سر تیتر خبرها
سخنرانی در دادسرای اوین

سخنرانی در دادسرای اوین

یک: بازوی دکتر ملکی را گرفته بودم. چهار نفر بودیم. البته چهار نفر دیگر نیز ما را همراهی می کردند. همینجور که با قدم های رنجور دکتر ملکی از شیب زندان اوین بالا می رفتیم، برج و باروی زندان را نشان همراهانم دادم و گفتم: ببین این لشگر چهار نفره به مصاف و کامِ چه جماعتی می رود!؟ یکی از سربازان، جلویِ درِ ورودی دادسرا ایستاده بود. از دور اسمش را صدا زدم و به تُرکی گفتمش: راه بگشا که ما آمدیم.

داخل قسمتِ ورودیِ دادسرا شدیم. تلفن های خود را در کیف گوهر بانو گذاردیم و کیف را تحویل سربازی دادیم و پلاکی دریافت کردیم. مردم می آمدند و داخل می شدند. تا ما آمدیم که داخل شویم، یکی از سربازان گفت: باید هماهنگ شود. به وی گفتم: مگر دیروز آن مأمور روشن روی به شما نگفت که ما چهار نفر را با احترام بداخل راه دهید؟ سرباز گفت: فرمانده ی ما کسِ دیگری است نه آن مرد روشن روی. ای عجب. پس هرچه زودتر بالاتری ها را خبر کنید که اینجا جای ایستادن نیست و پاهای دکتر درد می کند.

دو: در اینجا یک درِ چوبیِ یک لنگه کارگذاشته اند برای ورود و بازرسی بدنی، و یک در شیشه ایِ ریلیِ اتوماتیک برای خروج از دادسرا. منتها چشم حساس این درِ شیشه ای از داخل عمل می کند و نه از بیرون که ما ایستاده بودیم. گاه به گاه این درِ شیشه ای کنار می رفت و یکی از داخل می آمد و با نگاهی به ما چهار نفر از دادسرا خارج می شد و می رفت. به سربازی گفتم: ما زیادی در اینجا معطل شدیم. کاری نکنید که این درِ شیشه ای را پایین بیاورم. و به پاهای رنجور دکتر ملکی اشاره کردم: لااقل یک صندلی برای ایشان بیاورید.

سه: سربازان اختیاری از خود نداشتند و اساساً طرفِ ما بالاتری هایی بودند که از طریق دوربین ها ما را می دیدند اما خودی نشان نمی دادند. در یک آن، تا درشیشه ای کنار رفت و یک نفر بیرون آمد، من جلو رفتم و تیز از درِ شیشه ای گذشتم و رفتم به سالن انتظار که پر بود از زن و مرد و یک جای خالی نداشت برای نشستن. مستقیم رفتم بجایی که یکی دو نفر سرباز ایستاده اند و کار مردم را پیگیری می کنند یک به یک. ستوان نیروی انتظامی آنجا بود. به وی گفتم: دوستان من بیرون ایستاده اند خوب نیست. دستور بدهید بیایند داخل. ستوان گفت: باید کسب تکلیف شود. به بالا خبر داده ایم چشم. کمی صبر کنید.

چهار: پیش از ورود، آقای نعمتی شش برگ کاغذ سفید خرید و به دست من داد. نشستم و چهار تا نامه نوشتم برای سرپرست دادسرای اوین آقای تورک. یکی برای ممنوع الخروجی دکتر ملکی یکی برای ممنوع الخروجی خودم. یکی برای اموالی که سپاه سه چهار سال پیش از من برداشته و برده و یکی برای اموال دکتر ملکی که اطلاعات هرباز از خانه اش برداشته و برده. رفتم و نامه های دکتر ملکی را دادم به سرباز دم درِ شیشه ای و دکتر را صدا زدم تا این دو نامه را امضاء کند. به گوهر بانو و آقای نعمتی گفتم: از اینجا تکان نمی خورید بهیچوجه. دکتر نامه ها را امضاء کرد و داد به دست سرباز و سرباز داد به دست من. برگشتم به سالن انتظار و نامه ها را دادم به دست سربازی که کارش همین بود و پشتِ جایی شبیه پیشخوان و دخل مغازه ها ایستاده بود.

پنج: نامه ای دیگر نوشتم با امضای هر چهار نفر که: ما چهار نفر در دادسرا بست می نشینیم تا آزادی نرگس محمدی. کمی که گذشت و از بالایی ها خبری نشد، بلند شدم و رفتم پیش ستوان و به وی گفتم: ظاهراً اینجوری نمی شود بالایی را ملاقات کرد. با اجازه من برای این مردم سخنرانی می کنم همینجا. گفت: سخنرانی بکنید، من که جلوی شما را نگرفته ام. رفتم رو به مردم که سالن انتظار را پر کرده بودند ایستادم و دستهایم را بالا بردم و گفتم: من از جناب سروان اجازه گرفتم برای شما سخنرانی کنم ایشان هم اجازه دادند. ناگهان صدای ستوان بلند شد که من کی اجازه دادم؟ اما سخنرانی من شروع شده بود و زن و مرد حاضر مشتاقِ این شدند که برای نخستین بار در طول تاریخ دستگاه قضا به سخنان مردی دل بسپرند که از همه چیزش دست شسته است.

شش: با صدایی بلند که دکترملکی و گوهر بانو و آقای نعمتی نیز بشنوند، شروع کردم به سخنرانی. نه تریبونی وجود داشت و نه نیازی به بلند گو بود. قدم می زدم و برای خود فضا می پرداختم. ابتدا از شِمای کلیِ کشور شروع کردم. که: این ریختی که ما بدان دچار شده ایم از کجا ناشی است؟ چرا ما بدهکار و بیکار و معتاد و درمانده ایم؟ علت ها را از بیت رهبری و شخص رهبر شروع کردم و از طریق آقا مجتبی خامنه ای رفتم به دم و دستگاه سرداران سپاه و از مسیر جهل گستری آخوندهای حاکم سری زدم به آبروی نداشته ی کشورمان در دنیا و نقشه هایی که برای غارت و فرو کوفتن ما دست به دست می شود.

هفت: اوضاع سالن کاملاً در اختیار من بود. کار به پرسش و پاسخ کشید و سرو صدای سربازان که بر سر مردم فریاد می زدند: صحبت نکن. یعنی چیزی نپرس. بانویی چادری که با کمی فاصله از من نشسته بود گفت: شما که اینجور از دزدیِ آخوندها می گویید، من خودم آخوندم و دزد نیستم. گفتم: مرادِ من از فضاحتِ آخوندها، آن جماعت از آخوندهایی هستند که بی عرضه و بی لیاقت و بی سواد و بی خردند اما بر سرِ مسئولیت ها خیمه بسته اند و صاحب امضایند. وگرنه من کجا متعرض آخوندی شدم که سر به زندگی خودش و اهل محل دارد و یک مسیر تاریخی را در پیش گرفته مثل سایر روحانیان در ادیان دیگر؟

هشت: بانوی دیگری که او نیز چادری بود گفت: در شرافتِ رهبر همین بس که شما اینجا در داخل دادسرا ایستاده اید و هر چه به دهانتان می آید می گویید و کسی با شما کاری ندارد. این یعنی آزادی بیان. رفتم جلو و در برابر آن بانو ایستادم و با همان صدای بلند گفتم: بانوی محترم، اگر سخنان صریح مرا به شرافتِ رهبر بند می کنید، یک نفرِ دیگر در این کشور نشان من بدهید که از این آزادی برخوردار است. و گفتم: در داخل همین زندان اوین وقتی یکی را برای اعدام می برند، به پای چوبه ی دار که می رسد هر چه به دهانش می آید می گوید. من یک اعدامی ام که دار خودم را به دوش می برم. شما یک نفر از این مردمی را که اینجا در کنار شما نشسته اند نشان من بدهید که بر خیزد و همین حرفهای مرا که حرف تک تک شماهاست بر زبان بیاورد.

نه: جوانی که با همسرش در انتهای سالن ایستاده بودند، پرسید: حالا با این وضعیتی که شما توصیف کردید، ماها چه باید بکنیم؟ گفتم: حرفه ی آخوندهای حاکمیت در این است که جهل بگسترند و نان خود را در قاتقِ جهالت مردم بزنند، ما باید به عکس عمل کنیم. و این، کارِ دشواری است البته. و این که: نترسیم و بر سرِ اصولِ حیثیتیِ خود بایستیم و با ترسیدن های تمام نشدنی مان بر سرِ آن اصولِ اساسی خاک میفشانیم.

ده: مردی که از اعماق چاکری بدر آمده بود و پیراهنی بی یقه به تن داشت و دکمه ی این پیراهن را از بیخ بسته بود، سعی کرد خودی به چاکری نشان بدهد. گفت: این قضایا هیچ ربطی به رهبر ندارد. کار رهبر یک چیز دیگر است. پای رهبر را وسط نکشید. و همو کمی بعد آمد و در کنار من نشست و گفت: این راهی که می روی هیچ فایده ای درش نیست. جوابش را با سکوت دادم.

یازده: بله، سخنرانی کارش را کرد و دوستان بالایی سرانجام آمدند پایین. مرد روشن روی آمد و در برابر من قرار گرفت. به وی گفتم: شما هم مثل مدیران اسلامی دو تا خودکار آبی و قرمز دارید. با یکی موافقت می کنید برای کاری و با دیگری زیراب همان کار را می زنید. مرد روشن روی پرپر زد که راه ندادن ما توسط سربازان را به ترفند خود بند نکند، نپذیرفتم. گفتم: دوستان من باید بیایند داخل. و گفتم: من پنج دقیقه به شما مهلت می دهم که دوستانم را بیاورید داخل. وگرنه من یکی از این لنگه درهای شیشه ای را پایین می آورم. در سالن انتظار چهار لنگه در شیشه ای کار گذاشته اند که بصورت کشویی باز و بسته می شوند. مرد روشن روی کمی صحبت کرد اما من چند بار به وی گفتم: من با شما صحبتی ندارم. و گفتم: در ضمن از آن پنج دقیقه سه دقیقه و نیم باقی مانده.

دوازده: برای گذران آن سه دقیقه و نیم حوصله نداشتم. از روی نیمکت ها خیز برداشتم طرف درهای شیشه ای و به زنها و مردهایی که آنجا در اطراف پیشخوان ایستاده بودند گفتم: آقایون و خانوما لطفاً برید کنار. و از دور خیز برداشتم برای درِ شیشه ای و با لگد بر آن کوفتم. شیشه نشکن بود و نشکست. لگد دیگر نیز شیشه را پایین نیاورد. صدای ستوان بلند شد که: نزن. مرد روشن روی دوید طرف من و مرا نشاند و گفت: الآن برمی گردم.

سیزده: لگدها کار خودش را کرد. مرد روشن روی رفته بود پیش آقای تورک و موافقت او را گرفته بود. قرار شد از امروز – دوشنبه – هر چهار نفر ما در داخل دادسرا بست بنشینیم برای آزادی نرگس محمدی. تا ببینیم ترفند امروزشان چه است و با چه نقشه ای به سراغ ما می آیند. در نامه ای که از طرف چهارنفرمان به سرپرست دادسرای اوین نوشته و تحویل داده بودم، آورده ام: آقای تورک، اگر ذره ای غیرت و مسلمانی و قانون در خود سراغ دارید به ما پاسخ بدهید که: چرا بانویی را که طبق نظریه ی پزشک قانونی خودتان توانِ حضور در زندان را ندارد و مرتب دارو مصرف می کند و دو بچه ی بی سرپرست در خانه دارد، زندانی کرده اید؟ گرچه خود پیشاپیش پاسخ پرسشِ خود را می دانستم. تورک ها در این گردونه اختیاری از خود ندارند. همه ی ریسمان ها در خانه ای تاب می خورد که….. بماند!

عکس بالا ظاهراً ربطی به مطلب ندارد. به سفر دو سال پیش من به خوزستان مربوط است. نسلی را تجسم کنیم که ما همه اش برایشان سخنرانی کرده ایم و پیشاپیش بدهکار بی کیاستی های خود کرده ایمشان.

محمد نوری زاد
بیست و یکم اردیبهشت نود و چهار – تهران

فیس بوک: https://www.facebook.com/m.nourizad
اینستاگرام: https://instagram.com/mohammadnourizad/

11244926_1091999567494325_8497866242398508097_n

10609669_1091999947494287_5215658236223376160_n

11111209_1091999940827621_1274346648724519169_n

11143547_1091999930827622_5950187264883045149_nShare This Post

درباره محمد نوری زاد

86 نظر

  1. درود بر شما
    بازم قابل توجه آقا مرتضی
    جهان هستی چگونه آغاز شده / 6 دقیقه

    https://www.youtube.com/watch?v=YbSed2xav4E

     
    • جناب مشیری، با درود چندی پیش باری را در نقطهٔ‌ای دوردست تخلیه کردیم و به پشتوانهٔ محبت و مهمان نوازی آنها شب را ماندیم و وقتی‌ هم از ظواهر امر دریافتند چیزکی می‌‌دانیم و در خور اعتماد تشخیص داده شدیم، از وجود مبارک ماهواره کشف حجاب بعمل آوردند که نگو گاه برنامه آقای مشیری است و اینان شنوندگان مشتاق و ما نیز که به فراست دریافتیم به که در شنیدن در زمرهٔ ساکتون باشیم، انگار که به قدر خود افزوده بودیم و در پایان، خدای خانه بی‌ آنکه اشاره‌ای به موضوع بحث آقای مشیری کند گفت‌ انسان شریف و پاک و صادق و وطن پرستی است، ما که دوستش داریم، حرفاش به دل میشینه، همه حرفاش هم درسته. میخوام بگم خیلی‌ تاثیر گذاره، ایشان یک نفره اما به تنهایی‌ کمک شایانی به موج بیداری ایرانیان کرده. فردا صبح زود تا راه افتادیم به همکارم گفتم من دیشب قبر ولایت مطلقه را پشت چادری که بشقاب در آن استتار شده بود دیدم، این یعنی‌ همانی که بقول پدرم مردم دیگه بیدار شدن و ته دیگ بالا آمده و بقول آن فیلسوف غربی در قرون وسطی”باید به فکر یک شغل آبرومندانه برای این طبقه، یعنی‌ کشیشان که ملاهای فعلی ما باشند، باشیم” تا هر آنچه را که هرگز فرصت دریافت آنها را نداشته اند، دریابند.

       
  2. حضرت شیخ الشیوخ آیت الله العظمی امام نوری زاد دامت افاضاة – السلام علیکم ، مقدمةة ، حاجیان وقتی به مکه روند ، در رمی جمرات ، هر روزه 7 سنگ بر ” شیطان ” میکوبند تا حج اشان مقبول افتد و شیطان هم نگاه خنده دار بر بیشتر این حاجیان که : ای بچه ها و ای فرزندان من و ای ولدهای من و ای شیطونک های دست پرورده من مگر شما از جنس من نیستید که به من سنگ می کوبید ؟؟ سنگ اندازان میگویند : ای پدر بزرگوار هر سال در این روز ” رسم و آداب ” است که سنگ زنیم ، وگرنه ما هم چیزی از شما کم نداریم !. این سنگ شیطان ، حکایت این روزهای کشور است که همان کسانی اعم از رهبری و متشرعین و مؤمنین و مؤمنات و نمایندگان و … این ” مشنگ ” را با تقلب و تدلیس و … به ریاست جمهور نشاندند ( داستان سلطان شبان سیمای خودمان و نشاندن عقاب بر روی شبان بیچاره ) ، امروز در هر فرصتی سنگی به کله این ” مشنگ ” کنار نشسته می کوبند . من به دوستی 40 سال و 50 ساله رفسنجانی و رهبری و به صندلی نشاندن رهبری توسط هاشمی رفسنجانی کاری ندارم که در نهایت رهبری ایشان را مانند دستمال کاغذی مچاله کردند و به سطل انداختند و آن روزها فرمودند : نظر من به ایشان ( احمد نژاد ) نزدیک تر است !! حال استفتاء حقیر از آن مرجع بزرگوار و عالیقدر این است که : اگر در برنامه زنده دیروز و امروز و فردای سیما ، کسی مثل مصطفی کواکبیان و امثالهم یک دفعه از دهانش بپرد بیرون و بگوید : رهبری فرمودند : نظر من به ایشان ( احمد نژاد ) نزدیک تر است !چه بلایی بر سرش میآورند و خدای ناکرده اگر ایشان و یا امثالهم را از بین ببرند ، آیا ایشان و امثالهم ” شهید ” محسوب می شوند ؟

    ————————-

    سلام مبشر گرامی
    در مقام آیت اللهی ما شهید به آن کسی می گویند که در راه حفظ و اعتلای وطن و خدمت به مردم از پا در آمده باشد. والسلام
    با احترام

    .

     
  3. سلام بر اهل خرد
    در فیلم مارمولک ساخته کمال تبریزی که به نظر اینجانب تماما خرید آبرو برای بی آبرویی حوزویان بود و متاسفانه مانند بسیاری از مسایل توسط این قشر درک نشد و سبب اعتراضات بسیاری شد سکانسی بود که بسیار تامل برانگیز بود.در این سکانس وقتی رضا مارمولک قصد داشت در منزل دوستش راه و رسم آخوندی را بیاموزد و دوستش در منزل خود مشغول تماشای کانالهای تلویزیون و نمایش آن به رضا بود که هر شبکه ای که عوض می کرد آخوندی در آن شبکه مشغول به صحبت راجع به یک موضوع بود از زیست شناسی گرفته تا ماهواره و…رضا که ظاهرا شاکی شده بود به دوستش گفت بابا اینا راجع به همه چی حرف می زنن سخته یاد بگیرم!!!!!!!!!!!!!!!!!واقعا حال روز این جماعت اینه که پشت تریبون از انرژی هسته ای گرفته تا دیرینه شناسی از همه چی می گن اما کو مغز و عمق مطالب و سراسر کلی گویی!!!فراموش نکنیم اینها همونهایی هستند که علوم انسانی رو نفی می کنن و حتی تا زمانی نه چندان دور سواد و خوندن و نوشتن رو برای بانوان حروم می دونستن با این توجیه که نامحرم نگاهش به خط اون میفته!!!!!مخالف بوجود آمدن مدارس به شکل امروزی بودن!!! عینک رو حروم می دونستن با این توجیه که نشانه فرهنگ غربیه!!!و…

     
  4. چندی پیش دررابطه با اثر مهر روی پیشانی بعضی به اصطلاح مومنین بحثی بین رسول واستاد مرتضی درگرفت قسمتی ازپاسخ سید مرتضی را عینا می آورم.
    “{چه کسی گفته است که فقط پیشانی آخوندها تغییر رنگ داده؟ این سخن شما یک ادعای نادرست و غیر عینی است ،پیشانی خیلی ها دارای علامت است و آخوند هم نیستند ،من گفتم اصلا برخی موارد مادر زادی است ،یا ناشی از فشار غیر اختیاری سر روی مهر یا تکرار آن است ،پس نباید بدروغ و بدون دلیل و مدرک گفت هرکس روی پیشانی او علامت تیره ای باشد ،با داغ گذاشتن عمدی آنرا بوجود آورده است ،آخر انسان عاقل ،ثمره این کار چیست؟ و کدام عاقلی پوست خود را بعمد می سوزاند؟ و اصلا کجا گفته یا اعلام کرده اند هرکس پیشانی او دارای علامت باشد از فلان مزیت برخوردار است ؟،کمی عقل و خرد خویش را قاضی کنید و همینطور غیر منصفانه قضاوت نکنید.}”
    درپاسخ سید مرتضی چندمورد دیده میشود.
    1-مادرزادی بودن علامتی شبیه جای مهرروی پیشانی,ازخوانندگان محترم می پرسم وجدانأ تا کنون چند نفررا دیده اید علامتی مادرزادی اینچنین روی پیشانی داشته باشند.وچرا کسانی که به زعم(گفته ی)سید مرتضی علامت مادرزادی روی پیشانی دارند ازمقامات وعوامل حکومتی هستند ,رابطه ی علامت پیشانی(مادرزادی) و مقام کشوری لشکری را چگونه توضیح می دهند.
    2-{آخر انسان عاقل ،ثمره این کار چیست؟ و کدام عاقلی پوست خود را بعمد می سوزاند؟ و اصلا کجا گفته یا اعلام کرده اند هرکس پیشانی او دارای علامت باشد از فلان مزیت برخوردار است ؟،کمی عقل و خرد خویش را قاضی کنید}ایوالله جناب سید مرتضی ,براستی شما نمی دانید وجود جای مهر روی پیشانی دراین مملکت چه ثمره ای دارد واین علامت برای دارنده آن چه مزیّتی دارد؟.واقعاً شما عقل وخرد وانصاف خودرا قاضی کرده اید که ازدیگران مطالبه عقل وانصاف می کنید؟ فرموده اید نباید بدون دلیل ومدرک سخن گفت؛ خیلی ساده است تعدادی از مردم عادی ومقامات حکومتی را به نسبت جمعیت درنظر گرفته جای نیرنگ وریارا روی پیشانی آنها جستجو کنید.متاسفانه جناب استاد شما بدنبال حقیت نیستید واولین قدم یا قاعده بحث ومناظره ی مفید صداقت وانصاف است که بازهم متاسفانه……..البته بااین همه وجودِ حضرت عالی وجناب مصلح رادراین سایت شریف نه تنها مفید بلکه واجب می دانم وبرایتان آرزوی سلامتی میکنم.

     
    • ممنون جناب رضا

      بحث من بحث از دیدگاه دین بود ،من گفتم سجده کردن در دین و سجده طولانی بعنوان عبودیت و خالصا لله یک ارزش درون دینی است ،درجات اخلاص انسانها هم نزد خدا معلوم است ؛اگر کسی برای ریاکاری یا کسب جاه و مال و مقام پیشانی خود را داغ می زند این ربطی به دین و ارزش های دینی ندارد،من گفتم در برخی موارد افرادی لکه هایی روی پیشانی آنان ممکن است باشد ،نگفتم در همه موارد ،حال شما فرض کنید کسی اصلا اهل سجده است درعین حال عمل فردی یا اجتماعی او مورد نقد شماست ،بحث من این بود که نباید اینها را با هم خلط کرد ،شما عمل او را محکوم یا نقد کنید ،اما اینکه یک امری که غالبا ممکن است اختیاری هم نباشد یا واقعا کسی اهل سجده است و بدون اختیار او چنین حالتی پیش آمده بنظرم انسانی نیست بیاییم تهمت بزنیم که بله این آقا رفته قاشق داغ روی پیشانی گذاشته تا مقبول در جامعه شود ،من گفتم این نادرست و تهمت است ،و اثر پیشانی هم اختصاصی به طائفه آخوند هم ندارد ،بسیاری از مومنین و مردم عادی کوچه بازار هستند که ممکن است اهل سجده باشند و اثری هم در اثر کثرت سجود یا طولانی بودن آن بر پیشانی آنان باشد اما من گفتم معیار در شریعت اثر پیشانی نیست ،اما خود کثرت سجود یا طول سجود که خضوع در برابر ذات احدیست چرا ارزش است و چرا ارزش نباشد؟ خوب طبعا کسانی که خارج از دینند یا اهل نماز و سجده نیستند ممکن است اینرا ارزش ندانند خوی ندانند این یک ارزش درون دینی است ،اما اینکه تخمین می زنید کسانی بخاطر علامت روی پیشانی به پست و مقامی رسیده باشند من تصورم این است که این حدس درستی نیست و این باصطلاح منطقی از باب مصاحبت های اتفاقیه است ،زیرا ما در هیچ قانون کشوری یا در متن دین نداریم که اثر مهر روی پیشانی معیار برتری و شایستگی و امتیاز است ،این را دین ندارد ،حال اگر این حدس شما درست باشد من آنرا معیار نمیدانم.
      جناب احمد این بحث که خیلی وقت پیش مطرح بود و دیگر بیات شده بود ،چطور شد شما رفتید این بحث را بیرون آوردید؟!راستش را بگو دوست من چی بود واقع ماجرا؟!

       
    • رضا.م
      دوست عزیز فقط مسلمان ها هستند و آنهم شیعه صفوی که روی پیشانی بعضی هایشان علامت وجود دارد و اینها ادعا میکنند که دیندار هستند و خداوند در همان کتاب دینیشان که قرآن باشد جواب این متظاهران را داده.
      (سوره الرحمن آیه41) تبهکاران از سیمایشان و از پیشانی شناخته میشوند

       
  5. على ١گرانمايه با درودى دگر بار
    در پست قبلى گفتگوى خوبى ميان ما گشوده شد. در پاسخ پرسش من در باره علت يا دليل تحقق نيافتن تلاش هاى روشنفكران پاسخ داده بودى . بسيار عالى و سپاس از پاسخ هوشمندانه ات .اين تلاش ها را بدينسان تقسيمبندى كرده بودى :يك:اراده سياسى از بالا يا همان مدرنيزاسيون حكومتى ، دو: اراده به آموزش همگانى از طريق تأسيس مراكز آموزشى با فرم مدرن ، سه: اراده آزاد روشنفكرى و فلسفه ورزى شخصى .
    ذكاء الملك با سير حكمت و ترجمه دكارت و ميرزا فتحعلى آخوند زاده هم به گونه اى ديگر در جهت رفورم دينى از جمله آغازگران اين راه بودند.عاقبت رسيديم به حزب فقط حزب الله . على١ دوست دورادورم اين واقعاً خيلى دردناك است ؛ نمى شود گفت تلاشى انجام نشده ، البته در مقايسه با ديگر كشورهاى آسيايى عرض مى كنم . مشروطيت خيزشى پيشاهنگ بود كه آيت الله نايينى را واداشت تا در تنبيه الامه و تنزيه المله بنويسد ( در فصل سه ) كه مرجع امور عامه عموم ملت است و قانون اساسى در سياست مانند رساله عمليه است در عبادت . و در فصل چهارم بخشى به نام مغالطات در باره اصل مباركه حريت ، اصل طاهر مساوات ،و مانند اين ها بنويسد عليه روحانيانى كه هميشه از محدوديت اين اصول يا قبح آنها داد سخن مى دادند، أما عاقبت ، انقلاب ٥٧ روح شيخ فضل الله را احضار كرد. يك وقت شما از روى كتاب ها و انديشه ها به اين تراژدى مى پردازى ، يك وقت افزون بر مطالعات ، تجربه زيسته خودت را نيز از رفتار و منش مردم و حكومت ها چون يك منبع مطالعاتى مى نگرى . تلاش ها را خيلى سامانمند تقسيم كردى . از برخورد آنها به سنگ سخت گفتى . اشاراتى هم به برخى موانع كردى ؛ از جمله وصل كردن كانت و دكارت به حكماى الهى خودمان ، درافتادن به سياست و حزب بازى و انقلابى گرى ، غفلت از تفاوت مسيحيت و اسلام از نگر امكانات اصلاح و رفورم ، ناتوانى فرد در پرسشگرى و خودكاوىِ خودانگيخته .
    در مقام توصيف و گزارش همين طور است كه گفتى ، أما توصيف هم گاه ممكن است تنها توصيف بخشى از ماجرا باشد . يعنى باز مى توان پرسيد آيا آثار انديشه تنها عامل تعيين كننده است ؟چرا زمينه فرهنگى پذيراى انديشه هاى امثال فروغى و آخوندزاده نبوده است ؟ آيا براى برانگيختن يك ملت بزرگ به درك اهميت آزادى يا درك اين نكته كه حتى بهبود معيشت و كار و فضاى زندگى اش مشروط به آزادى است كارهاى روشنفكرانه كه در ميان يك اقليت دست به دست مى گردد كافى است يا تأمين امكانات رساندن پيام ها نيز لازم است ؟ اگر قبول دارى كه لازم است پس لاجرم مبارزه سياسى و مدنى نيز براى ايجاد فضاى امن و برابر گفتگو به قول حضرات از اوجب واجبات مى گردد .مثالى بزنم : فرض كن همين گفتگويى كه در اين سايت جريان دارد مكانش را به يك ميزگرد در كانال يك تلويزيون منتقل كند. ميزگردى كه دوستان روحانى نيز در كنار سكولارها و بى دين ها و ديندار هاى سكولار در آن شركت داشته باشند . در اينجا افكار همچون قدرت هايى با هم در مى آويزند . از اين نظر حتماً شمار مخاطبان و بينندكان روزافزون خواهد شد . نزاع فكرى در جامعه سرايت خواهد كرد . مردم به خواندن و فكر كردن و مباحثه در باره سرنوشت خود علاقمند خواهند شد. جامعه انسانى تر خواهد شد . سرانه مطالعه خيلى راحت رو به فزونى خواهد نهاد . اين البته تنها يك ابزار است از ابزار هاى بسيارى كه حاكمان آنها را ويژه تبليغ ايدئولوژى بنده پرور خود در غياب مخالفان كرده اند . حزب هاى سياسى ، انجمن هاى ادبى ، ميتينگ ها و سالن هاى سخنرانى ، تئاتر و سينماى آزاد و فارغ از سانسور و كنترل دولتى ، مؤسسات آموزشى آزاد هنرى و فلسفى و مانند اين ها ابزارها و معبرهاى عبور به جامعه اى هستند كه آزادى انديشه در باب دين و غير دين براى اكثر يا شمار مؤثرى از افرادش كم كم نيازى ناگزير مى گردد .افزون بر اين ها ، شرايط برابر و عادلانه گفتگو در فضاى عمومى همين توهين را نيز كه مورد بحث دوستان است كم كم به ادب گفتگو تبديل خواهد كرد .آيا ممكن نيست كه غصب يكسويه همه امكانات پيام رسانى به دست حكومت خود انديشى هاى مستقل و فردى را نيز به خلوت و انزوا و گاه ستيزه و دشنام گويى سوق داده باشد ؟
    من همچنين پرسشى را كه در باره اصطلاح ميانجى محو شونده كرده بودى فراموش نكرده ام و پاسخش را بدهكارم . اما اگر اجازه دهى اين مطلب پيچيده را بگذارم براى سرفصل بعدى ريشه ها با عنوان فرهنگ مدرن .هر پاسخى كه الان بدهم فتوا گونه خواهد بود و بنابراين پرسش را به تاراج مى دهد . در همان قسمت ريشه ها از يك سايت مايه ور فلسفى مقاله اى معرفى كرده ام كه اصطلاح ميانجى محو شونده را تا حد اوسط در قياس ارسطويى تبارشناسى كرده است . كريم مجتهدى هم مقاله اى كوتاه و عالمانه با عنوان فلسفه شلينگ دارد كه از اينترنت دسترس پذير است . اين مقاله البته ابتدايى است . اگر جوياى توضيحات بيش تر هستى جلد ٨ تاريخ فلسفه كاپلستون با عنوان از فيشته تا نيچه و با ترجمه داريوش آشورى مى تواند كمك كند . . على١ عزيز . اشتياق صحبت با تو ديگر از توانم سبقت مى گيرد . از رنج نوشتن نوشته بودى . براى من رنج بار تر از نوشتن ارسال نوشته از طريق آى پد است . سه تا چهار بار بايد تلاش كنم تا يكبارش قطع نشود . خواهش مى كنم خودت را ملزم به پاسخ دادن نكن . شاد و سرفراز باشى

     
    • عباس انعامی

      ایت الله نایینی را شورحسینی گرفته بودکه کتاب مذکور رانوشت.اما به زودی پشیمان شده به همان افکاراخوندی بازگشت.وهمه کتابهای چاپ شده را جمع اوری ومعدوم نمود.
      درباب تحقق نیافتن تلاش روشنفکران.عمده دلیل اصلی این بوده که درمتن مردم نبودندواگاهیی از توده مردم نداشتند.خیال می کردند اون باوروبه اصطلاح مدرنیته ای که با ان اشنا هستندهمه دربست ان را قبول خواهندکرد.درحالی که این نکته مهم را غافل بودند که مدرنیته فقط ابزارالات صنعتی وخدماتی نیست بلکه اول بایست افکار مردم مدرنیته شود.ازاین نکته مهم همه روشنفکران ما غافل بودندوبراهمین همیشه شکست خورده اندوخواهندخورد.مدرنیته اسباب بازی که نیست.راه مدرنیزاسیون از مسیرعقل ومنطق ست.اولین پله ان اصل ازادی وبرابری وازادی بیان ست(مثل اینکه دواصل شد)وقتی تفکری به این اصول رسیدتازه قدم در راه مدرنیته گذاشته ودر ادامه با عملکردخود در احترام به دیگران وپایبندی به قانون وتلاش وتلاش وتلاش نشان خواهد داد خواهان جامعه ای مدرن ومرفه ست.(این مدرن ومرفه درکنارهم خواهندبود)…

       
      • بله، می دانم. حق با شماست. باید می افزودم که سیر تاریخی از مشروطیت تا حزب فقط حزب الله اول در خود نایینی هم رخ داد .خود نایینی آینه بازنمای تاریخ آینده شد.توجه کن دوست من : من واژه واداشت را به کار برده ام. و در کل که نگاه کنی مشروطیت صد پله جلو تر از انقلاب 57 بود.در روحانیت که بلند گوی فرهنگ عامه بود شکاف مشروطه و مشروعه انذاخت و این شکاف به صورت مباحثه ای ظاهر شد که ده ها رساله گواه آن است .این یک رخداد تاریخی است نه نظر شخصی. شما مقایسه اش کن با انقلاب 57 که یک تک رهبر داشت با کتاب کشف الاسرار که یک سویه فرمان می داد و دیگران فرمان می بردند. بذون دیالوگ و مباحثه. مظالبی که در باره مدرنیته گفتید را قبول دارم. دوست گرانمایه پرسش این است که چرا به جای پیشرفت سیاسی پسرفت کردیم. سپاسگزار از هم اندیشی شما.

         
    • کورس عزیز همواره پرتوان باشی.

       
      • با درودی از بن جان به مسیح دوست دوراذور و به یادماندنی. همچنان مشتاق خواندن نوشته های خوب شما هستم. پیشنهادم مفهوم آزادی در شاهنامه است. امیدوارم با حضور دگربار چراغ این سایت شریف را روشن تر کنید. سرافراز و شادکام باشیذ

         
  6. با سلام ، هر از چند گاهی تو شبکه های مجازی جریان مناظره آقای صادق زیباکلام با آقایان جریان پایداری و دلواپسان تحریم مشاهده میکنم . چیزی که برای من جالب هست این مسئله هست که این آقایان خودشون رو کل مردم جا میزنند و تصورشون این هست که اینها دارن از طرف عموم مردم جامعه حرف میزنند ؟! توی شرایطی که تو این مملکت فلک زده نه انتخابات آزادی هست و نه کاندیدا ها مطابق میل عموم ملت هستند، رآی اینها به ۵٪ هم به زور می رسد که مجبور میشوند دست به تقلب های گسترده و سیستماتیک بزنند تا بلکه آبروداری کرده و به ظاهر هم شده نشان بدهند که هنوز هم از اقبال عمومی برخوردارند . یادم می آید در دوره ای از انتخابات افسر وظیفه بودم و مسئولیت انتظامات رآی گیری از نیرو های مستقر در یک پادگان آموزشی نظامی رو به این حقیر سپرده بودند اما دریغا که هیچکدام از سربازان و نیرو های مستقر در پادگان شناسنامه همراه نداشتند . پس از کسب تکلیف از مقامات ما فوق قرار شد که همگی بدون شناسنامه رآی بدهند .این است مملکت امام زمانی که در آن رآی مردم حق الناس است .از این دست اتفاقات به وفور دیده ایم و شنیده ایم و اما غرض اصلی از این مقال اینکه چرا نباید در دوره بعدی انتخابات ریاست جمهوری سرکار خانم نسرین ستوده کاندیدای ریاست جمهوری نباشد. لطفآ به ایشان بفرمائید کاندید شوند.

     
  7. بی نهایت
    11:36 ب.ظ / می 10, 2015

    سلام و درود
    جناب مصلح
    من به نوبۀ خودم از حضور شما در این سایت استفاده کردم. وجود افرادی با نگرشها و عقاید متفاوت باعث بارور شدن فضای این سایت می شود.وجود شما بسیار پر برکت بود چرا که دگراندیشان را در مقابل شما متحد میکرد!. اگر شما بروید دیگر بهانۀ این اتحاد زبانی و مجازی را از آنها میگیرید و آنها یا مجبور به نقد یکدیگر میشوند و یا با تأیید دائم یکدیگر این سایت را یکنواخت و خسته کننده میکنند و همچنین تنوع در مطالب این سایت نیز محدود میشود.وجود افراد با نگرشهای متفاوت،باعث رشد مطالعه در مضامین مختلف نیز میشود.
    این سایت و جناب نوری زاد، مدیر محترم سایت، با وجود تمامی نمایندگان افراد جامعۀ ایران و با اعتقادات متفاوت میتواند ماندگار باشد. اگر فقط مختص به افرادی از یک گروه باشد محکوم به شکست است. شما برای کمک به هدف غایی جناب نوری زاد هم که شده بمانید. البته جناب نوری زاد هم به نوبۀ خودشان با افراد معلوم الحال که بجز گسترش دشمنی بین افراد و تفرقه به هیچ چیز دیگر نمی اندیشند برخورد می کنند.من قصد دخالت در تصمیم گیری شما را نداشتم و فقط خواستم نظرم را بدهم. به قول معروف :
    صلاح کار خویش خسروان دانند.
    هر جا هستید مؤفق و پایدار باشید

    ————————–

    سلام مصلح گرامی
    من نیز دست به دامان شما می برم و از شما تقاضا می کنم که از ما رو بر مگردانید. اگر نوشته هایی موجب آشوب شما شده اند، این را بگذارید بحساب یک رویکرد تاریخی. به این شکل که: در طول تاریخِ برآمدن روحانیان، هماره یک دالان یک طرفه ای بین منبری و مستمع برقرار بوده که همه ی مردم مصرف کننده ی هر آنچیزی بوده اند که منبری می گفته. و هرگز یا کمتر مواردی بوده که مردمان بتوانند به منبری نه بگویند. حالا همه ی آن تلنبار پرسش ها سر واگشوده است. صبور باشید نازنین.
    سپاس که می مانید در این گردونه ما را تنها نمی گذارید.
    سپاس “””

    پاسخ – سلام ودرود آقاي بي نهايت گرامي
    ازلطف ومرحمت وحسن ظن جناب آقاي بي نهايت متشكرم بنده كه قابل نيستم كه مفيدفائده اي باشم اين ابراز حسن ظن جنابعالي هم حاكي ازجوانمردي وادب وارسته وحميده شما دارد .ازمراحمتان متشكرم.

    سلامي هم برآقاي نوري زادكرده باشم
    اما چه دل پري دارم ازجناب نوري زادكه مگوومپرس ؟

    پدر صلواتي چه نيازي هست كه دست به دامن ما بزنيد ؟مگردامن ما چه بركاتي دارد؟ ماكه مي دانيم دامن ما هيچ بركاتي ندارد .وروي گرداني ماهم هيچ ضرري برشما عائدنخواهدكرد . مردحسابي كسي كه ازمنبري خوشش نيايد پاي منبرش نمي رود ويا مچ منبري را مي گيرد ومي گويد اين سخنت نادرست است چنانكه من خودم چندتايش را گرفته ام . اين حرفها يعني چه ؟شمااگرغيرت ديني داشتي لجن پراكن ها درسايت تو خدايت را لجن مال نمي كردند وسايتت را آلوده به لجن نمي كردند من نمي دانم توچه حسي داري ودينداريت چگونه است؟

    اگرهيكل مرا كسي بمانند مزدكي ياهرخري آغشته به لجنش مي كرد چنين عصباني نمي شدم كه بخدايم توهين كند وبگويد حق من است كه خداي مسلمانان را لجن مال كنم . وتوي سيب زميني بي عرضه هم ،همانرا بي كم وكاست منتشركني؟
    اين چه بي حيائي وبي شرمي است هم ازتو وهم ازايشان؟مگروجودخداونددرنظرشما مقدس نيست؟ پس اين چه مسلماني است كه توداري؟
    گرمسلماني اينست كه نوري زاددارد/// واي اگرازپس امروز بودفردائي؟

    پدرصلواتي مگر به من ويابه آقاسيدمرتضي دامت بركاته دعوت فدايت شوم نوشته بودي؟ كه حالا روي گل ماراببوسي كه ازاين سايت روگردان نباشيم؟ اگرمي خواهي روي گردان نباشيم چنين توهين هارا منتشر نكن. به ما چه ربطي دارد كه حكومت مادر وخواهر فلاني را فلان كاركرده است يانكرده است؟ مگرتاوان كارهاي ناشايست حكومت را مابايدبپردازيم؟

    اگرمزدك وامثال مزدك راست مي گويد هرانتقادي ازدين وقرآن دارد همانند بچه آدم نقدكنند ومحترمانه بنويسند وپاسخ دريافت كنند .چرا لجن خورده هايش را دراينجا غي واستفراغ مي كند؟ وهيكل سايت شمارا لجن مال مي كند . بااين وضعيت ما مثل شما سيب زميني بي رگ وريشه نيستيم كه دراينجا بمانيم واين لچن هارا تماشاكنيم واگرهم بمقابله بمثل برآئيم اولا ماهم همانند اومي شويم واگرمحترمانه هم مقابله بمثل كنيم دادوفريادتو برمي آيد كه ازشما عالمان برازنده نبود.
    اگرواقعاآقاي نوري زاد خودت دين داري ومسلماني وشيعه هستي ؟يك جوغيرت شيعي داشته باش ،دين واعتقادات مقدساتهرشخص همانند ناموس انسان است ،به دين ومقدسات انساني اگرهتك وتجاوز شود بمانند اينست كه به ناموسش تجاوزشده است . حال ميل خودت هست اگرمي خواهي ما اينجا قلم بزنيم به اعتقادات ما وبه خداي ما نبايد تجاوز وتوهين شود ازنا حيه هرمزدكي وياعقربي وكژدمي باشد . اگربه اين شرط عمل كردي مي آئيم.
    وديگراينكه دست وپاي مهرداد خان را هم بايد كنترل كنيد ازحدش خارج نشود، واقعا من شرمنده شدم كه به آقاسيدمرتضي دام عزه -چنين نوشته بو د:” درديگ باز است حياي گربه كجارفته است”. خود مهرداد كه حيارا خورده وشرم راغي كرده است . بااين بي حيائي نمي دانم باز ازچه روئي ازاو سؤل مي پرسد؟
    وتوصيه وخواهشي هم به برادر عزيزم آقاسيدمرتضي دامت بركاته دارم ،كه تا چندي كه اين سايت اين چنين لجنكده است چيزي ننويسند.
    مخلص همه مؤدبان چه بادين وچه بي دين امانه بي حيا وشرمان.
    مصلح

     
    • محمد عزیز
      گرگ زاده گرگ شود…هر انچه با ادمی بزرگ شود.
      خون مردم را میمکند و بعد با گستاخی از مردم طلبکار میشوند.
      با بی شرمی میگویند:
      ؛؛؛؛ …به ما چه ربطي دارد كه حكومت مادر وخواهر فلاني را فلان كاركرده است يانكرده است؟ مگرتاوان كارهاي ناشايست حكومت را مابايدبپردازيم؟؛؛؛

      همین اینها هستن که حکومت را نگه داشتن و این جمله بالا خود گواه هست با چه کسانی رو در رو هستیم.

      عجب صبری شما دارید!

       
    • مصلح
      اگر در طی ۳۶ سال حکومت؛ این نظام به مردم حتی یکباراجازه نوشتن و گفتار صادقانه میداد وضع به اینجا نمیرسید. این بی دینی و بی ایمانی نتیجه مستقیم رفتار سران این حکومت هست.

      بی حیایی و بیرحمی از انهاست نه از این مردم!

      در روایتهای خودتان در مورد خوبیهای پیغمبر شما نوشته اید که چگونه به روی سرش خاکستر میریختن و او همچنان با مهربانی پاسخ میداد. در کل تاریخ تان شماهمش از مظلومیت اهل بیت خود سخن میگویید.

      با این نوع برخورد شتابزده؛ شما بیشتر مردم را از دینتان فراری میدهید. اگر ان خدایی که شما میپرستید به راستی بخشنده ؛ بی نیاز و مهربان هست یک بنده ی خود را که از دست ظلم به تنگ امده و به او ناسزا میگوید را خواهد بخشید. شما چگونه به خود اجازه میدهید خود را در جایگاه قضاوت برای خدا قرار میدهید؟

      این همان انحراف ولایت مطلقه فقیه هست که خود را در خایگاه قضاوت در مورد تصمیم خدا قرار میدهد.

      شما به راستی حتی به دین خود رفتار میکنید؟. شما فکر میکنید؛ شما که علنا میگویید:{… به ما چه ربطي دارد كه حكومت مادر وخواهر فلاني را فلان كاركرده است يانكرده است؟ …………} خدایتان از شما راضیست و شما به بهشت میروید و ان فرد که از روی درد ناسزا میگوید به جهنم.

      باور دارم ؛ با ان همه تفاسیرخوبی که شما از خدا دارید ان خدا راضی هست ناسزای یک مظلوم را تحمل کند ولی کسی ظلم نکند.

      خود امام اول شیعیان در همان صدر اسلام بارها فریاد نزد ؛؛ اسلام مانند پوستین وارانه شده؛؛ در یکی از جنگها نگفت ؛؛قران زنده من هستم و به قران سر نیزه اعتنا نکنید؛؛ او شبها سر در جاه نمیکرد و فریاد نمیزد ؛؛خدایا امان از نفهمی مردم؛؛………….. و در اخر وقتی ضربت خورد نگفت ؛؛ به خدای کعبه که راحت شدم؛؛؟

      مصلح؛ اگر امام اول شیعیان الان اینجا بود وما به او میگفتیم ؛؛ خواهر و مادر مردم به ما ربطی ندارند؛؛ او به ما چی میگفت؟

      مصلح؛ وقتی فقر و ظلم از یک در وارد خانه شوند؛‌ ایمان و تقوا از در دیگر خارج خواهند شد.

      و این گفته خودتان هست نه من

      عقرب
      ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
      محمد عزیزلطفا پیام قبلی من را با این پیام جایگزین کنید اگر مقدور است. تشکر

       
    • جناب آقای مصلح شما واقعا معتقید گروه حاکم خدائی دارد ویا یک ذره به دین وایمان پایبنداست .جناب مصلح مردم دلشان از روحانیت خون است وکسانی هم که میشناختند روحانیت اگربه حکومت برسند چه برسر این مردم می آورند تعدادشان کم بود ومجالی برای فریاد نداشتند .یکی از اینها مرحوم بختیار بود که فریاد زد دیکتاتوری نعلین بدتراز چکمه وپوتین است ولی کوگوش شنوائی ؟.مردم تا گلو دردروغهای جوروواجورخمینی غرق شده بودند وهیچکس فکرنمیکرد یکنفر آیت الله العظما هم میتواند دروغ بگوید وهمان دروغ را درلباس تقدس به تن مردم بپوشاند .
      بنا براین شما که ازاین دارودسته حاکم نیستید وخود را مبرا میدانید بگذارید مردم عقده های فروخورده آنها را از دل بیرون بریزند وخودشانرا راحت کنند مطمئن باشید اگربااهانتی از طرف من ویا نمونه من به خداوند بشود آنقدر ناچیزاست که خداوند میبخشاید وبقول دوستی الآن خداوند برغربت خودش دراین مملکت زار میگرید .خداوند میبیند بنام او وبنام دین چه دام هائی گسترانیده اند که بتوانند مال مردم را بغارت ببرند .پس چون خداوند خودش ناراحت نمیشود شما کاسه داغتراز آش نشوید ودفاع از پروردگار را بخودش وابگذارید .

       
    • سلام بر مصلح عزیز و گرامی.

       
  8. سلام به نوری زاد عزیز

    کورس گرامی ،نسل جوان را رابطه ای با روایت کلان دینی نیست و بخش قابل توجهی ازبراوردگان مثلا انقلاب 57 نیز انرا رها کرده اند،لذا انان برای ازاد اندیشی ، درگیربا متون و نصوص مقدس نمی باشند و از اتهام تکفیر و ارتداد نمی ترسند ،تقریبا برای اکثریتی از مردم این کشور بی پایگی فقیه شاهی واضح و روشن و نوعی هردمبلیسم عقیدتی جاری و ساری است این که این نسل مورد اشاره که خدای فرهنگی اش را وا نهاده و باور بهتری نیافته و حتی شناختی از مدرنیسم ندارد به کجا می برد مارا.باسپاس از روشنگریهایت

     
  9. علی اکبر ابراهیمی

    گر دسـت دهد خاک کـف پای نـگارم
    بر لوح بـصر خـط غـباری بـنـگارم
    بر بوی کنار تو شدم غرق و امید اسـت
    از موج سرشکم که رساند بـه کـنارم
    پروانـه او گر رسدم در طـلـب جان
    چون شمع همان دم به دمی جان بسپارم
    امروز مکـش سر ز وفای مـن و اندیش
    زان شب که من از غم به دعا دست برآرم
    زلـفین سیاه تو بـه دلداری عـشاق
    دادند قراری و بـبردند قرارم
    ای باد از آن باده نسیمی بـه مـن آور
    کان بوی شفابخـش بود دفـع خـمارم
    گر قلـب دلـم را ننهد دوسـت عیاری
    مـن نـقد روان در دمش از دیده شمارم
    دامن مفشان از من خاکی که پس از من
    زین در نـتواند کـه برد باد غـبارم
    حافـظ لب لعلش چو مرا جان عزیز است
    عمری بود آن لحظه که جان را به لب آرم

     
  10. ريشه ها ٣٠٧( قسمت ٣٠٦ ذيل پست قبلى )=٢٨٩b
    فرهنگ< فرهنگ دينى < عرفان <…

    زمين و آسمان حافظ
    ٢٨- فرضيه عارف بودن حافظ ( دنباله قسمت الف) :
    يك حاشيه : گرچه هنوز به بخش وعده داده شده فرهنگ مدرن وارد نشده ام ، گاه پيش مى آيد كه كه هم سنجى برخى از پويه هاى فرهنگ قديم با پويه هاى متناظر آن در فرهنگ مدرن ناگزير مى گردد . براى ما كه در عصر مدرن زندگى مى كنيم ، گاه پيش مى آيد كه نيك و بد فرهنگ گذشته مان تنها در پرتو اين همسنجى از راهى ميان بر و كوتاه برجسته و روشن مى گردد . نقد راستين فرهنگ قديم براى هيچ منتقدى ممكن نگشته است مگر شيوه و ابزار اين نقد را از انديشمندى مدرن ، از كانت ، از هگل ، از هيدگر ، از راينهارت كوزلك ، از نيچه ، از ديلتاى ، از چپ هاى نو ،از كاستورياديس يا از ليبرال ها و پراگماتيست ها و غير آنها برگرفته باشد. منتها براى من دريافتنى نيست كه برخى از نامدار ترين منتقدان فرهنگ ايرانى به چه دليل منابع خود را پنهان مى كنند و با چراغ خاموش حركت مى كنند. اين كتمان به چه كار مى آيد ؟ آيا ممكن نيست اين منتقدان بيش و پيش از آنچه در فضاى علنى و همگانى عرضه مى كنند خودشان هنوز از درون در استبداد ايرانى گرفتار مانده باشند ؟ به ديگر سخن آيا آنچه خوى درونى شده ايشان است ، ممكن نيست زبانم لال بيش از آزادى خواهى همان پسماند استبداد ايرانى باشد؛استبدادى كه مى گويد حقيقت تنها در كف من است ؟ استبدادى كه مى گويد: شاهم گرچه شاه بى تاج و تخت . استبدادى كه مى گويد من بايد ابتدا كننده باشم و آنكه بر ابتدا كننده بودن خويش پافشارنده است بعيد است رضايت دهد تا يكى ديگر تمام كننده باشد .حرف اول و آخر را من بايد بزنم . چرا؟ پاسخ او از اين دست است : الف كه سوادش را ندارد ، ب كه فهمش در جان لاك گير كرده ، ج بايد اول برود نوشتن را ياد بگيرد و..و..و.. . أما راستى اين ها دليل هاى حقيقى اند يا علت در جانِ ايرانى منتقد نهفته است ؟ در بخل ، در حسد به بالاتر از خود ، در همه چيزخواهى شاه درونى كه در زيستجهان خداشاهى هركس با خود حمل مى كند ؟ مى گويند بالزاك و داستايفسكى و بسيارى از نابغه هاى رمان نويسى در دستنوشته شاهكارهاى جاودانشان غلط هاى إملائي و نگارشى زيادى داشتند. غالباً در فهرست هاى منتقدان در باره ده بيست رمان برتر تاريخ ادبيات كم تر پيش مى آيد كه يكى دو اثر از بالزاك و داستايفسكى نباشد . حال اگر منتقدى همه جوانب را رها كند و با ميخ شدن بر غلط هاى نگارشى همين طور الله بختكى بگويد : '' اين بابا سواد نوشتن زبان مادرى اش را هم نداشته ، پس رمانش به مفت هم نمى ارزد '' بايد از وى پرسيد :'' شما ايرانى نيستى ؟''. در نقد فرهنگ و به طور كلى در آثارِ حوزه علوم انسانى بسى به ندرت پيش مى آيد كه اولاً نويسنده اى هيچ غلطى نداشته باشد و ثانياً حرف اول و آخر را او زده باشد و به ديگر سخن ، اثرش هيچ تأثيرى از ديگران نگرفته و از آغاز تا پايانش كاملاً بى پيشينه و بديع باشد . براى اثبات اين نگره بهتر است يكسره برويم به سراغ خودْ مرجع ترين نويسندگان . شايد هستى و زمان هيدگر و سنجش خرد ناب كانت نمونه هاى بدى نباشند . به اذعان خودِ هيدگر اگر درسگفتارهاى ادموند هوسرل نبود او قادر به نوشتن هستى و زمان نمى شد . كانت نيز خود گفته است كه هيوم مرا از خواب دگماتيسم ( جزميت ) بيدار كرد . درست و بحق است كه قانون كپى رايت حقوقى براى مالكيت هاى معنوى متون وضع كرده است ، چرا كه جانمايه هر متنى آن افزوده تازه اى است كه نويسنده به تاريخ مراوده متن ها افزوده است ، اما از اين افزوده كه بگذريم هر متنى سهمى است در مراوده بين متون . به بيانى كمى فنى تر هرمتنى محل نزاع ( topoi) يا نقطه اى در جهان بينا متنى (inter-textual) است. بنيادى تر كه بنگريم محال است كه يك متن جهانى در خودفروبسته و كاملاً قائم به خود باشد . چرا ؟ چون زبانى كه متن به آن نوشته شده است عمرش بسى دراز تر از متن است و از متن بيرون مى زند ؛ هم به سوى گذشته و هم به سوى آينده . اين زبان در متن زاده و آغازيده نشده و در متن نيز به پايان نرسيده است . text ( متن ) در لغت نيز به معناى بافته شده و منسوج است . در اصل لاتينى textus يعنى بافت و texere يعنى : بافتن . متن بافته اى است كه نخ ها و كامواهاى آن از زبانى گرفته شده كه متن در آن بارآمده است . text در يك context روييده است . context همبافتار و همتافته اى است كه زمينه و زمين رويش متن است . بنيادى ترين زمينه متنِ نوشتارى زبان است ، زبان صرفاً با تكرار و ورد خوانى ورز نمى آيد. اگر تنها انسان ناطق است از آن روست كه انسان وجوداً خود را براى يك غير اظهار و بيان مى كند . او وجودى گشوده بر جهان دارد ، او از خودش به سوى ديگرى ترامى فرازد يا فرامى رود . ex-press در انگليسى و فرانسوى و لاتينى و Aus-drück به آلمانى كه در زبان متداول معناى بيان مى دهند در معناى اصلى لغوى به معناى فشار به بيرون يا به قول يكى از مترجمان به معناى برون- فشارش اند . خود واژه هاى اظهار و بيان نيز تا حدى اين سرشت هستى شناسانه را مى رسانند ، چون به معناى آشكار كردن امر نهفته يا درونى اند . بريدن و انقطاع از خلق ( يا ديگرى هاى انسانى ) كه عارفان مدام از آن دم مى زدند غيرانسانى و اساساً متناقض است . انسان همين كه لب به سخن باز مى كند به يك ديگرى خطاب مى كند و زبان تا آنجا كه همه مكاتب زبان شناسى نشان مى دهند از ظهورات انسانى است و هيچ خاستگاه مرموز و ماوراء الطبيعى ندارد ، اما حتى اگر فرض كنيم كه نخستين بار خداوند اسماء را به آدم آموخته است ، باز هم بيدرنگ آدم آن را براى گفتگو با حوا به كار برده و فرزندان وى نيز چنين كرده اند . بدون زبان هيچ انديشه اى عيان نمى شود . بدون عيان شدنِ انديشه ها هيچ مشاركت و تبادل فكرى اى رخ نمى دهد ، بدون چنين رخدادى هيچ فرهنگ و تمدنى بنا نمى شود و بنا نمى شد ، هيچ متنى پديد نمى آمد ، هيچ كس از ديگرى شناختى جز در محسوسات مشترك حيوانى يا شناخت حسى بدوى پيدا نمى كرد و در يك كلام انسان در حد همان zoon و bios يا زيست حيوانى و جبرى متوقف مى ماند . در مناسبات خواجگى و بندگى يك تن مى خواهد خود آزاد باشد و ديگران تابع يا subject به مفهوم قديمى و در عين حال لغوى اش ، يعنى زير- افكنده .آيا منتقدى كه ميل دارد همه بدون استثنا تابعش باشند و زير علمش سينه بزنند يك جاى كارش هنوز در استبداد ديرينه گير نكرده است ؟ آيا او هنوز خوى شخص پرستى را در ژرفاى ناخودآگاهش نهفته ندارد ؟ تكروى ، و توهم اول و آخر بودن آيا نمى تواند از موانع آن هميارى و مشاركت سترگ و پركشمكشى باشد كه در نظر حاكمان ما نشانه بحران غرب و حسرت يقين آرامش بخش شرق محسوب مى گردد ؛ يا به ديگر سخن كلاهى كه بر سر خودمان مى گذاريم ؟
    انديشه مدرن غوغايى پايان ناپذير و پويا از نزاع انديشه هايى است كه شما هر بخش آن را كه خوب مطالعه كنى حتى اگر ضد بيشفرض هايت باشد دست كم فكر كردن را مى آموزى . اينكه تلويزيون ما دايماً مى گويد غرب به بحران رسيده شايد بيراه نباشد ، اما آن را غلط مطرح مى كنند تا خر خودشان را برانند . مدرنيته سراسرش بحران و كشمكش با بحران است و اين بحران پيامد محتوم آزادشدن انديشه و جرأت تفكر بدون عصاى زير بغل است ورنه بله ، گوسفند كه بحران ندارد . آدم مطيع كه بحران ندارد ، رعيت كه بحران ندارد . بحران بهاى آزادى است و لفظ critical هم يك معنايش بحرانى است . كسى كه هيچ چيز براى او critical و problematic يا بحرانى و نقدپذير و پرسيدنى نشود كه بحران ندارد . او آدم مطلوبِ حكومتِ توتاليتر است : آدمِ تقليل يافته به معيشت و تن . او آدمى است كه چنان با زنجيرهايش خوگرفته است كه به آنها عشق مى ورزد ، بر آنها دست نوازش مى سايد و به خاطر آنها حتى به پيشباز مرگ مى رود . او همچون زندانى اى است كه زندان را با همه زجر هايش بر آزادى ترجيح مى دهد چرا كه با مسؤوليت زندانبان زندگى مى كند و خود از مسووليت زيستِ آزادانه فارغبال است گرچه در اين فارغبالى گاهى هم مرثيه دلتنگى و غربت و عسرت مى سرايد، چرا كه به هرحال انسان است و وجوداً ميلِ گشودگى دارد . اما اين گشودگى با تشويش انتخاب و اختيار همبسته است و ذات آن در بحران است . انسانيت خوشامدگويى به همين بحران است و انديشمندان مدرن نيك دريافته اند كه رهرو راهِ صادقانهِ كشمكش با اين بحران راهى است كه با همراهى ديگر انسان ها پيموده مى شود .شوربختانه بايد گفت كه در روان روشنفكر منتقدى كه حقيقت را محصور در كار يكه تاز خود مى بيند هنوز زنجير هاى كهن خانه كرده اند ليك به صورتى درونى شده و دگرديس گشته .
    در پويه هاى فرهنگ گذشته به عرفان و كشمكش عارفان با شريعتمداران زمان كه مى رسيم تازه چشممان به جمال مبارك واژه آزادى روشن مى گردد . اصطلاح ميانجى محو شونده براى بيان اين دگرگونى در درون فرهنگى دينى شايد درخور ترين مفهوم باشد .بايد ببينيم عارفان چه معبرى ساختند و چرا بايد آن را به مثابه ميانجى محو شونده بشمريم . آيا ''برزخ جامع'' بيانى از نفس بحرانى بودن انسان نيست ؟ حافظ و عين القضات اشتياق آزادى را تا كجا پيش بردند و چرا اين آزادى جويى نمى تواند بحران نيمبندى را كه با تأويل دگرگونه باطن دين پديد آورده است تا به آخر تحمل كند و دگربار در نوع ديگرى از جبر و بندگى فرونغلتدد ؟ من به هيچ وجه باور ندارم كه بدون بازانديشى انتقادى گذشته خود قادر باشيم يكشبه از تاريخ فرهنگ و زبان خود به جهان انديشگى مدرن جست بزنيم ، چرا كه پسماندهاى سخت جان اين گذشته در ژرفاى ناخودآگاه ما در برابر هرآنچه آرامشمان را برآشوبد نستوه و خستگى ناپذير مقاومت مى كند .وقتى كه برخى از نامدارترين روشنفكران ما هنوز گرفتار تك روى شاهانه و اقتدار طلبى انحصار طلبانه و توهم يكتا بودن و نقدناپذير بودنِ كارنامه هاى نوشتارى خود هستند ، وقتى كه زبان آنها در جايى كه نقد مى شوند نقاب از چهره يك جامع الحكمتين قرون وسطايى برمى دارد و كم تحملى آنها را در برابر مخالف و منتقد فاش مى سازد ، وقتى كه براى حفظ قلعه سرمايه فكرى خود به آسانى به اين باور تن نمى زنند كه در كوران مبادله بينا متنى تنها ''اداى سهم '' (contribution) كرده اند و وقتى كه همه پرسش ها را در كار خود پاسخ يافته مى انگارند ديگر حساب مردم عوامى كه حاملان بالفعل فرهنگ اند روشن است . مشكلى كه مترجمان براى يافتن معادل فارسى دقيقى براى همين واژه contribution انگليسى يا Beiträge آلمانى دارند آيا نه از آن روست كه مفهوم مساهمت فكرى و بينا اذهانى و بينامتنى به عنوانى نامى نوعى براى يك متن در فرهنگ واژگان ما هيچ پيشينه اى ندارد ؟
    در قسمت هاى قبلى بررسى چند مفهوم مدرن همچون فرديت خود مختار ، جامعه خودسالار، دموكراسى ، پرسشگرى انتقادى ، و خودانديشى به اين نتيجه رسيد كه در فرهنگ قرون وسطى اين مفاهيم يا اصلاً مطرح نبوده اند ، يا كسانى به هرحال به سبب مراوده فرهنگى در اثر جنگ ، تجارت ، ترجمه ، و غيره از برخى از مفاهيم انديشه فلسفى يا سياسى يونان – يا غرب آن روز – خبر دار شده و بى درنگ از بيم ضلالت و بى بهره شدن از مشكوة نبوت از آن ها روگردانده يا آنها را در خدمت الهيات درآورده اند . شاهد آوردم كه عبدالكريم شهرستانى در آغاز سده ششم هجرى از دموكراسى آتنى بى خبر نبوده است ، اما همچون مصباح يزدى از اينكه عامه نقش اصلى در تعيين امور عامه داشته باشند وحشت كرده است . تا اين وحشت از نهاد انسان رخت بر نبندد ، تا انسان خطر آزمودن بحران را به جان نيازمايد تفكر نيز هرگز به خودسالارى اش پايبند نمى ماند بل در نيمه راه يا چه بسا در همان آغاز همچون آزادى عارفانه در دگر سالارى محض آرام مى گيرد

     
    • با درودی ازبن جان به کورس گرامی : .. در اندیشه ایم تا زنگار های باقی مانده از جهل را از اندیشه انسان ها بزداییم ..

       
  11. كانال اخوند ها ”

    امروزه در ايران تنها كانالي كه اخوند ها توش نيستند،

    كانال كولره !

    ولي كسي چه ميدونه ! اگه روزي روزگاري، تغي به توغي خورد، شايد

    تنها كانالي باشه كه بشه اونجا پيداشون كرد!

    * * *
    حاج اقا! صدام حسين رو يادت مياد كجا پيداش كردن؟ 🙁

     
    • فرزند پدر(مدنبی)

      حاج آقا صدام رو بله حاج آغا رو نمی دونم……..ولی بیچاره دیکتاتورا جدا بیچارن..اسد یعنی شیر..اما از موش ترسوتر……سرهنگ قذافی هم بله …بیچاره از سوراخ موش تا دراومد بدون عمل پروستات به آغا مبدل شد….نمی دونم از ترس تو کدوم قال موش ها خزیدن…..

       
  12. اعتبار گذرنامه امارات و ایران

    حسین علیزاده
    در خبری در خور تأمل که نشان از تحولی مهم در همسایگی ایران دارد، دارندگان گذرنامه های امارت از نیمه اردیبشهت ۱۳۹۴مجاز خواهند بود بدون اخذ روادید به تک تک کشورهای عضو پیمان شنگن در اتحادیه اروپا سفر کنند. به این ترتیب، امارات تنها کشور عربی و مسلمان است که تا این درجه از تسهیلات را از ناحیه اعضای شنگن دریافت می کند. متقابلا اعضای پیمان شنگن نیز معاف از دریافت روادید برای ورود به خاک امارات هستند.
    بدیهی است این اقدام، تاثیر مستیقم بر گسترش بیش از پیش مناسبات تجاری میان دو طرف خواهد داشت. اما، آنچه در خصوص این خبر درخور تامل است، این نیست که مناسبات دو طرف رو به فزونی خواهد گذاشت، بلکه این واقعیت است که چنین تسهیلات کنسولی از سوی کشورهای اروپایی برای امارات در حالی صادر شده که عموما این کشورها مظنون به رفتار تروریستی عرب ها و مسلمان ها هستند.
    به بیان دیگر، به رغم اینکه امارات کشوری عرب و مسلمان است، لغو ویزا برای امارات نشان از آن دارد که کشورهای عضو شنگن از ناحیه اتباع اماراتی نگران اقدامات تروریستی یا مفاسد اقتصادی نیستند در حالی که این نگرانی مثلا نسبت به اتباع کشور ثروتمندی مثل عربستان همچنان وجود دارد.
    بنا بر این، ملاک چنین تصمیمی نه صرفا قدرت اقتصادی امارات است که اینک رقمی بالغ بر ۵۵ میلیارد دلار حجم روابط تجاری با اتحادیه اروپا را در کارنامه خود به ثبت رسانده، بلکه تصمیمی ناشی از رفع نگرانی تک تک این کشورهای اروپایی است که نگران اقدامات تروریستی و یا مفاسد اقتصادی از قبیل پولشویی توسط اتباع اماراتی نیستند.
    احراز چنین اعتمادی، آن هم از سوی ۲۶ کشور اروپایی عضو پیمان شنگن، دستاورد کوچکی نیست و از همین جا باید انتظار داشت که امارات در گام بعدی به لغو روادید با کشورهایی مثل امریکا و کانادا بیاندیشد.
    نزاکت و نزاهت امارات را که منتهی به این چنین تصمیمی از سوی اعضای شنگن شده، می توان در پیام وزیرخارجه امارات خطاب به شیخ خلیفه آل نهیان، رئیس دولت امارات، به وضوح دید که گفت: “این معافیت نشانگر تایید پارلمان اروپا از موفقیتهایی است که کشور امارات را به سرچشمه ای الهام بخش برای بسیاری از کشورهای منطقه تبدیل کرده است. ”
    اخذ گذرنامه اماراتی
    آیا تصوری دور از واقعیت است که خیل گسترده ای از اتباع ایرانی مقیم امارات در صدد باشند با دریافت تابعیت اماراتی، چنین گذرنامه معتبری را در دست داشته باشند تا بتوانند بدون دردسر به اتحادیه اروپا سفر کنند؟
    غرض از طرح این پرسش این است که با سقوط ارزش گذرنامه ایرانی، آیا دور از انتظار است که خیل ایرانیان مقیم امارات آرزومند تابعیت اماراتی باشند؟ مگر کسی باور می کرد که بالغ بر شش هزار شرکت ایرانی در امارات به ثبت برسد که حجم بزرگی از سرمایه ایران را به امارات منتقل نماید. اگر این واقعیت اینک رخ داده که هزاران سرمایه دار ایرانی و فعال اقتصادی به امارات کوچ کرده اند، چرا نباید تصور کرد که آرزوی آنان دریافت گذرنامه معتبر اماراتی باشد؟
    امارات و ادعای حاکمیت جزایر سه گانه
    قدرت گرفتن چنین قطب بزرگ اقتصادی در جنوب خلیج فارس آن گاه هراس انگیز است که در یاد داشته باشیم امارت متحده عربی، مدعی مالکیت جزایر تنب کوچک و بزرگ و ابوموسی است. از یاد نباید برد که تا اینجای کار، امارات حمایت کامل اتحادیه عرب و شورای همکاری خلیج فارس را با خود همراه دارد تا آنجا که اتحادیه عربی در قطعنامه های متعدد خود ایران را “یکی از دو اشغال کننده سرزمین های عربی” توصیف می کند.
    در حالی که قطعنامه های اتحادیه عرب، اسرائیل را دیگر اشغال کننده سرزمین های عربی می داند، برابر نشاندن ایران با اسرائیل، اقدام معنی داری است که به ابتکار امارات و با حمایت اتحادیه عرب مدت هاست علیه ایران به جریان افتاده است.
    با در نظر گرفتن دیپلماسی سازمانی امارات در مجموعه شورای همکاری خلیج فارس و اتحادیه عرب و اینک روابط تنگاتنگی که این کشور با اتحادیه اروپا پیش برده، باید انتظار داشت که امارات از همه توان اقتصادی و دیپلماتیک خود برای چنگ انداختن به جزایر سه گانه دریغ نورزد.
    بی دلیل نیست که امارات یکی از مخالفان جدی توافق هسته ای ایران و ۵+۱ است که بالقوه امکان تجدید نظر در روابط ایران و غرب عموما، و ایران وامریکا را خصوصا، در بر دارد. انزوای ایران (که آرزوی اماراتی هاست)، تاثیر مستقیم بر روند کاهشی پول و گذرنامه ایرانی خواهد داشت.
    اعتبار گذرنامه ایرانی از کجا تا کجا
    هاشمی رفسنجانی که در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی، منهای پست رهبری همه مناصب مهم را تجربه کرده، در قوت و اعتبار گذرنامه ایرانی در رژیم گذشته خاطره ای را نقل قول کرده که عمیقا درخور تأمل است. او در خاطرات خود نوشته: “خودم با ماشين همه کشورهای اروپايی را گشته و رانندگی کرده ام. از اين کشور به آن کشور که می‌خواستم بروم فقط پاسپورتم را نشان می‌دادم. اما حالا ايران به جايی رسيده که مردم می‌ترسند همسر خودشان را با خود به سفر خارجی ببرند چون به آنها بی‌احترامی می‌شود.”
    قضاوت فردی همچون هاشمی رفسنجانی که از مهره های اصلی نظام جمهوری اسلامی است، خود گویای مصیبتی است که بر گذرنامه ایرانی رفته همچنان که اگر او بخواهد همین گونه صادقانه به قضاوت در ارزش پول ایران بنشیند، سخنی مشابه خواهد گفت.
    سقوط اعتبار گذرنامه ایرانی حقیقتی عریان است که حسن روحانی در مقام رییس جمهوری اسلامی نیز به آن اعتراف کرده است. روحانی در کمپین انتخاباتی خود گفته بودکه “اعتبار را به گذرنامه ایرانی باز خواهد گرداند.”
    بر اساس طبقه‌بندی شرکت هنلی و شرکا (شرکتی که در زمينه اقامت و شهروندی فعاليت می‌کند) در سال ۲۰۱۳، اعتبار گذرنامه ايران از ميان ۹۳ کشور جهان در رتبه ۸۶ قرار داشت. پاکستان، سومالی، عراق و افغانستان در انتهای اين جدول هستند.
    حال اگر اعتبار گذرنامه امارات را با وضعیت امروز گذرنامه ایرانی مقایسه کنیم، جای تردید باقی نماند که پس از انقلاب اسلامی و تا اینجای کار، گذرنامه ایرانی روند کاهش اعتبار و گذرنامه اماراتی روند افزایش اعتبار را پیموده همچنان که همین وضع در مورد واحد پول ایرانی و امارات رخ داده است.
    از یاد نباید برد که اعتبار پول و گذرنامه هر کشور در گرو اعتبار بین المللی آن کشور است. این بدان معنی است که اگر اعتبار بین المللی یک کشور در میان دیگر کشورها مخدوش شود، آثار آن را می توان به وضوح در واحد پول آن کشور و همچنین گذرنامه آن مشاهده کرد.
    موفقیت چشمگیر گذرنامه اماراتی که امروز مجوز ورود به حوزه شنگن را دریافت کرده در اثر اعتبار بین المللی است که امارات برای خود رقم زده و باید انتظار داشت مسیر پیشرفت را همچنان بپیماید.

     
  13. کشته مرده ادب و ادبیاتتم نوری زاد گرامی

     
  14. سلام به نوری زاد. این هم نامه به جوانان اروپا و آمریکا بعد از نامه خامنه ای به آنان:

    عزیزان اگر میخواهید با اسلام رحمانی آشنا بشید به ایران بیایید.البته فقط از ایران فرودگاهش را خواهید دید و درآنجا بازداشت شده مدارک شما ضبط خواهد شد و مستقیم به جرم جاسوسی علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی راهی اوین خواهید شد.پس همانجا بمانید و با سرعت خوب اینترنتی که کشور شما به شما هدیه داده به یوتیوب سر بزنید ما در اینجا به این سایت دسترسی نداریم چون حرام است و این جمله را سرچ کنید: خامنه ای قاتله ولایتش باطله.به خوبی متوجه میشوید که چرا این نامه برای شما بیگانگان نوشته شده.این شعار ما جوانان ایرانی در خیابان ها بوده و هست. این شخص عامل اصلی کشتار مردم در سال 88 میباشد.اگر هنوز باور نکرده اید در گوگل سرچ کنید کهریزک. تا با اسلام رحمانی داخل ایران بیشتر آشنا شوید. شما این حق را ندارید بدون مطالعه از اسلام متنفر باشید.باید بدانید در سال 67 اسلام چه رافتی به خرج داد. در قتل های زنجیره ای مهربانی و دل رحمی اسلام را جویا شوید.عزیزان اروپایی هم اکنون که رهبر مسلمین جهان به شما نوید آزادی و مهربانی در اسلام را میدهد امید کوکبی این نابغه ایرانی به جرم همکاری نکردن با شیطان در سیاه چاله های زندان اسلام عزیز است.عزیزان شما اصلا میدانید ستار بهشتی کیست؟ سرچ کنید ستار بهشتی تا داغ مرگش را در چهره ی مادرش ببینید.شما حق ندارید انقدر راحت از اسلام بگذرید.اسلام عزیز کاری کرد تا یک جوانان به تنومندی ستار بهشتی در عرض 2 روز زیر رافت اسلامی اعتراف کند و کشته شود.جوانان اروپایی و امریکایی شما میدانید اختلاس چیست؟ من به نمایندگی از جوانان ایرانی برای شما شرح میدهم. اختلاس یعنی اگر یک نفر از سر گرسنگی نانی دزدید 4 انگشتش شامل رافت اسلامی خواهد شد اما اگر یک شخص دیگر میلیاردها میلیادر سرمایه ی ملتش را به غارت برد اسلام عزیز حق ندارد آن را کژ دهد.چون اسلام سراسر مهربانی ست و در اخر اگر میخواهید عمق مهربانی را لمس کنید با نام حقیقی خود از نماینده ی خدا در فیسبوک انتقاد کنید تا طعم آزادی زیر سایه ی اسلام عزیز را بچشید.

     
    • چقدر اسلام اسلام میکنی . این چیزی که به خورد ما دادند اسلام نیست . اسلام خمینی و خامنه ای است .اینها کاری کردند که گوچک و بزرگ از دین اسلام متنفر شوند و این بزرگترین هدف خمینی بود

       
  15. به یاد محمد رضا عالی پیام

    ۶
    ۰

    شعر ترسوها از “هالو”

    youtube.com ‫

    video thumbnail

    چرا اینگونه از موی زنان ارشاد می ترسد//
    از این موی رها گشته به دست باد می ترسد//

    لباس تیره در بر کن لباس قهوه ای مشکی//
    چرا چونکه طرف از رنگهای شاد می ترسد//

    کند نابود آثار تمدنهای پیشین را//
    از آنچه آورد تاریخ را در یاد می ترسد//

    به یاسوج از نماد آریو برزن و شمشیرش//
    و در ساری هم از سرباز قوم ماد می ترسد//

    چنان چون طالبان که می هراسیدند از بودا//
    رفیق ما هم از سنگ و گچ و فولاد می ترسد//

    فقط باید ببوسی دست و گویی بل بله قربان//
    از اندیشه از استدلال از استعداد می ترسد//

    بزن خود را به آن راه و بگو چیزی نفهمیدم//
    که او از هر کسی دوزاریش افتاد می ترسد//

    هم از سرخی گل ترسد هم از سبزی برگ آن//
    از آن سروی که محکم جای خود استاد می ترسد//

    نه تنها از زبان سرخ و از سرهای سبز ما//
    از آن دیگی که بوی قررمه سبزی داد می ترسد//

    زمانی می هراسید از تجمع های ملیونی//
    ولی امزوز روز از تک تک افراد می ترسد//

    کسی که منطق او داد و فریاد است و فحاشی//
    برای چه خودش از واژه ی فریاد می ترسد//

    بزن بر فرق ما تا می توانی تیشه ی خودرا//
    عزیزم کوه کی از تیشه ی فرهاد می ترسد//

    گذشت آن دوره ای که می رمید آهو زصیادان//
    کنون از سایه ی خود نیز هر صیاد می ترسد//

    کبوتر می کند پرواز هم بال پرستوها//
    و جغد از اینکه رفته هیبتش بر باد می ترسد//

    زمانی می رمید از چوب و باتوم آنکه می فهمید//
    ولی حالا چماق از کله ی پرباد می ترسد//

    ندارد ماهی آزاد خوف از تور ماهیگیر//
    کنون قلاب و تور از ماهی آزاد می ترسد//

    نمی ترسد دگر شمشاد از داس و تبر زیرا//
    که امروزه تبر از قامت شمشاد می ترسد//

    بلی جانم گذشت آن دوره و امروزه لولو هم//
    چنین از بچه های این خراب آباد می ترسد//

    خدایا میشود روزی رسد گویند ای هالو//
    ببین وارونه شد مادر زن از داماد می ترسد//

    بخند ای هموطن قهقه بزن این خنده ها خاری است //
    به چشم آنکه از این قلبهای شاد می ترسد//

     
  16. مازیار وطن‌پرست

    جناب آقای نوریزاد
    مجید توکلی شرف جنبش دانشجویی آزاد شد. اگر او را دیدید سلام ما را هم برسانید.

     
  17. نظر دهندگان محترم
    1- آقای علی خامنه ای شعار حمایت از تولید داخل راه انداخته است حالا واقعیت چیست: “”گزارش ها می گوید که ارزش بازار سهام ظرف ماه های اخیر از ۳۱۴ هزار میلیارد تومان به ۲۸۳ هزار میلیارد کاهش یافته است.رکود حاکم بر بازار از جمله مهمترین دلایل افت شاخص بورس عنوان می شود””.
    2- آقای علی خامنه ای شعار پیشرفت میدهد و هر از گاهی آمارهائی در زمینه پیشرفتهای چشم گیر را فریاد میکند.این روزها تجمع اعتراضی در گوشه و کنار مملکت به گوش میرسد. فقر بیداد میکند. گرانی بیداد میکند. نارضایتی عمومی فرا گیر است.آخوند هم مشغول کار خود که همانا ادامه زندگی در زمینه گسترش جهل و خرافه دینی و مذهبی و بالا کشیدن ثروت ملی است، میباشد.
    3- جماعت باند آخوند یت حاکم در ساختمان بهارستان( ساختمان مجلس شورای ملی) که خود را نمایندگان مجلس شورای اسلامی مینامند یکی دو روز پیش جیغ بنفش کشیدند که:
    درخواست نمایندگان از دولت: نتایج مذاکرات هسته‌ای برای بررسی به مجلس ارائه شود.
    امروز: مجلس شورای اسلامی
    هیئت رئیسه مجلس: طرح مقابله با مصوبه سنای آمریکا فعلاً لازم نیست
    سخنگوی هیئت رئیسه مجلس شورای اسلامی ایران می‌گوید که طرح سه فوریتی برخی نماینده‌های مجلس برای مقابله با مصوبه اخیر سنا درباره برنامه هسته‌ای ایران، فعلاً لازم نیست.
    اینها راه یافتگان به مجلس شورای آخوندی و نوکران ولایت مطلقه فقیه بخشی از باند حاکم هستند که با سرمایه ملت، ایران را به این روز فلاکت بار انداخته اند.
    ما ملت هم نشسته ایم و تماشا میکنیم چرا چون فرهنگمان آلوده به میکرب جهل و خرافات دینی و مذهبی است.
    4 – رژیم ولایت مطلقه فقیه را مجبور کرده اند که گالن سم هسته ای سر بکشد ولی دیکتاتور باید در داخل ذهاک وار ظلم وستم کند تا بتواند به زندگی ظالمانه خود چند صباحی دیگر ادامه دهد لذا امثال خانم نسرین محمدی را به زنجیر میکشد تا هر سو سوی چراغی را به نظر خودش خاموش کند.دیکتاتور نمیداند یا نمیخواهد بفهمد که چراغ انسانیت و آزاد منشی که روشن شود دیگر نه تنها خاموش نخواهد گردید بلکه از گرما و انرژی و نور خود سایر چراغهای خاموش و سرد شده را روشن و گرم خواهد کرد. دیر و زودش بستگی به خود ما ملت دارد که چه وقت تصمیم خواهیم گرفت که خود را از چنگال فرهنگ ارتجاعی جهل و خرافات دینی مذهبی رها کنیم و زندگی انسان وار را در ایران رواج دهیم.
    به امید رشد عقل و خرد در حد اعلا در فرهنگ ما ایرانیها و جایگزینی آن با جهل و خرافات دینی و مذهبی تازی. به امید روزی که به دست ما ملت ایران سیستم سیاسی ایران یک سیستم سکولار و دموکرات بر مبنی قوانین روز بشری بگردد و دولتی بر امده از مردم برای مردم و پاسخگو به مردم تشکیل دهیم. به امید روزی که در ادبیات پارسی هیچ واژه دینی مذهبی وجود نداشته باشد
    ننگ بر دیکتاتور و سیستم دیکتاتوری از هر نوعش
    پاینده ایران
    مهدی

     
  18. مهرداد گرامی سید مرتضی آخوند است و عاشق بحث و سفسطه و مغالطه.بیش از دوسال است که دراین سایت ایشان می شود گفت که با کامنتهای درازی بین 7000تا 10000 کلمه ایی هل من مبارزه طلبیده اند و رطب و یابس بافته اند. حرف ایشان در کامنتی که در جواب مازیار گرامی نوشته بودند حرف تازه ایی نیست.ایشان نه اهل تغییرند و نه ما امیدی به تغییر ایشان داریم.بنابراین بحث با چنین افرادی کشمکش است نه بحث.ایشان ناراحتند که مثلا چرا جناب مازیار از هانا آنت(برداشت من از نوشته اش اینست که جنسیت ها آنت را نمی دانسته!؟ ولی برای آگاهی ایشان بگویم که ایشان خانم هاناآنت است نه ضعیفه و مادر بچه و عیال و منزل …) مثال آورده و نه مثلا از مطهری یا فلاسفه اسلامی لابد!جناب ایشان چون خرافات اسلامی را در برگیرنده تمام علوم می دانند خب فلسفه را هم متعلق به اسلام می دانند مثل دمکراسی و حقوق بشر اسلامی.خلاصه حضرت یشان علمی را که در چهار چوب اسلام نباشد علم نمی دانند.
    درمورد عقیده و مرام و دین هم که من بارها آنچه را اعتقاد داشته ام سعی کرده ام بنویسم و ایشان هم نظر مرا می دانند .نظر ایشان از همان مغلطه هایی است که بارها دراین سایت نوشته.خب همین برداشت ایشان و هم صنفانشان از چنین مقوله هایی است که چماق تکفیر می شود برای سرکوب منتقدین و دگراندیشان.والا هر کسی میداند که عقیده ایی که خشونت گرا ودگراندیش ستیز و مخالف حقوق انسانهاست نه تنها عقیده نیست بلکه ابزار سرکوب است.اگر ما توهین و نقد چنین عقیده ایی را توهین و نقد صاحب عقیده هم بدانیم در حقیقت حرف عجیبی نزده ایم.چطور مسلمین با توسل به اسلام حق هر جنایتی و تجاوزی بدیگران را بخود می دهند؟خب دیگران هم همین حق را می توانند برای توهین و نقد اسلام بخود دهند.اسلام و ادیان و ایدیولوژیها و عقاید برای زندگی کردن است نه هدف زندگی.انسان کار می کند برای زندگی کردن نه زنده است که کار کند. عقاید و دین و مذهب و هر چیز دیگری نیز همینند.بنابراین اصل زندگیست و نه خود این عقاید و ادیان و مرامها .اگر بناباشد دراین بین قربانی ایی باشد این نباید زندگی و انسان باشد.ولی شوربختانه عده ایی این موضوع را یا نفهمیده اند و یا نمی خواهند بفمند ویا منافعشان در قربانی کردن انسانها و زندگی دیگران است.خب چنین کسانی مسلم است که با قربانی کردن دیگران و یا خود در پای عقایدشان هم برای خود و هم برای جوامع بشری خطرناکند.بهمین دلیل و هزاران دلایل دیگر دنیای متمدن به این نتیجه رسیده که عقاید و ادیان و ایدیولوژیها مربوط به حوزه خصوصی است ولی اگر کسانی این امر بدیهی را نمی پذیرند خودبخود مقدسات و اعتقادات دینی و ایدیولوژی خود را از تقدس انداخته اند.چون حوزه عمومی مربوط به تنها دینداران و خداپرستان نیست.نه تنها من بلکه بسیاری دراین سایت این مطلب را گفته ایم و لی گروهی هم مقدسات خود را بعنوان ابزار سرکوب دیگران میخواهند و هم توقع احترام به چنین خرافاتی را از سرکوب شده گان دارند! هزاران توهین و تجاوز به حقوق دگراندیشان و ضدیت با حقوق انسانها در قرآن و روایات اسلامی آمده ولی این آقایون گویا قرآن دیگری را می خوانند!

     
    • lمزدک گرامی چه نوشته مستدل و اموزنده همیشه به همین روش بنویسید که هم بهدل مینشیند هم اگاهی مبدهد سپاس

       
    • من به کسی یا عقیده ای بی ادبانه لجن نمی زنم ،چون لجن زدن کار انسان بما هو انسان نیست ،مگر اینکه فطرت انسانی کسی دچار مرض اعوجاج و انحراف شده باشد (فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا).
      فقط می گویم من با این نام آشنا نبودم ،این عبارت دوستمان مازیار است در پست “نرگس را بردند” که گفته بود :

      “”هانا آرنت می‌گوید: انسانها تمایز دارند و تشابه. تشابه و همسانی است “”.
      (پایان نقل قول)

      بنابر این اسپل نام این نویسنده را ایشان اینطور نوشته بود که ظاهرا صحیح هم هست ،در دانشنامه ویکی اینطور آنرا آورده است :

      “”Hannah Arendt
      Philosopher

      Johanna “Hannah” Arendt was a German-born political theorist. Though often described as a philosopher, she rejected that label on the grounds that philosophy is concerned with “man in the singular” and … Wikipedia
      Born: October 14, 1906, Hanover, Germany
      Died: December 4, 1975, New York City, New York, United States
      Influenced by: Martin Heidegger, Immanuel Kant, Walter Benjamin, more
      Spouse: Heinrich Blücher (m. 1940–1970), Günther Anders (m. 1929–1937)
      “”Nationality: American, Prussian, German

      (ویکی پدیا)

      بنابر این بنظر می رسد سواد و مطالعه دوست گرامی مازیار از کامنت گذار مسلط به چهار زبان زنده دنیا بیشتر است.

      گود نایت!

       
    • مزدک عزیز شاد و سربلند باشی.

       
  19. همیشه میخواستم بدانم یک قهرمان چطور فکر میکند. هزاران معادله پیچ در پیچ را چطور در ذهن خود حل چطور میکند.چطور بر ترس های خود فایق میشود. هیچ جنگی در کار نیست جز جنگ با حهالت هایمان.

     
  20. مازیار وطن‌پرست

    این ترانهٔ “حبس” از ابی که زیر صفحه گذاشته‌اید چقدر وصف حال بانوان محبوسِ ارتجاع و استبداد است. با یاد این آزادگان از محبس ترس و جهل، از هر روضه‌ای اشک آورتر است.

     
  21. مازیار وطن‌پرست

    آقای نوریزاد
    داشتم تابلوهایت را نگاه می‌کردم. یادم می‌آید جایی نوشته‌بودی خوشنویس نیستی و حروف را به اصطلاح نقاشی می‌کنی. خوبست یک مدتی در آثار سیاه مشق میرزاغلامرضا مطالعه (و به قول خطاطها) مشق نظری کنی. سیاه مشق از محدود پیوندهای هنر سنتی ما با هنر مدرن و آبستره است. چون دیده‌ام در آثارت به سیاه مشق هم نظری داشته‌ای می‌گویم. هم حظ بصر است و مدتی از دنیا و مافی‌ها خلاص می‌شوی و به قول شعرا می‌آسایی هم الهام می‌گیری. گمانم روی اینترنت هم عجالتا چیزهایی باشد.

     
  22. مازیار وطن‌پرست

    هر قسمت از ریشه‌ها را که می‌خوانم به شوق می‌آیم و بخود می‌گویم: “این دیگر اوجش بود!” اما باز در قسمت بعد می‌بینم هنوز اوج دیگری در راه است. انگار موجی که گمان کنی به قلّه‌اش رسیده اما همچنان بلند شود و بلند شود تا ببینی که سرآخر برسرت آورا شده و خنزرپنزر که هیچ، یل خان و مانت را نیز برده.

    در عین حال هربار به ریشه‌ها و کورس فکر می‌کنم نمی‌توانم از ناراحتی به خود نپیچم و خجلت نبرم که این شرف فضای مجازی، چرا باید چنین گوشه‌گیرانه و خجولانه و ناشناس در قالب کامنتی که نه خواننده جایش را می‌داند و نه نویسنده از بازخوردش منتفع می‌شود، حرام گردد؟

    همای گو مفکن سایهٔ شرف هرگز / بر آن دیار که طوطی کم از زغن باشد …. که البته بی‌دعای خواجه هم نمی‌افکند.

     
  23. خسته نباشید محمد عزیز که با اینهمه معرفت جان بر کف از مظلوم حمایت میکنیید.
    به امید روزی که در تهران ببینم شما را.

    دوستان با عرض پوزش بسیار؛

    همانطور که میدانید من هرگز از مطرح کردن این مباحث لذت نمیبرم و این متن تنها برای کمک به یک دوست خارجی ما میباشد. (این اولین و اخرین نوشته من در مورد این مساعل در اینجا خواهد بود).

    این دوست که ازاساتید رشته فلسفه و منطق (مطالعات ادیان) و یک مسیحی است؛ با سوالی از طرف دانشجویان روبرو شده و به دلیل اینکه تا کنون هیچ جوابی منطقی برای ان پیدا نکرده هرباره با شرم وارد کلاس میشود.این دوست ما انسان پاکدلی هستش و با سفسطه کردن کاملا مخالفت دارد و خواهان یک جواب منطقی مخصوصا برای ارامش قلبی خودش میباشد.

    از انجا که من تخصصی در این رشته ندارم ؛ با اجازه مدیریت سایت و دوستان این مسعله را اینجا عنوان میکنم شاید فرجی شود.(تمام پاسخهای منطقی و خالصانه را به دوستمان ارسال خواهم کرد)

    مسعله:
    طبق گفتار تمام ادیان ابراهیمی؛ منشأ خلقت تنها ازخداییست واحد. ادیان ابراهیمی تئوری تکامل را کاملا بی معنا میانند.
    طبق اعتقادات ادیان ابراهیمی؛ برای خلقت انسان؛ خدا اول ادم(مرد) و بعد حوا(زن) را خلق کرده و به گفته این ادیان بعد از انکه ادم و حوا گناهی مرتکب شدن خدا انها را به زمین تبعید کرده.

    واین تنها منشأ انسانهای روی این کره خاکی میباشد. و تنها خون ادم و حوا در رگهای ما میباشد و خدا انسان دیگری را خلق نکرده و به روی زمین نفرستاده.

    سوال:
    در این صورت تنها یک مسیر عملی یرای بقای نسل انسان میبایستی بوده باشد؛

    اول ادم و حوا باید با هم امیزش کرده باشند و بعد یک فرزند دختر با یکی یا بیشتر از براران خود امیزش کرده و حامله شده باشد ویا وحوا با پسران خود همخواب کرده و حامله شده ویا ادم دختران خود را ابستن کرده است.

    گذشته از اینکه این استدلال مسعله تنوع خونی در انسان(A+/-, B+/-and O) را بدون رجوع به تئوری تکامل نمیتواند توضیح دهد چگونه ادم و حوا میتوانستن ۳ گروه خونی داشته باشند؟

    بعلاوه این تئوری ادیان ابراهیمی سوال بزرگتر دیگری را مطرح میکند. که ایا نسل انسان یک نسل زنا زاده هست؟ ان هم توسط زنا با محارمی چون مادر؛برادر؛ خواهر و پدر؟

    تنها پاسخهای منطقی مورد نظر میباشد.
    و با تشکر
    عفرب

    ـــــــــــــــــــــــــــ
    نمونه هایی از پا سخهای غیره منطقی:
    ـ بابا اون ادم از اولش هم ادم نبوده
    ـخوب پسرم؛ حالا خدا اون موقع یه سوتی داده حالا چرا شما هی حال بنده خدا رو میگیری
    -//// دخترهای ادم و حوا رو خودش حامله کرده؛ خدا قادر و تواناست(گروه خونیOشاید مال خود //// باشه)
    – ای دادش؛ //// به این زنها اصلا نمیشه اعتماد کرد
    -عمو جان؛ همه چی با قانون نسبیت انشتین مربوط میشه اون موقعه حروم نبوده حالا شده. مگه رباخواری قبلا حروم نبود؟
    -اره دیگه ننه جون این شمرو یزید و ابن ملجن(ملجم) از همون زنا زادها بودن دیگه
    – خمس و ذکات شو بده حلاله (بقل و به پا نماله)
    -بله ما ذوب شدگان ولایتیم ؛ هر چی اقا بفمایند ما طاعت میکونیم. اقا بگن //// حلاله ما اطاعت میکنیم
    ـبابا اون موقع حتما یه زلزله ای چیزی اومده یکی از طبقه دوم افتاده رو یکی دیگه(روجوع شود به توضیح المساعل؛ابن جم بونک ؛ مبحث ژنتیک و زمین شناسی بالینی)
    -برای حل مشکل جمعیت بعضی وقتها باید از خود گذشتکی و مردانگی کرد
    -مرگ برمنافق؛ مرگ بر امریکا؛ ما احل کوفه نیستیم
    -اون موقه ها فقط با بوس کردن مردم حامله میشدن
    ـموبایل من افتاد تو مستراح چند بار باید اب بکشم تا نجسیش بره؟

    از نوشتن بقیه پاسخها معذوریم ۱۸ سال به بالا هستن

     
    • بنام خدا

      با سلام به ناظران

      1- خوشحالم که عقرب بی لقب بالاخره ولو یکبار هم شده از حیطه بحث هایی مثل “شیم آن نوریزاد” و “شیم آن این و آن” ،و “راه کار دادن های عافیت طلبانه از راه دور از قبیل کنار گود نشستن و گفتن :”لنگش کن” برای هم میهنان خود از ناف کشورهای غربی ،و “وعده اینکه همین روزها می آییم و فرش قرمز را برای عقرب پهن کنید!” و غیر ذلک ….. خارج شد و یکی از مشکلات علمی اعتقادی؟! یکی از دوستان فیلسوف مسیحی اش را مطرح کرد تا (نه خودش را) بلکه آن دوست را از حیرتی عمیق برهاند. خوب بارک الله! بقول دوست دور از وطنمان :براوو!

      2- از آنجاییکه عقرب دور از وطن ما تازه مشکل فونت کی برد خود را حل کرده اما بواسطه دوری متمادی از وطن زبان فارسی مادری خود را ببوته فراموشی سپرده و کمی تازه کاره و در عین حال از ناف آن مناطق دور با آتشی تند سعی در راهنمائی های تند و انقلابی هم میهنان خود را دارد اما خوب گاهی در فارسی نویسی دچار گاف هایی هست ،من بعنوان یک هموطن او تلاش می کنم به او کمک کنم تا پیش از آمدن به فرودگاه و شرکت در مراسم استقبال روی فرش قرمز ( راستی عقرب ها قرمز را دوست دارند یا آبی یا رنگ های دیگر؟!) فارسی را خوب پاس بدارد و بتواند آنرا بدون سوتی و غلط های ناجور تایپ کند ،بالاخره این هم یک کلاس اکابر دوستانه است دیگه! امیدوارم عقرب دور از وطن از آموختن ننگ نداشته باشد ،اینجا به عقرب می گویم :عقرب! لغت مساله یا بقول زبان ثانویت “پرابلم” را اینطوری که نوشتی (مسعله) نمی نویسند بلکه تایپ و اسپل درست اینه دوست عقرب من : “مساله” ،آندرستند دیر عقرب؟

      3-اکنون می پردازم به دو سوالی که مطرح کردی (ببخشید دوست فیلسوفت) ،یکی در مورد مساله “چگونگی توالد و تناسل فرزندان آدم در طبقه دوم از فرزندان آدم و حواء” و دیگری ارتباط آن با مساله “فرضیه تبدل انواع و تکامل انواع” که از لامارک و داروین آغاز شده است و بسبب ابهامات و نقض های آن و نقصان تحقیقات و حلقات مفقوده مورد تردید های بسیاری قرار گرفته است تاکنون.

      الف-در مورد مساله چگونگی تکثیر و تکثر فرزندان اولیه آدم تاکنون ،من اکنون به آنچه که در تورات یا اناجیل محرف فعلی وجود دارد و شاید همان ها سبب تحیر دوست فیلسوفت شده است ندارم ،می گویم آری همانطور که گفته ای از نظر قرآن کریم که آخرین وحی نازل بر بشر و خاتم انبیاء است ،انسان های نسل کنونی به آدم و حواء منتهی می شوند ،و نسل موجود از طریق توالد و تناسل فرزندان بیواسطه و با واسطه آدم و حواء بوضع کنونی رسیده است ،زیرا قرآن کریم در سوره نساء آیه یکم اینطور فرموده است :

      “”يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساء”” .النساء/1
      یعنی ای انسانها تقوای از پروردگار خویش پیشه کنید ،آن خدایی که شمایان را از نفس واحده (آدم) آفرید،آدمی که همسری از جنس او برایش آفرید و منتشر و پراکنده کرد از ایندو مردان و زنان زیادی را (همه انسانها را).

      شاهد ما همین جمله ذیل آیه شریفه است :”بث منهما رجالا کثیرا و نساءا”
      کلمه “بث” در لغت عرب یعنی “نشر و منشر کردن و پراکنده کردن با تکثیر” ،و کلمه “منهما” که ضمیر آن به آدم و حواء بر می گردد تصریح به این است که این بث و انتشار و تکثیر از خود ایندو آغاز شده است نه از موجودات دیگری خارج از ماهیت انسان.
      لازمه اين سخن آن است كه فرزندان آدم (برادر و خواهر) با هم ازدواج كرده باشند زيرا اگر آنها با نژاد و همسران ديگرى ازدواج كرده باشند” منهما” (از آن دو) صادق نخواهد بود.
      اين موضوع در احاديث متعددى نيز وارد شده است و زياد هم جاى تعجب نيست چه اينكه طبق استدلالى كه در بعضى از احاديث از ائمه اهل بيت نقل شده‏ اين ازدواج‏ها مباح بوده زيرا هنوز حكم تحريم ازدواج خواهر و برادر نازل نشده بود، بديهى است ممنوعيت يك كار، بسته به اين است كه از طرف خداوند تحريم شده باشد،مگر ما وقتی می گوییم مثلا اکنون نکاح خواهر برادر در دین اسلام حرام است جز از طریق منع و دلیل شرعی می گوییم؟ چه مانعى دارد كه ضرورت‏ها و مصالحى ايجاب كند كه در پاره‏اى از زمان‏ها مطلبى جائز باشد و بعدا تحريم گردد.
      البته در احاديث ديگرى تصريح شده كه فرزندان آدم هرگز با هم ازدواج نكرده‏اند و شديدا به كسانى كه معتقد به ازدواج آنها با يكديگرند حمله شده است.
      حال اگر بنا باشد كه در احاديث متعارض آنچه موافق ظاهر قرآن است را ترجيح دهيم بايد احاديث دسته اول را بپذیریم زيرا موافق منطوق آيه سوره نساء است.
      در اينجا احتمال ديگرى نيز هست كه گفته شود: فرزندان آدم با بازماندگان انسان‏هاى پيشين ازدواج كرده‏اند زيرا طبق رواياتى آدم اولين انسان روى زمين نبوده، مطالعات علمى امروز نيز نشان ميدهد كه نوع انسان احتمالا از چند مليون سال قبل در كره زمين زندگى ميكرده، در حالى كه از تاريخ پيدايش آدم تا كنون زمان زيادى نميگذرد، بنا بر اين بايد قبول كنيم كه قبل از آدم انسان‏هاى ديگرى در زمين ميزيسته‏اند كه به هنگام پيدايش آدم در حال انقراض بوده‏اند، چه مانعى دارد كه فرزندان آدم با باقيمانده يكى از نسل‏هاى پيشين ازدواج كرده باشد.
      ولى همانطور كه گفتيم اين احتمال با ظاهر آيه فوق چندان سازگار نيست.
      و اما اينكه چنين ازدواجى در اسلام حرام است و بطورى كه حكايت شده در ساير شرايع نيز حرام و ممنوع بوده ضررى به اين نظريه نمى‏زند، براى اينكه تحريم حكمى است تشريعى، كه تابع مصالح و مفاسد است، نه حكمى تكوينى (نظير مستى آوردن شراب) و غير قابل تغيير، و زمام تشريع هم به دست خداى سبحان است، او هر چه بخواهد مى‏كند و هر حكمى بخواهد مى‏راند، چه مانعى دارد كه يك عمل را در روزى و روزگارى جايز و مباح كند، و در روزگارى ديگر حرام نمايد، در روزى كه جز تجويزش چاره‏اى نيست تجويز كند و در روزگارى ديگر كه اين ضرورت در كار نيست تحريم كند، ازدواج خواهر و برادر را در روزگارى كه تجويزش باعث شيوع فحشا و جريحه‏دار شدن عفت عمومى نمى‏شود تجويز كند و در روزگارى ديگر كه باعث اين محذور مى‏شود تحريم كند.
      از این بیان روشن شد سخافت و بی پایگی این عبارت عقربیه که :

      “”بعلاوه این تئوری ادیان ابراهیمی سوال بزرگتر دیگری را مطرح میکند. که ایا نسل انسان یک نسل زنا زاده هست؟ ان هم توسط زنا با محارمی چون مادر؛برادر؛ خواهر و پدر؟!””
      (پایان نقل قول)
      نیز معلوم شد آن شوخی های بی مزه ای که ناآگاهانی در ذیل این مطالب گفته اند که باید گفت اینها پاسخ هایی است که بگذارید روی کوزه آبش را بخورید.
      ——————————————
      ب- در مورد ارتباط این ماجرا با فرضیه تکامل انواع و تبدل انواع و تکاملاتی که در هریک از انواع موجود اعم از انسانی و حیوانی و گیاهی رخ داده یا می دهد ،من یک توضیح کوتاهی می دهم ،بعد بیانی از کتاب تفسیر نمونه را که بیان روان و سلیسی هست نقل خواهم کرد.
      مساله این است که قرآن کتاب علوم طبیعی نیست ،اینرا بارها گفته ام که قرآن نور و کتاب هدایت انسان و کتاب بیان مسائلی است که بازگشت به هدایت های کلی بشر می کند ،بنابر این توقع این نباید باشد که قرآن بیاید مثلا در مورد فرضیه تکامل انواع یا تبدل انواع به یکدیگر سخن گوید.
      اما از نظر فرایند علوم طبیعی فعلی ،آنچه که محرز است وجود فرایند تکاملی در هریک از ماهیان نوعیه و انواع موجودات اعم از انسان و حیوان و گیاه است ؛این چیزی است که عصاره تحقیقات طبیعی و فسیل شناسی و امور مربوطه دیگر است ،یعنی در هر نوع از انواع موجودات اجمالا تحولات دفعی (موتاسیون) یا تدریجی وجود داشته و دارد ،اما اینکه انواع به انواع دیگری متبدل و متحول شوند ،فرضیه ای بوده است که توسط لامارک و داروین مطرح شده ،اما تاکنون با ابهامات و حلقات مفقوده و نقض ها و مشکلاتی توام بوده است ،پس فرضیه تنوع و تحول انواع به یکدیگر (ترانسفورمیسم) تنها یک فرضیه است و نه یک قانون تثبیت شده مسلم تا کسی بخواهد با اینگونه بیانات ،نصوص دینی را مورد تمسخر یا استهزاء قرار دهد (آن بحث فرق بین نقد و تمسخر دقیقا در همین بزنگاهها خود را نشان می دهد)،پس ما الان یک قانون مسلم پذیرفته شده از سوی همه دانشمندان طبیعی و زیست شناس نداریم که :بله انسان مثلا از میمون که نوع دیگری بوده است تحول یافته است و میمون از دیگر نوع تا مثلا برسد به موجودات “تک یاخته” و تک سلولی در آغاز خلقت ،و اینها فرضیاتی است که مورد مناقشه بسیاری از دانشمندان زیست شناس و فسیل شناس و علوم دیگر است.
      در اینجا عبارت تفسیر مورد اشاره را که بیان تفصیلی تری دارد برای شما نقل می کنم ،امیدوارم عقرب بتواند بخوبی و با امانت مطالب را برای دوست فیلسوف خود ترجمه کند و هرچند خود او با اسلام و قرآن میانه ای ندارد اما با امانت به دوست مسیحی خود بگوید :اندکی فراتر از اناجیل موجود در قرآن هم بیندیش.
      عبارت تفسیر نمونه اینطور است :

      “”ميدانيم در ميان دانشمندان علوم طبيعى دور فرضيه درباره آفرينش موجودات زنده، اعم از گياهان و جانداران، وجود داشته است:

      الف: فرضيه تبدل انواع يا” ترانسفورميسم” كه مى‏گويد انواع‏ موجودات زنده در آغاز به شكل كنونى نبودند، بلكه آغاز موجودات تك سلولى در آب اقيانوسها و از لابلاى لجنهاى اعماق درياها با يك جهش پيدا شدند، يعنى موجودات بى جان در شرائط خاصى قرار گرفتند كه از آنها نخستين سلولهاى زنده پيدا شد.
      اين موجودات ذره‏بينى زنده تدريجا تكامل يافتند و از نوعى به نوع ديگر تغيير شكل دادند، از درياها به صحراها و از آن به هوا منتقل شدند، و انواع گياهان و انواع جانوران آبى و زمينى و پرندگان به وجود آمدند.
      كاملترين حلقه اين تكامل همين انسانهاى امروزند كه از موجوداتى شبيه به ميمون، و سپس ميمونهاى انسان‏نما ظاهر گشتند.

      ب- فرضيه ثبوت انواع يا” فيكسيسم” كه مى‏گويد انواع جانداران هر كدام جداگانه از آغاز به همين شكل كنونى ظاهر گشتند، و هيچ نوع به نوع ديگر تبديل نيافته است، و طبعا انسان هم داراى خلقت مستقلى بوده كه از آغاز به همين صورت آفريده شده است.
      دانشمندان هر دو گروه براى اثبات عقيده خود مطالب فراوانى نوشته‏اند و جنگها و نزاعهاى زيادى در محافل علمى بر سر اين مساله در گرفته است، تشديد اين جنگها از زمانى شد كه لامارك (دانشمند جانورشناس معروف فرانسوى كه در اواخر قرن 18 و اوائل قرن 19 مى‏زيست) و سپس داروين دانشمند جانورشناس انگليسى كه در قرن نوزدهم مى‏زيست نظرات خود را در زمينه تكامل انواع با دلائل تازه‏اى عرضه كرد.
      ولى در محافل علوم طبيعى امروز شك نيست كه اكثريت دانشمندان طرفدار فرضيه تكاملند.

      دلائل طرفداران تبدل انواع (ترانسفورمیست ها)
      ————————————————-

      به آسانى مى‏توان استدلالات آنها را در سه قسمت خلاصه كرد:
      1-نخست دلائلى است كه از ديرين‏شناسى و به اصطلاح مطالعه روى فسيلها، يعنى اسكلت‏هاى متحجر شده موجودات زنده گذشته، آورده‏اند آنها معتقدند مطالعات طبقات مختلف زمين نشان مى‏دهد كه موجودات زنده، از صورتهاى ساده‏تر به صورتهاى كاملتر و پيچيده‏تر تغيير شكل داده‏اند.
      تنها راهى كه اختلاف و تفاوت فسيلها را مى‏توان با آن تفسير كرد، همين فرضيه تكامل است.

      2-دليل ديگر قرائنى است كه از” تشريح مقايسه‏اى” جمع‏آورى كرده‏اند، آنها طى بحثهاى مفصل و طولانى مى‏گويند هنگامى كه استخوان بندى حيوانات مختلف را تشريح كرده، با هم مقايسه كنيم شباهت زيادى در آنها مى‏بينيم كه نشان مى‏دهد همه از يك اصل گرفته شده‏اند.

      3-بالآخره سومين دليل آنها قرائتى است كه از” جنين‏شناسى” بدست آورده‏اند و معتقدند اگر حيوانات را در حالت جنينى كه هنوز تكامل لازم را نيافته‏اند در كنار هم بگذاريم خواهيم ديد كه جنينها قبل از تكامل در شكم مادر، يا در درون تخم تا چه اندازه با هم شباهت دارند، اين نيز تاييد مى‏كند كه همه آنها در آغاز از يك اصل گرفته شده‏اند.

      پاسخهاى طرفداران ثبوت انواع (فیکسیست ها)
      ————————————————-

      ولى طرفداران فرضيه ثبوت انواع يك پاسخ كلى به تمام اين استدلالات دارند و آن اينكه هيچيك از اين قرائن قانع كننده نيست، البته نمى‏توان انكار كرد كه هر يك از اين قرائن سه‏گانه احتمال تكامل را در ذهن به عنوان يك” احتمال ظنى” توجيه مى‏كند، ولى هرگز يقين آور نخواهد بود.
      به عبارت روشنتر اثبات فرضيه تكامل، و تبديل آن از صورت يك فرضيه‏ به يك قانون علمى و قطعى، يا بايد از طريق دليل عقلى بوده باشد، و يا از طريق آزمايش و حس و تجربه، و غير از اين دو راهى نيست.
      اما از يك سو مى‏دانيم دلائل عقلى و فلسفى را به اين مسائل، راهى نيست، و از سوى ديگر دست تجربه و آزمايش از مسائلى كه ريشه‏هاى آن در ميليونها سال قبل نهفته است كوتاه است!.
      آنچه ما با حس و تجربه درك مى‏كنيم اين است تغييرات سطحى با گذشت زمان به صورت جهش” موتاسيون” در حيوانات و گياهان رخ مى‏دهد، مثلا از نسل گوسفندان معمولى ناگهان گوسفندى متولد مى‏شود كه پشم آن با پشم گوسفندان معمولى متفاوت است، يعنى بسيار لطيفتر و نرمتر مى‏باشد، و همان سرچشمه پيدايش نسلى در گوسفند بنام” گوسفند مرينوس” مى‏شود، با اين ويژگى در پشم.
      و يا اينكه حيواناتى بر اثر جهش، تغيير رنگ چشم يا ناخن و يا شكل پوست بدن و مانند آن پيدا مى‏كند.
      ولى هيچكس تا كنون جهشى نديده است، كه دگرگونى مهمى در اعضاى اصلى بدن يك حيوان ايجاد كند و يا نوعى را به نوع ديگر مبدل سازد.
      بنا بر اين ما تنها مى‏توانيم حدس بزنيم كه تراكم جهشها ممكن است يك روز سر از تغيير نوع حيوان در بياورد، و مثلا حيوانات خزنده را تبديل به پرندگان كند، ولى اين حدس هرگز يك حدس قطعى نيست، بلكه تنها يك مساله ظنى است چرا كه ما هرگز با جهشهاى تغيير دهنده اعضاء اصلى به عنوان يك حس و تجربه روبرو نشده‏ايم.

      از مجموع آنچه گفته شد چنين نتيجه مى‏گيريم كه دلائل سه گانه طرفداران ترانسفورميسم نمى‏تواند اين نظريه را از صورت يك فرضيه فراتر برد، و به همين دليل آنها كه دقيقا روى اين مسائل بحث مى‏كنند، همواره از آن به عنوان‏ ” فرضيه تكامل انواع” سخن مى‏گويند نه قانون و اصل.
      (تفسير نمونه، ج‏11، ص: 82).

      بیانی که در نظریه تکامل درونی هریک از انواع موجودات شد و مورد تایید دانشمندان طبیعی هست ،پاسخ برای آن بخش سوال مربوط به پیدایش گروه های خونی متفاوت هم هست.
      امیدوارم عقرب دور از وطن اولا مطلب را خوب آندرستندینگ کند ،و ثانیا آنرا خوب به دوست فیلسوف خود انتقال دهد،تا در نتیجه هم آگاهی عقرب تکامل پیدا کرده باشد و هم دوست استاد فیلسوف او از خجالت دانشجویانش بیرون آید!

      آی هوپ تو سی یو سون عقرب!

       
      • با پوزش از عقرب گرامی و خوانندگان محترم تعبیر :

        “”ماهیان نوعیه” سهو تایپی بود و مقصود از این تعبیر “ماهیات نوعیه” بود که اصطلاحی فلسفی است ،ماهیات جمع “ماهیت” است و ماهیات نوعیه در فلسفه بمعنای “انواع موجودات” بکار می رود

         
      • سید مرتضی

        مدیریت انسان دوستانه این سایت باعث شده تنوع افکار بخوبی در اینجا ثبت وکاملا نمایان بماند. این سایت نمونه کوچکی از جامعه کنونی ما در ایران هست. با این تفاوت که در اینجا افراد با هیچ ترسی میتوانند حرف خودشان را بزنند و در مورد مفهوم متون دیگران از لحاظ منطقی بودن و ارزش داشتن رتبه دهی کنند (بسیاربد؛ بد؛ معمولی؛ خوب و بسیار خوب)

        این رتبه دهی برای افراد صادق مانند اینه ای میباشد که ما را بخودمان نشان خواهد داد و اینکه دیگران ما را چگونه درک میکنند.

        البته بعضی افراد از دیدن خود در اینه-جامعه وحشت دارن و بعضی اصلا اهمیتی به این اینه نمیدهن و ان شکلی که در ذهنشان برای خودشان ترسیم کردن را روی اینه نقاشی میکنند.

        در عرض بیش از ۲ سال که شما در اینجا متن مینویسید؛ متعسفانه متون شما از نظر سایر افراد حتی به مرز معمول هم نرسیده . تمام در حد؛؛ بد و بسیار بد؛؛ رتبه دهی شده. شما حتی یکبار هم که شده از خود بپرسد چرا؟ ایا درک دیگران از شما برای شما اهمیتی دارد؟

        این رتبه دهی جهت ضربه زدن به شما نیست و بیشتر افراد در صدد پاک کردن نقاشی شما بر روی این اینه هستند تا شما بتوانید تصویر واقعی خودتان را ببینید..

        شما باید از این افراد تشکر کنیید که وقت میگزارند و بعضی متون شما را حتی میخوانند و با رتبه دهی سعی در پیام دادن به شما هستند. {بعضی متون(نه فقط متون شما) هستن که از نظر افراد حتی ارزش خواند و رتبه دهی هم ندارن}

        مشکل شما و همکاران روحانی شما در طبقه حاکم هم همین هست. برای ۳۶ سال حکام این نظام اسلامی به نظر و درک دیگران هیچ اهمیتی نداده و نمیدهند.

        حکام این نظام این ؛؛اینه-جامعه؛؛ را درهم شکستن و بجای ان یک نقاشی الهی کشیدن که در ان میزان بازتاب نور و تفسیر هر تصویر فقط خود انها خواهند بود.

        در این نظام دیگر جایی نمانده که فساد و ظلم در ان رخنه نکرده باشد. ضربه ای که این نظام به ایمان مردم زده هیچ دشمنی نمیتوانست بزند.

        اگر واقعا شخصا شما به ایمان و حق مردم اهمیت میدهی به جای اینکه بلا فصله و مسلسل وار جواب این متن را بدهی؛ کمی در خود خلوت کن و به این اینه با شهامت نگاه کن.

        راه کار درنگریستن به تصویرخود در اینه هست ؛ نه به تصویر نقاشی شده بر روی ان

        عقرب

         
        • عقرب بی لقب

          متشکرم

          قبلا گفته ام ،معیار در مسائل عقیدتی ،علمی و برهانی ،رای دادن ها در عرصه عمومی نیست ،اینکه شما گفتید مربوط می شود به رای دادن ها در حوزه عمومی و عملی و سیاسی در جوامع ،البته مسائل مورد بحث همه از قبیل جزم های ریاضی نیست تا مثال دقیقا منطبق باشد اما برای تقریب به ذهن برایت می گویم ،مثلا اگر اینجا کسی گفت دو بعلاوه دو می شود چهار ،و کسانی به علل و انگیزه های دیگری غیر از مضمون و مفاد مطرح شده همه به او رای منفی دادند ،بنظر شما گزاره دو بعلاوه دو که یک گزاره ای با مضمون جزم ریاضی هست بسبب آراء فله ای روی انگیزه های بغض آلود یا انگیزه های دیگر از جزمیت خود ساقط می شود؟مسلما نه!
          اینجا بقول شما سایتی آزاد ست و من واقفم بر اینکه اکثریت افرادی که به این سایت می آیند از نظر سیاسی مخالف با حکومت ایران هستند ،در این شکی نیست ،اما شما دقت کنید که الان اینجا محتوای گفتگوها و نوشته های من محتوای سیاسی و راه کارهای عملی مربوط به حوزه هایی که موکول به رای و آراء افکار عمومی هست نیست ،منتها چون کسانی از حکومت ایران ناراضی شده اند و قدرت تحلیل تفکیک دین از عمل حکومت را ندارند یا از دین ناراضی شده اند یا اصلا قبلا هم دین و ایمانی نداشته اند که از آن کوچ کنند،کسی از ابتدا مثلا بهائی بوده حالا هم بهائی است و در حوزه سیاست هم از اول با حکومت دینی مخالف بوده اکنون هم مخالف است ،حال اگر کسی با این اوصاف در مورد محتوایی دینی که من از آن بحث می کنم رای منفی داد بنظر شما این رای او حاکی از ضعف بنیان های ایمانی من است؟ مسلما نه!
          نکته دیگر اینکه این سایتو مدیر آن محترمند ،اما شما کلیت این سایت را معیار صدق و کذب قضایا و گزاره های دینی یا کلیت جامعه ایران نگیرید ،این یک ارزیابی ناقص است ،همین کامنتی که روز قبل نوشتید که بله ما دو سه هفته دیگر ایرانیم و برای ما فرش قرمز پهن کنید و چه و چه ،نشان می دهد که ارزیابی شما از جامعه اکثریت مسلمان ایران یک ارزیابی ناقص و غیر واقعیست ،و شما از دور دستی بر آتش دارید.
          بنابر این شما خیلی روی این مثبت و منفی ها در سایتی که غالب افراد آن ضد دین یا بی تفاوت به دین بهر دلیلی هستند حساب نکنید ،من خودم هم چون حوزه نوشتن من مسائل دینی است هیچ اهمیتی به این مثبت و منفی ها نمیدهم ،چون من وقتی مثلا یک آیه قرآن در موضوعی را تفسیر و تشریح میکنم وبه آن ایمان دارم اهمیتی ندارد برایم که هزاران رای منفی به مطلب من داده شود ،مهم آن است که صاحبان آن هزاران رای منفی چه استدلال و منطق عقلانی در برابر محتوای عرضه شده دارند ،الان مثل خود شما که سوالی مطرح کرده اید و پاسخی گرفته اید ،یا مقبول است که خوب فطرتا باید تشکر کرد یا نامقبول است خوب باید مستدل در مورد آن مطلب نوشت و شما اکنون بجای تحلیل پاسخ چون چیزی در چنته نداشته اید آمده اید به حاشیه.
          عقرب گرامی شما خیلی دلخوش به رای های مثبت و منفی نباشید ،قبلا گفته ام من اگر اینجا الان یک سلام و چاق سلامتی با مثلا جناب آقا مصلح کنم ،دهها رای منفی ذیل چاق سلامتی مطرح می شود؟ این آیا عقلانیست؟ و این آیا نظر دادن ناشی از برایند افکار عمومیست؟
          حال شما به این مثبت و منفی هم دل خوش کن ،برای من اهمیتی ندارد.
          ضمنا عقرب کلمه “متعسفانه” را باز غلط نوشتی و “متاسفانه”درست بود ،یک غلط نوزده!
          عقرب گرامی اگر واقعا سوال شما برای رفع تحیر از دوست مسیحی بود شما لطف کنید پاسخ را با امانت به او منتقل کنید.

          موفق باشی عقرب

           
          • “””سید””” مرتضی

            خودت اینجا ماهیت فکری خودت و دین خودساخته ات را بخوبی نشان دادی. حتی یک ثانیه هم سعی نکردی به درون و عمق خودت نگاه کنی. چون خودت هم میدانی که افرادی سطحی عمقی ندارند.

            خودت سریعا اذعان میکنی که رای و نظر دیگران برای تو هیچ ارزشی نداشته و نخواهد داشت. این بزگترین اهانت به هر انسان وانسایت هست. عیناً مانند این حکومت استبدادی که رای و نظر مردم هرگز برایش اهمیتی نداشته توهم به خودکامهگی خود افتخارمیکنی؟ . تظاهر و خود شیفتگی خصلت تمام دیکتاتورها نیست؟

            در مورد مزید گویهایت و اذعان به امیزش کردن فرزندان ادم و حوا با خودشان (که امروزه ان را زنا با محارم میگویند و مجزاتش مرگ در این دنیا و نیم سوز دران دنیا است) طبق نظرات دینی خودت به خوبی نشان میدهی ؛؛خوبی و بدی؛؛ از نظر تو و امثال تو کملا بی معنا و بازیچه ای بیش نیستند.

            پس برای مصلحت وبقا میشود ؛؛کثیف ترین و پست ترین؛؛ کارها را انجام داد؟ شکنجه؛ تجاوز؛ بیرحمی؛ دروغ؛ چپاول؛ کشتن ستار و به زندان انداختن یک مادر بی پناه همه برای؛؛مصلحت؛؛ جایز هستند؟ ایا امام حسین خودتان اینکار را کرد؟.

            در تاریختان سرار سر مینویسیدکه چگونه امام حسین راضی شد سر خودش بریده شود؛ کودک شیرخوارش سلاخی شود ؛ وخانوادش سرگردان ویتیم شوند ولی حق کسی پایمال نشود. یا شماهمه اینها را دروغ بافتید و یا شما اصلا مسلمان نیستین و اگر امام حسین امروز انجا بود با شماها هم میجنگید.

            شماها واقعا کی و چی هستین؟ هیچ چیزی جز بقا برای شما اهمیت ندارد؟

            همین طرز فکرها؛ فلاکت و بدبختی را در لوای حکومت شما برای مردم به ارمغان اورد. با این استدلاهای ابکی مردم را بی ایمان تر میکنید.

            اینجا یکی از دوستان بهت اشاره کرد که سید مرتضی اگر سواد کافی نداری بگو نمیدانی و مجبور نیستی جواب دهی. ولی طبق معمول چون نظر کسی اصلا برایت اهمیتی ندارد مسلسل و طوطی وار شروع به مزید نویسی کردی. اگر استدلال بچهگانت را برای هر فرد خارجی ترجمه کنیم پوچی طرز فکرت برای اسلام خترناکتر و دشمن تراش تر خواهد بود.

            لفظی هست به نام ؛؛ملا لغتی؛؛ هالا توهی بشین و هی غلتهای املایی دگیران را بگیر و ازتب و تاب ان برای خودت در حمام منصوری مشهد, غش و ریسه برو.

            عقرب

             
          • جناب سید مرتضی
            میشه لطف نموده و دلیل آمار منفی رتبه دهی برای کامنت های شما به قول خودتان حتی برای چاق سلامتی با شیخ مصلح را از جانب بازدید کنندگان این سایت برای ما اعلام بفرمایید ؟ البته اگر رای بازدید کنندگان برای شما بی اهمیت باشد که عمق فاجعه را درک نکرده اید . زیرا هم مسلکان شما که گردانندگان حکومت میباشند دقیقا همین مورد را اعلام نموده اند که رای مردم اهمیتی ندارد . در حالی که طبق فرمایش آقا در اوایل انقلاب قرار بود میزان رای ملت باشد

             
      • مرتضای عزیز و بزرگوار سلام و عرض ادب مجدد
        قدیمها یادش بخیر ، هر کس یک کلمه کفر میگفت فورا به سنگ یا به سوسک تبدیل میشد ولی نمیدونم چرا حالا بعضی دوستان اینهمه سخنان کفر الود مینوسند و میگویند اما ابدا تبدیل که نمیشوند هیچ حتی تغییری کوچک هم نمیکنند؟ ایا خداوند از سختگیری کمی کاسته یا اینکه هزدیاد جمعیت مانع از توجه خداوند نسبت به تک تک بندگان و نظارت بر سخنانشان شده؟
        البته ازباب شوخی گفتم دوست گرانقدر ، امیدوارم هیچگاه از توان و انرژی مثال زدنی شما کاسته نگردد.

         
    • درود بر شما
      دوست عزیز این سوال انحرافی است بدلیل اینکه داستان آدم و حوا از اساس دروغ است این داستانها را آدمها نوشتند و هیچ چیز آسمانی در آن نیست و ان زمان هم عقلشان نرسیده که بعدا فضاحتش را چطور جمع کنند اینچنین زاد و ولدی اصلا فکرش هم چندش آوره و ربطی هم به دین ندارد حتی در بین حیوانات هم قابل تصور نیست اسلام هم که از ادیان دیگر کپی برداری کرده و چون در کنار دین عقل تعطیل میشود کار ماله کشان برای حا انداختن مطلب راحت است در ضمن آن دوست استاد شما جواب را خود میداند منتها بیانش داستان دارد امروز دانشمندان زیست شناس ثابت کردند که انسان نسل تکامل یافته ای از نوعی میمون آفریقایی است و اولین میمون های راست قامت از افریقا به نقاط دیکر حرکت کردند و ریچارد داوکینز زیست شناس و نظریه پرداز برجسته معتقد است که انسان خردمند امروزی از تکامل میلیون‌ها نسل از موجودات زنده از بدو پیدایش حیات به وجود آمده‌ است و در این میان هیچ کدام از این موجودات را نمی‌توان به عنوان اولین انسان محسوب کرد یا به عبارت دیگر اولین انسان هیچ‌گاه وجود نداشته‌ است در نتیحه آدم و حوا هم یک داستانی است تو مایه امام ته چاه .

       
      • با تشکر از شما دوست عزیز
        عقرب

         
      • مشيري ميمون زاده

        شما كه ازنسل ميمون آفريقائي هستيد بسيار خوب اما قرآن كتاب آسماني است وازسوي خداونداست ونسل بشررا ازآدم وحوا مي داند وداستان هابيل وقابيل دوفرزند آدم وحواوهريك باخواهري ازيك شكم حوا زائيده شده بودند وبنا براين بود كه هابيل باخواهر قابيل ازدواج كند وبالعكس واما خواهر هابيل خيلي خوشگل نبود وقابيل برآن راضي نمي شود واختلاف هابيل وقابيل ازاينجا شروع مي شود مساله باقرباني كردن وقبول شدن قرباني هابيل ومحكوم شدن قابيل نيز اختلاف شان حل نمي شودودرنهايت قابيل برادرش مي كشد. واين مسأله مضمون رواياتي است كه ازمفسران حقيقي قرآن نقل شده است.

        وشما شايد ازنوع بني بشر نيستيد .خوب نباشيد بما جه ربطي دارد كه شما ميمون هستيد وافكارتان هم ميموني است .بهتر است درجنگلهاي آفريقا باهمان اجدادپدري مادري تان زندگي كنيد كه حرفهايتان براي آنان آشنا هست وزبان يكديگررا لابدبهتر مي دانيد.

        —————–

        توهین ممنوع دوست گرامی

         
      • مشیری عزیز ایام فرخنده باد.

         
    • با سلام
      جناب حاج اقا مرتضی واقعا که جواب بسیار ناشایستی به این پرسش دادی یعنی شما حاجی گرامی میگویی که زنا با محارم قبلا حلال بوده وبعدا حرام شده ونسل بشر از آن عمل ناشایست میباشد، حاجی جان ای حاجی گرامی لطفا یک تخفیفی قايل شو، انشالله که خدا شما را ببخشاید، حاجی جان کافی است که بگویی نمیدانم و خود را اینقذر مکلف ندانی که همه پرسشها را جواب دهی وجواب را به کسانی که به علوم اسلامی آگاهی بیشتری دارند وابگذاری ای حاجی غزیز

       
      • حسين جان سلام
        مگرچه چه اشگالي دارد كه فرزند پسر يك شكم حوا بافرزندديگري كه دختراست واز شكم ديگرحوا باهم ازدواج كنند.؟
        وهيچ عمل نامشروعي هم كه زنا باشد مرتكب نشده اند ،زيرا كه چاره اي جز اين نبوده است طبق بيان قرآن . وتشريع احكام هم به دست خداوند است فقط ؛آن وقت ازدواج باخواهر مشروع وجايز بوده وبعدا كه مفري وچاره اي وراهي براي ازدواج باغيرخواهر حاصل شده است حرام وممنوع گشته است.
        واين حرمت ازدواج درزمان بعدكه مفري براي ازدواج باغير محارم باز باشد منعقدشود.چنانكه آقاسيدمرتضي توضيح دادند.

         
        • میر

          پسر گل؛ یه فرزند از یه شکم حوا و یکی دیگه ازهمان شکم بعدی حوا …اخه عزیز جان؛ بابای هر دوی انها که هنوز همون ادم میشه. مگر اینکه تصور کنیم ادم از اولش هم اصلا ادم نبوده.

          پدر جان؛ یعنی تا اون موقعه /////////////هواسش نبوده مشکل ژنتیکی پیش خواهد امد؟؛ که بعد بیاد و به ادم و حوا ؛ (حالا با دوتا بچه رو دستشون) بگه:‌
          خوب بچه ها من تا حالا به این مشکل اصلا فکر نکرده بودم و همش تقصیر این شیطان ولدزناست که حواسمو هی پرت میکرد. برای حل این مشکل خلقت؛ فعلا زیر سیبیلی ردش میکنیم و برای یکی دو هزار سال حلالش میکنیم بعد که خیلی شیر تو شیر شد این عمل کثیف و قبیح رو حرومش میکنیم.

          میر حالا هر فحشی میخواهی به من بدی بده؛ فقط یه قول بده که هرگز نگذاری ذهنت را بر روی تجزیه و تحلیل علمی و منطقی ببندند. خرافات ؛ جهل بسیط و مرکب تنها انسان را کور نمیکند بلکه تمام حواس ما را تسخیر میکند.
          سوال کردن گناه نیست؛‌‌ عمدا در جهل نگاه داشتن و بودن گناه هست

          ما از موقعه ای که به دنیا امدیم در گوشمان شهادتین خوندن و از بچگی برایمان داستان سرایی کردن . به نوعی که قدرت درک وتحلیل از ما گرفته شده. حالا پیاز داغش رو هم با ترس از جهنم و شب اول قبر زیاد کردن که مطمئن شوند ما هرگز ازادانه فکر نکنیم.

          با هوش بمان دوست ما

          عقرب

           
      • حسین گرامی

        سلام به شما
        ظاهرا بدقت مطلب مرا نخوانده ای که چنین نوشتی،من از شما سوال می کنم عنوان “زنا با محارم” آیا عنوانی شرعی و صادره از ادیان و شرایع ابراهیمیست یا عنوان من در آوردی خود بشر؟
        روشن است که این عنوان حلال و حرام عنوان هایی منتزع از ادیان است و احکام الهی هم تابع مصالح و مفاسد در متعلقات آنهاست ،این مساله در بین ادیان نظائر و مثالهای زیادی دارد و اختصاصی به مساله نکاح با محارم ندارد ،چیزی در شریعت موسی بتبع مصلحتی حلال است و در شریعت عیسی بتبع مفسده ای تحریم می شود و نسخ ادیان و شرایع اصلا یعنی همین ،این چه تعجبی است که شما می کنید ،بله نکاح با محارم در شریعت موسی و عیسی و محمد و قبل تر از آنها حرام است ،چه استبعادی دارد که در ابتدای خلقت آدم روی مصلحتی که روشن است یعنی تکثیر بنی آدم در طبقه اول نکاح با خواهر حلال بوده باشد ،شما توجه نمی کنید که بین این ارتکازی که الان در ذهن شما هست و ناشی از شرایع متاخر است ،مثلا چندین هزار سال فاصله ای که بین آدم و ادیان دیگر هست وجود دارد ،مگر احکام ادیان و شرایع تابع وهم و میل من و شماست؟
        این را لطف کنید در عبارت بالا دقت بیشتری بکنید،اگر اقناع نشدید من توضیحات دیگری برای تفهیم شما دارد.
        ضمنا جالب این است که کسانی که معمولا اینجا به همه اعمال و عقاید آباء و اجدادی نیاکان ایرانی خود می بالند ،هیچ اشکالی در مورد نکاح با محارم که عمل مورد قبول مجوس بوده است نمی بینند ،اما اکنون به نکاح تابع مصلحت اولیه در چند هزار سال قبل که فرض کنید بحکم خدا بوده اینگونه از روی غیرت اعتراض میکنند.
        البته دقت کنید که من احتمالات دیگری را هم که در روایات هست هم نقل کردم ،و توضیح دادم که قرآن میگوید :”و بث منهما رجالا کثیرا و نساءا” که این تعبیر “منهما” در قرآن می گوید انتشار و کثرت فرزندان آدم ناشی از خود آندو بوده است ،در این مورد بیانی مرحوم علامه در میزان دارند که اگر لازم شد ارائه خواهد شد.
        در مورد مطالبی هم که دوست ما مشیری در کامنت پایینتر گفته است باید عرض کنم همه مطالب شما قابل بحث است ،چیزی که ازدوست ما مشیری خوب عجیب است این است که تعبد عجیبی دارد در پذیرش سخنان بی منطق و سند مشیری مشار الیه ؛آنجاها را راحت می پذیرد ،اما خارج از آن چهار چوب پذیرفتن سخنان مستدل دیگران برای او مشکل است و بطور جزم می گوید داستان آدم و حواء که ادیان گفته اند دروغ است! آنجا در برابر دروغهای واضح و شاخدار مشیری مشار الیه آنطور اینجا که می رسد اینطور جازم نسبت دروغ به کتب آسمانی؟!
        در مورد تحول انسان از میمون مطلب به این آسانی که مشیری گفت نیست ،ظاهرا مشیری ما هنوز تفاوت بین فرضیات تثبیت نشده و فرضیات تثبیت شده علمی را نمی داند ،شما اگر چنین جزمی دارید ،سند مدعای خود را در مورد فرضیه ترانسفورمیسم یا تحول و تبدل انواع ارائه کنید،دوست عزیز همینجور نمی شود برای رد انظار کتب سماوی راحت و با افتخار گفت : بابا بزرگ همه ما انسانها میمون بوده است!
        تا بعد.

         
  24. مازیار وطن‌پرست

    سید مرتضای گرامی
    در پست پیش (و قبل از خواندن جوابیه شما) دو متن از محمود فرجامی و عبدی کلانتری (http://www.nurizad.info/blog/29045#comment-200261) قراردادم، که فکر می‌کنم درخواست شما مبنی بر توضیح و تعلیل را برآورده‌است. عقیده‌ای که به عموم عرضه شود فارغ از اینکه چند نفر بدان اعتقاد داشته‌باشند و کیفیت اعتقاد ایشان، قابل نقد است.

    دیروز آقای دکتر خزعلی می‌گفت: همسر یکی از ممیزان کتاب دچار مشکل زنانگی شد و برای عمل فوری جراحی به بیمارستان منتقل شد. جراح به ممیز گفت: باید ببخشید! عکس‌های آن قسمت از کتاب که به درمان همسر شما مربوط است توسط خودتان و به عنوان صور قبیحه از کتاب حذف شده‌بود؛ لذا من و همکلاسانمان درک نکردیم بالاخره با چنین موضوعی چه باید کرد!

    اگر در موضع آن ممیز کتاب قرار بگیریم قطعا هزاران ادلّه و بیّنهٔ شرعی برای کار خود از منقول و معقول و اخلاقیات، ارائه خواهد کرد؛ اما با اینهمه حرف پزشک (علی‌رغم ایجاد استهزاء و تمسخر) کاملا جدی و مسموع است!

    عقیده‌ای که خود را تنها مصباح هدایت و شریعهٔ نجات دو جهان بخواند و غیر مومنین به خویش را ضالین (گمراهان) لقب دهد، و در عین حال در انواع و اقسام اشکال بروزش از داعش و بوکوحرام گرفته تا سلفی و شیعه‌اش موجب بروز تباهی و فساد و برادرکشی و خونریزی و جهل و تخریب شده‌باشد، آن وقت من اگر تناقضی در این اعتقاد ببینم نباید بگویم؟ نباید نقد کنم؟ بدیهی است که آشکارسازی تناقض در هر مقوله‌ای سبب پدید آمدن حس طنز در شنونده خواهد شد، حتی اگر مجادله‌گر خود نیت خنداندن نداشته‌باشد.

    در خصوص جملهٔ پایانی من در آن کامنت، کامنت‌گذار ناشناس ذیل نوشتهٔ شما رفرنسش را هم ارائه کرد. منظورم این بود اگر شما خدایان پیش از اسلام و سایر نحله‌های دینی را قبول ندارید (فرضا تثلیث یا گوسالهٔ سامری) حق دارید آنان را به چالش بکشید و مورد استهزاء قرار دهید. بنده و جناب مزدک نیز به طریق اولی همینکار را می‌کنیم، با این تفاوت که به فهرست خدایانی که شما به چالش می‌کشید تنها یک خدای دیگر خواهیم افزود، و بس!

     
    • مازیار گرامی

      خروج از محل نزاع ممنوع!

      نقد آری!

      تمسخر و توهین و لجن مال کردن ممنوع!

      محل نزاع این دومی بود ،حال شما هرچه رندانه الفاظ و اسامی و مقالات این و آن را کنار هم بگذارید ،اما ناظران در عرصه عمومی می بینند که از محل نزاع خارج شدید ،من این بحث را با شما بانتهاء میرسانم و فقط میگویم محتوای سخن شما این است که مرغ یک پا دارد! یعنی تنها مدعای خویش را تکرار میکنید ،و مصادره بمطلوب می کنید ،اینرا باید فرا بگیرید که راه اثبات مدعای خویش و نفی سخن مقابل در صحنه احتجاج این است که یا بر مدعای خویش سند قابل قبول نزد عقل انسانی ارائه کنید (نه تکرار مدعا) ،یا بتوانید سند و برهان نقطه مقابل را با ارجاع به نظریات و بدیهیات ابطال کنید ،باقی مطالب همه حواشی و تبلیغات خارج از محل نزاع است ، متاسفانه هنوز شما تفاوت بین “چالش و نقد” را با “اهانت و توهین و لجن مال کردن شخص و شخصیت و عقیده” درست تصور نکرده اید ،زیرا هنوز کلمات “نقد و چالش” را هم عرض کلمات “تمسخر و توهین” قرار می دهید و این از فطانت شما بسیار بعید است ،پیشنهاد میکنم مطالعه ای در مفهوم “نقد” بکنید تا برای شما روشن شود که مفاهیمی مثل “تمسخر و اهانت” هیچ نسبتی با آن ندارند و تنها مربوط است به هیجانات و عصبیت های خارج از مفهوم دیالوگ و چالش مفهومی و نقد و بس!

       
      • بله توهین و لجن مال کردن وتحقیر ممنوع ولی از جهت چه کسی؟ معلوم نیست ! یعنی معلوم است ! ازطرف مخالفین دین حنیف ممنوع است ودر صورتی که مخالفین دین مثل جناب مزدک که فقط به دین حمله میکند نه شخصیت یک شخص ولی ظاهرا این حوزویان گرامی مثل جناب سید مرتضی عزیزو در بیشتر موارد جناب مصلح اجازه هر گونه توهین به خود میدهند وهر توهینی را که میخواهند میکنند ! من بنا نداشتم که درخواست عام کنم ولی اینجا از همه میخواهم که به پست نرگس ما را بردند مراجعه و توهین و فحاشی های جناب سید مرتضی و تهدید های ایشان را به جناب مزدک رامشاهده کندد و اطمینان دارم که اگر جناب مزدک در همان زمان عصبانیت سید مرتضی در دسترس بودند همان جا فرمان قطع گردن و یا سوزانیدن و سنگسار را صادر و حتما خود به نظاره می ایستادند . وبازمیگویم که — توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند . ؟ .

         
        • بسيجي دوآتشه

          مهرداد نبايدبيش ازحدخودش فضولي ونمامي وسخن چيني كند بهتر است بروددرلاك خودش بماند.
          ما هيكل وعقيده مزدك وعقرب وحاميان گنگ ودغل اورا به لجن مي كيشيم ودرآتش مي سوزانيم. تابه كسي بي خود پارس نكند ونيش نزند.

           
  25. ﺩﺭ یک سمینار رموز موفقیت، سخنران از حضار ﭘﺮﺳﯿﺪ:

    ﺁﯾﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺭﺍﯾﺖ ﻫﺮﮔﺰ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺷﺪﻧﺪ؟»
حضار ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩﻧﺪ: «ﻧﻪ! ﻧﺸﺪﻧﺪ.»
سخنران: « أيا ﺗﻮﻣﺎﺱ ﺍﺩﯾﺴﻮﻥ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺷﺪ؟»
حضار: «ﻧﻪ! ﻧﺸﺪ.
    
سخنران: «ﮔﺮﺍﻫﺎﻡ ﺑﻞ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺷﺪ؟»
 حضار: «ﻧﻪ! ﻧﺸﺪ»

    سخنران : « أيا نلسون ماندلا ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺷﺪ؟ 
حضار: ﻧﻪ ! ﻧﺸﺪ.
    
سخنران براي پنجمين ﺑﺎﺭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: أيا ﻣﺎﺭﮎ ﺭﺍﺳﻞ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺷﺪ؟
    ﻣﺪﺗﯽ ﺳﮑﻮﺕ ﺩﺭ ﮐﻼﺱ ﺣﺎﮐﻢ ﺷﺪ. ﺳﭙﺲ یکی از حاضران ﭘﺮﺳﯿﺪ:
    «ﻣﺎﺭﮎ ﺭﺍﺳﻞ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﯿﺴﺖ؟ ﻣﺎ ﺗﺎ حال ﺍﺳﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﯿﺪﻩ ﺍﯾﻢ!
    سخنران ﮔﻔﺖ: «ﺣﻖ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﮐﻪ ﺍﺳﻤﺶ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﯿﺪﻩ ﺍﯾﺪ، ﭼﻮﻥ ﺍﻭ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺷﺪ!»
براى ماندگار شدن بايد ايستاد و تسليم نشد !

    محمد نوري زاد را نسلهاي اينده نيز بياد خواهند داشت!

     
  26. تنها احساسم احساس خجالت از خودمه . وقتی ی استاد پیرمرد تحلیل رفته با نوری زاد آزاده و چند زن شیرپاک خورده که تعدادشون به اندازه انگشتای دست نیست دارن از حق 80 میلیون ایرانی سرگردان و بیچاره دفاع میکنن خجالت سرتاپام رو میگیره که تنهاشون گذاشتم . . آقای نوری زاد خجالتم از ترسمه . ترسم از اینه که حداقل های زندگی حقیرانه ام رو از دست بدم . من ی جوون 30 ساله ایرانی شهرستانیم که نصف عمرم با افسوس نداشته هام گذشته .انقدر استانداردای زندگیمو پایین اوردم (به خاطر فقر و بیکاری)که دیگه کمتر از اون زنده موندن به صرفه نیست .مشکل جوونا اینه که زندگی نکردن و نمیکنن . ترس از دست دادن حداقلهاست . دریادل باید باشی که قید همین یکمم بزنی . آقای نوریزاد مطمن باش در آینده بسیار نزدیک طرفدارای میلیونی داری .

     
  27. درود بر شما
    داستان امام زمان ! سه دقیفه

    https://www.youtube.com/watch?v=4YZ1o4u7j6Q

     
    • جناب مشیری

      سلام و درود

      شگفتی من از شما این است که عجب عریضه اعتقادی بسته اید درب منزل مشیری مشار الیه ،دوست من آیا شما خودتان قدرت هیچ تحلیل مفهومی ،سوال و پرسش ،نفی و اثبات در مسائل گوناگون ندارید؟ یعنی یکسره دل بسته اید به هر آنچه این آقا در آن ور آبها با الفاظی تبلیغاتی و بی سند و مدرک بخورد شنوندگان و بینندگان ماهواره ای خود می دهد؟!
      این آیا تقلید مورد مذمت عقلای عالم نیست که شما هرچه یک فرد در حیطه های غیر تخصصی خود می بافد و می گوید را بپذیرید بی آنکه یکبار از خود سوال کنید خوب من یک انسان عاقلم باید ببینم آخر اینها که این آقا روی منبر ماهواره ای خود با کش و قوس بیان می کند آیا پایه و اساس منطقی و درستی دارد یا هرچه بگوید من کورکورانه و چشم بسته باید بپذیرم؟
      آن مساله سه طلاقه و محللش که آبروی خودش را برد ،آنهم مساله اپیلاسیون و اینهم بررسی عمیق “مقوله مهدویت در سه دقیقه”!
      من واقعا متعجب شدم که در آن ویدئوی مربوط به اپیلاسیون دیدم چه داد سخنی داده است که گویا الان مردم و حکومت ایران و فقهاء و مراجعی که در مورد یک وجه از این مساله مورد سوال واقع شدند و پاسخ دادند ،همه کار و زندگی و فعالیت فردی و اجماعی خویش را تعطیل کرده اند و مشغول حل این معضل اجتماعی اند!
      در حالیکه مساله از نظر شرعی قبلا تاکنون روشن بوده است که در اسلام دو همجنس (زن با زن) و (مرد با مرد) می توانند بدون شهوت بدن یکدیگر را ببینند یا لمس کنند،و تنها چیزی که حرمت و ممنوعیت شرعی دارد لمس یا رویت عورت همجنس است ،خوب در مساله اپیلاسیون که شیوع پیدا کرد که توسط آرایشگاهی ها انجام شود ،سوال شد و توضیحی بدیهی داده شد که مرد می تواند بدن مرد دیگر را اپیلاسیون کند باستثناء قسمت عورتین او که لمس و رویت آن ممنوع است ،همینطور زن نسبت به زن دیگر.
      این حکم شرعی مساله بود که روشن هم بوده است منتها چون موارد تخلفی در جامعه دیده شده بود مورد سوال و پاسخ واقع شد ،دیدم مشیری مشار الیه که مرجع اعتقادی شماست ،چنان داد سخن داده بود که آخر مگر می شود عورت را بدون لمس و رویت اپیلاسیون کرد؟!
      خوب اگر می شود می شود ،اگر نمی شود خوب مکلفی که خود را موظف به اطاعت از دستور اسلام می داند این کار را در آن قسمت انجام نمیدهد حال یا بدست محارم خود اینکار را می کند یا خود بطریق دیگری،اینکه اینقدر با کش و قوس سخن گفتن لازم ندارد! مشیری مشار الیه از آنسوی آبها چنان این مساله را کش می داد تو گویی الان اپیلاسیون یک معضل لا ینحل اجتماعی ایران است!
      مشیری عزیز،این است که رک بگویم برای شما ،اصلا انتشار این ویدئوهای این آقا چیزی جز آبرو ریزی برای او و ناقلان آن بدنبال ندارد ،بنظرم عقل سیاسی اقتضاء می کند که کسانی اصلا جلوی این تبلیغات بچگانه امثال مشیری علیه سیاست های رایج در این ایران و علیه عقاید و احکام اسلامی را بگیرید ،برای اینکه بارها دیده ایم که در سیمای جمهوری اسلامی چه استفاده جالبی از این نادانیها و بی خبریها می کنند! حال آنها در مسائل سیاسی رایج و دیگران در مسائل عقیدتی و احکام اسلامی ،واقعا این آقا اصلا توی باغ مسائل ایران نیست ،یا خبرها بد به او می رسد یا تعمد در تبلیغات دارد ،در بیان احکام و عقاید اسلامی و نظرات شیعه که اصلا آبرو ریزی محض است چون همانطور که در مساله “محلل” روشن کردم اصلا برداشت های او ربطی به متون دینی از قرآن وسنت ندارد ،و درمسائل قرآنی هم همینجور ،دیدم شما در کامنتی اشاره به بحث او با فرشتیان کرده بودید ،من که وقت نکردم آن ویدئو را بعلت طولانی بودن ببینم ،اما شما آیا گمان کردید من گفتم آیات قتال در قرآن وجود ندارد که آن جمله را به فرشتیان نسبت دادی؟
      من گفتم آیات جنگ و قتال و حواشی آن در قرآن 500 تا نیست و این دروغ آشکار مشیری مشار الیه است ؛بحث من این است که آیات مربوط به جنگ و جهاد و قتال را باید جمع بندی کرد ،اینها هرکدام مورد دارد و بسیاری مربوط به قضایا فی واقعه بوده است و برخی آیات مطلق است و برخی آیات مقید است و اینها بحث دارد ،همینجور کشک نیست که آقایی توی یک اتاقی در لوس آنجلس بنشیند و لم بدهد که بله پانصد آیه در قرآن در مورد جنگ هست! این کمال نا آگاهی و آبرو ریزی است که کسی نداند که اصلا مجموعه آیات مربوط به احکام فقهی عملی اعم از قتال و نماز و روزه و خمس و زکات و حج و دیگر احکام به 700 ایه نمیرسد آنوقت چگونه کسی دهانش را در لوس آنجلس باز می کند و بدروغ می گوید ما 500 آیه در قرآن در مورد جنگ داریم؟! بگذریم از اینکه در این سایت برخی از لجن پراکنان در نوبتی گفتند هزاران! آیه در مورد جنگ در قرآن هست! در حالیکه مجموع آیات قرآن 6 هزار و خرده ایست! عجب اسلام پژوهان محققی! به به!
      اینهمه معارف قرآن پر است در هر صفحه از معارف مربوط به انسان و اخلاق و معرفه الله و معرفت معاد و مناسبات اجتماعی و غیره ،آنوقت کسی گیر دهد به مساله جنگ که یکی از شوون قهری زندگی بشر است ،همین قرآن می گوید :والصلح خیر یعنی صلح بهتر است ،اما مگر پیش بینی مساله جنگ در زندگی بشر امر نادرستی است؟ پس چرا جوامع متمدن مورد علاقه شما هرروز دنبال سخت افزارهای پیشرفته هجومی و دفاعی بیشتر هستند؟ جنگ مگر بد نیست؟
      چرا آنهمه ارقام نجومی برای بودجه دفاعی یا نظامی خود پیش بینی می کنند؟ مگر جنگ بد نیست؟
      در منطق قرآن نیز جنگ ماهیت دفاعی و پیش بینی دارد ،و بسیاری از آن آیات هم ضمن ترسیم کلیتی قابل تطبیق بر هر زمان ،ناظر به تهاجمات کفار و مشرکان مهاجم به کیان اسلام بوده است ،درک این مسائل آیا کار شاقیست برای امثال مشیری مشارالیه و مقلدان او؟
      در هر حال من از شما بعنوان یک دوست درخواست می کنم دست از تقلید و پذیرش کورکورانه از مشیری مشار الیه بردارید و در مسائل دینی و شریعت خودتان مطالعه کنید ،و بدانید اینگونه بررسی های سطحی در دو سه دقیقه در مسائل کلانی مثل “مهدوبت” در اسلام شانی جز سفارش های خاص و برنامه ریزی شده از سوی گویندگان آنها ندارد.

      با احترام

       
      • عباس انعامی

        من ازخودم مایه میذاشتم، شما ناراحت می شدیدومیگفتیدازخودم نگویم.این دوستمون از اقای مشیری مایه گذاشتندبه ان هم ایرادگرفته ایدکه ازخودشان مایه بزارندنه از دیگران.بالاخره به هرشخصی وهرچیزی یک جوابی دراستین دارید دیگه.
        تنها مستنداتی هم موردقبول شماست که مال شیعه باشد وحرف شمارابزند.وگرنه یک ادمی(امام عسکری)که زن عقدی هم نداشته-هیچ کسی هم فرزندنداشته وی راندیده خود وی هم تازمان مرگ به کسی نگفته فرزندی دارم(چون اولا نداشته وثانیانمیدانسته بزودی خواهدمرد)وصیت هم که کرده اشاره ای به چیزی نکرده و…
        یعنی صرف اینکه شخصی بخاطر جاه طلبی وتداوم انباشت ثروت ازراه سهم امام ادعای پوچی بکندبایدپذیرفت؟عثمان بن سعید)حالا بماندسوالات بی شماری که راجع به وجودامام هست وکیفیت زندگی وحکمت خداونداز تداوم این همه سالیان غیبت و…
        البته برای تمامی این سوالات شیعه جواب داردمنتها از اون جوابها.به هرحال دین شمابراخودتان دین ماهم براخومان.
        راجع به جواب اقای مشیری به ماجرای محلل ایشان نگفتندکه حتما یک اخوندبایست محلل شود.بلکه بخاطر تنفری که از اخوند دارندشخص محلل را هم اخوندمیبینند.واینکه شخصی بعدسه بارطلاق دادن بایست یک محلل پیداکندهمانقدرچرت است که ….
        یک فامیل مسنی درشمال داریم که تندمزاج ست بنده خدا.ایشان سه بارکه نه دهها بارزنش روطلاق داده وهربارهم دوباره میره دستشومیگیره میاره سرخونه زندگی.دوستی به ایشان حرام بودن ومحلل واین قضایا راگفته بود.که درجواب این فامیل تندمزاج ما گفته بودبااینکه اهل نمازو روزه هستم اما اینقدرخر نیستم به خاطر حرف دوتا اخوندزنم رو بندازم بغل شخص دیگری.

         
      • درود بر شما آقا مرتضی
        من نمی خواستم با شما بحث کنم چون بیهوده است حالا که شما شروع کردی اجازه بده منم رک صحبت کنم البته این بی پرده صحبت کردن را همه ما مدیون شجاعت آقای نوری زاد هستیم که این فصا را فراهم کردند چرا که فضای جامعه به برکت شما فقیه اسلامی ها خفقانه حداقل اینجا دیگه اجازه بدید یک نفسی بکشیم حالا شما هر نظری که میدی محترم اما دیگه ما را محاکمه نکن آخه شما روحانیون محترم چه گلی به سر اجتماع زدید که دیگران را هم میخواهید به راه خود بیاورید چرا فکر میکنید همه دانسته ها و دانش ها پیش شماست و در هر مبحثی خود را صاحب نطر میدانید به اتکا کدام دانش ؟ حالا 4 تا ایه خواندید و دهنتان وصله به دستورات و مهملات بیابانگران 15 قرن پیش که این را مقیاس قرار دادید و همه چیز را با آن می سنجید یا جوابی که در پاسخ به عقرب دادید این چه منطق و ذهنیتی است واقعا شما به این داستان باور داری ! من که با خواندش احساس فرومایگی بهم دست داد حالا شما با چه ذهنیتی این را نوشتی ! من به عنوان یک پیر پسر که جوانی ام بی هدف در این حکومت نکبتی تباه شده و زندگی را باختم از هر چه دینه متنفرم چون به واسطه دین زمین و زمان به شعور آدم توهین میکند و صبح تا شب هم لباسان محترم و نیمه محترم شما در رسانه های اشغال شده مزخرف و مهملات بار مردم میکنند و چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند ! شما مرد دین هستی و یکی از شرایط مرد دین بودن شجاعت و ایستادگی در برابر ظلم است این شعاری است که خودتان میدهید آیا شما شجاعت آقای نوری زاد را دارید که به درب زندان اوین بروید و به زندانی شدن نرکس محمدی یا هر کسی را که خود قبول دارید اعتراض کنید یا بدتر از ما شما هم هرکول پشت کامپیوتری البته به فرمایش خودت ! اگر ما باور کنیم که خدایی هست از صدر اسلام تا کنون هیچ کس در راه خدا شمشیر نزده بل در راه قدرت و ثروت و کنیز بوده ! در واقع شمشر زدن در راه خدا نوعی تحقیر خداست همان کاری که داعشان امروز میکنند و تاریخ اسلام را بازسازی کردند که نکبت اش به روز شده من خودم در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم و خانواده شهید راه مهملات هم هستم و هیچ دلبستگی به مذهب هم نداشتم و در عمرم یک رکعت نماز هم نخواندم البته فقط یکی دو بار در زمان سربازی در آموزشی به زور سرنیزه و بدون وضو مثل رضا مارمولک پچ پچ کردم صد بار هم تا حالا قم و مشهد سفر کردم اما هیچوقت رغبت نکردم به زیارتگاه نزدیک شوم چون منطقی در آن ندیدم چرا که نوعی بت پرستی است اما همیشه یک حس غریبی من را آزار میداد که واقعا داستان خلقت چیست اگر این مهملاتی که ملایان میگوند درست باشد و خدای شکنجه گر و ظالمی در کمین انسان باشد تکلیف چیست آیا من باید نماز بخوانم و رورزه بگیرم آیا انسان بودن فقط با این حرکات بی معنی و قرون وسطایی است و یک سوال مشابه ای هم که در یک برنامه تلویزیونی شخصی از آخوند قراتتی پرسید که اگر ما به تمام دستورات اسلام عمل کنیم و آخرت همانی نباشد که تصور میکنیم تکلیف چیست ؟ در جواب به این شخص مثال بی مایه و بی پایه ای زد گفت فرض کنید شما در یک جاده خاکی و پر از سنگلاخ با ماشین در حال حرکت هستید و یک چرخ زاپاس هم دارید که اگر پنچر کردید از آن استفاده کنید پنچر هم نگردید بهتر خیالتان راحت بوده که زاپاس داشتید ! حالا اعمال نیک هم مثل همان زاپاس هست که اگر در آن دنیا خبری نبود که ضرری نکردیم اگر هم خبری بود که زاپاسمان همان اعمال نیکمان است که ما را رستگار خواهد کرد ! چقدر کودکانه و عوام فریبانه و سوالاتی از این دست تا اینکه چندین سال قبل با برنامه سرزمین جاوید بهرام مشیری آشنا و همراه شدم که با سخنان آوایی خود آنچنان تحولی در من ایجاد کرد که دهنم از آزار مهملات دینی رها شد و به آرامش غیر قابل وصفی رسیدم و به این نتیجه رسیدم که دین و داستانهایش همه ساخته و پرداخته ذهن بیمار بشر است بدلیل این که پر از غلط است و ضد بشری است و مضحک ترین آن داستان فشار قبر است ! یعنی ملایان ذهن انسان را به طرفی میبرند که انگار زنده به گور میرویم ! بابا کسی که مرد شما چرخش کن . پرس اش کند چیزی نمی فهمد یا اینکه حتما باید عربی بلد باشی چون سوال و جوابهای جلادان آن دنیا به زبان عربی است ! و یک بار هم از سر کنجگاوی ترجمه فارسی قران را خواندم واقعا وحشت کردم همه اش تهدید بود حتی در بهترین آیات اش انگار یک سیخ و سنجاقی به ذهن آدم فرو میرود ! خلاصه کنم اجازه بدیم که در کنار باورهای مختلف دوستی ها پایدار بماند و سعی نکنیم که نظر خود را به دیگران تحمیل کنیم چرا که باید انعکاس باورها در جامعه جلوه ای داشته باشد که رهرو پیدا کند تا اینجا که ملایان مردود شدن و اگر دین هم اندکی آبرو داشت آن را هم به باد دادند البته در عین حال لطف بزرگی هم به بشریت کردند که بعد از آنها پرونده اسلام برای همیشه بسته خواهد شد .
        در ضمن در مورد آن فیلم انسان مدرن که گفتی طولانی است من که توضیح دادم نیازی نیست همه فیلم را نگاه کنید جواب شیخ فرشتیان در دقیقه 43 است یعنی به محض اینکه فیلم شروع به پخش شد و نوار ابزار پخش در حال قرمز شدن بود شما در همان مسیر موس را ببر جلوتر که دقایق را نشان میدهد و روی دقیه 43 کلیک کن تا آن قسمت چند دقیقه ای را برات لود کند حدود 5 دقیفه است .
        راستی جواب مهرداد را هم بده از قول من هم سلام برسان .

         
    • جناب مشیری درود بر شما :|ظا هرا حوزویان گرامی کامنت درخواست بنده را جهت تبیین جریان علایم ظهور و پس ازظهور و اعمال امام قائم را که نهایت آرزوی شیعه دوازده امامی است را ندیده اند ویا با بی محلی ازآن گذر کرده اند و یا در صدد تهیه مقاله کا ملا مستند هستند ! را من نمیدانم ولی ظاهرا در جواب دیگر کار بران گرامی (عقرب عزیز) که روی سخنشان به حوزویان هم نیست سریعا اقدام به جواب گویی (و جالب اینکه ازنظر مادیون هم جهت اثبات نظر خود کمک میگیرند ) مینمایند ! البته من در اینجا بازهم بر این درخواست پایفشاری میکنم و توقع جواب مستدل و محکم دارم . با احترام .

       
      • جناب مهرداد خان
        قبلا اين بحث امام زمان شده است شما كه معتقدنيستيد به چه كارتان آيد؟

         
  28. در شرافتِ رهبر همین بس که شما اینجا در داخل دادسرا ایستاده اید و هر چه به دهانتان می آید می گویید و کسی با شما کاری ندارد. این یعنی آزادی بیان. …
    لابد اگر ثابت شود که هزاران انسان از جان و مال و زندگی توسط رهبر ساقط شده اند و تنها جرمشان سخن گفتن بوده و یا انتقادی بوده به سیستم حکومتی و جنایتها و دوزدیها و …دلیل بر بی شرافتی ایشان است!؟
    در حکومتهای دیکتاتوری انتقاد به سیستم و حکومت انتقاد به رهبری می شود که در حقیقت تصمیم گیرنده اصلی است و نه یکی مثل دیگر شهروندان با حقوقی برابر.ایشان تعیین کننده و خط دهنده و تصمیم گیرنده و خود قانونند.قانون و حکومت و سیستم و همه در چنین حکومتهایی یعنی رهبر و دستگاه رهبری.باید از این خانم پرسید مگر انسانها را رهبر آفریده که رهبر تصمیم بگیرد که کسی حق حرف زدن را داشته باشد یا نه. رهبر شهروندیست که اولا انتخاب نشده و با زور و دروغ و تزویر بر گرده مردم سوارشده و چون از حقوق خود پا را فراتر گذاشته حقوق دیگران را پایمال می کرده.وخود را مافوق قانونی میداند که به او چنین اجازه ایی را نمی دهد.تازه اگر هم بدهد چنین قانونی معیوب است و باید تغییر کند.

     
  29. مازیار وطن‌پرست

    ای کاش همه به درک و آگاهی برسند. آدم شجاع بین مردم زیاد است. اما آدمی که آگاهی و شجاعت توأم داشته‌باشد بسیار کم است. خسته نباشی نوریزاد گرامی.

    ضمنا من هم به سهم خویش از جناب مصلح درخواست می‌کنم بماند و ما را ترک نکند. دیدم کورس عزیز جایی از رفتن سیدمرتضی نوشته‌بود. من شخصا هنوز چیزی دال بر ترک ما ازیشان نخوانده‌ام، اما از رفتن ایشان بسیار بسیار ناراحت خواهم شد. اگر درخواست من در تغییر تصمیم هر یک از آقایان تاثیری داشته‌باشد، برخودم می‌بالم.

     
    • با درود به جناب مازیار وطن پرست عزیز شما خودشو ناراحت نکن (البته شوخی ) جناب مازیار این چناب مصلح بارها فرمودند که از این سایت میروند و پس از مدتی دو باره باز میگردند و با عث سرور و شادمانی بنده و احتمالا بسیاری ازدوستان میشوند . در مورد جریان رفتن که بین بنده و جناب کورس و جناب مزدک بود شما را هم ارجاع میدهم به پست نرگس ما را بردند و جواب جناب سید مرتضی گرامی که در مورد مزدک عزیز گفتند .و احتمالا بنده هم هنوز مورد غضب هستم ! تا بهتر موضوع دستگیرتان شود .! با احترام .

       
      • دو تعبیر در روایات آداب معاشرت که از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و از عترت ایشان نقل شده وجود دارد که هردو اشاره به یک مفهوم است :”سخن چین” ،سخن چینی یعنی نقل گفته این و آن برای دو بهم زنی و ایجاد فتنه و نزاع ،این از صفات زشت و رذائل اخلاقیست که در روایت وارد شده است که شخص متصف به آن وارد بهشت نخواهد شد :

        قال رسول الله (ص) :”يَا أَبَا ذَرٍّ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ قَتَّاتٌ- قُلْتُ وَ مَا الْقَتَّاتُ قَالَ النَّمَّام”.
        ای اباذر! قتات بهشت نرود ، آن بمعناى سخن‏چين است و بقولى نمام یعنی آنكه گفتگوى مردم را بشنود و آن را بديگران رساند و قتات آنكه دزدانه گوش گيرد و بديگران‏ رساند.

         
  30. بییچاره نوریزاد 70 میلیون ما ها را باید یکی یکی آدم کند از سرباز گرفته تا رهبر.

    در پاسخ به نوشته ی بالای یکی از خوانندگان سرسری اندیش باید بگویم که، آقای نوریزاد خودش چند سال پیش با یاری میلیونها ایرانی آدم شد و اکنون هم دارد به کسانی که ماننده گذشته اش هستند، یاد می دهد که آدم شوند!

    روان جوان

     
  31. با سلام

    تلاوت آياتي از سوره حج با صداي حاج ميثم تمار را در پست قبلي قرار دادم و در اينجا ترجمه اين آيات را با هم

    مرور مي كنيم

    https://www.youtube.com/watch?v=AcQwnYgrtkg

    ترجمه الهي قمشه اي

    به نام خداوند بخشنده مهربان‏

    ای مردمان، خدا ترس و پرهیزکار باشید که زلزله‌ی روز قیامت بر خلایق بسیار حادثه‌ی بزرگ و واقعه‌ی سختی خواهد بود. (۱)

    آن روز که آن هنگامه‌ی بزرگ را مشاهده کنید خواهید دید که هر زن شیرده طفل خود را (از هول) فراموش کند و هر آبستن بار رحم را بیفکند، و مردم را (از وحشت آن روز) بی‏خود و مست بنگری در صورتی که مست نیستند و لیکن عذاب خدا سخت است. (۲)

    و از مردم کسی هست که از جهل و نادانی در کار خدا جدل کند و از پی هر شیطان گمراه کننده‏ای رود. (۳)

    (در لوح تقدیر) بر آن شیطان چنین فرض و لازم شده که هر کس او را دوست و پیشوای خود سازد وی او را گمراه کند و به عذاب سوزان دوزخش رهبر شود. (۴)
    *************

    و اين هم آيات تلاوت شده از سوره ي حج

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

    یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ ﴿١﴾ یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُکَارَى وَمَا هُمْ بِسُکَارَى وَلَکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ ﴿٢﴾ وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَرِیدٍ ﴿٣﴾ کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدِیهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ ﴿٤﴾

    *****************

     
    • سلام بر دوست عزیز عبدالله بزرگوار
      کیف حالک یا اخی؟
      البته اگر درست نوشته باشم.

       
  32. بخش چهل
    تثلیث.سه نگری – سه پرستی
    (ازنگاهی دیگر)
    چگونه مي شود به قدرت دست يافت ؛ و رهبر ومرادِ مردمي شد كه اهل چون وچرا و پرس و جو نیستند، و خيلي زود دل به اين و آن می سپارند و خوش خيالانه هر حرفي را ، حتي اگر دروغي باشد به بزرگی عکس رهبرشان در ماه ، باور می كنند؟
    ساده دل و رویا دوست ، اگر هزار مدرك آكادميك بگيرد و سد سال در حوزه و دانشگاه درس بخواند و نام دكتر ومهندس و عالم وعلامه و دانشمند را يدك بكشد بازهم ساده است و روياپرور. چون از آغاز، در پی این نبوده که بخواند تا بداند. رفته بخواند تا مدرك پاي پاچالي بگيرد و به وسیله مدرک اش به نان و نامی برسد.
    اگر جز اين باشد ، چطور ممكن است کسی سال ها درس بخواند و دانشگاه برود ، و باور كند كه زني بدون مرد حامله می شود ، يا چوبي اژدها می گردد ، يا دستي كارِ لامپ برق را می كند ، يا يك نفر همراه با سه فرزندش يك كشتي می سازد و همه ي موجودات زنده جهان را درآن جاي می دهد، يا ، يا ، يا ؟
    كسي كه مي خواند تا بداند ، خوانده هايش به مرور سبب پرسش گري او مي شوند و نرم نرمك ، برعلم و استدلال تكيه مي كند و چيزي را نمي پذيرد مگرعلم و دانش آن را تاييد كنند.
    كسي كه مي خواند تا بداند در پي اين نيست تا دراسارت مکتب و مرامی بماند و با اعلام ِ وفاداري به آن ، قلم قرمز برهرچه فهم و شعوراست بكشد و اگرچه درمكتب و مرامش هزار ضعف باشد ، چشم برهمه آنها ببندد و با وجودی که باورهايش متكي بردروغ هاي شاخدار است ، بازهم به تاييد آن ها بپردازد.
    عوام عاشق داستان وافسانه اند. هميشه قصه هاي جن و پري ، فيلم هاي دراكولايي ، داستان هاي فضايي ، جنگي ، وعشقي مورد توجه شان بوده، و هست. ديروز، کتاب هزار و یک شب را دوست داشتند و امروز، سريالي كه هزار بخش دارد و داستان عشق و خشونت ِ سلطان سليمان يا … را تعريف مي كند دوست دارند. تعريف هايي كه نود ونه درصدش برپايه تخيل است.
    همانطور که اگرکسی به خواننده هزار و یک شب و بیننده سریالِ هزار قسمتی ، بگوید: وقت را حرام نکن. اینها مشتی خیالاتند. خواهد دید که او تلاش می کند تا ثابت نماید آن نوشته واين فيلم واقعيت داشته است ؛ علمای دین نیز درپی اعتراض به دروغ های شاخدار، سعی در توجیه ومعجزه نشان دادن آن ها می کنند.
    چرا؟ چون نياز به توجيح و تاييد اميال خود دارند. نيازدارند باورها و اميالشان را رنگ منطق و استدلال بزنند تا از داشتن آن ها رنجه نگردند. نياز دارند تا دليل و برهان را به خدمت گيرند تا باورهاي خرافي آزارشان ندهد و آن ها را نادان و جاهل ننماید. نیاز دارند تا نفهمند که جاهل اند ؛ چون این دانستن برایشان رنج می آورد و عذاب می آفریند. آنها نمی خواهند باور کنند که پایه و اساس اعتقاداتشان اوهام و خرافاتست. اگر چه باور و اعتقاداتشان این باشد که يك انسان ، ماه را دو نيم كرده ، ونيمي را از آستين چپ و نيمي ديگر را از آستين راستش بيرون آورده است.
    عيسي ، يا عيسي سازان ، نياز به عوام داشتند. عوامي كه هميشه ، و در طول تاريخ ، فرصت فكر كردن و انديشه ورزي نداشته اند و شب و روزشان چون هم بوده است. بردگانی که به ظاهر آزادند و روزشان چون شبِ تاريك ، آلوده به جهل و فسون و فسانه ؛ و شب شان چون روز ِ روشن در گیر كار و تلاش براي تهيه معاش است. عوامی که هزاران هزار آن را همين امروز، و در همين كشور مي بينيم . كساني كه بايد دو يا سه نوبت كار كنند تا چرخ زندگي را بچرخانند. مرداني كه ازشدت كار شباهت شان را به پدر بودن از دست داده اند و بيشتر به يك دستگاه پول ساز می مانند تا يك پدر. آنهم دستگاهي كه اگر چه به جاي 8 ساعت 16 ساعت كار مي كند ، بازهم از پسِ هزينه خانواده ای كه نه در رفاه ، بلكه در زیرخط فقرمطلق است برنمی آید.
    عوامي كه شب و روزشان مثل هم است و این شباهتِ شب به روز، و روز به شب ، درهمه تاریخ بوده است. از دوردست ها که به شکل بردگان ، قربانی هرم ها می شدند و شب و روز کار می کردند تا هرم امامان مصری و فرزندان خورشید را بسازند تا امروز که ، شب و روز باید کارکنند تا حرم امامان شیعه و فرزندان رسول اکرم طلا کوب شود. دیروز با شلاق و شمشیر به این کار وادار می شدند و امروز با تبلیغ و تسبیح.
    توده وعوامی که اگر گه گاه ، فرصتي بيابند ، خسته تر از آنند كه به گفت و گوهاي علمي بپردازند. مردمِ خسته اي كه نياز به داستان و قصه و افسانه دارند ؛ به شكل كتاب و مجله و روزنامه ، در غالب قصه و افسانه ، و یا به صورت فيلم و نمايش.
    عوام عاشق قصه و داستان هاي تخيلي هستند. برای افسون عوام ، نیاز به افسانه است. هرچه افسانه خيالي ترباشد ، جذاب تر و پر مشتري تر خواهد بود ؛ و شنوندگان بیشتر و بهتر، به خواب و رویا خواهند رفت.
    در دين و سياست عينعلي و زلفعلي يك واقعيت وجودي اند. به راستي كور را عينعلي و كچل را زلفعلي مي گويند. چون كسي كه بيناست و آن كه داراي موي فراوان است چه نيازي به تعريف دارد؟ تعريف براي كس و چيزي است كه يا نقص دارد و يا نقطه قوتش آشكار نيست؛ و گرنه ، « آنچه كه عيان است ، چه حاجت به بيان است؟».
    روحانيت و مبلغين بايد باشند تا با استفاده از هرچيزي ، به خصوص ، سوء استفاده از فلسفه و كلام ، ضعف ها را قوت نشان دهند ، و به دروغ ، دروغ را راست بگويند. تبليغ است كه ساده دلان را مي فريبد و عوام را چنان خام مي كند كه حتي دانشگاه رفته ها و حوزه رفتگانش ، عكس امامشان را در ماه مي بينند ، اگر چه بعد كه فضاحت اين كار از حد گذشت منكر اين ادعا و ديدن مي شوند.
    تبليغات است كه سياست و دين را نگهداشته است و دين وسياست بدون تبليغ و پرو پاگاند امكان زيستن ندارند. نگاه كنيد به آنچه دراطراف ما مي گذرد . مومنین امروز این کشور ، بدترين وضعيت را دربين ملل دارند اما بازهم سخن از تعالي و بي نظيربودن مكتب شان مي گويند. بيشترين خشونت را به خرج مي دهند و دَم از صلح مي زنند. بالاترين بيسواد ها را دارند وشعار «طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة» سر مي دهند. چرا با اين كه سد ها ميليون معتقد به این دین ، حال و روزِ خود را می بینند ، بازهم چشم برواقعيت ها بسته اند و تفکرشان را بهترین می دانند؟ چون تبليغ كار خودش را کرده و مردم را با قصه و افسانه ، افسون کرده اند.
    عيسي ، يا سازندگانِ عیسی از افسونِ افسانه باخبر بودند. براي جلب توده های زحمت کشی که فرصت آگاه شدن نداشتند بايد چنان سخن می گفتند که گفتارشان احساسات مردم را تحریک کند و جذابیت لازم را داشته باشد.
    بهترين كار براي جذاب كردن دعوت ، اتصال عيسي به آسمان بود ، چون كسي راه به آسمان نداشت تا راست و دروغِ موضوع معلوم شود. در باره ی آسمان بی انتها هرچيزي مي شد گفت بي اين كه نيازي به اثبات آن باشد. كافي بود به خلق بباورانند كه عيسي آسمانی و نماینده آسمانست.
    برای خام نگهداشتن افسون شده ، باید افسونگر به سوژه یا آن که هیپنوتیزم شده ، تلقین کند که اولین شرط ایمان ، یقین به عالم غیب است.« الذین یومنون بالغیب… بقره 3». عالمی که قابل شناخت نیست.
    آسمان حاضریست غایب ؛ و بسیارهم خیال انگیز. چه براي خواص و چه براي عوام.
    برای کسانی که در پی بهرکشی از مردمند بهترین روش ، ترویج جهل واتصال به آسمان است ؛ و برای آن هایی که هدفشان بیدارشدن وبیدار کردن است بهترین راه ، مبارزه با جهل و زیر سوال بُردن آسمان و نمایندگانِ آسمان می باشد.
    استحمارگران هاله ای ازتقدس برگرد قهرمانان خود می کشند تا بتوانند دهان پرسشگران را به اسم اهانت به اولیا و انبیا بدوزند و پرسشگر، اگر نستوه بود ، بردارش کنند.
    برای فریب دهندگان ، پرسش ازموسی ، وعیسی ومحمد ، وکارهای غیرطبیعی آنان ، فاجعه بود چون اگر نمی توانستند به اسم معجزه ، مشتی قصه و افسانه ی بی پایه را به خورد مردم بدهند همه ی مشتریانشان را از دست می داند. مشتریانی که هیچ یک درپی دانش و بینش به دکان آنها نرفته بود. باید عیسی را به آسمان می بردند و فرزند خدا می نمودند و هرکس که باور نمی کرد به اتهام رَدِ کتاب مقدس وسخن خدا بردارش می کردند تا منافعشان به خطر نیفتد. توحشی که ازاجدادشان به ارث برده بودند و برای فرزندانشان به ارث گذاشتند. نمونه آن: بردارکردنِ محسنِ امیراصلانی.
    با احترام.
    دانشجو

     
    • (کبوتر صلح)ali

      با دورود جناب دانشجو

      مجموعه مطالب با ارزش شما شایسته است به صورت پی دی اف برای کسانی که میخواهند ان را یکجا داشته باشند مهم است لطف کنید ادرس ان را بگذارید تا دانلود کنیم

       
      • 1- “”بخواند تا مدرك پاي پاچالي بگيرد و به وسیله مدرک اش به نان و نامی برسد.
        اگر جز اين باشد ، چطور ممكن است کسی سال ها درس بخواند و دانشگاه برود ، و باور كند كه زني بدون مرد حامله می شود ، يا چوبي اژدها می گردد ، يا دستي كارِ لامپ برق را می كند ، يا يك نفر همراه با سه فرزندش يك كشتي می سازد و همه ي موجودات زنده جهان را درآن جاي می دهد، يا ، يا ، يا ؟””.
        (پایان نقل قول)

        این مطلب که بارها تکرار شده و بارها پاسخ گرفته ،تلقین یک گفتار بی اساس چه واقعیتی پشت آن است.
        مکرر توضیح داده شد که مواردی که ذکر می کنید اعجاز پیامبران است که اختصاص به زمان دعوت آنان داشته است ،آری طریق طبیعی در جهان طبیعت همین است که زن از طریق مرد حامله شود ،و طریق معهود این است که بشر عادی غیر مرتبط به وحی و ماوراء طبیعت عاجز از این باشد که چوبدست خویش اژدها کند ،و جهان جهان سبب و مسبب و علل و اسباب است ،اما معجزه نیز از قانون علل و اسباب و علیت و معلولیت خارج نیست ،نهایت اینکه من و تو و بشر عادی عاجز از انجام مثل آن است ،و همین فارق بین مدعیان دروغین وحی و پیامبران راستین است ،پس اعجاز متکی بر علل و اسباب ناشناخته است نه استثناء در قانون علیت ،شما در زمان های انبیاء وجود خارجی نداشته اید ،شاید اگر در زمان آنان نیز حضور می داشتید ،در جرگه منکران آن انبیاء می بودید و آنان را ساحر و شاعر می نامیدید ،چرا؟ بجهت غلبه تفکر حسی بر شما و غلبه عناد و لجاج بر انکار حقیقت ،اینها ارتباطی با کلاس و آکادمی و درس خواندن های معهود ندارد ،اینها که توضیح واضحات است ،شما هنری نکرده اید که بگویید علم طبیعی می گوید انسان از مجرای طبیعی از آمیزش زن و مرد پدید می آید ،اینکه توضیح بدیهیست و همه آنرا میدانند نیازی به اینهمه قلمزنی های طوفانی نیست ،شما اینرا اثبات کنید که ولادت عیسی از طریق مادر به نفخ و دخالت ماوراء اسباب طبیعی محال ذاتیست ،اینکه شما پیشه کرده اید انحصار دعوی و شناخت بر امر محسوس است و به بیان دیگر مغزای سخن شما چیزی جز “استبعاد” نیست ،استبعاد یعنی “بعید شمردن یک پدیده” نه اثبات استحاله یک پدیده.
        آنکه می گوید :عیسی بدون نکاح صاحب فرزند شد نمی گوید عیسی بی سبب متولد شد می گوید “فنفخنا فیها من روحنا” این نفخ و دخالت اسباب دیگریست که دور از فهم من و توست ،اینجا انسان فرهیخته مبادرت با انکار نمی کند زیرا مدعای انبیاء خرق علیت و استثناء در علیت نبود ،مدعا آن بود که علیتی است خارق عادت علی شناخته شده شما ،و این برای اثبات رسالت است ،شما بگویید من از این علیت بیخبرم ،انکار چرا؟ اما چرای آن برای من معلوم است ،چرای آن بازگشت به ماجرای مبدا و توحید میکند ،شما همه اندیشه های خود را فرو گذارید و روی این تمرکز کنید ،همان که غالب شمایان از طرح بحث آن در رنجید ،نه شما بلکه ماتریالیست های طول تاریخ چیزی جز ابراز و اظهار شک نداشته اند و ندارید؟ به انگیزه ها و انگیخته ها نمی پردازم که غالبا ماتریالیسم و ماده گرایی اخلاقی سبب پیدایش ماتریالیسم فلسفی بوده و هست ،اما می گویم ماتریالیست های طول تاریخ تاکنون چیزی جز ابراز شک و عدم جزم ندارند ،قل هاتوا برهانکم ان کننتم صادقین ،غالبا سخن به توحید و اثبات مبدا که می رسد اظهارات از این دست است :خدا هست؟ نمیدانم ،ممکن است باشد و ممکن است نباشد ،یا من در شک متساوی الطرفین هستم و…..
        بعد سخن این است که چکار داریم بخدا ؛آن امر شخصیست و مربوط به صندوق خانه های درون است و ….
        چرا؟برای اینکه اگر بحث در خالق جهان تداوم یابد ،اقتضای صفات کمالی او این است که هدایت برای بشر بفرستد و بشر را بحال خود رها نکند ،رهایی که آنرا می بینیم ،و در آستانه مدرنیته یا در اثناء آن هستیم که بشر رها و خود اندیش و …به آنجا می رسد که می خواهم با همجنس ام نکاح کنم ،و رسما به ازدواج با همجنس تن می دهد ،و می خواهم بخدا لجن بزنم ،به کسی چه؟
        این حاصل اندیشه های مدرن و لیبرال است ،و این حاصل فرار از مساله توحید است که خدا باشد یا نباشد ،انسان برای خود خداست و خود اندیش است و نیازی به خدا ندارد ،همان که معتزله و یهود گفتند که :”یدالله مغلوله” خدا (اگر خدایی باشد!) همچون مهندس جهان هستی ،جهان را آفرید و کلید استارت آنرا زد ،بشر را هم به عقل و وهم و خیال و حس خود واگذاشت ،هرچه خواهد کند! همه انبیاء آمدند بشر را از این جهالت و پندار وسوسه انگیز که “انسان محور است نه خدا” بازدارند.
        سخن فراوان است اما در یک کلمه مشکل شما توحید است ،نه انبیاء ،آنرا علاج کنید ،اینهمه شگفتیهای وجود و آیات انفسی و آفاقی رها شده و جهان یا ازلی بوده است یا خودبخود اینهمه شگفتی و نظم و حساب و کتاب پدید آمده است ،شما همین سماوات و ارض و این نظم جهان طبیعت و علل اسباب را گرفته بالا بروید ،آیا خود تحقق و بقاء این نظم حاکی از تحقق قدرت مطلق نیست؟ افی الله شک فاطر السموات و الارض؟
        همان که فاظر سماوات و ارض است اراده ارسال انبیاء کرده است و همو برای صدق دعوای آنان به آنان نشانه ها و معجزات داده است ،اما معجزه بی سبب نیست ،معجزه هم بر اساس قانون علی معلولیست ،مگر شما و ما و بشر اکنون به همه علل و اسباب وقایع و حوادث جهان احاطه داریم ؟ پس انسان شایسته عاقل را نرسد که چیزی را که علل و اسباب آنرا نمیداند بی جهت انکار کند ،آری ورای معجزات انبیاء که برای اثبات صدق دعوای آنان بوده است ،خود آن ادیان مگر تشویق به علم و فهم و سعی در تسخیر طبیعت نکرده اند؟ مگر محتوای دعوت انبیاء این است که شما هم معجزه کنید؟ یا مجاری اسباب و علل طبیعی را رها کنید؟ چه کسی اینها را در ذهن شما کرده است؟شما با خود دعوا دارید؟
        الباقی مطالب نوشته شما یکسره تهمت ها عامیانه و سوء ظن های غیر اخلاقی به انبیاء و پیروان انبیاء است ،انبیاء دنبال بیع و شراء و مشتری نبودند تا شما بدروغ آنان را نسبت بدروغ دهید تا مشتریان خویش را فریب دهند ،نصیحت می کنم زبان خویش را از هرزه گوئی نگه دارید ،بنیان باطل سخن شما همان است که به آن اشاره شد،شما در آن بنیان حرفی اگر دارید ارائه کنید ؛وقتی بنیان باطلی بنا می کنید در دنباله حق توهین و نسبت دروغ به انبیاء عظام الهی ندارید ،انبیاء نه بیعی داشتند و نه شرائی ؛انبیاء مامور به ادای رسالت بودند بدون هیچ مزد و چشم داشتی،شما یک مورد نشان دهید که نبیی بدنبال دعوت خود چیزی که روی معیارهای مادی شما با ارزش است بعنوان مزد رسالت خویش از بشر طلب کرده باشند،آنها نفوس مطمئنه ای بودند که بواسطه ارتباط با واقعیت و مبدا هستی و مشاهدات غیب و شهود ،چیزها از مبدا و منتهی بشر می دیدند که قابل وصف نبود ،رب اشرح لی صدر و یسر امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی ،عقده لسان انبیاء همین بود که بشر یک سر و دو گوش که منغمر در حسیات و جهان مادی است را بالا بکشند ،البته انبیاء نگفتند بشر جهان مادی و دنیائی خود را آباد نکند و بدنبال علم و صنعت و رفاه نرود ،آنان آمدند در مغز شما و ما و دیگران فرو کنند که :بشر فرجام تو جهان مادی نیست ،فرجام تو تنها خوب خوردن و خوب آشامیدن و خوب شهوت راندن و رفاه دنیائی نیست ،و این جهان مزرعه جهان ابدی دیگر است و این طبیعت اخیره جهان هستیست ،پس بشر رها نیست هر چه خواهد کند،و بشر باید مبدا و منتهی خویش را بشناسد و بالا رود ،نه تا به اندیشه خدا و پیام رسالت رسید ،بگوید خدا هست یا نیست؟ ممکن است باشد ممکن است نباشد ،به آن کار ندارم!
        تلاش کنید این مشکل را حل کنید ،وقتی این مشکل حل نشد طبیعتا انسان پوزیتیویست حس گرا که علیرغم پیام عقل او بخود تحمیق می کند جز جهان طبیعت و حس و آنچه محسوس من است واقعیت دیگری وجود ندارد و بدنبال خدای طبیعیست ،و امر را دائر بین این می داند که یا جهان جهان علل و اسباب و قوانین باشد یا تحت تدبیر متفرد بجبروت! عجب ! امکان این نیست که جهان آفریدگاری داشته باشد که جهان و قوانین حاکم بر آن را خود حاکم کرده باشد و خود آن فآن این نگهدارنده این جهان و قوانین آن باشد؟! آنان که ادعا کردند قادرند قرآن را در جزوه چند صفحه ای ارائه کنند ،آیا تعمق در مغزای آیاتی مثل :”کل یوم هو فی شان” ،
        و آیات حاکی از استمرار تدبیر خدای حی مدبر جهان که :

        إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ ما مِنْ شَفيعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ (3)
        قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ مَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ مَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ (31)
        اللَّهُ الَّذي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْري لِأَجَلٍ مُسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ (2)
        يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ في‏ يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (5)و …..
        نکردند؟
        مغزای این آیات آیا در صدها جلد کتاب تفسیر قرآن حق آن ادا می شود تا نورسی ادعا کند :من قادرم قرآن را در پنجاه صفحه تبیین کنم؟
        “اقرا وارق”

         
    • دانشجوی گرامی خسته نباشید و قلم زیبایتان همواره در حرکت باد.

       
  33. جناب نوریزاد – شما جا به جا به فیس بوک حواله میدهید . تکلیف کسانی که به هر دلیل عضو این شبکه نیستند چیست ؟ لابد جواب این است که عضو شوند .

    ——————

    سلام ناظر گرامی
    من بدلیل ناآگاهی نمی توانم بیش از یک عکس در سایت منتشر کنم. سابقا می توانستم اما اکنون بخاطر تغییراتی که در کلیت سایت صورت گرفته و من به آن متوجه نیستم، نمی توانم عکس های بیشتری منتشر کنم. اما می کوشم این مشکل رفع شود. در ضمن برای دیدن صفحه ی فیس بوک من، نیازی به عضویت نیست. کافی است به نشانی facebook.com/m.nourizad سر بزنید.
    پوزش مرا بپذیرید.

    .

     
  34. رابطه تنگاتنگ اختناق و فساد غير قابل انکار است. فساد همزاد ديکتاتوری است و سرانجام يکی از مؤثرترين عوامل در سرنگونی آن. اعمال زور و سرکوب سياسی- اجتماعی در ديکتاتوريها پيش شرط تسلط بی قيد و شرط بر جامعه به خاطر بهره برداری اقتصادی است.

    در سطح بين المللی، امروزه مؤسسات معتبری هستند که هردو اين بلايا يعنی عدم آزادی و فساد را هر سال می سنجند و اگر تا امروز بر مبنای حدسيات و استنباط های شخصی ادعای رابطه اورگانيک اين دو پديده معقول به نظر می رسيد، اکنون می توان با قاطعيت و استناد به تحقيقات اين نوع سازمان های معتبرجهانی در اين موارد با جرأت اظهار عقيده کرد.
    دو سازمان مستقل و متفاوت جهان شمول، يکی » شفافيت بين الملل» (Transparency Interanional) و ديگری خانه آزادی (Freedom House) هر ساله همه کشورهای جهان را، پس از بررسی های دقيق، از دو ديدگاهِ معيار آزادی از يک سو و ميزان فساد رايج از سوی ديگر، رتبه گذاری می کنند. بر مبنای آخرين گزارش» شفافيت بين الملل»، جمهوری اسلامی ايران از ميان صد و هشتاد کشور در رتبه صد و چهل و يکم قرار دارد.

    يعنی از صد و چهل کشور در اين جدول، از ميزان فساد بيشتری برخورداراست. در ميان کشورهای اروپايی و آمريکايی کشورهای دانمارک، سوئد، فنلاند، هلند، کانادا، اطريش، بريتانيا، ايالات متحده آمريکا، ژاپن و فرانسه از جمله کشورهايی هستند که در آن ها ميزان فساد نسبت به صد و هشتاد کشور ديگر، کمترين است.

    دو معيار ديگر نيز همه ساله برای «آزادی» انتشار می يابد که يکی مربوط می شود به «آزادی اقتصادی» و ديگری به «آزادی سياسی». در مورد آزادی اقتصادی، ايران در ميان صد و هفتاد و نه کشور، رتبه صد و هفتاد و يکم را دارد.

    در حالی که کشورهای غربی و ژاپن که در رأس جدول کمترين ميزان فساد قرار دارند در اين جدول نيز دقيقاً از همان مراتب پسنديده برخوردارند.

    به عبارت ديگر آزادی اقتصادی و آزادی سياسی با کمترين ميزان فساد در اين دو بررسی ِ متفاوت، همخوان هستند. درعين حال بر مبنای اين مطالعات، بين «آزادی های سياسی» و «ميزان فساد» رابطه معکوس برقرار است.

    جدول آزادی های سياسی، با شمارش معکوس، همه کشورها را از هفت تا يک رتبه گذاری کرده است. بهترين رتبه «يک» و بدترين رتبه «هفت» است. جمهوری اسلامی در مورد آزادی سياسی و رعايت حقوق بشر با دريافت رتبه هفت از پايين ترين درجه اعتبار برخوردار است. در اين درجه بندی، تنها پنج کشور سوريه، کره شمالی، ازبکستان، ترکمنستان و سومالی با حکومت جمهوری اسلامی ايران در يک رده قرار دارند. از ميان صد و هفتاد و نه کشور تنها اين شش کشور شهروندان خود را از تماميت مفاد اعلاميه جهانی حقوق بشر محروم نگهداشته اند.

    تقارن اين دو عامل يعنی عدم آزادی و اشاعه فساد تصادفی نيست. پادزهر هرگونه فساد سياسی، اجتماعی و اقتصادی در جامعه وجود شفافيت است و از اين رو مهمترين عامل پيشگيری در جوامع آزاد و پيشرفته وجود مطبوعات آزاد، رسانه های مستقل و آزادی بيان است.

    در نظام های ديکتاتوری قانون شکنی و تجاوز به حقوق شهروندان با توسل به اختناق محيط را برای توسعه فساد و سوء استفاده های گوناگون آماده می سازد. شکستن قلم ها و بستن دها ن ها وسايلی است که حکومت های ديکتاتوری برای محروم کردن مردم خود از ابتدايی ترين حقوق انسانی واساسی به کار می گيرند. توقيف و تعطيل رسانه ها، تبعيد، شکنجه و زندان و سرانجام کشتار معترضان جملگی مراحل و وسايل ايجاد فضای رعب و وحشت و در نتيجه شرايط و امکانات مناسب برای توسعه مفاسد اقتصادی است.
    يک رشته نامرئی «ديکتاتوری» و «فساد» را به يکديگر پيوند ميدهد. همان کشورهائی که از نظر رعايت حقوق بشر و آزاديهای سياسی نمره رد می گيرند، در صدر فهرست فاسدترين کشور های جهان نيز قرار دارند.

    وقتی آيت الله محمد تقی مصباح يزدی، مدافع مذهبی آيت الله علی خامنه ای، می گويد: » مردم چه کاره هستند که رئيس جمهور برای خود انتخاب کنند و يا اينکه اگر کسی را انتخاب کرده باشند که واجد همه شرايط باشد و همه مردم به او رأی داده باشند تا زمانی که ولی فقيه آن شخص را منصوب نکند او غاصب است»، صريحاً اعلام ميکند که مردم دارای هيچگونه حقوقی نيستند و حق ندارند کسی را انتخاب کنند زيرا اين تصميم بايد از جانب خدا گرفته شود.

    حکومت، دين و مذهب برای اعمال خشونت و سرکوب مردم مورد استفاده ابزاری قرار می گيرد. جمهوری اسلامی ايران طبق آخرين گزارش سالانه » سازمان بررسی ميزان حاکميت قانون در جهان» (The World Justice project) در ميان يکصد کشور مورد مطالعه در اين گزارش، از نظر احترام به قانون و حقوق شهروندی در رتبه آخر يعنی يکصدمين رتبه قرار دارد.
    ارتباط ميان حکومت استبدادی و فساد يک واقعيت انکار ناپذير است. با گسترش مستمر دامنه فساد، حکومت نيز ناگزير است بر ميزان خشونت و فشار بر مردم بيفزايد تا با تشديد اختناق در جامعه از هر نوع شفافيت پيشگيری کند. اما زمانی که جناح های حکومتی بر سر تقسيم با هم به جنگ بخيزند، راز های پنهان آشکار خواهد شد و اين همان عاملی است که رژيم های ديکتاتوری را سرانجام به زيرخواهد کشيد. آيا رژيم اسلامی ايران هم اکنون به آن نقطه رسيده است؟

    About these ads

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

87 queries in 1170 seconds.