب دار و روشن نمی گذارند؟ به نظر من چون از راهسازی! دوری می کنند و دوست دارند نظریه پردازی موضوعی کنند و مستقیم بروند و بپرند سر موضوع! راه را نمی بینند و بیشتر غایت راه را نمی بینند و چشم بر رسیدن به آن دوخته اند! ما خیلی نیاز به تمرین داریم برای فکر کردن و راه را درست رفتن باهم. ضمنا آن حرفش هم درست است که فلسفه از دست دادن دانش است(همان دوکسای عهد سقراط) که این را هم از راسل نقل می کند و حقیقت بزرگی است و به همین راه ربط دارد! بگذریم بعدا چیزی شاید فرصت کردم راجع به این دوست محقق گفتم فعلا بای عزیز.
با دورود به علی 1
در این کارزاری که شما دارید دوست نداشتم وقتتان را بگیرم
پیش از انقلاب57 واژه هائی همچون عدالت برابری حمله به ازادی ولیبرالیسم به سبک مارکسیستی واقتدار شوروی وچین بر بیشتر سرزمینها والگوهائی همچون چگوارا جذابیت خاصی داشت اخوندها از این موضوعات استفاده کردند تا جوانان بیشتری را جذب کنند وبگویند اسلام هم خواستار تحقق این ارمانها است.امریکا ستیزی که هنوز انقلاب اسلامی سرلوحه مبارزه خود قرار داده میراث شوم ان دوران است از طرفی دیگر تنها موردی که میشد به شاه انتقاد کرد پنهان شدن پشت واژه های دینی بود مگر روحانیت همچنان که در اندیشه شیخ فضل الله نوری عیان است به ازادی غربی نمی تازد در اینجا چپ ها و روحانیت هم پوشانی می کردند واژه های چپ برای جذب جوانان وعرصه دین راهی برای اعتراض چرا که خود شاه در مقابل انتقادهای دینی سکوت ویا ادعا داشت خود حافظ باورهای مذهبی است .در زمان او دین هیچگاه مورد نقد قرار نگرفت سرنوشت کسروی وکتاب 23 سال وترجمه کتاب گلدزیهر مواردی بودند که حکومت شاه در مقابلشان سکوت کرد واجازه انتشار انها را نداد.ان سیاهی لشکری که اخوند احتیاج داشت مارکسیستها در دانشگاه برای انها فراهم کردند. سپر دین برای مارکسیستها وجذابیت شعارهای چپ برای اخوندها معجون نکبتبار انقلاب اسلامی.
مشتاق نظر شما هستم
aliگرامی
تمام چیزهایی که چپ کاشت و انباشت و دروید و چید، بذر نابش درانبار متون کهن شیعی تلبنار شده و روحانیت هم مصداقا همه اینها را در زمین عاشورا و در علیه یزید گاه به زبان می آورد و می آموزاند و گاه دم فرو می بست. کافی است شما یک دوره نهج البلاغه و کتاب الحجه اصول کافی را از متون اصلی یا حتی از روی ترجمه-چه بهتر که ترجمه شهیدی را برای نهج البلاغه انتخاب کنید- بخوانید آنوقت درک می کنید که تمام آنچه راجع به رهبر، امت و شیعه، حق و باطل، تخریب دشمن هست در دسترس همه مارکسیستها بوده و آنها هم ناخودآگاه و از زبان روحانیت شنیده اند و سپس با دگرگونی اندک در مصداقها، نام توده و امپریالیسم، همان دشمن و مخالف امامت امام و رهبری انسان صالح، را بجایش با رعایت اصل مقتضیات زمانه! طرح کرده اند. چپ ایرانی( غیر از نسل بلادیده و اندک سرانی چون تقی ارانی) که آنقد باسواد نبود که عمقی مارکس بخواند و یا حتی لنین و یا حتی رفیق تروتسکی را. اما همه یا عمده آنها پای منبرهای عموم روحانیت و خواننده و شنونده طالقانی و مطهری و غلامرضا سعیدی، شریعتی و فخرالدین حجازی و پاک نژاد و هاشمی نژاد و… بودند.
باری چپ حرف این نیست که روحانیت از چپ نگرفت حرف این است که چپ مقهور روحانیت و آموزه های کهن آن بود و لو ناخوداگاه. دانش ناخوداگاه نفوذ می کند در دورن یک نسل. روحانیت اصلا آماده تغییر خود نیست مگر چیزی که خودش دارد را یکی با زبان بهتری بیان کند. اگر خمینی و مطهری و شریعتی و دیگران، آتشین سخن می گویند و همنوا با توده می شوند چون این در فرهنگ خودشان صدها سال پیشتر تعبیه شده. زمین از حجت خالی نمی ماند از هر ایده پیشوا و رهبری فدرت مفهومی بیشتری دارد. عزت مستدام
حرکات اینروزهای عوامل خامنه ای و عربده کشی ها و جابجائی مدام خط قرمزها از مذاکره با غرب تا اینکه بازرسان نباید وارد مراکز نظامی شوند که در اساس حرف بیهوده ای است و حرکات احمقانه ای چون اسکورت یک کشتی بسمت یمن همه نشانه از درماندگی و حیرانی شخصی دارد که برای سرپوش گذاشتن به گندی که به ایران و ایرانی زده دنیال این است که مثلا قدرت نمائی کند ولی نمیداند که بقول معروف “عاقلان دانند”!
آنچه که آقای خامنه ای نمی فهمد و بی مغزهائی چون “سردار جزائری” که سابقه مشخصی هم ندارد نمی توانند برایش توضیح دهد این است که اگر الان چند اف 15 عربستان و ائتلاف یعنی امارات و مراکش به کشتی ایرانی و ناوهای همراه آن حمله برق آسا بکنند و آنها را به کف خلیج بفرستند فردای آن جناب خامنه ای که چند ناو گرانقیمت را بباد داده و دهها نفر از نظامیان ایرانی را به گور آبی فرستاده وبا بی حیثیتی حاصله ، با عرض معذرت، چه غلطی خواهد کرد؟ آیا این ناوها دارای پوشش هوائی هم هستند؟ ایران چگونه جنگ را به گفته “جزائری” جوری آغاز خواهد کرد که کنترلش دست خودش باشد؟
رابرت مکنامارا وزیر دفاع آمریکا در زمان بحران موشکی کوبا در خاطرات خود می گوید که “کندی” از من پرسید در مقابل روسها بنظرت چکار باید بکنیم؟ جواب او این بود که باید دوکار بکنیم : اول اینکه چگونه در صحنه جنگ با ناوهای آنها وارد در گیری شویم و دوم اینکه فردای روز درگیری با چه دنیائی مواجه خواهیم بود!..ما حق داریم سئوال کنیم جناب رهبر جانشین امام زمان، اگر درگیری انجام شد فردای آنروز ایرانی ها در چه دنیائی زندگی خواهند کرد؟
آقای خامنه ای و کسانی که مرتب بدنبال جنگ با این و آن هستند یا معتقدند یا مزدور..اگر اعتقاد به جنگ دارند که اینکار با ملت فحشا زده و معتاد و بیکار و قاچاقچی و خیابانی نمیشود با توجه به اینکه خودشان از فسادشان به این مردم عنایت کرده اند، ولی با همین حرفها میشود قیمت نفت را بالا برد، باعث شد که ارزش سهام نیویورک بالا و بالاتر برود و کمپانی های آمریکائی و اسرائیلی منطقه را چپاول کنند آنهم به قیمت اینکه “سردار نقدی” و “آقا مجتبی” و نوه “حداد عادل” برقرار باشند..دیگر چه باک که زنی مسلمان با رضایت همسر خود فروشی کند و جنایت هم بکند..برای اینکار این چنین ملتی خوب است!
با سلام وعرض ادب واحترام
این روزها شاهد شاخ وشانه کشیدنهای برادران سپاهی ومقامات حکومتی هستیم که با همه همسایگان سر جنگ دارند ؛انهم بخاطر چه وچی !!!وضعیت سوریه را به آن بدبختی وفلاکت درآوردیم که چون طرفداران بشار اسد شیعه هستند ،باید تمام اهل سنت درسوریه ازبین بروند ویا بدون خانه وکاشانه ودربدر اینجا وآنجا شوند ؛بدرک چون سنی هستند مهم نیست وحالا چندیست که بیچاره های حوثی را بجان مردم یمن روانه کرده ایم تا بقولی دربن گوش عربستان وهابی حیات وخلوتی برای خودمان تدارک بینیم .
آخرهیچکس نیست از این حکام ما بپرسد ما سر پیازیم یا ته پیاز ما چرا باید پول این ملت بدبخت تن فروش را به جیب دیگران بگذاریم وتازه باعث فسق وفجورهم شده باشیم .امان ازدست دین ودینداری !!!
کجا این ملت چنین ماموریتی را به حکام داده اند که عربده کشان وارد دریان عدن شوند نعره هل من مبارز بطلبند .غافل ازاینکه اگردرآنسوی آبها فرزندان ما را بخاک وخون بکشند ،ما چه کاری ازدستمان برمیآید ؟مگراینکه دراین مذاکرات هسته ای قرار شده باشد ما جنگی راه بیاندازیم تا امریکا واوروپا اسلحه های خودرا بفروشندوبیازمایند ودرمقابل کمک امریکا به برداشتن تحریمها پولهای کشورهای عربی را جهت خرید اسلحه بجیب امریکا واریز کنیم .
آقایان کمی بخود آیند که اگریک روز قدرت مرکزی مملکت کمی ازهم گسیخته شود ؛ایران را تبدیل به ایرانستان کرده ایم وخواسته اسرائیل را برآورده این خواروباری که روانه یمن کرده اید به مردم گرسنه ایران بدهید تا هم اندکی ازحقشان را جبران کرده باشید وهم اندکی خاطرشان را شیرین کنید .آقایان حکومتی دنبال جنگ نروید که فرجامش ازهمین حالا کاملا روشن است وشماها بازنده اصلی این جنگ خواهید بود .دلایلش هم بسیاراست که باید با فکرواندیشه بدان دست یابید
ريشه ها ٣٠٩(قسمت ٣.٨ ذيل پست قبلى )
فرهنگ < فرهنگ دينى < عرفان <…
زمين و آسمان حافظ
٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ ( دنباله قسمت الف )
عرفان و آزادى : انسان محدود به ادراك حسى جزئيات نيست .حيوانات ديگر نيز آن سان كه دكارت مى انديشيد شئى اى فاقد حس يا به ديگر سخن ماشينى مكانيكى نيستند. حس و شمى دارند كه با آن در ميان جزئيات پيرامون زندگى خود را تمشيت مى كنند ، خطر را تميز مى دهند و ردّ شكار را مى گيرند و همنوع و توله هاى خود را مى شناسند .سگ مى تواند با انسان انس گيرد و گربه خانگى گاه پس از مرگ صاحبش علايمى همچون سوگوارى از خود بروز مى دهد. اما آيا اين حيوانات دركى هم از زمان دارند ؟ آيا رفتار و كردارشان انتخابى يا صرفاً انعكاسى و شرطى و تابع عوامل بيرونى است ؟ به قول فيلسوفان سگ آيا فرديت ، تشخص و سوژگى هم دارد ؟ چه كسى مى تواند با يك سگ همحس شود ؟ به راستى در مغز اين يا آن سگ چه مى گذرد ؟حتى هم احساسى انسان با انسان تنها با قياس از بيرون ممكن است ، سگ كه ديگر جاى خود دارد . امروزه چنين مى نمايد كه فيلسوفان كم كم بايد فروتنانه بپذيرند كه پاسخ به اين پرسش ها را به علم و آزمون واگذار كنند، اما يك چيز هست كه هنوز علم و آزمون و حتى فلسفه به علت آن با قطعيت پى نبرده است يا اگر پى برده است من نمى دانم . اين را داشته باشيد تا به آن برگردم .
استيقن هاوكينگ در كتاب طرح بزرگ در همان ابتدا اعلاميه فوت فلسفه را به جهانيان ابلاغ مى كند . '' فلسفه مرده است '' و اكنون علم است كه مى تواند پاسخگوى بنيادى ترين پرسش فلسفه مدرن گردد . اين پرسش را نخستين بار لايب نيتس در سده هفدهم ميان دايره نزاع پويا و غول آساى انديشه هاى مدرن مى افكند :'' چرا موجودات هستند و نه چنان است كه نباشند ؟'' اين پرسش هيچ پيشفرضى ندارد جز اين پندار افلاتونى كه مى گويد : تو از كجا مى دانى كه اين موجودات اصلاً هستند ؟ دكارت نيز در وجود موجودات محسوس شك كرد و در اثبات وجود دست و پاى خودش بيش از اثبات وجود نفس و خدا مشكل پيدا كرد . كانت عجز فيلسوفان در اثبات وجود عالم خارج را ننگ فلسفه ناميد. تيرى از كمان رها مى شود ، به سيبل مى خورد و سيبل را سوراخ مى كند . آشيل تيز روترين فرد يونانى با لاك پشتى كه در نقطه شروع تنها يك گام از او جلوتر است مسابقه دو مى دهد و در حالى كه لاك پشت چند سانت پيش تر نرفته آشيل به خط پايان مى رسد .چشم اين هر دو حادثه را مى بيند اما زنون فيلسوف باستانى يونان مى گفت آنچه چشم مى بيند امر محال است . چرا ؟ چون هيچ فاصله اى هرگز طى نمى شود و حركت محال است. چرا؟ براى آنكه اگر بخواهى از نقطه a به نقطه b برسى اول بايد نصف مسافت را طى كنى و براى طى نصف مسافت بايد نصفِ نصفِ مسافت و به همين ترتيب بايد بى نهايت نصف را طى كنى و بى نهايت نرسيدنى است . آن سوراخ سيبل و آشيل كه در خط پايان مى بينى پندارى است چون آنچه در خواب مى بينى و گمان مى دارى كه وجود دارد . زنون بدينسان به پيروى از استادش پارمنيدس نتيجه مى گرفت كه در جهان نه حركت وجود دارد نه كثرت . البته از زمان زنون يعنى قريب پانصد سال پيش از ميلاد تا كنون فيلسوفان و دانشمندان بسيارى ، از ارسطو و ارشميدس و توماس اكويناس گرفته تا برتراند راسل و هرمان ويل راه حل هايى براى معماها يا پارادوكس هاى زنون يافته اند، اما دست كم اين انديشمند يونانى با شك و انكار خود نه فقط پويشى فكرى در تاريخ علم و فلسفه برانگيخته بل به مردم زمان خودش نشان داده است كه آنها به دنياى پيرامون خود فكر نمى كنند.
به پرسش لايب نيتس برگرديم : چرا موجودات هستند و نه چنان است كه نباشند ؟ اگر به جاى موجودات بگوييم مخلوقات حدوث جهان بدست خالقى بيرونى و فرادستى را پيشفرض گرفته ايم پس پرسشگر اول بايد اثبات كرده باشد كه موجودات را خالقى وراى موجودات خلق كرده است . اگرچنين نكند بدون فكر و توضيح وجود موجودى برين را مسلم گرفته است پس پرسشش هنوز پرسش ناب فلسفى نشده است چرا كه مسبوق به ايمان است. عارفان اين موجود برين را همواره پيشفرض گرفته اند و از آغاز خود را بنده او دانسته اند ، و جالب اينكه از سوى دگر همچون زنون كثرت موجودات را معدومى پنداشته اند كه در اثر تجلى آن موجود برين موجود مى نمايند . زنون با پيروى از استادش پارمنيدس همه هستى را واحد ، همسان و بى حركت مى انگاشت . اگر مكتب او را وحدت وجودى بناميم گزاف نگفته ايم . اما پارمنيدس تمامى هستى را يكپارچه و ثابت مى دانست و به هستى مى انديشيد نه موجودى كه اديان خدا و خالقش مى نامند. در نتيجه نيازى نداشت تا به رابطه خدا و هستى انديشد . آيا خدا همان هستى است ؟ آيا سابق بر هستى و هستى آفرين است ؟ اگر هستى از اوست پس پيش از آفريدن هستى خودش چگونه هست بوده است ؟ اين پرسش ها در وحدت وجود پارمنيدسى مطرح نمى شود چون تفكر او در فضاى خداشناختى و الهياتى حركت نمى كند . فيزيك رياضى نيز اكنون ادعا دارد كه چيزها هستند . در اين باره شك و پرسش نمى كند چرا كه هستى چيزها محسوس است و محسوس يعنى موجود. آتش هست و نمى تواند كه نباشد چون نه فقط چشم مى بيندش بل حس نيز مى آزمايدش. آتش مى سوزاند و منشأ اثر است و اين يعنى آتش هست نه اينكه نباشد و نه اينكه به قول مولوى عدمِ هستى نما باشد .
ما عدم هاييم و هستى هاى ما
تو وجود مطلقى فانى نما
ما همه شيران ولى شيرِ عَلَم
حمله شان از باد باشد دم به دم
اين ابيات به همين صورت در دفتر اول مثنوى ( نسخه نيكلسون )در داستان وزير و نصارا آمده است . وزير مكارى كه از طرف شاهى يهودى ميان مسيحيان تفرقه افكنده و سپس به عنوان خلوت عارفانه در هاى خانه را بر روى خود بسته است اما مريدان پشت در اجتماع كرده اند و از او درخواست مى كنند كه شاه و سرورشان گردد . طنز ماجرا اينجاست كه ابيات بالا در قصه مثنوى خطاب به اين شاه دنيوى گفته مى شود و ما نمى دانيم كه اين نصارا به چه كسى مى گويند كه همه چيزها و موجوداتى كه چشم مى بيندشان عدم اند و هستى تنها سزاوار تويى است كه نهانى . اين را نمى دانيم به شاه زمينى مى گويند يا به شاه آسمانى . به شاه خطاب مى كنند يا به خدا يا به شاهخدا ؟ سهروردى در پايان كلمة التصوف مى گويد :'' قرآن چنان بخوان كه گويى تنها در شأن تو نازل شده است ''( مجموعه مصنفات ، ج٤، ص١٣٩). اگر توصيه سهروردى را در مورد مثنوى هم به كار بريم نمى توانيم اين دو بيت را به رسم معمول از متن برچينيم و به طور مجزا آن را تنها در مورد خدا به كار ببريم . اين خلاف روايت قصه است . زبانم لال انگار مولوى خواجه و خدا را با هم درآميخته تا همپيوندى آنها در فرهنگ شاهخدايي را به رخ خواننده كشد . يك تن وجود دارد و جز او همه عدم اند . اين را در قديم هم در مورد خدا گفته اندو هم در مورد شاهخدا . هر دو را مدح كرده اند و گاه اين دو مدح ، به ويژه در غزل هاى عارفانه ، چنان ممزوج گشته اند كه ما نمى دانيم در اين يا آن بيت ممدوحِ شاعر خدا بوده است يا شاه . اين درآميختگى شاه و خدا ويژه مولانا نيست بل آن قدر شواهد دارد كه مى تواند ما را به يك روحيه فرهنگى رهنمون شود و آن دگر سالارى است . اين يافته ممكن است شيفتگان اين شاعران را برآشوبد، اما آيا بسيارى از استادان ادبيات و سعدى پژوهان و حافظ پژوهان وقتى مثلاً مى گويند شأن سرايش اين يا آن غزل مدح اين يا آن شاه بوده است به يافته بالا نزديك نشده اند ؟ دريافت من ممكن است اشتباه باشد ، اما بى پيشينگى و تازگى يك دريافت هرگز ملاك غلط بودن آن نمى تواند بود . استادان معزز گرچه ممدوح را يافته اند اما هرگز نپرسيده اند كه چرا مجاورت و آميختگى مدح شاه و خدا در متون شاعران ما اين همه پربسامد بوده است .در قصه بالا مسيحيان پشت در خانه وزير نيرنگ بازى گرد آمده اند تا بگويند ما به يك سالار نيازمند يم . ما يك شاه مى خواهيم كه از او فرمان بريم و در برابرش هيچ باشيم . دگر سالارى از اين آشكارتر ؟ مولوى از زبان اين جماعت دارد سخن مى گويد. از ديد امروزى به اين جماعت مى توان گفت : مگر خودتان گوسفند تشريف داريد كه چوپان مى خواهيد . شما خود انسان هايى صاحب اختيار هستيد كه مى توانيد با عقلانيت جمعى و گفتگو در فضاى عمومى اداره امور خود را بدست گيريد. شما وجودى انسانى و آزاد داريد . شما مى توانيد خود سالار خود باشيد . اما مولوى بنا به متن مثنوى كمينه اشاره اى به امكان اين نوع آزادى نمى كند . علت آن است كه وى هرچند از حقيقت فرازمانى و فراتاريخى سخن مى گويد ، خود پابستهِ تاريخ و زمانه اى است كه در آن آزادى فردى و خود سالارانه اصلاً موضوعيت نداشته است . پس ناگهان در سخنان اين جماعت دگرسالار ابيات بالا را مى شنويم . حق داريم بپرسيم كه اى مولانا :'' اين وجود مطلقِ فانى نما راست راستى همين وزيرك مكار قايم شده در خانه است يا او را تمثيل گرفته اى ؟اگر تمثيل است از كجا بايد بدانيم كه تمثيل است ؟ به اصطلاح وجه شبه و وجه مماثله در كجاى متن است ؟ من كه آن را در هيچ جاى متن نمى بينم .'' پس اگر در متن رهنمودى نيست حق ندارم همين طور الله بختكى در باره كسى كه در قونيه هفتاد كفن پوسانده بگويم : مقصودش خدا بوده يا به اصطلاح بسيار رايج : ميخواد بگه كه چنين و چنان''
پس اى بسا تفسيرها كه جز مقصود خوانى مردگان نبوده اند! اى بسا تفسيرها كه جز مقصود خوانى خدا نبوده اند !
از پيچ اين پرسش نمى توانيم آسان بگذريم .پس آن به كه به طرح پرسش بسنده كنيم و بگذاريم و بگذريم تا به موضوع بحث بازگرديم .تفكر بيرحم و خانمان برانداز است به ويژه آنجا كه پرسش از بنيادى ترين موضوع يعنى هستى باشد . همين كه شما بگوييد خدا هست يا نيست رسانده ايد كه پرسش از هستى كه افلاتون در سوفيست آن را آوردگاه غول ها مى نامد مقدم است بر پرسش از هست و نيست هر موجودى از جمله موجودى كه خدايش مى نامند يا الله يا يزدان يا يهوه يا x يا y. سخن گفتن از وجود مطلق يا هستى مطلق به جاى خدا يا يكى كردن آن با خدا تا آنجا كه من مى دانم هنرى است كه ايرانيان هوشمند – اول حكماى مشاء و سپس عارفان – وارد فرهنگ دينى كردند . تا آنجا كه من مى دانم در قرآن كلمه وجود نيامده است بل تصريفات وجد ، آن هم اغلب به معناى يافتن ، آمده است . مشتقات كان نيز غالباً در آياتى آمده اند كه ربطى به طرح مسئله هستى ندارند . وجود از كى به معناى هستى وارد متون اسلامى مى شود ؟ نمى دانم . آن قدر هست كه ابن سينا پس از نهضت ترجمه متأثر از ارسطو به بحث وجود مى پردازد. ابن رشد و ديگر حكماى مشاء در همين راه گام برمى دارند . ابن عربى پس از شركت معنى دارى در مراسم تدفين ابن رشد در قرطبه راهى مشرق زمين مى شود .هانرى كربن در تاريخ فلسفه اسلامى ( ترجمه سيد جواد طباطبايى، بخس: ابن عربى و مكتب او ) شرحى گيرا و مهيج از ماجراى اين تدفين و سير زائر نوشته است . كربن مكتب ابن عربى را به دامنه كوهى مانند كرده است كه قله آن ميان ابرها گم شده است . به باور وى ابن عربى يكى از بزرگ ترين عارفان اهل شهود در همه اعصار است . اما فراموش نبايد كرد كه زادگاه ابن عربى اسپانيا بود اما باليدنگاهش مشرق اسلامى . پوزش مى خواهم كه كلى گويى مى كنم . قبلاً در بحث راجع به حكمت مشرقى و آثار رمزى ابن سينا اين نكته را در حد توان بازكرده ام كه تمامى شاخه هاى حكمت ايرانى حتى حكمت مشاء بهره اى از عرفان دارند. از محمد عابد الجابرى نويسنده نقد عقل عربى نقل شد كه مشرب عرفانى و گنوستيكى ويژگى برجسته عقل ايرانى بوده است نه عقل عربى . ابن عربى را ايرانيان پر و بال دادند . بحق مى توان وى را پدر عرفان نظرى خواند . كوته كنم : ابن عربى بر اساس طرح مسئله وجود مطلق و قدسى كردن آن است كه عرفان را تئوريزه مى كند . پس اگر از نگاه درون متنى نمى توان تشخيص داد كه در قصه طولانى وزير و نصارا اين وجود مطلق فانى نما از كجا سر و كله اش پيدا مى شود نگاه برون متنى ما را به نشانى فصوص الحكم و وحدت وجود ابن عربى ره مى نمايد .با اجازه شما اسمش را مى گذارم : هستى شناسى قدسى .
هستى شناسى استيقن هاوكينگ قطب متقابلِ اين هستى شناسى قدسى است . چطور ؟ اين طور : آنچه را مولوى نيست هست نما مى نامد ، در هستى شناسى هاوكينگ و حتى پارمنيدس داراى هستى است . پارمنيدس هستى اين درخت و سگ و كوه و زن و مرد را نيست نمى دانست . او فقط با عرضه براهينى حركت و كثرت را انكار مى كرد . در قرآن نيز ممكن است موجودات محسوس اين جهان فانى و هالك خوانده شده باشند ، اما اين كاملاً با نيست گون گرفتن موجودات اين جهان تفاوت دارد . تا آنجا كه من در قرآن پرسه اى پليسى زده ام ردى از پاى افلاتون در آن نديده ام و نيز رخنه اى كه افلاتون از آن زير جلى خود را در قرآن سرانده باشد ؛ البته به شرطى كه نص قرآن حجت باشد نه خواندن مقصودخدا . مى دانم كه تازگى اين مطالب برمى آشوبد اساتيدى را كه ساليان دراز ورد زبانشان اين بوده است :
من نمى گويم كه آن عاليجناب
هست پيغمبر ولى دارد كتاب
مثنوى معنوى مولوى
هست قرآنى به لفظ پهلوى
مثنوى او چو قرآن مدل
هادى قومى و قومى را مضل
اين سخن را چرا حجت گرفته اند ؟ چون گوينده اش شيخ بهائى بوده است ؟ اين دليل قانع كننده نيست . دگر سالارانه و بيفكرانه است . شيخ بهائى چه دليلى آورده است ؟ تقريباً هيچ دليلى . شما اگر از صد جاى مثنوى مضامين قرآنى بيرون كشيد تنها يك مورد كه خلاف قرآن باشد اين حكم كلى را رد مى كند كه مثنوى ترجمه قرآن به زبان پهلوى است مگر ترجمه و تفسير را يكى گيريم . به باور من تا آنجا كه هاوكينگ آنچه را محسوس و آزمودنى است موجود مى داند حرفش با عقل همخوان تراست از سخن عارفانى كه متأثر از نفوذ نوافلاتونيسم هرچه عيان است را نيست مى دانند و آنچه عيان نيست را هست مى انگارند .
خلاصه كنم : كسى كه تفكر را با پردلى و جرأت و شخصاً و رأساً آغاز كند لازم نيست راه خيلى دورى رود . الان دور و بر خود را نگاه كنيد . چه مى بينيد؟ يك ميز ، يك صندلى ، يك گلدان و يك موجود ( هستنده). تنها چيزى كه با كم ترين ضريب خطا مى توانيد بگوييد اين است : اين ميز هست . آن صندلى هست . آن گلدان هست .
و اما بنيادى ترين پرسش كه بنياد تفكر نيز هست و در فرهنگى كه پرسيده نشده است تفكر نيز جرأت پيشروى تا ته خط نداشته است اين است : چرا اين ميز ، آن صندلى و آن گلدان و در كل موجودات هستند و نه چنان است كه نباشند. در فرهنگ دينى موجود همواره پيشاپيش مخلوق فرض شده است . صورت خام اين پرسش را در فلسفه ارسطو مى يابيم . سپس هزار سال قرون وسطى يا اين پرسش را بايكوت مى كند يا آن را در هستى شناسى قدسى كژ و مژ مى كند .
اكنون در آغاز هزاره سوم ميلادى يك اختر شناس و داناىِ فيزيك كوانتوم مى گويد : علم دريافته است كه چرا موجودات هستند و چرا به اين گونه كه هستند هستند . فلسفه مرده است .( پاراگراف اول طرح بزرگ ). آنچه هنوز علم با قطعيت به آن پى نبرده چيست ؟ وعده دادم كه در اين قسمت توضيح دهم اما سخن به درازا كشيد ، پس بماند براى قسمت بعد
با سپاس بسيار از بردبارى شما
با درودی از بن جان به فرهیخته ارجمند کورس عزیز : بزرگوارا دست غدار جمعی دگم اندیش چنان افکار روشنگرتان را به خود مشغول کرده که ازتوهین به وجود شریف خود هم دریغ نمیکنید : ( زبانم لال انگار مولوی خواجه و خدارا با هم در آمیخته تا با هم پیوندی آن هادر فرهنگ شاهخدایی را به رخ خواننده گان بکشد ) ای بزرگوار چرا زبان شما لال شود زبان طاغیان و گردن کشان به اسم پشتیبانی ازدین لال شود که به ساحت شما توهین نکنند ازپی این کلمه چون مولوی واقعا راه کار دیگری ازاین پیوند بین خواجه و وخدا نداشت که بیان کند که خواجه چنان غرق در قدرت کاذب است که خود را جانشین خدا می انگارد مانند بعضی که به گمان خود با رگ های بر آمده گردن از خدا پشتیبانی میکنند و انگار باور ندارند قدرت لایزل خداوند را و وی را محتاج پشتیبانی می انگارند و به گمان خود زنگار های جهل را میزدایند وغافل هستند که زنگار های جهل وجود افکار دگماتیسم همان آنان است. وبس . البته به شما حق میدهم که نگران حکم ارتداد که با سریشی به قامت افکار گرانسنگتان بچسبانند باشید ! امید که پویاتر و سر افرازباشید . با احترم.
با سلام به دوست گرامی
برخی نکات در نوشته شما هست که قابل بحث است یا لا اقل مبتلا به نوعی ابهام هست که مجملا با شما در میان می گذارم:
1-فرموده اید :””استيقن هاوكينگ در كتاب طرح بزرگ در همان ابتدا اعلاميه فوت فلسفه را به جهانيان ابلاغ مى كند . ” فلسفه مرده است ” و اكنون علم است كه مى تواند پاسخگوى بنيادى ترين پرسش فلسفه مدرن گردد “”.
(پایان)
قبلا اشاره به گزاره هاوکینگ نموده بودید،بنظر من این سخن از کسی صادر شده است که با فلسفه اولی آشنا نیست ،گرچه نابغه بزرگی در فیزیک کوانتوم و نظریات فیزیکی و نظریه بیگ بنگ باشد، کسی اگر تعریف علم و حریم آن و تعریف فلسفه و قلمرو آن را دانسته باشد هرگز به چنین خلط مبحثی دچار نمی شود که مرگ فلسفه را اعلام کند ،زیرا حریم علم و خصوصا علمی که هاوکینگ تخصص در آن دارد حریم بررسی روابط بین اشیاء محسوس و چگونگی تاثیر و تاثرات بین آنهاست ،در حالیکه حریم و موضوع حکمت و فلسفه اعلی مطلق وجود است نه خصوص وجود مطلق ،و روش بررسی های فلسفی نیز روش عقلی است ،و ببرهان اثبات می شود که هستی انحصار در محسوس ندارد ،و اعم از معقول و محسوس است و علیت امر معقول است.قبلا بحث های مفصلی با یکی از دوستان داشتیم که فرض کنید فرضیه بیگ بنگ ایشان توجیه علمی شود که مبدا حدوث کیهان و کهکشانها و بالجمله جهان محسوس “یک انفجار” بوده است ،کسی که اعلام مرگ فلسفه می کند آیا می خواهد اعلام کند که “معلول و حادث بی علت و محدث بعرصه هستی می آید؟ مگر خود او در فیزیک کوانتوم و در تبیین نظریه بیگ بنگ اساس حرکت علمی خود را بر علیت و معلولیت و عدم امکان تحول و تغییر و حدوث بدون علت قرار نمی دهد؟
بنابر این بنظر من تفوه به چنین الفاظی که “فلسفه مرد” چون ما در فیزیک کوانتوم پیش رفتیم ،تعبیری جز نا آگاهی به فبسفه و موضوع فلسفه ،یا پز تو خالی تبلیغاتی ندارد.
——————————–
2- “به پرسش لايب نيتس برگرديم : چرا موجودات هستند و نه چنان است كه نباشند ؟ اگر به جاى موجودات بگوييم مخلوقات حدوث جهان بدست خالقى بيرونى و فرادستى را پيشفرض گرفته ايم پس پرسشگر اول بايد اثبات كرده باشد كه موجودات را خالقى وراى موجودات خلق كرده است . اگرچنين نكند بدون فكر و توضيح وجود موجودى برين را مسلم گرفته است پس پرسشش هنوز پرسش ناب فلسفى نشده است چرا كه مسبوق به ايمان است””.
(پایان)
اگر مجموعه موجودات مراد باشند ،این پرسشیست که باید آنرا پی گرفت ،آیا مجموعه موجودات حادثند یا قدیم؟ برهان بما می گوید حادث نیازمند محدث است ،و حرکت محتاج محرک است ،و صدفه و تصادف جایی در علیت و معلولیت ندارد .الخ..
و اگر سوال از تک تک موجودات است ،بسیار خوب تک تک موجودات را می توان علت یابی کرد ،من در گزارش کلام لایب نیتس متوجه نشدم که تعبیر “نه چنان است که نباشند” یعنی چه؟ این ابهام ناشی از گزارش و ترجمه شماست یا در خود کلام ایشان است ؟ آیا مقصود از” نه چنان است که نباشند “تشکیک در اصل تحقق و هستیست؟ که خوب این سوال سوال سوفسطائیان است و پاسخ خود را دارد.
جناب کورس،امیدوارم ببحث اندیشه مدرن و نقل قول ها از اندیشمندان غربی زودتر برسید ،بنظر من یکی از ایرادات خود آنها همین تعبیرات پیچیده شده بغموض است ،یعنی سوالها و بنیان های فلسفی را کج و معوج و مبهم مطرح کردن و نتایجی گرفتن است ،شاید هم من بدبینم و این غموض و کج بیانی ها باز می گردد به انتقال مفاهیم و ترجمه ها ،در هر حال اینگونه سوالها در اصل سوال واجد رتبه محیر العقول فلسفی نیست اگر سوال دقیق و بی ابهام مطرح شود.
اینهم که می فرمایید اگر بجای “موجود” بگوییم “مخلوق” پس اساس این است که “خالق” را پیش فرض گرفته ایم ،باید در آن دقت کرد ،ما چه بگوییم “موجود” و مقصود ما از موجود =هستی ممکن الوجود باشد و چه تعبیر کنیم :مخلوق =معلول متکی به علت ،اینها لفظ است و باید تبیین فلسفی و عقلی کنیم که موجود یا مخلوق یا معلول پایش به کجا بند است و برهان اقتضاهای خاص خود را دارد ،کسی هم که فیلسوف الهیست هرگز نمی آید با اتکا به یک لفظ ،چه “معلول” و چه “موجود” و چه “مخلوق”باور به خالق داشته باشد ،زیرا اقتضاء برهان این است که ممکن الوجود و حادث یا معلول متکی به علت است و ربط به او دارد ،بنابر این منطقی را کار با الفاظ نیست.و باید از بدگمانی های اینچنینی در مباحثی که ملاکات آنها روشن است خودداری کرد.
—————————————-
3-“” عارفان اين موجود برين را همواره پيشفرض گرفته اند و از آغاز خود را بنده او دانسته اند ، و جالب اينكه از سوى دگر همچون زنون كثرت موجودات را معدومى پنداشته اند كه در اثر تجلى آن موجود برين موجود مى نمايند””.
(پایان)
البته مشی عرفانی و عارفانه روش و مقدمات خاص خود را دارد ،این ارزیابی شما متکیست بر عینک عقلی فلسفی ،من مدافع عرفان نظری یا یافته های شهودی عارفان نیستم ،زیرا قبلا گفته ام اگر فرضا همه مشهودات و یافته های آنها از هستی مطلق و مقید یافته هایی حقیقی هم باشند ،اما مشکل بزرگ عرفان و عارفان ،چگونگی تبیین آن یافته های شهودی و حضوری و تجربی در قالب علم حصولیست ،اینجاست که مظنه وقوع در خطاست ،از کجا که یافته های شهودی آنان در قالب علم حصولی درست تبیین شده باشد و علاوه بر آن یافته های آنان چه حجیتی برای ما که بعلوم حصولی آنرا دریافت می کنیم دارد؟
اما من اینجا باز با این بدبینی شما موافق نیستم ،زیرا مبنای عرفان عارفان شهود هستی مطلق و شهود فنای کثرات در وحدت هستی مطلق است ،پس این بازگشت به شهودات و علم حضوری آنان می کند و ربطی به پیش فرض و پس فرض ندارد ،و لازم است که به مبنای معرفتی آنان توجه کنیم،که رویت و شهود کثرات و اضمحلال آنها در هستی احدی مطلق ،ناشی از شهود این اضمحلال است نه معدوم صرف دانستن کثرات.
——————————————
4-“” آيا خدا همان هستى است ؟ آيا سابق بر هستى و هستى آفرين است ؟ اگر هستى از اوست پس پيش از آفريدن هستى خودش چگونه هست بوده است ؟ اين پرسش ها در وحدت وجود پارمنيدسى مطرح نمى شود چون تفكر او در فضاى خداشناختى و الهياتى حركت نمى كند””.
(پایان)
این سوالات در حکمت متعالیه صدرایی بتفصیل پاسخ داده شده اند ،خدا یا واجب الوجود هستی مطلق و حاشیه اعلای وجود است ،آیا خدا همان هستی است؟ مقصود از هستی در پرسش ،هستی ممکنات و ماسوی الله است؟قطعا هستی ممکنات که هستی های مقید هستند ،غیر از حاشیه اعلای وجودند ،اما نه آنطور که مشاء رایج می گفتند :حقایق متباینه ،در حکمت صدرای ببرهان اثبات می شود که سوای اشتراک مفهومی وجود ،حقیقت و مصداق وجود حقیقت واحده ذات مراتب است ،و بالاتر از این مرحوم صدر المتاهین تعبیر دقیقتری دارند که حقیقت وجود “حقیقت ذات مظاهر” است،که مابه الاشتراک و ما به الافتراق در آن خود وجود است ،از این تعبیر به تشکیک خاصی می شود ،در عین حال در حکمت متعالیه وجودات معلولی و ممکنات ،وجودات رابطند ،نه اشیائی که دارای ارتباطند ،بل عین ربطند .
آیا سابق بر هستی و هستی آفرین است؟آری حاشیه اعلای وجود سبق رتبی بر هستی ممکنات دارد ،خواه ممکنات قدیم زمانی بوده باشند خواه حادث ،او برهانا هستی مطلق است ، و هستی آفرین ممکنات است.
اگر هستى از اوست پس پيش از آفريدن هستى، خودش چگونه هست بوده است ؟
برهان میگوید هستی ممکنات از اوست و ممکنات عین تعلق و ربط به هستی مطلقند والا لازم آید انقلاب ممکن به واجب.
من ویرگول لازم در دنبال کلمه هستی در این سوال را افزودم که در کلام شما مغفول بود و مطلب گویایی نداشت ،اما پیش فرض این سوال حدوث عالم و ممکنات است ،ممکن است فیلسوف قائل به قدم فیض و ممکنات باشد ،در عین حال آن ممکنات غیر قائم ذات هستند.
خودش چگونه هست بوده است؟ سوال مبهمیست ،یعنی کیفیت هستی واجب مورد سوال است؟ ما اجمالا هستی مطلق و واجب الوجود را ببرهان اثبات و درک می کنیم ،این را می گویند معرفت بالوجه ،اما معرفت بالکنه هستی مطلق قابل اکتناه نیست ،عنقا شکار کس نشود.
اما اگر سوال از علت واجب الوجود است ،واجب الوجود موجودی است که هستی او ضروریست ،آنکه هستی برای او ضرورت دارد ،معلل به علت نیست ؛و این استثناء در قانون علیت نیست کما توهم ،این اقتضاء طرفیت هستیست که در برهان های وسط و طرف و اسد اخصر ارسطوئیان و شیخ و فارابی تبیین شده است ،و اگر حاشیه اعلای وجود بصفت ضرورت وجود تحقق نداشته باشد ،تحقق حتی یک معلول در وسط و حاشیه سفلای وجود ممکن نیست ،میدانید که این محتواها مبتنی بر مقدمات توضیحی مفصل است.
ببخشید من الان متفطن شدم به اینکه شاید مقصود شما این نبوده که این سوالات بی جواب است و تنها خواسته بودید بگویید این سوالات در وحدت وجود (اگر بشود این تعبیر را در مورد فلسفه او بکار برد) مطرح نیست ،اینطور بود؟
————————————-
5-“” پس اگر در متن رهنمودى نيست حق ندارم همين طور الله بختكى در باره كسى كه در قونيه هفتاد كفن پوسانده بگويم : مقصودش خدا بوده يا به اصطلاح بسيار رايج : ميخواد بگه كه چنين و چنان”
پس اى بسا تفسيرها كه جز مقصود خوانى مردگان نبوده اند! اى بسا تفسيرها كه جز مقصود خوانى خدا نبوده اند !””.
(پایان )
من مدافع مولوی و اشعار او نیستم و احاطه ای هم به مثنوی ندارم ،اما این روش شما نادرست است که شعری “ما عدمهاییم هستی ها نما” را مطرح کنید و با کنکاش تاریخی اثبات کنید که مقصود مولانا خدا نبوده (حال چرا نباشد و چرا اعم از مورد شان نزول نباشد؟نمیدانم) پس از آن استنتاجی کلی کنید که همه تفسیرها از متن مقدس و غیر مقدس ،مقصود خوانی این چنینی بوده باشد ،این استدلال نیست ،اینرا می گویند استقراء ناقص و استنتاج کلی باغراض دیگر و این شایسته شما نیست.
————————
6-“”سخن گفتن از وجود مطلق يا هستى مطلق به جاى خدا يا يكى كردن آن با خدا تا آنجا كه من مى دانم هنرى است كه ايرانيان هوشمند – اول حكماى مشاء و سپس عارفان – وارد فرهنگ دينى كردند””.
(پایان)
اینچنین نیست ،اگر مقصود جمود بر لفظ “وجود مطلق” و “هستی مطلق” و نظایر آن باشد ،خوب بحثی لفظیست و منطقی را کار با الفاظ نیست ،اما فرهنگ دینی تابع متن مقدس خود قرآن و سخنان پیامبر و عترت اوست ،شما فرمودید گاه پرسه های پلیسی در قرآن داشته اید ،لطف بفرمایید یک پرسه دیگر فقط در باب معرفت الله که قرآن بدست می دهد بزنید ،در قرآن لفظ “وجود مطلق” و “هستی مطلق” نیست ،اما تعبیرات توصیفی مثل :هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن” که کسانی که با لطایف ادبی عرب آشنا هستند میدانند که این معرفه آوردن خبرهای چهار گانه ای که برای مبتدای “هو” آورده شده است نشان از اراده حصر دارد ،نتیجه حصر چیست؟ “هو” او تنها، اول هستیست و او تنها، اخر هستیست،و او تنها ظاهر است و او تنها باطن است! این صفات بظاهر هم متضاد بنظر می رسند ،ظاهریت مطلق در عین باطنیت مطلق ،اولیت مطلق در عین آخریت مطلق ،او فقط ظاهر است کانه یعنی ظهور منحصر به اوست ،و دیگران ظهوری ندارند ،جناب کورس،شما از مفهوم “هستی مطلق” و “وجود مطلق” جز این دریافت دارید؟
“الله نور السموات و الارض” ،”و هو معکم اینما کنتم”،” هو الذی فی السماء اله و فی الارض اله” ،این تعبیرات البته به عمق و صراحت آن آیه اول در سوره حدید نیست،همین است که در روایت وارد شده است که خدای متعال می دانست متعمقانی در آخر الزمان پیدا می شوند که در ذات الهی می اندیشند ،پس شش یا هفت آیه ابتدای سوره حدید و سوره توحید را نازل فرمود برای تعمق متعمقان آخر الزمان ،میدانید مرحوم ملاصدرا تفسیری بر سوره حدید دارد ،او می گوید من قبلا این روایت امام سجاد علیه السلام را ندیده بودم ؛ایشان تفسیری بر همین آیات شش گانه حدید تا آخر سوره نوشته است ببینید چه کرده است ،بعد که تفسیر را نوشته است ،می گوید آن روایت را بعد دیدم ،از شوق اینکه من هم یکی از مصادیق متعمقان آخر الزمان مورد اشاره امام بوده ام نزدیک به پرواز بودم!
بهر حال بنظر من مناط اشاره به هستی مطلق و وجود مطلق در گزارشات معرفت الله قرآنی هست ،در روایات توحیدی ماثور از علی بن ابیطالب و فرزندان او هم الی ماشاء الله همین معارف هست ،مراجعه ای بفرمایید به توحید صدوق و مباحث توحیدی اصول کافی و خطبه های توحیدی نهج البلاغه ،که سرتان را درد نمی آورم بنقل آنها.
بنابر این بنظر من اشاره به وجود مطلق و هستی مطلق از ابتکارات شیخ و دیگر حکماء اسلامی نیست ،مگر چنانکه عرض شد جمود بر لفظ مراد بوده باشد.
—————————————-
7-“”تا آنجا كه من مى دانم در قرآن كلمه وجود نيامده است بل تصريفات وجد ، آن هم اغلب به معناى يافتن ، آمده است . مشتقات كان نيز غالباً در آياتى آمده اند كه ربطى به طرح مسئله هستى ندارند . وجود از كى به معناى هستى وارد متون اسلامى مى شود ؟ نمى دانم . آن قدر هست كه ابن سينا پس از نهضت ترجمه متأثر از ارسطو به بحث وجود مى پردازد””.
(پایان)
در مورد هستی مطلق که اشاره شد که مناطا و مفهوما در قرآن هست ،اما لفظ
“وجود” همینطور که می گویید در قرآن نیست ،”وجد” های بکار رفته هم بمعنای یافتن و رسیدن است،اما مشتقات ریشه “کون” مثل کان و یکون کن و اکن که از افعال هستی هستند ،اینها در همه موارد در معنای وجود و تحقق بکار رفته اند ،که اگر لازم شد موارد را ارائه خواهم کرد ،چرا ارتباط مفهومی مشتقات “کون” را با هستی نفی کردید؟
اینجا نامی از ابن سینا بردید بخلاف مورد قبل که فرهنگ دینی را مطرح کردید و من توضیح دادم که در فرهنگ دینی ناشی از متن مقدس و روایات نبوی و عترت موارد اشاره به هستی مطلق وجود دارد.
پس دائره را اینجا محدود به حکماء اسلامی کردید ،البته این هم ظاهرا درست نیست زیرا در کلمات فارابی و کندی پیش از شیخ چنین مطالبی هست.
—————————————–
8-“” آنچه را مولوى نيست هست نما مى نامد ، در هستى شناسى هاوكينگ و حتى پارمنيدس داراى هستى است ….. در قرآن نيز ممكن است موجودات محسوس اين جهان فانى و هالك خوانده شده باشند ، اما اين كاملاً با نيست گون گرفتن موجودات اين جهان تفاوت دارد “”.
(پایان)
عرض شد که تلقی شما از قرآن در مورد هستی صمدی مطلق و توحید صمدی بتعبیر برخی از مشایخ ما ،تلقی درستی نبود ،در مورد شعر مولوی قضاوتی نمی کنم چون خود شما شان نزول دیگری برای آن ارائه کردید،اما در بحث شهود عارفان توضیح عرض شد که وحدت وجود مورد ادعای آنان بازگشت به رویت و شهود اضمحلال کثرات در وحدت احدی می کند ،نه عدم دانستن بمفهوم عقلی فلسفی ،و جنابعالی باز اینجا با عینک و سنجه عقل و حس ،بقضاوت در مورد شهود عارفان پرداخته اید در حالیکه آنان مدعی هستند طور معرفتی آنان طوری است وراء عقل.
—————————————–
9″” شما اگر از صد جاى مثنوى مضامين قرآنى بيرون كشيد تنها يك مورد كه خلاف قرآن باشد اين حكم كلى را رد مى كند كه مثنوى ترجمه قرآن به زبان پهلوى است مگر ترجمه و تفسير را يكى گيريم “”.
(پایان )
ببینید من البته احاطه ای که شما بمثنوی دارید ندارم ،اما مراجعات کلی شخصی و مطالعه توصیفی مثنوی شناسان حاکی از این شمای کلیست که غالب اشعار دفاتر مثنوی توضیح و تشریح آیات قرآن و احادیث نبویست ،این البته ترجمه نام ندارد همانطور که خودتان اشاره کردید که مگر مراد از ترجمه تفسیر باشد.
حسن ظن به بزرگانی مثل شیخ بهائی اقتضا دارد که بگوییم ایشان همین جمله “مگر ترجمه و تفسير را يكى گيريم ” مورد نظر شما مرادشان بوده ،زیاد سخت نگیرید جناب کورس ،بهتر واقفید که ضرورت های شعری و تنگناهای قافیه چه می کند! حال ایشان که شاعر متخصص هم نبوده است اگرچه علامه ذو الفنون عصر خویش بوده است ،اساس شعر هم که تخییل و مبالغه است.
——————————————
10-“”هاوكينگ آنچه را محسوس و آزمودنى است موجود مى داند حرفش با عقل همخوان تراست از سخن عارفانى كه متأثر از نفوذ نوافلاتونيسم هرچه عيان است را نيست مى دانند و آنچه عيان نيست را هست مى انگارند “”.
(پایان)
در اینمورد که خلط بین روش شهودی عرفانی و درک فلسفی یا حسی نباید کرد توضیح دادم.
———————————-
11-“”چرا اين ميز ، آن صندلى و آن گلدان و در كل موجودات هستند و نه چنان است كه نباشند. در فرهنگ دينى موجود همواره پيشاپيش مخلوق فرض شده است””.
(پایان)
موجودات ممکنه هستند چون محفوف به ضرورتین قبل و بعد هستند ،اینها در حکمت تشریح شده ،هر موجود ممکنی هم واجب الوجود اما بالغیر است ،آن تعبیر “نه چنان است که نباشند” هم که قبلا مورد اشاره قرار گرفت ،در مورد این ابهام توضیح دهید.
” در فرهنگ دينى موجود همواره پيشاپيش مخلوق فرض شده است”.
این تعبیر بنظرم ناشی از بدگمانیست ،و از جهتی بحثی لفظیست چنانکه توضیح داده شد ،اجازه دهید در انتها با شما مزاحی دوستانه کنم ،جناب کورس آیا اینگونه تعبیرات بدگمانانه ناشی از عدم آزادی از آن بستگی های پیش فرض نیست که همیشه بر آن انگشت تاکید می گذارید که باید از همه چیز آزاد شد بعد اندیشید؟! و آن کره وهمی که تمثیل می کنید که باید متاثر از تاریخ و فرهنگ و هرچیز دیگر باشد ؛آن کره فقط برای اندیشه دیگران است؟! یعنی هرکس روی مبانی برهانی دیگری غیر آنچه که شما قبول دارید مشی کرد باید گفت دچار پیش فرض است؟! (ببخشید شوخی دوستانه ای بود).
شاد و موفق باشید
درود بر آقا مرتضاى گرامى
اميدوارم حالتان خوب باشد و همچنان از حضورتان در اين سايت بهره مند شويم . من مى كوشم خيلى كوته به بيانات حضرتعالى پاسخ دهم . من نمى دانم شما چقدر با فلسفه غرب آشنايى داريد تا من بتوانم با شما وارد بحث شوم . اما پيداست كه حكمت مشاء و متعاليه را خوب خوانده ايد و من هم از مطالب شما درباره رويكرد ملاصدرا به مسئله وجود بهره مند شدم اما خودتان شايد تصديق بفرماييد كه بيان تنايج امرى است و تفصيل براهين امرى ديگر. مثلاً من الان به شما مى گويم كه مارتين هيدگر در كتاب هستى و زمان با ذكر نام ، حكمت ابن سينا را به عنوان سرنمون همه فلسفه هاى اسكولاستيك ( مدرسى ) از جمله فلسفه توميستى مسيحى و فلسفه مشاء اسلامى جزئى از تمامى متافيزيك پس از ارسطو و افلاتون مى داند و تمامى اين متافيزيك را از پاي بست ويران مى داند و ويران مى كند . اين البته نظر من نيست و مقصود از ويرانسازى نيز آنى نيست كه احتمالاً بيدرنگ باورمندان به اول و آخر بودن ابن سينا را برمى آشوبد . ” ويرانسازى ” (Destruction /Destruktion) شيوه شرحه شرحه كردن يك ساختار يا Structure است براى رسيدن به شالوده آن . اين طور نيست كه اين فيلسوفان مرض غامض گويى داشته باشنداگر دريابيم كه اين غموض ناشى از پيچيده بودن خود مسئله هايى است كه با روحيه آسان طلب ما سازگار نيست . خب، نتيجه ساختار شكنى هرمنوتيكى پديدار شناسانه اين نامدارترين هستى شناس عصر ما چيست ؟ در يك كلام : افتراق هستى شناختى . يعنى چه ؟ يعنى اينكه هرجا كه در تاريخ متافيزيك از وجود سخن گفته اند موجود و موجوديت را مراد كرده اند . وجود فراموش گشته ، محجوب مانده ، و غايب بوده ، اما تا دلتان بخواهد از آن سخن گفته اند.من از باب تأييد اين تكانه فلسفى كه تأثيرى گسترده در نزاع هاى بسيار فعال و جدى گذاشته است سخن نمى گويم چون خودم هم يك محصل ابتدايى ام كه دارم إنچه را فهميده ام در معرض نقد و نظر مى گذارم تا شايد همراه با خود ديگران را هم به انديشيدن ژرف تر و تمرين فكر كردن وادارم . اگر اجازه دهيد اين بحثى كه از ملاصدرا مطرح كرديد و احتمالاً دوستان با آن ارتباط پيدا نكرده اند- اساساً نسل كنونى با فلسفه قديم سخت تر از فلسفه مدرن ارتباط برقرار مى كند -به همين صورت بماند يا در وقتش – مثلاً هنگام طرح هگل و هيدگر – شما هم جداگانه ملاصدرا را مطرح كنيد چرا كه اينجا نه محكوم شدن شخص من تأثيرى در جهان فلسفه دارد و نه محكوم شدن شما .تكليف تفكر با كورس و مرتضاى عزيز در اين سايت يكسره نمى گردد . اما در مورد ساير مطالب :
١- در باره اعلاميه فوت فلسفه من فقط بخشى از فصل نخست كتاب طرح بزرگ را گزارش كرده ام . نه از باب تآييد يا رد .بلكه وعده داده ام كه يك چيز براى علم هنوز قطعى نيست و اگر توفيق يار باشد در قسمت بعدى خواهم گفت . كتاب هاوكينگ شنيده ام به فارسى ترجمه شده ، اگر در ايران روحانيان يا هركسى نقدى بر آن بنويسد من از اولين كسانى خواهم بود كه آن را مشتاقانه مطالعه خواهم كرد چنانكه نقد هاى انگليسى زبان ها را در حد وسع خوانده ام . شما مى فرماييد خلط مبحث كرده است . نمى دانم . شايد . در بالا نيز گفته آم خود را در حد نقد هاوكينگ نمى دانم اما چون فلسفه غرب را خوانده ام مسئله اى دارم كه فلسفى است و هنوز علم قطعى اش نكرده است ؛ آن هم مربوط به انسان و آزادى است نه خدا .
٢- پرسش لايب نيتس در كتاب اصول طبيعت به آلمانى و فرانسه – لايب نيتس به هر دو زبان مى نوشته – اين است :
warum es überhaupt etwas gibt und nicht vielmehr nichts: “Pourquoi il y a plutôt quelque chose que rien?” (Prinzipien der Natur und der Gnade n.7, Gerhardt VI, 602). Und Martin Heidegger (1889–1976) (1958,1) beginnt in seiner 1935 gehaltenen Vorlesung “Einführung in die Metaphysik” die Erörterung der “Grundfrage der Metaphysik” mit der Frage “Warum ist überhaupt Seiendes und nicht vielmehrNichts ) (ebd. 2
در متن بالا پرسش لايب نيتس به دو زبان آلمانى و فرانسه با ذكر منبع در پرانتز آمده و سپس اضافه شده كه مارتين هيدگر درسگفتار سال ١٩٣٥ خود با عنوان درآمدى به متافيزيك را با اين جمله مى آغازد در شرح پرسش بنيادى متافيزيك [با اندكى تغيير ]. در پرانتزها هم منابع ذكر شده اند . برگردان لفظ به لفظ پرسش لايب نيتس اين است :” چرا اصلاً چيزى وجود دارد و نه اينكه برعكسش هيچ ؟” پرسش را هيدگر به اين صورت در مى آورد:” اساساً موجودات چرا هستند و نه برعكس عدم ؟” حالا اگر به زبان ساده تر و با حفظ امانت بخواهيم اين ترجمه خام را صيقل دهيم سليقه ها شايد فرق داشته باشد . پرسش بنيادى در سنت اين فلسفه نه به وجود مطلق كارى دارد نه به مطلق وجود و نه به هيچ اصل برين يا قانون ارسطويى . من كه مثال زده ام جناب مرتضاى عزيز . زياد هم كلمه فلسفه را به كار نمى برم و واژه تفكر را ترجيح مى دهم . تفكر از پرسش آغاز مى شود. پرسش از همان آغاز از امور ماورائى و بيرون از دسترس آغاز نمى شود . به دور و بر خود نگاه كنيد و فكر ارسطو و ملاصدرا و ابن سينا را از ذهنتان بيرون كنيد . يك چيزهايى دور و بر شما هست ؛ مثلاً يك قلم ، يك درخت ، يك فنجان . حالا اگر بخواهيد بنيادى ترين پرسش كه سابق بر هر فرض پيشينى است بپرسيد نمى گوييد : خدا چرا اين درخت را خلق كرده ؟ نمى پرسيد : واجب الوجود چرا يا چگونه اين ممكن الوجود را صادر كرده ؟ اين لفاظى نيست دوست عزيز . فقط جرأت مى خواهد . بشوى اوراق اگر همدرس مايى . آنچه اونجاست فقط يك چيز (etwas/chose) است يا يك Seiende يا موجود . حتى نامش پيشفرض است . پسفرض هم من در جايى نديده ام . سپاسگزار مى شوم اگر در باره اش توضيح دهيد .حالا شما پرسشى مطرح كنيد كه از اين ملموس تر ، زنده تر ، و بى پيشفرض تر باشد . من مخلص شما هم هستم .ممكن است اين در نظر شما غير فلسفى يا خارج از قلمرو فلسفه يا اصلاً بچه گانه برسد . قلمروى در كار نيست اما . انسان از آنچه به او مربوط و نزديك است آغاز به انديشيدن مى كند و اين طور انديشه هاست كه ره به جايى مى برد ؛ سيبى كه از درخت مى افتد ، ميليون ها نفر اين را ديده بودند و يك نيوتون پرسيد چرا چنين است ؟ فلسفه كه قانون هاى ابدى و تخطى ناپذير ندارد . همين نيوتون از پرسش فلسفى اما از طريق علمى به قانون جاذبه رسيد . حالا اين قانون معقول و مبرهن به براهين نظرى بود يا نبود مهم نيست . مهم آن است كه جاذبه واقعيت دارد و جهان تحت القمر و بسيارى از قوانين فيزيك ارسطو و نجوم بطلميوس به افسانه ها پيوسته اند .هاوكينگ ، غلط يا درست به پرسش كار دارد . مى گويد علم پاسخ به اين پرسش هاى فلسفى را يافته است ؛ فيزيك رياضى يعنى هميارى آزمون و برهان هاى قطعى رياضى . من تا اينجا جملاتى از هاوكينگ را فقط گزارش كرده ام و نه رد يا قبول . شما ردشان مى كنيد. مى دانيد كه فيزيك در اين كتاب طرح بزرگ ديگر علم الأشياء سابق نيست . يك مدل براى چگونگى پيدايش زمان و هستى در كتاب باز مى شود كه رد يا قبولش مستلزم خواندن يا استماع سخن نويسنده است .اگر كتاب را نخوانده ايد اگر جسارت نباشد پيشنهاد مى كنم آن را از اول تا آخر با دقت بخوانيد و بعداً نظرتان دقيق تر خواهد بود . اگر كتاب را از آغاز براى رد كردنش باز كنيد ، اين مى شود پيشفرض . پيشفرض احساسى و ايمانى در بازدارندگى فهم به مراتب قوى تر از پيشفرض علمى و فلسفى است . اگر كتاب را اول با قصد فهم بيغرضانه آن بخوانيد ، و بعداً اگر نقدى به نظرتان رسيد مطرح كنيد برد اين نقد فراتر از گوش كورس يا اهالى اين سايت خواهد بود . مى توان مطمئن بود كه مجامع علمى جهان از چنين نقدى استقبال مى كنند.
فرموده ايد معلول و حادث بى علت و محدث نمى شود. بله ، درست است ، اما نتايج بررسى هاوكينگ كيهان و همه هستى ،حتى جهان هاى موازى و ممكنِ ديگر را خود حادث كننده مى نامد . علت در خود ( به قول اسپينوزا) يا واجب الوجود مى شود خود كيهان . اين يك گزارش است . من هنوز در حد رد و اثباتش نيستم . اما فكر نمى كنم ژست تبليغاتى باشد . مگر آنجا هم ايران يا صدا و سيماست ؟ در جهان آزاد هر نظريه اى در ميدان نزاع انديشه ها بايد از خود دفاع كند .نظريه اى كه ژست تبليغاتى توخالى باشد سريعاً از بازى أوت مى شود . در هر حال اين ادعاى شماست و البينة على المدعى .
٢- فكر كنم در دل مطالب بالا پاسخ را دادم ، اما فقط يك نكته . فرموده ايد اگر ” نه چنان است كه نباشند تشكيك در تحقق هستى باشد..الخ . ” آقا مرتضاى عزيز تشكيك كدام است ؟ اين يك پرسش است كه سهلِ ممتنع است . چرا آن مداد يا همه چيزها موجودند و نه معدوم . پرسش مگر بدگمانى يا تشكيك است ؟ الفاظ نيز معنا دارند و يك كار فلسفه تعيين و تحديد معناست .
٣- يافته هاى شهودى تجربه شخصى هستند و قاعده عقلى عام و همه شمول است . تجربه شخصى نيز تا كسى خودش تجربه اش نكرده مى تواند بگويد ممكن است دروغ يا توهم يا راست باشد . يك بار در همين ريشه ها من از تذكرة الاولياى عطار يك رئاليسم جادويى در آوردم كه به گمانم ماركز هم به عقلش نمى رسد . آدم هايى كه در هوا مى پرند ، كوهى كه حركت مى كند ، ريگ هاى صحرايى كه تبديل به طلا مى شوند ،و چيزهاى شگفت انگيز ديگر . شهود فناى كثرات در هستى مطلق هم كه البته وحدت شهود و نه وحدت وجود است از همين حرف هاست كه فكر مى كنم با قرآن هم نمى خواند .
٤- بسيار سپاسگزارم ، آموختم كه ملاصدرا در باره رابطه خدا و هستى چگونه مى انديشد . اميدوارم عمرى و توفيقى باشد تا دلايل وى را نيز فهم كنم . در ضمن اين پرسش ها در وحدت وجود پارمنيدس مطرح نمى شود . آنچه از پارمنيدس مانده يك قصيده فلسفى است و ديالوگ پارمنيدس از افلاتون . خب ، اين پرسش ها مطرح نشده اند ديگر .
٥- من كى گفتم مقصود مولانا خدا نبوده . نوشته من آن بالاست و شفاف . من گفتم از متن نمى فهميم كه خدا مقصود است يا وزيرك . شما اگر توانستيد بدون توسل به هر داده برون متنى در متن نشانه اى خلاف دريافت من نشان دهيد مسرور مى شوم و سپاسگزار . تازه بعد راه افتاده ام تا از كانتكست برون متنى و به نشانى اين عربى رسيده ام . اگر بدگمانى بودم كه چنين نمى كردم . استقراء تام در مواردى ناممكن است و در علوم انسانى نيز اين مرسوم است كه استقراء ناقص وقتى بسامد و مصاديقش به حد معينى رسيد مى توانيد نظريه بدهيد . به محض اينكه ديگرى نظريه شما را رد يا اصلاح كرد ديگر حكم آن نظريه كنار مى رود . علم اگر مى خواست منتظر استقراء تام بنشيند هيچ پيشرفتى صورت نمى گرفت . نتيجه همين استقراء ناقص من كه براى كوتاه شدن متن مصاديق بسيارش را نياورده ام اين است : تفسيرهاى بسيارى مقصود خوانى شاعر و خداست . در جاى ديگرى دليلى ديگر براى اين مطلب آورده ام و آن دسترس ناپذيرى و تنزيه و تعالى خدا و فاصله او با بندگان و در نتيجه ظهور انواع و اقسام نماينده و وكيل مدافع براى موكل صعب الوصول .جمله داخل پرانتز ( حالا چرا نباشد …) علاوه بر اينكه بر فرض غلط نهاده شده نشانه بدگمانى شماست .حالا شما فرض كنيد من ملحد يا مرتد يا خدا ستيز . باور كنيد كه بيش تر آنچه ما در باره خدا مى دانيم تصورات انسان هايى است كه خدا را بر وفق تمنيات خود مى سازند .به ويژه همان عوام كه اين حكومت بر احساسات و اعتقادات آنها موج سوارى مى كند . در هرحال اين مسائل هست و مسائل پيچيده اى هستند . و تحليل شان هم پيچيده و زمان بر .
٦- بله، منطقى را كار با الفاظ نيست به همين دليل منطق ارسطو صورى است و من يكبار همين نكته را البته در جهتى ديگر از اساس الاقتباس خواجه شاهد آوردم كه در منطق صورى حتى وقتى موضوع با بعض يا هر آغاز مى شود كلى است . منطقى را كار با الفاظ نيست يعنى چه ؟ يعنى منطق با اشكال قياس و استدلال كار دارد نه با علم از راه تجربه . پس سر و كار نداشتن منطق با الفاظ نه بدان معناست كه هر چه بيرون از منطق است بحث الفاظ است . در مورد هو الأول و الآخر.. احسنت بر شما . شما براى من دليل فراهم آورديد . اول و آخر چى ؟ موجودات يا موجوديت يا وجود ؟ از كجاى آيات مى توان فهميد كه اين اول و آخر آغاز و پايان مجموعه و كلِ موجودات نمى تواند باشد ؟ موجودات وجود نيستند استاد گرامى . موجوديت هم به عنوان كلى ترين مقوله وجود نيست بل اعيان عاليه ماهيات ممكنات است من در جوانى اين درس را از ميرزا محمود شهابى نويسنده رهبر خرد گرفتم كه فردى دانا بود . باز مى فرماييد : الله نور السموات و الارض . اين آيه جانمايه حكمت الإشراق سهروردى است . باز هم درود بر حضرتعالى كه مستند رئيس كل همه اصالت ماهيتى ها را به اصالت وجود تعبير مى كنيد . آقاى مرتضى گرامى : هو معكم أينما كنتم كه مستند عين القضات هم هست به موجود بر مى گردد نه وجود . حالا اين بحث را كه براى ناظران ارجمند خسته كننده است رها كنيم و شكست را هم به حساب من بگذاريد چون من نخواسته ام وارد بحث بى پايان وجود شوم . مشابهت ها را شما مى بينيد اما با عرض پوزش تفاوت ها را نمى بينيد . حرف من اين است كه در قرآن موجودات مخلوقات از عدم به امر كن فيكون محسوب مى شوند و خدا هستى بخش است . عارفان خلقت را با جعل حديث كنت كنزاً تبديل به ظهور و تجلى و عدم را تبديل به اختفاء مى كنند . لفظ معنا دارد و معناى خلقت و تجلى يكى نيست . يعنى شما قبول نداريد كه نو افلاتونيسم يكى از منابع الهام عرفان وحدت وجودى است ؟ آيا در قرآن از اعيان ثابته سخن رفته ؟ يا عقول عشره ؟
٨- اين شهود اضمحلال چون آزمودنى و شخصى است يكى مى تواند باورش كند و يكى ديگر آن را ادعايى فرا انسانى بخواند ، پس جاى بحث ندارد . خودتان مى فرماييد ” آنها مدعى هستند طور معرفتى آنها وراء عقل است ” وراء عقل مى تواند ميدان جولان شيادان ، مردم فريبان ، ساحران ، كلاه برداران ، جن گيران ، متوهمان ، ديوانگان باشد و شايد هم قديسان .
٩-چشم سخت نمى گيريم . مگر آن قسمت از ريشه ها يادتان رفته كه مولوى در داستان سلطان محمود و غلام هندو چه راحت نقش خدا را به عهده مى گيرد و ناگهان فحاشى بسيار ركيكى مى كند كه هم شما و هم من از آن دورى مى كنيم .
١٠- هاوكينگ بايد جواب بدهد . او روش شهودى عرفانى را فكر نمى كنم باور داشته باشد .
١١-پاسخ شما پيشينى است .ممكن است درست باشد يا غلط .به هر حال اين مثال براى آن بود كه بگويم تفكر از همين بغل دست ما آغاز مى شود نه از ملكوت اعلا اما چه بسا به ملكوت اعلا برسد
پوينده و پاينده باشيد
سلام جناب آقاسيدمرتضي مكرم
همانند هميشه ازگفتارونوشتاردانش بنيان الهي وحكمي وقرآني تان مستفيض ومستفيد شدم. وفقكم الله في الدارين وظلكم العالي مستدام باد.
وباسلام به جناب كورس گرامي
اميدوارم اين جناب كورس نيك انديش هم شكش به يقين تبديل شود وازاين مرام آزادانديشي وتفكر به آفريدگار فكر وانديشه اقرار واعتراف نمايند؛وبه سؤال آفريگار هستي “أفي الله شك فاطرالسماوات والارض “جواب مثبتي ارائه كنند وقلب نازنينش ازپرتونورالهي چنان دراك ونوراني گردد تا مفاهيم آيات برهاني قرآني را “هوالاول هوالآخر هوالظاهر هوالباطن” راباتمام وجوددرك نموده وبه زمره متعمقان متفكر وانديشه ورزوخردگراي روزگارخويش درآيد، وازمؤمنان راستين وازعاشقان به جمال وجلال معشوق يگانه وازلي وابدي گشته وازجام زلال معرفت نوشيده عارفي كامل گشته وشكش به يقين واصل به حق مبدل شود،ودرراه معرفت الله گام بردارند. وتشنگان طريق معرفت را اززلال انديشه ناب به لب لباب برسانند.
به اميدآن روز.والله هوالمستعان.
باسپاس ازهردو بزرگوار محترم
نكته اى را فراموش كردم .مقصود من از كره تمثيلى اى كه ذكرش را بارها تجديد كرده و باز هم لازم مى دانم كه تجديد شود احتمالاً به دليل تفهيم نارساى من بد فهميده شده است . من مى گويم كره اى را تجسم كنيد كه هركس به آن وارد مى شود از زمان و مكان و تاريخ و هرگونه شرايط جغرافياي ، سياسى ، روانى جدا و نامتأثر و به قول شما منسلخ شود واردين فارغ از همه شرايط بالا و افزون بر آن فارغ از هرگونه انگيزش قدرت براى كشف حقيقت دور هم اجتماع كنند .من گفته ام كه چنين كره اى يا شرايطى شبيه آن هرگز در تاريخ وجود نداشته است .من كى ادعا داشته ام كه از ساكنان چنين كره اى هستم؟ .من مى گويم نزاع هاى اعتقادى به ويژه در فرهنگ دينى از چنين كره يا بخوانيد از چنين سپهرى دور بوده اند و تفكر فقط مى تواند براى نجات خود از رانش هايى كه از جنس تفكر نيستند به اين كره نزديك كند ؛ چون انديشه مطرح در ريشه ها ، به رغم ظاهر پراكنده اش پيوستارى متكى به اصولى دارد يقين دارم كه هرجا از اين كره سخن گفته ام همين ايده را داشته ام . يكبار ديگر هم ديدم شما به يكى از دوستان فرموده بوديد به قول كورس … و سپس به همين تمثيل كره اشاره فرموده بوديد . نخواستم مزاحم شوم . من مى گويموضعيتى كه اين كره تمثيل آن است اگر به راستى وجود داشت ديگر لازم نبود كسى را به خاطر عقيده اش بكشند يا شكنجه دهن. در چنين كُره خيالى و ايدئالى كه فقط مى تواند علت غايى و آرمانى و جهت دهنده حركت ما باشد شرايطى به كلى متفاوت از شرايط نزاع هاى گفتارى و كشتارى هفتاد و دو ملت حاكم است : از جمله : هيچ كس عقيده اش را به منزله ملك و مال و هويتى سرشته با شخصيت اش نمى نگرد ، بل هركس بيش از آنكه بگويد مى شنود و خيلى راحت آمادگى دارد تا بر حقيقت خود خط بطلان كشد به محض آنكه آن را ناحقيقت يابد. هيچ كس تعصب نمى ورزد ، به زشت گويى رو نمى آورد و از شمشير و گزليك استفاده نمى كند . هيچكس در راه اعتقادات سر نمى برد و اصلاً عقلانيت مشاركتى جاى اعتقاد را مى گيرد. در يك كلام در فضاى اين كره رانش ها و انگيزش ها و تنش ها و ستيزه ها تفكر را جهت نمى دهند . فكر در برابر فكر و كلمه در برابر كلمه قرار مى گيرد تا در اثر سهم گذارى ها و مشاركت همگانى راه انديشه به سوى هرچه حقيقت است طى شود . بزرگمهر وزير انوشيروان حدود ١٥٠٠ سال پيش گفته است :” همه چيز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده اند ”. حرف من اين است كه تاكنون تفكر كم يا بيش برانگيخته از شرايطى ناهمگون با تفكر از جمله خواستِ قدرت بوده است و در فرهنگ دينى به گواه كشتار هايى كه بر سر عقيده شده است اين شرايط ناهمگون غالب تر و شديد تر و خشن تر بوده است . البته خشونت به اسم عقيده را مى گويم و نه مثلاً كشتار براى چاه نفت يا دفاع از كشور . طرح و ترسيم آن كره خيالى براى تبيين اين نكات بوده است و البته من هم در آن كره زندگى نمى كنم اما سعى مى كنم ، با تمام توان سعى مى كنم ، كه صرفاً پايبند آنچه تا اين لحظه درستش مى دانم باشم . شاد باشيد
سلام و درود بر دوست گرامی جناب آقا کورس
هنوز اصل پاسختان را نخوانده ام ،در مرور صفحه ابتدا چشمم به این تکمله شما افتاد ،و آنرا بدقت دیدم ،البته اصل اشاره من به کره خیالی که مزاحی دوستانه بود برای لزوم توجه به اینکه انظار حضرتعالی هم می تواند متاثر از متحقق نبودن آن کره خیالی باشد و اینکه در برخی قضاوتها ممکن است خود شما نیز درگیر با تاثر از نوعی پیشفرض های قبلی باشید.
من به مغزای تمثیل سمبولیک کره خیالی که بارها آنرا ارائه کرده اید واقفم ،شما می خواهید بگویید در عرصه اندیشه چنین کره متوهم یا خیالی تحقق ندارد پس همه اندیشه ها و قضاوتها و حکم ها و استنتاج ها و استنباط ها بیگانه و مجرد از تاثیرات و فاکتورهای خارجی دخیل در تاریخ و جامعه و روح و روان انسان نیستند ،این مطلب صحیحی است و من با آن همراهم ،غرض من در قالب مزاح این بود که با پوزش عرض کنم که در برخی نزاع های صغروی ،خود شما هم محکوم به چنین تاثیر و تاثرات فرهنگی و خارج بودن از کره منزه متخیل هستید ،حال ممکن است شما در نزاع صغروی این را نپذیرید ،اما در آن موارد که به آنها اشاره شد مثل اینکه کسی روی بنیاد برهانی خویش مبنی بر اثبات خالق برای جهان هستی ،اگر از “موجود” به “مخلوق” تعبیر کرد نمی توان با پیش فرض دیگری مبنی بر عدم اعتقاد به خالق یا عدم جزمیت به آن ،تعبیر کننده را رمی به اینگونه عبارات کلی کرد که :””در فرهنگ دينى موجود همواره پيشاپيش مخلوق فرض شده است”” و او را نواخت ،پس غرض غرض صغروی بود ،نه آنکه اصل تمثیل را بنحو کبروی نادرست دانست ،یا معتقد بود که هیچ انسانی از کبرای تاثر از فاکتورهای موثر در سکونت خارج از کره متوهم مستثناست ،طبیعیست که “هیچ انسانی” شامل حضرتعالی نیز می شود ،و من ضمن ارج نهادن بر فرهیختگی و تلاش شما بر حریت فکری ،می گویم در برخی احکام صغروی پیش گفته شما نیز یکی مصادیق ساکنان خارج از کره وهمی که هرگز تحقق نیافت هستید چنانکه من و سایر انسانها.
تندرست و شاد باشید
حضرت شیخ الشیوخ آیت الله العظمی امام نوری زاد دامت افاضاة و دامت برکاة – السلام علیکم ، مقدمة ، امام خمینی در اولین روزهای انقلاب در سخنرانی خود در جماران فرمودند : غربی ها به من میگویند که شما روحانی هستید و سیاست ندارید و سیاست بازی بلد نیستید و من در جواب به آنها گفتم که ما سیاست داریم و سیاسی هم هستیم ولی آنچه نداریم آن ” پدر سوخته بازی ” است که شما دارید . حال استفتاء حقیر از آن مرجع بزرگوار و عالیقدر این است که : آیا آن ” پدر سوخته بازی ” های سیاست مداران مد نظر امام خمینی (مثلا” اخبار شبکه خبر : در حادثه ی مهاباد پای هیچ عنصر امنیتی در میان نبوده_ 21 مأمور نیروی انتظامی زخمی شدند_ قتل های زنجیره ای و ” داروی نظافت خوردن معاون فلاحیان _ اجازه ندادن یک سالگرد مختصر به یاد فروهرها _ محاکمه ی قاضی مرتضوی و دویست هزارتومان جریمه ایشان _ اسید پاشی ها و ترورهای خاموش _ به زیر کشیدن فلان آیت الله مخالف نظام !! _ به هم زدن محفل مجوز دار_ و اینکه نمی گویند چند نفر از مردم مهاباد” کشته” شدند و کشته شدن مردم را نمی بیند و … ) هم اکنون توسط حاکمان در کشور ساری و جاری می باشد حلال و یا حرام و یا مباح و یا دارای احوط می باشد ؟
———————————-
سلام مبشر گرامی
شآن آیت اللهی ما را با پرسش های سهل و ساده مخدوش مفرمایید لظفآ
.
یکی بود یکی نبود.در روستایی نزدیک شهر پیرمرد و پیرزنی زندگی می کردند.روزی یک فقیر ژنده پوش از کنارخانه آنان گذر کرد.دربغلش مرغی بود بغایت زیبا.پیرمرد از او خواست که مرغ را بفروشد.فقیر گفت من بخاطر آنکه تو فلان روز فلان کار نیک را انجام دادی این مرغ را به تو هدیه می دهم فقط وسوسه نشو که آنرا بکشی.مرد قول داد و مرغ را گرفت.
فردا صبح که به لانه مرغ نگاه کردند دیدند که مرغ برایشان تخم طلا کرده است.از خوشحالی در پوست نمی گنجیدند.فردا هم همینطور و در ادامه هم همینطور تخم طلا بود که گذاشته می شد.آنها تخمها را به شهر می بردند و به قیمت گران می فروختند .
شبی پیرزن به پیرمرد گفت ای مرد چطور ممکن است که یک مرغ تخم طلا بگذارد من که سر در نمی آورم پیرمرد هم گفت آره، من هم سر در نمی آورم بهتر است سرش را ببریم و ببینیم در شکمش چیست؟ آنها توافق کردند، مرغ را کشتند و روی میز آشپزخانه به تشریحش پرداختند.ولی متوجه شدند که هیچ چیزی در شکم مرغ نبود و همه گوشت و خونابه و دل و قلوه و استخوان یک مرغ عادی را داشت.هر دو تو سرشان زدند و از حماقت خود پشیمان شدند.
گویا بعضی هموطنان مایلند آقای نوریزاد خدای ناکرده روی میز تشریح بیفتند تا آنها ببینند که هیچ خبری درونشان نیست،هیچ دسیسه ای نیست. ولی ایران از نوریزاد محروم می شود .آنها هم بسراغ کار خود خواهند رفت تا ببینند چرا دکتر ملکی را نمی کشند و پس از دکتر ملکی هم ..هم
در بسط کامنت آقای رسول در پست ملک جمشید که بیان داشتند “ابهامی در مورد جاهلیت اعراب قبل از بعثت حضرت رسول …” مطلب زیر را که بخشی از یک کتاب گرانبار است خدمت ایشان ارجاع می دهم برای درک بهتر اوضاع اجتماعی و آیینی اعراب قبل از اسلام:
قبایل عربستان در زمانِ ظهور اسلام بە سه مجموعهٔ بزرگ و رقیب و متخاصم تقسیم شده بودند:
۱) دسته بندی قحطانی کە مجموعهٔ قبایل یمنی را تشکیل میدادند،
۲) دسته بندی عدنانی نزاری کە دو مجموعهٔ قبایل ربیعه و اِیاد را تشکیل میدادند،
۳) دسته بندی عدنانی مُضَری کە مجموعهٔ قبایل مُضَر بودند.
بزرگترین مجموعهٔ دسته بندی قبایلی عربستان مجموعهٔ قبایل یمنی بود با دو شاخهٔ جنوبی و شمالی عربستان؛ پس از آنها مجموعهٔ قبایل ربیعه بودند با دو شاخهٔ شرقی و شمالی عربستان؛ و مجموعهٔ قبایل مُضَری در درجهٔ سوم از نظر جمعیتی بودند با سه شاخهٔ غربی و میانی و شمالی. این شاخه شاخه شدنها در اثر مهاجرتهای دیرینهٔ قبیله ها و پراکنده شدنشان پدید آمده بود. آئینها و رسوم دینی هرکدام از این سه دسته بندی با آئینها و رسوم دو دسته بندی دیگر تفاوتهائی داشت.
هرکدام از سه دسته بندی قبایلی ربیعه و یمن و مُضَر از دیرباز در سرزمینهای درونی عربستان خدای بزرگِ خویش و خداخانهٔ خویش را داشت کە خانهٔ مرکزی خدایانِ او بود. خداخانه را طاغوت مینامیدند. طاغوت از زبان آرامی/سریانی وارد زبان عربی شده بود و در زبانِ آن روزگارهای عربها دارای بار معنایی مثبت، و بەمعنای «مسلط/ دارای سلطهٔ گسترده » بود. مفهوم تحت اللفظی آن نیز همان خداخانه بود کە در زبانِ دینی مضریها بَیت الله نامیده میشد (بیت یعنی سکونت گاه/ جائی کە در آن می زیند و میخوابند). طاغوت بعدها در زبانِ قرآنی تبدیل بە صفتِ خدایانِ دروغین شد.
این کە طاغوت در زبان اسلامی تبدیل بە یک واژهٔ منفور شد سببش آن بود کە نامش یادآور بت خانه و دین شرک و بت پرستی بود. طاغوت در هرجا کە نوعی چاردیواری بی سقف و دروازه بود حَرَم نامیده میشد؛ و هرجا کە اطاقکی بود کعبه نامیده میشد.
هرجا کە کعبه ساخته شده بود یک حرم نیز در پیرامونِ آن بود. حرم دیوارچهٔ سنگ چین کوتاهی بود کە ورودیی داشت، و حفاظ بود و برای آن ساخته شده بود کە شتر و گوسفند بە خداخانه نزدیک نشود، و بعلاوه عربها بدانند کە در این محوطه نباید بشاشند یا برینند.
دسته بندی قبایل یمنی
دسته بندی قبایل یمنی در دو بخش جداافتاده جاگیر بودند؛ یکی در سرزمین بومیشان در جنوب عربستان کە کشور یمن بود (شامل یمن و حضرموت)، و دیگر قبایلی از مهاجرانِ دیرینه کە در بیابانهای شمالی عربستان پراکنده بودند بخشی در درون قلمرو دولتِ روم و بخش دیگر در درون قلمرو دولتِ ایران. قبیلههای کوچکی از ریشهٔ یمنی نیز در مناطقی
از حجاز در غرب عربستان جاگیر بودند. قبایل یمنی پراکنده در بیابانهای شمالی عربستان چند مجموعه داشتند کە مهمترین و بزرگترینشان قبایل بنی کَلب بودند کە در زمینهای
جنوبی کشور سوریهٔ کنونی تا نزدیکی شرق دمشق و نیمهٔ شمالی کشو ر اردنِ کنونی جاگیر بودند. این قبیلهها از سدهٔ پنجم مسیحی بەبعد دین مسیحیتِ نسطوری گرفته بودند کە دین مسلط در شام بود، وضعیت خاص خودشان را داشتند، و در آینده در ساختن مذاهب اسلامی دارای نقشی نشدند، لذا موضوع سخ ِ ن ما در این دفتر نیستند. یک شاخه از قبایل مهاجِر یمنی قبیلهٔ بنی لخم بود کە در شمال شرق عربستان در سرزمین حیره در درون مرزهای جنوبی عراق ساسانی جاگیر و یک جانشین بودند. بنی لخم تا سدهٔ ششم مسیحی بەدین مسیح درآمده بودند، و دینشان ترکیبی از دو مسیحیتِ آریوسی و نسطوری بود. بعلاوه از زهدگرایی مسیحیتِ یعقوبی نیز تأثیرات بسیار گرفته بودند.
یک شاخه از قبایل یمنی نیز قبیلهٔ طَی بود کە در شمال عربستان درپائین مرزهای جنوب غرب عراق ساسانی در نقل و انتقال و تابع امارتِ حیره بودند. اینها نیز تا سدهٔ ششم مسیحی دین مسیحیت گرفته بودند، و دینشان شبیه مسیحیتِ بن یلخِم حیره بود.دو شاخهٔ جداشده از قبایل یمنی بَجیله و کِنده نیز در سرزمینهای حیره و جنوب شام در رفت و آمد بودند و گاه از اتباع دولتِ ایران و گاه از اتباع دولتِ روم بودند. اینها نیز تا سدهٔ ششم مسیحی بە دین مسیحیت در آمده بودند و دینشان همسانِ مسیحیتِ قبایل عرب شامی بود. شاخه هائی از قبایل مهاجِر یمنی کە هنوز دین کهن خویش را نگاه داشته بودند نیز در سرزمینهای درونی شمال و غرب عربستان و بیرون از قلمرو دولتهای ایران و روم میزیستند. از جملهٔ اینها قبیلهٔ خَزاعه بود کە چند طایفه داشت و کوچ گرد بودند و در حجاز در زمینهای اطرافِ شمالی مکه جاگیر بودند. دین اینها شبیه دین مردم حجاز بود.
دو قبیلهٔ َ اوس و خَزرج کە از ریشهٔ یمنیهای شمالی بودند نیز در زمینی در مرکز منطقهٔ یثرب در جائی کە بعدها مدینه نامیده شد جاگیر بودند. اینها یک جانشین بودند و سنتها و آداب قبایل مُضَری گرفته بودند و دینشان همسانِ دین عمومی مردم حجاز و شبیه دین مردم مکه بود. عمدهٔ قبایل یمنی در سرزمین اصلی خودشان (کشور یمن) میزیستند و در آستانهٔ ظهور اسلام در حال انتقال بە یکتاپرستی بودند. دنبالههای سرزمین یمن (کشور یمن) تا جنوب عُمان در جائی کە سرزمین ظفار است امتداد داشت.
در یمن سه مجموعهٔ بزرگِ قبایل مَذحِج و حِمیر و کِندَه جاگیر بودند . کِنده در شرق یمن در سرزمین حَضرَموت از عدنِ کنونی در نوار باریکی بەسوی شمال و شرق تا کرانهٔ کویر، حِمیر در سرزمی ِ ن بومی خودشان در شمال یمن تا کرانهٔ دریای سرخ و جنوب حجاز، و قبایل مَذحِج در زمینهای درونی یمن (سرزمینهائی کە اکنون بخش عمدهٔ کشور یمن را تشکیل میدهد) جاگیر بودند. مَذحِج بزرگترین مجموعهٔ قبایل یمن بود و عبارت بودند از نَخَع، اَشعَر، هَمدان، عَک، مُراد، زُبَید، خَثعَم، عَنَس و چند قبیلهٔ کوچک. یک مجموعهٔ دیگر از قبایل یمنیْ قبایل حِمیر بودند (بر وزنِ دلبر) کە در زمینهای شمالی یمن جاگیر بودند. اینها دو شاخه داشتند، یک شاخه دین باستانی کە نوعی یهودیت عربی بود را حفط کرده بودند. دین آنها بازماندهٔ یهوه پرستی کهن بود کە روزگاری موسا در سرزمین مَدین از عربها گرفته بە اسرائیلیان داده بود. یهوه خدای آتش فشان و جایگاهش بر سِر
یک کوهِ آتش فشانی بوده است. شاخهٔ دیگِر قبایل حِمیر کە نیز در سرزمین نجران جاگیر بودند از اوائل سدهٔ ششم مسیحی بەدین مسیحیت درآمده بودند، و دینشان ترکیبی از دو مسیحیتِ نسطوری و یعقوبی بود. تاریخ نگارانِ اسلام بەخاطِر تمایز نهادن میانِ این دو شاخهٔ حِمیری، برای آنها کە دین یهودی عربی داشتند همان نام حِمیری را بەکار میبرند،
و برای آن شاخه کە مسیحی شده بودند نام نَجرانی را بەکار میبرند، و مینویسند «یهودانِ حِمیری » ،« مسیحیانِ نجرانی .»
مجموعهٔ دیگِر قبایل قحطانیْ (یمنی) قبایل اَزد (بر وزنِ یزد) بود کە در سرزمینهای عُمان (اکنون عُمان و امارات) جاگیر بودند و سرزمینشان از دیرباز و از زمان هخامنشی تا زمان ظهور اسلام بخشی از قلمرو دولتهای ایران بود. این مجموعهٔ کجانشین و کشاورز و ماهی گیر بودند. سرزمین عُمان در زمان ساسانی پناه گاهِ فراریان بهدینانِ مزدکی بود و ازدی ها از تعالیم بهدینان تأثیرات بسیاری پذیرفته بودند؛ از اینرو اندکی پیش از ظهور اسلام در مرحلهٔ انتقال بەیکتاپرستی خاص خودشان قرار داشتند. یک شاخهٔ کوچک قبیلهٔ ازد کە بیابان گرد بودند نیز در آخرین حدودِ شمالی یمن در همسایگی جنوبی حجاز جاگیر بودند، و گاه نیز بەدرونِ حجاز میآمدند و تا طائف و مکه میرسیدند. دین اینها شبیه دین مردم حجاز بود، ولی از تبلیغ گرانِ مسیحیْ تأثیراتِ بسیار گرفته بودند و در آستانهٔ انتقال بە مسیحیت بودند. اینها برای آ نکە از قبایل عمانی ازد متمایز باشند «اَزد شَنوئَه » نامیده شدهاند.
….ادامه دارد….
جناب کالان درود ب شما
ممنون ازنوشتار پر محتوی و ارزشمندتان
با احترام
رسول
جناب بیکنش گرامی، درود، خیر مقدم، خوش مرامی و یادی از همه کرده ای. به شما عرض ادب و احترام دارم. این چند کلمه را بنام ناشناس مینویسم. شما نیز گلی از گلستان این سایت خوش بار و بر نشسته هستید.همیشه تندرست و پایدار باشی.
ایها الناس من ول کن نیستم غزل کفریه منو کامل کنید وگه نه تا قیامت همین میذارم جلوتون
کفر میگویم و از گفته خود دلشادم
قائل کفرم و از هردو جهان آزادم
نیست بر لوح دلم جز الف آزادی
بجز از گفتن حق یاد نداد استادم
کشته از ظلم فقیهانم و فریادرسی
نیست در دهر که باری شنود فریادم
متقی بودم و من داشتم ایمان بخدا
برد آخوند همه دین مرا از یادم
بودم آزرده ز بد کاری این بیخردان
از چه رو تن به ستمکاری اینان دادم
…………………………………..!؟؟؟
عاجز از گفتن بیتی دگرم رهگذرا
ورنه ازبطن قلم بیت دگر می زادم
” ما ایرانیها ”
جوون که هستیم، میخایم تمام دنیا رو عوض کنیم !
متأهل که شدیم، جراتِ “عوض” کردنِ کانالِ تلویزیون رو هم نداریم !
ولی با وجود اين بازم میخوایم عقایدِ دیگران رو که مطمئنیم اشتباهست، عوض کنیم !
همه چیزو میخایم عوض کنیم، جز اخلاقِ گ . . خودمونو!
واسه همینه که هی “رکورد میزنیم” 🙁
ایا ملیجک نویسنده گل اقا بوده است؟
داش محمد ، اجازه میدین سه بار دیگه نامه مرحوم پسندیده رو درج کنم؟
مزدک گرامی
می دانی که رای من در باب نوشتن و مرز تقریبا نامحدود آن چیست اما کاش رفیق دور! این را هم توجه کنی که مرز نوشتن و کردن و گفتن هم این است که مسئولیت نوشته، کرده و گفته مان را خودمان بر عهده بگیریم نه دیگری. هیچی برای من-که فردی مجازی در دنیای متکثر ایده های حیرانم- پر ارج تر از این نیست که هر فرد آنچه را می خواهد و درست می داند، بی مانع بگوید و بکند و بنویسد چه مذهبی و خداباور باشد و چه سکولار و چه خداناباور و چه آنارشیست.با این قید- که محتملا مقبول همگان است- که مسئولیت آن را خود فرد، همو که می نویسد و می کند و می گوید بر عهده گیرد و نه دیگری. حال وقتی مسئولیت سایت حاضر با کس دیگری است، این اخلاقی نیست(این همان مرزی است که همگان قبولش داریم) که ما پیامد گفتار و کردار و نوشتار خود را بر دوش او بنهیم. آیا بهتر نیست رفیق یا به قوانین بسیار سکولار و انسانی و برجسته صاحب آزاده سایت تن دهیم یا خود سایتی بگشاییم و در آنجا دلتنگی تلنبار شده و نفرت تلنبار شده خود را با شدت و حدت جاری کنیم و البته چندی نمی گذرد که بی مخاطب، ما می مانیم و نفرت چسبیده به ذهنمان! چه بخواهیم چه نخواهیم ایرانی که همه ما دوستش داریم اکثریتش مسلمانند و نصابی معتنابه از این اکثریت، از آخوند-اگر حرف من و شما و آخوند در یک ترازوی مساوی قرار گیرد- حرف شنوی دارند.
حال من می خواهم جهانی مجازی به شما پیشنهاد کنم که در آن حاکم سکولار ما باشید با امکانات بالفعل ایران و همه آدمهایش از آخوند و سکولار و باسواد و بی سواد، عشایری و شهری و زن و مرد و فقیر و پولدار . حتماً و حکماً قوانین و حکومتی می سازی سکولار و بدون دخالت دین؟ خوب قبول. می دانی آخوندهای مورد تنفر شما، دست از گفته و کرده و نوشته خود بر نمی دارند و فعالتر از این سایت، در حکومت سکولار و شریف شما، محصولشان به رویت و تماشای شما می رسد، آنوقت از دیدن گفته و نوشته و کرده آخوند، در عین قدر قدرتی تان، عصبانی نخواهی شد؟ اگر بشوید یا نابودشان خواهی کرد که به معنای کشک شدن سکولاریته پیشنهادی است و اگر بگذاریدشان و در همان حال به باورهایشان هم توهین کنی، می دانید که پایه حکومتتان لرزان خواهد شد چون دینداران به فعالیت زیر زمینی رو خواهند آورد و به تدریج سقوط حتمی است آنچنان که محمدرضا پهلوی رفت! شق بهتر و منطبق تر بر ایدئال مزدکی: آیا بیطرفانه، پاس آخوند و سکولار را خواهی داشت و از توهین صریح به معتقدات آنها دوری خواهی کرد؟ خوب چه بهتر همین الان هم این نسخه را پیش گیری و مانورمحورانه در اجرای حاکمیت سکولار آینده فرضی بکوشی رفیق عزیز ؛ زیرا اینجا محل تمرینی است خودکاوانه برای مواجهه با دنیایی که در رویای خود داریم در آینده.
حقیقتش من از اینکه مرد نازنینی چون نوری زاد وقت بگذارد و نادلخواهانه متنتان را حذف کند ناراحت می شوم و توقع مراعات او را دارم. عزت مستدام
چناب علی1 متاسفانه من هیچوقت یاد نگرفتم که حقیقت را فای مصلحت کنم.اینهم خود نقطه ضعفی است و ما هم بشریم!
این وعده ها از آن وعده هاست که کوره به خودش می داد.اسناد حکومت آخوندها ابدی شده و با آنها احتمالا مانند حزب نازی برخورد خواهد شد.آزادی بیان آنقدر خواهد بود که کسانی همچون ریچارد داوکینز و کسروی های آینده پوست آخوندها را بکنند.ادیان دیگر همچون مسیحیت و ادیان هند و آریایی گسترش می یابد.نه برادر زیرزمین و روی زمین برایشان جهنم خواهد شد زیرا کسی برایشان تره خرد نخواهد کرد.اوقاف از دستشان گرفته خواهد شد.مرجعیت که خدا بیامرزدش به تاریخ پیوست.ایران آینده ،آن نیست که شما گمان می کنی بشود. بیش از آنکه فکر کنی مزدک در ایران همفکر دارد.اگر ما به سایت نوریزاد سر می زنیم برای افرادی همچون کوروس و دانشجو و آنیتا و مهرداد و حتی همین مزدک زیر مشت و لگد گرفته شده است نه علمای حوزه و شیوخ و فقها و مفسران مودب و پاکیزه نویس . درد ما درد استبداد است و آزادی .با تمام وجود از مزدک حمایت می کنیم همانطور که ولتر از آزادی بیان حمایت کرد و هزار اما و اگر و تبصره هم نمی آوریم.
یک دوست گرامی
خیالواره قشنگی ساختی رفیق. ما تا با این خیالواره ها سرو کار داریم چه کار داریم به واقعیت. مزدک در ایران طرفدار دارد؟ چقدر؟ کل هفتاد و هشت ملیون؟ خوش بحالش. خود بیاید نجاتمان دهد چرا فقط بخوانیم و چشم درد بگیریم و سپس سردرد از این همه مخالف کُشی دورادور؟ می گویی پاکیزه نویسی بد است و شق مقابلش را مقبول می دانی؟ وای خدای من. من نمی دانستم چه ایرانیهایی در دنیا روی این زمین هستند! نیز می خواهید بگویید اگر کسی آمد در خانه شما و روبروی همه تحقیر و لجن مالتان کرد این عیبی ندارد؟ کجای اعلامیه حقوق بشر حق اجازه چنین تحقیر و توهینی را به دیگران داده است؟ نداده است؟ خوب من هم همین را می گویم که هیچ اعلامیه ای حق توهین به دیگران نداه است. می گویم ما می خواهیم دیگران را آزار بدهیم یا عامه را آگاه کنیم؟. فرض کن کشاورزی، کارگری، مهندسی شنونده و خواننده سخن مزدک است و شما و من. آیا از انبوه توهینهایی که مجازش می شمارید(ولو به حکومت و دین و صاحبان دین و دینداران و نه به اشخاص) دل آن کارگر و کشاورز و مهندس و ذهنش را بسمت تان می کشد؟ کجا چنین چیزی ممکن است؟ شق دیگر جواز توهین بی رویه این می شود که نه اصلا ما نمی خواهیم کسی جز آخوندها بخوانند و می نویسیم تا فقط آنها بخوانند و آزار داده شوند. پس این همان کاری است که به ادعای شما آنها علیه شما می کنند پس این اتحاد میمون از دو سمت معکوس را باید زود درک کرد و در چاله این دیدگاه ها نیفتاد! من به عنوان یک آدم یک لاقبا به آزادی مطلق در گفتار و نوشتار باور دارم. اما در همان حال، حالم از توهین گر و فحاش و خودآزار و دیگرآزار از هر صنف و گروهی از آخوند و مومن و سکولار و بی دین بهم می خورد و از کنارش رد می شوم و گاهی تند پاسخش را می دهم اما دیگر در جایی که او نفس بکشد حاضر به نفس کشیدن نیستم. نه اینکه بگویم کسی خطا نکند و یا خودم خطا نمی کنم نه می گویم اگر دیگران بارها، خبرش دادند که این بیراهه است و راه را تغییر نداد شک نمی کنم این خطای صرف نیست بل یک نوع بیماری دگرآزاری-ولو این دگر یک آخوند باشد- است. فقط صرف نظر کلی دادم حاشا که فعلا فکر کنم جناب مزدک چنین آدمی است اما بارها نقدش کرده ام که این توهینها بجایی هیچ ضربه ای نمی زند حال ادامه می دهیم ببینیم بکدام سمت می رود. من طرحها دارم برای ملتزم کردن آدمها به آنچه که می گویند.
کدام مصلحت؟ کسی وقتی نظری می دهد باید به فرجامش بیندیشد چون زودا که حرفش ناتوان شود از آمدن به میدان حقیقت. من کدام حقیقت را فدای مصلحت کرده ام. از کجای نوشته من به این کشف بزرگ رسیده ای؟ راستی شما اصلا به اشخاص توهین نمی کنی رفیق طبق مفاد قطعی حقوق بشر؟ من هیچ نسبتی بشما نمی دهم اما انتظار دارم نسبتی که بمن می دهی را توضیح دهی؟ آیا اینگونه نیست که گاهی فکر میکنی چون من می گویم در باره حوزه و کتب دینی مطالعه دارم و یا حوزه بوده ام و در باره فقه می خوانم حکم می دهی که لابد« این هم از انهاست» ؟ یک پرسش دوستانه دارم. من دوست دارم مزدک عزیزم فاصله خود را متر به متر با مخالفانش از دینداران و آخوندها تعیین کند تا ببینیم ایشان در چه زمینی مستقر می شود که دقیقا عکس و متضاد آنانی باشد که نقد و ردشان می کند؟ فقط خواهشا عبارات کلی بکار نبرید مشخص فرمایید فرق شما با آنها که ردشان می کنید چیست؟. آنها دیندارند و شما نیستی؟ من چه کار به دینداری و بی دینی افراد دارم. این یک وضع ذهنی است و ربطی به آنچه در باره وطن و برابری و آزادی می خواهیم ندارد. آنها دین را وسیله توهین و تحقیر و شکنجه و تبعید دیگران می کنند و شما نیستی؟. خوب پس یعنی این کارها که با ابزار دین می شود بدست و شما هیچ وقت هیچ چیز را وسیله توهین و تحقیر و تبعید مخالفانت نخواهی کرد؟ خوب بفرما در این عبارت که می فرمایید«چناب علی1 متاسفانه من هیچوقت یاد نگرفتم که حقیقت را فای(فدای) مصلحت کنم.اینهم خود نقطه ضعفی است و ما هم بشریم! » آیا یک توهین صریح بمن نیست؟. تازه سر چی داری توهین می کنی من که در حکومت فرضی شما متن انتقادی تندی علیه جنابتان ننوشته ام.
باری من قبلا بقول دوستی متفلسفانه از شما در یک تقریر بلند و فلسفی و از حق بیان مطلق شما دفاع کردم تا بعدا نگویید این آدم از اول با من بد بود و همانجا هم راه را اندکی هموار کردم که مزدک به شخص توهین نمی کند!. خوب در همین عبارت که بمن نوشتی دستکم پنج توهین صریح و تلویحی نهفته است. بشمارم؟ ما از کی می خواهیم اینگونه به سکولاریسم مدد برسانیم و حقوق بشر را بر صدر بنشانیم؟ بنظرم از زمانی که به مفاد قطعی این سکولاریسم و حقوق بشر عمل کنیم، عمل کنیم و عمل کنیم. غیر از این باشد داریم کشک می سابیم رفیق.
میخوام از همینجا به اون زنیکه که داش محمد رو سین جیم وکیلونه کرده بگم لایق همین رژیمی. سوسک تر ازین باش.
انتقال سراج الدین میردامادی به بیمارستان برای جراحی و خارج کردن ترکش
سید سراج الدین میردامادی، زندانی سیاسی ، صبح امروز از زندان به بیمارستان امام خمینی تهران اعزام شد.
به گزارش خبرنگار کلمه، این روزنامه نگار زندانی که در بند هشت اوین نگهداری می شود، از ترکش باقی مانده از دوران دفاع مقدس در ناحیه گردن خود رنج می برد.
او پس از اعزام به بیمارستان، مورد معاینه جراح متخصص قرار گرفت و پس از گرفتن عکس و اسکن، برای عمل توراکس و خارج کردن ترکش از بدنش در بخش جراحی داخلی بیمارستان امام بستری شد.
سراج الدین میردامادی در نوبت عمل جراحی قرار گرفته اما هنوز زمان عمل به طور دقیق معلوم نشده است. …………………………………………………………………………………………………………………………………………………………….خوب جناب نا شناس کمی گرامی که من را به همدستی با مزدک عزیزمتهم کردی و این سایت را با انواع و اقسام فحش آلودی که ازخدا دفاعی کرده باشی و جنابان حوزوی که دست کمی ازآن ناشناس نداشتید به جهت غیرت !! این آقای سراج الدین میر دامادی هم نا مسلمان است ؟ و یا ضد انقلاب ؟ ترکش های مانده در تن نحیفش هم حتما قصه و افسانه است و برایتان محرزنشده و اصلا معلوم نیست که دیگر مسلمان هست یا نه چون اگر مطمئن بودید که مسلمان است و جان شیرین به خاطر مملکت اسلامی به ترکش حرامیان صدامی سپرده و ازپای افتاده ! حتما دفاعی ازوی میکردید ! نه اینکه در فضای مجازی با فحش و تهدید غضب خود را بر سر همه خواننده گان آوار کنید و شخصی را به نمامی متهم کنید ! که آدرس فحش های چار واداری شما را اعلام کرده و اگر از فحاشی ننگ داریدبا یک کلمه پوزش همه چیزتمام میشود ولی اگر بر فحاشی اصرار دارید چرا علنا در این سایت اعلام میکنید و گزک دست همه میدهید !
مهرداد پرگو وطعنه زن
كم ابلهانه گو واينقدرطعنه براندام زخمي جبهه اي من نزن ،ازخودبگو كه دردفاع ازاين مظلومان چه كرده اي؟
جناب اندام جبهه ای من کی به اندام جبهه ای شما ( اگر راست باشد) !! طعنه زدم ؟ حقایق را آشکار کردن ضربه به اندام جبهه ای شماست یا از بیدار شدن ترس دارید ؟ اگر زخمی در جبهه به تن دارید چرا منتش بر خلق میگذارید ؟ اگر در راه خدا به جبهه رفتید که از او پاداش بخواهید ! اگر در راه دفاع ازمیهن رفتید که وظیفه بود و واجب ! حال اگر کسی به جبهه نرفت و یا با زرنگی در رفت خود داند با وجدان داشته و نداشته اش ! ازنظر دفاع ازمظلومان خدمتتان بگویم درحد توانم در محیط بیرون مبادرت میکنم و وظیفه ام اینطور حکم میکند ! و قرار نیست که به شما گذارش دهم ! همین کپی پیست که شما حوزویان را به سر گیجه دچار کرده مرا کفایت میکند ! این کپی پیست ها همه نشان ازپا پس کشیدن شما حوزویان بسیار محترم از وظیفه ذاتی شما که همانا دفاع ازاسلام وبالاتر ازاسلام شرف و آبروی یک مسلمان و خانواده درد مندش که توسط رژیم سراپا دروغ مسلمان نما و عوامل خود فروخته مثلا قاضی که در مقام حضرت رسول جلوس کرده و جرم های جاکم پسند به اسم اسلام صادر میکند . و شما لام تا کام هیچ نمیگویید و اگر ازشما سوال شود میگویید ما هم گرفتاریم جه و جه . خوب من ازشما سوال میکنم اگر در مثلا خیابان جرمی آشکار مقابل نیروی انتظامی صورت گیرد و عکس العملی نشان ندهند . ازآن ها بازخواست نمیکنید ؟ ایا آن فرد میتواند بگوید من در حال انجام وظیفه نیستم ؟ من دستم بسته است ! شما حداقل به او میگویید که پس غلط میکنی که این لباس را زمان غیر انجام وظیفه میپوشی ! ما از تو توقع دفاع و جلو گیری داشبیم و به اعتبار لباست منتظر عکس العمل بودیم ! خدا وکیلی جز این است ؟ باید یاد آوری کنم که اولین شخصی که به جناب نوریزاد در مورد کپی پیست من اعتراض کرد همین سید مرتضی بود ومن هیچ گونه شناختی نسبت به ایشان نداشتم تا به مقالات گذشته ایشان مراجعه کردم و بحث های دامنه دار ایشان با سر کار خانم شیرین هوشمند و قوقولی گفتن خروس من را غرق خنده نمود ! وسوال هایی پرسیدم و جواب هایی گرفتم بدون اقناع شدن تا اینکه ایشان مرا متهم به بر اندازی و ساخت وپاخت با رسانه های خارجی فرمودند .والبته فرمودند من کار ندارم که شما اتحاد کنید و براندازی کنید و جه و چه و زمانی که نوریزاد گرامی را در ورودی بیت العنکبوت مشاهده نمودم واطلاع رسانی کردم وفکر میکردم که سایت ایشان توسط فرزندشان هم کنترل میشود ! که همه بدانند چه شده . جناب مصلح مرا به ترسو بودن متهم کردند که به ایشان گفتم با جندتن ازدوستان که مایل نبودند دخالت کنند وخود را گرفتار آن وحشی ها کنند .به اجبار بیرون رفتم وازجناب مصلح درخواست کردم که در حظور نوریزاد یک ملاقاتی کنیم که استنکاف فرمودند . جناب نوریزاد استدعا میکنم شمع آجین نفرمایید . با احترام .
مهرداد خان خالي ازمهر
شما مراازكجامي شناسيد كه انجام وظيفه نمي كنم؟ من چه كاري براي سراج الدين ميردامادي مي توانم انجام دهم؟ آخراگربا طعنه زدن دلت خوش است خوب خوش باش . ديگرحوزويان را براي چه خطاب قرارداده اي ؟آنها كه اينجا نيستند فقط آقاسيد مرتضي است كه اوهم جوولقي بودن شمارا شناخت وبه حرفهايت اعتنائي ندارد ومصلح گرامي هم كه ديگردراينجاچيزي نمي نويسد. اينقدرپرچانگي نكن همه ناظران شخصيت شمارا شناخته اند شما باهمان مزدك هم مرامت مكاتبه بفرما وتشويق به فحاشي كن وهمديگررا تاييد كنيد بس است.
علیرضا مختارپور٬ دبیرکل نهاد کتابخانههای عمومی کشور با انتقاد از ورود این نهاد به حوزه نشر گفته بیش از ۷۵ تا ۸۰ درصد قفسههای کتاب این نهاد مراجعه کننده ندارد.
آقای مختارپور اضافه کرده که نهاد کتابخانههای عمومی کشور در حال حاضر رقیب ناشران شده و طی دو سال ۱۴ میلیون جلد کتاب با هزینهای بالغ بر ۱۸ میلیارد تومان تولید کرده است.
وی افزوده زمانی که «نهاد» تبدیل به ناشر شود و کتابهای مورد نیاز خود را تولید کند، معلوم است که صنعت نشر کشور از بین خواهد رفت.
مختارپور افزوده باید با این سیاست «نهاد» مقابله کرده و اعتراف میکند که در بسیاری از کتابخانههای این «نهاد» بیش از ۷۵ الی ۸۰ درصد از قفسههای کتاب اصلا مراجعه کننده ندارد.
وی علت وجود چنین پدیدهای را اشتباه در «بیسلیقگی» در انتخاب کتاب برای برخی از مناطق که حساسیتهای خاصی به لحاظ زبانی، قومی و مذهبی دارند٬ عنوان کرده است.
بودجه و مطربان
ابراهيم نبوی
حرف راست را باید از بچه شنید، البته نه اینکه بچه ها چپ نیستند، اتفاقا چپ ها غالبا در دوران نوجوانی شان قرار دارند، پیر که شدند، آن وقت کم کم راست می شوند. برخلاف اینکه به نظر می رسد. منظورم این هم نیست که بچه ها دروغ نمی گویند، اتفاقا هم بچه ها و هم بزرگترها هم دروغ می گویند و هم راست. منظورم این است که بچه ها حرف دل شان را می زنند و از قضا بچه های خارجی به همین دلیل راست ترین حرف شان و آرزوی شان را به بابانوئل می گویند که وجودش دروغین است و واقعیت ندارد. علم الهدی، طنزپرداز بزرگ مشهد و قائم مقام بابا نوئل در این شهر گفت: “بودجه ارشاد فقط به مطربان اختصاص دارد.” ممکن است کمی که فکر کنیم به این نتیجه برسیم که این مرد عجب مزخرف می گوید، ولی یک کم بیشتر که فکر کنیم مطمئن می شویم که چقدر حرف درستی است.
مثلا وقتی از یک آدم باشعور می پرسیم: “مطرب یعنی چی؟” برای اینکه مثال بزند، ممکن است بگوید بعضی از خواننده ها. می پرسی: آیا منظورت افرادی مثل شجریان است؟ می گوید: نه، احمق جان! شجریان یک خواننده درست و حسابی است. می پرسی: مثلا فرهاد و کورش یغمایی؟ ناراحت می شود و می گوید: اصلا، کورش یغمایی و فرهاد جزو بهترین خواننده های موسیقی متفاوت ایران هستند. می پرسی: مثلا محسن نامجو و گروه کیوسک؟ عصبانی می شود و می گوید: نه، دیوانه، نامجو و کیوسک موسیقی تلفیقی و متفاوت هستند و حرف برای گفتن دارند، شیوه دارند. می پرسی: مثلا مرضیه و دلکش؟ طرف محکم عصبانی می شود و می گوید: مرضیه و دلکش هر دوتاشان هم کار موسیقی شان عالی بود و هم اشعارشان غالبا کارهای بی نظیری بود. می پرسی: مثلا داریوش و ابی و گوگوش؟ می گویند: نه، ابی و گوگوش دو تا خواننده درست و حسابی پاپ هستند. اصلا موسیقی سنتی و ملی و ایرانی و محلی و فولک و جاز و راک و آلترناتیو و تلفیقی و هیپ هاپ و متال و کلاسیک هرکدام شیوه مهمی در موسیقی است و اینها هیچ کدام موسیقی مطربی نیست.
یعنی باید زور بزنید که مثلا به خوانندگانی مثل شکر شیرازی با ترانه هایی مثل “رفتم بر در شمس العماره” یا “می خوای بری زن بگیری حسن بگ؟” یا مثلا ترانه “هوو هوو دارم هوو، دل بیقرارم هوو” که مرحوم پریوش در فیلم سوته دلان خواند، آهنگ دامبولی دیشوی مطربی است، یا مثلا آهنگ “برانکارد بیارید منو توش بذارید” جلال همتی آهنگ مطربی است، یا مثلا آهنگ “این ور دلم اوفینا، اون ور دلم اوفینا”ی مرحوم مهوش آهنگ مطربی است. خصوصیت آهنگ مطربی هم همین است که همه ماها وقتی می خواهیم حال کنیم توی مهمانی، یا مثلا در عروسی برقصیم از همین آهنگ ها استفاده می کنیم، وگرنه با آهنگ “زندونی” داریوش یا “پل” گوگوش یا “خلیج فارس” ابی یا “گیس” نامجو که نمی شود رقصید.
حالا اگر از آیت الله علم الهدی بپرسی: این که ارشاد فقط به مطربان بودجه می دهد، یعنی چی؟ و اصلا مطرب از نظر علم الهدی یعنی چی، احتمالا متوجه می شوید که از نظر او( البته اگر نظری داشته باشد) مطرب کسی است که صدایی غیر از عربده یا نوحه از دهان یا صدای مشکوک از جاهای دیگر، صدای موزونی تولید می کند. مثلا مطرب کسی است که با یک ساز اعم از زهی، بادی، کششی و مضرابی که ممکن است غربی یا سنتی باشد، و در سبک های سنتی، کلاسیک، مقامی، ملی، پاپ، راک، هیپ هاپ، متال، توسط مردان یا زنان یا کودکان نواخته می شود و افرادی با آن می خوانند و از شنیدن آن صدا آدم عصبی و روانی نمی شود.
بعد اگر بپرسی مطرب فقط همین است، می بینی منظورش از مطرب فقط خواننده و موسیقی نیست، ایشان به نقاش، گرافیست، خطاط و خوشنویس، کارگردان و بازیگر تئاتر، سینماگر، نویسنده، شاعر، داستان نویس و کلا همه افرادی که از هنرشان جز برای خطاطی جملات رهبری و شعارعلیه آمریکا استفاده می کنند، به همه اینها مطرب می گوید.
یعنی از مهران مدیری و مهران غفویان و انواع مهران های دیگر، تا محمدرضا و همایون شجریان و انواع دیگر شجریان، تا کیارستمی و پناهی و فرهادی و بقیه کارگردان های سینما، و از شاملو و فروغ و دولت آبادی و گلشیری و بقیه… همه شان مطرب هستند.
یعنی هر کسی که مثل روضه خوانها و نوحه خوان ها گریه آدم را در نمی آورد و مردم را خوشحال می کند، یا حتی خوشحال نمی کند، بلکه باعث می شود آدمها روانی نشوند، کلا مطرب هستند. البته معنی واقعی کلمه مطرب کسی است که در دیگران “طرب” و نشاط ایجاد می کند، در واقع اغلب هنرمندان همین کار را می کنند، برخلاف نوحه خوانها که طرب و شادی و سرخوشی را از بین می برند. یعنی آخرش هم آقای علم الهدی منظورش از مطرب خیلی هم غلط نیست، ولی آن چیزی که ما فکر می کنیم، او فکر نمی کند، یعنی راستش را بخواهید من که هر روز حداقل یک ساعت جملات و سخنان او را می خوانم یا می شنوم بعید می دانم در پنجاه سال گذشته اصولا فکر کرده باشد. بالاخره اگر قرار بود فکر کند که از این حرف ها نمی زد.
اما به نظرم همه این ها که نوشتم غلط است و بابا نویل آستان ضامن آهو می خواهد بگوید چرا همه بودجه ارشاد را به نوحه خوان ها می دهید کمی هم به فرهنگی مردمان کمک کنید. اگر قبول ندارید یادتان بیاورم که آیت الله قرص و محکم قدیمی نه کسانی مانند علم الهدی و هاشمی رفسنجانی و خامنه ای و اینا معتقد بودند که نوحه خوان های جلف مطرب اند و به آن ها می گفتند مطرب وگرنه آقای خونساری که از مهوش خبر نداشت وقتی می گفت مطرب ها را از مجالس عزاداری ابوالفضل دور کنید. به این ترتیب ما هم با علم الهدی موافقیم بابا این قدر خرج حدادیان و حاج منصور اینا نکنید اقای جنتی .
شیطان پرستان کوه سنگی
یعنی هر کلاهبرداری امروز در ایران می تواند مثل آب خوردن میلیاردر شود. فقط لازم است بگردید دنبال نمادهای شیطان پرستی و در همه جاها این نمادها را پیدا کنید و بعد تلاش کنید با شیطان مبارزه کنید. حجت الاسلام لطفی رئیس کمیسیون امر به معروف و نهی از منکر شورای شهر مشهد، اخیرا گفته که هجده نماد شیطان پرستی در مشهد وجود دارد که اینها باید هر چه زودتر از میان برود. این نمادهای شیطان پرستی شامل مواردی است مانند تعدادی مثلث که شبیه قله بالای کوه است. حتی بالای دماوند هم یک قله سه گوش قرار دارد که توسط شیطان پرستان ایجاد شده، و اصولا کلیه کوههایی که نوک قله شان تیز است، توسط ماسونها ساخته شدند.
در همین منطقه کوهسنگی تعدادی دایره هم وجود دارد که دقیقا شبیه میدان است و چون گرد است، شبیه مردمک چشم شیطان پرستان است، میادینی مثل همه میدان های دنیا همین چشم شیطان پرستان است که وقتی یک میدان در انتهای یک خیابان باشد، مانند یک قاشق می شود که قاشق نماد اصلی شیطان پرستان بوده و بیل هایی هم که سر آن ها تیز یا گرد است از نمادهای شیطان پرستان حساب می شود.
یک نماد مهم دیگر شیطان پرستی وجود تعدادی آبشار در مشهد است، کلا هر آبی که از ته چاه یا لوله بیرون نیاید، چه به صورت آبشار بریزد یا به صورت فواره، جزو نمادهای شیطان پرستان است که معتقدند، شیطان از طریق ریختن آب از پایین به بالا یا از بالا به پایین، ظاهر شده است.
حجت الاسلام لطفی پیشنهاد داده که کلا باید نمادهایی مثل کوه و رودخانه و دشت و جاده و میدان و چشم و چار مردم همه از بین برود. حتی برای مقابله با استکبار جهانی پیشنهاد کرده که چون روز اسکناس آمریکا نماد شیطان پرستی وجود دارد، بانک مرکزی هر چه اسکناس دلار دارد همه را بریزند وسط یک میدان و آتش بزنند تا خواهر و مادر شیطان را از میان ببرند. یعنی خود شیطان هم به عقلش چنین چیزی می رسید؟
دعا برای رهبر، دستمال برای مدیر
یعنی مشکل ما فقط شاه نیست، شاهقلیخان خودش مصیبتی است. یک جا و دوجا هم نیست، همه جا هست. طرف خواننده پاپ است، دو تا آهنگ مزخرف خوانده، از او انتقاد می کنی و خودش قبول می کند، بعد طرفدارانش هم تو را له می کنند و هم آن خواننده را وادار می کنند حتی اگر به این نتیجه رسیده که اشتباه کرده هرگز حرفش را اصلاح نکند.
از فلان رهبر سیاسی انتقاد می کنی و خودش هم عذرخواهی می کند، ولی طرفدارانش خواهر و مادر تو و آن رهبر سیاسی را چنان می فرستند زیارت امام رضا که کلا آدم از شکرخوردنش در جوار ایرج میرزا سه سه نه بار غلط می کند. خدا بیامرزد مرحوم بازرگان را.
خود خامنه ای که تا حالا دو سه بار به مردم تبریک گفته بود که “خوش به حال تان که رهبری فرزانه دارید” و “الهی قربون خودم برم” بالاخره می گوئیم دستمال به دست ها زیادی وردست ناموس آقا را صیقل دادند، ولی باز هم به عنوان آدمی که در زمان طفولیت دو تا رمان و سه تا مجموعه شعر نو خوانده، می فهمد که نباید در هواپیما هر روز و هر شب برای سلامتی اش دعا کنند، اصلا همین صدا را که آدم می شنود، نا خودآگاه یاد همسر آقای علی تهرانی می افتد و هی حواله صادر می کنند، یا عده ای هم شروع می کنند توی دل شان که هر کسی این کار را کرده الهی آن یکی دستش هم بشکند، بعد هم برمی دارد اعتراض می کند که این دعا برای رهبری را بردارید. بعد فلان مدیر هواپیمایی برگشته گفته که “راضی به حذف دعا برای رهبر نیستیم.” شاه بخشیده، شاهقلیخان نمی بخشد. من نمی دانم چرا در تاریخ اتللوی ایرانی برای چی دستمال دزدمونا گم نمی شود، بابا بس کنید.
وسایل پیشرفته بابانوئل سیاهپوش
البته علمایی مثل آقای علم الهدی، خیلی هم با تمدن و پیشرفت مخالف نیستند، دو روز قبل آقای علم الهدی گفته است: “منع استفاده از کالای پیشرفته حرف زور است.” طبیعی است که با شنیدن این جمله ما خیلی تکان خوردیم، همان طوری که مطمئنم شما هم همین الآن وقتی این جمله را خواندید تکان خوردید. بعد فکر کردیم که آیا منظور آقای علم الهدا از وسایل پیشرفته ای که ایشان دلش می خواهد استفاده کند، مثلا همین چیزهایی مثل آی پاد، اندروید، آیفون، لپ تاپ، دوربین دیجیتال اولترا مدرن، اتوموبیل برقی، اتومبیل بدون راننده یا چیزهایی شبیه این است؟ ولی نه، احتمالا منظور استاد استفاده از وسایل مدرنی به این شرح است: “موشک بالستیک، زیردریایی، پهپاد، ابزار فیلترینگ هوشمند، سانتریفیوژ، بمب های منفجر کننده از راه دور از طریق سیتم دیجیتال صوتی مادون زرد و آبی، باتوم لیزری، دستبندهایی که از فاصله صد کیلومتری زندانی را کنترل می کند، دستگاه آب هویج گیر، بیل، تراکتور پنج دنده ای و اپ قبله یاب اذان سرخود نصب شده در گوشی موبایل و یک چیزهایی در همین رده. انشاء الله که برادرمان در رسیدن به اهداف خود برای بازگرداندن انسان به عصر انسان نئاندرتال موفق باشد”.
چرا من برم جلوی اوین، اونا بیان خیابون فردوسی اکبر
..
.
امروز نرفتم، چرا برم!
چرا من برم جلوی اوین، اونا بیان خیابون فردوسی اکبر.
کمترین آسیبی که مقابل زندان اوین دیده می شود هدر رفتن وقت و تحقیر و تضعیف داوطلبانه در مقابل سیستم اداری و بوروکراتیک جمهوری اسلامی است که برای جمهوری اسلامی الزامی هم ایجاد نمی کند.
من از آنجا فرار کردم به سمت فضاهای کسب و کار.
و من در ایران هیچ کسب و کار و فضای کسب و کاری بجز حضور در مقابل سفارتخانه های کشورهای 5+1 ندارم. به همان پاتوقهایم در ایران که اصلی ترینشان مقابل سفارت آلمان در خیابان فردوسی تهران است برگشته ام. البته بدلیل مسایل امنیتی و معیشتی “حضور فیزیکی ام بطور واقعی در آنجاها” کمی نامحسوس است.
.
من به ماموران امام زمان که شش سال از فرامین من سرپیچیده اند و کار خودشان را کرده اند آلرژی دارم. هر گاه مامور اطلاعاتی امنیتی جدیدی به تعقیب اکبر در فضاهای کسب و کار بفرستند
و یا هر گاه احساس کنم که دوستانم در مقابل زندان اوین به کمک و اقدامات حداکثری و فوری من احتیاج دارند، احتمال رها کردن فضاهای کسب و کاری و لبیک گفتن به تحریکات سیستم امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران کاملا منتفی نیست و در صورت وقوع تحریکات غیر قابل پذیرش جدید جمهوری اسلامی، پنج درصد احتمال چنین اقدامی از سوی اکبر وجود دارد.
آن نود و پنج درصد هم باشد برای شش قدرت جهانی و خود ملت ایران تا همه حق همه آنها توسط اکبر خورده نشود.
.
ضمنا حمایت از نرگس محمدی به معنی حمایت از همه نیروهای همگرا با ایشان اعم از اکبر که نسبتا کم ارزش تر است و یا یک سبز دیگر که نسبتا پر ارزش تر است می باشد و ممکن است چهره های کمتر شناخته شده در این روزها حکمهای سنگین بگیرند تا تعادل و تمرکز ما توسط سیستم سرکوب از هم بپاشد و ما دچار تفرقه شویم. اما ما بیدار و آگاهیم و متنفر بودنمان از فساد متمرکز حکومت، موجب اتحاد و مهربانی و سهل گیری و خوش بینی و خیرخواهی ما سبزها نسبت به همدیگر شده است.
ما در این روزها با نام نرگس محمدی نیرویی یدید آورده ایم و متمرکز و متعادلیم. بازوهای دیگری نیز در رسانه های جنبش سبز هست که کارهای لازم دیگر را انجام می دهند و اینها همه ضمن حفظ هویت مستقل خویش، همگراست و ناقض هم نیست و کمترین کاری که برای هم انجام می دهند دعا گویی است. گاهی لازم است که هر یک از این شاخه های سبز فقط یک کار انجام دهند و با توان و ظرفیتهای اندک و محدودی که دارند، تمرکز و تعادل خویش را از کف ندهند تا بتوانند برای کل مجموعه سبز نیز مفید و مفید تر باشند.
تا به داد خود نتوانند رسید، برای اکبر و دیگر سبزها نیز کاری از دستشان بر نخواهد آمد و هیچ صورتحسابی را به اکبر پرداخت نخواهند کرد. ما به حقیقت و خدا رسیده های سبز، از آن “بسیجی های ضامن نارنجک مغزشان را کشیده” هم ستمگر تر و خطرناک تر هستیم. پس بیایید از همدیگر نیز کمی بترسیم و حساب ببریم تا نیروهای مخربمان فقط و فقط صرف صدمه زدن به دشمن (باند ضد سبزهای افراطی حاکم در جمهوری اسلامی ایران) شود.
برای هم ارزش و اهمیت قائلیم و همدیگر را دوست داریم، پس هستیم.
جنبش سبز ملت ایران که حرکتش رو به با هر بهار آمدن است بر جنبش سیاه رژیم مستبد جمهوری اسلامی که حرکتش رو به زوال است پیروز خواهد شد.
با درود به نوریزاد عزیزو هم میهنان فرهیخته : شیخ نمر ! بله شیخ نمر ! ظاهرا این جناب شیخ را در عربستان میخواهند گردن بزنند البته جرم این شیخ را من نمیدانم و این که حکومت ستم گر عربستان مدرک جرمی ازاین شخص دارد یا ندارد ! ولی این را میدانم که بارهای بار در انواع رسانه ها ازاین آقا یاد شده و علما هم به باز داشت وی اعتراض کرده اند و همین امروز قرار بود در قم راه پیمایی صورت گیرد ! خوب با توجه به این موضوع من ازاین دو حوزوی گرامی که ما را مورد غضب قرار داده اند سوال میکنم چقدر ازشیخ ثمر اطلاعات دارند و یا مثلا پنج سال پیش آیا ایشان را میشناختند ؟ و یا تحت تاثیر تبلیغات این جناب شیخ را شناختید . خوب شما کارگر ایرانی را چقدر میشناسید ؟ و احتمالا نیک میدانید که چطور تحت فشار گرانی و دیگر مصائبی که این رژیم به خاطر دگم اندیشیی که دارد بر سرشان آوار کرده و فریادشان هم به جایی نمیرسد شما حوزویان که گلوی خود را برای یک شیخ عربستانی پاره میکنید و هیچ تاثیری هم ندارد ! چرا ازفلاکتی که بر سر هم وطن کارگر و به قول شما مسلمان که پیغمبر عرق وی را با خون شهدا برابر دانسته هیچ دفاعی نمیکنید اینجا میگویید ما دستمان بسته و لی در مورد شیخ ثمر دستتان خیلی بازاست ؟ کارگر و دیگر اغشار ازبار گرانی و بیکاری و بی پناهی به جان آمده اند و شما فقط دعا میکنید واقعا دست مریزاد خدا قبول کند جالا بروید ازاسلام که در مملکت امام زمان محجور افتاده دفاع کنید !البته اگر ازکارگر ایرانی خبر ندارید به مقاله زیر توجهتان را جلب میکنم :
برده داری نوین در ایران
درآمد ماهانه ۴۰۰ هزار تومانی
۳ میلیون نفر
فیروزه متین
در حالی که تنها دو هفته از زمان برگزاری مراسم حکومتی روز جهانی کارگر در ایران میگذرد و در شرایطی که چند تن از کارگران و نیروهای کار در ایران به دلیل ناتوانی در اداره زندگی خود دست به خودکشی زدهاند، دبیرکل کانون عالی انجمنهای صنفی کارگران ایران آمار تکان دهندهای از وجود ۳ میلیون نیروی کاری منتشر کرد که حتی همان دستمزد مصوب شورای عالی کار را نیز دریافت نمیکنند و با ۱۲ تا ۱۶ ساعت کار روزانه، تنها ۴۰۰ هزار تومان درآمد ماهانه دارند.
غلامرضا عباسی در گفتوگو با خبرگزاری مهر گفته واحدهای خُرد شاغل در بخش غیررسمی اقتصاد ایران، نیروهای کاری خود را مجبور میکنند تا روزانه به جای ۸ ساعت کار تعیین شده در قانون، ۱۲ ساعت و تا ۱۶ ساعت نیز به صورت متوالی کار کنند؛ آنگاه نه تنها حداقل دستمزد مصوب شورای عالی کار را نگیرند، بلکه به دریافت ۴۰۰ هزار تومان رضایت دهند.
او گفته است: “چند میلیون نفر امروز در بازار کار کشور فعالیت میکنند که از ابتدایی ترین حقوق قانونی مانند بیمه و دریافت حقوق براساس مصوبات قانونی، بی بهره اند. آنها در بخش غیررسمی و ناپیدای اقتصاد کشور حضور دارند و دولت هیچگونه اطلاعات روشنی از وضعیت فعالیتی آنها در اختیار ندارد.گزارشهایی داریم که مشخص می کند برخی کارگران شاغل در کارگاههای کوچک ماهیانه تنها ۴۰۰ هزارتومان حقوق دریافت می کنند و برآوردها نشان می دهد ۲ تا ۳ میلیون نفر در این بخش به فعالیت مشغول هستند”.
وی افزوده: “گفته می شود وضعیت پرداختیها حتی در برخی موارد بدتر از این نیز است و برخی زنان شاغل در مطبهای پزشکان حتی با ۲۰۰ هزار تومان نیز کار می کنند. ضعف نظارت و قوانین موجود باعث می شود تا در عین حالی که جامعه از بیکاری رنج می برد، برای عده ای نیز شرایط سوء استفاده از نیاز افراد به کار فراهم باشد. متاسفانه شناخت چندانی از فعالیتهای بخش غیررسمی اقتصاد وجود ندارد. مشخص نیست نیروی کار شاغل در این بخش چگونه حقوق دریافت می کنند و آیا از بیمه برخوردارند یا خیر؟ متاسفانه شرایط به نحوی است که دولت هم نمی تواند از فعالیتهای پنهان اقتصادی کشور مالیات دریافت کند. با وجود اینکه حداقل دستمزد ۷۱۲ هزارتومانی تعیین شده از شورای شورای عالی کار نمیتواند تامین کننده نیازهای خانوار کارگری باشد و افراد با این حقوقها نیز دارای مشکلات فراوان معیشتی هستند، در اصناف زیرپلهای و کوچک حتی مصوبات به اجرا گذاشته نمیشود. متاسفانه دو سال است در این زمینه مکاتبه میکنیم و پیگیری انجام میدهیم اما وزارت کار جواب درستی به نامههای ما نمیدهد و تنها در ملاقاتهای حضوری از این پیشنهاد استقبال میکنند و میگویند شما پیگیری کنید”!
همزمان با انتشار این آمار، خبرگزاری ایلنا نیز در گزارشی به گفت و گو با برخی از این کارگران پرداخته و به نقل از یکی از آنها نوشته است: “در شرکتهای زیادی فرم پرکردهام اما هنوز هیچیک از این شرکتها جوابی به درخواست کار ندادهاند. بعضی از جاهایی که فرم پرکردهام هم اعلام کردند تا سه ماه نمیتوانیم حقوقی پرداخت کنیم اگر شرایط را قبول میکنید بیاید و کار را شروع کنید. ممکن است بعضی از کارگران پیمانی به دلیل شرایط سخت زندگی حتی همین شرایط را قبول کنند به امید اینکه ۳ماه بعد حقوقی به آنها پرداخت شود اما برای کارگری که هر ماه باید حداقل ۳۰۰-۴۰۰ هزار تومان اجاره خانه پرداخت کند تحمل ۳ماه بیحقوقی سخت است. بسیاری از کارگران پیمانی از ترس بیکار شدن شکایت نمیکنند، زیرا هیچ حمایتی از کارگران صورت نمیگیرد و تنها منافع کارفرمایان و پیمانکاران مطرح استاکثریت قریب به اتفاق کارگران پیمانی حتی حداقل مزد را دریافت نمیکنند ولی آنها هرگز نمیتوانند اعتراضی کنند، زیرا میترسند قراردادهایشان یک طرفه لغو شود و تمدید نشود”.
او در ادامه گفته: “از آذر ماه ۹۳ که در این شرکت مشغول به کار شدم هیچ قراردادی با ما بسته نشد. این مسئله تازهای نیست هیچکدام از کارگران پیمانی قرارداد ندارند. تنها بازرس بیمه هر از گاهی به کارگاه سر میزند و لیست کارگران را چک میکند. اگر بازرس بیمه و وزارت خانه به کارگاهها سر نزنند حق کارگر به راحتی خورده میشود. عدم حمایت دولت از کارگران پیمانی باعث شده سایه یاس و ناامیدی بر امنیت شغلی هزاران کارگر پیمانی که در شرکتهای مختلف تولیدی و صنعتی مشغول به کارند، گسترده شود. مشکلات کارگران پیمانی تنها محدود به قراردادهای بیسر و ته نمیشود. ما در بحث بیمه و میزان دستمزد با مشکلات جدی مواجهایم که معنای حداقل مزد و بیمه را به کلی برای کارگران دگرگون کرده است”.
گفتنی ست، به تازگی سازمان بینالمللی کار متوسط دستمزد ماهانه در جهان در سال ۲۰۱۴ را ۱۴۸۰ دلار اعلام کرده اما طبق برآوردهای موجود، حداقل دستمزد سال جاری در ایران، به مراتب پایینتر از اعداد عنوان شده است.
به این ترتیب، در صورتی که نرخ یورو را برمبنای حدود ۳۷۰۰ تومان در نظر بگیریم، کارگران ایرانی روزانه حدود ۴۱. ۶ یورو دستمزد میگیرند؛ این برآورد به خوبی شکاف عمیق میان دستمزد در اروپا و ایران را مشخص میکند.
درآمد ۴۰۰ هزار تومانی ۳ میلیون نیروی کار در ایران در حالی ست که بر اساس گفتههای مقامات رسمی، خط فقر ماهانه بین ۲ میلیون و ۵۰۰ تا ۳ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان است. هر چند دولت هنوز حاضر به اعلام رقم واقعی این نرخ نشده است.
اغشار === اقشار
با درود به جناب مهرداد گرامی!جناب این شیخ هم از ////// تروریست و مروج ترور است که در قم یا درس خوانده و یا رزیم ////////// حاکم بر ایران درتماس بوده برای تحریک مردم به جنگهای فرقه ایی شیعه و سنی.این جنایتکاران آنچنان حکومت کردند که مرتعجین و فاسدان سعودی را مردم برای رهایی از اذیت و آزار انها ناجی خود می دانند.میلیاردها دلار ثروت ما را این //////// بنام حج و خرافاتی دیگر بپای آل سعود و تروریستهای اسلامی ریختند و می ریزند تا برتحقیر ما و محتوای چمدانهای انها بیفزایند!
درود بر بی کنش گرامی خوش آمدی دوست ارجمند.منتظر نوشته هایت ازشاهنامه هستیم! شاد و پیروز باشی!
ای وارث میکاییل— اندر پی ات عزراییل — حرف و سخنت زهراب — گویند خدا هستی — یا تخم خدا برخاک — ای شیخک نامیرا — ای نقش تو در هر موزه — لبخند بر آن پوزه — بوزینه خوش سیما — ای معجزه عالم — از سلسله شلغم — ای الم بی همتا — ای عکس رخت در ماه — همراه یکی روباه — یا در بغل عظما — دور از نگه آدم — عریا بغل حوا — ای شیخ بی تقوا — طعنه زده بر گلها — ای شیخ شکم پاره — عمری همه پتیاره — ای مرده خور کبری — ماتحت نکن پاره — ای مردک بیچاره — ای گرگ دغلکار — آبروی خود نبر به چند بار.
بحر طویلی است از حال و هوای شخصی که در زمان فرعون میزیسته تا به امروز
آن خانم محترم که سوالشان در مورد چرایی به مجازات مرگ نرسیدن ماست بداند که تا وقتی ایشان و امثال ایشان زنده هستند هیچکس جرات نخواهد داشت به ما صدمه بزند. به عبارت دیگر، پاسخ سوال ایشان آن است که خانم محترم، هر وقت که شما مردید آنگاه آنها جرات خواهند کرد به ما چپ نگاه کنند. اما تا وقتی که شما هنوز نمرده اید آنها چنین جراتی نخواهند یافت. سپاس از اینکه هنوز هم زنده اید.
درود برشما آقای نوریزاد..من وعیال مربوطه دیشب رفتیم فیلم قصه های خانم بنی اعتماد.برای اولین بار بعداز اتمام فیلم دیدم مردم بلندشدند وکف زدند.من این صخنه راحدود45 یا47سال پیش درفیلم خوزه با بازی مارلون براندو دیده بودم. هدفم از بیان این مطلب این بود آنزمان هم دیوار هارا انقدر بالا کشیده و روزنه هارا بسته بودند که مردم ازدیدن فیلم خوزه به هیجان می آمدند.ای کاش گورباجف با اصلاحات اقتصادیش (پروستریکا) جندسال زوتر میآمد.منه پیرمرد به این نسل سوخته عذز خواهی بده کاریم. نمیدانستیم اینطور میشود.حتی زنده یاد کسروی گفته بودیکدوره حکومت به آخوند بدهکاریم ولی فکر اینجاشو نکرده بود آقای نوری زاد درود بر شما.گذشتن از قدرت مقام وثروت کار هرکس نیست علی الخصوص که ازفقر به آنجارسیده باشد.این ضرب المثل های رایج بین مردم ریشه عمیق دارد.وبهای گزافی برای آن پرداخت شده. من چندین ساله پیش حدودا 44یا45در دبیرستان مروی درس میخواندم روبروی دبیرستان مدرسه مروی که همان مسجد سپهسالار قدیم بود قرار داشت.در آنجا هجره های بود 2متر در 3متر بدونه پنجره نمور وتاریک درهر هجره دونفر یا سه نفر را ما میدیدیم. این طلبه ها اکنون برای خودشان……… آقای قرائتی در صداوسیما میگفت : اگریک دوزاری(دوریالی)دست آخوند بدی محاله بتونی در بیاری. یا گفت اگر آخوند سوار یک خر بشه تابمقصد نرسه محاله بیاد پایین.ببخشد پراکنده گوی کردم.دفعه دیگه براتون میگم چرا به خلخالی مگفتن گربه کش.
درود به پیر مرد جوانمرد ! شما ///// نگو بگو بقال بگو خراز . اگر هر قشری این مملکت رو به این روزانداخته بود بر جد و آبادشان حنما …….میفرستادند نه رجمت حالا یک بقال و یا خرازبگوید بابا من با این ها نیستم بند بست ندارم ! عبایم و قبایم ازاین هم لباس ها هم رده ها ملوث نشده ! کو گوش شنوا ! چون با یک گل بهار نمیشه . ببخشید .
آقا مهرداد گل بادرود.من نوشه های شماربدونه استثنا میخوانم. ولی مثل اینکه برداشت دیگری نسبت باینجانب کردید.من دیپلم خودراازدبیرستان مروی گرفتم دبیرستان مروی بامدرسه مروی که همان مسجد سپهسالارقدیم باشد فرق میکند.من مشاهده خوداز ازطلبه های مدرسه سپهسالار را گفتم.ظمنا مسئله مسئله یک قشر نیست.اتفاق 57 به(گوادلوپ-استعفای قره باغی-گروهای چپ-موقعیت شوروی آن زمان – وضعیت جسمی شاه-ووووووو)-ولی آن قشر مورد نظر شما ازجهل توده عوام استفاده کرد وبر موج سوار شد.بادرودی دیگر.
به جناب سید مرتضی بابت نوشتهٔ متین و محکمش (در پُست پیش و خطاب به دوست دیگرم جناب مشیری) درود میفرستم. با اینکه اقیانوسی از اختلاف عقیده بین ما فاصله انداختهاست، اما تنها ادب و انسانیت برای نزدیکی قلوب بر فراز این اقیانوس کافی است.
البته من در ریز گفت و گوهای ایشان با سایر دوستان وارد نشده و قصد داوری بین آنها را نه دارم و نه میتوانم داشت. اما حتی اگر احیانا بر قلم طرفین درشتی هم جاری شود، شخصیت همگی دوستان شریفتر از آن لغزشهاست و قطعا از هم به دل نخواهند گرفت.
همهٔ ما دراینجا در دو چیز مشترکیم: وطن دوستی و علاقه به نوریزاد گرامی. میتوان با عقاید مختلف و حتی از راههای مختلف به یک هدف واحد خدمت کرد؛ ما باید ثابت کنیم که میتوان.
سلام بر اهل خرد
از این دیدگاه پلیسی و مظنون طلبی جامعه ما که در این سی و چندسال نکبت دامنگیر ما صد چندان شدت یافته به وسعت یک دنیا خسته و ملولم.محض رضای خدا یکبار هم که شده افراد را با شان منطق و رفتارشان قضاوت کنیم نه حدس و گمان.این نوریزاد گرامی با پای علیل خود و با هزار اما و اگر با فرض هر سابقه ای که داشته یا نداشته به ظلم حاکم به درستی معترض است کاری که ما با هزار دلیل و برهان از آن طفره می رویم دیگر این استنطاقهای تکراری برای چیست؟در این سایت هم به کرات شاهدیم افراد بدون توجه به گفتار دیگران حال با هر مسلک و مرام و عقیده ای شروع به قضاوتهای امنیتی می کنند که مثلا فلانی مامور از فلان گروه است و فلانی حتما به فلان جا وصل است.دوستان بزرگوار.ما فراتر از هر آیین و مذهب و دینی زیر پرچم یک ملیت به نام ایران هستیم.اگر این چهارچوب ملی که متاسفانه از ترک گذشته و به انهدام کامل رسیده حفظ گردد دیگر پذیرش همدیگر چندان دشوار نیست البته اگر برخی ایدئولوژیهای طلبکار و خود حق بین اجازه دهند.
این خانم وکیل هم مثل این است که وکیل مدافع غزراییل بوده است!
بازم میگویم آن کارمند بانک،سعید امامی،خاوری،مرتضوی،سپاهیان دزد،همان وکیلی که قبلا قاضی بوده ،قاتل ستار بهشتی،قاتل هاله سحابی،رحمانی فضلی،احمدی نژاد،رهیری و کل جمعیت این خراب شده که دیگر از بردن اسمش هم حالم بهم میخوردخود ماییم،اگر خوب نگاه کنیم هر کدام از ما بااین افراد مشترکات فراوان داریم،اینان هم مثل ما توی همین خراب شده بدنیا آمده اند همگی در تک تک مشکلات و جنایات و دزدی ها شریکیم،همگی داریم در آتش جهل خودمان میسوزیم و نا بود میشویم و خودمان هم نمی فهمیمهم همگی دچار دردبی دردی و جهلیم آن هم جهل مرکب که بد دردی است وظاهرا طبق این شعر”هر کس که نداند و نداند که نداند…”قرار است در این جهل مرکب تا ابد الدهر بمانیم،فکر نمی کنم کسانیکه در بالا اسمشان را بردم و یا نبردم هم خیلی زندگی راحتی داشته باشند یا در اثر این کارهایی که کرده اند بمعنای واقعی چیزی بدرد بخور بمعنای واقعی گیرشان آمده باشد من مطمئنم اینان هم زندگی اسوده ای ندارند و گرفتار عقوبت کارهای خودشان هستند،یک مثال ساده اینکه میگویند مثلا سپاه برای مقابله با ماهواره پارزیت ارسال میکند و این پارازیت خطر ناک است بهر حال خود این افراد و خانوادهایشان هم در معرض همین پارازیت ها هستند و یا مثال دیگر مثلا بابک زنجانی که ظاهرا توانسته با غارت این مملکت ثروت افسانه ای بدست بیاورد من شخصا بعید میدانم خیلی زندگی آسوده ای داشته یا الان داشته باشدولو اینکه واقعا در زندان هم نباشد و بفرض در بهترین ویلای شمال نگهداری شود همین سعید مرتضوی هرچه هم در بیدادگاه این خراب شده برای همه جنایتهایی که انجام داده فقط به دویست هزار تومان جریمه محکوم شده باشد نه در این جامعه میتواند زندگی آرامی داشته باشد و نه جای دیگری راهش میدهند.دوست دارم یک اتفاق ظاهرا ساده که دو بار برای خود من روی داده را اینجا مطرح کنم این اتفاق یکبار برای خودم و یکبار هم خودم و پدرم روی داده احتما لا برای شما هم روی داده :
در بانکها سیستم نوبت دهی گذاشته شده و من برای انجام کار بانکی در بانک بودم و بانک هم شلوغ بوده خوب من هم بناچار یک نوبت گرفتم و منتظر شدم تا نوبتم فرا برسد که توی حالت عادی شاید مجبور بودم یک ساعت یا یک ساعت ونیم در بانک منتظر بمانم (فعلا کاری به درست وغلطی و اشکالات سیستم بانکی ندارم)این دو بار یک نفر که اصلا مرا یا آن دفعه که با پدرم بودم من یا پدرم را اصلا نمیشناخته آمده وگفته که من بنا به دلایلی دو تا نوبت گرفته ام ولی حالا کارم انجام شده و نوبت دوم را شما استفاده کنید من هم خوشحال که کارم زود انجام شده نوبت را گرفته ام وکارم را زودتر انجام داده و خوشحال بیرون آمده ام و مطمئنا آن شخصی هم که آن نوبت را بمن داده احتمالا خیلی خوشحال که بهر حال ثوابی کرده و باعث شده کار یک بنده خدا راه بیافتد و کلی هم به خود نازیده و شاید کلی منت هم سر خدا گذاشته که ببین من به بنده تو کمک کردم….
این اتفاق شاید بظاهر خیلی ساده بنطر برسد ولی وقتی خوب فکر کنیدمی بینید که هم من و هم آن شخص هم به خودمان ظلم کرده ایم و هم به دیگران،آن شخص که نوبت باطل شده اش را بمن داده و خیلی هم خوشحال بوده که کاری برای یک نفر انجام داده به این فکر نمی کند که اگر با این کارش مثلا مرا 20 نفر جلو انداخته ولی به همان میزان به 20 نفر ظلم کرده است و نه تنها کار خیری نکرده بلکه ظلم هم کرده و من هم شاید به خاطر اینکه اینجا کارم زود انجام شده کلی خوشحال شده و احساس زرنگی کرده ام غافل از اینکه حتما در جایی دیگر حالا بانک یا مشابه آن ممکن است این اتفاق بین دو نفر دیگر بیافتد و انجا بمن ظلم شود و مجبور بشوم تاوان بیشتری بدهم ولی هر دو اینکار را انجام دادیم و اگر پایش برسد باز هم انجام میدهیم .
ویا اتفاقی دیگر و ظاهرا ساده تر دوستی دارم خیلی مومن (البته تا جایی که من دیده ام مومن واقعی و کلا هم سیاسی نیست و کاری بکسی هم ندارداز آن تیپ افراد که سرش به زندگی خودش هست و اعتقاداتی هم برای خودش دارد و معمولا هم کاری بکسی ندارد)یک روز گفتم میخوام به پول احتیاج دارم و میخوام پول نزول کنم،خیلی سخت بر اشفت که نزول کار بدی است و زندگیت را خراب میکند و نصیحت بمن که این کار را نکن و من هیچوقت به اندازه یک ارزن هم پول حرام در مالم نبوده و همیشه راحت زندگی کردم و از این صحبت ها و حالا من یک مقدار پول دارم به تو قرض میدم که نخوایی پول نزولی در مالت بیاید خوب پول را بمن داد و من هم کارم راه افتادو بعد ازدوماه هم پولش را دادم و میدانم بابت این پولی که برای جلوگیری از پول نزول گرفتن من بمن داد کلی مشکلات داشت و دستش هم درد نکند کار من هم بدون نزول راه افتادوباز این حدس نزذیک به یقین من دارم که با همه مشکلاتی که داشت این کار را کرد و خیلی هم پیش خودش خوشحال بود و سر خدا هم منت گذاشت که من جلوی گناه یک بنده ات را گرفتم و….
تا اینجای جریان ظاهرا این ادم خیلی معتقد و مومن هست که البته هم طبق تعاریف فعلی ما هست تا اینکه یک روز صبح با هم قرار گذاشتیم من به اداره محل کارش بروم و با هم برای انجام کاری بیرون برویم ،دیدم داره یک کاغذ یا فرم رو پر میکنه فکر کردم خوب درخواست مرخصی ساعتی است ،بعد که باتفاق هم درراهرو برای امضا پیش مسئول مربوطه رفتیم کاغذ را دیدم که بجای مرخصی برگ ماموریت پر کرده ،بیرون که امدیم بهش گفتم تو مگر ادعا نداری که به تابیر خودت یک ارزن مال حرام به خانه نمی بری این کار تو مصداق بارز مال حرام کسب کردن است و جواب داد که کی برا 2ساعت بیرون رفتن از اداره مرخصی میگیرد؟!!!
این دو اتفاق بظاهر ساده بار ها و بارها جلو پشم ما می افتد و خودمان هم بدون اینکه بدانیم یا اصلا لحظه ای فکر کنیم که این کارها مصداق بارز جرم یا گناه یا هر چیزی از این قبیل که اسمش را بگذاریم است،و بنظر من مشکلات از همین جا شروع میشود و جرم های بزرگ از همینجا شروع میشود.
قبول داشته باشیم یا نداشته باشیم همه بهر حال مجرمیم،بله مجرم و هیچ ربطی هم به رهبری،احمدی نژاد،بابک زنجانی وسایر اشخاصی که در اول نوشته مطرح کردم یا نکردم ندارد.
این جاست که معتقدم دچار جهل مرکبیم و نمی دانیم که نمی دانیم و همه چیز را به گردن “اونا”میاندازیم در صورتی که “اونا”و”ما”هرچه نباشد در این مساله که همه مجرم هستیم مشترکیم چه قبول کنیم چه نکنیم…
با سلام
كيفيت ازدواج فرزندان آدم
در پستهاي قبلي مبا حثي بين سيد مرتضى گرامي و ساير دوستان صورت گرفته است
نظر اكثريت علماء شيعه بر خلاف اهل تسنن است و ازدواج الاخوة و الاخوات را رد مي كنند و اينگونه روايات
را جزء اسرائيليات مي دانند
در بين علماي شيعه در حال حاضر سيد كمال الحيدري با نظرات اهل سنت موافق است
در اين ويديو شيخ أسد محمد قصير در زمينه ازدواج فرزندان آدم صحبت مي كند
http://www.youtube.com/watch?v=yq–Aw54VUc
عبدالله*
این یوتوب به زبان عربی و با لهجه شبیه به گیلانی هست.
لطفا اگر میتوانیید ترجمه انگیسی یا فارسیش را هم مرقوم کنیید.
عقرب
الاخ الکریم عبدالله
سلام علیکم
هنوز فرصت بررسی ویدئویی را که لینک داده اید پیدا نکرده ام ،اما در مورد کیفیت تکثر اولاد آدم علیه السلام در طبقه بعد یعنی نوه های ایشان باید در مقام تفسیر نکاتی را مورد توجه قرار داد :
1- در بحث مورد نظر که منشا آن آیه شریفه یکم سوره نساء هست اعنی :
“يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقيبا””.
آنچه که مورد بحث قرار گرفته است و ظاهر قرآن شریف است این فقره هست که میفرماید :
“” وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً “”.
الف-میدانید که قطع نظر از روایاتی که ذیل آیات قرآن وارد شده چه در جوامع روایی اهل سنت و چه در جوامع روایی امامیه ،آنچه که معیار اولی هست “ظواهر قرآن شریف” است ،که این مبتنی بر بنای عقلاء است که ظواهر الفاظ را حجت میدانند و در انفهام و تفهیم و در احتجاجات به آن تمسک می کنند.
در اینجا ظاهر الفاظ قرآن مجید بلکه نص آن این است که “بث منهما رجالا…” والبث هو النشر ، شما اهل لسان هستید و میدانید که در این تعبیر جار و مجرور “منهما”که ضمیر تثنیه آن راجع است به آدم و زوج او، متعلق است به فعل “بث” ،ای بث الله من آدم و زوجه رجالا کثیرا و نساءا،یعنی انتشار اولاد ذکور و اناث آدم و حواء ینتهی الیهما فقط ،لا الی غیرهما ،زیرا اگر انتشار و بث به آندو و غیر آندو مستند بود خدای متعال باید می فرمود : “و بث منهما و من غیرهما رجالا …الخ” ،در حالیکه فرمود :”و بث منهما رجالا کثیرا و نساءا” ای فعل البث لابد و ان ینتهی الی آدم و زوجه.این ظاهر بلکه نص آیه شریفه است.
ب- در اینگونه مسائل تفسیری که اساس فهم ظاهر قرآن است ،معیار ما سنی یا شیعی بودن روایات یا اقوال نیست ،چنانکه معیار، کثرت قائلین یا حتی اجماع قائلین یک قول نیست ،بلکه حتی یکی از معیارهای سنجش میزان درستی یا نادرستی روایات عرضه آنها به قرآن کریم است.
ج- از نظر شیعه، روایات منقوله از طرق عامه (گذشته از آنکه اخبار آحاد هستند نه متواتر ،و معیار در اعتقادیات جزم حاصل از تواتر است ) و اقوال صحابه یا تابعین سندیت و حجیتی اعتقادی برای ما ندارند ،زیرا مطابق حدیث متواتر ثقلین ،عترت طاهرین پیامبر صلی الله علیه وآله قرین کتاب الله قرار گرفته اند (انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ،ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ….).
د- اگر ظاهر قرآن مخالف مقتضای برهان قطعی یا روایات متواتر و معتبر یا ضروری از ضروریات دین باشد ،آن ظاهر تاویل و رد به اصل خواهد شد.و در مانحن فیه نکاح ضروری تابع مصالح وقت ،نه مخالف مقتضای برهان قطعیست ،و نه مخالف روایات است زیرا روایات در مساله مانحن فیه متعارض اند و در فرض تعارض روایات و مخالفت آنها با ظاهر قرآن ،روایات متعارض از حجیت ساقط می شوند و معیار ما می شود ظاهر قرآن که می گوید تکثیر و تکثر ذریه آدم و حواء از ناحیه خود آندو بوده است نه عامل خارجی مثل جن یا حوری.
اکنون با توجه به مقدمات پیش گفته عرض می کنیم :
پيدايش نسل اوّل (آدم و حوّا) و فرزندان بيواسطه آنان و چگونگي آن روشن است؛ امّا در كيفيت تكثير نوههاي حضرت آدم(عليهالسلام) ميان مفسران و صاحبنظران اختلاف است و وجوه متعددي تصوّر دارد؛ ولي از قرآن و روايات سه نظريه برداشت ميشود:
1. ازدواج فرزندان آدم(عليهالسلام) با هم به دستور خداي سبحان صورت گرفته
زيرا اين عمل بر اساس روايات، براي فرزندان آدم (هابيل و قابيل با خواهر هر يك) حلال بود و پس از آن حرام شد.
2. خداوند براي فرزندان آدم(عليهالسلام) از بهشت حورياني فرستاد تا با آنان ازدواج كنند، زيرا خداوند از انسانها درباره طهارت پيمان گرفته است، از اين رو چگونه ممكن است نسل بشر با عمل حرامي افزايش يافته باشد.
3. خداوند براي فرزندان آدم(عليهالسلام) همسراني را از جنّيان يا از آنها و حوريان قرار داد تا نكاح آنان از اين راه تأمين شود.
از ظاهر آيه مورد بحث برميآيد كه همه انسانها از يك حقيقتاند و نسل بشر از آدم و حوّا(عليهماالسلام) گسترش يافته است: (الَّذي خَلَقَكُم مِن نَفسٍ واحِدَة وخَلَقَ مِنها زَوجَها وبَثَّ مِنهُما رِجالاً كَثيراً ونِساء) و چنانچه چيز ديگري نيز در پيدايش نوهها سهم ميداشت، خداوند ميفرمود «بثّ منهما و من غيرهما من الجن و الحور».
این سه احتمال یا سه مبنایی هست که در این مساله مطرح است:
بر اين اساس، اگر دليل عقلي قطعي يا نقلي معتبري باشد كه خداوند غير از آدم و حوّا، دختر و پسري را آفريد يا از نسل قبلي دختر و پسري مانده بود كه فرزندان آدم و حوّا با آنان ازدواج كردند، ميتوان از ظاهر آيه گذشت و گفت كه مردان و زنان فعلي در حقيقت از آدم و حوّا و از آن دختر و پسري هستند كه خداوند آفريد و چون آدم و حوّا قبل از آن دو خلق شدند و ريشه اصلي به شمار ميآمدند، خدا فرمود كه از آدم و حوّا مردان و زنان فراواني پديد آورده است.
بنابر این فقط با وجود دليل عقلي يا نقلي معتبر ميتوان آيه را چنين توجيه كرد؛ نهاينكه چون ميشود توجيه كرد، (بَثَّ مِنهُما) به معناي «بثّ منهما و من غيرهما من الحور و الجن» است و چون اينها ريشه اصلي بودند، براساس تغليب فرمود: (وبَثَّ مِنهُما)،که این سخن نادرستیست.
روايات مختلف و معارض را نيز يا بايد با هم سازگار كرد؛ يا بر اثر تعارض سقوط ميكنند و قرآن كريم تنها مرجع است.
و خلاصه آنكه آنچه فعلاً با غمض نظر از روايات ميتوان گفت اين است كه آفرينش همه انسانها از حضرت آدم و حوّا(عليهماالسلام) و نيز ازدواج فرزندان آدم با يكديگر مطابق شريعت آن زمان روا بوده، هرچند بعداً حرام شده است.
روشن است که حسن و قبح افعال و متعلقات احکام حسن و قبح ذاتی نیست تا نکاح خواهر و برادر در همه ازمنه و شرائط مثلا متصف به صفت قبح باشد ،بلکه حسن و قبح افعالی که متعلق احکام الهی هستند تایع مفاسد یا مصالحی هستند که ممکن است در هر زمان و به تبع شرائط متغیر باشند،بنابر این بضرورت زمانی و شرائط ابتدای خلقت ،این مساله مباح بوده است ، و پس از آن بتغییر مصالح و مفاسد از سوی خدای متعال تحریم شده است ،و این در احکام شرایع نظائر زیادی دارد مثل “جمع بین دو خواهر در مساله نکاح” که در شرایع قبل از اسلام جایز بوده است و در اسلام تحریم شده است.
با احترام
با سلام
عليكم السلام و رحمة الله جناب سيد مرتضى گرامي
در اين سايت نيز مطالبي در باره ي ازدواج أبناء آدم ذكر شده است از جمله نقد نظر مرحوم علامة طباطبايي در كتاب تفسير الميزان
مطالبي ا ز اين سايت در اين خصوص:وقد استدلوا على تزويج الإخوة بالأخوات بقوله تعالى: {خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً}
حيث دلت الآية: على أن النسل منحصر بآدم وحواء، ولم يشاركهما غيرهما فيه، وإلا لقال: بث منهما، ومن غيرهما.. وهذا الإنحصار يحتم تزويج الإخوة بالأخوات
***************8
حال جواب اين شبهة به اين صورت داده شده است
ونجيب:
بأنه يكفي في صدق مضمون الآية: أن يكون آدم وحواء قد ولدا هابيل وقابيل، وشيثاً، ولا ينظر إلى زوجات هؤلاء، والسبب في ذلك: أنهم حتى إذا تزوجوا بنساء خلقن من عنصر الحور أو الجن، أو أي شيء آخر. ثم ولد لهم أولاد. ثم تزوج أولادهم، فإنه يصح أن يقال: إن الناس قد ولدوا من آدم وحواء، كما يقال فلان من بني تميم، وقلان الآخر منهم أيضاً، فلا ينظر إلى نساء تميم، فلعل تميماً تزوج بعدة نساء، وقد ولدن له أجداد هؤلاء القوم، إذ يكفي أن يكون تميم هو الأب للجميع، وإن كانت الأمهات مختلفات، بحيث تكون كل أم من قبيلة.
***********************
http://www.aqaed.com/book/603/6.html
ياعبدالله سلام
هذا مناف لمفادظاهرالآية. والآية نص ظاهر”وبث منهما” ولايعتني باحتمالات ؛والروايات متعارض ومتساقط ،ونص الآية بلا معارض. يرحمكم الله.
با سلام به دوست گرام عبدالله
تشکر از توضیحات شما
بهر حال من در اثناء گفتار اشاره به بحث روایات کردم ،عرض شد که اینها تمسک به روایات آحاد است ،می دانید که اخبار آحاد تنها مفید ظن هستند و ظن در اعتقادیات معتبر نیست ،نکته مهم این است که خبر منافی با ظاهر یا نص قرآن غیر قابل پذیرش است ،من روایاتی را که ذیل آیه مطرح است چه در جوامع شیعه و چه در جوامع اهل سنت همه را دیده ام ،اگر بنا باشد که روایات اهل بیت رمی به اسرائیلیات شود بهمان معیار می شود روایات مورد استناد شیخ مورد نظر رمی به اسرائیلیات بودن شود ؛ما اگر هم بخواهیم تمسک بروایات کنیم و استمداد برای فهم آیات ،باید عنایت به اسناد روایات هم بکنیم ،نیز عرض شد که وقتی ظاهر قرآن “بث منهما ” لا من غیرهما هست ،تکیه بر روایات آحاد که نامی از جن و حوری بمیان میاورند و خلاف ظاهر قران هم هست مشکل است ،بنظر من توجیهات شیخ مورد نظر تکلف آمیز است و حور حور است ،و نمیتوان حور از انس بحساب آورد ،اینها خلاف قرآن است ،و عرض شد که احکام شرایع تابع مصالح و مفاسد متغیر است ،در شریعتی جمع بین الاختین حلال است مثل یعقوب علیه السلام کان تحته اختان ،اما در شریعت اسلام جمع بین اختین تحریم می شود ،مهم آن است که بدانیم تحریم تزویج برادر و خواهر هم از ادیان و شرایع الهی ناشی شده است ،یعنی نکاح خواهر و برادر حرمت ذاتیه ندارد ،یا چیزی خلاف فطرت اولی بشر نیست ،نکاح نکاح است شهوت شهوت است و تفاوتی نیست ،مساله این است که در مبدا خلقت بمصلحت تکثر اولاد در محدوده ای این مساله مباح می شود زیرا هم تابع مصلحت است و هم در آن مقطع سبب انتشار فحشاء نبوده است ،اما در ادامه با کثرت نسل این نکاح تحریم می شود لاحتمال انتشار ئ شیوع الفحشاء در خانواده ها .
در هر صورت روایات وقتی متعارض هستند کسی نمی تواند تمسک به برخی روایات کند و روایات دیگر را که خصوصا از اهلبیت رسیده است اسرائیلیات بخواند ،زیرا آنطرف هم رمی بهمین وصف می شود ،بنابر این روی اسلوب فقهی تفسیری اذا تعارضت الروایات تتساقط و نرجع الی ظاهر القرآن.
این حاصل بررسی من است و بنظرم توجیهات شیخ در مورد جن و حوری تکلف آمیز و خلاف ظاهر قرآن است.
با اینحال این مطالب از ضروریات اعتقادی ما نیست ،مهم آن است که قرآن می گوید نسل فعلی به آدم و حواء علیهما السلام منتهی می شوند و نظریه ترانسفورمیسم یا انتقال و تحول و تبدل انواع و اینکه انسانهای موجود حاصل تکامل نوعی از میمون و تحولات تدریجی یا جهشی حاصل از آن هستند مطلب نادرستی است که مورد تایید و اتفاق دانشمندان طبیعی نیست.
شکرا لسماحتکم
با درود به آقا سید مرتضی : جناب گرام غلط است صحیح آن گرامی میباشد !
آدم و حوا ! چرا باید بپذیرم که آدم و حوایی وجود داشته اند ؟ لازم است که به یک سوال مهم پاسخ بگویم که بسیار گفته شده اول مرغ بوده یا تخم مرغ خوب اگر بگویید مرغ در ابتدا بوده که میگویند مرغ در ابتدا ازتخم مرغ است و این دور باطل ادامه دارد ولی اگر به روند تکامل ایمان بیاوریم جواب بسیار سهل خواهد بود بببینید من مجبورم یک مثال بزنم چطور ازشر بیماری ها خلاص شویم ؟ جواب : دارو . خوب راه دیگر! جواب واکسیناسیون بله واکسیناسیون در مقابل بیماری یعنی تکامل چون بدن قبلا با آن بیماری روبرو نشده بوده پس قادر به شناسایی نوع میکروب هم نیست و بیمار میشود ولی زمانی که نوع ضعیف و یا کشته شده آن میکروب به بدن وارد شود فرایند ساختن پاد تن شروع میشود و تمام گلبولهای سفید و گویچه ها ووو قادر به مقابله با بیماری جدید میشوند ! با توجه به این مطلب میتوان نتیجه گرفت که چون تخم مرغ کپی کامل مرغ است پس ابتدا مرغ باید نوعی تکامل پیدا کند که به ژن های خود تحول بخشد و تخم مرغ منتج ازمرغ است ! در مورد بشر وضع کمی فرق میکند. به ا ین صورت که بشر آموزش پذیر است مثلا شما بله شما آیا قادر هستید که یک مار را با دست خالی به چنگ آورید ؟ مطمئنا خیر ! ولی اگر توسط شخصی کارکشته آموزش ببینید که چطور حواس یک مار را پرت کنید با چند بار تمرین قادر میشوید که این کار را به راحتی انجام دهید . واگر لازم دیدید به کودکانتان هم آموزش بدهید . ولی یک گربه به طور غریزی قادر به مبارزه با یک مار (البته کوچک) هست به این صورت که اگر مقابل مار قرار گرفت ابتدا فرار میکند ولی اگر مجبور شد با یک پنجه مقابل بینی ( چون بینی گربه فاقد مو است ) با پنجه دیگر به مار ضربه میزند و بدن گربه چون دارای موی فراوان است مار قادر به نیش زدن به بدن گربه نیست یعنی به گوشت تنش فرو نمیرود ولی بینی گربه نقطه ضعف هست که با پنجه آن را میپوشاند .خوب این مبارزه را چه کسی به گربه آموخت ؟ جواب غریزه است !بشر به خاطر تکیه بر هوش بسیاری ازغریزه های ذاتیش را فراموش میکند مثلا اگر شخصی شنا بلد نباشد اگر به درون استخر پر آب افتاد پس اززمان اندکی غرق میشود . در صورتی که تقریبا هیچ حیوان دیگر در شرایط مشابه غرق نمیشود مثلا شما اگر کبوتری ویا گربه ای یا خرگوشی را به آب بیفکنید در صورتی که هیچ گاه با آب تماس نداشته غرق نمیشود و شنا کنان خود را نجات میدهد خوب این شنا را که به او آموخت ؟جواب غریزه است که در نهاد وی امانت است . خوب برویم سر اصل مطلب یعنی آدم و حوا !! این دو انسان که در بهشت جای داشتند و در نازونعمت زندگی میکردند تا این که حوا آدم را به خاک سیاه انداخت و آن بیچاره را بد بخت کرد و خود را نیز! و خداوند هم آن دو بی پناه را به کره زمین فرستاد با سوالهای بسیار اساسی که حوزویان گرامی باید به آن ها به صورت تک تک پاسخ دهند . اول این که آن دو با کدام زبان با هم صحبت میکردند ؟ وکجا آمزش زبان دیده بودند ؟ در کجای زمین و کدام قاره فرود آمدند ؟ چگونه برای خود لباس تهیه کردند؟ در بهشت که با برگ درخت بود! و نه سرما بود و نه گرما ! چطور منزل ساختند؟ چه کسی به آن ها آموزش داد ؟یا در غار پناه گرفتند ؟ ازشر سرما و گرما ! با حیوانات فراوان آن زمان چطور کنار آمدند ؟ چطور غذا تهیه کردند ؟ درزمستان و سرما چه کسی به آن ها آموخت که آذوقه تهیه کنند ؟ نحوه مقابله با حیوانات چگونه بود ؟ چون این دو بد بخت که در تمام عمرغذا تهیه نکرده بودند !و حیوانی ندیده بودند که بدانند رام هست و یا وحشی ! گیاه ها را چگونه آموختند که بشناسند چون هیچ شناختی ازانواع گیاهان نداشتند ! فرزند اولشان را چگونه به دنیا آوردند ؟ قابله که بود ؟ آدم بد بخت که آموزش قابله گی نداشت ! بدن انسان به طور طبیعی فاقد موی انبوه است . هابیل و قابیل را چطور پوشاندند ؟ و از همه مهم تر چون دفعا تا و واحد ساخته شده بودند باید فاقد هر گونه پاد تن برای مبارزه با انواع بیماریهای کره زمین باشند ! با بیماریهای عدیده چگونه بدنشان کنار آمد ؟ و اگر خداوند تمام پاد تن هارا قبلا به آن ها داده بود پس مقابل بیماری ها روئین تن بودند ! فرزندانشان چرا بیمار شدند ؟ اگر یکی ازدو پسرشان دیگری را کشت هرچه حوا دختر میزایید به پاداش آن قتل نا جوانمردانه مال آن پسر گردن کلفت بود وپسر دیگری نبود که با او مقابله کند ! /////////////////// ویا اجنه و ملایک هم آمده بود کمک که باز هم ازنظر ماهیت با هم تفاوت دارند !!! این که میشود گناه در گناه ! در مقابل طوفان باد تگرگ برف و گرمای تن سوز چگونه به زیست ادامه دادند ؟ خوب امکان دارد آقایان بگویند خدا به آن ها آموخت ! اگر این مطلب را قبول کنیم یعنی هر لحظه خدا در اختیار آدم دو پا بود و هر لحظه در حال آموزش ! فرزندان آدم هم شامل این آموزش ها میشدند یا نه ؟ اگر ما منتج ازنسل آدم و حوا هستیم خدا چرا ما را به حال خود رها کرده و مستقیم آموزش نمیفرماید ؟ این یعنی پارتی بازی که حتما ازساحت خدا به دور است ! در کامنتی دیدم که سید مرتضی گفتند با انسان های پیشین ممزوج شدند فرق این انسان های پیشین با آدم و حوا چه بود آیا اختلاف کروموزمی داشتند یا نه ؟ اگر داشتند که کودکانی ناقص الخلقه به وجود می آمد و اگر اختلاف کروموزومی نداشتند که دوباره کاری است و بازهم ازساحت خدا دور میباشد.
جناب نوریزاد بادرود :کجای جمله من مشکل داشت که آن را شمع آجین نمودید ؟
پس معلوم شد كه مهردادهم ازنسل ميمون وياشامپانزه است. خيلي خوب باشد چه اشگالي دارد.
ولي ماازنسل آدم وحوائيم . لابد به همين جهت است كه نسل ميمون بانسل آدم تضادفكري وعقيدتي دارند.
خلاصة صحبت شيخ اسد قصير: رواياتي كه ازدواج اخوة و اخوات را نقل مي كنند روايات اسرائيلي است بعدا روايات اسرائيلي را توضيح خواهم داد و منظور دولت اسرائيل فعلي نيست
إن الله عزّ وجل لم يحلل في زمان ما زواج المحارم
خداوند عزّوجل در هيچ زماني ازدواج با محارم را حلال نكرده است
**************
در اينجا مجري از شيخ سؤال مي كند
و لكن وجود الحوريات هذا يعني أن جنس البشر كان مخلوطا
آيا وجود حور ي ها به اين معناست كه جنس بشر مخلوطي از انس و حورالعين است
شيخ قصير در جواب عنوان مي كند:عندما نقول حوريات هذا لا يعني انّهن ليس من الإنس ………….
وقتيكه نام حوريات مي آيد اين بدان معنا نيست كه آنها از جنس انسان نيستند
من باب التشبيه والتقريب نحن نقول أن السيّدة فاطمة الزهراء عليها الصلاة والسلام نطفتها من الجنّة فهي إنسيّة
ولكن ايضا في نفس الوقت لها بعد ما نعبّر عنه أنها حوريّة الحوراء الإنسيّة……………..
از باب تشبيه و تقريب ما معتقديم كه نطفه حضرت زهراء سلام الله عليها از بهشت است بنابراين ايشان انسان
است و همزمان حضرت زهرا بعد ديگري دارند و ايشان حوريّة نيز هستند و يكي از نامهاي ايشان الحوراء الإنسية
است
————
الاخ الکریم عبدالله
سلام علیکم
هنوز فرصت بررسی ویدئویی را که لینک داده اید پیدا نکرده ام ،اما در مورد کیفیت تکثر اولاد آدم علیه السلام در طبقه بعد یعنی نوه های ایشان باید در مقام تفسیر نکاتی را مورد توجه قرار داد :
1- در بحث مورد نظر که منشا آن آیه شریفه یکم سوره نساء هست اعنی :
“يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقيبا””.
آنچه که مورد بحث قرار گرفته است و ظاهر قرآن شریف است این فقره هست که میفرماید :
“” وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً “”.
الف-میدانید که قطع نظر از روایاتی که ذیل آیات قرآن وارد شده چه در جوامع روایی اهل سنت و چه در جوامع روایی امامیه ،آنچه که معیار اولی هست “ظواهر قرآن شریف” است ،که این مبتنی بر بنای عقلاء است که ظواهر الفاظ را حجت میدانند و در انفهام و تفهیم و در احتجاجات به آن تمسک می کنند.
در اینجا ظاهر الفاظ قرآن مجید بلکه نص آن این است که “بث منهما رجالا…” والبث هو النشر ، شما اهل لسان هستید و میدانید که در این تعبیر جار و مجرور “منهما”که ضمیر تثنیه آن راجع است به آدم و زوج او، متعلق است به فعل “بث” ،ای بث الله من آدم و زوجه رجالا کثیرا و نساءا،یعنی انتشار اولاد ذکور و اناث آدم و حواء ینتهی الیهما فقط ،لا الی غیرهما ،زیرا اگر انتشار و بث به آندو و غیر آندو مستند بود خدای متعال باید می فرمود : “و بث منهما و من غیرهما رجالا …الخ” ،در حالیکه فرمود :”و بث منهما رجالا کثیرا و نساءا” ای فعل البث لابد و ان ینتهی الی آدم و زوجه.این ظاهر بلکه نص آیه شریفه است.
ب- در اینگونه مسائل تفسیری که اساس فهم ظاهر قرآن است ،معیار ما سنی یا شیعی بودن روایات یا اقوال نیست ،چنانکه معیار، کثرت قائلین یا حتی اجماع قائلین یک قول نیست ،بلکه حتی یکی از معیارهای سنجش میزان درستی یا نادرستی روایات عرضه آنها به قرآن کریم است.
ج- از نظر شیعه، روایات منقوله از طرق عامه (گذشته از آنکه اخبار آحاد هستند نه متواتر ،و معیار در اعتقادیات جزم حاصل از تواتر است ) و اقوال صحابه یا تابعین سندیت و حجیتی اعتقادی برای ما ندارند ،زیرا مطابق حدیث متواتر ثقلین ،عترت طاهرین پیامبر صلی الله علیه وآله قرین کتاب الله قرار گرفته اند (انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ،ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ….).
د- اگر ظاهر قرآن مخالف مقتضای برهان قطعی یا روایات متواتر و معتبر یا ضروری از ضروریات دین باشد ،آن ظاهر تاویل و رد به اصل خواهد شد.و در مانحن فیه نکاح ضروری تابع مصالح وقت ،نه مخالف مقتضای برهان قطعیست ،و نه مخالف روایات است زیرا روایات در مساله مانحن فیه متعارض اند و در فرض تعارض روایات و مخالفت آنها با ظاهر قرآن ،روایات متعارض از حجیت ساقط می شوند و معیار ما می شود ظاهر قرآن که می گوید تکثیر و تکثر ذریه آدم و حواء از ناحیه خود آندو بوده است نه عامل خارجی مثل جن یا حوری.
اکنون با توجه به مقدمات پیش گفته عرض می کنیم :
پيدايش نسل اوّل (آدم و حوّا) و فرزندان بيواسطه آنان و چگونگي آن روشن است؛ امّا در كيفيت تكثير نوههاي حضرت آدم(عليهالسلام) ميان مفسران و صاحبنظران اختلاف است و وجوه متعددي تصوّر دارد؛ ولي از قرآن و روايات سه نظريه برداشت ميشود:
1. ازدواج فرزندان آدم(عليهالسلام) با هم به دستور خداي سبحان صورت گرفته
زيرا اين عمل بر اساس روايات، براي فرزندان آدم (هابيل و قابيل با خواهر هر يك) حلال بود و پس از آن حرام شد.
2. خداوند براي فرزندان آدم(عليهالسلام) از بهشت حورياني فرستاد تا با آنان ازدواج كنند، زيرا خداوند از انسانها درباره طهارت پيمان گرفته است، از اين رو چگونه ممكن است نسل بشر با عمل حرامي افزايش يافته باشد.
3. خداوند براي فرزندان آدم(عليهالسلام) همسراني را از جنّيان يا از آنها و حوريان قرار داد تا نكاح آنان از اين راه تأمين شود.
از ظاهر آيه مورد بحث برميآيد كه همه انسانها از يك حقيقتاند و نسل بشر از آدم و حوّا(عليهماالسلام) گسترش يافته است: (الَّذي خَلَقَكُم مِن نَفسٍ واحِدَة وخَلَقَ مِنها زَوجَها وبَثَّ مِنهُما رِجالاً كَثيراً ونِساء) و چنانچه چيز ديگري نيز در پيدايش نوهها سهم ميداشت، خداوند ميفرمود «بثّ منهما و من غيرهما من الجن و الحور».
این سه احتمال یا سه مبنایی هست که در این مساله مطرح است:
بر اين اساس، اگر دليل عقلي قطعي يا نقلي معتبري باشد كه خداوند غير از آدم و حوّا، دختر و پسري را آفريد يا از نسل قبلي دختر و پسري مانده بود كه فرزندان آدم و حوّا با آنان ازدواج كردند، ميتوان از ظاهر آيه گذشت و گفت كه مردان و زنان فعلي در حقيقت از آدم و حوّا و از آن دختر و پسري هستند كه خداوند آفريد و چون آدم و حوّا قبل از آن دو خلق شدند و ريشه اصلي به شمار ميآمدند، خدا فرمود كه از آدم و حوّا مردان و زنان فراواني پديد آورده است.
بنابر این فقط با وجود دليل عقلي يا نقلي معتبر ميتوان آيه را چنين توجيه كرد؛ نهاينكه چون ميشود توجيه كرد، (بَثَّ مِنهُما) به معناي «بثّ منهما و من غيرهما من الحور و الجن» است و چون اينها ريشه اصلي بودند، براساس تغليب فرمود: (وبَثَّ مِنهُما)،که این سخن نادرستیست.
روايات مختلف و معارض را نيز يا بايد با هم سازگار كرد؛ يا بر اثر تعارض سقوط ميكنند و قرآن كريم تنها مرجع است.
و خلاصه آنكه آنچه فعلاً با غمض نظر از روايات ميتوان گفت اين است كه آفرينش همه انسانها از حضرت آدم و حوّا(عليهماالسلام) و نيز ازدواج فرزندان آدم با يكديگر مطابق شريعت آن زمان روا بوده، هرچند بعداً حرام شده است.
روشن است که حسن و قبح افعال و متعلقات احکام حسن و قبح ذاتی نیست تا نکاح خواهر و برادر در همه ازمنه و شرائط مثلا متصف به صفت قبح باشد ،بلکه حسن و قبح افعالی که متعلق احکام الهی هستند تایع مفاسد یا مصالحی هستند که ممکن است در هر زمان و به تبع شرائط متغیر باشند،بنابر این بضرورت زمانی و شرائط ابتدای خلقت ،این مساله مباح بوده است ، و پس از آن بتغییر مصالح و مفاسد از سوی خدای متعال تحریم شده است ،و این در احکام شرایع نظائر زیادی دارد مثل “جمع بین دو خواهر در مساله نکاح” که در شرایع قبل از اسلام جایز بوده است و در اسلام تحریم شده است.
با احترام
بخش چهل و یک
تثلیث.سه نگری – سه پرستی
(ازنگاهی دیگر)
چه فراوانند كساني كه داستان های غيرعقلاني را مي شنوند و باورمي كنند ؛ وچه فراوان تر، آنهایی كه به چیزهایی که نديده اند و برايشان ثابت نشده است ايمان آورده و گاه ، جان برسرآنها می بازند.
باور به عجایبی غیرعلمی مانند باردار شدنِ بدونِ داشتن همسر، باوریست تقریبا جهانی.
بسياري از رب النوع های سومری پدري ازجنس خدا داشتند. بعضي خدايان يونان ازمادري زميني و پدري آسماني آفريده شده بودند. «زئوس»،«آتنا» را به جای پرورش در رحم «هرا» درسرخود پروراند. «هرا» برای تلافی ونشان دادن قدرت ، بدون دخالت «زئوس»،«تیفائون» را به دنیا آورد و …
شاید بعضی یهودیان ، وقتی متوجه شدند که بسیاری از ملل و مذاهب ، خدایانی دارند که حاصل ازدواج زمین وآسمان است و تاثیرآن را برمومنین دیدند ، برای عقب نماندن از قافله به ساختن خدایی مشابه اقدام کردند و مدعی شدند که: عيسي ، فرزند يوسف نجارنیست. فرزند خداست.
چگونه؟ اين چیزی نیست که مومنین بپرسند چون ، برمي گردد به معجزاتِ ، ومعجزه از فهم عوام خارج است و فقط روحانيانند که ازچون و چرایی اش با خبرند.
با آوردنِ فرشته ی حامل روح الله و درآمیختن آن با مریم ، عیسی متولد می شود و تفکرِ پدر، پسر و روح القدس بوجود می آید. یعنی ، خداي يگانه ، سه گانه مي شود. هرچند عيسويان مي كوشند كه اين سه را يكی بخوانند و آن را توحید بنمایانند.
اختلاف برسر اسم نيست. برسر معنی و محتوی و نتيجه و عملكردي است كه اين نام ها در پي دارند. آگاهی ازعلت اتفاق ، کمک بزرگی به فهم ِ چیستی و چگونگی آن می کند و راهنمای خوبیست تا بدانیم چرا چنين تفكري بوجود آمده است؟
همه ي افراد بشر از هم تاثير گرفته و برهم تاثير گذاشته اند تا تاريخ ساخته شده است. ازجمله اديان و مذاهب كه ساخته و پرداخته ي اذهان آدمیانند.
اين كه بگوييم فلان كيش ومذهب از هيچ كس و هيچ چيز اثر نگرفته و صددر صد ساخت آسمان ، وبی تاثیراز زمینی هاست حرفي است كه پژوهشگران ، (به شرط این که از قید دین و مذهب آزاد باشند)، نمی پذیرند و باور نمی کنند چون ، درهردين و آييني آنقدر دُم خروسِ در رابطه با اثرگيري از اين و آن ، وجود دارد كه بتواند قسم هاي حضرت عباس ِ مبلغين را بي خاصيت كند.
مسيحيت نيز مثل همه ي دين ها ، تحت تاثير دیگران شكل گرفت و هرتكه اي از آن ، از كيش و آييني كپي برداري شد.
به عنوان مثال ، بعضی نوشته اند:
«میترا از باکره ای به نام آناهیتا به دنیا آمد و مسیح از باکره ای به اسم مریم.
تولد میترا 25 دسامبراست و تولد مسیح نیز همین روز.
سرو را در مراسم آیین یلدا یا پیروزی مهر و میترا برتاریکی به کار می برند و کاج ( با توجه به کمبود سرو در اروپا) برای تولد عیسی نیز مورد استفاده قرار می گیرد.
در آیین متیرایی غسل تعیمدی هست و درآیین عیسایی نیز.
در دین میترایی شراب و نان مقدس هست و در دین عیسی نیز همچنین.
دردین میترایی روشنایی وخورشید از احترامی خاص برخوردار است و در دین عیسی نیز شمع افروزی و رفتن به کلیسا در روز خورشید (سان دی) محترم است.
پیریا پدر بالاترین مرتبه درمیترائیسم است و پاپ یا پدر بالاترین مرتبه در مسیحیت.
نوع لباس ، محراب ، موسیقی ، و بسیاری چیزهای دیگر که در دین مسیحیت وجود دارد همان هایی است که در میترائیسم یا مهر پرستی بوده است.
البته این کپی برداری ها منحصر به میسیحت نیست و تقریبا همه ادیان از دین های قبل از خود کپی هایی برداشته اند و پس از اصلاح و دست کاری به اسم خودشان آن را به ثبت رسانده اند. مثلا ، نمازهای پنجگانه مسلمین درهیچ یک از ادیان ابراهیمی نبوده و گمان نگارنده این است که از نمازهای پنجگانه ی دین زرتشتی کپی گیری شده است. چنان که در باره شرایط نماز ونمازگزار در « تاریخ ده هزارساله ایران» آمده:
« 1- هاون گاه havan gah ازبرآمدن آفتاب تا نيمروز
2 – رپيت وين گاه repit win gah از نيم روز تا سه تسو ( ساعت ) پس از آن.
3 ـ ازيرين گاه ozirin gah ار سه تسو ( ساعت ) پس از نيم روز تا آغاز برآمدن شب
4 ـ ايويس روتريم گاه aiui s rothrim gah از ابتدا تا نيمه شب .
5 ـ اوشه ئين گه u shah in gah از نيمه شب تا برآمدن آفتاب .
شرايط نماز عبارتند از
1 ـ پاكي بدن از هرگونه پليدي ونجاست .
2 ـ پاكي لباس از هرپليدي و نسا ( تن مرده ، لاشه حانوران وآنچه به آنها وابسته است . ) و ، وهيرنسا ( چيزي كه از دارنده روحي جدا شده باشد . مانند ، خون ، ناخن ، مو ، و نظاير آن )
2 ـ در بر داشتن سدره ( پيراهن سفيد و نخي ) و اوكشتي ( ريسماني از پشم گوسفند ) كه به كمر بسته مي شود .
4 ـ شستن دست و صورت و به عبارتي وضو داشتن
5 ـ پاكي جاي نماز ازهر پليدي و نسا بطوريك دستكم اطرافش تا سه گام پاك و تميز باشد .
6 ـ نبايد مكان نماز از پول دزدي خريده شده ، يا به زور ازكسي گرفته شده باشد.
در دين زرتشت براي خدا ، حدود و جهتي در نظرگرفته نشده است وبنا براين ، پيروان اين آيين به هنگام نماز به سمت نور و روشنايي، آفتاب ، ماه ، چراغ يا آتش توجه مي كنند ».
البته این تنها مورد کپی برداری از دین زرتشتی نیست. موارد متعدد، و فراوانند که بعضی از آنان عبارت اند از قیامت مسلمین که بسیار شبیه به رستاخیز زرتشی می باشد. پل صراط مشابهت بسیار به پل چینود دارد. شفاعت اولیا بسیار شبیه به شفاعت زرتشت در روز رستاخیز است. و مهدی تشابه بسیاری با سوشیانت زرتشتیان دارد. موارد دیگری نیز هست که شاید در جایی دیگر مورد بحث قرار گیرد. به احتمال زیاد مروجین و مدافعینِ اسلام خواهند گفت: تشابه نشان دهنده ی کپی برداری نیست. سخن آنان درست است به شرط این که این تشابه در ادیان ابراهیمی باشد. نه این که دین یهود هیچ نشانی از قیامت ندهد و هیچ فرمانی در یهود و مسیحیت در باب نمازهای پنجگانه نباشد و این دستور فقط برای مسلمین صادر شده باشد.
شک نیست که این سخنان به مزاق علمای دینی خوش نمی آید و آنها اصرار خواهند داشت که دستور العمل های دین شان مستقیم از آسمان و کاملا مستقل و بدون تاثیر از ادیان و فرهنگ های ماقبل ، و فقط و فقط برای پیامبر آنها آمده است ، اما در بین اهل علمِ غیر ِ دیندار ، تاثیرگرفتن و تاثیرگذاشتن افراد و فرهنگ ها بریکدیگر امری بس رایج و قابل قبول است و انتقاد بردار نیست. چون ، اگر قرار باشد افراد و اجتماعات ازهم تاثیر نگیرند و به هم تاثیر ندهند ، شالوده تعلیم و تربیت کاملا برهم خواهد ریخت و دیگر چیزی به اسم کتاب و دفتر و معلم و شاگرد وجود نخواهد داشت تا با استفاده و انتقال تجاربِ ، دانشگاه ها ، آزمایشگاه ها ، و دیگر ابزارِ تمدن ساخته شوند و انسان ها هرروز دانا تر از دیروز گردند.
در دنیای علم ، تاثیر گرفتن و تاثیر داشتن نه این که باعث تحقیر نمی شود بل سبب افتخار و مباهات است. دنیای علم مثل دنیای دین نیست که با اتصال به آسمان ، خود را بی نیاز از تجارب و اندوخته های دیگران بداند و با سخنانی مثل علم لدُنی ، مدعی براین شود که بدون درس و مدرسه و رنجِ یاد گیری ، می توان عالم ِ عالم شد ؛ و طی عملیاتی نامریی از کودکی 5 ساله به صرف این که فرزند فلان کس است ، رهبری خردمند و فرزانه ساخت ؛ و این کودک را ، بی نیاز به معلم و آموزگار و تجارب بشری و دیگر اسباب و ابزار، تنها با این ادعا که خدا خواسته ، دانا به تمام دانش ها کرد و برهمه ی علوم مسلط گرداند.
دنیای علم، دنیای دین نیست تا به اسم این که «خدا خواسته» هرادعای دور ازعقلی را لباس حقیقت بپوشانند.
برای همین، در دنیای علم ، برخلاف دنیای دین که خدا هرکاری بخواهد می کند ، اجی مجی هیچ جایگاهی ندارد و همه ی موجوداتِ هستی تابع قوانین حاکم برآفرینش اند. در چنین دنیایی ، یاد گیری از این و آن ، و کپی برداری به شرط این که معلوم شود ازکجا یا چه کسی است ، کاری نابجا نیست و دانش پژوهان ؛ مثل اهل دین برنمی آشوبند و نمی گویند که: آداب و مناسک و رسم و آیین های ما کاملا منحصر به خودمان است و کتاب آسمانی ما ، هیچ اثری از هیچ فرد و فرهنگی نگرفته است.
دین وکتب آسمانی جزادعا ولاف چیزی به بشریت نداده اند. اگر انسانِ غارنشین ، ماه نشین شد به این دلیل نبود که گوش به آسمان کرد و اوراد واذکار را خواند. انسان پای برفرق ماه نهاد چون هوش به زمین داد و جای ایمان به نشناخته ها ، درپی شناخت آنان رفت.
با احترام.
دانشجو
نکته نادرست و انحرافی این گفتار مساله “کپی برداری” ادیان ئ شرایع از یکدیگر است ،شکی نیست که ادیان ابراهیمی که دارای کتب و شریعت بوده اند در خطوط کلی عقاید خود با یکدیگر اشتراکاتی دارند مثل وحدت خدای متعال و بیان اوصاف ذاتی و صفاتی و افعالی او و اشاره به معجزات انبیاء و تایید اجمالی دیانت سابق و مباحث معاد و برخی از احکام عملی ،و تفاوت هایی هم در برخی از احکام که تابع مصالح و شرائط زمان و مکان بوده است داشته اند ،هر نبی صاحب کتاب یا شریعت مستقل ،یا انبیاء تابع آنها هم واجد وحی جداگانه بوده اند و در عین حال هر دیانت متاخر بسیاری یا برخی از احکام شرایع سابقه را منسوخ می کرده است ،در این هم شکی نیست،حال کسی بیاید انگشت بر اشتراکات اصولی یا اشتراکات در برخی احکام بگذارد و از آن تعبیر به “کپی برداری” کند ،ناشی از برداشت انکار آمیز خود اوست و این نحوه ارزیابی ها معنایی جز بهانه گیری ندارد ،برای اینکه اگر ادیان متاخر تماما متباین با ادیان متقدم بودند لابد اشکال کننده می گفت چگونه ادیانی هستند که صادر شده از خدای واحدند و در همه احکام با هم متباینند!
روشن است که تغایر در اصول معارف دینی مثل وحدت خدا و اعجاز انبیاء و مساله معاد امکان پذیر نیست ،آنچه تفاوت هم هست در احکام عملی تابع مصالح هر زمان بوده است ،و منکران نبوت عامه و خاصه با اغراض انکار آمیز خودطبیعیست که نکات اشتراکی شرایع را به “کپی برداری” تعبیر کنند.
نکته دیگر اینکه فهم معجزه اختصاص به روحانیان و مبلغان دین ندارد ،این بارها تکرار شد و بارها پاسخ داده شد که معجزه و اعجاز برای اثبات صدق اتصال نبی به خدای فرستنده اوست نه برای خودنمایی یا فریب انسانها و نه برای بهم زدن نظم طبیعی علل و اسباب در زندگی بشر ،این مطلب را یکبار فهم کنید و دائم آنرا تکرار و تلقین به خوانندگان نکنید ،جهان جهان اختیار و جریان علل و اسباب طبیعی است و هیچ پیامبری نیامده است این نظام طبیعی را تغییر دهد یا مجرای طبیعی زندگی بشر و علم آموزی و پیشرفت او را مختل کند ،معجزه که آنهم از قانون علت و معلول خارج نیست ،تنها برای اثبات صدق نبوت نبی است ،وگرنه شما هم ممکن است دکانی باز کنید و ادعای پیامبری کنید و بقول خودتان لاف زنی کنید،از کجا صدق و کذب سخن و ادعای شما روشن شود؟پس اعجاز لابد قرین ادعای پیامبران است و این ربطی به لاف و گزاف ندارد ،لاف و گزاف تعبیر منکران معاند وحی است.
پاگذاشتن بشر به ماه و سیارات و دیگر هم تقابلی با دعوت انبیاء به توحید ندارد ،این نه معلول گوش کردن بشر به سخن انبیاست و نه معلول گوش نکردن بشر به سخن انبیاء ،برای اینکه موضوع دعوت انبیاء چیز دیگریست ،موضوع دعوت آنان دعوت به توحید و نفی شرک و خودخواهی ،و عبودیت خدای جهان ،و تثبیت باور به جهان پس از مرگ و اصلاح اخلاقی و بهینه سازی زندگی بوده است ، شما قرآن را بردارید درست مطالعه کنید محتوای گفتار بیشتر انبیاء را بیان کرده است ،هیچ پیامبری نیامده است بگوید چون من پیامبرم شما دنبال دانش نروید ،یا باور به خدا و سرای باقی یعنی که زندگی دنیا و تامین رفاه و ترقی در زندگی را رها کنید ،اینها موهومات و افترائاتی هست که منکران و معاندان انبیاء به آنان وارد می کنند.پس دنیای علم با دنیای دین متفاوت نیست و دین الهی اجی مجی ندارد،اجی مجی مربوط به سحران و دکان باز کنندگان است هر زمان بنحوی امروز هم بصورت دانش زدگی و انکار اهداف انبیاء.
اتصال به آسمان هم بمعنای بی نیازی از تجارب گذشته نیست اینها برداشت های موهومی است که ولیده ذهن شماست.
ادیان ابراهیمی ادیان ابراهیمی ادیان ابراهیمی.کدام ادیان ابراهیمی ؟
یک دین داشتند ملت اسرائیل که اراده گسترشش را هم نداشتند و اعتقاداتی بود در باره خدایشان یهوه و پدید آمده جهان و داستان پیامبران و ربی ها و شرعیات و نحوه ذبح و حلال و حرامها .
شما که یهودیان را نجس و واجب القتل می دانید و کتابشان را تحریف شده و مسیحیان را هم نجس می دانید و کتابشان را تحریف شده چه معنا دارد که خودتان را به آنها گره می زنید که مثلاٌ همه زیرمجموعه آئین ابراهیم هستیم.
این ترکیب ادیان ابراهیمی که بسیار خنک و بی ملاحت و لوس است را برای این به کار می برید که مثلا با ادیان شبه قاره و میترایی و زرتشتی فرق دارید. این سایت را هم کرده اید صدا و سیمای تاراج رفته مردم ایران و کرده اید عقیدتی سیاسی ناجا یا نزاجا.
انبیا انبیا راه انداخته اید.خوب یهودیها و مسیحیان را آدم محسوب می کنید اگر یک شیعه بخواهد مسیحی شود آیا او را زنده می گذارید.خوب است که محتوای این سایت روی کاغذ چاپ نشده وگرنه می گفتم حیف کاغذ.حیف جوهر .حالا می گویم حیف اینترنت.حیف کامپیوتر.حیف نان مفت حیف جان.
سلام بر شما
آرامشتان را حفظ کنید و دچار عصبیت و عصبانیت نشوید ،زیرا در حال خشم و غضب نور عقل انسان خاموش یا ضعیف می شود و هرچه خواست می گوید ،این عصبیت شما که در الفاظ و ادبیات تنفر ظاهر شده است نشان از این است که حجتی برابر گفتار بالا نداشته اید و چون دست خالی بوده اید سخن به زشتی و تکرار و تندی آلوده اید،ادیان ابراهیمی وجود داشته اند و دارند و تعریف آن مشخص است ،ادیانی که از طریق اسماعیل و اسحاق به ابراهیم سلام الله علیه ختم می شوند ،یهودیت و نصرانیت حاصل از موسی و عیسی علیهما السلام که دو پیامبر اولو العزم و صاحب شریعت و کتاب بوده اند ،و انبیاء تابع آندو ،ما به اصل شریعت موسی و عیسی احترام می گذاریم و تابعان آنها را هم نجس نمیدانیم ،شما بجای عصبیت و ناراحتی نقصان اطلاعات خویش را جبران کنید ،این هم که اصل دیانت عیسی مسیح و موسی کلیم الله از ادیان ابراهیمی هستند و مورد تایید قرآن کریم هستند ،تنافی با این ندارد که اکنون کتاب های آنها دچار تحریف شده باشد ،اینها را باید از هم جدا کرد ،ما وقتی می گوییم دعوت انبیاء در خطوط کلی مشترکند و برخی از احکام شرایع قبل روی مصالح زمانی در ادیان بعد نسخ شده اند ،یا انبیاء سخن واحدی در دعوت به بندگی خدا و هدایت بشر به اصل خود ،و کپی برداری ادیان از یکدیگر افتراء و دروغ است ،این نباید سبب عصبیت شما شود ،تلاش کنید بی تعصب بر گفتار دوستتان ،از آن مستدل دفاع کنید نه آنکه بر آشوبید،که آشفتگی شما تاثیری در روشنگری ما نخواهد داشت.
جناب دانشجو بزرگوار درود بر شما
سپاس فراوان برای زحمات شما که چنین مقالات ارزشمند و پرمحتوی خود را فروتنانه در اختیار ما میگزارید
در تأیید فرمایشتان باید بخاطر بسپاریم که سلمان فراری اطلاعات زیادی را که ازآئین زرتشت داشت با خود به حجاز برده بود و این دانش به آسانی در دسترس پیامبر بود بهمین دلیل اقتباس اسلام از بعضی از سنن زرتشتیت نباید غریب بنظر بیاید.
پایدار باشید
رسول
جناب رسول
سلام بر شما
با اینکه شما را دوست خوبی میدانم ،و در عین حال با رویکرد سطحی و غیر عمیق تان به دین مخالفم ،گاهی هم از این تعبیرات شما متاسف می شوم ،تعبیراتی که حاکی از عدم مطالعه دقیق در تاریخ اسلام است ،مثل اینجا که به “سلمان محمدی” یک ایرانی مسلمان ارتقاء یافته و از صحابه بزرگوار پیامبر توهین کردید و او را “فراری ” نامیدید ،آری سلمان سلام الله علیه که در مورد گفته اند “سلمان محمدی” و “سلمان منا اهل البیت” ،فراری بود اما از چه؟ از جهل ،از خرافه ،از تبعیض ،از عبودیت و بندگی غیر خدا،و از ظلم های موجود در جامعه ایران قدیم ،آری روزبه یا سلمان تشنه حقیقت بود و بدنبال گمشده ای بود که خبر و اثر او را در کتب سماوی دیگر و از زبان احبار و رهبان شنیده بود ،پس سلمان تشنه لقاء رسول الله اسلام بود ،و تشنه دریافت معارف قرآن ،سلمان قبل الاسلام کجا و سلمان بعد از اسلام؟
مزید اطلاع حضرتتان می گویم که سلمان مدتها پس از هجرت رسول الله به مدینه ،خدمت پیامبر رسید و اسلام آورد ،در حالیکه اکثر معارف عمیق قرآن در سیزده سال اقامت پیامبر در مدینه نازل شده بود و سلمان کجا و آن معارف کجا؟
سلمان چیزی برای رسول الله جز ابراز عشق نداشت ،شما اگر ادعایی می کنید مقتضای فرهیختگی این است که برای ادعای خود شواهد ارائه کنید نه خرص و تخمین ،بگویید از کدام تاریخ و از کدام مدرک بر می آید که پیامبر بجز وحی چیزی در زمینه احکام و معارف قرآن از سلمان فرا گرفته باشد؟
آری سلمان فراری بود اما از خود،و از شر نفس اماره ” “ففروا الی الله”.
خداوند همه ما را از شر نفس اماره وسوسه گر حفظ کند.
در اینجا بد نیست اشاره ای به حدیثی در فضل سلمان و هم خبر غیبی پیامبر اسلام برای شما نقل کنم ،در تفاسیر و جوامع روایی آمده است که وقتی آیه شریفه 54 سوره مائده نازل شد:
(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ.المائده/54)
یعنی :
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، هر كس از شما از دين خود برگردد، به زودى خدا گروهى [ديگر] را مىآورد كه آنان را دوست مىدارد و آنان [نيز] او را دوست دارند. [اينان] با مؤمنان، فروتن، [و] بر كافران سرفرازند. در راه خدا جهاد مىكنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى نمىترسند. اين فضل خداست. آن را به هر كه بخواهد مىدهد، و خدا گشايشگر داناست.
پیامبر مورد سوال واقع شدند که:” اين گروهى كه خداوند در اين آيه به آنها اشاره كرده كيانند”؟! در اين هنگام سلمان نزديك پيامبر ص نشسته بود، پيامبر دست بر پاى سلمان (و طبق روايتى بر شانه سلمان) زد و فرمود:”
هذا و قومه، و الذى نفسى بيده لو كان الايمان منوطا بالثريا لتناوله رجال من فارس:
” منظور اين مرد و قوم او است، سوگند به آن كس كه جانم به دست او است اگر ايمان به ثريا بسته باشد گروهى از مردان فارس آن را به چنگ مىآورند”.
اين حديث و مشابه آن را محدثان معروف اهل سنت مانند محدث معروف بيهقى و ترمذى در كتب معروف خود آوردهاند، و مفسران معروف شيعه و اهل سنت بر آن اتفاق دارند، مانند: نويسنده تفسير قرطبى، روح البيان، و مجمع البيان و فخر رازى و مراغى و ابو الفتوح رازى و مانند آنها.
در تفسير” در المنثور” در ذيل همين آيه نيز چندين حديث در همين زمينه آورده است : تفسیر الدر المنثور،عبد الرحمان سیوطی ،ج 6 ص 67.
دوست گرامی اندکی پیش از اظهارات خود تامل کنید.
بی کنش گرامی درود برشما.
با عرضِ خیرمقدم، و آرزوی شادی و کامیابی برای شما و همه دوستان؛ به خصوص حامی گرامی ، بردیای عزیز و دیگر بزرگوارانی که ما را از نوشته هایشان بی بهره کرده اند؛ و با امید به این که هرچه زودتر همه ی دوستان غایب، حاضر شوند و بر رونقِ اندیشکده بیفزایند.
شاد و تندرست باشید.
با احترام.
دانشجو
درود و سلام می گویم به همه ی نویسندگان، و خوانندگانِ اندیشکده.
با سپاس از ali ( کبوترصلح)، که نگارنده را مورد محبت خود قرار داده ؛ و پوزش از دیر شدنِ پاسخ.
آدرس بخش های مورد نظر شما به این شرح است.
* * *
http://www.nurizad.info/blog/25446
« من اعلام خطر می کنم»
12:51 ب.ظ / ژوئن 28, 2014
بخش یکم ( پیشگفتار 1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/25453
« محمد نوری زاد از زبان دیگران»
1:26 ب.ظ / ژوئن 29, 2014
بخش دوم ( پیشگفتار 2)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/25465
« امروز به عیادت دکتر خزعلی رفتم»
9:43 ب.ظ / ژوئن 29, 2014
بخش سوم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/25473
« رهبری تا خلیفگی »
9:04 ب.ظ / جولای 1, 2014
بخش چهارم ( معنی و تعریف واژه ی دین)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/25480
« از تهران – اصفهان – تهران»
4:54 ب.ظ / جولای 2, 2014
بخش پنجم (علل پیدایش دین 1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/25524
« بابا کرم »
11:22 ق.ظ / جولای 8, 2014
بخش ششم ( علل پیدایش دین )
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/25527
« مادری با شمعی در دست »
2:05 ق.ظ / جولای 10, 2014
بخش هفتم (علل پیدایش دین 3)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/25530
«برای محمد علی و برای یک معلم»
12:00 ب.ظ / جولای 11, 2014
بخش هشتم ( ادیان نخستین – توتم -1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/25539
« یک ارتباط منطقی »
2:46 ب.ظ / جولای 12, 2014
بخش نهم ( دین های نخستین – توتم – 2 )
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/25544
« پنتاگون»
1:35 ب.ظ / جولای 14, 2014
بخش دهم ( دین های نخستین – توتم – 3)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/25557
« آقاي سردار جعفري علي بچه نازي آباد بود . بچه جنوب شهر»
5:28 ق.ظ / جولای 17, 2014
بخش یازدهم ( دین های نخستین – توتم- 4)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/25560
« زندانيان بي دليل»
12:15 ب.ظ / جولای 18, 2014
بخش دوازده ( ادیان نخستین- تابو-1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/25570
« داشتن و نداشتن ، مسئله اين است!»
3:43 ب.ظ / جولای 19, 2014
بخش سیزده ( ادیان نخستین – تابو – 2 )
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/25615
« هراس و اشتياق »
4:01 ب.ظ / جولای 24, 2014
بخش 14 ( ادیان نخستین – تابو – 3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/25615
« هراس و اشتياق»
4:04 ب.ظ / جولای 24, 2014
بخش 15 ( ادیان نخستین – تابو- 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/25627
« راهپيمايي روز قدس»
3:47 ب.ظ / جولای 25, 2014
بخش 16 ( ادیان نخستین – تابو- 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/25630
« قدمگاه جديد – مقابل سپاه»
5:42 ب.ظ / جولای 26, 2014
بخش 17 ( اديان نخستين- اوردالي-)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/25635
« انسان طلب »
4:59 ب.ظ / جولای 27, 2014
بخش 18 ( اديان نخستين – آنیمیسم – )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/25638
« اختراع كودكانه ي چرخ »
2:39 ب.ظ / جولای 28, 2014
بخش 19 ( بت پرستي و فتيشيسم – 1 – )
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/25690
« امروز ساعت پنج عصر ، قدمگاه جديد»
12:03 ب.ظ / آگوست 4, 2014
بخش 20 ( بت پرستي و فتيشيسم – 2 – )
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/25708
« هموطن ( روز نود و پنجم)»
8:57 ق.ظ / آگوست 6, 2014
بخش 21 (آفرينش ازنگاه اديان – 1 – )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/25708
« هموطن ( روز نود و پنجم) »
10:23 ق.ظ / آگوست 6, 2014
بخش 22 ( آفرينش از نگاه اديان – 2 – )
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/28886
« لرزه براندام آسمانی»
2:38 ب.ظ / مارس 27, 2015
بخش بيست و سه. خدا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/28891
« در گور لرزیدن»
11:12 ق.ظ / مارس 29, 2015
بخش بيست و چهار
ادیان بی خدا و بی پیامبر ( خدا ناباوران -1-)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/28899
« دوازده سال زندان به جرم بهایی بودن»
7:30 ب.ظ / مارس 30, 2015
بخش بيست و پنج
ادیان بی خدا و بی پیامبر( خدا ناباوران -1- )
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/28905
« آسمانی به اسم حکیمه شکری »
2:27 ب.ظ / آوریل 1, 2015
بخش بيست و شش .
ادیان بی خدا و بی پیامبر( خدا ناباوران)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/28917
« کورباشم اگر نبینم»
12:01 ب.ظ / آوریل 4, 2015
بخش بيست و هفت
ادیان بی پیامبر و باورمندان به خدايان
( مغول ها )
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/28925
«آخوند و سانتریفیوژ!»
1:57 ق.ظ / آوریل 6, 2015
بخش بيست و هشت
ادیان بی پیامبر و باورمندان به خدايان
( مغول ها )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/28942
« سفر به ایلام »
10:05 ب.ظ / آوریل 8, 2015
بخش بيست و نه
ادیان بی پیامبر و باورمندان به خدايان
(مغول ها )
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/28946
« تازه ترین فتوای آیت الله محمد نوری زاد»
5:00 ب.ظ / آوریل 11, 2015
بخش سی
ادیان با پیامبر. تثلیث.سه نگری– سه پرستی
( ازنگاه دوستدار)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/28975
« تابلو های فروشی »
9:15 ق.ظ / آوریل 13, 2015
بخش سی و یک
تثلیث. سه نگری – سه پرستی
(ازنگاه دوستداران)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/29012
« سرو کله ی اوباش و اراذل پیدا شد + فیلم کوتاه: سخنی با آیت الله های شیعه»
8:34 ق.ظ / آوریل 21, 2015
بخش سی و دو
تثلیث.سه نگری – سه پرستی
( ازنگاه دوستداران)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/29014
« بازگشت اجباری به تهران»
12:24 ب.ظ / آوریل 22, 2015
بخش سی و سه
تثلیث . سه نگری – سه پرستی
( ازنگاه بیزاران)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/29019
« سلام برخاوران»
9:55 ق.ظ / آوریل 28, 2015
بخش سی چهار
تثلیث. سه نگری – سه پرستی
( ازنگاه بیزاران)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/29029#comment-198135
« بازهم جنازه ای به اسم قاضی صلواتی»
12:33 ب.ظ / می 3, 2015
بخش سی و پنج
تثلیث. سه نگری – سه پرستی
( ازنگاه بیزاران)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/29031#comment-198689
« آنجا که موشک های شهاب ” هیچ ” می شوند!»
11:24 ب.ظ / می 4, 2015
بخش سی وشش
تثلیث. سه نگری – سه پرستی
( ازنگاه بیزاران)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/29042#comment-199315
« نرگس را بردند»
8:22 ب.ظ / می 6, 2015
بخش سی و هفت
تثلیث. سه نگری – سه پرستی
( ازنگاه بیزاران)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/29045#comment-200059
«امامزاده»
12:58 ق.ظ / می 9, 2015
بخش سی وهشت
تثلیث.سه نگری – سه پرستی
(ازنگاه بیزاران)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/29048#comment-200532
« عجب شنبه ای شد دیروز! »
بخش سی و نه
تثلیث.سه نگری – سه پرستی
(ازنگاهی دیگر)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.nurizad.info/blog/29054#comment-200911
« سخنرانی در دادسرای اوین»
بخش چهل
تثلیث.سه نگری – سه پرستی
(ازنگاهی دیگر)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با احترام.
دانشجو
دورود دانشجوی گرامی
از اینهمه زحمت که به شما دادم پوزش می خواهم
پیروز سربلند باشید
بفرمایید جان
ما قهرمان زنده دوست نداریم قهرمان مرده میخواهیم. نوری زاد جام جان خود را بر کف گرفته است هرکس بخواهد از جام جانش میخوراند. مزدک و دیگران در این سایت میدانند که نوری زاد باید تقاص خرف های انها را پس بدهد. اما هیچ چیز جلو دار انها نیست. انچه را لنین و استالین و و مایو نتوانستند انجام دهند انها میخواهند با فحش در این سایت گوچک انجام دهند. بر شیشه عمر نوریزاد سنگ می پرانند. از وکیل خانوم شیکپوش و مزدک و برادران همه از جام جان نوریزاد میخواهند جرعه ای بنوشند…..
یاران من بیایید
با درد هایتان
و زهر دردتان را
در زخم قلب من بچکانید
اینک قلب من
اینک جان
…….
ناشناس
هدف من و دوستان؛ توهین به هیچ شخصی دراین سایت نیست و کاستی را هم باید کمی در تعبیر نظرات توسط دیگران جستوجو کرد.
ولی از حق نگذریم؛ با شما تا نقطه ای هم عقیده هستم. ما مانند پرنده ای در قفس بوده با دیدن فضایی کمی بازتر شروع به پرواز میکنیم بدونه توجه کامل به هزینه این پروازکه مستقیما متوجه محمد خواهد بود.
از این بابت از محمد قلبا عذرخواهی میکنم.
همچنین از دوستان دیگر هم تقاضا دارم؛ اگر در مواردی متون من باعث رنجش انها شد ؛ ان را به بزگواری قلب محمد و مظلومان تحت حمایت اش ببخشند.
به امید صبح سحر
عفرب
اولا جناب ناشناس اگر تو همانی که آیات مدینه ات را نازل کرده ایی تمام آن فحشها نوش جان خودت و سید مرتضی و مصلح و میر و همفکرانت ………………………
///
////
////
////
//// ندای الله اکبر است؟
———————————-
مزدک گرامی
با پوزش
نوشته ی سراسر توهین و عصبیت شما حذف شد.
با احترام
.
این ناشناس فاقد هر نوع مذهب است. ولی مایل است به همه مذاهب احترام بگذارد. چون هیچ کس بخاطر داشتن اعتقادی مقصر نیست. میلیون ها از هموطنان من اسلامی هستند و اسلام زندگی انها را بهتر کرده است. به انها احترام میگذارم. شما هم مذهب دارید خدا دارید. خدای شما خودتان است و مذهب شما اعتقادات شما. نمیدانم چطور میتوانم به مذهب شما احترام بگذارم در حالیکه میخواهید همه در مقابل خدای شما زانو بزنند . مثل این است که جهان برای پذیرش شازده دهل خانی مثل شما هنوز آمادگی ندارد.
اندکی صفت و معرفت و عاطفه ندارید. حاضرید نوریزاد زیر شکنجه تقاص حرف های شما را بدهد. همه هموطنان شما بمیرند و شما بتی بنام مزدک را بپرستید. چه فرقی بین شما و داعش وجود دارد؟ تنها یک اتفاق: محل تولد رشد و زندگی شما.
ببخشید منظورتان از مایو همان نیمتنه است که در پلاژ به پا می کنند یا مائوتسه تونگ رهبر انقلاب چین؟
شما چقدر چیز میدانید ولی کیورد من همزه ندارد.
جناب ناشناس با این آیات مدینه ایت گل کاشتی پسر!ولی یک تفاوت کلی بین ایات مدینه شما از مصلح و مرتضی و میر و عبدالله و ناشناس با آیات مدینه الله……………………………………..
———————
سلام مزدک گرامی
توهین ممنوع
توهین های شما حذف شد
پوزش
چه عجب!!!!!
آقا مزدک مهربان بهتر نیست خار انتقاد را با زیبایی گلسرخ بیارایییم و باغبان را ناچار به دور ریختن قسمتی از کاشته هایمان نکنیم.بگذار بددهنی را بر ما دیکته نکنند.تیزی منطق ما به اندازه کافی برّا است چرا با آب خشم و عواطف تهییج کننده آنرا کند کنیم؟ گاهی نگاه آرام یک راهب گوشه گیر از سطوت دهها سرباز مسلح ترسناکتر و اثرگذارتر است.
مزدک گرامی
ببینید دوست عزیز،هر چند که معتقدم مرزی برای انتقاد و توهین وجود ندارد،لکن هر خانه ای قوانینی دارد که صاحبان آن تعیین کرده اند.این خانه متعلق به محمد نوری زاد است و او برای خانه اش قوانینی دارد.ما مهمان این خانه هستیم و ملزم به اجرای قوانین آن. بارها و بارها در پستهای شما اهانت دیده می شود و نوریزاد با این همه مشغله می بایست متن های شما را کامل بخواند و بخشهای توهین آمیز از آن را سانسور کند.آیا به نظر شما این روش شما در ادامه نوشتن متنهای توهین آمیز صحیح است؟
از شما خواهش می کنم به این روش خاتمه دهید.باور کنید توهین کردن باعث تنفر خواننده از نویسنده متن می شود،فضای جنگ و ارعاب و نفاق ایجاد می کند.شما اگر نگاهی به فلاسفه و دانشمندان دنیا بیاندازید هیچگاه از توهین و فحش و ناسزا استفاده نمی کنند و جملات خود را بسیار مودبانه لکن با عمق و محتوا بیان می کنند. اینگونه که فهمیدم با اسلام و دین و …تضاد اساسی دارید،خوب پس نگاهی به برتراند راسل و فروید بیاندازید و ببینید این دو دشمن قوی دین چگونه با دین مبارزه کردند و تا حد زیادی هم در غرب موفق شدند.لااقل راه آنها را بروید.به عنوان مثال فروید می گوید “انسان زاده خداوند نیست،بلکه خداوند زاده ذهن بشر است” ببینید جمله چقدر مودبانه است…لکن آنچنان عمق و منطق پشت سرش هست که هر دو طرف (دین دار و بی دین) ناچار به نوشتن کتابها برای رد و یا دفاع از این جمله شده اند.
موفق باشید