سر تیتر خبرها
کور باشم اگر که نبینم!

کور باشم اگر که نبینم!

یک: چندی پیش جمعی از هموطنانمان در اروپا از من خواستند پیامی تصویری برایشان ارسال کنم. آنان در باب چند و چون حقوق بشر در ایران فعالیت می کنند. نشستم و مختصری با آنان سخن گفتم. شاید این فیلم را دیدید و بخود فرمودید: به دیدنش می ارزید.

دو: دیروز جمعه، نزدیکی های ظهر بود که رفتم به دیدن ” آرتین” کوچولو. پدر و مادر آرتین هردو همین اکنون در زندان اند. به جرم بهایی بودن. آرتین کوچولو را مادر بزرگش نگهداری می کند. مادر بزرگی که همین دیروز – چهارده فروردین – سالروز اعدام شوهرش بود.

سه: ساعت پنج بعد از ظهر، رفتم و دل سپردم به سخنان مردی که “شجاعت” پیش پایش به زانو نشسته. مردی که هرگز در برابر زخمی ترین آسیب های زندانِ لاجوردی، و در برابر خواسته های ناجوانمردانه ی آخوندهای عبوس و عصبی سرخم نکرد. مردی که زخم را بر پیکرش پسندید تا روحِ ایستادگی زنده بماند. مردی که با جسم بیمارش، همه روزه به هزار توی ناب ترین خصلت های انسانی سر می زند و از همان هزار توی انسانی، برای وطنش و برای هموطنانش، گل های داد و دانش و مهر بر می چیند.

مهندس عباس امیر انتظام این روزها رسماً بر صندلی چرخدار جلوس فرموده است. پاهایش از کار افتاده و سرانگشتانش می لرزد. شب قبلش نشسته بود و داستان هسته ای را پی گرفته بود. می گفت: ما از همان روزهای نخست، یک چنین سرنوشتی را برای کشورمان بچشم می دیدیم. آخوندها به همین دلیل ما را از سر راهشان روبیدند. تا راحت تر بکشند و بدزدند و بفریبند. آخوندهای حاکم بر ایران هیچ رقیبی را تحمل نکرده اند و نمی کنند. بهمین خاطر است که از خرد گریزانند و به جهل گستری متمایل.

چهار: از آنجا رفتم به خانه ی جناب عبدالفتاح سلطانی. وکیل زبده ای که این روزها زندانی است اما بخاطر فهم فراوانش. زندانی است اما بخاطر بزرگواری اش. زندانی است اما نه بخاطر این که دزد و کلاش و فریبکار و مفتخوار بوده است. کاش صدای ما به وی و به همه ی زندانیان بی دلیل این روزهای سرزمین مان می رسید و به آنان می گفتیم: زندان ما و شما تفاوتش در اندازه ی دیوارهای چار اطرافش است. وگرنه ما نیز چون شما گرفتاریم. شما به جوری، و ما در چارچوب هایی از هیولای درون خویش.

پنج: کور باشم اگر که شادمانیِ مردم را نبینم و با دلخوشی های آنان همراهی نکنم. از سی و شش سال پیش، آخوندهای حاکم بر ایران، پیش پای مردم ایران دره ای حفر کرده اند و هر روزه نیز بر عمق و خوفناکیِ این دره افزوده اند. در این سی و شش سال، اغلب کشورهای جهان به راهِ بایسته ی خود در افتاده اند و ما در کف دره، به قیل و قالی از ظرائفِ پوک و عربده هایی از مرگ براین و زنده باد آن مشغول بوده ایم. دیروز، در ته این دره ی خوفناک، نوید داده اند که می توانیم به جای نخست و بر سرِ دره بازگردیم. کور باشم اگر که شادمانی مردم را نبینم و با دلخوشی های آنان همراهی نکنم.

محمد نوری زاد
پانزدهم فروردین نود و چهار – تهران

11133877_1070044326356516_5357239696925780703_nدر منزل جناب امیر انتظام با وی ملاقات کردم. پاهایش از کار افتاده اند و دستانش می لرزند. سی و پنج سال زندان گرچه جسم وی را سخت فرسوده اما سخنان شیوا و استوار و سرِ نترسِ وی مرا به احترام نشاند در برابر این مرد سترگ و بزرگ.

1604414_1070054083022207_3367850917689129873_nبا دوستان به منزل جناب عبدالفتاح سلطانی رفتیم. همسر و فرزندان این مرد شریف، پذیرایمان شدند. عبدالفتاح سلطانی وکیلی آگاه و مسلط و بلند آوازه است. گناه وی جز خردمندی و خیرخواهی و صراحت نیست. آخوندها ظاهراٌ با تملق الفت بیشتر و موکدی دارند.

11084262_1070423189651963_3726317386234773680_nمادر بزرگ آرتین – که آرتین را نگهداری می کند – در خانه نبود. چهاردهم فروردین سالروز اعدام شوهرش بود بجرم بهایی بودند. مادر بزرگ رفته بود به مراسم سالگرد شوهرش. ما بودیم و آرتین و خویشان آرتین. کاش خبرهای خوبی در راه باشد برای این کودک و برای همه

11026784_1070422536318695_66207641057453333_nدر کنار آرتین که هم مادرش و هم پدرش همزمان در زندان اند بجرم بهایی بودن. اینهم از میزان شعور کسانی که یک زمانی اراده ی صدور انقلاب شان را داشتند و می خواستند مردمان جهان را مدیریت کنند.

10299964_1070423066318642_7137424087487936197_nدر کنار بستگان آرتین

Share This Post

درباره محمد نوری زاد

54 نظر

  1. آرتین جان،

    ای کاش میتوانستم آنجا باشم و بر روی یکی دیگر از پاهای آرتین بوسه بزنم و از ته دل ولی با صدائی نه چندان رسا فریاد بزنم آرتین جان، ای ایرانی، از اینکه چنین ایرانی در بدو شروع زندگیت برایت فراهم کرده ام شرمسارم. ولی بهت قول میدهم حتی اگر تنها کس در این معذل باشم یک روزی از همین روزها از شما و هزاران آرتین دیگر با سری افکنده ولی وجدانی بیدار عذر خواهی خواهم کرد، برای جفائی که بر شما رفته است و شاید آن جفا در حد خود مورد رنجش شما نبوده است ولی سکوت هم میهنان دیگرت و یا نمکی دیگر برزخمانت توسط آنانی که در هر جمله ای که نام دین پدر مادر ترا (راستی اصلا میدانی دین یعنی چه؟) بکار میبرند همواره پسوندی مانند کلمه اسرائیل و یا جاسوس را برای پخش و بذر تنفرهرگز فراموش نمیکنند از شما طلب آمرزش خواهم کرد

    البته آرتین جان بسیاری از این جماعت گناهی ندارند و نادان هستند، بله شما درست میگوئید خیلی هاشون فوق لیسانس هم دارند ولی عزیزمن در نظرداشته باش که فوق لیسانس و حتی مدرک دکترا نتیجه کسب یک سری نمره در سر کلاس هست آن هم درمملکتی مثل ایران که دانشجو، استاد و ریاست دانشگاه همه بعلت خویشاوندی در زیر یک سقف زندگی میکنند و این تحصیلات فقط مدرک تولید میکند نه انسان. آرتین جان انسان ها نادان بدنیا نمیایند ولی برای اثبات نادانی کامل خود به تحصیلات عالیه احتیاج دارند.
    یک روزی از همین روز ها روی ماهت را خواهم بوسید و به این نوریزاد که پیشدستی کرد و از همه جلو افتاد حسادت میورزم. و بعله تحصیلکرده گان زیادی «شاخ و شونه ادبی و قانع کننده» براش کشیده و میکشند ولی خدا وکیلی این آدم پوستش کلفتر از ایناست

    زنده باشی، به امید روزی که این نظام جهان مدیر از نگهداری پدر و مادر مهربانت خسته شده و آنان را به آغوش شما باز گردانند

    رسول

     
  2. بچّه جوادیه

    مشکل اصلی دلواپسها این است که فکر می کنن باید اونقدر خودشون رو جر بدن تا به مردم ثابت کنند که مذاکرات باعث شده تا مردم سانتریفیوژها و اورانیوم غنی شده و فردو را با هم از دست بدن!..

    مشکل اصلی مردم هم این است که نمیدانند به چه زبانی به اینها حالی کنند که بابا جون ما خودمون بهتر از شما می دونیم چی به چیه! و اتفاقا برای همین هم خوشحالیم!..شما خودت رو انقدر پاره پوره نکن!..

    یه مشکل دیگه مردم هم اینه که چه جوری به مقام ولایت دلداری بدن که بابا چیزی نیست!..شما که اولیش نیستی آخریش هم نیستی!..ما هم که از 12سال پیش منتظر بالا کشیدن آب آلبالو( جام زهر سابق) بودیم!..پس بی خیال!..شما تازه عمل کردی برات خوب نیست افسرده هم بشی!!

     
  3. سلام و درود
    جناب نوری زاد
    اگر بخواهم به کارهای شما امتیاز بدهم، بالاترین امتیاز را موقعی میدهم که یادی از مهندس عباس امیر انتظام میکنید.
    جناب امیر انتظام بدرستی یک ایرانی وطن پرست است. شجاعت و شهامت وی در ابراز عقیده ستودنی است. او را باید سرمشق خود قرار دهیم . در تمام این مدت زندانی بودن با توجه به آزار و اذیتهای بی شمار و طاقت فرسایی که تحمل کرده ، ذره ای از مرام و منش و عقیده و اعتقادش کاسته نشده بلکه هر روز پربارتر و استوارتر شده. او چندین بار به مدت کوتاهی از زندان آزاد شد و به دلیل دفاع از انسانیت ، آزادی و وطن ، مجدد به زندان فرستاده شد. او در این فرصتهای بدست آمده می توانست از ایران خارج شود ولی نرفت و در ایران ماند و مثل بسیاری از دگر اندیشان فرار را بر قرار ترجیح نداد. آیا اگر تمامی به اصطلاح وطن پرستان و دگر اندیشان مانند او در ایران می ماندند ، اینک وضع اپوزیسیون اینگونه بود ؟ درود بر شرف آنان که سوختند و ماندند تا از سوختن آنها و روشنایی آنها حتی شده یک نفر راه را بیابد. درود بر شرف آنان که به وطن و هم وطنان خویش پشت نکردند . درود بر شرف آن عزیزانی که ناشناس و غریب برای دفاع از آرمانهای وطن جانفشانی میکنند. من دست تمامی آن شجاع مردان و آن دلیر زنان را میبوسم .
    من و امثال من نتوانستیم آنگونه که باید برای کشور عزیزمان ایران کاری انجام دهیم و البته یکی از دلایلش عدم انسجام و چند دسته گی اپوزیسیون ، و خودمحوری آنها بود . با امید به روزی که با همبستگی و اتحاد زیر پرچم ایران بتوانیم قدرت واقعی خود را به نمایش بگذاریم و به این دژخیمان بدکردار بفهمانیم که ایرانی اگر چه صبر و شکیبایی بالایی دارد ولی در هنگام لبریز شدن کاسۀ صبرش کسی را یارای مقاومت در برابرش نیست. براستی زندگی و مرگ ارزشمند چیست ؟ من که به نوبۀ خودم زندگی جوانمردانه و مرگی فداکارانه را خواهان و آرزومندم.
    زنده و پاینده باد ایران
    درود بر امیر انتظام

     
  4. ///کنید شربت هسته ای را آقایان ///// و شما ای عربده کشان /// سپاه و بسیج و ارتش- گوارای وجودتان- عزتت زیاد ای ظریف- دمت گرم که 70 میلیون ایرانی را خوشحال کردی

     
  5. جناب نیکفر!
    آسیاب به نوبت!

    مقاله شما پیرامون جام زهر دوم حاوی نکات بسیاری بود و در نظر من بخش هایی از آن می تواند به صورت مقدمه لایحه ای در دادخواهی مردم ایران از ملایان حاکم مورد استفاده قرار گیرد.

    https://www.tribunezamaneh.com/archives/71955

    اما اشکال کار این مقاله کجاست؟
    تصور من این است که مقاله را سر سری ننوشته اید. پس از کشاندن کار به “کاپیتال” و “نقد نظام اقتصاد سیاسی آخوندی” فرمودید:
    ” شيعی‌گری و جريان اصلی ناسيوناليسم ايرانی يکی نيستند، اما هر يک عنصر سازنده‌ای از ديگری است. در خلق جنبش سياسی شيعی، در شکل خمينيسم، ژن‌های مختلفی دخالت داشته‌اند که بی‌گمان يکی از مهمترين آنها ناسيوناليسم است. خمينيسم مدعی بود که آنچه را ملی‌گرايان قادر به انجامش نبوده‌اند، او محقق‌ خواهد کرد: استقلال، سازندگی و دست‌يابی به عظمت ملی. اگر خمينيسم چنين ادعا و آرمانی نداشت، مهندسان دور آن جمع نمی‌شدند. مهندسان رکنی از جنبش خمينی هستند. خمينيسم، جنبش آخوندی ناب يا آخوندی-بازاری-لومپنی نيست، ترکيبی است از ايمان و تکنيک، و حقيقت “مدرن” آن را بهتر درک می‌کنيم اگر آن را به صورت جنبشی آخوندی-مهندسی در نظر گيريم.
    مدرنيزاسيون شاهی مهندس توليد کرد و بينش مهندسی − اراده به خراب کردن و ساختن و پنداشتِ بهتر بودن و حساب همه چيز را داشتن − بر فرهنگ سياسی کشور غلبه کرد. سازمان‌های چريکی هم پايی در اين بينش مهندسی داشتند. بينش مهندسی به راحتی به نظامی‌گری می‌رسد. ماشين، اسلحه است؛ و اسلحه، ماشين است. سردار−مهندسان برای آخوندها درس اتم‌شناسی گذاشتند و آخوندها امام‌زاده تازه‌ای بنا کردند: اورانيوم. احساس غرور و سازندگی و عظمت‌طلبی مهندسی، يعنی آن رشته‌ای که اورانيوم را به ناسيوناليسم پيوند می‌دهد، باعث شد که وجيه المله کردن آن کار ساده‌ای باشد. اورانيوم داشت به سريش ملی ما تبديل می‌شد. ميهن‌پرستان غير مذهبی هم اورانيوم‌پرست شدند. اورانيوم‌پرستی، هم با کم‌سوادی و کوته‌بينی ملی جور درمی‌آيد هم با رجزخوانی و لاف‌زنی ملی. محمود احمدی‌نژاد نماد اين ادبار است، کسی که در همه حضور دارد، در اين يکی کمتر، در آن يکی بيشتر.

    آقای نیکفر!
    متوجه زاویه تنگ ایدولوژیک نوشتار خود هستید؟ یعنی اگر زمانی یک فیلسوفی در قرن هیجدهم نظریه ای داد ما دیگر محکوم به آنیم تا ابد الدهر همه پدیده های اجتماعی را از زاویه دید آن تعبیر و تفسیر کنیم؟ بهتر بگویم همه پدیده ها را از زاویه دید خود از دید آن فیلسوف! تعبیر و تفسیر کنیم؟ میدانیم که مارکس یک بشر بود. بشری بود که در قرن هیجدهم میلادی در اروپا می زیست و با مشاهده تحولات زمان خود به نتایجی رسید و افکاری را تولید کرد که اذعان می کنم دنیای ما امروز مدیون افکار وی است. همین تامین اجتماعی که در تمام حکومت های دنیا رایج شده اعم از این که سوسیالیستی باشند یا محافظه کار (حکومت سرمایه داری به آن شکل که مارکس آن زمان با آن مواجه بود من امروزه جایی سراغ ندارم) آری همین تامین اجتماعی که از انگلیس و فرانسه و آلمان و اسکاندیناوی گرفته تا ایالات متحده آمریکای متهم به سرمایه داری به آن پای بند هستند را می توان از دستاورد های حرکت فکری دانست که مارکس محرکش بود.

    مقاله شما آنجا که سخن از بورژوازی و سرمایه داری به میان آورد زنگ خطر را در ذهن من به صدا در آورد! من را به یاد تحلیل های انقلابی ضد امپریالیستی رایج دوران شاه فقید انداخت که از هر سوراخی حشر و نشر می کرد. تحلیل هایی که سر مویی با واقعیات حاکم بر ایران همخوانی نداشت.

    تحلیل هایی که در سقوط شاه و سلطه ملایان بر کشور بی تاثیر نبود!!!!!!

    مشکل ما ایرانیان و به ویژه طبقه مدعی روشنفکری می دانید چیست؟ عدم تولید فکر!!!!

    شما اگر در تحلیل خود بر مبانی قواعد اجتماعی و فرهنگی ایرانیان تکیه کرده بودید به طور حتم بسیاری از مسایلی که قایل به توضیحش نیستید را بهتر می فهمیدید!!!

    جنگ جنگ تا پیروزی قابل توجیه با کاپیتال نیست!!!!

    کسانی که این شعار را سر دادند و تا پای جان خود را برایش فدا کردند اعم از ملاهای کوچک و بزرگ این ها دنبال کاپیتال نبودند! اینان کسانی بوده و هستند که معتقدند اگر در راه خدا جنگ کنند هر آینه ملایکه از آسمان فرود می آیند و آنان را در سرکوب دشمنان خدا یاری می دهند و تاقدس که هیچ تا واشنگتن را هم فتح می کنند!!! به همین سادگی!!!! خود خمینی هم واقعا به آن اعتقاد داشت!!!

    به شما توصیه می کنم سلسله مقالات نقد فرهنگی دوست دانشمند ما جناب کورس را به طور دقیق مطالعه کنید تا متوجه عمق شرایط فکری و فرهنگی جامعه ایرانی شوید. متوجه شوید اگر نقدی در کار است آن را از کجا باید آغاز کرد!!!!!

    سخن را کوتاه کنم جناب نیکفر.

    جسارت نباشد دوستانه عرض می کنم مشکل شما این است تاریخ اروپا را از کارل مارکس شروع کرده اید!!! چند قرن عقب تر را مطالعه اگر کنید شباهت های بسیاری بین اوضاع اروپای قرون وسطی و ایران خودمان خواهید یافت. هنگامی که کارل مارکس با کاپیتال وارد گفت و گو با جامعه اروپایی شد و آن را متحول کرد!!!! اروپاییان دوران روشنگری را مدت ها بود که آغاز کرده بودند. ما مردم ایران هنوز به دوران روشنگری نرسیده ایم!!!! هنوز امام زاده ها در ذهن ایرانیان حکم فرمایی می کنند. هنوز متوصل به این ضریح و آن ضریح می شویم!!!! در هر یک از عملیات ها ملایان در حرم این امام و آن امام زاده به تضرع و زاری می نشستند!!! این ها در کاپیتال توضیح داده نشده!!! این ها را یک صد سال پیش تر ولتر برای مردم اروپا با زبان طنز و طعن توضیح داده است!!!!! سنگ بنای اولی آن را لوتر این کشیش آلمانی قرن پانزدهم گذاشته که همانا از میان بردن تقدس پاپ و نماینده خدا بودن پاپ است!!!!

    توصیه ای از آرامش دوستدار خدمت شما دارم و آن این که متوجه باشیم هنگامی که فلسفه ای را از ظرف زمان و مکانش خارج می کنیم و به طور مثال وارد فرهنگ ایران می کنیم مواظب باشیم آن را از شاکله اصلی اش نیاندازیم و محتوایش را از بین نبریم. به زبان ساده تر مدعی روشنفکری ایرانی! آیا وقت آن نرسیده که به تولید فکر ایرانی دست بزنیم؟ و البته از تجارب دیگر دانشمندان و متفکرین جهان نیز بهره ببریم؟ وقت آن نرسیده کسی بیاید و یک تحلیل درست و حسابی دهد از شرایط فرهنگی و اجتماعی ایران؟ تاریخچه آن و شرایط حاضر؟؟؟؟

    ببخشید که نام ایرانی به میان آوردم. ممکن است برایتان حساسیت زا باشد. آن را با ناسیونالیسم ایرانی اشتباه نگیرید. نقد شما بر ناسیونالیسم ایرانی بر روی چشم لیکن نقد شما از چپ انقلابی جایش خالی است. ایده جهان وطنی یک اوتوپی است جناب نیکفر. بیایید واقع بین باشید. حتی از دیدگاه کاپیتال هم که بنگریم ناسیونالیسم در عبور از کاپیتالیسم به جامعه بی طبقه کارگری نقش مثبتی ایفا می کند. ما همین اندازه که بتوانیم از پراکنده شدن اقوام ایرانی جلوگیری کنیم و بتوانیم راهی که تاریخ رودر روی ما قرار داده را دوشادوش یکدیگر طی کنیم خیلی هنر کرده ایم. چپ های انقلابی رفتند بین کرد ها و بلوچ ها و ترکمن ها و آذری ها و ….. و دم از خلق کرد و خلق بلوچ و خلق ترکمن و خلق آذری سر دادند. نتیجه اش چه شد؟ خمینیسم!! بیایید و دست از ناسیونالیسم ستیزی بر دارید که مشکل ما بسیار عمیق تر از آن است که تصور می فرمایید.

     
  6. ملت /// که سال 88 به احمدی نژاد و در سال 92 به روحانی رای دادند الان باید هم مست و لا یعقل باشند و شربت هسته ای را میل ( ///) کنند———- ولی من به امید روزی هستم که کلیه ادیان اعم از اسلام و مسیحیت و بهاییت و یهودیت از مملکت ایران ریشه کن شوند و تنها نشان برای شناخت یک ایرانی در سرتاسر گیتی صرفا ایرانی بودن اشخاص باشد- در ان روز البته من مست و سرخوش خواهم بود و شراب آزادی را میل خواهم کرد و مردم ایران در آنروز هم البته رنگ عوض خواهند کرد و //// به خیابانها خواهند امد تا بازهم شراب جهل و دریوزگی را دگر بار /// کنند

     
    • جناب افلاطون

      با سلام

      1- لا اقل به احترام و اعتبار نام مجازی (اندکی در بیوگرافی بزرگی مثل افلاطون مطالعه کنید) که برای خود انتخاب کرده اید،اگر حرف و سخنی در نقد مسائل سیاسی اجتماعی دارید، آنرا مستدل و بصورت ادبیات فاخر ادا کنید ،توجه کنید، اینکه ما نقد هایی به جامعه و حکومت و عملکرد های فردی یا اجتماعی داشته باشیم فی نفسه مورد اشکال و اعتراض نیست ،و مانعی نیست که شما به مجموعه رای دهندگان به احمدی نژاد یا غیر او نقد و اعتراض داشته باشید ،یا ایراد سیاسی و مستدل به رای دهندگان به رئیس جمهور فعلی داشته باشید ،یا به روند عملکرد نظام جمهوری اسلامی در مورد ماجرای هسته ای ایراد و مناقشه داشته باشید ،اینها هیچکدام موضوع بحث من نیست ،بحث من این است که فردی بصرف برداشت های خاص سیاسی (بهر استدلالی) بخود اجازه دهد که چند سطر کامنت در عرصه عمومی گذاشته و در آن براحتی به یک “ملت “توهین کند و آنان را “احمق” بخواند یا آنان را به “دریوزگی” و “جهل” و “تلون” متهم کند ،آیا این نشان فرهیختگی و خردگرائی است که شما هرجا با رای اکثریت قوی یا ضعیفی مواجه شدید که با آراء سیاسی شما موافقت ندارد ،آن اکثریت قوی یا ضعیف را احمق بخوانید و در نوشته خود سخنان ناهتجار و زشت و بی ادبانه بکار برید؟
      شما اگر دلسوز مردم ایران هستید از دو حال خارج نیستید ،یا بموازین دمکراسی و معیار بودن رای و انتخاب مردم ملتزم هستید ،یا چنین التزامی ندارید،شما اگر خود را دمکرات را می دانید ،در اینصورت منطقا حق ندارید اگر اکثریت ضعیف یا قویی به فردی رای دادند “همه آنان” و “همه ملت “را احمق بخوانید زیرا این هم با التزام به دمکراسی ناسازگار است و هم توهین بخود شما هم هست ،زیرا شما اگر ایرانی هستید چه ساکن ایران و چه خارج از ایران بهرحال شما هم تافته ای جدا بافته از این ملت نیستید ،پس هر حکمی بر عموم ملت بار کنید (ملت ایران احمق است) شامل تک تک ملت ایران خواهد بود که شما نیز یکی از آن آحاد هستید.
      اگر هم ملتزم به دمکراسی و لزوم گردن نهادن و احترام اقلیت به رای اکثریت نیستید ،باز بعنوان یک فرد معمولی (ولو خود را افلاطون و اهل فهم بدانید) حق ندارید حکمی ناروا در مورد یک “ملت” برانید،زیرا نهاد چنین حکمی روی این فرض چیزی نیست جز “استبداد به رای” و “خودخواهی و دیکتاتور مآبی”.

      2-نکته دیگر اینکه شما (اگر یک ایرانی صادق هستید) حق دارید از ایرانیت و اجتماع حول مفهوم ایرانیت سخن بگویید ،اما باز بر اساس همان موازین دمکراسی و حقوق بشر (اگر به اینها ملتزمید) حق ندارید در خصوص دیانت یا تدین یا انتخاب نوع دین ومذهب مردم (اعم از اسلامیت و یهودیت و نصرانیت و زرتشتیت و بهائیت و…) اینگونه قضاوت کنید یا خواستار ریشه کنی ادیان شوید زیرا امروزه انتخاب آزادانه نوع دین و مذهب نیز یکی از شاخصه های مقبول اعلامیه حقوق بشر است،نهایت حقی که برای شما بر موازین و هنجارهای اجتماعی و سیاسی و دمکراسی امروزی ثابت است این است که شما آزادید متدین به هر دینی باشید ،یا معتقد به هر ایده و ایسمی در بین مکاتب سیاسی فلسفی باشید ،اما شما که باشید که خوستار ریشه کنی ادیان (هر نوع دینی ) باشید؟ ،مراقب باشید که با اینگونه گزافه گویی های بی اساس ریشه خود شما خشک نشود .
      پس شما که از مفهوم “ازادی” و شراب خوشگوار آزادی سخن می گویید ،توجه کنید که با اینگونه الفاظ خودخواهانه به اندیشه زیبای آزادی آسیب نرسانید و با جزمیت های خود حق پندارانه دائره آزادی در انتخاب دین و مذهب و ابراز نظرات سیاسی و اجتماعی در انتخابات و عرصه های دیگر اجتماعی ،را ضیق نکنید.
      بنابر این از شما انتظار می رود اگر فرضا بصورت واکنشی احساسی اقدام به چنین نوشته نادرستی کرده اید که حاوی توهین به یک ملت است که خود شما و والدین شما و خویشان و دوستان شما نیز در آن می گنجند ،از این اشتباه بازگشته و عذر خواهی کنید.

      3-یک انتقاد کوچک هم به دوست و برادر عزیزمان جناب نوریزاد دارم که چطور ایشان اجازه داده اند چنین کامنت توهین آمیز (ولو کوتاه) به عموم مردم که مشتمل بر لفظی هم هست که من حتی از اشاره به آن شرم دارم از شرائط نظارتی و مراقبتی سایت محترم ایشان بگذرد ،آیا مفهوم این انعکاس از نظر مدیریت سایت این است که هرکس انتقادی به بخشی از بخش های جامعه داشت (چه حق و چه باطل) مجاز است انتقاد و ایراد خود را به هر لفظ زشت و ناروا و توهین آمیزی بیامیزد؟! شما مگر مکرر نفرموده اید که اینجا سایتی آزاد برای اظهار نظر همه افراد و گروههاست و هیچ خط قرمزی در آن وجود ندارد مگر “خروج از ادب”؟

      با احترام

       
    • جناب افلاطون درود بر شما

      نمیدانم شما نوشته ای ازحقیر و چند تا از آنان را که در وبسایت نوریزاد ارجمند پست کرده ام مرور فرموده اید؟

      بنده نه میتوانم ثابت کنم که خدا نیست و نه قادر به آن هستم که به اثبات برسانم که خد وجود دارد و از نامگزاری آگوناستیک بر روی خودم بیزار هستم چون واژه ای گنگ و من دراورده ایست که میتواند همه را در برگیرد و ضمنا بیمعنی هم باشد

      با تمام این تفاصیل با گفته شما در پست بالا مخالف هستم. هیچ کس تحت هیچ شرایط و یا قدرتی حق ریشه کن کردن ادیان را ندارد ضمن اینکه حرف زدن در این مورد نیز چه بسا ناقوس خطر فاشیسم را بصدا در میاورد. باید قبول کنیم که هیچ نیرویی ولو بسیار قوی قادر به از بی بردن هیچ عقیده ای نخواهد بود. هیچ باوری در هیچ سرزمینی نباید ریشه کن شود مگر تک تک افراد باورمند به هرنوع ایدؤلوژی داوطلبانه و بدون هیچ گونه اجباری تصمیم بگیرند که ان باوررا کنار بگزارند و یا باور دیگری را جایگزین کنند. شما نگاهی گذرا به حوادث صربیا و بوزنی و کرووت ها و یا بر خورد ترکها با ارامنه که تصمیم داشتند بزور اسلحه ادیانی از نظر خودشان نا خواسته را ریشه کن کنند بیاندازید. عواقب قابل تعریفی نداشت و بنظرمیاد حالا حالا ها بعنوان لکه های ننگ در صفحات تاریخ بشریت باقی بماند. البته از این نوع نمونه بسیار است و سد البته نتیجه همه انان جز شکستی شرماور چیز دیگری نبوده است

      آرزوی بنده این هست که سرزمینی با یک حکومت مردمی بوجود بیاوریم طوری که هر انسانی با هر باوری هر جای دنیا اگر امنیت خود را به خاطر باوری که دارد در خطر دید وحله اول ایران را اولین پناه گاه خویش در نظر بگیرد . چه زیبا خواهد بود روزی که در یک شهردر قلب ایران ولو هر چقدر کوچک نیایش گاه های ادیان مختلف در زیبایی کامل کنار هم دیگر ساخته شده و باورمندان انان بدون داشتن هیچ نوع دلهره و یا احساس خطر جسمی و یا روحی هر زمان که اراده کنند بداخل این اماکن مقدس (از نظر انان عرض میکنم) رفته و با معبود خود ارتباط برقرار کنند. به باور من که فکر میکنم باور خیلی از مردم ایران نیز هست هدف ریشه کن کردن و یا حتی ایجاد مزاحمت برای ادیان نیست. تنها درخواست عاجزانه من و اشخاصی مثل حقیر عدم مشارکت، دیکته کردن تکالیف بخصوص در امور عرفی و بطور کلی دخالت دین در امور کشورداریست در عوض این حکومت غیر دینی خود را موظف میداند که تمام شرایط ایمنی و آمادگی زمینه رشد تمامی ادیان بدون تبعیض بین هیچکدام از انان بعبارتی داشتن سوگلی برای همه انان فراهم آورد. این شرایط در اواخر سلطنت شاه فقید نه بصورت دلخواه ولو هچقدر نیمبند فراهم شده بود ولی افسوس…..
      رسول

       
  7. بند پنجم نوشته تان چقدر دلنشین است نوریزاد. واقعیت امروز و دیروز جامعه ما را به شیوا ترین شکل بیان فرمودید. خدا عمرتان دهد.

     
  8. مازیار وطن‌پرست

    «همیشه مخالف‌خوان‌ها»ی آن ور آب را می فهمم.آنها که تا دیروز میگفتند تاکید ایران بر این انرژی، ایران را نابود کرده؛ و حالا مینویسند ایران باج داده است!
    مخالفت جناحهای سیاسی داخلی را می‌فهمم.چون نانشان در مخالف خوانی است.
    اما مردم غیر سیاسی را چه میشود؟

    بقیه را در اینجا بخوانید: http://www.khabaronline.ir/detail/406983/weblog/akbarlou ضمنا سایت خبرآنلاین فیلتر نیست، و بعضی معذوریت‌های نویسنده قابل درک خواهد بود.

     
    • مازیار عزیز

      سلام بر شما

      من ضمن موافقت با مطالب شما در این کامنت و کامنت زیرین ،بشما بجهت واقع بینی و پرهیز از اظهار نظرهای بی مبنا و ناشی از احساسات تبریک می گویم.
      من البته در مورد پرونده هسته ای مثل شما انتقاد به نحوه شروع این پروژه و ادامه آن و پنهان کاری های طولانی به کلیت نظام ایراد و انتقاد دارم ،اگر فرض کنیم که ایران از ابتدای استارت این پروژه بدنبال بمب هم نبوده باشد ،بنظرم نحوه مدیریت آن در سالهای طولانی اشتباه بوده است و ما بحق می بایستی از ابتدا بطور شفاف همانند دیگر کشورهای عضو آژانس مثل کره جنوبی و ژاپن و دیگر کشورها که بطور شفاف و با اعلام قبلی به آژانس ،اقدام به اعتماد سازی کردند ،این موضوع را دنبال میکردیم ،و در زمان ریاست محمد خاتمی نیز که این مساله علنی شد ،چه خوب بود اگر بهمان روشی که ایشان داشت اقدام به اعتماد سازی را ادامه میدادیم ،و افسار پرونده هسته ای را بدست فردی مثل تراکتور تخریب نمی سپردیم تا با تندی ها و عربده کشی های غیر عاقلانه ماجرا را به تحریم و فشار اقتصادی برسانیم ،البته که احمدی نژاد و حامیان او در این جهات قاصر و مقصرند،اما اکنون باید دید کاری که دولت روحانی و دیپلمات ورزیده ای مثل جواد ظریف انجام داده یا میدهد ،آیا فی نفسه حرکت در جهت مصالح ملی ایران هست یا نیست،من نیز واقعا مثل شما از برخی مواضعی که اپوزیسیون داخلی یا خارجی در برابر اقدامات خوب و مفید و زحماتی که گروه ظریف می کشند اظهار می کنند دچار شگفتی هستم ،دیدید که کامنت گذاری در بالای این صفحه حتی بخود اجازه داده است که ملت ایران را احمق بخواند،چرا؟ برای اینکه آنان از اینکه ماجرای فشار و تحریم های اقتصادی برداشته شود خوشحال شده اند!
      این بسیار شگفت انگیز است که بقول شما اینان تا دیروز می گفتنداین پرونده هسته ای چیست و انرژی هسته ای کشور ما را نابود کرده ،حال گروهی از عقلاء دولت مردم اقدام به رفع ضرر و جلوگیری از ادامه آن نموده و بقدر توان خود می خواهد نتایج ماجراجویی های تراکتور تخریب ایران را جمع کند ،باز هم به روحانی و هم به ظریف و هم به کارشناسان همراه او می تازند یا مجموعه ملت ایران را احمق می نامند، یعنی شما می گویید باید وضعیت تحریم و نتایج اشتباهات قبلی نظام و دولت قبلی باید ادامه پیدا کند تا کشور ایران نابود شود؟ آیا این منطق کسانی است که به دولت روحانی و عملکرد دکتر ظریف ایراد می کنند؟ پس فرق آنها با دلواپسان داخلی و نتانیاهو و مواضع دولت اسرائیل چیست؟
      عرض شد ،یکوقت ما می خواهیم بگوییم عملکرد دولت های قبلی یا نظام در مورد قمار هسته ای (بتعبیر جناب نوریزاد) عملکرد ناقص یا نادرستی بوده است ،و منجر به ضررها و لطمه های بزرگی به این کشور شده است ،خوب طبعا اقتضای ایران دوستی و میهن دوستی این است که صرفنظر از هر عقیده و هنجاری ،اگر فرد یا گروهی اقدام به دفع ضرر های موجود کرد ،آن فرد یا دولت یا گروه را حمایت کنیم و از اقدام درست او در دفع ضرر استقبال کنیم ،نه اینکه اشتباهات افراد یا گروهها یا دول سابقه را پای دولتی که اقدام به کار درستی کرده است بگذاریم و همه کینه و نفرت خویش را بر او هوار کنیم.البته بنظر من باید افراد و گروههایی که سبب اینهمه خسارت و فلج اقتصادی بمردم ایران شدند باید پاسخگو باشند ،و لا اقل به اشتباهات خویش اذعان کنند ]نه آنکه پرمدعا به دیپلمات کارکشته و آگاهی مثل ظریف بتازند ،دلواپسان داخل و خارج که شانه بشانه نتانیاهو حرکت می کنند چطور در زمان تراکتور مخرب ایران ،به عربده کشی های او و به رجزهایی مثل” اینقدر قطعنامه صادر کنید تا قطعنامه دانتان …..”اعتراضی نمی کردند ،و از اقدامات خلاف قانون او حمایت می کردند؟ اکنون که سنگ بزرگی به چاه ویل هسته ای افتاده و روحانی و ظریف و کارشناسان با تجربه در صدد درآوردن این سنگ هستند ،بجای حمایت آنان را بخیانت و خطا متهم می کنند؟
      بهرحال بنظر من خوب است ما اگر در میهن دوستی خویش صادق هستیم ،در اظهار نظرهای خویش معیارمان منافع ملی کشورمان باشد ،نه نفرت به فرد یا گروه خاصی ،آیا کسانی که اکنون توافق هسته ای و سعی در رفع تحریم ها و در عین حال تثبیت میزان لازم در خصوص انرژی هسته ای را زیر سوال می برند و چشم دیدن شادی و ابراز خرسندی گروهی از هموطنان خود را ندارند،از خود سوال نمی کنند که بالاخره مبنای آنان چیست؟ آیا ماجرای تحریم ها و تقابل با جهان باید ادامه پیدا کند تا اقتصاد ایران نابودتر شده یا ایران مورد هجوم نظامی قرار گیرد؟ یا باید جلوی ضرر را از هر زمان ممکن است گرفت؟

      تشکر و سپاس از واقع بینی شما

       
  9. مازیار وطن‌پرست

    – پذیرش قطعنامهٔ 598 دست کم 2 سال زودتر می‌توانست صورت بگیرد؛
    – قطعنامه598 منافع ملی وعده داده شده را ارضا نکرد (گرفتن غرامت که در خرداد سال 60 از سوی 8 کشور اسلامی به شرط آتش‌بس تضمین شده بود)؛
    – ادامه دادن جنگ پس از درخواست آتش‌بس در خرداد 60 یا پس از بازپس‌گیری خرمشهر در خرداد 61 معقول نبود، اما هنوز مسئولان این امر نه بابتش توضیحی داده‌شده و نه عذرخواهی کرده‌اند؛
    – عذرخواهی بماند، همان جنگ بیهوده را به حماسه تبدیل کرده‌اند و همچنان به افرادی که باعث ادامهٔ آن شدند امتیاز می‌دهند؛
    – ارتش معتقد است بدون کمک سپاه و بسیج مانع پیشروی صدام در 59 شد و برتری هوایی سال نخستِ ایران دوبار نیروی هوایی و یکبار برای همیشه نیروی دریایی صدام را از بین برد، با اینهمه ما هنوز به تشکیلاتی بنام بسیج باج می‌دهیم به اسم جانفشانی افرادی در سی سال قبل در آن جنگ؛
    – پس از پذیرش قطعنامه رژیم دست به کشتار مخالفین زد؛
    – پس از پایان جنگ رژیم به کشتن مخالفین در اروپا و دگر اندیشان در داخل کشور ادامه داد؛
    – پس از پایان جنگ، هرگز رژیم برای بی‌ثمر ماندن شعارهای ایدئولوژیک (سقوط صدام، رفتن به قدس از راه کربلا، رفع فتنه در عالم، …) توضیحی نداد؛
    – پس از پایان جنگ و اجرای غلط سیاست‌های آزادسازی اقتصادی و شخصی سازی اموال ملی و رخ دادن بزرگترین تورم تاریخ ایران، اوضاع ملت به مراتب بدتر شد؛
    – پس از پذیرش قطعنامه و پایان جنگ سپاه و اطلاعات و نهادهای آخوندی و بنیادها به اقتصاد و عرصه‌های مختلف کسب و کار روی آوردند؛
    -از همه بدتر پس از پایان جنگ نظام اسلامی تا هم اکنون (27 سال) ادامه یافته‌است؛

    این فهرست را می‌توان ادامه‌داد،
    اما هر کس از “نفسِ پایان جنگ” و پذیرش (اگرچه دیر هنگام و خفّت‌آورِ) قطعنامه خوشحال نشده‌باشد را چه می‌توان نامید؟

    تعامل نظام اسلامی با جهان (اگرچه به زور و ضرب تحریم‌ها) در کل به نفع ملت است و -اگر طرفین یا مخالفین اخلالی وارد نکنند- خوشحالی هم دارد:
    یک روز هم که باشد کمتر ضرر می‌کنیم؛ حکومت از ایدئولوژی خود اندکی فاصله می‌گیرد؛ بهانه‌های ناکارآمدی ازشان گرفته‌می‌شود؛ بهانه‌های امنیتی کردن فضا -البته پس از رفع شوک اولیه- کمتر می‌شود؛ و بالاخره هرگونه تعامل با جهان آزاد به نفع جامعه است.

     
  10. – قمار هسته ای را رهبر و سپاهیان فربه ی مفتخور شروع کردند و بازنده گشتند و هزینه های باخت مادی و معنوی این قمار کثیف نیز از جیب بیت المال پرداخت شد.
    – مردم مگر برای قمار کثیف رهبر ابراز تمایل کرده بودند که برای اتمامش شادی کنند. اینان که شادی کردند طرفدران بعضی از جناح ها بودند و اکثریت مردم ناراضی در هر صورت از این قمار ناراضی بودند و هستند.
    – کاش آقای خامنه ای به اندازه آقای خمینی شجاعت داشت و مرگِ موشِ نوش کرده را توجیه نمی کرد.
    – آخوند جماعت برای چندمین بار نشون داد وقتی منافعش به خطر بیفتد همه چیز را فدا می کند .

     
  11. مازیار وطن‌پرست

    یکی از دوستان در یادداشتی که متاسفانه اکنون پیدا نمی‌کنم از گفت و گو با دانشجویانی خبر داده‌بود که علی‌رغم داشتن بینش سیاسی جناب نوریزاد را نفوذی اطلاعات می‌خواندند. این مسئله -با تاسف- در فرهنگ سیاسی ما بسیار ریشه‌دار است.

    فرهنگ سیاسی ما نمودی از همان “دگر سالاری” است که کورس گرامی می‌گوید. پرورش یافتگانِ چنین فرهنگی، عقیده یا روشی دیگر برای رسیدن به یک هدف واحد را برنمی‌تابند. کمونیسم روسی با ورودش به ایران همچون گیاهی بیگانه که در خاکی مساعد ناگهان رشد کند، بالیدن گرفت. چپ قدیمی (فرج سرکوهی) در مصاحبه‌ای کمونیسم روسی و شیعه‌گری ایرانی را واجد اشتراکات فراوان می‌داند (مصاحبه را می‌توانید در اینجا ببینید: https://www.youtube.com/watch?v=DdNAx-YByW8)

    این نوع فرهنگ سیاسی قائل به سیاه و سفید و صفر و صد است؛ یا کسی در خط مشی ایشان است واگر نه، جاسوس انگلیس یا کارگزار نظام است؛ یا خدایی است یا شیطانی؛ یا ولایی است یا جاسوس استکبار؛ یا با خلق است یا با سرمایه‌دار. بین صفر و صد هیچ عددی، بین سپید و سیاه هیچ طیفی را به رسمیت نمی‌شناسد. قصد تطهیر دیکتاتورها و تایید آن‌ها دال بر صغارت ملت را ندارم؛ اما چه بسیار سیاستمدارانِ پرورش یافته در چنین فرهنگی، در مجالس و جمع‌های تصمیم‌گیری با قهر و دشمنی و آشتی‌ناپذیری، منافع ملی را بباد داده‌اند و دست‌آویزی برای دیکتاتورها (از جمله شاهان پهلوی) فراهم کرده‌اند که: دموکراسی باعث بی‌نظمی و آشفتگی و عدم تصمیم‌گیریست. از لحاظی حق با آنان است. در تمام تاریخ پارلمان ایران که چیزی نزدیک به یکصد سال، غیر از یک یا دوبار، نشانی از ائتلاف بین احزاب و گروه‌های مختلف مشترک‌المنافع نیست. هرچه هست دشنام است و یکدیگر را به جاسوسی و سرسپردگی به این و آن متهم کردن.

    ارتباط این روش سیاسی با دگرسالاری، از آن است که چون منبع اعتبار و تقدس و کنش سیاسی در جایی بالای سر انسان‌های معمولی شکل می‌گیرد (حزب، پیشوا، میهن، ولایت فقیه، …، به قول کورس: شاهخدا) روش‌های وصول به نتیجه سیاسی نیز مقدس و یگانه می‌شوند. انگار نه انگار که صحبت منافع آدمیانی است که آدمیانی دیگر نمایندگی‌شان می‌کنند.

    وقتی اعتبار کنش سیاسی و روش‌های آن به منافع آدمیان (بخوانید طبقات، احزاب، اقلیت‌های قومی یا دینی) گره بخورد، هر روشی قابل مذاکره (چانه‌زنی) است. سیاستمداران نیز از برج عاج اتصال به منابع تقدس (دگرسالار) به زیر آمده هم جایزالخطا شمرده می‌شوند هم جایزالنّقد! به عبارت جدی‌تر: زمانی سیاستمدار از نقد شدن می‌هراسد که هر نقدی را متوجه دستگاه اعتباری مقدس خویش و در نتیجه سرنوشت سیاسی خود بداند. در دموکراسی‌های قدیمی یک سیاستمدار سال‌ها در معرض نقد احزاب مخالف و افکار عمومی کار می‌کند و مادام که دروغ و دزدی در پرونده نداشته‌باشد همچنان به حیات سیاسی خویش ادامه می‌دهد. اما در کشور ما چون سیاستمداران، مستقیم یا به واسطه به “منبعِ تقدس بخشی” (از این بابت بین شاه و ولی‌فقیه فرقی نیست) متصلند، نقدشان امکان پذیر نیست. ازینرو هرچه هم دروغ بگویند و دزدی کنند مصون می‌مانند. مگر آنکه آن ازتباط بگسلد: زندانی شدن هویدا و رحیمی نه بخاطر دزدی‌هاشان (که اولی نبود و دومی گویا بیش از اینها دزدید) بلکه به نشانه قطع ارتباط با منبع اعتبار سیاسی‌شان در بند شدند.

    قابل پیش‌بینی بود که انسداد سیاسی پس از جنبش سبز، دانشجویان و جوانان را به سمت رادیکالیسم سوق دهد. این اتفاق نامیمونی است که یکبار در دهه‌های 40 و 50 بهترین جوانان ایران را از اثربخشی مثبت بر اجتماع خویش بازداشت. متاسفانه، رادیکالیسم آن‌ها را ایزوله کرده و هرچه بیشتر از جامعه دور خواهد کرد. گویا صحبت‌هایی هست که انجمن‌های اسلامی دانشگاه‌ها بازگشوده شوند که اتفاق مبارکی است. در غیر اینصورت بهترین جوانان ما دوباره به دام افراطی‌گری و رومانتیسیسم انقلابی خواهند افتاد. سال‌ها بعد هم یکنفر پیدا خواهد شد از سر آسودگی و شکم سیری آن‌ها را گمراه لقب دهد. البته اوضاع زمانه و جهان بسیار فرق کرده و دیگر همچون دهه‌های 60 و 70 میلادی جهان همچون بهشتِ مساعدی برای جوانانِ رمانتیک، سنّت ستیز و دگرگونی خواه نیست.

     
  12. نظر دهندگان محترم
    1 –نوش جان کردن گالن سم هسته ای توسط آقای علی خامنه ای پس از آنهمه شاخه شونه کشیدن این بنده خدا برای دنیا و تلف نمودن میلیارد ها اموال اکثر ملت ایران در راه خود خواهیهای یک رژیم غیر دموکرات بنام ولایت مطلقه فقیه – با فلسفه حفظ نظام (آخوند) از اوجب واجبات است – بالا خره رسانه ای شد. حالا طبق معمول تبلیغات و کوس یک پیروزی بزرگ دیگر برای رزیم ولایت مطلقه فقیه گوش فلک را کر خواهد کرد و حدیث و آیه و قال و قول از این امام و از آن امام و از این کتاب و از آن کتاب از استینهای آخوندها در می آید که بله درهای بهشت را اقای علی خامنه ای برای 80 میلیون ایرانی با قبول دستور های غربیها در مورد هسته خریداری کرد.. واقعا این رژیم ولایت مطلقه فقیه ثابت کرده که هر وقت با زور جلوی او گرفته شود سریعا عقب مینشیند و پشت سرش ایه و حدیث است که تولید میکند. باور کنید امروز فردا آخوندی خواهد گفت که اقای علی خامنه ای هنگام تولد گفته با 5+1 به توافق برسید زیرا خدا به من (علی خامنه ای ) گفته که نجات اسلام در توافق با 5+1 است. از این آخوند هر چی در خصوص دروغ گوئی بگید بر میاد.
    2- جالب است جماعتی (شاید جزو باند رژیم . شاید عده ای ساده دل) شبها در خیابانها شادی میکنند که با 5+1 مسئله حل شده است. خوش بین باشیم : این جماعت فکر میکنند که اقتصاد ایران درست خو اهد شد دیگر فکر نمیکنند که تا اوضاع سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایرانی در وضعیت کنونی است اصلاح شدن اقتصاد رویائی بیش نیست.
    به امید روزی که خرد و عقل در ما ایرانیها به حد اعلا برسد تا سیستم سیاسی بر امده از مردم و برای مردم و پاسخگو به مردم مبتنی بر قوانین مترقی روز بشری و فاقد فرهنگ دینی و مذهبی برپا کنیم.
    مهدی

     
  13. با درود به نوریزاد عزیزو هم میهنان فرهیخته : ماه آینده آبستن چه حوادثی است؟
    توافق اولیّهٔ هسته ای که با اندکی شارلاتان بازی «کلامی» اسمش را «بیانیه» و یا «تفاهم» گذاشتند؛ بدست آمد و هر چشمی؛ حتی «کم سو» میتواند آنچه را که رژیم صفوی از دست داده است را ببیند و با مطالعهٔ متن کامل بیانیه به مواردی که به عنوان چهارچوب «توافق جامع» بر روی آنها توافق شده است. اینکه جواد ظریف میگوید هیچ تعهدی در کار نیست یک دروغ بیشرمانه برای نجات «رهبر فرزانه» از تف و لعنت «نوشیدن جام زهر» است. حال این «حزبلبلی ها» هستند که باید از خود بپرسند که اگر قرار بود که پس از هزینه ای بیش از یک تریلیارد دلار؛ اینگونه ذلیل شوند که حد اکثر خواستهٔ شان «لغو تحریمهای سازمان ملل» است …. پس چگونه بود که احمدی نژاد و لاریجانی از این قطعنامه ها استقبال میکردند؟ یا اینکه رهبر فرزانهٔ عالم و عالمیان؛ با آنهمه «اتاقهای فکری» آنقدر نفهمیده که نتوانست بفهمد که قطعنامه های شورای امنیت «زیربنای تحریمهای بین المللی» برای بنا نهادن تحریمهای یک جانبه از طرف آمریکا و تهدید به تحریم کشورهایی که حرفشان را گوش نکنند؛ تبدیل به تحریمهای الزام آور برای اروپا و حتی روسیه و چین خواهند شد؟
    یکی از دلایل غلطیدن به «باتلاق هسته ای»؛ افتادن در دیگ از «حول حلیم» بود. ماجرای اتمی را حکومت «چین» کلید زد که استراتژی «ایجاد کانونهای بحران» را دنبال میکرد. چینیها نخست تکنولوژی هسته ای را به «پاکستان» منتقل نمودند که «بمب اتمی اسلامی» برای «مهار هندوستان» از دل آن بیرون آمد. سپس ایجاد ۳ کانون بحران دیگر در دستور روز قرار گرفت که «عبدالقدیرخان» مجری آن شد. امّا آنچه که بیش از هر چیزی برای چینیها اهمیت داشت «اتمی شدن سگ هار کرهٔ شمالی» بود. رژیم صفوی و لیبی در آخر صف ایستاده بودند و این همان «حول حلیم» بود که رهبر فرزانه را به دیگ انداخت. بخشی از دلیل «پروژهٔ خاتمی» نیز برای فریب غرب با شعار «گفتگوی تمدنها» و سرپوش گذاشتن بر روی فعالیتهای اتمی بود که در نهایت با وادادن لیبی؛ همه چیز برملا شد و خاتمی و اصلاح طلبی نیز به همین دلیل به غروب خود رسید؛ زیرا دیگر دلیلی برای وجودش باقی نمانده بود. احمدی نژاد وظیفهٔ انتقال تمامی نهادهای کلان اقتصادی به سپاه پاچاهارداران و دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی را به عنوان «مکمّل پروژهٔ بمب اتمی» به عهده گرفت و صدها میلیارد دلار دیگر نیز مانند آب در شنزارهای کویر فرو رفت و اکنون «رهبر فرزانه» میخواهد با «پروژهٔ حسن روحانی» به خانهٔ اوّل باز گردد.
    «رهبر فرزانه» اکنون خوب میداند که هر چه خورده است را باید بالا بیاورد و ماجرا تنها به «لغو تحریمها» ختم نخواهد شد و در مرحلهٔ بعد باید قدرت اقتصادی از دست اوباشان اطلاعاتی و امنیتی خارج شود و گرنه؛ سرمایه گذاری خارجی بسیار محدود خواهد بود. اگر تحریمهای مربوط به ماجرای هسته ای لغو شوند؛ تحریمهای دیگر همچنان بر سر جای خود خواهند ماند که آمریکا در مرحلهٔ بعدی به عنوان اهرم فشار از آنها استفاده خواهد نمود.
    اکنون با صدور «بیانیهٔ لوزان»؛ خیال غرب راحت است که دست و پای «ملت فهیم » مانند گربهٔ ملوس در پوست گردو فرو رفته است و حتماً با داستان این مثل نیز آشناست.
    در ۳ ماه آینده؛ غرب دیگر به طور مستقیم با رژیم صفوی کاری نخواهد داشت و ادامهٔ فشارها به «سگهای شکاری منطقه ای» سپرده خواهد شد؛ که از هم اکنون با ماجرای «یمن» کلید خورده است این پروژه (دنبال کردن خرگوش درماندهٔ فراری توسط سگهای شکاری) در سوریه و عراق و لبنان نیز ادامه خواهند یافت تا «رهبر و ملت فهیم » در طی این ۳ ماه باقیمانده تا «توافق جامع» به «امام سجّاد» تبدیل شوند و سجده کنان به درگاه «خدایان اقتصاد و تکنولوژی» بروند.
    اکنون (البغدادی) به خاطر ضربات سنگین نظامی که از ائتلاف ضد داعش به رهبری آمریکا خورده است؛ قدرت تحرک خود را در عراق از دست داده و مهمترین عنصرفتوا دهنده اش را به خاطر «افراط در تکفیر» را نیز سر بریده است که نشانهٔ عدم میل این سازمان به درگیر شدن با سایر گروههای اسلامگرای «سنّی مسلک» در سوریه است و اگر این ضربات شدت یابند با ترکهای عثمانی و عربستان سعودی (سگهای شکاری تعقیب خرگوش) وارد مذاکره شده و مواضع خود را تعدیل نموده و به احتمال زیاد با «جبهة النصرة» و سایر نیروهای همسو برای تار و مار رژیم اسد و حزب الله لبنان روی خواهند آورد و اگر چنین نشود؛ بخش اعظم نیروهای بومی داعش به سایر گروههای اسلامگرا خواهند پیوست. اکنون «داعش» برای حفظ روحیهٔ افراد خود بیش از هر زمان دیگری به یک یا چند پیروزی نیاز دارد که در عراق میسّر نیست؛ امّا زمینه های آن در سوریه فراهم است و هیچ نیرویی در برابر حملهٔ آنها به رژیم بشار اسد و حزب الله لبنان؛ سدّی ایجاد نخواهد کرد.

     
  14. زنی برای تمام فصول

    » عیسی سحرخیز
    مبارزی با روسری سفید و شال سبز!
    پائیز با سوز و سرمایش گذشته، زمستان با برف و بورانش،
    و حال نوبت بهار است با گل و ریحانش و تگرگ و بارانش!
    در فصل غنچه‌های خندان و بنفشه‌های حیران،
    نسرین پس از شش ماه هنوز استوار ایستاده است بر سر پیمان، درپی حق خواهی از سر ایمان.
    ایستادن صبحگاهی در برابر دفتر کانون وکلای دادگستری با دو نشانه ی پر معنا – حق کار، حق دگراندیشان – اکنون در آستانه ی هفتمین ماه است؛ یک ششم حقی که ضایع شده و ظلمی که واقع شده!
    ستوده به دوستان و همکارانش که پس از آزادی از زندان مشتاقانه به دیدارش شتافته و او را مایه ی افتخار جامعه ی وکلا نامیده بودند و برخی -لابد از سر ترس یا اجبار- اندکی بعد حکم به تعلیق سه ساله پروانه اش دادند، پیام داده است: «ما آن بچه بازجوها را می شناسیم- همان‌ها که از سر اتفاق بر سرنیزه تکیه داده اند و چند صباحی بر مسند قدرت لم- اگر زور آن ها صد باشد، قدرت من هم دست کم بیست است و خوب می دانم که چگونه از آن استفاده کنم!»
    حال نسرین با روسری سفید و شال سبز که هر یک نماد روند و تاریخ، و حرکت و جنبشی در این سرزمین‌اند آمده است تا بار دیگر ثابت کند که «قدرت کیفی به ظاهر کم، اما متکی بر حمایت ملت، عاقبت بر قدرت کمی به ظاهر زیاد متکی به حاکمیت خواهد چربید!»

    در این سال نو، گام‌هایش استوارتر، بازوانش پر توان تر و چشم انداز پیروزیش روشن تر باد!
    |

     
  15. با توجه به اینکه احمدی نژاد قبلا اعلام کرده بود که ممه را لولو برد، کشورهای پنج به اضافه یک در متن توافقات به عمل آمده خواستار دستگیری لولو واسترداد ممه به صاحب ممه و جبران خسارات وارده به وی شدند.

     
  16. مازیار وطن‌پرست

    دو دستگی در افکار عمومی جهان عرب در توییت کاربری به نام جعفر رجب از کویت به طور خلاصه اینطور بیان شده بود:
    «بعضی از مردم کویت و کلا عرب‌ها هستند که بیشتر از روحانی به خاطر این توافق خوشحالند و بعضی‌ها هم هستند که بیشتر از نتانیاهو ناراحتند.»
    (نقل از بی‌بی‌سی، تیتر “واکنش جهان عرب به تفاهم لوزان”)

     
  17. 36 سال از وقوع انقلابی که در ایجاد رابطه با کشورهای قدرتمند جهان بنا را بر سوء ظن گذاشته بود گذشته است. تا پیش از بروز جنبش اصلاحات در درون نظام،حاکمان مطلق نظام رابطه با آمریکا را رابطه گرگ و میش می دانستند به این معنا که آمریکا در ایجاد رابطه با کشورها حتما گرگ است و طرف مقابل را میش و لقمه ای چرب می داند! تا اینکه در جریان ظهور جریان اصلاح طلبی در سال 1376 توجه بخش مهمی از حاکمیت به جامعه مدنی و فرهنگ گفتگو با تمدن ها جدی شد و با تمام توان این بخش ازحاکمیت تلاش نمود تا نظام از این نقیصه و بدبینی و ترس فاصله گرفته و با گذر ازبحران خودکم بینی و ناباوری خویش، به بلوغ دیپلماسی و رابطه رسیده، بتواند نقش واقع بینانه و در صورت امکان سازنده در عرصه جهانی داشته و باب گفتگو را نه تنها باقدرت ها که با ادیان و صاحبان ایدئولوژی نیز باز کند اما شوربختانه از آنجا که بخش های قدرتمند و گاه فوق قانونی حاکمیت که هنوز به بلوغ دیپلماسی نرسیده بودند با این بخشِ کم قدرت هماهنگ نبوده و حتی مخالف آن بودند، همین ناهم گنی موجب شد تابخش بالغ دیپلماسی نظام محکوم به شکست و عقب گرد و پایان خردورزی در دیپلماسی ایران تا سال 1392 رقم بخورد.
    با حاکم شدن جریان احمدی نژادی که برخی در آن زمان چون شیخ اصلاحات آقای مهدی کروبی قائل به این بودند که ظهور این جریان یعنی ظهور جریان مُنگل ایسم در ایران! چرا که کشور به شرایط بد دیپلماسی پیش از جریان اصلاحات بازگشت و حتی بدتر از آن زمان شد، از اینرو که نظام نه تنها با دنیا قهر کرد که با هم قطاران خود در داخل کشور وجریانات داخل نظام چون اصلاح طلبان نیز قهر و غضب کرد! و البته این جریان مُنگل ایسم،کار را به همین حد ختم نکرد بلکه با همراه ساختن بخش قدرتمند و فراقانونی نظام باخود، شرایط را برای یاران و فرزندان انقلاب جهنم کرد و با توسل به پروژه دروغ و فتنه و عوام فریبی آنها را حبس و حصر و تبعید کرده جای ضد انقلاب و فتنه گران نشاند،تازه به این هم راضی نشد چرا که تا کشوررا به گرداب نابودی اقتصادی،فرهنگی و سیاسی چه در عرصه داخلی چه در عرصه خارجی نکشاند، دست از فتنه گری و عوام فریبی برنداشت و نظام و مردمِ مملکت را به جایی رساند که یک دولت به نام دولت تدبیر و امید تمام قد و با تمام توانش و با پشتیبانی توان و حمایت رهبری نظام که بیشترین قدرت را در دست دارد و به عبارتی با تمام توان مادی و معنوی کشور و نظام ، 18 ماه خون دل خوردند و ده ها میلیون نفر ایرانی دعا و آرزو کردند تا کشور را از انزوا و دام تحریم ها بیرون آورند! …
    تفاهم پیش آمده بین ایران و قدرت های بزرگ در حال حاضر به منزله توافق برد برد کامل نیست بلکه تفاهمی است بر سر مقدمات و بندهای توافق اصلی که باید درشورای امنیت سازمان ملل به تصویب برسد. در واقع تصویب این توافق نامه بمنزله لغو همه تحریم ها و شفاف شدن فعالیت صلح آمیز هسته ای ایران گرچه خود نوعی برد برد است اما یک پیروزی بزرگ برای ایرانیان و نظام حاکم بر ایران نیست بلکه در آوردن همان سنگی است که آن دیوانه در چاه انداخته بود و تازه ایران را به جایگاه 10 سال پیش می رساند که اصلاح طلبان رسانده بودند و می شد از ده سال پیش، کشور را به شرایط خیلی بهتر برد و مردم تا این اندازه دچار گرانی و انسداد سیاسی و بحرانهای اجتماعی،امنیتی و فرهنگی نشوند…چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی!!!
    اما مذاکرات هسته ای به معنای واقعی کلمه یک پیروزی بزرگ برای نظام و ایرانیان داشت و آن نه خود تفاهم یا توافق بلکه نفس مذاکره پایاپای و بلوغ دیپلماسی ایران در عرصه بین المللی است که نظام را از ترس در مذاکره و توهم توطئه گرگ و میش رهاند و به تندروها و مُنگل ایسم ها آموخت که به جای “کاغذ پاره خواندن تحریم ها و نادیده گرفتن نقش همه کشورهای خردمند در عرصه های جهانی” می شود واقع بین بود و می توان ایران و نظام را به رشد و توان چانه زنی بالا و بااقتدار رساند و ثابت کرد که نه تنها در موضوع هسته ای، که در همه زمینه های بین المللی می توان با شجاعت و شهامت و درایت وارد مذاکره شده و با باور توان چانه زنی مردان دیپلماسی ایران نتیجه برد برد را بارها در عرصه های جهانی باز تولید کرد و نقش موثر ایجاد کرد. از نتایج خوب این مذاکرات می توان خلاص شدن ایران از فرصت طلبی های چین و روسیه نام برد که از تنهایی ایران و آب گِل آلود ماهی گرفتند و ایران را دوشیدند و هیچ کمک قابل توجهی به ایران نکردند. آشتی ایران با جهان بهتر از جهان کمونیستهای روس و چین بر همه ایرانیان فرخنده و خجسته باد.
    احمدرضا احمدپور/ تبعیدی سیاسی (دوالف)
    ایذه 14 فروردین 1394

     
  18. سلام برادر
    پستی که بنقل از دکتر بادکوبه ای در واتساپها امده:
    دوستان گرانقدر. با درود به شما ، من هم از این توافق راضی ام اما به دلایل زیر: ۱- ما فهمیدیم که سی و شش سال مرگ بر این مرگ بر آن درست نبوده است. ۲- ما پذیرفتیم که دنیا را احمق هااداره نمی کنند و منتظر مدیریتِ احمدی نژادی نیستند. ۳- ما عملا اعلام کردیم « حذف هیچ کشوری» را ار نقشه ی جغرافیای جهانی نمی طلبیم.۴- ما پذیرفتیم که حتی آنانکه در تاریخ به ایران خیانت کرده اند حرف حساب را می فهمند و « اهل مذاکره اند». ۵- ما اعلامدکردیم که دنیا حق دارد « نگران منافع خودش» باشد و‌ما فقط وظیفه مان این است که اعلام کنیم « نیامده ایم با منافعتان بجنگیم. ۶- ما فهمیدیم که « سرافرازی راستین» بین المللی در فحاشی نیست . می توان در تعامل هم حضور درست و مقتدرانه داشت. ۷- ما فهمیدیم که « سیاستِ برد- برد» موجب پیروزی و احترام می شود نه « فقط ما برنده ایم» و بالاخره اینکه « سیاست جهانی» قوانینی دارد و ما باید به آن قوانین احترام بگذاریم.
    و نهایت اینکه همه ی کشورهای مطرحِ جهان یک سیلی به ما زدند تا از خواب خرگوشی سی وشش ساله بیدار شویم. دستشان درد نکند.

    من نمیدونم بادکوبه ای کیه ولی دو کلمه حرف حساب زده…
    تا وقتی که اصل اول اینا حفظ نظامه هیچ پیروزیی اونطور که از ته دل ادمو شاد کنه نیست…
    انواع فشارهارو به ملت روا میدارند و درست موقعی که فشار … نظامشونو تهدید میکنه میپرن جام سر میکشن …ملت بنده خدا هم که از ذوقشون میریزن جشن میگیرن
    ظاهرش میشه شادی ولی در درون میشه افسوس به زمانهایی که از دست رفت و افسوس به سرمایه هایی که سوخت… پیروزیهای غم انگیز
    تا نظر شما چه باشه
    ارادتمند
    سالار

     
  19. سلام استاد نوری زاد عزیز
    یک سوال:
    شما چرا به سراغ بهایی ها می روید و مثلا به سراغ خانواده شهدا نمی روید؟

    ——————————

    سلام بانوی خوب
    خانواده های شهدا خیلی ها را دارند که به آنها سر بزنند. گرچه من خود نیز به سراغ شان می روم. مثل خانواده ی خالقی پور که سه فرزندشان شهید شده و از دوستان خانوادگی ما هستند و من هر از گاه با افتخار به آنان سر می زنم. دیروز نیز به خانواده ی دو شهید در روستایمان سر زدم. بهاییان اما کسی را ندارند. و تا دیده اند از امثال ما درشتی ها دیده اند و زندان و اعدام. صرفا بخاطر عقیده شان. ما گاو پرستان هندوستان را به رسمیت می شناسیم و از هم نشینی با بهاییان و درویشان و سنیان سر زمین مان پرهیز می کنیم.
    با احترام

    .

     
    • سرکار محبوبه خانم
      همانطور که سروربزرگوار نوریزادفرموده اند الحمدلله خانواده شهدا نه تنها از این بابت مشکلی ندارند بلکه اصولا هیچ مشکلی ندارند شاید بنوعی بتوان گفت که اینان خودشان مشکلی برا ی این ملت ملازده (نه امت ) میباشند احتملا خود سر کار باید از همین نورچشمی ها باشی که بهتر میدانی. و اگر هم خدای نخواسته از این خانواده نیستی محض اطلاع بیشتر خدمتتان عرض کنم که داشتن سهمیه های – هردمبیلی دانشگاه بدون کنکور و درس خواندن تا پاسی ازشب – اتوموبیل نصف قیمت –
      رفتن بدون نوبت و نیمه بها به حج – گرفتن رایگان امتیاز آب و برق وگاز – پرداخت کردن نیمی از مبلغ انرژی های مصرفی – مسکن = وام های بی حساب وکتاب = ثبت نام رایگان در بهترین مدرسه موجود در هر شهر =اسخدامهای هردمبیلی بدون ضابطه و پست های آنچنانی –
      گرفتن امتیاز تاکسی -معافیت از خدمت سربازی- و هر آنچه که دراین مملکت ملا زده یافت شود متعلق به همین خانواده ها تا سلسله نوادگانشان میباشد . ضمنا این بزرگواران برای رضای خدا و رهبر به جنگ رفته و چشمداشتی به مال دنیا نداشتند و اگر میگفتند برای دریافت این همه امکانات میرویم . مطمئنا این ملت سعی میکرد آنها را از رفتن منصرف کند
      حالا خانواده هایشان بر همه دار وندار این مملکت چنگ انداخته و مشکلشان فقط سرزدن نوریزاد میباشد !
      حاج خانم . نوری زاد به سراغ هموطنی رفته که دراوج مظلومیت نه تنها یک مورد ازاون امکانات را نگرفته بلکه از داشتن حق تحصیل – کسب – استخدام – مراسم مذهبی- داشتن قبرستان – حتی دفن کرده میت هم محروم گشته اند . سرکار خانم دلواپس. شما را که نمیدانم من مسلمان از روی این عزیزان مظلوم بهایی خجالت کشیده و شرمسارم . نوریزاد عزیز در اوج شهامت و مردانگی به نیابت از مسلمانان شرمنده با رفتنش به دیدار اون فرزند عزیز بهایی گوشه ای از شرمندگی ما را جبران و مرهمی بر آنهمه دردهای آنان گذاشته است . ظمنا دنیا را چه دیدی شاید یه روزی شما هم درگوشه زندان بیفتی و هموطن بهایی یا کلیمی و……به دیدن فرزندت روانه گردند . همه چی امکانش هست

       
  20. کورس عزیز ندیده عاشقت شدم کاش مطالب شما را مثل کتاب مائو به تمام ایرانیان میدادم و خواندنش را اجباری میکردم

     
    • مازیار وطن‌پرست

      najaf گرامی
      من هم چون شما از خواندن ریشه‌ها دچار شوق و شعف می‌شوم و ازینرو کامنت شما برایم در حکم یافتن دوست همدل دیگریست. اما بخش دوم جملهٔ شما -که می‌دانم با چه مایه نیک‌خواهی نوشته‌شده- با محتوای ریشه‌ها و خواستهٔ کورس عزیز در تعارض است.
      این صرفا درک من از نوشته‌های اوست و تایید نویسنده را به همراه ندارد و آن اینکه:

      ای کاش انسانِ ایرانی بدون آنکه خود بخواهد -و برای اینکار نخست باید آن خود را بیابد و پرورش دهد- به اجبارِ هیچ سنّت و حکومت و مذهب و اتوریته‌ای گردن ننهد، ولو اینکه آن اتوریته خود “کورس” و “ریشه‌ها”یش باشد.

       
      • با درود به مازیار وطن پرست عزیز جناب مازیار با تمام وجود اگر برای من هم این امکان وجود داشت آرزوی najafگرامی را حتما در مملکت بلا زده به منصه ظهور میرساندم مردم خواب زده ای که بیش ازهزارو اندی سال در چمبره اوهام و سپردن سرنوشت خود به دست تیر های حوادث و شیادانی که قدم به قدم آن هارا به نیرو های ماوراء و سلب مسئولیت از دوششان سوق داده اند تا انبان های خود را پر کنند راه دیگری باقی نمیماند جز به اجبار فهمانیدن و تکرار این که ای بشر تو همه اندیشه ای . با احترام

         
    • جناب najaf ای کاش جناب کورس در جویی آزاد و در رسانه های ملی می توانستند آزادانه نوشته هایشان را در معرض منتقدین قرار میدادند تا افراد مختلف براحتی می توانستند آنچه را ایشان نوشته نقدکنند تا از این برخوردها مردم براحتی می توانستند گذشته و حال و آینده خود را ارزیابی کنند.دوست ارجمند مشکل ما اجبار بخواندن این یا آن نوشته نیست بلکه نبود فضایی برای نقد و تشویق به تفکر آزاد و بدون تقلید است.

       
  21. این مقاله را در اینترنت دیدم و حیفم آمد که شما دوستان نخوانید.مقاله عمیقی است.افسوس که قاطبه ملت ما فرسنگها با چنین نگاهی فاصله دارند.
    پوپولیسم و بیماری خوشبینی:
    سلمان رشدی در رمان “بچه‌های نیمه شب” از واژه‌‌ی “بیماری خوشبینی” در نزد ملت هند (و البته بخشی از آن یعنی پاکستان) سخن گفته است، تاریخ این دو کشور را صفحه به صفحه مرور کرده و به عنوان یکی از درون‌مایه‌های کتاب‌اش به این نتیجه رسیده که قضاوت ما فقط در یک بستر تاریخی قابل بروز است، خوشبینی به واسطه‌ی نادیده انگاری و پوشاندن نقاط تاریک و در سایه مانده، فقط باعث یک زوال تدریجی است. روزی که زرق و برق ایده‌ی خوشبین از میان رود فقط یاس می‌ماند، زشتی حقیقت و سکوت.
    من سی سال از عمر‌ام را در یک سیستم پوپولیستی گذرانده‌ام. در فرهنگ پوپولیستی مردم دسته‌ای هستند که یک جور فکر می‌کنند، همین دسته مقدس‌اند، همیشه برنده‌اند و البته بری از هر اشتباه و انتقادی هستند. مقصران در این ساختار همیشه، دولت‌ها و حکومت‌های خود و یا توطئه‌گران دول خارجی هستند. مردم پوپولیست شیفته‌ی گذشته‌ی خویش و البته آینده‌ی که امروز نوشته‌اند هستند. ایده‌ی پوپولیست آینده را به صورتی تاریخی در می‌آورد که همین امروز به بهترین نحوی نگاشته می‌شود. در فرهنگ پوپولیستی مشکلات و موانع واقعی مد نظر قرار نمی‌گیرند، حقیقت فقط آن چیزی است که در آن امید دیده می‌شود، هرگز ذکر نمی‌شود که راه رسیدن به آن آینده‌ی درخشان اساسا مسدود است. در نظام و فرهنگ پوپولیستی که غالبا در جوامع عقب‌مانده، فقیر و رو به انحطاط؛ محیط رشد و گسترش می‌یابد. مردمانی می‌بینیم در حال احتضار که بیماری خوشبینی آخرین توان‌ را از آنان سلب کرده است. در فرایند تدریجی زوال به واسطه‌ِ‌ی خوشبینی، عملی برای فرار از انحطاط صورت نگرفته است، لذا فروپاشی ایده‌‌های پوپولیستی همزمان با فروپاشی یک نظام اجتماعی و تسلیم است.
    در زمانه‌ای که من زیسته‌ام چند دوره ایده‌های پوپولیستی و البته طبقات اجتماعی وابسته به آن در ایران، رشد کرده‌اند و مدتی بعد فرو ریخته‌اند. غالبا نظام سیاسی ما در نقش تولیدگر فکر پوپولیست بوده است، اما بستر مردمی جامعه‌ِ‌ی ایران بعد از انقلاب همواره زمین مناسبی برای رشد آن داشته است، به رئیس جمهورهای ما بعد از جنگ دقت کنید، هاشمی در نقش سردار سازندگی، خاتمی منجی اصلاحات، احمدی نژاد و رویای عدالت و مدیریت جهانی، هر کدامشان سویه‌ای از طبقات اجتماعی را هدف قرار داده‌اند ایده‌ی امید را طرح کرده‌اند، با سوت و کف و تشویق حضار تشریف آورده‌اند و با لعن و ناسزا عرصه را ترک کرده‌اند. اما به هر روی شرایط فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ما مدام بحرانی‌تر شده است. تا قبل از ظهور دولت روحانی پوپولیست محدود به طبقات اجتماعی خاص بوده است امری که با شدت و ضعف در باقی حکومت‌های دنیا هم دیده می‌شود. گاه طبقه‌ِ‌ی مرفه هدف قرار داده شده‌اند، گاه طبقه‌ِ‌ی فقیر و یا متوسط. امیدها هم در سطوح خاص قرار داشته‌اند، نظام اقتصادی بر مبنای بازار آزاد، آزادی اجتماعی و یا عدالت اجتماعی. دولت روحانی اما امید را از جای دیگری آغاز کرده است برنامه‌ی اصلی او رفع تحریم‌های جهانی بوده است. در شرایط وخیم مملکت او بدون استفاده از هیچکدام از هدف‌گیری‌های طبقاتی، اقتصادی و یا سیاسی به سراغ امر ساده‌ای رفته، عادی شدن اوضاع در یک کشور بحران زده. سوژه‌ی امید در نزد او با برداشته شدن تحریم‌ها به ابژه تبدیل می‌گردد و همین ایده بخش‌های عظیمی از طبقات اجتماعی و حتی بخشی از راست‌گرایان را با او هم‌صدا کرده است، یکی از دلایل این همراهی پر شدن شکاف متجاوزان و مورد تجاوز قرار گرفتگانی است که در سال هشتاد و هشت روبروی هم صف آرایی کردند، اما اکنون ایده‌ِ‌ی امید او را دنبال می‌کنند. مسری شدن بیماری خوشبینی در دوره‌ی روحانی به علت همه‌گیر شدن و رسوخ‌اش در لایه‌های مختلف اجتماعی با دولت‌های دیگر ایران متفاوت و در عین حال خطرناک است به طوری که اگر ایده‌ی پوپولیست مدار این امید دوباره فرو ریزد این‌بار محدوده‌ای گسترده که شامل تمام طبقات اجتماعی می‌شود را به سکوت و تسلیم در برابر انحطاط می‌کشاند. اکنون ما با ایرانی یک دست خوشبین موجه‌ایم، ایرانی که علل واقعی شرایط اسف‌بار فعلی را نادیده می‌انگارد و با چنگ زدن به ایده‌ی امید، تاریخ فردا را امروز می‌نویسد. فراموش می‌کند و یا باور ندارد که مشکل در جایی است که میل به دیدن‌اش ندارد، تحریم ها برداشته می‌شوند و ایران فردا ایرانی بدون استبداد، محرومیت، سرکوب، فساد، رانت، مرگ و اعدام خواهد بود. نه این قضاوت فردا نیست این توهم قضاوت فردا است. در پایان متاسفم بگویم که ما ایرانی‌ها رو به زوال جمعی قدم بر می‌داریم.
    خشایار مصطفوی
    سیزده فروردین 1394

     
  22. بخش بيست و هفت
    ادیان بی پیامبر و باورمندان به خدايان
    ( مغول ها )
    شرك ، پرستش خدايان ، و بت پرستي ، چيزي نيست كه بتوان آن را نديده گرفت يا ريشه كن نمود. آن نامداراني که آمدند و نداي وحدت سردادند و اميد داشتند كه مي توانند جهان را ازشرك و مُشرك پاك كنند گرفتار سراب شده بودند ، چون حداقل تا امروز، يعني در این هزارسال ، بشر نتوانسته به تفکری واحد ، برای پرستش خدایی واحد دست یابد.
    اين كه تفاوت توحيد و چند گانه پرستي چيست و نتايج عملي اين دو چه بوده و اين همه خون براي چه ريخته شده و هريك از اين دو ، چه تاثيري بر زندگي بشرگذاشته اند ، سخني است كه نياز به پژوهش بسيار براي نويسنده ، و شكيبايي فراوان براي خواننده دارد و اين هردو ، فعلا وجود ندارند.
    بسياري از اقوام و ملل چه در گذشته و چه امروز ، يا بي خدا بوده ، وهستند ، و يا مشرك و به قول ما بت پرستند.
    از يونان باستان درغرب ، تا مغولستان و بخش هايي از چين و ژاپن درشرق ، مردمان بسياري به خداي يكتا اعتقاد نداشته ، و ندارند و هيچ خللي نيز در زندگيشان بوجود نيامده است و گاه ، اين مشركين ، نسبت به موحدين و يگانه پرستان زندگي بهتر، پيشرفت بيشتر، و جنگ كمتری داشته اند.
    اگر چه مردم و ملت هاي بسياري هستند كه از اديان توحيدي پيروي نمي كنند و به قول ما ، مشرك بوده و به خدايان متعدد اعتقاد دارند ، اما چون فرصت براي نويسنده و خواننده نيست ، به يكي از آن ها به عنوان مثال و به طور اجمال ، بسنده مي كنيم تا مشتي باشد از خروار.
    از خشن ترين مردم مُشرك كه به گفته ی برخی يكي از بدترين آيين ها را داشته اند یاد می شود تا معلوم گردد كه به راستی ، از ما بدترند ، يا دچار خود بزرگ بيني شده ايم؟
    قوم مغول خدايان بسیاری داشته است. از خالق زمين و آسمان گرفته ، تا خدای ماه و خورشید و کوه و دریا ؛ باضافه ی ارواح نياكان ، و بسیاری چون این ها.
    فراوانی خدايان ، مغولان را مثل اعراب ِ پيش از اسلام ، و دیگر معتقدان به خدایان ، عادت داده بود تا افكار دگرانديشان را تحمل كرده ، و معتقد باشند كه هركس آزاد است به هر طريقي كه مي خواهد عبادت كند.
    مغول ها اگر چه به دليل شرايط جغرافيايي ، چون اعراب ، روحي خشن داشتند و كشتن و كشته شدن برايشان آسان بود ، اما انحصار طلبی و تنگ نظريشان به اندازه ی اعراب مسلمان شده نبود ؛ و دربرخورد با مغلوبین ، بین مغول های صحرا نشین و اعراب بیابانگرد تفاوت های بسیاری دیده می شد. از جمله :
    مشرکین مغول مي گفتند : مرا قبول كن و باج و خراج به من بده ، كاری به دين و آيين تو ندارم و اجباري نداري كه دينم را بپذيري.
    موحدین عرب مي گفتند : درسرزمين تحت تسلط ما كافر حق زندگي ندارد . يا دين مرا بپذير، يا برو ، يا بمير.
    مغول ها مي گفتند در سرزمين تحت تسلط ما كافر و مسلمان ، خدا پرست و بي خدا يكسان اند و كسي حق ندارد به عنوان اين كه فلاني هم دين و هم آيين ما نيست او را بكشد يا بيرون كند يا ماليات اضافه برحد معمول به اسم جزيه يا هرچيز ديگري از او بگيرد. در « ياسا» كه كتاب مقدس ، يا كتاب قانون آن هاست ، تاكيد شده بود كه: « هيچ كس نبايد بين فرقه ها و مذاهب تبعيض قائل شود…..»
    موحدين مي گفتند در سرزمين تحت تسلط ما ، هرمعبدی كه درآن خداي اعراب نيايش نشود بايد از بين برود؛ و تا آنجا كه مي توانستند در تخريب معابد غيرموحدين مي كوشيدند و حتي به كساني كه به نوعي خداي يكتا را قبول داشتند نيز رحم نكرده و يهودي و مسيحي و غيره را اجازه ساخت و ساز معابد نمي دادند ، و از آنان ، مالياتي افزون برحد معمول ، و آنهم با خواري و تحقير مي گرفتند. چيزي كه قرآن فرمانش را داده بود.
    در كتاب مشركين ( ياسا ) آمده بود كه : « نبايد از قفرا ، زهاد ، پزشكان ، علما، عرفا ، قضات ، موذن ها و مرده شوران ماليات و عوارض گرفته شود». چه آن ها مغول و مشرك باشند ، و چه مسلمان و موحد.
    در كتاب مسلمين نوشته شده بود :‌« بكشيد و بجنگيد با كساني كه ايمان به خدا و روز قيامت نياورده اند و حرام نمي دانند آنچه را خدا و رسولش حرام كرده و به دين اسلام نمي گروند حتي اگرآنها اهل كتاب باشند. تازماني كه جزيه بپردازند. به دست خودشان با خواري و فروتني».
    قانون مشركين معابد همه ي فرقه ها و اديان را از ماليات معاف كرده بود .
    قانون موحدين ( مسلمين) تخريب همه ي معابد مشركين را واجب اعلام كرده بود.
    مغول ها به اسم خدا و براي خدا دست به شمشير نمي بردند. كشور گشايي مغول ها نه به نام دين بود و نه به نام وطن . زورداشتند ، از آن استفاده مي كردند. لخت و عور ، بي فريب و نيرنگ و بدون اين كه خُدعه كنند.
    جان كلام مغول اين بود كه: مي توانيم ، مي كنيم.
    نه پاي خدا را به ميان مي كشيدند و نه مي گفتند كه مي خواهيم ديگران را به بهشت ببريم. رُك و راست و بي شيله و پيله ، مي آمدند ، مي زدند ، مي كشتند ، مي خوردند و مي بردند.
    به اسم اين كه مي خواهيم وحدت را ترويج كنيم و بردگي را از بين ببريم به اين و آن حمله نمي كردند. آنان اگر چه خشونت داشتند اما خدعه نمي كردند و نيرنگ نمي زدند و مثل بسياري از صحابه خاص ِ پيامبر اسلام ، كه وعده بهشت را از او گرفتتند ، به نام مساوات طلبي ، به ايران و رُم و مصر و … حمله نمي كردند و خون ها در راه خدا نمي ريختند تا ثروتي بسیار كلان بيندوزند.
    يا چنان كه هم امروز، فراوان مي بينيم ؛ به نام عدالت و مساوات، توحيد را تبليغ نمي كردند تا ويلاي چند ده ميلياردي داشته باشند و بسياري از مردمي اجاره خانه ي ماهي چند ده هزار توماني را نداشته باشند. و باز، چنان كه شاهديم ، همين مدعيان توحيد و عدالت و تقوا ، در قم ، كاخي به اسم حوزه علميه آيت الله خونساري بنا نمي كردند كه تجملش شگفتیِ همگان را بر انگيزد و كاخ شاهان را به سُخره گيرد ؛ در حالي كه ، دربرخي از روستاها ، كودكان در طويله ها درس مي خوانند.
    در ياسا، كتاب مقدس ِ مغول ، دروغ يكي از بزرگترين گناهان است و دروغ گو مجازاتي معادل با مرگ دارد.
    در قرآن ، كتاب مقدس ِ موحدين ، دروغ به شرط اين كه به خدا و پيامبرش بسته نشود ، يا به سخني درست تر، آنها را مورد انكار قرارندهد ، كاري بس عادي مي نمايد و حتي به انداره دزدي ، شُرب خمر ، و امثالهم مجازات برايش تعيين نشده است. اين در حالي است كه موحدين به شراب و دزدی و آدمکشی نمی گویند ام الفساد. به دروغ می گویند مادر همه ی بدی ها. همان چیزی که انجامش هیچ کیفری ندارد.
    اینها درباره دروغ هم دروغ مي گويند. چون اگر دروغ ام الفساد باشد ، بايد در قرآن مجازاتي سنگين تر از گناهان ديگر برايش اعلام شده باشد. درحالی که می بینیم چنين نيست.
    مشركين ِمغول مي گفتند: آمده ايم تا برشما سروري و آقايي كنيم و حكومت را بدست گيريم و ثروت شما را تصاحب كنيم.
    موحدينِ عرب می فرمودند که آمده ايم تا شما را از ظلم ظالمان رها كنيم و قسط و عدل برقرارنماییم ؛ واین سخنان را درحالی می گفتند که با فروختن زنان و کودکان انسانيت را به مسلخ می بُردند و به نام خدای عادل ، مدافعين وطن را می كشتند و زن و كودكشان را به زشت ترين كارها وا می داشتند و در بازار برده فروشان ، مثل خر و گاو به فروش می رساندند. به نام مساوات طلبي و رهاندن مردم از زير يوغ استكبار ، ثروت ِ مردم ِ به اسارت گرفته شده را چپاول می كردند و پول هاي غارت شده را دربين خودشان به اسم غنايم جنگي تقسيم می نمودند. به نام عدالت و مساوات طلبي و رهاندن مردم از ستم شاهان ، كاخ سبز در دمشق و دربارهزار و يك شب در بغداد برپا می كردند. اين منحصر به يك و دو نفر آن ها نبود. حتي پرهيزكارترينشان ازجمله علي ، چنان ثروتي داشت كه به قول خودش:‌ «… مرا با رسول الله چنان مي ديدي كه از فشار گرسنگي سنگ برشكم مي بستم ، و امروز صدقه اي كه مي دهم بالغ بر چهل هزار دينار است…». و اين همان كسي كه هنگام ازدواج با فاطمه تمام دارايي اش يك شمشير، يك زره ، و يك شتر بود ؛ كه زره را گرو گذاشت تا هزينه عروسي را فراهم آورد.
    به راستي ، مگر اين شخص چقدر ثروت داشته كه چهل هزار سكه زر فقط صدقه مي داده است؟ اين اَبَرانسان ، اين همه ثروت را از كجا آورده است؟ او كه مي گفت از شدت گرسنگي سنگ برشكم مي بسته است؟
    البته اين منحصر به امير مومنان علي ابن ابي طالب نيست. ديگر امراي عرب نيز كم از او نبودند. براي اين كه آن روي سكه را نيز ببينيم و هرحرفي را ساده انديشانه نپذيريم و اسير نام هايي كه ساخته اند نشويم ، وافسون ِ نام ، كور و كرمان نكند ؛ بد نيست تكه اي از سخن يكي از پژوهشگران را باهم بخوانيم.
    شجاع الدين شفا در مصاحبه اي كه به مناسبت انتشار كتابِ « پس از 1400سال » انجام داده است مي گويد:« ماترك زبيربن عمام ، پسر عموي محمد و برادر زاده ي خديجه كه از جانب پيامبر « حواري خاص » ناميده شده بود پس از مرگش بين 35 تا 50 ميليون درهم نقد ، به اضافه هزار غلام و هزار كنيز و يكصد پارچه مستغلات و املاك در مدينه و بصره و كوفه و اسكندريه تعيين شد. ماترك طلحه بن عبيدالله مستغلاتي به بهاي 30 ميليون درهم به اضافه صد كيسه دربسته هركدام شامل صد قنطار زر ناب به بهاي سي هزار دينار طلابود . عبدالرحمن عوف آن اندازه ثروت اندوخته بود كه پيش از مرگ 30 هزار برده را آزاد كرد. ابوعبيده امين كه در هنگام مسلمان شدن هيچ ثروتي نداشت هنگام مرگ يكي از ده ثروتمند اول عربستان بود. عثمان خليفه ي سوم و داماد محمد، كه به مناسبت ازدواج با دو دختر پيامبر « ذوالنورين »‌لقب گرفته بود ،‌از اموال بيت المال يك جا چهار ميليون دينار به مروان بن حكم و 96 ميليون درهم به ابوسفيان پدر معاويه كه هر دو از نزديكان او بودند بخشيد. چند ميليون درهم نيز به حساب شخصي خودش برداشت كرد. با اين همه رسواترين ترين جلوه اين ثروت اندوزي را در نزد سعدبن ابي وقاص مي توان يافت كه از جانب محمد « شهسوار اسلام » نام گرفته بود و هم او بود كه ظاهرا عدالت و مساوات اسلامي را با شمشيرِ باديه نشينانِ خود براي ايرانيان به ارمغان آورد. ولي اولين كارخودش اين بود كه از اموال غارتي تيسفون صد هزار دينار طلا و دو كرور درهم نقره براي شخص خودش برداشت و با قسمتي از آن كاخي چنان مجلل در نزديكي كوفه براي خود ساخت كه آن را مدائن ثاني ناميدند. طبق محاسبه جرجي زيدان مورخ معروف قرن گذشته عرب ، ثروت هركدام ازاين پارسايان بهشتي در تطبيق با نرخ هاي امروزي از ثروت راكفلر فراتر مي رفت…».
    تاريخ براي كساني كه از آن بي خبرند تكرار خواهد شد ؛ چنان كه امروزهم ، شاهديم مومنيني كه تا ديروز آه نداشتند تا با ناله سودا كنند ، ثروت هاي نجومي به دست آورده اند.
    بايد به ريشه ها پرداخت ؛ و اين سروده شيخ شيراز:
    « اگر زباغ رعيت ملك خورد سيبي / برآورند غلامان او درخت از بيخ» ،
    يا لسان الغيب را به ياد آورد كه:
    « كاين سابقه ی پيشين ، تا روز پسين باشد ».
    با احترام.
    دانشجو

     
    • جناب داشجو ي متحيروسرگردان سلام

      سنداين گفتارت درموردعلي بن ابي طالب-ع-كه گفته باشد :”….و امروز صدقه اي كه مي دهم بالغ بر چهل هزار دينار است…».دركدام منبع تاريخي وروائي است؟لطفاآدرس دقيق بفرمائيد؟

       
      • سلام و درود برشما.
        آنچه خواسته بودید دراین کتاب یافت می شود.
        شخصيت محمدي يا حل آن معماي مقدس ( اسشخصية‌ المحديه او حل اللغز المقدس ) . معروف عبدالغني الرصافي . مترجم :‌م . شاپوري . بكوشش و ويرايش انتشارات فرهنگ ايران. رویه 304 http://www.farhangiran.com
        « در سيره حلبي آمده است كه علي بن ابيطالب گفت:‌ مرا با رسول الله چنان مي ديدي كه از فشار گرسنگي سنگ برشكم مي بستم ، و امروز صدقه اي كه مي دهم بالغ بر چهل هزار دينار است ( سيره حلبي : 2 / 329 ) »
        شاد و تندرست باشید.
        با احترام.
        دانشجو

         
      • جناب رحمان

        با سلام به شما

        خوب سندش معلوم است ،سندش گفتار و مصاحبه شجاع الدین شفاست، گویا هر مطلبی امثال شجاع الدین شفا و دشتی و دین ستیزان دیگر اظهار کنند ،وحی منزل بر آنان است که برای این آقایان هم حجت است،شما اصلا بگو این جمله که” “مرا با رسول الله چنان مي ديدي كه از فشار گرسنگي سنگ برشكم مي بستم ، و امروز صدقه اي كه مي دهم بالغ بر چهل هزار دينار است”” از مکتوبات تاریخی یا روایی باشد ،خوب روشن است که جملات ابتدایی آن یعنی فشار گرسنگی و سنگ به شکم بستند مربوط به زمان حصر اقتصادی مسلمانان در مکه و شعب ابیطالب و در مدینه بوده است ،و کلمات ادامه عبارت ناظر به بعد از زمان شدت و زمان پس از پیامبر است که علی بن ابیطالب آنهمه کارهای کشاورزی و تولیدی داشت تا زمان حکومت خویش ،منابع در آمدهای علی علیه السلام روشن است ،او در زمان پیامبر و مدتی پس از آن هم از عوائد فدک برخوردار بود ،هم در زمان خلفاء نصیبی از بیت المال داشت ، و هم مطابق گزارش تاریخ بسیار کارهای عمرانی و کشاورزی داشت که بسیاری از آنان را هم وقف فقراء کرده بود ،در زمان خلافت خود نیز این جزء متواترات تاریخ است که چگونه در خوراک و پوشاک و زندگی خود هم سطح نازلترین افراد جامعه بود با اینکه بیت المال مسلمانان در اختیار او بود ،روزی هم که یکی از دخترانش گردن بندی را دور از چشم آنحضرت از مامور بیت المال به “امانت یا عاریه” گرفت تا بعد آنرا برگرداند ،علی وقتی خبر دار شد بشدت خشمگین شد و بدخترش فرمود اگر این نبود که این جواهر را بعنوان عاریه گرفته بودی ،اولین هاشمیه ای بودی که دست اش را بعنوان سرقت قطع می کردم،این وضعیت علی بوده است ،حال فرض کنید این خبر تاصلا درست باشد ،او مگر چه گفت ؟ او گفت این مال را صرف فقراء و صدقه می کنم .این یک نکته.
        نکته دیگر این است که این آقایان وقتی بگزارش های مکتوب تاریخی می رسند که حاکی از فضائل یا بزرگی پیامبر و اصحاب و یاران و اهلبیت اوست ،کلا تاریخ مکتوب را زیر سوال برده می گویند :”تاریخ باید علمی باشد”! و تاریخ مکتوب چنین است و چنان است و دیکته حکومت گران و حاکمان یا علاقمندان به این دین بوده است ،خوب تاریخ علمی چیست؟ سکه شناسی و باستان شناسی و سنگ نبشته و حفاری و غیر ذالک ،این اگر باشد تاریخ است و حاکی از واقع است ،پس به تاریخ مکتوب اعتباری نیست!
        حتی در گفتار برخی از این آقایان هست که اصلا وجود پیامبر و علی و صدر اسلام را انکار می کنند! چرا؟ چون مثلا سکه یا سنگ نبشته در قلمرو اسلام یافت نشده است!اینها تواتر وجودی رسول خدا و اینهمه آثار اسلامی در شبه جزیره عربستان و و افریقا و حتی اروپا و اسپانیا را مثل سوفسطائیان مورد انکار قرار داده و می گویند اصلا اسلام و دین و قرآن و روایات همه مجعولات تاریخی بعدی بوده است! گویا قرآن عظیم که معجزه خالده پیامبر بزرگوار اسلام است وجود ندارد، گویا اینهمه آثار مختلف حتی در میان اروپا و اسپانیا و در ترکیه و افریقا و جاهای دیگر همه اموری خیالی و جعلی اند! پس هیچ اثری از دین اسلام و پیامبر اسلام وجود نداشته است و بیش از یک میلیارد مسلمانان جهان همه سرکار بوده و هستند! چرا که آثار سکه ای بدست نیامده است!
        از آنطرف همین آقایان برای اینکه اصل اسلام را محکوم کنند با اتکاء به همین تواریخ مکتوب که “علمی” نیستند ،در صدد اثبات تجاوز اعراب به ایران هستند! خوب چطور شد اینجا تاریخ مکتوب حجت شد؟! و چطور شد تاریخ مکتوب در اینجا بنقل شجاع الدین شفاء که چیزی را علیه مولی علی نقل کرده است اینجا حجت است و غیر علمی نیست؟! اینرا دیگر باید از آقایان پرسید ،در واقع تز این دوستان این است که هرجا تاریخ مکتوب شاهدی برای آنها بر علیه اسلام و اولیاء اسلام باشد واقعا “حجت” است و واقعا “علمی” وغیر قابل مناقشه است حتی اگر دهها و صدها شاهد بر خلاف آن باشد ،و هرجا تاریخ مکتوب بشری بر علیه برداشت ها یا هوسهای آنان در نفی اسلام باشد ،نه آنجاها تاریخ مکتوب “فاکتوری غیر علمی” و غیر حجت است و تاریخ علمی واقع نما فقط از طریق “سکه شناسی” و “حفاری” و “سنگ نبشته “و نظایر اینها احراز و اثبات می شود!
        ملاحظه کنید اینجا در همین عبارات مغالطه آمیز منقول از شجاع الدین شفاء ابتدا برخی آمارها در مورد اموال برخی از صحابه پیامبر که مربوط است به زمان خلیفه سوم یعنی عثمان و سوء استفاده هایی که اینان از اشتباهات حکمرانی عثمان داشتند،که ما بر فرض صحت گزارش تاریخ از آنان دفاع نمی کنیم ،مثل زر اندوزی های عبدالرحمان بن عوف یا مروان یا طلحه یا زبیر و دیگران ،اما اینجا گوینده این سخنان ،مطالب مربوط به کجروی های عثمان و اطرافیان او را مستمسک کرده با تمسک به یک نقل مجعول تاریخی ،میخواهد امام اول شیعیان را مورد تهاجم قرار دهد،امامی که طرز زندگی زاهدانه او زبانزد دوست و دشمن است ، و اصلا بیشترین اعتراضات به آن اعوجاجات مالی زمان عثمان را خود آنحضرت داشت ،و اصلا اینکه مردم ریختند و پس از عثمان با او بیعت کردند روی همین جهت بود که از ریخت و پاش های عثمان و اطرافیان او بتنگ آمده بودند ،بعد هم او آنطور در حکومت خود زاهدانه و بعدل در مورد بیت المال عمل کرد که برخی مثل طلجه و زبیر با او بجنگ پرداختند ؛روشن است که اینگونه وصله ها به آنحضرت نمی چسبد.
        حال ببینید که این دوست تازه وارد ما ،دوباره شروع کرده از بحث های جامعه شناختی دین که کجا بت پرست بودند و کجا گاو پرست بودند تا مطلب را برساند به همین مطالبی که شما می بینید آنهم با اطلاعاتی ناقص و مستند به گفتارهای بی سند و استناد پژوهشگران دین ستیزی مثل شفا و دشتی و دیگران ،غافل از اینکه این دین که شما اینجا مطرح می کنید و در صدد تعمیم بت پرستی به دور دست های تاریخ هستید دین باصطلاح جامعه شناختی است یعنی مطلق گرایش حتی به چوب و سنگ و گاو و غیره ،این چه کار دارد به دین و ادیان توحیدی که ره آورد انبیاء اولو العزم و صاحب شریعت از سوی خدای متعال است؟
        ملاحظه کنید در این گفتار ایشان حتی به تطهیر مغول و حمله مغول پرداخته است برای محکوم کردن اسلام و قرآن!
        آمده مقایسه کرده بین مغولان و مسلمانان در این جهت که مغولان به دین مردم کار نداشتند و یاسای چنگیزی چنین گفته و چنان گفته! غافل از اینکه دین اسلام حاصل از وحی و پیام یک پیامبر خداست که برای ازاله شرک و آزاد کردن انسانها از یوغ بندگی غیر خدا از اشیاء و انسان های دیگر آمده است ،و این دعوت چه جای مقایسه دارد با مغولان خونخوار وحشی که فقط دنبال قتل و غارت خویش بودند نه دعوت به توحید و عبودیت خدا ،همه این اشتباهات و قیاس های مع الفارق همان است که خود نویسنده نتوانسته است مضمون دعوات انبیاء را درک کند ،و در جمله ای بصراحت گفت که “خدا یا با همه سخن می گوید یا با هیچکس سخن نمی گوید”! سخنی ظاهر فریب که ساده لوحان را خوش آید،غافل از اینکه اگر بنا باشد که به همه انسانها وحی نازل شود دیگر تکلیف و امتحان و عالم اختیار و حسن و قبح چه معنایی پیدا خواهد کرد؟ آری خدای جهان هست و از طریق رسولان برگزیده خویش با عموم بشر سخن گفته است ، و همین جا معیار بندگی خدا در بستر اختیار و ثواب و عقاب و هدایت معنا پیدا می کند ،وگرنه اگر خدا بوحی با همه سخن گوید دیگر چه نیازی به رسالت و هدایت و بندگی ناشی از اختیار خواهد بود؟!

        سپاس از توجه شما

         
        • جناب آقاسيدمرتضي دامت بركاتك

          عليكم السلام والرحمة والاكرام

          سال نورا برايتان وخانواده محترمتان تبريك عرض مي كنم وسال ميمون وبابركتي برايتان آرزومندم.
          هميشه ازبيانات ارشادي وراهنمائي هاي معقول ومستندتان بهره منديم .مقصودم ازاين سؤال اين بود كه ببينم جناب دانشجوي حيران دراين دين ستيزي منابع گفتارش كجااست؟وگرنه سخاوت اميرمؤمنان -ع-بيش ازاينها بوده است ،وهمانطوركه حضرتعالي فرموديد ومستندهم هست ازمال شخصي كه ازدست رنج خويش وازآبادكردن چندين قنوات ونخلستان وباغات به دست خويش ووقف آنهابراولادخويش وفقرا مشهورومستنداست.

          وخردورزي كه ازآن، اينجناب وديگررفقايش دم مي زدند وخودراعقل گرا وبرهان پذيرمعرفي مي كنند؛ديدم كه درمقابل دوبرهان ارائه شده ازسوي جناب مصلح زيدعزه كه عصاره برهان توحيدي موحدان نامداربود؛چگونه خودراازفهم ساده آن اظهار نفهمي ويابه لغزخواني سردادند،هرچندجناب دانشجو به نيروي مافوق ماده كه اين تحولات را انجام وتدبير مي كندبنام خداوند ،گردن نهاد وبه جان ودل پذيرفت.امادرگفتارخويش به تكثروچند خدائي تظاهرمي نمايد.وبرهان دوم را گفتار هاي عاجزان ازاثبات وحدت واجب وعجزازنفي علت براي واقعيت مطلق ،تلقي نمود.
          ازاين جواب ولغزخواني درمقابل برهان عقلي عقل وتفكرومعلومات اين جناب دانشجوي محترم بر ما معلوم شد.
          واين جناب مهردادهم ازهمان قماش است كه دراوايل ورودازكتاب آن منحرف “دشتي” سؤالهائي ازجنابعالي وجناب مصلح داشت.
          البته اينگونه افرادهميشه بوده اند وهستند بيش ازآنكه خودرا خسته كنند ره بجائي نبرند جزاينكه درلحظه آخردرمي يابندتخيلشان جزسرابي نبوده است وپشيماني هم برايشان سودي نخواهدداشت.
          باسپاس ازعنايت وتوجه شما بزرگوار

           
        • جنابان سیدمرتضی و رحمان
          شما ها از کجا ی تاریخ در می آورید که حضرت کشاورزی میکرده و یا به دخترش اعتراض میکرده یا هرچه مالی داشته خرج فقرا میکرده ؟ اکثر منبری ها و پامنبری ها که تمام این جعلیات را از بحارالانوار جناب مجلسی نقل میکنند ( البته بجز قسمتهایی که مربوط به پایین تنه فرموده اند ) اونوقت گفتار امثال شجاع الدین شفا – دشتی- کسروی – باطل و اراجیف امثال مجلسی در بحارالنوار ( که بعضی از صحفاتش را انسان خجالت میکشد بیان کند) و غیره وحی منزل است . فعلا که نمایندگان حضرت در تقوی سنگ تمام گذاشته اند ! ورد زبان آخوندها قبل ا ز 1357 تقسیم نان در نیمه های شب بطور مخفی بین مسلمانان بود اینک همون ها که نماینده مولا شده اند روز روشن نان سفره مردم را به غارت میبرند . جعلیات و خرافه هارا ولش کنید زمان حال را ببین .

           
          • خانم یا آقای یمین

            با سلام بشما

            آیا اگر من مستندات تاریخی مختلفی از غیر کتاب بحار الانوار مجلسی ،از کتب تاریخی دیگر و کتب اهل سنت برای دو مطلب فوق برای شما عبارت و ریفرنس ذکر کنم ،شما اذعان به اشتباه خود خواهید کرد؟

             
      • جناب رحمان این هم سند : برو ای گدای مسکین در خانه ی علی زن …….. که نگین پادشاهی دهد ازکرم گدارا

         
        • جناب مهرداد

          با سلام

          این گدائی مورد اشاره در شعر مذکور نه آن گدائی مادیات است که هم و غم اهل دنیاست است ،این گدائی معنوی و معنویات و علوم و معارف الهی است ،بنابر این پیشنهاد میکنم شما که ورودی در اینگونه بحث ها و استنادات ندارید ،به همان نقل و کپی اخبار روز ادامه دهید و در اینگونه مسائل بطور احساسی ورود نکنید ،یک پیشنهاد دیگر هم دارم و آن اینکه شما هم با ما تشریف بیاورید برویم بگدائی درب خانه علی زیرا که شما و ما،بفهمیم یا نفهمیم، همه مساکین علوم و معارف علی و مدینه علم النبی هستیم.
          دوست من توصیه میکنم بشما که سیاست و حقد و کینه این و آن و متاع دو روزه دنیا شما را از سعادت جاودان ابدی باز ندارد.

          با احترام

           
          • جناب سید مرتضی
            زمانی که بامهرداد رفتید درب خانه مولا برای گدایی علوم و معارف اسلامی خوب بعدش چه مشکلی از جامعه جهانی که نه( چون که آنها اکثرا مسیحی و بهایی و بی دین میباشند) حداقل ازجامعه مسلمین حل میشود ؟ آیا پس از فارغ التحصیل شدن از اون معارف علم النبی چرخهای صنعت – دارو – درمان – حتی مشکل سرعت همین اینترنتی که همون بی دینها که درب خانه مولا را برای فراگیری معارف مدینه علم النبی ندیده ونخواهند دید ساخته و من و تو مهرداد از اون استفاده میکنیم را برطرف میکند ؟ که یقیننا جواب این موارد منفی است . پس وقت خودتان را هدر ندهید. مشکلی که شما ها دارید خدا را رها کرده و امامان را چسبیده اید تمامی دنیا بدون تحصیل از مدینه علم النبی شما. هرروز خدمتی را به بشریت با اختراعشان تقدیم میکنند اونوقت اونهایی که تمام عمرشان را در مدینه علم النبی گذراندند ( امثال – علامه مجلسی – علامه طباطبایی- علامه مطهری ) چه گره ای از مشکلات بشری را حل کردند . یک عمر نشستند المیزان و بحارالانوار وداستان راستان نوشتند
            جز تکمیل دکور کتابخانه های امامان جمعه انهم در مصاحبه های تلوزیونی استفاده دیگری دارد از اون جمعیت 70 میلیونی که ادعا دارید چند هزارم شان خواندن که پیشکش . جتی اسم اون کتابها را میتوانند تلفظ کنند؟
            بنابراین عقل حکم میکند که بجای گدایی به مدینه علم النبی برای آقایی و خدمت به جامعه بشری به دانشگاه های همون بی دین ها رفته تا شما هم به نمایندگی از مسلمین قدمی در خدمت به بشریت بردارید . تا اونها هم کم کم بپذیرند که مسلمین همش کمربند انفجاری منفجر نمیکنند میخواهند بعد از این همچون جامعه بی دینها در خدمت بشریت باشند

             
          • سلام جناب سید مرتضی: با پاسخ بسیار سریع شما و دیگر همکارانتان تقریبا متوجه اتحاد بین شما و دوستان و هم فکرانتان مثل مصلح . رحمان . عبد الله ودیگرانی که قرار نیست همه را الان به یاد داشته باشم شدم و البته دیگر همکارانتان را با جستجو در مقالات قبل میشود به راحتی پیدا کرد . همانطور که دوستی قبلا هشدار داده بود برای من مسجل است که سایت جناب نوریزاد تحت برسی و بازبینی شما روحایت معزز البته معزز ازنظر خودتان و چاپلوسانی که فکر میکنند راه نجات در دستان شماست و افسران سایبری قرار دارد که خدای نا کرده خطایی سر نزند و براندازی صورت نگیرد . جناب سید البته من هیچ گونه شناختی نسبت به شما ندارم و همانطور که ادعا کردید دارای تحصیلات عالیه ((علوم )) ؟ اسلامیه هستید و فکر میکنم قبلا گفتید به مرجعیت رسیدید . گوارای وجودتان ! و باز هم ادعا کردیدکه به تحقیق مشغول و ازاین راه نان در می آورید ؟ نوش جان ! و باز هم گفتید که در ساعات بی کاری و به صورت تفننی به این سایت می آیید ! که با توجه به ساعتی که کامنت جوابیه تان جای سوال دارد که در وقت اداری و کار چگونه به قول خودتان تفریح میکند و کامنت میگذارید آیا کار فرمای شما ازتفریح شما و ازکار زدن شما راضی است و مزد شما حلال است؟ البته با شناختی که از روحانیت فضای بیرون دارم برای هر عملی توجیه دارند !( شوخی بود) ! من با توجه به ادعای شما که به مرجعیت رسیده اید ازشخص شما درخواست یاری برای زندانیان ( قرچک ورامین )کردم که با سکوت و بی محلی شما بهترمتوجه سوابق مشعشع روحانیون می شویم که در موارد عملی چشم خود را خواهند بست و شما هم همین را ثابت کردید ! در مورد آن شعر که من بازنشر دادم بازشما راه مغلطه را پیش گرفتید و گفتید که آن گدا گدای معنوی است !! مگر حدیثی مبنی بر بخشیدن انگشتری در حال رکوع امام علی به فقیری نداریم ؟ که پیغمبر به دنبال آن گدا فرستاد و آن انگشتر را دو باه ازآن فقیرخریداری کردند ! البته هیچ کدام ما در آن دوره نبوده ایم که شاهد صحت و سقم این قضیه باشیم و فقط به نوشته ها استناد میکنیم . با توجه به اینکه کارم دیر شده جوابیه بسیاری داشتم که بماند برای بعد !!!

             
          • جناب یمین درود بر شما

            با تمامی گفتار شریفتان در این پست توافق محض دارم الا همردیف کردن انسان شریف و زحمتکش که داستان زندکیش بطور کامل و واضحی با ملایان دیگر متفاوت هست جناب مرحوم علامه طباطبائی با عناصری مانند علامه مجلسی و یا مطهری
            علامه مجلسی در سنین کودکی پدر و مادر خود را از دست داد و قیم برادر کوچک خود و تنها نان آور این خانواده ۲ نفره بدون حضور هیچ گونه بزرگتری در خانواده شد. ضمن اینکه در مدارس دینی اطراف تبریز بدرس مشغول بود ولی در عین حال در چندین جا پادوئی میکرد تا بتواند شکم برادر جوانتر خود را سیر کند ضمن که خود کودکی بیش نبود

            جزئیات زندگی این مرد بزرگوار براحتی از طریق اینتر نت در اختیار همگان هست به این دلیل بنده از بازگوئی آن پرهیز میکنم ولی باید بعرض عالی برسانم که تفسیر المیزان که از شهرت جهانی بر خوردار هست نتیجه زحمات ۲۰و چند ساله ایشان هست که باعث شده بود عده زیادی از استادان مشهور دانشگاهای پر از پرستیژ غرب فط برای همنشینی با ایشان سر دست بشکنند و امروز این تفسیر در تعداد زیادی از دانشگاه های معتبر دنیا بعنوان رفرنس مورد استفده قرار میگیرد دلیل آنهم این است که ایشان توانسته است این تفسیر با کلمات ملایمتر و قابل قبول تر بدون دستبرد در محتوای کلام که به آن مجاز نیست انجام دهد به عنوان مثال و بطور عامیانه عرض میکنم عوض اینکه لغت به لغت بگوید«بتمرگ» گفته بودند «بفرمایید بنشینید»

            دلیل ارادت حقیر به این مرد شریف تفسیر المیزان و یا شرح زندگی پراز رنج ایشان نیست بنده عاشق اشعار بسیار زیبا و دلنشین ایشان هستم بطور تعجب آوری و با دانستن اینکه ایشان تسلط کامل بزبان عربی داشته اند فردوسی وار اشعاری سروده اند که در آنان ز هیچ گونه لغاط و یا الفاظی عربی استفاده نشده است. شعر بسیار دلنشین و روح سیقل:

            همی گویم وگفته ام بارها… بود کیش من مهر دلدار ها
            پرستش به مستیست در کیش مهر برون از این حلقه هوشیار ها
            چه فرهاد ها مرده در کوه ها چه حلاج ها رفته بر دار ها
            ولی رادمردان و وارستگان نبازند هرگز به مردارها
            به خون خود آغشته و رفته اند چه گلهای رنگین به جویبارها
            گره از راز جهان باز کن که آسان کند باده، دشوارها
            جز افسون و افسانه نبود جهان که بستند چشم خشایارها
            فریب جهان مخور زینهار که در پای این گل بود خارها

            البته این همه غزل نیست و جناب شهرام ناظری این شعر با صدای سحرآمیز خوانده اند که اطمینان دارم آنرا بار ها شنیده و لذت برده اید. این جزْ ان شعرهایی نیست که در آنان واژه عربی بکار نرفته است

            اشعاری که عرض کردم که هیچ گونه واژه عربی در آنان بکار نفرده است در وبسایت های مختلف موجود هستند و درصورت نیاز امر بفرمایید و همه آنان را برایتان پست میکنم

            جالب اینکه ایشان به هیچ وجهی در انقلاب اسلامی شرکت نکردند و هیچ کلمه ای راجع به آن نگفته و اصلا بطور کامل از نظرات غائب بودند و تنها یک بار بعد از انقلاب با ایشان مصاحبه کرده و در مورد انقلاب پر سیدند و من در اینجا آقای دکتر نوری زاد و سایر عزیزانی را که آن روزها را بخاطر میاورند شاهد میگیرم که ایشان با یک رخسار و لحنی که نگرانی از همه جای آن میبارید گفتند البته با لهجه شیرین آذری « خوب بالاخره کاریست که شده من فقط دعا میکنم که شما پیروزباشید» ایشان تقریبا یک سال بعد از مصاحبه دار فانی را وداع گفتند و مثل جناب طالقانی شانس آوردند چون اگر زنده مانده بوند الان در حبس خانگی بودند و برادران عرزشی با استفاده از اسپری رنگ بر روی در و دیوار منزلشان توضیحاتی راجع به عیال، والده و همشیره ایشان مینوشتند

             
          • جناب مهرداد گرامی

            با سلام به شما

            البته من معمولا به اینگونه کامنت ها که گرایش به احساسات پیدا میکند پاسخی نمی دهم ،زیرا در فضای احساسی و مبتنی بر بدبینی نمی توان مقصود و مراد خود را به دیگری منتقل کرد مثل طرز نوشتار این دوست بالایی بنام یمین ،که ظاهرا یا اسم جدیدی است و تازه وارد یا همان دوستان قدیمی هستند که خواسته اند تحت پوشش این نام عقده گشائی کنند ،وگرنه طرح یک بحث تاریخی و استناد نیازی به کاربرد الفاظ مهوع و تند ندارد.
            اما در مورد حضرتعالی من تابحال شما را علیرغم تخالف عقیدتی یک دوست صمیمی می دانستم ،طبعا در این نوع دوستی ها ممکن است اختلاف عقیده مطرح و جدل پیش بیاید اما خوب است فقط در این موارد به همان خصوصیات مورد اختلاف و جدل پرداخت نه به گمانه زنی و حدسیات بی اساس و انگ های امنیتی ،الان شما مواردی را مطرح کردید که واقعا باعث رنجش من شد زیرا اغلب تهمت و انگ های ناروا بود ،من اینجا نه ادعای مرجعیت کردم و نه گفتم مرجع تقلیدم ،مطالبی هم که در مطالعه کامنت ها بنظرم میرسد برداشت و نظر شخصی است ،کاری به این ندارم که فلان دوست چه گفت یا چه نگفت ،من نظر خودم را نمایندگی میکنم ،در مورد ماجراهای آن زندان نیز گفتم من عادت ندارم در مورد اموری که از آنها بی اطلاع هستم به هر گزارشی ترتیب اثر دهم و گفتم بطور کلی که اگر چنین اموری واقعی است من آنرا محکوم میکنم و با ظلم و بی عدالتی مخالفم ،اینکه گفتید دوستانتان و حوزه و چه و چه ،من اینجا تنها یک دوست محترم را با نام “مصلح” می شناسم آنهم از همین طریق فضای مجازی،و هرگز نمی دانم ایشان کیست و کجاست،تنها از اظهارات و طرز گفتار ایشان می فهمم ایشان هم مثل من یک طلبه و محقق است ،پس شما در این جهت خطا کردید و از حدود انصاف خارج شدید. افراد مربوط به سایبری هم بمن مربوط نیستند،من یک طلبه و محقق هستم و ربطی به امور امنیتی یا سایبری ندارم ،شما می خواهی باور کن یا باور نکن ،اما اگر هم جهان دیگر و حساب و کتاب اخروی باور نداری،بدان که در اینگونه اتهام زنی های بدبینانه لا اقل نزد وجدان انسانی خویش مسوول هستید وقتی دلیل و بینه ای بر ادعاهای خویش ندارید.
            در مورد براندازی ،من به براندازی سیاسی یا براندازی نظامی این نظام ،کاری ندارم ،شما بروید با هرکس دوست دارید تفاهم کنید و براندازی کنید ،بحث من اینجا این نیست ،البته من به جمهوری اسلامی رای داده ام و مادامی که مردم این قانون اساسی و نظام را بخواهند من نیز تابع مردم هستم و از اصل نظام دفاع می کنم و در جهت رفع انحرافات و اعوجاجات از اهداف اولیه انقلاب مردم می کوشم ،پس بنای من رفورم و اصلاح است نه براندازی ،اینرا دهها بار گفته ام و از شما یا کس دیگری باکی ندارم ،به انتقاد و نقد آزاد امور نیز باور دارم و از آزادی بیان دفاع میکنم ،اما بحث من دفاع از انحراف نیست ،بحث من اینجا دفاع از هجومی است که به باورهای دینی من می شود نه دفاع از سیاست یا سیاسیون ،بنابر این روشن شد که گمانه زنی دیگر شما در مورد یک طرح از پیش تعیین شده برای نظارت بر این سایت نادرست است و شما باز بخطا رفتید.
            در مورد تخصیص وقت باز تکرار می کنم آری من صبح و عصر در موسساتی پژوهشی به صورت شغل آزاد در پروژه های علمی تحقیقاتی کار می کنم ،و در اوقاتی که در منزل هستم به مطالعه آزاد کتاب و نت مشغول هستم طبعا این سایت را هم می بینم و از جهاتی چون وادار به بررسی و مطالعه میشوم برای من خوب و مغتنم است ،شما چه ایرادی در این جهت می بینید و چه ناگواری برای شما دارد؟اگر کسی بدروغ یا نا آگاهی چیزی به اسلام و قرآن و بزرگان دین نسبت داد ،برای شما آیا ناگوار است من بعنوان یک باورمند به دین و بعنوان یک مبلغ و محقق دین ،در برابر دروغ یا جهل بایستم؟ ضمن اینکه اینجا سایتی آزاد است شما بنویسید و می نویسید ما نیز که با شما در امور اعتقادی مخالفیم می نویسیم ،دیگر اینگونه شانتاژها برای چیست؟ آیا من هرگز آمده ام در مورد مهرداد به گمانه زنی امنیتی بپردازم که شغل او چیست و چرا اکثر صفحات این سایت مزین بنام او و کپی پیست کردن اخبار می شود؟ حتی شما را تشویق بخبر رسانی کردم ،نیامدم مثلا بشما تهمت بزنم که شغل مهرداد چیست و چگونه اینهمه وقت صرف جمع آوری اخبار و ویرایش و ارسال آن می کند یا نیامدم خدای نخواسته گمانه زنی کنم که مثلا مهرداد گرامی به سرویس های امنیتی فلان کشور خارجی مرتبط است و از این مزخرفات،من آیا تاکنون چنین چیزی نسبت به شماها گفته ام ؟ یا علیرغم تفاوت عقیده شما را هم میهنانی منتقد تلقی کرده با شما گفتگو کرده ام؟
            شما الان بصرف یک انتقاد من از شما ،تحصیلات علمی مرا مورد تمسخر قرار دادید،آیا درست است من هم بگویم من نیز شما را نمی شناسم پس نمی دانم در چه حد از سواد هستید و شما را مسخره کنم؟ شما هرچه هستید باشید هر مدرک و لیسانسی هم دارید داشته باشید ،در اینجا واسطه ارتباط ما الفاظ و کلمات و مفاهیم است ،نه حدس و گمان های ناروا و اهانت آمیز ،بنابر این لطفا حاشیه پردازی نکنید.
            در مورد ماجرای انگشتر قبلا بحث کرده بودیم،اگر هیچکدام ما در آن دوره نبوده ایم ،پس لطفا اینطور بصورت های جازمانه و یا تمسخر و توهین در مورد مسائل تاریخی قضاوت نکنید.
            من شما را دوست خوبی می دانستم و میدانم ،و با شما گفتگو میکردم و سوالات شما را پاسخ می دادم ،اما اگر بنای بر تمسخر و نیش و کنایه و کاربرد الفاظ غیر دوستانه باشد ،از شما خداحافظی نموده و برای شما سعادت و موفقیت آرزو می کنم.
            موفق باشید

             
  23. درود به محمد نوری زاد
    این رادیو مال سپاه و این حکومت است حتی به خود رهبر هم رحم نمیکنند این رادیو سپاهی است اگاه باشید و دانا
    http://radioshemroon.net/

     
    • با سلام مجدد خدمت سید مرتضی : آقا ..سید…برادر …اخوی .. آنچیز که به خود نمی پسندی به دیگران تونپسند .. سید جان ظاهرا ازدست بنده ناراحت شدید ! چرا ؟ آیا به شما تهمت زدم ؟ ویا خدای ناکرده جسارتی رفت ؟ اگر خوب به عرایض من نگاه میکردید گفتم سایت آقای نوریزاد تحت نظرافسران سایبری است ! و شما هم سر بزنگاه با همفکرانتان تشریف میآورید که خدای نا کرده بد آموزی نشود . شما فرمودید من کاری ندارم که شما با دیگران تفاهم کنید و بر اندازی !!!کنید . خودتان قضاوت کنید که چه کسی تهمت میزند .لابد از این به بعد من یک لا قبا هم بر اندازشناخته خواهم شد ! من طبق فرمایشات خودتان گفتم که به مقام علمی بالایی رسیده اید وپیرو گشتن به دنبال گفتار خودتان مبنی بررسیدن به درجه اجتهاد ویا شرف رسیدن تان به کامنت های قبلی سر زدم که حتما آن را خواهم یافت و برای شما آن را به قول خودتان کپی اند پیست می کنم که این مطلب را یاد آوری کنم که خودتان گفتید !که به کامنت قبلی تان بر خورد کردم که جهت اطلاع دوستان باز آن را کپی می کنم در ضمن مقالات سرور گرانقدر جناب کورس عزیزدر این قسمت به 17 و 18 رسیده در ضمن بنده خدای نا کرده گذارش گربیگانه گان نیستم و اعتقاد دارم بریده باد دست وزبانی که به ایران خیانت کند مطالبی را هم که ازسایت ها کپی میکنم صر فا جهت اطلاع رسانی و ثبت آن دراین سایت است که بشود در آینده به آن استناد کرد و اینک کپی کامنت شما به خانم شیرین هوشمند ! تا بعد.
      12:38 ق.ظ / آوریل 1, 2014 مرتضی
      بنام خدا
      با سلام
      به بخش دیگری از مطالبی که کامنت گذار محترمه خانم “شیرین هوشمند” تحت عنوان آموزه های ناب محمدی عرضه داشته اند می پردازیم:
      در این بخش بر اساس همان رویه قبلی روایاتی را از برخی کتاب های سنی و شیعی نقل کرده اند در مورد خروس ،و ترجمه های خاصی که در واقع برای ریشخند و تحقیر ارائه کرده اند (حال یا خود ایشان چنین کرده اند یا از جایی آنها را کپی کرده اند که هردو روش دور از صواب و انصاف است).
      الف- حدیثی را به این صورت : “”ان النبی صلى الله علیه و سلم قال:
      اذا سمعتم صیاح الدیکه فاسألوا الله من فضله، فإنها رأت ملکا و إذا سمعتم نهیق الحمار فتعوذوا بالله من الشیطان، فإنه رأى شیطانا. (سنن ترمذی/ کتاب الدعوات/باب ما یقول إذا سمع نهیق الحمار. و صحیح مسلم/ کتاب الذکر وا لدعاء و التوبة و الاستغفار/ باب استحباب الدعاء عند صیاح الدیک””.
      از کتاب صحیح مسلم( یکی از معاجم روایی اهل سنت) نقل کرده اند ،آدرس آن البته صحیح است و من برای تکمیل زحمات ایشان جلد و صفحه آن را هم ذکر میکنم (صحیح مسلم ج ۸ ص ۸۵).
      اولا :چنانکه اشاره مکرری داشتم از نظر ما(شیعه) حتی روایات فقهی کتب اهل سنت حجیتی ندارند ،تا چه رسد به حکایت چنین مطالب سست و بی پایه و اسناد آن به پیامبر گرامی اسلام در این زمینه ها.
      ثانیا : صحیح مسلم این روایت را از ابوهریره کذاب و دروغگو نقل کرده است که ضرب المثل دروغگوئی است و حتی خود اهل سنت نیز برای نقل او اعتباری قائل نیستند ،اصلا ابوهریره ریشه یهودی داشته است و بظاهر اسلام آورده است ،این شخص در زمان معاویه مبالغ هنگفتی پول از وی دریافت کرد برای جعل احادیثی در مناقب امویان و در مذمت علی و آل علی ،در مورد ابوهریره و شیرین کاری هایش کتابها نوشته شده است ،و بنظر میرسد اصلا ورود او به اسلام و جعالی حدیث توظئه ای حساب شده از سوی یهود در صدر اسلام بوده است برای تخلیط در نقل های حدیثی.
      ثالثا : ترجمه تحت اللفظی این عبارت این است که :هرگاه صدای خواندن خروس را شنیدید (تفال) پس از فضل خداوند سوال و درخواست کنید ،زیرا او فرشته ای را می بیند که چنین صدا میکند! ،و هرگاه صدای حمار (الاغی) را شنیدید پس از شر شیطان به خدا پناه برید ،زیرا که الاغ وقتی شیطان را می بیند چنین صدا میکند.(پایان ترجمه بنده).
      البته عرض شد که این عبارت اصلا روایت معتبر نیست.
      اکنون به عبارت خانم شیرین هوشمند توجه کنید :
      “”رسول الله گفت: اگر بانگ (قوقولقوقو) خروسی را شنیدید پس از الله درخواست بخشش نمائید؛ زیرا خروس فرشته‌ای را دیده است و اگر صدای خر(خر در قرآن) را شنیدند به الله پناه ببرید، زیرا او شیطان را دیده است””.
      البته ایشان نیز عصاره ترجمه عبارت را درست آورده اند یا درست نقل کرده اند ،لیکن ملاحظه کنید به پرانتز هایی که در عبارت بکار برده اند،آیا با وجود عبارت “اگر بانگ خروسی را شنیدید”که ترجمه کامل است نیازی به تعبیر (قوقولقو قو) بود؟!
      و آیا با وجود عبارت “واگر صدای خر را شنیدید” که ترجمه وافی به مقصود است نیازی به تعبیر (خر در قرآن ) بود؟ اصلا عبارت (خر در قرآن) جزء این متن بظاهر روایت بود؟و موضوع بحث موضوع خر در قرآن بود؟
      غرض من مته به خشخاش گذاشتن نیست و اگر هم اکنون ایشان اقرار به اشتباه خویش کنند من باب این بحث را می بندم ،ولی می خواهم در حضور ناظران در عرصه عمومی از ایشان سوال کنم ،آیا جمع آوری برخی امور موهوم و بدون سند و محتوا آنهم غالبا از کتب اهل سنت و ترجمه و توضیحات سخیف و تحقیر آمیز ،و نسبت دادن آنها به مقدسات چند میلیارد مسلمان ،و به پیامبر اسلام ،محملی جز ریشخند و تمسخر و نتیجه ای جز جریحه دارکردن عواطف انسان های زیادی در جهان دارد؟ آیا روشهایی این چنینی روشهایی خردمندانه و حق جویانه است؟آیا اینها نقادی دیانت اسلام است؟
      گیریم مثلا من به آیین بودا یا زرتشت یا حتی مرام کمونیستی اذعانی ندارم و آنها راخرافه بدانم ،اما تحقیر و ریشخند محتواهای این ادیان و مرام ها در حضور معتقدین ّبه آنها اقدامی انسانی و منطبق با قاعده طلایی اخلاق است که میگوید هرچه بر خود نمی پسندی بر دیگران نیز مپسند؟

       
  24. آیا نظر اونکه نظرش به نظر اون یکی نزدیکتر بود نظرش به نظارت ۱۰-۱۵ ساله چه گونه نظری میباشد؟

     
  25. ريشه ها ٢٩٥(قسمت ٢٩٤ذيل پست قبلى )
    فرهنگ< فرهنگ دينى < عرفان<…..

    زمين و آسمان حافظ
    ٢٨- فرضيه عارف بودن حافظ ( دنباله قسمت اللف)
    اوتونومى و خودسالارى يعنى سكاندار حركت انسان به سوى هرچيزى نمى تواند جز خود انسان باشدو هرآينه اشارت رفت كه خود سالارى خودسرى و خود كامى نيست ،چراكه '' خود'' يا '' منِ'' انسانى در زبان و مدنيت يا به ديگر سخن در گشودگى و ارتباط با ديگرى است كه قوام پيدا مى كند. در قسمت پيش بازگشتيم به قصه وزير مكار با نصارا در دفتر يكم مثنوى مولوى و ازنوسان خودِ مولوى ميان يزدان و سلطان سردرآورديم. در اين حالات انسان هرگز به فرديت نمى رسد . از چرخه مستمرِ صغارت بيرون نمى شود .در همه امور زندگى اش خدايى را دخيل مى داند كه هيچ شناخت درستى از او ندارد . برهان ها و دليل هايى كه پاسداران دين مى آورند در نهايت مى رسانند كه اين جهان خالقى دارد با اسماء و صفاتى ؛ آن هم گيرم كه اين برهان ها جاودانه ابطال ناپذير باشند ، به آسانى از محدوده حوزه هاى الهياتى و اسكولاستيك يا از كتاب هاى كلامى و حكمى فراتر نرفته اند. در فرهنگ عامه كيفيت رابطه با سالارهاى اينجهانى و آنجهانى ميراث و ظلمت رسوم است . تازه آن برهان ها به تفكيك و تفصيل روشن نمى كنند كه اين خالق در تصميمات جزيى ، ناگزير و ريز و درشت زندگى فرد چگونه نقش ايفا مى كند. اين نقش همواره در ابهام مى ماند و زندگى روزمره را با هاله هاى ابهام درمى آميزند . انسان هر وقت بد مى آورد مصلحتى الهى در آن مى بيند ، هرگاه به مرادى مى رسد خدا را با خود همراه مى يابد . كم كم ريز و درشت زندگى اش را در دست يك عامل غيبى مى پندارد كه كاملاً در مه و ميغ فرورفته است . خواب هايش را الهام غيبى مى گيرد ، شكست هايى را كه علل واقعى دارند ، همين طور يرخى به دست غيبى مربوط مى كند ، چه بسا باسرافكندگى بنده وار آنها را تقاص گناهى پندارد كه هيچ ربط منطقى به اين شكست ندارد ، خدايش غير منطقى و شبيه سلطانى قدر قدرت مى شود كه وقتى با كار و لياقت خود به موفقيتى دست مى يابد ، بس گردنش مى زند كه مبادا پررو شوى ورنه خدا تو را عجز بشر مى نمايد. پس اين خداى عوامانه سلطانى است كه اگر كسى از دست آوردى افتخارآميز به خود ببالد ، بيدرنگ بس گردنش مى زند تا بفهمد كه خود هيچ نيست و هرچه دارد از سلطان است . حكايت شاه و كنيزك در اوايل دفتر نخست مثنوى نمايشى روشن و تمام عيار از اين دگرسالارى كور و آميخته به خيال و خواب و رؤياست . شاهى در گذرگهى كنيزى زيبا مى بيند ، سخت به او دل مى بندد ،كنيزك را مى خرد ، دست بر قضا كنيزك بيمار مى شود . شاه حاذق ترين پزشكان را از اكناف كشور گرد مى آورد ، / جمله گفتندش كه جانبازى كنيم – فهم گرد آريم و انبازى كنيم /. هم انديشى در پزشكى كه با واقعيت ملموس بدن سر و كار دارد خودسالارى حرفه اى است ؛ آن هم حرفه اى انسانى كه كارش كاهش و درمان درد و رنج انسانهاست . يزدان / سلطان مولوى پزشكان را به عجز مى نشاند .چرا؟ چون نگفته اند : ان شاء الله ./ گر خدا خواهد نگفتند از بطر – پس خدا بنمودشان عجز بشر/. شاه نوميد به مسجد پناه مى برد و در برابر يزدان/ سلطان به غلط كردن مى افتد. به چه جرمى ؟ به اين جرم كه به جاى حاجت خواستن از خدا به علم پزشكان روى آورده است ./ اى هميشه حاجت ما را پناه – بار ديگر ما غلط كرديم راه/.طب قرون وسطايى ، با آن همه طاعون و وبا و قانقاريا و ديگر امراض ، آيا نه از آن رو در قانون و الحاوى درجا زد كه اين بلايا را كيفر گناه مى دانستند. بارى ، شاه از فرط زجه و دعا خوابش مى برد و در خواب پيرى مى بيند كه به او مژده مى دهد كه فردا طبيبى مى رسد رسيده از غيب . طبيب غيبى بى نياز از بحث و علم فردا با گرفتن نبض بيمار و پرس و جو از خويشان و زندگى پيشين او درمى يابد كه كنيز عاشق مردى است در سمرقند . مرد را به دربار مى آورند و به كنيز مى دهند .اين بار كنيز حالش خوب مى شود و مرد بيمار و زشت و زردروى . عشق مرد از سر كنيز مى پرد و طبيب غيبى سر مرد را مى برد. اكنون نوبت راوى است تا با اشاره به ماجراى خضر و موسى و ابراهيم و اسمعيل به ما بگويد كه آنچه به چشم ما جنايت و قساوت است اگر ملهم به الهام الهى باشد خير و رحمت است ، درست به همان سان كه رهبر اول انقلاب ٥٧به استناد كشتار بنى قريظه.كشتار زندانيان را توجيه مى كرد .در حكايت مثنوى نيز سگ صفتى و درنده خوبى و كودك كشى وقتى الهام الله است جاى درنگ ندارد. شر از بيرون خير مى گردد. و شاهى كه براى تصاحب كنيزى مرد بيگناهى را كه در شهر خود سر به كار و زندگى خود داشته به دربار مى كشاند تا او را قربانى هوس خود كند . أما مولوى مى گويد : اين سلطان خاصه و برگزيده خداست ، پس شرّش نيكِ بدنماست :
    گر نبودى كارش الهام اله
    او سگى بودى دراننده نه شاه
    پاك بود از شهوت و حرص و هوا
    شاه بود و شاه بس آگاه بود
    خاص بود و خاصهء الله بود
    به چه دليل ؟ به اين دليل كه مولوى مى گويد . أما اين پندار خطرناك خاص مولانا نيست ، بل پيشينه و پسينه دارد . اگر حافظ فقيهان را به خاطر رياكارى نكوهش مى كند ، راوى اين داستان الهام الهى را كه هيچ راه تشخيصى با سنجه عقلانيت جمعى و عرف ندارد ، ناسخ هرگونه قانون و قراردادى مى گرداند؛ خواه بد و خواه خوب . خدا در قالب انسانى در خواب ظاهر مى شود . روز بعد طبيبى نورانى و روحانى از غيب به درگاه شاهى كه خاصه الله است وارد مى شود. پس از آن هرچه پيش مى آيد با سنجهِ عرف انسانى زشت و شر و قساوت و بيداد است اما اين همه نه در نفس عمل يا به قول متكلمان نه برحسب حسن و قبح ذاتى بل ازعاملى بيرونى جواز خيريت مى گيرند؛ به همين سادگى . سر بيگناهى را مى خواهند ببرند تا سلطان/يزدان كنيز زيبارو را بى مزاحم تصاحب كند . بسنده است از منبع غيبى بپرسند كه خير هست يا نيست . صورت عاميانه اش را استخاره يا طلب خير مى گويند . شما هر قدر نيز كه فرياد بزنيد شرط استخاره فقدان هرگونه چاره عقلى است ، در مقياس فرهنگى چنين حكمى اجراناشدنى است . انسان هاى ضعيفى هستند كه براى ساده ترين تصميم هاى خود استخاره مى كنند . اين انگاره تمام نماى يك فرهنگ دگر سالار است كه در آن نيك و بد هر كارى را سالارى بيرونى و خداگونه تعيين مى كند . بيدرنگ بايد افزود كه تلاش هاى معتزله در پافشارى بر عقل و اختيار كه خود بر مبناى دگرسالارى بود در فرهنگى كه به عامه تعلق دارد هرگز نتوانسته است و نمى تواند به خودسالارى انجامد .چاه جمكران و جادو و جنبل و سحر و باطل السحر و قضا و قدر و اميد به دولت و حاكمى بنده نواز و جدايي و ناهمبستگى اجتماعى و سردرگريبانى و سمپتوم ( مرض نما)هاى ديگر ميراث تاريخى فرهنگ دگر سالارى است كه موشكافانه بايد تمامى لحظات آن را به ياد آوريم تا بتوانيم آن را از خاطر بستريم و آينده اى ايمن از آفات گذشته بسا يم .
    در فرهنگ دگر سالار اراده يا سست يا نابخردانه مى گردد. از آنجا كه آزادى در جواز عمل از آن دست غيبى معنا پيدا مى كند ، پس هر گونه آزادى ديگرى بى بند و بارى به حساب مى آيد . آزادى به اين مفهوم كه فرد خود در در دوراهه ها و بن بست ها بدون عصاى زير بغل تصميم بگيرد، با مسؤوليت همبسته است . براى انسانى كه در اين نوع آزادى خود را عاجز و حقير يافته است ، آسوده تر آن است كه سالارى ديگر را دليل راه خويش فرض كند، اتكا از اضطراب مى كاهد اما اتكا اگر بر تكيه گاهى روشن و معلوم و واقعى نباشد، خرافه و خيال و روحيه قضا و قدرى مجال جولان مى يابند و بازار فالگيران و رمالان و شيادان و استخاره زنان و غيب گويان و كف بينان و دعانويسان را رونق مى بخشند. روان ها منفعل مى گردند. خردها عاطل مى شوند ، مردم علت هاى واقعى و زمينى را در آسمان مى جويند، ستم ها را تن مى زنند به اميد آنكه نفرين شان گيرا شود ، اساساً دعا و نفرين و آرزوهاى مفت و رايگان جنبش هاى بخردانه را كند مى كند ، ناله ها بر چاره ها چيره مى شوند ، كرامت انسانى به عجز و ترس و گدا صفتى نازل مى گردد ، وجدان از درون فرد نمى جوشد ، پس چه بسا دزد و جانى و شكنجه گر نيز از منبع ناپيدا يا به قول مداحان از سيم اتصال براى زشتكارى جواز گيرند . آن مداح ششلول بند را نديديد كه فرزند خردسالش را از مو بلند مى كرد و مجنونانه فرياد مى زد:'' امام زمان ميگه ، مگه من ميگم'' ؟ آن دروغگوى مردم فريب را به ياد نداريد كه قطع نامه را كاغذ پاره مى خواند ، شايد به اين خيال كه امام زمان همه كارها را روبراه كند ؟ فراموش كرده ايم كه به اتكال خدا خلخالى دادگاه و محاكمه قانونى را تعطيل كرد و به نام حكم الهى زندانيان محكوم شده را قتل عام كردند ؟ در فرهنگ دگر سالار به استناد يك خواب مى توان آدم كشت ، و اشباح خيالبافته مى توانند به جاى قانون عمل كنند . باج گيرى و دزدى اموال و غارت غنايم مى توانند كار سودمند و زايا را بى معنا كند .
    آيا انسان نيازمند تكيه گاه نيست ؟ البته كه هست ، ليك جهان هرگز روى آسايش نخواهد ديد مگر آن زمان كه تكيه گاه ماوراى زمينى امرى درونى گردد و تنها همبستگى خودِ انسان ها تكيه گاه آنها باشد. انسان نيازها دارد و از همين رو نيازمند تكيه گاه گشته است .كودك بدون پدر بايد خود با تشويش آينده رويارو شود، اما روزى مى رسدكه او بايد خودش رأساً تكيه گاه خودش را به دست خودش بسازد. اويكونوميا كه ما به غلط اقتصاد ترجمه اش كرده ايم، در اصل يونانى خانه دارى معنا مى دهد . اويخوس يعنى : خانه . خانه به معناى home نهhouse ، مى دانيم كه house بيش تر بر ساختمان دلالت دارد و home كانون تعلق است .انسان صرفاً عقل و حقيقت جويى نيست و از آغاز نيز چنين نبوده است . او سراپا نياز است ، او بدن دارد و بدن سراپا نياز است .نياز به خوراك ، پوشاك ، سرپناه و در يك كلام خانه . نمى دانم گئورگ لوكاچ را مى شناسيد يا نه . فيلسوف و زيبايى شناس بزرگ كه زنده ياد محمد جعفر پوينده '' تاريخ و آگاهى طبقاتى '' اش را به فارسى برگردانده است . وى در جوانى پيش از آنكه به حزب كمونيست بپيوندد كتابى مى نويسد با عنوان : تئورى رمان . او قهرمان رمان ها را انسان بى خانمان تعريف مى كند. بى خانمان مدام مى دود تا خود خانه خود را در زمين بنا كند. او بايد به توانايي و دانش خود متكى باشد. در فرهنگ ما خودسالارى در ميان نيامده است تا از ادبيات آن رمان و درام بيرون آيد .در فرهنگ دگرسالار قرون وسطايى فقر و قناعت و درويشى فضيلت بود . انسان ها از بخش عمده اى از توانايى هاى خود استفاده نمى كردند ، با كمبودها چنان خو گرفته بودند كه سرسپردگى به تقدير و قسمت و بخت طبيعت ثانوى شان شده بود .از افق امروز برخى از انديشمندان در شگفت اند كه چطور ممكن است انسان ها در طول هزار سال در عقب ماندگى درجا زده باشند و ناگهان از رنسانس تا كنون ظرفِ چهارصد سال كمابيش چهار صد برابر تمامى تاريخ تمدن بيشرفت داشته باشد ؛ پيشرفت هم در افزار سازندگى و هم دراسباب ويرانگرى . اين نظر البته مخالفانى هم دارد. جيمز ا. كوريك در كتاب '' قرون وسطاى اوليه'' ( ت. مهدى حقيقت خواه ، انتشارات ققنوس، چ.٥، تهران ،١٣٨٦، صص١٣-١٠)بر آن است كه مورخان عصر نوزايي خواسته اند قرون وسطى راگودالى راكد و هزارسال عقب ماندگى فكرى و بيعدالتى اجتماعى نشان دهند كه قله هاى تمدن كلاسيك يونان و روم را از تمدن عصر رنسانس جدا مى كرد. اما استناد اين نويسنده تنها آن است كه در يونان و روم نيز خرافه و بيعدالتى وجود داشته است .
    وقتى ما از فرهنگ و بنابراين از عموم و بنابراين از وجدان جمعى سخن مى گوييم ، برهان ما نيز پديده هاى اپيدميك و همگانى است كه هر روز و هر لحظه در رفتار ها و گفتار هاى عامه مى بينيم ؛ پديده هايى چون : برعهده نگرفتن تقصير خويش ، توكلت الى الله دست به اقدامات ناسنجيده زدن ، به محض برخورد با تصميمى دشوار دست به استخاره زدن ، خود را در هر مصيبتى قربانى بى گنه يافتن ، گريز از رويارويى با هر چيز تاره و برخلاف آمدِ عادت ، خود را از خواندن و انديشيدن بى نياز يافتن ، همچون اسب عصارى در دايره رسوم و عادات چرخيدن ، بى اعتنايى به همفكرى و همكارى جمعى ، سر به كلاه خود داشتن و ارتباط هاى يكدگر فريبانه و رياكارانه ، اُفتِ روزافزون همدردى انسانى و پيشرفتِ فزاينده فلج وجدان ، گريز دايم از متن به حواشى ، بارى به هرجهت كارى ، گسترش تقليد و دنباله روى از امواج گذراىِ مدها، شتابزدگى و نابسامانى در برنامه ها ، واگذارى همت خود به ستون هاى سنگى ، يكسويه گويى و خشونت زبانى ، حق بجانبى كودكانه ، و در يك كلام اتصال تمامى سلول هاى روانى به مرجعى دوردست و ناشناخته يا شكل دگرديس گشته آن در يك شاه برونى يا درونى . اگر اين يافته ها درست باشند ، پس به راستى همه انديشمندان دلسوز بايد از هر راهى كه تشخيص مى دهند همراه شوند تا اين وجدان جمعى را از وابستگى كور و عاجزانه به آنجه از خرد خودآيين خودشان سرجشمه نگرفته است رهايى بخشند . در اين قسمت من نمى خواهم بيش از حد انديشمندان آزاده غرب را گواه گيرم ، پس به اين حد بسنده مى كنم كه حركت به سوى اوتونومى فردى و اجتماعى در غرب هم مطرح است . جريان بازگشت به كانت ، در عمق ، بازگشت به خود انگيختگى است .اين حركت فكرى به هيچ وجه منافاتى با كنش هاى سياسى عاجل ندارد . اين انديشه تقليل گراى ماست كه مى پندارد كه فرهنگ كاوى ِ تاريخى بر تعليق كنش هاى مدنى و صنفى ادعا دارد يا به سخن ديگر چنين مى گويد كه الان هر كنشى را تعطيل كنيم تا اوراق تاريخ فرهنگ را ورق بزنيم . بسيارى از فيلسوفان بزرگ غرب كه با مطالعه و انديشه جدى و همه وقت آثارى سترگ نوشته اند ، در عين حال همواره در صف اول تظاهرات مدنى بوده اند .
    با سپاس بسيار از برد بارى شما

     
    • درودى از بن جان به Ali و همه دوستان ارجمند به ويژه نوريزاد آزاده و فرهيخته :
      من در شماره گذارى اشتباهى كرده ام . اين شماره بايد ٢٩٤ و شماره قسمت قبلى ٢٩٣ باشد .بنابر اين قسمت بعدى ريشه ها ٢٩٥ خواهد بود . از Ali گرامى بابت يادآورى اين اشتباه در ذيل پست قبلى سپاسمندم .با پوزش بسيار .ا

       
    • كورس گرامى. چه روشنگرانه اصل درد را موشكافى مى كنيد.

      و همانگونه كه گفتيد درد اينجاست كه اگر اين فرهنگ بيمار زمانى در تك تك افراد جلوه مى كرد، اكنون در سطح اداره كشور خودنمايى مى كند.
      فاجعهء موجه بودن تعهد به امام غايب به جاى تعهد به مردمِ حى و حاضر، با يك بشقاب اضافه كه رييس دولت براى وى بر سر سفره مى گذارد جلوه مى كند و تحميق مردم با ميثاق بستن با امام غايب بر سر چاه جمكران و پرتاب ميثاق نامه در چاه به اوج مى رسد.

      استخاره، زمانى راهگشاى انسانهاى ضعيف در رهيدن از دودلى در تصميم براى عقد و ازدواج يا معامله هاى در سطح خُرد جامعه بود.
      با انقلاب، اين فرهنگ جاهلانهء دين مدار و سنت مدار به مصدر قدرت رسيد و تصميمات كلان نيز به استخاره وابسته شد. محسن رضايى در مصاحبه هايش گفته است كه براى انجام دادن يا ندادن عمليات، براى درخواست استخاره از امام، از منطقه به تهران مى آمده است!
      خردمندان جامعه به نيابت از شهدا گرانقدر و خانواده هايشان نبايد بگذارند بلاهت حاكم در هدايت جنگ از يادها برود.

      شايد از اين منظر بتوان گفت انقلاب براى جامعه ما بسيار مفيد بوده است چون مانند طوفانى، خاشاك، تارعنكبوت و چرك و كبره هاى هزار سالهء فرهنگمان را از عمق هزارتوى جامعه، روبيد و به بالاترين سطوح تصميم گيرى جامعه آورد، عوارض وخيم حاكميت اين فرهنگ را به وضوح نشانمان داد و بسيارى را از توهم ساده لوحانه در آورد؛ توهم ممكن بودن گذار از جامعه سنت مدار به جامعه خرد مدار بدون لايروبى فرهنگى، و نشان دادن اينكه چون اين باورهاى سنتىِ” ديگر سالارانه” از سطح راهنماى افراد به سطح كلان راهنماى جامعه فرا كشيده شوند، يك كشور را به چه ذلتى خواهند افكند. و مهمتر اينكه اگرچه اقليت خردمند، مى تواند در صورت به قدرت رسيدن موقتاً براى كشور راهگشا باشد اما اگر لايروبى فرهنگى در سطح خُرد جدى گرفته نشود، هرگز خردمدارىِ پايدار حاكم نخواهد شد و همواره خطر اينكه فرهنگ جاهلى با تكيه بر باورهاى سنتى اكثريت مردم، بتواند فرصت طلبانه خود را به سطح كلان بكشاند، كشور را باز به قهقرا ببرد و تمام زحمات را بر باد دهد وجود دارد. همان اتفاقى كه پس از انقلاب مشروطيت و نيز پس از خيزش ضد استبدادى ٥٧ رخ داد.

      عوارض حاكميت اين فرهنگ در صد ها هزار كشته و معلول بى دليل، فروپاشيدگى عدالت، اخلاق، اقتصاد و محيط زيست و در يك كلام، به زمين خوردن يك كشور بزرگ و ثروتمند خودنمايى مى كند.

      آيا ممكن است زمانى، اين خردِ راهگشا و اين توانايى غربال كردن خوب و بد فرهنگ، كه در كمياب انسانهايى چون كورس گرامى وجود دارد، از اين نادر خردمندان، به انسانهاى پر شمارترى سرايت كند تا اين جامعه سر درگم بتواند بخشهاى زيانبار فرهنگ سنتى خود را بازشناسد و دور بريزد و بتواند با آويختن به ريسمان خرد و فرهنگ خودسالار، از جا برخيزد؟

       
      • مازیار وطن‌پرست

        آنیتای گرامی
        چه زیبا نوشتید. قلم شما نیز همچون کورس گرامی به اعتبار این صفحات می‌افزاید.

         
    • کورس عزیز
      شما را به هر چه عزیزت است سوگند می دهم کاری که شروع کرده ای را به کمال برسان و ما را مدیون خود که کرده ای این دین را کامل کن!
      لطف کن از هر کانالی که میسر است یک ناشر پیدا کن و این نوشته را به صورت کتاب نشر بده. من در اینجا به تمامی دوستان پیشنهاد می کنم صندوقی دایر شود تا با پرداخت حق القلم این دوست دانشمند دست کم هزینه انتشار کتاب تامین شود.
      باور بفرمایید سعی کردم با کپی و پیست مجموعه ای برای خودم دست و پا کنم لیکن این پردازنده من معیوب است و هنگام پیست کلمات را مخدوش می کند. نوری زاد تو فکری کن. این نوشته ها نباید از دست برود!!!!!!

       
      • با درود به جناب ساسانم : با توجه به شرایط فعلی و اجازه نشر کتاب در ایران بلا زده و تفتیش عقاید وزارت ارشاد اسلامی هیچ ناشرداخلی تن به نشر این نوع اثار گهر بار جناب کورس نخواهد داد و ایشان نیک این مطلب را میدانند کپی کردن دست نوشته ها که نه دل نوشته های کورس عزیزفقط کمی زمان بر دار است که باید پس ازاستخراج ازسایت شریف جناب نوریزاد و ویراستاری در پایان به نظر کورس گرانقدر برسد . فقط میماند همت ایرانیانی که در خارج ازکشور تشریف دارند برای نشر دل نوشته های این بزرگوار ودرپایان بر این نکنه تاکید کنم که این سایت شریف بایگانی بسیار خوبی برای آینده است . با احترام .

         
      • با درود به جناب عرفانیان!دوست گرامی پیشنهاد بسیار جالبی است حتی می توان در صورت موافقت جناب کورس گرامی از طریق جناب نوریزاد (مسلما اگر ایشان قبول زحمت نمایند و یا اگر توصیه ایی دراینمورد دارند.این به جهت اطمینانی است که کسی مثل من به ایشان دارم.) کمکی به چاپ و نشر نوشته های کورس نماییم.

         
      • ساسان ارجمند و سایر عزیزان به از جان

        به گفته تاج سرمان کورس، از بن جان در خدمت حاضرم

        پیشنهاد شما بسیار عاقلانه و در ضمن به سهولت قابل انجام هست. بنده بشخصه و بتنهایی قادر به تقبل تمامی احتیاجات لازم برای نشر این مجموعه گرانبها نیستم ولی قول میدهم از کوچکترین یاری در راستای تحقق این آرزوی دیرینه درنگی ننمایم. بقول خودمان ترا خدا شما خودتون این پیشنهاد را عنوان کردید پس بسم الا، شروع میکنیم. نشانی ایمیل من فعال هست و استدعا میکنم در هر زمان از ۲۴ ساعت که لازم باشد تماش گرفته و امر بفرمایید در خدمت خواهم بود. به تمامی کسانی که عزیزترین برایم بوده و هستند مرا بوجد آوردید دلسردم نکنید و ادامه این جهد نشان از راسخ بودن درتصمیماتمان خواهد بود. فقط بفرمایید کی و چگونه.

        تندرست و پایدار باشید، منتظر دستور و راهنمایی خواهم بود. بامید پیروزی

        رسول

        ضمنا بعد از چاپ دوم و سوم شاید با کمک دیگر یاران که تسلط خیلی بالاتری از حقیر در زبان انگلیسی دارند بتوانیم جهانیان را از ترجمه انگلیسی این مجموعه نفیس بهره مند سازیم. دست هرشخصی را که به هرنحوی این کوشش را یاری دهد در بدو آغاز میفشارم

         
    • ﻋﺮﻓﺎﻧﻴﺎﻥ

      سلام خدمت کورس گرامی
      دستت درد نکنه عزیز ‘ خوب مینویسی ‘ خوب تحلیل میکنی ‘و ما هم استفاده میکنیم ‘فقط حیف که بازدهی این زحمات بسیار محدود است
      اگر اشتباه نکرده باشم ‘ یک بار در جواب کاربری از شرایط مالی گله داشتی ‘واقعا که افسوس یک چنین عزیزی باید چنین دغدغه ای داشته باشد ‘ من نمیدانم در ایرانی و یا خارج از ایران ‘ ولی اگر بیرون از ایران زندگی میکنید باز کردن یک سایت فرا گیر برای شما مقدور است
      و بسیاری حاضرند به شما یاری رسانند ‘اگر صلاح دیدید ‘اشاره ای کنید تا پیگیر باشیم . در ضمن ‘از آنجا که بسیاری به نوشته‌های بلند بالا اعتنایی ندارند ‘ اجازه دهید دوستان قسمت‌های پرملات گفته هاتان که مستقل از متن هستند را مجزا و خیلی کوتاه منتشر کنند
      شما را به خدای خود میسپارم و توفیق هر چه بیشتر تان را آرزومندم

       

مهدی ارسال پاسخ به لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

87 queries in 1179 seconds.