یک: چهار نفر بودیم. چهار تنها. کسی همراهمان نبود. باور کنید اما چهل نفر بودیم انگار. شاید هم چهل هزار نفر. چرا نگویم: ما مردم را درک می کنیم؟ و این که: از مردم نمی شود فراتر از توانشان انتظار داشت. مردمِ معترضِ ما هنوز مته به رگِ حسی شان ننشسته. وقتش که برسد بر می جهند و کارها می کنند. منتها اینجور جستن های احساسی هماره بی سرانجام بوده است. به این دلیل که مردمِ ما در لحظه، احساسی می شوند. و در لحظه، جوانمرد و سینه چاک و شیدا و هیجانی می شوند. و این عیب کمی نیست.
مردمِ ما عادت داده شده اند که دور نگر نباشند. یا کمتر آینده خواه باشند. چشمِ مردم ما عمدتاً به زمین زیر پاست. نگران اند و نا مطمئن اند از بس. مردمی که به زمین می نگرند تا به چاه و چاله ای در نیفتند، از تماشای افق های دور محروم می مانند. که آینده، در همین افق های دور، دست به دست می شود. آنچه از زمینِ زیر پا بر می جوشد، احساس است، و آنچه از افق های دور: عقل. معمولاً ملک جمشیدها و رهبرها از همین غلیانِ احساسیِ مردم ما سود برده اند در این سالهای تاریخی. و هم ملک جمشیدها و هم رهبرها تا توانسته اند بر عقل جاریِ مردم پتک کوفته اند.
به اوین برگردیم. ما بودیم و تنهایی و شیب زندان. یکی از دور اگر به ما می نگریست، ما را چهار آدمِ شکسته می دید. و چهار پیرِ ورچروکیده ی چوبینه کفش. ما از شیب زندان بالا می رفتیم و شیب زندان از ما می گریخت. رسیدیم به ورودیِ دادسرا. و داخل شدیم. سربازی گفت: تنها آقای نوری زاد می تواند داخل شود. گفتم: پس برای آقای دکتر ملکی و مادر ستار بهشتی دو تا صندلی بیاورید. آقای نعمتی را فرستادم چند برگ کاغذ خرید و آورد. بر روی دوتایش درشت نوشتم: نرگس محمدی را آزاد کنید! یکی را دادم دست دکتر ملکی و یکی را دادم به نعمتی. قرار شد هردو این نوشته ها را بالا بگیرند و مادر ستار، عکس پسرش را.
دو: آقای ملکی و نعمتی و پرچمبانو در همان اتاق بازرسی ماندند و مرا به سالن انتظار راه دادند. که شلوغ بود و جای نشستن نداشت. همانجا یک ” نرگس محمدی را آزاد کنید” دیگر نوشتم و خود بالا گرفتم رو به دوربینِ کنجِ سالن. نوشته ی من، کنجکاویِ چندانِ حاضران را بر نیانگیخت. این مردم هرکدام به دلشوره ای مبتلایند و بابت پرونده ای و برای زندانیِ خود به اینجا آمده اند. اینها حالِ این که نگران نرگس نامی نیز باشند، ندارند. من نیز انتظارِ این را نداشتم که مردم دست به دست هم بدهند و با دیدن نوشته ی من شوری به پا کنند و بازو در بازو سرود سرنگونی بخوانند. مخاطبِ نوشته ی من آدمهایی بودند که در پس و پشت دوربین ها پناه گرفته بودند. من اطمینان دارم ما با همین روند نرگسِ بیمار و بی گناه را آزاد می کنیم. این چه گردنه ای است که آدمکشان و دزدان و گردنکشان و چاپلوسان و چاکرمسلکان آزاد و مسئول و مدیر و رییس و وزیر و نماینده ی مجلس باشند، و یک بانوی بی گناه و انسان و شایسته: زندانی؟
سه: در همان سالن انتظار مردی که شصت ساله به نظر می رسید و کمی فربه بود و ریشی کوتاه بر صورت و کت و شلواری سرمه ای بر تن و قدی کوتاه داشت، آمد و میخ شد به صورت من و انگار که گمشده ای را یافته باشد گفت: من تو را یکجا دیده ام خدایا!؟ گفتم: من چند باری به منزل شما آمده ام. روی ترش کرد که: نه. و کشف کرد: آره تو نوری زاده هستی که تو ماهواره صحبت می کنه. و پرسید: کی برگشتی ایران مگه خارج نبودی؟ گفتم: من نوری زاده نیستم خارج هم نبوده ام در این سالها. گفت: مگه تو اون نیستی که پای بچه بهایی را بوسیدی؟
تا گفتم بله، آنچنان صورتش به خشم نشست که حس کردم یک گِرد باد قاره پیما را به سختی مهار کرد و به سختی نیز دستش را از ماشه ی مسلسل درونش برداشت. بعد از ده ثانیه سکوت و درهم پیچیدن گفت: من صد و بیست و هفت تا ترکشِ شمرده شده در بدن دارم. حالا نشمرده هاش بماند. سی و پنج سال است که دارم خدمت می کنم بازم ازم خواستن که بمانم خدمت کنم. و با غیظی غلیظ پرسید: کسی که پای یک بهایی رو ماچ کنه…. خشم درونش می گفت: برو ریز ریزش کن. و یک چیزی که نمی دانم چه بود جلویش را می گرفت. سرآخر گفت: اگه بیرون از اینجا بودی یه جور دیگه باهات حرف می زدم.
چهار: سلام نرگس بانو. ما را ببخشای که بجای قدردانی از زحمت های تو، تا توانسته ایم بر تو سخت گرفته ایم. تو مگر چه کرده ای و چه گفته ای؟ جز این که با ادب باشیم و درست و درستکار؟ و جز این که به حقوق مردم بها بدهیم و طبق همین قانونِ هردمبیل اسلامی به مردمِ گرفتار اجازه ی داشتن وکیل بدهیم و بصورت علنی دادگاهی شان کنیم و قاضیان مستقل و نفوذ ناپذیر بر کارها بگماریم؟ و یا جز این که دزدان و نابکاران و مکاران را از عرصه های مدیریتی دور نگهداریم؟ ما را ببخشای که تن رنجور و بیمار تو را تاب نیاورده ایم و بر تنهایی و بی پناهیِ تو چاقو نشانده ایم تا بچه های بی سرپرستِ تو در یک سوی و خودت در سوی زندان دو شقه شوید.
پنج: ظهر شد. نعمتی با خودش ناهار آورده بود. کتلت پخته بود زیاد برای هشت نفر. رفته بود و از نانوایی اطراف زندان نان گرم هم گرفته بود. چهار نفری رفتیم به مغازه ی چسبیده به دادسرا و همانجا ترتیب کتلت های نعمتی را دادیم و برگشتیم سرِ پست مان.
شش: من در سالن انتظار و دوستانم در اتاق بازرسی ” نرگس محمدی را آزاد کنید” های خود را بالا گرفته بودیم که دیدم سربازِ پشتِ پیشخوان اسم مرا صدا می زند. رفتم جلو. گوشی تلفن را داد به دستم. مردی از آنسوی خط گفت: من نصیری پور هستم قاضی اجرای احکام همینجا. مشکل شما و اموال شما و ممنوع الخروجیِ شما چیست؟ کمی که در این خصوص صحبت کردیم، گفت: این ها بکنار، اعتراض اصلیِ شما برای چیست؟ گفتم: برای زندانی شدن نرگس محمدی. گفت: نرگس محمدی یک حکم قطعی دارد که اگر شما زمین و زمان را به هم بدوزید این حکم قطعی باید اجرا شود. و گفت: این خانم یک پرونده ی باز هم دارد که باید دادگاهی شود. فعلاً بخاطر همان حکم قطعی به زندان برش گردانده اند.
گفتم: آقای قاضی، نرگس محمدی بیمار است. تاب تحمل روزهای زندان را ندارد. او روزی پنج جور قرص ضد تشنج می خورد. پزشکی قانونی اعلام نظر کرده که وی نمی تواند زندانی باشد. گفت: روزی که نرگس محمدی را آوردند اینجا من باهاش صحبت کردم به من از بیماری اش چیزی نگفت. گفتم: بنده ی خدا خودش را برای انفرادی آماده کرده بود و تا شنیده که شما می خواهید به بند عمومی بفرستیدش بیماری اش را از یاد برده. آقای نصیری پور گفت: من به اعتبار سخنِ شما خانم محمدی را از زندان فرا می خوانم به اتاق خودم و مسئله ی بیماری اش را جویا می شوم. اگر دیدم واقعاً مشکل دارد همکاری می کنیم. ما که نمی خواهیم زندانی را بکشیم. ما می خواهیم در نهایت سلامت دوران محکومیتش را در زندان بگذراند.
و گفت: این اعتراض های شما به ضرر ایشان تمام می شود. گفتم: ای خاک بر سر دستگاهی که بخاطر اعتراض چند نفر دست به عصبیت ببرد و فراتر از استحقاق یک متهم برسر لج بیفتد و برایش غلیظ تر حکم کند. و گفتم: من از همراهیِ و بزرگواری شما تشکر می کنم آقای نصیری پور. اما اجازه بدهید شما کار خودتان را بکنید و ما کار خودمان را.
هفت: بیرون از دادسرا، دوستانی آمده بودند به همراهی. ما هرگز خواهان این نیستیم که عده ای به آنجا بیایند و اجتماعی بپردازیم هر روزه. اما شاید ساعت دوازده تا یک، زمان مناسبی باشد برای آنانی که می خواهند به نرگس و به سایر زندانیان سلام بگویند. می گویم: دانش هسته ای در تمامی عمر هسته ای اش یک چنین فلاکتی بخود ندیده بود که تصمیم گیرش برای بود و نبود آخوند و ابلهان باشند. من حال این سانتریفیوژها را می توانم درک کنم.
محمد نوری زاد
بیست و دوم اردیبهشت نود و چهار
ببین زالو، زالو درمانی ممنوع چون باعث طول عمر آخوندا میشه . بجای این یه بیت به کفریه ام هدیه کن.
سلام بر اهل ادب
واقعا کامنت دوستی ناشناس در جواب دیگران در این نوشتار آنچنان مجذوبم کرد که دیگر بعید می دانم نیاز باشد فحش جدیدی یاد بگیرم.کمی پیش تر هم فردی در استدلالی منطقی منطبق با براهین مسلم عقلی در مقام احتجاج به دوستی دیگر گفته بود ….خودتون پاره کردین.جناب نوریزاد یه خورده دیگه پیش بریم فکر کنم با کمک دوستان بشه جلد دوم فرهنگ لغت دهخدا رو تنظیم کرد.از فضلا و ادبایی نظیر حاج منصور ارضی و حاج سعید حدادیان و حاج محمود کریمی هم کمک بگیریم بد نیست.ان شاء الله مبارک است.
سلام جناب مشیری
خوشحالم که بالاخره از کامنت های دوسطری درود بر شما،به این لینک نگاه کنید ،خارج شدید و شمه ای از بیوگرافی خود را ارائه کردید ،فقط عرض کنم من در اینجا دنبال تحمیل عقیده نیستم ،و بخاطر ادب شما به عقاید فعلی شما احترام می گذارم ،اگرچه آنها را باطل یا ناشی از سوء فهم و عدم مراجعه دقیق به منایع صحیح می دانم،مثل آن مساله فشار قبر که برداشتی کاملا سطحی و دور از آنچیزی است که مورد نظر شارع مقدس است ،بارها گفته ام عقیده اصلا قابل تحمیل نیست ،شما هم که خوب بجزم چیزهایی را اختیار کرده اید و یکسره به مشیری مشار الیه دل بسته هستید ،من در این گفتگوها در مورد همه مسائل عقیدتی یا کلیت انظار شما چیزی نگفتم ،تنها مواردی را که بصورت ارجاع به یک لینک ،یک موضوع ،و یک بنیاد عقیدتی مورد اشاره قرار داده اید مورد بحث قرار داده ام ،این اقتضای این سایت آزاد است ،اگر شما ارجاع به مساله محلل دادید ،من بعنوان کارشناس دینی فقط حقیقت آنرا تبیین کردم تا سره از ناسره جدا شود ،شما اگر اشاره به چیزی نکنید ،بقول معروف عیسی بدین خود موسی بدین خود ،اما عرصه عمومی عرصه ای نیست که کسی چیزی بگوید و متوقع باشد که مخالفان آن چیز در مورد آن اظهار نظر نکنند ،من شما را فرد مودب و دوست خوبی می دانستم و میدانم ،متاسف شدم که در این کامنت اندکی از این رویه فاصله گرفتید ،مقصود من از گفتگو تحمیل چیزی بدیگری نبوده و نیست ،بل مقصود تنها گفتگوی دوستانه است ،اگر همین مقدار گفتگو باعث آزار و رنجش شما شده من عذر خواهی می کنم ،در عین حال هرجا مطلبی را خلاف واقع آنچه که در کتاب و سنت است ببینم نظر خود را می گویم چه دیگران بپذیرند و چه نپذیرند ،معیار من گفتگوی مودبانه است با همه انسانها ،بشرط مراعات ادب ،انسانیت ،پرهیز از دورنگی و فرومایگی و لجن پراکنی ،نمامی و دو بهم زنی ،کسی در این سایت در خطاب به دوستی که با او مودبانه گفتگو می کند با تکیه بر سوء فهم طرف مقابل را به گربه و بی حیائی متهم می کند ،بعد می رود در کامنت دیگری دههای مساله قابل بحث را بی ارجاع و سند از جایی کپی می کند و می گوید پاسخ بده ،این روش ها آیا انسانی و اخلاقیست؟ آیا روش گفتگو اینهاست؟ و آن ادب و خط قرمزی که جناب نوریزاد برای خود و دیگران ترسیم می کنند و دیگران را به آن فرا می خوانند این است؟ آیا توصیه به رعایت ادب و در عین حال انتشار عمومی” بی ادبی”و “لجن پراکنی” به عقاید و اشخاص ،تناقض قولی و فعلی نیست؟
آقایی بجای نقد و گفتگوی برابر (لا اقل در اینجا) بصراحت می نویسد من دلم می خواهد به خدای مسلمانان لجن بزنم ،و آقای نوریزاد این سخن او را اشاعه می دهند ،در عین حال ما را به صبر و سوختن و ساختن دعوت می کنند ،آری ما در حال سوختن و ساختن هستیم ،اما سوختن و ساختن ما آیا ساقط کننده وظیفه دیگران است؟
دوست محترمی رفتن ما از این سایت را کمبود میدانند ،در عین حال ابراز امیدواری می کنند که من و آن کامنت گذاری که در صدد پرتاب لجن به خدای مسلمانان است ،هردو پی گیر اندیشه های هم ستیز باشیم ،و در گفتگوهای ریشه ای طولانی خویش مکرر از فضای برابر گفتگو می گویند ؛سوال این است که فضای برابر گفتگو برای چه ؟ برای “نقد” یا “لجن زدن” به شخصیت و عقاید دیگران؟ شما ریشه یابی فرهنگ دینی می کنید تا نهایتا به اینجا برسید که یک لجن پراکن مدعی نقد را قرین یک کارشناس دین که مودبانه به گفتگوی با شمایان آمده است کنید ،بی آنکه بی طرفانه نحوه عملکرد آنها را در سنجه ترازوی انصاف بگذارید؟ من با شما موافقم که بیرون از این سایت شرائط گفتگو برابر نیست ،اما این باید سبب التزام به این شود که ما در اینجا که شرائط گفتگو برابر است ملتزم شویم که “لجن زدن” یعنی نقد و “لجن زن” قرین کسی است که به انظار دیگران توجه می کند و در آن می اندیشد و تدارک پاسخ آن می کند؟ شما که در صدد تبیین ریشه های فرهنگی هستید اینجا قبل از هرچیز موضع خویش را در برابر “لجن زدن” به اشخاص و افکار روشن کنید بعد از شرائط برابر گفتگو سخن گویید ؛من همیشه تعبیر شما مبنی بر “پاکوب کردن نقادانه” افکار را پسندیده ام ؛اما آیا تف و لعنت و لجن زدن و خود را محق به لجن زدن به اشخاص و افکار را هم شما در جهان مدرن “نقد” تلقی می کنید؟
بنظر من این سایت بهر دلیل سایتی آزاد است ،اما توجه کنند همه دوستان که ما خود با نحوه قول و فعل خویش در اینجا نشان میدهیم ریشه ممنوعیت ها و عدم تحقق شرائط برابر گفتگو چیست،ریشه همین رفتارهای پارادوکسیکال همه ماست ؛ما در همین سایت نشان داده ایم که هنوز نحوه استفاده صحیح از فضای آزاد را فرا نگرفته ایم ،آیا استفاده صحیح از فضای آزاد یعنی “فحش”؟ یعنی “لجن زدن”؟ یعنی “تمسخر و تئوریزه کردن جواز تمسخر به عقاید و ادیان”؟ اینها بنیان های اندیشه مدرنی است که عزیزانی با گذار از ریشه های فرهنگ دینی در صدد رسیدن به آن هستند؟
ما اگر آزادی را به ولنگاری و رهایی مطلق تفسیر کنیم (چیزی که تحقق خارجی آن محال است) و هرچه خواستیم در فضایی آزاد بگوییم و بنویسیم ،دیگران را مسخره کنیم ،عقاید و ادیان را خرافات بدانیم و امام دیگران را “امام موهوم” بدانیم ،و بالاتر از همه اینها خود را محق بدانیم “خدای دیگران را بلجن بکشیم” آیا از آزادی ولو در محدوده همین سایت سوء استفاده نکرده ایم؟
آقایی درقالب تمثیل و ضرب المثل بمن اهانت می کند ،بعد در کامنت دیگری سلام می کند و سوال کی پرسد!،یکجا از کسی بدگویی می کند و سوء ظن بخرج می دهد و دو بهمزنی می کند ،جایی دیگر از ریفرنس برخی مسائل می پرسد!
اینها پارادوکس و خروج از تعادل قولی و فعلی نیست؟ اینها انسانیت و فرهیختگیست؟
من به جناب نوریزاد میزبان این سایت علاقه دارم ،و خود ایشان بارها تشویق به تداوم حضور ما کرده اند ،در عین حال برخی گفتارهای خود ایشان و نحوه مدیریت این سایت پاردوکسیکال است ،میشود خط قرمز خویش را انسانیت و اخلاق و ادب تعریف کرد در عین حال ،لجن پراکنی و فحش را با چند چنگک در مواضعی خاص منتشر کرد ،در عین حال به دیگری که عقاید او و زیباترین اندیشه های اعتقادی او یعنی خدای خالق جهان ،مورد تعرض و لجن پراکنی قرار گرفته است گفت :بسوز و بساز؟!
این کمال سوء استفاده از آزادی بیان و اندیشه است که کسی از لزوم تداوم “نقد” سخن بگوید بعد “نقد” را مساوی و مساوق با “لجن و تمسخر” دانسته با نقل سخن ضعیف این و آن در صدد تئوریزه کردن “لجن زدن و تمسخر” به ادیان باشد.
من بارها گفته ام قسم بخدای جهان که او را می پرستم موضع من موضع حکومتی نیست ،و من در قدرت نیستم ،وتنها از موضع ایمانی خود سخن می گویم ،اما شمایان توجه کنید حال اگر این سایت بشکلی مسدود و غیر قابل استفاده شد ،کسانی که اقدام به “لجن پراکنی” و “فحاشی” و “بی ادبی” کردن مسولیت سخنان خود زیر پوشش یک نام مجازی را بعهده می گیرند؟بارها صاحب سایت می گوید سایت من سایتی داخلی است ،و خود را مقید به رعایت محدوده هایی می داند ،در عین حال هم کسانی از آزادی سایت سوء استفاده می کنند و هم خود صاحب سایت باز آن سوء استفاده ها را منتشر می کند!
قبلا گفته ام من شیوه هایی مثل شیوه دوست عزیزی که اندیشه های ریشه ای خود را ولو اینکه مبنای آن انکار وحی و رسالت ،و ابراز عدم جزمیت به خدای جهان است ،متمدنانه و مودبانه بیان می کند ،شیوه مدرن گفتگو و نقد میدانم ،خوب همه اینطور سخن بگویند کسی بحثی ندارد ،بحث آنجاست که کسانی تخم نفرت و لجن و تمسخر اندیشه و فحاشی را می پراکنند و گروهی هم برای آنها هورا می کشند ،موضع اختلاف اینجاست،سخن این است که اینها “مدنیت” و “فرهیختگی” و “انسانیت” است که کسانی فحاشی و لجن زدن را حق ذاتی خود بدانند؟
بحث ما اینجاست والا گفتگوی نقادانه و مودبانه از صدر و ذیل دین ،مورد تاکید و سفارش رهبران دینی ما و سیره آنان بوده است.
من دیگر بنای عدم نوشتن داشتم ،تنها بلحاظ ایفای وظیفه شخصی که نزد خود تعریف کرده ام ،و توصیه و سفارش صاحب سایت به صبر و سوختن و ساختن ،در اینجا هستم ،اکنون باحترام دوست محترمی که از من خواسته است مدتی اینجا چیزی ننویسم ،اقدام بنوشتن نمی کنم ،تا همه ببینیم اینکه آیا پنجاه صد نفر در جایی همه یکجور و یکنواخت چیزهایی بنویسند و برای هم کف و هورا بکشند و به اشخاص و عقاید مورد احترام دیگران لجن پراکنی کنند ،آیا تصویر مطلوب و کارسازی از این سایت در دنیای انفجار اطلاعات بدست می دهد؟
با سپاس
———————–
سلام و سپاس مرتضای گرامی که به مدد من آمده اید در این مقال.
سپاس
.
سلام آقاسيدمرتضي
دوست گرامي حيف نيست آن انرژي پاكي وآن حسن ظن ونيت پاك وخلوصي وآن قلم زيبائي وآن دانش وفضلي كه داريد دراين سايت ارائه كنيد كه هيچ خريداري ندارد،بلكه أثرمعكوس داشته باشد. اين سايت وميزبانش ومهمانانش را بحال خويششان بگذار تابه گفتار همديگر هورا بكشند وباهم دراين دنياي مجازي شان به گفتار اباطيل خودشان خوش باشند ،وبه تعبير ديگر “ذرهم في خوضهم يلعبون” مثل اينان همانند آنانيست كه فرموده :” كأنهم حمر مستنفرة فرت من قسورة”.
ازاينكه به خواهش آن دوستت احترام گذاشته ايد وچنين فرموده ايد:”اکنون باحترام دوست محترمی که از من خواسته است مدتی اینجا چیزی ننویسم ،اقدام بنوشتن نمی کنم ،”. پايان گفتارگل شما.
چنان مرا خوشحال كرديد كه درپوستم نمي گنجم وبراين تصميم واراده ات ارج مي نهم وآن دستانت را مي بوسم كه عوض قلمفرسائي دراينجا -هرچند بنده وبرخي ديگرمستفيد مي شديم -دركار تحقيقي پرمنفعت مشغول باشيد ونشر دهيد تايادگاري بعنوان صالحات باقيات واثرارزنده درتنوير افكار جامعه قابل استفاده باشد.وسزاوار نيست كه همچون شما ي عالم فاضل رباني خوش ذوق وبااستعدادونبوغي سرشار ازفضائل وباقلمي خوش و ستودني بااينهائي كه “أخلد الي الارض واتبع هواه” درگير مجادله اي كه رسم ادب را ملاحظه نمي كنند ؛اتلاف وقت كنيد.
همچنين بنده ازتصميم جناب مصلح گرامي برترك اين سايت، هم يادش بخير وهرجا كه هست به سلامت باشند، بسيارخرسندشدم.
ونكته اي هم درموردجناب آقاي نوري زاد بگويم اينكه ايشان مرام ونقش، رفيق دزد وشريك قافله را بازي مي كنند. زيرا مديرهرسايت داخلي براي نويسندگانش آئين نامه ومرامي واستانداردي بايدداشته باشدازجمله خط قرمز هائي راميهمانان بايدمراعات كنند؛مثلا توهين به اشخاص حقيقي وحقوقي وبه عقايد واعتقادديگران را بايدرعايت كنند وگرنه نوشته شان منتشرنمي شود. متاسفانه جناب نوري زاد اين اموررا مراعات نمي كنند. وبهانه هاي موهومي مي آورندكه قابل پذيرش عقلا نيست. وشايد بخاطر زخم خوردگي عميقي كه ازمولايش برداشته است باشد.
ليكن آزادانديشي هم خودش مرامي دارد وخيلي هم مقدس است وسفارش أكيد خداونددرقرآن است كه:” أفلا يتفكرون ،وأفلايتدبرون ،وأفلا يعقلون “وامثال اين امور كه بشررا به تفكروانديشه ورزي وخردورزي دعوت مي كند. كه متاسفانه ساحت اين سايت ازآن بيگانه است. واما كوگوش شنوا. بگذرم دردل بسيار وفرصت عمرهم اندك .بله تاكيدمي كنم كه حيف است اين عمرگرانمايه درچنين جاهائي صرف شود.
وبراي اصلاح جامعه و براي برپائي حكومت صالح براي ايران هرچقدر هم بكوشيم كم است .واين امرتلاش درجاهاي ديگرمؤثرتر خواهد بود.
باعرض پوزش ازمحضر انور آقاسيدمرتضاي گل. والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته.
ناصح
جناب ناصح
سلام بر شما
از حسن ظن و ابراز محبت های شما نسبت به این بنده خدا تشکر می کنم ،غرض من ترک کلی سایت نبوده و نیست ،مقصود من از اجابت خواهش آن دوست این بود که از مجادلات تشنج آمیز با کسانی که بدنبال تشنج و کشاندن بحث ها بسمت لجن پراکنی و توهین به عقاید و ادیان است خودداری کنیم ،که خودداری از تند گوئی از همه طرف ،سبب فروکش آتش فتنه ها و رنجش هاست که اطفاء نائره هم در روایات ما یکی از خصال مومنین معرفی شده است.
من شخصا بلحاظ شخصی از بحث و گفتگو که مرا وادار به مطالعه و بررسی بیشتر شخصی می کند خوشحالم و از آن استفاده می کنم ،روشن است که اگر هدف متدینان از احتجاج و گفتگو و دعوت تنها این باشد که حتما مخاطبان سخنان آنها را تلقی بقبول کنند ،باید همه گونه تبلیغ و ترویج و بحث و گفتگو را تعطیل کرد ،من مقصود شخصی خود را دنبال می کنم و آن پاسخ گویی به دروغ ها و تهمت هاییست که بساحت دین لطمه می زند حال دیگرانی لجاجت دارند یا بهر علتی پشت بدین کرده اند تفاوتی نمی کند ،مقصود از مجادله احسن طرح مسائل و منطق دین و دفاع بقدر میسور از آنها در عرصه عمومیست ،خواه بپذیرند یا نپذیرند،از این جهت ترک کلی و رها کردن اینکه هرکس هرچه خواست بگوید امر نامطلوبیست ،البته عقیده و ایمان هم تحمیل بردار نیست ،و مقصود ما هم این نبوده و نیست ،اما بنظرم با اصلاح روش ها و ترک برخی موارد و خطاها که لازمه طبیعت انسان است می توان به احتجاج و گفتگو و بحث در عرصه عمومی ثبات و استمرار بخشید،بنظرم یک مبلغ دین ،بلکه یک متدین دلسوز دیگران ،نمی تواند بطور کلی بسبب لجن پراکنی برخی افراد از وظیفه شخصی و عمومی خویش عدول کند و بی تفاوت باشد،ما وکیل خدا و پیامبر و دین اسلام نیستیم ،اما خدا و پیامبر بر ما ولایت دارند (الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور) ،(والله هو الولی)،،پس روی ولایتی که خدا و پیامبر بر ما دارند ما نمی توانیم نسبت به سوء ادب و توهین و تهمت نسبت به ساحت اولیاء خود بی تفاوت باشیم (الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون احدا الا الله)،ما البته در سطح انبیاء نیستیم و تنها مفتخریم به پیروی از آن بزرگواران،بنابر این تمثیلی که عرض می کنم منطبق نیست ،اما می گویم اگر منطق انبیاء هم این بود که بواسطه لجن پراکنی کفار معاند که آنان را رمی به شاعر و ساحر و مجنون و کذاب می کردند،عرصه وظیفه الهی خود را ترک کنند ،بایستی منطق متدینان پیرو آنها هم اینطور باشد ،و چنین نبوده و نیست.
اینجا علیرغم اختلافات شدید عقیدتی که هست خوب خیلی از دوستان هم هستند که اظهار می کنند همه افراد از هر نوع دیدگاه حضور داشته باشند و من از آنان تشکر می کنم،قلیلی هم هستند که علیرغم ادعاهای دهان پرکن مدنیت و روشنفکری و حقوق بشر و آزادی خود خواهانه و تنگ نظرانه چه بتصریح و چه بکنایه می خواهند سر بتن مخالف آنها نباشد و از اینجا (یعنی سایت یک مسلمان شیعه) بروند! تا عرصه باز شود برای توهین کنندگان و تهمت زنندگان بدین ،ملاحظه کنید مثل کامنت گذار نو ظهوری (البته معهود و با سابقه!) بنام “مسئلتون” که دیدم دو نوبت خود را بزحمت انداخته بود با نوشته ای طولانی که هیچ محتوا و ارزشی برای پاسخگویی نداشت جز مچ گیری و حاشیه پردازی های کودکانه مثل اینکه فلانی (یعنی من) نوبتی گفته است کتاب “نهایه الحکمه” مرحوم علامه را نزد یک استاد فلسفه آموخته ام ،خوب بله من یک کتاب فلسفی نزد آن استاد فلسفه خوانده ام ،همه ارتباط من هم با او همین بوده است ،کم سوادی را ببینید که این فرد نمی تواند بفهمد یا می فهمد و حقدو حسد او را وادار می کند بمن تهمت بزند که من با همه آراء و انظار سیاسی اجتماعی آن استاد موافقم! این اصلا در عالم تحقیق و علم معقول است که اگر شما نزد استادی فرضا یک واحد شیمی یا فیزیک خواندید ،آیا این بمعنای این است که متعلم با همه آراء و افکار آن استاد فیزیک یاشیمی یا فلسفه موافق است؟!مهم نیست حالا که این کامنت گذار با این افکار کودکانه کیست اما سابقا کامنت گذاری بنام روزبه هم چنین منطق کودکانه ای داشت و همه هنر او همین مچ گیری که فلانی فلان جا و ساعت فلان فلان چیز را بفلان شخص گفت پس….حال که چه؟ فرض کنید اصلا شما در حدس و گمانتان صائب و من مزدور جمهوری اسلامی و آنچه اینجا نوشته یا می نویسم دفاع از باورهایم نباشد و بقول شما امری سفارشی باشد،سخن بر سر این است که بحث های من اینجا چیست؟ آیا بحث های من دفاع از منطق دین و باور و دفاع از آیات قرآن و عقاید است ،یا کارکرد امنیتی و گیر دادن امنیتی به این و آن،منصف باشید می بینید که بحث من بحث سیاسی نیست ،شما انتقادات بلکه فحاشی های خودتان را بهرکس و هرچیز در این مملکت ادامه می دهید چه من اینجا باشم و چه نباشم،مگر من با شمایان در آن مسائل جدل کردم که چنین مچ گیری های احمقانه می کنید؟ بحث من بحث دیانت و ایمان است ،و تا بتوانم در برابر دروغ و تهمت و ناراستی نسبت به ساحت دین اسلام می ایستم ،اگر کسانی از این جهت عقده دارند که مچ گیری و حاشیه پردازی یا لجن پراکنی می کنند ،خیالشان راحت باشد من از این جهات مایوس نمی شوم،بلکه مصمم تر می شوم.
بشما جناب ناصح هم عرض می کنم ،من از امثال کامنت هایی مثل کامنت همین “مسئلتون” اینطور استنباط می کنم که عاجزانه دست نیاز و التماس خویش را بسوی من دراز کرده است که :سید مرتضی ننویس! حال یا بجهت مشکلات نفسانی و روانی یا بجهت کوته دستی در احتجاج و استدلال، یعنی دقیقا چون ضربه شدیدی از بحث های من خورده است آن باطن و منطق کامنت او التماس عدم حضور ماست! وگرنه اگر مدعیست که مطالب ما بی تاثیر است و چه و چه یا اثر معکوس دارد ،خوب پس چرا در صدد منصرف کردن من و نظایر من مثل جناب و مصلح و دیگران است؟! بگذارد نوشته های ما اثر معکوس داشته باشد!
جناب ناصح این است که من ضمن تشکر از حسن ظن و خیر اندیشی شما عرض می کنم ،اگرچه حضور در این سایت وقت زیادی از من می گیرد و در برخی موارد سبب اختلال در استراحت شبانه من می شود ،اما در عین حال این خیریت را دارد که مرا به مطالعه و اندیشیدن و بررسی مسائل نو مرتبط با دین وا می دارد ،من البته نوشته های خود را هم محفوظ نگه می دارم و ممکن است در آینده بشکلی برای خود من در کار تالیف و تحقیق راهگشا باشد.
در اینجا لازم میدانم از همین طریق به برادر گرامی آقای مصلح سلام کنم و عرض کنم که حضور در این بحث ها بهتر و مفیدتر است ،و لازم است با خویشتن داری بیشتر و پرهیز از تنش و پاسخ گویی به کسانی که منطقی جز لجن زدن و نیش و کنایه و فحش ندارند،به گفتگوی روشنگرانه با دیگر دوستان مودب سکولار یا مخالف با دین ادامه دهیم.
سپاس از خیر اندیشی شما
باتشكر وسلام مجدد به جناب آقا سيد مرتضي دامت بركاته
بنده مقصودم واستدعايم اين بود كه مدتي اينجارا ترك مي كردي وبفرمايش خودتان اين آقايان باهمديگر مي گفتند
وبا هم هورا مي كشيدند. ووزن سايت بدون حضورشما معلوم مي گشت وحال كه چنين تصميم داريد آرزوي موفقيت را برايتان آرزومندم. والسلام عليكم ورحمةالله وبركاته.
درود بر شما آقا مرتضی
اول این را بگم من با وجود اینکه از دین و سید و شیخ متنفرم و با شما هم حتما تضاد فکری دارم اما هیچوفت این احساس تنفر را به شخص شما نداشتم و بارها هم گفتم که دوست داشتنی هستی بخاطر وقتی که میگذاری و در بحث هایی که قطعا برای شما خوش آیند نیست و گاها با تحمل توهین همراه است شرکت میکنید اینها ارزشه . قبلا هم گفتم که بحث های دینی مورد علاقه من نست اما همه نوشته های شما را می خوانم و سعی میکنم از بحث های بیهوده که حاصلی نداره فاصله بگیرم از این رو شما را ارجاع میدادم به لینک سخنان استاد خودم . اما پاسخی که به نوشته عقرب در مورد داستان آدم و حوا دادید حقیقا من را عصبی کرد که چه راحت به هر مسله ای که با عقل صد در صد در تضاد است میشود رنک دینی زد و پذیرفت ! حالا نمیدانم شما چه اصراری داشتی اصلا پاسخ بدی ! مخاطب سوال عقرب که شما نبودی به هر حال خیلی وقتها لازمه که باورهای دینی را به کناری زد و عقل را دخیل کرد به جایی که بر نمی خوره هر چه باشه عقل انسانهای امروز صد درجه بهتر از عقل بیابانگردان دوره جهالت کار میکنه . در مورد عدم توهین به باور دیگران که اشاره کردی منم با شما موافقم که حرمت ها باید حفظ شود ظاهرا روی سخن شما با دوست خوبمان مزدک است من وقتی کامنت های مزدک را میخوانم می فهمم داره چی میگه به مباحث خوبی خیلی عریان اشاره میکنه و اطلاعات خوبی هم داره با نظراتش هم صد در صد موافقم اما به نظرم اگر با ادبیات بهتری بنویسد تاثیرش دو چندان خواهد شد چرا که خوانندگان این سایت فقط کامنت گذاران که نیستند که همدیگر را بفهمند و به هم خرده نگیرند بل اشخاص زیادی با دیدگاها و باورهای مختلف خواننده و مخاطب این سایت هستند که اگر توهینی را احساس کنند حتما تیر خشمشان مدیر سایت را بخاطر انشار نشانه خواهد رفت این را تجربه دارم که میگم من مدتی مخاطب سایت خانم علی نزاد بودم کاربر بی تربیتی بود بنام افشین که فحاشی های وحشناکی میگرد حتی فحاشی های رکیکی هم نثار خانم علی نزاد میکرد که من چند بار برای خانم علی نزاد کامنت گذاشتم که خانم محترم این چه طرز مدیریت سایته این که اسمش آزادی بیان نیست این آزادی فحاشیه که اعتراض من چند روزی اثر کرد و دوباره بی اثر شد منم دیگه سایتش را تحریم کردم حالا من خودم آدم تعریفی نیستم کامنت های ناخوش آیند هم داشتم که آقای نوری زاد با بزرگواری به جای اینکه منتشر نکنه یا تذکری بده هوشمندانه با تاخیر متشر کرده در واقع با تاخیر در انتشار به من فهمانده که درست بنویس یعنی اول فکر کن بعد بنویس به همین راحتی که عرض کردم الان هم اگر بخوام مطلب تند و تیزی بنویسم که احساس کنم که ممکنه قابل انتشار نباشد اولین چیزی که به ذهنم میاد این است که از آقای نوری زاد خجالت می کشم چرا که اول ایشان باید بخواند و بار مسولیت گفته های من را بپذیرد و منتشر کند که البته خیلی وقتها هم با اغماز کامتهای منتشر میشه که انتظار انتشار آن نمی رفته که باعث شرمندگی نویسنده است سابقا در اطلاعات هفتگی یک مقاله ای منتشر میشد تحت عنوان چه کنیم که جلو میز دادستان نایسنیم یک همچین عنوانی که خاطرات یک باز پرس را منتشر میگرد که خیلی آموزنده بود الان هم من میگم جوری بنویسیم ضمن اینکه نظر و مقصود خودمان را منتقل میکنیم هاشور نخوریم و تذکر هم نگیریم این هنره وگرنه فخاشی را که همه بلدند مخصوصا دینداران که اگر نزدیکشان باشی یهو دیدی به دستور الله مدینه سر طرف را بریدن !
با احترام به همه دوستان
تشکر از جناب مشیری
1- در مورد تنفر ،از شما که نوعا دم از عقل و عقلانیت می زنید انتظار می رود اگر با فرد ،گروه ،یا عقیده ای تضاد و تخالف دارید ،آن تخالف و تضاد خویش را بصورت مستدل عرضه کنید ،وگرنه طبیعی است که نفرت یا نفرت پراکنی نتیجه ای جز این ندارد که طرف مقابل نیز نسبت به شما ابراز نفرت کند و این روشها روشن است که عقلانی نیست.
2- در مورد مطلبی که به آن اشاره می کنید و آن را مسلم می پندارید ،یعنی نظریه تبدل انواع یا ترانسفورمیسم،و اینکه بقطع نسل کنونی انسان حاصل فرایند تکامل و تحول از نوع میمون است ،اگر خود شما کارشناس اینگونه مسائل هستید لطفا با توضیح دقیق ذهن ما را روشن کنید.و اگر کارشناس اینگونه مسائل (زیست شناسی و باستان شناسی و ژن شناسی و علوم مرتبط دیگر به این موضوع) نیستید لطف کنید با توضیح دقیق و مستند به حاصل نتایج علمی و مقالات علمی تاکنون ،اثبات کنید که همه دانشمندان زیست شناس اجماعا و بدون هیچ خدشه و اظهار ابهامی نظریه ترانسفورمیسم یا تبدل انواع به یکدیگر را که از لامارک و داروین بارث رسیده است ،یکسره پذیرفته اند.
وگرنه صرف ابراز اینکه چند هزار سال قبل میمونهایی در فلان جغرافیا می زیسته اند و همانها پدران نسل فعلی بشر بوده اند که ادعای علمی نیست،یعنی سوال من این است که این اعتقاد جزمی که شما پیدا کرده اید مستند به کدام تحقیق تثبیت شده علمیست که اینگونه جازمانه از آن سخن می گویید و نظریه قرآن را صد در صد مخالف عقل میدانید؟
ضمنا لطف کنید دیگر به آن ویدئوهای ماهواره ای آن آقا که استاد شماست ارجاع ندهید که دیگر تقش در آمده است،و برای من سخن او معیار نیست،او البته می تواند در مورد شاهنامه و علم و فرهنگ ایران هرچه دلش خواست بگوید بگذریم از اینکه در همان عرصه ها هم باید شاهنامه شناسان و اهل ادب و فرهنگ قضاوت کنند که سخنان او تا چه حد منطبق بر واقع است،اما بحث من با شماست که :
اولا:توضیح دهید نظریه قرآن در انتشاء نسل فعلی بشر از آدم و حواء چگونه “صد در صد با عقل در تضاد است”؟ و این عقلی که شما از آن سخن میگویید چیست و عقل چه کسی منظور است؟
ثانیا:فارغ از بحث عقل و اقتضای عقل و برهان عقلی ،توضیح دهید کدام نظریه علمی تثبیت شده ای گفته است نسل کنونی بشر ولیده تحولات نوعی در نوعی از میمون بوده است؟
سپاس
درود بر شما
مرتضی جان شوخی میکنی بخندیم هاا من هر چه میخواهم به این بحث خاتمه بدم شما صورت مسله را عوض میکنی ! این جماعت 36 ساله کشور ما را اشغال کردند و دیگه بلا نمانده که سر ما نیاورده باشند تازه شما میفرمایید استدلال بیار ! معلومه شما سرت تو قرآنه و مطالب این سایت را هم نمی خوانی ! تنفر من شخصی و احساسی نیست بل سیاسی است متل میلیون ها ایرانی که از آخوند جماعت و دینشان متنفر شده اند !
در مورد داستان آدم و هوا هم وقتی شما باور داری که الله مدینه فرمودند که برای تکثیر جمعیت در این مقطع اشکال نداره فعلا با خواهر و مادرتان هم بستر شوید حلاله بعدا حرامش میکنیم ! خوب اینحا اصلا بحث حلال و حرام نیست یک عمل حیوانی . ضد بشری غیر قابل تصور است مگر اینکه بگید آن موقع هنوز در جمجمه ها مغر نبوده و نمی دانستند خواهر مادر یعنی چه ! این شکلی میشه فهمید . به هر حال با این باوری که شما داری محاله بشود با هیچ سند و مدرکی ذهنیت شما را عوض کرد به دلیل اینکه رو حرف الله مدینه که نمیشه حرف زد ! اگر میشه رد که کل داستان الله مدینه ات دروغه .پس این الله مدینه شما عقل را برای چه داده البته اگه او داده باشد ! خودت را بزار جای آن ابله ای با خواهرش میخواهذ تولید مثل کند الله هم فرمودند و حلالش هم کردن ! چه احساسی بهت دست میده ! اگه احساس بدی نداشتی پس میشه نتیجه گرفت که شما از نسل آدم و جوایی که بیماری زنتیکی ازدواج فامیلی اجداد محترم شما اترش را روی مغز گذاشته ! حالا این مثال را توهین تلقی نکنی اصل توهین را شما به عنوان نماینده الله مدینه در این سایت در جوابی که به عقرب دادی نثار همه کردی . به قول خودت دو یو آندرستند !
جناب مشیری
هم از سیر و روند نحوه ادبیات شما و هم از تحاشی و فرار از بحث های محتوائی ناظران متامل دریافتند که سخنان شما فاقد انسجام و استدلال بر مدعاهاست ،و گفتارهایی هست احساسی ،سطحی و مقلدانه از مشیری مشار الیه ،و نهایت معلوم شد که چیزی در چنته برای گفتگوی عقلانی و مستدل ندارید ،جز تقلید اظهارات آن مشیری و توهین و جسارت به یک دین و خدای مومنان ،فقط اشاره به یک مورد از بی توجهی شما به محتوای بحث های گذشته می کنم که نشان از این است که فقط تعصب دارید و دیگران را بتعصب متهم می کنید اما تامل در محتوای گفتار دیگران نمی کنید ،آن نکته این بود که در ازدواج فرزندان آدم اصلا مساله نکاح با مادر مطرح نبود،بلکه بظاهر قرآن و تایید برخی روایات نکاح دو خواهر و برادر از دو بطن جداگانه موضوع بحث بود ،البته بحث ما جزم هم نبود ،و اشاره به محتملات دیگر واقعه نمودیم.
تعجب از شما مفتخران به گذشته عجم و نیاکان مجوس است که نکاح آنان با محارم خویش حتی مادر را که مورد نهی ادیان و از جمله دین زرتشت قرار گرفته بود را مورد اغماض تاریخی قرار داده از آن عبور می کنید اما از یک احتمال تاریخی تفسیری برای ابتدای خلقت و روی مصالح کلی آفرینش ،اینگونه کوه از کاه می سازید تا آن تنفر درونی خویش نسبت به ادیان را ظاهر کنید.
من دیگر با شما گفتگو نخواهم کرد زیرا هم از ادب در گفتگو خارج می شوید و تعصب می ورزید ،و هم معلوم شد چیزی در چنته ندارید وگرنه در برابر طرح بحث از موضوع تبدل انواع و نظریه ترانسفورمیسم که مورد ادعای شما بود و متعصبانه نظریه دین در این مورد را “صد در صد” مخالف عقل دانستید اینگونه خائفانه و با گریز زدن به مسائل حاشیه ای نمی گریختید.
شما به تقلید از همان استادتان ادامه دهید ،اما اگر از چنین غیرت ناموسی در مورد نکاح با محارم که از گذشته های دور مورد تحریم ادیان است برخوردار هستید لطف کنید در این مورد سوال و تاملی بکنید از او در مورد نکاح محارم رایج طی قرنها در بین مجوس.
موفق باشید
درود بر شما
مرتضی گرامی من دلیل عصبانیت شما را نمی فهمم حرف باید منطق داشته باشه من بر اساس داستانی که شما باور داری مثال عینی زدم و خوشحالم که بهت بر خورد معنی اش این است که اینگونه زاد و ولد از ریشه احمقانه و غلط است در واقع اعتراض من نوعی حرف حسابه دیگه به ادب ربطی ندارده البته من متوجه بودم که منظور شما مادر نبوده اما من عمدا به دو دلیل ّبه آن اشاره کردم یکی اینکه آن حیوان انسان نمایی که توانایی همبستر شدن با خواهرش را دارد شکستن حرمت مادر هم نباید برایشان کار مشکلی باشد دیگر اینکه خواستم شما از فتوایی که برای ارتباط خواهر و برادر صادر کردی عقب نشینی نکنی ! و مثل داستان شیخ فرشتیان نشه که الان متهم به بیسوادیش میکنی ! بعد میفرمایید که ناظران متامل دریافتند که سخنان شما فاقد انسجام و استدلال بر مدعاهاست ! کدام ناطران متامل ؟ همانهایی که به شما رای منفی میدن ؟ یا ناشناسان فحاش یا همکار محترمت که وفتی قهر میکنه با اسمهای مختلف میاد اصل بیان اسلامی را به نمایش میگذارد ! شما که رکورد رای منفی را در این سایت شکستی قربانت گردم و با افتخار هم اعلام میکنی که نظر دیگران اصلا برایت مهم نیست ! چرا مهم نیست اگر واقعا باور داری که نظرشان اشتباه است با منطق و استدلال درستش کن اگر نمی توانی احترام بگذار . این غرور شما است که توهینه نه حرف حساب من و دیگران . در ضمن من هیچ ادعایی نکردم که چیزی در جنته دارم بل نظر شخصی خودم را دادم و هیچ علاقه و باوری هم به مباحث دینی ندارم و با شما هم مسابقه دین نگذاشتم که احساس شکست میکنی و میفرمایید من دیگر با شما گفتگو نخواهم کرد ! من گفتگویی با شما ندارم چون مباحث دینی برای من موضوع نیست شما همیشه برای تحقیر دیگران که ذهنشان از مهملات فاصله دارد وارد گفتگو میشوید ! شما باید بدانی که سرنخ تمام بدبختیهای امروز ما یکی دست آخونده و یکی هم به دین گره خورده ! که سایه شمشیر بی منطق دین صداها را در گلو خفه کرده ! در ضمن شما میدانید نکاح به چه معنی است که از این کلمه فرومایه را اینقدر استفاده میکنید ! حالا برای اینکه در نوشتار حساسیتی ایجاد نشه استاد مشیری در کمتر 2 از دقیقه نکاح را توضیح میدهند .
https://www.youtube.com/watch?v=SkSSbIt6D6c
نوري زاد سلام
جرا كامنت مرا به خطاب به جناب آقاسيدمرتضي دامت بركاته -رادراينجا منتشر نكرده ايد.؟؟؟؟؟
من كه زالو نيستم بمانند پائيني شمارا بمكم تااين مكيدن را منتشركنيد!!!!!!
سلام بر آقا مرتضی
دوست گرامی بنده تمامی مباحث شما با سایر دوستان در این سایت را خوانده ام و بدون هیچ قضاوت و یا مداخله ای در مباحث صرفا شنونده بوده ام و بالطبع محق بوده ام که نزد خود برخی افکار دو طرف را بپذیرم یا خیر.از اینگونه مجادلات بی نتیجه هم در طول عمر خود بسیار داشته ام که صرفا کدورت را به جای روشنگری بین عموم نشانده.شما در اینجا نامی از امام موهوم آورده اید که اصطلاحیست که در این سایت صرفا اینجانب بر روی موجودی گذارده ام که در طول تاریخ بدون هیچ سند عقلی بر تمامی ارکان جامعه ما سایه افکنده و بسیاری را از هست و نیست انداخته است.بنده یکبار در یکی از کامنتهای گذشته پنج سوال از شما پرسیدم که خوشبختانه پاسخی دریافت نکردم و خدا را شکر کردم که یکبار بر خلاف رویه خود که معتقدم دیگران می بایست بخوانند و داوری کنند عمل کردم و مجادله ای آغاز نگردید به هر دلیل.ولی دوست گرامی اینگونه مظلوم نمایی در تاریخ شیعی سابقه ای بس طولانی دارد.مگر شما خود کم توهین به دوستان دیگر نموده اید که اینک ندای انا المظلوم سر داده اید.شما مثلا عقرب را به بی سوادی در فارسی گویی و غلطهای املایی متهم می کنید در حالیکه اینجانب چندین غلط املایی در متون شما مشاهده کرده ام!!!به مزدک می گویید فحاشی می کند و خود شروع می کنید به گفتن اینکه تو غلط می کنی چنین و چنان و…از قرآن می گویید که مبادا قومی قومی دیگر را مسخره کند(ولا یسخر قوم بقوم…حجرات آیه 14)آنچنان دیگران را مسخره می کنید که خود غافلید.که مثلا یاد گرفتی!!حالا بشمار ببینم چندتا آیست یک،دو …و….یا مثلا شما وقتی به دانشجوی دکتری علوم دینی می گویید دانشجوی دکتری تاریخ و بعد که این اشتباه سهوی مشخص شد فرار به جلو را برقرار می دانید چرا مثلا وقتی به قول شما مشیری مشار الیه می گوید 500 آیه داریم در باب جنگ در قرآن سریع می گویید اصلا مگر قرآن چند آیست و چه و چه که مثلا طرف مقابل جوک می گوید در حالیکه خود بهتر از دیگران می دانید در فارسی که عقرب را به بلد نبودن آن مسخره می کنید برای زیاد بودن چیزی ما می گوییم مثلا صدبار بهت گفتم در حالیکه شاید سر جمع پنج بار هم نگفته باشیم.آیا این مغالطه نیست؟!!برادر گرامی اینجانب نه در مقام نصیحت هستم و نه خود را آنچنان بی عیب و کامل می دانم که دست به این کار بیازم.ولی یک چیز را به خوبی می دانم و آن اینکه آن چه را بر خود نمی پسندم برای دیگران نپسندم.مشکل شما از نگاه این نگارنده یک چیز است.فکر می کنید هر چه خوانده اید و می دانید تماما درست است.دیگرا تماما به خطا رفته اند.اگر از نظر ما یک گاو پرست اشتباه عقیده ای دارد عیب است ولی ما که به موجودی نامعلوم معتقدیم درست می گوییم.از قرآن مثال می آوریم که به پیامبر عزیز ما می گوید اگر از مشرکان بپرسی خدای شما کیست می گویند الله و فی الواقع از این موجودات بی خاصیت جهت رسیدن به خدای سبحان مدد می جویند و آنوقت خود شما با مردگان خود همین عمل را می کنید.یا مثلا از به خطا رفتن بهاییت می گویید حال اینکه بهاییت و فلسفه مهدویت هر دو شاخه یک درخت با یک ریشه اند.مثالهایی که من اورده ام مربوط به هزار سال پیش نیست که در آن جدل باشد و همه امروزیست و ساده فهم.مثلا می گویم این مقبره هایی که گرد انید آیا توان برطرف کردن فضولات پرندگان از روی خود را دارند؟!!!این همان سوالیست که قرآن به کرات از مشرکان می پرسد!اگر خواستید در ادامه از کتاب اصلی فقه شما یعنی اصول کافی بدون هیچ نقد و پیش داوری عبارت مرتبط با این امام را می آورم و قضاوت را به اهل خرد می سپارم تا معلوم شود کلینی که دم از عقل در کتاب خود می زند در مقام عمل چگونه است؟دوست گرامی شما از قرآن می گویید حال ببینیم عمل شما بدان چگونه است؟قرآن می گوید به مشرکان فحش ندهید زیرا آنها هم خدای شما را دشنام می دهند؟شما چه کردید؟قرآن می گوید مبادا قومی قوم دیگر را مسخره کند؟شما چه کردید؟قرآن می گوید ای پیامبر به انها بگو دین شما برای شما دین من هم برای خودم؟باز شما چه کردید و…دوست بزرگوار من.این حقیر معتقد است همگان آزادند به هرچه دوست دارند معتقد باشند تا زمانیکه عقاید آنانست ولی آزاد نیستند بر طبل حق بودن بکوبند و هر چه خواستند بکنند.آنوقت این تهاجم یا به قول شما توهین هرگز پدید نخواهد آمد.(در اینجا با مزدک هم عقیده ام هرچند این بزرگوار عنان اختیار از کف می دهد و نفرتها عیان می دارد)در طول تاریخ یکی از مواردیکه شاید با استدلال شما توهین محسوب گردد بت شکنیست.نظر شما راجه به بت شکنی چیست؟در پایان اعلام می دارم از نظر اینجانب این امام همچنان موهوم است و دلیل اینکه دگر از بیان این عبارت خودداری کرده ام استدلالیست که صاحب سایت در جواب یکی از دوستان آورد که راضی نشوید اینجانب به زحمتی بی دلیل مبتلا شوم.ضمنا جهت اطلاع عرض کنم بنده به هیچ کامنتی در این سایت نه مثبت می دهم و نه منفی که بخواهد برای کسی هورا بکشم یا بالعکس.والسلام علی من التبع الهدی.
درود بر شما جناب شاهد
سپاس از این توضیحات و استدلال سرشار از منطق شما فقط در تایید و تکمیل فرمایشات شما عرض کنم که آیات قرآن ظاهرا شش هزار و ششصد و شصت و شش آیه است طبق این شعری که کفتند : آیات قران که خوب و دلکش است …. شش هزار و ششصد و شصت و شش است ! که از این تعداد 531 آیه در ترویج به قتل و غارت مخالفین عقیدتی است یعنی صرف اینکه کسی که با اینها هم عقیده نبوده می کشتند و اموالش را غارت میکردند و زن و بچه اش را هم اسیر میکردند و نهایتا در بازار مقدس برده فروشان مدینه به فروش میرساندند حالا این آمار را بهرام مشیری در حضور آخوند فرشتیان که اتفاقا مورد تایید آقا مرتضی هم هست و فرمودند که شیخ فاضلی است اعلام کردند که اگر خطایی در تعداد این آیات بود ایشان حتما معترض میشدند در صورتی که فقط به این بسنده کردند که اینها قابل بحث است یعنی چی ؟ یعنی قابل ماله کشی است این بوده تاریخ اسلام و آیات خوب و دلکشش ! داعشیان هم از همین تاریخ الهام کرفتند و همان کارها را میکنند نمیشه گفت که از خودشان ابداع کردند بل مسلمان هستند و نماز میخوانند و دقیقا طبق دستورات اسلام مشغول جهاد در راه خدا هستند حالا ما به لطف روحانییان محترم قراره با ماله کشی فریب بخوریم ! یعنی کشورمان را اشغال کردند و تمام هست و نیست ما را بدست گرفتند به شعورمان توهین هم میکنند .
شما لطف کنید ریفرنس آن 531 آیه مورد ادعا را از استادتان گرفته ارائه کنید ،فرشتیان هم لابد توجه به این مطلب نداشته ،من گفتم فرشتیان فرد فاضلیست ،نگفتم سواد او از من بیشتر است ،حال به فرشتیان کاری نداریم ،شما اگر این 531 آیه را اینجا ارائه نکردید معلوم می شود که منطقی ندارید جز :درود بر شما به این لینک توجه کنید،این همه سواد و مطالعه شما در مورد دین اسلام است.
موفق باشید
سلام از بنده است
فرشتیان توجه داشته منتها در برابر دوربین و مخاطب میلیونی جایی برای ماله کشی نداشته . شما به خودت نگاه نکن که به عنوان یک کاربر مجازی ناشناس هر چه دلت میخواهد بدون مسولیت فرمایش میکنی و باب میلتان تایید و تکذیب میکنی و نظر هیچ کس هم برایت مهم نیست ! و هر موقع کم میاری قهر میکنی حنما طبق آموزه های اسلام ! شما بک بار بجای اینکه قرآن را بخوانی آیاتش را بشمار شاید رد آن 531 آیه هم پیدا شد یا حداقل میفهمی که آیات قرآن دقیقا چند تا است که دیگه سوتی ندی که گفتی حدود شش هزار تا آیه است ! حدود شش هزار تا یعنی به شش هزار نرسیده در صورتی که ششصد و شصت و شش تا بالای شش هزاره .
نوری زاد اگه می تونستم می مکیدمت
ترا به هرچیزویا شخص ویا نیرویی کبریایی که به آن باوردارید قسمتان میدهم که بنده را سرزنش نکنید، دست خودم نیست و تا کی مستوجب تحمل این رنج ابدی باید باشم ومثل اینکه فقط یکی مثل «زینو»، بودا، گاو(با عرض پوزش) و یا الهیان ابراهیمی ویا سوشیانت ووو میتواند درد حقیر را درک ودرمان نماید.
نگاهی به عکس آخر بیاندازید، خواهشا!!
۲ نفربا تکیه برعصا در جمع این عده از پاسداران آزادی و انسانیت حاضر شده اند. دکتر ملکی و دیگر شخص بانوی بزرگوارپوشیده به محجبه سیاه که بنده با ایشان آشنا نیستم دیده میشوند… به عکسی که بنده نگاه میکنم ۱۱ نفربیشتردر این پیوند همدردی با بانوی بزرگوار نرگس محمدی شرکت نکرده اند.
ای بابا دلم گرفته و چیزی نمانده اعتراف کنم که عزیزان من میهن به گاگا رفته وامید زود رس را ازهیچ روزنه ای نمیتوان مشاهده کرد، و صد البته سعی درشیوع ناامیدی ندارم و انرا همردیف چندین ترفند مختلف استفاده شده از طرف ایران ستیزان اعم ازدرونی و یا بیگانه میدانم ولی با مشاهده عکس العمل توده ای ازهم میهنانم در رابطه با باز گشت دکترجواد دیزل ظریف به ایران آن حس ناامیدی دردرونم را که همواره با آن در نبرد بوده وهستم قوت بخشید.
ترا به یزدانتان، به الله تان قسم به این دو شخصیت که با اتکا به عصا وجود نحیف خود را در مقابل استبداد بنمایش گذاشته و کاخ هراس گستر رژیم را لرزانده و بچالش کشیده ودرهم میکوبند نگاه میکنید……..؟
حالا این بزرگان را مقایسه کنید با آنانی که برای استقبال ورود وزیرامورخارجه منّورالمعده جمبوری اسلامی بهنگام بازگشت از کونفرانس لوزان و امضای سند مالکیت ایران وتحویل۲دستی آن به شورای امنیت سازمان ملل متحد به ایران که در خیابان ها اجماع کرده و برقص و پاکوبی پرداختند.
برای بار دوم ایرانیان در کمتراز۴۰ سال عکس ۲ نفر را بر روی ماه دیدند، روح الله خمینی در سال ۱۳۵۷ و عکس رخ تپلی محمد جواد دیزل ظریف در سال ۱۳۹۴. لامصب ها چه رقصی هم توخیابونها میکردند؟ عصا هم لازم نبود. البته بنده مخالف شادابی و جشن گرفتن جوانان انهم جوانان ایرانی که تمامی اعمال جوان پسند را در زیرزمین ها و بدور از رصد عمّال سپاه، واواک، ناجا و مهمترازهمه نیروهای لباس شخصی که شدیدا به فلسفه اسلامی النصرفی الرعب اعتقاد دارند نیستم ولی این رقص و پایکوبی آخری بسیار شرم آور بود و ای کاش یک روز وفقط یکبارطی کردن سر بالایی منتهی به سیاهچال اوین را متحمل شده و گوشه ای از واقعیت های حاکم بر سرزمین ایران را بچشم خود مشاهده میکردند
هیهات!!
اگرحتی تعداد اندکی ازاین پایکوبان (صد البته اینبار به اردوکشی خابانی متهم نشده و با زیرشلواری و دمپایی دردادگاه عدل الهی مجبور به حضور نبودند) نگاهی به این۲ایرانی و۹نفرهمراهانشان که به هیچ وجه موقعیتی توامند تر ازدیگران ندارند، که با اتکا به عصاهای خود درآنجا درمقابل استبداد و بی دادسرای حامی آن ایستاده اند می انداختند. که این ۱۱ نفر برای احقاق چه هدفی درآن مکان ایستاده اند و چه میخواهند؟ و اگر این ۱۱نفر ایرانیان راستین و معتقد به عزت ایران شیعی و بر قراری حکومت اسلام ناب محمدی هستند، پس چرا با دیدن عکس محمد جواد دیزل ظریف این عزیزدردانه دستچین رهبر برروی قرص ماه به رقص و پایکوبی اقدام نکردند؟
بی تردید همه جاسوسان موساد، سی آی ای، ام آی ۶ و سایر سازمانهای مخوف فراماسونری، صهیونیستی و کا گ ب دنیای استکبارهستند و حق است که همشان هم سلولی نرگس محمدی شوند و با هم آب خنک بخورند
روزگار بهتری برایتان آرزو دارم
رسول
مجتبی ذوالنور، مشاور نماینده ولی فقیه در سپاه در مناظرهای سیاسی که با موضوع مذاکرات اتمی لوزان در سالن همایشهای دانشگاه علومپزشکی قم برگزار شد، به صراحت گفت که “از سوی خدا اجازه داریم اسرائیل را نابود کنیم”.
ذوالنور در تائید ادعایش در خصوص اجازه داشتن برای نابودی اسرائیل خاطر نشان کرده که قرآن هم این اجازه را داده است.
جالبه میخواهند اسرائیل را نابود کنند ولی مسئول میز اسرائیل در تشکیلات امنیتی سپاه و وزارت اطلاعات هر دو جاسوس اسرائیل بوده واعدام شده اند
سلام جناب نوری زاد
شهامت خودت و همراهانت الحق ستودنی است. صادقانه می گویم داری به یک رهبر کاریزماتیک تبدیل می شوی. من مطمئنم جامعه ایرانی تو را بعدا خواهد شناخت. درود بر تو ای مردی که همه زندگی ات را اینگونه بر کف دست گرفته ای و با روشنگری هایت باطل را هر روز رسوا و رسواتر می کنی. هزاران آفرین به تو و همراهان نازنین ات.
درود فراوان بر نوریزاد ارجمند و دوستان وهم میهنان فرهیخته
ابهامی در مورد جاهلیت اعراب قبل از بعثت حضرت رسول براین حقیر روی نموده است که با شما عزیزان در میان میگزارم
مسلمانان ادعا میکنند که جامعه اعراب حجاز قبل از بعثت همه نادان، وحشی و بیسواد بوده اند و ظهور اسلام آنان را بطرف علم، مدنیت و آرامش سوق داده است. بنده بدلایلی این ادعا را باور نداشته و آنرا کذب محض میدانم
اول از همه پیامبر مسلمانان را در نظر بگیرید. بدون در نظر گرفتن تقدس وارتباط کبریائی ایشان فقط شخص خود پیامبر را همانطوری که قران تشریح میکند مثل یک انسان عادی تجسم کنید. ایشان بدون شک یکی ازنوابغ وبرجسته ترین انسان های تاریخ بشریت است. انسانی که توانست از یتیمی و تن دادن بمشاغل نسبتا دشوار برای ادامه زندگی روزمره خودرا به یگانه قدرت و تمول چشمگیرتبدیل کند چنین انسانی بدون شک ازهوشی سرشار و درایت عظیمی بر خوردار بوده است. به یاد داشته باشیم ایشان هم پرورده دامان همان جامعه باصطلاح جاهلیت بوده اند
و اگر لحظه ای حس ایرانی بودن و نگاه نه چندان مثبت که به بعضی از شخصیت های صدر اسلام را داریم کنار گذاشته و بمانند یک فرد بیطرف باین واقعیت توجه کنیم خواهیم دانست که غیرازخود شخص محمد انسانهای برجسته دیگری مثل خدیجه بنت خویلد، حمزه ابن عبدالمطلب، عمرابن خطاب، سعد ابن ابی وقاص، ابوبکرصدیق، ابوسفیان ابن حرب، عثمان ابن عفان، لبید بن ربیعه و خیلی ازبزرگان وادبای دیگری از قبایل قریش، بنی سوائه و بنی عامر مانند نابغهََ جعدی که نبوغ زیادی در شعر گفتن داشت و بهمین دلیل نابغه لقب گرفته بود درعهد قبل از بعثت عربستان زندگی میکرده اند
البته خیلی از ایرانیان اعراب آن زمان را وحشی، بیابان گرد و تازی خطاب میکنند ولی با نگاهی به شواهد امر در تاریخ درخواهیم یافت که اعراب قبل از اسلام انسانهایی صلح جو و آرامش طلب بوده اند وآنهمه جنگ وجدل وغارت و خونریزی ازدیگرارمغان های اسلام بوده است به عنوان مثال اگرما حمله فیل سواران ابرهه را که لشکر بلبل ها با ریختن شن برسرشان انان را لت و پار کردند واقعی فرض کنیم خواهیم دانست که تا ۵۵سال بعد از آن واقعه هیچ جنگ قابل ذکری که اعراب آنرا شروع کرده باشند ثبت نشده است ولی تقریبا ازسال دوم هجرت تا رحلت محمد یعنی در طی ۸ سال مسلمانان ۲۷ جنگ در تاریخ ثبت کرده اند و پیامبر در اکثر آن جنگ ها شرکت کرده و شخصا فرماندهی قشون راعهده دار بوده اند.
بنده چنین جامعه ای را جاهل نمیدانم وادعاهای مسلمانان برای تصغیر جامعه عرب قبل از بعثت و نتیجتا بزرگنمایی بیش ازحد شخصت و ظهورپیامبر را کذب محض میدانم. زوال آن جوامع که تا بامروز ادامه داشته و شوربختانه جامعه قرن بیست ویکم ایران عزیز را نیز با خود به قعر اسف کشانیده است از بارزترین نتایج نفوذ اسلام در این جوامع میباشد.
تندرست و شاداب باشید
رسول
درود به جناب رسول
نکته خوبی مطرح کردید اما استنتاج و استدلال شما عقیم بود ،البته در گفتار شما چند نکته خارج از بحث هست که می شود جداگانه در مورد آنها گفتگو کرد ،مثل این که شما پیامبر اسلام را در ردیف نوابغ تاریخ جهان آوردید ،این سخن نادرستی است که باید جداگانه در مورد آن در مباحث پیامبر شناسی گفتگو کرد ،در واقع پیامبری ماهیتا چیزی جدای از نبوغ و فطانت های رایج بین افراد بشر است ،این کبرایی است که میتوان جداگانه به آن پرداخت که نبوغ یعنی چه؟ و نبوت و رسالت یعنی چه و شواهد تفاوت آنها چیست؟
نکته نادرست دیگر در گفتار شما این است که شما بصرف یک احتمالی که بذهنتان رسیده است ،بدون بررسی و تعمیق تاریخ جاهلیت قبل از اسلام که در ادبیات تاریخ مکتوب و اشعار آنها هم متجلیست ،و بدون بررسی ماهیت جنگ های صدر اسلام ،این جنگها را هم از نظر کمی و هم از نظر کیفی ،صد چندان جلوه داده و از صدها سال جنگ و قتل و غارت و تجاوز و جهالت اعراب بدوی قبل از اسلام چشم پوشی کنید برای محکوم کردن محتوای فرهنگی که قرآن و اسلام پایه گذار آن بوده است ،و این خلاف تاریخ محسوس و مکتوب و روایت رایج در اسناد تاریخیست ،شما برای چنین ارزیابی نمی توانید انگشت تاکید روی چند جنگ که بشهادت تاریخ و قرآن ماهیتی دفاعی داشته است و ابتدا کننده به آنها مشرکان و معاندان حجاز بوده اند ،گذاشته ،از قرنها منازعات قبیله ای و طائفه ای بین اعراب جاهلی چشم پوشی عامدانه کنید ،تصادفا ما مسلمانان می خواهیم بگوییم (حال شما از آن تعبیر به نبوغ پیامبر کردید) این فرهنگ اسلام و قرآن و ،و این تربیت اخلاقی پیامبر اسلام و تعلیمات او بود که آن عرب جاهلی را بوحدت رساند و از آنهمه کشت و کشتار و غارت ها و تعصبات قبیلگی و تجاوز و فرزند کشی و دختر کشی و پایمال کردن حقوق زنان و دهها تعصب دیگر جاهلی جدا کرد و همه آنان شیفته اخلاق و گفتار و تعلیمات قرآن شدند ،و اینها تعبیری جز تاثیر وحی و شخصیت جذاب و معنوی مقام رسالت نداشت ،حال شما می خواهید از آن تعبیر به نبوغ کنید تعبیر کنید ،اما خود این تعبیر شما اذعان به این است که قرآن و پیامبر و تعلیمات آن بزرگوار منشا چه تحول شگرفی در تاریخ عرب جاهلی و پس از آن تاریخ جهان شده است.
بنظرم شما در این گفتار یکسره یک تاریخ وسیع جاهلی را نسیا منسیا کرده و زوم کرده اید روی جنگ های دفاعی در صدر اسلام در برابر همان مشرکان مهاجمی که خواستار قتل و نابودی پیامبر و ادامه مسیر تاریخ جاهلی خویش بودند.
توصیه می کنم اینطور ارزیابی شتابزده نداشته باشید ،اینهمه تواریخ قدیمی مثل مسعودی و یعقوبی و کامل و طبری و ابن خلدون و تواریخ دیگر وجود دارند که بازگو کننده جامعه جاهلی عرب قبل از اسلام بوده اند ،بردارید آنها را مطالعه کنید بعد حکم کنید ،آری عرب جاهلی به شعر و فصاحت و بلاغت علاقه داشت ،شما همان اشعار جاهلی را مطالعه کنید تا بوضع آن جامعه بهتر وقوق یابید ،جامعه ای که خون خوردن و خونریزی و تعصبات کور بیشمار در آن منشا تنازعات و کشتارهای طولانی بوده است ،اینها بدیهیات تاریخ است ،کتاب الاغانی ابوالفرج اصفهانی را بردارید مطالعه کنید تا حکایات آنان را در یابید و اگر بقرآن هم ایمان ندارید باز بعنوان کتاب ره آورد یک “نابغه” واکنش های آن به وقایع یومیه اعراب را بررسی کنید ،و دهها کتاب شعر و تاریخ دیگر.
من در اینجا بحث خودم را تمام می کنم و نظر شما را به گفتاری از مرحوم علامه طباطبائی در این زمینه جلب می کنم در توصیف “الجاهلیه الاولی” که قرآن تعبیر کرده است ،امیدوارم با امعان نظر به آن توجه کنید :
“”گفتارى پيرامون جاهليت اولى
———————————-
قرآن كريم روزگار” عرب قبل از اسلام و متصل به ظهور اسلام” را روزگار” جاهليت” ناميده و اين نامگذارى علتى جز اين نداشته است كه اشاره كند به اينكه حاكم در زندگى عرب آن روز، تنها و تنها جهل بوده، نه علم و در تمامى امورشان باطل و سفاهت بر آنان مسلط بوده است نه حق و استدلال.
عرب جاهليت به طورى كه قرآن كريم حكايت مىكند چنين وصفى داشتند كه:
” يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ” «1»،” أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ” «2»،” إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ” «3»،” وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى” «4».
اوضاع اجتماعى و وضع حكومت در ميان عرب دوران جاهليت]/
—————————————————————
عرب در آن ايام در سمت جنوب، مجاور با حبشه بود كه مذهب نصرانيت داشتند و در سمت مغرب، مجاور بود با امپراطورى روم كه او نيز نصرانى بود و در شمالش مجاور بود با امپراطورى فرس كه مذهب مجوس داشت و در غير اين چند سمت عرب هند و مصر قرار داشت كه داراى كيش و ثنيت بودند و در داخل سرزمينشان
طوايفى از يهود بودند و خود عرب داراى كيش و ثنيت بود و بيشترشان زندگى قبيلهاى داشتند و همه اينها كه گفته شد، يك اجتماع صحرايى و تاثير پذير برايشان پديد آورده بود، اجتماعى كه هم از رسوم يهوديت در آن ديده مىشد و هم از رسوم نصرانيت و مجوسيت، و در عين حال مردمى سر مست از جهالت خود بودند، هم چنان كه قرآن كريم در باره آنان فرموده:” وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ، إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ” «1».
از اين جهت كه بگذريم عشاير عرب كه مردمى صحرانشين بودند علاوه بر زندگى پستى كه داشتند، اساس زندگى اقتصاديشان را جنگ و غارت تشكيل مىداد، ناگهان اين قبيله بر سر آن قبيله مىتاخت و دار و ندار او را مىربود و به مال و عرض او تجاوز مىكرد، در نتيجه امنيتى و امانتى و سلمى و سلامتى در بين آنان وجود نداشت، منافع از آن كسى بود كه زورش بيشتر بود و قدرت و سلطنت هم از آن كسى كه آن را به دست مىآورد.
اما مردان عرب، فضيلت و برترى در خونريزى و حميت جاهلية و كبر و غرور و پيروى ستمگران و از بين بردن حقوق مظلومان و دشمنى و ستيز با ديگران و قمار، شراب، زنا، خوردن ميته، خون و خرماى گنديده و فاسد بود.
و اما زنان از تمامى مزاياى مجتمع بشرى محروم بودند، نه مالك اراده خود بودند و نه مالك عملى از اعمال خود، و نه مالك ارثى از پدر و مادر و برادر، مردان با آنان ازدواج مىكردند، اما ازدواجى بدون هيچ حد و قيدى، هم چنان كه در يهود و بعضى از وثنىها ازدواج به اين صورت بوده و با اين حال زنان به اين كار افتخار مىكردند و هر كسى را كه دوست مىداشتند به سوى خود دعوت مىكردند در نتيجه عمل زنا و ازدواجهاى نامشروع از قبيل ازدواج زنان شوهردار بين آنان شايع شد و از عجايب زنان آن روز اين بود كه چه بسا لخت و مادر زاد به زيارت خانه كعبه مىآمدند.
و اما فرزندان عرب جاهليت تنها ملحق به پدران بودند و اگر در خردسالى پدر را از دست مىدادند، ارث نمىبردند و ارث خاص فرزندان كبير بود و از جمله چيزهايى كه به ارث برده مىشد همسر متوفى بود و زنان و فرزندان خردسال چه پسر و چه دختر از ارث محروم بودند.
البته اگر فرزندان كبيرى در بين نبود، اولاد صغار ارث مىبردند و ليكن باز خويشاوندان نيرومند، ولى يتيم مىشدند و اموال او را مىخوردند و اگر يتيم دختر مىبود با او ازدواج مىكردند تا اموالش را ببلعند، بعد از آنكه همه اموالش را مىخوردند آن وقت طلاقش مىدادند، در آن حال نه مالى داشت تا قوت لايموتى براى خود فراهم كند و نه ديگر كسى رغبت مىكرد با او ازدواج نمايد و شكمش را سير سازد و ابتلاى به امر ايتام از هر حادثه ديگرى در بين عرب بيشتر مايه نابسامانى بود براى اينكه در اثر جنگهاى پى در پى و غارتگريها، طبعا آدمكشى شايع بود كه در نتيجه يتيم عرب هم زياد مىشده.
و يكى از بدبختىها كه گريبانگير اولاد عرب بوده، اين بود كه به دست پدر خود كشته مىشد، زيرا بلاد عرب خراب و اراضى آن خشك و باير بود، زراعتى نداشتند و بيشتر اوقات مردمش گرفتار قحطى و گرانى مىشدند به اين جهت پدران از ترس تهى دستى، فرزندان خود را مىكشتند! و دختران را زنده به گور مىكردند «1» و بدترين خبر و وحشتزاترين بشارت اين بود كه به او بگويند همسرت دختر آورده است! «2».
اما وضع حكومت در ميان عرب: در اطراف شبه جزيره عربستان غالبا ملوكى تحت حمايت قويترين امپراطوريهاى همجوار و يا نزديكترين آنها يعنى ايران در طرف شمال و روم در سمت غرب و حبشه در طرف شرق، حكومت مىكردند.
و اما اواسط اين سرزمين از قبيل مكه و يثرب و طائف و غيره در وضعى نظير” جمهوريت” زندگى مىكردند كه البته جمهوريت نبود، عشاير صحرانشين در صحرا و حتى در داخل شهرها و قرا، با حكومت رئيس قبيله و شيوخ اداره مىشد و چه بسا كه وضع آنان به سلطنت هم كشيده مىشد.
اين وضع، هرج و مرج عجيبى به وجود آورده بود كه در هر عده و طايفهاى از عرب به شكلى و به رنگى ظاهر مىشد و هر ناحيه از نواحى شبه جزيره به شكلى از رسوم عجيب و غريب و اعتقادات خرافى جلوه مىكرد.
بر همه اين عوامل بدبختى و شقاوت، اين درد بى درمان را نيز اضافه كن كه حتى در شهرهاى اين سرزمين سواد و دانش وجود نداشت، تا چه رسد به قبيلهها و عشاير.
بعد از گفتگو پيرامون همه اين مطالب- كه در باره احوال، اعمال، عادات، و رسوم حاكم در بين عرب بود- امور ديگرى از سياق آيات قرآنى و خطابهايى كه در آن به عرب شده، به طور واضح استفاده مىشود، لذا خوانندگان را توصيه مىكنم كه اين آيات و خطابها را و بياناتى را كه قرآن كريم در مكه و سپس در مدينه و بعد از شوكت يافتن اسلام به عرب كرده و به اوصافى كه در آن آيات، عرب را به آن توصيف نموده و امورى كه قرآن عرب را به خاطر آن امور توبيخ و مذمت كرده و نهىهايى را كه در اين مدت (با نرمى و يا به خشونت) به عرب كرده، به دقت مورد نظر قرار دهند كه اگر مجموع اينها را مورد دقت قرار دهند، خواهند ديد كه آنچه ما در باره عرب تذكر داديم، درست بوده است.
علاوه بر اينكه تاريخ هم همه اين مطالب را ضبط كرده و از جزئيات، تفاصيلى را ذكر نموده كه در بيان ما نيامده بود، چون بناى ما، بيان آيات كريم و همچنين بنا بر اختصار گويى است. كوتاهترين كلمه و در عين حال وافىترين بيان براى افاده همه مطالبى كه از وضع عرب آورديم، همان كلمه” جاهليت” و تعبير از آن ايام به” عهد جاهليت” است كه همه معانى گذشته بطور اجمال در اين كلمه خوابيده و مندرج است، و اين بود وضع جهان عرب در آن روز.
(ترجمه تفسیر المیزان ،ج 4 ص 240)
پایدار باشید
آقای خمینی معتفد بود که با در دست گرفتن حکومت می تواند به هدف خود برسد و چیزی را که در آن سالها حکومت اسلامی میدانست محقق سازد. شاید به نوعی بتوان اصل حفظ حکومت و نظام به هرقیمت ولو بتصریح خود ایشان در یکی از دیدارهایشان ، با حذف نماز در صورت لزوم، معادل نظریات مارکسیستها و فاشیستها دانست.
کسانی که امروز طرفذار شاه سابق پهلوی هستند ،که انصافا در جهاتی بر همه این حکومت شرف داشت، یک موضوع را فراموش می کنند و آن اینکه کار شاه این بود که اصلا کاری نکند و کمک کند مردم بر مقدرات خویش با سازو کار قانون اساسی حاکم شوند. این کاری بود که او هیچگاه نکرد و قانون را بروشنی زیر پا گذاشت.
آقای خمینی میتوانست کاری بزرگ در تاریخ ایران بکند که نکرد. مثل مردم انگلیس در 1209 میتوانست شورش را به عزل شاه نکشد بلکه اورا مجبور به اصلاح قانون اساسی و تمکین به فانون کند. اگر این کار میشد مشکل تاریخی ایرانیان در مورد قانون و بی اعتنائی به آن از بین میرفت. ولی اینکار را نکرد چون خودش هم به فانون اعتقاد نداشت.
امروز تمام کسانی که طعم تلخ بی فانونی و افسار گسیختگی را در زندگی شخصی و اجتماعی لمس می کنند بخوبی به اشتباهی که در پیروی از “خمینیسم” کرده اند پی برده اند و سعی در جبران آن دارند. وقتی فرانکشتاین را ساختی اولین قربانیش هم خودت میشوی.
آقای هاشمی امروز با گوشت و پوست خود این موضوع را حس میکند. اگر دیگرانی چون روحانی علیرغم همه خوش خیالیشان واقعیت فرانکشتاین موجود را نشناخته اند دیگر تقصیر خودشان هست. با وجود روحیه آشفته رهبری که انعکاس آن بخوبی در رفتارهای احمقانه و بچه گانه عمله و اکره رهبری مشاهده میشود، هیچ کس پناهگاه امنی ندارد. آقای خامنه ای حتی از بابت امنیت خانواده اش بعد از خودش در وحشت است. او بخوبی میداند که چه کارهائی از امثال نقدی و صلواتی بر مییاید!..کافی است بدانند باد از کدام سمت میاید!
پر احساسترین، غم انگیزترین، گویاترین و زیباترین ترانه ای که تا به امروز شنیده ام
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تادگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
……………
شهریارا رفتی و ما را به توفان دادهای
شهریارا خرمن مارا به باران دادهای
کشتی بی ناخدا و قلب توفانها سیاه
درد انگیز، موج سنگین، ما بجا ماندیم و یک دنیا غم بیانتها
ای ملت حق ناشناس
یکباره گشتی ناسپاس
شهریارا رفتی و از رفتنت گریان شدند
قله ای سرفرازی موجهای شادمانی و نشاط
ای ملت حق ناشناس
یکباره گشتی ناسپاس
…………..
اشکتان بادا مدام ای مردمان ناسپاس
سینه هاتان پر هراس ای ملت حق ناشناس
محو گشته خنده از لبهایمان باشد قصاص
درد گشته همدم شبهایمان باشد قصاص
……
کو که بوئی آورد از خاک تو
این نسیم خاوران بر جان من
جان بگیرد این وجود خستهام
یاد تو گر خیمه زد در خاطرم
……………
ای ملت حق ناشناس
یکباره گشتی نسپاس
…………
دل به فرزند دلیرت بسته ایم
هرگز این پیمان خود نگسسته ایم
دل به فرزند رشیدت بسته ایم
هرگز این پیمان خود نشکسته ایم
……..
ای ملت حق ناشناس
یکباره گشتی ناسپاس
هزار آفرین به خواننده ، به آهنگساز، به ترانه سرا و به نوازندگان هنرمند
نامه سید مرتضی پسندیده به خمینی
نالهها از هر سو به گوش میرسد و نفریناش به ارباب عمائم، عالَمی را گرفته است. بر اساس آنچه هر روز مشاهده میکنیم و آن چیزهایی که به گوش ما میرسد و خودمان احیاناً در جریان آن قرار میگیریم، مردم هر ساعت دست به آسمان دارند و آرزوی بازگشت اوضاع گذشته را میکنند. آیا نالهها را شما میشنوید؟ یا ماشاءالله با حصاری که به دور شما کشیدهاند، شما هم حکایت آن چوپان را دارید که گرگ به گلهاش زده بود، ولی او بیخبر، مشغول دوشیدن میش مورد علاقهاش بود و هیچ از جای نجنبید تا لحظهای که گرگ، سراغ خودش آمد. اول میش او را به پنجهای درید، بعد هم خودش را.
روزی که در خمین به دستور حزب جمهوری [اسلامی] و با تمهید و توطئهای که گمان ندارم به دور از اطلاع شما بوده، عمامه از سر من کشیدید و از هیچ اهانتی ابا نکردند، من ذرهای گلایه نکردم؛ که روزگار جدمان پیش چشم بود. روزی که آن سید بیچاره را که فقط قصد خدمت داشت و خود شما صد بار گفته بودید از فرزند به من نزدیکتر است، با آن افتضاح، از ریاستجمهوری خلع کردند و یک بدبخت بدعاقبت را که اداره یک کاروانسرا هم از عهدهاش برنمیآید، به ریاست جمهوری این مملکت بزرگ و معتبر تعیین کردند، به شما گفتم این شیاطین، قصد دیگری دارند و میخواهند از این عروسک، برای اجرای مقاصد خود استفاده کنند.
اما شما به عوض گوش دادن به این حرفهای مصلحانه، رو در هم کردید و حتا حرمت برادر بزرگ را هم رعایت ننمودید. من که مثل عقیل بن ابوطالب، مال و جاه و مقام نخواسته بودم که شما حکم به داغ کردن دلم دادید و سر پیری، اهانتی به من روا داشتید که در زمان شاه هم کسی جرأت إعمال آن را نداشت.
روزی که دستور دادید همه صندوقها را به نام علی آقا خامنهای باز کنند، من و دو سه آدم دلسوز که حداقل یکیشان، یعنی شیخ علیآقا تهرانی، بیست سال شاگرد خاص و مورد محبت شما بود، به شما نوشتیم که این انتخاب، ایران را بر باد میدهد، گوش نکردید و حالا میبینید آنچه نباید میدیدید.
اینهمه خونها ریخته شد، اینهمه جنایات وقوع پیدا کرد، که از ذکر آن به خود میلرزم که مبادا قطرهای از این خونها به سبب اخوت من و شما دامن مرا بگیرد، فقط برای اینکه شما به جای گوش سپردن به آنها که هم به اسلام و هم به ایران علاقهمند بودند، گوش به شیاطین دادید.
شما چگونه بر مسند ولایت مینشینید، آدمهای بدنامی مثل رفسنجانی و مشکینی و صانعی و جلادانی مثل آن شیخ بدکاره گیلانی و موسوی تبریزی و دهها و دهها آدم خبیث و بدعهد را قدرت و مقام میدهید، آنوقت سادات عالیقدری را مثل حاجآقا حسن قمی، سبط آن افتخار ازلی تشیع، حاجآقا حسین قمی طاب ثراه و آقای حاج سید کاظم شریعتمداری، مرجع برحق شیعه مولا علی را به آن خفت خانهنشین میکنید و مرجعیت را از آنها سلب میکنید، از آنها که خود با اشک و نالههای من، بیست سال پیش، حکم مرجعیت شما را امضاء کردند و به شاه دادند تا از توهین و آزار شما ممانعت شود.
شما خود بهتر میدانید که من از ابتدا با مداخله روحانیون در امور کشوری و لشگری مخالف بودم و به شما گفتم وقتی ما مصدر کار شویم، اگر کارها مطابق خواست مردم نباشد، همه نفرت، متوجه ما خواهد شد و در نهایت، اسلام ضرر خواهد دید. آیا امروز نتیجهای به جز این حاصل شده است؟ این مردمی که در راه اسلام از جان میگذشتند و در زمان شاه، از فکلی و بازاری و دانشجو و زن و مرد، شعائر دینی را محترم میداشتند، امروز نه به دین توجهی دارند و نه برای شعائر دینی ارزشی قائلند. آنها میگویند اگر دین این است که اولیای جمهوری اسلامی إعمال میکنند، بهتر است ما کافر باشیم و اصلاً اسم مسلمان روی ما نباشد. با سیاستهای غلط جمعی منبری و مدرس که از اداره خانه خودشان هم عاجرند، امروز ایران به نهایت ذلت و خواری در دنیا افتاده است. حتا یک دوست برای ما باقی نمانده است. من با چند روحانی شیعه پاکستانی اخیراً حرف میزدم، آنها از وضع ایران گریه میکردند و میگفتند در کشور ما سابق، شیعه مقام و ارزشی داشت، ولی حالا تا ما اسم شیعه را میآوریم، میگویند لابد مثل ایران. آقای حاجآقا صدر به من میگفت مردم لبنان، که در غیبت آقا موسی صدر، چشم به ایران داشتند، امروز خیلی از ما زده شدهاند. این چه معنا دارد که ما اسلحه از اسرائیل بخریم و بعد، از جنگ با اسرائیل و تحریر جنوب لبنان سخن بگوییم؟ بنده در مورد جنگ و مسائل آن حرف نمیزنم که خود مثنوی هفتاد من کاغذ است، فقط میگویم آیا به گوش شما نمیرسد که بعضی از نورچشمیها چه دستاندازیها به بیتالمال مسلمین به اسم جنگ و کمک به جنگزدگان کردهاند.
بیش از سه ماه است بنده برای دیدن شما وقت خواستهام، ولی دفتر شما مرتب میگویند وقت ندارید. آنوقت هر روز ملای فلان ده و دادستان بهمان قصبه را به حضور میپذیرید، چون لابد بهجز مدح و ثنا نمیگویند و بدبختانه شاید چون خداوند تبارک، به من لسان مداحی نداده، حتا باید از برادر خود محروم بمانم.
بنده گمان دارم که با ارسال این نامه، لابد تضییقات و گرفتاریها برای ما بیشتر خواهد شد، ولی چون چند روزی است که حس میکنم هر لحظه ممکن است حقتعالی آرزویم را اجابت کند و اجازه ترک این جهنم فانی را مرحمت فرماید، لذا به عنوان وصیت یا توصیه و یا خداحافظی برادری با برادرش این جملات را نوشتم.
شما وصیتنامه مینویسید و بعد از خود، جانشین تعیین میکنید، پس چرا یکباره اسمش را نمیگذارید سلطنت اسلامی به جای جمهوری، مگر رسول اکرم، جانشین توی وصیتنامه تعیین کرد؟ بهجز اینکه مولا علی را که معصوم و منتخب الاهی بود به مردم عرضه داشت. شما کدام معصوم را در اطرافتان میبینید؟ شیخ علی منتظری را که به اندازه یک مدرس ساده هم قدرت درک و فهم ندارد؟ شیخ علی مشکینی را که کراهت نفس او کاملاً از منظرش هویداست؟ بله کدام معصوم را دیدهاید؟
۱۴ قرن، مردم تشخیص میدادند که کدام مرجع، اعظم است و کدام یک از علماء، قابل احترام و اعتماد. حال، روزنامهها یکروزه شیخ را آیتالله العظمی میکنند و دیگری را افقهالفقهاء. آن شیخ گیلانی جلاد، آیتالله میشود و دستهدسته ثقتالاسلام و حجتالاسلام از کارخانه حکومتی بیرون میآید. اسمش را هم گذاشتهاند حکومت جمهوری اسلامی، و مسرورید که حکم خدا را در زمین جاری کردهاید!
خوشا به سعادت آنها که همان روزهای نخست رفتند و این روزها را ندیدند.
من نیز دیر یا زود میروم، تنها وحشت من برای شما است.
خداوند همه را به راه راست هدایت کند.
۲۵ شوال ۱۴۰۳ قمری
قم
مرتضی پسندیده
جناب قاضی نصیری پور
تا کی دادگاه انقلاب؟
مگر نمی گویید جرم سیاسی نداریم؟
چرا دادگاه را علنی نمی کنید؟
یکی از فلسفه های محکمه و محکومیت عبرت سایرین است. تا بدانند اگر چنین کنند مجازاتش چنان است. اگر نرگس محمدی جرمی مرتکب شده که امنیت عمومی را به خطر انداخته و غیره و ذالک ما نباید بدانیم این چه جرمی است؟ تا لا اقل درس عبرتی برای جامعه باشد تا کسی مرتکب چنین جرمی نشود؟ آیا من حق ندارم این را بدانم تا تکلیف خودم را با جامعه و قانون حاکم بر آن روشن کنم؟
جناب عالی که با حقوق سر و کار دارید حتما در نظام های حقوقی دنیا هم مطالعه داشته اید و خوب می دانید محاکمه غیر علنی هیچ جای دنیای متمدن نداریم مگر این که در این محاکمات اسرار نظامی یا اقتصادی آن هم در حد بسیار حیاتی مطرح باشد.
جایی که متهم جرم خود را قبول نداشته باشد و خود را بی گناه بداند به طور خود کار هیات منصفه وارد ماجرا می شود و هیات منصفه که جمعی از شهروندان هستند که به طور اتفاقی انتخاب شده اند ناظر بر اتهامات و مدافعات هستند و همین هیات است که تصمیم می گیرد فلانی مجرم است یا خیر. بعنی دادگاه متوصل به وجدان جامعه می شود. اگر هیات منصفه گفت بی گناه قاضی دادگاه رای به بی گناهی می دهد. کار قاضی اینجا تنها نظارت بر قانونی بودن روند دادگاه است. اگر هم هیات منصفه رای به مجرم بودن داد قاضی کتاب قانون را باز می کند و از روی آن می خواند که مجازات چنین جرمی چه است. که در این جا موظف است حد اکثر کمکی که به مجرم می تواند بکند را لحاظ کند. یعنی کار را سهل بگیرد. یعنی اگر در کتاب قانون به طور مشخص و دقیق جرم وارد نشده باشد وکیل مدافع در همان گام نخست اعتراض می کند و تقاضای بررسی مقامات نظارت گر قضایی می کند و اگر حق داشت دادگاهی تشکیل نمی شود. دادگاه برای آنچه که در کتاب قانون به صراحت وارد نشده باشد تشکیل نمی شود.
می شود به ما بگویید جرایم خانم محمدی چیست؟
نکند شرم دارید؟ شرم دارید از این که بر ملا شود نرگس محمدی هیچ جرمی مرتکب نشده که سهل است بلکه او یک قهرمان ملی است که به دست یک مشت اطلاعاتچی بی سواد که اصلا نمی دانند کار اطلاعاتی و امنیتی چیست بلکه خودشان با این گونه بگیر و ببند ها موجب تهییج افکار ضد نظام می شوند و چه بسا ماموریت داشته باشند برای همین که ایرانی ها را به جان یکدیگر بیاندازند……. آری به دست یک مشت بی سواد محکوم به زندان شده است.
آنچه که ما در رسانه ها خوانده ایم از دلایل زندانی شدن خانم محمدی در حد فکاهی است. یعنی اگر هر قاضی عادلی در هر جای دنیا که سهل است هر انسان با انصافی با کمی شعور از آن آگاه شود خنده اش می گیرد از مسخره بودن آن و بلکه گریه اش می گیرد به حال ایرانیانی که دچار چنین دستگاه قضایی هستند.
کار قضا ترازو و سنگ است. آن هم نه مثقال بلکه گرمی و صدم گرمی.
کار قضا این نیست که قاضی از فریاد متهم عصبانی شود و آتنا فرقدانی را به شش سال زندان محکوم کند و وی را به دلیل شحاعتش در ابراز عقیده به قرچک ورامین بفرستد تا عقده های روانی قاضی خالی شود.
چنین قاضی بهتر است برود رفتگری. آری گفته می شد بسیاری از آیات شیعی می روند جارو کشی تا هوای نفس را سرکوب کنند تا اگر مظلومی زیر دستشان افتاد به او ظلم نکنند… ما با این داستان ها فریب شما را خوردیم! بد جوری ما را از خواب غفلت بیدار کردید!
در ممالک متمدن کفار لیکن اگر قاضی چنین کند همان روز از دستگاه قضایی اخراج می شود چرا که چند تا قاضی با وجدان که بر کار قضات نظارت می کنند هستند که جلوی چنین جولان دادن هایی را می گیرند. گول فیلم های هالیوود را نخورید واقعیات در غرب طور دیگری است. ببینید در آمریکا که پلیس در برخورد با مجرمین تندی می کند مردم چه به پا کرده اند! اگر در ایران بود که همه را به گلوله می بستید!
کمی از این کفار غربی یاد بگیرید. فعالان مدنی همه جای دنیا هستند. همه جا تحمل می شوند به غیر از نظام های استبدادی که آن هم از حماقت است. چین و روسیه حتی کم کم دارند یاد می گیرند با این افراد چگونه رفتار کنند. کسی پا روی دنب فعالان مدنی نمی گذارد. این ها هر اندازه بیشتر اذیت شوند انعکاس کارشان سیاسی تر می شود. خود دانید. در لندن طرف می رود پشت تریبون وسط پارک فحش است که به ملکه و دولت و …. نثار می کند و توریست ها از وی عکس یادگاری می گیرند و عده ای برایش کف می زنند و هیچ اتفاقی نمی افتد.
باور کنید همینجا گفته ام ما مشکلی با هیچ نظامی نداریم. می خواهد اسمش هر چه باشد. مهم طرز رفتار نظام و عملکرد آن به خصوص با مخالفانش است. هر اندازه دایره تحملش بیشتر باشد موج تشنج در جامعه کمتر است. باور کنید اگر به موازین حقوق بشر پایبند باشید آزادی بیان آزادی عقیده آزادی دین و عدم تبعیض باور کنید اهداف انقلابتان هیچ صدمه نمی خورد بلکه همه می گویند به به ببین نظام اسلامی تا چه حد حقوق مردم را رعایت می کند. شما که می خواهید تمدن اسلامی به پا کنید فکر می کنید با زدن و بستن می شود تمدن به پا کرد؟
شما تصور می کنید نرگس محمدی را به زندان بیاندازید جوان هایی که به زودی به دلیل شدت بیکاری و نداری و فقر به خیابان ها خواهند ریخت چنین نخواهند کرد؟ می خواهید جلوی تحولات اجتماعی را با سرکوب فعالان مدنی بگیرید؟ زندانی شدن افراد می شود نان و آب برای مردم؟ مردم آب ندارند زراعت کنند دام هایشان دارد تلف می شود کارد که به استخوان برسد برایش فرقی نمی کند نرگس محمدی زندانی است یا خیر.
آیا داستان روباه سیاسی اجتماعی را شنیده اید!؟ اگر نشنیده اید لطفا این کامنت را بخوانید.
طرح مسئله و هم زمان حل مسئله:
لطفا این خبر را بخوانید. سه شنبه 22 اریبهشت به نقل از رادیو فردا
قتل سومین وبلاگ نویس سکولار در بنگلادش با ضربات چاقو
”
مردانی با صورتهای پوشیده روز سهشنبه، ۲۲ اردیبهشت، به یک وبلاگنویس سکولار در بنگلادش حمله کرده و با ضربات قمه و قداره او را به قتل رساندند.
پلیس بنگلادش در مورد انگیزه حملهکنندگان به این وبلاگنویس سخنی نگفته است، اما به نوشته خبرگزاری فرانسه، این وبلاگنویس که «آنانتا بیجوی داس» نام داشت در ماههای اخیر به خاطر مقالههای خود از سوی افراطیون مسلمان تهدید به مرگ شده و «در فهرست قتلهای آنان قرار داشت».
مقالههای او بیشتر بر موضوعات علمی و مسئله تکامل متمرکز بود، اما او در برخی مطالب خود انتقاداتی را نیز متوجه اسلام و هندوئیسم کرده بود.
این سومین قتل یک وبلاگنویس سکولار بنگلادشی طی ماههای اخیر در این کشور است.
به گفته پلیس بنگلادش، آقای «آنانتا بیجوی داس» روز سهشنبه «در روز روشن» در حالی که راهی محل کار خود در شهر سیلهت بنگلادش بود با حمله چهار نفر فرد نقابپوش مواجه شده و با ضربات مکرر قمه و قداره به قتل میرسد.
آنانتا بیجوی داس، ۳۳ ساله، همچنین از سردبیران نشریهای به نام «جوکتی» (منطق) بود و ریاست شورای علم و خردگرایی شهر سیلهت را نیز برعهده داشت.
وبلاگ «موکتو-مونا» (روح آزاد) پیش از این توسط «آویجیت روی» مدیریت میشد که او نیز در ماه فوریه در داکا، پایتخت بنگلادش، با ضربات چاقوی افراد ناشناس به قتل رسید و همسر او نیز به شدت زخمی شد.
قتل «آویجیت روی» را سازمان «القاعده در شبه قاره هندوستان» برعهده گرفته و در این رابطه یکی از اسلامگرایان نیز بازداشت شده است.
در ماه مارس نیز یک وبلاگنویس دیگر ناخداباور به نام «وثیق الرحمان» در داکا به ضربات قمه به قتل رسید که در رابطه با این قتل دو طلبه مدرسه دینی از سوی پلیس دستگیر شدهاند.
بنگلادش رسماً کشوری سکولار بهشمار میآید، اما بیش از ۹۰ درصد از جمعیت ۱۶۰ میلیون نفری آن مسلمان هستند.
این کشور شاهد افزایش حملات اسلامگرایانه بوده و از سال ۲۰۰۳ دستکم پنج وبلاگنویس سکولار به دست گروهی به نام «حفاظت اسلام» کشته شدهاند و این گروه خواستار اعدام ناخداباوران در ملأ عام شده است.
گروه «حفاظت اسلام» که از طلبههای مدارس اسلامی تشکیل شده در ماه مه ۲۰۱۳ تظاهرات گستردهای علیه وبلاگنویسان به راه انداخت که به خشونت کشیده شد و مرگ حدود ۵۰ نفر را در پی داشت.
و حال سوال و جواب من با مبلغ دینی مامور در این سایت بنام ملا مرتضی سیاسی اجتماعی:
می گویم جناب ملا، خبر را خواندید؟ میشود مستمعین را با پاسخی مستفیض فرمائید؟
می گوید اینها به ما مربوط نیست! آنها سنی هستند و ما شیعه هستیم.
می گویم پس، از مملکت شیعه سوال می کنم آیا رخصت می فرمائید!؟
می گوید من ملا به همه علوم هستم! هر چه میخواهد دل تنگت بپرس.
می گویم این احمد جنتی و 5 ملای هم شکل خودش که گلوی مردم را زیر پایشان می فشارند آیا اسلام اصل اورجینال هستند!؟
نی گوید نخیر اینها مسائل سیاسی اجتماعی است و به اسلام ربطی ندارد!
می گویم این مجلس خبرگان رهبری که همه در ظاهر انبوهی از ریش و چادری بردوش می نمایند آیا نمایندگان اسلام واقعی هستند؟
می گوید نخیر اینها هم مسائل سیاسی اجتماعی است و به اسلام ربطی ندارد.
می گویم این رئیس مجلس که عصاره ملاهای قم و نماینده آنها در مجلس است و رئیس جمهور قبلی علنا او و برادرانش را دزد معرفی کرد آیا نماینده شما و اسلام واقعی شما هست یا نه!؟
می گوید نخیر درست است نماینده ملاهای قم است ولی اینها مسائل سیاسی اجتماعی است و به اسلام ربطی ندارد!
می گویم این ولی امر مسلمین کل جهان و مریخ و نایب امام زمان و سایه خدا بر روی زمین آیا اسلام واقعی است؟
می گوید نخیر اینها همه سائل سیاسی اجتماعی است و به اسلام ربطی ندارد.
می گویم پس کدام انبوه ریش چادر بردوشی نماینده اسلام واقعی است!؟
می گوید شما فیلسوف متاله و فقیه جامع الشرایط جناب آیت الله العظیم! جوادی آملی را نمی بینی!؟
می گویم همو که نه با پا، که با سر اخیرا چنان شتابان به عیادت پروستات آقا آمد که در کنار تخت هم، همچنان نفس، نفس می زد!؟
می گوید نخیر شما عناد داری! اینها مسائل سیاسی اجتماعی است و به اسلام ربطی ندارد.چرا شما افقه فقها آیت الله وحید خراسانی دامت برکاته!! را نمی بینی!؟
می گویم همو که نایب امام زمان فقها!! دو هفته پبس مخفیانه به قم رفت و با او محرمانه!! دیدار کرد را می گوئی!؟
می گوید نخیر اینها مسائل سیاسی اجتماعی است و به اسلام و فقها ربطی ندارد.
می گویم داماد همین شخص از بس حکم اعدام امضا کرده از تمام تارهای ریشش خون می چکد آیا او نماینده اورجینال اسلام هست یا نه!؟
می گوید نخیر او هم نماینده اسلام نیست اینها همه مسائل سیاسی اجتماعی است.
می گویم شما ملاها بالای منبر می گفتید منصب قضا جایگاه علی است آیا منظورتان همین قاضی صلواتی و مقیسه و پیرعباسی است!؟
می گوید من چقدر بگویم اینها همه مسائل سیاسی اجتماعی است و به اسلام ربطی ندارد.
می گویم این داماد وحید خراسانی و این قاضی های تکیه داده بر منصب عدل علی!! تبلیغی شما، دارند قانون مجازات اسلامی را اجرا می کنند که شما ملاها بر اسلامی بودن آن رای و نظر داده اید!؟
می گوید این قانون مجازات اسلامی نیست بلکه قانون مجازات سیاسی اجتماعی است!!
می گویم ای ملا، من دیگر از کوره در رفته ام فقط میخواهم بدانم وقتی از ولایتت برای رحل اقامت به قم آمدی برای اولین بار این کلمه سیاسی اجتماعی را چه کسی به تو آموخته است!!؟
می گوید نمی دانی؟ قبل از تو، دیگران مرا اعترافوندند و من هم اعترافیدم این مسائل سیاسی اجتماعی جزئی از مباحث فلسفی است که قسمتی از آن در مبحث سفسطه و قسمتی دیگر هم در مبحث مغلطه مورد تمرین قرار می گیرد و من تمام مباحث کتاب”نهایه الحکمه” مرحوم علامه را نزد حضرت آیت الله مصباح یزدی دامش اضافاته خوانده ام از ایشان بسیار سپاسگزارم جناب آقای مصباح یزدی یکی از صاحبنظران و اساتید برجسته فلسفه و حکمت متعالیه و خصوصا حکمت مشائی هستند(پست کنگره جهانی6 نوامبر 2014 1/20ق ظ)
می گویم عجب!! اسلام اصلی را از مصباح یزدی آموخته ای!!؟ من فقط یک توصیه به تو دارم و دیگر هیچ!! می گویم حیف شما نیست از صبح تاشب مشغول گاز گرفتن پاچه کاربران در زیر کامنتهایشان هست!؟ این شغل مخصوص آن حیوان شریفی است که شما آن را نجس میدانید باور کن شغلش هم نجس است به جای آنکه خدمت به اسلام اصلی کنی با این شغل آنرا زودتر نابود می کنی !!
می گوید آخر زندگی من خرج دارد همین هفته پیش چندین میلیون تومان خرج ارتودنسی و درست کردن دندانهایم آنهم در تهران!! کردم من که کار بیل زنی بلد نیستم باید از همین راهها خرجم را در بیاورم!!
می گویم بجای اینکه پاچه این و آن را از صبح تا شب گاز بگیری و کاربران را از خودت متنفر کنی و آبروی اسلام اصلیت را نیز ببری مثل بچه های آقا!! کامنت مستقل بگذار و در آن اسلام اصلیت را معرفی کن که مثلا مجلس خبرگانت چگونه تشکیل میشود و ولایت فقیه اسلام تو چگونه است و دادگستریت چگونه مجازات اسلامی می کند و آیا همچنان در اسلام اصلی تو حزب موتلفه از همه مردم برای آخوندها خمس زورکی روی جنس می کشد و شما هم نوش جان می کنید یا این پول حرام را بر می چینی که ریشه تمام فسادها از همین خمس است!! و …. ناگهان دیدم ملا مرتضی مصباحیه!! شیهه ای کشید و گفت مردک!! مگر چشمت کور بود!؟ من در همین پست نرگس را بردند با فریادی رسا که همه بشنوند اسلام اصلی و اورجینال را معرفی کردم برو بخوان تا بفهمی!!
باوی کنید در تمام این مباحثه فقط همین یک جمله حرف راست را از این ملا شنیدم وقتی به این پست رفتم دیدم با زبانی شیوا و گویا و بلیغ، او زحمت کشیده و اسلام اصل اصل اصل، و اورجینال اورجینال اورجینال را معرفی کرده است و من هم کاملا محظوظ شدم و پاسخ مسئله طرح شده در اول همین کامنت در مورد کشتن وبلاگ نویس بنگلادشی را کاملا متوجه شدم این اسلام چون از زبان ملا مرتضای خودمان معرفی شده است دیگر سیاسی اجتماعی نیست بلکه اصل اصل است شما هم مستفیض شوید. بفرمائید شام!!
ملا مرتضی مصباحیه خطاب به کاربر محترم،جناب مزدک در پست نرگس را بردند ساعت 3/21 ق ظ 8 می 2015 اینچنین اسلام مدینه را که اصل اصل است معرفی می کند…..تو بیجا می کنی اصلا تلفظ به این الفاظ می کنی، غلط می کنی که در مورد خدا چنین جسارت می کنی….آقای نوریزاد شما چطور اجازه می دهید این کافر معاند اینطور در سایت محترم شما تفوه به این اراجیف و مزخرفات کند؟ والله صبر ما هم حدی دارد!!…. ما در اسلام آزادی مطلق نداریم!!!… شما اگر یک کلمه از جسارتها و بی ادبی های او را منتشر کنید کمک به باطل و اشاعه!! فحشا!! کرده اید….اگر اینقدر جسور هستی و شجاعت داری خوب از آن جهنم درهای که هستی بیرون بیا و بیا در بین این ملت مسلمان خدا را /// به کشتا به بینی چگونه به درک واصل خواهی شد!!!!….جناب نوریزاد الآن دیگر حالت طبیعی ندارم!!….اما اگر بنا باشد در این سایت نام این ملحد!! معاند!! بی شرافت!!(تماما کپی برابر اصل مکارم اخلاق مدینه) مطرح باشد……
ای ملت ایران، بروید فکر نان!! کنید که خربزه!! آب است.
اگر مردم ما تابع احساسات نبودندهیچگاه با وجود نارضایتی درونی از رژیم ونظام آخوندی فریب وعده های امثال آخوند روحانی را نخورده وامید به تدبیرکسانی که هیچ اراده واختیاری از خود نداشته ورهرو راهی هستند که نقشه آن ازپیش ترسیم شده،نمی بستند.
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : با تاکید بر اینکه گذشته
چراغ آینده است به نکته های زیر توجهتان را جلب میکنم و امید که باعث
رنجش بعضی دوستان نشود ! چون منظور من تمام سید ها نیستند چون آن ها
شجره نامه هم دارند.و گذشته آشکار. روشنگری فرزانه در مورد جماعت سید
درایران تحلیل می کرد که درتمام کشور های دنیا افراد فرصت طلب هم زیست
میکنند که ازحوادث به نفع خود استفاده کنند و اگر نیک توجه کنیم در لسان
عربی معنای سید به معنای آقا است و بس وهیچ عرب زبان با گفتن سید و
سیدات منظورش نوادگان پیغمبر اسلام نیست و این فقط در ایران باب است و بس
. ایشان در سخنانش میگفت زمانی که اعراب به ایران حمله کردند به هر حال
ازآن قوم وحشی هم کشته میشدند و به گور سپرده میشدند و اگر از رده
فرماندهی بود نشانی بر روی گور آن عرب می نهادند پس ازچندی بعضی
ازایرانیان فرصت طلب و وقیح با دستمال روزانه سنگ آن عرب مقبور را ازگرد
و غبار میسترد و با عث تعجب اعراب هم بود که ازوی سوال میکردند چرا این
کار را میکند که پاسخ آن فرصت طلب آن بود که این جا قبر سید است ورسم ما
احترام به در گذشتگان است و باید با احترام به آن برخورد شود که با تمسخر
و عدم جلو گیری ازکار آن سفله باعث میشد که وی به مقام شامخ تولیت مفتخر
و ازدیگر هم وطنانش متمایز و مورد احترام اجباری دیگر ایرانیان در بند و
دیگر فرصت طلبان قرار گیرد .//////////////// جالب این که
آن هایی که به دین پدرانشان بودند سالیانه موظف به پرداخت جزیه و
پذیرنده گان دین جدید موظف به پرداخت خمس و زکات به خلیفه بودند نه
مالیات برای بهبود وضع کشورشان و خلیفه مسلمین هم آن مال راکه حتما به
زور اخذ شده را بین آشنایانش و عموما مردم حجازوسپاه عرب برای تسخیر سر
زمین های جدید استفاده میکرد.که اگر بازبه تاریخ (بلعمی.. بیهقی . ووو)
مراجعه کنید میبینید که ازابتدای هجوم اعراب مال های اخذ شده فقط بین
مردم حجازتقسیم میشد مانند فرش بهارستان که به پیشنهاد علی ابن ابیطالب
و دستور عمر تکه تکه شد و بین مسلمین همان مکان تقسیم شد . شما اگر از
زمین شناسی سوال کنید که مثلا این کوه طی دوران زمین شناسی دچار چه
تحولاتی شده پس ازبرسی لایه های متعدد آن کوه و مقایسه نمونه ها به شما
توضیح میدهد که مثلا این لایه نشان میدهد ازفلان قرن تا فلان قرن زیر آب
قرار داشته و این لایه تحت تاثیر آب و هوای خشک و بیابانی بوده . و این
لایه نشان ازوجود حیات داشته وووو بدون آن که در طی قرون شاهد آن تحولات
باشد . اگر به تاریخ نظر بیفکنیم متوجه میشویم که شیعه گری پانصد ششصد
سال بعد ازحمله اعراب به ایران پا گرفت و رسمی شد آن هم به خاطر مقابله
با دشمن خطرناکی چون تورانیان و یا حکومت عثمانی و بهتر بگویم ترکیه فعلی
چون آن ها داعیه دار اسلام شده بودند و خلیفه اسلام هم در ترکیه بود و
ایران هم زیر بار آن ها نمیرفت این شیعه گری در ایران باب شد .تا مقابله
ای مذهبی صورت گیرد . و آن ها هم شیعیان را رافضی ورفوضه و مردود در دین
میخواندند. و آخوند های شیعه شروع کردند به نوشتن روایات واقعی ومخلوط
با آن ساخت روایات جعلی در موردشخصیت پیغمبر و امامان دوازده گانه و
بهترین تبلیغ آن بود که انواع و اقسام معجزه به آن ها که روحشان هم خبر
نداشت ببندند و ازاعجاب مردم نا آگاه برای خودشان هم قداستی دست و پا
کنندکه بله ما اینیم. اگر به زبان عربی آشنایی ندارید زیاد مهم نیست
کافی است که قرآن را به فارسی یک و یا چند بار بخوانید چون قرآن برای
مسلمان ام الکتاب است .در قرآن آمده است که ای پیغمبر بگو من هیچ معجزه
ای ندارم و ازغیب هیچ نمیدانم واگر ازغیب خبر داشتم برای افزودن مال خود
استفاده میکردم . ولی انواع و اقسام معجزه رابه پیغمبر بستند مثل شق
القمر که ازهر آگاهی سوال شود دروغ بودن آن پی خواهید برد . به این
دلایل: اگر ماه شکافته شود به خاطر نیروی گرانش دو پاره به هم برخورد
خواهند کرد و نابودی آن کره قطعی است همین ماه با آن فاصله بسیار عظیم
برروی گرانش وجاذبه زمین تاثیر فراوان دارد که با مشاهده جزر و مد دریا
ها متوجه نیروی شگرف آن خواهیم شد اگر ماه دو پاره شود در اندک زمانی
چنان زلزله های مرگباری در زمین خواهد آمد که کل بشریت نابود شود وحیات
منقرض خواهد شد .پس دروغ است .خواهند گفت که برای خدا هرچیزی ممکن است .
میشود گفت خوب چرا خدا برای ایمان دارکردن چند ابله کافرماه را شکافت و
بلای دیگری که قابل لمس برایشان باشد به سرشان نیاورد که به غلط کردن
بیفتند ..درثانی در تمام کره زمین حتی در آن زمان ستاره شناس و منجم کم
نبوده چطور درکل کره زمین این پدیده محیر العقول ثبت نشده که آینده گان
با خبر شوند و اگر فقط برای آن کافران قابل مشاهده بوده که سحر است و چشم
بندی و شعبده بازی که به ساحت پیغمبر نمیخورد.ازاین موارد بسیار است مثل
به حرکت در آمدن درخت و سجده درخت به پیغمبر خدا به گریه افتادن منبری
که پیغمر دیگر رویش ننشست وناله کردن تنه خشک درختی که پیغمبر بر آن تکیه میکرد و جناب مصلح هم آن درخت خشک را تایید کردند که این درخت خشک هنوز هم ناله میکند . آمدن اژدها در مقابل چشمان وحشت زده مردم به
مسجد و اظهار اسلام کردن اژدها و معرفی کردن خود که ازروسای جنیان است و
تازه پیغمبری که با صداقت میگوید ازغیب خبر ندارد را میگویند ازجزء به
جزء قتل و شهادت حسین ابن علی نوه عزیزشان خبر داده خودتان قیاس کنید
مثلا یک عالم ربانی و پاک ازقتل و کشته شدن نوه اش ازبیست یا سی سال قبل
با تمام جزئیاتش با خبر باشد آیا این شخص دیگر زندگی برایش زندان نخواهد
بود آیا میتواند روزانه با قاتلین آینده نوه اش راحت برخورد کند .و این
پیغمبر که به معراج میرود آن هم با یک استر میبیند قطار شترهایی که نه
ابتدای آن معلوم است و نه انتهای آن و بر پشت هر شتر انبوهی کتاب بسته
شده و ازجبرئیل امین در مورد اشتران سوال میکند که پاسخ میشنود این کتاب
ها همه علم علی داماد خودت است و هیچ شیر پاک خورده ای جرئت نمیکند که
ازآخوند بپرسد که این همه کتاب که حتما بالغ بر چند میلیون مجلد است در
چه زمانی به علی آموخته شدوفایده این علوم چیست و برای چه بر پشت شتران
بار شده خودتان قضیه معراج را بخوانید تا بهتر پی ببرید تازه این پیغمبر
امین بر سر خواندن نمازوتعداد رکوع و سجودش با حضرت حق به پیشنهاد عیسی و
موسی محاجه میکند ودر تعداد رکوع و سجود طی چند مرحله رفت و آمد تخفیف می گیرد.و همین پیغمبر با
خوردن گوشت بزی که توسط زنی یهودی پخته شده ونوع ذبح آن بزراهم سوال
نمیکنند و اظهار نمیدارند که خوردن غذای غیر مسلم بر مسلم حرام است
وشروع به خوردن میکند که بعد ازخوردن اولین لقمه متوجه بو و مزه زهر
میشوند وفورا ازخوردن دست میکشد و هم غذای ایشان به دلیل مسموم بودن و
خوردن لقمه های بیشرکشته میشود و ایشان به دلیل همین زهر کم که خوده بود
از سر درد زیاد شکایت میکردند واحتمالا به همین بیماری فوت شدند.وبعضی به
همین دلیل میگویند ایشان شهید شده اند . در قرآن آمده است که بعد
ازپیغمبر دیگر پیغمبری نیست پس لاجرم وحی قطع میشود پس این امامان از کجا
متوجه مسایل محیر العقول میشدند. و معجزاتی جند هم به آن بنده گان خدا
نسبت میدهند ازقبیل آمدن متواتر جنیان پیش امام علی و سوال های دینی
ازایشان حال این جنیان به کجا رفتند معلوم نیست و احتمالا از دست بشر
فضول و جستجو گر به تنگ آمدند و کره زمین را ترک کرده اند به دلیل اینکه
اگر روزی جنی به دست بشر دو پا بیفتد علاوه بر آزمایشات پزشکی عدیده آن
قدر ازاو سوال میپرسند که حتما جان به جان آفرین خواهد سپرد . در مورد
داشتن علم غیب ائمه بیشتر اهل شیعه به آن معترفند ولی سوال نمیکنند که به
قول معروف زمانی که حضرت علی ازکوچه ای می کذشته و ناگهان به طرف دیگر
رفته و ازوی سوال میکنند میگوید من ازقظای خدا به قدر خدا پناه بردم و
ازاحتمال ریزش دیوار فرار کردم آیا نشان از علم غیب میدهد و یا هوشمندی
ایشان . ودر مورد کشته شده گان به دست امام حسین و آمدن لشکر ملائک و
ممانعت ایشان ازآن لشکر کمک دهنده وبازگشت لشکرملائک به پیشگاه خداوند
ودو باره بازگشتن ملائک و دیدن شهادت ایشان و نوحه خواندن وگریستن ملائک
ومهم تر ازهمه کشتن لشکریان عمر سعد و بالا آمدن خون آن ها تا مرفق اسب
ووو دانشمند بودن امام جعفر صادق و امام محمد باقر یا باقر العلوم و
شکافنده علوم ودر دسترس نبودن حتی یک کتاب علمی و برهان های علمی از
ایشان . البته میگویند انواع دانشمندان نزد این ائمه هدا تلمذ مینمودند
ولی هیچ کدام ادعا نکردند که فلان کشف را ازایشان آموخته اند. تا امام
حسن عسکری این معجزات و یا الهامات غیبی ادامه دارد تا به شگفت انگیز
ترین و محیر العقول ترینشان میرسیم اهل تسنن میگویند امام محمد عسکری را
خلیفه وقت به زندان انداخت تا ایشان در زندان شهید شدند وچون ایشان
سالیان سال در زندان بودند لقب عسکری و یا زندانی گرفتند بعد ازشهادت بر
پیکر ایشان نماز گذاردند ودر سامرا دفن شدند چون دو کنیزازایشان باقی
مانده بود خلیفه وقت دستور داد که این دو کنیز را در کاخ خودش زندانی
کنند که اگر فرزندی ازامام پدید آید حتما به قتل برسد و امامت تمام شود
وچون طی دوسال زندانی بودن این دو کنیزفرزندی پدید نیامد آن دو را آزاد
کردند و ماترک امام را چون بین مادرشان و برادرشان به نام جعفرکه بر سر
میراث درگیری بود هفت سال بعد به طور مساوی تقسیم کردند و تمام . بعدا
این جعفر ادعای امامت کرد و چون دروغ میگفت ملقب شد به جعفر کذاب . اما
بشنوید ازملا محمد باقر مجلسی رحمت الله علیه -ایشان میفرمایند دختر
پادشاه روم که نرجس خاتون نام داشته که باید سوال کنم که نرجس یک اسم به
زبان عربی است نه رومی و خاتون هم یک لقب ایرانی است حال امپراطور روم
اسم و کنیه دخترش را چرا عربی و ایرانی گذاشته ازاعجاز است . این دختر
قرار بود با یکی ازنزدیکانش ازدواج کند چون مراسم برگذار میشود در حین
مراسم یکدفعه بادی میوزد و تمام آتش دان ها خاموش و صلیب ها واژ گون و.
مجلس به هم میخورد پس ازجمع و جور کردن دو باره این قضیه تکرار میشود
واین بار داماد هم با گردن به زمین میخورد و ناکار میشود این دفعه
امپراطور روم دستور میدهد که مراسم لغو شود و زمان دیگری بر گذار شود چند
شب بعد حضرت رسول به خواب آن دختر امپراطور میروند و از وی برای فرزندشان
امام حسن عسکری خواستگاری میکنند که با پادرمیانی حضرت عیسی و دیدن عکس
امام حسن عسکری عاشق و بیقرار ایشان میشود و این دختر ازخواب و خورک می
افتد و هرچه اطبا به بالینش میآیند موفق به درمانش نمیشوند که پدرش یعنی
امپراطور روم اورا به بیابان گسیل میکند اینجا محبورم دخالت کنم و سوال
کنم که آیا پدری که ازدرمان دختر و جگر گوشه اش نا امید شود او را به
بیابان می فرستد ؟؟ آن هم امپراطور روم ؟؟. باری این دختر در بیابان طعمه
اعراب بدوی میشود و به بردگی میرود و توسط کشتی با دیگر برده گان برای
فروش به سوی سامرا در حرکت است حال ازملا محمد باقر مجلسی باید پرسید که
آیا سامرا به دریای آزاد راه دارد و یا آن دوره داشته که ما خبر نداریم .
باری بشنوید ازامام همام که پول کافی هم داشتند
به غلام خود کیسه زری میدهند و او را به سفر میفرستند که در فلا ن هنگام
و فلا ن موضع یک کشتی مملو از برده به بندر گاه می آید و تو این کیسه زر
را به ناخدا بده و آن کنیز خاص را بخر و برای ما بیاور بشنوید ازملا
محمد باقر مجلسی که حتما در تمام موارد حظور شایسته داشته و آن کنیز به
زبان رومی میگفته وناله میکرده که خدایا به فریادم برس از این همه مصیبت
. و هر کس میخواسته او را بخرد ازفروش خود ممانعت میکرده و به ناخدای
برده فروش میگفته که حاظر نیست اورا به این و آن بفروشند حال به چه زبانی
خدا عالم است و برده فروش میگوید پس با تو چه کنم و چاره چیست ملاحظه
میکنید برده فروش آنقدر جوانمرد شده بوده که ازبرده نوع خریدارش را سوال
میکرده و کنیزمخیر بوده که آقایش را خود تعیین کند. تا اینکه غلام امام
به نزدش میرود و تا ناخدا مهر امام و کیسه اشرفی را میبیند زمین ادب میبوسد و بر چشم
مینهد لازم به وضیح است که اشرفی واحد پول ایران زمان ملامحمد باقر مجلسی بود و ربطی به درهم ودینار اعراب ندارد بماند! و کنیزیا دخترامپراطور روم ازغلام در مورد صاحبش سوال میکند که با
پاسخ وی به شعف آمده و با وی همراه میشود حالا دختر امپراطور روم عربی
میدانسته و یا غلام رومی من نمیدانم ازملا محمد باقر مجلسی رحمت الله
علیه بپرسید . این نرجس خاتون به نزد امام حسن عسکری میرود و . تا اینکه
روزی عمه امام به نزدشان میرود و ملا محمد باقر مجلسی می گوید عمه حضرت
آثار حمل ( بر آمدگی شکم) بر نرجس خاتون مشاهده نمیکند و چون آثار حمل
ظاهر میشود امام بعدی ازران راست نرجس خاتون به دنیا می آیند واحتیاج به
تمیزکردن هم نداشتند و به محض دنیا آمدن تکبیر میگویند و سجده میکنند
حال باید ازمحمد باقر مجلسی سوال کرد که همه ابنا بشر ازراه طبیعی به
دنیا می آیند حتی پیامبران و در موارد خاص مثل رستم دستان و سزار ژوستین
ازراه شکافتن پهلوی مادر یا به اسم سزارین ویا رستم زایی . این زایش
ازران راست یعنی چه .؟ احتمالا این مقاله مورد نقد بسیار قرار خواهد گرفت
و ازمن ریفرانس آن را خواهند خواست . جناب سید مرتضی به احتمال بسیار قوی
به ریفرنسهای ملا محمد باقر مجلسی دسترسی بسیار گسترده تری دارند و
احتمالا بعضی ریفرنس هارا مورد تشکیک قرار خواهند داد من یک محقق نیستم
هرچه را که خوانده ام ودر مجالس همین روحانیت بیدار با گوش خود ازدولب
مبارک روحانیون شنیدم بازگو کردم و جریان ظهور قائم وپیش گویی هایی مثل
پدید شدن آتش در عدن و یا یمن و حیوانی مثل دابته العرض که سرش در چین
است و دمش در بلغارستان فقط وزن این حیوان را تخمین بزنید و ظهور حضرت و
خوردن آب توسط گرگ و میش در یک آبشخور و رحمت گرگ به میش که بعدا اتفاق
خواهد افتاد را بعدا مفصلا به اطلاع میرسانم امید وارم توسط دوستان و
علی الخصوص شخص سید مرتضی گرامی و جناب مصلح البته با دلایل و مدارک کافی
به راه راست هدایت شوی
کسانی که در مورد این وقایع مرجعی مستند میخواهند به کتاب “مکتب در فرایند تکامل” نوشته سید حسین مدرسی طباطبایی رجوع کنند . متن pdf آن در اینترنت در دسترس است .
ريشه ها ٣٠٨( قسمت ٣.٧ ذيل پست قبلى )
فرهنگ< فرهنگ دينى < عرفان <….
زمين و آسمان حافظ
٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ (دنباله قسمت الف )
عرفان و آزادى :در اينكه بسيارى از عارفان بزرگ در آتش اشتياق آزادى بودند ترديدى نيست ، چرا كه شواهد بسيارى را مى توان در نوشته هاى منثور و منظوم ايشان يافت كه گوياى اين اشتياق سوزان است . اين اشتياق در تمهيدات عين القضات ، مرصادالعباد نجم الدين رازى ، كشف الاسرار ميبدى و ديوان حافظ – به فرضِ عارف بودنِ حافظ البته – چشمگير تر است . ليك آزادى همچون همه اسم هاى انتزاعى – اسم هايى كه برخلاف اسم هايى چون درخت ، گل واسب مدلولِ محسوسِ بيرونى ندارند – لفظى است كه ذهن ها به آن معنا مى بخشند و بنابراين لفظى معنوى شمرده مى شود كه بر سر معناى آن اختلاف نظر بسيار است. اين است كه لفظ در اينجا مى تواند گول زننده باشد چون تفاوت ها را يكى مى كند. آزادى از ديد مولوى همان آزادى از ديدِ آيزايا برلين نيست . آزادى ازچشم فقيه آزادى از چشم فرد لائيك نيست . پيش تر اشاره شد كه مادر و سردستهِ همه واژه هاى انتزاعى حقيقت است و بنگريد كه در تاريخ اختلاف نظر بر سر معناى اين واژه چه خون هايى را كه به عبث جارى نساخته است . اين البته دريافتى اوليه است كه از بررسى ريشه اى تر آن در قسمت هاى قبلى اين نتيجه بدست آمد كه اين نزاع هاى گفتارى و كشتارى در فرهنگ دينى بيش و پيش از آنكه بر سر حقيقت بوده باشند ، مسئله قدرت بوده اند . نشان به اين نشان كه فيلسوفان و دانشمندان نيز همواره بر سر حقيقت دعوا داشته اند اما دعواى آنها به كشتار و جنگ و فتواى قتل نكشيده است . حقيقت فلسفى خاسته از لوگوس بوده است نه ميتوس . از تفكر برآمده است نه از تعصب ، مكسوب بوده است نه موهوب . خودانگيخته بوده است نه موروث . بنابراين بسى به ندرت به هويت عددى و مالكانه يك جماعت انبوه تبديل شده است ، بسى به ندرت به fanum يا معبدى تبديل شده است كه هويت درونىِ مالكانه و قدرت بخش جمعيت هاى پرشمارى را عينيت بيرونى بخشد . تلاش برخى از فيلسوفان انسان گرا و نيز بيخدا براى تأسيس معبد و آيين ناكام مانده است. البته حاكمان كشورهاى بلوك شرق سابق در بهره گيرى از زور و ارعاب و سركوبِ renegade ها ( مرتدان ) براى تبديل حزب كمونيست به معبدى شبه دينى تا حد زيادى كامياب شدند . renegade و شكل محرف روسى اش دقيقاً همان انگْ واژه اى است كه كليساى قرون وسطى نيز به زنديق ها و مرتد ها مى چسباند .در همين ايران خودمان چپ هايى بودند كه آوردن كلماتى چون ليبرال و دموكراسى در محضرشان همان قدر خطرناك بود كه انكار امام زمان در هيئت جان نثاران مهدى .اگر كسى حوصله داشته باشد مى تواند سبك و سياق شب نامه ها و اعلاميه هاى جهادگران ماركسيست در دهه هاى پيش از انقلاب را با سبك و سياق نوشته هاى كيهان و خبرگزارى هاى ولايتمدار اين زمان مقايسه كند، تعصب و نفرت و خشم و آوردن صفات كليشه اى و توجيه ناشده به دنبال اسم ها و هميشه حق بجانبىِ خدشه ناپذير و تقسيم انسان ها به جبهه حق و باطل و بسيارى از ريزنشانه هاى ديگر بر فرم هاى همسانى گواهى مى دهند كه ظاهراً فقط محتواى آنها تفاوت دارد . گيرم كه دگر انديش از ديد يكى نجس و از ديد ديگرى سگ زنجيرى آمريكا باشد ، اما زبان هر دو زبان تفنگ و چماق و جنگ است نه زبان نقدنيوشِ گفتگو براى كشف حقيقت . پرسيدنى است كه اين هويت انديشى خشونت بار ريشه در نوشته هاى آباء ماركسيسم داشت يا برآمده از خاك فرهنگ هاى استبدادى و خداشاهى كشور هاي جهان سومى بود . اين پرسشى است كه عجالتاً مفتوح بماند بهتر است . آن قدر هست كه بر خلاف پيش بينى ماركس انقلاب پرولترى و كارگرى از فرهنگ اروپاى غربى كه خاستگاه و زادگاه انديشه هاى ماركس و انگلس بود زبانه نكشيد . برعكس اين نوع انقلاب در روسيه عقب مانده و اورتودوكس و چين درمانده در فئوداليسم قرون وسطايى و كشورهاى عقب مانده ديگرى خواهان يافت كه مردم بيسواد و كم سواد آنها به هيچ وجه به درك ارزش آزادى نرسيده و با زندگى بنده وار خوگرفته و اگر از فرط جان به سر شدگى نيز شورش مى كردند تنها براى جابجايى شاه خوب و بد بود. حقيقت ماركسيستى البته در تقابل با حقيقت دين هاى دوجهانى است ، با اين همه حقيقت ماركسيستى و زبان پيامبرگونه آن يك چند توانست همچون حقيقتى مقدس معابدى بسازد با مؤمنانى كه تعلق به آن معبد به آنها هويت و قدرتى مى داد كه در راهش مى كشتند و كشته مى شدند. اين هويت از قلمرو علم و فلسفه بيرون مى رند چرا كه در اين قلمرو تعصبى وجود ندارد و هرانديشمندى در هر لحظه ممكن است بر آنچه تا كنون درستش مى دانسته خط بطلان كشد بى آنكه شمشير داموكلس پليس زمينى و آسمانى را بر فراز سر خود در نوسان بيند يا گرز دوزخ هاى اينجهانى و آنجهانى سد و مانعى بر سر راه آزادانديشى اش بگذارد . گفتن ندارد كه اصل يونانى واژه فلسفه ، يعنى فيلو- سوفيا، به معناى دوستدار دانايى بوده است و نه علم وجود يا متافيزيك يا علم حقيقت . ارسطو مى گفت : '' افلاتون را دوست دارم ، اما حقيقت را بيش از او دوست دارم '' به همين سادگى ارسطو حقيقت را معنايى تازه بخشيد . نه متهم به بدعت شد و نه افلاتونيان چوبه دارى برايش بپا كردند. سقراط كه جام شوكران نوشيد از يك نگر گاه با مرگش به عصر مقدسات نيمبند و كثرت گراى يونانى نيز پايان بخشيد و تنها شهيد گذار عصر ميتوس به دوران لوگوس بود .
به واژه آزادى برگرديم . يكى از سترگ ترين كارهاى تفكر كشمكشى سخت با زبان است . اين كشمكش به ويژه در مورد واژه هاى انتزاعى به صورت تعيين و تحديد ( تعيين حدود) معنا ظاهر مى شود . تفكر به ما حق نمى دهد كه به محض برخورد با شوق آزادى عارفان بر آنها درود بفرستيم بيش از آنكه دانسته باشيم كه آنان چه چيزى را آزادى مى خواندند .در اينجا آزادى قطعاً به معناى آنچه در حقوق مدرن تعريف مى شود نيست . براى مثال آزادى بيان انديشه به عنوان ايده اى خودانگيخته و شخصى و خودسالارانه در عرفان موضوعيت ندارد . آزادى هاى مدنى و اجتماعى هم ،آزادى فرد در مقام زيستمندى اجتماعى و مدنى هم ، آزادى در كنش و روگردانى از كنش ( فعل و ترك فعل ) هم ، و به طور كلى آزادى عينى در همزيستى دنيوى با ديگران هم . اين سان آزادى ها در عرفان كه هيچ ، در ذهن قرون وسطايى نيز متصوَر نبوده است و چشمداشت آن از عارفان نيز نشان از زمان پريشى و نابهنگامى (anachronism ) نگاه ما امروزيان دارد .بايستهِ اين سان آزادى ها آن است كه پيشاپيش تصور يا تحققى از فرديت خودسالار ، جامعه خودسالار ، مناسبات سياسىِ مردمى ( از پايين به بالا )، و انديشه انسان مدار وجود داشته باشد. تكرار مكرر است اگر در باره نبودِ اين سان آزادى ها در زير حاكميت خداشاهى قرون وسطى به بازنگارى آنچه در قسمت هاى قبلى آمد بپردازيم . زيستجهان قرون وسطى نوعاً دگرسالار بوده است .
از سوى ديگر هر نوع آزادى بشرى در گشودگى هستى او بنياد دارد . قلمرو هستى شناسى قلمروى است كه بر سرشتى ذاتى ادعا دارد كه در هر زمان و مكانى صدق مى كند .گشودگى وجودى انسان چيزى نيست كه متعلق به عصر خاصى باشد . گشودگى يعنى انسان برخلاف هر موجود ديگرى بر خود و بر جهان باز است . انسان در زمان حال زندگى نمى كند بل گشوده بر آينده اى است كه به او ندا مى دهد كه وجود تو هنوز تمام نشده است بل اساساً وجودت آنى است كه از تو به سوى جهان و ديگران و انتخاب ها و تصادف هاى آينده فرامى رود . واژه وجود عربى همخويش است با وجد يا ازخود بدر شدن . واژه ex-istence لاتينى در اصل به معناى از خود به سوى بيرون ايستادن است . تشويش كه ذاتى وجود ماست همواره در ژرفاى وجود ما نهيب مى زند كه تو انسانى . اسب جز آنچه هست نمى تواند بود و سنگ نيز ، فرشته نيز ، درخت نيز ، موريانه نيز . تنها انسان است كه پرونده مختومه نيست . مجبور و محكوم به وضعيت طبيعى نيست . بسته و فروبسته در جهان غرايز نوعى نيست . مى تواند فرد بشود . از آنِ خودش باشد نه سرسپرده آنچه طبيعت بر او مقدر كرده است . كانت همين حالت را ترافرازندگى مى نامد ، لكان مى گويد انسان يك فقدان و كمداشت است . سارتر مى گويد انسان محكوم به آزادى است . عارفان به اين حقيقت پى برده بودند .قبلاً از فيه مافيه شاهد آوردم كه اكنون آن را مضموناً كوتاه مى كنم : خلق سه صنف اند : فرشته ، جانور و انسان . فرشته عقل محض و جانور شهوت محض است . جز آنچه هستند نمى توانند بود پس نه پاكى فرشته فضيلت اوست و نه شهوت جانور رذيلت او '' ماند آدمى مسكين كه نيميش فرشته است و نيميش حيوان ، نيميش عقل است و نيميش شهوت ، نيميش مار است و نيميش ماهى ، ماهى سوى آب مى كشاندش و مار سوى خاك . در كشاكش و جنگ است .( مقالات " فيه مافيه ، ويرايش جعفر مدرس صادقى ، تهران ، ١٣٧٢،صص ٢٢-٢١).
آزادى در عرفان در فضاى اين گشودگى معنا پيدا مى كند . اين انفتاح و بينايى است كه انسان را در معرض گناه و ثواب ، در معرض عصيان و طاعت قرار مى دهد . بنابراين عارف حتى از نوع متشرع و زاهدانه اش تقليد و سرسپردگى عوام به شريعت را نكوهش مى كند . چند بار از فصل اعتقاد كتاب مصباح الهدايه عزالدين محمود كاشانى شيوه برخورد يكى از متشرع تر ين عارفان را با ديانت و مذهب نسل اندر نسلى شاهد آوردم . او به نيكى دريافته است كه چگونه اعتقادات به ظلمت رسومى تبديل مى گردد كه خصومت و كين توزى و قدرت طلبى نفسانى را به جاى دين مى نشاند و همين تقليد طوطى صفتانه باعث كشتار و خون ريزى مى شود . البته وى به جاى واژه قدرت از '' وجود تنازع و تمانع مناصب و مطالب دنيوى '' سخن مى گويد و بر آن است كه در زمان او ( تقريباً همعصر حافظ) ظلمات رسوم'' قرناً بعدِ قرن تراكم پذيرفته تا به حدِ جدال و خصومت رسيده و به سب و تكفير انجاميده '' پس عارف بايد از اين لايه هاى ظلمانى آزاد گردد تا به حق برسد . ناگفته نماند كه آنچه آماج نكوهش اين عارف است ،بر خلاف موردِ عين القضات ، دقيقاً خودِ شريعت نيست بل شيوه نسبت عوام با شريعت و تبديل شريعت به تعصب و خصومت نفسانى است .اكنون با نگر به اينكه اين عارفان همچون ديگر مردمان بيرون از اوضاع و احوال زمان خود نمى زيستند و بر خلاف ادعايشان از خلق نمى توانستند بريده باشند چرا به اين تصوير از آزادى روى آوردند و اين آزادى فارغ از لفظ زيبايش به كجا كشيده مى شود
با سپاس بسيار از بردبارى شما
نوریزاد گرامی درود بر همت والای شما.
سه یادداشت:
یک ایده برای سازمان ملل
علوم پزشکی به پیشرفتهایی رسیده است که می تواند قبل از تولد نوزادان، در مورد سالم تر و زیباتر به دنیا آمدن آنها موثر باشد.
سازمان ملل شان و جایگاهی دارد که می تواند متولی این موضوع در جهان باشد.
علی اکبر ابراهیمی
سه شنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۴
۱۲ مه ۲۰۱۵
تهران
…
..
.
نقش خاتمی و حامیانش در انتخاباتهای پیش رو
چنانچه وضع مملکت نامناسب، بد و یا حتی افتضاح شود، به ترتیب گزینه هایی همچون روحانی، خاتمی و یا حتی موسوی بعنوان ضامنهایی ارزان و بی اختیار و بی هویت در ساختار قدرت جمهوری اسلامی رییس می شوند تا مردم از فرط گرسنگی و سختی، بجای جمهوری اسلامی و مسوولان اصلی اش از ایشان متنفر شوند.
اگر وضع اقتصادی و امنیتی مملکت عالی باشد بی تردید و صد البته که یک راست افراطی از بیت رهبری خامنه ای جون می پرد وسط و قدرت را قلمبه قورت می دهد و چیزی هم برای بنفش و غیره و ذالک بجز سایه سنگین پرونده های قضایی باقی نخواهد ماند.
پس مردم ایران حق داشتند که در سال 88 از اکبر می پرسیدند چی به تو می رسه؟ آنها نگران من بودند و من هم نگران این مردم هستم و نگرانم که این مملکت پوک و تهی شده و غارت زده باز هم بیفتد دست یک عده ای که ادعای استقلال از استبداد را دارند اما حتی امنیت خودشان را هم نمی توانند تامین کنند چه رسد به مدیریتهای مستقلانه!؟
…
..
.
امنیت ملی ایران به مثابه اثر انگشت شش قدرت جهانی
در ایران امنیت ملی معادل مصونیت مفاسد بازجویان اکبر و بازجویان اطرافیان فکری نزدیک به اکبر فرض و تعیین گردیده و در نظر گرفته شده است.
اتفاقا خانم نرگس محمدی هم گفته بود مفاسد اقتصادی کلان مملکت هم شامل امر به معروف و نهی از منکر می شود و آنهمه بسیجی و آمر به معروف و ناهی از منکر که ما در کشور داریم باید در آن زمینه ها هم فعال شوند.
افرادی همچون نرگس محمدی امروز در زندان هستند و دوستانشان تحدید می شوند که حمایتشان از ایشان حتی موجب بدتر شدن وضعش نیز خواهد شد. در مورد …. نیز مواردی دیده ام اما جرات ندارم چیزی بگویم که وضعشان بدتر نشود. در مورد …. و صدها سرکوب شده دیگر نیز چیزی نمی گویم تا وضع ایشان بدتر نشود. اطرافیان نزدیک به خامنه ای مصون هستند و پیشرفت می کنند و مثل اکبر در جا نمی زنند.
من حامی حقوق بشر در ایران نیستم. من فقط ناظر حقوق بشر در ایران هستم.
فقط یک چیز را روشن بگویم:
من شش قدرت جهانی (کشورهای 5+1) را در مورد اوضاع امروز ایران (مثلا پوچ بودن نمایشگاه کتاب تهران) می دانم.
و اینکه
من مسوولیت گزینه های غیر نظامی در مورد جمهوری اسلامی ایران را نمی پذیرم و
هیچ بدیلی واقعی بجای گزینه نظامی برای علاج بیماری های داخلی ایران مشاهده نمی کنم.
علی اکبر ابراهیمی
اردیبهشت 1394
ماه مه 2015
تهران
با گذشت زمان استبداد دینی فرتوت، مضمحل می شود و ایندگان و برایندگان انان نیز با خرد بیشتر به مدیریت کشور خواهند پرداخت لذا گزینه نظامی که جبران خرابی هایش سالهای بیشتری را می طلبد گزینه مطلوبی نیست.
دست به عصبيت بردن و بر لج افتادن و فراتر از استحقاق و جرم متهم برايش حكم صادر كردن سابقه اى به طول تاريخ جمهورى اسلامى دارد.
از طرفى مى گويند زنها براى قضاوت كفايت ندارند چون لطيف و احساساتى هستند و احساسشان بر عقلشان غلبه دارد ( هندوانه زير بغل زنان گذاشتن براى ماله كشى اصل اسلامى ناقص العقل بودن زنان ) و نيز به دليل تغييرات هورمونى ماهيانه دچار تغييرات روحى مى شوند و ممكن است برخلاف عدالت رأى صادر كنند ( استفاده ابزارى از فيزيولوژى براى ماله كشى اصل اسلامى ناقص العقل بودن زنان ). تا حكومت اسلامى را تجربه نكرده بوديم فكر مى كرديم چقدر اسلام نسبت به خدشه دار شدن عدالت حساس است.
اما ديديم چگونه يك مرجع تقليد و قائد عظيم الشأن مسلمان در نتيجه عصبيت ناشى از پذيرش قطعنامه و حمله مرصاد بر لج افتاد و هزاران هزار زندانى را كه قبلاً محاكمه و محكوم به زندان شده بودند و بخشى از دوران محكوميت خود را نيز طى كرده بودند، فراتر از استحقاق و جرمشان، به مرگ و دفن در گورهاى جمعى مجهول المكان محكوم كرد.
حالا خود قضاوت كنيد كه زنان بيشتر احساسى و تحت تأثير هورمونهايشان عمل مى كنند يا مردان؟
بادرود. مطلبی راکه اتیناخانم در رابطه………جرم برایش صادر کردن سابقه طولانی دارد درجمهری اسلامی. مرابیادمسئله ای انداخت .وادار کردن به اعتراف دروغ در زیر شکنجه هم سابقه طولانی دارد در تاریخ . آقای رسول در یکی از کامنتهایش راجع به کشته شدن یزگرد بدست آسیابان نوشته بودند . خودمن تاچند سال پیش همین برداشت را داشتم.آما باتحقیقی که زنده یاد با
ستانی پاریزی درکتاب اسیای هفت سنگ(انشار زمان آقای خاتمی)کرده اند. یزدگر بدست شخصی بنام سوری که حاکم طبرستان بودکشته میشود.سوری زمانیکه یزگرد را که برای گرفتن کمک از او درضعف میبیند برای استخکام قدرت خود درتعقب یزدگرد به اسیاب میرسد. آسیاب بان یزدگرد را درچاله آب اسیاب مخفی میکند.سوری ویارانش آسیاب را میگردندد چیزی پیدا نمیکندد. هنگام خروج یکی ازمامورین بوی عطر به مشامش میخورد. میگردندویزگرد را ازچاله آب بیرون میکشند وبعد ازگرفتن زیور الات اورا میکشند. وتنهاشاهد ماجرا یعنی اسیابان را باوعده ازادی
به میدان شهر میبرند.که در نزد مردم اقرار کند که او یزد گردرا کشته است .به محض بیان این مطلب. اورامیکشند. فردوسی نیز ازسوری به بدی یاد میکند.
درود فروان بر پیرمرد گرامی جوان دل
جناب پیرمرد همانطور که مستحضرهستید درمیان مورخین جهان کمتر کسی را میتوان یافت که به انواع دلایل مختلف گرایشی مثبت و یا منفی به یکی از طرفین که در مورد آنان دست بقلم برده است نداشته باشد. بنده بیاد ندارم که از کدام تاریخ بعنوان (بقول دوست ارجمندمان جناب مرتضی) ریفرنس برای نوشتاری که در مورد یزدگرد سوم و چگونگی کشته شدن ایشان در اینجا پست کردم استفاده نمودم، ولی اگر لازم باشد حتما سعی میکنم که اسم منبع را بیاد آورده و پست کنم
ولی به چند دلیل عدم اعتماد خود را نسبت به تاریخی و یا هر نوع نوشته ای که درزمان حکومت جمهوری اسلامی جواز نشردریافت کرده است بعرض میرسانم
اولین دلیلم کسب اجازه نشر این تاریخ از طرف حکومت اسلامی هست. تا آنجا که دانش بشر اجازه میدهد هیچ حکومتی مثل جمهوری اسلامی در مقام نخست و کمونیست های قرن بیستم در مقام دوم دست به قصابی و تحریف تاریخ نکرده است
بنده خود شخصا رادیوتهران را روشن کرده و دقیقه بدقیقه گزارشات مخبرین ازپزشک قانونی تهران در رابطه با انفجارساختمان ستاد مرکزی حزب جمهوری اسلامی را گوش و تعقیب میکردم و درست مثل اینکه یک دقیقه پیش بود وهنوز درگوشم طنین میاندازد که یکی از گزارشگران همزمان با هق هق گریه خود گزارش میکرد: «شنوندگان عزیز هم اکنون شهید صدوسی و دوم را ازآمبولانس پایین آوردند» که البته شمارش کشته شدگان که بنده آنروز شاهد سمعی آن بودم به ۱۴۴نفررسید و اگر روزهای بعد تعدادی از زخمی شدگان نیز جان خود را از دست داده باشند من از آنان خبری ندارم
همان شب یعنی کمتر از۲۴ ساعت بعد ازاین ماجرا آقای خمینی خودشان بطور زنده در تلویزیون ظاهرشدند وکنفرانس مطبوعاتی خود را با این جمله شروع کردند « بکشید ما را….بکشید ما را….لکن….» و درآخرفرمودند دیشب در اثرشیطنت های فلان دشمن و فلان استکبار جهانی « بیش از تن۷۲ از یاران اسلام شهید شدند». همین شخص سال بعد که مردم کشور(مثلا) بخاطراولین سالگرد آن فاجعه جمله سوگوار بودند رسما و بدون هیچ گونه ادا و اصول و اما و اگردرتلویزیون اعلام کرد که «یک سال پیش کفار و استکبار جهانی ۷۲ تن از یاران صدیق اسلام بعدد شهدای کربلا را بشهادت رساندند» این سخنان همه در اینترنت موجود هستند و خود جناب نوریزاد هم اگر این موضوع درخاطرشان باشد ممکن است براین نوشته بنده گواه داشته باشند
بهمین خاطر بنده به هیچ نوشته ای که در باره هرموضوعی نوشته شده و ازتیغ سانسور جیم اسلامی (این واژه از جناب ساسانم بزرگوار بعاریت گرفته شده است) جان سالم بدربرده باشد اطمینان ندارم. به عنوان مثال همین نوشته در مورد یزدگرد را در نظر بگیرید که بچه سان سعی درگرفتن ماهی از آب گل آلود شده است. که بععععله شاهان ایران حتی بهنگام فرار و مخفی شدن بازدست از جلال و جبروت برنمیداشتند و همواره خود را عطرآگین کرده و جواهرات از خود آویزان میکرده اند
این گزارش تاریخی با عقل سلیم مطابقت ندارد. یزدگرد بمدت ۳ سال بطور دائم در حال گریز بطرف شرق ایران یعنی دورازنواحی تحت اشغال اعراب بوده است، البته فی مابین لشکر کوچکی از بومیان سرهم کرده و برای اشغال گران مزاحمت بوجود میاورد ولی هیچ کدام از این کشمکشهای پایانی هیچ نوع خطرآنچنانی برای مهاجمین بوجود نیاورده و همه آنان منجر بشکست شدند. منظوراین هست که چنین پادشاهی که شکست خورده است و تمام شکوه و جلال همراه با دودمانش ازهم گسسته و درحال فرارازدست دشمن و بامید گردهم آوری چند نفر بعنوان لشکر تازه نفس هست بعید بنظر میرسد که حال و حوصله و حتی دسترسی به لوازم عطرپاشی آرایش وتزئین ظاهرخود با جواهرات داشته باشد
درهرصورت سپاس فراوان ازاطلاعاتی که باشتراک گذاشتید. پایدار باشید
رسول
حال همه ما خوب است، اما تو باور نکن….!
ميداني هر قلبي “دردي” دارد… فقط نحوه ي ابراز آن متفاوت است! برخي آن را در چشمانشان پنهان مي کنند و برخي در لبخندشان….! ما انسان ها مثل مدادرنگی هستیم… شاید رنگ مورد علاقه یکدیگرنباشیم!!! اما روزی … برای کامل کردن نقاشیمان؛ دنبال هم خواهیم گشت !
…به شرطی که اینقدر نتراشیم همدیگر را تا حد نابودی…!
“خسرو شكيبايي”
این اصلاح طلبان برنامه شان شیره مالیدن سر مردمه، گنجیشک رنگ کردن جای قناری فروختنه. به عنوان مثال، حاج مم رضا داداش رییس جمهور کمری سابق گفته که: به دنبال این هستیم که با یک لیست واحد در انتخابات مشارکت کنیم. ای نادان، مردم لیست میخوان چیکار کنن مگه میخوان برن خرید از مغازه خواربار فروشی نخود و عدس بخرند که تو میخوای لیست دستشون بدی که یه وقت مثلا صابون هم یادشون نره؟ ، مگه لغت برنامه به گوش شماها نخورده؟ آخ ببخشید، یادم رفته بود، اگه اینا برنامه ریزی حالیشون بود ما توی این بدبختی نبودیم.
نوریزاد گرامی این روزها کردستان شلوغتر شدەاست تا بە حال هیچ اشارەی بە بە این همە دستگیریها نفرمودەاید
آخر در مهاباد یک نفر اطلاعاتی می خواست بە دختری تجاوز کند ، اما دخترە از طبقە چهارم هتل خودرا بە پایین انداخت تا مبادا دست اطلاعاتی بە وی برسد
بعد از نوشتن متن قبلی به این فکر افتادم، پس از پذیرش صفت “ناپرسایی” از دوستدار برای جامعهٔ خویش، حالا دیگر چه میتوان گفت؟ آیا ناپرسایی ما و همسایگان مسلمان ما از یک نوع است؟ این ناپرسایی ویژگیهای بومی دیگر ندارد؟ با همسایگان در کجا مشترکیم؟ در ناپرساییمان دیگر به چه اوصافی متصف هستیم؟ آیا دین تنها چهرهٔ این ناپرسایی است؟ آیا به واقع همهٔ آنچه این ناپرسایی را تعین میبخشد دینی است؟ دین ما با دین همسایگانمان چقدر یکسان است؟ و …
گفتم که انگار چرخ عصاری است!
سلام نوري زاد
من مي خواهم مزدك وهرچه ازنسل ميمون وخرچنگ وغورباغه وعقرب هستندهيكل كثيفشان را به لجن فاضلاب تهران آغشته نمايم واعتقاد سخيفشان را به نقد لجنوار بركشم ؛اينان ازطوفاله هاي عهددقيانوس هستند اينان ازپس مانده هاي ميمون هاي آمازون وازنسل بوزينه هاي افريقا مي باشند .
مزدك معتقداست قرض دادن واجاره دادن زن هيچ عيبي ندارد. اين همان ديوسي آشكاراست كه غيرت هيچ نيم مردي هم برنمي تابد تاچه رسد به مرد.
مزدك نقد عقيده را آزاد مي داند . من هم مي خواهم برعقيده مزدك شاش كنم ودهنش را گوه آلود نمايم ،چون هرگونه نقدعقيده برمرام ايشان آزاداست من هم ازاين آزادي استفاده مي كنم.
اينان ازنسل دايناسورهاي منقرض شده هستند وشايد اينان ازمسخ شدگان به ميمون ها هستند كه حالا به شكل دايناسوردرآمده اند.
اينان همانندخرچنگ وغورباغه اي هستند دركنار رودخانه لجني افتاده اند وبه آب زلال رودخانه انسانيت غور غور مي كنند.
اينان مي خواهند زن ومرد لخت وعريان همانند حيوانات وحشي درزندگي هپي گرانه شهوت راني كنند وهركسي با مادر وخواهر وزنانشان درآميزند وارضاي شهوت كنند وخوش باشند. شاهدگفتارم گفتار خودمزدك است كه دركامنتي گفته:”چرا من نتوانم دوست دختر داشته باشم.” ايگونه افراد بادوست دخترشان وزنشان وخواهرشان هم به آساني وباآرامش دل ونوازشگرانه كنار خواهندآمد. آيا اينان غيرت دارند ؟وآيا بي ناموس درجه يك نيستند؟ شما خودقضاوت كنيد. آيا اينها قابل گفتگوهستند؟ آيا حرفها ونوشته هايشان قابل درج وانتشاراست؟
هنوزادامه دارد
———————
سلام دوست گرامی
عصبیت از هر طرفی که باشد ناپسند است. چه خداباوران و چه خداناباوران. چه ایرانی و چه خارجی. چه این طرفی چه آنطرفی.
با احترام
.
یک آدم بی خدا، بیاخلاق نیست. فقط همانطور که خودش را عاقل و بالغ و مسئول کارهای خود میداند، برای یک زن نیز ولو مادر و خواهر خودش باشد یا مادر و خواهر چون شکلات در زرورق حجاب شدهٔ دیگری، این شان و احترام و انسانیت را قائل است که خودش برای خودش تصمیم بگیرد. مومنین چون برای زن هیچ احترامی قائل نیستند و همانطور که خودشان به زن میگویند: عورت و ناموس، او را به چشم یک آلت لذت و عضو جنسی میبینند از اینرو برای خود لذت “مشروع” بینهایت زن صیغه کردن را بیاطلاع همسر قائلند. اما اگر همین زن بخواهد به ارادهٔ خود با یک مرد صحبت کند فریاد غیرت میکشند. حال آنکه هزاران حدیث و روایت همین غیرت را برای زن عیب میداند. چرا؟ چون همهٔ داستان غیرت تنها حفاظی است بر مردسالاری و تمتع بی حد و مرز در قالب شرع مقدس.
حرف همهٔ آنها یکیست: بیخدایی بیاخلاقی میآورد. حال آنکه مدرک و شواهد متقن غیر از اینرا میگوید. به فیلم مستند زیر به دقت نگاه کنید تا بدانید آمار تجاوز، فحشاء و … در کشورهای سکولار رو به کاستی گذاشتهاست. اگر در مطبوعات مطرح میشود چون دیگر به قربانیان تجاوز مثل کشورهای مرد سالار به چشم مقصر نگریسته نمیشود و قربانیان از مطرح کردن و احقاق حق خویش ابایی ندارند. از سوی دیگر مومنین تنها لاپوشانی را آموختهاند و ریا را را: در کشوری مانند فرانسه به دلیل وجود 6 میلیون مسلمان، عمل دوختن پردهٔ بکارت رونق یافتهاست.
وقت آن است تا مدعیان دینداری بیاموزند، تا وقتی که دروغ را به عناوین مختلف توجیه میکنند، حق ندارند ادعای اخلاق مداری کنند چون دروغ امّالخبائث است و نه شراب. ظاهرا حدیث هم دارند که کلید گناهان دروغ است. اما این از حدیثهایی است که بیشتر به درد به رخ کشیدن میخورد تا عمل. کسی که پنهان از زنش صیغه میکند بیاخلاق است. نه آنکه با اراده و کنترل خویش با جنس مخالف رابطه دارد و نه حق کسی را پامال میکند و نه شرمندهٔ کسیست. روحانی مبلغ در صدا و سیما رسما گفت: مرد باید به همسرش دروغ بگوید.
کسی که دختر 14 ساله را -که ممکن است صرفا از نظر جسمی رسیدهباشد- ولی همچنان کودک است، به عقد خویش درمیآورد بی اخلاق است. چون زندگی یک کودک را تباه میکند.
کسی که چشمانش با یا بدون حجاب روی هیکل زنانه می گردد بی اخلاق است.
کسی که پوشش دیگران را حفاظ عصمت خویش میداند بیاخلاق است. اینها تنها مرد سالاری بیبند و بار و بی حدود است که به خود رنگ اخلاق زده.
کدام کلمهٔ نویسندهٔ این سطور حاکی از اخلاق دارد؟ البته شاید اخلاق اسلامی همین باشد که ظاهرا هم هست: سرتا به پا لجن پراکنی و فحشهای جنسیتی و عقده گشاییهای جنسی.
جامعه اگر دین را معیار اخلاق میداند برای آنستکه تا چشم باز کرده اینطور شنیدهاست. اگر اینطور بود الآن باید کشور ما الگو و اسوهٔ اخلاق می بود. حال آنکه اگر کسی به زور و صرفا از ترس آبرو گناه نکند هیچ امتیاز اخلاقی ندارد. مومنین تنها به ظاهر کار دارند و بس. گمان میکنند اخلاق این است که اگر زن یهودی و مسیحی در کشور آنها حجاب بر سر کند معیارهای اخلاقی را رعایت کردهاست. حال آنکه صرفا ریاکاری است و بس: نام دیگر دروغ مصلحت آمیز یا همان اخلاق اسلامی.
دانشگاه مختلط قبل از انقلاب کجا و دانشگاههای پر شده از حجاب برتر اجباری کجا؟ در دانشگاه پیش از انقلاب همکلاسی دختر و پسر همچون برادر و خواهر بودند و برادر و خواهرهای امروز قبل از سلام نقشهٔ اغوا و همبستری میکشند. این نتیجهٔ اخلاق جنسی دینی است: لذت، لذت و لذت.
دیگر فرهنگ دروغ و ریا بس است. ایشان چون خودشان به زور ترس از قیامت گناه نمی کنند فکر میکنند همه باید اینطور باشند. فکر میکنند اگر کسی پرستش خدا را کنار گذاشت فردا در خیابان آدم میکشد. بس است! کدام خدا ناپرستی میتواند چون مومن متعصب آدم بکشد؟ کدام خداناپرستی به اندازهٔ مسلمانان دوآتشه شهوت زن دارد؟ کدام خداناپرستی اینقدر دروغ میگوید؟ حاضرم با هر امام جمعهٔ خداپرست ناموس پرستی در اخلاق و پاکیزگی جنسی مسابقه بگذارم. البته اگر امام جمعهای پیدا شود که از زندگی جنسی خود راست بگوید.
انسان سالهاست که به رغم شما و افکار پوسیدهتان خرافات را به دور ریخته. همانکاری را که با هزاران بت و خدای دیگر کرده و خواهد کرد. بله انسان جایزالخطاست. یک انسان طراز نوین این را میداند و همچون مومنین به خود دروغ نمیگوید که اگر نماز شب بخواند و زکوة بدهد و مخصوصا خمس بپردازد اموالش پاک خواهد شد. نه! انسان طراز نوین این را میداند و قانون را حریم جامعخ و اخلاق را حریم انسانیت قرار دادهاست. اما مومنین جا مانده در قرون وسطی همچنان پای در گل دارند.
راست گفتهبود آنکس که انقلاب اسلامی ایران را تنها عصیان مردسالاری بر علیه زنان نام نهاده بود.
مستندمرگ، سکس و معنای زندگی:
https://www.youtube.com/watch?v=KjyYnnwlPVM
جناب ناشناس درود بر شما
امید است که آرامش خاطر بوجود پر برکتتان باز گشته باشد
به نظر این حقیر صلاح در این است که آن بزرگوار به مصلحت توجه فرموده و خدای ناکرده سخنی بر زبان نیاورند که در آینده اصلاح آن بر هر مصلحی دشوار بنظر بیاید . بنظر من مزدک عزیز در خیلی از موارد دارای صلاحیت کافی برای ابراز عقیده در مورد مسائل و اصلاحات دینی که شرعا و عرفا به مصلحین حوزوی سپرده شده است و اظهار وجود میکند ندارند که صد البته این مورد نه به صلاح جامعه ، و نه با اصلاح در توازن است و بعقیده این حقیر رنجاندن مصلحین دینی تا حدی که به این نوع ادبیات متوسل شوند بهیچ وجهی به صلاح جامعه نبوده و طبق گوشزد ناشناس ارجمند صلاحیت انتشار ندارند و صلاح در اصلاح جامعه از صلاحیت والاتری بر خوردار هست و در این مورد قدر ندادن به مصلحت های انسان مصلحی مانند همین ناشناس ارجمند بنظر بنده خطاییست فاحش و با مصلحت متغایر
پایدار باشید
رسول
رسول:
“”بنظر من مزدک عزیز در خیلی از موارد دارای صلاحیت کافی برای ابراز عقیده در مورد مسائل و اصلاحات دینی که شرعا و عرفا به مصلحین حوزوی سپرده شده است و اظهار وجود میکند ندارند””
————————————————-
این سخن شما بی ربط است چرا که:
1- صلاحیت ایشان در باب ابراز عقیده و نظر در هر مسئله ای چه عقلی و فکری و چه علمی و فلسفی تا زمانی که به صورت قهریه تحمیل اندیشه و نظر نکند و و به جبر اجرای عملی آن ابرام نکند و متضمن عدم توهین در هر نوع و گونه ای باشد، نیاز به تایید و سنجش از سوی هیچ کس و گروهی را ندارد. (آزادی بیان)
2-هر کسی با هر درجه از سطح تفکر و بینش می تواند در هر زمینه ای دیدگاه و یافته فهمی خویش را ابراز نمایید و به همان نسبت حق نقد و پاسخگویی همگان بر ایشان محفوظ است.
3-هیچ حوزه فکری و بینشی خواه دینی، اجتماعی، تاریخی،کلامی و … باشد خواه علمی و فلسفی و… در انحصار کسی یا گروهی نیست که از باب آن تنها آنان حق اظهار نظر، ایراد سخن و یا بسط آن را داشته باشند. اگر کسی خویش را مرجع و متخصص در حوزه ای خاصی می داند، می تواند با توجه به دانش و یافته پژوهشگرانه خود، بینش، استنباط و دریافت فهمی خویش را ارائه کند و دلایل روشن بر ادعای خود بیاورد. آنان که خود را مرجعی متخصص می دانند نباید بواسطه یافته فکری، اعتقادی و یا باورمندی خویش دیگران را از اظهار و ابراز فکر و فهم منع و نفی کنند.
جناب کالان درود بر شما
بنظرمیاید شما به جنبه مزاح و یا بهتر بگویم طعنه کامنت بنده توجه نفرموده اید. جناب مزدک اصلا موضوع اصلی نوشته بنده نیستند. امیدوارم یک بار دیگر نوشته بنده را بخوانید
پایدار باشید
رسول
ای ناشناس؛
پسر كو ندارد نشان از پدر؛؛ تو بيگانه خوانش مخوانش پسر(فردوسی)
این جوش و خروشها برای قلب زیان اور است. شما زحمت نکشید که ما را به لجن فاضلاب تهران آغشته کنید. نظام به خوبی سعی در اینکار دارد ولی فعلا دامن خودشان را گرفته.
از اینکه مرا دایناسور خواندید بسیار سپاسگزارم و خدا را شکر میکنم نگفتید من از نسل ادم و حوا هستم ( با توجه به تایید رسمی ؛؛سید سیدها؛؛ آ-سید مرتضی؛ بر نحوه تولید مثل ادم و حوا).
باری؛ شاید یکی از علتهای انقراض دایناسورها همین عدم تمایل انها به امیزش با محارم خود بوده باشد! (إنه الله عالم الغيب)
در ضمن دایناسور و وزغ بودن؛ خود مسعله دوزخ و برزخ و نیم سوز را هم برای ما به راحتی منتفی میکند چون در هیچ کجای قران و حدیث ازرفتن دایناسورها به دوزخ سخنی گفته نشده ( البته این آ-سید مرتضی که ما میشناسیم حتما یه چیزی در باره اینهم برامون پیدا میکنه) 🙂
تنها چیزی که من در قران دیدم در مورد وزغ و ملخ هست (دوباره دایناسورها را از قلم انداختن) که چگونه خدا؛ وزغ و ملخ را بلای جان ظالمان و گنهکاران کرده است. وجه تشابه ان؛ در مقایسه با زمان حال حاضراین نظام خیلی جالب توجه میباشد.
در آیه 33 سوره اعراف نوشته شده:
“فارسلناعلیهم الطوفان و الجراد و القمل و الضفادع و الدم آیات مفصلات فاستکبروا و کانوا قوماً مجرمین.
(اعراف/ 133) – پس آنگاه به کیفرشان- بر آنها طوفان و ملخ و وزغ و خون آن نشانه های آشکار (قهر و غضب) را فرستادیم باز طریق کبر و گردنکشی پیش گرفتند و قومی گناهکار بودند.”
با ع———رض احترام
عقرب ابن-دایناسورنژاد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مهرداد؛ مزدک و عزیزان دیگر.
نمردیم ما هم از نشانهای اشکار غضب خدا بر ظالمان شدیم!
آزادی
هر انسانی آزاد است و همه انسانها باید آزاد باشند، دراین صورت آزادی محدود میشود و آن حد، آزادیِ دیگران است.
طبیعتاً قوانین حدود آزادی را تعیین میکنند جامع ترین آنها قوانین الهی اند، قانون نمیتواند ابدی یا لایتغیر باشد وخداوند نیز خود را از این قاعده مستثنا نمینماید چون علم انسان اکتسابی است و پیشرفتش تدریجی و مرحله به مرحله.
توسعه علم انسان وسعت عمل او را گسترش میدهد و برای حفظ قاعدهِ حدود آزادی، قوانین ملزم به تغییرند و این بارادهِ الهی در هر مرحله انجام شده و میشود.
برای دسترسی و بهره بری از آزادی بدون اختلال، هر انسانی باید خود را مقید به اجرای قوانین الهی نازله برای هر مرحله ار پیشرفت و توسعهِ علم انسان بداند ؛ در غیر این صورت جوامع بشری به هرج و مرج مبتلا میشوند، هرج و مرج ، فساد یعنی عدم سازندگی را موجب میشود و سا زندگی تبدیل به تخریب میشود، این چنین که در خیلی از جوامع امروزی دیده میشود.
بنده پیشنهاد دارم که کاربران عزیز این سایت خود را در آزادی های بی حدود رها نفرمایند چون نتیجه هرج و مرج، فساد و تخرییب خواهد بود.
اگر پایبند به ارزش های اخلاقی باشیم جمع خود را محافظه کرده ایم.
با احترام
کورس و علی1 گرامی
چند نکته بخاطرم آمد که شاید مورد توجه آن عزیزان هم قرار گیرد*. هانا آرنت “عمل” انسانی را در هر دو سطح خُرد و کلان (فرد و تاریخ) دارای آنچنان ویژگی مبهم و نامتعینی میداند که اگرچه انسان عامل و فاعل است اما نتیجه هرگز قابل پیشبینی نیست. آرنت به عادت خود این نکته را نیز در گفتههای اساتید یونانی فلسفه جسته و از قول افلاتون نام این مجهول را “خدا” میگذارد. قصدم بازگرداندن صحبت به دلایل متافیزیکی یا مذهبی نیست. میخواستم به ماهیت غیرقابل تعیّن تاریخ اشاره کنم. ماهیتی که در کتاب “تاریخ چیست” ایاچکار و نیز در مقالهٔ انتقادی آیزیا برلین و مجادلهٔ بین آن دو، بازتاب یافتهاست. از سویی ظاهرا با مقولهای نامتعین بالذات و از سوی دیگر با دلیل جویی و تعلیل سروکار داریم که ذاتی آدمی و سنگ نخست بنای رفیع دانش است.
اگر شخصیت رضا شاه و پسرش محمدرضا پهلوی بگونهای دیگر میبود، آیا الآن بحث ما به همینگونه که هست موضوعیت مییافت؟ آیا محمدرضاشاه بجای عزل و نصب پیاپی نخست وزیر، با انحلال مجلسین و برپایی انتخابات آزاد نمیتوانست هم جلب اعتماد کند و هم ساختار عُرفی و مدرن مشروطه را نجات دهد؟
اگر رضا شاه نخست وزیر مشروطه باقی ماندهبود، یا دست کم ظواهر مشروطه را رعایت میکرد؛ اگر محمدرضا شاه در سال 53 اصلاحات انجام میداد و حزب مسخرهٔ رستاخیز را (که آشکارا طلیعهٔ توتالیتاریسم و در منافات با قانون اساسی بود) راه نمیانداخت، اگر بازرگان به قولش مبنی بر تشکیل مجلس موسسان پایبند نمیماند حال امروز ما چه بود؟ اگر رهبر جمهوری اسلامی، اصلاحات را به مثابه گذری ناگزیر و طبیعی از انقلابیگری ایدئولوژیک به کشورداری بر اساس منافع ملی پذیرفتهبود؛ اگر اصلاحطلبان به جای انجام تکلیف! به بُرد در انتخابات 84 میاندیشیدند و ائتلاف میکردند؛
… از سوی دیگر، وجود نفت و اقتصاد تک محصولی و دولت رانتیر چه مقدار از عوامل فوق را باعث میشود؟ محمد قوچانی از کتابی در توصیف ویژگیهای دولتهای فروشندهٔ نفت نام میبرد که مدعی بود تاثیر شدیدی بر او گذاشتهاست و بسیاری از مبهمات سیاست ایران را توضیح میدهد. متاسفانه نه نام کتاب یادم مانده و نه آدرس مقالهٔ قوچانی. اما موحدی در کتاب “خواب آشفتهٔ نفت” تصریح میکند: “از لحظهٔ کشف نفت در ایران، هیچ اتفاقی در سیاست رخ ندادهاست که به نحوی متاثر از نفت نباشد”**
روحیهٔ انقلابی جوانان و روشنفکران در دههٔ 50 از چه روی بوجود آمدهبود؟ از خفقان مطلق سیاسی؟ آیا رویکردی رومانتیک پس از یکدورهٔ خرد گرایی بود؟ از موعود باوری و دوگانهٔ نیک و بد تاریخی ایرانی؟ از احساس خفّت پس از کودتا؟ از فضای سنّت ستیز و جنبش ضد فرهنگ جوانان دههٔ 60 میلادی؟ غلبهٔ انقلابیگری چپ در سالهای ویتنام و الچه و مائو و سارتر؟ چرا پوپر و آرنت و برلین و آرون ترجمه نشد و ناخوانده ماندند؟
در ابتر ماندن روشنفکری لیبرال و اسلاف فروغیها، دو عامل شاید برجستهتر باشد: نخست خفقان سیاسی و دیکتاتوری فردی که هیچ شخصیت مستقلی را برنمیتافت چه رسد به روشنفکران. دوم و مهمتر از آن، نوع برخورد ما با مظاهر مدرنیسم بود؛ آنچه میتواند گواه بر وجود و اهمیت عامل دوم باشد، ساختار همچنان سنتی و غیر مدرن مراکز آموزش عالی و تلقی ما از کسب و تولید دانش است. شاید هیچکس به وضوح و درخشندگی آرامش دوستدار این معنی را نرسانیدهباشد که پرسشگری و رهایی از سنّت تا چه اندازه در زایش مدرنسیم نقش داشته و به همان اندازه از صحنهٔ حیات روحی ما غایب بودهاست.
ماشاء الله آجودانی در “مشروطهٔ ایرانی” رویکرد مثبت روحانیون نجف و مراجع موافق مشروطه را در قالب چاره جویی برای ضعف مفرط ایران به عنوان امالقرای تشیع و فقر و ذلت مردم میداند. در واقع پاسخی صرفا مادی به ناکارآمدی. چیزی که حتی پس از سال¬ها در جنبش سبز نیز، علت دموکراسی خواهی ایرانیان خوانده¬شد: راهی برای کارآمد کردن حکومت***. چنانکه هنوز هم در باور معتقدین اصیل (نه آنها که اعتقادشان نرخ دارد) به ضلالت مدرنیسم آشکار است، رویکرد دوگانهٔ آنهاست. مدرنیسم را در قالب اتومبیل و دارو و عمل جراحی و هواپیما و جنگ افزارها و ابزارهایش آن هم به حکم اکل میته میپذیرند. هم ازینروست که دانشگاههای ما حتی وقتی بهترین و نخبهترین دانشجو را در اختیار داشتهباشند، محقق و پژوهشگر تربیت نمیکنند. آیا همۀ نیاز ما به دموکراسی تنها از دید سخت افزاریست؟
این از یکسو، از سوی دیگر اگر نگاهی به نقد ناصر اعتمادی به آرامش دوستدار بیاندازیم، با سئوالی مواجه میشویم که در مشکل ما هم معتبر است: اعتمادی از دوستدار میپرسد: چرا فقط یونانیان اندیشیدند و پرسا شدند؟ آیا این به نحوهٔ خاص و یکتای کشور داری و زیست اجتماعیشان مربوط نمیشود؟ انسان ایرانی چه نسبتی با مشارکت در امر عمومی دارد؟ تا چه اندازه در قبال دیگر شهروندان خود را مسئول میداند؟ از سوی دیگر سیاست ایرانی چه نسبتی با تشریک قدرت دارد؟ در سطحی پائینتر، یک مدیر موفق بخش خصوصی در ایران، چه میزان به شخصیت و
کار گروهی زیردستانش اهمیت می دهد؟ تا چه اندازه به آنان اختیار میدهد و آیا اجازهٔ ابتکار عمل و نوگرایی به آنان خواهد داد؟ وقتی یک مدیر موفق در سطح کوچکی مثل یک شرکت کوچک، هیچ سهمی از قدرت و اختیار (در قبال مسئولیت) به زیردستانش ندهد، در سطح ادارهٔ کشور چطور امکان پذیر خواهد بود. از سوی دیگر این نسبت بر عکس هم جواب نمیدهد، یعنی اعضای یک بنگاه کوچک تا چه حد خویش را در قبال عموم اعضا و مجموعهٔ بنگاه متعهد میداند؟ آیا این ویژگیها را میشود آموزش و انتقال داد؟ اگر به میزان مشارکت مردم در سیاست و تعداد نشریات در دورههای کوتاهی از تاریخ معاصر نگاه کنیم، پاسخ مثبت است. اما آنچه به طور مشترک سبب پایان دادن به این دورههای کوتاه شدند، بینظمی و هرج و مرج و قانون گریزی و رساندن وضع سیاسی کشور به بن بست بودهاست. وضعی که در ماههای منتهی به 28 مرداد با اشتباهات ویرانگر مصدق نیز همراه شد. چرا بزرگترین سیاستمدار پارلمانی ما قادر به دیالوگ با مخالفانش نبود؟ چرا آخرین گزینهاش بستن مجلسی بود که نخست حامیاش بود؟ چرا ما که ادعای لیاقتمان برای دموکراسی گوش فلک را کر کرده، در تمام طول تاریخ پارلمانی خود شاهد یک ائتلاف جدی نبودهایم؟ کار گروهی و سخنوری (که آرنت آن را با عمل سیاسی یکی میداند) را کجا آموزش میدهند؟
شاید اگر تاریخ ما بگونهای دیگر رقم میخورد به قول آن مرد بزرگ از قضای خدا به قدر او پناه بردهبودیم. صورت مسئلهٔ ما از روشهای حل آن جدا نیستند و بالعکس. وقتی شروع به نوشتن میکردم امیدوار بودم که نتیجهای بگیرم، اما حالا میبینم که همچنان به چرخ عصاری این معضل بزرگ بسته مانده، قدمی به پیش نرفتهام.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* بی هیچ تعارفی و از روی صدق مطالعات من در حد دو گرامی نامبرده نیست و اعتماد به نفس من در همکلامی با این دو بزرگوار از سر پذیرش و روی گشادهٔ ایشان است. مهمتر از آن اما، در جامعهٔ ما، مذهب و تاریخ و فلسفه و نفت و سیاست و اقتصاد، آنچنان در امور خُرد روزمره و معیشتیِ -ولو تنگ- ما گره خورده که هر تلاشی برای درک اولیات و تبیین صورت مسئله حتی، ناخواسته پای منِ عامی را نیز به میدانهای تخصصی، نا آموخته و دشوارِ این مباحث میکشاند. میادینی که خطرشان برای آبروی انسان نا آموخته، گاه از خطر میدان مین
برای جان انسان بیشتر است!
** متاسفانه همهٔ نقل قولهای متن فوق، غیر دقیق و صرفا مضمون آنهاست. به ویژه نقل قول از کتاب “خواب آشفتهٔ نفت” از مقالهای در مجلهٔ مهرنامه برداشتهشده و کتاب را نخواندهام.
*** نامش را فراموش کردهام: همانکه نامش را در کیفرخواست دادگاه نمایشی سعید حجاریان به عنوان عامل ام آی6 آورده¬بودند! او ضمن مصاحبهای در بیبیسی علت رویکرد مردم ایران به دموکراسی را منحصر بفرد (از دیدگاه مثبت البته) و به عنوان راه حلی برای کارآمدکردن حکومت، عنوان کردهبود.
لشگز چهار نفره عاطفه و دلیری هم اکنون قلوب همه ایرانیا ن را فتح کرده اند. فهرمانانی که نه شمشیر بر کف دارند و نه زره بر تن. قلب خود را بر کف دست دارند.
اینک قلب من بستانید قلبی که همواره با عاطفه تنیده است. به کدام زندان میبرید صاحب ان قلب را. به طپش قلب خود گوش دارید طپشی مثل فلب من دارد. ان که ما را جدا میکند تنها جهالت های ماست. دیوار های جهالت که فرو افتد همه یکی میشویم.
نظر دهندگان محترم
1- رژیم ولایت مطلقه فقیه این روزها شایعه تبدیل زندان اوین به پارک را رسانه ای کرده است. بر فرض صحت هم داشته باشد، این داستان جز ترفندی دیگر بر انحراف اذهان عموممی از داستان در جریان سر کشیدن گالن سم هسته ای مورد دیگری به نظر نمی اید که داشته باشد.
2- آقای ////////////// در حال چانه زدن با عزراعیل (از قدیم گفتند کار خیر بهتر است عقب نیافتد)و نوکرانش در حال چانه زدن با 5+1 بر سر زمان رسانه ای کردن توافق امضاء شده اما به نظر شما اکثر ملت ایران سر گرم چه کاری میباشد؟
3 – سران احزاب شکسته خورده بریتانیا استعفا میدهند ولی ورشکستگان سیاسی و ایران به باد ده حزب رژیم ولایت مطلقه فقیه کمتر از پست بالا تر را در شان اسلام (رژیم آخوندی)نمیدانند .
به امید رشد عقل و خرد در حد اعلا در فرهنگ ما ایرانیها و جایگزینی آن با جهل و خرافات دینی و مذهبی تازی.
مهدی
در اخبار شنیدم دلیلش افتتاح زندان جدیدی با ظرفیت 9000 نفر است.
سردار شهردار تهران فرموده اند قسمتی از زندان اوین به پارک تبدیل میشود .
محل زندان اوین جان میدهد برای برج سازی . میخواهند به بهانه ساختن پارک این چند هکتار زمین مرغوب را هم به پاداش حفظ نظام ببلعند .
دوستان مقاله زیر را بخوانید وخود قضاوت کنید که این سخن اقای خمینی که میگفت این پدر وپسر مملکت ما را خراب کردند تا جاییکه الان ازنظر کشاورذی مجتاج خارجیم ونیز میگفت این ولایت فقیه است که مملکت شما را نگه میدارد ایا به حقیقت نزدیک است
/http://www.tabnak.ir/fa/news/499677
با آب بازی نکنید
ابراهيم نبوی
یکی از مشکلاتی که کشور ما با آن درگیر است، مشکل مبارزه با بدحجابی است که در واقع هر سال سی تا چهل درصد بودجه کشور صرف همین می شود که این یک تکه پارچه را به هر زوری که هست روی سر خواهران حفظ کنیم. حالا اینکه زنان کشور طلاق می گیرند، حقوق اجتماعی ندارند، فحشا وجود دارد، کار زنان همیشه مثل خار توی چشم رهبران کشور است و همه اینها بماند، اصلا همان یک تکه پارچه خودش میلیاردها دلار در سال صرف نگه داشتنش می شود.
یکی دیگر از مشکلاتی که داریم، همین است که چون ایران جمهوری اسلامی است و می خواهد کل بشریتی را که در جهان زندگی می کنند، از منجلاب فساد و بی عدالتی و پوچگرایی نجات بدهد، و جهانیان را به همان جایی که خودش رسیده برساند، مردم خاورمیانه با ایران اختلافات جدی دارند، هی ایران می خواهد مردم عراق را نجات بدهد، ولی مردم عراق نمی خواهند نجات پیدا کنند، هی ایران از مردم لبنان دعوت می کند که آنها را از منجلاب فساد و ورطه فحشا نجات بدهد و همه شان را منفجر کند، مردم لبنان هم که می دانند در منجلاب فساد راحت تز زندگی می کنند و دور هم خوش هستند نمی خواهند نجات پیدا کنند. در واقع میلیاردها دلار صرف همین می شود که ما هی می خواهیم جهانیان را نجات بدهیم، هی آنها نمی خواهند نجات پیدا کنند. نتیجه همین می شود که الآن ترکیه با ایران مشکل دارد، عراق مشکل دارد، عده ای از مردم افغانستان معتقدند ایران در کشورشان نفوذ سیاسی و فرهنگی دارد و از این موضوع ناراحت اند، حالا پاکستان و عربستان و بقیه هم که اظهر من الشمسی خانوم.
از طرف دیگر این اسلام علمای اعلام هر روز یک کشف جدید می کند، تا یک ماه قبل آقای علم الهدا می گفت کنسرت گذاشتن در مشهد ممنوع است، از هفته قبل به این نتیجه رسیده که برگزاری کنسرت خیلی خیلی ممنوع است، ولی اجرای موسیقی فقط ممنوع است. همین دو سه روز پیش هم به این نتیجه رسیده که برای اینکه بطور کلی با مسئله موسیقی فاسد برخورد کنند، در همین شهر مشهد، نمایشگاه نقاشی برگزار شده در گالری آبان را بکلی پلمب کرد. هفته دیگر هم می گویند چون در فیلم موسیقی اجرا می شود و موسیقی هم در خراسان به عنوان حیاط خلوت خانه علم الهدا ممنوع است، برای همین نمایش فیلم هم ممنوع است، لابد بعدش هم می خواهند آسفالت ها را از کف خیابان گاز بزنند و بکنند و اجازه ندهند که اتومبیل در خیابان راه برود.
یعنی جمهوری اسلامی الحمدالله رب العالمین، سالانه خودش حداقل سی تا موضوع جدید تولید می کند برای جنگیدن. که همه اینها به تنهایی می تواند ده درصد از کل نیروی حکومت و ثروت ملی را هدر بدهد، آن هم برای چی؟ برای مشکلی که وجود ندارد. الآن اگر از هر کدام از مسئولان کشور بپرسید که وضعیت ایران در سال ۱۳۸۲ بهتر بود یا ۱۳۹۲، تقریبا هیچ شکی نیست که همهشان میگویند وضع ایران در سال ۱۳۸۲ بهتر بود، یعنی در همان زمانی که نه موسیقی، یا قلیان، یا حجاب، یا هزار تا چیز دیگر اصلا موضوع دعوای مردم و حکومت نبود. و این از شگفتی های حکومت است که به محض اینکه تصمیم می گیرد با یک مشکل اجتماعی مبارزه کند، دو تا مشکل جدید ایجاد می کند.
حالا همه اینها را بگذارید کنار، مشکل انرژی اصلا مهم نیست، مشکل آزادی بیان که کلا بی خیال، مشکل تورم و رشد اقتصادی را که اصلا بیاندازید دور، مشکل بزرگ کشور یک چیز مهم تر است. مشکل آب آشامیدنی و آب برای زندگی. مملکت دارد به بحرانی می رسد که تا چند ماه دیگر تقریبا همه کشور دچار بحران آب می شود، رهبران کشور هم به جای اینکه به این بحران اجتناب ناپذیر فکر کنند، دارند هی مشکلات جدیدی خلق می کنند که با آن بجنگند.
طرف افتاده توی آب دارد غرق می شود و داد می زند “کمک کمک”، یکی می گوید این یارو منحرف است، آن یکی می گوید فتنه گر است، سومی می گوید ضدانقلاب است، چهارمی می گوید آریایی نیست، پنجمی می گوید روشنفکر واخورده است، ششمی می گوید حجابش بد است، هفتمی می گوید شیطان پرست است، نهمی می گوید عنصر دشمن است و دهمی می گوید ممنوع التصویر است. بابا جان! طرف دارد غرق می شود و می میرد، شما دارید از او اصول دین می پرسید؟ آب آب آب، مشکل جدی کشور بحران آب است، شوخی هم ندارد، در عرض دو ماه کل کشور نابود می شود. حالا باز هم بی خیال شوید و شویم.
چرا حکومت ایران مشکل آب را جدی نمی گیرد؟
اول: چون مشکل آب در ایران بیش از حد جدی است و حکومت فعلی ایران بلد نیست مشکلات جدی را حل کند.
دوم: برای اینکه در جریان مشکل آب، نه دست آمریکا توی کار است، نه دست اروپا، نه دست عربستان و نه دست اسرائیل. حکومت ایران فقط مشکلاتی را حل می کند که در جریان حل آن دو تا مشت محکم هم به دهان استکبار جهانی زده شود.
سه: برای اینکه حل مشکل آب نیازمند مدیریت خوب، برنامه ریزی دقیق، عزم ملی و چند تا چیز دیگر است و مدیریت و برنامه ریزی و این جور چیزها اصلا حرام اندر حرام است.
چهار: برای حل مشکل آب نه می شود از حمله و هجمه استفاده کرد، نه از چماق و باتوم، نه از موتور سیکلت و اسید و نه از راهپیمایی و آتش زدن پرچم، به همین دلیل در حکومت فعلی کسی نمی تواند با آن مبارزه کند.
پنج: حل مشکل آب قبل از هر چیزی نیازمند مدیریت شهری است، مدیران شهری خوب هم که الآن ده پانزده سال است کلا یا از صحنه زندگی حکومت ایران حذف شدند، یا همه با قید وثیقه نفس می کشند و یا زندانی هستند، یا محکوم شدند به ممنوعیت خدمات دولتی.
شش: از همه مهم تر اینکه حکومت ده پانزده سال است این همه زحمت کشیده و با برنامه ریزی دقیق بخصوص در دوره احمدی نژاد منابع آبی را نابود کرده، حالا چه مرضی دارد که بیاید آنها را دوباره ایجاد کند.
یک ایرانی مدیر شد
آقا! مژده مژده! برنامه بعدی کارمان درآمد، براساس اعلام فدراسیون جهانی تکواندو، یک آقای ایرانی که مقیم شهر دالاس آمریکاست، رئیس فدراسیون جهانی تکواندو شده است. از کلیه ایرانیانی که تا حالا انگیزه ای برای مبارزه با چیزی نداشتند، دعوت می شود، با غیرت ایرانی خود بکوشند تا این هموطن که ما نمی دانیم کیست، ولی مطمئنا ضدانقلاب، شرابخواره و از عوامل ساواک، خلاصه یا عامل جمهوری اسلامی یا عامل استکبار جهانی است، حتما همه با او مشکل داریم، حتما گروه بزرگی از ایرانیان به او حسادت می کنند و به چند دلیل دیگر هر چه زودتر تلاش کنیم تا او را برکنار کنند و خیال مان راحت شود. پیش به سوی مبارزه برای سرنگونی کسی که نمی دانیم کیست ولی حتما با او دشمن هستیم.
پارک و زندان
دست شان درد نکند، واقعا این عمل تبدیل یک چیزی به یک چیز دیگر خیلی کار جالبی است که انجام می شود. مثلا همین آقای قالیباف این همه زحمت کشیده، خواهران را از شهرداری بیرون انداخته، ورود زنان به کافه ها و قلیان کشیدن شان را ممنوع کرده و برای تفکیک جنسیتی این همه تلاش کرده و عملا با کنترل پارکها خیلی از آنها را به پارک مردانه زنانه تبدیل کرده است. دستش درد نکند. بخصوص این که همین دیروز گفته که “بخشی از زندان اوین به پارک تبدیل می شود.” البته یادمان باشد که قول داده در همین تهران سه تا زندان دیگر برای دوستان موتلفه اسلامی حاکم بر سازمان زندان ها بسازد که اب و نانشان قطع نشود، فقط چیزی که هست این که منطقه اوین جا می دهد برای برج های درآمد ساز به هر حال سرداران شهرداری هم خرج دارند ندارند؟
باقر جان! گاز انبر عزیز! شما همان پارک ها را به زندان تبدیل نکن، لازم نیست زحمت بکشی. خوب است که در عرض ده سال تعداد زندانیان کشور سه برابر شده، آن وقت طوری حرف می زنند انگار کلا مشکل زندان در ایران حل شده.
در ضمن این نقشه جامع و این حرف ها چی شد، مگه دوره شاه وزوزک است که همه چیز تو جیب تست که در لحظه می فرمایی من می خرم. شورای شهر و کمیسیون های صدور مجوز و هزارتا کوفت که سرراه هست چی میشه.
“برادر” نوریزاد،
ته ته ته دلم، دلم میخواهد باور کنم که این روزها دارید صادقانه بر عکس مینویسید. ما دیگر یارای تحمل دروغ مصلحتی را نداریم. آیا نامه به دخترک تان و دل من حق میگویند ؟؟؟
ای کاش میتوانستم
بر شانههای خویش بنشانم
این خلق بی شمار را
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجاست و باورم کنند
ای کاش می توانستم.
http://www.youtube.com/watch_popup?v=GBaHPND2QJg&feature=youtu.be
دوستی تعریف میکرد قبل ازانقلاب درشهرما مردم با شعار /یاحجت ابن الحسن العسگری /مرگ براین سلطنت پهلوی/به سمت میدان مرکزی شهرراهپیمایی میکردیم. ودو دسته شده بودیم وهردسته یکی ازشعار ها رافریادمینمود،دریک لحظه به خود آمدم که شعار مرگ براین سلطنت پهلوی خطرناک تراز شعار یا حجت ابن الحسن است! وآهسته آهسته خودرابه دسته اول رساندم الغرض وقتی به میدان اصلی شهررسیدیم هزاران نفر میگفتند یا حجه ابن الحسن العسگری ! وده ها نفر مرگ براین سلطنت پهلوی!..…گویاهمه مثل من ….
منبع وبسایت رادیوفردا، آگهی جنجالی:
روزنامه شرق ضمن انتشار گزارشی درباره «آگهی جنجالی یک شرکت برای جذب منشی» تصویر آگهی منتشر شده در یک روزنامه پرتیراژ را چاپ کرده است که در آن نوشته شده است:
«به یک خانم منشی تماموقت فوقلیسانس یا دکترای علوم اجتماعی یا مدیریت بازرگانی با سابقه کار مفید نیازمندیم.»
سلام بر اهل خرد
روزی با دوست بزرگواری که آیین شیعی داشت مباحثه ای کوتاه داشتم در باب بهاییت.ایشان می فرمود که این دین ضاله است و چنین و چنان.به این بزرگوار گفتم اولا بنده معتقدم بهاییت دینیست که مسیر خود را به اشتباه رفته و ایراد بسیار بر آیین آن می توان گرفت ولی چه عیب دارد گروهی معتقد به آن باشند و این بندگان خدا کاری به کار سایرین نداشته باشند و به آنچه دارند دلخوش گردند.در ثانی این آیین هم منتج شده از همان تفکر شیعی و امام غایبیست و صرفا گناه آن اینست که دکانی در کنار دکان شما با همان محصول بنا نهاده و گروهی از مشتریان شما را جذب کرده به شما چه؟!!!این شیعه عزیز گفت آخر اینان در آیین خود دارند که باید شیعیان را کشت!!!!گفتم بوالعجب!اولا بهاییت بر خلاف بابیت پیروان خود را از هرگونه انقلابی گری بر حذر داشته و صرفا تبلیغ بی خشونت را توصیه کرده و ثانیا شما شیعیان گویا از کل جهان طلبکارید.در تمام تاریخ حتی یک مثال نمی توان یافت که اینان شما را کشته باشند اما چند مثال بیاورم که شیعیان با استناد بر حق نا حق خود از اینان و سایر گروهها به کرات به مسلخ جهل خود برده اند.حال نوریزاد گرامی!ما از این رگ گردنهای کلفت شده از این جهال بسیار دیده ایم.خود می برند و خود می دوزند.تماما بر طبل جهل خود می کوبند و توهم بر حق بودن لحظه ای آنها را آرام نمی گذارد.اگر شما پای یک کودک شیعی را می بوسیدی هرگز یک بهایی معترض شما نمی شد هرچند وقتی هر ایدئولوژی در جامعه حاکم گردد و تمام ابزار از رسانه گرفته تا رساله و از قدرت نظامی گرفته تا منابع مالی را در اختیار داشته وضعی غیر از این نخواهد داشت.شیعه و غیر شیعه ندارد.
منبع خبر وبسایت رادیو فردا
انتشارات حیان در بیانیهای که بر روی وبسایت مهدی خرعلی منتشر شده نوشته است که عباس صالحی “امروز با دسته گل و شیرینی به دفتر انتشارات حیان رفته و به خاطر اشتباه سیستم نمایشگاه عذرخواهی کرد و از دکتر مهدی خزعلی خواست تا به اعتصاب غذایش پایان دهد و تضمین کرد که تمامی خسارات را جبران کنند.”
آقای صالحی در نشستی خبری گفت که چون مجموعه زیر نظر او در صدور مجوز برپایی غرفه در نمایشگاه کتاب اشتباه کرده و پس از آنکه متوجه اشتباه شده، غرفه این انتشارات را تعطیل کرده است، خود را موظف به عذرخواهی میداند.
آقای صالحی در این نشست خبری گفت: “من دیروز در نشستی اول با خانواده ایشان و بعد با خود ایشان شرکت کردم. این ناشر هم با من صحبت کرد و معتقد بود اگر ضوابط و قوانین نمایشگاه به او اجازه نمیداده است که ثبت نام کند پس چرا این ثبت نام صورت گرفته و او هزینههایی برای حضور در نمایشگاه کتاب متقبل شده است. در اینجا بود که من به عنوان یک مدیر فرهنگی جمهوری اسلامی اخلاقا خودم را مقید دانستم که به خاطر اشتباهی که صورت گرفته است – که نباید رخ میداد – عذرخواهی کنم و این اشتباه را بپذیرم.”
منبع خبر بیبیسی، وبسایت فارسی:
پلیس بنگلادش میگوید یک وبلاگنویس سکولار در شمال شرقی این کشور به قتل رسیده است.
این سومین قتل یک وبلاگنویس در بنگلادش از ابتدای سال جاری میلادی است.
پلیس بنگلادش گفته است آنانتا بیجوی داس توسط افرادی که صورت خود را پوشانده و قداره در دست داشتند در شهر سیلت در شمال شرقی بنگلادش کشته شد.
او برای وبسایتی کار میکرد که سردبیرش در ماه فوریه در داکا، پایتخت بنگلادش به قتل رسید.
سردبیر وبسایت موکتو-مونا، در نوشتههای خود از نابردباری مذهبی در کشور انتقاد کرده بود. او نیز به شیوه مشابهی کشته شد.
قتل با قداره بخاطر انتقاد از نابردباری مذهبی! البته شاید زیاد هم بد نباشه؟ فکر کنم اگه دستشون به من یا مزدک میرسید با ناخنگیر ما رو تکهتکه میکردند که دلِ دوستانِ ضد سکولار ما هم خنک بشه!
اگرهيكل مرا كسي بمانند مزدكي ياهرخري آغشته به لجنش مي كرد چنين عصباني نمي شدم كه بخدايم توهين كند وبگويد حق من است كه خداي مسلمانان را لجن مال كنم . وتوي سيب زميني بي عرضه هم ،همانرا بي كم وكاست منتشركني؟
اين چه بي حيائي وبي شرمي است هم ازتو وهم ازايشان؟مگروجودخداونددرنظرشما مقدس نيست؟ پس اين چه مسلماني است كه توداري؟
گرمسلماني اينست كه نوري زاددارد/// واي اگرازپس امروز بودفردائي؟
پدرصلواتي مگر به من ويابه آقاسيدمرتضي دامت بركاته دعوت فدايت شوم نوشته بودي؟ كه حالا روي گل ماراببوسي كه ازاين سايت روگردان نباشيم؟ اگرمي خواهي روي گردان نباشيم چنين توهين هارا منتشر نكن. به ما چه ربطي دارد كه حكومت مادر وخواهر فلاني را فلان كاركرده است يانكرده است؟ مگرتاوان كارهاي ناشايست حكومت را مابايدبپردازيم؟
اگرمزدك وامثال مزدك راست مي گويد هرانتقادي ازدين وقرآن دارد همانند بچه آدم نقدكنند ومحترمانه بنويسند وپاسخ دريافت كنند .چرا لجن خورده هايش را دراينجا غي واستفراغ مي كند؟ وهيكل سايت شمارا لجن مال مي كند . بااين وضعيت ما مثل شما سيب زميني بي رگ وريشه نيستيم كه دراينجا بمانيم واين لچن هارا تماشاكنيم واگرهم بمقابله بمثل برآئيم اولا ماهم همانند اومي شويم واگرمحترمانه هم مقابله بمثل كنيم دادوفريادتو برمي آيد كه ازشما عالمان برازنده نبود.
اگرواقعاآقاي نوري زاد خودت دين داري ومسلماني وشيعه هستي ؟يك جوغيرت شيعي داشته باش ،دين واعتقادات مقدساتهرشخص همانند ناموس انسان است ،به دين ومقدسات انساني اگرهتك وتجاوز شود بمانند اينست كه به ناموسش تجاوزشده است . حال ميل خودت هست اگرمي خواهي ما اينجا قلم بزنيم به اعتقادات ما وبه خداي ما نبايد تجاوز وتوهين شود ازنا حيه هرمزدكي وياعقربي وكژدمي باشد . اگربه اين شرط عمل كردي مي آئيم.
وديگراينكه دست وپاي مهرداد خان را هم بايد كنترل كنيد ازحدش خارج نشود، واقعا من شرمنده شدم كه به آقاسيدمرتضي دام عزه -چنين نوشته بو د:” درديگ باز است حياي گربه كجارفته است”. خود مهرداد كه حيارا خورده وشرم راغي كرده است . بااين بي حيائي نمي دانم باز ازچه روئي ازاو سؤل مي پرسد؟
وتوصيه وخواهشي هم به برادر عزيزم آقاسيدمرتضي دامت بركاته دارم ،كه تا چندي كه اين سايت اين چنين لجنكده است چيزي ننويسند.(شاهزاده الاحقر)
……………………….
صباح الخیر یا اخی لطفا ظهر شده وخی!تو هم دنیایی برای خودت داری مصلح جان.بهترین راه برای شماها یا عادت کردن به زندگی در فضای آزاد و رها از قید و بندهاست یا کشت و کشتار دیگران و در صورت ضعف هم خودکشی!
ناظر2 به کورس: «مي خواهيد قبول بفرمائيد يانفرمائيد مهم نيست اما اين جمله شماتابلو بودن سكولار ضدديني خودرا مجسم كرده بود.»
سکولار ربطی به ضدیت با دین ندارد. به عبارتی آیتالله بروجردی و آیتالله خویی و آقای کاظمینی بروجردی سکولار هستند چون مخالف دخالت دین در حکومت، یا حکومت دینی بودند، که مطمئنا به ایشان صفت ضد دین نمیچسبد.
جامعهٔ آمریکا سکولار است، اما در آنجا کسی نمیتواند سخنان ضد دین بگوید و به مقامی انتخابی برسد. سکولاریسم تنها جدا سازی دین از حکومت (و نه حتی سیاست) است. دینداران آمریکا همچنان نقش بسیار پررنگی در سیاست بازی میکنند و در مبارزه با سقط جنین و مبارزه با لغو حکم اعدام و سایر دغدغههایشان بسیار میکوشند و قانون تصویب میکنند. اما حکومت دینی نیست و این یعنی سکولاریسم.
معتقدین به دخالت دین در حکومت، تعمدا این دو مفهوم را خلط میکنند تا مردم بیخبر را بترسانند و بگویند حکومت سکولار حکومتی ضد دین است و دینتان را برباد میدهد. یاد قدیم میافتم که مذهبیها میگفتند “کمو” یعنی “خدا” و “کمونیست” یعنی “خدانیست”.
به نظر من این وظیفهٔ مهمی است که بر دوش ماست: آگاه کردن مردم ازینکه در حکومتی عُرفی و سکولار دین و ایمان هرکس محترم شمرده میشود، مشروط به اینکه نخواهد دین خود را به دیگران حقنه کند.
” ملك ايران ”
“گفتگوی پدران با پسرانشان”
پدر مصری:
پسرم، ما دارای یکی از کهنترین تمدنهای جهان هستیم که هنوز باستان شناسان
به تمامی زوایای پیچیده آن پی نبردهاند!
پدر یونانی:
فرزندم، از سرزمین ما بزرگترین فیلسوفان جهان بر خاسته اند !
پدر ایتالیایی:
پسرم، کشور ما قرنهای متمادی دارای بزرگترین و مقتدرترین امپراطوری جهان بود !
پدر عربی :
فرزندم، آخرین پیامبر خدا از سرزمین ما برخاست و پایه گذار تمدن اسلامی در جهان گشت!
پدر ایرانی:
پسرم، ما دارای سرزمینی بودیم که کشور مصر بخشی از آن بود، دانشمندان یونانی برای کسب
تحصیل به ایران میآمدند، امپراطوری عظیم روم را چندین بار به زانو در آوردیم و هزاران سال
قبل از ظهور اسلام، امپراطوری بزرگی در این سرزمین فرمانروائی میکرد. به این میگن تاریخ !
پسر:
خوب بابا جون، پس با اینهمه عظمت و پشتوانه تاریخی، چطور شد به این روز افتادیم که واسه
رفتنِ بنگلادش هم باید تو صفتِ ویزا وایسیم؟
پدر :
احمق! بنگلادش میخای بری چه غلطی بکنی؟
برو لباستو عوض کن میخواهیم بریم امامزاده داوود، نذری داریم.
نه، نه، نه چند دقیقه وایستا، صبر اومده 🙁
با سلام
جناب مهرداد در باره ي عصر ظهور و آخرالزمان مطالبي خواهم نوشت ان شاء الله
بحث ما در باره انتشار اخبار دروغ و جعلي است
معرفي ستاد مبارزه با چرنديات اينترنتي
ستاد مبارزه با چرندیات یا گمانه ، ستاد مبارزه با چرندیات یک وبسایت بررسی شایعات اینترنتی (و گاها غیر اینترنتی) و صفحهای در فیسبوک و دیگر شبکههای اجتماعی است که به بررسی اخبار کذب و شایعات منتشر شده در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی میپردازد.
در تاریخ ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ (۱ دی ۱۳۹۱) همزمان با تاریخ موعود پایان جهان در بسیاری از شایعات سایت گُمانه دات کام، وابسته به ستاد مبارزه با چرندیات هم فعالیت خود را آغاز کردگمانه در چهار دسته بندی شایعات ایرانی، شایعات خارجی، شبه علم و داستانهای واقعی به تفکیک موضوعات و خبرهای پخش شده میپردازد و درستی و یا نادرستی آنها را بر اساس دلایلی مستدل ثابت میکند
****************
در اينجا شايعات ايراني را بررسي مي كنيم
نامههایی منسوب به عمربن خطاب و یزدگرد سوم اصالت ندارند.
http://www.gomaneh.com/2450/نامه-عمر-و-یزدگرد-واقعی-نیست/
رگی نداریم که مته به آن بنشیند که اگر رگ و ریشه ای داشتیم تا حالا هزاران بار از درد سنکوپ کرده بودیم،قبل ها در کتابهای درسی و غیر درسی و یا حکایت هایی که از زبان این و آن میشنیدیم که فلان قوم بدلیل گناه زیاد به عذاب الهی گرفتار شدند و ما شاید سرسری از آن میگذشتیم و یا اگر مذهبی بودیم فکر میکردیم که این افراد کار عجیب غریبی کرده اند و خدا در ترفت العینی همه آنهارا سنگ کرده است.
ولی الان که خوب نگاه میکنم میبینم آن داستانها ممکن است واقعی باشند ولی قرارنبوده در یک لحظه این اتفاق بیافتد الان اگر درور بر خودمان را و حتی خودمان را خوب تگاه کنیم ما هم سنگ شده ایم و دیگر رگ و حسی نداریم.و مطمئنا این یک عذابی است که بر اساس فکر مذهبی خدا و تفکر غیر مذهبی طبیعت و قانونهای آن بر ما نازل کرده اند(کرده ایم).
گناهانی مثل دروغ،تهمت،خیانت،عدم وفای به عهدو… و نتایج آن دزدی،غارت و…که منتهی به سنگ شدمان شده(حالا چه از دید مذهبی و خدا نگاه کنیم چه از دید غیر مذهبی و قوانین حاکم بر طبیعت)که هرچه کنی به خود کنی…
بنطر من چون تبیدیل به سنگ شده ایم بزودی در مقابل همان مته از هم میپاشیم و نابود میشویم تا شاید درسی باشیم برای آیندگان این سرنوشت محتوم ماست که گریزی از آن نیست
“اینها حالِ این که نگران نرگس نامی نیز باشند، ندارند.”
جناب نوریزاد ، کسانی که در سالن بودند لابد عزیزی را در بند داشتند . دریافت حال این افراد به سادگی قابل درک نیست . حالتی که ترا میبرند و معلوم نیست چند ساعت بعد به خانه بر میگردی یا به سرنوشت ستار گرفتار میشوی ، ادم را دیوانه میکند . امثال خود یا نرگس محمدی و دکتر ملکی را در نظر نگیرید . حکومت های دیکتاتوری در چنین وضعیتی میتوانند بر عمر خود بیافزایند . یکی از علل سقوط حکومت شاه این بود که در چند سال آخر دادگاه نظامی ظاهرا قانونمند شده بود و ساواک مجازات مخالفین غیر مسلح را بر مبنای قانون به دادگاه نظامی دیکته میکرد . مخالفت فردی از شش ماه تا سه سال و تشکیلاتی سه تا ده سال مجازات زندان داشت . نظم هر چند ظالمانه باشد به اندازه بی نظمی وحشت افرین نیست . اگر قانون برای عبور پیاده از سواره رو مجازات اعدام تعیین کن و دقیق هم اجرا شود ، تکلیف هر فرد روشن است .
عرفانیان و….متشکریم
“اقیانوسی به عمق یک بند انگشت”اولین باراین تعبیررا ازمعلم بزرگ علی شریعتی شنید م ومثال آنرا بارها دیده ام ازجمله دراین سایت.منظور فردی است با مطالعه نسبتأ زیاد که بدلیل بی جنبگی وکم ظرفیتی خدا رابنده نیست .به همه انگی نثار می کند .سروش ,فرزندش ,کدیوروشریعتی ودیگر روشنفکران دینی را مکاروحیله گرمی داند.خامنه ای رابرخاتمی ترجیح میدهد .وکپسول تنفروبدوبیراه گفتن به عرفان اسلامی را قورت داده.اومیداند اکثریت مردم ما مسلمان هستند ومهمترین وظیفه وچالشِ روشنفکران زدودن خرافات واحکام غیرانسانی از دامن اسلام است واین چه کاردشواری است ونیک می داند اسلام بدون عرفان اسلامی دستوراتی خشک وخسته کننده خواهد بود,وباید با خودِاسلام به مبارزه با اسلام متحجر رفت.لیکن او بدنبال راه حل نیست.به قسمتی ازکامنتش توجه بفرمایید.
{“این فایل را گوش دادم و دریافتم که آشوری فرصت مطالعه کم دارد و در مقابل حرفهای پیش پا افتاده میلانی سخن قوی طرح نمی کند در حالیکه توضیح دادن دنیای مدرن از دنیای نامدرن چندان سخت نیست}”
داریوش آشوری را کم مطالعه می داند وسخنان عباس میلانی را پیش پا افتاده.متاسفانه یا خوشبختانه بنده بوی نخوت وتکبر را خیلی زودتر ازدیگران متوجه می شوم.کسانی که (مانند///1) با مطالعه چند کتاب بدلیل کم ظرفیتی خدا را بنده نیستند.اما..{{عرفانیان}}
عرفانیان اما عین جنس است .سخنانش همان شراب آگاهی است که باید درکام مردم خرافات زده ماریخته شود,بدون ذره ای خود نمایی های فلسفی وروشنفکری,نوشته هایش براساس تجربیاتش است نه صرفأ مطالعاتش وهمین سخنان اورا کاربردی وتأثیرگذار میکند.او بخوبی ازآمار(بشدت کم )مطالعه درایران خبردارد بنابراین کامنتهایش بدون حاشیه های خسته کننده وردیف کردن اسامی متفکران وفلاسفه داخلی وخارجی است.اوبگفته خود سی سال ازایران دور است اما بخوبی ازچالشهای پیش روی آزادیخواهان آگاه است وبه عقیده من کتاب خاطرات او کتابی خواندنی خواهد بود.منصور,مازیار,آخوند سابق(بانثر زیبایش که مرحوم علی حاتمی رابیاد می آورد)ودانشجوکه جای خود دارد نیز ازاین دسته عزیزان هستند.انسان متعهد ودردمند حوصله حاشیه وخودنمایی ندارد وتنها درد رافریاد میزند.عصاره اش.؟”نوریزاد”
دوست عزیز من دربارهٔ آشوری شاید با آن دوست موافق نباشم (به نظرم، نقص آشوری نه کمبود مطالعه بلکه ضعف سخنوریست) اگر دقت کردهباشید در آن گفت و گوی خاص (که من لینکش را گذاشته و از خوانندگان نظر خواستهبودم) آقای میلانی موضع درستی نداشت. با تمام علاقهای که به عباس میلانی به عنوان یک مورخ منصف دارم و کار او را بسیار ارج مینهم، کتاب مورد بحث در آن گفت و گو (که خود آن را خواندهام) نوشتهای از آقای میلانی است که علیرغم اطلاعات درستی که ارائه میکند اما نتیجهگیریاش چندان معتبر نیست و باور کردن آن میتواند باعث عقب افتادگی مجدد شود.
ضمن اینکه به عقیدهٔ من نباید از نقد نامهای بزرگ پروا کرد. ولو اینکه از سرِ بد فهمی باشد. چون در اینصورت کسی پیدا میشود و سوء فهم را رفع میکند. اما تتبع چشم بسته باعث درجازدن است و افتخاری نیز به آن نامها نمیافزاید.
تصحیح و پوزش:
در خط آخر: تتبع ← تبعیت