سر تیتر خبرها
روزهای تلخ اطلاعاتی ها

روزهای تلخ اطلاعاتی ها

یک: دیروز برای من پیامکی آمد از اعماقِ …. چی؟. متن آن چنین بود: با عرض تسلیت به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)، با ارسال پیامک به 259 سهمی در ساخت صحن حضرت زهرا (س) در جوار مرقد امیرالمومنین (ع) داشته باشید. امضاء: ستاد عتبات عالیات. می گویم: آهای ای اهالی ستاد عتبات عالیات، اگر عراقی نیستید و گمان بر این دارید که ایرانی هستید، لطفاً آن صحن حضرت زهرا را نه در عراق، بل در همین امپراتوری جناب طبسی و در همین مشهد خودمان بسازید. یک ضریح مطلا هم در وسطش کارسازی کنید تا مردم بی نوا و عاشق ولایت، پول های خود را در آن بریزند. تا هم پولِ ساختِ آن صحن و ضریح، و هم پول هایی که مردم در ضریح می ریزند، در همین ایران خودمان باقی بماند و راهیِ دیارِ دیگران نشود. خلاصه این که، بخورید اما در همین ایران خودمان بخورید!

دو: دیشب رفتم به دیدار بهزاد عرب گل که چند روزی است از زندان رجایی شهر به مرخصی آمده و همین امروز ظهر( پنج فروردین) باید به زندان باز گردد. بهزاد عرب گل از آن زندانیان بی قراری است که بقول جوانها کتک خورش ملس است. بارها در زندان از زندانبانان و لباس شخصی های اطلاعات کتک خورده و بر بدنش رد جراحت ها بجا مانده. جرمش از همین جرم هایِ از پیش نوشته مثل تبلیغ علیه نظام ( تبلیغ علیه آخوندها) است و اجتماع و تبانی ( علیه آخوندها). مادر و همسر و دو فرزند نازنینش با من گفتنی های فراوانی از دو سال تنهایی شان و دوری شان از بهزاد در میان نهادند.

خودِ بهزاد می گفت: وقتی می آمدم مرخصی، از روی عزیزانی چون رسول بداقی شرمنده بودم که در همان رجایی شهر و در مجاورتِ من، پنج سال تمام در زندان اند بی آنکه یک روز به مرخصی آمده باشند. و می گفت: ما زندانیان هر تفاوتی که با هم داشته باشیم، زن ها و بچه هایمان احساس شان یکی است. مادر بهزاد از آن بانوان شیرین سخنی است که بارها با مسئولان و قاضیان بگومگو کرده و بگمان خودش برسرشان شرم آوار کرده. من در نوشته ای، رسول بداقی را ” شیری درقفس” نامیده بودم. بهزاد عرب گل نیز چنین است. او را به آرامش دعوت کردم و به صبوری. و از همسرش سپاس گفتم بخاطر تحمل این سالهای دشواری. و چادر مادرش را بوسیدم بخاطر جایگاه مادری اش. و فرزندانش را بر زانو نشاندم بخاطر خودم. که در سایه ی معصومیت شان درنگ کنم چندی.

سه: این روزها، روزهای تلخ برادران اطلاعات است. در قدیم لفظی به جان مردمان آتش می افکنده به اسم ” شاه مردگی”. که یعنی ای امان از روزی که شاهی بمیرد و مملکت بیفتد به دست فرزندان و سرداران و وارثانِ وی. این بکش و آن بکش. با مطرح شدن بیماری رهبر، خیلی ها به یاد روزهایی افتادند که ایشان به دیار باقی پای نهاده و کشور افتاده به دست سرداران و وارثان. این بکش و آن بکش.

گرچه در آن روزهای بلاتکلیفی، هر حادثه و هر بکش بکشی محتمل و امکان پذیر است، حال و روز اطلاعاتی ها ای بسا از همگان آشفته تر باشد. چرا که به محض فوت رهبر، سرداران سپاه دست به بیخ گلوی اطلاعات می برند و دخمه های اطلاعات و هست و نیست اطلاعات را برای خود مصادره می کنند و تکلیف خیلی از اطلاعاتی ها را در همان روزهای بلاتکلیفی مشخص می کنند و حساب شان را کف دستشان می نهند. همین اکنون، اطلاعاتی های بزن بهادر و مرموز و کارکشته و هفت خط و اعتراف بگیر، حریفِ یک پایگاه زپرتیِ بسیج نمی شوند. وای به روزی که همه ی عرصه ها بیفتد به دست این جماعت.

محمد نوری زاد
پنج فروردین نود و چهار – تهران

10988430_1063560310338251_1496709746817861640_nShare This Post

درباره محمد نوری زاد

60 نظر

  1. سرعت سایتتون به شدت افت کرده
    در ضمن این آخرین کامنتی بود که نوشتم

     
  2. سرداران بازندگی افتخار دیگری هم در جبهه به شکستهای افتخار امیز دیگرشان اضافه کردند. بعد چند هفته پشت دروازهای تکریت حاج قاسم با اعلام پیروزی قاطع در مقابل چند صد تروریست پس فنگ کرد و جبهه را به ارتشک عراق و نیروی هوایی امریکا وا گذاشت که داعش را شکست دهند. تنها جایی که این سرداران میتوانند اظهار قدرت بکنند توی شهرهای ایران با زدن و گرفتن زن و بچههای مردم میباشد. این سپاه هیچ نیست الا بادی گارد بودن اخوندا.

     
  3. کمی اصلاح متن قبل آقای نوری زاد سلام ، مقامات و نظام ما ! ! این پول و بیت المال کشور ما را در هر جابی از جهان با توجیهات شرعی خرج میکند و طبق آیه شریفه ” ولایت فقیه ” راضی بودن و نا راضی بودن ملت و امت کشور ایران هم هیچ تأثیر و غیر تأثیری ندارد ، چون ولایت است که تصمیم میگیرد برای امت گله گوسفندی که چه چیز خوب و بد است و چه چیز واجب و غیر واجبی است و طبق آیه ولایت فقیه مردم هیچ نظری در سرنوشت خود ندارند مگر آنکه برای خود ، ولایت و قیم تعیین کنند که به حمدالله در مجلس خفتگان ، آفت الله محمد یزیدی به رئیس آن انتخاب شد و مردم هم اکنون در پوست خود نمی گنج اند و به همدیگر شرینی و شکلات پخش کردند در این موضوع انتخاب خفتگان . اما از جمع آوری پول از مردم بدبخت برای ضریح متبرکه کربلا و نجف و … بگذریم ، برای توسعه حرم امام رضا هم مدت ها sms پخش می شد که به آنجا هم کمک شود . امام طبق آیه ولایت فقیه ، هم اکنون بیت المال و انفال کشور بایستی در کشور ” یمن ” و برای حوثی های شیعه ای که نظام ما یکی از اعمال رفتار این شیعه های 4 و 5 و 7 امامی را قبول ندارد داده شود تا این بدبخت ها و مفلوکان بی شعور در بیخ گوش عربستان با پول ما یمن را متلاشی و داغان و در گوش عربستان هم کمی وز وز و گز گز کنند تا ما بتوانیم کمی عربستان را نا امن کنیم تا ابر قدرتی شیعی و تفرقه افکنی شیعیان را خوب به رخ عربستان بکشیم و بگوییم که : بله این ماییم که با پول این ملت بدبخت در تمام دنیا فتنه میکنیم و جهان اسلام را در دنیا رهبری میکنیم نه ملک سعود . و در نهایت تمام دنیا را نا امن میکنیم تا همه ادیان الهی و غیر الهی به ما گرایش پیدا کنند .

     
  4. همین روزها باید منتظر خبر پیروزی ولایت فقیه در مذاکرات هسته ای باشیم. باید منتظر نامه های فدایت شوم جناب روحانی به رهبر باشیم که از اینکه مثل همیشه کارها را بهم نزد از ایشان تشکر می کند و استقبال از هیئت مذاکره کننده در فرودگاه و هزاران بوق و کرنا که بیایید ببینید رهبر ما چطور شاخ دنیا را شکست…و ما که قریب به 1 تریلون دلار باخته ایم و معادل آن هم فحشا و اعتیاد و در بدری و بیکاری و بدبختی را نصیب خود دیده ایم دور هم جمع میشویم و شکر می کنیم که بخیر گذشت..خدا روحانی را نگه دارد و از این حرفهای رایج در تاریخ پر از مصیبت خود!
    آیا باید از رهبر تقدیر کرد؟ آیا این توافقنامه به نفع ما است؟ همه میدانند که جواب همه اینها منفی است. اینکه سالها این کشور زیر بازرسی فشرده صهیونیستها باشد چه مزیت بزرگی است؟ اینکه 6000 سانتریفیوژ با تکنولوژی 50 سال پیش بخواهند اورانیوم نداشته ما را غنی کنند کدام درد بی درمان ما را حل میکند؟ هیچکدام را ولی استخوان لای زخم خطرناکی برای ایرانیان است که به بهانه همین آهن پاره ها هر وقت بخواهند با همدستی خائنان داخلی که بقدرت خدا کم هم نیستند دودمان ما را بباد بدهند..
    هر که صدایش میرسد باید فریاد بزند که این چند ماشین اوراق را بردارید و بدهید به خود امریکائیها و سایه شوم بازرسان و شمشیر تیز دشمنان ایران را از سر ما بردارید..کسی هست به فریاد ایران برسد؟

     
  5. احمد (قدیمی)

    از آنجا که چندی است دوست دیگری هم زیر نام “احمد” در اینجا مینویسند از این پس من از اسم “احمد قدیمی” استفاده خواهم کرد. و بعد …..

    جناب استاد سید مرتضی

    شرمنده ام از اینکه یادآوری مجدد من که جنابعالی پاسخی به مهرداد بدهکارید – در زیر مطلب “شبی با مصفا” تا ان حد شما را برافروخت که این حقیر را حسابی نوازش فرمودید , در۱۷۲۷ کلمه (بله باز هم شمردم و رمز این کار شاق را هم برایتان خواهم گفت)!

    کم و بیش یکسالی است که مرتب از سایت آقای نوریزاد دیدن میکنم و از ذهن سرشار و مرام آزاده و انسانی ایشان و تعداد زیادی دوستان این سایت بهره مند میشوم. در این مدت بارها فکر کرده ام چرا تعدادی از دوستان ساعتها وقت و انرژی خود را صرف بحث های طولانی و بی نتیجه با شخص جنابعالی میکنند. این بار که لطف قلم شما مستقیما شامل حال خودم شدمتوجه شدم که شما آنچنان افراد را به کنج دیوار میفشارد و انواع تهمتها و نسبتهای ناروا را بارشان میکنید که پاسخگویی برایشان جنبه شرافتی پیدا میکند. مرا هم باین دام انداختید که نشانی از هوش سرشار و تحصیلات عالیه حوزویتان (بگفته خودتان) میباشد.

    در پاسخ طولانی تان به آن چند جمله بنده مرا بارها متهم به فحاشی و هوچیگری فرموده اید و اظهار کرده اید ولی روش شما ناسزاگویی نیست . برادرمحترم , اولا در مطلب کوتاه من اگر چه طعنه و کنایه وجود داشت اما کوچکترین توهین یا ناسزایی نسبت به شما یا افکار و اعتقاداتتان دیده نمیشود. حتی در ذیل مطلب اولیه خانم آتینا من در کنار شما بایشان ایرادی هم گرفته بودم – البته باز هم بدون توهین و تحقیر . در مقابل حضرتعالی در این تنها همصحبتی تان به من گفته های مرا “پارازیت” (فرهنگ معین : انگل – حشو و زاید) نامیده اید (۵ بار) و بدون کوچکترین آشنایی با من مرا به القاب زیر مفتخر ساخته اید : بد اخلاق – بد بین – بد دل – مرده دل – بیکار – بد و بیراه گو – بی اطلاع – فحاش – خود حق پندار – بی شهامت – نفهم – کینه توز – هوچی و گرفتار سوء ظن!!! شاید در حوزه علمیه استفاده از چنین کلماتی نشان احترام و دوستی است ولی در خانه ای که من در آن بزرگ شدم نهایت بی ادبی و اوج توهین است.

    فرموده اید که من انقدر بیکارم که زیر مطالب دیگران پارازیت میگذارم . خیر دوست عزیز , من انقدر گرفتارم که نمیتوانم هر روز دهها صفحه فقط برای سایت نوریزاد بنویسم . ایراد گرفته اید که چرا “خود حق پندارانه پارازیت زیر کامنتها رها می کنی” ! چون جنابعالی خواهان فکت (حقیقت = fact ) هستید و بر اساس آنچه که سالهاست آموخته ام و بکار برده ام من یک بررسی کوچک آماری در این سایت کردم. بنده در ماه بطورمتوسط ۲ یا ۳ “پارازیت” کوتاه و مستقیما مربوط به مطلب زیر نوشته دیگران گذاشته ام . جناب شما فقط در دو پست اخیر نوریزاد ۱۴ کامنت گهگاه ۷۰۰۰ کلمه ای زیر مطالب دیگران گذاشته اید . امیدوارم به گفته مشهور “خود شناسی خدا شناسی است” اعتقاد داشته باشید!

    فرموده اید “عادت ندارم در خصوص چیزهایی که اطلاع دقیق یا موثقی از آنها ندارم ،یعنی در مورد موضوعات خارجی ،اظهار نظر کنم” و باین دلیل راجع به فجایعی که در زندانهای جمهوری اسلامی بسر زندانیان سیاسی میاید و (تنها کسی که از آنها آگاه نیست خواجه حافظ شیرازی مرحوم است) سکوت اختیار میکنید. بعد هم نتیجه گرفته اید که قصد من اززدن به “صحرای کربلا” اینست که ثابت کنم شما مزدور جمهوری اسلامی هستید. خیر برادر , من چنین قصدی نداشتم و این برداشت شخصی شماست. ولی آنچه که برای من از رفتار شما و بسیاری دیگر از آنها که شما “علما” مینامیدشان مشخص شده اینست که “آخوندیسم” یک حالت قبیله ای دارد. افراد قبیله در برابر سایرین هوای هم قبیله ای ها را دارند حتی اگر همانطور که گفته اید وجدانا و قلبا با آنها موافق نباشند.

    اجازه بدهید که در باره سایر مطالبی که مطرح کرده اید مزاحم وقت شریفتان نشوم چون واقعا وقت من اجازه نمیدهد . ولی دوست عزیز مطمئن باشید آنچه که شما اینجا مینویسید انقدر پیچیده و عمیق نیست که حتی فرد “بی اطلاع” و حوزه ندیده ای چون من نتواند جوابشان را بدهد!

    و در پایان , چون بارها پرسیده اید که چرا من وقت و زندگیم را صرف شمارش کلمات شما کرده ام , جسارتا توضیح میدهم که شمارش کلمات در کامپیوتر بیشتراز یکی دو ثانیه وقت نمیگیرد. کافیست هر مطلبی را copy و در “میکروسافت ورد” paste کنید و بلافاصله تعداد کلمات را ببینید! میبینید که با نرم افزار , حتی اگر نوع اسلامیش وجود داشته باشد کوچکترین مساله ای ندارم !!

    سلامت باشید .

     
  6. آخوندی شب ورق بازی میکرد، صبح پا شد رفت مسجد واسه اقامه نماز،

    بعدش داشت میرفت بالای منبر که بی‌ هوا, یه ورق از جیبش میفته بیرون.

    خونسردی شو حفظ میکنه و از جماعتی که پایین منبر نشسته بودند می‌پرسه:

    اگه گفتین این چه ورقیه؟

    جماعت همگی‌ میگن : بی‌ بی‌ گشنیز ه .

    آخونده داد میزنه :

    خاک بر سرتون! بی‌ بی‌ِ گشنیزو می‌شناسین ولی‌ بی‌ بی‌ فاطمه رو نه ؟! 🙂

     
  7. مصلح:
    ” شاه ايران شكست خورد و گريخت وخانواده ودخترانش اسيرمسلمانان گشت ،عمرمي خواست طبق معمول دختران وشاهزادگان راتقسيم نمايد به عنوان كنيزفواما حضرت امير-ع- جدما نگذاشت وگفت شاه زادگان وسراپرده نشينان بايدحرمتشان محترم شمرده شودطبق سنت پيامبر-ص-،وگفت بايدآنان آزادگذاشته شوند وبه ميل واختيارخودشان همسربرگزينند وبه زندگي ادامه دهند. وبرهمين مبنا يكي ازدختران يزدگردبنام شهربانو باامام حسين -ع- ازدواج كرد وديگري باامام حسن -ع- وازشهربانو وامام حسين -ع- حضرت زين العابدين علي بن الحسين -ع- متولدشد وبنده باسي وچهار واسطه فرزند اين دو شاهزاده هستم. وآقاسيدمرتضي عزيزومكرم نيز همچننين”

    شاهزاده زلفلى مصلح. سه سوال براى من مطرح است.

    – اول اينكه از آنجا كه شما صداى آيت الله مطهرى را كه مال “سى و چهار سال” پيش است و اگر براى پسرش پخش كنيد تاييد مى كند كه صداى باباش هست را صداى شيادان اينترنتى معرفى مى كنيد و در عصر اينترنت دروغ به اين شاخدارى مى گوييد، چرا ما بايد به شما و كتابهايتان اعتماد كنيم و اين قصهء “سى و چهار نسل” پيش شما را باور كنيم؟!
    يعنى در آن حد ببو باشيم كه بگذاريم شما و آقا مرتضى راست و دروغ را حالى مان كنيد؟

    – دوم اينكه از آنجا كه روى ديوار تخت جمشيد نوشته “خدايا اين كشور را از دروغ و خشكسالى و دشمن در امان دار” و اين نشان مى دهد كه دروغ نزد ايرانيان باستان بسيار مذموم بوده، فكر مى كنيد اين دروغگويى هاى بسيار تابلو شما به جد مادريتان رفته يا پدريتان؟

    – سوم اينكه آنجا كه آيت الله مطهرى در فايل صوتى مى گويد وقتى كارى احمقانه است و دليل خريت پدران شما است “روشه بپوشيد” آيا دارد ماله كشى را كه مرام آخوندها است به عموم ايرانيان تعليم مى دهد؟

     
    • آنيتاي ////

      درموردسؤال اولتان درموردصداي شهيدعلامه مطهري بنده حقير باآن آدرس يوتيوب هركاري كردم بازنشداما ديدم جناب آقاسيدمرتضي دام مجده بازكرده بودند وگوش كرده بودندوبه آن صدائي كه آن توهين هارا داشت مشكوك شده بودند واحتمال كارشيادان انترنتي باشد، بسيارقوي است وايشان درحال بررسي ازسوي فرزندانشان هنوزهم پي گيرهستند. وهمچنانكه ايشان فرموده اند اگرثابت شودآن صدا واقعا گفتارشهيدمطهري است ،ماتعارفي باكسي نداريم ؛صريحا مي گوئيم ايشان اشتباه فرموده اند ؛وبعقيده ما انسان جايزالخطااست درگفتارش ورفتارش مگرانبيا واوصيائشان -ع-.
      هرچند بنده ازادب وعلم ودرايت وفن بيان وبلاغت وپختگي ومقتضاي حال رعايت كردن ايشان، بعيدمي دانم چنين توهيني ازايشان به مستمعانش ويابه نياكان يك ملتي صادرشده باشد.

      واما درمورد شجره نامه بنده وسادات حسيني وسجادي كه باسي وچارواسطه به آن دوشاهزاده مي رسد،يعني به امام حسين-ع- وشهربانو دخترشاه ايران خسروپرويز يزدگردسوم؛ازاين قراراست كه سادات وفرزندان امام حسن وحسين -ع- بطوركل علويان درروزگار بني اميه وعباسيان خيلي هايشان پراكنده شدندومخفيانه زندگي مي كردند بخصوص فرزندان زيد بن علي بن الحسين-ع-كه بعدازقيام زيد وبدارآويختن ايشان .وهمچنين عنادهارون الرشيدعباسي باعلويان.
      باتوجه به اين زندگي درحال فرار ومخفيانه سادات علوي همگي به فرزندانشان شجره نامه وبامشخصات نام پدرشان ونام جدشان تابرسد به امام معصوم -ع- درميانشان رائج بوده است ونسل اندرنسل اين نوشته مستند باتوالي نسل ها درميانشان بوده است.
      مثلا شجره نامه خودمن بااسم پدرم وجدم واجدادم همگي تابه امام سجاد-ع- برسد- واكثرا هم باپيشوند” مير”هستند- درشجره نامه ام كه ازپدرم بمن رسيده است ،موجوداست،واسم وفاميل مادري من هم “ميرآقا سجادي “است.ودرمحل خودمان يك طايفه بزرگي ازسادات هستيم.

      اين ازشجره نامه بنده ؛وسادات ديگرنيزچنين هستند مگرباسهل انگاري برخي ازسادات درحفظ ونگهداري شجره نامه ؛آن رانداشته باشند.
      وماكتاب هاي منقول ومأثور ازائمه هدي -ع- بخصوص چهاركتاب معتبر كه برادران علماي اهل سنت آنهارا معتبر مي دانند؛اعتمادشما الزامي نيست .
      مگربه كتاب خدا قرآن كه وحي منزل است شما اعتمادداريدمگر؟بقيه كتب منقول ازائمه هدي نيز همچنين. چه كسي شمارا مجبوربه اعتمادبه اين كتب كرده است؟بمن بگوتا به حسابش برسم.همين ايمان پدر ومادرحاجي آقاتون وحاجيه مامانتون كافي است اگرتو آنها ازايمان خالي نكرده باشيد.

      واما جواب نسبت به سؤال دومتان ؛ هيچيك ازاجدادپدري ومادريم نه دروغگوبوده اند ونه دروغ پذير؛جدِجدم رسول خدا -ص- درمواردبسيارگفته است: دروغگودشمن خدااست. وكليدهرپليدي دروغگوئي است. ونجات ورهائي ازهربليه ،صدق وراستي است. وووو….
      وهمانطوركه دروغ نزدنياكان مادريم بسيارمذموم است درنزدنياكان پدريم مذموميتش شديدتراست وگناه.

      واما اينكه گفتي:”اين دروغگويى هاى بسيار تابلو شما …”؛ يك تهمت وافترائي بيش نيست كه ازخواص شما سكولارهاي لائيك مي باشد كه از هردروغ وافترائي إبائي ندارند وباهروسيله دروغ مي خواهندبه هدف پوچشان برسند. واگرازبنده تابحال دراين سه سال دروغي درنوشته هايم ديده ايد نشانم بدهيد،اگرخودتان را راستگومي دانيد؟ واگرنشانم داديد يامستندش را مي آورم ويا صريحا مي گويم اشتباه كرده ام وعذرخواهي مي كنم.

      واما جواب سؤال سومتان، كه راجع به فايل صوتي منسوب به شهيدمطهري -قدس سره- است ،كه مارا به ماله كشي متهم كرده ايد. جوابش درجواب سؤال اول عرض كردم وبنده هيچ وقت نه ماله كشي كرده ام ونه دروغي بافته ام.وهمچنين آقاسيدمرتضي زيدعزه برايتان نوشته است كه اگرثابت شود كه آن جمله ها وصداها ازشهيدمطهري است ؛هم ايشان وهم بنده صريحا مي گوئيم كه ايشان اشتباه كرده اند وماعذرخواه ايشان ازمخاطبانش هستيم . وهيچوقت ماله كشي راتجويز نمي كنيم وواقعيت هاراانكارنمي كنيم. والبته اين را هم بدانيد كه مطهري -ره-خالص ايراني است اگرچنين توهيني ازايشان صادروصحيح باشد،نسبت به نياكان خودش هم توهين كرده است.

      واما نسبت به تقليدازنياكان، بنده بانام سقراط دومقاله خطاب براي شمانوشتم كه بت پرستان قوم ابراهيم كه بت پرستي رابه نياكان خود نسبت مي دادند وتقليدازآنان رالازم ومستند وصحت فعلشان قرارمي دادند؛ابراهيم -ع- درجوابشان گفت: أف برشما وبرمعبودهايتان كه جزخدارا مي پرستيد=أف لكم ولما تعبدون من دون الله.
      وخودخدا درقرآن به بت پرستان مي گويد:اگرنياكان وپدران شمابدون تعقل وتفكربت هارا مي پرستيدند،آيا شما هم نبايد تعقل وتفكري داشته باشيد وچوب وسنگ وفلزي كه مجسمه هاهستند ونفع وضرري ازخودشان نمي تواننددفع كنند،آنهارامي پرستيد؟آنها چگونه شمارا ياري خواهندكرد.
      ازشما مي پرسم آياحضرت رب العزت وخداوند حكيم وعليم ورسولش حضرت ابراهيم -ع- آن بت پرستان را احمق وابله خطاب نكرده است؟
      مگرابله واحمق باغيرمتفكروغيرمتعقل ونادان وجاهل چه فرقي دارند؟

      آيا پيروي ازكارهاي غيرمعقول وبدون فائده وسودمادي ومعنوي نياكان ،ابلهانه واحمقانه نيست؟
      خوب شما چراازتكنيك ووسائل روزاستفاده مي كنيد؟ نياكانتان كه اين وسائل رانديدند؟

      شماخودتان آنيتا خانم چرا درمسلماني ازپدرومادرتان حاجي آقا وحاجي مامانتان تقليد وپيروي نمي كنيد؟
      آيا غيرازاينستكه آنهارا دراين انديشه خطاكاردانسته ايد به زعمتان ودرضمن به انديشه وايمان آنان توهين كرده ايد؟
      اين توهين شما به پدرومادربدون واسطه تان كه خيلي زشت ترازتوهين به نياكان دورتروقديمي تراست. اينطورنيست؟
      نباشدشما هم بمانندمزدك به اعتراف خودش درهمين پست قبلي، بت پرست وشيطان پرست شده ايد وقصداغواوگمراهگري ديگران راداريد؟

      من دلسوزانه وناصحانه برايتان عرض مي كنم :اگردلخوري ورنجوري وتنفري ازكارهاي حكومت داريد بمن هيچ ربطي ندارد،ومدافع آنان نيستم اما اين راه كه شما ميرويد بااين دين ستيزي هيچ ثمر وفائده اي برايتان نخواهدداشت جزخسران وتباهي زيرا كسي كه خالقش وروزي دهنده ونعمت هاي بي كرانش رانشناسد ،اوناسپاس مطلق است . وسرانجام ناسپاسان جزخسران وزيانكاري وتباهي وهلاكت نباشد. وهمه عقلا براين حرف صحه گذاشته اند.آفلاتعقلون؟

       
      • وقتی معلم والاحضرت الاحقر مصلح باشد خب روزی دهنده و آفریننده هم باید هم باید بتی بنام الله باشد!

         
      • با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته :وبا سلام و شاد باش سال نو به جناب مصلح : آقا مصلح من بنا نداشتم که دیگر برای شما کامنتی بگذارم تا اینکه خودتان در کامنتی که به سرکار خانم آنیتا سخن رانی آقای مطهری را مورد تشکیک قرار دادید و مدعی شدید که هیچ گاه دروغ نمیگویید !! جناب مصلح من اززمانی که جناب نوریزاد را در بیت رهبری خونین مشاهده کردم و به دوستان اطلاع رسانی کردم مورد انواع طعن شما قرار گرفتم و دلایلی را هم که آوردم ظاهرا مورد قبولتان نیفتاد و به شما اعلام کردم که در حضور جناب نوریزاد ملاقاتی داشته باشیم که هیچ جوابی ندادید . بماند . فردی به نام عبد الله در چند مورد انتقاداتی نا بجا به کامنت های من داشت که متاسفانه باز جناب عالی مداخله نمودید و در نهایت امر جناب سید مرتضی دامت برکاته افشا نمودند که ایشان عرب زبان هستند و موضوع کاملاروشن شد وایشان (عبدالله ) دیگر هیچ محاجه ای با بنده نکرد وازاین سایت رفت . این مطالب را فقط به عنوان یاد آوری عرض کردم . اگر باز به یاد داشته باشید در کامنتی که در آن زمان گذاشته بودید به سهو تعداد منفی های کامنت خود را مثبت ارزیابی کردید که پس از یاد آوری بنده به آن گردن نهادید و اعلام نمودید دیگر به سایت نوریزاد نمی آیید . ولی بازتشریف آوردید و این ماجرای رفتن و آمدن حضرت عالی بارهاتکرارو اظهر من الشمس شد که وعده رفتن شما فقط ازروی احساسات سطحی نشات میگیرد و دوستان که به سبک وسیاق جناب عالی آشنایی بایسته دارند بارها در کامنت هایی که به نام های دیگر میگذاشتید افشا مینمودند ! درست است یا نه ؟ این درمورد نشر اکاذیب شما (شوخی بود) به قول جناب سید مرتضی !. برادر من شما مدعی هستید که جد اندر جد خود را تا 1400 سال قبل میشناسید و این را دلیل تفاخرمیدانید؟ که به دلایل تاریخی و هجوم های عدیده به ایران غیر قابل اثبات است . ودر ثانی گیرم پدر تو بود فاضل ازفضل پدر تو را چه حاصل . شما که به قول خودتان مشغول کشاورزی در قم هستید !به این سایت تشریف می آورید که ازاسلام عزیز دفاع کنید ؟ خداوند خود حافظ اسلام است و فکر نمیکنم به بشر نیازی باشد . مگر منافع شخصی به خطر بیفتد که سر وکله روحانیت بیدار پیدا میشود . ولی همین بشر دوپا که در کشور جمهوری ولایت فقیه اینقدر مورد اکرام ظاهری است در سیاه چال های ننگین به نام اسلام بلایی به سرش می آورند که رژیم های خمر سرخ به رهبری پل پوت انگشت به دهان می مانند . مثلا من در مورد سیاه چال قرچک ورامین که سیاسی هم نیست ازشما حوزویان داعیه دار اسلام ناب محمدی و شیعه علوی استمداد طلبیدم که ازموقعیتی که دارید به نفع زنان بی چاره ای که آب خوردن ندارند و غذای کافی ودر آن سیاه چال دارند میپوسند و کودکان بی گناهی که دارند به هرز میروند استفاده کنید و به رژیم سرا پا دروغ نهیب علنی بزنید چون دیگر شما را متهم به بر اندازی و کفر نمیتوانند بکنند مجبورند که به خواسته به حق گردن نهند . ولی مثل اینکه آب در هاون میکوفتم و ازاین آقایان مدعی دفاع ازاسلام دیگر آبی گرم نمیشود!!

         
        • جناب مهرداد گرامي سلام

          عيدسعيدنوروز را تبريك وشادباش مي گويم وسال پرخيروبركتي برايتان آرزومندم.مهردادگرامي اولا شمردن اجدادم نه براي فخرفروشي بود بلكه جناب مزدك ماسادات رايراني نمي دانست وازاينجا دستوراخراج داده بود ،خواستم اثبات كنم كه ايران وطن جدمادري مااست واگربنا بربيرون رفتن بيگانه باشد مانيستيم. همين فقط .واما درموردزندان قرچك آقاي مهردادشما خيال مي كنيدما بجائي دست رسي داريم ؟ازاين خيالها نكنيد عزيز . ما هم ازآن فلك زده هائيم كه بحمدالله درحكومت هيچگونه مسؤليتي نداريم وباگفتن به مراجع هم هيچ كاري ازدستشان برنمي آيد.
          بگذارببينيم اين بسيجيان بااطلاعاتي ها چه كارمي كنند وشايددراين تصفيه حساب فرجي حاصل شود وهمه زندانيان بي گناه سياسي آزادشوند.

           
          • جناب مصلح

            با اجازه , بفرموده برادرتان سید مرتضی میخواهم پارازیتی اینجا رها کنم.

            ۱. هر دوی شما مرتبا اعلام میکنید که در این حکومت مسؤلیتی ندارید و آقای خودتان هستید . قبول! بهمین دلیل و بر اساس عقل و منطق بعضی از دوستان در اینجا از شما انتظار دارند که افشاگری کنید و مخالفت تان را با اعمال ضد انسانی حکومت اسلامی نشان دهید نه اینکه پشت دیوار “بچشم ندیده ام” و “برایم محرز نیست” قایم شوید و سکوت کنید و یا بقول آن دوستمان ماله کشی بفرمایید..

            ۲. میفرمایید مراجع کاری از دستشان ساخته نیست (لابد چون نانشان را حکومت میدهد) . دوست عزیز , درد ما هم همینست که آنها که خود را پیشوای شیعیان و نماینده خدا در زمین میدانند بخاطر پول و منافع شخصی حاضرند انسانیت , اخلاق و حتی آموزه های دینی خودشان را زیر پا بگذارند . وگرنه مرجع تقلید بودن بمعنی آنست که آقایان (زنی در میانشان نیست) تعدادی “مقلد” دارند که تابع آوامرشان هستند. چرا هیچیک فتوایی بر علیه حکام جبار نمیدهند تا ببینیم مقلدانشان چه میکنند. مگر میرزای شیرازی مسئول حکومتی بود که فتوای تحریم تنباکو را داد؟ مگر آقای خمینی وزیر یا وکیل بود که هر روز برعلیه شاه و دولت وقت فتوا صادرمیکرد؟

            ملاحزه میفرمایید کجای ادعا های شما ایراد دارد.

            با نهایت احترام

             
          • باسلام به آحمدآقاي قديمي

            دوست عزيز مثل اينكه تازه به اين سايت آمده ايد.ماقبلا توضيح داده ايم عزيزدل برادر كه مگرآن آية الله شريعتمداري مرحوم نبودند كه به قانون اساسي به همين اصل ولايت فقيه اعتراض داشت ورأي نداد؛ودرزمام امام خميني -قدس سره چه بلائي به سرش آوردند ودرخانه اش محصور وديغه مرگ شد.مگرآن آيةالله سيدصادق روحاني مدظله نبود كه به انتخاب آية الله منتظري-قدس سره-براي رهبري ،اعتراض داشت چندين سال درخانه اش محصوربود.مگرآن مرحوم سيدمحمدشيرازي نبودكه هيچ اعتراضي هم نداشت ولي تحملش رانداشتند. همگي چندين سال محصورومحبوس بودندوزيرنظر.
            مگرخودآيةالله منتظري مرحوم را ازرهبري عزل نكردندوحق عزلش را قانونا نداشتند ،مگربه اعتراض ايشان به سيدعلي خامنه اي نبود كه شما مجتهدصاحب فتوا نيستيد چرا فتوا مي دهيد؟چندين سال مگرمحصور وخانه اش چندين موردغارت نشد. مگربازبگويم؟ نه اينكه نيست بگويم.
            مگر اين آية الله نكونام ومجيدجعفري تبار درسال اخير بدون هيچ اعتراضي بل مداح حاكم نبودند بازداشت نشده اند.هنوزليست تمام نشده است اما به همين نمونه هابسنده مي كنم.

            خوب دوست عزيزمن اگرديگران هم صريحا اعتراضي بكنند سرنوشتشان بمانندآقايان فوق است به علاوه انگ هاي شرم آور ديگر .
            وليكن باهمه اينهابرخي ازآقايان باسكوتشان وروي خوش نشان ندادن به حاكم -رهبر-ودم ودستگاهش يك نحوه اعتراض است يعني مبارزه منفي وباتأييدنكردن وسكوت.
            وديگراينكه اين مراجع موقعيت شان باميرزاي شيرازي وامام خميني كه درمقابل بيگانه وشاه بودند وپشتيبان ملي داشتند،فرق مي كند.اگراينان اعتراض كنندوعلني شود حكومت احساس خطركده زودكلكش را مي كنند به انواع تهمت ها.
            ومسأله ديگراينست كه واقعاازبيشترين زندانيان سياسي وازعلت حبسشان ودرزندان ها چه مي گذرداين اقايان خبرندارند.
            شما كافي است به سايت جناب آقاي سروش محلاتي كه يك استادنسبتاجوان درس خارج گووازهم دوره هاي بنده بود، سري بزنيدكه چه مقالات تندوتيزي دارد وحكومت را به چالش كشيده ومي كشدباابزارهمين فقه وحقوق وحقوق بشركه بنده چندين مقاله اش را درهمين سايت گذاشتم. وسايتش فيلترهم نيست.
            اميدوارم كه مردم ما باآگاهي وجهت گيري مستمر وشركت دررأي گيري نقش بيافرينند وزمينه ساز دموكراسي نيم بندي كه قانون اساسي مي گويد به ازادي نسبي وروشنائي درآئيم.

            من نمي گويم توقعات شماها وآقاي نوري زاد ومهرداد وديگرعزيزان ،ازعلما ومراجع حوزه علميه بي ربط وناپسنداست؛ وليكن علما هم واقعادربن بستي بزرگ گيركرده اندوراه مفري براي اصلاح امو ر باوجود رهبري فعلي ندارند ودرامورحكومت هم دخالتي ندارندبل اين حكومت است كه باچسبانيدن خود به اين آقايان كسب وجهه درانظارعموم داشته باشند وبرخي ازآقايان هم مجيزگوي حكومت هستند .ونهادجامعه مدرسين هم جاده صاف كن نظام هستند.
            والله عالم بحقايق الامور وإليه المشتكي.بدرود اي عزيز.
            مصلح

             
          • جناب ملا مصلح
            شما مرتب در منبرهایتان می گفتید درماجرای خلخال از پای زن یهودی امام علی گفت هرکه ازاین ماجرا بمیرد فلان و بهمان ! چطور در در آوردن دمار از روزگار زنان مسلمان که اغلب از اجداد مادریتان ( بقول خودت ) میباشد ککتان نمی گزد ! ؟
            شما و هم مسلک هایتان خیلی راحت همین فردا میتوانید به درب خانه های
            مراجع خفتیده بروید و عمامه هارا از سر بردارید و به شیوه خودتان فریاد وا اسلاما سر دهید ! همون کاری که در زمان شاه مرحوم کردید و ما ملت جاهل و نادان را گوسفند وار به دنبال خودتان کشاندید و نتیجه داد . مطمئن باشید که با رفتنتان هم اونا از این خواب خرس قطبی بیدار میشوند و هم ناموسان مسلمان شما که همجنس فاطمه میباشند از این فجایع نجات پیدا میکنند . و هم شما و سید مرتضی کمی راحت تر از اسلام ناب محمدی دفاع می کنید ! راستی به یقین مطمئن باشید زنان سیدی هم در بین زنان زندان ورامین با مرگ دست وپنجه نرم میکنند لااقل برای همون اولادهای بی بی فاطمه این اقدام را انجام دهید بسم اللله . همین فردا صبح جلو درب همین مراجع باصطلاح دینی عمامه را از سر بردارید و با صدای بلند فریاد بزنید این چه مسلمانی است که تاب ظلم به زن یهودی را ندارد ولی فجایع بر زن مسلمان را روا میدارد > اگر ریگی به کفشتان نیست فریاد بر آورید و گرنه شما را به همون خدایی که معتقد هستید دفاع از این نوع مسلمانی نکنید که حالت تهوع از این نوع دفاع شما در این سایت و تقریبا در مملکت فرا گیر شده است

             
    • چند روز پیش از عید رادیو ایران در بخش سخنرانی پیش از اخبار ساعت 2 بعداز ظهر همین نوار آقای مطهری را گذاشته بود. این قابل انکار نیست آقا

       
  8. سلام بر اهل خرد
    و باز می پرسم از مطهری و مطهری پرستان که چرا پاسخ نمی گویید آیا حماقتی بیش از این در قومی سراغ دارید که هستی خود را به پای مردگانی بگذارد که حتی توان دفاع از خود در برابر چهار فشنگ و دو خمپاره ندارد.ای شما که همه را آلوده می بینید به غیر از تفکر آلوده خود.ای شما که خرده بر سنن ایرانی می گیرید و مثال می آورید که این رسم غلط از بزرگان به ارث بردن خطاست و قرآن چنین گفته و چنان.آیا مردانگی در شما حدیث بازان وجود دارد که فریاد برآورید لعنت بر مرده پرستی و مرده بت سازی.زهرا که روزگاری بلند دیگران را به بی خردی تمام دشنام می دادید که قبرش را نهان کردند حال این صحن و صحن بازی از برای چیست؟از شیعه به راستی به جز دروغ،بدعت،مظلوم نمایی،دشنام و…چه می توان انتظار داشت؟!!!!

     
  9. “شیخ و آنتن”

    از شیخی پرسیدند :

    ای شیخ تو را چه شده است که مدت‌هاست کنج عزلت گزیده ای ؟

    شیخ در پاسخ گفت :

    بسمه تعالی : اینترنت فقط همین گوشه آنتن میدهد ! 🙂

     
  10. با سفر به شهر نجف:

    موسوی جزایری به صفوف نبرد با داعش پیوست

    ۵ فروردین ۱۳۹۴

    محمدعلی موسوی جزایری٬ نماینده ولی فقیه در استان خوزستان با اعلام اینکه به کربلا سفر کرده٬ از احتمال پیوستن خود به جبهه «ضد داعش» در نجف خبر داده است.

    آقای موسوی جزایری با انتشار بیانیه‌ای این مطلب را بیان کرده و افزوده به نجف خواهد رفت تا «شاید» بتواند «به مجاهدان اسلام در جبهه‌ای قتال ضد داعش خبیث» سر زده و «انجام وظیفه» کند.

    نماینده علی خامنه‌ای در استان خوزستان نخستین روحانی بلند‌پایه در جمهوری اسلامی است که از قصد خود برای پیوستن به صف مدافعان مقابل گروه «داعش» در عراق خبر داده است.

    در حال حاضر فرماندهی بخش از نیرو‌های مبارز در برابر گروه «داعش» در عراق را برخی فرماندهان سپاه استان خوزستان برعهده دارند.

    برخی از این فرماندهان به زبان عربی نیز مسلط بوده و فرماندهی نیرو‌های عراقی را برعهده دارند.
    .
    امیدوارم که کار (خداپسندانه ) و جانفشانی های این روحانی امام جمعه نسب العین رهبر قرار گیرد وایشان هم به تاسی ازنماینده خود به دیار عراق همان پایتخت راستین ایشان بروند و همه گان را غرق شادی و سرور اسلامی کنند . همه با هم انشاالله .

     
  11. درسال 59 سرلشگر مرحوم ظهیر نژاد در مسجد قزلچی تبریز سخنرانی داشت فرمودند نظامیان مخلص ونوکران ایرانی هستند که درکشور ایران زیرپرچم ایران برای ایران وایرانی راهپیمایی ویا انتقاد کند وقتی جنگ شروع شد عاشقانه برای دفاع ازوطن ومردم ایران به جبهه ها رفتیم4سال درجبهه بودم در لحظه خواب جنازه خود رامیدیدم ما جنگیدیم انهاییکه اسم جبهه راشنیدند پولش را گرفتند دوستان وهمقطاران ما شهید شدندانهاییکه معنی شهادت درراه وطن وملت نمیدانند باافتخار از اسم شهید سوئ استفاده میکنندحال که عزیز بسیجی دفاع میکند میگویم ماها ازقرار معلوم جاده صاف کن مخالفین ایران وایرانی بودیم

     
  12. مازیار وطن‌پرست

    نمی‌شود تاریخ جهان را خواند و استعمارگری کشورهای اروپایی را نادیده‌گرفت. اما اصرار و اعتقاد به اینکه “هرآنچه در تاریخ و سیاست ما گذشته یا می‌گذرد، خطوط نانوشتهٔ کتاب اعمال همان استعمارگران است” نه تنها اشتباه، بلکه دادن نشانی غلط به مردم کشورهای آسیب دیده از استعمار است.

    این نظریات چنین جلوه می‌دهند که پیش از مواجهه با استعمار، گویا در سرزمین‌های مورد تجاوز حقوق بشر و دموکراسی حکمفرما بوده و در مراکز علمی و آموزشی‌شان مشغول ساختن شتابدهنده هستهٔ اتم بوده‌اند و عدالت و ثروت از در و دیوارشان می‌باریده که استعمارگران آمده و بساط ثروت، دانایی و قدرتمندی آن‌ها را بهم زده و آن‌ها را تبدیل به کشورهایی فقیر، جاهل و تحت‌الحمایه کرده‌اند.

    مثالی می‌زنم:
    علی‌رغم انتفاع بریتانیا از برکناری امیرکبیر از صدارت، انداختن گناه قتل او به گردن انگلیسی‌ها، نشان بی‌خبری از پیشینهٔ کهن وزیرکشی در تاریخ ایران است: از شایعهٔ قتل بزرگمهر حکیم به دست شاه وقت تا بلاگردانی امیرعباس هویدا برای آخرین شاه ایران. در حد اطلاعات نگارنده پس از ابراهیم‌خان کلانتر (جد خاندان قوام شیرازی) و قائم مقام فرهانی، میرزاتقی‌خان امیرکبیر سومین وزیر کشته‌شده در سلسلهٔ قاجار بوده‌است.

    مقصودم از مثال فوق چیست؟ شکی نیست برکناری امیرکبیر از صدارت در مدتی کوتاه (کمتر از 10 سال) منافعی برای بریتانیا داشته‌است (قرارداد پاریس). مشارکت بریتانیا در توطئهٔ برکناری امیرکبیر تقریبا مسجل است، اما مرگ او پیرو سنتی به قدمت پادشاهی بوده است.

    به عنوان کسی که به تاریخ و سرنوشت خود علاقمند باشد، اگر یکسره همهٔ اتفاقات را به گردن بیگانگان بیاندازیم هرگز به شناخت سنت‌های فرهنگی/سیاسی خویش نائل نخواهیم شد. شناخت انتقادی خویشتن نخستین پایهٔ ورود به جهان مدرن است. اگرچه شناخت انتقادی هویت ایرانی کم و بیش 150 سال است که شروع شده، اما موانعی همچون “تئوری توطئه” همواره ما را از شناخت واقعی و تقبل مسئولیت‌های فردی و اجتماعی اعمال خویش ناکام گذاشته‌است.

    یکی از بارزترین مظاهر چنین خوانشی از تاریخ کتاب کوچک، ولی بسیار موثر “غرب زدگی” است. کتابی که همهٔ اتفاقات تاریخی ما از (دست کم) 500 سال پیش تا کنون را حاشیه‌ای بر تاریخ “بیگانه‌پرستی” و “توطئهٔ بیگانگان” می‌داند. امروزه خوانندهٔ کتاب غرب‌زدگی از میزان نفوذ و تاثیر کتابی چنین سست و فارغ از استدلال و سند که در حوزهٔ تخصص نویسندهٔ آن نبوده، متعجب می‌شود. اما “توطئه پنداری” از چنان اقبالی در میان خوانندهٔ غیر عامی برخوردار بوده که محبوبیت کتاب در بین عده‌ای هنوز هم ادامه دارد.

    اینکه “مازیار وطن‌پرست” به بیگانه‌پرستی یا هر اتهام دیگری متهم شود نه اهمیتی دارد و نه برای کسی که پشت این نام مستعار پنهان شده هزینه‌ای ایجاد می‌کند. اما اگر ضمن گفت و گوها، اتهام زنندگان تنها دقیقه‌ای مسائل را خارج از چارچوب تنگ و کهنهٔ “توطئه پنداری” بنگرند و اندکی در مسئولیت‌های فردی و اجتماعی تفکر کنند، همچون پاداشی بزرگ برای “متهم ایشان” خواهد بود.

    ضمنا کامنت گذاری با شناسهٔ “هاج و واج” در (http://www.nurizad.info/blog/28860#comment-189672) اینجانب را به “ناسزا گویی و فحاشی” متهم کرده‌اند. استدعا می‌کنم مصادیق چنین اتهامی را ذکر کنند تا اگر قابل تصحیح و توضیح بود که هیچ، وگرنه پوزش بخواهم.

     
  13. سید مرتضی همانگونه که اسلام را ناسخ مسیحیت و یهودیت می دانید چرا بابیت و بهاییت را ناسخ اسلام نمی دانید؟کینه توزیهای کور و متعصبانه شما نسبت به بابیت و بهاییت اگر از دگم اندیشی و خود بزرگ بینی نیست چه دلیلی می تواند داشته باشد؟ محمد در عربستان و بین قبایل بدوی با زبان عربی ادعایی بقول تفسیر سنتی شما از اسلام کرده.نه زبانش و نه کتابش هیچ ادعای جهانی نداشته اند.همانطور که موسی و عیسی هم چنین ادعایی را نکرده اند .ولی خاخامها و کشیشان و آخوندها برای پررونق تر کردن دکان خود این خرافات را در سراسر جهان با دروغ و تزویر و جهل و زور پراکنده اند./////.//////////.ولی جریان باب در 1200 سال بعد از محمد بسیار متمدنانه تر و پیشرفته تر از سه ادیان ابراهیمی بوده و بسیار سازگار تر با دنیای مدرن.بنابراین اگر شما معتقد هستید که اسلام دو دین قبل از خود را که در حقیقت اسلام چیزی غیر از تلفیق آنها نیست منسوخ نموده راهی جز قبول دین جدید ندارید همانکاریکه اکثریت آخوندهای زمان باب انجام دادند.اینوفقط در جواب شما می نویسم والا از نظر من دین یعنی تعطیلی خرد و پذیرش مشتی خرافات و قبول بنده گی و برده گی!

     
  14. «محمدرضا پورشجری» وبلاگ نویس منتقد حکومت ایران، به حبس، تبعید و توقیف اموال محکوم شد!

    بنا به گزارش ارسالی به «سحام»، در٢١ اسفندماه ۱۳۹۳ بار دیگر محمدرضا پورشجری (سیامک مهر) را با زور و اجبار به دادگاه اعزام کردند و شعبه اول دادگاه انقلاب کرج به ریاست قاضی آصف حسینی وی را به اتهام «تبلیغ علیه نظام» و «اقدام علیه امنیت کشور» به یک سال زندان و دوسال تبعید به شهرستان اردکان در استان یزد محکوم کرد. هم‌چنین مبلغ «چهارمیلیون و ٢٠٠ هزارتومان» وجه نقد به همراه لپ تاپ، گوشی تلفن همراه و سایر وسایلی را که اداره اطلاعات ارومیه در زمان دستگیری وی توقیف کرده بود، به این بهانه که آقای پورشجری هزینه خرید این وسایل را از طریق جایزه نقدی «هلمن همت» سازمان دیده بان حقوق بشر خریداری کرده، به نفع جمهوری اسلامی مصادره کرد.

    براساس این گزارش، محمدرضا پورشجری حکم ابلاغ شده را امضاء نکرده و اعتراضی نیز به مرجع تجدید نظر ارائه نکرده است. وی دلیل این‌کار را بی اعتباری دادگاه انقلاب و قوانین آن عنوان کرده است.

    لازم به ذکراست محمدرضا پورشجری وبلاگ نویس ۵۴ ساله است که به اتهام «تبلیغ علیه نظام»،«توهین به مقدسات» و«توهین به رهبری» به چهارسال زندان محکوم شد و پس از پایان محکومیت آزاد و مجددا بعد از ٣٨ روز دستگیر شد!

    وی چندی پیش دراعتراض به دستگیری مجدد و پرونده سازی‌های وزارت اطلاعات و شرایط بلاتکلیف خود، اقدام به اعتصاب غذا کرد که پس از ١۶ روز به حالت بی‌هوش به بیمارستانی درخارج از زندان منتقل شد و هم اکنون در وضعیت جسمانی نامناسب به سر می‌برد.

    پورشجری از بیماری‌های قلبی و قند خون بالا و ورم پروستات رنج می‌برد که تا به حال تحت درمان موثر و جدی از سوی مسئولین زندان قرارنگرفته است.

     
  15. جناب مصلح همانطوریکه پاسداران اسلامی دختران ایرانی را در زندان بزور تنها به این دلیل که چون باکره نمی خواستند اعدام کنند تا سر از بهشت موهوم شما اسلامیان در نیاورد مورد تجاوز قرار میدادند مسلمین اولیه///////// همین کار را با اجداد ما ایرانیان کردند.متاسفانه این دفاع ناشیانه شما از شاهزادگان ایرانی و برتری دادن ارزش آنها بر مردمان عادی خود بیشتر به دروغهای و شعارهای اسلامیان بنام برابری و برادری در اسلام ضربه می زند تا توجیه نیاکان شما.بله ما هم بارها در همین سایت نوشته ایم که اگر تفسیر سنتی از اسلام را قبول کنیم ////////////////.و لی موضوع مهمی که شما اسلامیان باید بدانید بقول زنده یاد استاد منوچهر جمالی غصب سرزمینی حتی اگر 1400 سال هم طول بکشد مالکیت برای غاصب نمی آورد. شوربختانه جنایات و ویراگری اسلام و اسلامیان اگر چه در 1400 سال گاه و بیگاه براین ملک نازل شده ولی بعلت ضعف حافظه تاریخی ایرانیان از یکطرف و مدارا جویی و نیک اندیشی و انساندوستی در فرهنگ ایرانیان از طرف دیگر باعث شده بود تا شما آخوندها را تا حدود زیادی تحمل کنند ولی با روی کار آمدن حکومت اراذل و اوباش اسلامی دراین 36 سال آنچنان تنفری درمردم نسبت بشماها و مقدساتتان و لباسان و طریقه گفتانتان و آنچه متعلق بشماست پیدا شده که ///////////////.متاسفانه این آرزوی هیچ ایرانی وطن پرستی نیست ولی شماها خود مردم را به اینکار تحریک کرده اید.شماها از آنچنان جزمیت و تعصبی برخوردارید که حتی احترام نان و نمک را نیز نگه نداشتید.آخوند قرنها جز /////تحسین بیگانه و دشمنی با فرهنگ ایرانی کری نکرده.شماها نه زبانتان و نه مقدساتتان و نه آمال و آرزوهاتان با ایرانیان یکی نبوده ولی شوربختانه با دروغ و تزویر و زور و تکفیر سعی در جاانداختن خرافات اسلامی دربین مردم شده اید.ولی بنظر می رسد که این دوران دیگر پایان یافته.بله جناب مصلح ما بت پرستی را به الله //////////تر جیح میدهیم و هیچ روزی را نحس نمی دانیم مگر //////!درضمن شیطان خدای خرد و خردورزیست و هر چند در دوالیسم زردتشت بزرگ که بزرگترین اشتباهش بر کشیدن اهورامزدا و برتری دادنش به دیگر خدایان بود اهریمن خطاب شده ولی از خدایان ایرانی است.

     
    • سلام جناب مزدك
      جناب حداقل سلام كردن را ازماوازديگرانسانها يادبگير اگربمن هم سلام نكردي پيشكشت ولي به ناظران سلام كن بقول آقاي نوري زاد اينقدرعبوس وتنفري نباشيد.

      ببين اين نوشته 16 سطريت 6موردش هاشورخورده وهرچه بوده نوش جان /////ومتنفرخودت باد.ازكوزه همان تراودكه دراوست.
      وامامن مدافع اعمال حاكمان نيستم ونبوده ام .
      سروران عزيز توجه داشته باشند كه خطاب وگفتگوي من فقط بااين آقاي مزدك ودوستانشان كه ازدين اسلام واولياء آن وازاعراب متنفرهستندمي باشد وهيچگونه قصدجسارت وتوهين به ديگرعزيزان ندارم.

      واما مزدك خان ،كاراجدادي پدري من بااجدادمادري ام عين صواب وانسان دوستانه ومعقول بوده است .واگرايرانيان هم درجنگشان اسير مي گرفته اندآنهارابعنوان برده وكنيز دربازارها مي فروختند واين رسم آن روزگاربوده است وشايدهم معقول بوده است زيراكه ترحم برپلنگ ودشمن تيزدندان جفاكاري بودبرگوسفندان وخويشان.

      شايدتنفرشما ازاعراب واجدادپدري ما ازاين جهت است كه نياكان اسيرگرفته شده درجنگ اعراب باايران ،آنان رابه بردگي گرفتند وبعدبامنت ويادرمقابل كاروصنعت آموزي آزادشان كردند //////.

      هرچه باشد ماازهردوطرف ازاشراف زادگان هستيم وشما ازابن الطلقا ورعيتي كه حق سوادآموزي نداشتنددرايران.وايران وطن ماو پدران مادرمسند شاهي وفرمان روائي برشماها بوده وهست.
      واماازنظراعتقادي ازبت پرستي وازشيطان پرستي ات نقاب برافكندي خيلي متشكرم كه مسلك خويش را عريان نمودي وتعجب من ازنخوت واستكبارت مرتفع گشت.
      مااحترام نون ونمك ومحبت مردم ايران كه سرشارازعشق به اولياي اسلام است رانگه داشته ايم. اين شمائيد كه درمقابل خدمات اسلام واسلاميان به فرهنگ ايران زمين كه امثال تو به چهارزبان زنده جهان مسلط هستيدكه اين ازبركت فرهنگ ودانش گستري اسلام است؛ واين شمائيد كه نمك ناشانس ونمكدان شكن شده ايد.وشيطان پرست.
      بله ما دراعتقادمان شك وترديدنداريم كه همه عقايدديگررا برحق بدانيم.حق درهرمسأله يكي بيش نيست.

      اينكه ميگوئي اين دوران پايان يافته ،حاكي ازجهل شما نسبت بجامعه ايران هست.مادراين جامعه غيرازاحترام چيزديگري نديده ايم. هركس هرآنچه كشته است همانرامي درود .مادركسوت علماي دين نقش معلمي راداريم،وتودركسوت شيطان پرستي /////// واغواگري وگمراهگري راداريد.
      پس كِدكيدكّ”والله خيرالماكرين. چراغي كه ايزدبرفروزد///هرآنكس پف كندريش وريشه اش بسوزد.

       
      • ملا مصلح
        بابا در دیزی بازه حیای گربه کجاست ( با
        خدا وکیلی اگر ددمنشی های اراذل و اوباش نباشد شما ملاهای /////// جرئت نمیکنید ساعتی در خیابانها باشید در جامعه ملت ایرانی (البته نه امت خرافاتی ) روزی 50 تا فحش ونا سزا نثار شما واجداد تان میکنند خجالت بکش از این دروغهای تازه و جدید سر هم نکن که مثل دروغهای صحرای کربلا نیست که کسی خبر نداشته باشد خودت میدانی که ملت ایران ( نه امت خرافاتی ) پشیزی برای شما /////ارزش قایل نمیشود ضمنا تا حالا که اشراف و اشراف زادگان از طاغوتیان بودند و مستضعفان و پا برهنگان ارزشی و ولی نعمت بودند ! چی شد که برای عبا و عمامه اشرافیت جزو مفاخر شد ؟ از اینکه بالاخره اقرار کردی که از نژاد اعراب تازی هستی متشکریم اما اینکه احترام نون ونمک ایرانی را نگه داشته اید ! عرض کنم که /////// تنها چیزی را که نمیفهمند حرمت نان و نمک میباشد . نمک خوردن و نمکدان دزدیدن ( نه شکستن ) جزو اصول ذاتی ) /// میباشد برنامه سمت خدا در شبکه یک را که هر روز یک دجال وراجی می کند نگاه کن هر روز گلایه و شکایت از بی محلی و پشت کردن ملت غیور ایرانی را با سوز و گداز تعریف می کند ( پس همه باهم ای لعنت بر ////////// )

         
        • سايه جان سلام

          آنچه كه بنده نوشته ام نسبت به احترام متقابل هموطنان محبوب ايرانيم به حقيقت قسم عين واقعيت است واما اين هم واقعيت است كه درگلستان دركنارگلها گاهي خارها وتلخه ها نيزازبركت آبياري باغبان بمانندعلف هرز مي رويند ومزاهم هم گلها وهم تماشاگران گلها مي شوند//// باغبان دراسرع وقت اينها را مي چيند وهيزم قرار مي دهد ومي سوزاندوكلبه اش راگرم مي كند.

           
          • ملا مصلح
            به حقیقت که هیچ به خداوندی خدا قسم آنچه که نوشته ای ( در رابطه احترام گذاشتن به آخوند ) کذب محض هست خودت هم میدانی ولی باز هم کتمان می کنی . یک روز بدون عبا و عمامه به خیابان برو تا همه چی دستگیرت شود / تو صف نون . صف بانک . و هر جا چند نفر دور هم جمع شدند فحش و ناسزا ست که نثار آخوند میشود . شما ببین از یک کارگر ساده که تمام روز با جون کندن یک لقمه بخور و نمیر در می آورد ماهی 200000تومان حق بیمه میگیرند حالا یک آخوند حتی تازه کار که از حوزه به جامعه فلک زده صادر شده . و برای نیم ساعت دروغبافی و انتشار جهل وخرافه بر روی منبر حداقل200000هزارتومان میگیرد نه تنها ریالی بابت بثمه پرداخت نمیکند! بلکه با بذل و بخشش هملباسانش در بودجه سالیانه ردیف اعتبار برایش تصویب میشود ! آخوند در لباس کسوت تن پروری جهل وخرافات می پراکند . و اینکه نوشته اید در کنار بوستان گاهی هم خارها و علفهای هرز میرویند ! واقعا که ! نه جانم اتفاقا برعکس فرمایشات شما در میان حدود چهارصدهزار علف هرز چند تایی آنهم به تعداد انگشتان دست چند عدد گل روییده است که البته انهم از معجزات خداوندیست . مفهوم اون شعر هم که فعلا بر عکس شده است . چراغی را که آخوند بر فروزد . هر آنکس تف کند خاندانش بسوزد . ( ضمنا باز هم برای اثبات مقبولیت و آگاهی کامنتهای خودت ودیگران باز هم توصیه میکنم آمار رتبه دهی را که بهترین مرجع میباشد حتما ببین . شاید خدا لطفی کرد و چیزی متوجه شدی !

             
      • آخوند بی خرد مصلح:
        “واما مزدك خان ،كاراجدادي پدري من بااجدادمادري ام عين صواب وانسان دوستانه ومعقول بوده است .واگرايرانيان هم درجنگشان اسير مي گرفته اندآنهارابعنوان برده وكنيز دربازارها مي فروختند واين رسم آن روزگاربوده است وشايدهم معقول بوده است زيراكه ترحم برپلنگ ودشمن تيزدندان جفاكاري بودبرگوسفندان وخويشان. ”

        فقط باید بگویم : … ننگ بر من که همچو تویی خود را ایرانی می نامی … ای /// لااقل کنشی دریوزه وار بروز نده!!

         
        • مازیار وطن‌پرست

          جناب کالان
          اینهمه نفرت را برای هموطن خویش -آری هموطن- خرج نکن. در ایران مصلح‌ها فراوانند. تازه مصلح سواد دارد و بر سر اعتقاداتش بحث می‌کند. بسیجیان شعارخوار و دهن گشادی که جز فریاد “مرگ بر” و پاره‌آجر و سنگ و گلوله چیزی برای نثار به هموطن خویش نمی‌یابند نیز -متاسفانه- هموطنند. آری متاسفانه اما عین حقیقت است. نمی‌شود ایران را به خودی و غیر خودی تقسیم کرد، یا بهتر است بگویم: نباید. نتیجهٔ تقسیم شهروندان به خودی و غیر خودی با مختصر تغییری در ظواهر همین است که اکنون مبتلای آنیم. اگر غیرخودی را هموطن نشماریم و حرفش را گوش نکنیم، او نیز حرفش را از دهان بمب “استشهاد” و گلولهٔ “ارعاب” به گوش دیگران خواهد رساند.

          شما فرض کن رویای ما به واقعیت بدل شده و در پارلمان ایرانِ دموکراتیک، نمایندهٔ گروهی از همفکران ما هستی و ناگزیر از بحث با نمایندگانی همفکر مصلح. اگر آداب گفت و گو و رسیدن به نتیجه را ندانیم خیلی زود یک قلدر از راه رسیده و گره کور نمایندگانی که در پارلمان نشسته‌اند ولی توان گفت و گو را ندارند با شمشیر و ششلول باز خواهد کرد. آنگاه همو تبدیل به دیکتاتور بعدی و حتی مورد تقدیس مردم خواهد شد.
          و باز پروسهٔ دموکراتیک کردن ایران به تعویق خواهد افتاد. بیا اینطور فرض کنیم که این وبلاگ همان پارلمان رویاهایمان است.

          در مورد برداشت‌های تاریخی و نقش آن در زندگی امروز (آنچه موضوع بحث مزدک عزیز با جناب مصلح است) نیز خواهم نوشت. اما عجالتا اگر امروز شایستگی گفت و گو و راه جویی بدور از نثار نفرت و دشنام را نداشته‌باشیم، آن رویای بزرگ هرگز محقق نخواهد شد.

           
  16. بی نام بی نهایت

    سلام و درود
    جناب نوری زاد با تشکر از شما
    1- مگر نه اینست که فاطمه زهرا در مدینه زندگی میکرد ، آنجا درگذشت و در همان جا نیز دفن شد. مگر ضریح را روی قبر بنا نمیکنند؟ پس اینان به دنبال چیستند؟ چرا برای فاطمه در عراق مقبره می سازند و ضریح می گذارند؟
    یاد کشتار حاجیان در سال 66 افتادم که شایع شده بود ایران قصد داشته کعبه را به قم منتقل کند! باور این مطلب به اندازۀ ساختن مقبره و ضریح برای فاطمه زهرا در عراق برایم سخت بوده و هست. چگونه ممکن است برای قبری در مدینه،ضریحی در عراق نصب کنند؟ شاید هم آن شایعات واقعیت داشته و این آغاز پروژۀ عظیم ضریح سازی باشد که ایران قصد دارد برای دیگر امامان مدفون و خاندانشان که در قبرستان بقیع هستند و ضریح ندارند به ترتیب اولویت در عراق ضریح سازی بکند.احتمالاً با توجه به اولویت افراد نفرات بعدی اینگونه هستند: حسن مجتبی – سجاد – محمد باقر – جعفر صادق – فاطمه بنت اسد مادر علی – ام البنین مادر ابوالفضل و …

    2- در مورد این مطلب شما چیزی نمیتوان گفت فقط یک جملۀ کوتاه در مقام قدردانی؛
    درود بر تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی و همچنین زندانیان منتقد و حامی اصلاحات مدنی.

    3- جناب نوری زاد، بیش از ده سال است که سازمان اطلاعات موازی بیت رهبری در کنار وزارت اطلاعات مشغول فعالیت است و میشود گفت از زمانی که اطلاعات موازی به فرمان خامنه ای تشکیل شد تا امروز هر چه گذشته از قدرت وزارت اطلاعات در امور داخلی کاسته شده. ساده تر بگویم، وزارت اطلاعات به امور امنیت خارجی ،جاسوسی و ضد جاسوسی، اپوزیسیون و فعالان خارج ایران مشغول است و اطلاعات موازی نیز به امور امنیت داخلی و کنترل اپوزیسیون و فعالان مدنی داخلی. در طی این سالها نیز بیشتر عوامل و نیروهای مدیریتی اطلاعات از فارغ التحصیلان مدرسه حقانی، دانشگاه امام صادق،دانشگاه امام حسین و دیگر مراکز انتخاب شدند که در بیشتر موارد مدیران اصلی از اعضای سپاه یا بسیج نیز بوده اند. پس با توجه به این موارد روزهای تلخی در آینده برای اطلاعاتی ها وجود ندارد بلکه برعکس، روزهای شادمانی آنهاست.چرا که از هم اکنون با این گونه رفتار اعلام میکنند که نه به حرف رهبر و نه به حرف رئیس جمهور اهمیتی نمیدهند و کنترل امور را خود بصورت خودکفا و با فرماندهی به احتمال زیاد سپاه به عهده دارند.
    در مورد برخورد با پایگاه زپرتی بسیج هم باید یادآور شوم که اگر خود اطلاعات دستور این کار را داده باشد چرا باید بر ضد نیروهای مطیع خود اقدام کند ؟ یعنی آن پایگاه زپرتی به تنهایی و بدون دستور و هماهنگی اطلاعات و استانداری می توانست چنین کاری بکند؟ چرا پلیس با آنها درگیر نشد در حالی که پاسگاه در محاصرۀ آنها بود ؟ شما تصور میکنید آنها خودجوش این اقدام را کردند؟

    – دوست بسیجی هم که در جواب شما کامنت داده بود از جملۀ شما برداشت اشتباه کرده بود؛
    پایگاه زپرتی…..در اینجا پایگاه اسم است و زپرتی صفتی برای پایگاه که به معنی فرسوده و کم استقامت.
    ربطی به بسیج ندارد که ایشان حمل بر توهین شما به بسیجیان کرده بود.
    در ضمن به این دوست بسیجی میگویم که حساب بسیجیان در زمان جنگ با بسیجیان در حال حاضر جداست.بسیجیان آن موقع، نیروهای مردمی ، خود جوش و جوانمردی بودند که برای دفاع از وطن و بر ضد دشمن خارجی میجنگیدند. بسیجیان حال حاضر نیرو های خودفروش و ناجوانمردی هستند که برای دفاع از نظام و بر ضد هموطنان خود میجنگند.

     
  17. اقای نوریزاد خیلی مردی.
    زنده و پاینده باشی.

     
  18. گذر زمان و مماشات های چنتش آور

    در اینکه پاکسازی اطلاعات دوره ای توسط باند مافیا آخوندی مرتب صورت گرفته شکی نیست. البته بقول شما اینبار حوزه این پاکسازی ها بعد از مرگ سید علی گسترده تر خواهد شد. و به نگاه من باند أقای ظریف که پیشگام و حامل اطلاعات وسیع از جزییات پنهان و مخفی نگه داشته شده مذاکرات ۵+۱ هستندء چنان به عشق شهادت خود خواهند رسید که به نزد فرشته های متصلصل باکره جانانه لبیک خواهند گفت و از اینها بیوه زنانی بر زمین باقی خواهند ماند که شاید باشد جلایی به قوانین صیغه اسلامی رنگی تازه ببخشند.
    البته آمریکا در حال متقاعد کردن متحدین حود در رابطه با مشروعیت دادن ۱۰ ساله به نظام فاسد جمهوری اسلامی به بهانه مذاکرات اتمی میباشد. و این زمان پیش بینی شده به طور حتم با مرگ سید علی و آینده تسلیحاتی سیاسی اقتصادی خاورمیانه مربوط خواهد. و چه بسا وزیر امور خارجه آمریکا از ناتوانی ادامه تحریمها و نداشتن هیچ گزینه دیگری برای مبارزه با (جنایتکاران جنگی بشری ) در مغز دارند.
    متاسفانه پیش بینی سردارنقدی در تصورم نقشانی تر میشود که گفت بزودی پرچم امام حسین درکاخ سفید به اهتزاز خواهد آمد.

     
  19. قسمتی از کامنت ملا مرتضی خطاب به عرفانیان:

    “راستی شما که به شغل شریف دیگران گیر میدی شغل شریف خودت چیست؟ بگو شاید ما هم حق داشته باشیم شغل شریف شما رو نقد کنیم.”

    جناب عرفانیان، با عرض معذرت، شما را خیلی پخته تر از تذکر خود میدانم ولی لاجرم برای شما و دیگر کاربران این سایت ناچارم این مطلب را یادآوری کنم.

    این ملا مرتضی با چهره مبدل در این سایت فعالیت می کند مبادا فریب او را بخورید و بگونه ای شغل یا کشور محل سکونت و یا مشخصات دیگر خود را برای او آشکار کنید این شگرد او است برای شناسایی کاربران دیگر ، روش و ماموریت او در این سایت این است که به هیچوجه کامنت مستقل نمی گذارد و فقط ذیل کامنتهای دیگران شروع می کند به پاسخ دادن، معمولا کاربرانی را هدف قرار میدهد که از معلومات عمومی خوبی برخوردارند و کاربرانی که در داخل کشور هستند را پس از شناسایی سر به نیست می کنند من در این سایت شدیدا تحت سانسور هستم اگر آمادگی حضور در سایتی آزاد را داشته باشید آماده ام چند کاربر سر به نیست شده را با ذکر دقیق رفرنسهای آن در این سایت معرفی کنم فقط بصورت سربسته نام دو کاربر سر به نیست شده را می آورم 1ـ حامی 2ـ عباس انعامی، هر دو نفر اینها وقتی از چهره خود رونمایی کردند بفاصله 3 روز بعد، سر به نیست شده اند.

    —————————

    سلام دوست ناشناس ما
    نگاه تلخ امنیتی شما گرچه می تواند از بخت و اقبال نامیمون این سالهای ما ایرانیان باشد که بر بستری از نامردمی ها خفته ایم و بر آمده ایم، نیز بسیار نامنصفانه است. جناب سید مرتضی دانشمندی است همراه که در این یکی دو سال اخیر همه ی همّ خود را مصروف روشنگری کرده و هرگز به سمت و سویی که شما بدان اشاره کرده اید ورود نکرده اند. حضور ایشان در این سایت اتفاقا بهانه ای شده که بسیاری از دوستان، عقده ها و نقدها و نفرت های خود از اسلام را بر وی فرو ریزند. هر که بجای ایشان بود می رفت و به پشت سرش نیز نمی نگریست. آن نگاه امنیتی ای که شما بدان اشاره کرده اید، ای بسا برای همچو منی مناسب تر باشد که مدیریت این سایت را دارم و احتمالا ایمیل برخی از دوستان با من است. خواستم بگویم: گرچه کلام دوستان در مجادله های علمی گاه تلخ و تند می شود، هرگز اما از دایره ی همدلی خروج نمی کنند. همین مزدک، دوست عبوس و عصبی ما – من ایمان دارم – برای این که در یک محیط علمی و آزاد، فضا برای انتشار باورهای آقا سید مرتضی فراهم شود، یقه می دراند و از هیچ کوششی فرو گذار نخواهد بود. بله، ما در معرکه ی بحث و مجادله، کاسه کوزه های واژه ها را بر سر هم می شکنیم اما بوقتش، برای اجابت حق همدیگر، سر از پای نمی شناسیم.
    با احترام

     
    • بالاخره تکلیف انعامی و حامد چی شد؟

       
    • دروغ سیزده
      دوست عزیز مخالف شما با آقا مرتضی را میشود فهمید اما دیگر داستان را سینمایی اش نکن قدری به شعور خوانندگان احترام بگذار سیزدهم هم که نزدیک نیست بگذاریم به حساب دروغ سیزده . از کامنت شما این را میتوان برداشت کرد که ضمن اینکه داری خود آقای نوری زاد را زیر سوال می بری این پیام را هم دارد که شاید صاحب کامنتهای حامی و عباس انعامی خودت بودی که مطمین هستی دیگر خبری ازشان نخواهد شد !

       
    • دوست گرامی جناب ناشناس درود و سال نو خجسته باد! 36 سال است که اراذل و اوباش اسلامی بهر جنایتی دست زده اند هرکاری که نکرده اند یا نتوانسته اند و یا به ذهنشان خطور نکرده.بنابراین مردم دیگر ابایی از این حرامیان ندارند.هر کس که خود را وارد سایتی یا گروهی کرده و نظر میدهد خواه ناخواه از عاقبت آنهم با خبر است بخصوص کسای مثل حامد و عبااس انعامی و دانشجو…بنابراین ترساندن مردم از اطلاعات و سپاه و سایر جیره خواران کمکی به مبارزات مردم نمی کند.بگذار هر غلطی میخواهند بکنند.وقتی هزاران هموطن در ایران بی پروا و بدون ترس به این اراذل و و اوباش می پرند و از آنها ترسی ندارند مثلا بفرض که کسانی دراین سایت هم از آنها باشند خب باشند و درشتگویی های مار ا بشنوند و وزن خود را در جامعه ایی آزاد بسنجند.مگر ما بخاطر آنها دست از توهین //////// برخواهیم داشت؟تا زمانیکه آنها جنایت میکنند باید منتظر چنین برخوردیهایی باشند.اینست که ما راه خود را که همان ساختن جامعه ایی آزاد که حتی سید علی هم بتواند حرفش را بدون ترس ازکشته شدن و یا زندان و شکنجه شدن بزند ادامه می دهیم.نگاه امنیتی را بگذار برای همان برادران و با رویی گشاده و مشتدل و بی واهمه بمقابله با مغالطات و سفسطه های و دروغ و تزویر آخوند برو! مردم خود قضاوت خواهند کرد. کافی ست نگاهی به نمرات در زیر نوشته ها بندازید!

       
      • خطر جدی است کاربرانی که تا کنون سر به نیست شدن عبارتند از
        عباس انعامی – حامد – حامی – سید ابوالفضل – دانشجو – بی کنش – ارشام – ملانصرالدین – مانی از المان – زارع – منصف – بانوی ایرانی – آزاده – و دها تن دیگری که الان حضور دهن ندارم

         
  20. ريشه ها ٢٨٩(قسمت ٢٨٨ذيل پست قبلى )
    فرهنگ< فرهنگ دينى < عرفان <….

    زمين و آسمان حافظ
    ٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ (دنباله قسمت الف )
    اهميت زكرياى رازى در خودسالارى او در انديشيدن است ، نه صرفاً در باورهاى ناسازگارش با دين و روايت غالب و نه حتى به اين سبب كه كه برخلاف آمدِ اعتقادات غالب زمانه سخن گفته است . كوته و گذرانه اشارت رفت كه پس از فتح سرزمين هاى بزرگ به دست اعراب لاجرم دين فاتحان با فرهنگ هاى بزرگ اقوام ديگر رويارو مى شود . فاتحان مى توانستند ويران كنند ، خراج بگيرند ، غارت كنند و وحشت بپراكنند ، اما مهار ذهن ها و يك دست سازى اعتقادات درونى در قديم كارى نبود كه قدرتى حتى با زور شمشير بتواند كاملاً از پس آن برآيد . از همان سده دوم هجرى نه فقط در ميان ايرانيان كه از ميان خود اعراب نيز مخالفان سرسختى عليه شريعت و روايت غالب پيدا مى شوند ، كتاب مى نويسند ، استدلال مى كنند ، تبليغ مى كنند ، حديث جعل مى كنند ، مناظره مى كنند ، فحش مى دهند و گاه مرگ و شكنجه فجيع را پذيرا مى گردند . براى ميانبر زدن فقط به فصل ٩ دو قرن سكوت با عنوان '' جنگ عقايد '' ارجاع مى دهم كه جوينده كوشا از همان جا مى تواند به منابع ديگر رجوع كند . از ميان زنديقان ابن ابى العوجا شايد نمونه رهگشاترى براى ما باشد . وى تمامى عمرش را فعالانه در راه باور شريعت ستيزانه اش صرف كرد ، مناظره هاى جنجالى بر پا كرد ، بحث متكلمان در باره جبر و اختيار را به سخره گرفت ، بر تناقض گويى هاى آنها دست نهاد ، شاگردان و مريدان پرشمارى گرد آورد ، و سرانجام هنگام مرگ يا قتل خود اعلام كرد كه از كارش بسى خرسند است و بر عقايد الحادى اش استوار، به ويژه آنكه ٤٠٠٠ حديث جعل كرده است تا حلال را حرام و حرام را حلال كند و حساب ماه رمضان را به هم ريخته ، اعتبار هلال ماه را مخدوش و به جاى آن شمارش روزها را قرار دهد .به گفته بغدادى احاديث او همگى در تشبيه و تعطيل و تغيير و تحريف احكام شريعت بود . منبع من مدخل ابن ابى العوجا در دايرة المعارف بزرگ اسلامى است كه مستند به ده ها سند و سنجش اعتبار آنهاست . اين مدخل در برخى سايت هاى اينترنتى نيز نقل شده است ؛ از جمله در نشانى زير : http://www.holybible.blogfa.com/post-341.aspx
    در سده دوم هجرى همهنگام با سده هشتم ميلادى به ويژه در زمان المهدى خليفه عباسى اين نزاع گفتارى و كشتارى به اوج مى رسد . اين منازعات در آن سيارك تمثيلى حقيقت جويان كه به آن بارها اشاره كرده ام ، رخ نداده اند ، بل هر يك از آنها به گونه اى از زهدان نزاع قدرت سربر كشيده است . اشاره شد كه در محضر امام جعفر صادق كه در قلمرو قدرت سياسى نبود ، همه اين مخالفان – زنديق ، مانوى ، مزدكى ، ثنوى ، دهرى ، و مانند اين ها در امن و امان مناظره مى كردند و در محضر ابن ابى العوجا نيز . حتى مناظره اى ميان امام صادق و ابن آبى العوجا نقل شده است . و برخى از غمخواران تشيع اكنون شايد حسرتخوارانه بگويند كه تشيع از اين فضاى عمومى برخاست و اى كاش كه از آن خارج نمى شد ، چرا كه در ايران و در هرجا هر انديشه و عقيده اى تأثير ماندگارش را از نفوذش در فرهنگ عمومى از جايگاه فضاى عمومى يافته است نه از جايگاه حكومت سياسى . حكومت سياسى همواره هر مذهبى را اعم از الهى ياالحادى به تباهى كشيده است .
    ايرانيان از همان زمان كه مبارزات مسلحانه را شكست خورده مى ديدند ، راهى مى جستند تا هويت ايرانى خود را با روايت غالب و زورمدار خلفا همساز كنند . ايرانيان برخلاف يونانيان پيشينه دموكراسى و جامعه شهر وندى و خودسالار نداشتند . اين بود كه حتى در مبارزات مسلحانه خود از مذهب هايى چون مانوى و مزدكى و اعتقادات گنوستيكى ( عرفانى ، رازورزانه ) به قول امروزى ها ايدئولوژى مى ساختند. پيش تر با بهره گيرى از كتاب عقل سياسى در اسلام از قول محمد عابد جابرى ،روشنفكر معاصر مراكشى ، نقل شد كه عقل عربى عقل غنيمت گيرى و غارت و ويرانى سرزمين هايِ داراى عمران بود كه اعراب خود را وارث آنها و كل ارض مى دانستند ، عقل ايرانى اما پيش از تجاوز عرب نيز نوافلاتونى و گنوستيك بود . امروز ديگر مورخان كمابيش اجماع دارند كه در اواخر روزگار ساسانيان بسيارى از ايرانيان رهايى خود از همدستى موبدان و شاهان را در روى آورى به مذهب هايى چون مانوى ، مزدكى ، مسيحى مى يافتند كه عليه روايت حكومتى بودند و حتى اين گرايش در ميان اعرابى كه در قلمرو ساسانيان مى زيستند وجود داشت . همين نوع مقابله پس از سلطه عرب نيز ادامه پيدا مى كند . شعوبى گرى ، زيدى گرى ، زندقه و فرقه هايى كه جنگ هفتاد و دو ملت و بازار گرم مناظره هاى كلامى راه انداخته بودند از بطن اين مناسبات قدرت زاده و باليده مى شدند ، نه از سيارك خيالى از جهان بريدهِ حقيقت جويان آزاد. حتى آيين مزديسنا و دين زرتشتى آنگاه كه بر قدرت مى شود ، از نگَرِ خواست هاى پيروانش كه ديگر موبدان خشكدل و غارتگر نيستند چيز ديگرى مى گردد. اين چيز ديگر قدرت است اما قدرت فرهنگ كه در قديم از نظر مهار تفكر زورش بس بيش از شمشير حاكمان بود .زمين و آسمان حافظ تاريخى دارد كه بدون درك آن ايياتى كه آيينه بازنماى اين اين فرهنگ اند به آسانى ممكن نيست :
    ز دست شاهد نازك عذار عيسى دم
    شراب و نوش و رها كن حديث عاد و ثمود
    جهان چو خلد برين شد به دور سوسن و گل
    ولى چه سود كه در وى نه ممكن است خلود
    به باغ تازه كن آيين دين زردشتى
    كنون كه لاله بر افروخت آتش نمرود
    بارى، رازى از نگرِ مخالفت با روايت غالب به هيچ وجه مستثنا نبود . عرب جزيرة العرب از نظر قدرت سياسى و حكومتى مى بايست هم بر اقوامى با تمدن ها و فرهنگ ها و دانش ها و عقايدى پيشينه دار و متفاوت مسلط شود و هم حتى بر اعرابى با نوستالژياى آن آزادى بدوى كه در عصر موسوم به جاهليت در چكامه هاى معلقه سرايان موج مى زند . شعر شراب يا خمريه سرايى كه بعداً در عرفانِ ايرانى تمثيلى و انتزاعى مى شود از همين دوران و حتى از پيش از آن در زمان معاويه و يزيد ، كه از تمدن ساسانى و بيزانس كپيه بردارى مى كردند ، آغاز مى شود . ديديم كه شاعران سبك خراسانى چه ارادتى به شاعران عرب داشتند . اشاره شد كه شراب و عشق و معشوق در متون منوچهرى و فرخى و عنصرى و رودكى و فردوسى و به طور كلى شاعران سبك خراسانى همان شراب و عشق و معشوق زمينى است نه جيزى بيش . فردوسى بخش پادشاهى لهراسب را با ابياتى در ستايش شراب يا نبيد مى آغازد.تهمينه در شاهنامه زنى است زمينى ، خود مختار و آزاد كه برخلاف ليلى در منظومه نظامى محصور و مجبور نيست . باز در خمسه نظامى شيرين ، اين زن ايرانى ، خواستگارى اوليه خسرو را رد مى كند و جز با اراده و انتخاب آزاد خود تن به همسرىِ شاه ايران نمى دهد. فردوسى هنر ( در ريشه لغوى : هو نرَه يا مردانگى نيكو ) را ويژهِ مردان نمى داند . شراب و معشوق ، دست كم در متون معلقه سرايان و خمريه سرايان عرب و ايرانى و در حماسه فردوسى دلالت واقعى دارد نه جنبه تصعيد شده (sublimed) و عرفانى .در قسمت ٢٨٦ ريشه ها از راه ميانبر به بيت ١٤٢٨ از دفتر ششم مثنوى ، همخواند با نسخه نيكلسون ، اشاره شد كه مولوى ، اين سرآمد صوفيان ، مادر را طبع و نفس دون مايه مى گيرد و پدر را عقل هدايت . سپس با پيش كشيدن بحث مكررش در باره جبر و اختيار براى نواختن كسانى كه جبر را دستاويز سرسپردن به عشرت دنيا مى كنند ، در بيت ياد شده از قول خدا فحشى زشت نثار چنين كسانى مى كند كه بر خوارمايگى زن دلالت دارد . همچنين اشاره كرده ام كه حكمت برهانى مشاء در نهايت به وجدان جمعى و فرهنگ عمومى وارد نمى شوند اما عرفان ،چه خوشمان بيايد ، چه بدمان بيايد. تا ژرفاى گفتار و رفتار و روحيه ايرانى رسوب مى كند . و بعد مى شود حكمت ايمانيان در برابر حكمت يونانيان و مشائيان و برهانيان . البته مولوى چيزى شبيه برهان دارد .اين برهان غالباً از نوع تمثيل ها و ارسال مثلى است كه بعدها از سده نه به بعد در سبك هندى تك بيتى مى گردد . مثلاً واعظ قزوينى مى گويد :
    اظهار عجز پيش ستمديده ابلهى است
    اشك كباب باعث طغيان آتش
    يا بيدل شيرازى مى گويد :
    اقبال خصم هرچه فزون تر شود نكوست
    فواره چون بلند شود سرنگون شود
    تنها در نظر عوام مصرع هاى دوم مى توانند برهان مصرع اول باشند . با اين همه ، اين ارسال مثل ها و تمثيل ها براى مردم ايران آن قدر جاذبه داشته اند كه تا پشت كاميون ها نيز راه يافته اند .
    صائب مى گويد :
    من از روييدن خار سر ديوار دانستم
    كه ناكس كس نمى گردد ازاين بالا نشينى ها
    ژوليده نيشابورى مى گويد :
    من از عقرب نمى ترسم ولى از نيش مى ترسم
    من از گرگى كه رفته در لباس ميش مى ترسم
    در مثنوى غالباً با اين نوع برهان – اگر بشود نامش را برهان گذاشت – برخورد مى كنيم و گويا خداىِ زن ستيز و بد دهان مولوى نيز كه بى هدايت بيرونى اش '' ما همه لاشيم با چندين تراش '' ، از همين برهان گونهِ عوامانه بهره مى برد . اين شاعران به قول امروزى ها نفوذ معنوى داشته اند نه قدرت زور سياسى . كنترل اذهان در هيچ زمانه اى به اندازه زمانه ما ممكن نبوده است ، چرا كه تكنولوژى و ديوان سالارى مهارِ محسوس و نامحسوس انسان ها را بيش از هر زمان ديگرى امكان پذير ساخته و ديكتاتور هاى اوتاريترين ( اقتدار گرا ) و توتاليتارين ( تمام خواه ) عصر ما اين ادعا را از دليل بى نياز كرده اند. بسط يد حاكمان قديم آن قدر دور برد ، تكثير پذير ، سريع ، و توده گستر نبود كه امروزه به يارى تكتولوژى صنعت فرهنگ ميسر است . دقيقاً از همين روست كه ،خوب يا بد ،دموكراسىِ هرچه راديكال تر ، مستقيم تر ، مشاركتى تر ، و خودسالار تر ، تنها چاره ناچارى براى رهايى انسان از دگرسالارى است كه آزادى آدمى را تهديد مى كند . بسنده مى كنم به اينكه عصر مدرن مفهوم زمان ، مكان ، فضا و فاصله را دگرگون كرده و تأمل دقيق تر را به بخش فرهنگ مدرن موكول مى كنم .
    چيزى كه رازى را ، نسبت به ديگر معترضان به روايت غالب ، ممتاز مى كند كوشش متفكرانه و خرد ورزانه او در اثبات خود سالارى خرد و تجربه انسانى است .فيلسوفى كه به قول كربن به شدت به تساوى انسان ها باور دارد اگر در فرهنگش زمينه پيشينى دموكراسى بود اين خودسالارى فردى را به جامعه خودگردان مى پيوست . در اين باره بيش تر خواهم گفت .
    با سپاس از بردبارى شما

     
    • ویرایش همراه با پوزش : 1 – شراب و نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود ( نادرست ) > شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود ( درست) 2-در قسمت 186 ریشه ها ( نادرست) > در قسمت 185 ریشه ها(درست ) با پوزش دگربار

       
    • مازیار وطن‌پرست

      جناب کورس گرامی
      نزد شما از وجود نویسنده‌ای به نام “امین معلوف” و کتابش با عنوان “هویت‌های مرگبار” آگاه شدم. چندی پیش کتاب فوق‌العادهٔ “دنیای بی‌سامان” از ایشان را مطالعه کردم. ممکن است این کتاب صرفا عنوان و ترجمهٔ جدیدی از “هویت‌های مرگبار” باشد؟

      دو سطر زیر در ویکی پدیای فارسی تحت عنوان آثار امین معلوف آمده‌است:
      “هویت‌های مرگبار” (۱۹۹۸) ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، انتشارات ققنوس و ترجمه عبدالحسین نیک گهر، نشر نی
      “دنیای بی سامان”، نشر نی، مترجم عبدالحسین نیک گهر

       
      • درود بر دوست فرهیخته و نادیده ام : این دو کتاب یکی نیستند. هویت های مرگبار در سال1998 در فرانسه پخش شده و کتاب جهان بی سامان در 2009. از اینکه ریشه ها را نازک بینانه پی گیری می کنید،سپاسمندم.پایدار و استوار باشید

         
  21. با سلام حضور استاد عزیز جناب نوری زاد:
    سخنم کمی طولانیست امید دارم که زمان بگذارید و بخوانید. بنده همان
    طرفدارتان در فیسبوک هستم که خواهش کردم ایمیلتان را برایم بگذارید.
    از زمانی که چشمان شما به روی حقیقت باز شد من یکی از طرفدار تان شده ام
    . برنامه افق 29 اسفند ما را همراه دکتر مهدی خزئلی دیدم و چنان از بی
    پرده سخن گفتن و حقیقت گویی شما لذت برم که تصمیم گرفتم برایتان یک پیام
    تشکر بگذارم .
    البته من بارها برایتان پیامی نوشته ام ولی قبل از ارسال مجبور به دیلیت
    کردن آن ها شدم زیرا من شجاعت ستار بهشتی ها را ندارم و از ترس اینکه
    سربازان گمنامشان مرا نیز به سرنوشت ستار بهشتی دچار کنند ناچار پیامها
    را از روی ترس پاک میکنم .
    باری از شما که راه صداقت در گفتار را پیش گرفته اید انتظار دارم و
    التماس دارم که کمی از نسل من نیز و سرنوشتمان سخن بگویید . من 46 سال سن
    دارم و دارای تحصیلات فوق عالیه در روانشناسی هستم .
    با یک حساب ساده متوجه میشوید وقتی انقلاب شده من 9 سال سن داشتم یعنی
    متوجه هیچ چیزی نمیشدم و نقشی در تعیین آیینده ام نداشته ام .
    دوران نوجوانی در زمان جنگ گذشت و سپس جوان سر به راهی بودم و یکسره بعد
    از دیپلم تحصیلات دانشگاهی را ادامه دادم تا سال 74 .
    اهل سیاست نیستم ولی اهل منطق هستم و چون هرگز منطقی در عملکرد نظام
    ندیدم هرگز آن را قبول نکردم و همیشه بر عکس خیلی از مردم فرصت طلب که
    خود را به سیستم وصل میکنند من همیشه فاصله گرفتم و همین دلیلی شد که هر
    کجا برای استخدام تلاش میکنم با در بسته مواجه شوم .
    لازم است بگویم که در دوره کارشناسی ارشد من شاگرد اول دوره ام بودم ولی
    برای دکترا رد صلاحیت شدم چون در زمان ما برای ادامه در مقطع دکترا حتما
    باید سفارش شده می بودیم .
    پایان نامه من به گفته خود اساتید دانشگاه ( مرحوم دکتر هومن و دکتر
    افروز ) شاهکار بود چون من اولین کسی بودم که یک تست روانشناشی را در
    ایران ساخته بود و تا آن زمان فقط تست ها ترجمه یا نرم میشد و هرگز کسی
    اقدام به ساخت یک آزمون روانشناختی نکرده بود .
    کلا دوره ما بیشتر تمرکز بر روی تحقیقات و روش تحقیق در روانشناسی و
    مسائل اجتماعی بود .
    خلاصه کلام با این خصوصیات به هر کجا سر زدم با در بسته مواجه شدم چون یا
    میگفتند که خوب تحقیقات اجتماعی به چه درد ما میخورد یا کلا چون در اون
    سالها نهایت مدیران عالی رتبه دارای لیسانس بودند از فوق لیسانسها
    میترسیدند . همزمان قثانونی هم گذاشتند که دیگر کمتر از دکترا در
    دانشگاهها حق تدریس ندارند .
    خلاصه که هر چه هم اقدام برای مهاجرت کردم چون مدارک استخدامی نداشتم و
    مدارک مالی کافی هم نداشتم موفق نشدم .
    حال یک سوال از شما دارم ؟ نسل سوخته چه کسیست ؟ چرا همیشه اگر یک نفر هم
    بیاید که حرفهای قشنگ بزند از ما یادی نمیکند ؟ یا از فرار مغز ها میگوید
    که برایشان خوب هم شده یا از نسل جوان میگوید !
    پس من چی به حساب می آیم ؟ کسی که به دلیل قرار گرفتن در یک موقعیت زمانی
    هرگز دیده نمیشود . الان 46 سال سن دارم ، دوسال هست هیچ در آمدی نداشته
    ام و ( با عرض خجالت یک سال است نه گوشت نه میوه نه شیر و … هرگز در
    منزل من دیده نشده ) من و همسرم و دو دختر دوقولو 16 ساله سوء تغذیه
    داریم ولی مجبورم با سیلی صورت خودم را قرمز کنم . از قدیم یه موقعیت
    اجتماعی داشته ام که حتی نمیتوانم نداری ام را به زبان بیاورم .
    با شرایطی که گفتم باید بدانید که هیچگونه بیمه ای ندارم بیکار هستم جسم
    و روحم واقعا مریض و ناتوان است .
    آیا آینده ای برای من میبینید ؟ دوباره میپرسم نسل سوخته کیست ؟ به چه
    امیدی زندگی کنم که حتی در مورد نسل من و امثال من هیچ کسی سخنی نمیگوید
    ؟
    خواهشی که از شما دارم فقط از نسل من هم سخن بگویید . بگذارید بدانند مال
    هم وجود داریم . خواهش میکنم . با تشکر فرشید

    —————————————————-

    محمد نوری زاد:
    سلام فرشید گرامی
    با مطالعه ی نوشته ی شما از خجالت و شرم آب شدم. خاک بر دهان من اگر که از شما ننویسم و از حقوق تباه شده ی شما نگویم
    سلام مرا به همسرگرامی تان و دختران نازتان برسانید. من معنای نسل سوخته را تا حدودی می دانم. از روی گل شما خجلم. این وضعیت شاید کمی به درازا بکشد اما همه ی تلاش ما بر این است که لقمه ی کشور را از گلوی آخوندها بیرون بکشیم.
    به امید روزهای خوب
    وبه امید دیدار

    ————————————————

    با سلام خدمت استاد بزرگوار:
    شما همیشه سربلند و عزیز هستید زیرا با پی بردن به ماهیت این نظام ، شجاعت عذر خواهی در حضور همه را داشتید و میبینید که این مردم هم به همین دلیل شما را قابل احترام و عملتان را ستودنی میدانند .
    به نظر بنده خجالت و شرم را باید کسانی بکشند که تا سال 88 مجیز گو و دست بوس نظام بودند و بار خود را بستند و حالا با ژست اصلاح طلبی خود را یکی یکی به دانشکاههای آمریکا رسانده و از آنجا شده اند منتقد و به اصطلاح اپوزیسیون . بدون اینکه یک عذر خواهی خشک و خالی هم که شده از این مردم بکنند .
    باری همین صداقت تان یکی از چندین خصیصه قابل ستایش شما است .
    نفستان گرم و پاینده و صدایتان همیشه رسا و زنده باد که شما تنها امید ما هستید تا صدای ما پیر کودکانی باشید که 37 سال از عمرمان را گم کرده ایم و هنوز در آرزوهای یک کودک 9 ساله مانده ایم . این حال امروز من و نسل من است .
    درود بر شما
    امیدوارم باز هم بتوانم با شما در ارتباط باشم
    برادر کوچکتان فرشید

     
  22. اصل این ساختن ضریح عین بت پرستی است و بعد هم شیوه ای است برای کلاه برداری. حشرت اگر می خواست قبرش نزد حضرت زهرا باشد این قدر می دانست که وصیت کند.

     
  23. “سلام بانوی خوب
    این نوشته ی خوب و تأثیر گذار شما اگر میزان عصبیتش به صفر می گرایید، حتما و قطعا استواری اش افزون تر بود. شما – بانوی فهیم ما – شاخص بسیاری از ما بوده اید در این سالها برای مجادله ی نیکو. من شخصاً آنیتای صبور و متین و مطمئن را بیشتر دوست می دارم. در این نوشته، قلم شما سخت توفانی است. مگر چه شده بانو؟ یکی از دوستان به یکی از نوشته های شما تعریض بسته. نقد را با نقد مناسبتی است عمیق. قلم که ناشکیبایی کند، شأنش خراش می خورد. آنیتای فهیم و متین ما را به ما باز بگردانید. باشد؟
    با احترام و ادب”

    آقاى نوريزاد

    با تيريك نوروز و سال نوبه شما انسان شريف.
    به گمان خودم قلمم طوفانى نبود. اما ناشكيبا شايد.
    خوب اليته من صبر، متانت و پختگى قلم و انديشهء بزرگانى چون فائزه گرانقدر و كورس بزرگ را ندارم.
    فائزه عزيزم از آنچنان بردبارى برخوردار است كه مى تواند در بحث با هر شخص منعطف يا منجمدى خونسردى و شكيبايى و منطق خود را حفظ كند. حقيقتا گاه از متانت و ظرفيت بالاى ايشان شگفت زده مى شوم.
    اگر قلمم ناشكيبا بود نه به دليل تعريض آن دوست بلكه دانستن بى سرانجامى گفتگو به دليل يقين هميشگى است كه ايشان به هدايت يافتگى خود و در دست داشتن همه حقيقت دارد. پس گفتگو را بيهوده مى ديدم و پاسخى كه دادم تنها به احترام نوشته شما بود.

    گذشته از اين حرفها از ديدن عكس پدر و مادرتان بسيار لذت بردم. خواهش مى كنم در ديدارى كه از مادر گراميتان داريد گونه ايشان را از طرف من ببوسيد كه خنده ايشان دلم را بسيار شاد كرد.

    با پوزش، ادب و احترام

     
  24. سلام نوریزاد عزیز
    همین پیامک برای من هم آمده بود . خداوکیلی با خودم گفتم این آقایان مگر در همین تهرانی که زندگی میکنند کارتن خوابهای چهار راه سیروس و یا پارک شهر را نمی بینند ؟ یا خودشان را به کوری زده اند ؟ ولی بعد به ذهنم رسید که خوب اینها کاسب هستند و برای دکانشان سرمایه جمع می کنند . بد بخت هستند کسانی که دچار نفهمی و خرافات هستند و به حساب این دجالان پول واریز می کنند . کاش این خرافاتی ها از جهل و نادانی رهایی یافته و این پولهارا به این دجالها نداده و به این همه افرادی که بر اثر نداری تن به فحشا و …… داده اند کمک کنند اگر عقل داشته باشند پیش خود فکر کنند که 8سال پول دادند عراق را ویران کنند حالا 16 سال هی پول میدهند که عراق را آباد و کشورشان را ویران کنند !
    وظیفه ما این است که اطرافیان خود را آگاه و آنها را از این جهالت و خرافه پرستی برهانیم

     
  25. ضحاک کیست؟

    چه آگاهانه فردوسی ویژگی‌های ////////// اسلام را به ضحاک نسبت داد.
    اسلام ////////// به جان کشورمان افتاده و کسی که مبتلا به این ویروس گردید، حقیقت را تنها در افکار خودش می‌بیند؛ او حاضر است تمام مخالفین و منکرین خدایش را از دم تیغ بگذارند آن هم به این دلیل که از دین و مذهب به قول خودشان حق روی برتافته؛ اگر کسی مبتلا به این ویروس به صورت مزمن گردید جنایت را تا بدانجا پیش می‌برد که حاضر است برای رضای خدایش، الله، به زنان و دختران کسانی که آنان را کفار می‌نامد تجاوز جنسی کند و اگر شرایط به او اجازه دهد بدن آنها را در معرض فروش جنسی قرار دهد.
    بدون شک ////// اسلام بزرگترین دشمن تاریخی فرهنگ ایران و ایرانی است، تا قرنها در تاریخ اعراب و اسلام، عجم(1) معادل ایرانیان بود. از شادمادنی محمد به خاطر پیروزی رومیان بر ایرانیان و بیان سوره‌ی روم به همین خاطر گرفته تا تراژدی نهر الدم که در آن با خون 70،000 ایرانی رودی را سرخ کردند تا اندیشه‌ی ضحاکی را بر کشورمان حاکم سازند، موضوعی که فردوسی با زیرکی تمام و نکته سنجی جالب صفات اسلام را به صورت ضحاک به تمثیل کشیده، زیرا ضحاک از نوادگان تاز پدر تمامی عربهاست؛ این موضوع به روشنی دهخدا از قول ابن بلخی بیان می‌نماید:
    بیوراسف بن ارونداسف بن دینکان بن وبهزسنگ بن تازبن نوارک بن سیامک بن میشی بن کیومرث ، و این تاز که ازجمله ٔ اجداد اوست پدر جمله ٔ عرب است و چون پدر عرب بود اصل همه عرب با او می رود و این سبب است که عرب را تازیان خوانند یعنی فرزندان تاز، منبع
    بررسی دقیق شاهنامه نشان می‌دهد که فردوسی با توجه به سیطره‌ی تازیان بر ایران به صورت زیرکانه‌ای صفات اسلام را به ضحاک(2) داده است.
    از سوی دیگر، فردوسی هیچ‌ گونه امکانی برای به نقد کشیدن دلیل از بین رفتن تدریجی فرهنگ ایران زمین را نداشت؛ لذا با زیرکی تمام اژدهاک را ضحاک نامید، موجودی که تنها با خوردن مغز ایرانیان زنده می‌ماند؛ گرچه به نظر می‎رسد مغز ایرانیانی که ضحاک به مارهای خودش می‌داد، ماده‌ی مغز است؛ اما نکته‌ی مهمی که پشت این تمثیل زیبا نهفته است، از بین بردن مغز ایرانیان از سوی کسی است که خود ذاتا ایرانی است؛ او به دستور دیو، پدر خویش (آئین فرزانگان)(3) را از بین می‌برد و برای ادامه‌ی زندگی، مجبور است مغز ایرانیان را بخورد، این اسلام است که ابتدا آئین اجدادش را از بین برد؛ پس ضحاک چیزی جز آئینی که تازیان مروج آن هستند، نیست؛ ضحاک مغزخور نیست، بلکه مغز ایرانیان را از فرهنگ ایرانی تهی و آن را با آئینی که او مروج آن است، جایگزین می‌نماید. پس:
    نوروز واقعی ایرانیان زمانی بدست می‌آید که کشور از شر فرزندان ضحاک رهائی یابد، ضحاکانی که قصد دارند نوروز را با غدیر(مرداب) خم جایگزین نمایند؛ کسانیکه اگر بتوانند آنچه را که سنبل فکر ضحاکی است، جایگزین رسم‌های کهن ما نمایند.
    در پایان یادآوری می‌نمایم که هدف ریشه یابی بدبختی‌های ایران است که به رغم گذشت قرن‌ها هنوز هم از آن درس نگرفتیم و همچنان بیگانه پرستیم.
    هدف این نیست که آئین ایران باستان را الهی و اسلام را اهریمنی بدانیم، تمام ادیان تمامیت خواه و به جز خویشتن دیگران را انسانی پست می‌دانند؛ استیلای دین ////اسلام بر ایران ریشه در ستم موبدان زرتشتی داشت، کسانی که با همکاری پادشاهان ساسانی آنچنان ستمی به ایران نمودند که مردم حاضر شدند از چاله خشک به چاهی بیفتند که به رغم گذر 14 قرن هنوز نتوانستیم از آن بیرون بیائیم، تا زمانی که دین در کشوری حرف اول را می‌زند آن ملت هرگز نخواهند توانست در جهان سرافراز بمانند.
    =================================
    (1) به معنی بیگانه است.
    (2) این کلمه معرب اژدهاک فارسی است؛ ضحاک در زبان تازی به معنای کسی است که بسیار می‌خندند (دهخدا آن را به خنداک ترجمه نموده است)، پرسشی که به ذهن می‌رسد این است، چرا فردوسی که این همه به زبان پارسی اهمیت می‌داد، کلمه‌ی اژدهاک را بکار نبرد؟
    (3)
    چو ضحاک شد بر جهان شهریار
    برو سالیان انجمن شد هزار
    سراسر زمانه بدو گشت باز
    برآمد برین روزگار دراز
    نهان گشت آئین فرزانگان
    پراگنده شد کام دیوانگان
    هنر خوار شد، جادویی ارجمند
    نهان راستی آشکارا گزند
    شده بر بدی دست دیوان دراز
    به نیکی نرفتی سخن جز به راز
    دو پاکیزه از خانه‌ی جمشید
    برون آوریدند لرزان چو بید
    که جمشید را هر دو دختر بدند
    سر بانوان را چو افسر بدند
    ز پوشیده‌رویان یکی شهرناز
    دگر پاکدامن به نام ارنواز
    به ایوان ضحاک بردندشان
    بران اژدهافشن سپردندشان
    بپروردشان از ره جادویی
    بیاموختشان کژی و بدخویی
    ندانست جز کژی آموختن
    جز از کشتن و غارت و سوختن

    چنان بد که هر شب دو مرد جوان
    چه کهتر چه از تخمهٔ پهلوان
    خورشگر ببردی به ایوان شاه
    همی ساختی راه درمان شاه
    بکشتی و مغزش بپرداختی
    مران اژدها را خورش ساختی
    دو پاکیزه از گوهر پادشا
    دو مرد گرانمایه و پارسا
    یکی نام ارمایل پاکدین
    دگر نام گرمایل پیشبین
    چنان بد که بودند روزی به هم
    سخن رفت هر گونه از بیش و کم
    ز بیدادگر شاه و ز لشکرش
    وزان رسم‌های بد اندر خورش
    یکی گفت ما را به خوالی‌گری
    بباید بر شاه رفت آوری
    وزان پس یکی چاره‌ای ساختن
    ز هر گونه اندیشه انداختن
    مگر زین دو تن را که ریزند خون
    یکی را توان آوریدن برون
    برفتند و خوالی‌گری ساختند
    خورش‌ها و اندازه بشناختند
    خورش خانه‌ی پادشاه جهان
    گرفت آن دو بیدار دل در نهان
    چو آمد به هنگام خون ریختن
    به شیرین روان اندر آویختن
    ازآن روز بانان مردم‌کشان
    گرفته دو مرد جوان راکشان
    زنان پیش خوالی‌گران تاختند
    ز بالا به روی اندر انداختند
    پر از درد خوالی‌گران را جگر
    پر از خون دو دیده پر از کینه سر
    همی بنگرید این بدان آن بدین
    ز کردار بیداد شاه زمین
    از آن دو یکی را بپرداختند
    جزین چاره‌ای نیز نشناختند
    برون کرد مغز سر گوسفند
    بیامیخت با مغز آن ارجمند
    یکی را به جان داد زنهار و گفت
    نگر تا بیاری سر اندر نهفت
    نگر تا نباشی به آباد شهر
    ترا از جهان دشت و کوهست بهر
    به جای سرش زان سری بی‌بها
    خورش ساختند از پی اژدها
    ازین گونه هر ماهیان سی‌جوان
    ازیشان همی یافتندی روان
    چو گرد آمدی مرد ازیشان دویست
    بران سان که نشناختندی که کیست
    خورش‌گر بدیشان بزی چند و میش
    سپردی و صحرا نهادند پیش
    کنون کرد از آن تخمه داد نژاد
    که ز آباد ناید به دل برش یاد
    پس آیین ضحاک وارونه خوی
    چنان بد که چون می بدش آرزوی1111111

     
  26. ” گفتاری زیبا از چارلی چاپلین ”

    پس از سالها فقر و تنگدستی به ثروت و شهرت دست یافتم و آموختم :

    با پول می‌توان ساعتی‌ گرانبها خرید ولی‌ زمان نه‌ !

    می‌توان مقام خرید ولی‌ احترام نه‌ !

    میتوان کتاب خرید ولی‌ فهم و دانش نه‌ !

    میتوان دارو خرید ولی سلامتی‌ نه‌ !

    می‌توان رختخوابی مجلل خرید ولی‌ خوابی‌ راحت نه‌ !

     
  27. جناب نوریزاد
    من پیشنهاد میدهم حالا که رییس جمهور سابق محمد خاتمی ممنوع الخروج و ممنوع التصویر و ممنوع البیان شده است و این باعث افتخار نظام است که هنوز اجازه داده اند که ایشان نفس بکشد و برای اینکه رویش زیاد نشود به صورت یک روز در میان ایشان ممنوع الاستنشاق (ممنوع التنفس و یا ممنوع الهوا) و ممنوع التغذیه شوند.

     
    • ممنوع الخروج و ممنوع التصویر و ممنوع البیان!!!!
      … کجاست فرهنگستان تا واژهای خوب فارسی بسازد. داریم پس از این چند دهه از دست میرویم ما!

       
  28. مطالبی جهت مطالعه سرور ارجمندم نوری زاد عزیز:

    اقتباس اسلام از ادیان ایران باستان

    مقدمه

    بیان هیچ اندیشه ای مدون, که سبب تشکیل فرهنگی مترقی گردد, در خلاء شکل نگرفته؛ بلکه روندی است متکامل و متاثر از اندیشه های ملتهای دیگری که با آنها در ارتیاط است.
    در این روند جامعه ی میزبان با توجه به مقتضیات اجتماع خویش, اندیشه و فرهنگ میهمان را به گونه ای تغییر میدهد که قابل پذیرش برای مردمش باشد.
    این قاعده ای است که تمام فکرهای ماندگاری که حالت جهانشمولی دارند از آن پیروی میکنند؛ زیرا از یک طرف فرا منطقه ای است و از طرف دیگر با توجه به ورود فرهنگ جامعه ی میزبان در آن, منطقه ای نیز هست.
    نمونه ی بارز چنین اتفاقی، پذیرش اسلام توسط ایرانیان میباشد؛ زیرا مردم با پشتوانه ی فرهنگی قوی, فرهنگی را می پذیرند که فرهنگ خویش را در آن ببینند.
    در حوزه ی دین به دلیل ادعای جهانشمولی، بیشتر از دیگر حوزه‌های علوم انسانی، چنین تاثیراتی را مشاهده می‌کنیم.
    پس برای بررسی هر دین باید ادیان قدیمی آن منطقه ی فرهنگی را بررسی نمود.
    هر قدر در گذر زمان به عقب برگردیم، به همان اندازه, فرق بین دین و دیگر رشته های علوم انسانی کمتر و تمیز دادن آنها از هم مشکلتر است.
    راحتترین تئوری که می‌توان با آن پدیده‌های مختلف گیتی را توجیه کرد، چسبانیدن آنها به امور غیبی است.
    کل ادیانی که خویش را به نیروی فرازمینی پیوند می دهند، مدعی هستند که دلیل تمام پدیده ها نزد آنهاست.
    شاید یکی از قدیمی‌ترین این ادیان که آثاری از آن بر جا مانده، افکار میترائی است؛ این دین از یک طرف نقاطی مشترک با ادیان هندی و از طرف دیگر نقاط بسیار مشترکی با مسیحیت و تا حدود کمتری با یهودیت دارد؛ شاید اولین پرسشی که به ذهن برسد این باشدکه با توجه به قدمت یهودیت، تاثیر افکار میترائی بر این دین باید بیشتر باشد، در پاسخ باید گفت که مسیحیت در ابتدا دین جدیدی نبود؛ اندیشه‌ای بود برای اصلاح یهودیت، علمای یهودی آن زمان با این اندیشه برخورد نمودند؛ ولی نه تنها نتوانستند این اندیشه را از بین ببرند، بلکه این اندیشه با بروز رسانی خویش در گذر زمان، توانست بسیار بیشتر از یهودیت سنتی پیشرفت نماید؛ این در حالیست که یهودیت در گذر زمان منجمد شده است.
    دلیل اصلی جهانشمولی مسیحیت را باید در انعطاف پذیری آن جستجو کرد.
    از آنجائیکه دین اسلام خود را مکمل یهودیت و مسیحیت می‌داند و نقاط مشترکش با این ادیان را می پذیرد، لذا به نقاط مشترک این دین با دیگر ادیان ابراهیمی نمی‌پردازیم. بررسی و اثبات تاثیر هر دینی با دیگر ادیان ابراهیمی ماقبل اسلام، نتیجه ی آن بر اسلام نیز صادق است .
    در اینجا تاثیر مستقیم ادیان ایرانی را بر اسلام مورد شناسائی قرار میدهیم:

    ///نماز

    تاثیری که اسلام مستقیما از زرتشتیت گرفته بی‌گمان نماز است . پیامبر اسلام زمانی احکام نماز را بیان میکند که از سلمان در باره ی دین قبلی او می‌پرسد، سلمان نیز بیان می‌کند که ما در زرتشتیت نماز را در پنج وقت میخوانیم .
    در اینجا نماز زرتشتیت را به تفصیل بیان میکنم زرتشتیان نماز را در پنج وقت می خوانند:
    وقت اول را هاون گاه می‌نامند که از بر آمدن خورشید تا نیمروز است.
    وقت دوم را ریپت‌وینگاه می‌نامند، که تا قرار گرفتن خورشید در زاویه ی 45 درجه اس(تقریبا).
    وقت سوم را اوزرینگاه می‌نامند که تا پیدا شدن ستاره است .
    وقت چهارم را آیویسروتریمگاه می‌نامند که تا نیمه شب است .
    وقت پنجم را اوشهینگاه می‌نامند که تا پیش از طلوع آفتاب است .
    پایان وقت هر نماز ابتدای نماز بعدیست.

    شرایط نماز نیز تاحدودی مانند اسلام است، پاک بودن تن از هرگونه پلیدی، پوشیدن لباس سفید، پاک بودن مکان نماز.
    همچنین سن واجب شدن نماز پانزده سال می‌باشد.
    طریقه ی وضو نیز تاحدودی مانند مسلمانان است و شامل شستن دست تا مچ و صورت را تا بناگوش و شستن پا می‌باشد.
    اگر هم آب نباشد، سه بار دستها را به خاک پاک می‌زنند و به صورت و پشت دست می‌کشند مانند تیمم در اسلام .
    اما تفاوتشان با مسلمانان این است که برای نماز خواندن، جهت خاصی را در نظر نمی‌گیرند و به طرفی که روشنائی بیشتری باشد، نماز می‌خوانند.
    بنابراین؛ همانگونه که ملاحظه می‌شود، نماز زرتشتیان بطور باورنکردنی مانند اسلام است؛ البته باید به یاد داشته باشیم که قدمت زرتشتیت خیلی بیش از اسلام است و اگر ادعا کنند که این دین هم می‌تواند دین آسمانی باشد؛ پس چرا اینگونه نماز خواندن در یهودیت و مسیحیت وجود ندارد و پیامبر اسلام می‌گوید، این سوغاتی است الهی که مخصوص امت من می‌باشد.

    ///پل صراط (زرتشتیان آنرا چینود پل می‌دانند)

    زرتشتیان معتقد به این هستند که در آن روز (قیامت)، اعمال را در کفه ی ترازو می‌گذارد.
    پس از آن نوبت گذشتن از پل چینود (معادل پل صراط در اسلام)است, چینود پلی است بالای رودی پر از فلزات و سنگهای گداخته، نیکوکاران با گذر از روی این پل , شادمانه به بارگاه اورمزد می‌رسند.
    اگر در ترازو بدی فزونی یابد، نشانه ی بدکاران بودن است؛ بدکاران توانائی گذر از پل چینوت را ندارند. در نتیجه به اندرون می افتند و در نزد دیوان سکنی میگزینند؛ اما اگر بدی و خوبی یکسان باشد در برزخ منزل می‌کنند که جائیست بینابینی .

    ///اعتقاد مشترک به مهدویت البته بیشتر در شیعه (سوشیانس)

    اما در رابطه با مسائل اعتقادی دیگر
    یکی ازنقاط اشتراک اسلام با زرتشتیان مسئله ی مهدویت است، در کتاب زند که کتب مقس زرتشتیان است، به وراثت صالحان اشاره شده؛ آنها او را سوشیانس (نجات دهنده ی بزرگ جهان) می‌نامند؛ او سبب ترویج دین و زوال فقر می‌گردد.
    « سوشيانس ( نجات دهنده بزرگ جهان ) دين را به جهان رواج می دهد، فقر و تنگدستي را ريشه كن می سازد، ايزدان را از دست اهريمنان نجات داده، مردم جهان را هم فكر و هم گفتار وهم كردار می‌گرداند.
    در اينجا لازم است اين نكته را يادآور شويم كه اعتقاد به ظهور “سوشيانس” در ميان ملت ايران باستان به اندازه اي رايج بوده است كه حتي درموقع شكست‌های جنگی و فراز و نشيبهای زندگی با يادآوري ظهور چنين نجات دهنده مقتدری، خود را از يأس و نااميدی
    نجات می دادند.
    شاهد صادق اين گفتار اين كه درجنگ قادسیه است.
    پس از درگذشت رستم فرّخ زاد، سردار نامي ايران؛ هنگامی كه يزدگرد آخرين پادشاه ساسانی با افراد خانواده خود آماده فرار می‌شد؛ به هنگام خارج شدن از كاخ پر شكوه مدائن، ايوان مجلل خود را مورد خطاب قرار داده و گفت:
    «هان اي ايوان!
    درود من بر تو باد.
    من هم اكنون از تو روي بر می‌تابم تا آنگاه كه با يكي از فرزندان خود كه هنوز زمان ظهور او نرسيده است، به سوی تو برگردم .»
    سليمان ديلمی می‌گويد: من به محضر امام صادق شرفيات شدم و مقصود يزدگرد را از جمله «يكی از فرزندان خود » از آن حضرت پرسيدم، حضرت فرمود :
    « او مهدي موعود و قائم آل محمد است كه به فرمان خداوند در آخر زمان ظهور مي كند. او ششمين فرزند من، و فرزند دختری يزدگرد است و يزدگرد نيز پدر او مي باشد. »
    به نظر می‌رسد که اعتقادات ایرانیان در این روایت نقش اساسی دارد و احتمالا ایرانیان با زیرکی و یکرنگی با مسلمانان مانع از فروپاشی اعتقادات خویش شدند.
    البته این اعتقاد در مسیحیان و یهودیان نیز وجود دارد.
    مسیحیت معتقد است که عیسی از مریم زاده شده و منجی بوده که به زمین باز خواهد گشت؛ همچنین در یهودیت نیز منتظر چنین منجی هستند.
    به نظر من با توجه به نقاط اشتراک هر کدام از این ادیان با اعتقاد سوشیانس ادیان ایرانی و قدمت این ادیان، قطعا این اعتقاد ریشه در باورهای ایرانی دارد.
    زرتشتیان معتقدند که نطفه ی زرتشت در دریاچه ای (هامون) نهان است و به بانوی ایرانی که جهت آبتنی به این دریاچه می‌رود، منتقل می‌شود و او بدون شوهر باردار می‌گردد که عین همین اعتقاد را در مسیحیت و باردار شدن مریم مشاهده می‌کنیم (البته مسیحیت حاصل از ترکیب دو دین یهودیت و میترائی است).
    درباره ی مهدی مسلمانان(در اینجا شیعیان) نیز این قاعده تاحدود زیادی صدق می‌کند؛ از یک طرف گفته می‌شود که پدر او از چندین سال پیش از تولد مهدی در زندان بوه و از طرفی می‌گویند که او از نرگس که مادری است ایرانی زاده شده.
    یادآوری این نکته را ضروری می‌دانم که قدمت دین زرتشت بسیار بیشتر از ادیان خود خوانده‌ی ابراهیمی (یهودی میسحی و اسلام) است. که صد البته ریشه‌ی این اعتقاد مربوط به ادیان ایرانی پیش از زرتشت است (ادیان میترائی).

    ///آخرت و جهنم

    در آخر کار جهان آتشی عظیم در تمام جهان در می‌گیرد و تنها پیروان میترا از آن آسوده خواهند بود

    ///عروج میترا مانند اعتقاد به عروع عیسی می‌باشد

    بعد از ضیافت میترا سوار ارابه خورشید شده و به آسمان عروج می‌کند.
    سُل ایزد آفتاب او را سوار بر ارابه مینویی خود کرده و به آسمان می‌برد تا در آخرالزمان دوباره به زمین برگردد

    ///شام آخر (نقطه ی اشتراک با مسیحیان)

    در آخرین روز زندگی زمینی میترا، او در ضیافتی شرکت می‌کند و خون گاو، گوشت او، نان و شراب می‌خورد. این ضیافت درون غاری انجام می‌شود.سُل خدای خورشید نیز (میترا ایزد پرتو نور خورشید است نه خود خدای خورشیدکه در طی کارزار او با خدای خورشید او را به زمین زده پرتو آنرا از آن خود کرده است)در ضیافت شرکت می‌کند

    ///اعتقاد مشترک در زمینه ی روح

    از اعتقادات مهم زرتشتيان، اعتقاد به آزادی عمل واراده انسان، در انجام كار نيك و بد مي باشد.
    يكي ديگر از باورهاي ايشان، اعتقاد به بقاي روح است.
    بر اساس اين اعتقاد، انسان داراي دو عنصر خاكي(جسم) و روح جاوداني می‌باشد؛ اين روح پس از مرگ در جهان ديگر جاودانه خواهد بود.

    ///مهرابه

    مهرابه به محل پرستش مهر پرستان می‌گفتند که همین کلمه دقیقا معادل محراب در اسلام است.
    بر خلاف عقیده‌ی عده‌ای که می‌گویند محراب از جنگ می‌آید، اگر این معنی را بپذیریم در محراب که محل عبادت و نزدیکی به خداست نه محل حنگ با او.
    این کلمه از فرهنگ دینی ایران باستان وارد اسلام شده.

    آیا ابراهیم ایرانی بوده است؟

    پیش از اینکه وارد این بحث گردم یادآوری این نکته را ضروری می‌دانم که تمام کوششم در اینجا بحثی است علمی و به دور از تعصب، زیرا تعصب عقل را کور می‌نماید.
    یکی از ناشناخته ترین و مهمترین شخصیت‌های دینی، بی‌گمان ابراهیم می‌باشد.
    سه دين بزرگ یهودیت، مسیحیت و اسلام که از منطقه‌ی خاورميانه سر برآوردند، او را به نوعی منسوب به خویش مي‌دانند.
    قرآن در باره‌ی ابراهیم می‌گوید که او مسلم بود، اما آنچه که درباره‌ی او طبق قرآن قطعیت دارد این است که او در منطقه‌ای زندگی می‌کرده است که:
    1- دارای پادشاه بودند؛ زیرا پس از انکار بتهای آنها، او را گرفته و با تشریفاتی محاکمه می‌نمایند.
    -2 متمدن بودند.
    طبق روایات اسلامی، پس از محاکمه، مجازات سوزانده شدن را برای او مشخص کردند؛ محاکمه مستلزم داشتن سیستم قضائی است؛ این سیستم قضائی در جامعه‌ی غیر متمدن نمی تواند وجود داشته باشد (بدون در نظر گرفتن سطح تمدن).
    قرآن در این زمینه می‌گوید:
    آنها گفتند او را بسوزانید و سخنی از محاکمه نمی‌کند، البته این دستور نمی‌تواند از سوی مردم عادی صورت گرفته باشد.
    (طبق تعالیم اسلامی) آنها برای اینکار، آتش بزرگی را روشن نمودند (زیرا طبق قرآن او در آتش راه می‌رفت)، پس او را باید در این آتش پرت کرده باشند؛ اگر این موضوع را بپذیریم، به ناچار باید با وسیله‌ای اینکار انجام شده باشد، زیرا به کسی نمی‌توان گفت که درون آتش برو! تنها وسیله ی قدیمی که چنین کاربردی داشته و می‌تواند مد نظر قرآن بوده باشد، منجنیق است.
    اگر گفته شود که پس از جمع‌آوری هیزم او را درمیان این هیزم‌ها بستند سپس آتش را روشن کردند، پس او چگونه راه می‌رفت!؟
    قرآن می‌گوید که ما به آتش گفتیم:
    ای آتش، تو بر ابراهیم سرد و سلامت باش و سخنی از اینکه ما ابتدا به طناب گفتیم که تو گره خود را باز کن، نیست؛ قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ (انبیاء/69) گفتيم اى آتش براى ابراهيم سرد و بى‏آسيب باش.
    لذا فرض نخست به منطق نزدیکتر است؛ اگر این فرض را بپذیریم، بنابه دلایل موجود، منجنیق اولین بار ایرانیان و در حدود سه هزار سال پیش اختراع کرده‌اند؛ اگر هم اختراع ایرانیان نباشد، کاملا آشکار است که ایرانیان در ساخت و کاربرد این وسیله مهارت خاصی داشتند.
    از دید قرآنابراهیم در منطقه‌ای زندگی می‌کرده است که مردم آن منطقه روزی خاص از سال را به دامن طبیعت می‌رفتند، ابراهیم روزی را براي شکستن بتها برگزید که در آن روز همه‌ی مردم شهر، جهت سنت خاصی بیرون رفتند؛ اگر به سنت‌های اقوام مختلف نظر بیفکنیم، یکی از گزینه‌ها می‌تواند سیزده بدر ایرانیان یا چیزی مانند این باشد، زیرا این ایرانیان گذشته بودند که سیزدهمین روز هر سال را به دامن طبیعت می‌رفتند؛ عدد دوازده نزد آنان بسیار مقدس بود، عمر جهان مادی را دوازده هزار سال می‌دانستند، جشن‌های نوروز را در دوازده روز برگزار می‌کردند، روز سیزده فروردین را روز پایان جهان می‌دانستند که برای جلوگیری از فروپاشی گیتی، در این روز به دامن طبیعت پناه می‌بردند.
    نام پدرش آزر می باشد؛ این نام، نامی است ایرانی، وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ (انعام/74) و هنگامى را كه ابراهيم به پدر خود آزر گفت آيا بتان را خدايان مى‏گيرى من همانا تو و قوم تو را در گمراهى آشكارى مى‏بينم.
    از نظر قرآن مردم شهری که او در آن زندگی می‌کرد، علاوه بر بت پرست، مهرپرست نیز بودند و همچنین در جائی زندگی می‌کرد که مردمانش خورشید، ماه و ستادگان را می‌پرستیدند:
    فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لا أُحِبُّ الآفِلِينَ (انعام/76) پس چون شب بر او پرده افكند ستاره‏اى ديد گفت اين پروردگار من است و آنگاه چون غروب كرد گفت غروب‏كنندگان را دوست ندارم.
    فلمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِي رَبِّي لأكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ (انعام/77) و چون ماه را در حال طلوع ديد گفت اين پروردگار من است آنگاه چون ناپديد شد گفت اگر پروردگارم مرا هدايت نكرده بود قطعا از گروه گمراهان بودم.
    فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَآ أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ (انعام/78) پس چون خورشيد را برآمده ديد گفت اين پروردگار من است اين بزرگتر است و هنگامى كه افول كرد گفت اى قوم من من از آنچه [براى خدا] شريك مى‏سازيد بيزارم.
    پس احتمالا سنت‌های دینی خویش را به طرف منابع روشنائی طبیعت انجام می‌دادند؛ منابع روشنائی طبیعت، خارج از سه حالت بیان شده‌ی بالا نیستند، می‌دانیم که این از مشخصه های دین زرتشتی است ( در حالت عام از مشخصه‌ی کل ادیان مهر پرستی که زرتشتیت نیز نتیجه ی آنهاست می باشد)؛ البته اگر گفته شود که زرتشتیت ضد میترائی است، پس نتیجه ی آن نیست؛ به نظر من اشتباه است، زیرا بیشتر ادیان نتیجه‌ی ادیان ماقبل خود هستند و در عین حال نیز ضد آنها، مانند مسیحیت که نتیجه‌ی یهودیت می‌باشد.
    در ضمن يکی از نام‌های خورشید (خور یعنی خدا و شید یعنی درخشنده) در بين ایرانیان مهر می‌باشد، که از نام‌های خدا نیز بوده است.
    مهر در زبان اوستا را میثر، و در زبان پهلوی میتر، و در زبان سانسکریت که از هر دوی اینها قدمتش بیشتر است، میترا نامیده می‌شد.
    از سوی دیگر، قرآن همین مردمان(مردمان زمان ابراهیم) را مشرک می‌نامد.
    اگر این گفته را بپذیریم، پس:
    چرا برای آنها پیش از ابراهیم پیامبری نیامده بود؟ زیرا قرآن ابراهیم را پدر انبیاء می‌نامد.
    البته این هم از تناقضات قرآن است، زیرا از یک سو، مردم زمان او را مهرپرست و از سوی دیگر، بت‌پرست می‌نامد.
    ابراهیم هم می‌تواند نامی ایرانی باشد.
    پرهام نامی است ایرانی که ايرانیان آن را برای ابراهيم بکار می‌برند. اینکه قدمت نام پرهام بيشتر است یا ابراهیم، پرسشی است که نیاز به تحقیق دارد.
    ساختار زبانهای سامی (آسیائی آفریقائی که عربی و عبری از آن‌ جمله‌اند) به گونه‌ای است که معمولا نام‌هائی که وارد این زبان‌ها می‌شود، آنرا با توجه به ساختار زباني خویش و برای قابل استفاده بودن، تا حدودی تغییر می دهند.
    زبان‌های هند و اروپائی دارای چنین ساختاری نیستند.
    دلیل محکم‌تر این است که یهودیان در ابتدا او را اورام و سپس اورهام می‌نامیدند که باز می‌تواند تغییر یافته‌ی پرهام باشد .
    پس اگر واژه‌ی ابراهیم، از زبان‌های سامی وارد زبان ایرانیان شده، باید همان‌گونه که بود، بکار برده می‌شد. البته داوری در این زمینه سخت است .
    مطالب یاد شده ي بالا کلیاتی بود از ابرهیم در قرآن و سایر منابع اسلامی.
    دو گروه(نژاد) خود را فرزندان او می‌دانند، یکي یهودیان و دیگری اعراب .
    یهودیان خویش را از نسل يعقوب پسر اسحق می‌دانند و عرب‌ها از نسل اسماعیل؛ هر دوي آنها طبق قرآن پسر ابراهیم بوده‌اند .
    يهودیان معتقدند که فرعون مصر آنها را به بردگي گرفت و این ابنیه‌های بزرگی(اهرام) که در مصر وجود دارد، نتیجه‌ی بیگاری گرفتن از کارگران یهودی‌است که پس از برانگیخته شدن موسی به پیامبري، تعدادشان به صد هزار نفر می‌رسید؛ اگر اين را بپذیريم با توجه به سطح بهداشت آن روزگار و پائین بودن نرخ رشد جمعیت، می‌توان حدس زد که ابراهیم باید چند ده قرن پیش از موسی می‌زیسته، و باز طبق گفته‌های یهوديان، موسی بیش از پنج هزار سال پیش آنها را از دست فرعون نجات داد.
    به همین دلیل هم قبول اینکه همه‌ی اعراب از نسل ابراهیم هستند مشکل است؛ در ضمن اگر فرضیه‌ی ساختن اهرام به دست فرزندان یعقوب (بنی‌اسرائیل) را بپذیریم، پس:
    باید بپذیریم که در سرزمینی نه چندان دور از مصر، اقوامی متمدن زندگی می‌کردند که تاریخشان چندین هزار سال پیش از فراعنه‌ی مصر است!
    البته قرآن به روشنی می‌گوید که عربها از نسل ابراهیم هستند (……
    اگر قبول کنیم که کل اعراب و یهودیان از نسل ابراهیم هستند؛ پس باید بپذیریم که منجنیق پیش از بوجود آمدن اعراب اختراع شده .
    ضمنا باور این نکته بسیار مشکل است که ملتی متمدن و دارای پادشاه در نزدیک سرزمین اعراب و یهودیان زندگی می‌کردند، در ابتدا دین توحیدی داشتند، سپس تبدیل به بت پرستی و مهرپرستی شد. اما قوم عرب و بنی اسرائیل(یهود)، هنوز بوجود نیامده بودند.
    همچنین این گفته‌ی یهودیان که ابراهیم نامی است یهودی، با داستان‌های آنها درباره‌ی ابراهیم سازگار نیست، زیرا آنها خویش را از نوادگان او می‌دانند، پس:
    ابراهیم نواده‌ی قوم دیگری است و طبیعتا نامی است متعلق به همان قوم پیش از او.
    به نظر من، هر دو روایت اسلامی و یهودی دارای اشکال است؛ او در سرزمینی زندگی می‌کرده که مهرپرست بودند، اخباری که به صورت افسانه به گوش پیامبر اسلام رسیده بود، حاکی از مهر پرستی اقوامی بوده است که با او در سرزمینش زندگی می‌کردند؛ از سوی دیگر طبق گفته‌های قرآن، اولین شرک بر روی زمین در زمان نوح و با بت پرستی آغاز شد (نوح/23) پس:
    پیامبر اسلام، شنیده‌های خویش درباره‌ی ابراهیم را با گمان خویش از او(با توجه به اینکه او را نخستین موحد می‌دانست)، در هم آمیخت و قوم او را هم مهر پرست و هم بت پرست نامید.
    به نظر من گفته‌ی قرآن امکان ندارد:
    زیرا در یک جامعه‌ی بسته، امکان زندگی مسالمت آمیز بت‌پرستان با مهر پرستان، وجود ندارد؛ وانگهی، امکان رشد دو تفکر متضاد و موازی در جوامع بسته‌ی گذشته، تقریبا محال است.

    منبع : همان منبع اسلام شناسی پیشتر گفته شده

     
    • سلام بر پیامبر گرامی اسلام

      با فحصی اینترنتی معلوم شد نوشته اسلام شناسانه عمیق فوق! در وبلاگی به این آدرس :iran000.blogspot.com/2009/07/blog-post_19.html
      نوشته است،البته سابقه اینگونه اسلام شناسی ها که روشن است ،و کسانی اگر با تاریخ اسلام و وضع و تشریع برخی از احکام اسلام،نیز تاریخ مربوط به ادیان دیگر و از جمله زرتشتی گری آشنا باشند ملتفت سستی و بی بنیادی چنین خرص و تخمین ها و ارتباط دادن های بی ربط خواهند بود.
      اینجا من بجهت فرصت کم فقط اشاره به بی پایگی یکی از ادعاهای اسلام شناسانه این گفتار می کنم که تصادفا اگر خوانندگان مراجعه به وبلاگ فوق که نمیدانم متعلق به خود کامنت گذار فعلی است یا ایشان از آنجا مطلب را کپی اند پیست کرده است ،کنند می بییند کامنت گذاران در همانجا نویسنده این گفتار را در خصوص اجزاء مختلف اسلام شناسانه این گفتار سوال پیچ کرده و بچالش کشیده اند،و آن ادعای برگرفته شدن نماز در اسلام از آیین زرتشت است به این ادعا که پیامبر اسلام از جناب سلمان یا همان روزبه ایرانی خصوصیات نماز زرتشتی را فرا گرفته است و بعد کپی اند پیست! نماز اسلامی شد همین که هست!
      بنازم به این اسلام شناسی و آگاهی به تاریخ! ملاحظه کنید عبارت این نوشته اسلام شناسانه این است :
      “”نماز

      تاثیری که اسلام مستقیما از زرتشتیت گرفته بی‌گمان نماز است . پیامبر اسلام زمانی احکام نماز را بیان میکند که از سلمان در باره ی دین قبلی او می‌پرسد، سلمان نیز بیان می‌کند که ما در زرتشتیت نماز را در پنج وقت میخوانیم .
      در اینجا نماز زرتشتیت را به تفصیل بیان میکنم زرتشتیان نماز را در پنج وقت می خوانند:
      وقت اول را هاون گاه می‌نامند که از بر آمدن خورشید تا نیمروز است.
      وقت دوم را ریپت‌وینگاه می‌نامند، که تا قرار گرفتن خورشید در زاویه ی 45 درجه اس(تقریبا).
      وقت سوم را اوزرینگاه می‌نامند که تا پیدا شدن ستاره است .
      وقت چهارم را آیویسروتریمگاه می‌نامند که تا نیمه شب است .
      وقت پنجم را اوشهینگاه می‌نامند که تا پیش از طلوع آفتاب است .
      پایان وقت هر نماز ابتدای نماز بعدیست.

      شرایط نماز نیز تاحدودی مانند اسلام است، پاک بودن تن از هرگونه پلیدی، پوشیدن لباس سفید، پاک بودن مکان نماز.
      همچنین سن واجب شدن نماز پانزده سال می‌باشد.
      طریقه ی وضو نیز تاحدودی مانند مسلمانان است و شامل شستن دست تا مچ و صورت را تا بناگوش و شستن پا می‌باشد.
      اگر هم آب نباشد، سه بار دستها را به خاک پاک می‌زنند و به صورت و پشت دست می‌کشند مانند تیمم در اسلام .
      اما تفاوتشان با مسلمانان این است که برای نماز خواندن، جهت خاصی را در نظر نمی‌گیرند و به طرفی که روشنائی بیشتری باشد، نماز می‌خوانند.
      بنابراین؛ همانگونه که ملاحظه می‌شود، نماز زرتشتیان بطور باورنکردنی مانند اسلام است؛ البته باید به یاد داشته باشیم که قدمت زرتشتیت خیلی بیش از اسلام است و اگر ادعا کنند که این دین هم می‌تواند دین آسمانی باشد؛ پس چرا اینگونه نماز خواندن در یهودیت و مسیحیت وجود ندارد و پیامبر اسلام می‌گوید، این سوغاتی است الهی که مخصوص امت من می‌باشد””.
      (پایان نقل قول)
      کپی اند پیست و اسلام تمام! پس اسلام آیینی دروغ است و دعاوی محمد بن عبدالله پیامبر مسلمانان باطل شد ،پس او پیامبر نبوده و هرچه اظهار کرده ماخوذ از ادیان دیگر و از جمله آیین زرتشت بوده است!
      این حاصل اسلام شناسی این کامنت گذار ما یا نویسنده اصلی آن و غرض کپی اند پیست این مطلب برای آقای نوریزاد و دیگر ناظران عرصه عمومی است!.
      پاسخ کلی این است که :
      ما منکر این نیستیم که خطوط کلی ادیان الهی و ابراهیمی در جهت توحید و عبودیت خدا و کلیت برخی احکام مشترکند ،بحث اما در این است که کدام احکام دین سابق توسط دین لاحق امضاء شده است و کدام احکام تاسیسی است و کدام احکام تکمیل شده است یا شکل آن عوض شده است ،این نکته روشنی است ،اما معتقدیم که دین لاحق ناسخ دین سابق است ،مثل نسبت نصرانیت به یهودیت و نسبت اسلام به نصرانیت و یهودیت و ادیان دیگر.
      قرآن خود از زبان مبارک عیسی علیه السلام می گوید :
      (وَ جَعَلَني‏ مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصاني‏ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا .مریم/31)
      یعنی عیسی در گهواره به اعجاز و برای تطهیر مریم سلام الله علیها فرمود : و خداوند مرا به نماز و زکات توصیه فرمود
      از اینجا معلوم می شود نماز در مسیحیت و حتی یهودیت نیز وجود داشته است که این خود برخلاف بخش دیگری از این اسلام شناسی ناقص است که نفی صلاه در مسیحیت و یهودیت را کرد که بحث دیگری است ،بحث اما در تفاوت شکل نماز بوده است ،که در هر دینی طوری بوده است تا رسیده است به اسلام.

      اما بحث دیگر این است که سلمان در مدینه به اسلام پیوست حال آنكه مسلمانان حتی وقتی در مكه بودند (به سمت بیت المقدس) نماز می خواندند!
      این اسلام شناس ما توجه به این نکته نکرده است که پیامبر حتی بر اساس برخی روایات تاریخی پیش از بعثت نیز نماز می خوانده است ،آن عبادات در غار حرا چه بوده است؟ مگر در مکه در زمانی که هنوز سلمان یا روزبهی پیدا نشده بود تاریخ نمی گوید که پیامبر پس از بعثت نماز می خواند و در مسجد الحرام خدیجه و علی به او اقتدا می کردند؟
      ماجرای شکمبه آلوده شتر انداختن ابولهب یا ابوجهل در سر نماز بر سر پیامبر مگر شهره تاریخ نیست؟ این در حالی است که آنوقت سلمانی در کار نبود! و سلمان پس از هجرت پیامبر از مکه به مدینه به مدینه آمد و اسلام آورد ،آنوقت پیامبر خدا نمازش را از یک مجوس تازه مسلمان شده فرا گرفت؟!
      شما نهایت چیزی که بتوانید بگویید این است که قبله مسلمانان در مکه رو به بیت المقدس بود و در مدینه پیامبر به اعجاز و بدستور خدا رو به کعبه ایستاد و قبله تغییر کرد که الان هم محراب و قبله نبی بدقت پیامبر و اعجاز در دقت رو به کعبه است.اما نماز که نماز بود و آیات تشریع نماز مربوط است به آیات مکی که در آنوقت سلمان هنوز اسلام نیاورده بود!
      از اینها گذشته شما اسلام شناس قهار روشن کنید که سند تاریخی شما بر اینکه پیامبر در مدینه نماز را از سلمان فراگرفت چیست؟ این در کدام روایت تاریخی متقن ثبت شده است؟!
      این یک مورد از این اسلام شناسی های مغرضانه برای نفی نبوت پیامبر اسلام بود که به آن اشاره شد ،مطالب دیگر نیز از همین قبیل است که بخواست خدا در فرصت های دیگر روشن خواهد شد.
      بنابر این باید گفت بنازم به اینگونه اسلام شناسی های عمیق!
      دست مریزاد!

       
  29. انچه که پیش بیاید یک چیز مسلم است. انکه ما یک ملتیم. میتوانیم هر روز بیشتر بیاموزیم. هر روز بیشتر به یک ملت آگاه بیشر شبیه شویم. بیشتر به یکدیگر نزدیک شویم. شرایطی را جستجو کنیم که بهتر با یکدیگر تبادل ایده کنیم. هویت ملی خود را بیشتر بدست آوریم. حکومت ها میاِیند و میروند ملت همیشه باقی است. در این دنیای پیچیده ما همان اندازه ملتیم که بیاموزیم.

     
  30. روزی مریدی از شیخ پرسید :

    مگر نه آنکه استفاده تبلیغاتی از زن در اسلام، حرام است ؟

    شیخ کمی‌ بر بالشتِ نرمی که بر آن نشسته بود، جأ بجا شد و گفت :

    آری ! همینطور است !

    مرید پرسید: پس چرا خداوند برای تبلیغ بهشتِ خود، از “حوری” استفاده می‌کند ؟

    شیخ که از پاسخ عاجز مانده بود، پس از اندکی‌ خاراندنِ پس گردنش از جأ برخاست،

    بقچه ا‌ش را به زیر بغل کرده عازم عراق شد و به “داعش” پیوست ! 🙂

    * * *

     
  31. سلام : خشایار دیهیمی، نویسنده و مترجم شناخته‌شده‌ی حوزه‌ی فلسفه‌ی سیاسی در ایران در نامه‌ای کوتاه اما شدیداللحن، علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی را مورد خطاب قرار داده و نوشته که او «نباید آمال هفتاد میلیون نفر را به پای غرور و کین‌توزی شخصی‌اش قربانی کند». آقای دیهیمی که از جمله روشنفکران لیبرال ایران به شمار می‌رود، در این نامه سرگشاده که آن را «مصاف مستقیم-سخن آخر» نام نهاده، نوشته است:
    «آقای خامنه‌ای! تا کنون با نوکرانت و مزدورانت حرف زده‌ام. و شاید خیال کرده‌ای که شهامت حرف زدن مستقیم با تو را ندارم. کور خوانده‌ای. شهروند نمی‌ترسد. تازه به آن خدایی که خدای من است قسم می‌خورم که حتی به فکر عاقبت تو هم هستم. نمی‌توانی و نباید آمال هفتاد میلیون نفر را به پای غرور و کین‌توزی شخصی‌ات قربانی کنی. من از خارج از کشور نمی‌نویسم. من همین‌جایم. در محضر مزدورانت. اما با همه‌ی اعتدالم و دندان به جگر فشردنم، دیگر نمی‌توانم شاهد بدبختی مردم به خاطر هوا و هوس تو باشم. من برانداز نیستم. تو براندازی. تو نوکری. من آزاده‌ام. مزدورانت را بفرست. زیر شکنجه می‌میرم. اگر قانون سرت می‌شود من تو را به محکمه می‌خوانم. تا از محکمه کی سر بلند آید بیرون. نمی‌توانم دیگر این همه خفت و دروغ را تحمل کنم. مرد میدانی اگر، بیا. وگرنه‌‌ همان مزدورانت را بفرست سراغ من هم. فرزندان پاک‌اندیشم در بندند. چه باک.. یکی به آن‌ها اضافه کن. گرچه پیرم و دوام نمی‌آورم اما سخنم باید با عملم یکی باشد. جز خیر و صلاح مردم نخواستم و فرای قانون سخنی نگفتم.. به خلاف تو. نام و نشانم معلوم و منتظر مزدورانت… والسلام» .
    این نویسنده‌ی ۶۰ ساله پیش‌تر نیز در مهرماه گذشته در نامه‌ی سرگشاده‌ی دیگری خطاب به صادق لاریجانی، رییس قوه قضاییه جمهوری اسلامی، به سخنان تهدیدآمیز او درباره‌ی رسانه‌هایی که فساد را پیگیری می‌کنند، واکنش نشان داده بود. خشایار دیهیمی در بخشی از آن نامه نوشته بود: «تو تهدید هم می‌کنی؟ از تو بزرگ‌تر‌هایش در طول تاریخ، لاف‌های بزرگ‌تر زده‌اند. اما عاقبت‌شان را دیده‌ایم. من از قانون سخن می‌گویم. از‌‌ همان چیز فراموش شده در این مملکت. اگر راست می‌گویی به قانون و به همین گزافه‌گویی‌ات عمل کن. من تو را به دادگاه تحت امرت به حکم قانون اساسی فرا می‌خوانم. بیا در دادگاهی علنی حاضر شو و به اتهاماتی که یک شهروند یک‌-لا-قبا متوجه تو می‌داند جواب بده. وگرنه من که می‌دانم تو کهریزک‌ها داری. گمان مبر که شهامت مدنی مرده است. نه از تو می‌ترسم نه از لاف و گزافت.»

     
  32. آقاي نوري زادسلام
    جناب دسترسي به سايت شما مشگل شده است اگرمي توانيد چاره ئي بينديشيد.

     
  33. سلام ، حالا حالاحا رهبر خیال مردن نداره . خواهرش در سن 89 سالگی به دیار باقی شتافت .فکر کنم این تا نودو خرده ای متاسفانه زنده بمونه وخون همرو تو شیشه کنه.

     
  34. مازیار وطن‌پرست

    این‌ها شده‌اند ویترین غیرت مردم، خدا کند* در انبار هم موجودی داشته‌باشیم.

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    * البته [خدا کند] به معنای عرفی‌اش

     
  35. آقاي نوري زاد سلام

    جناب ،مابسيجي يان را زپرتي خواندي هيچ خجالت نكشيدي؟
    ماهمانيم كه هشت سال بادشمن بعثي جنگيديم وحالا باانواع زخم ها وگلوله ها وتركش هاي خمپاره هادربدن داريم مي سوزيم ومي سازيم وشما هم باآويني ازرشادتهاي ما بلغورمي كرديد ،حالاشديم زپرتي؟

    ماهم ازستمهاي لاشخوران به ستوه آمده ايم ونظاره گرمظالم اطلاعاتي ها ولباس شخصي ها وسرداران بي خاصيت سپاهيان امثال رحيم صفوي وغيرهم هستيم.
    لطفا به هر صنف ستمگري كه مي تازيداحتمال وجودجوانمرداني را درآن صنف بدهيد واستثنائي قائل شويد.

    ———————-

    سلام دوست خوب ما

    اگر بار دیگر به نوشته ی من مراجعه کنید خواهید دید که من مطلقا بسیجیان را ” زپرتی” ننامیده ام. بل یکی از ” پایگاه” های گم و گورشان را با این صفت توصیف کرده ام.
    با احترام

    .

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

87 queries in 1068 seconds.