پرسش: حضرت آیت الله نوری زاد، بفرمایید نظر شما در باره ی “رفراندوم” در ایران چیست؟ پدران و مادران ما در سال 57 انتخابی کرده اند به اسم جمهوری اسلامی ایران که لابد بهترین بوده برای زمان خودشان. ما آیا مجبور به تحمل انتخاب پدران و مادران خویشیم؟ مگر نه این که آقای خمینی در همان روز نخست ورودش به ایران در بهشت زهرا، به این سخن عرفی متوسل شد و گفت: …. آیا ملت 50 سال پیش سرنوشت ملت بعد را معین می کنند؟ سرنوشت هر ملتی به دست خودش است. ….. ملت در100، 150 سال پیش یک سرنوشتی داشته و اختیاری داشته ولی او، اختیار ما را نداشته که سلطانی برای ما مسلط کند.
پاسخ: رفراندوم یا مراجعه به افکار عمومی یا همه پرسی برای بهینه سازی امور کلان و خُرد کشور، در نظام بشری و انسانی و حقوقی و اسلامی و اخلاقی، یک ” حق” همه جانبه ی مردمی است. باز داشتنِ مردم از حق انتخاب، حق تغییر، حق پویایی و رشد، حق رویگردانی، و حقِ دوست داشتن جماعتی و دوست نداشتن جماعتی دیگر، مستقیماً به مثابه دست بردن به جیب مردم است و برداشتن پول از جیب مردم. مردم حق دارند در یک همه پرسی آزاد، همین نظام هردمبیل و مسئولانش را تأیید کنند، یا حق دارند آن را دور بیندازند و نظامی دیگر بر سر کار بیاورند.
بر این پایه، رهبر جمهوری اسلامی ایران و سرداران و تمامی آیت الله ها و مسئولانی که به این اصل اساسی و انسانی و بشری وقعی نمی نهند و مردم را از حق بدیهی و بایسته ی خود دور می دارند، لقمه بر خون مردم می زنند و به دهان زن و بچه و خویشان خود می نهند. خلاصه گفته باشیم!
در ضمن ایکاش در باره ی تعیین روز کارگر نیز از جناب ما پرسش می فرمودید. ایرادی نیست. ما خود به پرسشی که نکرده اید پاسخ می دهیم: روز کارگر در ایران، به گمان ما و به پیشنهاد ما روز کشته شدن کارگری به اسم ستار بهشتی به دست مـآموران نظام نامقدس است نه روز اول ماه می و یازده اردیبهشت. خود دانید.
آیت الله محمد نوری زاد
یازده اردیبهشت نود و چهار – تهران
|
جناب نوری زاد در پاسخ باید گفت پدران ما قیام کردند و رژیم طاقوتی و منحوس و نجس العین شاهنشاهی را برداشتند و بعد رژیم و نظام جدید را به رفراندوم گذاشتند و رای آورد حالا شما هم مثل آنها خون بدهید شکنجه شوید و … و بعد اگر پیروز شدید رفراندوم بر پا کنید البته الان دیگر ملت خیلی با شعور تر اشما و امثال شمایند. و شما هم که از آیت الله های درباری ای هستید که مدام دست بوس خانوم ها و شاهزادگان شاه بوده اید بهتر میدانید برای چه رفراندوم باید برگزار کرد.
جناب آقاي نوريزاد درجواب مصلح كه گفته بوديد شركت وسيع درانتخابات ريطي به رفراندوم نداره.آيا مردم شركت نميكردند يا حضورحداقلي نداشتندبازم اين حرفو ميزديد.آقاي نوريزادماخودمون زغال فروشيم.
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : دوستان محترم اگر به کامنت نوید عزیزو سید مرتضی گرامی توجه نمایید متوجه میشوید که ساعت کامنت نوید4.24و جوابیه سید مرتضی10.41 همگی بعدازظهر شنبه بوده که باید از سید مرتضی بابت پاسخ سریعشان تشکر کرد ومن نتیجه میگیرم که ایشان (سید مرتضی) به کامن ها توجه مینماند ولی چون ظاهرا این بنده کمترین مور غضب واقع شدم نسبت به سوال من با بی توجهی عبور میکنند فلذا دو باره متن سوالم را کپی میکنم تا هرکس که در توانش باشد پاسخ مستدل به من بدهد البته متن سوال روبه جناب مصلح بود ولی ظاهرا چون ایشان 65 سالشان است شاید سوال بنده را ندیده باشند . با احترام.
مهرداد
5:29 ق.ظ / می 2, 2015
با درود به جناب مصلح (میر آقا) : جناب مصلح لطف بفرمایید معجزاتی که در هنگام جیات حضرت رسول واقع شده و مورد تایید حوزه ها هم هست را با ذکر نام و نشانی اعلام نمایید البته به جز خود ( قرآن کریم یا مصحف شریف ) چون قرآن قابل مشاهده است تا ما اگر در مجالس معمولا ختم هم لباسان شما به انواع معجزه اشاره میکنند که انسان متحیر می شود من باب مثال من با دو گوش خود شنیدم وبا چشم خود دیدم در مجلس ختمی که در اسفند ماه بر گذار شده بود یکی ازهم لباسان شما که سید هم هست فرمودند که بعد ازفوت حضرت رسول مردم مشاهده کردند که منبر حضرت زار زار گریه میکند و نوحه می خواند که دیگر حضرت بر من نمی نشینند که مفتخرشوم و اظهار ناراحتی مینمود اگر مایل باشید ایشان را با شما روبرو میکنم . به همین دلیل است که سوال میکنم که معجزات حضرت رسول را به تفکیک اعلام نمایید تا ما متوجه شویم که کدام راست و کدام کذب است و به بیراهه نرویم . در ضمن بارها خوانده ایم و بعضی روحانیون هم گفته اند که حضرت ازشهادت دخت گرامیشان و شهادت امام حسین با تمام جزئیات ازقبل خبر داشتند و از غیب این را میدانستند در این مورد چه میگویید لطف بفرمایید اخبار غیبی حضرت و معجزات را تفکیک فرمایید برای پر بار شدن ازجناب سید مرتضی هم توقع اظهار نظر دارم . با ادب و احترام.
جناب مهرداد
با سلام
من دقیقا از همین نوع رفتارهای عجولانه و بدگمانانه شما که مخالف مقتضای دوستی و حسن ظن است گاهی مکدر می شوم ،من برای همه احترام قائل هستم ،اما باید توجه به وقت و ظرفیت های محدود انسان هم توجه کنید ،اشاره به کامنت نوید کردید ،عرض کنم بشما که من دو سه روزی برای معالجه فک و دندانم و ایمپلنت کردن در تهران بودم و دیشب که رسیدم ،در اولین فرصت مروری به این صفحه کردم و تا جایی که می شد برخی مطالب دم دستی را پاسخ دادم ،مطلب و سوال شما را هم دیدم ،اما چون اصل سوال متوجه دوست و برادر گرامی آقای مصلح بود و خطاب بمن خطابی فرعی بود ،خلاف ادب دانستم که پیش دستی کنم ،من از شما غضبناک نیستم ،شما دوست خوبی هستید ،تنها ایراد شما همین تسرع و عجله و زود قضاوت کردن است ،توجه نمی کنید که هرکس فرصت و مقدورات و مشکلاتی دارد و هر مطلب علمی را هم نمی شود بدون بررسی و عجولانه پاسخ داد ،من بسوال شما پاسخ خواهم داد ،اما می خواهم بدانم در موارد سوالات قبلی که پاسخ هایی دریافت کردید ،آیا تغییری در طرز فکر شما ایجاد شد ،یا آیا تشکری خشک و خالی کردید؟ اینجا روشن است که هرکس خواست نظر می دهد یا نمی دهد ،اجباری در کار نیست ،من البته کامنت ها و متون این سایت را می بینم ،این طبیعی است ،منتها گاه از این روش اطلاعاتی عمل کردن شما و حدس های پوآریی و شرلوک هولمزی شما در رنج می شوم ،شما اینطور نباشید و دوستانه رفتار کنید ما در خدمت شما هستیم ،اما رفتار خود را تعدیل کنید و در مسائل فکری اقدام به جناح بازی های سیاسی نکنید ،مثل این روش شما که من دیشب آخر شب موقع خواب که نوشته آن دوست احساساتی مان علی را دیدم و ناچار به پاسخگوئی هم شدم و قسمتی از خواب و استراحت خودم با وضعیت مریضی را کوتاه کردم ؛دیدم شما و آن دوستان همفکرتان ،مثل جاهایی که یک آش نذری تقسیم می کنند و هرکس کاسه ای دست می گیرد و در صف می ایستد ،در ذیل کامنت آن دوست کاسه بدست ایستاده اید و منتظر آش نذری هستید! خوب دوست عزیز این ابراز احساسات های فوری در مسائل مفهومی و بحث ها چه معنای معقولی دارد جز احساس تخیل پیروزی در مقابل کسی که او را دشمن خود پنداشته اید؟ شما اگر طالب فهم مسائل هم هستید خوب است بحث ها را دقیق دنبال کنید و زود با احساسات ابراز نظرهای بصورت صف آش نذری نکنید.
جسارت نشود ،ببخشید.
سلام بر اهل خرد
روزی در سالهای نه چندان دور با دوست بزرگواری که جزو برادران اهل تسنن بود مباحثه ای کوتاه در باب برخی روایات تحریفی مذهب تسنن داشتم.ایشان در جمله ای که هنوز در گوشم زنگ می زند و بعدها به درستی آن بیش از پیش پی بردم به من گفت باز خوب است که راویان ما ولو دروغگو انسانند شما چه می گویید که از الاغ گرفته تا تیر و تخته و میز و صندلی در مقام تاییدتان راوی هستند؟!!!!خود من به شخصه در فکاهی نامه بحار به کرات درستی مطلب فوق را سنجیده ام.
جناب نوري زادسلام
خود شما هم درآن رفراندوم 12/1/58رأي مثبت به اين حكومت جمهوري اسلامي ملايان داده ايد.ودراثبات شاهي شما كم مايه نگذاشته ايد واگرامثال شما هامولي گويان نبودند ايشان به چنين ديكتاتوري شاهي نمي رسيد وحرف فلاني مافوق قانون است وازاين حرف ها نبود كه خودشما هم آتش بيارمعركه بوديد كاربه اينجا نمي رسيد.وحال از84 برگشته ايد وبه هزارتوي ملايان رفته ايد وبرگشته ايد .
وهمين انتخابات ها خودش يك نوع رفراندوم است كه اكثريت مردم درصفوف طويل انتخابات حاضر مي شوند اگر به اين اكثريت احترام قائل هستيد ولواينكه 60درصدباشد.هرچند بنده خودم شخصا دوستدار رفراندوم تعيين نوع نظام حكومتي هستم كه به راي اكثريت باشد.
شما انظار درسايت تان را باخارج واقع اشتباه گرفته ايد؟ مردم اگرچه نق هم مي زنند وليكن به اين حكومت راضي هستند شما چه مي فرمائيد؟
باهمه احترامات فائقه
————————–
سلام مصلح گرامی
شما درست می فرمایید. من بارها گفته ام و نوشته ام که بابت حماقت ها و جهالت های دوران جوانی خویش بسیار نادم ام. در آخرین دیدارم با مـأموران اطلاعات استان ایلام، آنجا که یکی شان از من پرسید از چه چیز پشیمانی، همین را گفتم. که: هم بخاطر این که فردی با تعصبات مذهبی بودم و این تعصبات باعث شد بر اطرافیان و خودم سخت بگیرم و فرزندان و خانواده ام را در منگنه بگذارم. و دیگر این که : در بخش وسیعی از عمر رفته ام، خودم را فرش زیر پای آخوندهای بی لیاقت کردم. آخوندهایی که دوزار تخصص و آگاهی و خردمندی و وطن دوستی و انسان دوستی سرشان نمی شد. بگذریم که در میان آخوندها، دوستانی دارم انسان. و به حضور و جودشان می بالم. بله مصلح گرامی، حمایت های بی خردانی چون من، ریشه های این نظام را محکم کرد. اما موضوع رفراندوم مطلقا به انتخابات ربطی ندارد. در این انتخابات، مردم نه به نمایندگان واقعی خود، که به نمایندگان منتخب اطلاعات و سپاه و رهبری و جنتی رأی می دهند. رفراندوم مثل روح تازه دمیدن در کالبد یک جسم فرتوت است. اطمینان دارم ذات سخن مرا درک می کنید. همه ی ما گاه ترجیح می دهیم به ” تجاهل العارف” یک سری بزنیم گهگاه.
با احترام
.
اینجور حملات بعضی کاربران شناخته شده ؛ فقط برای به بیراه کشاندن مطلب اصلی میباشد.
این حکومت از مضوع و بحث در باره رفراندوم شدیدا وحشت دارد و به هر دری میزند که این بحث حتی در ذهن کسی خطور نکند.
در همان روزهای ؛؛تنها رفراندوم؛؛ این جمهوری اسلامی درایران ؛ من شخصا در تمام روز در یکی از شعبات رای گیری بودم.
در ان زمان هیچ نظارتی جدی درکار نبود. من بارها به چشم خود دیدم که چندتا از افراد شبعه هر چند گاهی برگهای رای که با رنگ سبز روی ان ؛؛؛اری؛؛؛ نوشته شده بودرا در صندوق رای می انداختن. در جواب اعتراض من؛ انها فقط میخندییدن و میگفتن: این رای گیری فورمالیتست.
کار انها همان شد که در این شعبه که در واقع فقط نزدیک به ۵۰۰ نفردر ان رای داده بودن؛ بیش از ۳۰۰۰ رای ؛؛؛اری؛؛؛ در ان شمارش شد. خود ان ؛؛اغایان؛؛ مسعول شعبه هم به ان موضوع در اخر شب میخندییدن.(ان شعبه در تهران بود و خدا داند در شهرستانها و داهاتها چکار کردن)
بله تقلب و خیانت از همان روزهای اول انقلاب نهادینه شد. والان ۳ نسل دارن تقاص ان را پس میدن.
عزیزان؛ اون امام حسین خودتون هم میگفت: ؛؛؛اگر دین ندارید لااقل ازاده باشید؛؛؛
ملتی که با خیانت شروع کند به هر ظلمی تن در خواهند داد
حال ان که گذشت و گذشته بود ؛ ولی حالا که همه میدانیم چرا کاری نمیکنیم. من اعتقاد دارم که این نظام و هوا دارانش نه به خدایی ایمان دارن و نه به دینی. فقط پول و قدرت مطلق.
محمد عزیز؛ لفظ انسان زیبنده ان شخص است که وقتی به اشتباه خود پی برد”” ازادانه”” به ان اقرار کند و در صدد جبران ان اشتباه بر ایید. شما با جوان مردی خود هر دو ان را انجام دادید.
عقرب
نوریزاد عزیز . اینکه شما بابت اون سالها عذر خواهی میکنید از شجا عت و بزرگواری شماست اون حماقت و بی خردی را همه نسل اون موقع ازمن نوعی و استاد دانشگاه گرفته تا اون کارگر ساده حتی همین شیخ مصلح انجام دادیم و سه نسل بعدی را هم در این آتش بی خردی سوزندایم . شما یزرگوار و من نوعی و خیلی های دیگر که در غربت ویا در زندانها دراسارت هستند متوجه این اشتباه شدیم با اعتراف و پوزش از عملکردمان به مسیر خرد و عقل برگشتیم و همین نکته انسانیت امثال شما را ثابت میکند . آنچه که عذاب آور است ادامه دادن اون حماقت و بی خردی و اصرار بر مسیر جهالت و خرافات و سوزاندن نسل چهارم تحت لوای دین و اسلام وخزعبلاتی از جمله اینکه 60 درصدمردم در رفراندوم شرکت میکنند ! امثال این کامنت گذار. مصلح (البته متوجه نشدم این همون شیخ مصلح . یار گرمابه و گلستان سید مرتضی است یا اینکه چشممون باید به مصلحی دیگر روشن شود ) میباشد ما مونده ایم این پاچه خواران 60 درصد را از کدام کیسه در می آورند شاید هم غلط املایی بوده . ولی به هرحال 6 درصد را به 60 درصد میرسانند . شرکت نکردن در رفراندومی که مورد ادعای پاچه خاران میباشد عواقب شومی برای کارمندان و حقوق بگیران دارد حتی یک نفر را که به شغل ساخت تیرچه ساختمان مشغول است حدود 12 سال است که جواز کسب او را به باین خاطر که شناسنامه شما مهر نخورده و درانتخابات شرکت نکرده اید صادر نمی کنند . و میلیونها مورد دیگر که طرف میرود که شناسنامه اش مهر خورده وجنتی کار خودش را انجام داده و اونوقت این پاچه خواران که در مسیر جهالت و بی خردی تخت گاز میروند هورا میکشند که مردم فقط نق میزنند ولی حکومت را دوست دارند . دقیقا مثل کشاندن سربازان بیچاره ای که از پادگانها
برای شرکت در نماز جمعه میبرند و اونها چون به اجبار برده میشوند حتی وضو نمیگیرند به قول یکی از اونها که در سجده و قیام فحش و ناسزا قرائت می کنیم اونوقت آمار شرکت کنندگان برای برگزار کنندگان این مراسم و جاده صاف کن های بی خرد و پاچه خوار مهم میباشد ! نوریزاد عزیز این مطالب را در ادامه گفتار شما به ( مصلح ) نوشتم که مورد تغییر مسیر زندگیتان را بارها توضیح داده اید وافتخاری برای خود وجامعه خردمنددان آفریده اید ولی متاسفانه اینان باز خودشان را به عمد به کوچه علی چپ زده و هی نق میزنند که شما در گذشته چه وچه بوده اید . بهر حال باز گشت از مسیر اشتباه برای هر انسان عاقلی همچون من وشما افتخار و ادمه دادن اون مسیر برای آقایان تحت لوای دین ومذهب و هزاران صغرا کبری چیدن نیابت از 60 درصد مردمی که حضور فرمایشی دارند برای حضرات مایه ننگ ابدی خواهد بود . موفق باشید
لغو اعزام درمانی درویش زندانی، به علت نپذیرفتن اعزام با دستبند
مسوولان زندان اوین از اعزام رضا انتصاری درویش زندانی به بیمارستان شهدا، به دلیل خودداری او از اجرای دستور شفاهی خدابخشی دادیار ناظر زندان مبنی بر پوشیدن لباس زندان، جلوگیری کردند.
به گزارش مجذوبان نور؛ این درویش زندانی قرار بود امروز برای درمان بیماری قلبی در بیمارستان شهدای تجریش بستری شود اما اصرار مسوولان زندان بر اجرای دستور شفاهی یک مقام قضایی که خلاف اصل تفکیک جرایم است، مانع از اعزام او شد.
آقای خدابخشی دادیار ناظر زندانیان سیاسی یک روز پس از بازدید خود از بیمارستان شهدا و دراویش بستری در این بیمارستان، بدون توجه به نوع محکومیت و خلاف اصل تفکیک جرایم، به طور شفاهی دستور داد که دراویش زندانی مجددا به استفاده از دستبند و پابند در بیمارستان اجبار شوند که همین امر به ایجاد اختلال در روند درمانی زندانیان بیمار و در موردی جلوگیری از اعزام آنان به مراکز درمانی انجامیده است.
نرگس محمدی، نائب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر، در نامهای به رییس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی، از او خواست تا دادگاه رسیدگی به اتهامهایش را علنی برگزار کند.
براساس احضاریه دادگاه انقلاب، اولین جلسه رسیدگی به اتهامات نرگس محمدی در پرونده جدید، ۱۳ اردیبهشت ماه ۱۳۹۴ اعلام شده است.
به گزارش سایت کانون مدافعان حقوق بشر، متن نامه خانم محمدی به رییس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به شرح زیر است:
«جناب آقای صلواتی، ریاست محترم شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب
با سلام
احتراماً تقاضا دارم، محاکمه اینجانب نر گس محمدی که طبق احضاریه واصله، ۱۰ صبح ۱۳ اردیبهشت ماه در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب برگزار خواهد شد به صورت علنی برگزار شود تا افکار عمومی ناظر بر محاکمات و دفاعیات باشند.
نرگس محمدی»
خانم محمدی پس از ملاقات با کاترین اشتون، مسئول وقت سیاست خارجی اتحادیه اروپا در ۱۷ اسفند ماه ۱۳۹۲، به دادسرای شهید مقدس مستقر در اوین، احضار و مورد بازجویی قرار گرفت. او سپس به قید کفالت یک میلیارد تومانی آزاد شد.
نرگس محمدی در پی تشکیل این پرونده، با دو قرار ممنوع الخروجی مواجه شد. او همچنین در این مدت، ۱۰ اخطار و احضاریه و دو بار بازداشت موقت چندین ساعته داشته است.
|
منتشر شده در شنبه, ۱۲اردیبهشت , ۱۳۹۴ | ۱۰:۲۶ ق.ظ
در پی انتشار فیلم بازجویی مربوط به دهه هفتاد عباس یزدانپناه یزدی، و انتشار اتهامات مختلف علیه وی – که پیشتر در سحام اطلاع رسانی شد – آتنا یزدی، همسر عباس یزدانپناه یزدی با ارائه توضیحاتی، تصویر نامه وی به رهبر جمهوری اسلامی را منتشر کرد.
خانم یزدی در قسمتی از توضیحات خود نوشته است: «عباس طعمه مناسبى بود براى متهم کردن مهدى هاشمی و در پى آن ضربه به این خاندان و جریان سیاسى آنها و بههمین دلیل او را در حالیکه ٢٣ سال سن داشت بازداشت کردند و حدود شش ماه طولانى زجر و شکنجه در سلول انفرادى را برایش رقم زدند، فشارهاى طاقت فرسایى که بارها او را تا مرز جنون کشاند، تنها براى اعتراف به گناهان ناکرده خود! چنانچه بعدها مى گفت بارها و سحرگاهان با داد و فریاد و ارعاب به سراغش در سلول میرفتند و با گفتن اینکه نوبت اعدام توست، قلم و کاغذ سفیدى به او مىدادند که آخرین وصیتاش را بنویسد.»
متن کامل نوشته همسر عباس یزدانپناه یزدی در پی میآید:
در پى نمایش فیلم اعترافات اجبارى عباس که محصول ٧ ماه فشار روانى و شکنجه در سلول انفرادى بود که بهسان دشنهاى زهرآگین یکبار دیگر بر زخمهاى کهنه من و فرزندانم فرو نشست، بر آن شدم تا بهجاى مرور بى امان حرفها و پاسخها که اینروزها بیمارگونه بدان دچارم، آنها را با شما در میان بگذارم؛ با این امید که دلهاى منصف و گوشهاى شنوایى مخاطب قرار گیرند و با قضاوت منصفانه آنان اجازه ندهم به این سهولت اگر جان مظلومى را براى هیچ و پوچ ستاندند، آبرویش را نیز که متعلق به فرزندانم هست به تاراج برند.
و چه باید کرد در این وانفساى بى رحمى و بى مروتى و بى پناهى جزهمین که دل خوش کنم به این صفحه مجازى و رهگذرانى که گهگاه گذرى به آن دارند و تفاوتى ار خود نشان میدهند.
عباس به اذعان تمام کسانى که او را میشناختند، انسانى شریف و پایبند به اصول انسانى و اخلاقى بود و همه مىدانند که اگرچه زمینه فرهنگى او مذهبى بود ولى در گذر زمان و ظلمى که از مدعیان دین و آیین تجربه کرد او را برآن داشت که به جنبههاى انسانى واخلاق محض بیشتر از پیش روى آورد و پای فشارد، چیزى که تا آخر بر سر آن ماند. کسى را نمى شناسم از دوستان و آشنایان و اقوام که از عباس دروغى شنیده باشد، چه در کسب و کار و چه در امور جارى زندگى! راستگویى او زبانزد همه کسانى است که او را در فراز و فرودهاى زندگى دیده اند. درستکارى وتعهد او در کار و زندگى از نقاط بارز شخصیت عباس بود تا جایى که در بین بسیارى از شرکا و همکاران وى مشهور و مقبول بود که ملاک در تضمین تعهدات تنها و تنها کلام او باشد.عباس انسانى به تمام معنا وطن پرست بود و باز بارها و بارها دوستان و نزدیکان او شاهد بوده اند که تا چه مرزى از احساساتش درگیر ایران بود، ساعتها خبر مىخواند، غصه مىخورد، اشک میریخت و دفاع میکرد و حتى بارها دیده بودیم حتى در مجامعى که یکپارچه منفى بافى میشد چگونه از سر دلسوزى و درد وطن دوستى همه را به داشتن نگاهى ملى و میهنى و امید به آینده ترغیب مى نمود بى آنکه جانب سیاستورزان را بگیرد.
خوب بهیاد دارم که در سال ٩٢ و چند هفته قبل از ربوده شدنش چگونه و علیرغم خطرى که تهدیدش میکرد به همراه عدهاى که موفق شده بود قانعشان کند که باید در تعیین سرنوشت کشور همچنان سهیم بود، و ناامیدى گناه بزرگیست و… به کنسولگرى ایران در دبى رفت و راى خود را براى رئیس جمهور منتخبت به صندوق انداخت.
در مورد شخص عباس سخن بسیار است و آن را وا مىگذارم براى مجالى دیگر و اگر به همین اندازه ناچار به بیان شدم بهخاطر اینهمه دروغ پراکنىهایى است که بد دلان براى مقاصد شوم سیاسى خود و درحالیکه با کس و یا کسان دیگرى سر دعوا دارند انسان بىگناه دیگرى را قربانى کردند.
در مورد این نمایش کریه و سرشار از تعفن دروغ و بد دلى، باید بگویم اگر چه مردم ما با این روشها و نمایشهاى ابلهانه از اعترافات قربانیان ناچار! آشنا هستند ولى توضیح مطالبى که در ذیل مى آید آنهم از زبان شاهدى که بیش از بیست سال همجوار با این قربانى مظلوم بوده است، شاید ارزش شنیدن داشته باشد.
فیلمى که خبرگزارى تسنیم و فارس و البته وابسته به سپاه پاسداران و به تبع آن سایتهاى بیمارى چون جهان نیوز آن را پخش کرده اند مربوط است به سال ١٣٧٢ یعنى شروع درگیریهاى سیاسى و جنگ قدرت بین دو جریان مسلط در حوزه سیاست داخلى ایران!
عباس آن سالها ٢۴ سال بیشتر نداشت و مانند هر جوان دیگرى دراین سن وسال طبیعتا جویاى نام و برخوردار از رویاهاى بزرگ بود و باز مانند هر جوان باهوش و با استعدادى که واهمهاى از بلند پروازى ندارد، براى آینده خود تلاش میکرد.
ارتباط دوستانه او با مهدى هاشمى که از دوران مدرسه و نوجوانى شروع شد و در دانشگاه و بعد از آن هم ادامه یافت، یکى از نقاطى بود که پیوسته براى دشمنان قسم خورده خانواده هاشمى رفسنجانى و براى فشار و تخریب موقعیت سیاسى آنان جذاب و قابل تامل بود. اشاره ام به دوره دوم ریاست جمهورى آقاى هاشمى و آغاز شکاف در مرکز قدرت سیاسى و اختلافات بین شخصیتهاى بالاى نظام ایران در منش و روش زندگى و سیاست ورزى و قدرتمدارى است.
عباس طعمه مناسبى بود براى متهم کردن مهدى هاشمی و در پى آن ضربه به این خاندان و جریان سیاسى آنها و بههمین دلیل او را در حالیکه ٢٣ سال سن داشت بازداشت کردند و حدود شش ماه طولانى زجر و شکنجه در سلول انفرادى را برایش رقم زدند، فشارهاى طاقتفرسایى که بارها او را تا مرز جنون کشاند، تنها براى اعتراف به گناهان ناکرده خود! چنانچه بعدها مى گفت بارها و سحرگاهان با داد و فریاد و ارعاب به سراغش در سلول میرفتند و با گفتن اینکه نوبت اعدام توست، قلم و کاغذ سفیدى به او مىدادند که آخرین وصیتاش را بنویسد.
تجربه شخصى خودم نیز دراینجا شنیدنىاست وقتى درهمان موقع و همراه عباس ربوده شدم و درحالیکه١٧ سال! بیش نداشتم و دوران نامزدى و تدارکات ازدواج را طى میکردیم، ناگهان سر از سلول انفرادى و اتاق بازجویى اوین درآوردم و البته تلاش بیشرمانه و بیمارگونهشان را وقتى مرا با چشمان بسته و ترسیده از آن شرایط مخوف در برابر عباس قرار دادند تا ابزارى براى تحقیر و شکستن او فراهم آید.
جالب اینکه درنهایت هم ارتباط عاطفى و پاک آن دوران ما را به عبارت سخیف رابطه نامشروع تغییر ماهیت داده و آن را عنوان یکى از جرمهاى ناکرده او وانمود ساختند!
ناگفته پیداست که تاب و تحمل یک جوان ٢٣ ساله در برابر آزار بازجویانى که بهقول خودشان با افتخار براى شکستن قربانى با یکدیگر رقابت میکردند، چقدر مى تواند باشد!
بههرحال او را در استیصال کامل مجبور ساختند در برابر دوربین و برخلاف آنچه که در برگههاى بازجویى اولیه خود( که بالغ بر٢٠٠٠ صفحه بود) به آنچه در برابرش گذاشتند اعتراف و اظهار ندامت کند درحالیکه به وضوح وحشت و آثار شکنجه در صورتش نمایان بود.
مهدی خزعلی» مدیر«انتشارات حیان» با شروع نمایشگاه کتاب و حذف این انتشارات از نمایشگاه کتاب امسال، طی نامهای به رئیس جمهور نسبت به ادامه روند حذف و سانسور درنمایشگاه کتاب تذکر داده است. خزعلی در قسمتی از این نامه نوشته است: «ما رای سبزمان را دادیم تا به گل بنفشه بنشیند، میگویید: حصر و حبس دراختیار شما نیست! باشد، حرفی نیست، اما اگر اختیار دبیر کتابخانه و یا غرفهای درنمایشگاه کتاب را هم ندارید، استعفا دهید و امید مردم را ناامید نکنید، نکند جناح حاکم به دست شما سر امید را ببرد و مردم را از مطالبه حقوق حقه خویش باز دارد.» خزعلی در اقدامی جالب، یکی از رونوشتهای این نامه را تقدیم به «خدا به عنوان تنها مرجع رسیدگی کننده» کرده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران
جناب آقای حسن روحانی
با سلام و اهدای تحیّت
ضمن تبریک میلاد امیرمومنان علیابن ابیطالب(علیه السلام) چند سطری از ظلمی که بر موسسه فرهنگی انتشاراتی حیّان و موسسه فرهنگی انتشاراتی اباصالح(عج) در دوران کوتاه دولت شما شده است، مینگارم، نه برای رفع ظلم، که می دانم نه میتوانید و نه به آن اهتمام دارید! فقط برای این که مردم امید واهی به حضرتعالی نبندند و بدانند که باید دست همت بر کمر خویش گرفته و بایستند و از جناب سرهنگ و آدمهای امنیتی وابسته آبی گرم نمیشود!
میدانم که شما حتی نتوانستید دبیر کتابخانههای عمومی را به رای خویش انتخاب کنید و بلافاصله تسلیم جناح حاکم شدید و هنوز حکم دبیرخشک نشده او را با گزینه جناح حاکم عوض کردید!
این سطور را برای تاریخ مینگارم، درپاسخ مردمی که به ندای ما زندانیان دربند به صحنه آمدند و شما را انتخاب کردند، همیشه گفتهام که ما ناگزیریم که ازسبد جنتی کسی را انتخاب کنیم و۲۴ خرداد مانوری بود برحضورمان که اراده ملت میتواند نفر ششم را ظرف ۴۸ ساعت برنده کند! و دولت یازدهم از نظر من دریچهای در سلول انفرادی ماست که کمی هوای تازه از راهروهای پر پیچ و خم زندان به درون سلول بیاید و بس…!
جناب روحانی
سال گذشته حیّان و اباصالح را به سبک و سیاق دولت اختلاس از شرکت درنمایشگاه بینالمللی و تمامی نمایشگاههای استانی بدون هیچ دلیلی محروم کردند و وزیر ارشاد شما به دروغ گفت: «هیچ ناشری محروم نشده است!»
در پیگیریهای مکرر گفتند که: «وزیر ارشاد، معاونت فرهنگی و مدیرکل کتاب و کتابخوانی مکرر با اداره کل سیاسی وزارت اطلاعات دولت شما جلسه داشته اند و ظاهراً حضرات لجبازی کرده و مانع فعالیت این دو موسسه هستند و حتی ترسیدند که برگهای مکتوب از این محرومیت به ما بدهند!»
من خسارات ممانعت از فعالیت این دو انتشارات و دو نشریه کتاب سفید و کتاب شناسی علوم پزشکی را متوجه دولت جمهوری اسلامی دانسته و تا تآدیه خسارات از پای نخواهم نشست، حتی شکایت به مراجع ذیصلاح بینالمللی خواهم برد، چون امیدی به قوه قضاییه ندارم.
جناب رئیس جمهور؛
امسال برای نمایشگاه ثبت نام کردیم و وجه واریز شد وغرفه هم مشخص و مهیا شد، روز گذشته از ارشاد تماس گرفتهاند که غرفه حیان را لغو کنید!! واین دستور از ناحیه اداره کل سیاسی وزارت اطلاعات شما به حراست ارشاد و به اداره کل کتاب و کتابخوانی ابلاغ شده است، اگرغرفه متناسب به حیان و اباصالح اختصاص دادید که درغرفه خویش میزبان اهل قلم و ادب خواهم بود، وگرنه درمیدان اصلی مصلی با پرچمی در دست می ایستم و حقوق شهروندی ام را فریاد خواهم کرد.
اما بدانید دور بعد به یک امنیتی رای نخواهم داد حتی از ترس یک سرهنگ..! لااقل تکلیفم با سرهنگ روشن است، میگویم حکومت نظامی است، اما شما با پنبه سر ما را میبرید..!
ما رای سبزمان را دادیم تا به گل بنفشه بنشیند، میگویید: حصر و حبس دراختیار شما نیست! باشد، حرفی نیست، اما اگر اختیار دبیر کتابخانه و یا غرفهای درنمایشگاه کتاب را هم ندارید، استعفا دهید و امید مردم را ناامید نکنید، نکند جناح حاکم به دست شما سر امید را ببرد و مردم را از مطالبه حقوق حقه خویش باز دارد.
والسلام علی من اتبع الهدی
دکتر مهدی خزعلی
دهم اردیبهشت
کامنتی از یک وبلاگ دیگر:
کاسب الله یزدی در جواب روحانی گفته اگر مجریه به اسلام نه بگوید اسلام به مجریه نه میگوید. اینجا جمهوری اسلامی است اگر مردم چیزی بخواهند که خلاف اسلام باشد امکان پذیر نیست مثلا اگر مردم حجاب نخواهند، بی حجابی در جمهوری اسلامی امکان پذیر نیست. امروز خواندم یک نماینده شورای شهر گفته که اگر هر کس بخواهد اسلام را بر اساس برداشت شخصی اجرا کند میشود سعید امامی. این جمله بسیار دقیق و کامل است. میخواهم اینجا در مورد این موضوع چند جمله از باب درد دل شخصی بنویسم امید آنکه دلقک عزیز نیز چند جملهای بنگارند. آیا اسلام فقط حجاب و اپیلاسیون است؟ فقر و بیکاری، بیضهٔ اسلام این اشخاص را به درد نمیآورد؟ آیا تا بحال شنیدهاید که یک آخوند به شیر خوارگاه یا یتیم خانه برود. مگر علی شبها به خانه یتیمان نمیرفت؟ آیا شنیدهاید که یک آخوند در روز درخت کاری شرکت کند؟ مگر علی در مدینه نخلستان نکاشت؟ آیا دیدهاید که یک آخوند به خودسوزیهای کارگران توجه کند؟ آیا شنیده اید یک آخوند به دزدیهای میلیاردی اعتراض کند؟ آیا شنیدهاید یک آخوند به معضل دختران فراری توجه کند؟ فوتبالیستهای ما به یتیم خانهها میروند و عکس میگیرند. علی کریمی بیخود محبوب دلها نیست. آری تار موی زنان محل کاسبی برای اینان شده است. فکر میکنم کاسب الله بیشتر از آیت الله برازنده ایشان است.
شناسهٔ کامن گذار و آدرس نوشته:
شیرین (http://dalghakirani.blogspot.com/2015/04/blog-post_11.html?showComment=1430493964308#c6729519006552511931)
انسان مدرن چه کسیست؟
********************
انسان مدرن لزومأ آن شخصی نیست که با کت شلوار و کراوات در اجتماع ظاهر میشود٠
انسان مدرن آن کسیست که بعد از قرنها و هزاره ها تسلط دین ، و دست و پا زدن در جهل و تاریکی و راه بجایی نبردن ، عقل را تعطیل کردن و هوش را خوار شمردن ، بیدار شد و دست مابعدالطبیعه را از زندگی خصوصی مردم کوتاه کرد٠٠٠٠ این است یک انسان مدرن ٠(بهرام مشیری)
روز کارگر در ايران، به گمان ما و به پيشنهاد ما روز کشته شدن کارگري به اسم ستار بهشتي به دست مـآموران نظام نامقدس است
******
جايزه واسيل استوس به ستار بهشتي رسيد
بي بي سي
انجمن قلم نيوانگلند آمريکا جايزه «واسيل استوس» براي آزادي در نوشتن را به ستار بهشتي اهداء کرد. آقاي بهشتي کارگر وبلاگ نويسي بود که دو سال و نيم پيش در ايران بازداشت و به دليل فعاليت در شبکه اجتماعي، به “اقدام عليه امنيت ملي” متهم شد. اما او در زندان جانش را از دست داد.
آقای علی مطهری به مناسبت سالگردپدرش مطالبی گفته که پدرش نگذاشته آقای لاهوتی رامسول کمیته ها بگذارند وآقای مهدوی کنی راگذاشته اندوپدرش نگذاشته مادر رضایی ها دربهشت زهرا پیام شهدای نهضت را بخواند ودوموردمذکوررا جلوگیری نفوذ مجاهدین خلق دانسته است .واز طرفی مجاهدین راکشته شدگان ونه شهید )دانسته است .من به ایشان توصیه میکنم چند جلسه نزد مجاهد نستوه لطف الله میثمی برود ویادبگیرد مسایل را اینگونه تحلیل نکند وبداند این موارد نقاط ضعف پدرش بوده وشروع انحصار طلبی که خود وی درشیراز میوه اش رامیل میفرماید وجالب است که ببیند امام جمعه شیراز درکنار آقای روحانی /که فرمان برخوردباحمله کنندگان به اورا صادرکرده/نشسته وبه ریش وی میخندند!.…
سلام و درود
” ساختار تاریخ آیندۀ انسان مدیون نویسندگان و فیلمسازان علمی- تخیلی ست ”
انسان، تنها موجودی است در این کرۀ خاکی که با دارا بودن سه قوۀ تخیّل ، کنجکاوی و خلاقیّت توانسته بسیاری از توانایی ها را بدست آورد و احتیاجات خود را برآورده سازد و همچنان نیز به پیش میرود. مهمترین عاملی که نقش موتور محرک را برای انسان داشته، قوۀ تخیل بی پایان وی بوده که در گسترش و باروری حس کنجکاوی سیری ناپذیر انسان نیز کمک بسزایی کرده.احتیاج انسان در برآوردن نیازهای شخصی و اجتماع پیرامون خود و غلبه بر مشکلات، در کنار کنجکاوی ذاتی وی و با بهره گیری از قوۀ تخیل باعث تحریک قوۀ ابتکار و خلاقیت وی شده که همین امر سبب شکوفایی و پیشرفت در عرصۀ علوم مختلف بوده.
این تخیلات است که علم را بارور میکند.موتور راه انداز علم،وجود تخیلات در انسان است.بدون قوۀ تخیل انسان قادر به هیچ پیشرفت علمی نیست.در تاریخ اگر جستجو کنیم به وضوح رد پای افرادی را می یابیم که تخیلات آنها باعث پیشرفت های چشمگیر و راه گشای دیگر محققین و دانشمندان بوده. در گذشته که خبری از فیلم و سینما نبود، نویسندگان و هنرمندان و دانشمندانی پا به عرصۀ این جهان گذاشتند که تنها تفاوت اصلی آنها با دیگران، تخیلات آنها بود که نسبت به دیگران بسیار قویتر بود. اولین گام را در پیشرفت های مهم انسان، نویسندگانی برداشتند که در قالب ادبیات علمی – تخیلی، اثر ادبی خود را به جامعۀ جهانی ارائه میکردند. حقیقت اینست که ادبیات علمی- تخیلی در ساختار تاریخ آینده، نقش بسیار مهمی داشته. بسیاری از اختراعات و اکتشافات ابتدا در ادبیات علمی – تخیلی خود را نشان داده اند و سپس در دنیای واقعی ظاهر شده اند.شاید بتوان گفت که همۀ پیشرفتهای علمی در دنیا از تخیلات نامتناهی انسانی سرچشمه گرفته.
افرادی که وجود آنها تأثیری مستقیم و یا غیر مستقیم در بسیاری از پیشرفتهای امروز بشر داشته:
لئوناردو داوینچی از ایتالیا ، ژول ورن از فرانسه ، هربرت جرج ولز از انگلستان، کارل چاپک از جمهوری چک ، آرتور سی کلارک از انگلستان، آیزاک آسیموف از روسیه، رابرت آنسون هاین لاین از آمریکا ، جاناتان سویفت از ایرلند.
با ورود به قرن بیستم و پیشرفت صنعت فیلمسازی، بسیاری از فیلم سازان که در ضمینۀ علمی – تخیلی فعالیت میکردند و یا همچنان فعال هستند نیز به نویسندگان علمی – تخیلی ملحق شدند.
افرادی همچون : جیمز وال ، استنلی کوبریک ، رابرت زِمِکیس ، ریدلی اسکات ، استیون اسپیلبرگ ، جیمز کامرون ، برادران واچوفسکی و …
وجود نویسندگان و فیلمسازان علمی – تخیلی منبع اصلی الهام در محققین و دانشمندان برای حل ناشناخته های موجود در بسیاری از علوم دنیای کنونی ست و بدون کمک آنها شاید امروز و به این سرعت در عرصۀ تمامی علوم پیشرفتی حاصل نمیشد.
این همکاری همچنان ادامه دارد و براستی که” ساختار تاریخ آیندۀ انسان مدیون نویسندگان و فیلمسازان علمی- تخیلی ست.”
آفرین.عجب تیتری…آقای نوری زاد خودتان تیتر را زدید؟ “شاه نرفت.محمدرضا پهلوی رفت”
—————-
سلام دوست گرامی
این تیتر را از جایی برداشته ام. از خودم نیست. اما واقعیت آشکاری در خود نهفته دارد.
با احترام
آقایان سید مرضی و مصلح، با سلام گرام، شمایان گاه با پا فشاری بسیار برای خرافیترین چیزهایی دینی، به جدل پایان ناپذیر و ارائهی خروار خروار اسناد و توسل به منطق و برهان و حجت و علم، روی میآورید تا در مقام دفاع، اثبات کرده باشید حق به جانب شماست. حالا که یک مقام حکومتی یعنی معاون سیاسی استاندار تهران ، آقای سید شهاب ٔالدین چاوشی میگوید:
۹۰ درصد جوانان ما، امروز به واسطه رفتارهای سیاسی ما از اسلام فاصله گرفتهاند، ما نمیتوانیم حرفهایی را بزنیم که عده خاصی آنها را بپسندند.
شماها هنوز میخواهید همین راه را بروید و تصور میفرمائید خواننده را به ایمان به همین تئوریهای مذهبی بر میگردانید که در مقام عمل،همین تئوریهای مذهبی ملت و مملکتی را به این روز سیاه و فلاکت بار رسانده؟ وقت آن نرسیده که دین و باور خود را برای خود نگاه دارید و مثل خیلیها به ریشهها و عللی بپردازد که این اوضاع فاجعه بار را برای ایران و ایرانی رقم زده، یعنی به ریشه یابی عوامل فجایع اجتماعی، اقتصادی ، سیاسی و اخلاقی بپردازید که ایران و ایرانی تا لبهٔ پرتگاه سقوط کشانده؟
درود و سلام
جناب نوید
با تشکر از تذکر شما ،نکاتی بعرض می رسد:
1- ما اجمالا منکر این نیستیم که برخی عملکردهای سیاسی اجتماعی اقتصادی سیاست گذاران و مجریان جمهوری اسلامی سبب رویگردانی برخی از جوانان از دین اسلام شده است و من شخصا از این جهت متاسف و در رنجم و در عین حال بجد با نقد و انقادهای منطقی به رخدادهای جامعه باور دارم،مساله اما در مورد میزان آمار این مطلب است ،من این خبر را پیش از کامنت شما دیدم ،البته ظاهر آن تکان دهنده است ،اما در مساله آمار دهی در مقولات اجتماعی نمی شود تنها با استناد به حدس و گمان یک رجل سیاسی که تابع برداشت های خاص اوست ،اقدام به صدور احکام جزمی نمود ،و در مقولات اجتماعی قاعده این است که ارزیابی های آماری متکی بر آمار گیری های علمی و میدانی و عمومی باشد نه گمانها و حدس و تخمین های ناشی از برداشت های خاص ،خواهید گفت من دوستانم و اطرافیانم را و هرکس را که می بینم چنین است ،پاسخ این است که باز این ارزیابی محدود و باصطلاح متکی بر استقراء های ناقص است ،درست مثل اینکه کسی بخواهد با اتکاء به نظرات و کامنت های این سایت که آزاد است و غالبا حداکثر دویست نفری از یک رویه ضد دین یا مخالف دین یا برگشته از دین یا شاک در دین حمایت می کنند ،بخواهد بگوید اکثریت مردم ایران بسبب نارضایتی از عملکردهای کارگزاران جمهوری اسلامی از اکثریت مسلمان بودن به مثلا اقلیت مسلمان تحول یافته اند ،بنظرم این ارزیابی غیر واقع بینانه و نوعی توهم یا شانتاژ تبلیغاتی و تقویت روحیه فردیست.
2-در مورد پافشاری بر مسائل عقیدتی ،هم باید بگویم بهرحال ما بلحاظ متدین بودن و تخصص و کارشناسی دینی هم به دین اسلام علاقه داریم و آنرا حق میدانیم ،و هم بلحاظ تکلیف دینی که ناشی از تعلیمات داخل دینی است احساس مسولیت داریم که در برابر هجوم های ناجوانمردانه و دروغ و تهمت زنی ها و توهین ها به ساحت اصل دین بایستیم، اگر منطق شما درست باشد در طول تاریخ می بایستی انبیاء الهی بخاطر انکار و تکذیب برخی از مردم دست از دعوت و پایداری خود بر می داشتند و آنهمه شداید و تمسخرها و توهین ها و شکنجه و قتل ها را تحمل نمی کردند در حالیکه چنین نیست. حال این رویکرد ما خوشایند کسی باشد یا نباشد ،طبیعی است که کسانی که با دین مخالف اند یعنی یا اصلا از قبل متدین نبوده اند و تحقیقی در دین اسلام نکرده اند ،یا در اثر تبلیغات نادرست و اطلاعات ناقص ،باشتباه افتاده و از اصل دین برگشته اند ،از اصرار و پایداری ما ناراحت و ناراضی باشند ،اما سوال این است که مگر ما با پاسخ ها یا بحث های خود می خواهیم کسی را مجبور به قبول سخن خود کنیم؟ یا اصلا امکان اجبار در دین وجود دارد؟ بحث این است که تشخیص ما این است که جوهر دین از ناروائی ها بری است و برخی متدینان اگر عملکرد سوء و نا عادلانه و غیر منطبق بر اسلام داشته اند دلیل نمی شود که کسانی بخواهند از اصل دین رویگردن شوند ،یا بخواهند به آن جسارت کنند.حال انان چه این منطق ما را قبول داشته باشند یا نداشته باشند ما بوظیفه خود عمل می کنیم ،سوال این است که اینجا فضائی آزاد است و هرکس می تواند از آزادی بیان استفاده کرده و نقطه نظرهای خود را بیان کند ،پس نگرانی از چیست؟در اینجا کسی جای کسی را تنگ نمی کند و هیچکس نمی تواند کسی را اجبار به خواندن مطالب خود کند ،هرکس خواست می نویسد و هرکس خواست می خواند و هرکس خواست پاسخ می دهد با رعایت ادب و احترام به حقوق و عقائد شخصی افراد ،بنابر این روی این منطق اصلا تعیین تکلیف کردن برای دیگران روی این منطقی که شما بیان کردید و مثلا با استناد به سخن یک مسوول اینرا بگویید ،بنظرم توقع نابجایی است.
3- اینکه بر ضرورت ریشه یابی و علل یابی مشکلات اجتماعی تاکید می گذارید مورد قبول و موافقت ما هم هست و ما نیز در مواردی که درست میدانیم اظهار نظراتی داشته و داریم ،اما مفهوم این ضرورت این نیست که همه ارزیابی ها یکسان باشد و همه در فهم مسائل اجتماعی در یک خط واحد باشند و مثل هم بیندیشند ،و طبیعی است که دیدگاهها متفاوت باشد ،چنانکه ریشه یابی مسائل اجتماعی هم بنظر ما منافاتی ندارد با این که کسی روی وظیفه دینی که برای خود تعریف کرده است به وظایف خود در برابر امواج تبلیغات ناروا و دروغ و تهمت به ساحت دین اسلام و قرآن هم عمل کند.بنابر این شما متوقع نباشید که چون دیدگاه شما مثلا غیر دینی است یا درک شما از ضرورت دفاع از اصل دین با کسانی متفاوت است حتما آن کسان هم با ارزیابی شما از مسائل اجتماعی موافق باشند.
موفق باشید
آقای سید مرتضی گرامی، با سلام، من یک دعوت عام را مطرح کردم با حفظ احترام به باور و اعتقاد هر کس و چون خطابم به شما دو نفر آقایان بود گفتم دین و باور خود را برای خود نگاه دارید، اما ضرورتی بس بنیادی تر هست که هست و نیست ما را دارد میبلعد. میگویم خانه ما، ایران ما دارد میسوزد، شعلهٔ آتش زبان سطل آب را میشناسد و نه کی سطل آب را روی آن میپاشد، خداباور میپاشد یا خداناباور. از قضا کبریت دست کسی است که عاشق آتش زدن است و اسمش هم ولایت مطلقهٔ فقیه هست. شما بجای اینکه با زبان این مست مطلقه او را بنا به ضرورتی که به شما اولی تر است خطاب کنید، عملا سطلی بدست نمیگیری و در حین لهیب سر به فلک کشیدهٔ شعلههای آتش هستی سوز، موعظه میکنی که دینی را مشناسی که کبریتی به دست چنین کسی نمیدهد.
به شما و جناب مصلح اولی تر از آقای نوریزاد نیست که دائم فریاد خود را روی سر امثال مکارم شیرازی و نوری همدانی و مصباح یزدی بلند و بلندتر کنید تا مگر این پاهای رسیده بر لب گور، نیم نگاهی به اوضاع فلاکت بار مردمی کنند که همهٔ عمر نان مفت و مجانی در سفرهٔ آنان گذاشته اند اما آنان به جای ذرهای نمک شناسی، دست بسته در خدمت ضالمی مطلقه از هیچ چاپلوسی به درگاه او دریغ نمیکند و لحظهای زراندوزی را با جان و مال و آبرو و ناموس مردم معاوضه نمیکنند؟
جناب نوید گرامی آزموده را آزمودن خطاست بنده این دو بزرگوار را به کار عملی دعوت نمودم و ما یوس گشتم ازروحانی جماعت فقط حرف بطلبید مثنوی هفتاد من تحویل خواهند داد ولی کار عملی دریغ . با احترام .
الاغ گفت : علف آبی ست..!
گرگ گفت : نه سبز است .
رفتند پیش سلطان جنگل و ماجرای اختلاف خود را گفتند.
شیر گفت : گرگ را زندانی کنید
گرگ گفت: مگر علف سبز نیست ؟!
شیر گفت : سبزه ! ولی دلیل زندان تو، بحث کردنت با الاغه..!!
جناب سید مرتضی
1- بعضی از عملکردها نه بلکه تمامی عملکردها اعم از سیاسی و اقتصادی و ….. فاجعه بار میباشد
2-کلمه سیاستگذاران و مجریان را برای ماله کشی استفاده نکنید چرا که تمامی اجزاء حکومتنی در دست آخوند یا شبه آخوند میباشد واینان چیزی به نام سیاست حالیشان نیست بنابراین ملت را ببو فرض نکنید و آدرس غلط ندهید شهمات داشته باشید و بجای سیاستمداران نام آخوند را بیان فرمایید
3- جمله امروز بعضی از جوانان رویگردان از اسلام شده اند هم باز به کوچه علی چپ زدن است امروز 95 در صد از جوانان از مرحله رویگردانی و دین گریزی عبور کرده و از مرحمت عملکرد آخوندهای دجال به مرز دین ستیزی رسیده اند
4- کلمه رویگردانی از اسلام برای ما نسلی که با حماقتمان فردی تحصیلکرده و متشخص متمدن را برداشته و افرادی که ذره ای از تمدن ومدنیت را ندیده بوده با هیبت ریش وپشم که گاها
ماهها دوش حمام هم نگرفته بودند را از پستو خانه های حوزه بیرون آورده و بر کرسی حکومت نشاندیم زیبنده تراست تا جوانان اگاه وباخرد امروز ایران مورد ادعای پوچ و واهی شما
4- اگر کسانی که مرام و عقاید شما را در این سایت قبول ندارند که تعدادشان به قول شما دوست نفر میباشند وشما آن را ملاک ارزیابی جامعه نمیدانید خوب جناب پرفسور > متاسفانه تعداد شما حامیان این طرز تفکر که به عدد انگشتان یک دست هم که نیمرسد شما با چه منطق و رویی افراد این جامعه را همراه خودتان میدانید ؟ !
5 و درپایان اینکه شماها دغدغه دین ندارید . چراکه دین یک مورد قلبی است و نیاز به مدعیان بیکار و تن پرور به نام آخوند ندارد . شما دغدغه برچیده شدن نان مفت از سفره دجالی که به دست افراد نا آگاه جامعه تهیه و به نام خمس و زکات و سهم امام و…… پیشکش می شود را دارید
” فرق این حکومت با جمهوریهای دیگر خود معجزه است”
برادران سید مرتضی و مصلح، جگرم اتش میگیرد هر وقت مظلومیت شما را در این بحثهای بیهوده میبیبینم.
چرا آنقدر خود را خسته میکنید ای مومنان بهشتی؟ در جهت اثبات معجزه ی قرآن، اینان را فقط به یک سخنرانی برادر آیتالله آقای مصباح یزدی بسپارید!!! اگر هم ضدّ انقلابهایی چون مهرداد و نوید و ناشناس و .. نفهمیدند، خوب مانند باقی ۷۵ میلیون جاهلان ایرانی دیگر از اتش غصه در جهنم این دنیا خواهند پوکید. خود را بیش از این خسته نکنید آدرس معجزه این جاست: https://www.youtube.com/watch?v=KO9G5bdo2G4
نوید جان . کارد که دسته خودش را نمی برد . آخوند جماعت با بیان همین صغرا کبری چیدن ها ارتزاق می کند . شما در میان صدها هزار آخوندی که مردم جاهل نان مفت در سفره اینان میگذارند چند نفر را سراغ داری که همچون یک صنعتگر . پزشک . رفتگر ..کارگر و یا کشاورز کار کنند و نان از دسترنج خویش در سفره خانواده بگذارند حداکثر کاری که اینان میکنند نشستن ونوشتن این داستانها به اسم حدیث و روایت انهم گلچین شده از داستان سرایی های تن پروران گذشته شان است اینان ارتزاقشان با همین بده بستانها می باشد . شاید نقل این مورد خالی ازلطف نباشد 15 سال پیش با برادرم که از مریدان جاهل همین اقایان میباشد آخوندی را در چهارراه ولیعصر تهران علیرغم مخالفت و اکراه من حماقت نهادینه شده در وجود او سوار کردیم. در اواسط مسیربرادر من به او گفت که این در گیری ها و دو دستگی ها در بین روحانیت به اسم روحانیت مبارز و اصولگرا و جامعه انقلابی و مسلمان امروز چرا وجود دارد؟ وکلی از این چرندیات را که من هم به اجبار شاهدش بودم اون آخوند به برادر من گفت با با جون تو دراین سن چقدر عصبانی وحساس هستی . هر حکومتی برا ی خودش روشی دارد رضا شاه روشی سنتی داشت و اصرار بر سنت و ایرانیت می ورزید . حکومتش تمام شد و پسرش که آمد روش صنعتی را برگزید و کل ایران را صنعتی کرد حکومت او هم تمام شد نوبت به ما رسیده و روش ما هم صحبتی میباشد میبینی که همه فقط حرف میزنیم از بالاترین مرجع مملکت به همراه امام جمعه ها و رئیس جمهور و وزیر ووکیل و صدها هزار آخوند فقط صحبت میکنیم چون چیزی برای عرضه نداریم . پس یادتان باشد که از سه سیستم حکومتی شامل ( سنتی . صنعتی . صحبتی ) دوتا منقرض شدند فعلا با حکومت صحبتی سر و کار دارید چند مدتی دیگر تحمل کنید این رژیم صحبتی هم منقرض خواهد شد . بالاخره نوید جان آز آخوند جماعت بجز مغلطه و سخنان موهوم خدمت دیگری عاید جامعه بشری نخواهد شد . چرا که تا جهالت هست آخوند خر سواری را بر پیاده روی ترجیح می دهد
به امید روزی که جهالت و خرافات تحت لوای دین و مذهب از این جامعه رخت بر بندد
سلام به یاور مظلومان و جانبازان
کسانیکه منتظر مجازات دو مامور عربستانی متجاوز هستند ،صحبتهای نماینده ولی فقیه و ریس سازمان حج در روزنامه های ایران و خارج بازتاب داشت که ماموران عربستانی قصد تجاوز داشتند ولی دو نوجوان ایرانی با شجاعت مانع شده و در دیدار حضوری هم گفته اند تجاوزی در کار نبوده ،ضمنا یکی از نمایندگان هم گفته که جلسه ای در مجلس با حضور مسئولین حج برگزار گردیده و گفتند تجاوز نبوده بلکه میخواسته تجاوز کنند که سروصدا کردند و اتفاقی نیافتاده. حال با این همه اظهارات اینچنینی اگر دولت ایران و خانواده های دو جوان شکایتی مطرح کنند حتی اگر دولت عربستان هم شاکی باشد اون دو مامور فقط کافی است همین اظهارات رسمی مقامات ایرنی را در دادگاه جهت رد اتهام تجاوز ارائه نمایند کافی است برای برائت و چون آن مامورین وظیفه بازرسی بدنی داشته اند هر اقدامی را از جانب آنها توجیه میکند فقط میماند اصل تجاوز که این مسئولین باهوش ما با دفاع مستدلی که از دو مامور کردند صد در صد رد میشود ،نتیجه امر از الان مشخص است
تو پست خاوران نوشتم که 1400سال وخورده ایه که درعمل چیزی ازاسلام عایدبشریت نشده که هیچ بلکه خودمسبب بلایاوفجایع بی شماری نیزبوده.یعنی کسی هست مخالف این موضوع باشد؟
گفتیم کاری به درست یانادرست بودن اعتقادات مسلمین وفرقه های بیشماران نداریم.اون چیزی که اتفاق افتاده راگوشزدکردم.اما دوست عزیزمون اقامصلح درجواب بحث تمام شده ارث ومیراث راوسط کشیدندکه بی ربط بود(البته اون مشکل ماهم به خوبی و خوشی حل شد)مومن ارث ومیراث من چه ربطی به موضوع داشت؟شمااگرمخالف نوشته من هستیدبسم الله این گوی واین میدان.موضوع راتفسیرکنید.اول متن راخوب بخوانیدسپس اگرنظری داریدبفرمایید.
جناب عباس آقا سلام
عرض من اين بود كه اگر شما اينقدر اسلام شناس ناب هستي چرا پدرت وبرادران وخواهرانت حرف تورا قبول نداشتند وتورا غيرمسلمان دانسته وازارث شما را ادعاي محروميت داشتند. اين از اين.
واماشما دراول ورودتان به اين سايت يك كلمه حرف درست حسابي برادعاهايت كه” تشيع ساخته وپرداخته كليني وصدوق ومجلسي است” نداشته ايدتاحالا يك مدرك مستندبرادعايتان ارائه نداده ايد. وباجناب مجتبي يادش بخير واردبحث شديد همه حرفهايت را باسند ومنبع اصيل ،پنبه كرد ودرآخرديد شما منطق بحث كردن را متوجه نيستيد. وما هم بارها براين ادعاي موهومت دليل وسندخواسته ايم وشما بيراهه زده ايد وديگرشمارا قابل بحث كردن نمي دانيم
بهتراست به همان ارشد ودكتراي شيعه شناسي موهومت دلخوش كنيد. خيلي وقت است ما بشما اين گوي واين ميدان رگفته ايم ولي شما فراررا برقرار ترجيح داده ايد.والسلام.
مصلح
سلام.هرشخصی ازاداست حرف مرا قبول یا ردکند.حالا برادرم یا شما مرا مسلم یاغیرمسلم بدانیدیاندانیدمهم نیست.شما بازهم حاشیه رفتید.به همان نوشته ام اگرپاسخی دارید بفرمایید.اینکه نتیجه 1400سال اسلام ومسلمان بودن وزنه شرارت وبدبختیش به حسنات ان میچربدکه حرف همگان ست.تقریبا.حالا شما بادلایلی عکس این راثابت کنید.
برای چندمین بارشمابه تحصیلات من گیرداده اید.وبرای چندمین باراشاره بکنم.من کارشناس تربیت بدنی وعلوم ورزشی دانشگاه تهران1372-ارشدتربیت بدنی دانشگاه تبریز1378-ارشدتاریخ تشیع پیام نور1388-ودانشجوی دکترای تاریخ اسلام 1392؟؟؟میباشم.تمامی این سه مقطع هم بخاطرعلاقه ام انتخاب رشته کرده ام.حالا این وسط شما چراناراحت هستیدنمی دانم.هرکس تاریخ اسلام یاشیعه میخواندبایست شیعه باشد؟البته این مشکل رادرطول تحصیل داشتم .وباجناب دکتر؟ درارشدودکتر؟دردکترا چالش اساسی داشته ایم.به هرحال زیادمهم نیست تحصیلات من چه سطحی باشدشما به متن توجه کنید.
سوم اینکه من جایی ننوشته ام شیعه ساخته پرداخته کلینی وامثال اوهستند.نوشته بودم شیخ کلینی وشیخ صدوق پسر وامثال اینها درسرپاماندن وتداوم تشیع دربعدازغیبت کبری خیلی خیلی موثربودند.اینهاوبرخی دیگربودندکه باتالیف کتب شیعی وتبیین مبانی شیعه درحفظ وگسترش ان موثربودندو…درباره مجلسی پدروپسرهم نیازی به حرف زدن نیست.اوهام وخرافاتی که این دو بدان پایبندوتلاش دربسط ان داشتندارزش حرف زدن ندارد.
حالا شما یاهرشخصی برای تست معلومات من هرسوالی دراین زمینه دارید بسم اله.تابازهم سیه روی شودهرکه دراوغش باشد.
با سلام
نقل قول :جناب عبدالله یک کامنت گذاری بعربی در زیر فیلم سنگ سجیل کامنت زیر را نوشته بود بنظرم جالب آمد .شما که عربی ات خوب !
الغالي بدران för 4 månader sedan
كذب
حجارة سجيل كما ذكر بالقران هي مسومة اي محدده ومعدودة بدقه وكل حجر مخصص لهدفه ولايمكن ان يبقى له اثر
الموجود مع الغامدي هي منحوت حجري تاريخي مع عمل النحاتين يرمز لماحدث من هلاك لاهل الفيل بطريقه النحت الحجري
—————-
أقا مزدك شما اصل قضيه را رها كرده اي و آن تأييد كارشناسان و علماء آثار كشور مصر است
مگر 4 ميليون دلار پول از نظر شما مبلغ كمي است كه براي اين حجر سجيل توسط كارشناسان پيشنهاد شده بود
ولي صاحب و مالك آن حجر سجيل راضي به فروش نشد همانطور كه در فيلم شبكه ماهواره اي مصر توضيح داده شد
حالا نظر كارشناسان را رها كرده اي نظر يك كامنت گذار براي شما ارجحيت دارد
آقای عبد الله واقعا که ! شما دست ازاین سجیل بر نمیداری خداوکیلی خودت آن را ازنزدیک مشاهده کردی؟ برادرمن از این سنگ باران چرا فقط یک سنگ یافته شده نقش طیر و فیل چرا رویش حک شده حالا هر احمقی خر پول قیمت چهارمیلیون دلار بر آن بگذارد و احمق تر ازاو آن که این سنگ جعلی را به عنوان سنگ کشنده ابرهه خریداری کند چه چیز را ثابت میکند ؟ دیگر سنگ ها به بهشت باز گشت کردند یا جهنم ؟ یک کم عقل هم خوب چیزی است البته انواع و اقسام سنگ ها قیمت های متفاوت دارند که ظاهرا شما خودتان را متخصص سنگ شناس معرفی کردید آیا ازپادشاه عربستان خر پول تر سراغ دارید و یا خاندان آل سعود این ها هم که مسلمانند و از همه خر پول تر چرا این سنگ را آن ها نمیخرند که به معرض بازدید کننده گان خانه خدا قرار دهند تا این سنگ منقوش به طیر وفیل ! را ببینندوایمانشان بیشتر شود ؟ کمی فکر کنید و خواهشا دست ازسر کچل این سنگ بر دارید . با احترام .
آقا جان، آقا عبدالله جان، اگر چنین سندی به دست مسلمانان بود، تا میلیارد دلارش را فقط یک شاهزادهٔ سعودی خرج دعوت از صدها باستان شناس میکرد و دهها سمینار جهانی برگزار میکردند که بلکه چیزی را بتوانند اثبات کنند. دنبال معجزه میگردی؟ ۱۰ روز برو مشهد، روزی نیست که از این قیل و قالهای دکانداران دین نشنوی، حال آنکه آن بنده خدایی که آنجا زیر خاک است، هیچ حسی به حضرت ایشان کمک نکرد تا سمّ و انگور را یک جأ میل نفرمایند.
با سلام به آقای نوریزاد و شما، این موضوع پولهای کثیف برگ برنده و برّندهای ( به ذم نون) دست جناح روحانی بود تا با رو کردن آن از فشار حکومت در سایه مجتبی خامنهای که نافش به این پولهای کثیف بند بوده و هست کم کنند که زبان دخالت خشمگینانه و مضطرب پدر مجتبی از حلقوم مجلسیان کاسه لیس حکومت مجتبی و شخص قاضی القضات ویژه بیت پدر و بسر کار خود را کرد و روحانی میرود که با سرعتی بیشتر هم سرنوشت خاتمی شود. اگر به خود نیاید و وزیر کشور و تعداد زیادی استاندارهای محفلی امنیتی، که نمونهٔ بارز آن استاندار فارس است را جابجا نکند.
” ملیجک ”
1:34 ب.ظ / آوریل 30, 2015
” آخه ۱۲۴۰۰۰ تا ؟!!
نوح اینجا، زرتشت اینجا، عیسی اینجا، موسی اینجا، محمد اینجا،
یوسف و یونس و لوط و اسحاق و ابراهیم و . . . . . . . . . . . اینجا !
۱۲۴۰۰۰ پیامبر، همشون تو خاور میانه ؟!!
یعنی یکی نبود تو آلمان، سوئد، برزیل، نیوزلند . . . نیاز به هدایت داشته باشه؟
همش باید ماها رو هدایت میکردند ؟!!
البته نباید ناشکر و بی انصاف بود! دلیل اینکه ما داریم امروزه تو خاورمیانه در صلح
و آرامشو رفاه زندگی میکنیم، و غربیها اینقدر بدبخت و عقب مونده و خاک بر سرند،
همین هدایتهای پیامبران بوده دیگه 🙁
خدایا ما را از شر ایت ها و سایه هایت محفوظ بدار باقی را خود دانیم.
البته چون قاره امریکا و استرالیا هنوز کشف نشده بود خدا فکر کرده بیخودی وقتشو اونجاها تلف نکنه!
ملیجک گرامی در قالب شوخی انگشت بر حقیقتی مهم نهاده است. یک خوانندهٔ مبتدی تاریخ خیلی زود به این قضیه پی میبرد که آنچه بنام ادیان ابراهیمی نامیده میشود چیزی نیست مگر اساطیر قوم سامی (البته بیشتر از اینکه بحث نژادی باشد فرهنگ محدودهٔ جغرافیایی مد نظر است) یا ساکنین بین النهرین و سرزمینهایی که امروزه سوریه، لبنان، فلسطین و اردن نامیده میشوند.
اساطیر این منطقه از جهان در قالب ادیان سامی (ابراهیمی) تکرار شدهاند و شگفت انگیز اینکه این تکرار را دالّ بر حقانیت خود میدانند! این قضیه درست مانند به اینستکه سرخپوستان آمریکا تکرار یک افسانه در قبایل مختلف خویش را مدرک و سند صحت آن افسانهها بدانند. اصولا توحید و یکتا پرستی تنها از این منطقه سر برآورد. چون خاص فرهنگ دینی این منطقه بود. هرگاه یکتاپرستی از این حوزه تمدنی-فرهنگی خارج شد رنگ و بوی نخست خویش را از دست داد. مانند مسیحیت که ابتدا به تثلیث و سپس به ستودن قدیسان گروید یا ایرانیان که به اسم امامزاده و 14 معصوم، یکتا پرستی عربی/اسلامی را به کلی تغییر داد.
نياز به پيامبران از آن همه انسانهاست، و قرآن بر اين نكته تأكيد ميكند كه هر امتي پيامبري داشته است (إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشيراً وَ نَذيراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فيها نَذيرٌ.فاطر/24 هیچ امتی نبوده است الا اینکه هشدار دهنده و نبیی در آن بوده است) ; و اگر از پيامبران اقوامي سخن به ميان نيامده، اولا به معناي نداشتن هيچ پيام رساني در ميان آنان نيست و ثانيا اگر در قرآن از آنان نامي و نشاني ذكر نشده است به اين جهت است كه قرآن داستان برخي از پيامبران را ذكر ميكند نه همه پيامبران را، چنان كه ميگويد: (و لقد ارسلنا رسلا من قبلك منهم من قصصنا عليك و منهم من لم نقصص عليك )(1) “و مسلما پيش از تو فرستادگاني را روانه كرديم، ماجراي برخي از آنان را بر تو حكايت كرديم و برخي از ايشان را بر تو حكايت نكرديم .” پس اگر در قرآن از پيامبران مناطق ديگر ياد نكرده، دليل بر اين نيست كه آنها پيامبراني نداشته اند.
از سوي ديگر دايره رسالت اين پيامبران به گونه اي بوده است كه در حاشيه خود پرجمعيت ترين مخاطبان را زير پوشش قرار ميداده است . رشد كتابت و ويژگي ادبيات نوشتاري نسبت به پيامبران متأخر موجب ثبت پيامها و حفظ فرهنگ مكتوب آنها و جايگاه رسالت آنها شده است، در صورتي كه درباره بودا و كنفوسيوس و زرتشت چنين ثبت و ضبطي به روشني مانند يهوديت و مسيحيت مشاهده نمي شود; وگرنه بسياري از اينان به عنوان مصلح، دعوتگر به معنويت شناخته شده اند; و شايد آنان نيز پيامبران الهي بوده اند، ولي چون فاصله تاريخي آنها با دورانهاي بعدي بسيار است و فرهنگ دقيق كلمات و موضع آنان ثبت نشده، چنين گمان رفته است كه آنان پيامبر نبوده اند. البته اين نكته را نبايد فراموش كنيم كه هنوز مكان برخي از پيامبران ياد شده در قرآن به طور دقيق ذكر نشده و يا نام عربي شده آنان با نام معروف محلي آن تطبيق داده نشده تا بازتاب رسالت آنها معين گردد; مانند نوح، ادريس، و پيامبران عاد و ثمود كه درباره حوزه مأموريت آنها به شدت اختلاف است .
اين نكته را هم فراموش نكنيم كه در مناطقي چون چين، هند، ژاپن و مناطقي از آمريكا به دليل عدم ارتباط فرهنگ ها نوعي بريدگي تاريخي و فرهنگي فراهم بوده است و مطالب ديني رد و بدل نمي شده تا معلوم شود در آن حوزه ها چه ميگذشته و در آن مناطق پيامبران با چه موضعي و جايگاهي سخن گفته اند.
یاد آور می شود مسائل و معارف دینی را باید آزادانه (بتعبیر کورس در یک کره وهمی غیر متاثر ) و عمیق بررسی کرد و از جوک و امور سطحی زود متاثر نشد.
وای که این سید چقدر ازخودراضیه.خیال می کنه همه مثل خود///////.بابا ماهم عقل داریم این ///////// چیه بخورد خواننده میدی.یعنی عربستان از چین بیشتر جمعیت داشته که نوشتی دایره رسالت پیغمبرای عرب جوری بوده که درحاشیه خود پرجمعیت ترین مخاطبا رو پوشش بده .بابا تو دیگه کی هستی فقط می خای حرف بزنی هرچی شد شد انگارعقل مارو خرگاز زده که این شروورارو تحویل ما میدی.این که میگی فاصله تاریخ پیغمبرای چین و هند زیاد بوده دیگه چیه.باباجون یه دفعه بگو نمی دونم چی میشه //////// .راست راستی که آخوندجماعت………….
آقا سید مرتضی عزیز، درود و اما حالا بیا و درستش کن. فرض کنیم طبق نظر شما خدا برای هر امّتی پیامبری یا پیامبرانی فرستاده و چون قرآن گفته اسم برخی را گفتیم و اسم برخی را نگفتیم، آیا اسم آن پیامبران سایر امتها که خدا اسم آنها را به پیامبر نگفته ولی گفته که فرستاده، نباید در جایی از تاریخ مثلا چین، روم، فرانسه، رومانی، روسیه، شیلی، ایران، ژاپن، آلمان، و..و.. اسمی از پیامبری که خدا برای این کشورها ( امت ها) فرستاده قید شده باشد؟ نمیشه که تاریخ همهٔ این کشورها دست به یکی کرده باشند تا هیچکدامشان اسمی از پیامبری که خدا برای آن کشورها فرستاده نبرند تا حرف خدا در قرآن که نخیر برای شما هم فرستادم، غلط از آب در آید؟ شاید بگویید زمانی که خدا برای هر امتی پیامبری فرستاده مربوط به چنان گذشتههای تاریخی دوری است که اصلا امکان ندارد معلوم کرد در کجاهای کرهٔ خاکی امتی بوده و پیامبری داشته، که پرسشهای جدیدی مطرح میشوند و پاسخهایی میطلبند. منجمله قدمت کشورها، آثار باستانی و علم باستان شناسی پا پیش میگذارند و کار این ادعا که خدا برای هر قومی پیامبری فرستاده را با گرفتاریهای عدیدهای مواجه میکند. جدای از اینها طبق این ادعا، پیامبر برای قوم عرب فرستاده شده با توجه به زبان و فرهنگ و آداب و رسوم قوم عرب شبه جزیره عربستان و چه ربطی و همخوانی و تطابقی با سایر اقوام و ملل دارد؟
نتیجه: خدا را شکر ایشان را خدا برای ما نفرستاده اند و چون در تاریخ ما ایرانی ها، بجز زرتشت که اونهم نگته من پیامبر خدایم، هیچ آثاری پیدا نشده که پیامبری را خدا برایمان فرستاده باشد، خداوند ما را به علم و خرد رها کرده تا راه را از چاه تشخیص دهیم و به موهبت انسانیت برسیم.
“و مسلما پيش از تو فرستادگاني را روانه كرديم، ماجراي برخي از آنان را بر تو حكايت كرديم و برخي از ايشان را بر تو حكايت نكرديم .”
ظریف سربازی خود را کجا سپری کرده است؟
دکتر ولایتی با نگاه تیزبین و شگرفی که داشتند چگونه با شناخت دقیق و دوراندیشی خود، در سفرهای سالیانه که به نیویورک جهت شرکت در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل داشتند، دکتر ظریف را علیرغم سن کم بعنوان فردی توانمند و حرفه ای وصاحب آینده ای روشن یافته و از حمایت های بی دریغ خود ایشان را محروم نساختند
کد خبر: ۴۹۶۳۲۸تاریخ انتشار: ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۴ – ۰۸:۱۵ – 01 May 2015
وزیر خارجه در بخشی از مصاحبه خود با محمد مهدی راجی در کتاب آقای سفیر که نشر نی منتشر کرده است به سوالی در رابطه با چگونگی گذراندن دوران سربازی خود اشاره کرده است.
به گزارش مجله مهر، ظریف در بخشی از کتاب آقای سفیر در رابطه با دوران خدمت سربازی خود می گوید: تا مرداد 67 از معافیت تحصیلی استفاده می کردم اما در مرداد 1367 و پس از گرفتن دکترایم به ایران آمدم.اوایل مذاکرات ایران و عراق بود.آقای ولایتی به رئیس جمهور وقت که رئیس شورای عالی دفاع نیز بودند نامه ای نوشت تا مرا در وزارت خارجه مامور کنند.به این صورت از تاریخ 8آبان 1367 مامور به خدمت سربازی در وزارت خارجه شدم.حتی وقتی به عنوان سفیر و نفر دوم آقای دکتر کمال خرازی به نیویورک اعزام شدم هنوز سرباز بودم. دکتر خرازی شرط رفتنشان به نیویورک را پذیرش سفارت و نفر دومی بنده اعلام کرده بودند.
همچنین چندی پیش نیز محمود خوشرو کارشناس مسائل سیاسی و اقتصادی در نوشتاری که سایت دیپلماسی ایرانی منتشر کرد، درباره این مساله گفته بود: اخیرا در اظهار نظرات در خصوص جناب آقای دکتر ظریف به موضوعی برخوردم که اشاره داشت به اینکه دکتر ظریف سربازی خود را درحالی که در مأموریت نیویورک بسر می برده، گذرانده است. اینجانب بواسطه اینکه حدود شانزده سال با دو وزیر خارجه بواسطه مسئولیت هایم دردفتر این بزرگواران ارتباط کاری بلافصلی با ایشان داشته ام و لذا بخوبی بیاد دارم که جناب آقای دکتر ولایتی با نگاه تیزبین و شگرفی که داشتند چگونه با شناخت دقیق و دوراندیشی خود، در سفرهای سالیانه که به نیویورک جهت شرکت در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل داشتند، دکتر ظریف را علیرغم سن کم بعنوان فردی توانمند و حرفه ای وصاحب آینده ای روشن یافته و از حمایت های بی دریغ خود ایشان را محروم نساختند . این موضوع همزمان با پذیرش قطعنامه 598 سازمان ملل رخ داد، هنگامی که دکتر ظریف بصورت غافلگیرکننده ای مورد سئوال چند خبرنگار خارجی گرفت و ایشان با پاسخ هوشمندانه خود بیش از پیش زیرکی و توانمندی خود را به منصه ظهور رساند . از آن پس دکتر ظریف همواره در کنار دکتر ولایتی در مذاکرات مهم مربوط به قطعنامه 598 حضور داشت . به خاطر دارم در یکی از سفرها به ژنو ، مرحوم نظران که در آن زمان از طرف ستاد ارتش و امور مربوط به اسرای عراقی در هیئت ایرانی عضویت داشت در صحبتی دوستانه با اینجانب به توانائی دکتر ظریف و حمایت های دکتر ولایتی از ایشان اشاره کرد و اظهار داشت که در ابتدا عزم و پیگیری دکتر ولایتی برای صدور امریه برای گذراندن سربازی دکتر ظریف در هیئت نمایندگی ایران در نیویورک و پذیرش این موضوع برایش خیلی سخت بود اما پس از توضیحات وزیر خارجه مبنی بر اینکه وظیفه دکتر ظریف هم اکنون در سازمان ملل و نقشی که در مذاکرات بعهده دارد کمتر از تلاش رزمندان در جبهه های جنگ نیست چرا که او با هوشمندی و پیگیری مستمر و توانائی حرفه ای خود مثل یک دیده بان جنگ ، تجاوزات دشمن را رصد کرده و در سازمان ملل به ثبت می رساند .
مرحوم نظران تأکید کرد که خود نیز از نزدیک با کار دکتر ظریف آشنا شده و اکنون وجدانش راحت است که امریه صادره شده به حق بوده و بایستی انجام می گرفت. اکنون با گذشت حدود 24 سال از این خاطره ، بر همگان واضح و مبرهن شده است که این اقدام و دور اندیشی وزیر خارجه وقت تصمیمی صحیح و دور اندیشانه بوده است و اقدامات دکتر ظریف در سالیان دور و در راستای یک کار گروهی و جمعی منجر به متجاوز شناخته شدن صدام شد و اکنون در برهه ای حساس ، این سرمایه گذاری در بخش نیروی انسانی به ثمر نشسته و امید است که از میوه آن همه مردم و میهن عزیزمان بهره مند گردند.
صد البته ایشان و دیگران نمیتوانند به حضرتش لقب رزمنده اسلام را بچسبانند والبته یادشان نرفته که ایشان (ظریف )ریاست مناطق آزاد مستقر در کیش را چند سال هم به عهده داشتند . والان هم میفرمایند زندانی عقیدتی و سیاسی نداریم !!! واقعا میچکریم !!
چه بر سر اف-۱۶ های ایرانی آمد؟
سپهبد خلبان عبدالله آذربرزین (متولد 1308-خرم آباد) در کتاب خاطراتش که تحت عنوان “فرماندهی و نافرمانی” منتشر شده به ماجرای لغو قرارداد نظامی ایران و آمریکا برای خرید جنگنده های اف 16 اشاره کرده است.به نوشته پارسینه سبهید خلبان عبدالله آذربرزین قبل از انقلاب سمت هایی چون فرمانده پایگاه هوایی دزفول، معاونت عملیاتی و جانشین نیروی هوائی ارتش شد.آذربرزین پس از انقلاب در دوره کوتاهی به فرماندهی نیروی هوایی ارتش منصوب، مدتی را زندانی و به توصیه بازرگان آزاد شد. او اکنون در بورلی هیلز کالیفرنیا زندگی می کند.مدتی پیش از انقلاب آمده بودند یک ماده به قراردادها اضافه کرده بودند که اگر یکی از طرفین، این قرارداد را کنسل کند ، اگر ایران باشد ، مبلغ پیش پرداختی که تا قبل از تحویل پرداخت کرده است از بین می رود و اگر دولت آمریکا زیر قرارداد بزند ، باید معادل مبلغی که ما پیش پرداخت کردهایم روی آن پول بگذارد و به ما پس دهد.این قرارداد را نوشتیم و همه هم گفتند که عادلانه است ، دو طرفه است. اما نمی دانستند که ما در مملکتمان آدمهایی داریم که کارهایی می کنند که بقیه نمی فهمند.چهارمین روز نخستوزیری بازرگان بود ، من را هم دعوت به کار کرده بود که ضمن اینکه فرمانده نیروی هوایی باشم ، مشاور عالی نخست وزیر در امور دفاع و امنیت ملی هم باشم. صبح داشتم میرفتم اداره ، دیدم که دکتر یزدی در رادیو اعلام کرد که دولت ایران تمام قراردادهایش را با دولت آمریکا فسخ کرد. بقیه که می شنوند چیزی نمی گویند و می گویند بارکالله ! اینها نمی دانند که چه خبر شده ، نخست وزیر هم نمی داند چه شده ، هیچ کس نمیدانست.تلفن را برداشتم و به بازرگان گفتم که شما خبر را شنیدی؟ گفت چه خبر؟ گفتم الان یزدی اعلام کرد که دولت ایران یک طرفه قراردادهایش را با آمریکا فسخ کرد. گفتم این مسئله فقط در مورد نیروی هوایی نزدیک به ده میلیارد دلار خسارت میشود. حالا من در مورد نیروی زمینی و بقیه نمیدانم. گفت: بیا اینجا.رفتم سراغش ، نشستم و کاغذ گذاشتم و قرارداد رو توضیح دادم که اگر یک طرفه فسخ شود ، کل پولی که داده ایم بدون بازگشت به آمریکایی ها می رسد. تلفن کرد به یزدی گفت: آقا این چی بوده؟ من ناسلامتی نخست وزیرم ، من باید این اعلامیه رو بدانم یا نه؟ خلاصه نمی دانم بین اینها چه گذشت ، که گوشی را گذاشت زمین.بازرگان رفت پیش (امام)خمینی ، به من هم گفت اینجا باش تا من برگردم. رفت و ماجرا را به خمینی گفت. (امام) خمینی هم گفت بگو حرفش را پس بگیرید. او هم نمیدانست که چه شده. آمد در دفتر من را صدا کرد و گفت آذربرزین یک افسر که در مورد این قرارداد مطلع باشد را بفرست برود پیش یزدی.صفیری که الان در واشنگتن است یکی از افسرهای عالی فنیمان بود که رئیس بسیاری از پروژهها نظیر بود. به او گفتم که شما با دکتر یزدی برو آنجا. او مذاکراتی می کند ، شما هم شرکت کنید. مسئله را به او گفتم. رفت آنجا و به فاصله ۲۴ ساعت به من تلفن کرد. گفت : این یزدی میرود درون اتاق ، من را بیرون مینشاند ، من با داخل اتاق نمیروم ، بنابراین کاری از دست من برنمیآید!به بازرگان گفتم و او را برگرداندم. یزدی رفت آنجا ، حرفش را هم نتوانست پس بگیرد و با کمال رشادت پولها را به باد داد.
با درود بر جناب آقای نوری زاد و مهردادِ عزیز.
۱ – متاسفانه مطّلع شدم که تیمسارسپهبد آذربرزین٫ افسر شریف و وطن پرست ایرانی اخیراً در آمریکا روی در نقاب خاک کشیده و آرزویی را که در راهروی نخست وزیری و با تهدید انگشتِ اشاره ٬خطاب به یزدی گفته بود که: اگر تنها یک روز از عمرم باقی باشد٫ تو را به جرم نابودیِ ارتش کشورم به محکمه میکشانم تا پاسخگوی خیانت هایت باشی٫نتوانست به آرزویش جامهء عمل بپوشاند و به ابدیّت پیوست.
یاد ونام این بزرگ مرد گرامی باد. با پوزش از جناب نوری زادِ ارجمند که همواره جانب ادب در مقابل دوست و دشمن نگه میدارند و ما را نیز به این مسیر رهنمون هستند٫ بدون هیچگونه دشمنیِ خصوصی
با این موجود٫ فقط بخاطرِ وطن عزیزم آرزو میکنم که : هر چه خاکِ تیمسار آذربرزین است بر سر یزدی باشد تا این جنازه بیش ازین در روی زمین سرگردان نماند.
۲- همانطور که اشاره فرمودید٫ رهبر قبلی در جریانِ امر قرار گرفت ولی کاری نکرد٫ تا جایی که نخست وزیرِ منتخبِ خودش نیز نتوانست اورا مجاب کند.
۳- مشخص است که یزدی مقلّد و مجری دستورِ رهبر بود و با اجازهِ رهبر٫ مهندس بازرگان را جاگذاشته و کاری خود سرانه انجام نداده بود. این یعنی بیگانگی باایران و ایران ستیزی که حضرات از بدو ورود به کشور انجام دادند. چونکه« ملی گرایی خلاف اسلامشان است».
شاد و سلامت باشید.
ممدعلیشاه صورت استخاره ای را به خط خود نوشت وبرای شیخ ابوطالب زنجانی فرستاد درمتن استخاره آمده بود اگرمن امشب توپ رابه درمجلس بفرستم وفردا باقوه جبریه مردم را اسکات نمایم خوب است وصلاحست استخاره خوب بیاید والا فلا یادلیل المتحیرین/وشیخ درپاسخ اومرقوم داشته بود:سابق آیه میفرماید نترسید ماباشما هستیم کارهارامیبینیم حرفهارا می شنویم این کار بایداقدام شود غلبه قطعی است.اگر چه زحمت اول داشته باشد….این رای مجلس رابه توپ بست ومردم آزاده را به بندکشیدوجمعی راکشت یا نفی بلد کرد/خاطرات واسناد سیف الله وحیدنیا
با درود خدمت اقای نوری زاد
شما دریک نوشته درباره اعدام های شهریور 67 متاسفانه به دروغ وآمار جعلی فرقه خائن ومنفور رجوی متوصل شده اید که دروغی شاخدار است و درمقایل دستگاه تبلیغی این مزدوران فقط آن بخش از دروغ اماری شمارا که ساخته خود مزدورشان است در نشریات خود منتشر کرده اند _ واقعا جای تاسف است این بی تجربگی و امار سازی تقلبی شما _ موفق باشید
—————————-
سلام بامشاد گرامی. من این رقم را از یکی از مآموران رده بالای اطلاعات که با ما در زندان بود شنیده ام. شما اگر آماری دقیق دارید بفرمایید من منتشر می کنم.
سلام به همگی
بهمن احمدی امویی، روزنامهنگاری که بعد از انتخابات ریاست جمهوری اسلامی در خرداد ۱۳۸۸ بازداشت شد و ۶۴ ماه را در زندانهای اوین و رجاییشهر سپری کرد، با نگارش یادداشتی، ادعای جواد ظریف در مصاحبه با چارلی رُز را مبنی بر اینکه در ایران کسی به خاطر بیان نظرش بازداشت نمیشود، رد کرد و نوشت که محکومیتش، فقط به خاطر «مطالب، گفتگوها و مقالاتی» بوده که در روزنامههای قانونی کشور منتشر شده بود.
متن یادداشت آقای امویی به شرح زیر است:
آقای ظریف گفتهاند: «کسانی که دست به جرم میزنند، کسانی که قوانین کشور را زیر پا میگذارند، نمیتوانند پشت عنوانهایی مانند روزنامهنگار یا فعال سیاسی پنهان شوند.»
آقای ظریف! من بهمن احمدی امویی به خاطر مطالب، گفتگوها و مقالاتی که در روزنامههای قانونی کشور داشتم در سال ۸۸ به هفت سال و چهار ماه و ۳۲ ضربه شلاق محکوم شدم که در دادگاه تجدیدنظر به پنج سال و چهار ماه کاهش یافت و همه این مدت را در زندان اوین و رجاییشهر گذراندم. در طول مراحل بازجویی و به استناد حکم دادگاه و نظر بازجوی وزارت اطلاعات که خود را کارشناس معرفی میکرد، درباره مطالب منتشرشده در روزنامهها مورد پرسش قرار گرفتم. حتی بازجوی وزارت اطلاعات نوشتهها و گفتگوهایی را که در سالهای ۸۱ و ۸۲ داشتم در پوشهای با خود آورده بود و با اشاره به آنها میگفت: پرونده خیلی قطوری داری. چطور میخواهی اینها را پاسخ بدهی؟
بهعنوان یکی از زندانیانی که به خاطر عقیده و مطالبی که در روزنامههای مختلف و قانونی کشور نوشتهام، مورد بازجویی، شکنجه روحی و جسمی قرار گرفتم و چند سالی را هم در زندان گذراندهام، شهادت میدهم همچنان که پیش از این، احمدینژاد و دیگر مقامات قضایی و سیاسی کشور در این باره دروغ گفتهاند، دولت روحانی و وزیر خارجهاش نیز در این مورد دروغ میگویند.
برای راستیآزمایی نیز به آقای ظریف، وزیر خارجه پیشنهاد میکنم با توجه به امکان دسترسی و کمکی که میتوانند از مقامات قضایی بگیرند، تمام صفحات و برگههای پرونده من و حکم صادره در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب را که توسط قاضی پیر عباس صادرشده، منتشر کنند. در این صورت مشخص میشود که چه کسی دروغ میگوید و دیگر مقامات جمهوری اسلامی برای پیدا کردن کلمه و جملهای مناسب در چنین مواردی دچار زحمت نخواهند شد. در این صورت مشخص خواهد شد که چه کسانی و پشت چه عنوانهایی خود را پنهان میکنند.
البته من تنها یکی از زندانیان سیاسی و عقیدتی هستم که آقای محمدجواد ظریف، وزیر خارجه و پیش از این شخص روحانی در مورد آنها به دروغ قضاوت کرده است. کافی است برای برطرف شدن مشکل خودتان تنها از قوه قضاییه بخواهید اسناد پروندهسازیهایی را که با کمک نیروهای اطلاعاتی و امنیتی ساخته شده و همچنین متن احکام صادره را منتشر کنند. در آن صورت خواهید دید که حتی در تلاشی که برای پروندهسازی صورت گرفته، چقدر و به چه میزان به گفتهها، نوشتهها و عقاید این افراد برای محکوم کردنشان استناد شده است.
سلام بر رزمنده جهاد آگاهی و مبارزه با جهل
در رابطه با ویدئوی اخیر که توسط سایت آقای دکتر روازاده منتشر شده است .آقای دکتر روا زاده همان شخصی است که بقول خودش و سایر مطلعین از نزدیکان به مقام معظم رهبری بوده و او همان شخصی است که توانست مقام معظم رهبری و دیگر مسئولین طراز اول نظام را به انصراف از طرح مبارزه با رشد جمعیت قانع کند (بارها در ویدئوهای مختلف و این ویدئو بدان اشاره میکند و تا بحال از سوی دفتر رهبری رد نشده است) وبا ترسیم شرایطی که اخیرا برای مملکت پیش آمده وافشای توطئه های افرادی که نقشه برای کم کردن تعداد جمعیت کشور ما کشیده اند اثبات نمود که کشور ما با چنان فجایعی روبرو خواهد بود که روند رشد جمعیت فعلی توان جبران آنرا نداشته و نیاز به چند برابر کردن این رشد جمعیت احساس میشود و سخنان رهبر معظم انقلاب در این خصوص ،اهمیت این موضوع را نشان میدهد .اما تا قبل از انتشار این ویدئو کسی نمیدانست دلایلی که از طرف این افراد مورد اعتماد رهبری عنوان شده دقیقا چه بوده و مبنای علمی آن چه بوده است.اقای روا زاده در این ویدئو به گونه ای صحبت میکند که انگار قصد افشای مطالبی بسیار مهم را دارد.همچنین در شرایطی که او امکانات زیادی هم در اتاق کار و هم توسط چندین استدیو فیلم برداری که تا کنون دهها ویدیو از ایشان تولید نموده اند در اختیار دارد ، از اتاق کار خود بیرون امده و توسط یک تلفن همراه فیلمی را ضبط میکند که میتوان اینگونه استنباط نمود که نمیخواهد مسئولیت حرفهایش را بعهده بگیرد در حالیکه این ویدیو توسط سایت خود ایشان ابتدا منتشر میگردد .بهر حال باید متخصصین امر به حرفهای بسیار مهمی که ایشان میگوید توجه نموده هرچند ممکن است ادله ایشان برای بحران جمعیتی اخیر ناکافی و یا غیر علمی به نظر برسد اما دسترسی ایشان به اطلاعات دست اول به خاطر روابط خاص ایشان و جنایاتیکه توسط باند فساد وابسته به دولت قبل در واردات شیر خشک تقلبی تا بنزینهای آلوده صورت گرفت و پنهان کاریهای صورت گرفته در فجایع مختلف از واردات روغن پالم تا جریان پارازیتهای خطر ناک که موجب هزاران برابر شدن ویا بقولی سونامی سرطان در کشور شده را نادیده گرفت. ایشان تنها سند محکم و غیر قابل انکاری که میتوانسته در این رابطه رو نماید و هرکسی را مجاب به پذیرش نیاز به افزایش جمعیت نماید آمار مرگ میر ناشی از همین آلودگیهایی است که در این ویدیو به انها اشاره میکند الودگیهایی که بقول خودش توسط انگلیسی ها در مواد غذایی ما ایجاد شده ایا بدون داشتن عوامل داخلی که انها را در مواد غذایی ما وارد نمایند امکان پذیر بوده عوامل داخلی که چنان قدرتمند هستند که اقای دکتر روا زاده که فردیکه مورد اعتماد رهبری و تمام ارگانهای قدرتمند نظام است وقتی میخواهد بدون ذکر نام کسی فقط فجایع منجر به این توطئه ها را بیان کند ازاتاق کارش بیرون می اید و با تلفن همراه فرد دیگر یکساعت افشاگری خود را ضبط مینماید و چنان افرادی قدرتمند و خطر ناکی پشت پرده این وارد شدن عمدی مواد الوده به مواد غذایی ما هستند که او و نزدیکانش (حتی در سپاه و بیت رهبری) توان مقابله با انها را ندارند یک مدرک بسیار مهم در مورد سطح نفوذ و قدرت این مافیای نسل کشی ما ایرانیان برمیگردد به اعلام وزیر بهداشت در مورد واردات روغن پالم و هشدار ایشان به واردکنندگان و توذیع کنندگان این روغن صد در صد سرطان زا .دقیقا در زمانیکه ایشان قصد داشت باند مافیایی این جریان را معرفی نماید .ناگهان خبری در روزنامه ها منتشر شد که عنوان ان این بود کور شدن پانزده نفر در رابطه با استفاده از داروی تاریخ مصرف گذشته در یک کلینیک خصوصی .و سپس کشیده شدن فوری مسئله به مجلس و بیانیه عده ای از نمایندگان مجلس مبنی بر مجازات افراد دخیل در ماجرا .همانطور که میدانیم وزیر محترم بهداشت تنها فردی بود که یک تنه میخواست با این مافیا مبارزه کند ولی او از قدرت مافیای فوق خبر نداشت که میتواند برای به میدان بدر بردن او داروی تقلبی را وارد کلینیک شخصی تحت مدیریت او کرده و پانزده نفر را قربانی اهداف شیطانی خود کند و این جنایت در مقابل میلیونها نفری سالانه قربانی میشوند عددی محسوب نمیشود.و اینجا بود که وزیر مجبور به سکوت موقتی شد و در مقابل تمام هجمه ها در مورد کور شدن افراد و حتی نام کلینیک به نام کلینیک رازی 2 که احتمالا وجود خارجی ندارد تغییر پیدا کرد .بله اینست نتیجه توجه نکردن به هشدار دلسوزان نظام و حتی مردمی که با جان و خون خود از روی کار امدن احمدی نژاد و دار دسته اش نگران بودند مطمئن باشید نه تنها دکتر روا زاده بلکه شخص رهبری هم دیگر قادر به مقابله با این مافیای خشن نخواهند بود مافیایی که برای پیش بردن اهداف ننگینش از خرداد 88 تا کنون بارها خون مخالفینش را بر زمین ریخته و هر صدای مخالفتی را در دم خفه میکند .بپیوست مدارکی را که در این رابطه با زحمت زیادی تهیه شده را به ایمیلتان ارسال نمودم -فایل زیپ شده بنام دکتر.
ظریف: هیچ کسی را در ایران به خاطرعقیدهاش زندانی نمیکنیم
منتشر شده در جمعه, ۱۱اردیبهشت , ۱۳۹۴ | ۳:۰۵ ق.ظ
محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران، میگوید که «ما درایران هیچ کسی را به خاطر عقیدهاش زندانی نمیکنیم».
به گزارش«سحام» به نقل از رادیو فردا، ظریف همچنین گفته است: «افرادی که جرایمی مرتکب میشوند یا قوانین کشور را نقض میکنند، نمیتوانند پشت اینکه روزنامهنگار یا فعال سیاسی هستند، پنهان شوند».
وزیر امور خارجه ایران در مصاحبه با چارلی رز، مجری تلویزیون پیبیاس آمریکا، که چهارشنبه نهم اردیبشت پخش شد، تاکید کرده است: «مردم باید قوانین را رعایت کنند».
اظهارات محمدجواد ظریف درحالی است که براساس گزارشهای متعدد سازمان ملل متحد و سازمانهای غیر دولتی مدافع حقوق بشر و آزادی رسانهها در دنیا، جمهوری اسلامی ایران همواره در میان سرکوبگرترین دولتهای جهان علیه مطبوعات، روزنامهنگاران، فعالان سیاسی – مدنی، روشنفکران و دگراندیشان، اقلیتهای دینی و نهادهای مدنی و اجتماعی قرار داشته است.
وزیر امور خارجه ایران در سخنان جداگانهای نیز اتهامات جیسون رضائیان، خبرنگار زندانی روزنامه واشنگتن پست درایران را «بسیار جدی» توصیف کرده است.
به گزارش خبرگزاری رویترز، وی روز چهارشنبه در جلسه پرسش و پاسخی در دانشگاه نیویورک گفته است: «متاسفانه اتهامات جیسون رضائیان بسیار جدی است و مایه تاسف است که یک مامور دون پایه اطلاعاتی مرتبط با آمریکا، درصدد سوءاستفاده از موقعیت او بوده است».
وزیر امور خارجه ایران درعین حال که ابراز امیدواری کرده که این خبرنگار از اتهاماتش تبرئه شود، تاکید کرده که «جیسون رضائیان ایرانی است و باید به دلیل اتهاماتش محاکمه شود».
جیسون رضائیان روزنامهنگار ایرانی – آمریکایی در تاریخ ۳۰ تیرماه ۱۳۹۳ همراه با همسرش یگانه صالحی در تهران بازداشت شد. خانم صالحی یک ماه بعد با سپردن وثیقه آزاد شد اما جیسون رضائیان همچنان زندانی و در انتظار محاکمه است.
وکیل مدافع آقای رضائیان اتهامات موکلاش را «جاسوسی»، «همکاری با دولتهای متخاصم»، «جمعآوری اطلاعات محرمانه» و «تبلیغ علیه جمهوری اسلامی» عنوان کرده است.
دولت ایالات متحده آمریکا و روزنامه واشنگتنپست، این اتهامات را «بیپایه و اساس»دانستهاند.
به گزارش«سحام»، سخنان وزیر امور خارجه، خاطرات محمود احمدی نژاد را در جامعه زنده کرده است. این در حالیاست که نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی، برای روزنامه نگاران، روشنفکران و فعالان مدنی – سیاسی با پرونده سازی القاء میکنند که این افراد به جرائمی غیر مرتبط با حرفهشان در زندانها نگهداری میشوند؛ جرائمی که حدود آن در قانون مجازات اسلامی نامحدود و نامشخص است و آنقدر سیطره و احاطه آن مبسوط است که گاهی راه رفتن درخیابان و سوت زدن نیز، «اقدام علیه امنیت ملی» و «اجتماع و تبانی علیه نظام» تلقی میشود. همانطور که درسالیان گذشته، اقدام به خواندن دعای کمیل و زیارت عاشورا، مصداق«اجتماع و تبانی علیه نظام» تشخیص داده شد و افراد شرکت کننده به همین عنوان به زندان و حبس محکوم شدند.
براساس اطلاع خبرنگار«سحام»، اخیرا نیروهای امنیتی سپاه و وزارت اطلاعات، با احضار فعالان سیاسی و مدنی به خانههای امن و اماکن مربوط به نیروهای امنیتی، اقدام به طرح سوالات متعدد درباره چرایی شرکت در مراسم ختم مادر مکرمه «سیدمحمد خاتمی» در سعادت آباد تهران کرده اند.
این نیروهای امنیتی، برخی فعالان مدنی اصلاح طلب را برای شرکت در مراسم ختم مادر مکرمه «سید محمد خاتمی» رئیس دولت اصلاحات، تحت فشار قرار داده اند.
هنوز یاد و خاطره سخنان میرحسین موسوی در دلها و اذهان جامعه زنده است؛ آنجا که گفت: «ما با پدیده ای روبرو هستیم که در دوربین زُل می زند و به مردم دروغ میگوید.»
———————————————————————————————————————————————————-بهمن احمدی امویی: شهادت میدهم مانند احمدینژاد دروغ میگویید
منتشر شده در جمعه, ۱۱اردیبهشت , ۱۳۹۴ | ۳:۲۷ ق.ظ
در پی سخنان «محمد جواد ظریف» وزیر امور خارجه ایران که روز گذشته در گفتوگو با چارلی رز، مجری تلویزیون پیبیاس آمریکا، بیان شد، «بهمن احمدی امویی» روزنامه نگار منتقد اقتصادی ایران با نگارش مطلبی با عنوان«آقای ظریف! من یک روزنامه نگار زندانی بودم» به ادعاهای وی پاسخ گفت. آقای ظریف گفتهاست: «کسانی که دست به جرم میزنند، کسانی که قوانین کشور را زیرپا میگذارند، نمیتوانند پشت عنوانهایی مانند روزنامهنگار یا فعال سیاسی پنهان شوند.»
به گزارش«سحام»، بهمن احمدی امویی پس ازانتخابات ۸۸ به همراه همسرش«ژیلا بنی یعقوب» بازداشت و به ۷ سال و ۴ ماه حبس تعزیری محکوم شد. انتشار شعری حماسی از فردوسی در سایت خرداد یکی از اتهامات وی اعلام گردید.
بهمن احمدی امویی در پاسخ به سخنان محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه ایران نوشته است:
آقای ظریف!
من بهمن احمدی امویی به خاطر مطالب، گفتوگوها و مقالاتی که در روزنامههای قانونی کشور داشتم در سال ۸۸ به هفت سال و چهارماه و ۳۲ ضربه شلاق محکوم شدم که در دادگاه تجدیدنظر به پنج سال و چهارماه کاهش یافت و همه این مدت را در زندان اوین و رجایی شهر گذراندم. در طول مراحل بازجویی و به استناد حکم دادگاه و نظر بازجوی وزارت اطلاعات که خود را کارشناس معرفی میکرد، درباره مطالب منتشره در روزنامهها مورد پرسش قرار گرفتم. حتی بازجوی وزارت اطلاعات نوشتهها و گفتوگوهایی را که در سالهای ۸۱ و ۸۲ داشتم در پوشهای با خود آورده بود و با اشاره به آنها میگفت: پرونده خیلی قطوری داری. چطور میخواهی اینها را پاسخ بدهی؟
بهعنوان یکی از زندانیانی که به خاطرعقیده و مطالبی که در روزنامههای مختلف و قانونی کشور نوشتهام، مورد بازجویی، شکنجه روحی و جسمی قرار گرفتم و چند سالی را هم در زندان گذراندهام، شهادت میدهم همچنان که پیشازاین احمدینژاد و دیگر مقامات قضایی و سیاسی کشور دراینباره دروغ گفتهاند، دولت روحانی و وزیر خارجهاش نیز دراین مورد دروغ میگویند.
برای راستی آزمایی نیز به آقای ظریف، وزیر خارجه پیشنهاد میکنم با توجه به امکان دسترسی و کمکی که میتوانند از مقامات قضایی بگیرند، تمام صفحات و برگههای پرونده من و حکم صادره در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب را که توسط قاضی پیرعباس صادرشده، منتشر کنند. دراین صورت مشخص میشود که چه کسی دروغ میگوید و دیگر مقامات جمهوری اسلامی برای پیدا کردن کلمه و جملهای مناسب در چنین مواردی دچار زحمت نخواهند شد. دراین صورت مشخص خواهد شد که چه کسانی و پشت چه عنوانهایی خود را پنهان می کنند.
البته من تنها یکی از زندانیان سیاسی و عقیدتی هستم که آقای محمدجواد ظریف، وزیر خارجه و پیش ازاین شخص روحانی در مورد آنها به دروغ قضاوت کرده است. کافی است برای برطرف شدن مشکل خودتان تنها از قوه قضائیه بخواهید اسناد پروندهسازیهایی را که با کمک نیروهای اطلاعاتی و امنیتی ساختهشده و همچنین متن احکام صادره را منتشر کنند. درآن صورت خواهید دید که حتی در تلاشی که برای پروندهسازی صورت گرفته، چقدر و به چه میزان به گفتهها، نوشتهها و عقاید این افراد برای محکوم کردنشان استناد شده است.
بعید نمی دانم همچنان که دولت پاک دست احمدی نژاد بزرگترین دزدیهای تاریخ جهان را به نام خود ثبت کرد، این دولت راستگویان نیز دروغهای بزرگ و زیادی تحویل مردم بدهد.
گفتنیاست بهمن احمدی امویی دانشآموخته رشته اقتصاد از دانشگاه مازندران است و با روزنامههای جامعه، توس، صبح امروز، نوروز، شرق، وقایع اتفاقیه و سرمایه همکاری داشته و تاکنون دو کتاب به نامهای «اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی» و «مردان جمهوری اسلامی چگونه تکنوکرات شدند» از وی منتشر شدهاست.
روزنامه آفتاب یزد: بابک زنجانی سه شناسنامه جعلی داشت. اینکه چیزی نیست. آیات الله خمینی چهار تا شناسنامه جعلی داشت.
با درود به آیت الله نورزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته :جناب نوریزاد بد نیست نظر روحانیون هم در این سایت شریف درج شود . موافقید ؟؟ شجونی: پس از شنیدن رفراندوم، لرزیدم/ همه پرسی نه امری دینی و نه قانونی است!
منتشر شده در جمعه, ۱۹دی , ۱۳۹۳ | ۱۱:۱۹ ق.ظ
جعفرشجونی عضو جامعه روحانیت مبارز درحاشیه پنجمین نشست همگرایی اصولگرایان ضمن انتقاد شدید از سخنان اخیر رییس جمهور درطرح موضوع همه پرسی گفت: همه پرسی نه امری دینی و نه قانونی است، این گفتار رییس دولت لرزه ایی بر اندام ما وارد کرد، من نمی دانم منظور ایشان چه بوده، اگر منظور ایشان رفراندوم باشد که درست نیست.
وی به ایسکا گفت: ریس جمهور باید کار خودش را انجام دهد، رفراندوم لغت بدی بود، همه پرسی برای چه چیز؟
شجونی دراین خصوص که اگر اکثریت نمایندگان مجلس شورای اسلامی رای به اجرای همه پرسی بدهند و درصورت تایید رهبری همه پرسی قابل اجرا است یا خیر، افزود: این امر معنا ندارد و فقط لرزاندن مملکت است .
این عضو جامعه روحانیت مبارز در رابطه با وحدت جریان اصولگرا و جبهه پایداری، گفت: جبهه پایداری نیز جزء اصولگرایان هستند و ایرادی ندارد که احزاب مختلف اصولگرا در کنار هم داشته باشیم .
شجونی: اعتدال، خیانت به اسلام است
منتشر شده در دوشنبه, ۲۴فروردین , ۱۳۹۴ | ۱۰:۴۷ ق.ظ
جعفر شجونی، روحانی تندرو عضو جامعه روحانیت مبارز تهران در گفتوگو با آفتاب در مورد جلسه سهگانه آیات یزدی، موحدی کرمانی و مصباح یزدی که پس از دوبار تعویق روز ۱۸ فروردین برگزار شد، گفت: فایده این جلسه این بود؛ این سه روحانی هستند و انقلاب فرزند روحانیت و جامعه روحانیت است، مردم بلاد هم توقع دارند اگر حادثه ای پیش می اید نظر جامعتین را بدانند و آقای مصباح هم مدرس بزرگ حوزه علمیه است اگر چه عنوان جامعتین را ندارد.
به گزارش«سحام» به نقل از بهار، وی در ادامه افزود: دشمنان خیال میکردند ایشان از جامعتین جدا شده است درحالی که اینطور نیست و این سه روحانی همواره باهم بودند. انشالله درآینده هرچه پیش رو هست از انتخابات مجلس تا انتخابات خبرگان هم در کنار هم خواهند بود.
این عضو جامعه روحانیت مبارز در پاسخ به این سوال که آیا نزدیکی جامعتین به مصباح یزدی، نوعی تلاش برای تعدیل مواضع حلقه افراطی اطراف اوست، ادعا کرد: آیت الله مصباح حلقه افراطیگری ندارد. دیگران کندرو هستند و آنها را تندرو میدانند.
وی با بیان قسمتی بریده از تاریخ یادآور شد: در صدر اسلام هم مصیبت پیش آمد؛ ابوموسی عشری با لفظ اعتدال وارد میدان شد و علی بن ابی طالب را خانهنشین کرد. او مدعی شد علی اعتدال ندارد و تندرو است. به دلیل همین خیانت در نهایت اسلام به دست معاویه افتاد. در حالی که حضرت علی(ع) همان راه پیغمبر و اسلام را رفت. اعتدال خیانتی بود که توانست علی را خانهنشین کند!
شجونی در تشریح خروجی این جلسه گفت: بنا شده سه گانهای در میان نباشد و تصمیمات به همان صورت دوگانه گرفته شود. بنابراین آقای مصباح به جامعتین اضافه نمیشوند، ایشان در فاز دیگری خدمت میکرده که اکنون به جامعیتن بازگشته است.
او همچنین افزود: آقای مصباح یزدی به ظاهر ضلع سوم ائتلاف اصولگرایان است در حالی که اینطور نیست. او هم از جامعتین است و هر سه ایشان به وحدت رسیدند.
روحانی گفت: « دولت در وهله اول امیدش به آسمان و سپس مردم است.» مع صلوات.
سلام روز بخیر دوست عزیز و محترم جناب نوری زاد
از لطف شما بسیار سپاسگزارم . اینروزها مطالب متعددی از نویسنده ی بزرگ ایران زمین در فیس بوک و گوگل و جاهای دیگر میخوانم.آیا شما با ایشان تماسی دارید یا ایمیلی یا تلفنی ؟ چون خیلی دلم میخواهد ارتباطی با ایشان داشته باشم. بهرحال مثل همیشه برای من همه ی راه ها بجای رم به نوری زاد ختم میشه.همانطور که دیدار امیر انتظام و عیادت وی و همچنین خانم ستوده و دکتر ملکی و ووو و.. و عیادت تلفنی از هموطنی در بیمارستان و غیره و غیره … همگی بخاطر بودنِ شما میسر شده و این دقیقا همان چیزی ست که من در نهایت از لابلای نوشته های شما به آن رسیده ام. در یک کلام از نوری زاد بیاموزیم که در هرجا و هر شغل و موقعیت که هستیم میتوانیم قطعا مفید و میسر و با روحیه و جنگنده ای مبارزی،و بدون خشونت باشیم.نمیدانم چرا بجای دیدن این راه ساده و مطمئن و کم خطر ، اکثریتِ هموطنان دنبال راههای پیچیده و سخت و نشدنی هستند!
با درود و بدرود-مهدی عج!
لندن- اول ماه مه – روز جهانی کارگر
با سلام
عدد 19 در قران مجيد
معلومات خوبي در اين سايت وجود دارد
http://www.19miracle.org/
چون خداوند به عدد ۱۹ علاقه شدیدی دارند، البته قبل از این من همیشه فکر آن عدد ۷۲ هست بنابراین آیه ای نازل کردم که شاید اضافه کردن آن به آیات قران باین مورد اعجاز عددی قران یاری نماید و این هم آیه شریفه و ظریفه بنده:
يا اَيُها اَلَذينَ آمنوُ اَخْذَ اَلْمِعْداد واِكْتِشافَ اَلْعَدَد اَلْغامِض لَقَد داخِل بَينُ اَلْكَلَماتَ وَ اَلْجُمَلْ مِنْ الْعَرض القرآنُ اَلْكَريم هذا اَلْاَمر مِن اَلله، اَلله لا تَحَبّوُنَ غَير اَلْمُحاسِبين
ای کسانی که ایمان آورده اید چرتکه ای اختیار کنید و آن عدد مرموز را که ما فی مابین کلمات و جملات قران کریم قرار داده ایم کشف کنید و این دستوریست از الله, و الله آنانی را که محاسبه نمیکنند دوست ندارد
و این آیه باعث شد که آمادگی خود را در قران نویسی ابلاغ کنم. البته اگر این مسابقه در توکیو برگزار شود بیشتر مورد نظر هست چون ژاپنی ها دوست دارند سر را متصل ببدن ببینند
رسول
ختنۀ نورمن ويزدُم در قم
خواب میدیدم که نورمن ویزدُم
پرسه میزد در خیابانهای قم
قاضی شرعش بدیدی توی راه
خنده زد از دیدن او قاهقاه
خوب چون خندید و با او حال کرد
پیش مردم زود قیل و قال کرد
گفت: این ملعون سفیر خنده است
داعی از دیدار او شرمنده است
او به جای گریهآموزی به خلق
میفرستد خنده تا اعماق حلق
کرد باید این جوانک را ادب
تا نیارد خنده، مردم را به لب
کرد باید این جوان را روبراه
تا که بعد از این نخندد قاهقاه
«کرد باید…»، گفت نورمن ای عمو!
لطف کرده «کرد باید» هی نگو!
چونکه من از «کرد باید» گفتنت
میشوم زهرهترک جان ننهت
گفت قاضی: های نورمن ویزدوما!
گریه باید داد یاد مردما
چونکه خنداندی خلایق قاهقاه
صبح تا شب کردهای کلی گناه
باید اکنون خلق را گریان کنی
تا گناه خنده را جبران کنی
پس بیا تا ما مسلمانت کنیم
بی خیال انگلستانت کنیم
میشوی آخوند در اُمالقُرا
روضهخوانی نیز آموزم ترا
گر تو باشی نوحهخوان و روضهخوان
کی دهی از گریه مردم را امان
در عوض ماشین و کاخ و صیغهجات
میدهیمت عینهو نقل و نبات
گفت نورمن: یس، ولی آی ماست گو
چونکه ویسکی میخورم با آبجو!
واقعاً خیلی خری تو، یس پیلیز
من ندارم عشق اسلام عزیز
گفت قاضی: ما مسلمانت کنیم
از طریق شورت و تنبانت کنیم
جان نورمن ختنه کردن ساده است
لنگ و تیغ و پنبهاش آماده است!
گفت نورمن: اوووخ آی دونت لایک دیس
فوق فوقش یک کمی آن را بلیس!
قطع کردن، ختنه کردن، اووه نو
ساری، آی دونت لایک دیس، آی ماست گو
گفت قاضی: چونکه مختون میشوی
از دیار کفر بیرون میشوی
میشوی وارد به اسلام مبین
بگذری با عزت از کنکور دین
ختنه دارد یک ثوابی خود به خود
حج اکبر کرد هرکس ختنه شد!
گفت نورمن: پینسام اسمال ایز
جان قاضی قد چسمثقال ایز
حج اصغر هم بود بهرش زیاد
اسپیشالی واقعاً دردم میاد
ارزش خنته ندارد اي جناب
گندههايش بيشتر دارد ثواب
گنده مال آنتوني کوئين بدي
ختنهي آن افتخار دين بدي!
مال سوپرمن اگر ديدي شما
بر فلان بنده خنديدي شما
پینِس مالون براندو نوبر است
حج اکبر نه، جهاد اکبر است!
مال من مثل خودم مستضعف است
کوچک و بیمایه و بیمصرف است.
گفت قاضی: خیر، ختنه لازم است
چونکه این تأکید موساکاظم است.
داد زد نورمن که: آی دونت وانت، نو.ُ
پاسداران آمدند اما جلو
آمبولانسی ناگهان گردید عیان
بازگشت آژیرکش، نورمن در آن
نیمساعت بعد نورمن روی تخت
دست و پا میزد فغان میکرد سخت
گفت قاضی: جیغ تو بیهوده است
رسم ختنه از پیمبر بوده است
سنت است این، بایدش اجرا نمود
پس نباید بر سرش دعوا نمود
های ای دلاک! حمله، تیغ تیز!
زود چیزش را ببر، خونش بریز!
سوی نورمن چون که آن جانی شتافت
ناگهان سقف اتاق از هم شکافت!
گشت پیدا آن میان روح امام
گفت: خاکم بر سر و بر این نظام
سوی قاضی کرد رو، با توپ پر
گفت: چیز انگلیسی را نبر!
گر ببّری چیزِ این مهمان ما
نان خود را میبری و نان ما
هست یارو انگلیسی، لندنی
نیست دول انگلیسی کندنی
جمع کن این کار و این اندیشه را
خود نزن بر ریشهی خود تیشه را!
تیغ نحسات را بکن فوری غلاف
کار دست ما نده با این خلاف.
گفت قاضی: چشم، بودم بیحواس
میکنم الساعه نورمن را خلاص
دستمالی باشدم ابریشمی
حال میمالم به اطرافش همی!
گفت نورمن: اووخ جون، استاپ شد
حال من دان بود و حالا آپ شد
پس چرا دلاکه یکهو زد به چاک؟
پس چرا افتاده تیغش روی خاک؟
چون ندانم بنده پرشن لنگوویج
گشتهام در این میانه گیج و ویج
لیک میدانم که آن عالیجناب
بر شما ها کرد یک چیزی خطاب
که همه ناگه هوادارم شدید
دور چرخیده پرستارم شدید
قلب من هم داره تیکتیک میزنه
یکنفر داره منو میک میزنه؟!َ
پیامی با شرمندگی به هموطنان داخل
گفتم میان ساده دلان، ساده مغز کیست؟
گفت آنکه دست او سوی باب الحوائج است
گفتم که ساده مغزتر از او درین دیار؟
گفت آنکه چشم او به رسانات خارج است
دفعۀ دیگه میاد جک استرا
به شنیدنش می ارزد و ما را بخودمان می شناساند
https://www.youtube.com/watch?v=Hh_Acs_O9iM
رفراندوم می تواند درمان مناسبی برای وضعیت امروز ایران باشد. واقعیت آن است که اگر در کوچه وخیابان به درددلهای مردم گوش دهید حس می کنید که خیلی از مردم ازوضعیت امروزی کشور ناراضی هستند. گرچه، بهتر این بود زمینه برگزاری رفراندوم از خرداد 1376 مهیا می شد. زمانی که با وجودیکه بطور ضمنی مشخص بود که رهبری نظرش به کدام کاندیدا بود، ولی مردم به کاندیدای مقابل رای دادند. بهر حال، برگزاری رفراندوم دروضعیت امروزی نیزمی تواند دو نتیجه مهم داشته باشد. یکی از آن، آگاهی از نظر مردم در باره نظام است که درصورت رضایت اکثریت مردم، نظام با استحکام بیشتر به کار خود ادامه می دهد. در صورت نارضایتی اکثریت مردم، می توان بدنبال نظام دلخواه مردم تغییر مسیر داد. جنبه مهم دیگر آن جنبه اسلامی قضیه است. یعنی قدرت و ثروت حکومتی که اکنون دراختیار رهبر نظام قرار دارد، درواقع، امانتی است که از سوی مردم دراختیاروی گذاشته شده است ودرصورتی که ظن وتردید جدی درمورد رضایت اکثریت مردم از وی وجود داشته باشد، بهره گیری از قدرت حکومتی و تصرف در بیت المال در اختیار وی نیز دچار اشکال می گردد.
به شنیدنش می ارزد و ما را بخودمان می شناساند
https://www.youtube.com/watch?v=Hh_Acs_O9iM
جناب نوری زاد، باسلام، شما چرا ؟برادر ؟
فرمایش آقای خمینی در گورستان بهشت زهرا ، برای مردگان و در گور خفتگان بود برادر من !
همچنانکه آب و برق مجانی، هم، برای همان در خاک آرمیدگان بود. باور نمی فرمایید اگر، کافیست یکی از آنان را احضار کنید و بپرسید: آیا در این سی و اندی سال ریالی بابت آب و برق پرداخته اند یا نه ؟؟؟
شاه زنده است و تا دو قرن دیگز خواهد بود. او در عمق روح ما میزید. به همین سایت کوچک نگاه کنید ایا کسی هست که به چیزی کمتر از شاه بودن راضی شود. ذزه ای از عقاید دیگران را بپذیزد. در یک عقیده با ذیگران شریک شود. از کوزه همان طراود که در اوست. اخوند ها هیچ نواوری نکرده اند ابشخور فرهنگ انها فرهنگ 2500 شاهنشاهی ماست. چه کس میخواهد از دست به اولین نواوری بزند. همسطح دیگران قرار گیرد بی هیچ زور از تحت پادشاهی خود فرود اید نه رعیت هیچ پادشاه ظالم باشد و نه بر گرده هیچ رعیت براند؟
بارک الله به دانشجویان بیرجند!
هیچ انتظار نداشتم!
گام های درست در مسیر درست
آینده مال جوانان آزادی خواه است
https://tinyurl.com/p4f8f38
برگزاری کرسی آزاد اندیشی در دانشگاه بیرجند؛
آزادی بیان، آزادی اندیشه، آزادی دین در ایران امروز +عکس
سه شنبه 08 ارديبهشت 1394 – 12:06
خبرنامه دانشجویان ایران: شب گذشته در تالار ولایت دانشگاه بیرجند کرسی آزاداندیشی با موضوع «آزادی بیان،آزادی اندیشه،آزادی دین در ایران امروز»، به همت انجمن اسلامی دانشجویان مستقل برگزار شد که دانشجویان در فضایی آزاد به بیان نقطه نظرات خود پرداختند.
به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران» در ابتدای جلسه حمید نظریان دبیر انجمن اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاه بیرجند ضمن خوش آمد گویی به دانشجویان این نکته رابیان کرد که انجمن اسلامی مستقل به قولش عمل کرد و ان شاءالله قول هایی دیگر که داده شده محقق می شود و همچنین از دانشجویان دعوت کرد که در انتخابات انجمن اسلامی مستقل که در ۲۱ اردیبهشت برگزار می شود حضور به عمل بیاورند تا سبب دلگرمی اعضای انجمن اسلامی مستقل شوند و انجمن اسلامی مستقل سال آینده نیز با قدرت به فعالیت های خود ادامه دهد.
«خیر مقدم حمید نظریان- دبیر انجمن اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاه بیرجند»
وی همچنین این نوید را به دانشجویان داد که اگر مشکلاتی که وجود دارد برطرف شود، ان شاءلله در آخر همین هفته انجمن اسلامی مستقل، مناظره ای با حضور آقایان قدیری ابیانه و بهشتی پور برگزار خواهد کرد.
پس از پایان صحبت های نظریان، مجری جلسه توضیحاتی درباره نحوه برگزاری کرسی و زمان بندی های دو گروه دادند.
شروع کننده بحث محمدعلی کول از اعضای گروه الف بود که صحبت خود را با این موضوع آغاز کرد که ما در مقوله تعریف آزادی با دو تعریف رو به رو هستیم . آزادی که ما آن را معنای درست می دانیم جز شرعیت ماست و این آزادی مقدس است و در واقع ما معتقدیم که انبیا به این دلیل آمده اند که نشان دهند می توان آزادی اندیشه داشت و این که انبیا در برابر حکومت طاغوت ایستادگی می کردند به این دلیل بوده است که حاکمان ظاغوت سعی در انکار آزادی داشتند.
اگر ما فهرستی را از دو تعریف آزادی تهیه کنیم به تضاد دو معنا پی می بریم.
عده ای از آزادی غربی صحبت می کنند ولی اگر تعاریفی که فلاسفه غربی از آزادی را دارند بررسی کنند متوجه می شوند که چه اختلافاتی باهم دارند.
پس از آن پوریا ثائری، از گروه ب چنین آغاز کرد هرکسی تعریفی از آزادی دارد بنابراین با قضاوت شخصی نمی توان تعریف آزادی را تعریف کنیم .در واقع آزادی به معنای عمل کردن است که این با محدودیت های اجتماعی قابل دست یابی نیست و مسئله آزادی باید در ایران هم مورد بررسی قرار بگیرد که آیا در ایران آزادی است یا نه ؟
وی در ذیل صحبت های خود این مطلب را بیان کردند که امیرالمومنین(ع) در نامه خود به مالک اشتر زمانی که حاکم مصر شده بود این نکته را بیان کردند که ای مالک اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی صبح هنگام نگاه خود را به آن عوض نکن شاید سحرگاهان توبه کرده باشد.اما اگر در جامعه خود این فرمایش امام علی را بررسی کنیم متوجه آن می شویم که این نوع نگاه وجود ندارد زیرا می بینیم که اگر کسی در گذشته دچار اشتباهی شده است هنوز هم به او با همان دید نگاه می شود.
علی کرد این نکته را متذکر شدند که ما با آزادی اندیشه روبه رو هستیم و اگر بخواهیم که روی مبنای آزادی به طور کل متمرکز شویم در واقع زمان زیادی را طلب می کند به همین دلیل مبنا را بر این قرار می دهیم که همه مفهوم یکسانی از آزادی داریم .
وی در ادامه صحیت های خود آزادی در حوزه مطبوعات را مطرح کردند و بیان کردند که در غرب تعریفی که از آزادی برطبق نظر فلاسفه مطرح است این است که آزادی جز حقوق طبیعی افراد است و هرگونه ممانعت دولت در واقع نشان دهنده عدم آزادی است بر طبق همین نظریه در غرب و به ویژه در کشو امریکا مطبوعات می توانند به راحتی عقاید ،دیدگاه و نظرات خود را درباره هر موضوعی حتی انقاد به دولت بیان کنند و کسی حق مخالفت با آن را ندارد
اگر ما نطریه های فلاسفه آمریکایی را بررسی کنیم می بینیم که معنای آزادی با آن چیزی که حال در آمریکا ست مغایرت دارد.
مطبوعات بودجه و هزینه ای که می کنند را یا از طریق دولت تامین می نند که زیر نظر دولت هستند و یا اینکه تحت نظر اشخاصی که معمولا ثروتمندان و سیاست مداران هستند به صورت خصوصی کار می کنند. در آمریکا با وجود آنکه می توانند به راحتی به دولت انتقاد کنند اما مطبوعات مطرح آن ها که زیر نظر ثرتمندان هستند به گونه ای اخبار را پوشش می دهند که این انتقادات به چشم هم نمی آید.
در جواب سیدسجاد عابدی از گروه ب، این مطلب را بیان کردند که ما به آزادی نیاز داریم تا بتوانیم صحبت ها، نظرات و انتقادات افراد را بشنویم و درباره آن ها تفکر کنیم . درواقع مبحث آزادی اندیشه یک مبحث شخصی است زیرا هر انسانی فارغ از آن اندیشه ای که دارد یکسری حقوق برای آن مشخص شده است که هیچ حکومتی حق پایمال کردن آن حقوق را ندارد.
در واقع در کشور ما ایران نیز هر شخصی با هر اندیشه و حتی هر فرق و مذهبی حقوق یکسانی دارد که باید این حقوق رعایت شود اما می بینیم که در واقع در یک چاچوب بسته فکری قرار داریم و حتی اقلیت ها مذهبی نیز از کمترین حقوق خود برخوردار نیستند.
علی کرد در ادامه صحبت های خود متذکر شدند که از سی هزار نشریه ای که در کشور آمریکا چاپ می شود بیش تر آن ها وابسته به یک ثروتمند دنیاست. حتی اگر فضای سینمای هالیوود را هم بررسی کنیم چون زیر نظر اشخاصی خاص است و مبنای همه چیز از قبل مشخص است به همین دلیل در خود کشور آمریکا می بینیم که موفقیت چندانی ندارد.
اگر اوضاع نشریات کشور را در سالهای اخیر بررسی کنیم می بینیم که در سه ماه سال ۹۳ روزنامه های (با بینش غیر اسلامی )بیش ترین بودجه را دریافت کردند .
در ادامه حمزه خسروی با ذکر چندین مصداق به طور مثال ذکر دلایل توقیف چندین باره روزنامه شرق ،توقیف روزنامه بهار و…این مطلب را متذکر شدند که این اتفاقات نشان دهنده آن است که در ایران نظارت بر بعضی از نشریات اتفاق نمی افتد.
در پاسخ گروه ب ابتدا صحبت خود را با سخن شهید بهشتی آغاز کرد که ایشان فرمودند انسان موجودیست که انتخاب گر به دنیا می آید و انتخاب گر زندگی می کند و انتخاب گر بزرگ می شود و انتخاب گر به راه کج می رود.
در دفاع از نشریات ذکر شده این مطلب را بیان کردند که دلیل توقیف روز نامه بهار این بوده است که (علی اصغر غربی)که فردی محقق دین است در واقع تنها دیدگاه خود را در باره حضرت علی بیان کرده بودند وهرکسی می توان دید گاه خود را بیان کند و این دلیل بر این نمی شود که آن را مغایر با دین دانست و محکوم کرد که این کار خود نوعی نفع آزادی است.و شاید دلیل مقابله با آن این مسئله است که توان مقابله با آن را ندارند.
و همچنین ایشان به ماجرای اسید پاشی اشاره کردن که در تجمع یک عکاس که در حال عکس گرفتن بوده است را دستگیر کرده اند و این در حالیست که خبرنگاران افراد بی طرف و در واقع تنها انتقال دهنده اتفاقات هستند و نباید چنین برخوردی با آن ها شود.
ایشان حتی این مطلب را متذکر شدند که کشور ایران دارای بیشترین زندانی خبرنگار است.
در ادامه محمدعلی کول صحبت های خود را با این موضوع آغاز کرد که ما با این موافقیم که آزادی لازمه زندگی است ولی در اصل بحث ما درباره ساز و کار و اجراست.ما چون درباره سیستم صحبت می کنیم پس گفتن مصداق مطرح نیست.
در باب موضوع سخن حضرت علی(ع) این نکته را بیان کردند که درباره نگاه به گناه کار باید مصداقی نباشد و به طور کامل از تمام زوایا بررسی شود. ایشان این مطلب را نیز یاد آور شدند که این درست است که در کشور ما بر بهاییت اجهاف هایی شده است اما اینکه بهایی حق تحصیل ندارند صحت ندارد.
ایشان این مطلب را متذکر شدند که اگر تحقیقی درباره تعداد مساجد اهل تسنن و تشیع انجام دهیم متوجه حقیقت امر می شویم.
پوریا ثائری با بیان اینکه ما سه نوع آزادی دایم ۱-آزادی اجتماعی این است که شما آزادانه بتوانید انتخاب کنید۲-آزادی جسمی ۳-آزادی روانی است که بدین معنی است که به طور مثال زمانی که فرد در انتخابات شرکت کرد این مسئله مطرح نشود که شناسنامه شما باید مهر بخورد یا اینکه از فرد درباره سو سابقه ان سوال نشود و همین مسئله باعث می شود که جوانان نتوانند به راحتی ازدواج کنند.
ایشان این مطلب رانیز متذکر شدند گاهی ممکن است در یک کشور مردم کشور بخواهند یکی از سیستم های کشور را که مشکل آفرین است را تصحیح کنند و برای انجام این کار از گروه های دیگر
کمک می گیرند اما می بینیم که با زدن برچسب بر آن ها، به اسم انقلاب رنگی و اینکه آن ها را توطئه گر نشان می دهندو این کار درستی نیست.
گروه ب به این نکته نیز اشاره کرد که اگر بررسی شود می توان دید که در کشور به نشریات متعلق به مذاهب توجهی نمی شود و به طور کامل پوشش داده نمی شود این خلاف آزادی است.
ایشان همچنین بیان کردند که ما زمانی از آزادی بیان صحبت می کنیم که شخصی مانند آقای خاتمی نه تنها ممنوع البیان هستند و بلکه ممنوع التصویر نیز هستند.
محمدعلی کول در پاسخ به مصادیقی که گروه ب درباره تعاریف آزادی بیان کردند این مطلب را بیان کردند که چنین چیزی با توجه به مستندات وجود ندارد.
همچنین درباره انقلاب های رنگی این مطلب را بیان کردند که درواقع این یک برچسپ نیست بلکه یک تئوری است که در دانشکده های غربی سند آن را امضا کردند.
سیدسجاد عابدی در باب موضوع شکنجه در کشور ایران توسط قوه قضاییه با ذکر مستنداتی دال بر غیر قانونی و شرعی بودن این کار، قوه قضاییه را محکوم کرد و این کار را غیراسلامی خواند.
و ایشان با دادن آمار و ارقامی که نشان دهنده آن بود که ایران در جهان چهارمین کشور در سانسور رسانه است این مطلب را بیان کردند که چرا در کشوری که به گفته عده ای آزادی وجود دارد این موضوع وجود داشته باشد؟
گروه ب همچنین این مطلب را متذکر شدند که ما می بینیم در کشور ایران حق تحقیق درباره یکسری از موضوعات را نداریم.
در پایان صحبت های دو گروه جناب دکتر بخشی به عنوان کارشناس صحبت هایی در مورد آزادی بیان کردند.
ایشان بیان کردند که در واقع انسان ها باید آزاد باشند .آزادی ازحقوق بشر است.ولی آزادی در دولت های مختلف تعابیری مختلف دارد.
دکتر بخشی با بیان اینکه در قانون اساس آمده است که همه انسان ها آزادند در زندگی ،تجمع و..این نکته را بیان کردند که اما گاهی اوقات این آزادی محقق نمی شود زیرا بار ایدولوژیک پیدا می کند.یکسری افراد در پشت لایه های قدرت جمه می شوند و از کسانی که ساختار ندارند سو استفاده می کنند در واقع یک صنف اعتصاب می کنند اما کسانی دیگر خلل ایجاد می کنند چون صنف اعتصاب کننده ساختار ندارد.
ایشان این را متطلب متذکر شدند که وقتی تجمع می شود در قانون آمده که هیچ مشکلی وجود ندارد اما چون صنفی می شود مشکل ایجاد می کند.در واقع هر کشوری خط قرمزی دارد که امنیت ملی را به خطر نندازد اما گاهی اوقات به دلیل اینکه امنیت ملی تحریک می شود بعضی احزاب این خط قرمز ها را می شکنند.
ایشان با بیان اینکه در تمام ادیان الهی بحث آزادی وجود دارد و لی زمانی که بحث جزیی می شود تعبیر ها متفاوت می شود این مطلب را بیان کردند که این به دلیل این است که منافع ملی را در نظر نمی گیریم و منافع حزبی را ارجع قرار می دهیم .
با درود به نوریزاد عزیزو هم میهنان فرهیخته : بخشی ازسخنرانی خطیب جمعه تهران آقای امامی کاشانی من را در سر در گمی عمیقی فرو برد واین که اگر پدری در مملکت امام زمان دچار انحراف رشوه .قاچاق . و شاید آدم فروشی شد هیچ یک ازاعضای خانواده با وی برخورد نکنند و ازاین راه ناصواب نان حرامی که به منزل آورد با کمال افتخار نوش جان کنند و گوارای وجودشان باشد . وشکر خدا بجای آورند ؟ آقایان حوزوی لطفا مستدل پاسخ دهید چون ایشان امامی کاشانی عصاره حوزه است .واگر نظر حوزویان این است که دیگر هرگونه حرام خواری گناه ندارد . پس وامصیبتا …………………………………………………………………………………………………………………………………………………………….. خطیب جمعه تهران با تأکید بر اینکه کاری که انجام میشود را خداوند باید بپسندد، بیان داشت: در تمام ساعات کار و در خودِ کار انسان باید فکر، تأمل و تدبیر به کار ببرد و در ظاهر و باطن کار باید ایمان وجود داشته باشد.
وی اضافه کرد: خطاب به زنان و فرزندان میگویم اگر همسران و پدران شما از جنس قاچاق و رشوه استفاده میکنند، آنها را نهی کنید و اگر هم بگویند به شما مربوط نیست بحث نکنید ولی همین گفتن و تذکر دادن اثر دارد.
آیتالله امامی کاشانی اثر دیگر کار را تقویت تولید و بنیه داخلی کشور دانست و تصریح کرد: کلید حل مشکل در داخل کشور است نه در لوزان، اگر چه مذاکرات نقش دارد ولی نکته این است که حرکت مردم به سمت اقتصاد سالم به دست خود ماست.
جناب نوریزاد
شخص خود من همچون سایر مردم آن روزها در بوجود آوردن این روزگار سیاه سهمی دارم ولی موردی که کمی وجدان من را ارام می کند این است از سال 1365 به کج فهمی و بی خردی خودم پی بردم . هرچند که دیگر کار از کار گذشته بود . و مملکتی که پله های ترقی و پیشرفت را با کمی کندی طی میکرد را از پادشاهی تحصیل کرده و متمدن با خریت و نادانی گرفته و به این روز سیاه نشاندیم . من از همون سال 1365 که به بی خردی خویش و جهالت این مردم پی بردم همیشه به نسل جوان و فرزندان خودم که روبرو میشوم این نکته را با صداقت می گویم که ما با خریت ونادانی مان خودمان را بیچاره کرده و شمارا بدبخت نمودیم از شما نسل جوانی که با آتش فتنه ما سوختید تقاضا دارم که ما را ببخشید . البته همیشه به آنها یاد آوری میکنم که تاریخ هیچگاه ما را نخواهد بخشید چرا که ما در زمان شاه همه چیز داشتیم از جمله .کار . تحصیل و تغذیه رایگان . فرهنگ . ادب. احترام به همنوع. احسان به والدین . معاشرت با همسایه . اقتصاد پویا. شخصیت موجه در کشورهای خارجی . همزیستی مسالمت آمیز با کشور های همسایه و…. تنها موردی که ما را به این روز سیاه سوق می داد جهالت بود که احساس میکردیم دین ما در خطراست ! حالا علاوه بر ازدست دادن انهمه مزایای زندگی دیگر دین هم نداریم . بهر حال عزیز دل برادر جانا سخن از دل ما گفتی . یکبار دیگر بابت این همه بی خردی و جهالت از نسلی که ما بوجود آوردیم تقاضای بخشش را در خواست می نمایم وبابت بوجود اوردن این روزگار سیاه سرم را به پایین افکنده و شرمسارم . به امید روزی که جهالت از این مملکت آریایی رخت بر بندد
اعجاز قرآن
قرآن معجزه جاويد خاتم الانبياء است. از بدو نزول قرآن در مكه كه با سوره هاى كوچك آغاز شد رسول اكرم رسماً بر آن «تحدّى» كرد يعنى مدعى شد كه قرآن كار من نيست، كار خداست و از من و هيچ بشر ديگر ساخته نيست كه مانند آن را بياورد و اگر باور نداريد آزمايش كنيد و از هركسى مىخواهيد كمك بگيريد، ولى بدانيد كه اگر جنّ و انس پشت به پشت دهند كه مانند آن را بياورند، قادر نخواهند بود.
مخالفان پيغمبر اكرم نه در آن زمان و نه در زمانهاى بعد- كه اكنون چهارده قرن از آن مىگذرد- نتوانسته اند به اين مبارزه طلبى پاسخ بدهند. آخرين سخن مخالفان آن عصر اين بود كه «جادو» است.
خود اين اتهام، اعتراف ضمنى به خارق العاده بودنِ قرآن و نوعى اظهار عجز دربرابر قرآن بود.
مخالفان سرسخت پيامبر از هيچ معارضه اى با پيغمبر براى تضعيف و مغلوب كردنش مضايقه نكردند و تنها كارى كه به آن دست نزدند- زيرا صد درصد نااميد بودند- همان بود كه پيغمبر مكرر پيشنهاد مىكرد و خود قرآن هم تصريح كرده است، يعنى آوردن لااقل يك سوره (ولو سوره اى يك سطرى مانند قُلْ هُوَ اللَّهُ و سوره إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ) مانند قرآن.
از آثار شهيدمطهري ج2،ص214
حالا كه علم بشرترقي كرده است ودوره طلائي علم است و كوس وبوق وكرناي علم گرائي چه غوغا وبيدادمي كند اين نازندگان به علم ومطالب علمي اگرمنكر كلام خدابودن قرآن هستند لطف كنند باكمك هر أجنه وشياطين وانسانهاي دانشمند ده سوره ويايك سوره وياگفتاري همانند قرآن را بياورند چراطفره مي روند وچرابي ادبانه مي گويند شاهدروباه دمش هست!
اين ميدان مبارزه طلبي قرآن است كه بيش ازهزاروچهارصدسال است كه همه منكران قرآن راازجن وانس وشياطين را به مبارزه فراخوانده است.
چرا يك سوره هم همانند آن را نتوانسته اند بياورند؟
مسلما وبطورقطع ويقين شيطان هم كه موجودي ازجنس جن خيلي دانشمندبوده است و دشمن سرسخت پيغمبرخدا بوداوهم نتوانسته است تاحالايك سوره همانندقر آن رابياورد وبه دوستانش كه منكركلام خدابودن قرآن بودندو هستند ارائه دهد وبگويد اينهم تحدي باقرآن ،وبرويد وبه مسلمانا ن بگوئيد ونشان بدهيد اين هماوردي باقرآن را.
چراطفره مي رويد ولغز مي خوانيد وياوه مي بافيد؟
حالا خوتان كه ازعلم ودانش دم ودادمي زنيد دراين هماوردي شركت كنيد ،ا ين گوي واين ميدان، بسم الله شروع كنيد.
واگرمي گوئيد آيات باهمديگر تضادوتناقض دارند .خيلي خوب تضادوتناقضش را نشان دهيد ونقدكنيد ببينيم تناقضش چگونه است؟
واگرمي گوئيداحكامش باحقوق بشر منافات دارد. خيلي خوب شما هم اكثريتي تشكيل دهيد واكثريت به قوانين مدرن دموكراسي وحقوق بشر رأي دهند ومامتدينين به اسلام درسايه قانون شما زندگي مي كنيم .مگرقبل ازانقلاب چنين نبودمگر كه مااكثريت مسلمان باشما أقليت سكولار زندگي نمي كرديم وباشما هاهم مي ساختيم وحق همسايگي راادامي كرديم بازهم خواهيم كرد.
اگرمي گوئيد حاكمان جور برما ظلم مي كنند ؟خوب چراجمع نمي شويد حاكم راعزل كنيد؟وحاكم عادل برگزينيد؟
پس معلوم مي شود همگي شما متخلف ومجرم هستيد وحتما ازكسانتان بجرمي اعدام شده اند كه اين چنين غورونق مي زنيد وعرضه تعويض حاكم را نداريد چون يك اقليتي فوقش هزارنفري ويايك ميليوني هستيد . خوب اقليت بايدتابع اكثريت باشد طبق قواعددموكراسي وخلاف عقل ومنطق حرف نزند.
وآن آقا ياني كه ازايران هم فراركرده اند وبرعقايد اكثريت مسلمان فحاشي وبي ادبي مي كنند قابليت مكالمه هم ندارد چون منطقي غيرازفحاشي ندارند واين منطق انسانيت نيست. خوب حالا دين ما را نمي پذيرند ،نپذيند اكراه واجباري دردين نيست .اما چرافحاشي وتوهين وافترا وتهمت ناجوانمردانه ؟حداقل جوانمردباشند وبامنطق عقلاني سخن بگويند دراينجا كه باحاكمان جورروبرو نيستند كه عقده هايشان راخالي كنند.
مصلح
با درود به جناب مصلح (میر آقا) : جناب مصلح لطف بفرمایید معجزاتی که در هنگام جیات حضرت رسول واقع شده و مورد تایید حوزه ها هم هست را با ذکر نام و نشانی اعلام نمایید البته به جز خود ( قرآن کریم یا مصحف شریف ) چون قرآن قابل مشاهده است تا ما اگر در مجالس معمولا ختم هم لباسان شما به انواع معجزه اشاره میکنند که انسان متحیر می شود من باب مثال من با دو گوش خود شنیدم وبا چشم خود دیدم در مجلس ختمی که در اسفند ماه بر گذار شده بود یکی ازهم لباسان شما که سید هم هست فرمودند که بعد ازفوت حضرت رسول مردم مشاهده کردند که منبر حضرت زار زار گریه میکند و نوحه می خواند که دیگر حضرت بر من نمی نشینند که مفتخرشوم و اظهار ناراحتی مینمود اگر مایل باشید ایشان را با شما روبرو میکنم . به همین دلیل است که سوال میکنم که معجزات حضرت رسول را به تفکیک اعلام نمایید تا ما متوجه شویم که کدام راست و کدام کذب است و به بیراهه نرویم . در ضمن بارها خوانده ایم و بعضی روحانیون هم گفته اند که حضرت ازشهادت دخت گرامیشان و شهادت امام حسین با تمام جزئیات ازقبل خبر داشتند و از غیب این را میدانستند در این مورد چه میگویید لطف بفرمایید اخبار غیبی حضرت و معجزات را تفکیک فرمایید برای پر بار شدن ازجناب سید مرتضی هم توقع اظهار نظر دارم . با ادب و احترام.
سلام جناب مهردادخيلي گرامي ودوست مهربان جدل بازما
جناب ،زندگي پيامبر اسلام پرازمعجزات بوده است درزمان خودش . واما شما مگرمارا بيشتر ازآن سيدمحترم منبري قبول داريد؟
تااينكه باحرف ما عقايدتان راتصحيح كنيد؟
برايتان رك وپوست كنده بگويم اگربفرض پيامبر همين الآن سرش را ازقبر بلندكند وبراي شما شق القمر انجام دهد وماه را دوپاره كند ،شما وهم مسلكانتان همانند كفارقريش خواهيد گفت كه اين پيامبرساحراست ومارا چه جوري هم سحركرد وبه چشم ماماه رادوپاره كرده نشان داد عجيب ساحري است اين آقا! واعجازش را قبول نخواهيدكرد واورا متهم به سحر خواهيد نمود وازهدايتش اعراض خواهيدكردمسلمازيرا كه اين ژن هاي شما ازهمان ژن هاي منكران آيات حق است ،چنانكه معجزه باقيه اورا كه همين الان هم معجزه است قبول نداريد ومحتواي حكيمانه قرآن راكه دعوت به حق وتوحيد حق مي كندوپرستش حق مي كند ويك برنامه سعادت بخش زندگي انساني ارائه مي كند ؛ازآن اعراض داريدوخرافه مي پنداريد بااينكه هيچ دانشمندان منصف وخردورز ي محتواي احكامي واخلاقي وتاريخي قرآن را مردودندانسته است واشگالي واردنكرده است مگر معاندان حق وحقيقت باشد كه هم ژن منكران اعجازي است كه باچشم خودديدند.
وااما درمورد منبر من چيزي نشنيده ام وانكار هم نمي كنم بايدبررسي جديدي بنمايم واما ستوني درمسجد بوده است كه پيامبر بران تكيه مي داد وخطبه وموعظه مي خواند ،بهدازرحلت پيامبر آن ستون به ناله درآمد وبه همين خاطر الآن هم آن مسجدبنام مسجدحنانه معروف است ،يعني ستون ناله كننده. مي توانيد خودتان جستجوكنيد وصحتش رادريابيد.
وامادرمورد خبرپيامبرازشهادت دخترش وپسران دخترش، حسن وحسين -ع- بله درست خوانده ايد وشنيده ايد. خبردخترش كه همان دم آخرعمرش بود كه ازاين خبردخترش خوشحال شد”ازهمه زودتر ملحق شدن به وي بود.واما خبر از شهادت امامين حسنين -ع- دربين اهل بيت معروف بوده است . اين اجمال مطلب است كه عرض كردم وشايد آقاسيد مرتضي – دام ظله- باسند ومدارك ارائه بفرمايند وياخودتان زحمت كشيده ازنو مطالعه بفرمائيد.چون به نص قرآن رسولاني كه مرضي حق بودند ازعلوم غيبي برخوردار بودند ودرسور0 جن چنين فرموده است:
{عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه أحدا. الا من ارتضي من رسول… آيه 26-27 سوره جن}ت=اوداناي غيب است وهيچكس را برغيب خودآگاه نمي كند. مگرپيامبري را كه ازاو خوشنودباشد،…}.
واما درجواب جناب احمدقديمي دام مجده
جناب بنده هل من مبارز نطلبيده ام بلكه اين خودقرآن است كه ازهنگام نزولش مبارز طلبيده است ازآنانكه قرآن را كلام خدانمي دانند. واما همچنانكه شما خويختانه تماسي باأجنه نداريد؛ بنده هم ندارم .
واما اينكه دست گدائي به دامن ديباچه سعدي زده ايد . اولا همين ادبيات فارسي سعدي ازبركات مطالعه قرآن وتفاسيرقرآن است وچنانكه ديگرسخنان نغزش همگي عصاره آيات قرآن واحاديث نبوي است .
واما ديباچه نغزادبي ايشان كه چندين سطراست آن را هم شما به درستي نقل نكرده ايد تفسير همان آيه نيم سطر ي است كه درذيل آورده :”اعملو آل داود شکرا و قلیل من عبادی الشکور .”بلكه تفسيرجمله ” وقليل من عبادي الشكور” است.
وثانيا سعدي ادعاي تحدي باقران رانكرده است وبلكه مريددربست قرآن ومحمد -ص- است چنانكه گفته است :
سعدي اگرعاشقي كني … // عشق محمدبس است وآل محمد.
ثالثا تحدي باقرآن بايد آن هم به زبان عربي باشد نه تحدي باترجمه ان وبازبان فارسي .
رابعا شما هم مي توانيد اعجاز بودن قرآن راقبول نكنيد وهمانند آن را بياوريد ويا نياوريد وساكت باشيد واتهام خرافه هم نبنديد .اما اگردرمقام ردآن برآمديد كه كلام خداوند نيست بله بايد به اين تحدي پاسخ بدهيد تا سخنتان گزافه گوئي نباشد كه شده است. ويا اين تحدي را همانند رسول خان گرامي ماله كشي آخوند ها به گزاف نگوئيد.
خامسا بنده همان به كه زتقصير خويش،عذر به درگاه خداآورد. اگرخدارا بشناسد ونعمت هاي بي نهايت اورا. واما كه حيف “وقليل من عبادي الشكور”تعدادبندگان شاكروسپاسگزارهميشه كم هستند .
وسادسا ،حيف كه به محتواي سخن سعدي كه برآمده ازقرآن كريم خداونداست ،دقت وافي وتعمق كافي نكرده ايد وسخن سنجيده نزده ايدكه خوان نعمتش برهمه جا گسترانيده ومؤمن وملحدرا روزي مي دهد بدون آنكه مخالف ومنكرش رادراينجا عقوبت نكند وروزيش راقطع نمي نمايد تابه حسابش درسراي ديگر برسد. وبقول او:” پرده ناموس بندگان بگناه فاحش ندرد و وظیفه روزی به خطای منکر نبرد- وقطع نكند.
پس -بنده همان به که ز تقصیر خویش —–عذر بدرگاه خدا آورد
ورنه سزاوار خداوند یش —– کس نتواند که بجا آورد .
تعمق دراين گفتار پذيرش خدائي او وسپاس گزاري نعمت هاي اوست وعذر ازخطاها ي خويش ،چه بنده حقير بنام مصلح وياشماي احمدآقاي متلك گوي دور ازاجنه.
والسلام علي من اتبع الهدي
مصلح
آشیخ مصلح برای چندمین بار در این سایت هل من مبارز طلبیده و از تمام مردم دنیا خواسته که یا معجزه بودن قران را قبول کنند و یا فقط یک سوره شبیه آن ارائه دهند. البته معلوم نیست که ایشان خودش قرار است که داور این فراخوان باشد یا امدادات غیبی بکمکش خواهند آمد. بهر حال متاسفانه (یا خوشبختانه) من بر خلاف ایشان و همکارانشان تماسی با اجنه ندارم که از آنها کمک بگیرم. بناچار دست بدامن انسانی که ۸۰۰ سال پیش میزیسته شدم و قضاوت را به انصاف خواننده وامیگذارم.
در ابتدا ترجمه مهدی الهی قمشه ای از اولین سوره قران (الفاتحه) را ملاحظه بفرمایید:
“ستایش خدای را که پروردگار جهانیان است. خدایی که بخشنده و مهربانست. پادشاه روز جزاست, روز کیفر نیک و بد خلق. پروردگارا تنها ترا میپرستم و از تو یاری میجویم و بس. تو ما را براه راست هدایت فرما. راه آنان که بانها انعام فرمودی. نه راه کسانی که بر آنها خشم فرمودی و نه گمراهان عالم.”
حالا ببینید که هم نام ملا مصلح , شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی همین مضمون را در دیباچه گلستان چگونه بیان کرده:
“منت خدای را عز وجل که طاعتش موجب قربتست و بشکر اندرش مزید نعمت . پس در نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب. از دست و زبان که برآید —— کز عهده شکرش بدر آید ؟
اعملو آل داود شکرا و قلیل من عبادی الشکور .
بنده همان به که ز تقصیر خویش —–عذر بدرگاه خدا آورد
ورنه سزاوار خداوند یش —– کس نتواند که بجا آورد .
باران رحمت بیحسابش همه را رسیده و خوان نعمت بیدریغش همه جا کشیده. پرده ناموس بندگان بگناه فاحش ندرد و وظیفه روزی به خطای منکر نبرد………..”
دو مطلب فوق را که هر دو در باره یک موضوع واحد هستند بدون نام مولف (که یکی قراراست خدا باشد و دیگری بنده خدا) اگر در برابر خیلی افراد بگذارید احتمالا نوشته دوم را در سطح بالاتری از اولی خواهند دید, چه از نظر محتوا و چه از بابت گیرایی کلام. البته آنها که واقعا بخدا ایمان دارند – نه بروایت مسخره ای که ملایان شیعه از خدا ساخته اند – میتوانند باور داشته باشند که قدرت و زیبایی کلام محمد و سعدی (و شکسپیر و ولتر و داستایوسکی و……..) همه نعمتی خداداد است و هیچیک لازم نیست معجزه باشد.
احمد آقای قدیمی
بسیار مطلوب هست که انسان ابتدا بیندیشد بعد بگوید یا بنویسد ،شما در این گفتار مغالطی خود دست بمقایسه بین “تولید و اثر دو انسان” زده اید ،مقایسه بین ترجمه مرحوم الهی قمشه ای و عبارات انشاء شده شیخ مصلح الدین سعدی ،در حالیکه آنچه که مورد تحدی قرآن است آوردن چیزی در سطح ادبی و فصاحت و بلاغتی و عمق معنوی متن قرآن است ،نه ترجمه قرآن ،زیرا ترجمه قرآن قرآن نیست ،قرآن می گوید اگر می توانید متنی مثل کل قرآن در زیبائی و جزالت و فصاحت و شیوائی و هماهنگی و انعطاف و در عین حال احتواء بر معانی و مفاهیم هدایتی گوناگون ،از معارف مبدا و معاد و اخبار غیبی از گذشته و آینده و…بیاورید ،اگر عاجز شدید ،لا اقل ده سوره ،باز اگر عاجز شدید یک سوره (کوتاه یا بلند) بیاورید ،این تحدی قرآن است ،نه برابر قرار دادن دو متن فارسی ،یکی از شیخ مصلح الدین سعدی و دیگری ترجمه انشائی یک عالم دینی.
علاوه بر این ،داوری در خصوص مقایسه دو متن چه فارسی و چه عربی ،بعهده کارشناسان ادبی آن زبانهاست ،شما که از ابتدا بتمسخر داوری دیگران را زیر سوال می برید،از کجا به این باور رسیدید که در مقایسه همین دو متن فارسی همه کارشناسان یا حتی شیخ مصلح الدین سعدی متن خویش را از متن مفهومی برداشته شده از سوره فاتحه الکتاب برتر بداند؟
Two things are infinite; the universe and human ignorance, and I’m not too sure about the universe.
Albert Einstein
…تصور میشود عقب نشینی وزیرکشور از موضوع /پولهای کثیف/ عبرت از سرنوشت کردان واین حکایت باشد…..صدرالاشراف درخاطرات خوددرباره خودکشی داورمی نویسد:داورگرچه شخصاآدم درستکاری بود ولی حیف ومیل مال رادرراه پیشرفت اموروبخصوص شرکتهای دولتی به چیزی نمی شمرد وممنظور اواینست که داور بااین حیف ومیل سبیل خیلی از مقامات راچرب میکرد واضافه می کند که او از آن حکایت مشهور پند گرفته بود که وقتی شکاری برای سلطان وحوش یعنی شیر آوردند ،گرگ وروباه حضور داشتند شیربه گرگ گفت این طعمه راتقسیم کن گرگ گفت پشت وپهلو وران ها ودستهای آن برای شام وناهاراعلیحضرت کله وگردن وجگر برای صبحانه اعلیحضرت وروده ها برای غلامان درگاه.شیرپریدوکله گرگ راکند.بعدبه روباه گفت توتقسیم کن روباه گفت تمام اعضا وجوارح ازسرودست وپشت وپهلووروده هاپیکش اعلیحضرت!..شیرپرسیداین تقسیم خوب راازکی آموختی؟.گفت قربان ازکله گرگ!/کتاب لطیفه های سیاسی ص۴۷/
در باره معجزه و اعجاز، مدعیان خودشان را هم بکشند و صد من تجزیه و ترکیب و کلاس عقیدتی راه بیندازند، نمی توانند نشان دهند و مشخص کنند که معجزه معنی اش چیست و پیامبر چه معجزه ای آورده. پیامبر خودش می دانسته معنی معجزه چیست و همان را بر اساس منقولات الکتاب به پیامبران نسبت می دهد. عیسی مرده زنده می کرد و صالح از دل کوه ناقه در می آورد و ابراهیم داخل آتش می رفت و آتش سرد می شد و امثال این! اینها همان معجزه عینی و مشخصی است که در داستانهای پیامبران شنیده می شد و در ذهن و زبان مردم مکه هم بازگو می شد این سنت را پیامبر به عنوان مبلغی که موحد است و حنیف است و به حنفیان گرایش دارد، از کتب انبیا پیشین خوانده یا شنیده و به درستی هم به آنها نسبت می دهد و اینها سخن خداست. زیرا همه هستی مال خداست و او مالک آسمان و زمین است. تو اگر رسول هستی پس کو معجزه ات؟ من کی گفتم معجزه دارم من گفتم خدا یکی است من آدمی مثل شما هستم و تنها بر دلم می افتد(وحی همان اشارات نهانی دلی است که درزبان ملایان حالت اصطلاحی و خارج از متن به خود گرفته)که خدا یگانه است و بت و شخص و نیاکان را نپرستید و از خدا فرمان ببرید همان که به دلتان خوب و بد را آموخت. می گویید سخن الکتاب و آثار پیامبران بزرگ پیشین را شنیده اید و اینها که من می گویم در آنها نیست؟ می گویید بر خدا و الکتاب افترا می بندم؟ خیر همه اینها در آنجا هست. می گویید چرا بر دلتان(دقت کنید عرب دل را محل دریافت اطلاعات می داند و به زبان امروز باید گفت:ذهن) نمی آید این گفتارها و مثل من نمی توانید بگویید؟ چون خدا به هر کس بخواهد می دهد نه به همه. تازه اگر هم می توانید من جلوتان را نگرفته ام؛چند گفتار مثل گفتار من بگویید و بیاورید، نخواهید توانست چون ایمان ندارید. به نظر من این مضمون کلیت مجادلات میان رسول و دشمنان اوست.
در این گفتارها که میان محمد امین و دشمنانش بوده هیچ ادعایی مبنی بر آوردن معجزه در میان نیست تنها ادعای ناتوان بودن دشمنان است که رسول با توجه به تجربه و شناختش از آنها و بی ایمانی و بی اطلاعی شان از کتاب مقدس می دانسته ناتواننند از گفتن مثل او و هم این روش تکنیکی در مقابله با دشمن است و در میان شاعران و ادیبان رسمی معهود بوده است
حال بگویم کسی ماهیت و محتوای گفتارهای پیامبرانه را درک می کند که اولا بداند سنت پیامبری در خاورمیانه چه مسیرها وچه روندهایی را طی کرده و سنتها چگونه از فلسطین به طور سینا و به سرزمین مکیان و عرب همجوار رسیده است. کسی می تواند به ماهیت موضوع پی ببرد که بداند پیامآوری دو نوع بوده یکی پیامبری امثال موسی و عیسی که به یک سنت دامنه دار و پراعجاز تبدیل شده و دیگری پیامبری کسانی که مبلغ گفتار این پیامبران بزرگ بوده اند مانند اکثر پیامبرانی که نامشان در قرآن آمده و مانند خود پیامبر که هم الکتاب را تبیین می کند و از دست احبار ورهبان و مبلغان مال پرست مسیحی خارج می کند و هم حکمت بزرگانی چون لقمان را هم در آن می گنجاند و هم رخدادهای زندگی عادی مومنان به اسلام را درست مثل مبلغان و یاران عیسی و کاری که کردند در تبلیغ دین و تبلیغ پیامبری عیسی و نوشتن و گفتن گفتار وداستهای او.
با دقت در سوره بقره (بخصوص آیات77تا 160) و آیات دیگر سوره ها که ازابراهیم و یهود و نصارا بحث شده) درباره اینکه یهود و نصارا با دین بازی کردند و آیاتی را نادیده گرفته و به نهج ابراهیم که تسلیم بود نرفتند در می یابیم فرق ادیان پیش و دین جدیدرا-دین تسلیم. پیامبر جبهه سومی از میان یهود و نصارا باز می کند که هم بر مشترکات با آنها بهره می گیرد هم چیزی می گوید که کاملا تفسیری بر آیات الکتاب است.اینکه ابراهیم نه یهود بود و نه نصارا و نه مشرک بل تسلیم بود و وعده آمدن رسولی درمیان امیان(مکیان)داده بود و اهل الکتاب نمی توانند منکرش شوند. باری به مرور حوادث به سمتی رفت که در مدینه جهاد و جنگ به پا شد و قوانینی وضع شد که تمام برگرفته از تورات و سنت اعراب مکی است و هیچ چیزی که مخالف این سنتها بود وضع نشد و تنها اندک جابجاییی که در برخی عبادات متناسب با وضع و زمانه خود پیامبر داده شد. نسخ آیات هم در دستور کار پیامبر قرار گرفت و برخی متناسب با بهتر شدن زندگی نسخ و از کار افتاد و برخی جایگزین شد. حال پیامبری که هیچ وعده ای جز بهشت و جهنم (برای مومنان و کافران) یعنی وعده همه پیامبران نداده و به قدرت رسیده و مایه فخر و آقایی همه عرب شده است و اقوام گروه گروه به این دین روی می آورند چون توان و هوش و بزرگی او را دیدند و تمکین کردند دیگر حتی نخواستند با مبارزه طلبی هم مقابله کنند چون این متن مایه آقایی همه آنها شده بود و اندکی بعد هم دستاویز حاکمان که هیچ شاعری و ادیبی را هوس مبارزه بااین متن مهم در سر نیفتد. معجزه؟ این یک شوخی آخوندی است که از زمانی که مسلمانان به کتاب و علم و فقه رو آوردند آموختندش و هنوز که هنوزاست دست ازاین بر نمی دارند. اگر یک آخوند توانست معجزه را تعریف کند ما هم مثل آن را خواهیم آورد. باور کنید اگر معنی معجزه را توانست نشان دهد!
ملایان معمولا ترفندهایی برای شبهه زدایی دارند1چیزی که روشن است را مبهم می کنند. مثلا آیات به صراحت از ساختن آسمان و زمین و آدم در شش روز سخن می گویند(برگرفته از تورات) اما اینها به لغت عرب! تمسک می کنند برای مبهم کردن آن و اینکه نه خیر منظور دوره و مرحله است. حال مبهم که شد دیگر نمی توان در باره اش قضاوت کرد و آنها به مرادشان رسیده اند. یا آیات صریحا از آفریده شدن جن از آتش و آدم از خاک سخن می گویند و یک جا به صراحت از قول شیطان می آید که من از آتشم و انسان از خاک و من برترم. ملایان فضا را تار و مبهم می کنند که بله معلوم نیست این آتش چه آتشی است آیا آتش همین دنیاست نه معلوم نیست! تا مجبور نشوند پاسخ دهند که ما اینک همه عناصر طبیعت و عناصر ساخت آتش را در ریزترین حالتش می دانیم و باز خبری از ساخته شدن جن ازآتش نیست چرا؟
2-روشن کردن چیزی که مبهم است تا از قبل روشنی آن بهره ببرند. مصریها در این موضوع دست طولا دارند سالانه کتابها در اعجاز علمی قرآن می نویسند و تطبیق آیات با آخرین دستاوردهای بیولوژی و تکنولوژی و اتم و موشک! تا از این نمد کلاهی برگیرند! هیچ اشاره ای علمی در قرآن نیست اما آنها بر قواعد مشخص عم بارش می کند و کلیات و مبهمات آیات را به روشنایی علم در می آورند! خوب پدر آمرزیده زودتر از علم این کار را بکنید و هر سال همه نوبلها را از صدقه علم قرآن ببرید تا دیگر مجبور به روضه خواندن بر جنازه مردگان نباشید!
3-خارج کردن بحث اززمینه تاریخی و آن را کلی کردن. در هر کلی کردنی، جای انکار هست. شما از معنی یک آیه بپرس می گویند نه باید کلیت قرآن را ملاحظه کرد زیرا! زیرا ندارد در ذهن اینان متن مقدس و بی عیب است پس باید هر جا که با هم نمی خواند را جوری تفسیر کرد که رفع عیب شود و این تنها با کلیت کلیت کردن ممکن است. قبلا نوشتم این بازی که در اصول فقه هم مفصل رواج دارد فقط کارکرد داخلی و درون دینی دارد اما اینان با زرنگی آن را به کتب متون حقوقی و علمی نسبت می دهند! قبلا نوشتم شما می توانید به یک دیوانه، یک آدم در حال ناهشیاری بگویید که صد جمله بنویسد اگر قصدتان دفاع از این جملات باشد می توان نشان داد که هچیکدام ازجملات این دیوانه با هم تعارض ندارند فرض کنیم در جمله اول بگوید من دیروز ساعت سه به خانه نرفتم و جمله بعدی بگوید دیروز ساعت سه به خانه رفتم. همه کلمات این دو جمله آنقدر کشدارند که می توانند به هر دیروز، خانه، ساعت، سه و رفتم/نرفتمی تفسیر شوند و هیچ تناقضی در آنها نباشد!
4 متمسک شدن به علوم صوری و شکلی مثل منطق و نحو(دستور زبان). این دو علم برای شکل و شمایل یک متن ساخته شده اند نه برای توضیح محتوا. اما شما می بینید که دست در جیب می کنند و دلیل عقلی محض استخراج می کنند در اثبات معجزه. آیت الله جوادی آملی کتابی در باره ولایت فقیه دارد یک فصل مفصل آن در باره«اثبات ولایت مطلقه فقیه با دلیل محض عقلی» است مراجعه کنید و لذت ببرید!
تنها راه نجات مطالعه و پرورش عقل و درک دین با رجوع به متون اصلی و تاریخ است. درهر موضوع اگر زمانیت و تاریخمندی آن موضوع( همه موضوعات کاملا تاریخی و زماندارند) فراموش شود، راه درک ماهیت آن بسته می شود.
“”والا من یکی از دوستداران قرآنم و آنچنان که من این کتاب فخیم و برجسته و ارجمند را تفسیر می کنم می تواند با دانش روز و حقوق انسانها هم سازگار افتد””.
(پایان نقل قول)
شما بتدریج خود را نشان داده و میدهید ،اینها که نوشتید انکار پیامبری پیامبر و وحیانیت قرآن است ،اگر قرآن فقط قصصی است که ماخوذ از تورات و انجیل است و حکایاتیست از وقایع روزمره ای که آورنده آن برای آوردن آنها مثل ولی امر مسلمین زحمت می کشد ،پس وحیانیت قرآن کجا رفت؟!
دیگر اینکه قرآن “دوستدار” لازم ندارد ،دوستداری بگذارید برای کتابهای آرامش دوستدار ،قرآن “مومن” به ما انزل الله می خواهد نه دوستدار ،شما در ابتدای ورود به این سایت طوری وانمود کردید که متدینید و تنها به روش تبلیغ رایج دیگران منتقدید و من دعوت کردم که شما روشهای جدید تبلیغ دین را بما بیاموزید ،اما بتدریج چه در بیان مسائل تاریخی و چه در تبیین مسائل قرآن خود را نشان دادید ؛و مدتی قبل نیز خود گفتید که به سوراخ موش فرو رفته بودید ،من از کسانی که بسوراخ موش فرو می روند و ابتدا طور دیگر وانمود می کنند ،اما کم کم که احساس امنیت کردند از سوراخ موش بیرون می آیند بیزارم که از ابتدا شجاعت ابراز عقیده ندارند تا دیگران بدانند چگونه با او احتجاج کنند ،و از این جهت مزدکی که اخیرا با تفلسف از نحوه ادبیات او حمایت کردید بر شما رجحان دارد.
مطالب شما نتیجه ای جز انکار وحیانیت قرآن بدنبال ندارد ،و سودی هم ندارد که بعد از این اظهارات که همه قابل جوابند ،دوباره به سوراخ موش بازگشته و بگویید من “دوستدار” قرآنم و آنرا می توانم بمیل خود ترجمه کنم ،چنانکه عرض شد قرآن دوستدار نمی خواهد “مومن به ما انزل الله” می خواهد.
مساله فقط تمسک به فهم مسلمانان فلان تاریخ نیست ،شما بنص قرآن توجه کنید،نص قرآن که دیگر پدید آمده قرون سوم و چهارم هجری که نیست؟! یا شاید آنهم نزد شما محتمل است؟! “”قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً “”. الاسراء/88.
این آیه قرآن که با تعبیر “لا یاتون بمثله” لسان آن لسان تحدی است در برابر “جن و انس” آیه ای است مکی که در سوره اسراء وارد شده است ،همان ابتدای نزول قرآن ،این آیه از نظر شما در مقام تحدی نیست؟! شما مگر در فهم قرآن از مقلده فلان و بهمان معتزلی هستید؟
اگر قرآن در بیان تاریخ انبیاء سلف ،حاصل شنیده ها و دیده های پیامبر از تورات و انجیل است ؛پس وحیانیت قرآن کجا رفت جناب مدعی؟!
پیامبری که بنص صریح قرآن “امی” بوده است ،شما بگو کی و کجا از یهود و نصاری ،آنها را آموخته است؟ آیا پیامبر خدا جز دو سفر محدود تجاری به شامات ،کجا می توانست اخذ کننده و اقتباس کننده از یهود و نصاری باشد در حالیکه سواد خواندن و نوشتن نداشت؟
علاوه اینکه شما که تفوه به این سخنان می کنید ،ملتفت اینهمه تفاوت های جوهری بین قصص قرآن و آنچه که در تورات و اناجیل معتبر فعلی هست نیستید؟
در این موارد بیشتر خواهم نوشت.
ببخشید سوالی داشتم این امی در لغت عرب به دو معنی است 1 بی سواد 2 اهل یعنی اهل آن بلاد را هم امی میگفتند ! حال خودتان قظاوت کنید که خدیجه با آن ثروت سر شار که ازدو شوهر قبلی به ارث برده بود چطور کاروان خود را به دست یک جوان بیسواد ولی امین می سپرده یک ادم بیسواد که هنوزپیامبر نشده بوده که ازغیب به او سواد آموخته شود ! چطور حساب و کتاب کاروان را داشته که سرش کلاه نرود این سوال را جواب دهید تا بیشتر مطرح کنم !
جناب علی1 به شما اخطار میدهم! حکم ارتداد شما در شرف صدور است !شاید هم صادر شده !کمی آرام تر ! مفهوم بود!!!
اولن من به عنوان یک خواننده متون نوشته شده در این سایت اگاهی خود را افزایش میدهم وبه دنبال طرفداری یا مخالفت با نویسده ها نیستم اما قرار نبود اینجاهم با حکم ارتداد اشخاص روبرو شویم
با پوزش این نوشتار اشتباه لپی من در اثر بی توجهی به جنبه طنز قضیه است
جناب آشنا
کلمه “امی” که در قرآن بکار رفته است ،همانطور که گفته اید دو احتمال دارد :امی بمعنای “بیسواد و درس خواندن و نوشتن نیاموخته” ،و دیگری “امی” بمعنای منسوب به “ام القری” که مکه بوده است ،البته استعمال امی در معنای درس نیاموخته هم کثرت استعمالی بیشتری دارد و هم در مورد اطلاق آن بر پیامبر :
( الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. الاعراف/157) و (قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَميعاً الَّذي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيي وَ يُميتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ كَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ .الاعراف/158).
دارای قرائن مختلفی وجود دارد که به این معناست نه منسوب به ام القری.(در این مورد به کتاب ولاء ها و ولایت های مرحوم مطهری مراجعه کنید).
اما ایراد دوم طنز گونه شما متاسفانه بسیار سطحی و غرض ورزانه بود ،سوالی که متوجه منطق شماست این است که مگر در مبادلات و معاملات تجاری آن روز یا حتی امروز سواد خواندن و نوشتن از شروط لاینفک فن معامله کردن و تجارت و نقل و انتقال است؟ حال بگذریم از وضعیت بسیط و ساده تجارت های قدیم که نقل و انتقال های ساده کالا و جابجایی سرمایه بوده است ،و رد و بدل کردن یک کالا با یک کالا یا با پول رایج نیازی به سواد و علم تجارت نداشته است ،اما مگر همین امروزه زمانه ما هم ندیده اید برخی بازاریان و ارباب کسب و کار قدیمی را که سواد خواندن و نوشتن نداشته و ندارند اما بخوبی معامله می کنند یا چرتکه می اندازند و جیب حضرتعالی را هم خالی می کنند؟(شوخی).
در عین حال سرپرستی یا همراهی کاروان تجاری بمعنای این نیست که همراهان دیگری نبوده باشند که در این امر بتوانند به آنحضرت یاری کنند،و مساله تجارت یک جوان که هنوز پیامبر نیست نیازی به اعجاز و معجزه نبوده است که شما این مطالب غیر عمیق را مطرح کنید.
موفق باشید
،قرآن “مومن” به ما انزل الله می خواهد نه دوستدار ،شما در ابتدای ورود به این سایت طوری وانمود کردید که متدینید و تنها …(سید مرتضی)…
جناب مرتضی ما هم همین را می گوییم که قرآن و الله عبد و برده و بنده و مؤمن میخواهد نه انسانهایی که فکر می کنند.فکر ی که در قرآن و کتب دینی است یعنی همین ایمان و علم هم در نظر محمد و عیسی و موسی … یعنی همین خرافات دینی.انسانیکه رها از محدودیتها ست و تفکر آزادی داشته باشد که نمی تواند متدین باشد.اصولا روشنفکری با تدین و عبد و بندگی و محدودیت فکری نمی گنجد.چهار چوب هر چند هم درست و علمی و محکم باشد باز هم نمی تواند برای روشنفکر حصاری نفوذ ناپذیر باشد.چون علم چیزی را مقدس نمی داند.علم هم همین علم تجربی است نه چیز دیگر.قرآن و دین و هر مبحثی اگر با علم تجربی نتواند خود را به اثبات برساند جزء//////////////// است.یعنی درست همان نامی که اسلام و دین به علوم تجربی میدهد.چون اسلام بقول دکتر شها علوم غیره قرآنی و دینی را فضیلت می داند و فضیلت همان فضولات است.
در مورد امی بودن محمد هم شما دروغ می گویید چون امی بمعنای بی سواد نیست بلکه فرد عادی است.یعنی محمد هم یکی از مردمان عادی عرب بوده نه بیشتر.خب هر فرد عادی می توانست باسواد یا بی سواد هم باشد.چون اگر انطور بود خب بفرمایید علی مگر باسواد بوده؟درکدام مکتب درس خوانده؟مگر از عمر و ابوبکر و عثمان چیزی که نشان دهد آنها با سواد بوده اند یافت شده؟آیا مدرسه ایی مکتبی دانشگاهی که این جنابان درآن درس خوانده اند یافت شده.مسلما نه.سواد محمد هم در حد سواد همان مردم مکه بوده نه بیشتر.ولی محمد اولا درتماس با یهود و نصارا و …بو ده و زنی داشته از طبقه اشراف و تاجر و مسلما آگاه به مسایل روز. و قرآن هم که کلام محمد یا محمد نامی است هم در حد سواد و آگاهیهای همان زمان است نه بیشتر.بنابراین امی بودن محمد نه بی سوادی است بلکه منظور همان فرد عادی بودن اوست.شما آخوندها از بس دروغ و مغالطه و جعل کرده اید برایتان عادت شده بقول دکتر سها که دوست گرامی جناب شوریده آدرس کتابش را در سایت گذاشته قرآن کتابی است تکراری و کل قرآن در حقیقت در 20% کتاب حاضر جا میگیرد.و یا بقول ایشان با خواندن سوره بقره در حقیقت بقیه قرآن چیزی بیش از آن به علم شخص نسبت به موضوعات قرآن اضافه نمی کند.این سخن یعنی خواندن همان سوره بقره برای درک کل قرآن کافی است! حالا شما بیایید هی توضیح و تفسیر بنویسید.مردم که ابله نیستند.خب منبع اصلی را هست میگیرند و می خوانند و مشت شماها باز می کنند.شما تنها یک راه دارید و آن برانداختن نسل بشر است.والا تا بشری هست آزادفکر کردن نیز هست و ادعاهای شما هم با توسل به خرافات بجایی نمی رسد.
آری آقای شجاع شما مومن می خواهید که مثل داعش و حماس و حزب الله، مواد منفجره بر خود ببندد و بچه مدرسه ایها و بیگناهان را چشم بسته منفجر کند، آری شما مومن می خواهید که اگر صادق گفت داخل تنور بروید نه نگویید و عقلتان را تعطیل کنید. شما با تأسف نه روش تبلیغ دین بلدید نه روش محاجه با مخالف و نه ادب انسانی مألوف میان آدمیان. بین ترس و شجاعت فرقی نیست اگر همه با نام مجازی و بدون آدرس بزیند و گرد و خاک کنند. شما از گفتار دیگران که متواضعانه خود را دربرابر شجاعت آقای نوری زاد هیچ دانسته اند، علیه خودشان بهره می گیرید! این با کدام قاموس قرآنی سازگار است؟. قرآن کتابی دینی است و مثل همه کتب قدیمی برای زمانه خود نازل شده و باید با عقل روز فهمیده و جاهایی که ناهمخوان و نامربوط است حذف و بجایش روش امروزی نهاده شود.این درک من است. غلط است خوب ردش کنید توهین چرا؟ شما که به توهین به ایدئولوژی حساسیت مزمن دارید فراموش نکنید خردمندان دنیا به توهین شخصی حساسند! شجاعت تان زیادی کرده؟ اگر شجاعت دارید در برابر علمای مسیحیت و هنگام ملاقات با آنها بخوانید: لقد کفر الذین قالوا ان الله هو المسیح بن مریم(مائده آیه 71). اگر شجاعت دارید در برابر زنان بخوانید که والتی تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجروهن فی المضاجع و اضربوهن(سوره نسا آیه34) و امر به زدن زنان را معنا کنید و از تجزیه و ترکیب این آیات هم یاد کنید اگر شجاعت دارید در ملاقات با علمای یهود بخوانید مثل اللذین حملوا التوریة ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا(سوره جمعه آیه5) و کار عالمان یهود را چونان کار و بار خران بدانید؟ اما نمی توانید چون همان یک ذره عقل ایرانی، نهیب می زند که تغییرش بده و تغییرش می دهید چرا؟ چون دنیا تغییر کرده و زندگی و مناسبات تغییر کرده. چرا در آیه 12 سوره مجادله می گوید چون خواستید با پیامبر درگوشی حرف بزنید صدقه بدهید و در آیه بعد همان سوره از این نظر بر می گردد و می گوید لازم نیست صدقه بدهید؟ شما که ملایید و مجلس و دکان می خواهید ولی عاقلان دانند که پیامبر عقل و شعورش می رسید و می دانست نباید به زور احکام را بر مردم حقنه کند پس تغییرش داد. شما خدا و فرشته و جن و شیطان را چگونه تصور کرده ای آقای ملا؟ شجاعت این نیست که در زیر یک نام مجازی داد بزنیم که ما شجاعیم و طرفمان ترسو. اگر ملاحظه کنید من در جواب آن «جوانمرد» کذایی شما! که توهین کردن را از مکتب تفسیری شما آموخته، مراعات کردم چون او را هموطن مریضی می دانم که نیاز به کمک دارد و اگر هم به من و تقریبا به همه توهین کند از باب بازگشت حالات روانیش تلقی می کنم و من و دیگران وظیفه درمانگری خود را نسبت به او و امثال او از دوش خودمان بر نمی داریم! من ایمان دارم به قرآن و همه کتب خوب دنیا ولی به روش عاقلان نه ملایان. چون شما را قبول ندارم بدم؟ اصلا تصمیم گرفته ام قرآنی را که قبولش دارم، قبول نداشته باشم، پس روضه اختیار و آزادی اراده چه بود؟ حق ندارم بگویم پیامبر جاهایی اشتباه کرد؟ شما که تاریخ نمی دانید از همان کتب حدیثی هم نگاه کنید می یابید که سده سوم تا ششم میان علما اختلاف شدید بود برخی می گفتند پیامبراشتباهاتی داشته حتی اشتباهاتی کاملا فاحش! یک مورد جزیی اش: داستان نخل و ثمر ندادن خرما در مدینه که یادتان هست که با روش پیامبر، مردم به مخمصه افتادند؟ آها هرچه شما روایت کنید درست و هرچه دیگران روایت نادرست؟ بقول خودتان: بابک تجر و بابی لاتجر؟ افتاد آقای انگلیسی دان؟
با درود به علی1 گرامی و عزیز از دلیل هایی که آوردید بسیار آموختم و هم این که خود را مومن به قرآن گفتید دلیل بر رد ارتدادی است که بر تنتان میخواستند بدوزند . پایدار باشید .
سلام و درود
جناب علی1
متأسفانه شما بویی از جوانمردی نبرده اید. اینکه دوباره به من توهین کردید و آنهم بدون ذکر نام مجازی من و در وسط مطلبی خطاب به سید مرتضی، نشانه ای از نامردی و بزدلی ست. شما در زیر نام مجازی نیز فردی ترسو هستید چه رسد به زمانی که شخصیت حقیقی شما آشکار شود.
مریض شمائید که اینگونه چند شخصیتی ظاهر میشوید. مریض شمائید علی 1.
من باید چقدر بدبخت باشم که از فردی مثل شما تقاضای کمک کنم.شما ابتدا مراعات مرا میکنید و سپس تاب نمی آورید و شخصیت واقعی خود را نشان میدهید.
با خواندن این مطلب شما میشود شخصیت پارادوکسیکال و مریض احوال شما را به راحتی دریافت.نکند شما خود را عبدالکریم سروش میپندارید و این خزعبلات شما براستی که حاکی از ایمان عاقلانه! به قرآن است.
“علی وان ” روشنفکر مذهبی و سکولار کیست؟
کافیست برای شناخت شما فقط به همین متن مراجعه کرد.خروجی مغز یک عاقل معتقد به قرآن کلماتی توهین آمیز است که مشغول لجن پراکنی ست.
این گفتۀ شماست:
“من ایمان دارم به قرآن و همه کتب خوب دنیا ولی به روش عاقلان نه ملایان.”
شما که به قرآن ایمان دارید بدانید که خداوند قرآن، بدلیل اینکه شما موجودات مزوّر و دو روی دغل باز را خوب می شناخت سورۀ منافقون را مختص امثال شما بر پیامبرش نازل کرد. نوشته های شما جز کلماتی خارج شده از مغزی بیمار نیست که خود را عاقل تر از همه نیز میداند!
شجاعت و جوانمردی از مهمترین خصوصیات یک مرد است جناب علی وان.
این نیز آخرین پاسخ من به شما بود همانند آنچه که به مهرداد و مزدک گفتم.هر چه خواستی زین پس بگو ولی من تو و دیگر رفقایت را در خماری دیدن پاسخ خودم نگه میدارم.
باشه پسرم من احوالاتت را درک می کنم. تو مدعی مسلط بودن بر همه علوم هستی یا همه به تو حسودی می کنند و بخل می ورزند و نامت را نمی برند!. این چیزی نیست خیلی بدتر از این را دیده ایم. آدم دیده ایم که مدعی جابجا کردن قله دماوند بوده، آدم دیده ایم که مدعی ملاقات هر روزه با امام زمانه بوده. وضع تو خیلی هم حاد نیست و کاملا درمان پذیر است! ما اگر درمانگر هم نباشیم هموطنت هستیم و از حرفت ناراحت نمی شیم پس نترس و رعشه نگیر و خودت را خالی کن. آرام بگیر و فقط قرصهایت را سر وقت بخور! باشه پسرم؟
سلام و درود بر کامنت گذار شجاع علی1
ظاهرا کمی عصبی و آشفته شدید ،فعلا این کلام آشفته را که حاوی الفاظی شجاعانه و انتحاری! در مواقع لزوم است بنظر میرسد می خواهد پوشش بر سخنان قبل باشد کنار می گذاریم و به حساب گفته های قبل می رسیم ،تنها اشاره کنم مقصود من این نبود که من شجاع و تو ترسو ،من گفتم خوب بود از ابتدا همین که هستی خود را معرفی کنی نه آنچه که تاکنون می نمودی.
1-اینجا الفاظی را قطار کردن و مقولات گوناگون را بهم بافتن و هورای بیخبران را دریافت کردن امر سهلیست، اگر قدرت و شجاعت تمرکز روی موضوع واحد دارید لطفا در مورد این
جمله توضیح دهید که :
“”تو اگر رسول هستی پس کو معجزه ات؟””.
بر کسی که دوستدار یا مومن به قرآن است ،توضیح این مطلب لازم است که “معجزه” چیست؟ آیا رسول اسلام معجزه داشت یا نداشت؟ اگر داشت معجزه او چه بود و اگر نداشت ،شما از کجا به او ایمان آوردی که او پیامبر است؟
2-گفته اید :
“”در این گفتارها که میان محمد امین و دشمنانش بوده هیچ ادعایی مبنی بر آوردن معجزه در میان نیست تنها ادعای ناتوان بودن دشمنان است که رسول با توجه به تجربه و شناختش از آنها و بی ایمانی و بی اطلاعی شان از کتاب مقدس می دانسته ناتواننند از گفتن مثل او و هم این روش تکنیکی در مقابله با دشمن است و در میان شاعران و ادیبان رسمی معهود بوده است””.
(پایان فرمایش جنابعالی)
شما که در این جملات رسول اسلام را در ردیف شاعران و ادیبان و روش تکنیکی آنان آورده اید ،روشن کنید که اگر مقصود شما از “معجزه” قرآن است و بنابر این قرآن را معجزه نمیدانید ،اولا از کجا احراز کردید که محمد بن عبدالله پیامبر است ،و ثانیا با طرح و تجزیه و ترکیب ادبی آیات تحدی روشن کنید چگونه خطاب قرآنی که خطاب عام به همه انسانهای موجود در عصر بعثت و همه انسانهای آتی الی الابد است ،خطابهایی است مخصوص به دشمنان حاضر در صدر اسلام؟
3- گفته ای :
“”حال پیامبری که هیچ وعده ای جز بهشت و جهنم (برای مومنان و کافران) یعنی وعده همه پیامبران نداده و به قدرت رسیده و مایه فخر و آقایی همه عرب شده است و اقوام گروه گروه به این دین روی می آورند چون توان و هوش و بزرگی او را دیدند و تمکین کردند دیگر حتی نخواستند با مبارزه طلبی هم مقابله کنند چون این متن مایه آقایی همه آنها شده بود و اندکی بعد هم دستاویز حاکمان که هیچ شاعری و ادیبی را هوس مبارزه بااین متن مهم در سر نیفتد. معجزه؟ این یک شوخی آخوندی است که از زمانی که مسلمانان به کتاب و علم و فقه رو آوردند آموختندش و هنوز که هنوزاست دست ازاین بر نمی دارند. اگر یک آخوند توانست معجزه را تعریف کند ما هم مثل آن را خواهیم آورد. باور کنید اگر معنی معجزه را توانست نشان دهد!””.
(پایان نقل قول)
پیامبر هیچ وعده ای جز بهشت و جهنم نداده؟! فهم شما از معارف متنوع قرآن همین است؟
شما طرزی یک پیامبر را معرفی می کنید که گویا او یک سردار طالب اقتناء و احراز قدرت بوده است و هدفی جز تسلط و سروری بر دیگران نداشته است،این آیا پیامبر شناسی و قرآن شناسی شماست؟ پیامبری که “عزیز علیه ما عنتم” پیامبری که “لعلک باخع نفسک علی ان لا یومنوا بهذا الحدیث اسفا” ،و پیامبر” رحمه للعالمین ” آیا تنزل می یابد به سردار مسلط و مسیطر بر گروهی عرب؟! حال آنکه همان قرآن فرمود :”ولست علیهم بمسیطر”،این بافته ها را از کجا آورده ای جناب؟
مگر در عصر نزول قرآن که عصر تفاخر فصحاء و بلغاء و شاعران عرب بوده است ،افراد زیادی میل به آوردن مثل قرآن نکردند و رسوا شدند؟ چون سروری و آقائی برایشان حاصل شد منصرف شدند؟!
شما به آخوندی و شوخی آخوندی چکار دارید؟ متن قرآن را بمیدان بیاورید ،آیات تحدی مگر لسانش لسان عام و فراگیر نیست؟ و مگر جن و انس را به اجتماع بر اتیان بمثل دعوت نکرده است ؟ آیا آن امر “فاتوا” با احتفاف به قرائن متعدد امر تعجیزی نیست؟ شما مگر در آن چهار سالی که علم علماء را مال خود کردید اینها را نخوانده اید؟
چطور است همه جا گرایش اعتزالی ،اینجا که رسید جمود و خشک مغزی اشعری گری گل کرد؟! همه درد شما نبود کلمه “معجزه” و مشتقات آن در قرآن است؟
“”قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً .الاسراء/88″”.
شما که از یک تجزیه و ترکیب و تبادل اطلاعات دوستانه دو دوست اینهمه در رنج و عصبانیت قرار گرفتی که از آن نالیدی ،لطف کن این آیه را تجزیه و ترکیب ببینیم ،فرایند ترجمه خوانی های کتب غربی چه بلایی بسر این ذهن آورده است.
این عبارت مگر نمی گوید :پیامبر بگو :اگر جن و انس مجتمع شوند بر اینکه چیزی در رتبه این قرآن در زیبائی اسلوب و جامعیت معنا و ذو ابعاد بودن بیاورند “لا یاتون بمثله” نی توانند و نخواهند آورد هرچند ظهیر و معاون یکدیگر شوند، این “لا یاتون” بزعم شما یعنی “اعراب دشمن پیامبر”؟ چرا؟
بگو مقصود شما از این نمک ریختن ها در این عبارت چیست؟:
“”این یک شوخی آخوندی است که از زمانی که مسلمانان به کتاب و علم و فقه رو آوردند آموختندش و هنوز که هنوزاست دست ازاین بر نمی دارند. اگر یک آخوند توانست معجزه را تعریف کند ما هم مثل آن را خواهیم آورد. باور کنید اگر معنی معجزه را توانست نشان دهد!””.
(پایان)
مفهوم معجزه روشن است ،یعنی چیزی که سبب عجز دیگران است ،از معجزات قولی و فعلی پیامبر اسلام گذر می کنیم ،الان اینجا بحث متمرکز در قرآن است ،آری قرآن معجزه است ،اینرا هیچ آخوندی ابتکار نکرده است ،این حاصل مفهوم آیات تحدیست ،شما آیا معجز بودن قرآن را انکار دارید یا سطح فهم خود را بلند پروازانه بالا گرفته ای؟
آری قرآن معجزه بوده و هست و خواهد بود پیش از آنکه تو بعرصه وجود بیائی و حال و پس از اینکه نباشی.کسی در باب قرآن شوخی ندارد مگر آنکه شما در حال شوخی و مدهوشی باشید.
“فات بمثله ان استطعت”.
4- گفته ای :
“”ملایان معمولا ترفندهایی برای شبهه زدایی دارند1چیزی که روشن است را مبهم می کنند. مثلا آیات به صراحت از ساختن آسمان و زمین و آدم در شش روز سخن می گویند(برگرفته از تورات) اما اینها به لغت عرب! تمسک می کنند برای مبهم کردن آن و اینکه نه خیر منظور دوره و مرحله است””.
(پایان نقل قول)
ملا در اصل لغت البته یعنی انسان پر و با سواد ،شما ادب در گفتارهای علمی را رعایت کنید و الفاظ رایج در فضاهای سیاسی را بچگانه استخدام نکنید که این تعبیرات حجت قویمی بر استحکام سخن علمی نیست.
آری قرآن بصراحت گفته است که خلق و آفرینش تدریجی آسمانها و زمین در “سته ایام” بوده است یعنی در شش روز ،حال تورات فعلی هم گفته باشد یا نگفته باشد ،معیار ما الان قرآن است ،آیا شما که غالبا متظاهر به خردمندی و تجدد هستید ،نباید خرد خویش و کلاه خویش را قاضی کنید که هم فحص در لغت عرب کنید و هم وقت گذاشته فحصی در استعمالات قرآنی کنید و هم بعقل خویش بسنجید که “یوم” بمعنای خاص خویش ،یعنی زمان حاصل از گردش زمین حول محور خود (حرکت وضعیه) پیش از وجود آسمانها و زمین نمی تواند ظرف زمانی وقوع فعل خلق اسمانها و زمین باشد؟! یعنی خرد تو از خرد خدای خالق جهان و پیامبر او رفیعترست و آنان نمیدانستند که پیش از ایجاد و وجود زمین ؛نمی شود حرکت زمین که وصف فرع تحقق زمین است ،طرف خلقت همان زمبن و آسمانها باشد؟!
شما مگر در مطالعه قرآن در آن چهار سال احراز علم علماء به این موارد از استعمال کلمه “ایام” در قرآن بر نخورده اید که ایام بقرینه روشن است که مطلق زمان و عصر و برهه و قطعه زمانی است ؟:
“”وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاس””.
(آل عمران/140)
این ایام در این آیه شریفه یعنی روز مقابل شب؟ یا مطلق دوران و عصر و برهه و مرحله؟
و “”فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلاَّ مِثْلَ أَيَّامِ الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِم””.
(یونس/102)
ایام الذین خلوا من قبلهم ،یعنی روزهای آنان که شامل شبهای آنها نمی شود؟! یا عصر و دوره و برهه زمانی مراد است؟ عزیزم آن دید جامع قرآنی اینجاها معنا پیدا می کند که اینطور انسان سقوط و خود را رسوا نکند.
5- شما در ادامه به دروغ این جملات را به من نسبت داده ای :
“”یا آیات صریحا از آفریده شدن جن از آتش و آدم از خاک سخن می گویند و یک جا به صراحت از قول شیطان می آید که من از آتشم و انسان از خاک و من برترم. ملایان فضا را تار و مبهم می کنند که بله معلوم نیست این آتش چه آتشی است آیا آتش همین دنیاست نه معلوم نیست! تا مجبور نشوند پاسخ دهند که ما اینک همه عناصر طبیعت و عناصر ساخت آتش را در ریزترین حالتش می دانیم و باز خبری از ساخته شدن جن ازآتش نیست””.
(پایان)
من کجا این جملات را گفته ام؟بتعبیر آن دوست ظاهرا شما هم مشکل دید داشته ای!
آنچه که تاکنون من در ترجمه های تحت اللفظی در ان بحث قرآنی گفته ام این است که قرآن از قول ابلیس نقل کرده است که “”خلقتنی من نار” و جایی دیگر گفته است “و کان من الجن”،و سخن ابلیس را هم تکذیب نکرده است ،نتیجه این است که ابلیس از جن بوده است و ماده آفرینش جن از نار و آتش بوده است ،این سخن من بود که هنوز جاریست ،حال که چه؟ خوش انصاف! من زائد بر این چیزی گفتم؟ و آیا جملاتی که بافتی از من است؟ کجا اینها را گفتم؟
6- گفته اید :
“”روشن کردن چیزی که مبهم است تا از قبل روشنی آن بهره ببرند. مصریها در این موضوع دست طولا دارند سالانه کتابها در اعجاز علمی قرآن می نویسند و تطبیق آیات با آخرین دستاوردهای بیولوژی و تکنولوژی و اتم و موشک! تا از این نمد کلاهی برگیرند! هیچ اشاره ای علمی در قرآن نیست اما آنها بر قواعد مشخص عم بارش می کند و کلیات و مبهمات آیات را به روشنایی علم در می آورند! خوب پدر آمرزیده زودتر از علم این کار را بکنید و هر سال همه نوبلها را از صدقه علم قرآن ببرید تا دیگر مجبور به روضه خواندن بر جنازه مردگان نباشید!””.
(پایان)
دوستی بنام منصور خوب تعبیری در مورد رویه نوشتاری شما کرد که شگرد شما این است که هربار با انبوهی از مقولات و مطالب مختلف ،بمیدان میایید و یک بمب یا دینامیتی منفجر می کنی! فائده این کار این است که گرد و خاک جدید ،گرد و خاک های کامنت قبل را خوب پوشش می دهد! این یعنی همه کاره و هیچ کاره علمی ! اگر کسی مطلبی را باتقان یافته باشد روی آن متمرکز می شود و رد و اشکال می کند و میرود جلو ،نه اینکه با شلوغ کاری سعی در حرکت علمی داشته باشد یا خودنمائی کند.
اینها که شما بمصریها نسبت دادی بمن چه ارتباطی دارد ؟ مگر من تاکنون چنین چیزی گفته ام ،من بارها گفته ام که قرآن نه کتاب فیزیک است و نه کتاب شیمی و نه کتاب ریاضی ،و علوم دیگر ،قرآن کتاب هدایت انسان است و قرآن نور است و قرآن در صدد انسان سازیست ،ممکن است به اعجاز اشاراتی هم به نکاتی در آفرینش داشته باشد که همان هم برای ایمان است و همان هم از مظاهر اعجاز آن است که مورد انکار شماست،آری قرآن خبر از وقعیت هایی علمی داده است که صدها سال بعد بشر با تکیه بر ابزارها پی به آن برده است ،مثل “حرکت زمین” (نبا/آیه6) و “بادهای بارور کننده ابرها” (الحجر/آیه 22) و “چگونگی تشکیل ابرها”(روم/آیه 48) و “وجود توده های یخی در آسمان ” (النور/43) و “حرکت اجرام سماوی در مداری معین” (یونس/آیه 5 و یس/آیه 40) و “زوجیت اشیاء”(الرعد/آیه 3 و ذاریات/آیه 49) و…
اینها آیا در آن زمان معلوم بشر آنروز بوده است؟ اینها آیا در تورات و انجیل هایی بوده است که بزعم شما بگوش پیامبر رسیده بود؟
و قرآن از اخبار غیبی گذشته و آینده خبر داده است ،اینها همه جنبه های اعجاز قرآن است که مدعیانی مثل شما که گفتید من هم می توانم باید بتوانید.
با اینحال ما نگفته ایم قرآن کتاب همه علوم تجربی و علوم رایج است،روند علم پیش می رود و قرآن هم مشوق بشر است اما قرآن کتاب هدایت بشر است ،پس ماجرای مصریها را به ما مربوط نکنید.
7- و بالاخره در عجیبترین اظهارات گفته اید :
“”خارج کردن بحث اززمینه تاریخی و آن را کلی کردن. در هر کلی کردنی، جای انکار هست. شما از معنی یک آیه بپرس می گویند نه باید کلیت قرآن را ملاحظه کرد زیرا! زیرا ندارد در ذهن اینان متن مقدس و بی عیب است پس باید هر جا که با هم نمی خواند را جوری تفسیر کرد که رفع عیب شود و این تنها با کلیت کلیت کردن ممکن است””.
(پایان)
این از عجایب سخنان یک مدعی فهم متون است ، آیا این روش عقلاء نیست که برای فهم مقاصد گوینده یا نویسنده برای فهم متشابهات سخن او به محکمات سخن او تمسک کنند؟ و آیا حمل عام بر خاص و مطلق بر مقید و ملاحظه ناسخ و منسوخ و جمع مفهومی بین واژه ها و کلمات و جملات ،روش عقلاء در فهم گفتار و متن نیست؟این چه جدل عامیانه ای است که می کنید؟ آیا برای غلبه بر خصم توهمی باید به هر ریسمان و یاوه ای تمسک کرد؟
اگر کلکسیونی نظم برحسب نزول و صدور (بهر علتی ) نداشت آیا نباید بدید جامع ،مقصود گوینده آنرا دریافت؟ شما مگر در خواندن یک مجموعه حقوقی برای استفهام مقصود قانون گذار چه می کنید؟ آیا به فصول و مواد و تبصره های یک متن تمسک نمی کنید برای فهم جامع ؟
اگر جایی قرآن حکم ملائکه و شیطان را از نظر امر بسجده یکجا بیان کرد و برای ما مبهم بود که ابلیس هم از ملائکه بود یا نبود ،از نظر شما غلط است که از آیه دیگر قرآن که در جایی دیگر گفته است “کان من الجن” کمک بگیریم و بگوییم ابلیس ملک نبود؟ این ایراد دارد؟
مگر خود قرآن نفرمود که آیات آن بهم منعطفند ،و مگر آورنده قرآن خود نفرمود که “ان القرآن یفسر بعضه ببعض”؟
شما باید روی لجبازی و احساسات هر سخن درست را هم مورد تحقیر قرار دهید؟
مطالب دیگر را بعد ادامه خواهم داد
سلام برناظران
اين جناب آقاي همانند “مثل اللذين حملو العلم ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا… ” تشريف دارندكه ازلانه موشي اش زخمي ومخفي به بيرون خزيده ودراين سايت بانام دروغين ومجازيش چرنديات مي بافد وبراي ماها قرآن شناس شجاعي شده است فقط بمحض اطلاع ايشان اين سطور رانوشتم زيرا كه آقاي نوري زاد وبرخي ديگرناظران كه هنوزتشريف حضور دارند مي دانند كه اين آيات زدن زن وقصاص نفس وبريدن دست دزد وديگر مسائلي كه برخي كامنت گذاران همانند ساسانم كه الآن هم شرف حضوردارند وبرخي ديگر بنام “بردياي گرامي “درحدود 11موردبود بعنوان اشگال حقوقي وجزائي وغيره براسلام وفقه اسلامي واردكرده بودند همگي را جواب داديم ازجمله زدن زن ناشزه براي تاديبش ؛احتمالا اين علي 1 درآن موقع درلانه موش خزيده بودند وترسناك به هرسو مي نگريستند. حالا تازه بعدازمدتي درلانه موشي اش خوابيده واستراحت كرده وجنون ومرض رواني اش ازشدتش كاسته شده ولي نه بطوري كه ازصحت رواني برخوردارباشد وبه اين سايت وفضاي مجازي آمده مي خواهدعقده آن فشارهاي تشرهائي كه خورده وبه لانه موش رفته بود، بگشايدوجبران نمايد واين تدين خواهي ماترياليستي گري را همانند مجاهدين خلق -منافقين- سابق به ديگران درس دينداري مدرن وروزپسندرا به مشتريانش القا كند.
هيچ مهم نيست اما بنام اسلام وقرآن نبايد القا كند زيرا اعجازبودن قرآن را منكراست وبه پيامبر نسبت اشتباه مي دهد كه خودقرآن مخالف صريح اينگونه حرفها مي باشد .درچهار آيه منكران را به تحدي مي خواند .وپيامبررا مصون ازخطا واشتباه معرفي مي كند با آيات:”وماينطق عن الهوي .ان هو الا وحي يوحي .علمه شديدالقوي”
3 – 5سوره نجم}.
ايشان گفته اند:
” قرآن کتابی دینی است و مثل همه کتب قدیمی برای زمانه خود نازل شده و باید با عقل روز فهمیده و جاهایی که ناهمخوان و نامربوط است حذف و بجایش روش امروزی نهاده شود.این درک من است. غلط است خوب ردش کنید توهین چرا؟پايان نقل قول.
خوب بفرمايند كجايش بايد باعقل روز فهميده شود وكجايش ناهمخوان ونامربوط است حذف شود؟خوب آن مواردرا بفرمايند تاغلط بودن فهمش آشكارشود.
اگرتوهين بداست چرا خودت سرتاپاي نوشته ات توهين است چرا؟
خوب معلوم است داداش اول يك سيخ بخودت بزن بعدجوالدوز رابه ديگران. وهرآنچه بخودنمي پسندي به ديگران هم مپسند.چرا باگوشه وكنايه وطنز فحاشي مي كني درشنيدن جواب جلزولزمي كني چرا؟اين رسم مباحثه نيست داداش . وماهرچه قرآن گفته آن روحي خداوند وكلام اومي دانيم وباورهم دارم وازآن هم دفاع مي كنيم .
همانند توجوولغ نيستيم كه هرروز به يك رنگي درآئيم . ومي دانيد كه اينجا دكان ودرآمدي وپاكتي وحق التدريسي وحق الكتابه هم بما كسي نمي دهد . واگربشما رسانده اند ومي خواهي بمانند دوستدار وياعلي دشتي وياشجاعي وياآن ملحدمشروطه خواه كسروي كه توهرگز به گردانها هم نمي رسي مي خواهي باشيدباكي نيست اما باسند وباادب حرف بزن.
جناب علي1 عقده اي ازدادگاه ويژه ومحروم ازتحصيل لابد بجرم همين چرندياتش .چه كسي اين دين رابرتوحقنه كرده است ؟وبرگشتت را چه كسي حقنه كرده است؟وهمين مگردليل آزادي انتخاب دين نيست؟پس حقنه اي دركار نيست.اگرمرد ميداني باسندگويا ومستندبه ميدان بيا. اين گوي واين ميدان.چرا مغالطه مي بافي وياوه مي گوئي.
آقاي نوري زاد لطفا برما خرده مگير كه چرا چنين نوشتي زيرا كه جواب كلوخ انداز سنگ است.مريضي كه علاج ندارد دربند كشيدن آن رواني است تاضررش به ديگران نرسد.وآخرالدواءالكي.
مصلح
—————–
“لانه ی موش” جناب مصلح گرامی؟ تصور کنید بر منبر پیامبر نشسته اید و به مخاطب خود که به شما ایرادی گرفته همین لانه ی موش را نثار می فرمایید. می گویم: هرکدام ما اگر عصبانی می شویم، شما روحانیان باید متانت و صبوری تان بسیار افزون تر باشد. روی گلتان را می بوسم.
با احترام
جناب علی۱,
احساس میکنم که بنده یک پوزش بشما بدهکار هستم و اینکه این عذرخواهی در چه بابتی هست اهمیت آنچنانی ندارد تا زمانی شما بزرگوار آگاه شوید که بنده به اشتباه خود پی برده ام و از مطرح کردن موضوع هم در ملا٬ عام واهمه ای ندارم. شما حق بودید و بنده نا حق.
تندرست و همواره گویا وبرحق باشید.
رسول
دوست گرامی جناب آقا رسول
با سلام
حضور انور شما عارضم که مسائل ایدئولوژیک و عقیدتی از سنخ مسائل حزبی و سیاسی عرصه جفت شدن و هماهنگی با این و آن نیست ،در این عرصه سنجه و معیار صحت و بطلان گزاره ها و اعتقادات چیزی نیست جز اقامه برهان و دلیل و شواهد عقلی و حسی و تجربی ،طبعا این محتوا و راه و روش بسیار متفاوت است از اینکه در گذرگاههای خاص انسان برای ترضیه خاطر خود یا دیگری و احساس لذتی زود گذر برای کسی کف و هورا بکشد ،شما در انتخاب رای و عقیده آزادید اما تلاش کنید در امر اعتقاد و باور روی پای خود بایستید و استقلال نظر مستدل داشته باشید ،زیرا همین دوستی که الان برای او هورا می کشید ممکن است در وجه دیگری از برداشت ها و مطالب دینی چیزی بگوید که با شمای مخالف و آزاد شده از دین (بتعبیر خودتان) 180 درجه متفاوت باشد یا سخن شما را نادرست بداند ،آیا شما در آن صورت دوباره 180 درجه می چرخید و به او تندی می کنید که چرا رای او با رای شما یکسان نیست؟!
این روش خردمندانه نیست دوست عزیز.
رسول گرامی
اتفاقا این منم که باید از شما عذرخواهی کنم چون اول بار این من بودم که عباراتی نوشتم که چارچوبش نامعین بود. من منکر تندروی در برخی عباراتم نسبت به کسانیکه از وطن دورند نیستم اما اینها حالات و خصوصیات شخصی است که با کار کردن روی خودم سعی در اصلاحشان دارم. اتفاقا از آن زمان که آن تجربه عظیم روحی! را نوشتید ارادتم به شما دوچندان شد. چون دیدم مردی را که خردش را بر هر چیز مقدم می دارد. نکته زیبا درآن نوشته شما این بود که گفتید این حال و این رخداد دیگر بازگشت ناپذیر است.یعنی آنکه عاقل شد دیگر جاهل نمی شود ولو به تعبیر ملایان جن و انس مجتمع شوند! هر کس نمی تواند تجربه شما را داشته باشد مگر خود دستکم یکبار در تنهایی آنها را اندیشیده یا خود جسما و روحا آن را تجربه کرده باشد. درودم از بن جان بر شما و رادمردان خردورزی که از جاده صواب و علم و خرد خارج نمی شوند و فرق داستان و ادبیات و علم را با درکی روشن می فهمند! من در حال آموختن مداومم از همگان. و دراین سایت مخصوصا از کورس و شما و مازیار و مهرداد و آنیتا و دیگر عزیران.
سلام
شاه نرفت،محمد رضا پهلوی رفت….
عجب تیتر با محتوایی نوشتید. دست مریزاد آقای نوریزاد. عالی بود.
بر گرفته ازسایت کژدم
اگزیستانسیالیسم … بیماری؟ …. بیداری؟ … و یا … بیماری بیداری؟
انگیزهٔ این نوشته
چند روز پیش خبر «ادعای خسارت دولت کمونیستهای حاکم بر یونان» از دولت آلمان؛ بابت خسارتهای جنگ جهانی دوّم را دیدم.
چطور است که ملّت تنبل و بیکارهٔ یونان؛ از «پدرانشان و مادرانشان» که این نسل تنبل؛ هرزه و بی مصرف و تشنهٔ «مفت خوری» را تولید کرده اند؛ تقاضای «غرامت» بکنند؟ … پرسش این است که پس چرا اینکار را نمیکنند؟ پاسخ نیز مشخص است: پدران و مادرانشان «دِین خودشان» را با «هماغوشی» پرداخت کرده و بیش از این چیزی برای عرضه کردن نداشته اند …. پدران و مادرانی که تنها تواناییهایشان بازی کردن نقش «نر» و «ماده» بوده است … پس بهتر است که «یونانیها» به طرف کسانی بروند که چیزی بیشتر از «هدیهٔ آلت تناسلی و اسپرم و تخمک» دارند…. یعنی: «یورو» …
چطور است که ما «آریایی نژادهای جذام زدهٔ شیعه مسلک»؛ نیز از «عربستان سعودی» و «جمهوری مغولستان» تقاضای غرامت بکنیم؟ زیرا طبق این «تئوری» بالاخره این عربها و مغولها بودند که به ایران حمله کردند که نخستین آنها این ملّت شریف را به «موالی» و «تازی پرست» تبدیل نمود و سپس دوّمین آنها با اسبهای کوتاه بر این «ملّت شریف تازی پرست» تاخته و آنها را بیرحمانه قتل عام نمودند؟
چطور است نخست از «عربهای سوسمار خور» شروع کنیم؟ که یک «سوسمار در دهان» داشتند و با سوسمار دوّمی در دست؛ بر فرق سرمان کوبیدند…. به خیلی ها تجاوز کردند و کارخانه های تولید «امام» و «سيّد» و «امامزاده» براه انداختند؟
این حداکثر «ناسیونالیسم موالی هاست»؛ که بزرگترین افتخارشان ظهور «سلسلهٔ ننگین صفوی» است.
همه اش یا تقصیر «عربهای سوسمارخور» است و یا «تقصیر مغولها» است….
امّا پرسش اصلی این است:
«فرافکنی»…؟؟؟ .. تا کِی؟؟…….
چه زمانی میخواهی به عنوان «انسان» ظهور کنی؟ …. تا کی میخواهی بگویی که «آنها» بودند که ما را به این روز انداختند؟
من میگویم «بهتر است خفه شوی» و «شیونهای زنانه» را کنار بگذاری؛…. «از گذشته بیاموزی» …. روی «پاهایت بایستی»….. «به افقهای دور نگاه کنی»…. «مطالعه کنی» …. «برنامه ریزی کنی» … و سپس زمانِ آن «ماراتون بزرگ؛ رو به آینده» فرا خواهد رسید…. به خاطر بسپار… «زمان ماراتون بزرگ» فرا خواهد رسید؛ و نه «زمان پیروزی»…. خودت را با حماقت مالیخولیایی «نژاد آریا» و «من آنم که کوروش بزرگ امپراتور بود»؛ مشغول نکن.
امّا اگزیستانسیالیم واقعی میگوید:
اگر بخواهی «غوره نشده مویز بشی» و بدون داشتن «زیر ساختهای مورد نیاز» از «عصر حجر» به «بمب اتم حق مسلّم ماست» برسی ….. در زیر پای دیگران «لِه» خواهی شد.
در دنیای واقعی چیزی به نام Shortcut وجود ندارد. همانگونه که در دنیای واقعی «تلرانس صفر» وجود ندارد. «تلرانس صفر» فقط در «محاسبات ریاضی» و «داده پردازیهای کامپیتری» و «روی کاغذ» وجود دارند….
این است «راهها» و «چاه ها»ی «اگزیستانسیالیسم فردی» و «اگزیستانسیالیسم اجتماعی = ظهور به عنوان یک ملّت».
«اگزیستانسیالیسم فردی»؛ خمیره میخواهد.
«اگزیستانسیالیسم اجتماعی»؛ رهبر و یا رهبران «نابغه» میخواهد.
مشکل اصلی اینجاست که هم «خمیره» کمیاب است و هم «نابغه».
امّا و باز هم امّا…؛ زمانی که به مبحث «فرهنگ» میرسیم؛ … «آفتابه ها» طبق طبق…. سگها به دنبال…. وقّ و وقّ…
ملاّی «کس شعر باف» رومی (که در «دنیای رویا» به دنبال حقّانیت محمّد و ابوبکر میگردد) و اکنون بر پیشانی «موسیقی سنتی ایران» میدرخشد و حتی موسیقی جاز و پاپ ایرانی را نیز احاطه کرده است.
عظار نیشابوری مزخرف باف …. سعدی بچه باز اندرزگو ….. حافظ شیرازی اهل حال و هول….
و در دنیای کنونی:
احمد «شامبولی آیدا باز و آنارکو سندیکالیست»؛ «مهدی اخوان ثالث» منتظر «سوشیانت»….؛ شفیعی کدکنی «منتظر باران» که تا شاید «غبارها از کوچه ها شسته شوند» ….
امّا خدایان ادبیات کنونی ایران اینها نیستند؛ بلکه «شمپانزه های مقلّد» … خدایان «ادبیات کنونی ایران» هستند.
یزدی: اگر قوه مجریه بگوید اسلام نه، اسلام به او میگوید شما نه
منتشر شده در جمعه, ۱۱اردیبهشت , ۱۳۹۴ | ۶:۰۹ ق.ظ.
یک روز پس از واکنش دهها نماینده مجلس ایران به سخنان حسن روحانی مبنی بر اینکه «پلیس موظف به اجرای اسلام نیست، بلکه وظیفه پلیس اجرای قانون است»، رئیس مجلس خبرگان رهبری نیز در مخالفت با او گفت که اگر قوه مجریه «بگوید اسلام نه، اسلام به او میگوید شما نه».
به گزارش«سحام» به نقل از رادیو فردا، حسن روحانی، رئیس جمهوری ایران، روز شنبه، پنجم اردیبهشت، گفته بود که وظیفه پلیس نه «اجرای اسلام»، بلکه فقط «اجرای قانون است».
به دنبال این اظهارنظر بود که یک روز بعد آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، بدون اشاره به موضع رئیس جمهور درجمع فرماندهان نیروی انتظامی گفت که «همه کارها را میشود برای خدا انجام داد».
حال محمد یزدی، رئیس مجلس خبرگان رهبری، نیز روز پنجشنبه، ۱۰ اردیبهشت، بدون اشاره به سخنان آقای روحانی گفته است که قوه مجریه «باید اسلام را اجرا کند و نمیتواند بگوید که اسلام نه؛ اگر بگوید اسلام نه، اسلام به او میگوید شما نه.»
یک روز پیش از این سخنان آقای یزدی، ۱۲۱ نماینده مجلس نیز در نامهای خطاب به آقای روحانی نوشتند: «پس چه کسی یا کسانی موظف به اجرای اسلام هستند؟ آیا فقط عدهای خاص همانند روحانیت(که شما هستید) یا مراجع تقلید عظام(که موضعگیری الهی کردهاند) و… وظیفه دارند؟»
درادامه این نامه آمده است: «آیا سخن شما بدان معنی نیست که دین از سیاست جدا است؟ آیا قوانین مصوب غیراسلامی است؟ آیا این به معنی تعطیل شدن واجبات از جمله امر به معروف و نهی از منکر نیست؟»
پیش از این ناصر مکارم شیرازی، لطفالله صافی گلپایگانی و حسین نوری همدانی، سه تن از مراجع تقلید شیعیان، نیزعلیه سخنان آقای روحانی واکنش نشان داده بودند.
«کسانی همین طور برای خودشان مسئله شورایی را مطرح میکنند»
رئیس مجلس خبرگان رهبری روز پنجشنبه در بخش دیگری از سخنان خود گفت: «ولی امر مسلمین منصوب امام زمان و منتخب مجتهدین انتخاب شده از سوی مردم است و در این راه مشورت میگیرد، ولی شورایی نیست.»
وی اضافه کرد: «کسانی همین طور برای خودشان مسئله شورایی را مطرح میکنند و میگویند شاید یک روز بشود آن را انجام داد. درحالی که شورایی بودن یک مسئله است و مشورت گرفتن مسئلهای دیگر.»
محمد یزدی به نام این «کسان» اشاره نکرده است، اما اکبرهاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، در ماههای گذشته بارها موضوع شورایی شدن رهبری را مطرح کرده است.
از جمله وی روز ۲۶ بهمن ۹۳ در مصاحبهای با روزنامه جمهوری اسلامی گفته بود که «در نبود یک فرد مناسب، رهبری میتواند شورایی باشد».
گفتههای آقای هاشمی درحالی است که احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان، روز ۱۹ دیماه با هشدار درباره «شورایی شدن رهبری» گفته بود که «برخی به فکر قبضه کردن مجلس خبرگان رهبری هستند».
معاون سیاسی استاندار تهران:
۹۰ درصد جوانان ایران از اسلام فاصله گرفتهاند
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۴
شهابالدین چاوشی٬ معاون سیاسی استاندار تهران گفته ۹۰ درصد جوانان کشور از اسلام و احکام آن فاصله گرفتهاند و ایران سالهاست که غربیها را در مذاکرات هستهای «سر کار گذاشته است.»
آقای چاوشی این مطالب را در دفاع از سخنان حسن روحانی درباره وظایف پلیس و تیم مذاکرهکننده هستهای ایران بیان کرده است.
وی بیآنکه نامی از مراجع تقلید و رئیس مجلس خبرگان رهبری ببرد گفته برخی از کوتهبینان از سخنان رئیس جمهوری درباره وظایف پلیس برداشتهای «انحرافی» کردهاند.
چاوشی اضافه کرده که حسن روحانی نگرانی آسیب دیدن اسلام در ایران است و به همین خاطر نیز گفته وظیفه پلیس اجرای اسلام نیست بلکه اجرای قانون است.
به گفته وی اگر در جمهوری اسلامی هرکس بخواهد هر طور که اسلام را میفهمد اجرا کند، دین اسلام را به «ملعبهای» برای «هوسهای سیاسی» تبدیل میشود.
وی افزوده در گذشته کسانی که میخواستند بر اساس تشخیص خود اسلام را اجرا کنند با قتلهایهای زنجیرهای «اعتبار» و «حیثیت» حمهوری اسلامی را نشانه رفتند.
این مقام مسئول در بخش دیگری از سخنان خود به انتقاد از عملکرد مقامهای جمهوری اسلامی پرداخته و گفته این نوع عملکردها باعث شده ۹۰ درصد جوانان از اسلام فاصله بگیرند.
قابل توجه جنابان حوزوی که یقه این آقا را بگیرید که چرا در مملکت امام زمان کذب میگوید و اورا مثل فرخنده (افغانی) له ولورده کنید و سپس بسوزانید . اجرکم مقبول سعیکم مشکور !
فتوای خامنهای درباره اپیلاسیون عورت زنان منتشر شد
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
فتوای علی خامنهای٬ علی سیستانی و ناصر مکارم شیرازی درباره حکم اپیلاسیون عورت زنان توسط آرایشگر زن منتشر شد.
آقای خامنهای اعلام کرده در در صورتی که اپیلاسیون عورت زنان مستلزم لمس یا دیدن عورتین باشد٬ جایز نیست.
علی سیستانی نیز گفته در این نوع اپیلاسیون نگاه کردن به خود عورت جایز نیست و ستر (پوشیدن) آن واجب است.
ناصر مکارم شیرازی هم چنین فتوا داده که نگاه به عورت دیگری، خواه برای زائل کردن مو باشد یا چیز دیگر جایز نیست، ولی زایل کردن موهای زیر بغل و مانند آن، به وسیله هم جنس مانعی ندارد.
متن این فتاوا پس از ممنوع شدن ارائه خدمات اپیلاسیون در آرایشگاههای قزوین منتشر شده است.
در هفته جاری گروهی از جریانهای حزبالله در استان قزوین با انتشار نامهای خواستار ممنوعیت ارائه چنین خدماتی در آرایشگاههای این استان شده و نسبت به ادامه چنین وضعیتی هشدار دادند.
دو روز پیش نیز دادستانی قزوین اعلام کرد به خاطر جلوگیری از گسترش بیماری ایدز و هپاتیت ارائه این خدمات را در آرایشگاههای این استان ممنوع کرده است
باز قدرت درک بسیار بالا ی رهبر همه گان را مات و مبهو ت نمود و این معضل عظما را ازسر راه نسوان و امت همیشه در صحنه را برطرف نمود (آقای نوریزاد شما به همچین رهری مفتخر نیستید ؟ )
—————————
سلام مهرداد گرامی
خواستم از شما بخاطر گزینش خبرها و شنیدنی ها و خواندنی های جذاب تشکر کنم. چرا نگویم که شما حتما برای گزینش و انتشار اینگونه خبرها و نقد ها و تحلیل ها وقت بسیاری صرف می کنید و ما همگی از جنابعالی تشکر می کنیم. سپاس
.
سلام
اگر به فتاوای این آقایان نگاه کنید یک چیز عجیب در آن می بینید و آن اینکه تهی از هر گونه منطقی است.این که با اپیلاسیون عورت موافق یا مخالف باشند را کار ندارم،اینها به اخلاقیات و فرهنگ و سنت و …بر می گردد و بسیاری از مردمان عادی نیز ممکن است مخالف یا موافق اینکار باشند،لکن آنچه که تعجب بر انگیز است این جملات است:
“…در صورتی که اپیلاسیون عورت زنان مستلزم لمس یا دیدن عورتین باشد…”،”…در این نوع اپیلاسیون نگاه کردن به خود عورت جایز نیست…” و…
آخر مگر می شود بدون نگاه کردن و یا دست زدن این کار را انجام داد که حالا شما عنایت کردین و شرط گذاشتین؟!!!!
جناب محمد
با سلام
نقد شما کمی عجولانه و غیر منصفانه است ،شما در اینجا دیدگاه خود را در مورد ارزش گذاری روی یک فعل معیار قرار داده اید بعد به سبک عبارت پیش گفته دیگران خدشه می کنید ،توجه کنید که این دیدگاه دیدگاهی است شرعی و متکی بر ادله شرعی ناشی از کتاب و سنت ؛در اینجا مساله این است که در شریعت اسلام “دیدن یا تماس عورت از سوی دو اجنبی یا اجنبیه” حرام مسلم شرعی است ،در اینجا سوال می شود که یک فعل (مثلا اپیلاسیون) اگر مستلزم تحقق چنین عملی باشد ،چون این عمل حرام است و لازمه اپیلاسیون یا مقدمه تحقق آن است ،پس اپیلاسیون مربوط به موضع خاص حرام شرعی می شود ،و در سایر موارد که چنین لازمه یا مقدمه ای مطرح نیست فعل اپیلاسیون مباح و جایز است ،آیا فهم این مطلب اینقدر برای شما پیچیدگی داشت ؟
ولی ختنه کردن زنان و دختران که هم به دیدن و هم لمس کردن عورت قربانی نگونبخت نیاز دارد هیچ اشکالی ندارد. به همان خدای واهی قسم این /////// حوزوی مصمم هستند که در اسرع وقت ایران را بدوران غارنشینی باز گردانند. ولی یکی از بزرگترین موانع ملایان در راه رسیدن باین هدف کمبود شپش هست، و چون تعداد این حشره در اقصی نقاط جهان که تمایلی به بازگشت به غارنشینی ندارند در حال کم شدن هست دولتمردان جمبوری اسلامی قادر به وارد کردن آن از خارج هم نیستند.
مشکل معامله با ملایان همین هست، یعنی پایانی بر آن نخواهد بود اینان اول از معابر عمومی شروع کرده و موفق شدند که تکه پارچه ای که خدا و مقام مهدی را راضی مینماید بر سر بانوان ایران بتظر میاد پناهی ندارند و مردان آنان که باید پشتیبان و حافظ آنان باشند در کوچه و خیابان دنبال نان میدوند پهن کنند. ولی رضایتی در کار نیست و این نابخردان زمزمه ورود بمحافل ویژه بانوان را شروع کرده اند. بعد از تسلیم کردن این محافل نوبت اتاق خواب ایرانیان خواهد رسید و اگر اتاق خوابمان را هم در اختیار اینان بگزاریم (که خواهیم گذاشت چون تا حالا که سری در مخالفت و سرپیچی بلند نشده است) بعد از آن این وحش با وسائل اندازه گیری وارد حریم ما خواهند شد. کتاب آسمانیشان اینان را دستور میدهد که مخالفان باید با حد اکثر سر افکندگی و شرم تسلسم شوند, تنها بالا بردن دو دست بسنده نمیکند. این ها نوشتم قابل توجه آنانی که هنوز به اصلاح این رژیم باور دارند در صورتی که هر سال این رژیم از سال قبلش بمراتب بدتر بوده است. بنظر میاد خیلی از اصلاحیون متوجه این جریان ارتجاعی محض نیستند، جامعه ایران تمام عرصه ها را یا بر زنان محدود و یا بطور کل مسدود کرده است یکی از تنها اماکنی که ویژه زنان باقیمانده است محافل گرد همایی و آرایش بانوان هست که هیچ مردی را رخصت ورود نیست اینان این نوع مکان ها را هم هدف قرار داده و از تعرض وحشیانه خود در امان نخواهند گذاشت. فقط خواستم عرض که سعی بر نصب قفل خیلی محکم بر درب اتاق خواب خود نکنید اینان وارد خواهند شد. این نوع تهاجم را از سرور خویش در صدر اسلام یاد گرفته اند
این چه بلایی بود سرمان آمد/آوردیم؟ جواب تاریخ را آماده فرموده اید؟
رسول
راهپیمایی روز کارگر ‘بعد از سالها’ در تهران برگزار شد
خبرگزاری کار ایران، ایلنا از برگزاری راهپیمایی چندهزار نفری روز کارگر در شهر تهران ‘بعد از هشت سال وقفه’ خبر داده است.
به گزارش ایلنا این راهپیمایی حدود ساعت ده صبح امروز جمعه ۱۱ اردیبشت با تجمع حدود دوهزار نفر در مقابل ساختمان خانه کارگر در خیابان ابوریحان تهران آغاز شد و قبل از ظهر در میدان فلسطین به پایان رسید.
بنا بر این گزارش نیروی انتظامی ابتدا تلاش کرده مسیر کارگران و شرکتکنندگانی که قصد پیوستن به تجمع را داشتند تغییر دهد، اما آنها در گروههای مختلف خود را به میدان فلسطین رساندهاند.
ایلنا گزارش داده که در نهایت پلیس راه را باز کرده و حدود ۱۰ هزار نفر در خیابانهای اطراف میدان فلسطین جمع شدهاند.
تصاویری که از این تجمع و راهپیمایی منتشر شده نشان میدهد که شرکتکنندگان پلاکاردهای اعتراضی در دست دارند.
تامین امنیت شغلی، برخورداری از بیمه مناسب و پرداخت حقوق از جمله خواستههایی است که در این راهپیمایی مطرح شده است.
یکی دیگر از مواردی که در پلاکارها به چشم میخورد اعتراض به اشتغال “اتباع و کارگران خارجی” به ویژه کارگران افغان در ایران است.
به گزارش ایلنا در پایان راهپیمایی قطعنامهای خوانده شد که در آن آمده است: “راهپیمایی امسال، راهپیمایی است با اعلام خاص به عده خاص تا کارگران قدرت تشکیلاتی خود را به رخ همگان کشیده و حق مسلم خود یعنی برگزاری راهپیمایی ۱۱ اردیبهشت را به کرسی نشانده باشند.”
حکومت ایران سالهاست که اجازه برگزاری تجمع یا راهپیمایی غیر دولتی در روز کارگر را نمیدهد، هرچند که نهادهای کارگری میگویند برگزاری تجمع مسالمتآمیز نیازی به مجوز ندارد.
در ایران تشکلهای کارگری مستقل اجازه فعالیت ندارند و با فعالان آنها برخورد قضایی و امنیتی میشود.
روز چهارشنبه هم در آستانه روز کارگر چند فعال کارگری سرشناس در ایران در آستانه ۱ مه، روز جهانی کارگر بازداشت شدند.
بنا بر گزارشها نیروی انتظامی ابتدا مانع از حرکت راهپیمایان شده اما در نهایت راه را باز کرده است
__________________________________
بندهایی از قطعنامه راهپیمایی امروز:
◾راهپیمایی روزکارگر حق مسلم کارگر ایرانی است و باید همه ساله آزادانه در همه شهرهای کشور برگزار شود.
◾بیمه کارگران ساختمانی باید برای همه آنان بیکم وکاست اجرا شود. از کارگر ایرانی در برابر کارگر خارجی به شدت حمایت شود.
◾به وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی هشدار میدهیم چشم طمع از اموال کارگران بردارد و فکر ادغام بخش درمان و همچنین بیمارستانهای ملکی تامین اجتماعی را از سر بیرون کند.
◾از مجلس شورای اسلامی میخواهیم که براساس فرمایش مقام معظم رهبری، ثبات در قوانین کار را سرلوحه قرارداده و فکر تغییر قانون کار به نفع یک طرف را کنار بگذارد.
____________________________________
با توجه به اینکه جمعی کارگر ازجان گذشته با این راه پیمایی در روزی که روزخودشان بوده مبادرت کردند و رژیم سراپا کذب و دروغ را رسوا نمودند که ادعای طرف داری کارگر میکند ولی ازهر راه ممکن حق قانونی و شزعی این عزیزان را پایمال مطامع جمعی شیاد می کند جای تشکر و قدردانی دارد که ازوجود نازنبنشان و شجاعتشان سپاسگذار باشیم .
محمد عزیز؛
روی خوب محوری شما تمرکز کردین. ؛؛؛؛؛ رفراندوم؛؛؛؛؛
ولی هرگز نظام جمهوری اسلامی تن به رفراندوم با بودن ناظران بین-لمللی نخواهد داد. حتی محمد خاتمی (رییس جمهور همیشه خندان و عاشق دلباخته گفتگوی تمدنها) هم در جواب یک خبر نگار در مورد رفراندوم گفت:
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ مگه جمهوری اسلامی جوراب هست که ما بخواهیم عوضش کنیم؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
از نظر برخی؛ دلایل زیرتداوم نظام جمهوری اسلامی را تا به حال تضمین کرده :
۱ـ فقرو گرسنگی نسبی همراه با ترس واز دست دادن انگیزه مبارزه در طبقه متوسط و زیر متوسط جامعه(دو نیروی مهم مردمی برای هر حرکتی مفابل این نظام وحشت پرور)
۲ـپایسی بودن شدید جامعه و بیرحمی کامل نظام جمهوری اسلامی(نظام از اشتباهات شاه درس خوبی گرفت و حالا کشتار بدون ترحم را تنها راز بفای خود میداند ودر اجرای ان لحظه ای درنگ نکرده ونخواهد کرد)
۳-قلیل بودن قشر متفکر پاکدل؛ قابل اعتماد و دلسوز در جامعه؛ برای انگیزه دادن و منسجم کردن طبقه متوسط و زیر متوسط جامعه و نشان دادن راه مبارزه به انها ( تعداد زیادی از قشر متفکر: پاکدل؛ قابل اعتماد و دلسوز جامعه یا الان در زندان هستن و یا دو متر زیر خاک)
۴- عدم خواست جدی ابر قدرتها مثل:؛چین؛ شوروی؛ امریکا؛ انگلیس و فرانسه برای براندازی این نظام به دلیل بهره وری جانبی که با بودن این نظام نصیب انها میشود.(تنها چند نمونه)
–۴-۱ نگه داشتن این نظام چون سگی هار در منطقه ؛ ترساندن اعراب منطقه از ایران و میلیاردها دلار درامد از فروش تسلیحات نظامی به اعراب
–۴-۲ داشتن بهانه ای برای حضور جدی و همیشگی در خاورمیانه و مخصوصا جلیج فارس برای تسلط کامل بر کنترل قیمت نفت و دگر اقلام تجاری در دنیا
–۴-۳ نگه داشتن توازن قدرت در خاورمیانه که حتی اعرب هم نتوانند به فکر گسترش نفوذ خود باشند
–۴-۴ دور نگه داشتن اسراعیل از خاطره اعراب و مشغول کردن انها به خطر همیشگی ایران
–۴-۵ ترس از امدن یک نظام کاملا مردمی؛ دمکراتیک و پیشرفته در ایران . چون در این صورت دیگر بهانه ای برای تحریم های مالی و علمی ایران نخواهد بود. مخصوصا ایران در چهار چوب عهدنامه ان پی تی میتواند در توسعه فناوری هسته ای گامهای جدی و پر منفعت بردارد ( در حال حاظر نزدیک به ۵۰ درصد نفت و دیگر منابع فسیلی استخراج شده در ایران برای تولیدات انرژي داخلی مصرف مشود. جایگزین کردن ان با انرژي هسته ای یعنی داشتن ۵۰ درصد قدرت (فروش) اقتصادی بیشتر ؛کنترل بهتر قیمت نفت ودیگر منابع سوختی توسط ایران و در نهایت؛ بد بخت شدن کارترلهای نفتی/ فسیلی در دنیا.
بله ابر قدرتها هرگز اجاره سرافرازی این ملت را نخواهند داد . انها کثیف ترین ؛ پستترین و بیسوادترین افراد را در مسند قدرت در ایران نگه میدارن چون این تظمینی است برای ارباب ماندن ابر قدرتها برای سالیانی درازتر
حال کمی به ان روی سکه هم نگاه کنیم؛؛ داده ها و متغیرهایی هستد که متوانند این معادلات حساب دیفراسیل که منجر به ماندن نظام شده را کاملا در هم برییزن:
.
۱- فساد داخلی بیشتر وشدت درگیری بیشتر بین باندهای مافیایی؛ منجر به رودر رو شدن نظامی بین جناه های حاکم(مخصوصا بعداز مرگ خامنه ای)
۲-ترس بیش از حد اعراب و دست زدن به یک حمله سریع ازهمه طرف باکمک کشورهای اذربایجان ؛ اسرائیل(دادن بمبهای تا کتیکی هسته ایTNW)؛ اردن و ترکیه به ایران بدون مشاوره کامل با امریکا و کاملا از روی وحشت نزیک شدن امریکا به ایران (شواهدی تازه در این زمینه هست مخصوصا حرکتهای اخیر عربستان و تشکیل ناتو کشورهای عربی.و سقوط اسد در سوریه که متغیری با ضریب خیلی بالا خواهد بود )
۳-خشکسالی و درگیریهای داخلی/استانی بر سر اب و حتی با کشورهای همسایه(یک تشنه از یک گشنه مصمم تر و خطرناکتر خواهد بود)
همانطور که عرض شد؛ دادههای بالا متغیرهایی هستند با ضریب عمل واحتمال مخصوص بخود و به هیچ عنوان در نقطه حتم قرار ندارن . دوستانی که با chaos theory وحساب احمالات اشنایی دارنداین دادهها را بر مبنای قضیه butterfly effect ارزیابی میکنند.
به طور حتم دادهها و متغییرهای دیگری نیز در این میان هستند که از ذهن من بدور مانده اند و مشتاق هستم نظرو تحلیلهای دیگر دوستان را نیز دریابم.
عقرب
ايرنا: اهداى خون نمايندگان مجلس براى مجروحان يمن
مكان : اتوبوس انتقال خون هلال احمر ايران در يمن
زنان حوثى يمنى در بيرون ازدحام كرده و فرياد اعتراضشان بلند است
بهيار اول: بيرون چه خبر است؟
بهيار دوم: نمى دانم يكى را بگو بيايد داخل ببينيم چى شده.
-زن يمنى : خير نبينى اَخى. خيلى اَخى.
-بهيارايرانى: چرا؟ ما كه جز خدمت رسانى كارى نكرده ايم.
– خدمت رسانى تان سرتان را بخورد. از بعد از اينكه به شوهر هايمان خون زديد از اين رو به آن رو شده اند. غذاى خانه را نمى خورند خر را سوار نمى شوند. لباس وصله دار نمى پوشند دست به سياه و سفيد نمى زنند. مى گويند دوران اين كارهايمان ديگر تمام شده. ما كمتر از مرغ و فسنجان و بره بريان و ميگو و بيف چى چى گانوف نمى خوريم. بايد خودمان بنز سوار شويم و بچه ها و نوه هايمان لك سوز و زرزراتى. ما اينها را نميدانيم چيست اَخى. راستى اگر هم بادنجان در غذا باشد هى در مى آورند مى چينند دور قاپ.
– آهان فهميدم. خون نماينده هاى مجلس بوده.
– از هر كه بوده به زمين گرم بخورد به حق پنج تن. تازه مى گويند چى چى لاسيون هم ممنوع . ما نمى دانيم چى مى گويند اَخى.
بهيار اولى : يقين كاپيتولاسيون را مى گويند.
بهيار دومى: نه بابا اپيلاسيون را مى گويند.
زن يمنى: اين يعنى چه؟؟
يك بهيار زن براى او توضيح مى دهد.
زن يمنى: خاك عالم بر سرشان. وسط اين همه بدبختى به اين كار چكار دارند؟؟ تازه اخى شوهر خود من حالش از بقيه بدتر است. باد به غبغب مى اندازد و گردنش را كلفت مى كند، ابروهايش را در هم مى كشد و ابرو پيوسته مى شود و مى گويد خواب ديده چند ميليارد بهش داده اند آن هم فقط براى اينكه يك روزنامه درِ پيت راه بياندازد. بدبخت اصلاً نمى داند ميليارد چند تا صفر دارد. وسط شب هم از خواب مى پرد ميگويد من در اين بيغوله چكار مى كنم. من با محمود مانهاتان بودم. نزديك بود مفتكى برزيل هم بروم نشد.
بهيار: خواهر غلط نكنم خون حميد رسايى را به شوهر شما زده اند. توى ذوقش نزنيد. دنيا را چه ديديد. يك وقت ديديد اينجا هم انقلاب شد و همه اين خوابها تعبير شد.
– دل خوشى دارى اخى. انقلاب كردن شكم سير مى خواهد كه ما نداريم. اگر يك ماه پول و غذا از ايران نرسد آه نداريم با ناله سودا كنيم.
– پس چند ماه دندان سر جگر بگذاريد تا اين خون از تن شوهر هايتان پاك شود، حل است.
– اگر دوباره همين ها خون دادند چه خاكى به سر بريزيم؟
– نترس خواهر اينها رسمشان است خون مردم را در شيشه كنند نه خودشان خون بدهند. اين بار هم كه خون داده اند معجزه بوده. البته از آن معجزه ها كه تابع قانون علت و معلولى است. اما هنوزبه علت آن پى نبرده ايم.
– من كه نفهميدم چه گفتى اَخى، اما برو دعا كن در اثر اين خون زير سر شوهرهايمان بلند نشود و هوس صيغه ميغه نكنند كه اگر اينطور شد از واجا مى خواهيم يك راننده بفرستد شما را با اتوبوس تان بياندازد ته دره!
از لحظه ای که بشر توانست وقایع را ثبت و ضبط کند
دیگر نه عصا مار شد
نه دریا شکافته شد
نه ماه به دونیم تقسیم شد
نه کودکی بدون پدر متولد شد
نه مرده ای زنده شد
نه انسانی در دل ماهی رفت
نه شتری از دل کوه بیرون آمد
نه آتشی گلستان شد
نه انسانی با حیوانات سخن گفت
نه کسی سوار بر قالیچه ای پرواز کرد
و نه پیامبری ظهور کرد.
“نیچه”
البته بجز يك استثنا و اون اينكه أمت شهيد پرور ايران عكس امام شو تو ماه ديد !
ما بارِ دیگه رکورد زدیم 🙁
با درود به خانم یا آقای شوریده و تشکر از ایشان برای معرفی کتاب نقد قرآن از دکتر سها. خواندن این کتاب به تمام دوستان توصیه می شود .کتاب است پرمحتوا و مستدل و با نثری بسیار زیبا و درعین حال ساده و خواندنی.
درضمن من بعنوان یک سکولار دمکرات با با ور به برابری انسانها در مقابل قانونی برمبنای حقوق بشر لازم میدانم بگویم که قران و اسلام تنها قسمتی از فرهنگ عرب است هر چند در طول تاریخ شوربختانه بر تمام زوایای تاریخ و سیاست و جامعه و فرهنگ کشورهای اسلام زده مسلط گشته.مخالفت من با اسلام بمعنی مخالفتن با عرب و فرهنگ و مردمان عرب نیست.از نظر من تمام انسانها با هم برابرند و هیچ گروهی و یا فردی بردیگری برتر نیست.من شخصا طرفدار جامعه ایی آزاد و سکولار و دمکراتیک با قوانینی بر مبنای حقوق بشرم که درآن انسانها سوای عقیده و رنگ و مرام و جنسیت و جهتگیریهای جنسی(همجنسگرا(هموسکشوال) یا خنثی و یا دو جنسگرا هترو سکشوال) و دین … تنها بخاطر انسان بودنشان دارای حقوقند.همین .اینست که من بشدت باتقسیم انسانها به آریایی گری و عرب و عجم و کرد و ترک و خارجی و داخلی و زن و مرد ومسلمان و یهود و با دین و دیندار …بشدت مخالفم.و چیزی جز انسان و حقوقش را که همان حقوق شهروندیست نمی شناسم.من چنین اختلافاتی را در جامعه انکار نمی کنم ولی خود سعی می کنم که با گرفتن مواضع درست و انسانی با آنها مقابله کنم.شوربختانه حکومتهای جنایتکار و انسان ستیز و نیروهای پان مثل پان فارسیسم و پان عربیسم و پان کردیسم و پان ترکیسم و یا پان ایرانیسم… همصدا با جنایتکاران حاکم به چنین اختلافاتی برای سؤاستفاده دامن می زنند.مثلا به همین جکها و تنفرهای قومی نظری بیندازید.اینست که من توهین و نقد به اسلام را به هیچوجه توهین به مردم عرب و مسلمانان نمی دانم .چون اعتقاداتی مثل دین و ایدیولوژیی را در مالکیت خود آورندگانش نیز نمی بینم.مثل اینست که کسی بگوید رنگ سیاه یا زرد و یا سفید و یا دورنگ خوب نیست مثلا به سفید پوستان و یا سیاه پوستان برخورد!ولی مسلم است که ما با هموطنان مسلمانمان خواه و ناخواه مجبور به بحث و جدل و حتی کینه و دشمنی خواهیم رسید.دلیل اش هم درقدرت بودن اسلام و تفکر اسلامی است و ما که بمقابله با این طرز تفکر ویرانگر برخاسته ایم هرچند هم راضی به برخورد با مسلمین نباشیم درعمل این برخورد اجتناب ناپذیراست.چون متاسفانه مسلمین می خواهند هم تو سر مردم بزنند و حکم تحقیر و کشت و کشتار و ترور و غارت و تجاوز به حقوق دیگران را برطبق قرآن درجامعه به اجرا درآورند و هم محکومین را به سکوت مرگبار محکوم کنند. مشتی خرافات جامعه شترسواری را بما تحمیل کنند و ما را از دنیای مدرن و علم تجربی باز دارند و جسم و روح مارا دراختیار گیرند و از تفکر بیندازند .خب چنین چیزی در دنیای مدرن با اینهمه اطلاعات و روابط ارتباطی امری محال است.بنابراین کسانیکه سعی در انحراف مبارزات مردم ایران برای آزادی و سیستمی سکولار و دمکراتیک و بر مبنای حقوق بشر و برابری انسانها و حقوق شهروندی و کاستن آن به عرب ستیزی و ناسیونالیسم کور و شوونیسم ایرانی و افکار ارتجاعی و ضد بشری و انسان ستیزانه ایی دارند باید بدانند که سخت دراشتباهند.من معتقدم که 200 سال مبارزه ایرانیان برای آزادی را اکنون نسلی بعهده دارد که بخوبی به حقوق انسانی خود و برابری انسانها و حقوق بشر آگاهند و چنین نسلی را دیگر نمی توان براحتی با شعارهای انسان ستیزانه و بی خردانه ایی همچون ضدیت با عرب و ترک و امریکا وغرب و شرق و…فریفت.
درپایان باز از دوست ارجمند جناب شوریده برای معرفی این کتاب تشکر می کنم.و خواندنش را به مخالف و موافق اسلام توصیه می نمایم.
شوریده
3:25 ب.ظ / آوریل 29, 2015
برای درک و شناخت بهتر کتاب تازیان این را بخوانید:
https://azadieiran2.files.wordpress.com/2014/06/naghde-quran_dr-soha-www-azadieiran2-wordpress-com.pdf
———————-
سلام مزدک گرامی
این نوشته ی شما را قدر می دانیم و از شما می خواهیم که هماره به همین شکل و شیوه با دوستان مجادله کنید. در این نوشته، این شمایید که تقریباً اراده ی قلم را در اختیار گرفته اید و عصبیت خود را مهار فرموده اید. در نوشته های دیگر، اغلب همان تند خویی و ترشرویی شماست که بیش از محتوای نوشته تان در تکاپوست. تقاضا می کنم، تقاضا می کنیم بهمین شکل و شیوه به نقد نوشته ی دوستان فرو شوید و تیزی قلم خود را به الفاظ ناجور نیالایید. بازهم سپاس که صبورانه و منتقدانه در این نوشته ظاهر شده اید. خلاصه این که ما همین مزدک را می خواهیم. مزدک عبوس و عصبی و تند گو و ناسزا پران را نمی خواهیم . باشد؟
سپاس فراوان
.
نفرین به تو نوری زاد که تو رو مستحق سلام هم نمی دونم. لایق یه تف هم نیستی که بندازم توی صورتت. تو با این نوشته هات منو دیوونه کردی بدکردار. من مطمئنم داری از اسراییل پول می گیری این چیزا رو می نویسی. از اونام که نگیری حتما از بهایی ها می گیری. هی می نویسی من شیعه ام. لامصب اگه شیعه ای چرا پشت سر روحانیت حرف می زنی؟ تیکه می پرونی؟ بی همه چیز چرا بد و بیراه می گی به نماینده ها به رهبر به پاسدارا؟ نمک به حروم تا کی می خوای آب تو آسیاب دشمن بریزی. تف به روت بیاد که نمک این نظامو خوردی داری نمکدون می شکنی. اگه آقا از تو صورت برگردونه ریز ریزت می کنم خودم
————————–
سلام حسنی گرامی
خاک بر دهان من که شما را اینگونه آزرده ام. یک روز که جلوی وزارت اطلاعات قدم می زدم، مآموران خواستند مرا جلب کنند. تمرد کردم. چرا که برگ جلب شان تقلبی بود. رفتم وسط بزرگراه. همانجا مرا زمین زدند و یکی شان بر سرم نشست. به زور صورتم را برگرداندم و به آن کسی که برسرم نشسته بود گفتم: پسرم، من برای آرامش و رشد بچه های تو خودم را به زحمت انداخته ام. این سخن من آن مآمور اطلاعات را یک تکانی داد. در طول انتقال من به اوین، بارها از من خواست که برایش بگویم این جمله که: من برای آرامش و رشد بچه های تو خودم را به زحمت انداخته ام، یعنی چه؟
جناب حسنی، ما گرفتار مسئولانی هستیم که بابت مسئولیتی که دارند پاسخگو نیستند. از رهبر گرفته تا سرداران تا نمایندگان مجلس تا همه و همه. نقدهای من بر همین مهم استوار است. رازش را می دانید در چیست؟ چون آخوندهای ما نقد پذیر و مسئولیت پذیر نیستند. یعنی مسئولیتی پذیرفته اند و در قبال آن هرگز پاسخگوی ضایعه های پدید آمده نیستند. و این، بساط این مملکت را بهم ریخته است. دزدی ها یک سرش به همین مهم بند است. همه ی آخوندها با یک طناب محکم به پول مردم بند اند. سلامت آخوندها را اگر می خواهید رصد کنید این طناب های رفته به پول مردم را قیچی کنید تا ببینید چه زلزله ای در ارکان آخوندهای ما – از رهبر گرفته تا آن طلبه ی تازه وارد – می افتد. من مگر چه می کنم نازنین؟ من با نقد های خود بنا به اصلاح و اعاده ی حق های فراموش شده ی مردم دارم. اگر که بتوانم. اگر که بشود و بگذارند.
با احترام
.
آقا حسنی نگاهی گذرا به نوشته تو- هر کسی را از کیش و آیین و منطق تو- متنفرکرده و فراری می دهد بهتر است نگاهی به آینه بیندازی و خودت را ببینی که چقدر دژم و خشن هستی. تو در حد تکاملی نیستی که به نوریزاد عتاب و خطاب کنی ولی به هر حال ما بدمان نمی آید کسانی که سرورانشان- ملتی را به تابه داغ در انداخته اند کمی سوزش در خودشان احساس کنند.اگر خورشید در مدارش می گردد با فرمولهای حقه بازی و شارلاتانی و دروغگویی نیست همه بر مبنای ریاضیات است و بسیار دقیق. اگر حکومت مورد علاقه تو مانند برج کج – سرانجام فرو نریخت. این خط و این نشان.باش تا صبح افول دولتش بدمد.
نوشتی نمک بحروم! نمک مردم که به کامتان خیلی شیرین است؟این طور نیست.نمک نفت.نمک آستان دزد رضوی.نمک شرکتهای بغارت رفته ملت ایران.
اگر دنبال نمک بحروم می گردی برو جاهای دگر که نوریزاد آدرسشهایش را مرتب می دهد.اینجا یک خدمتگزار ملت است که نمکدان را نشکسته و به صاحبان نمک حرمت گذاشته.برای همین اینقدر همه دوستش دارند.
چیدن مقداری واژه و جمله که هنر نیست اگر محتوا و حقیقت نداشته باشد.
چه کسانی هشتصد میلیارد دلار را در هشت سال هپل هپو کردند.نوریزاد؟ تفکر نوریزاد؟ یا همفکران و سروران شما؟ آنها نمکدان شکن و نمک بحروم بودندجناب حسنی.
حاکمیت از آن هیچکس نیست جز ملت ایران.صاحب و ولینعمت در این کشور نیست مگر ملت ایران.حکومت از آن ملت ایران است نه مشتی رجال لا رجال.هیچ پیغمبر و امام و وصی و ولیی حق حکومت بر مردم ایران و هیچ ملت دیگری را ندارد از ازل الی الابد. حاکمیت از آن ملتهاست.خشم مردم- خشم خداست و مردم ایران بسیار خشمگینند از این دزدیده شدن حکومت و حاکمیتشان و دارایی ها و آبرو و حیثیتشان.سخط الخلق سخط الله از گفته های پیامبر اسلام است.
ریز ریزش می کنی.مگر کاغذ است یا پارچه؟ با دست انتقام عقوبت اعمال چه می کنی؟ خدا وکیلی در پنهان و خلوت از خدا شفقت و هراس داری؟
آقای حسنی
1.پیشنهاد می کنم یک چند نوبتی متن نوشته توهین آمیز خود و جواب متین جناب نوریزاد را بخوانید. به شما توصیه می کنم که برای انتقاد مودب باشید. مطمین باشید که “مردم هیچگاه حق را به بی ادب و لات و الوات و چاقو کش و چماقدار و متعصب نمی دهند هر چند که بر حق باشد”،بماند که محتویات حرف شما حق و حقیقتی را هم در بر ندارد،میلیاردها دلار پول این مملکت به واسطه ادامه نابخردانه جنگ و سیاست ابلهانه ساخت بمب اتمی به واسطه غنی سازی اورانیم به هدر رفت و به واسطه آن صدها هزار نفر از جوانان این مملکت کشته و مجروح و جانباز شدند و میلیونها نفر در فقر و تنگنا و فحشا دست و پا می زنند ،آنوقت می گویید چرا یقه آخوند و رهبر و سپاهی را گرفتید؟!!!
2.جناب نوریزاد من شیفته صبر و حوصله و متانت شما هستم و این اخلاق شما را می پرستم و بسیار بسیار از آن آموخته و می آموزم.
موفق باشید
چکیده و عصاره 36 سال حکومت اسلام ناب محمدی بر این مملکت ملازده یعنی بوجود آوردن اعجوبه ای به نام حسنی . تازه یادمان باشد این نوع حسنی اش می باشد که اصالتا صلح طلب هستند ولو صلح با معاویه ! پس نوع ///////// را که برای اثبات حرفش جانفشانی کرده و دیگران هم به خاک وخون کشیده خواهند شد را چگونه باید تحمل کرد ؟ خدا داند
در صحبت جناب حسنی نکته ای نهفته است که پیشداوری نخست قدم شایسته ای نیست. سخن ایشان باید با تأمل جواب گفته شود. ایشان زیاد دور از مسیر انصاف نیستند
رسول
با سلام
يكي از معروفترين سروده ها شعر يا امام الرسل يا سندي است كه توسط افراد مختلف تا كنون اجرا شده است
اجراي دسته جمعي يا امام الرسل كه بسيار زيباست
https://www.youtube.com/watch?v=4AtZNIW2AHY
سلام و درود
– ابتدا خدمت شخص پرسش کنندۀ محترم که از حضرت آیت اله العظما نوری زاد در مورد رفراندم پرسیده بودند:
یادآور میشوم که تاریخ رفراندم و رأی به جمهوری اسلامی، 12 فروردین 1358 بود و نه 1357.
– حضرت آیت اله العظما نوری زاد دامت برکاته ، منِ حقیرِ فقیرِ سراپا تقصیر نیز با نظرات حضرت عالی موافقم و در تکمیل
فرمایشات معظم له جسارتاً حاشیه ای می آورم به آن مطالب گوهر بار؛
پس از سرنگونی این نظام مستبد آخوندی، بهتر است ابتدا به مدت حداقل 6 ماه شورایی متشکل از برگزیدگان مردم، سرپرستی و ادارۀ موقت کشور را عهده دار شود و در این مدت با برنامه های مختلف رادیویی و تلویریونی و همچنین برپایی مناظرات و همایشها و از طریق جراید، سعی شود تا مردم را با انواع حکومتهایی که در آینده می خواهند انتخاب کنند آشنا کرد ، با بررسی انواع حکومت بر مبنای سکولاریزم در دیگر کشورهای پیشرو در اروپای غربی و تغییراتی که می توان با توجه به موقعیت جامعه شناختی ایران در آن بوجود آورد. در این فاصله شورای حکومتی موقت نیز می تواند با کمک اندیشمندان و حقوق دانان کار بررسی قوانین سایر کشورهای پیشرو و همچنین مطابقت قوانین داخلی با قوانین حقوق بشر جامعۀ جهانی را تا حصول نتیجۀ مورد نظر اکثریت ادامه دهد و قانون اساسی جدید را تدوین کند.
پس با این احوال دو رفراندوم اصلی یکی تأیید قانون اساسی جدید است و دیگری انتخاب نوع حکومت در آینده. با توجه به انتخاب نوع حکومت در آینده است که نقش مردم و چگونگی دخالت آنها در تصمیم گیریهای خُرد و کلان ایران مشخص می شود که یا به طور مستقیم است و شرکت در رأی گیری و یا به شکلی غیر مستقیم و توسط نمایندگانشان در مجالس کشور و یا نمایندگانشان در احزاب.
– رهبر مستبد ایران در حال حاضر بعد از 36 سال که از انقلاب اسلامی گذشته هنوز در مرحلۀ “جهاد اصغر” طی طریق میکند و مشغول جهاد است با اکثریت مردم ایران که از نظر وی دشمنان داخلی هستند و همچنین جهاد با دشمنان خارجی و در رأس آنها آمریکا و اسرائیل( البته با همکاری با منافقین و ریاکاران خودی).بنابراین هنوز فرصتی نیافته که به “جهاد اکبر” که همان تزکیۀ نفس و دوری از امیال شیطانی است بپردازد به همین جهت است که صفاتی ناپسندی چون دروغ ، دزدی ، چپاول و غارت بیت المال ، قاچاق ، خیانت ، جنایت و البته بسیاری دیگر، جزئی جدا ناپذیر از شخصیت وی شده. بسیار بعید است که بتواند به مرحلۀ “جهاد اکبر “برسد و دست از مقام جانشینی خدا بر روی زمین بردارد.
– در مورد تعیین روز کارگر نیز عارضم که بهتر است برای هماهنگی بیشتر با جامعۀ جهانی همان روز اول ماه “می ” میلادی را به عنوان روز کارگر قرار دهیم و همینطور هم تعطیلی روز های پنج شنبه و جمعه را به روزهای شنبه و یکشنبه انتقال دهیم تا از این بدبختی و کسادی اقتصاد ایران و عقب ماندگی اش جلوگیری کنیم. الان فقط در ایران سه روز کاری تمام وقت مشترک با کشورهای دیگر داریم و 4 روز دیگر یا ما تعطیل هستیم و یا آنها. با توجه به مسلمان بودن بیشتر ایرانیان،کارمندان دولت می توانند اگر خواستند روز جمعه برای شرکت در نماز جمعه مرخصی نیمه وقت بگیرند. البته در روز کارگر یاد تمامی کارگران منجمله جناب ستار بهشتی را نیز گرامی خواهیم داشت.
– در پایان پرسشی داشتم؛
با توجه به یاد آوری رفراندوم، آیا شما می توانید به دوستارانتان بفرمائید که از نظر حضرتعالی چه نوع حکومتی در آیندۀ ایران می تواند مناسب باشد؟
باقی بقای حضرت عالی،جانم فدای حضرت عالی
الداعی، الاحقر، الفقیر و ایضاً ملتمس دعا به درگاه آن مبارز کبیر
بی نهایت
——————-
سلام بی نهایت گرامی
هر حکومتی که به عقل جمعیِ شایستگان، و به حقوق انسانی در چارچوب قانون احترام بگذارد و به اجرای قانون نیز مصر باشد، مطلوب آیت اللهی ماست. که در این نظام عقلی – انسانی، همه ی بندگان خدا از همه جور و همه فکر احساس امنیت و سهم و نقش خواهند داشت. این نظر من است. تا مردم چه بخواهند.
با احترام
آیت الله محمد نوری زاد
با دورودی بی پایان به حضرت ایت الله العظمی نوری زاد رهبر بی همتای جهان اسلام
ما بهتر است مواردی که مربوط به فرهنگ جهانی است همانند روزجهانی کارگر هماهنگ باشیم تا برگزاری مناسبتها تکراری نشود مثل عید فطر که شما اصرار دارید مسلمین جهان از شما تبعیت کنند ودیگر نظر به اسیبی که مردم ایران ومنطقه از گروه اخوندهای یهودی سنی وشیعه خورده اند حق نقد ادیان وخرافات انها حتما در قانون اساسی اینده منظور شود
ودیگر اینکه شما هم مثل اخوندها شروع کردید به قبر پرستی ودر اینده درست کردن زیارتگاه از این دست کارها . حضرت ایت الله نوری زاد مرده وزنده ما در روی کار اوردن این اخونده ها مقصریم بجای اینکه اولویت را به افراد بدهیم اندیشه ها را نقد کنیم ان قبرها که در ایلام وخاوران دیدید بسیاری از انها دست کمی از این اخوندها نداشته اند وشاید هم کار چاق کن همین اخوندها بوده اند تا به قدرت برسندودر میانشان هم افرادی بی گناه بسیار است .حضرت ایت الله مثل اینکه شما همانند اسلاف خود به دنبال قبر پرستی هستید واین دکان را نمی خواهید رها کنید .پیشنهاد میدهم پرچم دفاع از حقوق پایمال شده یک ملت را بردارید وخود گفته اید از هیچ گروهی تبعیت نمیکنید. ایا فردا دوباره ما بایدبه دنبال تقسیم دوباره غنائم باشیم وسهم هر گروهی بر اساس کشته های ان پرداخت شود ویک بنیاد شهید موازی هم میخواهید راه بیندازید.پس فرق شما با ایت الله های رقیبتان چیست.اخوندها و گروه رجوی هر دو هنوز سر حرف خود هستند وهردو حکومت موروثی بدون انتخابات برای خود ایجاد کرده اند وتفکراتشان هم تفاوتی ندارند یکی پیامبرگونه میخواهد حکومت کند دیگری ولایتمدارانه
شاد باشید
قابل توجه موشکافانه جناب سید مرتضی که بر انداز را بشناسند این بنده خدا (بینهایت)که بیشتر راهکار ها رانشان داد تعدادی راه کار هم شما ارائه بفرمایید تا خیر وصلح ما در آن باشد . با احترام پدر بیامرز!
بالاخره این بینهایت هم رتبه آورد!!!!! همگی دست بینهایت هم ر……!!!!
سردار نقدی : «محو اسرائیل موضوعی غیر قابل مذاکره است.»
1394/2/9
تو مویی بینی و ما پیچش مو !!
” ميزبانی ظريف از کری در محل اقامت سفير ايران ”
” وزير خارجه آمريکا در خاک ايران ! ”
http://armandaily.ir/1394/02/09/Files/PDF/13940209-2742-9-1.pdf
تیتر روزنامه های امروز ایران! گویا آقایان تازه فهمیده اند که یک سفارت
خارجی در خاک کشور میزبان, جز خاک آن کشور خارجی محسوب میشود. یعنی
گرفتن سفارت آمریکا بوسیله یک مشت دانشجوی کم سواد و غیر مسول اعلام جنگ
به یک ابر قدرت و تسخیر خاک آن کشور بوده است, و آمریکا هر گونه حقی برای
حمله به ایران را داشت. در حالی که آمریکا نه تنها هرگز به خاک مقدس
مصدقی ما هرگز تعرضی نکرده بلکه هم دفاع کرده هم مانع تعرض دیگران
گردیده است.
در رابطه با فتنه پیشه وری و جمهوری دمکراتیک آذربایجان ایران, و بعد از
جنگ جهانی دوم که روسها خیال خروج از ایران را نداشتند, آقای ترومن
رئیس جمهور آمریکا و تنها مردی که هرگز دستور استفاده از بمب اتمی را
داده, به آقای گرومیکو سفیر وقت شوروی در واشنگتن میگوید اگر ظرف 48 ساعت
سربازان ارتش سرخ از ایران بیرون نروند یک بمب کوچک بر روی شهر مسکو
خواهد انداخت. در آن زمان آمریکا تنها کشوری بود که بمب اتم داشت.
بهتر بود آقای ظریف یادآوری میکرد که یکبار آمریکا با استفاده از تهدید
بمب, روسها را از ایران بیرون کرد که این که شما می گویید ما نباید بمب
داشته باشیم, شما خودتان با تهدید استفاده از این بمب ما را از دست
روسهای ملعون نجات دادید. اگر ما بمب میداشتیم سگدام هرگز جرات جسارت
نمیکرد.
http://www.math.yorku.ca/sfp/crises.html
در این سایت دو بار اسم ایران در رابطه با بمب اتم میآید. یکی آن چه عرض
شد, دیگری در 1980 که بعد از انقلاب, آمریکا میترسید روسها ایران را
تسخیر کنند. نکته دیگر آن که شاه بعد از سقوط حکومت پادشاهی افغانستان در
آن کشور مشغول مداخله به نفع ایران و غرب بود. تا چه قدر این به وقایع
بعدی افغانستان و نیز سقوط شاه مرتبط است نیاز به تحقیق بیشتر می باشد!
در جریان ملی کردن نفت, انگلیس ملعون میخواست به خوزستان لشکرکشی کند که
آمریکا مانع گردید.
آمریکا هرگز با دکتر مصدق, پدر ملت ایران دشمنی خصوصی نداشت. بر عکس برای
شاه ملعون شخصیتی قائل نبود.
رضا جلالی: پوزش ديپلماتيک جان کری؟ خیر به این نمی گویند پوزش, به این
می گویند تعامل با دیگران ! افتاد ! شما هنوز نفهمیده اید, آمریکا هیچ
نیازی به ایران ندارد و ایران هیچ تهدیدی برای آمریکا نیست, برعکس, این
اقتصاد بیمار ما است که نیاز به درمان دارد و اگر در مشکل هسته ای به
توافق نرسیم, آمریکا یا اربابش اسرائیل به ما حمله خواهد کرد!
رئيس ستاد کل نيروهای مسلح گفت: جنايات آل سعود درباره مردم مسلمان و
انقلابی و مظلوم يمن که خواستار استقلال و مردم سالاری اسلامی هستند
بسيار سنگين و سزاوار تنبيه سختی است. این یک تهدید است. در هیچ جای دنیا
آدمی به این چاقی اصلا در هیچ مقام نظامی استخدام نمی شود. این گامبو
چطور میتواند از من دفاع کند؟ او بدون اصلحه از خودش هم نمیتواند دفاع
کند! چرا این شخص کمی ورزش نمیکند؟!
وزير خارجه ايالات متحده در قلب نيويورک پايتخت صنعتی و اقتصادی آمريکا .
شهر نیویورک سیتی یا حتی ایالت نیویورک هرگز در تاریخ پایتخت صنعتی
آمریکا نبوده است؟! . پایتخت مالی بله!
چه کسی خواسته بر سر حذف اسراییل مذاکره کند. شوما حزف کن بعد بیا بگو خذف کردم.
سلام استاد
کنایههای روز گذشتهی جواد ظریف به تام کاتن، سناتور جمهوریخواه ایالت آرکانزاس رو خوندید که باعث شد تا این سناتور جوان با خطاب قرار دادن مستقیم ظریف در توییتر، او را به مناظره دعوت کند.
وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، روز چهارشنبه (۲۹ اپریل-۹ اردیبهشت) در نشستی در دانشگاه نیویورک، گفت قطعنامهای که بعد از توافق احتمالی هستهای در شورای امنیت سازمان ملل تصویب خواهد شد، تمام قطعنامهها و تحریمهای قبلی امریکا و اتحادیه اروپا را خاتمه خواهد داد و دولت ایالات متحده باید این قطعنامه را امضا کند؛ چه سناتور کاتن خوشش بیاید یا نیاید.
او همچنین با رد این موضوع که رییس جمهوری آیندهی امریکا میتواند توافق اجرایی دولت اوباما را لغو کند، افزود: «رییس جمهوری امریکا به وسیلهی قوانین بینالمللی محدود میشود و این قوانین ایالات متحده را ملزم میکند تا هر توافقی را که دولت این کشور، وارد آن شده، به اجرا درآورد.»
ظریف خطاب به “دیوید ایگناسیو”، گردانندهی این نشست گفت: «شما این را میدانید، شاید سناتور کاتن نمیداند.»
این دو اشاره به نام تام کاتن از سوی ظریف به دلیل نقش این سناتور ۳۷ ساله در نگارش نامهای با امضای وی و ۴۶ سناتور دیگر خطاب به رهبران جمهوری اسلامی بود که در آن تاکید شده بود بر اساس قانون اساسی امریکا، رییس جمهوری آیندهی این کشور، تعهدی به اجرای توافق هستهای که باراک اوباما با دولت ایران امضا کند، نخواهد داشت.
اما ساعاتی پس از این اظهارات، سناتور کاتن که از مخالفان سرسخت توافق جاری هستهای میان دولت اوباما و جمهوری اسلامی است، در توییتر خود، ظریف را اینگونه خطاب قرار داد: «شنیدم که امروز من را به چالش کشیدی. اگر اینقدر اعتماد به نفس داری، بیا بر سر قانون اساسی امریکا مناظره کنیم. محل ملاقات در واشنگتن دی.سی؛ زمانش را تو انتخاب کن تا بر سر سابقهی حکومت ایران در استبداد، پیمانشکنی، و ترور، با هم مناظره کنیم.»
سناتور کاتن که در فاصلهی سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ به عنوان سروان نیروی زمینی امریکا در عراق و افغانستان خدمت کرده، سپس کنایهای به گذشتهی ظریف زده و ادامه داده: «البته رد این پیشنهاد، بعد از آنچه که در دههی بیست زندگیات انجام دادی، برایم قابل درک است. وقتی در جریان جنگ ایران و عراق، در امریکا پنهان شدی تا روستاییان و کودکان برای کشته شدن به صف شوند.»
جناب ناظر شما گویا خود را با شترسوران اراذل و اوباش حکومتی یکی می دانید که در جواب کامنت من ما سکولارها را حتی لایق خر سواری هم نمی دانید.این کامنت شما و جناب بی نهایت مرا به فکر شعر مشهور عشقی انداخت جناب بی نهایت هم چون تو این سایت کسی او و گفته هایش را تحویل نمی گیرد بهر دری برای خود شیرینی می زند.ولی چون شیرینی و صداقتی در گفتارش نیست گفته هایش بردلها نمی نشیند.حضرت ایشان هم به همه می پرد.حضرت ایشان که گویا پایی درحوزه و روضه و قاری قرآن و بسیج و حتما سپاه و …داشته دلاور ش عباس بی دسته و رستمش سردار جنایتکار مثل سلیمانی است.در تمام زمینه ها هم خوشبختانه وارده و حرف اول را می زند و علمی! حضرت ایشان در اول سعی کردند جو سایت را بدست گیرند ولی کسی ایشان را تحویل نگرفت شروع به جر و بحث و برخوردهای شخصی با دیگران کردند دیدند اینجا برای چنین گفته هایی پشتیبانی ندارند شروع کردند به جناب نوریزاد پریدن از این طریق هم گویا خیری نصیب ایشان نشده.چندوقتی است به تفسیر قرآن و خرافات روی آورده اند و بخوبی دیده اند که مشکل افراد این سایت خود خرافات است و نه تفسیر آنها.حالا هم به عشایر بند کرده اند و حی رجز خوانی می کنند و هل من مبارز می طلبند.جناب بی نهایت بهترین کار برای شما اینست که خودت باشی و نه هر روز رنگ عوض کنی .آنچه هستی اگر ارایه دهی بهتر بر دلها می نشیند.شما و یا من کسی نیستیم که برای دیگران تعیین و تکلیف کنیم که در چه موردی می نویسند و یا نظر می دهند حتی اگر آنها در باره آنچه که ما نظر میدهیم نظر بدهند.ما فقط حق داریم و می توانیم به آنها در آن مورد خاص جواب دهیم همین. کامنت من به دوست گرامیم مهرداد بود .چون کل بحثی را که تو ومرتضی داری برای من نه جذابیتی دارد و نه علاقه ایی به تفسیر مشتی ///// بافتن دارم.خب تورو نه سنه؟توخیال می کنی کی هستی تو این سایت که هی //// می گیری؟بتو چه که دیگران درباره چی نظر میدن مگر موضوع بحث خریدنی است و یا درمالکیت توست؟تو و من و یا دیگران وقتی حرفی نوشته ایی و عقیده ایی و دینی و یا هر چیزی را بمعرض عمومی گذاشتیم دیگر از مالکیت ما خارج شده و اختیاری و حقی نسبت به آن نداریم.این از اصول یک جامعه متمدن و بدون تعصب است.تو هنوز نتوانستی تصمیم بگیری که چه می خواهی بعد بدیگران درس می دهی؟شدی ولی فقیه همه چیز دان.
بگذار عشقی جواب خودت و ناظر را دهد…..که جوابی دندان شکن هم به اراذل و اوباش حکومتی است.ولی قسمتی که مربوط بشما دونفر فعلا می شود همان جریان ختنه کردن پسر و گریه دختر است
////////
پاسخ دندان شکن میرزاده عشقی به شیخ مفت خور !!
بعضی از اشعار یا سایر آثار ادبی نه تنها در زمان خود زیبا و موثر به نظر می رسند ، بلکه مرزهای زمان و مکان را در می نوردند وگویی کاملا برای اوضاع کنونی نوشته شده اند . شعر زیر بنظرم یکی از این اشعار است که میرزاده عشقی در پاسخ به شیخی کلاهبردار که با استفاده از دین ومذهب مردم را فریب میداده و از این راه مال ومنالی بهم زده سروده است . به تعریف دیگر ، کاملا از خجالت “شیخ اسد الله ممقانی” در آمده :از دست هركه هرچه ، بستانده و ستانی از دست تو ستانند با دست آسمــــانی
كف رنج بیوه گانرا ، مال یتیـمه گانـرا اموال این و آنرا حینی كه میـستانی
گیرم حیا نداری ، شرمی ز ما نداری ترس از خدا نداری ؟ ای شیخ مامقانـی؟
تو كمتر از گدایی ، نان گــدا ربایی گر غیر از این نمایی كی اندر این گرانی
هر روز می توانی ، خوانی بگسترانی در خورد دعوت عام شایان میهمانی
از پرتو سفارت ، وز شاهراه غارت هم خوب میخوری وهم خوب میخورانی
دزدی وپاسبانی هم گرگ وهم شبانی در هر دوحال گشتن ، الحق كه می توانی
گراین چنین نبودی دانی كنون چه بودی میبودی آنكه قرآن ، در مقبری بخوانی
یاد از نجف كن اندك خاطربیار یك یك آن هیكل چو اردك و آن رنگ زعفرانی
شیخی بدی گزیده در حجره یی خزیده لب دائما گزیده ، از فقر و نا توانی
تو بودی و حصیری ، نان بخور نمیری بر اشكم تو سیری می خواند لنترانی
مبل تو بود سنگی ، یا آنكه لوله هنگی با قوری جفنگی ، از عهد باستانی
یك جامه دربرت بودهم بالش سرت بود هم گاه بسترت بود وآن نیز بود امانی
آن جبه سیاهت وآن چرب شبكلاهت بد یادگار گویا ، از دوره كیانی
در جمله وجودت غیر از شپش نبودت چیزی ز مال دنیا در این جهان فانی
نی مسلكت مبرهن نی مسكنت معین همچو خدای هر جا !حاضر زلا مكانی
گویندروضه خوانی است راه معیشت تو به به چه خوب فنی است این فن روضه خوانی
هر گه كسی بمردی تو فرصتی شمردی وآنروز سیر خوردی حلوای نوحه خوانی
ای شیخ كارآگاه ، امروز ماشاء الله كردی اداره چون شاه ، ترتیب زندگانی
یك خانه شهر داری یك خانه اسكو داری از وقعه فلان و از غارت فلانی
این حشمت وحشم را وین كثرت درم را این خانه ارم را ، والله در جوانی
گر خواب دیده بودی یا خود شنیده بودی بر خویش ریده بودی از فرط شادمانی
ای مایه خباثت ! ای میوه نجاست اندر ره سیاست می بینمت روانی
گه پیرو وكیلی ، گه خویشتن دلیلی گه یار سید جلیلی ، گه یاور یگانی
با سد جلیل گردی خواهی وكیل گردی رو رو عبث در این ره پوتین همی درانی
باری در این میانه از چیست غائبانه كردی مرا نشانه ، در طعن و بد زبانی
ازروی زشت خوئی صدگونه زشت گویی چون نظم من نجوئی چون شعرمن بخوانی
از من چه دیده ای بد؟ ازمن خطا چه سرزد جز صفت فصاحت ؟ جز قدرت بیانی؟
از من خطا ندیدی ، لیكن جلو دویدی دانی كه من زمانی ، با منطق و معانی
وصف تو سازم آغاز ، مشت ترا كنم باز بر گیرمت گریبان ، چون مرگ ناگهانی
من ار بكنج عزلت ، بنشسته بی اذیت گاهی به نفع ملت ، بگشوده ام زبانی
من ار كه نكته سنجم بر تو رسید رنجم پس از چه درشكنجم ؟دائم دسیسه رانی
دانستم از چه راهست وآنرا چرا گناهست خود روی توسیاه است ترسی كه من زمانی
شرحی كنم كتابت در حق گفته هایت و آنروز هر جفایت ، گردد همی علانی
چون تو در این خیالی ، یاد آمدم مثالی از عهد خرد سالی ، هان گویمت بدانی
یكروز كودكی را ، ختنه همی نمودند دختی بر او نظر داشت ، در گوشه نهانی
چون بر گریست لختی آزرده شد بسختی بگریست زار چون ابر ، در موسم خزانی
گفتندش این چه زاریست مارابه توچه كاریست او را كنیم ختنه ، تو از چه در فغانی؟
پاسخ بداد او نیز ، این آلتی است خونریز گردید بهر من تیز تا روز كامرانی
تو نیز این چنینی چون نظم من ببینی از طبع من ظنینی ، وز خویش بد گمانی
من خامه تیزكردم صد چون تو هیز كردم تو نیز گریه سر كن ، هر قدر می توانی
ای شیخ دم بریده ، ای زیر دم دریده ای بر جلو دویده ، تا در عقب نمانی
با اینهمه زرنگی ، با من چرا بجنگی ؟ حقا در این دبنگی ، تكلیف خود ندانی
این شیدوشیطنت را، این كیدوملعنت را با هر كه می توانی ، با من نمی توانی!
ازروی زشت خوئی صدگونه زشت گویی چون نظم من نجوئی چون شعرمن بخوانی
از من چه دیده ای بد؟ ازمن خطا چه سرزد جز صفت فصاحت ؟ جز قدرت بیانی؟
از من خطا ندیدی ، لیكن جلو دویدی دانی كه من زمانی ، با منطق و معانی
وصف تو سازم آغاز ، مشت ترا كنم باز بر گیرمت گریبان ، چون مرگ ناگهانی
من ار بكنج عزلت ، بنشسته بی اذیت گاهی به نفع ملت ، بگشوده ام زبانی
من ار كه نكته سنجم بر تو رسید رنجم پس از چه درشكنجم ؟دائم دسیسه رانی
دانستم از چه راهست وآنرا چرا گناهست خود روی توسیاه است ترسی كه من زمانی
شرحی كنم كتابت در حق گفته هایت و آنروز هر جفایت ، گردد همی علانی
چون تو در این خیالی ، یاد آمدم مثالی از عهد خرد سالی ، هان گویمت بدانی
یكروز كودكی را ، ختنه همی نمودند دختی بر او نظر داشت ، در گوشه نهانی
چون بر گریست لختی آزرده شد بسختی بگریست زار چون ابر ، در موسم خزانی
گفتندش این چه زاریست مارابه توچه كاریست او را كنیم ختنه ، تو از چه در فغانی؟
پاسخ بداد او نیز ، این آلتی است خونریز گردید بهر من تیز تا روز كامرانی
تو نیز این چنینی چون نظم من ببینی از طبع من ظنینی ، وز خویش بد گمانی
من خامه تیزكردم صد چون تو هیز كردم تو نیز گریه سر كن ، هر قدر می توانی
ای شیخ دم بریده ، ای زیر دم دریده ای بر جلو دویده ، تا در عقب نمانی
با اینهمه زرنگی ، با من چرا بجنگی ؟ حقا در این دبنگی ، تكلیف خود ندانی
این شیدوشیطنت را، این كیدوملعنت را با هر كه می توانی ، با من نمی توانی!
با درود به مزدک گرامی جوابیه ای که درپست قبل به جناب بینهایت دادم را مجددا اینجا میآورم . با احترام .
5:25 ق.ظ / می 1, 2015
جناب بینهایت باز که به شیوه مالوف روی آورده و ما را تهدید نمودید ! شما اگر میخواهید با شخصی (هرکس که میخواهد باشد) سوال و جوابی داشته باشی بهتر است که ایمیل وی را گرفته و تا آن جا که دل تنگتان خواست سوال و جواب کن ولی هنگامی که در یک سایت این سوال و جواب مطرح میشود دیگر جنبه خصوصی ندارد و به قول شما پیروان ولایت ! ” ورود ” به آن آزاد است آن هم به دلیل اینکه صاحب سایت تشخیص میدهد که چه کسی ورود کند و چه کسی ورود نکند در ثانی شما باز هم مدعی بر خورد شدید و این نیست جز ازشیوه مالوف شما که از برادران حزب الهی (البته نه همه ) نیک آموخته اید که دبه را فورا نشان میدهید که البته ازسوی من و دیگران پاسخ دریافت نمودید در ثانی شما که قاری قرآن کریم و مداح و مکبر وووو هم بودید لطف بفرمایید تخصص خاصی ( به جزعلوم دینیه ) اگر دارید بفرمایید تا اگر کسی به آن علوم اشراف داشت با شما بحث کند تا نهایت درک شما ازمطالب علمی معلوم شود . این نوع تهدید هارا هم بگذارید برای گذرگاه های کشور که برادران قرق نموده اند . مفهوم بود؟
سلام و درود
جناب مهرداد
منهم پاسخ خود را به مزخرفات شما در اینجا می آورم تا جناب مزدک تنها نباشد.
با آرزوی مؤفقیت برای شما در کنار یار و همفکرتان جناب مزدک.
سلام و درود
جناب مهرداد
من از اینکه شما نیز به گونه ای دارید قربانی آموزه ها و کنشهای غیر محترمانۀ مزدک می شوید، به عنوان یک عضوی از این سایت ناراحت میشوم.اگر در گفتار خود بر مدار راستی و ادب باشید مطمئن باشید از هم صحبتی با من پشیمان نمیشوید.من به اندازۀ کافی در تمامی علوم مطالعه دارم و اگر در ضمینه ای اطلاعات نداشتم مطمئن باشید شجاعانه میگویم نمیدانم.شما متأسفانه مرا بدرستی نشناختید و راه دیگر به اصطلاح روشن فکران پر مدعای بد دهن را میروید. هر طور دوست دارید ادامه دهید.متأسفانه نوع بیان شما در بالا به نوعی هرز گردی و تکرار مکررات است و حالتی چندش آور دارد . این آخرین پاسخ من به شماست در صورتی که به این روش ضایع در گفتار ادامه دهید.روش بیان شما و تعدادی انگشت شمار معلوم الحال بیشتر در چارچوب حسادت و بخل به من است.
اگر تمایل داشتید در هر ضمینه ای که ابهام داشتید من در خدمتم. شما در تمامی علوم میتوانید پرسش خود و ابهامات خود را بیان کنید اگر بتوانم خوشحال میشوم که راهگشای شما باشم البته اگر واقعن بدنبال آگاهی هستید و نه متلک انداختن و تمسخر.من عاشق کسب علم و مطالعه هستم و تا امروز به هیچ کسی که از من کمک خواسته، نه نگفتم. اگر کنجکاوید،مهمترین پرسشهای زندگی خود را بپرسید تا شاید به درکی از علم من برسید.
من به نقد دیگران احترام میگذارم اگر در مسیر درست و انسانی و بدور از کینه ورزی باشد و البته خالی از توهین. شما و دیگر افراد مجازی نیاز به تهدید ندارید چرا که من تا به حال هر چه گفتم عمل کردم.
سلام جناب بی نهایت
من همیشگی در این سایت نیستم و گذری مطلب شما را خواندم اما نکته ای به نظرم آمد که به عرض میرسانم و آن اینکه در گذشته های خیلی دور که دامنه ی علوم محدود بود و اطلاعات بشر از کل عالم بسیار اندک , علما و دانشمندان مجموعه ای از علوم را میخواندند و عمرشان کفاف میداد تا بر همه ی دانش آن دوران احاطه پیدا کنند مانند فارابی , ابن سینا , خوارزمی و دیگران که در فلسفه و کلام و طب و ریاضیات و نجوم و ….. دانشی به روز داشتند , اما با گسترش علوم و پیدایش رشته های جدید کار به جایی رسیده است که اگر بخواهید در یک رشته صاحب نظر شوید هم عمرتان کفاف نمیدهد , توجه کنید که فقط در مورد
چشم پس از کسب تخصص چندین شاخه وجود دارد که شما حتی یکی از آنها راهم شاید نتوانید تا پایان عمر به آخر برسانید , شاید شما هم بدانید که سایتی وجود دارد که هر روز هزاران هزار ابداعات و دست آوردهای جدید تائید و تثبیت شده را ثبت میکند ودر انتها مینویسد 10 دقیقه قبل , 5 دقیقیه قبل و ……
آنوقت در چنین اقیانوس عظیمی از علم و دانش چطور شما میفرمائید “من به اندازه ی کافی در تمامی علوم
مطالعه دارم ” و احتمالا” خود را محق میدانید که در تمامی علوم بعنوان کارشناس اظهار نظر نمائید , میتوان تصور کرد که احتمالا” شما در مباحث گوناگون چند سطری مطالعه داشته باشید و این به معنای تبحر و مهارت
و صاحب نظر بودن نیست و در پایان توجه شما را به یک ضرب المثل انگلیسی جلب میکنم .
less knowledge is dangerous دانش کم (کم دانشی) خطرناک است .
سلام و درود
جناب ناشناس
با تشکر از نظر شما، عرض کنم که منظور اصلی از آن ضرب المثل که فرمودین، اشاره به این نکته است که اگر کسی در یک شاخه از علم از تخصص کمی برخوردار باشد نتیجه اش خطرناک است. منظور بار اجرایی علم برای دیگران است و نه بار مطالعۀ شخصی.شما اگر در یک رشتۀ علمی دانش کافی نداشته باشید و در شغلی وابسته به آن تخصص فعالیت کنید، بجای کمک به دیگران باعث آسیب خواهید شد. اگر یک پزشک به دلیل دانش کم ، تشخیص اشتباه دهد خطرناک است.اگر یک مهندس به دلیل دانش کم سازۀ خود را محکم نسازد و در نتیجه فرو بریزد، خطرناک است و …
شما میتوانید در تمام ضمینه های علمی مطالعۀ آزاد داشته باشید و این نه تنها خطرناک نیست بلکه مفید هم هست، هم برای خودتان و هم برای دیگران که با شما در ارتباطند.کمترین کمکی که میتوانید به دیگران کنید دادن راهنمایی و مشاوره های ابتدایی ست و کمک به آنها در شرایط مختلف. دو مثال ساده ،اگر شما بدانید شیر را چه موقع از روز بنوشید مفید است و یا به کمکهای اولیه آشنایی داشته باشید و به همین سبب جان کسی را نجات دهید و … آیا این به نظر شما خطرناک است.
یک ضرب المثل انگلیسی دیگر، شبیه آنچه شما آوردید را در زیر می آورم:
“A little knowledge is a dangerous thing”
منظور من تخصص در علوم به شکل کاربردی و آکادمیک نبود. منظور من مطالعۀ علوم مختلف و داشتن علاقه در یادگیری علوم مختلف و به شکل اطلاعات عمومی بود.اگر متن مرا یکبار دیگر بدقت بخوانید متوجه خواهید شد.امیدوارم که این توضیح تکمیلی من شما را متقاعد کرده باشد.
پاینده باشید
شما بینهایت درست گفتی که گفتار بر مدار ادب و راستی باشد. لطفاً سری به کامنتهای بینهایت در پستهای قبلی بیندازید تا درستی این شعار و این ادعا را بتوانید به رخ خواننده بکشید.
مزدک گرامی
به نظر من این شما هستید که جو و محیط این سایت را آلوده کرده اید و در هر کامنتی که میدهید چندین فحش و ناسزا چاشنی میکنید.اصلا تحمل و جنبه ی انتقاد را ندارید. و مدام با دیگران در چالشی بی ثمر هستید.من پی گیر تمام کامنت های شما و دیگر دوستان هستم. بیشتر افراد فقط در پاسخ به اهانتهای شما جبهه گیری میکنند.عامل تحریک دیگران شما هستید.امیدوارم از گفته های من ناراحت نشویید.
موفق باشید
جناب آدم ناشناس من به کسی توهین نمی کنم.و لی اگر منظور شما عقاید افراد است شما درست می فرمایید.من بارها نوشته ام که نه به عقیده ایی و دینی و ایدیولوزیی که در حوزه عمومی مطرح می شود احترام می گذارم و نه هم از کسی توقعی این چنین در مورد عقاید خود را دارم.
سلام و درود
جناب مزدک
ابتدا خواستم از شما تشکر کنم بابت توهین هایی که کردید. با توجه به حدود 40 روزی که از آخرین سخنان گهربار ! شما گذشته بود، داشتم به این نتیجه میرسیدم که این مزدکی که من شخصیتش رو واشکافی کرده بودم ، اون مزدک نیست و من اشتباه میکردم. ولی این گفتار شما مهر تأئیدی بود بر تشخیص درست من. من با اجازۀ شما پاسخی کوتاه به توهین های شما میدهم ( البته نترس دیگه مثل سابق برخورد نمیکنم ).
گفتی:
“جناب بی نهایت هم چون تو این سایت کسی او و گفته هایش را تحویل نمی گیرد بهر دری برای خود شیرینی می زند.ولی چون شیرینی و صداقتی در گفتارش نیست گفته هایش بردلها نمی نشیند.”
– جناب مزدک من همانطور که قبلن گفتم ، نیازی به اشخاص مجازی ندارم و همچنین ادعا نکردم که گفته هام بر دل می نشیند.ولی با گفتۀ شما که صداقتی در گفتارم نیست موافق نیست.در ضمن این شما هستید که درصدد هستی خودی نشان دهی و به اساسی ترین و مهمترین باور انسانها در غالب نامی مجازی ، شجاعانه و یا به عبارتی بسیار بزدلانه، توهین و فحاشی میکنی و چون کسی در اینجا هنوز به مانند تو نیست، همچنان در این مقوله بی رقیبی! و همچنان مورد توجه دیگران. پس خوش بحالت! همچنان به خود شیرینی ! ابلهانه ادامه بده البته تو فقط به ارضای خود می اندیشی و مطالبت را به گونه ای بیان می کنی که حظ وافری در هر لحظه از آن ببری .ترشح آدرنالین در بدن تو فقط زمانی که به اینگونه کلمات می اندیشی و آنها را می نویسی و پس از خواندن آن مطالب و در پایان، گرفتن رتبۀ بالا از دیگران به اوج خود میرسد و به یک خود ارضائی وصف نشدنی میرسی. همچنان به چرخش دایره وار خود ادامه بده! و شبها راحت بخواب!
گفتی :
“حضرت ایشان هم به همه می پرد.حضرت ایشان که گویا پایی درحوزه و روضه و قاری قرآن و بسیج و حتما سپاه و …داشته دلاور ش عباس بی دسته و رستمش سردار جنایتکار مثل سلیمانی است”
– مثل اینکه فراموش کردید! این شما بودین که اول شروع کردین و به مطلب من پریدید و بعد که پاسخهای درخوری گرفتین به گریه و زاری و … افتادین.اگه مایل باشین تمام آن جملات را میاورم ، ولی فکر نکنم موافق باشین.اینطور نیست!؟ من در همه جا بودم . درست حدس زدید و بدلیل همین است که تا یکی حرف بزنه میفهمم چی کاره ست. و پیشرفت خودم را مدیون همان سالها میدانم و اگر آن سالها و فعالیت من نبود به این درک و بینش امروزی نمیرسیدم.جناب مزدک اینگونه که شما از من ایراد میگیرید احتمالن شما مادرزاد، ضد خدا و آتئیست دو آتشه متولد شدین و این هایی که به آن افتخار میکنید بالفعل و در هنگام تولد شما در وجود شما بوده و هیچ مرارت و سختی ای را متحمل نشدین تا به این درجه از بینش برسید.مبارک است! باید دست آفرینندگان خود را ببوسید.
بله دلاور از نگاه من ، تمام جوانمردان تاریخ هستند و عباس علمدار (بی دست از نگاه شما) یکی از آنان است که نه ادعای معصومیت داشت و نه به برادران بزرگتر از خودش بی احترامی کرد و هیچگاه به آنها پشت نکرد و در سخترین شرایط، پشتیبان خانواده اش بود. “درود بر جوانمردی ات عباس” . در ایران هم جوانمرد کم نبوده، یکی از آنان از خطه ی سیستان بود که به نوعی بانی اولین حکومت سکولار در ایران نیز بود. او “یعقوب لیث صفار” بود که براستی از جوانمردان و عیاران زمان خود بود . او را میتوان رابین هود ایران نامید.بسیاری افراد جوانمرد هستند که نمیشود در اینجا به همۀ آنها اشاره کرد.
( البته من از لات و لوتها و لوطی ها متنفرم. چنان که یکی از دوستان ادیب شما خود و همفکرانش را لوطی نامید! ).
رستم من اگر به تصور شما سردار سلیمانی ست ، سخت در اشتباهید. من فقط او را فردی نظامی میدانم که پله های ترقی را یک یک و به سختی پیموده و مفت به این درجه نرسیده بلکه به واقع تلاش کرده.گفتید او جنایت کار است، می شود به گوشه ای از جنایاتش اشاره کنید؟ امثال شما ضد عربها باید از وی تشکر هم بکنید چرا که وی دائم به قلع و قمع عربها مشغول است و دارد انتقام اسلاف شما را از عربها میگیرد.اینطور نیست؟!
گفتی:
” در تمام زمینه ها هم خوشبختانه وارده و حرف اول را می زند و علمی! ”
– سپاس از شما که به این نکته اقرار کردید. من در همینجا شما را دعوت میکنم در هر زمینه ای که فکر میکنید صاحب نظرید مرا به چالش بکشید.من با روی باز استقبال میکنم.البته نه این مزدک!. شاید معجز ه ای رخ داد و مزدک نیز تغییر کرد!
گفتی:
“حضرت ایشان در اول سعی کردند جو سایت را بدست گیرند ولی کسی ایشان را تحویل نگرفت شروع به جر و بحث و برخوردهای شخصی با دیگران کردند دیدند اینجا برای چنین گفته هایی پشتیبانی ندارند شروع کردند به جناب نوریزاد پریدن از این طریق هم گویا خیری نصیب ایشان نشده.”
– من چنین ادعایی نکردم. این سایت متعلق به شخصیتی حقیقی و حقوقی بنام محمد نوری زاد است. در ثانی مگر با وجود شما و سه چهار نفر رفقای گرمابه و گلستانی که دارید میشود حتی به آن هم فکر کرد!. در سر من سودای دیگری ست و بدنبال به دست گرفتن این سایت نیستم چرا که من نیز به مانند شما شخصیتی مجازی هستم.اولین نفری که با وی شروع به بحث و جدل کردم شما بودید و البته با این جوابیه به شما، افتخار آخرین نفر بودن هم نصیب شما میشود.
ای اول و ای آخر من، ای مزدک!. من فقط به دیگران پاسخ گفتم و هیچگاه مثل شما به خدا و دین و ایمان و اجداد دیگران بی دلیل توهین نکردم . از نظر من شما در فحاشی و توهین به دیگران رتبۀ اول را دارید و بواقع که این رتبه فقط برازندۀ فردی چون شماست. من از جناب نوری زاد نقد میکنم و این وظیفۀ من است که به عنوان یک دوست او را به نقد بکشم.نقدی بی طرفانه و البته بی رحمانه ولی نه به سبک مزدک!
گفتی:
“چندوقتی است به تفسیر قرآن و خرافات روی آورده اند و بخوبی دیده اند که مشکل افراد این سایت خود خرافات است و نه تفسیر آنها”
– مگر این کار من مزاحم شماست؟ شما تو باغ نیستی جناب مزدک! و این ناشی از همان ذهن مرده و فریز شده است. من به جناب سید مرتضی گفتم که یکی از دلایلی که مرا از خدای ادیان ابراهیمی بیزار کرد و مشخصاً خدای قرآن، همین آیات 11 تا 24 سورۀ اعراف بود،به دلیل اینکه من با دبیر دینی خود بر سر تحلیل این آیات درگیر شدم و کار بجایی رسید که مرا علناً ملحد و مرتد خواند.جناب سید مرتضی، پیشنهاد دادند که من آن پرسشها را از ایشان نیز بپرسم بلکه ایشان بتوانند نظر مرا تغییر دهند.من و سید مرتضی اینگونه شد که به تحلیل آن آیات پرداختیم.حالا امیدوارم که شیر فهم شده باشید. من به عنوان کسی که اعتقادی به خدای ادیان ابراهیمی و مکتوب ندارد در یک طرف بحث هستم و سید مرتضی به عنوان اندیشمندی اسلامی و عالم به قرآن در طرف دیگر.پرسشهای من از ایشان برای اینکه گفتگو و تحلیل هر دوی ما در یک سمت و سو باشد تا پایان این گفتگو فقط در راستای جمع آوری پاسخ های ایشان است و هنوز من پرسشهای اساسی را مطرح نکرده ام و نپرسیده ام و آنرا به پایان تحلیل این آیات واگذار کردم.
متأسفانه افرادی مثل شما با بینشی بسیار ابتدایی ، محدود و خصمانه این مهم را در نیافتید.البته از شما انتظاری ندارم چون همانطور که گفتم شما بالفعل ضد خدا و آتئیست هستید و امکان رشد ندارید.همان هستید که باید باشید.
گفتید:
“حالا هم به عشایر بند کرده اند و حی رجز خوانی می کنند و هل من مبارز می طلبند.”
ابتدا عرض کنم که، آن کلمه “هی” است و نه “حی”. من به عشایر بند نکردم بلکه از آنان دفاع کردم. این دفاع من در مقابل نقد مطلب جناب نوری زاد بود که در مورد عشایر و زندگی آنها به باور من،برداشت درستی نداشتند. شما بازم اشتباه برداشت کردید. من در هر زمینه ای که شخص شما ادعا داری حاضر به بحث و گفتگو هستم البته بدون توهین و فحاشی.
گفتی :
“جناب بی نهایت بهترین کار برای شما اینست که خودت باشی و نه هر روز رنگ عوض کنی .آنچه هستی اگر ارایه دهی بهتر بر دلها می نشیند.”
با سپاس از توصیۀ شما، من تمام سعی و تلاشم را میکنم که خودم باشم.خود واقعی من هر لحظه امکان تغییر دارد چرا که درهای معرفت و شناخت سخن حق و درست را نبسته ام و تا پایان عمر نیز هر آن امکان تغییر دارم. این نشانۀ رشد و بلوغ فکری ست و اینکه اگر باور نادرستی داشتی آنرا منسوخ کرده و باور صحیح را جایگزینش کنی. من مثل یک جوی آب و دائم در جریان هستم و بسوی دریای ناشناخته جاری و ساریم چرا که اگر در یک جا ساکن باشم تبدیل به گنداب و مرداب می شوم . من یک رنگ دارم و آن خاکستری ست، نه سیاهم و نه سفید. من هدفم بیشتر یادگیری ست و همینطور به تلاشم تا پایان عمر ادامه میدهم. شما باید نگران خود باشید که افکار و نگرشتان فریز شده و بالفعل است و امکان تغییر ندارید .
– پاسخها طولانی شد. البته مطلب شما هم طولانی بود.بقیۀ مطالبت هم همان چرخش دایره وار در توهین ها و فحاشی هاست و مرا با مزدکی اینچنین دیگر کاری نیست.فقط بگویم که مزدک واقعاً تکی! در ضمن فقط لعنت میفرستم به آن ساقی
که قرص ، دوا و عرق تقلبی و همراه با ناخالصی را به تو میدهد.البته تو هم مقصری، سعی کن خوب بکشی، خوب بنوشی ولی درجۀ یک آنرا. خودتو معتاد به هیچی نکن چون با اعتیاد دیگه تو متعلق به اون میشی و اختیار را از دست میدی.
امان و فغان از جنس بد! و بی کیفیت! و ناخالص! که میزان توهّم و بد بینی را تا حد انفجار بالا میبره.
در ضمن شما چون ذاتت بی تغییر و بالفعل هست با خوردن و کشیدن بدتر و بدتر هم میشی.مگه نشنیدی میگن هرکسی ذاتش هر چی باشه با خوردن نوشیدنی الکلی و یا کشیدن دود، خودشو بهتر نشون میده.
-این آخرین پاسخ من به شما و امثال شما بود. شاید دیگران با خواندن این پاسخهای من کمی به شناخت آنچه من هستم نزدیک شوند. البته برایم مهم نیست چرا که من به افراد مجازی نیازی ندارم.
– مرا شخصیتی حقیقی بمانند نوری زاد کافیست. علت بودن من در اینجا وجود نوری زاد است و نه هیچکس دیگر.
با امید به رهایی جناب مزدک از این برزخ روحی
با پوزش از طولانی شدن پاسخ
جناب عبدالله یک کامنت گذاری بعربی در زیر فیلم سنگ سجیل کامنت زیر را نوشته بود بنظرم جالب آمد .شما که عربی ات خوب !
الغالي بدران för 4 månader sedan
كذب
حجارة سجيل كما ذكر بالقران هي مسومة اي محدده ومعدودة بدقه وكل حجر مخصص لهدفه ولايمكن ان يبقى له اثر
الموجود مع الغامدي هي منحوت حجري تاريخي مع عمل النحاتين يرمز لماحدث من هلاك لاهل الفيل بطريقه النحت الحجري
جناب نوریزاد با درود !دوست گرامی آخوند به این آسونی دست از جاه و جلال و قدرت بکشد که چکاره شود؟مگر شما خیال می کنید اینها سرنوشت خود را بعد از بزیر آمدن نمی دانند؟دیگر دوران آن دوزاری ها هم گذشته عزیز!این اراذل و اوباش تا ایران را به ویرانه ایی تبدیل نکنند دست از قدرت نخواهند کشید.
با درود به نوریزاد البته آیت الله العظما نوریزاد عزیزو هم میهنان فر هیخته : جانا “سخن اززبان ملت گویی ” چناب نوریزاد گرامی سی وشش سال است که مردم اعم ازلاییک کمونیست مجاهد توده ای وازهر قشری علی الخصوص جمع کثیری مسلمان ( خواه معتقد به اسلام خواه منافق و فرصت طلب) بر کشتی انقلاب سوار شده و در اولین فرصت سکان را به دست آقای خمینی دادند که این کشتی را به ساحل نجات همان ساحلی که شخص ایشان میفرمودند که در حکومت آینده همه آزادند که حکومت مورد نظر خود را انتخاب نمایند و هیچ دخالتی در حکومت آینده نحواهند کرد ! این سکان را در کف با کفایت خود گرفتند و مدام میفرمودند که اسلام آمده که آرادی بر قرار کند و فرمودند که آقای ارتشبد اسلام شما را به دار نخواهد کشید برگردید به اسلام و کمونیست ها هم در حکومت آینده آزاد خواهند بود . خوب حال جمعی که سوار یک کشتی که دارد به سواحل ناشناس میرود را چگونه میبینید ؟ جمعی میگویند فلان ساحل عجب ساحل نیکی است به آنجا برویم . جمعی میگویند که خیر فلان ساحل فلان مشکلات را دارد به فلان ساحل برویم و دراین در گیری ها جمع مسلمین اعم ازفریب خورده و منظور دار در اهالی کشتی تبلیغ میکنند که این شخص ناخدای کارکشته ای است و تما سواحل را نیک میشناسد و ساحل اسلام امن ترین و. با برکت ترین سواحل است و چنین است وچنان است و آقای سید جوادی مرحوم هم شعر قرایی انتشار دادند مبنی بر این که مردی با طلیسانی میآید که در دست آزادی و رائفت وخیر و برکت دارددیگر ازاین پس درب های خانه ها به قفل احتیاج ندارد چون دیگر سارقی وجود ندارد !!بینید چه گونه یک ملت را به رویافرو بردند! خوب با توجه به اینکه ایشان هم تبلیغات کرده بودند ولی تعهدی بر اینکه آن تبلیغات راستین است و یا دروغین نداده بودند تقریبا همه آحاد مردم با کمال میل سکان داری ایشان را پذیرفتند .و هنگامی که به ساحل رسیدند ( بهشت زهرا ) همه گونه شعاری میدادند تا اینکه شعار حکومت اسلامی در زبانها افتاد و جمعی که فکر میکنم ازحقوق و مطالب حقوقی درک درستی داشتند می گفتند جمهوری دمکراتیک اسلامی چون این کلمه دموکراتیک مهاری بود که اگر برقرار می شد راه فرار برای حکومت و علی الخصوص قشر روحانیت نمیگذاشت که هرچه دل تنگشان خواست به اسم اسلام به سر مردم بیاورند این کلمه دموکراتیک باعث میشد که اقشار فرهیخته حکومت را به دست بگیرند ومردم را به ساحل نجات برسانند و زور گویی و قلدری ( به اسم اسلام ) توان ظهور نداشت واین موضوع را آقای مطهری بزرگ به فراست متوجه شد که ای داد بیداد اوضاع ازکانال حوزه ها دارد خارج میشود سریعا خود را به آقا رسانید و در گوشی موضوع را به ایشان گفت و آقا بلند شدند و و گفتند خیر !! جمهوری اسلامی . نه یک کلمه بیشتر نه یک کلمه کمتر ! و صدای فریاد تکبیر بلند شد و آنقدر تبلیغ در مورد اسلام شد که همه باورکردند که اسلام دین نو ظهوری است و یا چنان مهجور افتاده که توان ابرازعقاید مترقی را نداشته و مردم عادی هم که ازقوانین بسیار مترقی اسلامی نظیر قصاص و دیات و احکام خرد وکلان که توسط آخوند جماعت باید تفسیر و تبیین شود خبر نداشتند و آنقدر پتک تبلیغات چپ گرایان و راست گرایان و خصوصا حوزویان سهمگین بود و پیروزی انقلاب زود هنگام سریع که قدرت تصمیم گیری ازهمه گرفته شده بود و تقریبا همه آن هایی که در اتخابات شرکت کردند به جمهری اسلامی آری گفتند بدون آن که قانون اساسی داشته باشند که همه ملزم به رعایت آن هستند. پس از رای “” آری “” بود که حوزه ها دست بکارشدند و آقای حسن حبیبی پیش نویس قانون اساسی را با کمک دوستانش تهیه نمود و با تغییراتی تصویب نمودند وازاین پس بود که کمیته ها تشکیل شدند و صد البته برای برقراری امنیت ولی این کمیته ها آنچنان گل وگشاد بودند که افرادی به سرپرستی آن ها گماردند که به عنوان نمونه فردی بود که کارش پخش فواحش و قاچاق مواد مخدر و سرقت و زور گیری (کمیته خیابان شیر وخورشید ) یا حلال احمر فعلی و چون گفته بود توبه کردم البته معلوم نیست مقابل کدام آخوندی به سرپرستی کمیته فوق گمارده شد و پس ازچندی که هرکس را خواست گرفت و تلکه کرد و به خانه هرکس که خواست وارد شد و ازتجاوز به نوامیس هم دریغ نکرد و با پولهای باد آورده که نه غارت شده شروع به پخش مواد مخدر در ابعاد بسیار کلان نمود که در نهایت امر توسط شهربانی نوچه های وی دستگیر شدند و موضوع فاش شد و وی پس ازدستگیری به زندان اوین رفت و شهید بسیار عالی قدر حاج اسد الله لاجوردی وی را رها کرد ووی به صورت پنهان به این عمل پخش مواد رو آورد که دوباره دستگیر و پس ازانتشار خاطرات بسیار مخوفش در مجله فردومسی اعدام شد . و اینکه هر روزدر خیابان شاه رضا و یا انقلاب فعلی انواع گروه ها به تبیین مسلک و عقاید خود و گروه خود میپرداختند که رژیم کاملا مهربان پس ازچندی همه را سر کوب کرد زیرا مردم متوجه میشدند که نوع افکار آن ها چیست و دانشگاه سیاسیی بر پا شده بود و سرکوبی وحشتناک گروه مجاهین وچریک های فدایی خلق وبگیر وببند آن ها همه را در شوک فرو برده بود که جنگ شروع و آقایان با خیال راحت با دگنک جنگ به سر هرکس که خواستند ضربه زده و ازمیدان خارج کردند و پس ازجنگ هم با همین شیوه که ما مسلمان واقعی هستیم و کسی که برخلاف نظر ما نظر بدهد دگر اندیش و حتما بر اندازهست و باید دستش ازهمه جا کوتاه شود و این جا نکته بسیار مهمی که ازسخن سریح آقای خمینی میتوان گرفت و به کار بست این است که گذشته گان چه حق دارند برای آینده گان تصمیم بگیرند این رفراندم یا همه پرسی باید تحت نظر سازمان ملل در ایران انجام گیرد تا تکلیف همه مشخص شود و همه موضف هستند که به انتخاب اکثریت گردن نهند . ولی متاسفانه باید بگویم چه سود ازقدیم گفته اند اگر آخوند سوار خر شود یا آخوند باید بمیرد یا خر و امکان ندارد این جماعت اجازه دهند که رفراندوم در این مملکت بر گذار شود چون میدانند که پس ازاین رفراندم حال هرچه میخواهد نتیجه آن باشد . باید به حوزه ها بروند و در هیچ کاری حق دخالت نخواهند داشت و این امکان ندارد که ازچربی و شیرینی حکومت بلا منازع توسط عاملان فداره بندشان دست بکشند و هفت پشتشان را ازثروت وخون جگر مردم در بند محروم کنند . با احترام .
بفرمایین ایت الانسان نوریزاد
وفتی شما به کتاب های دستفروش های کنار پیاده رو نگاه میکنید درمی یابید جامعه به چه چیز می اندیشد. صادق هدایت جمالزاده-حاج سیاح- جامعه شناسی نخبه کشی- کتاب های صدر مشرو طیت کتاب هاییی است که دیده میشود یک کتاب شریعتی مطهری و چپی ها نیست د. کتاب هایی است که هدف آن خود انتقادی است. اینکه ما همه بدانیم خودمان چه اشکالی داریم جامعه هنوز میاندیشد هنوز نمیداند چه اتقاقی افتاده است.
مثل این است که نسیمی وزیدن گرفته است. نسیم بیداری. اما تا طوفان بیداری فاصله بسیار است و کودکانی که ما هستسم ابتدا باید پرسش کردن را بیامدزیم. هیچ کس بر منبر ها و تریبون های بلند فرار نگیرد. هیچ کس همه چیز را نمیداند. یک ساعت اندیشیدن….. نه اصلن نیاندیشید. با کدام عقلمان میخواهیم بیاندیشیم. الاغ یک میلیون سال است که در حال اندیشیدن است
با عقل شیعی تان نمی خواهد بیاندیشید. چون انطرف مرز کسی دارد با عقل سنی اش میاندیشد. حاصل این دو اندیشه است که همه بد بختی های منطقه را به همراه داشته است. و انان که به اخرین ابزار های قکری مجهزند. نفت و سرمایه ها و مفز های شما را میبرند.
عقلی را که مذهب اجازه داده است مشروط است. هر لحظه به شما میگویند چه طور فکر کن. ذهن شما را شرطی میکند که در چارچوب ان قکر کنید. مثل این است که شما سوار یک ماشین هستید و راننده هستید یک نفر هم بغل شما نشسته است هر لحظه به شما میگوید چگونه برانید. مسیر هم مشخص است نقشه راه هم داده شده است به شما میگویند مبدا تهران است مقصد بند ر عباس شما از عقل حود استفاده کن و برو. نقشه راه را 1400 سال فبل تهیه کرده اندو هیچ کس نقشه خوانی نمیداند غیر از مراجع تقلید. انکس هم که بغل دست شما نشسته است اخوند است هر لحظه از مرجع با مبایل میپرسد و به شما میگوید.
اگر شما از دستور اخوند سرپیچی کنید. یک ماشین برادران میرسد شما را از ماشین پیاده میکند پرت میکند ته دره اگر اخوند هم سزپیچی کند سوار میکند میبرد دادگاه روحانیت. حالا شما هر چه خواستی فکر کن ازادی ولی دره یادت نره
فل مذهبی هم به جغراقیا بستگی دارد و هم به فومیت. عقل علمی مستفل از هر چیز است. کساتی که جنگ های منطقه را به راه انداخته اند رهبری میکنند این موضوع را میدانند. اقای نوریزاد میبیند کسانی در سپاه پاسداران علیه منافع کشور خود اقدام میکنند باور نمیکند فکر میکند تعدادی جاسوس اسراییل و امریکا در داخل سپاه چنین کارهایی را رهبری میکنند. کسانی که به اخرین ابزار غلمی مجهزند به جاسوس نیاز ندارند. انها عقل شیعی رااز 1400 سال پیش مطالعه کرده ان و میدانند در هر موقغیتی چه عکس العملی نشان میدهد. عقل شعبه های مختلف سنی را هم میشناسند. میدانند که این ها بر طبق چارچوب های شزطی شده دز طی قرون عمل میکنند. بی هیچ خلاقیتی و به هیچ استثنایی . کافی است در هر منطقه یکی از این چارچوب های شرطی شده طی قرون را بر اورند. بعد کارها اتوماتیک میشود. انها با نشان دادن کتلی به جان هم میافتند و تا ابد یکدیگر را میکشند. جنگ های صد ساله بوجود امده شده در اطراف چاه های نفت بر اساس این مکانیزم ساده ساخته شده است. این جنک ها حساب شده شیر های نفت را تا انتها به سمت کشور های مصرف کننده باز نگه میدارد. اگر ای مکانیزم درک شود سخن امیز انتظام در کتابش منطقی مینماید که گفته است امریکا در به قدزت رسیدن خمینی سهم اساسی داشته است.
اصلاح متن قبل _____حضور شیخ و الشیوخ حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاتة ، حال مقدمة : زمانی حدود 5 سال پیش ، به علت بیکاری و داشتن سه سر عائله و خانه استیجاری به شفل cd فروشی در میدان انقلاب اشتغال داشتم ، به علت فشار زندگی و عسر و حرج در معیشت زندگی ، بر اثر نادانی ، ناخودآگاه برای تلاش و کار سر از زندان اوین برآوردم و اوائل برای کمک به رفع احتیاجات و آشپزخانه ای زندانیان عادی و سیاسی برانگیخته شدم . اما پس از مدتی مسئولین آنجا متوجه استیصال در زندگی ام شدند و فهمیدند که چقدر احتیاج به حقوقی که از آنجا دریافت میکنم ، دارم . بدین جهت روزی با عده دیگر مرا برای مراسم اعدام گروهی که من و دیگران نمی دانستیم که جرم اشان چیست بردند و ما هم آنها را علیرغم خواست باطنی و قلبی از دار آویزان کردیم و این مراسم های اعدام افراد چندین بار دیگر اتفاق افتاد ، تا اینکه فهمیدم که ما جقدر بدبختیم که برای چند تکه نان و جند لقمه برای خانواده ، گلوی دیگران را فشار میدهیم و لقمه دیگران را تا ابد دهر از گلوی آنان میگیریم و خانواده هایی را داغان و بی سرپرست میکنیم . به هر طریق ممکن از آنجا بیرون آمدم و اکنون دست فروشی میکنم . ( توضیح آنکه در آنجا غیر از مسئولین تراز اول زندان اوین که سر سپرده و ولایی حضرت آقا و در اقلیت تعدادی هستند ، اکثر آنها مانند اینجانب ” امر بر ” و ” مأمور معذور ” بوده و فقط فرمان اجرا میکنند و شاید هم دعا میکنند که این وضعیت فلاکت بار و رقت بار هر چه زودتر نابود گردد ) . حال مسئلة : از آن مقام عظمای انسانیت و دیانت استفتاء می نمایم : اول آنکه آن حقوقی را که بر اثر استیصال در آن مدت و در ازای آن ” اعدام شدگان ” دریافت نموده ام چه حکمی دارد ؟ دوم آنکه اعمال آن روز اینجانب چگونه حکمی دارد ؟ آیا من قاتل هستم ؟
—————
سلام مبشر گرامی
شما که قاتل نبوده اید. قاتل قاضیان و مآموران و حکومتیان بوده اند. شما نبودی دیگری این کار را می کرد. کما این که همین اکنون می کنند. نخیر نازنین. همین که از آن کار کناره گرفتی نشان می دهد که تو فرسنگ ها از آن قاتلان فاصله داری.
با احترام
آیت الله نوری زاد
انقدر به نوریزاد نگویید ایت االه ممکن است باورش بشود این قسمت را اشتباه میکند میدانیم کمک کردن به ظالم در حکم ظلم است . اگر از من بخواهند به بیگناهی شلیک کنم بی هیچ تردید در مغز خود شلیک میکنم اینرا از بچگی تصمیم گرفتم.
نقل از جلد۲۰کتاب اسنادساواک /آیت الله پسندیده /:…..شماره۲۱/۶۱۱۱۹تاریخ۱۸/۳/۲۵۳۷…صبح روز۱۳/۳/۳۷شیخ جعفرمحمدزاده وشیخ خدادادعرفانی دونفر ازایاذی وطرفدان سیدمحمدصادق روحانیبرای دیدن سیدهادی خسروشاهیان به انارک نایین وارد وضمن دیدار از خسروشاهیان وسیدمرتضی پسندیده وسیداحمدکلانتر وناصرمکارم شیرازی وشیخ عباس ضیغمی پسندیده اظهارمیدارد من درتمام مدت که درقم بودم اصلا کاری برعلیه دستگاه انجام ندادم وکراراازسازمان امنیت تلفن می شد که شما حق بیرون رفتن ازمنزل راندارید وحتی من برای فاتحه یکی ازبستگان . ازمنزلخارج نشدم امانمیدانم گناه من چه بودکه تبعید شدم لابدچون خمینی برادرمن است مرابه این گناه مستوجب تبعید دانستند.درصورتیکه بی گناهم…دولت بی خود من پیرمرد۹۰ساله راتبعیدکرده یک وقت می بینی دراین جاافتادم وباناراحتی سکته کردم وجان دادم آن وقت چه کار باید بکند تا مردم نگویند دولت پسندیده راتبعید کرد وکشت……..پسندیده ذیل رای امضاکره ونوشته پیرمرد۸۴ سله سیدمرتضی پسندیده…اگرمردم مقصردولت است…………..این سند نشان میدهد مبارزات روحانیون را برای انقلاب ،،،،،،به تاریخ سند که ۹ماه قبل از انقلاب بوده دقت فرمایید…..حالا همگی ادعاهمگی دارند…بامبارزات روحانیت رژیم۲۵۰۰ساله سرنگون شد!…
حضور شیخ و الشیوخ حضرت آیت الله العظمی نوری زاد دامت برکاتة ، حال مقدمة : زمانی به علت بیکاری و داشتن سه سر عائله و خانه استیجاری به شفل cd فروشی در میدان انقلاب اشتغال داشتم ، به علت فشار زندگی و عسر و حرج در معیشت زندگی ، بر اثر نادانی ، ناخودآگاه برای تلاش و کار سر از زندان اوین برآوردم و اوائل برای کمک به رفع احتیاجات و آشپزخانه ای برانگیخته شدم . اما پس از مدتی مسئولین آنجا متوجه استیصال در زندگی ام شدند و فهمیدند که چقدر احتیاج به حقوقی که از آنجا دریافت میکنم ، دارم . بدین جهت روزی با عده دیگر مرا برای مراسم اعدام گروهی که من و دیگران نمی دانستیم که جرم اشان چیست بردند و ما هم آنها را علیرغم خواست باطنی و قلبی از دار آویزان کردیم و این مراسم های اعدام افراد چندین بار دیگر اتفاق افتاد ، تا اینکه فهمیدم که ما جقدر بدبختیم که برای چند تکه نان و جند لقمه برای خانواده ، گلوی دیگران را فشار میدهیم و لقمه دیگران را تا ابد دهر از گلوی آنان میگیریم و خانواده هایی را داغان و بی سرپرست میکنیم . به هر طریق ممکن از آنجا بیرون آمدم و اکنون دست فروشی میکنم . ( توضیح آنکه در آنجا غیر از مسئولین تراز اول زندان اوین که سر سپرده و ولایی حضرت آقا هستند بقیه آنها ” امر بر ” و ” مأمور معذور ” بوده و فقط فرمان اجرا میکنند و شاید هم دعا میکنند که این وضعیت فلاکت بار و رقت بار هر چه زودتر نابود گردد ) . حال مسئلة : از آن مقام عظمای انسانیت و دیانت استفتاء می نمایم که آن حقوقی را که بر اثر استیصال در آن مدت و در ازای آن ” اعدام شدگان ” دریافت نموده ام چه حکمی دارد ؟
ريشه ها ٣٠٤ ( قسمت ٣٠٣ ذيل پست قبلى )
فرهنگ < فرهنگ دينى < عرفان <…….
زمين و آسمان حافظ
٢٨- فرضيه عارف بودن حافظ ( دنباله قسمت الف )
معناى من و تفكر در عرفان :اگر آنچه در قسمت پيش آمد درست باشد ، پس اكنون به جرأت مى توان گفت كه تفكر با وحى و الهام و اشراق و فيض غيبى و كشف و شهود و بارقه هاى خيال شخصى و پيام هاى تصور شده در رؤياها و خوابگزارى ها فرق دارد. اكنون ببينيم دو واژه تفكر و من در عرفان به چه معنا بوده است . دريافت معانى اين واژه ها هدفى است كه در اين قسمت ريشه ها دنبال مى شود.
شيخ محمود شبسترى كه او را از بزرگان عرفان در سده هشتم مى دانند مجموعه پاسخ هاى خود به پرسش هاى يكى از مريدان رادر كتابى كوچك به نظم آراسته است . يكى از پرسش ها اين است كه : چه چيز است آنكه گويندش تفكر ؟ عنوان كتاب گلشن راز است و درونمايه آن را در حد مانيفست و دستور نامه عرفان مهم شمرده اند.پرسش هاى ديگر پيرامون مسائلى هستند از اين قبيل : ١-من كه باشم ؟ مرا از من خبر كن ؟ ٢- سفر اندر خود يعنى چه و رهرو و مسافر اين راه چگونه است ؟٣- اناالحق يعنى چه و وصل واجب و ممكن چگونه است ؟ ٤-موج چگونه نشان دريا مى شود و جزء چگونه از كل فزون تر مى گردد ؟ ٥-اين دو عالمى كه ماسوى الله است چگونه از هم جدا شده اند ؟ اگر عالم از خود وجودى ندارد و هر گفت و شنودى خيالى بيش نيست مرا روشن كن كه اين چگونه ممكن است ؟ پرسش هاى ديگر راجع به اشارات نهفته در عبارات عارفانه اى چون چشم و لب و زلف و خط و خال شراب و شاهد و بت و زنار و ترسا در ادبيات عرفانى است ؟ در پرسش ١ مريد از مراد مى خواهد كه او وى را خبر كند كه وى كيست . به آن مى ماند كه من از ديگرى بخواهم كه منِ مرا كه خود بيش از هركس با آن سر و كار دارم از راه دور و بدون مشاركت خودم به من بشناساند. دقيقاً برخلاف كارى كه روانكاو از راه جلب اعتماد شخص و از طريق جلسات گفتگوهاى روياروى در باره زندگينامه خاص و تكينه فرد انجام مى دهد و سرانجام از راه كاوش در خاطرات و رؤياها و كتمان هاى گفتارى و رفتارى از جمله اشتباهات لپى شخص را آگاه مى كند كه تو صرفاً آنچه بر وفق عقلانيت عرفى و نظم اجتماعى مى گويى و مى كنى نيستى . افزون بر اين سيماى وانمودينِ معقول ، تو اميالى نهفته دارى . از اين راه استقرايى روانكاوى به يك قاعده ساده مى رسد كه كانت نيز در اواخر عمر به كشف آن نزديك شده بود : تو با اندك تأملى در وجود خودت مى توانى دريابى كه عقل يا خرد تنها بخشى از وجود توست همچون نوك كوه يخ . بخش ديگر وجودت همچون قسمت پنهان كوه يخ است . اين بخش را به كمك الفاظ زبان مى توان بخش خواهش ها ، ميل ها ، تخيل ، احساس ، تأثرات ، انفعالات نفسانى و رانش ها و انگيزش هايى ناميد كه چندان تابع عقل همه شمول نيستند . دكارت در عصر رنسانس ( سده ١٧) به اين نكته پى برده بود . وى در تأمل دوم از كتاب تأملات مى نويسد :'' من چيستم ؟ چيزى كه مى انديشد ؛ چيزى كه مى انديشد چيست ؟ چيزى كه شك مى كند ، ادراك مى كند ، به ايجاب و سلب حكم مى كند ، مى خواهد ، نمى خواهد ، همچنين تخيل و احساس مى كند ''. در سده ١٨ برخى و فقط برخى از اصحاب روشنگرى انحصارِ انسان به عقلانيت را يگانه راه پيشرفت و سعادت انسان يافتند و درست هم مى گفتند ، اما به شرطى كه امكان وقوع اين انحصار براى جامعه باشد ، هگل هزاران صفحه نغز و پرمغز نوشت تا مبرهن كند كه خود عقل لفظى است كه مى تواند تصور فريبنده اى از خود دامن بزند. برخلاف تصور ارسطو عقل انسانى يك ترازوى ابدى و ازلى براى سنجش درست ها و غلط هاى ابدى نيست . عقل تاريخمند است و در تاريخ نمود ذهنى و عينى آن ساخته و پخته و فرهيخته مى شود . وى در كتاب عقل در تاريخ ( ترجمه حميد عنايت ) گام به گام با ذكر شواهدى از نظام هاى دينى و حقوقى و سياسى و هنرى و غيره اين فرايند بالندگى عقل را در عمل ها و نظرها در تاريخ نشان مى دهد . پس از هگل از اواسط سده ١٩ ميلادى تا سده هاى آغازين قرن بيستم با توجه به رخداد هاى فاجعه بارى كه در خاك اروپا پيش آمد و به آسانى نمى شد آنها را با عقل اخلاقى كانت و روشنگران وفق داد ، توجه انديشمندان به آن بخش زير آبى وجود كوهِ يخ مانندِ انسانى معطوف گشت . روانكاوى از دل اين انديشه هاى پسا هگلى برآمد . پاسخ روانكاوى به اين پرسش كه من كه يا چه هستم به چكيده ترين بيان اين است : تو فقط عقل نيستى ، تو جنى در نهان دارى كه از عقل خوشش نمى آيد، چرا كه عقل سركوبش مى كند و آن را به ته و توى ناخودآگاه واپس مى نشاند ، اما اين تعريف كلى و نسبى هيچ چيزى را روشن نمى كند مگر هرفردى با هميارى روانكاو رؤياها و خاطرات از ياد رفته بيدارى اش را آن قدر بكاود تا از اميال سركوفته اش آگاه و رهاگردد ؛ اميالى كه از فرد به فرد و از شخص به شخص فرق مى كنند .
اكنون به پاسخ شيخ محمود درمى نگريم به پرسش در باره چيستى من و تفكر : پرسنده مى پرسد : كه باشم من مرا از من خبر كن . پاسخ شيخ محمودى هيچ ربطى به منِ شخصِ پرسنده كه نامش
امير حسينى هروى بوده است ندارد ، انگار از او پرسيده باشند : من چيست ؟ هرخواننده اى مى تواند دريابد كه پاسخ شيخ محمود به هيچ وجه به منِ خاص و مشخص و تكينه اى كه فقط متعلق به حسينى هروى باشد نمى پردازد بلكه تعريفى از من مى كند كه منِ روان شناختى هروى و هركسى در آن محو مى شود . اين نكته باريكى است و شايد كمى ديرياب و دشوار فهم . اما براى ساده كردن آن من خيلى بايد حرف بزنم . يك روان شناس از راه روانكاوى بالينى من هاى حسن و حسين و پرويز و پروانه و بسيارى از افراد ديگر را به آنها معرفى مى كند . منِ هر كس خاصِ خود اوست . منِ حسن با منِ حسين يكسان و به اصطلاح اينهمان نيست . روانكاوى با بررسى و مقايسه اين من هاى متفاوت و دريافت مشتركات آنها مى تواند به تعريف كلى من نزديك شود ؛ به اصطلاح از تفاوت هاى جزئى ها به امر كلى مى رسد به طورى كه رشته پيوند ميان جزئى ها قابل توضيح و توجيه است . شيخ محمود بدون بررسى منِ جزئىِ و متفاوت افراد خاص از جمله منِ امير حسينى هروى از همان آغاز تعريفى از من عرضه مى كند كه حتى كلىِ برگرفته از جزئى ها نيست بل كلى اى فراتر از كلىِ برگرفته از جزئى هاست كه شايد بتوان آن را كلى تر از كلى نام نهاد. بدينسان وى يكى از پايه اى ترين اصول تفكر را بدون هيچ توضيحى زير پا مى گذارد. در عرفان وحدت وجودى او كه عرفان مولوى و ابن عربى را در خود چكيده كرده است آنچه وحدت در كثرت ناميده مى شود چيزى نيست جز يكدست سازى همه كثرات بدون بررسى جدا جداى آنها و سپس محو و دفن همه اين موجودات متفاوت و بى شمار در يك كلى فراتر از كلى به نام هستى مطلق . وى سپس من را همان هستى مطلق مى داند و لاغير . اين هم عينِ پاسخ او به پرسش در باره من :
چو هست مطلق آيد در اشارت
به لفظ من كنند از وى عبارت
حقيقت كز تعين شد معين
تو او را در عبارت گفته اى من
من و تو عارض ذات وجوديم
مشبك هاى مشكات وجوديم
همه يك نور دان اشباح و ارواح
گه از آيينه پيدا گه ز مصباح
تو گويى لفظ من در هر عبارت
به سوى روح مى باشد اشارت
چو كردى پيشواى خود خرد را
نمى دانى ز جزو خويش خود را
منِ تو برتر از جان و تن آمد
كه اين هردو ز اجزاى من آمد
در اينجا پرسنده و پاسخ دهنده هر دو چيزهايى را پيشاپيش فرض گرفته اند .تمامى اين منظومه در باره رابطه عارف با خدا يا هو يا حق است اما بود و نبود خودِ اين حق به هيچ وجه در بوته پرسش نهاده نمى شود .پاسخ ها فتواگونه و موعظه وارند و فرد آزاد و خودبنياد را نمى توانند مجاب كنند چون چنين فردى مثلاً با شنيدن بيت نخست خواهد گفت : تو اول وجود هست مطلق يا حق را اثبات كن تا بعد برسيم به اين نكته كه هر جزئى از اجزاء موجودات مادى و روحى ظهور نورگونهِ تعينات و مظاهر آن حق هستند و سوراخ هايى كه نور چراغ ذاتِ وجود آنها را ظاهر مى سازد و اين ظهور بدون آن بطون هيچ است ، اما پاسخ دهنده همين موارد را نيز توضيح نمى دهد و صرفاً مى گويد چنين است و سپس مى افزايد كه عقل را پيشواى خود مكن ، چون اين عقل نمى گذارد تا تو تميز دهى كه منِ فردى تو هيچ است و از آنِ تو نيست بلكه من از جان و تن تو فراتر است . چگونه ؟ به اين صورت كه نه فقط انسان بل همه مظاهر حق ، خواه اشياء خواه انسان ها ، خواه تن و خواه جان ، خواه روان خواه تو و خواه من مظهر ذات وجود و هويت ذات حق به اعتبار خودش بدون تعين ها و ظهوراتش هستند ، همين هويت است كه آن را هو مى نامند . اين ذات شناختنى نيست . البته اين حكم در ابيات بالا نيامده بلكه پيش از اين ابيات در پاسخ به پرسش حسينى هروى در باره چيستى تفكر و راه درست تفكر آمده است:
تفكر رفتن از باطل سوى حق
به جزو اندر بديدن كل مطلق
در آلا فكر كردن شرط راه است
ولى در ذات حق محضِ گناه است
در اينجا در تفكر پاى گناه پيش كشيده مى شود. انسان معقول در برابر امر ناشناختنى به سادگى مى گويد : نمى دانم ، اما اين شيخ مى گويد هرچه هست ظهورات و آلاء و آيات چيزى است كه راه به شناخت نمى دهد، يعنى همه فرديت ها و جزئيات متكثر و متفاوتى را كه ما با آنها سر و كار داريم ، با ميل شديد و بى حدى براى يكدست سازى در آن كل مطلق يكى و يكدست مى كند و هر منْ گفتنى را من گفتن آن كل مطلق مى داند و بدون آن كل مطلق همه چيز را عدم مى داند. اين پاسخ ها به شيوه اى كه عقل طبيعى و همه شمول مجاب شود توضيح و تبيين نمى شوند ؛همين طور فى الجمله و كلهم اجمعين هر چيزى در جهان را كف و امواج دريايى مى خواند كه خودش انديشيدنى نيست اما بى آن هر هستى نيست است . پيداست كه اين منظومه نه چندان بلند كه به باور من بهترين چكيده در باب عرفان است ، اعتقادات و اصطلاحات تكرار شده در چند سده پيش از خود را بازمى گويد. اگر كسى خواهان فهم معناى تفكر است بهتر است چندى مثلاً سنجش خرد ناب كانت را مطالعه كند تا دريابد كه اين متفكر در باره هر يك از از ادعاهايش چنان توضيحات دقيق و مبرهنى مى دهد كه كتابش ديگر نيازى به شرح ندارد بل پس از وى به جاى شرح ، كتابش را نقد كرده اند ، اما ما مى بينيم كه آثار عرفان نظرى هر يك شرح و شرح ها دارند ، از جمله شرح همين گلشن راز كه شيخ محمد لاهيجى عارف قرن نهم نوشته است و حجمش بيش از ده برابر خودِ گلشن راز است . قطر كتاب ها در فرهنگ ما غالباً در نظر عامه حمل بر مايه ورى و بزرگى نويسنده شده است . انبوه كتاب هاى قطورى كه در عرفان نظرى در باره وحدت وجود بر هم انباشته اند ، چندان چيزى افزون بر آنچه شيخ محمود چكيده كرده است نگفته اند بلكه مطالب مشابهى را تكرار كرده اند كه تا آنجا كه من مى دانم در هيچ يك از آنها انسان در مقام فردى معين با زندگينامه خاص خودش اصلاً قابل اعتنا نبوده است. بخش هاى زيادى از شرح لاهيجى دوباره گويى است با تفصيلى بيش تر، اما اين تفصيل نيز حكم هاى فتواگونه را در بوته پرسش و توجيه برهانى قرار نمى دهد و حتى استدلال را در برابر '' سير كشفى عيانى '' جهل مى داند.(ص ١١، شرح گلشن راز،). به گمان قوى ، نقل مستقيم از اين شرح با آن زبان نامأنوس و درازگويى هاى ناضرورش در حوصله خواننده و در محدوده اين تنگجاى نمى گنجد ، پس من ، در عين ارجاع به شرح لاهيجى ( به ويژه صص١١ و ٢٢١ تا ٢٢٩ ) مى كوشم تا به زبان ساده و فارغ از هرگونه ارزشداورى تعريف شيخ محمود از تفكر را چكيده كنم :
پيش از توضيحِ تعريف لازم است بگويم كه متفكر بايد مسلمان و باورمند به وحيانى بودن قرآن باشد. سپس كوته ترين راهى كه براى توضيح مطلب به نظر من مى رسد رجوع به خود قرآن است . اين رجوع شايد بر يك مطلب ضمنى ديگر نيز پرتو افكند و آن اختلاف گه گاهى عارفان و اهل شريعت يا فقيهان در تاريخ فرهنگ ماست . اين اختلاف كه گاه به تكفير عارفان و در عصر صفوى به صوفى كشان انجاميده است ، اساساً چنان ريشه هاى عميقى در مناسبات قدرت دارد كه فروكاست آن به مناقشه هاى صرفاً تئوريك تنها يك روىِ واقعيت است . در اينجا اما چون سخن بر سر تعريف من و تفكر است ما فرض را بر آن مى نهيم كه اختلاف صرفاً الهياتى و نظرى بوده است . در قرآن ( سوره نجم ، آيه ٩) چنين مى خوانيم : فكانَ قابَ قَوْسيْنِ اَو اَدنى (پس [ به فاصله] دو طرف كمان يا نزديك تر بود ). مقصود چيست ؟ پاسخ بايد از منظر كسى باشد كه به وحيانى بودن قرآن ايمان دارد، چرا كه عارف و فقيه و متشرع و متكلم در اين ايمان مشتركند . در قسمت پيش اشاره به تنزيهى بودن خداى اسلام و يهوديت شد. اين نه بدان معناست كه يهوه كه با يعقوب كشتى مى گيرد ( سفر پيدايش ، ٣٢-٢٢: ٣٢) يا با شيطان بر سر ايمان ايوب شرط بندى مى كند با الله يكى است . در همه كتب مقدس از رخدادهايى سخن مى رود كه از ديد عقل مدارانه و برون دينى نمى تواند توجيه علمى و معقولى داشته باشد. مى توان اين رخدادها را خرافه يا اسطوره يا معجزه يا چيز ديگرى خواند، اما مؤمن ايمان دارد كه رود نيل شكافته شده ، مرده زنده شده ، و پيامبر به معراج رفته است . تنزيهى بودن خداى اسلام و يهوديت در مبرا بودن آنها از هرگونه دوگانگى و سه گانگى است . خداى اين دو ديانت بى نياز از شراكت با غير است ، چه در فكر و چه در عمل . اين خدا از هرگونه تقسيم قدرت امتناع دارد و قاعدتاً در هيچ بنده اى متجسد نمى شود و حلول پيدا نمى كند ، حال آنكه خداى مسيحى خودش را تقسيم مى كند . بنابراين قاعدتاً مسلمان و يهودى خدايى ندارد كه يك انسان بتواند از هر نظر به جاى او فكر كند و سخن گويد و بر روى زمين بخورد و بياشامد. وحى در قرآن خطابى گهگاهى محسوب مى شود به پيامبرى كه در ساير اوقات بشرى چون همه بشر هاست . فارغ از اينكه قرآن را قبول داشته يا نداشته باشيم ، در اين كتاب منشأ وحى همواره آنسويى و از بالاست و به پيامبر وكالتى داده نشده كه به جاى خدا باشد و گفتار يا انديشه يا رؤياهاىِ خودِ بشرى او منشأ وحى باشد، از همين رو مقصود خوانى خدا يا تفسير قرآن براى يك مؤمن بايد امرى بسيار خطير و حساس باشد تا مبادا دريافت هاى شخصِ خود را بنا به مصالحى چون امروزى كردن ، انسانى كردن ، و رحمانى كردن به خدا نسبت دهد. در قرآن بارها تأكيد مى شود كه اين كلام از جانب خدا وحى مى شود . وحى كاملاً يكسويه و از عالم بالا با وساطت جبرئيل يا روح الامين در لحظاتى خاص نازل و بر زبان پيامبر پيامبر جارى مى شود. از همين رو قرآن از نزول وحى سخن گفته است نه از مكاشفه (revelation ). مكاشفه به رؤيا يا الهام شخص مربوط مى شود اما گيرنده وحى خود هيچ دخالتى در إنزال وحى ندارد . سوره نجم فارغ از هرگونه تفسيرى از وحى سخن مى گويد . راوى آن خداست و محمد سوم شخص فرض مى شود . خدا يا به بيان دقيق تر الله مى گويد كه او از سر هوا سخن نمى گويد . ( و ما ينطق عن الهوى) و اين (قرآن) نيست مگر وحى اى كه به او مى شود. واسطه اين إنزال موجودى است ذومره ( نكو رو و نيرومند ) كه بنا به ديگر آيات جبرئيل است . بنابراين در كل ، سوره نجم تا آيه ١٨ خبر از يك واقعه مى دهد كه عده اى آن را باور نمى كنند . اَفَتُمِرونَه على ما رأَى ( آيا با او مجادله مى كنيد در آنچه ديد : آيه ١٢). بنا به اين متنِ مادر كه مقدم بر هر حديث و تفسير عرفانى و غير عرفانى است واقعه اين است : جبرئيل از افق اعلى به عبد يا بنده خدا ( آيه ١٠) به قدر فاصله دو سر كمان نزديك مى شود و از جانب خدا وحى مى كند. جبرييل ، فرود از افق اعلى ، ملاقات يا ديدار روياروى … اين ها عناصر سازنده ماجرا هستند .مى توان حق داد به آنانى كه اين ديدار را باور نكرده اند، چون سخن از ديدنى مى رود كه براى آنها نقل مى شود و اين ديدن غير عادى است و دست كم عقل همگانى عربى كه با حسيات مى زيد نمى تواند آن را باور كند چون با چشم خودش نديده و در حد ابن سينا و ملاصدراى ايرانى هم نيست تا بتواند ، درست يا نادرست ، برهانى براى معاينه اى چنين رخدادِ خارق العاده دست و پا كند . متن هم هيچ استدلالى نكرده است و فقط از مخاطبان محمد خواسته كه به او اعتماد كنند. اينجا فقط ايمان مى تواند در كار باشد و شمارى كه ايمان مى آورند روز به روز افزون تر مى شوند. در كنار مؤمنان ناباورانى نيز هستند كه كم كم مى بينند با قدرت عدد متعصبان مواجه اند كه شرايط گفتگو را نابرابر مى كند، با اين همه ، نادر افرادى از آنها ناباورى خود را علنى مى كنند . قدرت متعصبانى كه حاكم شده اند معادله عقلانيت جمعى را نامتوازن مى كند ، بحث و تفسير و جدل نيز ناگزير مى گردد. كلامى كه كلام خدا محسوب مى شود ، به دست فهم هاى بشرى مى افتد . در باره واقعه روايت شده در سوره نجم برخى آن را به معراج مربوط مى كنند و برخى به نزول وحى به طور كلى . نوبت به عرفان مى رسد. اين حكايت چه گشايشى براى عارفان دارد؟ پاسخ دشوار نيست . ملاقات ابوسعيد و ابن سينا را به ياد آوريد ، حكيم مشائى مى گويد آنچه او مى بيند ، من مى دانم و عارف مى گويد : آنچه ما مى بينيم ، او مى داند. اين ديدار كه پيشينه اش به افلاتون و ايده ( به معناى ديدار ) مى رسد ، جانمايه شناختى مى گردد ، كه عرفان ( شناخت ) ناميده مى شود . پاسخ شيخ محمود به چيستى تفكر تفسير خاص و عجيبى از همين قاب قوسين است . سعى مى كنم در حد امكان ساده و كوتاه بيانش كنم و سپس داورى به عهده خواننده بگذارم : رابطه ذات الهى ( هو يا هويت غيبى به اعتبار لاتعينى اش ) با عارف دوجانبه مى شود: از يك سو، نزول حق در تعين هاى كثير موجودات و از سوىِ ديگر ، صعود عارف به سوى حق . در اينجا انسان ملبس به مجموع همه تعينات محسوب مى شود . او نهايت قوس نزول است . اكنون او براى رسيدن به نزديك ترين فاصله با حق بايد خود را از اين تعينات گام به گام خلع كند تا آنى بشود كه حقيقت اوست . وقتى شيخ محمود شبسترى تفكر را '' رفتن از باطل سوىِ حق'' و '' به جزو اندر بديدن كل مطلق '' تعريف مى كند بنا به تصريح خودش به هيچ وجه مقصودش آن نيست كه تفكر رسيدن به تصديق و احكام كلى از راه ترتيب تصورهاى جزيى باشد. وى حتى شيوه برهانى حكماء مشاء را نادانى و تقليد مى خواند ، تا چه رسد به تفكر به مفهوم آزادانديشى كه در قسمت پيش توضيح شد .كسى كه به شيوه ابن سينا و توماس اكويناس از ممكنات اثبات واجب مى كند ، از نظر شيخ محمود دور تسلسل مى زند و جز حيرانى حاصلى ندارد. پس آنچه شيخ محمود تفكرش مى نامد ضدبرهان و فلسفه است ، ضد آگاهى و علم آزادانه است ، ضد فرديت و استقلال و آزادى متفكر است ./ حكيم فلسفى چون هست حيران – نمى بيند ز اشيا جز كه امكان /. چه چيزى را بايد ببيند ؟ اينكه حقيقت همه اين موجودات اينجهانى يا به اصطلاح ممكنات از جمله حقيقت انسان چيزى نيست جز: نيستى ، عدم ، هيچى . نه فقط انسان بل همه چيزها نيستند و اگر هست مى نمايند و اگر مى توانند بگويند من هستم علت آن است كه اين من هرگز منِ خودآيين و خودسالارى چون منِ دكارتى نيست بل من همواره همان هستى مطلق يا هو است .
چو هست مطلق آيد در اشارت
به لفظ من كنند از وى عبارت
اينكه تفكر در اينجا '' به جزو اندر بديدن كل مطلق '' تعريف مى شود هيچ ربطى به توصيف و تحليل مدرن از رابطه جزئيات و كليات ندارد . مقايسه مولوى و ملاصدرا و ابن عربى با هگل هيچ پايه معقولى ندارد مگر كسب اعتبار از يك فيلسوف غربى براى مشايخ خودمان . همين جا اشاره كنم كه ازبرخى از اساتيد شخصاً شنيده ام كه عارفان با جعل حديث خواسته اند اين رابطه يكسويه و تعبدى با خداى شريعت را دوسويه و عاشقانه و خشونت زدوده كنند و در خلوت در گوشى مى گويند :'' دمشان هم گرم كه حديث جعل كردند ''. اين نكته در ديوان حافظ و تمهيدات عين القضات و عقايد حلاج و خواجه عبدالله قابل توجيه است و به هرحال بعيد نيست ، اما بى درنگ بايد افزود كه جنبش عظيم عرفان ايرانى از فرهنگ دينى قرون وسطى فراتر نمى رود و بهره گيرى از آن براى تلطيف خشكى و خشونت شريعت و گشايش دريچه اى براى نفس كشيدن روح در فضايى بازتر به فرض كه در قرون وسطى سودمند بوده باشد ، امروزه ديگر ثمره اى جز بازگشت به گذشته ندارد به ويژه اگر بنا به وارد كردن عرفان در حكومت باشد چرا؟ چون عرفان به مراتب شخصى تر از شريعت است و رسوخ امر شخصى در سياست كه بنيادش عمومى است لاجرم و بى هيچ ترديدى از فاشيسم و تمامت خواهى سردر مى آورد. در اين زمانه كه انسان ها كم يا بيش دريافته اند كه فضاى عمومى بايد محلِ سزاوار گفتگو و تضارب عقايد و انديشه ها در شرايط برابر و ايمن از زور و ارعاب باشد ، حاكميت سياسى هر عقيده اى در باره بنياد هاى هستى سرانجامى جز فاجعه تفكر كشى و آزاده كشى و انسانيت زدايى ندارد و نجربه تاريخى نيز بدون حتى يك استثنا اين را ثابت كرده است .اين نكته به ويژه درباره عقيده هايى كه ريشه دينى دارند بيش تر صدق مى كند ، چرا كه اين عقيده ها ذخيره اى عظيم و از پيش آماده ازمرگبار ترين و جاهلانه ترين تعصب ها را در اختيار دارند . در اين باره بيش تر توضيح خواهم داد
با سپاس بسيار از بردبارى شما
درود استاد عزيز
مطلبي رو كه ميفرستم راست يا دروغش گردن راوي که نویسنده اش هست: آقای محمود خادمی
علت واقعی شکست عملیات امریکا در طبس
پنجم اردیبهشت سالروز عملیات نظامی آمریکا در طبس
عملیات پنجه عقاب
در ابتدا بهترین روش در نظر نیروهای ویژه آمریکا، وارد شدن به ایران از طریق کامیونها و به وسیله مرز زمینی ترکیه بود ولی این روش به دلایل سیاسی و ریسک تلفات سنگین، کنار گذاشته شد. سپس موضوع عملیات از طریق هوا مطرح شد. در دسامبر ۱۹۷۹ گروهی از نیروهای ویژه انتخاب شده و تحت تمرینات مخصوص قرار گرفتند. این تمرینات تا مارس ۱۹۸۰ به طول انجامید. در تاریخ ۱۶ آوریل ۱۹۸۰ (۲۷ فروردین ۱۳۵۹) انجام عملیات تایید شد و دستور شروع آن داده شد. بین روزهای ۱۹ تا۲۳ آوریل (۳۰ فروردین تا ۲ اردیبهشت ۵۹) نیروهای عملکننده به جنوب غربی آسیا منتقل شدند. این نیروها تمرینات خود را در پایگاهی در مصر گذرانده بودند.
نیروهای شرکتکننده در ماموریت از هر ۴ نیروی مسلح آمریکا انتخاب شده بودند. کلیات نقشه خیلی ساده بود. نیروهای عملکننده شب قبل از حمله وارد ایران میشدند؛ به نحوی خود را به تهران می رساندند و تا شب حمله مخفی میشدند، حمله را انجام میدادند و سپس از ایران خارج میشدند.
ولی جزییات نقشه کمی پیچیدهتر به نظر میرسید. در شب اول عملیات ۳ فروند MC-130E وارد ایران میشدند و در نقطهای نزدیک شهر طبس فرود میآمدند. این ۳ فروند حامل نیروهای دلتا، فرماندهان عملیات، مترجمین و رانندگان کامیونها بودند.
۳ فروند EC-130E به دنبال هواپیماهای قبلی روانه میشدند و خود را برای سوخت رسانی به بالگردها در محل فرود آماده میکردند.
زمانی که بالگردها سوختگیری کردند، نیروهای دلتا را سوار کرده و عازم منطقهای در نزدیکی تهران میشدند تا در آن جا با رابطینی که ازقبل در ایران حضور داشتند، دیدار کرده و در مکان امنی پنهان شوند.
بالگردها نیز به مکان امنی در همان نزدیکی رفته و تا زمان فراخوانده شدن توسط نیروهای ویژه، در آن جا مخفی میشدند.
در شب بعد مجددن MC-130E و EC-130E ها به ایران پرواز میکردند. منتها این بار حامل تعدادی کماندو و هدف آنها فرودگاه منظریه میباشد
کماندوها به فرودگاه حمله و آن جا را تصرف میکردند تا دو فروند C-141پیش بینی شده برای تخلیه گروگانها و نیروهای دلتا بتوانند فرود بیایند.
۳ فروند AC-130E نیز به منظور پشتیبانی و پوشش کماندوهایی که به فرودگاه منظریه حمله میکردند وارد عمل میشدند. همزمان با حمله گروه دوم کماندوها به فرودگاه منظریه، نیروهای دلتا به محل سفارت حمله میکردند، گروگان ها را نجات داده و با کامیونها به سمت استادیوم امجدیه حرکت میکردند. بالگردهای RH-53D در این مکان منتظر آنها بودند.
کماندوها و گروگانها سوار بر بالگردها شده و به سمت فرودگاه منظریه حرکت میکردند و با دو فروند C-141 از ایران خارج میشدند و راهی پایگاهی در عربستان سعودی میشدند. البته چون بالگردها را نمیتوانستند از ایران خارج کنند، قبل از ترک ایران آنها را منهدم میکردند
همانطور که میبینید طرح عملیات به خوبی برنامهریزی شده بود اما این عملیات شکست خورد. چرا؟؟؟
با مطالعه جزئیات اجرای این عملیات بخوبی می توان دریافت که:
۱- طوفان شن نمی توانسته عامل شکست آن باشد چون نیروی هوایی و دریایی آمریکا با هماهنگی سازمان هوافضای آمریکا یعنی ناسا از بروز احتمالی طوفان شن در منطقه طبس آگاه بودند و هواپیماها و بالگردهای شرکت کننده در عملیات را به پیشرفته ترین دستاوردهای هوایی و فضایی روز مجهز کرده بودند و از شش ماه پیش از آغاز عملیات در مانورهای شبیه سازی شده در صحرای نوادای آمریکا بارها و بارها طوفان های شن به مراتب شدیدتر از طوفان های دشت های کویر و لوت ایران را تجربه کرده بودند.
۲- در گزارشات محرمانه که بعدها اینجا و آنجا بطور غیر رسمی منتشر شد و همچنین در دفترچه های خاطرات بازماندگان آن عملیات بارها و بارها صحبت از هواپیماهای مرموز و ناشناسی شده که در طول عملیات اطراف آنها پرسه می زدند.
و جالب اینجاست که با گذشت اینهمه سال هنوز هم مقامات آمریکایی بطور رسمی طوفان شن را مسبب اصلی شکست عملیات پنجه عقاب عنوان می کنند و مقامات ایرانی هم بر این ادعا اصرار دارند که همانگونه که ابابیل سپاه ابرهه را از کار انداخت ریگهای صحرا نیز عملیات آمریکایی ها را خنثی کرد.
اما واقعیت؛
پیش از انقلاب به دستور شاه و با همکاری مستشاران آمریکایی در چند نقطه از ایران باندهای پرواز صحرایی ساخته شد که یکی از آنها در استان فارس، یکی دیگر در استان ایلام (بخشی از جاده ایلام – اهواز) و دیگری نیز در صحرای طبس واقع شد.
هدف از ساختن این باندها نشست و برخاست اضطراری هواپیماها و بالگردها در مواقع ضروری و اجباری بود.
به عنوان نمونه در سال پایانی جنگ ایران و عراق یعنی ۱۳۶۷ هنگام ورود نیروهای سازمان مجاهدین به داخل خاک ایران (عملیات فروغ جاویدان) باند واقع در جاده ایلام – اهواز مورد استفاده دو فروند فانتوم ایرانی قرار گرفت به گونه ایکه این دو هواپیما پس از انجام هر سورتی پرواز به جای بازگشت به پایگاه خود در همدان در همان باند (جاده) فرود می آمدند، و از طریق دو فروند هواپیمای C130 که قبلا در آن جاده فرود آمده بودند سوختگیری و مهمات گیری می کردند و ظرف ۵ دقیقه خود را به نیروهای مهاجم که بر روی جاده شاه آباد غرب – کرمانشاه قرار داشتند می رساندند و این کار تا پایان روز ادامه داشت و عملن به خاطر نزدیک بودن باند به خط مقدم جبهه نیروهای مجاهد خیال می کردند که نیروی هوایی ایران حداقل ۲۰ تا ۳۰ فانتوم برای بمباران آنها اختصاص داده در صورتیکه تنها دو هواپیما بودند که بخاطر نزدیکی باند به محل درگیری هر ۵ دقیقه یکی از آنها در منطقه ظاهر می شد.
این مورد را یادآوری کردم که دوستان اهمیت استراتژیک این باندهای صحرایی را متوجه شوند.
و اما باند واقع در صحرای طبس برای چندین سال مورد بهره برداری ارتش آمریکا قرار داشت که از طریق آن کمکهای لجستیکی خود را به مجاهدین افغان می رساند که در حال نبرد با ارتش شوروی بودند. روس ها بارها و بارها به شاه اعتراض کردند که چرا باند صحرای طبس را در اختیار آمریکایی ها قرار داده است و حتا چندین بار نیز تلاش کردند که هواپیماهای میگ ۲۵ خود را برای نابودی تدارکات ارتش آمریکا به سوی این پایگاه بفرستند اما با وجود هواپیمای استراتژیک و فوق مدرن آن زمان یعنی اف ۱۴ در نیروی هوایی ایران روس ها نتوانستند هیچ حمله هوایی علیه باند طبس انجام دهند. همانگونه که می دانید هواپیمای اف ۱۴ که در زمان خودش به مدد رادار قوی و موشک های فونیکس یک هواپیمای فوق پیشرفته در دنیا به شمار می آمد تنها در اختیار نیروی دریایی آمریکا و نیروی هوایی ایران قرار داشت و اصولن فلسفه ورود این هواپیما به نیروی هوایی ایران تجاوز میگ های ۲۵ روسی به مرزهای شمالی ایران بود و در آن روزگار میگ ۲۵ با سرعت سرسام آور خود (۳۵۰۰ کیلومتر در ساعت) و سقف پروازی بسیار بالا از دسترس هر نوع جنگنده ای خارج بود اما با ظهور هواپیمای اف ۱۴ میگ ۲۵ نیز آسیب پذیر شد و از زمانی که این هواپیما به نیروی هوایی ایران پیوست هواپیماهای روسی نیز شهامت عبور از نقطه صفر مرزی را از دست دادند.
پس از انقلاب بخاطر نبود حکومت مرکزی قوی و منسجم در ایران راه برای هواپیماهای روسی دوباره باز شد و کار بجایی رسید که میگ های روسی حتا تا نزدیکی مشهد هم گشت زنی می کردند. این کار ادامه داشت تا اینکه آمریکایی ها تصمیم گرفتند که این بار از باند صحرای طبس برای انجام عملیات پنجه عقاب استفاده کنند. روسها که تحرکات آمریکایی ها را از مدت ها پیش در اقیانوس هند و خلیج فارس زیر نظر داشتند متوجه ورود هواپیماها و بالگردهای آنها به درون خاک ایران شده بودند و در یک فرصت مناسب و درست در جایی که سالها انتظار آن را می کشیدند ضربه خود را به ناوگان هوایی آمریکا وارد کردند و در نیمه شب پنجم اردیبهشت ۵۹ باند طبس را بمباران کردند که در همان بمباران اولیه دو بالگرد و یک هواپیمای آمریکایی نابود شد و اینگونه بود که ادامه عملیات لغو شد.
جالب است که روز بعد یعنی ششم اردیبهشت نیز هواپیماهای روسی دوباره وارد منطقه طبس شده و اینبار در روشنایی روز دست به بمباران گسترده منطقه زدند و هر آنچه که از شب قبل سالم بجا مانده بود را نابود کردند و جالبتر اینکه سردمداران انقلاب نوپای ایران نیز این بمباران دومی را به نیروی هوایی ایران نسبت دادند که به دستور بنی صدر منطقه را بمباران کرده و در جریان آن شماری از پرسنل سپاه یزد از جمله آقای منتظر القائم فرمانده سپاه یزد که تازه متوجه موضوع شده و به منطقه وارد شده بودند کشته شدند. بیچاره خانواده منتظر القائم که پس از ۳۲ سال هنوز هم بنی صدر را لعن و نفرین می کنند!
و اما چرا همه طرفین درگیر در این عملیات این همه سال سکوت کردند و هیچگاه حاضر به افشای واقعیت نشدند؟
۱- جیمی کارتر رییس جمهور وقت آمریکا که انجام عملیات پنجه عقاب با دستور و نظارت مستقیم او اجرا شد پس از شکست عملیات سریعن در یک نطق تلویزیونی گناه را به گردن طوفان شن انداخت و با اینکه دقیقن می دانست که کار روس هاست اما برای فرار از اذهان عمومی آمریکا که ممکن بود در آن دوران جنگ سرد آمریکا را به سمت رویارویی مستقیم نظامی با ابرقدرت شرق سوق دهد از گفتن واقعیت به مردمش خودداری کرد
۲- روسها نیز طبق عادت همیشگیشان پنهان کاری کردند و هیچگاه نقش خود را در این ماجرا فاش نکردند چون نمی خواستند که آشکارا بهانه ای دست طرف های غربی بدهند.
۳- سردمداران انقلاب نوخاسته ایران نیز که متوجه شده بودند که بستر انقلاب بر روی پایه های خرافات و امداد غیبی مستحکم تر می شود و اذهان عمومی مردم ایران را مساعد پذیرش اینگونه حرف ها می دانستند گفته های جیمی کارتر را تکرار کردند و درست زمانی که چهره خمینی را در ماه دیدند اعلام کردند که ارتش آمریکا در طبس گرفتار طوفان شن شد
سلام و درود
جناب رضا
عالی بود. گفته های محمود خادمی بسیار منطقی و مورد قبول من نیز هست.برای انتقال این مطلب متشکرم.
پاینده باشید
آق بینهایت دیدی خیلی زود جوگیر میشی غوره نشده مویزمیشی روسها اومدن بمب بارون کردن امریکایی ها هم گفتن عجب حریف قدری ازترسشون در رفتن به همین سادگی حالا یه چیزی بهت بگم ! برو یک کم مطالعه کن ازاینکه به این و اون بپری چیزی بهت نمیماسه راستی شیخ الشیوخ آق سید مرتضی هم دستی بر آتیش داره ها ! خوب جو ابت رو داد .حالا باز بیا دعوا باشه !!!
سلام و درود
جناب بعدن میگم
از تحلیل شما استفاده کردم، ایدفعه دیگه روی شما نمیپرم.
بعدن هم نمیگم پاسخ شما را.پس در خماری بمان!
جناب بعدا میگم
با سلام به شما
اولا راه نقد و مخالفت نظری با مطالب دیگران اینگونه سخن گفتن و تمسخر کردن نیست ،هرکس می تواند به مطلب یا برداشت مطلبی ایراد منطقی و مودبانه کند و هیچ دو انسانی در همه برداشتها از مطالب یکسان نیستند.
ثانیا: من اگر مطلبی یا نقدی نسبت به شخصی داشته باشم ،همو را مودبانه مورد خطاب قرار می دهم ،در این برداشتی که بنظرم رسید ،سخن من اصلا نظارتی به مطلب دوستمان بینهایت نداشت ،بلکه من صرفا برداشت خودم از تحلیل محمود خادمی را ارائه کردم ،و در هر حال این برداشتها همه از هر طرف وحی منزل نیستند ،و باید هر چیزی در جای خود دقیق مورد بررسی قرار گیرد.
سپاس
من نمی خواهم با خدشه در این تصویر از آن عملیات بگویم منشا ماجرای شکست تلاش امریکائی ها، حتما قضیه طوفان شن و امداد الهی بود ،چون قطع نظر از اینگونه تفسیر که طوفان شن امدادی الهی باشد ،واقعا می توانسته این طوفان (که اصل وقوعش مسلم بوده است) منشا اختلال در استقرار هلیکوپترها و برخورد آنها و اتش گرفتن و سوختن انها باشد .البته امکان عقلی و وقوعی تصویر فوق (دخالت روسها) در ماجرای طبس وجود دارد ،اما یک جهت تاریخی این ماجرا مورد تردید جدیست که همه اساس این تصویر را مخدوش میکند و معلوم است که اساس این سناریو دخالت روسها در بمباران هلیکوپترها و هوا پیما و پرسنل امریکائی است با استفاده از آن فرودگاهای صحرائی احداثی از زمان شاه ، آن قسمتی که می گوید :
“”جالب است که روز بعد یعنی ششم اردیبهشت نیز هواپیماهای روسی دوباره وارد منطقه طبس شده و اینبار در روشنایی روز دست به بمباران گسترده منطقه زدند و هر آنچه که از شب قبل سالم بجا مانده بود را نابود کردند و جالبتر اینکه سردمداران انقلاب نوپای ایران نیز این بمباران دومی را به نیروی هوایی ایران نسبت دادند که به دستور بنی صدر منطقه را بمباران کرده و در جریان آن شماری از پرسنل سپاه یزد از جمله آقای منتظر القائم فرمانده سپاه یزد که تازه متوجه موضوع شده و به منطقه وارد شده بودند کشته شدند. بیچاره خانواده منتظر القائم که پس از ۳۲ سال هنوز هم بنی صدر را لعن و نفرین می کنند!””.
(پایان نقل قول)
زیرا خود آقای بنی صدر هم زمانی که در ایران بود و هم از زمانی که به فرانسه پناهنده شده است ،مکرر در مصاحبه های خود تصدیق کرده است که فرمان آن بمباران ثانوی را او که فرمانده کل قوا بوده صادر کرده است ،هم در ایران و هم در فرانسه ،و مکرر در مکرر وقتی در مورد این بمباران که منجر به کشته شدن یکی از فرماندهان مهم سپاه شده بود ،دفاع کرده و آنرا ضروری الوقوع دانسته است ،حال چگونه ممکن است چیزی که آمر آن رئیس جمهور وقت بوده و هم در زمان حضور خویش در ایران و هم از زمانی که به خارج از ایران رفته است به آمریت آن اذعان و اقرار کرده است را مستند به حمله هواپیماهای روسی کنیم آنهم بمباران در روز روشن و پس از اینکه خبر این واقعه منتشر شده و داخل و خارج ایران پی به آن برده بوده اند؟! مگر اینکه کسی اثبات و احراز کند که آقای سید ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور وقت ایران در آن زمان عامل شورویها در ایران بوده و در واقع یا از اوامر روسها اطاعت کرده است و یا فرمان دهنده به ناوگان هوائی روسها بوده که بیایید و اینجا را بمباران کنید!
بنظر من این بخش این سناریو دم خروس آن است و سبب فرو ریختن این اساس شده است و در حقیقت سناریو نویسان در اینجا گاف بزرگی داده اند!
ضمن اینکه باید در مورد نحوه رابطه روس ها یا همان شورویها با ایران اول انقلاب تامل و مطالعه بیشتری کرد که آیا چنین عملکردی در آن شرائط از روسها ممکن یوده است؟
آقای رضا مخاطب بنده شما نیستید بلکه تحلیل گراین واقعه هست. فقط میتوانم حضورتان عرض کنم که بنده ۲ و یا ۳ ساعت بعد از حضورخلخالی در آن محل حضور داشتم تا زمانیکه سه فروند از هلیکوپترهای HH-53 به شرکت پنها در تهران منتقل شدند و بعد از تعمیرات و اطمینان از قابلیت پرواز به نیروی دریایی ایران تحول داده شدند.
هدف من از این پست این است که گزارش این تحلیل گر محترم آنقدر منافذ و سوراخ در تحلیلشان وجود دارد که آن را میتوان به غربال و یا الک تشبیه کرد تا یک تحلیل قابل تأمل.
همانطور که عرض کردم بنده بمدت۳ و یا۴ روز در آن منطقه حضور داشتم و اگر میل به دریافت آگاهی بیشتری دارید فقط اشاره فرمایید و درخدمت خواهم بود
در آخر فقط باید عرض کنم که کلیه گزارش شما و ارتباط ان با سازمانهای جاسوسی شوروی الاخصوص پرسه زدن هواپیماهای مرموز بیشتر به داستان های هاری پاتر و سوپرمن شباهت دارد تا یک واقعیت. همانطور که عرض کردم شما در مورد زمینه ای تحلیل میکنید که ذره ای در مورد آن نمیدانید فقط میدانید که فضانوردان امریکا هرگز در ماه فرود نیامده اند و ماجراهی یازدهم سپتامبر کار خود دولت امریکا بوده است
مثل همیشه خوش باشید
رسول
شاه در دلهای نادمین مانده است
رهگذر جان
میگویند شاه در جواب اینکه در قبربه چیز احتیاج دارید؟ گفته است هیچ چیز، فقط یک عینک دودی غلیظ بمن بدهید چون ازبس ایرانی ها میگویند «نور به قبرش بباره» چشم هام اذیت میشن
رسول
1- عرض سلام عرض ادب، دوست گرانقدر جناب نوری زاد!
2- آخرین مطلب شما را که خیلی هم گیرا و تاثیر گذار بود خواندم و فراوان استفاده بردم.کتبا قدردانی میکنم! ضمن اینکه آنرا در صفحه ی فیس بوک خودم به اشتراک نیز گذاشتم.اما بخشی از آنرا هم همراه یک عکس از شما، 2 روز بعد باز هم در صفحه ی خود گذاشتم! لابد می پرسید چرا؟؟ خب چون دوستان اینقدر تنبل و تن پرور شده اند که مطلب طولانی را حوصله نمیکنند بخوانند و مجبور شدم دانه پاشیده و ابتدا علاقه شان را جلب نموده و بعدش کار آسانتر خواهد بود! بهرحال عکس و تکه ای از آخرین نوشته ی شما را که در فیس بوکم گذاشته ام ،در انتهای این مطلب میتوانید ببینید.
3- اندکی پول کنار گذاشته بودم که یکی از تابلوهای شما را خریداری کنم و به لندن بیاورم اما سانحه ی شدید رانندگی برای برادرم و خرج و مخارج وی این شانس را از بین برد. اما الان که فکر می کنم می بینم همان وقت که پیشنهاد دادید که یک تابلو بردارم موقعیت بسیار خوبی بود و باید اینکار را میکردم و بهای آنرا ماهانه و خرد خرد پرداخت میکردم که قطعا مورد قبول شما نیز قرار میگرفت! اما نمیدانم چرا بی جهت رودرواسی کردم؟! سایزتابلو بهانه بود و چنانچه کوه هم بود چون علاقه در کار باشد حمل و نقل کارِ بسیار راحتی ست .بگذریم دفعه بعد حتما یکی را خریداری و با خود خواهم آورد.
4- خب این یکی را خودتان خیلی بهتر میدانید که در صفحه ی فیس بوک عکسی و مطلب که از شما گذاشته میشود بعلت ترسِ بیخود کمتر لایک میزنند اما برایم جالب بود که برخی اقوام و دوستان که قبلا بشما شدیدا شک داشتند و همان حرفهای قدیمی را تکرار میکردند، وقتی این مطلب باز هم از آن صحبت شد می گفتند : بیخود میکنند میترسند و هنوز حرفهای قبلی را در مورد نوری زاد تکرار میکنند ، یکی هم که جیگر داره و به میدان آمده با این حرفها قصد دارند نادیده بگیرند و تنبلی و بی مصرف بودن خودشان را توجیه کنند! این گفتار، جدید و برایم هم بسیار جالب بود و تازگی داشت .این حرفها را خواستم بدانید که خورشید از پس ابر اندک اندک نمایان میشود.اندکی صبر سحر نزددددددیک اااااااسسسسسسسسسسسسست!!
5- اگر از من بپرسید که مهدی غیر از حرفهایی که من خوشم بیاید و خوش خوشانم شود چه توصیه ای بنظرت میرسد که این تکان ایجاد شده اندکی تسریع شود، بنده خواهم گفت: دوست گرامی شما الان در وضعیت و مقام و مرتبه ای هستید که با دیگران خیلی فرق میکند و در کنارتان نسرین ستوده و دکتر ملکی و وو … امثال آن داشته که خوشبختانه همچنان از نظر کمّی و کیفی در حال رشد هستید.شما به نحوی هنرمندانه و مقبول باید خیلی صریح این نکته را با مخاطبین در میان بگذارید که توانایی های افراد با هم فرق میکند ، اما در نهایت نوشتار و گفتارِ نوری زاد و دوستان و همفکرانش باید تفکر جدید را در خوانندگان نهادینه کند که اینهمه زحمت و کوشش محمد نوری زاد باید بدانجا برسد که خواننده از انرژی ایجاد شده توسط نوشته های شما یک علامت سوال بزرگ همواره در ذهنش نقش بسته که خب من الان کجا هستم و میزان توانایی های من چیست و با توجه به اصل اساسیِ مبارزه ی بدون خشونت و ترس، چکاری از من ساخته است و توانایی های من چیست؟؟. اگر شما و دوستان و همفکران شما که من هم یکی از آنها هستم بتوانیم این سوال را در خواننده و مخاطبین ایجاد کنیم و این انرزی عظیم در افراد را به حرکت در آوریم، شک نداشته باشید که مانند یک بشکه ی بسیار سنگین ، تکانهای اول سخت اما اگر تکانی خورد و حرکت کرد ، بطور شگفت انگیز راه را برای ترقی و عدالت اجتماعی باز خواهد کرد. اگر غیر از این باشد که خواندن و خوش آمدن و گاها لایک زدن و همچنان درجا زدن که دردی را دوا نمیکند.( اگر سوال کنید خب در خودت چه تاثری داشته ؟ جواب میدهم خب همین ترسی که بطور کامل از من دور شده و تلفن و سر زدن به امیر انتظام و کمک به سازمانهای خیریه و بچه های سرطانی و و ..و و . در نهایت اینکه همیشه و همه جا اصلا فکر نمی کنم که یک نفر هستم و با روحیه و انرژی فراوان بدنبال انجام بهترین و یافتن درست ترین راه هستم.1 که به 2 برسه برای من عدد بزرگیست و ادامه ی آن یعنی رسیدن به موفقیت های بزرگ) . راستی در جواب دوست کردی که در صفحه فیس بوکتان در آخرین مطلب، سوال کرده بود که خب نتیجه ی این حرفا چیه و یه چیزی مثل این، جواب شما مطلوب و مقبول بنظر نمیرسید.منظورم همان اولین سوال است که پاسخ داده بودید
6- یکی 2 مطلب دیگر هم در ذهن داشتم که پاک از ذهنم پرید و شما را از اینهمه پرچانگی نیز نجات داد.ضمن تماسهای ایمیلی دوست دارم که اقلا در ماه یکبار صدای شما را نیز تلفنی بشنوم که متاسفانه به آخرین شماره ای که دادید چند بار زنگ زده اما هرگز جوابی نگرفته ام.بدک نیست بدانید که بنده اینهمه شلوغی و گرفتاریهای شما را بخوبی دانسته و حداکثر 1 یا 2 دقیقه در ماه وقت شما رانخواهم گرفت!.مراقب خودتان بوده و به اعضای خانواده و دوستان بخصوص دکتر مکلی و خانم ستوده و همسرش آقای خندان سلام ویژه برسانید.
با درود و بدرود-مهدی-لندن
من هرگاه از معبرِ خاوران گذر می کنم، دست به سینه، به اعدام شدگانِ بی دلیل سلام می گویم. این سخنِ شرمگنانه ی من با آنان است: سلام بر شما و بر بی کسیِ شما. سلام بر ضجه ها و سوزها و شیون های در گلو مانده ی پدران و مادران شما. ای خاورانی ها، شما با هر خطایی که مرتکب شده بودید، طبقِ رآی دادگاه های همین نظام اسلامی، سالها در زندان بودید و باید پس از تحمل دوران محکومیت تان، آزاد می شدید. اما به ضرب سه پرسشِ نیم خطی – که ما را قبول دارید یا نه – شما را زدند و کشتند و پدر و مادر و خویشان شما را انگشت نمای خلایق کردند. تقاضای بخششِ ما از شمایان، ناجوانمردانه ترین تقاضایی است که مردمان دلمرده و بلاتکلیفی چون ما می توانند بر طَبَقِ حقِِ سرگردانِ شما نهند.