سر تیتر خبرها
تازه ترین فتوای آیت الله محمد نوری زاد

تازه ترین فتوای آیت الله محمد نوری زاد

پرسش: حضرت آیت الله نوری زاد سلام. نظر شما در باره ی سربازی نرفتن طلاب علوم دینی چیست؟

پاسخ: سلام به شما هموطن گرامی. طلاب علوم دینی در یک کشور غیر اسلامی فرقی با دیگران ندارند. در یک کشور اسلامی اما، هم باید نسبت به سایرین زحمتِ بیشتری بکشند، و هم انتظارات کمتری داشته باشند تا درستی گفتار و کردارشان باور شود. نه این که بصرفِ طلبه بودن از امتیازات ویژه ای برخوردار باشند. این برخورداری های بی دلیل باعثِ این می شود که همان سایرین و بویژه سربازان، از طلاب علوم دینی متنفر باشند و از آنان دوری جویند و به دیده ی تحقیر در اسلامشان بنگرند. یک طلبه هیچ فرقی با یک جوان دانشجو و یک جوان روستایی – که به سربازی می روند – در این خصوص ندارد.

اما نظر شرعیِ اینجانب این است: سربازی نرفتنِ طلاب علوم دینی منطقاً و مطلقاً یک حرام شرعی و عقلی، یک خلاف اجتماعی، یک رانت صنفی، و یک حقِ اعاده نشده ی مستمر حاکمیتی است. و تا زمانی که این حق استیفاء نشود، جرم و گناه آن بعهده ی طلاب و حتی آیت الله های سربازی نرفته خواهد ماند الی یوم القیامه. والسلام

محمد نوری زاد
بیست و یک فروردین نود و چهار – تهرانShare This Post

درباره محمد نوری زاد

87 نظر

  1. اسلام به ذات خود ندارد عیبی… اگر عیبی هست بر مسلمانی ماست
    مسیحیت به ذات خود ندارد عیبی… اگر عیبی هست بر مسیحی بودن ماست
    یهودیت به ذات خود ندارد عیبی… اگر عیبی هست بر یهودی بودن ماست
    زرتشتیت به ذات خود ندارد عیبی… اگر عیبی هست بر زرتشتی بودن ماست
    بهاییت به ذات خود ندارد عیبی… اگر عیبی هست بر بهایی بودن ماست
    بوداییت به ذات خود ندارد عیبی… اگر عیبی هست بر بودایی بودن ماست
    کمونیست به ذات خود ندارد عیبی… اگر عیبی هست بر کمونیست بودن ماست
    گوش و چشم شما به ذات خود ندارد عیبی… اگر عیبی هست بر وراجی و روده درازی منست
    …..

     
  2. سلام آقای نوری زاد عزیز
    درابتدای سخن خواستم آیات ومزامیری را از کتب انجیل وقرآن انتخاب نموده تا آغازی باشد براین نوشتارولی در در پایان برآن شدم تا خواننده این مطلب، با آزادی وبدونه واهمه وفراق از هردین ومسلک با اندیشه انسانی خویش پیرامون خود وجامعه را به چالشی مثبت دعوت کند تا باشد جملگی به یک وحدت رسیده آن چیزی نیست جزء انسانیت وبرابری .

    ازآغازتمدن انسان که محققان آن را از ۴۰۰۰ تا ۳۵۰۰ تخمین زده اند انسان همواره به دنبال اثبات حقانیت خود به همنوعان خودش بود تا آنجا پیش می رفت که گاه وبیگاه به یک خودشیفتگی کاذب ودرنهایت خود را خدا یا خدایان می دید وبه خود اجازه هرگونه تعارض به هرشکل ودرهرغالبی می داد، با پیدایش مذاهب فصل دیگری برای انسان آغاز گردید ، پیوند دین و آدمی، پیوندی دیرین و پایدار، اما دستخوش تغییرات که این تجربت گاهی تلخ گاه شیرین بوده وهست ۰

    مرام ها سنت ها وادیانی مانند بوداگرایی، هندوگرایی و آیین کنفوسیوس ، دینهای کهن فراوانی مانند زرتشتی‌گری، مانی‌گری، مهرپرستی آمدند اما ادیان ابراهیمی که اصلی ترین نقش در دگرگون کردن تاریخ وحتی گاه برای احراز هویت وبرتری که پس از ملیت، درجایگاه دوم در جهان سیاسی مورد توجه است را تا به امروز بازی کرده ، که این همان تجربه تلخ است .
    این نباشد که خواننده عزیز در این اندیشه فروبرود که پس سایر ادیان غیرازادیان ابراهیمی عاری از هرگونه تبعیض واشکال بوده اند با احترام باید بگوییم خیرزیرا پس از بنیانگزاران همه ادیان ، جملگی براساس سلیقه مبلقین و رهروان به گونه ای دستخوش تغییرات شدند. جنگ های خونین بین مذاهب ،تکیه زدن بر مسند قدرت،سوء استفادهای کوچک وبزرگ به اسم آن فلان مسلک تا آنجا پیش رفت که ،شکاف عظیمی در بین اقوام به وجود آوردند شکاف عظیمی که آن را میتوان در همه جوامع با هر دینی نه احساس بلکه لمس کرد که گاه خیلی ملموس است وگاه شدتی درآن جاری نیست .
    همه آنچه که گفته شد را میتوان در تاریخ جستجو کرد وخواند وعبرت نگرفت آری عبرت نگرفت ،توصیه زیبایی که بزرگان همواره تاکید می کردند که نسبت به گذشتگان و نیاکانمان در تاریخ جستجوگرباشیم .

    دربین خوانندگان عزیز هستند کسانی که دین دارند یا دین ندارند خداشناس هستند یا بی خدایند بنابرین بهتراست این گونه بگوییم، درهزاره های قبل انسانهایی آمدند که همگی در یک روش اتحادنظرداشتند آموزه هایی از جنسه دوستی ،محبت ورزیدن بدونه چشم داشت راستی صلح برابری ومبارزه با جهل نادانی کبرونخوت ،آمدند وگفتند همه باهم برابریم هیچ کس بردیگری برتری ندارد آری به واقع چنین گفتند، شاید درنظرمان بگوییم این یک جامعه آرمانی بیش نیست ، کیست به این آموزه ها ارجع دهد زیراکه نه گوشی برای شنیدن نه ذهنی برای تفکرنه اراده ای برای صرف فعل مانده دراین آشفته بازار .

    سفرهای متعددی داشتم به چند کشور با مردمان آنجا سخن می گفتم از شباهت هایمان در حیرت بود وقتی سخن از سیاست اقصاد ودین میزدیم به نکات جالبی می رسیدیم نقاط مشترک همه ما فارق ازدین و مذهب و ملییت، تجارب مابراین قسم بود ، وقتی سیاست را با دین درآمیختیم شد آشی که نه میشود خورد نه میشود دورریخت حال وروز این روزهای بعضی جوامع شرق و جوامع قرون وسطی وزمانی که این دو را جدا ساختیم به رقابت با یکدیگر برخواستند درنهان که میشود در ملل غرب زیرعمیق ترین لایه های سیاسی وراهبردی با یک نگاه کنجکاوانه به وضوح دید که بین سیاست ومذهب خطوط قرمزیست پنهان .
    اما وقتی فرای ملییت جنسیت مذهب رنگ با مسیحی نشستم وسخن از مسیحیت می شد فرد مسیحی میگفت درهمین لحظه همگی به کلیسا رفتیم زیرا در حال حاضر یاد مسیح بسان رفتن به کلیسا ودعا برای مسیح است با مسلمان قدم زدم گفت این قدم زدن بسان طواف کعبه است زیرا با برادر دینی خودم در یک لحظه در یک جا به یاد معبود افتادیم وشکر گذاریم که از دوکشور مختلف در جایی فراتر از مرزهای سیاسی ومکان های مقدس که در حال ستایش حق هستیم ، با یهودی گفتگو کردم می گفت به خدا قسم در شگرفم اصول اولیه همه ادیان یک رنگ وبو را میدهد این همه جدل وجنگ در چیست ؟ وهمینطور سایرین .

    قبل از ورود به مباحث دیگر پراکندگی مذاهب در کشورها ونرخ رشد ادیان را به صورت گذرا و اجمالی باهم بررسی کنیم.(این آمار تا سال ۲۰۱۵ متغییر بوده ،انتخاب نرخ جمعیت تا سال ۲۰۱۰ می با شد)

    در سال (۲۰۱۰ ) جمعیت مسیحی ۲/۳ میلیارد نفر بوده است که نشان‌دهنده‌ی افزایش ۳۰۰ میلیونی جمعیت نسبت به سال ۲۰۰۵ است. جمعیت مسیحی در آسیا و آفریقا بالاترین رشد را با نرخ ۲/۶% و ۲/۴% داشته است .مسیحیت با پراکندگی در ۲۳۸ کشور قرار دارد.

    جمعیت مسلمانان در سال (۲۰۰۹) ۱٬۵۷ میلیارد نفر بود. نزدیک‌به ۶۰٪ از مسلمانان جهان در آسیا زندگی می کنند. از این شمار نزدیک‌به ۲۰۰ میلیون نفر شیعه و بقیه سنی هستند نرخ رشد جمعیت مسلمانان ۱/۹% بوده . این پراکندگی جمعیت در ۹۸ کشورجهان قرار دارد .

    پیروان یهودیت در بسیاری از کشورهای جهان ساکن هستند. جمعیت یهودیان جهان ۱۳٬۷۴۶٬۱۰۰ نفر، معادل حدود ۰٫۱۹٪ جمعیت جهان می‌باشد. حدود ۶٫۱ میلیون نفر ساکن اسرائیل و ۵٬۲۷۵٬۰۰۰ (۶٫۸ میلیون کل) نفر ساکن ایالات متحده آمریکا و ۱٫۵ میلیون نفر دراروپا، و مابقی دراقیانوسیه، قاره آمریکا و آفریقا ساکنند. برحسب آمار (۱۳۹۱) ۸٬۷۵۶ یهودی ساکن ایران هستند.

    جمعیت آماری سایر مذاهب تا سال ۲۰۰۵ به این تریب است
    مذهب هندو۸۱۱٬۳۳۶٬۲۶۵ ، بوداییسم ۳۵۹٬۹۸۱٬۷۵۷ ، سیک ۲۳٬۲۵۸٬۴۱۲، بهاییت ۷٬۱۰۶٬۴۲۰، کنفوسیانیسم ۶٬۲۹۸٬۵۹۷ ، جین‌گرایی ۴٬۲۱۷٬۹۷۹ ، شینتو ۲٬۷۶۱٬۸۴۵ ، تائوئیسم ۲٬۶۵۴٬۵۱۴ ، مزدیسنا (زردتشت) ۲٬۵۴۳٬۹۵۰ .

    منابع مختلف آمارهای متفاوتی ارائه می‌دهند. فاکت‌بوک جهانی سی‌آی‌ای، جمعیت جهان را ۷٬۰۲۱٬۸۳۶٬۰۲۹ (تا ژوئیه ۲۰۱۲) برآورد کرده‌است. طبق این آمار،‌مسیحیان ۳۳.۳۹٪ جمعیت دنیا را تشکیل می‌دهند، که خود به کاتولیک رومی ۱۸.۸۵٪، پروتستان ۸.۱۵٪، ارتدکس ۴.۹٪ و انگلیکان ۱٪ تقسیم می‌شود. مسلمانان ۲۲.۷۴٪، هندوئیست ۱۳٪، بودیست ۶.۷۷٪، سیک ۰.۳۵٪، یهودی ۰.۲۲٪، بهایی ۰.۱۱٪ و ادیان دیگر ۱۰.۹۵٪ را تشکیل می‌دهند. ۹.۶۶٪ جمعیت جهان بی‌دین، و ۲.۰۱٪ بی‌خدا برآورد شده‌است…

    حال با این اعداد وارقام وافتخارات ،فتوحات درطول تاریخ آمدن ها ورفتن ها آیا منه انسان عبرت گرفتم ؟ جهانی عاری از درد وفقرتبعیض وجنگ دارم ؟ آیا جهانی دارم که بدون تفتیش عقایدم من را با باخدایی یا بی خدایی آسوده می گذارند ؟ یا باید در چهارچوب قانون های بشرکه توسط نه همه ولی تعداد کثیری از مبلغان وضع شده به پرستش یا نپرسدیدن بپردازم ؟ این را برای آن دسته از دوستانی که اعتقای هستن عرض میکنم آیا دین و مذهب و مبلغین طوری رفتار کرده اند که دین ومذهب درعرصه اجتماع نقش بازدارنده از بزه یا بازگشت بزهکار به آغوش حقیقت شود ؟ یا خود آنان باعث اختلاف در سطوح جامعه مدنی شدند ؟ به طوری که اگراز ما نیستی حق هیچ نداری ! در سفرهایم به بلاد دیگر به چند نکته جالب بر خوردم که جای تامل وتعمق دارد . چندی پیش سفری داشتم به یکی از کشورهای اروپای شرقی والبته مسیحی ارتدکس درآن جا دیدم که چگونه یک مجرم به آغوش حقیقت بازمیگردد . شرح ماجرا به این گونه برای بازدید از یک مکان باستانی رفته بودیم که دوست مسیحی من برایم توضیح میداد که درنزدیکی این مکان باستانی کلیسایست که با بقیه اماکن مقدس دنیای مسیحیت فرق هایی دارداین کلیسا عمدتأ مجرمانی بودند که قتل دزدی کلاهبرداری … که محکومیت خود را در زندان سپری کرده وپس از دوران محکومیت یا در جامعه مثل انسانهای دیگر بازگشته یا به این مکان آمده وتا آخر عمر خدمت دین خدا می کنند و طلب مغفرت وبخشایش ازحضرت حق نام آنها را پرسیدم گفت : (монах ، موناخ ) ترجمه آن به زبان پارسی ( راهب ) نام دارد به آنجا رفتیم به خیل عظیمی از مردم که برای نیایش به آنجا رفته بودند پیوستیم برای من جای تعجب داشت کلیسای نزیک خانه من آن قدر جمعیت نمی آمد که دراینجا آمده وشگرف تر این بود که چگونه مردم از دور ونزدیک آمده و آگاهی از سوابق خادمان بدون توجه به گذشته جملگی با شادی ونوای مخصوص به نیایش می پردازند از ادوستم دررابطه با امرار معاش آنان سوال کردم گفت آنان برای خود کشاورزی ودامپروری دارند ومازاد آن را به فقرا میدهند یا با مردم دادوستد می کنند بسان قرون گذشته با این تفاوت که در سیاست مداخله نکرده از جایی حمایت نه می کنند نه می شوند صرفا پدر معنوی بوده وکمک به حل مشکل مردم در هرزمینه ای کوشا هستند ،آن روزسوالات فراوان والبته بدون پاسخ برایم پیش آمد و یاده اختلاف به اصطلاح بعضی عالمان شریعت که دنیا پرستی را پیشه کرده وازحال دیگران خبر دارند یا ندارند ،اختلافی که خوده آنها خواسته یا ناخواسته ایجاد کردند، جدا کردن خودشان از مردم امکانات بی حدواختیارات نامحدودی که حکومت ها برایشان فراهم کرده تا تبلیغ چیزی غیرازشریعت وانسانیت را بکنند یکی از سوالات آن بود مگر پیغامبران ،امامان ومقربین این گونه زیسته بودند ؟ یا وظایف خطیری همچون هدایت و پیشبرد جامعه و ترویج عدالت ، حمایت از حقوق پایمال شده بسط و تعمیق معرفت دینی، تشویق به علم و آبادانی ….. ؟

    شاید خواننده محترم ایراداتی به این نوع شریعت بگیرند ممکن است درست یا غلط ، به خودشما وامی گذارم اما مسئله مهم برای این حقیرسازندگی تغییرنگرش وبازگشت انسان خطا کار به راه حق است وتغییر وتاثیر آن در رویه زندگی شخص مجرم گذشته به یک الگوی اجتماعی ومذهبی در حال ،الگویی که مردم یک جامعه را بسوی خود جذب می کنند ولحظات آرامی همراه با شادی برایشان فراهم میکنند ، شاید اگر این فرد در جای دیگری بود با سنت های دیگری فرصتی دوباره پیدا نمی کرد که به راه حق بازگردد عزیزان بیاییم به خود یک فرصت دیگر دهیم وخوب به مسائل پیرامون وخودمان تفکرعمیق تری داشته باشیم ازمنظر این حقیر هرفرد مبلغ شریعت خود است به هرمیزان از اندیشه وفهم خود ازمسائل .

    ازبزرگی شنیدم آفت این روزهای دنیا تفسیرتند و غلط ازشریعت و حقیقت رسالت نبوی است اندیشیدم راست می گفت، علی (ع) و دردی که برای اتحاد بین مسلمانها به جان خرید ، عیسی (ع) که صلیب شد ،موسی (ع) دربازگشت از کوه طوروماجراهایش همگی آنان در بهت حیرت از خوارج زمان خویش.
    نیچه می گفت: از کسانی که کتابخانه داردوکتابهای زیادی می خواند نباید هراسید ازکسی باید ترسید که تنها یک کتاب داردوآن را مقدس میپنداردوهزگز آن را نخوانده.در بسیاری از ملل از جمله ملل توسعه نیافته با توجه به بافت اجتماع ونوع حکومت عالمان ادیان کوشیدند تفسیرشریعت را از دیدگاه خودشان ودرکل توزیع دانش دینی را با هر ابزاری که در توان دارند به هر روشی با هرامکاناتی ،هرامکاناتی به جامعه به قبولانند که ما خواهانه رستگار شدن شما ازگذرگاه دنیاایم آیا این تفکر درستی است ، بدون شناخت ازعبودیت ؟؟
    على (ع) قبل از هر چيز و بالاتر از هر ارزشى «عبد» خداست. احساس عبوديت و بندگى، سراسر وجود آن حضرت را فرا گرفته و تا عميقترين لايه هاى روحى وى نفوذ كرده است و در نتيجه از او عبد «خالص» و «مطلق» ساخته است. درنهج البلاغه اميرالمؤمنين می خوانیم «عبوديت» و خضوع، ويژگى ذاتى و عمومى همه پديده هاست و هيچ موجودى ـ به دليل فقر ذاتى خوداز دايره عبوديت بيرون نيست. که درنهایت ازعبودیت به آزادگی، توکل ،صبر،ودر نهایت به عبادت می رسیم عبادتی که به انسایت، کمال مطلق ختم می گردد، عبودیت حرف اول مسیح (ع) و حرف آخرموسی کلیم الله بود . آیا حرف این روزهای عالمانمان درسراسر گیتی هست ؟ آیا آنان که عهد بستن یاری دهنده باشند باری بی حاصل شده اند؟ آیا آنان که خودرا وارث بزرگان میدانند به جیره خواری غناعت کردند؟

     
  3. آیت الله نوری زاده…!!! جلل خالق

     
  4. سلام و درود
    جناب سید مرتضی
    ضمن سپاس از شما بابت پاسخ به پرسش قبلی من، اگر مایلید تحلیل و پرسشهای خود را همزمان با آپدیت پست های جناب نوری زاد به روز کنیم ، یعنی فقط در یک پست قرار ندهیم.

    موضوع : تحلیل آیات 11 تا 24 سورۀ اعراف

    پرسش من : جناب سید مرتضی برداشت شما از این آیه چیست؟

    وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلآئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ
    پاسخ شما:
    … ترجمه تحت اللفظی مفهوم کلی آیه این می شود :

    “شما را خلق كرديم آن گاه نقش‏بنديتان نموديم،سپس به فرشتگان گفتيم كه آدم را سجده كنيد،همه سجده كردند مگر ابليس كه از سجده كنندگان نبود”./

    بینهایت گرامی ،این برداشت کلی من از آیه 11سوره اعراف است ،اگر در برداشت تحلیلی مفردات آیه مناقشه یا سوالی دارید یا برداشت دیگرای از مفردات یا مجموع آیه دارید بفرمایید./

    اول: دیگر دوستان برای خواندن مشروح نوشتار جناب سید مرتضی به پست آخوند و سانتریفوژ مراجعه کنند.
    دوم: جناب سید مرتضی، من در برداشت تحلیلی مفردات با شما موافق هستم.

    اگر اجازه دهید ابتدا ترجمۀ شما را کامل کنم به همراه آوردن توضیحات خودتان و اضافاتی از خودم:

    ” ما شما انسانها را به تدریج با قرار دادن تک تک اعضا و اندامهای پیکر شما در کنار یکدیگر خلق کردیم و در نهایت به آن پیکر ، صورت ظاهری انسان را دادیم ( که شامل جان بخشیدن به کالبد بیجان و دمیدن روح در آن کالبد نیز میشود ) ، سپس به تمامی فرشتگان امر کردیم که به این خلقت جدید که آدم نامیده می شود سجده کنند ( یعنی به همان حالتی که در نماز سجده میکنیم و نه رکوع ، نیم رکوع یا کرنش )، همۀ فرشتگان به استثنای ابلیس سجده کردند و این عمل او نشان داد که از سجده کنندگان بر آدم به امر خدا نبود ( یعنی اینکه وی از فرمان و دستور خداوند برای سجده به آدم سرپیچی کرد )”./

    اگر شما ترجمه را تأیید می کنید،
    حال می پردازم به پرسشهای خودم از شما در مورد قسمت اول این آیه:

    ” وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ”

    طبق گفتۀ شما خداوند آدم را از خاک و گل خلق کرده ، ساده ترین برداشت می تواند اینگونه باشد؛
    – یعنی مانند کوزه گران تکه های گل را به هم چسبانده و سپس به آن با حرکات ماهرانۀ دست شکل داده و سرانجام روح به آن دمیده.
    – ممکن است به شکلی جداگانه و مستقل اعضا و جوارح بدن را آفریده و شرح وظایف هر یک را جداگانه تعریف کرده و در نهایت این اندام را به هم وصل کرده و در کالبدی از استخوان و پوست قرار داده و به آن شکل داده سپس آن کالبد را جان و روح بخشیده.
    – ممکن است نطفۀ نرینه و تخمک ماده را با هم در آمیخته و در کیسه ای به شکل رحم نگهداری کرده تا نتیجۀ آن، تولد مخلوقی جدید به نام آدم باشد و او به شکل نوزادی متولد شده و سپس رشد کرده باشد.
    – ممکن است ساختمان ژن آدم را طراحی کرده و در ادامه فرآیند خلق شدن آدم، اتوماتیک انجام گرفته.
    – ممکن است فرآیند خلق آدم خیلی سریع اتفاق افتاده باشد و در چشم به هم زدنی.
    – ممکن است بگویید نمی دانم و خود را راحت کنید.

    با توجه به اینکه بعضی ها معتقدند که فقط آدم و عیسی ( طبق گفته های قرآن ) بدون طی کردن فرآیند طبیعی تولد انسان، خلق شده اند و دیگر انسانها به همان شکل طبیعی که همه میدانیم.
    واژۀ خلق کردن بیشتر به معنای ایجاد کردن و ابداع کردن است و نیاز است که جزئیات در یک پروسۀ زمانی با طرحی که از پیش در ذهن داریم و یا کشیده ایم ،ابتدا برش بخورد و بعد کنار هم چیده شوند.

    – جناب سید مرتضی از نظر شما خداوند آدم را چگونه خلق کرده و صورت داده؟

     
    • بنام خدای بینهایت

      سلام به دوست گرامی بینهایت

      1-ممنون از ادامه و پیگیری بحث از سوی شما ،ابتدا عرض کنم همانطور که در یکی از پست ها توضیح دادم ،گاهی تاخیر در پاسخگوئی ها ناشی از عوائق و موانع غیر قابل پیش بینی است ،و من برخی اولویت های محتوائی در بحثهای دیگر را لحاظ میکنم ،البته گاهی هم موانع خارجی سبب تاخیر است پس سوء تفاهم نشود.

      2- در مورد انتقال به پست های جدید ،ظاهرا چاره ای نیست ،و این یکی از مشکلات سایت جناب نوریزاد است که بسرعت آپ شده و کاروان کامنت گذاران را بدنبال خود می کشاند! و قهرا پست ها و مجادلات قبل به بوته نسیان دچار می شوند ،البته ترجیح منطقی این است که بحث های متسلسل ذیل هم نوشته شوند تا بلحاظ تاریخی ،جمعی قابل دسترس باشند،و من سابقا با دوستی بنام منصور (که امیدوارم هرجا هست سالم و تندرست باشد و بزودی بازگردد) هم که بحثهایی قرآنی و سیاسی داشتیم در حد مقدور ذیل هم می نوشتیم که قابل مراجعه و جمع بندی برای خواننده شائق هست ،من با پیشنهاد شما موافقم ،اما برای اینکه خللی در روند محتوائی کامنت گذاری ذیل آخرین پست پیش نیاید ،یا مورد اعتراض دوستان واقع نشویم ،پیشنهاد می کنم ،انتقال از صفحه مورد استفاده ،به صفحه ماقبل آخرین پست واقع شود ،ضمن اشاره به اینکه انتقال به کدام پست واقع شد،کاری که شما بنیکویی انجام دادید.

      3-شما در انتهای کامنت خود سوال از “چگونگی”=”کیفیت”خلقت انسان کرده اید که من تلاش می کنم با عنایت به نکاتی که خود شما بصورت پیش در آمد ذهنی و چند سوال مطرح کرده اید ،سوال شما را با توجه به قرآن پاسخ گویم.

      4- ظاهرا در برداشت از مفردات الفاظ آیه شریفه اختلافی وجود ندارد و شما آن توضیحات لغوی و ادبی مفردات آیه را که نوبت قبل مطرح شد ،قبول دارید ،تنها برخی نکات را به ترجمه تحت اللفظی که من ارائه کرده بودم افزوده اید ،اجازه دهید در برخی موارد با این اضافه (که شاید همین مبنای نوع سوالات زیست شناسانه شما بوده است) در ترجمه با شما موافق نباشم.
      شما در مجموعه ترجمه آیه چنین نگاشته اید :

      “” ما شما انسانها را به تدریج با قرار دادن تک تک اعضا و اندامهای پیکر شما در کنار یکدیگر خلق کردیم و در نهایت به آن پیکر ، صورت ظاهری انسان را دادیم ( که شامل جان بخشیدن به کالبد بیجان و دمیدن روح در آن کالبد نیز میشود ) ، سپس به تمامی فرشتگان امر کردیم که به این خلقت جدید که آدم نامیده می شود سجده کنند ( یعنی به همان حالتی که در نماز سجده میکنیم و نه رکوع ، نیم رکوع یا کرنش )، همۀ فرشتگان به استثنای ابلیس سجده کردند و این عمل او نشان داد که از سجده کنندگان بر آدم به امر خدا نبود ( یعنی اینکه وی از فرمان و دستور خداوند برای سجده به آدم سرپیچی کرد””.

      (پایان نقل قول)

      الف-یک نکته در مورد کلمه “تدریج” است ،این بجاست که مشتقات مصدر “خلق” غالبا در لغت عرب ،در معنای فعل تدریجی بکار می رود ،که در مواردی دیگر از قرآن بقرینه داخلی یا خارجی دلالت بر انجام فعل تدریجی می کند مثل تصویری که قرآن کریم از خلقت آسمانها و زمین دارد (هو الذی خلق السموات و الارض فی سته ایام…) که مکرر ذکر شده است ،در این موارد که ناظر به خلقت آسمانها و کهکشانها و کواکب و دیگر اجرام مادی دارد ،بفرینه ذکر “سته ایام”که اشاره به مراحل مختلف است قهرا خلقت تدریجی ملحوظ است ،و این غیر از فعل “ابداع” باصطلاح فلسفی است که از کتم عدم شیء وجود یابد ،که البته مخصوص مبدعات و موجودات محیط بر عالم ماده و زمانیات است ،نمی خواهم ذهنمان در اثناء بحث قرآنی درگیر اصطلاحات و مباحث فلسفی شود ،فقط منظورم این بود که تعبیر “خلق” در اصطلاح فلسفی مقابل تعبیر “ابداع” است که ایجاد بدون ماده و مدت است ،بخلاف خلق و خلقت که ایجاد شیء از ماده و با مدت است ،البته ممکن است در مواردی ایندو مترادف باشند ،اگر لحاظ معنا و تفکیک فلسفی پیش گفته نشود ،که در انتهای گفتار شما وجود داشت.
      غرضم این است که اگر مشتقات “خلق” محفوف به قرینه داخلی یا خارجی باشند ،که دلالت قطعی بر “انجام فعل تدریجا” کند ،در آن موارد باید گفت فعل مورد نظر حتما تدریجی است و نیازمند به ماده و مدت است ،مثل خلقت آسمانها و زمین.
      اما در مورد مانحن فیه (بحث خلقت انسان) ما قرینه و شاهد قوی نداریم که حتما خلقت انسان بصورت تدریجی بوده باشد ،پس ممکن است ایجاد انسان اولیه از خاک یا گل و تصویر و شکل دهی و نفخ روح و حیات ، بصورت امری دفعی (موتاسیون یا جهش) تحقق یافته باشد ،یا فاصله حرکتی بین شکل دهی و تخطیط و تصویر جسمانی انسان و نفخ حیات در او بسیار باندک رسیده باشد ،زیرا هم در فلسفه و هم در علوم تجربی بثبوت رسیده است که همانطور که میتوان سرعت حرکت یک متحرک را اشتداد و افزایش داد ،نیز می توان سرعت یک پدیده یا متحرک یا فرایند را به حداقل کاهش داد ،بنابر این ما هیچ دلیل علمی تجربی یا فلسفی نداریم که بگوید حتما باید فرایند آفرینش انسان در زمانهای طولانی باشد،یا در فلان قدر از زمان باشد ،پس آفرینش آنی و دفعی و جهشی نیز ممکن است ،البته من الان نمی خواهم بگویم حتما آفرینش انسان اول تدریجی بوده یا دفعی ،می خواهم بگویم بلحاظ عقلی و بلحاظ علمی دلیلی بر استحاله خلقت دفعی یا انجام فعل در زمان کوتاه نداریم ،و نکته مهم اینجا این است که از قرآن استفاده قطعی (نص-صراحت) نمی شود که حتما خلقت انسان تدریجی بوده و دفعی نبوده .این یک نکته در مورد اضافه کلمه “تدریجی” در ترجمه شما.

      ب- نکته دیگر : با عنایت به احتمالات علمی فلسفی که داده شد ،نمیتوان براحتی این تعبیر را که :””با قرار دادن تک تک اعضا و اندامهای پیکر شما در کنار یکدیگر خلق کردیم و در نهایت به آن پیکر ، صورت ظاهری انسان را دادیم””.
      معادل دقیق آن دو مفهوم قرآن قرار داد که “و لقد خلقناکم ثم صورناکم”،زیرا ممکن است مراد آیه از “خلقناکم” همه این تعبیراتی باشد که شما کرده اید ،یعنی ایجاد اعضاء یا اندام ها از خاک ،اما با فرایندی دفعی ،البته احتمال فرایند تدریجی نیز منفی نیست ،سخن بر سر این است که دلالت قرآن در اینجهت قطعی نیست که کدامیک بوده است. و نکته دیگر اینکه آن تعبیر “صورناکم” دیگر ناظر به “صورت ظاهری انسان را دادیم” نباشد ،زیرا آن صورت دهی و شکل دادن و تخطیط اعضاء قابل انتزاع از تعبیر “خلقناکم” هست ،دقت کنید میفرماید خلقنا+کم،یعنی فعل خلق را (چه تدریجی و چه ابداعی و دفعی) به ضمیر خطاب “کم” یعنی شما انسانها بصورت فعلی ،اضافه کرده است ،در این صورت تعبیر “صورناکم” می تواند اشاره به همان ماجرای “نفخ روح” یا القاء حیات اشاره باشد ،چیزی که در آیات دیگر به “تسویه” و “نفخ” تعبیر شد ،به این آیه توجه کنید :
      “”فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ .الحجر/29.
      وقتی خلقت او را تسویه (تکمیل یا معتدل) کردم ،و از روح (حیات) خود در او دمیدم ،پس به او سجده (خضوع و احترام) کنید.
      در جای دیگر فرمود :
      “”الَّذى احْسَنَ كُلَّ شَىْ‏ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأ خَلْقَ الْإنْسانِ مِنْ طينٍ. ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهينٍ. ثُمَّ سَوّاهُ وَ نَفَخَ فيهِ مِنْ روحِهِ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ و الْأبْصارَ وَ الْأفْئِدَةَ قَليلًا ما تَشْكُرونَ.السجده/7-9″”.
      اوست خدايى كه هر چه آفريد نيكو آفريد. آغاز خلقت انسان را از گل قرار داد؛ بعد نسل او را از خلاصه و شيره كشيده آب پست قرار داده است؛ سپس آن نسل را تعديل كرد و از روح خويش در آن دميد و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد. امّا كم سپاسگزارى مى‏كنيد.
      شروع خلقت انسان را “طین”=گل،آغازید،آنگاه نسل فعلی انسانی موجود را از آبی پست قرار داد ،آنگاه او را تسویه (تعدیل و تکمیل) کرد و در او از روح (حیات)خویش دمید.
      بهرحال این آیات را باید در کنار هم دید ،البته آیات دیگری هم هست.

      ج- در تعبیر ترجمه شما در مورد سجده اینطور اضافه شد:
      “”سجده کنند ( یعنی به همان حالتی که در نماز سجده میکنیم و نه رکوع ، نیم رکوع یا کرنش )””.
      بنظرم این پرانتز هم لازم نیست ،هم نادرست است ،زیرا اصل مشتقات “سجود” بمعنای “خضوع و احترام” است که ممکن است هرجا یا هر زمان یا نسبت به هر شیئی متفاوت باشد ،خدا فرشتگان را امر کرد که بمقام آدم و خلقت او خضوع و کرنش کنند ،و این کرنش لزوما بمعنای سجده ای که اکنون در نماز در شریعت اسلام تشریع شده است نباشد،زیرا ما اطلاع دقیق از ماهیت فرشتگان که قوا و جنود و ایادی و مظاهر قدرت خدای متعال اند نداریم ،ممکن است برخی از اصناف آنها موجوداتی مجرد از ماده و مدت و جسمانیت باشند ،طبعا چنین موجودی محل عروض چنین حالتی که اکنون ما آنرا سجده می دانیم نباشد.

      5-در ادامه گفته اید :
      “”طبق گفتۀ شما خداوند آدم را از خاک و گل خلق کرده ، ساده ترین برداشت می تواند اینگونه باشد؛
      – یعنی مانند کوزه گران تکه های گل را به هم چسبانده و سپس به آن با حرکات ماهرانۀ دست شکل داده و سرانجام روح به آن دمیده.
      – ممکن است به شکلی جداگانه و مستقل اعضا و جوارح بدن را آفریده و شرح وظایف هر یک را جداگانه تعریف کرده و در نهایت این اندام را به هم وصل کرده و در کالبدی از استخوان و پوست قرار داده و به آن شکل داده سپس آن کالبد را جان و روح بخشیده.
      – ممکن است نطفۀ نرینه و تخمک ماده را با هم در آمیخته و در کیسه ای به شکل رحم نگهداری کرده تا نتیجۀ آن، تولد مخلوقی جدید به نام آدم باشد و او به شکل نوزادی متولد شده و سپس رشد کرده باشد.
      – ممکن است ساختمان ژن آدم را طراحی کرده و در ادامه فرآیند خلق شدن آدم، اتوماتیک انجام گرفته.
      – ممکن است فرآیند خلق آدم خیلی سریع اتفاق افتاده باشد و در چشم به هم زدنی.
      – ممکن است بگویید نمی دانم و خود را راحت کنید.””.
      (پایان نقل قول)

      در پاسخ عرض می کنم ،من عالم زیست شناس نیستم ،ممکن است هریک از احتمالاتی که ذکر کرده اید ،در صورتی که استحاله آن در علوم تجربی و زیست شناسی ثابت نشده باشد ،فرایند این خلق و تصویر را بوجود آورده باشد ،لذا من همان احتمال آخر شما “نمی دانم” را اختیار می کنم ،اما نه برای راحت کردن خود ،بل از این باب که معرفتی که قرآن در این مورد بما عرضه کرده است بیش از این نیست ،قرآن گفته است :”خلقناکم ثم صورناکم”،”سویته و نفخت فیه من روحی”
      آفریدم شما را (تدریجی یا آنی) و بشما حیات دادم،چگونه؟ لسان قرآن از بیان “چگونگی” خلق و چگونگی نفخ روح ،ساکت است،این دقیقا همان سوالی است که از من کرده اید :
      “”جناب سید مرتضی از نظر شما خداوند آدم را چگونه خلق کرده و صورت داده؟””
      کیفیت خلق؟ و کیفیت نفخ روح چیست؟ نمیدانم.
      اکنون سوال من از شما این است ،مقصود شما از بیان “پنج احتمالی” که ذکر کردید ،حصر عقلی بود؟ یعنی دیگر ثبوتا هیچ احتمال دیگری وجود ندارد؟
      و آیا می گویید علوم تجربی و زیست شناسی الان به طور دقیق و انحصاری اثبات کرده اند که حتما یکی از این احتمالات باشد؟یا علوم فعلی بشری اثبات کرده است که همه این احتمالات باطل یا محال است؟ یا اثبات شده است که فرایند تحول جوهری قطعه گل و خاک بطور دفعی یا تدریجی محال است؟
      برداشت من این است که قرآن میگوید آدم اول از گل و خاک پدید آمده است ،و بعد از وجود پیدا کردن همسر او ،فرایند موجودیت متحول شده است به تناسل و آمیزش زن و مرد و ترکیب آبهای آنان که وضعیت نسل موجود بشر است،که فرایند آن هم الان از نظر علمی روشن است که پس از آمیزش ،و اختلاط اسپرم ها و تخمک ها ،نطفه پدید می آید ،بعد مبدل به علقه (خون بسته) شده ،بعد “مضغه” بعد “مضغه” به “عظام=استخوان تبدیل می شود و بر استخوان گوشت می روید ،این فرایند خلق جسمانی نسل فعلی است ،پس از آن می گوید انشاء می کنم خلقا آخر(همان نفخ روح در آیات قبلی) ،اینها در این آیه است ملاحظه کنید:
      “”ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ.المومنون/14″”.
      جالب توجه است که بیان این فرایند ،مربوط است به 1400 سال پیش ،که بتعبیر شما عصر جهالت و عصر ظهور ادیان است! یک انسان عامی و درس ناخوانده ،اینها را از کجا آموخته است؟! از لابراتوارها و عملیات سونوگرافی؟!بگذریم.

      6-نکته آخری که می خواهم بیان کنم این است که شاید شما بگویید چرا قرآن فقط گفته است “خلقناکم ثم صورناکم” بعد هم افاضه روح(حیات) کردیم ،و چرا قرآن همه فرایند علمی خلقت انسان را بتفصیل تشرح نکرده است و اینطور مجمل و دربسته اشاره ای کلی کرده است .
      برای اینکه قرآن کتاب “فیزیک و شیمی و بیولوژی و طب و دیگر علوم” نیست،قرآن که نیامده است به شما زیست شناسی و فیزیک و شیمی بیاموزد ،قرآن کتاب هدایت انسان و کتاب تهذیب انسان و تامین سعادت انسان است ،و موضوع قرآن انسان و انسان سازی است ،بنابر این بیان قرآن در چنین فازهایی توضیح تفصیلی فرایند خلقت انسان نیست ، و قرآن می خواهد انسان را متوجه به اصل خود و به خدای خود و منتهای سیر خود کند ،و متوجه قدرت الهی و هدفمندی خلقت ،اگر قرآن در مواردی تاریخ انبیاء و امت های گدشته را بیان می کند،قرآن کتاب تاریخ کلاسیک نیست ،در آن موارد هدف هدف هدایتی و تربیتی است و پند و اندرز از ماجراهای گذشتگان .در همین بحث خلقت انسان و امر به سجود فرشتگان و امتناع و استکبار شیطان ،و تعلیم اسماء ،خطای آدم و خروج او از بهشت و هبوط او بزمین و وعده ارسال هدایت و انبیاء ،و توبه آدم ،همه برای یک سلسله اهداف تربیتی و اخلاقی است ،نه بیان خصوصیات و جزئیات هریک ،پس جای این نیست که مثلا کسی زوم کند روی جهاتی که خارج از اغراض قرآن است.
      البته ممکن است بسیاری از خصوصیات بعدها از طریق علم معلوم بشر شود ،اما اگر فرضا اینجا کسی به سکوت قرآن در خصوص “چگونگی فرایند” خلقناکم و صورناکم ،خرده گیری کند ،مگر علم و تجربه اکنون روشن کرده است که مبدا خلقت انسان چیست؟ آنچه الان معلوم بشر است ،فرایندی است که در تناسل نسل موجود هست ،آیا بنظر شما نظریه “تکامل انواع” که سابقا مطرح شده بود این مشکل را حل کرده است؟ یا دچار پارادوکس و برخی معماها نیست؟
      آیا نظریه پیدا شدن انسان نخستین از موجودات تک سلولی،نظریه اثبات شده است تا مورد اول؟
      مقصود این است که اجمالا بیان قرآنی (نه بهدف بیان تفصیلی چگونگی پیدایش انسان) تا این حد است که نسل موجود بشری از طریق توالد و تناسل منتهی می شود ،به انسان اولی که بوسیله خدای متعال (مبدا فاعلی و وسائط و قوای او) از یک مبدا مادی (گل-خاک-سلاله من طین-سلاله من حما مسنون ،تعبیرات مختلف قرآنی از یک حقیقت) بوجود آمده است ،و به او افاضه حیات ( نفخ روح) شده است ،به چه کیفیت؟ نمیدانم.

      پایدار باشید

       
      • سلام و درود
        جناب سید مرتضی
        پاسخ بنده به پرسشهای خود و همچنین پرسشهای دیگر مرا در پست ” تابلوهای فروشی ” پی گیری بفرمائید.
        با سپاس

         
  5. اگر به سربازی هم بروند به مسجد پادگان و گروهان برده مبی شوند و به شغل شریف گردگیری از کتاب دعا میپردازند.نگهبانی هم نمی دهند.سه وعده غذای مفت هم گیرشان می آید و سربازان به آنها به چشم جاسوس نگاه می کنند.
    معروضه:برخی از کاربران این سایت گویا مامور:جیمز باند -007 می باشند راهنمای چپ می زنند و به راست می پیچند و نهایت هم ندارند.اغر بخیر

     
  6. لااله الاالله محمدرسول الله وعلی ولی الله حتی امام زمان روحی فدا قائم الله.
    بابا چرا حرف تودهن من بنده خدامیگذارید؟
    جناب اقاسدمرتضی سلام.ارادت دارم دورادور.اما دیگه اینقدربیانصاف نباشیدعزیزمن.کفروارتدادوشهادت دونفربالغ و(مستثنی بودن زن و)اینادییگه چه صیغه ایه؟ماقبلا باهم بحث کردیم شماباورمندبه یک عقیده ایدمن به عقیده ای دیگر.
    بارها درکامنتهای مختلف نوشتم ودوستان نوشته اندعزیزان من مبانی اعتقادات(هراعتقادی)نزدهمگان یکسان حقیقت ندارد.ونمیتواندمبنای قانون وقضاوت باشد.حقایق مثلا امور ریاضی برای همگان درهمه ازمنه وامکنه اثبات شده وحقیقت یکسانی دارد.بسیاری امورحتی اجتماعی ومربوط به حوزه اخلاق نیزهمچنین.مثلا برای همگان محرزه که دزدی کردن بده.حتی برای شخصی که دزدی میکند.امامبانی اعتقادی شمااقاسیدعزیزهمانقدربرای یک گاوپرست مسخره وپوچه که مبانی اعتقادی اونها برای شما.عزیزان من احتجاجات هرشخص براساس مبانی اعتقادی بخواهددرجامعه حاکم باشدمیشوددیکتاتوری-پلورالیسم-استبداد-خفقان-عدم ازادی بیان-عدم شایسته سالاری و…نتیجه اینهاروهم که به عینه درمملکت خودمون میبینیم.این استدلالی که بخاطرحاکمیت شیعه دراین مملکت اقامرتضی درهمه امورباتکیه برفقه شیعه میکندوبراساس ان دیدگاهش را بیان میکندوان راحق هم دانسته دیگران راناحق ودوزخی میداندهمان دیکتاتوری ست.اما ایشان غافل است فردایی هم وجود داردوممکن است(حتماهم خواهدبود)مثلاباور یهودحاکم شودان وقت تکلیف دیگراعتقادات وشیعه چه خواهدبود؟
    شیعه خوددرطول تاریخ همیشه دراقلیت بوده واز عدم ازادی بیان رنج برده واسیبها دیده.اما امروزچون خودبه قدرت رسیده همان بلایی که برسرخودش امده را به توان هزاراجرامیکندغافل ازاینکه{…این عوعوی سگان شما نیزبگذرد…1}این سایت سکولار که نوشته های دوستان سطح بسیاربالایی نیزداردواگاهی های وسیعی نیزدردسترس عموم میگذاردنمونه ای از ازادی بیانی ست که درجامعه گم شده ست.فقط از یک صفحه اینقدرمعلومات کسب میشودحالا شمااین ازادی بیان را بسط بدیدبه سطوح جامعه.
    واِژه هایی چون کفرومشابه ان تاریخ مصرفش تمام شده.امروزه اولویت ها چیزهای دیگریست.دیروزکامنت مفصلی نوشته بودم که صلاح ندیدم سندکنم وحذفش کردم.امردین امری شخصی ست.متون دینی هزاران سال پیش بااون باورهای عقب مانده نوشته شده.امروزه مبانی دینی نمیتواند یک مدرسه روستایی را اداره کندچه برسدبه جامعه جهانی را.ببینیداقامرتضی براساس مبانی دینی مینویسدوباورداردشهادت دو مرد لازم است وزن نمیتواند.یعنی یک خانم دانشمنداز یک مردمعتادولگرد دارای حق وحقوق کم تری ست.برای توجیه ان هم هزاران صغری کبری ردیف میکندکه بله خداوندمنظورش این است وما میدانیم وشمانمی دانید.عزیزمن شماوامثال شمایی که درطول تاریخ همیشه دانسته ایدچرا یک خدمت ماندگاربه بشریت نکرده اید؟ملیونها عالم دینی ادیان راکنارهم بگذارید.ایا به اندازه یک دکتربه بشریت خدمت کرده اند؟نه تنها اینگونه نبوده که خودمسبب بلایای زیادی نیز شده اند…
    درباره مبانی شیعه وبحث وگفتگوبااقاسیدمرتضی برادرعزیزکمی سرم شلوغ است ازتیرماه اگرعمری باشددرخدمت شما وتشیع شماخواهم بود.بااینکه گفتگو ونقددرباره مبانی اعتقادات بجایی نمی رسداما کاچی به زهیچی.
    دوستمون بی نهایت هم نوشتن بهتراست پدران درحیاتشان تکلیف ارث رامشخص بکنن.که من هم فکرمیکنم همین طوری خیلی بهترست.البته یک زمانی دوران جوانی به مادرم گفته بودم پدرم ارث مرابدهدکه میخواستم جلای وطن کنم که پدرم گفته بودبهش بگوهروقت مردم ارث بخواهد.به هرحال خدابیامرزدش هرکسی روحیاتی دارددیگه.
    1شعراز سیف فرغانیست.

     
    • آقا عباس گرامی

      سلام و درود

      دوست عزیز بنظر می رسد کمی آشفته شدید،اگر دقت کرده بودید متوجه میشدید که همه مطالب من در جهت خیر اندیشی و ارائه راه کار برای حل مشکلی است که برای شما پیش آمده و شما خودتان آنرا در عرصه عمومی مطرح کردید و استمداد از دوستان کردید ،وگرنه اگر استمداد شما نبود ،من هرگز در احوال شخصیه شما دخالتی نمی کردم،من البته نیازی به تشکر شما ندارم اما تعجب می کنم که بجای تشکر ،اینگونه برآشفتید و الفاظی را سرهم کردید که محل نزاع و گفتگوی فعلی ما نبود.من هرگز نه در مورد شما و نه در مورد دیگر دوستان درصدد اثبات عناوینی مثل “کفر” و “زندقه” و نظایر آنها نیستم ،شما خود اینجا گفتید که از پدر مرحومتان ماترکی باقی مانده که برادران و خانواده شما می گویند بشما نمیرسد ،لابد در محیط خانواده چیزی گفته اید که آنان می گویند شما وارث شرعی نمی توانید باشید،اگر یادت باشد در بحثهایی که قبلا داشتیم ،صریحا اشاره به تناقضات در قرآن کردید ،و در تعبیری گفتید باورم این نیست که این کلام خدا باشد ،من همان موقع بشما گفتم این اظهارات لوازم دارد ،نگفتم شما کافرید ،گفتم حکم به اینکه قرآن از خدا نیست اگر به جدیت و قصد صادر شده باشد (نه در مقام تشکیک و بیان احتمال یا سوال) لازمه منطقی آن این است که پیامبر اسلام نیز فرستاده خدا نیست ،و این یکی از معیارهای عنوان “کفر” در اسلام است ،حال شما اینجا آمده ای در ابتدای کامنت می گویی چرا حرف بدهان من می گذارید و شهادتین را جاری می کنید،و در عین حال در اواسط کامنت مدعی میشوی که :
      “”واِژه هایی چون کفرومشابه ان تاریخ مصرفش تمام شده.امروزه اولویت ها چیزهای دیگریست””.
      آیا این چیزی جز تناقض است؟ البته خلط مبحث نکنید ،اینجا بحث در منفعت عملی و اجتماعی و اولویت مقولات گفتگو نبود ،این بحث جدایی است که اولویت های گفتگو در عرصه های عمومی چیست ،اما اینکه تاریخ مصرف واژه هایی مثل کفر تمام شده یعنی چه؟ کفر یک اصطلاح درون دینی است ،که تعریف و اقسام و ملاک دارد،این باختیار شما نیست که بگویید بحث کفر دیگر تمام شده ،کفر چنانکه در کامنت قبل از سخن مرحوم استاد منتظری نقل کردم ،تعریفی شرعی قرآنی روایی دارد ،شما اگر شهادتین میگویید و التزام به شریعت اسلام دارید ،طبعا نمی توانید واژه “کفر” و نظایر آنرا که جزء فرهنگ دین است و دهها بار در قرآن تکرار شده و در روایات تفسیر شده ،به اتمام تاریخ مصرف تعبیر کنید.
      کفر اعتقادی حسب تعریفات قرآنی روایی که در علم کلام و فقه نیز مورد بحث قرار می گیرد ،مصادیقی دارد ،اگر کسی مبدا جهان هستی و خالق جهان را انکار کند ،و جهان را ازلی و غیر مخلوق ،یا ناشی از وقوع یک تصادف بداند (کفر در خالقیت) ،یا در صورت اعتقاد به خالق جهان دست او را از دوام فیض و تدبیر جهان کوتاه بداند ،چنانکه یهود میگفتند :”ید الله مغلوله”(کفر در ربوبیت) ،یا خدا را خالق جهان و مدبر و گرداننده آن بداند ،لکن به ارسال رسل و تشریع ادیان قائل نباشد (کفر در تشریع و نفی ربوبیت تشریعی) ،یا بطور خاص نبوت و بعثت خاتم انبیاء را منکر باشد (کفر در نبوت خاصه)،یا احکام ضروری دین اسلام را با توجه وقصد انکار کند ،در همه این موارد عنوان “کافر” بر او صادق است و در داخل شریعت احکام و لوازمی بر آن مترتب است که “عدم ارث” یکی از آن لوازم است.
      عباس عزیز،من اینجا حکمی نکردم ،بلکه با توجه به مشکلی که شما مطرح کردید ،و اینکه شما یک مسلمان زاده تبعه این کشور هستید و قهرا همه باید تابع قوانین این کشور باشیم ،توضیحاتی از جهت قانون مدنی ،و قواعد فقهی حقوقی مطرح کردم و در عین حال دوستانه و صمیمانه بشما راه کار ارائه کردم ،حال می بینم شما بحث را برده اید روی موازین کلامی فقهی ،و پلورالیسم معرفتی و نسبت دادن عقائد دیگران را به کهنگی و مسائل دیگر ؛جناب ،شما چه قوانین فقهی که در قانون مدنی و قانون مجازات اسلامی و مجموعه قوانین دیگر منعکس شده است را قبول داشته باشید یا آنها را کهنه بدانید ،اکنون بعنوان تبعه این کشور محکوم به این قوانین هستید و هستیم ،مثلا در همین مورد میراث که مطرح کردید ،تا چیزی در محیط خانواده مطرح نکرده باشید که مساله محرومیت از ارث از سوی آنان مطرح نمی شد،من در مقام قضاوت نیستم ،اما چه خانواده پدری شما درست بگویند یا نگویند ،شما وقتی مرافعه به محاکم دادگستری کنید ،قهرا بر اساس موازین حقوقی فقهی پیش گفته با شما معامله می کنند ،یعنی یا سخن شما تصدیق می شود و ارث می گیرید ،یا سخن آنان تایید میشود و شما از ارث محروم میشوید،حالا شما چه اینجا بنویسید شهادت دو عادل و بالغ و استثناء شهادت زنان چه صیغه ایست یا ننویسید ،وقتی به محکمه مرافعه کنید با این ضوابط روبرو هستید ،بحث من فقط راهنمایی دوستانه بود نه سرزنش یا قضاوت در مورد مشکل شما.
      برخی نکات نادرست هم در گفتار شما بود (کما فی السابق) که قبلا در مورد آنها بحث کرده ایم:
      1-در بحث هایی که ارائه شد صحبت من روی استبداد و خفقان و پلورالیسم در برداشت و معرفت و دیگر مطالب اجتماعی و معرفتی مطرح نبود ،اینها چی بود شما نوشتی؟ من در صدد حل مشکل شما بودم ،مشکلی که خودت به پرسش گذاشتی.

      2- گفتید :
      “”شیعه خوددرطول تاریخ همیشه دراقلیت بوده واز عدم ازادی بیان رنج برده واسیبها دیده.اما امروزچون خودبه قدرت رسیده همان بلایی که برسرخودش امده را به توان هزاراجرامیکندغافل ازاینکه{…این عوعوی سگان شما نیزبگذرد…1″”.
      (پایان نقل قول)
      من از این نحوه ادب شما بسیار متاسف شدم ،آیا چون شیعه در طول تاریخ در اقلیت از حیث تعداد بوده ،و اکنون در کشوری که اکثریت آن شیعه است بر اساس میزان دمکراسی و رای اکثریت ،قدرت را بدست گرفته شما باید ،از گفتمان شیعه به “عوعو سگان ” تعبیر کنی؟،لابد همین تعبیرات را در محیط خانواده مطرح کرده ای که اکنون دچار منازعه و مشاجره هستید .

      3-“”دیروزکامنت مفصلی نوشته بودم که صلاح ندیدم سندکنم وحذفش کردم””.
      خوب شما که گفتی ،این سایت آزاد و سکولار است ،چه شد که صلاح ندیدی آن کامنت را سند کنی؟

      4-گفته اید :
      “”متون دینی هزاران سال پیش بااون باورهای عقب مانده نوشته شده.امروزه مبانی دینی نمیتواند یک مدرسه روستایی را اداره کندچه برسدبه جامعه جهانی را””.
      مطالبی که در مقام راهنمایی شما برای استیفاء سهم الارثتان نوشته بودم ،در این مورد بود که مبانی دینی نمی تواند روستا را اداره کند؟!
      عباس جان ،این است که من هرگاه ادعایی ازشما دیدم که بله من مطالبی را بصورت کتاب نوشته ام در نفی اصول شیعه و امثال ذالک،هیچگاه باور نکردم ،بهمین جهت گفتم از شما بعید است که بتوانی چنین کنی ،زیرا بسیار مغشوش و نامنظم و غیر مستند مطلب می نویسی،و مکرر گفتم ،یا مطالبت را بصورت منظم و یکی یکی اینجا بطور مستند بنویس تا بررسی کنیم ،یا آن نوشته را که ادعا می کنی نوشته ای ،بصورت پی دی اف برای من ارسال کن تا مطالب آنرا یکی یکی اینجا طرح و نقد کنم ،ایمیلی گذاشتی ،که من به آن ایمیل زدم ،وشما اکنون ایمیل مرا در اختیار دارید ،دیدم چند ماه دبرو که رفتیم ،بعد که کسی صحبت از ادعای دروغ سربه نیست شدن کرد ،آمده ای میگویی مشغول تالیف بودم!
      حالا این تالیف اخیر باشد بعد ،اما آن نوشته ای که وعده ارسال دادید چه شد؟
      شما به توصیه های من عمل نکردی ،الان هم با افتخار نوشته ای :
      “”متون دینی هزاران سال پیش بااون باورهای عقب مانده نوشته شده””.
      خوب شما برو با همین جمله توی دادگاه سهم الارثت را استیفاء کن!

      5-گفته اید :””ببینیداقامرتضی براساس مبانی دینی مینویسدوباورداردشهادت دو مرد لازم است وزن نمیتواند.یعنی یک خانم دانشمنداز یک مردمعتادولگرد دارای حق وحقوق کم تری ست.برای توجیه ان هم هزاران صغری کبری ردیف میکندکه بله خداوندمنظورش این است وما میدانیم وشمانمی دانید””.

      آقا عباس! باز خلط مبحث کردید؟! من گفتم در مقام راه کار ،اگر اقوام شما نسبت به شما ادعای کفر دارند و شما را تکفیر کرده اند و می گویند بر اساس موازین رایج فقهی ،شما از ارث محروم هستید ،کاری که می توانند بکنند این است که استشهاد کنند ،و راه استشهادشان نیز این است که ادعای ارتداد و کفر ،به شهادت دو مرد عادل ،یا یک مرد عادل بضمیمه چند زن اثبات می شود ،بعد هم گفتم شما در برابر این ادعا چه راهی دارید ،من بحثی از فلسفه حقوقی اقسام شهادت و شاهد در اسلام نکردم که دوست من ،من فقط مساله شرعی که اساس کار محاکم دادگستری است را بشما تذکر دادم ،و شما عجب شاکر بودید!
      خیلی خوب بروید در برابر محکمه بگویید من احکام شاهد در اسلام را قبول ندارم ،آنوقت قاضی هم حکم می کند که شما از ارث پدری برخوردار شوید!

      6-گفته اید :
      “”عزیزمن شماوامثال شمایی که درطول تاریخ همیشه دانسته ایدچرا یک خدمت ماندگاربه بشریت نکرده اید؟ملیونها عالم دینی ادیان راکنارهم بگذارید.ایا به اندازه یک دکتربه بشریت خدمت کرده اند؟نه تنها اینگونه نبوده که خودمسبب بلایای زیادی نیز شده اند…””.

      عباس جان ، شما چقدر این مغلطه را تکرار می کنی؟ قبلا گفته ام این ایرادات سطحی ناشی از خلط مبحث بین موضوعات علوم است ،علم دین یعنی علم به شرایع و احکام و اصول و فروع دین ،پس موضوع علم دین ،اصول و فروع دین است ،نه فیزیک و شیمی و ریاضی و علوم دیگر که همه در جای خود ارجمندند،شما همانطور که از ادیسون و انیشتین نباید متوقع باشید که برای شما “تفسیر دین و شریعت” کنند ،از عالم دین نیز نباید متوقع باشید که مشکلات و مسائل فیزیک و شیمی و ریاضی و علوم دیگر را حل کند،پس خلط مبحث بین وظایف عالمان و متخصصان هر رشته نفرمایید. اگر مقصود شما این است که دین و شریعت اسلام با علوم تجربی و علوم دیگر بشری مخالف است ،اینهم یک دروغ اشکار است و هرکس مراجعه ای سطحی به کتاب و سنت داشته باشد می فهمد که تا چه حد قرآن و سنت تاکید بر تفکر و تعقل و علم آموزی دانش دوستی نموده است تا آنجا که پیامبر این دین می فرماید :”اطلبوا العلم ولو بالصین” علم را بجویید هرچند در کشور دور دست چین باشد ،در این جمله کلمه “العلم” مطلق است ، و هیچ اختصاصی به علم دین ندارد ،علاوه اینکه در چین آنروز اصلا علم دین مطرح نبوده است که پیامبر سفارش کند علم دین را بروید از چین بیاموزید ،پس مراد از علم مطلق علم است ،و مثال چین مثال برای بعد مسافت است ،یعنی فراگیری دانش ارزش اینرا دارد که حتی تا چین سفر کنید.
      مسلمانان بر اساس همین تعالیم هم دست به علم آموزی و نهضت ترجمه و فراگیری علم زدند ،و دانشمندان مسلمان فراوانی چه از شیعه و چه از سنی و سایر مذاهب ،ایرانی و غیر ایرانی ،دست به تحقیقات علمی و اختراع و اکتشاف زدند که در تاریخ علم مضبوط است.پس معلوم شد سستی و بی اساسی و خلط مبحث شما در این جمله.

      7- گفته اید :
      “”البته یک زمانی دوران جوانی به مادرم گفته بودم پدرم ارث مرابدهدکه میخواستم جلای وطن کنم که پدرم گفته بودبهش بگوهروقت مردم ارث بخواهد””.
      (پایان نقل قول)

      ملاحظه کنید کسی که ادعای تحصیلات دانشگاهی می کند و میگوید تالیف دارم و چنین و چنان ،و دیگران را به جهل متهم می کند ،چگونه عبارت پردازی می کند،آخه عزیز من ،وقتی پدر مرحوم شما در قید حیات است که شما نمی توانید در مورد اموال و دارایی های او تعبیر به “ارث مرا بدهد” کنید! عنوان ارث وقتی مطرح می شود که مورث یا صاحب مال،رخ از این جهان بکشد و بجهان دیگر رود و بحکم شرع اموال او به ورثه منتقل شود ،شما وقتی پدر محترم در قید حیات بوده است ، هم خلاف ادب بوده است که مطالبه اموال او را کنی بعنوان ارث ،و هم شرعا و قانونا و عرفا چنین حقی نداشته ای ،پس پدر مرحومت که مرد خیری بود و خدایش رحمت کند ،در این جهت از شما با اینهمه ادعا آگاهتر بوده است که گفته است :”پدرم گفته بودبهش بگوهروقت مردم ارث بخواهد”.
      خدا پدرت را بیامرزد
      و بقول عرفانیان ،خدا همه ما را شفا دهد!

      با احترام

       
      • جناب سید مرتضی
        مسئله از همینجا شروع میشود که اینهمه که علما برای اصول و فروع دین وقت میگذارند . چه سودی نصیب جامعه بشری شده یا می شود؟ ادیسون با اون همه اختراعش که یک نمونه همین برق را در نظر بگیرید چه خدمت بزرگی به جهان نموده است . حالا شما این انسان بزرگ را مقایسه با علمایی می نمایی که هیچ سودی برای رفاه بشریت به ارمغان نیاورده اند ! آیا اینهمه وعظ در منبر ومسجد . صدا وسیما . کتابهای رایگان تاثیری بر نسل دانش آموز و دانشجو گذاشته است . چراکه او میبیند کتاب بحارالانوار مجلسی و المیزان مشکلی را حل نمی کند او اختراعات افراد غیر مسلمان را که زندگی او را متحول کرده است هر روز لمس میکند . کجای این گفتار مغلطه است ؟. سوال ما این است آیا بهتر نیست آخوند جماعت ارشاد و موعظه را رها کرده و همین وقت را صرف اختراعاتی نماید تا دردی از جامعه برطرف شود . ؟ یا اگر ظرفیت تفکر برای اختراع را مثل من نوعی ندارد . اگر بیل بدستش بگیرد و همچون یک کارگر ساختمانی کار کند . خداوکیلی سودش برای جامعه بیشتر است . اما متاسفانه اینان تا قبل از سال 57 مدعی بودند که مولا علی در نخلستانها کارمیکرد . خوب الان کدام آخوند را سراغ داری که به تاسی از مولایش کار کند ؟ وجدانا اگر بیل بدستش بگیرد سر وته بیل را میتواند تشخیص بدهد ؟ شاید اینجمله را به طنز بگیرید . که کمونیست های کافر چین متوجه شدند که علما به ان کشور برای فراگیری علوم نمیروند فعلا که مشکل ما را به این صورت حل کردند اختراعات اماده از خلال دندون گرفته تا لیف حمام و لیفان خیابان را برای ملت مسلمان به ارمغان آوردند ! اگر وجدانی در کار باشد دفاع از کار و وقتی که بنام اصول و فروع دین میشود مغلطه میباشد

         
  7. اقای نورد زاد سلام
    لطفا به طرفدارانتان بگویید که با دین و دیانت کاری اشند
    شما حکومت و اعمالش که از دین سو استفاده میکنند را نقد میکنید
    چکاری به اصل دین و اهل بیت دارید
    حضرت فاطمه.حضرت فاطمه است و حضرت زینب .حضرت زینب
    شما هیچ سندی برای محکومیت اهل بیت ندارید
    اقای نوری زاد گناه توهین طرفدارانتان به اهل بیت پای شماست
    من کاری به حکومت ندارم اما این اشخاص را نصیحت کنید که با دین کاری نداشته باشند
    اگر نصیحت نمیکنید لطفا موضعتان را با دین مشخص کنید
    با تشکر

     
    • جناب کیارش
      با خودت فکر کرده ای که چرا در زمان شاه فقید کسی با دین کاری نداشت ؟ بخاطر اینکه از دین استفاده ابزاری نمیشد .
      شما کاری به حکومت ندارید . ما هم کاری به حکومت نداریم . این حکومت است که به ما کار دارد . یعنی در واقع این حکومت همه را سر کار گذاشته است . همه این بلاها و فجایع به نام دین بر سر ما آوار شده است . تمام این بدبختی ها فعلا ریشه در دین دارد . همین الان آنکس که سر یک انسان را می برد با لااله الله کارد را بروی گلو میگذارد ! آنکس که سرش از تن جدا میشود . با شعار اشهدان لااله الله به دیار باقی روانه میگردد ! زیاد هم به نصیحت دلخوش نباشید . اگر میخواست نصیحت نتیجه بدهد . در این 36 سال نتیجه می داد .

       
      • با سلام باز حرف شما دین و اهل بیت را محکوم نمیکند این تقصیر افراد است که دین را مخدوش میکنند نه دین حکومت و افراد را

         
        • دعوا نکنید این اقای نوری زاد خودش تله موش است گولش را نخورید این وابسته به نهادهای امنیتی است دارد تخلیه طلاعاتی میکندبهش پا ندید

           
  8. مزدک گرامی درود برشما
    ازشماگله مندم که درخواست کوچک مرااجابت نفرمودید,ازآنجایی که قلم شما را دوست دارم حیفم می آید مطلب شما در باره فاطمه و علی را مطالعه نکنم مطلب را به هر سایت یا وبلاگ دیگر ارسال کرده اید آدرس بدهید تا سریع مراجعه کنم.مامسلمانها از جمله جناب نوری زاد ادعامیکنیم که همه بایدنظراتشان را بگویند واین خوانندگان هستند که بپذیرند یا نپذیرندودیگران حق مداخله درپذیرش راندارند .ولی من نمیدانم چطور برخی مواقع جناب نوریزاد به خود اجازه میدهند به جای خوانندگان تصمیم بگیرند.شاید قدیس سازیهای بیش ازاندازه ما شیعیان منجر به محدودیت انتشار مطالب ازطرف نوریزاد شده است.جالب است که حتی درمورد فاطمه اینقدر اغراق میکنند که حتی این زن باحیا وبیچاره ومظلوم را هماورد خداقرارداده وگاهی بالاتر.مثلا آخوندی میگفت آفرینش همه هستی وکاینات با اذن فاطمه انجام گرفت اگر این بانو اجازه نمی دادجهان هستی خلق نمی شد.یعنی قبل از خلق هستی فاطمه بود .ضمن اینکه خدا برای خلق هستی باید از فاطمه اجازه بگیرد,یعنی رابطه رییس ومریوسی برای ایندو قایل هستندو …..توخود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.چه کسی باید مردم راازاین محمل بافی وقدیس سازی آگاه سازد.مطمین هستم استدلالهای دوستانی مثل مزدک که البته خارج از توهین وافترای بدون مدرک باشد,بسیار راه گشاست.پایدار باشید

    ——
    سلام دوست گرامی،
    من طرفدار نقد منصفانه و متین و منطقی و تهی از فحاشی و عصبیت بوده و هستم. اما خروج از حریم شایستگی و احترام به باورهای دیگران را بر نمی تابم.
    با احترام

     
  9. اومدیم و اینا به سربازی رفتن و زبانم لال جنگی در گرفت، هر نفوذی دشمن که چار تا حدیث و روایت بدونه، میتونه اینا را از دم اغفال کنه و دربست به خدمت بگیره. اینام که عرق میهنی ندارن و هرکی‌ جیبشون پر کنه، او طرفی‌ میشن. پاش هم افتاد بکلی منکر میشن که ایرانی بودن و داشتن خدعه و تقیه می‌‌کردن.

     
  10. سخنی دلنشین :

    ما همه انسان بودیم

    تا اینکه . . .

    نژاد ارتباطمان را برید

    مذهب جدایمان کرد

    سیاست بین مان دیوار کشید

    و ثروت از ما طبقه ساخت !

     
  11. سلام و درود
    جناب آیت اله العظما نوری زاد دامت برکاته العالیه و افاضاته الغالیه!
    حضور آن مقام عظما عارضم که از نظر محتوای فتوا حق را به شما میدهم. لکن از نظر احترام به احکام حکومتی اگر خاطر مبارک همراهی کند جناب خامنه ای افراد ذکور تا متولدین سال 1354 شمسی را که به هر علتی به سربازی نرفتند را مورد عفو رهبری و حکومتی قرار دادند که البته شامل خود و فرزندانشان نیز میشد ( از این روی سال 1354 را انتخاب کردند ).حال تکلیف شرعی ما چیست ؟ اگر حکومت عوض شد، همۀ آخوندهای مکرم را به سربازی بفرستیم. یعنی عفو عمومی رهبر را نادیده بگیریم و حتی نوح دوم جناب جنتی را ( حالا جنتی را در لباس نظام تصور کنید ) که البته بسیاری از افراد غیر آخوند را نیز شامل میشده. یا اینکه آخوندها باید سربازی را بخرند و جریمه بپردازند و یا اینکه حکم حکومتی را پذیرفته و آخوندهای متولد 1354 به بعد را به سربازی بفرستیم؟
    از آن مقام عظما عاجزانه استدعا دارم که این شبهات بسیار مهم را پاسخ بدهند.
    جانم فدایتان….باقی بقایتان

    الاحقر الداعی الفانی و ایضاً منتظر بالجواب العانی
    بی نهایت

    —–
    سلام بی نهایت گرامی
    اگر ورق برگشت، ما همگی در آبشاری از آشتی تن خواهیم شست. مهم اما بعد از آشتی است که از آن به بعد همه یا باید به سربازی بروند و یا کلا بساط سربازی اجباری برچیده شود. و هیچ استثنایی هم در کار نیست.

     
  12. سلام ودرودبردانشجوي عزيزوگرامي

    چراتفاهم ما امري بس مشگل باشد؟
    مگربراي شماثابت شده است كه خداي واحدوأحد پيامبري براي راهنمائي بشرنفرستاده است؟

    اينكه فرموده ايد:”و من، خیال می کنم که خدای اسلام و ادیان دیگر، نه این که برحق نیست، بل سببی هستند تا بسیار از افراد، بویژه جوانان، از خدا و هرچه منسوب به اوست گریزان شده، و گفتار و کردارِ مدعیان رسالت را با خواستِ خدا اشتباه بگیرند.””
    اگرخداوند اسلام برحق است واديان ديگرهم منسوخ است.طبق ادعاي جنابعالي ،پس گريزاني جوانا ن بزعم شماازدين بخاطرعملكردمدعيان دين است.خوب شماكه دانشجو وحقيقتجو ودنبال حقيقت هستيد چراازدين فرارمي كنيد؟

    بلكه خودتان آستين بالا بزنيد وخودتان تحقيق تازه اي ازدين بكنيد وگفتارناب خداوندرا تحصيل نمائيد وبدان علم خويش ازدين عمل كنيدتا”ليهلك من هلك عن بينة” نباشيد زيراكه عقل ازدرون وانبياازبرون حجت هاي الهي هستندتاراه رابراي منزل مقصودبراي مانشان دهند،شماچراازاين حجت هاي الهي روي برتافته ايدوبادست وباانتخاب خويش خودرا به هلاكت مي اندازيد؟

    مگرهمه زندگي وسعادت وخوشي انسان منحصردراين دنيا مي باشد؟مگربه معادوزندگي جاويدان اعتقادي نداريد؟

    وكارانبيا نشان دادن راه براي سعادت اخروي است البته سعادت درزندگي اين دنيا نيزمقصوداست.امازندگي اين دنيا زود گذراست فكرزندگي جاويدبايدكرد وانبيا حجج الهي هستند تاهركس بابينه وبرهان حجج الهي مسيرش راتعيين كند وخواست خداوند چنين است :اجابت كنيدخداورسولش راهنگامي شمارا به چيزي دعوت ميكنندكه به شما حيات وزندگي مي بخشد…وفقط بسوي اومحشورمي شويد.استجيبوا لله وللرسول اذادعاكم لمايحييكم….انفال/24.

    وانبيا براهين الهي هستند وعقل برهان ديگر” تاهركسي هلاك مي شود،ازروي دليلي كه روشن وتابناك ومبرهن ،اعراض كرده است،اگرهركسي ازآن برهان وبينه الهي اعراض كند،هلاك خواهدشد وحجت الهي براوتمام شده است وهلاك شدگان آناني هستندكه ازدليل وبرهان عقلي والهي روي برتافته اند وازآن اعراض كرده باشند.

    واماهركسي جوياي حيات وزندگي پاكيزه خويش وجوياي آنست ،ازروي دليلي روشن وبابينه وبرهان خردورزانه آن زندگي پاكيزه رامي يابدوانتخاب مي كند .ت=” ولكن ليقضي الله أمراكان مفعولا ليهلك من هلك عن بينة ويحيي من حيٌُ عن بينة…آنفال/42.
    اين آخرين مكاتبه ومباحثه اين “مصلح” ناچيز باشما دانشجوي گرامي است كه شمارا به پيروي ازبرهان درون وبرون دعوت مي كند حال انتخاب باشماي عزيزاست. ياانتخاب هلاكت خويش بااعراض ازبينه وبرهان، ويا باانتخاب زندگي وحيات طيبه ازروي برهان وبينه؟

    وهمه انسانها صاحب حقوق برابر هستند “ولقدكرمنا بني آدم”همه فرزندان آدم داراي كرامت انساني هستند وآزارهيكس دردين خداروانيست .ودين خدا به عقل من وشما قياس نمي شود كه كدام حكم شرعي عقلاني هست ويانيست زيرا كه همه احكام شرعي ازروي مصالح واقعي وبرمبناي حكمت الهي وضع شده اند.
    همه احكام ازجمله حقوق زن وارث وديه زن ومتابعت زن ازشوهر ،وحكم محاربه ودزد وقصاص نفس وجهادباكافرحربي وحكم زناي محصن وغيرمحصن ووو…همه ازروي حكمت وبروفق مصالح واقعي وضع شده اند. وممكن است كه عقل من وشما برآن مصلحت واقعي نتوانددرك نمايددليل برگزاف بودن اين احكام نيست.
    قبلا هم عرض شدكه قرآن كلام وحياني خداوندبررسول خويش است وهنوزهم معجزه باقيه آخرين پيامبراوست واحكامش تاروزقيامت معتبراست طبق گفته خويش: “وما ارسلناك إلا كافة للناس بشيرا ونذيرا …ت= ماتورااي پيامبرنفرستاديم مگربراي همه مردمان مژده دهنده بركارهاي نيك وترساننده ازانجام كارهاي بدوناشايست.28/سبإ.
    واگرشك داريد كه قرآن كلام خداوندنيست يك سوره مثل آن رابياوريد.
    وآخردعوانا ان الحمدلله رب العالمين.
    دوستدارشما دانشجوي عزيز وگرامي وهمه انسانهاي مكرم
    خرسند وشادكام وسلامت وهادي به حق باشيد وباسپاس واعتذارازاطاله كلام.
    مصلح

     
    • سلام میدانیدچراتفاهم بین امثال شما ودیگران نشدنی ست؟بخاطرنوع دیدگاه دینی شماست که پیشاپیش افرادراقضاوت کرده اید.
      به فرمایش شما دردین خداتامل کردیم وبه این نتیجه رسیدیم:ازبزرگترین نعمات خداوندبه بشریت عقل میباشد.انسان برمبنای این عقل میفهمدکه خداوندانسانها را برابرافریده.انتخاب دین واعتقادات را درانسان ازادگذاشته وتاکیدنموده به انسان فارغ ازرنگ ونژادومذهب وجنسیت نگاهی شرافتمندانه ومحبت امیز داشته باشیم.درباره دیگران قضاوت نکنیم.دروغ نگوییم.غیبت نکنیم.به دیگران کمک کنیم.واگرنمیتوانیم مزاحمت ایجادنکنیم.کارمان رادرست انجام بدهیم.ارتباط بین فردباخداهم به دیگری مربوط نیست.پس ربطی نداردکسی کنکاش کنددیگری نمازمیخواندیانه.روزه داردیانه.اینها امری شخصی ست.عقل خدادادی میگویدبرای اداره یک جامعه وهم زیستی انسانهانیاز به قانونی ست که براثرتجارب بشریت کارکردوبازده انها اثبات گشته.قوانینی که برای همگان یکسان بوده وتبعیضی برای هیچ شخصی نباشد.واموری ازاین قبیل.اماجناب مصلح حاکمیت یک باور خاص میشودصهیونیسم ویا طالبان وحکومت شیعی ایران وداعش.همگی براساس قرائت خاصی از متون دینی ست.ودرهمه انان ازخاخام گرفته تامفتی وایت اله دارای امتیازات خاصی هستند.نیازی به مثال نیست.حالا خداوکیلی تفاهم باافکارشما شدنیست؟

       
    • مصلح گرامی درود و سلام برشما.
      در پاسخ به « مگر برای شما ثابت شده است که …».
      دوست عزیز، آن که ادعای کاری یا مقامی را دارد باید دعویش را ثابت کند نه برعکس.
      پاسخ به «اگر خداوند اسلام برحق است…»
      دوست خوب ، من کجا گفتم که خداوندِ اسلام برحق است؟
      به « بلکه خودتان آستین بالا بزنید….»
      برای فهم خوب و بد یک چیز، چند بار باید آن را تجربه کرد؟ همه ی عمر؟ مگر شما برای تشخیصِ نمک از شکر ، همه ی موجودیِ شکرپاش یا نمکدان را می خورید؟ شما بهترازمن معنی این مثل را می دانید که « برای عاقل اشاره ای کافیست» و یا « انسان عاقل از یک سوراخ یک بار گزیده می شود».
      پاسخِ « مگر به زندگی و سعادت …».
      کدام معاد؟ معاد مسلمین ؟ معاد هندوها ؟ معاد بی خدایان؟ کدام معاد. اگرمنظور معادِ مسلمین است ، فهمش برایم ثقیل می باشد.
      پاسخ به « و کار انبیا نشان دادنِ …….» .
      دوست گرامی ، من اگر خیلی عُرضه داشته باشم قاچ زین را سفت می گیرم. اسب سواری پیشکشم باشد. منی که هزار گره ناگشوده در زندگی امروزیم هست و هزار پرسش بی پاسخ در رابطه با زمان حال دارم ، چه کاری با فردای قیامتم هست؟ به قول معروف « تو کار زمین را نکو ساختی / که برکار افلاک پرداختی». باید نخست مشکلات این دنیا را حل کنم و سپس ، در باره ی مشکلات دنیای دیگر به کندو کاو بپردازم.
      پاسخ به « این آخرین مکاتبه و مباحثه این « مصلح» …»
      بعضی براین عقیده اند که: بزرگترین سرمایه برای آدمیان دوستان خوب و یک رنگ هستند. جای تاسف است اگر دوستی مثل شما ترکِ مکاتبه نماید. آرزو می کنم آنقدر تلاش و کوشش کنیم تا حکومت وادار شود دگر اندیشان را به رسمیت بشناسد و درآن روز ، همه ی ما ، درجایی که نوری زاد عزیز انتخاب می کند ، گردهم آییم تا آرزوهای چند ساله ای که همه ، برای دیدارِ هم ، داریم جامه عمل بپوشد.
      در رابطه با « وهمه انسانها صاحب حقوقِ برابر هستند« ولقد کرمنا بنی آدم »…
      ای مهربان ، کم لطفی نکنید و مخاطب را نیز با هوش بدانید. یعنی به راستی در دین اسلام، یک بت پرست یا مشرک همان حقوقی را دارد که یک مومن؟ البته می توان گفت که او بنی آدم نیست اما این عذر از هزار گناه بدتراست.
      درپاسخ به « همه احکام ازجمله …»
      از نظر من این درست نیست که هرجا سخنی بر وفق مراد نباشد و عقل جهانی آن را تایید نکند بگوییم: عقل من و شما توان درک آن را ندارد. این بی انصافی است که عقل بشریت را در سدها سال در تمام کره ی زمین ناقص بدانیم چون نتوانسته دلیلی قانع کننده برای احکامی بیابد که منصفانه نیستند. مثل تفاوت زن و مرد و …
      به گمان من به جای این که به عقل بشر که عملا عظمت خودش را ثابت کرده و انسان غار نشین را به انسان ماه نشین تبدیل کرده است شک کنیم ، بهتراست به آن قوانینی که به اسم خدا اجرا می نماییم شک نماییم.
      آنچه در تایید قرآن فرمودید ، باورهای شماست. باورهای نگارنده به گونه ای دیگراست.
      درپایان ، بودن عزیزانی چون شما ، و دیگر گرامیانی که سخن به ادب می گویند و قانونِ گفتن و شنیدن را رعایت می فرمایند ، نعمتی برای دوستدارانِ فهم و دانایی می دانم و برای همگان از جمله حضرتعالی آرزوی موفقیت دارم.
      دلتان شاد، تنتان سالم ، و درخت زندگیتان سبز و تنومند و پُربار باد.
      با احترام.
      دانشجو

       
    • وكارانبيا نشان دادن راه براي سعادت اخروي است البته سعادت درزندگي اين دنيا نيزمقصوداست.امازندگي اين دنيا زود گذراست فكرزندگي جاويدبايدكرد وانبيا حجج الهي هستند تاهركس بابينه وبرهان حجج الهي مسيرش راتعيين كند وخواست خداوند چنين است…(شاهزاده الاحقر مصلح)

      میگم جناب مصلح میشه شما مسلمین و مؤمنین این دنیای زود گذر و جیفه را بما شکمپرستان مادیگرا و خدانشناس بسپارید و به همان سعادت اخروی و زندگی در دنیای مقصود و دنیای باقی خود سفرکنید؟بابا جان ما از همین چند روز زندگی دراین دنیا باور کنید راضی که هیچ اگر شما و با الله و پیامبر و امامان بی شمارتان دست از سرمان بردارید سراز پا نمی شناسیم و حاضریم که با تمام وجودمان به شما و اعتقاداتاتتان احترام بگذاریم فقط دست از سر ما و این دنیای زودگذربردارید.بالاخره آدم باید پای حرفی که می زند بایستد مگر نه؟
      من از کامنتهای شما در جواب جناب دانشجو فقط یک چیز را درک می کنم و آن عدم درک درست مطالب جناب دانشجوست از جانب شماست و شاید هم برداشت مغرضانه می کنید!؟.شما چون ایشان بهردلیلی به این نتیجه رسیده اند که نمی توانند بین بودن و نبودن موجودی بنام خدا(الله فقط یکی از خدایان است و معادل خدا نیست اینهم ترفند فرصت طلبی شما مسلمین است که خدارا هم دربست درتصرف خود درآورده اید)نظری قطعی دهند.جناب مصلح کار علم ثابت کردن و یا رد کردن خدا نیست ولی آنچه را تا بحال علم یافته بدون استثنا در رد نظر آفریده شدن هستی توسط آفریننده ایست.بهمین جهت افراد متدین در بسیاری موارد سعی کرده اند که دست آوردهای علم را با دین تطبیق دهند کاریکه بیشتر از آخوندهای کراواتی سر می زند و در سراسر دنیا هم هوادارانیکه هم تا حدودی تنبلی ذهنی دارند و هم بقول جناب دوستدار دینخو هستند پیدا کرده اند.درثانی این کرامت انسانی که شما اینهمه از آن دم می زنید و این آیه را پی در پی بما یاد آوری می کنید نسبت به حیوانات است .تازه همین هم از نظر علمی درست نیست و همین باعث شده تا امروزه جنبش هایی در سراسردنیا برای حفاظت از طبیعت و محیط زیست و حقوق حیوانات تشکیل شود.جود مسلمین با برتر دانستن محمد و شما شیعیان امامان شیعی که مردمانی عادی بوده اند بر سایرین این موضوع را نقض کرده اید.تازه خرافات را بجایی رسانده اید که برای توجیه رفتار و زندگی محمد و مقدسین خود زنان قریش را از نظر بدنی و عادات ماهیانه و زندگی زناشویی به دیگران برتری دهید ولی امان از یک پژوهش علمی دراین باره!من معتقدم که شما با این برتری دانستن انسان بر سایر موجودات راه را برای قربانی کردن حیوانات و نابودی محیط زیست توسط انسانها باز گذاشته اید چون مسلمین از گوشتخوارترین انسانها هستند و طریقه کشتن حیوانات در اسلام نیز بسیار خشن و بی رحمانه است.وبرتری دادن مقدسین شما از دیگران هم باعث ترور و کشت و کشتار و غارت دگراندیشان توسط شما مسلمین شده است.بنابراین این آیه نه تنها آنچه را جناب دانشجو و یا سایر دوستان و حتی خود نوریزاد گرامی دراین سایت دنبال می کنند تایید نمی کند بلکه نشانه ایی از مقدس نمودن تجاوز به حقوق شهروندی و حقوق بشر است.

       
      • مزدك پرگو وفحاش وناسزاگو وغيرمؤدب ،دشمن درجه يك خدا وپيامبران الهي واوصياءگرامي شان،ملحدازخدابي خبر، بت پرست وشيطان پرست وزنديق سرسخت دشمن دين واعجوبه اي كه ازاين قبيل اوصاف اعترافي خودش راكه من اندكي ازآنها رابرشمردم.

        سلام عرض مي كنم براين مزدك خان باچنين صفاتي كه دارد.

        من نمي خواستم برايت جوابي بنويسم اما ديدم درپائين همين پست جناب ساسانم عزيزوگرامي برايتان وبراي هرانساني انديشمندتذكراتي نافع وسودمندي داده بودند.مي خواستم فقط بشما تذكربدهم كه تذكرات جناب دوستمان رابه دقت بگوش جان بسپاريدوبرآن تذكرات عمل كنيد، اگرمي خواهيدانسان وارآراء وتفكرات انساني خويش رادراين سايت بگونه يك انسان خردمندبه اشتراك بگذاريد فقط همين.

        وتذكرديگراينكه بيشتردوستان هم كه شايد دربرخي تفكرات شماباشما همنوا باشنداما به نوشتارفحاشانه وغيرمؤدبانه شما سخت معترض بودند
        آياآنها را ملاحظه فرموده ايد؟
        شماكه دم ازتجربه انساني وحقوق بشر ودموكراسي مي زنيدآياگفتارخودتان را هيچ بامحك تجربه وحقوق بشر ودموكراسي تطبيق داده ايد وبه محك تجربه وازمايشي كه مؤثردرتحصيل اهدافت باشد انجام داده ايد؟

        بله يكي يادونفرازناظران براي شما هورامي كشندوباشما همعقيده هستند وليكن اكثريت دوستان ناظردرهمين سايت ابراز ناخرسندي وبلكه بي ادبي توراموردنكوهش قرارداده اند حتي آقاي نوري زاد يك كامنت پرازفحاشي وبي ادبي توراكلا ًهاشوركشيد ومنتشرنكردودركامنتي ديگرمقاله بلندبالائي درنكوهش گفتارتنفرآميزونفرت زاي شما ازخدا واسلام ،قلم فرسائي كردوتذكرات ناصحانه بشما ارائه كرد،اما كوگوش شنواازشما؟

        وديگراينكه اين كامنت فوق شما كه خالي ازفحاشي چاله ميداني بود هرچندهم داراي توهين بودوبدينسان كه داخل درجرگه مؤدب نويسان شده باشيدواين روش راحفظ كنيد؛بنده ازهمين حالا دنياراوآنچه درآنست بشما واگذاركردم البته سهم خودم را كه بيش ازنياززندگي قناعت ورزانه ام باشدوتوقع احترامي هم ازشماندارم. وهمين نوشته هم براي شما سندباشد.بيش ازاين عرضي ندارم.بدرود
        مصلح

         
    • موضوع جالب اینجاست که مخاطب درنزول قران وروایات تردید دارد وجناب مصلح دراثبات وپاسخ ازقران واحادیث شاهد آورده واصرار درپذیرش آنها برای همه عقاید دارد .درصورتی که خطرناکترین وجنون آمیز ترین عقیده ها آن است که آ« را حقیقت مطلق دانسته وهیچ شک وتردیدی را برآن جایز ندانیم

       
  13. اگر به کارنامه تحصیلی ابتدایی این مفتخوران نگاه کنید بیش از 90 درصد اینان حداقل در هر کلاسی دوسال مانده اند . اینان کودن ترین وتنبل ترین محصلین هستند که چون از درک وفهم کمی برخوردارند . نمیتوانند همپای شاگردان اون کلاس جلو بروند . وناچار به حوزه های علمیه رفته . از همین جا نطفه تنبلی و مفتخوری در وجود اینان نهادینه می شود . خدا شاهد است من خود مبصر یک مدرسه بودم ( اون سالها سپاهی دانش در روستاها بود ) یک شاگرد تنبلی داشتیم که هرکلاسی را 2 یا 3سال در جا میزد همین شاگرد تنبل به حوزه رفت و شد یک آخوند . همین آقا رئیس عقیدتی سیاسی در یکی از پادگانهای مهم نیروی هوایی تهران شد ! به خدا قسم با داشتن دو محافظ که درب خانه اقوام می ایستند و همین آخوند از کیف سامسونتش بهترین تریاک را بیرون می آورد و خود سازی می کند اموالی که آلان دارد از قبیل باغهای پسته در اطراف کرمان و آب بندان پرورش ماهی در ترکمن صحرای استان گلستان تنها گوشه ایست که ما اطلاع داریم . بهر حال تااین
    امت خرافاتی و ساده لوح به جمع ملت ایران نپیوندند این دجالان سوار بر گرده ما ملت خواهند بود حدود 5سال پیش یکی از اقوام ما که دانشجو بود برای رفتن به مکه پانزده میلیون تومان وثیقه گذاشت درست در همون ساعت یک آخوند مفتخور هم در همون کاروان برای خروج پانصد هزارتومان وثیقه گذاشت اونوقت این دجالان این امت کودن را به تقوی فرامیخوانند و اونها هم درپای منبر به سینه و سر خودشان میزنند ! بد بختی ما ملت که یکی دو تا نیست ! مثل اون قضیه
    /////

    ——

    سلام یمین گرامی
    کاش همین سخنان شایسته ی خود را بدون عصبیت و بکار بردن الفاظی که نشانه ی عصبیت شماست، می نوشتید. عصبانی که می شویم خود را در واژه های تند و تیز تخلیه می کنیم. و این، جفا بر ذات سخن خودمان است.
    با احترام

     
  14. سلام آقای نوری زاد 1__ کاشکی شما در زمان طاغوت بودید و با فتوای خود نمی گذاشتید که شاهنشاه آریامهر قانونی را بگذارند که طلاب حوزه به خدمت مقدس سربازی نروند ! شاهنشاه از ترس آنکه سربازان در سربازخانه ها تحت تأثیر طلاب قرار نگیرند و یکوقت خدا ناخواسته ” نماز خوان ” شوند ، دستور دادند که طلاب به خدمت سربازی نروند .بعد از انقلاب هم که طلاب از خدا خواسته و این قانون ملغی نگردید و تا به امروز هم ادامه دارد . 2_ با توجه به دیدگاه و دانش و فهم و جهان بینی شما ، لقب آیت الله برای شما نازل و من شما را ” آیت الله العظمی ” میدانم و دیگرانی را که دست چپ و راست شان را بلد نیستند و برای تشخیص دست راست و چپ ، می بایستی در جییب راست کاغذ و در جیب چپ اشان مقوا گذاشت تا اشتباه نکنند . به استثناء بعضی از اینان که واقعا” مجتهدند و در اقلیت ، من بیشتر آنها را ثقة الاسلام و حجت الاسلام هم نمی دانم ، چه رسد به مرجع و آیت الله !

     
    • جناب مبشر درود بر شما،

      بهمین خاطر بود که شاه پروژه تشکیل سپاه دین را طرح و آنرا بتصویب مجلس رساند که به این طریق طلاب حوزه ها مشمول نظام وظیفه میشدند که درآغاز تعلیمات اولیه نظامی میدیند و باقی مانده مدت خدمت خویش را به ترویج و تعلیم دروس دینی بخصوص در مناطق دور افتاده میپرداختند و این قانون بعد از انقلاب با سرعتی سرسام آور لغو شد

      با احترام
      رسول

       
  15. “حاجی هم حاجئ‌های قدیم”

    یه بابایی یکی‌ از دوستای قدیمیش رو تو‌ خیابون می‌بینه که موهاشو از ته زده بود.

    بر میگرده میگه :

    به‌‌‌ به‌‌‌ ممد آقا، مکه بودی ؟ زیارت قبول !

    دوستش میگه :

    نه‌ به مرگِ بچه ام، به ارواحِ پدرم زندان بودم 🙁

     
  16. ایا اقازاده ها وفرزندان ابوابجمعی انها به سربازی میروندگه لباس شخصی ها ؟ هم به سربازی بروند همه اینها از برادران ؟گواهی خدمت فعال دارند وخدمت نرفته پایان خدمت میگیرند

     
  17. اواسط جنگ ایران و عراق، دبیر یکی از دبیرستان های شهر……؟! که از سرنوشت غم انگیز جوانان جانباخته در جنگ جاهلانه و خانمان سوز متاثر شده بود به بیت رهبری نامه نوشت و با استناد به قرآن و حدیث اثبات کرد که سربازی در چارچوب نظام وظیفه اجباری تحت لوای یک دولت اسلامی مغایر با اصول مذهب حقه است. دولت اسلامی که از پاسخ به استدلال آن دبیر احساس عجز میکرد دو عکس العمل نابخردانه از خود نشان داد. ابتدا شتابزده طلاب را از خدمت سربازی معاف کرد و سپس آن دبیر بیغرض و دلسوز را از کار برکنار کرد و به زندان افکند. حال سزاوار است علمای مخالف این حاکمیت نا مشروع و غیر قانونی راه آن دبیر باشرف و نوعدوست را ادامه دهند شاید حکام مست از باده قدرت از خواب غفلت نیدار شوند.

     
  18. علی اکبر ابراهیمی

    در صورت امکان، چهارشنبه و پنجشنبه این هفته به مقابل کانون وکلا برویم.

     
  19. جناب ساسانم!دوست ارجمند مقایسه مبارزات نلسون مندلا و گاندی با رژیم آپارتید آفریقای جنوبی و استعمار انگلیس را با مبارزات بر ضد اراذل و اوباش اسلامی یکی دانستن نشناختن اسلام بعنوان یک ایدیولوژیی //// است.دوست ارجمند در اسلام حقی برای دگرانیشان در نظر گرفته نشده بلکه اصولا چنین کسانی حتی اگر عضویی از خانواده باشند فاقد ارثند و جان و مال و زن و فرزند آنها قابل غارت و دستبرد است.استعمار انگلیس و رژیم اپارتید لاقل به یکسری از قوانین بین المللی و اصول انسانی معتقد بودند ولی دراسلام خبری از این موضوعات نیست.انسان در اسلام مسلمان است همین!از طرف دیگر دوست ارجمند این اراذل و اوباش مشتی قاتل و دزد و جنایتکار و متجاوزند و مسلح به ایدیولویی که چنین جنایاتی را تیوریزه می کند.برای مقابله با چنین درندگانی تنها راه قبیح کردن دزدی و دروغ و قتل و جنایت و غیره است و از تقدس انداختن مقدساتی که چنین اعمالی را توجیه می کنند.دریک کشور متمدن تنها قانون نیست که جنایتکار را محکوم کرده و تنبیه می کند بلکه وجدان بیدار جامعه با قبیح دانستن چنین جنایاتی مجرم را حتی بعد از تنبیه قانونی براحتی به جامعه راه نمی دهد.مگر اینکه مجرم بعد از پایان محکومیت خود و یا درعین محکومیت و یا بعد از جرم از کرده خود نه تنها پشیمان شده باشد بلکه از مردم و از جامعه تقاضای بخشش کند!حالا شما بفرمایید که دراین 36 سال چه کسی یا کسانی از این جنایتکاران از کسی تقاضای عفو نموده انده اند؟آینها که شب و روز عربده می کشند و آدم می کشند و خون می ریزند اصلا چه احتیاجی به من و شما و …دارند؟

     
    • مزدک عزیز!
      من که نگفتم چشم بر جنایت ببندیم و هر چه سر ملت آمده را نادیده بگیریم.
      مجازات کسانی که حق کسی را خورده اند حتی به اندازه یک سر سوزن دست من نیست که بتوانم از حق دیگران درگذرم. من که حق ندارم حقوق پایمال شده دیگران را بذل و بخشش کنم. من که قاضی نیستم. خدا را شکر که قاضی نیستم.

      تقدس زدایی از طریق نقد فرهنگی بسیار کار ساز تر است. ضرورتی ندارد لغات تحریک آمیز بکار ببریم. شما می توانی بگویی در نظر من کسی نمی تواند خودش را معصوم بداند و این ها خرافات است و همه بشری بوده اند مثل دیگران و در کنار کار های خوب و بد مرتکب خطا شده اند و ما هر خوبی از کسی دیدیم آن را بر دیده می نهیم و بدی اگر دیدیم از آن دوری می کنیم.

      منظور این نیست که دست از معتقدات خود برداری. منظور این است که با الفاظ عالمانه و استدلال پسندیده سخن بگویی.
      کسی که حقش پایمال شده لازم نیست به دیگران بد و بیراه بگوید. همین که بگوید حق من زایل شده و من خواهان احقاق حق خود هستم کافی است. خوانندگان خود عاقلند و نیازی ندارند الفاظ تند بشنوند. همین اندازه که با شواهد و سند بتوانی حرف خودت را اثبات کنی کافی است. اثرش هم بسیار بیشتر است. مخاطب هم بیشتر خواهی داشت. وقتی کار به الفاظ تند می کشد دایره خوانندگانت و مخاطبانت تنگ تر می شود.

      آنچه اشاره کردم دوری از ترس و نفرت و انتقام جویی به معنی بذل و بخشش حق پایمال شده دیگران نیست. اگر حق من بود می توانستم در باره اش تصمیم بگیرم. حق من که نیست. هشتاد میلیون ایرانی به علاوه این همه ویرانی در تمام منطقه بسیاری صاحب حق هستند و می توانند ادعای خسارت کنند و هر جا اثبات شد چه کسی مسبب بوده باید پاسخگو باشد.

      دوری از ترس و نفرت و انتقام جویی موضع فرد معترض را قوی و شکست ناپذیر می کند. دایره حامیانش گسترده تر می شود. ما چاره ای نداریم به غیر از حرکت مدنی و این تنها با حرکت جمعی و میلیونی معنی می دهد. ما با کسی دعوا نداریم حق جو و حق طلب هستیم. چه بسیار طرفداران حکومت که با مشاهده این موضع گیری به مردم بپیوندند. چه بسیار سران سیاسی که در نهایت در برابر خواسته های بر حق مردم عقب نشینی کنند و به صدور یک فرمان و امضای یک سند سر منشا تحولی بزرگ شوند.

      همین امثال نوری زاد و حتی خاتمی و اصلاح طلبان همه از فداییان ولایت بوده اند. چه شد که به منتقدان ولایت تبدیل شدند؟
      این که کسی بگوید برای فلان چیز احترام قایل نیست و شروع کند به گفتار تند چه سودی برای شنوندگان دارد؟ مزدک که از پاهای ثابت این سایت است نیازی ندارد هر روز از نو مواضع تند و تیز خود را به رخ این و آن بکشاند. مزدک بهتر است مسایل روز را مطالعه کند و درستی و نادرستی آن را زیر زره بین قرار دهد و مو را از ماست بیرون بکشد و به مردم نشان دهد کجای کار درست و کجایش نادرست است.

       
  20. سال نو در زندان قرچک ورامین؛ عیدی آزادی ات
    منتشر شده در چهارشنبه, ۱۲فروردین , ۱۳۹۴ | ۱۱:۰۴ ب.ظ

    » الهام فردوسی
    تقریباً دو هفته تا عید مانده بود که تصمیم گرفتم راجع به دو سال عیدی که در زندان بودم بنویسم اما آشفتگی‌ام به‌ قدری بود که توان کنارهم گذاشتن کلمات، حتی برای یک جمله کوتاه را از من گرفت. و لحظه تحویل سال هرچه نزدیک‌تر می‌شد بی‌قرارتر می‌شدم. نمی‌دانم اسم حسی که داشتم چه بود، دل‌تنگی؟ دلسوزی؟ بی‌تابی؟…؟ لحظه‌ لحظه آن دو سال را در ذهنم مرور می‌کردم و به این فکر می‌کردم که زنان زندانی چه می‌کنند.
    ۲۳ سال نو را کنار خانواده‌ام بودم و دو سال در زندان، اما این دو سال چنان تأثیرعمیق و ژرفی در دلم گذاشت که کاملاً ۲۳ سال گذشته را نه‌ تنها از یاد برده بودم بلکه برایم غریب و دردناک بود. وقتی خوشحالی آدم‌های آزاد را می دیدم به یاد خوشحالی کوچک و کوتاه زندانیانی با دل‌های پردرد می‌افتادم و بدتر از آن زمانی بود که با فکرهای بیهوده و پوچ افراد روبه‌رو می‌شدم؛ زنانی که تنها دغدغه‌شان عوض کردن چیدمان منزل‌شان بود، زنانی که به دنبال پاسخ یک سؤال بودند: امسال چه رنگی مد شده؟ یا زنانی که غم بزرگ‌شان عوض نشدن جواهرات‌شان بود! این رفتارها و صحنه‌ها دیوانه‌ام می‌کرد. شرمنده اسم «زن» می‌شدم که اینان را یدک می‌کشندش و می‌کوشند پنهان شوند پشت ظاهرشان، تا مبادا خالی بودن اندیشه‌شان دیده شود. آرزوی این زنان کجا و زنان زندانی کجا؟
    امسال تلخ‌ترین عیدی بود که تا به‌حال داشته‌ام همه‌چیز برایم بی‌معنی بود. دو سال پیش وقتی در زندان قرچک ورامین بودم تنها این دعا را کردم که خدایا! سال دیگر کنار خانواده‌ام باشم. آن موقع فکر می‌کردم اگر کنار خانواده‌ام باشم دیگر غمی ندارم اما اشتباه بزرگی کردم. من باید دعا می‌کردم خدایا تمام زندانیان آزاد کنار خانواده‌شان باشند چرا که وقتی می‌دانم هزاران زندانی پشت دیوارها و درهای بسته دست به دعا می‌برند و لحظه تحویل سال نو با دلی گریان و لب‌های خندان به یک‌دیگر عید را تبریک می‌گویند و برای خوشحال کردن هم‌بندی‌های‌شان چه بغض‌هایی را در گلو می‌فشارند و می‌خندند و شادی می‌کنند، می‌توانم غمی نداشته باشم؟
    آخرین روزهای سال ۹۱
    سال‌تحویل روز پنج‌شنبه بود و ملاقات زندان قرچک ورامین از شنبه تا چهارشنبه.
    چهارشنبه بود و بیشتر زندانیان خود را برای آخرین ملاقات سال آماده می‌کردند. صبح آن روز زندانیان قبل از این‌که مأمور زندان صدای رادیو را برای بیداری زندانیان پخش کند بیدار بودند. تمام کسانی که قرار بود خانواده‌های‌شان را ببینند به خودشان می‌رسیدند، اصلاح می‌کردند، از یک‌دیگر لباس قرض می‌گرفتند و خیلی از کارهایی که ما در مهم‌ترین مراسم‌های شادی‌مان می‌کنیم. اما زندانیان بی ملاقات با چشمانی پر از حسرت اشتیاق دیگران را نگاه می‌کردند و فقط لبخند… در تمام این ملاقات‌ها یک نکته‌ بین همه زندانیان و خانواده‌ها مشترک بود، تمام زندانیان سعی داشتند به خانواده‌های‌شان نشان دهند که راحت هستند و با شرایط به‌ خوبی کنار آمده‌اند و تمام خانواده‌ها تلاش می‌کردند وانمود کنند حالشان خوب است و عید خوبی خواهند داشتند و جالب این بود که هر دوشان می‌دانستند که دروغ می‌گویند و هر دو این دروغ را با دل و جان می‌پذیرفتند.
    قرار بر این بود که خانواده من هم از شهرستان بیایند و من نیز خود را برای ملاقات آماده کرده بودم، شال ابریشمی بنفش را که خودم بافته بودم سرکرده و منتظر بودم تا نامم را برای رفتن به سالن ملاقات بشنوم. ساعت ۱۱ بود که اسمم را خواندند با عجله خودم را به دفتر نگهبانی رساندم و بعد از آمدن بقیه کسانی که ملاقات داشتند راهی سالن ملاقات شدیم.
    تمام راه به این فکر می‌کردم که چه کسانی به دیدنم آمده‌اند. دومین کابین ملاقات خانواده‌ام را دیدم. همه آمده بودند، از دیدن‌شان بغضم گرفت سعی می‌کردم گریه نکنم اما صدایم می‌لرزید، مادرم با شنیدن صدایم، شروع به گریه کرد و من هم به دنبال او و خواهرانم و بقیه خانواده‌ام، تا آن روز اشک پدرم را ندیده بودم، شرمنده‌اش شدم، شرمنده پدر۸ فرزند که بعد از سی سال مستخدمی در آموزش‌وپرورش با دیدن هشتمین فرزندش پشت شیشه ملاقات زندان قرچک ورامین اشک می‌ریخت، ۲۰ دقیقه ملاقات را اشک ریختم و خانواده‌ام در گریه کردن هم تنهایم نگذاشتند، داخل بند که برگشتم گریه‌ام هنوز تمام نشده بود با خودم فکر می‌کردم که کی آزاد می‌شوم، نکند زمانی که من در زندان هستم برای یکی از افراد خانواده‌ام اتفاقی بیفتد و من این‌جا باشم. نکند آن‌قدر مرا نگه‌ دارند که وقتی آزاد شدم کسی مرا نشناسد. فکرهای بد و آزاردهنده پشت سر هم به ذهنم می‌آمد.
    بالاخره ساعت‌های آخر سال رسید و چند نفر از افراد قدیمی بند مشغول چیدن سفره عید بودند. هر کس که چیزی برای تزئین سفره عید نوروز داشت می‌آورد، یک شاخه گل که معلوم بود بیشتر از پنج سال از عمرش می‌گذشت، چند دانه مروارید، آیینه‌ای کوچک با قاب ملیله‌ دوزی شده که کار یکی از زندانیان بود و هفت سینی جالب که روی یک‌ تکه پارچه گلدوزی شده بود. دل آدم را به درد می‌آورد. همه با تمام وجود سعی می‌کردند با آن اوضاع و امکانات به زیبایی به استقبال سال نو بروند. آجیل و شیرینی چیزهایی بود که خاطر عید به اجناس فروشگاه زندان اضافه‌ شده بود اما فقط چند نفر از زندانیان قدرت خرید آن را داشتند.
    سفره درست وسط سالن پهن‌ شده بود عده‌ای روی تخت‌شان و عده‌ای دور سفره، یکی داشت قرآن می‌خواند و دعا می‌کرد همه‌ جا ساکت بود و تک‌ تک زندانیان غرق در افکار خود، تا این‌که تحویل سال از تلویزیون زندان و بعد با صدای مأمور زندان اعلام شد. مهری اولین کسی بود که بلند شد و فریاد زد عیدتون مبارک و شروع به روبوسی با بقیه کرد. یک‌ساعتی همه سرپا بودند و سروصدا زیاد بود تا این‌که شیما درحالی‌که دست مادرش را گرفته بود و یک تشت روحی در دست مادرش بود، داد زد: «دستبند و انگشتر» و همان‌جا روی زمین نشست .
    همین‌که تشت را روی زمین گذاشت دیگر زندانیان دستبند و انگشترها(بدلی )روی تشت ریختند و شیما زد و مهری خواند: از تو ندارم من گله زندان دنیا مشکله…
    همه زندانیان پیر و جوان آن روز رقصیدند و بعضی ها هم‌صدا می‌خواند چند ساعتی همه زندانیان غم و غصه‌شان را کنار گذاشته بودند.
    صبح روز بعد که در سالن‌ها باز شد همه به عید دیدنی می‌رفتند و بچه‌های کوچک عیدی جمع می‌کردند. با هر بار دیدن‌شان آتش می‌گرفتم. چرا؟ به کدام خطا باید عیدی‌های‌شان را از زندانیان بگیرند و هیچ تصویری از عید واقعی، سفره هفت‌سین واقعی، عیدی‌های دنیای بیرون نداشتند. و مادران‌شان چه غمگین و شرمسار از این‌که معنای سال نو را در زندان به کودکان‌شان می‌آموزند، در سالن این‌طرف و آن‌طرف می‌رفتند. سارینا که مرا از قبل می‌شناخت همین‌که مرا دید دست مادرش را رها کرد و به طرفم دوید. شیرینی را که در دست داشتم به او دادم. گونه‌اش را بوسیدم نگذاشت لب بازکنم و زودتر از من گفت ایشالا عیدی آزادیت… آتشم زد با حرفش! کودک بیچاره طوطی‌وار تبریک گفتن بزرگ‌ترها را تکرار می‌کرد. البته نمی‌دانم شاید هم می‌دانست که زندانی است.
    حالا دو سال از آن روز می‌گذرد و کنار خانواده‌ام هستم و آزادم. اما نمی‌توانم آزادی را درک کنم چون بند بند وجودم درد است و درد. این روزها نفس می‌کشم تا به‌ جای مرده‌ها دفنم نکنند، این‌گونه است حال من در عید نوروز سال ۱۳۹۴

     
  21. ابوالفضل چراغی فرزند کارگری که ۲۳ مردادماه سال گذشته بر اثر ضرب و شتم ماموران پیمانکاری شهرداری تهران کشته شده بود، صبح امروز درهنگام دست‌فروشی میوه در نزدیکی محل زندگی‌شان مورد برخورد ماموران پیمانی سد معبر شهرداری تهران قرار گرفت اما با دخالت کسبه و اهالی محل ماموران از صحنه درگیری گریختند.
    به گزارش ایلنا، ابوالفضل چراغی، فرزند ۱۵ ساله علی چراغی که در مردادماه سال ۹۳ شاهد حمله ماموران پیمانی سد معبر شهرداری منطقه ۴ تهران به پدرش بود، ساعت ۹ و ۳۰ دقیقه صبح امروز (۱۷ فروردین ۹۴) هنگامی که در خیابان ۲۰ متری طالقانی واقع در منطقه پاسگاه نعمت آباد مشغول فروش میوه با چرخ دستی بود، با برخورد ماموران سد معبر شهرداری تهران مواجه شد.
    شاهدان عینی به ایلنا گزارش داده‌اند پس از آن‌که ماموران سد معبر چرخ میوه ابوالفضل چراغی را واژگون کردند و قصد ضبط ترازوی این نوجوان ۱۵ ساله را داشتند، کسبه و اهالی محل که از هویت ابوالفضل آگاه شده بودند با ماموران شهرداری درگیر شدند.
    هرچند از شدت درگیری مردم و ماموران شهرداری گزارشی در دست نیست، اما براساس اطلاعاتی که رسیده، ماموران صحنه درگیری را با عجله ترک کرده‌اند به طوری که دوربین عکاسی آنان جا مانده است.
    خانواده چراغی مدعی‌اند با وجود آن‌که پس از قتل علی چراغی وعده‌های بسیاری برای تامین معاش و آتیه خانواده او از جانب مقامات عالی رتبه شهرداری و هیات رئیسه وقت شوای شهر تهران مطرح شده بود، اما تنها هزینه‌های بیمارستان مقتول پرداخت شده است و وعده‌های مربوط به تامین مسکن و بیمه خانواده چراغی محقق نشده است.
    آنان می‌گویند دراین شرایط ابوالفضل چراغی به عنوان بزرگ‌ترین فرزند خانواده پنج نفره علی چراغی برای تامین معاش مادر و سه خواهر و برادر کوچکترش ترک تحصیل کرده و چند ماهی است که به کار دست‌فروشی میوه در اطراف محل زندگی‌شان اشتغال دارد.

     
    • چشم جناب قالیباف ( بخوانید خالیباف ) روشن
      جناب سردار اونقدر مشغول غارت وچپاول در شهرداری هست که فرصت نمیکند به وعده داده شده به یک خانواده ای که خون نان آورشان بناحق ریخته شده جامه عمل بپوشاند ! راستی قرار بود کرامت انسانی ما حفظ شود ! چی فکر میکردیم ! چی شد !

       
  22. سلام،

    آنها امتیازات دیگری هم دارند مانند مالیات ندادن. نظرتان چیست؟

     
  23. ////////

    سلام مزدک گرامی،
    من مجبور شدم به خاطر برخی مطالب موهن و آمیخته به ناسزا، همه ی نوشته ی شما را حذف کنم.
    با احترام

     
    • جناب نوریزاد گرامی شما مسؤل سایت هستید و خانه خانه شماست و حق دارید کامنت مرا بگذارید و یا نگذارید ولی با تمام احترامی که برای شما قایلم و با احترام برای نظر شما ولی شما یک نظر دارید بنابراین موهن خواندن و آمیخته به ناسزا نامیدن آنرا لطفا به عهده خواننده گان سایت خود بگذارید.اینکه من رابطه ایی بین نقش فاطمه و روز زن نمی بینم موهن و آمیخته به ناسزا نیست دوست من.وقتی آخوندی دراین سایت فاطمه را سرور زنان عالم میداند و فرصت طلبانه می خواهد مبارزات زنان را برای برابری و آزادی بنام کسانیکه جز بند و بنده گی و اسارت بر زنان نمی خواهند بتاراج ببرد باید بتواند به سؤالات دیگران دراینباره هم پاسخ دهد.روز زن روز زنان مبارز و آزاده ایی است که با قبول مشقات و سختیها ساختند ولی تن به حقارت و تحقیر متدیین ندادن.کسانی مثل فاطمه و زینب و یا زنان مؤمنه مسلما درست نقطه مقابل چنین زنانی بوده اند.دلایلش هم همانهایی بوده که شما موهن و آمیخته به ناسزا خوانده اید.

       
    • تحویل بگیر جناب مزدک کاسه صبر آقای نوری زاد که مقاومت وصبوریش مرا به یاد قهرمان کتاب ارزشمند/خرمگسgodfly/میاندازدرا لبریز کردی!..دوست عزبز چرا بامتانت مباحثه نمی کنی؟ میدانی سعدی در۶قرن قبل گفته است:(اول اندیشه وانگهی گفتار*پای بست آمده است پس دیوار)

       
    • جمهوری اسلامی برره

      هااا مزدک خودت را کنترول وکن آقای نوری زاد لبه تیغ زندگی وکند تازه به ایی حرفا که نبید الگوی زنان برره اوشین بید هااااا

       
  24. با درود به نوریزاد عزیزو هم میهنان فرهیخته : لطفا به خبر زیر توجه نمایید تا خدمت همه دوستان و خصوصا حوزویان گرانقدر که به این سایت شریف می آیند عرض کنم .
    علی سعیدی٬ نماینده ولی فقیه در سپاه خبر داد:

    امضای تفاهم‌نامه بین سپاه پاسداران و حوزه

    ۲۲ فروردین ۱۳۹۴

    علی سعیدی٬ نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران از امضای تفاهم نامه با مدیر حوزه‌های علمیه برای تقویت «فرهنگ بسیج» در حوزه‌ها خبر داد.

    آقای سعیدی این خبر را روز گذشته پنجشنبه (۲۰ فروردین) در دیدار با ناصر مکارم شیرازی اعلام کرده است.

    وی گفته براساس این تفاهم‌نامه سطح تعامل بین سپاه پاسداران و حوزه‌های علمیه افزایش خواهد یافت.

    سعیدی ترویج «روحیه بسیجی» در مدارس علمیه کشور را یکی از برنامه‌های نمایندگی ولی فقیه در سپاه و اهداف امضای تفاهم‌نامه مذکور اعلام کرده است.

    این مقام مسئول در بخش دیگری از سخنان خود گفته در حال حاضر ۱۲۰ هزار طلبه بسیجی در راستای گسترش و تقویت معارف دین در جامعه مشغول فعالیت هستند.

    مقام‌های جمهوری اسلامی سال‌هاست از گسترش «سکولاریسم» در حوزه‌های علمیه و فاصله گرفتن دانش‌آموختگان این مدارس از نظام جمهوری اسلامی ابراز نگرانی می‌کنند.

    سال‌ها پیش سپاه پاسداران برای جلو‌گیری از افزایش شکاف میان حوزه‌ها و مدارس علمیه با نظام جمهوری اسلامی طرح راه‌اندازی حوزه‌های علمیه را در دستور کار قرار داده بود که این طرح ناکام ماند.

    خوب خبر فوق را توجه نمودید حال از حوزویان گرانقدر و علی الخصوص جناب سید مرتضی وجناب مصلح که تشریف می آورند که جمعی در این سایت گمراه نشوند !به صراحت موضع خود را مشخص کنند که نظرشان در این مورد چیست آیا دین دارد دولتی میشود یا نه روحانیی که بسیجی باشد تحت امر هست یا نه این دو بزرگوار مدت ها است در این سایت قلم میزنند و مدعی هستند که با حکومت دم خور نیستند و اعتراض هم دارند حال این گوی واین میدان با توجه به این که درخواست موضع گیری در مورد زندان قرچک ورامین احتیاج به عمل فیزیکی دارد که فرموندبرایشان مسجل نشده ! در این مورد خاص چه ؟ برایشان مسجل شده ویا خبر ؟ و یا سایت (دیگربان ) خبرکذب گفته است . با احترام

     
  25. بخش سی
    ادیان با پیامبر
    تثلیث.سه نگری– سه پرستی
    ( ازنگاه دوستدار)
    افراد، اشیاء ، ادیان ، و اندیشه ها، سه شکل دارند. شکلی که دوستدار ودلباخته اش می نگرد. شکلی که دشمن ومخالفش می بیند. شکلی که یک محقق و پژوهشگر تماشایش می کند.
    درادیان ، شکل نخست آن است که مومنین شاهدش هستند. شرع و شارع ، بسیار مهربان ، حق جو ، ضد ظلم و ستم ، سراسرسود ، اوج زیبایی ، اسوه ی خوبی هایند و هیچ ایرادی ندارند.
    اگرایرادی هم دیده بشود ازعمل کننده است نه ازمکتب ومرام ؛ چون آن دین ،«به ذات خود ندارد عیبی».
    شکل دوم ، به گونه ایست که دشمنان و مخالفین می بینند. بدی ، آزار، زیان ، زشتی ، خشونت و دیگر هیچ.
    دیدن شکل سوم ، بی آن که بیننده تحت تاثیر فضای دوستی و دشمنی قرارگیرد، کاریست کارستان ؛ و شاید ، غیرممکن. چون ، تفکرهرکس متاثر ازجامعه و حوادثی است که در اطرافش اتفاق می افتند. این اتفاقات برمبنای اصل تاثیر متقابل ، روی همه چیز اثرمی گذارند ازجمله ، آن گروه سومی که به ظاهر و بنا به ادعای خود ، می خواهد با چشم یک پژوهنده ی بی طرف به موضوعات نگاه کند.
    پژوهشگری می تواند بی طرف باشد که بتواند تحت تاثیراتفاقات و آنچه در جامعه می گذرد قرار نگیرد.
    البته ، نباید منکر این شد که هرانسانی ، به همان اندازه که دانایی اش زیاد می شود ، تاثیرگیریش از عوامل بیرونی کم می گردد. مثلا ی کودکی که دربازار راه می رود ، به مراتب بیشتراز بزرگسال از افراد و اشیاء موجود در بازار تاثیر می گیرد ؛ و آن بزرگ سال ، به مراتب کمتر از کودک ، هوس این و آن می کند یا تحت تاثیر تبلیغ فروشنده و غیره قرار می گیرد.
    پس ، هرکس متاثر از شرایط زمانی و مکانی و اجتماعی ، فکر و اندیشه اش شکل می گیرد اما این تاثیر گذاری برای دونفر انسان ِمتفاوت ، تفاوت دارد.
    پژوهشگر نیز مثل هرکس دیگری ، تحت تاثیر اتفاقات زندگیش به موضوع نگاه می کند اما نگاه کسی که فرضا سد کتاب خوانده وسعی کرده بی طرفانه سد ماه درپی راست و دروغ یک موضع ، باشد با نگاه یک شیفته ، یا بیزار، از زمین تا آسمان فرق می کند ؛ و نمی توان گفت که چون هرکس متاثر از عوامل محیطی و غیره به یک موضوع نگاه می کند ، نگاه عاشق و بیزار و بی طرف یکی بوده و هیچ کدام قابل توجه نیستند.
    البته ، می شود مدعی شد که مثلا ، 90% نگاه عاشق و بیزار متاثر از احساس است و 10% تحت تاثیر ِعقل واستدلال ؛ و برعکس ، 10% نگاه پژوهشگر ِ مدعی بیطرفی متاثراز احساس است و بقیه اش تحت تاثیرِ عقل و منطق او.
    با توجه به آنچه گفته شد ، ثلیث را در مسیحیت می توان به سه گونه گفت. از زبان عاشق مسیح. از نگاه بیزار از مسیحیت . ازنظر یک پژوهشگر بی طرف.
    نخست ، درعالم حدس و گمان ، نگاهی فرضی از دیدگاه کسی که شیدا وشیفته مسیح است به مسیحیت می اندازیم.
    احتمالا ، ازنظر یک مومن مسیحی، مسئله ثلیث در دین مسیحیت چنین است.
    « سه نگردد بریشم ار او را / پرنیان خوانی و حریر و پرند».
    پدر ، پسر و روح القدس سه نیستند. یکی می باشند. یک نور با سه تجلی. واحدی کثیر، و کثیری واحد. پدر همان پسر است و پسر همان پدراست. هردو یکی هستند. وحدت. توحید. یگانگی. « كسي كه مرا ديد پدر را ديده است پس چگونه تو مي گويي پدر را نشان ده. آيا باور نمي كني كه من در پدر هستم و پدر در من است… يوحنا . باب 14 آيه 9 و 10».
    اوج پاکی در آسمان یعنی ذات کبریایی، با اوج پاکی در زمین یعنی مریم مقدس ، فرزندی خلق کرده اند تا بار گناه انسان را بدوش بکشد. از اولین گناهی که آدم به خاطر نافرمانی از دستور خدا در بهشت انجام داد تا آخرین گناهی که آدمیان انجام می دهند و برای منافع کوتاه مدت شان جان و امنیت دیگران را به خطر می اندازند.
    تثلیث مانند درختی است که اگرچه از سه جزء تشکیل شده اما در واقع یکی است. درخت باید ریشه ، تنه ، و شاخه داشته باشد و هیچ درختی بدون یکی از این سه جزء درخت نیست. ریشه هایی که میل به رفتن به اعماق زمین را دارند. شاخه هایی که به سمت آسمان می دوند ؛ و تنه ای که این تضاد و کشمکش را کنترل کرده پیوستگی این دو میل ، و تکاپوی زمینی و آسمانی را حفظ می کند و اجازه نمی دهد این کشمکش و تضاد آن دو را از هم ببُرد و وحدت شان را بُگسلد.
    «…و در آن روز شما خواهيد دانست كه من در پدر هستم و شما در من و من در شما يوحنا . باب 14 آيه 20)». آیا توحید از این گویا تر؟
    احتمالا ، از نظر یک مسیحی مومن ، دین مسیح بهترین دین دنیاست چرا که جز مهر و عطوفت ، وپیشرفت و ترقی چیزی ندارد. بیشترین سخنی که عیسی گفته در باره عشق و محبت است ؛ وبیشترین کاری که کرده شفای بیماران و زنده کردن مردگان است. عیسی در هیچ جنگی شرکت نکرده وهیچ لشکر و سپاهی را برای جنگ باهیچ نامی ، نه به اسمِ حمله ، و نه به بهانه ی دفاع اعزام نکرده است. عیسی هرگز نخواسته تا به زور شمشیر و شلاق و با ریختن خون ، دیگران را وادار به اطاعت از افکار و پندارخود کند. عیسی هرگز و به هیچ نامی حتی به نام ِدفاع ، خون کسی را نریخته ، چون می دانسته که خون را ، نباید با خون پاسخ داد ؛ که اگر چنین شود ، گردونه ای پدیدار خواهد شد بی پایان.
    اگر درباره جنگ های صلیبی از مومن مسیحی بپرسی و تضاد گفتارش را نشان دهی می گوید: توجه داشته باشید که
    یک: این جنگ ها نه بفرمان ، و نه در زمان عیسی بوده است.
    دو: آیا درمقابل مردمی که شهری را به زور شمشیر گرفته اند و مردمش را وادار کرده اند ، یا تحقیر را بپذیرند و با خفت و خواری جزیه بدهند ، یا مسلمان شوند ، چه باید می کردند؟
    مومن مسیحی فقط خوبیِ دین اش را می بیند و دیگر هیچ. به همین دلیل معتقد است که: خدمات مسیحیت به دانش و فلسفه روشن تر از آفتاب است و نمونه های آن کیششان و مسیحیانی هستند که خدمات بزرگ علمی انجام داده اند. از آوگوستین و سنت توماس و مندل وبرکلی و بسیاری چون این ها که کشیش بودند و ایمانی سفت و سخت به مسیح و مسیحیت داشتند گرفته، تا داروین و کوپرنیک و نیوتن و پاسکال و پاستور و هزاران دانشمند دیگرکه همه مسیحی بودند. وجود این گروه انبوه مسیحی درمیدان علم نشان می دهد که مسیحیان چه خدماتی به بشریت کرده اند.
    به اعتقاد یک مسیحی مومن، مسیحیت به هنر نیز خدمات بزرگی کرده و نشانه هایش را می توان در موسیقی ، نقاشی ، پیکر تراشی و امثالهم دید. بتهوون و باخ و موستارت و امثالهم یا در کلیسا تعلیم دیده اند و از کلیسا برخاسته اند و یا مسیحی بوده اند. همچنین میکل آنژ، داوینچی ، رامبرانت ، رافائل و بسیاری دیگر که هنر نقاشی و پیکر تراشی را به اوج رسانده اند، علاوه برمسیحی بودنشان ، توسط کلیسا برکشیده شده اند. اگر این ها نبودند بخش بزرگی از تمدن ، دانش ، و هنر بوجود نمی آمد.
    با توجه به این که موضوع زن و نگاه ادیان و افکار به این موضع بیشترین اهمیت را دارد ، به باور مسیحی مومن ، هیچ دینی مثل مسیحیت به زنان احترام نمی گذارد. دربین سه دین ابراهیمی تنها مسیحیت است که زنان را در دیرها و صومعه ها به خود واگذاشته و اجازه داده است در مکانی رسمی ، به میل خود ، هرگونه می خواهند عبادت کنند. دردین یهود زنان باید سختی های ویژه ای را در زمان های معین تحمل کنند و دردین اسلام زن باید دائم پوشیده و محجب باشد درحالی که در مسیحیت نه زن عذاب های دوران خاص را به سبک و روال یهودیت می کشد و نه مجبور است خود را چنان بپوشاند که توان بسیاری از کارها را از دست بدهد. زن مسیحی مجاز است نوع پوشش را انتخاب کند و حتی کسانی مثل ژاکلین ، اسقف اعظم سوئدی یا الیزابت اسقف اعظم انگلیسی اجبار به پوشاندن سرو روی خود ندارند ؛ اگر چه جزو مقامات بالای دینی می باشند.
    از نگاه کسی که دین خود را بهترین دین می داند بعضی ادیان دیگر تبعضی وحشتناک بین مرد و زن قائلند از جمله درمسئله ی حجاب و پوشش. به خیال آنها بعضی از ادیان مرد را آزاد گذاشته اند تا به میل خود بپوشد و بگردد ؛ و زن را وادار به ماندن درحصار کرده تا مردان ِ چشم چرانِ مشکل دار تحریک نشوند ؛ وبرای این دستورستمکارانه خود از هرترفند و نیرنگی چون « زن مروارید گرانبهایی است که باید درصدف حجاب حذف شود» و امثالهم استفاده می کنند. به عقیده یک مسیحی مومن ، دردین عیسی مرد وزن یکسانند. یکی آزاد نیست تا هرچه دلش بخواهد زن عقدی و صیغه ای بگیرد و هرگونه می خواهد لباس بپوشد وهروقت دلش بخواهد به هرکجا که میخواهد برود و دیگری بدون اجازه ی مرد ، حق خروج از خانه را نداشته باشد ونوع لباس ونحوه ی استفاده از آن را دیگری برایش تعیین کند و …
    مومن مسیحی مدعی است: در بین ادیان تنها در دین عیسی است که زنان توانسته اند به بالاترین مقامات سیاسی ، علمی ، انسانی و دینی برسند. در دنیای سیاست زن مسیحی از دیر باز در رده های بالای مدیریتی قرار داشته ؛ و به دلیل زن بودن ، مثل بسیاری از مسلمانان ، از جمله دختر محمدرضا پهلوی ، از حق ولیعهدی و سپس شاهنشاهی محروم نشده است. زن مسیحی چنان که به فراوانی در تاریخ دیده می شود براریکه سلطنت در زمین ها ، و زمان های مختلف تکیه زده و گاه ازچنان قدرتی برخوردار بوده ؛ که آفتاب در امپراتوریش غروب نمی کرده است. اگر امروز حضور زنان در پست های مُهم کشوری مثل صدرات و ، وزارت امری طبیعی است و ، وجود یک رئیس جمهور زن تعجب کسی را برنمی انگیزد به دلیل فراوانی حضور زنان مسیحی در پست های مهم و حساس کشوری ، در ممالک مختلف مسیحی می باشد. این درحالی است که در بسیاری از کشورهای غیرمسیحی ، طبق قانون دینی آنها ، زن حق قضاوت و مدیریت های کلان را ندارد.
    به احتمال زیاد مومن مسیحی معتقد است که بعضی از عمل کرد ادیان دیگر مثل نصفه خواندن زنان در حقوق قضایی ، حق الارث متفاوت با مردان ، نیمه بودن زن در دیه ، درحصار کردن زن به اسم حجاب ، و امثالهم نشانه های بزرگ تبعیض و حقوق غیرمساوی زن نسبت به مرداست . چیزی که در مسیحیت وجود ندارد. مومن مسیحی معتقد به این است که محصور کردن زن به هراسم سببی است تا او نتواند رشد لازم را در اجتماع پیدا کند و در نتیجه شایسته پست های بالا شود. ترفندی که بعضی مومنین ادیان دیگر برای جلوگیری از رشد و بالندگی زنان بکار می برند تا بتوانند زن را به سبک قرون ماقبل وسطی ، اسیر و در بند نگهدارند.
    از دید یک مومن مسیحی ، فرقی بین زن و مرد نیست و اگر زن مجاز به داشتن شوهران متعدد نیست مرد نیز حق داشتن زنان متعدد را ندارد و توجیه تعدد زوجات برای یکی از طرفین توجیهی غیرمعقول است. از نگاه مومنین مسیحی تنها به زنی که با بیش از یک مرد ارتباط جنسی برقرار می کند نباید لقب زشت داد . کار زشت زشت است و این زشتی برای هرکس و هرمقامی زشت می باشد ؛ بی تفاوت به جنسیت ، موقعیت ، پست و مقام دینی و سیاسیِ انجام دهنده.
    از نگاهِ مسیحی مومن ، عیسی تنها پیامبری است که هیچ کسی را نکشت و به جای کشتن ِ انسان ها ، به زنده کردن آنها پرداخت.
    باید دید ، آیا تاریخ ، سخنان ِ این دوستدار و شیفته ی مسیحیت را تایید می کند؟
    با احترام.
    دانشجو

     
    • اقای دانشجو سلامقصد مخالفت با برداشتهای شما ندارم ولی به نظرم رسید که دومورد را با شما در میان بگزارم اول اینکه عیسی به هر دلیل به قدرت و حکومت نرسید تا رفتار و واکنش او معلوم گردد دوم اینکه از عیسی و موسی هیچ نوشته ای وجود ندارد تمام انچه در انجیل ها هست از تورات برداشته شده وانها را هم نبی های کلیمی نوشته اند باز هم تائکید کنم که به هیچوجه مخالفتی با دین مسیح ندارم وبرای مسحیان وتمام ادیان توحیدی وغیر توحیدی احترام قائا هستم

       
      • امیر عزیز سلام .
        بله حق باشماست. این بخش از زبان یک متدین به مسیحیت آمده است.
        اگر شرایط فراهم باشد در بخش های بعدی مسیحیت ( درگمان نویسنده) از زبان دیگران بازگو خواهد شد.
        شاد و تندرست باشید.
        با احترام.
        دانشجو

         
    • سلام و درود
      جناب دانشجو
      منظور شما از دوستدار همان جناب ” آرامش دوستدار ” ، فیلسوف و روشنفکر ایرانی بهایی است؟
      اگر این چنین است یاد مطلبی ارزشمند و ناب از این فیلسوف افتادم که نظر ایشان در مورد مردم ایران بود و همچنین در مورد قتل های زنجیره ای و حکومت آخوندها بر ایرانیان که من با ایشان هم نظر هستم.

      1- فرهنگ ایرانی فرهنگی «دین‌خو» است و از این روی قدرت اندیشیدن ندارد.
      2- در رابطه با حکومت آخوندها و قتل های زنجیره ای، مردم ایران و فرهنگ ایرانی مقصر هستند و نه حزب، گروه یا دسته خاصی.
      البته در بسیاری از موارد دیگر ، نظرات من در تضاد با نظرات ایشان است.
      ایشان بهاءاله را در زمرۀ پیامبران الهی به شمار می آورد که این از وی یک روشنفکر دینی و کم ارزش می سازد.
      کم ارزش از آن جهت که بسیاری از دانش آموختگان مبتدی دین و تاریخ هم میدانند که بهاء اله پیامبری خود خوانده بود که همزمان با انقلاب صنعتی در اروپا و آمریکا در ایران عقب ماندۀ آن زمان ظهور کرد. خداوند به ما ایرانیان نظر لطف داشتند!
      طبق آنچه من خواندم زرتشت در 3000 سال پیش ادعا نکرد از طرف خدا آمده ولی بهاء اله خود را پیامبر ، نایب امام زمان ، خود امام زمان و در آخر خدا خواند !!! چه پیشرفت مبارکی برای ایرانیان عصر شکوفایی صنعتی در جهان! تازه خدای بهاءاله با وی به زبان عربی سخن میگفت! و کتب دینی را وی به زبان عربی ورژن ایرانی من درآوردی پر از ایرادات به خورد جماعت ایرانی فارس زبان میداد. مگر خدا نباید با زبان همان قوم با آنها سخن بگوید که دیگر نیاز به ترجمه و برداشتهای متعدد نداشته باشد. همین حالا هم 1400 سال است ایرانیان مشغول تفسیر آیات قرآن هستند.
      کافی است کتب مقدس بهائیان، سبک کلام و نگارش عربی آن و تاریخ آنها را مرور کنید تا به عمق تفکرات و اعتقادات آنها پی ببرید. ما مردم ایران الحق که “دین خو” هستیم و قدرت اندیشیدن نداریم.
      حال تصور کنید که یک به اصطلاح روشنفکر متعلق به قرن 21 ، بهاء اله را پیامبری فرستاده شده از جانب خداوند میداند آنهم در اواخر قرن 19 میلادی و نه در دوران پارینه سنگی!
      چه خوب شد که فلاسفۀ بزرگ حضور ندارند تا با شنیدن نظر این فیلسوف قرن 21 ایرانی در مورد ظهور پیامبری جدید در اواخر قرن 19 به نام بهاءاله، از شدت غم و اندوه خود را حلق آویز کنند!
      بله جناب آرامش دوستدار چه خوب کشف کردید که فرهنگ ایرانی فرهنگی “دین خو ” است و البته شما هم فیلسوف و روشنفکری ایرانی از نوع “دین خو ” که البته قدرت اندیشیدن آزاد ندارد و در قید و بند دینی گرفتار شده.

      جناب دانشجو دوست ارجمند من بسیار پسندیده است که به درج نظرات فیلسوفان آزاد اندیش رو بیاورید و نه فیلسوفان در قید و بند دین آنهم چه دینی! حتی تصور اینکه نام روشنفکر و فیلسوف را یدک بکشی و بهاء اله را پیامبری از جانب خدا بدانی بسیار زجر آور و مشمئز کننده است. آرامش دوستدار ذهنی پریشان دارد و از ثبات فکری برخوردار نیست.
      نظر شما و دیگر عزیزان را جلب میکنم به خواندن مطلب نقد از جناب “عبدی کلانتری ” در مورد آرامش دوستدار تحت عنوان: انديشه‌ی پريشان آرامش دوستدار.
      این هم لینک مطلب:
      http://blog.malakut.org/archives/2007/05/post_265.shtml
      البته در پایان جناب عبدی کلانتری نقد خود را اینگونه به پایان می رساند:
      ” کسی می‌داند از ديد آرامش دوستدار «حقيقت» چیست يا «عقل» چیست؟ واقعاً فلسفه از زمان ارسطو و افلاطون تا امروز چه تحولاتی را در فهم «حقيقت» پشت سر نهاده است؟ آرامش دوستدار مسأله‌اش را در مبادی حل نکرده لاف رسيدن به مقاصد می‌زند.”
      پایدار باشید

       
      • بادرود به نوریزاد عزیزو هم میهنان فرهیخته : این جناب بینهایت به تازگیها به این سایت آمده و یا قبلا به نام دیگری کامنت میگذاشته و در حال حاظر ظاهرا سعی وافر به حضور و دخالت در همه امور دارد و متاسفانه ازلحن خوبی استفاده نمیکند . جناب بینهایت ازاینکه به یک نفر بگویی نازی کسی برای شما کف نمیزن و فقط نشان ازبی مبالاتی خود میرسانی شما همانطور که به سید مرتضی گرامی گفتید یک قاری قر آن هستید که حتما تخصص دارید و در ساخت و سازنیرو گاه های هسته ای هم علامه دهر ودر جواب دوستی به نام حسین ازادبیاتی که لایق خودتان است استفاده کردید شما فقط ازهمان جناب سردارقاسمی رستم دستان بسازی اولا تر است .در ضمن شما به چه حقی به جناب دانشجو حتی خط میدهید که ازکه بگوید و ازکه نگوید . دوستی گرامی با زبانی بسیار شیرین و ازقول شاعری گرنقدر شمارا به سعه صدر دعوت کرد که متاسفانه مقبول نیفتاد درضمن در جواب جناب حسین فرمودید که در هر علومی علامه دهر تشریف دارید و کتاب مینویسید میشود در مورد آموخته جناب نوریزاد ( برق ) کمی افاضات بفرمایید و استهلاک سلول های خورشیدی را برای ما روشن کنید برای روشن شدن افکار مشعشعتان به اطلاع میرسانم که در بیشترین موارد ساتالایت ها و اقمار مصنوعی( مگر از نوع جاسوسی که مجهز به راکتورهسته ای واازنوع پرتاب یونی برای تغییر جهت در فضا هستند ) ازاین سلول های سلنیومی و سیلیکونی استفاده میشود (انرژی مجانی ) مانند آب مجانی . برق مجانی . اتوبوس مجانی .امید که روش پسندیده ای در پیش بگیرید وگر نه سایت برای ابرازوجود در ایران بسیار است ( آن هم با نام مستعار ). همین .

         
        • سلام و درود
          جناب مهرداد
          نکنه شما هم در گروه بخیلان و حسودان جای دارید. همان گونه که از نوشتار شما مشخص است متأسفانه هیچگونه تبحری در علم کلام ندارید و فردی کینه ای نیز هستید. مگر از دیدگاه شما ایراد دارد که کسی در مورد همه چیز صاحب نظر باشد؟ و ابراز وجود کند؟ لذت بخش ترین لحظۀ زندگی من موقعی است که چیز جدیدی فرا میگیرم
          این شمائید که نخود هر آش میشوید. اصلن در مطلب بالا من روی سخنم با جناب دانشجو بود ، تو رو سن نه . شما را در مباحث ابتدایی هم صاحب نظر نمیدانم چه رسد به مباحث فلسفی. من به جناب دانشجو و نوشته هایش علاقمندم و از نوشته های بی معنی و چرند شما متنفرم . در ضمن از این به بعد هیچ پاسخی به جفنگیات شما نمی دهم زیرا شما نه دانش کافی دارید و نه بینش مناسب. جناب کپی پیستر می شود به همان کار خود مشغول باشید و در موارد دیگر اظهار وجود نکنید. شما اگر با نام حقیقی قلم فرسایی می کنید نام فامیل خود را هم ذکر کنید ( پسر شجاع ) هر چند که بعید می دانم کسی سراغی از شما و نوشته هایتان بگیرد. تمامی کلمات شما به نوعی بچه گانه بود.
          ( یک توصیۀ دوستانه اینکه مراقب گفتار خود باشید، اگر دقت کنید من با هرکس به سبک خودش گفتگو میکنم. البته همانطور که قبلا گفتم دیگر پاسخی به نوشته های شما نخواهم داد )
          – چون از من پرسشی داشتید پاسخ شما را میدهم.
          در مورد ماهواره های مخابراتی و تحقیقاتی : جناب مهرداد ، این ماهواره ها دیگر در کویر لوت و روی شن و ماسه مستقر نیستند که هر آن آماج حملات طوفان و باد شن قرار گیرند. در ضمن آنجا از آلودگی هوا خبری نیست و همچنین چون در مدار زمین و در کمربند خلع قرار دارند با حرکت زمین آنها هم حرکت میکنند. به زبان ساده تر آنها نیازی به مصرف انرژی زیاد ندارند چرا که بیشترین توان مصرفی در تمام انواع انرژی ها برای حرکت صرف میشود. به همین جهت مناسب ترین منبع انرژی برای آنها انرژی خورشیدی است. مگر مصرف برق آنها سر جمع چقدر میشود ؟
          جناب مهرداد بازهم تکرار میکنم در صنایع مادر و صنایع حساس هیچ منبع انرژی مطمئن تر و بهتر از انرژی هسته ای نیست. انرژی خورشیدی برای مصارف کم حجم مناسب است همانند استفاده از انرژی باد در مناطق باد خیز. مهمترین ایراد انرژی های تولیدی بر پایۀ آب ، باد و خورشید عدم اطمینان به آنهاست و احتمال نبود هر یک از آنها به دلیل مشکلات جوی. انرژی های مبتنی به سوختهای فسیلی تا حداقل 100 سال آینده در جهان موجود است. بخواهیم یا نخواهیم انرژی هسته ای بهترین جایگزین انرژی های فسیلی است. هر منبع انرژی مشکلاتی دارد ولی با توجه به کنارهم گذاشتن تمامی موارد بهترین راه استفادۀ همزمان از تمام انواع انرژی است که راه تحقیق و توسعه نیز هموار می شود.
          – سخن آخر اینکه اگر هر پرسشی دارید اگر به روشی درست و مؤدبانه بپرسید من در خدمتم و تا آنجا که بتوانم کوتاهی نمیکنم چرا که زکات علم نشر آنست.

           
          • حالا اینقدر هم بذل و بخشش نکن، یه چیزای هم برا روز مبادا بذار. هوای کار ناسا را داشته باش، اونا که زکات و این‌چیزا حالیشون نیست، همه علمتو می‌‌دزن و به اسم خودشون به دنیا میفروشن ها. احتیاط کن!

             
      • آقا یا خانم بی نهایت نوشه اید بها الله یک پیامبر خود خوانده بود مگر موسا و عیسا و محمد خود خوانده نبودند؟ آنها هم بدون داشتن حتا یک شاهد خود را نماینده و فرستاده خدا خواندند . دروغ و راست موضوع را به هیچ شکلی نمی توان ثابت کرد

         
        • سلام و درود
          جناب سیاوش
          من هم با شما موافق هستم ولی از شما میخواهم که برای روشن شدن بیشتر در مورد بهائیت تحقیق کنید. در ضمن بقیۀ ادیان و پیامبران در عهد نادانی بشر ظهور کردند یعنی دین اسلام که به قول خودشان آخرین دین است 1400 سال پیش ظهور کرد.
          ظهور دین و آئین بهائیت و پیامبری با نام بهاء اله در قرن 19 میلادی و در عصر انقلاب صنعتی در اروپا ، نشانۀ چیست ؟ چه لزومی به دین جدید بود ؟ خدا به ایران نظر خاصی داشته ؟ خدای بهاء اله چرا با وی عربی صحبت میکرد ؟ چرا نثر و ادبیات خدا به زبان عربی تغییر کرده بود ؟ و بسیاری پرسشهای دیگر…

           
        • جناب سیاوش

          پیامبری تنها به ادعای پیامبری ثابت نمی شود ،بلکه پیامبر کسی است که ادعای پیامبری و دعوت او همراه با اعجاز و خرق عادت باشد که باذن تکوینی خالق جهان تحقق می یابد ،البته در طول تاریخ مدعیان دروغین نبوت چه پیش از اسلام و چه پس از آن وجود داشته اند که از آنان در علم کلام تعبیر به “متنبی” می شود ،و متنبیان در طول تاریخ تنها خود را رسوا کرده اند ،زیرا کسی که متنبی است و تنها ادعای نبوت می کند ،از قدرت بر اعجاز و خرق عادت علی معلولی عاجز است ،بنابر این خود خوانده به متنبیانی اطلاق می شود که فاقد معجزه و خرق عادت هستند ،در حالیکه عیسی و موسی و محمد علیهم صلوات الله ،دارای معجزات قولی و فعلی بوده اند که بتواتر تاریخی بما رسیده است ،علاوه اینکه قرآن که معجزه خالد پیامبر اسلام است ،بسیاری از معجزات آن بزرگواران که سند صحت مدعای آنها بوده است را نقل فرموده است ،در مورد بهاء الله ،صرفنظر از موقعیت تاریخی سیاسی نشو و نمای او ،شما توضیح دهید معجزه او که سند صحت ادعای تنبی و نبوت اوست چه بوده است؟

          با احترام

           
      • سنگ مفت گنجشک مفت. گوش مفت حرف مفت

         
      • درود بر بی نهایت عزیز .
        با پوزش بسیار ازاین که واژه دوستدار را چنان که شایسته است به کار نبرده ام.
        خیر. منظور از دوستدار شخص خاصی نیست . منظور کسی است که دوستدارِ مسیحیت است و به قول معروف مومن به دین عیسی می باشد.
        علت انتخاب واژه ی دوستدار این بود که خواستم دربخش بعدی مسیحیت را از چشم بیزار از دین بنویسم. درعین حال اگر نوع انتخاب واژه ، سبب بدخواندنِ آن شده است مرا ببخشید.
        با شماهم عقیده هستم که بسیاری از ملل و ازجمله ایرانیان دین خو هستند اما ، با توجه به این که هرمعلولی را علتی است، این اخلاق نیز برخاسته از عللی می باشد که باید آن را ریشه یابی کرد.
        نظر نگارنده این است که همه مثل هم اند و همه تابع، و ساخته و پرداخته ی شرایط.
        شاید بتوان گفت که اروپاییان سده های میانه به مراتب بیشتر از ایرانیان امروز اسیر و گرفتار خرافات و اوهام بودند اما شرایطی فراهم شد که برعلیه شاه و شیخ قیام کردند و خود را از زندان باورهای بی منطق آزاد نمودند. خیال می کنم که بعضی ملل ازجمله ایرانیانِ امروز در صدد ایجادِ شرایطی هستند که تاریخ اروپا در جایی دیگر و به شکلی دیگر تکرارشود.
        سخن شما در رابطه با درج افکار فیلسوفان آزاد اندیش ، به جای نوشته های کنونی ،بسیار به جا و صحیح است اما، همانگونه که در آغاز بخش 23 گفتم این نوشتار ادامه قولی است که به دوستان داده بودم.
        امیدوارم این پیشنهادِ بسیار بجای شما را دوستان انجام دهند و با این کار، چراغی دیگر برچلچراغ سایت نوری زاد بیفزایند.
        شاد و تندرست باشید.
        با احترام.
        دانشجو

         
      • این آقا یا خانم بی نهایت، چقدر بی ادب است. هم بی ادب است هم بی سواد. آقای دوستدار یک آدم لائیک است و وقتی مفهوم دین خویی را مطرح می کند منظورش اعم از اسلام یا بهایی است.
        اگر آنطور که به آقای حسین گفتند هر که از حرف های ایشان بدش بیاید مخنث باشد احتمالا همه نویسندگان و نظر دهندگان این وبلاگ محنثند. این را جهت آشکار ساختن بی ادبی و توهین های این شخص گفتم و از بقیه حضار عذر خواهی می کنم.

         
        • سلام و درود
          جناب کیوان
          شمای با ادب و با سواد مطلب بدهید ما استفاده کنیم. نقد مؤدبانه پاسخ مؤدبانه و نقد تند پاسخ تند و نقدی بی ادبانه پاسخی بی ادبانه می طلبد. آندرستندینگ !
          نقد کردن موقعی معنا دارد که مطلبی باشد و عملی انجام بگیرد. شما هم اگر در توانتان است مطلب بدهید تا دیگران نقد کنند.اگر نمیتوانید پس نقد محترمانه و مؤ دبانه.
          جناب آرامش دوستدار چون از خانوادۀ بهایی است من به آن قسمت از گفته هایش در مورد بهاییت اشاره کردم. این شما هستید که حسین را به همه وصل میکنید و با بکار بردن واژ ه ای لایق خودتان به همه توهین می کنید و در آخر هم عذر خواهی میکنید.
          شعور هم چیز خوبی است.
          هرکس حق دارد از حرفهای من بدش بیاید. من مسئول خوش آمد یا بدآمد دیگران نیستم. ولی اگر در نقدها از چارچوب ادب خارج شوند پاسخی درخور می گیرد.

           
  26. سلام بر تمامی دوستان

    کامنت گذاری به نام بی نهایت در اکثر پستها کامنتهای مشکوکی میگذارد ودر پست قبلی (سفر به ایلام)دیگر کار را به فحاشی وبد دهنی کشاند وحتی از عبارات ناشایستی مانند فاضلاب وغیره استفاده نمود میخواهم به این آقا یا خانم بگویم حنایت پیش ما رنگی ندارد و برای ما این شیوه شناخته شده میباشد. همین.

     
    • سلام و درود
      جناب حسین
      من در همان پست جوابتان را دادم.لازم به تکرار نبود.حالا میتونی این رتبه دهی را با اون یکی جمع کنی.یادت باشه صفحه رو حتمن سیو ( save ) کنی. از نوع نگارش شما اینگونه متوجه شدم که یا شما خنثی هستید و یا خانم . بعضی از کامنت گذاران از جنس مؤنث در اینترنت به دلیل ترس از کشف هویتشان با نام های مذکر مطلب میدهند.البته تقصیری هم ندارند.
      حسین جون اگه بگی از چی خوشت میاد من یه کتاب راجع به اون مینویسم.فقط بگو
      حسین جون من از جنس مذکر هستم. حال اگه آقا نگفتی هم بهم برنمی خوره ولی دیگه خانم نگو باشه.! نازی !
      چقدر با احساس مینویسی! اگه مطلب مستقلی بزاری بیشتر لذت می برم . با سپاس
      این حرفام که بی ادبانه نبود.

       
    • دوستان حاذق و آگاه و هشیار، با درود به شما، اولین بار کامنت گذار عزیزی به فراست در یافته بود که این جناب بی‌ نهایت گرامی‌، اصرار عجیب و غریبی دارد که هر کس بیاید و به ایشان بگوید که چه باور و اعتقادی دارد و ندا را داده بود. حالا بیشتر معنی‌ و مفهوم آن کامنت برایم روشن می‌‌شود. پیشنهاد می‌‌کنم بیائیم آزمایشی مدتی‌ هیچ واکنشی به ایشان نشان ندهیم، ببینیم با چه طرفند جدیدی می‌‌آید. من به ایشان شک دارم، همهٔ مطالب ایشان را خوانده ام، به رنگ‌های مختلفی در می‌‌آید و معلوم نیست چه هدف یا اهدافی‌ را دنبال می‌‌کند.

       
      • سلام و درود
        جناب ناشناس
        من یه رنگ دارم و اونم خاکستری است. من نه سیاهم و نه سفید. من هم سیاهم و هم سفید.دلیل اینهمه ابهام شما اینست که تا بحال به کسی مانند من برنخوردید و تمام مطالب من حاکی از بیطرفی است.شما اگر با نام مجازی خود مطلب بدی بیشتر تأثیر گذار است تا به شکل ناشناس.
        من بدنبال واکنش دیگران و رتبه دهی مثبت شما نیستم چرا که هرکس به قدر وسعت فهم خود نوشتار مرا درک میکند .شما که نوشته های مرا دیدید . تمام آن مطالب به شکلی مستقل بیان شده و شاید هیچ کس در این سایت تنوع نوشتاری به مانند آنچه من می نویسم ندارد. اگر دنبال دانش هستید پس بهتر است از وقت خود برای فراگرفتن استفاده کنید.
        من فقط به افرادی گفتم که بیایند و از اعتقادات خود بگویند که آنها به اعتقادات دیگران توهین میکردند و هیچگاه به روشنی اعتقادات خود را برای دیگران مشخص نکردند.صحبت بر سر دموکراسی و تبادل نقد منصفانه است.امید که از خر عناد به زیر آیید و اندکی انصاف داشته باشید.
        با انصاف باشید

         
  27. کنفرانس لوزان شبیه کنفرانس گوادلپ زمان انقلاب است. امریکا و غرب به ج.ا. امکان قدرت برای اینده را داد حد اقل تا تمام شدن نفت این کشور ها همان اندازه که به اسراییل نیاز دارن به ج. ا و غربستان نیاز دارند سه فطب متضاد که بکار ایجاد بحران های محدود و هدایت شده در اطراف چاه های نفت میخورد. این سه قطب متضاد فاقد عقلانیت از سه هزار سال پیش تنظیم شده اند. با نشان دادن کتلی بجان یکدیگر میافتند و تا ابد یک دیگر را میکشند.
    بحران های محدود و هدایت شده به کار باز مگه داشتن شیر های نفت و کنترل قیمت ان میخورد.

     
  28. مازیار وطن‌پرست

    دوستی در سال‌های ابتدای جنگ به حوزه رفت و از سربازی گریخت، هرگز هم عمامه نگذاشت؛ بعد هم رفت اروپا و پناهندهٔ اجتماعی شد! آقای رفسنجانی جزو اولین گروهی از طلاب بود که به سربازی اعزام شد.

     
  29. “طلاّبِ واقعی‌”

    جوانی چاقو سلّاخی بدست وارد مسجدی شد و از جمعيت پرسيد :

    بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟

    همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، بالاخره پیرمردی با ریش سفید

    از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم.

    جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ،

    پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ،

    جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که قصد دارد تمام آنها را قربانی کرده

    و بین فقرا تقسيم کند و به کمک احتیاج دارد .

    پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند، پس از مدتی پیرمرد خسته شده

    به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد.

    جوان با چاقوی خون آلوده در دست به مسجد بازگشت و دوباره از جمعي كه در آنجا بود، پرسید :

    آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟

    جمعيت حاضر در مسجد که گمان کردند جوان، پیرمرد را بقتل رسانده، نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند .

    پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت :

    چرا به من نگاه میکنید؟

    آنگاه رو به جوان چاقو بدست کرد و گفت:

    به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن، کسی مسلمان نمیشود 🙁

     
  30. درسال۱۳۵۴دوره آموزشی سه ماهه خودرا درمرکزآموزش۰۱ فرح آباد میگذراندیم ازجمله افراد فرزندوزیر پست وتلگراف وتلفن بود که مانند سایرین سربازی خودرا طی میکرد…فقط یک هفته مرخصی به اودادند که یک کیوسک تلفن عمومی را به سه کیوسک افزایش داد واین موضوع رادرمراسم صبحگاه دردستور خواندند…..

     
    • زمان شاه دو حوزه مقدس وجود داشت یکی سزبازی یکی کنکور دانشگاه کسی نمیتوانست در ان اعمال نفو ذ کند. من هم در فرح اباد سزبازی گذرااندم. در یک طرف تحت خواب خوابگاه من پسر خاله شاه بود در طرف دیگر پسر خاله فرح هر دو هم دکترا از امریکا داشتند.

       
  31. درود جناب نوري زاد
    مگر نه اينكه قرار است كاري انجام دهيم ؟ يك تجمع اعتراضي به رژيم آخوندي بابت آزار جنسي نوجوان ايراني هم اعتراضي بود “به عدم پاسخگويي قاطع رژيم به رژيم آل سعود” هم “ما را متحد تر مي كرد”. ما بايد اعتراض را در هر فرصتي تمرين كنيم تا هم جسارت اعتراض نهايي (اعتراض 24 ساعته تا رسيدن به دموكراسي) را بدست آوريم و هم تا موقعي كه رژيم ملايان بر سر كار است، مبارزين، تلفات مالي، حيثيتي و غيره كمتر بدهند. به عقيده من از اين اتفاقات خوب مي شود در جهت اتحاد استفاده كرد. موضوعي را هم گفته بوديد كه نبايد كاري كنيم كه انقلابي دوباره رخ دهد. من با شما هم عقيده ام كه انقلاب باعث صدمه به كشور مي شود. اما ما كه آخوند چشم گرسنه طماع را مي شناسيم. به نظر شما آخوند اهل دست برداشتن از قدرت هست؟ به عقيده من محال است بشود آخوند را بازنشست كرد الا اينكه با سيلي او را به مسجد برگردانيم.
    ديديد تا چه اندازه آمريكا مايل به بودن رژيم ملايان است؟ ديديد اين اواخر چه نمايشها آمريكايي ها براي فريب مردم ايران بازي كردند، تا مثلا نشان دهند كه بودن آخوندها به نفع آنان نيست؟ نامه مسخره سناتور ها را خوانديد؟ تهديد خنده آور لغو توافق را ديديد؟ اخبار خنده آوري كه توسط ايده پردازان غربي منتشر مي شد را متوجه شديد؟ پخش صحبتهاي اوباما كه نقطه آخر عجز و التماس آخوند ها به مردم ايران و دولت آمريكا بود كه بگذاريد ما بر سر قدرت بمانيم. واقعا حقارت آور است كه رژيمي با اين ماهيت بر ايران حكومت مي كند. تماما يك نمايش مسخره خنده آور از طرف رژيم آخوندي و دولتهاي غربي در حال اجراء بود تا مردم ايران را آرام كنند، مبادا رژيم باج ده، خائن و ايرانستيز آخوندي متزلزل تر شود. بودن رژيمهايي مانند رژيم آخوندي در ايران، رژيم آل سعود در عربستان، رژيم كره شمالي و ساير مستبدين از سياستهاي اصلي دولتهاي دزد غربي است و بودن اينها بسيار به نفعشان است. همين نمايش خنده آور را هنگام مرگ پادشاه حرامزاده عربستان هم ديديم. مسافرت رئيس جمهور آمريكا به عربستان و خوابيدن پرچم آمريكا و نمايشهاي مضحك ديگر حال آدم را از دورويي بي شرمانه دولتهاي غربي بد مي كرد. راستش را بخواهيد به قول مرحوم بهار “واي از دست عوام الناس” و ما تا روزي كه نتوانيم مردمان ساده لوح را كفن و دفن كنيم واقعا دموكراسي نهادينه نخواهد شد و خيانت به وطن نيز تمام نخواهد شد. افسوس كه انقلاب 57 از كف مردم ايران رفت. مفت به هدر رفت. مي شد در آن انقلاب به استقلال و آزادي رسيد. افسوس كه آخوند ها فريبمان دادند و مقصر اصلي ما بوديم كه فريب خورديم.
    اما در مورد كمك. يكي از مهمترين مشكلات افرادي كه مي خواهند پناهنده شوند دروغگويي كساني است كه از كشور مي گريزند و به دروغ مي گويند به دلايل سياسي مورد آزار رژيم قرار گرفته اند. در نتيجه آنهايي هم كه واقعا به دلايل سياسي مورد آزار قرار گرفته‌اند كارشان سخت مي شود و بايد تا مدت ها در كمپ پناهندگان اقامت داشته باشند تا اينكه بتوانند پناهندگي بگيرند. لطفا كمكم كنيد تا بتوانم به عنوان يك سياسي مخالف رژيم به چشم بيايم تا بعد بتوانم پناهنگي بگيرم. اينجا همه انرژي ام دارد به هدر مي رود. موضوع اين نيست كه شجاعت مبارزه داخل كشور را ندارم، موضوع اينست كه اهداف بسيار بزرگتري را در سر مي پرورانم و لحظه شماري مي كنم براي پوشيدن جامه عمل بر آنها.
    درود دوباره و سپاس فراوان : مهرگان

     
  32. با درود به جناب نوریزاد کشور و سرزمین اسلامی و یا مسیحی و یا یهودییا ترک و فارس و کرد … نمی شود .چون با گفتن و اعتقاد به چنین ایده ایی خود بخود با پایمال شدن حقوق دگراندیشان و اقلیتها در یک سرزمین موافقت کرده ایم و جنایات و کشتار و ترور و تجاوز به حقوق آنها را تایید نموده ایم.بنابراین نامیدن کشوری اسلامی یا یهودی یا ترک یا کرد و یا فارس … خود یک جنایت است!اگراکثریتی در یک کشور را مسلمان یا یهودی یا مسیحی یا بودایی یا فارس یا ترک و یا کرد …تشکیل دهد نامیدن کشور بنام اکثریت نقض حقوق بشراست.زیرا از پیش حقوق اقلیت را زیرپا گذاشته ایم و باعث تفاوت بین مردمان شده ایم و خواه و ناخود مردم را به خودی و دیگری تقسیم کرده ایم.
    ولی با فتوای شما نه تنها موافقم بلکه اضافه کنم که آنچه این افراد از آیه الله تا طلاب از خزانه ملی برداشته و بر میدارند چه از نظر حقوق ماهیانه و چه بعناوین مختلف مثل بیمه و یا خرج قبور و این و آن و تبلیغات برای خرافات اسلامی و خرج ترور وپرورش تروریست و کوچکترین احتیاجات زندگی شخصی و مذهبی …چون بدون خواست صاحبان آن یعنی ایرانیان است از خون سگ هم به آنها حرام تراست.

     
  33. فضله مالیدن به رنگها

    آنهایی که سالیان سال خود را سنگ صبور مردم می شناختاندند. به عرش رسیدند و مردم را در چرخ گوشت نهادند.
    خونبهایی که از کف مساجد شروع شده و میبایست تا راستای منبر ملایان بیانجامد.
    آیت الله ها از منبر نشینی سود کردند . خدمت سربازی شریف است و رسم آموختن مردانه ایستادن . نه جلوس بر منبری و نق زدن در گوش دنیا . با مرام صیغه خواهی بر گزینی شهوت خلوتگه کردار خویش.
    دایره ننگین رنگین سرخ سیاه و سفیدی که به ذات خویش اسیر گشته. و رنگهای سبز و بنفش را فضله مالی کرد.

     
  34. از ميان خبر ها

    راديو فردا: همزمان با تشییع جنازه و دفن هفت تبعه پاکستانی کشته شده در سوریه در قم، سخنگوی کمیسیون امنیت ملی مجلس از بررسی طرحی در این کمیسیون برای «اعطای تابعیت به رزمندگان و ایثارگران غیرایرانی» خبر داد. خبرگزاری ايرنا از یکی از این کشته‌شدگان به نام «جمیل حسین» با لقب «چمچه مار» نام برده و نوشته است که او پیش از این در منطقه «پاراچنار» پاکستان با نیروهای طالبان می‌‌جنگیده است.

    – خوب هرچه به زبان خوش به مردم گفتند زاد و ولد كنند در ايران رزمنده براى اسلام زياد شود به خرجشان نرفت. به جاى آن، رزمنده هاى پاكستانى و افغانى و يمنى و سومالى را ايرانى مى كنند. بد هم نيست. تنوعى است در كنار معاودين عراقى چفيه به دوش مانند سردار نقدى، امثال “چمچه مار” را در حال زندگى در خانه هاى ويلايى شمال تهران و با لباس ملى پاكستان در حال سركوب و تجاوز به معترضين ايرانى ببينيم
    خودمانيم ها، تا شهرك غرب تهران هست چرا چمچه مارها در پاراچنار پاكستان زندگى كنند؟؟

    تابناك: شکست «شبکه تجارت حج» در لاپوشانی فاجعه جده
    – خوب بايد مثل كهريزك، افشاء كنندگان فاجعه را دستگير يا سر به نيست كنند تا قضيه “جمع” شود.

    تابناك: پورشه و مازراتى سال گذشته چقدر ارز خارج كردند؟
    – حالا هر چى. مهم اينست كه صاحبان پورشه و مازراتى حق و حساب، ببخشيد خمس پولشان را داده باشند.

    ايلنا: تراژدی تولد و مرگ فرزند زنی زباله گرد. زندگی مشقت بار مادری زباله گرد که به دلیل ضعف جسمی و کار سخت برای دومین بار فرزند مرده به دنیا آورده است، اما مسئولین فرزند این مادر بی‌پناه و فقیر را حتی شایسته داشتن قبری که در آن آسوده بیارامد، نمی‌بینند.
    – اين كه چيزى نيست، اگر اين زن يهودى بود و خلخال پايش را در آورده بودند آن وقت تراژدى بود.

    راديو فردا: عراقچى: امکان تمدید مذاکرات، «اگر توافق مطلوب رهبر حاصل نشود»

    -راهش همين است. آنقدر مذاكره را تمديد كنيد و آنقدر آنها قطعنامه بدهند تا يا مذاكره دون شما پاره شود يا قطعنامه دون آنها. هر كدام اول پاره شد، طرف مقابل برنده اعلام شود.

     
  35. نرفتن این سرمایه های اسلام به سربازی اولاست . چون این جماعت ، به جز معدودی که بر اساس سنت آبا و اجدادی این لباس را می پوشند ، فرصت طلبانی هستند که بعید است علاقه ای به این آب و خاک داشته باشند . (شعارشان هم این است که اسلام مرز نمی شناسد ) چون یک بز گر گله ای را گر میکند ، بهتر این است که به سربازی نروند . لباس مقدس آنان برایشان کافی است و نیازی هم به لباس مقدس سربازی ندارند ، لباسی که به واقع مقدس است .

     
  36. 1 – اسامی تعدادی آز آیات الهی
    آیت اله موش
    آیت اله سوسک
    آیت اله پشه
    آیت اله گربه
    2 – اسامی تعدادی آز آیات عظام الهی
    آیت اله عظما فیل
    آیت اله عظما زرافه
    آیت اله عظما شتر

     
  37. نظر سنجی : لطفآ با عالی و یا با بسیار بد پاسخ دهید : ۱۲ فروردین روز جمهوری اسلامی بود ، به نظر شما دستاورد اصلی حکومت جمهوری اسلامی در ۳۶سال گذشته چه بود؟ ۱. احیای ارزشهای اسلامی ، استقلال و پیشرفت به سوی آبادانی و رشد کشور ‌ ۲. نابودی ایران از همه نظر و برقراری حکومتی فاسد و استبدادی

     
    • جناب AMIR شما نظر سنجی را درست مطرح نکرده اید.بهمین جهت نمره دادن را مشکل می کند.
      1.احیای ارزشهای اسلامی …بله ارزشهای اسلامی بدرستی درحکومت همین اراذل و اوباش احیا شده.چون گروهای اسلامی بعد از این حرامیان هم بیشتر یا کمتر همین برداشت را از اسلام درعمل بمعرض نمایش گذاشته اند.
      2.استقلال و پیشرفت به سوی آبادانی و رشد کشور …نه سیاست این حرامیان مسلمان نه تنها به رشد و آبادانی کشور منجر نشده بلکه باعث نابودی و ویرانی ایران از همه نظر و برقراری حکومتی فاسد و مستبد و اسلامی شده.و این چیزیست که از حکومتی بر مبنی خرافات اسلامی انتظاری بیش از این نمی رود.

       
      • با سلام ، جناب مزدک گرامی با سپاس فراوان از شما به جهت ارائه طریقی دیگر برای نظر سنجی ، به استحضار آن جناب می رسانم که اینجانب اصولآ آدم مذ هبی نیستم ولی برای تمامی ادیان و عقاید مختلف احترام ویژه ای قائلم . به نظر بنده هر کسی مختار است آنطور که اعتقاد دارد زندگی کند به شرطی که دیگران را وادار به پذیرش عقیده خود ننماید ، از نظر من نقطه اشتراک تمامی صاحبان ادیان و عقاید انسان بودن آنها می باشد ، و گر نه کسی که به انسانیت قائل نیست ، دین و مذهب برایش بهانه و دستاویزی خواهد بود برای فریب و گمراهی دیگران ، با آرزوی بهترین ها برای شما .

         
        • جناب Amir گرامی درود.دوست ارجمند من تنها از نظر سختی در نمره دادن برای خود من یا شاید دیگرانیکه همین حکومت را نمود ایدیولوژی اسلامی میدانند اشاره کرده بودم نه اینکه برای شما تعیین و تکلیفی کرده باشم.و اگر از این موضوع ناراخت شدید از شما پوزش می طلبم.

           
  38. با ادب واحترام :

    جناب نوریزاد عزیز ویا حضرت آیت الله العظما ؛سربازی کسی میرود که عشق به میهن داشته باشد شما درقیافه کدام یک از این قشر عش به میهن ومملکت را مشاهده کرده اید ؟
    مگرنه اینست که آقای خمینی باصرف وهزینه فرزندان مردم جنگ را تا سرحد شکست ادامه داد ،بچه دلیل بود ؟غیر ازاین بود که اگرعراق هم قطعه ای از خاک این مملکت را میبرد برای او بی اهمیت بود .
    باسرمایه های این سرزمین صاحب مرده این دارودسته چه کرده اند ؟بجای کمک به رفاه وآسایش مردم سرمایه ها را به دریای حماقت خود فروبردند .

    بگذارید این قشروطن فروش به سربازی نروند تا مانند مدرس نگویند ،چون آذربایجانی ها ترکی صحبت میکنند باید آذربایجان را به ترکیه ببخشیم .بگذارید نروند تا کسی مثل طائب نگوید اگرخوزستان رفت مهم نیست ولی سوریه برجای بماند .

     
    • معلوم نیست نقل قول دوستمان علی از مدرس از کدام منبع است . این قول به مدرس نمی چسبد . زمانی که عده ای دم از بی مرز بودن اسلام میزدند ، مرحوم مدرس در مجلس میگوید که اگر کسی بدون اجازه از مرز ایران گذشت اول او را با گلوله میزنیم و بعد نگاه میکنیم ، اگر ختنه شده بود او را طبق آئین اسلام دفن میکنیم والا طبق آئین خودش .

       
  39. با سلام بر اهل خرد
    جناب نوریزاد گرامی نام آیت الله در تاریخ ما پیش از اواخر دوره قاجار هیچگونه محلی از اعراب نداشته است.دلیل قرار دادن نام آیت الله بر روی برخی موجودات حوزوی این بود که به مردم بدبخت بقبولانند که این جماعت نشانه های خداوند بر روی زمینند و کلامشان کلام خدا و واجب الاطاعه است که متاسفانه با جهل مردم که حتی تا به امروز هم وجود دارد در این زمینه موفق بوده اند.این القاب ساختگی مسبوق به سابقه بوده و امروز هم توسط این جماعت استفاده می شود.مثلا در ارتباط با نامهای سید،حجت الاسلام و…!!!وضع بر همین منوال است که در این مجال علت نامگذاری این القاب بی معنی نمی گنجد.پس به جای به کار بردن این نام منحوس ولو به عنوان کنایه مطلب را بدون نام و از زبان یک هموطن بیان نمایید باشد که ریشه این القاب بختک گون جهل گستر از سر جامعه ما برچیده شود.

     
  40. ريشه ها٢٩٧(قسمت ٢٩٦ذيل پست : بلوغ )
    فرهنگ< فرهنگ دينى < عرفان<…..

    زمين و آسمان حافظ
    ٢٨- فرضيه عارف بودن حافظ ( دنباله قسمت الف )
    ١-در انديشه نگارى در باره داستان رستم و سهراب اشارت رفت كه يكى از روانشناسان بزرگ روزگار ما فرساخت و رشد من را از غيرى مى داند كه نخست مادر و سپس پدر است . با طرح و شرح انگاره هاى مادر-ميهن و پدر-ميهن اين نتيجه بدست آمد كه ميهن از طريق مادر و پدر غيرى مى شود كه با حضور ما در اين جهان منِ ما را به خود متعلق مى كند . اين تعلق در زبان رخ مى دهد . زبان از شنيدن آغاز مى شود نه از گفتن . زبان كه هنوز نيز در عصر اينترنت پايگاه واقعى هويت جمعى است و حتى در برابر كوران جهانى شدن ايستادگى مى كند ، نه فقط مى تواند خود سالارى فرد را با خودسالارى جامعه همبسته كند بل اصلاً از غير آغاز مى شود. صداى لالايى مادر و سپس ورود پدر به جهان كودك تنِ ما را تنِ انسانى مى كند. مدنيت و زبان و انديشه و گشودگى وجودى هر انسانى هويتش را همبسته با غيريتى انسانى مى كند. سال ١٩٧٧ جورج انگل (George L.Engel) روان درمان در نشريه Science از روش درمانى اى با عنوان Biosychosocial model دفاع كرد. نظريه او كه در پزشكى منتقدانى دارد ، در علوم انسانى با خوشامد گويى مواجه شده است . اين مدل از ما مى خواهد تا انسان را موجود بيولوژيك روانى اجتماعى بشناسيم . به اين معنا كه تن ، روان و اجتماعى بودن همچون سه دايره متداخل پايه شخصيت انسانى هستند . اين نظريه و مدل نيز به ما كمك مى كند تا به گونه اى عملى تر اين كژپندارى آگاهانه يا عامدانه را رد كنيم كه اوتونومى ، انسان گرايى ، و فرديت همان خودكامگى و انانيتى است كه فرهنگ عرفان زده ما آن را منفور و شيطانى جلوه داده است . در زهدان كودك با تمام جهان متحد است، چرا كه زهدان تمام جهان اوست ؛ جهانى خودبسنده ، بى نياز از بيرونِ خود ، بى نياز از غير. نخستين گريه نوزاد از نيازى ذاتاً اكونوميك حكايت دارد؛ گرسنه مى شود ، گريه مى كند، خود را خيس مى كند، گريه مى كند ، درد دارد گريه مى كند.گريه نوزاد هستى او را نه در جهان كه در زبان افكنده است . او از زهدان به زبان پرتاب شده است ، أما گريه بيش از آنكه زبان به معناى خاص واژه ، يعنى زبان لفظى ، باشد ، مطالبه شنيدن صدايى است كه زبان را به نوزاد مى دهد يا عطا مى كند . نه خدا و نه هيچ سرچشمه مرموزى جز مادر به اين نوزاد بيولوژيك زبان عطا نمى كند . اين نوزاد نه آدم ابو البشر است و نه انسان كلى . او پديدارى بيولوژيك و جزيى است كه وجودش همانى است كه پيش چشم ماست و مثلاً پرستارى خاص در زمان و مكانى خاص دارد قنداق پيچش مى كند . مفهوم كلى انسان كه شامل همه افراد انسانى بشود ، اگر از همين داده مشخص جزئى برگرفته شود ، به مراتب معتبر تر خواهد بود از وقتى كه اين مفهوم صرفاً از قواعد منطق صورى يا از اسطوره هاى پر رمز و راز برگرفته مى شود . او نه در زهدان و نه در زبان به ميل خود وارد نشده است . اين تغيير خانه گويى خوشايند او نيست ورنه به جاى گريه مى خنديد. زبان كه خانه هستى تازه اوست همچنين مى تواند شكنجه خانه هستى اش باشد . اين تعابير البته از من نيستند. خانه هستى تعبير هيدگر است (نامه اى در باب اومانيسم) و شكنجه خانه هستى تعبير لكان (Ecrits,p276). گريه نوزاد اعلامِ همان نيازهايى است كه شكنجه گر بدن را از آنها بى بهره مى كند و بر شدت اين بى بهره گى مى افزايد ، تا روان و انديشه قربانى را از آنِ خود كند و '' خود'' يا ''منِ'' قربانى را به جسم جانورى فروكاهد . شكنجه گر چيزى جز اين نمى خواهد كه صداى خودش را از دهان قربانى خارج كند ، تا قربانى را به نوزادى نازل كند كه هنوز زبان نياموخته ، اما مى كوشد تا آنچه را از زبان پدر و مادر درمى آيد ، تكرار كند. شكنجه هاى قديم تا آغاز سده بيستم از سه بخش روانى و جسمانى و اجتماعى غالباً بر بخش جسمانى متمركز بودند . گرسنگى ، تشنگى ، بيخوابى ، وارد كردن درد و سوز و لرزه هاى شديد، بى دسترسى به دستشويى و مانند اينها قدرت را بر جسم اعمال مى كردند.در عصر موسوم به عصر معنويت و روحانيت جسم و در عصر موسوم به ماديگرى روح را هدف شكنجه قرار داده اند ؛ اين خود معمايى است . قدرت هاى نوين شكنجه سفيد يا نرم يا به قول آمريكايى ها شكنجه تميز را به يك تكنيك تبديل كردند. گسستنِ هرگونه پيوندى با غير خود در انفرادى هاى ويژه همان سلب غيريت از هويت و در نهايت فروپاشى هويت است مگر آنكه زندانى خود غيريتى را از حافظه بيرون كشد يا خلق كند. شاعران ايرانى در دنياى ويران و محبس گونه قرون وسطى در خلق زيباترين غيريت هاى خيالى استاد بودند. / ديشب به سيل اشك ره خواب مى زدم– نقشى به ياد روى تو بر آب مى زدم /. خواهم گفت كه فراخوانش به كم آزارى و مدارا و جام باده و زلف يار در خيالنوشته هاى اين شاعران فراخوانشى بود به آنچه در واقعيت نبود. در جهان شكنجه آلود واقعى شاعر چنين مى گفت : بهشت آنجاست كازارى نباشد / كسى را با كسى كارى نباشد /. شكنجه پديدارى است كه غيرمستقيم و سلباً بر همبستگى گسست ناپذيرِ من و نامن گواهى مى دهد .البته شكنجه اطلاعاتى و اعترافى از نگرهايى تفاوت دارند، ليك ، تخليه اطلاعاتى و شكنجه سفيد به قصد سر و ته كردن و باژگون سازى باورهاىِ شكنجه شونده از نگرگاهى كه مطرح شد چندان تفاوتى ندارند .انسانيتِ شكنجه شونده فرومى ريزد اگر به خواست شكنجه گر آرى گويد ، خواه نام و نشانى كسى را لو بدهد ، خواه همچون احسان طبرى از تمامى كيشِ خويش روگرداند و به كيش شكنجه گر آرى گويد . شرمم مى آيد كه از شكنجه بهتر يا بدتر سخن گويم ، چون من هرقدر بيش تر فكر مى كنم ، اين باورم راسخ تر مى شود كه در جهان انسانى عملى كثيف تر از شكنجه وجود ندارد. يك و فقط يك مورد شكنجه بر تاركِ شكوهمند ترين نظام هاى سياسى داغ ننگى مى نشاند كه هر عضوى از اعضاى آن نظام را هرقدر هم كه كارى بزرگ در خدمت منافع ملى كرده باشند ، مسؤول پاسخگويى به اين پرسش مى كند كه چرا عليه اين كثيف ترين عمل فرياد اعتراضش بلند نشد. نظام هاى دموكراتيك غربى ،هر عيبى هم كه داشته يا نداشته باشند ، شكنجه را ، دست كم در درون مرزهاى خود ، ممنوع كرده و با تحقق بخشىدن به آزادى بيان و رفع ترس از فضاى عمومى رسم تفكر كشى را نابود كرده اند .اين عالى ترين دستاورد بشرى است كه تأثير دامن گستر آن در بالندگى و شكوفايى علوم انسانى به هيچ وجه ناديده گرفتنى نيست . اگر كرامت انسانى را ارجمند ترين گوهر جهان گيريم ، عملى پست تر از آزار ديگرى و حتى ميل آزار ديگرى تصور پذير نيست ، هرچند اين آزار سيستماتيك باشد ، براى جبران كودنى در فن بازجويى يا براى دريافتِ هرچه سريع تر اطلاعات با اِعمالِ شديدترين درد ها ، يا براى تواب سازى با فشار گام به گام جسمانى و صدور صداى ايدئولوژيك خود از دهان دگر انديشان . چرا ؟ چون شكنجه آهنگ انسانيت زدايى دارد . در گوانتانامو يا كهريزك يا قرچك و شورآباد اين انسانيت زدايى يا به تعبيرى فلسفى اين '' سوژه زدايي '' (desubjectification) در آن گاهى به تمامى گويا و هويدا مى شود كه زندانى را به چاردست و پا راه رفتن و عوعو يا عرعر كردن وامى دارند. در فيلم دسته وحشى ها كابوى راهزن از كلانتر كثيف مى پرسد :'' چه حالى داره كه آدم نقش خدا بازى كنه ؟ '' كلانتر پاسخ مى دهد : '' كيف داره '' . شكنجه گر از تبديلِ انسان به كلب و خنزير كيف مى كند؛ كيفِ كثيف . ايفاى نقش خدايى كه فرمانرواى دوزخ يا تهِ دنياست البته پيشاپيش خودِ شكنجه گر را نيز از انسانيت تهى كرده است .
    ٢- اگر براى حافظ عرفانى مفروض باشد ، يكى از پايه هاى اين عرفان همان تعريف انسان است كه پيش تر از فيه مافيه آوردم . انسان نه فرشته است نه حيوان ، انسان نه خداست و نه شيطان ، نيكى براى فرشته هنرى نيست ، چون نمى تواند بد باشد . درندگى و شرارت بر حيوان حرجى نيست چون طبيعت اوست . اين آدم است كه آزادى در زمين پربلا را بر اسارت در بهشت ترجيح داد. انسانيت انسان در حركت خودسالارانه خود اوست به سوى غير . اصل تعريف حتى با برخى از فلسفه هاى مدرن همساز است و ظاهراً گمان مى رود كه عارفان شريعت خشك و خشن را با گسترش اين تأويل نازك بينانه ، حتى اگر شده با جعل حديث ، انسانى تر كرده باشند و بسيارى از پژوهشگران چنانكه در قسمت قبلى اشاره شد ، بر همين نمط رفته اند .مسئله در آن است كه قرون وسطى و فرهنگ خداشاهى همه سر قلب و تقلبى است در جابجايى غيريتِ انسانى – جامعه ، دموس ، شهر ، گيتى – به غيرىتِ نا انسانى – تشبه به خدا ، حيوان و فرشته . انديشه سياسى اى كه بر اوتونومى فردى و اجتماعى استوار و منحصر است ، الراماً بايد حركت به سوى بى آزارى و روگردانى روزافزون از شكنجه -خودآزارى و دگر آزارى – را در پى داشته باشد ؛اصل رهايي بخش اين انديشه چنين گويد : انسان بايد نقش انسان بازى كند ، اى انسان خودت باش ، تو نه خدايى و نه شيطان . اگر اين اصل در عصر مدرن به تمامى از قوه به فعل درآمده بود ، شكنجه نيز چون پس مانده قرون وسطايى در عصر نو تكرار نمى شد .شكنجه گر پيشاپيش با تشبه به خدا خود ناانسان شده است ، مسخ قربانى به جانور عريان ناانسانيت او را تأييد مى كند .چيزى كه عرفان سياسى شده در اوايل انقلاب اسمش را آدم سازى مى نهاد، به تمامى در اينهمانى شكنجه گر و شكنجه شونده در نا آدميت متجلى مى شد و مى شود . اين البته نه بدان معناست كه ديو ديوانگى خود را به آن صورت كه تحليل شد ، مى شناسد . فرهنگ دينى اساساً فرهنگ نيمه آگاه و ناخودآگاه است. با اين همه ، كثافت و رذالت شكنجه چون همه نهايت هاى واقعى چنان چشمگير و آشكاره است كه جانمايه اندرزهاىِ پويندگان نيكونهاد فرهنگ ما بر قطب نهايي متقابل با شكنجه متمركز بوده است ؛ يعنى بر كم آزارى .
    ٣-در آثار بسيارى از بزرگان فرهنگ ما پايه اخلاق نه بر زهد افراطى ( كلبى گرى )يا زهد معتدل رواقى يا لذت افراطى اپيكوريسم يا خاموشى گزيدن در آرى و نه گويى به احكام به شيوه شكاكان بل بر كم آزارى به مفهوم بى آزارى نهاده شده است . ذيل مدخل كم و كم آزارى در فرهنگ دهخدا مى خوانيم كه كم در برخى واژه ها همچون كم آزارى ، كم انديشى ، و كم التفاتى پيشوند نفى است به معناى'' بى ''يا '' نا''. ناصرخسرو در قصيده اى با مطلع '' هركه گويد كه چرخ بيكار است…..'' از خرد و دانشى سخن مى گويد كه هم مى تواند در راه نيك به كار رود و هم در راه بد.اين نيكى و بدى بناگزير ناظر به كردارهاى انسانى در همين گيتى مى گردد . اين عقل همان عقل عملى يا اخلاقى است كه تعيين مى كند كه بهترينِ بهترها( بهينِ بهان )كم آزارى است :
    داد كن كز ستم به رنج رسى
    در جهان اين سخن پديدار است
    هركه نازاردت ميازارش
    كه بهينِ بهان كم آزار است .
    اين خرد كردارى يا عقل عملى است كه به باور ناصرخسرو انسان را از سگ و گرگ متمايز مى كند. اصل بنيادين اخلاق ايرانى به باور دكتر على اصغر دادبه كه من از نوشته ايشان در مورد كم آزارى بهره برده ام ، از پيش از اسلام در يك چيز چكيده مى شود: كم آزارى . دانش ، داد ، دهش و بى بيمى . درويشى و خرسندى يا كاهش آز و نياز از ديرباز نوعى مقاومت منفى در برابر ستم و آزار بوده است . از زبان اين بزرگان توان گفت كه نادانى انسان را ،حتى گاه بى آنكه خود متوجه باشد ، ستمكار و دگرآزار مى كند .در آيين مغان كردارهاى بد ،حتى عذاب و شكنجه دوزخ ، به دست ديوان انجام مى گيرد ، نه اهورمزدا و فرشتگان ( امشاسبندان ). امشاسبندان به يارى دوزخيان مى شتابند .( نقل از بندهشن در مقاله نظريه اخلاقى-ايرانى كم آزارى ). از زبان برزويه طبيب در كليله و دمنه مى شنويم كه وى با ميزان گرفتن خرد آزاد خودش با يك يك اهلِ مذهب ها گفتگو مى كند و چيزى جز اختلاف ، تقليدهاى كوركورانه ، برتر دانستن مذهب خويش و ديگران را مخطى و گمراه و خصم پنداشتن دستگيرش نمى شود.'' پاى سخن ايشان [ اهل اديان] بر هوا بود '' سرانجام ، وى تصميم مى گيرد كه به جاى چرخش در دايره حيرت عمل نيكو را در پيش گيرد و نيك ترين عمل را طب يا كاهش و درمان دردهاى جسمانى مى يابد ؛ درست نقطه مقابل شكنجه گرى . '' صواب من آن است كه بر مواظبت و ملازمت اعمال خير كه زبده همه اديان است اقتصار نمايم و هر آنچه ستودهء عقل و پسنديدهء طبع است اقبال كنم …'' و '' ميوه درخت دانش نيك كارى و كم آزارى است '' . اين انديشمند آزاده نخستين بار برخى از آثار فلسفه يونانى و آثارى از زبان پهلوى را به عربى برگرداند . به روايتى ،المهدى خليفه عباسى گفته است كه هيچ كتابى از زنديق ها نيست كه ربطى به ابن مقفع ( روزبه ) نداشته باشد. چون به گفته هاى روزبه ( ابن مقفع ) نيك بنگريم مى بينيم كه يك ايرانى در سده دوم هجرى مى رساند كه چون پاى مذهب ها در هوا و كار اهل مذهب ها كين توزى و آزار يكدگر است پس آن به كه به جاى دخيل كردن يك عقيده الهى در امور دنيوى ، ملاك نيك و بد انسان ها فارغ ازاعتقاد درونى شان سود و خيرى باشد كه در عمل به ديگر انسان ها مى رسانند و اين ملاك الزاماً دنيوى است و به تلاش انسان براى درمان و كاهش دردهاى انسان ها در همين دنيا برمى گردد . به باور من اين ايده ، آن هم در سده دوم هجرى چيزى نيست كه بتوان آن را دست كم گرفت . به گفته جامى در سلسلة الذهب ايرانيان باستان حتى در جنگ ها اگر به كشت كشاورزان و درختان آسيب مى زدند ، كيفر مى ديدند . اصل اخلاقى دين مغان كم آزارى بود. ( همانجا)
    اصل دين مغان كم آزارى است
    جُستى آزارى اين چه ديندارى است
    تمامى آنچه در دين مغان به دو خدايى تعبير مى شود ، چه بسا كژ فهمى در باره مفهوم خرد كردارى باشد كه انسان را در آزمون انتخاب بدى و خوبى قرار مى دهد و فردوسى خرد را غالباً همين معنا به كار مى برد
    به لشكر چنين گفت بس پهلوان
    كه اى نامداران روشن روان
    كم آزار باشيد و هم كم زيان
    بدى را مبنديد هرگز ميان
    .شكنجه گر در آيين مغان ديو و پتياره (ضد خرد) است . خواجه عبدالله مى گويد:'' دوستى خدا را در كم آزارى شناس'' ابن يمين و سنايي و حافظ و سعدى و بسيارى از بزرگان ادب و عرفان به جاى تحكم به ايمان به يك دين به مدارا و كم آزارى فراخوانده اند .سنايى رستگارى دو عالم را در كم آزارى مى بيند . حافظ مى گويد:مباش در پى آزار و هرچه خواهى كن / كه در شريعتِ ما غير از اين گناهى نيست /. حافظ مى گويد : شريعتِ ما . پس اين پرسش را پيش مى آورد كه مگر شريعت شما چيست . بهتر آن است كه از خودش بشنويم :
    گفتم شراب و خرقه نه آيين مذهب است
    گفت اين عمل به مذهب پير مغان كنند
    باز اذعان مى كنم كه اين بهره از نوشته من وامدار مقاله عالمانه دكتر دادبه است . ايشان به زكرياى رازى كه مى رسند با استناد به منابع معتبر از بهره گيرى رازى از حكماى هند و يونان و باور وى به أزليت نفس و بى اعتبارى نبوت مى گويند. اصل فلسفى رازى خردى است كه انسان ها خود آن را كامل مى كنند و اين خرد دو نوع است : نظرى( دانايي) و عملى ( كم آزارى) . خداى رازى نيز كارش همچون طبيب رحمت و كاستن رنج است نه كيفر كشى و انتقام .
    دلش به ناله ميازار و ختم كن حافظ
    كه رستگارى جاويد در كم آزارى است
    ٤-مى نمايد كه اين پويندگان فرهنگى گويى بنا به قراردادى نانوشته در رويارويى با جهانى آكنده از خشونت و شكنجه و ستمكارى با هم همدست و همداستان شده اند تا همگان و به ويژه شاهخدايان را به مهر و مدارا و كم آزارى فراخوانند و سعدى مشروح تر از همه در باب هاى نخست بوستان و گلستان جراحت تن و جان جماعت ستمديده را به گوش شاهان و اربابان قدرت مى رساند. اما در واقعيت هيچ زد و بندى در كار نبوده است . طلوع خورشيد از خاور واقعيتى است عينى كه اسكيمو و آفريقايى و هر قومى آن را به زبان هاى گونه گون بيان مى كنند ، بى آنكه پيشاپيش از هم باخبر بوده باشند. آنچه ذهن ها و زبان ها را همداستان مى كند رخدادى است در آن بيرون . در اينجا نيز بايد دنبال رخداد هايى بگرديم كه هنرمندان ايرانى را در فراخوانى به اصل مغان همداسان كرده است . هنر ايرانى بناگزير در شعر چكيده مى شود و چكيده همه خشونت ها و انسان ستيزى هاى قرون وسطايى در شكنجه گاه به تمامى پديدار مى شود . روزبه به نقل از بزرگمهر از كم آزارى مى گويد و طنز تلخ ماجرا اين است كه بزرگمهر را در دوران ساسانيان در تنور پرميخ انداختند و روزبه را در زمان عباسيان در تنور پر سيخ افكندند . شكنجه گاه جايى است كه ديوى مى خواهد انسانى را به بدنِ صرف – يا بگيريد حيوان – فروكاهد . ديو همان انسان بد است كه تشبه به بهايم مى كند و بدترين بدى ها شكنجه است. يزدانِ فردوسى و رازى سراسر نيكويى است و انسان هم مى تواند بدكار (ديو) شود و هم نيكو كار و كم آزار .
    تو مر ديو را مردم بد شناس
    كسى كو ندارد ز يزدان شناس
    ……
    فريدون فرخ فرشته نبود
    ز مشك و ز عنبر سرشته نبود
    به داد و دهش يافت آن نيكوىى
    تو داد و دهش كن فريدون تويى
    پس اين فردوسى بيش تر به كردار و رفتار انسانى كار دارد كه در همين گيتى رخ مى دهد . ديو و اژدها و ضحاك در شاهنامه رمز هايى هستند ازخير و شر واقعى در همين جهان ؛در همين جهان انسانى. او خود در باره شاهنامه مى گويد كه آنچه در شاهنامه اندر خورِ خرد نيست ، رمز است و معنا بايد از گشودنِ اين رمز دريافت شود :
    تو اين را دروغ و فسانه مخوان
    به يك سان روش در زمانه مدان
    از او هرچه اندر خورد با خرد
    دگر از ره رمز معنى برد
    اگر شاهنامه را بنا به رهنمود خودِ فردوسى بخوانيم ، انسان دگر آزار ديو است و نيروى بدنى پهلوان در جهان ضحاكى صرفاً جسمِ حيوانى نيست ، بل پشتوانه قدرت روحى انسانى در شكنجه گاه ديوان است . اين توانمندى تن در كنار دانش و خرد ترس انسان را فرومى ريزد و او را از ناراستى يا خودنبودن باز مى دارد . ز نيرو بود مرد را راستى / ز سستى كژى زايد و كاستى /. در شاهنامه برخلاف ادبيات پس از سنايى كم تر نشانى از ناله و سوز انسان ستمديده مى يابيم . فردوسى چنين انسانى را به نيرومندى و پيكار با ديوان ستمگر فرامى خواند . توانايي و دانايى در شاهنامه رزم افزار پيكار ايرانى در جهان بلازده و ستم آلود است :جهانى كه فردوسى بدينسان وصفش مى كند نهان گشت آيين فرزانگان
    پراكنده شد كام ديوانگان
    هنر خوار شد ، جادويى ارجمند
    نهان راستى ، آشكارا گزند
    شده بر بدى دست ديوان دراز
    ز نيكى نبودى سخن جز به راز
    ديوانه از ديو مى آيد و ديو همان شكنجه گر جهان است . گزند رسان ، ويرانگر ، نيستكار و تحقير كننده هنر است . هنر همان فضيلت هايى است كه انسان را از جانورِ صرف بر مى كشد . أما فرزانه كه فردوسى آن را در تقابل با ديوانه مى آورد در لغتنامه ها به معناى بسيار دانا ، خردمند و حكيم آمده است . اصل واژه پهلوى است مركب از فره ( بسيار) و زانك ( دانا ). در گويش ايلامى و كردى هنوز بسيارى از واژه هاى پهلوى و لكى به كار مى رود . از جمله زانستن به معناى دانستن . زان و دان و جان ( در سانسكريت ) همه به معناى شناختن هستند .برخى از اساتيد فرزانگى را همان خرد عملى مى دانند و آن را هم معنا و گاه همريشه با فرونزيس يا phronesisيونانى كه نام ديگر آتنا ايزدبانوى فرزانگى است در يونانى فرونزيس همان خرد عملى است در مقابل سوفيا كه خرد نظرى است. فردوسى غالباً واژه فرزانگى را در موقعيت هايى مى آورد كه با تدبير كارهاى گيتيانه مربوط است . ديوانه همان مردم بدكردار و فرزانه همان داننده و كننده كردار نيك است . اين انگاره فكرى چرخشى است از اعتقادات نظرى در باره هست و نيست و الوهيت به اخلاق و كنش سودمند يا نيك در زندگى مشترك با ديگر كسان . انديشه روزبه ( ابن مقفع ) نمونه اى روشن از اين چرخش است ؛ چرخش از حقيقت به فضيلت ، يا دست بالا تقدم دومى بر اولى .البته ناگفته نماند كه در فرهنگ دينى چه بسا فضيلت نيز كنش هايى رادربرگيرد كه رو به نفى زندگى و دنيا دارند .
    ٥-آغاز شكنجه پايان تفكر است . آنجا كه خشونت آغاز مى شود ، تفكر پايان مى گيرد . تفكر از كجا آغاز مى شود ؟ تمايزانسان و جانورِ صرف مادرزادى نيست . نوزاد جانورگونه اى است كه گريه و تقلاى او همه سر براى بدن است . گويى بند نافش را كه مى برند از نيستان وجودش جدايش مى كنند . جهان تازه اى كه به آن وارد شده بسيار بزرگ است ، اما نوزاد در آن بى خانمان است . جهان پيشين تماماً با او وحدت داشت . جنين و زهدان متحد بودند. جنين از بيرون تغذيه نمى شد. جهان به تمامى از آن او بود . لالايى مادر اين جانور گونه را از حيوانيتِ صرف برمى كشاند . هواىِ بازگشت به جنين را از سر او مى پراند. ورود به زبان و حركت و آينده و سرانجام انديشه و رويارويى خود بنياد با انتخاب هاى گونه گون را به او خوشامد مى گويد و گاه خودِ پدر آوردگاه فرزند با نسل پيش مى شود . در يكى از نخستين رمان هاى بزرگ عصر مدرن – تام جونز اثر هنرى فيلدينگ – وقتى كه تام ، فرزند سر راهى ، از همه جا طرد مى شود و چيزى از گذشته پشتوانش نيست ، جهان را به تمامى پيش روىِ خود مى بيند. پرتاب از جهانى كه به تمامى از آنِ جنينِ آرميده در زهدان است ، به وضعيت تام جونز پيام آور انسانى نوين است .وصف اين پديدارها توضيح واضحات است . شخصيت فرزند با داده هاى ناخواسته پدر و مادر شكل مى گيرد . زبان ، زادگاه ، دين ، آداب ، محرمات ، مقدسات ،طبقه ، جامعه و وضعيت انسانى خاص و بار بسيار سنگينى از داده ها و فراداده هاى ناخواسته – بد يا خوب – بر روان انسانى فرزند بار مى شوند . او تا به خود بيايد و آنچه هست را مورد پرسش و سنجش و انديشش قرار دهد ، درمى يابد كه اى واى ! در هزارتوى انبوهِ ساخته ها و پرداخته هاى ناخواسته افتاده است . حركت از نو و از صفر بسى دشوار است . بيش تر انسان ها از خير چنين حركتى مى گذرند يا حتى به ذهن شان خطور نمى كند كه جهانى بهتر از آنچه به آنها تعلق گرفته است وجود دارد . اين جهان با همه محتوياتش – دين ، نژاد ، اعتقادات ، شيوه خاصى از زيستن و بودن – سالار بيرونى آنها مى شود كه چوپان وار آنها را به گذشته اى هى مى كند كه از بيرون به آنها داده شده است . فعاليت ذهنى آنها در احاطه انبوه پيشداورى هايى است كه مفت و بى دردسر آنها را مالك هويتى كرده است و به جمعيتى عظيم پيوسته است كه آن هويت را با تكثيرِ ميليونى قدرت مى بخشند . از اين هويت همان سان دفاع مى كنند كه از مِلك و حريمى مقدس . كودك اسباب بازى و پدر خود را برترين و بهترين مى داند ، صرفاً از آن رو كه مالِ اوست . ونداليسمى كه در ورزشگاه ها رخ مى دهد از سرِ همين احساس مالكيت كاذب است ، ناسيوناليسم كور و افراطى ( شووينيسم ) از همين گونه هويت جمعى يا '' ما'' ى ِ كاذب سرچشمه مى گيرد ، نه از همبستگى انسانى در راه بهبود ميهن .'' آلمان آلمان برتر از همه چيز ''( Deutschland ,Deutschland über alles) ، '' الاسلام يعلو و لا يعلا عليه ''( اسلام برتر و هيچ چيز نه برتر از آن '' . اين شعارها فرد را در يك جمعيت عظيم ادغام مى كنند ، تفكر را كه بى فرديت ممكن نيست ناممكن مى كنند و ايمان كور مى سازند . در عوض تا دلتان بخواهد يا نخواهد بر سر اين هويت هاى مفت به چنگ آمده خون جارى شده است . تاريخ از اين غيرت هاى كاذب كه تنها توده هاى يكدست را باد مى كند ، خونبار است . بسى به ندرت فرزندى يافت شده است كه در يك لحظه خطير تمامى آن بار سنگين را به چالش طلبيده باشد ، اما تفكر درست از همين لحظه آغاز مى گردد .
    شكنجه گر ممكن است زيرك و با هوش باشد اما بويى از تفكر نبرده است ،. چرا ؟ چون يك بچه هم مى تواند بفهمد كه پاسخ كلمه كلمه است و پاسخ نوشته نوشته ، آن هم در شرايط امن و برابر براى هر دو سو . شكنجه گر براى آنكه سوژه خود را از خود بودن سلب و به نوزاد انسان ناشده و جانور صرف تبديل كند ، خود بايد پيشاپيش جانور شده باشد ؛ جانورى كه قفس خود را تقديس مى كند و با زنجير هاى خو گرفته است .
    ٦- تا پيش از سده پنجم پويندگانى در فرهنگ ايرانى مجال ابراز پيدا مى كنند ، كه يا به آن لحظه خطير نزديك مى شوند ، يا از جنگ حقيقت ها به سود كم آزارى و خرد اخلاقى و عملى دست مى كشند . پس از غزالى و حمله مغول انسان ، گيتى ، و نيكويى در اين دنيا همراه با نفىِ خودِ دنيا كم كم محو مى گردد .خرد انسانى همراه با اميد بهبود و آبادى و شادى گيتيانه خاموشى مى گيرد. كشف و شهود ، رؤيا و حس بيواسطه كودكانه بر خرد چيره مى شوند ، شكنجهِ عقلانيت فزونى مى گيرد . اينكه بحث ما فرهنگ و عموم است تكرار مكرر است . آنچه در فرهنگ ما فلسفه خوانده مى شود از ابن سينا تا ملاصدرا ، هرچه هست ، از نوع فلسفه مدرسى ( اسكولاستيك) بوده ، هرگز از دين رها و جدا نشده و در زمان خودش از چارديوارى حوزه ها و مدارس دينى فراتر نرفته است تا چه رسد به اينكه امروزه بتوان آنها را به فرهنگ همگانى تزريق كرد؛ مى بينيم كه پول و زور بى حساب حكومت نيز نتوانسته است ، ملاصدرا و مير داماد را به جاى فردوسى و حافظ در روان و وجدان ايرانى بنشاند . روان ايرانى دستپرورد شعر است و شعر ايرانى پس از ايلغار مغول عارفانه است . دنيا گريز و انزوا انگيز است ، نوازش مادرى و پدرى است براى تسلى درد ها و ناله ها ، مرگ انديش و زندگى گريز است ، به زمين و زمان ارتباطى ندارد ، صومعه شكست خوردگان و نامرادان است . فاصله گهواره تا گور چيزى است كه در عرفان مولوى نيست وش مى گردد . مولوى پدر و مادر زمينى را انتزاعى و نمادين مى كند . مادر را نماينده نفس و طبيعت ملعون مى كند. در مثنوى ، مادر كه با نخستين نواى پناه دهنده ناگهان ورود نوزاد بى خانمان را به دنيا خوشامد مى گويد نماد تنى است نيازمند كه بايد با نهيب پدر سركوب گردد. شكنجه پدر رحمتى است كه فرزند و مادر همچون موسى كه از حكمت كودك كُشى خضر بى خبر بود چيزى از آن نمى فهمند .نفيرِ نوزادِ به جهانْ جَسته براى بازگشت به زهدان است و لالايى مادر براى جذب نوزاد به جهان .مولوى ساز بازگشت به موطنى مى زند كه نه نامش ايران است ، نه بر روى زمين وجود دارد . تمامى مثنوى در همان چند بيت آغازين چكيده شده است . از نيستان تا مرا ببريده اند — از نفيرم مرد و زن ناليده اند. شاعر به ياد جهانى است كه پيش تر در آن بوده است . اين جهان را هرچند در جهان پيش از تولد افلاتون يا در پرديس و فردوس ازلى نمادينه كنيم ، واقعيت آن است كه ما از زهدان برون آمده ايم . گريز از اين جهان به هر جهان ديگرى يادآور بازگشتى ارتجاعى به زهدان است . اين بازگشت ممكن نيست مگر در گور . انگار كه ما به اين جهان آمده ايم تا يا يكسره در گور سرازير شويم ، يا همچون وزير مكار جهان را از خود پر كنيم ؛ همچون جنين در زهدان .
    . قصهء سلطان محمود و غلام هندو از دفتر ششم مولوى را در حد توان خود درانديشيدم . دانسته آمد كه اين غلام بچه كه سلطان دست نوازش بر سرش مى كشد به ياد گذشته اى اشك مى ريزد كه مادر و پدر در آن نقش هاى اصلى را دارند .پس از گسستى كه ما بايد پرش كنيم – يكى از گسست هاى بسيارى كه ميان قصه هاى مثنوى پيدا مى شوند – ناگهان راوى به داستانى مى پرد با موضوعى جنسى در باب شخصى دو جنسيتى . نتيجه گيرى نمادين مولوى اين است :
    هست مادر نفس و بابا عقلِ راد
    اولش تنگى و آخر صد گشاد
    اى دهندهء عقل ها فرياد رس
    تا نخواهى تو نخواهد هيچكس
    هم طلب از توست و هم آن نيكويى
    ما كه ايم ، اول تويى ، آخر تويى
    هم بگو تو ، هم تو بشنو ، هم تو باش
    ما همه لاشيم با چندين تراش
    پدر ، سلطان ،يزدان ، مرد ، آلت ذكوريت ، ديگرجهان و مرگ در يك خط قرار مى گيرند و مادر ، نفس ، زن و زنانگى ، لاشئى و عدم بودن امور اين جهان و دلبستگى به زندگى در خطى ديگر . اين تفسير نيست بل برگردانِ مضمونىِ عينِ آن چيزى است كه در متن آمده است .( بنگريد به ابيات ١٣٨٣تا ١٤٥٥ دفتر ششم مثنوى مطابق نسخه نيكلسون ). مولوى از قصه اى به قصه ديگرى مى پرد . حتماً قصه پيشين در ذهن وى چيزى را تداعى كرده است كه باعث نقل قصه پسين شده است . شما اگر قرآن را هم همچون متنى عادى بخوانيد با اين مسئله رويارو مى شويد؛ البته به استثناى سوره يوسف كه ساختار روايى متفاوت و بسيجيده اى دارد . پرسشگرِ بى پروا لاجرم مى پرسد در ذهن راوى چه گذشته است كه ناگهان در قصه اصلى گسستى ايجاد مى كند تا قصه اى ديگر ساز كند. در اينجا قصه شخص دو جنسيتى و دوآلتى در وسط قصه سلطان محمود و غلام هندو چرا سر و كله اش پيدا مى شود ؟ مى گوييد مثنوى خودش قصه هايش را شرح مى دهد و مولوى در اينجا نيز خودش گفته است كه اين شخص دوآلتى تمثيلى از جاهل يا بنا به ترجمه نيكلسون churlish ( گستاخ ، بى ادب ، بدخو) است. أما منظور من چيزى است كه كه مولوى نگفته .مثلاً چرا نماد جنسى؟ انگليسى ها معادل هاى بهترى براى جاهل دارند .از جمله unaware، ignorant،ill-informed و غيره.نيكلسون چرا در اينجا churlish را برگزيده ؟ گمان مى رود كه نيكلسون به معنا در متن توجه دارد. جهل در اينجا همان بى ادبى و گستاخى است كه مولوى در قصه شاه و كنيزك در دفتر نخست پيش مى كشد ./ از خدا جوييم توفيق ادب ….الخ/ مثال هاى مولوى براى بى ادبى پرروشدن بنده در برابر نعمت ها و مائده هاى الهى و زياده خواهى و كفر ( ناسپاسى ، پوشيدگى ) است نه زشت گويى كه در خودِ مثنوى هم كم نيست . شايد جهول در آيه امانت نيز در ذهن مولوى بوده است . چون اين امانت هرچه هست انسان بر دوش مى گيردش ، اما اكثراً و غالباً به آن وفا نمى كند. از نگاه دينى همه موجودات ديگر به طور تكوينى و اجبارى خدا را عبادت مى كنند و استعداد سركشى ندارند . به قول داستايفسكى موريانه راه زندگى اش را مى داند و انسان نمى داند. انسان امانتى الهى بر دوش مى گيرد، چون توان و استعداد بر دوش گرفتنش را دارد همچنانكه توان فروفكندنش . مولوى اين شخص دو آلتى را تمثيلى كسى مى گيرد كه معناى ابيات بالا بر او پوشيده است . خودش را صاحب اختيار خودش مى پندارد. به حضيض پستى و اسفل السافلين سقوط كرده است. اكنون قرآن را رها مى كنيم تا ببينيم خود مولوى اين پست ترينِ پست ها در چه مى بيند . پاسخش روشن است . آن را در جهل مى بيند . اما جهل از چه ؟ جهل از اينكه آلت هاى اين شخص همچون همه چيزهاى ديگر اين دنيا هيچ است ، لاشى و لاشئى است .زن و مرد ، پدر و مادر در اين شخص دو جنسى حكمِ لاشئى اى دارند كه عاشق لاشئى ديگر شده است . اين تمثيلى از اهل دنياست كه نيست را هست مى گيرند و اگر به اين وارون بينى واقف شوند ، مرگ را معبود خويش مى گيرند ، آرزوى مرگ مى كنند و به سوى مرگ و معدوم شدن از اين دنيا مى شتابند تا از دنيا گذار كنند .
    بازگرد اكنون تو در شرح عدم
    كه چو پازهرست و پنداريش سم
    همچو هندو بچه هين اى خواجه تاش
    رو ز محمودِ عدم ترسان مباش
    به زبان ساده : گرفتيم كه محمودِ عدم يا سلطانى كه پيك مرگ است .سر غلام هندو را بريد ، نگران نباش ، اين دنيا زهر است و مرگ پاد زهر ، درست برخلاف پندار مردمان . مولوى مى افزايد : از چيزى كه بايد بترسى هستى و حياتى است كه الان در وى است .اين هستى و نيز پندار تو در باره آن هر دو لاشئى است .
    از وجودى ترس كاكنون در وى اى
    آن خيالت لاشى و خود لاشى اى
    لاشى اى بر لاشى اى عاشق شده است
    هيچ نى بر هيچ نى را ره زده است
    چون برون شد اين خيالات از ميان
    گشت نامعقول تو بر تو عيان
    راست گفته ست آن سپهدار بشر
    كه هر آنكه كرد از دنيا گذر
    نيستش درد و دريغ و غبنِ موت
    بلكه هستش صد دريغ از بهر فوت
    كه چرا قبله نكردم مرگ را
    مخزن هر دولت و هر برگ را
    نامعقولى كه بر تو عيان مى گردد چيست ؟ اين نامعقول از نگاه مولانا همان خردى است كه در شاهنامه ، در نوشته روزبه و حتى در قصيده ناصر خسرو رو به اين گيتى دارد و رهنمودِ بد و خوب ، فرزانگى و ديوانگى ، ويرانى و آبادانى در همين جهان است . تفاوت اين دو پويه فرهنگى در كجاست ؟ چرا يزدان فردوسى با خداى مولوى اين قدر تفاوت دارد ؟ چرا آن يك به زندگى فرامى خواند و اين يك به مرگ ؟ چرا آن يك به داد و دهش و مردم بى بيم و آزاد مى انديشد و اين يك همه دنيا و زندگى را سمّ و خيال و بازى فانتزى ها مى بيند ؟ يك پاسخ اين مى تواند بود كه مردم زمان مولوى نگران بر ويرانه هاى مغول خود روزى صد بار مى گفته اند : خدايا مرگ مرا برسان . به جاى جستجوى حقيقت وقتِ اين پرسش است كه چگونه فرهنگ زندگى در شاهنامه كارش به اين فرهنگ مرگ طلب و تاناتوسى كشيده مى شود . در سنجش با مثنوى است كه مى توان تقلاى روحى حافظ براى بازگشت به آيين مغان و شادى شيخى كه خانقاه ندارد را دريافت .
    با سپاس بسيار از بردبارى شما

     
    • با درودی ازبن جان به فرهیخته ارجمند کورس گرامی : ای عزیزبرای کار گرانسنگی که انجام میدهید و من تا کنون در هیچ نویسنده روشنگری مشاهده نکرده ام که اینچنین تاریخ و ادبیات و بزرگان وقدمای ایران را اینگونه به چالش بکشد و رازهای نهان آشکار کند که چاپلوسی و نقد و ذوق و نو آوری و روشنگری و دین خواهی و دین ستیزی ملغمه ای شده که سرشته شده در ذات هر ایرانی چه به روز ما آورده و حتی لسان الغیب حافظ شیرازی ودیگر شعرا را چنان نقد میکنید که انگار با ایشان محشور بودید واسرار نهان آنان راهم آشکار میکنید این نیست جزشناخت وتیزبینی کامل شما از ادبیات قدیم ومعاصر .سپاس ازوجود نازنینتان و امید که سرپنجه تدبیرتان راه گشای ما باشد. . سپاس

       
    • درود بر استاد گرامی

      کورس گرامی

      یک پیشنهادی داشتم از شما و نمی‌دانم برای شما امکان‌پذیر است یا نه.

      اگر امکان دارد همانند مقاله‌های علمی چکیده‌ای از کل مطالبی که در ذهن دارید در حد یک و یا دو صفحه برای ما منتشر کنید. با توجه به مطالب پربار، دامنه‌دار و اغلب طولانی شما، یادآوری و به خاطر سپردن مطالب پیشین برای من نوعی کمی دشوار است. من تا به امروز شاید ۷۰ درصد ریشه‌های شما رو دنبال کرده‌ام و با وجود یادگیری‌های فراوان، هنوز حیران و کمی گیج در نوشته‌های به سر می‌برم. با درک درست از آن چکیده، می‌توان متن‌های شما را بهتر فهمید و ارزیابی بهتری کرد. یک فکری هم برای ما کم سوادها بکنید. هنوز نمیدانم حافظ گامی مثبت برداشته در فرهنگ ما یا گامی منفی! درک و فهمیدن کامل نوشته‌های شما برای من میسر نشده و با یک چکیده کمک بزرگی به من خواهید کرد.

      ممنون و سپاس از شما و دیگر دوستان

       
      • حامد ارجمند: حق با شماست. به ویژه این قسمت که طولانی شده . اما در مورد چکیده نویسی : راستش خود این نوشته ها چکیده اند ولی چشم ؛ سعی ام را می کنم. حافظ گام مثبت و بزرگی برداشته ، مظلق و مقذسش نباید کنیم ، اما او را در زمان خودش دریابیم . توضیحش را خواهم داد .استوار وسرفراز باشیذ .

         
    • آنتی هبل(هبل بتی است زنده که توسط بت پرستانی خاص و از جنس خواص پرستیده می شود)

      کورس گرامی..درود و صد درود بر مردا که تو هستی.
      اگر ممکن است مجموع نوشته های منتشر شده در این سایت را به یکجا در اختیار خوانندگان قرار دهید تا با اختصاص فرصت بتولنیم از جواهر اندیشه تان بهره بگیریم….حقیقتا محتاج به روشنگریهای ذهن نابغه ات هستیم.متشکرم فراوان و روی ماهتان را می بوسم. و ندیده تا بن جان آرزومند دیدارتان هستم.برقرار باشید..

       
    • با درود به کورس بزرگوار که با این نوشته های پربارشان که همچون آینه ای ایست تا ما خود را درآن بیابیم!دوست گرامی با این دید شما به مولوی بنظر می رسد اگر مولوی می خواست در سایت نوریزاد گرامی کامنتی بگذارد هر روز یا کامنتها حذف می شدند و با نوشته ایی مؤدبانه …مثل مولوی گرامی کامنت شما بعلت موهن بودن …خذف شد و یا آنچنان با هاشور سلاخی می شدند که خود مولوی هم نمی فهمید اصلا چی می خواسته بنویسد !

       
      • جناب مزدک

        شما خود را با مرحوم مولوی مقایسه نکنید ،زیرا این قیاس مع الفارق است ،مثنوی شش دفتر مشتمل بر صدها بیت شعر حکمت آمیز و توضیح آیات قرآن و احادیث نبوی و کلمات حکیمانه است که مولانا از خود بروز داده است ،شما یک زحمتی بکشید یک جمع آوری کنید ببینیم چند در صد اشعار مولوی مشتمل بر هجویات و الفاظ زشت و فحش کلامی است و تعداد آنگونه ابیات یا الفاظ چند تاست ،آنگاه این نسبت را مقایسه کنید با کامنت ها و نوشته های خودتان ،می شود گفت در اغلب موارد کامنت های شما علیرغم ادعای حقوق بشر و ارجمندی حقوق ذاتی انسان بما هو انسان ،نود درصد آنها مشتمل بر الفاظ زشت و توهین آمیز و فحش و ناسزاست ،و چنگک های نوریزادیه که هر روز تیزتر باد همچون عقاب بر آنها فرود می آید ،جناب مزدک دید یو آندرستند که چرا قیاس شما مع الفارق بود و مصداق این شعر بود که :از قیاسش خنده آمد خلق را؟

         
  41. قلم حیثیت ،امنیت معیشت وابروی یک ملت در دست فردی است که جهت تسریع نماز خود را از قطار در حال حرکت بیرون پرتاب میکند . عملی که نیازمندمعالجه ودرمان می باشد . اینچنین است داستان اولویت ها در این برهوت بی قانون .

     
  42. با درود به نوریزاد عزیز(( آیت الله )) و هم میهنان فرهیخته : جناب نوریزاد در رژیم گذشته ( البته مدت کوتاهی ) طلبه های جوان را ابتدا سر مبارکشان را میترا شیدند و به جبر و زور آن هارا به سربازی اعزام میکردند تا رسم جوانمردی بیاموزند و بدانند که زندگی فقط قیل و قال و بحث نیست ا که بعد ازچند سال به بوته فراموشی سپرده شد و رندان برای سر بازی نرفتن به حوزه ها میرفتند تا معافی بگیرند و پس ازچندی قید لباس روحانیت را میزدند وپی کار خود میرفتند وانگهی در مملکتی که با پول باد آورده میشود سربازی را خرید و چیب های گشاد آقایان را پر کرد دیگر به این سربازی نمیتوان خدمت مقدس گفت بلکه همان کنایه قدیم مبنی بر (( اجباری )) شایستگی بیشتر دارد . وروحانیون هم به جهت این کار شاق و شق القمری که انجام میدهند ! وبار های گران ازدوش مردم بر میدارند !! ازرفتن به ( اجباری ) معاف هستند . با احترام.

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

85 queries in 1199 seconds.