یک: نوروز را از آن روی دوست می دارم که سرشار از امید و باروری و نو به نو شدن است. هرچه عرصه های سیاسی و اجتماعی بر ارتفاع دیوارهای نفوذ ناپذیر، و تو به توییِ کوچه های بن بست اصرار ورزند، و ما را به تناولِ افسردگی ترغیب کنند، نوروز و دارایی های گلبانگی اش، دست ما را می گیرند و از انزوای درونی بدرمان می آورند و غبار بی کسی از سر و رویمان می روبند که: هرکه هستی – با هراندوه و بی نواییِ چند بچند – بر سر پا بایست و نو باش و نو آوری کن!
دیدار پدر و مادر و خویشان، در متنِ شادنوشی های نوروزی، از آن برکت های بی پایانی است که انرژی های فرو مرده ی ما را ترمیم می کند و شوق زندگی را از گلوی دلمردگی ها بیرون می کشد.
دو: به دیدار خانواده ی رسول بداقی رفتم در ضیاء آباد اسلامشهر. در خانه ای ساده و محقر. محصول سی سال زحمتِ معلمی اش. رسول بداقی هم اکنون بیش از پنج سال است که بدون یک روز مرخصی در زندان است. زندان چرا؟ وی تلاش می کرده کانون صنفی معلمان را برای ترمیم معیشت معلمان به راه اندازد.
در خانه ی کوچک رسول بداقی، سه دخترش، و همسر چشم به راهش، از من سراغی از جوانمردی گرفتند در این نظام. و من در پاسخ شان جز تعلیقی از سرگشتگی نداشتم. این سرگشتگیِ معلق گون، برآمده از یک جور نامردیِ مشمئز کننده ای است که از جوهر قلم قاضیانی وابسته چون صلواتی جاری است. که یک معلم نمونه را با سی سال سابقه ی کار، به صرفِ خفه کردنِ هر تشکلی در نطفه، اخراجش کنند و پول بازنشستگی اش را جلوی چشم بیت رهبری بالا بکشند.
من در آن خانه ی محقر معلمی، به ریشِ فتاوای همه ی آیت الله های شیعه دست بردم و بر سرشان فریاد کشیدم: پس شماها چه به این مأموران اسلامیِ خود آموخته اید؟ دزدیدن اگر حرام باشد، بالا کشیدنِ پول سالها زحمت یک معلم، نجس تر از گوشت مرداری است که نجاستش را بر اریکه ی ذهن خود قاب بسته اید. می گویم: اگر در تهران بودید و در توان تان بود، حتماً سری به این خانه بزنید و نوروز را به همسر و سه دختر این معلم زندانی تبریک بگویید و از حال شان خبر بگیرید.
سه: با دکتر محمد ملکی به دیدن یکی از اساتید ادب پارسی و شاعری قصیده سرا – جناب دکتر مظاهر مصفا – رفتیم که این روزها با کمی کسالت در خانه آرام گرفته است. فرزندان این استاد بازنشسته ی ادبیات دانشگاه تهران – و همسرش بانو دکتر امیری فیروزکوهی به گرمی پذیرایمان شدند. هم جناب مصفا و هم بانو امیری فیروزکوهی، هر دو از نقش آفرینان عرصه ی ادبی کشور بوده اند تا همین چند سال پیش. گرچه بانو دکتر امیری فیروزکوهی هم اکنون نیز به مختصری تدریس اشتغال دارد. دکتر مصفا از دارالفنونی هایی است که به وادی شعورِ ادبی پای نهاد و ده ها کتاب و نوشته ی ناب ادبی در همین حوزه قلمی و تألیف کرده و منتشر ساخته است.
در خانه ی این زوج ادبی، من شخصاً مستِ بزرگی و بزرگواری یک خانواده ی اصیل ایرانی شدم. خانه ای که بقول دکتر امیراسماعیل مصفا – یکی از پسران – بشکل قبیله ای برکشیده شده است. پدر و مادر در طبقه ی هم کف، و پسران و دختران در طبقات بالا. همه با هم و در کنار هم. در این خانه، من یک ایران ادب یافتم. یک ایران بزرگی. یک ایران اصالت. یک ایران نجابت. یک ایران پاکی و نیک اندیشی. یک ایران صفا و صمیمیت. این خانه گویا گمشده ی ما ایرانیان است. گمش نکنید. جناب علی مصفا و بانو لیلا حاتمی – از هنرمندان فهیم کشورمان – از اهالی همین خانه اند.
محمد نوری زاد
سوم فروردین نود و چهار
شما پاسخ بدهید: لبخند پدرو مادر چند می ارزد؟
برای رسول بداقی نوشته ای دارم که پیشنهاد می کنم در بخش “گلها و سیم خاردارها” ی همین سایت بیابید و بخوانیدش. عنوان نوشته این است: رسول بداقی، شیری در قفس!
سه دختر نازنین رسول.
این دوتا دوقلویند.
درخانه ی استاد دکتر مصفا
ما پیروزیم
بوسه ی استاد بر گونه ی استاد
از خانواده ی دکترمظاهرمصفا و بانو دکتر امیری فیروزکوهی، تنها علی بود و امیراسماعیل.
من بار ها نظر دادم ولی چرا نمایش داده نمیشه ؟؟؟؟؟؟؟ یعنی سانسور میکنید ؟؟؟
من برای اولین بار است که می بینم در یک وب سایت این تعداد کامنت و نظر توسط خوانندگان نوشته میشود – …
مزدك خان سلام وسلام برهمه ايرانيان عزيزوگرامي
واما شجره واصل ونسب بنده وآقاسيدمرتضي دامت بركاته، بنده وايشان يك ايراني اصيل وناب وانكارنشدني هستم زيراكه ما ازنوادگان دختري خسروپرويز آخرين شاه ساساني هستيم. شماها ممكن است اصلا ايراني نباشيد وبه دروغ ادعامي كنيد واماادعاي ما قابل انكارنيست.
واماقصه وتاريخش چنين است :و قتي كه خسرو پرويز به دعوت نامه جدمان محمدمصطفي-ص- جواب مثبت نداد ونامه را پاره كرد بعدازگذشت زمان عمرخليفه دوم به ايران حمله كرد وايرا ن رافتح كرد وشاه ايران شكست خورد و گريخت وخانواده ودخترانش اسيرمسلمانان گشت ،عمرمي خواست طبق معمول دختران وشاهزادگان راتقسيم نمايد به عنوان كنيزفواما حضرت امير-ع- جدما نگذاشت وگفت شاه زادگان وسراپرده نشينان بايدحرمتشان محترم شمرده شودطبق سنت پيامبر-ص-،وگفت بايدآنان آزادگذاشته شوند وبه ميل واختيارخودشان همسربرگزينند وبه زندگي ادامه دهند. وبرهمين مبنا يكي ازدختران يزدگردبنام شهربانو باامام حسين -ع- ازدواج كرد وديگري باامام حسن -ع- وازشهربانو وامام حسين -ع- حضرت زين العابدين علي بن الحسين -ع- متولدشد وبنده باسي وچهار واسطه فرزند اين دو شاهزاده هستم. وآقاسيدمرتضي عزيزومكرم نيز همچنين.
پس اگركسي بنا باشدايران را ترك كندشما ودوستان كينه توز شما هستند نه سادات حسيني وسجادي امثال ماها ؛واما ما چنين ايده اي نداريم بلكه همه انسانهارادوست داريم وازظلم وكينه توزي هم بيزاريم.
واما يك تشكربه شما بدهكارم كه نوشته هايت خيلي توهين آميزنبود.بدرود
مصلح
اون ان اکرمکم عندالله اتقواکم علی آقای شما چی شد و اون دادو فریادهایی که راه انداخته بودید که آدما با هم مساویند ؟ نکنه خون شاهزاده ها رنگش فرق می کرده که علی آقا گفته باید حرمت اینا حفظ بشه و گور بابای بقیه ؟ شایدم چون شاهزاده ها خوشکل تر بودند و باید به خواص می رسیدند علی آقای عادل فرموده که با اینا باید یه جور دیگه رفتار کرد . درسته مصلح جون ؟ این قربون این فن ماله کشی برم که چه معجزه ها می کنه . آسید مرتضی لطفا برای ماله کشی اقدام عاجل بفرمایید .
هااااا اخوی مصلح بجای ایکه لطیفه تعریف وکنید ورو شنا کردن یاد وگر که جارو کردن نزدیک بید هاااا
با درود به همگی شما، به همگی شما و به ویژه به نوریزاد عزیز، آنیتا، ملیجک، بچه جوادیه ،سایه، مزدک، بی نام، بی نهایت ( که چه خوش در پیوند نوروزگان، به پیمان نشسته ) ، مازیار وطن پرست ( که خواهند نوشت) مهرداد، عرفانیان ( همیشه سفر به سلامت)، کالان، شاهد، امیر و صد البته مثل همیشه جناب کوروس گرانمایه، که از بیان شیوا و کلام رسا و منطق محکم و استدلال دندان شکن شماها، هماره آموختم و آموختم. همین. همیشه پاینده، بالنده و سرفراز باشید که سروهای آزاده ایران زمینید. غنچههای رویش به بار امید نشسته تا فردا و فرداهایی بس بهتر که شایسته آنیم، ایران و ایرانی را از مژدهٔ شکوه آمدنش با خبر کند. شاید دیگر ننویسم، یا کمتر بنویسم، اما همیشه دلم با شماست. امید دارم مرا ببخشید تا اینکه یادم کنید.
سلام و درود
سپهر عزیز
با سپاس از شما.هر جا هستید آرزو دارم سلامت باشید/
سپهر عزیز
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی . به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را زنده باشی
رئیس جمهور گفته “مطهری” را اراذل زدند…علم الهدی گفته نه خدا و یارانش او را زدند !
ولی فقیه شیر شکار ما که در شناخت عدم صداقت اوباما متخصص نمره یک است با لبخند سکوت کرده!
یعنی در این مملکت اراذل و اوباش اهل ولایت خدا هستند!! ..عیدتان مبارک!
تکلیف منتخب مردم که رییس جمهوره با منتخبین سید علی چیه ؟ جریان شیراز به رسوایی علنی رسید . سیدعلی به مردم تمکین نکرده نمیکنه نخواهد کرد . پس ////////// مستبد شعار همدلی و هم زبانی چرا میذی ؟ خمینی در عالم ///////// اعتراف میکرد اگر عکسم را باره کردن هیچ نگویید. اگر بدترین دشنام ها دادند هیچ نگویید. حال تو ///// زندان و سلاخ خانه کشوری ساختی میگی همدلی و همززبانی ؟
” گردو و چنار ”
منبر را بخاطر استحکام و کیفیت بالایِ چوب درخت گردو، از این درخت میسازند.
درخت گردو علاوه بر چوب مرغوب، میوه فراوان و سایهای دلنشین نیز دارد.
درخت چنار اما، نه دارای میوه است و نه سایهای مناسب دارد. از چوب درخت چنار
در گذشته برای ساختن چوبه دار استفاده میکردند.
مجادله این دو درخت (چوب) در شعر زیبای “شهریار” شنیدنیست :
گفت با طعنه منبری به چنار
سرفرازی چه میکنی بی بار؟
نه مگر ننگ هر درخت توئی؟
کز شما سازند چوبه دار
پس بر آشفت آن درخت دلیر
رو به منبر چنین کرد اخطار
گفت گر منبر تو منبر بود
کار مردم نمیکشید به دار !
جناب آقای نوریزاد سلام ،میدانید چرا در قوانین پایه بانکداری کشورهای فقیر و غنی سرمایه گذاری در بخش مسکن و هرنوع دخالت مستقیم در آن منع شده؟
طبیعت بانکداری از ابتدای شکل گیری آن منوط به اجرای سیاستهایی میشود که منافع صاحبان سرمایه خرد و کلان راحفظ نماید و در هر کجای دنیا اگر ثابت شود بانکی فعالیتی اندک در خلاف جهت منافع اقتصادی برداشته مدعی العموم بنمایندگی از جامعه مدیریت بانک مزبور را تحت تعقیب قرار میدهد بانک بدلیل اینکه امانت دار پول مردم است نه صاحب آن از نظر شرعی هم حق انجام اموری خارج از ضوابط و اصول بانکداری ندارد و تنها اجازه ای که به او داده شده اعطای وام به صاحبان پس انداز و سرمایه است.مثل صندوقهای خانوادگی که جمعی پول میگذارند و ماهانه با قرعه کشی با مبلغ جمع شده به یکی از اعضا وام میدهند،بانکها هم در کلان باید همین کار را بکنند.اما یک تفاوت اصلی مخصوصا در مورد کشور ما وجود دارد آنهم دولتی بودن بانکهاست .که موجب میشود تمام سرمایه مردم و دولت یکجا و در نزد بانک باشد.و متاسفانه فاجعه اینجا اتفاق میافتد که بانک بخاطر سودجویی مدیریت آن وارد بازار مسکن و ساخت و ساز شود .فرض میکنیم بانک قصد خرید ملکی به ارزش یک میلیارد را میکند مالک آن آقای زیدی نامی است ،معامله انجام و پول به او طی چک و یا نقدا پرداخت میشود اقای زید که پول را به خانه نمیبرد بلکه دوباره آنرا به نزد شبکه بانکی بصورت سپرده یا قرض الحسنه برمیگرداند.وبانک هرچقدر ملک و برج بخرد هیچ وقت پول ان از دایره بسته توی این مملکت خارج نمیشود پس تا بینهایت میتواند تکرار شود و اینجاست که بانک بصورت کاذب سطح تقاضا را چند برابر افزایش داده و با اینکار تورم حبابی مسکن را بوجود میاورد و بخاطر بالا رفتن قیمت مسکن سرمایه خود را هم بالا میبرد و اینجاست که بجای امانت داری پول مردم با این امانتها میشود قاتل سرمایه و اقتصاد کشور،و بهمین دلیل بانکهای کشورهای قانون مند و مشتری مدار هیچ وقت وارد این مقولات نمیشوند در حالیکه چند ده سال است که این مفسده بزرگ هر ساله عامل بین ده تا پنجاه درصد تورم در بخش مسکن بوده و عاملین آنهم بدلیل عدم آگاهی مردم و مسئولین از هروگونه تعقیب بدور بوده اند…ادامه دارد
دوستان با تبریک سال نو به اخبار روز توجه فرمایید : ۱- جناب خامنه ای به صورت داوطلبانه از مقام رهبری استعفا دادند و جناب حجت الاسلام محمد خاتمی رو به عنوان جانشین خودشان اعلام کردند و موجی از شادی وافر رو در آحاد مردم ایجاد کردند . ۲- تمامی روحانیون محترم به صورت دسته جمعی از تمامی مناصب دولتی مستعفی و اعلام فرمودند از این پس فقط در مساجد به امور دینی مردم می پردازند .۳- تمامی سرداران محترم سپاهی با میل و اشتیاق غیر قابل توصیف به پادگان ها برگشتند و با آحاد مردم پیمان بستند که فقط به کار دفاع از مرز های میهن عزیزمان ایران میپردازند ، بنابر این سرداران دلیر از این پس تمامی مناصب خود در فرودگاه ها و بنادر اختصاصی و صدا و سیما و فدراسیون های فوتبال و غیر فوتبال و معادن و شیلات و کلیه گلوگاه های استراتژیک کشور رو به میل خود ترک می کنند و آنها رو به اهل فن می سپارند . ۴- کلیه برادران بسیجی و لباس شخصی از تمامی اعمال و رفتار های ناشایست خود در به هم زدن مراسم فرهنگی و سخنرانی ها ابراز ندامت کردند و به صورت خود جوش و داوطلبانه تمامی ابزار قتاله نظیر چاقو و پنجه بوکس و چماق های خودشان رو تحویل نیرو های انتظامی دادند.۴-تمامی تروریست ها و جاسوسان داخلی و بین الملی از کار بر کنار شدند.و به آغوش پر مهر مردم برگشتند ….. یادم میاد سالها پیش که دانشجو بودم یک روز با یکی از همکلاسی ها تو سالن غذا خوری دانشگاه راجع به آمال و آرزو هامون صحبت میکردیم ، یه دیواره چوبی بود وسط سالن غذا خوری که سالن رو به قسمت خوهران و برادران تقسیم کرده بود ،من ناخود آگاه به دوستم گفتم یعنی میشه که یه روز این دیوار چوبی وسط سالن برداشته بشه و ما بتونیم با دختر ها یک جا غذا بخوریم؟ دوست من جواب داد که اگه این دیوار برداشته بشه باید جلو در انجمن اسلامی نصب بشه که غیر ممکنه . حالا دوستان عزیز و جناب نوری زاد آیا برای شما قابل تصوره که کسانی که این همه امکانات در اختیار دارند نه به صورت جبر بلکه به اختیار خودشون از این همه امکانات چشم پوشی کنند ؟! من که فکر می کنم غیر ممکنه.
سلام استاد. اینو اگه نخوندی بخون:
__________________________
دوازده تفاوت بیل گیتس و بابک زنجانی
یک: بیل گیتس نابغه بود و از نوزده سالگی بدون سرمایه کارش را با برنامه نویسی کامپیوتر شروع کرد و بطور مداوم میلیاردر ماند. بابک زنجانی از دوره سربازی با صد میلیون تومان که همزمان با رانندگی رییس بانک با دلار فروشی به دست آورده بود شروع کرد و بعد از شش سال ورشکسته و زندانی شد و بعد دوباره خرید و فروش پوست کرد و ناموفق بود و بعد با جابجا کردن پول و طلای دولتی در عرض سه سال میلیاردر شد.
دو: وقتی بیل گیتس میلیاردر شد، کشورش ثروتمندتر شد، وقتی بابک زنجانی میلیاردر شد، باعث شد ارزش پول کشورش پائین بیاید و فقیر شود.
سه: همه می دانند بیل گیتس چگونه پولدار شده و هیچ کس هم مخالف ثروتمند شدن او نیست، اما هیچ کس نمی داند بابک زنجانی چگونه پولدار شده و هیچ کسی هم مدافع ثروتمند شدن او نیست.
چهار: بیل گیتس در ۱۹ سالگی یک شرکت با سه کارمند ایجاد کرد و امروز ۱۰۰ هزار حقوق بگیر دارد، بابک زنجانی در ۱۹ سالگی کارش را به تنهایی شروع کرد و بعد از بیست سال ۷۰ شرکت را با پول خود دولت از دولت خرید و حالا ۱۷ هزار حقوق بگیر دارد.
پنج: فروش محصولات بیل گیتس در همه جای دنیا آزاد است، حتی کشورهایی که با آمریکا رابطه تجاری ندارند، فعالیت بابک زنجانی در همه جای جهان ممنوع است، حتی کشورهایی که با ایران رابطه تجاری دارند.
شش: وقتی بیل گیتس میلیاردر شد، مردم جهان آگاه تر و خوشبخت تر شدند، وقتی مردم ایران بدبخت تر شدند، بابک زنجانی میلیاردر شد.
هفت: بیل گیتس راست راست راه رفت و میلیاردر شد، بابک زنجانی اقتصاد جهان را دور زد و میلیاردر شد.
هشت: تنها خلافی که بیل گیتس در عمر چهل ساله تجاری اش انجام داده سرعت در رانندگی است، تنها خلافی که بابک زنجانی جز دادن رشوه، قاچاق، پولشویی، اختلاس، خرید و فروش غیرقانونی، خریدن دولت و مجلس انجام نداده تخلف رانندگی است، چون راننده دارد.
نه: بیل گیتس در عرض سی سال صدها میلیون صد دلار جمع کرد تا میلیاردر شد، بابک زنجانی در سه سال صد تا یک میلیارد دلار پول دولتی جابجا کرد تا میلیاردر شد.
ده: بیل گیتس سی سال است میلیاردر است و همیشه هم یک جور لباس می پوشد و با زن کارمندش ازدواج کرده و سه تا بچه دارد که هیچ کس نمی داند چه شکلی هستند و چه می کنند، بابک زنجانی سه سال است میلیاردر است و صد جور لباس پوشیده و با صد تا فوتبالیست و هنرپیشه با اسلحه و پشت موتور و جلوی هواپیما عکس گرفته و حتی کسی نمی داند اسم واقعی اش چیست.
یازده: میلیاردر شدن بیل گیتس بخاطر اختراع و تولیدی بود که باعث شد صدها میلیون نفر کار پیدا کنند، میلیاردر شدن بابک زنجانی باعث شد صدها هزار نفر در ایران شغل شان را از دست دادند و اقتصاد صدها میلیون نفر در جهان با مشکل مواجه شد.
دوازده: برای بیل گیتس فرق نمی کرد که رئیس جمهور یک نابغه باشد یا یک احمق، او در هر حال میلیاردر می شد، ولی بابک زنجانی فقط زمانی میلیاردر شد که یك ناشئ به قدرت رسید.
بیل گیتس در همه حال انسان ماند و امروز بهمراه همسرش بیشتر پول و ثروتش را آزادانه و آگاهانه در راه کمک به دفع مالاریا و دیگر بیماریها در آفریقا هزینه می نماید و افتخاریست برای انسانیت اما رانت خورهایی همانند بابک زنجانی که پولشان کثیف و باد اورده است و تماما شعار انسانیت را می دهند و بویی از انسانیت نبرده اند.
بیل گیتس در مهد آزادی حقیقی و با رعایت قانون و استرداد مالیاتهای کشورش پولدار شد و بیشتر کارکنانش را به ثروت رساند اما بابک زنجانیهای رانت خور در محیط آلوده و مملو از شعار پا گرفت و امثال او گلوی ملت را تا خرخره گرفته و کمر به نابودی مردم و در جهت شعار او وصیت مشهور خلافشان یعنی آغا محمد خان عمل نموده و آگاهانه ملت و کشور را تا پرتگاههای مهیبی کشانده اند.
در مهد و محل زندگی گیتس قانون (به عنوان یک دستاورد بشری و امکان وجود اشتباه در آن ) حکمرانی می کند اما در مهد زندگی بابک خان تنها چیزی که ارجی ندارد قانون است .
بابک خانها فراتر از قانونند و لی گیتس ها و حتی رییس جمهورشان (در عمل و نه شعار دروغین)در برابر قانون یکسانند.
چهره انسانی آنها گواه انسان بودنشان است اما در اینجا امثال بابک و مافوقانش او کریه المنظر و زشت رو و کریه العملند اماوجیه الشعارند و کامیون کامیون القاب ن چسپ را با خود یدک می کشند.
در کشور گیتس هر کسی با تلاش می تواند به ثروت برسد اما در ویرانه ی بابک خان فقط انتسابات است که باعث بهره مندی از مواهب رانتی بوده و بس.
با تلفیق لیبرالیسم و دموکراسی هم کارگران منتفعند هم ثروتمندان و امروزه ااذهان آگاه و منصف به کشور گیتس بهشت کاپیتالیسم می گویند اما در ویرانه ی بابک خان به مردم القا می شود که همهی دنیا تیره و تار اما این ویرانه بهشت روی زمین است و بس.
در ویرانه بابک خان ارباب خدا در زمین حاکم و تمام مسایل سانسور اما در کشور گیتس هر انسانی بالغ و شهروند بوده و هر کاستی و اشتباه را به گوش تمام دنیا می رساند و روز بروز هم آراسته تر و انسانتر می شوند و بس.
حاکم و زیردستانش هر کاری انجام دهند ذره ای پاسخگویی ندارند وابدا مسئول چیزی نیستند اما برای کوچکترین شعارهای یک جمع چند نفره هم تصمیم می گیرند.اما در کشور گیتس کوچکترین اشتباه حتی از بالاترین مقام آن کشور را بر نمی تابند و رییس جمهورش را بخاطر کتمان یک حقیقت به سلابه سوال می کشند اما در اینجا با کوچکترین سوال از حاکم پرسنده را به سلابه می کشند…
اگر بگویم و ادامه دهم تا قیامت هم مطلب هست و عاقلان دانند…
در اینجا فقط شعار …در آنجا فقط شعور
در اینجا دروغ خدعه نام دارد و در حرف و شعار دروغگو دشمن خداست اما در عمل ارباب وی..اما در آنجا بخاطر یک رابطه دروغی کوچک -نه آن رابطه- باعث استیضاع رییس جمهورش می شود.
…و بینهایت مورد دیگر….حال متوجه شدمم چرا از کودکی القا می کردند که بهشت فقط و فقط به ما رسیده و بس…حال میدانم که درست بوده و نام مکانها را بر عکس نوشته اند..بهشت انحصارا از آن ماست هم در این دنیا هم در آن دنیا…گوارایمان باد.
جناب حاج آقا سید مرتضی
نوروزتان مبارک !
در کامنتی که به نوشتارِ خانم آنیتا گذاشتید ، گوشه چشمی هم به این حقیر
انداخته و از سرِ لطف در جمع بی ادبان، نشاندینمان.
برای گردگیریِ حافظهِ حضرت عالی یادآوری چند نکته را ضروری میبینم.
دیر زمانیست که غاصبین این سرزمین، شهروندانِ آنرا به خودی و غیر خودی
تقسیم کردند و هر آنچه را که بر خود روا داشتند از دیگران دریغ نمودند.
از لحظهای که انقلاب مردم را نا جوانمردانه مصادره کردند، بدون وقفه، متکلم وحده
بوده و روزنهای برای ابراز عقیده و دیدگاه مخالف باز نگذاردند.
در جامعهای که حسین شریعتمداریِ بازجو و شکنجهگر، تئوریسین برجسته آن است،
در مملکتی که احمد خاتمی، مصباح یزدی، علم الهدی، احمد جنتی و . . . خطیبان
طراز اول نماز جمعه اند، در مملکتی که پسوند اسلامی یدک میکشد و رهبر آن فتوأی
دروغین صادر میکند و با نقل روایاتی مضحک همچون پرتاب خود از پنجره قطار در
حال حرکت، برای قضا نشدن نمازش، دروغ، تزویر و ریا را در جامعه نهادینه میکند
و بیتِ خود را کانونِ مداحانِ لمپن و هفت تیر کش میسازد و . . . .
اینگونه است که در چنین ولایتی که رهبر آن با نعره “یا علی” از شکمگاهِ مادر،
زاده میشود، با فریاد “یا حسین میر حسینِ ” مردم عاصی، خواب بر او آشفته میشود
و “پارانویا” ی “دشمن، دشمنش” تشدید میگردد.
حال اگر “ملیجک” در این حال و هوا، نوکِ کندِ قلمش را به سمت و سوی روحانیت،
که نماد و سمبلِ این حکومت جبّار است، نشانه رود، بی ادب میشود !
چه خوب میشد اگر شما، ادب، نزاکت و انسانیتی را که توسط این نمایندگان خدا بر روی
زمین نسبت به مردم ادا میشود به ما نشان میدادید، تا شرمنده گردیم.
اگر در این گیر و دار، بی ادبیهای “ملیجک” خاطرِ چند روحانی را که
عبایشان همچنان از آلوده گیهای این حکومت پاک مانده است ، رنجانده است
موجب تأسف است، ولی مجازات گروهی “collective punishment ” از
شیوههای متداول و مرسوم این حکومت در قبال اقلیتهای قومی، نژادی و مذهبی است.
بنا بر این بجای رنجیدن از ملیجک، میبایست از هم کیشان حکومتی تان آزرده خاطر
باشید.
والسّلام
زنده باشی ملیجک . به کوری هر چی سید و آخونده
ملیجک گرامی
سلام و تبریک عید
از اینکه حافظه بنده را گردگیری کردی تشکر می کنم،دوست عزیز طنز نویس من ،من با انتقاد و بیان عملکردهای خلاف در هر سطحی مخالف نیستم ،غرضم هم این نبود که شما خدای ناکرده زبونم لال بی….هستی ،با طنز و طنازی شما یا دیگران نیز مخالف نیستم ،حالا بحث من فقط خصوص روحانیت خوب یا بد (به تقسیم شما) نبود ،حرف من این بود که ما چه در مقوله طنز و چه در مقوله جد،حدی از متانت و خویشتنداری را نگه داریم،من نوع طنازی بچه جوادیه را می پسندم زیرا با لسان طنز و در عین حال اجتناب از الفاظ رکیک ،مسائل و موضوعات روز را بچالش و طنز میگیرد این اثر گذار است،ببین دوست من ،در هر صنف و طائفه ای بد و خوب وجود دارد ،این امری بدیهی و عینی است و نیاز به تجشم استدلال ندارد،من عرضم این است که ما حتی اگر کلیت یک صنف یا حتی افراد خاصی از آن را مورد طعن و طنز قرار می دهیم،باید منصفانه و عقلانی طوری از الفاظ و محتواها استفاده کنیم ،که حتی به یک نفر از یک صنف جراحت عاطفی وارد نکند ،فی المثل اگر صنف بنگاه داران معاملات یا هر صنف دیگری نزد ما دو قسمند ،یک قسم مثلا شارلاتان بتمام معنا ،و قسم دیگر کاسب حبیب الله و انسان ،ما برای طعن زدن طنازانه یا بصورت جد ،باید مراقبت کنیم در نحوه ادای الفاظ و کلمات و تمثیلها ،جوری مطلب را ادا نکنیم که به همه آحاد آن صنف بر بخورد،یعنی واقعا انتخاب لفظ و عناوین کلی و تمثیلات و تشبیهات کار سخت و ظریفی است ،در اینجا تفکیک ذهنی شما واقعیت و اثرگذاری مثبت یا منفی خارجی را تغییر نمی دهد ،کلام و نوشته همچون تیری است که از چله کمان بیرون می آید و آثار خاص خود را دارد ،لذاست که بزرگان دین گفته اند:اول خوب فکر کن و بیندیش پس از آن تکلم و صحبت کن ،من حتی بالاتر از تفکیک ذهنی شما میگویم حتی در مورد آن افراد یا گروههایی که بر اساس طرز تفکر و بنیادهای اعتقادی انتقادی شما شایسته طعن و تمسخر و نیش و کنایهو حتی فحش و ناسزایند ،خوب است حدی از انسانیت و جوانمردی را مراعات کنیم ،من الان را نمیگویم ،الان که شما پخته تر و تعدیل شده تر می نویسی،اما در ابتدای طنز نویسی ات می دیدم براحتی طنزها و طعنه های جنسی به یک صنف مشتمل بر افراد متعدد و متفاوت روا می داری،گفتم من با اصل انتقاد محترمانه در کلام جدی یا شوخی ،و با اصل شوخی و مزاح محترمانه مخالفتی ندارم ،اینجا هم اگر چیزی در نقد شما یا دیگری می نویسم توانائی من همین قدر است ،من که از پشت امواج اینترنت نمیتوانم دست و پای شما را ببندم ،مرام ام هم این نیست ،من فقط با شمایان گفتگو می کنم ،یا تذکر می دهم ،گفتم من طنز بچه جوادیه را می پسندم چون در عین ظرافت و نیش طنز ،واقع گرا و مودب است ،من فقط در این بیان، نمونه و الگو ارائه کردم و نخواستم بگویم جنابعالی خلاف این هستی،من روی گل همه شماها و حتی این دوست مان سایه را که ذیل نوشته شما بما طعن زد می بوسم ،با هیچکس هم دشمنی ندارم ،قضای روزگار دست داده است من هم بین شمایان در این سایت متنوع و آزاد بر بخورم و محسنات برخورد و تضارب آراء متحقق شود ،شما و دیگران در این سایت آزادید و من هم یکی مثل شماها از یافته ها و باورهای خودم سخن میگویم ،و در صدد تحمیل عقیده و باور نیستم ،زیرا تحمیل عقیده اصلا ممکن نیست ،بنابر این شما گرامی هرطور دوست داری بنویس و طنز هم مقوله اثرگذار و خوبی است بشرطی که منطق داشته باشد و فقط صادر از نهاد کینه و انتقام و کیف نفسانی و اینجور مفاهیم نباشد ،حال از شما متشکرم که از الفاظ طنز بیرون آمدی و با شخصیت حقیقی و محترمانه با این کمترین سخن گفتی،امیدوارم بنویسی و در کارت موفق باشی، اما در عین حال میگویم خط قرمز صاحب سایت ،آزادی بیان و ابراز نظر است با مراعات ادب و اخلاق و انسانیت ،برای شما و دیگران ارزوی توفیق دارم و سال و سالیان خوشی برای همه ارزومندم.
نوروز مبارک
کابوس: مرا به سر زمین شقاوتها میکشاند
به شهری با پنجره های تاریک
از پنجره ها دستهای خون آلود آویزانند
و از سر انگشتا ن خون بروی سنگفرش کو چه میچکد
و افعیها روندگان راه راستی را میبلعند
آنجا نیکو کاران پیچیده در زنجیر ظلم
با گرسنگی ها در راز و نیاز
و ظالمان لمیده در بستر نعمت و ناز
درون قصرهای مجلل
با دالانی تاریک و بی اتتها
به در و دیوار طناب دار منقش
وجسدهای آویزان
مرده های هرگز نبوده زنده
استخر ی لبریز از خون
و اشباحی مجنون
با جنون وحشیانه در خود میلولند
و متنظر حلول حلال خوران بارگاه قساوتند
و نا ظر شیون مادران جگر گوشه از دست داده…
ای شب زنده داران حریم انسانی
و ای منکران جهل و ریا و نادانی
کجائید ا ی هادیان راه راستی و صداقت
برهانید مرا از این کابوس وحشتناک
و بی مثال
تحمل این همه درد نیست
رمقی در این جان و چهره زرد نیست
تاب و توان خویشتن از دست داده ام
در چاه جهل و فسق عمیقی فتاده ام
صحنه ای از نقاشی نقاشان دستگاه جبر و زور
با قلم شلا ق اوباشان عبوس و مغرور
در هیاهوی زجه ی مادران جوان مرده
زار و غمین و افسرده
پیچیده در کفن سیاه چادر
در سکوت و سوگ سرد
فرزندی طعمه لاشخوران
و همسری در زندان ستمگران
زیر شکنجه ی سربازان امام زمان
و بارش باران درد و غم
بر روی شکوفه های رها شده از بستر قفس
و گلهای مخفی شده در غنچه ها
که در تیر رس نفس بادهای سرخ لرزانند
از سر زمین خشک و جهالت خیز تازیان
با انبوهی غبار تیره و تار وزان
به قصد قصاص تمدنهای کهن
ای حما سه سرایان صبح آزادی
سرایندگان سرود صلح وصفا
و ای نغمه پردازان پر شور و نوا
آیا انتظار شنیدن نغمه های آزادی بر آورده خواهد شد؟
تا در گوش شادیها طنین انداز گردد؟
ای ستاره ها
ای ستاره های کهکشانها
از راهی دور و دورتر
در شبی که آرزوها با آزادی هم آغوشند
شبم را چراغانی کنید
تا در شعله های شعف
منصور وار سر تا پا عشق
خنده های خفته را بیدار
و در لابلای قطرات اشگ
همچو پروانه در آتش جمال یار بسوزم….
م.س. روشنی
آنیتا خانم
علیکم السلام
اگرچه عبارات کوتاه مقدماتی شما مطالبی شبه جدل و واکنش هایی عصبی بنظر میرسند که نیاز به پرداختن ندارند ،اما من کوتاه،پاسخ همین موارد را هم عرض می کنم:
1-ممنون از اینکه پانوشت داوری آقای نوریزاد انگیزه ای شد برای پاسخ گویی بنوشته این برادرتان،البته در تعلیل عدم پاسخگوئی به نوشته های بنده، فارغ از محرک مزبور نوشته اید :
“”بايد بگويم اگر نبود نوشته آقاى نوريزاد در زير نوشته شما، به شما پاسخ نمى دادم زيرا بحث با شما را به دلائلى كه بارها گفته ام، بى نتيجه مى دانم””.
(پایان نقل قول)
خوب میدانید که آن دلائل مورد اشاره برای عدم گفتگو،بارها مورد بحث واقع شده بود و در همان زمینه هم پاسخ دریافت کرده بودید،اما نمیدانم اگر آن دلایل نزد شما برای امتناع همیشگی از دیالوگ با این بنده ،دلایل متقن و غیر قابل خدشه ای است چرا هنوز گاه و بیگاه بحث هایی با من داشته اید ،مثل آخرین مورد بحث که بحثی در خصوص معجزه و ماجرای حضرت یونس بنقل از قرآن بود و شما ابتدا به گفتگو کردید ،که پاسخ گرفتید ،همینطور نمیدانم اگر دلایل لزوم عدم گفتگو یا پرداختن به مطالب من ،نزد شما دلایل متقن و ضروری است ،چرا گاه و بیگاه در کامنت های ابتدایی خودتان یا در خطاب به دیگران یا تحت نام های دیگری مثل یک خواننده ،یا بیسوات و … ،منعطف به مطالب من مطلب می نویسید یا گفتگوی با واسطه و من وراء حجاب ترتیب می دهید؟ آیا این تناقض گفتاری و عملی حاکی از این نیست که بحث رو در رو با من را ،نه که بی نتیجه می دانید ،بلکه چون منتج به نتایجی که خود در پی آنها هستید نیافته اید،معمولا ترک کرده اید؟!
2-گفته اید :
“”آقاى مرتضى من هرگز خود را عميق نگر و مصلح اجتماعى ندانستم. من كاربرى عادى هستم با دلنوشته هايم. مصلح بودن مدعاى مبلغين دين است كه البته پس از تجربه نظام اسلامى اين مدعا به لطيفه اى مى ماند و نيز نام مستعارِ همكار شماست كه اخيراً سقراط و بقراط شده است””.
(پایان)
اگر دقت کرده باشید کلام من در این بخش اشعاری بر مذمت نداشت ،تصادفا من با توجه به نوشته های معمول شما که حاوی مقولات اجتماعی و نقدهای اجتماعی است و من منصفانه در مواردی آنها را مفید دانسته و حتی تشویقتان کرده ام و در مواردی نیز اگر نقد یا تکمله ای داشته ام بیان کرده ام،تعبیر مصلح اجتماعی را برگزیدم،مع الاسف شما اینگونه با سوء ظن کلام مرا بطعن تعبیر نموده اید ،اما بدانید از نظر من عنوان “مصلح” یا “مصلح اجتماعی” تابلویی برای گروه یا صنف خاصی نیست ،بنظرم هرکس با هر ایدئولوژی و تکیه گاه فکری اگر منصفانه و بقصد اصلاح جامعه و فرهنگ حاکم بر جامعه خود مقولات اجتماعی را نقد و تبیین کند و گفتار خویش را از نیش و کنایه های زننده و کینه ورزی های خاص نسبت به افراد و گروهها و اصناف خالی کند،و در عین حال برداشت خود را مطلق نپنداشته و در معرض نقد ناظران در عرصه عمومی قرار دهد،یک مصلح اجتماعی است.
من نمیدانم باز اینجا کنایه ای که به هم لباس گرامی من جناب مصلح اعزه الله زدید ،و با حدس و گمان گفتید سقراط و بقراط شده است ،واقعا مطابق با واقع هست یا خیر و امیدوارم آن دوست عزیز تحت همان عنوان مصلح که برای من معتبر است دوباره حضور داشته باشند و بنویسند ،اما اگر بنابر حدس و گمان و تخمین و سوء ظن باشد ،اجازه دهید ما نیز بحدس بگوییم ،شما هرگاه می خواهید با الفاظ تند و خارج از ادب محاوره به مطالب ما طعن زده و ایراد کنید در قالب “یک خواننده” و “بیسوات” و …ظهور کرده طرز دیگری غیر از خطاب های مودبانه تحت عنوان آنیتا ،مطلب می نویسید،از این جهت برادرانه می گویم ،شما از آن دلایل متقن تان صرفنظر کرده ،هرگاه نقدی به مطالب بنده داشتید شجاعانه با همین عنوان معهودتان بر من نقد کنید و از چند گانگی و تلون بپرهیزید ،زیرا من از نقد مودبانه محتوایی هیچگاه ناخرسند نمی شوم.
3-نوشته اید :
“”اقاى مرتضى. همانگونه كه سالهاست از عبارات موهوم، غير مستند و دروغ هم صنفان حكومتى و غير حكومتى خود به راحتى مى گذريد، لطف كنيد و از موهومات، غير مستند ها و دروغهاى من هم بگذريد. چرا براى تعداد كم شمار كاربران اين سايت بيشتر از ميليونها انسانى كه در معرض دروغهاى هم صنفان تان هستند احساس خطر مى كنيد؟””.
(پایان)
شما از کجا می دانید من سالهاست از عبارات موهوم…..براحتی گذشته ام؟ اگر معیار داوری کلی شما ،نوشته های چند ساله من در سایت نوریزاد است ،ممنون میشوم در هر مورد اگر من مطلب دروغ یا موهومی را از دیگران پذیرفته ام تذکر دهید،اما بدانید بنای من بر تحقیق و سخن مستند گفتن و شنیدن است ،از کسی هم تقلید کورکورانه نمی کنم، در این جهت برای من حکومتی و غیر حکومتی تفاوتی ندارد.اما بمن بگویید من چرا باید لطف كنم و از موهومات، غير مستند ها و دروغهاى شما (تعبیرات از شماست) بگذرم؟ مگر شما سخن خویش را مطلق می پندارید؟ و مگر از نقد سخنان خود واهمه ای دارید؟
بحث من احساس خطر از چیزی یا کسی نیست ،من با ناروائی و اسناد مطالب کلی و بی سند و مدرک به اسلام و مسلمانان مخالفم ،و هر مورد را اگر چیزی بنظرم برسد نقد می کنم ،شما اینجا علاقمند هستید حضور داشته باشید و حضور دارید و حقتان هم هست،آزادانه نیز مطلب می نویسید و در سایت درج می شود ، من نیز مثل شما علاقمند حضور و نوشتن در اینجا هستم و حضور دارم،این حق من نیز هست ،صاحب این سایت نیز بقرائن متعدد راضی خرسند از حضور هردوی ماست،در اینجا نه من حق تفتیش از انگیزه حضور شما را دارم و نه شما چنین حقی دارید،همه کامنت گذاران هم حق نقد و اظهار نظر مودبانه در مورد مطالب یکدیگر را دارند ،البته پاسخ گوئی امری شخصی و مختارانه است ،حال اگر شما مطلبی نوشتید که بنظر من نادرست ،غیر مستند ،و متوهمانه است ،چرا من نباید منعطف به مطلب شما بنو یسم؟ ناخرسندی شما از چیست؟ مگر من شما را الزام کردم به پاسخ گوئی؟
در مورد کم شماری یا پرشماری اهالی این سایت ،اگرچه از نظر من کم شماری یا پرشماری معیار داوری نیست ،اما این نظر شماست ،شما از مجا احراز کردید که خوانندگان این سایت کم شمارند؟ آمار دارید؟ بر شما پوشیده نیست که اینترنت فضا و عرصه ای عمومی است در سرتاسر جهان ،میلیونها سایت نیز در داخل و خارج ایران وجود دارند ،هر کاربر در اقصا نقاط عالم نیز هر لحظه ممکن است با تایپ چند کلمه و چند کلیک به هر سایتی وارد شود ،سایت نوریزاد نیز از این قاعده مستثنی نیست،در اینجا تعداد کامنت ها معیار برای شما معیار تعداد خوانندگان سایت نباشد ،ممکن است میلیونها نفر در داخل و خارج هرلحظه به سایتی ورود کنند و مطلب ببینند و در عین حال رد و نوشته و کامنتی نیز از خود بجا نگذارند،بنابر این عرصه نت یک عرصه عمومی بالقوه قابل رویت برای همه کاربران سراسر جهان است،پس ارزیابی شما در اینجا هم اشتباه بود ،حال برای من اصلا مساله تعداد کاربران این سایت نیست ،اینرا شما مطرح کردید ،من نوریزاد را علیرغم اختلاف نظرهایی هم که با او دارم ،دوست دارم ،در فراغت از کارهای بیرون مطالب او را می بینم ،و مطالب شما دوستان را نیز می بینم ،از برخی موارد استفاده می کنم ،در مواردی انگیزه پرسش و تحقیق و مطالعه در من بوجود می آید ،در مواردی هم (بلحاظ تحصیلات و اطلاعات و مطالعات مستقلم) برخی مطالب را غلط ،دروغ ،غیر مستند ،مبالغه آمیز یا مغرضانه می بینم و اگر ضرور بود تذکر می دهم یا بحث می کنم،این چه توقعی است که شما دارید که اگر چیزی را بغلط در عرصه عمومی درج کردید از دیگری بخواهید به آن نپردازد؟ آیا این خود بینی و خود مطلق پنداری نیست؟
در مورد هم صنفان ،آنچه که مربوط به این فضا میشود ،هرجا مطرح بوده یا مورد پرسش قرارگرفته ام اظهار نظر کرده ام ،هرکس هم مسوول رفتار و گفتار خویش است و بنای من این نیست که اگر هم صنف یا هم لباسی دروغی گفت آنرا تایید کنم ،شما اگر مواردی را در نظر دارید بتدریج مطرح کنید گفتگو می کنیم،اما بدانید بنای من بر دروغ یا تایید دروغ نیست و برخی مطالب هم مطالبی تاویلی و مختلف از حیث برداشت است ،یعنی ممکن است برداشت یا اطلاعات شما از یک موضوع یا یک گفته و نوشته چیز دیگری باشد ،در واقع شما مشکل را در خود بجوئید ،اگر من مطلبی را دروغ ندانم و شما آنرا دروغ بپندارید ،یا بالعکس ،آیا شما باید متوقع باشید من دقیقا دیدگاه شما را داشته باشم؟ مثل همین دروغ هایی که به مرحوم مطهری اسناد دادید که در ادامه به حساب آن هم خواهیم رسید.
4- در مورد مطالبه من به سند در برابر این ادعای کلی که :آداب و رسوم فراوانی از ایرانیان بضرب شمشیر از بین رفته اند،گفته اید :
“”آقاى مرتضى در باره سند تاريخى خواستم براى شما به كتابهاى تاريخ استناد كنم بعد با خود گفتم چه كار بيهوده اى””.
(پایان)
فقط باید گفت: عجب! ،کسی ادعایی به این وسعت می کند :””بسيارى از آيين هاى ايرانى، در گذر زمان با شمشير مهاجمان محو شده اند””.
وقتی درخواست سند متقن تاریخی می شود ،از همه کتابهای تاریخ فاکتور گرفته میشود و،القصه… سخن مرحوم مطهری را ،آنهم نه از کتاب و نرم افزار آثار او بلکه: “”اگر دوست داريد در يو تيوب بشنويد””!! مستند فاکت خود می کنید،جای دوست ساکن ژاپن ما عرفانیان عزیز عجب خالی است (نوروز را به این دوست هم تبریک می گویم) ،یاد مستند نویسی های آن دوست گرامی افتادم! هرجا ایراد به فقه و فقاهت و تاریخ و مقولات دیگر داشت و می پرسیدیم سند این ادعای کلی کجاست؟ می شنیدیم :باور نمی کنید؟ یوتیوب و ویدئوهای آنرا ببینید!
باید بگویم : پس بیخود نبود که هرجا این دوست ما مطلبی می نوشت ،خانم آنیتا از مشوقین و لایک دهندگان پرو پا قرص مطالب مطول عرفانیان بود! بقول فلاسفه : السنخیه عله الانضمام و الالحاق! بقول دوست خوبمان علی1 باری بگذریم!.
5- نوشته اید :
“”آقاى مرتضى. البته من گفتم رشوه كه راهكارى از سر ناچارى است و شما با روش آخوندى، چربش كرديد و ” دوگانگى و فريب و نفاق” را به آن افزوديد تا نتيجه دلخواه خود را بگيريد.
بله نبايد مى گفتم رشوه. بايد مى گفتم سازگارى با شرايط براى بقا. همان عاملى كه در طى قرون و اعصار شاعران و نويسندكان ايرانى را به سرودن و سخن گفتن در لفافه هاى متشرعانه وا داشته است. براى اطلاع از منشاء تاريخى و مستندات اين سازگارىِ ناچار، به نوشته هاى كورس گرامى به نام ” ريشه ها” مراجعه كنيد””.
(پایان)
خوب ممنون که قبول کردید که نیاکان ایرانی را به “رشوه دادن” موصوف کرده اید ، و ممنون از اینکه به اشتباه اخلاقی خود اذعان کرده اید، آهان! می شود عنوان “رشوه” را به عنوان مدرن “”سازگارى با شرايط براى بقا”” توجیه کرد!
اما من در گفتار خودم مطلبی را چرب نکردم،پیاز داغ و چرب کردن گفتارها و مبالغات کلامی معمولا ویژگی گفتارهای تشبیهی تمثیلی شماست، این لازمه سخن و تعبیر شماست. ،شما وقتی میگویید:””اندك آيين هاى مانده، به سرپنجه تدبير نياكانمان بوده است كه با رشوه دادن، توانسته اند شبحى از آنها را به سختى نگهدارند. اضافه شدن قران به هفت سين و اضافه شدن دعاى عربى يا مقلب القلوب و الابصارالى آخر، به مراسم سال نو از اين دست رشوه هاست””.
و تمثیلی که می کنید به اضافه شدن (اضافه کردن نیاکان؟) قرآن به سفره هفت سین یا دعای عربی یا مقلب القلوب ،اینجا چند ادعای غیر مستند کردید :
الف-آیین هایی از ایرانیان بزور شمشیر از بین رفته است (خوب من گفتم آنها را شمارش کنید، پس چرب کردن کار شما بود).
ب-افراد یا گروههایی (از حاکمان و غیر حاکمان) در صدد از بین بردن کلیت آداب و رسوم ایرانیان بوده اند،اما سرپنجه تدبیر نیاکان ما در “سازگارى با شرايط براى بقا”(بخوانید رشوه دادن!) متجلی شده است ،پس نیاکان ما ناچار شده اند در برابر آن مهاجمان و محوکنندگان آداب و رسوم ایرانی به “وانمود”(بخوانید کلک و تزویر) متوسل شوند و برای اینکه آن مهاجمان خیالی به آداب و رسوم ایرانی اجازه دهند که “اندکی از آیین های ایرانی” بجا ماند ،همه نیاکان ایرانی ما در اقدامی “سازگارانه برای بقاء” بطور عمومی و واحد قرآن را به سفره هفت سین مورد تهاجم قرار گرفته از سوی آن مهاجمان اضافه کرده اند،و آن مهاجمان نیز هنگام تحویل سال نو تک تک خانه های نیاکان ما را وارسی کرده اند که اگر قرآن سر سفره هفت سین نیاکان باشد ،قبول کنند که سفره هفت سین باقی بماند و بقاء نیاکان ما تضمین شود! و اگر قرآن نبود ،سفره حیات آن نیاکان را در هم بپیچند!
خانم آنیتا، خودتان انصاف دهید آیا این گونه دعاوی و خیالات ،مفهومی جز وانمود و تزویر و فریب کاری دارد؟ و آیا چنین تحلیل های آبکی تاریخی در قوطی عطاری هیچ تاریخ نویس یا تحلیل کننده تاریخ یافت می شود؟!
شما آیا الان میتوانید بصورت فاکت دقیق و مستند تاریخی اثبات کنید که اضافه شدن دعای عربی (بتعبیر شما) یا مقلب القلوب از کی و کجا آغاز شده است ،و آیا نیاکان شما و ما توسط چه کسی مجبور شده اند که در سفره هفت سین خود قرآن بگذارند یا دعای یا مقلب القلوب را با خدا نجوا کنند؟
آیا همین الان که شما عینک تیره ای نسبت به اسلام و این نظام بچشم گذاشته اید ،کسی شما یا پدر و مادر شما و مادر بزرگ و پدر بزرگ های شما را مجبور می کند که سفره هفت سین بچینند و حتما در آن قرآن قرار دهند و حتما دعای یا مقلب القلوب بخوانند؟!
لطفا اندکی از تخیلات خویش فاصله بگیرید و اگر دیدید اشتباهی تحلیلی یا لفظی داشته اید ،سعی نکنید با ماست مالیزاسیون آنرا توجیه کنید.
در مورد بحث های ادبی و شعراء و نویسندگان ، من احترام عمیقی برای دوست مجازی نجیب مان آقای کورس قائلم،اما آن بحث ها بحث های تاریخی و ادبی و شعری هست که بنده ورودی به آنها ندارم و پی گیری استنادات و فاکت ها و برداشت های آن گفتارها بلحاظ ضیق وقت برای من میسور نیست اگرچه غالب آن نوشته ها را می بینم و در برخی موارد از آنها می آموزم ،اگر هم در اثناء گفتار ایشان نقدها ،توضیحات یا تاییداتی داشته ام ،عرض کرده ام ،اما شما بحث های تاریخی ادبیاتی ایشان را اصول موضوعه بدیهی و غیر قابل خدشه ندانید ،ممکن است کسانی باشند که ورود در تاریخ ادبیات و شعر و نظائر اینها داشته باشند و در سطر سطر آن مطالب بحث داشته باشند ،چرا شما وسط گفتگوی خاص ما در یک موضوع خاص ،بحث را حواله به امور نظری و برداشت های نظری دیگران می دهید ،من اینجا برای دوست گرامی و محقق ارجمند جناب کورس عزیز ،آرزوی موفقیت و سلامت برای نوشتن و تکمیل بحث ریشه ها دارم ،و بی صبرانه بانتظار بخش مربوط به فرهنگ مدرن این سلسله بحث ها هستم ،انشاء الله مجموعه ریشه ها نوشته خواهد شد ،آنگاه اگر آن مطالب ویرایش و یکجا نویسی شد همانند همه کلکسیون های فرهنگی و ادبی و تاریخی ،توسط ناظران عرصه عمومی نقد محتوائی خواهد شد ،اما شما کبرای استدلالتان بر موضوع خاص در گفتارتان را حواله به نظریات و برداشت های دیگران ندهید.
6- باز هم بسیاق نوشته های پیشین با تعبیراتی برای اثبات ضد ایرانی بودن یک نظام که مجموعه ای از مردم و مسولان ایرانی مسلمانند گفته اید :
“”مى خواهيد بدانيد من از كجا احراز كردم كه نظام اسلامى نسبت به آداب و رسوم ملى ايران كينه دارد؟ از اينجا احراز كردم و از هزار جاى ديگر كه شما دلتان نمى خواهد به رويتان بياوريد:
آيت الله مرتضى مطهرى حاصل عمر امام خمينى :
“بخدا ننگ این مردم است که روز سیزده و این ایام را بعنوان جشن سیزده بدر بیرون میرن. ننگ باشه بر اینها که بعنوان پرورش افکار اینها را به مردم نمیگویند و شما احمقها هم این حرکات را هر سال انجام میدهید بلکه آنها شما بدبختهای احمق را تمجید میکنند تشویق میکنند اینها از اسلام نیست اینها ضد اسلام است… نیاکان ما در گذشته جشن میکردن؛ پس ما هم باید چنین کنیم چهار شنبه آخر سال میشود؛ بسیاری از خانوادهها که باید بگویم خانواده احمقها آتش روشن میکنند و هیزمی روشن میکنند و آدمهای سر و مر و گنده با آن هیکلهای نمیدانم چنین و چنین از روی آتش میپرن که ای آتش زردی من از تو سرخی تو از من این چقدر حماقت است خب چرا چنین میکنید میگویند پدران ما چنین میکردند ما نیز چنین میکنیم اگر پدران شما چنین میکردند و شما میبینید که آن کار احمقانهاست و دلیل خریت پدران شما است رویش را بپوشید چرا این سند حماقت را سال به سال تجدید میکنید؛ این یک سند حماقت است که شما هی میکوشید که این سند حماقت را زنده نگهدارید و بگویید ماییم که چنین پدران خری داشتهایم… پس شما باید بگویید که الحمدالله در روز نحس قرار نگرفتهایم؛ اتفاقاً باید بدانیم که الان تمام روزهای ما نحس هست روز اول فروردینماه هم نحس است بین روز اول و دوم و سوم و چهارم فروردین؛ دوازدهم و سیزدهم فروردین هم نحس است ما از این نحس باید خارج بشیم چه باید بکنیم؟؛ بریم بیرون سبزهها را گره بزنیم از نحسی خارج میشیم؟ با سمنو پختن از نحسی خارج میشیم؟ با پهن کردن سفره هفت سین از نحسی خارج میشیم؟ بیچاره بد بخت چرا خانهات را ول میکنی میری بیرون؛ از این کارهای زشت بیا بیرون از این عادت زشت بیرون بیا؛ از این حرکات زشت خودت خارج شو تا از نحوسات بیای بیرون از این حرکات زشت و کثیف و پلید که به آن گرفتار هستی خارج شو تا از نحوست بیای بیرون سیزده چه گناهی دارد؟ از سمنو چه کاری ساختهاست؟ از سبزه و هفت سین چه کاری ساختهاست؟”
( اگر دوست داريد در يو تيوب بشنويد)
و همانطور كه گفتيد اصولاً انسان نبايد نياكانش را به صفات زشت متصف كند. مگر اينكه فيلسوفى مسلمان و عاليمقام باشد كه آن وقت حتماً اشكالى ندارد كه نياكانش را خر و احمق بنامد.
حالا مى فهميد چرا من براى شما هرگز به تاريخ استناد نخواهم كرد؟ براى كسى كه منكر عداوت اين نظام با آيين هاى ايرانى در زمان حال باشد، يعنى آنچه به چشم خود مى بيند را منكر است، به تاريخ كهن پرداختن و از آن شاهد آوردن آب در هاون كوبيدن است”””.
(پایان نقل قول)
ببینید،شما اینجا مدعی هستید که مجموعه یک نظام (نظام جمهوری اسلامی) که متشکل از مسولان منتخب مردم و خود مردم مسلمان ایرانند ،همه قیام و توطئه کرده اند برای از بین بردن آیین های ایرانی،در ادامه هم عباراتی را بنقل از سایت یوتیوب به مرحوم استاد مرتضی مطهری نسبت داده اید که آن عبارات را هم بررسی خواهیم کرد ،همه اینها را هم عذر نپرداختن به روشن کردن استناد ادعاهای تاریخی پیش گفته نشان داده اید ،به بحث امروز و مطالب مرحوم مطهری می رسیم ،اما می خواهم از شما سوال کنم آیا در برابر ادعای بزرگی مثل این عبارت که :
“”“”بسيارى از آيين هاى ايرانى، در گذر زمان با شمشير مهاجمان محو شده اند.””
نمیتوان این سوالات را طرح کرد که :
ممکن است لطف کنید و این بسیاری از آیین های ایرانی محو شده با شمشیر را بطور جزئی ارائه کنید؟
یعنی ما باید سخنان و ادعاهای موهومی از این دست از سوی شما را وحی منزل بدانیم ، و سند گزاره پیش گفته از سوی شما را در گفتار های مغشوش نقل شده در سایت یوتیوب بجوییم؟
بسیار خوب ما این فرافکنی را بچشم نهاده می پردازیم به مطالب نسبت داده شده به مرحوم مطهری ،اما ناظران عرصه عمومی دیدند شما چگونه ادعای تاریخی موهومی کردید و از اثبات تاریخی آن سر باز زدید.
شما عبارتی از سایت یوتیوب (کجای این سایت؟ لینک نداشت؟) به مرحوم مطهری نسبت دادید ،مواردی از آن دسیسه و اضافه شده شیادان اینترنتی است ،من البته بشما اعتماد میکنم و فرض را این می گیرم که شما عین این عبارت را با امانت از سایت یوتیوب نقل کرده اید ،من اما بشما نشان می دهم که کجای عبارت از مرحوم مطهری صادر شده است و در مجموعه آثار مکتوب ایشان و نرم افزار کلکسیون آثار ایشان وجود دارد ،و کجای عبارتها توسط شیادان اینترنتی به عبارتها اضافه شده است و چگونه ساده دلانی همچون شما را فریفته است، عبارت نقل شده شما از یوتیوب را دوباره نقل می کنم و آن عبارات اضافه شده توسط شیادان فریبکار را بین پرانتز قرار می دهم و در ادامه هم مطالب استاد را تحلیل محتوئی می کنیم ببینیم اینها سند صحت گفتار شما هست یا خیر .
عبارت نقل شده شما از یوتیوب (که عبارات اضافی از آن تفکیک می شود) این بود:
“””“بخدا ننگ این مردم است که روز سیزده و این ایام را بعنوان جشن سیزده بدر بیرون میرن. ((ننگ باشه بر اینها که بعنوان پرورش افکار اینها را به مردم نمیگویند و شما احمقها هم این حرکات را هر سال انجام میدهید بلکه آنها شما بدبختهای احمق را تمجید میکنند تشویق میکنند اینها از اسلام نیست اینها ضد اسلام است… نیاکان ما در گذشته جشن میکردن؛ پس ما هم باید چنین کنیم چهار شنبه آخر سال میشود))؛ ((بسیاری از خانوادهها که باید بگویم خانواده احمقها آتش روشن میکنند و هیزمی روشن میکنند و آدمهای سر و مر و گنده با آن هیکلهای نمیدانم چنین و چنین از روی آتش میپرن که ای آتش زردی من از تو سرخی تو از من این چقدر حماقت است خب چرا چنین میکنید میگویند پدران ما چنین میکردند ما نیز چنین میکنیم اگر پدران شما چنین میکردند و شما میبینید که آن کار احمقانهاست و دلیل خریت پدران شما است رویش را بپوشید چرا این سند حماقت را سال به سال تجدید میکنید؛ این یک سند حماقت است که شما هی میکوشید که این سند حماقت را زنده نگهدارید و بگویید ماییم که چنین پدران خری داشتهایم… پس شما باید بگویید که الحمدالله در روز نحس قرار نگرفتهایم))؛ اتفاقاً باید بدانیم که الان تمام روزهای ما نحس هست روز اول فروردینماه هم نحس است(( بین روز اول و دوم و سوم و چهارم فروردین؛ دوازدهم و سیزدهم فروردین هم نحس است)) ((ما از این نحس باید خارج بشیم چه باید بکنیم؟))؛ بریم بیرون سبزهها را گره بزنیم از نحسی خارج میشیم؟ با سمنو پختن از نحسی خارج میشیم؟ ((با پهن کردن سفره هفت سین از نحسی خارج میشیم؟ ))بیچاره بد بخت چرا خانهات را ول میکنی میری بیرون؛(( از این کارهای زشت بیا بیرون از این عادت زشت بیرون بیا؛ از این حرکات زشت خودت خارج شو تا از نحوسات بیای بیرون از این حرکات زشت و کثیف و پلید که به آن گرفتار هستی خارج شو تا از نحوست بیای بیرون سیزده چه گناهی دارد؟ از سمنو چه کاری ساختهاست؟(( از سبزه و هفت سین چه کاری ساختهاست؟))”
( اگر دوست داريد در يو تيوب بشنويد)”””.
(پایان نقل قول شما از سایت یوتیوب)
این عباراتی است که شما نقل کرده اید و من تمام آنها را بوسیله نرم افزار مجموعه آثار ایشان مورد جستجو قرار دادم ،تمام آن عباراتی که بین دوبله پرانتزها قرار دادم ،در هیچیک از گفتارها و نوشتارهای ایشان وجود ندارد،ملاحظه کنید از مجموعه عبارتی که شما بنقل از سایت یوتیوب به ایشان نسبت داده اید ،شاید بتوان گفت هفتاد درصد عبارات جعلی است.
حالا من مجموعه عباراتی که از ایشان در مجموعه آثار ایشان هست نقل میکنم ،شما خود مقایسه کنید که شیادان اینترنتی چگونه ساده دلانی مثل شما را با جعل و دسیسه فریب داده اند :
الف-“”ممكن است شما بگوييد الحمدللَّه ما كه معذب نيستيم، پس ما در هيچ روز نحسى قرار نگرفتهايم، اتفاقا ما الان باید بفهمیم تمام روزهاى ما نحس است؛ روز اول فروردين ما هم نحس است؛ چون ما به نص قرآن مجيد مردم معذبى هستيم، مردمى هستيم كه خودمان به جان يكديگر افتادهايم. ما تمام ملل مسلمان، امروز در ايّام نحسات بسر مىبريم. آن عذاب الهى كه مىبينيد، مظهر اعلايش اسرائيل است، چرا؟ اعمال خودمان. ما كه قرنها جز در راه جدايى و دشمنى و تحريك اعصاب عليه يكديگر قدم برنداشتهايم طبيعى است كه دشمن مسلط شود. ما اگر بخواهيم از اين نحس خارج شويم چه بايد بكنيم؟ آيا برويم بيرون شهر، سبزهها را گره بزنيم تا ازنحسى خارج شويم؟! با سمنو پختن از نحسى خارج مىشويم؟! با سبزه را در روز سيزده از خانه بيرون ريختن از نحسى خارج مىشويم؟! بيچاره! چرا خانهات را در اين روز رها مىكنى و مىروى به الدنگى؟! از خودت بيرون بيا، از اين رفتار زشت خودت بيرون بيا، از اين عادات زشتت بيرون بيا، از اين افكار زشت خودت خارج شو، از اين ملكات كثيف و پليدى كه گرفتارش هستى خارج شو. آيا تو با آن كارها از نحوست بيرون مىآيى؟! 13 چه گناهى دارد؟ خانه و زندگيت چه گناهى دارد؟ از سمنو چه كارى ساخته است؟! از سبزه گره زدن چه كارى ساخته است؟! به خدا ننگ اين مردم است كه روز سيزده را به عنوان سيزده بدر [بيرون] مىروند؟ من نمىفهمم آنهايى كه اسم تنوير افكار و پرورش افكار روى كار خودشان مىگذارند چرا يك كلمه نمىگويند.
(مجموعه آثار مرتضی مطهری ج 25 ص 406)
ب-“”مسئله اذان را عرض كرديم و از آن آمديم [به بحث] راجع به اينكه اسلام برخلاف مسيحيت شعار تصويرى ندارد، يا شعارى از قبيل آتش روشن كردن ندارد. آتش روشن كردن شعار آتشپرستان است. از روى آتش پريدن در چهارشنبه آخر سال در اسلام بوى كفر مىدهد. «سرخى تو از من زردى من از تو» در اسلام شرك و كفر است. اينها شعار گبرها و آتشپرستهاست””.
(مجموعه آثار ج25 ص 387)
ملاحظه کنید،حاصل جمع مقایسه ایندو عبارت با آنچه که شیادان در یوتیوب برای شما بارمغان گذاشته اند ،موارد دروغ زیر است :
دروغ های بسته شده به مرحوم مطهری
(بین روز اول و دوم و سوم و چهارم فروردین؛ دوازدهم و سیزدهم فروردین هم نحس است)
دروغ
///////////////////////////////////////////////////////////
(از این کارهای زشت بیا بیرون از این عادت زشت بیرون بیا؛ از این حرکات زشت خودت خارج شو تا از نحوسات بیای بیرون از این حرکات زشت و کثیف و پلید که به آن گرفتار هستی خارج شو تا از نحوست بیای بیرون با پهن کردن سفره هفت سین از نحسی خارج میشیم؟)
دروغ
////////////////////////////////////////////////////////////
(از سبزه و هفت سین چه کاری ساختهاست؟)
دروغ
//////////////////////////////////////////////////////////
(بسیاری از خانوادهها که باید بگویم خانواده احمقها آتش روشن میکنند و هیزمی روشن میکنند و آدمهای سر و مر و گنده با آن هیکلهای نمیدانم چنین و چنین از روی آتش میپرن که ای آتش زردی من از تو سرخی تو از من این چقدر حماقت است خب چرا چنین میکنید میگویند پدران ما چنین میکردند ما نیز چنین میکنیم اگر پدران شما چنین میکردند و شما میبینید که آن کار احمقانهاست و دلیل خریت پدران شما است رویش را بپوشید چرا این سند حماقت را سال به سال تجدید میکنید؛ این یک سند حماقت است که شما هی میکوشید که این سند حماقت را زنده نگهدارید و بگویید ماییم که چنین پدران خری داشتهایم… پس شما باید بگویید که الحمدالله در روز نحس قرار نگرفتهایم)
دروغ
///////////////////////////////////////////////////////////
(ننگ باشه بر اینها که بعنوان پرورش افکار اینها را به مردم نمیگویند و شما احمقها هم این حرکات را هر سال انجام میدهید بلکه آنها شما بدبختهای احمق را تمجید میکنند تشویق میکنند اینها از اسلام نیست اینها ضد اسلام است… نیاکان ما در گذشته جشن میکردن؛ پس ما هم باید چنین کنیم چهار شنبه آخر سال میشود)
دروغ
//////////////////////////////////////////////////////////////////
اما ملاحظه کنید،ایشان در بحثی تحت عنوان “دفاع از سیزده” یکی دو آیه مربوط به عذاب قوم عاد را مطرح کرده است که در آنها تعبیر “یوم نحس مستمر” و “ایام نحسات”وارد شده است ،و در یک بحث تحلیلی تفسیری در صدد بیان این است که اسناد نحوست به یوم و ایام ،اسناد حقیقی نیست ،این اسناد مجازی و باصطلاح اسناد الی غیر من هو له است ،می خواهد بگوید نحسی روز نزول عذاب بالذات مربوط به قطعات زمان نیست ،و نحسی مربوط است به فکر آن مردم و عمل آن مردم ،پس هیچ روزی نحس نیست ذاتا،حال ابتدای آن عبارت ایشان را نگاه کنید ،می رسد به حال و روز فعلی مسلمانان (اشاره بوضعیت اختلافی بین مسلمانان) می گوید ما هم دچار نحسی هستیم ،و دچار عذاب هستیم ،زیرا دچار اختلاف هستیم ،یعنی اختلاف بین مسلمانان خود نوعی عذاب است در این امت پس نحسی که مربوط به عذاب است دامنگیر امت فعلی مسلمانان هست ،ولو اینکه در روز اول فروردین باشیم (که روز عید است و مبارک و فرخنده) اینرا ایشان با استناد به این آیه گفته است که :”قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ ارْجُلِكُمْ أوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعا”الانعام/آیه 65.
استناد به تعبیر “او یلبسکم شیعا” است ،یعنی در پاسخ عذاب خواهی امت عاصی پیامبر ،می فرماید خدا قادر است شما را به تفرقه و فرقه فرقه شدن عذاب کند،و این نتیجه اعمال و افکار شماست.
این تحلیل مرحوم مطهری است ،و بحث اصلی ایشان این است ،بعد در ادامه بطور تطفلی و الکلام یجر الکلام می گوید ما دچار نحسی ناشی از افکار و اعمال خویش هستیم ،حال برای خروج از نحسی چه کنیم؟ خروج از نحسی به سبزه گره زدن است؟خیر، به سمنو پختن است؟خیر،آیا عدد سیزده و روز سیزده نحس است؟خیر……
این فضای بحث ایشان است،شما ببینید چقدر دروغ داخل گفتار ایشان کردند،کی ایشان از سفره هفت سین گفت؟کی گفت بین روز اول فروردین تا سیزده فروردین نحس است؟ کی گفت نیاکان و پدران ما احمق و خرند؟ کجا گفت ما پدران خری داشته ایم؟ بحث بر سر علل نحوست و راههای خروج از نحوست است ،بحث این است که خروج از نحوست به تحول فکری و تهذیب اخلاق و کناره گیری از اعمال زشت است.نه اینکه مراسم عید نوروز گرفتن حرام است ،یا سمنو پختن و خوردن بد است ،یا بیرون رفتن در روز طبیعت و استفاده از فضای طبیعت بد است ،بحث ایشان این است که خروج از نحوست به سبزه گره زدن نیست ،حال (شما که خیلی وقت قبل سبزه گره زده اید) هرکس می خواهد برود در طبیعت هوا بخورد و بازی کند و سبزه گره بزند ،بحث ایشان این است که سیزده نحس نیست ،بحث ایشان این است که پلاک خانه ات را چرا می نویسی 12+1
مگر عدد 13 چه گناهی دارد،اینها خرافه است ،و بیان ایشان کوشش برای خرافه زدائی است،چطور شما وقتی بحث معجزه مطرح میشود و ببیان فلسفی توضیح داده می شود که اعجاز خرق عادت رایج است نه خرق قانون علیت ،یکهو موضعگیری علمی می کنید و دیدگاههای پوزیتیویستی خود را برخ می کشید؟ حال اگر کسی توضیح داد که اعتقاد به نحوست عدد سیزده و روز سیزده خرافه است و راه خرافه زدائی سیزده بدر رفتن نیست ،راه خرافه زدائی تحولات نفسانی و فکری و اخلاقی است ،یکهو مدافع هرآنچه که آباء و اجداد گفته اند می شوید و اینگونه اصلاحات فکری اجتماعی را به کوشش برای محو آداب و رسوم ملی تعبیر می کنید؟ کسی نگفت عید نوروز گرفتن و سفره هفت سین انداختن (با قرآن یا بی قرآن) و شاد بودن و دید و بازدید کردن و گردش رفتن و به سینه بهار و طبیعت رفتن بد است.
در مورد چهارشنبه سوری هم باز نفس از بوته پریدن ،و خوشحالی بد نیست ،بشرطی که مردم آزاری نکنند ،بشرطی که بیماران و ساکنان منازل را اذیت نکنند و به دیگران ضرر نزنند ،و بشرطی خود دیگران را با انفجار و مواد آتش زا و خطرناک به خطر نیندازند،اگر اینها مراعات شود ،چه کسی می تواند چیزی را که در شریعت تحریم نشده است تحریم کند؟ اگر کسی هم گفت حرام است بیجا و بی سند گفت.
توضیحاتی که در خصوص آتش بازی و چهارشنبه سوری داده می شود یکی همین مراعات حقوق دیگران و عدم آزار و اذیت دیگران است ،و دیگر اینکه توجه کنیم :زردی من از تو و سرخی تو از من ،اگر بمفهوم موثر دانستن آتش در زندگی فردی و اجتماعی انسانها باشد (چنانکه مجوس و آتش پرستان قائل بودند و آتشکده ها می افروختند) این شرک است و این از نظر اسلام ناهنجار و نامقبول است،این توجه دادن است و تلاش برای اعتلای فرهنگی است ،وگرنه کسی نمی گوید بقصد تفریح از روی آتش بوته پریدن بدون حواشی دیگر ممنوع است،اینها را شما از هم تفکیک کنید،و همینطور یک مکتب و یک فرهنگ و یک نظام را متهم نکنید،بحث من از نظام البته دفاع مطلق از نظام و هرچه هرکس می گوید و عمل می کند نیست ،من میگویم این اتهام بزرگی است که شما بگویید یک نظام بطور عامدانه و با توطئه از پیش تعیین شده در صدد محو همه آداب و رسوم ملی یا قبیله ای بوده یا هست،الان کسانی مثلا بطور غیر رسمی و در مسیج ها گفتند “نوروز فاطمی”، خوب بجهت تقارن روزی خاص از این ایام با سالگرد رحلت فاطمه دخت گرامی پیامبر مسلمانان است،از شما سوال می کنم آیا اگر در سالهای بعد چنین تقارنی نبود کسی می گوید نوروز فاطمی که شما اینرا تمسخر می کنید؟شما اگر به پیامبر عزیز اسلام باور ندارید و به دخت گرامی ایشان باور ندارید ،خوب اکثریت مسلمان این کشور چنین باوری دارند ،پس در عمل هم در روز خاص احترام دخت بزرگوار پیامبرشان را حفظ می کنند ،و هم در ایام دیگر مراسم عید نوروز را پاس می دارند ،شما دوست نداری نگو نوروز فاطمی ،بگو نوروز باستانی ،بگو نوروز آباء اجدادی ،و بگو نوروز آنیتائی ، این لفظ چقدر برای شما مهم است که اینگونه به تحلیل های آبکی تاریخی می پردازید که نه سابقه مستندی دارد و نه لاحقه مستندی.
7- نوشته اید :
“”مرتضاى گرامى رازى، ابن سينا، خوارزمى، مجوسى، ابن مقفع،، طبرى ، بيرونى، غزالى، نزد افكار عمومى جهان غرب بجز معدودى خواص، همه، بعنوان دانشمندان عرب شناخته مى شوند. همين امروز الخوارزمى در كتاب جبر دانش آموزان مدارس اروپايى بعنوان دانشمند عرب ناميده شده است.
من با عرب و عرب زبان هيچ دشمنى ندارم. نژاد پرست نيستم اما به غرور ملى براى ايجاد روحيه ملى و پيشرفت يك كشور باور دارم و نمى پسندم شخصيت هاى علمى تاريخ كشورم، آيين هاى ملى ام و مفاخر ملى ام خرج ايجاد غرور ملى براى ملل ديگر شوند””.
(پایان نقل قول)
عجب استدلال متینی! آیا اگر افکار عمومی غربیان چنین اشتباهی کنند ،گناه عرب دانستن این دانشمندان ایرانی بگردن مسلمانان و ایرانیان مسلمان و عربهاست؟!
بحث من این بود که کسی با پیشوند الف و لام عرب نمی شود ، و کسی با حذف این پیشوند عجم نمی شود ،شما در اینجا اشتباهی در تعبیر کرده اید باز دارید اصرار بر اشتباه می کنید ،مساله عرب دانستن این دانشمندان در بین افکار عمومی غرب اول کلام است ،شما اول اینرا اثبات کنید بعد بر آن تحلیل بگذارید ،شما همین الان اگر ویکی پدیا را باز کنید ،تمام جزئیات بیوگرافی این بزرگان در آن وجود دارد،چرا سخن بی دلیل می گویید؟ من گفتم ممکن است ای تعبیرات و انتقال مفاهیم مربوط باشد به ترجمه از زبانی به زبان دیگر ،بحث این است که کدام تذکره نویس یا بیوگرافی نویس جرات میکند با علم به اینکه بوعلی سینا زاده همدان است ،و یک ایرانی است ،تعمدا بگوید بوعلی سینا یک عرب است ،و کدام تاریخ نویس قدیم و جدید در ایران پس از اسلام چنین گزافه ای گفته است ،آری کتب شیخ بزبان عربی است ،زیرا زبان رایج علم زبان عربی بوده است در عین حال شیخ کتب فارسی نیز دارد ،همینطور دیگران ،البته ممکن است مستشرقان و غربی ها بخطا چنین چیزی گفته باشند که خطاهای مستشرقان کم هم نیست ، بحث اما این بود که در ایران پس از اسلام یک توطئه حساب شده باشد بر اینکه دانشمندان ایرانی را عرب جلوه بدهند ،مدعای شما این بود ،البته من میدانم مشکل شما چیست ،مشکل شما عرب شدن شیخ الرئیس و غزالی و خوارزمی و طبری و غیر اینها نیست ،مشکل شما این است که دانشمندان بزرگ ایرانی مسلمانند ،آری دانشمند مسلمان ایرانی اند نه دانشمند عرب!،به همین کتاب خدمات متقابل مرحوم مطهری مراجعه کنید (البته نه از طریق یوتیوب بل از طریق مراجعه به اصل کتاب) اصلا بحث ایشان معرفی دانشمندان ایرانی مسلمان پس از اسلام است ، و اینکه همین دانشمندان ایرانی مسلمان چه خدمتها به اسلام کردند و چه خدمات به جهان علم که عرب و عجم و شرق و غرب نمی شناسد،خانم آنیتا ،خواهر من اندکی از این جزمیت ها و دگماتیسم فاصله بگیرید ؛علم (هر سنخ علمی) خود نورانیت و کاشفیت ذاتی دارد ، نه اینکه مدون و موسس آن غربی است یا شرقی ،ایرانی است یا عرب ،من قبلا گفته ام در این تعبیر وامدار اقای دکتر عبدالکریم سروش هستم ، بنظر من ،علم شرقی و غربی ندارد ،نباید گفت فلسفه غربی یا شرقی ،نباید گفت طب شرقی یا غربی ،جامعه شناسی ،روان شناسی ،ستاره شناسی و…..غربی یا شرقی، باید گفت فیزیکدان غربی ، فیزیکدان شرقی ،فیلسوف مسلمان ،فیلسوف غیر مسلمان ،و هکذا ،یعنی علم علم است و فلسفه فلسفه است ،شرقی غربی ندارد ،غایت این است که فلان فیلسوف ساکن شرق است و فلان فیلسوف ساکن غرب است.
شما گفتید من با عرب و عرب زبان دشمنی ندارم ،یا نژاد پرست نیستم،احسنت بشما ،پس چرا در مقام کامنت نویسی ،با الف و لام گذاشتن بر سر الفاظ دیگران را تمسخر می کنید؟ آیا شما نگفتید که الف و لام بر سر نام دانشمندان می گذارند تا آنان را عرب معرفی کنند؟ من گفتم مقام ترجمه و تعبیر در یک متن عربی ملاک قضاوت نیست ،بیرونی دانشمند ایرانی مسلمان است ،خواه شما هزاران بار بر سر لفظ نام او الف و لام بچسبانید یا نچسبانید ،و شیخ و غزالی و…
علم هم ارزش ذاتی دارد ،و مقید به محل ولادت یک دانشمند نیست ،شما متاسفانه هم سوء ظن دارید،و هم براحتی دیگران را متهم میکنید ، در عین حال تسلط نفسانی برای تصحیح یک اشتباه در تعبیر ندارید و لجاجت می کنید.نشان لجاجت شما هم این است که آن مورد “خوارزمی” موسس علم جبر را هم توضیح دادم که در مورد محل ولادت او بین تاریخ نویسان اختلاف است و تعبیر خوارزمی را طبری مورخ توجیهی کرده بود ،که ممکن است واقعا خوارزمی مربوط به مناطق عرب نشین بوده است ،باز همین را هم توجه نکردید.
8- و بالاخره گفته اید :
“”
آقاى مرتضى. براى من مهم نيست همسر جناب روحانى در اندرونى خانه اش هفت سين چيده يا نه.
سخن من اينست كه هنگامى كه ٩٩٪ ايرانيان كنار سفره هفت سين آغاز سال نو را جشن مى گيرند، چرا كسى كه مدعى است منتخب و نمايندهء اين مردم است، در پيام نوروزى اش از اين نماد ملى و آيينى خبرى نيست؟
گاه باور نمى كنم كه تجاهل نمى كنيد و به راستى “نمى گيريد” كه ديگران چه مى گويند.
بله من هم با كباب كوبيده ناب ايرانى سماق مى خورم اما نه مانند ملايان كه كباب ايران را مى خورند اما آيين هاى ملى ايران را نشانه خريت ايرانيان مى دانند. آنهم بخاطر اينكه اين آيين ها بر خلاف بسيارى از آيين هاى مذهبى، شاد و روحيه بخشند، هويت جمعى و روحيه ملى ايرانى را زنده مى كنند و صنف ملايان از آن كسب درآمد نمى كنند.
هر گاه چشم گشوديد و به كينه اين نظام اسلامى از هر آنچه ياد آور ايران باستان است معترف شديد، كينه اى كه هزاران شاهد آشكار بر آن وجود دارد از عملكرد نظام در سد سيوند و تنگه بلاغى و تخت جمشيد و گلسنگ هايش گرفته تا تغيير كتب درسى و ضديت با آيين هاى ايرانى در صدها سخنرانى ملايان و سران نظام، آن وقت به شما قول مى دهم از تاريخ كهن هم برايتان براى سخنانم شاهد خواهم آورد.
وقتى آنچه به چشم ديده مى شود و با گوش شنيده مى شود انكار مى كنيد، چطور مى توانيد گذشته هاى دور را ببيند؟””.
(پایان نقل قول)
اگر برای شما مهم نبود که خانم رئیس جمهور سفره هفت سین سماق دار چیده یا نچیده ،چرا آن تعبیر فرست لیدی و سماق و کباب را مطرح کردید؟! دیدید بنا بر اقرار به خطا ندارید؟
در مورد دکور پیام نوروزی رئیس جمهور ،باور کنید من اصلا پیام مستقیم ایشان و رهبر را اصلا ندیدم ،بله متن پیامها را صبح در نت دیدم ،فکر نمی کنم اینطور باشد که می گویید ،در سالهای قبل نیز تاجایی که بیاد دارم زمان خاتمی ، و هاشمی و حتی زمان تراکتور تخریب ،نیز چنین دکوری وجود داشت ،بهرحال اگر روحانی چنین نکرده است بنظرم سلیقه درستی نبوده است ،اما من تحلیل شما را نمی پذیرم که اینها یک توطئه از پیش ساخته برای برانداختن رسم نوروز باشد ،شما چون عشق بنظام سکولار دارید به همه چیز بدبینید ،من حتی خبر دارم که مراجع بزرگی مثل مرحوم آیت الله خمینی و مرحوم آیت الله منتظری ،حین تحویل سال کنار سفره هفت سینی که همسرانشان تدارک می دیده اند می نشسته اند ،و یا مقلب القلوب (که شما را خیلی عصبانی می کند!) که ذکری ماثور است را نجوا می کرده اند.
کباب می خورید نوش جانتان ، سماق هم بریزید ،همه کباب می خورند ،آن تعبیر “خریت” را هم که کبرای استدلال شماست روشن شد که سخن مرحوم مطهری نبوده است و از بافته های شیادان اینترنتی بوده است ،تا ساده دلانی مثل شما را به تحلیل های کور و آبکی و احساسی بکشاند،من توضیح دادم متن دین اسلام جز محو رسوم و آثار شرک ،برای تخریب آداب و سنن و رسوم ملل که تنافی با توحید نداشته باشد ، یا از مظاهر شرک نباشد ،نیامده است ،حال اگر فلان آخوند یا فلان منبری کم سواد چیزی بعنوان اعمال سلیقه شخصی گفت ،آن معیار یک فرهنگ نیست ،ما میگوییم نحوست سیزده امری خرافی است و اینکه روز سیزده در خانه بمانی دچار نحوست می شوی ،یک باور غلط و خرافه است ،در عین حال مگر الان در ایران روز سیزده نوروز روز طبیعت نیست ،و مگر ممنوع است که مردم به فضای طبیعت بروند و گردش و تفریح کنند؟
در مورد اماکنی که مثال زده اید من اطلاع دقیقی ندارم ،ممکن است کوتاهی و مسامحاتی در محدوده اجراء وجود داشته باشد ،اینکه اختصاص به اماکن ملی ندارد،باید موارد را دید و من از عملکرد غلط هر دولتی چه راست چه چپ دفاع متعصبانه نمی کنم ،اما بنظرم تحلیل شما مبتنی بر سوء ظن های همیشگی است ، اینکه توطئه ای باشد برای تخریب برخی اماکن نمی گویم نامحتمل است ،اما اثبات تعمد مشکل است ، مگر همه اماکن تاریخی اینطور است که شما گفتید؟ آیا مقبره فردوسی و عطار نیشابوری ،و خرابه های تخت جمشید و بناهای مختلف تاریخی در اصفهان و کاشان و یزد و کرمان و سایر مناطق وجود ندارند و محافظت نمی شوند؟ آیا همه اینها رو به خرابی یا تخریب است؟
بنابر این موارد را باید با اطلاعات صحیح ارزیابی کرد نه با احساسات همراه با سوء ظن،شما اگر برای مطالب و مدعاهای خود چه در امور مربوط به گذشته های دور یا حال فعلی استناد دقیق ذکر کنید من هم می بینم و هم می شنوم ،اما هیهات که این نفرت و سوء ظن انسان خصوصا اگر بر پایه های نادرست اعتقادی استوار باشد چه بسر ارزیابی های انسان نمی آورد.
از اینکه این کامنت بتعبیر شما کیلومتری شد عذر خواهی می کنم ،چه کنم که کامنت شما هم کیلومتری بود و چیزهایی در محتوا داشت که نیاز به تحقیق دقیق داشت.
نوروز بر شما مبارک! باور کنید به حقیقت گفتم مبارک!
موفق باشید
آقا چرا به جای گفتار درست و مستدل دست به مجادله و سخن نامربوط می بری؟ من را با سخنان ناموزون و طویلت کاری نیست کما ابن که گویا تنها هنری که دارای، گفتار مطول و بی سامانه بر پایه مخلوقات فکریت است، اما وقتی می گویی این گفتار آخوند مطهری که نقل شده، دروغ است سخت دچار حیرت شدم! یعنی هر وقت نمی توانی مجادله ات را پیش بری به انکار دست می آزی و دیگران را ساده دل و فریب خورده می دانی؟؟! و هر که را در پی شفاف سازی و آگاهی رسانی است شیاد؟ شما خود را بر تخت عاج می بینی؟!
این فایل را بشنو و دست از هذیان گویی بردار. زیبنده نیست گفتار ناشکیب و بی مغز و دروغ شما را.
https://www.youtube.com/watch?v=SIApQDC9J0Y
كالان بي كالا سلام
خوب آقاسيدمرتضي -سلام الله عليه-هم گفتنداين گفتار يوتيوب را شيادان انترنتي امثال شما ساخته وپرداخته اندوحرفهاي اصلي علامه شهيدمرتضي مطهري راباآدرس دقيق ازكتابش دراينجادرج كردند اگرحوصله خواندن داشته باشيد ازنوبنگريد .تاكورشودهرآنكه دراوغش باشد.واين هم گفتار مطهري -قدس سره-:
-“”ممكن است شما بگوييد الحمدللَّه ما كه معذب نيستيم، پس ما در هيچ روز نحسى قرار نگرفتهايم، اتفاقا ما الان باید بفهمیم تمام روزهاى ما نحس است؛ روز اول فروردين ما هم نحس است؛ چون ما به نص قرآن مجيد مردم معذبى هستيم، مردمى هستيم كه خودمان به جان يكديگر افتادهايم. ما تمام ملل مسلمان، امروز در ايّام نحسات بسر مىبريم. آن عذاب الهى كه مىبينيد، مظهر اعلايش اسرائيل است، چرا؟ اعمال خودمان. ما كه قرنها جز در راه جدايى و دشمنى و تحريك اعصاب عليه يكديگر قدم برنداشتهايم طبيعى است كه دشمن مسلط شود. ما اگر بخواهيم از اين نحس خارج شويم چه بايد بكنيم؟ آيا برويم بيرون شهر، سبزهها را گره بزنيم تا ازنحسى خارج شويم؟! با سمنو پختن از نحسى خارج مىشويم؟! با سبزه را در روز سيزده از خانه بيرون ريختن از نحسى خارج مىشويم؟! بيچاره! چرا خانهات را در اين روز رها مىكنى و مىروى به الدنگى؟! از خودت بيرون بيا، از اين رفتار زشت خودت بيرون بيا، از اين عادات زشتت بيرون بيا، از اين افكار زشت خودت خارج شو، از اين ملكات كثيف و پليدى كه گرفتارش هستى خارج شو. آيا تو با آن كارها از نحوست بيرون مىآيى؟! 13 چه گناهى دارد؟ خانه و زندگيت چه گناهى دارد؟ از سمنو چه كارى ساخته است؟! از سبزه گره زدن چه كارى ساخته است؟! به خدا ننگ اين مردم است كه روز سيزده را به عنوان سيزده بدر [بيرون] مىروند؟ من نمىفهمم آنهايى كه اسم تنوير افكار و پرورش افكار روى كار خودشان مىگذارند چرا يك كلمه نمىگويند.
(مجموعه آثار مرتضی مطهری ج 25 ص 406)
ب-“”مسئله اذان را عرض كرديم و از آن آمديم [به بحث] راجع به اينكه اسلام برخلاف مسيحيت شعار تصويرى ندارد، يا شعارى از قبيل آتش روشن كردن ندارد. آتش روشن كردن شعار آتشپرستان است. از روى آتش پريدن در چهارشنبه آخر سال در اسلام بوى كفر مىدهد. «سرخى تو از من زردى من از تو» در اسلام شرك و كفر است. اينها شعار گبرها و آتشپرستهاست””.
(مجموعه آثار ج25 ص 387)
ای ناآشنا!
شما هستید که خود را به نادانی زده اید و با کینه به بنده نسبت ناروا می دهی. چرا می خواهی عقده گشایی نمایی.
عزیزجان! راستی چون آفتاب است نمی توان بر آن نقاب کشید. بجای افترا و فرافکنی، بیا و نظرت را راجع به آنچه آخوند مطهری گفته، بگو و نسبت رسوبات فکریت را با آن به ما بنما.
نسبت به آنچه آخوند مطهری با صدا و لحن خود ادا و اظهار کرده به هیچ روی شکی نیست بلکه به گمان من به آن نوشته ای که از او استناد می کنی؛ باید تردید کرد. شاید بنا بر ملاحظاتی توسط کسان دیگر تحریف و دگرگون شده باشد.
جناب اشنا حداقل در مورد چهارشنبه سوری نوار سخنان اقای مطهری موجود است و دقیقا همان چیزی را میگویند که اقا مرتضی به عنوان دروغ مطرح کرده اند و انچه در مجموعه اثار هست ممکن است در سخنرانی دیگری از ایشان مطرح شده باشد
کماکان در عجبم که اسید مرتضی که میتواند ۷۱۰۰ کلمه فقط در این یک مورد بنویسد و هر جمله آنیتا را کالبد شکافی کند و معانی را از بطن ذهن او بیرون بکشد و پاسخ دهد چطور بعد از بیش از دو هفته در جواب مهرداد که دو بار عاجزانه از ایشان در مورد زندانیان قرچک کمک خواست حتی یک کلمه نگفته است! بناچار باین نتیجه میرسم که در پاسخگویی به مهرداد امکان سفسطه و بازی با کلمات و ایه و حدیث آوردن نبود و ایشان هم اهل جواب “آری” یا “نه” نیست! شاید گرفتاریهای اداری ایشان که با استفاده از نرم افزارهای متعدد امکان دسترسی به تمامی افکار حتی مردگان را هم دارند اجازه ورود به چنان مقولاتی را نمیدهد. البته مطلب هم چیزی نبود که با ادعای بی اطلاعی و تحقیر نویسنده اش بتوان اعصاب او را غلغلک داد و از گفته پشیمانش کرد.
قصد و حوصله پاسخگویی به تمام نکات مطرح شده را ندارم اما گفتم سفسطه , باین جمله اسید مرتضی برای تخطه و تمسخر آنیتا توجه کنید: “شما اینجا مدعی هستید که مجموعه یک نظام (نظام جمهوری اسلامی) که متشکل از مسولان منتخب مردم و خود مردم مسلمان ایرانند ،همه قیام و توطئه کرده اند برای از بین بردن آیین های ایرانی”. دوست عزیز , در کجای دنیا یک رژیم حکومتی یا بقول دوستان شما “نظام” بمعنی تمامی مردم یک مملکت است؟ اما اگر در مورد “مسولان” یعنی سردمداران جمهوری اسلامی صحبت میکنید , بله همه آنها بدلیل همکاری با رژیم و پشتیبانی از افکار و اهداف ان مسول هستند همانطور که در آلمان نازی همه سردمداران در مورد اعمال رژیم گناهکار شناخته شدند.
سلام بر شما و عید مبارک
جناب احمد،شما چرا اول سالی بد اخلاقی میکنید؟
دوست گرامی،من با جناب مهرداد دوستم و بارها با او گفتگو کرده ام و سوالات او را پاسخ داده ام ،آن سوال را هم دیدم ،با پوزش پارازیت های شما را هم دیدم ،ببین عزیز،من با ظلم و خلاف و کجروی هرجا باشد مخالفم ،اما عادت ندارم در خصوص چیزهایی که اطلاع دقیق یا موثقی از آنها ندارم ،یعنی در مورد موضوعات خارجی ،اظهار نظر کنم ،البته هرجا مطلبی محرز باشد ،بر اساس دیانت و وجدانم اظهار نظر میکنم ،شما ظاهرا کاری جز ایراد گیری و پارازیت انداختن ندارید،شما یکوقت می خواهید یک محتوا را نقد کنید ،خوب نقد کنید محترمانه و مستدل ،اما یکوقت چون با کسی تضاد عقیدتی دارید فقط می خواهید طرف را هو کنید ،دوست من ،خوب معلوم است که اگر کار خلاف محرزی در جایی و ار جمله در آن زندان مورد نظر صورت بگیرد من نیز وجدانا مخالفم و محکوم می کنم ،اما بحث بر سر احراز و اطلاع است ،حالا که چی شما یک مطلب را مستمسک کرده ای و گاه و بیگاه بصحرای کربلا می زنی؟ خود شما در این مورد چه کردی؟ شما آیا خودت رفتی در آنجا مطالبی را که مدتی قبل در سایت ها مطرح کردند به رای العین دیدی؟شما دیدید که مدتی بعد معاون حقوقی رئیس جمهور که یک زن است آنجا رفت و بازدید کرد ،اشکالاتی را هم گزارش کرد اما مطالبی را که در سایت ها مطرح شده بود را مبالغه آمیز دانست و نفی کرد ،عزیز من ،من یک طلبه ام و والله بالله هیچ سمت اجرائی یا اداری هم ندارم ،فقط کار پژوهشی میکنم و امرار معاش می کنم مطالبی هم که اینجا می نویسم و با شماها بحث دارم در اوقات فراغت در منزل از باب تفنن و مطالعه است ،البته من قبلا گفته ام به نظام جمهوری اسلامی رای داده ام و مادامی که مردم آنرا بخواهند من نیز می خواهم ،این برای من نفع مالی نیز ندارد ،اما در مورد اعتقادم و باورم به اسلام با کسی مماشات ندارم این باور هم زنده است و کاری به مردگان ندارد ،مرده دل آنانند که حیات معنوی ندارند و پیام وحی را نمی پذیرند ،چه خوشایند شما باشد چه نباشد و چه خوشایند شما باشد من اینجا مطالبم را می نویسم ،شما اگر مطلبی داری بنویس و نقد کن ،من هم پاسخ می گویم ،اما کنار ایستادن و پارازیت رها کردن هیچ دلالتی جز بدبینی و بددلی و سوء ظن ندارد ،حالا شما روی این مطلب پافشاری می کنی که چی را اثبات کنی؟ که من مزدور جمهوری اسلامی ام؟ یا هر غلطی توی این کشور اتفاق بیفتد با آن موافقم؟ آخر درد تو چیست دوست من؟ من بارها نظرات سیاسی ام را گفته ام ،من نه مزدور کسی هستم و نه وابسته به فرد و گروه خاصی ،خودم آقای خودم هستم ،دانش و تحصیلات و مطالعه ام هم کم نیست ،حال شما با اعتقاد من مخالفی مخالف باش ،شما آزادانه نظرات ات را بگو من نیز ،اما گیر دادن به یک موضوع فقط نشان از بددلی و سوء ظن است،من که حتی اگر انتقادی به رهبر جمهوری اسلامی هم داشته ام تا حالا گفته ام ،از کسی هم ترس و هراسی ندارم ،فقط از خدای خویش می ترسم ،که نظر نادرست یا خلاف واقعی نگویم ،من وقتی اطلاع دقیقی از وضع یک زندان ندارم ،شما چه انتظاری داری همینجور هوایی ابراز نظر کنم؟بنظرم اصلا سوال آن دوست نادرست است ،برای اینکه اگر من مصدر کار اجرایی یا قضائی بودم خوب ایشان یا هرکس می توانست مرا مورد سوال یا مواخذه قرار دهد،کار من این نیست ،تخصص و تحصیل من هم این نیست که به موضوعات خارجی پاسخ دهم ،آری اگر کسی از حکم شرعی یا مفاهیم دینی پرسشی کرد من در حد توان و آگاهی ام با کمال میل پاسخ می دهم ،این روش شما واقعا ناپسند است ،شما الان نشسته ای تعداد کلمات نوشته مرا شمارش کرده ای؟! واقعا شما کار و زندگی ندارید که می نشینید حروف و کلمات کامنت ها را شماره می کنید؟! بهتر نیست بجای شمارش کلمات در مفاهیم کلمات تامل و دقت کنید و اگر حرفی داشتید مستدل بیان کنید؟
من هرجا یک کامنت از احمد دیدم ،چیزی جز تندی و بد و بیراه و گیر دادن ندیدم ،شما حرف مفهومی بلد نیستید؟
آیا مقصود شما از این گیر سه پیچه دادن در مورد گزارشات مربوط به یک زندان این است که من بیایم همینجور مثل شما بی اطلاع و هوایی به این و آن فحاشی کنم و ناسزا بگویم؟ نه دوست عزیز روش من ناسزا گویی نیست.
ببین شما تعبیرت را “البته مطلب هم چیزی نبود که با ادعای بی اطلاعی و تحقیر نویسنده اش بتوان اعصاب او را غلغلک داد و از گفته پشیمانش کرد”.
یعنی الفبای فکری شما این است که بجای مجادله احسن باید اعصاب دیگران را غلغلک داد؟! آیا کار خود شما مصداق این غلغلک دادن نیست دوست من؟
درد و مشکل شما چیست؟ اگر با عقاید من مخالفی خوب بحث کن استدلال کن فاکت بیاور ،و اگر همه همت خود را مصروف این میدانی که در مورد مسائل سیاسی و موضوعات خارجی بدون تفحص و تحقیق ابراز نظر کنی و به این و آن تندی کنی ،خوب این کار را انجام بده ،چرا بجای ورود محتوائی کنار می ایستی و خود حق پندارانه پارازیت زیر کامنتها رها می کنی، خوب لااقل مثل خانم آنیتا شهامت داشته باش وارد بحث شو و استدلال کن ،اما اینکه بنشینی تعداد کلمات کامنت یک فرد را شمارش کنی نشانه فرهیختگی و آگاهی و اطلاع است؟
“”قصد و حوصله پاسخگویی به تمام نکات مطرح شده را ندارم اما گفتم سفسطه””.
این همه فرهیختگی شماست؟ قصد و حوصله گیر دادن های سه پیچه و بیهوده داری ،اما به بحث محتوائی که میرسی قصد و حوصله نداری؟! آیا خود آن دوست عزیز مهرداد ،اینقدر این مطلب را دنبال کرد که شما دنبال کردی؟
من در آن بحثی که با آن خواهر داشتم قصد تمسخر نداشتم ،این شما هستی که به دیگران سوء ظن داری،حرف آنجا این بود که ایشان گفته بود ایرانیان توسط مسلمانان مجبور شدند که بسیاری از رسوم خود را ترک کنند ،این مربوط به گذشته ،در این زمان هم بحث نظام جمهوری اسلامی شد ،من گفتم این سخن نامقبول است که مجموعه این نظام توطئه ای کرده باشد که آداب و رسوم ایرانی غیر منافی با اسلام که مذهب اکثریت ایرانیان فعلی است ،را محو کند ،بحث ما این بود ،اینجا بحث ما در مفاهیم دقیق سیاسی و تفکیک مفهوم دولت و ملت ،یا تعریف واژه نظام نبود که شما اینطور یکطرفه به قاضی رفتی،غرض من این بود که الان ایرانیان مسلمان اعم از مردم و حکومت منتخب مردم ،بنا بر محو آداب و رسوم ایرانی ندارند ،بنابر این مراسم عید نوروز و متعلقات آنرا برگزار می کنند ،آیا فهم این سخن اینقدر برای شما دشوار بود؟ بسیار خوب شما حالا اینجا مخالف ما ،نظر شما هم محترم ،آیا تا قیام قیامت شما می خواهی هر بحث مفهومی را به ماجرای زندان آلکاتراس مرتبط کنی؟! قدری مراعات اخلاقیات هم خوب است دوست گرامی.
بله همه جای دنیا نظام یعنی مجموع ارکان حکومت و مردمی که نوع حکومت را انتخاب کرده اند ،آری باصطلاح خاص گاه نظام یعنی سیستم حکومتی و ارکان آن ،اما بحث من آنجا تفکیک مفهومی سیاسی در یک بحث سیاسی نبود ،گذشته از این آیا اصلا مفهوم ایزوله نظام سیاسی جدای از نقش مردم ،جایی جز در ذهن دارد؟
خوب نظام هرجا و هرقسمی هم باشد بر اساس نظم دمکراسی ،باید مورد انتخاب و تایید مردم باشد ،حال حرف من این نبود ،بحث من با آن خانم در آن کامنت که شما نشستی عدد کلماتش را شمارش کردی!(راستی چه جوری این عدد را بدست آوردی؟) این بود که هیچ مسلمانی ،و هیچ حکومتی ،بلکه بالاتر از اینها خود دین ،برای محو آداب و رسوم محلی اقوام نیامده است ،آنچه که دین برای آن آمده است رسم عبودیت و بندگی خدا و توحید است ،بله اگر ملتی مسلمان شدند ،مظاهر آتش پرستی مثل آتشکده ها را نابود می کنند ،پیامبر هم وقتی وارد مکه شد ،بعد از بخشش همه آنها که با او جنگیده بودند و به مسلمانان ظلم کرده بودند و آنها را از وطن خویش اخراج کرده و اموال آنان را مصادره کرده بودند، اولین کاری که کرد این بود که کعبه و مسجد الحرام را از لوث وجود بت ها پاک کرد ،آری این رسالت انبیاست ،محو عبودیت غیر خدا ،اما این چه کار دارد به رسوم و آداب دیگر که منافات با عبودیت خدا ندارد؟ چکار دارد به مراسم عید نوروز؟
بحث من این بود نه زندان آلکاتراس.
در مورد نرم افزار ،شما آیا با استفاده از نرم افزار مخالفید یا چون با اسلام مخالفی با نرم افزار اسلامی مخالفی؟ استفاده از نرم افزار هم عصبانیت دارد؟!البته بحث فقط نرم افزار نیست ،من فرد تحصیل کرده ای هستم ،سر و کارم با کتاب و تحصیل و درس و بحث بوده است ،به آن افتخار میکنم ،در باورهایم هم قرص هستم ،اما نرم افزار هم یعنی کتاب ،یعنی مطالعه ،یعنی زحمت کشیدن و وقت گذاشتن،چه ناراحتی دارید که من مطالعه کنم و از دینم و باورم دفاع کنم و از نرم افزار هم استفاده کنم؟
بهرحال دوست من ،شما این اخلاق و روش غیر دوستانه را کنار بگذار ،من میگویم می شود ،علیرغم تخالف و تضاد عقیدتی همه با هم دوست باشیم ،و متمدنانه و بدون هوچیگری و مچ گیری با یکدیگر گفتگو کنیم ،ارزش این را دارد که یک موضوع را مستمسک کنیم و دائم برخ کسی بکشیم؟ والله اگر من وثوق پیدا کنم که در آن زندان تخلف واقع شده است من هم آنرا محکوم می کنم و می گویم آمران و مباشران خلاف محکومند ،اما وقتی من اطلاع دقیقی از یک موضوع ندارم ، یا مباشر امور اجرائی نیستم ،چرا شما کینه های دیگری را بمن دارید که مربوط به اعتقادات و باورهاست به این مطلب ربط میدهید،آنهم چیزی که بشما مربوط نیست ،مربوط است به من و آن دوست ،خود آن دوست هم میداند که من در مورد چیزی که مطلع نیستم اظهار نظر نمی کنم ،چون ممکن است یک گزارش گزارش متعارض دیگری داشته باشد ،شما از کجا به هرآنچه که بصورت گزارش در سایت روز آنلاین ارائه شد اطمینان پیدا می کنید؟
بهرحال امیدوارم عیدت مبارک باشد و از این پس دوستان خوبی باشیم و دنبال هو کردن و مچ گیری نباشیم ،من برایت آرزوی موفقیت دارم ،امیدوارم این بار بجای نشستن و شماره عدد کلمات گفتار من ،دنبال تامل در مفاهیم کلمات باشی!
موفق باشید
……. و لیس بمسلم
سلام آقاسيدمرتضي دامت بركاته
عيدسعيدنوروزتان مبارك وسال پرخير وبركتي برايتان بيايد. ماشاءالله خيلي پرحوصله هستيد.
مگريادتان نيست اين خانم عاشق وشيداي كوروش وآثارخرافي نياكانشان است نحس سيزده رابابيرون رفتن ازخانه مي زدايد وازروي آتش پريدن درچهارشنبه صوري عشق مي ورزد وبه آئين اصحاب رس علاقه شديدداردودرعين حال سكولار ونوگرا وخيلي عاشق مدرنيته گرايي وپوزيتويست تمام عياراست. ببينيدچگونه ايشان جامع اضداد است!!! به روح پدرومادرش كه مسلمان هستندصلوات.
وامابوعلي سيناآرامگاه جسمش درهمدان ما آرميده است اما اهل بلخ وبخارا مي باشدآنطوركه درنظرم هست.
موفق وشادكام باشيد ارادتمندتان
مصلح
سلام بر دوست و برادر گرامی جناب آقا مصلح
ضمن خیر مقدم و ابراز خرسندی وافر از رویت نام مصلح و بازگشت جنابعالی ،به لسان شیرین آذری خودتان عرض می کنم :
خوش گلدون،و بایراموز مبارک اولسون،امیدوارم جنابعالی و خانواده محترم سال خوب و پر برکتی داشته باشید،عذر می خواهم نمیدانم الفاظ آذری را درست و شایسته نوشتم یا خیر ،البته من اجمالا با زبان آذری آشنا هستم ،زیرا در ایام نوجوانی قریب به یک دهه در محله ای از محلات جنوب تهران که قریب به اتفاق آنها آذری زبانان خوب اردبیلی بودند،تنها خانواده فارس محله ما بودیم! در عین حال بجهت همبازی بودن و رفاقت با همسن و سالان خود گوشم با زبان آذری آشناست و شاید شصت هفتاد درصد فهم مطلب دارم اگرچه قادر به تکلم کامل و روان ترکی نیستم ،اما آز بیلیرم!
بهر حال امیدوارم سال خوبی داشته باشید ،در مورد تذکرتان نیز حق با شماست ،ذهنیت من در اثناء نوشتن و بحث به مدفن آن فیلسوف و دانشمند عظیم الشان ایرانی اسلامی بود ،درست فرمودید تولد شیخ در بلخ و بخارا بوده است که بهرحال ظاهرا در آن دوران جزو قلمرو ایران بوده است. چخ ممنون از تذکر و تصحیح شما.
الله سوز ساخلاسین،بایراموز مبارک اولسون!
یاشاسین آقا مصلح
ملتمس دعا
جناب سید مرتضی
خوب چه اصراری داری به زبان آذری آنهم به سختی با ملا مصلح صحبت کنید ؟ شما که نتوانستید ملت ایران را وادار به صحبت با زبان عربی ( البته از جنس تازی نه عرب زبانهای شریف خوزستان ) نمایید خجالت نکشید به زبان عربی خودتان مکالمه و تبریکات بهار فاطمی را رد و بدل نمایید
خوب الحمدالله پا منبری سید مرتضی هم برگشت و این بار نوبت آنیتاست که در آتش غیرت اسلامی این برادران کباب شود. آقا مصلح تو که گفته بودی دیگه اینطرفا نمیایی! چی شد طاقت نیاوردی؟
بنده خدای گرامی
با سلام
اگر چیزی را بشود پامنبری نامید ،باید اینگونه کامنت نویسی تعریضی شما پای کامنت دیگران را پامنبری نامید،شما اشتباه می کنید ،من که حضورا تاکنون برادر دینی جناب آقا مصلح را ندیده ام ،اما شان و سن و سال ایشان را اجل از این میدانم که پامنبری امثال این کمترین را کند ،ایشان خود فردی تحصیل کرده و محقق محترمی است و نیازی به این نیست که پامنبری مرا کند، اما شما تلاش کنید که با تسلط بر نفس خود تحمل حضور و آراء و نظرات مخالف عقیدتی را داشته باشید ،اینجا سایتی آزاد است ،و شما صاحب آن نیستید ،اما می توانید باشید و بنویسید ،اما نمی توانید در خصوص آمد و رفت و بودن یا نبودن کسی تحکم کنید،واقعا گمان شما این است که این سایت فقط جای افرادی است که با جمهوری اسلامی مخالف اند یا با دین مبین اسلام زاویه دارند؟ اگر چنین تصوری دارید اشتباه می کنید ،پس اینکه متوقعید شخصی یا مخالف عقیدتی نباید در اینجا باشد و بنویسد ،این منشائی جز تنگ نظری و تجاوز به حقوق دیگران ندارد ،بنابر این شما اندیشه نفسانی خویش را تصحیح کنید و به حقیقت بنده خدا باشید نه به لفظ.
ﺳﻼﻡ ﺧﺪﻣﺖ ﻣﺼﻠﺢ ﮔﺮاﻣﻲ
ﻋﺰﻳﺰ دل ﺑﺮاﺩﺭ ﺷﻤﺎ ﻣﺜﻞ اﻳﻨﻜﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﻍ ﻧﻴﺴﺘﻲ ” ﻣﻮﺿﻮع ﻣﺮاﺳﻢ و ﺳﻨﺘﻬﺎﻱ اﻳﺮاﻧﻲ ‘ ﻣﻮﺿﻮﻋﻲ ﻋﻘﻴﺪﺗﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ اﻳﻨﺠﺎ ﺑﺎﺏ ﺑﺤﺚ ﻓﻠﺴﻔﻲ ﺭا ﮔﺸﻮﺩﻩاﻱ و ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﺧﺮاﻓﺎﺕ ﺩاﻧﺴﺘﻪاﻱ و ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﻪ و ﺧﻮﺩ ﺧﻨﺪﻳﺪﻩاﻱ ‘ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻱ ﺩﻧﻴﺎ ﻣﺮاﺳﻤﻲ ﻭﺟﻮﺩ ﺩاﺭﺩ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺭا ﺑﻪ ﻳﺎد ﭘﺪﺭاﻧﺸﺎﻥ ﻣﻲاﻧﺪاﺯﺩ و اﻳﻨﻜﻪ ﭼﻪ ﺑﻮﺩﻩاﻧﺪ و ﭼﻪ ﺷﺪﻩاﻧﺪ
ﻣﺜﻼ ﺩﺭ ﺁﻟﻤﺎﻥ و ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻱ اﺭﻭﭘﺎﻳﻲ ﻣﺮاﺳﻤﻲ ﻫﺴﺖ ﺑﺮاﻱ ﺩﻭﺭ ﻛﺮﺩﻥ اﺭﻭاﺡ ﺧﺒﻴﺴﻪ و ﻣﺮﺩﻡ ﻫﺮ ﻳﻚ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺑﻪ ﺷﻜﻠﻜﻬﺎﻱ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﮔﺮﻳﻢ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و ﺑﻪ ﺧﻴﺎﺑﺎﻧﻬﺎ ﻣﻲﺁﻳﻨﺪ و ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ و ﺗﻔﺮﻳﺢ اﻳﻦ ﻣﺮاﺳﻢ ﺭا ﺑﺮﮔﺬاﺭ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و ﺑﻪ ﻛﻮﺩﻛﺎﻧﺸﺎﻥ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﻣﻴﺪﻫﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﺑﻮﺩﻩ ‘ و اﻣﺮﻭﺯ اﺣﺪﻱ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺧﺮاﻓﺎﺕ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﺪاﺭﺩ
ﺗﺎ ﺣﺪﻭﺩﻱ ﻫﻢ ﺁﻧﻬﺎ ﺭا ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺩﻭﺭاﻥ ﺟﻬﺎﻟﺖ ﭘﺪﺭاﻧﺸﺎﻥ ﻣﻲاﻧﺪاﺯﺩ ” ﻫﻤﺎﻧﻂﻮﺭ ﻛﻪ اﻣﻜﺎﻥ ﺩاﺭﺩ ﺩﺭ ﺁﻳﻨﺪﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﻟﺒﺎﺱ ﺁﺧﻮﻧﺪﻱ ﺑﻪ ﺗﻦ ﻛﻨﻨﺪ و ﺑﺎﺑﺎ ﻛﺮﻡ ﺑﺮﻗﺼﻨﺪ و ﻳﺎﺩﻱ اﺯ اﻳﻦ ﺩﻭﺭاﻥ ﺳﻴﺎﻩ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﻋﺪﻩاﻱ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﺑﻴﺴﻮاﺩ ‘ ﭘﺮﻣﺪﻋﺎﻱ ‘ ﺑﺪﺗﺮﻛﻴﺐ ‘ ﻣﻔﺖ ﺧﻮﺭ ‘ ﺳﻴﺎﻩاﻧﺪﻳﺶ ﺧﻮﻥ ﻣﻠﺘﻲ ﺭا ﺩﺭ ﺷﻴﺸﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ و ﺁﻗﺎﻳﻲ ﻣﻴﻜﺮﺩﻧﺪ ” اﻟﺒﺘﻪ ﺑﻼﻧﺴﺒﺖ ﺧﻮﺑﺎﻧﻲ ﻛﻪ در ﻫﺮ ﺟﻤﺎﻋﺘﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ
عليكم السلام عرفانيان عزيز وگرامي ودورازوطن
عزيز دل برادر،بابا كرم خوش رقص،نه من توباغ نيستم بلكه توخانه ام هستم ،من ازمزرعه وباغ خويش خيلي فاصله دارم .
عزيزدل براردرم ودوست گراميم آخراظهارتنفرازدين ويامبلغ دين وآخوندچه ربطي به توطئه محوآثارباستاني ايرانيان دارد آنهم آتش بازي وسيزده بدرش!!!!
اگرمي گفت :”پندارنيك وگفتارنيك وكردارنيك “راازماايرانيان زرتشت تبار،اين حكومت ملايان گرفته اندوبه فراموشي سپرده اند.بازجاي تأملي وتحسيني داشت.
ازاستثناءتان دررقص بابا كرمتان خرسندشدم.بدرود
جناب مصلح، با سلام و خیر مقدم و تبریک خجسته نوروز باستانی، منظورتان آنیتا هست؟ دوست گرامی شما آنیتا را ندیده، به ایشان اتهام میزنید. حالا اگر آخوند حکومتی بودید و دسترسی هم به ایشان داشتید چه حکمی برای ایشان صادر میکردید؟ آرا و عقاید شما برای شما محترم، ولی این کار درستی نیست.مگر جز این است که فریاد یک ملتی طی این ۳۶ سال از دست اتهام زنیهای شبانه روزی آخوندهای حکومتی بلند است و بخاطر همین اتهام زنی ها، جان هزاران هزار ایرانی بیگناه به جوخههای اعدام و طنابهای دار سپرده شده است؟
جناب پيام عليكم السلام
عيدسعيدوخجسته برشما دوست عزيزمبارك باشد وسال پرميمنت وپرخيروبركتي برايتان آرزومندم.
وازاينكه ازاين بنده حقيريادمي كردي متشكرم.
دوست من ،بنده به ايشان تهمتي نزدم بلكه گفتارش را نقدكردم واين اوصافي كه براي ايشان شمردم كه واقعا جامع اضداداست به اعتراف خودش درنوشته هاي سابق است.بدرود
سلام مصلح گرامی، ممنون از لطف و محبت شما، صفای بوستان از دوستان است، امروز در بوستان این سایت به همت این بزرگمرد جناب نوریزاد عزیز و فردا در بوستان ایران. فردا که آزاد شویم، آزادی هر کدام از ما به در گرو آزادی دیگری است و با خدای همهٔ زیباییها دل و جان را از عطر شکوه زندگی در فضای آزادی سرشار خواهیم کرد. و امروز بیش از هر چیز به مدارا و شکیبایی در راه اتحاد نیاز داریم تا از شر این اهریمنان نجات پیدا کنیم. حتی دیوار بیجان همسایگی ما آنقدرها حرمت دارد که پاس حریم احترام شما را داشته باشم، چه رسد به خود ما که کمترینش اینست تا بهترینها را برایت آرزو کنم. با رفتنت به جدّ مخالف بودم و با آمدنت چه نیکو تا بهرمند شوم، ولو که مخالف آرا و عقاید شما باشم که فصل مشترک ما پاس از حریم حرمت انسانیتی است که هدیه یزدان پاک است.
آقاى مرتضى
با سلام
اگر گاه بر خلاف تصميم قبلى ام به ديالوگ با شما وارد شده ام به دليل اينست كه همانطور كه قبلاً در شرح حال خودم گفته ام، به ماله كشى آلرژى دارم و كهير مى زنم. آن موارد را بگذاريد به حساب واكنش آلرژيك.
اما در باره بقيه نوشته تان از اين حجم مطالب نادرست، تكبر، خودبزرگ بينى، بى خبرى يا تجاهل متعجب شدم.
ديگر اينكه من نمى دانم چه چيز محمود ( به قول شما تراكتور) از شما ملايان بدتر بود؟ او هم در چشم خبرنگار خارجى زل مى زد و گفته اش را در باره هاله نور كه فيلم آن در حضور آقاى جوادى آملى روى اينترنت بود تكذيب مى كرد. خبر نگار هم كه نمى دانست در جواب اين دروغ آشكار چه بگويد ترجيح مى داد سكوت كند و طبيعتاً ساير سخنان او را هم دروغ تلقى كند مگر خلافش ثابت شود.
نوروز فاطمى تان مبارك. پيامك براى كمك به احداث حرم براى ايشان در عراق را فراموش نكنيد.
خواهر گرامی آنیتا
سلام بر شما
من از اینکه سبب ناشکیبائی ( نه طوفانی! ) و حدوث آلرژی و کهیر در وجود شما شده باشم از شما عذر خواهی میکنم،از اینکه آلرژی شما باعث شد مرا به اوصاف زیبایی مثل تکبر ، خود بزرگ بینی ،بی خبری و تجاهل موصوف کنید نیز تشکر میکنم و برای شما سالی بدون آلرژی و کهیر آرزو می کنم.
چیزی که در این نوشته زیبا و منشیانه شما قابل توجه و پاسخ است توضیح این مطلب است که من اصلا تاکنون آن فایل صوتی مورد اشاره در سایت یوتیوب را ندیده بودم ،و دیشب که کامنت گذار تنفر نویسی بنام کلان لینک آنرا ارائه کرد آنرا دیدم.
ببینید، من در آنچه که برای شما نوشتم صادق هستم ،من کتابهای مرحوم مطهری و نرم افزار مجموعه آثار ایشان را از قدیم در اختیار دارم ،و با آثار ایشان مانوس بوده ام ،آن چیزهایی که شما بصورت مکتوب نقل کردید و بعد من در لینک سایت یوتیوب ملاحظه کردم ،بهیچوجه در کتابها و نرم افزار آثار ایشان وجود ندارد ،جز همان بخشی که من ارجاع دادم و مشخص کردم ،می دانید که تکنیک های جعل تقلید صوت بصورت ابزاری یا به ابتکار و هنر اشخاص الان بوفور وجود دارد ،من الان نمی خواهم بگویم این فایل صوتی صد در صد جعلی است یا واقعی ،می خواهم بگویم حوزه بررسی من مجموعه آثار ایشان بوده و هست ،برای من هیچ موونه و تجشمی ندارد اگر بنیاد آثار ایشان و مرتبطین ایشان این فایل را تایید کنند ،بگویم در این صورت من با این برداشت و اظهار نظر آن مرحوم مخالفم و آن را اشتباه می دانم ،از دیشب هم تلاش کرده ام که هم با بنیاد آثار ایشان تماس گرفته و از آنها استعلام صحت یا عدم صحت این فایل صوتی را کنم و هم از طریق دوستانی که با مرتبطین و فرزندان ایشان مرتبطند خواسته ام که مطلب را دنبال کنند ،دیشب هم تا دیر وقت هرچه تلاش کردم نتوانستم این فایل را برای تنقیب بیشتر دانلود کنم و در همه موارد با ارور “فایل نات فوند” مواجه شدم ،همه سایت هایی نیز که آنرا نقل کرده اند، نهایت کار به همان سایت یوتیوب منتهی می شود ،بنابر این من صادقانه میگویم در این شرائط و این نکته که این عبارات در مجموعه آثار ایشان وجود ندارد چگونه می توانم در این مورد اظهار نظر قطعی کنم؟ حال شما برای انتقام از آن ناشکیبایی و آلرژی و کهیر ،مرا به احمدی نژاد و ماجرای هاله نور تشبیه کردید ،حبذا به اینهمه وارستگی و اخلاق، از اینهمه فرهیختگی و متانت شما سپاسگزارم ،شما خوب بسفارش کسی که او را قبول دارید عمل کردید و خوب نفس اماره را سرکوب کردید،احسنت!.
اما بگویم من تعصبی نسبت به مرحوم مطهری ندارم ،تحلیل و برداشت دینی من نیز در مورد ارتباط دین و اهداف دین با آداب و رسوم غیر منافی با اهداف ادیان همان است که در نوشته ام بود،ولو احراز شود که با سخن ایشان ناهماهنگ است،اما بحث من بحث استناد دقیق است ،و جای این سوال هست که عنوان این سخنرانی چیست و تاریخ و مکان آن کجا بوده است؟ و کسانی که این قطعه را روی یوتیوب گذاشته اند چرا همه آن سخنرانی و پیش و پس این قطعه را نگذاشته اند؟
برای من این سوالات مطرح هست و در حال بررسی آن هستم ،و برخی قرائن کلامی در این قطعه صوتی تصویری با شخصیت و طرز بیان معهود ایشان سازگار نیست ،چطور ممکن است یک سخنران حین سخنرانی به مخاطبان پای سخنرانی خود بگوید :شما احمقها؟
یک قرینه دیگر بر جعل و دسیسه این است که این فایل دو بخش صوتی دارد ،بخش اولش که با صدای غرائی هم هست حاوی الفاظ مورد بحث است ،بعد ناگهان قطع می شود و با صدای خفیف تری همان بخشی که من از متن آثار ایشان نقل کردم را بیان می کند که دیگر در آن بخش این مطالب نیست.
بهرحال من تعصب ندارم روی ایشان اما با توجه به نبودن این متن و صوت در بین آثار ایشان و قرائن دیگر که به آنها اشاره شد، استناد قطعی این مطالب به آن مرحوم بر من ثابت نیست مگر اینکه فرض کنید بنیاد متولی آثار ایشان یا فرزند ایشان آقای علی مطهری که متولی نشر آثار ایشان بوده است تصریح کند که آری چنین مطلبی در سخنرانی ایشان وجود داشته و مثلا ما بمصالحی آنرا در مجموعه آثار ایشان درج نکرده ایم،اگر مطلب به اینجا منتهی شود من میگویم با نوع گفتار ایشان و طرز ادای مطالب به این صورت مخالفم و ایشان دچار خطای در برداشت شده است و به دیگران توهین کرده است ،اما مطلب برای من هنوز ثابت نیست زیرا تکنیک جعل و تقلید صوت در وضع فعلی ما مثل آب خوردن وجود دارد ، مگر اینکه کارشناسی شود .
علاوه اینکه، کسانی که مدافع صحت استناد این فایل هستند چرا نمی گویند عنوان این سخنرانی چیست و در کجا ایراد شده است و تاریخ ایراد آن کی بوده؟ مگر آنان اصل این سخنان را نداشته اند که این بخش را از آن جدا کرده اند؟ خوب همه آن سخنرانی را نقل کنند از اول تا آخر ،اگر این روش های عقلائی احراز و استناد ثابت شد، من که تحلیل و برداشت دینی خود را در این موارد گفته ام ،در این صورت میگویم سخن مرحوم مطهری ناصواب و طرز بیان ایشان نادرست بوده است.
از بحث با شما بهره مند شدم (البته اگر دم دست شما بودم شاید از نیشگونی هم بهره مند می شدم!) ، برای شما سالی بدون آلرژی و کهیر و ماله کشی آرزو می کنم!
نوروزتان اهورایی و بی کهیر
قابل توجه سید مرتضی و ملا مصلح
از تعداد 24 آمار رتبه دهی 21 بد 3 تا خوب ! لابددوتا را که خودشان داده اند ! میماند یک موافق 21 مخالف ! خداوکیلی هرکه جای اینان بود در این سایت پیداش نمی شد ! اما از سید و ملا آیا غیر از این میتوان توقع داشت ؟ خداوکیلی اگر روزی من تعداد رتبه دهی کامنت هایم را اینجوری ببینم لحظه ای درنگ نخواهم کرد . وجدانا خیلی رو میخواد ! کار هرکس نمیباشد مگر از اهالی حوزه های باصطلاح علمیه !
ارزش پدر ومادر درحد پرستش است ولی پدرومادری که اگاهانه با خرافه پرستی دست به خودزنی وخودکشی کردند چگونه باید پرستید
بادرود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته وبا عرض تبریک به مناسبت سال نو و نوروز فرخنده من در تمام کامنت های خبری که برای سایت نوریزاد گرامی میگذارم فقط دو مطلب مورد نظرم است 1 اطلاع رسانی به دوستان 2 ثبت این اخبار در سایت جناب نوریزاد که به عنوان بایگانی اسناد بتوان در آینده ازآن ها سود جست قابل توجه دوستانی که به نقل اخبار اعتراض دارند ! فرخنده پس از مجادله درباره خرافات مذهبی با یک روحانی، متهم به قرآن سوزی شد
kabol-
شاهدان عینی میگویند که فرخنده، زن افغانی که در حمله مردان خشمگین کشته و جسد او در روز روشن سوزانده شد، پس از به چالش گرفتن خرافات مذهبی به غلط متهم به سوزاندن قرآن شده بود.
به گزارش بی بی سی و به نقل از شاهدان، فرخنده که هفته پیش در کابل به قتل رسید، پیش از حادثه درحال مجادله با یک روحانی درباره فروش تعویذ(بلاگردان) – از طرف این روحانی – به زنان در مسجد و زیارتگاه شاه دوشمشیره بود.
او درحین این مجادله متهم به سوزاندن قرآن شد و جمعیتی این اتهام را شنید و به او حمله ور شد.
صدها نفر روز دوشنبه علیه این قتل در کابل راهپیمایی کردند.
فرخنده که ۲۸ سال داشت با چوب و چماق مضروب شد، لگد خورد، با اتومبیل زیر گرفته شد و بعد جسد او در خیابان با اتومبیل کشانده شد و بعد به آتش کشیده شد.
یک مامور پلیس که شاهد این قتل در روز پنجشنبه بود به خبرگزاری آسوشیتدپرس گفت که فرخنده درحال بحث با یک روحانی محلی بود.
پدر فرخنده گفت که او شکایت داشت که چرا زنان از سوی این روحانی تشویق به اتلاف پولشان برای خرید بلاگردان میشوند.
محمد نادر به خبرگزاری آسوشیتدپرس گفت: «برپایه این دروغها، مردم نتیجه گرفتند فرخنده مسلمان نیست و او را به قصد کشت زدند.»
سید حامد شاه ماموری که شاهد این واقعه بود گفت فرخنده انکار میکرد که قرآن را آتش زده است.
او گفت: «فرخنده گفت که من مسلمانم و مسلمان قرآن آتش نمی زند. با جمع شدن یک گروه بزرگتر، پلیس سعی داشت آنها را عقب بزند، اما از کنترل خارج شد.»
این قتل باعث خشم بی سابقه در میان افکارعمومی شده است.
تظاهرکنندگان خواستار محاکمه همه مسببان مرگ فرخنده شده اند. یک مقام که دراین باره تحقیق میکند گفته است که هیچ شاهدی از قرآن سوزی توسط فرخنده وجود ندارد.
ژنرال محمد ظاهر فرمانده پلیس امنیت شهر کابل روز یکشنبه در مراسم خاکسپاری فرخنده به خبرنگاران گفت: «شب گذشته همه اسناد و شواهد را مرور کردم اما هیچ شاهدی نیافتم که بگوید فرخنده قرآن را آتش زده است. فرخنده کاملا بیگناه بود.»
پلیس میگوید که ۱۸ نفر در ارتباط با این حادثه دستگیر شده اند، و انتظار دستگیریهای بیشتری می رود. به علاوه ۱۳ مامور پلیس به خاطر ناکامی در جلوگیری از این قتل در ملاء عام معلق شده اند.
شکریه که روز دوشنبه از مسجد و زیارتگاه شاه دوشمشیره، محل قتل، بازدید میکرد گفت که این حمله ای «نه فقط به فرخنده، بلکه به همه زنان افغان بود. آنها همه ما را کشته اند.»
تظاهرکنندگان خواستار عدالت شدند و یک درخت یادبود کاشتند.
اشرف غنی رئیس جمهور افغانستان دستور تحقیق درباره قتل را صادر کرده است.
تصور میشود که این حمله اولین مورد از این نوع در افغانستان بوده باشد.
در بدعتی تازه، تابوت حامل پیکر فرخنده را زنان حمل کردند.
خانواده فرخنده ابتدا گفته بود که او بیماری روانی داشته اما پدر فرخنده بعدا با پس گرفتن این حرف گفت که پلیس توصیه کرده بود چنین بگوید تا خطر حملات تلافی جویانه علیه آنها کم شود.
وزیر کشور افغانستان: فرخنده بی گناه بود
نورالحق علومی، وزیر کشور افغانستان روز دوشنبه در مجلس این کشور گفت که فرخنده، دختر جوانی که روز پنجشنبه در مرکز شهر کابل، پایتخت به قتل رسید، بیگناه بود.
به گزارش یورونیوز، وزیر کشور افغانستان در مقابل نمایندگان پارلمان گفت که هیچ مدرکی نشان نمی دهد که فرخنده قرآن را آتش زده است. وی گفت: «براساس تحقیقات ما، اتهامات وارده به وی کاملا نادرست است. فرخنده یک زن مذهبی بود و مرتکب این اقدام نشده است.»
آقای علومی در ادامه سخنان خود خطاب به نمایندگان گفت: «بسیار غم انگیز است که ما در نجات فرخنده ناکام بودیم. امیدواریم که این، هرگز دوباره اتفاق نیافتد.»
در تصاویری که از این قتل فجیع در شبکه های اجتماعی منتشر شده است، ماموران پلیس با یونیفرم دیده می شوند که هنگام ضرب و شتم فرخنده در محل حاضرند اما از این جنایت جلوگیری نکرده و در ماجرا هیچ دخالتی نمی کنند.
رییس پلیس کابل روز یکشنبه گفت که ۱۳ افسر پلیس، از جمله رییس پلیس محله ای که فرخنده کشته شد، به حالت تعلیق درآمده و بیش از دوازده تن به اتهام دست داشتن در این حمله گروهی بازداشت شده اند.
یکشنبه صبح صدها تن از مردم کابل در مراسم خاکسپاری فرخنده در قبرستان «پنج صد فامیلی» کابل شرکت کردند. در اقدامی نمادین، زنانی که در این مراسم شرکت کردند، تابوت فرخنده را حمل کرده و اجازه ندادند که مردان این کار را بکنند.
همچنین شرکت کنندگان در این مراسم، از محمد ایاز نیازی، امام جماعت یکی از مساجد مهم شهر کابل خواستند که مراسم را ترک کند. او یک روز پس از قتل فرخنده، از بانیان این قتل حمایت کرده و خواستار آزادی متهمان تحت بازداشت شده بود.
در شهر هرات افغانستان هم شماری از فعالان مدنی با برپایی تجمع اعتراض آمیز، از دولت افغانستان خواستند تا عاملان قتل فرخنده را محاکمه کند.
خوب توجه نمودید زن بی گناهی که به یک روحانی برای فروش دعای تعویذ اعتراض میکند را هم وطنان افغانی مسلمان دو آتشه پس از کتک فراوان با چوب و چماق وزیر گرفتن با اتوموبیل میسوزانند و امام جمعه هم ازآن حیوانات انسان نما دفاع میکند البته در کشور افغانستان ازبند رسته ازدام روحانیت امید وارم که حق این بیگناه با مجازات آن حیوانات گرفته شود و البته اگر روحانیت افغانستان مانند ایران اینگونه قدرت داشت هیچ گاه این زن سوخته نمیشد !! چون روحانیت افغان باید برای خود درآمدی داشته باشد مجبور شده که دعای تعویذ بفروشد که بی خرج نماند و این زن هم باعث کسادی بازار این روحانی بود که کشته شد و روحانی های دیگر باز هم ازاین دعا ها خواهند فروخت که بی خرج نمانند. و روحانیون ایران هم برای همین ازرژیم سرا پا دروغ حمایت میکنند که به روز روحانیون افغانستان نیفتند چون کار دیگری بلد نیستند . تا بعد.
درود بر شما
امان از جهالت دینی
اصلا کتاب قران را هم آتش زده باشه مگه جوهر و کاغدی بیشتر بوده و نهایت مجازاتش این بوده که باید پول کتاب را میداذ البته اگر کتاب مال خودش نبوده . اینها همه نشان از پوچی مکتبی است که چون جرفی برای گفتن ندارد وحشت می آفریند وحشتی که بیابانگردان مدینه از صدر اسلام با سربریدن نهادینه کردند .
استاد عزیز و گرانقدر کوروس سلام بر شما
هیچ گاه از لذت بی پایان خواندن نوشتههای شما سیر نمیشوم قلمتان پر توان باد به زودی تمام نوشتههای ارزشمند شما را گرد آوری خواهم کرد و جدا گانه در دسترس علاقمندان قرار خواهم داد اجازه نخواهم داد نوشتههای جنابعالی خدایی نکرده ناپدید شوند
جناب محمد رضا درود بر شما
شکی ندارم با انجام این کار ایرانی و انسانی یعنی گردآوری نوشتارهای کوروس ارحمند و عزیز تر جان در یک پایگاه و در دسترس همگان خدمتی بزرگ نخست به ایرانیان و دوم به کل انسانیت خواهید کرد. بی تابانه در آرزوی موفقیت شما هستم
پایدار باشید
رسول
کامنت جناب سقراط با عنوان “سکولاریسم در بافت ایرانی” (http://www.nurizad.info/blog/28860#comment-189064) ذیل صفحهٔ پیش مطلب مهمی است. متاسفانه همینکه ما کلمات “روشنفکری دینی” و یا اصولا هر عبارت یا ترکیبی که حاوی لغت “دین” باشد را ببینیم به مصداق مارگزیده از آن میترسیم و رتبهٔ “بسیار بد” را نثارش میکنیم؛ تازه اگر لعنتی برای استحباب روانهاش نکنیم!
از آنجا که خودم هنوز موفق به خواندن هابرماس و راولز نشدهام و زبان ایشان نیز تخصصی بود، راجع به آن قسمت از سخن ایشان (یا نویسندهٔ مقاله) حرفی ندارم که بزنم. اما همینکه ایشان متذکر شده: “در شرایط خاص ایران، تنها از راه برقراری یک حوزۀ خرد عمومی می توان دیوار بین روشنفکر سکولار و دینی را شکست.” حرف خطایی نیست و ناظر به ریختن ترس نه افرادی همچون جناب مصلح و سید مرتضی، که میلیونها ایرانی سادهٔ عامی، از سکولاریسم است.
بارها از زبان روحانیت “غیرآلوده به قدرت” شنیدهایم که حسرت احترام پاک و خالص مردم در پیش از انقلاب را میخورند. خیلیها در دل روحانیت (اگر به چرب و شیرین حکومتی آلوده نباشند) هم در عمل به نتایج زیانبار دینِ حکومتی و حکومتِ دینی معترفند. پس مشکل کجاست؟
حکومتی در ایران میپاید و دموکرات (به معنای ازآنِ خود دانستنِ حکومت توسط مردم و مشارکت فعال ایشان) میشود که از دلِ خردِ عرفی مردم کوچه و بازار برآید. به گمان من نویسنده منظوری جز این نداشتهاست.
هرگونه خوانشی که با اصل قراردادن خرد انسانی از دین صورت پذیرد نتیجهای جز تغییر دین به پارادیمی معاصر و سازگار با مدرنیته نخواهد داشت. البته معنی کلمهٔ “مدرنیته” در جملهٔ من غیر تخصصی و با تلورانس زیاد نسبت به آن است.
خطای سکولارهای دههٔ 40 ما (همچون آلاحمد یا نراقی) در این بود که مرجع “بازگشت به خویشتن” را به “خویشتنی” ماقبل آشنایی و پذیرش “انسانِ خردورزِ خودآئین” حواله میدادند. از این نگاه نواندیشان متدینِ امروز گامها از آن سکولارها جلوترند.
‘
وقتی می بینید آخوند تا بدلیل از خصم فروماند(بقول سعدی) به تهمت و تکفیر دست می یازد یعنی این.مقدسات چون دکان پرمنفعتی برای آخوند شده برای از دست ندادنش حاضراست تمام دنیا را به آتش بکشد.حالا حساب کنید دراین وادی جان انسانها دیگر چه ارزشی برای یک آخوند دارد؟آنوقت براحتی خواهیم فهمید که چرا خمینی برای حفظ رژیم بخوان دکان آخوند از جنگی هشت ساله با آنهمه کشت و کشتار و ویرانی و آنهمه کشتار از زندانیان بی پناه براحتی نعمت نام می برد.
فقط به این قسمت از برانگیختن مشتی ابله توسط بلاگران یا دعانویس نظر کنید تا بفهمید وقتی سید مرتضی دیگران را به گردن شکستن تهدید می کند بی خود هم نمی گوید چون ایشان تجارب زیادی دراین باره دارند!قسمتی از گزارشات بی بی سی است
هزاران شهروند کابل خواستار دادخواهی از مرگ فرخنده شدند
…….
فرخنده پس از ‘مجادله درباره خرافات با یک روحانی متهم به قرآن سوزی شد’
مجادله درباره خرافات با یک روحانی’
شاهدان عینی گفته اند که فرخنده، پس از به چالش گرفتن خرافات مذهبی به غلط متهم به سوزاندن قرآن شده بود.
به گفته شاهدان فرخنده پیش از حادثه درحال مجادله با یک روحانی درباره فروش تعویذ (بلاگردان) – از طرف این روحانی – به زنان در مسجد و زیارتگاه شاه دوشمشیره بود.
او در حین این مجادله متهم به سوزاندن قرآن شد و جمعیتی این اتهام را شنید و به او حمله ور شد.
فرخنده که ۲۸ سال داشت با چوب و چماق مضروب شد، لگد خورد، با اتومبیل زیر گرفته شد و بعد جسد او در خیابان با اتومبیل کشانده شد و بعد به آتش کشیده شد.
یک مامور پلیس که شاهد این قتل در روز پنجشنبه بود به خبرگزاری آسوشیتدپرس گفت که فرخنده درحال بحث با یک روحانی محلی بود.
پدر فرخنده گفت که او شکایت داشت که چرا زنان از سوی این روحانی تشویق به اتلاف پولشان برای خرید بلاگردان می شوند.
وقتی می بینید آخوند تا بدلیل از خصم فروماند(بقول سعدی) به تهمت و تکفیر دست می یازد یعنی این.مقدسات چون دکان پرمنفعتی برای آخوند شده برای از دست ندادنش ….من اشتباها بنام ناشناس کامنت گذاشته ام
با سلام به شما جناب نوریزاد و تبریک نوروز باستانی یادگار پدران و مادران ایران زمین.از شما و دوستان عزیزی که همواره در این سایت کامنت میزارند خواهشمندم اون دسته از ایات قران رو که دستور به قطع کردن پا به صورت چپ و راست و همینطور ایاتی که مربوط به زنان که میگفت زنان شما کشتزارند رو به من معرفی کنید.خواهشمندم که اینکارو برای من انجام بدید.من اون پیج رو فراموش کردم.
سلام و درود
جناب کوروش گرامی
به دیده منت، در زیر من آیاتی از قرآن را می آورم که شما خواستید، در ضمن به دلیل حجم زیاد آیات در مورد زنان به همۀ آن آیات نیز اشاره میکنم.امید که توانسته باشم پاسخ شما را بدهم.
سوره اعراف آیه 24 ( قطع دست و پای مخالف هم )
سوره مائده آیه 38 ( قطع دست دزد )
سوره بقره آیه 223 ( زنان کشتزار مردان هستند )
سوره بقره آیه 282 ( ارزش شهادت زنان نصف مردان است )
سوره نساء آیه 3 ( حق تعدد زوجات برای مردان تا 4 همسر )
سوره نساء آیه 11 و 176 ( سهم ارث زنان نصف مردان )
سوره نساء آیه 34 ( برتری مرد به زن و اینکه مرد حق دارد همسر نافرمانش را کتک بزند )
سوره نور آیه 31 + سوره احزاب آیه 59 ( رعایت حجاب زنان )
سوره التغابن آیه 14 ( زن و فرزند مردان گاهی حکم دشمنان وی را دارند )
در ضمن آیاتی هم از قرآن هستند که به همسران پیامبر ( محمد ) اختصاص دارد؛
سوره احزاب آیات 28-29-33-37-50-51-52-53 (به موارد زیادی اشاره دارد که خود دوستان مراجعه کنند)
سوره تحریم آیه 1 و 5 (حق طلاق همسرانش برای محمد و همچنین حق کامیابی وی از زنان غیر از همسر خود)
البته بعضی از مسلمین هم در مواردی همسران خود را ملزم به رعایت آنچه در این آیات آمده میکنند و سبب آنرا تقوای بیشتر برای زنان ! همانند زنان محمد میدانند.
برای آگاهی بیشتر دیگر عزیزان لازم میبینم که اشاره ای به دیگر ادیان بکنم.
اینگونه احکام در دین یهود و دین مسیحیت ( که ادامه دهندۀ احکام شریعت یهود بود ) نیز موجود است؛
مجازات بدنی در دین یهودیت بر گرفته از کتب ( تورات – تلمود )( راویان – سنهدرین – تثنیه )
حدود 40 جرم و مجازات آنها آمده که مجازاتها عبارتند از اعدام – قصاص عضو – قطع دست – تازیانه
به دلیل حجم بالای احکام صادر شده فقط به مجازات اعدام اشاره میکنم؛
انواع اعدام: سنگسار – سوزاندن – به دار آویختن – گردن زدن – خفه کردن
– سنگسار : برای بت پرست – جادوگر – کفرگویی – حرمت شکنی روز سبت – پسر لجوج و سرکش!
زنا، لواط و … (روز سبت یا شبت یا همان روز شنبه می باشد که روز مقدس یهودیان و روز استراحت خداست!)
– سوزاندن : که برای 2 مورد از عمل زنا می باشد 1- اگر مردی با یک زن و مادر آن زن زنا کند که البته شامل محام خود مرد نیز میشود. 2- اگر دختر کاهنی فاحشه شود باید زنده زنده سوزانده شود. گاهی این مجازات برای تشدید مجازات بعد از سنگسار نیز اجرا میشد.
– به دار آویختن : که در تورات فقط یک مورد ذکر شده و آنهم برای تشدید مجازاتهای پس از سنگسار و سوزاندن بوده که جسد را برای عبرت دیگران تا غروب خورشید به دار می آویختند. به دار آویختن تنها، بیشتر برای اعدام غیر یهودیان بکار میرفته.
– گردن زدن : مجازات بت پرستان و کسی که قتل عمد انجام داده.البته تورات هیچ شیوه ای را برای قصاص قاتل (عمدی) مقرر نکرده و بیشتر در آن دوران قصاص منطبق با نوع قتل بوده ولی در “تلموت” بعدها برای قتل عمد در نظر گرفته شده.
– خفه کردن : گزارش مستندی از اجرای این حکم ندیدم.
ولی مجازات مرگ به شیوۀ خفه کردن برای این افراد است:
هرکس پدر و مادر خود را بزند – آدم ربا – زانی محصن (مردی که با زن شوهر دار همبستر شود) – مردی که با دختر کاهن زنا کند – شاهد دروغین که بر زنای دختر کاهن شهادت داده – پیامبر دروغین – عالمی که حکم دادگاه دینی را نپذیرد.
مجازات بدنی در دین مسیحیت
در کتاب مقدس مسیحیان هیچ حکم جدیدی برای مجازات افراد وجود ندارد. یعنی احکام شریعت در کتاب مقدس آورده نشده که دلیل آن برمیگردد به محتوای کتاب مقدس مسیحیان.
کتاب مقدس به بخش “عهد عتیق” و “عهد جدید” تقسیم شده، لازم به ذکر است که یهودیان فقط “عهد عتیق” را قبول دارند و دلیل آنهم اینست که “عهد عتیق” همان آموزه های منسوب به حضرت موسی و دیگر پیامبران بنی اسرائیل است که شامل انجام دستور العمل های احکام شریعت موسی و پیامبران قبل از وی نیز میشود و عیسی دستور به رعایت همان اصول و احکام داده. البته برخی از مسیحیان هم “عهد عتیق” را قبول ندارند و آنرا تحریف شده توسط یهودیان میدانند.
تاریخ مسیحیت و احکام مجازات کلیساها به خوبی نشان داده که دین مسیحیت دین رحمت و عطوفت نبوده؛
کلیسای کاتولیک هزاران نفر از بدعت گذاران مسیحی را سوزاند و یا گردن زد . نه تنها مجازات مرتد مرگ بود بلکه مجازات نگهداری کتاب مرتدان نیز مرگ بود.کلیسای مسیح در برخی از موارد، اجازۀ دفن و کفن مقتولین را نیز نمیداد و …
تمامی موارد بالا یکی از هزاران دلیلی است که باعث شده من به هیچیک از ادیان ابراهیمی اعتقاد نداشته باشم.
جناب بی نام بی نهایت
با سلام و تبریک عید و تشکر از زحمت استناد
موارد آیات قرآن را غیر از مورد اول، ریفرنس هاتون درست بود ،آیه 24 سوره اعراف این آیه است :
(قالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حينٍ.الاعراف/24)
آیه ای که مورد نظر جنابعالی بوده است در سوره مائده است :
(إِنَّما جَزاءُ الَّذينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْديهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ.المائده/33)
که مربوط به مجازات محارب مسلح است که در فقه تعریف خاص خود را دارد.
البته بقیه آیات را درست آدرس دادید ،منتها من در مورد برخی موارد توضیحی شما که بصورت پرانتز جلوی هر ریفرنس نهاده اید بحث و نظر دارم ،هرکدام از این آیات نیز توضیح خاص خود را دارد ،اگر نکته عدم باور شما به دین اسلام (ادیان دیگر فعلا منسوخند) موارد این آیات و تعبیری که در ذیل کامنت کرده اید که :””تمامی موارد بالا یکی از هزاران دلیلی است که باعث شده من به هیچیک از ادیان ابراهیمی اعتقاد نداشته باشم””.
من آماده گفتگو با شما در مورد اینها و آن هزاران دلیل هستم.
اما اینجا خواستم نقدی گذرا داشته باشم به مابقی مطالب کامنت تان ،من البته مدافع یهودیت و نصرانیت تحریف شده فعلی نیستم اما ایکاش همانطور که موارد آیات قرآن را دقیق ریفرنس نشان دادید ،آن موارد منسوب به یهود و عهد عتیق را هم ریفرنس دقیق می کردید تا نوشته تان دقیقتر باشد.
با تشکر
نوروز مبارک
سلام و درود
جناب سید مرتضی
عید نوروز بر شما نیز مبارک باشد و تشکر فراوان از بابت تصیح اشتباه بنده.
دلیل این اشتباه من این بود که در سالیان گذشته من متن های نوشتاری خود را که در رابطه با فهرست موضوعی آیات قرآن بود به کامپیوتر منتقل کرده بودم. چون برنامۀ اجرایی ورد”word” بود هم در هنگام تایپ و هم هنگام تبدیل کمی جابجایی در متنها صورت گرفت.که البته تا امروز فرصت ویراستاری آن پیش نیامد.این تذکر شما مرا برآن داشت که در موارد بعدی ابتدا یک بررسی بکنم تا دیگر دچار اشتباه نشوم و به دیگران نیز آدرس اشتباه ندهم.باز هم پوزش می خواهم مخصوصاً از جناب کوروش.
اصلاحیه به این شکل است:
سوره مائده آیه 33 ( قطع دست و پای مخالف هم )
در ضمن موضوع آیه 24 از سورۀ اعراف که در ادامۀ آیه 23 می باشد خیلی جالب است که برای دوستان در اینجا توضیح دهم.
سوره اعراف آیات 23 و 24 :
( رد شدن اولین درخواست بخشش آدم و حوّا از خداوند و تبعید آنها به زمین )
خاطرم هست که چندین صفحه راجع به این آیات ، مطلب داشتم که منتهی شد به چگونگی ارتباط بین خداوند، فرشتگان و اجنّه مخصوصا شیطان ( عزازیل ) و انسان با توجه به این آیات و آیات قبلی در سورۀ اعراف. همچنین برایم بسیار جای تعجب داشت که خداوند چگونه از اولین خطای آدم و حوّا چشم پوشی نکرد.! با توجه به اعتراف انسان به خطایش و درخواست عاجزانۀ او برای مورد عفو قرار گرفتن.
دوستان و البته جناب سید مرتضی، اولین جرقۀ خروج من از دین اسلام درست بعد از خواندن همین آیات بود و به بحث و جدل بین من و دبیر دینی انجامید که البته وی پاسخ سوالات مرا نداد و به نحوی منو پیچوند و در آخر انگ ارتداد به من زد.
جناب سید مرتضی بسیار از دعوت سخاوتمندانۀ شما سپاسگذارم .من درخواست شما را میپذیرم و شروع گفتگوی ما از تحلیل آیات 11 تا 24 سورۀ اعراف باشد که به نظر من برای دیگر دوستان هم میتواند خیلی جالب باشد.( شاید هم این اشتباه من به نوعی عمدی بوده تا با توجه به ریز بینی شما، ناخودآگاه شما را به گفتگو با من بکشاند )
البته با این پیش شرط که این گفتگو فقط تحلیل و برداشت شخصی من و شما خواهد بود . یعنی برداشت عقلانی من و شما از این آیات و پرسشهایی که برای هر دوی ما پیش میآید. پس به نوشتار دیگران و استنباط آنها از این آیات کاری نداریم.اگر این پیش شرط را قبول کردید من به گفتگو با شما خواهم پرداخت.
برای اطلاع دیگر دوستان باید بگویم که:
این آیات از سورۀ اعراف، از شروع خلقت آدم است تا تبعید اجباری وی به زمین، که مرا روزها و ماهها درگیر خودش کرد.
در باب ذکر جزئیات آیات تورات و دیگر کتب مقدس، من قبل از شروع گفتم که بسیار طولانیست و از حوصلۀ دوستان خارج است.این جملۀ من بود:
“حدود 40 جرم و مجازات آنها آمده که مجازاتها عبارتند از اعدام – قصاص عضو – قطع دست – تازیانه به دلیل حجم بالای احکام صادر شده فقط به مجازات اعدام اشاره میکنم؛
اگر دیگر دوستان هم خواستند میتوانم به صورت زنجیره وار و سریالی به شرح آنها بپردازم ولی دوستان از خواندن آن مطالب به هیچ عنوان خوشحال نخواهند شد همانگونه که من نشدم و متوجه شدم که بسیاری از احکام شریعت اسلام به نوعی تقلید از احکام شریعت موسی و یهودی هاست و چه وحشیانه و بدوی بوده آن شکنجه ها و مجازاتها که فقط انسانهای مؤمن واقعی! می توانند آنرا حکم کرده و آن مجازاتها را بر روی دیگران انجام دهند. در پایان گرد آوری آن احکام بود که من به یک نتیجه گیری بسیار وحشتناک رسیدم.
بالاترین درجۀ ایمان ، ایمان به خدای ادیان ابراهیمی است.
قدرتمند ترین خدا ، خدای ادیان ابراهیمی است.
جسورترین انسانها،انسانی است که به خدای ادیان ابراهیمی ایمان کامل داشته باشد.
و
و
و
با ایمان به قدرتمند ترین خدا، انسان قادر به انجام بدترین و کثیف ترین و وحشیانه ترین اعمال غیر انسانی است که هیچ انسان و یا حیوان دیگری توانایی انجام آنرا ندارد. قدرت ایمان به خدای ادیان ابراهیمی به حدی قوی است که جوهر وجود انسان ( عقلانیت ) نیز آلوده میشود و چیزی به نام وجدان و اخلاقیات باقی نمیماند. نه تنها انسان مؤمن از انجام آن اعمال ناراحت نمیشود بلکه به عکس شادی وصف ناپذیری بدست میآورد که تنها انسانهایی قادر به درک آن هستند که مانند او باشند.
شاید بشود مثال کوچکی زد از باب شباهت قطره به دریا: حس رسیدن و وصال عاشق به معشوق پس از سالیان سال دوری از همدیگر و اینکه هر کدام از اعمالی که انجام میدهد او را به معشوق نزدیک و نزدیکتر میکند….وای که چه حسی است!
بی نام بی نهایت عزیز
سلام بر شما
اوکی از همین بحثی که گشودید می آغازیم ،اما نه الان ،من امروز برای دیدن اقوام و مادر و برادرانم عازم تهران هستم ،بنظرم اجازه دهید پس از تعطیلات نوروز بحث را پی گیریم بهتر است زیرا الان فرصت من کم است،در این سایت هم که می بینید تقریبا گاهی دسته جمعی بمن حمله میکنند! ،الان دیدم یک ناشناس خوش انصافی مرا متهم به اتهامات امنیتی کرده است و فقدان دوستان محترمی مثل حامی و آقا عباس را بمن منتسب کرده است ،من اینجا بگویم با اینکه اهل قسم نیستم ولی می گویم به ذات پاک همان خدایی که خالق جهان است و او را عاشقانه می پرستم و به ولای مرتضی علی و به شرافت هر انسان پاک ،من ربطی به این اتهامات ندارم ،من یک طلبه معمولی دور از مناصب و مقامات حکومتی هستم و انتقاداتی هم به امور دارم در عین باور به اصل نظام،و فقط از باورهای خودم سخن میگویم ،امیدوارم همان دوستانمان حامی و آقا عباس بنحوی به این افراد متوهم حالی کنند که من ربطی به بود و نبود آنان نداشته ام،از حسن ظن و محبت جناب نوریزاد هم تشکر می کنم،امیدوارم خدا به اینگونه افراد متوهم توفیق واقع نگری و تحمل مخالف عقیدتی را عنایت کند.در یک جدال لفظی معمولی بین من و عرفانیان او مزاحی کرده بود و نام شغل مرا برده بود ،من هم متقابلا بشوخی گفتم تو هم شغلت را بگو،ببین این دوست ناشناس متوهم ما به کجاها رفته است!بحث من با عرفانیان یک بحث کلامی عقیدتی سیاسی است،من چکار دارم او کجاست ،آلمان است یا ژاپن است هرجا هست سالم و موفق باشد ،من اینجا اگر کامنتی از او دیدم منعطف بمن خوب پاسخ میدهم ،من چه جوری بدانم او کجاست و چه می کند؟ واقعا توهم و کینه ورزی تا چه حد؟ خوب بگو شما اگر اینقدر متوهم و ترسو هستید چرا داعیه مبارزه سیاسی و اولدورم بولدورم پشت یک نام مجازی (حالا باز دیگران یک نام اختیار میکنند این دوست ناشناس که حتی جرات انتخاب همان نام مجازی را هم نداشته ،هرکول پشت کی برد و رایانه!) دارید؟بگذریم که بحث های من اصلا بحث سیاسی نیست ،و بیشتر مسائل دینی و عقیدتی موضوع بحث است،بنظرم منشا این توهمات چیزی جز کینه و حسودی و فقدان اطلاعات و استدلال نیست.
بگذریم جناب بی نام بی نهایت ببخشید الکلام یجر الکلام شد،من به برداشت های شما احترام می گذارم اگرچه با آن موافق هم نباشم ،البته پیش شرط در گفتگو لزومی ندارد ،من یک کارشناس دینی هستم اینقدر تحصیل و مطالعه داشته ام که استقلال نظر داشته باشم ،من برداشت های خودم را بیان می کنم ولو اینکه از فهم بزرگان دینی استفاده کرده باشم.
من الان این کامنت شما را در پروفایلی بعنوان سابقه بحث حفظ خواهم کرد تا بعد از تعطیلات ،محور توضیح من نیز در کامنت قبلی بحث های قرآنی نبود و آن تصحیح که تصحیحی دوستانه بود ،اما تقاضای من این بود که چه خوب بود همان موارد مستند به عهد عتیق و تورات را هم ریفرنس نشان می دادید ،برای خود من هم داشتن آن ریفرنس ها مهم بود ،حال اختیار با شماست.
از توجه شما متشکرم
سپاس
سلام و درود
جناب سید مرتضی گرامی
باشه. قرار ما می افته به نیمۀ دوم فروردین.اگر به شما حمله میکنند آن روی خوب این حمله اینست که به شما اهمیت میدهند و اگر آن ناشناس به شما انگ آدم فروش را میزند، یا با نام مجازی دیگر در اینجا مشغول است و یا با مرور مطالب و دیدن اینکه هرکسی به نوعی با شما در جنگ است،خواسته خودی نشان دهد.اصولاً اینگونه پاسخها و نقدهای بدون پشتوانۀ عقلی و بر پایـۀ احساسات را محل ندهید بهتر است.مهم دوستانی هستند که با شما به بحث و تبادل نظر میپردازند و دلایل مستندی هم می آورند.
در پاسخ به منابع آن احکام در تورات و کتب یهودیان:
سنگسار: (لاويان، 20: 2)(همان، 27)(همان، 24: 16)(اعداد، 15: 35)
(تثنيه، 13: 9- 10; 17: 5)(همان، 21: 21)(همان، 22: 21)
(لاويان، 24: 16; و نيز اعداد، 15: 35; تثنيه، 17: 17)
(لاويان، 24: 23; اعداد، 15: 36; اول پادشاهان، 21: 12; اول تواريخ، 24: 21)
سوزاندن : (پيدايش، 38: 24)(لاويان، 20: 14)(لاويان، 21: 9) (يوشع، 7: 25)
(دانيال، 3: 6)
به دار آویختن : (پيدايش، 40: 22)(دوم سموئيل، 21: 6- 12)(استر، 7: 9)(عزرا، 6: 11) (يوشع، 8: 29)(تثنيه، 21: 22- 23)
سنگسار : (سنهدرين، 6: 4)(راشى سنهدرين، 45 الف)
گردن زدن : (سنهدرين، 9: 1)(تثنيه، 13: 15)(سنهدرين، 7: 3)
خفه کردن : (سنهدرين 52 ب، 84 ب، 89 الف)(سنهدرين، 11: 1)
(خروج، 21: 15)(خروج، 21: 16)(تثنيه، 22: 22- 23; لاويان، 20: 13)
برادر سید مرتضای نازناز درودن علیکم برشما.
مسئلتون . بفرمایید که پدر جان و مادر بزرگوار بیشتر به گردن شما حق دارند یا امام حسین و امام رضا؟
ای الابی انصاف رفتن به سرگور امامان را می گویی زیارت و رفتن برای دستبوسی کسانی که بیشترین حق را به گردنت دارند می گویی دیدن مادر. از این ببعد بچه خوبی باش و موقع رفتن سرگور امام ها بگو رفتن برای دیدن قبر فلان امام و وقتی به حضور مادر مشرف می شوی بگو رفتم به زیارت مادر. یادت نره ها .
جناب بی نام بی نهایت
با سلام
ممنون از توصیه شما ،درست می گوئید ،به آن عمل خواهم کرد.
در مورد ریفرنسها ،همه موارد را بررسی کردم و عبارات عهد عتیق را دیدم ،همه درست بود ،البته مجازات ها فقط اختصاصی به زنا و فحشاء نداشت و اعم از برخی گناهان دیگر بود.
فقط مورد خفه کردن را بنظرم موارد ارجاعی نادرست است ،ظاهرا مجازات خفه کردن انسان در تورات وجود ندارد،در مواردی اشاره شده که از حیوانی که با خفه شدن مرده است اجتناب کنید و نخورید،این در قرآن هم تحت عنوان “المنخنقه” وجود دارد،اگر اشتباه می کنم با ذکر عبارت تذکر دهید.
ضمنا من عنوانی بصورت سنهدرین در این عهدین عتیق و جدید نیافتم ، این لغت عبری است؟ معادل انگلیسی آن چیست؟ توضیح دهید لطفا.
البته اینجا عرض کنم ادیان مسیحیت و یهودیت از نظر ما ادیان منسوخند و عهدین جدید و عتیق تماما همان نیست که به موسی و عیسی علیهما السلام نازل شده است یعنی عنصر تحریف در آنها راه یافته است و من نوبتی در این سایت در این مورد بحث کردم و دلایلم را ارائه کردم،اگر در این مورد ان قلتی ندارید بپردازیم به مباحث قرآنی.
متشکرم
سلام و درود
جناب سید مرتضی
امید که تعطیلات خوش گذشته باشد.
واژۀ “سنهدرین” به معنای انجمن یا نشست در کنار یکدیگر می باشد.این واژه عبری است و معادل انگلیسی ندارد فقط معنای تحت اللفظی دارد.
“سنهدرین” بخشی از کتاب ” تلمود ” بابلی است که به تورات شفاهی نیز مشهور است. “تلمود” به زبان ساده تر تفسیر خاخامها از آیات تورات است. شامل 63 دفتر است و شامل مجموعۀ قوانین شریعت یهود می باشد.
“سنهدرین” یکی از قسمتهای بخش 4 “نزاکین ” است از کتاب “میشنا”.
“سنهدرین” به انجمن دادگاه عالی یهود اطلاق میشد که شامل 71 عضو اصلی بود و از این تعداد ، وجود 23 نفر به عنوان حداقل اعضاء برای صدور دستورات و احکام ضروری بود که بیشتر مواقع نیز با همین 23 نفر امور داخلی یهود انجام میگرفت. فقط در مسائل بین المللی و تصمیم گیریهای کلان باید تمام 71 عضو حاضر می بودند.احکام داده شده در آن دادگاه ها هم شامل احکام قانونی بر مبنای کتب مقدس و شریعت یهود بود و هم وضع قوانین و مجازاتهایی که در تورات به آن اشاره نشده بود. این قوانین و احکام لازم الاجرا بودند و در حکم قوانین تورات.اگر بخواهیم برای زمان حال شبیه آنچه آنزمان بوده مثالی بیاوریم میتوان در ایران امروز ، ترکیبی از دادگاه عالی انقلاب ، دیوان عالی و مجلس خبرگان نام برد. “سنهدرین” بالاترین مقام قضایی و مذهبی بوده که میتوانسته در بعضی مسائل کشورداری، به شاهان نیز دستوراتی را ابلاغ کند.
سنهدرین (عبری) = Sanhedrin ( انگلیسی )
سیندریون ( یونانی ) Synedrion
مجازات خفه کردن در تورات نیست ولی در سنهدرین به احکامی اشاره شده که به عنوان مجازاتی برای آنچه قبلاً گفتم در نظر گرفته میشده.
امیدوارم که توانسته باشم شما را راهنمایی کنم.
سلام و درود
یونس عساکره دستفروش ۳۲ ساله خرمشهری که در اعتراض به ضبط بساط دستفروشیاش توسط شهرداری خرمشهر خودسوزی کرده بود، روز یکشنبه دوم فروردین (۲۲ مارس) در اثر شدت جراحات وارده درگذشت.
به گزارش مجموعه فعالان حقوق بشری اهواز، پس از اعلام خبر مرگ او، پدر و برادرش به همراه یکی از بزرگان قبیله عساکره که برای تحویل گرفتن جسد به بیمارستان مطهری تهران رفته بودند به مدت هشت ساعت بازداشت شدند.
یونس عساکره پس از آنکه در روز ۲۳ اسفند (۱۴ مارس) در مقابل شهرداری خرمشهر دست به خودسوزی زد، به علت نبود امکانات کافی برای درمان در خرمشهر به تهران منتقل شد.
پدر و برادر این دستفروش طی بازداشت هشت ساعته تحت فشار قرار گرفتهاند تا شرایط وزارت اطلاعات برای برگزاری مراسم را بپذیرند. ظاهرا اداره اطلاعات از خانواده عساکره خواسته تا از تجمع مردم در مراسم عزا ممانعت کنند.
همچنین به آنها گفته شده که در مراسم ختم فرزند خود اجازه سرودن اشعار عربی و پایکوبی و رقص ویژه عزاداری بهسبک اعراب خوزستان نخواهند داشت.
به گزارش بولتن اهواز، به خانواده عساکره گفته شده که باید مراسم ختم فرزندشان را خارج از شهر خرمشهر و در مکانی باز و به دور از کوچهها و خیابانهای کوچک برگزار کنند.
این گزارش همچنین حاکی است که پیکر یونس عساکره هنوز به خانودهاش تحویل داده نشده است.
دلیل خودسوزی عساکره چه بود؟
یونس عساکره با برپا کردن بساط میوه فروشی در کنار خیابان، گذران زندگی میکرده است. او متاهل و پدر دو فرزند کوچک بوده و مشکلات شدید مالی داشته است. شهرداری خرمشهر در جریان مقابله با سد معبر و برخورد با دستفروشان، دو بار اقدام به برچیدن بساط میوه فروشی او کرده بود.
در خواست عساکره از شهرداری و شورای شهر هم مبنی بر دریافت کیوسک برای ادامه کسب و کار از سوی شهرداری رد شده بود. در نهایت وی در اعتراض به این موضوع و بیتفاوتی مسئولان شهرداری اقدام به خودسوزی در مقابل شهرداری خرمشهر کرد.
پس از انتشار خبر خودسوزی یونس عساکره، روز سهشنبه ۲۶ اسفند (۱۷ مارس) دهها تن از مردم اهواز با در دست داشتن عکسهایی از او دست به تظاهرات زدند. به گزارش فعالان حقوق بشر اهواز، تعدادی نیز از اهواز به خرمشهر رفته و برای تسلیت به خانواده عساکره مقابل منزل او تجمع کردهاند.
دوستان میدانید دلیل جرقۀ آغازین انقلاب عربی در کشور تونس چه بود؟
خودسوزی جوانی 27 ساله و دستفروش به نام محمد بو عزیزی در اعتراض به جمع آوری و ضبط بساط خیابانی وی و همچنین توهین و تحقیر مأموران به وی.
حال در ایران در شهر تهران پدر دستفروش را جلوی چشم پسرش، مأموران باج گیر سد معبر شهرداری به قصد کشت میزنند و سپس جنازه اش را تحویل خانواده میدهند. یا در متروی تهران دست فروشی در اعتراض به مأموران مترو ، خود را جلوی قطار مترو می اندازد و یا در خرمشهر، دستفروشی خود سوزی میکند…
گوشمان را تیز کنیم شاید صدایی شنیدیم! علت این بی صدایی چیست؟
شاید علتش اینه که ما به خودمون دلداری میدیم که بی خیال ، با من که کاری ندارن و یا به من که گیر ندادن!
شایدم میگیم هر وقت نوبت من شد یه کاری میکنم! یا میگیم اون مشکل من نیست، من که دست فروشی نکردم!
می بینید که یه روز میرن سراغ کارگرهای کارخانه، یه روز میرن سراغ معلمها و همینطور هر روز به قشری از افراد جامعه گیر میدن و آنها را به زندانها می اندازند ولی در حمایت از آنها صدایی نیست.
احتمالاً تمام اینها یه کابوسه و منم خوابم!
رسول بداقی، شیری در قفس!
سال و روز های نو بر همه شما خانواده های انسان دوست مبارک باد.
سلام و درود
رسول بداقی، فعال صنفی معلمان و از زندانیان سیاسی محبوس در زندان رجایی شهر، از درون زندان دلنوشتهای برای دختران خود شنبم، شکیبا و ستایش نگاشته است.
متن این نامه که در اختیار ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران”هرانا” قرار گرفته است، در ادامه میآید.
“فرزندان دلبندم، هرگز نمیخواهم بار سنگینِ اندوهم را به دوش کوچک و بی گناه شما بیندازم، اما چه کنم که بیش از این، تاب اندوه ندارم.
فرزندان دلبندم، آنگاه که از لذت مهرورزیِ همبازیهایتان با پدرانشان، کودکانه سخن میگویید زنده بودن برایم بسان ریختن لیوانی آب در کنار چشمهای جوشان است و بی ارزش مینماید و به روان شاعر درود میفرستم که گفته است:
چو بینی یتیمی سر افکنده پیش منه بوسه بر روی فرزند خویش
هنگامی که از امیدواریهای خود برای آزادی من، قصههای کودکانه میسرایید، نمیدانید که چگونه مرا بر آتش اندوه، کباب میکنید و چگونه زندان برایم جهنمی هولناک میسازد.
اما فرزندان دلیر من، با این همه، برای آزادی مردم وطنم آمادهی جانفشانیام. بدانید قلههایی، شایستهی بهاری سرسبزند که رنج سرما و یخبندان زمستان را به دوش کشیدهاند.
عزیزان دلبندم، پدر راستین شما، آزادی و امنیت جامعهی شماست. پدر شما روزی خواهد مُرد اما وطن شما هرگز، پس وطن را آگاهانه از پدر دوستتر بدارید. قلب من سزاوار گلولههای دشمنان باد اگر ستم را بپذیرم. ننگ برای مردمی خواهد ماند که از ترس نان و جان، فرمان نابخردان برند و خاموشی را جان پناه خویش پندارند.”
رسول بداقی / پنجشنبه هجدهم اسفند ماه هزارو سیصدو نود
دوستان من که نتونستم جلوی سرازیر شدن اشکامو بگیرم، شما رو نمیدونم.
کسی که فرزند داره فقط میتونه میزان غم و اندوه نویسندۀ این نامه رو درک کنه. 3 دختر داشته باشی و تا این لحظه حدود 5 سال نتونی در خانه و کنارشون باشی.
وای بر ما مردمان که از ترس نان و جان ، فرمانبردار نابخردان هستیم و خاموشی برگزیدیم.براستی چه بر سر ما آوردند؟!
درود بر تمامی آزاد مردان این سرزمین که تنها دلیل ماندگاری نام ایران هستند.
این ناجوانمردان حکومتی تا امروز نشان دادند که به هیچ عنوان به خواسته های قانونی مردم اهمیتی نمیدن و تنها راه ، بله تنها راه ، مبارزه است و نه سازشی خفت بار ،نه سازشی از روی ترس و مصلحت اندیشی.
درود بر رسول بداقی
سرفراز باد نام ایران
سلام و درود
رسول بداقی بر مبنای چه اتهامی به زندان رفت؟
در حکم داده شده توسط قاضی صلواتی که یکی از پست ترین قضات دادگاه انقلاب است اتهام اینگونه وارد شده:
فعالیت تبلیغی علیه نظام – تجمع به قصد برهم زدن امنیت ملی
ولی حقیقت ماجرا چیز دیگری است؛ جناب بداقی بیشتر به خاطر مقالات انتقادی خود از آموزش و پرورش – ریاست جمهوری و رهبریت نظام بود که به زندان افتاد و البته اعتراض به نتایج انتخابات 88 نیز مزید علت شد.
تمامی انتقادات جناب بداقی مبتنی بر دفاع از اصل 30 قانون اساسی بوده و درمطالبی انتقادی از مردان حکومتی خواسته که به قانون اساسی عمل کنند.فقط همین
اصل ۳۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی
دولت موظف است،وسایل آموزش وپرورش رایگان رابرای همه ی ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد.
در کنار این نیز وی به واشکافی نابسامانیهای موجود در تبعیض بین دانش آوزان، فشار موجود بر قشر ضعیف جامعه برای تحصیل فرزندانشان و تحمیل هزینه های مختلف به این خانواده ها، حقوق کم معلمان و نبود بستر مناسب برای ارتقای سطح علمی آنها به دلیل درگیریهای معاش معلمان و مواردی از این قبیل پرداخته است.
اولین کسانی که باید محاکمه شوند همین قاضیان دادگاه های انقلاب هستند.جنایت کارانی که در لباس قضاوت و دادگستری از حاکمان و نظام شیطانی ولایت فقیه دفاع کردند.
بواسطۀ حکم همین قاضیان خونخوار بود که اعدام،شلاق،زندان،تبعید و … مجازات آزاد مردان شد و هر صدایی حتی در دفاع از قانون اساسی نیز در نطفه خفه شد.
به نظر من تنها کسانی که باید بدون محاکمه آنها را قصاص کرد همین قاضیان دادگاههای انقلاب هستند. چرا که تعداد احکام ضد انسانی صادر شده از آنها به قدری زیاد است که زمان تلف می شود.البته نباید آنها را کشت بلکه باید بلایی به سرشان آورد که روزی هزار بار آرزوی مرگ کنند چرا که مرگ برای آنها حکم پاداش را دارد.
آدرس منزل آقای رسول بداقی هم تا آنجا که من اطلاع دارم:
اسلامشهر – ضیاء آباد – خ ابراهیمی – کوچه سالار 9 – پلاک8
درود٬ درصورت امکان آدرس منزل آقای رسول بداقی را
مرقوم دارید.
متشکر٬ مهران
h23.mehran@gmail.com
ريشه ها ٢٨٨(قسمت ٢٨٧ذيل پست قبلى)
فرهنگ< فرهنگ دينى < عرفان <….
زمين و آسمان حافظ
٢٨-فرضيه عارف بودن حافظ (دنباله قسمت الف )
اوتونومى ( خودسالارى ، خودناموسى ، خود آيينى ، خود گردانى ) از نگرهايى شايد ناممكن بنمايد ، اما از چه نگِرهايى ؟ آيا اساساً اوتونومى به معناى استبداد رأى فردى است ؟ در قسمت ٢٨٥ از جانب انديشمند بزرگ عصر روشنگرى اين سوء تفاهم با ارجاع به مقاله اش در باب روشنگرى رفع شد . اين كانت بود كه خروج از صغارت مقصرانه و كاربرد فهم بدون هدايت ديگرى را بى درنگ با عرضهِ حاصلِ فهم در فضاى عمومى ملازم ساخت ، ورنه در قرون وسطى هم مردم در پستوى خانه خود آزاد بودند و اين آزادى كه در ايران امروز نيز در چارديوارى خانه ها ممكن است ، نه گزندى به استبداد حاكمان مى زند و نه اساساً اوتونومى و خود آيينى اجتماعى پديد مى آورد .اين آزادى يواشكى به نفع سركوب آزادى مدنى عمل مى كند.افسون و فريب آن همبستگى اجتماعى و جنبش آزادي خواهانه را به تأخير مى اندازد . حاكم مى گويد هر كس مى تواند در پستوى خانه اش با آزادى نهانى خود خوش باشد فقط به شرطى كه اين آزادى كاذب از پستو تجاوز نكند ، در اين صورت وبلاگ نويس را مى كشد تا ديگران از زيرزمين خود تجاوز نكنند . چند دختر و پسر با استعداد يك بندِ موزيك راه مى اندازند و البته در يك انبارى يا اتاق اجاره اى با عايق هاى صوتى دوجداره . پس از تلاش بسيار آهنگى مى سازند . اين آهنگ تا در سپهر همگانى عرضه نشود آهنگى است بدون شنونده . حاكم از شنوندگان بيش تر بيم دارد تا آهنگسازان. از سوى ديگر هيچ آهنگسازى براى دل خودش نمى نوازد مگر ديگرىِ برونى را درونى كرده باشد ، يا مگر غيريتى نا انسانى چون كيهان ، طبيعت ،شمن و بالاخره خداى انسانوار ابراهيمى به جاى مخاطب انسانى نشانده باشد .
ارسطو انسان را به دو گونه تعريف كرد :
zoon logon echon يا : زيستمندِ داراى نطق
zoon politicon يا: زيستمند مدنى يا سياسى يا اجتماعى .
خرده گيران شايد بگويند كه نخستين بار افلاتون در فايدروس و پوليتئيا ( جمهورى ) تعريف دوم را آورده است . ليك افلاتون انسان را جسماً حيوان و اينجهانى مى دانست و روحاً داراى امكان مدنى شدن از طريق روى آورى به اصل خود در عالم ايدوس ها يا صورت هاى معقول .ارسطو اما اين دو تعريف را همبسته مى كند . .ارسطو مى دانست كه تنها در قلمرو هستى شناسى مى توان تعريفى فراگير از انسان بدست آورد كه همه انسان ها را در برگيرد، اما هانا آرنت ، انديشمند بزرگ سده بيستم شرحى در باره ديدگاه هاى ارسطو و افلاتون دارد كه بسيار در بحث ما روشنگر است . به رسم امانت بايد بگويم كه اين شرح در كتاب '' هانا آرنت و كارل ماركس: در باب توتاليتاريانيزم و سنت غرب '' (فصل 4) اثر تاما وايزمن (Tama Weisman) از انتشارات Lexington Books آمده است ، و من دريافت خود درباره رابطه دو تعريف بالا را وامدار آنم . ارسطو و افلاتون در تاريخ انديشه سياسى غرب و تاريخ حكمت در ايران فيلسوفانى بنيانگذار و بنيادين هستند و ارجاع مكرر من به آنها به معناى تأييد مطلق هيچ يك از آنها نيست .مثلاً ارسطو زنان و بردگان و بربرها ( بيگانگان ) را در كمال تعجبِ ما از دايره تعاريفش خارج مى كند و آنها را صرفاً به چشم زيستمند و حيوان مى نگرد و افلاتون تقريباً همه را از دايره تعريفش خارج مى داند جز فيلسوفان كه حق ولايت بر امورعامه يا پوليس و پوليتيكا دارند .اين تفكيك در يونان باستان كه كار عار شمرده مى شده است، مايه تعجب نبوده است . اين تفكيك در بنيان انديشه ارسطو نيست ، چرا كه فلسفه سياسى وى شهروندبنياد است نه آخرت گرا. پس با تفسيرى امروزى مى توان گفت كه نه فقط برده و زن و بربر بل هر زيستمندى بالقوه مى تواند انسان شود اما اين انسانيت بالقوه زمانى بالفعل مى شود كه انسان شهروند شود.
اكنون ببينيم به نزدِ ارسطو شهروند كيست يا چيست .شهروند كسى است كه باحضور در يك مكان به نام اگورا با همشهريان خودش در باره امور شهر سخن مى گويد ( انديشه اش را به زبان مى آورد ) و به قول خودمان زبان درمى آورد . بدينسان انسان به گونه اى همبسته و همزمان هم ناطق ومتفكر است و هم شهرگردان و مدنى و به اصطلاح سياسى . به باور كورنليوس كاستورياديس اين مكان مشاركت و گرد هم آيى ( اگورا) هسته بنيادى دموكراسى راستينى است كه امروزه حتى در دموكراسى وكالتى غربى دارد رو به زوال مى رود . انديشمندان ديگرى اينترنت را ، در عين همه ثمرات سودمندش ، جايى شبيه همان زير زمين اكوستيك در مثال بالا مى بينند كه در آن آزادى مجازى و كاذب آزادى در جهان واقعى را به تعويق و تعليق مى افكند . آزادى و زبان و ديگران و شهروندى و شهرگردانى بدين سان همبسته مى گردند. آيا اين بنياد ارسطويىِ به ويژه آنجايى كه انسان هاى شهروند ناشده را '' بى زبان '' ( aneu logou) مى انگارد در تاريخ غرب اساسى براى خودى برتر و بيگانه بربر نمى نهد ؟ اين بخش از ماجرا كه انديشمندان غرب بسيار در باره آن بحث كرده اند عجالتاً موضوع اين قسمت نيست . به اين مقدار بسنده مى كنم كه هانا آرنت برخلاف چپ هاى نو تمامت خواهى نازيسم و استالينيسم را همريشه مى داند و حتى در نامه اى به كارل ياسپرس كه در منبع بالا نقل شده خودِ ماركس را جانبدار زور و سلب انسانيت از انسان هاى بيرون از طبقه مسلط مى داند .به باور آرنت اين انسان ها همان نقش يهودى در تمامت خواهى نازيستى دارند . اين مسائل عمدتاً مسئله خود اروپائيان در تحليل ريشه هاى تمامت خواهى است كه به هرحال از دل انديشه اروپايى و يونانى سرچشمه گرفته است . مسئله اى كه به فرهنگ ما بيش تر مربوط است دگرديسى انديشه افلاتون است به شكل عرفان . ديگر چندان نيازى به توضيح اين نكته نيست كه حكماى ايرانى ، اين مولدان فرهنگ تناور اسلامى ، حتى در حوزه حكمت مشاء هيچ دلبستگى اى به سياست شهروندبنياد ارسطويى و دموكراسى آتنى نداشتند و حتى متافيزيك ارسطويى را نيز تا حد زيادى نو افلاتونى مى كنند . هيچ دليل ديگرى براى اين گرايش نمى توان يافت جز فرهنگ دينى و استبداد خدا شاهى . در پوليس افلاتونى شهروند همان بنده محصور و فرمانبردار است . شهروند دگر سالار است و اين سالار فيلسوفشاه است . امور عامه را فيلسوفشاهان بنا به حقيقتى برين و فرا دنيوى تدبر مى كنند و نه بنا به خواست و مصلحت شهروندان .اما در سياست ارسطو انسان از آن رو مدنى بالطبع است كه آزادى او نيز اوتونوم و خودآيين نمى شود مگر فضاى عمومى يا جامعه نيز اوتونوم باشد. اين تز بخردانه و به باور من درست است ، اما نه از آن رو كه به نام بزرگ ارسطو پيوسته است بل چون چارچوب آن بر هستى واقعى انسان استوار است ، نه بر غيريتى ناانسانى .اين چارچوب درست است اگرچه ارسطو در زمان خودش با محدود سازى شهروندان به آزادگان يا همان شهروندان يونانى با سياست جباران سرزمين اش همساز شده است . بندگى در سياست ارسطويى '' هنوز آزاد ناشدگى '' است و در سياست افلاتونى ذاتى . در پوليس يا مدينه افلاتونى همه بنده اند . حتى فيلسوفشاهان كه حق ولايت سياسى و تصميم گيرى در امور عامه دارند خود بايد برده حقيقتى ازلى و ابدى و برين باشند. أرسطو و افلاتون سايه به سايه انديشه سياسى در غرب و شرق را تا همين امروز تعقيب كرده اند ، و علت اين تأثير دامن گستر و گريز ناپذير جز آن نيست كه اين دو انديشمند چارچوب هايى چنان بنيادى ترسيم كرده اند كه هرقدر نيز در جزئيات محتوايى افسانه بافته ياگمانه هاى خرافى زده باشند چارچوب كلى -يا بگيريد فرم -اين افسانه ها و گمانه ها را در خود هضم مى كند . در حكمت اسلامى اصالت وجودى يعنى مستقر در چارچوب ارسطويى و اصالت ماهيتى يعنى مستقر در چارچوب افلاتونى .اين دو فيلسوف بزرگ دوگانه هايى برنهادند چون وجود و ماهيت ، هويت و غيريت ، جزئى و كلى ، آزادى و عدالت ، فرديت و جمعيت ، جسمانيت و روحانيت ، مصلحت و حقيقت ، باقى و فانى ، محسوس و معقول و مانند اين ها كه تا زمان باقى است بحث در باره آنها نيز باقى خواهد بود ، حتى من برآنم كه فيلسوف بزرگى چون مارتين هيدگر كه تمامى اين ثنويت ها يا دوگانگى ها را اصيل نمى داند ، باز هم وامدار افلاتون و أرسطوست . هيدگر به شيوه اى زيركانه ، با تبديل ايده ارسطويىِ هستى انسانى همچون شهروند به هستى در جهان، دوجهان پندارى افلاتون را رد مى كند . سخن كوته كنم : بدون شناخت اين دو فيلسوف هيچ فلسفه اى عميقاً شناخته نمى شود . فيلسوفان يا ارسطويى اند ، يا افلاتونى يا آميزه اى از هر دو . . برمى گردم به مفهوم اوتونومى . اوتونومى يعنى خود ناموسى و خودآيينى ، نه خود كامگى و محصوريت در خود .به بيانى ديگر هويت انسان خود سالار از خودش برمى جوشد ، اما نه تنها در خودش متوقف نمى ماند بلكه وجودش بسته به رابطه با غير است ، چراكه به تعبير أرسطو هويت انسانى در لوگوس ( زبان ، انديشه) فعليت پيدا مى كند و اين زبان و انديشه بدون آزادىِ مشاركت و همسخنى و هم انديشى با غير يا ديگرى در وجود نمى آيد .اين غير و ديگرى است كه من مى خواهم روى آن دست بگذارم و از اينجاست كه مطلب به فرهنگ ما مربوط مى شود . هويت چه در انديشه افلاتون و چه در فلسفه أرسطو بدون غيريت مجال بروز نمى يابد ، اما اين غيريت براى أرسطو عرصه عمومى مشاركت و هم انديشى آزادانه شهروندان است و براى افلاتون متكسيس يا بهره مندى از عالم ايده هاى معقول يا مثل است كه در مثنوى مى شود اصلِ سايه ، اصلِ اصل ، سرّ سرّ . اصل اصول دين ، عقلِ عقل . كيان خره و فره ايزدى بهرمندى هويت بزرگان انگاشته مى شد از نور يزدانى . صوفيان خود بر آن بودند كه هويت آنها موهوب است نه مكسوب . عبارت موهبت الهى سلطنت كه در شرق و غرب به شاهان و فرعون ها حقانيت و مشروعيت مى بخشيده نشان افلاتون بر تارك دارد . كوشش سترگ فردوسى در دوسويه كردن فرهمندى و پافشارى مكرر او در وابسته بودن فره به خويشكارى شخص به گونه اى كمرنگ تر در اساطير ايرانى نيز پيشينه دارد . مهرداد بهار در پژوهش ارزمند خود با عنوان '' پژوهشى در اساطير ايران '' ( چاپ پنجم ، صص ١٥٧-١٥٦) به ما مى گويد كه به مرور زمان دلالت فر تغيير مى كند به طورى كه در عصر ساسانيان فر ديگر وابسته به كوشش شخص در انجام كردار نيك به حساب نمى آيد بل معناى آن به بخت تبديل مى شود . اين باور در فرهنگ ما بسيار تعيين كننده است . فرهنگ ساسانى كم كم در اثر انجماد نظام كاستى به فرهنگ جبر تبديل مى شود . به اين معنا كه هركس بايد پا از گليم بخت خود كه كاست طبقاتى اوست درازترين نكند . تخته بند شدن انسان ها در يك كاست قسمت يا بهره مندى يا kismet يا بختى است كه بغ يا bogu(اصلا يك كليسايى) يا بَهَگ ( سانسكريت ) يا قسمت كننده كه همان خدا باشد براى هركس تعيين مى كند . در بسيارى از زبان ها واژه اى كه معناى خدا مى دهد همچنين به معناى قسمت كننده است . اينكه اساساً انسان معصوم به مفهوم خطا ناپذير امكان وقوع دارد بحثى است و اينكه يك شاه يا خليفه يا فرعون با اين عنوان كه مقامش خداداده است جنايات و مفاسد و به طور كلى تصميمات خود را مشيت الهى جابزند بحث ديگرى است . در نظام كاستى ساسانى و همچنين در خلافت اموى و عباسى مورد دوم صدق مى كند . اين دگرديسى مفهوم فر در نظام جبرانديش ساسانى را در برابر شكوه تمدن و فرهنگش به هيچ وجه نمى توان امرى فرعى و بى اهميت تلقى كرد . اين آفتى بود كه نظام شكوهمند ساسانى را حتى پيش از تجاوز اعراب از درون فروپاشيده بود .حكومت معاويه كه رونوشتى از تمدن ساساني و بيزانس بود در دامن خود فرقه هاى جبريه و مرجئه يا معتقدان به تعليق حكم گناه كبيره به روز جزا – پروراندند تا عوام در برابر معترضان به آنها بگويند : خدا خواسته كه او امير شود . در حالى كه بيش تر بحث ها ميان فرقه هاى كلامى برخاسته از تحولات واقعى و دنيوى در رابطه حكومت و جماعت بود، بهره مندى از غيريتى افلاتونى و فرا انسانى هويت ها را توجيه مى كردند . در بحث دين سياسى در اسلام اين معضل هرگز راه حلى قطعى و اجماع پذير نيافته است .
خوب يا بد، درست يا نادرست در فرهنگ شرقى هويت هرگز با غيريتى ارسطويىِ ، يعنى با بيان و اظهار اوتونومى خود در اگورا يا به اصطلاح امروزى در جامعه مدنى قوام پيدا نمى كند . پرسشى پيش مى آيد : چرا اين غيريت درست در فضاهاى بستهِ خفقان و سركوبِ هراظهار وجود خودسالارانه اى است كه غيرى ديگر در درون يا در عالم بالا را مخاطب قرار مى دهد . در فرهنگ ما آزادى يواشكى در پستوها آيا نه از آن رو كه از بيان و اظهار بيرونى يا ex-press ممنوع و مسدود گشته است ، غيرى ديگر بجز اگورا را مخاطب خود ساخته است ؟
در يك شبِ سرد و نحس در پشت در زندان رجايى شهر خردمند دلير و آزاده اى پيامى به مردم داد : شش جوان كرد را تا چند ساعت ديگر به ناروا اعدام مى كنند ، هركس در هرجا مى تواند فريادرس زندگى اين كردهاى شكنجه كشيده شود به فريادشان برسد . مادران سنتى اما از خدا فريادرسى مى طلبيدند. نه از آن رو كه در عمرشان حتى يك آن به بود يا نبود خدا انديشيده باشند ، بل چون در زمين فريادرسى نبود. كجا بود فرياد رس ؟ چه كسى مى توانست فريادرس باشد ؟ جلادان و قاضيانى كه وجدانشان را باد مى زدند از آن رو كه حكم خدا را اجرا مى كنند يا خدايى كه مادران به يارى او اميد بسته بودند ؟ ساعاتى بعد ، پس از اعدام عيان شد كه جيغ دلخراش مادران رانه خدا فريارس بود نه بشر .تارهاى صوتى بودند كه پرده شب را دريدند و در فضاى بيكران محو شدند. اگر به راستى بر اين خاك خاطرات ما جامعه اى خود سالار و همبسته وجود داشت ، آن شب چه بسا در زندان را از پاشنه در آورده بودند اما در فرهنگى كه در آن بهره مندى از غيريت آسمان افلاتونى جاى مجموعه سهم هاى اختيار خود سالارانه را گرفته باشد، و معناى آزادى تسليم به فرمان هاى شخصى فرهمند گردد ، امثال خلخالى مى توانند رونوشتى از جهنم آنجهانى را در همين جهان در زندان هاى بى شناسنامه پديد آورند و به اسم اجراى قانونى كه بايد از اگورا ( مكان زمينى گفتگو و هم انديشى شهروندان خودسالار) صادر شده باشد، خود يك تنه نقش خدايى را بازى كنند كه هركارى براى او مجاز است . اين خلخالى اما صرفاً يك فرد نبود كه با رفتنش زندان هاى جهنمى و بى شناسنامه و شكنجه و خودسرى مجريان قانون نيز برود . خلخالى مظهر ظهور داروغه تاريخى در فرهنگ دگرسالار بود . سزاست بپرسيم كه چرا قبل و بعد از اين مجنونِ غيريتِ افلاتونى تا بوده و نبوده در اين خاك ستم خيز پليس كه بايد با انحصار خشونت قانونى دادرس و فرياد رس ستمديدگان و خادم شهر و شهروندان باشد ، در همه دوران ها با عنوان هايى چون عسس ، محتسب ، شحنه ، داروغه ، بسيجى ، پاسدار ، كميته چى و غيره در ستمكارى و وحشت پراكنى هيچ حد و مرزى نشناخته است ؟ چرا يكبار براى هميشه شكنجه ، سانسور ، و تفتيش اذهان در زير آسمان ايران به درك واصل نمى شود ؟ اين چرخه خداشاهى پس از هر بار شورش كور در لحظه انفجار نفرت انباشته چرا هر دم از نو تكرار مى شود ؟ اين كثافت و خباثتى كه هر فرهنگ و تمدنى را هرقدر هم كه شكوهمند باشد ننگ آلود مى كند از چه روست ؟ آيا نه از آن روست كه غيريت به جاى آنكه فضاى عمومى انسانى باشد راهش را به يك شاهخداى برونى و درونى كج كرده است ؟ در اين فرهنگ هويت هنرى ، شعرى ، معنوى و اجتماعى آيا غيريتى افلاتونى را مخاطب نساخته است . آن بند موزيك زيرزمينى كه مصداقش فراوان است ، ديگر نمى تواند در غياب فضاى عمومى آزادى يواشكى خود را با دست دعا تحقق بخشد . اين دردى است كه درمانش نه فقط در ايران كه در هرجامعه اى با خود سالارى اجتماعى درمان مى گردد .
غرض من از طرح اين مطلب پاسخ به ايدئولوژى مردم فريبانه اى است كه در كشور ما بسيار ريشه دار است . دست كم يك سرنخ قديمى آن در مناظره اى ميان زكرياى رازى و ابوحاتم رازى در اوائل سده چهارم هجرى قابل رديابى است . زكريا وحى و پيامبران و دين را غيرضرور و بلكه موجب اختلاف و كشتار و كينه پراكنى مى داند و ابوحاتم انسان را به سبب محدوديت عقلش نيازمند برگزيدگان خدا و امامان معصوم مى انگارد . از حجم و شدت مخالفت ها و رديه نويسى ها عليه زكرياى رازى و نابود شدن دو كتاب جنجالى اش به دست مخالفان مى شود حدس زد كه اين آدم از خلاف آمدِ عادت كام طلبيده است . او را برخى ملحد و برخى منكر وحى و نبوت و مذهب دانسته اند . هم از اين رو ، بيخدايان ايرانى به ويژه در دهه هاى اخير او را با خوشامدگويى از آنِ خود كرده اند و برعكس ، برخى از متدينان كوشيده اند رازى را از اين نسبت ها مبرّا كنند. دليلش بسيار بچگانه است : ديندار و بيدين از آن رو خواسته اند رازى را از آن خود كنند كه رازى چهره اى است با آوازه اى جهانى ، ورنه در زمان عباسيان حتى در بغداد كم نبوده اند كسانى كه زنديق و ملحد و دهرى مسلك و مجوس و مانوى و مزدكى و ثنوى و اهل ديگر نحله هايى به شمار مى آمدند كه ازشريعت غالب و حاكم بيرون بوده اند و دستگاه خلافت نيز برخى از آنها را به تازيانه و شكنجه و مرگ هاى فجيع كيفر كرده و كتاب هايشان را سوزانده است . البته زنديق يك انگ كليشه اى بوده است كه عقايد دينى غير اسلامى و عقايد ضد دينى و الحادى و دهرى را در برمى گرفته است .عبدالله ابن مقفع ، حمادالرويه ، ابن ابى العوجاء ، ، بشار بن برد ، مطيع بن اياس ، يحيى ابن زياد ، صالح ابن عبدالقدوس چند نام از اين رنديق خوانده ها هستند . شهرستانى در الملل و النحل درباره نحله هاى بسيارى نوشته است كه برگرفته از عقيده هاى مانوى و هندى و ايرانى بوده اند.بسيارى از باورمندان به اين عقايد در محضر امام جعفر صادق براى مناظره در امان بودند. در زمان عباسيان گسترش اسلام در سرزمين هاى پهناور كه تمدن و فرهنگى كهن داشتند اسلام اوليه را از مراوده با فرهنگ هاى ديگر ناگزير كرده بود . كشورگشايى ، ترجمه ، و آميزش عرب با اقوام صاحب كتابت و جهانبينى هاى كهن لاجرم داد و ستد فرهنگ ها را در پى داشته است . در باره اين دوران ديگر نمى توان از چيزى چون فرهنگ بسته و يكپارچه اسلامى سخن گفت . اگر اين داد و ستد فرهنگى رخ نمى داد حكمت هاى تناور اسلامى نيز زاده و باليده نمى شدند . در قسمت هاى پيشين با استناد به شواهد شعرى به برخى از رد و نشان هاى افلاتونيسم و نو افلاتونيسم در مثنوى مولوى اشاره شد . كوته سخن آنكه انديشه فلسفى رازى مستثنا نبوده است . چيزى كه رازى را برجسته و شايد مستثنا مى كند خود سالارى فكرى اوست نه الزاماً درستى يا نادرستى فلسفه اش. اين خود سالارى به هيچ وجه به معناى خودمحورى و اسارت در نفس اماره نيست .رازى تنها خرد و تجربه انسانى را وسيله معرفت علمى و فلسفى مى دانست و لاغير. در يك كتاب بسيار ارزشمند با عنوان '' دين در محدودهِ فقط خرد'' كانت مفهوم اوتونومى را به همان خردانگارى تعبير مى كند و خط فاصلى مى كشد ميان ميل و خرد .به باور وى اين ميل است كه منشأ خودخواهى و شر است نه خرد . چرا ؟ چون عقل به آنچه كلى ، ضرورى و همه شمول است مى گرايد و ميل به آنچه صرفاً شخصى است . ابو حاتم رازى در مناظره اى كه هانرى كربن در تاريخ فلسفه اسلامى (ص٢٠١) آن را ''يكى از عالى ترين لحظات انديشه در اسلام '' مى نامد ، رازى را با پرسشى مواجه مى كند كه مضمونش اين است :عقل به علت محدوديتش ممكن است اشتباه كند پس آيا انسان به هدايت يك مرجع بيرونى چون وحى و نبوت نيازمند نيست ؟ بيش از بيان مضمونى پاسخ شگفت انگيز و نبوغ آميز رازى بايد گفت كه رازى برخلاف كانت و دكارت و اسپينوزا چيزى به اسم دين عقلانى نمى شناسد .در اين تنگجاى به يك شاهد بسنده مى كنم : در فصل شانزدهم طب الروحانى دين را امرى هوايى مى داند نه عقلانى : اصل عربى آن نيز چنين است :'' فاماالمذهب فانّه ممّا يحتاج فيه الى كلام يبين به انّه عرصّ هوايى لاعقلى ''. ( زكرياى رازى ، طب روحانى : رساله اى در روانشناسى اخلاق . مترجم : پرويز اذكائى ،مؤسسه فرهنگى اهل قلم ، تهران ،١٣٨١،ص٨٦) برخلاف مخاريق الانبيا و نقض الاديان كه برخى پژوهشگران در انتسابش به رازى ترديد كرده اند ، در انتساب طب روحانى به رازى هيچ پژوهشگرى هيچ ترديدى ندارد .در برابر اين شاهد كاملاً گويا در جا هايى ديده ام – از جمله در مقاله '' زكرياى زارى به سازگارى دين و فلسفه اعتقاد نداشت'' در سايت خبرگزارى فارس- كه ماجرا را بدينسان ماله كشى مى كنند :رازى معتقد بود كه كه نمى توان حكمت يونانيان را با حكمت ايمانيان موافق ساخت . با اين ترفند فرديدى وانمود مى شود كه رازى دين را فراتر از عقل مى دانسته و همچون عارفان به هدايت بيرونى و غيبى وحى و خدا اعتبارى بيش از عقل بلفضول قائل بوده است . اصلاً چنين چيزى نيست . چرا؟ چون در پاسخ پرسش ابوحاتم مضمون سخن ملحد از فلسفه غيرتاريخى كانت نيز فراتر مى رود : اشتباهات عقل را ديگران در طول زمان رفع مى كنند و هرچه از زمان مى گذرد با كامل تر شدن علم انسان نيز به خدا تشبه بيش ترى پيدا مى كند. اين مناظره به روايت ابوحاتم در كتاب اعلام النبوه آمده است و حميد الدين كرمانى ديگر متكلم اسمعيلى در كتاب الاقوال الذهبيه (ج١، ص ٢٥،به كوشش مصطفى غالب ،بيروت ، ١٩٧٧) و همچنين پاول كراوس تصريح كرده اند كه منظور از ملحد همان زكرياى رازى است .اما اين زكريا خود به پنج اصل قديم باور دارد كه خدا خالق هيچ كدام نيست بل كارش هماهنگى و تعادل آشوب جهان نفسانى و مادى از سر لطف و رحمت به حال جهان آكنده از شر است . كربن در تاريخ فلسفه اسلامى خود ( در فصل رازى پزشك و فيلسوف ) اين باور را عرفان رازى مى نامد. اين عرفان البته از نوع عرفان نو افلاتونى نيست بل همان سان كه كربن مى گويد تركيبى از انديشه هاى زروانى ايران باستان و عقايد عرفانى يونانيان پيش از سقراط است ، گرچه رازى در سيرة الفلسفيه سقراط را امام خود مى خواند . همين رازى كه در فصل هفدهم طب الروحاني دين را نابخردانه و نامعقول مى خواند ، وبه خودگردانى عقل باور دارد ، كمال اين خود گردانى را در تشبه هرچه بيش تر به خداى كيهانى اش مى داند. اين يعنى : از عرفان اسماعيليه تا عرفان فرديدى و آل احمدى آگاهانه و فريبكارانه يا ناآگاهانه و از سرنادانى اوتونومى را با فروبستگى مستبدانه در هواهاى نفس خويش يكى مى كنند و اين نفسانيت را به كلىِ خيالبافته اى به نام غرب تعميم مى دهند تا از طريق لجن مال كردن غرب ، استبداد مخوف ، شكنجه گر و خداشاهى شرق را تطهير كنند . اوتونومى در نظر و در عمل حركتى است آزادانه كه از بيرون به خرد انسانى ديكته نمى شود اما چه بسا به درياى بيكران انسان ها يا به خدايى طبيعى و كيهانى بپيوندد .
با سپاس بسيار از بردبارى شما
ويرايش
١- وبلاگ نويس را مى كشد( نادرست )
وبلاگ نويس را مى كشند ( درست )
٢-bogu ( اصلاً يك كليسايى ) نادرست
bogu( اسلاويك كليسايى ) درست
٣-خلخالى مظهر ظهور داروغه تاريخى در فرهنگ دگر سالار بود( نادرست)
٤-خلخالى تنها يك مظهر ظهور داروغه تاريخى در فرهنگ دگرسالار ما بود ( درست)
با پوزش بسيار
آقاى مرتضى :
با سلام.
بايد بگويم اگر نبود نوشته آقاى نوريزاد در زير نوشته شما، به شما پاسخ نمى دادم زيرا بحث با شما را به دلائلى كه بارها گفته ام، بى نتيجه مى دانم
” اگر نویسنده یک نوشته ،در صدد بیان یک تاریخ ،یا تحلیل تاریخی ،یا گزارشی اجتماعی باشد ،حتی در فرض اینکه غرض او غرضی عقلائی و خالصانه باشد ،شایسته نیست ،عناصری موهوم ،غیر مستند ،یا حتی دروغ را چاشنی گفتار و تثبیت غرض عقلائی خویش کند،خصوصا اینکه نویسنده آن خود را عمیق نگر و مصلح اجتماعی نیز بداند.”
آقاى مرتضى من هرگز خود را عميق نگر و مصلح اجتماعى ندانستم. من كاربرى عادى هستم با دلنوشته هايم. مصلح بودن مدعاى مبلغين دين است كه البته پس از تجربه نظام اسلامى اين مدعا به لطيفه اى مى ماند و نيز نام مستعارِ همكار شماست كه اخيراً سقراط و بقراط شده است.
“من در این نوشته چند عبارت موهوم ،یا غیر مستند ،و دروغ دیدم که نتوانستم از کنار آن بگذرم”
اقاى مرتضى. همانگونه كه سالهاست از عبارات موهوم، غير مستند و دروغ هم صنفان حكومتى و غير حكومتى خود به راحتى مى گذريد، لطف كنيد و از موهومات، غير مستند ها و دروغهاى من هم بگذريد. چرا براى تعداد كم شمار كاربران اين سايت بيشتر از ميليونها انسانى كه در معرض دروغهاى هم صنفان تان هستند احساس خطر مى كنيد؟
1- “ممکن است لطف کنید و این بسیاری از آیین های ایرانی محو شده با شمشیر را بطور جزئی ارائه کنید؟
اگر نمونه ذکر نکردید ،معلوم میشود که شما یک تحلیل تاریخی اجتماعی را با موهومات سامان داده اید ،و معلوم میشود از نظر شما ، برای مبارزه با یک سیستم حکومتی نامطلوب رواست که از هر حربه دروغ و غیر واقعی بهره گیریم ،همان تز روشنفکران مارکسیست قدیم.”
آقاى مرتضى در باره سند تاريخى خواستم براى شما به كتابهاى تاريخ استناد كنم بعد با خود گفتم چه كار بيهوده اى. خواهم گفت چرا.
2- “نویسنده این عبارت بغرض مدح و ستایش “نیاکان”(مقصود شما نیاکان خاص خودتان است یا همه نیاکان ایرانیان؟) ایرانیان در حفظ میراث و سنن ایرانی،در واقع آنان را به صفات زشتی مثل “رشوه دادن”، و”دو گانگی و فریب و نفاق”،موصوف کرده است! قطع نظر از اینکه منشا تاریخی و سند این برداشت خود حق پندارانه چیست ،آیا این به نیکی یاد کردن از نیاکان ایرانی ماست؟”
آقاى مرتضى. البته من گفتم رشوه كه راهكارى از سر ناچارى است و شما با روش آخوندى، چربش كرديد و ” دوگانگى و فريب و نفاق” را به آن افزوديد تا نتيجه دلخواه خود را بگيريد.
بله نبايد مى گفتم رشوه. بايد مى گفتم سازگارى با شرايط براى بقا. همان عاملى كه در طى قرون و اعصار شاعران و نويسندكان ايرانى را به سرودن و سخن گفتن در لفافه هاى متشرعانه وا داشته است. براى اطلاع از منشاء تاريخى و مستندات اين سازگارىِ ناچار، به نوشته هاى كورس گرامى به نام ” ريشه ها” مراجعه كنيد.
3 – در پاسخ من كه گفته ام : با كينه اى كه اين نظام ضد ايرانى از آيين هاى ايرانى دارد، چون نمى تواند نوروز و آيين هاى آن را ريشه كن كند هيچ بعيد نيست كه با سياست مألوف خود، نوروز را هم بصورت خزنده مال خود كند، شما گفته ايد :”شما از کجا احراز کردید که نظام اسلامی ،یا مسلمانان ایرانی ،یا حتی خود اسلام ،نسبت به آداب و رسوم ملی اقوام و کشورها ،”کینه” دارد؟ این آیا یک تهمت ناروا نیست؟ شما مراجعه کنید به روایاتی که از امامان شیعه نقل شده است در خصوص “نیروز”،و مدح آن بعنوان نوروز بودن و رسم و رسوم فارسیان. اسلام چه کینه ای می تواند داشته باشد نسبت به اینکه ما و شما ایرانیان شروع بهار را جشن بگیریم ،و مطابق رسوم قدیم ،سفره هفت سین درست کنیم ،مسلمان نیز باشیم و به قرآن کتاب آسمانی پیامبرمان نیز تبرک کنیم؟ من خدمت شما صریحا عرض کنم ،که پیامبر اسلام و سایر انبیاء بزرگ خدا ،تنها برای تثبیت عبودیت خدا و محو هرگونه شرک و بت پرستی ،بسوی بشریت فرستاده شده اند ،نه برای ریشه کردن آداب و رسوم و سنن محلی اقوام مختلف در جغرافیاهای مختلف”
سال نو شد و سيد مرتضى مرام كهنه خود را براى پيچاندن بحث و وانهادن مصاديق و چسبيدن به مفاهيم را ترك نكرد.
نگاه كنيد به همين پاسخ كه در بند 3، چگونه ضد ايرانى بودن نظام را وانهاده ايد و به مسلمانان ايرانى، اسلام، ائمه ، پيامبر پرداخته ايد و با چشم پوشى از هزاران مورد آشكار خصومت عملى نظام و تئوريسين هايش با آيين هاى ايرانى، از سخنان ائمه در باره “نيروز” برهان آورده ايد.
مى خواهيد بدانيد من از كجا احراز كردم كه نظام اسلامى نسبت به آداب و رسوم ملى ايران كينه دارد؟ از اينجا احراز كردم و از هزار جاى ديگر كه شما دلتان نمى خواهد به رويتان بياوريد:
آيت الله مرتضى مطهرى حاصل عمر امام خمينى :
“بخدا ننگ این مردم است که روز سیزده و این ایام را بعنوان جشن سیزده بدر بیرون میرن. ننگ باشه بر اینها که بعنوان پرورش افکار اینها را به مردم نمیگویند و شما احمقها هم این حرکات را هر سال انجام میدهید بلکه آنها شما بدبختهای احمق را تمجید میکنند تشویق میکنند اینها از اسلام نیست اینها ضد اسلام است… نیاکان ما در گذشته جشن میکردن؛ پس ما هم باید چنین کنیم چهار شنبه آخر سال میشود؛ بسیاری از خانوادهها که باید بگویم خانواده احمقها آتش روشن میکنند و هیزمی روشن میکنند و آدمهای سر و مر و گنده با آن هیکلهای نمیدانم چنین و چنین از روی آتش میپرن که ای آتش زردی من از تو سرخی تو از من این چقدر حماقت است خب چرا چنین میکنید میگویند پدران ما چنین میکردند ما نیز چنین میکنیم اگر پدران شما چنین میکردند و شما میبینید که آن کار احمقانهاست و دلیل خریت پدران شما است رویش را بپوشید چرا این سند حماقت را سال به سال تجدید میکنید؛ این یک سند حماقت است که شما هی میکوشید که این سند حماقت را زنده نگهدارید و بگویید ماییم که چنین پدران خری داشتهایم… پس شما باید بگویید که الحمدالله در روز نحس قرار نگرفتهایم؛ اتفاقاً باید بدانیم که الان تمام روزهای ما نحس هست روز اول فروردینماه هم نحس است بین روز اول و دوم و سوم و چهارم فروردین؛ دوازدهم و سیزدهم فروردین هم نحس است ما از این نحس باید خارج بشیم چه باید بکنیم؟؛ بریم بیرون سبزهها را گره بزنیم از نحسی خارج میشیم؟ با سمنو پختن از نحسی خارج میشیم؟ با پهن کردن سفره هفت سین از نحسی خارج میشیم؟ بیچاره بد بخت چرا خانهات را ول میکنی میری بیرون؛ از این کارهای زشت بیا بیرون از این عادت زشت بیرون بیا؛ از این حرکات زشت خودت خارج شو تا از نحوسات بیای بیرون از این حرکات زشت و کثیف و پلید که به آن گرفتار هستی خارج شو تا از نحوست بیای بیرون سیزده چه گناهی دارد؟ از سمنو چه کاری ساختهاست؟ از سبزه و هفت سین چه کاری ساختهاست؟”
( اگر دوست داريد در يو تيوب بشنويد)
و همانطور كه گفتيد اصولاً انسان نبايد نياكانش را به صفات زشت متصف كند. مگر اينكه فيلسوفى مسلمان و عاليمقام باشد كه آن وقت حتماً اشكالى ندارد كه نياكانش را خر و احمق بنامد.
حالا مى فهميد چرا من براى شما هرگز به تاريخ استناد نخواهم كرد؟ براى كسى كه منكر عداوت اين نظام با آيين هاى ايرانى در زمان حال باشد، يعنى آنچه به چشم خود مى بيند را منكر است، به تاريخ كهن پرداختن و از آن شاهد آوردن آب در هاون كوبيدن است.
“در مورد دانشمندان ایرانی و اضافه “ال” بنام آنان نیز سخن بگزاف گفته اید،چه کسی گفته است دانشمندان ایرانی به صرف اضافه شدن یک الف و لام بر سر نام آنان ،مبدل به دانشمند عرب می شوند؟! این آیا واقع بینانه است؟ این آیا ابراز گرایشات نژاد پرستانه نیست؟ آیا اگر مثلا در متنی عربی از” پور سینا” فیلسوف و طبیب و دانشمند بزرگ ایرانی که سابقه و لاحقه خانوادگی و تبار ایرانی او معهود است ،در مقام ترجمه به “ابن سینا” یا در مقام لقب مشعر به مدح تعبیر “شیخ الرئیس” شود ،مفهوم آن این است که کسانی خواسته اند بگویند پور سینای فیلسوف و طبیب ایرانی ،از نژاد عرب بوده است؟!”
مرتضاى گرامى رازى، ابن سينا، خوارزمى، مجوسى، ابن مقفع،، طبرى ، بيرونى، غزالى، نزد افكار عمومى جهان غرب بجز معدودى خواص، همه، بعنوان دانشمندان عرب شناخته مى شوند. همين امروز الخوارزمى در كتاب جبر دانش آموزان مدارس اروپايى بعنوان دانشمند عرب ناميده شده است.
من با عرب و عرب زبان هيچ دشمنى ندارم. نژاد پرست نيستم اما به غرور ملى براى ايجاد روحيه ملى و پيشرفت يك كشور باور دارم و نمى پسندم شخصيت هاى علمى تاريخ كشورم، آيين هاى ملى ام و مفاخر ملى ام خرج ايجاد غرور ملى براى ملل ديگر شوند.
“در مورد همسر محترمه رئیس جمهور منتخب مردم ایران ،نیز شما از کجا احراز کردید که سفره هفت سین مشتمل بر “سماق” در منزل خویش نچیده ،و سماقی که جنابعالی هم در چلوکبابی و کباب خوران از آن استفاده می کنید را در آن نگنجانده است؟”
آقاى مرتضى. براى من مهم نيست همسر جناب روحانى در اندرونى خانه اش هفت سين چيده يا نه.
سخن من اينست كه هنگامى كه ٩٩٪ ايرانيان كنار سفره هفت سين آغاز سال نو را جشن مى گيرند، چرا كسى كه مدعى است منتخب و نمايندهء اين مردم است، در پيام نوروزى اش از اين نماد ملى و آيينى خبرى نيست؟
گاه باور نمى كنم كه تجاهل نمى كنيد و به راستى “نمى گيريد” كه ديگران چه مى گويند.
بله من هم با كباب كوبيده ناب ايرانى سماق مى خورم اما نه مانند ملايان كه كباب ايران را مى خورند اما آيين هاى ملى ايران را نشانه خريت ايرانيان مى دانند. آنهم بخاطر اينكه اين آيين ها بر خلاف بسيارى از آيين هاى مذهبى، شاد و روحيه بخشند، هويت جمعى و روحيه ملى ايرانى را زنده مى كنند و صنف ملايان از آن كسب درآمد نمى كنند.
هر گاه چشم گشوديد و به كينه اين نظام اسلامى از هر آنچه ياد آور ايران باستان است معترف شديد، كينه اى كه هزاران شاهد آشكار بر آن وجود دارد از عملكرد نظام در سد سيوند و تنگه بلاغى و تخت جمشيد و گلسنگ هايش گرفته تا تغيير كتب درسى و ضديت با آيين هاى ايرانى در صدها سخنرانى ملايان و سران نظام، آن وقت به شما قول مى دهم از تاريخ كهن هم برايتان براى سخنانم شاهد خواهم آورد.
وقتى آنچه به چشم ديده مى شود و با گوش شنيده مى شود انكار مى كنيد، چطور مى توانيد گذشته هاى دور را ببيند؟
بدرود و نيروزكم فاطمى
——-
سلام بانوی خوب
این نوشته ی خوب و تأثیر گذار شما اگر میزان عصبیتش به صفر می گرایید، حتما و قطعا استواری اش افزون تر بود. شما – بانوی فهیم ما – شاخص بسیاری از ما بوده اید در این سالها برای مجادله ی نیکو. من شخصاً آنیتای صبور و متین و مطمئن را بیشتر دوست می دارم. در این نوشته، قلم شما سخت توفانی است. مگر چه شده بانو؟ یکی از دوستان به یکی از نوشته های شما تعریض بسته. نقد را با نقد مناسبتی است عمیق. قلم که ناشکیبایی کند، شأنش خراش می خورد. آنیتای فهیم و متین ما را به ما باز بگردانید. باشد؟
با احترام و ادب
این هم تبریک آقای مهدی خرعلی به مناسبت نوروز ! یعنی مخاطب را از بیخ عرب حساب کرده !
سال فاطمة الزهرا سلام الله علیها مبارک
سال ام ابیها فاطمة الزهرا (سلام الله علیها) مبارک باد
در سال فاطمه زهرا (س) با رمز یا زهرا (سلام الله علیها) حماسه ای بزرگتر خلق خواهیم کرد
مهدی خزعلی
http://www.drkhazali.com/index.php?option=com_content&view=article&id=2570:1393-12-29-20-10-55&catid=236:1388-11-13-13-53-53
سلام بر همه ناظران سایت و آنیتا خانم
مطلبی که مشاهده میفرمایید ،واکنش و جوابیه ایست از سوی این خواهر محترمه به ایراداتی که بنده به نوشته قبلی ایشان در ذیل پست “سی و دومین نامه نوریزاد به رهبر”داشتم ،از آنجا که پست قبلی پست طویلی بود با حجم بسیار بالای کامنت های دوستان و ممکن است کسانی اصل نوشته ایشان و پاسخ ابتدایی مرا اصلا ندیده باشند ،از جناب نوریزاد تمنا می کنم ،اینجا اصل آن نوشته قبلی ایشان و اصل پاسخ بنده و پانوشتی که خود آقای نوریزاد ذیل آن گفتگو داشتند که ظاهرا به ذائقه این خواهر خوب ما خوش نیامده و همان ذائقه تلخ محرک پاسخ گویی ایشان در اینجا شده است ،درج شود ،آنگاه بنده پاسخ این جوابیه ایشان را ارسال خواهم کرد:
آنیتا خانم در پست قبلی، در مقام گلایه و شکایت از مسلمانان نسبت به “بی اعتنایی” یا حتی “کینه ورزی و تلاش بر محو” آداب و رسوم ایرانی بطور کلی ،و آداب و رسوم مربوط به عید نوروز بطور خاص ،در متنی همراه با چاشنی طنز و گوشه و کنایه ها و طعن زنی های معهود همیشگی،چنین نگاشته بودند :
“””Anita
3:41 ق.ظ / مارس 22, 2015
بسيارى از آيين هاى ايرانى، در گذر زمان با شمشير مهاجمان محو شده اند. اندك آيين هاى مانده، به سرپنجه تدبير نياكانمان بوده است كه با رشوه دادن، توانسته اند شبحى از آنها را به سختى نگهدارند. اضافه شدن قران به هفت سين و اضافه شدن دعاى عربى يا مقلب القلوب و الابصارالى آخر، به مراسم سال نو از اين دست رشوه هاست. ايرانى، از زمان صفويه، سال نوى ايرانى را با يك دعاى كاملا عربى آغاز مى كند.
احتمالاً در ابتدا، اين تركيبات هم، مانند تركيب نوظهور “نوروز فاطمى”، تركيبات ناهنجارى بوده اند و مايه تاسف و تعحب اما كم كم با گذشت زمان به خورد نوروز رفته اند.
با كينه اى كه اين نظام ضد ايرانى از آيين هاى ايرانى دارد، چون نمى تواند نوروز و آيين هاى آن را ريشه كن كند هيچ بعيد نيست كه با سياست مألوف خود، نوروز را هم بصورت خزنده مال خود كند و آيندگان آن را بعنوان آيينى با ريشه اسلامى و عربى بشناسند. همانگونه كه امروزه تمام دانشمندان ايرانى با اضافه شدن يك ” ال” به نامشان در جهان به عنوان دانشمندان عرب شناخته مى شوند.
پس منتظر باشيد در آينده، تبريك عيد ايرانيان به يكديگر “النوروزكم سعيد” باشد و دنيا، اعراب را براى آنكه سال نويشان اينقدر با سليقه در اول بهار آغاز مى شود تحسين و ستايش كند و ما ايرانيان هم هاج و واج با دهان باز تأييد كنيم كه بله حتماً “النوروز” از ازل رسم اعراب بوده است. درست مانند “الخوارزمى موسس علم الجبر” كه حتماً همانطور كه مى گويند دانشمندى عرب بوده.
رهبر و رئيس جمهور ” ايران” همانگونه كه لباسشان با لباس اكثر مردم ايران متفاوت است يقينا از اينكه در پيام نوروزى خود در كنار نماد ايرانى سفره هفت سين كه در خانه ٩٩٪ ايرانى ها گسترده است بنشينند اكراه دارند . تا كى؟ تا زمانى كه نوروز را به “النوروز” استحاله و به نفع اسلام مصادره كنند و آنرا “سبع السين”! بنامند، آن موقع، حتما در “النطق النوروزى ” شان سفره ” السبع السين” پر و پيمانى خواهند گسترد.
تا آن زمان، براى ديدن سفره هفت سين مى توان به جاى فيلم پيام نوروزى رهبر و رئيس جمهور” ايران” به فيلم پيام نوروزى رييس جمهور امريكا و همسرشان مراجعه كرد. فرست ليدى امريكا خانم ميشل اوباما در مهمانى نوروزى كاخ سفيد، در باره اجزاء سفره هفت سين، حتى سماق توضيح دادند.
طُرفه سردمدارانى كه همه برخوردارى هايشان و مايه همه عربده هاى گردن فرازانه و ” هل من مبارز طلبيدن” هايشان ثروت ايران است، به هر بهانه ، با كينه اى تمام نشدنى، به ايران، هويتش و آيين هايش خنجر مى زنند.
البته كه فرست ليدى پرده نشين ما هم سماق را خيلى خيلى خوب مى شناسد چه، يقيناً حاج آقاى ايشان مانند تمام آخوندها، شايد از اين ادويه “ايرانى” بعنوان يك “سينِ” هفت سين اكراه داشته باشد، اما وقتى بنا بر پاشيدن آن روى كباب كوبيده لذيذ “ايرانى” و بلعيدن آن باشد، از شوق وصال آن سر از پا نمى شناسد.
اى كباب و سماق شناسانِ نمك نشناس!”””.
(پایان کامنت آنیتا خانم در پست قبل).
پاسخی که بنده در ذیل همین کامنت نگاشته بودم نیز از این قرار بود :
“”سید مرتضی
1:03 ب.ظ / مارس 22, 2015
با سلام و عرض تبریک نوروز
این نوشته کوتاه را بدقت خواندم،پیداست که هدف کلی حاکم بر آن ،همان طعن هایی است که در انتهای نوشته آمده است ،نظیر نوع مطالبی که نوشته اید، چیزی که می شود گفت این است که اگر روح حاکم بر یک نوشته طنز و طنازی باشد ،مانعی نیست که بافت و عناصر بکار رفته در آن حتی اموری وهمی،یا خیالی،و “شعری” و در یک کلام “غیر واقعی” باشد ،نظیر مطالبی که اینجا از کامنت گذاری بنام ملیجک می بینیم ،یا طعنه های طنازانه ای که از کامنت گذار با نمکی بنام “بچه جوادیه” می بینیم ،اگرچه من بچه جوادیه را دوست دارم و نوع طنزهای ناظر بواقع او را می پسندم چون بخلاف ملیجک هم مودب است و هم واقع گرا.بنابر این الامر فی الطنز سهل.
اما اگر نویسنده یک نوشته ،در صدد بیان یک تاریخ ،یا تحلیل تاریخی ،یا گزارشی اجتماعی باشد ،حتی در فرض اینکه غرض او غرضی عقلائی و خالصانه باشد ،شایسته نیست ،عناصری موهوم ،غیر مستند ،یا حتی دروغ را چاشنی گفتار و تثبیت غرض عقلائی خویش کند،خصوصا اینکه نویسنده آن خود را عمیق نگر و مصلح اجتماعی نیز بداند.
من در این نوشته چند عبارت موهوم ،یا غیر مستند ،و دروغ دیدم که نتوانستم از کنار آن بگذرم ،مثل اینکه :
1- “”بسيارى از آيين هاى ايرانى، در گذر زمان با شمشير مهاجمان محو شده اند.””
(پایان نقل قول)
ممکن است لطف کنید و این بسیاری از آیین های ایرانی محو شده با شمشیر را بطور جزئی ارائه کنید؟
اگر نمونه ذکر نکردید ،معلوم میشود که شما یک تحلیل تاریخی اجتماعی را با موهومات سامان داده اید ،و معلوم میشود از نظر شما ، برای مبارزه با یک سیستم حکومتی نامطلوب رواست که از هر حربه دروغ و غیر واقعی بهره گیریم ،همان تز روشنفکران مارکسیست قدیم.
2-“”اندك آيين هاى مانده، به سرپنجه تدبير نياكانمان بوده است كه با رشوه دادن، توانسته اند شبحى از آنها را به سختى نگهدارند. اضافه شدن قران به هفت سين و اضافه شدن دعاى عربى يا مقلب القلوب و الابصارالى آخر، به مراسم سال نو از اين دست رشوه هاست””.
(پایان نقل قول)
نویسنده این عبارت بغرض مدح و ستایش “نیاکان”(مقصود شما نیاکان خاص خودتان است یا همه نیاکان ایرانیان؟) ایرانیان در حفظ میراث و سنن ایرانی،در واقع آنان را به صفات زشتی مثل “رشوه دادن”، و”دو گانگی و فریب و نفاق”،موصوف کرده است! قطع نظر از اینکه منشا تاریخی و سند این برداشت خود حق پندارانه چیست ،آیا این به نیکی یاد کردن از نیاکان ایرانی ماست؟!
علاوه اینکه ،فرض کنید نیاکان خاص دور یا نزدیک نویسنده ،اینطور بوده اند که مزورانه و بعنوان رشوه دادن ،قرآن کتاب آسمانی مسلمانان ایرانی و غیر ایرانی را بر سر سفره های هفت سین خویش می گذاشته اند تا از این طریق آداب و رسوم ایرانی نوروز و هفت سین را حفظ کنند، شما چه دلیل تاریخی و مستندی دارید بر اینکه همه ایرانیان مسلمان در طول تاریخ بعد از ورود اسلام به ایران ،قرآن را به این غرض بر سر سفره های هفت سین خویش می نهاده اند؟ یا چه دلیل تاریخی دارید که اسلامیان و حاکمان در ایران بعد از اسلام با مراسم عید نوروز مخالفت کرده اند؟ چون شما قرآن و اسلام و پیامبر را قبول ندارید ،همه ایرانیان مسلمان در طول تاریخ، قرآن را بقصد رشوه دادن بغرض حفظ میراث ایرانی بر سر سفره هفت سین می گذاشته اند؟
اصلا رشوه دادن به چه کسانی انگیزه این عمل بوده است؟ می خواهید بگویید حکومت های حاکم بر ایران بعد از اسلام ایرانیان ،تک تک خانه های ایرانیان را در وقت نوروز وارسی می کردند ببینند آیا کسی قرآن مسلمانان را بر سر سفره هفت سین گذاشته است یا خیر؟ آیا این ادعا واقع بینانه است؟
یا واقعیت چیز دیگری است و آن این است که رغم انف شما ،ایرانیان ضمن حفظ آداب و رسوم ایرانی خود، پاس اسلام و قرآن را داشته اند و کتاب آسمانی خود را بقصد تبرک و احترام و تیمن با افتخار در سفره های نوروز و عقد نکاح و غیر اینها می گذاشته اند ، و این شما هستید که چون ایمان به قرآن و اسلام ندارید به چنین تحلیل های تاریخی آبکی مبادرت می کنید؟
3-“”با كينه اى كه اين نظام ضد ايرانى از آيين هاى ايرانى دارد، چون نمى تواند نوروز و آيين هاى آن را ريشه كن كند هيچ بعيد نيست كه با سياست مألوف خود، نوروز را هم بصورت خزنده مال خود كند و آيندگان آن را بعنوان آيينى با ريشه اسلامى و عربى بشناسند. همانگونه كه امروزه تمام دانشمندان ايرانى با اضافه شدن يك ” ال” به نامشان در جهان به عنوان دانشمندان عرب شناخته مى شوند””.
(پایان نقل قول)
شما از کجا احراز کردید که نظام اسلامی ،یا مسلمانان ایرانی ،یا حتی خود اسلام ،نسبت به آداب و رسوم ملی اقوام و کشورها ،”کینه” دارد؟ این آیا یک تهمت ناروا نیست؟ ما اصلا به عصر صفویه کاری نداریم ،شما مراجعه کنید به روایاتی که از امامان شیعه نقل شده است در خصوص “نیروز”،و مدح آن بعنوان نوروز بودن و رسم و رسوم فارسیان،اسلام چه کینه ای می تواند داشته باشد نسبت به اینکه ما و شما ایرانیان شروع بهار را جشن بگیریم ،و مطابق رسوم قدیم ،سفره هفت سین درست کنیم ،مسلمان نیز باشیم و به قرآن کتاب آسمانی پیامبرمان نیز تبرک کنیم؟
من خدمت شما صریحا عرض کنم ،که پیامبر اسلام و سایر انبیاء بزرگ خدا ،تنها برای تثبیت عبودیت خدا و محو هرگونه شرک و بت پرستی ،بسوی بشریت فرستاده شده اند ،نه برای ریشه کردن آداب و رسوم و سنن محلی اقوام مختلف در جغرافیاهای مختلف زمین،بنابر این لطفا غیر منصفانه و کینه ورزانه در صدد القاء تقابل بین خطوط کلی ادیان و اسلام با آداب و سنن و رسوم مردم سرزمین های مختلف نباشید.
بنابر این نه اسلام و نه هیچ مسلمانی کینه ای نسبت به آداب و رسوم متعارف بین اقوام ندارند ،بلکه این کینه ورزان نسبت به اسلام هستند که مایوسانه در صدد القاء چنین توهماتی هستند.
در مورد دانشمندان ایرانی و اضافه “ال” بنام آنان نیز ،سخن بگزاف گفته اید،چه کسی گفته است دانشمندان ایرانی به صرف اضافه شدن یک الف و لام بر سر نام آنان ،مبدل به دانشمند عرب می شوند؟! این آیا واقع بینانه است؟ این آیا ابراز گرایشات نژاد پرستانه نیست؟ آیا اگر مثلا در متنی عربی از” پور سینا” فیلسوف و طبیب و دانشمند بزرگ ایرانی که سابقه و لاحقه خانوادگی و تبار ایرانی او معهود است ،در مقام ترجمه به “ابن سینا” یا در مقام لقب مشعر به مدح تعبیر “شیخ الرئیس” شود ،مفهوم آن این است که کسانی خواسته اند بگویند پور سینای فیلسوف و طبیب ایرانی ،از نژاد عرب بوده است؟!
همینطور در مورد دانشمندان دیگر ایرانی ،بگویید کدامیک از تذکره نویسان عرب و غیر عرب در صدد مصادره دانشمندان ایرانی بعنوان عرب بوده اند؟
آری مگر اینکه در بیوگرافی یک دانشمند بحث و نظر باشد که کجا متولد شده یا تبار او چه بوده ،مثل همین مورد محمد بن موسی خوارزمی موسس علم جبر که مطرح کردید،که اختلاف هست در مورد محل ولادت او و اینکه تعبیر خوارزمی و اطلاق آن بر او به گفته طبری که در پسوند نام محمدبن موسی الخوارزمی عنوان قُطرُ بُلّی را نیز افزوده، بعید نیست در جایی میان دجله و فرات زاده شده باشد و به واسطه پدران و اجداد خویش به خوارزم منتسب است (نگاه کنید به دانشنامه ویکی پدیا)
وگرنه اگر دانشمندی از نظر بیوگرافی روشن باشد که کجا زاده شده و تبار او چه بوده ،چه کسی می تواند (به گمان شما) با اضافه کردن یک الف و لام نژاد آن دانشمند را از عجم به عرب استحاله کند؟! این مثل این است که کسی نام “آنیتا” را مزین به الف ولام کرده و ادعا کند “الآنیتا”یکی از کامنت گذاران عرب سایت نوریزاد است! این آیا شدنی است؟
بنابر این کسی تاکنون نگفته است و نخواهد گفت که “رسم نوروز” رسمی مربوط به پیش از ایرانیان بوده است ،یا رسم اعراب بوده است تا جنابعالی هاج و واج بمانید،خیالتان راحت باشد ،چه کسی ایرانی باشد که زبان او عربی است و مثلا بگوید :نیروزکم مسعود او مبارک!،و چه ایرانی آذری زبان باشد و بگوید :بایراموز مبارک اولسون”!،و چه ایرانی فارسی زبان باشد و بگوید :”نوروزتان پیروز”! هیچکس نگفته و نخواهد گفت که جشن نوروز و عید بهار ،یک رسم غیر ایرانی (چه عرب و چه غیر عرب) است ،و ایرانیان چه مسلمان (مثل اکثریت مردم فعلی ایران) و چه غیر مسلمان (مثل شما) ،نوروز و بهار را گرامی می دارند و به آداب و رسوم نیاکان خویش احترام می گذارند ،در عین حال نیاکان سرزمین خود را (بجرم موهوم مسلمان بودن) به “رشوه دهی” و “نفاق و تزویر” نمی نوازند.
در مورد فرست لیدی (راستی فینگلیش نوشتید!) فعلی کشور و همسر محترمه رئیس جمهور منتخب مردم ایران ،نیز شما از کجا احراز کردید که سفره هفت سین مشتمل بر “سماق” در منزل خویش نچیده ،و سماقی که جنابعالی هم در چلوکبابی و کباب خوران از آن استفاده می کنید را در آن نگنجانده است؟
آن تعبیرات متوهمانه “النطق النوروزی”! و “سبع السین”! و “النوروز=نیروز” نیز بنظرم نیازی به پرداختن ندارد.
نوروزتان مبارک=نیروزکم مسعود=بایراموز مبارک اولسون= (کانگراچولیشن آن یور نوروز!)”””.
(پایان نوشته این کمترین در ذیل آن کامنت)
پانوشتی که جناب نوریزاد ذیل نوشته بنده داشتند و محرک و انگیزه این خواهر بر پاسخ فعلی شده است نیز این جمله بود :
“”سلام سید مرتضای گرامی
ضمن این که از روح آرام و متین و فهیمانه ی این نوشته ی شما سپاس مندم، با شما در این سخن موافقم که: کج خلقی های ما از یک نگرش و یک رویه ی فکری و عملی، هرگز ما را نباید به زیاده گویی یا خلاف گویی از آن نگرش و رویه ترغیب کند. بانوی خوب ما در اغلب نوشته های خود، این سمت و سوی آرایه های فهیمانه را مراعات می کرده اند. در این نوشته اما ای بسا وزنه ی طنزی که به روح نوشته ی خود آویخته اند، ایشان را از استناد و راستی گویی باز داشته است. برای همگان شما بهترین ها را آرزو مندم””.
(پایان عبارت پانوشت).
ضمنا دوست کامنت گذاری بنام احمد نیز ذیل نوشته این خانم ،نقد کوتاهی درج کرده بود که حاکی از این بود که مطالب ایشان نوعی توهین به عربها بوده است ،چه خوب بود همانطور که پانوشت کوتاه نوریزاد محرک پاسخ گویی ایشان به عرایض بنده شده است ،محرک پاسخ گویی به اعتراض این دوست که از همفکران ایشان هم هست می شد،کامنت جناب احمد این بود :
“””احمد
4:08 ب.ظ / مارس 22, 2015
آنیتای عزیز
منظور شما را از این نوشتار درک میکنم ولی لزومی ندارد که با توهین به اعراب آلوده باشد . ملاها لباسشان را “لباس پیغمبر” , مرامشان را “مرام پیغمبر” و زبانشان را “زبان پیغمبر” میدانند و با آنکه از مدرنترین امکانات جهان امروز استفاده میکنند از بقیه میخواهند که در دوران پیغمبر زندگی کنند . بدون شک میدانید که با این دکانی که بنام پیغمبرو بازماندگانش باز شده اعراب حتی بیش از ایرانیها مساله دارند. این عربها نیستند که میخواهند نوروز را فدای فاطمه کنند. اکثریت اعراب که سنی هستند حتی برای خود پیغمبر هم گریه نمیکنند و عزا نمیگیرند تا چه رسد به فاطمه!
نه عزیزم , از ماست که بر ماست””.
(پایان کلام کامنت گذار محترم احمد).
این سابقه بحثی است که پیش آمده است که باطلاع ناظران عرصه عمومی رسید،جناب آقای نوریزاد لطفا این بخش را درج بفرمایید تا بنده متعاقبا تاملات خویش را نسبت به نوشته اخیر آنیتا خانم باطلاع برسانم.
متشکرم
ﺳﻼﻡ و ﺗﺒﺮﻳﻚ ﺧﺪﻣﺖ ﻋﺰﻳﺰاﻥ ﮔﺮاﻣﻲ
ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﻋﺰﻳﺰ ‘ ﺑﺎﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﻳﻪ ﺭا ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺗﻜﺮاﺭ ﻛﺮﺩﻳﺪ ‘ ﺑﻨﺪﻩ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺁﻧﻴﺘﺎ ﺧﺎﻧﻢ و ﺟﻮاﺑﻴﻪ ﺷﻤﺎ ﺭا ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻛﺮﺩﻡ ‘ ﺷﻤﺎ ﻣﻬﻤﺘﺮﻳﻦ ﻗﺴﻤﺖ ﻧﻮﺷﺘﻪ اﻳﺸﺎﻥ ﺭا ﻛﻪ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﺰﺭﮒ ﻧﺨﺒﻪ ﺣﻮﺯﻩ و ﺟﻬﺎﻥ اﺳﻼﻡ و ﭘﺎﺭﻩ ﺗﻦ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﻤﻴﻨﻲ ﺑﻮﺩ ﺭا ﺣﺬﻑ ﻛﺮﺩﻳﺪ و ﺳﻜﻮﺕ ﺭا ﺗﺮﺟﻴﺢ ﺩاﺩﻳﺪ ‘
ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺣﺘﻢ اﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺭا ﻛﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ت ﻛﻨﺎﻳﻪ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﻣﻴﺮﻭﺩ ﺭا ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻴﺪ ” ﺳﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻧﻜﻮﺳﺖ ‘ اﺯ ﺑﻬﺎﺭﺵ ﭘﻴﺪاﺳﺖ ”
ﻭﻗﺘﻲ ﻋﺎﻟﻤﻲ ﭼﻮﻥ ﻣﻂﻬﺮﻱ ﻛﻪ ﻣﺜﻼ ﻣﻐﺰ ﻣﺘﻔﻜﺮ ﺟﻬﺎﻥ اﺳﻼﻡ اﺳﺖ و ﺩﺭ ﻋﻴﻦ ﺣﺎﻝ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻪ ﺁﺯاﺩﻱ ﺑﻴﺎﻥ (اﻟﺒﺘﻪ ﺑﺎ اﮔﺮ و اﻣﺎ) ﺁﻳﻴﻦ ﻣﺎ اﻳﺮاﻧﻴﺎﻥ ﺭا ﺑﻪ ﺳﺨﺮﻩ ﻣﻴﮕﻴﺮﺩ و ﻋﻠﻨﻲ ﻫﻤﻪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭا ﻛﻪ اﻳﻦ ﺁﻳﻴﻦ ﺭا ﭘﺎﺱ ﻣﻴﺪاﺭﻧﺪ ﺭا اﺣﻤﻖ و ﻧﺎﺩاﻥ ﺑﻲ ﺷﻌﻮﺭ ﺧﻂﺎﺏ ﻣﻴﻜﻨﺪ ‘ ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﻣﺘﻮﻥ ﺗﺎﺭﻳﺨﻲ ﻣﺮاﺟﻌﻪ ﻛﻨﻢ ‘ ﺗﺎﺯﻩ اﻳﻦ ﺑﺎﺑﺎ ﻣﺜﻼ ﺟﺰﻭ ﺑﺎﺷﻌﻮﺭﺗﺮﻳﻦ و ﺑﺎﻇﺮﻓﻴﺘﺘﺮﻳﻦ ﻧﺨﺒﻪﻫﺎاﻳﺴﺖ ﻛﻪ اﺯ ﺣﻮﺯﻩ ﺩﺭ ﺁﻣﺪﻩ ‘
ﺟﻨﺎﺏ ﺁﻗﺎﻱ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﺩاﻣﻨﺖ ﺑﺮﻛﺎﺗﻮ (ﻣﺰاﺡ.) ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺗﺎﺭﻳﺨﻲ ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﻏﺮﺽ و ﻣﺮﺽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﻴﺸﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﻣﺘﻮﻥ اﻋﺘﺒﺎﺭﻱ ﻧﻴﺴﺖ ﻭﻟﻲ اﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﻗﺮﻥ ﻣﺎ ” اﻳﻦ ﺗﻮ ﺑﻤﻴﺮﻱ اﺯ اﻭﻥ ﺗﻮ ﺑﻤﻴﺮﻱﻫﺎ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻋﺪﻩاﻱ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻋﺎﻟﻢ ﺩﻳﻦ ﺑﻨﺎﻣﻨﺪ و ﺟﻠﺴﻪ ﺑﮕﺬاﺭﻧﺪ و ﺑﺎ ﻫﻢ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺭا ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﺁﺑﺮﻭﻱ اﺳﻼﻡ ﻋﺰﻳﺰ ﺣﻔﻆ ﺷﻮﺩ ” اﻳﻦ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺁﻥ ﺭا ﺻﺪ ﺩﺭ ﺻﺪ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻓﻘﻬﺎ ﻧﺎﻣﻴﺪ ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻣﺪﻩ ﺩﺭ ﻗﺮﻥ ﻣﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﺩاﺩ ﻛﻪ ﻓﻘﻬﺎ ﺁﺏ ﻧﺪﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ‘ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺷﻨﺎﮔﺮاﻥ ﻗﻬﺎﺭﻱ ﻫﺴﺘﻨﺪ ‘ ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﻋﺰﻳﺰ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ ﻣﻴﺪاﻧﻴﺪ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺣﺮﻓﻬﺎ ﺑﺮاﻱ اﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎﺩ ﻫﻮاﺳﺖ و ﺗﺎﺛﻴﺮ ﭼﻨﺪاﻧﻲ ﻧﺪاﺭﺩ ‘ اﮔﺮ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮاﻱ ﻓﺮﺩاﻫﺎﻳﺴﺖ ﻛﻪ ﻛﺎﺭ اﺯ ﻛﺎﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ اﺳﺖ ‘ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻱ ﺧﻮاﻫﻴﻢ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ اﻳﻦ ﺳﻴﺎﺳﺖ ﺩﺳﺖ ﭘﻴﺶ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻓﻘﻬﺎ ﭼﻪ ﺑﻼﻳﻲ ﺭا ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ اﺭﻣﻘﺎﻥ ﺧﻮاﻫﺪ ﺁﻭﺭﺩ ‘ ﻫﻴﭻ ﺭاﻫﻲ ﺟﺰ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻋﻤﻠﻲ ﺟﻮاﺏ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﺩاﺩ ” ﻋﻠﺖ ﺁﻥ ﻫﻢ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎﺯ ﻓﻘﻬﺎ ﭼﻨﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﻻ ﺭا ﮔﺮﻓﺘﻪاﻧﺪ ﻛﻪ ﺗﻮاﻓﻖ و ﻳﺎ ﺁﺷﺘﻲ ﻣﻠﻲ اﻣﺮﻱ ﻣﺤﺎﻝ اﺳﺖ ‘ ﻓﻘﻬﺎ اﮔﺮ ﻋﺎﻗﻞ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻋﻘﻼ ﺭا ﻓﺮاﺭﻱ ﻧﻤﻴﺪاﺩﻧﺪ و ﻳﺎ ﺑﻪ ﺯﻧﺪاﻥ ﻧﻤﻲااﻓﻜﻨﺪﻧﺪ ‘ و ﻳﺎ ﻧﻤﻴﻜﺸﺘﻨﺪ ” اﺯ ﺁﻥ ﻣﻴﮕﻮﻳﻢ ﻓﻘﻬﺎ ” ﻛﻪ ﻋﻜﺲااﻟﻌﻤﻞ ﻫﻢ ﺻﻨﻔﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻋﻤﻖ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﻳﻚ ﺷﻮﺧﻲ ﺷﺒﻴﻪ اﺳﺖ ﺗﺎ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ. ” ﺑﻪ ﻋﻘﻴﺪﻩ ﺑﻨﺪﻩ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺟﺮﻡ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﻴﺖ ﻧﺪاﺷﺘﻦ ﮔﻮﺵ ﺷﻨﻮا و ﻧﺪاﺷﺘﻦ ﺟﺮاﺕ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﻥ ﺑﺎ ﺷﺒﻬﺎﺕ و ﭘﺮﺳﺸﻬﺎﺳﺖ ‘ ﻋﻠﺖ ﺁﻥ ﻫﻢ ﻫﻴﭻ ﻧﻴﺴﺖ ﺟﺰ ﺑﻲﺳﻮاﺩﻱ ﻋﺠﺰ و ﻧﺎﺗﻮاﻧﻲ ‘ ﺑﺮاﻱ ﻫﻤﻴﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ اﺭﺗﺶ ﭼﻤﺎﻗﺪاﺭاﻥ ﺭا ﺭﻭاﻧﻪ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ‘ ﻭاﻗﻌﺎ ﺣﻴﻒ ﻧﺒﻮﺩ ﻋﺎﻟﻢ ﻋﺰﻳﺰﻱ ﭼﻮﻥ ﻋﺒﺪاﻟﻜﺮﻳﻢ ﺳﺮﻭﺵ ﺭا ﺭﻭاﻧﻪ ﻏﺮﺑﺖ ﻛﻨﻨﺪ ” ﺷﻨﻴﺪﻩاﻡ ﻳﻜﻲ اﺯ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺣﻮﺯﻩ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮔﻮﺵ ﺩاﺩﻥ ﺑﻪ ﻧﻮاﺭ ﺳﺨﻨﺮاﻧﻲ اﻭ اﺯ ﻫﻮﺵ ﺭﻓﺘﻪ اﺳﺖ ”
ﺁﻗﺎ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﻣﺪﺗﻲ ﺩﺭ ﺳﻔﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﻭﻗﺖ ﻧﻜﺮﺩﻡ ﺗﻤﺎﻡ ﻛﺎﻣﻨﺘﻬﺎ ﺭا ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻛﻨﻢ ” ﻭﻟﻲ ﻣﺘﻨﻲ ﺗﻬﻴﻪ ﻛﺮﺩﻩاﻡ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺷﻐﻞ ﺷﺮﻳﻒ ﺷﻤﺎ ﺑﻲاﺭﺗﺒﺎﻁ ﻧﺒﺎﺷﺪ ” ﺑﺮاﻱ ﺷﻤﺎ ﺁﻧﻴﺘﺎ ﺧﺎﻧﻢ و ﺗﻤﺎﻡ ﺑﭽﻪﻫﺎﻱ ﻋﺰﻳﺰ و ﻓﻬﻴﻢ اﻳﻦ ﺳﺎﻳﺖ ﺁﺭﺯﻭﻱ ﺳﻼﻣﺘﻲ ﺩاﺭﻡ ” و اﻳﻦ ﻋﻴﺪ ﺳﻌﻴﺪ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﻲ ﺭا ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻋﺰﻳﺰاﻥ ﺗﺒﺮﻳﻚ ﻋﺮﺽ ﻣﻴﻜﻨﻢ
ﺧﺪا ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭا ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ
سلام و تبریک خدمت گرامیان عزیز
عرفانیان عزیز،با تبریک سال نو و عید نوروز ،از اینکه در سفر هم نوشته ها و کامنت ها را دنبال کردی خرسندم ،داشتم نگران غیبت ات می شدم که مبادا کسالتی یا رنجشی از مطالب انتقادی من داشته باشی،خوشحالم که سالمی و از سفر بازگشتی ،شما هم البته باز رویه همیشگی عجله و زود قضاوت کردن را ادامه دادی،دوست من الان که این خطابیه جوابیه به کامنت ات را می نویسم ،آن بخش مورد نظرت روی سایت است ،آن بخش چون مفصل بود گذاشتم جداگانه بنویسم،اونکه گفتی شنیدم برخی از بزرگان حوزه از سخن اقای سید عبدالکریم سروش از هوش رفته ، را از کجا شنیده ای؟ این هم باز مستند به ویدئوهای یوتیوب بود؟! حالا ایشان چی گفته بود که برخی از هوش رفتند؟ و اون که از هوش رفته بود کی بود؟
راستی شما که به شغل شریف دیگران گیر میدی شغل شریف خودت چیست؟ بگو شاید ما هم حق داشته باشیم شغل شریف شما رو نقد کنیم.
یک تشویقیه هم خدمتت دارم،احسنت که در این نوشته مثل همیشه پر غلط نبودی ،ناقلا نکنه بجای سفر کلاس اکابر رفته بودی؟! اما بازم یک غلط داشتی : دوست من”ارمغان” با غین نوشته میشه نه با قاف “ارمقان” پس یک غلط نوزده! (یک مزاح کردی من هم یک مزاح عیدانه کردم پس فعلا یک یک مساوی!).
اما بازم دوستمی و دوستت دارم،منتظر متنی که تهیه کردی هستم.
عید مبارک و خدا همه را شفا دهد.
قسمتی از کامنت ملا مرتضی خطاب به عرفانیان:
“راستی شما که به شغل شریف دیگران گیر میدی شغل شریف خودت چیست؟ بگو شاید ما هم حق داشته باشیم شغل شریف شما رو نقد کنیم.”
جناب عرفانیان، با عرض معذرت، شما را خیلی پخته تر از تذکر خود میدانم ولی لاجرم برای شما و دیگر کاربران این سایت ناچارم این مطلب را یادآوری کنم.
این ملا مرتضی با چهره مبدل در این سایت فعالیت می کند مبادا فریب او را بخورید و بگونه ای شغل یا کشور محل سکونت و یا مشخصات دیگر خود را برای او آشکار کنید این شگرد او است برای شناسایی کاربران دیگر ، روش و ماموریت او در این سایت این است که به هیچوجه کامنت مستقل نمی گذارد و فقط ذیل کامنتهای دیگران شروع می کند به پاسخ دادن، معمولا کاربرانی را هدف قرار میدهد که از معلومات عمومی خوبی برخوردارند و کاربرانی که در داخل کشور هستند را پس از شناسایی سر به نیست می کنند من در این سایت شدیدا تحت سانسور هستم اگر آمادگی حضور در سایتی آزاد را داشته باشید آماده ام چند کاربر سر به نیست شده را با ذکر دقیق رفرنسهای آن در این سایت معرفی کنم فقط بصورت سربسته نام دو کاربر سر به نیست شده را می آورم 1ـ حامی 2ـ عباس انعامی، هر دو نفر اینها وقتی از چهره خود رونمایی کردند بفاصله 3 روز بعد، سر به نیست شده اند.
—————————
سلام دوست ناشناس ما
نگاه تلخ امنیتی شما گرچه می تواند از بخت و اقبال نامیمون این سالهای ما ایرانیان باشد که بر بستری از نامردمی ها خفته ایم و بر آمده ایم، نیز بسیار نامنصفانه است. جناب سید مرتضی دانشمندی است همراه که در این یکی دو سال اخیر همه ی همّ خود را مصروف روشنگری کرده و هرگز به سمت و سویی که شما بدان اشاره کرده اید ورود نکرده اند. حضور ایشان در این سایت اتفاقا بهانه ای شده که بسیاری از دوستان، عقده ها و نقدها و نفرت های خود از اسلام را بر وی فرو ریزند. هر که بجای ایشان بود می رفت و به پشت سرش نیز نمی نگریست. آن نگاه امنیتی ای که شما بدان اشاره کرده اید، ای بسا برای همچو منی مناسب تر باشد که مدیریت این سایت را دارم و احتمالا ایمیل برخی از دوستان با من است. خواستم بگویم: گرچه کلام دوستان در مجادله های علمی گاه تلخ و تند می شود، هرگز اما از دایره ی همدلی خروج نمی کنند. همین مزدک، دوست عبوس و عصبی ما – من ایمان دارم – برای این که در یک محیط علمی و آزاد، فضا برای انتشار باورهای آقا سید مرتضی فراهم شود، یقه می دراند و از هیچ کوششی فرو گذار نخواهد بود. بله، ما در معرکه ی بحث و مجادله، کاسه کوزه های واژه ها را بر سر هم می شکنیم اما بوقتش، برای اجابت حق همدیگر، سر از پای نمی شناسیم.
با احترام
.
بس نکو گفتی و بجا ای آزاده ی دل نشین گفتار.
در این که فرهنگ مهاجم تازیان دل در محو و کمرنگی سنن ایرانی داشته اند شکی نیست. از آنجا که نوروز یکی از مراسم های آیینی و دینی خاص ایرانیان بوده، نمی توان باور کرد که تازشگران مهاجم عرب که حامل دین و آدابی تحمیلی بودند با آن سازگاری و مدارا نشان می دادند کما اینکه امروزه در خبرها می بینیم گروه داعش که نمایندگی بخشی از فرهنگ ناب اسلامی تازیان را دارد؛ به خاطر برگزاری نوروز، مردمان را جریمه و توبیخ می کنند.[ http://www.asriran.com/fa/news/388536%5D
آنیتای گرامی درود و نوروزت پیروزباد!آخوند بخوبی میداند که اسلام درست نقطه مقابل فرهنگ ایران است و بهمین دلیل هم باید به آنها حق داد.فرهنگ ایران فقط فرهنگی مترقی و با زیربنایی از تقدس خرد و جان است ولی اسلام زیربنایش الله و قربانیانش انسانهاست!درفرهنگ ایران خدا نه تنها آفریننده انسان نیست بلکه همیار و همکار و برابر با انسان است.خدایان درفرهنگ ایرانی با هماهنگی انسان به ساختن بهشت درهمین دنیا می پردازند و برای شاد زیستن انسانها ارزش قایلند بهمین جهت هر روزی را بنام خدایی و هرگاه نام ماه و روز یکی شود یعنی هر ماه یکبار جشن است و آغاز هر فصل نیز جشنی بزرگ است و بزرگترین جشن هم نوروزاست که با روییدن و ساختن و شاد زیستن همراه است.حالا مقایسه کنید با عید قربان و که با کشت و کشتار و گرفتن جان همراه است و شیون و ناله وزوزه و بعد هم قربانی انسانها در پای خدای موهومی بنام الله که در بی رحمی و زشتی و قتل و کشتار و شکنجه سرآمد است….بنابراین اسلام اصلا فرهنگی ندارد که کسی بخواهد آنرا با دیگران مقایسه کند.اسلام و ادیان تک کتابی هرجا را که تسخیر کرده اند سعی در استحاله فرهنگ و تندن آن در ایینهای خشن و انسان ستیز نموده اند .
سلام برهمه ناظران محترم ونوري زادگرامي
اولا بنده ايام شهادت بانوي بزرگ اسلام دخت نبي گرام حضرت فاطمة الزهراء البطول واسوه زنان اسلام را برهمه مسلمانان تسليت عرض مي كنم.
وسلام برآقاسيدمرتضي مكرم ودانشمند فرهيخته وفاضل گرامي ام دامت بركاته ؛واين عيدسعيدنوروز وسال نورا تبريك وشادباش عرض ميكنم وسالي پرخيروبركت وباميمنت برايتان وخانواده تان ازخداوند كريم مسألت دارم. واين روز شهادت صديقه كبري فاطمه زهراسلام الله عليهارا تسليت عرض مي كنم ،آجركم الله في مصيبة جدتنا الزهرا سلام الله عليها.
برآنيتا خانم هم سلام دارم وعيد وسال نوش راتبريك وشادباش مي گويم.
واماتقليدازمرام نيك نياكان معقول ومورداحترام همه انسانها بوده وهست .واما تقليدازجشن هاي امثال سيزده بدر خرافاتي بيش نيست ومن بجزئي ياتش نمي پردازم .اما جشن نوروز كه ديدن خويشان واقوام نزديك وهمخون ودوستان دورونزديك وعيدي دادن به خويشان يك سنت حسنه وخداپسندانه است.وچيدن هفت سين درسفره عيد نه حكايت ازخوبي آن داردونه ازبدي آن بلكه ذوقي است وپيروي صرف ازنياكان بدون دليل عقلي.
واما تقليد ازنياكان درهمه امورازجمله پرستش وبت پرستي ،اين منطق همه بت پرستان سراسرتاريخ است كه قرآن ازآنان نقل مي كندونكوهش مي نمايد. چه ازقوم نوح نبي وهودوصالح وشعيب وابراهيم وموسي وديگرانبياعليهم السلام.
وقتي حضرت ابراهيم -ع- به قومش گفت:”ماهذه التماثيل التي أنتم لهاعاكفون.ت=اين مجسمه هائي كه شمابه پرستش آنها كمربسته ايدچيست؟
بت پرستان گفتند: پدران خودراپرستشگرآنها يافتيم.ت=”قالوا وجدناءابائنا لهاعابدين.حضرت ابراهيم -ع-درجواب اينان گفت:به يقين ،شماوپدرانتان درگمراهي آشكاري بوده ايد.ت=”قال لقدكنتم أنتم وءاباؤكم في ضلال مبين.52-54/انبياء.
ازاين نقل قول تاريخي بوسيله خداوند معلوم مي شود هررسم وروش نياكان پسنديده نيست وبلكه پيروي ازهمان گمراهي آشكاراست تاچه رسدبه اينكه بارشوه اين روش زشت را زنده نگه داريم .وپيامبر -ص-هم فرموده است :الراشي والمرتشي كلاهما في النار.ت= رشوه دهنده وگيرنده آن هردودرآتش جايگاه دارند.
ويادرآيه 170بقره خداوندمي فرمايدازوحي نازل شده برپيامبر پيروي كنيد،مي گويند: نه،بلكه ازآئيني كه پدران خودرا برآن يافته ايم پيروي مي كنيم .آيا-درهرحال ازپدرانشان پيروي مي كنند؟- هرچندپدرانشان چيزي را درك نمي كردند وهدايت نيافته بودند؟
وَ إِذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ (170)بقره.
ت=و هنگامى كه به آنها گفته شود: «از آنچه خدا نازل كرده است، پيروى كنيد!» مىگويند: «نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم، پيروى مىنماييم.» آيا اگر پدران آنها، چيزى نمىفهميدند و هدايت نيافتند (باز از آنها پيروى خواهند كرد)؟! (170)
ويادرسوره مائده آيه 104 مي فرمايد:”وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ (104)
ت=و هنگامى كه به آنها گفته شود: «به سوى آنچه خدا نازل كرده، و به سوى پيامبر بياييد!»، مىگويند: «آنچه از پدران خود يافته ايم، ما را بس است!» آيا اگر پدران آنها چيزى نمىدانستند، و هدايت نيافته بودند (باز از آنها پيروى مىكنند)؟! (104)
پيروي از نياكان حربه بزرگ همه خرافات پرستان وبت پرستان تاريخ بوده وهست واين مسأله براي سركارآنيتا خانم هم ابداعي وكارتازه اي نيست ولواينكه براي احياي اين خرافات اهل رشوه دادن باشند ويا سازگاري ازروي ناچاري .
چنانكه خداوند درآيه 112 /انعام مي فرمايد:بدينگونه براي هرپيامبري ومبلغان دين آن پيامبر،دشمناني ازشياطين ازجنس انسان وياجنيان قرارداديم،كه بعضي ازآنان بقصدفريب ،سخنان آراسته رابه بعضي ديگرالقامي كنند؛واگرپروردگارتومي خواست چنين نمي كردند.پس آنان را باافترايشان وابگذار.وآيه شريفه چنين بيان فرموده است:
وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ (112) .
ت=اينچنين در برابر هر پيامبرى، دشمنى از شياطين انس و جنّ قرار داديم آنها بطور سرى (و درگوشى) سخنان فريبنده و بىاساس (براى اغفال مردم) به يكديگر مىگفتند و اگر پروردگارت مىخواست، چنين نمىكردند (و مىتوانست جلو آنها را بگيرد ولى اجبار سودى ندارد.) بنا بر اين، آنها و تهمتهايشان را به حال خود واگذار! (112).
جناب آقاسيدمرتضاي ما -سلمه الله من آفات الزمان-گفتارخرافاتي وافترائي اين خانم وياآن آقاراكه بازمانده ازنياكانشان است را ،نبايدوقعي نهند،بگذاريدبراين توهم بمانند ودرآخرت بينندسزاي خويش.وما علينا الا البلاغ.
سقراط
جناب سقراط یا همان مصلح ما ایرانیان مرده ریگ نیاکانمان را هرچه باشد و آنچه را بما رسیده ارج می نهیم و سعی در برگزاری آیینها و جشنها و…داریم چون با زندگی کنونی خود آنها را مغایر نمی دانیم.اما می شود از شما و سید مرتضی بپرسیم این اجداد شما کی بوده و چرا آنها را برتر از ایرانیان می ینید؟شما خود که شیخ هستید و تا آنجا که من درک کرده ام از ترکان همدان هستید(من هیچ ضدیتی نه با عرب و نه با ترک ندارم ولی اینها واقعیتهای تاریخی اند) بنابراین آنچه را بنام نیاکانتان از آنها یاد می کنید قسمتی(نه همه اش) از فرهنگ عرب است و نه فرهنگ ترک.پس فرهنگ و آیین نیاکان شما با آنچه برایت مقدس کرده ای همخوانی ندارد.جناب سید مرتضی و بسیاری از همصنفانش هم که خود را از نواده دختری محمد میدانند بنابراین با ایرانیان نیاکان مشترک ندارد و نمی توانند دراینمورد برای ایرانیان تعیین و تکلیف کنند.اجداد شما ایران را بارها مورد تجاوز و غارت قرارداده و به ویرانه ایی تبدیل کرده ولی ایرانیان هر بار به بازسازی آن پرداخته اند آنهم زیر سلطه اجداد شماها و سعی در واداشتن اجداد شما به مدارا و عدم خشونت نموده اند ولی شما هر زمانیکه قدرت یافته اید دوباره به همان روش اجدادی به تخریب و کشت و کشتار و غارت و توهین و تحقیر ایرانیان پرداخته اید آخرین نمونه اش هم همین حکومت ضد ایرانی و انسانستیز متکی به ایدولوژی مخرب اسلامی است.شما با تظاهر به منتقد وضع موجود همچنان به تحسین و تقدیر از خرافات اسلامی و اعتقادات اسلامی که باعث اینهمه خرابی و قتل و جنایت و تجاوز به حقوق مردم در طول تاریخ ایران شده می پردازید و ا ز آن بدتر به تحقیر آیینها و جشنها و سنتهای نیکوی این سرزمین مشغولید بدون اینکه بدانید آنها چه هستند و چه پیامی برای بشریت امروزی دارند.شما با یک مقایسه سرانگشتی و عاری از تعصب بخوبی درخواهید یافت که اجداد شما بجز تخریب و جنایت و ویرانگری چیزی به بشریت ارایه نداده اند ولی ایرانیان در هر نقطه ایی از جهان که وارد شده اند به آبادی و ساختن و شادکردن و مدارا و تسامح و دوست داشتن مردم پرداخته اند.نمونه اش همین آینهای شاد و لباسهای رنگارنگ وسیقی های شاد محلی ایرانیان است.ولی اسلام شما آیا بجز عزاداری و تخریب تمدن و ضدیت با طبیعت انسانها و شادی کشتی و هتک حرمت وتوهین به انسانها و زیرپا گذاشتن ابتدایی ترین حقوق انسانها یعنی حق شاد بودن و لباس پوشیدن و شاد زیستن و … کاری دیگر کرد است؟جناب مصلح شما آخوندها که تا اینحد از ایرانیان تفر دارید خیلیاحت میتوانید از ایران کو کنید و به همان مناطق اجدادی خود تشریف ببرید چون هم ما از دست شما ها راحت م شویم و هم خود شما کینه توزیتان کمتر می شود و از نظر روحی بهتر زندگی می کنید.شما در بین ایرانیان هیچوقت دیگر نه احترامی خواهی یافت و نه جایگاهی.بنابراین تنها راهتان حمایت از همین اراذل و اوباش حکومتی است و مردم هم اینو بخوبی میدانند که آخوند خوب یعنی آخوند مرده.اتفاقا این ضدیت شما با فرهنگ اصیل ایرانی برای هر ایراندوستی بهترین نشانه است برای شناختن دوست و دشمن این آب و خاک!
مزدك خان سلام وسلام برهمه ايرانيان عزيزوگرامي
اولا ازمزدك خان تشكرمي كنم كه نوشته هايش آلوده به فحاشي نبود وازتوهن كم برخورداربود.
واماثانيا قبلا هم گفته ام، شجره واصل ونسب بنده وآقاسيدمرتضي دامت بركاته، بنده وايشان يك ايراني اصيل وناب وانكارنشدني هستم زيراكه ما ازنوادگان دختري خسروپرويز آخرين شاه ساساني هستيم. شماها ممكن است اصلا ايراني نباشيد وبه دروغ ادعامي كنيد واماادعاي ما قابل انكارنيست.
واماقصه وتاريخش چنين است :و قتي كه خسرو پرويز به دعوت نامه جدمان محمدمصطفي-ص- جواب مثبت نداد ونامه را پاره كرد بعدازگذشت زمان عمرخليفه دوم به ايران حمله كرد وايرا ن رافتح كرد وشاه ايران شكست خورد و گريخت وخانواده ودخترانش اسيرمسلمانان گشت ،عمرمي خواست طبق معمول دختران وشاهزادگان راتقسيم نمايد به عنوان كنيزTواما حضرت امير-ع- جدما نگذاشت وگفت شاه زادگان وسراپرده نشينان بايدحرمتشان محترم شمرده شودطبق سنت پيامبر-ص-،وگفت بايدآنان آزادگذاشته شوند وبه ميل واختيارخودشان همسربرگزينند وبه زندگي ادامه دهند. وبرهمين مبنا يكي ازدختران يزدگردبنام شهربانو باامام حسين -ع- ازدواج كرد وديگري بنام شهين بانوباامام حسن -ع- وازشهربانو وامام حسين -ع- حضرت زين العابدين علي بن الحسين -ع- متولدشد وبنده باسي وچهار واسطه فرزند اين دو شاهزاده هستم. وآقاسيدمرتضي عزيزومكرم نيز همچنين چون ايشان نيزسيدحسيني هستند.
ايران عزيزآشيانه پرمهرومحبت سادات حسيني ونوه هاي دختري شاه ايران است واززمان هارون الرشيد ومامون وبلكه اززمان بني اميه برسادات علوي دركشورهاي عربي برايشان روزگارازجورحاكمان خيلي پرمشقت شد وبه آغوش ايرانيان پرمحبت شيعيان پناه آوردند،يعني به وطن مادري مان ودراينجا سكني گزيده ايم وبه هيچ كجا هم نمي رويم اينجاوطن ما ووطن جدمادري ما مي باشد. وتنها راه ما تنفرازظلم ظالم است چه اينكه ازقماش شما سكولارهاباشدبمانندپهلوي ويا حكومت آخوندي باشدفرقي نمي كند.
واگرامثال شما هاي بانام مجاهدين ضدخلق ويادموكرات وكوموله هاوگروه هاي تجزيه طلب وگروه فرقان ها وگروه هاي تشنه قدرت استاليني دراوايل انقلاب مردمي واسلامي نبوديد ومردم وائمه جمعه هارا تروروشهيدنمي كرديد،كارحكومت بدينجا نمي رسيدكه باظلم وستم نظامش راحفظ كند. پس باني اين ظلم ها خودشماهاهستيد.
برخلاف عقيده شما اكثريت مردم ايران ماسادات رادوست دارند واحترام ما چه درمحل سكونت وچه درمحل خودمان محفوظ است چون مردم ازما غيرازاحترام وخيرخواهي به آنان چيزي نديده اند وشما خيال خام نكنيدكه چندنفردراين سايت مثل شما ضدآخوندوسيدهستيد،ديگرمردم ايران هم بمانند شماهستند ؛نه خير مانقش معل گونه بامردم شريف ونجيب ايران درهركجاكه باشيم رفتاركرده ايم.
اگرشما دراينجا باعربده عليه آخوندها وسادات حسيني تنفرخودتان رااظهارمي كنيد ،تعدادانگشت شماري هستيد .واما من بالاي منبر عليه ديكتاتوري هاشمي رفسنجاني دادكشيدم وهمچنين عليه تزوير محمود احمدي نژادواختلاسها ودزدي هايشان بامدرك ومستنددرسخنراني هايم ودرمحافل خصوص افشاگري كرده ام البته چوبش راهم خورده ام.واماشماها شيربيشه اين سايت هستيد وتنفر وفحاشي هم اسلحه شماهست ولاغير.
واگرپيشنهاد رهبري سيدمحمدخاتمي ازسوي نوري زادرا شماي مزدك پذيرفتي هرچندموجب تعجب من شد وگفتي كه زمينه گذاربه سكولارفراهم خواهدشد.چه خيال خامي كرده ايدشما .اين مردم اكثريت مذهبي ايراني كه من جامعه شناس مي شناسم هزارسال ديگرهم به حكومت سكولارتن درنمي دهند.
وبعقيده فيلسوفان وصاحب نظران متعددجامعه ايراني پذيرش سكولارومدرنيته به سبك غربي راهرگزندارند . ودراين جامعه سنت گرائي برروشنفكري سكولار غلبه دارد.واين يك واقعيت محسوس وملموس عاقلان است. حال شما خودتان راخسته مي كنيد وزحمت مامي داريد. بله مادرمقابل شماهتاكان وفحاشان سكولارازاين نظام دفاع مي كنيم ودراصلاح نظام هم تلاش مي كنيم تادموكراسي نسبي ومتكي به رأي مردم برقرارشود ،وبه اصلاح هم اميدواريم وسخت هم معتقدبه جهانشمولي دينمان اسلام هستيم.
پس جناب مزدك باشرح وبيان فوق وگزارش شجره واصالت ايراني بودن ماسادت ؛اگركسي بنا باشدايران را ترك كندشما ودوستان كينه توز شما هستيد نه سادات حسيني وسجادي امثال ماها ؛واما ما چنين ايده اي نداريم بلكه همه انسانهارادوست داريم وازظلم وكينه توزي هم بيزاريم .وبقيه آخوندهاي غيرسادات هم ايراني الاصل هستند.
واما يك تشكربه شما بدهكارم كه نوشته هايت خيلي توهين آميزنبود.بدرود
مصلح
——————–
سلام مصلح گرامی
شخصا خوش آمد می گویم به شما. از قلم مزدک مرنجید گرامی. قلم تلخ مزدک، عصاره ی قرن ها عصبیت فروخورده ی مردمان ایران است. او اگر شما و ما را ننوازد، بقول اصفهانی ها از درون می پکد. صبور باشیم و همینگونه که با صبوری با وی مجادله کردید، همراهشان باشیم. مزدک ها هرگز متعرض روحانیان و سادات نیستند. بل اراده ی اصلی شان بر این است که: هرکس بر جای واقعی و شایسته ی خود بنشیند و از مداخله در امور دیگران پرهیز کند مگر به اراده ی قانون. از آنجایی که حاکمیت کشور با آخوندهایی است که به هیچ بند از قانون پای بند نیستند و بابت مسئولیت هایشان به هیچ بنی بشری پاسخ نمی دهند، این واقعیت محوری را برکشیده اند که آخوندهای حاکم مثل نهنگ های قاتل، به ایران، به چشم یک سرزمین به غنیمت گرفته شده می نگرند. گاه ترکشِ نفرتی که از این آخوندها در جان بسیاری از ایرانیان پرورانده می شود، به عزیزانی چون شما می خورد که: شما با کمی جابجایی اجازه بدهید این ترکش بیاید و برود. ما مسلمانان و شیعیان متفاوت نگر را چاره ای نیست که از اسب غرور و حق محوری به زیر آییم و در کنار مردم قرار گیریم و از کاسه ی خشم شان بنوشیم و بر نیاشوبیم.
با احترام
.
خوب جناب سقراط !
مگر ما باید بیش از این از شما وامثال مصلح و آخوندهای //// انتظار داشته باشیم ؟ شما ببینید ما حدود چهار صد هزار آخوند داریم ! سود اینها برای این مملکت چیست ؟ اگریک هفته رانندگان تاکسی . پزشکان . مکانیکها. آپاراتی ها . حتی رفتگرها ( باعرض پوزش از این زحمتکشان) دست از
کار بکشند چه عوافب وحشتناکی به دنبال دارد ; حالا اگر این چند صد هزار نفر دجال ماه ها و تمام سال از بیوتشان خارج نشوند آیا اتفاقی خواهد افتاد ؟ شما هر کدام از افراد نزدیکتان را که سوال کنید قطعا خیابان بدون حضور آخوند را خیلی خیلی بهتر دوست دارند کار شما ها و این /// باز کردن وتوسعه دکان خرافات است و به همین دلیل نوروز این آیین باستانی را به خرافات آغشته کرده و به شاد زیستن ملت ( نه امت ) گند زده اید شش روز از عید میگذرد در حدود 40 شبکه تلوزیون یا عمامه سیاه یا عمامه سفید وراجی می کند البته ما باید چوب این ( امت ) خرافاتی را بخوریم وشما هم وقتی این خریت اینان را میبینید باید هزار تا صغرا کبرا را از نوح و هود و صالح و شعیب و …… با آداب وسنن نوروزی آلوده کنی ! مثل هم فکرت ( مصلح ) که باهزار صغر کبرا خودش را وصل به خسرو پرویز میکند ! ( راستی از مصلح سوال کن تو که از این سایت رفتی باز چرا برگشتی؟ ما خوشحال بودیم که از /// یک آخوند راحت گشتیم ولی این خوشحالی ما در این ایام باستانی تلخ گشت ) البته این اصل بر ما ایرانیان ثابت گشته که /////
سلام بر اهل خرد
زیبا گفته ای درد دل ایرانیان را و جالب است امثال مطهری و مطهری ها هرگز پاسخ نمی دهند که بر سر و سینه کوبی در مناسکی که جاهل ترین و بدوی ترین اقوام هم کمتر به آن می پردازند مصداق بارز حماقتی نیست که امثال مجلسیها بر سر این مرز و بوم آوار کرده اند.آیا قومی را خدا بدبخت تر از این می کند که خود به دست خود خویشتن را بزند؟!!!!!و بازهم پاسخ نمی دهند که شما که دشنام گوی یهودیان هستید چرا معتبرترین منبع خود را از یک یهودی زاده می گیرید؟!!!و باز پاسخ نمی گویند که خرافاتی به نام امام موهوم بر این مردم مستولی کردن کثیف تر است یا نکوداشت سنن اصیل ایرانی!!!!و….دوست گرامی ایران نیاز به یک رنسانس اسلامی دارد که نشانه های آن بوضوح مشهود است.اگر روزی بر دست امثال آقای خمینی بوسه زده می شد اینک حتی نام او نیز نفرت انگیز است تا جاییکه حتی دوستان دیروز او هم در بسیاری از جاها در برابر اعمال او سکوت می کنند.درآینده ایکه چندان دوراز ذهن نیست حوزویان ما آزادند هرچه می خواهند بگویند.از هزارسال پیش که فلانی چه گفت و فلانی چه کرد.پانصد حدیث بیاورند که یکدیگر را تایید کنند!!!ولی در آنزمان آنچه حکم می کند عقلیست که درستی کلام را می سنجد نه قال الباقر و قال الصادق متداول دیروز و کمرنگ شده امروز را.
سلام برهمه ناظران گرامي ونوري زادمهرورز
شايدسركارآنيتا خانم ازرسم ومرام نياكان كه به فراموشي سپرده شده ودين اسلام آن رامضمحل كرده است ،مقصودش اعمال ونيايش وبت پرستي اصحاب “رسِ “باشدكه دركناررودارس دردوازده دِه وروستا زندگي مي كردندباشد كه اسم هردِه بنام يك برجي ازسال شمسي بودبمانندفروردين وارديبهشت ….الخ .وپادشاهشان درروستايي بنام اسفندارسكونت داشت وبعدازطوفان نوح پسرنوح بنام يافث درخت صنوبري دركنارچشمه اي دراين روستا كاشته بودوبعدازروئيدن وشاخ وبرگ كشيدن اوراهمه اقوام منطقه مي پرستيدند وهرروستاي ديگرنيزيك شاخه اي ازان به دهشان بردند ودركنارچشمه اي كاشتند وروئيدوهمه صنوبرها بزرگ وسرسبزشدندوهمه روستاها مستقلاخودشان معبدوبتي ازدرخت صنوبرداشتند ومي پرستيدندواما صنوبراسفندارر”اشاه درخت” مي گفتند وبت بزرگ لقب داه بودند.
وبااين حساب هرساله درهرروزاول فروردين را درروستاي فروردين وروزدوم رادرده ارديبهشت وبدينسان تاروزدوازدهم رادرروستاي اسفنداردركنارشاه درخت وبت بزرگ جشن مي گرفتندوپايكوبي ونواختن مويسيقي وبزن وبرقص ومشروبخوري وبدمستي وخوشحالي وشادكامي داشتندوعفووبخشش گناهانشان راازاين شاه درخت درحال سجده درپاي اين شاه درخت صنوبر ملتمسانه خواستاربودند ،وشيطان هم مي آمد وباصداي خودبه اينان وعده بخشش مي داد ومي گفت بندگانم من شمارابخشيدم. خداوند پيامبري براي هدايت اين قوم فرستاد كه اوراومؤمنان به اوراكشتند.اين خلاصه اي بودازداستان اصحاب رس.وبرخي ازمفسران گفته اند:زنان اصحاب رس اهل مساحقه بودند.
واما مفصل داستان اصحاب رس را ازتفسير ابوالفتوح رازي ،روض الجنان ،ج14ص223-226 باروايتي ازاميرمؤمنان-ع- مستندابشنويدودرتفسرصافي هم درذيل همين آيه 38/فرقان ،نقل بعربي شده است:
وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثيراً (38)ازسوره فرقان.
ت= (همچنين) قوم عاد و ثمود و اصحاب الرّس [گروهى كه درختان صنوبر را مىپرستيدند] و اقوام بسيار ديگرى را كه در اين ميان بودند، هلاك كرديم! (38).
و قولى ديگر آن است كه، روايت كردند از «6» زين العابدين- عليه السّلام- از پدرش حسن بن على از امير المؤمنين على- عليه السّلام- كه: مردى از اشراف بنى تميم بنزديك او «7» آمد و او را پرسيد «8» كه: «اصحاب رسّ» كهاند، و در كدام عصر بودند؟
و پيغامبر ايشان كه بود؟ و جاى ايشان كجا بود؟ و به چه چيز هلاك شدند؟ كه من در كتاب خداى تعالى ذكر ايشان مىيابم و خبرشان نمىدانم؟
امير المؤمنين «9»- عليه السّلام- گفت: مرا چيزى «10» پرسيدى كه كس از من نپرسيده است پيش از اين، و كس تو را خبر ندهد پس از من بدان يا [ا] «11» خاتميم، كه ايشان گروهى بودند كه درخت صنوبر پرستيدندى، و آن درخت را شاه درخت خواندندى، و آن درخت يافث بن نوح كشته بود بر كنار چشمهاى كه آن را «دوشاب» گفتندى، كه اين چشمه براى نوح، گشادند پس از طوفان، و ايشان را اصحاب الرّسّ براى آن
____________________________________________
خواندند كه ايشان پيغامبر خود را در زمين داشتند، و ايشان پيش «1» سليمان داود بودند و ايشان را دوازده ده بود بر كنار جويى كه آن را «رسّ» گفتند «2» از «3» بلاد مشرق و آن جوى را به ايشان باز خواندند، و در آن روزگار جويى نبود از آن بسيار آبتر «4» و خوش آبتر، و هيچ شهر از آن آبادانتر و بسيار اهلتر نبود. و بزرگترين اين ديهها، ديهى بود نام او «اسفند باد» «5»، و مسكن ملك ايشان آن جا بود و پادشاهشان را نام تركون «6» بن عامور بن ناوش بن شاون بن «7» نمرود بن كنعان بود، و اين چشمه و اين درخت صنوبر در اين ديه بود، و «8» جز آن كه مردمان آن ولايت از دانههاى آن درخت هر كسى دانه گرفته بودند و به ديه خويشتن برده و بكشته، و درختان بسيار از آن صنوبر آن جا پيدا شده بود، و ايشان آب آن چشمه بر خويشتن حرام كرده بودند، از آن جا آب نخوردندى، و چهار پايان را آب ندادندى. و اگر كسى از آن جا آب برگرفتى او را بكشتندى و گفتندى «9»: اين حيات خدايان ماست نبايد كه از او نقصان كنند.
و ايشان را در هر ماهى عيدى بودى، بنزديك آن درخت كه بر در ديه «10» ايشان بودى. هر ماهى بر در ديهى «11» ديگر بيامدندى و آن درخت «12» بياراستندى به انواع حرير كه بر او صورتها بودى. آنگه گاو و گوسفند «13» بسيار بياوردندى و آن جا قربان كردندى و آتش بر افروختندى آن جا و اين ذبايح در آتش افگندندى، چو «14» دود و غبار «15» آن در هوا شدى و آسمان بپوشيدى، ايشان «16» درخت را سجده كردندى و بگريستندى «17» و تضرّع كردندى و گفتند [ى] «18»: اى خداى ما! از ما راضى شو. شيطان بيامدى و شاخ آن درخت بجنبانيدى و از ساق درخت آواز دادى «19» بمانند آواز كودكى كه: خشنود شدم
____________________________________________
از شما اى بندگان من. ايشان را دل خوش شدى از آن جا برگشتندى و به لهو و نشاط مشغول شدندى و به خمر خوردن و معازف آن روز و آن شب «1» چون نزديك «2» آن ديه «3» بزرگتر رسيدندى، اهل آن ديه «4» به استقبال ايشان آمدندى كوچك و بزرگ، و آن جا سراپردهاى زدندى كه بر او انواع صورت بودى، و آن را دوازده در بودى براى هر دهى «5» درى و از برون «6» آن سراپرده درخت را سجده كردندى و اضعاف آن قربانها كه بنزديك آن درخت كرده بودندى بنزديك آن «7» درخت بكردندى و تضرّع بسيار كردندى. ابليس بيامدى و شاخههاى اين «8» درخت بجنبانيدى سخت، و به آواز بلند آواز دادى و ايشان را وعده بسيار و امانىّ بسيار دادى. ايشان سر بر داشتندى و نه چندان نشاط و خرّمى كردندى كه آن را حدّى بودى، و به لهو مشغول شدندى دوازده شبانه روز به عدّ «9» عيدها كه ايشان را بودى در سال «10»، آنگه برگشتندى.
چون مدتى بر اين بودند، خداى تعالى پيغامبرى را به ايشان فرستاد از فرزندان يهودا بن يعقوب، مدّتى دراز در ميان ايشان بود و ايشان را دعوت كرد و با خداى خواند اجابت نكردند و اصرار كردند و تمادى بر كفر. چون مدّتى دراز بر آمد و ايشان كفر و طغيان از حدّ ببردند، پيغامبرشان بنزديك آن درخت حاضر آمد و بديد آنچه ايشان مىكردند. دلتنگ شد، دعا كرد و گفت: بار خدايا! اينان بى فرمانى از حدّ ببردند و از عبادت اين درخت باز نمىايستند. بار خدايا! يا آتشى «11» به ايشان نماى، يا اين درخت بخوشان «12». خداى تعالى آن درخت خشك كرد، ايشان را سخت آمد و مضطرب شدند و گفتاگوى «13» كردند در آن معنى و دو فرقه شدند.
گروهى گفتند: اين سحر اين پيغامبر است كه پيغامبر خداى آسمان و زمين است، خواست تا شما را به طاعت خود آرد «14»، و روى شما با خود گرداند. و گروهى
__________________________________________________
گفتند: اين از آن است كه خدايان شما بر شما خشم گرفتند كه رها كردهاى تا اين مرد ايشان را دشنام مىدهد و عيب مىكند. و بر جمله اتّفاق كردند «1» كه اين مرد را ببايد كشتن تا رضاى خدايان خود حاصل كنيم. بيامدند و گنگها بساختند دراز از ارزيز به فراخناى چاهى، و بر يكديگر نهادند تا به فراز زمين آن چشمه، آنگه آبى كه در او حاصل بود بپرداختند و در آن جا چاهى بكندند و آن پيغامبر را در «2» چاه كردند و آن بت مهين «3» را كه از سنگ بود بياوردند و بر سر آن چاه نهادند، گفتند: تا ناله و فرياد او اين بت مهين ما شنود تا باشد كه از ما راضى شود، و آن پيغامبر در آن چاه مىناليد و خداى را دعا كرد تا خداى تعالى قبض روح او كرد.
آنگه خداى تعالى جبريل را گفت: اين بندگان كافر نعمت را طول حلم و أنات من مغرور كرد، ساليان است تا عبادت جز من مىكنند و پيغامبر مرا بكشتند، من از ايشان انتقام خواهم كشيدن، و سوگند خوردم به عزّت خود كه ايشان را نكال و عبرت جهانيان گردانم.
آنگه چون نوبت عيد ايشان بود، بر عادت به عيد رفتند و به سجده و قربان و به لهو و نشاط مشغول شدند، خداى تعالى بادى بفرستاد سرخ سخت، ايشان از آن بترسيدند و بهرى با بهرى مىگريختند، خداى تعالى فرمان داد زمين را تا در زير پاى ايشان سنگ كبريت گشت، و ابرى سياه از بالاى سر ايشان باستاد «4» و آتش بر ايشان بباريد و ايشان در آن جا گداخته شدند چنان كه ارزيز در آتش گداخت، اين است قصّه اصحاب الرّس كه پرسيدى.
سلام و درود
لبخند پدر و مادر چند می ارزد؟
لبخند پدر و مادر بر ارزش ما فرزندان می افزاید. پدر و مادر خالق ما هستند و هرآنچه در توان داشته باشیم و انجام دهیم ذره ای از آنچه آنها به ما دادند نمیتوانیم جبران کنیم. وجود ما و بود ما از آنهاست. لبخند نشانه ای از حس رضایت و آرامش است و خوشبختی واقعی زمانی است که آنها از ما راضی باشند و رضایت آن عزیزان است که به ما آرامش میدهد. لبخند پدر و مادر به فرزندان اطمینان خاطر و قوت قلب میدهد. ثروتمند واقعی و خوشبخت واقعی کسی است که ابتدا رضایت خالق خود یعنی پدر و مادر را کسب کند. کمترین کاری که ما فرزندان در پاسخ به سخاوتمندی عاشقانۀ آنها میتوانیم انجام دهیم نشاندن لبخند بر صورت آنهاست.
چند سطری هم از خاطرات چارلی چاپلین، جاودان مرد سینما در پایان عرایضم می آورم که راجع به مادر خود گفته اند؛
چارلی چاپلین: وقتی بچه بودم کنار مادرم می خوابیدم و هر شب یک آرزو می کردم. مثلاً آرزو میکردم برایم اسباب بازی بخرد؛ میگفت “می خرم به شرط آنکه بخوابی” یا آرزو میکردم بروم بزرگترین شهر بازی دنیا ؛ میگفت ” میبرمت به شرط آنکه بخوابی”. یه شب پرسیدم اگه بزرگ بشم به آرزوهایم میرسم؟ گفت ” می رسی به شرط آنکه بخوابی “.
هر شب با خوشحال می خوابیدم. آنقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزوهایم کوچک شدند.
دیشب مادرم را در خواب دیدم؛ پرسید ” هنوز هم شبها قبل از خواب به آرزوهایت فکر میکنی؟”
گفتم ” تو اینجا باشی و هیچ آرزویی نداشته باشم”
گفت ” سعی خودم را میکنم به خوابت بیایم به شرط آنکه بخوابی.”
با امید به اینکه تو عکسهای دسته جمعی مون جای پدر و مادر خالی نباشه.
وجود پدر و مادر و لبخند آنها یعنی دلگرمی و آرامش . یعنی احساس خوشبختی.
تبریک به همه پدر و مادرها مخصوصا پدر و مادر گرامیتان عرض تبریک یکبار برای نوروز و بار دگر تبریک بخاطر پرورش فرزندی مانند محمد نوریزاد. دست پر مهر شان را از طرف من ببوسید و بر قدمگاهشان گل های بهاری بیفشانید
تبریک نوروزی بر اساتید گرانقدر دکتر مصفا و بانوی اندیشمندشان دکتر امیری و دکتر ملکی
تبریک نوروزی به عزیزان زندانی که بخاطر شرافت و صداقتشان زندانی شده اند و همچنین خانواده گرامیشان
مطلب زیر را باید بخوانیم تا فرق یک کشور مترقی را با یک کشور کشور فرورفته در لجنزار فساد ،دریابیم.تلویزیون تپش امروز سوم فروردین فیلم اگه میتونی منو بگیر را پخش کرد که موجب شد من این مطالب را گرداوری کنم.
داوری با شماست.(از برخی دوستان خواهشمندم در این چند روزه نوروز و عید خیلی سخت نگیرید وشنگول و شاد باشید.باور دارم در زمان مناسب باد به بادبان کشتی مردم خواهد وزید و مردم سرنوشتشان را برای همیشه در دستان خود خواهند گرفت،ما ایرانیان در رده متمدنین و صنعتگران و فرهنگ سازان مهم جهان قرارخواهیم گرفت. توانش را داریم لیاقتش را داریم فقط باید به خودمان و توانایی هایمان باور پیدا کنیم.)
فرانک ابگنیل کسی است که شهرتش را به خاطر سابقه فعالیتش به عنوان جاعل چک، کلاهبرداری و حقههای فرارش از دست ماموران به دست آورد. او در دهه شصت قرن بیستم میلادی و در 16 سالگی توانسته بود، چکهای جعلی که مجموعاً به مبلغ ۴ میلیون دلار آمریکا ارزش داشت را در ۲۶ کشور جهان نقد کند، طوری که هيچ بانكي قادر به تشخيص جعليبودن چكهاي او نبود و تا هجده سالگی، بیش از ۲۵۰ پرواز انجام داد و در ۲۶ کشور جهان به این کلاهبرداریها دست زد.
اَبیگنِل به خاطر عضویت جعلی که در «خطوط هوایی سراسری آمریکا» داشت، میتوانست به صورت رایگان در هتلها اقامت کند و تمام هزینه های غذا و تفریحش به طور مستقیم به شرکت ارسال میشد. حتی خودش را به عنوان وکیل جا زد و در چندین پروندۀ دادگاهی شرکت داشت. او سرانجام در سال ۱۹۶۹ در فرانسه دستگیر شد و به دوازده سال زندان محکوم شد که البته پس از گذراندن پنج سال از دوران محکومیت خود به خدمت سازمان «افبیآی» در آمد تا در شناسایی چک های جعلی و سرقتی کمک کند.
اَبیگنِل که هم اکنون رئیس شرکت «کارشناسی جعل و کلاهبرداری» اَبیگنِل و شرکا است در سال 2002، زندگینامۀ خود را در اختیار «استیون اسپیلبرگ» قرار داد و او نیز با استفاده از ماجرای زندگی اَبیگنِل فیلم «اگه میتونی منو بگیر!» را کارگردانی کرد. در این فیلم که «لئوناردو دیکاپریو»نقش اَبیگنِل را بازی میکند، مدام تحت تعقیب افبیآی قرار دارد
اَبیگنِل به عنوان یک فرد دارای هوش بالا، بویژه هوش هیجانی فوق العاده، پس از کلاهبرداریها و جعلهای فراوان به فرانسه رفته و در تمام مدت مأموری که او را تعقیب میکرد را به دنبال خود میکشد.
پرسشی که هانرتی از خود میپرسید، این بود: « چرا گاه و بیگاه، این کلاهبردار جوان به مناسبتهای مختلف با او تماس میگیرد؟»
هانرتی، فهمیده بود که اَبیگنِل، چیزی میخواهد به او بگوید، چیزی که در یک بازی بروز یافته بود، اینکه: «اگه میتونی منو بگیر!» در واقع او به این روش میگفت: «اگه ممکنه با من همدلی کن!»
وقتی پلیس فرانسه، اَبیگنِل را محاصره کرده بود، هانرتی میتوانست اجازه دهد او را بکشند و از شر یک جاعل کلاهبردار، راحت شود اما او بدون اسلحه به نزد اَبیگنِل میرود و با او «همدلی»میکند و به این ترتیب، نجات ابیگنل از سقوط به ورطه، تنها به دلیل وجود کسی مانند هانرتی است که با هیجانرفتار همدلانه توانست، این نابغۀ کلاهبردار را نجات دهد.
بسیاری رابطۀ بین هانرتی و اَبیگنِل را رمانتیک و احساسیگری میدانند، اما هانرتی به عنوان مأمور دستگیری جاعلان چک، دلش برای اَبیگنِل نمیسوخت، بلکه او تلاش میکرد علت تعارض عاطفی اَبیگنِل را بیابد و به او کمک کند تا با پذیرفتن خطاها و اشتباههایش مسیر جدیدی را در زندگی شروع کند. به این ترتیب او نه تنها همدلی عاطفی را با تشویق و تحسین هوش اَبیگنِل پرورش میداد، بلکه موجب تصحیح خطاهای شناختی او شد (همدلی شناختی).فرصتی که هیچگاه، ویکتور لوستیگ(پدرش) نیافت.
در واقع آنچه که سرنوشت اَبیگنِل و لوستیگ را از یکدیگر جدا میکند، وجود کسی مانند هانرتی است که بتواند هیجانرفتار همدلانه را با وی ایجاد کند. هانرتی با همدلی، اعتمادکردن و موردِاعتماد بودن را به اَبیگنِل یاد داد و شایستگی موردِاعتماد بودن و اعتمادکردن را به او نشان داد.
هرچند او به دلیل چنین رفتاری، بارها مورد سرزنش و تمسخر همکاران و مدیر قرار گرفت، اما همدلی عاطفی و شناختی او با این جوان تبهکار موجب شد، مسیر زندگی یک انسان نابغه تغییر کند طوری که امروز از ظرفیتهای هوشی و شناختی او در جهت خدمت رسانی به جامعۀ بشری استفاده میشود و بسیاری از افراد دیگر از او بهره مند میشوند. بنابراین تنها با توجه همدلانه است که میتوان در مردم، شایستگی ظرفیت هیجان رفتاری را ایجاد کرد.