سر تیتر خبرها
امامزاده

امامزاده

یک: صبح پنجشنبه با دکتر ملکی رفتیم جلوی مجلس برای همراهی با معلمانِ معترض. جمعی از معلمان که مدت هاست از وضعیت معیشتیِ خود بشدت نگران اند، جلوی مجلس جمع شده بودند تا مگر یکی از نمایندگان بیرون بیاید و صدای در گلو مانده ی آنان را بشنود و به اندرون خبر ببرد. اتومبیل ها و مأموران پلیس، معلمان را احاطه کرده بودند. معلمان، من و دکتر ملکی را به میان جمع خود بردند و برای ما دو تا تا توانستند کف زدند. در میان معلمانِ زن و مرد، چشمم به مادر سعید زینالی افتاد. نعمتی را هم دیدم. این دو گرچه نه معلم اند و نه کار و بارشان با معلمان است، وظیفه ی خود دانسته بودند که با سوز معلمان بسوزند در آنجا. از نمایندگان مجلس خبری نبود. بیایند جلو که چه بگویند؟

من به این نتیجه رسیده ام که نمایندگان چسبیده به صندلی های مجلس، اگر با این همه سکوت و ترس و رانتخواری و مفتخواری و وادادگی و سفره گشودن پیش پای دزدان سپاه و اطلاعات و دولت ها، و با این همه حیثتی که پیش پای حاجت های رهبری پهن می کنند، به این مملکت اگر خیانت نکنند، پس چه باید بکنند؟ نماینده شدن در این ملک، مترادف است با خمیرگونگیِ محض. تا بالاتری ها آنگونه که خود می خواهند شکلشان بدهند. یعنی یک نماینده از همان ابتدا که داوطلب نمایندگی می شود اول کاری که می کند این است که: برود دم دست برادران سپاه و اطلاعات تا نرمه ی گوشش را سوراخ کنند و یک حلقه ی چاکری به گوشش بیندازند. این نماینده البته در دل به همان برادران اطلاعات و سپاه و بیت رهبری می گوید: من به هر جوری که شما بخواهید شکل خواهم گرفت و پای فرمایشات شما فرش خواهم شد اما خودم هم برای خودم خواسته هایی دارم پیچ در پیچ. می گویم: راز درهم پیچیدگیِ اوضاع در این مملکت شاید در همین داد و ستدهای ماورائی باشد. که همه در حال دزدیدن اند. منتها از مردم. باورِ نماینده ای که به معنای واقعی نماینده ی مردم باشد رؤیایی بیش نیست. نماینده باشی و خیانت نکنی؟ نماینده باشی و در یک قلم در مقابلِ امام جمعه ی شهر و استان خم نشوی؟

جلوی مجلس بودیم و در میان معلمان. بانویی با سر و روی عرق کرده و بدون بلند گو بند بند قطعنامه ای را می خواند و اطرافیانش کلمه به کلمه و جمله به جمله ی وی را تکرار می کردند. یکی دو نفر از معلمان به من اصرار کردند که سخنی بگو. جای صحبت نبود. نپذیرفتم. اعتراض معلمان نباید با سخن همچو منی آب و رنگ سیاسی بخود می گرفت. قرار معلمان نیز بنا بر سکوتِ معترضانه بود. حضور” برادران” در میان معلمان چشمگیر می نمود. حتی یکی شان دست مرا گرفت و با خشونت از میان جمع بیرون برد. من داشتم مادر سعید زینالی را برای یکی دو نفر معرفی می کردم. و مادر سعید داشت خودش را معرفی می کرد با این جمله: پسر مرا شانزده ساله که برده اند. برادر اطلاعاتی بازوی مرا کشید و از جمع بدر برد و با صدای بلند داد زد: بیا برو بساط ما معلم ها را بهم نریز نوری زاد. که این برادر اگر در میان اجتماع پزشکان معترض بود، به من می گفت: بیا برو بساط ما پزشکان را بهم نریز نوری زاد.

دو: معلمان تا پای ماشین ما را مشایعت کردند. من و دکتر ملکی و مادر سعید زینالی و آقای نعمتی سوار شدیم و رفتیم خانه ی نرگس محمدی. در خانه، گرچه نرگس نبود اما برادرش و گوهر عشقی (مادر ستار بهشتی) و مادر تقی رحمانی ( شوهر نرگس که در خارج از ایران بسر می برد) و دو کودکش بودند. من همه ی آیت الله های ریش بلند شیعه را به تماشای چهره ی بهت زده ی کودکان نرگس فرا می خوانم. انتظارِ این که این آقایان یک روزی تکانی بخود بدهند و خودی بتکانند و بخاطر تاراج انسانیت در این ملک گریبان چاک بزنند، چه انتظار عبثی است. راستی اگر یک نفر در مجلس شورای اسلامی یا در یک امامزاده ادرار کند چه رخ می دهد و حکم شرعی اش چیست؟

سه: جمعه ظهر رفتم نمایشگاه کتاب. دکتر مهدی خزعلی پیام داده بود که مأموران اطلاعات آمده اند و تابلوی غرفه ی ما را کنده اند و می خواهند بساط ما را بهم بریزند. در نمایشگاه، تابلوی ستاد بازسازیِ عتبات عالیات توجهم را جلب کرد.

چهار: شاید ده دقیقه دیر رسیدم. برادران زحمت کشیده و دکتر خزعلی را کتک زده و برده بودند. من که رسیدم، کارگران در حال بار کردن کتاب های پزشکیِ ” حیان” در فرغون ها بودند و پرده ای نیز بر ورودیِ غرفه کشیده بودند. انتشارات حیان برای داشتنِ غرفه اجازه ی رسمی داشت و به همین خاطر کلی پول پرداخته بود.

پنج: جمعه ساعت چهار با دوستان لگامی جلسه داشتیم. در این نشست راجع به نرگس محمدی و این که وی سخت بیمار است و طبق نظریه ی پزشکی قانونی وی تحمل زندان ندارد صحبت کردیم. قرار گذاشتیم صبح شنبه به دادسرای اوین برویم و در آنجا بست بنشینیم. ما نرگس را از زندان بیرون می آوریم حتماً. نه با تشر و توپ و تانک، بل با به رخ کشیدن مظلومیت و بی گناهی نرگس. ما به همه ی آنانی که بخاطر اسلام می زنند و می کشند و زندانی می کنند و به اسم اسلام می دزدند، ثابت می کنیم که: فراتر از اسلام آنان، انسانیتی نیز هست که خواهان فراوان تری دارد. بسیار افزون تر.

شش: با آقای ملکی و آقای مفتی زاده رفتیم به خانه ی شهید مصطفی کریم بیگی. روز تولدش بود. خیلی ها آمده بودند. بویژه بانوان. مادران شهدا نیز آمده بودند. عجب محفلی و عجب روز تولدی. کیک تولد مصطفی نقشه ی ایران بود. یکی از مادران شهدا کاردی را به دست گرفت تا کیک را ببرد. وی با صدای بلند گفت: به من اگر یک کارد بدهند و قاتل پسرم و قاتل همه ی شهدا را پیش روی من بر زمین بنشانند، من هرگز زخم کوچکی نیز بر قاتلان وارد نمی کنم. و گفت: ما آدم کش نیستیم. این مادر، شاخه گلی خواست و با ساقه ی آن کیک را برید.

من و آقای دکتر ملکی نیز در آن محفل صحبت کردیم. روح صحبت من به جهالت آذین بسته ای اشاره داشت که این روزها به اسم رواج اسلامی دامنگیر ما شده است. و این داستان را گفتم: روزی مردی که اراده ی ادرارش از کف رفته بود، در امامزاده ی شلوغی خود را وا داد و ادار کرد. مردمان بر سر وی ریختند و زیر مشت و لگدش گرفتند که چه جای ادرار است اینجا؟ مرد که داشت تلف می شد، داد زد: مرا مزنید که من بیمار بودم و نمی توانستم ادرار کنم این امامزاده مرا شفا داد. مردمان نه تنها دست از وی بداشتند و از وی پوزش خواستند بل ناگهان به ادرار مرد هجوم بردند و آن را برسم تبرک به روی خود مالیدند.

محمد نوری زاد
نوزدهم اردیبهشت نود و چهار – تهران

10850179_1090945164266432_1249083096857197974_n

10956981_1090945734266375_1657471742894757397_n

11188294_1090950120932603_3683699640485571221_n

11196232_1090951380932477_5345472978538637619_n

11201631_1090949450932670_375733362151716219_n

11257900_1090951520932463_4448685445211574652_n

11210450_1090943804266568_7464189449485216493_nShare This Post

 

درباره محمد نوری زاد

63 نظر

  1. حضرت شیخ الشیوخ آیت الله العظمی امام نوری زاد دامت افاضاة – السلام علیکم – استفتاء و سئوال شرعی و قانونی دارم که بنده حقیر را راهنمایی فرمایید . __ روزی روزگاری آقای هاشمی رفسنجانی بعد از فوت امام خمینی در مجلس خفتگان برای جانشینی امام خمینی فرمودند : حضرت امام خمینی مخفیانه به من گفتند که آقای ” خامنه ای برای رهبری کشور ” مناسب می باشند و همه خفتگان حرف ایشان را حجت شرعی دانستند و صلواتی فرستادند و بر اثر ” نقل قول ایشان ” رهبری را از طرف امام زمان ( عج ) برای کشور انتخاب کردند و اما بعدها ایشان را از همان مجلس خفتگان ( تعیین رهیری ) به زیر کشیدند و یک پیر مشاعر از دست داده و ” مرده ای ” را بجای ایشان در مجلس خفتگان گماردند و در انتخابات ریاست جمهوری سال 1392 نیز همان زیر دستی های ایشان ، هاشمی رفسنجانی ” رد صلاحیت “کردند . استفتاء حقیر از آن مرجع بزرگوار و عالیقدر این است که : تعیین رهبری و ادامه رهبری خامنه ای تا به امروز که تاریخ اعتبار آن بدست هاشمی رفسنجانی انجام شد و اکنون ” رد صلاحیت ” این نظام است آیا هنوز اعتبار دارد یا بی اعتبار است ؟ ، آیا تاریخ اعتبار رهبری ، شرعا” و قانونا” چایز است و یا دارای احوط ؟

    ———————

    سلام مبشر گرامی
    اجازه بدهید فضای استفتاء را از فرد به کل حاکمیت ارجاع دهیم. من کلاً این بساط و حکومت آخوندی را باطل و حرام می دانم. حرام هم می دانید که چه دامنه ای دارد؟
    با احترام

    .

     
  2. ایران دوست

    با درود ، این پولها در کشور خارج به چه دردشان میخورد؟اگر ان کشور بهشان نداد چکار می توانند بکنند؟من که نمی فهمم !!اگر مرا راهنمائی کنید سپاسگزارتان می شوم .میلیارد دلار یعنی بودجه یک کشور (فقیر)…

     
    • جناب ایران دوست اینها همه نشان بیگانهگی این اراذل با ایران و ایرانیست. اینها با سرمایه گذاری در کشورهای خارجی بنام خود اولا ارز کشور را خارج می کنند دوما امکان سرمایه گذاری و شغل را از ایرانیان می گیرند .همه اینها هم از جیب ایرانیان برداشته می شود.والا اگر اینها احساسی به ایران و ایرانی داشتند و امیدی به آینده خود درایران چنین جنایاتی را نمی کردند.اینها نان سفره مردم ایران را می دزدند و به بیگانه می دهند.اینست که وظیفه تک تک ما ایرانیان شناختن این اراذل و کشف ثروتهای آنها در هر نقطه ای از جهان و آگاه کردن مردم نسبت به این غارتگریهاست.

       
  3. عقب‌نشینی علنی

    آمنه شیرافکن- توپ سرگردان «پول کثیف» بالاخره از دیوار کوتاه رسانه‌ها گذشت و توی زمین آن‌ها افتاد. رحمانی‌فضلی بحث پول کثیف را منکر شد و از تحریف سخنانش در رسانه‌ها خبر داد و البته به‌جای رسانه‌ها از نمایندگان عذرخواهی کرد.
    وزیرکشور با درخواست نمایندگان برای ارائه آمار شفاف از ورود پول‌های کثیف در انتخابات، راهی مجلس شده و این‌بار روایت جدیدی ارائه می‌دهد، این‌که «صحبت‌هایم مورد سوءاستفاده سیاسی و تحریف واقع شده و قصد بیان عمومی چنین مطلبی را نداشته‌ام».
    ماجرای حضور رحمانی‌فضلی از همان ساعت ٨:٢٠ صبح دیروز تا یک‌ساعت بعد از حضورش در صحن، همگی عجیب‌وغریب به نظر می‌آید. در خبرها آمده بود که جلسه، غیرعلنی برگزار خواهد شد، خبرنگاران یکی در میان وارد صحن می‌شوند و بسیاری از این‌که برنامه علنی برگزار شده، شوکه شده‌اند. گویا تصمیم هیأت‌رئیسه این بوده که جلسه علنی برگزار شود. بقیه ماجرا هم عجیب است؛ از عدم‌حضور«علی لاریجانی» در صندلی رئیس جلسه گرفته تا لحن پرخطاب وعتاب ابوترابی‌فرد، نایب‌رئیس مجلس و در پایان توصیه برای عذرخواهی و جمع‌بندی ماجرا. اما هرچه باشد، سخنان وزیر دو سویه متفاوت دارد، یکی گارد بسته سخنان بخش نخست و اعلام برائت از طرح ماجرای پول‌های کثیف و عذرخواهی است و فاز دوم، افشاگری درباره برخی فسادهای عجیب‌وغریب در کمیته امداد و نهادهای دیگر.
    وزیر دقایقی بعدتر در میان همهمه نمایندگان معترض، صریح‌تر از فساد می‌گوید و آن‌چه این روزها در قالب پول کثیف بر سر زبان‌ها افتاده «درکمیته امداد، بیش از صد نفر، ٢٧ هزار خودرو لوکس در حدود ٢٠ میلیارد تومان وارد کشور کردند که متأسفانه در این‌جا از حقوق مستضعفان سوءاستفاده شده. هفت دستگاه پورشه، چندین دستگاه لکسوز و بی‌ام و. در رأس این کارها کسانی هستند که برای این‌که مالیات به گمرک ندهند از افراد نیازمند سوءاستفاده می‌کنند».
    پیشنهاد ارائه طرح شفاف‌سازی هزینه‌های انتخاباتی
    حسین دهدشتی، نماینده آبادان، نیز تأکید دارد «بعید می‌دانم هیچ فردی نه درباره سرگردانی پول‌های کثیف در کشور تردید داشته باشد و نه در موضوع احتمال رخنه‌کردن برخی از این پول‌ها به فضای سیاست، مسئله پول کثیف و برخی بی‌اخلاقی‌ها درآستانه انتخابات اتفاق جدیدی نبوده و همیشه مواردی از این دست مشاهده شده».
    رحمانی‌فضلی به بررسی ۴٨٧ پرونده در قوه قضائیه ظرف ١٠سال اشاره دارد و این‌که «جریمه‌ای که برای آن لحاظ شد شش‌هزار میلیارد تومان است که در نوبت بعدی تقاضای رسیدگی مجدد به کمتر از یک درصد این موضوع رسید که باید با این مسئله برخورد جدی شود. موضوعاتی مانند مسائل دارویی و رقم‌هایی در حدود ٣٠ میلیارد و ۵٠ میلیارد نیز به عنوان داروهایی است که از طریق غیرگمرک وارد کشور می‌شود».
    البته وزیر با پیشنهادی در دست به مجلس آمده؛ پیشنهادی که کمتر شنیده می‌شود: «باید لایحه‌ای از سوی وزارت کشور به مجلس ارائه شود یا به‌صورت طرح از سوی مجلس، که منشأ و منبع هزینه‌های انتخاباتی کاملا مشخص و قابل نظارت باشد تا ما نشان دهیم خودمان دستمال پاکی هستیم که باید شیشه‌های کثیف را با دستمال پاک تمیز کرد».
    ثبت نزدیک به ٣ هزار شرکت تنها با یک آدرس
    البته روایت وزیر به همین‌جا ختم نمی‌شود: «ما در یکی از جزایر ٩ هزار و۵٧٠ شرکت داریم که دو هزار و ٨١۴ شرکت فقط با یک آدرس به ثبت رسیده. هم‌چنین کد پستی ٩٩ درصد شرکت‌های ثبت‌شده دراین جزیره یک رقم بوده و این باعث شده معادل ٢٠ میلیارد دلار مالیاتی که باید کشور بگیرد، گرفته نشده، آن هم به خاطر همین فرارها و پول‌شویی‌ها است».
    ادامه سخنان وزیر خطاب به نمایندگانی است که به‌دلیل همین ماجرای پول‌های کثیف او را تا بهارستان کشانده‌اند: «آیا این فساد نیست؟ این پول کثیف نیست؟ در زمینه قاچاق سوخت سالانه هشت‌ میلیارد دلار پول کثیف وارد عرصه اقتصاد می‌شود. درهمین زمینه بیش از چهار هزار شرکت با یک کد و سه‌هزار شرکت با یک آدرس ثبت شده‌اند. من نماینده شما در دیوان محاسبات بودم، آیا به روند هزینه‌های مربوط به انتخابات در کشور نظارت و کنترلی وجود دارد؟ اصلا نیست».
    وزیر، البته برای ادامه حرف‌ها، رئیس پلیس مبارزه با مواد مخدر را به همراه آورده و تا او پشت تریبون می‌رود، همهمه به فریاهای پی‌درپی تبدیل شده و چندان فرصتی برای ارائه مطالب از سوی سردار مویدی باقی نمی‌ماند.
    پاورپوینتی که نمایش داده نشد
    سردار در جایگاه مجلس حاضر شده و می‌گوید: «بنده رئیس جلسه‌ای بودم که وزیر کشور درخصوص تبعات ورود پول‌های کثیف به سیاست صحبت کرد. در این جلسه وزیر کشور عنوان کرد اگر ورود پول‌های کثیف رصد و کنترل نشود، احتمال این‌که آسیب این پول متوجه حوزه‌های مختلف شود، متصور است. حالا رسانه‌ها برداشت‌های مختلفی کرده‌اند».
    سردار مویدی پاورپوینتی از یک پدیده پول‌شویی آماده کرده اما برخی نماینده‌هایی که اتفاقا خودشان دستی در ساخت پاورپوینت دارند این بار نمی‌خواهند تصویری روی تلویزیون صحن بیاید و از وزیر می‌خواهند حرف‌هایش را ادامه دهد. او می‌گوید: «حدود پنج سال روی این دو پرونده کار کردیم. دو نفر که میانگین سنی آن‌ها ۳۰ تا ۳۵ سال بود و…» و صداها و دادوبیداد در گوشه و کنار مجلس بالا می‌گیرد و نمایندگان به رئیس پلیس مبارزه با موادمخدر اجازه نمی‌دهند، بحثش را ادامه دهد.
    ریاست جلسه در نبود معنادار علی لاریجانی، برعهده ابوترابی‌فرد است و او با لحنی درشت به رحمانی‌فضلی می‌گوید که الان زمان این مسائل نیست و نمایندگان می‌خواهند توضیحات شما را درباره پول‌های کثیف بشنوند.
    دفاعیه رحمانی‌فضلی مدام در صحن به گوش می‌رسد: «فقط هشدار دادم. شما از من انتظار دارید در دام جنگ روانی رسانه‌های داخلی و خارجی مطالبی را مطرح کنم. گلایه من از کسانی است که فریب رسانه‌ها را خوردند و مسائلی را مطرح کردند و به این موضوع دامن زدند و عده‌ای موضع گرفتند».
    چرخش ٢ هزار و ٣٠٠میلیارد تومانی در حساب جوان ٣۵ساله
    وزیر ماجرا را این‌طور روایت می‌کند: «به‌تازگی فردی ٣۵ ساله، با پنج کلاس سواد، در ظرف دو سال ٢٠٠ تن موادمخدر را جابه‌جا کرده و دوهزار و ٣٠٠میلیارد تومان پول در حساب‌هایش چرخانده؛ حسابی که مربوط به خودش هم نبوده و این‌ها همه خلاف است. این موضوع را برای اولین‌بار درطول تاریخ کشورمان در حوزه مبارزه با پول‌شویی در شبکه بانکی پرس‌وجو کردیم. با بررسی‌هایی که به عمل آمد، نهایتا به بیش از دوهزار شماره‌ حساب رسیدیم که همه با هم مرتبط بودند؛ افرادی که در حوزه‌های مختلف کشوری و لشکری حق حساب دارند».
    به گفته رحمانی‌فضلی: «در حوزه قاچاق کالا براساس برآوردهای درست و دقیق حدود ٢٠ تا ٢۵ میلیون دلار در کشور سالانه از این محل آسیب می‌بینیم. پولی که وارد عرصه پول‌شویی می‌شود می‌تواند اقتصادمان را دچار اشکال کند».
    تابلوی «آقای وزیر؛ کلی‌گویی نکنید!» بالای سر رسایی
    رحمانی‌فضلی وارد فاز روایت عجیبش از جوابیه‌نویسی به مطبوعات و رسانه‌ها می‌شود: «به رسانه‌هایی که این سخنان را با سوگیری سیاسی منتشر کرده بودند جوابیه نوشتیم».
    حمید رسایی، به سنت مهدی کوچک‌زاده حالا برگه‌ای را بلند کرده که روی آن نوشته شده: «به آقای وزیر بگویید کلی‌گویی نکنید.» دقایقی بعد همین کاغذ را دراختیار محمدحسن ابوترابی‌فرد قرار می‌دهد. رحمانی‌فضلی سراغ ارائه آماری درباره پدیده پول‌شویی درآمریکا و اروپا می‌رود که باز هم فریادها از چهارسو بلند می‌شود که این‌ها ربطی به ادعای وزیر در موضوع پول کثیف ندارد.
    محمدحسن ابوترابی‌فرد می‌گوید: «ما از ورود پول‌های کثیف در کشور اطلاع داریم. همین قاچاق سوخت پول کثیفی است که به‌صورت کثیف به کشور بازمی‌گردد. همین نکته کافی است که بدانیم در اقتصاد کشور شاهد پول کثیف هستیم. اما از صحبت‌های شما این‌گونه برداشت شده که پول‌های کثیف در جریان انتخابات و انتخابات مجلس نقش داشته است. دوستان ما می‌خواهند اگر شما مصداقی در مورد ورود پول‌های کثیف درانتخابات دارید، با ذکر نام و مبلغ و به‌صورت شفاف اعلام کنید تا اگر ضعفی وجوددارد برخورد شود و قوه‌ مقننه و قضائیه به‌صورت جدی به این موضوع ورود کنند».
    نقد هروی به عدم برگزاری جلسه به شکل غیرعلنی
    رحمانی‌فضلی این‌بار با یکی، دو بار تپق‌ زدن به روایتش از ماجرای پول‌های کثیف ادامه می‌دهد «ما هنوز نمی‌توانیم بگوییم کل درآمدهای کشور چقدر است و کل هزینه‌های کشور چقدر؟ من نامه‌ای به آقای لاریجانی نوشتم و از ایشان تقاضا کردم که اگر امکان‌پذیر باشد جلسه غیرعلنی برگزار شود تا ارقامی که من اعلام می‌کنم مورد سوءاستفاده دشمنان واقع نشود. اگر منابع قاچاق کنترل نشود، گروه‌های افراطی و تروریستی از آن استفاده خواهند کرد».
    جواد هروی به رفتار و تصمیم هیأت‌رئیسه نقد دارد. از این‌که چرا جلسه غیرعلنی برگزار نشده تا وزیر به برخی آمار و ارقام دقیق‌تر اشاره کند. او هم‌چنین لحن و ادبیات نایب‌رئیس در اداره جلسه را نیز نمی‌پسندد و معتقد است که وزیر نیز به‌گونه‌ای بهتر می‌توانست حقایقی درباره پول‌های کثیف عنوان کند.
    او تأکید دارد که ماجرای پول کثیف مسئله قابل‌انکاری نیست و بارها در سخنان مسئولان عالی‌رتبه به جلوگیری از درز این پول‌ها اشاره شده اما متاسفانه وزیر کشور، آن‌قدر که لازم بود به هشدار خودش بها نداد و در طرح بحث این مسئله کم‌رنگ ظاهر شد.
    عذرخواهی برنامه‌ریزی‌شده وزیر از نمایندگان
    رحمانی‌فضلی سرانجام با ختم صلواتی سخنانش را به پایان می‌رساند. حالا تقاضای آهسته و در خفای ابوترابی‌فرد از رحمانی‌فضلی این است که خطاب به نمایندگان اعلام کنید اگر از صبحت‌های من سوءبرداشت شده، عذرخواهی می‌کنم. این گفت‌وگو غیرعلنی ردوبدل شده و صدای این دو به بلندگوهای صحن نمی‌رسد.
    دقایقی بعد رحمانی‌فضلی نطق واپسین را دنبال می‌کند و خطاب به نمایندگانی که صدای بسیاری از آنها هنوز از هرگوشه صحن به گوش می‌رسد، می‌گوید «به بنده پیشنهاد می‌کنند بگویم اگر دوستان از صحبت‌های من به دلیل انعکاس بد نشریات و روزنامه‌ها سوءتفاهم پیدا کرده‌اند، از شما از طرف آنها عذرخواهی کنم».
    دقایقی بعد، بر پیچیدگی داستان افزوده می‌شود، علی لاریجانی پس از اتمام سخنان رحمانی‌فضلی وارد صحن می‌شود. هنوز پای آقای رئیس به مجلس باز نشده که روح‌الله حسینیان و الیاس نادران خودشان را به وزیر رسانده و صداها جلوی تریبون بالا می‌گیرد.
    روایت نمایندگانی که نزدیک تریبون بوده‌اند، این است که حسینیان با لحنی خشمگین به رحمانی‌فضلی گفته که تو با بلیت اصولگرایان بالا رفته‌ای و حالا خلاف جهت حرکت می‌کنی و البته نادران و حسینیان هر دو بر سر وزیر کشور فریاد برآورده‌اند که چرا در موضوع پول‌های کثیف خلاف واقع گفته‌ای !

     
  4. متن نامه «اکبر اعلمی» خطاب به رئیس قوه قضائیه که نسخه‌ای از آن دراختیار «سحام» قرار گرفته، به شرح زیر است:
    بنام خدا
    لاَّ یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ
    ریاست محترم قوه قضائیه
    سلام‌علیکم
    در بدو امر شاید انتشار سرگشاده این نامه، کمی نامتعارف بنظر آید، اما از آن‌جا که همه راه‌های قانونی برای استیفای به موقع حقوق صدها نفر و تعقیب و مجازات متهمین، آزموده شده و شوربختانه تا این لحظه نتیجه مطلوبی به‌دست نیامده است، از این‌رو با تاسی از آیه شریفه صدرالاشاره که حتی بانگ برآوردن به بدزبانی را هم برای کسانی که برآن‌ها ستم شده است، مجاز می‌شمارد، به انتشار این نامه سرگشاده که مصداق بلندسخن گفتن از نوع محترمانه آن است روی آوردم تا شاید از این طریق پس از ۲ سال پیگیری‌های مستمر، روزنه امیدی برای اجرای عدالت و قانون و برخورد جدی با متخلفین و قانون‌شکنان بدست آید.
    ریاست محترم قوه قضائیه!
    چنان‌که مستحضرید پیش از این نیز ۳۳ تن از افراد شناخته شده، مرکب از تعدادی از اعضای هیات رئیسه، روسای کمیسیون‌ها و نمایندگان نهمین دوره مجلس شورای اسلامی و معاونین وزرا، طی نامه‌ای منضم به صورت‌جلسه حدود ۸۷ تن از نمایندگان، کارکنان مجلس، نمایندگان ادوار، معاونین وزرا و غیره که از طریق سیستم پیام رسان مجلس در مرداد ۱۳۹۳ برای شما ارسال شده، اعلام کرده اند؛ ۳ تن از نمایندگان هفتمین دوره مجلس که متاسفانه یکی از آنان هم‌چنان نماینده مجلس می‌باشد، درسال ۸۵ با وجوه متعلق به ۳۵۸ سهامدار و تهیه دو مبایعه نامه صوری با قیمت و تاریخ‌های متفاوت و دست‌کاری شده که هردو دریک روز تنظیم شده است، زمینی را خریداری و به‌جای آن‌که سند آن‌را در دقتر اسناد رسمی به‌صورت مشاعی به‌نام مالکین اصلی زمین ثبت نمایند، به‌نام خود ثبت کرده و از آن تاریخ با تسلط بلامنازع و بدون نظارت بر پروژه مسکونی و ده‌ها میلیارد تومان سرمایه مربوط به صدها نفر شریک، آن‌را به یک بنگاه اقتصادی و اختصاصی مبدل و با سوءاستفاده از استیصال شرکاء به‌خاطر انتقال سند به‌نام متهمین، منویات نامشروع خود را بر مالکین اصلی تحمیل و دراین مسیر با توسل به عملیات متقلبانه و روش‌های‌غیرقانونی دیگر، ضمن ارتکاب مجموعه‌ای از اقداماتی که هریک از آن‌ها می‌تواند مصداق عنوان مجرمانه مستقلی باشد، نظیر خیانت در امانت، جعل و انتقال مال غیر، خسارات فراوانی را به شرکای پروژه وارد و تا به امروز به خودسری‌های خود هم‌چنان دامه داده و از انتقال سند آپارتمان‌ها و مشاعات آن به نام مالکین اصلی خودداری می ورزند.
    از این‌رو در سال ۹۱ حدود ۸۷ تن از شرکای اصلی پروژه با ترکیبی که بیان شد، در محل کمیسیون تلفیق مجلس گرد هم آمده و با تنظیم صورت‌جلسه‌ای که تصویر آن‌را برای جنابعالی هم ارسال کرده‌اند، ۵ نفر از نمایندگان فعلی و سابق از جمله اینجانب را به عنوان «کمیته پیگیری اعتراضات و حقوق مالکانه شرکای پروژه» مورد نظر، انتخاب و از آن‌ها تقاضا کردند تا نسبت به احقاق حقوق همه شرکاء و تعقیب و مجازات متهمین اقدام نمایند. علاوه براین بیش از ۴۲ نفر از آن‌ها نیز به اینجانب و یکی دیگر از وکلای دادگستری، رسما وکالت داده‌اند تا نسبت به طرح شکایت و تعقیب متهمین درمراجع قضائی اقدام شود. براین اساس، علاوه بر طرح شکایت در کمیسیون اصل نود مجلس، اولین شکایت قضائی علیه سه متهم موصوف در تیرماه سال ۹۲ و دومین شکایت نیز در اردیبهشت ۹۳ توسط وکلای پرونده تسلیم دادسرای ویژه کارکنان دولت شد که متاسفانه با وجود گذشت ۲۲ ماه از طرح اولین شکایت و ۱۲ ماه از تسلیم دومین شکایت و وجود اسناد و مدارک کافی در پرونده که همگی بیان‌گر توجه اتهامات متعدد به متهمین است، هنوز این پرونده اندرخم یکی از شعبات دادسراست، بدون این‌که فرجام آن مشخص و یا قراری له و یا علیه متهمین صادر شده باشد!
    جناب آقای لاریجانی!
    اذعان می‌فرمائید که رعایت بی‌طرفی کامل و رسیدگی فوری به پرونده‌های قضائی در دادسراها، دارای چنان اهمیت و ضرورتی است که قانون‌گذار در بند «و» ماده ۳ قانون تشکیل دادگاه‌های عمومی و انقلاب و ماده ۳۹ قانون آ.د. کیفری، دادسراها را به رعایت بی‌طرفی کامل و انجام دقیق تحقیقات مقدماتی و اقداماتی که برای کشف جرم و حفظ آثار و ادله وقوع آن و تعقیب متهمین، مکلف و در بند الف ماده ۳ قانون تشکیل دادگاه‌های عمومی و انقلاب و ماده ۴۰ قانون آ.د. کیفری؛ آمرانه تاکید کرده است که: «دادرسان و قضات تحقیق مکلف‌اند اقدامات فوری برای جلوگیری از امحای آثار وعلائم جرم به عمل آورده و درتحصیل و جمع آوری اسباب و دلایل جرمبه هیچ وجه نباید تاخیر نمایند».
    ماده ۶۱ همین قانون نیز موکدا بیان می دارد که «تحقیقات مقدماتی باید سریع انجام شود و تعطیلات مانع از انجام تحقیقات نمی شود»! هم‌چنین؛ رسیدگی سریع و عادلانه در محاکم دادگستری و خصوصا دادسراها از چنان حساسیت و اولویتی برخوردار است که مقام محترم رهبری نیز دراولین حکمی که به مناسبت انتصاب جنابعالی به ریاست دستگاه قضا صادر شده، به درستی تاکید کرده‌اند: «…اکنون چشم‌داشتِ سلامتِ ارکان و اتقانِ احکام و سرعت و سهولت در اجرای عدالت، از دادگستری ج.ا ، انتظاری به‌حق است که مسئولان این پیکره‌ی عظیم و دستگاه‌های جانبی آن باید در برآوردن آن با همه‌ی توان از هیچ کوشش و ابتکاری فروگذار نکنند…».
    قاضی‌القضات محترم جمهوری اسلامی!
    مفهوم واژگان وعباراتی مانند: «فوری»، «سریع»، «سرعت و سهولت» و «عدم تاخیر»، در اراده قانون‌گذار و سفارشات رهبری و فلسفه بیان آن، به‌قدری واضح و بدیهی است که ارائه هرگونه توضیحی از سوی نگارنده این سطور، موجب اطاله کلام خواهد شد. اما اگر بخواهیم واقع‌بینانه و متناسب با حجم پرونده‌های موجود به تعریف و تفسیر واژه‌ها و عبارات مورد اشاره بپردازیم، دراین‌صورت مفاهیم مزبور نیز دست‌خوش واقعیت‌های موجود خواهد شد و برای توضیح و تفسیر آن‌ها چاره‌ای جز مراجعه به رویه‌های حاکم بر دستگاه قضائی نیست.
    بدین منظور به‌نظر می‌رسد که اظهارات معاون محترم آمار و فناوری اطلاعات قوه قضائیه در۸ تیر ۹۳ وافی به مقصود باشد؛ ایشان مدعی است که «در سال ۹۲، میانگین زمان رسیدگی به پرونده‌ها در دادسراها ۴۶ روز بوده که به تفکیک شعب، پرونده‌ها در شعب دادیاری ۴۳ روز، بازپرسی ۶۱ روز و دادستانی ۲۲ روز رسیدگی شده است».
    اکنون اگر آماری را که معاون قوه قضائیه ارائه داده‌اند ملاک داوری قرار دهیم، نتیجه می‌گیریم که گرچه اطاله دادرسی درهمین حد هم زخم کهنه دادسراهاست، لیکن حتی با ملاحظه مشکلات و واقعیت‌های موجود نیز، بازه زمانی مفاهیم اشاره شده، نباید از میانگین‌های فوق‌الذکر تجاوز کند.
    دراین‌صورت درشرایطی که ظاهرا اکثر مسئولان بر طبل مبارزه با مفاسد اقتصادی و سیاسی می‌کوبند و به پرونده‌های دانه ریزها در کوتاه‌ترین مدت رسیدگی می شود، چگونه می‌توان فرسایشی شدن رسیدگی به یک پرونده قضائی دانه درشت‌ها و تا این لحظه اطاله ۷۰۰ روزه دادرسی آن را درقالب مفاهیم یاد شده توضیح داده و یا توجیه کرد، مگر آن‌که بپذیریم مسیر این‌گونه دادرسی‌ها در رسیدگی به پرونده‌های خاص، به دلایلی که دراین مجال قابل طرح نیست از مسیر اصلی خود منحرف شده است!
    طرفه آن‌که؛ نظر به موقعیت و جایگاهی که دوتن از این متهمین به‌ناحق در داخل نظام و برخی محافل سیاسی برای خود کسب کرده‌اند، بررسی دارائی‌های این سه و وابستگان درجه یک آنان قبل و بعد از اجرای این پروژه و رسیدگی دقیق به پرونده اتهامی و روشن شدن عملکرد و ماهیت واقعی آنان برای مسئولان نظام و تصفیه ساختار سیاسی از وجود آن‌ها یک ضرورت است و همین امر ایجاب می‌کند که با دستور آن مقام محترم، ضمن خلع ید آن‌ها از مجتمع مسکونی و جلوگیری از استمرار اطاله دادرسی، پرونده موصوف با دقت و قاطعیت تمام دریکی از شعب مستقل؛ عاجلانه و عادلانه مورد رسیدگی واقع تا بیش از این اسباب تشجیع متهمین و تضییع حقوق شکات و موکلین و ده‌ها نفر دیگر و ناامیدی از اجرای عدالت فراهم نگردد. بدیهی‌است که درصورت انکار متهمین، اسامی آنان همراه با صورت‌جلسه ۸۷ نفر، شهادت افراد مورد وثوق در مورد عملکرد آنان و کلیه اسناد و مدارکی که بیان‌گر تخلفات و سوءاستفاده‌های فراوان آن‌هاست، دراختیار رسانه‌های مستقل و مردمی قرار خواهد گرفت تا وجدان و افکارعمومی درباره آنان قضاوت کند.
    به امید تسریع در اجرای دقیق عدالت
    وکیل شکات پرونده
    اکبر اعلمی

     
  5. عقرب گرامی درو برتو : بزرگ ترین و مهیب ترین حربه ای که رژیم جهل و جنون وخون در دست دارد همان اعتقاد مردم به اسلام و آموزه های دینیی است که ازکودکی برسرشان آوار شده و هرچه این شیادان به اسم اسلام سرشان آورده اند را وحی منزل میپنداند و فکر میکنند هرکس اعتراضی به این شیادان چه علنی و چه در خفا کند مقابله با اسلام کرده است و مقابله گر حتما مرتد ویا جیره خوار اجنبی است و اگر با او همدلی کنند و یا طرفداری آب به آسیاب دشمن ریخته اند و این رژیم شیاد با همین حربه تا کنون توانسته سر پا بماند البته پول یعنی در آمد هنگفتی که ازحلقوم تک تک ما زده شده در دستان پلید این ها قدرت بی چون وچرایی شده که هرچه دل نا پاکشان میخواهد همان میکنند که اطهر من الشمس است شما فکر میکنید چرا از اول انقلاب قوانین قضا را تغییر دادند چون آخوند جماعت میگوید که قضاوت فقط مختص حوزه است وبس این قضات دادسرا (البته تعدادی شناخته شده ) را هم که میبینید فقط مزدوران امیال نا پاک این جماعت معمم هسند و بس شما کجا سراغ دارید که افراد متکی به قدرت لایزال روحانیت به جرم های سنگین محکوم شوند و کجا سراغ دارید که یک دگر اندیش را واقعا درست محاکمه و به قول خودشان به کیفر برسانند سارق و متجاوزبه نوامیس و قاچاقچی عمده و کلاهبردار کلان همیشه با دادن مخفیانه حق و حساب آقایان به جرایم بسیار رائفت آمیزاسلامی محکوم میشوند ودر مقابل یک معترض که حق میگوید را به جرایم ذه سال و پنج سال و پانزده سال ویا نفی بلد در تمام موارد همبند کردن با مجرمین بسیار خطرناک که هرلحظه سایه مرگ و تیزی خوردن ازدستان کثیف این مجرمین آرام و قرار ازآنان میگیرد و شاهدمبادله انواع و اقسام مواد مخدر در زندان و به تباهی کشیده شدن قشری دیگر ازجامعه که در زندان گذران محکومیت میکنند دیگر حال و رمقی برایشان باقی نمیگذارد که به سیاست بپردازند و جالب اینکه رییس قوه قضا (آملی لاریجانی ) خواستار دادگاهی شبیه داد گاه نورنبرگ و سران نازی برای عربستان و آل سعود شده و غلامان حلقه به گوشش را در مملکت امام زمان نمیبیند که چه به روز مردم و دادگاه که نه بیدا گاه هایش می آورند و حتما بهشت را برایشان در نظر گرفته و آب و جارو کرده انواع و اقسام سرقت بیت المال در ابعاد باور نکردنی دزمملکت امام زمان صورت میگیرد و میگویند فیتیله آشکار سازی را پایین بکشید چون به تریج عبای آقایان بر میخورد روزی نیست که یک ساخت و پاخت مزدورانشان و فساد افشا نشود و دیگر برای مردم عادی شده و مردم فقط به دنبال کسب درآمد و گرفتاری های روزمره خود هستند شما اگر ازساکنین ایران در مورد زندانیان سیاسی و مثلا ستار بهشتی مرحوم سوال کنید متاسفانه حتی اسم اورا نشنیده اند و یا از خاطر برده اند ولی فلان مقام فلان کشور و یا حتی افریقایی بد بخت را میشناسند تمامی مزدوران این رژیم را در سر تاسر جهان به نام میشناسند ! میدانید چرا چون هر لحظه زیر رگبار اخبار حتما دست چین شده عوامل متخصص رژیم در رسانه ها قرار دارند و این عوامل کاری ندارند مگر گل چین کردن اخبار به نفع کلاشی و تایید رژیم سراپا دروغ و دغل شما اگر نیک بنگرید سی شش سال است که این رژیم آرام و قرار کل جهان بشریت را به هم زده میدانید چرا ؟

    ————————

    سلام مهرداد گرامی
    کمی آرام تر
    با آرامش نیز همین محتوا را می شود خواندنی تر کرد و به آن ماندگاری بخشود
    سپاس

    .

     
    • مهرداد عزیز
      با گفتار شما هم عقیده هستم واز صداقت شما ممنون.
      مایل هستم اول پاسخ شمارا بشنوم اگر ممکن هست .
      با تشکر
      عقرب

       
  6. با درودی ازبن جان بر کورس فرهیخته: میبینید ! ای عزیزمیبینید! فقط کلامی خارج ازکنکاش در ریشه ها گفتید !آن هم از سر سوزدل که بر دلها نشست . لیک چماق های تکفیر ازهرسو خود را دارند نمایان میکنند ! وازسویی شما را متهم به اینکه اگر قدرت فرا چنگتان بیاید فاسد خواهید شد ! گروهی می گویند کورس ازماست چون به ادبیات احاطه دارد لاجرم کل شریعت را قبول دارد . گروهی میگویند که وی خدا نا باور شده . ای عزیز! راه خود رو ! که بی راهه را ازراه آشکار خواهد کرد ! ودر حد وسع آنچه باید بیاموزیم خواهیم آموخت . سپاس و پوزش ازجسارت .

     
  7. جهان از نگاهی دیگر.
    مجله آمریکایی «نیوزویک» در یکی ازشماره های پیشین خود مطلبی را به پزشک متخصص مغز و اعصاب اختصاص داد که به گفته خودش، هفت روز «زندگی‌ای با هوش غیرانسان» را تجربه کرده است، تجربه ای که وی آن را حسی شیرین و «آن جهانی» می داند. وی از دنیایی سخن می گوید که اتحاد اساس آن است و آن قدر زیباست که «پنج ثانیه اش ارزش عمری انتظار را دارد.»

    دکتر «ایبِن الکساندر» که تجربه خود از مرگ و نیستی را در مطلب ویژه مجله «نیوزویک» به رشته تحریر در آورده، می‌نویسد:

    به عنوان یک جراح مغز هیچگاه به پدیده تجربه‌های جهان پس از مرگ و چنین مقولاتی باور نداشتم. پدرم هم مانند خود من جراح مغز و اعصاب بود و من نیز به تبعیت از او راه خود را در دنیای علم پی گرفتم و جراح مغز شدم و در دانشگاه های زیادی از جمله «دانشگاه هاروارد» به تدریس این شاخه از علم پزشکی پرداختم. بنابراین، ‌کاملاً می دانم در مغز آدم‌هایی که ادعا می کنند آن جهان را تجربه کرده‌اند چه می‌گذرد.

    مغز آدمی از مکانیسم اعجاب آور و در عین حال فوق العاده ظریفی برخوردار است، کافیست اندکی از اکسیژن دریافتی مغز بکاهید تا واکنش نشان دهد. با چنین اوصافی، برایم جای تعجب چندانی نداشت که آدم‌هایی را ببینم که بعد از گذران دوره درمانی پس از آسیب‌های جدی و بازیابی هوشیاری خود، از تجربه‌های شگفتشان افسانه‌سرایی‌ها کنند. اما هرچه می‌گفتند هرگز بدان معنا نبود که چنین بیمارانی در دنیای واقعی به جایی سفر کرده باشند. مورد من نیز از دو جهت با تجربه همه این بیماران متفاوت بود؛ اول اینکه بخش کورتکس مغز من به طور کامل از کار افتاده بود و دوم اینکه در تمام مدت اغما نشانه‌های حیاتی من تحت نظارت دقیق پزشکان قرار داشت و پیوسته ثبت می‌شد.

    این را هم بگویم که پیش از این‌ها، تعریفی که از خودم داشتم یک مسیحی معتقد بود که چندان هم عامل به فرائض دینی نیست. با این وجود از کسانی که علاقه‌مند بودند عیسی مسیح را موجودی فراتر از یک آدم خوب معمولی به حساب آورند هم کینه‌ای به دل نداشتم. حرف آنهایی را می‌فهمیدم که دوست داشتند باور کنند که بالاخره یک جایی در این دنیا خدایی هم هست و در دلم بهشان غبطه می‌خوردم که این ایمان بدون شبهه چه آرامشی را برایشان به ارمغان آورده. با این همه، به عنوان یک دانشمند می‌دانستم که خودم نباید چنین باورهایی داشته باشم.

    اوضاع بدین منوال بود تا اینکه سال ۲۰۰۸ رسید و در حالی که بخش «نئوکورتکس» مغزم از کار افتاده بود، هفت روزی را در حالت اغما به سر بردم. در غیبت یک نئوکورتکس فعال، چیزی را تجربه کردم که موجب شد باور کنم که برای وجود هوشیاری پس از مرگ هم دلیل علمی وجود دارد. همینجا بگویم چون می‌دانم شکاکیون چه نظری راجع به چنین حرف‌هایی دارند، داستانم را با منطق و زبان علمی «یک دانشمند» بازگو خواهم کرد، یعنی همان چیزی که هستم.

    اوایل صبح خیلی زود، حدود چهار سال پیش با یک سردرد شدید از خواب بیدار شدم. تنها به فاصله چند ساعت، کورتکس مغزم کاملا از کار افتاد. کورتکس بخشی است که کنترل اندیشه ها و احساسات ما را برعهده دارد و باعث تمایز ما از دیگر جانداران است. پزشکان بیمارستان عمومی «لینچبرگ» در ایالت ویرجینیا، که دست برقضا خودم هم آنجا به عنوان جراح مغز و اعصاب کار می‌کردم، به این نتیجه رسیدند که دچار نوعی مننژیت نادر شده‌ام که بیشتر در نوزادان دیده می‌شود. باکتری «ای کولی» افتاده بود به جان مایع مغزی نخاعم و ذره ذره مغزم را می‌خورد.

    آن روز صبح، وقتی به اتاق اورژانس رفتم، اوضاعم آنقدر بد بود که امید چندانی به بهبود و ادامه زندگیم در قالب چیزی فراتر از یک گیاه وجود نداشت. مدتی زیادی نگذشت که همان روزنه امید هم از دست رفت. هفت روز در اغمای کامل بودم، بدنم به هیچ محرکی پاسخ نمی داد و فعالیت‌های عالی مغزم کلاً مختل شده بود.

    در چنین شرایطی هیچ توجیه علمی‌ای برای این حقیقت وجود ندارد که در حالی که بدنم در اغما کامل به سر می‌برد، ذهنم، هوشیاریم، خود خویشتنم، حی و حاضر بود. نورون‌های کورتکس مغزم به واسطه حمله باکتریایی فلج شده بودند، اما نوعی هوشیاری و معرفت ورای ظرفیت‌های مغزی مرا به بُعد دیگری از این کائنات برد، بُعدی که حتی خوابش را هم هرگز ندیده بودم و هیچگاه در زمره باورمندانش نیز قرار نداشتم.

    باری، ماه‌ها سپری شد تا بتوانم برای خودم هضم کنم که چه بر من گذشت. سوای غیرممکن بودن وجود هرگونه هوشیاری در شرایطی که داشتم، چیزهایی که آن موقع تجربه کرده بودم برای خودم هم به هیچ وجه توجیه پذیر نبود: اول، یک جایی در میان ابرها بودم. ابرهایی بزرگ و پُف کرده به رنگ صورتی و سفید که در مقابل آسمان «آبی تیره» تضاد مشهودی ساخته بود.

    بالاتر از ابرها -بی نهایت بالاتر- دسته دسته موجوداتی شفاف و نورانی در آسمان این طرف و آن طرف می‌رفتند و خطوط ممتدی را دنبال خود در فضا بر جا می‌گذاشتند. پرنده بودند یا فرشته؟ نمی‌دانم. بعدها که برای توصیف این موجودات دنبال واژه مناسب می‌گشتم این دو کلمه به ذهنم رسید، اما هیچ یک از این دو حق مطلب را درباره این موجودات اثیری ادا نمی‌کند که اساساً از هر آنچه در این کره خاکی می‌شناسم تفاوت داشتند، چیزهایی بودند پیشرفته‌تر و متعالی‌تر.

    در دنیایی که بودم، دیدن و شنیدن دو مقوله جدا از هم نبود. انگار که نمی‌شد چیزی را ببینی یا بشنوی و به بخشی از آن بدل نشوی. هرچه که بود متفاوت بود و در عین حال بخشی از چیزهای دیگر، مثل طرح های درهم تنیده فرش های ایرانی…یا نقوش بال یک پروانه.

    اما از این همه شگفت‌آورتر، وجود «فردی« بود که مرا همراهی می کرد؛ یک زن.

    جوان بود و جزئیات ظاهری او را به طور دقیق به یاد دارم. گونه‌هایی برجسته و چشمانی به رنگ آبی لاجوردی داشت و دو رشته گیسوان طلایی- قهوه‌ایش در دو طرف صورت، چهره زیبایش را قاب گرفته بود. بار اول که او را دیدم روی یک سطح ظریف و نقش دار حرکت می‌کردیم که بعد از لحظه ای فهمیدم بال یک پروانه بود. میلیون‌ها پروانه دورمان را گرفته بودند و در رقص هماهنگ امواجی که ساخته بودند به جنگلزارهای پایین سرازیر می‌شدند و مجدد به بالا و دور ما اوج می‌گرفتند. انگار که رودی از زندگی و رنگ در هوا جریان داشت. لباس زن ساده بود، مثل یک کشاورز. اما رنگ‌هایش همان ویژگی درخشان، تأثیرگذار و سرشار از زندگی‌ای را داشت که در دیگر چیزهای حاضر در آن مکان به چشم می‌خورد.

    زن به من نگاهی انداخت، جوری که می گویم تنها پنج ثانیه از آن نگاه ارزش تمام زندگی تا آن لحظه را دارد و هر چه قبل از آن به سرتان آمده باشد، دیگر اهمیتی ندارد. نگاهش عاشقانه نبود. دوستانه هم نبود. نگاهی بود که ورای تمامی اینها بود و فرای همه مراحل عشقی که این پایین در زمین شناخته‌ایم. چیزی برتر بود که همه انواع دیگر عشق را درونش داشت ولیکن از همه آنها بزرگتر بود.

    زن بدون اینکه واژه‌ای بر زبان آورد با من حرف زد. پیامش مثل نسیمی به درونم نفوذ کرد و همانجا در دم فهمیدم که همان است. فهمیدم دنیای دور و برمان نه رویا است و نه گذرا و بی‌اساس است، بلکه حقیقی است.

    پیامی که از زن گرفتم سه بخش داشت، که اگر بنا باشد به زبان زمینی ترجمه‌اش کنم، چیزی شبیه به این خواهد شد:

    «بسیار معشوقی و نازنین، تا همیشه.»

    «هیچ ترسی نداری.»

    «هیچ اشتباهی مرتکب نخواهی شد.»

    فیزیک نوین می‌گوید که جهان پیرامون ما یکپارچه و غیرمنفک است. اگرچه به ظاهر در دنیایی از تفاوت ها زندگی می کنیم، برپایه قوانین فیزیک، زیر این ظاهر متفاوت هر شیء و هر رویدادی در هستی در پیوند کامل با اشیا و رویدادهای دیگر است و به بیان دیگر «فرق باطن» وجود ندارد.

    تا پیش از تجربه‌ام، همه این نظرات برایم جنبه انتزاعی داشتند و درک‌ناپذیر، اما امروز حقیقت‌های زندگیم را تشکیل می‌دهند. به این باور رسیده‌ام که کائنات بر اساس وحدت ایجاد شده است. اکنون می‌دانم که عشق را هم باید به این معادله افزود. دنیایی که من در اغمای بدون مغز انسانیم تجربه کردم همانی بود که آلبرت انیشتین و عیسی مسیح، هر دو، از آن سخن گفته‌اند و صد البته که هر کدام با روش بسیار متفاوت خودشان.

    من سال‌های سال به عنوان جراح مغز و اعصاب در معتبرترین مؤسسات جهانی خدمت کرده‌ام. می‌دانم که بسیاری از همکارانم بر این باور پافشاری می‌کنند که مغز، و به ویژه کورتکس، این عضو کلیدی، سر منشأ هوشیاری خاص نوع آدمی است. خود من هم همین طور فکر می‌کردم. اما این باور، این نظریه امروز در برابر من رنگ باخته و آنچه بر من گذشت در پهنه باورهایم جایی برای آن باقی نگذاشت. از همین رو قصد دارم باقیمانده عمرم را به بررسی ذات راستین هوشیاری بپردازم و به همکارانم در عرصه علم و نیز به جهانیان نشان بدهم که ما پدیده‌هایی بسیار بسیار فراتر از مغزهای فیزیکی خود هستیم.

    در دنیای امروز بسیاری بر این عقیده‌اند که واقعیت معنوی دین در دنیای مدرن قدرت خود را از دست داده و علم، در برابر ایمان، راه رسیدن بشر به واقعیت وجود است. پیش از این تجربه، من نیز تا حد زیادی در صف طرفداران این مکتب بودم، اما امروز متوجه شده‌ام که این دیدگاه چندان درست. تصویر مادی‌گرا از کالبد و مغز به عنوان مولدان هوشیاری، و نه ظرف آن، محکوم به شکست است. در مقابل، تلقی نوینی از کالبد و ذهن ظهور خواهد کرد که هم اکنون هم نشانه‌هایش را می‌توان مشاهده کرد. این دیدگاه نو به همان میزان مبتنی بر دین است که بر دانش استوار و غایتش را چیزی قرار خواهد داد که بزرگترین دانشمندان بیش و پیش از هر چیزی در طول تاریخ بشری همواره در جستجوی آن بوده اند؛ چیزی به نام حقیقت.

     
  8. بادرود. ایسنا:سیداحمد خاطمی خطیب جمعه تهران گفت این یکی دوروزه وزیر امورخارجه آمریکا گفته است در صورت شکست مذاکرات هسته ای گزینه نظامی روی میز است که البته پاسخ این موضوع راداده اند اوادامه دادشما اولاّغلط میکنید متعرض ملت ایران میشوید.وبدانید که دوره بزن ودرو گذشته است واگرقرارباشد که دست از پاخطابکنیدملت ایران تا په اخر تعقیبتان میکند.وشمارا بروز سیاه مینشاند….(.یاد داستان مولوی افتادم مرد به آن جوان گفت جریان این خنجر که بر پر شالت بسته ای چیست.گفت بخاطر این است که اگر کسی به من چب نگاه کرد اورا بزنم) باعرض پوزش.

     
  9. ایران داد عمارلویی

    شلام بر همه ی دوستان,چند وقت پیش داستانی خواندم که احتمالن هم درست بود و هم حقیقی و ان در روستایی از خطه اذربایجان بود:در ده مد نظر که ماکتی ک.چک از ایران است روزانه جناب گرگان؛؛به گله میزدند و از کشته,پشته,میساختند.جماعت به جمع نشست و در اخر رای براین شد که از ملای ده علاجی بجورند؛؛؛؛؛
    جناب ملا نسخه بدینگونه برای روستاییان پیچید؛؛؛؛که گرگان دست از کشتار بردارند و ان نسخه ی ملا نوشت/اخوند/ چنین بود که درمان چنین است که تمام روستا موظف و مکلف باشند تا سوره نمل را همه به حفظ بخوانند؛؛؛روستاییان بینوا چندین و چند ماه از کار بار و کشاورزی بریده و همه ی سعی بر این بود که هر چه زودتر نمل به حافظه میخکوب و به تحفظ دراید تا گرگان دست از کشتار بشویند؛؛هر چه میخواندند به نتیجه ای منتج نمی شد و حاصلی نداشت,دو باره به شور نشستند و نتیجه این شد که به جای حفظ عبث 30 قلاده سگ شکاری بخرند و کاه و یونجه و نشخوار سگان به تماشا بنشینند و از بلای گرگان ایمن گردند که در پایان شور و مشورت ختم به خیر گردد که در این وضعیت اسفبار ملا سر رسید و طلبکارانه همه را به سیخ و سوال و…که چرا؟ و چگونه است که بر فرمان من طاغی شده اید؟ که جواب که جناب ملا ما اصلا و ابدا نمیتوانیم سوره نمل را حفظ نماییم و بهتر ان دیدیم که 30 سگ به استخدام در اوریم و…یکی از رنود چنین گفت:یه جای انکه به 30 خوراک بدهیم که هزینه ای سنگین دارد بهتر ان باشد که به جای ان شما را سیراب کنیم و پی گوسفندان بفرستیم و شما جناب ملا به جای همه ی مردم ده و به جای سگان در پی گوسفندان بروید و از صبح,تا برگشت گوسپندان سوره نمل را بخوانید؛؛؛؛در تتمیم داستان راستان؛؛جناب ادرار؟؟؟؟؟؟؟؛؛؛؛؛؛؛

     
  10. زیراکسیان

    مامور پاسگاه کوهسار با اسلحه به سر «بابی» شلیک کرد.سگ 7ساله مقابل صاحبش جان داد.

    استان وایر- پنج شنبه شب گذشته ۱۷ اردیبهشت مامور پاسگاه کوهسار شهران با شلیک یک گلوله از اسلحه کمری، «بابی»، سگ هفت ساله را در برابر صاحبش کشت.

    صاحب بابی در گفت‌وگو با «انجمن حمایت از حیوانات»، جزییات این اتفاق را این گونه شرح داد:«روز پنج شنبه غروب بنا به توصیه دام‌پزشک به خاطر دچار شدن بابی به کبد چرب، او را برای پیاده روی به کوهسار بردیم. هنگام بازگشت، حدود ساعت ۸ یک مامور از ماشین نیروی انتظامی پیاده شد و با آمدن به سمت بابی، در برابر چشمان ما اسلحه کمری خود را خارج و از فاصله یک متری به سر بابی شلیک کرد. بابی در برابر پای ما افتاد و جان داد.

    وی افزود:«بعد که در پاسگاه کوهسار از این استوار نیروی انتظامی با گریه پرسیدم که چرا حیوان را کشتی، با خنده و تمسخر گفت کشتم که کشتم، 10 تای دیگر را هم می کشم؛ آدمش را هم باشه می کشم!
    البته او در حضور ماموران بازرسی نیروی انتظامی به دروغ ادعا کرد که بابی به او حمله ور شده و او از ترس شلیک کرده و او را کشته است.»
    براساس این گزارش، جسد بی‌جان بابی امروز در بیمارستان دام‌پزشکی پایتخت توسط دکتر «آل داود» معاینه و مرگ در اثر شلیک گلوله تشخیص داده شد.

    لطفا بر لینک زیر کلیک کنید و ببینید صاحبان سگ چه شیون می زنند.

    http://iranwire.com/news/56/7650/

    زیراکسیان:کشتم که کشتم، 10 تای دیگر را هم می کشم؛ آدمش را هم باشه می کشم! اگر این جمله را رئیس جمهور ایالات متحده به شوخی بگوید توسط مردم آمریکا عزل می شود.آنهم جدی و نه شوخی.اینها همه در یادمان می ماند.

     
  11. زیراکسیان

    تهران، شهر هرت

    بهاره بندپی، تهران، شهروند خبرنگار
    اگر بخواهیم شهر تهران را بر اساس نمای ساختمان‌هایش قضاوت کنیم احتمالا بهترین عبارت برای توصیف آن «شهر هرت» خواهد بود. چرا که مالکان یا سازندگان در این شهر با هر مصالحی که مطابق میل و سلیقه شخصی خودشان بوده نمای ساختمانشان را اجرا کردند. حالا حاصل کار در پایتخت شده است چند میلیون ساختمان ناهمگون که نمای هر کدام با دیگری متفاوت است.
    در این شهر نه فقط در یک محله یا یک منطقه، حتی در یک کوچه هم به ندرت می‌توان دو ساختمان را پیدا کرد که در نمای آنها از مصالح همشکل و همجنس استفاده شده باشد. این در حالی است که در بسیاری از شهرهای کشورهای توسعه یافته جهان نوع مصالح و نمای قابل استفاده در ساختمان‌ها مطابق برخی استانداردهای تعیین شده مشخص می‌شود و هیچ شهروندی اجازه دور زدن قوانین وضع شده در این زمینه را ندارد.
    شاید به همین دلیل است که با دیدن عکسی از یک نمای بسته از فلان شهراروپایی به راحتی می توان حدس زد تصور مربوط به کدام شهر است. در این باره مثال دم دست و نزدیکتر شهر استانبول در ترکیه است، شهری که با ساختمان‌ها آجری و سقفهای شیروانی قرمز رنگش می تواند مثال خوبی برای این بحث باشد.
    در شهر تهران اما با وجود داشتن آب و هوایی کم باران که سالانه بیشتر از ۲۰۰ روز تمام آفتابی را تجربه می کند هر ساختمانی با هر مصالحی را می توان دید. از نماهای تمام شیشه ای یا تمام کامپوزیت و آلومینیوم گرفته تا نماهای سنگ با رنگهای مختلف یا انواع آجر، چوب و… هر مصالح ساختمای دیگری که در تصور آید.
    این در حالی است که تا دوره قاجاریه و همچنین اوایل دوره پهلوی اغلب ساختمانهایی که در تهران بنا می شد با مصالح و نمای آجری بود. آجر از مصالح بومی و سازگار با اقلیم و طبیعت ایران است و قدمت تولید ان در ایران به چندین قرن گذشته می رسد. اما دیگر نماهای ذکر شده در پاراگراف قبلی این گزارش هر کدام از جایی می‌آیند و اغلبشان کمترین سازگاری نیز با اقلیم و آب و هوای تهران ندارند.
    به عنوان مثال ده ها برج و ساختمان بلند مرتبه با نمای تمام شیشه ای در تهران ساخته شده اند که برخی از آنها در چند ده سال گذشته و برخی در همین دوره کنونی بهره بردای شدند. استفاده از نمای شیشه ای در شهری مانند تهران که هر ساله از اردیبهشت ماه تا مهر ماه آفتاب داغی بر سر و رویش می‌تابد نشان دهنده چیزی نیست جز همین عدم توجه به قوانین ابتدایی معماری که می گوید ساختمان و مصالح به کار رفته در آن باید مبتنی بر اقلیم و فرهنگ و سازگاری با منطقه ای باشد که در آن ساخته می شود.
    این در حالی است که نمای شیشه ای بیشتر از همه برای اقلیم شهرهایی سازگار است که اکثر قریب به اتفاق روزهای سال با هوایی بارانی و ابری مواجه هستند و ساکنانشان همیشه چشم انتظار رسیدن و تابیدن لحظه ای آفتاب هستند. اما سازندگان این ساختمان ها و برجها در تهران در حالی نمای املاک خود را شیشه ای کرده اند که بلافاصله باید میلیون ها و گاه میلیاردها تومان هزینه کنند تا جلوی تابش سوزان آفتاب به محوطه داخلی ساختمان و همچنین هدر رفت انرژی را بگیرند.
    اگر چه به نظر دیر شده است و حالا تهران شهری شده است با میلیون ها بنای ساختمانی در شکل ها و رنگها و طرح های مختلف اما مدتی قبل شورای شهر تهران دست به کار تهیه طرحی شد تا با وضع قوانینی در این باره به سر و روی نمای تهران شکل بدهد.
    بر اساساین طرح که شورای‌شهر برای اصلاح نمای شهر تهران مهیا کرده، استفاده از نمای «آجر» را بر سایر نماهای رایج در ساختمان‌های کنونی ترجیح داده و برای ساخت‌وسازهایی که در نمای آنها از آجر استفاده می‌شود، پنج‌درصد تخفیف در عوارض ساخت در نظر گرفته است. در این طرح همچنین، کاربرد کامپوزیت و اشکالی که نماد‌های صهیونیستی، فراماسونری و مسلک‌های ضددینی را در نمای ساختمان منعکس می‌کند، ممنوع اعلام شده و شهرداری از صدور پایان‌کار برای چنین ساختمان‌هایی منع شده‌است.
    در ماده یکم این طرح آمده است :« به منظور حفظ هویت معماری، تاریخی، فرهنگی و هماهنگی با اقلیم و شرایط جغرافیایی و آب و هوایی منطقه، در بهره‌گیری بهینه از عوامل سرما، گرما، نور و حرارت به ویژه در نمای ظاهری ساختمان‌ها، مالکین ساختمان‌ها موظفند از مصالح هماهنگ و بوم‌آور استفاده نمایند و شهرداری تهران موظف است با بررسی نقشه‌های نما قبل از صدور پروانه جزئیات نما را مورد تایید قرار دهد.»
    ماده دوم طرح نیز به توصیه و وضع قوانین حمایتی از سوی شهرداری در زمینه ترویج استفاده از نماها و مصالح بومی تاکید شده است و ماده سوم آن نیز به محدودیتها می پردازد. در این ماده ذکر شده است :«هر گونه استفاده از مصالح ‌نماسازی (کامپوزیت) در کاربری‌های مسکونی ممنوع است.» که این قانون از اول فروردین ماه سال 1392 اجرایی شده و شهرداری تهران موظف شده است در صورت استفاده هر مالکی از مصالح نماسازی (کامپوزیت) در سایر کاربری‌ها (غیرمسکونی) به ازای هر متر مربع یکصدهزار ریال عوارض بیشتر از او دریافت کند.
    در ماده چهارم این طرح نیز استفاده از نمادها و نقش‌های مغایر با فرهنگ اسلامی و ملی به نحوی که موجب بروز شائبه و اشاعه نمادهای صهیونیستی، فراماسونری و مسلک‌های ضددینی و هتک حرمت شود در نمای ساختمان‌ها ممنوع اعلام شده و شهرداری تهران موظف شده است از صدور هرگونه پروانه ساخت یا پایان کار برای این قبیل اماکن جلوگیری به عمل آورد.
    همچنین در بخش دیگری از این طرح تاکید شده است همه دستگاه‌های سرمایشی و گرمایشی ودیگر تجهیزات مربوط باید تا جای ممکن در بام ساختمان‌ها نصب شده و با پیش‌بینی کانال‌ها و لوله‌های مربوط در داخل ساختمان به واحدهای ساختمانی مرتبط شوند. به گونه‌ای که در دید و منظر عمومی قرارنگیرند.
    مسوولان شهردای و شورای شهر ادعا می کنند این قانون اجباری و الزامی است اما بخش ساخت و ساز مسکن و حوزه عوارض ساختمانی و …. یکی از رشوه خیزترین موضوعات در پایتخت ایران است. جایی که هر مالک با پرداخت مبلغی به ناظران شهرداری می تواند به راحتی مجوزهای لازم برای هر کاری را بدون انجام آنها به دست آورد.
    شاید به همین دلیل است که هنوز در این شهر ساختمانهای نوسازی را می توان دید که مصالح استفاده شده در نمای آنها به صراحت با ماده های طرح شده در قانون مصوب شورای شهر تهران مغایرت دارند. بر این اساس باید گفت این شهر هنوز تا تبدیل شدن به شهری با نمایی با هویت و منطبق بر فرهنگ و اقلیم خود فاصله درازی دارد.

    Iranwire
    زیراکسیان:طی دهه گذشتi ذهنیت حاکم بر تهران را تهرانیها وارد اصفهان کردند و شهر اصفهان را نابود کرده اند.مرتب گفتند تهران در خطر زلزله است و اصفهان قرص و قوی است و دهها و صدها هزار تهرانی به اصفهان ریختند.اصفهانیها هم خواب تشریف دارند

     
  12. با سلام وعرض ادب واحترام

    چقدرراحت میشود فهمید که این دین بدبخت بیچاره ولنگ درهوا درطول تاریخ تاچه اندازه مورد دستبرد وتجاوز قرار گرفته است.
    ودرزیردست وپای این انسانهای حریص ببازی وتمسخرگرفته شده است .
    به همین ایام ویا عصر حاضر خودمان نگاه کنید ؛ببنید چگونه مرحوم دهخدا ازتاجردین فروشی به نام شیخ فضل الله نوری یاد میکند واین فرد //////// به بهانه حکومت شرعی چه برسرمشروعیت می آورد تا جائیکه مردم خود دست بکار شده واورا به جهنم میفرستند.
    به آقای خمینی نگاه کنید که چگونه دین را جلوی پای آخوندها به مسلخ میفرستد وبا بیان این جمله که میشود برای جلوگیری از لطمه به حکومت دین را بهرشکلی وبهرقواره ای که خواستید دربیاورید واحکامش را ببازی بگیرید .
    حال اینها قطراتی ازاینهمه جنایتی هست که درمورد دین وبدستورشیوخ طول تاریخ برسردین وارد آورده اند وبقول دوستی خداوند ازاین غربت دین خودش سخت گریان است
    ملتهای جهان اعم ازمسلمان وغیره همه به کنار بیائیم فکری بحال دین خداکنیم .

     
  13. مازیار وطن‌پرست

    از: http://www.mghaed.com/essays/farewell/Kani.htm

    «در شوراى نگهبان ”در يك مورد جناب آقاى صافى گفتند ‘اگر امام بفرمايند ما قبول مى‌كنيم به شرط اينكه ايشان دستور و حكم بدهند نه اينكه فتوا بدهند. دستور بدهند من قبول مى‌كنم، اما فتوا نه. چون آن يك فتوا است، من هم يك فتوا دارم. ايشان به‌عنوان حاكم و ولى امر مسلمين دستور بدهند ما قبول مى‌كنيم.’ “

    عين نظر منورالفكرها از مشروطيت به بعد: حكومت جدا از ديانت است، و وقتى فتاوى متعدد وجود دارد به كدام بايد عمل كرد؟ به حرف اين يكى الاحقر پرنفوذ كه گوش كنيم، با دهها الاحقر بانفوذ ديگر كه مى‌خواهند روى دست همديگر بلند شوند چه بايد كرد؟»

    این مقاله بی‌نظیر “م. قائد” را نیز، حتما بخوانید.

     
  14. علی اکبر ابراهیمی

    شنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۴
    به آنها ضربه های روحی روانی زده شده بود
    به آنها ضربه های روحی روانی زده شده بود.
    مخصوصا به مادر ستار بهشتی. محمد نوری زاد و دکتر ملکی و گوهر عشقی به داخل دادسرای اوین رفته بودند برای پی گیری کار خانم نرگس محمدی.
    در آخر من هم روی یک کاغذ نوشتم:
    “با سلام و روز بخیر. لطفا کار آزادی خانم نرگس محمدی انجام شود. با سپاس از بزرگواری و سعه صدر شما.”
    البته آنها از نظر من حقیرند. اما سر سفره اند و من به حرمت سفره با آنها آرام سخن می گویم و گستاخی های آنها نسبت به خودم را بی جواب می گذارم و یا با لبخند و مهر پاسخ می دهم تا آنها را مجبور به بازداشت خودم نکرده باشم.
    من به شدت باور دارم که بازداشت من به معنی نابودی خود آنها و یا دست کم نیرویی در جهت نابودی خود آنها خواهد بود. و در مورد چنین بازداشتی، بیش از آنکه دلم برای خودم بسوزد، دلم برای آن میکروبهای سیاسی می سوزد. از طرفی نیز من می خواهم حمایت از سبزهای نمادین ملت ایران کار خود ملت ایران باشد و اصراری برای اقدام تک نفره برای نابودی رژیم در ایران ندارم. گرچه که می دانم اصرار طرف مقابل به بازداشت من _که پس از از دست رفتن بیش از پیش تعادل روانی اش در حال وقوع است_ برای من بسیار مهیج و برای موجودیت رژیم جمهوری اسلامی بسیار خطرناک خواهد بود.
    من یک ناظر بی طرف حقوق بشر بودم اما آنها آنقدر از حد گذشتند که در سال 88 من به یک حامی حقوق بشر در ایران تبدیل شدم.
    من با رفتنم به 5+1 ثابت کردم که رفته ام درخواست کرده ام و جمهوری اسلامی به درخواستم بی اعتنایی کرده است.
    یک روزی هم که عکس فهیمه شکری را در دست داشتم به خانواده اش گفتم که فردا پس فردا آزاد می شود. اما چنان نشد.
    آن جمع چند نفره را که دلشان خوش است و به ایران فرصت می دهند که پز وجود داشتن آزادی بدهد را هم تحمل نمی کنند. چونکه می دانند در نقاط هدف مد نظر ایشان، فساد جایگاهی نباید در حاکمیت داشته باشد.
    آنها امروز وقت مرا گرفتند و مرا از کار و زندگی انداختند و نرگس محمدی را آزاد نکردند. همه “آنهایی که باید بدانند” بدانند که امروز درخواست من رد شد. من این کار آنها را به معنی اراده و اصرار ایشان به بازداشت علی اکبر ابراهیمی تلقی می کنم و با فرار کردن به سمت فضاهای کسب و کار، _البته اگر نیروهای اطلاعاتی شان در آنجاها به سراغم نیایند_ سعی می کنم فرصت چنین بازداشتی را از آنها بگیرم.
    من نتوانستم برای خانم نرگس محمدی کاری بکنم. گرامیانی هم که به داخل دادسرا رفته بودند، هر چه از کامیابی هایشان بگویند برای من قابل پذیرش نیست. چونکه من خودم دیدم آنها وقتی به بیرون آمده بودند خرد شده بودند و گویی که با یک پتکی چیزی زده شده بود توی سرشان.
    شرم بر شش قدرت جهانی (کشورهای 5+1) که در مقابل اکبر پاسخگو نیستند.

     
  15. زیراکسیان

    بیژن صف سری
    يکی از مصيبت های ما ايرانيان از بعد واقعه ۵۷ که به غلط انقلاب می خوانيم ، «حرف مفت»های دردسر ساز دولتمردان و تصميم سازان نظام ولايی است که در طی ۳۶ سال حاکميت بی سوال خود ، با ارتکاب اين فعل و ايضا مداومت آن، علاوه بر تعميق ملت، حز لاينفک وظايف حکومتی در آمده است از لشکری و کشوری، تا نمايندگان انتصابی مجلس و ايضا شخص اول نظام همه يا در حال حرف مفت زدن هستند . يا در حال لاف زنی.

    برای اينکه منظور نگارنده ازنسبت دادن « حرف مفت » به فرامين ويا واکنش های سياسی دولتمردان خاصه در روابط بين الملل برای مخاطبين اين نوشتار روشن شود ابتدا بايد به معنا وتعريف « حرف مفت » در فرهنگ محاوره ای ما ايرانيان و ايضا ريشه تاريخی آن آگاه بود.

    کاربرد «حرف مفت » در خصوص سخن بيهوده، بی ارزش و ناروا است و ريشه تاريخی آن هم مربوط می شود به ماجرای ورود تلگراف به کشورمان که نقل است وفتی ميرزا ملکم خان ناظم الدوله نخستين خط تلگراف را بين قصر گلستان و باغ لاله زار کشيد مردم آن روزگار کشورمان واکنش منفی نسبت به اين پديده نوظهور علم ارتباطات نشان دادند چرا که باور نمی کردند امکان مخابره ی تلگرافی از شهری به شهر ديگری وجود داشته باشد و از فاصله های بسيار دور بتوان حرف ديگران را خواند يا شنيد. تا جائيکه برخی حتا آن را در ارتباط با ارواح و شياطين می دانستند که در سيم های تلگراف پنهان شده اند از اين رو با وجود تشويق دولت برای بهره گيری از تلگراف، مردم زير بار نمی رفتند و اين موضوع را بيشتر شوخی می دانستند و لذا راه اندازی تلگراف با همه هزينه هايی که برای دولت داشت ، با شکست مواجه شد تا اينکه عليقلی خان مخبرالدوله، وزير تلگراف وقت تدبيری به خاطرش رسيد و با اجازه ی شاه چند روزی را به مردم اجازه داد که رايگان با دوستان و اقوام خود در شهرهای ديگر گفت و گو کنند، چيزی بپرسند و جواب بخواهند، تا خود يقين کنند که تلگراف شعبده بازی يا سحر و جادو نيست.
    از قضا اين ترفند گرفت و مردم برای فرستادن تلگراف صف می بستند و هر کس هر چه دل تنگش می خواست ، از سلام و تعارف و احوال پرسی و گله و گلايه و شوخی و جدی بر صفحه ی کاغذ می نوشت و به طرف مخاطب مخابره می کرد ،چون حرف « مفت» بود و پولی برای آن نمی دادند تا اينکه چندی که گذشت و مراد دولت که جلب مشتری برای مخابره و تلگراف بود تامين شد و حالا ديگر مردم هم به آن عادت کرده بودند، لذا مخبرالدوله دستور داد بر صفحه ی کاغذی بزرگی نوشتند : « از امروز به بعد حرف مفت قبول نمی شود » و آن را بر بالای در ورودی تلگراف خانه آويزان کردند يعنی مردم بايد برای هر کلمه يک عباسی ( يک پنجم ريال )پول بپردازند اما برای مردمی که به زدن «حرف مفت » عادت کرده بودند، اين دستور عمل سنگين بود و قابل پذيرش نبود که کسی به آنان بگويد که «ديگر حرف مفت نزن » چون «حرف» قيمت دارد و بی تامل نبايد به گفتار دم زد. از اين روی عبارت « حرف مفت» از آن زمان در اذهان مردم بار منفی پيدا کرد و در شمار عبارات ناخوشايند قرار گرفت و رفته رفته مردم کسانی را که بدون تامل و انديشه حرف می زنند با عبارت «حرف مفت نزن» اعتراض خود را نشان ميدهند.

    اما امروز با وجود سابقه تقبيح اين خصيصه درفرهنگ ايرانی ، با آغاز حکومت اسلامی «حرف مفت» زدن دوباره رواج يافت وجان گرفت خاصه در بين دولتمردان و سران حکومتی ، طرفه انکه مردم هم در تمام اين سال ها و ازهمان اغاز تسلط متحجران ، بر خلاف باور فرهنگی که داشتند به «حرف مفت» های حکام تحميل شده بر خود ، دل بستند و ان را باور کردند ، از “حرف مفت» های سال های اول واقعه ۵۷ مثل ” آب مجانی ، برق مجانی و مسکن مجانی” و چه و چه ، تا «حرف مفت» های دولت سردار سازندگی و بعدآن در دوران اصلاحات سيد خندان و اراجيف (حيف حرف مفت) جانشينش آن يعنی دولت چپاولگر احمدی نژاد و حالا هم دلخوش داشتن به «حرف مفت»های دولت کليد دار شيخ حسن کذاب و مجلسيان گوش به فرمان ولی فقيه .

    بعد از « حرف مفت» آقای ” ظريف” پهلوان پنبه دولت کليددار که در انکار زندانيان سياسی در کشور افاضات فرموده بودند و دل خيلی ها را به درد آوردند، از تازه ترين «حرف مفت» های روز حضرات ولايتمدار، ادعای وکيل الدوله های مجلس فرمايشی است که به تلافی تصويب طرح سنای آمريکا، که به کنگره اين کشور اجازه داده است تا در مورد توافق هسته ای بين دولت اوباما وشيخ حسن را بررسی کند.
    نمايندگان مجلس ولی فقيه هم برای خشنودی ولی امرشان با ارائه طرحی با قيد دو فوريت خواهان نظارت بر روندمذاکرات هسته ای بين ايران و کشورهای پنج به‌علاوه يک شده اند و اين در حالی است که :

    ۱ – آقای خامنه ای که مدتها موافقت خود با مذاکرات را ، در هاله ای از ابهام نگاه داشته بود ، بلاخره اخيرا صراحتا اعلام می کند که خواهان ادامه مذاکره و توافق نهايی آن است که معنای واضح و روشن آن درعالم سياست می شود « بايد به هر فيمتی با شيطان بزرگ به تفاهم و توافق برسيم »

    ۲ – همزمان با « حرف مفت » وکيل الدوله ها ی مجلس فرمايشی ، بعد از سالها مخاصمه لفظی بين دو دولت ايران وآمريکا در اولين گام حاضر به تغيرمحل دفاتر حافظ منافع خود در کشور يکديگر می شوند که باز هم معنا و مفهموم اين اقدام ديپلماتيک به رغم تکذيب ارتباط اين جابجايی با مذاکرات هسته ای از سوی هر دو کشور ، اين می شود که ” به رعم همه سنگ اندازی های سنا وگنکره آمريکا ، ما ( ايران و امريکا) به توافق مان رسيده ايم شما کشکتان را بسابيد “.

    ۳ – روز چهارشنبه ساعاتی پيش از آزاد شدن کشتی باربری شرکت “مرسک”،توسط ايران ، وزارت دفاع آمريکا خبر ميدهد به مأموريت خود برای محفاظت از کشتی های تجاری آمريکا به هنگام عبور از تنگۀ هرمز خاتمه داده است.و معنای اين بده بستان هم يعنی بنا بر توافقی که انجام گرفته است خيلج فارس ديگر نياز به حفاظت امريکا ندارد چون با وجود توافقی که انجام گرفته است تنگه هرمز از اين پس با وجود کشور دوست يعنی ايران امن خواهد بود.

    صرف نظر از اين سه نشانه آشکار در توافق و يا دست کم ميل به توافق بين دو کشورکه در بالا گفته آمد ، اين پرسش هم مطرح است که بر فرض اگر وکيل الدوله های مجلس فرمايشی طی به اصطلاح نظارت خود بر روند مذاکرات احيانا به مواردی برخلاف مصالح ملی ملت ايران ،بر خوردند ، ايا با توجه به سابقه « حکم حکومتی ” که بارها سدی در برابر مصوبه های مجلس بوده ( مانند ماجرای تغير و اصلاح فانون مطبوعات که با حکم حکومتی متوفف گرديد) فادر به اعتراض و يا رد آن هستند؟
    الغرض افزايش «حرف مفت» حضرات از جمله تهديدات فرمانده سپاه برای جنگ تن به تن با سربازان آمريکايی در منطقه ، و چه و چه ضمن «تعميق ملت ايران» همگی خود نشانه ای از توافقات پشت پرده بين دولت اوباما و حضرت “آقا” است بنا براين اگر چه گوش شنوايی نيست اما دست کم می توان از حضرات خاصه از وکيل الدوله های مجلس فرمايشی در خواست کرد لطفا بيش از اين «حرف مفت» نزنيد.

    بيژن صف سری
    Roozonline

     
  16. بر گرفته ازسایت کژدم بلگ اسپات
    نگاهی به سحنان اخیر «انگل حسن نصرالله»

    ///// /////
    تنها دست آورد آنچه که «//// فرزانه» از سخنانش که بوسیلهٔ بلندگوی لبنانیش گفت این خواهد بود که بگوید: «من نگفتم و همچنان چه گوارای انقلابی هستم». ولی آنچه که از دست خواهد داد این است که حد اقل «حزبلبلیها» که سالیان سال به هر کثافتکاری دست زده اند از او خواهند پرسید: «یعنی به همین سادگی….. یعنی اینکه اینهمه فلانمان را برای تو پاره کردیم آخرش این شد که با زبان حسن نصرالله کُرنش کنی؟»

    «//// حسن نصرالله» نیز در لبنان با همین چالش در میان هوادارانش روبرو خواهد شد و در آینده ای نه چندان دور؛ شاهد شکافهای عمیق در میان نیروهای حزب الله لبنان خواهیم بود.

    امّا بخش دیگر سخنان «/// حسن نصرالله» مهم تر هستند و در واقع نوعی پیشنهاد به «مذاکرات صلح سوریه» به حساب می آیند.

    «//// حسن نصرالله» گفته است: به رژیم اسد گفته است که دیگر نمیتوان مناطق از دست رفته را بازپس گرفت و بهتر است به همینی که هست قناعت کنیم. (نقل به معنی)

    این سخنان باید یک پتک سنگین بر سرهای بی مغز و جذام زدهٔ «حزبلبلیها» باشد که تا بفهمند: خامنه ای پذیرفته است که «سوریه به گا رفته است» و اگر سخنان قبلی را هم به این مفهوم اضافه کنیم؛ نتیجه اش این میشود: «محور مقاومت…. گو…. و رفت» و ماجرای «ظهور نزدیک است» و «نیروهای سفیانی» اینگونه ظهور خواهند کرد و آن «۳۱۳ نفرِ » نیز آنگونه خواهند آمد و «ماه نخشَب» از «چاه جمکران» بیرون خواهد آمد…. همگی « شعر و ور» بوده است.

    «//// حزبلبلی» اگر تاریخ مسیحیت را بخوانند؛ خواهند دید که دهها بار یک «/// مسیحی» آنقدر مزخرفات «مکاشفات یوحنّی» و کتابهای دیگر را خوانده و سرش دور برداشته و عده ای الاغ را دور خود جمع کرده و تاریخ و مکان دقیق «ظهور مسیح» را مشخص کرده و «میمونهای مقلّد» خودش را هفته ها در آن مکان به نیایش واداشته و همه به آسمان خیره شده اند که «همین الآن مسیح مقدس سوار بر ابرها می آید» و سپس دیده اند که مزخرف بوده است… امّا آن «/// مسیحی» ؛ از روی نرفته است و گفته است: «بداء حاصل شد» و باز هم قلّادهٔ شمپانزه هایش «مومنین بدبخت جذام زده» را از دست نداده است (///ا شرف ندارند و به اندازهٔ کافی هم الاغ پیدا میشود که سوارشان شوند).

    امّا گذشته از همه؛ کسی به مزخرفات «/// حسن نصرالله» (در واقع خامنه ای)؛ پشیزی ارزش قائل نخواهد شد. آنچه که او گفت «اعتراف به شکستهای سنگین و عدم بازگشت گذشته های شیرین» بود. آیا اگر شما باشید؛ دشمنتان را که به چنین وضعیت تحقیر آمیزی افتاده است و همچنان مسلّح است را به حال خود رها میکنید؟ …هرگز.

    دورنمای «حزب الله لبنان» تنها و تنها «خلع سلاح» و در صورت ماندن «آبرو» تبدیل شدن به یک حزب سیاسی در لبنان است؛ که حتی این هم نخواهد شد و حزب الله لبنان در اثر شکستهای نبردهای آینده و دادن کشته ها و زخمیهای بسیار؛ تار و مار شده و موشکهای ذخیره اش نیز به ارتش لبنان داده خواهند شد. بسیاری از آنها در دادگاه لاهه و عده ای نیز در لبنان محاکمه خواهند شد و تمامی کثافتکاریهای «حزب الله لبنان» در رابطه با «قاچاق بین المللی مواد مخدّر» و «پولشویی»؛ تحت پیگرد قانونی بین المللی قرار خواهد گرفت و نقش «/// فرزانه» و سپاه قدس نیز در این کثافتکاریهای بین المللی به صورت مستند؛ بر همه روشن خواهد گردید. زمانی خواهد رسید که اگر «/// فرزانه» همچنان زنده باشد؛ آرزو کند که «کاش هرگز از مادر زاده نشده بود».

    زمانی که از «شکست استراتژیک» سخن میگوییم در واقع «ترسیم فاجعه» است «گسیختن تمامی تار و پودها» است. این فاجعه تنها گریبانگیر رژیم کثیف نخواهد شد؛ بلکه تار و پود اقتصادی و اجتماعی ایرانیان نیز به همان سرنوشت دچار خواهد آمد.

    اینکه در تبلیغاتهای رژیم و بوق و کرناهای غربی میشنوید که فلان بازرگانها و بهمان شرکتها برای آغاز مبادلات اقتصادی؛ صف کشیده اند. بدانید که اینها نیامده اند که «هلو بچینند»…. اینها آمده اند که «درختهای هلو را از ریشه بکنند و با خود ببرند».

    اینها می آیند که «ایران» را دوباره تعریف کنند.

    کژدم

    ……………………..

    سلام مهرداد گرامی
    لطفا مطالبی که به توهین آکنده است برای ما انتخاب نفرمایید. من نسبت به واژگان ناپسند حساسم. باید وقت بگذارم و آنها را یا کل مطلب را حذف کنم که این هرگز مرا خوش نمی آید که مطلب ارسالی دوستی را خنجر آجین کنم.
    سپاس که مراعات می فرمایید.
    سپاس

    .

     
    • با سلام و احترام
      جناب نوری زاد گاهی اوقات چنان به کلمه ها شک میکنم که مجبور میشوم به فرهنگهای لغت مراجعه کنم. همین چند شب قبل پس از دروغزنی وزیر امور خارجه محبوب مجبور شدم برای چندمین بار به لغتنامه های دهخدا و معین و عمید مراجعه کنم و حتی در لغتنامه های انگلیسی در مورد کلمه lie بخوانم من که متوجه نمیشوم اصولا فکر میکنم یکی از دستاوردهای جمهوری اسلامی تغییر کردن معنی کلمه های فارسی است .شاید بتوان معنی بعضی از کلمه ها را به قبل از جمهوری اسلامی و بعد از جمهوری اسلامی تقسیم کرد.
      مثال بزنم .شاید آنزمان که امامتان گفت آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند شما پیش خودتان میگفتید به به چه شجاعتی !یا الان وقتی خامنه ای میگوید غرب هیچ غلطی نمیتواند بکند یک عده بگویند ببینید آقا خیلی شجاعه ! بدون آنکه قصد خدشه وارد کردن به آستان قدسی راحل و آقا را داشته باشم اگر جسارت نباشد این امام عظیم االشان بود که در برابر آمریکا نتوانست هیچ غلطی بکند و همچنان که مستهظرید تقریبا با اطمینان میتوان گفت که اقا هم در برابر غرب هیچ غلطی نخواهد کرد. در انتها متذکر میشوم که قصد توهین به کسی را نداشته و ندارم!

       
  17. مازیار وطن‌پرست

    «… اصحاب دیانت در همهٔ‌ جوامع و تمام زمانها گزینشی عمل می‌کنند و در عین ممنوع‌کردن تقریباً همه چیز برای تقریباً همه کس، راههای گریز از بن‌بست ممنوعیت برای خودشان و کسانی که وجوهات بپردازند تدارک دیده‌اند.

    به بیان دیگر، محال است حافظان شریعت را بتوان با استناد به حرفهای خودشان در سه‌کنجی ‌گیر انداخت و متعهد به چیزی یا کاری کرد. آیهٔ ناسخ در برابر آیهٔ‌ منسوخ، سورهٔ مکی در برابر سورهٔ مدنی، حدیث متواتر در برابر روایت مشکوک. و برای افراد غیرمجاز ژیمناستیک کلامی در این عرصه مطلقاً ممنوع.»

    از مقالهٔ بلند “ما و روزگارمان” در خصوص زندگی “داریوش همایون” به قلم بی‌بدیل “م. قائد”
    http://www.mghaed.com/essays/comment&review/on_reminiscences_of_a_disillusioned_visionary.1.htm

     
  18. مدیران صداوسیما، نقش خود را درتولید و پخش اعترافات اجباری زندانیان سیاسی انکار کردند
    منتشر شده در شنبه, ۱۹اردیبهشت , ۱۳۹۴ | ۱:۲۴ ق.ظ
    رسیدگی دادگاه عدالت اروپا به شکایت رییس سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی و سردبیر ارشد پرس تی وی از تصمیم اتحادیه اروپا مبنی بر منع ورود این دو تن به این اتحادیه و بلوکه شدن دارایی‌های آن‌ها، سه شنبه این هفته در لوکزامبورگ در حالی خاتمه یافت که وکلای این دوتن، نقش موکلان‌شان در ضبط و پخش اعترافات اجباری زندانیان سیاسی را انکار کردند.
    به گزارش«وب‌سایت عدالت برای ایران»، شکایت محمد سرافراز، رییس سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی و حمیدرضا عمادی، سردبیر ارشد پرس تی‌وی، از شورای اروپا روز۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴(۵ می ۲۰۱۵) با حضور وکلای دو طرف و وکیل «عدالت برای ایران» به عنوان «شخص سوم» در دادگاه عدالت اروپا، مستقر در لوکزامبورگ، بررسی شد.
    محمد سرافراز، تا پیش ازانتصاب به مقام ریاست صداوسیما درآبان ۱۳۹۳، معاون برون مرزی این سازمان و مدیر پرس تی‌وی بود. تولید و پخش اعترافات زندانیان سیاسی و زندانیان متعلق به اقلیت‌های قومی، به خصوص زندانیان عرب و کرد، از شبکه تلوزیونی انگلیسی ۲۴ ساعته جمهوری اسلامی، تحت مدیریت محمد سرافراز از سوی اتحادیه اروپا به عنوان نقض جدی حقوق بشر شناخته شد و در اسفند ۱۳۹۱ نام او در فهرست تحریم‌های اتحادیه اروپا قرار گرفت. هم‌زمان، حمیدرضا عمادی، سردبیر ارشد این شبکه تلویزیونی نیز به دلیل انجام مصاحبه با مازیار بهاری، روزنامه نگار ایرانی کانادایی، در داخل زندان اوین و تحت فشار بازجویان و نیز پخش آن مصاحبه، از سوی اتحادیه اروپا تحریم شد.
    در این دادگاه که به صورت علنی و با حضور رسانه‌ها برگزار شد، چهار وکیل از یک دفتر حقوقی اسپانیایی دفاع از مقامات رسانه‌ای ایران را برعهده داشتند. وکلای اسپانیایی سرافراز و عمادی بدون ورود به جزئیات پرونده اعترافات اجباری، مبنای دفاعیات خود را بر نقش نداشتن موکلان‌شان در این پرونده و عدم ارتباط آنها با وزارت اطلاعات و نهادهای امنیتی گذاشته بودند.
    شادی صدر، مدیر عدالت برای ایران می‌گوید: «تیم پرتعداد وکلای پرس تی‌وی که مشخص بود هزینه زیادی از بودجه عمومی ایران صرف پرداخت دستمزد آن‌ها شده است، به گونه‌ای نقش مدیران پرس تی‌وی را در ضبط و پخش اعترافات اجباری زندانیان سیاسی انکار می‌کردند که انگار، ارواح همه آن گزارش‌ها را در زندان‌ها ضبط و از شبکه تحت نظارت و مدیریت آن‌ها پخش کرده اند.»
    وکلای سرافراز و عمادی هم‌چنین با تمرکز بر حکم آفکام برای پخش اعترافات اجباری مازیار بهاری، خبرنگار نیوزویک در ایران مدعی بودند اعترافاتی که در زندان و در زمان بازداشت مازیار بهاری ضبط شده است، «مصاحبه» با او بوده و نمی‌توان آن را گرفتن اعتراف اجباری و نقض حقوق بشر دانست. وکیل اتحادیه اروپا در رد ادعای وکلای سرافراز و عمادی گفت که ضبط و پخش هرگونه مصاحبه با زندانیان سیاسی در زمان بازداشت آن‌ها اجباری تلقی می‌شود و از مصادیق روشن نقض حقوق بشر است.
    به گفته وکیل عدالت برای ایران در دادگاه، پخش اعترافات اجباری زندانیان سیاسی از پرس تی‌وی و صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران محدود به مازیار بهاری نبوده و پرس تی‌وی و صداوسیما در زمان مدیریت محمدسرافراز اعترافات اجباری زندانی سیاسی دیگری را نیز ضبط و پخش کرده‌اند. عدالت برای ایران مستندات مربوط به پخش اعترافات اجباری ۲۶ زندانی سیاسی از پرس تی‌وی را به دادگاه ارایه کرده است. براساس تحقیقات عدالت برای ایران، این اعترافات تحت فشار و شکنجه و یا با فریب زندانیان مبنی بر استفاده داخلی این فیلم‌ها یا قول آزادی پس از مصاحبه، ضبط شده‌اند و به هیچ یک از زندانیان گفته نشده بود که قرار است اعترافات آن‌ها از تلویزیون پخش شود.
    چهار وکیل اسپانیایی مدیران پرس‌ تی‌وی و صداوسیما که به نظر می‌رسد هزینه کلانی صرف استخدام آن‌ها شده، بدون انکار نقض حقوق بشر درایران و پخش اعترافات اجباری زندانیان سیاسی از پرس تی وی و صداوسیما، صریحا عنوان می کردند که وارد بحث نقض حقوق بشر در ایران نمی‌شوند. آن‌ها هم‌چنین با وجود تاکید بر نقش مرکزی و مهم عمادی و سرافراز در پرس تی وی مدعی بودند که آن‌ها به صورت شخصی نقشی در موارد نقض حقوق بشر نداشته‌اند.
    تاثیر موارد اعلام شده دراین اعترافات تلوزیونی در محاکمه متهمان از دیگر ادله وکلای «عدالت برای ایران» و اتحادیه اروپا برای اثبات نقش پرس‌ تی‌وی و صداوسیما در محاکمه نامنصفانه و نقض حقوق بشر بود. وکلای سرافراز و عمادی با نفی این موضوع مدعی بودند که روند دادرسی در ایران کاملا عادلانه و براساس استانداردهای پذیرفته شده قضایی است. آن‌ها همچنین با بیان این‌که «عدالت برای ایران» یک سازمان سیاسی مخالف نظام جمهوری اسلامی درصدد رد مستندات ارایه شده از سوی این سازمان حقوق بشری بودند.
    عدالت برای ایران، از بهمن ۱۳۹۰( فوریه ۲۰۱۲) تاکنون، با انتشار گزارش‌ها و مدارک و شواهد متعدد از جمله گزارش «کات! پخش پرس تی وی باید متوقف شود»، نقض شدید حقوق بشر توسط این شبکه را مستند کرده است. دراین گزارش‌ها، مواردی چون پخش اعترافات سکینه محمدی آشتیانی، زن محکوم به سنگسار و وکیل وی، فعالان کرد و عرب اهوازی و هم‌چنین روزنامه نگاران متهم به ارتباط با بی‌بی‌سی، ‌مستند شده است. درهمین راستا٬، دادگاه عدالت اروپا با درخواست عدالت برای ایران برای حضور در دادگاه به عنوان شخص ثالث موافقت کرد و جلسه دادگاه با حضور شادی صدر و شادی امین مدیران و راینهارد مارکس، وکیل عدالت برای ایران برگزار شد.
    راینهارد مارکس، وکیل عدالت برای ایران می‌گوید: «ما دلایل بسیاری مبنی بر دست داشتن این دو نفر در نقض حقوق بشر ارائه داده ایم، مهم این است که دادگاه با پذیرش این ادله، حکم را بر تداوم و حفظ حکم قبلی ارائه دهد. ما مدارک و شواهد معتبری ارائه داده ایم و امیدواریم که با توجه به مسئولیت مهم این دونفر، رای مورد نظر را به‌ دست آوریم.»
    رای دادگاه بین سه تا شش ماه آینده از سوی دادگاه عدالت اروپا اعلام خواهد شد و تا آن زمان نام محمد سرافراز و حمیدرضا عمادی در فهرست تحریم‌های حقوق بشری اتحادیه اروپا هم‌چنان باقی خواهد ماند.

     
  19. ویژگی انتقاد کردن/ مناظره کردن
    دکتر محمود سریع القلم
    سی ویژگی انتقاد کردن/ مناظره کردن
    1- هدف از نقد و انتقاد، بهتر فهمیدن و دقیق فهمیدن یک موضوع است.

    2- هدف از نقد و انتقاد، نزدیک کردن یک فکر و نظریه به fact است.

    3- اظهار نظر با نقد متفاوت است: اولی مخاطب خاصی ندارد اما دومی برای اصلاح فکر و سخن و عمل دیگری است.

    4- منتقد تا می تواند باید در متن انتقادی خود، سؤال ها و زوایای جدید طرح کند.

    5-داشتن یک دیدگاه متفاوت، نقد نیست. مستندات و fact ها، مبنای نقد و انتقاد هستند.

    6- نقد شفاهی از نظر مکتوب، بی اعتبار است.

    7-منتقد باید دقیق با نقطه و ویرگول از متن اصلی، نقل قول کند و بعد آن را بر اساس مستندات نقادی کند.

    8- نقد به صورت مناظره توسط کسانی معتبر است که هر دو طرف در رابطه با موضوع مناظره، متون تولید و چاپ کرده باشند.

    9- در مسائل فکری و علمی، مبنای نقد بر واقعیات، آمار و fact ها است. جایگاه تخیلات و توهمات در مدارهای علمی نیست.

    10- در جامعه‌ای نقد اعتبار پیدا می‌کند که افراد متخصص در حوزه تخصصی خود نقادی کنند.

    11- اگر منتقد نکته‌ای ر ا از متن مکتوب متوجه نمی شود، ابتدا سؤال می‌کند و بعد نقد می‌کند.

    12- پیش ذهنیت از نویسنده یک متن، نقد و انتقاد را مخدوش و بی‌اعتبارمی‌کند.

    13- به میزانی که انتقادات کلی باشند از اعتبار آن‌ها کاسته می‌شود. مبنای کار علمی و انتقادی در پرداختن به جزئیات است.

    14- بالاترین سطح اعتبار یک فرد علمی و فکری، نوشته‌های اوست. سخنرانی و ارائه شفاهی مطالب پایین‌ترین سطح است.

    15- منتقد بر نویسنده متن، القاب نمی گذارد.

    16- کسی که در یک موضوع تخصص نداشته و متون تولید و چاپ نکرده، به لحاظ علمی نمی‌تواند انتقاد کند.

    17- منتقد، متن و سخن و فکر فرد را نقد می‌کند و نه شخص او را.

    18- کسی که نقد علمی می شود، وظیفه مدنی داردکه به انتقادات پاسخ دهد.

    19- نقدی که به آمار و مستندات تجربی و تاریخی اتکاء داشته باشد، معتبرتر است.

    20- منتقد در بیان و لحن، شخصی احساسی و عصبانی نیست. ادب و صدا قت او مقدم بر انتقاداتش است.

    21- منتقد و انتقاد شونده هر دو باید در یک موضوع تخصص داشته باشند و متون تولید و چاپ کرده باشند.

    22- نقاد از این عبارات، فراوان استفاده می‌کند: حدس می‌زنم. تصور می‌کنم. به نظرم می آید. شواهد اینگونه نشان می‌دهد. آمار چنین تصدیق می‌کند.

    23- نقد فکری و علمی باید مکتوب و علنی باشد اما نقد از رفتار حتماً باید به صورت خصوصی به افراد منتقل شود.

    24- محل تحصیل، اساتید و متون علمی منتقد بر کیفیت نقد او بسیار تأثیرگذار است.

    25- اندیشه ها سطح اعتبار دارند و به تدریج اصلاح می شوند. می توان با استدلال، مستندات و آمار، اندیشه ها را تکامل بخشید.

    26- منتقد باید مراقب باشد تا آنچه که خودش دوست دارد بگوید را به حساب متن دیگری نگذارد و متن او را تحریف نکند.

    27- استفاده از کمیت ها، دقّت و اعتبار نقد را افزایش می دهد.

    28- علمی ترین متن و علمی ترین نقد آن است که نویسنده، تعاریف خود را از مفاهیم از یک طرف و مفروضات و استوانه های فکری را از طرف دیگر به طور دقیق مکتوب کند.

    29- در نقادی و مناظره، مبنای استدلال پژوهش های علمی است.

    30- استاندارد گذاری برای نقد و مناظره، مسئولیت دانشگاه ها، متخصصین و انجمن های علمی است.

     
  20. ” تحصيلات عاليه شيطان”

    از شیطان پرسیدند برنامه هفتگی ات چیه ؟

    جواب داد :

    دو روز آمریکا درس میدم، یه روز هم انگلیس، یک کورس چند ساعته هم روسیه دارم.

    سه روز دیگش رو واسه ادامه تحصیل میرم ‌قم، حوزه علمیه 🙂

     
  21. تاریخ بداند هر جا ظلمی رفته بود انجا نوریزاد و دکتر ملکی خاضز بودند.

     
  22. مازیار وطن‌پرست

    مصاحبهٔ زیر را می‌توانید بطور کامل در اینجا بخوانید:
    http://www.nilgoon.org/archive/kalantari/articles/Abdee_Kalantari_Interview_with_Fahim_Rasa.html
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    آيا تمسخر و توهين می‌تواند جزئی از آزادی بيان به شمار آيد؟

    تمسخر و توهين اگر به منظور تحقير يا آزار يک فرد يا يک گروه صورت بگيرد کاری است غيراخلاقي. تا اين‌جا مسأله روشن است و مورد توافق همه. احتياجی به بحث‌های پيچيدهء فلسفی نيست تا ما، از روی عقل سليم، واقعيتی بديهی و پيش پا افتاده را بيان کنيم: آزار لفظیِ ديگری کاری زشت و غيراخلاقی است. اختلاف نظر زمانی پيش می‌آيد که بعضی‌ها تمسخر «مقدسات» را هم مساوی با تحقير و آزار يک فرد يا گروه تلقی می کنند. اين يک سفسطه است. چرا؟ چون «مقدسات» عبارت است از يک سلسله باورها و اعتقادات ماوراء طبيعی که هيچ ارتباطی ندارد به کاراکتر و شخصيت فردی که به آن‌ها اعتقاد دارد. در يک جامعة دموکراتيک و شهري (نه قبيله‌ای و روستايي) احترام ما به شخصيت افراد است به ويژه به شخصيت مدنی آن‌ها به عنوان شهروند. اين‌که شخصيت کسی نيک باشد يا نباشد ربطی به اصول و باورهای متافيزيکی او ندارد. دو شخصيت کاملاً متفاوت می‌توانند اعتقادات دينی مشترک داشته باشند و به يک کليسا و کنيسه بروند. شخصيت فرد و امنيت و آسايش او است که نبايد مورد آزار و تعدی قرار بگيرد. ولی ما موظف نيستيم به «اعتقادات» آن فرد احترام ويژه‌ای بگذاريم. به ويژه زمانی که آن اعتقادات تضاد فاحش دارد با‌ارزش های آزادی‌خواهانة خود ما؛ يا با نظريات علمی مثل تئوری تکامل داروين. از آن فرد هم نبايد انتظار داشته باشيم به «اعتقادات ما» احترام بگذارد چون اين کار مستلزم نفی باورهای خودش است. مگر اين‌که همه بخواهيم دورو و متقلب باشيم و سر يک‌ديگر را با لب‌خندهای دروغين شيره بماليم!

    اين امر زمانی بارزتر می‌شود که آن اعتقادات متافيزيکی خود منشأ بسياری تعصبات و تبعيض‌ها باشد، يعنی زمانی که آن اعتقادات دينی و باورهای خرافی خود زايندة خشونت باشند. مثل اعتقادات شيعی در ايران کنونی ما. به گمان من همين بايد معيار باشد، يعنی زمانی که مقدسات، در ارتباط با کانون‌های قدرت در فرهنگ و سياست، عامل تشديد تبعيض‌اند. نبايد گذاشت خرافات خشونت‌زا و خشونت‌پرور از گزند تيغ انتقاد مصون بمانند. زبان طنز و تمسخر بايد يقة اين مقدسات را بگيرد و نگذارد خشونت دينی را در جامعه تسرّی بدهند. اين طنز و تمسخر عملی است اخلاقی و درست؛ زيرا می‌خواهد از خشونت بيش‌تر جلوگيری کند.

    از سوی ديگر، اگر اقليتی ديني، خود مورد اجحاف و تبعيض باشد ـــ مثل مسلمانان در اروپا يا بهاييان در ايران، يا يهوديان در کشورهای عرب مسلمان ـــ در چنين شرايطی نبايد به اعتقادات و مقدسات آن‌ها توهين کرد، حتا در مقام روشنگري. چرا اين‌کار غيراخلاقی است؟ زيرا آن اقليت در وضع اجتماعی سختی به سر می‌برد، نه تنها خود خشونت نمی‌کند بلکه مورد خشونت هم واقع شده و اعضای آن به خاطر اعتقادات‌شان مورد آزار قرار گرفته‌اند. برای آزادی‌خواهان ديگر مهم نيست که اين اعتقادات خرافی‌اند يا نيستند. اين اقليت‌ها با کانون‌های قدرت ارتباطی ندارند، به کسی ظلم نمی‌کنند، آزارشان به کسی نمی‌رسد. آن‌ها قربانی‌اند. نمک به زخم آن‌ها پاشيدن به شکل طنز و فکاهه، آب به آسياب قدرت‌مدارن می‌ريزد و بهتر است که از آن پرهيزشود.

     
  23. مازیار وطن‌پرست

    شرح کامل مقالهٔ زیر را در اینجا بخوانید:
    http://www.nilgoon.org/archive/farjami/articles/Mahmoud_Farjami_on_Shahin_Najafi_Controversy.html

    «… سوای اینکه چه کسی دیندار است و که بی‌دین، هنرمندان و طنزپردازان و اهل قلمی که اصرار دارند از موضع روشنفکری و لوازم آن ( نظیر خردگرایی، استدلال، تحمل نقد و مخالفت، دفاع از آزادی بیان و پرهیز از خرافه و دگم‌اندیشی) فاصله بگیرند؛ برای آنها هم چون عموم مسلمین و مسلمات صادقانه و شرافتمندانه‌تر این است که اگر با شنیدن، دیدن، چشیدن و حتی بوییدن چیزها می‌رنجند با فروتنی و آرامش اعلام رنجش کنند نه پرخاش. رنجش امری قلبی است و اگر محترمانه بیان شود قابل همدردی و حتی احتراز از تکرار. اما نه مجوزی برای عمل می دهد و نه همدردی با آن به منزله‌ی تاییدش است.

    فوق دیپلم فقید، عوضعلی کردان در هنگام استیضاحش به خاطر جعل مدرک دکتری آکسفورد با صدایی بغض‌آلود اصرار داشت حضار را قانع کند اگر به فکر احساسات جریحه‌دار شده‌ی او نیستند به زن و فرزندانش فکر کنند. ای بسا که آنها هم عمیقا رنجیده خاطر شده بودند اما رنجش خاطر افراد ملاک نیست.

    اگر رنجش افراد ملاک بود امروز ما حال و روزی داشتیم نهایتا در حد ایران اوایل عهد ناصری یا سعودی فعلی. اما هزاران روشنفکر و نقاد و فعال اتهام ناحق توهین به عقاید و احساسات و رنجاندن مردم را به جان خریدند، کار خود را کردند و این مملکت را از منزلگاه جهل و خرافه و خودخواهی دینی به جلو راندند.

    وگرنه زمانی در همین مملکت دفاع از حقوق زنان، آن هم در این حد که چه خوب است نسوان مسلمان به مدارس مخصوص نسوان بروند و در آنجا با حفظ شعائر اسلامی تحت نظارات بانوان مجبه‌ی باتقوا و فاضله، خواندن قرآن و نوشتن و آداب اجتماعی، استفاده از چرخ خیاطی و نهایتا ریاضیات یاد بگیرند، زمانی چنان مومنین را می‌رنجاند که دل‌های نورانی‌شان جز با تخریب و سوزاندن مدارس نسوان خنک نمی‌شد.

    نقل از روزنامه تمدن، بخشی از نامه بی‌بی‌خانم (استرآبادی یا وزیری) مدیر دبستان دوشیزگان طهران در سالهای نخست مشروطه:
    «آیا مکتب‌خانه را مدرسه گفتن کفر است و یا دبستان که زبان آبا و اجداد ماهاست صحیح نیست؟ یا هر کس دختر را دوشیزه بگوید مقاصد تعلیم از مفاسد دینیه دارد؟ و در عوض عرقچین دوختن و آجیده و مادر بچه و برگ تره زدن که امروز در این ممکلت منسوخ شده با چرخ خیاطی کردن و کاموا و گلدوزی و سرمه و ملیله‌دوزی یادگرفتن و به درد بی‌درمان مرد بیچاره شریک شدن از گناهان کبیره است؟ای روسای ملت و ای حامیان محفل نبوت! به خدا قسم روز دیگری غیر از امروز هست که او را یوم لاینفع ولاینون می گویند؛ در دیوان حضرت خاتم النبی(ص) تمام شماها سرخجلت به زیر خواهید افکند که حقوق معاشی و حیاتی ما نسوان را ضبط کرده اید.»

    و سوال اصلا اینجاست که این جماعت چرا اینقدر می‌رنجند؟ دیگران گوشت خوک بخورند اینها می‌رنجند، شراب بنوشند اینها می‌رنجند، سگ داشته باشند اینها می‌رنجند، لباس‌شان کوتاه باشد اینها می‌رنجند، جدی سوال کنند می‌رنجند، شوخی کنند می‌رنجند…

    سینه‌ی شکافته‌ی احمد کسروی و آلت در حلق فرورفته‌ی فریدون فرخزاد نشان می‌دهد ماجرای توهین و تمسخر بهانه است و برای زودرنجانِ اهل عمل، محقق عبوسی مثل کسروی با شومن شوخ و شنگی چون فرخزاد فرق چندانی ندارد. به چالش بکشی و حرفت خریدار یا مخاطبی داشته باشد کار تمام است. بهانه بعدا ساخته می‌شود و ماله کشان اهل قلم، قابل عرضه و دفاعش می‌کنند: توهین، تمسخر، رنجاندن، نفرت‌پراکنی…

    … و چه کسانی دم از رنجش می‌زنند؟! آنهایی که تمام غیر اهل کتاب (بی‌دینان، لاادری‌ها، هندوها، بودیست‌ها، بهایی‌ها و پیروان صدها فرقه ریز و درشت دیگر) را نجس می‌دانند و تمام ادبیاتشان آکنده از نفرت و تحقیر و توهین مستقیم و غیرمستقیم به چند میلیارد انسان است. آنهایی که نه فقط به اکثریت انسان‌ها که حتی به معتقدات اکثریت مسلمان‌ها (سنی‌ها) هم توهین می‌کنند. مذهبی از اساس بر رد و نفی و نفرین و لعنت و غاصب شمردن این و مادر بخطا دانستن آن. مذهبی که ده‌ها روایت مشهور و متواتر از چند امامش دارد مبنی بر اینکه دشمن ما زنازاده است، و حلالزاده نیست هرکه محبت ما در دلش نباشد، و چه و چه. تو به او بگویی مادرقحبه، معصوم و واجب‌الاحترام باشی آنوقت او اسم تو را یکی دو جا به شوخی بیاورد بشود هتاک و واجب‌القتل! آنوقت لشکر سلم و تور کم است هنرمند و شاعر و کارتونیست و طنزپرداز ما هم بشود سواره‌نظام، نیزه‌ای به یک دست چپ و نیت سنجی به دست دیگر! رازی و خیام و عبید و حافظ و یغما و ایرج و هدایت چه آدمهای خوشبختی بودند که مُردند.»

     
  24. سلام و درود
    جناب نوری زاد
    من به نوبۀ خودم از شما بابت پی گیری بازداشت ناجوانمردانۀ خانم نرگس محمدی سپاسگذارم.
    من هم امروز (شنبه) در جلوی زندان اوین بودم و شاهد بودم هر آنچه که بر شما و دیگر عزیزان گذشت.اگر رخصت دهید گزارشی ارائه میدهم.
    من دیروز (جمعه)در پست “آنجا که موشکهای شهاب هیچ می شوند” در ادامۀ تحلیل آیات 11 تا 24 سورۀ اعراف و در پاسخ دوست عزیزم جناب سید مرتضی متنی ارسال کردم ولی در آن پست هنوز گنجانده نشده. آیا این متن بدست شما رسیده یانه، اگر نه که دوباره ارسال کنم.
    دوستار همیشگی شما
    بی نهایت

    ——————-

    سلام دوست گرامی
    من گاه بدلیل پراکندگی کارهایی که دارم، شب ها – البته دیرهنگام – فرصت می کنم سری به کامنت ها بزنم. پوزش مرا بپذیرید.
    با احترام

    .

     
  25. برای سزنشینان جهان سوم غیر ممکن است که دریابند انها که بر ما فایق امده اند از چه ابزار فکری استفاده میکنند. چگونه از جهالت های خود ما بر علیه حود ما استفاده میکنند. چگونه از استراتزی جنگ های میکروبی بر علیه ما استفاده میکنند. جنگ های میکروبی که که میکروب های ان ایده های مقدس بر امده از اعماف تاریخ و دوران جاهلیت است. هیچ فرق نمیکند داعش القاعده جمهوری اسلامی طالبان صهیونیست . …. انها میدانند در هر کجا و کی یک دسته از میکروبها را رها کنند.

     
  26. جناب ناظر2 میشه لطف کرده و سند ی دراین سایت بمعرض دید بگذارید تا ما متوجه وکالت شما از طرف الله بشویم؟مگر الله بقول شما آفریننده هستی نیست؟خب دیگرانیکه با الله شما مخالفند هم گویا جز این هستی هستند یعنی آفریده همان الله که در حقیقت بتی از هزاران بت دوران به اصطلاح جاهلییت بوده.حالا بفرمایید شما دراین بین اگر نون خور دین نیستید چه کاره اید؟اصلا به کل مسلمین دعوای یک بنده بقول شما با افریده اش چه ربطی دارد؟ایا الله شما را مامور کرده؟خب میشه لطفا نوشته ایی سندی یا مدرکی شما و سید مرتضی و مصلح و عبدالله و بقیه مسلمین نشان دهید؟اگر الله تا این اندازه بی دست و پا و بدبخت و گرفتار و ضعیف است که باید درخدا بودنش شک کرد اگر قادر است وقوی و سمیع و بصیر …که چه احتیاجی به رگ گردن شما و مسلمین دارد؟جناب ناظر2 لطفا منافع خود را به خرافات دینی پیوند نزنید.شما مسلمین برای منافع خود از هیچ جنایتی در طول تاریخ رویگران نبوده اید.عده ایی آگاهانه به چنین جنایاتی دست زده اند ولی بدبختانه اکثریت نا آگاه وسیله ای برای این جنایات شده اند.خدایی را که اسلام و ادیان ابراهیمی معرفی می کند در حقیقت جز سربار و درد سر و قوزبالا قوزی و عاملی ابزاری در دست متشرعین برای سرکوب و غارت و تجاوز به حقوق انسانها نیست.
    انسانها آنطور که رابطه خود را با هستی می بینند می توانند نگرشهای مختلفی و به تبع آن رفتار و کرداری خاص خود داشته باشند.انسان موجودیست متفکر و دارای ذهنی خلاق و سازنده ایی ماهر است.چنین موجودی به نیرویی درونی بنام وجدان یا نگه بان درونی برخورداراست.چنین موجودی هیچ چیزی غیر از همفکری و همکاری با دیگر انسانها برای زندگی خود ندارد.بمحض باز ایستادن از تفکر و اندیشیدن انسان به نوعی تنبلی فکری می گراید و خیالپردازی وابسته به دیگران می شود.چنین موجودی توانایی خود را در بندگی و برده گی فکری می جوید.بخود متکی نیست و اراده ای از خود ندارد چنین انسانی نمی تواند وجدانی بیدار و فعال داشته باشد چون ضعف فکری و بی اراده گی باعث قبول بنده گی و بی اندیشه گی اش شده.چنین انسانی براحتی طعمه حاکمانیست که بنام دین و نژاد و …دست بهر جنایتی می زنند . این وابسته گی بی وجدانی و بی شرافتی و درنده خویی را به ارمغان می آورد .چنین انسانی چون اراده ایی از خود ندارد خمیر ی است در دستان آزمندان و قدرت طلبان و جنایت پیشه گان.اینها همان کسانی هستند که با کشتن و تجاوز و غارت دیگران بنام الله و اسلام و خدا و نژاد این و آن و یا طبقه و مرام …کیفور می شوند و احساس ارامش به آنها دست می دهد.چنین انسانهایی بعلت نداشتن تفکر آزاد و رها ندای درونی خود را آنچنان سرکوب کرده اند که قوه تشخیص را از دست داده اند و از انسانی اندیشمند به وسیله ایی برای سرکوب و قاتلی بی رحم و خونخوار تبدیل شده اند.اینها همان مؤمنانند!بنابراین کسیکه رابطه هستی را با خود به قدرتی ماورایی می سپارد چنین سرنوشتی را دارد. ولی انسانیکه خود را جزیی از هستی دانسته و برای حیات و طبیعت و هرآنچه می بیند ارزشی یکسان قایل است. چون خود را متکی به دیگری نمی داند استقلال فکری دارد و درپی کشف حقیقت است . زندگی کردن را آزمون و خطا می داند و هر روز را تمرینی برای بهتر زندگی کردن نه برای تسلط بردیگران بلکه برای یافتن راهی برای مدارا و زندگی در صلح و آرامش با دیگران و با هستی بطور کلی.چنین انسانی سعی در رسیدن بنوعی توازن با خود و با دیگران و با طبیعت است.حال ببینید تا حه حد اسلام و اسلامیان به خود به انسانها و به طبیعت و زندگی و محیط زیست احترام گذاشته اند؟ متاسفانه کارنامه شما مسلمین آنچنان خرابست که حتی حیوانات هم از دست شما و دینتان درامان نمانده.سک حرام است نجس است .جالب که شاعر بزرگ ما می سراید …سگ بدریای هفتگانه بشور…چون که تر شد حرامتر باشد!به به!!تازه ایشان یکی از کسانیست که پندها و اندرزهای بسیار خوبی بمردم داده.خب از چنین مردمی با چنین دیدگاهی آیا توقع رحم و مروت و انساندوستی توقع بی جایی نیست؟
    امروزه بشر متمدن به این نتیجه رسیده که انسانها تنها بخاطر انسان بودنشان دارای حقوقی هستند که هیچ قانونی نباید آنرا نقض کند.از مهمترین حقوق شهروندی داشتن امنیت شغل زندگی خصوصی آزادی ادیشیدن و نوشتن و نطر دادن و انتخاب کردن و انتخاب شدن و داشتن دین و عقیده و مرام و نوع زندگی …چنین دیدی از انسانهایی سرزده که انسان را جزیی از هستی و موجودی اندیشمند و دارای پتانسیل اجرایی میدانند.درست است که یکی از حقوق سهروندی داشتن عقیده و دین و مرام است ولی همین حقوق برای تمام انسانهاست و نه مختص یک گروه خاص.این بدین معنی است که اکثریت همان حق را دارند که اقلییت دارند.شما نمی توانید هم با چماق الله و مقدساتتان بر فرق مردم بکوبید و از هیچ جنایتی درحق دیگران فروگذار نباشید ولی از دیگران توقع احترام به عقایدتان داشته باشید.بله عقاید شما تا زمانیکه در حریم خصوصی است محترم است ولی وقتی به حکومت رسید دیگر ابزار قدرت و سرکوب است نه عقیده.دین اسلام از زمان پیدایش تا کنون بعنوان یک تفکر تازنده و متجاوز مطرح شده.وانسانها را به پیروان و منکرین و کفار و دشمنان تقسیم کرده و رابطه اش با هستی و انسان رابطه ایی آفریننده و آق و ارباب با آفریده شده و بنده و برده بود.درچنین تفکری نه هستی اسقلال دارد و نه انسان .چنین تنگنایی در طول 1400 سال قدرت تفکر را از انسانها گرفته و هیچ نقدی را برنتافته و ترور و خشونت و و تجاوز بمال و زن و بچه و جان انسانها را قانونی کرده.آیا می توان چنین دینی را در چهار چوب حقوق شهروندی اورد و به ان احترام گذاشت؟بله می شود اگر شما مسلمین به قوانین عرفی و حقوق بشر گردن نهید و دین و اعتقادات را شخصی تلقی کرده و دست از ستیزه گری با انسان و طبیعت و هستی و مهمتر از همه حقوق بشر بردارید.ولی تا زمانیکه قرآن دستور کشتن و غارت و ترور و قتل و جنایت… می دهد و شما خود را ملزم به پیروی از چنین قوانین ضد بشری می دانید انتظار احترام به مقدساتتان توهین به مردمی است که شما مسلمین در طول تاریخ سلاخی کرده اید و به خاک سیاه نشانده اید.

     
    • با سلام

      جناب مزدك هر وقت جنابعالي مدركي دال بر وكالت از جانب ابليس ارائه داديد مؤمنين نيز وكالت نامه از طرف
      خداوند را ارائه خواهند داد

       
  27. عباس انعامی

    علت اصلی که نتوانسته ایم مشکلات گوناگونمان راحل بکنیم یکی این بوده که اساسی ترین وبنیادی ترین مشکل را رها کرده وبدنبال مشکلات ریزوبی اهمیتی بوده ایم.درحالی که اگر اولویت را به گام های بنیادی واساسی میدادیم بقیه مشکلات خودبه خودو بدنبال تحقق اون اهداف اصلی واساسی حل شدنی بود.به این مثل می ماندکه عوض اینکه بدنبال حل ریشه ای مرض ودردی باشیم با مسکنی وبطورموقت ان را بهبود داده ایم غافل ازاینکه این اقدامات موقتی بوده وخودمسبب مشکلات بعدی به توانnخواهدبود.
    20ساله که دبیرهستم.سال اول حقوقمان50هزارتومان بود.همون سال هم ناله معلمان بلندبودکه حقوقها کم است.امروز هم که 20سال میگذردبازهم همه مدعی هستندکه حقوقها کمه.بنده بارها به این قشر مثلا فرهیخته گفته ام.اینکه سالهای سال است حقوقها کم بوده وهرسال هم به ان اضافه شده اما بازهم کفاف نداده نشانگراین ست که افزایش حقوق راه حل اصلی واساسی نمی باشد.حقوق یک ونیم ملیونی دریافتی مکفی و زیادی ست.(به این میماندیک معلم المانی15ملیون فرانک یا امریکایی15ملیون دلاربگیرد)مشکل اصلی اینجاست که چرا یک فرهنگی با15ملیون ریال نمی تواندزندگی خودرابچزخاند؟اینکه راه حل نمی شه هرسال300-400هزاربه حقوق اضافه شود.علم اقتصادمیگویدوثابت کرده افزایش نقدینگی سبب تورم خواهدشد.همون زمانی هم که یارانه45تومنی به خانواده ها تزریق شد.هیچ فردی پیدانشدیا جرات نکردبه پیامدهای جبران ناپذیران اشاره وجلوی ان رابگیرد.وامروزه اغلب حاضرند به دوران قبل یارانه ها باهمان سطح قیمت ها برگردند.
    این قشرتحصیل کرده این عامل اساسی وبدیهی را متوجه نشده وهرسال برطبل جهل ونادانی افزایش حقوق میکوبددرحالی که سالهای سال ست جارزدیم وفحش هم شنیدیم که ای فرهنگی وفرهیخته ایران زمین بجای اینکه شان ومنزلت خودرا در200-300هزارتومن ببینی وبخاطر ان تحصن واعتراض بکنی به اقتصاد دولتی که مسبب مشکلات است معترض باش.به نبودازادی بیان-دخالت دین درعرصه ها-به عدم شایسته سالاری-به فسادو رانت ورشوه و دروغ گویی و چاپلوسی و…معترض باش وتحصن کن.نه به چندرغازافزایش حقوق.
    فرهنگی اگرفرهنگی اصیل باشدبایست به متون درسی فاقدمحتوا معترض باشد.به ساختاراموزش وپرورش که خروجی ان بعداز12سال دیپلمه هایی هست که ازمهارتهای عملی زندگی هیچ چیزی نمی فهمدونمی داند.(حساب معدودی نخبه راجداکنید)حتی اون اهدافی که خودسازمان تعریف کرده که فردی مثلا درپایان دوره راهنمایی فلان مهارتها ودانشها راکسب کند.دردبستان و متوسطه نیز.اما اگرشما ازیک دیپلم یا فردی درمقطع راهنمایی ودبستان تستی داشته باشید بالای 90درصد دانش اموزان ازاین اهداف ذکرشده بدورهستند.پس این سازمان عریض وطویل چرا وبکدامین دلایل بازدهی این چنینی دارد؟
    به طبع سطوح مختلف جامعه معلمان نیز دارای دید دینی بوده ودرصدد بسط وگسترش این دید در دانش اموزان هستند.اغلب خصوصیاتی مثل چاپلوسی شایع ست.خارج ازمحتوای ضعیف متون درسی به مشکلات موجوداشاره ای نمی کنند.تدریس درمدارس یک طرفه ومعلم محورست.که باعث بی علاقگی دانش اموزان میشود.مکانهای اموزشی بی روح وفاقدامکانات اموزشی وپژوهشی هستند.خودخانواده ها اغلب مشکل داربوده .دانش اموز خودازاساس وپایه مشکلدارست.روح تحلیل و پژوهش بکلی نایاب و اموزش نقدوانتقاد به دانش اموزان ممنوع ست.تمام تفکرمعلمان حول محورمادیات ست.ومتاسفانه همانطورکه اشاره کردم نحوه درست برخوردبااین مشکل تابه اکنون مطرح نشده ودیده نشده.با این مشکلات و وضعیت موجودچه انتظاری از نسل اینده دارید؟
    ازیک معلمی که ناچارا مسافرکشی هم میکندیا فروشندگی یا دلالی هم میکندچه توقعی میتوانیدداشته باشید؟
    عزت زیاد.

     
  28. با سلام

    در ادامه موضوع نشر اخبار جعلي و دروغ اين مطلب را مرور مي كنيم

    کمک یک میلیون یورویی مسی به رژیم اسراییل!
    یکی از خبرگزاری‌های بزرگ ایرانی با انتشار خبری اعلام کرد که ستاره فوتبال دنیا، لیونل مسی، اقدام به پرداخت یک میلیون دلار به عنوان کمک نقدی، به رژیم اشغالگر قدس کرده است. خبرگزاری ایسنا در این باره نوشت:”مهاجم تیم ملی آرژانتین، در حالی که این روزها، رژیم صهیونیستی مشغول انجام بزرگترین جنایات ضد بشری در غزه است، مبلغ یک میلیون دلار را به این کشور جعلی پرداخت کرده است.
    ****************
    منبع اين خبر يك سايت طنز الجزايري بوده است
    این خبر خیلی زود در رسانه های ایرانی نیز پخش شد. در حالی که منبع این داستان یک سایت طنز الجزیره‌ای به نامLeCompétiteur است.
    این بار اولی نیست که خبرگزاری های ایران چنین اشتباهی را مرتکب می‌شوند. در سال 2012 نیز خبرگزاری فارس خبر سایت طنز The Oninon را نقل کرد که در آن گفته شده بود “رئیس جمهور وقت ایران، محمود احمدی نژاد، در میان شهروندان سفیدپوست آمریکا از شهرتی بیشتر از باراک اوباما برخوردار است”.
    ****************
    وافعا جاي تأسسف است وقتي يك خبرگزاري مطالب طنز را تشخيص نمي دهد از مردم عادي ايران چه انتظاري
    مي توان داشت ضمنا اين سوتي عجيب و غريب باعث تمسخر خبرگزاريهاي ايران در جهان شد از جمله کارشناس سیاسی کانال الجزیره، امروز خطاب به رسانه های ایرانی گفت: “اگر در ایران مترجمی وجود ندارد، می‌توانید از کارکنان ما استفاده کنید.”

     
  29. آهای معاویه ابنه آق جواد مشدی، خوب گوش کن این کلوم آخره، اگه نرگس بانوی بیگناه رو از زندون آزاد نکنی اسرار حموم منصوری رو افشا میکنم.

     
  30. سلام بر اهل خرد
    درود بر این نوشتار.همین.

     
  31. درود بر شما آقای نوری زاد و درود بر شیر بانوی ایران زمین نرگس خانم محمدی.
    یک پاسخی می خواهم بدهم به زندانی سیاسی آقای علیرضا بهشتی ایشان به گفتگوکنندگان هسته ای پیشنهادی داده اند که نشان کم اطلاعی ایشان دارد. از اینکه در همه هیاهو بیش از بسیاری از مفت خوران حکومت دغدغه ایران را دارند جای سپاسگزاری است و پسندیده. ولی خوب است شناهنشان را از روابط بین کشورها و بویژه امریکا بیشتر کنند تا در یابند: 1- این جریمه ها که امریکا شرکتها و بانکها را به ان محکوم می کند همه از ایسه مردم ایران می رود.2- این شرکتها با توافق خودشان آن را می پردازند چرا که اینقدر منافع دو طرفه دارند که خواسته و یا ناخواسته دوست دارند در این بازی شرکت کنند.

     
  32. ” من همه ی آیت الله های ریش بلند شیعه را به تماشای چهره ی بهت زده ی کودکان نرگس فرا می خوانم. انتظارِ این که این آقایان یک روزی تکانی بخود بدهند و خودی بتکانند و بخاطر تاراج انسانیت در این ملک گریبان چاک بزنند، چه انتظار عبثی است.”

    آقاى نوريزاد. آقايان همزمان با ملبس شدن و گذاردن عمامه بر سر، به ارزشهاى فراگير انسانى بدرود ابدى گفته و براى حفظ منافع قبيله خاصِ” الذين آمنو” به سردمدارى خود، سوگند ياد كرده و كمر همت مى بندند.
    جاى تعجب نيست كه از آن هنگام كه روساى اين قبيله قدرت را قبضه كردند، ارزشهاى قبيله اىِ خود را به جاى ارزشهاى فراگير انسانى نشاندند و سپس اندك اندك با چشيدن لذت قدرت و ثروت، طمع شان آنچنان زبانه كشيد كه اين خوان لبريز از نعمت را تنها براى خود خواستند. پس جادوگران قبيله را گماشتند تا با تنگ كردن هر چه بيشتر دايره “الذين آمنو” كسانى را كه ارزش هاى انسانى و قبيله اى، هر دو را با هم مى خواستند، بيرون كنند يا بسوزانند.
    اكنون قبيله اى مانده با اعضاى اندك اما بسيار وقيح و تهى از هر گونه انسانيت كه سهمشان لقمه هاى كوچكترى از خوان روساى غارتگرشان است و جادوگرانى در كار تكفير و خاموش كردن كورسوى وجدان انسانى، كه ديوانه وار دور آتشى كه بر خان و مان ايرانيان زده اند مى رقصند.

    متأثر شدن از ديدن چهره بهت زده كودكان بيگناه، يك نگاهِ انسانى مى طلبد كه آيت الله ها اصولاً از چنين نگاهى برى هستند چه رسد به اينكه اين بهت بخاطر ربوده شدن مادرى باشد كه خود آيت الله ها به جرم پيروى نكردنش از ارزش هاى قبيله اى دستور به ربودن او داده اند.

    بله. انتظار گريبان چاك زدن بخاطر تاراج انسانيت، انتظار عبثى از آيت الله ها است زيرا براى آنها قبيله و ارزش هاى آن، برتر از انسان و ارزش هاى اوست.

    عدالت انسانى ارزش قبيله اى نيست.
    ارزش قبيله اى، لمس نكردن مادر اجنبيهء اين كودكان است كه آيت الله ها، مأمور زن مى فرستند كه اين ارزش حفظ شود.
    ارزش قبيله اى، در معرض ديد نبودن ساعد مردان اجنبى است كه آيت الله ها مأمور گذاشته اند كه آستين كوتاه نپوشيد.

    و اما پاسخ اين پرسش: “راستی اگر یک نفر در مجلس شورای اسلامی یا در یک امامزاده ادرار کند چه رخ می دهد و حکم شرعی اش چیست؟”

    حكم شرعى اش اين است : آيت الله هاى ريش بلند نه تنها به خود تكان مى دهند، كه براى تهييج اعضاى قبيله، عمامه هم به زمين مى كوبند و گريبان هم چاك مى زنند و عربده هم سر مى دهند و چون ارزش هاى قبيله اى بسيار خدشه دار شده است جادوگرانشان با تكفير، حكم به سوزاندن آن نفر مى دهند.
    اما آنچه در واقع رخ مى دهد اينست: ادرار كه در حالت عادى استريل و فاقد هر نوع ميكرب و آلودگى است آلوده مى شود.

     
    • نظر دهندگان محترم و جناب انیتا
      1 – دعوت آخوندها (به نظر اینجانب بکار بردن لفظ ایه الله و روحانی و از این دست واژه ها برای قشر اخوند صحیح نیست. بکار گیری این واژه ها خواسته یا نا خواسته نا مقدس را مقدس جلوه میدهد) به رویت ظلمی که قشر آخوند خود انجام میدهد میتواند این برداشت را داشته باشد که وجدان و انسانیت در این قشر یافت میگردد. البته در بقیه نوشته شما به این نکته که آخوند نمیتواند مثبت باشد اشارات نموده اید.
      2 – در این 36 سال از چاله به چاه انداخته شدن ملت ایران به دست خودش، قشر آخوند به وضوح (البته برای انسان جهل و خرافات دینی و مذهبی زده نشده) نشان داده است که به غیر از تمایلات فاسد و منفی دنیوی به هیچ چیز دیگر فکر نمیکند.
      3- جالب اینجاست که اکثر ما ایرانیها در سخن به تمدن و فرهنگ ایرانی مینازیم ولی اجازه به تداوم حکومت قشر آخوند این را نشان میدهد که اکثر ما ایرانیها لیاقتی بیش از حکومت قشر آخوند نداریم.
      به امید رشد عقل و خرد در حد اعلا در فرهنگ ما ایرانیها و جایگزینی با جهل و خرافات دینی و مذهبی تازی
      مهدی

       
    • بله اگرانسان درانسانيتش بماندواز ظلمي كه برمظلومي مي رود باخبر باشد به وظيفه انساني وايماني اش بايدازمظلوم دفاع وحمايت كندواما اگرباخبرنباشدچه ؟
      لغزخواندن درندگاني چون تو بااظهار درندگي قلمي خويش ،درندگي باطني وكينه جوئي خويش را ازمؤمنان ظاهر مي سازد ومسخ شدگي خويش راابراز مي دارد فقط.
      وگرنه مقتداي مؤمنان و”الذين آمنوا”ازاو آموخته اندكه فرمود:”اي فرزندان من واي پيروان من ،ياور وكمك كار مظلومان باشيد وخصم ودشمن ستمكاران باشيد،”كونا للظالم خصما وللمظلوم عونا” . وبادرندگي قلمي تو غباري بركرامت وبزرگواري مؤمنان بخدا وآيةالله ها وعلماي رباني ننشيند بلكه عرض خودمي بري وزحمت ما مي داري وبسان آن موجودي كه اگربراوحمله شود پارس وعوعو مي كند واگرهم حمله برآن نشود بازهم عوعو وپارس مي كند.
      “مثلهم كمثل الكلب ان تحمل عليه يلحث وإن تتركه يلحث”.

       
      • سلام مصلح گرامى
        من براى همه مومنينى كه به حقوق همه انسانهاى ديگر صرفنظر از ايمان و اعتقادشان باور دارند احترام بسيار قائلم. و همين مؤمنين هستند كه با تنگ شدن دايره خودى ها از قبيلهء حاكم به بيرون رانده شدند. نظير آيت الله منتظرى كه به دليل فرياد بر كشتار دسته جمعى دگر انديشان زندانى، از نايب رييسى قبيله بركنار شد.
        در شگفتم از شما گراميانى كه خود را پيرو ايشان مى دانيد و از منش ايشان تا به آن اندازه دوريد كه سكوت بر هر ظلمى را با ” بى خبرم” ” برايم محرز نشده” ” از جزئيات آن مطلع نيستم” توجيه مى كنيد.
        “كونا للظالم خصما وللمظلوم عونا” جمله زيبايى است اما در عمل از ملايان چه ديديم؟
        بله قلم من هرگز غباري بركرامت وبزرگواري مؤمنان بخدا وآيةالله ها وعلماي رباني نمى نشاند. آنچه كرامت و بزرگوارى مومنان بخدا و آيت الله ها و علماى ربانى را غبار آلود كرده نه قلم من كه عمل خودشان بوده است.

        مصلح گرامى گمان مى كنم صفت درندگى كه به قلم من نسبت داده ايد شايسته قلمهاى ديگرى باشد. از جمله قلم نماينده رهبر در روزنامه كيهان. نوشته شريفتان را براى ايشان ارسال كنيد.

         
        • آنيتاي گرامي عليكِ سلام

          بنده مدتي است كه چيزي دراين سايت نمي نويسم وگاهي نگاهي مي اندازم ببينم كه چه گونه شما سكولار ها به دين ومتدينين وآخوندها وعلما ي رباني بي خبر ازظلم وستم حاكمان جورفحاشي وعقده گشائي وكينه توزي مي كنيد همين وبس . بنده فقط گاهي تماشاگر ژست هاي فحاشانه شماها هستم وبه ريش نداشته شماها مي خندم وقلم زدن دراين سايت را فقط اتلاف وقت تشخيص دادم ودراين مدتي كه دراينجا صرف وقت كردم وچيزهائي نوشتم سخت پشيمانم.

          واين را هم يادآور شوم ،اين شما هانيستيد كه بجاي مخالفت باظلم وستم حاكم جوروچاره جوئي ازبرون رفتن ازاين بحرانها ،بادين ودينداران درافتاده ايد ؛
          نخير بلكه درطول تاريخ انسانها هميشه امثال شماها بوده اند وپيام انبيا واولياي دين را اساطير واسطوره مي خواندندومتدينين را جاهل ونفهم وخرافاتي مي خواندند ونسبتها وفحشهاي ناروا مي دادند. حكومت جور هيچ ربطي به دين ودينداري نداردهرچند اعمال وكردارش را به دين منسوب كندبراي كسب وجهه وآبروي نداشته اش .
          زيراكه آموزه هاي دين همه اش احترام به كرامت انساني است هرچند اين انسان بي دين وملحدباشد وتا چندي كه فطرت انساني اش را لگدمال نكرده باشد وتبديل به درنده خوئي نشده باشد انتظاراصلاح مي رود كه منعمش را بشناسد وشكرگزار منعم باشد وگرنه هرچه كند به خودكندگرهمه نيك وبدكند ودرسراي ديگرباهمين اعمال خويش همدم ومانوس خواهدبود.
          زيرا كه انسان راخداوند مختار وآزادآفريده است. “فألهمها فجورها وتقواها” خداوند نيك وبدش رابه اوالهام مي كند ودرآخر تصميم وگزينش راه باخوداوست وازاين روست كه هرچه بكارد همان رادرو خواهد كرد.بدرود
          مصلح

           
          • مصلح گرامی‌، با سلام، اگر این بخش از محتوای این نوشته جنابعالی” زيراكه آموزه هاي دين همه اش احترام به كرامت انساني است هرچند اين انسان بي دين وملحدباشد وتا چندي كه فطرت انساني اش را لگدمال نكرده باشد وتبديل به درنده خوئي نشده باشد انتظاراصلاح مي رود كه منعمش را بشناسد وشكرگزار منعم باشد وگرنه هرچه كند به خودكندگرهمه نيك وبدكند ودرسراي ديگرباهمين اعمال خويش همدم ومانوس خواهدبود.
            زيرا كه انسان راخداوند مختار وآزادآفريده است. “فألهمها فجورها وتقواها” خداوند نيك وبدش رابه اوالهام مي كند ودرآخر تصميم وگزينش راه باخوداوست وازاين روست كه هرچه بكارد همان رادرو خواهد كرد.بدرود ”
            نظر قطعی و یقین راسخ شماست که تفاهم با خیلی‌ از کامنت گذاران همین الان در دسترس هست. منجمله که خدا اختیار و وکالتی به هیچ قشری و کسی‌ نداده که بنام او و دستورات او هر چه می‌‌خواهند بکنند، چه برسد که بنام خدا بخواهند و اجرای دستورات و احکام خدا حکومت تشکیل بدهند و یا حق کمترین دخالت و امر و نهی به دیگران داشته باشند. طرف باورمند و ملحد فقط خود خداست و زمانش حسابرسی هم آن دنیا که کی‌ راهی‌ نهشت شود و کی‌ راهی‌ جهنّم. فعلا چون هر کس به اسم دین خدا آمده ، دمار از روزگار ما در آورده، ما در همان محکمهٔ عدل الهی تمام دلایل و اسناد خود را اقامه می‌‌کنیم و از نفر اول که فرستاده خدا باشد شروع می‌‌کنیم و بعد از اینهمه تضاد و نکات مجهول و گنگ و غیر علمی در کتابش تا برسیم به خمینی و خامنه‌ای و جنتی و مصباح و مراجع تقلید. اگر حق ما بود که شاید از سر انسانیت خودمان، شکایت خود مان را از آنها پس بگیریم. اگر حق با ما نبود که بلافاصله اعتراض می‌‌کنیم و فرجام خواهی می‌کنیم و اقامه دلایل جدید که چرا لقمه اعتقاد را هزار بار دور سر خود پیچانده بودی که مثلا جنتی یا حسنی امام جمعه ارومیه آن را تو هوا بزنند، ولی‌ همین ولتر و انیشتین و خیل دانشمندان خدا ناباور که تو سالن محاکمه نشسته اند، نفهمند؟ عجب محاکمه‌ای می‌‌شود پسر، من که از کنار دست کورس گرامی‌ تکون نمی‌‌خورم. یعنی‌ در اینصورت هم ما‌ها را به سمت در ورودی بهشت مشایعت خواهند کرد و در این امید قطع و یقین داریم، اگر حسب فرموده شما دنیایی دیگر و حسابرسی در کار باشد. به سهم خود می‌‌گویم کاش نمی‌‌رفتی‌ و از آمدن شما استقبال می‌کنم و بهترین‌ها را صمیمانه برایت آرزو می‌‌کنم.

             
          • سلام و درود
            جناب مصلح
            من به نوبۀ خودم از حضور شما در این سایت استفاده کردم. وجود افرادی با نگرشها و عقاید متفاوت باعث بارور شدن فضای این سایت می شود.وجود شما بسیار پر برکت بود چرا که دگراندیشان را در مقابل شما متحد میکرد!. اگر شما بروید دیگر بهانۀ این اتحاد زبانی و مجازی را از آنها میگیرید و آنها یا مجبور به نقد یکدیگر میشوند و یا با تأیید دائم یکدیگر این سایت را یکنواخت و خسته کننده میکنند و همچنین تنوع در مطالب این سایت نیز محدود میشود.وجود افراد با نگرشهای متفاوت،باعث رشد مطالعه در مضامین مختلف نیز میشود.
            این سایت و جناب نوری زاد، مدیر محترم سایت، با وجود تمامی نمایندگان افراد جامعۀ ایران و با اعتقادات متفاوت میتواند ماندگار باشد. اگر فقط مختص به افرادی از یک گروه باشد محکوم به شکست است. شما برای کمک به هدف غایی جناب نوری زاد هم که شده بمانید. البته جناب نوری زاد هم به نوبۀ خودشان با افراد معلوم الحال که بجز گسترش دشمنی بین افراد و تفرقه به هیچ چیز دیگر نمی اندیشند برخورد می کنند.من قصد دخالت در تصمیم گیری شما را نداشتم و فقط خواستم نظرم را بدهم. به قول معروف :
            صلاح کار خویش خسروان دانند.
            هر جا هستید مؤفق و پایدار باشید

            ————————–

            سلام مصلح گرامی
            من نیز دست به دامان شما می برم و از شما تقاضا می کنم که از ما رو بر مگردانید. اگر نوشته هایی موجب آشوب شما شده اند، این را بگذارید بحساب یک رویکرد تاریخی. به این شکل که: در طول تاریخِ برآمدن روحانیان، هماره یک دالان یک طرفه ای بین منبری و مستمع برقرار بوده که همه ی مردم مصرف کننده ی هر آنچیزی بوده اند که منبری می گفته. و هرگز یا کمتر مواردی بوده که مردمان بتوانند به منبری نه بگویند. حالا همه ی آن تلنبار پرسش ها سر واگشوده است. صبور باشید نازنین.
            سپاس که می مانید در این گردونه ما را تنها نمی گذارید.
            سپاس

             
          • با سلام و احترام
            تندی نکنید دوست عزیز .گفته اند آدمها زندگی را به گونه ای توجیه میکنند که بتوانند آنرا تحمل کنند.همه در حال توجیه هستیم تا بتوانیم تحمل کنیم. از نظر من دیندار کسیست که بتواند نسبت خود با دیگری -خود با طبیعت و از همه مهمتر نسبت خود با خودش را با ایدههای دینی توجیه کند اما اگر تصور میکنید که این تنها ایدهای دینی است که میتواند چنین توجیه هایی را بدست دهد اشتباست چرا که تجربه های زندگی بسیار بسیار بزرگتر از تجربه های دینی است. شاد باشید

             
          • جناب مصلح
            ضمن اظهار خوشوقتی از اینکه در این سایت قلم فرسایی نمی کنید. محض یاد آوری بعرضتان برسانم که بر خلاف این گفتارتان که دین ارزش برای کرامت انسانها ولو ملحد و وبی دین تا جایی که کرامت انسانی را لگدمال نکندقایل است . در تضاد با کامنت های قبلی خودتان است . شما کدام بهایی را سراغ دارید که کرامت انسانی را لگد مال کرده باشد . کدام زرتشتی . کلیمی. مسیحی. را در این مملکت سراغ دارید که کرامت انسانی را خدشه دار کرده باشد که شخص خود شما و هم مسلکانتان هزاران توهین با تمسک دین به انها روا داشته اید دینی که ما میبینیم که متاسفانه خود ماهم بطور اتوماتیک و ناخواسته همچون اکثریت مسلمانان این مملکت بر وجود خود تنیده ایم که خلاصی از آن هم با مرتد شناخته شدنمان به وسیله سر گروه های شما آخوندها ( مراجع تقلید ) خواهد شد چیزی بجز وحشت و ارعاب و خونریزی با استفاده از ابزار جهل و خرافات عایدمان نکرده است
            وتمامی این فجایع بدست آخوند جماعت انجام گرفته شده است که اوج این فاجعه بوسیله حکومت هم مسلکان شما بر این مملکت قابل لمس می باشد . بنابراین مغلطه نفرموده و حساب این جنایات را تفکیک نکرده و ادرس غلط (فقط حکومت ) را ندهید که حساب آخوند و حکومت از هم جدانیست . زمانی که بنا به اظهار خودتان البته کمی تا قسمتی به ظلمها اذعان می کنید فراموش نکنید که همه این سرگروهها ( باصطلاح مراجع ) برای نوشتن یک رمان در کشورهای غربی یقه درانی کرده و عربده وا اسلاما سرمیدهند
            ولی برای به خاک وخون کشیدن ودربند نمودن برومندان این مملکت خفه خون میگیرند . و با شیوه دجالی نام ان را تقیه می گذارند( که البته نام تنقیه زیبنده تراست ) بنابراین از نظر اکثریت این جامعه تمامی این فجایع بدست آخوند جماعت کارگردانی میشود . ضمنا باز مثل جوابیه های قبلی انگ وکیل مردم را به من نزنید زیرا دشنام و ناسزاگویی را بدون داشتن عمامه و عبا و نعلین متوانید در صف نانوایی ها یا سوار بر تاکسی مشاهده بفرمایید . 40 سال قبل کتابی از شادروان دکتر شریعتی تحت عنوان قاسطین . مارقین . ناکثین میخواندم که جمله بسیار زیبای اینکه ( ده را سه قشر می چابند قاسطین .مارقین . ناکثین . یعنی زر . زور . تزویر .و آنهم یعنی کدخدا . ژاندارم .و آخوند ) ودر پایان ضمن اظهار خوشحالی مجدد از عدم قلمفرسایی برای عقایدی که هیچ دردی از جامعه بشری برطرف نمی کند ارزومندم که شما را در لباسی بجز عمامه ونعلین و هم تراز جامعه ایرانی که نشانه زحمت کشی و نه ماله کشی باشد مشاهده نماییم > خدا شاهد است که من عین همین جمله را به پدرم که همین لباس مفتخوری را بر تن داشت بارها متذکر شدم

            —————————-

            سلام سایه ی گرامی
            من اما مصلح گرامی را با عبا و عمامه دوست می دارم. همین گونه که هست. همان گونه که خودش دوست می دارد. ما مصلح را مسلمانی شیعه دوست می داریم که در دایره ی شعوری خودش، به انصاف و حق و عدالت و ادب پای می فشرد و برای عقاید دیگران احترام قائل است و هرگز حقی از کسی زایل نمی کند. آنچه را که برای خود می پسندد برای دیگران نیز می پسندد. مصلح گرامی را ما اینگونه دوست می داریم.
            با احترام

            .

             
      • دین، توهینی به شأن و مقام انسانیت است. هیچ فرقی نمی‌کند، بدون باورهای دینی، انسان‌های خوب کارهای نیک و انسان‌های بد کارهای بد انجام می‌دهند. ولی آن چیزی که انسان‌های خوب را وادار به کارهای بد می‌کند، باور های دینی است. استیون واینبرگ

        بحث و جدل کردن با کسى که به جاى تعقل و خردگرایى، دین را انتخاب کرده، مانند تجویز دارو به بدن یک مرده است. توماس ادیسون

        دیدن بوسیله ایمان یعنی چشم بستن بر حقایق. بنجامین فرانكلین

        هراسناکترین چیز برای دین و انسان دین خو، منطق و عقل سلیم است. ولتر

        کسانی که میتوانند تو را باورمند به چرندیات بکنند، میتوانند تو را مجبور به انجام کارهای وحشیانه کنند. ولتر

         
  33. حامی دیروز و معترض امروز، سیر و سلوک نوری‌زاد به روایت دوربین
    نقطه عطف در زندگی نوری‌زاد پدر، در شهریور ۱۳۸۸ و پس از انتخابات ریاست جمهوری در ایران بود که به نظر بیشتر مردم ایران حکومت در آن تقلب کرده بود. نشریه تایمز با اباذر نوری‌زاد گفتگو کرده است.
    ۱۳۹۴/۰۲/۱۷ | ۲۱:۳۷
    ساختن فیلمی درباره محمد نوری‌زاد از نظر پسرش اباذر تکلیفی مهم است. آخرین بار در سال ۲۰۱۱ بود که پس از هفت ماه کار بی وقفه برای تهیه چنین فیلمی ماموران رژیم به محل تهیه فیلم که خارج شهر تهران بود یورش بردند و همه فیلم‌ها و وسایل فیلم‌برداری او را ضبط کردند. اکنون پس از چهارسال، او بار دیگر، و این بار از آمریکا، تصمیم دارد کار را از نو آغاز کند.
    اباذر نوری‌زاد، ۳۵ ساله، ۱۳ سال است که در لس‌آنجلس به سر می برد. او در گفت‌وگویی تلفنی از لس‌انجلس با نشریه تایمز ، می گوید: «این داستان‌ها نشان می‌‌دهند که این حکومت تا چه حد بی رحم، ظالم و فاشیست است.»
    به نوشته تایمز ، بزرگ شدن در خانه محمد نوری‌زاد، روزنامه نگار و فیلم ساز ایرانی، کار آسانی نبود. نوری‌زاد پدر که زمانی خود مسلمانی راست گرا و دوست نزدیک آیت الله خامنه ای بود، به پسر بزرگش اجازه نمی‌داد که حتی تعلیم آواز بگیرد زیرا آن را به عنوان مسلمان شیعه از گناهان بزرگ می شمرد.
    «رابطه مان خیلی بد بود. او یک مذهبی افراطی بود که می خواست عقایدش را برهمه خانواده تحمیل کند». به گفته اباذر: «من همیشه می خواستم از آزادی و حقوق دیگرم برخوردار باشم.»
    اباذر در ۲۲ سالگی به آمریکا می رود و در کالج طراحی مرکز هنر در پاسادنای کالیفرنیا به عنوان دانشجوی رشته تدوین فیلم ثبت نام می کند.
    می گوید:«پدرم از داشتن پسری چون من شرمسار بود و غالبا این را به خودم می‌گفت. کار به جایی رسید که زندگی در آنجا (تهران) دیگر برایم غیرممکن شده بود».
    اما امروز، محمد نوری‌زاد یکی از صداهای بی‌پروا و پیش‌گام در اعتراض و انتقاد به حکومت اسلامی ایران است. محمد نوری‌زاد که در تهران زندگی می کند، به سراسر کشور سفر می کند و از موارد نقض حقوق بشر که به دست عوامل حکومت انجام می شود مستند سازی می کند و آن ها را بر فیس بوک خود می گذارد. صفحه رسمی فیس بوک او بیش از ۱۸۰ هزار دنبال‌گر دارد. به گفته اباذر همین هفته پیش بود که او را از استان غربی ایلام بیرون کردند. زیرا داشت از سرکوب و ستم رژیم در آنجا عکس و فیلم می‌گرفت.
    اباذر نوری‌زاد در حومه شهر آتلانتای جورجیا به‌دنیا آمد. در همان زمان در ایران انقلاب تازه آغاز شده بود و محمد نوری‌زاد مشتاق بود که به ایران برگردد و در سرنگونی سیاسی مهیجی که در ایران شکل می گرفت شرکت کند. اباذر یک ماهه بود که پدرومادرش با او به ایران بازگشتند و محمد کارش را در وزارت جهاد و سازندگی در استان دور افتاده سیستان و بلوچستان آغاز کرد.
    با آغاز جنگ ایران وعراق در شهریور ۱۳۵۹ محمد نوری‌زاد به تهران برمی گردد و مجری برنامه میهن پرستانه تلویزیونی به نام «روایت فتح» می شود که در آن رویدادهای جبهه‌های جنگ حکایت می شود. پس ازآن به کار روزنامه نگاری در روزنامه فوق دست راستی کیهان می پردازد. اباذر به یاد می آورد که پدرش در آن زمان حامی جان بر کف رژیم اسلامی بود، به طوری که، به گفته اباذر، «موقع سخنرانی آیت الله خمینی در تلویزیون اشک می‌ریخت.»
    نقطه عطف در زندگی نوری‌زاد پدر، در شهریور ۱۳۸۸ و پس از انتخابات ریاست جمهوری در ایران بود که به نظر بیشتر مردم ایران حکومت در آن تقلب کرده بود. نوری‌زاد، دلزده از سرکوب سبعانه مردم معترض به نتیجه انتخابات،نامه‌ای سرگشاده به آیت الله خامنه ای، که مرتبا به خانه اش رفت و آمد می کرد، نوشت:
    «… حوادث بعد از انتخابات، همه معادلات فکری و انسانی ما را بهم زد. رفتاری که تحت امرحضرتعالی با مردم شد ، رفتار هم‌شان و هم‌طراز رحمت و فهم و همراهی مردم نبود. مردم اگر انتظار داشتند این رفتار را از ماموران خودسر نظام ببینند، درعوض، انتظار این راهم داشتند که رهبرشان، بلافاصله به رسم علی علی های مکررش، همچون علی به مددشان بیاید و دادشان بستاند. نه این که مرتب روح و رفتار وحشیانه ماموران را تایید کند و به مردم معترض خودش، هم‌سنگ اغتشاشگران و براندازان نگاه کند.»
    او در این نامه از رهبر می خواهد از مردم عذربخواهدزیرا «این عذرخواهی شما می تواند آتش خشم مردم را سرد کند. به آنان امید بدهد. آب رفته را به جوی باز گرداند.»
    اما خامنه ای به جای عذرخواهی از مردم، او را به گناه این نوشته به سه وسال ونیم زندان انداخت. نوری‌زاد را در زندان خوفناک اوین به انفرادی افکندند و او در اعتراض به آن دست به اعتصاب غذایی شش روزه زد که او را به آستانه مرگ برد.
    اباذر که به هنگام آزادی پدرش از زندان در آوریل ۲۰۱۱ برای دیداری از خانواده در تهران بود می‌گوید نمی توانست پدرش را بشناسد.
    «خیلی لاغر شده بود. بشدت ضعیف و نحیف بود. خیلی پیر شده بود.». اباذر می گوید «بکلی آدم دیگری شده بود. هم از نظر جسمی و هم از نظر عقیدتی. انگار پدر تازه ای پیدا کرده بودم.»
    با آزادی نوری‌زاد سیل مهمانان و بازدیدکنندگان برای دیدار با نوری‌زاد و شنیدن ماجراهایی که بر او رفته بود، به خانه آنان سرازیر شد. به هنگام شنیدن این داستان ها بود که فکری در سر سناریونویس تازه کار جرقه زد.
    «خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بودم. گفتم خوبست از این‌ها یک سناریو درست کنم.»
    محمد نوری‌زاد که می خواست صدای ناراضیان ایرانی را به سراسر جهان برساند، قبول کرد که درفیلم پسرش بازی کند. اباذر در تاکستان پدربزرگش در شهریار مکانی مخفی برای فیلم برداری تعبیه کرد و تهیه فیلم به سرعت آغاز شد. در نوامبر ۲۰۱۱ فیلم دیگر تمام شده بود که دو گردان مامور امنیتی، هم زمان، به محل فیلم سازی در شهریار و به خانه آنان در تهران یورش بردند.
    « همه چیزمان را بردند. فیلم ها، دوربین ها، کامپیوترها، همه چیز. فقط سناریو و فیلم نامه تصویری باقی ماند. خوشبختانه از نقش من درآن خبر نداشتند و مرا بازداشت نکردند. چند ساعت بعد از کشور خارج شده بودم.»
    امروز، حکومت ایران او را به «جاسوسی برای هالیوود» متهم کرده است و او نمی تواند به ایران بازگردد. سه سال گذشت تا توانست بر افسردگی خود غلبه کند و به پول جمع کردن برای ساخت دوباره این فیلم درآمریکا، با بازیگری که به پدرش شباهت داشته باشد،دست بزند. این فیلم داستانی ۹۰ دقیقه ای «رده بندی شده، فیلم به سرقت رفته» نام دارد و با بودجه ناچیز۱۱۰ هزار دلاری ساخته می شود. اباذر امیدوار است این بودجه را از طریق کمپینی که در شبکه اینترنت راه انداخته بیشتر کند. از نظر اباذر، ساختن این فیلم تنها برای روایت داستان پدرش نیست. بلکه برای آنست که صدای نسل کاملی از ایرانیان را که آرزومند آزادی‌های سیاسی‌اند، به گوش‌ها برساند.
    او اکنون که به گذشته و به رابطه پرتنش خود با پدرش می نگرد، هیچ حس بدی به او در خود نمی یابد. می گوید: «دیگر چیزی ازآن خشم و نفرت باقی نمانده. فقط تحسین است و بس.»

     
  34. سلام به جناب آقای نوریزاد عزیز و شما، چیزی که هفته‌ها پیش نظر قطعی ما در بارهٔ حاشیه‌های امن و امان حمله کنندگان سازمان یافته به علی‌ مطهری بود، تازه از زبان وکیل ایشان بیرون آمده که اینها به جاهای “خاص” وصلند. خود نفر اول و اصلی‌ جای خاص اگر چند سال پیش وحید خراسانی مشتاق دیدارش می‌‌شد که به جهاتی نمی‌‌شد، خود را در اوج آسمانها می‌‌دید، اما اینک براستی این وحید خراسانی با این نفر خاص دیداری صمیمانه داشته است. چرا؟ چون خود این آقای وحید اعلم مراجع و اطرافیانش هم خطر سرنوشت باد آورده‌های بی‌ حساب و کتاب را دیگر دور نمی‌‌بینند و همگی دارند دل تو دل عمود چادر بیت که بس خمود و سراسیمه و واهمه دار شده می‌‌گذارند تا شاید بتواند پیش از آنکه خیلی‌ دیر شده باشد این غول‌های دست ساز رهبر، فردا فامیل و باد آورده‌ها و وجاهت کاذب وحید سانان را زیر نگیرند. اما به باور من و امثال من‌ها محال است آقای خامنهٔ‌ای دیگر قادر باشد این غول های خود پرورده را به شیشهٔ پادگان‌ها و همانجاهایی که آنها را دست چین کرده بود برگرداند. زیرا که برنامه ریز سیستم هدایت شیار‌های مغز این غول ها دیری است که یک جاهای خاص فرامرزی است که از همهٔ جزئیات پستو‌های پیچ در پیچ بیت رهبری با خبرند و تک‌ نفس‌های وی را هم شماره می‌‌کنند و هم هدایت تا در وی نبرد با جناح هاشمی را برجسته کنند و مسیر دغدغه برایش خلق کنند که بسیار هم موفق بوده اند این “دزد سومی های”تجدید حیات یافته. آرزو کنیم دست شر نتانیاهو و نوچه‌هایش از سر ما و مملکت بریده شود. بحث سر حفظ قدرت و باد آورده‌های از حساب و کتاب بدر و وجاهت کاذب است و خطر عنقربی است که خبر پیوستن یک مرجعی دیگر به دربار رسما هم اعلام می‌‌شود و هدیه‌ای نیز تحت نامی‌ که حافظ همان وجاهت جعلی باشد را هم به وی می‌‌دهند و این سرنوشت درد ناک یک مرجع اعلم است که در شتاب سرازیری گور هم فرصت خوبی‌ به تاریخ داد که او نیز که بود.هوشیار و حاذق و متّحد و همدل و برقرار باشید که گردنه‌های پر پیچ و پر شتابی پیش روست و گزمه‌ها پریشان تر از هر زمان دیگری.

    درد وطن گر‌ چه درد جانکاهی است، اما دست نوازش شرف هر روز جوانه‌های امیدی را در گسترهٔ بی‌ کرانگی وجدان‌های اهورایی می‌‌شکفند

     
    • با درود.اقای سردار شمادرست میفرمائید.یکی از دستگاههای کارت خوان توجه فرمائید فقط یکی.دریکی ازدفاترآقای مکارم شیرازی دریکی ازشهر ها از اول فروردین تاچند روزاز اریبهشت مبلغ یک میلیاردو چندین میلیون تومان واریز شده. (شرمنده که نام شهر ومبلغ دقیق ملیون وچندم اردیبهشت رانمیتوانم بگویم) وبعد جوان زحمتکش مملکتم ازفرطه بیکاری وفشار زنگی خودش را ازبالای سدگتوند به پائین پرتاب میکند. ویا مهندس جوان مملکتم در بالای جرثقیل30متر برای گرفتن حقوق شش ماه خود تهدید به خودکشی میکند.بکجا باید برد این دردرا؟

       
  35. بادرود

     
  36. با سلام
    سند بدبختی و ادبار ملت ایران حتی و حتی اگر ده درصد این افشاگری صحیح باشد ، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ،
    ﻣﺴﻌﻮﺩ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﯼ :
    ﻣﺘﻮﻟﺪ ۱۳۵۳ ﺍﺳﺖ . ﻫﻤﺴﺮ ﺍﻭ ﺳﻮﺳﻦ ﺧﺮﺍﺯﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻪ ﺧﺮﺍﺯﯼ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﺮ
    ﺻﺎﺩﻕ ﺧﺮﺍﺯﯼ ﺍﺳﺖ . ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﺎﺕ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻪ ﺧﺮﺍﺯﯼ ﺑﺎﺑﺖ ﺁﺑﺮﻭﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ
    ﺁﻥ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺣﻮﺍﺩﺙ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﺎﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ، ﻣﺴﺎﻟﻪ ﺩﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ
    ﺳﻮﺳﻦ ﺧﺮﺍﺯﯼ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﺪﺭﯼ ﺑﺮ ﮔﺸﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺷﺮﻑ ﻃﻼﻕ ﺍﺯ ﻣﺴﻌﻮﺩ ﺍﺳﺖ .
    ﻣﺴﻌﻮﺩ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ .ﺍﻭ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ
    ﺩﺭﺱ ﺣﻘﻮﻕ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻭ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﺑﻨﯿﺎﺩﻫﺎ ﺩﺭ ﺑﯿﺖ ﺭﻫﺒﺮﯼ ﻭ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺳﺎﯾﺖ
    ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﯼ ﺍﺳﺖ .
    ﺛﺮﻭﺕ ﻣﺴﻌﻮﺩ : ۵۰۰ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺩﻻﺭ
    ۴۰۰ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺩﻻﺭ ﺣﺴﺎﺏ ﺑﺎﻧﮑﯽ ﺩﺭ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ، ﻟﻨﺪﻥ ، ﺳﻮﺭﯾﻪ
    ۱۰۰ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺩﻻﺭﻧﻘﺪ ﺩﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ
    ﻭﺍﺭﺩﺍﺕ ﺭﻧﻮ ﻣﺎﻝ ﻣﺴﻌﻮﺩ ﺍﺳﺖ . ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ ﺭﻧﻮ ﺯﻣﺎﻥ ﺧﺎﺗﻤﯽ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪ . ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ
    ﻭﺯﺍﺭﺕ ﺻﻨﺎﯾﻊ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ ﺭﻧﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻮﺳﻂ ﺍﺣﻤﺪ ﺗﻮﮐﻠﯽ
    ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﺷﺪ . ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺜﻢ ﻭﺍﺭﺩ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ ﺷﺪ، ﺍﺣﻤﺪ ﺗﻮﮐﻠﯽ ﮔﻔﺖ : ﻣﺸﮑﻠﯽ
    ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﺣﻞ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ .
    ﻣﺤﻤﺪ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ ﺑﺎ ﻣﺴﻌﻮﺩ ﺑﻪ ﭘﺎﺭﯾﺲ ﺭﻓﺖ .
    ﻣﻮﻗﻊ ﺍﻓﺘﺘﺎﺡ ﺧﻂ ، ﻣﺴﻌﻮﺩ ﻭ ﻣﺤﻤﺪ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﯼ ﻧﯿﺰ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ .
    ﻣﺴﻌﻮﺩ ﺧﻠﺒﺎﻧﯽ ﺑﻠﺪ ﺍﺳﺖ . ﻭ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﻓﺎﻟﮑﻮﻡ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻨﺪ .
    ﻣﯿﺜﻢ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﯼ :
    ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺳﺎﻝ ۱۳۵۷ . ﻫﻤﺴﺮ ﺍﻭ ﻟﻮﻻﭼﯿﺎﻥ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﯾﮏ ﺑﺎﺯﺍﺭﯼ ﺍﺳﺖ . ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺍﻝ۹۰ ﺭﻧﻮ
    ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺴﻌﻮﺩ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﯼ ﻭ ﻋﻤﻮﯾﺶ ﻣﺤﻤﺪ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﯼ ﺗﺎ ﺳﺎﻟﯽ ﺻﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﻮﺭﺩ
    ﻭﺍﺭﺩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﺎﺑﺖ ﻫﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ۵۰۰ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﯿﺜﻢ ﻭ ﻋﻤﻮﯾﺶ
    ﻣﯽ ﺭﺳﺪ .ﻣﯿﺜﻢ ﺍﻟﻬﯿﺎﺕ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺩﺭ ﺩﻓﺘﺮ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﯼ ﮐﺎﺭ ﻣﯽ
    ﮐﻨﺪ . ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﺳﺘﺎﺩ ﺍﺟﺮﺍﯾﯽ ﺑﯿﺖ ﺭﻫﺒﺮﯼ ﺑﺎ ﻣﯿﺜﻢ ﺍﺳﺖ .
    ﺛﺮﻭﺕ ﻣﯿﺜﻢ : ۲۰۰ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺩﻻﺭ
    ﺩﺭ ﺣﺴﺎﺏ ﺳﻮﺭﯾﻪ : ۱۹۰ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺩﻻﺭ
    ﻧﻘﺪ : ۱۰ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺩﻻﺭ
    ﺑﺸﺮﯼ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﯼ :
    ﻣﺘﻮﻟﺪ ۱۳۵۹ . ﺷﻮﻫﺮ ﺍﻭ ﭘﺴﺮ ﻣﺤﻤﺪﯼ ﮔﻠﭙﺎﯾﮕﺎﻧﯽ ‏(ﺭﺋﯿﺲ ﺩﻓﺘﺮ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﯼ‏)
    ﺍﺳﺖ . ﺳﻦ ﺍﻭ ۲ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺜﻞ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﻫﺪﯼ ﻗﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ
    ﻻﻏﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺑﻮﺭﯼ ﺩﺍﺭﺩ . ﺍﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ۲ ﻣﺤﺎﻓﻆ ﺗﺎ
    ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻥ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ . ﺑﺸﺮﯼ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﯼ ﺑﺎ ﺯﻥ ﻃﺎﺋﺐ
    ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﺩﺍﺷﺖ . ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﺸﺮﯼ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻃﺎﺋﺐ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﺗﻦ ﺯﻥ
    ﻃﺎﺋﺐ ﺳﯿﺎﻩ ﺍﺳﺖ . ﺍﺯ ﺍﻭ ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﺪ ﻭ ﺯﻥ ﻃﺎﺋﺐ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻭ ﺩﺭﺩ
    ﺩﻝ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﺸﺐ ﻃﺎﺋﺐ ﺍﺳﻠﺤﻪ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺳﺮ ﻣﻦ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ
    ﮐﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭﺕ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺟﻨﺴﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ .ﺍﮔﺮ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﻧﮑﻨﯽ ﺷﻠﯿﮏ
    ﻣﯽ ﮐﻨﻢ .ﻭ ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﻣﺮﺍ ﺯﺩ . ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮﺳﻂ ﺑﺸﺮﯼ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﯼ ﻣﯽ
    ﺭﺳﺪ ﻭ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺍﺧﺮﺍﺝ ﻃﺎﺋﺐ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺗﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺍﺯ ﺑﯿﺖ ﺭﻫﺒﺮﯼ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ .
    ﺛﺮﻭﺕ ﺑﺸﺮﯼ : ۱۰۰ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺩﻻﺭ ﻧﻘﺪ ‏(ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﯿﺰﯾﻨﺲ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ ﻭ ﻫﺪﯾﻪ ﭘﺪﺭ
    ﺍﺳﺖ . ‏)
    ﻫﺪﯼ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﯼ :
    ﻣﺘﻮﻟﺪ ۱۳۶۰ﻫﻤﺴﺮ ﭘﺴﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭﺁﻗﺎﯼ ﮐﻨﯽ ﺍﺳﺖ . ﻋﻼﻗﻪ ﺍﻭ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﻣﺜﻞ ﻋﻼﻗﻪ
    ﺩﻭ ﺯﻥ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﻭ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻟﺒﺎﺱ ﺍﺳﺖ . ﺩﺭ ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺎﻧﻪ ﺑﺎﺩﺍﻣﻦ
    ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺣﺎﺿﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ . ﺗﺎ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﺎﺕ ﯾﮏ ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺎﻩ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ
    ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﻗﻮﺭﻭﻕ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﻫﻨﺪ . ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻥ
    ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﺎﺕ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺗﺎﻗﯽ ﺩﺭ ﺩﻓﺘﺮ ﺭﻫﺒﺮﯼ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺎﻩ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﺍﻣﻨﯿﺖ
    ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﻭ ﻋﺮﻭﺳﺎﻥ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﯼ ﻧﺎ ﺍﻣﻦ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﺎﺕ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺷﻮﺩ .
    ﺛﺮﻭﺕ ﻫﺪﯼ : ۱۰۰ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺩﻻﺭ ﻧﻘﺪ‏( ﺍﺯ ﭘﺪﺭ ﻫﺪﯾﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ . ‏)
    ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﯼ :
    ﺣﺴﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﯼ ۵۰۰ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺩﻻﺭ ﺛﺮﻭﺕ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ۴۰۰ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺳﻮﺭﯾﻪ
    ﻭ ﻟﻨﺪﻥ ۲۰ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺩﻻﺭ ﻧﻘﺪ ﺩﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ۸۰ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺩﻻﺭ ﺩﺭ ﺣﺴﺎﺏ ﻟﻨﺪﻥ ﻭ ﺩﺑﯽ
    ﺍﺳﺖ .ﺍﻭ ﻣﺪﺗﯽ ﺩﺭ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﺍﺭﺷﺎﺩ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﻭ ﻣﺪﺗﯽ ﺩﺭ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﻧﻔﺖ
    ﻣﺴﺌﻮﻝ ﻧﻈﺎﺭﺕ ﺑﺮ ﻓﺮﻭﺵ ﻭ ﺣﻤﻞ ﻭ ﻧﻘﻞ ﻧﻔﺖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
    ﻣﺤﻤﺪ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﯼ ۱۰۰ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺩﻻﺭ ﺛﺮﻭﺕ ﺩﺍﺭﺩ .
    ﻫﺎﺩﯼ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺷﺎﻩ ﺑﻪ ۳ ﺳﺎﻝ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ
    ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﺵ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﻣﻨﺰﻩ ﺗﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ .ﺍﻭ ﺟﺰﺀ ﻃﯿﻒ ﺍﺻﻼﺡ ﻃﻠﺒﺎﻥ
    ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﺮﺩﺑﯿﺮ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺣﯿﺎﺕ ﻧﻮ ﺍﺳﺖ ، ﮐﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺍﺵ ﻫﻢ ﺗﻮﻗﯿﻒ
    ﻣﯽ ﺷﻮﺩ .
    ﺛﺮﻭﺕ ﻫﺎﯼ ﺣﺎﺷﯿﻪ ﺍﯼ ﻭ ﻧﺎﮔﻬﺎﻧﯽ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﯼ :
    ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻧﻮﺭﺑﺨﺶ ﺑﻪ ﺷﺮﮐﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﺎﻝ ﻣﺤﻤﺪﯼ ﮔﻠﭙﺎﯾﮕﺎﻧﯽ ﻭ ﭘﺴﺮﺵ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ
    ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﭙﺎﻩ ﻭ ﺑﺎ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﻗﺎﺳﻢ ﺳﻠﯿﻤﺎﻧﯽ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺍﺭﺯ ﺩﺍﺩﻩ
    ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺩﺑﯽ ﻣﯽ ﻓﺮﻭﺧﺘﻨﺪ . ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﺍﺭﺯ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﺮﯾﺪﻧﺪ ﺑﻪ ۴۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﻭ
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪﺵ ﻓﺮﻭﺧﺘﻨﺪ ﺑﻪ۸۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ . ۵ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﺩﻻﺭ ﺍﺭﺯ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ
    ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﻭ ﻭﻧﯿﻢ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﺩﻻﺭ ﺳﻮﺩ ﮐﺮﺩ . ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﻗﻮﻩ ﻗﻀﺎﺋﯿﻪ ﻫﻔﺖ ﻫﺸﺖ ﻧﻔﺮ
    ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺳﻠﯿﻤﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺁﻗﺎﯼ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﯼ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ
    ﺁﺯﺍﺩ ﮐﺮﺩ .‏( ﺩﻭﺭﻩ ﺁﻗﺎﯼ ﺧﺎﺗﻤﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺷﺎﻫﺮﻭﺩﯼ ﺭﺍ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ
    ﮐﻨﻨﺪ . ‏)
    ﺍﺯ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ ﻫﺎﯼ ﺍﺳﻠﺤﻪ : ‏(ﺗﺎﻧﮏ ﻭ ﻣﻮﺷﮏ ﻭ ﺿﺪ ﻫﻮﺍﯾﯽ‏)
    ﻓﻘﻂ ۱۰ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﺩﻻﺭ ﺑﺎ ﭼﯿﻦ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﺍﺳﻠﺤﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ‏( ۳ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﺩﻻﺭ
    ﮐﻤﯿﺴﯿﻮﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ، ﭼﻮﻥ ﮐﻤﯿﺴﯿﻮﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﺍﺳﻠﺤﻪ ﺑﺎﻻﺳﺖ ‏)
    ۱۱ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﺩﻻﺭ ﺍﺯ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﺍﺳﻠﺤﻪ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ‏( ۳ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﺩﻻﺭ ﮐﻤﯿﺴﯿﻮﻥ
    ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ .‏)
    ﺣﺪﻭﺩ ﺩﻭ ﻧﯿﻢ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺑﺸﮑﻪ ﻧﻔﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻭﺯﺍﻧﻪ ﻓﺮﻭﺵ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ
    ﻭﻧﻬﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺸﮑﻪ ﺁﻥ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﯼ ﻓﺮﻭﺧﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . ﺑﺎﺑﺖ ﺣﻤﻞ ﻭ ﻧﻘﻞ
    ﻫﺮ ﺑﺸﮑﻪ ﻧﻔﺖ ۵ ﺳﻨﺖ ﮐﻤﯿﺴﯿﻮﻥ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ .
    ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﭘﻮﻝ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺮﻭﮊﻩ ﻫﺎﯼ ﺳﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮐﺴﯽ ﺣﺴﺎﺑﺶ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ .
    : ﭘﺮﻭﮊﻩ ﻫﺎﯼ ﺍﺗﻤﯽ / ﻧﻈﺎﻣﯽ /ﺣﺰﺏ ﺍﻟﻪ / ﻭ ﭘﺮﻭﮊﻩ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﺭﺝ ﺍﺯ ﮐﺸﻮﺭ . ﻣﺜﻼ ﻣﯽ
    ﮔﻮﯾﻨﺪ ۲۰ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺩﻻﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ . ﻧﺼﻔﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺧﺮﺝ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻧﺼﻔﯽ
    ﺍﺵ ﺭﺍ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ .
    ﺣﺎﻻ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺭﻭﺿﻪ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺳﺮ ﮐﺎﺭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ
    ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺪﺍﻡ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩﯾﺨﻮﺍﻫﺎﻥ ﻭ ﺣﺘﯽ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭﺍﻥ
    ﺣﺴﯿﻨﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ .
    ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺭﺩ

    ———————

    سلام دوست گرامی
    اینگونه نوشته ها قابل استناد نیست. چرا که همین نوشته را می شود به هر کس دیگر منتسب کرد. باید پرینت بانکی باشد یا چیزی شبیه آن
    با احترام

    .

     
    • جناب ساسان در سال 88 ثروت خامنه ایی را به 36 میلیارد دلار تخمین زده بودن.بنابراین آنچه شما نوشته اید قطراتی از این خان نعمت است.بقول نویسندگان آنروز بچه دار شدن جناب مجتبی 1ملیون پوند انگلیس معادل 1.5 ملیون دلار خرجش شده بود.و او را بچه ا ملیون پوندی می گفتند.مسلما اینه از طریق کار شرافتمندانه بدست آمده!!! برای مقایسه بد نیست بدانید که سال 56 جناب خامنه ایی در مشهد پیکانی داشت که هر روز باید عده ایی هلش میداند تا با تق و توق و دود بسیار روشن شود!

       
      • جناب مزدک با سلام
        اصل مورد این است که بگوییم که لعنت بر جهل و خرافات و چقدر بد بختند کسانی که همچون گوسفند دنبال مروجان این جهالت و خرافات ( آخوندها) بع بع می کنند

         
    • ساسان عزیز این لیست را هرکس ارئه کرده ،خواسته این خانواده را به همین اندازه کم از دزدیهای بزرمبرا دارد .جائی که من میدانم ثروت حداد عادل فقط بالاب چهارونیم میلیارد دولاراست ؛صد میلیون دولاررا اگربه هدای ویا بشرا اگربدهند حتما قهرمیکنند وروبه پدرهرگز .

       
    • آقای ساسان لطفا کمی پخته تر رفتار کن
      اینگونه حرف ها و داستانک ها مثل هزاران نقل قول و روایت که در هیئت ها و روضه خوانی ها با چاشنی حزن برای مردم خوانده میشود بی سند و بی اساس است و بوی پخمگی میدهد
      لطفا بجای این حرف های عامیانه و سخیف کمی مطالعه و اندیشه پیشه کنید

       
  37. نظر دهندگان محترم
    1 – هر چه به موعد رسانه ای نمودن نوشیدن سم گالن هسته ای (بازی 5+1) نزدیکتر میشویم اقای علی خامنه ای به جهت کسب وجه داخلی غلط نمودن این و آن راه انداخته و یکی از پیروانی سپاهیش ( فردی بنام سلامی) به فرموده جیغ بنفش میکشد که ظریف بیا کنار تا ما برویم تکلیف امریکا را روشن کنیم و لی در همین حین ظریف و جان کری ساختمان حفظ منافع به هم تعارف میکنند و در داخل هم بگیر و ببند راه انداخته شده که مثلا اقای علی خامنه ای به ایرانی بگوید که همچنان قدرت مطلقه میباشد و بقیه داستان که احتمالا دوستان پیگیری میکنند. واقعا ضد و نقیض بس آشکار در این رژیم ولایت مطلقه فقیه نشانگر ان شده که کلاف از دست رژیم سلطانی بدر رفته و حسابی گیج میزند ولی فکر میکند با این حرکات ملت را به سر گیجه خواهد اند اخت. البته امت گیج خدائی هست.
    2 – دیکتاتور فقط میتواند برای جماعت ترسو و جهل و خرافات زده شاخه شونه بکشد ولی در مقابل دیگران ترسو تر از خودش خود دیکتاتور و رژیمش میباشد. دیکتاتور بقدری بز دل و ترسو است که جرئت نمیکند جلو 5+1 بیاستد و از NPT بیرون بیاید و بگوید بتو چه ربطی دارد که ما چه میکنیم. بجای این کار از دین و مذهب حدیث و آیه میاورد که حرام است و ما هر چه بگویید می پذیریم و از این دست کار های ایران به باد ده.
    3 – اکثر ما ایرانیها هم به دلایل مختلف ضعف فرهنگی یکی از انها داشتن فرهنگ آلوده به میکرب و ویروس جهل و خرافات دینی و مذهبی 1400 سال پیش تازی بادیه نشین، نشسته ایم و ذلت و مرگ ایران را نظاره میکنیم و جیک نمیزنیم.
    4- آقای حسن فریدون (روحانی) هم در گفته های اخیرش چنان از حق معلم دفاع کرد که اگر یکی ندونه فکر میکنه خود این آقا یکی از هزاران معلم زجر کشیده ایران است . جالبه همزمان این گفته های جناب آخوند حسن فریدون (روحانی) بگیر و ببند معلم هم در جریان هست. حقا که آخوند در تزویر و ریا دست شیطان رو از پشت بسته.
    5 – مثل همیشه میگویم ، یکی از راه ای نجات ایران و ایرانی زدودن هر آنچه ریشه دینی و مذهبی در فرهنگ دارد، میباشد. تا فرهنگ آلودگی میکرب و ویروس جهل و خرافات دینی و مذهبی دارد، زندگی انسان وار خواب و خیال و سراب و رویائی بیش نیست
    به امید رشد عقل و خرد در حد اعلا در فرهنگ ما ایرانیها و جایگزینی با جهل و خرافات دینی و مذهبی تازی
    مهدی

     
  38. با سلام
    جناب نوریزاد با سپاس از مطالب ارزنده جنابعالی ، امیدوارم همگی ما بتوانیم دین خود را به ایران بهر نحو که میتوانیم ادا کنیم.

     
  39. دوستان عزیز ،محمد نوری زاد تنها یک نفر است با شناسنامه مشخص و شناخته شده میان مردم . زمانی در کنار ظالم بوده و حالا از راهی که میرفته، برگشته و در کنار مظلوم قرار گرفته و سعی دارد یک تنه با دیو زمان رزم آزمایی کند . ولی این مبارزه مثل یک بازی قوائدی و آدابی دارد که اگر آنها را رعایت نکند خیلی زود اوت میشود. من و ما های بسیاری در دلمان با او یکدل هستیم اما شهامت ابراز این همدلی را نداریم . اگر نگاه کوتاهی به صفحه فیس بوک ایشان بیندازید قائدتآ باید تعداد لایک کننده گان ایشان بالای میلیون باشد که متآسفانه اینگونه نیست و خیلی ها به صورت مخفیانه و ناشناس فعالیت ها و نوشته های ایشان رو پیگیری میکنند . خواهش کوچکی که این حقیر از بزرگوارانی که در این سایت مطلب می نویسند دارم این است که لطفآ کمی مراعات شرایط فعلی ایشان رو نموده و به قول عامیانه کمتر از حساب ایشان خرج نمائیم و با احترام به باور های یکدیگر زمینه را مساعد محیطی دوستانه و مثمر ثمر کنیم. پایدار باشید .

     
  40. مهدی کوثری-لندن

    تشکر از اینهمه وفت و انرژی که شما و دوستان شما، یعنی دوستداران مردم و ایران زمین برای امور مهم میگذارید.البته ناگفته نماند که از ثروتی خرج میکنید که هر چه بیشتر خرج شود بر آن افزون شود و آن مهر و محبت و انسانیت است.برقرار باشید همگی!

     
  41. با سلام
    دوستان گرامی این حکومت به کشور ایران و ذخایرش فقط برای رسیدن به اهداف مالیخولیایی نظر دارد و رفاه و حداقل زندگی کارگران ، معلمان و قاطبه مردم ایران به هیچ عنوان برای آقایان اهمیتی ندارد و سندش هم اینکه یک میلیارد دلار دیروز به سوریه هدیه شد در حالیکه دولت برای پرداخت یارانه ها مشکل دارد حال هزینه های روزانه در عراق ، لبنان ، سوریه ، یمن و بحرین را محاسبه بفرمایید.
    جناب نوریزاد این رژیم مسایل داخلی کشورهای بیگانه را به اندازه حرمت امامان ما رسانده ، امامزاده پیشکش ، هر کس جریت دارد از آقایان سوال کند دلیل دخالت و اهمیت این کشورهای عربی برای ما چیست ، شعار( نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران) را که فراموش نکرده اید آقایان چه سینه ای به تنور چسباندند.
    سند گفتارم سخنان جناب سردار سر لشکر جعفری :
    ﻣﺤﻤﺪﻋﻠﯽ ﺟﻌﻔﺮﯼ٬ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺳﭙﺎﻩ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭﺍﻥ ﺍﺯ ﺑﺴﯿﺞ ۲۰۰ ﻫﺰﺍﺭ ﻧﯿﺮﻭ ﺩﺭ ﻋﺮﺍﻕ ﻭ ﺳﻮﺭﯾﻪ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ
    ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺭﺳﻤﯽ ﺍﻋﻼﻡ ﮐﺮﺩ ‏« ﻫﻼﻝ ﺷﯿﻌﯽ‏» ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺷﮑﻞﮔﯿﺮﯼ
    ﺍﺳﺖ .
    ﺁﻗﺎﯼ ﺟﻌﻔﺮﯼ ﮔﻔﺘﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺎﺿﺮ ۱۰۰ ﻫﺰﺍﺭ ﻧﯿﺮﻭﯼ ‏« ﻣﺴﻠﺢ ﻣﺮﺩﻣﯽ ‏» ﮐﻪ ﻃﺮﻓﺪﺍﺭ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ
    ﺍﺳﻼﻣﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﺳﻮﺭﯾﻪ ﺳﺎﺯﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ .
    ﻭﯼ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺍﺯ ﺳﺎﺯﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ۱۰۰ ﻫﺰﺍﺭ ﻧﯿﺮﻭ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﯾﮕﺎﻥﻫﺎﯼ ﻣﺴﻠﺢ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺩﺭ ﻋﺮﺍﻕ ﺧﺒﺮ
    ﺩﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﻭﯼ ‏« ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﻋﻈﯿﻤﯽ ‏» ﺑﺮﺍﯼ ‏«ﻧﻈﺎﻡ ﺍﺳﻼﻣﯽ ‏» ﻫﺴﺘﻨﺪ .
    ﺍﯾﻦ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺳﭙﺎﻩ ﺩﺭ ﺑﺨﺶ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺯ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺗﺤﻮﻻﺕ ﺳﻮﺭﯾﻪ٬ ﻋﺮﺍﻕ٬ ﯾﻤﻦ٬ ﺑﺤﺮﯾﻦ ﻭ ﻟﺒﻨﺎﻥ ﺭﺍ
    ﻧﺸﺎﻧﻪﺍﯼ ﺍﺯ ﺗﺸﮑﯿﻞ ‏«ﻫﻼﻝ ﺷﯿﻌﯽ ‏» ﺩﺍﻧﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ .
    ﻭﯼ ﺍﻓﺰﻭﺩﻩ ﺗﻮﺳﻌﻪ ‏«ﻫﻼﻝ ﺷﯿﻌﯽ ‏» ﺷﻤﺸﯿﺮﯼ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ‏«ﻗﻠﺐ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻞ ‏» ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺧﻮﺭﺩ .
    ﺟﻌﻔﺮﯼ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩﻩ ‏« ﻫﻼﻝ ﺷﯿﻌﯽ‏» ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﻫﻤﺪﻝ ﺷﺪﻥ ﻭ ﻭﺣﺪﺕ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ
    ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺳﻮﺭﯾﻪ، ﯾﻤﻦ، ﻋﺮﺍﻕ، ﻟﺒﻨﺎﻥ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ‏« ﻣﻘﺎﻭﻡ ‏» ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺍﺳﺖ .
    ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺳﭙﺎﻩ ﺩﺭ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ ﻣﻄﺮﺡ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﺗﺤﻠﯿﻞﮔﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺳﺎﻝﻫﺎﯼ ﺍﺧﯿﺮ
    ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﺯ ﻗﺼﺪ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﯾﮏ ﺍﻣﭙﺮﺍﻃﻮﺭﯼ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩﺍﻧﺪ .
    ﻣﻘﺎﻡﻫﺎﯼ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻪﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺍﻣﭙﺮﺍﻃﻮﺭﯼ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ٬ ﺑﻠﮑﻪ
    ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ‏« ﺗﻤﺪﻥ ﺍﺳﻼﻣﯽ ‏» ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺩﻫﻨﺪ

     
  42. با عرض درود و ادب خدمت استاد گرامی
    آقای نوری زاد نمی دانم در پیام های قبلی خدمت شما عرض کردم یا نه. سالها پیش پدر من در زندان های ج ا ا کشته شد. ولی از زمانی که خودم در زندان به واسطه یکی از دوستان با شما آشنایی پیدا کردم احساس همچون پدر به شما داشتم. چند بار هم به شما ای میل دادم که با لطف فراوان پاسخ دادید.
    اما قرض از مزاحمت این که در موردی می خواستم با شما مشورت کنم.
    چند وقت پیش یک سارق با موتور بدون پلاک زنجیر طلای مرا دزدید که هنوز آگاهی کاری انجام نداده. نزدیک یک هفته بعد کیف خواهر همسرم را با موتور سرقت کردند و دزد با استفاده از تلفن همراه ایشان اقدام به تحدید نمود.
    اما مسئله مورد مشورت من. آیا می توان قانونا از نیروی انتظامی به عنوان سهل انگاری در ایجاد امنیت شکایت کرد و این مسئله رو در قالب اقدام علیه امنیت ملی عنوان کرد؟
    کلا نظر شما در مورد شکایت از نیروی انتظامی چیست؟
    در واقع این که کسی با خیال راحت با موتور فاقد پلاک در شهر گشت زنی و سرقت کنه یا بعد از سرقت اقدام به تهدید کنه نشان از خیال راحت سارقین در قبال دستگیری داره و این خیال راحت زمانی ممکن میشود که نیروی انتظامی چنان در کار خود سهل انگاری کند که مجرمین احساس امنیت کنند

    با تشکر
    فرزند شما احسان

     
  43. برادر گرامی محمد نوری زاد ، مراجعه ای کرده بودم به فیس بوک رهبر انقلاب که دیدم فیلم های شما تمام صفحه ایشان را آذین کرده ؟ سری به آن صفحه و توضیحات مردم بزنید.
    https://www.youtube.com/watch?v=bTHlZCEbHQ8

     
  44. بخش سی وهشت
    تثلیث.سه نگری – سه پرستی
    (ازنگاه بیزاران)
    از نظر مخالفِ دین ، مومنین مسیحی مثل بسیاری دیگر، خیال می کنند مسیحیت همین است که پاپِ امروز ارائه می دهد. آنها غافلند و بی توجه ، که این پاپ ، پاپ در بند و بی قدرت است. اگرمی خواهیم اصل مسیحیت یا هردین دیگری را ببینیم باید آن را در زمانی که سرانش قدرت دارند مورد مطالعه قراردهیم.
    به نظر بیزار ازدین ، ادیان و ازجمله مسیحیت برمبنای عقل و برهان ماندگار نشده اند. علت اصلی دوام و پایداری آن ها ترس و امیدیست که دربین پیروانشان پراکنده اند:«… و هركه شما را قبول نكند يا به سخن شما گوش ندهد از آن خانه يا شهر بيرون شده خاك پاي هاي خود را برافشانيد . هرآينه به شما مي گويم كه در روز جزا حالت زمين سدوم و غموره از آن شهر سهل تر خواهد بود. متي باب 10 آيه هاي 13 تا 15». البته ، این که عیسی حواله افراد حرف نشنو را با قیامت می اندازد به دلیل ناتوانی او از تنبیه نافرمانان است. اگر، زور و قدرت می داشت ، بی تردید ، حکم تنبیه آنان را به شدید ترین وجه صادر می کرد ، چنان که دیگران چنین کردند.
    به عقیده ی مخالف ، درادیان، وقایع چنان نوشته می شوند که در راستای جلب مشتری باشد نه بیان ِ حقیقت ماجرا. کارگزاران دین از زیاد و کم کردن وقایع هیچ هراسی ندارند. هرجا نیازشان باشد تکه ای از تاریخ را کم می کنند و هرجا لازمشان باشد تکه ای به تاریخ می افزایند. برای کسی که عاشق است یا نان و نامش را از دین گرفته ، مهم ، عظمت بخشیدن به دین است نه بیان واقعیات و حقایق.
    برای مومن همیشه قدیسین اوج نیکی هستند و دشمن و مخالف آن ها اوج بدی. یکی خوب مطلق است و دیگر بد مطلق. حد میانه ای درکار نیست.همیشه حق با پیامبر و امام است و حتی یک بار، فقط یک بار، دشمنان و مخالفان آنها راست و درست نمی گویند. نگاه کنیم به بخشی از نوشته های انجیل در باره ی دشمن عیسی ، شاید علت این که یهودا ، عیسی را به کاهنان یهودی نشان داده معلوم شود.
    «آنگاه مريم رطلي از عطر سنبل خالص گرانبها گرفته پاي هاي عيسي را تدهين كرد و پاي هاي او را با موي خود خشكانيد. چندان كه خانه ازبوي عطر پُر شد. پس يكي از شاگردان او يعني يهوداي اسخريوطي پسر شمعون كه تسليم كننده ي وي بود گفت:‌ براي چه اين عطر به سيصد دينار فروخته نشد تا به فقرا داده شود ؟ و اين را نه از آن رو مي گفت كه پرواي فقرا داشت بلكه از آن رو كه دزد بود و خريطه (کیف پول) در حواله ي او و از آنچه در آن انداخته مي شد برمي داشت. عيسي گفت:‌ او را واگذار زيرا به جهت روز تكفين من اين را نگاه داشته است. زيرا فقرا هميشه با شما مي باشند و اما من همه وقت با شما نيستم . – انجيل يوحناباب12 آيات3تا 8»
    به این چند جمله توجه کنیم. یهودا می گوید چرا عطری که سیصد دینار قیمت دارد را اسراف می کنی و آن را نمی فروشی و پولش را بین فقرا تقسیم نمی کنی؟ عیسی می گوید فقرا همیشه هستند اما من همه وقت نیستم. مثل این که به پاپ بگوییم این همه چیزهای گرانبهای واتیکان را چرا نمی فروشی تا هزاران درمانده ی رو به مرگ را نجات دهی؟ و اوبگوید: درماندگان همیشه هستند اما من خواهم مُرد. بهتراست امکانات را خرج من کنید که رفتنی هستم.
    حال ببینیم نویسنده انجیل در باره ی اعتراضِ به حق یهودا چه می گوید:
    « و این را نه از آن رو می گفت که پروای فقرا داشت بلکه از آن رو که دزد بود و خریطه در حواله او و از آنچه در آن انداخته می شد برمی داشت».این بود پاسخ منطقی به اعتراض بجای یهودا؟!
    کسی نیست به این نویسنده بگوید اگر او دزد بود ، چرا کیسه پول را تحویلش داده بودند. مگر نه این است که صندوقدار همیشه امین ترین نفر است؟ اگر به این عمل عیسی و عکس العمل دوستانش ، یعنی اسراف عطرسیصد دیناری و اتهام دزدی به معترض توجه کنیم خواهیم دید که برخلاف تعاریف و خوش گویی هایی که در طول تاریخ از عیسی و حواریونش شده است ، آن ها افراد خیلی نابی هم نبوده اند و اگر، یهودا ازاین گروه بریده و به سراغ کاهنان رفته تا حقیقت آنچه بوده است را بگوید کار بی دلیلی نکرده است.
    اگر بخواهیم مشت را نمونه خروار بدانیم ، خواهیم دید که این عطر گواهی می دهد که اگر عیسی می توانست مثل پاپ برتختی از طلا می نشست و تاجی از طلا برسر می گذاشت.
    مگر سلیمانِ پیامبر که جد عیسی بود وقتی توانست کاخی نساخت با شکوه تر ازتخت جمشید؟ و ثروتی نیندوخت بیشتراز قارون؟
    «…داخل محراب طولش بيست ذراع و عرضش بيست ذراع و بلنديش بيست ذراع بود و آن را به زر خالص پوشاند…. داخل خانه را به زر خالص پوشانيد و پيش روي محراب زنجيرهاي طلا كشيد و آن را به طلا پوشانيد …- كتاب اول پادشاهان باب ششم آيات 20 تا 36-»
    عیسی اگرمی توانست مجرد نمی ماند و پا جای پای جد پیامبرش می گذاشت.« …او( سليمان) را هفتصد زن بانو و سيصد متعه بود …- كتاب اول پادشاهان باب يازدهم آيه 4».
    چکیده و جان سخن. همچنان که چشم یک دوستدار دین ، به نسبت مسخ شدن و مومن بودنش کوراست و هیچ نکته و نقطه ی بدی در افکار و گفتار و کردارِ بزرگان دینِ خود نمی بیند ، به همین شکل نیز، یک بیزار ازدین به نسبت ضربه هایی که خورده و آسیب هایی که دیده ، جز بدی ونیرنگ چیزی درآن نمی یابد.
    آیا می توان از آن عشق ، و از این نفرت ، کاست تا حقایق پیدا شوند؟ یا
    « قومی متفکرند اندر ره دین
    قومی به گمان فتاده در راه یقین
    میترسم از آن که بانگ آید روزی
    کای بی خبران راه نه آن است و نه این».
    با احترام.
    دانشجو

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

87 queries in 1164 seconds.