سر تیتر خبرها
در گـور لـرزیدن

در گـور لـرزیدن

یک: می گویم: ما اگر عُرضه ی ساختن و شکوفاندن نداریم، در ویران کردن و پژمراندن اما استادیم. یادم هست در یکی از نوشته های اخیر خود به رهبر- آن روزها که داعشیان بی رقیب پیش می تاختند – از ورود ناگزیر سرداران سپاه به جنگِ با داعش سخن گفتم. درهمان نوشته رهبر را از پای نهادن بر تخته ی شناوری که خندقِ پرآبش را زیرک ترها حفر کرده اند، پرهیز دادم. این روزها می بینیم اشتهای بیت رهبری برای شیعه گستری، از سوریه به بحرین و از بحرین به یمن دهان گشوده است. بی آنکه مردمان ایران، و پول بی زبانشان را در این سراسیمگیِ نابخردانه نصیبی و اراده ای و سهمی و انتخابی باشد.

ورودِ آشکارِ این روزهای سرداران سپاه به جنگ داخلی یمن، دقیقاً پای نهادن به خندقی است که اعماقش را سعودی ها و اسراییلی ها و آمریکایی ها متر کرده اند. یاد این سخنِ ملک عبدالله – پادشاه سابق عربستان – می افتم که به آمریکایی ها گفته بود: شما ترتیب نظام شیعیِ ایران را بدهید هزینه اش با من. گاه از خود می پرسم: اگر در ایران، بی عرضه ترین و پخمه ترین و ناجوانمردترین آدمها را می کردیم مسئول، و کشور ثروتمند و پهناور ایران را می سپردیم به آنان، بیش از اینی که این روزها گرفتار آسیب و بلاییم، مبتلایمان می کردند آیا؟

دو: صبح جمعه رفتم منزلِ مادر شهید مصطفی کریم بیگی. مصطفی در روز عاشورای سال هشتاد و هشت به ضرب گلوله ی برادران از پا در آمد. حالا از برادران بگو که تا هفته ها جنازه اش را مخفی نگاهداشتند و سر آخر خودشان جنازه را نه در تهران که در یکی از روستاهای شهریار دفن کردند. مادر مصطفی، یک چند سالی است که کارش شده سرزدن به خانواده هایی که به هر علت از این نظام اسلامی خراش خورده اند. صبح جمعه، جمعی از دانشجویان دختر و پسر نیز در خانه ی کریم بیگی حضور داشتند. وقتی خواستیم عکس بگیریم، من و مادر مصطفی ترجیح دادیم جوان ها در کنار ما نایستند. دو نفری را که در این عکس می بینید، دست از جان شسته اند. چرا جوان های خود را درگیر قوم ظالمین کنیم بیهوده و بخاطر یک عکس؟

سه: از همانجا رفتم منزل مادر و پدر سعید زینالی. دانشجویی که برادران سپاه شانزده سال پیش، از خانه بیرونش کشیده اند و با خود برده اند و تا کنون هیچ نشانی از وی ارائه نداده اند و به هیچ احدی نیز پاسخگو نیستند. می گویم: در تعیینِ میزان شقاوتِ نظام اسلامی و سردارانش، اگر همین یک مورد را سند کنند، همه ی علما که هیچ، همه ی آیت الله ها که هیچ، همه ی پیامبران و امامانِ مورد اعتنای این نظامِ مخصوصاً اسلامی در گور خود خواهند لرزید.

چهار: جمعه عصر رفتم خانه ی دکتر محمد ملکی. خیلی ها آمده بودند. از دکتر ملکی همین را بگویم که وی حتماً از محدوده ی ترس بدر رفته و به وادیِ امنِ ایمان پای نهاده است. ایمان به چه؟ حتماً به مردم. و به انسان و انسانیت. ای من فدای این مرد نترس و انسان. با ورود من به حاضرین رو کرد و گفت: من و این نوری زاد، یک زوج چی چی هستیم؟ یکی مثل من در جواب گفت: طلحه و زبیر!

پنج: شنبه عصر رفتم به دیدن مهندس لطف الله میثمی. این مرد بزرگ، که به گمان من یکی از سرمایه های علمی و انسانیِ سرزمین ماست، با دست ها و چشمان ” رفته ” اش، مرا در آغوش گرفت و به سینه اش فشرد. این به سینه فشردن، یکی از عاداتِ شیرین و پر مهر جناب میثمی است. که: برخی از دوستانش را ( البته دوستان مذکرش را – بشوخی) سخت در آغوش می گیرد و به سینه می فشرد. مادر مصطفی کریم بیگی و مادر سعید زینالی و همسر عبدالفتاح سلطانی و دوستان دیگری نیز به دیدار وی آمده بودند.

مهندس میثمی، به جرأت می گویم: این مرد نابینا که دو دستش از مچ قطع شده، بقدر یکصد دانشجو، می نویسد و تحقیق می کند و سخن می گوید و اخبار داخلی و خارجی را پی می گیرد. مهندس میثمی، درونی خیرخواه و برونی عالمانه دارد. در همه ی نوشته ها و سخنان وی، سویه ی علمی و وطن پرستانه ی وی شاخص است. حالا شما مملکتی اسلامی را تصور کنید که یک چنین شخصیتی را به زندان می برد و در زندان بر وی سخت می گیرد و انتشارات و نشریه اش را می بندد. اگر ندیده اید وی را، حتماً ببینیدش. مهندس میثمی، مجله ی علمی تحقیقی سیاسیِ ” چشم انداز” را در می آورد. دم گوشش گفتم: من خیلی نگرانِ این روزهای حضور نظامی ایران در یمن و بحرین و عراق هستم. لبنان و فلسطین و افغانستان حالا بکنار.

شش: امروز – یکشنبه – خیال دارم با دکتر ملکی بروم به خانه ی مهدی خدایی. جوان دانشجویی که پنج سال تمام در زندان اوین است و جرمش از این جور خزعبلات است: اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام و توهین به فلان. این جوان تا کنون به مرخصی نیامده. پدرش به من می گفت: آقای نوری زاد، من این بچه را با ذره ذره پول کارگری فرستادم دانشگاه و مهندس شد. می گویم: می بینید مسئولین بی کفایت ما جوانان مان را چگونه و با چه سماجتی به وادی نفرت در انداخته اند و در می اندازند؟

محمد نوری زاد
هشتم فروردین نود و چهار – تهران

13064_1065645683463047_280798977607268196_n

10686598_1065643513463264_5565859508575698870_n

10930930_1065649363462679_5305062186171964728_n

11022633_1065645923463023_7612444170989007471_n

11073318_1065642840129998_3829445361233284909_n

11091331_1065647213462894_7791242116772481927_nShare This Post

درباره محمد نوری زاد

69 نظر

  1. من در تاریخ ۱۸ اسفند عازم سفر بودم و در فرودگاه امام آقا و خانمی را دیدم که آن آقا به دکتر ملکی‌ شباهت زیادی داشتند. میل داشتم بدانم که درست دیده‌ام و ایشان در آن روز عازم سفر بوده اند؟

     
  2. باسلام.جناب نوری زاد.افزایش توان مساوی با افزایش حوزه نفوذ است .جهان یعنی جهیدن.در مبحث تحولات اجتماعی3رقم تحول داریم 1کودتا2شورش کور3انقلاب.در کودتا نظامیان قدرت اجرایی را بدست میگیرند.در شورش کور مردم دست به شورش بی هدف وهیجانی میزنند.در انقلاب هدف مشخص رهبر مشخص راه مشخص است.در انقلاب که از قلب می آیدقلب عصب نداردوتا آخرین لحظه میتپد تا از کار بیفتد.لذا طرف میمرد.شمایان در 57انقلاب کردیددر انقلاب پیش بینی لحظه ای بعد هم امکان پذیر نیست.ولی افزایش توان در انقلاب دائمی است .جهان براساس هندسه در مدار دایره قرار داردلذا افزایش توان وحوزه نفوذ را در مدار دایره قرار دهید ولاجرم بودن را در آن ضرب کنید حاصل جمع و تفریق در می آید ولایت.این گیجی دائمی شما از یک سال قبل از 88مربوط به همین تحولات دائمی ولحظه به لحظه است که شما دائم به در و دیوار میخورید .اما بعد جوجه سوسیالیستها شما دروس جبر دیالکتیک مارکس را زیر نظر لطف الله میثمی خوب تورق کرده ویا دبگیرید.تا بفهمیدتحولات قشری مردم به راحتی که شما راجع به آن نظر میدهید نیست.جمعی که در عکس پیداست افراد زوار در رفته ای هستندکه بین سوسیالیست و کمونیسم اجتماعی سالهاست گیر افناده اند.جناب نوری زادسوسیالیستها فقط دنبال عدالت اجتماعی هستندتوی بچه حزب اللهی باید دنبال مساوات بروی .مساوات را فقط امیرالمومنین علی وشهید مطهری ومقام عظمای ولایت مطرح کرده اند .اگر میبینی عدالت علوی اجرا نمیشودباید علت یابی کنیم نه دنبال اتهام زنی و مقصر یابی.یاد آور میشوم عدالت توزیع محصولات جامعه است و مساوات توزیع امکانات در جامعه.شمایان در 57 ماحصل جامعه را عادلانه سعی در توزیع کردیدولی از این منبعد باید بجای ور رفتن با هم با به مساوات در جامعه بیندیشید.تا به عبرت دیگران تبدیل نشوید.به قول آقا مرتضی آوینی والعاقبه للمتقین.ادامه دارد…..

     
    • ﻋﺮﻓﺎﻧﻴﺎﻥ

      ﺳﻼﻡ ﺧﺪﻣﺖ ﻋﻠﻲ ﺁﻗﺎﻱ ﮔﻞ
      ﻣﻦ ﺷﺎﻳﺪ اﺑﻠﺢﺗﺮﻳﻦ ﻓﺮﺩ اﻳﻦ ﺳﺎﻳﺖ ﻣﻴﺒﺎﺷﻢ ﻛﻪ ﺭاﺿﻲ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺟﻮاﺑﻲ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺷﺪﻡ ” ﺑﮕﺬاﺭ ﺩﻟﻴﻞ ﺁﻥ ﺭا ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﮕﻮﻳﻢ ‘ ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ اﺯ ﻣﺸﻜﻼﺗﻲ ﻛﻪ ﺗﻔﺎﻫﻢ ﺭا ﺩﺷﻮاﺭ ﻣﻴﻜﻨﺪ
      ﻣﻦ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﺤﺘﺎﻁ ﺑﻨﻮﻳﺴﻢ ﻛﻮﭼﻜﺘﺮﻳﻦ ﺧﺪﭼﻪاﻱ ﺩﺭ ﻫﻮﻳﺘﻲ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺑﺮاﻱ ﺧﻮﺩ ﺳﺎﺧﺘﻪاﻱ ” ﺟﺎﻱ ﺫﺭﻩاﻱ ﺗﻔﺎﻫﻢ ﺑﺎﻗﻲ ﻧﻤﻴﮕﺬاﺭﺩ ‘ ﺑﺎ اﻳﻦ ﻛﻠﻤﺎﺕ و اﺳﺘﺪﻻﻟﻲ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺁﻭﺭﺩﻩاﻱ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺗﺼﻮﺭ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻛﺠﺎ ﻣﻴﭙﻨﺪاﺭﻱ ” ﻣﻦ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺑﻴﻦ ﮔﻔﺘﻪﻫﺎﻱ ﺗﻮ و ﺧﻮﺩﻡ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪﻫﺎﻱ ﺩﻭﺭ ﻣﻴﺒﻴﻨﻢ ” اﻳﻦ ﺷﺒﺎﻫﺖ ‘ ﻣﺮا ﺑﺮ ﺁﻥ ﺩاﺷﺖ ﻛﻪ ﻗﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﮕﻴﺮﻡ و ﺁﻧﻲ ﺭا ﺑﮕﻮﻳﻢ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ‘ اﻟﺒﺘﻪ ﮔﻔﺘﻪﻫﺎﻱ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻀﻪ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻫﻴﭻ اﺛﺮﻱ ﻧﺪاﺷﺖ ‘ ﻭﻟﻲ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺑﻪ ﺗﺠﺮﺑﻪ ‘ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﻳﺎﻓﺘﻢ ﻛﻪ ﻳﻚ ﺟﺎﻱ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﻣﻲﻟﻨﮕﺪ ‘ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺁﻥ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎ ﻣﺮا ﻳﺎﺭﻱ ﻛﺮﺩ
      اﺯ ﻛﻠﻤﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﻴﻜﻨﻢ ‘ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻋﻠﺖ ﻛﻪ ﻛﻠﻴﺪ ﺩﺭ اﻳﻦ ﺗﺎﺭﻳﻜﺨﺎﻧﻪاﻱ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ اﺳﻴﺮ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻫﻤﻴﻦ ﻭاﮊﻩ ﻗﺪﺭﺕ اﺳﺖ ”
      ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺣﺘﻢ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﺧﻴﺎﻝ ﻣﻴﻜﻨﻲ ﺣﺮﻓﻬﺎﻱ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﺯﺩﻩاﻱ ‘و ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﺩﺭﻙ ﺁﻥ ﻋﺎﺟﺰﻧﺪ اﻟﺒﺘﻪ ﺗﻮ اﺩﻋﺎﻳﻲ ﻧﺪاﺭﻱ و ﻧﺎﻡ ﭼﻨﺪ ﺗﻦ ﺭا ﺁﻭﺭﺩﻩاﻱ ‘ ﻭﻟﻲ ﺳﺨﻦ ﻭاﺿﺢ ﻧﮕﻔﺘﻪاﻱ ‘ اﻭﻝ ﮔﻔﺘﻢ ‘ﺷﺎﻳﺪ ﺳﺮ ﻛﺎﺭﻳﺴﺖ ‘ﻭﻟﻲ ﺑﺎﺯ ﺗﺮﺟﻴﺢ ﺩاﺩﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪاﺕ ﺭا ﺟﺪﻱ ﺑﮕﻴﺮﻡ ” ﻗﺴﻤﺖ ﻛﻮﺗﺎﻫﻲ اﺯ ﻧﻮﺷﺘﻪاﺕ ﭼﻨﻴﻦ ﮔﻔﺘﻪاﻱ :ﺩﺭ اﻧﻘﻼﺏ ﭘﻴﺸﺒﻴﻨﻲ ﻟﺤﻀﻪ ﺑﻌﺪ اﻣﻜﺎﻥ ﭘﺬﻳﺮ ﻧﻴﺴﺖ ﻭﻟﻲ اﻓﺰاﻳﺶ ﺗﻮاﻥ ﺩﺭ اﻧﻘﻼﺏ ﺩاﻳﻤﻴﺴﺖ ‘ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺮ اﺳﺎﺱ ﻫﻨﺪﺳﻪ ﺑﺮ ﻣﺪاﺭ ﺩاﻳﺮﻩ ﻗﺮاﺭ ﺩاﺭﺩ ‘ﻟﺬا اﻓﺰاﻳﺶ ﺗﻮاﻥ و ﺣﻮﺯﻩ ﻧﻔﻮﺫ ﺭا ﻣﺪاﺭ ﺩاﻳﺮﻩ ﻗﺮاﺭ ﺩﻫﻴﺪ و ﻻﺟﺮﻡ ﺑﻮﺩﻥ ﺭا ﺩﺭ ﺁﻥ ﺿﺮﺏ ﻛﻨﻴﺪ ‘ ﺣﺎﺻﻞ ﺟﻤﻊ و ﺗﻔﺮﻳﻖ ﺩﺭ ﻣﻲﺁﻳﺪ ” ﻭﻻﻳﺖ ”
      ﻓﻘﻄ ﻗﺴﻤﺖ اﻭﻝ ﺭا اﻳﻨﻂﻮﺭ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﭼﺮﺧﺶ ﻛﻬﻜﺸﺎﻧﻬﺎ ﺭا ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻧﺤﻮﻱ ﺑﻪ ﻋﻤﻠﻜﺮﺩ ﻣﺎ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻣﻴﺪاﻧﻲ و اﺯ ﺁﻥ ﺑﺮاﻱ ﺧﻮﺩ ﻧﺘﺎﻳﺠﻲ ﮔﺮﻓﺘﻪاﻱ ﻛﻪ ﻗﺎﺑﻞ ﻓﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ”
      ﻣﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻛﻮﺗﺎﻫﻲ ﺭا اﺯ ﺁﻗﺎﻱ ﺳﺮﻭﺵ ﺑﺮاﻳﺖ ﻣﻲﺁﻭﺭﻡ ‘ ﺷﺎﻳﺪ ﭼﻴﺰﻱ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻴﺎﺑﻲ
      چکیده : ناطق بدین معنی نیست که من فقط سخن بگویم. باید بدانیم که تا گوش نباشد، سخنی نیست. می‌توان پرسید: اول سخن است یا اول گوش؟ کسی که نمی‌شنود، لال هم می‌شود. پس اول گوش است، نه زبان. خدا هم در قرآن کریم هر‌گاه از خود صحبت می‌کند، می‌گوید: «إن الله هو السمیع البصیر». سمیع را بر بصیر مقدم می‌دارد. پس گفتن، بر اساس شنیدن است. تا کسی نشنود، نمی‌تواند بگوید و حالا هم که می‌گوید، شنونده مفروضی دارد.
      به طور کلی تفکر یعنی گفت‌و‌گو. گفت‌و‌گو یعنی فکر کردن برای حل مسأله و یافتن راه حلی برای آنچه نمی‌دانیم و قصد انجام دادن آن را داریم. ما فکر می‌کنیم تا مطلبی را که خیلی واضح نیست، روشن کنیم. وقتی موضوعی خیلی روشن نیست، در واقع، یک پرسش است. آدمی تا پرسش نداشته باشد، فکر نمی‌کند. بنابراین، فرد که در تنهایی فکر می‌کند، با خود گفت‌و‌گو می‌کند. ممکن است کسی بگوید که من بدون پرسش تفکر می‌کنم. تفکر بدون پرسش محال است. ﺩﺭ جهل مطلق، نه سوال وجود داد و نه فکر. علم مطلق هم این گونه است. خدا فکر نمی کند، زیرا علم مطلق است. در جهل مطلق هم فکر وجود ندارد. مثلا دیوار هیچ‌گاه فکر نمی‌کند. آدمی فکر می‌کند، زیرا چیزهایی برای او روشن است و چیزهایی روشن نیست، بین تاریکی و روشنی به سر می‌برد. چیزهایی را اجمالا و بداهه می‌داند و چیزهایی را نمی‌داند. فکر می‌کند تا از نادانسته‌ها به سراغ دانسته‌ها برود یا سراغ تفصیل آنهایی برود که اجمالا می‌داند.
      انسان نه نور مطلق است و نه ظلمت مطلق. بین تاریکی و روشنایی صبحدم است. این است که بزرگان حکمت گفته‌اند که مرغ حکمت هنگامی به پرواز در می‌آید که هوا کمی تاریک باشد؛ یعنی انسان بین تاریکی و روشنایی است: نه جهل مطلق است و نه علم مطلق. می‌خواهد حرکت کند و از جهل به علم برود. به همین سبب، فکر بالذات حرکت است. البته، نه حرکت مادی و نه حرکت مکانی. بنابراین، تفکر یعنی بین تاریکی و روشنایی بودن. انسان بالذات اهل گفت‌و‌گو است: چه با دیگری، چه با خود.
      ﺁﻧﻜﻪ اﺯ ﮔﻔﺘﮕﻮ ﻣﻴﮕﺮﻳﺰﺩ ‘ اﺩﻋﺎﻱ اﻟﻮﻫﻴﺖ ﺩاﺭﺩ ‘
      ﺩﻭﺳﺖ ﮔﺮاﻣﻲ ﺑﺎ اﻳﻦ ﺳﺒﻚ ﻛﻪ ﺗﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪاﻱ ﭼﻴﺰﻱ ﺟﺰ ﻏﺮﻭﺭ و ﻧﺨﻮﺕ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻥ اﺯ ﺁﻥ ﺑﺮﺩاﺷﺖ ﻛﺮﺩ ‘ ﻓﻘﻄ ﻣﻴﺨﻮاﺳﺘﻢ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡ اﻳﺮاﻥ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﻤﻴﺪاﻧﻴﻢ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺷﻴﻮﻩ اﺯ ﮔﻔﺘﮕﻮ ﻓﻘﻄ و ﻓﻘﻄ ﺑﺮاﻱ اﺭﺿﺎﻱ ﺷﻬﻮﺕ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ اﺳﺖ ” ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻛﻠﻲ ﺧﺮ ﻓﺮﺽ ﻛﺮﺩﻥ ﻃﺮﻓﻬﺎﻱ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﮔﺎﻫﻲ ﭼﻨﺎﻥ ﺷﻴﺮﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺁﻥ ﺭا ﺑﻪ ﺣﻮﺭﻳﺎﻥ ﺑﻬﺸﺘﻲ ﺗﺮﺟﻴﺢ ﺩاﺩ ‘
      ﺣﻖ ﺩاﺷﺘﻦ ﺑﻪ اﻧﺴﺎﻥ ﻗﺪﺭﺕ و اﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﻣﻴﺪﻫﺪ ” ﻗﺪﺭﺕ و اﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﺤﻮﻱ ﺑﺎ ﻫﻮﻳﺖ ﻣﺎ ﻣﺮﺑﻮﻁ اﺳﺖ ﻣﺘﺎﻋﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ اﻣﻮﺭ ﻣﺎﺩﻱ اﺯ ﭘﻮﻝ و ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﺷﻬﻮﺕ ﺟﻨﺴﻲ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﺭﻧﮓ ﻣﻴﺒﺎﺯﺩ ” اﻧﺴﺎﻥ ﺣﺎﺿﺮ اﺳﺖ ﺣﺘﻲ ﺟﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻓﺪاﻱ اﻳﻦ ﻫﻮﻳﻴﺘﻲ ﻛﻪ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻛﻨﺪ ” ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺧﻼﺻﻪ ‘ اﻳﻨﺠﺎ ﭘﺎﻱ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ اﺳﺖ و ﺩﺭ ﻧﻮﺩ و ﻧﻪ’ ﻛﻤﺎ ﻧﻪ ‘ ﻧﻪ ‘ ﻧﻪ “ﻫﻤﻴﺸﻪ اﻳﻦ ﻣﻨﺎﻓﻊ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺷﻜﻞ ﻣﻨﻂﻖ اﺯ ﺣﻠﻘﻮﻡ ﻣﺎ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻣﻲﺁﻳﺪ
      ﺩﻭﺳﺖ ﮔﺮاﻣﻲ اﮔﺮ ﻣﺎ ﺧﺪا ﺭا ﻣﻨﺒﻊ ﻗﺪﺭﺕ و ﺁﮔﺎﻫﻲ ﻣﻂﻠﻖ ﻓﺮﺽ ﻛﻨﻴﻢ ‘ اﺣﺴﺎﺱ ﺩاﻧﺎﻳﻲ ‘ ﻧﺰﺩﻳﻜﻲ ﺑﻪ ﺧﺪا ﺭا ﻫﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﺮاﻩ ﻣﻲﺁﻭﺭﺩ
      ﺁﻧﻜﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻣﻴﺪاﻧﺪ ﻫﻤﺎﻥ اﺣﺴﺎﺳﻲ ﺭا ﺩاﺭﺩ ﻛﻪ ﺁﻧﻜﻪ ﻭاﻗﻌﺎ ﻣﻴﺪاﻧﺪ ” اﻳﻦ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﺼﻮﺭ ﺩاﻧﺎﻳﻲ ﺑﺎ اﻧﺴﺎﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻛﻪ ﺩاﻧﺎﻳﻲ ﻭاﻗﻌﻲ ﺑﺎ اﻧﺴﺎﻥ ﻣﻴﻜﻨﺪ ” ﻓﺮﻕ اﻳﻦ ﺩﻭ ﺁﮔﺎﻫﻲ (ﻛﺎﺫﺏ ‘ﻭاﻗﻌﻲ) ﺩﺭ اﺛﺮاﺕ ﺩﺭاﺯ ﻣﺪﺕ ﺁﻥ اﺳﺖ
      ﺗﻤﺎﻡ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ اﻳﻦ اﺣﺴﺎﺱ اﻃﻤﻴﻨﺎﻥ و اﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﺭا ﺩﻟﻴﻞ ﺣﻘﺎﻧﻴﻴﺖ ﺧﻮﺩ ﭘﻨﺪاﺷﺘﻪاﻧﺪ ‘ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﻛﻤﻲ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺑﺨﻮاﻧﻨﺪ و ﻧﮕﺎﻫﻲ ﺑﻪ اﻃﺮاﻓﺸﺎﻥ ﺑﻴﻨﺪاﺯﻧﺪ ‘ ﺗﺎ ﺑﺒﻴﻨﻨﺪ ‘ ﺁﻧﭽﻪ ﺭا ﻛﻪ اﺯ ﺁﻥ ﻓﺮاﺭ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ اﻳﻦ ﮔﺮﻭﻩ ﺩاﻋﺶ و ﻃﺎﻟﺒﺎﻥ و اﻣﺜﺎﻝ ﺁﻧﻬﺎ ‘ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻧﻤﻮﻧﻪﻫﺎﻳﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺧﺪا ﺑﺮاﻱ ﻋﺒﺮﺕ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﻭاﻗﻌﻲ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ‘ ﺑﺮﻭﻳﺪ ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ اﻳﻦ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺑﺎ اﻧﺪﻛﻲ ﻧﻔﺮاﺕ و ﺳﻼﺣﻬﺎﻳﻲ اﺑﺘﺪاﻳﻲ ‘ ﺟﻠﻮﻱ اﺭﺗﺶ ﻋﺮاﻕ و اﻳﺮاﻥ و ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ اﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ‘ ﭼﻨﺎﻥ اﺯ ﺟﺎﻧﺸﺎﻥ ﻣﻴﮕﺬﺭﻧﺪ ﻛﻪ اﻧﮕﺎﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﺭا ﺩﺭ ﺁﺳﺘﻴﻦ ﺧﻮﺩ ﺩاﺭﻧﺪ ‘ ﭘﺲ ﺑﻪ اﻳﻦ اﺣﺴﺎﺱ ﻗﺪﺭﺕ ﺧﻮﺩ ﻧﻨﺎﺯﻳﺪ ﻛﻪ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﭘﺮ اﺳﺖ اﺯ اﻳﻦ /// اﺯ ﺧﻮﺩ ﺭاﺿﻲ ﻛﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻫﻨﺮﺷﺎﻥ ﻣﺮﺩﻥ اﺳﺖ.
      اﻳﻦ اﺣﺴﺎﺱ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺣﺠﺖ و ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ ﺣﺰﺏاﻟﻠﻪ اﻳﺮاﻥ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺟﻤﺎﻋﺘﻲ ﺩﻧﻴﺎ ﻧﺪﻳﺪﻩي ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻧﺨﻮاﻧﺪﻩ ﻣﻌﻴﻮﺏ ﺑﻴﺴﻮاﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﻣﺸﺘﻲ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺩﻧﻴﺎ ﻧﺪﻳﺪﻩ ﺷﺪﻩاﻧﺪ ﻛﻪ ﻧﻪ ﺳﻴﺎﺳﺖ ﻣﻴﺪاﻧﻨﺪ و ﻧﻪ ﺑﻪ ﻋﻠﻢ اﻳﻦ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺁﺷﻨﺎﻳﻨﺪ
      ﺳﻲ و ﺷﺶ ﺳﺎﻝ اﺳﺖ ﺧﺪا ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻧﺸﺎﻥ ﻣﻴﻜﻮﺑﺪ و ﺑﻪ ﻫﺰاﺭ ﺯﺑﺎﻥ و ﺩﺭ ﻋﻤﻞ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﻔﺘﻪ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﻪ ﻟﻴﺎﻗﺖ ﺩاﺭﻧﺪ ﻧﻪ ﻋﻠﻢ ﺩاﺭﻧﺪ و ﻧﻪ ﺻﺪاﻗﺖ ‘ ﻛﻪ اﮔﺮ ﻓﻘﻄ اﻳﻦ ﺁﺧﺮي ﺭا ﺩاﺷﺘﻨﺪ ‘ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻫﺰاﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺧﺪا ﺗﻮﺑﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ و اﺯ اﻭ ﻃﻠﺐ ﻣﻐﻔﺮﺕ و ﻣﺮﮒ ﻣﻴﺪاﺷﺘﻨﺪ ”
      ﺩﻭﺳﺖ ﮔﺮاﻣﻲ ‘ ﻧﻔﺲ ﻣﻜﺎﺭ ﺭا ﻧﻪ اﺯ ﻣﺮاﺟﻌﻪ ﺧﻮﺩ ‘ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ‘ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺷﻨﺎﺧﺖ ‘ ﺑﻠﻜﻪ اﺛﺮاﺕ ﻋﻤﻞ ﻣﺎﺳﺖ ‘ﻛﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺭاﻩ ﻣﻤﻜﻦ ‘ ﺑﺮاﻱ ﺷﻨﺎﺧﺖ اﻭﺳﺖ ”
      ﺗﻮ اﻱ ﻋﺰﻳﺰ ﮔﺮاﻣﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﻃﻦ ﻣﻨﻲ ” ﻗﻴﻤﺖ اﻳﻦ اﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﺗﻮ و اﻣﺜﺎﻝ ﺗﻮ ﺭا ﻣﺮﺩﻡ اﻳﺮاﻥ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﺟﺎﻥ و ﻣﺎﻝ و ﻧﺎﻣﻮﺱ ﺧﻮﺩ ﺑﭙﺮﺩاﺯﻧﺪ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺷﻌﺎﺭ ﺗﻮﺧﺎﻟﻲ ﻣﺮﮒ ﺑﺮ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﺁﻥ ﺭا ﻋﺰﺕ ﻣﻴﺨﻮاﻧﻲ ”
      ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻓﻘﻄ ﻳﻚ ﺗﻘﺎﺿﺎ اﺯ ﺗﻮ ﺩاﺭﻡ ‘ﺗﻮ اﻣﺮﻭﺯ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﺑﺎ اﻳﻦ ﺗﻔﻜﺮ ﻣﺴﺘﺤﻖ ﭘﺎﺩاﺷﻲ و اﻳﻦ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺁﺧﻮﻧﺪﻱ ﺑﻪ اﻣﺜﺎﻝ ﺗﻮ ﻧﻴﺎﺯ ﺩاﺭﺩ ” ﻟﺤﻀﻪاﻱ ﺗﺼﻮﺭ ﻛﻦ ﻛﻪ ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﺎﻭﺭ ﺩاﺭﻱ ( ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﺩﺭ ﺳﻴﺎﺳﺖ) ﺑﺎﻃﻞ اﺳﺖ و ﺗﻮ ﺩﺭ ﺟﺒﻬﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻣﻴﺒﺎﺷﻲ ‘
      ﺣﺘﻲ ﺗﺼﻮﺭﺵ ﺑﺮاﻳﺖ ﻏﻴﺮ ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ‘ ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻪ ﺣﺘﻲ ﺗﺼﻮﺭﺵ ﺑﺮاﻳﺖ ﻏﻴﺮ ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ‘ ﻋﻤﻞ ﺑﻪ ﺁﻥ ‘ﺣﺘﻲ اﮔﺮ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﻏﻴﺮﻣﻤﻜﻨﺘﺮ اﺳﺖ
      ﺧﺪا ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭا ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ

       
      • باسلام شروع میکنم جناب عرفانیان.من درسطرسطرمطلبم ازاساتید مبرز این مرز و بوم دلیل و مستند اوردم ولی نه شما نه جناب نوری زاد هیچ جوابی ندارند لذا شما جرات اظهار نظر نموده و در دادگاه تفتیش عقایدتان سریع بع نتیجه رسیدیدالبته نیم نگاهی شاید به وب من زدید لوزمی هم ندیدیدکه کتابی معرفی کنید بلکه انقلابی شرمنده دیگری مثال زدیدکه افکار مارکسیستی اش او را به ناکجااببادفرستادکلمبیا اب از لب و لوچه پسر نوری زاد راه انداخت.جناب عرفانیان یکی از افراد در عکس دکتر ملکی است این فرد اکادمیک رئیس دانشگاه تهران بوده است وبا آن علم اکادمیکش به صورت زیبای شهید دکتر بهشتی سیلی جانانه ای نواخته تا به قول نوری زاد نترس بودن خودرا ثابت نماید.جناب عرفانیان کسی که زود به نتیجه میرسد دیگران را خر فرض میکند.کسی که نمیداند گفته پیغمبر این است بهشت جای ابلهان است دیگران را خر حساب میکند کسی که نمیداند فکر یعنی بررسی داشته های مغزی دیگران را خر فرض یکندکسی که نمیداند عقل یک مقام است که باید بدان رسید نه اینکه از اول مثل یک اپشن دارا است دیگران را خر فرض میکند.جناب عرفانیان جهان پراز کسانی بوده لذت طلبی وادارشان کرده خودرا حق بپندارند
        قول به شما میدهم شما حتی تصور هم نمیدانی چیست نه توندانی گنده های شماهم نمیدانند.ولی خودشان فکر میکنند میدانندلذا مثل نوری زاد تند تند نسخه میپیچندچهل سرباز نوری زادگندترین
        ان است.
        والعاقبه للمتقین

         
  3. عباس انعامی

    سلام.سال نو برهمگان مبارک.دوستان عزیز نگران نباشید دورادور درخدمت هستیم.مدتیه مشغول وگرفتار تالیف هستم براهمین وقت نمیکنم البته گاهی نگاهی گذرا به کامنتها دارم.به هرحال.
    تنها راه نجات ایران وایرانیان رها شدن از قیدوبنداوهام وخرافات وعمل کردن با عقل وتدبیرست.ازانجایی که مذهب شیعه هم امیخته با خرافات زیادی شده و صدافسوس درامورجامعه هم دخالت دارد.پس بایست با حاکمیت وبسط ان درجامعه به شدت مبارزه نمود.وگرنه با دین ومذهبی که درخلوت افرادست وامری شخصیست کاری نداریم .امری محترم ست.بسیاری امور اثبات شده اند.2+2=4این امر در هرمکان وهرزمانی صادق است.دزدی کردن کاری بداست.حتی اشخاصی که دزدی میکنندمیدانندکاری بداست.این قبیل امورنیز براثر تجربه بشریت اموری اثبات شده اند.دخالت دین ومذهب درحاکمیت نیز ثابت شده که منجربه دیکتاتوری وفسادو دین گریزی و…خواهدشد.ثابت شده اقتصاد دولتی کارکردمناسبی نمیتواندداشته باشد ومنجربه رانت وعدم شایسته سالاری وارتشا و …خواهدشد.هر چه امر ناگواری که وجود دارد وبازده مخرب ان اثبات شده را ما امروزه داریم دراین مملکت به عینه دراکثر عرصه ها میبینیم.
    بانگاهی دقیق به لایه های جامعه غالب بودن جو مذهبی (همان اوهام وخرافات)دراکثریت مردم را به راحتی میتوان تشخیص داد.انبوه مسافران به اماکن مذهبی.مراجعه به دعا نویسان ورمالان.تنش و درگیری در بطن اجتماع.بی نظمی دراغلب اموراجتماعی .عدم شایسته سالاری و…همه وهمه نشان دهنده این امراست که دل بستن به فردا و فرداهای بهتر امری بیهوده وعبث است.چون فرداها را بچه ها خواهندساخت و ذهنیتی که من به شخصه در مدارس ودانشگاهها در بچه ها میبینم به شدت عقب مانده و امیخته با همان خرافاتی ست که ذکرکردم.قصدم ناامیدکردن دوستان نبودواقعیت موجود را نوشتم.عزت زیاد.به زودی باز خواهم گشت

     
    • عباس آقای انعامی

      سلام و تبریک سال نو
      بایراموز مبارک اولسون!

      حالا چرا دورادور در خدمت دوستان باشید که باعث توهم کامنت گذار ناشناس ما شوید که مبادا شما جزء یکی از آن سر به نیست شدگان هستید! خوب کاری کردید که این دوست ما را از توهم بیرون آوردید، همینطور دانشجوی گرامی که باز به توهم این دوست یکی از آن سر به نیست شده ها بود! من به او علیرغم تخالف فکری خوش آمد میگویم،من امیدوارم سر به نیست شدگان! گرامی دیگری که بودند و مطلب می نوشتند دوباره بازگردند و بنوشتن ادامه دهند، مثل دوستان محترمی چون سید ابوالفضل عزیز که واقعا از فقدان او دلتنگم و حامی و مانی و عبدالله و بیکنش و دوستان دیگری که بیاد ندارم .نیز امیدوارم خود آن ناشناس که قبلا شناس هم بوده اینجا و سر به نیست هم نشده! بجای توهم پراکنی و مچ گیری حضور داشته باشد و بجای چنین مچ گیری ها و بقول دوست سکولارمون مشیری، فیلم سینمائی بازی کردن و اخلاق بچگانه ، مطالب مفیدی که مورد نظر اوست بنویسد و بفهمد که اینجا علیرغم اختلاف سلیقه های گوناگون عقیدتی و سیاسی همه کامنت گذاران مجازند تحت یک نام مجازی یا حقیقی با یکدیگر بگفتگو بپردازند و کسی دنبال این نیست که کی کجاست یا چرا می نویسد، و حاصل جمع این تضارب آراء و افکار، حرکت متمدنانه ای باشد بسوی تعالی فکری و فرهنگی جامعه ما.
      عباس عزیز راستی (البته امیدوارم باز دوست متوهم ما بتوهم نیفتد!) شما بنا بود نوشته تحقیقی خود در باب شیعه را برای ارزیابی و نقد من برایم بفرستی،من همان موقع آدرس ایمیلم را به ایمیلی که گذاشته بودی فرستادم و ابراز آمادگی دریافت نوشته ات کردم ،که تاکنون نوشته را نفرستاده ای،البته میل با شماست.
      برای همه دوستان اعم از سر به نیست شده! و نشده آرزوی بهروزی و موفقیت دارم.

       
  4. آقای نوری زا درود٬ نگران مداخله آخوند ها در یمن و…..
    نباش تا این جماعت ایران را به ایرانستان تبدیل نکنند بقول معروف
    ول کن معامله(ایران وما) نیستند .

    با آ رزوی نجات ایران
    مهران

     
  5. درود بی پایان به یاران بزرگوار سایت نوریزاد عزیز تر از جان

    ۱- با شعفی کودکانه (از نظر اخلاص) و با لبخندی از گوش تا گوش مراتب مسرت خود را از دیدن حضور دوباره انسانی که همواره و بشخصه از خواندن و مرور چند باره نوشتارش در این سایت نه فقط لذت برده ام بل به مراتب از آنان آموخته ام بهمین منظور باید عرض کنم بازگشت دانشجوی بزرگوار و ارجمند را گرامی میدارم و همواره در آرزوی تداوم حضور پرقدر ایشان را خواهم بود. «شرف است آنکه بوسم قدم ملازمانت». خوش برگشتید٫ ای عزیز

    ۲- همان طوری مطلع هستید بنده چندان از نیروی گفتار ویا قلمی گویا بر خوردار نیستم و کمتر (شاید هر گز) موردی پیش آمده است که حقیر بتوانم جمله ای و یا نوشتاری بدون اشتباهات دستوری٫ املایی و یا انسجام روی هم گذاشتن یک کامنت گویا تقدیم شما بزرگواران نمایم وبهمین جهت محتاج گذشت شما عزیزان هستم.

    و حالا اصل مطلب:

    ببیند ما به یک ساختمان چند طبقه مینگریم که سازندگان آن مدعی هستند که بر روی زیر بنایی محکم و بدون هیچگونه اشتباه مهندسی و یا معماری استوار شده است. با کسب رخصت از شما این ساختمان چندین طبقه را زیر ذره بین گذاشته و بدون هیچ ترحمی آن را مو شکافی مینماییم

    با اینکه آیین یکتا پرستی از باورهای میترایی و زرتشتی ایرانی سر چشمه گرفته است ولی بخاطر ابراهیمی نبودن آنان امروزه بدست فراموشی سپرده شده اند و بهنگام بحث و شرح اتصال ادیان سه گانه ابراهیمی بهمدیگر کمترو شاید هرگز از آنان سخنی بمیان آورده نمیشود

    موسی کلیم الله موفقترین بنیانگزارادیان ابراهیمی که بر مشروعیت و خدایی بودن این آئین حتی در قران هم بارها تأکید شده است. حالا اصل ماجرا:

    در اواسط قرن شانزدهم هنگامی که نیرو های جهانگشای بریتانیا نیروهای فرانسوی در مصر را شکست داده و سنگ نبشته ای بنام «روزتا استون» را که از نظر تاریخ کهن انسانها٫ بازمانده ای بسیارحائز اهمیت بخصوص از دوران فراعنه مصر میباشد به چنگ آورده و آنرا به موزه بریتانیا در لندن منتقل کردند که امروزه نیز برای هر فردی که از این موزه دیدن کند قابل مشاهده میباشد

    اهمیت این سنگ نبشته بر این است که کلمات و جملات زیادی بر روی این کتیبه حک شده است ولی انسانها با نگاهی پراز حسرت به آن همواره آرزومند کشف معمای نوشته شده (حک شده) بر روی آن بودند. به مدت بیش از ۲۰۰ سال هر نوع کوشش برای رمزیابی و حل معمای پیام آن بی حاصل و پژوهشگران جز نا کامی هیچ عاید دیگری نداشتند

    ولی ۲ ٫ ۳ قبل از نیمه قرن ۱۹دهم میلادی بالاخره خرشید از غرب طلوع کرد (شوخی) و یک فرانسوی و یک بریتانیایی همزمان موفق به رمز گشایی و کشف الفبای این پیغام که به ۳ زبان مختلف و رایج در مصر زمان فراعنه نگاشته شده بود شدند. البته مورخین و ویکیپدیا این افتخار را بیشتر به این معلم فرانسوی اهدا میکنند و وی را کاشف نخست قلمداد میکنند. از نظر حقیر شاید هم درست فکر میکنند ولی این مهم در این گفتگوی ما اهمیت خود را از دست میدهد و هدف چیزی دیگر هست

    در آن زمان خدایی کردن فراعنه (کی گفته ملایت فقیح در قرن ۲۰ام و در ایران بمعرض اجرا گذاشته شده است. حتی فراعنه با تغییری بسا جزیی به آن معتقد و عمل میکرده اند) جزیی از باور روزانه مصریان بود و آنان با قدرت و دانش مهندسی و ساختن بنیاد های غیر قابل تصور حتی با معیارهای امروزی موفق به احداث اهرام٫ گیزا و لاکسور شده بودند که توانسته بودند سطوحی بس وسیع (شاید ۱۰۰ها متر مربع) از سنگ های سیقل یافته در اختیار مصریان قرار دهند که برای نوشتن (حک کردن) وقایع مهم روز قرار میگرفتند. بهمین علت اگر شما امروز در این اماکن حضور داشتید شاید هیچ سنگی در ارتفاعات پایین نمیتوانستید بیابید که رو آن پیامی ننوشته شده باشد. ولی همانطوری که عرض شد تا اواسط قرن ۱۹دهم همه انسانها هاج و واج بر آنان نگریسته و همواره در آرزوی کشف پیامهای حک شده بر روی هزاران سنگ و حتی استخوان کتف حیوانات بزرگ جثه٫ چرم و برگهای نخل بودند

    با رمزیابی سنگ نبشته روزتا استون و در اختیار داشتن الفبای لازم برای خواندن سنگ نبشته های موجود در مصر موج عظیمی از باستان شناسان٫ مورخین و دانشجویان پروژه های دانشگاه های معتبر دنیا بطرف مصر سرازیر شدند. در مدت کمی این گروه اسامی تمامی فراعنه مثل رزموس٫ توتن کابن وووو و حتی سلسله مراتب فرمان روایی آنان یعنی کی بعد از کی بعنوان فرعون زمام امور را در دست گرفته بود باضافه اکثر حوادث مهم٫ جنگها٫ خشکسالی٫ بالا آمدن سطح آب نیل و سیلهای منتج از انان را بطور دقیق ثبت کردند ولی٫«ولی» حتی یکبار نامی و یا اشاره ای از موسی و اتفاقات مربوط به وی که چنان جزئیات ان مو بمو در تورات٫ انجیل و قران ذکر شده است تا به امروز به دست نیامده است.

    این ۳ کتاب آسمانی جزئیات هجرت بزرگ و دسته جمعی بنی اسرائیل (اکسودوس) را از مصر به کنعان ویا فنیقیه و یا فلسطین بطور بسیار گسترده شرح میدهند. تورات و انجیل مدعی هستند ۲۰۰ هزار (قران به رقمی کمتر معتقد هست) بنی اسرائیلی بعد گذر از شکاف عظیم در دریای سرخ که توسط خدا در برای نجات آنان از گزند لشکریان فراعنه بوجود آمده بود خود را به شبه جزیره سینا برساندند و برای این تعداد ۴۰ سال طول کشید که صحرای سینا را طی کرده و به سرزمین موعود که خدا قول مالکیت آن را به بنی اسرائیل داده بود برسند

    باستانشناسان و مورخین قرن بیستم بخصوص بعد از تشکیل کشور اسرائیل و مسلما برای مشروعیت تاریخی بخشیدن به این کشورتازه تشکیل شده بصحرای سینا هجوم بردند و بمدت سالیان سال تمامی ماسه و خاک صحرای سینا را به عمق ۱۰ها متر از الک گزرانیدند ولی افسوس حتی کوچکترین نشانه ای نه فقط از ۲۰۰هزار نفر که بمدت ۴۰ سال در این وادی (غیر قابل زیست) زندگی کرده بودند حتی باندازه ۱۰ نفر که کمتر از یکسال آنجا بوده باشند بدست نیاوردند

    این یافت باستانشناسان و کاشفان (البته عدم آن) بدلیل نفوذ کلیمیان بر روی نشریات و جرائد بین المللی کمتر در دسترس عموم قرار میگیرد ولی هر گز از اهمیت این موضوع نمیکاهد تا به حال با وجود اینهمه پیشرفت چشمگیردر تکنولوژی که انسان را قادرمیسازد تا بتواند یک استخوان نیم متری یک دیناسورو یا یک سفره کوچک نفت خام در اعماق ۵۰۰۰ متری زمین و یا بیشتر را از طریق ماهواره ای که در ارتفاع بیش از ۳۵۰ کیلومتر از سطح زمین شناور است کشف کند ولی تا به امروز با وجود تمامی جزئیات و نشانه هایی که در ۳ کتاب درج شده است کوجکترین نشانه ای از موسی٫ نوح٫ابراهیم٫ یونس و یا یوسف بدست نیامده است

    پوزش از زیاده گویی و سپاپس از توجه شما بزرگواران

    پایدار باشید
    رسول

     
    • عباس انعامی

      تابه امروز مدارک مستندی مبنی بر وجودشخصیتهایی چون ابراهیم وموسی ویونس وافرادمشابه به دست نیامده.این امور میتولوژی هستندیعنی اسطوره.مانندرستم وسهراب و افسانه های یونانی اشیل و مانندانها.منشا همه انان هم برمیگردد به افسانه های گیلگمیش.که افسانه بابلی هستند.البت درهر فرهنگ وتمدنی ازاین قبیل افسانه ها زیادند.خصوصا درفرهنگ های قدیمی وباستانی چون ممالک چین و سرخپوستان و خاورمیانه ومصرویونان و روم…
      باور به این افسانه ها هم هیچ اشکالی ندارداما این اموررا مبناوملاک رستگاری بشر قرار دادن همان اوهام وخرافات است که…

       
    • رسول گرامی درود برشما.
      هرچند شایسته این همه لطف و محبت حضرتعالی نیستم ، با این همه ، سپاسگذارم و امیدوار که بتوانم خدمتی هرچند ناچیز به این اندیشکده بنمایم . آرزو می کنم توفیق یارم شود تا بتوانم ، درکنار بزرگ مرد آزاده ، نوری زادِ از جان گذشته ، و همکاران اندیشمندش باشم ، و به اندازه توان انجام وظیفه نمایم.
      با احترام.
      دانشجو

       
    • وای از ما….
      … دو فیلم در تلوزیون میبینیم و چند خط از یک مقاله را میخوانیم و چند چیز را در خواب میبینیم و میپنداریم که کشفی بزرگ کرده ایم.

      ۱- کلیمی نامی است که دیگران به این مردم داده اند. اینها مردمی از طبار سامی اند و برادران دیگر سامیانی چون اعرابند. دینی دارند که از بسیاری لحاظ با دین اسلام همخوان است. گویش به زبان سامی شمالی میکنند که بسیار همانند سامی جنوبی یا عربی است. با خطی مینویسند که با کوفی کهن تفاوت چنانی ندارد. بجای زیر سوال بردن داستانهای اجدادشان (واقعا میخواهی که یکنفر بیاید و نوح یا آدم را پیدا کند؟) بیایید بجایی اینها کاری کنیم که بذر دوستی بکاریم و کاری کنیم تا این به معنای واقعی برادرکشیها پایانی بیابد.

      ۲- سنگ روزتا در سال ۱۷۹۹ پیدا شد وچون یک سومش به یونانی و قابل خواندن بود تنها بیست سال ونه دویست سالی که نوشتید به درازا کشید تا بخشهای مصریش (تصویری باستانی و رواننوشته میانی) رمز گشایی شود.

      ۳- یک پرسش: یک کاروان شتر در بیابان پس از نه هزار سال بگوییم صد سال چه ردی از خودش در بیابان میگذارد؟

       
      • جناب همایون درود بر شما!

        فکر میکنم سرکار نوعی یهودی ستیزی و یا ضد اسرائیلی بودن در محتوی کامنت بنده حس میکنید ضمن اینکه تا حدی بشما حق میدهم فقط باید بعرضتان برسانم هدف من از این پست کاملا با این برداشت مغایرت دارد. عرض میکنم حضورتان:

        هدف تقدس زدایی از باورهاییست که در طول ۳۰۰۰سال گذشته میلیون ها (البته کسی تا حالا روی این عدد کاری و یا شمارشی جدی که با ابزار آکادمیک قابل اثبات باشد انجام نداده است) انسان بیگناه را به خاک و خون کشیده، تمد نهای عظیمی را از روی زمین بطور کامل محو کرده است و همین امروز هم در میهن خود ما بیداد میکند.

        هدف من از نوشته تمسخر و یا نا چیز کردن یهودیت نبود و نیست. پیام من اینست که اسلام مدعی هست که بعنوان مکمل و ناسخ این دین ظهور کرده است دینی که داستانی بیش نیست و هیچ گونه نشانه ای از بنیانگزار این دین تا بامروز بدست نیامده است. هدف افشا کردن بی پایگی و بی اساس بودن ادعا های خانمانسوز اسلام هست برای همین جهت مثال زیر بنا و ساختمان احداث شده بر روی آن را به میان آوردم. اگر ما یهودیت را زیر بنای ادیان ابراهیمی فرض کنیم پس واضح است که مسیحیت و اسلام ساختمانی ۲ طبقه هست که بر روی آن احداث شده است. به این گفته حقیر در پست بالا توجه بفرمایید:

        «با کسب رخصت از شما این ساختمان چندین طبقه را زیر ذره بین گذاشته و بدون هیچ ترحمی آن را مو شکافی مینماییم»

        مشاهده میفرمایید هدف من زیر بنا نبوده و خود ساختمان را مد نظر دارم

        دوست عزیز! من موقعی که امامزاده های متحرک را میبینم که در شهرهای میهنمان جولان میدهند و با کلاشی و شامرتی بازی وصف ناپذیر پول مردمی را کیسه میکنند که اکثرا از طبقه کم درآمد و بعضا فاقد توانایی مالی برای نان شب خانواده خود هستند روشنگری را وظیفه هر انسان آزاده حتی اگر ایرانی هم نباشد میدانم. تقدس زدایی از این ایدؤلوژی را که جز نکبت و فلاکت درتمامی سرزمین هایی در آنان به نحوی نفوذ کرده است قدم اول میدانم

        در ضمن در مورد اعداد مختلف که بنده بعنوان تاریچه این سنگ نوشته بکار برده ام شما درست میفرمایید بنده همیشه باور داشتم که تاریخ انتقال این سنگ از نیرو ها فرانسوی به بریتانیا یی سال ۱۶۰۱ بوده است در حالیکه سال ۱۸۰۱ صحیح است و در سال ۱۸۰۲ این سنگ از طریق بندر پورت اسموث وارد انگلستان شده است. در مورد تمامی سعی و کوشش ها برای رمزگشایی و یا بهتر بتوان گفت پیدا کردن راهی برای خواندن آن از همان لحظه پخش خبرکشف این منبع با ارزش باستانی با جدیت افرد زیادی در نقاط متلف دنیا شروع شده بود و تعدادی از این افراد کمک های شایان توجهی برای این امر مهم نمودند ولی سالی که بشریت بتمام ابزار ضروری برای خواندن هر ۳ زبان مانند حروف الفبا، دستور زبان و واژه نامه مجهز شد و بطرف مصر هجوم آورد سال ۱۸۴۱ بود
        پایدار باشید
        رسول

         
        • شرمنده ام از اینکه کنترل خود را هر از چندی از دست میدهم. باور کن پس از زدن دگمه ارسال خود از گفتارم شرمنده شدم و بسیار پوزش میخواهم. چه خوب کردی که مرا بجایم نشاندی!

          باری من فراموش کردم یک نکته را در باره قوم یهود بگویم. ما همه میدانیم که مصریان باستان زبان واداب دینی خود را داشتند. پس میتوان پرسید که این اعراب مسلمانی که اکنون در مصرند ازکجا آمده اند؟ پاسخ بسیار ساده است: اینها همان مصریان باستانند که پیس از آمدن اسلام زبان و دین خود را از دست دادند. اکنون میپرسم که فلسطینیان از کجا آمده اند. با دادن پاسخ مییابیم که عمق فاجعه چیست و چرا باید گفت این برادرکشی است.

           
      • جناب همایون عفو بفرمایید

        پاسخ به بند سوم پست شما یادم رفت

        رد پایی که گروه میتوانند بر جای بگزارند عبارت ار استخوانهای انسانها و حیوانات فوت شده، وسائل لازم برای زندگی روزمره مانند کوزه های گلی و اشیأ دیگری مانند آن، خاطرتان باشد زمان موسی انسان ها سالیان زیادی را بعد از عهد برنز پشت سر گذاسته بودند پس انتظار پیدا کردن اشیأ فلزی مانند شمشیر، سایر فلزات روی لباس، افسار اسب و شتر. ضمنا بایستی بیاد داشته باشیم این گروه مدت خیلی زیادی در صنعتی ترین کشور دنیا زندگی کرده بودند و از مهارت بالایی برای ساختن ابزار و اثار هنری مانند مجسمه های کوچک دستساز و حتی اسباب بازی کودکان میبایست بر خوردار بودند. ضمن اینکه در صد بارندگی در این شبه جزیره بسیار پایین بوده و در بسیاری از نقاط آن این مقدار به صفر هم میرسد. بهمین خاطر مقدار باران کمی هم که میبارد بدون اینکه زیر سطح زمین نفوذ کند بلافاصله بخار شده و بالا میرود این نوع آب و هوای بسیار گرم باعث میشود که اشیأ چرمی و یا پارچه های زمخت مانند نمد و زیلو اگر بیشتر از یک متر در داخل ماسه دفن شوند شاید قرن ها در ان محیط محافظت شده باقی بمانند و شکل بیرونی خود را حفظ کنند

        در اواخر این جستجو اکثریت باستان شناسان ادامه این جستجو را بیهوده دانسته محل را ترک کردند و کارتعداد کمی را که برادامه جستجو اصرار و رزیده و در محل باقی مانده بوند«تجسس بی ثمر» نام گذاشتند

        ضمنا جناب همایون ای کاش قبول زحمت فرموده و اسم آن دو فیلم که ذکر فرمودید اینجا مینوشتید چون بنده اصلا اهل فیلم نیستم و تماشای اکثر آنان را اتلاف وقت میدانم گفتم شاید این فیلم ها که مد نظر شما هست حتما باید جالب و پر محتوی باشند و بدیدنشان بیارزند

        با احترام
        رسول

         
  6. جناب آقای نوریزاد، منظور شما از در جمله: ما اگر عُرضه ی ساختن و شکوفاندن نداریم، در ویران کردن و پژمراندن اما استادیم) کی میباشد؟ اگر منظورتان همه ملت ایران میباشد که کلا در اشتباه میباشید. بودند مردان و زنانی در این مملکت که از هیچ مملکت ساختند. اما اگر منظورتان نسل انقلاب میباشد حرفتان درسته. نسل انقلاب رفت زیر عمامه آخوندهایی که حتی یکشان در تمام عمرش حتی یه اجر روی اجر نگذاشته بودند. وای که شماها چه کردید. یک مشت ناکس خود محور بین از خود راضی که خیال میکردند با نشستن پای منبر یه مشت بی عمل حراف و یا با خوندن جزوه یه مشت آدمکش مارکسیست عقل عالم شده بودند.

     
    • مش قاسم, تا ////////.

       
    • جناب مش قاسم درود فراوان بر شما

      با نوشتن «حتی یکشان در تمام عمرش حتی یه اجر روی اجر نگذاشته بودند» بنده را یاد موضوعی انداختید که اشاره به آن را در این بحث بیربط نمیدانم

      حضورتان عارضم که یکی از خدمات مهمی که ایرانیان به تمدن بشری کرده اند اختراع و تولید آجر هست بطوری که تقریبا ۸۰ در صد آجر دنیا با گذشت قرنها هنوز به همان نحو و در همان اندازه و ابعاد و بهمان مظور که ۲۲ قرن پیش ایرانیان تولید و مصرف میکردند بکار برده میشود

      در ایران قلعه ای درنزدیکی شوش هست که ۱۲۵۰سال ق.م ساخته شده و چگاز زنبیل نام دارد و اعجاز این قلعه عظیم در اینست که بطور کامل از آجر ساخته شده است و حتی یک ساعت آفتابی ساخته شده از آجر در وسط محوطه درونی این قلعه وجود دارد. واقعا وقتی شما عظمت چگاز زنبیل را مشاهده میکنید باور اینکه چنین استقامتگاه عظیمی فقط با آجر که در آن روزگاران پدیده ای نو بوده است شگفت انگیز هست. البته در صورت اشتیاق و تصمیم به جستجو در گوگل وارد کردن کلمه چغاز زنبیل نتیجه بهتر و شاید باید بگویم بیشتری عایدتان خواهد شد.

      سپاس از توجهتان
      رسول

       
  7. ” از جا کندن درِ خیبر”

    انگیزه اصلی‌ نگاشتن این خطوط، نامه هموطن عزیزی بنام فرشید، به آقای نوریزاد بود.

    این هموطن که دارای تحصیلات فوق عالیه در رشته روانشناسی‌ می‌باشد، نفر اوّل دوره کار شناسی‌

    ارشد نیز شده است. ا‌و برای دوره دکترا ردّ صلاحیت شده، بدلیل “مکتبی‌” نبودن، نداشتن پارتی

    و وصل نبودن به دم کلفت‌ها و گردن کلفت‌های حکومتی. و حال با این شرایط اقتصادی کشور با

    همسر و دو فرزند، بدون داشتن کار، در جهنمی بنام جمهوری اسلامی گرفتار آمده است.

    جای تعجب است که با وجود این همه بیمار روانی‌ که عمدتاً ٔبر پست‌های کلیدی کشور آویزان

    هستند و نیاز مبرمی به روانشناس دارند، این هموطنِ با استعداد، بیکاره مانده است!

    من خود به شخصه دوستان با هوش و استعدادِ فراوانی داشتم، که علیرغم دارا بودن نمرات

    عالی‌ و رتبه‌های بالای کنکور، در مقابل سدِ آهنینِ تستهای عقیدتی‌ و مذهبی‌، از ادامه تحصیل

    در داخل کشور باز ماندند.

    نتیجه این خشک مغزیِ ملایانِ جاهل این شد که استعداد‌ها و نخبه‌های سرزمین مان به دیگر

    کشور‌ها مهاجرت کرده، و نخاله‌های کچ و کوله بجای آنها، فرمانِ هدایت کشور را در دست

    گرفتند. و حاصل آن‌ شد که امروزه شاهدیم!

    هر آنچه این وارثینِ راستینِ شیخِ مرتجع، فضل الله نوری و سرکرده تروریست ها، نواب صفوی

    برای اشاعه افکار و عقاید کهنه و ارتجاعی خود، در این سی‌ و هفت سال هزینه کردند، نتیجه

    معکوس بدنبال داشت. و طنز زیر نیز در واقع، اشاره به همین واقعیت دارد.

    خوب، بریم به ملیجستان !

    آخوندی که رئیسِ عقیدتی‌ سیاسی وزارت آموزش و پرورش کشور بود برای بازدید مدرسه ای

    و تستِ دانشِ دینیِ دانش آموزان به یکی از روستا‌های کشور سفر می‌کند. وارد یکی‌ از کلاسهای

    دبستان شده و از دانش آموزی که بر روی نیمکت کلاس نشسته بود میپرسد:

    بچه! بگو ببینم، درِ خیبر رو، کی‌ از جا کند ؟

    دانش آموز با ترس و لرز از جا بلند شد و با گریه گفت‌:

    آقا به خدا ما نکندیم !

    آخونده با عصبانیت به سمتِ معلمِ کلاس بر گشته، میپرسه:

    این شاگرد چی‌ میگه ؟!

    معلم با صدایی آرام جواب میده:

    حاج آقا، راست میگه، این شاگرد خوبیه، از این کار‌ها نمیکنه.

    آخونده دیگه کفّ میکنه، میره بسمت دفتر مدیر مدرسه،

    رو به مدیر مدرسه با عصبانیت:

    این چه وضعیه، اینا چی‌ میگن ؟!

    مدیر مدرسه با آرامش به آخونده:

    حاج آقا، لازم نیست عصبانی‌ بشین، ما یک نوبت بعد از ظهری هم داریم،

    حالا شما از اونا بپرسید، شاید اونا کنده باشند.

    میگن آخونده عمامشو ورداشته انداخت دور و رفته خیار میفروشه 🙂

     
  8. باز هم جناب نوری زاد عقل کل و ابر سیاست دان ابراز نظر فرمودند!! در این 35 سال گوش عالم و آدم از این خزعبلات و انتظار مرگ آور فروپاشی نظام و فرو رفتن در باتلاق و نمی دونم چرندیاتی مثل این تعابیر پر شده و جمهوری اسلامی هم قدم به قدم داره جلو میره و پیشروی می کنه!! آخه عقل کل، دیر اومدی قبول، ولی چرا جفنگ می بافی!! اپوزیسیون یکی یکی غلاف کردند حالا دوزاری کچ تو افتاده؟!! حقا که آخر حماقتی!!

     
  9. باعرض ادب واحترام
    درست دقت کنیم که اگراسرائیل میخواست حواس کشورهای عربی را از اسرائیل بجانب ایران متوجه سازد چقدرهزینه مالی لازم داشت وچه مدت زمان ؟!!!درحالیکه دشمن نادانش باپرداخت کلیه هزینه ها ازجیب ملت ایران ونه مردم اسرائیل حواس اعراب را ازجانب اسرائیل بجانب ایران انداخت که حتی بعضی ازکشورهای عربی با پرداخت هزینه های سنگین جنگ اسرائیل علیه ایران ،به رقص وشعف نیزخواهند پرداخت .
    این را میگویند حکومت نادانان وبیخردان ولایعقلان ؛پول میدهند تا دشمن بخرند !!!

     
    • با درود به شما، اسرائیل تا ابد مدیون و ممنون کسی‌ است که رهبری نظرش به نظر اون گماشتهٔ ننگ ایران و ایرانی و بشریت، نزدیکتر از هر کس دیگری بود.

       
  10. قدمهایتان را سپاس خدا پشت و پناهتان امید که حق انها که به ناحق رنج دیدند باز ستانده شود بزودی

     
  11. ريشه ها ٢٩١(قسمت ٢٩٠ذيل پست قبلى )
    فرهنگ< فرهنگ دينى < عرفان <….

    زمين و آسمان حافظ
    ٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ (دنباله قسمت الف )

    ورود اشخاص و افراد انسانى در ادبيات داستانى گريز ناپذير است ، حتى اگر نويسنده يا شاعر به سير و پياز و نخ و سوزن و ماه و درخت شخصيت ببخشد اما از هيچ شخص انسانى سخن نگويد.
    قصه پردازى و حماسه سرايى پس از فردوسى و نظامى نيز ادامه پيدا مى كند ، همچنانكه پيش از فردوسى و نظامى نيز در ادبيات ايران جاى داستان خالى نيست . هيچ قومى سراغ نداريم كه ادبيات داستانى ، خواه نوشتارى و خواه شفاهى و دهان به دهان و سينه به سينه نداشته باشد ؛ بخشى از ادبيات داستانى حكمت عامه را بازگو مى كنند .اين گونه ادبيات گاه صادقانه تر از تاريخ بر امور تاريك پرتو مى افكنند . بافته هاى خيال يك قوم پرده از چهرهِ ناخودآگاهى جمعى و تاريخى آن قوم برمى اندازند. حتى در عصر مدرن به عنوان نمونه تاريخ سده نوزدهم فرانسه را بالزاك و اميل زولا و استاندال نيك تر از مورخان پيش چشم مى نهند. حساب ما كه تاريخ نويسى گذشتگانمان خود با داستان در آميخته است ، روشن تر است . در متونى كه آنها را تاريخ ناميده اند نهايت آن است كه ، بدون دسترس به يك دروغ سنج علمى دقيق ، اخبارى مى شنويم بيش تر در باره ملوك نه امم . معناى تاريخ براى محمد بن جرير طبرى غير از معناى آكادميك امروزى تاريخ بوده است ، ورنه تاريخ را از ماقبل تاريخ آغاز نمى كرد و عنوان تاريخ الامم و الملوك را نيز بر آن نمى نهاد .اين تاريخِ نوشته شده در اواخر سده سوم هجرى كه برخى آن را مهم ترين منبع تاريخ اسلام مى دانند از قصه آدم و حوا و نقل سرگذشت پيامبران و سپس شاهان باستان آغاز مى شود . طبرى نيز چون حكماى قديم براى نوشتن كتابش هيچ نيازى نديده است كه از اتاق مطالعه اش خارج شود و خاكى را بكاود و كتيبه و نوشتهِ و سكه و عتيقه اى بيرون آورد و يا اصلاً از علم ها و فن هايى چون باستان شناسى ، پالئوگرافى ( شناخت خطوط قديمى ) ، دستخط شناسى ، سكه شناسى ، مُهرشناسى ، زمانه شناسى ، فلسفه تاريخ ، و مانند اين ها بهره ببرد. در زمان وى ، در دستگاه هاى حكومتى چيزى چون آرشيو اسناد وجود نداشته است . راويان بسيارى از گفته هاى طبرى متعلق به همان دوران نزاع هاى گفتارى و كشتارى متكلمان و زنديقان و جعل احاديث بوده اند كه پيش تر ذكرش رفت يا در بهترين حالت سيره نويسانى چون ابو اسحاق و واقدى .سر نخ نسب نامه هاى طبرى نيز در نهايت يك شخص است كه طبرى براى سنجشِ صدق و كذب گفته اش هيچ ابزارى به كار نبرده است . تنها منبع او نقليات شفاهى يا مكتوبى بوده است كه اصل علمى مى گويد : پيش از هر چيز به آنها اعتماد مكن مگر اعتبارشان قطعى شود . پس از طبرى نيز بيش تر مورخان در سايه و با پشتيبانى حاكمانى نوشته اند كه مستبد بوده اند، پسِ دوست نداشته اند، چهره زشتى از آنها در تاريخ بماند. نه اينكه بگويم از اين تاريخ ها هيچ چيز درستى دستگيرمان نشود ، اما در آنها راست ها و دروغ ها چنان درهم آميخته اند كه مورخان بعدى ناچار شده اند گزارش هاى قبلى ها را با عقل خود يا با يافته هاى تازه غربال كنند يا از دروغ ها به راست ها پى ببرند . تاريخ بلعمى دقيقاً همان تاريخ طبرى نيست اما اسمش هست كه اين دومى ترجمه اولى است . مورخانى نيز بوده اند كه به گفته خودشان با خود عهد كرده اند كه حقيقت را كم يا زياد نگويند و اين ديگر به وجدان آنها مربوط بوده است كه در باب آن هرچه بگوييم به حدس و گمان است . رشيدالدين فضل الله و بيهقى از اين جمله اند. خواند مير در مقدمه حبيب السير تاريخ نگارى خود را پيروى از قرآن مى داند كه از اخبار سلف – از مُلك و دين و اعمال اصحاب ملك و دين – مى گويد .كمابيش همه تاريخ هاى قديم پسِ از اسلام تاريخ الرسل نيز هستند مگر تاريخ هاى همزمان از جمله تاريخ بيهقى كه همزمان به رويداد هاى راجع به مسعود غزنوى مى پردازد و همچنين بيش تر تاريخ هاى ايلخانى و تيمورى . مورخان ديگر غالباً اصل رويدادهاى دينى را از قرآن گرفته اند و سپس با احتياط به آنها شاخ و برگ داده اند . آخر در آيه ٩ سوره ابراهيم آمده است : '' آيا به شما نيامد خبر آنانكه پيش از شما بودند ؛ قوم نوح و عاد و ثمود. و آنانكه پيش از ايشان بودند ؟ آنها را جز خدا كسى نمى داند ''در اينجا خواسته يا ناخواسته تاريخ يا اخبار سلف – نوح و عاد و ثمود و غير آنها- در انحصار كتاب مقدس درمى آيد. حافظ جرأت مى كند كه بگويد :
    ز دست شاهد سيمين عذار عيسى دم
    شراب نوش و رها كن حديث عاد و ثمود
    جهان چو خُلد برين شد به دورِ سوسن و گل
    ولى چه سود كه در وى نه ممكن است خلود
    به باغ تازه كن آيين دين زردشتى
    كنون كه لاله برافروخت آتش نمرود
    دليل يا سبب يا علت اين گفته – مثلاً پيشنهاد درمانىِ حافظ به عماد فقيهِ بيمار شده و مستغرق در آيه بالا – هرچه باشد ، اين گفته هنرمند است كه هنوز به تاريخ گذشته نپيوسته و هم اكنون نيز پيش روى ماست .مخالفت و اعتراض حافظ به قصه هاى تاريخى چه از زبان كتاب مقدس و چه به روايت طبرى و بلعمى و ميرخواند ، كاملاً روشن است . اين گفته به شطحيات رمز گونه نيز نمى ماند تا آقاى آشورى يا خرمشاهى آن را به حساب گستاخى و شوخى عقلاء المجانين با خدا بگذارند . اين گفته در نهايت شفافيت و سادگى مى گويد : تاريخ را رها كن . باد است هرآنچه گفته اند اى ساقى . و ناگفتهِ پيداست كه حافظ نيز گه گاه از جم و كاووس كى سخن گفته ، اما به اصطلاح بيهقى تاريخ نرانده است .حافظ مى گويد : همين جهان در اينجا و اكنون همچو بهشت شده ، پس با سيمين عذارى به باغ رو ، شراب نوش و بهار و احتمالاً نوروزگان را جشن بگير . شاعر افسوس مى خورد كه انسان در همين جهان خلود ( جاودانگى ) ندارد، پس : جهان فانى و باقى فداى شاهد و ساقى // كه سلطانىّ عالم را طفيل عشق مى بينم . در سده هشتم حافظ ، همچون آينه تاريخى كه مورخان آن را به دروغ ها و افسانه ها آميخته اند ، به مخاطب غزلش ندا مى دهد كه اين تاريخ هاى افسانه پرداز را رها كن كه '' تاريخ ما شب ديدار دوست بود .
    دهخدا ذيل مدخل تاريخ ابياتى از مقدمه حبيب السير مير خواند آورده است كه تاريخ نويسى خود را دنباله روى از قرآن در ياد اخبار سلف ( پيشينيان ) مى خواند . دهخدا پيش از آن به دلايلى رسانده است كه بيطرفى در تاريخ خيالى بيش نيست. از سوى ديگر ، همين تاريخ ها منبع اطلاعاتى عمده و اصلى مورخان جديد بوده اند. كار شاق و سترگ آنها يافتن اسناد معتبر از راه غربال و هم سنجى همه نوشته ها و اسناد و سنگ نبشته ها و امكانات ديگر بوده است. براى نمونه سعيد نفيسى در فصل نخست تاريخ اجتماعى و سياسى ايران كه تازه در باره تاريخ معاصر ( از آغاز سلطنت قاجاريه ) است ، خبر از هزار كتاب مى دهد با اين هشدار كه پژوهشگر بايد از اعتماد به اين آثار بر حذر باشد . هنگامِ پخش اين كتاب ، يعنى سال ١٣٣٥، هنوز بسيارى از نوادگان قاجار زنده بودند .آيا همين امروز به هيچ مورخى أجازه مى دهند تا حقايق جنگ ايران و عراق يا انقلاب ٥٧ مثلاً فاجعه سينما ركس آبادان را بى اعتنا به روايت حكومتى بنويسد ؟ چرا جنگ و انقلاب ٥٧؟ همين جنبش سبز و تقلب وقيحانه انتخاباتى در سال ٨٨ كه شم عمومى -كه غالباً از هر سندى به حقيقت نزديك تر است – را بازانديشيد و به ياد آوريد . طنز تلخ ماجرا اينجا بود كه حكومت چى ها اسنادى را كه در چنگ خودشان بود از معترضان مى خواستند. چاقو كش چاقو را از زخمى مى خواست . در عصر شبكه هاى اجتماعى واقعيات تاريخى را مى شود تاريك كرد . آيا تاريخ طبرى از سده سوم يا ناسخ التواريخ از عصر قاجار را بايد به ديده خوش بينى نگريست ؟ اين است كه در برابر تاريخ نويسان بزرگ معاصرى كه كوشيده اند به قول سعيد نفيسى ( همانجا ) '' در ميان هزاران غث و سمين و رطب و يابس گاهى هم مطلب تاريخى و حقيقى '' اى بيرون بكشند بايد از بن جان سر كرنش فرود آورد. دهخدا زير مدخلِ تاريخ نزديك به بيست صفحه توضيح دارد كه مرجع خوبى است براى دسترس به فهم تعريف تاريخ از ديد قدما . چكيده مى كنم : بنا به تعريف هاى خود قدما تاريخ وقت و زمان مهمى است كه در آن چيزى رخ داده كه خبرش كسترش يافته ؛ زادروز يا بعثت يا هجرت پيامبرى يا انتقال دولتى يا طوفان و زلزله اى هلاك كننده و مانند اين ها .تاريخ همچنين روايت اين رويداد هاى بزرگ است ؛ سرگذشت حادثات بزرگى كه گسترش زمانى پيدا كرده اند . به اين معنا تاريخ نقطه مقابل بيوگرافى است ..تاريخ همچنين مبدأ گاه شمارى است . اين مفهوم تاريخ است به نزد قدما كه دهخدا آن را مفصل تر بيان كرده است . افزوده مى كنم كه اين سان تاريخ نگارى هاى آكنده از دروغ و افسانه در همه تاريخ هاى قديم بوده است ؛ در شرق و در غرب . اگر تاريخ را به احوال مردم سلف تعريف كنيم ، پيش از پيدايش رمان هيچ تاريخى نوشته نشده است ، چراكه در تاريخ هاى قديم مردم غايب است . مى گويند امم ، اما منظورشان يك توده يكپارچه و يك دست و بدون افراد است كه نشان يك دين يا كيش يا شاه بر آن نقش بسته است . هيچ تاريخى از حال زنى كه شوهرش را كشته و خودش را به حرم سلطانى برده اند ، چيزى نمى گويد . هيچ تاريخى از زبان ستمديده نوشته نشده است . جرجى زيدان در تاريخ تمدن اسلامى ( انتشارات اميركبير ،١٣٥٢ ، دوره كامل ٥ جلدى در يك مجلد ، ترجمه على جواهر كلام ، صص٣-٤٦٢) نشان مى دهد كه
    حتى در ماجراى يكى كردن نسخه ها و قرائات قرآن نزاع قدرت دخيل بوده است. برخى واليان و حكام از جمله حجاج پذيرفتن نسخه عثمان به جاى نسخه خاص خود را دون شأن قدرت خود مى دانستند . اين ممكن است راست يا دروغ باشد ، اما در نقش قدرت هاى سياسى در تاريخ نگارى هاى قديم ترديد نيست . در تاريخ مردم يكجا و خشك و تر سوز در يك خدا يا شاه يا كيش مچاله و لهيده و چكيده مى شوند . به قول بيهقى '' شرط و رسم تاريخ اين است '' كه چند كار سلطان مسعود را همه بنويسد. بيهقى -به قول خودش البته – از نوشتن عيوب سلطان هم محابا ندارد. اما اين به هيچ وجه باعث نمى شود كه وى از گفتار تزوير آلود جهان استبداد خارج شود و ديدگاه و ايستارش را از بالا به پايين آورد. نهايت آن است كه مثلاً در لشكر كشى مسعود به آبسكون و آمل خراج گيرى به شدت ستمگرانه و زورمدارانه سربازان از مردم تهيدست را نقل مى كند و سپس سلطان را كه در حال نشاط و نوشخوارى و ماهى گيرى در كرانه آبسكون بوده بى خبر نشان دهد . ( تاريخ بيهقى ، ج. ٢، انتشارات زرياب ، ص٦٨٦).مردم در تاريخ بيهقى تنها از خلال رفتار هاى شاه ظاهر مى شوند . به دارشدن حسنك وزير به مردم مستقيماً ربطى ندارد درونمايهِ نثرِ درس آموز و پخته و سَختهِ بيهقى كه در شرح اين رويداد به اوج گيرايى مى رسد، از افق امروزى هيچ نيست جز سرانجام جنگ گرگ ها با هم . حسنك با انگ قبطى بودن ،،روا يا ناروا ، به دار آويخته مى شود تا خليفه خشنود گردد ؛بيهقى به مراسم بدوى قربانى كردن انسان در پاى معبد مقدسِ خلافت اعتراض ندارد .وى از قول مادرِ جگر آور حسنك مى نويسد:'' بزرگا مردا كه اين پسرم بود! كه پادشاهى چون محمود اين جهان بدو داد و پادشاهى چون مسعود آن جهان. و ماتم پسر سخت نيكو بداشت ، و هر خردمند كه اين بشنيد ، بپسنديد …..'' ( همان ،ج١، ص٢٣٦). بيهقى سپس از قول شاعرى مرثيه اى دو بيتى مى آورد كه منكر ( زشت) بودن قتل حسنك را از آن مى داند كه وى را از تخت وزارت بر چوبه دارد برده اند . اين يعنى اگر او چنين مقام فرادستانه اى نداشت ، اعدامش عادى بود همچون بريدن سر گوسفندى .
    ببريد سرش را كه سران را سر بود
    آرايش دهر و ملك را افسر بود
    گر قرمطى و جهود و گر كافر بود
    از تخت به دار برشدن منكر بود
    بحث بر سر آموزندگى نثر بيهقى نيست ، اما بهوش بايد بود كه اين نثر ما را فريب ندهد تا فراموش كنيم كه رسم و شرط تاريخ نويسى بيهقى و كلِّ تاريخ نويسى تاكنونى نگارش تاريخ از زبان مردم عادى نبوده است و نهادينه شدن همين رسم در تاريخ نويسى ما را به سوى شاعر و هنرمند و داستان نويس مى كشاند و ابداع رمان در سده هيجدهم پاسخ به نيازى بود كه تاريخ آن را پاسخ نمى دهد مگر ما خود با موشكافى زير و بم سرگذشت پيروزى ها و شكست هاى شاهان و وزيران به احساس و حال درونى مردمان پى ببريم . اگورا ، اجتماع شهروندان و جامعه در تاريخ ناديده گرفته مى شود . رسم و شرط شاه سالار ، خدايگان سالار و دگر سالارى كه پيشينيان براى تاريخ نويسى بنا كردند ، هنوز هم پا برجاست. اين است كه تاريخ وارونه اى كه بايد نوشته شود ديگر به رويدادهاى گُنده و سپرى شده كارى ندارد .شرح پر آب و تاب جنگ ها و كشتارها و فتوحات اين انسان تكينه و و درگير با بيم ها و اميدهاى اينجايى و اكنونى اش را در پاى سالارهاى تاريخى قربانى مى كنند.
    تنها در أدبيات داستانى و در هنر است كه مى توان كم يا بيش صداى انسان هايى را شنيد كه در قديم توده بندگان و تابع شاهخدايان بودند و در روزگار نو براى خودسالارى اجتماعى و اقتصادى و آزادى از بندها و زنجيرهاى عيان و نهان در كشمكشى پرتنش اند . در ايران پسِ از فردوسى و نظامى بخش بزرگى ازسروده هاى داستانى نظيره نويسى بر شاهنامه و خمسه و تا حدى حديقة الحقيقه سنايى است .قرآن نيز چنانكه مثلاً در مثنوى مولوى مى بينيم منبعى پربار براى قصه نويسى مى گردد.جامى از يوسف و زليخا منظومه اى جذاب درمى آورد . امير خسرو دهلوى مجنون و ليلى و فرهاد و شيرين را بازمى سرايد. ترجمه كليله و دمنه به فارسى به قلم نصرالله منشى ،بوستان و گلستان و مثنوى و قابوس نامه ، لباب الالباب و جوامع الحكايات محمد عوفى بخارايى ، داستانى مصور به نام حمزه نامه ، داستان هاى تمثيلى سهروردى از قبيل عقل سرخ و آواز پر جبرئيل و لغت موران ، تذكرة الاولياى عطار ، سمك عيار كه داستانى است بلند و پرماجرا به زبانى عامه فهم و برخى آن را رمان خوانند و سفرنامه ها و تاريخ ها و آثار ديگرى كه نام بُردنشان سود چندانى ندارد نوشته مى شوند. پرسش هايى پيش مى آيند: چرا از اين أدبيات فرمى شبيه رمان بيرون نمى آيد ؟ چرا نظيره نويسى بر آفرينش آثار نو غلبه دارد ؟ چرا براى مثال نظامى و فردوسى همچون مراكزى ثابت مى شوند كه بسيارى از آثار بعدى پيرامون آنها مى چرخند بى آنكه از آنها فراتر روند ؟
    با سپاس از بردبارى شما

     
  12. دوستان تحلیل های زیبایی داشتند اما در همین حد که اگر دشمنان خودمون رو فارغ از هر تفکر سیاسی که داریم نشناسیم و برای جلو گیری از حرکت انها اقدامی نکنیم حالا حتی اگر امروز درخاک کشور دیگری باشد به طور یقین بعد از به قدرت رسیدن ان در خاک همسایه باید در خاک کشور خودمان با ان بجنگیم که باعث ویرانی های شدید ایران عزیز می شود.داعش دشمن مسلمانان چه شیعه چه سنی است وایران باسیایت وبدون درگیری نیروهای نظامی خودی فقط با بسیج مردمی کشور عراق در حال مقابله با ان است جناب اقای نوریزاد به خاطر اسیب هایی که شاید از جانب شخص اول مملکت به شما ودوستانتون رسیده یک طرفه به قاضی نروید .هرچی باشه ما ایرانی و مسلمان هستیم و اولویت اول مون باید دفاع از سرزمینمون باشه و ان را فدای سیاست بازی ها و دعوا های جناحی نکنیم . امروز همه باید باهم متحد باشیم چون با ضعیف کردن حکومت چیزی نصیبمون نمیشه و فقط باعث ارسال سیگنال های امیدوارکننده به اون کشورهایی می شود که در رویاهای خود ایران را چند پاره کرده وبر مردم ان حکومت می کنند.اقای نوریزاد سرنوشت ایران فقط به دست خودمون باید تعیین بشه و شما هم روزی نشوید خدایی نکرده مثل اونهایی که برای ازاد ترشدن فضای داخل کشور چشم به اسلحه بیگانه دوخته اند.
    با تشکر و ارزوی سلامت برای شما و تمام ازادی خواهان

     
    • جناب sudn درود بر شما

      فرمایشات شما کاملا منطقی، دقیق و قابل درک هستند ولی شما اگر به اصولی که دربالا شرح دادید معتقد هستید میباست قبول بفرمایید که شما نیز با دخالت در امور داخلی یک کشور مستقل که یکی از اعضای دائمی سازمان ملل متحد هست توسط یک کشور قویتر تنها بخاطر حفظ منافع آینده و تداوم امنیت ملی آن کشور قویتر در توافق هستید. فکر میفرمایید بر ذاشت بنده از گفتار شما اشتباه هست؟

      «اقای نوریزاد سرنوشت ایران فقط به دست خودمون باید تعیین بشه»

      گفتار بالا از شماست. چرا چنین حقی را به یمن، عراق،سوریه و لبنان قائل نیستید. چرا اجازه نمیدهید که آنان نیز سر نوشت خود را بدست خودشان تایین کنند؟
      کی این حق را بشما داده که در منطقه در امور داخلی ۶ کشور مستقل که همه آنان عضو دائمی سازمان ملل هستند دخالت کنید ولی وقتی کشورهای دیگر چنین نسخه ای را برای ایران میپیچند ناگهان مردم اعم ازمخالف و یا موافق اخطار یکی شدن با رژیم را صادر میکنند و از آن بعنوان یک اولتیماتوم، تهدید و یا یک لولو خرخره استفاده میکنند؟

      اگر شما دخالت جمهوری اسلامی در امور داخلی چندین کشورهمجوار را قانونی، قابل درک و حق میدانید و بر برحق بودن این خواسته اصرار میورزید پس چرا این خواسته ها و نگرانی های خود را به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارجاع نمیکنید و در صورت اثبات (که از نظر شما بدون شک هست) از سازمان ملل تأییدیه گرفته و بصورت قانونی (و شاید هم بهمراهی چند ملل دیگر که شورای امنیت با در نظر گرفتن وضعیت موجود ممکن است با شما متحد کند) در امور داخلی کشور مستقل مورد نظر دخالت کنید. به عبارت دیگر نیروهای جنگنده خود را به داخل آن کشور بفرستید؟

       
    • چناب Sudnدشمن ایران و ایرانی همین رژیم اراذل و اوباش اسلامی حاکم بر چان ومال ایرانیان است.درطول 36 سال قتل و چنایت و تچاوز به حقوق مردم و تحریک همسایگان و دخالت و تچاوزات به حریم دیگران و ترویچ ترور و خرافات آنهم با خزانه ملی ایرانیان بدون اینکه کوچکترین نظری از صاحبان اصلی آن یعنی ایرانیان بخواهد. هشت سال چنگ خانمان سوز و ویران کننده را تنها بخاطر کینه // خمینی از صدام با آنهمه ویرانی و کشت و کشتار و غارت ثروت ملی و به بهانه آن کشت و کشتار دگراندیشان در داخل و ایچاد چو رعب و وحشت و خفقان درداخل ایران کشور را به ویرانه ایی تبدیل نموده که تنها صدای منحوس مشتی عربده کش و چنایتکار از آن بر می خیزد.الان هم با دخالتهای ضد منافع ملی به لشکر کشیهای بی خردانه و ویرانگر خود برای تثیت حکومتهایی از چنس خود در کشورهای همسایه است و بهمین چهت به برافراختن آتش کینه و دشمنی در منطقه مشغول است.این اراذل و اوباش با دستاویز قرادادن اسلام بعنوان ایدیولوی مخرب درحال به آتش کشیدن کل منطقه خاور میانه اند.چنین چنگ ارتچاعی و خانمان براندازی می تواند حاکمیت ملی ایرانیان را بخطر بیندازد و از ایرن وکشورهای منطقه ویرانه هایی برچای!ایرانیان وطن دوست باید بهر نحویی که می توانند همزمان که با این چنایتکاران بمبارزه برمی خیزند به چهانیان اعلام نمایند که این اراذل و اواش نمایندگان ایران و مردم ایران نیستند.بلکه دشمنان داخلی ایران و ایرانیند که شوربختانه ایرانیان را بگرو گرفته اند.در ضمن همانطوریکه دوست گرامی چناب مازیار نوشته اند ایران دوستان از بکار بردن کلمات ناشایست در مورد عرب و ترک و بطور کلی مردمان دیگر بشدت خود داری کنند چون چنین دیدی ضد فرهنگ ایرانی است.ایران کشوریست با مردمان و ایینها ی مختلف و شعار ما حرمت انسان و احترام به حقوق وارزشهای انسانی است و صلح و دوستی و تقدس چان و خرد است .ما مخالف هر عقیده و مرام و دین و آیینی هستیم که انسانها را تنها عبد و قربانی و بنده و برده میخواهد و تخم کینه و نابرابری و تبعیض می کارد.دوستان اوباش اسلامی حاکم بر چان و مال مردم درایران چز ویرانی و ترور و وحشت دراین 36 سال به ارمغان نیاورده اند.بنابراین هیچ دشمنی خطرناکتر از این تروریستهای چنایتکار برای ایران و ایرانی نیست.بهمین چهت برای آزادی ایران از این بدبختی و فلاکت باید تمام اسلحه ها بطرف آنها نشانه رود. هر تحلیلی که بنفع این اراذل از اوضاع کنونی شود سعی در برگرداندن خشم مردم ایران از آنهاست و بضرر مردم.قاتل مردم ایران و فرهنگ و تمدن و آنچه ایرانیست همین اراذل و اوباشند.هرکس که در فکر یافتن دشمن دیگریست بدانید که آدرس غلط میدهد و باید در هدفش شک کرد.

       
  13. آقاجان! آق کاوه گرامی

    با سلام

    1-سعی کنید از ادب در گفتار خارج نشوید،من هیچ نیازی به قطار کردن القاب چه بصورت جدی و چه بصورت تمسخر و تحقیر ندارم.

    2-مطلبی که نوشته شد ،مطلبی محتوایی ناظر به “ما قال” آن گفتار بود ،من که بحثی از “من قال” نکردم،زیرا “من قال” آن وبلاگ برای من معلوم نیست که شمائید یا فرد دیگری ،فقط اشاره کردم که این نوشته در فلان آدرس است و ممکن است آن وبلاگ متعلق به شما باشد ،یا اگر متعلق بشما نیست ،طبعا شما نوشته را از آنجا “کپی اند پیست” کرده اید،این آیا اینقدر نیاز به پرخاشگری داشت؟!

    3-از مطالب متنوع و غیر مستند این نوشته، من بجهت کمی فرصت یک مورد را از باب مشت نمونه خروار مورد نقد قرار دادم و آن مساله اقتباس نماز مسلمانان از زرتشتیان بود ،در اینجا هم محتوا را نقد کردم و وجه نادرست بودن این ادعا را روشن کردم ،و هم اشاره کردم که در محل اصلی آن نوشته کامنت گذارانی ،نویسنده نوشته مزبور را از جهات مختلف مورد سوال و نقد قرار داده اند ،پس من هم آدرس مطلب را ارائه کردم و هم اشاره به کامنت هایی کردم .اشاره من نیز به همان کامنت هایی بود که ناظر به مساله نماز بود و من به مطالب دیگر اشاره ای نداشتم.
    4- آن کامنت گذار “سید” که در آنجا مطالبی داشت ،بنده نیستم ،من جز در این سایت آقای نوریزاد،و سابقا در سایت کلمه (زمانی که کامنت درج میکرد) و قبل تر از آن در سایت آینده نیوز آنهم بطور محدود، هرگز در سایت دیگری کامنتی نگذاشته ام ،زیرا فرصت مراجعه به بیشمار سایت از این قبیل را ندارم ،و در مورد این وبلاگ نیز بر اساس سرچ گوگلی به آن وارد شدم و اولین باری هم بود که این وبلاگ را دیدم،بنابر این ،این شما هستید که از یک نقد اینهمه آشفته و عصبی شده و اینطور به من قال و حواشی خارج از موضوع پرداخته اید ،که وجه آن نیز روشن است :”بن بست”! شما یا آن وبلاگر ادعا کرده اید که سلمان فارسی (روزبه) سلام الله علیه نماز فعلی مسلمانان را به پیامبر آموزش داده است و نماز اسلامی برگرفته از آیین زرتشت است ،و من بر اساس یک بداهت تاریخی روشن کردم که سلمان فارسی پس از اتخاذ یهودیت و مسیحیت و بر اساس راهنمایی راهبان صادق مسیحیت بدنبال گمشده خود یعنی پیامبر آخر الزمان که در بشارت عیسی علیه السلام بوده است،با پیگیری نشانه های پیامبر ،گمشده خود را بعد از هجرت از مکه به مدینه، در مدینه یافته است و اسلام آورده است ،این در حالی است که پیامبر و مسلمانان پیش از هجرت در مکه نیز نماز می خوانده اند،و در این زمینه گذشته از روایات و حکایات تاریخ، آیات مختلف نازل شده در مکه وجود دارد،بنابر این چگونه کسی می تواند ادعا کند که پس از ده سال سکونت پیامبر در مکه و هجرت ایشان به مدینه و دیدار با سلمان فارسی ،نماز را از او اخذ کرده است؟! علاوه اینکه چنین ادعا کننده خیال بافی ملزم است که سند تاریخی فراگرفتن نماز از سلمان را در متن تاریخ ارائه کند.
    این کلیت گفتار ناظر به “ما قال” آن نوشته بود و روشن شد که اینگونه اسلام شناسی ها واقعا اسلام شناسی نیست ،بلکه صاحبان اینگونه پندارها ،پیش از تحقیق و “شناخت اسلام” به اغراض مختلف نفسانی یا سیاسی یا هر چیز دیگری ،اسلام را نفی کرده و تنها در صدد هو کردن و تهمت زدن های بیدلیل هستند،نه اسلام شناسی محققانه با استناد به تاریخ و متن دین و قواعد عقلی و عقلائی،چیزی که خود شما در این نوشته به آن اذعان کردید آنجا که نوشتید :

    “”ضمنا” من متولد اسراییل یا آمریکای “دشمن” نیستم پدر مرحومم، معتمدو نماینده آقای شریعتمداری مرحوم در شهرمحل اقامتمان بوده حتی واسطه دریافت وجوهات شرعیه برای ایشان بوده و خودم از جانبازان – البته بی جیره و مواجب – جنگ تحمیلی خمینی هستم ولی تا چند سال پیشتر واقعا” نمی دانستم محرک صدام برای آغازِ جنگ خمینی بوده است. 17 سالم بود که تمام اهل فامیل و بستگان تمام سئوالات شرعی خود را از من می پرسیدند و من چون 4 رساله از مراجع تقلید را از حفظ بودم به همه آنها جواب می دادم. اینرا بدان جهت عرض کردم که تصور نکنید عنادی با اسلام و مسلمین دارم و در حال حاضر معتقدم تنها راه مبارزه با این نظام جنایتکار، مبارزه با اصول و مبانی ایدئولوژیک آن میباشد و بس و نیز معتقدم مادام که پرچم ها و بیدق های ( بیرق های ) سیاه و سبز، در اینسرزمین در اهتزاز و برافراشته اند، حال و روز این ملک و خاک و مردم، بر همینسان خواهد بود””.
    (پایان نقل قول)

    در این عبارات شما از طرفی می گوئید عنادی با اسلام و مسلمین ندارم ،در عین حال انگیزه مبارزه خود با حکومتی که با آن مخالفید را “مبارزه با اصول و مبانی ایدئولوژیک “آن معرفی می کنید،بعد در این نوشته در حالی که با اسلام و مسلمین عنادی ندارید ،ادعا می کنید که “نماز” که یکی از ستون های اصلی دین اسلام و از مهمترین فروعات آن است (این در آن توضیح المسائل ها که حفظ بوده اید نوشته شده) را مستند به آیین زرتشتی می کنید ،این یعنی چه؟ یعنی اینکه پیامبر اسلام و مسلمانان ،پیامبر نبوده و وحی بر او نازل نشده ،بلکه احکام اسلام را از دیگر ادیان اخذ کرده است ،پس هم نبوت رسول الله را انکار کرده اید و هم وحیانی بودن قرآن کریم را ،انگیزه شما هم از اینها “مبارزه با یک حکومت” است ،شما بگو اگر این “عناد” با اسلام و مسلمین نیست ،پس نام آن چیست؟
    مگر “نماز” را حکومت جمهوری اسلامی جعل و وضع کرده است که شما ب انگیزه مبارزه سیاسی با این حکومت می خواهید بگویید نماز قرآنی از آیین زرتشت ماخوذ است پس پیامبر اتصال وحیانی با خدای جهان ندارد ،پس قرآن دروغ است ،آیا اینها نامی جز عناد دارد؟
    در مورد آن مطالب که “”من متولد اسراییل یا آمریکای “دشمن” نیستم پدر مرحومم، معتمدو نماینده آقای شریعتمداری مرحوم در شهرمحل اقامتمان بوده حتی واسطه دریافت وجوهات شرعیه برای ایشان بوده و خودم از جانبازان – البته بی جیره و مواجب – جنگ تحمیلی خمینی هستم ولی تا چند سال پیشتر واقعا” نمی دانستم محرک صدام برای آغازِ جنگ خمینی بوده است. 17 سالم بود که تمام اهل فامیل و بستگان تمام سئوالات شرعی خود را از من می پرسیدند و من چون 4 رساله از مراجع تقلید را از حفظ بودم به همه آنها جواب می دادم””.
    (پایان نقل قول)
    کسی نگفت شما متولد امریکا و اسرائیل هستید،اصلا اگر متولد آنجاها هم بودید جرمی مرتکب نشده بودید ، در مورد اینکه پدرم معتمد کسی بود و او چه بود و من چه بودم قبلا هم نوشته بودید،آیا اینها پرداختن به یک نقد به “ما قال” است؟
    شما و پدرتان هرچه و هرکه بوده اید (از فضل پدر ترا چه حاصل؟) مهم این است که شما الان چه هستید و چه می کنید،شما واقعا در پارادوکس هستید زیرا اگر به گذشته خود افتخار می کنید که من و پدرم نماز خوان بودیم و معتمد یک مرجع تقلید بودیم و چهار رساله را حفظ بودید،پس می خواهید بگویید آن ایمان و عمل قبلی شما امر درستی بوده است که به آن افتخار می کنید ،سوال این است که اگر آن ایمان و عمل صحیح و درست بوده است چرا به اغراض و انگیزه های واهی سیاسی آن ایمان را باخته اید؟!
    و اگر آن ایمان ایمان درست و صحیحی نبوده و صرفا اموری ظاهری و بی مبنا بوده است ،سوال این است که چرا اکنون در عرصه عمومی به آن افتخار می کنید؟!
    و در عین افتخار به آن ایمان صوری و متزلزل چطور آن گذشته متزلزل را مجوز عناد فعلی با اسلام و پیامبر و احکام اسلام می دانید؟ اینها تناقض نیست؟
    اصلا شما فرض کن رژیم جمهوری اسلامی یک رژیم جنایتکار ،این عقلانی است که شما آن سابقه ایمان و جهاد خود را بخاطر برداشت و عمل گروه دیگری کنار گداشته به “”مبارزه با اصول و مبانی ایدئولوژیک”” با ایمان سابق خود بپردازید؟!
    در مورد جهاد یا دفاع از وطن ،نیز قبلا بشما تذکر دادم ،اگر کسی برای حفظ دین و آیین خود یا دفاع از کشور و هم میهنان خود ،در برهه ای از زمان به جبهه و جنگ رفته است ،درست نیست که آنرا در عرصه عمومی برخ دیگران بکشد و خود نمائی کند ،شما اگر برای حفظ کشور و هم میهنان خود به جنگ رفته اید کار نیکی کرده اید ،اکنون چرا از آن پشیمانید؟ و اگر برای خدا و اجر پاداش اخروی رفته اید باز اخلاقا مجاز نیستید اینجا کاری را که برای خدا کرده اید برخ دیگران کشیده اجر خود را ضایع کنید.و اگر کلا از آن جهاد و دفاع از کشور پشیمانید پس چرا به آن عمل افتخار می کنید؟

    5- شما می گوئید این نوشته را :”” صرفا” جهت مطالعه آقای نوری زادِ “جانم بقربانش”ارسال نموده ام “”.
    خوب اگر نوشته ای را صرفا برای مطالعه آقای نوریزاد جانتان بقربانش ،ارسال می کنید آیا نمیتوانستید آنرا به آدرس ایمیل ایشان ارسال کنید؟ پس چرا آنرا در عرصه عمومی سایت برای “صرفا مطالعه” ایشان فرستاده اید؟ نمی خواهم بگویم ارسال مطلب برای جناب نوریزاد از طریق کامنت ممنوع است ،می خواهم بگویم ادعای “صرفا” شما ادعای دروغی بیش نیست ،زیرا خود شما در این نوشته به انگیزه ارسال مطالب اشاره کرده اید ،بسیار خوب شما از طریق کامنت هم “صرفا برای مطالعه نوریزاد” ارسال کنید اما طاقت و تاب نقد محتوایی مطلبی که در عرصه عمومی می گذارید را هم داشته باشید و اقدام به پرخاشگری و بکار گیری الفاظ ناشایست و غیر دوستانه نکنید.

    6- و بالاخره گفته اید :
    “”آق سید مرتضای عزیز ضمنا” این چندمین بار است وقتی قافیه را تنگ میبینید مدام تکرار می کنید که مطلب مذکور از فلان یا بهمان سایت، کپی اند پیست گردیده، سید نازنین چرا بقول خودتان در “ما قال؟ ” سیر نمی کنید و مدام سراغِ ” من قال؟ ” را می گیرید ؟؟؟!!!””.
    (پایان نقل قول)
    این پرخاشگری و نوع بکار گیری الفاظ از سوی شما روشن میکند که چه کسی قافیه اش بتنگ آمده،خوب حساب کنیم اینجا من چه کردم و واکنش شما چه بود،شما نوشته ای را از وبلاگی کپی کردید ،مهم نیست آن وبلاگ از شماست یا دیگری، من توضیح دادم که این نوشته در فلان آدرس است ،مقصودم هم این بود که در واهی بودن محتوای آن کافی است که خوانندگان به کامنت های مخالف آن توجه کنند ،بعد هم بخشی از “ما قال ” آن نوشته یعنی ادعای مربوط به نماز را نقد محتوائی کردم ،الان شما چه کردید؟ آمدید برخی الفاظ ناشایست و القاب خاص را به تمسخر بر سر یک نقد کننده هوار کردید و عصبیت و پرخاشگری خود را بمنصه ظهور رساندید ،بعد هم دوباره این نوشته را اینجا تکرار کردید و این بار کامنت های آن وبلاگ را هم اضافه کردید ،این چه چیزی را اثبات کرد؟ من که خود اشاره به آن وبلاگ و کامنت ها کرده بودم و لینک هم داده بودم ،الان شما در پاسخ به یک نقد محتوائی چه مطلبی اضافه کردید؟! یعنی دوباره آن مطلب و کامنت ها را ارسال کردن ،پاسخ محترمانه یک نقد محتوائی به “ما قال ” بود؟!
    پس روشن شد شما هستید که بجای پاسخ به نقد “ما قال” پرخاشگراته و عصبی به نقد “من قال” پرداخته اید.شما آیا پاسخ نقد مطلبی که در مورد نماز ابراز شده بود را دادید یا فقط لجاجت در تکرار مطلب کردید ،آنهم مطلبی که “صرفا برای مطالعه نوریزاد” ارسال کرده بودید!
    آق کاوه گل حالا معلوم شد که کی در بن بست قرار گرفت و قافیه گفتارش بتنگ آمد؟!

     
    • با پوزش بجای “ده سال سکونت در مکه” ،عبارت “سیزده سال سکونت در مکه” مراد بوده است که سهوا ده سال نوشته شد ،و ده سال مربوط به بعد از هجرت و سکونت در مدینه بوده است

       
      • حالا اینقدر سخت نگیر ( سید ) برای این مملکت ملازده ده سال وسیزده فرقی نمیکند . اصلا شما بنویس 23 سال یا 33 سال وحتی بنویس یکصد وسیزده سال ببین صدای کسی به غیر از (ملا مصلح )در میاد ؟ چون برای کسی این آمارها مهم نیست زیرا که دردی از دردهای این ملت ملازده درمان نمیکند . درد این ملت ( نه امت ) درد کشیدن ( سهیلا جورکش ) در بیمارستان فارابی است که بدست یه حیوونی که به همین تاریخ ها ایمان داشته و اون اشتباه سه سال برایش مهم بوده اسید پاشیده شده . یا زنانی امثال سهیلا که در زندان قرچک ورامین بعداز 10 سال اشتباها سیزده سال در حبس ( مرگ تدریجی ) هستند باور کن اگر هجرتی هم در اون تاریخی که دغدغه زندگیتان شده و بابت آن پوزش میخواهید انجام نمیشد دردی به درد های ما اضافه نمیشد > باور کن این پوزش را اگر بعنوان یک آخوندوسید از سهیلا جورکش و یا زنان زندانی در قرچک ورامین و اونایی که مثل من و تو وملا مصلح بجای شب عید در کنار خانواده در زندان اوین بسر میبرند طلب میکردی نزد ملت ( نه امت ) ارزش بیشتری داشت . میگی نه یه نگاه به آمار رتبه دهی کامنت هایت بینداز . شاید چیزی دستگیرت شد > خدا را چه دیدی > اومد و دستگیرت شد!

         
    • پدری سخت مشغول نصیحت کردن پسر کوچکش بود و میگفت:

      زمان ما، نه آب و برقِ درست حسابی‌ بود، نه تلویزیون بود، نه کامپیوتر،

      نه ‌لپ تاپ نه امکانات رفاهی امروز . . . . . .

      پسر بچهِ بر میگرده به باباش میگه :

      بابا، پس داری خوب حال میکنی‌ که با ما زندگی‌ میکنیا 🙂

      حالا شده ماجرای سید مرتضی‌ و مصلح!

      دارین خوب حال می‌کنین، که با این بچه‌های نازنین چت میکنینا 🙂

       
  14. با درود به نوریزاد عزیزو هم میهنان فرهیخته من این نوشتار را ازسایت خاصی کپی کردم و لحن گزنده ناگفتنیهارا ازآن زدودم که امید وارم نویسنده آن از بازنشر آن به این صورت رنجیده نشود . فقط جهت روشن تر شدن افکار شما .

    صلح همیشه بر دو نوع بوده است؛ «صلح پیروزمندان» و «صلح شکست خوردگان». نتیجهٔ مذاکرات هسته ای (نبرد دیپلماتیک» نیز در حال رسیدن به یک «صلح شکننده» است و تا زمانی که بک «صلح پایدار» نرسد؛ امکان بازگشت آن و ایجاد «شرایطی بسیار بدتر» برای طرف «ضعیف و خوار شده» بسیار بالاست.
    آنچه که از طرف رژیم در چند روز آینده به نام «پیروزی هسته ای» جشن گرفته خواهد شد؛ همان چیزی است که نتیجهٔ آن بارها از طرف «دلواپسان» به «تکنولوژی هسته ای دکوری» یاد شده است و زمانی که آقای خامنه ای بارها گفت که «غربیها میخواهند ملّت ایران را تحقیر کنند»؛ منظورش «شخص خودش» بود و گرنه «ملّت ایران» با «جذام اسلام نمایی قلابی»؛ ۳۷ سال است که نه تنها از طرف «انگلهای حاکم »؛ تحقیر شده اند؛ بلکه زخمهای این «جذام» هرگز التیام نخواهد یافت؛ زیرا «آنچه که از دست برَوَد» هرگز به دست باز نمی آید و «جبران کردن» تنها یک «دروغ دلخوش کُنَک» است و «دوباره بدست آوردن» خود داستان و نبرد دیگریست.
    آقای خامنه ای ۲ بار ایران را تا آستانهٔ جنگ و نابودی کشانید و سپس به «نرمش» افتاد؛ بار نخست که «پروژهٔ خاتمی» را کوک کردند و از لبهٔ پرتگاه باز گشتند و بار دوّم نیز «پروژهٔ امام حسن» را در بوق و کرنا کردند و اکنون میخواهند «بازگشت از لبهٔ پرتگاه» را جشن بگیرند و به ضرب و زور تبلیغات و ساده لوحی مردم؛ حتماً «آقای خامنه ای » برای بار دوّم به مردی تبدیل خواهد شد که ایران را ۲ بار از لبهٔ پرتگاه «نجات» داده است و هرگز نخواهند گفت که «چه کسی» ایران را ۲ بار به لبهٔ پرتگاه برد؟ هرچند که میخواهند بگویند که «همه اش تقصیر احمدی نژاد بود»؛ ولی احمدی نژاد کسی بود که نظراتش به «آقا » از همه نزدیکتر بود و به قول احمدی نژاد «در خلوت با هم مینشستند و به تحلیلها می خندیدند». نتیجهٔ آن خنده ها … «نرمش» امروز آنهاست.
    شادی «شکست خوردگان» تنها به خاطر «کم شدن دردها» است و با شادی ۱+۵ زمین تا آسمان فرق دارد. امّا «رهبر فرزانه» تمامی بوق و کرناها را برای براه انداختن «عربده های پیروزی» بکار خواهد بست.
    امّا پرسش این است که آیا دردها به این زودی التیام خواهند یافت؟ یا اینکه دندانهای زیادی برای پولهای بلوکه شدهٔ نفت تیز شده است؟ و این پولها نیز دوباره توسط «رانت خواران» و «غارتگران» بلعیده خواهد شد؟ با توجه به طبیعت «جذام ساده اندیشی» میتوان حدس زد که چه ها در پیش هستند. «جذام» قابل اصلاح نیست و تا ریشه کن نشود؛ همه روزه قربانی خواهد گرفت.
    پیشبینی من در بارهٔ نتیجهٔ نهایی مذاکرات این است که چنان شرایطی برای «رژیم انگلها» خواهند گذاشت که امکان بازگشت به «آزمایش ماشهٔ اتمی» وجود نخواهد داشت و اگر چنین شد و باز هم پس از جمع کردذن مقداری طلا و دلار؛ فیلشان یاد هندوستان کند؛ دیگر تحریمی در کار نخواهد بود و کار به صورت بسیار سریع به رویارویی نظامی خواهد کشید. همچنین چنان شرایط دشواری برای تحقیقات اتمی و یا غنی سازی و سیستم بازرسیها بوجود خواهند آورد که پس از چند سال؛ اگر رژیم اسلامی همچنان پابرجا مانده باشد؛ به صورت داوطلبانه؛ خودشان بساط «اتمی» را جمع خواهند نمود.
    من به هیچ وجه به داد و بیدادهای آقای ناتانیاهو؛ باور ندارم. امّا پیشبینی من این است که ماجرای فشارها از طرق دیگری ادامه خواهند یافت.

    سیاستهای «رهبر فرزانه» در سوریه و عراق بدانجا رسید که «داعش» ظهور کرد و آنچه را که «رهبر فرزانه» و «حاجی سردار قاسمی» پیروزی و فتوحات قلمداد میکردند؛ را در طول یک ماه به خفّت و خواری آنان تبدیل نمود.
    درنبرد اخیر تکریت نیز نه ارتش عراق و نه شبه نظامیان «عصائب الحق» و نه «سپاه بدر» نتوانستند؛ کاری کنند و به شدّت نیازمند «پشتیبانی هوایی» «شیطان بزرگ» شدند؛ امّا با آشکار شدن «نیّت شان »«حاجی سردار قاسمی» (به دستور رهبر کبیر)؛ هیچ پشتیبانی از آن عملیات نشد و تنها به شرط خروج «حاجی قاسمی » و جان بر کفان که البته عده ای از آنها از پاکستان و هزاره های افغانستان به مزدوری آورده شده و به «حشد الشعبی» عراق شهرت یافتند؛ ائتلاف ضد داعش حاضر به پشتیبانی هوایی شد. امّا با ماجرای یمن؛ چنین به نظر می آید که آن پشتیبانی هوایی هم دیگر ادامه نیافت و عربده کشهای صفوی مسلک؛ در حاشیهٔ تکریت یخ زده اند.
    فشارهایی که سپاه به مزدوران «حوثی» برای پیشروی به طرف عدن و بدست گرفتن «کنترل باب المندب» آوردند؛ و پس از تثبیت «حوثیها» در «صنعا» اقدام به گشودن خط مستقیم پرواز از ایران به یمن را رقم زدند؛ تا به خیال خام خود به نام کمکهای انسان دوستانه «تسلیحات» به حوثی ها تزریق کنند؛ امّا دیدیک که «اولین پرواز مستقیم؛ تبدیل به آخرین پرواز» شد.
    همانگونه که در نوشتهٔ پیشین گفتم؛ «ارتش مشترک» اتحادیهٔ عرب شکل گرفت که البته هنوز در آغاز راه است و گسترهٔ آن از محدودهٔ عربی؛ بسیار فراتر خواهد رفت و در آینده شاید «اندونزی» را هم به خود جلب کند و در شرایط کنونی «پاکستان جلب شده است» و «ترکیه در حال چشمک زدن و سهم خواهی» است.
    «ائتلاف عربی به رهبری عربستان سعودی» اکنون در حال بمباران تمامی زیرساختهای نظامی «حوثیها» و شکستن ستون فقرات «علی عبدالله صالح» است. در همین ۴ روز؛ پیشرفتهای برق آسای حوثیها قطع شده و نیروهایشان زمینگیر شده اند. پس از مدتی «عقب نشینیها» و انشعابها آغاز خواهد شد و برای تکمیل داستان؛ نیروی زمینی ائتلاف به رهبری عربستان وارد یمن خواهد شد؛ تا باقیماندهٔ کارها را مرتب کند.
    در آن روزها خواهیم دید که باز هم «جشنهای صلح» در هر دو طرف برگزار خواهد شد. «حوثیها» به خاطر حماقت و پذیرش اتحاد با آقای خامنه ای؛ «صلح شکست خوردگان و تحقیر شدگان» را جشن خواهند گرفت و «ائتلاف عربی» نیز «صلح پیروزمندان» را.
    امّا در میانهٔ ماجرای یمن؛ حزب الله لبنان و حکومت اسد؛ دو شهر بسیار مهم را نیز از دست داده اند که اینبار بازپس گیری آنها نیز به همین سادگی نخواهد بود و به داستان «تکریت» تبدیل خواهد شد.

     
    • مازیار وطن‌پرست

      مهرداد گرامی
      با خسته نباشید و تبریک مجدد سال نو، چون به اصلاحات خود در هنگام نقل و بازنشر مطلب اشاره کرده‌اید کاری اخلاقی است و نویسنده دلیلی برای رنجش نخواهد داشت، لطفا منبع مقاله یا لینک آن را نیز ذکر کنید.

       
  15. درود به محمد نوری زاد عزیز
    یعنی این جماعت حرف به اسم صلح و دوستی نمیزنند خودشان اشغالگر هستند و بعد میگویند رزیم اسراییل اشغاگر هستد
    تا زمانی این ها بر سر کار هستند ایران خواهد لرزید و میگویید اضای تیم از حقوق هسته ای ملت ایران دفاع میکنند ملت ایران جالب نیست اگه فردا اقا بگوید توافق نکنید اینها گوش میدهند و ملت ایران ارزشی قائل نیستند تا رای میشود ملت ایران باید باشند و وقتی رای تمام میشود خداحافظ ملت ایران نمیدانم اقای تاجزاده از چه چیز این اقای هامی خوشش امده است شما میدانید اقای محمد نوری زاد یا اقای دکتر خز علی دانستید بنویسید http://www.kaleme.com/1394/01/09/klm-212833/

     
  16. درود به آقای محمد(کاوه) نوری زاد
    و به یاران با وفا واستوارتان وهموطنان غیور ،خردمند وآزادمنش

    مدت هاست بعلت کسالت و بی حوصلگی فادر نبودم که در وب سایتتان درودی بفرستم ولیکن یادداشت های واقع بینانه شما و نقد های کاربران سایت شمارا مرتبأ دنبال کرده ام.

    آینده بسیار نگران کننده ای را برای سرزمین با عظمت تاریخی ایران ومردم شریف و فهیم ایران پیش بینی می کنم.
    فقط نگاهی کوتاه ولیکن عمیق به کشور های اسلامی خاور میانه بی اندازید ببینید چه روزگار سیاهی را با بی عقلی و بی خردی به سر خود آورده اند. صد ها هزار انسان کشته ، میلیون ها فراری و آواره، شهرها و قصبات خراب، ابنیه و آثار تاریخی گذشتگان نابود ووو…حتمن ضرب المثل معروف ایرانی را شنیده اید : آب را کل آلود کن تا بتوانی خوب ماهی بگیری. تمام کشور های پیشرفت صنعتی از شرایط که در این کشور ها بوجود آمده با زرنگی حداکثر استفاده را می برند.
    از فروش میلیارد ها دلار تسلیحات نظامی ، لوازم یدکی و صنعتی وحتی مواد غذائی و غیره. وابستگی کامل!

    این آخوند ها وخلافتشان با این اندیشه های واپسگرا و بی سواد وجنایتکار مردم ایران و ایران زمین را بقهقرا خواهند برد. سالی که نکوست از بهارش پیداست.

    با آرزوی تندرستی و موفقیت و تشکر از امکان و درج دیدگاه دگری در وب سایتتان

     
  17. مازیار وطن‌پرست

    با “چشم انداز” نامیدنِ مجلهٔ کسی که چشمان خویش را برای اهداف سیاسی (شما بخوانید: برای ملتش -چون در اینجا نیت شرط است نه نتیجه) باخته است، انگار می‌کنی مهندس میثمی خود “چشم انداز” است و نام خویش را بر مجله‌اش گذاشته. از همینرو گمان می‌کنم مهندس میثمی آدمی با روحیهٔ بسیار بالا و حس طنزی بیرحمانه است که حتی با دامنگیرترین ضعف خود شوخی می‌کند.

    اینهمه از ساواک و چیرگی‌اش بر همهٔ رسانه‌ها و درگاه‌های خبری غلو می‌کنند، اما با مراجعه به روزنامه‌های وقت (مخصوصا کیهان) نام تمام چریک‌ها و مبارزان خیابانی آن زمان و نحوهٔ دستگیری‌هاشان را می‌شود یافت. این اطلاعات گاه چنان دقیق و راست بوده که زنده‌یاد “احمد شاملو” تنها با خواندن شرح مقاومت و کشته‌شدن زنده‌یاد “احمد زبیرم” (که شرحی بسیار نفس‌گیر و پر هیجان‌تر از فیلم‌ها داشته و مرام آن جوانِ کارگر که حتی پول چادری که از زن صاحبخانه‌ای که به خانه‌اش پناه برده را، گرفته‌بود را می‌پردازد) در روزنامهٔ کیهان شعری در رثای او می‌گوید.

    نام مهندس میثمی یادآور همرزمش دکتر سیمین صالحی بود که او نیز یک چشمش را از دست داد و البته بعدها اعدام شد. روزنامهٔ کیهان همان وقت مصاحبه‌ای مفصل با خانوادهٔ سیمین صالحی انجام داده‌بود.
    اکنون تصورش برای ما دشوار است که یک روزنامهٔ مستقل دولتی بتواند رسما اخبار یک مخالف مسلح نظام را انتشار داده و با خانواده‌اش مصاحبه کند. به عنوان سند برای بسیاری از واقعیات در کتاب‌های تاریخچهٔ سازمان‌های چریکی، که توسط دستگاه‌های امنیتی نظام منتشر شده به همین مقالات روزنامه‌های آن موقع ارجاع داده می‌شود.

     
    • ماشالله انگار چاه ویل گمراهی عده ایی ته ندارد. احمد زبیرم یکی از تروریستهای فداییان بود. منابع مالی فداییان دزدی از بانکها در ایران و دریافت پول از سازمانهای اطلاعاتی سوریه، لیبی (برادر قذافی) بودند. آموزشهای تروریستی را افراد این گروه از سازمانهای مختلف فلسطینی و کشورهایی از قبیل کوبا به دست آورده بودند. این گروه گمراه بود و آنهایی هم که هنوز از اینا به عنوان زنده یاد و غیره یاد میکنند هنوز که هنوزه گمراه میباشند.

       
      • مازیار وطن‌پرست

        جناب مش قاسم
        ذکر وقایع تاریخی دال بر طرفداری از گروه خاصی نیست، اگر اینقدر در قضاوت کردن عجله نداشته و سایر کامنت‌های مرا هم خوانده‌بودید متوجه می‌شدید که من با ایدئولوژی چپ مخالفم.

        در تاریخ معاصر ما جوانان پاکباخته بسیاری زندگی خویش را در راه اهداف رمانتیک سیاسی ایثار کردند، اهدافی که لزوما منطبق با منافع ملی نبود: جوانانی که با حکومت شاه مبارزه کردند، جوانانی که با جانبازی شان به نظام اسلامی امکان ادامهٔ جنگ خانمانسوز با عراق را دادند.
        با اینهمه تروریست خواندن جوان کارگر از جان گذشته‌ای که زندگی خود را وقف آرمانهایش کرده‌است، یا توهین به روستایی ساده‌دلی که به حکم اعتقادش روی میدان مین رفته نشان از “گمراه نبودن” کسی نیست.

         
  18. امیدوارم قادر به دیدن کلیپِ ضمیمه شده در ذیل باشید.
    شعرِ زیبای زیر با صدای دلنشین و پر احساس کودکِ تاجیکی.

    چک چکِ باران بهار شنیدم
    در یاد دارم ترا

    شد بیدار در دل‌، غم دیرینم
    از نازِ لاله زار

    به دلم به دلم, خنجر زدند بر سینه‌ام
    جدا کردند ما را

    میهنم، میهنم، تقدیرم آه‌ همین است
    چرا چرا، ای‌ چرا ؟

    چک چکِ بارانِ بهار شنیدم
    در یاد دارم ترا

    شد بیدار در دل‌، غم دیرینم
    از نازِ لاله زار
    . . .

    https://youtu.be/mppf_2K6mHk

     
  19. یک شیرِ پاک خورده‌ای دستِ این عزرائیلِ عوضی‌ رو بگیره و از قسمتِ

    زنانهِ نظام به بخش مردانه هدایتش کنه

    * * *

    از جمله اسنادی که عزرائیل از منزل جنتی به دست آورده و در فضای مجازی قرار داد:

    .

    “این زمین‌ها آینده خوبی‌ دارند، تا دیر نشده بخرش.

    جنتی در حال فروش زمینهای تخت جمشید به کوروش کبیر” 🙂

     
  20. صادر کنندگان اسلحه آمریکا جهان را در سودای سود آور جنگ رهبری میکنند.
    یک مطالعه جدید در لندن نشان میدهد که این کمپانی ها باعث تشدید تنش ها در خاورمیتنه و اسیای پاسیفیک هستند. ه
    .مطالعه که به بازار اسلحه در 65 کشور جهان مینگرد یافته است که آمریکا پشت 30% صادرات اسلحه و تجهیزات جهانی میباشد
    این مبلغ کمی نیست در سال 2014 این مبلغ 64.4 میلیارد دلار بوده است.

    بن مور تحلیل گر ارشد ای-اچ-اس میگوید تجارت اسلحه در سال گذشته 13.4% افزایش داشته است. این افزایش در اثر تنش های بوجود امده شده در منطقه خاورمیانه و اسیای پاسیفیک بوده است.

    آمریکا بزرکترین استفاده کننده از مجادلات در خاوور میانه بوده است.. بطوریکه در سال 2014 8.4 میلیارد دلار نسبت به سال قبل 6 میلیارد دلار بوده است.
    آمریکا و متحدانش در جنگ علیه داغش. صادرات خود را بصورت معناداری اقزایش داده اند.
    یک محاسبه سرانگشتی مور در سال 2014 نشان میدهد که بحران ها و سود دهی های بیشتری در راه است

    عریستان سعودی قبل از هندوستان بزرگترین وارد کننده اسله جهان در سال 2015 بوده است. یک دلار در مقابل 7 دلار نفت خود را صرف خرید اسلحه کرده است.. امارات متحده عربی در میان یکی از 5 وارد کننده اسلحه بوده است.
    با نگاه به امکانات صادرات اسلحه برای صنایع دفاعی در سطح جهانی 5 کشور از بزرگ ترین کشور های وارد کننده در خاورمیانه قرار دارند. و پیش بینی میشود 110 میلیارد بازار منطقه ای در 10 سال اینده وجود دارد.

    http://www.commondreams.org/news/2015/03/09/us-weapons-exporters-lead-world-war-profiteering

     
    • درامد شرکت اپل فقط در سه ماه آخر سال ۲۰۱۴ مبلغ ۴۲.۱ میلیارد دلار بود. از شرکتهایی مثل بویینگ، میکروسافت، ج یی، IBM هم بگذریم (بیش از ۵۰۰ میلیارد فقط در سه ماهه اخر ۲۰۱۴ و کل اقتصاد امریکا بالغ بر ۱۸ تریلیون دلار در سال). این مبلغ را مقایسه کنید با مبلغی که آقای ناشناس عنوان کردند ۶۴.۴ میلیارد. من از فروش اسلحه طرفداری نمیکنم ولی اینجوری که من میبینم ۶۴ میلیارد در مقابل دیگر اعداد چندان رقمی نیست. منظور این است که غلو کردن و کل سیاستهای یک کشوری را فقط به مبلغ فروش اسلحه و حتی آن هم به نگاه احساسی تقلیل بدهیم به نتایج اشتباه میرسیم.

       
  21. فاجعه زیست محیطی در خوزستان؛ رهاسازی مایعات سمی در اطراف شهرها و روستاها

    منتشر شده در یکشنبه, ۹فروردین , ۱۳۹۴ | ۱۲:۵۳ ق.ظ.

    از ورود پساب‌های صنعتی به رودخانه‌های اروند، بهمنشیر و کارون گرفته تا بروز پدیده گرد و غبار و آلودگی‌های ناشی از تکنولوژی قدیمی پالایشگاهی، آلودگی، محیط زیست خوزستان را تحت شعاع قرار داده است. برخی شرکت‌های صنعتی در خوزستان پساب‌ها و مایعات سمی و آلوده خود را در گودال‌هایی در اطراف شهرها و روستاها می ریزند. این استان مملو از ظرفیت‌های دست نخورده صنعتی و نفتی ا‌ست که البته حدود نیمی از این بخش‌ها نیز به کار گرفته شده و مشغول فعالیت هستند. ظرفیت‌های ناب پالایشگاهی، فولاد، پتروشیمی، کارخانجات نیشکر، شرکت‌های نفت و گاز و دیگر موارد صنعتی و تجاری که هر کدام به نوعی ریشه در نابودی طبیعت دوانده‌اند و غافل از چشم مسئولان و ناغافل از دید مدیران اجرایی مرتبط برای توسعه مشکلات زیست محیطی کمر همت بسته‌اند.

    دراین میان مناطقی که برخوردار از تالاب هستند از این وضعیت رنج بیشتری می‌برند و مناطقی که دورتر از واحدهای صنعتی و کارخانجات قرار گرفته‌اند ضرر و زیان کمتری را متحمل می‌شوند. تالاب‌های استان نیز که استعدادهای بی‌نظیری در بخش گردش‌گری و اقتصادی ایفا می‌کنند مأمن پرندگان مهاجر خارجی و داخلی و کمیابی هستند که وجود آن‌ها را باید برای استان غنیمت و برکت دانست.

    اما حالا وب‌سایت عصر ایران خبر داده است که برخی شرکت‌های صنعتی در خوزستان پساب‌های و مایعات سمی خود را به صورت خطرناک و آسیب زایی دفع کرده و این مایعات خطرناک را در آب رودخانه‌ها تخلیه می‌کنند و این نعمات خدادادی را به ورطه نابودی می‌کشانند.

    این شرکت‌های صنعتی و تجاری دولتی و نیمه دولتی، مایعات و پساب‌های سمی و آلوده خود را با استفاده از تانکر به دشت‌ها و بیابان‌های اطراف شهرها و روستاها می برند و در گودال‌های از پیش حفر شده رها می‌کنند. این گودال‌ها از پیش توسط شرکت‌های پیمانکاری حفر می‌شوند. رهاسازی این مایعات سمی و آلوده و پساب‌های صنعتی باعث شده زمین مناطق اطراف، آب‌های زیرزمینی، رودخانه‌ها و چشمه‌های نزدیک نیز آلوده شوند.

    پساب‌های صنعتی و فاضلاب‌های خانگی، بیمارستانی و کشتارگاهی که از رودخانه کارون گرفته تا بهمنشیر و اروندرود را به گندآبه مبدل ساخته است این روزها صدای شکوه محیط زیست را تا سرحد ممکن درآورده است و گردوغباری که هر چند وقت یک‌بار دلش برای خوزستان و خوزستانی‌ها تنگ می‌شود ناله ریه‌های مردم این مرز و دیار را به سیاهی فریاد می‌کشد.

    شرکت‌های پیمانکاری در برخی ماه‌های سال به هنگام روان شدن رودخانه‌های فصلی، با استفاده از پمپ، پس‌آب‌های آلوده را از این گودال‌ها به رودخانه‌های فصلی منتقل می‌کنند.

    این اقدام باعث آلودگی سمی زمین‌های زراعی، رودخانه‌ها، منابع آب زیرزمینی و محصولات کشاورزی می‌شود. به عنوان مثال تصاویر زیر نشان دهنده رهاسازی پس‌آب‌های آلوده و سمی در منطقه ای میان روستای چاراک و شهر مشراگه در جنوب غربی خوزستان است.

    تانکر در حال انتقال پس‌آب‌های آلوده و سمی صنعتی به گودال‌های نزدیک شهر و روستاها در خوزستان

    این گودال‌های پر از آب‌های آلوده و سمی نیز در نزدیکی رودخانه جراحی قرار دارند. حرکت این آب به سمت سفره‌های زیرزمینی و ورود به رودخانه نزدیک آن نیز باعث شده آب شرب مصرفی مردم در شهر مشراگه نیز به شدت آلوده و تلخ و شور شود.

    گودال‌های پر از پساب‌های آلوده و سمی صنعتی در نزدیک روستاها و شهرهای خوزستان

    شهر مشراگه در ۸۵ کیلومتری جنوب غرب اهواز قرار دارد.

    مناطق اطراف گودال‌های پر از پساب‌های سمی و آلوده صنعتی در خوزستان

    گفتنی‌است سه واحد نیشکر سلمان فارسی، فارابی و دعبل خزاعی نیز که در مسیر شادگان – اهواز قرار دارند هنگام سوزاندن مزارع نیشکر، دوده‌ها و آلودگی‌های بسیار شدیدی را نیز روانه این شهرستان می‌کند.

    از دیگر مشکلات زیست محیطی شهرستان شادگان، زهکش‌ها و پس‌آب نیشکر است که به تالاب بین المللی شادگان می‌ریزد و این موضوع با توجه به این‌که دراین مکان انواع پرندگان مهاجر و کمیاب و از جمله روستائیان زندگی می‌کنند بسیار خطرناک و زیان‌آور است.

    صنعتی بودن خوزستان مطمئنا ظرفیتی بی‌نظیر برای کشور محسوب می‌شود اما باید برای محیط زیست آن و ساکنان مناطق مختلف آن نیز ارزشی قائل بود، زیرا همین مردمان هستند که فعالیت‌های اقتصادی و صنعتی استان را به ارمغان آورده‌اند و حق‌شان نیست تنها هوا، آب و خاکی آلوده نصیب‌شان شود تا جایی که علاوه بر فرود ریزگردهای سرخ و سیاه شاهد بارش باران‌های اسیدی باشند.

     
  22. مهرداد گرامی جناب عبدالله را من در گفتگوهایی که با ایشان داشتم حدس زدم که عرب زبان باشد و بعد خود ایشان هم این موضوع را تایید کردند و گفتند که از شیبانیها هستند و با جناب بی کنش که گویا هم از شیبانیان خوزستانی هستند کامنتهایی رد و بدل کردند..بهر نحو من ایشان را باوجود تعصبی که روی شیعه دارد یکی از هموطنان ایران دوست میدانم و کامنتهای بعدی ایشان با معرفی و پیشرفت کشورهای خلیج و مقایسه با ایران دال بر میهن پرستی ایشان است.

     
    • با درود به مزدک عزیز و شاد باش نوروز وامید سلامتی برایش در و طن دوستی هیچ یک ازکامنت گذاران و خوانندگان این سایت شریف شک ندارم و ایمان دارم بی وطن به این سایت سر نمیزند چون چیزی برای بردن ندارد . مگر تعداد اندکی پارازیت افکن . همواره سر افرازباشید .

       
  23. مصطفی عزیزی، تهیه کننده‌ برنامه‌های تلویزیونی در زندان اوین به سر می‌برد. وی برای دیدار با خانواده‌ی خود به ایران سفر کرده بود که یک‌ماه پس از بازگشت، توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده است.

    مصطفی عزیزی، نویسنده و تهیه کننده‌ی سرشناس تلوزیون ۱۲ بهمن سال ۹۳ بازداشت و به انفرادی‌های بند ۲ الف زندان اوین منتقل شد. وی پس از تحمل حدود یک ماه انفرادی در بند ۲ الف تحت مدیریت سپاه پاسداران، اواسط اسفندماه به بند ۸ سالن ۷ زندان اوین منتقل شده است.

    آقای عزیزی به اتهام «توهین به رهبری، توهین به بنیان‌گذار جمهوری اسلامی، تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی» متهم شده است و قاضی رسیدگی کننده به پرونده وی نیز ابوالقاسم صلواتی است.

    آقای عزیزی مقیم کشور کانادا است و برای دیدار با خانواده‌ی خود به ایران سفر کرده بود که یک‌ماه پس از بازگشت، توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده است.

    لازم به ذکر است آقای عزیزی، نویسنده و تهیه‌ کننده‌ی سابق برنامه‌های تلویزیونی ایران است که در دهه‌ی ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ مسابقه‌ی تلاش و مجموعه‌ی تلویزیونی مسافر و راه بی پایان را که از برنامه‌های پربیننده‌ی تلویزیون بودند، تهیه کرده بود.

    آقای عزیزی از سال ۱۳۶۵ نویسنده و سردبیر برنامه‌های علمی و آموزشی شبکه سراسری رادیو ایران بود. از سال ۱۳۶۹ به تلویزیون رفت و مدیر واحد انیمیشن کامپیوتری شد. درعین حال مدیریت گروه مهندسی نرم‌افزار صداوسیما نیز برعهده او بود. تولید برنامه‌های تلویزیونی را درهمین سال‌ها آغاز کرد و به عنوان تهیه کننده با تلویزیون هم‌کاری داشت.

    عزیزی عضو آسیفای بین‌المللی است و چهارسال مدیرعامل آسیفای ایران(انجمن بین‌المللی سازندگان و دوست‌داران فیلم‌های انیمیشن است) بود.

     
  24. ای کاش این جناب میثمی که دستها و چشمایش را براثر انفجار قبل از 57 ازدست داد برای حمایت خود در سالهای نخست از جنایتکاران از مردم عذرخواهی میکرد!

     
  25. فرزاد اصفهاني

    سلام
    زياد از سياست سر در نمي أورام ولي درود به شرف ات .
    ارزو مي كنم بيشتر زنده بماني و اين تصوير خودت هيچ وقت از بين نبري.
    واقعا جگر مي خواهد در جمهوري إسلامي سر بلند كند .

     
  26. بخشهایی از مقاله زندگی در قلمرو مرگ، یادداشت محمدرضا پورشجری از زندان کرج

    يادداشت حاضر را از اين رو به قلم آوردم تا حقيقتی را بازگو کنم که اگرچه برکسی پوشيده نيست، اما من واقعيت ملموس آن را تا اعماق وجودم تجربه کرده ام و با رعب و وحشت همراه آن بارها مرده و دوباره زنده شده ام. از سال ۸۹ به اين سو و درطی روزها و ماههای متوالی اسارت در سلول انفرادی و تحت بازجويی های بی پايان و توان فرسا در بازداشتگاههای وزارت اطلاعات و همچنين سالها تحمل حبس در شرايط جهنمی زندانهای جمهوری اسلامی آنچه که از همه سختی ها و شکنجه ها و از همه فشارها و شانتاژها و از تمامی توهين ها و تحقيرها و نيز آنچه فراتراز همه زنجير و دست بند و پابند و چشم بند و شوکر و کتک ها و سيلی ها و ضرب وشتم ها مرا به غايت عذاب داده وبرمن سنگين آمده وگران تمام شده است، واقعيت تلخ تهديد به مرگ و اعدام بوده است.

    در اين سالهايی که به اندازه يک عمر بر من گذشته افريت مرگ چون کرکس سياه همواره و هميشه بر فراز سرم معلق و در پروازبوده است.

    در توان من نيست تا احساسم را هنگامی که از تو ميخواهند وصيت نامه خود را بنويسی و سپس بر چهارپايه قرارت ميدهند تا تو را به دار بکشند وصف کنم و شرح دهم.
    در طول اين سالها هر جاهلی که به آموزه ی اهريمن و به آيين وحوش بيابان گرد تقويت يافته به خود اجازه داده است تا با تهديد به قتل و اعدام مرا شکنجه کند. در مهرماه همين سال جاری زمانی که ماموران وزارت اطلاعات مرا در شهر اروميه ربوده و در سياه چالهای بازداشتگاه اداره اطلاعات آن شهر تحت بازجويی قرار داده بودند، وقتی برای بازجو توضيح ميدادم که معمولا روال کار بدين گونه است که وزارت اطلاعات برای مخالفان ومنتقدان بويژه پاپوش می دوزد و پرونده می سازد و متهم ميکند و دادسرای انقلاب هم چشم بسته محکوم و مجازات می کند و دراين ميان دادگاه و قانون و قاضی تماما ظاهر سازی و فرماليته است که تنها کارکرد آن فريب افکارعمومی است، وی درمخالفت با من به صراحت ميگفت: ” اگر چنين بود که ميگويی هم اکنون دستور ميدادم تو را اعدام کنند ” و يا درهمين مدت که مرا به بازداشتگاه اداره اطلاعات کرج انتقال داده بودند، رييس بند ۸ سپاه در زندان رجايی شهر به من ميگفت: ” تو سر سالم به گور نميبری….
    باری واقعيت اين است که تا زمانی که مجازات اعدام يعتی قتل و جنايت دولتی در قوانين جزايی کشور وجود داشته باشد نميتوان انتظار داشت که مقامات و کارکنان رسمی دولت در سمت های مختلف اطلاعاتی و امنيتی و نظامی و انتظامی و قضايی ديگران را به مرگ و اعدام تهديد نکنند و ازاين روش و شيوه موثر جهت شکنجه و سرکوب مخالفان و معترضان حاکميت استبداد ناجوانمردانه بهره نبرند همچنين نميتوان توقع داشت که جمهوری اسلامی با لغو مجازات اعدام شيشه عمر خود را به سنگ بکوبد.

    رژيم منفوراسلامی به دليل اينکه بر لبه پرتگاه زاده شده اگر حتی يک گام از موازينی که به هنگام ظهورش اتخاذ کرده است، عقب بنشيند بدون شک به اعماق سقوط خواهد کرد.(منظور نگارنده از لبه پرتگاه بطور نمادين بام مدرسه رفاه است که در سال ۵۷ مقامات رژيم گذشته را در آن مکان اعدام ميکردند.)
    ….رژيم قضايی جمهوری اسلامی تغذيه با مرگ است، اگر نکشد زنده نمی ماند، بنابراين همانطور که گفته شد عاقلانه نيست اگر اميدوار باشيم آيت الله ها به اراده خويش نردبان را از زير پای خود فروبکشند بويژه آنکه اينان تجربه نظام پيشين را دارند که چگونه تحت فشارهای حقوق بشری دولت کارتر دستگاه عصبی اش مختل گرديد و اشتباهات محرزی مرتکب شد. رژيم اسلامی حاکم بر ايران بنا بر ماهيت سرکوبگر، خونريز و تروريستی خود هرگز حتی يک فرد مخالف و معترض را به رسميت نميشناسد ونه تنها وی را از هيچ حقوقی برخوردار نمی دارد بلکه تجربه نشان داده است که همواره تمام توان خود را جهت نابودی او بکار گرفته است. اگر توجه کرده باشيد به هنگام انتخابات های ياوه و دروغين
    …..اين حقيقت را بايد در نظر بگيريم که بنياد ايدئولوژيک جمهوری اسلامی بر پايه اسلام قران بنا گذاشته شده و به همان گونه که قران مخالف فکری ومنتقد متنش را کافر ميخواند و مستحق مجازات مرگ ميداند در جمهوری اسلامی نيز با جديت تلاش می شود تا مخالف و معترض و ناراضی سياسی را در صورت ممکن اعدام کرد، به قتل رساند، ترور کرد و يا دست کم با حبس در زندان وی را از کار انداخته فشل وفلج نمود و به عمر او رفته رفته خاتمه داد چنانچه وجود فکر خدا را در اذهان مردم سياهی ترس از مرگ بدانيم حکومت های خودکامه با اعدام و باجگيری و جان ستانی و محروم کردن از زندگی برای خود سرشتی خدای گاهی و خدای گونگی باز توليد می کنند. حکومت های خودکامه هنگامی که در اذهان عموم اين توهم را به اثبات رساندند که صاحب جان و زندگی مردم هستند و خود را از قدرتی فرا انسانی برخوردار ساختند آنوقت استبداد خودکامگی خويش را بر نسلها و زمانها حاکم و مسلط می گردانند در نتيجه زندگی همگانی و جامعه مدنی را متوقف کرده و تضعيف و منحل ميکند ناگفته نماند که هرگونه مجازات اعدام و قتل و قصاص در جمهوری اسلامی به ضرورت سياسی و به ضرورت حفظ قدرت صورت ميگيرد، قتل و اعدام انسانها نياز موقوفی رژيم منفوراسلامی است و هرگاه زمام داران جمهوری اسلامی نتوانند اعدام مخالفان سياسی را در افکار عمومی توجيه کنند نياز خود را با اعدام و قصاص مجرمين عادی و بويژه آويزان کردن جنازه مجرمين از جرثقيل و در ملا عام ارضا ميکنند….
    …در گذشته های تاريخی نيز قدرت های سلطه گر مخالفان خود را اعدام می کردند وجنازه آنها را مدتها از دروازه شهر آويخته و در معرض تماشای عموم قرار ميدادند، حتی وقتی جنازه ها تجزيه و پوسيده و گنديده می شد پوست آنها را با کاه می انباشتند تا مدت زمان بيشتری در انظارعمومی نمايش داده شود. به دار آويختن و حلق آويز کردن مجرمان به خودی خود تحقير انسانها است بويژه آنجا که در ملا عام افراد را از جرثقيل آويزان می کنند، منظور اصلی بی مبالات و بی اعتنا ساختن مردم نسبت به زندگی و سرنوشت خود و ايجاد بيزاری و دل سردی و دل مردگی در مردم مد نظر است که در نتيجه ی تماشای مرگ و مرده و جسد و جنازه بوجود می ايد….
    …اين نکته را نيز نبايد از نظر دور داشت که در جهان امروز نزد افراد آگاه سفسطه ای است که در مورد تفاوت مجازات اعدام با مجازات قصاص قاتلين که از طرف دستگاه قضايی رژيم عنوان ميشود به هيچ وجه شنونده و خريداری ندارد بی گمان جنايت و زشتی اعدام ها و قتل هايی که به نام قصاص قاتلين اجرا ميشود به مراتب بيشتر از اعدامهای دولتی است که فی المثل در مورد قاچاقچيان مواد مخدر يا سارقان مسلح يا متجاوزين به عنف همواره در جمهوری اسلامی انجام می گيرد قتل هايی که بر اساس شريعت اسلام و بنام قصاص صورت می گيرد و افراد عادی و سالم را در مقام جلاد تشويق به جرم و قتل و جنايت ميکند بارها شاهد بوده ايم که پدر و مادر سالخورده ای را تحت عنوان اوليای دم واداشته اند که چهارپايه را از زير پای فرد محکوم به قصاص بيرون بکشند و به دست خود مرتکب جنايت شوند.

    جمهوری اسلامی با اين بهانه که قصاص از حقوق مردم است و به دولت ارتباطی ندارد می کوشد خود را از ارتکاب به قتل و جنايت تبرعه کند در صورتی که از اين احکام و اقدامات بنام اعدام های شرعی و بنام قصاص نيز همچون ابزاری پرقدرت در جهت سرکوب جامعه و تثبيت و تقويت سلطه اهريمنی خود به غايت سود می برد.
    …ترور به گونه دقيق کلمه يعنی وحشت پراکنی اگر اين تعريف را در نظر داشته باشيم تمامی اعدام ها و قصاص هايی که در جمهوری اسلامی صورت می گيرد مصداق صريح ترور می باشد. جمهوری اسلامی درهر سال بالغ بر ۴۰۰ نفر را اعدام ميکند که هدف واقعی اين جنايت ها ايجاد رعب و وحشت در جامعه و سرکوب روانی آحاد ملت است. رژيم منفور اسلامی از اعدام و قصاص و قتل ملت ايران در جهت ماندگاری و دوام و بقای خود بهره ميبرد اين حربه را می بايد از چنگال های خونی آيت الله ها باز پس گيريم تا وقتی حکومت ها در ايران ازين قدرت برخوردار باشند که بتوانند جان مردم را بگيرند فی الواقع بر جايگاه خودآيی تکيه زده و هرگز مساله استبداد و خودکامگی در اين سرزمين حل و رفع نخواهد گرديد و اين صفحه باطل تاريخی از گردش خود باز نخواهد ايستاد….
    ملغی شدن مجازات اعدام و قصاص و حذف آن از قوانين قضايی کشور و نه صرفا متوقف ساختن اجرای حکم اعدام ميتواند آرامش و امنيت روانی جامعه ايران را به گونه ای تاريخی برقرار و تضمين نمايد و به لحاظ روان شناختی در حذف تعادل و تماميت روحی يکايک افراد جامعه تاثير و نقش تعيين کننده ای داشته باشد باز گرداندن شادی و نشاط به جامعه ايران و ايجاد اميد به زندگی به آينده لازمه ضرورت فرآيند رشد و تکامل انسانهاست ازجمله در گرو حذف مجازات اعدام و قصاص از قوانين جزايی کشور است.

    در پايان اين يادداشت لازم می بينم با سخنی کوتاه ياد و خاطره منوچهر جمالی دانشمند فقيد را گرامی بداريم:

    هيچ چيزی مقدس نيست
    هيچ شی ای
    هيچ شخصی
    هيچ کلامی
    هيچ مکانی
    مگر جان انسان
    مگر زندگی
    بطوری که “خدا هم حق ندارد حکم قتل و اعدام صادر کند”

    محمدرضا پورشجری (سيامک مهر)
    نويسنده وبلاگ گزارش به خاک ايران ۵ بهمن ۱۳۹۳
    زندان کرج
    http://news.gooya.com/politics/archives/2015/03/194945.php

     
  27. با عرض ادب واحترام به همه دوستان خردمند وفرهیخته :
    ام الفساد وامالخبائث شجره خبیثه هاشمی رفسنجانی است .ایشان بیش از همه آیت الله ها وپائین تر وبالاترشان به آقای خمینی نزدیک بود ومیتوانست خمینی ///// را کنترل وهدایت کند که امروز اینقدرفاجعه برمانبارد .
    آقای هاشمی بود که دستورقتل وعام زندانیهای سیاسی را از خمینی گرفت وبساط آیت الله منتظری را از اطراف حکومت جمع کرد .آقای هاشمی بود که درباز نگری قانون اساسی وآنچه مد نظر خودش بود را به رای گروهی اندک گذاشت ودیکتاتوری را تثبیت کرد .وخود درانتظار روزیکه بجای آقای خامنه ای بنشیند درانتظار .امروز هاشمی رفسنجانی است که با اندوختن سرمایه های کلان یکی به نعل میزند ویکی به میخ .اولین کسی که پول مردم را دربانکهای خارجی ذخیره کرد هاشمی بود که وقتی از ایشان پرسیدند شما درخارج از کشورپول دارید فرمودند این پولها برای تبلیغات جمهوری اسلامی است .
    همان پولهائی که به گروههای مختلف تروریستی درلبنان وسایرکشورها پرداخت میشد .بهرحال بنده اعتقاد دارم آقای هاشمی بیش از حتی رهبر دربخاک وخون کشیدن مردم دست داشته ودرتاراج ثروت ملی از اولینهاست .

     
  28. – سرداران فربه خامنه ای گمان کرده اند غلتیدن در منطقه و بدنام کردن بیشتر خودشان از حیث قدرت و محبوبیتشان است در حالیکه فقط حماقت است و افتادن در دام جهالت و بس. همچنان که القاعده و داعش و طالبان در وحشیگری و کشتن در دنیا شناخته شده هستند سرداران فربه نیز به این صفات شناخته شده اند و حالا بسیج کردن کل منطقه و جهان برای بریدن دست و پای سرطانی این اژدهای ده سر!! به یک اشاره ی ابرقدرت جهان بستگی دارد.

     
  29. بی نام بی نهایت

    سلام و درود
    جناب نوری زاد اگر می بینیم امروز ایران در این وادی افتاده و به زعم شما در حال گسترش شیعی گری است نتیجۀ رفتار تحقیر آمیز و تهدیدآمیز کشورهای پیشرفته می باشد که با اعمال تحریم های مختلف باعث رفتاری تلافی جویانه از ناحیۀ ایران شدند.
    ایران با این حرکات به آنها دهن کجی میکند و با توجه به گروگان داشتن میلیونها ایرانی مخالف نظام در داخل کشور با خیال راحت اقدام به گسترش قدرت خود در کشورهای دیگر میکند.شیعه و شیعه گری تنها بهانه است.ایران به دنبال نشان دادن پتانسیلهای فعال خود در تمام زمینه ها به کشورهای قدرتمند است. به دنبال امتیاز گیری است. اگر می بینیم امروز آن کشورها به صرافت افتادند تا با ایران مذاکره کنند تنها به همین دلیل است که متوجه شدند با کشوری مثل ایران نمیشود از موضع قدرت برخورد کرد و تمام کارهایی که تا به حال انجام دادند نتیجۀ عکس داشته.
    درست است که جهات منفی حرکت ایران زیاد است ولی نکات کوچک ، مثبت و مهمی هم دارد؛
    – نشان دادن این حقیقت که ایران کشوری قدرتمند است حتی با وجود این همه فشار در طول 36 سال. شاید بشود گفت که نمونه ای مانند ایران هرگز در تاریخ نبوده. هیچ کشوری تا امروز نتوانسته با وجود دشمنی کشورهای قدرتمند و تحریم نه تنها تسلیم نشود بلکه قدرت منطقه ای او روز به روز افزوده بشود.
    – نشان دادن اینکه ایران می تواند در سرنوشت دیگر کشورها نیز تاثیر بگذارد و به عنوان قدرتی منطقه ای باید روی او حساب کرد. کدام یک از کشورهای منطقه می توانند مانند ایران عمل کنند؟
    – همۀ کشورهای منطقه به نوعی نوکر و جیره خوار کشورهای قدرتمند هستند و در نبود کمک آنها هیچ قدرتی ندارند ولی ایران با این تجربۀ مهم نشان داده که هنوز که هنوزه قدرتمند ترین کشور منطقه هست.

    حالا نوبت ما مخالفان نظام هست که نشان دهیم فقط خود ما می توانیم سرنوشت کشور خودمان را در دست داشته باشیم و از گروگان گرفت شدن در خانۀ خود دیگر به ستوه آمده ایم و قدرت واقعی ایران رو نشان بدیم.
    راه حل اینه که مردم دوباره قدرت از دست رفتۀ خودشون رو احیاء کنند و با اتحاد و یکپارچگی نشون بدن که ترسی از
    تهدیدها ندارن و برای سربلندی وطن حاضرن فداکاری بکنن. قدرت واقعی ایران را زمانی دیگر کشورها حس میکنن که مردم و دولت یکی شده باشن.اونموقع هست که باید از ایران حساب ببرند.باید به خودمون ثابت کنیم که آیا میتوانیم با شعار میهن پرستانه به پیش برویم و یا اینکه گرایشات میهن پرستانه همچنان در مقابل گرایشات مذهبی ضعیف عمل میکنه.
    آیا همانطور که با شعار اسلام در خطر است به اینجا رسیدیم میتونیم با شعار ایران در خطر است به پیش یرویم؟
    آیا یک میهن پرست ترسو می باشد و یک اسلام گرای شیعه شجاع ؟ در تاریخ ایران این بهترین موقعیت است که نشان دهیم یک ایرانی بدلیل ایرانی بودن و وطن پرستی اوست که قوی است و نه به دلیل مسلمان و شیعه بودن. یک وطن پرست نیز شجاع است و از مرگ و تهدید نمی هراسد و اگر تا امروز اقدامی نکرده فقط برای جلوگیری از فروپاشی کشور بوده و همچنین به تغییر رویۀ حاکمان امیدوار بوده… ولی دیگر کافیست.
    دیگر کشورهای منطقه که یکی از آنها عربستان می باشد باید بدانند ممکن است ما با آنها در براندازی حکومت شیعه گرا هم فکر باشیم ولی این بدان معنی نیست که آنها هرکاری بخواهند میتوانند انجام دهند.به هیچ قدرت خارجی اجازه نخواهیم داد قدرت ایران را به چالش بکشاند. ایران چه با شیعه گری و چه بدون آن در مقابل دشمنان خارجی و رقیبان منطقه ای قوی هست و قوی خواهد ماند. ممکن است روش ابراز آن متفاوت باشد ولی مطمئنم هیچ ایرانی وطن پرستی موافق ضعیف شدن قدرت کشورش نیست.
    باید نشان دهیم که بدون ما مردم ،این نظام قدرتی ندارد. و قدرت فعلی هم مدیون صبر و شکیبایی مردم ایران هست.
    پاینده باد ایران

     
    • دوست عزیز اینکه فرمودید هیچ کشوری نمونه ایران نبوده با شما موافقم وفقط آنجا ازهم فاصله میگیریم که این حکام نادان با ورود به کشورهای عربی ودادن پول مردم ایران به آنها چه خطرات بزرگی را متوجه مملکت کرده اند !!!اول اینکه همانطوریکه درکامنتی اشاره کردم تمام حواس اعراب که از زمان تشکیل اسرائیل متوجه اسرائیل وبرعلیه اسرائیل بود ؛بجانب ایران کردند ،بطوریکه اگرامروز اسرائیل بخواهد برعلیه ایران بجنگد سوخت جتهای جنگی وهزینه های آنها را کشورهای عربی میپردازند تا اسرائیل با خیالی راحت برعلیه ایران وارد نبرد شود والبته این همان موضوعی است که از زمان شاه درایران همیشه گفته میشد که اگراعراب از اسرائیل فارغ شوند بسراغ ایران خواهند آمد وهمانطورکه عبدالناصرقبطی خوزستان را عربسان خواند

      فدیگرعربها هم مدعی جزایر ایران میشوند .

       
    • آقای بی نام وبی نهایت,لطفاً اسم راحتری انتخاب کن,بنده خودرا باشما,منصور,عرفانیان تاحد زیادی هم اندیشه می دانم.نگاه به رأی های کامنت خودت ومشیری بینداز متأسفانه فضای سایت با فضای حاکم بر جامعه (حتی آزاداندیشان)بسیارمتفاوت است.بعقیده شما چرا

       
      • سلام و درود
        ( دوستان من بی نام و بی نهایت هستم و از امروز با نام ” بی نهایت “مطلب میدم.)
        جناب رضا
        در پاسخ به درخواست شما بنده از امروز 12 فروردین با نام ” بی نهایت ” مطلب میدم .
        دیگه به نام “بی نام بی نهایت ” مطلب نخواهم داد.
        در مورد تفاوت فضای سایت با فضای حاکم بر جامعه؛
        من وقتی مطلبی میدم آن چیزی است که به آن اعتقاد دارم و به دنبال رأی و رتبه دهی دیگران نیستم.ولی بعضی از دوستان صرفاً مطلبی ارائه میدهند تا رأی مثبت بالا بگیرند البته این بد نیست چون به آنه احساس خوبی میده . مهم اینست که شما به چه می اندیشید و در این سایت به دنبال چه هستید.در ضمن بیشتر دوستان اینجا را به عنوان یک “هوبی” یعنی یک تفریح میدانند و آن را جدی نمی گیرند و فقط تعداد انگشت شماری هستند که مطالب مفیدی ارائه میدهند.
        در مورد چرایی این تفاوت بین فضای سایت و فضای جامعه ؛ بسیار روشن است و دلیل آن اینست که فضای جامعه واقعی و قابل لمس است و حقیقی است ولی فضای این سایت مجازی است و غیر حقیقی یعنی هر گونه صحبت و گفتگو یا اظهار نظری تا جنبۀ عملی و مفید به حال جامعه بخود نگیرد در همان حد مجازی باقی میماند.در فضای جامعه، ما نیاز به انسانهای با ایمان ، جسور و با انگیزه داریم تا با توجه به سختیهای بسیار بتوانند به مسیر خود ادامه دهند.در فضای این سایت هرچه هست در حد مجازی است و غیر واقعی.نیازی به جسارت و ریسک کردن نیست.هر چه بگوئیم بار عملی ندارد و در حد حرف است با توجه به این که این نامها نیز مستعار و جعلی است. چون شناختی از هم نداریم، دوری از عواقب خطیر اظهارات خودمون که منجر به دستگیری و زندان میشه اونم فقط به دلیل اظهار نظر ، مجبوریم مراقب باشیم.
        قصد من از ارائۀ پیشنهاد بالا این بود که ببینم چند نفر از دوستان جسارت این را دارند که وارد فضای عملی بشوند و بتوانیم با تلاش خودمان در شروع ، یک هستۀ مقاومت کوچک و گمنام تشکیل بدیم با اهدافی مشترک برای همۀ اعضاء، متاسفانه هیچ استقبالی نشد و دلیل اصلی آنهم ترس است و البته طبیعی هم میباشد.ولی تا ما ترس را کنار نزاریم و تا امید به تغییر را تقویت نکنیم نمیتونیم نتیجه بگیریم.
        آمدن اینجا و یک سری مطالب در حد ارضای خود ، توهین ، تفریح و یا تمسخر و جک گفتن دردی از ایران دوا نمیکنه. من پیشنهاد دادم، بلاخره یکی باید استارت میزد. ولی نشد.

         
  30. درود بر شما
    یاری اندر کس نمی بینیم یاران را چه شد
    دشمن تاریخی ما ایرانیها بعد از جهالت آخوندی عربها هستند بی تردید . امروز هم که عربها با هم متحد شدن و اعتلاف تشکیل دادند و اگر راهکار جارو کردن ملایان را هر چه زودتر عملی نکنیم دور نیست آن روزی که یک بار دیگر مورد هجوم عربهای وحشی قرار بگیریم و اببار متحد و با سلاجهای مدرن ! نتیجه اینکه تمام بدبختیهای ما از اسلام و حکومت فرقه ای است حالا بعضی از دوستان همچنان اسیر توهم هستند و از اسلام دفاع میکنند ! بجای دفاع بفرمایند غیر از نکبت چه حاصلی داشته ؟ شاهزاده مصلح شما بفرما !

     
    • مازیار وطن‌پرست

      دوست گرامی جناب مشیری

      من از شما خواهش می‌کنم در زمانی که حکومت آخوندی با بی‌کفایتی، مرکزگرایی افراطی (سانترالیزم) و تعصب شیعی، مدام گسل‌های اقوام و اقلیت‌های پراکنده در فلات ایران را تعمیق می‌کند، با بکاربردن عبارات نژادپرستانه‌ که نه تنها مفید فایده نیستند بلکه با متن مقدس نوشته‌شده توسط انسان‌ها (حقوق بشر) منافات دارند؛ موجب رنجش هموطنان و همسایگان خویش را فراهم نیاوریم.
      (عبارت متن مقدس را، صرفا از بابِ تأکید بکار بردم وگرنه به قول مزدک گرامی هیچ چیز مقدس نیست)

      در کشورهای مسلمانِ همسایه اعم از اعراب و ترک‌ها و همسایه‌های شرقی، طبقهٔ متوسط تحصیلکرده‌ای وجود دارد که تفاوت‌های من و شما با با آن طبقه بسیار کمتر از اختلاف عقاید ما با بعضی از هموطنان ما است. همانطور که بنیادگرایی دینی (اعم از شیعه و سنی) به هم یاری، نیرو و نفرات می‌رسانند، چشم امید سکولارهای عراق، بحرین، یمن و … به ماست. ایران و ترکیه در تمام تاریخ معاصر موتور محرک مدرنیسم بوده‌اند. زمانی که آتاتورک و رضاشاه به ناسیونالیسم افراطی روی آوردند، ملک فیصل هاشمی هنوز به دنبال احیای خلافت اسلامی بود. اما مدرنترین کشورهای عرب (سوریه، عراق و مصر) علی‌رغم تنفر از ایران و ترکیه به تقلید و پیروی پرداختند. پس از ایجاد حکومت دینی در ایران، اسلام سیاسی تمام منطقه را فراگرفت. حتی ترکیهٔ میراث‌بر آتاتورک هم از تنش‌های آن مصون نماند.

      هم اکنون بسیاری از مضرات ناسیونالیسم افراطی، همچون تضاد آن با حقوق بشر و از همه مهمتر ایجاد تنش‌های قومی و نیروی گریز از مرکز در نقاط پیرامونی (زخم کهنهٔ کردستان در ترکیه و با ابعادی کمتر اما مشابه در ایران) برای همه آشکار است. هم اکنون وقت آن است که ما نقش تاریخی خود در منطقه را دریابیم و از گونه‌گونی فرهنگی و نژادی سرزمین کهن خویش همچون یک فرصت (و نه تهدید) سخن بگوییم. بی‌تردید ما (به عنوان پیشگام یا پرچم داران خردگرایی و سکولاریسم یا فرهیخته یا …) نه تنها در قبال کشور خود، بلکه به عنوان پرچم‌دارِ خردگرایی در منطقه نیز مسئولیم.

      استفاده از عبارت “اعراب وحشی” در نوشتهٔ شما با آنچه در دل دارید و از شما خوانده‌ایم منافات دارد. مطمئنم که شما نیز رجوع به تاریخ 1400 سال پیش و تفسیر آن را الگو و راه حل زمان حال نمی‌پندارید. این دامیست که جمهوری اسلامی بر سر راه مخالفین خود گذاشته‌است. جمهوری اسلامی دانسته یا ندانسته زمان اکنون را به 1400 سال پیش گره زده‌است. حاکمان جا مانده در قرون وسطایِ ما در یک قرائت غیرتاریخی و مقدس از وقایع تاریخی و غیرمقدس یخ زده‌اند (فریز شده‌اند). و این توهم را در ما ایجاد کرده‌اند که ما باید در تئاتری که سناریو‌اش را خود نوشته‌اند بر خلاف نقش بازی کنیم. حال آنکه ما باید اصولا صحنه را برهم بزنیم. دغدغهٔ ما معاصر و اکنون است.

      حاکم خود را پیامبر و علی می‌خواند و می‌گوید ما با زبان نرم و آرام آمدیم و شما ایرانیان با روی گشاده ما را به خانه‌های خود بردید و شاهزاده‌تان را به عقد ما درآوردید و از آنزمان با طیب خاطر جزیه و زکاة و خمس و سهم امام داده‌اید و فرزندانمان را به عنوان سید با احترام برخود اولویت داده‌اید. اینکه به دنبال دعوای تازی و پارسی و اینهمانی موقعیت خویش (=پارسی) با حکومت (=تازی، عرب، …) برآییم
      و بخواهیم در همین صحنه [تئاتر] اثبات کنیم که «خیر! شما وحشی بودید و خون ریختید و ما دو قرن مقاومت کردیم» دقیقا روی دیگر همان سکه و بازی در زمین دلخواه حریف است!

      ما تاریخ را به مورخین می‌سپاریم تا آن را همچون تاریخ هر قوم و جغرافیای دیگری بدون ارزشگذاری ویژه یا تقدیس یا پیشداوری قرائت کنند. اتفاقی در تاریخ افتاده‌است و آن را باید از منابع گوناگون و بیطرف استخراج کرد و به اطلاع مردم رساند. همانطور که خردورزانه با اسطورهٔ بودا و باغی که درد و رنج درآن راه نداشت برخورد می‌کنیم، داستان معراج و ترک خوردن ایوان مدائن در هنگام ولادت پیامبر و …. را از روی عقل انسانی می‌شکافیم و تحلیل خواهیم کرد. اما …
      اما مسائل امروز ما باید فارغ از دغدغه‌های تاریخی و اسطوره‌ای تبیین شود. ما عادت کرده‌ایم راه حل مسائل حال و اکنون خود را در تاریخ بجوئیم. این عادت را باید بکنار بگذاریم.

      دیگر آنکه انسانیت بالاتر از هر تعلق دیگری -از جمله ایرانیت- است؛ دوم آنکه ایرانی می‌تواند عرب، یا عرب‌زبان باشد؛ سوم آنکه لحاظ کردن تفاوت‌های فرهنگی و هویتی در کشوری که قرن‌ها امپراطوری بوده‌است بی‌مورد است. نگاه ما باید به کشوری همچون کانادا باشد که ایجاد جامعه‌ای موزائیکی از فرهنگ‌های گوناگون را همچون هویت خویش پذیرفته‌است. بدیهی است قصد من تشبیه ایران به کانادا (کشوری جوان، ثروتمند و برساختهٔ مهاجرین) نیست، اما فلسفهٔ سیاسی، مدیریت و نگاهی که چنین راهکاری را در کانادا ارائه کرده‌است یکی از بهترین کارنامه‌ها را در سطح جهانی داراست و می‌تواند برای ما الگو قرار گیرد.

      علی1 عزیز (که چندروزیست جایش خالی است) مرا از نوشتن چنین یادداشت‌هایی برحذر داشته‌است، اما با شناختی که از شما دارم گمان می‌کنم شما هم در نهایت از این تذکر کوچک من نرنجیده و حتی استقبال نمایید.

      (زبان من الکن است و علی‌رغم پرگویی، تبیین و تحریر آنچه در سر دارم برایم دشوار است! کاش علی1 عزیز یا کورس گرامی یاریم می‌کردند، چنین مطالبی اگر به روش درست ادا نشوند بی‌ارزش خواهند بود، چه برسد به اینکه در رساندن اصل مقصود نیز کوتاهی شود)
      با تشکر از وقتی که گذاشتید و احترام ــ مازیار وطن‌پرست

       
      • درود بر تو مازیار
        اعتراضی به فرمایش شما نیست و زاویه دیدتان قابل فهم است شاید مشکل از نوشته من است که معمولا تلگرافی است و گرایشی به توضیح ندارد من ضمن اینکه از احتلاف شیعه و سنی متنفرم بدلیل اینکه مهمل در مهملند و روحیه نزاد پرستی را هم برنمی تابم اما تنفر از خدای عرب که نکبت را به جهان ارزانی داشته قابل انکار نیست حال اگر ترکش این تنفر اعراب را هم نشانه رود چیز غجیبی نیست در عین حال درست هم نیست و هرگز متوجه هموطنان عرب زبان ما نخواهد بود هرگر .

        سروده حکیم طوس فردوسی بزرگ سند گرایش فکری ایرانیان باستان است

        چو بخت عرب بر عجم چیره گشت ——–همه روز ایرانیان تیره گشت

        جهان را دگرگونه شد رسم و راه ——– تو گوئی نتابد دگر مهر و ماه

        ز می نشئه و نغمه از چنگ رفت — ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت

        ادب خوار گشت و هنر شد وبال ———- ببستند اندیشه را پر و بال

        جهان پر شد از خوی اهریمنی ——– زبان مهر ورزید و دل دشمنی

        کنون بی‌غمان را چه حاجت به می – کران را چه سودی به آوای نی

        که در بزم این هرزه گردان خام —— گناه است در گردش آریم جام

        بجائی که خشکیده باشد گیاه ————- هدر دادن آب باشد گناه

        چو با تخت منبر برابر شود ————- همه نام بوبکر و عمر شود

        ز شیر شتر خوردن و سوسمار—– عرب را بجائی رسیده است کار

        که تاج کیانی کند آرزو —————- تفو بر تو‌ ای چرخ گردون تفو

        دریغ است ایران که ویران شود ———- کنام پلنگان و شیران شود

         
      • جناب مازیارومنصور عزیزاگرنگاهی به رأی های داده شده به کامنت های مشیری ومزدک وامثالهم بیاندازید متوجه می شوید فضای سایت با فضای حاکم بر جامعه متفوت است .شمااینگونه فکر نمی کنید؟

         
  31. سلام
    آقای نوریزاد،بزرگترین خدمتی که شما به جامعه می کنید “روشنگری” است.شما چراغ قوه ای را در دست گرفته اید
    و به گوشه گوشه این خانه تاریک سر می زنید و آنرا روشن می کنید.
    خوشا به سعادتتان که در این راه خوش درخشیدید.
    با احترام

     
  32. مهره ولایت فقیه و فاقد پشتوانه مردمی

    اینقدر فیضیه و بیت و امامت و آیت الهی را با مهره ولایت فقیه وقیح ء به بی خاصیتی رساندند که شهامت و امامت را از مراجع شیعه تهی کردند. و جهاد در اصول مذهبی شیعه به معنی ترس رسید. چنان که در این بلاد ساختگی کربلا (یمن-سوریه-عراق) دست به اجانب افغانی شیعه برای جنگ غلابی دراز کرده اند.
    حکومتی که ادعا میکنه حکومت خداست و نماینده امام زمان را یدک میکشد وقتی پشتوانه مردمی نداشته باشه باید به //// آتش افروز چون قاسم سلیمانی متوصل بشه و از اتحاد و ایتلاف اعراب انتقاد سخت کند.تا جهاد یک گزینه ورشکسته سر لفظی تلقی شده باشد.
    فرقه گرایی و دخالت آشکار و نامحسوس نظامی ولایت فقیه در دیگر کشورها به شکست و فروپاشی شیعه محوری خواهد رسید و نمایش بازار حسین حسین داغ تر خواهد شد. تا طبق معمول مقصر اینن بلند پروازی ها و ننگ این شکست را به گردن اسرایلیها و امریکایی ها بیندازند.
    سیستم تبه کاری که برای اثبات خود ء تمامی منابع انسانی و مالی کشور ایران را به باد فنا داده و میدهد . تا بگوید خلاف کاری هستم که آزادم و هر غلطی که دلم بخواهد میکنم و هیچ خدایی جلودارم نیست. من بجه ۳۶ ساله ناخلف خاورمیانه هستم که آرزوهای نکبت زیادی در سر دارم

     
  33. بخش بيست و چهار
    ادیان بی خدا و بی پیامبر
    (- خدا ناباوران – 1 – )
    خدا ستيز نيستم چون چيزي از او نمي دانم كه خوب و بدش برايم معلوم باشد. اگر ياغي مي نمايم ، با كس و كساني به جدال برخاسته ام كه به اسم خدا ، دكان ها باز كرده اند و دغل ها در كارها مي كنند ، تا ناسره را به جای سره ، و ناپاکِ را ، به جای پاک و خالص بفروشند.
    فهم دو چيز از توان نگارنده خارج است. آفرينش و آفريننده ؛ و هيچ اميدي نيز به فهميدن اين دو ندارم. شايد بتوان گفت در كهكشان راه شيري فلان ميليارد خورشيد است اما اين كه به قول معروف ، با لق لق زبان عددي را بگوييم تا اين كه اين عدد، و مهم تر ازآن ، موضوع مربوط به آن را بدانيم تفاوتي است از زمين تا آسمان.
    در ذهنِ نگارنده ، هستي را نه آغازی می باشد و نه پاياني هست. از نگاهِ نویسنده ، بيگ بنگ يك تئوري است كه مبنا و پايه اش تصور خيالي ِ يك فيلم برداري از گسترش كهكشان است وبازگرداندن آن فيلم تا رسيدن به نقطه ي 1ميليونيم ثانيه پس از انفجار اوليه. يك فرض ِ اثبات ناشده. مثل خيلي از فرض و گمان هاي ديگر.
    گفتنِ اين كه فلان ميليارد كهكشان وجود دارد ، و در هركدام فلان ميليارد خورشيد مي باشد فقط مشتي حرف و صداست كه از دهانِ کسانی چون من خارج مي شود بي اين كه پي به عظمت آن برده باشیم.
    نوشتن يك عدد و در مقابل آن بيست – سي صفر قرار دادن ، و خيال اين كه رقم را فهميده ايم امريست ، و فهم و پي به عظمت آن عدد و رقم بردن ، امري ديگر.
    از ياد نبريم كه بطلميوس افلاك را 9 گانه خواند و به گمان خود هستي را كشف كرد و بشر به اشتباه ، دوهزار سال خيال كرد كه به حقيقتي مطلق و علمي رسيده است. سخن بطلميوس همان اندازه بي معنا بود كه سخن كساني كه مدعي بودند آسمان هفت طبقه و اشکوبه دارد ، وبراي هرطبقه و اشکوبه ای ساكني معين كرده بودند. دريك طبقه ماه ، درآن ديگري خورشيد و و و ، و درهفتمين طبقه خدا و خادمين او.
    همانطور كه داستان 9 و 7 اشکوبه بودن افلاك و آسمان ها ، كه براي كودكان چند ده ساله ديروز يك واقعيت و ايمان بود ، امروزي ها را به خنده وا مي دارد ؛ سخن از آفرينش و خيالاتي كه سبب ايمان كودكان چند ده ساله امروز شده است نیز ؛ آيندگان را به خنده وا خواهد داشت.
    اگر اين سوال سبب سوء تفاهم جويندگان علم و دانش نشود ، بايد پرسيد : جايي كه نمي توان به دليل عظمت موجودي در باره ي آن ابراز نظر كرد چگونه مي شود از آفريننده ي آن موجود ( به فرض وجود ) سخن گفت؟
    كيست كه بداند درهستي چه چیزهایی ، و چگونه ، و تا چه اندازه هست ، تا بتواند بگويد هستي بخشي كيست و چگونه می باشد و در کجا قرار دارد؟
    نبايد به سخنان كودكانه ي علامه نماياني كه در باب شناخت خدا قلم فرسايي مي كنند فريفته شد ، چون اينان که دَم از شناخت ِ خدایی می زنند که هستی را آفریده ، از فهم کوچکترین ذرات هستی عاجزند و حتی خودشان را که نزدیک ترین و شناخته شده ترین چیز در دنیا برای هر کسی است ، نتوانسته اند بشناسند.
    چطور مي توان از بود و نبود خدا ، و شناخت هستی ، و خالق هستی ، به صورتی قطعی حرف زد ، در حالي كه فيزيكدان ها مي گويند :«… حتی یک تکه سنگ نیز به نحوی خاص زنده است ، زیرا زندگی و هوش و ذکاوت نه تنها در تمامی ماده حضور دارد که در انرژی ، فضا ، زمان ، بافت کل عالم ، و در هرچیز دیگری نیز که ما از تمام جنبش ( هولوموومنت ) منتزع است و به خطا به عنوان چیزی جداگانه مد نظر قرارداده ایم حضور دارد. – جهان هولوگرافیک .مایکل تالبوت… رویه 67 -)
    … فیزیکدانان بیش از پیش متعددی هستند که از نظر آنها ، کائنات چیزی جز یک تابلو اعلانات اطلاعاتی ، یک زهدان عظیم اطلاعاتی ، نیست . در این صورت حقیقت باید به شکل شبکه ای از اتصالهای متقابل و بی نهایت ، بشکل ذخیره ی نامحدودی از نقشه ها و الگوهای ممکنی جلوه کند که طبق قوانینی که برای ما ناشناخته اند و شاید هرگز آنها را نخواهیم فهمید ، با یکدیگر تلاقی می کنند و تلفیق می یابند … فیزیکدانان فکر می کنند که ذرات ابتدایی ، نه تنها شیئی نیستند ، بلکه در حقیقت ، نتیجه همواره موقت کنش و واکنش های مداوم بین « میدان هایی » غیر مادیند …. – خدا وعلم : ژان گيتون … رويه های 109 و 86- ».
    به خیال نگارنده ، اين سخنان ، یعنی دانا بودنِ ذراتی که ما هیچ اعتنایی به آنها نداریم. یعنی گونه ای همجنسی و قرابت بین انسانی که مدعی عقل کل است و آن ذره ای که خیال می کنیم هیچ نمی فهمد. عقل ناقص من توان فهم اين را ندارد كه چگونه ممكن است همه ي هستي مملو از اطلاعات باشد اما ماده بي شعور فرض شود و بگویند: موجودی بی شعور براثر حوادث ، موجودی با شعور را خلق كرده است.
    ازصميم قلب مي گويم كه من نه از هستي چيزي مي دانم و نه از بود و نبود خدا آگاهم. با ايمان به اين ندانستن هاست كه پرسه زدن در دنيايي كه فرضيه هاي گوناگون دارند برايم لذت بخش است. دنيايي كه درآن هرکس قصه ای مي گويد و افسانه ای مي سرايد و افسونی مي نمايد. سخنانی برخاسته ازوهم و خیال به اسم داستان آفرينش و ادعايی اثبات نشدنی به نام شناخت خالق و مخلوقات. دنيايي كه هركس سخني از سرسودا گفته و مي گويد.
    چون نام این نوشته « خدا از نگاه اديان » است ، ديدگاه هاي علم و فلسفه را دراين باره به كناري نهاده و نگاهي بس كوتاه ، به خدا از نظر بعضي اديان و آيين ها نموده ، و در حد بضاعت اندك نويسنده به كندوكاو پرداخته می شود.
    نخست ، سخني كوتاه در باره ي اديان بي خدا
    بي خدايان يا خدا ناباوران.
    اگر بخواهيم از چين ، به دليل این که يكي از شرقي ترين كشورهاي جهان و يكي از بزرگترين و قديمي ترين ملت هاي تاريخ است شروع كنيم ، اسطوره ها و باورهاي چين قديم ، در باره خدا ، به آن معنا كه ما معتقديم حرفي نمي زنند و سخني نمي گويند.
    اين گونه نگرش را هم مي توان خدا پرستي خواند و هم بي خدايي. خدا پرستي از آن جهت كه چيزي بود كه چيزها را خلق كرد ، وبي خدايي به اين دليل كه آن چيز نه تختي داشت و نه بارگاهي و نه فرشته اي و نه دستياري. نه سخني مي گفت و نه اراده اي مي كرد. نه جهنمي داشت و نه بهشتي و نه رسولي و نه فرستاده اي. موجودي بود ازلي كه همه چيز از خودش ساخته شد. هم مي توان « يين » و « يانگ » را موجودي هوشمند فرض كرد و هم ماده اي فاقد هوش كه گذر زمان ، كثرت را به وحدت تبدیل كرده است.
    مشروط به اين كه بپذیریم حدود دوهزار سال ، مردم چين افكار كنفوسيوس را باور داشته اند و معابد و عبادتگاه براي او ساخته بوده اند ، و اين تفكر نوعي دين در چين محسوب مي شده ، خواهيم ديد كه كنفوسيوس كاري به آسمان و خدا نداشته است ؛ و سقراط وار در زمين در پیِ فهمِ نادانسته هايش مي گشته است. اگرچه ، مثل هر دين و آييني ، سرانجام در گذر زمان و به دست نامردمان ، تفكر او تغيير كرده و كسي كه حرفي در باره آسمان نگفته ، به موجودي آسماني تبدیل شده است.
    افكار كنفوسيوس برمبناي شرايط زمان و مكاني اش نوعي اصلاحات اجتماعي و گونه اي اخلاقيات است بي اين كه به خدا و فردا اشاره اي كرده باشد.
    هرپيامبر و پيشروي تحت تاثير افكار اجتماعي ظهور مي كند و گاه ، تفكر خاصي كه ريشه اش در برخي از افراد همان جامعه است در او رسوخ كرده و براي تغيير رفتار مردم ، به تغيير و اصلاح آن تفكر مي پردازد و سپس ، يا به نام خود ، و يا به نام خداي خيالي اش آن را به جامعه عرضه مي كند. كنفوسيوس نيز برمبناي همين قاعده و با تاثيراتي كه از انديشمندان پيشين گرفته است بي اين كه اشاره اي به آسمان كند به نشر افكارش پرداخته است.
    احتمالا ، جامعه آن روزِ چين متاثر از تفكرات لائوتزه و امثال او بوده است. تفكري كه به دوشكل به مردم عرضه شده بود. يكي به شكل دو نگري به هستي و خالق آن ، و ديگري ، وحدتي كه كثير بود ، و كثرتي كه وحدت داشت.
    اين دو نگري كه در جاهاي ديگری ازجمله ايران به شكلي ديگر، نيز ديده مي شد ، نگاهش به خالق ، و هستي آفرین بود. نگاهي كه مي گفت: « يين» و « يانگ» پایه و بن مایه ی هستي می باشند و همه چيز از اين دو بوجود آمده است. يين و يانگ اگر چه مثل نيرواناي هندي و خداي فردوسي غير قابل درك و فهم مي باشند و به تعريف درنمي آيند ؛ اما مي توان از آن ها بصورت دو نيروي متضاد كه سبب حركت و ايجاد جهان مي شود ياد كرد. اين دو نيرو همان است كه هستي را آفريده و به جنبش درآورده و بايد هميشه و همه جا با هم باشند ؛ چون يكي بدون ديگري هيچ معنايي نخواهد داشت. چنانكه روشنايي زماني معني مي گيرد كه تاريكي در برابرش باشد و سرما آنگاه قابل فهم است كه گرمايي وجود داشته باشد.
    تائو ، يا راه آسماني ، يا مسيرهستي ، نيز قانوني است كه با وجود يين ويانگ معني مي گيرد. از نگاه فرهنگ باستانی چین ، انسان فرزانه و و فردِ سعادتمند كسي نيست كه در پي خدا و رسيدن به ملكوت اعلي باشد ، بلكه كسي است كه به مخالفت با تائو يا قانون حاكم برهستي برنخيزد ؛ وچنان زندگي كند كه قانون هستي يا طبيعت به او فرمان مي دهد.
    مثلا ، به اشکال مختلف خود را تحریک نکند تا بيش از نيازش بخورد و بنوشد ؛ و تحت تاثير تحريك هاي اجتماعي يا جغرافيايي كاري نكند كه تعادل اميال طبيعي را برهم بزند.
    امیالی چون قدرت ، ثروت ، ميل جنسي ، خور و خواب ، و امثالهم ، لازمه و نیاز زندگی است اما ، انسان فرزانه ، تحت تاثير عواملي قرار نمی گيرد كه سبب تحریک و افزون طلبی میل هایش شود و در نتیجه ، شهوت قدرت ، ثروت ، و امثالهم بوجود آيد.
    در چين باستان اگر چه اسرار آميز بودن آسمان سبب حرمت او شده بود اما دست های زيادي نبودند كه به سوي آسمان دراز شوند و از خدايي كه درآسمان پنهان شده ، ياري بطلبند.
    چكيده و عصاره ملت ها ، نوابغ و نامدارانِ آنهاهستند و كم و بيش مي توان از رفتارِ مشاهير هر ملتی پي به فرهنگ آن ها برد. نگاه به افكار « لائوتزه» ، « كنفوسيوس » ، « شوانگ تزه » و امثال آن ها نشانگر نوع تفكر ملت چين در دوردست هاي تاريخ است. در بين ملت متمدن چين با آن سابقه طولاني و تاريخي اش ، يا پيامبري كه مدعي آمدن از جانب خدا باشد ظهور نكرده است ، و يا نويسنده از وجود چنين پيامبري بي خبراست.
    لازم به ياد آوريست كه ملت كهن سال و با فرهنگ چين ، با اين كه هيچ رسول و پيامبري از آسمان برايش پيام نياورده ، يكي از پيشرفته ترين و با اخلاق ترين ملت های جهان ِ كهن می باشد.
    براي فهم بهتر تفكر چيني و اين كه نبودن خدا در اين تفكر تا چه حد مخرب يا مفيد به حال جامعه بوده است بهتراست به آثار بزرگترين انديشمندان دين و اخلاق چين يعني ، لائوتزه و كنفوسيوس مراجعه كرد و آن ها را با مهم ترين كتب مدعيان دين توحيدي و پيامبران مقايسه نمود تا معلوم گردد تفاوت از كجا تا به كجاست.
    با احترام.
    دانشجو

     
    • «اگر بخواهيم از چين ، به دليل این که يكي از شرقي ترين كشورهاي جهان و يكي از بزرگترين و قديمي ترين ملت هاي تاريخ است شروع كنيم ، اسطوره ها و باورهاي چين قديم ، در باره خدا ، به آن معنا كه ما معتقديم حرفي نمي زنند و سخني نمي گويند.»

      «مشروط به اين كه بپذیریم حدود دوهزار سال ، مردم چين افكار كنفوسيوس را باور داشته اند و معابد و عبادتگاه براي او ساخته بوده اند»

      دانشجوی ارجمند
      ۲ گفتار بالای شما حقیر را بفکر واداشت که چرا خداوند سبحان ۳ پیامبر دگرگون کننده زندگی انسانهای بعد از آنان که بر تأثیر خوش و یا اسنفناک ظهور آنان اطلاع کامل دارید و هر ۳ نفر آنان از سرزمینی خشک، پر از سنگلاخ و ماسه های رونده و کورکننده و ضد استنشاق نسبتا بی آب و علف سر بر میآورند در حالیکه در سر زمین چین که حتی همان موقع تعداد شهروندان چینی ۱۰ها برابر مجموع انسانهای موجود در ۱۸۰۰سال ظهور این اشخاص سؤال بر انگیز از طرف خدا بودند. چرا خداوند چنین موهبتی را از جمعیتی با چنین کثرت عظیم در چين دریغ کردند؟

      بعد از کلی سر خاراندن به نتیجه بچگانه ای رسیدم. در آن هنگام که این ۳ شخص در داخل یک غار و همیشه در ظلمات شب موقعی که هیچ کس در آن اطراف نبود و آنان موفق شدند با خالق خود تماس بر قرار کرده و با وی وارد گفتگو شوند متأسفانه در همان موقع خواندن و نوشتن در چین بسیار معمول بوده و در صد موفقیت کسانی مثل موسی، عیسی و الالخصوص آدمی با تاریخچه محمد بسیار بعید بنظر میرسید

      زنده باشید
      رسول

       
  34. سلام جناب نوریزاد
    این مسائل که در مورد یمن فرمودید یک طرف بی اطلاعی و سردرگمی روز بعد سران مملکت و اظهار نظرهایه جاهلانه طرف دیگر قضیه،حساب بفرمایید بیش از ده کشور اکثرا همسایه و اطراف ایران اینچنین لشگر کشی بیسابقه را انجام دادند و از هفته ها قبل که نظامیان عربستان و امارات ایران را دشمن اصلی خود اعلام و حوثی ها را تهدید به حمله میکردند آقایان در تحلیل های خود در شبکه خبر خیلی با ژست عالمانه میگفتند عربستان چون قبلا حمله ناموفقی داشته و الان که نفت پایین آمده دیگر توان حتی قبلی خود را ندارند پس بلوف میزنند،و دیدیم که تا24ساعت نفهمیدند چه شده یاد اول جنگ و حمله عراق افتادن که علیرغم گزارشات ژاندارمری سفیهانی مثل اینها میگفتند عراق جرات حمله ندارد آخر چرا اینهمه پول مملکت را بخاطر ندانم کاری به هدر میدهند و اخر هیچ!؟دیدید حسن نصرالله چه گفت؟ ضمن تبریک که بلاخره بخاری از اعراب بلند شده گفتند ای سران عرب و عربستان ما بارها پیغام دادیم حتی تو قطر با نماینده شما صحبت کردیم گفتیم الان هم میگیم اگر شما مارا حمایت کنید پول بدهید ما طرف ایران نمیرویم و گفتند ایرانیها پول میدهند مشاوره میدهند آموزش نظامی میدهند و سلاح و امکانات میدهند ولی توقع کاری نداند و هیچ وقت از ما نخواسته اند برای منافع ایران کاری کنیم ولی عربستان دائم دنبال منافع است. آخر چرا اینهمه مسئولین ندانم کاری یکنند ،حمله به یمن بخاطر ارتباط با ایران بوده یعنی دشمن اولی ایران است و نظام ایران سالها در حماقت دشمنان دیگری برای خود ساخته و دشمنان بیخ گوش خود را فقط تقویت کرده!اگر اینها فرصتی بیابند یک لظه درنگ نمیکنند وای بر ملت ساه لوح و حکومتی مثل این سفیهان که اینهمه سال فرصتهای این ملت را ریختند به کام اعراب منطقه !

     
  35. آقای نوریزاد روشن و صریح بفرمایید چرا رفسنجاتی و محمدخاتمی و روحانی را نقد نمی کنید ؟

     
  36. جناب نوری زاد عزیز با درود استدعا دارد این کامنت را در همین پست قرار دهید و زحمت بکشید این سطر را خذف کنید
    جناب آق سید مرتضی ! جناب دامت برکاته ! جناب آیت الله العظمی! حضرت قدر فدرت اشراف زاده عظیم شوکت دامت افاضاته و مدظله العالی !
    ببخشید که حقیر زیاده ازین دست القاب و افاضاتِ تازی بلد نیستم . خودتان ( جنابعالی و آف شیخ مصلحِ زاد عمر ) هرچه ازین عبارات و القاب، میدانید و بلد هستید، دسته و ردیف کرده، نثار وجودین شریفین نمایید.

    آق سید مرتضی!
    اینهمه یقه درانی و جلز و ولز از برای چیست برادر جان !؟
    زیاده حرص نخور کاکو جان! برای سلامتی ضرر داره، خطر داره حسن جان!!
    ///////////

    و اما بعد:
    ذیل کامنت “اقتباس اسلام از ادیان ایران باستان”در پست قبلی همین سایت(روزهای تلخ اطلاعاتی ها)مرقومه ای ارسال فرموده بودید. نقل قول خود حضرتعالی:

    “با فحصی اینترنتی معلوم شد نوشته اسلام شناسانه عمیق فوق! در وبلاگی به این آدرس :iran000.blogspot.com/2009/07/blog-post_19.html
    نوشته است،البته سابقه اینگونه اسلام شناسی ها که روشن است ،و کسانی اگر با تاریخ اسلام و وضع و تشریع برخی از احکام اسلام،نیز تاریخ مربوط به ادیان دیگر و از جمله زرتشتی گری آشنا باشند ملتفت سستی و بی بنیادی چنین خرص و تخمین ها و ارتباط دادن های بی ربط خواهند بود.
    اینجا من بجهت فرصت کم فقط اشاره به بی پایگی یکی از ادعاهای اسلام شناسانه این گفتار می کنم که تصادفا اگر خوانندگان مراجعه به وبلاگ فوق که نمیدانم متعلق به خود کامنت گذار فعلی است یا ایشان از آنجا مطلب را کپی اند پیست کرده است ،کنند می بییند کامنت گذاران در همانجا نویسنده این گفتار را در خصوص اجزاء مختلف اسلام شناسانه این گفتار سوال پیچ کرده و بچالش کشیده اند،و آن ادعای برگرفته شدن نماز در اسلام از آیین زرتشت است به این ادعا که پیامبر اسلام از جناب سلمان یا همان روزبه ایرانی خصوصیات نماز زرتشتی را فرا گرفته است و بعد کپی اند پیست! نماز اسلامی شد همین که هست!” پایان نقل قول.

    جناب آق سید مرتضای نازنین! بنده برای روشن شدن موضوع (اینکه آیا براستی این نویسنده گفتار بوده که با کامنت های خوانندگان، بچالش کشیده شده است، یا اینکه نه، این فقط یک ادعای واهی و تهوع آور از سوی سید مرتضای گرامی که اتفاقا” یکی از همان کامنت گذاران با نام مستعار ” سید ” است، می باشد؟! ) نزدِ ناظرین محترم، خوانندگان و مخاطبینِ فرهیخته سایت، تمام کامنت های مورد اشاره جنابعالی را بی هیچ ” کم و کاست” و “اضافه ای”، البته بهمراه خودِ گفتار در همینجا باشتراک میگذارم تا همگان قضاوت کنند ادعای شما آخوندها از چه نوع و قماشی می باشد!؟ علی الخصوص از جناب نوری زاد عزیزِ جانم بفدایش مجدانه و مصرانه استدعا می کنم، با مطالعه و بررسی کامنت های موصوف، ببینند آیا دادن القابی مانند ” دانشمندِ روشنگر ” به آخوندهایی امثالهم، توهین و هتک حرمت از شانِ والای ” دانش و علم ” و ” روشنگری ” نیست؟!
    ضمنا” از جناب ایشان (نوری زاد) تقاضای عاجزانه دارم این گفتار را بدون سانسور و هاشور خوری منتشر نمایند چون هر کلامی که هاشور میخورد خواننده و مخصوصا” مخاطب، حمل بر اسائه ادب و زبانم لال، فحش و ناسزا می کند.

    آق سید مرتضای عزیز ضمنا” این چندمین بار است وقتی قافیه را تنگ میبینید مدام تکرار می کنید که مطلب مذکور از فلان یا بهمان سایت، کپی اند پیست گردیده، سید نازنین چرا بقول خودتان در “ما قال؟ ” سیر نمی کنید و مدام سراغِ ” من قال؟ ” را می گیرید ؟؟؟!!!

    حقیر غیر از اینکه در اغلب موارد، (غیر از گفتارهایی که صرفا” جهت مطالعه آقای نوری زادِ “جانم بقربانش”ارسال نموده ام ) منبع کامنت های ارسالی را ذکر کرده ام، از نویسنده و صاحب سایت مزبور، نیز، مجوزِ انتشارِ رسمی دارم.
    شایان ذکر است بنده از دروغ بیزارم حتی مصلحتیِ آن را نیز زشت و مذموم میدانم قبل از اینکه مطلب یا گفتاری را از جایی، کپی یا نفل کنم، ابتدا، آنرا با منابع مورد ارجاع تطبیق میدهم و پس از وقوف و احراز صحت و سلامت گفتار، اقدام به انتشار مینمایم. ضمنا” من متولد اسراییل یا آمریکای “دشمن” نیستم پدر مرحومم، معتمدو نماینده آقای شریعتمداری مرحوم در شهرمحل اقامتمان بوده حتی واسطه دریافت وجوهات شرعیه برای ایشان بوده و خودم از جانبازان – البته بی جیره و مواجب – جنگ تحمیلی خمینی هستم ولی تا چند سال پیشتر واقعا” نمی دانستم محرک صدام برای آغازِ جنگ خمینی بوده است. 17 سالم بود که تمام اهل فامیل و بستگان تمام سئوالات شرعی خود را از من می پرسیدند و من چون 4 رساله از مراجع تقلید را از حفظ بودم به همه آنها جواب می دادم. اینرا بدان جهت عرض کردم که تصور نکنید عنادی با اسلام و مسلمین دارم و در حال حاضر معتقدم تنها راه مبارزه با این نظام جنایتکار، مبارزه با اصول و مبانی ایدئولوژیک آن میباشد و بس و نیز معتقدم مادام که پرچم ها و بیدق های سیاه و سبز، در اینسرزمین در اهتزاز و برافراشته اند، حال و روز این ملک و خاک و مردم، بر همینسان خواهد بود. و در این وانفسای “فساد و دروغ” و جهالتِ حاکمانِ ” زور و تزویر” :

    “من و تو وظیفه داریم جوانان ایران زمین را، از خطراتِ اندیشه‌ی ضحاکی که مردم و سرزمین مان را تهدید می‌نماید، آگاه سازیم؛ باشد که از دل همین آگاه سازی محدود ما، فریدونی پهلوانانه سر بر آورد و ریشه‌ی ماردوشان را از میهنمان برچیند. من دستورات اسلامی را بسان ویروسی می‌بینم که خویش را زیر جامه‌ی زیبای عدالت پنهان نموده تا تنگدستان منتظر رسیدن به زندگی بهتری پس از مرگ بنشینند و قدرتمندان همواره بر اریکه‌ فرمانروایی و پادشاهی.

    ما مادام که عینکِ عصبیتِ دینی و مذهبی را، از مقابلِ دیدگان مان، بکناری ننهیم موفق به تمییز و تبیینِ واقعیت ها از جهل و دروغ نخواهیم بود .و چه حوش گفت: ” سخت گیری و تعصب خامی است تا جنینی، کار خون آشامی است “مولوی

    و اما گفتار مورد اشاره و کامنت های مذکور:

    اقتباس اسلام از ادیان ایران باستان

    مقدمه

    بیان هیچ اندیشه ای مدون, که سبب تشکیل فرهنگی مترقی گردد, در خلاء شکل نگرفته؛ بلکه روندی است متکامل و متاثر از اندیشه های ملتهای دیگری که با آنها در ارتیاط است.
    در این روند جامعه ی میزبان با توجه به مقتضیات اجتماع خویش, اندیشه و فرهنگ میهمان را به گونه ای تغییر میدهد که قابل پذیرش برای مردمش باشد.
    این قاعده ای است که تمام فکرهای ماندگاری که حالت جهانشمولی دارند از آن پیروی میکنند؛ زیرا از یک طرف فرا منطقه ای است و از طرف دیگر با توجه به ورود فرهنگ جامعه ی میزبان در آن, منطقه ای نیز هست.
    نمونه ی بارز چنین اتفاقی، پذیرش اسلام توسط ایرانیان میباشد؛ زیرا مردم با پشتوانه ی فرهنگی قوی, فرهنگی را می پذیرند که فرهنگ خویش را در آن ببینند.
    در حوزه ی دین به دلیل ادعای جهانشمولی، بیشتر از دیگر حوزه‌های علوم انسانی، چنین تاثیراتی را مشاهده می‌کنیم.
    پس برای بررسی هر دین باید ادیان قدیمی آن منطقه ی فرهنگی را بررسی نمود.
    هر قدر در گذر زمان به عقب برگردیم، به همان اندازه, فرق بین دین و دیگر رشته های علوم انسانی کمتر و تمیز دادن آنها از هم مشکلتر است.
    راحتترین تئوری که می‌توان با آن پدیده‌های مختلف گیتی را توجیه کرد، چسبانیدن آنها به امور غیبی است.
    کل ادیانی که خویش را به نیروی فرازمینی پیوند می دهند، مدعی هستند که دلیل تمام پدیده ها نزد آنهاست.
    شاید یکی از قدیمی‌ترین این ادیان که آثاری از آن بر جا مانده، افکار میترائی است؛ این دین از یک طرف نقاطی مشترک با ادیان هندی و از طرف دیگر نقاط بسیار مشترکی با مسیحیت و تا حدود کمتری با یهودیت دارد؛ شاید اولین پرسشی که به ذهن برسد این باشدکه با توجه به قدمت یهودیت، تاثیر افکار میترائی بر این دین باید بیشتر باشد، در پاسخ باید گفت که مسیحیت در ابتدا دین جدیدی نبود؛ اندیشه‌ای بود برای اصلاح یهودیت، علمای یهودی آن زمان با این اندیشه برخورد نمودند؛ ولی نه تنها نتوانستند این اندیشه را از بین ببرند، بلکه این اندیشه با بروز رسانی خویش در گذر زمان، توانست بسیار بیشتر از یهودیت سنتی پیشرفت نماید؛ این در حالیست که یهودیت در گذر زمان منجمد شده است.
    دلیل اصلی جهانشمولی مسیحیت را باید در انعطاف پذیری آن جستجو کرد.
    از آنجائیکه دین اسلام خود را مکمل یهودیت و مسیحیت می‌داند و نقاط مشترکش با این ادیان را می پذیرد، لذا به نقاط مشترک این دین با دیگر ادیان ابراهیمی نمی‌پردازیم. بررسی و اثبات تاثیر هر دینی با دیگر ادیان ابراهیمی ماقبل اسلام، نتیجه ی آن بر اسلام نیز صادق است .
    در اینجا تاثیر مستقیم ادیان ایرانی را بر اسلام مورد شناسائی قرار میدهیم:

    ///نماز

    تاثیری که اسلام مستقیما از زرتشتیت گرفته بی‌گمان نماز است . پیامبر اسلام زمانی احکام نماز را بیان میکند که از سلمان در باره ی دین قبلی او می‌پرسد، سلمان نیز بیان می‌کند که ما در زرتشتیت نماز را در پنج وقت میخوانیم .
    در اینجا نماز زرتشتیت را به تفصیل بیان میکنم زرتشتیان نماز را در پنج وقت می خوانند:
    وقت اول را هاون گاه می‌نامند که از بر آمدن خورشید تا نیمروز است.
    وقت دوم را ریپت‌وینگاه می‌نامند، که تا قرار گرفتن خورشید در زاویه ی 45 درجه اس(تقریبا).
    وقت سوم را اوزرینگاه می‌نامند که تا پیدا شدن ستاره است .
    وقت چهارم را آیویسروتریمگاه می‌نامند که تا نیمه شب است .
    وقت پنجم را اوشهینگاه می‌نامند که تا پیش از طلوع آفتاب است .
    پایان وقت هر نماز ابتدای نماز بعدیست.

    شرایط نماز نیز تاحدودی مانند اسلام است، پاک بودن تن از هرگونه پلیدی، پوشیدن لباس سفید، پاک بودن مکان نماز.
    همچنین سن واجب شدن نماز پانزده سال می‌باشد.
    طریقه ی وضو نیز تاحدودی مانند مسلمانان است و شامل شستن دست تا مچ و صورت را تا بناگوش و شستن پا می‌باشد.
    اگر هم آب نباشد، سه بار دستها را به خاک پاک می‌زنند و به صورت و پشت دست می‌کشند مانند تیمم در اسلام .
    اما تفاوتشان با مسلمانان این است که برای نماز خواندن، جهت خاصی را در نظر نمی‌گیرند و به طرفی که روشنائی بیشتری باشد، نماز می‌خوانند.
    بنابراین؛ همانگونه که ملاحظه می‌شود، نماز زرتشتیان بطور باورنکردنی مانند اسلام است؛ البته باید به یاد داشته باشیم که قدمت زرتشتیت خیلی بیش از اسلام است و اگر ادعا کنند که این دین هم می‌تواند دین آسمانی باشد؛ پس چرا اینگونه نماز خواندن در یهودیت و مسیحیت وجود ندارد و پیامبر اسلام می‌گوید، این سوغاتی است الهی که مخصوص امت من می‌باشد.

    ///پل صراط (زرتشتیان آنرا چینود پل می‌دانند)

    زرتشتیان معتقد به این هستند که در آن روز (قیامت)، اعمال را در کفه ی ترازو می‌گذارد.
    پس از آن نوبت گذشتن از پل چینود (معادل پل صراط در اسلام)است, چینود پلی است بالای رودی پر از فلزات و سنگهای گداخته، نیکوکاران با گذر از روی این پل , شادمانه به بارگاه اورمزد می‌رسند.
    اگر در ترازو بدی فزونی یابد، نشانه ی بدکاران بودن است؛ بدکاران توانائی گذر از پل چینوت را ندارند. در نتیجه به اندرون می افتند و در نزد دیوان سکنی میگزینند؛ اما اگر بدی و خوبی یکسان باشد در برزخ منزل می‌کنند که جائیست بینابینی .

    ///اعتقاد مشترک به مهدویت البته بیشتر در شیعه (سوشیانس)

    اما در رابطه با مسائل اعتقادی دیگر
    یکی ازنقاط اشتراک اسلام با زرتشتیان مسئله ی مهدویت است، در کتاب زند که کتب مقس زرتشتیان است، به وراثت صالحان اشاره شده؛ آنها او را سوشیانس (نجات دهنده ی بزرگ جهان) می‌نامند؛ او سبب ترویج دین و زوال فقر می‌گردد.
    « سوشيانس ( نجات دهنده بزرگ جهان ) دين را به جهان رواج می دهد، فقر و تنگدستي را ريشه كن می سازد، ايزدان را از دست اهريمنان نجات داده، مردم جهان را هم فكر و هم گفتار وهم كردار می‌گرداند.
    در اينجا لازم است اين نكته را يادآور شويم كه اعتقاد به ظهور “سوشيانس” در ميان ملت ايران باستان به اندازه اي رايج بوده است كه حتي درموقع شكست‌های جنگی و فراز و نشيبهای زندگی با يادآوري ظهور چنين نجات دهنده مقتدری، خود را از يأس و نااميدی
    نجات می دادند.
    شاهد صادق اين گفتار اين كه درجنگ قادسیه است.
    پس از درگذشت رستم فرّخ زاد، سردار نامي ايران؛ هنگامی كه يزدگرد آخرين پادشاه ساسانی با افراد خانواده خود آماده فرار می‌شد؛ به هنگام خارج شدن از كاخ پر شكوه مدائن، ايوان مجلل خود را مورد خطاب قرار داده و گفت:
    «هان اي ايوان!
    درود من بر تو باد.
    من هم اكنون از تو روي بر می‌تابم تا آنگاه كه با يكي از فرزندان خود كه هنوز زمان ظهور او نرسيده است، به سوی تو برگردم .»
    سليمان ديلمی می‌گويد: من به محضر امام صادق شرفيات شدم و مقصود يزدگرد را از جمله «يكی از فرزندان خود » از آن حضرت پرسيدم، حضرت فرمود :
    « او مهدي موعود و قائم آل محمد است كه به فرمان خداوند در آخر زمان ظهور مي كند. او ششمين فرزند من، و فرزند دختری يزدگرد است و يزدگرد نيز پدر او مي باشد. »
    به نظر می‌رسد که اعتقادات ایرانیان در این روایت نقش اساسی دارد و احتمالا ایرانیان با زیرکی و یکرنگی با مسلمانان مانع از فروپاشی اعتقادات خویش شدند.
    البته این اعتقاد در مسیحیان و یهودیان نیز وجود دارد.
    مسیحیت معتقد است که عیسی از مریم زاده شده و منجی بوده که به زمین باز خواهد گشت؛ همچنین در یهودیت نیز منتظر چنین منجی هستند.
    به نظر من با توجه به نقاط اشتراک هر کدام از این ادیان با اعتقاد سوشیانس ادیان ایرانی و قدمت این ادیان، قطعا این اعتقاد ریشه در باورهای ایرانی دارد.
    زرتشتیان معتقدند که نطفه ی زرتشت در دریاچه ای (هامون) نهان است و به بانوی ایرانی که جهت آبتنی به این دریاچه می‌رود، منتقل می‌شود و او بدون شوهر باردار می‌گردد که عین همین اعتقاد را در مسیحیت و باردار شدن مریم مشاهده می‌کنیم (البته مسیحیت حاصل از ترکیب دو دین یهودیت و میترائی است).
    درباره ی مهدی مسلمانان(در اینجا شیعیان) نیز این قاعده تاحدود زیادی صدق می‌کند؛ از یک طرف گفته می‌شود که پدر او از چندین سال پیش از تولد مهدی در زندان بوه و از طرفی می‌گویند که او از نرگس که مادری است ایرانی زاده شده.
    یادآوری این نکته را ضروری می‌دانم که قدمت دین زرتشت بسیار بیشتر از ادیان خود خوانده‌ی ابراهیمی (یهودی میسحی و اسلام) است. که صد البته ریشه‌ی این اعتقاد مربوط به ادیان ایرانی پیش از زرتشت است (ادیان میترائی).
    لازم به ذکر است که ابراهیم به نظر می‌رسد ایرانی بوده.
    ///آخرت و جهنم

    در آخر کار جهان آتشی عظیم در تمام جهان در می‌گیرد و تنها پیروان میترا از آن آسوده خواهند بود

    ///عروج میترا مانند اعتقاد به عروع عیسی می‌باشد

    بعد از ضیافت میترا سوار ارابه خورشید شده و به آسمان عروج می‌کند.
    سُل ایزد آفتاب او را سوار بر ارابه مینویی خود کرده و به آسمان می‌برد تا در آخرالزمان دوباره به زمین برگردد

    ///شام آخر (نقطه ی اشتراک با مسیحیان)

    در آخرین روز زندگی زمینی میترا، او در ضیافتی شرکت می‌کند و خون گاو، گوشت او، نان و شراب می‌خورد. این ضیافت درون غاری انجام می‌شود.سُل خدای خورشید نیز (میترا ایزد پرتو نور خورشید است نه خود خدای خورشیدکه در طی کارزار او با خدای خورشید او را به زمین زده پرتو آنرا از آن خود کرده است)در ضیافت شرکت می‌کند

    ///اعتقاد مشترک در زمینه ی روح

    از اعتقادات مهم زرتشتيان، اعتقاد به آزادی عمل واراده انسان، در انجام كار نيك و بد مي باشد.
    يكي ديگر از باورهاي ايشان، اعتقاد به بقاي روح است.
    بر اساس اين اعتقاد، انسان داراي دو عنصر خاكي(جسم) و روح جاوداني می‌باشد؛ اين روح پس از مرگ در جهان ديگر جاودانه خواهد بود.

    ///مهرابه

    مهرابه به محل پرستش مهر پرستان می‌گفتند که همین کلمه دقیقا معادل محراب در اسلام است.
    بر خلاف عقیده‌ی عده‌ای که می‌گویند محراب از جنگ می‌آید، اگر این معنی را بپذیریم در محراب که محل عبادت و نزدیکی به خداست نه محل حنگ با او.
    این کلمه از فرهنگ دینی ایران باستان وارد اسلام شده.

    ارسال شده توسط Arash Irani در ۲۸.۴.۸۸
    با ایمیل ارسال کنید
    این را در وبلاگ بنویسید!
    ‏در Twitter به اشتراک بگذارید
    ‏در Facebook به اشتراک بگذارید
    ‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

    ۲۳ نظر:

    Babak گفت…
    Droode faravan bar shoma.Tamanna daram in bahs ra edame bedahid choon tamame badbakhty haye ma Iranian az in khorafate diniye eslam sar cheshme megirad. Afarin bar shoma.

    ۵ مرداد ۱۳۸۸ ه‍.ش.، ساعت ۱۴:۲۶
    laleh germez گفت…
    kheili aali bood.

    ۱۵ مرداد ۱۳۸۸ ه‍.ش.، ساعت ۵:۲۱
    ناشناس گفت…
    نميدانم اطلاعاتم تا چه حدي درست است.اما همه اديان از ميترائيسم ميايد،اگر دقت کنيد يکي از دلايل اتش پرست دانستن زرتشتيان(البته به اشتباه)تاکيد بر نور در هنگام نيايش است.يعني به جاي جنگ براي گسترش دين از نور استفاده شده تا بتوان پيروان ميترا را وارد دين کرد.مسلمانان با گنبد هاي مساجد که به شکل يک خورشيد است با ميترا پيوند دارند و مسيحيان با رنگ قرمز در مراسمشان.و…..به نظر شما با اين ارتباط بين اديان با ميترا ميشود گفت،دينها الهي نيستند و حاصل خرد پيامبران و نگرش ويژه انها به جهان است؟

    ۴ بهمن ۱۳۸۸ ه‍.ش.، ساعت ۲۳:۱۳
    ناشناس گفت…
    در اینجا نیاز به یک توضیح اساسی و ساختاری از نظر تاریخ مذاهب اصلی در ایران میباشد .
    همگان بر ای باورند که ایرانیان دارای دو مذهب بوده اند ؛ زرتشت و سپس اسلام .
    این درست نیست . ایرانیان اولیه ( کاسپ هاcaspians )دارای اعتقادات کیش مهر ( میترائیسم )بودند . با پیدایش زرتشت آیین مهر بعلت نفوذ بسیار زیادی که در میان مردم داشت وارد زرتشت میشود . زرتشت بالاخره آبان یشت و مهر یشت را میسراید . فرشتگان نزدیک به مهر آناهیتا و میترا وارد زردشت میشوند . سوشیانس و چینوت نیز از آیین مهر به زرتشت راه می یابند . و بالاخره خود آشو زرتشت بعلت مخالفت با پاره ای از آیین های کیش مهر بدست مهریان کشته میشود

    ۵ بهمن ۱۳۸۸ ه‍.ش.، ساعت ۰:۲۳
    ebrahim گفت…
    عزیز من یک مقدار مطالعه بعد نیست . کی گفته یهودی ها نماز ندارند . داستان مریم و نخواندی که با مردان در بیت المقدس نماز میگزارد و دین مریم چی بود

    ۱۴ فروردین ۱۳۸۹ ه‍.ش.، ساعت ۲۲:۴۸
    پژوهش در زمینه‌ی اسلام گفت…
    ابراهیم گرامی!
    این نماز(اینگونه نماز خواندن)در یهودیت و مسیحیت وجود ندارد؛ اما در زرتشتیت هست.
    من کاری به طریقه ی عبادت آنها ندارم.
    پیـروز باشـید!

    ۱۴ فروردین ۱۳۸۹ ه‍.ش.، ساعت ۲۳:۰۰
    بارباپاپا گفت…
    ّبا درود

    تمایل دارم دو تا از نظراتم را که برای مطالب دیگر گذاشتم دوباره اینجا هم بیاورم چون مربوط به مطلب میباشد:

    الله قبل از محمد هم وجود داشته و به عنوان خدای آفریننده جهان به همراه دختران و پسرانش پرستش میشده ،اسم پدر محمد نیز عبد الله بوده ،همه اینها درست ولی بهتر است که ماجرا را از اول تعریف کنید،از آنجایکه تمام ادیان توحیدی در طول تاریخ بلا فاصله تحریف شدند ،باید به این اندیشید که از کجا الله را عرب جاهلی به عنوان آفریننده اصلی جهان قبول داشته است اما به شکل منحرف شده ،
    کلمه الله در کتاب یهودیان به صورت “اله” و “الوهیم”(אלוהים)وجود دارد و معادل همان آفریننده یکتای جهان، یهوه میباشد و به هیچ وجه تنها ریشه عربی ندارد.

    در ریشه‌یابی واژه آن را تشکیل شده از دو بخش ال (الف و لام تعریف) + اله (ایزد یا معبود) می‌دانند. خویشاوندهای کلمه الّله در بین زبان‌های سامی دیگر مانند عبری و آرامی موجود است. برخی فرهنگها، کلمه‌های معادل آرامی الّله در زبان آرامی کتب مقدس را אֱלָהָא Ĕlāhā و فرم سریانی آن را ܐܰܠܳܗܳܐ ˀAlâhâ یا Ālōho دانسته اند.

    در عمده دست نوشته‌های قدیمی اعراب مسیحی یا یهودی پیش از اسلام، کلمه “الله” به صورت “الاله” ثبت شده است.

    اعراب مسیحی جز الله کلمه دیگری برای اشاره به خدا ندارند. آنها به عنوان مثال از کلماتی مانند الّله الاب (به معنی خدای پدر) استفاده می‌کنند.

    http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87

    باید توجه کرد که این بسیار مهم است که عربهای دارای ادیان توحیدی قبل از اسلام از همخانواده های الله نام برده اند.

    این مساله نظر شما در مورد اینکه الله توسط محمد به یکباره تنها از یک بت به الله آفریننده جهان بدل گشته را رد میکند.

    به امید آنکه همه تنها به دنبال حقیقت باشند نه فقط به دنبال اثبات نظر خود.

    ۱۹ شهریور ۱۳۸۹ ه‍.ش.، ساعت ۷:۴۷
    بارباپاپا گفت…
    باید گفت که این مساله بسیار مهم است و حتی میتواند بر روی جهان بینی و اعتقادات مذهبی ،فلسفی و حتی سیاسی ما تاثیر داشته باشد.
    طبق نظر ادیان بعد از نوح قاعدتا میبایست یکتا پرستی وجود داشته باشد ،ولی از انجا که همیشه در معرض انحراف قرار داشته به فرمهای شرک آمیز تبدیل میشده است و پیامبران بعدی برای پاکسازی مجدد آن برانگیخته میشدند،از این دید شباهت دین جدید با عناصری از دین قبلی و مخالفت با آن قابل توجیه است ولی این نباید باعث شود که دینهای جدید را کاملا ساختگی و برگرفته از دینهای گذشته بدانیم. این انحرافات باعث شده که دینهای جدیدتر به طور خاص بر مسائلی تاکید کنند که در دین گذشته خود منحرف شده است و این باعث تفاوت در برخی جزییات میشود ولی در کل اصول دینهای یکتا پرستی یکی است اگر همه را بدون در نظر گرفتن انحرافات آتها ،در کنار یکدیگر مقایسه کنیم.
    ابراهیم با نمرود وارد مبارزه شد زیرا او خود را خدا میخواند .
    موسی نیز به همین دلیل با فرعون مبارزه کرد.
    زرتشت برای پاکسازی دین یکتا پرستی
    با مغ ها که مایل بودند عناصری از مهر پرستی را نگه دارند وارد مجادله و مبارزه شد.
    عیسی نیز برای پاکسازی بت پرستی و عناصر انحرافی در یهودیت به پا خاست.
    محمد نیز برای پاکسازی مسیحیت و یهودیت و بت پرستی اقدام کرد.
    اسلام نیز علاوه بر دینهای دیگر در حال حاضر بسیار آلوده شده است و به
    یک منجی نیاز دارد.
    بنا به تحقیقاتی که بنده داشته ام ،بسیاری از بتها و خدایان باستان با هم وجه اشتراک دارند و بسیاری از آنها نتیجه انحراف در یکتاپرستی بوده اند ،اما باید به این نکته توجه کرد که این یک جریان دنباله دار در تاریخ بوده است که نشانه های آشکار آن در پیوند با جوامع مخفی تا عصر حاضر ادامه دارد.
    این جریان باعث شده که اگر من حتی در وجود خداوند شک داشتم به وجود شیطان ایمان بیاورم.
    اصولا میترا همان مردوک خدای بزرگ بابل است که او نیز نهایتا به نمرود( دوموزید Dumuzid،پدر گیلگمش ؟) پادشاه سومر در شهر اوروک برمیگردد. نمرود همچنین به اوسیریس خدای مصری و بعل خدای کنعانی فینیقی،ارتباط داده میشود.
    همچنین همسر نمرود که مادر او نیز میباشد ،سامیرامیس نام دارد که به صورت اینانای الهه سومری ،آناهیتا الهه ایرانی هندی ،ایشتر الهه بابلی ،ایسیس الهه مصری ،آستارته الهه کنعانی فنیقی،ونوس الهه رومی شناخته میشود.همه این خدایان به سیاره ونوس ،زهزه ،ناهید یا همان اناهیتا مربوط میشوند
    نمرود به همراه مادرش سامیرامیس به عناوین مختلف در طول تاریخ وارد مذاهب یکتاپرستی شده اند و مورد پرستش بوده اند و تا به حال نیز در سرتاسر دنیا رد پای آنها وجود دارد که بزرگترین آن مجسمه آزادی در آمریکا میباشد که نمونه های کوچکتر آن در سرتاسر شهرهای بزرگ دنیا و به عناوین مختلف موجود است.
    جوامع پنهانی همانند فراماسون ها و ایلومیناتی ها وبسیاری از خانواده های سلطنتی و اشرافی و بسیاری از سیاستمداران و متولیان مذهبی در تمام مذاهب دنیا خود را از نسل و خون آنها میدانند،همانها که در پی برقراری نظم نوین جهانی هستند.
    با این تفاسیر تمام اتفاقات عجیب تاریخ و سیاستهای پیچیده و حرکات احمقانه در مذاهب قابل فهم میشود و به خصوص تمام اتفاقاتی که اخیرا در ایران رخ داده است.
    به عنوان نمونه استر و مردخای در تورات مظهر ایشتر و مردوک میباشند،مقبره انها در همدان است ومورد زیارت یهودیان ،تقدس سازی از مریم ومسیح نیز در واقع همان جایگزینی میترا و آناهیتا است،به نظر میرسد که مقبره حضرت معصومه جایگزین معبد قدیمی آناهیتا شده است،همانطور که بسیاری از امامزاده ها جایگزین شده اند،به تازه گی در نزدیک معبد اناهیتا در کنگاور نیز امام زاده ای ساخته شده!تمام مقدس سازی ها ومعصوم سازی ها در جهت پرستش انسان به جای خداوند صورت گرفته است.
    ضمن احترام به عقیده دوستان آتئیست ،فکر میکنم این تفکر مانعی جدی برای پیدا کردن انگیزه های واقعی وقایع گذشته و امروز میباشد و دقیقا به همین علت توسط برخی روشنفکران ترویج شده است،زمانی که ما به خدا و شیطان اعتقادی نداشته باشیم متوجه مفهوم بسیاری از سیاستها و علامتهای آنها نمیشویم یا آن را جدی نمیگیریم.در حالی که بسیاری از انها مطابق همان انگیزه سنتی شیطان در جهت انحراف از پرستش خدای یگانه وآفریننده جهان است.بسیاری از خطاب های قرآن به مشرکان و کافران و کسانی که حقایق را پنهان میکنند در واقع مهره های اصلی این افراد در طول تاریخ بشر را مخاطب قرار میدهد ونه افراد عادی که توسط انها گمراه میشوند.

    ۲۰ شهریور ۱۳۸۹ ه‍.ش.، ساعت ۶:۵۵
    سید گفت…
    “تاثیری که اسلام مستقیما از زرتشتیت گرفته بی‌گمان نماز است . پیامبر اسلام زمانی احکام نماز را بیان میکند که از سلمان در باره ی دین قبلی او می‌پرسد، سلمان نیز بیان می‌کند که ما در زرتشتیت نماز را در پنج وقت میخوانیم”

    سلمان در مدینه به اسلام پیوست حال آنكه مسلمانان حتی وقتی در مكه بودند (به سمت بیت المقدس) نماز می خواندند. آقای وبلاگ نویس، حداقل این قدر مطمئن نظر ندهید.

    ۱۹ آبان ۱۳۸۹ ه‍.ش.، ساعت ۱۷:۲۱
    iran000 گفت…
    پاسخ جناب سید در خود متن داده شده است.

    ۲۰ آبان ۱۳۸۹ ه‍.ش.، ساعت ۵:۳۳
    سید گفت…
    در متن دفاعی برای این مطلب نیامده كه “اگر مسلمانان در مكه نماز می خواندند چه طور می شود ادعا كرد كه پیامبر آن را از سلمان فارسی در مدینه آموخته باشد؟”
    حداكثر چیزی كه می توانید ادعا كنید این است كه شكل نماز در مدینه اندكی تغییر كرد. كه اگر هم بخواهید آن را به سلمان ربط دهید باید دلیل تاریخی داشته باشید وگرنه حرفتان -مبنی بر اینكه پیامبر نماز را از روی حرف سلمان كمی تغییر داد- در حد نظر شخصی باقی خواهد ماند.

    در بخش نظرات هم گفته اید:”این نماز(اینگونه نماز خواندن)در یهودیت و مسیحیت وجود ندارد؛ اما در زرتشتیت هست.”
    نماز خواندن یهودیان را خودتان اگر خواستید ببینید:
    http://www.youtube.com/watch?v=0aHWASyMjwg

    در مورد مسیحیت هم در انجیل به سجده كردن حضرت مسیح صراحتا اشاره شده است. اینكه الان چرا انجام نمی شود را باید از “سینت پال” پرسید. البته عجیب هم نیست چون خیلی چیزهای دیگر را هم دوستان تغییر دادند حال آنكه مسیح صریحا گفت پیرو ده فرمان موسی است.

    برای اینجانب كاملا قابل باور است كه همه ادیان(زرتشت، یهود مسیح، اسلام) مبدا مشترك دارند. حتی از سخنرانیهای یك عالم هندی شنیدم كه در كتاب مقدس هندو ها هم خدا یگانه معرفی شده است و بت پرستی بعدا اضافه شده.

    باز هم البته شما مخیرید جور دیگر فكر كنید.

    ۲۰ آبان ۱۳۸۹ ه‍.ش.، ساعت ۱۳:۱۰
    iran000 گفت…
    به نظرم متوجه منظور من نشدید.
    اولا من گفتم احتمالا سلمان بود نه با قطعیت، او ممکن است اطلاعاتش را از راههای دیگر هم بدست آورده باشد.
    دوم اینکه تاریخ ورود سلمان با مسلمان شدنش را چرا یکی می‌دانید؟ شما از منبع معتبر تاریخ دقیق ورد سلمان را به حجاز بیان بفرمائید.

    ۲۰ آبان ۱۳۸۹ ه‍.ش.، ساعت ۲۲:۲۴
    سید گفت…
    به نظر شما این جمله قطعیت را نشان می دهد یا احتمال؟
    “تاثیری که اسلام مستقیما از زرتشتیت گرفته بی‌گمان نماز است”

    در مورد سلمان فارسی هم رجوع كنید به تاریخ گزیده حمدالله مستوفی ص ۱۶۵

    ۲۶ آبان ۱۳۸۹ ه‍.ش.، ساعت ۸:۱۰
    ناشناس گفت…
    در ضمن این توضیح رو بدم که منظورم ///// همونی بود که گفتی: محمد سلمان رو صدا زد و گفت: آی سلمان! بیا اینجا ببینم، بگو ببینم تو ایران چجوری خدا رو عبادت میکنین، به من هم یاد بده!
    هنظورم ////// چیزایی از این قبیل بود. وگرنه شباهتهایی که بین ادیان گفتی درست بود.
    ولی فقط میتونم بگم برات متاسفم! چون همونطور که گفتم اگه ادیان باهم شباهت نمی داشتن، جنابعالی میگفتی چرا شباهت ندارن؟، حالا که شباهت دارن، میگی چرا شباهت دارن؟!
    اگه خدا همه بتونه راضی کنه، تو یکی رو نمیتونه!

    ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۱ ه‍.ش.، ساعت ۱۶:۴۵
    iran000 گفت…
    ناشناس بالائی ارزش پاسخ دادن نداره چون جملاتش نشان از ادب اسلامیش داره، فقط در پاسخ به سایر دوستان:
    اسلامیون همیشه استاد مغلطه هستند و از قول دیگران سخن می‌گن، می‌دوزند و می‌بافند.
    محمد هیچ دینی رو غیر از ادیان سامی(ابراهیمی) به رسمیت نمی‌شناسد، ولی اقتباسی جالب از همین دین به قول خودش قلابی داشته، دلیلش هم روشنه، چون در نزدیکی سرزمنش بود و می‌توانست از احکامش اطلاع داشته باشد، اصولا ایشان استاد مصادره به مطلوب هستند، تمام داستانهای یهودیت رو گرفته و به خودش چسبونده از داستان تشکیل انسان از گل گرفته تا قربانی کردن فرزند ابراهیم و …. چرا اقتباسی روشن از مثلا ادیان سرخپوستی نداشته؟

    ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۱ ه‍.ش.، ساعت ۲۲:۱۶
    ناشناس گفت…
    فعلا که این جنابالی هستی که داری بامغلطه از زیر جواب در میری نه من!

    ۳ خرداد ۱۳۹۱ ه‍.ش.، ساعت ۱۷:۵۵
    خالو گفت…
    آقای پزوهش درزمینه اسلام دروغ نگو.نمازدرمکه قبل ازاسلام وتشریف آوری سلمان برمسلمانان وهمان پنج وقت فرض بود.خواهشی که دارم حقیقتو بگو دروغ نگو.دروغ نگو.دروغ نگو.خواهش دارم دروغ نگو.حقیقت رو بنویس.اگه اسمت پزوهش درزمینه اسلامه دروغ نگوووووووووووو.خواهش دارم.

    ۱۰ بهمن ۱۳۹۱ ه‍.ش.، ساعت ۵:۲۲
    Arash Irani گفت…
    خالو جان، در پیش از اسلام نماز میان اعراب آن منطقه بوده و اختراع محمد نبود، نماز هم مانند سایر احکام اسلام تدریجا به این صورت در آمده اشتراک عجیب نماز زرتشتیان با مسلمانان دلیل بر این است که محمد از زرتشتیان اقتباش کرده.
    این را بخوان که به طور مفصل در این زمینه شرح دادم:
    یا در جستجوی وبلاگ این واژه را وارد کن:
    الگوبرداری اسلام از نماز زرتشتیان
    یا هم به این لینک مراجعه کن
    http://iran000.blogspot.com/2010/01/blog-post_118.html

    ۱۲ بهمن ۱۳۹۱ ه‍.ش.، ساعت ۲۳:۵۳
    ولی الله گفت…
    فقط یک جمله مینویسم که چه زمانی ودرچه موقع و چه وقت محمد این هارا ازادیان ایران باستان اقتباس کرده است؟
    اگرمی گوییدکه سلمان فارسی یادداده یا درسفرهای اوبه شام این هاراتعلیم گرفته خوب به این لینک بروید وجوابی که آقای مسلم درنظراتشون داده اندمشاهده کنید:«الگوبرداری اسلام از نماززرتشتیان».امادرموردمحراب؛محراب محل حرب وجنگ باشیطان نه باخداوند.ومهرابه به عبادتگاه های مهرپرست هامی گوین درحالی که به عبادت خانه های مسلمان مسجد می گویند.

    ۱۷ اسفند ۱۳۹۱ ه‍.ش.، ساعت ۱۹:۲۳
    ناشناس گفت…
    در کتاب تاریخ ساسانی که تورج دریایی نوشته نکته ای وجود داره در مورد مزدکیان که قابل ذکر:
    بعداز این که قباد پادشاه ساسانی برداشت جدید از دین زرتشت که ائین مزدکی باشه را می پذیره بین موبدان و طرفداران مزدکی رقابتی برای قدرت به وجود می اید که تا حمایت موبدان از انوشیروان و مزدکیان از شاهزاده دیگر در کشمکش بر سر پادشاهی ادامه پیدا می کند، انوشیروان برای داشتن حمایت موبدان به ان ها قول سرکوب مزدیان را پس از رسیدن به قدرت می ده و همان طور که می دانید انشیروان پس از رسیدن به قدرت تعداد کثیری از مزدکیان را می کشه،باقی مانده مزدکیان از ایران فرار می کنند و یکی از جاهایی که بهش پناه می برند مکه است چون بر خلاف انچه که از اعراب تبلیغ می شود انها به ادیان و اقوام دیگر مخصوصا در مکه احترام می گذاشتند و جایی نزدیک ایران بود که جزئی از خاک ایران و روم نبود.
    واضح است که خیلی قبل تر از تولد محمد اقاید زرتشتی در خاک هجاز وارد شده و در مکه به صورت مستقیم حظور داشته است. موردی که نویسنده عزیز توجه نفرموده تاثیر عقاید مزدکی بر اسلام است که به شدت هائز اهمیت می باشد، نمونه بارز ان هم شما در تفسیری که امثال شریعتی ها از اسلام می دهند تا از حمله ایدئولوژی هایی مثل کمنیست اسلام را در امان قرار دهند

    ۲۸ خرداد ۱۳۹۲ ه‍.ش.، ساعت ۴:۴۵
    ناشناس گفت…
    سلام منهم یک چیزی بگم؟
    1.در کتاب اخبار مکه تالیف ابوولید ارزقی ( 285.ق ) آمده که خانه یکی از سر سخت ترین دشمنان حضرت رسول در مکه سر کوچه ای موسوم به ابن هیربدان بور
    2. در کتاب اعلان النفیسه تالیف ابن رسته امده که تعدادی از افراد قوم قریش پیروی از دین ثنویت میکردند
    3. پزشک رسمی پیامبر بنام حارث بن کلده در جندیشاپور تحصیل کرده و با با عقایر زرتشتی اشنا بوده
    4. حضور سواران ایرانی ملقب به ابن الاحرار به سرکردگی وهرز دیلمی که سابقا در ایران به جرم مزدکی بودن زندانی بودند بعد از شکست حبشیان در یمن نیز از بابت تاثیر در بافت دینی عربستان موثر بوده
    5. در اواخر دوران قدرت خاندان نعمان بن منذر بر سر حکومت نیمه مستقل پادشاهی تازیان در حیره ، حیره پایگاهی برای دشمنان سیاسی ودینی پادشاهی ساسانیان بود
    6. بنقل از ابن الفرج اصفهانی در کتاب تاریخ اصفهان سلمان فارسی در مکه با پیامبر اشنا شد و شایر اصرار مورخین اسلامی بر تاءخر این اشنایی کم رنگ کردن شایعه تاثیر سلمان در شریعت اسلام بوده
    7.ابن کلبی در الاصنام به این مطلب اشاره میکند که بسیازی از مراسم عبادی در دوران جاهلیت همراه با روشن کردن اتش و بخور دادن مواد معطر بوده
    8. شباهت کامل کعبه به کعبه زرتشتی در تخت جمشیدووشباهت در باز شدن درب در ارتفاع بالاتر از زمین و بدون پنجره بودن باز شدن درب بسمت شرق قابل تعمق است
    9.وجود حداقل 33 کلمه فارسی در قران
    10. وجه تسمیه نام چاه زمزم با نیایش کلامی ( زمزمه )در ایین زرتشتی که در پاره ای از منابع امده
    11. همجنسی ساختاری ادریویرافنامه با واقعه معراج
    12. برابری تعداد نسک های اوستا با تعداد 30 جزء قران
    و…………..

    ۱ دی ۱۳۹۲ ه‍.ش.، ساعت ۱۹:۰۶
    بهروز گفت…
    من نمیدونم چرا شماها بحث بیخود میکنید؟!!!خب همون خدایی که دستورات دین زرتشت رو نازل کرده همون خدا هم دین اسلام رو نازل کرده…اما دین زرتشت توسط افرادی سودجو تحریف شده و در حال حاضر دین اسلام برترین دین و کامل ترین دین هست…
    درحال حاضر چی از دین زرتشت باقی مونده که ما ازاون پیروی کنیم؟!!!خب مسلمه دینی که بگه با محارم خود ازدواج کنید مورد تحریف قرار گرفته و هیچ آدم عاقلی این رو قبول نمیکنه…

    ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۳ ه‍.ش.، ساعت ۴:۴۵
    ناشناس گفت…
    در جواب به بهروز من میگم دین اسلام توسط افراد سودجو تحریف شده و دین زرتشت به عنوان دین اصلی که مبنای بقیه بوده، برترین و کامل ترین دینه.
    مسلمه دینی که بگه به خودتون بمب ببندین و زن و بچه مردم رو منفجر کنید، مورد تحریف قرار گرفته و هیچ آدم عاقلی این رو قبول نمیکنه…

    ۱۰ دی ۱۳۹۳ ه‍.ش.، ساعت ۲:۲۵

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

85 queries in 1340 seconds.