سر تیتر خبرها
سفر به ایلام

سفر به ایلام

یک: چندی دیگر من بر زمین سحر انگیز ایلام بوسه خواهم زد. و به آسمان انسانی اش سلام خواهم گفت. در ایلام، به محضر شهدا و جانبازان و سلحشوران ابراز خاکساری و ادب و دوستی خواهم کرد. زنگ درِ خانه ی نام آوران و خردمندان ایلامی را به صدا در خواهم آورد، و در پیشگاه آنان به رسم شاگردی و پرسشگری به زانو خواهم نشست. در ایلام، با سوز درماندگان و دل شکستگانش خواهم گداخت، و از شراب کهنه ی میراث کهنش سیر خواهم نوشید.

صادقانه بگویم: سابقاً من به هرکجای ایران که پا می نهادم، گرچه از هزارتوی دردها و کاستی ها گذر می کردم و از تماشای رنج مردمانش در خود می گداختم، اما بیش از همه بر جاذبه ها و سابقه ها و بناهای باستانی اش تمرکز می کردم. در این سفر، و نیز در سفرهای پیشینم به کردستان و کرمانشاه و خوزستان، تلاشم این بوده و این است که بر تماشا و تحلیل و چراییِ داشته ها و نداشته ها اصرار ورزم. بهتر بگویم: من در این سفر، صاحبکاری هستم که می رود تا ببیند پیمانکار اسلامی اش در این سی و شش سال اسلامی، با این همه پول و جان و آبرویی که از مردمان بودیعه گرفته، چه گلی بر سرِ ایلام نشانده است.

دو: به ” برادرانِ ” اطلاعات و سپاه پیشنهاد می کنم کاری به کار من در این سفر و سفرهای بعدی ام نداشته باشند. من آن پاکباخته یِ بکوه زده ای هستم که خود جنازه ی خود را بدوش می برد. مرا با گرفتن و زدن و کشتن مهراسانند. تلاش برای ترساندنِ کسی که جنازه اش را خود بدوش می برد، بیش از آنکه شگفتی زا باشد، خنده دار است. مثل این که بخواهند آتش گرفته ای را بضرب مشعلِ مشتعلی از تکاپو وا بدارند.

من در این سفر، نه یال و کوپالی با خود دارم و نه دم و دستگاهی و نه جمعیتی. تنها هستم. با اتوبوس از جایی به جایی می روم. مثل سفرهای پیشین. از اتوبوس که در ایلام پیاده شوم، تمام کرایه ها، وسیله ی شخصیِ من خواهند بود. سرپناه من؟ آسمان ایلام. اگر برادران حتی همه ی درها را به روی من ببندند، بجوری که ایلامیان به هردلیل مرا نپذیرند، دمِ درِ خانه هایشان فرو می نشینم به گدایی. اطمینان دارم ایلامیان آنقدر ایرانی هستند که: با نان خشکی و کاسه ی شیری سیرم کنند.

سه: مسئولیت سفر، با خود من است. به هرکجا که سر می زنم، و یا هرچه که می نویسم و هرعکس و فیلمی که درسایت و صفحه ی خود منتشر می کنم، همه و همه به اراده و تشخیص فردیِ خود من است. نه از آمریکا و اسراییل خط گرفته ام و نه به خط و خطوطی از جریان های داخلی وابسته و وامدارم. پس برادران به کسی و کسانی که احتمالاً به من پناه داده اند شبی و ساعتی، متعرض نشوند لطفاً. که من در این سفرِ فردی، خیال هیچ حرکتِ تشکیلاتی ندارم. اساساً من آدمی تشکیلاتی نیستم و عُرضه ی اینجور کارها را ندارم مطلقاً. گرچه می دانم راهی که به رهاییِ این سرزمین می انجامد، جز از تحزب گرایی نیست. همان که برادران راهش را بسته اند و در یک هجوم گاز انبری درِ همه ی احزاب ناقلا را گِل گرفته اند.

چهار: در این سفر، هر حادثه ی جور و ناجوری که برای من رخ دهد، لاجرم پای ” برادران ” در میان خواهد بود. از دستگیری، تا ضرب و شتم، تا سربه نیست شدن، تا فرودِ همان جنازه به گوری گم و گور. پسندیده این است که برادران اجازه دهند این ایرانی، به شهرها و روستاها و جاهای دیدنی ایلام سر بزند. بی آنکه آشوبی و فتنه ای و ناروایی در کارش باشد و بخواهد جمعیتی را سامان دهی کند و ولوله ای بپردازد. این یک نفر را با همه ی کج خلقی اش تحمل کنند برادران.

پنج: سلام ایلامِ من، مرا پذیرا باش و به روی من آغوش وا کن. مرا بر باریکه راه ها و جاده ها و شهرها و روستاهایت جاری کن. من گرچه در خاک تو زاده نشده ام، اما زادگاه مرا – هرکجا که هست – هرگز شرافتی افزون بر تو نیست. من چندی دیگر در تو گم خواهم شد. تو مرا پیدا کن. من با تماشای بزرگی های تو صورت به خاکت خواهم سایید، تو برخیزانم. من با فهمِ اندوه و رنج تو خواهم گریست، تو اشکهایم را بستر. و با شادمانی ات خواهم خندید، تو نوشانوشم گوی.

تو شایسته ی درخششی ایلام. تو باید بر فراز و برقرار باشی. ما سال ها سینه در برابر هر زخم تو سپر کردیم. اکنون نیز، زخم های تو بر تن ما. تو به تازگی از بستر ترکش های نابخردی بدر آمده ای. من می آیم تا گوشه هایی از رازهای دردمندی ات را بر ملا کنم. می آیم تا ببینمت و بشنومت.

ایلام من، ایلام ما، من با کوله باری از سلام و صلح و لبخند و شرم و پوزش، و با کوله باری از فردا به سوی تو می آیم. به جاده ها و شهرها و روستاها و خانه ها و چادرهای عشایرت بگو این پیرمرد را پذیرا باشند. که من، غریبه ای آشنایم. غریبه ای: فرزند. غریبه ای: مونس. غریبه ای: محتاج. به ایلامیان بگو: در هرکجای تو، اگر پیرمردی دیدند با کوله باری از اشک و شوق و لبخند، به سنگ اخم و بی تفاوتی مرانندش. بل به نوشیدنِ شربتی از مدارا میهمانش کنند. که این پیرمرد، هرچه که ندارد، از اشتیاق اما سرشار است. اشتیاق به برکشیدنِ قشنگی های تو. و اشتیاق به برکشیدنِ ایران تو.

ایلام من، ایلام ما، تا بوده ام، از تو، جز میهمان نوازی نه شنیده و نه دیده ام. مرا بنواز ایلام. که من یک سازم. سرانگشتان سحر انگیزت را بر سیم های عاطفی من بلغزان و از من نغمه ای برآور دلکش. نیز بگذار یک چند وقتی من صدای فرو مرده ی تو باشم. بگذار یک چند وقتی من بجای تو شیون کنم. و بجای تو خنده های مستانه سر دهم.

مرا دریاب ایلام. پاهای خسته ی این عاشق پیر را تحمل کن. این پیر، با چشمانی پر التماس به دیدار تو می آید، و دست دوستی و شرمساری به سوی تو دراز می کند. شانه هایت را به های های گریه های او بسپر و ببخشای. ما سال های اسلامیِ فراوانی است که با راندن تو به دور دست های برخورداری، بر تو جفا باریده ایم. من چندی دیگر در تو گم خواهم شد. به شوق این که در تو پیدا شوم ایلام.

محمد نوری زاد
نوزده فروردین نود و چهار – تهرانShare This Post

درباره محمد نوری زاد

128 نظر

  1. علی اکبر ابراهیمی

    فقط چهارشنبه را به مقابل کانون وکلا می روم.
    در مقابل ایران و سبزهای نمادین ملت ایران نیز چیزی بجز افسوس، حسرت، سپاس و سکوت ندارم.
    پاینده و سرفراز باشید.

     
  2. علی اکبر ابراهیمی

    در صورت امکان چهارشنبه و پنجشنبه به مقابل کانون وکلا برویم.
    ای کاش خانواده های زندانیان سیاسی هم می آمدند.

     
  3. علی اکبر ابراهیمی

    این هفته را لطفا در تهران بمانید.
    ممکن است من شنبه هفته بعد از ایران بروم.

    سعی می کنم دو شنبه و سه شنبه از ساعت ده تا دوازده در کنار کانون وکلا باشم.

    با سپاس.

     
  4. سلام آقاسيدمرتضي عزيزوگرامي دام عزه
    ازبيانات درربارتان كمال استفاده رامي برم وهميشه دعاگوي جنابعالي هستم.من نمي خواهم بانوري زاددرگيرشوم مثل اينكه ايشان بتازگي آية الله هم شده است وفتواهم ميدهد.خوب مبارك است.
    اما نسبت به فتوائي كه دراين پست درجواب شما درمورد ارث مرتد وكافربياناتي داشتند كه حاكي ازاسلام جديدايشان است ؛لطفاجوابي درخوربفرمائيد.والسلام عليكم ورحمةالله وبركاته
    ارادتمندتان
    مصلح

     
    • قابل توجه سید مرتضی و ملا مصلح
      آیت الله . یعنی نشانه خداوند مگه هر کس که عمامه سیاه یا سفید بر سر داشت نشانه خداوند است ( یا این نشانه هارا هم مصادره کرده اید ؟ ) به یقین که آنچه ما بجز اختراعات بشری ( که اتفاقا همه آنها بدست افراد غیر آیت الله ساخته شده است ) همگی نشانه خداوند است حتی اون درخت سپید دار خشک شده در روستای ما هم نشانه خداوند ( آیت الله است ) خیلی پز این القاب را ندهید این القاب فقط مصرف حوزوی و امتی دارد .

       
      • یمین گرامی

        با سلام

        مطلبی که نوشته اید مطلب حقی است ،و ما بنا نداریم که اگر کسی حرف حوقی زد سخن او را نپذیریم ،در روایات هم این تعبیر شده است که “حکمت را بیاموز از هر شخصی”،و حکمت گمشده مومن است هرجا آنرا بیابد اخذ میکند(الحکمه ضاله المومن اینما وجدها اخذها).
        همانطور که گفته اید ،کلمه “آیت”در زبان عربی و فرهنگ قرآن بمعنای “نشانه و علامت” است ،و نشانه و علامت بمعنای چیزی است که دیگران را به معنایی یا مقصدی هدایت می کند ،البته آیت یا نشانه یا تکوینی است یا اعتباری و قرار دادی،آیت اعتباری مثل نشانه هایی که مثلا در جاده ها نصب می شوند تا راهنمای انسانها باشد مثل نشانه ها و تابلوهای گوناگون راهنمایی رانندگی در جاده ها ،که این “آیت اعتباری و قرار دادی” است.
        اما در اصطلاح اول (آیت تکوینی) اگر این کلمه بصورت مضاف و مضاف الیه به کلمه “الله” که خدای خالق هستی و جهان است ،اضافه شود ،و گفته شود :آیت الله ،مفهوم آن این است که نشانه خدا ،یعنی هر شیء که بوجود و هستی خود دلالت برآن ذات بی همتا می کند ،از آنجائیکه بر حسب برهان های دقیق عقلی و شهود و کشف برهانی و هدایت فطرت انسانی ،همه هستی از اوج تا حضیض ،از کواکب و کهکشانهای محسوس و نامحسوس ما ،و همه مراتب هستی از مجرد و مادی ،صادر و قائم به آن ذات بی نهایت است ،پس همه اشیاء و همه موجودات “آیت و نشانه” خدای تعالی هستند ،و این مورد هیچ استثنائی ندارد ،یعنی من و تو و همه انسانها و همه گیاهان و نباتات و همه حیوانات و جمادات ،و بالجمله هستی بشراشره ،نشانه و علامت آن ذات الهی هستند و به او منتسب و قائمند ،و هم معلول و صادر از اویند ،مثل نسبت تشعشع نور و جلوه خورشید به خود خورشید ،که اشعه خورشید قائم به خورشید است و از خود هیچ حیثیت و استقلالی ندارد ،و اگر لحظه ای ان ذات بی همتا اراده کند که دوام فیض و هستی خویش را از موجودات بردارد همه اشیاء معدوم خواهند بود از خرد تا کلان و از اوج هستی تا حضیض و ذراتی که حتی بچشم محسوس نیستند،این نسبت همه موجودات با خدای خالق جهان است و همه اینها در حکمت الهی برحسب برهان باثبات رسیده است.
        مقصودم این بود که همانطور که شما گفته ای ،روی این دید همه اشیاء از دانی تا عالی نشانه و آیت الله هستند ،البته آیتیت (نشانه و علامت بودن) برخی موجودات از برخی قویتر است و برخی آیت الله العظمی هستند ،و این باز روی این اساس است که حظ برخی موجودات از وجود و کمال وجود بیشتر است ،مثلا آیت و نشانه بودن بر خدا در مورد پیامبران و موجودات دیگر مثل فرشتگان الهی از آیت بودن من و شما قویتر و بیشتر است ،روی همین جهات هم در روایت های ما آیت الله العظمی بر حضرات ائمه اطلاق شده است و در برخی زیارات هست که “السلام علیک ایها الایه العظمی”.
        بنابر این این اصطلاح روی این توضیحی که عرض شد نه تنها اختصاصی به روحانیون ندارد ،بلکه اختصاصی به هیچ صنف و طبقه ای ندارد و همه اشیاء و حتی حیوانات و جمادات هم آیت الله هستند و شما هم آیت الله هستید.
        اما اطلاق این تعبیر بر فقهای بزرگ که برای اشاره به مرتبت و منزلت علمی و فقهی آنان است ،جز در سده اخیر سابقه ندارد و تنها یک عنوان اعتباری است برای اشاره به مرتبه علمی و سواد اشخاص ،مثل اینکه در ارتش بکسی بگویند سرباز و بدیگری بگویند گروهبان و به دیگری سرگرد و سرهنگ و سرلشکر و غیرو،بنابر این این یک عنوان اعتباری محض است برای تعیین رتبه علمی عالمان دینی ،نه اینکه دیگران آیت الله به آن اصطلاحی که عرض شد نیستند ،و در واقع این یک اصطلاح خاص است ،و لا مشاحه فی الاصطلاح.

        موفق باشید

         
  5. از مصطفی بادکوبه‌ای بمناسبت تجاوز ماموران سعودی به دو نوجوان ایرانی‌

    “حج را رها کن”

    رها کن هموطن حج را رها کن
    دلت را خانهِ پاک خدا کن

    رها کن این همه جهل و خمودی
    حمایت کم کن از شیخ سعودی

    خدا در کعبه ی تازی نباشد
    خدا خواهی، “خدا بازی” نباشد

    دلت را پاک کن تا حق بینی‌
    وجودت را به حق ملحق بینی‌

    شعار عزّتت را شیخ خورده
    ترا تا قصرِ جهلِ خویش برده

    تمام مملکت “یارانه گیر” است
    به چنگ فقر و نادانی‌ اسیر است

    دلارِ تو عرب را مینوازد
    که ٔبر ناموس فرزندت بتازد

    تو گر‌ انسانی‌ و ایران تباری
    نباید سوی حج گامی‌ گذاری

    خدا زندانی شیخ عرب نیست
    خدا محدود اشتر با رطب نیست

    تو ‌ایرانی تباری پای ٔبر من
    سرِ عزت نداری؟ وای ٔبر من

    چه میشد گر‌ فقیه راستینی
    ٔبر آرد دست دل‌ از آستینی

    کند تحریم حج را با شجاعت
    دمد در جان ما روح مناعت

    رها کن هموطن حج را رها کن
    دلت را خانه پاک خدا کن

     
  6. سلام و درود
    دوستان و عزیزان، جناب نوری زاد:
    بارها گفتم و خواهش کردم ولی بازهم تکرار میکنم؛
    افرادی معلوم الحال در این سایت میان و قلم فرسایی میکنن و حرفی ندارن به جز فحاشی به اعتقادات و علائق دیگران.روی سخن من در درجۀ اول با اوناست. این افراد به چی اعتقاد دارن به من بگن تا منم مثل خودشون نه، بلکه به شکلی آموزنده ، ازاعتقاداتشون انتقاد کنم. اگه اعتقادی دارن بگن و راه مقابله به مثل رو برای طرف خودشون باز بزارن. به این میگن دموکراسی. نه اینکه یه سری آدم هیچی ندار بیان و به دارایی دیگران فحاشی کنن، این اسمش دموکراسی نیست بلکه رفتار فاشیستیه. دلیل نمیشه که بیان اینجا و به بخشی از وجود و دارایی هموطنان خود که اونها ازآن بهره ای نبردن فحاشی کنن.
    اگرهم اعتقاداتی ندارن فقط دریچۀ اون ////// رو بسته باقی بزارن و بازش نکنن.
    در محیط مجازی بشینی یه جا و با ادعای روشنفکری و یا توهم روشنفکری ناشی از اثرات جانبی دود و عرق ، دوا و قرص، یاوه سرایی کنی و به آبا و اجداد و اعتقادات خودت و هموطنان خودت فحاشی کنی شجاعت نمی خواد ، بلکه فقط نامردی ، رذالت و ناجوانمردی میخواد.
    رفتار این افراد توهین های معمول و سطحی در بحث و جدل و یا نوشتار طنز نیست. اونا فحاشی میکنن.
    هر کسی باید اول اعتقادات خودش و خط فکری خودش رو مشخص کنه و بعد به نقد منصفانه و تبادل نظر با هم فکران خودش بپردازه و یا حتی دگر اندیشان را بیرحمانه نقد کنه. دیگه فحاشی کردن برا چیه؟
    فحاشی کردن به اعتقادات و آداب و سنن مردم درمحیط مجازی به هیچ عنوان شیوۀ یک انسان نیست چه برسه که ادعای روشنفکری هم بکنه. این کوته فکران، مشکلات روحی روانی دارند و افرادی منزوی و رانده شده از اجتماع هستند که در تنهایی و بی ایمانی به سر میبرند و از خودشون هم متنفرند. این اعمال کار یک انسان با فکر و اندیشۀ سالم نیست. برای این گونه افراد درمحیط واقعی ، پشیزی ارزش قائل نیستند و در طول زندگی تو سری خور بودند.اونا آدماهایی هستند گوشه گیر و شکست خورده …
    بعضی از این آدما اینقدر روح کثیف و ذات خرابی دارن که نوشتن این فحش ها اونا رو در 4 مرحله ارضاء میکنه که از یک به چهار همینطوری شدت و مقدارش بیشتر میشه.
    1- موقعی که به اون فحش ها فکر میکنن
    2- موقعی که اون فحش ها رو مینویسن
    3- موقعی که اون فحش ها رو میخونن
    4- موقعی که دیگران به اون نوشته های پر از فحاشی رتبه دهی مثبت میدن و در حقیقت اونا رو تشویق میکنن و یا از اونا دفاع میکنن.
    اینطوری اونا به شکل کاملی و البته موقتی ارضاء میشن و حس بودن میکنن و از اون احساس بدبختی مزمن و پوچی که گرفتارشن خارج میشن.
    اگر با تذکر پی در پی و گوشزد ، درست نشدن و ادامه دادن، بیماری اونها ریشه ای و مزمن هست و متأسفانه درمانی نداره.
    سخنی هم با جناب نوری زاد:
    – جناب نوری زاد به نظر من این گونه افراد دشمنانی هستند در لباس دوست شما. قصد اونا کم کردن ارزش این سایته و از بین بردن محتوای آن.

     
    • مازیار وطن‌پرست

      آقای بی‌نهایت
      چیزی که در شما بی‌نهایت است، تنها و تنها اعتماد به نفستان است که به خود اجازه می‌دهید در مورد همه چیز اظهار نظر کنید و پاسخ همه را بدهید، تازه همین کافی نبوده تلاش دارید مدیریت وبلاگ را هم بعهده بگیرید. خوب است کمی به نظر دوستان در پای اغلب اظهارات خود هم توجه کنید. بنده البته به دلایلی همواره قادر به دیدن آن امتیازات نیستم، ارزش یا بی‌ارزشی یک نوشته را هم به مطلق خوش‌آیند و بدآیند دیگران نمی دانم، کما اینکه نوشته‌های گرانسنگ کورس از جوک‌ها و لطیفه‌های ساده فهم کمتر مخاطب دارد و این هم طبیعی است. اما هرگاه هم موفق شدم این امتیازات را ببینم، متوجه شده‌ام که بیشتر نمره دهندگان، نظرات شما را نپسندیده‌اند. اما تا حالا کسی نیامده نگفته که چون اظهارات فلانی را نمی‌پسندیم پس او نباشد و ما باشیم. گفته کم می‌کنم و از سعدی برایتان حکایت می‌آورم که اگر طبع گرم او در دل شما کارگر نیفتد از من بی‌نوا چه برآید؟ فرض کن شما طوطی شکر شکن شیرین گفتار و ما زاغان زشت بد هنجار، شما زاهد ما لوطی، شما دانا ما نادان:

      طوطیی با زاغ در قفس کردند و از قبح مشاهده او مجاهده میبرد و میگفت این چه طلعت مکروهست و هیأت ممقوت و منظر ملعون و شمایل ناموزون یا غراب البین یا لیت بَینی و بَیْنَکَ بُعدَ المشرقین
      بد اختری چو تو در صحبت تو بایستی
      ولی چنین که تویی در جهان کجا باشد
      عجب آنکه غراب از مجاورت طوطی هم بجان آمده بود و ملول شده، لاحول کنان از گردش گیتی همی نالید و دستهای تغابن بر یکدیگر همی مالید که این چه بخت نگون است و طالع دون و ایام بوقلمون لایق قدر من آنستی که با زاغی به دیوار باغی بر خرامان همی‌رفتمی
      پارسا را بس این قدر زندان
      که بود هم طویله رندان
      بلی تا چه کردم که روزگارم به عقوبت آن در سلک صحبت چنین ابلهی خود رای ناجنس خیره داری به چنین بند بلا مبتلا گردانیده است

      “کس نیاید به پای دیواری // که بر آن صورتت نگار کنند
      گر تو را در بهشت باشد جای // دیگران دوزخ اختیار کنند

      این ضرب المثل بدان آوردم تا بدانی که صد چندان که دانا را از نادان نفرت است نادان را از دانا وحشت است.

      زاهدی در سماع رندان بود // زآن میان گفت شاهدی بلخی
      گر ملولی ز ما ترش منشین // که تو هم در میان ما تلخی

       
      • سلام و درود
        جناب مازیار وطن پرست
        شما که دم از بینش بی طرفانه و نگاهی دموکرات میزنید چگونه است که یک نوشتۀ مرا در این فضای آزاد به این شکل پاسخ میدهید ولی در مقابل صدها نوشتۀ دشنام گونه و همراه با فحاشی هم پیاله گان خود چشم پوشی میکنید. مطلب خود را بار دیگر بخوانید و ببینید که هر جملۀ آن مغایرت دارد با جملۀ دیگر. این نمونه ای از بیانات روشنگرانۀ شماست:
        ” ارزش یا بی‌ارزشی یک نوشته را هم به مطلق خوش‌آیند و بدآیند دیگران نمی دانم، کما اینکه نوشته‌های گرانسنگ کورس از جوک‌ها و لطیفه‌های ساده فهم کمتر مخاطب دارد و این هم طبیعی است. اما هرگاه هم موفق شدم این امتیازات را ببینم، متوجه شده‌ام که بیشتر نمره دهندگان، نظرات شما را نپسندیده‌اند.”
        خود متوجه شدید چه فرمودید؟ بند 4 از خود ارضاء شدگان را خواندید؟
        در ضمن کمی وقت بگذارید و متن ادبی را از جایی کپی پیست نکنید و در کنار اصل مطلب، آن را به فارسی روان و قابل فهم همگان بنویسید تا همه بهره مند شوند. نکند فکر میکنید همه اینجا بمانند شما زیر و زبر متون ادبی را متوجه میشوند؟ فقط من آن عبارت بی نوا را که به خود اشاره کردید نیازمند روان نویسی نمی دانم !
        واضح و روشن بیان کنید تا واضح و روشن پاسخ بگیرید. سخنان شما حاکی از جبهه گیری سیاه و سفید است. شما متعلق به کدام جبهه هستید ؟ بگویید تا تکلیف ما روشن شود. حسادت و بخل در نوع نگارش شما موج میزند. اگر کسی از شما در اظهار نظر پیشی میگیرد خود را نیازارید شاید دفعۀ بعد شما نفر اول بودید! من اگر در مورد هر چیز اظهار نظر میکنم چون هستم و فکر میکنم ، من اعتماد به نفس دارم. شما چگونه هستید ؟ شما را به خودتان وا میگذارم تا قدری بیندیشید.
        شما بیا و مدیریت وبلاگ را به عهده بگیر . من به نوبۀ خود از هم اینک به شما رأی میدهم. ببینید تراوشات ذهنی جنابتان را که یاد این سخن افتادم” کافر همه را به کیش خود پندارد”.
        این شاید افرادی مثل شما هستند که نوع نگرش و بینش خود را در چهارچوب رتبه دهی دیگران محدود میکنند و به شکل موجودی شرطی درآمده اند که در محدوده ای دایره وار حرکت می کنند و تصورشان این است که رو به جلو حرکت می کنند! و همچنین افرادی مانند شمایند که به دنبال پست و مقام هستند ولی من خود را مبرا از این مقوله میدانم.
        شما با این پاسخ ، مرا در شناخت بیشتر باورهای ارزشی محدود خودتان یاری دادید، چرا که به هر چه بیندیشید همان را بر زبان جاری خواهید کرد . من از این بابت شما سپاسگذارم.
        جناب وطن پرست شما وکالت چه کسانی را به عهده دارید؟ آیا آن افراد معلوم الحال به شما وکالت دادند یا شما خود را نیز در آن دسته میدانید؟ اگر از آن دسته هستید پس به درستی دریافتم چه هستید ؟ اگر نیستید پس چگونه است که خود را وکیل آنان میدانید؟
        سخن آخر اینکه ابله ، خود رأی و ناجنس ( هر سه فقره ) خودت هستی با آن شعور و شناخت محدود به مسیر دایره وار که حکایت از /////////////////////.
        در ضمن این توصیفات که از خود و هم پیاله های خود گفتید مورد تأیید من هم هست.
        “زاغان زشت بد هنجار ، لوطی ، نادان ”
        لوطی را خوب آمدی ولی باید اینگونه خطاب به من میگفتی “شما جوانمرد و ما لوطی”

         
        • مازیار وطن‌پرست

          حضرت بی‌نهایت دانا
          در تمام نوشته‌های من یک توهین شخصیتی نیست اما تو از عباراتی که اقرار کرده‌ای نمی‌فهمی، چطور توانستی حسادت و بخل و … را در من تشخیص بدهی؟!
          عجیب بود که هر چه توهین در متن حکایت بود را بخودت گرفته‌ای که لازم دانستی پاسخ دهی، حتما دلیلی دارد که دانستنش برایم جالب نیست.
          نتیجهٔ حکایت سعدی این بود که اگر تو تحمل کس یا کسانی را نداری، گلایه نکن چون تو هم برای ایشان غیر قایل تحملی. همین!
          ضمنا قابل فهم‌تر و بهتر نوشتن حکایتی از سعدی برای هیچکس ممکن نیست، شما کمی به خودت زحمت بده.
          زحمت پاسخگویی هم بخودت نده که از این نوع ادبیات، همینقدر هم برای این وبلاگ کافیست. فکر کردم متوجه نکته می‌شوی و تمام می‌شود و ازین بابت از صاحب نظرانی که اینجا را مطالعه می‌کنند پوزش می‌خواهم.

           
          • سلام و درود
            جناب مازیار وطن پرست
            گر تحمل مرا نداری همینگونه بمان تا جانت از بدن بدر آید و مرا با چون تویی کار نیست ای لوطی!

            —-

            توهین ممنوع!!

             
    • آقا یا خانم بی نهایت

      واقعا که بی تربیتی و بی ادبی را به اوج رساند ه ایی،در ضمن خودت هم بهتر است که د/////، واقعا حالمان را به هم زدی، شایدهم با ماموریت ابن کار را میکنی.

       
      • سلام و درود
        جناب حسین
        واقعن که روحیۀ حساسی دارین ! شما هم جزو دارو دستۀ فحاشان هستید. کاش نوری زاد آن قسمت رو سانسور نمیکرد تا میزان تربیت و ادب شما رو میدیدیم.احتمالن هر چه بوده نمایش تربیت و ادب شما نبوده.
        حسیییین حسییییین تو بیا منو بکش راحت شم ! اِوا حسین !

         
        • جناب بی نهایت . یاد اواخواهر ها را زنده کردی . میتونستی با لهجه واقعی کشتن خودت را از حسین طلب کنی . یا اینکه برای سریع تر بودن خودت اقدام به خود کشی کنی . آخه مرد حسابی کم کم بگو همه برن بیرون . فقط من بی نهایت- این سایت را ( میخوامش بی نهایت )

           
          • سلام و درود
            جناب یمین
            من اگر شما به همین روش ادامه دهید پاسخی مناسب برایتان دارم. شما و امثال شما را فعلا حتی مستحق پاسخ نمیدانم. نوشته های شما سطحی و بی محتوا ست و فقط ابراز وجود و نخود هر آش شدن.
            بخیل و حسود هرگز نیاسود. اگه میخوای بری بیرون مختاری ولی این دلیل نمیشه خودت رو قاطی همه کنی.هیچ اجباری به بود و نبود هیچکس در این سایت نیست.

             
        • جناب بی نهایت
          طوری ابراز وجود می کنی که همه زنبیل بدست توصف پاسخ دادنت ایستاده اند . وچون مرا مستحق نمیدانی ! فعلا پاسخ نمیدهی . تو رو خدا یک لطفی کن ما را از پاسخ دادن محروم نفرما . بنده خدا مگر تو ملا غلط گیری که تشخیص میدی که نوشته های ما سطحی و بی محتواست . تو شدی خروس جنگی این سایت . باهمه میجنگی ببین با – حسین- مزدک – مازیار – ناشناس- مهرداد- سایه – یمین – مهرداد- کیوان-و…… مگه اینجا چاله میدونه که برای همه هوار میکشی برو باباجون . سرت گرم کار خودت باشه و هی به این و اون نپر مطمئن باش نظرتو و بقیه رو همه میخونن و قضاوت میکنند و آمار رتبه دهی هم معیار خوب و بد بودن نظرات است ..

           
    • جناب بی‌ نهایت، با درود به شما، حال خیلی‌‌ها از جمله جملهٔ کامنت‌ها و نوشتار‌های آنها کاملاً معلومه، ولی‌ اتفاقاً حال خودشما هیچ معلوم نیست که ” در بارهٔ همه چیز و همه کس” نظر می‌‌دی بی‌ آنکه توجه کرده باشی‌ از محالات است که شما در بارهٔ همه چیز و همه کس بتوانی نظر بدهی‌، چه رسد به اینکه نظر درستی بدی، دوست گرامی‌ باز که غره شدی و از جا دررفتی. شما در این کامنت خیلی‌ تعیین تکلیف میکنی‌ و تهمت می‌‌زنی‌. چی‌ شده؟ هر جا حرف حسابی‌ زده‌ای که با استقبال مواجه شده و امتیازات زیادی گرفته ای. مگر کسی‌ با شما خورده و برده و رو درواسی داره؟ به چه دلیل هر که هر اعتقدای داره باید بیاد اونو با شما مطرح کنه؟ شما چه کاره هستی‌ در این سایت؟ شما هم مثل همه نظرت را بنویس و این همه خاطر مبارک را صرف تفتیش عقاید دیگران نکن و این همه برای همه تکلیف روشن نکن. شد که موضوعی مطرح بشه و شما خیال نکنی علامهٔ دهر نیستی‌؟ مگر شما تو چند تا رشته فوق تخصص داری؟ مگر کسی‌ نظر شما را نخوانده، امتیاز یا واکنش میده؟ قدری آرام دوست عزیز! این سایت نه‌ ملک طلق شماست و نه‌ میدان هر گونه تاخت و تازی برای شما. من این چند کلمه را ننوشتم که زحمت پاسخگویی از شما انتظار داشته باشم. مگر گفتن شما و خواهش کردن شما و تکرار کردن شما برای بنده الزام آور است که از ابتدای کامنت خود، از چنین موضع تعیین کننده یا متوقعانه‌ای داد سخن سر داده ای؟ باور ندارم قصد شما این باشد که بخواهی ما‌ها را علیه هم تحریک و تهییج کنید، ولی‌ اینقدر مصر نباش که کی‌ چه اعتقادی داری و هر اعتقادی هم داره، شما قادری صاحب آن اعتقاد را ارشاد و اصلاح به فرمایی. از گفتار‌هایی‌ این چنینی بوی خوشی به مشام نمیرسه هموطن گرامی‌، و بیشمارانند که چنان از مار‌های تفتیش عقیده گزیده شده اند تا از قلاب هر ریسمان که به سمت جویا شدن اعتقاد آنها نشانه می‌‌رود، ترس که هیچ ، احساس وحشت کنند. دوستانه بگویم این قضیهٔ‌ پرسش مکرر اعتقادت چیست، اعتقادت چیست را یک بار و برای همیشه رها کن، خوبیت نداره. همیشه تندرست و کامیاب باشی‌.

       
      • سلام و درود
        جناب ناشناس
        نوشتار شما خط سیری متشنج داشت. گاهی نرم و گاهی تند بود به همین دلیل من پاسخی به نوشتار تند شما نمیدهم.
        فقط یک نکته اینکه من عاشق و تشنۀ یادگیری هستم و در مورد شاید همه چیز کمی مطالعه دارم.
        هیچ غیر ممکنی وجود ندارد. اگر شما چیزی نمیدانید دلیل نمیشود آن چیز نباشد.
        فقط به جملۀ آخری که پرسیدی برای چندمین بار پاسخ میدهم. همین پاسخ را به یک ناشناس دیگر در پست بعدی هم داده ام که شاید خود شما بودید:
        من فقط به افرادی گفتم که بیایند و از اعتقادات خود بگویند که آنها به اعتقادات دیگران توهین میکردند و هیچگاه به روشنی اعتقادات خود را برای دیگران مشخص نکردند.صحبت بر سر دموکراسی و تبادل نقد منصفانه است.امید که از خر عناد به زیر آیید و اندکی انصاف داشته باشید.
        با انصاف باشید

         
    • آقای بینهایت، با درود، آیا از نظر خودت، ممکن است در این نوشته ات هم دچار اشتباه یا اشتباهاتی شده باشی‌؟ به ویژه در پاسخ به واکنش دیگران و ادبیاتی که بکار برده ای؟

       
  7. با سلام
    جناب آقای خامنه ای
    اینجانب نه سلطنت طلب هستم و نه سیاست مدار و نه برانداز این نظام بلکه فعلا…
    من یک کارشناس مهندسی پزشکی هستم، که بعد از اتمام تحصیلم برای اولین بار در ایران اقدام به تولید باند و گاز با غشای نانوالیاف نمودم،اما بانک ملی به رغم گرفتن رشوه های فراوان از بنده و قول مساعد دادن برای تسهیلات با سیاست نزول خوری و دلال بازی باعث تعطیلی واحد تولیدی و ورشکستگی اینجانب و از هم پاشیدگی خانواده ام گردید و همچنین سبب شد که صف طویلی از طلبکار برایم ایجاد گردد به طوری که مردن به مراتب برایم خیلی بهتر از این زندگی خفت بار می باشد.بنده ترجیح می دهم که از دست سیاستهای اقتصادی غلط جمهوری اسلامی با گلوله کشته شوم،تا این که در گوشه زندان بپوسم،
    اینجانب فردی نگون بخت هستم،که از 7 سالگی مجبور به کار کردن بوده ام و به جبر روزگار در مملکتی چشم به جهان گشوده ام ،که سیاست های توهم زا روسای مملکت باعث ساقط شدن زندگی ام واز هم پاشیدن زندگی ام و از بین رفتن سرمایه ام و به وجود آمدن صف طویل طلبکار می باشد.
    تنها جرم بنده این است که آقا زاده نبو ده ام و برای گذران زندگی خود و چند نگون بخت دیگر اقدام به تولید نموده و بانک بنده را بدهکار نموده تا مالم را بلوکه نماید ولی در عوض در این مملکت آقازاده ها وام های کلان می گیرند و اختلاص می کنند و آب از آب تکان نمی خورد.
    سخن کوتاه نمایم،اینجانب مصمم هستم که در تاریخ 30/01/1394 در صورت حل نشدن مشکلم در جلوی بیت رهبری در خیابان ولیعصر اعتصاب نمایم،تا یا مشکلم حل شود و یا با گلوله جوابم را بدهید
    با تشکر م0 ب
    رونوشت
    1.آقای محمد نوری زاد(سایت ایشان)
    2. خانم شیرین عبادی(سایت حامیان حقوق بشر)
    3.ریاست جمهوری
    4.آقای خزعلی
    5.سایت KHAMENEI.IR

     
    • Amin,
      Ta moghi ke shoma va afradi mesle shoma paye sandogh-hay raygiri miran , hamin asho hamin kase.
      Har kasi paye har sandogh raygiri dar iran bere , be in regime Vajheye Ghanooni mide ke mosavi ast ba zolme bishtare in regime.
      Khod kardeh ra dava nist”
      Aghrab

       
      • مازیار وطن‌پرست

        جناب عقرب
        شرکت نکردن در انتخابات بدون طرح و برنامه و رهبری، تنها عافیت جویی و انفعال است، که بله! نگاه کنید من دست‌هایم پاک است و شناسنامه‌ام پاکتر. این مردم … هستند که می‌روند و رای می‌دهند و مستحق فلانند و بهمان. نام اینکار کاملا گویای ماهیت آن است: شرکت نکردن (انفعال یا بی‌کنشی). تحریم (کنش یا فعل منفی سیاسی) چیز دیگریست. اگر تشکلی با هدف مشخص (مثلا حذف نظارت استصوابی) و رهبری مورد قبول جمع با پشتیبانی وسیع و تبلیغ عمومی از تحریم انتخابات همچون یک وسیله استفاده کند قابل قبول است. اما صرفِ رای ندادن هیچ ارزشی سیاسی ندارد. اینکه یک نفر یا 10 میلیون نفر (مثل انتخابات 92) در انتخابات شرکت نکنند نامش نه تحریم است و نه عمل سیاسی.

        این درست که دموکراسی در صندوق رای خلاصه نمی‌شود، این درست که انتخابات در ایران کمتر از 20٪ یک انتخابات واقعی اعتبار دارد، اما دموکراسی همیشه (و این گفتهٔ یک شهروند اروپایی است) انتخاب بین منفور و کمتر نفرت انگیز است.

        از طرف دیگر، چطور می‌شود نسخه‌ای برای مردم تجویز کرد که در آن مردم را …. خطاب کرده‌اند؟ چنین نسخه‌ای احتمالا تعلق به مردم اروپا یا ناکجاآباد دارد. کسی که عمل سیاسی تجویز می‌کند باید برای مردم همان کشور و همانطور که هستند نسخه بپیچد. در شرایط فعلی راه اصلاحات و عمل سیاسی در ایران از مسیر انتخابات و صندوق رای می‌گذرد.

        و البته همینطور برعکسش هم صادق است و حرف من به معنای تقلیل سیاست به شرکت در انتخابات نیست. ایجاد کمپین، تشکلات مردم نهاد، رصد کردن فضای عمومی و بازتاب دادن نظرات و انتقادات (همهٔ کارهایی که نوریزاد گرامی می‌کند) و هرگونه عمل سیاسی که ممکن و معقول باشد، باید در پشت جدی گرفتن انتخابات و به عنوان عقبهٔ آن حضور داشته‌باشد.

         
        • Maziyar Vatanparast
          Mozoo vejahat ghanooniye in regime hast na Ray dadan
          Vaghti shoma paye sandoghe ray meravid va Television az shoma film migirad va be tamame donya pakhsh mikonad yani shoma kole nezam ra ghanoonan ghabool darid .
          Hamintor hast ke donya saaket neshaste va hich komaki nemeeshe kard .
          Soale man az shoma ine ///Aya shoma kole nezame Jomhouri Islami ra ghabool darid ya na?
          Agar ghabool darid ke javabe man haman “Khodkardeh Ra Dava Nist”.
          Agar kole regime ismali ra ghabool nadarid oon moghe bayad be donya neshoon dahid ke ma Ray nemidim chon
          kole in nezame palid ra ghbool nadarim
          Regime hamvareh ba har no kalaki mardoom ra paye sandogh-haye Ray avorde ke be donya neshoon bede mardom regime ra ghabool daran va tanha khastare avazkardane bazi az sarane regime hastan.
          Ayadeeye in regime say daran ba har kalak va doozi mardoom ra paye sandogh Ray biyaran
          In taharokaat tavasote Zobalehaye in regime tarh rizi va mohandesi mishe
          Aghrab

           
  8. جناب علی 1 گرامی
    تمام تلاش کورس تا آن جا که من درک کرده ام در این خلاصه می شود که به ما ایرانیان دین زده نشان دهد در آسمان ها دنبال معجزه نگردیم بلکه با اتکا به اراده بشری و عقل و خرد انسانی راه سعادت را در پیش گیریم. مزیت کار وی اشاره به ریشه های امتناع تفکر در ایرانیان است که از جمله در اثر خود سانسوری ما است که این نیز به نوبه خود پایه هایش بر اعتقادات موهوم استوار شده. تا جایی که بزرگانی همچون ابن سینا و غزالی نیز در دام این خود سانسوری فرو افتادند و مولوی نیز در نهایت نتوانست خود را از عرفان دینی برهاند. اوتوپی انسان کامل ما ایرانیان را از دنیای واقعی دور کرده و در خواب و خلسه ای عمیق و بسیار دلنشین و زیبا فرو برده است.
    راه چاره را نیز وی بیان داشته آنجا که به روش شناخت دکارت اشاره می کند که پایه گذار روش شناخت مدرن است.
    طرف سخن کورس ملایان اند آنجا که گوشزد میکند روش شناخت باید مستقل از موضوع شناخت باشد. یعنی شما نمی توانی به صرف اعتقادات دینی که مبنای عقلی و فلسفی ندارد به شناخت دست پیدا کنی. باید با شک آغاز کرد و سپس روشی بکار برد که طبق آن بتوان موضوع شناخت را مستقل از خود به اثبات رساند. کاری که غزالی بسیار پیش از کانت به آن دست زد لیکن در اثر خود سانسوری از ادامه اش طفره رفت.
    این ها همه با چاشنی نقد فرهنگ ایرانی است که به درد ما ایرانی ها می خورد. بالاخره کی ما از میتوس(اسطوره) به لوگوس (خردمندی) می رسیم؟ کی قانون علیت و عقلانیت پایه و اساس استدلالات ما را تشکیل خواهد داد؟ ملایان شیعه کی خواهند فهمید قال الباقر و قال الصادق ها نمی تواند منجر به علم شود بلکه روش شناخت مدرن است که راه را برای اندیشه علمی می گشاید و ما را از دنیای افسانه ای معجزه و حوری و پری و جن و طی الارض و طی السما به دنیای واقعی باز می گرداند.
    کورس تا کنون هیچ ادعای قطعیتی در گفتارش طرح نکرده است. وی جوینده ای و راه روی بیش نیست و اگر چه وارد راهی شده که انتهای آن نامشخص است نحوه گشت و گزارش بسیار خردمندانه و منتقدانه است و پرده از بسیاری سو تفاهم های فرهنگ ایرانی بر می دارد.
    جان فدا کردن برای هدفی والا بسیار ارزشمند و ستودنی است ولی کافی نیست. ابتدا باید هدف والا را تعریف کنیم که چیست وگرنه جان را فدای هیچ کرده ایم. هدف والا آیا چیزی بهتر از حفظ حرمت و کرامت انسان آزاد نیست؟ انسانی که با همه کاستی ها و کمی هایش از حقوق ذاتی بهره مند است و دارای کرامت است و کسی حق ندارد این حقوق را پایمال کند به این بهانه که من می خواهم تو را به بهشت ببرم!

    وقتی قاضی صلواتی آتنا فرقدانی را برای هیچ و پوچ به شش سال زندان محکوم می کند و ابتدایی ترین حقوق انسانی وی را لگدمال می کند آیا این بهترین گواه گمراهی طرز تفکری که منجر به چنین حکمی شده نیست؟

    دوستان گرامی نظر شما چیست؟ نوشتار کورس را چگونه ارزیابی می کنید؟ نقاط قوت و ضعف این نوشتار از دیدگاه شما کدام است؟

     
  9. سپاس نوری زاد گرامی‌ ،خوش‌حال می‌شوم نظر خودتان را هم در باره مقالات بدانم هر زمان که وقت داشتید . پاینده باشید
    با درود این مقاله بسیار مهم است سپاس

    استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی

    که تبدیل شد به بحران و تحریم و جنگ

    این ۳ مشخصه نظام اسلامی که از بدو تاسیس در ذات او عجین شده است و موج بحران سازی در جهت تحریم شدن بدون وقفه از جانب نظام به شکلی‌ سازمان یافته ادامه پیدا کرده است.

    در تاریخ نظام به جز دوران احمدی نژاد که حکومت و دولت یکی‌ بودند همواره مبارزه‌ای پنهان بین دولت و حکومت جریان جریان داشته است و هر دو در جهت خنثی ساختن عملکرد یکدیگر تلاش میکردند و در راس مبارزه با دولت و تلاش برای تخریب روابط و تشویق غرب به عمل تحریم‌های بیشتر نام سید علی‌ خامنه‌ای و سپاه میدرخشیده است.

    تا به حال تحلیل‌ها بر این مبنا بوده است که نظام به شکل غریزی عمل می‌کند و این رفتار در ذات او نهادینه شده است ،اما آیا عاقلانه است که نظام پی‌ در پی‌ خود را در تنگا و مخمصه‌های قرار دهد و بار‌ها کشور را در گیر جنگ‌های خارجی‌ و یا نظام و کشور و حکومت را تا آستانه‌ سقوط پیش برد؟

    آیا متزلزل ساختن نظام باعث تداوم عمر حکومت میشود ؟ اگر نظام مشکلات را رفع سازد بیشتر شانس بقا دارد یا اینکه مرتب خود را در گیر مشکلات مرگباری نماید که هر آن احتمال شورش‌های درونی یا حملات نظامی خارجی‌ برود؟

    آیا بدون وقفه دیگران را تهدید کردن و خود در معرض تهدید قرار گرفتن به کار نظام و محبوبیت و بقای او میاید یا نابودی نظام؟ آیا این سر شاخه نشستن و بن بریدن نیست؟

    با هر تحلیلی این خود زنی‌‌های نظام هرگز به سود او نبوده و نظام در آرامش و امنیت هم شانس ماندگاری بیشتری دارد هم امکانات بیشتری برای دزدی و اختلاس و سلطه حتی دیکتاری نظام در سایه امنیت و آرامش و صلح توجیه بیشتری خواهد یافت تا اینکه به عنوان محور شرارت در اذهان مردم حکّ شوند.

    پس کدام دستان پنهانی‌ هستند که نظام را در این مسیر رویارویی با دنیا کشنده و خود را بی‌ اعتبار و متزلزل می‌کنن و چه سودی میبرند؟

    آیا اتفاقی‌ است که تنها کشور دوست ایران که هیچ مشکلی‌ با نظام ندارد فقط روسیه است و نظام اسلامی به شکل سیستماتیک با همه کشور‌ها درگیر است ؟ البته قبلا چین هم بود اما چین سال هاست که از نظام اسلامی فاصله گرفته است و اکنون تنها بازیگر پشت صحنه سیاست ایران روسیه است.

    آیا اتفاقی‌ هست که نظام اسلامی از لحاظ دورزدن تحریم‌ها ، تجهیزات نظامی و هسته‌ای فقط به روسیه وابسته است؟

    آیا روسیه کارگردان پشت صحنه همه بحران‌ها و اعمال تحریم‌ها به منظور ایزوله کردن ایران و وابسته کردن نظام به خود و غارت ایران است؟ چه میزان از ۸۰۰ میلیارد دلار‌های گمشده اکنون در خزانه روسیه است؟

    ریشه همه وابستگی‌های نظام اسلامی به روسیه را باید در ریشه انقلاب ۵۷ یا کودتای شوروی سابق در ایران جستجو کرد.

    در کتاب “آن روز‌ها ” از هوشنگ نهاوندی می‌خوانیم که شوروی اندکی قبل از وقوع انقلاب از فریده دیبا که دارای هیچ مقامی نبوده است دعوت رسمی‌ به عمل میاورد و در هیبت یک رئس حکومت از او استقبال و پزیریی می‌کند و در سر میز شام فریده قطبی سخنرانی‌ کوتاهی می‌کند بدون اینکه نامی‌ از پادشاه ایران برده باشد.گویا شوروی با توجه به بیمار ساختن پادشاه سقوط نظام شاهنشاهی و روی کار آمدن عوامل خود را قطعی میداند.

    اندکی‌ قبل از آن کودتای خانگی افغانستان داوود خان رویداده است و همه شواهد حاکی از آن هست که توده‌‌ای با نفوذ به مرکز حساس در فکر کودتای شبیه به همان کودتا در ایران هستند ، در راس این کودتا فرح دیبا ، رضا قطبی و ۳ خانواده در کّل نقش دارند ، قطبی‌ها ، انصاری‌ها ( که هنوز نوستالژی شوروی را دارند و نام ” آراز ” که نام تاواریشی ” ارس” است را برای شرکت قلّابی و فیک خود در آمریکا انتخاب کرده اند) ، و دیبا‌ها .

    پس از آنکه انقلاب شوروی با تصمیمات پادشاه از مسیر اصلی‌ خود منحرف و نقشه فرح دیبا برای ماندن در ایران پس از ترک شاه بر آب شد ،اندکی‌ اختلالات پیش آمد اما با نفوذ عوامل شوروی سابق در انقلاب با تسخیر سفارت و گروگان گیری اولین سنگ بنایی تحریم‌ها و در گیری با دنیا آغاز شد ،آن هم با آمریکایی‌ که نقش مهمی‌ در به قدرت رسیدن خمینی داشت.

    همین اولین روریارویی نظام اسلامی با غرب که بعد‌ها جزئی از هویت او شد او را به دامن شوروی سابق و روسیه کنونی‌ سوق داد و این اولین طرح کرملین برای جدا سازی ایران از بقیه کشور‌ها و سلطه کامل بر سرنوشت ایران بود.

    یعنی‌ که نظام اسلامی از بدو تاسیس از کرملین و توسط سفارت روسیه در ایران کنترل و در جهت منافع روسیه هدایت میشود .

    ابزار سلطه‌ای روسیه در ایران حکومت و شخص سید علی‌ آموخته سابق پاتریس لومومبای مسکو و مامور شوروی سابق در ایران و دستگاه عریض و طویل اوست که به طور بی‌ وقفه با دولت که وابستگی کمتری به روسیه دارند درگیر است و تصمیمات دولت را وتو می‌کند.در کنار آن محافظه کاران ، دلواپسان و … که هر بار اسمی جدید برای خود پیدا میکنند نیز از عوامل زیر نفوذ کرملین هستند.

    با طرح‌های کرملین فقط در چند ماه اخیر ۳ کشور به جمع دشمنان ایران اضافه شده اند و کار به تقابل مستقیم کشیده است.

    این راز پنهان همه حکومت‌های دست نشانده و وابسته است ، از کوبا تا کره شمالی و نظام اسلامی ، این حکومت‌ها خود مایل به ایجاد چنین وضع و عمل تحریم و تقابل با دنیا نیستند ،اما از جانب شوروی سابق و روسیه امروزی به این کار وادار می‌شوند تا زمینه سلطه متعلق روسیه در آن کشور‌ها برقرار شود.

    اکنون ایران گاو نود من شیر دٔه روسیه است که تا خرخره از هر لحاظ به روسیه وابسته است حتی اگر قرار باشد تحریمی لغو یا تعلیق شود این روسیه هست که نفع آنرا خواهد برد و مواد ارنیونی و غنی شده و پس مانده به روسیه ارسال خواهند شد و روسیه همیشه یک سر سیاست خارجی‌ ایران است.

    میبینیم که هر ۳ کشور کوبا ، کره شمالی و نظام اسلامی به شکلی‌ دنیا را با موشک یا بمب اتم تهدید میکنند ، ( کوبا با استقرار موشک‌های بالستیکی در خاک خود زمانی‌ دنیا را به آستانه‌ جنگ جهانی‌ سوم کشاند) اما در حقیقت این روسیه است که دنیا را تهدید و باج خواهی‌ می‌کند.

    ایران و کوره شمالی‌ کارت‌های بازی دست کرملین در دنیای سیاست هستند که تهدیدات خود را پیش ببرد تا مقابله با بلندپروازی‌های مسکو منجر دنیا را نه به شکل مستقیم به هزینه خود بلکه توسط کره شلمی و نظام اسلامی و به هزینه ملت‌های کره و ایران تهدید کند.

    حال در عمل میبینیم که روسیه تا به حال حتی نیروگاه اتمی‌ بوشهر را راه‌اندازی نکرده اما در جا جای ایران تاسیسات اتمی‌ بی‌ مصرف به پا کرده است ، چرا که طبق یک قرارداد ننگین هر کجا تاسیسات اتمی‌ است آنجا خاک روسیه به شمار میاید و در آن مناطق در ظاهر برای دفاع از تاسیسات هسته‌ای اما در باطن به منظور اشغال کشور سربازان ارتش سرخ مستقر هستند ،و بدین شکل روسیه قادر خواهد بود به شکلی‌ کاملا مطابق با قوانین بین‌المللی و عرفی ایران را اشغال نظامی نماید.

    هر چقدر این نظام‌های وابسته و دست نشانده ضعیفتر می‌شوند ، بیشتر ژست‌های استقلال و قدرت میدهند و بدینشکل عوام را تحت تاثیر قرار میدهند.

    اما بزرگترین کم کاری‌ها تا به حال از سوی روشنفکران و محققان و روزنامه نگاران صورت گرفته است که این به این همه فجایع پنهان تا به حال پرداخته نشده و از هر لحاظ تحت تاثیر و دنباله روی نظام اسلامی شده اند و همه رفتار‌های نظام را به شکل غیر واقعی‌ تعبیر و تفسیر کرده اند و به ایدئولژی و انقلابی گری ، اسلام و .. نسبت داده اند.

    حتی در دوران قاجار رشد سیاسی و بلوغ مردم و سطح فکر روشنفکران و سیاسیون بسیار بالاتر از حال بوده است.

    باید دست اندر کاران دست به یک سری روشنگری‌های گسترده زده و دست نظام و کرملین را در اهداف شومشان در حنا بگذارند چرا که روسیه به هیچ قیمتی هزرب صرفنظر کردن از ایران نخواهد بود و سرانجام ایران را به کام جنگی ویرانگر خواهد کشاند که همزمان به عنوان متحد نظام بتواند به بهانه دفاع ایران را اشغال نظامی کند.

     
  10. صحبت های اخیر جناب روحانی که با اعتراض بحق دکتر زبیا کلام هم مواجه شده و گریزاز واقعیت رهبری و عدم جرات پذیرش مسئولیت و خلاف گوئی آشکار روحانی و ظریف و صالحی و پاسکاری ظریف و صالحی و حرفهای ناطق که حضرت آقا در ریز مسائل بوده و انکار حضرت آقا و ضایع شدن فرمانده سپاه و چناب فیروزآبادی و اینکه بلاخره باید تبریک گفت و یا نگفت و گیجی و سرسام اهل ولایت که بالاخره چکار باید کرد همه و همه نشان از بهم ریختگی و آشفتگی مفرط دظام است که با یک “مذاکره” این چنین بهم ریخته و پیام محکمی است برای غرب که خوب جائی را گرفته اید محکم نگه دارید!..عین همان پیامی که آقای خمینی به دانشچویان در اشفال سفارت فرستاد!
    اما این سر گشتگی و بیچارگی یک نمونه تاریخی جالب هم دارد و آن هم در جریان جنگ 6 روزه اعراب و اسرائیل است که “ناصر” مست از شعار و حرفهای مفت و وعده های صرف نهار در “تل آویو” ،ظرف یک روز تمام نیروی هوائیش را از دست داد و ملک حسین هاشمی از خاندان پیامبر در روز بعد بیت المقدس را! ..امّا جالب اینکه تمام اخبار ناشی از انهدام نیروی هوائی اسرائیل و نابودی آن کشور بود!..در روز پنجم که دیگر افتضاح پهلوان پنبه های اعراب و اسلام معلوم شده بود”ناصر” و “ملک حسین” در مانده طی بک مکالمه تلفنی که هنوز هم موچود است با هم توافق می کنند که اعلام کنند آمریکا و انگلیس در جنگ دخالت کرده اند و بازهم توده های عرب را با فریب به خیابانها کشاندند!
    متاسفانه سلسله فریبکاران را پایانی نیست چون بز دلی و مسئولیت نا پذیری ماهیت دیکتاتوری است..خامنه ای و روحانی حاضرند هر سر شکستگی را در مقابل خارجیها بجان بخرند و یکبار چلوی مردمی که انها را بخاک سیاه نشانده اند حقیقت سیاستهای بی خردانه خود را اعتراف نکنند و مشکل دقیقا همین جا است و ملت ما از بیم توافقی که این ترسوهای بزدل دارند انجام میدهند باید هم که بخود بلرزد!

     
  11. دانشجو ي گرامي سلام ودرودبرشما
    درذيل هم كامنت حضرتعالي وجوابش ازسوي اينحقيربرايتان ارسال مي شود ملاحظه بفرمائيد موجب امتنان است وشايدمزيدفائده برشما وما وديگران باشد

    11:07 ق.ظ / آوریل 10, 2015
    مصلح گرامی سلام و درود برشما.
    فکر نمی کردم از این پرسش تا این حد شما برآشوبید.
    شما ودیگر محترمانی که مومن به اسلامید بارها فرموده اید که اگر کسی نقدی دارد انجام دهد اما مودبانه. فکر می کنم ، کار زشتی نکرده ام که سزاوار سرزنش باشم، جز طرح یک پرسش که: با آنچه در باره ی این دو گفته اند … خدای موسی ( و نه خدا) منصف تراست یا شخصِ فرعون؟
    دوست گرامی ، احتمال نمی دهید که آنچه به اسم داستان موسی و فرعون نوشته اند حقیقت نداشته باشد؟
    آیا تا به حال ازخود پرسیده اید: چرا خدا، دربعضی ادیان، گاه چنان خشن می شود وکارهایی می کند که با هیچ منطق و برهانی سازگار نیست؟ نکند کتاب این ها، کتاب خدا نباشد و مومنان ، ازجمله ما، راه را به اشتباه رفته باشیم؟
    ازیاد نبرید که همه ی ادیان و مذاهبی که ما قبول نداریم نیز به اسم خدا، و کتاب خدا، و فرستاده ی خدا، حرف هایشان را گفته اند ؛ و هرکدام ، بلا استثناء ، یا دیگران را متهم به دروغگویی کرده، و یا کتاب دینی دیگران را تحریف شده می گویند.
    به راستی حق باکیست و چه کسی راست می گوید؟
    این که درحقانیت دین خود استوار بایستیم و بخواهیم بدیهی ترین مسائل را با فنون بلاغت و علمِ کلام ، خلاف واقع جلوه بدهیم، مشکلی را حل نخواهد کرد و حقانیت مارا برای مخاطبینِ اهل تحقیق ثابت نخواهد نمود. بهتراست ، اگر نه همیشه ، دستکم گه گاه، در تفکراتمان شک کنیم و به دیگران نیز حق بدهیم و بگوییم: شاید آنها درست می گویند.
    مطمئن باشید که مایل نیستم کسی را برنجانم اما چکنم که ذات پرسشگری ، و گفتن سخنانی که حکم تابو را دارند رنج آوراست.
    سلامت تن و شادی جان را برایتان آرزومندم.
    با احترام.
    دانشجو
    ——————————————————————
    سلام ودرود بردانشجوي عزيزوگرامي
    عزيزمن نقدهاي شما علمي وآكادمي ومنصفانه نيست .اينكه گفته شودخداي موسي وياخداي فرعون هيچ فرقي نمي كند .آفريدگار عالم هستي خداي همگان است،وقتي حضرت موسي وهارون به دستورخداوند به پيش فرعون رفتند وگفتندما هردوفرستاده خداوندعالميان هستيم ودست ازبردگي بني اسرائيل برداروآزادكن وآنان رابه ما وابگذاروبامابفرست.شعراء/16-17}بعدازگفتگوي فرعون باموسي ،فرعون گفت :ومارب العالمين.خداوندجهانيان چيست؟23/موسي گفت:خداوندگارآسمان وزمين وآنچه درميان آن دواست،اگرشما اهل باوريد.24/.تاآخرگفتگوهاي فرعون وموسي ومغلوب شدن ساحران. فالقي السحرة ساجدين .قالوا آمنا برب العالمين.رب موسي وهارون.46-48/ ت=ساحران بي اختيار به سجده در افتادند.وگفتند:مابه پروردگارجهانيان ايمان آورديم:پروردگارموسي وهارون.
    دوست گرامي دراين گفتار كدام بي انصافي رخ داده است؟ اگر شما درپي انصاف هستيد؟
    ازمن پرسيده ايد :”دوست گرامی ، احتمال نمی دهید که آنچه به اسم داستان موسی و فرعون نوشته اند حقیقت نداشته باشد؟”
    نه خيردوست عزيز باور مااينست كه قرآن وهمه داستانهاي پيامبران كه درآنست واحكام واخلاقيات ودعوت به توحيد ويگانه پرستي وخبرازروزجزا ومعاد وديگرگفتارش همه ازسوي خداوند به آخرين پيامرش وحي شده است.وخداوند خودش حافظ اين قرآن ازتحريف است. وخودش معجزه باقيه خداونداست همين الآن هم .واگرشما باورنداريدوياشك داريد يك سوره ويا چند سوره بمانند آن را بياوريد.
    اينكه گفته ايد:” آیا تا به حال ازخود پرسیده اید: چرا خدا، دربعضی ادیان، گاه چنان خشن می شود وکارهایی می کند که با هیچ منطق و برهانی سازگار نیست؟…..”
    ج-عزيزمن ،آخرين كتابي كه ازسوي خداوندبرآخرين پيامبرش نازل گشته وخودش معجزه گوياي وي است وخداوندحافظ آن ازتحريف ، كتب اديان گذشته را تحريف شده معرفي مي كند.وگرنه به كتب همه انبياي پيشين صحه گذاشته است كه درزمان خودشان قابل عمل بوده است وباآخرين شريعت ،شريعت هاي قبلي منسوخ گشته اند. وازبارزترين صفات خداوند رحيم ورحمان بودن اوست .واوگفته است :سبقت رحمتي علي غضبي.ت=رحمت ومودت ومحبت من، برخشم وغضبم پيشي گرفته است.وهمه كارهاي خداوند ازروي حكمت ومصلحت واقعي است.
    شماعزيزوگرامي بفرمائيدكدام كارهاي خداوند بامنطق وبرهان سازگارنيست؟
    بنده كه شما راآزمودم ازمنطق وبرهان بيگانه هستيد چگونه دم ازبرهان مي زنيد؟بقول خودتان انصاف خوب چيزي است چرااينهمه بي انصافي روا مي داريد؟
    پرسيده ايد:” به راستی حق باکیست و چه کسی راست می گوید؟””
    ج- حق باآخرين كتاب خدا بنام قرآن نازل برپيامبرش محمدمصطفي-ص-است ودينش جهانشمول است واوصياءگرامش مفسرومبين دين وقرآن واحكام آنست درمرحله اول وبعدازآنان علماي رباني عالم به قرآن تفسيرمعقولشان معتبراست.

    درآخرين پاراگرافتان چنين فرموده ايد:
    ” این که درحقانیت دین خود استوار بایستیم و بخواهیم بدیهی ترین مسائل را با فنون بلاغت و علمِ کلام ، خلاف واقع جلوه بدهیم، مشکلی را حل نخواهد کرد و حقانیت مارا برای مخاطبینِ اهل تحقیق ثابت نخواهد نمود. بهتراست ، اگر نه همیشه ، دستکم گه گاه، در تفکراتمان شک کنیم و به دیگران نیز حق بدهیم و بگوییم: شاید آنها درست می گویند.””
    ج-دانشجوي عزيز من ،من ازشما توقع دارم كه واقعا دانشجو باشيد وعلم ودانش را محترم بشماريد ،مسائل ديني واعتقادبه خداومعادوپيامبران بمانند علم فيزيك نيست كه بگوئيم فلان دانشمندفيزيك دان تاآن مرحله واندازه ازعلم فيزيك را باتجربه وآزمايش هايش دريافته است ومنافاتي بادريافت ديگران ندارد.حق درهرمساله اصول اعتقادي بيش ازيكي نيست تابگوئيم هم منكرخداونددرست مي گويد وهم مثبت آن ، وياچندخدايان.
    وخودتان ترجيح داديد كه خداباوري بهترازناخدااباوري است وتوحيدويگانه پرستي نه اينكه بهترازشرك وخرافات پرستي است بلكه توحيد عين حق پرستي است وحقيقت بيش ازيكي نيست وهمه عالم پرتوي ازآن حقيقت مطلق است طبق آن دوبرهاني كه برايت ارائه كردم وفرستادم وآن دوبرهان عصاره تفكرمتفكران وموحدان عرصه توحيدبودوهست.
    ودراين بيانات كدام مسائل بديهي را بافنون بلاغت و علم كلام ،خلاف واقع جلوه داده شده است؟تا مشكل مبهم وحل ناشده بماند؟
    حق جويان بدون تعصب به طرفي ،حق راپيداخواهندكردو نيازي به اثبات مانيست.چراغ حق هميشه فروزان است.اوخودش فرموده:”من جاهد فينا لنهدينهم سبلنا “= هركس درحقيقت يابي سعي وتلاش كند وراه مارابجويد ،ما راههاي معرفت خويش رابراوهمواركرده وراهنمايش مي شويم.
    واگردرحقانيت دين خوداستوارنباشيم بايستي هرروزبه يك دين ومسلكي گرايش داشته باشيم ؛كه ازعقل گرائي خيلي دوراست وچنان چندش آوركه مورد تمسخر هراحمقي بايدباشيم. پس شك وشكاكيت درموردمساله توحيد ودين مبرهن چنان مذموم است وشرك گرائي وخرافات ورزي است وظلم بزرگ غيرقابل بخشش استوناسپاسي بزرگ برصاحب نعم خويش “وان الشرك لظلم عظيم “”وان الهي لايغفرمن يشرك به ويغفرمادون ذالك لمن يشاء 4/48”.
    من چگونه حرف همه را درمورد خداوند بپذيرم ؟انكارشان را؟ ويااثبات شريكاني براي او؟ ويااثبات خرافات گونه وجوداو؟
    اين چه حرف غيزمنطقي وغيرعقلاني است كه مي فرمائيد؟آخراين حرفهايتان بانامگذاري دانشجوبراي خويش خيلي منافات دارد.
    من نمي گويم ماكه ازاعتقادات صحيح برخورداريم چه علما وچه عاميان ،اهل نجات وسعادت اخروي صددرصدي هستيم . نخيرچنين نيست بلكه اين معرفت سالم ومعقول براي رسيدن به سعادت اخروي درگرو اعماال خالصانه براي تقرب به پروردگارهست .آنوقت آنكس درعقبي همان رادرو مي كند كه دراينجا كاشته است وباعمل خويش مانوس است واعمال نيكش تجسم نيكي ها براي اوست.
    بنده دوستتان دارم ودوست دارم كه شماهم اهل هدايت باشيد وازموحدان ونه ازگروه ضلالت وگمراهان. ودوست دارم كه بااخلاق خوش ومؤدبانه نقدداشته باشيد.
    دوام عمرتان را باشادكامي ودورازهربلا وگرفتاري خواستارم
    بااحترام فائقه
    مصلح

     
    • با سلام و درود برمصلح بزرگوار.
      دوست عزیز. نوشته ی نسبتا تـُند شما را خواندم و بعضی بخش هایش به دلم نـنـشـت. مثل:
      «…اگردرحقانيت دين خوداستوارنباشيم بايستي هرروزبه يك دين ومسلكي گرايش داشته باشيم ؛كه ازعقل گرائي خيلي دوراست وچنان چندش آوركه مورد تمسخر هراحمقي بايدباشيم …».
      گمان می کنم ما دونفر دو دیدگاه کاملا متفاوت و حتی متضاد داشته باشیم.
      احتمالا شما ایمان دارید که بهترین دین ومکتب اسلام است و این آیین سببِ سود وخوشبختی دنیا و آخرت پیروانش می گردد ودر این باره، هیچ شک و تردیدی ندارید.
      نظر من برخلاف شماست و خیال می کنم که هم اسلام و هم ادیان دیگر، منفعتی برای بشر نداشته اند و بیش از این که سود آور باشند زیانبخشند.
      شما ایمان دارید که حقانیت خدای اسلام قابل بحث نیست و حضور آن سبب گسترش خدا پرستی می گردد ؛ و من، خیال می کنم که خدای اسلام و ادیان دیگر، نه این که برحق نیست، بل سببی هستند تا بسیار از افراد، بویژه جوانان، از خدا و هرچه منسوب به اوست گریزان شده، و گفتار و کردارِ مدعیان رسالت را با خواستِ خدا اشتباه بگیرند.
      احتمالا شما ایمان دارید که خدایی که پیامبر نداشته باشد قابل اعتماد نیست و این پیامبران هستند که ما را به سمت خدا راهنمایی می کنند.
      من خیال می کنم که خدای بی پیامبر بهترین خداست، چون محدود به دین و آیین خاصی نمی شود و سبب جنگ و جدال و تبیعض و نفاق نمی گردد.
      به گمان شما باید بشر به سوی توحید برود و همه الله را انتخاب کنند تا رستگار گردند.
      به گمان من، برای رستگاری باید به بی آزاری روی آورد و اجازه داد همه، حتی مشرک و بت پرست، آزاد باشند و صاحب حقوقی برابر.
      با آنچه گذشت، تفاهم ما، امریست بس مشکل اما ، تبادل نظرمان کاریست بسیارنیکو چون، سبب مشق دمکراسی برای هردو نفر خواهد شد.
      شاد و تندرست باشید.
      با احترام.
      دانشجو

       
  12. این کامنت با موضوع این پست بی‌ ارتباط است؟ شاید،
    من به این نتیجه رسیده‌ام، دانش‌های بشری به ویژه در این یک قرن اخیر مثل قطار سریع السیر به جلو می‌‌روند و کاری ندارند که مذاهب چه گفته و چه می‌‌گویند و هر جا هم که هر مذهبی جیغ و داد و هوار راه انداخته که چنین نیست که فلان دانش می‌‌گوید، دانش و دانشمند نیم نگاه و اعتنایی هم به این ناله هاو فریاد‌ها نکرده اند و راه خود را رفته اند. دوم اینکه هیچ دانشی هیچ جا خود را نیازمند و وامدار هیچ مذهبی ندیده و نمی‌‌بیند و کاری به تصدیق یا تکفیر مذهب و مذهبیون نداشته و ندارد، اما این مذاهب و مذهبیون بوده اند که هر جا خواسته اند یک حق به جانبی از آن خود کنند، دست به دامن فلان دانش و دانشمند شده اند و می‌‌شوند. کسی‌ شنیده که فلان کس در دفاع از تز‌ یا تئوری علمی خود، به سوره یا آیه‌ای از فلان مذهب نیز استناد کند؟ اما مذهبیون تا بتوانند می‌‌روند برای اثبات نظریات خود، دست به دامن دانش می‌‌شوند که شاید تاییدی بگیرند و فاضل و دانا جلوه کنند و بر گردهٔ عوام جلوس کنند تا “روزی” برسد و اصلی‌ترین نیاز و مشکلشان از جیب عوام حل شود. بی‌ خود نیست که مذاهب و مذهبیون، دانش و دانشمند را بلایی می‌‌بینند که دائم بر سرشان نازل می‌‌شود و آن را یک سونامی دیده اند که هست و نیست آنها را نشانه رفته است. من خوانندهٔ نوشته‌های شما هستم و بعد از این کامنت رفت تا نوشته‌ای دیگر. اهل بحث و جدل و پاسخ گویی هم نیستم و در قضیه هسته‌ای هم، هم نظرآن کامنت گذار عزیز هستم که نظر نتانیاهو به نظر رهبری نزدیکتر است. پاینده و جوینده و سربلند باشید.بدرود

     
  13. یعنی من پدر پسرهای جده نیستم؟!

    سید حسن آقامیری طلبه‌ای که سخنرانی‌های وی اخیرا در فضای مجازی به نحو گسترده‌ای منتشر شده و مورد استقبال قرار گرفته، در اینستاگرام نوشته:

    “پسر، پدر”.

    “من اگر پدر اون پسر بودم”!

    این جمله، این روزها زیاد به گوشم میخوره.

    یعنی من پدر اون پسر نیستم؟!

    شنیدم برای عوامل این جنایت طلب اشد مجازات شده.

    یعنی برای پاک کردن صورت مساله صورت مساله رو اعدام می‌کنیم! به اون پدر حق میدم اگر الان فقط به همین گزینه فکر کنه.

    اما به خودم نه و به هر کسی که دنبال عدالت حقیقی باشه حق نمی‌دم فقط به اعدام اون دو نفر فکر کنه! میخوام تو دادگاه وجدان مردم کشورم از خودم شکایت کنم.

    متهم ردیف اول:

    سید حسن آقامیری

    موضوع اتهام:

    دامن زدن به اختلافات مذهبی

    متهم ردیف دوم تا آخر:

    سید حسن آقامیری

    موضوع اتهام:

    نگفتن! نگفتن از دردهای محمد (ص)

    نگفتن از فلسفهٔ حقیقیه احکام.

    نگفتن از تاریخ انقضاء برخی از اونها.

    من متهم هستم.

    چند روزه دارم فکر می‌کنم چه انگیزه ای باعث میشه یک فرد نسبت به مردم یک کشور دیگه این رفتار رو داشته باشه.

    هیچ وقت فکر کرده بودیم که اختلافات مذهبی میتونه چهره ای تا این اندازه زشت داشته باشه.

    چرا نگفتم از علی (ع) و دردی که برای اتحاد بین مسلمان‌ها به جان خرید!!! قرآن رو دیدم.

    در قرآن گناهی بالاتر از ایجاد اختلاف و تفرقه بین انسان‌ها وجود نداشت.

    من قبلاً هم در دادگاهی محکوم شدم! اون روزی که داعشی ها زن‌های ایزدی عراقی رو به اسم اسلام! تو بازارهاشون به حراج گذاشتند.

    من محکوم شدم.

    تو دادگاه چشم پسری که دید مادرش رو به حراج گذاشتند.

    تو دادگاه قلب مردی که دخترانش رو به حراجی بازار موصل روانه کردند!

    در دادگاه دست‌های بسته زنی که فکر می‌کرد آیا یک دین میتونه اینقدر احکامی غیر انسانی داشته باشه.

    و اگر جواب منفیه چرا علمای اون دین تا اون روز ساکت بودند.

    چرا نگفتند اسلام با برده داری و کنیز داری مخالفه! چرا نگفتند.

    و من دوباره به جرم نگفتن!

    محکوم شدم.

    به جرم نگفتن پیام حسین (ع) به مردم کوفه وقتی که اونها رو مورد خطاب قرار داد و فرمود: ای کنیز بارگان! چرا نگفتیم از “درد صبر”، در مجلسی که مردی شامی دختری را به کنیزی طلب می‌کرد!

    ووو

    این نوشته مجال این رو نداره تا از مهربان‌ترین پیامبر خدا دفاع کنم و ثابت کنم که محمد (ص)

    راهی رو ترسیم کرد که به “کرامت انسان” ختم می‌شد اما، اما ما این راه رو نرفتیم.

    و همه چیز رو به نفع خودمون تفسیر کردیم.

    من ایمان دارم محمد (ص) از اسلام این روزهای خاور میانه بیزار بود.

     
  14. مازیار وطن‌پرست

    بخش‌هایی از مقالهٔ “مناسک زن کشی” به قلم محمود صباحی در اینجا: http://www.radiozamaneh.com/214357

    « … جهالت امروزه به یکی از مجرم‌های اصلی جرم‌ها و جنایات بشری بدل شده است. در همان حالی که هیچ چیز به اندازه جهالت بی گناه و بی تقصیر نیست.

    جهالت، بی‌گناهی زندگی و بی‌گناهی طبیعت است. یک حیوان ممکن است تنها در صورت به خطر افتادن جانش یا به خطر افتادن جان کودکانش خطرناک و خشن شود و این نه تنها قابل درک، که حتی از انسان به مثابه حیوان، نیز پذیرفتنی است. اما هیچ حیوانی تا کنون به خاطر مشتی کاغذ سوخته و یا به خاطر مشتی حرف یاوه و مشتی اعتقاد مذهبی کسی را زخمی نکرده و نکشته است.

    در رساله آپولوژیِ افلاطون، سقراط توضیح می‌دهد که اگر معبد دلفی او را داناترین مرد روزگار می‌داند، از آن روست که او می‌داند که هیچ نمی‌داند؛ یعنی از جهالت جهان و به جهالت خود واقف است.

    در حقیقت او آشکار می‌کند که اگر جنایتی از سوی انسان روی می‌دهد نه از سر جهالت که از سر توهمی به نام دانایی است که در زبان یونانی فلسفه افلاطون دوکسا نامیده می‌شود یعنی گمان و توهم.

    بر همین پایه، من بر آنم که آن چه که فرخنده را کشت نه جهل و جهالت، که سوءتفاهم دهشتناکی به نام دانایی و دانستگی بود چرا که فاجعه‌های دهشتناک را اغلب کسانی به بار می‌آورند که به مرض فقاهت و اعلمیت دچارند؛ وگرنه، کسی که به راستی چون سقراط از دانستگی بهره‌ای برده باشد، بهتر از هر کسی می‌داند که هیچ نمی‌داند.

    بدترین و کشنده‌ترین گونه دانایی بی تردید خود را در جوف ادیان و فلسفه‌ها پنهان می‌کند؛ همان ادیان و فلسفه‌هایی که می‌خواهند بر نیروی جهالت، بر نیروی سرشار زندگی، بر نیروی مهارناپذیر زن چیره شوند.

    از این رو، هنگامی که تاریخ دین، دانش و فلسفه و چه بسا کل کتاب تاریخ حیات ذهنی بشر را که ورق بزنیم، یک خصلت را در میان آن‌ها یگانه و مشترک خواهیم یافت: دشمنی و تخاصم با زن و با جهان زنانه‌ای که در زبان فلسفی به شوند، به طبیعت و به جهالت تعبیر شده است. این دین و این فلسفه به کلی مردانه، گویی یک هدف بیش‌تر نداشته: برگزاری مناسک ترتیب دادن زن و سپس کشتن‌اش؛ همان زنی که مظهر و نمود جهالت نیز هست: جهالتی که در چاله و چنبره اعتقاد و فقاهت مردان دین و مردان عقل نمی‌افتد و نیروی زنانه اغواگرش، سرانجام به رغم جباریت و زورخرانه مردان‌، بر آنان چیره می‌شود. …»

     
  15. رهبر فرزانه باز هم چه گوارا شد

    همانگونه که انتظار میرفت همهٔ تبریکها برای این بود که راه را برای برای چاپلوسی بیشتر فراهم کنند.

    رهبر نیز سکوت را شکست و همان حرفی را زد که پیش از او وزیر ظریفش به «زبانی ظریف» بارها گفته بود:

    لغو همهٔ تحریمها … همزمان با امضای قرارداد نهایی …

    کسی نیست که از این رهبر خیلی فرزانه بپرسد:

    مگر شما همان قهرمانی نیستی که لاریجانی و احمدی نژاد که زیر سایهٔ شخص شخیص شما فریاد میزدند: …

    بگذارید تحریم کنند…. بیایید ببینیم که اینهمه ما را از تحریم و قطعنامه میترسانند چیه؟ ….. بگذارید آنقدر قطعنامه صادر کنند تا «قطعنامه دانشان پاره بشه»….

    در آن زمان سوریه دست نخورده بود …. امّا الآن سوریه به ویرانه و باتلاق هزینه های ما مردم رام و در بند تبدیل شده است…

    در آن زمان؛ حاجی گروهبان میرزا قاسمی با «ژنرال پترئوس»؛ SMS بازی میکرد ….

    در آن زمان تحریم نفتی و بمباران اقتصادی نبود….

    امّا اکنون:

    – سوریه نصفه نیمه شده است و در حال ویرانی کامل است. باتلاق دیگری به نام یمن پدید آمده ه سوسمار خورهای حجاز پدید آوردند

    – عراق از دستهای فرزانه بیرون رفته و اوباشان «بدر» و «عصائب» در حال رفتن به حاشیه هستند و مالکی ملیجک» روزگارش سیاه شده است.

    – برای حفظ «قبور مطهّر» در عراق به زیر سایهٔ «ائتلاف» که یک طرفش نیز «عربستان سعودی سوسمار خور وهّابی مسلک» است پناه بردید….که تجاوز حتی به هم جنس در خونشان سرشته شده و از نو جوانان ما دریغ نمیکنند .

    – پروژهٔ «امام حسن» براه انداخته اید و «ظریف» بیچاره مانند مارمولک در حال دویدن به همه جاست؛ تا شاید بتواند زمان شکست کامل را اندکی «کُند تر» کند….

    نقب بزن … ای رهبر فرزانه ….. نقب بزن….مردم ایران تحملشان زیاد است !!

     
  16. سلام برهمه مادران وزنان انسان پرور
    وسلام برزنان ومادراني كه دراين سايت قلم مي زنند بالاخص به خواهرگراميم فائضه خانم فهيم ومؤدب وتحليلگر واقع بين وبااخلاقي وارسته انساني كه قابل ستايش است.
    وسلام برمحبوبه خانم مبتلا بظلم حاكم جائر.
    وسلام برآنيتا خانم ازدين برگشته ومنتقداديبانه بردين ومحتواي قرآن ومنكرمعجزات الهي وماترياليست تمام عيارويك مقدارعصباني وكم تحمل بمانندبنده حقير وسرتاپاتقصير.
    وبه خواهرشهيد گرامي كه انساني دردمندمي نمايند.
    اين روز زن رابه همه زنان اعم ازمسلمان وغيرمسلمان ،بمناسبت تولددخت گرامي پيامبراسلام فاطمة الزهراء البطول -عليهاالسلام-سيده زنان عالميان صميمانه تبريك وتهنيت مي گويم.واميدوارم زنان ومادران بمانندهميشه دربقاء نسل انسان وپرورش انسان متعالي اهتمام عالي راداشته باشند ودرساختن وپرورش انسان فهيم ومؤدب همت بورزند.
    خاك پاي مادرم
    مصلح

    ————

    سلام مصلح گرامی
    از این که روز زن را به بانوان ما یاد آوری فرمودید از شما سپاس می گویم. این وظیفه ی من بود و شما از من در این خصوص پیشی گرفتید. سپاس

     
    • مصلح گرامى
      سلام بر شما

      پرسشى داشتم:
      شما كه عناوينى چون “سيده زنان عالميان” و يا عباراتى چون “روحى و ارواح العالمين له الفداء” به شخصيت هاى محبوب خود عنايت مى فرماييد، آيا همه مردم عالم از طرف خود براى اعطاى اين عناوين به شما وكالت داده اند؟
      تكليف ما را روشن كنيد كه شما بالاخره يك بنده حقير سراپا تقصير هستيد يا نماينده و سخنگوى تام الاختيار همه مردم جهان؟؟

      مصلح گرامى. واقعيت اين است كه هنگامى كه خود را “بنده حقير سراپا تقصير” مى ناميد ياد نوشته كورس گرامى مى افتم :”تزوير و ريا اسم اعظم و سرشتنماى مردمى است كه از گفتن ضمير من احساس انانيت مى كنند و بنده يا عبد ذليل فقير سراپا تقصير را به من گويى ترجيح مى دهند”

       
      • آنيتاي گرامي
        عليكِ سلام

        بانوي گرامي اين نوشتار شما هم حكايت ازتزوير وأنانيت بيش ازحد شمارا دارد.
        اينكه لقب “سيده زنان عالميان براي صديقه كبري فاطمةالزهراء -عليها سلام-ازسوي پدرش پيامبراكرم است ومورداعتقادما مي باشد،همچنانكه مريم عذراراخداوندجلت عظمته ،برگزيده زنان عالميان لقب داده اند وچنين خطابي به وي كرده اند: “يامريم ان الله اصطفاكِ وطهركِ واصطفاكِ علي نساءالعامين.”وازحضرت صادق-ع- روايت است كه عين همين جملات را خداوند برحضرت فاطمه زهرا-س- موردخطاب قرارداده اند.
        وبنده ازطرف خوداين روزخجسته را براي زنان جهان و مادران وخواهران ودختراني كه انسانيت راپرورش مي دهند وزحمات مادري را براي تربيت انسانها باجان ودل وعشق وشوق وبامحبت مادرانه متقبل شده اندومي شوند،تبريك گفته ام وازطرف هيچ كسي وكيل نشده ام تافضولي باشد وياموردمناقشه شما باشد.

        جناب كورس-هرجاكه هست بسلامت باشند- براي خودش گفتگو وادبياتي واهدافي دارند. من مزاهم ايشان نمي شوم اما چنين نيست كه ايشان مي سرايند كه بجاي” من”ازعبارت “بنده حقير “استفاده كردن نشانه تزويرو ريا اسم اعظم و سرشتنماى مردمى باشد كه از گفتن ضمير من احساس انانيت مى كنند و بنده يا عبد ذليل فقير سراپا تقصير را به من گويى ترجيح مى دهند” .نخيرنه چنين بوده ونه چنين خواهدبود،بلكه اينگونه ادبيات وگفتار درادبيات فارسي مشحون ورايج است.
        ايشان شايدطبق شاكله خويش وازباطن ومعتقدات خويش چنين بياني را ابراز فرموده اند.كه صدالبته قابل قبول نمي باشد بلكه چنين عباراتي اظهارخاكساري وتواضع وذلت اظهاردارنده درمقابل عزت بي منتهاي خالق خويش است وكمال ادب گوينده را مي رساندوتواضع وفروتني نسبت به مخاطبانش.شايدايشان وجودخداوندي كه آفريدگارجهان هستي است راقبول ندارند وأنانيت خويش را بمانندشما به رخ مي كشند وچنين ادبياتي راباقصدهدفي اظهارمي دارند. باهمه اينها بنده هيچگونه قصدجسارتي برايشان ندارم.بااحترام
        مصلح

         
  17. (کبوتر صلح)ali

    با درودی بی پایان به نوری زاد عزیز

    از این به بعد بخاطر تشابه اسمی با نام کبوتر صلح

    رایو زمانه
    اکبر گنجی
    یاران عیسی کنار دریاچه منتظر او بودند. هوا تاریک می‌شود و عیسی از کوه باز نمی‌گردد. آنها سوار قایق شده تا از این سوی دریاچه به آن سوی آن بروند. هنوز اندکی از ساحل دور نشده، باد شدیدی وزیدن گرفته و دریاچه طوفانی می‌شود:
    «ناگهان در میان ظلمت و طوفان، عیسی را دیدند که روی آب به طرف قایق پیش می‌آید. همه وحشت کردند. ولی عیسی به ایشان فرمود:”من هستم، نترسید! ” وقتی خواستند او را سوار قایق کنند، متوجه شدند که قایق به ساحل رسیده است.» (یوحنا، باب ۶، آیات ۲۱- ۱۹)
    سیاست: قلمرو ممکنات
    ما مسیح نیستیم. این را باید بفهمیم. بر روی دریا نمی‌توانیم راه برویم. نمی‌توانیم بر روی آب‌های دریا خانه بسازیم. آیا فهم این امر دشوار است؟ انسان عاقل کسی است که تمایز ممکن از ناممکن را فهمیده و به دنبال امر محال نمی‌رود. سیاست هم قلمرو ممکنات است.
    اکثریت مردم ایران و مخالفان خواهان گذار از جمهوری اسلامی به رژیم دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر هستند. مردم ایران مستحق این امرند و هیچ کس نباید مانع دستیابی آنان به این هدف ارزشمند شود. ما می‌دانیم که نظام دموکراتیک را باید ساخت. اما ساختن آن بر روی دریا ناممکن است.
    اما دولت‌ها و گروه‌هایی از ما می‌خواهند که آن را روی جهنم بسازیم. مردم ایران و هیچ کشور دیگری نمی‌توانند به هدف محال ساختن دموکراسی بر روی جهنم دست یابند. مردم ایران و دموکراسی خواهان ایرانی به تجربه قرن ۲۱ خاورمیانه با دقت می‌نگرند. تجربه حمله نظامی به افغانستان، عراق، لیبی، یمن، و ارسال ده‌ها هزار تروریست خارجی به سوریه که فقط در حال حاضر ۲۵ هزار تن از آنان در سوریه و عراق در حال جنگند.
    هیچ یک از این کشورها به دموکراسی دست نیافتند، وضعیت حقوق بشر در آنها به شدت وخیم تر شد، امنیت نابود شد و تروریسم گسترش یافت. تنها دستاوردهای تجاوزهای نظامی، جنگ داخلی، تروریسم و احتمالاً تجزیه بود. ده‌ها میلیون انسان بی گناه در این جنگ‌ها کشته و زخمی و آواره شدند. پس از ۱۱ سپتامبر، فقط در افغانستان و عراق و پاکستان، دست کم یک میلیون و سیصد هزار انسان کشته شده اند.
    مردم ایران خواهان نظام دموکراتیک هستند. اما به خوبی می‌دانند که امنیت و صلح “شرط لازم” دموکراسی و حقوق بشر است.
    ‌شادی مردم
    پس از قرائت بیانیه‌های سیاسی لوزان میان ایران و ۱+۵ گروهی از ایرانیان به خیابان‌ها ریختند و شادی کردند. این شادی برای چه بود؟ آیا آنان به توافقی دست یافته بودند که مواد و محتوای آن پیروزی تاریخی به شمار می‌رفت؟ نه. ایران امتیازات و تعهدات بلند مدت بسیاری داد و در برابر کمترین چیزی دریافت کرد.
    اکثریت مردم ایران و مخالفان خواهان گذار از جمهوری اسلامی به رژیم دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر هستند. مردم ایران مستحق این امرند و هیچ کس نباید مانع دستیابی آنان به این هدف ارزشمند شود. ما می‌دانیم که نظام دموکراتیک را باید ساخت. اما ساختن آن بر روی دریا ناممکن است.
    اما از زاویه‌ای دیگر، این یک پیروزی تاریخی برای آنان بود. کشتی میان جنگ و صلح بود. صلح جنگ را خاک کرد و دستانش را بالا برد. دور کردن خطر جنگ از ایران از طریق سازش و امید به لغو کلیه تحریم‌های اقتصادی برای آنان امیدبخش بود و هست.
    اگر کشوری در معرض تهدید دائمی تهاجم نظامی خارجی باشد (دولت‌های آمریکا و اسرائیل طی دو دهه گذشته دائماً از آن سخن گفته‌اند و دولتمردان اسرائیل پس از تفاهم لوزان نیز همه روزه از احتمال حمله نظامی به ایران سخن می‌گویند)، اگر کشوری تحت شدیدترین تحریم‌هایی که در طول تاریخ بتوان علیه کشوری به تصویب رساند باشد، نه تنها نظام دموکراتیک برای آنان به امری محال تبدیل خواهد شد، بلکه زندگی آنان به هراس و دلهره دائمی تبدیل خواهد شد.
    رژیم دیکتاتوری جمهوری اسلامی هم به بهانه خطر واقعی خارجی، سرکوب مردم را افزایش داده و مخالفان را مزدوران خارجی قلمداد می‌کند. تهدید خارجی که محو شود، بهانه سرکوب از دست رژیم خارج می‌گردد، نه این که سرکوب محو شود و خامنه‌ای مختارانه و از بالا فرایند دموکرتیزاسیون را آغاز کند.
    مردم خوشحال‌اند (براساس یک نظرسنجی ۸۲,۶ درصد تهرانی ها از شنیدن خبر تفاهم هسته‌ای لوزان احساس خوشحالی، آرامش و امید کرده اند).باید هم خوشحال باشند. هر دموکراسی خواهی باید مخالف جنگ و تحریم‌های اقتصادی باشد. اوباما پس از قرائت بیانیه، به خوبی گفت که من سه راه در پیش داشتم. اول- توافقی که انجام شد و توافق خوبی بود. دوم- بمباران مراکز هسته‌ای ایران. سوم- افزایش تحریم‌های اقتصادی که به ناچار به حمله نظامی منتهی می‌شد.
    اذعان اوباما به رابطه ضروری تحریم‌های اقتصادی و جنگ، نکته بسیار مهمی بود. حمله نظامی به ایران، منطقه کلنگی شده خاورمیانه را از این هم کلنگی تر و ویران تر خواهد کرد.

    پس از قرائت بیانیه‌های سیاسی لوزان میان ایران و ۱+۵ گروهی از ایرانیان به خیابان‌ها ریختند و شادی کردند. این شادی برای چه بود؟
    دموکراسی و صلح
    مردم ایران از تفاهم نامه سیاسی لوزان بسیار خوشحالند. حق با آنهاست. چون زندگی بهتری را انتظار دارند. آنان بهتر از همه مدعیان سیاسی می‌دانند که امنیت داخلی، صلح با دیگر کشورها، رشد اقتصادی بالای مداوم، فقرزدایی، کاهش بیکاری و تورم؛ همه اینها پیش شرط‌های نظام دموکراتیک هستند. بدون اینها دموکراسی و حقوق بشری در کار نخواهد بود. اما اینها “شرط کافی” گذار به دموکراسی نیستند.
    اوباما هم می‌داند که مسیح نیست که بر روی دریا راه برود. به نتانیاهو گفت که اگر طالب امنیت اسرائیل است، این توافق امنیت اسرائیل را تضمین می‌کند. اما اگر اهداف دیگری را دنبال می‌کند، امر دیگری است. نتانیاهو موعودگرایانه به خود می‌نگرد. قبل از سفر به آمریکا برای سخنرانی در کنگره، کنار دیوار ندبه دعا کرد و به مردم اسرائیل گفت که برای خود رسالت تاریخی قائل است. او همیشه از مفاهیم مذهبی استفاده کرده است. مگر پذیریش “اسرائیل به عنوان دولتی یهودی” را پیش شرط هرگونه صلحی قرار نداده است؟
    برای دموکراسی خواهان ایرانی که دولت به اصطلاح اسلامی را تجربه کرده اند، سخن گفتن از “دولت یهودی” یادآور گریز از دموکراسی و حقوق بشر است. دولت اسرائیل، برخی دولت‌های عربی، نیروهای افراطی آمریکا و ایران مخالف توافق هسته‌ای میان ایران و کشورهای غربی به رهبری آمریکا هستند. مخالفان توافق، خواسته یا ناخواسته، مسیر جنگ را هموار می‌کنند.
    اگر دولت‌های غربی به فکر دموکراسی و حقوق بشر در ایران هستند، باید تهدید نظامی و شدیدترین تحریم‌های طول تاریخ را کنار بگذارند. امنیت، صلح و رفاه اقتصادی با نظام دموکراتیک رابطه ضروری دارند. جنگ؛ افغانستان، عراق، لیبی، سوریه و یمن می‌سازد. تحریم‌های اقتصادی و انزوای سیاسی هم کره شمالی و کوبا می‌سازند.
    حسن روحانی گفت که توافق هسته‌ای گام اول است و ایران به بهبود روابط با همه کشورها فکر می‌کند: “اگر با کشورهایی[آمریکا] دارای تنش یا احیاناً خصومت هستیم، پایان تنش و پایان خصومت را می‌خواهیم، بی‌تردید همکاری و تعامل به نفع همه خواهد بود”.
    اگر ایران پس از توافق نهایی هسته‌ای نیز همچنان به بهانه‌های دیگری “تحت بند ۴۰ فصل هفتم منشور ملل متحد” باقی بماند، پیام آن به ایرانیان این خواهد بود که شما تا زمان نامعلوم باید تحت تهدید دائمی زندگی کنید. انتظار ساختن رژیم دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر بر روی جهنم جنگ و تحریم‌های فلج کننده پارادوکسیکال است.

    با پوزش از نوریزاد گرامی

     
  18. سلام و درود
    جناب نوری زاد و دوستان ارجمند:
    1- در خبرها آمده بود که جناب حداد عادل رئیس فرهنگستان ادب به جای واژۀ عربی مثلث ، واژۀ فارسی “سه بَر ” را جایگزین فرمودند و همچنین:
    به جای مثلث متساوی الاضلاع ” سه بَرِ سه بَر برابر ” ، به جای مثلث متساوی الساقین ” سه بَرِ دو بَر برابر ” را پیشنهاد کردند.
    2- در ریاضی یک اصل است که میگوید: اگر دو ضلع نامساوی از یک مثلث متساوی الساقین با دو ضلع نامساوی از مثلث متساوی الساقین دیگر برابر باشد، آن دو مثلث متساوی الساقین باهم برابرند.
    حالا این اصل رو به شیوۀ پیشنهادی حداد عادل به فارسی بیان می کنیم:
    ” هرگاه دو بر نابرابر از یک سه بر دو بر برابر با دو بر نابرابر از یک سه بر دوبر برابر دیگر برابر باشد ، آن دو سه بر دو بر برابر باهم برابرند.”
    اگه هنوز سرپا هستین یه صلوات برا سلامتی حداد عادل عنایت فرمایید.

     
    • آن جمله عربی را در بچگی بزور خطکش حالیمان کردند ولی هنوز که هنوزه بگوش ناخوشاینده. «سه بر» چه واژه زیباییست! فارسی را دو بار که بخوانی چون آب روان مینماید و به دل مینشیند و روشن است.

       
      • سلام و درود
        جناب همایون
        دوست گرامی نباید که همیشه جدی بود.
        در ضمن زبان علمی جهان اسلام سالیان سال عربی بوده و تمامی دانشمندان ، ریاضی دانان ، فیلسوفان اسلامی و ایرانی به این زبان نظرات خود را می نوشتند. با زور خط کش حالیتان نکرده اند کمی انصاف داشته باشید. من گفتم حدادعادل این واژه را جایگزین کرده یعنی زمان حال است و شما صحبت از زبان علمی 1000 ساله جهان اسلام میکنید؟ خوب مگر در زمان تحصیل شما یا زمان پهلوی ها واژۀ “مثلث” جایگزین داشت؟ چرا در آن زمان در کتابها گنجانده نشد؟ چرا سعی دارید هر مطلبی را به سمت امیال ضد عربی سوق دهید.
        ” سه بر ” به درستی زیباست ولی “سه بر سه بر برابر” یا ” سه بر دو بر برابر ” هم زیباست؟

         
  19. من در مذاکرات دخالت نمی کنم!..من در انتخابات دخالت نمی کنم!..من در کار مجلس دخالت نمی کنم!…برای من مهم نیست که اختلاس کش پیدا کنه و یا کشش بدید!…اصلا به من چه که تحریم شدیم؟!..مگه من گفتم؟!..مگه من گفتم زیاد زاد و ولد بشه؟..مگه من گفتم اون فلان فلان شده بشه رئیس جمهور؟!..مگه من گفتم موسوی و کروبی و منتظری را حصر خانگی کنید؟..اگه کسی شنیده بیاد تا بگم نقدی ببرتش کهریزک!!..اصلا مگه من یه ولی فقیه در مانده بیشترم؟..توافق می کنید؟ بکنید به جهنم!..دوست ندارید نکنید باز هم به جهنم!..برید بمیرید !!..بذارید منهم بدرد خودم باشم!!..آقا تبریک نگو!!..این که دیشب اومده بود کیه؟..ظریف دیگه کیه؟!..چقدر ضخیم بود!!..اون عراقچی کیه دیگه؟..اصلا عراقی تو مذاکرات چیگار میکنه؟..مگه مذاکرات مربوط به جنگ ایران و عراقه؟!…مردم از خوشی!..غش غش!!

     
  20. دوستدار آخوند

    سلام نوری زاد گرانمایه. تو رو به خدا یه نگاهی بنداز به سخنان این آیت الله که در باره عزت ایرانیان چیا گفته و عزت رو در چی می بینه. فکر می کنه در لوزان ایران عزتش بوده که یه تنه در برابر 5+1 واستاده
    ————–

    آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی از مراجع تقلید در سخنانی از اتفاقات پدید آمده در فرودگاه شهر جده عربستان سعودی و تعرض دو مأمور امنیتی این فرودگاه به دو نوجوان ایرانی انتقاد کرد و گفت: ما نمی‌خواهیم مسأله تحریم عمره را پیش بکشیم، اما آیا باید به هر قیمت رفت و به هر ذلتی تن داد؟

    به گزارش «تابناک» این مرجع تقلید روز چهارشنبه در آغاز درس خارج فقه خود در مسجد اعظم قم، با اشاره به مسأله فرودگاه جده تصریح کرد: سؤال ما از مسئولان عمره‌گذار این است که آیا باید عمره مستحب را به هر قیمت برویم؟ من به دنبال تحریم عمره نیستم، ولی بیان می‌کنم که آیا باید عمره را با هر ذلتی به جای آورد؟

    آیت‌الله مکام‌شیرازی بیان کرد: من به مسئولان سعودی عرض می‌کنم ‌ساخت و ساز‌ها در مکه به اندازه امنیت ارزش ندارد. اگر در فرودگاه جده امنیت نباشد در کوچه‌های مکه چه امنیتی تضمین شده است؟ اگر این امنیت از بین برود، مردم دنیا چه فکری در مقابل شما خواهند کرد.

    این مرجع تقلید یادآور شد: مسئولان ما باید فکر کنند که ‌ما تا کی قرار است ‌به مکه و حج مستحبی برویم؟ در مسجد النبی به علمای ما اهانت می‌کنند و در فرودگاه هم اهانت می‌کنند؛ نباید اینچنین تحقیر شویم.

    وی گفت: امام راحل با انقلابی که به کمک این مردم کرد، عزت و آبرویی برای مردم این کشور فراهم کرد و این عزت به حدی رسیده است که شش وزیر خارجه ابرقدرت جهان در یک طرف و وزیر خارجه ما یک طرف می‌نشینند و ماه‌ها با هم مذاکره می‌کنند که این مسأله عزتی است که برای ما فراهم شده است.

    وی افزود: امروز در دنیا همه رسانه‌ها خبری از ایران دارند که این مسأله نشانه عزیز بودن و آبرومند بودن ماست؛ امیدواریم نتیجه این مذاکرات به جای خوبی برسد، ولی منهای این مسأله ، بحث عزت ماست که نباید این عزت را از دست بدهیم.

    وی با اشاره به روایاتی اخلاقی از امام حسن عسکری (ع) عنوان کرد: ایشان فرمودند ‌هیچ عزیزی حق را ترک نمی‌کند، مگر اینکه ذلیل شود و هیچ انسان کم شخصیتی با حق گره نمی‌خورد، مگر اینکه عزیز شود؛ یعنی معیار عزت و ذلت، پذیرش یا عدم پذیرش حق است.

    آیت‌الله مکام‌شیرازی بیان کرد: به تعبیر قرآن، حق مانند آب زلال و شفاف است که حیات همه موجودات زنده به او بسته است و باطل نیز چون کف‌های روی آب است که توخالی و پر سر و صدا و بیهوده و کم عمر است.

    این مرجع تقلید یادآور شد: هر ملتی از حق طرفداری کند، عزیز خواهد شد و هر ملتی از باطل حمایت کرد، به قطع ذلیل خواهد شد؛ دروغ و ریا و خیانت و دوری از عدالت و کبر و عدم وفای به عهد هر انسان و ملتی را به ضلالت می‌کشاند.

    وی گفت: این مسأله باید مورد توجه همه انسان‌ها و مسئولان واقع شود و باید بدانند ‌اگر تابع حق بودند، عزیز خواهند شد و اگر تابع باطل باشند ذلیل خواهند شد.

    در این رابطه بیشتر بخوانید: http://www.tabnak.ir/fa/news/489371/%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D9%86%D8%A8%D8%A7%D9%84-%D8%AA%D8%AD%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%B9%D9%85%D8%B1%D9%87-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%85-%D9%88%D9%84%DB%8C-%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%B9%D9%85%D8%B1%D9%87-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D8%A7-%D9%87%D8%B1-%D8%B0%D9%84%D8%AA%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%AC%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D9%88%D8%B1%D8%AF © http://www.tabnak.ir

     
    • (کبوتر صلح)ali

      ادم دروغگو دماغش دراز است

      این دکان اگر برای مردم هزینه دارد برای اخوند همه چیز دارد در طول تاریخ اخوند نه کشاورزی کرده ونه صنعتی داشته مثل // مهمان سفره های مردم بوده حال هم چاه های نفت را در اختیار دارد این نوع ادم چرا به معجزه اعتقاد نداشته باشه چون همه چیز مفت در اختیارش قرار گرفته مگر معجزه همینجور نیست.

       
  21. لطف کرده ویرایش کنید
    خبارا…خبرها

     
  22. سلام و درود
    دوستان و عزیزان، تعطیلات یه سر رفتیم شمال 2 نکته توجه منو جلب کرد :
    اول – در مسیر بابل به آمل نام یه بولوار به نام آیت اله خامنه ای
    دوم – در ورودی شهر آمل تابلویی بزرگ وسط بولوار مزیّن به صورت سه آخوند بالا بلند از افتخارات آمل :
    (حسن زاده آملی – میرزا هاشم آملی – جوادی آملی )

    – بعد یه سرچ کردم دیدم در شهرهای زیادی نام یه خیابان یا بلوار به اسم خامنه ای شده.
    مثل اینکه خواسته //////// با چشمان خود مشاهده کنه که خیابانها و بلوارهایی به نام اوست.
    یا شاید فکر کرده ممکنه بعد از رفتنش دیگه از این خبارا نباشه و گفته حداقل قبل از مرگش به اینا دلخوش باشه.
    احتمالن بعد از توافق هسته ای و مهر تأیید نهایی تا 3 ماه دیگه ( البته اگه ختم به خیر بشه ) باید منتظر چاپ اسکناسهایی جدید ///// رهبر ////باشیم که عمامه ای از نماد انرژی هسته ای بر سر داره.

    – شهر آمل هم مثل اینکه چیزی به جز این سه آیت اله نداره که به اونا بباله!
    البته هر کدام از آنها به نوبۀ خود شهرۀ شهرند.

    حسن زادۀ آملی: عالم به علوم غریبه! ( خفیه ) ” به علوم مافوق الطبیعه می گویند ”
    میرزا هاشم آملی: پدر بزرگوار آغایان! لاریجانی که معرف حضور شما هستند.
    جوادی آملی: همانی که احمدی نژاد در ملاقات با وی همچین با آب و تاب از حالۀ نور برایش می گفت و او هاج و واج فقط نگاه می کرد.احتمالن پیش خودش می گفته که “عجب جنسی این پدر سوخته تو آمریکا به بدن زده که به عالم غیب وصل شده” و در ادامه “یعنی میشه کمی هم برای ما به عنوان سوقات فرنگ آورده باشه”.

     
  23. امروز رفتم بقالی ماست بگیرم دیدم خیلی‌ آبکیه.

    به بقال گفتم:

    آقا سید علی‌, این ماستت خیلی‌ رقیقه.

    جواب داد:

    از این به بعد همینه که هست! ما با ۱+۵ توافق کردیم که دیگه

    چیزی رو با غلظت بالا تولید نکنیم 🙂

     
  24. لطفا مواظب باشید که این رزیم تبهکار ادم کش شما را به روی مین های باقیمانذه از زمان جنگ و یا کاشته شده بر سر راه شما هدایت ننماید.

     
  25. درود بر استاد، نوری‌زاد گرامی

    کوروس گرامی
    بسیار سپاسگزارم بابت نوشته‌های ارزنده شما

    کتاب اسپینوزا نوشته کارل یاسپرس را گرفتم و بخشی‌هایی از آن را نگاهی انداختم. بابت پیشنهاد این کتاب ممنونم. این پاراگراف از این کتاب را دوست داشتم و گفتم بد نیست اینجا هم آورده شود.

    “این اندیشه که خدا همانند آدمیان قوانینی وضع میکند و کسانی را که از آنها پیروی کنند پاداش میدهد و آنان را که پیروی نکنند به کیفر میرساند، تسری‌دادن تصور محدودیت آدمی به خداست. این کار اولا کوچک‌ساختن خداست، در حالی که هر رویدادی بر حسب تصمیم مستقل خدا، به راستی و بی آنکه مانعی در راهش باشد، روی میدهد و هیچ واقعه‌ای ممکن نیست بر ضد خدا روی دهد. در ثانی اندیشه پاداش و کیفر مایه‌ی تباهی فضیلت اخلاقی است زیرا پاداش فضیلت در خود آن است نه در چیز دیگری.”

    با آرزوی تندرستی

     
    • جناب حامد بزرگوار
      از حضور مجدد شما در این جمع بعد از همه نوع گمانه زنی و بعد از اطمینان خاطراز تندرستی وجودتان ابراز و احساس نکردن آرامش خاطر کاریست دشوار. تندرست وپاینده باشید.
      رسول

       
  26. خامنه ای هم امروز طرف نتانیاهو را گرفت وبا او هم نظر شد ؟!

     
  27. حتما خوندیدکه پدریکی از این دو نوجوانی که قربانی شهوت شرطه های عرب شدند گفته که من بچه هامو به انتالیا نبردم که…
    میگم کاش بجای این دوپسربچه به خوداین مردتجاوز میکردندکه این گ. را نخورد.مگراونایی که انتالیا ومکانهای مشابه را میروندچه اتفاقی میافته؟
    جامعه ما برای سالیان سال قربانی جهل عوام بوده.شرایط حاکم امروزی هم نه از سوی خداوند نازل شده نه مسببش دیگرانی امثال مثلا امپریالیسم هست.هرچی بوده وشده نتیجه کارکردخوداین ملت بوده.وبه خاطر جهل ودید مذهبی درهمه امور امروزه دراغلب عرصه ها درفلاکت وعقب ماندگی هستیم.
    اسفندماه نمایشگاهی از دستاوردهای علمی مختلف جمهوری اسلامی درمدارس و دانشکده ها برپا بود.به عاملان نوجوان وجوان این نمایشگاهها که افرادی خام وبی تجربه وعاری ازهرگونه مطالعه وفهمی هستندگفتم عزیزان من گیرم همه این دستاوردهایی که عکس واسلایدشان را توضیح میدهیددرست باشد.چرا این همه پیشرفت درجامعه نمود واثری نداردوبه عینه برای همگان مشخص نیست؟چرا بازدهی ازاینها عملا در سطح جامعه وبرای عموم وجودخارجی ندارد؟وهرچه هست فشارشدیداقتصادی و نابرابری وحشتناک طبقاتی ست؟واین جابودکه درجواب عاجز مانده وبرخی به فکر فرو می رفتند.
    همین دیروز با یکی ازهمکارمون درجمع صحبت امام وپیغمبر بودکه برگشت گفت(این همکارمون کارشناس ارشدمطالعات اجتماعی ست)قاره امریکا که حدود120است کشف شده…گفتم عزیزم 120نه حول وحوش500سال ست.اقا وخانم که شما باشیدمن و7-8همکاردیگرحریف جهل این کارشناس ارشداجتماعی نشدیم که 120سال نیست.حالا این اقاداشت ازامام واخلاقیات و جامعه صحبت میکردوچنان نظریاتی ارا.ه میدادکه انگار وحی صادرمیکند.میگم حالا این باسواداین جامعه ست.وای به عوامش همچون من.
    دراین مملکت تا عقل ومنطق حاکم نشودوتازمانی که جهل وخرافات مذهبی حاکم باشددر بر روی همین پاشنه خواهدچرخید.چنانکه الهام چرخنده ها میچرخانند.
    بگذاریدیک درد دلی هم کرده باشم ازاین جهلی که دامن مرا گرفته.خداونداموات همه را بیامرزد(حالا نمیدانم ربطی دارد یانه.وایا میامرزد یانه…)بعدازفوت پدرم من وبرادرم و2خواهرم هستیم با مادرم.ملک واملاکی ازپدرم به ارث برای وراث مانده که اکثر ان را برادرم ویکی از خواهرهام و مادرم استفاده میکنند(ارزش کل میراث حدود40ملیاردریال است)برای تقسیم این ارث که یک ملیاردش برای من میشوداسیر جهل اینها هستم.ازجمله اینکه میگویندپول پدرم را میخواهی درچه راهی هدر بدهی؟(ازنظرافکارمیدانندکه زاویه شدیدی باهم داریم)پدرمون اهل احسان وتفسیرقران و این اموربود.چرابایست به تو این سهم برسد؟میگم بابا شرعا-عرفا-قانونا-اخلاقا -میراث پدربه وراث میرسد.متاسفانه یاخوشبختانه منم پسراون پدربودم حالا گیرم بخواهم سهمم را درتایلندخرج کنم به کسی مربوط نیست.خلاصه تا الان نتوانستم اینها راقانع کنم.اهل شکایت و قانون هم نیستم خودشان هم میدانند.حالا من موندم واین یک ملیاردی که سودماهیانش میشود22ملیون تومن وسالیانش 250ملیون.وبا وجوداین که حق وحقوق بچه های من دارد تلف میشودنمیدانم چکاربکنم.ببخشیدپاراگراف اخر بیربط بود.اما درددل حساب کنید.واگرراه حل منطقی هم ارائه کنیدسپاسگذارم.

     
    • جناب انعامی درود بر شما

      در نهایت تأسف باید حضورتان عرض کنم که شاید تا مدتی حد اقل تا زمانی که تکلیف این ارث معلموم شود شما جانماز و مهر و تسبیح شاه مقصود و انگشتر عقیق را بطوری که همگان آنان را کنار شما ببینند با خود حمل کرده و در ملاء عام از آنان استفاده کنید

      دلیل این پیشنهاد عاجزانه بنده این است که چهار پنج سال پیش استفتائی بحضور رهبر فرضانه در همین مورد تقدیم شده بود و معظم اله در جواب فرموده بودند که «افراد خدا نشناس، بهائی و چند خدایی از بهره بردن ازارث محروم هستند» و چون این فتوا را آقا داده اند ممکن است تا حالا قانون شده و وارد عرف کشور شده باشد. کمی در این مورد تحقیق بکنید. فکر میکنم این فتوا هنوز در بخش استفتأت وبسایت رسمی ایشان موجود باشد

      ضمنا فکر میکنم اگر خود را به محاسن (ته ریش) مجهز کنید موقعیت شما بیشتر تثبیت شود

      پایدار باشید
      رسول

       
      • جناب رسول

        با سلام

        البته بن مایه گفتار شما که بر طنز استوار بود ،اما بدانید که در فقه اسلامی اعم از شیعه و سنی یکی از موانع ارث،کفر است،و کافر از مسلمان (از هر طائفه که مسلمان باشد با هر مذهبی) ارث نخواهد برد ،این اجماعی در فقه است و اختصاصی به آقا و فقه شیعه یا فقهای متقدم و متاخر ندارد.
        وقتی کسی حتی در محیط خانواده خویش و در برابر پدر و مادر و برادر و خواهر ،رسالت پیامبر خدا و وحیانی بودن قرآن را انکار و نفی می کند (حال از هفواتی که تاکنون در مورد شیعه امامیه و اهلبیت پیامبر گفته است می گذریم) طبعا باید به نتایج این اظهارات ملتزم باشد،تا بعد محتاج نباشد که دیگران به او راه کارهای مزورانه و ریا کارانه و نفاق ارائه کنند.من قبلا به این دوستمان تذکر دادم که سوال و شبهه در اصول معارف اسلامی و فروع آن ایرادی ندارد و بمقتضای تحقیق یا شبهه و سوال کسی محکوم بکفر نمی شود ،اما وقتی کسی در عرصه های عمومی یا در محیط خانواده و خویشان ،انکار خدا و پیامبر و قرآن را با افتخار اظهار می کند ،نتیجه طبیعی آن این است که خویشان او او را غیر مسلمان بدانند ،البته بنظرم بهترین راه این است که از این آراء فشل خویش بازگردد و بتواند در محکمه اثبات کند که من در این ابراز انکارهای مفتخرانه! قصد جدی نداشتم ،در حال شوخی بودم ،یا در حال غضب چنین چیزهایی گفته بودم ،وگرنه بقاعده “اقرار العقلاء علی انفسهم نافذ” وقتی کسی می گوید و می نویسد که قرآن کتاب خدا نیست ،و رسالت پیامبر را نفی می کند طبعا خود را به اختیار خویش از جرگه مسلمانان خارج کرده است ،و در این جهت حق با خانواده اوست که او را از خود نفی کنند،چطور شد وقتی پای مال دنیا در میان نبود با افتخار آن مطالب را می گفتید ،اکنون که بحث منافع مادی و دنیائی پیش آمده است می خواهید خود را به آنان بچسبانید؟ اگر در این عقائد خود پایدار هستی ،لوازم آنرا بپذیر و از آن یک میلیارد صرفنظر کن ،این توصیه هایی مثل توصیه جناب رسول نیز چیزی جز امر به نفاق و دو روئی و افزودن بر وزر و وبال اخروی نیست ،و ایمان ریائی و ریش و تسبیح دست گرفتن دروغی بی ارزش و تنها هنر و حیله آنانی است که همشان همین دنیا و مال و اموال است ،من بعکس رسول به آقا عباس توصیه ای میکنم که هم بنفع دنیای اوست و هم او را از رنج ابدی و جاودان آن جهانی حفظ میکند ،توبه و بازگشت به خدای خویش و ایمان حقیقی که ضامن سعادت ابدی انسان است ،این بحث های سیاسی و دنیائی نیز متاع همین دو روزه دنیاست که خواهد گذشت و نباید آنها را با امور اعتقادی خلط کرد.
        ضمنا بر حسب ضوابط فقهی تقسیم ارث سهم خواهر و برادر یکسان نیست ،و اینطور نیست که مجموعه ماترک به چهار حصه تقسیم شود.

        موفق باشید

        ————————

        سلام سید مرتضای گرامی
        از این که با مدارا و صبوری به ایرادات دوستان پاسخ می گویید از شما تشکر می کنم. بارها گفته ام اما مجدانه باز هم بر گفتنِ این مهم اصرار دارم که: قشنگی دنیای انسانی به همین نگرش های متنوع است. و شما، با پذیرشِ باوری که حتما برای خودتان نیک ترین است، بر نقد دوستان حاشیه می زنید و از هجوم این همه تند گویی ها و کنایه ها بر نمی شورید. این صبوری شما قابل اعتنا و ارزشمند است. و من به سهم خود به داشتن هموطنی فهیم چون شما غرور می ورزم. اگر اجازه بدهید من نیز به طرح یک ایراد در همین نوشته ی شما بپردازم: آیا از نظر عقلی، کنار گذاردن یک فرزند از ارث، صرفاً به جرم این که نه خدا را قبول دارد و نه آخرت و نه پیامبر و امامان و نه قرآن را، و بر این باور خود مثل من و شما اصرار می ورزد، رفتاری برگرفته از درستی است؟ من قبول دارم که جناب شما با مراجعه به متون کهن و احادیث و آیات قرآن، به این اصل مسلم دست یافته اید. اما آیا دست یافتن به این اصل مسلم، ما و شما را در متن بهشت، و دیگران را در متن جهنم و حاشیه های آن جای می دهد؟ فرض کنیم: لا اکراه فی الدین، به یک اصل مسلم اشاره دارد که: هرکس در گزینش باور و اعتقاد آزاد است. و بعدش نیز با مراجعه به این آیه: فبشرعبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه، دریابیم: تبعیت از بهترین قول، همان تشیع من و شما نیست، نتیجه این نمی شود که همگان ما در هرچه که بدان دست یافته ایم مختار و شایسته ی برخوردهای انسانی هستیم؟ من و شما بخاطر این که بر تشیع مستقر شده ایم بخود حق می دهیم که بلند گو داشته باشیم و تریبون و مدرسه و حوزه و کتاب و رسانه تا هرچه در توان داریم باورمان را تبلیغ کنیم و دیگران را به شوق آوریم که: همچون ما بیندیشند و چون ما انتخاب کنند. حال کسی که از یک خانواده به باوری دیگر متمایل شده، چرا نباید رسانه برای تبلیغ باور خود داشته باشد؟ و چون ما، بی خدایی را تبلیغ کند؟ جهانِ درستی، جهان عقلانی است. که من اندیشه ی خود را و شما اندیشه ی خود را و دیگران اندیشه ی خود را در غرفه های بشری بنهیم و مخاطبان خود را بدان فرا بخوانیم. انتخاب نهایی را نیز بعهده ی مشتریانمان بگذاریم. حال در این میان ناگهان ما به دوستی که از دایره ی باور شیعی خروج کرده و باور تازه ی خود را تبلیغ می کند، انگ کافر می زنیم و او را از حقوق بایسته ی انسانی و مدنی اش باز می داریم. این آیا یکجور خلف همان دعوت های عقلی و قرآنی نیست؟
        با احترام

         
        • جناب مرتضی ارجمند٬
          فرمودید:
          «و ایمان ریائی و ریش و تسبیح دست گرفتن دروغی بی ارزش و تنها هنر و حیله آنانی است که همشان همین دنیا و مال و اموال است »
          پایان نقل قول

          بنده با این فرمایش سرکار کمال توافق را دارم همیشه همانطور بوده که شما میفرمایید در تأیید گفتارتان باید عرض کنم یک نگاهی به پیشانی های دولتمردان خودمان بیاندازید حتی خمینی هم که بمدت ۸۸ سال نمازش ترک نشده بود و حتما کلی هم نماز شب و نماز وحشت و نماز میت و انواع نمازهای دیگر علاوه بر نماز های واجب خوانده بود چنین جای مهر قهوه ای تیره بر روی پیشانیش نبود. میگویند بسیاری از آقایان با داغ کردن قاشق چوبی و گذاشتن آن بر روی پیشانی و تکرار این عمل موفق به ثبت کردن جای مهر بر پیشانی میشوند. البته بنده هیچ نظری در مورد تقوی اقای ری شهری ندارم ولی اثرات مهر بیشتر بر روی جمجمه ایشان هست تا پیشانی٬ بنظر میاد هنگام سجده سخت بتوان آن قسمت از سر بر روی مهر گذاشت آنهم نه یکی دو بار بلکه بمدت طول عمر. خودتان ملاحظه بفرمایید

          http://rasanews.ir/Images/News/Smal_Pic/9-7-1391/IMAGE634847178762031250.bmp

          ضمنا جناب مرتضی گرامی اینقدر سختگیر نباشید در این دنیای عبوسی که دولتمردان ایران برای ما به ارمغان آورده اند هراز گاهی کمی مزاح و تیسم بعد از آن آزاری به کسی نمیرساند البته که پیشنهاد بنده به جناب انعامی طنزی بیش نبود والا ایشان منتظر عرایض بنده که نبودند تا بلافاصله با شنیدن آن به بازار بروند و ابزار تزویر و ریا و عوامفریب بخرند
          با احترام
          رسول

           
          • جناب رسول

            ممنون از توضیحاتتان ،من پذیرفتم که سخن شما بصورت طنز و مطایبه بوده است ،البته بنظرم ما باید سعی کنیم این هنر را بخرج دهیم که سخنان جدی و شوخی را چگونه ادا کنیم تا منشاء سوء تفاهم دیگران نشود.
            ببین دوست من ،من با این سخن شما موافقت ندارم که حتی نازلترین مومنان از نظر معرفت دینی ،برود با قاشق داغ روی پیشانی خود “داغ” بگذارد تا معروفیت پیدا کند به اهل عبادت و تهجد و سجده بودن ،والله من در عمر پنجاه و اندی سالی که از من می گذرد به یک مورد اینچنینی بر نخورده ام ،این تعبیرات “می گویند” و استناد به می گویند های این و آن که با اصل ایمان مخالفند و طبعا می خواهند مومنین را تمسخر کنند ،امر انسانی و اخلاقی نیست ،نشانه روی پیشانی گاه اصلا مادر زادی است ،باور کنید برخی برادران کوچکتر من که بدنیا آمده بودند من بیاد دارم چنین اثراتی روی پیشانی آنان بود، برخی هم البته واقعا اهل سجده و راز و نیاز با خالق هستی هستند و به روشنی ها و لذائذی بار می یابند که قابل وصف نیست ،سجده بالاترین حالت خضوع انسان به خداست ،و در روایات هست که شیطان بیشترین دشمنی با آنرا دارد ،ممکن است افرادی بدون توجه در حین سجده ناخود آگاه بر پیشانی خویش روی مهر فشار بیاورند و بتدریج اثری روی پوست آنها بگذارد ،یا ممکن است واقعا افرادی اهل سجده طولانی و گفتگو با خدا باشند ،اما معیار اینها نیست ،معیار عبودیت خالصانه برای خداست ،اینها مهم نیست ،و ما اگر هم حتی باور به خدای جهان و عبودیت و بندگی او نداریم ،انسانی و اخلاقی نیست که مومنان را مسخره کنیم ،یا به آنان سوء ظن داشته باشیم ،شما از عالمی نام بردید و چیزی گفتید ،چه میدانید شاید کسی عادتا و در سجده های طولانی از باب خسته نشدن یا ناخود آکاه نواحی مختلفی از پیشانی خود را روی مهر بگذارد،من به عقاید شما احترام می گذارم ، در عین حال امیدوارم شیرینی عبودیت و بندگی و راز و نیاز با خدا نصیب شما شود ،سجده نزد اهل معرفت و عرفان هم مقام فناء فی الله است ،من می شناسم افرادی را و دیده ام که در سجده از خود بیخود شده اند و با راز و نیاز از خود و دیگران و همه کائنات غافل شده اند ،در آن حال دیگر کسی بیاد پیشانی و مهر و نمایش برای دیگران نیست،بهرحال ما یکوقت با مرام سیاسی و نقش اجتماعی اشخاص مخالفیم و آنها را نقد می کنیم ،این مانعی ندارد ،اما یکوقت می خواهیم دیگران را و عبادات و عقاید آنان را تحقیر یا ریشخند کنیم ،من می گویم کسانی که معبود آنان انسانیت است و به بندگی خدا و محوریت او باور ندارند ،اینگونه اخلاق و رفتار ها انسانی و جوانمردانه نیست.

            با سپاس و احترام

             
        • بنام خدا

          سلام به دوست گرامی جناب نوریزاد

          نوشته جنابعالی را اکنون رویت کردم و آنرا دو بار بدقت مطالعه کردم ،شاکله گفتار شما به چند سوال منتهی شده است:

          الف-“آیا از نظر عقلی، کنار گذاردن یک فرزند از ارث، صرفاً به جرم این که نه خدا را قبول دارد و نه آخرت و نه پیامبر و امامان و نه قرآن را، و بر این باور خود مثل من و شما اصرار می ورزد، رفتاری برگرفته از درستی است؟”.

          ب-“آیا دست یافتن به این اصل مسلم، ما و شما را در متن بهشت، و دیگران را در متن جهنم و حاشیه های آن جای می دهد؟”.

          ج-“نتیجه این نمی شود که همگان ما در هرچه که بدان دست یافته ایم مختار و شایسته ی برخوردهای انسانی هستیم؟”.

          د-“کسی که از یک خانواده به باوری دیگر متمایل شده، چرا نباید رسانه برای تبلیغ باور خود داشته باشد؟ و چون ما، بی خدایی را تبلیغ کند؟”.

          ر-“حال در این میان ناگهان ما به دوستی که از دایره ی باور شیعی خروج کرده و باور تازه ی خود را تبلیغ می کند، انگ کافر می زنیم و او را از حقوق بایسته ی انسانی و مدنی اش باز می داریم. این آیا یکجور خلف همان دعوت های عقلی و قرآنی نیست؟”.

          جناب نوریزاد،پیش از آنکه فقره بفقره سوالات شما را پاسخ گویم ،فقط اشاره میکنم به محتوای کامنتی که فوقا گذاشته بودم،کامنت من مشتمل بر چه بود؟
          من فقط یک حکم فقهی مورد اتفاق فقهاء شیعه و سنی را بیان کردم و آن اینکه یکی از موانع ارث از نظر اسلام ،عبارت است از تحقق عنوان “کفر”و اینکه بر اساس حکم مورد اتفاق و اجماع مسلمین ،کافر از میت مسلمان ارث نمی برد،این حکم هم مورد اتفاق است و هم در قوانین کشور ما منعکس است (قانون مدنی ،ماده 881 مکرر) و طبعا، اتباع ایرانی (صرفنظر از تقلید فقهی هرکس از مرجع تقلید خود) مشمول این قانون هستند.
          نکته دیگر اینکه من در آن کامنت ،هم توصیه به تزویر و ریاکاری و تظاهر را بر اساس مفاهیم دینی ،محکوم دانستم ،و هم مخاطب آن توصیه را از تظاهر و ریاکاری برای منافع دنیائی زود گذر باز داشتم و هم او را دعوت به ایمان حقیقی قلبی کردم و اینکه راه برای بازگشت از خطا همیشه باز است.
          و نکته آخر اینکه من نگفتم سوال و شبهه و تحقیق و بررسی ممنوع است ،آنچه که گفتم این بود که چه در عرصه عمومی و چه در محیط خانواده و خویشان ،اظهار انکار جازمانه و مفتخرانه ،یا حتی لجوجانه یا بقصد آزار مومنان و متدینان ،باغراض سیاسی و غیر سیاسی ،ممکن است منجر به چنین لوازم و مشکلاتی در زندگی خانوادگی و اجتماعی شود ،البته راه تحقیق و بررسی و سوال مفتوح است ،اما مباهات کردن جزمی به انکار رسالت پیامبر یا حقانیت و وحیانیت قرآن ،و تفاخر به آن سبب همین مشکلات خانوادگی خواهد شد ،من قبلا مکرر در گفتگو با دوستانی که خود سخن از ارتداد و کفر و رجوع از دین می کردند ،گفته ام که شما بحث کنید و جدال احسن کنید ،چه اصراری دارید که خود را مرتد یا کافر بدانید ،خود نیز گفتم که شان من اینجا حکم به کفر یا ارتداد اشخاصی که در عرصه عمومی در مفاهیم دینی جدل می کنند نیست ،این شان دادگاه صالح است مطابق با قوانین موجود کشوری ،
          حال امیدوارم این اظهاریه مرا خانواده آن دوست نبینند ،اما بیاد دارم که ایشان خود در نوشته ای سال قبل گفته بود ،چند صفحه قرآن را خواندم و آنرا پر از تناقض دیدم ،بعد گفته بود ،کتابی که اینگونه تناقض دارد کتاب فرستاده شده از سوی خدا نیست؟ اگر ایشان بگوید من این جملات را در مقام هزل و شوخی گفتم ،یا از روی حالتی عصبی گفتم و به آن اعتقاد ندارم ،خوب این مساله ای نیست ،اما اگر کسی با توجه و به جد چنین حکمی کند ،روشن است که مفاد آن انکار رسالت پیامبر اسلام است.طبیعی است اگر چنین مطلبی در محیط خانواده ای که اکنون بحث ارث در آن مطرح است ابراز شود ،سبب این تشاجر شود که برادران و منسوبین این دوست ما به بگویند پس تو مسلمان نیستی،و روشن است که اگر کار به مرافعه و دادگاه بکشد ممکن است سخت بزیان ایشان تمام شود،لذا همانموقع من به او گفتم دوست من شما اگر در حال شک و شبهه و سوال و تحقیق هستی اینرا ادامه بده و اینطور جازمانه گزاره هایی که ممکن است از نظر حقوقی بزیان تو تمام شود نگو ،آری بحث کن و استدلال کن ،من آزادی بیان و بحث و جدل را نفی نکردم ،اما آنروز که دوستانه به ایشان خیر اندیشی کردم دقیقا همین مسائل را می دیدم ،حال ببینید که کسی که برحسب انتساب به یک پدر متدین و خیر ،و بر حسب شناسنامه مسلمان است،امرش دائر است بین اینکه یا بر عقائدی که به آنها رسیده است (نفی رسالت پیامبر اسلام) ابرام و اصرار کند و مطابق قوانین اسلام و کشور از میراث پدری محروم شود ،یا اینکه بتوصیه آن دوست دیگر علیرغم نفی دین و رسالت و وحیانیت قرآن ،برای رسیدن به مال و اموال اقدام به تظاهر و ریا کاری کند ،و در عین حال کوشش کند با اسشهاد از دوستان و نزدیکان ،مسلمان بودن خویش را در محکمه باثبات برساند.
          سوال این است آیا ایشان برحسب عقیده و بررسی خود را از اسلام بیرون می داند و دین اسلام و قرآن را باطل می داند؟ بسیار خوب بداند ،اما لازمه این خروج از مسلمانی است ،و خروج از مسلمانی با توجه یعنی کفر ،و کفر برحسب قوانین کشوری یکی از موانع بهره مندی از ارث است.
          من حتی راه کار به ایشان ارائه کردم ،گفتم ،راه شما این است که بگویید من اظهارات کفر آمیز را در حال اختیار اظهار نکرده بودم ،یا بشوخی گفته بودم یا در حال غیظ و غضب.
          این سخن من نسبت به آن دوست بود ،مطالب او هم هنوز روی سایت شما قابل سرچ است ،اگر من موردی را خلاف گفتم ایشان بگوید کجا را خلاف گفتم.

          اما در مورد سوالات جنابعالی:

          در بخش الف فرموده اید:
          الف-“آیا از نظر عقلی، کنار گذاردن یک فرزند از ارث، صرفاً به جرم این که نه خدا را قبول دارد و نه آخرت و نه پیامبر و امامان و نه قرآن را، و بر این باور خود مثل من و شما اصرار می ورزد، رفتاری برگرفته از درستی است؟”.

          چنانکه توضیح دادم ،مانعیت کفر نسبت به میراث بردن ،یکی از احکام تعبدی و مورد اجماع بین همه فرق مسلمین است ،من نمیدانم اگر ما همه احکام تعبدی اسلام را به استحسانات عقلی خود مورد انکار قرار دهیم و در عین حال خود را مسلمان بدانیم ،این چگونه اسلامی خواهد بود ،جناب نوریزاد عزیز ،این تعبیر “کهن” که در کلام شما و دیگران مکرر می شود ،با التزام به اسلام قابل جمع نیست ،من و شمای مسلمان بحکم التزام به اسلام باید ملتزم به احکام قرآنی و نبوی باشیم ،و من و شمای مسلمان ،مگر معتقد نیستیم که دین اسلام خاتم ادیان الهی است و بمنزله کلاس آخر سلسله تعلیمات انبیاء است ،و مگر معتقد نیستیم که پیامبر فرمود :”حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه”؟
          من قبلا در خصوص عقل و نسبت آن با شریعت و احکام تعبدی شریعت اینجا بحث هایی داشته ام ،اگر بنا باشد که ما به هر حکم تعبدی از احکام اسلام که می رسیم اعم از عبادات و معاملات و احکام جزائی و فردی و اجتماعی ،آنرا با چماق “کهن” بودن بنوازیم و عقل خود را سنجه خوب و ید یا صحت و بطلان آن بدانیم ،دیگر چه چیزی از اسلام می ماند؟حال این جمله را کسی که منکر کلی شریعت است بگوید جا دارد ،اما شمای مسلمان چگونه تفوه می کنید که فلان حکم حکم کهن است و قس علیهذا ،من از شما سوال می کنم اگر اکنون فرضا پیامبر اسلام زنده باشند و شمای مسلمان در محضر ایشان باشید و ایشان صریحا بفرمایند که کفر یکی از موانع تحقق ارث است بحکم تشریعی خدای متعال ،آیا شمای مسلمان با پیامبرتان جدل می کنید که این حکم عقلی نیست؟
          شما بدانید این حکم و نظایر آن از ساخته ها و جعلیات هیچ فقیهی نیست ،فقیه تنها با مراجعه به متن کتاب و سنت بیان حکم می کند ،حال اگر در احکامی اختلافی بحث و جدل در استظهار و برداشت از متن باشد ،دیگر در احکام مورد اتفاق همه فرق اسلامی که نمی شود مناقشه کرد،خواهش من از شما این است که در احکام تعبدی شریعت فضای ذهن خویش را از بحث ها و گرایشات سیاسی به این یا آن فقیه خارج کنید.

          در بخش ب پرسیده اید:
          ب-“آیا دست یافتن به این اصل مسلم، ما و شما را در متن بهشت، و دیگران را در متن جهنم و حاشیه های آن جای می دهد؟”.

          خیر،من بحثی از بهشت و جهنم نکردم ،بهشت و جهنم از معتقدات ما و ادیان و شرایع است ،آن مربوط به جهان پس از مرگ است و ذمام آن بدست خدای متعال است ،معیار نیز حسن یا سوء عاقبت انسان است که تا آخرین لحظات حیات معلوم کسی جز خدا نیست.
          من از این جهت بحث نکردم،بحث ما هم در آداب و رفتار انسانی اخلاقی(چیزی که از آن در اصطلاح شما تعبیر به انسانیت می شود) با مخالفان عقیدتی نیست، آن نیز مفروض است،اما بر حسب کتاب و سنت برای من وشما معیارهایی بعنوان فضیلت و رذیلت ،و ایمان و کفر و نفاق ،و تقوی و عمل صالح وجود دارد که ما نمی توانیم در فضاهای احساسی ،سیاسی ،تبلیغاتی از این مفاهیم صرفنظر کنیم.
          کوتاه کنم ،اما بحث من در نوشته قوق ،ارزش گذاری روی کفر و ایمان و کافر و مومن نبود ،آری از نظر اسلام معیار اولی “کرامت ذاتی انسان ” است (ولقد کرمنا بنی آدم…) ،این معیار اولی و عمومی برای همه انسانهاست ،اما ما در داخل دین اسلام که نمیتوانیم معیار ثانوی “ایمان” را انکار کنیم.البته بحث تفصیلی در این جهت بماند ،خواستم بگویم من فقط بیان یک مساله و حکم فقهی کردن و لاغیر،و هیچ قصد شماتت یا سرزنش دوستمان را هم نداشتم ،فقط او را به لوازم گرایشات او توجه دادم و در عین حال به او راه کار نشان دادم.

          در بخش ج فرموده اید :
          ج-“نتیجه این نمی شود که همگان ما در هرچه که بدان دست یافته ایم مختار و شایسته ی برخوردهای انسانی هستیم؟”.

          آری چنین است ،مفاد آیاتی که مورد اشاره قرار داده اید همین است ،اما این چه نسبتی دارد با حکمی که همان صاحب شریعتی که آیات را آورده است ،بیان کند؟
          ما در گفتگو و مجادله و بحث انسانی برخورد می کنیم ” و جادلهم بالتی هی احسن” ،در عین حال “آمن الرسول بما انزل الیه من ربه ،والمومنون کل آمن بالله و ….”باید به احکام صاحب شریعت مومن و ملتزم باشیم،ما کافر را طرد نمی کنیم ،او را انسان می دانیم ،و با او حسن معاشرت داریم ،اما اگر بحکم تعبدی شریعت گفتیم کافر از مسلمان ارث نمی برد ،آیا این برخوردی غیر انسانی است؟ مگر مبنای کفر و ایمان ،اختیار انسانی نیست؟ خوب کسی باختیار خویش کفر یا ایمان را اختیار می کند ،و محکوم به لوازم ایمان و کفر خواهد بود.

          در قسمت د فرموده اید :
          “”
          د-“کسی که از یک خانواده به باوری دیگر متمایل شده، چرا نباید رسانه برای تبلیغ باور خود داشته باشد؟ و چون ما، بی خدایی را تبلیغ کند؟”.

          من بحثی در این مورد نکردم ،آری باید فضای گفتگو و تبلیغ برای همه آزاد باشد ،این چه کار دارد به ترتب احکام و لوازم اسلامی بر عناوین مختلف؟ بحث ما این بود که کافر (کسی که کفر او محرز است) بر حسب حکم شرعی از مسلمان ارث نمی برد ،این حکم ارتباطی با سوالی که مطرح فرمودید نداشت.

          و بالاخره در قسمت ر فرموده اید :
          ر-“حال در این میان ناگهان ما به دوستی که از دایره ی باور شیعی خروج کرده و باور تازه ی خود را تبلیغ می کند، انگ کافر می زنیم و او را از حقوق بایسته ی انسانی و مدنی اش باز می داریم. این آیا یکجور خلف همان دعوت های عقلی و قرآنی نیست؟”.

          ببینید جناب نوریزاد ،بحث من در آن کامنت بحث شیعه نبود ،شیعه که یکی از فرق اسلامی است ،البته آن دوست در برداشت های خویش از اصول کلامی فقهی تاریخی شیعه دچار توهمات و اشتباهات سهمگینی است و من قبلا برخی از آن آراء را نقد کرده ام ،در موردی هم ادعا کرد که نوشته و ردیه ای در مورد شیعه امامیه دارد ،من در خواست کردم آنرا بی نام و نشان بصورت پی دی اف برای من ارسال کند ،ایمیلی هم گذاشت ،که من به او ایمیل زدم و او اکنون ایمیل مرا در اختیار دارد ،گفتم شما نوشته ات را ارسال کن تا من آنرا جزء بجزء نقد کنم ،هنوز که هنوز است ارسال نکرده است ،هیچ توضیحی هم نمی دهد،شاید مشغول تالیفات دیگریست! مهم نیست شاید بوهم افتاده و صلاح ندیده ارسال کند.
          اما بحث من بحث تشیع نبود ،من گفتم :کفر باتفاق جمیع مذاهب اسلامی مانع از ارث است ،پس بحث در اصل اسلام و کفر است و نه تشیع و تسنن و سایر مذاهب.
          اما اینجا در پایان به شما و ایشان عرض کنم ،که اثبات ارتداد ،بعهده “دادگاه صالح ” است و نه من و شما و خویشان او ،در اینجا بهتر می بینم متن پاسخ مرحوم استاد آیت الله منتظری طاب ثراه را در مورد ملاک کفر و ارتداد برای شما و آن دوستمان نقل کنم ،ایشان نوشته اند:

          “” اگر کسی چیزی را ضروری دین بداند و آنرا از روی عمد و علم و با انگیزه عناد و جحد با حق حقیقت انکار نماید و توجه داشته باشد که انکار آن منجر به انکار رسالت پیامبر اکرم می شود ،مرتد خواهد بود، و صرف اینکه یک مسلمان و شیعه واقعی عقاید باطلی داشته باشد،موجب کفر یا فسق او نمی شود ،زیرا چه بسا این عقلید باطل بنظر خودش عقاید حق می باشد،بنابر این بر حسب آیه شریفه :ان الذین ارتدوا علی ادبارهم من بعد ما تبین لهم الهدی الشیطان سول لهم .محمد/آیه 25، که معیار ارتداد را تبین و روشن شدن حقیقت دانسته است ،تا کسی حقانیت اسلام برای او را متبین نشده است آنرا انکار کند ،مرتد محسوب نیست ،آری اگر حقیقت برای او آشکار است و عنادا انکار کند مرتد است ،بنابر این اثبات ارتداد بسیار مشکل است ،زیرا یقین و تبین ،از امور نفسانی غیر مشهود است و از این رو به صرف انکار حق ،نمی توان کسی را مرتد شمرد،و در موارد ارتداد و نیز سایر گناهانی که موجب حد یا تعزیر است اگر کوچکترین شبهه ای در ثبوت آنها باشد،حد و تعزیر جاری نمی شود””.

          (پاسخ به پرسش های دینی،مرحوم آیت الله منتظری ،ص 533،سوال 380)

          با احترام

          ——

          سلام سید مرتضای گرامی
          روی گلتان را می بوسم و به متانت و ادب و آرامش و ریز بینی و صبوری شما غرور می ورزم. از این که این همه برای پاسخ به پرسش من وقت صرف کردید از شما تشکر می کنم.

           
          • جناب سید مرتضی
            مشکل اینه که چون مطلب دروغه باور نمیکنیم . چرا که بعداز باورکردن نشانه روی پیشانی برادران شما بایدداستان فریاد یا علی گفتن اون نوزاد موقع بدنیا آمدن را هم باورکنیم ! تمام بدبختی های امروز ما همین باورهای دروغ و خرافاتی میباشد . از این جهت که فقط پیشانی آخوندها تقییر رنگ داده ! اینکه با قاشق چوبی و مهر داغ روی پیشانی اثر میگذارند برای ملت مثل روز روشن است . راجع به حکم ارتداد که در جا صادر میکنند . مگر غیر از این است . سخنرانی دکتر اغا جری در دانشگاه همدان نمونه عینی می باشد / راجع به محروم بودن ارث یک فرد از میراث پدر طبق فقه شیعی یا اسلام . مگر این اموال از فقه شیعه یا اسلام نصیب اون خانواده گردیده ؟ که حالا باید طبق نظر اسلام تقسیم گردد

             
          • دوست گرامی

            گفتگو باید روی معیار درست و فهم سخن طرف مقابل باشد نه بدبینی از پیش تعیین شده و جدل کردن لجوجانه ،و باید مطالب را از هم تفکیک کرد و حکم هرکدام را جدا دقت کرد ،شما برای اینکه تصور خاصی از من یا دیگر روحانیون داری ،گمان میکنی فقط در یک جدال لفظی باید چیزی گفت و رد شد و این روش درست و منطقی نیست ،من مطالب شما را تفکیک می کنم تا بدانی که من برای اثبات یک مطلب به هر چیزی استناد نمی کنم ،شما نیز اینگونه باش دوست من.
            من گفتم علامت روی پیشانی معلول عوامل مختلف است ،علاوه اینکه علامت روی پیشانی معیار ایمان یا فضیلت نیست ،به توضیحاتی که برای دوستمان رسول دادم مراجعه کن.
            در مورد مساله یا علی گفتن ،آقایی که چنین حرفی زده است سخن یاوه ای گفته است ،و بر حسب قواعد کلامی شیعه معجزه از ویژگی های پیامبران است نه دیگران ،آن سخن مورد تایید هیچکس نبوده و نیست ،اکنون شاید خود آن فرد از چاپلوسی خود پشیمان باشد.شما برای نفی یک مطلب مورد بحث (علامت سجده در پیشانی) مجاز نبودید استناد به غلط یا اشتباه دیگران کنید.
            گفتید :””از این جهت که فقط پیشانی آخوندها تقییر رنگ داده ! اینکه با قاشق چوبی و مهر داغ روی پیشانی اثر میگذارند برای ملت مثل روز روشن است””.
            چه کسی گفته است که فقط پیشانی آخوندها تغییر رنگ داده؟ این سخن شما یک ادعای نادرست و غیر عینی است ،پیشانی خیلی ها دارای علامت است و آخوند هم نیستند ،من گفتم اصلا برخی موارد مادر زادی است ،یا ناشی از فشار غیر اختیاری سر روی مهر یا تکرار آن است ،پس نباید بدروغ و بدون دلیل و مدرک گفت هرکس روی پیشانی او علامت تیره ای باشد ،با داغ گذاشتن عمدی آنرا بوجود آورده است ،آخر انسان عاقل ،ثمره این کار چیست؟ و کدام عاقلی پوست خود را بعمد می سوزاند؟ و اصلا کجا گفته یا اعلام کرده اند هرکس پیشانی او دارای علامت باشد از فلان مزیت برخوردار است ؟،کمی عقل و خرد خویش را قاضی کنید و همینطور غیر منصفانه قضاوت نکنید.
            من گفتم ،مومنی که بر حسب وظیفه ایمانی باید دائم مراقب نیات خویش باشد که لحظه ای برای غیر خدا نباشد و اخلاص که شرط اول بندگی و صحت عبادات است را رعایت کند ،چگونه در محضر خدای متعال با این سوء نیت ،برود قاشق داغ کند و پیشانی خویش را بسوزاند که مورد ستایش و اشاره دیگران شود؟ این آیا خردمندانه است؟
            در مورد حکم ارتداد هم من توضیح دادم و از کلام عالمترین فقیهان عصر شاهد آوردم که ارتداد فقط در محکمه قابل اثبات و ترتب آثار است ،چرا شما دقت در گفتار دیگران نمی کنید و فقط دنبال جدال لفظی هستی؟
            آن مورد آقا جری هم هرکس در تریبون ها اعلام ارتداد کرده کار غلطی کرده است و من آن مورد را اشتباه میدانم ،و در مرحله قضائی هم دیدید که به آن ترتیب اثر قضائی داده نشد ،و آن جانباز محترم هرگز مصداق ارتداد نبوده و نیست.
            در مورد مانعیت کفر از ارث هم که سخن بچگانه ای گفتید :
            “” مگر این اموال از فقه شیعه یا اسلام نصیب اون خانواده گردیده ؟ که حالا باید طبق نظر اسلام تقسیم گردد””.
            نه این اموال از فقه شیعه یا اسلام نصیب آن آقا نشده ،اما آقای مورد بحث فردی مسلمان و شیعه بوده است که مقید به قوانین شرع است ،اموال او هم به من و تو نمی رسد ،شما زیاد جوش نخور ،و شما وکیل وصی یا قیم میت نیستید ،اینجا یک کشور اسلامی است و بر حسب رای اکثریت مردم ایران که شیعه امامیه هستند ،قوانین فقه شیعه قوانین رایج کشور است ،اگر فرزند کسی فرضا مرتد و کافر شود ،مطابق قانون آن اموال به دیگر وارثین او میرسد ،نه بمن و تو و اسلام ،شما اگر مسلمان نیستید خوب نباشید ،هرجور دوست دارید پنهانی اموال خود را تقسیم کنید ،اما حق دخالت در امور دیگر مسلمانانی که تابع قوانین مسلمانی هستند ندارید.
            ظاهرا این عادت شماست که دائما از زبان یک ملت و کلیت مردم سخن می گویید ،در این جمله که گفته اید :”” اینکه با قاشق چوبی و مهر داغ روی پیشانی اثر میگذارند برای ملت مثل روز روشن است “”.
            شما مگر وکیل یا وصی ملت ایران هستی که چنین مطلب دروغی را به همه آنها نسبت می دهید؟
            یا این ادعای شما مستند به کدام شاهد آماری و تحقیقات میدانی است که همه ملت برایشان این مثل روز روشن است؟ چون نزد شما یک دروغ مثل روز روشن است ،نزد همه ملت هم چنین است ؟ مگر شما ملت ایران هستید؟

            دوست من کمی دقت کن و از روی بغض و کینه هر مطلبی را اظهار نکن.

            موفق باشی

             
      • اتفاقا ازیک طرف شدیدا نگران این هستم به نحوی ازجمله استشهادوامضا گرفتن از فامیلو…بخوان اسمموازوراث حذف کنن.ولی ازطرف دیگربرگه انحصاروراث دارم.که احتمالا نگرانی هارارفع میکند.به هرحال اینی که نوشتیدحقیقته بایست متطاهرشد.واغلب ازظاهرقضاوت وعمل میکنند.
        بی نهایت گرامی قضیه 20درصدهم فکرکنم مزاح میکنید.وگرنه از راه قانونی اقدام کنم میدانم که میتونم به حقم برسم این وسط فقط دولت25-6درصدبرای خودش برمیدارد.درحالی که باتوافق میان خودمیتونیم بادادن یاگرفتن سهم اون یکی بدون پرداخت سهمی به دولت قضیه راحل کرد.

         
        • سلام و درود
          جناب انعامی
          درست حدس زدین. مزاح کردم. ولی بهترین راه حل اینه که پدران گرامی اگر فرصت کردن قبل از اینکه به دیار باقی رهسپار شن تکلیف اموال خودشونو مشخص کنن.اینطوری دیگه دولت نمیتونه از سهم الارث درصدی برداره و البته از اختلافات بین فرزندان نیز جلوگیری میکنه. یعنی اگه پدران ثروت خودشون رو به تعداد وراث به اضافۀ خودشون و همسرشون تقسیم کنن دیگه بعد از مرگشون سهم خودشون و همسرشون میمونه که باید بین وراث تقسیم بشه و نه تمام دارایی آنها…پدرتان اگه انسان خیری بودن پس روح والایی داشتن.اگه زندگی پس از مرگی باشه که خوشا به احوالشون و اگه هم نباشه همین که خودشون زندگی پر برکتی داشتن و از وجودشن به دیگران خیر و برکت میرسیده کافیه.
          قدر خانوادۀ خودتون رو بدونین. خیلی از پدرا هستند که چه موقع حیات و چه بعد از مرگ شرمندۀ خانوادۀ خودشون هستن. درود به همۀ پدران زحمت کش.

           
        • جناب انعامی٬

          این عرضم دیگه مزاح نیست شما هر طور شده باید از تنظیم و امضای این استشهاد جلوگیری کنید البته نه بخاطر مال دنیا و ارث از این حرف ها بلکه اینو بخاطر خطرات احتمالی بعد از تسلیم این استشهاد بمقامات عرض میکنم. برای محروم کردن شما از ارث وابستگان شما باید ثابت کنند که شما از خداوند روی گردان و کافر شده اید و امکان اینکه مقامات شما را همردیف با یک مرتد قرار بدهند بسیار زیاد هست و این ممکن است جان شما را در خطر قرار دهد و خود بهتر میدانیذ که مقامات قضایی ایران بر علیه کی و با چه سرعتی رأی خواهند داد. بنظر اینجانب شما هر چه سریعتر در این مورد اقدام کرده و پیشگیری مناسبی انجام دهید. بنده دو پیشنهاد عاجزانه دارم:
          ۱
          – بهترین٬ سریعترین و سالم ترین راه این است که هر گونه تلاش را برای احیای حق خود متوقف کرده و به بستگانتان اعلام کنید که از گرفتن ارث صرف نظر کرده اید

          ۲- هر چه زود تر پیش یک آیت الله (ولایی) بروید و به ایشان بفرمایید که چند تن از دوستان و یا بستگان شما در حال توطئه بر علیه شما هستند و تصمیم دارند شما را از طریق حمله به باور دینیتان که یک مسلمان شیعه اثنی عشری هستید بد نام کنند. و در حضور این آقا شهادتین+علی ولی الله (اشهد) گفته وبه دفعاتی که لازم هست تکرار کنید و در ضمن بایشان بگویید اگر هم در گذشته وحین گفتگوهای دوستانه و یا برای شوخی کلمه ای توسط شما گفته شده است که از نظر دوستان و بستگان شما اشتباه بوده است شما همانجا در حضور و بشهادت شخص حاج آقا استغفار کرده و توبه میکنید استغفرالله ربي و اتوب اليه . این جلسه و مفاد آنرا بصورت کتبی درج کرده وآنرا به امضا و یا مهر ایشان برسانید

          تندرست و موفق باشید
          رسول

           
          • جناب رسول و جناب عباس

            توضیحاتی که من در پاسخ به سوالات آقای نوریزاد دادم و مطالبی که از شیخنا الاستاد نقل کردم روشن و کافی است ،بنظر من این پیشنهاد شما هرچند جدی هم باشد نادرست و آب در هاون کوفتن است ،و نیازی به آن نیست ،مساله ارتداد عنوانی است که از نظر حقوقی و قضائی باید نزد دادگاه صالح احراز شود تا منشا اثر و ترتب لوازم باشد ،فرد ولائی و غیر ولائی این وسط اهمیت ندارد ،حتی اگر آنان استشهاد هم علیه عباس کنند،مادامی که خود او در دادگاه اقرار به عدول از اسلام نکند،مساله ثابت نیست ،و مادامی که خود او بگوید من در مطالبی که اینها میگویند قبلا جدی نبودم ؛مثلا در حال شوخی بودم یا در حال غضب بودم و سخن باختیار نگفته ام ،جو گیر شده بودم ،مساله عدول از اسلام احراز نمی شود که منشا اثر باشد ،و همانطور که در کلام مرحوم استاد و سایر فقهاء اهل فتوا هست ،در موارد حدود و تعزیرات ،کمترین شبهه ای باعث عدم جریان حد و تعزیر است که از این باصطلاح فقهی حقوقی تعبیر به قاعده “درء” بفتحه دال میشود.مطلب همین است که عرض شد ،عباس جان با طناب پوسیده این و آن که خودشان هم بنوعی دچار همین مشکل شما هستند به داخل چاه نرو ،البته یک بخش از گفتار رسول درست است ،اگر نمیخواهی کار به مرافعه و رفتن به دادگاه منتهی شود،از خیر و شر این مال گذر کن و به خویشان بگو نخواستیم نوش جانتان،یک راه دیگر هم توصیه شخص من است که قبلا هم گفتم و با تو بحث کردم ،و آن اینکه واقعا شما اشتباه میکنی ،قید این روشنفکر بازی ها را بزن و قید تظاهر و ظاهرسازی را هم بزن ،واقعا از نو ایمان به خدای متعال و اسلام داشته باش و بینک و بین الله توبه کن ،چه آنان سهم شما را بدهند یا ندهند ،اما اینرا بدان که بهرحال آنان هم برای محروم کردن شما از ارث برحسب همان مساله “مانعیت کفر” هیچ راهی ندارند جز مرافعه به دادگاه در صورتی که شما شکایت کنی،و از قول من هم به آنان بگو،شما حق ندارید مرا از ارث محروم کنید مگر با اثبات ارتداد و کفر من در محضر دادگاه ،در حالیکه من کافر نیستم و هنوز مسلمانم و آنچه که گفته ام ناشی از مسائل سیاسی یا برای خودنمائی بوده است و من بطور جدی چیزی نگفتم .
            این بنظر من راهکار شماست که مبتنی بر مسائل شرعی و حقوقی است ،این راهنمائی دوستانه من بود،حال خود دانید ،من دیگر مطلبی نخواهم گفت مگر اینکه سوالی داشته باشی.من قبلا عرض کرده بودم که این گونه سخنان و اظهار لحیه ها برای انسان مشکل درست میکند،خوب است انسان همیشه به تحقیق و تفکر و بررسی ادامه و چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی،بهرحال امیدوارم موفق باشی.

             
          • این مساله را هم اضافه کنم که درست است که ارتداد به دو چیز ثابت می شود :1- شهادت دو شاهد عادل،2-اقرار خود شخص
            به عبارت تحریر الوسیله مرحوم آیت الله خمینی توجه کنید :
            “” (مسألة 9): يثبت الارتداد بشهادة عدلين و بالإقرار، و الأحوط إقراره مرّتين، و لا يثبت بشهادة النساء منفردات و لا منضمّات””.
            (تحریر الوسیله،کتاب الحدود ،القول فی الارتداد،ص 892).
            مضمون این عبارت این است که ثبوت ارتداد از دو راه است :یکی به شهادت دادن دو شاهد عادل ،و دیگری به یکبار اقرار خود شخص در محضر دادگاه ،و احتیاط این است که اگر دو بار اقرار کند ثابت می شود (این احتیاط مستحب است)،اما ارتداد بهیچوجه با شهادت دادن زنان ثابت نمی شود چه در فرضی که همه شهود زن باشند و چه در فرضی که ضمیمه شوند به شهادت یک مرد عادل.
            این طریق اثبات ارتداد و کفر است در محکمه.

            اما چنانکه عرض شد ،در موارد وجود شبهه ،بقاعده “درء” حد و عنوان ساقط است ،به این مساله در همان ماخذ توجه کنید :،
            “” (مسألة 2): يعتبر في الحكم بالارتداد: البلوغ و العقل و الاختيار و القصد، فلا عبرة بردّة الصبيّ و إن كان مراهقاً، و لا المجنون و إن كان أدواريّاً دور جنونه. و لا المكره، و لا بما يقع بلا قصد كالهازل و الساهي و الغافل و المُغمى عليه، و لو صدر منه حال غضب غالب لا يملك معه نفسه لم يحكم بالارتداد””.
            (همان منبع)
            یعنی در حکم به ارتداد معتبر است شخص بالغ و عاقل و در حال اختیار باشد و در اظهارات کفر آمیز خود قاصد آن محتوا باشد ، بنابر این اعتباری به رده و ارتداد “کودک” ولو نزدیک بلوغ باشد نیست ،همینطور اعتباری به ارتداد فرد مجنون چه مجنون ادواری و مقطعی، و چه مجنون همیشگی نیست ،همینطور اعتباری به ارتدادی که ناشی از اکراه و اجبار بوده است نیست ،همینطور ارتداد کسی که قصد آن محتوا را نداشته و مثلا هازل (در حال شوخی) بوده یا در حال سهو و غفلت بوده ،یا مثلا در حال اغماء و بیهوشی مطلب کفر آمیز از او صادر شده ،یا در حال غضب چیزی گفته ،به اینها هیچ اعتباری نیست ،و در این حالات کفر و ارتداد اثبات نمیشود.
            این مضمون فتوای مورد اتفاق فقهاء است و در قانون مدنی نیز منعکس شده است،راه همان است که عرض شد ،بازگشت به ایمان ،یا گفتن اینکه من “قاصد” نبودم و در حال هزل و شوخی یا غضب و عصبانیت بودم.

            موفق باشید

             
    • سلام و درود
      جناب عباس انعامی
      من یه راه حل برای قسمت آخر مطلبت دارم که بتونی ارث خودت را بگیری.فقط یک شرط داره: 20 درصد از اون مبلغ.
      تا دیر نشده تصمیم بگیر. چون هر چه دیرتر حرکت کنی ماهی چند میلیون از دست میدی. البته باید هر چه میگم گوش کنی و بدون سوال عمل کنی. در عوض من هم گرفتن حقت رو تضمین میکنم.

       
  28. با عرض معذرت در کامنت قبلی فقط مش مش قاسم نوشته شد.

     
  29. حاج احمد (شیرزاد) گفته: نکته دیگری که از نظر من به عنوان یک ایرانی مهم بود و خوشبختانه در این توافق حاصل شده پرستیژ ایران بود. حاج احمد! پرستیژ ایران اون روزی که بلای جیم اسلامی با کمک تو و هم پالکی هات بر این ملک و ملت نازل شد به فنا رفت. اون روزی که همه ایرانیان گوسفندانی شدند که به شبانی ولی فقیه احتیاج پیدا کردند به فنا رفت. پرستیژ ایران اون روزی که نصف جمیعت این مملکت از کلیه حقوق خود خلع شدند به فنا رفت. حاجی! اون روزی که فریاد یا روسری یا توسری بر هوا بود تو کجا بودی و چه کردی؟ اون روزی که مرد و زن این مملکت را چپ و راست با اتهامات کشکی اعدام میکردند تو کجا بودی و چه کردی؟ اون روزی که یک شیر زن ایرانی را که گفته بود سرمشقش اوشین است و امام تو حکم به اعدامش داد تو کجا بودی و چه کردی؟ حاج احمد! جوانان ایرانی به گفته تو احتیاج ندارند که بگی پرستیژ ایران چه میباشد. آنها از تو خیلی بهتر میدانند که چهگونه پرستیژ ایران را برگردانند. و یک سوال دیگر، تو را به دانشگاه راه دادند چون تو اسلامی بودی و آخوند محله سفارشت را کرده بود به جای دانشجوی دیگری که از تو مستعد تر بود ولی مثل تو مکتبی نبود، اون روز تو چه کردی؟

     
  30. سلام خسته نباشی رزمنده
    کاریکاتوری با اقتباص از اون جوک تراکتور که خودم با استفاده از ترکیب چند کاریکاتور دیگر اثر دیگران طراحی کردم اسم عکس تراکتور است اعلام رسید بفرمایید تا اگر نیامده بود دوباره بفرستم

     
    • خانم و یا مازی،

      لطفا کاریکاتور خود را در یک وبسایتی که عکس های دیگران را جمع و نگهداری Photo Bucket میکنند پست کنید و آدرس آنرا ایجا بگذارید که ما هم بتوانیم از دیدن آن مستفیض شویم. با سپاس
      رسول

       
    • با عرض پوزش، منظور بنده «خانم و یا آقای مازی» بود

       
  31. سلام و درود
    جناب نوری زاد درود بر شما
    از این نوشتۀ شما حظ وافری بردم . خیر پیش ، سفر به سلامت ، سفر بی خطر.
    اگر تونستین یه سر به مناطق مرزی مهران و قلاویران هم بزنین.
    سلام و درود به همۀ هموطنان ایلامی و به زبان کردی ” بژی ئیلام ، بژی کوردستان ”
    استان ایلام با مرکزیت شهر ایلام در غرب کشور قرار گرفته. بین استانهای کرمانشاه ، خوزستان و لرستان و البته هم مرز با کشور عراق. علی رغم ثروتهای بیشمار که در منابع طبیعی ، نفت و گاز منطقه وجود داره ولی متأسفانه یکی از محرومترین مناطق ایران اسلامی! می باشد . گویش بیشتر مردم شاخه ای از زبان کردی و نوع زندگی مردم بیشتر به سبک عشایری و طایفه ای ست.
    حدود نیمی از مردم شهرنشین هستند و نیم دیگر در روستاها ساکنند. سطح رفاه و سواد مردم در این استان پایینتر از سطح بیشتر استانهای کشور و همچنین نرخ بیکاری حدود 40 درصد نیروی کار و دارای یکی از بالاترین ارقام درصد بیکاری در ایران.
    در زمان جنگ ایران و عراق مردم غیور و شجاع ایلام دفاع جانانه ای در مقابل حملۀ بعثی ها کردند و البته بسیار هم سختی کشیدند. درود بر شرف مردم ایلام و درود بر ارواح تمامی کشته شدگان ایلامی در راه پاسداری از وطن.
    شرم بر حاکمان ایران اسلامی که به مردم این استان بی توجه هستند.

     
  32. جناب نوری زاد سفر به سلامت ، لطفآ از جانب من هم بر خاک پاک ایلام بوسه بزنید ، و به آن مردم شجاع سلام برسانید ، لطفآ در گزارش خود به ما بگوئید که در این دوران طولانی ۳۷ ساله عمر جمهوری اسلامی چه تعداد بیمارستان ، استادیوم ورزشی و سینما و دیگر مکان های تفریحی و آموزشی جدید در این استان بنا شده است ؟ آیا ۸ سال جنگ با صدام حسین کافر ارزش آن را داشت که ایلام رو نگه داریم و برای آن مردمان چیزی جز زجر و روزمره گی رو به تباهی به ارمغان نیاوریم ؟

     
  33. سلام بر حاج محمد نوریزاد عزیز

    همه این متن سرشار از زیبایی ، حسن ادبی ،مجادله نیکو، و عاطفه و استعطاف و استرحام بود ،اما از همه زیباتر و حساستر و نجیبانه تر ،این فقره بود که :

    “”من در این سفر، نه یال و کوپالی با خود دارم و نه دم و دستگاهی و نه جمعیتی. تنها هستم. با اتوبوس از جایی به جایی می روم. مثل سفرهای پیشین. از اتوبوس که در ایلام پیاده شوم، تمام کرایه ها، وسیله ی شخصیِ من خواهند بود. سرپناه من؟ آسمان ایلام. اگر برادران حتی همه ی درها را به روی من ببندند، بجوری که ایلامیان به هردلیل مرا نپذیرند، دمِ درِ خانه هایشان فرو می نشینم به گدایی. اطمینان دارم ایلامیان آنقدر ایرانی هستند که: با نان خشکی و کاسه ی شیری سیرم کنند””.
    (پایان نقل قول)
    برخلاف همه پایان نقل قول ها که به نقد و مناقشه می پرداختم ،فقط میگویم :
    احسنت ،سفر خوش، عزیز.

     
  34. چه نوشته شورانگيزى. از دل برآمده پس بر دل مى نشيند و بر ديده اشك مى آورد.
    اى كاش سياستگذاران نظام ذره اى، تنها ذره اى از مهرى را كه شما به ميهن داريد، داشتند تا به جاى ويران كردن ميهن خود و ريختن دارايى مردم ايران در پاى روياى موهومِ تشكيل امپراتورى جهانى ِشيعى، كارايى باور شيعى خود را با آباد كردن و الگو ساختن كشور خود به نمايش مى گذاشتند.

    افسوس كه آن ” هيچى ” بزرگ كه بنيانگذار نظام در بيان احساس خود از ورود به خاك ميهن گفت، بسيار با معنا بود.

    آموزه هاى ملايان، آنان را در قبال ميهن به روبات هايى بى احساس تبديل مى كند كه ميهن را تنها به چشم لقمه اى چرب براى بلعيدن مى بينند تا به پشتوانهء رسالت الهى كه براى شيعه گسترى در خود احساس مى كنند، بى عذاب وجدان، مردم ايران را فقير و خود و ديگر مگسان دور ِشيرينى را فربه كنند.
    اگر در زمانهاى دور حديث “حب الوطن من الايمان” شان را باور مى كرديم، امااكنون كه زمام ميهن به دستشان افتاده به چشم مى بينيم كه سهم ميهن از دل و جان و ايمان ملايان چيست: هيچ.

     
  35. از دوستان تقاضا می کنم در صحت و سقم این مقاله نظر دهی کنند. اگر چه من به شخصه چنین شرایطی را یک کابوس می دانم و هرگز دلم نمی خواهد حقیقت داشته باشد لیکن تجارب گذشته خلاف آن را ثابت می کند. در صورتی که محتوی این مقاله درست باشد فرماندهانی که مسبب چنین شرایطی هستند بایستی در یک دادگاه نظامی محاکمه و در صورت اثبات جرم که همانا خیانت در شرایط جنگی است تیرباران شوند.

    دیدنیها >> یک سرباز: ناگهان، بدون آموزش و اسلحه مناسب به ما گفتند از مرز دفاع کنید + تصاویر
    »
    http://news.gooya.com/didaniha/archives/2015/04/195392.php

    » نسخه قابل چاپ
    » ارسال به بالاترین
    » ارسال به فیس بوک »
    ارسال به تويتر

    وبلاگ ناظران – رادیو فرانسه، دوشنبه شب گذشته هشت تن از مرزبانان ایرانی در مطنقه مرزی بین ایران و پاکستان در پی حمله‌ای مسلحانه کشته شدند.

    صبح سه‌شنبه و پس از اعلام خبر اولیه کشته شدن چهار درجه دار و چهار سرباز در درگیری در هنگ مرزی نگور چابهار، گروه جهادگرای جیش‌العدل با انتشار تصاویری از خودروی حامل این هشت مرزبان ایرانی مسوولیت این حمله را به عهده گرفت.

    sarbazBiTamrin1.jpg
    به گفته رسانه‌های ایرانی این گروۀ جهادگرا با عبور از مرز میان دو کشور به گشت مرزی ایران حمله کرده و سپس دوباره به خاک پاکستان گریخته‌است.

    تاکنون اعضای گروه جهادگرای جیش العدل که پیشتر نیز با نام جیش ‌الله دست به عملیات‌ مسلحانه در شرق ایران میزد مسوولیت ده‌ها عملیات انتحاری و تهاجمی را علیه ماموران نظامی و انتظامی و همچنین مردم عادی منطقه به عهده گرفته است.

    اما گذشته از حملات و اقدامات شبه نظامیان گروه جیش العدل، میزان آمادگی و آموزش سربازانی که برای مرزبانی و درگیری‌های احتمالی با این گروه به مناطق نا امن مرزی ایران در شرق این کشوراعزام می‌شوند نیز یکی از سوالات مهمی است که پیش از این نیز در پی به گروگان گرفته شدن ٥ مرزبان ایرانی و ویدئویی که از آن توسط گروه‌های جهادگرا منتشر شد بارها در فضای رسانه‌ای و شبکه‌های مجازی ایران مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است.

    درحالی که ایران به گفته مقامات ایرانی و خارجی در حال ارسال محموله‌های بزرگ نظامی و مشاوران تجربه دار عملیاتی به کشورهایی از جمله عراق، سوریه، لبنان و یمن و حمایت از گروه‌های شبه نظامی شیعه در این کشورها است، وضعیت و امکانات مرزداران ایرانی به چه شکل است؟

    sarbazBiTamrin2.jpg
    گروه جیش العدل با انتشار این عکس عنوان کرده است این اسلحه‌ها را به عنوان “غنیمت”از مرزبانان کشته شده به دست آورده است

    «ناگهان به ما یک اسلحه دادند و گفتند از مرز کشور دفاع کنید»
    سامان چند سال پیش دوران سربازی خود را در منطقه بلوچستان ایران، در یک پست مرزی بین ایران و پاکستان، گذرانده است. او تجربه درگیری با گروه های جهادگرای منطقه را نیز یک بار داشته است. سامان درباره میزان آموزش و آمادگی‌ای که او برای مقابله با حملات احتمالی گروه های جهادگرای منطقه در دوران سربازی دیده و امکاناتی که در اختیار داشته‌اند به ناظران می‌گوید:

    تبليغات خبرنامه گويا

    advertisement@gooya.com

    اساسا سربازی که به مرز خطرناکی همچون مرز بلوچستان فرستاده یا به اصطلاح تقسیم می‌شود هیچ آموزش ویژه‌ و بیشتری نسبت به سربازی که در تهران قرار است برود پشت میز خدمت کنند نمی‌بیند.

    در کل، در دوره شصت روزه آموزشی که همیشه به بهانه‌ای با هدف کم کردن هزینه‌ها کوتاه‌تر هم می‌شود، بیشتر آموزش‌ها پیرامون مسایل عقیدتی و رژه است.- در برخی موارد این دوره با افزایش کد به نود روز افزایش می‌یابد- آموزش‌های عملی هم بیشتر آموزش نظام جمع یا همان رژه رفتن است. اساسا ظاهر مهم‌تر از کیفیت نظامی سرباز است است. اینکه سرباز خوب لباس بپوشد و خوب رژه برود.

    آموزش نبرد و یا جنگ تن به تن نه به شکل تئوری و نه به شکل عملی اساسا در کار نیست. سرباز در این دوره، دو ساعت آموزش مبارزه با گازهای شیمیایی و ده دقیقه آموزش میکروبی می‌بیند. تمام زمان آموزشی به تمرین رژه، شناخت نحوه کار اسلحه و کلاس‌های عقیدتی می‌گذرد. هیچ سربازی هیچگونه آموزشی درباره واکنش مناسب و تاکتیک‌های دفاعی در صورتی که مورد حمله قرار گرفت نمی‌بیند.

    کل تجربه سربازی که به “منطقه جنگی”مرزهای شرقی می رود یک روز حضور در میدان تیر به همراه گردان است که کلا در سه دقیقه می‌تواند حدود ده تیر شلیک کند. از کل یک گردان یک سرباز این شانس را خواهد داشت که یک نارنجک مشقی پرت کند. سه روز اردوی پایانی دوره آموزشی نیز به ساختن سنگر و … پرداخته می‌شود که آن هم خیلی جدی گرفته نمی‌شود.

    sarbazBiTamrin3.jpg
    تصویر دیگری که گروه جهادگرای جیش العدل از حمله به گشت مرزی ایران منتشر کرده است

    عملا یک جوان ١٩ تا ٢٣ ساله بدون کوچکترین آموزش و تجربه‌ای که حتی نحوه درست استفاده از اسلحه را نمی‌داند به مرز اعزام می‌شود، یک جوان را بدون اینکه آمادگی فیزیکی داشته باشد، اسلحه دیده باشد و بداند وقتی به او حمله می‌شود چه کار باید بکند را می‌فرستند پست نقطه صفر مرزی.

    ما وقتی وارد منطقه مرزی شدیم تصور می‌کردیم وارد یک پادگان خواهیم شد. اما نهایتا در منطقه مرزی وارد یک پایگاه کوچک شدیم و من، شاید از سر بد شانسی به چادری در یک نطقه صفر مرزی منتقل شدم و ماه‌ها در آنجا سربازی کردم. ویدئویی از به گروگان گرفته شدن پنج مرزبان ایرانی منتشر شده بود، این دقیقا وضعیت من در دوران سربازی بود. ما نه آموزشی دیدیم و نه حتی اطلاعاتی به ما داده شده بود که امکان دارد مورد حمله و شبیخون قرار بگیریم. اساسا در آن سن ما نه هیچ اطلاعی از منطقه داشتیم و نه اساسا تصوری از خطری که ما را تهدید می‌کند. ناگهان به ما یک اسلحه دادند با یک خشاب که ٢٧ تیر جنگی و ٣ تیر رسام داشت و گفتند از مرز کشور دفاع کنید.

    از سربازها به عنوان “آژیر خطر”استفاده می‌کنند جان آنها مهم نیست
    در اکثر موارد سربازها در حملات تروریستی غافلگیر می‌شوند، اول به نظر من به خاطر سن و سالشان و دیگر اینکه آموزشی ندیده‌اند و آمادگی روانی، جسمی و اطلاعاتی برای نبرد ندارند. دوم اینکه هیچ گونه امکانات دفاعی-نظامی‌ نیز در اختیار سربازها نیست. جدا از یک اسلحه سبک که به سرباز می‌دهند من در تمام دوران سربازی در نقطه سفر مرزی نه نارجک داشتم، نه تیربار به چشم خودم دیدم و نه آرپی جی، حالا شما تصور کنید این گروه‌های تروریستی با سلاح‌های نیمه سنگین کاتیوشا و آر.پی.جی و تیربار به سربازها حمله می‌کنند. مسایلی مثل جلیقه ضد گلوله و یا دوربین دید در شب هم که اساسا شوخی‌ای بیش نیست. من این‌ چیزها را فقط در فیلم‌ها دیده‌ام.

    ما حتی امکانات رفاهی معمولی هم نداشتیم. یک چادر وسط ناکجا آباد تمامی امکاناتی بود که در اختیار داشتیم. ماه‌ها باید با کنسرو سرد سر می‌کردیم چون آشپزخانه‌ای وجود نداشت. آب خوراکی هم آب شیرین شده دریا بود که موجب بیماری‌های باکتریایی و حتی پوستی همه ما شده بود.

    اگر مقامات ایرانی می‌خواهند واقعا مرزها را کنترل کنند باید نیروهای آموزش دیده، آشنا با درگیری نظامی با امکانات به روز به مرزها اعزام کنند.

    مرزبان‌های ما اکنون سربازانی هستند که فقط با توجه به شرایط سربازی در تهران و شیراز و اصفهان دارند خدمت می‌کنند و چون بدشانس‌تر بوده‌اند، در تقسیم آنجا افتاده‌اند.

    من خودم در مدت سربازی در مرز یک بار تجربه درگیری با گروه‌های جهادگرای منطقه را داشتم. آنها در نیمه‌های شب به ما نزدیک شدند، به سمت ما شلیک کردند ما هم به سمت آنها شلیک کردیم. خوشبختانه پس از چند دقیقه درگیری آنها از محل دور شدند. اما فردای آن روز تمامی ما به اتهام شلیک بی‌جهت بازداشت شدیم و هفته‌ها در زندان بودیم. مقامات بالاتر از ما جنازه می‌خواستند. فکر می‌کردند ما بی‌دلیل شلیک کرده‌ایم و می‌گفتند اگر واقعا به کسی شلیک کرده‌اید باید جنازه‌اش را به ما نشان دهید. خب کسی از آنها کشته نشده بود، ما فقط در یک واکنش غیرارادی به ناگهان تمامی خشاب‌ خود را به سمت جایی که به ما شلیک می‌شد خالی کردیم… همین. هر چند ما نهایتا با پادرمیانی یکی از فرماندهان عالیرتبه از زندان آزاد شدیم اما از آن به بعد نه تنها ما، بلکه بسیاری از سرباز‌های منطقه هم دیگر جرات نداشتند شلیک کنند چون از بازداشت می‌ترسیدند.

     
    • سلام و درود
      جناب ساسانم
      این گزارش کاملاً مورد تائید من است. من در طول خدمتم که در مناطق مختلف بود و همچنین در مراحل مختلف دیگر شاهد و ناظر بودم. دقیقاً همانگونه است که این سربازان عزیز فرمودند. از سالها قبل اینگونه بود. خدمت من برمیگردد به دهۀ شصت.
      وضعیت سربازان در این کشور بسیار ناراحت کننده است. هم از نظر رسیدگی به آنها. هم از نظر آموزش نظامی و هم اینکه آنها هیچ تجربۀ جنگی ندارند و در آموزشها نیز به هیچ عنوان سعی نمی شود مهارتهای رزمی بدست بیاورند.
      خاک بر سر این حاکمان و این سران نظام اسلامی. البته در صحت آن قسمت آخر که به حبس سربازان به مدت چند هفته بدلیل شلیک بی جا اشاره شده بود شک دارم.

       
      • ممنون از توضیحات شما.
        یعنی حاکمان ما آنقدر از مردم وحشت دارند که حاضر نیستند جوانان ما آموزش رزمی ببینند! شما تا قسم خورده ولایت و فدایی ولایت نباشی اجازه نداری رزمندگی بیاموزی!
        جیش العدلی ها بدانند فریب ملایان را نخورند. این بازی کثیفی است که در آن هم جیش العدل بازنده است و هم جوانان ایران. تنها برنده اش ملایان هستند که با هر عملیات تروریستی فضای جامعه را امنیتی تر می کنند و بر طول عمر حکومتشان می افزایند.
        کشتن عده ای نو جوان بی گناه چه سودی به حال شما دارد؟
        تصور کنید اگر جنگ بزرگی درگیرد شرایط دفاعی ما چگونه خواهد بود……
        مجازات چنین خیانتی در دیگر کشور های دنیا چیست؟

         
        • سلام و درود
          جناب ساسانم
          این پست فطرتهای نامرد و خبیث که اسم “جیش” یا “جُند” رو خودشون گذاشتن یه سر سوزن وجود ندارن و از بزدلی و ترسشونه که به چندتا سرباز و درجه دار که هر کدوم فرزندان و پدرانی داشتند که چشم به راهشون بودند بی رحمانه حمله می کنند. علتش هم اینه که اونا هم میدونن این سربازهای مظلوم هیچ دانش نظامی عملیاتی ندارند.
          گذشته از درگیری مذهبی و جنگ شیعه و سنی باید تک تک اونایی رو که به جای حمله به فرماندهان خوش نشین به سربازای بی پناه حمله می کنند گرفت و لولۀ کلاشنیکفی رو که روی حالت رگبار تنظیم شده در ماتحت اونا گذاشت و از پایین به سمت اندرونشون شلیک کرد.نامردای بی وجود

           
    • جناب ساسانم چرا باید /// حاکم به ایران دربند جان ایرانیان باشند؟مگر این جنایت پیشه گان زمانی گفته اند که دل در گرو ایران و فرهنگ و تاریخ ایران دارند؟خدای اینها الله عرب پیامبرشان محمد عرب عشق و علاقه شان عربی و مقدساتشان عرب.برای این ////چیزی بنام ایران و ایرانی و فرهنگ و تاریخ و مردم ایران ارزشی اگر دارد در همان چهار چوبه امت اسلامی/شیعی است نه بیشتر.مگر بنیانگذار این حکومت /// با ملیت ایرانی و آنچه ایرانی بود سر ستیز نداشت؟تاریخ ایران برای مسلمین از حمله و تجاوز و غارت ایران توسط عرب اغازشده و بقول خودشان مارا آدم کردند!خب نتیجه چنین دیدی هم فروش حج با تجاوز به فرزندانمان و به کشتارگاه فرستادن جوانانمان یا روی مین و یا بدون اموزشی در چنگ مشتی تروریست داعشی!و غارت اموالمان برای ساختن قبور //// است.اینها باید با چه زبانی بگویند که ایرانی نیستند تا مردم ایران بفهمند؟ایا از اول بر سرکار آمدن این اوباش بارها و بارها هم با گفتار و هم با کردار ب ایران ستیزی را ماها نفهمانده اند؟

       
      • مزدک گرامی دوست عزیز
        دو چیز است که تاثیر معکوس دارد ترس و نفرت!
        ترس موجب تقویت روحیه دشمن می شود و نفرت نشانه کوچکی و حقارت است که این نیز دشمن را بزرگ جلوه می دهد.
        نوری زاد را بدون دلیل بردند و به دستور رهبر حسابی حالش را جا آوردند بعد هم زیر بغلش را گرفتند و کشان کشان به محوطه اعدام هدایت کردند. چه حالی به انسان دست می دهد؟ آن هم انسانی بی گناه!
        با این حال وی دست از نامه نگاری اش به رهبر و توصیه های برادرانه بر نداشت. هنوز هم لحن مودبانه را نسبت به خامنه ای از دست نداده است. چرا؟ دو دلیلش را بالاتر گفتم. دلیل سومش این است که بالاخره ما باید بتوانیم حتی با دشمن هم وارد گفت و گو شویم. این کانال گفت و گو را اگر از دست بدهیم کار خودمان را سخت تر کرده ایم.
        ایراد نوشته من در چیست؟
        این نوشته دچار نقص غرض است. چرا؟ چون در آن از واژه دشمن استفاده کرده ام. استفاده از همین واژه کافیست راه ارتباطی با مخالفانم را از میان ببرم.
        شیمون پرز و عرفات آمدند و گفتند انسان باید بتواند با دشمن خود گفت و گو کند.
        من می گویم انسان باید بتواند واژه دشمن را از فرهنگ لغاتش حذف کند.
        تولستوی به ما آموخت انتقام جویی امری بیهوده است. ما باید بر این نیز غلبه کنیم.
        می گویند گاندی تحت تاثیر آثار تولستوی بود که جنبش صلح آمیز خود را پایه ریزی کرد.
        مرا ببخش که تحت نام ناشناس ننوشتم چون خواستم بدانی دوستت این ها را به تو می گوید.
        و این که تو را با نام آشنایت خطاب کردم هم به همان علت است تا تاثیر گذار تر باشد.
        ما بالاخره باید تمایزی با مخالفانمان داشته باشیم!
        نمی شود همان طور که آن ها انتقام جویی و نفرت از دگر اندیش را در فرهنگ ما وارد می کنند ما نیز به تقویت این روحیه باطل بپردازیم.

         
  36. دوستان، جونِ مادرتون اگه خبر دار شدید، زلزله‌ای یا طوفانی یا

    آخر زمانی‌ در راهه، مارو هم با خبر کنید، که همینجوری کشکی

    تلف نشیم. باور کنید شدیدا نگرانم !

    فکرِ شو بکنید، وقتی‌ آیت الله‌های ما میفرمایند بد حجابی موجب

    بروز زلزله میشود، خوب حالا با این اتفاقی که در فرودگاهِ جدّه

    افتاده، اونهم واسه زائرانِ خونه خدا، نزدیکیهای خونهِ خدا!

    دیگه حالا صحبتِ یکی‌ دو تا زلزله نیست! تموم شد رفت!

    بابا ما تازه توافق هسته‌ای کردیم! بر پدر این سعودی‌ها لعنت

    چشمِ دیدن پیروزی ما رو ندارند.

    من تو این فکرم که اسید پاشانِ غیور مان، که تحمل دیدن چند

    خالِ موی خواهران را نداشتند، حالا چه غوغایی میکنند.

    فقط خدا کنه، قبل از جهادِ این برادرها زلزله نیاد.

    بگید آمین 🙁

     
    • جناب ملیجک درود فراوان بر شما،

      با کسب اجازه از حضورتان قصد دارم این سناریو اندکی ویرایش کنم

      فرض بفرمائید این رفتار ددمنشانه عمال سعودی که هیچ حیوانی (بلا نسبت دوستان) اقدام به انجام آن نمیکند کمی از خانه خدا انورتر و در وادی کفار اتفاق افتاده بود. فرض کنید دو مأمور نیروی انتظامی اسرائیل صهیونیست در فرودگاه بن گوریان مبادرت باین عمل شنیع نموده و این بلا را بر سر دو جوان کم سن و سال فلسطینی آورده بودند.

      در آن صورت این برادران و خواهران عرزشی، دلواپسان، عاشقان قدس و جانبرکفان کفن پوش ولایت برای خدا هم صبر نمیکردند و خودشان چنان زلزله ایی در سر زمین گل و بلبل بوجود میاوردند و با نعره های آنچنانی خود زمین لرزه را بعرش اعلا هم منتقل میکردند

      ولی خوب این دو قربانی مظلوم که تا آخر عمرشان (البته اگر قادر بتحمل چنین ذلتی باشند وخود کشی نکنند) با زندگی ویران شده ای سر و کار خواهند داشت ایرانی هستند و اگر سر و صدای شاهدین ایرانی این جنایت در جده نبود همین چندرقاز پوشش خبری را هم انجام نمیدادند و زیر سبیلی رد میکردند. احیانا والدین این بیچارگان را هم ارعاب و تهدید میکردند که اگر سر و صدا راه بیاندازید سراز قرچک و گوهردشت و احیانا از خاوران درخواهید آورد

       
  37. به این دلواپسان بگین برن دم سفارت عربستان و بگن که تا دو روز اگه متجاوزا رو تحویل ندن قصاص میکنن

     
  38. بخش بيست و نه
    ادیان بی پیامبر و باورمندان به خدايان
    (مغول ها )
    آن عیلام را مشتی متکبر به اسم حفظ خدا به نابودی کشاندند و کاری کردند که آشور بنی پال خاکش را به توبره بکشد و جوانانش را به آوارگی ببرد ؛ و این ایلام و را نیز مشتی متکبر به اسم خدا تا لبه پرتگاه کشانده و کاری کرده اند که جوانانش درپی کار، آواره شهر و بیابان گردند.
    همیشه ایلام ها و عیلام ها فدای مشتی مغرور شده که ایمان و یقین دارند راهشان درست ، وحقیقتِ مطلق در دستانشان است.
    نه آفرین ، برهمه ی کسانی که ، به اسم خدا ، در پی منافع خویش ، پای برمنفعت همگان می گذارند و برای این که خود به نان و نامی برسند ، نان و نامِ میلیون ها انسان را به مخاطره می افکنندند ، و با این که می بینند روزگار مردم هر روز بدتر از دیروز می شود بازهم ، از تفکری حمایت می کنند که عامل و مسبب این فلاکت هاست.
    اگر این ایلام تا به امروز به سرنوشت آن عیلام مبتلا نشده است ، به خاطر بزرگ زنان و دلیرمردانی است از جان گذشته ، که برعلیه بزرگترین ستم تاریخ ، یعنی فریب و تزویر و خرافه به پا خاسته اند. کسانی که هرکدام ، به اندازه ی توان خود با دیو دروغ و اهریمن تزویر می جنگند.
    بی گمان ، اگر این مبارزان نبودند ، و اگر ترسِ عمله ی جهل و خرافات از فریاد این روشنگران نبود ، از ایلام تا خراسان و از دریای مازندران تا خلیج پارس را چنان نکبت دروغ و فریب ، می پوشاند که برای منفعتی ناچیز دراین دنیا ، یا به طمع بهشتی خیالی دردنیای دیگر، مادری فرزند ، و پدری پسرش را به دست دژخیمان بسپارد تا خونش بریزند. چنان که درآغاز انقلاب ، و درآن زمان که ایمانی قوی برمردم این مرز و بوم غالب شده بود بعضی مادران ، و برخی پدران ، کردند.
    بی تردید ، دشمنان جهل و دوستداران دانایی ، نخواهند گذاشت تاریخ تکرار شود ، و مردم سخت کوشِ این دیار اجازه نخواهند داد کاهنانِ جدید ، مردم را بشورانند و برای حفظ و گسترشِ معادن زرخیزی که به شکل گور مردگانِ مقدس ، درعراق و دیگر مکان ها دارند ، خلق را خانه ویران کنند. نباید گذاشت تفکر ابلهانه ی تقدم شیعه بر سُنی، یا سُنی برشیعه قوت گیرد تا گیرافتادگان درایمان و یقین برای یافتن زر و زور بیشتر مردم را آلت دست کرده و بازار دشمنی و کینه ورزی قومی و مذهبی را رواج دهند. باید به یاد داشت که همه ی ما انسانیم و بهترین مکتب، آیین انسانیت است. مبنای انسانیت نه قومیت است و نه دین و نه مذهب. پایه و بن مایه انسانیت ، صلح است و خوبی وخدمت ومهربانی و خرد و دانایی. اقوام ، ادیان ، و مذاهب ساخته شده اند تا روسای آن ها و گماشتگانشان به نان و نوایی برسند و گرنه هر کودکی می داند که بنا به تجربه جهانی ، یک خدا ناباورِ خوب بهتر ازیک مُشرک بد است و یک مُشرک خوب بهتراز یک موحد بد.
    اگر بخواهيم شرط انصاف را رعايت كنيم و دست از تعصب برداريم خواهيم ديد ، دربين بت پرستان يا بي خدايان ، جنگ و نزاع برسر دين و آيين ، كمتر يافت مي شود تا كساني كه مدعي توحيد و يكتا پرستي هستند.
    براي اثبات اين ادعا به تعداد افرادي كه به نام گسترش ايمان به خدايان ، كشته شده و كساني كه به نام گسترشِ آیین های توحیدی خونشان ریخته شده توجه شود ؛ و آمار اين دو با هم مقايسه گردند.
    به عنوان مثال ، با دیدی که نه تایید و نه تکذیب می کند بلکه پرسشگر است به عملکردِ یکی از ادیان توحیدی نگاه کنیم و بپرسیم:چرا موسی با این که از قدرتی فوق انسانی برخوردار بود ، به جاي اين كه فرعون را بكشد ، دائم به مردم مصر كه آن ها نيز اسير فرعون فرعون بودند آسيب مي زد و نخست زادگان را قتل عام ، ونيل را پراز خون می کرد؟ یا غورباغه ها را به جان مردم بدبخت مي انداخت ، پشه و مگس و چه و چه را بلاي جان مردم مي كرد ، وخلاصه هركاري از دستش برمي آمد ، انجام مي دهد تا فرعون به دين او درآيد؟ و خداي یکتای بی همتایش نيز گوش به فرمان او بود و به جاي كشتن يك نفر، پدر ملتي را درمي آورد كه هيچ گناهي نداشته و بل ، خود نيز اسير و درمانده ی فرعون جبار بودند؟
    با آنچه در کتب مقدس آمده ، آیا عملکرد موسی انسانی تر بود یا فرعون؟
    فرعون ، موسي را با اين كه مردی از هم كيشان او را كشته بود محكوم به مرگ نکرد، و تنها از او دليل اثبات نبوتش را خواست. اما خدای موسی ، بی این که فرعون مرتکب جرم و جنایتی شده باشد و تنها براي اين كه فرعون تكبر وگردنکشی كرده بود (قصص 39 و 40) نه فقط فرعون ، بلکه او، و همه ی لشکرش قتل را عام کرد.
    اين درحالي است كه بنا به گفته ي تورات و قرآن ، اين خدابوده كه او را سخت دل كرد تا ايمان نياورد. خدا وادارش کرد تا فساد و تبه كاري كند. ( تورات ، سفر خروج باب 9 /12 – قرآن ، اسراء 16).
    مغول و خدایانش درعمل نشان دادند كه از یگانه پرستان و خدای واحدشان بهترند، چون نه به نام خدایشان قتل عام کردند و نه خدایشان به تقاص نافرمانی یک نفر، سدها هزار نفر را کشت ؛ و نه خدایشان فرمان داد تا مشرکین نابود و معابدشان ویران گردد.
    شك نيست كه در پاره اي موارد ، ازجمله زماني كه روحانيان به توطئه مي پرداختند حكام مغول تندی نشان مي داده اند ؛ اما سياست مغول به طور معمول ، متكي بر احترام به اديان ديگران بود.
    جويني در تاريخش مي گويد كه چون چنگيز پيرو هيچ ديني نبود ، تعصبي در باره اديان نداشت و هيچ ديني را بر ديني ديگر ترجيح نمي داد. او علما و زاهدان هر دين و طايفه اي را محترم مي شمرد و مسلمان و مسيحي و بت پرست را به يك چشم نگاه مي كرد ، و اين نرمش و مدارا را تا جايي پيش برد كه براي روحانيود اديان ، همان مقامي را قائل شد كه براي دانشمندان و صنعت گران. يعني از روحانيون ، مثل ِ پزشكان ، دانشمندان ، و صنتعگران ، ماليات نمي گرفت.
    در ياساي چنگيز همه ي طوايف يكسان شمرده مي شوند و هيچ كدام از ديگري برتر و سرتر نيستند. اين مساوات طلبي بين اديان ، درحالي است كه چنگيز به شدت نسبت به مسلمين بدبين بود و مي گفته:« … اگر چه دين و ملت اسلام ، اختتام ملك و اديان است اما مسلمانان بدترين امت و نازل ترين قومند… ( تاريخ اولجايتو رویه 91 )».
    اگر مغول ها در ارتباط با عقايد مذهبي ( و نه كشور گشايي )، گاهي خشونت به خرج مي دادند ، يا به دليل تحريكاتي بود كه پيروان اديان ديگر مي نمودند ، و يا به اين خاطر بود كه مي خواستند بدي افکار آن ها را به خودشان بنمايانند. چنان كه پژوهشگران، از قول « خواندمير » نوشته است:« روزي به خان مغول ( قوبيلاي ) گفتند كه در قرآن نوشته شده است: « مشركان را بايد كشت». خان سخت خشمگين شد و فرمان داد تني چند از قاضيان مسلمان را پيش او آوردند تا اقرار كنند كه چنين مطلبي در قرآن آمده است. خان به آنان گفت: « چرا دستور پيامبر خود را انجام نمي دهيد؟ » آنان با صداقت جواب دادند: « هنوز نيروي كافي براي انجام دادن اين دستور نداريم.» قوبيلاي گفت: « اما من قدرت اين را دارم كه هركس را بخواهم بكشم ! » اين سخن ، حكمي شد و اجرا گرديد».
    مغول ها مانند اعراب نبودند كه در مدت حكومت خود هيچ كس و هيچ عقيده اي را برنتابند و چنان به درد خود بزرگ بيني گرفتار شوند كه خود را سيد و آقا و ديگران را عام و گنگ بخوانند. انحصارگرايي و خود بزرگ بيني و به تبع آن ، همه ي قديسين و امامان را فقط و فقط عرب دانستن نتيجه تعصبي بود كه اعراب باديه نشين داشتند ؛ و چون چيزي براي فخر فروشي و مباهات نبود ، به اصل و نسب خود افتخار مي كردند. آن ها بزرگان خود را تا ملكوت اعلي بالا مي بردند و اين افتخار را بعدها ، در قالب سيادتِ مردان و زنان عرب بر ديگر اقوام ، وارد فرهنگ هاي ملل از جمله ایران کردند. تبعيضي كه هنوز هم در جامعه وجود دارد و افراد فراواني با منسوب كردن خود به امامان شيعه و پيامبر اسلام ، آگاه و نا خود آگاه ، خود را برتر و بالاتر از دیگران مي دانند و سيد و سادات مي خوانند.
    این فخر و تکبر منحصر به اجداد و نیاکانشان نبود. آنها خیال می کردند به راستی گل سر سبد جهان خلقت اند و هیچ قوم و قبیله ای به بزرگی و علم و دانش آنها نمی رسد و به همین دلیل براین گمان بودند که همه چيز را مي دانند و همه ی علوم ، از ازل تا ابد در کتابشان هست و نيازي به راي و انديشه ديگران ندارند.
    اين خيال كه آنها برترين دين را دارند وهمه چيز در كتاب آسماني شان نوشته است (انعام آيه 59)سببي بود تا انحصارگرا و خود بزرگ بين شوند و خود را بي نياز از ديگران بدانند و به جاي استفاده از دگر انديشان ، آنها را سركوب نموده ، اجازه ابراز تفكر و بيان عقايد به ديگران ندهند. همان چیزی که امروز با چشم خود می بینیم.
    برعكس اعراب ، مغول هايي كه مسلمين نام وحشي برآن ها نهاده بودند، بنا به روايت تاريخ ، « … منگوقاآن به قدري به علماي مسلمان آزادي داده بود كه در حضور او با يكديگر به مناظره مي پرداختند و دربعضي مناطق در خطبه نام خليفه بغداد را ذكر مي كردند و دوام دولت منگو را نيز ، ضمن خطبه ، طلب مي نمودند».
    به ياد داشته باشيم كه مغول ها تنها مردمي نيستند كه خداي واحد را به آن شكل كه ما مي پرستيم ، نمي پرستند. مثل مغول ، كه خدايان فراواني دارند بسيار بوده و هستند ؛ و هدف از اين نوشتار تاييد مرام و مسلك مغول و امثالهم نيست بل ، نيت اين است كه نبايد به خواري به ديگران نگريست و هر مخالفي را انگي زد تا ضعف و ناتواني خود را پوشاند.
    اعراب ِ پيش از اسلام نيز مشرك بودند. به تعداد روزهاي سال بت در بتكده ( كعبه ) داشتند و بي هيچ جنگ و جدالي ، هركس ، به سراغ بت دلخواهش مي رفت و به عبادت و نيايش مي پرداخت ؛ و هيچ كس به خود اجازه نمي داد تا تبري بردارد و بت ديگران را شكسته ، بت خود را خداي واحد لقب دهد ؛ و به اسم اين كه اين خدا ، يا بت ، خداي حقيقي است و ديگران همه باطل ، حكم قتل يا آزار ديگران را صادر كند.
    يونانيان نيز خدايان متعدد داشتند ، و برخلاف مسلمين ، نه زئوس را كه خداي خدايانش مي گفتند ونه ، ديگر خدايان را بي ايراد نمي دانستند و المپ نشينان را نيز چون آدميان تابع نفس و خواسته ها مي شمردند. فراوانی خدايان ، ذهن يوناني را چنان شكل داده بود كه وقتي با يك هندي يا ايراني يا رومي ، روبرو مي شد ، به اسم اين كه شما پرستنده ي خداي ديگري هستيد حكم نجس بودن ، و قتل و محاربه را صادر نمي كرد.
    ژاپن ديروز، و امروز، نيز به گونه اي ديگر به خدايان گوناگون اعتقاد داشته و دارد و همين كثرت گرايي سببي است كه به جاي نجس و مطرود شماردن همسايگان ، افكار لائوتزه و كنفوسيوس چيني ، و بوداي هندي و عيساي غيرژاپني را بپذيرد و پس از پالايش آنها و هماهنگ كردنشان با فرهنگ ملي و قومي اش ، بهترين ها را برگزيند و به كار گيرد. اگر ازجنگ هايي كه در زمان پاره پاره شدن ، و ملوك الطوايفي گردیدن ِ ژاپن ، و آنهم بخاطر حفظ قدرت و تحت تاثير بعضي مذاهب و اديان خارجي ، بوجود آمد بگذريم ، بلند نظري ژاپني ها را در مقابل تمدن هاي ديگر، و بهره گيري از افكار ديگران خواهيم ديد ؛ بي اين كه گروه و دسته اي را به صرف دين و مذهبي متفاوت ، نجس ، كافر ، مشرك و درنهايت ، واجب القتل اعلام كنند.
    درهند نيز پرستشگراني كه خدايان گوناگون را مي ستايند فراوان اند. در يك خيابان ، چندين معبد از چندين خداي متفاوت وجود دارد بي اين كه درتخريب يكديگر بكوشند و بخواهند به هرترتيبي شده مشتريان يكديگر را بربايند. آنچه بسيار مهم است ، صلح و صفا و تحمل و مدارايي است كه مشركين با موحدين و غير موحدين دارند. نقطه قوتي كه سبب كم شدن جنگ ، و پايداري صلح مي گردد. درست برعكس ادیانی که مدعی توحیدند و طبق كتاب آسماني آنها ، هرگناهي بخشيده مي شود الا شرك به خدا.
    شايد يك هندي مشرك ، يك مغول ِ بت پرست ، يك ژاپني ناباور به خداي يكتا ، يا باورمند به هزاران خدا ، دست به جنگ و تخريب بزند ؛ اما ، اين خشونت و جنگ افروزي برخواسته از دستورات كتب ديني آنها نيست و نمي توان ، اصل آن آيين را دراين رابطه ، زيرسوال بُرد.
    هر دين و آييني ، از هر قوم و ملتي ، حكم ارتداد ، تكفير و نجس بودن ديگران را صادر كند، كارش نكوهيده و غيرقابل دفاع است. امكان ندارد بتوان ، چنين حكمي را منصوب به خدايي كرد كه به قول همان دين ، خالق همان دگر انديش است ؛ مگر اين كه بخواهيم افكار غيرعادلانه ي خود ، يا قديسين را به اسم خدا به مردم بنماييم تا از اين كار سودي برده ، يا نادرستي را درست جلوه دهيم.
    اگر بخش هايي از نگفته هاي برخي از اديان دراين نوشته ها مي آيد يا پرسشي مطرح مي شود ، نه به اين نيت است كه ديني فروكوفته ، و ديني ديگر بركشيده شود بل هدف اين مي باشد كه بي انصافي را كنار بگذاريم و مروت بخرج داده ، ديگران را خوار ندانيم و خود را بزرگ تر از ديگران نخوانيم.
    همچنين اگر سخن از تطابق برخي بخش هاي دين مغول با اسلام شد نه به اين دليل بود كه انگشت بر روي نقاط ضعف تفكر حاكم گذاشته شود. هرچند، در مقابل سدها هزار تبليغ گر و به به گو ، نياز به چند نقاد و ايراد گيرنيز هست تا شايد ، اندکی از روی دیگرِ سكه به نمايش درآيد، با اين وجود ، هدف شكستن خود بزرگ بيني هاست و اين كه نبايد خود را تافته بافته دانست و باورهاي ديگران را تا آنجا پست و ناچيز كنيم كه دگر انديشان را نجس و واجب القتل نماييم.
    دراين جا بي مناسبت نيست اگر سخن آن بزرگ را بگوييم كه:
    « هراندازه افق فكري آدمي محدودتر باشد و از تاريخ و طبيعت و فلسفه كمتر بداند ، به همان اندازه به اعتقادات ديني خود وابسته تر است و به آموزش نياز كمتري احساس مي كند».
    با احترام.
    دانشجو

     
    • جناب دانشجوسلام
      گفته ايد:
      “”دراين جا بي مناسبت نيست اگر سخن آن بزرگ را بگوييم كه:
      « هراندازه افق فكري آدمي محدودتر باشد و از تاريخ و طبيعت و فلسفه كمتر بداند ، به همان اندازه به اعتقادات ديني خود وابسته تر است و به آموزش نياز كمتري احساس مي كند».””
      س-شماكه خودتان ازافق فكري محدودوازتاريخ وطبيعت وفلسفه خبري واطلاعي نداريد،پس چراازاعتقادات ديني گريزان هستيد؟
      واين سخن بزرگ درموردشما نتيجه اش عكس است چرا؟
      مباداخيال كرده اي كه اسمت رادانشجوگذاشته اي ،دانشمندهم هستي بااين گفتار اباطيل ومتناقضتان؟
      پس چرامؤمن آل فرعون به حرفهاي فرعون وفرعونيان اعتراض كردوبه حضرت موسي -ع-ايمان آورد؟
      پس چراآسيه زن فرعون به حضرت موسي-ع- ايمان آوردوپشت پابه فرعونيان زدوآن شكنجه هاي طاقت فرسارامتحمل شد وخم به ابرونياورد؟
      پس چراساحران وقتي ديدند مغلوب معجزه حضرت موسي-ع- شدند به اوايمان آوردند وازتهديد به شكنجه وكشتار، ازايمانشان برنگشتند ،بمانندشماي مادي گراوباخدايان كثيرودرواقع پوچ گراي تمام عيار؛؟
      بلكه آنان حقيقت حق را وواقعيت مطلق راكه ناظروپشتيبان قادر بي مثال موسي بودرابه يقين درك كردند وباجان ودل به موسي وپروردگارش ايمان آوردندوازمرگ هم نهراسيدند وبه فرعون گفتند هرگز ازايمانشان به موسي وخدايش دست بردارنيستند.اگرشما بجاي هريك ازساحران بودي فورا دنيايت راانتخاب مي كرديوفريفته فرعون مي شدي چنانكه حالا فريفته شيطان گشته اي وازجنوداوشده اي وخداياني راخلق كرده اي وبه بازاركار بخيال خودت عرضه مي داري ،وخداي واحدوأحدي كه هستي را آفريده انكارمي ورزي وبركارهايش كه بافرعونيان بمانندتومتكبر انجام دادوعقوبتش كرد ،خرده مي گيري وپريشانگوئي راه انداخته ايد.
      بااحترام
      مصلح

       
      • مصلح گرامی سلام و درود برشما.
        فکر نمی کردم از این پرسش تا این حد شما برآشوبید.
        شما ودیگر محترمانی که مومن به اسلامید بارها فرموده اید که اگر کسی نقدی دارد انجام دهد اما مودبانه. فکر می کنم ، کار زشتی نکرده ام که سزاوار سرزنش باشم، جز طرح یک پرسش که: با آنچه در باره ی این دو گفته اند … خدای موسی ( و نه خدا) منصف تراست یا شخصِ فرعون؟
        دوست گرامی ، احتمال نمی دهید که آنچه به اسم داستان موسی و فرعون نوشته اند حقیقت نداشته باشد؟
        آیا تا به حال ازخود پرسیده اید: چرا خدا، دربعضی ادیان، گاه چنان خشن می شود وکارهایی می کند که با هیچ منطق و برهانی سازگار نیست؟ نکند کتاب این ها، کتاب خدا نباشد و مومنان ، ازجمله ما، راه را به اشتباه رفته باشیم؟
        ازیاد نبرید که همه ی ادیان و مذاهبی که ما قبول نداریم نیز به اسم خدا، و کتاب خدا، و فرستاده ی خدا، حرف هایشان را گفته اند ؛ و هرکدام ، بلا استثناء ، یا دیگران را متهم به دروغگویی کرده، و یا کتاب دینی دیگران را تحریف شده می گویند.
        به راستی حق باکیست و چه کسی راست می گوید؟
        این که درحقانیت دین خود استوار بایستیم و بخواهیم بدیهی ترین مسائل را با فنون بلاغت و علمِ کلام ، خلاف واقع جلوه بدهیم، مشکلی را حل نخواهد کرد و حقانیت مارا برای مخاطبینِ اهل تحقیق ثابت نخواهد نمود. بهتراست ، اگر نه همیشه ، دستکم گه گاه، در تفکراتمان شک کنیم و به دیگران نیز حق بدهیم و بگوییم: شاید آنها درست می گویند.
        مطمئن باشید که مایل نیستم کسی را برنجانم اما چکنم که ذات پرسشگری ، و گفتن سخنانی که حکم تابو را دارند رنج آوراست.
        سلامت تن و شادی جان را برایتان آرزومندم.
        با احترام.
        دانشجو

         
        • جناب دانشجو درود بر شما و سایر دوستان ارجمند

          مرحوم ارحام صدر یک نمایشنامه ای در اصفهان داشت که در آن در نقش یک مغازه دار (تاجر) ایفای نقش میکرد. این مغازه دار شاگردی داشت که نسبتا در درک امور قدری آهسته بود و ارحام دائما با لهجه شیرین اصفهانی بوی میگفت «اصغری! تو هیچی نمیشی، اگر هم بشی یه چیز هجوی میشی»

          با احترام
          رسول

           
    • با سلام به دوست عزیز جناب مصلح سلمه الله و سایر دوستان

      کامنت فوقانی همچون غالب موارد مشتمل بر مطالبی سطحی و بی بنیاد است ،من از باب نمونه آن بخشی که مربوط به مفاهیم قرآنی است را نقل و نقد میکنم تا وجوه مغالطاتی آن که ناشی از سطحی نگری و قلت اطلاع نویسندگان آن به فرهنگ قرآن و ادبیات عرب و اصول معارف انبیاء است روشن شود ،نویسنده در بخشی از این نوشته با حمایتی انسان دوستانه از بت و بت پرستی و فرعونیت چنین نگاشته است :

      “”چرا موسی با این که از قدرتی فوق انسانی برخوردار بود ، به جاي اين كه فرعون را بكشد ، دائم به مردم مصر كه آن ها نيز اسير فرعون فرعون بودند آسيب مي زد و نخست زادگان را قتل عام ، ونيل را پراز خون می کرد؟ یا غورباغه ها را به جان مردم بدبخت مي انداخت ، پشه و مگس و چه و چه را بلاي جان مردم مي كرد ، وخلاصه هركاري از دستش برمي آمد ، انجام مي دهد تا فرعون به دين او درآيد؟ و خداي یکتای بی همتایش نيز گوش به فرمان او بود و به جاي كشتن يك نفر، پدر ملتي را درمي آورد كه هيچ گناهي نداشته و بل ، خود نيز اسير و درمانده ی فرعون جبار بودند؟
      با آنچه در کتب مقدس آمده ، آیا عملکرد موسی انسانی تر بود یا فرعون؟
      فرعون ، موسي را با اين كه مردی از هم كيشان او را كشته بود محكوم به مرگ نکرد، و تنها از او دليل اثبات نبوتش را خواست. اما خدای موسی ، بی این که فرعون مرتکب جرم و جنایتی شده باشد و تنها براي اين كه فرعون تكبر وگردنکشی كرده بود (قصص 39 و 40) نه فقط فرعون ، بلکه او، و همه ی لشکرش قتل را عام کرد.
      اين درحالي است كه بنا به گفته ي تورات و قرآن ، اين خدابوده كه او را سخت دل كرد تا ايمان نياورد. خدا وادارش کرد تا فساد و تبه كاري كند. ( تورات ، سفر خروج باب 9 /12 – قرآن ، اسراء 16)””.
      (پایان نقل قول)

      مبنای این سخن این است که گویا انبیاء الهی از سوی خدای خالق جهان بسوی مردم فرستاده می شوند که اصالتا آنان را بقتل برسانند! بر این اساس پرسشگر دانشجو می پرسد چرا موسی بجای کشتن فرعون و تمام کردن ماجرا ،به کشتن مردم تابع فرعون اقدام نکرد؟!
      اولا که انبیاء برای دعوت به توحید و عبودیت خدا و نفی شرک و بت پرستی از بین بشر بسوی آنان مبعوث می شوند،نه اینکه بالذات برای قتل و کشتار و عذاب آمده باشند.
      ثانیا: در دعوت انبباء تفاوتی بین فرعون و متابعان فرعون نیست ،همه انسانها دعوت به توحید و عبودیت خدا می شوند چه فرعون و سرگردگان دیگر اقوام و چه خود آن اقوام ،البته وزر و گناه آنان که با اصرار و تعمد و انکار ،دیگر انسان ها را گمراه می کنند و دعوت به پرستش سنگ و چوب و اشیاء دیگر می کنند ،یا دعوت به بندگی خود می کنند دو برابر دیگر گمراهان و متابعان است ،مثل فرعون که می گفت :”فَقالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلی. النازعات/24″ من رب برتر شمایم ،چیزی که در نفس همه انسانها هست منتها در برخی زمینه بروز پیدا می کند.
      یا می گفت :””وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْری”.القصص/38″
      فرعون گفت ای مردم من اله و معبودی جز خود برای شما نمی شناسم ،یعنی فرعون بصراحت خود را خدا میدانست .
      ارسال انبیاء برای نفی این گونه دعاوی است و برای راهنمائی انسانها که از یوغ بندگی اشیاء و اشخاص آزاد شوند ،این منتهای دعوت آنان است و از آنان رووفتر به بندگان خدا کسی نیست.
      اصل دیگر این است که بنای عالم بر اختیار و جریان نظام علل و معلولی است ،پیامبر دعوت می کند انسانها را که ایمان به خدای واحد خالق جهان که حق عبودیت مخصوص اوست زیرا اصل هستی و نعمت های آنان را او به آنان داده است،بیاورند ،در این جهت انسانها دعوت به توحید می شوند و در ابتدا هم بلحن لین و نرم ،خدا بموسی و هارون می گوید بروید سراغ فرعون و با ملایمت او را دعوت کنید : (فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشی.طه/44) با او بملایمت سخن گویید شاید متذکر شود و خاضع خدای متعال شود.
      این روش ابتدایی انبیاء است نسبت به فرعون و غیر فرعون ،از طرفی یکی از اصول انبیاء داشتن معجزه برای صدق دعوت است ،یعنی برهان صحت مدعای انبیاء غیر از محتوای توحیدی گفتار آنان ،داشتن معجزه باذن خدای متعال است ،فلسفه معجزات انبیاء این است نه خودنمائی یا مافوق انسان نمائی ،یا کوشش برای هلاکت اقوام و انسانها.
      آنان از موسی معجزه خواستند ،موسی باذن الله عصا و ید بیضاء ارائه کرد ،گروهی ایمان آوردند (ساحران) و فرعون و متابعان متصلب او (قبطی ها) انکار کردند ،آیات و معجزات دیگر درخواست شد مثل نزول باران غورباغه و خون و دیگر معجزات که این دوست ما اشاره کرد ،آنان ایمان نیاوردند ،در اینجا برای خدای خالق هستی کشتن و میراندن فرعون میسر است مثل اینکه من و تو و دیگران را نیز میتواند هرگاه اراده کند بمیراند ،اما آیا مجرای طبیعی دعوت انبیاء بر اساس تکلیف و اختیار انسان این است؟فرعون و تابعان او دعوت میشوند ،تا مراحل اتمام حجت بپایان برسد ،آنگاه خدای متعال قومی را که در برابر آیات و معجزات روشن الهی می ایستند و انبیاء را استهزاء می کنند به عذاب تهدید می کند ،این مرحله نیز به انکار و ریشخند منجر میشود ،و در انتها عذاب نازل میشود ،اینها مراحل طبیعی و مجرای طبیعی دعوت انبیاء است ،میگویند خوب بود خدا و موسی فرعون را هلاک میکرد،و این انسانی تر است! (تشخیص انسانی بودن افعال هم با ایشان!) اما آیا شما اگر آنجا بودید تضمین می کردید پس از هلاک فرعون متابعان متصلب او ایمان میاوردند؟! آنان اگر می خواستند ایمان بیاورند که همان موقع که آنهمه آیات و معجزات موسی باذن الله را دیده بودند باید از فرعون جدا می شدند و بموسی می پیوستند ،مثل ساحران که فهمیدند سنخ عمل اعجازی موسی غیر از شیادی و تردستی و سحر ساحران است!
      علاوه اینکه فرض کنید فرعون می مرد ،آیا منکران و تابعان او با مرگ او به اردوی موسی می پیوستند یا فرعون دیگری را جای او قرار می دادند؟
      اینکه گفته شد عمل فرعون انسانی تر از عمل موسی و خدای موسی بود،مگر موسی آمده بود قوم بنی اسرائیل را هلاک کند؟ قوم موسی که پیرو او بودند ،آنطرف قبطی ها بودند که تابعان متصلب فرعون بودند،آری آنان هلاک شدند زیرا همه مراحل دعوت و اتمام حجت را طی کردند و حتی به وعده عذاب ریشخند می کردند ،یا حتی می گفتند اگر راست می گویی ما را عذاب کن!
      این سیر ماجرای اقوام و انبیاء بوده است وگرنه انبیاء برای ایمان زوری مبعوث نمیشوند ،آری مزاحمان دعوت انبیاء ابتدا دعوت می شوند و مراحل اتمام حجت طی می شود آنگاه به عذاب الهی معذب می شوند.
      ملاحظه کنید که نویسنده میگوید :
      “” و خداي یکتای بی همتایش نيز گوش به فرمان او بود و به جاي كشتن يك نفر، پدر ملتي را درمي آورد كه هيچ گناهي نداشته و بل ، خود نيز اسير و درمانده ی فرعون جبار بودند؟””!
      آیا اینگونه سخنان حاکی از پژوهش و عمق نگری است یا سطحی گری؟
      خدایی که پیامبر را مامور میکند گوش بفرمان مامور خویش است؟!
      آیا خدا پدر ملتی را در میاورد که بیگناه است؟! توضیح داده شد ،قوم موسی آنان که ایمان آوردند که ایمان آوردند ،فرعون هم که تکلیفش روشن است ،آیا طرفداران متصلب فرعون که بندگی او را پذیرفته اند و آیات و معجزات الهی را می بینند “بیگناهند”؟! تعریف شما از گناه چیست؟
      مگر جبهه فرعون با دیدن معجزات الهی موسی و باطل شدن سحر ساحران موسی نمی توانستند به موسی بپیوندند؟ اسیر و درمانده یعنی چه؟
      آری هم فرعون کشته می شود و هم جنود فرعون ،زیرا جنود فرعون جبهه مقابل پیامبر الهی است که آنهمه معجزات را برای دعوت آنان ارائه کرده است ،شما آیا اگر در آن زمان بودید و باران خون و باران غورباغه و پشه و شکافته شدن دریا را می دید که خارج از قدرت بشر است ،و نه تنها ایمان نیاورید بلکه پیامبر خدا را ریشخند کنید و از او دعوت عذاب کنید و با او جنگ کنید ،این غیر انسانی است که پس از اتمام همه مراحل حجت ،بهلاکت برسید؟! اصلا تعریف شما از انسان و انسانیت چیست؟ انسانیتی که در برابر هدایت الهی و معجزات و بینات الهی می ایستد و خار راه هدایت انبیاء است ،انسانیت نیست ،حیوانیت مجسم است .
      نویسنده این حقایق انسانی در ادامه اینطور نوشته است :
      “”اين درحالي است كه بنا به گفته ي تورات و قرآن ، اين خدابوده كه او را سخت دل كرد تا ايمان نياورد. خدا وادارش کرد تا فساد و تبه كاري كند. ( تورات ، سفر خروج باب 9 /12 – قرآن ، اسراء 16)””.
      (پایان نقل قول)
      ما الان به تورات محرف کاری نداریم ،اما اگر کسی با معارف قرآن آشنا نباشد ،و اهل مراجعه و استناد نباشد ،می گوید این پژوهشگر دانش پژوه چه خوب گفته است و چه خوب حتی با استناد به قرآن سخن انسانی خویش را بکرسی نشانده است! خوب قرآن در سوره اسراء آیه 16 چه گفته است که تایید کننده پژوهش این دانش پژوه است؟
      قرآن در این آیه فرموده است :
      (وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميراً.الاسراء/16)
      معنی این آیه هم بفرمایش ایشان این است که :””اين درحالي است كه بنا به گفته ي تورات و قرآن ، اين خدابوده كه او را سخت دل كرد تا ايمان نياورد. خدا وادارش کرد تا فساد و تبه كاري كند””!
      باید گفت مرحبا به این دانش پژوهی و استناد! قرآنی که میگوید خدا موسی و هارون را با معجزات الهی بسراغ فرعون فرستاد و به آنان فرمود :قولا له قولا لینا ،به نرمی با او سخن یگویید ،و او و طرفداران متصلب او را دعوت به عبودیت خدا کنید و معجزات برای آنها ارائه کنید ،سحر ساحران او را باطل کنید و… ،این خدا لابد پدر کشتگی خاصی با فرعون داشته که او را “سخت دل” کند تا ایمان نیاورد! و خدا به جبر “وادارش کرد تا فساد و تبه کاری کند”!
      به به عجب معرفت و پژوهش قرآنی! پس الان جنابعالی هم که منکر دعوت انبیاء و منکر وحیانیت قرآن هستید لابد خداوند شما را سخت دل کرده است که آیات الهی را انکار می کنید یا آنها را تمسخر می کنید،آیا وجدانا شما خود را در انکار قرآن و نبوت رسول اسلام مجبور دیده اید یا باختیار خویش این مطالب را می گویید و می نویسید؟
      اولا: در این آیه 16 سوره اسراء سخن از فرعون نیست و نامی از او بمیان نیامده که شما ماجرای فرعون را به آن سنجاق کنید.این آیه توضیح و اشاره است به مراحل اتمام حجت الهی در دعوت انسانها به توحید و قبول دعوت انبیاء
      ثانیا:ببینیم مراد از این آیه اصلا چیست؟
      “وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً” وقتی ما اراده هلاک قریه ای را کردیم،این اشاره ای عرفی است به رسیدن زمان وقوع یک فعل ،مفهوم این جمله این نیست که خدا ابتدائا اراده هلاک قومی را می کند ،خدا ابتدائا هیچ گاه اراده هلاک قومی را نمی کند ،البته اگر اراده تکوینی خدا تعلق گیرد که چیزی وجود پیدا کند یا چیزی هلاک و منهدم شود ،اراده او تخلف ناپذیر است ،”انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون.این اراده در این آیه اخیر اراده ذاتی تکوینی است که تخلف ناپذیر است،
      اراده تشریعی الهی هم این است که از طریق ارسال پیام انبیاء انسانها را به عبودیت و توحید دعوت کند (و لا یرضی لعباده الکفر).
      اما اینجا اراده مورد بحث در آیه سوره اسراء اراده فعلیه است نه اراده ذاتیه ،اراده فعلیه هم تابع تحقق اسباب و علل آن در ناحیه مراد و متعلق است ،اینجا اراده هلاکت یک قوم اراده ذاتی و ابتدائی نیست ،این اراده فعلیه است و تابع این است که خود آن اقوام با اختیار و حرکات فعلی اختیاری ،اسباب تحقق اراده فعلی خدا را مهیا کنند،فرمود وقتی اراده هلاک قومی کردیم… چه وقت اراده هلاکت می شود؟ آنوقت که موسی و هارون بسراغ فرعون و جنود فرعون می روند و با قول لین او را دعوت می کنند و معجزات در خواستی خود آنان ر باذن الله ایجاد می کنند ،واکنش آنان بموسی نیز جز انکار نیست ،حتی موسی و قوم او را تعقیب می کنند برای کشتن ،اینجاست که دریا شکافته می شود و فرعون و تابعین او بهلاکت میرسند ،آن اراده فعلیه الهی تابع همین سیر و مراحل است (دقت کنید).
      بنابر این مقصود از اراده کردیم اهلاک یک قوم را ،این است که زمان طبیعی آن هلاکت (پایان اتمام حجت) برسد ،این کاربرد “اراده” در زمان وقوع فعل ،در قرآن در موارد دیگر هم هست ،به این آیه در سوره کهف توجه کنید ،در داستان موسی و خضر :(فَوَجَدا فيها جِداراً يُريدُ أَنْ يَنْقَض.الکهف/77) موسی و خضر در آن قریه دیواری را یافتند که دیوار می خواست (اسناد اراده به دیوار) فرو ریزد.
      دیوار که اراده ندارد! مقصود این است که دیوار کج شده بود و در آستانه فرو ریختن بود ،یعنی زمان فرو ریزش دیوار فرا رسیده بود ،دانش پژوه ما دقت کرد؟! این تعبیر در قرآن و در همان جا هم همین است یعنی وقتی زمان هلاکت قوم عاصی فرا رسید (پایان مراحل اتمام حجت).
      در ادامه فرمود :” أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميراً”
      چه وقتی زمان وقوع هلاک قوم عاصی است و اراده فعلیه حق متحقق می شود؟
      آن زمانی که ما مترفین و سرمداران و مستکبران هر قوم که سمبل همه قوم عاصی هستند (مثل فرعون) و از آنها اطاعت می کنند ،ما آنان را امر به اطاعت از خدا و عبودیت می کنیم ،اما آنان بجای اطاعت فسق ورزیده و از راه درست منحرف می شوند (به اختیار خود) “فحق علیها القول” این تعبیر همان اتمام حجت است یعنی قول و حجت ما بر آنان تحقق می یابد ،پس آنگاه آنان را هلاک می کنیم ،هلاک کردنی!
      این مفهوم و مراد آیه شریفه است که در آیات دیگر نیز بعبارات متفاوت مکرر شده است مثل “فلله الحجه البالغه” و نظایر آن که زیاد است.
      این چکار داشت به اینکه دانش پژوه ما بفرماید :
      “”اين درحالي است كه بنا به گفته ي تورات و قرآن ، اين خدابوده كه او را سخت دل كرد تا ايمان نياورد. خدا وادارش کرد تا فساد و تبه كاري كند””؟!

      یک مطلبی را هم من اینجا برای دانش پژوه ما روشن کنم که نفرت عجیبی نسبت به تعبیر “سید” یا “سادات” را دائم تکرار می کند،این تعبیر “سید” یا “سادات” تعبیری درون دینی است برای اشاره به کسانی که از طریق پدر به پیامبر منسوبند ،موضوع برخی احکام فقهی مثل جواز اخذ خمس ،و در عین حال “حرمت اخذ زکوات و صدقات” است ،این چیزی بیشتر از این نیست ،البته مردمی که به پیامبر خدا ایمان آورده اند وعاشق اویند ،بطور فطری به منسوبان او هم احترام می گذارند ،مثل اینکه شما برای استادتان احترام قائلید ،وقتی منسوبین او را می بینید ،باعتبار آن استاد به منسوبین او هم احترام می گذارید ،این امری عرفی و فطری است ،طبیعی است که اگر کسی پیامبر را نپذیرفت یا حتی با او عناد و کینه داشت (مثل فرعون و متکبران دیگر تاریخ) ،به منسوبین و ذریه آن پیامبر نیز احترام نمی گذارد ،بسیار خوب نگذارد ،چه کسی محتاج به احترام شماست؟
      اما کسی بیاید بدروغ سیادت را مایه تبعیض بداند ،این هم سوء ظن و دروغگوئی است ،هم با سخن خود پیامبر منافات دارد ،مگر نشنیده اند که پیامبر فرمود “جهنم برای عاصیان است ولو اینکه “سید قرشی” باشند،و بهشت برای متقیان است ولو اینکه “عبد حبشی” باشد؟ این آیا سخن پیامبر نیست؟ قرآن هم در عین حال که کرامت را برای همه انسانها اثبات می کند (ولقد کرمنا بنی آدم….) ،در آیات فراوانی معیارهای فضیلت را بیان کرده است و آن عبودیت الهی و اخلاص و تقوا و دیگر فضائل است ،کجا گفته است ملاک برتری سیادت و انتساب به پیامبر است که شما اینگونه ابراز تنفر می کنید؟

      با پوزش از جناب مصلح عزیز و با احترام به همه خردمندان دانشجو

       
  39. نوریزادِ عزیز

    .

    .

    سفرت بخیر اما، تو و دوستی‌ خدا را

    چو از این کویر وحشت بسلامتی گذاشتی

    به ستاره‌ها به باران برسان سلامِ ما را

    “شفیعی کدکنی”

     
  40. فسمتی از مقدمه قانون اساسی:ویژگی بنیاذی این انقلاب نسبت به نهضت های ایران درسده اخیر مکتبی واسلامی بودن آن است ملت مسلمان ایران پس ازگذر ازنهضت ضداستبدادی مشروطه ونهضت ضد استعماری ملی شدن نفت به این تجربه گرانبها؟!…دست یافت که علت اساسی ومشخص عدم موفقیت این نهضتها مکتبی نبودن ! این مبارزات بوده است .گرچه درنهضت های اخیر خط فکری اسلامی ورهبری روحانیت مبارز! سهم اصلی واساسی رابر عهده داشت ولی به دلیل دورشدن این مبارزات از مواضع اصیل اسلامی جنبش ها به سرعت! به رکود کشانده شد………/آیا این موارد بیان شده صحت دارد؟…

     
  41. حاج علی (خامنه‌ای) گفت: واقعیت تأسف‌بار این است که برخی از حکومت‌های اسلامی خیانت می‌کنند. حاج علی، از قدیم ندیم گفتن یه سوزن به خودت بزن یه جوال دوز به بقیه. تو اول جلوی ظلم و خیانتی که زیر دست تو به ملت ایران میشه بگیر بعدا راجع به کشورهای اسلامی دیگه صحبت کن.

     
  42. جناب ساسانم
    یادداشت شما را در باره نیکفر و نقد او خواندم و بهره بردم. واقعیتش کسی که تنها به همین مقاله نیکفر و همین نقد شما اکتفا کند سردر نمی آورد که داستان از چه قرار است و من هم اندکی ابهام داشتم در فهم نقد شما اما با بازخوانی ذهنی تحلیلهای نیکفر در باب ایمان و تکنیک و اقتصاد سیاسی اینگونه دریافتم که نیکفر کلیت ذهنیت ایرانی را با اقتصاد سیاسی برآمده از سنت مارکس توضیح می دهد و همه چیز پدیده ها را برآمده از نسبتی که با پول و مالکیت و تلاش برای سلطه دارند، تبیین می کند.گرچه به صراحت در نوشتههای نیکفر نیامده اما نسبت دادن این قاعده که اگر بتوان کاپیتال و تاریخ سرمایه هر چیز را نوشت، می توان به درک آن چیز دست یافت، به او بیراه نیست و شما درست بر همین انگشت می نهید که وضع فکری ما ماقبلتر از تاریخ سرمایه داری و روابط مالکیت است و ما دست و دل در آسمان داریم و شهادت را طلب می کنیم نه پول را.ما یعنی همه کنشگرانی که در تاریخ قبل و بعد از انقلاب صاحب قدرت و ثروت بوده اند. از این رو می توانم بگویم با نقد شما موافقم و ایدئولوژی از نوع شهادت طلبی را با کاپیتال نمی توان توضیح داد و ما در دنیای دیگری هستیم و درک نکردن این وضع ما را به توهماتی عجیب دچار می کند. واقعیتش نیکفر خوب و تحلیلی و ویژه می نویسد اما نوشتارهای او از عمق برخوردار نیست و تنها با مفاهیم علوم اجتماعی و حداکثر جامعه شناسی سیاسی یا اقتصاد سیاسی شکل می گیرند و این فرم نوشتن و توضیح دادن نمی تواند عمق روان فرد موجود در میان داعش و جبهه النصره یا در میان شهادت طلبان وطنی را توضیح دهد. همنیطور برای توضیح و فهم رفتار رهبران ایرانی اساسا پول و قدرت و سلطه کافی نیست و باید روانکاوی را به کمک گرفت و مباحث بسیار در باره ایدئولوژی و مباحث آدرنو، آرنت و دهه ها متفکر دیگر را خواند و تأمل کرد و سپس به طرحی در باب انسان دینی رسید. انسان دینی غیر از انسان مالک و خودخواه و قدرت طلب و توتالیتر و فراتر از اینهاست. شاید به مدد فروید-در حد اندکی که من اکنون در ذهن دارم- بتوان گفت انسان دینی هم سائقه زندگی دارد و هم سائقه مرگ. انسان دینی بر ما حاکم است و ما قرنها پیش یه چنین وضعی خو گرفته ایم و ناتوانیم از خروج.زیرا راه خروج را سخت می توان به دست آورد و سخت است فهمیدن ماهیت این خروج. باری انسان دینی هم می کشد برای اهداف متعالی اش و هم کشته می شود یعنی خواهان کشته شدن خود است و این خواسته و قصد چیزی نیست که با کاپیتال و اقتصاد سیاسی توضیح دادنی باشد. ما وقتی زندگی ساده آیت اله خمینی را تجربه کرده ایم حق نداریم انسان دینی را به پول و مالکیت و طلب قدرت تقلیل دهیم. انسان دینی هیچ گاه کم نمی آورد زیرا فراتر از انسان طبیعی زیست می کند و هیچ معضلی او را منکوب نمی کند زیرا او آماده مردن است و برای کسی که آماده مردن است هیچ توضیح دنیایی کافی نیست. شاید بهترین کار مدد گرفتن از دستاوردهای روانکاوی باشد و آن هم توضیح گام به گام و با حوصله. انسان دینی آماده شهادت است زیرا خدا او را دوست دارد شهید ببیند. حال چه توضیحی می تواند جز امر خدا فعل این انسان را توضیح دهد. البته که میانگین متدینان شاید چنین آمادگی نداشته باشد اما هنگام بحران می توان با شور و حماسه این عموم را مجهز به سلاح شهادت کرد و جانها را از هر چیز زمینی، بیزار و به قعر روان ناخودآگاه انسان پرتاب نمود. آری راه فهم انسان دینی کاپیتال و روابط قدرت نیست و برای ساختن انسان طبیعی هم باید انسان دینی را دگرگون کرد و این کار هر کس نیست. انسان دینی تنها با ایمان به زندگی و رفاه و صلح می تواند دگرگون شود و این ایمان را جای ایمان پیشین(شهادت طلبی) گذاشتن سختی فراتر از فتح قله اورست، دارد. از مطالب شما بهره بردم و فرصت نشد به ناسیونالیسم ایرانی که اشکال درست دیگر شما بر نیکفر است اشاره کنم.

     
    • ﻋﺮﻓﺎﻧﻴﺎﻥ

      سلام خدمت عزیز گرامی علی 1
      در نوشته شما موارد آشنای به نظرم آمد که بسی جای تامل دارد ‘ گفتم شاید بد نباشد آن را با شما در میان بگذارم ‘ اول چند خطی از اضهاراتت را میآورم تا دقیقا بدانی کدام نکات منظور من است ‘ شما گفته‌ای

      . انسان دینی غیر از انسان مالک و خودخواه و قدرت طلب و توتالیتر و فراتر از اینهاست. شاید به مدد فروید-در حد اندکی که من اکنون در ذهن دارم- بتوان گفت انسان دینی هم سائقه زندگی دارد و هم سائقه مرگ. انسان دینی بر ما حاکم است و ما قرنها پیش یه چنین وضعی خو گرفته ایم و ناتوانیم از خروج.زیرا راه خروج را سخت می توان به دست آورد و سخت است فهمیدن ماهیت این خروج. باری انسان دینی هم می کشد برای اهداف متعالی اش و هم کشته می شود یعنی خواهان کشته شدن خود است و این خواسته و قصد چیزی نیست که با کاپیتال و اقتصاد سیاسی توضیح دادنی باشد. ما وقتی زندگی ساده آیت اله خمینی را تجربه کرده ایم حق نداریم انسان دینی را به پول و مالکیت و طلب قدرت تقلیل دهیم. انسان دینی هیچ گاه کم نمی آورد زیرا فراتر از انسان طبیعی زیست می کند و هیچ معضلی او را منکوب نمی کند زیرا او آماده مردن است و برای کسی که آماده مردن است هیچ توضیح دنیایی کافی نیست

      شما اینجا فقط منفعت مادی را منفعت دانسته ای ‘ در صورتی که منفعت مادی در مقابل منافعی که ذکر خواهم کرد منفعتی خار و ذلیل است ‘ به طور مثال سلامتی بدنی ما ارزشی به مراتب بالاتر از پول دارد و اکثر مردم از پول خود به راحتی در این مورد میگذرند ‘ حال در مقایسه‌ای دیگر سلامتی روح و روان ما در مقابل سلامتی بدنمان هم همان حکم را دارد ‘ در رابطه با این مقایسه‌های که کردم طنز جالبی را به خاطر آوردم که شاید هم مفهوم را بهتر میرساند و هم باعث انبساط خاطر شما میشود .
      میگویند اگر آدم گرسنه باشد عاشقی یادش میرود ‘ و آدمی که دستشویی داشته باشد و جایی برای خالی کردن پیدا نکند ‘ هر دو را فراموش میکند
      به این قطعه شعر از آهنگران توجه کن این رو ما تو جبهه گوش میکردیم
      کجاییند مردان بی ادعا ‘ همانان که از وادی دیگرند ‘ همانان که بی نام و نام آورند
      دوست عزیز من پشت این اشعار یک کوه ادعا خوابیده ‘ این ادعا به طرز زیرکانه ای پشت این الفاظ پنهان شده ‘ و با شکسته نفسی در آمیخته
      هر انسانی دوست داره اعتماد به نفس زیادی داشته باشه ‘ و خودش رو کسی بدونه ‘ برای اینکه آدمها خودشون رو کسی بدونن و اعتماد به نفس داشته باشند ‘ احتیاج به ابزاری دارند ‘این ابزار بسته به موقعیت هر کس متفاوته ‘اونی که خوش تیپه تیپش رو وسیله قرار داده و به نحوی خودشو از بقیه برتر میدونه ‘ معمولاً این دسته از مردم اگر فحاشی کنند این جملات رو به کار میبرند ( این با این قیافه میخواهد به من درس بده )
      او دوست داره باور کنه که همه آرزو دارند جای او باشند ‘ کما اینکه هستند کسانی که شاید چنین آرزوی داشته باشند
      اونی که زور بازوش زیاده ‘ زور بازوش رو وسیله قرار میده و کسانی که زور آنچنانی ندارند رو به دیده حقارت مینگره ‘ معمولاً فحاشی این دسته از مردم به این نحوه (این زپرتی ریقو میخواهد به من درس زندگی بده )’ او هم دوست داره باور کنه که همه میخواهند جای او باشند
      کسانی هم پول زیادی دارند و با این وسیله خود را برتر از دیگران میدانند ‘ آنها میدانند که بسیاری از مردم آرزو دارند که جای آنها باشند ‘ تردیدی نیست که پول و ثروت یکی از جذابترین وسایلیست که انسانها را به خود جلب میکند و به آنها قدرت و اعتماد به نفس میدهد ‘فحاشی این دسته هم معمولاً به این گونه است (این گدای مفلص میخواهد به من درس زندگی بدهد ) این فرد پولدار ما اگر زشت و ریقو باشد با خود میگوید صد تا از این خوش تیپ ها و یا گردن کلفتها رو میخرم و میفروشم
      ثروت ‘ قدرت بدنی ‘ زیبای ‘ ابزار و وسایلی هستند که ما انسانها آنها را به قدرت و یا همان اعتماد به نفس تبدیل میکنیم ‘ کم یا زیاده این ابزار ”’ بسته به ارزشگذاری ما ”’جزیی از هویت ما هستند
      از این امور به ظاهر مادی که بگذریم ‘ علم و دانش و معرفت هم میتواند وسیله ای برای کسب قدرت باشد و به طور حتم جذابیتی به مراتب بیشتر دارند ‘و مشتریانش هم متفاوتند ‘ از اینجا به بعد داستان کمی پیچیده و غامض میشود ‘ موارد قبلی این پیچیدگی را ندارند ‘مثلاً ثروت را به راحتی میتوان به قدرت و لذت تبدیل کرد ولی علم و معرفت حکایت دیگری دارد ‘اینجا اگر منظور ما علم تجربی باشد به نحوی میتوان آن را به ثروت ‘زور ‘ و تا حدی به زیبایی تبدیل کرد ولی اگر منظور از علم و معرفت خودشناسی انسانشناسی و به نحوی خداشناسی باشد داستان ما پاک از مقوله دیگریست
      این علوم جای هزار اگر و اما دارند و به هیچ وجه قابلیت اثبات تجربی را ندارند و تعداد مدعیان این علوم برابر با هوادارانشان شده است به طوری که از حقه بازان گرفته تا جاهلان هر کدام دکانی زده‌اند و مدعی این معرفتها هستند که در نهایت به همان اکسیر قدرت ختم میشود ‘ عملکرد این شیادان باعث شده که خرج این علوم از دخل آن بیشتر شود ‘و این مصیبت عده‌ای را بر آن داشته‌ که از بیخ بن منکر این معرفتها شوند ‘
      وین هزاران اندکی زین صوفی اند باقی یان در دولت او میزیند
      در ضمن فراموش نکنیم که اثر قدرت بر روی بدن ما خود را به صورت ترشحات شیمیایی به وضوح نشان میدهد ‘شما اگر در مورد اثرات مواد مخدر ‘مخصوصا کوکایین ‘مطلع باشید به خوبی منظور مرا درک میکنید’ کسی که کوکایین میزند حالت خدا گونه ای به او دست میدهد ‘ این به این معناست که فقط عقاید و باورها درست نیستند که به ما چنین احساسی میدهند ‘ توهمات هم میتوانند دقیقا همان ترشحات را در بدن باعث شوند ‘ وقتی خطری ما را تهدید میکند ‘ بدن ما فورا موادی ترشح میکند تا ما عکس‌العمل مناسبی داشته باشیم ‘ جالب اینجاست که اگر ما خیال کنیم خطری ما را تهدید میکند بدن ما عکس‌العمل مشابهی از خود نشان میدهد
      این به این معناست که درست و غلط بودن باور ما فرقی در احساس ما ندارد ‘مهم این است که ما خیال کنیم که درست فکر میکنیم و بر حقیم ‘ البته این توهم صدایش بعداً در میآید
      احدی نمیتواند ادعا کند که جای آقای خمینی در بهشت است ‘البته به شرطی که ما بهشت را مفروض بگیریم ‘ حضرت محمّد زمانی که امت خود را به سوی خدا فرا خواند در اصل به آنها گفت چنین نباشید که هستید او هویت قوم خود را هدف گرفته بود ‘ یعنی با ارزشترین متاعی که انسان داراست ‘ او میخواهد قومش دست از آن منیت خود بردارند و جا را برای منییتی بسیار بزرگتر باز کنند ‘ او در اصل به آنها میگفت که شما هیچ چیز نیستید ‘ اگر چنین بمانید که هستید خوارید ذلیلید فرومایه اید ‘ در اصل حضرت محمد من آنها را هزار بار من تر کرد ‘ اینگونه نبود که آن قوم جاهل و وحشی و روانی مداوا شده باشند ‘مگر عده بسیار قلیلی’ بلکه حضرت محمد آنها را رام کرد نه اینکه آنان ناگهان به علم و معرفت و خودشناسی دست یافته باشند ‘به هیچ وجه اینگونه نبود ‘کما اینکه تاریخ پس از مرگ پیامبر نشان داد که تمام آن خلقو خوی وحشی و قدرت طلب اعراب همچنان باقی بود و این بار با سلاح مذهب به به غارت و دزدی و عقده گشایی ادامه داد ‘آنچه آنها را به ذوق آورده بود همان منییتی بود که هزار بار بزرگتر از من قبلی آنان بود ‘و آنها این من جدید را مدیون پیامبر خود بودند و گوش به فرمان او ‘حال با این من جدید آنها چند برابر شده بودند ‘این نیرو همان نیروی غیب بود که از درون آنها استخراج شده بود ‘ همان احساسی که ما در انقلاب پنجاه و هفت ذره‌ای از آن را تجربه کردیم همان احساسی که داعش و طالبان و تکفیریها و حزب‌الله خودمان را فریفته است ‘ این همان اکسیر جان بخش جانستان است همانکه برایش سر میبرند و سر میدهند این همان چیزیست که ناکسان را کس میکند همانکه نه مادر میشناسد نه رحم دارد و نه مروت
      این هیولا ‘ هیولای قدرت است ‘ هیولایی که اگر از علم و معرفت و عشق تهی باشد فاجعه میافریند ‘
      در ضمن اشاره‌ای هم به زندگی آقای خمینی و ساده زیست بودن او داشتید و آن را حجتی بر کمال معنوی او فرض کرده بودید ‘
      مثل اینکه شما نفس مکار را بسیار دست کم گرفته‌اید که خیال میکنید با روی زمین نشستن و آبگوشت بوزباش خوردن با مسکینان کافیست تا کسی نفس را مهار کند و عملش محض رضای خدا باشد ‘ اتفاقاً این گونه منش میتواند دقیقاً خود حجابی مضاعف شود
      مگر شما خیال میکنید جناب خامنه‌ای الآن در ظرف طلا غذا میخورد و غرق در لذایذ دنیویست ‘با گارانتی به شما عرض میکنم که چنین نیست ‘ای کاش چنین بود ‘که اگر بود تکلیف او با خودش و اطرافیان با او هزار بار روشنتر میبود
      دوست گرامی شما بهتر است اول به واژه قدرت بپردازید و اشکال مختلف آن را دریابید ‘ جناب آقای خمینی و خامنه‌ای تقصیری ندارند مشکل این جایگاهیست که آنها اشغال کرده‌اند ‘ امروز در علم روانشناسی مثل روز روشن شده است که تصمیمات ما به قدری متاثر از دوران کودکی ما و آنچه بر ما گذشته است ‘ است ‘ که احدی نمیتواند ادعای استقلال فکری داشته باشد ‘ چاره کار در سپردن امور به عقل جمعیست و تبلور آن در دمکراسیست
      در آخر گفته بودی انسان دینی هیچ گاه کم نمی آورد و فراتر از انسان معمولی زیست میکند و هیچ معضلی او را منکوب نمی کند چرا که او آماده مردن است
      بگذار خدمت شما عرض کنم که آقای خمینی که با آن قاطعیت فرمان قتل صادر میکرد روزهای آخر عمرش حال خوشی نداشت ‘ در چند سال آخر عمرش نمیگذاشتند خبر بدی به او داده شود ‘چرا ‘ شما خیال میکند که او از خودش نپرسیده بود که آیا تصمیمات او در مورد جنگ سیاست خارجی و هزار مشکل دیگر واقعا تصمیمات درستی بود ‘ شما خیال میکنید واقعا در چنین جایگاهی میتوان به اشتباه خود پی برد و اعتراف کرد که آری من اشتباه کردم که خواستار ادامه جنگ بودم’ و هزاران .هزار نفر فدای دنیاندیدگی و بی سیاستی من شدند ‘ نه عزیز گرامی نه دوست محترم داستان بسیار پیچیده‌تر از حرفها ست
      اتفاقاً بزرگترین خاصیت دمکراسی در این است که مسولیت تقسیم میشود و اگر نمایندگان واقعی مردم تصمیم اشتباهی هم بگیرند هزار بار راحتتر میتوانند به اشتباه خود اعتراف کنند و جلوی ضرر بیشتر را بگیرند
      انسان دینی میتواند همه را قربانی یقین خود کند چرا که به این یقین اعتیاد پیدا کرده ‘ او خیال میکند منشاء این اعتماد به نفس و قدرت فقط خداست ‘ در صورتی که جهل و خودبزرگبینی هم میتوانند همان قدرت را تولید کنند و از خود گذشتگی هم به همراه
      بیاورد ‘ مگر داعش و القاعده نیست ‘ به عقیده بنده باید این گفتگوها به میان مردم بیاید و هر ننه قمری که هنوز شک نکرده به یقین رسیده و جو گیر شده از خودش این سوالات رو بپرسه ‘
      خدا همه ما را شفا دهد

       
    • جناب علی 1
      مشکل عمده ای که موجب شد نوشته جناب نیکفر را نقد کنم فضا سازی نیرو های چپ است که افکار جوانان را به شدت به انحراف می کشاند.
      همین فضا سازی های موهومی است که بر مبنای برداشت های نادرست مارکسیستی از وقایع پیچیده جامعه ایرانی به وجود می آید و دخل ما را از پیش از انقلاب تا کنون در آورده است.
      خیلی مشابه روضه خوانی های روحانیون است و نسخه های ساده ای که این روحانیون برای رفع معضلات عمیق فرهنگی و اجتماعی از خود صادر می کنند.
      جناب نیکفر تصور می فرماید همین که بگوییم سرمایه ها ی باد آورده کانالیزه شد و طبقه بورژوا شکل گرفت و جنگ طبقاتی در ایران شدت پیدا کرد صورت قضیه را فهمیده ایم. وقتی صورت مسیله مشخص شد راه حل آن نیز که همانا مبارزه بی امان طبقات کارگری بر ضد سرمایه داران زالوصفت است نیز که از قبل معین است. این ها را مارکس به طور علمی به اثبات رسانده و……..
      مطالعه مقالات کورس را به همین دلیل به ایشان توصیه کردم.
      بر خلاف نظر شما فکر نمی کنم راه حل انسان دینی روانکاوی است.
      انسان دینی باید بیاموزد حد و مرز استفاده از اعتقادات دینی کجاست. هنگامی که می گوییم اگر در راه خدا جهاد کردید ملایکه نازل می شوند و در کنار شما با دشمنان به جنگ می پردازند بسیار خوب و زیبا و رومانتیک چه بسا موجب تقویت روحی رزمندگان می شود لیکن این را نمی توان پایه نقشه جنگی قرار داد و نمی شود با این تصور برای عملیات روز بعد برنامه ریزی کرد.
      صرف داشتن این اعتقاد نمی شود در میدان مبارزه دیپلماتیک ظاهر شد. نمی شود سیاست خارجی را بر این مبنا استوار کرد. سیاست خارجی میگوید اگر از دیوار سفارت آمریکا بالا رفتی یا از دیوار سفارت انگلیس بالا رفتی باید بدانی هزینه ای دارد که باید بپردازی. اینجا حساب و کتاب با ملایکه نیست. سیاست خارجی می گوید اگر مرگ بر این و مرگ بر آن گفتی و رسما اعلام کردی فلان کشور را نابود خواهی کرد این هزینه ای دارد که باید بپردازی. شما نمی توانی به صاحبان فن آوری هسته ای فحاشی کنی و بعد بگویی انرژی هسته ای حق مسلم ما است. نتیجه اش می شود جام های زهر یکی پس از دیگری. جناب نیکفر باید از این زاویه نقد خود را مطرح کند. باید روی این انگشت بگذارد که پس وعده های الهی که ملایان دادند در باره پیروزی در این عملیات و در آن عملیات و پیروزی در این جنگ و در آن جنگ چه شد؟ چرا بجای ملایکه بمب های آتش زا و شیمیایی آمد؟ چرا بچه ها در اثر استنشاق گاز سمی از حرکت باز ایستادند و تمام بدنشان فلج شد؟ کار به جایی رسید که موسوی اردبیلی رفت پشت میکروفون رادیو و فریاد زد بپا خیزید شیران بیشه ایران!!! بعد هم طلبکار که بعد از بمب های شیمیایی کسی حاضر نبود به جبهه برود…. بعد هم که کار از کار گذشت و از ملایکه خبری نشد خمینی جام زهر نوشید تازه کلی هم طلبکار که انگار ما نرفتیم بجنگیم خمینی مجبور شد جام زهر بخورد.
      حالا سر ماجرای هسته ای هم حتما ما مردم مقصریم! دعا های حضرات آیات عظام و نمایندگان خدا روی زمین موثر واقع نشده و فرشته ای به کمک ظریف نیامده چرا؟ حتما ما خیلی گناه کار بوده ایم…. یک میلیون کشته و خدا می داند
      چند مجروح و موجی و زندگی های سوخته زن ها و بچه های رزمندگان این ها در نظر خداوند ناچیز بوده و قربانی بیشتری می طلبیده.
      الان هم که آبرو و حیثیت برای ایران باقی نمانده و مثل بچه های بی ادب ما را ادب می کنند و محاصره می کنند و گرسنگی و تشنگی می دهند هم حتما ما مردم مقصریم چرا که باید بیش از این ها گرسنگی و تشنگی تحمل می کردیم این کلیه مان را فروختیم کلیه دوم را هم باید می فروختیم دو چشم و نصف کبد و نصف ریه و این ها را هم باید می فروختیم تا حضرات بتوانند در برابر استکبار جهانی قدرتمندانه تر بایستند و به جهنم که ما گرسته ایم اصل آن است که حق انرژی هسته ای داریم تا بتوانیم اسراییل غاصب را نابود کنیم……..

      ما مردم تا سرمان به سنگ نخورد آدم بشو نیستیم. البته قدرت های بزرگ این را می دانند و باسیاست کاری می کنند تا تق ماجرا در نیاید و اعتقادات دینی از بیخ و بن کنده نشود چرا؟ چون اعتقادات دینی خیلی به نفع قدرت های بزرگ است. این ها از خدا می خواهند عده ای دار و ندارشان را بر سر اعتقادات موهومی به باد فنا بدهند. هر بمبی که در منطقه منفجر می شود و سر هر جوانی که بریده می شود سودش به جیب قدرت های بزرگ می رود. چون در نهایت این ها هستند که خواهند آمد و بزرگوارانه و کریمانه تمامی این خرابی ها را درست خواهند کرد….

      به همین دلیل است که مقالات کورس را به همه دوستان توصیه می کنم. خواندن این مقالات را باید چند بار تکرار کرد. برخی قسمت هایش تا در زندگی تجربه نشده باشد درک نمی شود. بدبختی ما فراتر از معضلات اقتصادی است. اگر چه اقتصاد پایه و اساس تحولات اجتماعی شمرده می شود لیکن زاویه ای که یک ایرانی دین دار از آن به اقتصاد می نگرد با زاویه ای که یک انسان واقع گرا و خردگرا اقتصاد را می بیند متفاوت است. تحلیل های مارکسیستی تاثیری در بیدار سازی اقشار دین دار ندارد. ما باید نشان دهیم مرز کاربرد سودمند و خردمندانه اعتقادات دینی کجاست و از کجا به بعد است که این اعتقادات نه تنها سود مند نیست بلکه موجب نتایج ناگوار می شود.

       
      • جناب ساسان دوست گرامی

        با سلام

        من با کلیت نوشته شما مخالفتی ندارم در این جهت که راه درست پیشرفت در همه عرصه های زندگی بشری تجربه و آزمون و محاسبات دقیق علمی در همه اموری مثل امور نظامی فرهنگی اقتصادی سیاسی و غیر اینهاست ،قبلا هم در این زمینه ها با شما هم اندیشی داشتیم و گفته بودم که مساله ایمان و باور تضاد و تعارضی با مقوله علم و لزوم تبعیت از دستاوردهای علمی در زندگی بشر ندارد ،و خود اسلام و قرآن فراوان در این زمینه ها دعوت و تشویق دارد.
        چیزی که فقط در این نوشته شما مورد ایراد است این جمله است که:
        “”انسان دینی باید بیاموزد حد و مرز استفاده از اعتقادات دینی کجاست. هنگامی که می گوییم اگر در راه خدا جهاد کردید ملایکه نازل می شوند و در کنار شما با دشمنان به جنگ می پردازند بسیار خوب و زیبا و رومانتیک چه بسا موجب تقویت روحی رزمندگان می شود لیکن این را نمی توان پایه نقشه جنگی قرار داد و نمی شود با این تصور برای عملیات روز بعد برنامه ریزی کرد””.
        (پایان نقل قول)
        جمله ابتدایی شما درست و مقبول است که انسان دینی باید بیاموزد که حد و مرز استفاده از عقاید دینی کجاست ،این جمله شما درست است اما شما در ادامه به مساله ای اشاره می کنید که مربوط است به اعجاز در زمان حضور یک پیامبر ،این را دیگر کسی الان که زمان عدم حضور نبی و ولی است نمی گوید ،تا بر این اساس از استراتژی ها و تاکتیک ها و محاسبات عادی غفلت کند ،من حتی بشما عرض کنم ،در همان زمان حضور پیامبر نیز باز مساله این نبوده است که پیامبر و مسلمانان فقط تکیه بر اعجاز یا امدادهای غیبی الهی کنند ،شما یک سیری در تاریخ صدر اسلام و تاریخ جنگهای اسلام ،و اصلا در خود قرآن بکنید ،آیا سیره و تاریخ پیامبر یا سفارش قرآن فقط این است که بشر بنشیند به امید اعجاز یا امدادهای غیبی در زندگی خود؟
        مگر در قرآن به پیامبر خود تعلیم نمی دهد که “و شاورهم فی الامر”؟ یا مگر در قرآن از لزوم تشکیل ارتش دفاعی و عده و عده و ساز و برگ نظامی و آماده سازی نظامی صحبت نشده است ؟(وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُم.الانفال/60) این آیه میگوید بنیه دفاعی خویش را تقویت کنید و تا می توانید قوی باشید ، و بفکر ساز و برگ جنگی و نظامی باشید.
        سیره جنگی پیامبر نیز همین بود که نقشه و تاکتیک جنگ داشتند ،و اینجور نبود که فقط بنشینند به انتظار اعجاز و امداد غیبی،البته باور و ایمان به غیب نیز از معارف قرآن است ،این هم بلحاظ روانی منشا امید و نشاط و ارتقاء روحی است ،هم واقعیت جهان هستی این است که “ولله جنود السموات والارض” ، و “ان تنصرو الله ینصرکم و یثبت اقدامکم” ،بله اینها نیز بخشهایی واقعی از صدر و ساقه دین است ،اما همان دین امر به آمادگی و تعقل و پیشرفت و توسل به اسباب طبیعی می کند.
        عرض شد که شما آن مساله اعجاز و خوارق عادات را که از ویژگی های پیامبران الهی است ،تعمیم به همه افراد و همه زمانها ندهید ،خود قرآن هم این را نمی گوید ،البته باور و ایمان به امداد های غیبی در زندگی بشر مساله ای است که تا کسی باور نداشته باشد درک درستی از آن نخواهد داشت ،اما خواستم بگویم در بیان مطالب و توضیح مطالبی که بحق هم هست نباید خلط مبحث کرد و اندیشه دینی را یک اندیشه یکسویه نگر و تک بعدی تلقی کرد،و گرنه چنانکه عرض شد من با کلیت گفتار شما موافقت دارم.

        با احترام

         
        • جناب مرتضی گرامی
          تمام بد بختی های ما در همین نکته ای است که شما دایم انکار می کنید!
          اگر همه شیعیان همین گونه می اندیشیدند که شما بیان کردید که مشکلی نداشتیم!
          وقتی بنده با شما بار ها بر سر احکام شرعی گفت و گوی بی نتیجه کردم که ما نمی توانیم طبق آداب و رسوم اعراب بادیه نشین بیابانگرد هزار و چهار صد سال پیش قانون وضع کنیم و قوانین ما باید مورد تایید علم جامعه شناسی و روانشناسی روز و در یک کلام عرف زمانه و تجارب معاصر باشد پس چرا انکار می کنید و بر ضرورت اجرای مو به موی آیات قرآنی در این زمینه ها پا می فشارید؟
          من حتی می توانم قبول کنم و تنزل الملایکه ان لا یخافو را در فرهنگ ایثار و مقاومت وارد کنیم چرا که فدا کاری برای دست یابی به یک هدف والا امری است در تمامی فرهنگ ها پذیرفته شده و قابل احترام. ولی وقتی همین آیه را هنگامی که بی موقع به کار می بریم و خیال می کنیم اگر یک ناو هواپیمابر آمریکایی را غرق کردیم آمریکا نیست و نابود می شود یا بخاطر دارید خمینی تاکید داشت اولین کشتی آمریکایی که وارد خلیج فارس شد را غرق کنیم که مانعش شدند و حرفش را اجرا نکردند منظورم چنین برداشت های افراطی از دین است که متاسفانه وبال گردن ما شده و ملایان حاکم دست بر نمی دارند و تا ما را به خاک سیاه نکشانند کوتاه نمی آیند. در مقابل فرصت ها است که یکی بعد از دیگری از دست می رود و این تند روی ها باعث شده تمامی فرصت ها را از دست بدهیم. به طور مثال از همان هفته های اول جنگ که می شد شرافتمندانه صلح برقرار کرد ولی نکردند.
          کوتاه بگویم این انقلاب به هیچ وجه ضرورت نداشت. همان نظام شاهنشاهی با حمایت آیات عظام شیعه کارش را خوب انجام می داد و این امپریالیسم ستیزی پوست خربزه ای بود که توده ای ها زیر پای ملایان شیعه گذاشتند و به هدفشان رسیدند و ایران را ویران کردند و دست بردار هم نیستند و منتظرند جمهوری اسلامی که از بین رفت دور تسلسل تازه ای برای نابودی بیشتر ایران آغاز کنند.
          افراط گرایی خمینی همه چیز را خراب کرد. سخنرانی هایش را که همه ما بخاطر داریم. پر بود از وعده های الهی که همین الان تحقق خواهد یافت و چنین و چنان خواهد شد بدون آن که عقلانیتی پشت آن باشد و حساب و کتابی باشد. همین راه را خامنه ای دارد ادامه می دهد و حاضر نیست از خر شیطان پایین آید. بخاطر همین است که من می گویم و حق دارم بگویم پس وعده های الهی چه شد؟ یک میلیون کشته و چندین برابر معلول و بیشتر از آن زندگی های تباه شده زن و بچه مردم برای چه بود؟ این که آتش بس اعلام کنیم؟ خوب این را که ماه اول جنگ هم صدام ملتمسانه موافقت کرده بود. الان صد ها میلیارد ثروت این مملکت به باد رفته که چی ؟ قبول کنیم تعداد سانتریفوژ هایمان را دیگران تعیین کنند؟
          بگذار دست بگذارم روی اصل ماجرا. این شعار مرگ بر اسراییل که شعار بسیار زیبایی است و نشانه ظلم ستیزی ایرانیان تا پای جان است آیا توانسته تا کنون به درصدی از اهدافش برسد یا بالعکس باعث شده ما بهانه به دست اسراییل بدهیم تا پول و کمک بیشتری از قدرت های غربی دریافت کند! آیا این شعار موجب بهبود رفاه فلسطینیان شده یا این که برعکس فلسطین را ویران تر از گذشته کرده!
          بهترین راه کمک به فلسطینیان تاکید بر قطعنامه های سازمان ملل است که خطوط مرزی فلسطین و اسراییل را تعیین کرده که الان نصف آن را هم به فلسطینی ها اگر می دادند کلاهشان را صد متر هوا می انداختند ولی آن ها هم فرصت سوزی کردند و خود بزرگ بینی و عدم درک حقایق و تعصب عربی باعث شده همه چیز را از دست بدهند. سیاستی که اتحادیه اروپایی و به ویژه آلمان در قبال فلسطینیان اتخاذ کرده بسیار موثر تر از تمام شعار هایی است که ما روز و شب به زعم خود برای دفاع از آنان صادر می کنیم.
          خوب همین مرگ بر اسراییل بهترین نمونه این نیست که دین داران عزیز براستی در انتظار معجزه الهی نشسته اند و این که ملایکه هر آن نازل خواهند شد و دک و پوز اسراییل غاصب را در خواهند آورد؟

           
      • ساسانم گرامی
        نکته و پاسخ شما بر عرض من، نافی اصل حرف من در باره انسان دینی و نظریه نیکفر از روی دانشهای برگرفته از سنت مارکسیستی، نیست. آنچه من از آثار نیکفر فهمیده ام این است که تاریخ هر پدیده اجتماعی سیاسی در سرزمین ما را با تاریخ سرمایه یکی می انگارد. یعنی به نظر نیکفر-که من همواره از آثارش بهره برده و از نادر متفکران ایرانی است که سرش به تنش می ارزد- تاریخ ایمان را با تاریخ روابط و مناسبات پول می توان نوشت و توضیح داد. اگر بفهمیم هنگام شکل گیری جامعه روحانیت در ایران را و مثلا دریابیم که چگونه در عصر پهلوی به ثروت مجهز شد و سپس با همین ثروت قدرت را هم تصاحب کرد، با این آگاهی میتوان توضیح داد که روحانیت از چه مکانیسمی برای سلطه و مالکیت و تصاحب بهره گرفته و چگونه بالا رفته و چگونه می توان او را به زیر کشید. مکانیسم پول و سرمایه توضیح دهنده روابط و الگوهای حاکم بر هر چیزی از جمله حاکم بر ذهنیت دینداران و روحانیان است. نقد شما- آنجور که من درک کردم- بر ناقص بودن چنین توضیحی است. اما شما بیشتر از این، نگفتید این نقصان را با چه راهکار و نظریه دیگری ترمیم می کنید و تنها به مقالات کورس عزیز ارجاع دادید که به نظر من اشاره و ارجاع هوشمندانه ای است اما کاش درک خودتان از آن مقالات را هم نوشتید تا دریابیم درک شما به چه سمتی نشانه رفته و کجای مقالات را هسته ایده کورس دانسته اید. باری من بر نوشته شما از نظر خودم پانوشتی افزودم در تأیید کارایی نداشتن مفاهیم علوم اجتماعی و اقتصاد سیاسی مألوف در اندیشه نیکفر در توضیح رفتار و ذهنیت انسان دینی و مثال انسان دینی را هم مشخص کردم. آوردم که اگر نخواهیم همه چیز را با عبارات مرسوم توضیح دهیم باید گفت که انسان دینی و رهبران دینی را ذهنیتی دیگر است و ذهنیت آنها شهادت طلبی و خواستن مرگ است. این را دستکم نگیرید که به شهادت رسیدن یک فضیلت است و در یک قلم در یک نماز جمعه برای مقابله با اسرائیل، طبق گزارشی 25هزار نمازگزار اعلام آمادگی برای انتحار و عملیات شهادت طلبانه کرده بودند. کاری به اصل گزارش ندارم مهم این ایده است که مردن فضیلت است و پایه ذهنیت انسان دینی در هنگامه بحران را می سازد. ما قرار است چنین پدیده ای را فهم کنیم. آیا انسان دینی با استناد به پول و قدرت طلبی مرسوم توضیح پذیر است؟ من عرض کردم دستاوردهای روانکاوی و آثار آدرنو و آرنت و دیگر متفکران بزرگ در توضیح این پدیده-تا حدودی که دانش انسانی مشخص کرده- به کار می آیند. حال اگر توانستیم پدیده را توضیح دهیم و مانند توضیحی که مثلا برای فهم خودکشی به کار می گیریم دریافتیم ماهیت این پدیده چیست حال به راه حل و خروج می رسیم. یعنی برای من و شما که پدیده انسان دینی را یک آسیب می دانیم اول باید ماهیتش را بفهمیم و سپس به مدد آنچه از علم و تحقیق در دست داریم به دگرگون کردن آن و حلش اقدام کنیم. نکاتی که شما در اشاره به جنگ و هسته ای و شیمیایی شدن نوشتید بخشی از توضیحی است که به درد بخش راه حل می خورد یعنی نکات شما خوبند اما توضیح دهنده ماهیت پدیده انسان دینی و شهادت طلبی جوانان نیستند بلکه اگر اجازه آموزش بشما بدهند احتمالا برای دگرگون کردنشان آنها را به سمت هزینه فایده کردن و عقلانی کردن می برید که از دستاوردهای انسان مدرنند. پس نکته پاسخ شما مربوط به مرحله ر اه حل یا مسیر دگرگون کردن امثال داعش و حماس است و ربطی به فهم ماهیت آنها ندارد. ماهیت آنها را به نظر من داده های روانکاوی تا حدودی توضیح می دهد بخصوص ایده ضمیر ناخودآگاه و سائقه مرگ و سائقه زندگی به عنوان دو اصل بنیادین روان ما. نوشتم زندگی ساده خمینی و دوستمان عرفانییان -که سبک خوب و ویژه ای در نوشتن و تحلیل کردن دارند و من ازشان بهره می برم- آن را به کمال معنوی نسبت دادند و این نسبت را به نوشته من منتسب کردند در حالیکه من از کمال معنوی یاد نکردم فقط گفتم زندگی ساده خمینی را نمی توان با پول و سرمایه توضیح داد اما اینکه این به کمال معنوی ربط دارد اول کلام است و تنها برای ساده اندیشان، نشانه کمال معنوی است. بگذریم که کمال معنوی را باید با مفاهیم قابل فهم توضیح داد و من از نظر شخصی خودم تصورم این این است که میراث سنتی عرفان همان پایه روانی و باوری است که انسان دینی بر آن نشو و نما می کند و خود را از زمین کنده و با فانی شدن و فناطلبی و مرگخواهی، در عرصه سیاست هم به شهادتطلبی می رسد. انسان عرفانی سرآمد انسان دینی است و انسان دینی شهادت طلب مولود عرفان فنانگر و قائل به موتو قبل ان تموتواست. انسان عرفانی که مولوی و ابن عربی و قیصری و حیدر آملی و ملاصدرا می پرورانند هیچی نیست جز ابزاری در دست بی نیاز خداوند که دوست دارد او را با مرگش رنج دهد و رنج و شهادتش خداوند را خشنود می کند. چنین انسانی می شود خمینی که جز از ایده های خودساخته عرفانی از هیچ اصل دنیایی بهره نمی گیرد و اگر هم خدعه می کند برای حاکمیت الله و فنای در مطلق است. روح و جسم سخن من در باره فهم این انسان عرفانی دینی است نه در باره مومنی که باوری به ناپیداها دارد اما برای دنیایش از داده های دنیا و خرد و علوم و هنر بهره می گیرد. به نظر می رسد انسان دینی به تدریج به اینجا رسیده که از هر دو حیطه بهره بگیرد هم بر اتم مسلط شود و هم همه چیز را مقدر خداوند متعال تلقی کند هم با هزینه فایده سعی در نگه داشتن نظام کند هم در بحرانها به حماسه و شور و شهادت متوسل شود. و انسان طبیعی هنوز یا در دیار ما متولد نشده یا آنقدر اندک است که نمی تواند باورهایش را به تحقق برساند. انسان طبیعی نیاز شدید دارد به خدای طبیعی، دین طبیعی، روح طبیعی، علوم تجربی طبیعی، و علوم انسانی طبیعی و هنر طبیعی و ادبیات طبیعی! آری هر کس حرف من را با لبخند ناباورانه می خواند کافی است که رجوع کند به اندکی از هنرهای کهن این سرزمین از خط و خوشنویسی و دیگر هنرها تا بیابد که اطراف این هنرهای طبیعی را چه سنخ عقاید«قدسی» محصور و محاط کزده است. ما در زمانه صفوی برای هر فعل عادی و طبیعی مان یک«دعا»ی مخصوص داشته ایم! و فرد مکلف بوده که در هر نشست و برخاست و کرد و گرفت و داد و ستاند و خواند و نوشتی این ادعیه مبارکه را بخواند تا اجابت دعا به اثربخشی فعل طبیعی انسان بینجامد والا انسان هیچ هیچ است بدون مدد از آن مأثورات. حال ما مراحلی را گذرانده و از استخاره در عملیاتها به تمکین در برابر قدرتهای زورگو رسیده ایم. این تمکین نشانه خوبی است اما در همان حال نشانه بدی. زیرا هر تمکینی ما را به سمت عرفان و سپس شهادتطلبی کورکورانه می برد برای جبران آن عمل طبیعی و درست از سرناچاری. یعنی تمکین را دیگران بر ما تحمیل کرده اند اما ما که دچار بحرانیم نتوانستیم با دعا و شهادت حلش کنیم پس تمکین کردیم مثل پذیرش قطعنامه و این هسته ای اما چون این تمکین از روی اراده و آگاهی از هزینه فایده نبوده بل اجبار همه کار بوده پس در آینده برای جبران دست به کار خواهیم شد و حماسه و شور و شهادت را برپا خواهیم کرد. البته بسته به اینکه مقدار و اندازه انسان طبیعی در ایران اکنون چقدر رشد کرده باشد نمی توان به آسانی به سمت جبران به شیوه شهادت رفت و البته همه چیز را آینده توضیح می دهد.

         
        • سلام و تبریک سال نو (هرچند دیر هنگام) به علی1 عزیز،اینجا فقط مزاحی دوستانه با علی1 میکنم که تفقدی نیز هست از دوست عزیز منصور که مدتیست غائب یا ساکت است ،بقول دوست گرامی کورس بزرگوار :یک فریاد خاموش!
          منصور کجایی که علی1 دوباره بمبی منفجر کرد!
          هنر طبیعی را توجیه کرد ،اما خدای طبیعی و دین طبیعی، و روح طبیعی و ….یعنی چه؟
          بانتظار انفجار دیگری هستیم!
          علی1 عزیز شوخی بود بقصد فراخوان منصور، زیاد جدی نگیر!

           
  43. وقتیکه آدم خلاقیت های نوری زاد را میبیند در مییابد که آحوند ها چه چیز را از ما گرفته اند. همه زبان هایی که در اثر ترس بسته مانده اند اقکاری که شکوفا نمیشود. استعداد هایی که در نتفه خفه میشود. جهالت های خانمان سوز. تعصبات پوچ.وو
    انسان هایی که مق ترسنذ انسان بودن خود را مدعی شوند

     
  44. سفرتان سلامت. به ایلام که رفتید آقای نوری زاد، و فقر و محرومیت و بیکاری و سیل مهاجرت مردمان استان را که از نزدیک لمس کردید، از جمعیت فقیر و بیکارش، آدرس میدان های نفتی منطقه را بپرسید. همان میدان هایی که با همسایه غربی مان مشترکند و در همه این سال ها، چینی ها و روس ها سر کارمان گذاشتند و چاپیدندمان، اما به ثمرشان نرساندند. که عراق زخمی از جنگ، نفت را به کمک غربی ها بالا می کشد، بشکه بشکه، و جوانانی که به جای شغل و منزلت اجتماعی، شعارهای پوک در کاسه شان گذاشته می شود.

     
  45. راستی ایلام کجاست مرکزان کدام است تاریخ ان به کجای ایران وصل است چند نفر جمعیت دارد

     
  46. من سازم:بندی اوازم. برگیرم بنوازم بر تارم زخمه ی (لا) میزن راه فنا میزن

    من دودم:میپیچم میلغزم نابودم

    میسوزم میسوزم:فانوس تمنایم. گل کن تو مرا و درا.

    ایینه شدم از روشن و از سایه بری بودم. دیو و پری امد

    دیو و پری بودم. در بی خبری بودم

    قران بالای سرم. بالش من انجیل. بستر من تورات. و زبر پوشم اوستا.

    میبینم خواب:بودایی در نیلوفر اب

    هر جا گل های نیایش رست من چیدم. دسته گلی دارم

    محراب تو دور از دست:او بالا من در پست

    خوش بو سخنم نی؟ باد “بیا” میبردم. بی توشه شدم در کوه (کجا). گل چیدم. گل خوردم.

    در رگ ها همهمه ای دارم از چشمه ی خود ابم زن. ابم زن.

    و به من یک قطره گوارا کن شورم را زیبا کن.

    باد انگیز در های سخن بشکن. جا پای صدا میروب.

    هم دود (چرا) می بر. هم موج (من) و (ما) و (شما) می بر

    ز شبنم تا لاله ی بیرنگ پل بنشان. زین رویا در چشم گل بنشان.گل بنشان

    سهراب سپهری

     
  47. باارزوی سلامتی سخنم با انانی که بخاطر موضوع حجاب وااسلام سرمیدهند به روی مردمان این کشور اسید میپاشندبه خاطر رقصیدن واهنگ وابپاشی زندانی میکند وداد وفریاد می زنندکه اسلام رفت درمقابل تجاوز به این جوانان چه میکنید

     
  48. سلام و درود بر عدالت خواهان و محمد نوری زاد
    ما دورماندگان از ایران هر ساعت همراه افکار و حرکت
    مدنی و انسانیت هستیم سفری خوش و پر برکت برایت
    آروزی می کنم چنین باد
    فرهاد از نا کجا آباد

     
  49. جناب محمد میشه لطفا برای ما بیوگرافی این امامان شیعه را که آخوندهای کراواتیی مثل شریعتی و بازرگان و جلال و مجاهدین …سالیان سال در همنوایی با مشتی آخوند // بنام انسانهای والا و برتر به ایرانیان قالب کرده اند یکی یکی بررسی کنید تا ما هم به جرگه شریعتی چی ها در آییم؟/////! بیدار شو هموطن شریعتی یک /// //// بود.////////.هموطن این /// نه تنها ایران را به ویرانه ایی تبدیل کرده و ملیونها ایرانی را کشته و دربدر و سلاخی نموده بلکه آبرویی برای ایرانیان نگذاشته.از خواب بیدار شو عزیز! سالی بیش از 5 میلیارد دلار ثروت ما فقط به جبیب مشتی فاسد سعودی وارد می شود و نتیجه اش هم نفرت هر چه یشتر از ما ایرانیان است.تازه آنهمه میلیاردی را که خرج کربلا و نجف و سوریه و لبنان …می شود حسابکردنش سوت از کله مان بلند می کند.هموطن ارجمند مسلمان معتقد و مؤمن نمی تواند ایران دوست باشد .دلیل اش هم اینست که اسلام رابطه ایی با ایران ندارد بزور وارد شده و با زور مانده و هیچ پیوندی عاطفی در 1400 با ایرانیان برقرار نکرده.چون عشق و معبود مسلمان در خارج ازایرانست.زبانش زبان مانیست کتابش کتاب ما نیست مقدساتش دشمنان ما بوده و اصولا آرونده گانش با ما بیگانه بوده و هستند.

    ——–
    سلام مزدک گرامی
    پیشنهاد می کنم این خشم و نفرت خود از اسلام و مسلمین را مدیریت کنید. وگرنه پیش از آنکه اسلام و مسلمین از خشم مفرط شما خبردار شوند، خود شما آسیب ببینید و بقول اصفهانی های عزیز: از درون بپکید. باز پیشنهاد می کنم نسبت به هر چه که معترض و متنفرید بشکل موضوعی کار کنید. مثلا سلسله مطالبی راجع به جنگ های اسلامی بنویسید و با نوشته های مستند خود ریشه ی اسلام را در این بخش در بیاورید. بعدش بروید سلسله مطالبی در باره ی اصل نبوت بنویسید. ریشه ی نبوت را که در آوردید، بعدش بروید و یک چند تایی مطلب راجعه به قیامت و سرای باقی و اساسا خود قرآن بنویسید و بعد از این که چند تایی هم راجع به امامان نوشتید و بساط آخوندها را نیز بر چیدید، کلا بیخ اسلام را بکنید و دور بیندازید. گذشته از مزاحی که من در این نوشته بدان روی برده ام، به اصل پیشنهاد من که: موضوعی و مستند کار کردن علیه اسلام و مسلمین است، نیک بنگرید و همین رویه را بکار بگیرید. وگرنه، تکرار نفرت های مداوم شما بیش از دیگران خودتان را می فرساید.
    سپاس

     
    • مزدک آقا اگربه نقطه نظرات آقای راشدالغنوشی درتونس دقت کنی واز طرفی نقطه‍ نظرات آقایانی مانند اقبال بازرگان شریعتی سیدجمال وهمفکران ایشان را..درمیابی آنها هم چنین حکومتی رادنبال میکردند..وآنوقت درباره آنها اینگونه بی انصاف نبودی !….

       
      • جناب محمد گرامی اقای الغنوشی و هم پالکیهایش در تونس خیلی سعی کردند که حکومت اسلامی را بمردم حقنه کنند و حتی بعضی از مخالفان خود را نیز کشتند ولی خوشبختانه مردم تونس با هوشیاری و مقاومت دربرابر اراذل اسلامی آنها را بعقب نشینی واداشتند.و مجبور به پذیرش چهارچوب دمکراسی نمودند و در یک رای گیری آنها شکست خوردند.مسلما وقایع منحوس 57 درایران و روی کار آمدن تروریستهای داعشی شیعه درایران و کشت و کشتار دگراندیشان و ویرانی ایران و بی ارزش نمودن ایرانیان در جهان و فقر و بیچاره گی ما ایرنیان و ترورها و وحشیگریهای بی شمار اسلامیان در دنیا و بخصوص در کشورهای مسلمان همه باعث آگاهی مردم تونس شد.ولی درمورد سید جمال و عبده و …اینها همه ساخت انگیسند هموطن.بروح شریعتی قسم آکبند آکبندند و مو لای درزش نمی رود!بجای غرق شدن در ///اسلامی بهتر است برگردیم به آنچه خود داریم و آنچه جهان متمدن بما عرضه کرده وبا سنجیدن و آنالیز آنها به راه حلی اساسی برسیم. هموطن بجای خواندن ///های شریعتی و توجیهات ///بازرگان که سعی در استخراج ترمودینامیک از ///اسلامی بود بهتر است علم را علم بدانیم و دین را بحال خود و به حوزه خصوصی برانیم و دستگاه دین را از دستگاه حکومت جدانموده و به سکولاریسم و مکراسی بعنوان سیستمی قابل قبول دنیای متمدن گردن نهیم و مبنای قانون اساسی کشور بر حقوق بشر بنا نهیم.آنچه که شریعی ها و بازرگانها گفته و نوشته اند نه تنها ربطی به انسانها ندارد بلکه کار این آخوندهای کراواتی قربانی کردن علم و یافته های انسانی درتمام زمینه ها درپای خرافا ت اسلامی بود و همین باعث فریب ملیونها ایرانی شد که براحتی گردن زیر یوغ مشتی جنایت کار تروریست و لات و لمپن و مفتخور پر مدعای بی سواد ببرند.اینست کار سترگ آخوندهای کراواتی.شریعتی یک فرد نیست یک جریان فکری ای است که با دروغ و مغاطه ///پیوندی مستقیم دارد.اینست که من بارها به مسلمین گفته ام که برای بحث در باره اسلام با شماها من تنها قرآن و تاریخ اسلام را چه تاریخ سنتی و چه تاریخ جدید از اسلام را ملاک اسلام میگیرم نه شرموته بازیهای شارلاتانها را.چون برای من کشتن و ترور وتجاوز..در قرآن نمی تواند ناز کردن باشد ویا بخشیدن نگین پادشاهی تنها انگشتریست که می بخشند نه علم و دانش واز این ///.

         
        • سلام
          1.به نظر من جناب مزدک آب در هاونگ می کوبد.نه از منطقی برخوردار است و نه به دنبال حق و حقیقت. در پستهای قبلی آقای نوریزاد او را با افکار دکتر شریعتی آشنا کردم و به او نشان دادم که مرحوم دکتر سنگین ترین جملات را علیه رو حانیت گفته و حکومت روحانیت را به تمامی استبداد معرفی کرده. لکن مرتبا به بد و بیراه خود ادامه می دهد.
          2.حتی به قول آقای نوری زاد “موضوعی” و “مستند” هم کار نمی کند و فقط بد و بیراه می گوید.از آن گذشته را ه حلی هم برای بهبود شرایط فعلی ندارد.مملکتی که مردمانش مسلمانند و هر ساله میلیونها نفر به زیارت مشهد و کربلا و مکه می روند،را به یکباره با فحش و ناسزا به اسلام و قرآن و …می خواهد درست کند.حتی جرات نوشتن اسم و مشخصات واقعی خود و نوشتن عقایدش (به مانند شهید ستار بهشتی) در یک وبلاگ را هم ندارد،آنوقت به شریعتی ایراد می گیرد!!!
          جناب مزدک آنسانهایی به مانند شما فقط “غر” می زنند،نه راه حل دارند و نه اصولا اهل مطالعه و آگاهیند.
          موفق باشید

           
          • جناب محمد شما که غر نمی زنید هم که ما را به افکار مشتی // و // می خوانید.افکاریکه نتیجه اش ترور و وحشت و ویرانی در این 36 سال بوده.لاقل من این حسن را دارم که از این افکار گذشته ام و مردم را از این افکار بر حذر میدارم.بدبختی ایرانیان اسلام و اسلامیان است بخصوص آخوندهای کراواتی .والا درهمان اوایل 57 و یا قبل از آن مردم عادی هم آخوند را خوب می شناختند و هم حاضر نبودند با این /// همکاری کنند ولی آخوندهای کراواتی در زرورق پوشیدن افکار کهنه و پوسیده /// ////به فریب جوانان پرداختند و این ویرانیها و فقر و بدبختیها نتیجه همان فریب است.راه حل جناب محمد عبور از چنین افکاریست.

             
          • جناب محمد

            با سلام

            من مجموعه بحثهای شما با جناب مزدک و دیگران را در مورد افکار و آراء معلم شهید مرحوم دکتر علی شریعتی دیده و دنبال کردم ،من نیز از پیش از انقلاب و پس از آن آثار آن مرحوم را دیده ام و به او علاقمندم ،اگرچه هیچ متفکری معصوم نیست و ممکن است بخشهایی از آراء او مورد نقد و اشکال باشد ،اما مرحوم دکتر بحق یکی از متفکران اسلامی در دهه های اخیر بوده است که افکار و آراء و روشنگری های او یکی از عوامل موثر در بروز و ظهور انقلاب اسلامی ایران بوده است ،و تصادفا ناراحتی امثال دوستمان و آخوند فکل کراواتی دانستن آن مرحوم ،از همین ناحیه ناشی می شود.
            اینجا در واقع مخالفت و پرخاشگری دوستمان مزدک مربوط به عمامه داشتن یا نداشتن شریعتی و دیگر اسلامیان نیست ،او با اصل اسلام ،بلکه با اصل تفکر باور به خدای خالق جهان تضاد دارد ،در این جهت هم باکی ندارد که بگوید خدا مخلوق انسان است! و نه انسان مخلوق خدا،و انسان شناسی محوری امثال او هم تمرکز در بعد مادیت انسان ،و اینکه انسان مثل یک ساقه گیاه است ،می روید و جذب و انجذابی دارد و رشد و نمو مادی دارد ،پس از آن نیز مثل سایر گیاهان خشکیده و تمام می شود ،این همه درک اینان از انسان و مبدا و منتهای اوست ،طبعا چون باوری به مبدا و منتهای انسان و حساب و کتاب ابدی انسان ندارند ،همه هم و تلاش آنان منحصر است در مادیت و زندگی دنیائی و خوش گذرانی و خوش باش ،و روشن است که اینگونه انسان شناسی و جهان شناسی ،فرد را هم از واقع نگری در بررسی مسائل دور می کند ،هم فرد را از تقید به اخلاق و مفاهیم اخلاقی باز می دارد ،همین که مشاهده می کنید و از آن نالیده اید ،اینرا حتی دوستان و همفکران این دوستمان به او گفته اند که مطالب تو فاقد یک انسجام محتوایی و بحث موضوعی و استدلال های خردمندانه است ،و همه نوشته های تو منحصر است در درشت گوئی و پرخاشگری و زشت گوئی هایی که بنده خدا حاج محمد نوریزاد ناچار است آنرا با چنگک های معروف خود بپوشاند تا مبادا ساحت این سایت محترم و اندیشکده به آن زشتیها ملوث شود.
            شما ظاهرا مدت طولانی است که به این سایت تشریف آورده اید ،ما نزدیک به سه سال است که با این آقا کلنجار رفته ایم و پیش از شما به این نتیجه رسیده ایم که سخنان این دوستمان فاقد محتوا و انسجام و استدلال قوی است ،و مشحون است از تندی و زبان درازی به مفاهیم و اشخاص محترم ،حال من از معممین و روحانیینی که پیش از انقلاب با رژیم شاه مبارزه کردند و حبس رفتند و شکنجه شدند و کشته شدند،فاکتور می گیرم ،کسی نیست به این آقا بگوید آخر وقتی روشنفکرانی مثل مرحوم بازرگان و سحابی و شریعتی پدر و پسر و طالقانی ها و منتظریها و دیگران در زندان های شاه شکنجه می شدند و می پوسیدند ،تو کجا گرگم بهوا بازی می کردی که اکنون بسیاری از آن بزرگان را که در قید حیات هم نیستند با الفاظ زشت می نوازی و برخی را آخوند فکل کراواتی می خوانی؟
            حال انسان به خدا و قیامت و حساب و کتاب باور ندارد ،اما بقول خودش انسانیت و وجدان و اخلاق انسانی کجاست؟!
            جناب محمد،شما اکنون به نتیجه درستی رسیده اید ،بنظرم بحث و گفتگو با جناب مزدک بی سرانجام است و نتیجه ای جز اتلاف وقت و خرد شدن اعصاب و افتادن در ورطه تند گویی و فحاشی ندارد ،او را رها کنید هرقدر می خواهد عربده بکشد و به هرکس می خواهد توهین و درشتی کند ،زیرا هنر او بیش از این نیست.

            با احترام

             
          • سید مرتضی عزیز
            از بیان زیبایتان و از اینکه پستهای من در مورد معلم شهید را مطالعه کردید متشکرم. به نظرم جناب مزدک بخشی از پروژه روحانیت حاکم برای حذف دکتر شریعتی است.چرا که آن قشر از روحانیت مستبد و جاهل هرگز ضربات سهمگینی که از سخنرانی ها و نوشته های علی شریعتی خورد را فراموش نمی کند.پروژه ساختن جکهای شریعتی دروایبر،تعطیل کردن مراسم یادبود او در ارشاد،اخراج پسرش از دانشگاه بخشهای دیگری از این پروژه هستند. البته که با این پروژه ها مبارزه خواهیم کرد و هرگز سکوت اختیار نخواهیم کرد.

             
    • اقای مزدک من نمیدانم این نوشته های خصمانه شما از کجا نشئت میگیرد اگر از ج ا دلگیری دارید ارتباطی با اشغال کشور ما توسط اعراب ندارد دست اندر کاران ج اهمگی ایرانی هستند نه عرب اگر با اسلام مشگل دارید غیر از شما عده زیادی همین مشگل را دارند ولی تا حد شما عصبی نیستند با منطق و استدلال انتقادشان را ابراز میکنند کسی هم حق ندارد ایرادی به انان بگیرد جون ازادند که نظرشان را بگویند در پایان جسارتن باید بگویم که این نوع نوشته ها اثر منفی خواهد داشت ونظر شما را تائمین نخواهد کرد

       
    • جناب نوریزاد گرامی با درود فعلا نمی خواهم ذهن شریفتان را زیاد در گیر کنم .چون سفر شما بسیار مهم و مبارزات شما بسیار با ارزشند.ولی دوست ارجمند پژوهش در مورد اسلام و توحید و چنین ///را به کسانی وامیگذارم که ادعا می کنند اسلام بهترین دین و محمد و علی و /// را ابر انسان میدانند و انسانها را مخلوق موجودی موهوم بنام الله و بنده و عبد و دعا گو می خواهند.افرادی مثل من از این مراحل سالهاست که گذشته ایم و نه احتیاجی به پژوهش در مورد چنین /// داریم و نه وقتمان آنقدر بی ارزش است که به /// بپردازیم.

       
      • جناب مزدک
        اعتراف می کنید در این خصوص پزوهش نکرده اید و تمایلی هم ندارید. این اشکالی ندارد. لکن در خصوص موضوعی که تحقیق و پژوهش نکرده اید چگونه اظهار نظر تخصصی می کنید؟!!!

         
  50. …استاندارایلام آقای مروارید ازبستگان آیت الله مروارید فرد وارسته مودب ودوست داشتنی است!…چه خوب میشد که ایشان شما را ملاقات میکرد وپذیرایی دوستانه!..

     
    • مازیار وطن‌پرست

      محمد جان نگران نباش، شورای تامین استان تا حالا حتما خبر ورود قریب‌ الوقوع آقای نوریزاد رو به جناب مروارید اطلاع داده.

       
    • مازیار وطن‌پرست

      دوستی با شناسهٔ جهنمی در صفحهٔ پیش پرسیده‌اند
      «پذیرش وتعطیلی این انرژی هسته ای که میلیاردها دلارهزینه شده … و پول این کشورتوسط اوباشان وسارقان بین المللی بسرقت رفته وغیره..خوب است یانه»؟

      دوست عزیز، پاسخ متخصصین به سئوال شما “بلی” است. علی‌رغم اینهمه ضرر غیر قابل جبران، توقفش هنوز هزاربار بهتر است. از آنجاییکه خودم متخصص نیستم، خلاصهٔ آنچه از متخصصین شنیده‌ام را با یک مثال خدمتتان عرض می‌کنم:

      اگر رندی 5000 نفر را در کنار دریا بکار گیرد تا آب آن را با سطل در یک چالهٔ بزرگ خالی کنند و بگوید پروژهٔ ملی‌اش خشک کردن آب دریاست و آن را در جهت منافع جمع بداند، مطمئن باشید تنها در فکر ساختن استخر خصوصی بزرگی برای خود و خاندانش است. اگر نیت خشک کردن آب دریا (انرژی صلح آمیز هسته‌ای) باشد، راهش این نیست و در هر دو حالت نفعی به حال مردم ندارد. حالا هرچه هم به آن 5000 نفر دستمزد و اضافه کاری داده باشد، مهم نیست و ادامهٔ کار ضرری بزرگتر به دنبال خواهد داشت. سخنان علی مطهری در اینجا: (http://www.entekhab.ir/fa/news/197820/%D9%85%D8%B7%D9%87%D8%B1%D9%8A-%D8%A7%DA%A9%D8%AB%D8%B1%D9%8A%D8%AA-%D9%85%D8%AC%D9%84%D8%B3-%D9%85%D9%88%D8%A7%D9%81%D9%82-%D8%A7%D8%B8%D9%87%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%D8%B8%D8%B1%D9%8A%D9%81-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF) کاملا دست مدعیان دلواپسی را رو می‌کند.

      نوع دستگاههای سانتریفوژ بکار رفته و مفاد قرارداد ما با روسیه در خصوص ساخت نیروگاه (که شامل تامین سوخت آن نیز می‌باشد) و عدم وجود منابع اورانیم داخلی کافی برای سوخت نیروگاه، و همچنین وجود راکتور آب سنگین اراک، و ده‌ها شاهد دیگر ثابت می‌کند، نه برای داشتن انرژی هسته‌ای نیازی به غنی سازی اورانیوم وجود داشت و نه مقدار اورانیم فرآوری شده در فردو و نطنز جز برای ساخت بمب به درد کار دیگری می‌خورده.

       
  51. گر به ایلام بگذری ای مرد شریف برسان پیام صلح و دوستی و انساندوستی ما را به ایلامیان عزیز و در بند حکومت جهل و تباهی!بگو که ما سرزمین خود را باز خواهیم گرفت از اراذل و اوباشی که تخم کینه و دشمنی را دراین سرزمین پاشیدند و به برادر کشی و ترور و کشتار و تجاوز دست یازیدند.بگو که این حرامیان نه نمایندگان ما و شما هستند و نه می توانند که عشق به ایران و ایرانی را از ما بگیرند.بگو که آرزوی ما زیستن در سرزمینی است که کرد و ترک و فارس و گیلک و بلوچ و عرب و مسلمان و یهودی و دیندار و بی دین و سیاه و سفید … بتوانند درکنار هم در صلح و آرامش و برابر در مقابل قانونی مبنی بر حقوق بشر زندگی کنند.بگو که ما انسان را بخاطر انسان بودنش دارای حقوقی میدانیم که هیچ حکومتی حق نادیده گرفتنش را ندارد و وظیفه حکومت را تنها حافظ منافع و حقوق انسانها میدانیم.

     
  52. با عرض ادب واحترام :
    1-موفقیت ودیدارشما بابرادران ایلامی وایرانی پیشاپیش میمون ومبارک .از قول این هموظن شرقی به همه نوچشمان این خطه از دیارایران بزرگ وسربلند سلام وابراز مودت بفرمائید .
    2-واما دوستان وبزرگواران خوب میدانند که ئرطول تاریخ چه سختیها وبدبختیهائی از قوم عرب به این سرزمین رسیده که شرحش جزمراجعه باتاریخ درتوان این حقیر نیست .
    3-دراین چندین ساله حکومت اسلامی که رهبران کج اندیش وبی سیاست وکیاست براین سرزمین حکومت راندندوبزرگان فهیم را بردوردستها پرتاب کردند ؛چه ضایعات مادی ومعنوی برما تلمبارکردندکه ادامه آن جزتکه تکه کردن این مملکت صاحب مرده نتیجه ای نخواهد داد .
    4-بنده اعتقاد دارم حالا که پای مملکت وتوطعه های تکه پاره شدن آن درمیان اسرائیل وعرب وامریکا واوروپا درمیان است وبقول معروف تمام حرامیان هم پشت شده اند تا ضربه نهائی را برپیکربظاهرحکومت آخوندی ولی دربا طن چند تکه کردن این مرزوبوم است ؛تا دیرنشده بخود آئیم ونگذارین نان ننگمان درتاریخ بماند که ماهم دراین دوره وزمانه زندگی کردیم وناظر قطعه قطعه شدن این مملکت اهورائی شدیم .
    5-ما چاره ای نداریم جزاینکه باامریکا رابطه حسنه ای داشته باشیم ؛وحال که این توافق صورت گرفته باید بیائیم ازگروگان گیری درسفارت امریکا عذرخواهی کرده ومناسباتمان را عادی ودوستانه برقرارکنیم .
    6-مسئله ارتباط با اسرائیل را ول اینکه ازطریق رافراندوم باشد با نظر مردم کاملا عادی سازی نمائیم ودرحالیکه همه اعراب درخط اسرئیل قرار گرفته اند ما چرا این ایالت اول امریکا را نادیده بگیریم وبخاطر دشمنان نادان ازدوستی خوب روی برگردانیم .که کسائیل اعراب واسرائیل به ما هیچ ربطی ندارد .
    7-ما باید به مردم اهل سنت کشورمان حرمت بگذاریم وآنها را شهروند درجه اول بشمار آریم وبه تما کشورهای اهل سنت بنمایانیم که اهل سنت کافی است عشق به ایران داشته باشند ومذهب آنها برای ما اهمیت ندارد .
    8-حکومت نادانانوبی خردان الان مردم را تکه پاره کرده به بهائی بدون حق زندگی ،کلیمی وزردشتی ومسیحی بدون حق اظهارنظر ویا وارد دردستگاهای دولتی (درسطوح بالا ) واین خود دلیلی براین شده که اینهامنتظرباشند بوسیله هرکس که شده ازاینهمه بدبختیها کهحکومت اسلامی برآنها باریده نجات پیدا کنند ودرسختیها وگرفتاریها با حکومت فعلی همکاری نداشته باشند .وبخصوص که درشرایظ امروزین که شیعیان دوازده امامی خود بدسته های مخالف حکومت وموافق حکومت تقسیم شده اند ؛چه برسد به اینه دراولش را رنجانده ایم وشیخیهارا رنجانده ایم ،شش امامی ودیگران را نیز ازخوددورکرده ایم وامروز علی مانده است وحوضش .درست همان حالتی که دراواخرحکومت صفویه برایران حاکم شد ونتیجه اش ورود اشرف افغان به اصفهان وقتل وعام خانواده شاه سلطان حسین وتماشای قزلباش .

     
    • اقایaliنگران نباشید ملت ایران اجازه نخواهند داد که عده ای بی وطن کشورمان را تکه تکه کنند

       
      • اززفتن طایفه زن باز وبی بندو بار قاجارها زیاد نگذشته که بتوانیم جدائی نصف سرزمینمانرا بدست روسیه تزاری فراموش کنیم .برادرجان

         
    • جناب aliمردمان قبل از اینکه سنی و شیعی و دیندار و بیدین باشند انسانند و دراری حقوقی که باید بر طبق قانونی که بر مبنای حقوق بشراست رعایت شود.تقسیم انسانها به کرد و ترک …و مسلمان و غیره مسلمان و…و زن و مرد و…ترفندهایی کهنه و غیره دمکراتیکی است که اراذل و اوباش اسلامی و مستبدین بما تحمیل کرده اند.

       
  53. عزیز و گرانقدر
    به ما بگو چه روزی میایی و کجا می توانیم زیارتت کنیم.
    می خواهیم از پیله ترس بیرون بجهیم بیاییم و زیارتت کنیم.
    بیاییم و به خاطر همه رشادتها و جانبازیهایت از شما سپاسگزاری کنیم.
    یادت باشد آنان که حتی سلامت هم بکنند بعد از رفتنت باید منتظر چه مخاطراتی باشند.
    اما میاییم.
    اگر نتوانستیم پیشت عقده گشایی کنیم لااقل اشاراتمان را بپذیر.
    خوشحالیم که میایی نوری زاد عزیز
    حکایت همه غمهای ما را به گوش جهانیان برسان.

     
  54. «من با تماشای بزرگی های توصورت به خاکت خواهم سایید.با فهم اندوه ورنج توخواهم گریست .وبا شادمانی ات خواهم خندید»

     
  55. مستعار : کاروانی

    سلام نوریزاد عزیز
    من یک ایلامی هستم که قبلا چند بار برایت نوشته ام.
    قدمت روی چشمان ما.
    باور کن هر ایلامی (منهای وابستگان برادران) که شما را بشناسد، قلبش را و همه محبت هایش را نثارت خواهد کرد.
    پیشاپیش بر آنان که از خوف ناموس و آبرو ( نه از خوف نان و جان) ممکن است نتوانند بیایند یا بیایند و نتوانند عرض ارادت کنندببخشا.
    مرد شجاع این روزهای ایران:
    برایمان بسی شوق انگیز است که مهمانی ارجمند چون شما داشته باشیم.
    خوش آمدی،
    جانهای خسته از رنج ما و روانهای ترسیده از هیولاهای حاکمیت میزبان وجود گرانقدر شماست.
    امید که میزبانی شرافتمند باشیم و آبروداری کنیم.

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

85 queries in 1364 seconds.