دیروز رفتم و همه ی آنچه را که برادران اطلاعات از من ربوده بودند، پس گرفتم. مانده اموالی که برادران سپاه از من ربوده اند. برای پس گرفتن آنها نیز برنامه ها دارم.
جشن نوروزگان را به نوریزاد آزاده و همه دوستان ارجمند شادباش می گویم. با آرزوی کامروایی و سرفرازی همه ایرانیان و آزادی و آبادی ایران . با امید به رهایی همه زندانیان شرافت و وجدان ( زندانیان سیاسی) و رفع شکنجه و سانسور و کیفرهای بیدادگرانه و من درآوردی یکبار برای همیشه . به امید آنکه دیگر ترس از دل ها رخت بربندد و اگر در این خاک ترسی بود، ترس از جنایت باشد نه ترس از شرافت.به امید همبستگی ملی در فضای امن و برابر گفتگو برای همه اندیشه ها ، همه مذاهب و همه اقوام. دست خودکامگان و زورگویان بی وجدان از خاک ایران کوتاه باد.
درود بر نوریزاد گرامی
دوست عزیز خودتان میدانید که همه منتظر نوشته ها و موقعیت شما هستند و با اند ک وقفه نگران . لطفا رعایت بفرمایید وما را در جریان سلامتی خودتان قراردهید. با سپاس ودرود فراوان وبا تبریک سال نو
یک هفته است که مطلب جدیدی از جناب نوریزاد اینجا منتشر نشده اگرچه مطالب سایر دوستان مرتب اضافه میشود . نمیدانم ایشان بی خبر به مرخصی نوروزی رفته و یا مساله دیگری در بین است . امیدوارم دوستانشان را بی اطلاع نگذارند.
نوروز بر همه ایرانیان , خصوصا خانواده نوریزاد مبارک.
این چارپایان که بعد از حمل قاچاق و درگیری در مرز و از دست دادن یک پا به سپا تبدیل شدند در مراسم ختم حسن کروبی قبل از گزارش کارشناسان آتش نشانی سپا اعلان کرد که حریق در این مسجد اختلالات پیش آمده در سیستم تهویه بوده . مارا ببین فکر میکردیم کار سربازان گمراه است.
آتش سوزی عمدی در محل مراسم ختم برادر کروبی
همزمان با برگزاری مراسم ختم برادر مهدی کروبی در مسجد نور تهران، برخی منابع از آتش سوزی در این محل خبر دادند.
به گزارش سایت کلمه، مراسم ختم حسن کروبی از ساعت دو بعدازظهر امروز در مسجد نور واقع در میدان فاطمی تهران آغاز شد. در این مراسم، بسیاری از چهره های سیاسی و مذهبی در کنار اقشار مختلف مردم حضور داشتند و حسین و علی فرزندان حجت الاسلام مهدی کروبی از میهمانان استقبال می کردند.
اما حدود ساعت ۱۴ و ۴۵ دقیقه، دود غلیظی از طریق کانال های سیستم تهویه وارد سالن مسجد و طبقه زیرین شد و تنفس برخی حاضران را با اختلال مواجه کرد. با این حال برگزارکنندگان برنامه به کار خود ادامه دادند و نگذاشتند آرامش مراسم تحت تاثیر قرار گیرد.
عجیب اینجاست که هنوز کار آتش نشانان در مهار حادثه تمام نشده بود که خبرگزاری وابسته به سپاه از آتش سوزی خبر داد و در تشخیص علت آن هم پیشدستی کرد و نوشت که علت حریق در این مسجد، اختلالات پیشآمده در سیستم تهویه بوده است.
در خبر عجولانه ای که خبرگزاری فارس در ساعت ۱۴:۵۵ منتشر کرده (یعنی کمتر از ده دقیقه پس از زمان شروع حادثه، آنگونه که در خبر ایرنا آمده) درحالی این توجیه عجیب و سریع برای آتش سوزی ذکر شده که خبره ترین کارشناسان آتش نشانی هم به این سرعت نمیتوانند علت واقعی حوادث را تشخیص دهند.
این خبر فوری رسانه سپاه، در کنار همزمانی این حادثه با ختم برادر شیخ محصور، این شائبه را تقویت می کند که این نه یک حادثه، بلکه یک اقدام عمدی بوده باشد.
ادعای دیداری کاملا غیر منتظره با استاد طاهری در راهروهای دادگاه!!
صبح امروز فیلمی چند دقیقه ای از استاد محمد علی طاهری،ابتدا از سوی یک وبسایت خبری حکومتی و سپس توسط سایرین در فضای مجازی منتشر شد.
گذشته از آنکه همسویی تحلیل های منابع خبری منتشر کننده، اعم از مخالف و بظاهر موافق آقای طاهری،در حاشیه ی این فیلم چند دقیقه ای، تامل برنگیز است و هر دو بر تایید سندیت فیلم بعنوان مدرکی دال بر سلامت استاد طاهری و موثق بودن خبر تشکیل دادگاه ایشان تاکید میکنند؛
وصرف نظر از “نیتهای پیدا و نهان در انتشار این فیلم” ، و با این فرض که:
-آنطور که ادعا شده، دیدار بصورت کاملا اتفاقی رخ داده !
-محل فیلم مربوط به انتهای راهرو های دادگاه انقلاب بوده و یکی از علاقمندان به استاد اتفاقی از آنجا میگذشته!
-امکان فیلم برداری اتفاقی در فضاهای داخلی دادگاه ها و ساختمانهای قوه قضائیه،باوجود الزام به تحویل موبایل در ورود به این مکانها، وجود داشته!
– صدا و تصویر فیلم منتشره کاملا هماهنگ است و هیچ عدم همخوانی یا حذف و اضافه ای وجود ندارد!
– موبایلی که فیلم توسط آن تهیه شده(چون دیدارکاملا اتفاقی بوده، احتمال حمل دوربین منتفی است) قادر بوده تاریخ تهیه را در پای آن درج نماید!
– استاد آزادانه در راهروهای دادگاه قدم میزنند و در مبلهای از قبل آماده شده می نشینند و خبری از ماموران محافظ ایشان نیست!
-در حالیکه اتهام ایشان افساد فی الارض است و معمولا چنین متهمینی را با دستبند و گاهی با پابند در دادگاهها تردد میدهند،د!ست و پایشان آزاد است!
– استاد پس از ماهها اعتصاب غذا جوانتر و شاداب تر از همیشه هستند!!
و خیلی فرض های دیگر ….
ذکر چند نکته را لازم بنظر میرسد:
۱- دست همه دوستانی را می فشارم که خالصانه در اقصی نقاط دنیا، به هر نحوی با تجمعات صلح آمیز، فعالیت های حقوق بشری و فعالیت های رسانه ای، حکومت را در موضع ضعف قرار داده و آنها را پس از گذشت نزدیک به سه ماه، به پاسخ گویی به سوال: «محمد علی طاهری کجاست؟» واداشته اند.
این فیلم هرچند غیر مستند،نشاندهنده ی استیصال حکومت ایران به نشان دادن واکنشی برای متقاعد کردن شاگردان و دوستداران در رابطه با سلامتی استاد طاهریست، و تن دادن به این واکنش از سوی حکومت نتیجه ی پیگیری مصرانه و پافشاری شاگردان ایشان در داخل و خارج از کشور روی شعار«استاد طاهری کجاست؟» میباشد و قطعا بدون فشارها و فعالیتهای انجام شده، مسوولین پرونده استاد طاهری، هیچگاه خود را در جایگاه جوابگویی، به این سوال مهم قرار نمی دادند.
۲- با توجه به ادعای صحت و سلامتی استاد طاهری عزیز که با انتشار این فیلم تلاش میشود که بیش از پیش به آن دامن زده شود! خواسته ی اصلی ما همچنان رویت جمعی و علنی ایشان توسط شاگردانشان است (شبیه شرایطی که در نوروز ۱۳۹۲ ایجاد شد) و تا زمانی که این دیدار جمعی”و نه ادعای دیدار خانواده و وکیل و بعضی افراد” اتفاق نیفتد، “نسبت دادن هر گونه عکس،صدا،تصویر،پیغام،دستخط از سوی استاد” فاقد ارزش و اعتبار میباشد.
۳)هرچند که همچون همه شما عزیزان و دوستداران استاد عزیز مظلوم، قلبا آرزو دارم که ایشان، همچون تصویرشان در فیلم زیر، در صحت و سلامت کامل باشند، ولی توجه به این نکته در شرایط فعلی بسیار حائز اهمیت است که هشیار باشیم و اجازه ندهیم، اولا:علاقه ی ما به استاد عزیز که هر گونه آمادگی به پذیرش صدمه به وجود نازنین ایشان را از ما میگیرد و قبول این امکان را برایمان سخت و طاقت فرسا میکند،و ثانیا:احترام ما به خانواده ی ایشان که باور استفاده ابزاری حکومت از وجهه خانواده برای پیشبرد اهدافش را ،چه در سطح بین المللی و چه در داخل کشور،برایمان دشوار میسازد، وسیله ای شود در دست “دشمنان استاد و راه او” که در لباس دوست، با قبولاندن اخبار کذب و نگهداشتن مجموعه در شرایط اخبار تاریخ برگشته و به روز نشده، ما را از شرایط عقب نگهدارند و با خریدن زمان، نقشه های شوم بعدیشان را برای تثبیت “عرفان حلقه حکومتی” به اجرا درآورند.
با آرزوی توفیق الهی
شهناز نیرومنش
۲۵ اسفند ۱۳۹۳
۱۶ مارچ ۲۰۱۵
جناب نوریزاد با عرض درود : ظاهرا فیلترینگ بسیار سهمگین کار خودش را تا الان خوب انچام داده که دوستان کامنت نمیگذارند ولی باید عرض کنم در عصر تکنولوژی هیچ چیز دائمی و پایدار نیست الا خود تگنولوژی دوستان حتما راه های دور زدن این فیلترینگ هوشمند رژیم را خواهند یافت !! با احترام .
با تشکر از عنایت ارباب معظم مقام عظمای ولایت(عظی ول) که در این شب عیدی اسباب و اثاثیه رعیت را آزاد فرمودند. قطعه شعری ناچیز تقدیم حضرتش مینمایم باشد که ما را از آورین آورین خود بی نصیب نگذارند:
ربع قرن اگر رهبرا……
شاهنشاه ایرانی
بر قلوب این ملت….
تا ابد تو سلطانی
ممد جان خیلی کم کار شدی من چپو راست میام اینجا میبینم نوشتهای نذاشتی دست از پا دراز تر برمیگردم ممد جان من تورو خیلی دوست دارم ولی نوشته هاتو بیشتر حالا اگه حسودی نکنی بگم که نوشتههای کوروس عزیز و گران قدر رو بیشتر از همهٔ نوشتههای این سایت دوست دارم و از لذت بی پایان خوندن نوشتههای این محقق ارزشمند سیراب نمنیشم.چه کنم؟قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری، ممد جان همه باید قدر کوروس عزیز رو بدونیم دانشجو هم محقق خوبی بود که دیگه نیست،مواظب باشیم کوروس مارو ترک نکنه.ممد جان حق یارت باشه
چند روزیست که حضور آقای نوریزاد کم رنگ است و ما چه بیپناه و چه یتیم مینمائیم. هر نیم ساعت وبلاگ را بروز میکنیم و چون حرکتی نمیبینیم منفعل میشویم. حتی از خواندن ادامهٔ “ریشهها” محروم میمانیم؛ درمانده میشویم.
این رمز زنده بودن خصم، و کلید زندانِ ماست. بدون نوریزاد، بدون آتنا، بدون ملکی، بدون نسرین، بدونِ این رهیدگان از بند، ما هیچیم، ما فقط سایهٔ آنهائیم. به قول مردی که انشاهای قشنگ مینوشت، صفرهایی هستیم در کنار یک. با “یک” معنی داریم، بدون “یک” صفریم، گرچه هزاران صفر. آن “یک”ها هرکدام به هزاران چون ما هستی و معنی و زندگی میبخشند.
عبور از “صفر” و رسیدن به “یک” سفری کوچک، اما تغییری بزرگ است. کمی آگاهی و توشهای از خودباوری کافیست. باور به اینکه نجات دهندهای در راه نیست. سیمرغی در قاف آشیان ندارد. هرچه هست خودمانیم.
کاری کارستانی میکنی، فقط نمیدانم خار این گل کار کارستانی را چگونه بیان کنم که از قدر گل نکاهم. حالا اگر شد بجای برخی از مطالب حجیم، فقط آدرس سایت را قید بفرما. قصد دخالت و تعیین تکلیف را ندارم، اما واقعیت این است که گاه کار مرور در فرصتی کوتاه از دیدگاههای سایر دوستان به کندی انجام میشود، زیرا که برخی از مطالبی که با زحمت و دقت جمع آوری کردهای را قبلا خوانده ام.اگر این نقطه نظر شخصی بنده در اقلیّت محض بود، پیشاپیش از شما و همهٔ عزیزان پوزش میخواهم و این کامنت را نانوشته تلقی فرمائید. جان آن است که جانان بپسندند.هماره بالنده و پایدار باشی.
فقط خواستم بگویم، سالم باشی و از هر ملالی دور و از گزند چشم و دل اهریمن خویان در امان.
جناب کاوه بهترینها را برایت آرزو میکنم و امید که به زودی نوشتهای از شما را بخوانم، با اینکه میدانم ساعتها زمان میبرد تا خالق نوشته محققانه و زیبای دیگر باشی.
مازیارجان با نوشته و تحلیل آقای بی نام بی نهایت بسیار موافقم که:
تمامی مشکلات خارجی که الان ما داریم ناشی از تغییر سیاستهای انگلستان دربارۀ منطقۀ خاور میانه است که شروع آن از ایران بود و عامل اصلی این بینش جدید همان محمد رضا شاه بود که زنگ خطر را برای کشورهای استعمارگر به صدا درآورد. چرا که آنها متوجه شدند با بالا رفتن سطح آسایش ایرانیان فکر و اندیشۀ آنها نیز رشد میکند هم مردم و هم حاکمان بنابراین برای جلوگیری از گسترش آن به واسطۀ روشهای سنتی شروع به سرمایه گذاری روی مذهبیون و چپی ها کردند و تا الان شما اثراتش را میبینید. آمدن آخوند و آنچه الان شاهدید تماما برنامه ریزی شده است .اگر شاه با آن غرور پوشالی برای اروپا و بالاخص انگلستان خط و نشان نمی کشید الان وضعیت متفاوت بود
انگلستان همواره در طول تاریخ نشان داده که برای گسترش امپراتوری خودش مهمترین ابزارش دین و مذهب است و گسترش تفرقۀ مذهبی و قومی قبیله ای.آخوند حاکم با دستور مستقیم و چراغ سبز همان آقایون بر راس کار است. بی نام بی نهایت
شاه به خبرنگار انگلیسی تلویزیون بریتانیا می گفت شما مردم تنبلی هستید.ما نفت را به نرخی که خودمان می دانیم می فروشیم.
و البته که از منافع ایران دفاع می کرد اما یکنفره. همه دولت و ارتش در دستش بود .هنگامی که رفت ارتش و سپس دولت از هم پاشید.
به تلویزیون بی بی سی نگاه کنید که اخباری دال بر جنایت امریکا در بمباران شهر درسدن می دهد اما از همدستی انگلیس در بمباران چیز چندانی نمی گوید و همه می دانیم که چرچیل چه تلاش جانکاهی برای درگیر کردن آمریکا در جنگ دوم می کرد ولی روزولت تا توانست طفره رفت.
یا اصلا مطلبی در باره قحطی در ایران در زمان جنگ جهانی اول شنیده اید که بانی و باعثش دولت انگلیس بود که خرمنهای گندم کشاورزان را خرید و غله در ایران نایاب شد.که موجب مرگ یک میلیون ایرانی شد که آقا جون خدابیامرز من گریه می کرد و می گفت جنازه های مردگان را در مسجدسید (اصفهان) چیده بودند و هرگاه چشمش به نان می افتاد اشک در چشمانش حلقه می زد.
تئوری توطئه و یا انگاره توطئه به نظر من حقیقت دارد و این انگلیس تا آمریکا را به منجلاب و بی آبرویی نکشد و دنیا را تاراج نکند ول کن نیست.با روسیه هم سر و سری دارد.(البته جرج پنجم به تزار نیکولای دوم که عموزاده یا چیزی در همین حد بود هم رحم نکرد.)فقط منافع خودش را مد نظر دارد.
در این اخبار بی بی سی من به خوبی می فهمم که اولا در صدر اخبار- بمب گذاری ها و انفجارات و سپس درگیریهای مذهبی را بسیار پوشش می دهد.شما کی شده ببینید که در صدر خبر از کشف واکسن فلان بیماری خبر داده است.
اما و صد اما که کرم درخت از خود درخت است.
ما وارث یک استبدادکهن و نهادینه شده در ایران پهناور هستیم.هرکه ایران را حاکم شده فکر کرده چون ایران- کبیر است او هم کبیر است وبزرگ. مردم مورچه های ریزی هستند که فقط بدرد رعیتی و خاک پابوسی می خورند. ما مردم هم باورمان شده که چرخ زاپاس درشکه ایم و شاه و حاکمان- خدایانند و این گمان را سپس به انگلیس و روس و امریکا تعمیم داده ایم.انگاره توطئه وجود دارد و استبداد کهن هم هنوز زنده است.
ما مردم غافل و محجوب ،قدر خودمان را نمی دانیم وگرنه هیچ قدرتی توانایی ایستادگی در برابر یک ملت متکی به نفس و ایراندوست را ندارد.به ژاپن نگاه کنید به سوئد بنگرید و به آمریکا.
خدا ما را از شر باورهای نادرست فرهنگ و آیینی مان و هم چنین توطئه های حکومتگران مستبد و ستمگرمان و بازیهای زرمداران بزرگ جهان محافظت کند و به ما دانش و فهم و درک بیشتر تزریق کناد.خواستید به جای خدا بگویید شعور کیهانی یا دست طبیعت تفاوتی ندارد.
امام خمینی فقیه شیعه نیز تفخیذ را جایگزینی برای دخول با همسر نابالغ معرفی میکند…:
«کسی که زوجهای کمتر از نه سال دارد وطی او برای وی جایز نیست… اما سایر کامگیریها از قبیل لمس به شهوت و آغوش گرفتن و تفخیذ اشکال ندارد هر چند**** شیرخواره ****باشد.»
( روحالله خمینی، تحریرالوسیله، جلد دوم، نکاح -طلاق، نکاح و احکام آن،مسئله ۱۲ )
جناب بی نام و بی نهایت من تنها به فجایع و پیامدهایی که چنین احکامی در جامعه دارد اشاره کردم.این تنها شما نیستید که از بیان حقایق اسلام برانگیخته می شوید و آنها را بنام توهین به مسلمین و بدتراز آن ایرانیان و اعراب و …می نامید.هدف درعمل یکی است سرکوب هر معترضی و هر منتقدی.مگر من در کامنتهایم به شما یا شخص دیگری توهین کردم؟شما بفرمایید یک منتقد به اسلام چگونه از اینهمه خرافات و اراجیف انتقاد کند که به شما مسلمین ناز نازی برنخورد؟انتقاد از پدوفیلی در اسلام که از خود /// شروع شده ممنوع .انتقاد از کشت و کشتار و ترور و غارت و تجاوز به حقوق دگراندیشان و زنان در اسلام از صدر تا کنون ممنوع.انتقاد از مراسم خرافی و پر هزینه ایی که میلیاردها دلار ثروت مردمی را که خود به نان شب محتاجند به جیب مشتی شهوتران و متعفن سعودی ریختن ممنوع.انتقاد از عواقب شرعی کردن ازدواج با بچه 9 ساله و تفخیذ با شیرخواره گان که پدوفیلی( سؤاستفاده جنسی و کودک آزاریست )ممنوع.چرا چون توهین به مقدسات است و دل نازک مسلمینی را که در کشتن و غارت و درنده خویی در تاریخ بی همتا هستند(مثل الله که واقعا از این نظر بی همتاست) می شکنی.خب جناب مگر همین اراذل و اوباش اسلامی کنونی غیر از این حرفی می زند؟
1.درمورد بلوغ هم حرفهای کسانیکه زده اند تا زمانیکه با پژوهشهای علمی و معتبر همراه نیستند اظهار نظرهای شخصی است و اعتبار علمی ندارند.من نمیدانم شما چرا تا اینحد روی مدارک انسانها تاکید می کنید؟هموطن گرامی گول مدرک را نخور اصلا فرض کن منی که این موضوعات را می نویسم انسانی با سواد خواندن و نوشتنم و بقول خودت هیچی نیستم.شما بحرف من و به گفته من بیندیش.اولین برخورد شما با من از جمله اولم و کلمه بدون تفکر بوجودآمد که شما آنرا به بی فکری تعبیر کردید.ولی من الان و تا هر وقت دیگری بشما می گویم هموطن به مدرک و افراد نگاه نکن به آنچه میگویند بیندیش.مسلما اگر مدرک داری مثل خمینی امام و رهبر انقلاب باشد آنوقت من و شما حق داریم که نه تنها گفته اش بلکه شخصیتش را مورد تجزیه و تحلیل و قرارداده و زیر سؤال ببریم چو ن افکار و گفتار او پیامدهای اجتماعی دارد.چنین فردی نمی توانددر مقابل آنچه می گوید مسؤل نباشد.هموطن در موضوعات علمی اگرشما در پژوهشتان کوچکترین خبطی و خطایی کنید و نتوانید آنرا اصلاح و از آن دفاع کنید کل پژوهش شما رد شده و ا ز اعتبار می افتد.حالا شما از قول چند پژشک ایرانی آنهم زیر تیغ سانسور اظهار نظرهایی در باره مطلبی کلی آورده اید.برای اینکه بدانید درجه علمی ایران و دانشگاهایش که در تسلط مشتی آخوند بی سواد است در سطح بین المللی چیست شروع کنید به تحقیق در باره پژوهشهای علمی در سراسر جهان بخصوص در ژورنالهای معتبر علمی وسهم ایران و مسلمین از آن تا به حرف من برسید.
سلام و درود
مزدک گرامی
بازهم همان دور باطل و پاسخهای من درآوردی را ادامه میدهی با تناقض بسیار. شما نه تنها از درک مطالب بنده عاجز هستی بلکه از فهم مطالب خودت نیز هم. اصلا متوجه نیستی چه میگویی و درک بسیار کودکانه و ابلهانه آمیخته با کینه جویی از تمام مفاهیم فقهی، اعتقادی ،علمی و مذهبی داری. بازهم همان چوب و حکایت به هم زدن // عربها که در دست توست. اگر خود را منتقد میدانی باید بی طرفانه انتقاد کنی. فقط فردی مثل تو میتواند این دور باطل تسلسل را ادامه دهد.
تکی مزدک تک! آفرین بر تو ! مرحبا و صد باریکلا ! همینگونه به روشنگری! ادامه بده. من و ما سزاوار افرادی مثل تو هستیم.
بعضیها اول فکر میکنند، بعد مینویسند، تازه بعد هم مروری میکنند و احیاناً تصحیحی. بعضیها اول مینویسند و بعد که ارسال کردند فکر میکنند. بعضیها نه اول فکر میکنند و لاجرم دیمی مینویسند و نه بعد از ارسال فکر میکنند و نه حتی وقتی مورد انتقاد یا نقد واقع میشوند، حاضرند فکر کنند. تشخیص با کیه که کی کیه؟ با شما که مو را از ماست میکشید تا لایکی بدین. فریاد این کلمهٔ “تضاد” هم گاه و بیگاه بلند میشود، وقت آن نرسیده که کسی به دادش برسه؟ هر گاه هر که هر چی بگه، یک کسی هست که اول این کلمه “تضاد ” را حق و ناحق رو پیشونی طرف میچسبونه. این خط و این نشون ، حالا به منم یک چند تا بار میکنه.و باز، این خط و این هم نشون، اگه من جواب دادم.
سلام دوست گرامی
یک چند وقتی است که نوشته های شما را – بی آنکه کلمه ای از آن حذف کنم – منتشر می کنم. توهین های شما کم کم دارد حجیم می شود. من نمی دانم چه سری در کلام ناسزا گویان است که فکر می کنند بضرب ناسزا طرف گفتگوی خود را از صحنه بدر می برند یا مجابش می کنند. توهین و ناسزا چهره ی دیگر فقرِ منطقِ آدمهای فحاش است. صبور باشیم و متین. که هر چه نور هست در همین ادب نهفته. سپاس
« حول حالنا الی احسن الحال »
سبزی پلو با ماهی ویژه، مخصوص شب عید
از دیر باز و طبق سنن قدیم رسم بر این بوده که ناهار یا شام روز اول بهار سبزی پلو با ماهی باشه چرا که سبزی رنگ برنج در کنار نشان برکت آن حکایت از پر باری و سرسبزی و زایش طبیعت در سال جدید خواهد داشت و ماهی نیز نشان از روشنی و جنب و جوش ، پس اولین غذای سال نو را با نشانه های خوب خدا آغازکردن خود شکر گزاری بر نعمتهای بیکران خداوندی است.
با این مقدمه آشپزی بیتوته طرز تهیه ی نوع خاصی از سبزی پلو با ماهی را برای شما در نظر گرفته که حتما از طعم خاص آن لذت خواهید برد.
مواد لازم برای : 4 نفر
برنج
4 پیمانه
سبزی پلویی
از هر کدام 200 گرم
ماهی شیر
1عدد متوسط
آرد سفید
2 فنجان
زردچوبه ودارچین به میزان لازم
لیموترش 4 عدد
روغن مایع نصف فنجان
تمبر هندی یک بسته
نمک و فلفل به مقدار خیلی کم
پیاز یک عدد بزرگ
سیر 4 حبه
سبزی پلویی شامل تره فرنگی یا سیر تازه، جعفری، شوید، شنبلیله و گشنیز، از هر کدام 200 گرم
طرز تهیه :
ابتدا برنج آب کش شده را کم کم داخل قابلمه ای که درته آن مقداری روغن مایع ریخته و به دلخواه نان لواش یا سیب زمینی گذاشته اید، ریخته و لا به لای برنجها را از سبزی پلوییتان که از قبل خورد و آماده کرده اید بریزید و با اضافه کردن روغن بگذارید دم بکشد.کمی از گشنیز، جعفری وشنبلیله ی این سبزی ها را برای ماهی ها کنار بگذارید.
ماهی شیر را پس از تمیز کردن به تکه های هم اندازه تقسیم کرده که برای راحتی، این کار را به خواست شما هنگام خرید این نوع ماهی نیز برایتان انجام می دهند، آنها را حدود نیم ساعت داخل آب لیمو، پیاز و نمک و فلفل قرار دهید و مقدار نمک را کم بزنید چرا که تمبر هندی خود بسیار نمک داشته و ممکن است غذای شما را شور کند.
پس از نیم ساعت که ماهی ها با آب لیمومزه دار شدند آنها را از آب لیمو بیرون کشیده و در آرد سفیدی که با زردچوبه و دارچین مخلوط شده بخوابانید و سرخ کنید.
دراین مرحله نوبت به مزه دار و خوشمزه تر کردن ماهی ها با طعم خاص می رسد به طوری که ابتدا تمبر هندی را داخل یک لیوان آب حل کرده و از صافی عبورداده کنار بگذارید.در ظرفی دیگر پیاز و سیر را با کمی زردچوبه و فلفل بدون نمک با هم سرخ کرده، گشنیز، جعفری و شنبلیله ی خورد شده ای را که از سبزی های پلویی کنار گذاشته بودید به آنها اضافه کرده و بگذارید خوب با هم سرخ شوند، پس از سرخ شدن، تمبر هندی های حل شده در آب را به آنها اضافه کنید و بگذارید جوش بیاید و جا بیفتد .
این مایع سس مانند را روی ماهی های سرخ شده ریخته و بگذارید همینطور با درب باز روی شعله ی کم بجوشد تا ماهی ها را مزه دار کند.پس از بیست دقیقه ماهی خوشمزه ی شما آماده است.
با مخلوط این سس به همراه کمی مغز گردوی خورد شده می توانید شکم انواع ماهی های دیگری که دوست دارید را پر کرده و سپس آنها را با شعله ی کم سرخ نمایید که بسیار لذیذ و خوشمزه خواهد شد .
در زیباترین زمان خداوندی با زیباترین دعای خداوندی به استقبال سال جدید می رویم
با تبریک بخاطر موفقیت شما یادآور میشوم که درگیری ما با اقای مصلحت النظام بر سر بند تنبان نبوده بلکه بر سر کّل ایران است. مع ذلک اگر یک تار مو هم از بدن خرس بتوان کند غنیمت است.
جناب قاسم سلیمانی
خاطره خوبی که از شما بیاد دارم مخالفتتان با اوس محمود آرادانی (احمدی نژاد) بود ،که مطمئنما یکی از دلایل علاقه قلبی اکثر بچه های نیرو قدس به شماست،و هم اکنون که توانسته اید با میلیاردها تومان پول این مردم ساده لوح هزاران مزدور شیعه در عراق استخدام کنید که قطعا بعد پیروزی بر داعش فرمان بردار اوامر بعدی خواهند بود ،اول از لطف خدا بخاطر چهره مردم دار خود تشکر کنید ،دوم بدانید و یقین کنید افرادی در مملکت خودتان بهیچ وجه داشتن قدرت نظامی و وجهه مردمی همزمان را تحمل نمی آورند و بر ناتوان ترین مردم فقط بخاطر کمی مرید ایمانی حسادت ورزیده آتش قهر خود را روانه میکنند بیاد آورید هواپیمای سرداران سپاه که نزدیک ارومیه بدلیل اتمام سوخت !؟بر زمین افتاد و تنها فرد مسئول در این رابطه فردایش فرمانده نیرو هوایی سپاه شد ،بروید مصاحبه های این فرد را بعد سقوط دوباره مرور کنید تا شک تان که در ماه رمضان 90 در جلسه زیارت عاشورا منزل شهید گلپایگانی فرمودید تبدیل به یقین شود ،خداوند پشت پناه یار مظلومانی مثل جناب نوریزاد باشد ممنون
سلام و درود
نمیدانم خبرهای داخلی مربوط به عزیزان هنرمند در عرصۀ سینما و تئاتر رو دنبال میکنید یا نه؟
تا این لحظه 3 تن از بزرگان سینما اعلام کردند که قصد دارن برای حمایت از بی خانمانهای گرامی و کارتن خوابها،تمامی جوایز ارزشمند خودشون رو به حراج بزارن و از مردم نوع دوست ایران خواستن که در این راه آنها رو یاری بدن.
این سه تن عبارتند از : سرکار خانم رخشان بنی اعتماد – آقای رضا کیانیان – آقای پرویز پرستویی
به احتمال زیاد در روزهای آینده به هنرمندان دیگری هم به انها ملحق میشوند.
در اینجا از تمام عزیزانی که وسع مالی دارن و توانایی خرید این جوایز خواهش میکنم در این کار انسانی شرکت کنند.
پاینده باد ایران و درود بر تمام انسانهای فهیم ایران بخصوص هنرمندان سینما.
در پایان آواز گونه ای رو اینجا قرار میدم که خودم در صبح زود یک روز زمستانی سال 73 وقتی که تو بلوار کشاورز تهران برای گرفتن نون رفته بودم و با دیدن کارتن خوابا و از شدت غصه و درد همینطوری بر زبانم جاری و ساری شد. الانم نمیتونم بگم چقدر در اون لحظه ناراحت بودم .البته تا امروز هم دست به ترکیبش نزدم و ممکنه اشتباه ادبی داشته باشه ولی نشاندهندۀ حس هم دردی من با این عزیزان بود. اون موقع خیلی تلاش کردم که با ابی و یا سیاوش قمیشی تماس بگیرم تا با اصلاح این آواز اونو با صدای خودشون بخونن ولی نتونستم.
اگه دوستان ویا آقای نوری زاد عزیز بتونن این شعر و آواز رو به اون عزیزان منتقل کنن شاید ما هم بتونیم از این طریق در این کار انسانی شرکت کنیم.چه، موسیقی تاثیری بسیار زیاد میتونه در جامعه بزاره.بازم در ابتدا از نقص در ترکیب بند کلمات عذر میخوام .کسانی که در شعر گفتن و سرودن آواز تبحر دارن نیز می تونن با رفع عیوب اون و کمک در اجرای اون توسط آن دو عزیز و یا معرفی به دیگر خوانندگانی که از تن صدای بالایی برخوردارن در این راه کمک کنن.بیائید تا دست در دست هم و برای اولین بار در این حرکت انسانی همه نقشی داشته باشیم.
” کارتن خوابا ”
کارتن خوابا کارتن خوابا امیدتون باشه خدا
این اولین شعریه که هدیه میدم من به شما
سلام من بر شماها چه صبری دارین به خدا
همه شما سوخته دلین چه ساکتین و بی صدا
————–
یکی معتاد ، یکی مجنون یکی از ده گریزون
یکی خسته ، یکی مأیوس یکی ام اسیر کابوس
یکی بیکار ، یکی بیکس یکی باخته هرچی که هست
یکی اینجا ، یکی اونجا میشه دید اونارو هرجا
—————
علتش فرقی نداره هرکسی دردی داره
مهم اینه که بدونیم هر دردی درمونی داره
دست من نیست دست اون نیست
هیچکی تقصیری نداره خودتی که می سازی سرنوشتتو آره
——————-
باید یه فکری به حال این آدما کرد
چرا هر چی میگذره ماها میشیم سرد
نفرین بر این دنیای خاکی که نباشه توش محبت
آی آدما بیان بگیریم دست همو این بشه عادت
نفرین بر این دنیای خاکی که نباشه توش محبت
آی آدما بیاین بگیریم دست همو این بشه عادت
جناب بینام بینهایت
کامنتی در پاسخ به سایه در صفحهٔ پیش نوشتید که خواندن بعضی بخشهایش برایم از چند جهت عجیب بود. اینکه بعضیها در بزرگ نشان دادن نارساییها (تن فروشی دختران و …) اصرار دارند طبیعت انتقاد است. زمانی که آمار دقیق و رسمی ارائه نمی دهیم باید کلی صحبت کنیم وگرنه انتقاد از کاستیها بیمعناست یا اینکه فقط بنشینیم و از اوضاع تعریف کنیم (که حتی صدا و سیما هم دیگر جرأت چنین کاری را ندارد) و گمان نکنم شما هم چنین منظوری داشتهباشی.
اما اصلیترین نکتهای که در کامنت شما نظر من را جلب کرد و نتوانستم ادامه دهم و باعث تاسفم شد، این جملات بودند:
«تمامی مشکلات خارجی که الان ما داریم ناشی از تغییر سیاستهای انگلستان دربارۀ منطقۀ خاور میانه است که شروع آن از ایران بود و عامل اصلی این بینش جدید همان محمد رضا شاه بود که زنگ خطر را برای کشورهای استعمارگر به صدا درآورد. چرا که آنها متوجه شدند با بالا رفتن سطح آسایش ایرانیان فکر و اندیشۀ آنها نیز رشد میکند هم مردم و هم حاکمان . بنابراین برای جلوگیری از گسترش آن به واسطۀ روشهای سنتی شروع به سرمایه گذاری روی مذهبیون و چپی ها کردند و تا الان شما اثراتش را میبینید. آمدن آخوند و آنچه الان شاهدید تماما برنامه ریزی شده است.
اگر شاه با آن غرور پوشالی برای اروپا و بالاخص انگلستان خط و نشان نمی کشید الان وضعیت متفاوت بود.
انگلستان همواره در طول تاریخ نشان داده که برای گسترش امپراتوری خودش مهمترین ابزارش دین و مذهب است و گسترش تفرقۀ مذهبی و قومی قبیله ای.آخوند حاکم با دستور مستقیم و چراغ سبز همان آقایون بر راس کار است.»
نخست آنکه جملات فوق تناقض آشکاری با حرفهای خودتان دارد:
«علت حمله به دیگران و درگیری گروه های مختلف در سوریه ، عراق و افغانستان و … بر سر قدرت است و دین در آن بهانه است.وقتی پای قدرت وسط باشد دیگر بقیۀ مسایل و اشتراکات به حاشیه میرود.ایران هم الان در منطقه خاورمیانه به دنبال بسط قدرت منطقه ای خودش میباشد.دین در مرحلۀ دوم است.»
دوم و مهمتر اینکه بریتانیاییها وقتی تصور ما از قدرت جهانی و منطقهای خود را میشنوند هم شاد میشوند و هم حسرت ایام امپراطوری را میخورند و هم به ریش ما میخندند و متاسف میشوند که کاش قدرت سابق را داشتند و چه راحت میشود سر چنین آدمهایی را کلاه گذاشت.
دوست عزیز تصورات شما از روابط و قدرت ملل اروپایی با جهان سوم نه در دوران جنگ سرد و نه در دوران استعمار مدرن، بلکه در دوران استعمار اولیه (بیش از 100 سال پیش) ریشه دارد. انگلیس برای گسترش نفوذش در ایران چرا به قرارداد 1919 احتیاج داشت و چرا قرارداد دارسی در حکم ناموسش بود، اگر چنین دست گشادهای در جامعهٔ ما داشتند؟ اگر شاه ایران بر اثر افزایش قیمت نفت دچار توهم قدرت (یا به قول صحیح شما: قدرت پوشالی) شدهبود، انگلیس و آمریکا که برآورد درستی از نیروی نظامی و صنعتیاش داشتند؟ چه نیازی داشت این خریدار حریص اسلحه و دوست منطقهای با منافع مشترکشان را قربانی کنند؟ چرا باید قدرتی پوشالی را برمیانداختند؟ مغزهایی آنچنان شاذ و مبتکر از غرور کاذب قدرتی پوشالی چرا باید میترسیدند؟
دستِ گشاده ای که شما برای انگلیس در سیاست و اجتماع ما تصویر نمودید حتی در مخیلهٔ دایی جان ناپلئون هم نمیگنجد.
اگر چنین است که هر یک از حرکات اجتماعی و سیاسی ما صرفا بازی شطرنج بزرگان است: اولا- پس همهٔ کنشگران سیاسی -از جمله جناب نوریزاد- ول معطلند و نصیحتشان کنید که بروند در خانههایشان بنشینند و موجبات عرض خود و زحمت جان نثاران ملکه نشوند؛ ثانیا- اگر بریتانیا یا آمریکا چنین قدرقدرتند چرا از پس بحرانهای اجتماعی خود برنمیآیند؟
نسبت دادن همهٔ کنشهای سیاسی به بیگانگان دقیقا همان الگوی سیاست خارجی حاکمیت است. این الگو کم و بیش از همهٔ اشتباهات و اشتباه کنندگان و همچنین مردم رفع مسئولیت میکند. سبب خطاپوشی نسبت به خود و انتقاد نکردن میشود. آمریکا و انگلیس در اوج استعمار نیز نتوانستند هرچه می خواهند با ما بکنند.
ما خاورمیانهایها به طور عام و ایرانیان به طور خاص دچار سنتی فرهنگی/سیاسی هستیم که باید آن را به خوبی بشناسیم، عیب یابی و تصحیح کنیم و سپس شالودههای تفکر فرهنگی/سیاسی نوین را بر آن استوار کنیم. این کار بزرگی است که بزرگانی چون کورس به آن مشغولند و من در حد خوانندهٔ معمولی و نهایتا ستایشگر و سپاسگزار هستم. اما از آنچه تا کنون خوانده و آموختهام این را دریافتهام که “توهم توطئه” و بخصوص سوء ظن مدام به یک بازیگر سیاسی کم و بیش بازنشسته (بریتانیا) یکی از مظاهر آن سنت غلط است.
سلام و درود
جناب مازیار وطن پرست
در ابتدا از اینکه این مطلب توجه شما رو جلب کرد ممنونم.سعی میکنم یکی یکی به ابهامات شما پاسخ بدم.
در باب تناقض، مطلب من را دقیق نخواندید اول در مورد تغییر حاکمیت ایران بود که یک مسئله داخلی بود و برای 37 سال پیش و مورد درگیریها یک مسئله خارجی است و هیچ تناقضی در آنها نیست چرا که من گفتم یکی از علل اصلی انقلاب سال 57 پررویی و گستاخی شاه در انتقاد تند به سیاستها و اشخاص مخصوصا انگلستان طی سالهای 54 تا 56 بود و علت روی کار آمدن آخوندها هم موافقت ابر قدرتها منجمله انگلستان بود شما می توانید به کنفرانس گوادلوپ مراجعه کنید که سران تمام قدرتها به جز شوروی جمع شدن و خلاصه بگم برای جلوگیری از خطر نفوذ شوروی و کمونیست در ایران به آخوندها چراغ سبز دادن و حتی یکی از شرتهای پنهان اونها هم قبول قلع و قمع افراد چپی بود که ایران یا همون خمینی و دارودستش پذیرفتن در باب سخنان فخر فروشانۀ شاه میتونید به مستنهای انقلاب ایران جمع آوری شده توسط کانال من و تو مراجعه کنین که ساده ترین و کم دردسرترین راهه و یه سرچ هم برای کنفرانس گوادلوپ کنید.
اگه ما فکر کنیم که این مردم ایران بودن و انقلاب کردن و به همین راحتی پیروز شدن خیلی ساده انگارانه است.چرا 28 مرداد 32 و یا 15 خرداد 42 اینگونه نشد؟
در مورد جنگ قدرت هم گفتم بازم تصمیمات اصلی در مراکز قدرت گرفته میشه و دقیقا مثل بازی شطرنجه و خوب مثالی زدین. گفتم قدرتها به ظاهر دشمن ایران شدن ولی این دشمنی هم برنامه ریزی شده است.آنها برای حداقل 50 سال آینده منطقه خلیج فارس از الان برنامه میریزن.کلی مغز متفکر و هزینه های هنگفت صرف مطالعه اشخاص و کشورها میشه.قدرت طلبی ایران و به زعم آن شیعیان حداقل 50 سال قبل برنامه ریزی شده ودر راستای ایجاد تعادل در منطقه است و جلوگیری از زیاده خواهی سنی ها و همچنین اسرائیل.دیگه زمان لشگر کشی و صرف هزینه های هنگفت سپری شده و انگلستان به طور خاص شاید بعد از جنگ با آرژانتین بر سر جزایر مورد اختلاف دیگه مستقیم با کشوری وارد جنگ نشده.این پیر استعمار فهمیده بود که میشه با کنترل عملکرد اشخاص مهم در یک کشور و سرمای گذاری و نفوذ عواملش در داخل آن کشورها با هزینه خیلی کمتر به نتیجه برسه و وجهه جهانی خودش رو هم حفظ کنه.متاسفانه آمریکا و روسیه هنوز نگرفتن مطلبو.در بسیاری از موارد هم اگه نیاز به حمله باشه آمریکا رو میندازه جلو.مطلب خیلی گستردگی داره و نمیتونم همه رو اینجا بگم.امیدوارم تونسته باشم مختصر و مفید بگم.
دوست گرامی با شروع یک انقلاب و هرج و مرج و در پی آن جنگ میتوان به تمام کشورهای منطقه اسلحه فروخت و نه تنها به ایران و میتوان از این هرج و مرج بسیار استفاده کرد…شاه را تنبیه کرد- به دیگران فهماند که نتیجه گستاخی شما چه چیزی در پی دارد – پیشرفت آن کشور را حداقل 50 سال در حالت بایکوت قرار داد – نفت را ارزانتر از دیگر رقیبان خرید – ترس از ایران باعث فروش میلیاردی اسلحه و دیگر اقلام و هدر رفتن ثروتهای ملی مردم منطقه میشه – مردم یه منطقه رو سرگرم میکنن و ….
در باب حرکتهای انقلابی متاسفانه باز شما اطلاعت کمی دارید و مطالعه کم.
دقیقا همان است که خود گفتید یعنی اگر شخصی ویا گروهی در هر جای دنیا انقلاب کردند و پیروز شدند تنها و تنها عامل اصلی پیروزی آنها حمایت دیگر قدرتهای اصلی دنیاست.چگونه یک آدم آس و پاس مثل خمینی که شپش در عبا و امامه اش جفتک میزد توانست صاحب انقلاب شود؟ تنها با حمایت آمریکا- انگلیس-فرانسه و آلمان غربی آنزمان.و نقش اصلی را نیز انگلستان در اختیار داشت.انقلاب پول میخواهد – افراد با نفوذ میخواهد- نظامی نفوذی میخواهد – اصناف باید هماهنگ شوند.فکر کردید همه اینها رو خمینی و دارو دسته گدا صفتش که یه دو زاری رو هوا با تیرکمون مگسی میزنن انجام دادن؟
پس بدون حمایت قدرت خارجی هیچ انقلابی پیروز نشده شما برو کتاباشو بخون بیا باهم بحث کنیم.
من حرکتهای انقلابی را به خارجی ها نسبت ندادم من میگم پیروزی اون حرکت نیاز به حمایتهای مالی ، لجستیکی، تدارکاتی و سیاسی داره.و اگه اینها نباشه موفق نیست میتونم صدتا حرکت انقلابی رو مثال بزنم.
دوست من همین حالا میدونین چند تا چاه نفت دست نخورده در دارخوین داریم که صاحبش انگلستانه و ایران جرات نکرده تو این 36 سال به اون نگاه چپ بندازه. بسیار موارد دیگر که شاید اینجا نشه گفت.
سیاست پدر مادر نداره و در سیاست کسی برنده است که بدونه چه وقت و به سمت چه هدفی مهرۀ شطرنج رو حرکت بده و البته صبور هم باشه.
با سپاس از توجه شما
سلام و درود
جناب مازیار وطن پرست
در قسمت دوم مطلب و پرسش شما مبنی بر مشکلات داخلی در بریتانیا و آمریکا و اینکه از نظر شما چرا آنها قادر به حل این بحرانها نیستند؛
منظور شما از بحران در آن کشورها چیست؟در آن کشورها قانون اساسی مبتنی بر قوانین بشری حاکم است و از نظر دموکراسی و میزان آزادی و همچنین رفاه اجتماعی در سطح بالایی هستند.
توجه بفرمایید که این دو کشور هرساله پذیرای بیشترین مهاجر از تمام دنیا هستند. از تمامی کشورها با هر نوع نگاه و بینشی، از آخوندهای خودمون و طالبانی ها تا دیکتاتورها و خداناباوران و مذهبیون معتقد.آیا اگر غیر از این بود و بقول شما آنجا بحران اجتماعی بود کسی هوس رفتن به آن کشورها رو میکرد.این دو کشور از نظر قدرت نظامی،اقتصادی و سیاسی در سطح 10 کشور اول دنیا هستند و در این کش.رها بهترین آموزشگاههه، کالج ها و دانشگاهها وجود دارد.
از نظر آزادی سیاسی و دینی نیز بیشتر گرایشهای مذهبی کانال مستقل تلویزیونی دارند و در ارائۀ برنامه آزاد هستند.
نمیدانم منظور شما از بحران داخلی چه بود؟لطفا دقیق بفرمایید تا بهتر پاسخ بگیرید.
اگر منظور شما بعضی مسایل نژاد پرستانه در آمریکاست که در هر کشوری این مسایل وجود دارد.اگر به بعضی مشکلات اقتصادی اشاره میکنید که باز در هر کشوری این مشکلات هست.در جوامع مبتنی بر اقتصاد آزاد هر کس مسئول اعمال خود است و اگر بدون برنامه پیش برود ممکن است با شکست مواجه شود.آنجا مثل ایران نیست و ممکن است هر شخصی بر اثر یک اشتباه محاسباتی از عرش اعلا به فرش خاکی سقوط کند و برعکس آن نیز صادق است و با برنامه ریزی و نگرش درست به مسایل اقتصادی و بازار ممکن است آن شخص سریعا رشد کند.خصوصیت و ارزش جوامع مبتنی بر اقتصاد آزاد همین است و در آنجا دولتها نه جلوی فرد سنگ می اندازند و نه به او در مواقع گرفتاریهای شخصی کمک می کنند مگر در مواقع خاص که دولتها در این زمان بیشتر کمک میکنند.
دولت در آن کشورها مسایل و مشکلات کلان کشور را کنترل یا حل و فصل می کند و در امور جاری افراد دخالتی ندارد و فقط نقش هماهنگ کننده دارد.
بازهم اگر به شکل دقیق منظور خود را بفرمایید میتوانم بیشتر توضیح دهم.
آمریکا ، انگلیس و روسیه که بیشترین سابقۀ دخالت در ایران را دارند؛هر زمان بخواهند میتوانند هر کاری خواستند بکنند فقط روشهای آنه متفاوت است.ببخشید اینگونه مثال میزنم وللی حقیقت اینگونه است که مردم در کشورهای جهان سوم همواره نقش گوسفندانی را داشتند که دنباله روی اهداف مخفی و پنهان استعمارگران بودند و به عنوان اولین و بهترین راه نیز انتخاب می شوند چرا که نیروی قهری آنها در بیشتر مواقع بدون فکر می باشد و احساسات بر تصمیم گیری آنها قالب است.در کشورهایی با دولتهای دمکرات و مردمی استعمارگران بیشتر روی اشخاص در حکومت تمرکز میکنند و حرکت آنها را زیر نظر دارند تا در مواقع لزوم بتوانند از اشتباهات آنه به نفع خود بهره برداری کنند.دو کشور آمریکا و انگلستان به شکل کاملتر از بقیه کشورهای قدرتمند مثل روسیه ، فرانسه ، آلمان و چین برای زیر نظر داشتن کشورهای جهان ، تمامی حرکات مردم و دولتهای آن کشورها را کنترل میکنند و به ازای هر کشور و بسته به میزان اهمیتش، بین 10 تا 100 نیروی بسیار خبره و کارشناس در تخصص های مختلف اجتماعی،سیاسی،نظامی و اقتصادی حرکات را رصد میکنند.این لازمۀ ارتقای قدرت آنهاست.
دوست گرامی توطئه توهم نیست و بسیار هم واقعی است.بهترین روش کنترل کشورهاست و تا الان هم کارساز بوده.
همین اواخر در خبرها دیده و خوانده اید که شخصی به نام ادوارد اسنودن که مامور فراری سازمانهای جاسوسی و امنیتی آمریکا CIA و NAS بوده چه اسراری را فاش کرده.در این دهکدۀ جهانی آنها قادر به ثبت و ضبط تمامی حرکات و مکالمات تلفنی ، ایمیل و مهمتر از همه کامپیوترها دنیا هستند. آیا آخرین اخبارش را شنیده اید در مورد قرار دادن یک چیپ و نرم افزار حرفه ای و مخفی جهت جاسوسی در بسیاری از هاردهای کامپیوتر و مین بردهای کامپیوتر ، لپ تاپ و همچنین در موبایل ها نیز قطعات و نرم افزارهای مخفی وجود دارد.
در این دنیا اولین حرف را جمع آوری اطلاعات میزند. در این زمینه هر که قویتر باشد و از تکنولوژیهای مدرن تر استفاده کند برتری دارد.
توطئه و کنترل توهم نیست و عین واقعیت است و البته حقیقتی تلخ.
احتمال برخورد شدید با بازیکنان پرسپولیس به دلیل نینداختن چفیه
فدراسیون فوتبال در حال بررسی موضوع سر باز زدن بازیکنان تیم پرسپولیس از انداختن “چفیه” پیش از بازی این تیم با “نفت مسجدسلیمان” در روز پنجشنبه هفته گذشته (۲۱ اسفند-۱۲ مارچ) است.آنگونه که خبرگزاری فارس نوشته، قرار بوده پیش از این دیدار، «کاپیتانهای دو تیم “وصیتنامه شهدا” را بخوانند و همچنین بازیکنان با چفیه وارد میدان شوند اما محمد نوری، کاپیتان پرسپولیس از خواندن “وصیتنامه شهید” سر باز زد و بازیکنان این تیم هم با چفیه وارد زمین نشدند».علی کفاشیان، هم در واکنش به این گزارش گفته که به “مجید مشایخی”، “رییس بسیج ورزش کشور” ماموریت داده تا این موضوع را پیگیری کند تا اگر اقدام بازیکنان پرسپولیس از روی “عمد” صورت گرفته باشد، «کمیته انضباطی شدیداً با این موضوع برخورد کند».این در حالی است که بازیکنان باشگاه پرسپولیس، روز یکشنبه (۲۴ اسفند) با انتشار بیانیهای امتناع خود از انداختن “چفیه” را رد کرده و گفتهاند که به دلیل “جو نامناسب” ورزشگاه و “برخی شعار”های طرفداران تیم حریف علیه خود، «به حدی عصبی و ناراحت» بودند که “تمرکز لازم” را نداشتند و از برنامهها و مراسمهای قبل از بازی نیز “مطلع” نبودند.آنها در این بیانیه که در وبسایت باشگاه پرسپولیس منتشر شده نوشتهاند که خود را «مدیون جانفشانی شهدا» و «از خود گذشتگی رزمندگان و جانبازان» میدانند و «به همین راحتی جانفشانیهای آنها را فراموش نمیکنند».
خوب توجه نمودید ! یک نماد کاملا عربی را برای همه کرده اند یک ارزش . چه کسی گفته نماد شهدا چفیه است ؟ ؟
مسایل ایران چنان در هم تنیده شده که به سختی می توان بحران های آن را از هم تفکیک کرد. از بحران هسته ای و فروپاشی اقتصادی وفساد سیستماتیک مالی گرفته تا سقوط اخلاقی واجتماعی و بحران محیط زیست. اما بحران هسته ای وفساد نظام قضایی ایران اصلی ترین بحران هایی هستند که در ظاهر ارتباطی با هم ندارند، اما آینده کشور تا حدود زیادی به این دو حوزه موکول و مشروط شده است.
از میان این دو بحران، فوری ترین معضل، بحران هسته ای ایران است که از بی مسئولیتی و بی دانشی و بیسوادی مطلق و عقب افتادگی تاریخی مدیران ارشد کشورناشی می شود. بخصوص، در آن بخش که فکر می کردند اگر مثلا پشت کوه یا در زیر زمین، مراکز عظیم غنی سازی بسازند کسی نمی بیند؛ یا مثلا اگر کارخانه تولید مواد بمب هسته ای در اراک احداث کنند و به همه بگویند اینجا کارخانه لوله سازی یا مثلا…. حداکثر کارخانه پتروشیمی است، همه دنیا قبول می کنند که اینجا کارخانه لوله سازی یا پتروشیمی است و کسی هم نمی فهمد ما داریم تجهیزانی را سر هم می کنیم که محصول نهایی آن می تواند بمب اتمی هم باشد.
به همین سادگی ، یک روز می شود همه را غافلگیر و اعلام کرد که مثلا ما چیزی ساخته ایم و کاری کرده ایم کارستان که هیچ کشوری تا کنون به آن دست نیافته است. بعدا هم که همه از ما حساب بردند کم کم خرده حساب هایمان را با اسراییل تسویه می کنیم و اگر شد ( البته بمبی که خیلی هم بزرگ نباشد ) به حزب الله لبنان می دهیم تا روی صهیونیست ها را به نیابت از ما کم کند…. وصد البته اگر مردم خودمان هم رویشان زیاد شد مانند سرهنگ قذاقی یا بشار اسد با بمباران اتمی هم شده آنها را تادیب می کنیم و درسی به مخالفان داخلی و اپوزیسیون می دهیم که تاکنون کسی نداده باشد و در تاریخ بشر مایه عبرت شود، چون ما نماینده خدا در زمین هستیم و…. اگر هم اشکالی در محاسباتمان بود و آنچه می خواستیم بکنیم، نشد و احیانا کشور در لبه پرتگاه قرار گرفت خدا خودش می داند که نیت بدی نداشتیم و همه اش برای خاطر اسلام نازنین بوده است.
فعلا، محمد جواد ظریف وزیر خارجه ماموریت یافته تا همه آن نفهمی های ناشی از بحران اول را اگر شد، حل و فصل کند و نگذارد کشوری که همه دار و ندارش را به قمار هسته ای گذاشته است سقوط کند.
آثار این بد فهمی و سوء مدیریت های سریالی هولناک را در دیگر عرصه های کشوری نیز می توان ردیابی کرد که پرده دوم، یا عمق فساد نظام قضایی کشور است. باور کنید آنچه می نویسم تفسیر فیلم های خشن هالیوودی مربوط به پایان بشریت یا آدم خواری نیست که ماهواره ها پخش می کنند. بلکه توضیح شرایط زندگی ایرانیانی است که در حاشیه تهران دوران محکومیت خود را در زندان می گذرانند.
آخر مگر می شود در دنیای امروزتاسیسات راکتور آب سنگین در ـ اراک ـ یک کشور ساخت ، هزاران متر مکعب از زیر کوههای بین قم و کاشان را حفاری و خالی و مراکز غنی سازی اورانیوم احداث کرد… اما ۱۵۰ کیلومتر آن طرف تر، زندانی به نام قرچک ورامین وجود داشته باشد که در برخی از بندهای آن زنان با دسته تی به هم تجاوز می کنند و همدیگر را می کشند ، یا زندانیان زنی وجود دارند که برای اعدام نشدن و بیشتر زنده ماندن سه نفر را در زندان به قتل رسانده اند؟
منظور زندانی است که زندانیان زن برای در امان ماندن و کشته نشدن در درگیری های داخلی زندان باید همخوابه دیگر زندانیان زن بشوند، همدیگر را به اسم های محمد و علی صدا بزنند و اندازه فلان جای خود را در شوخی ها به رخ هم بکشند؛جایی که زندانیان زن به خواستگاری هم می روند و از صاحب اختیار زن ها، که خودش از زنان شرور زندان است اجازه همخوابگی با دیگر زنان را می گیرند ، مراسم عقد و عروسی می گیرند، حجله برپا می کنند و اگر کسی از قاعده این بازی اطاعت نکرد به دستور همان خانم رییس های زندان او را به قتل می رسانند.
چگونه می توان باور کرد در کشوری که طی ده سال گذشته حداقل ۵۰ میلیارد دلار( معادل ۰۰۰. ۰۰۰. ۰۰۰. ۰۰۰ ۱۶۰ تومان ) به نرخ دلار ۳۲۰۰ تومان امروز، صرف ساخت و ساز هسته ای کرده است در حاشیه تهران، زندانیان یک زندان آب آشامیدنی نداشته باشند و آب پر از نمک را بنوشند و بعضا برای همان آ ب پر نمک به مسوولان زندان التماس کنند؛ زندانیانی که لباس مناسب سرما و گرما بر تن ندارند، آب گرم یا دسترسی به دارو ندارند اما انواع مواد مخدر به راحتی در زندان جابه جا می شود.
مگر می شود در کشوری که ماهواره تحقیقاتی به فضا می فرستد و همه دنیا تایید می کنند که ماهواره پرتاب شده ایرانی دقیقا در مدار زمین قرار گرفته و به همه اهداف تحقیقاتی خود دست یافته است، زندانی وجود داشته باشد که زندانیان سوسک های غذا را کناربگذارند و بقیه آنچه را در ظرف دارند بخورند؟
مگر می شود باور کرد صد و شصت هزار میلیارد تومان صرف تاسیسات هسته ای ایران شود ، اما برخی از زندانیان برای بدهی یک مبلیون تومانی هفت سال زندانی بکشند یا یک زندانی فقیر پس از پنج سال وقتی نامش را برای آزادشدن می خوانند شوکه شده و سکته کند و بمیرد؟
ایا می توان باور کرد به جای رسیدگی به امور این بی نوایان، از نابسامانی این زندان برای ترساندن زندانیان سیاسی و عقیده استفاده شود و زندانیان اوین را برای تادیب و نابودی به آنجا بفرستند؟ آیا نگار حایری ، آتنا فرقانی ، حکیمه شکری، زندانیان مواد مخدر یا سرقت مسلحانه یا زندانی برپا کردن عشرتکده بودند که از ۲۰۹ اوین به کهریزک فرستاده شدند؟ آیا آنها دروغ می گویند که قرچک ورامین بدترین نقطه کل خاک ایران زمین است که ندارترین، بی خانواده ترین و محروم ترین ایرانیان برای زنده ماندن در آن تقلا می کنند؟
در شرایطی که شماری از ایرانیان نگونبخت در گوشه یک زندان در حال شکنجه شدن رسمی و مرگ تدریجی هستند چگونه می توان باور کرد آن همه تاسیسات عظیم هسته ای می توانسته منفعتی برای مردم ایران داشته باشد ؟
آیا ادعای غریبی است اگر کسی در میانه این همه اختلاس های بی سابقه و این همه اغتشاش دولتی ادعا کند کل فعالیت های هسته ای ایران محملی بوده است برای ریخت و پاش های افسانه ای کسانی که کمترین علقه و علاقه ای به ایران و ایرانیان نداشته اند و از قبل آن بار خود را بسته اند.
از حساب مردم ایران برای بر پا شدن تاسیسات هسته ای آن همه هزینه پرداخته شد و مردم با تحمل تحریم ها ، هزینه جمع آوری و پیاده کردن آن همه تاسیسات را هم می پردازند. خدا کند پرونده اتمی ایران به جایی برسد تا کشور حداقل طی دو دهه آینده به آرامش و آسایش برسد. زیرا در کشوری که زندان قرچک ورامین وجود دارد، مراکز غنی سازی و تاسیسات و راکتور آب سنگین احتمالا برای آسایش و بهتر زندگی کردن مردم ساخته نشده است.
دست رییس جمهور درد نکند با این حرف زدنش، تچکر تچکر، روحانی دستور داده که به موضوع حمله به مطهری رسیدگی شود. ۱۱۰ نماینده مجلس هم از علی مطهری حمایت کردند و گفتند که حمله به علی مطهری اصلا کار خوبی نیست، بخصوص با آجر. بقیه نماینده ها هم تقریبا همین نظر را دارند و معتقدند اگر بشود به علی مطهری با چماق یا وسایل کم وزن تری مثل سنگ های کوچک حمله کرد، چرا باید از آجر که پرت کردن آن اسراف است استفاده کنند. چون اسراف در اسلام مطمئنا حرام است، ولی سنگ پرت کردن ممکن است مثل گاز گرفتن در اسلام حرام نباشد.
با توجه به درخواست های ریاست جمهور مبنی بر بررسی حمله اراذل و اوباش به علی مطهری، من به عنوان یک کارشناس توانایی بررسی حمله به علی مطهری را دارم و این حمله را بررسی کردم و به این نتایج رسیدم.
یک، علی مطهری به عنوان نماینده مجلس به شیراز رفته بود و مورد حمله بسیجیان قرار گرفت. حالا سئوال می کنند چرا یک نماینده مجلس در شیراز با سنگ ضرب و شتم شده است. این چه اشکالی دارد؟ اولا علی مطهری نماینده مجلس است و مردم حق دارند او را با سنگ بزنند، سنگ که مفت است. علی مطهری هم که مفت است. بسیجی ها هم که مطمئن هستند نماینده های شیراز نماینده مردم نیستند. خودشان به زور همین سه تا نماینده اسگل شیراز را انتخاب کردند. فکر کردند علی مطهری هم مثل همان نمایندگان شیراز است. گفتند پس این هم نماینده نیست. پس حملهههههههه.
دو، عامل حمله معلوم است. امام جمعه شیراز خودش از حمله کننده ها دفاع کرده. و بدون هیچ بازجویی، زندان، شکنجه، قپانی، بطری یا وسایل کمک آموزشی دیگر، گفته که این مهاجمان کار خوبی کردند. دزد حاضر، بز هم حاضر، این هم مجرم اعتراف کرده درجه یک.
سه، دلایل سیاسی حمله هم که معلوم است. همه افرادی که همین حرف های علی مطهری را زده اند یا زده بودند، الآن یا زندانی هستند، یا تازه از زندان آزاد شدند، یا قرار است نیم ساعت بعد زندان بروند. بعضی هاشان هم حق حرف زدن ندارند، چند تایی توی خانه شان حصر هستند. تعدادی هم کتک خوردند. به همین دلیل اتفاق خاصی نیفتاده. هر کسی مثل مطهری حرف بزند، مثل مطهری کتک می خورد. این هم از دلیل سیاسی.
چهار، دلیل تاریخی این اتفاق را هم سعدی هفتصد سال قبل در شیراز گفته است. به گزارش شیراز نیوز شخص موسوم به سعدی اعلام کرد علت حادثه این است که تعدادی سگ را رها کردند و تعدادی سنگ را بسته اند. البته این گزارش ایراد دارد. چون زمان سعدی سگ ها را رها می کردند و وقتی کسی برای جلوگیری از حمله سگ ها می خواست سنگ بزند، می دید که سنگ ها را بسته اند. اما با پیشرفت های روزافزون در عرصه تکنولوژی و نانوتکنولوژی در حال حاضر هم سگ ها حمله می کنند و هم حامیان سگ ها به آدم سنگ پرت می کنند که سگ ها بتوانند به اهداف شان برسند.
پنج، اتهام علی مطهری هم معلوم است. اولین اتهامش گفتن حرف نامربوط است. طبیعی است که اگر شما بگویید در جمهوری اسلامی هیچ کس دزد نیست، حرف تان نامربوط است و به قول امام جمعه شیراز باید انتظار داشته باشید که وقتی توفان می کارید باد درو کنید. یعنی وقتی آدمی مثل علی مطهری می خواهد هلک تلک از مجلس برود شیراز که بگوید اسلام و آزادی چه ربطی به هم دارند طبیعی است که کتک می خورد. خب! فیلسوف ابن فیلسوف! اسلام اگر به آزادی ربط داشت که هفته قبل برای دو کلمه حرف زدن در مجلس کتک نمی خوردی. تازه آنها توی مجلس بودند. اینها که وسط خیابان هستند و تخصص شان هم پرتاب سنگ است.
شش، البته من معتقد نیستم که علی مطهری باید کتک می خورد، ولی حداقل باید تنبیه کوچکی می شد. آدمی که می داند میرحسین و کروبی سه چهار سال است که در حصر هستند. آدمی که می داند خاتمی نمی تواند حرف بزند و ممنوع التصویر است. آدمی که خودش هفته ای یک بار محض لله کتک می خورد، هفته قبل گفته “اجازه نخواهیم داد خفقان در کشور حاکم شود.” آخر شما بگویید کسی که نمی خواهد اجازه بدهد خفقان در کشور حاکم شود نباید تنبیه شود؟ اولا که اجازه که دست شما نیست. اگر اجازه دست شما بود که می توانستید دو دقیقه در مجلس صحبت کنید. از طرف دیگر کسی که بعد از سالها که می بیند با بیل و کلنگ و بطری و چکمه و کفش و قندان و دندان و جسم سخت مخالفان را دراز می کنند، باید بگوید اجازه نمی دهیم خفقان حاکم شود. خفقان که حاکم است. چی چی را اجازه نمی دهی. شش تا رییس جمهور قبلی و فعلی حق حرف زدن ندارند، آن وقت طرف می گوید اجازه نمی دهیم. اجازه کجا بود؟
کشف وقوع جرم در ده دقیقه
یعنی این توانایی کشف وقوع جرم و مجرم در کشور ما را کشته است. لامصب ها نیروهای واکنش سریع آمریکا را هولوپی انداختند توی جیب شان. طرف تازه سه دقیقه نشده دارد جدول مندلیف را نگاه می کند می بیند به عنوان اسیدپاش دستگیر می شود. یعنی واقعا خیلی نیروهای امنیتی و اطلاعاتی کشور در یافتن مجرمین سرعت عمل دارند. البته ممکن است شما بخاطر عدم آشنایی به این موضوع شک داشته باشید، ولی من سه دلیل مشخص دارم که نشان می دهد که براساس گفته های یکی از فرماندهان فتا یعنی همان پلیس سایبری کشف وقوع جرم و یافتن مجرم حداکثر ۱۸ روز، حالا با محاسبه روزهای تعطیل مثلا ۲۲ روز طول میکشد:
واقعه اسیدپاشی: تعدادی در اصفهان به صورت چهار زن اسید پاشیدند، همه هم آن را محکوم کردند. الآن هم شش ماه یعنی ۱۸۰ روز، از آن اتفاق میگذرد. مجرمان هم دستگیر نشدهاند. در عوض افرادی که با آن مخالف بودند و به آن اعتراض کردند دستگیر شدند. طبیعی است که همین موضوع به تنهایی نشان میدهد که هر جرمی در ۱۸ روز کشف میشود. حتی کشف هم نشد حداقل اختراع میشود.
واقعه کهریزک: پنج سال قبل تعدادی از معترضان به انتخابات با وسایل کمک آموزشی مانند چماق و بطری در کهریزک به بررسی نظرات دستگیر شدگان پرداختند. مجرم هم که سعید مرتضوی است معلوم است. چهار سال یعنی بیش از ۱۵۰۰ روز از آن میگذرد. هنوز نه مجرمی دستگیر شده و نه مجازات شده. این هم دلیل دوم مبنی براینکه هر جرمی واقع شود بلافاصله مجرم دستگیر میشود.
گم شدن ۱۰۰ میلیارد پول کشور: معلوم است که ۱۰۰ میلیارد دلار و نه ۱۰۰ میلیون یا ۱۰۰ هزار دلار و نه تومان و ریال یعنی دلار، در زمان دولت احمدی نژاد گم شده. یعنی بقول مش قاسم دوووود شده رفته هوا. مجرم هم که معلوم است. هفته ای سه بار هم درباره آن نطق می کنند. از واقعه هم چهار سال می گذرد. همین سه تا دلیل کافی است یا باز هم بگم؟ بگم؟ بگم؟
افشای اولین بخش ازاقدامات دولت پنهان سازمان اطلاعات سپاه برای کودتای سردعلیه دولت
پس از گذشت ده ماه از تشکیل دولت حسن روحانی، «سازمان اطلاعات سپاه پاسداران» به فرماندهی «حسن طائب» پروژه زمینگیر کردن دولت را وارد فازاجرایی کرد.
نیمه مردادماه ۱۳۹۳ بود که حسن روحانی با بیان اینکه گروه اقلیتی طی ۹ الی ۱۰ ماه گذشته، مشغول «کارشکنی و اتهامات ناروا و دروغ پراکنی»هستند گفت:«گروه و اقلیتی درگوشه و کنار ازاتاق فکر خارج شده و وارد اتاق عملیاتی شدهاند، باید بدانند که دولت هم از اقدامات آنها آگاه است و هم دراین زمینه جملات متناسب با تخریب آنها را بکار خواهد برد.»
بنا به گزارش سحام، براساس پروژه عملیاتی سازمان اطلاعات سپاه پاسداران علیه دولت حسن روحانی، چند ماهیاست که مراکز بیرونی درسازمان اطلاعات سپاه فعال شده است که این مراکز اهداف از پیش تعیین شده برای زمینگیر کردن دولت یازدهم را درفازهای مختلف عملیاتی اجرایی میکنند.
این «مراکز امن» که توسط نیروهای سیاسی عضو جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی، جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی و نیروهای مرتبط با اطلاعات سپاه پاسداران اداره میشود، ماموریت بولتنسازی، تهیه گزارش های تخریبی، تغذیه رسانهها، سوژه سازی خبری و جنگ روانی علیه دولت را برعهده دارند.
سحام درانتشار این گزارش محرمانه، برای نخستین بار«خانه های امن» سازمان اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نوع ماموریت آنها را معرفی میکند:
– اداره کارامدی
نخستین «خانه امن»ی که بهعنوان «اداره کارامدی» دراطلاعات سپاه تشکیل شده است، برای هروزارتخانه، سیستمی موازی ایجاد کرده که کلیه فعالیتهای آن وزارتخانه را رصد واقدامات تخریبی علیه آن وزارتخانه بهصورت متمرکز انجام میشود.
ریاست اداره کارآمدی را فردی بهنام «سلطانی» برعهده دارد. وی از نیروهای معاونت لجستیک سپاه پاسداران بوده و«لطف الله فرونده» قائم مقام جمعیت ایثارگران ومعاون محمود احمدی نژاد بهعنوان فرد راهبراین بخش فعالیت میکند.
«خانه امن» اداره کارمدی درخیابان کارگرجنوبی، خیابان لبافی، بنبست سوم پلاک ۴۲۳ قرار دارد که این ساختمان با تابلوی «موسسه دین ودانش» فعالیت میکند و دراطلاعات موازی به «ساختمان لباف» مشهوراست.
دراین معاونت از بسیاری از وزرا و مسئولین دولت احمدی نژاد برای اداره میزهای مربوط به وزارتخانههای متبوع استفاده میشود بهعنوان نمونه «مسعود میرکاظمی» وزیر نفت اسبق در دولت محمود احمدی نژاد درساختمان مشهور به پلاک ۴۷ مسئولیت میزنفت را بر عهده دارد و«رستم قاسمی» نیز درساختمان امنی که «حسن طائب» درآن تردد دارد، دفتری مخصوص داشته و به جمع آوری اطلاعات وتحلیل برای زمینگیر کردن دولت حسن روحانی اشتغال دارد.
– دولت مجازی
دراین «خانه امن»، فعالیت رسانهای علیه دولت حسن روحانی با تاسیس وبسایتهای متعدد و تغذیه خبری دهها خبرگزاری و وبسایت انجام میشود.
بخش«دولت مجازی» که درساختمان سابق موسسه«همشهری مجلات» درخیابان کریمخان زند، تقاطع خیابان شهید سپهبد قرنی واقع است، توسط «حسین نجابت» عضو دیگرجمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی مدیریت میشود. ماموریت این«خانه امن»، فعالیت شایعه سازی روانی و انجام اقدامات تخریبی علیه دولت حسن روحانی میباشد.
– ستاد سازمان دهی اقشار
در«خانه امن خیابان شهید کشوردوست» پلاک ۵۰، مرکزستاد«هماهنگی بخشها برای زمینگیر کردن دولت» قرار دارد. این مرکز که نزدیک به بیت رهبری است، توسط «سبزی» از نیروهای تحت امر حسن طائب اداره و بهوسیله«حسین فدایی» راهبری میشود. این «خانه امن» کلیه اقدامات بخشهای مختلف را هماهنگی و پشتیبانی میکند. «سازماندهی مجلس برعلیه دولت» وهمچنین «تجمعات خیابانی» از این مرکز فرماندهی می شود.
– رصد نقل وانتقالات دولت و اخلال درانتصابات
در«خانه امن خیابان مفتح جنوبی»، خیابان معیری، نبش معیری دو، پلاک ۷ که دراطلاعات موازی به «ساختمان شهید قلمبر» مشهوراست، فعالیت رصد و کنترل نقل وانتقالات دولت، اخلال درانتصاب نیروهای کارآمد وذهنیت سازی درنظام علیه مدیران جدید با تهیه بولتنهای ویژه برای مسئولین مدیریت میشود. این مرکز توسط نیروهای سازمان اطلاعات سپاه به نامهای «خاکباز» و«جمارانی» مدیریت میشود.
– سازماندهی نخبگان
در«خانه امن فلسطین» که درخیابان مدائن، نبش مظفر، پلاک ۳۸ واقع است، تشکیلاتی پوششی بهنام «بنیاد نخبگان بسیجی» قرار دارد. وظیفه این «بنیاد» جذب واستفاده از نخبگان برای یافتن و بزرگنمایی نقاط ضعف دولت درحوزه های مختلف است.
– جریان سازی سیاسی
در«خانه امن فردوسی» واقع درخیابان ویلا، کوچه شهید فلاح پور، پلاک ۶ نیز، بخش «سازماندهی جریانات سیاسی علیه دولت» و«بسیج کردن گروههای اصولگرا علیه دولت» متمرکزاست. این«خانه امن» نیزتوسط حسین فدایی اداره میشود.
لازم به ذکراست که تا اوایل مهرماه ۱۳۹۳، حدود ۵۰۰ نفر در پروژه زمینگیر کردن دولت مشغول به کارشده و درحال دریافت حقوق ماهیانه می باشند که بودجه این فعالیتها ازمحل «بودجه محرمانه سپاه» تامین میشود. وظیفه اختصاص این بودجه را «سردارجمال آبرومند» برعهده دارد.
– معاونت عملیات روانی
«عبداله ضیغمی» مشهور به «سردارمشفق» که درکودتای انتخاباتی سال ۱۳۸۸، سخنرانی مشهوری از وی منتشرشد و طی آن سخنرانی، جزئیات شنود مکالمات اصلاح طلبان درانتخابات را فاش کرده بود پس از ارتقاء درجه به سرتیپ دومی، به سمت «معاونت عملیات روانی سازمان اطلاعات سپاه پاسداران» منصوب شده است که وظیفه سازماندهی عملیات روانی و رسانه ای را علیه اصلاح طلبان، دولت حسن روحانی ومذاکرات هستهای ایران با ۱+۵ را برعهده دارد.
* مروری بر چهرههای اطلاعات موازی
«اطلاعات موازی» ترکیبی از نیروهای افراطی سپاه و وزرات اطلاعات است که ازمیان آنان میتوان به«حمیدرضا مقدم فر» با نام مستعار«حاج حمید ناصری»، بازجوی «پرونده نظرسنجی» دراطلاعات موازی درسال ۱۳۸۰، معاون وی، «قلیزاده» که هم اکنون تحت پوشش مدیرعامل خبرگزاری تسنیم فعالیت میکند، «رضا سراج» بازجوی پرونده ملی – مذهبیها و دفترتحکیم وحدت ازسال ۱۳۷۹، «ناصر قره باغ» بازجوی حوادث کودتای انتخاباتی سال۱۳۸۸، «حسن محقق» فرمانده قرارگاه ثارالله درسال ۱۳۸۸ که سرکوبها را برعهده داشته است، اشاره کرد.
«عبدالله ضیغمی» مشهور به «سردارمشفق» دربخش «عملیات» اطلاعات موازی، «مجیدی» عنصر«هماهنگ کننده و رییس دفترحسن طائب»، «اشتری» ازعوامل اطلاعات موازی و«فرمانده پلیس امنیت» که مسئول پرونده سازی برای نیروهای سطح دوم وسوم اصلاح طلب بوده است،«وحید نبی الله» ازعوامل ترورهای خارج از کشور که هم اکنون بخش«پرونده سازی اخلاقی» را برعهده دارد، «محسنی» اخراجی حفاظت اطلاعات سپاه که مسئولیت عملیات«ربایش سوژههای اطلاعاتی» را انجام میدهد نیز، بخش دیگری از سازمان اطلاعات موازیاند.
براساس گزارشها، با توجه به اختلافات داخلی میان«سردارمحمدعلی جعفری» فرمانده کل سپاه و«حسن طائب»، درباره تشکیل اطلاعات موازی و قطع بودجه این نوع فعالیتهای اطلاعاتی موازی، «سردارجمال آبرومند» ازطریق برخی فعالیتهای اقتصادی نظیر فروش نفت و خرید و فروش دلار، بخشی از بودجه اطلاعات موازی را تامین میکند. همچنین فردی به نام «سبزی» مسئولیت تحویل گرفتن دلار به قیمت دولتی و فروش آن به قیمت آزاد را برعهده دارد.
این گزارش حاکی است،«نبوی» رابط حقوقی اطلاعات موازی با قوه قضائیه با نام واقعی «مسعود شرفا»، «صمدی» رابط اطلاعات موازی با بیت رهبری و«بیگی» رابط اطلاعات موازی با سپاه تهران هستند.
شایان ذکراست؛ مطالب فوق به همراه اسناد و مدارک تکمیلی و عکس خانههای امن، درجلسهای که میان رئیس جمهورحسن روحانی و آقای علی خامنه ای بوده است، با عنوان«شکایت» توسط روحانی طرح میشود که آقای علی خامنه ای در این جلسه با تاسف ابراز میکند که« سپاه از وی فرمان نمیبرد و تمامی اقدامات علیه دولت توسط سپاه صورت میگیرد.»
گفتنیاست با توجه به ارائه این گزارش از سوی حسن روحانی به رهبر جمهوری اسلامی، هیچ گونه اقدام مهمی برای متوقف کردن روند فعالیت سازمان اطلاعات سپاه پاسداران برعلیه دولت انجام نشده است و این سازمان علیرغم اطلاع عالیترین مسئول نظام، به فعالیت علیه دولت منتخب مردم ادامه می دهد
سحام نیوز: از محمد نوریزاد درباره ی نامه هایش پرسیدیم اینکه چرا همچنان می نویسید و با نوشته هایش به دنبال چه نتیجه ایست. از محمد نوریزاد سوال های مرسوم مردم را پرسیدیم، اینکه آیا نامه ها و نوشته هایش سوپاپ اطمینان نیست؟
از آنجا به فیلم قلاده های طلا و و کارگردانش رسیدیم از او گفتیم. گفتیم چون می دانستیم که نوریزاد می داند. خواستیم که برای ما هم بگوید. سختش بود اما دست آخر پاسخ داد و نهایتا گلایه هایی کرد.
گفتگوی پیش رو نشان می دهد که محمد نوریزاد هنوز ناگفته های بسیاری دارد. از بدنه ی معترض و خادم سپاه پاسداران تا اقلیت در راس این نهاد که به تمام آرمان های یک ملت و انقلاب پشت پا زدند و از تاریکخانه های اطلاعات تا رویاهایی که پدران و مادران ما برای این سرزمین در سر می پروراندند و امروز همه را نقش بر آب می بینند.
متن کامل گفتگوی کلمه با محمد نوریزاد، نویسنده و مستند ساز منتقد را با هم می خوانیم:
آقای نوری زاد شما در واقع با نگارش همان اولین نامه به رهبری، رسماً از صف دوستان و خودی ها بیرون شدید. دوستان هم طیف شما در قبال شما یا ساکت ماندند یا در هر فرصت مناسب به شما هتاکی کردند و می کنند. مثل آقایان سلحشور و سردارقاسمی و ابوالقاسم طالبی. از این که دوستان قدیمتان سراغی از شما نمی گیرند ناراحت نیستید؟
ناراحتی من بیش از آنکه معطوف از دست دادن آنها باشد- که البته ناراحت کننده هم هست – به این مربوط است که اغلب آنها در هراس و نگرانی و ترس به سر می برند. ترس از این که مبادا یک چشم نامحرمی آنها را در کنار من ببیند و مشکلی برای خودشان و کارشان پیش بیاورد. من این ترس را بارها به چشم خود دیده ام. یک بار یکی از سرداران سپاه به دیدن من آمد و خیلی ابراز ارادت کرد. به من گفت که بدنه ی کلی سپاه کاملاً با نگاه و با مواضع شما همراه است و نسبت به روال جاری سپاه معترض و منتقد است. گفت: این هیاهوهای غارتگری و دخالت در کلیت امور کشور، به رأس هرم سپاه و آن جماعت از پاسداران رأس نشین مربوط است. مابقی پاسداران از این وضعیت متنفرند. اینها دوست نداشته و ندارند که نام سپاه به زشتی برده شود. که البته خودش هم قبول داشت که داستان و سرنوشتی که سپاه دچار آن شده از این قضایا و آرزوهای مانده در دل گذشته و دوره اش سپری شده.
آن روز این دوست سردار من برخاست تا برود. پرسیدم: کجا به این زودی؟ گفت: دارم به فلان مجلس می روم. گفتم: اتفاقاً من هم علاقه مندم به همان مجلس بیایم. با هم برویم. سردار ناگهان به تردید افتاد. و احتمالاً صحنه هایی را پیشاپیش تداعی کرد که مثلاً شانه به شانه ی من دارد داخل آن مجلس می شود. کافی بود دوربین یکی از حاضران عکسی از این شانه به شانگی بگیرد و آن عکس را نشان از ما بهتران بدهد یا در فضای مجازی به نمایش بگذارد. بدیهی است که چه عاقبتی می توانست برای این سردار خوب ما تدارک دیده شود.
اغلب دوستان دقیقاً به این دلیل است که از من فاصله گرفته اند. ترس از چشم ها و شنودهای نامحرم. و ترس از بخطر افتادن موقعیت و منافعی که دارند. یادم هست آن روزهای اولی که از زندان آزاد شده بودم یکی از استادان دانشگاه تهران خیلی اظهار علاقه کرد که مرا ببیند. قرار گذاشتیم اما ساعتی بعد توسط یکی دیگر عذرخواهی کرد. علتش را که پرسیدم، آن دوست واسط به همین چشم ها و شنودها و بخطر افتادن موقعیت استاد اشاره کرد. البته بعضی از دوستان قدیم من بخاطر خروج من از دایره ی ولایتمداری ارتباطشان را با من قطع کرده اند. که اگر خوب به ذات دین و ایمانشان دقیق شوند، خواهند دانست که انسانها، همین که انسانند، می توانند با هم دوست باشند. چه برسد به این که مشترکات فراوانی هنوزبا ما هست و ما برای دوست ماندن بهانه های فراوان تری دراختیارداریم تا جدایی وفصل واخم وناسزا. این را آموزه های دینی ما می گوید. اگر بنا بر این بود که با هر اعتراض و انتقاد به حاکم و پادشاه و رهبر، فرد انتقاد کننده از گردونه ی مسلمانی و انسانیت به دور انداخته شود و جان و مال آبرویش به خطر بیفتد و حتی به تاراج برود، کسی باقی نمی ماند که از تاریخ سر بدر آورد. جز شیادان و نان به نرخ روزخورها و آدم های نرم و بی تپش.
شما در یک جا گفته بودید که با آقای ابوالقاسم طالبی دوستی خانوادگی داشتید.
بله، چندین سال.
نمی خواهید درباره ی ایشان صحبت کنید؟
خیر.
اما آقای طالبی درباره ی شما خیلی صحبت کرده.
بهتراست راجع به نوشتن و فواید آن صحبت کنیم.
در رجانیوزیک مطلبی از ایشان خواندم که در آن منحرفین اطراف امام علی را نام برده بود. قاسطین و ناکثین و مارقین. و درباره ی هر یک نیز شرحی داده بود. سر آخراین هرسه را به شما وصل کرده بود. یعنی این که شما یک تنه صفت ها و خصوصیت های این سه طایفه را با خود یکجا دارید. هم منافقید هم نهروانی هستید هم وامدار معاویه اید. همه ی اینها را هم در نسبت با رهبری تعریف کرده بود. که بزعم ایشان جایگاهش جایگاه علی (ع) است.
بهترنیست به نامه هایی که من برای رهبرنوشته ام بپردازیم؟ مثلاً نامه ی چهاردهم. مرگ رهبران…
به هرحال سوال هایی است که وجود دارد. همسر آقای طالبی بعد از انتشار نامه ی اول، شما را حسابی نواخته بود و گوشت نذری شما را هم پس فرستاده بود. نمی گویید داستان چه بوده؟ رجانیوز فکرکنم نامه ی ایشان را زده بود. یا ایرنا.
(خنده می کند) من می گویم کارآقای طالبی را به آینده موکول کنیم شما پای همسرایشان را هم وسط می کشید! دوست من، فروشدن به این مسائل حاشیه ای درست همان چیزی است که ما را ازپرداختن به اصل ماجرا بازمی دارد.
لااقل داستان این گوشت نذری را بگویید.
آقای طالبی جراحی قلب کرده بود من برای سلامتی ایشان نذر کرده بودم.
یک گوسفند؟
بله.
و بعد که نامه ی اول شما به رهبری منتشر شد همسرشان آن را پس فرستاد.
قسمتی ازآن را. بگذریم.
اخیراً هم آقای طالبی در مصاحبه با خانم مسیح علی نژاد به شما پرداخته بود. هم به شما هم به آقای جعفرپناهی.
چه ایرادی دارد؟
شما می دانستید آقای طالبی عضو اداره ی اطلاعات اصفهان بوده ؟
آن وقت ها یک گمانهایی برده بودم که ایشان یک ارتباط هایی با اطلاعات دارد اما فکر نمی کردم ایشان عضو اطلاعات باشد. در زندان که بودم از یکی شنیدم ایشان اطلاعاتی است. یک بار که از زندان به مرخصی آمده بودم حتی به ایشان زنگ زدم. کمی تعجب کرد. گفتم می خواهم شما را ببینم. استقبال کرد. بعداً در زندان از یکی شنیدم که او عضو اداره ی اطلاعات اصفهان بوده و احتمالاً هنوز هم هست.
ما می دانیم که وزارت اطلاعات آقای طالبی را به صداوسیما و شخص ضرغامی تحمیل کرد. او حتی در کارهای ضرغامی هم دخالت می کرد. نمی خواهید ازآن ایام بگویید؟
(سعی می کند موضوع را عوض کند) پرسش نخست شما سه پرسش توأمان دارد. به یک قسمتش پاسخ گفتم. این که چرا می نویسم؟ برویم به سروقت دوقسمت دیگرش….
چرا نمی خواهید از آقای طالبی صحبت کنید؟
دوست گرامی، من وقتی به شخص رهبرنامه می نویسم و به شخصیت های بلند بالای نظام، چرا وقتم را برای دیگران تلف کنم؟
آقای طالبی با حمایت و سرمایه گذاری و خط و ربط وزارت اطلاعات و سپاه، فیلم” قلاده طلا ” را ساخته که اساس حرکت معترضانه ی این دوسال ونیم مردم را به خارجی ها وصل کرده. فیلمی به غایت غیر منصفانه در حالیکه منتقدان حتی نمیتوانند اسمی و نامی از اعتراض مردم ببرند و یا حتی به اتهامات پاسخ دهند.
معمول براین بوده که کاتبان درباری، تاریخ را به نفع سلاطین تغییرمی دادند و تحریف می کردند. اینجا هم همان واقعه ی تکراریِ تاریخ تکرارشده. قرارنیست که با سرمایه ی یک نظام، وجلوی چشم بزرگانش وجلوی چشم میلیونها مردم، تاریخ این سی و سه سال سرزمین ما همانگونه مطرح شود که بوده: آمیخته به فساد وقتل وغارت دروغ وریاکاری وبیکاری وتن فروشی واعتیاد وهدردادن سرمایه های ملی وانسانی. تاریخ دراین سرزمین دارد تعریف تکراری خود را به رخ می کشد: انطباق حادثه ها و وقایع، آنگونه که حاکمان می خواهند. حالا عضوی ازمجموعه ی وزارت اطلاعات مأمورمی شود درباره ی حوادث این دوسه سال اخیرفیلم بسازد. اوباید نقش همان کاتب های درباری را ایفا کند. شما وقتی عضو وزارت اطلاعات می شوید، اول چیزی را که درخود قربانی می کنید صداقت است.
سالها پیش آقای کشاورز و خانم پوران درخشنده و آقای طالبی و آقای دُرمنش و من، داوران جشنواره ی سیمای استان ها بودیم. این جشنواره در ارومیه برگزار شد. یک شب این آقای ابوالقاسم طالبی چیزی تعریف کرد که من حالا می فهمم او به کجاها وصل بوده و این حلقه ی اتصال حالا دارد خودش را در” قلاده طلا” نشان می دهد. آقای طالبی گفت: یکی ازبچه های اداره (وزارت اطلاعات) به من (آقای طالبی) پیشنهاد کرد که بیا و فیلمی درباره شاپوربختیار بساز و نحوه ی کشته شدن او را همین طور که ما او را ازپا درآورده ایم بازسازی کن که من( آقای طالبی) وقتی داستان را شنیدم گفتم کارمن نیست.
آقای طالبی شروع کرد به تشریحِ نحوه ی کشته شدن شاپوربختیار از قول همان “یکی ازبچه ها”:… پسرِ بختیارکه رییس پلیس پاریس بود همه جورامنیت را برای پدرش فراهم کرده بود. درخانه ای که دواتاق داشت دردوطبقه. یک اتاق پایین یک اتاق بالا. برای پدرش یک تیم دوسه نفره ی محافظ گماشته بود که درطبقه ی هم کفِ خانه ساکن بودند. درطبقه ی بالا خود بختیار اقامت داشت. بختیار با ضربه های نوک عصا که به کفِ چوبی اتاق می زد افراد تیم یا خدمتکاران را خبرمی کرد. اگرچای می خواست یک ضربه. پیغامی اگرداشت دوضربه. مشورتی اگرمی خواست بکند یا جایی اگر می خواست برود سه ضربه. ما این اطلاعات را طی دوسه جلسه که درلباس سه عرب (سعودی یا عراقی) به دیدنش رفتیم و با اواعلام همکاری کردیم بدست آوردیم.
دردیدار آخر، یکی ازبچه ها به بهانه ای به بختیارنزدیک شد وناگهان اورا که سبک بود از زمین بلند کرد تا با ضربه های نوک عصا تیم حفاظت را خبرنکند. یکی هم بلافاصله جلوی دهانش را گرفت و من هم با ضربات پی درپی چاقو دست بکارشدم و سلاخی اش کردم. از نفس که افتاد، آرام نشاندیمش روی مبل و با صدای بلند از او تشکر کردیم و ازخانه بیرون زدیم. تیم حفاظت نیم ساعت بعد ازخروج ما متوجه می شود که ازبالا صدایی نمی آید. مشکوک می شوند. بالا که می روند متوجه قضایا می شوند….”
من این را از زبان خود آقای طالبی شنیدم. چیزی نیست که بخواهند انکارش کنند. در پستوهای خوفناک وزارت اطلاعات ازاین حکایت ها بسیاراست. چه درخارج ازکشورچه داخل. آقای طالبی دوچهره دارد. یکی اطلاعاتی و ترسناک. یکی هم چهره ای که با مردی و مردانگی نا آشنا نیست. ومن درآن سالها با همان خصلت مردی و مردانگی او آمیخته بودم. “قلاده طلا” را آن چهره ی اطلاعاتی آقای طالبی ساخته و حیف که مردی و مردانگی اش را درخلق این اثربه خاک برده. البته درطول ماههای زندان و آشنایی با بازجویان هیولاگون قبول کردم که مأمور وزارت اطلاعات شدن، مساویست با همه چیزرا کنارگذاشتن. وهمه چیزرا زیرپانهادن.
(چهره اش به گلایه می نشیند) شما بالاخره ازمن چیزی بیرون کشیدید که من هرگز به این گونه سخن گفتن عادت ندارم. من این چیزی را که درآن سالهای نچندان دورازآقای طالبی شنیده بودم، تاکنون درهیچ محفلی بازگونکرده ام. شما اما با زیرکی عادت اخلاقی مرا مخدوش کردید.
به همان سئوال اول برگردیم. شما با این همه نوشتن چه قله ای را فتح کرده اید؟ دنبال چه نتیجه ای هستید؟
مگر قراراست قله ای فتح شود؟ اما اگر بدنبال فتح قله اید باید بگویم: من به یمن اعتباریافتن افکارعمومی دراین سه سال اخیر، وبه برکت خون جوانان ومردان وزنانی که بخاطریک اعتراض بدیهی نقش زمین شدند، وبا استفاده از فرصتی که فضای مجازی دراین سالهای اخیردراختیارما نهاده، من حداقل دوقله را با همین نوشتن های خود فتح کردم. یکی عادی شدن نگارش نامه به رهبر. که سابقاٌ معمول ومتداول نبود. حاکمیت سه نامه ی مرا با دلخوری تحمل کرد اما به بهانه ی یادداشتی به اسم” سقوط قاضی القضات شهر” مرا به زندان برد و همه ی توانش را بکارگرفت تا ازمن تواب و نادم وبریده بسازد. پس این یک قله. حالا اگر شما بخواهید با اسم خودتان حتی به رهبری نامه ای بنویسید، اگر این نامه ازچارچوب ادب خارج نباشد، با شما کاری ندارند. سابقاً نگارش نامه ی منتقدانه ی مؤدبانه درمحدوده ی خطوط قرمز قرارداشت و نویسنده به سرعت مجازات می شد. مثل جناب احمد زیدآبادی. که یک نامه نوشت و بسیارمحترمانه درآن یک پرسش مطرح کرد. که چرا نباید رهبرنقد شود؟
دومین قله؟
دومین قله، برملاکردن پستوهای مخوف اطلاعات وسپاه بود. البته درمحدوده ی کلمات. وگرنه نه من به اطلاعات پس پرده واقفم ونه اساساً شیوه ی نگارش من به افشاگریهای رایج معطوفست. اما به یمن همان برکاتی که برشمردم، خدای خوب توفیق این را به من داد تا واژگانی چون: فربگان سپاه، هیولاهای وزارت اطلاعات، دزدان سپاه، ودزدان اطلاعات را وارد ادبیات سیاسی این کشورکنم. بطورمثال شما می بینید من درهر نوشته به وسایل وابزارکاری ام اشاره می کنم. ابزاری که مأموران سپاه و اطلاعات ازدوسال و نیم پیش برداشته وبرده اند و به من بازنگردانده اند. من حاضرم این وسایل حالا حالا ها نزد اطلاعات و سپاه باقی بماند و من هربار به دزد بودن آنها تأکید بورزم.
نکته خوبی گفتید. داستان این وسایل دزدی چیست که هر بار در نامه ها و یادداشتها به آن اشاره میکنید. این سوال بسیاری از مخاطبان ما هم هست.
بله. من هم دیده ام که برخی ازخوانندگان از تأکیدمکررمن براین وسایل مکدرمی شوند. راست هم می گویند. اگرکسی متوجه غرض وهدف اصلی من نشود اذیت می شود. یعنی چه که نوری زاد درهرنامه به وسایل دزدیده شده اش اشاره می کند. بچه های مردم کشته شده اند و این بابا هردم دارد ازوسایل شخصی اش می گوید.
غافل ازاین که من دارم با ملایمت وزشِ یک نسیم اسیدی دم گوش همه ی تاریخ و البته دم گوش بزرگان نظام وسپاه واطلاعات نجوا می کنم که داستان من داستان دزدیده شدن وسایلم نیست. بل داستان این دزدان اطلاعات و دزدان سپاه است که به بلعیدن مال حرام و منافع ملی آنهم درحد کلانش ” عادت” کرده اند. دست آنها “کج” است. معده ی آنها انباشته از اموال مردم است. اینها پول نفت و مخابرات وهزارمعدن و هزارفرصت بی زبان مردم را بالا می کشند و سیرمانی هم دارند.
خوب این آیا کم قله ایست؟ اما یک قله ی دیگرهست که دست کمی ازاین دوقله ندارد. ومن بدان سخت متمایلم. و آن: ایجاد شکاف درمیان پاسداران و خانواده های شهدا و جانبازان و بسیجیان و طرفداران حاکمیت است. من با طرح مفاسدی که مسئولان طراز اول نظام مرتکب آنها می شوند و این مفاسد انکارناپذیراست، وبا اشاره به زحمت ها و هزینه هایی که مردم صادقانه برای برآمدن این نظام متحمل شده اند، درصف مردمی که این نظام مدعی نمایندگی آن را دارد شکاف ایجاد می کنم.
نظام ما به دروغ سخن ازوحدت می گوید اما همزمان مردم را به خودی و ناخودی تقسیم می بندد و بهترین فرزندان ما را به سینه ی سلولها و محبس تنگ زندان می سپرد. به همین طریق، من چرا سخن ازانشقاق نگویم؟ با این تفاوت که او به آتش جهل و نفهمی مردم پف می کند و من به صورت مردم نسیمی از فهم وعقل و دانستن و دانستگی می وزانم. البته درحد همین نوشته ها و کلمه هایی که اختیارمی کنم. ونه بیشتر.
من چرا نگویم می سوزم وقتی می بنیم جوان پاک وغیورو صددرصد بی گناهی چون “عماد بهاور” سه سال تمام است که به مرخصی نیامده و درزندان دارد جوانی اش را خرج آینده ی این سرزمین می کند، وهمزمان قصابی چون “علی فلاحیان” که دستش به خون بسیاری ازمردان و زنان بی گناه ما آلوده است، درکمال امنیت و احترام، درخانه و کارخانه و دارایی ایش غلت می زند؟ من چرا نسوزم وقتی می بینم هیمنه ی نظام اسلامی ما در باب قضاوت آنجا به خاک مذلت می نشیند که شهامت برگزاری یک دادگاه علنی برای متهمان سیاسی ندارد. یا آنجا که همین دستگاه پرطمطراق مدعی عدالت، به ضرب تفنگ شکاری “جلال الدین فارسی” وبه جوهرقلم ظالمانه ی قاضیِ مغرض و بی سوادی چون شیخ محمد یزدی، یک مرد بی گناه را می کشد و کمترین گزشی درخود احساس نمی کند. جوری که قاتل اکنون کیفور و طلبکاروآزاد است و خانواده ی مقتول آواره و سرگردان؟
من درفتح این سومین قله، خدای را سپاس، بسیارموفق بوده ام. مردمان بسیاری، چه عالم چه عامی، چه استاد چه دانشجو، چه سردارچه درجه دار، چه روحانی چه غیرروحانی، چه مردچه زن، چه شهری چه روستایی، چه جوان چه پیر، با من دراین سرودی که سرداده شده همنوا شده اند. بویژه کسانی که خود را منتسب به سیستم ونظام اسلامی می دانسته اند و دریک سرگردانی فکری درحال دق کردن بودند. من به آنان نشان دادم که می شود به بسیاری ازشعارهای پوک حاکمیت پشت کرد و نگران مسلمانی خویش نیزنبود. یک روزفرزند یکی ازشهدا جلوی مرا گرفت و دست مادرش را کشاند و پیش آورد و با چشمانی پراشک به من گفت: این مادرمن. به او بگو که می شود به رهبرانتقاد کرد و ازجهنم نهراسید.
ما با یک چنین حجم کبره بسته ای ازخرافات مواجهیم که باید ازراه خودش بدان ورود کرد و به زدودنش همت نمود. ما با شعارو داد وقال و بدوبیراه به جایی نخواهیم رسید. با شتاب و عجله و ناشکیبایی نیز. باید صبورباشیم و دقت کنیم دراین راه پرخطر، فرزند زمان خود باشیم. به نظرمن کسی فرزند زمان خودش است که زمان را قدربداند ومفت آن را ازدست ندهد. و بوقت ضرورت، از زمانی که دراختیاراوست بهترین فایده را ببرد. ودراین راه، آگاهی، بله آگاهی، حرف اول را می زند.
سردار گرامی جناب سلیمانی
من به عنوان یک ایرانی از زحمات جناب عالی برای دفع داعش و به خاک مالیده شدن پوزه این انسان های عصر حجری کمال تشکر را دارم و آن را مایه مباهات خود می دانم. بدون شک نام جناب عالی به عنوان یک ایرانی شیعی شجاع و نابغه نظامی در صفحات تاریخ ثبت خواهد شد. کسی که در برهه ای حساس تاریخ ساز شد.
سردار!
با اجازه مایلم سوال کنم آیا شما آزاد سازی تکریت را تنها با معیار های نظامی می سنجید؟ یا این که نقش تمامی عوامل منطقه ای و بین المللی و به ویژه آنچه که ما دنیای مدرن می نامیم را نیز در این پیروزی مد نظر دارید؟ به راستی زمینه های عقب رانده شدن داعش چیست؟ چه چیزی است که جوانان عراقی را چنین جان بر کف کرده تا برای رها شدن از داعش جان خود را به خطر اندازند؟ فلسفه شهادت؟ و من نبی ؟ این ها را که داعشیون نیز دارند. چه بسا بسیار غلیظ تر و تند تر و متعصب تر. داعش عقب رانده شد و به زودی فرو خواهد پاشید چرا؟ نظر من را جویا شوید می گویم چون زمان ما تحمل چنین افکار عصر حجری را ندارد. آری داعش زیر چرخ دنده های دنیای مدرن در حال خرد شدن است.
بار ها مطرح شده که سرویس های جاسوسی آمریکا و انگلیس و آل سعود و ترکیه در رشد داعش نقش داشته اند و توطیه ای در کار است برای سرکوب دوباره شیعیان عراق و باز گرداندن بعثی ها به قدرت برای ایجاد وزنه تعادلی در برابر ایران. پس چطور است که کار های این دستگاه های جاسوسی این چنین محرمانه و غیر علنی است؟ غیر از این است که افکار عمومی جهان مدرن هرگز تحمل نخواهد کرد که آمریکا و انگلیس از این متحجرین حمایت کنند؟ تصور کنید دنیای مدرنی در کار نبود. آمریکا چه نیازی داشت به این همه مخفی کاری؟ پس این را بدانید در جنگی که رهبری اش را به دست دارید دنیای مدرن و افکار مدرن متحد شما است.
مگر داعش چه می گوید؟ غیر از این است که به زعم خود معتقد به اجرای احکام اسلامی به همان صورت صدر اسلام است؟ فرقش با شمای شیعه ایرانی چیست؟ من اینجا نمی خواهم با شما وارد جدال تاریخی شوم که استنادات داعش کجا درست و کجا نادرست است چرا که چنین جدالی هرگز به نتیجه نمی رسد. هیچ تاریخ دانی نمی تواند مدعی صحت صد درصد کشفیات خود پیرامون هزار و چهارصد سال پیش از ما باشد چه رسد به من و شما که تخصصی در این باب نداریم. شما بهتر از من می دانید آنچه ما امروزه به عنوان تشیع دوازده امامی می شناسیم نتیجه افکاری است که چهارده قرن پیش مطرح شده و به طور حتم در این مدت تحولات تاریخی و دستبرد های بشری در آن تغییر به وجود آورده تا به شکل امروزی اش به ما رسیده است. برای من این سوال مطرح است که آیا کسی می تواند به استناد قرآن و احادیث اثبات کند عملکرد داعش خلاف دین است؟
نمی خواهم سرتان را درد آورم قضیه اینجاست که از نگاه من تفاوت داعش و شیعه دوازده امامی در انعطاف پذیرتر بودن دومی نسبت به اولی است. یعنی این که شیعه با آمیخته شدن با افکار ایرانی و مسیحی تا حدود زیادی تلطیف شده و این توانایی را به دست آورده که به طور مثال برده داری را عملا ملغی کند. خوب این همه صغرا و کبرا که چه؟ که این که قضیه اصلی و اساسی ما درگیری دنیای متحجر با دنیای مدرن است. داعش شکست می خورد چرا که در دنیای مدرن حرفی برای گفتن ندارد. شیعه با داعش درگیر می شود چرا که تا حدودی به سمت دنیای مدرن حرکت کرده است. اغراقی در کار نیست! آری ما خیلی مدرن تر از آن هستیم که فکر می کنیم! تقسیم قوا قانون اساسی تدوین قوانین مدرن توسط نمایندگان منتخب مردم این ها هیچ یک با خلافت ابوبکر و عمر و عثمان و علی جور در نمی آید. مقایسه کنید با حکومت آل سعود که مدعی است سر مویی با خلافت صدر اسلام تفاوت نمی کند. بنا بر این مدرنیت چیز چندان بدی هم نیست.
منظور من از این نامه چیست؟
درگیری مدرنیت و سنت در ایران بیش از حد به درازا کشیده است. شما سرداری نام دار هستید و حرفتان دارای وزنه و نفوذ است. احساس من این است یک ایرانی تمام عیار هستید. بیایید از وزنه خود و از نام و آبروی خود مایه بگذارید و اجازه ندهید روحیه آزاد منشی و آزاد اندیشی را در ایرانیان خفه کنند. جایی که می توانید وساطت کنید مداخله کنید و نگذارید جلوی تضارب آزادانه افکار و آرای ما را بگیرند. ما ایرانیان ملتی بزرگ با سابقه تاریخی و تمدن کهنیم. دارای اندیشه و فکر هستیم و همان گونه که شما در عمل نشان می دهید به فکر صلح و امنیت و دفع متجاوزین از ملت های مظلوم. این ها همه بدون امکان آزاد زیستن و آزاد اندیشیدن بیهوده است. چطور است که ما دغدغه امنیت و آسایش ملت های هم جوار را داریم ولی در خانه با فرزندان خود نامادرانه رفتار می کنیم. همان گونه که در خارج از کشور سرداری می کنید در داخل نیز جایی که می توانید به تقویت آزادی و آزاد اندیشان کمک کنید. این نگاه ولتر فیلسوف نامدار عصر روشنگری را تقدیم شما می کنم که می گوید: اگر چه با افکارت مخالفم لیکن جانم را می دهم تا تو بتوانی آزادانه افکارت را ابراز کنی! به امید روزی که این دیدگاه در جامعه رنج کشیده ایرانی نیز پذیرفته شود.
باور بفرمایید رشد افکار مدرن به معنی زدوده شدن افکار دینی نیست بلکه بر عکس موجب نامدار شدن دین و مقبول افتادن آن در جهانیان خواهد شد. آن دینی که مدافع حقوق بشر و پذیرای افکار مدرن است خود را تا ابد بیمه کرده و دینی که خلاف این است خرد خواهد شد. داعش نمونه بارزی از این مدعی است.
با آرزوی موفقیت بیشتر شما در زدودن لکه ننگ تحجر و عقب ماندگی از منطقه.
بسم الله الرحمان الرحیم
پشتیبان ولایت فقیه باشیم با به این مملکت آسیبی نرسد . امام حمینی (ره)
علیک و السلام و رحمت الله یاالله یالله
برادر ساسان نامه حضرت عالی را خواندم اما چرا سرگشاده حال من چطور به جنابعالی جواب صادقانه بدهم که دشمن شاد کن نباشد به هر حال بین خودمان باشد پاسخ این حقیر را رسانه ای نکنی هااا ظهور پدیده شوم داعش نتیجه عملکرد کودکانه خودمان در سوریه و منطقه است و باید یک جوری جمعش کنیم چون این حیوانات نه تابع ولایت فقیه هستند و نه ماله کشی بلدن و دارن پته اسلام را رو آب میریزند و ناشیانه تبر جنایاتشان را رو دوش اسلام میگذارند انگار دوش امریکا و اسراییل قعطه و اگر عراق را تصرف کنند باید منتظر شلیک موشکهای اسلام به سرزمین خودمان باشیم به قول یکی از برادران پاسدار ما هر حرکت و هارت و پورتی که در منطقه میکنم تاوانش را مردم میدهند به امید خدا بعد از اینکه داعش را تارومار کردیم امریکا و اسراییل با هم نابود میکنیم البته بصورت نمادین ماکت شان را عرض میکنم .
من الله الخیلی التوفیق
ساسانم بسیار گرامی
این آقای ژنرال و امثال او در بهترین حالت تاکتیسین هستند نه استراتژیست. یکی از بلیههایی که دامان ما را گرفته همینست که در غیاب استراتژی اختیار نه تنها سیاست خارجی بلکه سرنوشت مان به دست افرادی افتاده که در بهترین حالت اهل تاکتیک و راهکارهای میانمدت هستند.
با درود فراوان استدعا دارم این نوشته را تا پایان بخوانید.
ماجرا از انجا شروع میشود که چند روز قبل خواهر بنده فرزند پسر خود را در سن 42 سالگی به دنیا اورد. کودک با عمل سزارین و در یکی از بیمارستانهای درجه یک تهران به نام … متولد شد و البته پزشکان بنا به دلیل نامعلومی کودک را در اتاق مراقبتهای ویژه و درون دستگاه نگاه داشتند. تنها دلیلی که برای ترخیص نکردن او اعلام کردند عدم تکامل ریه ی نوزاد بوده است. در حال حاضر نزدیک به یک هفته است که کودک تحت مراقبت است و البته امروز خبرهایی از بهبود نسبی او اعلام شده است. امروز اما بطور اتفاقی یکی از متخصصان بیمارستان برخلاف ادعای سایر همکاران ناخواسته پرده از ماجرایی برداشت که کمی غریب است و شاید دغدغه هزاران خانواده ی ایرانی است که در یک ساله ی اخیر با این موضوع مواجه هستند. طی پروتکل کشوری که به تمامی پزشکان زنان و بارداری ابلاغ شده به دلایلی که تنها خود پزشکان مطلع هستند و هرگز فاش نمیشود کلیه ی زنان بالای سی سال موظف هستند برای انجام آزمایشی که به (تست امنیو سنتز )معروف است به ساختمانی در (خیابان قایم مقام بالاتر از مطهری کوچه ی 4 پلاک 20) و آزمایشگاهی فاقد تابلو در شهرک غرب که متصدی انجام ازمایش است اعزام میشوند و در قبال پرداخت هزینه ای حدود 3 میلیون تومان مکلف به انجام آزمایش هستند. هیچ یک از پزشکان متخصص زنان انجام این آزمایش را تایید و توصیه نمیکنند و علت آنرا احتمال مرگ جنین میدانند! و البته پزشک خواهر بنده یکی از معروف ترین پزشکان کشور در این زمینه میباشد که بارها از خواهر بنده به دلیل اعزام وی برای این آزمایش عذر خواهی کرده است. اما باز میگردیم به اتاق مراقبتهای ویژه در کلینیک … که نوزاد در انجا بستری است. روز گذشته متوجه شدیم که علت مراقبت ویژه از نوزاد ورود عفونت به ریه در اثر انجام تست امنیو سنتز بوده و نه عدم تکامل ریه که پیش از این عنوان شده بود!!! در واقع بر پایه ی آنچه که متخصصان میگویند این تست از جانب سپاه پاسداران بعنوان یک دستور برای تمامی مراکز پزشکی و پزشکان متخصص زنان تعریف و ابلاغ گردیده و علت آن به درستی مشخص نیست اما انطور که پزشکان میگویند انجام این آزمایش در 70 درصد موارد موجب سقط جنین شده و یا پس از تولد موجب عوارض شدید مانند عفونتهای حاد و خطرناک در نوزادان شده است. و البته برای کنترل این عفونتها تنها یک دارو ی امریکایی (سورفاکتانت)که مبلغ یک میلیون و دویست هزار تومان بهای آن است و با بیمه مبلغ سی صد هزارتومان محاسبه میشود وجود دارد! که تهیه ی آن تنها برای خانواده های ضعیف غیر ممکن است. و مشخص است کدام نهاد متصدی واردات اینگونه داروها و به تبع منتفع از آن میباشد. تا اینجای ماجرا چندین سوال بوجود میآید که به آن خواهیم پرداخت. اماسوال اساسی در جای دیگریست.اینکه آنطور که به نظر میآید ساختمانی که زنان را برای انجام این تست روانه ی آنجا میکنند و هر روزه دهها زن باردار در آنجا در صف انجام این تست هستند ساختمانی وابسته به سپاه پاسداران است و خانم دکتری (سولماز پیری) فوق تخصص پره ناتالوژی و طب مادر و جنین از انگلستان متصدی آن است که برای انجام تست پس از خواباندن زنان بر روی تختی که شبیه تخت غسالخانه است با ذکر اوراد و دعاهایی خاص اقدام به تزریق سرنگ به درون رحم زنان نموده و مبادرت به نمونه برداری از مایع امنیو یعنی همان مایعی که جنین را در برگرفته است میکند. ایشان مدعیست که از انگلستان امده در حالیکه با انجام رفتارهایی که شباهت به رفتار رمالها و ادعیه نویسان دارد مبادرت به نمونه برداری میکند!! در قبال این تست از خانواده ها حدود سه تا سه و نیم میلیون اخذ میشود. اما هرگز اعلام نمیشود دلیل انجام این آزمایش چیست و دلایلی که ابراز میشود قانع کننده نیست و بسیار کودکانه جلوه میکند. با احتساب روزانه دهها تست میتوان دریافت که روزانه صدها میلیون تومان به جیب نهادی میرود که هیچ توضیح کارشناسانه ای در قبال عملکرد خود نمیدهد.و البته مشخص است که نفع این اقدام متوجه چه دستگاهی است. اما سوالاتی که ذهن هر کسی را مشغول میکند: 1- دلیل انجام این ازمایش و ضرورت ان نامعلوم است.و اصولا ازمایشی که احتمال 70درصدی مرگ جنین را به دنبال دارد و چنین هزینه ی سنگینی دارد چه ضرورت و یا نفعی دارد؟ 2- وارد کردن هزینه های ناشی از عوارض اینگونه ازمایشات و مخارج ناشی از مراقبت و درمان و یا مرگ احتمالی مادر و یا جنین به خانواده ها تحمیل میشود و نه دولتی که مسوول ابلاغ چنین پروتکلی است. 3- هزینه های دارویی سنگین که نتیجه و محصول این ازمایشات است به خانواده ها تحمیل میشود و دردسرهای تهیه ی این داروهای بسیار نایاب و گران قیمت بر دوش خانواده ها میباشد 3- درامد ناشی از این آزمایشات مشخصا” به جیب چه کسانی میرود؟ 4- انحصار گری در زمینه ی اعزام بانوان به فقط این آزمایشگاه! بابت چیست و ضرورت به کارگیری متخصصی با انجام اعمال ویژه ی مذهبی برای نمونه برداری چیست؟! و اصولا متخصصان این مرکز به کدام نهاد وابسته اند و کارشان از جانب چند پزشک حاذق و متخصص تایید میشود؟ 5- ورود عفونت توسط سرنگهای الوده به جنین شائبه ای دارد که نوعی غربالگری به شیوه ی نازیها درحال وقوع است و نیاز به شفاف سازی دارد. 6- اگر انجام این ازمایش ضرورت علمی دارد چرا از نظر بسیاری از پزشکان مجرب و حاذق رد میشود و بسیار خطرناک (احتمال مرگ مادر و یا جنین و یا هر دو)توصیف میشود؟ 7- سپاه پاسداران در پشت این ماجرا په نقشی بازی میکند و چرا متصدی تحقق این پروژه شده است؟ و دهها سوالی که شاید بسیاری از خانواده ها با آن روبرو هستند و هیچ مرجعی برای پاسخگویی به نمیابند. امیدوارم خواندن این متن باعث خستگی شما نشود.اما بعنوان یک نویسنده و کسی که دیدگاههایتان از جانب مردم دنبال میشود لازم دیدم ان را با شما درمیان بگذارم.شاید راهی برای آگاهی بخشی و شفاف سازی این موضوع یافته شود. پیشاپیش سال نو را تبریک میگویم و آرزوی موفقیت برایتان دارم. ف. اسفند 93
۲. مورد استفاده سورفاکتانت فقط در نوزادان مبتلا به نارسی ریه و نه عفونت است. زیرا این ماده اصلاآنتی بیوتیک نیست بلکه نوزاد با ریه نارس دچار کمبود آن است وبه طور ساده بگم مانند لایه ای نازک بر سطح درونی ریه نوزاد قرار می گیرد و آن را لغزنده می کند تا ریه براحتی باز شود و به زبان ساده تر تنفس راحت و بدون زجر شود.http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%A7%D8%AF%D9%87_%D9%81%D8%B9%D8%A7%D9%84_%D8%B3%D8%B7%D8%AD%DB%8C
امپراطوری ساختن در شان کورش کبیر است…
امپراطوری ساختن در شان تفکری است که پایه هایش را زرتشت بزرگ ریخت…
امپراطوری ساختن در شان توماس جفرسن و جرج واشنگتن است که با تدوین قانون اساسی آمریکا پایه گذار دنیای سیاسی مدرن شدند و در آن به گواه تاریخ کورش را سرمشق قرار دادند.
در آستانه نوروز باستانی- این عید راستین ملی را به همه دوستان و عزیزان و مهربانان این سایت و میزبان محترمش آقای محمد نوریزاد شادباش و نوروز خجسته باد می گویم.
آفرین بر ساسانم جان که پاراگراف هایش مرا بوجد آورد.و نامهای جاودان کوروش بزرگ – زرتشت و جفرسن و واشنگتن را در یک اندیشه بزرگ که همان اندیشه آزادی- وآبادانی جهان (با کمترین صدمه و آسیب به انسانها و طبیعت) است را در کنار هم آورد.
درد و افسوسم این است که پس از تحویل سال به جای آن که یک پادشاه یا رئیس جمهور مشروطه به مردم ایران شادباش بگوید یک فرد که لباس عربی بر تن دارد با دعای یا محول الحول و الاحوال (با دعا بسیار موافقم) سال نو را تبریک می گوید و نه نوروز را.
دقت کنید نوروز یک واژه خاص مانند کریسمس یا هانوکا یا عید پاک است، و واژه سال نو- این گونه نیست و عام است.
به هر حال تبریک به ملتی که در دهه هشتاد به خزانه اش (نزدیک یک تریلیون دلار توجه کنید دلار نه تومان) دستبرد زدند و غارتش کردند بدتر از دزدی های راهزنان و چهل دزد بغداد. طبیعت و منابع معدود آبش را به هرز دادند و نابود کردند و بقیه را نمی نویسم که مایه ملال است یک دهن کجی بزرگ و مسخره کردن یک ملت بیکس است.
به هر حال بهاران و نوروز باستانی خجسته باد. امیدوارم که همه به آرزوهایتان برسید.
جناب البرز با درود مقایسه نوروز و جشنهای ایرانی با جشنهای مذهبی درست نیست.چون بقول زنده یاد استاد منوچهر جمالی جشن اصولا در فرهنگ ایرانی واژه ایی سکولار و فراگیر است . هیچیک از جشنهای ایرانی مذهبی نیستند و نوروز بعنوان بزرگترین جشن در فرهنگ ایران از این قاعده مستثنی نیست.
خبرگان خیلی در حق آیت الله یزدی بد کردند و بنظرم این یک توطئه بر علیه آقای یزدی بود از طرف آقا مجتبی!..تعجب کردید؟..ببینید اگر آقای هاشمی رئیس خبرگان میشد حتما آیت الله یزدی با نقل یک خاطره میشد رهبر!.. تف بر این سیاست که پدر و مادر نداره!
میخواهید امپراطوری شیعی بسازید؟
میدانید یعنی چه؟ یعنی گرد آمدن اقوام قبایل فرهنگ ها ملت ها و ادیان گوناگون زیر یک سقف. این چگونه امکان دارد؟ چگونه می توان صد ها میلیون سلیقه های گوناگون را زیر یک سقف گرد هم آورد؟
به زور شمشیر؟ خوب این یک راه حل است لیکن راه حلی شکننده. حد اکثر آن است که با سبک امپراطوری های عثمانی و یا صفوی بتوانید با راه اندازی جوی خون همه را آرام نگه دارید. آرام همچون مردگان در قبر. آری شما امپراطوری بنا کرده اید بر اساس صلح قبرستان! که کسی را یارای سر از قبر بر آورد ن نباشد! همان گونه که در ایران اعمال کرده اید. آری مردم ایران با توجه به شرایط نا امن منطقه و معادلات نا معلوم جهانی ترجیح داده اند سکوت اختیار کنند و از بسیاری از حقوق خود درگذرند از ترس این که طلب حقوق منجر به قیام و درگیری و خشونت شود و بی ثباتی و ناامنی در پی داشته باشد. آری این داعشیان و وهابیون و کودکان عثمانی اند که نه تنها ایرانیان بلکه بخش های وسیعی از مردم منطقه را وادار کرده اند هر نیروی ثبات آور و امنیت گستری را بپذیرند و این زمینه فعالیت ایجاد کرده برای سردار سلیمانی ها.
جمهوری اسلامی دایم با این سوال روبرو است که هدف شما از نفوذ در عراق و سوریه و لبنان و یمن چیست؟ نهایت این کار به کجا می انجامد؟ آیا مناطق وسیع تری را مد نظر دارید؟ افعانستان و مصر و لیبی و سودان و چه بسا پاکستان و …….
این ها همه کانون های بحران به شمار می آیند که تشنه آرامش و امنیت اند. جمهوری اسلامی تصور می کند نگاه ها در جهان اسلام به سمت اوست. من می گویم چرا که نباشد. شاید برخی تصور کنید ناسیونالیسم ایرانی بنده را جو گیر کرده و خیالاتی شده ام. خیر دوستان. حرفی برای گفتن دارم و آن این است که اگر جمهوری اسلامی خود را مرکز آمال جهان اسلام می داند و در پی بزرگی و عزت و عظمت است پس باید آمال اندیشانه بزرگ منشانه با عزت و معظم رفتار کند.
امپراطوری ساختن در شان کورش کبیر است که شرایط نا امن آن زمان زمینه را آن چنان فراهم کرده بود که ملت ها با میل و رقبت زیر پرچم ایران قرار می گرفتند. امپراطوری هخامنشی برای شهروندانش امنیت و آرامش به ارمغان می آورد و نمونه ابتدایی بود از اتحادیه های اقتصادی مدرن امروزی که موجب شکوفایی اقتصاد و ثروت و رفاه بخش های عمده ای از پهنه گیتی می شد. امپراطوری ساختن در شان کسی است که نخستین منشور حقوق بشر را صادر کرد که ضامن حقوق تمامی ملت های زیر پرچم خود بود. اینگونه است که امپراطوری صد ها سال دوام آورد وگرنه یک شبه کارش به پایان می رسید اگر تبعیض و خودی و غیر خودی و بی عدالتی آخوندی بر آن حاکم بود. امپراطوری ساختن در شان تفکری است که پایه هایش را زرتشت بزرگ ریخت که در جای جای گات های به جا مانده از او (پیش از آن که تحریف شود) سخن از ساختن و آبادانی است نه ویرانی.
امپراطوری ساختن در شان توماس جفرسن و جرج واشنگتن است که با تدوین قانون اساسی آمریکا پایه گذار دنیای سیاسی مدرن شدند و در آن به گواه تاریخ کورش را سرمشق قرار دادند.
حال شرایط جهانی و حرکت های ابلهانه آل سعود و اردوغان زمینه ای فراهم کرده برای خود نمایی جمهوری اسلامی. سوال اینجاست آیا جمهوری اسلامی توانایی بهره بری از این فرصت را داراست یا این که می خواهد همان بازی کودکانه که در ایران بر سر مردم بی پناه آورده را در سطح منطقه ادامه دهد؟ آیا زمان آن نرسیده که سر دمداران جمهوری اسلامی سر عقل آیند و کمی از نوک بینی جلوتر را مشاهده کنند و اذعان کنند با زور و شمشیر و خودی و غیر خودی و معیار های کودکستانی و اقتصاد رانتی و وارداتی و نفتی نمی توان داعیه امپراطوری سر داد.
چاره چیست؟ بیایید دست به یک آشتی ملی زنید. در های زندان ها را بگشایید. مردم ایران را در شان و منزلتی که درخورش هستند قرار دهید. امپراطوری درست کردن تنها با آزاد سازی نظامی تکریت و موصل و سوریه و یمن میسر نیست. امپراطوری درست کردن پایه های محکم و استوار می طلبد. نیرو های متخصص و اقتصاد شکوفا می طلبد. صلح و آرامش همراه با عزت و سربلندی می طلبد و نه صلح قبرستان. بیایید نشان دهید ایران می تواند راه گشای جهان اسلام به سوی دنیایی مدرن باشد. آشتی ملی به منزله آزاد شدن نیرویی بس عظیم از کارشناسان و فرهیختگان ایرانی است که حاضرند خود را وقف کنند برای ایران و برای صلح و ثبات جهانی .
کاری کنید ایران زبانزد خاص و عام شود. مبانی تشیع را با دنیای مدرن تطبیق دهید. تشیع مدرن و اخلاق مدار همراه با تساهل و تسامح و مراعات حقوق انسان ها و حقوق بشر و آزادی بیان و تضارب افکار و عقاید. اجازه دهید جوهره دین که مدعی سعادت بشر است زنده بماند و در دنیای مدرن راه خود را بپیماید مشروط بر این که مردم آزادانه آن را مطالعه کنند و برگزینند نه با زور و اسلحه که اگر چنین کنید امپراطوری تان یک شبه محو خواهد شد و در تواریخ خواهد آمد که آل علی فرصتی چنین طلایی به دست آوردند لیکن به دلیل خشک مغزی آخوند ها آن را از دست دادند.
کاری کنید مردم خود را مدیون تشیع احساس کنند و تا ابد جایگاه آن را بلند و گرامی بدارند.
با پوزش از دوستان گرامی. این را نوشتم. ذره ای امید ندارم ملایان کودکستانی ما شرایط زمان را درک کنند و در شان و منزلت چنین خواب و خیالاتی باشند. ما یک بار فروپاشی شوروی را از دست دادیم که عین شرایط کنونی بر جهان حاکم بود لیکن ملایان ما این کودکان کهنسال درکش نکردند و آنقدر در فکر زدن یک دیگر و حذف این و آن بودند که ………..
گفتگوی حبیب آرین با داود فیرحی استاد علم سیاست دانشگاه تهران در باره عناصر دموکراتیک فقه شیعه در روزنامه شرق یکشنبه 24 اسفند 93 که اندکی خلاصه اش کردم و نکات را بدون دگرگونی در عبارت ایشان آوردم و در آخر هم نظری کوتاه بر افاضات ایشان:
«تمامی تلاش من در این کتاب این بود که نشان دهم ما دانشی به نام فقه داریم و آن به دو قسمت تقسیم میشود؛ بخشی از آن بحثهای موضوعی آن است و بخش دیگر به احکام فقهی مربوط میشود.
زمانی که ما با پدیده مدرنی مانند دولت مواجه میشویم، موضوعشناسی اهمیت مییابد. من تلاش کردهام توضیح دهم ذهن حکومتداری در ایران چگونه شکل گرفته است و احکام فقه درخصوص آن چه بوده است. ما شاهد آن هستیم که درون دستگاههای فقهی و نصوص دینیمان عناصر پررنگ دموکراتیک وجود دارد. در میان فقهای ما فقیهانی هستند که تفاسیری دموکراتیک دارند و برخی دیگر نیز تفاسیری اتوریتیک را ارایه دادهاند.
من هیچگاه نظریات فقهی را مستقل از ساختار قدرت در نظر نگرفتم. باید توجه داشت که ما با دانشی روبهرو هستیم و این دانش خواهناخواه واجد میزانی از استقلال است. فقه سیاسی و فلسفه سیاسی دانشهایی هستند که ممکن است در هر جای دنیا متولد شده باشند. درنتیجه ممکن است تحتتاثیر فرهنگ همان منطقه قرار بگیرند. در ذهن ما ایرانیان تصوری اقتدارگرایانه از دولت شکل گرفته است و گمان میکنیم دولت خوب به معنی دولت اقتدارگرا است و براساس همین تصویر همهچیز را از آن نقطه شروع می کنیم و توضیح میدهیم. همین موضوع احتمالا کمک کرده است که در جامعه ما، به نظریههای دموکراتیک که تفاسیری دموکراتیک از دولت ارایه میدهند، کمتر توجه شود. این حس وجود دارد که این تفاسیر با جامعه ما نامتناسب هستند. در برابر این شرایط اگر به کشورهای غربی و آمریکایی نگاه کنیم نظریات اقتدارگرایانه به حاشیه میروند در حالی در ایران نظریههای دموکراتیک حاشیهای میشوند. این یک مساله اساسی است! اگر فقه فیذاته و به طور کلی اقتدارگرایانه بود، نمیتوانست نظریههای دموکراتیک تولید کند؛ اما این نظریات از دل فقه تولید شده است. این نشان میدهد مشکل در فقه نیست و باید مساله را در جای دیگری جستوجو کرد. بسیاری از افراد هستند که فقه را اقتداری میدانند اما من در این کتاب نشان دادهام که فقه در دو نقطه به شدت به سمت دموکراسی متمایل شده است. یکی از این نقاط در ادبیات مرحوم نایینی طرح شده و دیگری در بخشهای مختلف و پراهمیت ادبیات مرحوم امام بحث شده است. درواقع مساله اساسی ما به نگاه و دولتشناسی ما بازمیگردد. حداقل مطالعات من در این دو جلد نشان میدهد کسانی که گمان میکنند دین یا فقه ذاتا اقتداری است در اشتباه هستند. فارغ از قضاوت درخصوص نص میتوان گفت عناصر دموکراتیک فراوانی در فقه سیاسی وجود دارد. بنابراین در این خصوص میتوانیم دو بحث را دنبال کنیم: اول اینکه بگوییم چرا ادبیات دموکراتیک مکنون در نصوص دینی کمتر به چشم مسلمانان میآید؟ دوم اینکه چرا تلاشها و وجوه دموکراتیک مکنون در نظریههای فقهی ما میل به انزوا و حاشیهگزینی دارند یا به حاشیه رانده شدهاند؟
در فقه تلاشهای وسیعی صورت گرفته است تا بتواند به تبیینی دموکراتیک از دولت برسد. بهعنوان مثال، میتوان به شاهکارهای علامه نایینی و حضرت امام اشاره کرد. اما سرانجام فقه نایینی چه شد؟ نظریات نایینی در طاقچهها جای گرفت و دولت پهلوی در ایران رواج یافت که نمیتوانست دموکراتیک باشد. در دوره پهلوی نیز جبهه ملی در تلاش برای بسط ادبیات دموکراتیک بودند اما این مسیر ادامه پیدا نکرد. سرنوشت فقه نایینی به حاشیه راندهشدن با وجود دموکراتیکبودن بود. با کناررفتن نایینی یک دولت غیرمذهبی اقتدارگرا سرکار آمد. این موضوع نشان میدهد مساله و مشکل در فقه نیست. مانند این است که شما بخواهید در جامعه دو نوع نان تولید کنید. یکی از آنها نان دموکراتیک و دیگری نان اقتدارگرایانه است؛ چرا جامعه ما بهعنوان مصرفکننده یکی از آنها را میپسندد و دیگری را نمیپسندد.
بهعنوان مثال در ادبیات مرحوم امام ذکر شده است که «جمهوری یعنی همان جمهوری که در همهجای دنیا وجود دارد»، این گزاره معنی دیگری بهجز عرف ندارد. زمانی که درخصوص عرف سخن میرانیم لزوما به معنای عرف یک قوم و یک جمعیت نیست. اگر بنا بود عرف براساس یک قوم و جمعیت شکل بگیرد، هیچگاه در ایران دولت جدید، بیمارستان و بیمه شکل نمیگرفت؛ چراکه عرف آن وجود نداشت. اگر فقها از عرف سخن میرانند این عرف، عرف عقلاست که همواره دو شرط دارد؛ مورد پذیرش عقلا باشد و شریعت نیز با آن مخالفت نداشته باشد. باید توجه داشت مطابق ادبیات فقیهان ما دو نوع عرف داریم؛ عرف مطرود از جانب شرع و عرفی که نفی و طرد نشده است. بهعنوان مثال یکی بیمه و دیگری رباست. میبینیم که با وجود آنکه ربا یک عرف رایج بانکداری است، شریعت، ربا را رد کرده است. اما همان شریعت بیمه را تایید میکند؛ چراکه عرفی است که مخالف نص شرعی نیست. جمهوری، انتخابات و مجلس نیز به همین صورت، عرفی هستند که مخالف نص شرعی نیستند. در واقع این عرف است که برای ما موضوع میسازد و ساخت این موضوع توسط تنها چندنفر انجام نمیشود. به هر حال، اگر فقه درباره عرف سخن میگوید، به همان عرف موجود نزد عقلا که مورد مخالفت شارع هم نیست. اشاره میکند. فقیه به هر ترتیب این عرف را میپذیرد اما ممکن است آن را با تکیه بر استعارههایی همچون وقف، قضا و… توضیح دهد.
مرحوم امام بحثهای حکومت را از دو نقطه به قضاوت گره زده است. یکی از آنها ادله قضاوت است. به تعبیر وی، ادله قضاوت همان ادله حکومت است. دیگری از زاویه ساختار است. اگر بپذیریم قضاوت بخشی از حکومت است به این معنی است که ادله مربوط به قضاوت ادله حکومت نیز خواهد شد. با درنظرگرفتن این دو نقطه به نتایج روشنی خواهیم رسید. اول باید دید که قضاوت در فقه ما چگونه است، در نتیجه حکومت نیز به همان صورت است. اگر به تعبیر برخی از نویسندگان غربی، دولت را یکپارچه درنظر بگیریم و قضاوت را بهعنوان یکی از ارکان این حکومت بپذیریم، میتوانیم براساس متدلوژی «نمونهبرداری» قضاوت را آناتومی کنیم و شباهت ساختاری آن با حکومت را دریابیم. بر این اساس باید دید مهمترین رکنی که تحلیلگر برای تحلیل حکومت از آن آغاز کرده است، چیست. در ادبیات مرحوم امام این تحلیل، از قضاوت آغاز شده است. امام میگویند حکومت از آنجایی واجب است که باید احکام شرعی اجرا شود. این قاضی است که باید حکم شرعی را تشخیص دهد. بنابراین قضا بهمثابه قلب حکومت دیده شده است.
من در این کتاب ابتدا به فقه و پس از آن به تاریخ و دوباره به تئوری پرداختهام چراکه بسیاری از موضوعات بر ایجاد این تئوریها تاثیرگذار بودهاند؛ بهعنوان نمونه تغییر تصوری که از دولت ایجاد شده است. پیش از این مفهوم جمهوری کمتر پسندیده میشد، اما در حال حاضر این مفهوم به تیتر حکومت وارد شده است. وقتی این تغییرات ایجاد میشود، تاثیرات آن نیز تغییر میکند. همچنین میتوان به مفاهیم دیگری اشاره کرد بهعنوان مثال رایدادن زنان که پیش از انقلاب حداقل برای بخش مذهبی جامعه جدی گرفته نمیشد، اما اکنون این موضوعات بهصورت جدی طرح شده است. انتخابات مجلس و سازوکارهای انتخابات، نظارت بر کیفیت قانونگذاری و شورای نگهبان و… موضوعاتی است که از دل تاریخ ما درآمدهاند.
بهلحاظ نظری دستگاههای فقهی، دستگاههای بازی هستند و دچار تغییر میشوند. این کتاب نیز این تغییرات را نشان داده است و میتوان این تغییرات را دید. اما اینکه آینده این تغییرات به کدامسو باشد، مسالهای است که پیشبینی آن کار دشواری است.
اگر بهدنبال بسطدادن نظریههای دموکراتیک در جامعه باشیم، باید درخصوص چه موضوعاتی بحث کنیم. یکی از علاقهمندیهای من نظریه عمومی حزب در مذهب شیعه و بهطورکلی نسبت حزب و تحزب با فقه است. همچنین بحث مهم دیگر ماهیت و مفهوم قانون است. اینها از دیگر مباحثی است که من آن را دنبال میکنم. درواقع این مباحث در ادامه این سیر است. اما آنچه که این کتاب بهطور مشخص دنبال میکند این است که برخلاف نظرات برخی از محققان که معتقدند، فقه ذاتا تکلیفگرا و غیردموکراتیک است، حداقل مطالعات من نشان میدهد که فقه نه ذاتا تکلیفگرا و نه غیردموکراتیک است. برخلاف نظر این محققان در نظریات مدرن فقه شیعه درباره دولت، عناصر دموکراتیک بسیار بالایی وجود دارد. درعینحال نمیتوان فقه را بهطور کامل دموکراتیک یا اقتداری دانست. بههرترتیب نظریات اقتدارگرایانه و دموکراتیک در این گفتمان تولید شده است. همانطور که نمیتوان فلسفه را فیذاته دموکراتیک یا فیذاته غیردموکراتیک خواند. فلسفه یک دانش است همچنان که فقه یک دانش است. باید توجه داشت که اگر دستگاههای فقهی ما بسط منطقی پیدا کنند، نهتنها در حوزه سیاست دموکراتیک خواهند بود، حتی حوزه قضا را نیز دموکراتیک خواهند کرد. تجربه تاریخی نشان داده که دولتها به انحصاریکردن نهاد قضاوت در دستان دولت متمایل شدهاند. این تحولات یک پدیده تاریخی است که ارتباط مستقیمی با فقه ندارد.»
نیتجه بحث ایشان این است که فقه دموکراتیک است و نشانه اش امام عزیز و نائینی مرحوم و مشکل از ما ایرانیان است که دولت را اقتدارگرایانه فهم کرده ایم. پس بیایید پشت دولت را بشکنیم(مدیونید اگر ذهنتان برود سمت احمدی نژاد و روحانی که ولی فقیه را رنجانده اند!) و خود را در اختیار فقه بگذاریم تا از گهواره تا گور برای ما برنامه بسازد. خوب فرق گفتار فیرحی با فقه سنتی و فقیهان سنتی این است که ایشان با ابزار مدرن«سر می برد» و با لمیدن در چمنزار فوکو و دیگر سرآمدن فکر جدید تازه شیرفهممان می کند که اگر گناهی است یا در شما ایرانیان است یا در دولتی که مدرن است! بنازم به این همه هوشمندی و فهم و سواد و تازه ایشان دغدغه شدید دموکراسی دارند! اشارات فیرحی عمدتا ارجاع به کتابی دارد که تازگی نوشته و منتشر کرده است. توجه کنید که حرفی که آغاز مصاحبه می گوید مبنی بر دموکراتیک بودن فقه(کدام دلیل؟ کدام مبنا؟ نامعلوم) در آخر مصاحبه با اما و اگر مشروط می شود و می گوید اگر فقه بسط منطقی بیاید چنین و چنان خواهد شد!. تمام بحث این است که فقه تاکنون آیا عرفی غیراز عرف مورد تأکید نصوص سنتی را پذیرفته است؟ بله فقه در باره چیزهایی که اصلا نمی شناسد مثل بیمه و مثل بورس ساکت می نشیند و اگر به مرور بفهمد قصه از چه قرار است خود را صاحب«حق نظر» و صاحب حق معنوی پدیدآور آن نظر قلمداد می کند! بنگرید اکنون کتبی چاپ شده که فقهای صاحب رای! بعد از سه دهه که از حکومت اسلامی گذشته، تازه دارند بیمه و بورس و امثال آن را می فهمند! کسی که مدعی دموکراتیک بودن فقه است باید دستکم یک نمونه مشخص که به سنت فقهی تبدیل شده و ماندگار باشد نشان دهد و الا نظرهای بی سرانجام و گفتارهای منفرد همیشه در ذیل هر دانشی پیدا می شود. جالب است فیرحی برای اثبات ایده اش به گفتارهای سیاسی آیت الله خمینی در پاریس و دوران هیاهوی انقلاب استناد می کند در حالیکه فقهای سنتی چون مصباح و دیگران این گفتارها را در«مماشات» و متکی بر مصلحت می دانند یعنی همان خدعه امام عزیز!
علی1 عزیز
این همان کتابیست که مصاحبه کنندهٔ معمم و ناشناس در آن مصاحبهٔ جنجالی روزنامهٔ جمهوری اسلامی با رفسنجانی بدان اشاره کردهبود. و رفسنجانی بدون آنکه به سمت نقد کتاب برود مدام تکرار میکرد “ساختارها [ی برساختهٔ انقلاب] خوب بودند ولی بعضی عملکردها بد بود.”
اما من از دو جهت به آقای فیرحی خرده نمی گیرم. نخست آنکه دست کم بعضی متدینین ما شیرفهم میشوند که استبداد لزوما برساختهٔ فقهی نیست.
دوم آنکه حقیقتی در مورد ما وجود دارد: انقلاب مشروطه می کنیم، تبدیل به استبداد می شود (استبداد صغیر و بعد نایبالسلطنهها)؛ شاه خود آموخته (همان بیسواد) تند خو و مدبر میآوریم، مستبد میشود؛ شاه ملایم تحصیلکرده در فرنگ میآوریم، مستبد میشود؛ نخست وزیر 100٪ مردمیمان (مصدق) همهٔ اختیارات ممکنه را از مجلس می خواهد و بعد مجلس را منحل میکند (از نظر صوری همان استبداد معنا می دهد)؛ انقلاب می کنیم و آخوند 80 ساله ساده زیست مقیم نجف میآوریم، مستبد میشود؛ تحصیلکردههای چپمان حزب تشکیل میدهند (توده) بویی از دمکراسی نمیبرد؛ روشنفکر مذهبیمان گروه و سازمان تشکیل میدهد (مجاهد) که واویلا … خلاصه به قول گروه ترانه کیوسک که میگفت: “صندوق رأیه؟ یا سطل زباله؟/ in put مهم نیست! out put آشغاله!” ورودی مهم نیست چون در هر حالتی خروجی مستبد است!
نه درداخلشان ازعدالت ورعايت حقوق بشر خبري هست ونه نسبت به دنياي خارج كشورشان بلكه مي خواهند همه دنيارا به سيطره وتسلط خوددرآورندومنابع مالي دنيا درتصرف آنها باشد، به هروسيله وتزويري كه باشدويابازورقدرت سلاح هاي پيشرفته ونسل كش.
ونيازي به آدرس دادن وگواه آوردن مستندنيست چون همه ناظران عزيز اهل مطالعه وپي گير خبرهاي سياسي وآدمكشي حكومتهاي دنياي مدرن هستند .ازقبيل حمله به ايران ازطريق صدام وبازحمله به خودعراق وصدام وحمله به افقانستاني كه خودشان طالبانرادرآنجامستقركرده بودند.
وحالا حمله به سوريه وعراق بوسيله تشكيل داعشي ها وتجهيزآنها. خوب اين وقايع درطول اين سي واندي سال به مرور وبتدريج ازسوي جكومتهاي مدرن مدافع حقوق بشراتفاق افتاده است نه درتاريخ دور جنگهاي اول ودوم بين المللي كه دراين صدسال گذشته بمبارانهاي شهرهاي ژاپن وتخريب وكشتارانسانهاي ديگركشورهاانجام شده است.
اين رهآورددنياي مدرن است كه آدمكشي اش گروهي وجمعي است وهم مدرن است.بلي علم وتكنيك ووسائل راحت زندگي كردن راهم اين مدرنيستها توسعه داده اند.اما آياانساني راراحت گذاشته اند كه راحت زندگي كند؟
همه سياستمداران وروأساي كشورها بايدبمانند گله گرگ وپلنگ مراقب خويش باشندكه رقيب كن اوراپاره نكندويادولت هاي ضعيف هميشه باج ده اين گرگ هاي مدرن باشندتاراحتي نسبي داشته باشند.
اين چه مدرنيته ايست كه بلاي جان انسانها شده است؟
چراجوانان ودانشوران ودلسوزان كشور ما درعلوم پايه طرح ريزي ندارند وفعاليت نمي كنندتا خودشان ازدست آورد علوم وتكنولوژي ازديگران بي نياز باشندوخودشان آقاي خودشان باشندوصدسال ازتأسيس دانشگاه درايران مي گذردوهنوز نسخه غربي هاراترجمه وتدريس مي كنند.
جناب علي1 ما فقط حرفهاي فيرحي را دراينجا گذاشته وآن رانقدمي كنند كه هيچيك به دردما نمي خورد زيرا كه ديكتاتوري باذات بشر قدرت به دست آورده عجين است.مگراستثنائي نادرباشدكه عدالت ونوع دوستي وپرهيز ازظلم وستم راپيشه خودكندوتازه اگرمتملقان وچاپلوسان بگذارند.
وديلكتيك جناب مازيار هم هيچ تأثيري دررونددموكراسي ندارد وآقاي فيرحي هم باالفاظ بازي مي كند وبقول علي1 هيچ سندي ارائه نداده است.
درهرجامعه اي كه فرهيخته گانش هرقانوني كه وضع كنند اگرآن قانون مقدس نباشد همه اجزائش دراجرا وعمل مساوي است باديكتاتوري وقانون را بنفع هواخواهي حاكم تفسيركردن.بدرود
ببخشید نصفه ارسال شد
تمام مشکل فیرحی و حتی آقای محمد قوچانی اصلاح طلب نازنین در اینستکه دلشان میخواهد خودشان چرخ را از نو اختراع کنند. یعنی به قول یکی از کامنت گذاران بیایند رنسانس اسلامی را با تکیه بر فقه و دیالکتیک آن درست کنند و مسیر 500 سالهٔ اروپا را با سرعت حدود 50 یا 100 ساله طی کنند. کاری که رضا شاه 100 سال پیش حاضر نشد منتظر آن بماند. یعنی چیزی ناظر بر علوم جدید وجود نداشت که بخواهد دیالکتیک بدهد! مگر موضوع بحث (دموکراسی) در هیچ یک از متون سنتی ریشه داشته؟ زندهیاد نائینی هم در حقیقت در برابر موضوعی مدرن قرار گرفت که ناگزیر به اندیشیدن و تفقّه گردید.
همین آقای فیرحی هم که به کمک همسایگان (فوکو) شوهرداری آموخته؛ خوب حالا که اینطور است چرا اصلا یک خانهدار بهتر و مجربتر استخدام نکنیم؟!
علی1 گرامی همانطوریکه من و دیگران دراین سایت نوشته ایم اصولا کار مذهبیونیکه تحصیلات مدرن دارند(من واژه روشنفکردینی را بی مسما و نادرست ومتناقض با روشنفکر ی میدانم بهمین جهت درمورد مذهبیون از آن استفاده نمی کنم.)قربانی کردن علم و پژوهشهای علمی و دست آوردهای علمی درپای خرافات دینی است درست بهمان ترتیبکه انسان و حقوق انسانی را به قربانگاه الله خدای یگانه شان می فرستند!
بقول خودتان “عسی ان تکرهوا شیئا وهو خیر لکم” این کتک خوردن ها اتفاق مبارکیست برایتان, باور بفرمایید جناب مطهری اگر این آجرهای خجسته به سر مبارک خودتان هم نمیخورد هرگز حال ملت را درک نمی کردید .شما باورتان نمی شود که در مملکتی که رای فرزانگانی چون کورس عزیز ما و امثال خانم آنیتا با رای امثال کتک زنندگان شما ارزش برابر دارد چه فجایعی رخ می دهد که کتک خوردن حضرتتان جزئی ترین آنهاست که اصلا چون منی در برابر داغ دل مادر ستار وسهراب خجالت می کشم از قبح این سخن بگویم .برخی مثل من با خواندن چند کتاب بیدار شدند امثال جنابتان با “آجرغیور مردان دلاور ” .همان شیرمردانی که فقط زورشان به امثال ما می رسد و”دشمن فرضی”….
واکنش امام جمعه شیراز به نامه مطهری
اسدالله ایمانی شامگاه شنبه در جلسه شورای فرهنگ عمومی استان فارس با اشاره به نامه سرگشاده منتشر شده از علی مطهری خطاب به خود اظهارداشت: امام جمعه یک شهر بر حسب وظیفه موارد کلی را بر اساس سند مطرح می کند اما این آقا به دلیل عدم جواب منطقی از ادبیات فحش، زشت و مستهجن استفاده می کند.
به نوشته ایرنا، امام جمعه شیراز اضافه کرد: فحش و ناسزا راه حل نیست و این آقا بهتر است برخورد منطقی و عقلانی داشته باشد اما غصه این است که چرا باید فضای حضور چنین افرادی در اردوگاه اصلاح طلبان باشد؟
او ادامه داد: بنده به نامه علی مطهری جواب و پاسخی نمی دهم زیرا این ها در شان جواب و پاسخ دادن نیستند.
وی عنوان داشت: ما اعلام کردیم که حادثه اتفاق افتاده برای علی مطهری باید بررسی شود اما افراد باید این را هم بدانند که هر عملی یک عکس العملی دارد و اگر حریم را نگه ندارید حریم شما را نگه نمی دارند و این مسئله ای طبیعی است.
ایمانی افزود: وقتی یک نماینده در مجلس در حین صحبت به دلیل اخطار همکاران خود با مشت برخورد می کند باید انتظار داشته باشد که در اجتماع نیز عده ای با او با مشت برخورد می کنند و مصداق این ضرب المثل است: اگر باد بکارید طوفان درو می کنید.
امام جمعه شیراز گفت: قران به ما دستور می دهد در ادبیات رعایت اصول لازم را داشته باشید و چنان بحث کنید که اگر برای خودتان به کار ببرند ناراحت نشوید و آیا واقعا چنین است.
وی بیان داشت: بروز چنین رفتارهایی در جامعه تکرار شدنی است اما غصه من برای استان فارس است که با وجود برخورداری از موقعیت مناسب، شاهد چنین جریان ها، شلوغ کاری و دردسرهایی در بازار سیاست و اجتماعی است؟ من نگران حیثیت استان هستم.
نماینده ولی فقیه در فارس اظهارداشت: فرد قانون گذار خود باید به قانون احترام بگذارد و افراد معترض به این نماینده به دلیل لغو و بی احترامی به مصوبه شورای تامین شهرستان و شکسته شدن حیثیت استان اعتراض کردند.
ایمانی اضافه کرد: مردم و مسئولان استان فارس بدانند در فضای پیش آمده، ظلم بزرگی به استان فارس می شود و به ناحق شرایط استان فارس را می شکنند و این درحالی است که در استان های دیگر حوادث بدتر و بیشتری رخ داده است اما این طور بزرگ نمایی نشد.
به این میگویند مملکت امام زمان یا مملکت کلمات وارونه یادتان نرود که جای مهر بر صورتش را هم وارونه ببینید:
سرزمین کلمات وارونه جائیست که:
“گنج” “جنگ” میشود و “درمان” “نامرد” و “قهقهه” “هق هق”
ولی
“دزد” همان “دزد” میماند و “گرگ” همان “گرگ” و “درد” همان “درد”
آری سرزمین کلمات وارونه جائیست که :
من” “نم” کشیده است و “یار” “رای” عوض کرده است
” راه” گوئی “هار” شده است و “روز” به “زور” میگذرد.
“آشنا” را جز در “انشا” نمییابی و چه “سرد” است این “درس” زندگی
اینجاست که
“مرگ” برایم “گرم” میشود
چرا که “درد” همان “درد” میماند!
دلم “آرامش” وارونه میخواهد
“شما را”
شریعتی
اری در این سرزمین وارونه،
‘ربا ” چون ” ابر ” میبارد
“ارزو” بر “وزرا” میمیرد
“رام” مار ” میشود
“خویش ” فقط ” شیوخ “میشوند
” ریز ” زیر ” میرود
” فلج ” جلف ” میشود،
” نان ” هنوز ” نان ” است
” مه” ” هم ” تاریک شده و
” هلال ” ان هر چهارده چون ” لاله ” خون میریزد،
ولی امید به “همه ” است که همه ” می ماند تا برخیزد
مرضی
با سلام به دوستان عزیز و برادر بزرگوارم محمد نوریزاد
ما برای حضرت زهرا سلام الله علیها روضه و عزا می گیریم، اشک می ریزیم ،آنهم سه دهه، چرا؟ چون به ایشان ظلم شد.چون حق ایشان غصب شد.که بسیار هم درست است. ولی آیا در این نظام و حکومت اسلامی به بندگان دیگر خدا ظلم نمی شود؟ آیا به زنان ظلم نمی شود؟ آیا پاشیدن اسید به صورت زنان ظلم نیست؟ آیا حق این مظلومان گرفته شد؟ آیا حاضریم کسانی که به زنان مجروح ظلم کردند را همانند ظالمین به حضرت زهرا مورد لعن و نفرین قرار دهیم و آنان را دستگیر و محاکمه کنیم؟ تا کی می خواهیم بازی یک بام و دو هوا در آوریم؟ ما با ظلم مخالفیم یا با ظالم؟ تازه ظالم مگر با ظالم فرقی می کند؟ فقط عمر می تواند ظالم باشد؟ آیا علمای ما نمی توانند ظالم باشند؟ آیا ائمه جمعه که ظلم را تئوریزه و مجاز می کنند، ظالم نیستند؟ آیا رهبران و مراجع تقلید ما که چشمان خود را در برابر ظلم می ببندند و خود را به نفهمی می زنند، ظالم نیستند؟ پس چه فرقی بین خوارج، وهابیها، داعشی ها و… با رهبران،مراجع تقلید ، قضات دادگستری، مأموران اطلاعات و… می باشد؟
March 2015
دلیلی که دولت را مجبور به چاپ ۱۲ میلیارد تومان اسکناس کرد!دولت در اواخر سال گذشته، با مجوزی از ستاد تدابیر ویژه اقتصادی، ۴.۱میلیارد دلار از صندوق توسعه ملی برداشت کرد؛ با این عنوان که وقتی یکی از شرکتهای خارجی خریدار نفت ایران، بدهی خود را به ایران از این بابت پرداخت کرد، این پول را جایگزین کنند. هرچند این موضوع در ماههای گذشته رخ داده، یک نماینده مجلس اعتقاد دارد هنوز مشکلات مرتبط با این تصمیم ادامه دارد.
به گزارش «تابناک»، ماجرا آن زمان این گونه گفته شد که دولت، مقادیری نفت برای فروش به شرکت اماراتی نیکو داد، ولی این شرکت نتوانست به تعهدات خود عمل کند و پول نفت خریداری شده از ایران را در اختیار دولت ایران گذارد.
در آن زمان، نمایندگان منتقد این تصمیم دولت بر این باور بودند، دولت به جای آنکه برای وصول طلب خود، پیگیریهای لازم را انجام دهد، طلب خود را از شرکت نیکو به صندوق توسعه ملی منتقل کرد و به جای وصول آن بدهی از صندوق توسعه ملی استفاده شد؛ در واقع، دولت از منابع صندوق توسعه ملی برای تأمین منابع مالی خود بهره برد.
بنا بر این گزارش، اما آن ماجرا با همه حواشی و مشاجرات بین نهادهای مرتبط، پس از یک جلسه مشترک بین دولت و مجلس، موقت تمام شد؛ هر چند برخی نمایندگان مجلس همچنان انتقاداتی به این ماجرا داشتند، ولی با وجود این، با نزدیک شدن به پایان سال، یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، جزئیات بیشتری از این ماجرا را علنی کرده و همچنان برداشت از این صندوق را غیر قانونی میداند.
به تازگی موسی الرضا ثروتی در گفتوگو با «تابناک»، ابعاد جدیدی از این ماجرا را روشن کرده و گفته است: دولت روحانی تا کنون بیش از ۱۲ هزار میلیارد تومان پول بدون پشتوانه چاپ کرده است.
وی بر این باور است، اختلاف بین دولت و مجلس بر سر ۴.۲ میلیارد و ۱.۲ میلیارد دلار برداشت از صندوق توسعه ملی، ناشی از همین بحثها بوده؛ از طرفی هم دولت تا کنون نتوانسته ۵.۳ میلیارد دلار نفت ایران را از آن شرکت خارجی بگیرد.
دوستان من در اینجا شرحی مختصر از مراسم چهارشنبه سوری و قاشق زنی میدم.البته آنچه که من و هم سن و سالهای من از نزدیک دیدن و انجام دادن میشه گفت بسته به هر شهر و منطقه تفاوتهای وجود داشت.
من هرآنچه خود شاهد بودم و انجام دادم مینویسم. باشد تا آن خاطرات شیرین را با شما دوستان به اشتراک بگذارم.در ضمن در ادامه به تغییرات هدف دار آن میپردازم و اینکه چرا به اینجا رسید تا این مراسم حرام اعلام شود.
یادمه تو محلمون از دو سه روز قبل از چهارشنبه سوری با پسرای محل جمع میشدیم میرفتیم اطراف محله و شروع به جمع آوری شاخ و برگ درختان خشک شده و بوته های خشک شده میکردیم.هرچند که ما باهم دوست بودیم ولی رقیب هم بودیم.هر گروه از ما یه محدوده از محل را پوشش میداد و برای اسم در کردن بین پسرای دیگه ، بین بزرگان محله و همچنین شیرین تر از همه بین دختران محله تمام تلاش خودشو میکرد تا بتونه بیشتر چوب جمع کنه. یکی از روشهایی که ابداء کرده بودیم بردن چند تیکه طناب کوتاه بود و یه تیکه طناب بلند.شاخ و برگها رو در بسته های قابل حمل می بستیم بعد اون بسته ها رو به هم وصل میکردیم و دست آخر اون طناب بلند بود که با کشیدن روی زمین می تونستیم قطاری از شاخ وبرگ را حمل کنیم که هم کمتر آسیب میدیدیم و هم بیشتر می تونستیم جمع کنیم.جالبه که تا خود محله یه رد از خودشون روی زمین به جا میگذاشتن ، تازه با بچه های دیگه مسابقه هم میدادیم.
معمولا بعد از غروب خورشید روز سه شنبه آخر سال مراسم چهارشنبه سوری شروع میشد. ما پسرای محل شاخ و برگهایی که جمع کرده بودیم رو جلو خونه هامون میچیدیم در مقادیر و فواصل منظم و هر چه این چیدمان طولانی تر و آتش اونها ماندگارتر بود نشان از میزان تلاش فرد گردآورنده داشت . وقتی مشغول چیدن شاخ و برگها بودیم یواش یواش همسایه ها هم جمع میشدن.هر کسی بسته به توانایی خودش جلوی خونش یه زیلویی، فرشی، چیزی مینداخت و بساط سماور چای و نوشیدنی، شیرینی و آش و … برقرار بود نه فقط برای مصرف خودشون بلکه برای همه همسایه های دور وبر خودشون.خیلی لحظات قشنگی بود. بگو بخندها و خوشی واقعی، همه دور هم جمع میشدن و باهم گپ و گفتی داشتن که بیا و ببین. الانم که دارم مینویسم خیلی حال میکنم با یادآوری اون لحظه ها. یکی از قسمتهای جالب خاطرات اون شب مربوط بود به اینکه دختر پسرای محله یکی از ناب ترین لحظه های ارتباط دوستی و عاشقانه شون رو داشتن بدون محدودیت های مرسوم اونموقع از طرف خانواده ها، چرا که همۀ والدین اونجا حضور داشتن و به خاطر اون شب سعی میکردن شادی بچه ها رو ازشون نگیرن و البته دختر پسرا هم بسته به سنشون باهم ارتباط برقرار میکردن و یا به دو گروه جدا تقسیم میشدن و با بازیهای گروهی خودی به هم نشون میدادن.خیلی جالب بود، همۀ بچه ها هیجان داشتن و مشغول بازی بودن و والدین هم مشغول گپ و گفت و بخور بخور. بعد از جمع شدن همه، اعلام میشد که مراسم پریدن از آتش میخواد شروع بشه.معمولا کمی نفت روی شاخ و برگ می ریختیم تا به قول معروف آتیش با زدن کبریت گر بگیره و خاموش نشه. همه دور آتیش جمع میشدن و نور آتیش و گرماش روی همه تاثیری مضاعف میگذاشت و به هرکی نگاه میکردی لبخند میزد و شاد بود و لحظه شماری میکرد برای اینکه آتیش خوب بگیره تا شروع به پریدن از روی آتیش بکنن. همه به صف میشدیم و زنجیر وار از رو آتیش میپریدیم
” زردی من از تو …سرخی تو از من ”
همه با صدای بلند این متن زیبا و با معنا رو میگفتن که به بیانی شعرگونه خواهان این بودن که ای آتش مهربان زردی و بیماری و تمام مظاهر مشکلات رو از من بگیر و به من سرخی خودت رو که نشانۀ گرما و نیروی سلامتی بود رو بده.
به واقع که سوری بود در آن شب چهار شنبه آخر سال. فراموشی غم ، غصه و بیماری و شادی و شعف همگانی…وای که چه روحیه ای میداد به همه.
بعد از مراسم هم همه به خونه هاشون میرفتن تا شامی به بدن بزنن.
بعد از شام بود که پسرای ماجراجوی محله منجمله من میرفتیم برا قاشق زنی. البته این کار تو محلۀ ما بیشتر توسط همون پسرایی انجام میشد که زحمت کشیده بودن و رفته بودن برای جمع آوری خار و خاشاک و چوب خشک تا مراسم چهارشنبه سوری با شکوه برگزار بشه.چرایی اون بیشتر بخاطر این بود که با دادن هدیه به اونا ازشون تشکر میکردن. مراسم قاشق زنی هم ناحیه بندی داشت درست مثل چهارشنبه سوری. ما پسرا چادر زنانه سرمون میکردیم که معمولا چادر گلدار بود و نه چادر مشکی ، یه کاسه ای ، قابلمه ای به همراه قاشق که بیشتر فلزی بودن و از جنس مس و یا روی چون اونموقع هنوز ملامین و استیل کم پیدا میشد و بلور و چینی هم امکان داشت بشکنه.
چادر به سر با یه کاسه در دست و قاشقی که به لبۀ کاسه میزدیم به همراه یکی دوتا از بچه های دیگه که حکم جمع کننده و انبار رو داشتن و همراهشون یه گونی کوچیک یا ساک بود میرفتیم در خونه ها .زمانی که من قاشق زن هدایا رو میگرفتم اونا رو تو گونی یا ساک خالی میکردم و با کاسۀ خالی به طرف منزل بعدی میرفتم.
فقط به در خونه ها میرفتیم و قاشق میزدیم و حرفی نمیزدیم البته بعضی موقع ها اول در میزدیم و یا زنگ خونه رو میزدیم و بعد قاشق زنی میکردیم. صاحب خانه کاسه رو میگرفت و توی اون پول،آجیل،میوه و یا هدایایی میزاشت و دوباره تحویل میداد. خیلی باحال بود …کرکر خنده و شیطنت بازی هم بود مخصوصا وقتی خونۀ دوست دخترمون میرفتیم و یا صاحب خانه به قاشق زن از زیباییش و طنازیش متلک مینداختن و یا میخواست عروسش بشه… و قاشق زن هم شروع به ناز و عشوه میکرد ….وای که دلم چقدر هوای اون موقع رو کرده.
خیلی خوش میگذشت…از چهارشنبه سوری و قاشق زنی مهمترین و بهترین خاطره ها رو داشتیم.
– چهارشنبه سوری بعد از انقلاب
چون بیشتر شما در جریان هستین خلاصه میکنم.
ابتدا جسته گریخته انجام میدادیم بعد به خاطر جنگ و کشته شدن جوونای محل تو جنگ دیگه تقریبا همۀ محل عزادار بودیم و در نبود دوستامون و همینطور غم خانواده هاشون حس و حالش کمتر شد با توجه به این که توی رادیو و تلویزیون هم یواش یواش از این میگفتن که این کار برای آتیش پرستا بوده و کفر محسوب میشه.! تا این اواخر که بعد از جنگ بازم یواش یواش در گوشه کنار شاهد بودیم ولی دیگه نه مردم همون مردم بودن و نه همسایه ها همون همسایه ها. بیشتر نمایشی بود و هیچوقت اون حس وحال قدیم رو نداشت.بعد هم که خود همین آقایون تا دیدن داره تنور مراسم چهارشنبه سوری داغ میشه با واردات انواع مواد منفجره و ترقه از چین خواستن مسیر اونو کاملا تغییر بدن و از شبی شاد که سور میدادن و شاد بودن به شبی ترسناک تبدیل کنن که جز مزاحمت و خطر چیز دیگری نداشت.بعدهم با تبلیغات تلویزیونی بگن که اینم از چهارشنبه سوری! و چندتا کشته و مجروح و سوخته رو به ما نشون بدن و بگن ببینید چه بلایی سرشون اومده…یواش یواش هم شروع کنن بگن که چهارشنبه سوری اینجوری نیست و همون مراسم خودمون رو یادآوری کنن اونم بخاطر اینکه بعضی مردم اعتراض کردند که اگر شما جلوی اون مراسم رو نمیگرفتین به اینجا ختم نمیشد و در ثانی جوانها با این بهانه اعتراض خودشونو نشون میدادن و اونا ترسیده بودن.
جدای از تمامی این مطالب از نظر من چهارشنبه سوری به سبک چینی ها مجاز نیست.چرا که هیچ کدوم از اون مراسم سنتی رو نمیشه در مراسم به سبک چینی دید .ترقه بازی و انداختن نارنجک با آن صدای مهیب و خطر آسیبهای جسمانی و روحی چیزی جز خوشی زود گذر و هیجان کاذب نیست در بیشتر موارد هم مردم آزاری ست و اینکه جوانها با انداختن ترقه و نارنجک از عکس العمل دیگران و لطمه به دیگران بخندند به دور از انسانیته. در ضمن بدون رعایت دیگران حتی نیمه شب هم این کارها رو انجام میدن…
چی به سر ما اومده؟
باید سعی کنیم برگردیم به همون روزها و همه باهم بخندیم و همه باهم شاد باشیم نه اینکه به دیگران بخندیم و از آسیب رساندن به دیگران شاد باشیم.
به امید تکرار اون روزا و اون خاطره ها
صحبت های یک آخوند وجوان انگلیسی:
یک روز جوان انگلیسی از آخوندی پرسید مسیح مرده زنده میکرد و موسی ید بیضاء داشت و عصایش را به مار تبدیل میکرد. اما شما و اسلامتان هیچ معجزه ای ندارید دین که بدون معجزه نمیشود. آخوند کتابی را که به زبان عربی بود به وی داد و گفت روزی سه بار صبح و ظهر و شب بیست صفحه از این کتاب را بخوان . جوان انگلیسی گفت ای آخوند مگر من دیوانه ام کتابی را که نمی فهمم بخوانم آخوند گفت معجزه ما هم همین است که چهارده قرن است این کتاب را با ذوق و شوق میخوانند و نمیفهمند و بدون وضو همبه آن دست نمیزنند.
سلام ودرود
جناب مزدک
به دلیل اهمیت این موضوع ،در اینجا قرار دادم برای استفادۀ دیگر عزیزان
اول اینکه بنده بی نام و نشان نیستم…بی نام و بی نهایت هستم.
شاید از تکرار عمدی دوباره ، منظور خاصی داشته باشید.شاید توهین پنهانی در آن نهفته؟بگذریم.
در ضمن شما حق توهین به سید مرتضی و هم چنین به من را ندارید.بنده ایشان را از بسیاری از جهات بالاتر از شما می دانم. و همچنین بدون دریافت پاسخ حق استفاده از نام ایشان برای تشابه به من را ندارید.
اگر من و ایشان برای شما دزد ناشی هستیم که به کاهدان میزند…در جواب شما همین بس که جسارت و توان دزدی
( از دید شما ) را داریم شاید به کاهدان هم زدیم ولی تجربه ای میشود برای بعد. یعنی به میزان دانش و تجربۀ ما افزوده می شود. ولی شما چطور برادر من ؟ اصلا جسارت انجام کاری را دارید ؟ آها فقط بلدی سوتی بگیری !
در ضمن مشخص شد با انگیزه و هدفی مسموم مطلب مینویسید .در یک متن 2 خط و نصفی چه نوشتید؟حالا این را ضربدر مطلبی 20 خطه کنیم.از نظر نوشتاری یک فاجعه به حساب می آید.
حال به من حق میدهید که بگویم “معنی توهین از نگاه من یعنی رفتاری مثل مزدک داشتن”
البته از شما بابت خواندن مطلب و اینکه پی گیر بودید تشکر میکنم.در ضمن کافیست به مناطق سردسیر و گرمسیر بروید و خودتان با چشم غیر مسلح هم میتوانید این تفاوت را ببینید.
– شما از من خواستید که در دفاع از مطلبی که گفته ام دلیل بیاورم و پژوهشهای علمی دال بر این نظر را بیان کنم.
من در اینجا به 4 نمونه اکتفا میکنم :
– ممتاز نیوز : یک متخصص زنان و زایمان و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز گفت: سن بلوغ در دختران خوزستانی و مناطق گرمسیر نسبت بە مناطق سردسیر پایینتر است و معمولا از ۹ سالگی صفات ثانویه جنسی،ایجاد و پس از یک یا دو سال نیز قاعدگی آغاز میشود.
– دکتر زهرا بهبودی مقدم، اولین دکتری تخصصی بهداشت باروری در ایران و عضو هیات علمی دانشکده پرستاری و مامایی دانشگاه علوم پزشکی تهران
… افرادی که در مناطق استوایی و گرمسیر زندگی می کنند، بلوغشان خیلی زودتر اتفاق می افتد. هوا گرم تر شده است، به خاطر گازهای گلخانه ای زمین گرم تر شده است و در همه جای دنیا شاهد افزایش دما هستیم. مواجهه با نور هم عامل موثری است…
– “تأثیر وضعیت متفاوت بالیدگی بر دختران نوجوان غیر ورزشکار در مناطق سردسیر و گرمسیر”
نتیجۀ تحقیقات استاد دانشگاه تهران دکتر عباسعلی گایینی به همراه چند تن از کارشناسان ارشد؛
نتیجه گیری:
با توجه به داده های حاصل از پژوهش می توان نتیجه گرفت که شرایط آب و هوایی مناطق سرسیر و گرمسیر می تواند در میزان WHR-BMI-%BF دختران نوجوان غیر ورزشکار تاثیر متفاوتی دارد ( تغییرات هورمونی سریعتر در مناطق گرمسیری)
– نتایج پژوھشھا در امریکا نشان میدھد که شمار قابل توجھی از دختران پیش از 6 و 7 سالگی به بلوغ زودرس میرسند و در این میان، دختران سیاه پوست آمار بیشتری را به خود اختصاص داده اند. در واقع، دختران 5 برابر پسران از این اختلال رنج میبرند اما تعداد پسرانی که در سالھای اخیر دچار بلوغھای زودرس شده اند نسبت به گذشته افزایش یافته به طوری که سن بلوغ پسران از 11 به 9 سال کاھش داشته و در مناطق گرمسیر اروپایی، کاھش سن بلوغ دختران از 10 به 9 سال مشھود است. پژوھشگران و روان شناسان معتقدند که بلوغ زودرس دختران میتواند آنھا را در معرض سوءاستفاده ھای جنسی قرار دھد.
حال در گرفتن سوتی نیز مختارید…در کوچه و خیابان هم از هر که بپرسید بالای 80 درصد مردم میتوانند جواب دهند.
دوست من در یادگیری از دیگران در مسیر رشد و تعالی اندیشه خود، اگر کوتاهی کنید اولین ضربه را به خود میزنید.
جناب بی نام و بی نهایت من در زیر همان کامنت اگر درست دقت میکردید اشتباه خودم را جبران کرده ام و نام شما را درستش را نوشته ام.جناب این پژوهشهایی که شما اینجا آورده اید از نوع احادیث اسلامی /شیعی است که از فلانی نقل شده که از فلان کس گفته تا رسیده به صادق و باقر و عایشه …جناب شما یک ادعایی کرده اید که علمی است و حداقل برای مسلمین از آنچنان اهمیتی برخوردار است که اگر می توانستند چنین موضوعی را از نظر علم ژنتیک ثابت کنند تا بحال بیش از یک ملیون پژوهش و ملیاردها دلار دراین راه خرج کرده بودند.بنابراین وقتی شما نمی توانید یک مقاله علمی که در ژورنالهای علمی و قابل اعتماد دنیا منتشر شده باشد بیاورید یعنی آنچه را ادعا کرده اید و یا شنیده اید بعلاوه آنچه از قول این و آن اورده اید کشک است.شما حتی یک مقاله معتبر دراین باره نمی توانید بیاورید چون چنین چیزی دروغی بیش برای سرپوش گذاشتن کودک آزاری مسلمین نیست. جناب این ادعا یک بحث علمی و ژنتیکی و قابل اثبات است این که دیگر وحی و خدا و ادعاهای پوچ و بی معنی نیست. درضمن همانطور که قبلا نوشته ام به کسی مربوط نیست که دیگران به دین و اعتقادی توهین می کنند و یا نقد می کنند .بهتر است سر خود گیری و بجای توهین به اشخاص عقاید آنها را نقد کنید و یا هرچه خود میخواهی انجام ده.این سایتی وزین و آزاد است و صاحب سایت حق دارد کامنتی را که نمی پسندد در سایت قرار ندهد.بنابراین من و شما بهتر است بدون توهین بهمدیگر انچه را که می پسندیم ارایه دهیم و در باره آنچه صاحب خانه درسایت میگذارد اگر نظری داریم بدون توهین به گوینده بنویسیم.من نیز از بحث با شما همین احساس شما را دارم و درحقیقت از همان اوایل هم چندین بار تصمیم گرفتم که جواب شما را ندهم ولی چون فکر کردم که شاید موضوع را یا من بد مطرح کرده ام و شما منظور مرا آنطور که باید متوجه نشده اید به بحث ادامه دادم ولی متاسفانه شما بهمان روال خود ادامه دادید و بجای نقد آنچه من می نوشتم به توهین به خود من ادامه دادید.
سلام و درود
مزدک گرامی
شما کامنتهایی که میزاری رو هم مرور نمیکنی اون اولیش بود و دوباره تکرار کردی.
منظور من در همین صفحه با عنوان گرفتم بود به این آدرس:
“مزدک
10:20 ق.ظ / مارس 12, 2015
جناب بی نام و بی نشان! ”
و نه در صفحۀ قبل با عنوان ای شمشیرها مرا در میان گیرید و به این آدرس و اشتباه املایی:
“مزدک
11:04 ق.ظ / مارس 11, 2015
چنا ب بی نام و نشان واقعا ترسیدم! ”
پس دوبار تکرار کردی ،حالا هی مغلطه کن!
شما درست میگی.ولی عاقل را اشارتی کافیست.
“… تا بحال بیش از یک ملیون پژوهش و ملیاردها دلار دراین راه خرج کرده بودند. “!
شما یکی از اون یک میلیون را برای نمونه بیار حرفت درسته و یا اصلا 4 تا نمونه مثل من بیار.
چرندیات تکراری که حاکی از همان اندیشه های متناقض و سراپا تحریفه.
از کی تا حالا محققان ایرانی رو هم آدم حساب نمیکنی و تحقیقات اونها کشکه ! یعنی اون دکترا چرت میگن و تو درست میگی. من میتونم برم و مقاله های علمی رو که به زبان انگلیسیه ترجمه کنم و بیارم. ولی تو باز میگی اونا رو قبول نداری! ما هر سازی بزنیم شما خلافشو کوک میکنی.
بازم رفتی تو همون 1400 سال پیش و از عایشه جونت اسم آوردی.دیدی هر چی میگی //////// عربهاست و بازم به مسلمین ربطش دادی…دست از این عناد ورزی کورکورانه بردار برادر من.چه کردن این عربها ، مسلمین و جدیدا هم ایرانیان با شما مزدک گرامی!
/////، اینا ناخالصی داره برادر من.
آره حق با شماست من برای بار دوم از شما بی نام بی نشان بجای بی نام بی نهایت نام برده ام و در موقع جواب دادان کامنت دومی را ندیده بودم .حرف شما دراینمورد درست است ولی هیچگونه قصد توهینی نبوده .فقط یک اشنباه است.از این بابت عذر می خوام.ولی من هنوز منتظر یک |زوهش علمی در مورد ادعای شما هستم…الان هم در عربستان یه دختر 9 ساله هیکل یه دختر 14 و یا 15 ساله رو داره. در ضمن این یک سنت عربی بوده و ربطی به اسلام نداره مثل بسیاری …. دلیل اش مهم بودن این سنت محمد برای فرزندان ما و نسلهای آینده است.چون همین سنت متعلق به دوران وحشیگری و قبیله ایی باعث شده که امام امت تبخیذ(ماش و لاس زدن با بچه شیرخواره) را طبق شرع تجویز کند.می توانی حدس بزنی چنین جنایتی چه تاثیر سویی در اجتماع می تواند داشته باشد؟یعنی من پدر زمانیکه بفهمم همسایه ام مسلمان است از کوچکترین تماس آنها با فرزندانم از ترس سواستفاده جنسی از فرزندانم جلوگیری می کنم . یعنی در هیچ کودکستانی دبستانی …یک مسلمان حق ورود ندارد تا چه برسد بکار کردن…و بهمین ترتیب درتمام شیون زندگی اجتماعی نوعی تنفر و بی اعتمادی به مسلمان بوجود می آید که نتیجه همین دید است.حالا متوجه می شوید که چرا باید نه تنها تاریخ اسلام بلکه جزییات اسلام را تجزیه وت تحلیل کرد؟برای چنین تجزیه و تحلیلی باید آنها را از تقدس انداخت!
سلام ودرود
مزدک گرامی
در ابتدا از نوع نگارش شما تشکر میکنم و لازم میبینم به نکاتی که مثال زدید اشاره کنم:
1- سن بلوغ = بنده گفتم که مواردی که شما عنوان کردید در باب بلوغ و سن ازدواج مربوط به سنت اعراب است و به اسلام ربطی ندارد و این به معنای این نیست که اسلام عملکردش درست است.من به این خزعبلاتی که در باب مسائل جنسی پرداخته میشود صحه نمیگذارم فقط و فقط درصدد هستم مطالبی که اینجا مطرح می شود به نوعی بار منطقی و عقل گرایانه داشته باشد.در ضمن اگر ما ایرانیها دنبال مسایل جنسی و پی گیر آن هستیم گناه ماست و به اعراب ربطی ندارد.این ما هستیم که دنبال روی آنها هستیم.
در باب پژوهش نمیدانم شما تا کنون پژوهشی انجام دادین و یا تحقیقی کردین یا نه ولی این را بدانید که آوردن کل متن تحقیق و پژوهش در اینجا منجر به ارسال حداقل یکماه مطلب بلند بالاست.بنده طبق برداشت عقلی و علمی به درج گزیده ای از نتایج تحقیق آن دکتران که تخصص شان درباب زنان است اینجا اکتفا کردم.بنده خود پزشک نیستم ولی برای روشن شدن مطلب در این باب باید نظرات پزشکان را در اینجا بیاورم.نمیدانم شما تا چه حدی درس خوانده اید ولی یک پزشک برای تحقیق باید هم به بررسی تحقیقات دیگر اساتید بپردازد و هم خود تجربی انجام بدهد.دیگر شما خود دانید که چه برداشت کنید.
2- تفخیذ= که البته شما تبخیذ نوشته بودین و درست آن “تفخیذ” است.
معنای تفخیذ آن چه که گفتید نیست و شما عمداً نوزاد را آوردید که وقتی من نوعی میخوانم ، عملی تهوء آور به حساب بیاد.اگر قرار است بر مبنای خرد و عقلانیت در اینجا کامنت بگذاریم باید یک سری مسائل را رعایت کنیم.
در اینجا زنان محترم هم کامنت میگذارند و این نوع نوشتار شما نوعی بی پرده گویی و عدم رعایت حیا میشود.
من به آن دوستان که مایلند در باب کلمۀ ” تفخیذ ” بررسی و تحقیق کنند میگویم که بروید و خودتان تحقیق کنید.
این عمل نه مختص مسلمین است و نه مربوط به شیعیان.از دیر زمان بوده و هم اینک نیز ادامه دارد.ولی از باب اینکه شما نام نوزاد را آوردید من اینجا به شما نکته ای را یاد آوری کنم و آن اینست ؛
در احکام شرعی بسیاری از مطالب بیان میشود فقط به دلیل اینکه سوال میشود و باید به سوال به گونه ای پاسخ داد. این اشاره به نوزاد در آخر مطلب نوشته شده من باب تمام کردن مطلب است و نه الزام به انجام.مثل همان قضیۀ زلزله و عمه است که شای یک در میلیارد هم پیش نیاید ولی احتمال را باید در نظر گرفت.حال سوال اینجاست که آیا این عمل را چند درصد از مسلمانان تایید می کنند و انجام میدهند. بسیاری از احکام اگر به جزئیات می پردازند به دلیل این است که از آنها سوال میشود و آنها باید بر مبنای دستورات دین و اخلاق جوابی پیدا کنند. حال به گونه ای دیگر میگم. چند درصد از مسلمانان و یا شیعیان کلمه به کلمه توضیح المسائل را خوانده اند و حفظ هستند؟و مو به مو انجام میدن؟ فقط اگر برای شما سوال پیش بیاید و در موقعیتی قرار بگیرید که ندانید چه کنید و در همان حال دسترسی به توضیح المسایل داشته باشید، آنوقت است که به سراغش میروید و یا از فقیه مورد نظر خود می پرسید البته اگر شیعه باشید و مقلد هم باشید. با توجه به اینکه در باب تقلید هنوز بین علمای شیعه اختلاف نظر است ولی نظر کلی اینست که در اصول دین تقلید جایز نیست ولی در فروع دین تقلید جایز است که البته اجباری نیست. در باب مسایل دیگر خارج از این دو مورد بسته به عرف جامعه متغییر است و بستگی تام به سطح دانش اشخاص دارد. در ضمن در حال حاضر درصد مقلدین در ایران با بیشتر شدن سطح سواد و درک مردم بسیار پائین است. احتمالات از اصلی ترین موارد مورد توجه در مباحث فقهی است.
در ضمن شیعیان در انتخاب فردی که از او تقلید کنند آزادند و تقلید از فردی که مرده جایز نیست. پس الزامی در تقلید از شخص خمینی که مرده و رفته نداریم ( ببین توی یک کتاب به اون بزرگی که نوشته مزدک چی پیدا کرده)
حال فرض کن اگر یک مسلمان بسته به عرف و سنتهای غلط در یک جامعۀ بدوی و بیایانی و یا عشیره ای تصمیم به خواندن عقد وصلت بین فرزند خود و دیگری میگیرد و سن دختر کمتر از 9 سال ازدواج است ( ممکن است سن زوجه 6 ماه هم باشد! هر چند این احتمال نزدیک به صفر باشد ) در اینجا سن زوج مطرح نشده که چند ساله باشد . دقت کنید . هنوز در جوامع عشیره ای مخصوصا اعراب، میگویند عقد پسر عمو و دختر عمو در آسمان بسته شده و یا حتی رسما آنها را به عقد هم درمیاورند یعنی پدر آن کودکان با رضایت خود و طبق سنتهای قومی این کار را میکنند. حال آن شاداماد که به طور مثال با دختر عمویش عقد کرده اگر حس جنسی داشت چگونه برآورده کند؟
راه حلش تفخیذ است. یعنی اگر طبق سنتها حتی یه احمقی پیدا شد که حتی دختر 6 ماهۀ خود را به عقد پسری درآورد،آن پسر اجازه ندارد بجز از راه تفخیذ کام جویی کند.( دقت کنید=شرط اصلی ازدواج است و رضایت طرفین )
جناب مزدک اگر نقد بی طرفانه صورت گیرد لاجرم بر دل نشیند. تفاوت رابطه جنسی در ازدواج و سوء استفاده جنسی از زمین است تا آسمان.
شما به تمام ایرانیان و مسلمانان و شیعیان بهتان میزنید و بدترین و دون ترین اتهامات را به آنها میزنید و متوجه نیستید که تحمل آن کلمات برای خواننده چقدر سنگین است.
این عین عبارت شماست مزدک گرامی:
” یعنی من پدر زمانیکه بفهمم همسایه ام مسلمان است از کوچکترین تماس آنها با فرزندانم از ترس سواستفاده جنسی از فرزندانم جلوگیری می کنم . یعنی در هیچ کودکستانی دبستانی …یک مسلمان حق ورود ندارد تا چه برسد بکار کردن…”
متاسفانه نوع دید بیمار گونۀ شما از یک کلمۀ فقهی که معنای بسیار گسترده ای داره منجر میشه که یه راست برین سراغ کم احتمال ترین حالات در اون مورد. باید تعریف یک کلمۀ فقهی کامل باشه و همۀ جوانب رو بسنجه. درک شما از مطالب فقهی بسیار ضعیف است. و جای تاسف دارد که بسیار راحت و بدون هیچ شرم و حیایی به هموطنان خودتان اینگونه توهین میکنید…دیگه عصبانی شدم…آخه مرد ناحسابی هی من میخوام رعایت کنم هی تو به نوشتن چرندیاتت ادامه میدی.خجالت بکش و حیا کن.بابا کمی مرام و مردانگی و جوانمردی کسی را نمیکشه. آخه آدم! من چی بهت بگم…مگه توی //// دخترتو توی اون سن به عقد کسی درآوردی؟ آخه /// در اون جملۀ فقهی کجاش گفته اگه خواستی سوء استفاده کنی گفته اگه زوجه. زوجه یعنی چی؟ یعنی اگه یه //// مثل توی ///// توی عصر اتم خواست دختر کم سن و سالش حتی 6 ماهه رو به عقد پسر یه ابلهی خودش دربیاره یا اینکه بدترین حالش به عقد یه مرد گردن کلفت در باره باید رعایت حال اون دختر کم سن و سال رو بکنه و …این سوء استفادۀ جنسی و این حالاتی که گفتی و مهد کودک و مدرسه و همسایه رو مثال زدی فقط از یک ذهن پریشان و سادیستی فوران میکنه و نه یه عقل سلیم. شما فکر میکنی همه مثل خودتن ؟ میفهمی اصلا چی میگی؟
امثال شماها رو اگه آزاد بزارن چه به روز این مردم میارین ؟
مزدک واقعا میفهمی چی بلغور میکنی…تو رو هر کی دوست داری مطلبت رو یک بار برای خودت بلند بخون ببینم شرمت نمیشه؟ دیگه دارم از دست افرادی مثل تو نا امید میشم. همینجوری به همه توهین میکنی و اصلا نیفهمی چی میگی.
عزیز، درک ناقص شما از مطالب حمل بر همان درک از طرف کس دیگه نیست.
احتمالا این سوالات و پرسشها رو ذهن بیمار و مسلمانی مثل تو از خمینی پرسیده بوده و اون مجبور شده حسب وظیفه تا قین مطلب رو بهت توضیح بده!
کمی شعور چاشنی مطالبت کن .
به مرام و شعور خداناباوران توهین نکن.
با سپاس
جناب بی نام و بی نهایت شما از این محققین ایرانی یا آمریکایی بجز اظهارنظرهای کلی درباره موضوعی کلی مدرکی ارایه نداده اید.ادعای شما همانطوریکه من قبلا نوشته ام و شما حرف مرا هم تحریف کرده اید و درجواب خودم نوشته اید از آنچنان اهمیتی برای مسلمین بر خوردار است که اگر می دانستند که چنین چیزی علمی و درست است میلیاردها دلار خرج پژوهش برای اثباتش میکردند(این حرف من بود نه اینکه در اینباره پژوهش شده.).ادعای شما یک ادعای خاص و قابل اثبات است. بنابراین دراینمورد خاص اگر مدرکی معتبر دارید ارایه دهید نه اظهار نظرهایکلی که بهمان قال صادق و قال بقر و یا مغالطات آخوندها می ماند.
جناب مصلح خجالت نکش شما که اولین بارت نیست که از این سایت خداحافظی کرده ایی! بله بدون اینکه خود را معرفی کنید همه میدانند که شما همان شیخ مصلح اید در پشت بی نام آشنا!
از حسن ظنی که به این کمترین داشته اید تشکر می کنم ،من از ابتدا همه مجادلات و گفتگوهای شما با دیگران و از جمله دوستمان مزدک پی گرفته ام ،حتی آن کامنت اعتراضی که بمن و دوستی بنام کاوه داشتید را دیدم ،در آنجا لزومی ندیدم توضیح دهم که بحث های من کمتر بحثهای ابتدایی است ،و من در صدد تبلیغ داوطلبانه و ابتدایی سنتی از دین و باورهایم نبوده و نیستم ،آنچه مرا بر آن داشت قریب به سه سال در این سایت شریف و آزاد جناب نوریزاد بمانم و مطلب بنویسم ،یکی همین غرض مقدس و محترمی است که در نوشته های شما مشاهده کردم ،یک کلام:لزوم آزادی بیان و احترام به سخن و باورهای دیگران ،چه سکولار ،چه متدین متعصب ،چه خدا ناباور ،چه خدا باور غیر معتقد به ادیان و شرایع ،و سایر ایسم ها و مکتب ها .
غرض دیگرم نیز روشنگری (لا اقل بگمان و باور خودم) و توضیح نسبت های دروغ و غیر واقعی به شاکله حقیقی دین (قطع نظر از عملکردهای مسلمانان و حاکمان در طول تاریخ) و تبیین مستند هر مورد است.
اینها انگیزه های من بوده است ،و بحث من با کاوه نیز هرگز بحث دشمنی و عداوت نبوده است ،من دیده ام غالبا ایشان یا برخی دیگر از دوستان مطالبی را تحقیق و تعمیق نکرده اینجا کپی پیست می کنند ،و بگمان خود مبارزه سیاسی با حکومت جمهوری اسلامی را که به آن انتقاد دارند ،پیش می برند.
یا همین بحثی که با دوستی بنام مزدک داشته اید ،نمیدانم شما از چه زمانی این سایت و نوشته ها را دنبال می کنید ،اما بشما عرض کنم من قریب سه سال است که همین مطالب شما را به این دوست تذکر داده ام ،که الفبای مبارزه سیاسی و تلاش برای استقرار حکومت سکولار متکی بر قواعد حقوق بشر ،این نیست که دنبال می کند ،بارها عرض شد جامعه ما یک جامعه دینی با اکثریت متحقق مسلمان است ،خواه سنی و خواه شیعه ،در لباس هر قوم و طائفه ای ،کرد و لر و ترک و بلوچ و فارس و شمالی و جنوبی ،در چنین جامعه ای با چنین بافتی ،عقل سیاسی و الفبای آگاهی سیاسی اقتضا می کند که انسان به باورهای دینی اکثریت مسلمان این کشور احترام گذارده ،به شخصیت های حقیقی و حقوقی این دین توهین و زشت گویی نکند،هرگاه نیز صحبت از این مقولات شد ،گفتند باور شخصی جدای از دین حکومتی است ،بسیار خوب این تفکیک را انجام دهند ،اما توهین هایی که به کتاب مسلمانان ،و پیامبر مسلمانان ،و قبله مسلمانان،و سایر شعائر عمومی دین می کنند،آیا توهین به باورهای شخصی نیست؟ حتی در موردی لابد دیدید که این آقا به مادر محترمه مرحوم ستار بهشتی ابراد کرد که چرا به سفر حج یا عمره بعنوان یکی از فرائض واجب یا مستحب دینی رفته است! یعنی تا این حد کینه ،که نمی تواند حتی عمل به فرائض دینی از سوی یک مسلمان را برتابد.
من با انتقاد و نقد جمهوری اسلامی و بنیادهای دینی در اصول و فروع مخالفتی ندارم ،مشروط به اینکه انسان لا اقل باحترام مخاطب خود آن باورها را محترمانه نقد کند ،نه بتعبیر او “لجن مال” کردن عقیده و احترام به معتقد ،اصلا مگر چنین تفکیکی از نظر فلسفی ممکن است؟ اعتقاد و باوری که هر انسان به چیزی دارد یک نحوه از ادراکات و مدرکات اوست که بقاعده فلسفی اتحاد عاقل به معقول ،جزء حقیقت ذات اوست،بنابر این وقتی کسی عقیده ای را خارج از روش نقد دقیق و مستدل ،لجن مال می کند و بالفاظ ناروا می نوازد ،در حقیقت خود شخص معتقد را هتک کرده است،الان باور این دوست ما به حقوق بشر و دمکراسی و حقوق ذاتی انسان و حکومت سکولار ،باور عمیقی است ظاهرا ،حال اگر کسی نقدی به این مقولات دارد ،آیا شایسته است رو به حضرت ایشان کند و شروع کند به فحاشی به دمکراسی و سکولاریسم و واضعان حقوق بشر ؟ این آیا عملی متمدنانه است؟ شما نشان دهید در کدامیک از احزاب سکولار در جوامع متمدن غربی ،بجای ترویج سکولاریسم و کوشش سیاسی در استقرار دمکراسی ،شروع کنند به مسیحیت و عیسی مسیح علیه السلام و جناب پاپ و انجیل مسیحیان ،فحاشی کردن و لجن مال کردن؟ نمیدانم این دوست ما این روش را از کدامیک از اهالی آن کشورهای متمدن دریافته است؟ آری آنجا نقد مسیحیت هست ،تالیف کتاب هست ،سخنرانی و میتینگ هست ،اما آیا اینگونه فحاشی بی منطق به پیامبر کثیری از مردم در شرق و غرب هم وجود دارد؟ کجا آنان به زندگی خصوصی پیامبر مسیحیت اینگونه ورود می کنند و با عواطف باورمندان به آن آیین بازی کرده آنرا جریحه دار میکنند؟ این نشانه تمدن و پیشرفت است که کسی دائم از بنیاد یک دین به خرافه تعبیر کند و به پیامبر آن بتازد و فحاشی کند؟دائم میگویند اینها مقدسات نیست ،بسیار خوب از دید شما مقدسات نیست ،اما شما که دائم می گویی باید به انسان بما هو انسان احترام گذاشت ،چگونه بخود اجازه می دهی به چیزهایی که نزد یک و نیم میلیارد از سکنه کره زمین مقدس است نسبت های ناروا دهی؟
من قبلا مکرر گفته ام ،ایشان فرضا اگر بدنبال تثبیت حکومت سکولار در کشور ما هست ،راه آن همراه کردن عموم مردم با خود است ،عقل سیاسی اینجا حکم می کند که کسی که بدنبال تثبیت حکومت سکولار است ،هم از وضع موجود و عملکرد حاکمان انتقاد کند و آنرا برای مردم تبیین کند ،و هم از فوائد و مزایای حکومت سکولار بگوید ،این روش حزبی سیاسی منطقی است ،آیا در اینجا می شود فردی به غرض پیش گفته ،دائم در پس یک نام مجازی و در کسوت یک هرکول مجازی رایانه ای ،دهان قلم خویش باز کند و مثلا به قبله ای که اکثریت مسلمان این مملکت روزانه چندین بار به سوی آن می ایستند و نیایش می کنند ،اهانت کند؟ یا دائم زبان به هتک کتاب مسلمانان بگشاید و به آورنده آن کتاب بانحاء گوناگون توهین کند؟ ایشان هرقدر هم تلاش خود موفق باشد ،اینکه موفق شود نهاد دین را در این کشور از نهاد سیاست جدا کند ،و چگونه می توان با هتاکی نسبت به باورهای اکثریت مسلمان این سرزمین ،جامه عمل بچنین هدفی پوشاند.
من در همه این گفتگوها با اینکه دیدم شما بصراحت مطالبی هم گفتید که با باورهای من هماهنگ نیست ،اما دیدم چونان که گفتید تلاش کردید آیینه شفافی پیش روی این دوست قرار دهید که بی منطقی توهین و ناسزا و درشت گویی را ببیند،و خوب آیینه شفافی هم ارائه کردید ،دیدید و دیدیم که این دوست توهین بخود را بخوبی دریافت ،و منفعلانه از آن بشما نالید ،بسیار عجیب است که توهین بخویش را می بیند و ناروا می بیند ،اما توهین به باورهای دیگران و شخصیت های حقیقی و حقوقی مورد احترام میلیونها مسلمان در داخل و خارج این کشور ،اصلا نمی بیند ،نه که نمی بیند بلکه خود را در لجن مال کردن دیگران (بتغبیر خود او) محق میداند.مصداق بارز باءوک تجر و بائی لا تجر.
من از تلاش منصفانه شما در مجادله بر سر لزوم احترام به آراء و باورهای دیگران بسهم خویش تشکر می کنم ،با اینکه شما گفتید باور به اسلام ندارید ،اما بنظر من فی نفسه این صفت شخصی خوبی است که هر انسان با هر باوری ،برای انسان های دیگر کرامت و شخصیت قائل باشد ،و در عین حال محترمانه چیزهایی را که درست نمیداند نقد کند ،آری نقد کند ،اما نقد جدای از توهین و لجن مالی است.
چناب سید مرتضی من از آخوند هیچ توقعی چز مغالطه و سفسطه و توچیه خرافات ندارم چون دکان پرمنفعت دین آنقدر لقمه چربی هست که ملیونها انسان را برایش بخاک سیاه نشاند و کشوری را ویران کرد و طلبکار هم بود.ولی من یکی از همان 3 سال پیش که با توپ پر وارد این سایت شدید برایت نوشتم که من تخصصم درآخوند شناسی ست و بخوبی از عهده به صحرای کربلا زدنهای تو و هم صنفان تو برخواهم آمد .وگویا موضوع را خوب حالیت شده.من بارها نوشته ام که برای من اگر چیزی قرار به مقدس بودن باشد جان و خرد انسانها و حیات بطور کلی است نه مشتی خرافات و دروغ و اراجیفی که با ترساندن و کشت و کشتار و تکرار بمردم بنام مقدسات حقنه شده.فراموش نکن که اولین کلام قرآن قم فانظراست و این یعنی بر خیز و بترسان.ولی بشر امروزی دیگر به چنین //// گوشش بدهکار نیست.راستی میدانی چرا درغرب مردم کاری به مسیحیت و تورات و انجیل و /// از این قبیل ندارد؟چون قرنهاست که آنها را از دستگاه قدرت ورهبری جامعه و حکومت بیرون انداخته اند.ولی وای به حال کشیشی که ناشیانه بخواهد درموردی بعنوان کشیش و یا از طرف کلیسا اظهار نظر سیاسی کند آنوقت خواهی دید چه بلایی بر سر مسیح و انجیل و تورات وهمه /// دینی خواهد آمد.بنابراین تا اسلام و خرافات اسلامی دمار از مردم این دیار در می آورد هیچ توقع احترامی نه از من و نه از دیگران به اعتقادات نداشته باش!من انگلیس نمی نویسم ولی شیر فهم شد؟
متشکرم از جناب مزدک که با این کامنت بروشنی بر محتوای کامنت من صحه گذاشت و آنرا امضاء کرد ،اینجا فقط از باب اینکه مزدک ما مثل مورد “تفخیذ” که آنرا به غلط “تبخیذ” نوشته بود ،دچار اشتباهات تکراری نشود ،این توضیح را لازم می دانم خدمت ایشان عرض کنم که آیه مورد نظر او “قم فانذر” است نه “قم فانظر”،زیرا معنای این جمله غلط که در قرآن وجود ندارد ،این است که برخیز و نظر کن یا نگاه کن ،در حالیکه انچه در قرآن است جمله “قُمْ فَأَنْذِرْ “.المدثر/2 ،است و مفهوم آن این است که بصورت وحی به پیامبر فرموده است برخیز و انسانها را انذار کن ،و معنای انذار این است که انسانها را هشدار بده ،و از سرانجام سوء اخروی و ابدی بترسان ،دقیقا همان چیزی که نیاز امثال مزدک در طول تاریخ است که مغرور به زندگی دنیا شده و گمان می کنند انسان همچون گیاهی است که سر از خاک بر آورده و مدتی با خوردن و آشامیدن زیست و رشد می کند ،آنگاه پس از مدتی خمیده شده و می خشکد و نابود می شود ،این تمام تفکر و جهان بینی و انسان شناسی متفکران مادی مثل مزدک است ،قرآن و پیامبران دقیقا آمدند همین نگاه را تصحیح کنند ،و به او تفهیم کنند که :”یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه”یعنی ای انسان تو بالفطره خدا را خواهانی زیرا کمال مطلق طلبی ،و کمال مطلقی در هستی تحقق ندارد مگر ذات ذوالجلال الهی ،پس هرچه کوشش می کنی و کدح و تلاش می کنی تلاش کمال خواهانه است ،و کوشش کمال مطلق خواهانه است ،و تو ای انسان روزی در جهان دیگر خدا را و کمال مطلق را ملاقات خواهی کرد.
برای تفهیم این پیام ،دوگونه دعوت برای انسان ضروری است ،”انذار” (هشدار به عواقب سوء اشتباه و نافرمانی) ،و
“تبشیر”(تشویق آگاهانه و نشان دادن راه) ،و این دو پیام مشترک انبیاء به مزدک و مزدکیان در طول تاریخ است ،این درست شبیه هشدار و تشویق یک پزشک است به بیمار ،که از این موارد اجتناب کن که اگر اجتناب نکردی “انذار” من این است که مبتلا به عاقبت سوء مرض و مرگ خواهی بود ،و تشویق به اینکه از این دارو و از آن غذا بهره ببر که سلامت و عافیت تو در آن است ،و همه پیامبران الهی همان طبیبان هستند (طبیب دوار بطبه) که آمده اند دست بشر و مزدک و مزدکیان را گرفته و از آلام و اسقام و خارج کرده او را بجهان نور و خروج از ظلمات طبیعت بکشانند،انذار انبیاء یعنی این ،و “قم فانذر” یعنی برخیز و اینها را هشدار ده که رنج ها و چه عواقب سوء در جهان دیگر در انتظار آنان است اگر به پیام انبیاء عنایت نکنند،آنهم عواقبی که انتها ندارد ،عواقبی ابدی ،خوب است کمی مزدک در مفهوم “ابدیت” بیندیشد ،ابدیت یعنی اینکه :هستیم و هستیم و هستیم الی ما لا یتناهی ،و انسان گیاه خودرو نیست که رشدی کند و بمرگ پایان پذیرد ،و انبیاء آمدند به مزدک و همه انسانها تفهیم کنند که تو گیاه نیستی ،تو ابدی هستی ،و توشه ابدیت خویش را از همین دنیا بر می گیری ،که (الدنیا مزرعه الاخره)،و تو مزدک پایان ناپذیری ،و امتداد حیات تو پس از مرگ ،جهانیست وسیعتر بنام برزخ و جهان های دیگر از پی آن،پس ابدیت تو یا ملازم با سماء جلال الهی است یا ملازم با اسماء جمال او ،و این ملازمت با اسماء جلال یا جمال حاصل عمل خود توست (انما تجزون ما کنتم تعملون) همان جزاء داده می شوید آنچه را عمل کرده اید ،اهل فراست می دانند که تعبیر “ما کنتم تعملون” غیر از تعبیر “بما کنتم تعملون” است ،در تعبیر دوم شاید نوعی داد و ستد تصور شود ، که پاداش در مقابل عمل ،اما قرآن می گوید پاداش همان عمل است نه در مقابل عمل ،و انسان هرچه که از نیات و اقوال و اعمال در این جهان درو کرده همان را می بیند ،این همان مساله “تجسم اعمال” است ،و خدا هیچ ظلمی به هیچ انسانی ندارد (والله لایرید ظلما للعباد) ،این انسان است که بصورت عمل متناسب خود در آن جهان می رسد :(فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره ،و من یعمل مثقال ذره شرا یره) نمی گوید در برابر ذره خیر پاداش می دهیم و در برابر ذره شر پاداش می دهیم ،می گوید ،انسان همان ذره خیر را که انجام داده است می بیند ،کلمه “یره” یعنی می بیند ،و می گوید انسان همان ذره شر را می بیند.
سخن در قرآن فراوان است، اینها سخنان انبیاست ،و هدف قرآن از انذار و تبشیر این است ،و معنای “قم فانذر” (و نه قم فانظر) این است ،من امیدوارم که دوستمان مزدک که خود به این آیه اشاره کرد “قم فانذر” به معنای آن نیز توجه کند ،و پیش از مرگ از این خواب سنگین که هریک بنوعی به آن مبتلا هستیم بیدار شود و بیدار شویم ،آری جناب مزدک ،اشاره خوبی داشتی به آیه “قم فانذر” که اگر همین یک کلمه را که دریچه بسوی دنیایی از معارف قرآنی است دریابی ،راه سعادت را خواهی یافت ،و امیدوارم مزدک خوب این معانی را فهم (همان آندرستندینگ!) کند یا بقول خود او شیرفهم شود،البته این غلط نویسی آیه از سوی مزدک سبب خیری شد تا اندکی از دریای معارف بیکران قرآن بسوی او سرازیر شود! پس مزدک جان ،باز هم قرآن را غلط بنویس!
سلام و درود
مزدک گرامی
من فقط به خط آخر مطلبت که در پاسخ به سید مرتضی به دلیل مطالبش که به زعم شما حمایت از من بود که البته باز هم همراه با توهین به او و دین و مذهبش بود منصفانه و خرد ورزانه و به عنوان یک ایرانی و یک هموطنت چند تا نکته رو میگم. و دیگه از این به بعد نه به شما و نه به دیگری جوابی درخور خودش را نخواهم داد چرا که بعد از این چیزایی که میگم دیگه دلیلی نمی بینم.این اتمام حجت با همۀ عزیزان هست چه آنانکه مذهبی هستند و چه آنانکه اعتقادی به وجود خدا ندارند.
شما گفتید “بنابراین تا اسلام و خرافات اسلامی دمار از مردم این دیار در می آورد هیچ توقع احترامی نه از من و نه از دیگران به اعتقادات نداشته باش!”
بارها گفتم اگر مردم بخواهند میتوانند دین را و باورهای پوسیدۀ آنرا نابود کنند چرا که خود به دین جان داده اند. با نافرمانی اجتماعی دینی و نشان دادن اختیار و انسانیت و همچنین آزاد اندیشی خود به سلطۀ دین پایان دهند که کمترین هزینه را دارد.
می توانند نماز جماعت نروند.میتوانند نمازجمعه نروند.میتوانند نماز عید فطر و عید قربان نروند.میتوانند اگر در ادارات دولتی هستند به نماز جماعت نروند.میتوانند اگر در بازار هستند به نماز جماعت نروند. میتوانند مراسم های مختلف را در مساجد نگیرند. میتوانند موقع سخنرانی در مقابل دیگران بسم اله و آیۀ از قرآن نیاورند.میتوانند به همایشها و مراسم با موضوع دینی نروند.می توانند به عزاداری مذهبی نروند حتی برای تماشا.
میتوانند رای ندهند.میتوانند به تظاهرات روز قدس و 22 بهمن نروند.میتوانند اسم اسلامی روی فرزندانشان نگذارند… و . و . و
پس راههای بسیار کم هزینه وجود دارد ولی چرا این کارها را انجام نمیدهند.شاید پر هزینه ترین آن این باشد که یک کارمند دولتی هنگام نماز به نمازخانه اداره نرود و جیم بزند.احتمالش هست اضافه کاری نگیرد.شاید جریمه شود….و در بدترین حالت به اخراج او بیانجامد ولی اگر تعداد این افراد زیاد باشد آنها هم کلا بی خیال میشوند.خوشبختانه بیشتر نمازخانه ها گنجایش همۀ پرسنل ادارات را ندارد و نیز میتوان هزار جور کلک شرعی! زد و بهانه آورد.
پس چرا بعد از 36 سال اینگونه نیست؟آیا مشکل از سلطۀ دین است یا مشکل از شعور مردم است؟ آیا شمشیر و اسلحه بالای سر مردم گرفته شده؟ آیا آنها را به زور مجبور میکنند که این اعمال و حرکات را انجام دهند؟
چقدر باید اینجا بگم توهین به ادیان نتیجه ای جز بدتر شدن اوضاع ندارد.هر کاری یه راهی داره.
یک مثال ساده:
اگه با کسی در حد و اندازۀ خودتون مشاجره کنید و او به شما دشنام بده و فحش ناموسی هم چاشنیش کنه،عکس العمل شما چیه؟(البته نه مثل موقعیتی که آقای نوری زاد در اون قرار گرفت)
آیا همینطوری ول میکنین میرین.آیا جواب طرف رو نمیدین.آیا با اون درگیر نمیشین؟
مزدک گرامی بفهم و باز هم میگم سعی کن و تلاش کن بفهمی.با این روشی که تو پی گرفتی به هیچ جا نمیرسی.
یه مثال دیگه:
اگه زورتون به کسی نرسه و از دست کسی خیلی عصبانی باشین، برای تخلیه خودتون چیکار میکنین…فحش میدین . به همین راحتی.
پس فحش دادن کار یه آدم بی فرهنگ، بی شعور ، بی تربیت ، بی خرد و البته بزدل ، ترسو و ضعیف هست.
مزدک جان این روش شما هیچ نفعی به دیگران و خودت نمیرسونه.من تا این لحظه هی تلاش کردم اینو با زبون محاوره ای خودتون به شما و طرفدارای بی خردت بگم ولی دریغ از یه سر سوزن تغییر در روش شما.
شما و حامیانت از این رفتارت به هر چیزی برسین قسم میخورم ( البته چون به هیچ خدایی اعتقاد نداری، به خردورزی و انسانیت – به جوانمردی و فتوت قسم ) به تنها چیزی که نمیرسین منزوی کردن و بیرون راندن دین از زندگی ما ایرانیهاست.
شما آگاهانه و یا ناآگانه به وطنت ایران (البته اگه ایرانی باشی) و همچنین مردم ایران خیانت میکنی. یا جاهل و نادانی و همانها که قبلا به شما گفتم و یا از روی عمد و با انگیزه ای موزیانه اینکار رو میکنی.تو و همراهانت اگه به این رفتارتون ادامه بدین هر چه باشین نه ایرانی هستین و نه بر مبنای ارزشهای انسانی حرکت میکنین و نه وطن پرست هستین.شما خائن هستین .
در پایان یه مثال واقعی و خاطره ای از زندگی خودم میگم :
ایرانیان در طول تاریخ هیچگاه به دیگر ادیان و دیگر مذاهب بی احترامی نکردن و به اونها بیرحمانه نتاختند مگر در زمانهایی که حکومتی دینی در راس کار بود و شاید بتوان گفت بیشتر ایرانیان در زمان حکومت دینی هم احترام به دیگر ادیان و دیگر مذاهب رو حفظ کردن. نزدیکترین زمان همین حکومت پهلوی بود .
در محله ای که من زمان کودکی و نوجوانی خودمو گذروندم (در بین سالهای 50 تا 57 ) هم شیعه بود،هم سنی بود،هم مذهبی دو آتیشه بود،هم سیک هندی بود، هم درویش بود، هم مسیحی و جهود بود،هم بهایی و بابی و قادری بود، هم چپی و کمونیست خداناباور بود ( البته از نو ورژن جدیدش که شما باشین هنوز به دنیا نیامده بود ) و هم لات عرق خور مذهبی سینه زن لب به عرق نزن دهۀ محرم و ماه رمضان بود.
ولی نکته اینجاست که هیچکسی به کس دیگه آزار نمیرسوند. تو اون محله همه سعی میکردن با اونایی که مرامشونو دوست نداشتن مدارا کنن و عیب اونایی که دوست داشتن رو با جوانمردی بپو شونن. هیچکس دین رو بهونه نمیکرد برای توهین به دیگری. همه در مواقع خطر به هم کمک میکردن و در مراسم های ملی باهم شرکت میکردن مثل همین چهارشنبه سوری.عید نوروز خونۀ هم میرفتن عید دیدنی. تو مراسم شادی و ختم همدیگه شرکت میکردن.تو مراسم ختنه سوران پسرها کادو میبردن. همه باهم میخندیدن و باهم گریه میکردن.هیچکس به دین و باور دیگری توهین نمیکرد.
به قول استاد سخن و شعاعر ایران زمین ، حضرت حافظ شیرازی:
“آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا ”
ما همه دلامون خوش بود. ما آسایش داشتیم.اگه کم می خوردیم اگه کم داشتیم، دلمون خوش بود چون که همدیگه رو داشتیم.خوش بودیم چونکه همدیگه رو داشتیم.
چه بر سر ما اومد . چرا به اینجا رسیدیم.
اول انقلاب تا اواسط سال 58 همه چی خوب بود مردم روحیه ای تازه گرفته بودن.
ولی اوایل سال 59 بود که با شروع جنگ قدرت و حاکم شدن روش آخوندیسم و پدر جدشون انگلیسیها (همان طور که در جواب دوست عزیزم مازیار وطن پرست آوردم ) اختلافات مذهبی ، ایدئولوژیک و سیاسی به اوج خودش رسید و محله خالی شد از هر چه مرام و باور انسانی بود و همه باهم دشمن شدن! هرکس توی خط ، مرام و عقیدۀ خودش بود و با دیگر خطوط و مرامها دشمن.حتی توی خط و مرام خودشون هم باهم درگیری داشتن… و بقیه شو خودتون میدونین و تا الان ادامه داره.
دین و مذهب مقصر نیستن و تنها ، بله و تنها این ما هستیم که مقصریم.ما در برابر افکار و اندیشه های تفرقه افکنانه و بنیاد گرایانه که توسط آخوندها و با چراغ سبز انگلستان به ما تحمیل شد بیشتر ما مردم ، نه مبارزه کردیم و نه اعتراض. ما سکوت کردیم و دیگر مبارزان و معترضین رو هم تنها گذاشتیم.اگر هم حرکت کوچکی بود با یه تشر مختومه شد. آری ما مردم مقصریم و اول به خودمون و انسانیت خودمون خیانت کردیم و وقتی که خودمون رو گول زدیم دیگه بعد از اون به دیگران اهمیت ندادیم.
آقای بی نام ، بی نهایت، با سلام، من سپهر هستم. در حیرتم که چه اصراری داری تا پای مهملات مذهبی مهر و امضای علم بکوبی و نه اینکه این محملات را با پیمانه علم بسنجی!!! اگر این علم نبود که الان قطرهٔ چشم درد ما مسلمانان، میشد محلولی از چرک تن یک آخوند در یک تغار آب کر و امثال آل احمدها و شریعتی ها، کارگاههای ماله سازی راه میانداختند.
سلام ودرود
جناب سپهر ،دوست گرامی
لطفا از سبک و سیاق بیان مزدک گونه فاصله بگیرید چرا که حتی هنگام تایپ این کلمات روح حقیقت یاب ، انسانیت و وجدان خود را به چالش میکشید.
کدام مهملات مذهبی؟لطفا توضیح دهید کدام گفتۀ من مهر تائید به مهملات مذهبی است.
تعریف علم از دید شما چیست؟
شما از مرامت بگو و عقایدت ما هم با شما آشنا شویم.
اساتید محترمی چون جلال آل احمد و شریعتی، شخصیتی اندیشمند و سخنور و شجاع بودند.
شما اگر به آن اشخاص اینگونه در فضای مجازی میتازی ناشی از شخصیت بزدل و مزدک گونۀ شماست. اگه انتقادی به آنها داری درست و سنجیده بیان کن ما هم استفاده کنیم.
شما مزدکیون هیچ چیز در چنته ندارید و فقط جوهر وجود و باور مسموم خود را به نمایش میگذارید
من نه شریعتی چی هستم و نه آل احمدی ولی به آنها و عقایدشان احترام میگذارم.
نقد شفاف و مبتنی بر انصاف و به دور از هتاکی بکن تا جوابت رو بگیری.
میشه یکی مدرک دکتر شریعتی را که گفته بوده از سوربن پاریس در جامعه شناسی گرفته تحقیقی در باره اش کند و دراین سایت نتیجه اش را بنویسد؟این جناب شریعتی یک شارلاتان تمام عیار بود نه دکتر.جناب جلال آل احمد هم که بین اسلام و حزب توده تا آخر عمرش سرگردان بود و بد و بیراه به غرب و تمدن غربی و روشنفکر و تمدن می گفت. من این گروه را آخوندهای کراواتی می خوانم(هرچند هر دونفر آخوند زاده و جلال اول آخوند بود) که درحقیقت جاده صاف کنان حکومت همین اراذل و اوباش کنونی بودند.اینها آنچه را که از علم و مدرنیتیه فراگرفتند درپای خرافات اسلامی قربانی کردند و با افکار متحجرانه و روتوشی تقلبی از مدرنیته به فریب جوانان این مرزو بوم پرداختند و ما را به این روزانداختند.سرنوشت ایرانیان با آخوندهای کراواتی مرا بیاد حکایت زن گرفتن سعدی زمانیکه اورا درمغرب به کاه گل گرفته بودند می اندازد و زمانیکه از دست عیال ناراحت می شود ناله کنان در جوابش که به طعنه می گوید توهمان نیستی که پدرم تورا به ده دینار از دست فرنگ آزاد کرد می گوید بلی من همانم که پدرت مرا به ده دینار از دست فرنگ رهانید ولی بصد دینار به شر تو گرفتار کرد.بنابراین چنین افرادی را اندیشمند و خردمند نامیدن نه تنها توهین به روشنفکری و خردمندیست بلکه پاشیدن نمک بر زخم مردمی است که از دست اراذل و اوباش اسلامی دراین 36 سال بجان آمده اند.مسلما ادامه دهندگان راهشان هم همین هایی هستند که خود را روشنفکر دینی می نامند و از حقوق بشر اسلامی و سکولاریسم اسلامی و واژهایی بی مسما و ضد و نقیض برای فریب مردم و نجات خرافات اسلامی تبلیغ می کنند.
با سلام و احترام
دوست عزیز شما هم که مثل آخوندا درست و غلط رو با هم مخلوط میکنی.میخوای یه حرف درست بزنی فاکت اشتباه میاری لا اقل یه سری به گلستان میزدی دوست من. سعدی رو تو حلب به کار گل گرفتن نه تو مغرب این یکی یه شهر تو آسیا اون یکی یه کشوره تو آفریقا! پدر زن شیخ هم فرنگی نبود که حلبی بود همون جا هم دخترشو به شیخ انداخت! آما کلا با شما موافقم با این جماعت که آدم روبرو میشه به قول سعدی تو همون حکایت زینهار از قرین بد زنهار وقنا ربنا عذاب الانار!
سلام و درود
میشه یکی به مزدک بگه یکبار هم شده در عمرت اون چوب // به هم زنی و اون ذره بین را بزار کنار و اگه نقدی داری منصفانه ، بی طرفانه و با ادب آنرا بیان کن.
میشه خود مزدک گرامی که اون دکتری رو قبول نداره نتیجۀ تحقیقاتش رو بگه تا بلکه ما هم استفاده کنیم.نمیشه که بقیه همش دنبال تحقیق و مدرک باشن و اون فقط بگه قبول ندارم.میشه یکی به مزدک بگه با نشستن اونجا و گفتن ” نه””نیست” و خیلی الفاظ که لایق خودشه و من نگفتم، شجاعت خودش رو نشون نمیده بلکه خیلی چیزای دیگه رو نشون میده.
از جناب مزدک غیر از این نمیشه انتظار داشت.
جناب مزدک شما نه معنی اندیشیدن را درک میکنی و نه اصلا اندیشه میکنی.
نه معنی سخنور رو میدونی و نه اصلا سخنی میگی مبنی بر درک سخنوری.
نه معنی شجاعت رو میدونی و نه اصلا حرکتی انجام دادی دال بر شجاعت.
من گفتم شریعتی و جلال آل احمد اندیشمند بودن کجای این برات گنگ و نامفهومه؟ اونا سخنور و شجاع بودن. این صفات رو هم دیگه اگه بگی نداشتن دیگه خیلی …
میتونی خیلی معقول به اندیشه های آنان و گفتار ، رفتار و سخنانشان انتقاد کنی و نه به شکلی بزدلانه،مزورانه و رذیلانه.
اونا اندیشمند بودن به معنای ذاتی کلمه و همچنین اندیشه های خودشون را در قالب کلمات و گفتار بیان میکردن و جسارت و شجاعت داشتن که هم سخنرانی کنن و هم کتاب منتشر کنن اونهم توی اون شرایطی که شاید امثال شمای مزدک و مزدکیون حتی مثل الان هم جسارت! و شجاعت مجازی نداشتن چه رسد به حقیقی، حتی جسارت نداشتن مثل بعضی ها باشن که صبح میرفتن خیابون میگفتن زنده باد و شب میرفتن بیرون میگفتن مرده باد. در هنگام سخنرانی هم بسیار بلاغت و صراحت داشتن و ادیب هم بودن.حالا هر کی بودن و هر ایدئولوژی که داشتن. مهم اینه که جسارت و شجاعت بیانش رو داشتن اونم به شکل حقیقی و نه مثل شما اینقدر بزدلانه و مجازی. بیشتر مردم در آن زمان و حتی الان هم به اونها احترام میزارن.شما فقط کافیه عینک بد بینی و ذره بین و چوب گه بهم زنی رو بزاری کنار و بدون سفسطه بافی اونا رو همونجور که بودن قبول کنی.
تو کی هستی مزدک؟ حتی نمیشه کسی رو پیدا کرد برای تشبیه. تکی!
بارها به شما گفتم بازم میگم. مزدک گرامی در گفتار رعایت جوانمردی رو بکن و دستکم در محیط مجازی رعایت ادب رو بکن. نقادی کردن مزدک گونه شجاعت نمیخواد بلکه یه دل کینه ای و چرکین میخواد به همراه بزدلی .
شما از سعدی مثال زدی من از عیسی مسیح مثال میزنم
روزی عیسی به همراه حواریون در حال رفتن به محلی بودن.در بین راه به لاشۀ سگی بر میخورن که بوی تعفن بسیار بدی هم داشت.تمامی حواریون هر کدام از بوی بد و کرم زدگی لاشه میگفتن به همراه بد و بیراه …ولی عیسی گفت ببینین چه دندانهای سفیدی داشته این سگ!
عیسی حتی به لاشه ی یه سگ هم نخواست بدگویی و بی احترامی کنه چه رسد به یک انسان.
مزدک همانها که قبلا گفتم. در شخصیت مجازی شما که اینجا ارائه میدی هیچ نقطه ای دال بر رفتار انسانی نیست یعنی یه حداقلی رفتار. باید از خردورزی و دیگر خصال متعالی انسانی بگذریم.
تو نه یک خردورز سکولاری و نه یه روشنفکر خداناباور .
روش گفتاری و کلام تو در این فضای مجازی شبیه یک چشمه ی آب گندیده و متعفنه که فقط کسانی رو سیراب میکنه که جذب اون کثافات و گنداب میشن.
البته خود چشمه و اونایی که جذبش میشن تقصیری ندارن چرا که جوهر وجودشون اینگونه هست. ولی به زعم شما بازهم من وجود آن چشمه را برای درک زیباییها و قدردانی از زیبایی ها ضروری میدانم.
پس درود بر شما مزدک عزیز
در ضمن اگه ممکنه از اشخاصی بگین که شما دوسشون دارین و مریدشون هستین یا قبولشون دارین.شاید با ذات بدبین و بد گفتار شما همخونی نداره ؟شاید خجالت میکشی که ما بگیم ببین افرادی مثل مزدک از اون خوششون میاد. شاید میترسی اونا رو نقد کنیم. شاید اصلا هیچکس رو قبول نداری حتی خودتو.
جناب مزدک
با سلام
1. تا بحال هیچیک از دشمنان مرحوم دکتر شریعتی(دستگاه سلطنت،روحانیت و…) در مدارک تحصیلی و یا حتی سواد علمی او شک و تردید نکرده بودند و احتمالا شما اولین نفر هستید،در هر حال چنانچه به کتاب “یادگاران مانا” صفحه 65 مراجعه فرمایید،تاییدیه مدرک دکترای علی شریعتی توسط سفارت کبرای شاهنشاهی در پاریس را مشاهده می فرمایید. ضمنا مرحوم دکتر از اساتید برجسته دانشگاه فردوسی مشهد بودن و یکبار دیگر مدرک دکترای ایشان در این دانشگاه هم مورد تایید قرار گرفته.(لیسانس و فوق لیسانس را هم در همین دانشگاه گذرانده اند)
مطمین باشید چنانچه کمترین شبهه ای در مدرک مرحوم دکتر بود،خیلی جلوتر از حضرتعالی آخوندهای معزز آنرا بزرگ می کردند.آخوندهای معزز حتی به مرحوم دکتر اتهام ساواکی بودن را هم زده اند (کتاب دکتر شریعتی از دید اسناد ساواک را ببینید)،لکن همچین اتهامی مبنی بر جعلی بودن مدرک اولین بار توسط ذهن خلاق شما مطرح گردیده!!
2.داشتن یا نداشتن مدرک از دانشگاه سوربون ارتباطی به شارلاتان بودن ندارد که!!چنانچه جناب مظفر بقایی فارغ التحصیل سوربون بودند لکن بعدا سردسته لاتها و چاقو کشها شده و به منزل نخست وزیر ملی ایران محمد مصدق حمله ور شدن!!
3.مرحوم دکتر شریعتی در خرداد سال 56 یعنی (بیست ماه قبل از انقلاب) و زمانی که شاه در اوج قدرت بود و هیچ خبری هم از انقلاب نبود به شهادت رسیدند،حالا چه جوری جاده صاف کن بودند را نمی دانم،حتی یک نامه از ایشان و یا یک سخنرانی در مورد آقای خمینی نمیتوانید پیدا کنید. در آخرین سخنرانی (قصه حسن و محبوبه) که به صورت جزوه ای موجود است و در (اینترنت پیدا می کنید) سنگین ترین حمله را به قشر روحانیت و ملاییان می کند،لکن این پدر مادرهای ما و شما بودند که اهل تحقیق و مطالعه نبودند و صرفا با شنیده های این و آن (به مانند افکار امروزی خود شما) به دنبال آقای خمینی افتادند.
موفق باشید
نوید آقا
سلام
این لینک youtube که با عنوان برنامه :رو دست” گزاشتید رو دیدم چند نکته:
1. اولا در بعضی صفحات و نقل قولها از معلم شهید مرجع نگذاشته و لذا بی اعتبار است.
2.معلم شهید را از شورشیان سال 57 ذکر کرده!! حال آنکه دکتر در خرداد 56 به شهادت رسیدن!!
3.علت شهید نامیدن هواداران دکتر را وارونه جلوه داده و می گه:”اینا می گن چون از شدت فشار سکته کرده پس شهیده!!!” حال آنکه به دلایل زیادی احتمال شهادت دکتر توسط ساواک وجود داره
4.به نظر شما مجری برنامه شبیه اوا خواهر ها نیست؟!! به نظر من این آقای مجری همجنس باز هستن و سخنشون خوب به دل آدم نمیشینه. بهتر بود یک مجری درست و حسابی انتخاب می کردن تا دروغهای بزرگ علیه مرحوم دکتر شریعتی رو بهتر بتونن جا بندازن!!
جناب نوید
چند نکته دیگر را هم فراموش کردم:
1. در این برنامه “رو دست” می گوید که شریعتی شورشی 57 بوده و از طرفی می گوید ساواکی بوده و با ساواک همکاری می کرده!! آخر این دو تا که با هم متناقض است!! کاملا مشخص است که هدف تخریب شخصیت است…
2.به دلیل فعالیتهای دکتر در فرانسه و انتقادهایی که در نوشته هایش علیه رژیم شاه می کرده،بورسیه دکتر از سال سوم قطع می شود…حال آنکه در این برنامه علت اعطای مدرک به ایشان را داشتن بورسیه شاهنشاهی اعلام می کنند!!! از طرفی مگر دانشگاه سوربون با آنهمه اعتبار تحت تاثیر یک بورسیه از کشوری جهان سوم به مانند ایران است که مدرک مفت به این و آن بدهد؟!!!
جناب بی نام، بی نهایت با درود، این خیلی خوبه که به آرا و عقاید دیگران احترام بگذاری، پس چرا نمیگذاری؟. خیال کردی من سر کلاس درس اکابر شما هستم که با تحکم میگویی از کی و چی فاصله بگیرم؟ شما که اینهمه از ذات و درون هر که شما را بر نمیتابد، با خبری، چرا تا این حد دنبال تفتیش عقاید و پرس جوّ از دیدگاههای طرف خطاب خود هستی؟ برای چه استفادهای لازم داری که هی میگویی بگو تا استفاده کنیم؟ کی میخواد استفاده کنه؟ مفرد یا جمع؟ کی به غیر از خودت را نمایندگی میکنی که اینهمه در واکنشهایت از ضمیر جمع استفاده میکنی؟ وقتی کسی کامنتی میگذارد یا واکنشی میدهد، مگر نقطه نظر کامنت گذار در آن مستتر نیست؟ دنبال چه میگردی؟ دوست ندارم آزرده خاطر شوی، اگر این پرسشها را بر نمیتابی. ولی اگر مطلب بدرد خوری در این پرسشها پیدا میکنی، به آن فکر کن. همین. اگر انسانیت و حقوق انسان مبنای باور مشترک ما باشد، به من چه که آرا و عقاید شخصی شما چیست، مادامیکه آزار و مزاحمت و گرفتاری برای من درست نمیکند.
سلام و درود
سپهر گرامی
دوست گرامی سپاس بسیار از نقدتان.بنده در تمام کامنتهایم سعی و تلاشم این بود که به شخص کاری نداشته باشم البته با استثناء قایل شدن برای مزدک گرامی.چرا که اگر کسی به خود این حق را میدهد راجع به همه چیز به صورت توهین آمیر نظر بده و به شخص گوینده نیز همینطور پس باید منتظر جواب باشه.
دوست گرامی مگر نوشتن عقاید و نظرات شخصی در فضای مجازی شما را می آزارد.یعنی تنها کسی که اینجا بجا و درست مینویسه شما آقایان دارودسته مزدک و خود مزدک هستید؟شما میتوانی اگه این تصور غلط را داری اون مطلب رو نخونی و یا در جوابش یه مطلب بگی تا اینجا همه با خواندن مطلب شما و دیگران و کنار گذاشتن آنها از وقتشون بهترین استفاده رو بکنن.
هر کس به هر نحوی توهین کنه این حق برای طرف دیگر محفوظه که جواب بده.
من اگه شما رو دعوت میکنم از خودت و نظراتت بگی بدلیل اینه که بهتر بشناسمت و وقتی فقط یاد گرفتی یه نقد توهین آمیز بکنی و در کامنتهای شما چیزی از بار علمی و فهم اجتماعی سیاسی و اخلاقی نیست اونوقت من باید این نقد شما را حاکی از چی بدونم؟
شما متاسفانه مثل مزدک فقط مغلطه میکنی.
دادن نظر به یک کامنت با نامهای مختلف که کاری نداره و این حق هرکسه که اینکارو بکنه حتی اگه تقلب کنه.ولی این نظرات برای سنجشه و الزامی برای شخص ایجاد نمیکنه .در ضمن اگه خواستید مطلبی رو نقد کنید آزادید ولی بدون توهین.امیدوارم روشن شده باشی.
پدر عزیزم سلام .( پدر معنوی کسی شدن در این دنیای هفت میلیاردی فقط فقط شایسته شماست) بسیار بسیار دوست میدارم که شما فیلم بسازید تا نوشته که البته هر بخشی از نوشته شما دریایی از خیر خواهی برای هم حاکمان هم جامعه نهفته است که بر دوست دشمن پوشیده نیست ولی من میگویم نه !! شما زمانیکه دکمه ضبط دوربین را فشار میدهید چیزی ضبط میکنید که به هیچ وجه قابل انکار نیست چون اسم مستند را بر دوش میکشد .. و صد افسوس که در سفرهای صلح و دوستی خود فرصت سوزاندی .. ولی دست به اسلحه ببر پدر .. اسلحه ای با فشنگی به اسم حافظه.
و میدانم میدانم فیلم ساختن خیلی سخته .. نبود امکانات … دست تنها .. بگیر ببند سربازان گمنام .. ولی خوب اینم میدانم که شما نوریزاد هستی !! و همین کافیست
جناب آقای اسداله ایمانی
امام جمعه شیراز
با اهداء سلام،
در خطبه نمازجمعه درارتباط با حادثه تلخ سوء قصد به اینجانب در شیراز، گفتهاید «اگر کسی حریم ولایت و خبرگان رهبری را شکست آیا باید انتظار داشته باشد که دیگران حریم او را نشکنند؟ اگر باد را کاشتید مگر نه این است که طوفان درو میکنید؟»
با این دو جمله از ضاربان اینجانب حمایت و کار آنها را تأیید کردهاید. خوشحالم که نقش خود دراین حادثه را آشکار نمودید و طبعاً هیئت تحقیق وزارت کشور باید به شما به عنوان متهم بپردازد. امیدوارم متهم دیگر نیز که موتورهای سنگین و گاز فلفل دراختیار آن فرومایگان قرار داده بود مانند شما اقرار و اعتراف کند گرچه برای همگان شناخته شده است.
ماجرای دوشنبه سیاه شیراز را یک «حادثه سیاسی» نامیده و از این که همه مضطرب شدهاند اظهار تعجب کردهاید. ظاهرا از نظر شما این که عدهای مزدور – که بعدا معلوم شد برخی از آنها مسلح به سلاح گرم بودند – به سخنران مدعو دانشگاه شیراز که از قضا نماینده مجلس هم هست به قصد کشت حمله کنند، صرفا یک مسئله سیاسی و نه انسانی و اخلاقی و حقوقی است و قابل اعتنا نیست. ای کاش آن روز در کنار من میبودید و یکی از آن آجرها به سر مبارک اصابت میکرد، آنگاه میدیدیم که آیا بازهم قضاوت شما همین است؟ این جمله درهمه ادیان آمده است که آنچه برای خود میپسندی برای دیگران بپسند و آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگران مپسند.
گفتهاید «با وجود مشکلاتی چون بیکاری، تعطیلی کارخانهها، خشکسالی، حاشیهنشینی و گسترش آن به مرکز شهر، آیا واقعا مشکل این است که هر روز سخنرانی دعوت شود؟» معلوم نیست چه ارتباطی بین مشکلات یک شهر و ضرورت لغو یک سخنرانی فکری و علمی وجود دارد، درحالی که ممکن است همین سخنرانیها به حل آن مشکلات اجتماعی و اقتصادی کمک کند. با این حساب، همه مجالس سخنرانی مذهبی و علمی و فکری در شیراز باید تا زمان حل مشکلات این شهر تعطیل شود!
علاوه بر این، برگزاری یک جلسه سخنرانی در دانشگاه یک شهر چه ربطی به امام جمعه آن شهر دارد. مگر امام جمعه باید درهمه مسائل شهر خود دخالت کند؟ حتما به یاد دارید که در دهه شصت زمانی که برخی فرماندهان سپاه درباره وقایع اتفاقیه مجلس اظهارنظر کردند امام خمینی(ره) فرمودند «به سپاه چه مربوط که در مجلس چه میگذرد؟!» بنابراین هرشخص حقیقی و حقوقی باید به جای دخالت در کار دیگران کار خودش را درست انجام بدهد.
ضرب المثلی ذکر کردهاید که «اگر باد کاشتید طوفان درو میکنید». این ضربالمثل درباره شما صادق است که با حمایت و تحریک آن اراذل باد میکارید و در آینده طوفان درو خواهید کرد زیرا نوبت شما هم خواهد رسید. این چاقوی احساس و هیجان چند جوان جاهل را که تیز میکنید روزی دست خود شما را هم خواهد برید، همان طور که طالبان و القاعده روزی علیه آمریکا و اسرائیل فعال شدند.
گفتهاید «اگر کسی حریم ولایت و خبرگان رهبری را شکست آیا باید انتظار داشته باشد که دیگران حریم او را نشکنند؟». سؤال این است که اینجانب درکجا حریم ولایت و خبرگان رهبری را شکستهام؟ تا آنجا که به خاطر دارم درباره خبرگان رهبری گفتهام که باید به وظیفه نظارت خود از جمله نظارت بر دستگاههای زیرمجموعه رهبری بپردازند، چیزی که خود مقام رهبری برآن تأکید دارند و نص قانون اساسی است. مطابق نظر شما خود قانون اساسی حریم خبرگان رهبری را شکسته است!
اما درباره حریم ولایت، شما فکر کردهاید اگر کسی در موضوعی نظری مخالف نظر مقام رهبری داشته باشد حریم ولایت را شکسته است. این برخلاف نظر رهبر گرامی انقلاب است. ایشان همین چند ماه پیش در جمع دانشجویان فرمودند «برخی فکر کردهاند که باید حرفهای من را تکرار کنند، خیر هرکسی نظر خودش را بگوید». پس در واقع شما حریم ولایت را شکستهاید و برخلاف نظر ولی فقیه عمل میکنید و اصل مترقی ولایت فقیه را امری مخالف آزادی بیان و دموکراسی جلوه میدهید و ضرب و جرح افرادی را که نظر خود را بیان میکنند تجویز و بلکه ترغیب میکنید. از نظر شما هرکس که بخواهد نظری مخالف نظر شما ابراز کند باید از ورود او به شهر شیراز جلوگیری کرد حتی به قیمت مضروب شدن و از دست رفتن جانش. واقعا همه باید اسلام را از جنابعالی بیاموزند! یک نسخه از کتاب آینده انقلاب اسلامی ایران از استاد شهید آیتالله مطهری را برای شما ارسال میکنم تا با ماهیت و آرمانهای انقلاب اسلامی آشنا شوید.
شما و دوستانتان در شیراز سنگ را بسته و سگ را رها کردهاید. اگر مایل به زورآزمایی اجتماعی هستید مخالفان این داعشیهای وطنی را نیز آزاد بگذارید تا ببینید چه بر سر این اراذل میآورند.
اینجانب به عنوان نماینده ملت در مجلس شورای اسلامی و فرزند شهید آیتالله مطهری، حاصل عمر و پاره تن امام خمینی، به شما و دوستانتان اعلام میکنم که به نوبه خود اجازه نخواهم داد فضای خفقان بر کشور حاکم شود و در راه آرمان بزرگ انقلاب اسلامی یعنی آزادی تفکر و آزادی بیان تا پای جان ایستادهام.
به شما نصیحت میکنم که تقوای الهی را رعایت کنید، روش خود یعنی جمود و افراط را که دفعکننده دلهای پاک و آگاه است، به حکمت و موعظه حسنه و جدال به احسن تغییر دهید و با هیئت تحقیق وزارت کشور برای ریشهکن کردن غده سرطانی افراط و خوارج صفتی در شیراز همکاری نموده طرحی نو در آن سامان در اندازید.
والسلام
علی مطهری
هر چند من با بیشتر عقاید آقای مطهری و پدر ایشان در زمینه فرهنگ و سیاست مخالفم ولی شجاعت و استواری ایشان را در کمتر کسی در سیاست ایران در زمان حال می توان سراغ گرفت.اسم ایشان در ردیف مدرس در تاریخ ثبت خواهد شد.به خدا اگر اصلاح طلبان در زمان دوم خرداد با همین سماجت و منش علی مطهری پیگیر خواست مردم بودند و این قدر به حریف باج نمی دادند(به ویژه شخص آقای خاتمی) الان وضع مملکت به این فلاکت نرسیده بود.به قول جوانها دمت گرم….خیلی مردی آقای مطهری……
مطهری عزیز و آزاده، ای تک صدای ملت هنوز سعی دارید که اصل ولایت فقیه را مترقی نامیده و رهبر را مخالف این اعمال معرفی نمایید. آیا این امام جمعه و دیگراامام جمعه های چماقدار چون علم الهدای، جنتی، احمد خاتمی،..همه منتخبین رهبری نیستند و از دفتر او فرمان نمیگیرند؟ آیا رهبر تا کنون حتی یک بار صریحا و به وضوح این حرکات را محکوم نموده است؟آیا این اعمال و تهمت های دروغ آنها مانند تهمت جنتی به محصورین مبنی به دریافت یک میلیارد دلار از حکومتهای مخالف ایران برای براندازی اینها را از عدالت خارج نکرده است و نماز پشت سر آنها را باطل نمیکند؟ آیا شما حاضرید پشت سر این آقایان نماز بخوانید؟ آیا رهبری تاکنون یک نفر از این افراد را به خاطر حمایت از چماقداری از امامت جمعه خلع کرده است؟ آیا فکر میکنید این جناب را از امامت جمعه ی شیراز خلع کند؟ اگر جواب این سوالها منفی است پس بهتر تیست که به جای کلمه ی ترقی کلمه ی تحجر را ضمیمه ی ولایت فقی کنید وآن را اصل متحجر ولایت فقیه بنامید؟؟؟؟؟؟
اگر علي مطهري- خدايش به سلامت دارد- آن اصل را مترقي نگويد نمي تواند همين حرفش را هم بزندوگرنه غيرمترقي بودن آن اصل برايش ثابت شده است. واواينهاراعادل نمي داند اي عزيز. وهمه اين اوباش وارازل ازخودرهبر دستورگرفته اند هيچ ترديدي نيست.
واما جناب علي 1اين رهبررا بهترازهمه ومناسب ترازهمه مي داند،چراجوابش نمي دهيد.بدرود
این اسدالله شونم ادم باحالیه ! طرف مضروب از برادران کفن پوش دلواپس دو سه جا به اسم اراذل و سگ رها کرده اسم برده به اسدالله بر خورده!انگار خدای نکرده اسدالله قلاده شون رو بر داشته که زورش به اسدالله اومده که در جواب میگه مقتول زنده در نامه بجای منطق فحش داده!بعد هم جمع کنید این شامورتی بازی رو تو سال 88 برای شناسایی مردم عکسها را داده بودید به بسیج محل و ادارات حالا یک جور فیلم بازی میکنید انگار برای نیروهای انتظامی کاری داره یه مشت درجه دار سپاه و طلبه و کارگر غربتی روز مزد اینارو شناسایی کنن.بقول خودتون یارو تو هوا میپرید تو ایران مجبور به فرودش کردید یا اکبر لذیذ گوشت قصاب محل المان اینا میگه اشراف اطلاعاتی داریم حتی به تلویزیونهای خارجی بعد شونصد تا ادم به اسم هیئت رسیدگی با کلی حق ماموریت از جیب مردم گرسنه بلند شدن رفتن شیراز خوب شب عیدم هست هوای بهاری و مهمانسرای استانداری ومیگم شما ها ماستتون رو بخورین دیگه این کارای خنده دار چیه؟ لازم به هیئت و حق ماموریت نیست همون رئیس کلانتری شیراز رو رخصت جدی بدید با دوتا اژان از دم پادگان سپاه جوجه کبابی دستگیر می کنه می اره.منتها اسدالله فردا که نوبت شماها شد وا اسلاما سر ندید ها یک حرفم با پاره تن اون دوران مطلا داداش درسته شوهر خواهرت پشتت در اومده اما یادته با خودش تو قم با مهر پذیرایی کردن و یکوقتی هم تو یکی از انتخابات که کاندید شده بود کاروانش رو یقه کرده بودند اما اینا مراتب ارادتشون رو به ارباب با گذشت از حمله کننده ها نشون دادند و فهموندن قاعده بازی رو بلدن بقول وزیر مرحوم ناصرالین شاه در مراتب چاکری لازم شه بنده باید ریشش رو به ماتحت خر کنه اما بعدش با گلاب شتشو بده و اگر لازم شد با شیطونم تو یک جوال بره .اره اسدالله تو خودتو ناراحت نکن از قدیم الایام شما اخوندا با اراذل نزدیکی تاریخی داشتین وقتی که طلاب مدرسه مروی رو امام جمعه وقت تهرون سر یه وقف مورد دعوا با شیخ دیگه می فرسته پای منبر کتکش بزنن یا سر مشروطه مرحوم سید جمال واعظ رو طلاب امام جمعه و داماد شاه شهید میده دست و پاش رو بشکنن که روز خوب ملت بود حالا که همون اراذل شدن سردار و پا دار و مقام سیاسی که دیگه بهشت برین شده.اره اسدالله تو خودت رو ناراحت نکن کم کم یاد میگیره.
جناب هاشمی رفسنجانی فرمودین که شیخ حسن روحانی نمی بایست در زمان انتخابات این همه وعده کلان میداد که حالا شرمنده رأی دهنده ها باشد.
به نظرمن شما تلاش میکنید که اصل مطللب را بچرخانید و شجاعت گفتار شفاف را از دست داده اید. هم شما و هم رهبر منتخب شما و هم مردم فریب خورده همه فهمیده اند که با وعده های پوچ میتوان مردم اسیر گرفته شده را پای صندق آرا کشاند. تا به قدرتهای جهانی نشان داد که مشروعیت نظام در گرو تعداد این آرا ست . و این فریبکاری را به نحو احسن ظبط و ثبت میکنید تا در این تاکتیکهای تبلیغاتی به سادگی دم از برحق بودن این نظام فاسده شده بزنید.
شما و اصلاح طلبان در زمانی که صاحب قدرت بودید با افراطی ها و تندروهای خشن و بیمار چنان مدارا و سازش و مشارکت کردید که حالا زین به پشت و سکوت به اقتدارگرایان قدرتی داده اید که به بی آبرویی و انحطاط کامل این نظام خواهد گردید
فساد دولتی در ایران بسیار قدیمی و ریشهدار است. از زمان قاجار و پهلوی اول که بگذریم، در زمان واپسین شاه عموما به وابستگان دربار مربوط میشد. اما در خارج از دایرهٔ دربار و بعضی خوانین (بخصوص پیش از اصلاحات ارضی) چون روزنامهها آزادی عمل بیشتری در افشای فساد مالی داشتند، خط قرمزی برای بیان فساد وجود نداشت. بودند بعضی از مدیران میانی سالم (به شهادت نگارندهٔ این سطور) که علیرغم ایستادگی جلوی مقاماتی در حد استاندار، حتی موفق به دریافت مدال نیز بودند. با اینهمه فساد وجود داشت.
پس از انقلاب، در واقع از فردای 22 بهمن به حکم خاستگاه “هیئتی” و ماهیت “سهم امامی” وارثان قدرت، اساسا معنا و تفسیر فساد تغییر کرد. مشروب خوردن، کراواتی بودن، همسر بیحجاب و … به مثابه فساد؛ دزدی و سوء استفاده از امال دولتی (با نام جدید بیتالمال) و غارت اموال شخصی (تحت نام مصادره) بلامانع گردیده، و با شدت کم و زیاد در تمام این سالها ادامه یافت. تنها در دورهٔ معروف به اصلاحات روزنامهها چندسالی آزادی عمل یافتند اما متاسفانه مصلحت سنجیهای سیاسی و گروهی سبب شد تا آزادی بدست آمده تنها به شکل هدف دار و برای حذف جناح رقیب استفاده شود.
در دورهٔ احمدینژاد نه تنها اضمحلال ساختار دولت در معنای ماهیتی به پس رفت انقلابی خود ادامه داد، بلکه اندک اندک حتی از شکل و فرم دولت مدرن (که ما حصل عزم ایرانیان برای تقلید از ساختارهای عقلایی حکومت طی 100 سال اخیر بود) نیز فاصله گرفتیم. یعنی اگر در دولتهای گذشته تحت ظاهر خدمت، دزدی میشد؛ شعار “دزدی، هم استراتژی هم تاکتیک!” نصبالعین ایلغار “رایحهٔ خوش خدمت” گردید. طوری که اگر ده تا خانه هم عوض کنیم باز بویش را خواهیم شنید.
دولت “تدبیر و امید” اگرچه بسیاری از رویههای غلط “دولت امام زمان” را متوقف کرد، اما فساد سیستماتیک ریشهایتر از آن است که به این بادها بلرزد. “نعمتزاده” یکی از بزرگترین و موفقترین مدیران دولتی سی سال گذشته بوده. از معدود مدیران کاربلدی که نام و اخلاقش پشت زیردستیها را میلرزاند و به کار وامیدارد (خاطرههای زیادی از بددهنیها و مدیریت سفت و سختش بگوش این نگارنده رسیده و کارنامهاش در مدیریت پتروشیمی درخشان است) با اینهمه: http://news.hasanagha.org/?p=3887
گناه اصلی اعدام شدگان سنی در زندان گوهر دشت، اختلاف عقیدهشان بود نه مشارکت در ترور. حال آنکه برخی از متهمین دو ماه پیش از ترور نمایندهٔ مجلس خبرگان، در بازداشت بودهاند. بیایید به اتهامات اصلی نگاهی بیاندازیم. قضات متدین و خداترسِ شیعه، تربیت شدگان مکتب قضایی اسلام فقاهتی، ترجیح دادند آبروی حقوق بشر در امّ القرای مسلمین جهان بیش از حد معینی نرود و به آنها اتهام محاربه و مبارزهٔ مسلحانه زدند.
« این شش نفر اتهامات دیگری نیز در پرونده داشته اند که نگاهی به فهرست آنها نشان می دهد اینگونه پرونده سازی های امنیتی تا چه حد متاثر از سوگیری های غیر شرعی و نگاه های افراطی به تفاوت های مذهبی بوده است:
۱) حامد احمدی: متهم به تبلیغ علیه نظام از طریق شرکت در کلاس های عقیدتی- سیاسی و نگهداری و خرید و فروش کتاب و سی دی های سخنرانی؛
۲) جمشید دهقانی: متهم به تبلیغ علیه نظام از طریق شرکت در کلاس های عقیدتی- سیاسی و نگهداری و خرید و فروش کتاب و سی دی های سخنرانی؛
۳) جهانگیر دهقانی: متهم به علت برگزاری شعائر مذهبی که از سوی نظام ممنوع شده است، نظیر شرکت در نماز عید در مصلای خارج از شهر؛
۴) کمال ملایی: متهم به تبلیغ علیه نظام از طریق شرکت در کلاس های عقیدتی- سیاسی و نگهداری و خرید و فروش کتاب و سی دی های سخنرانی؛
۵) صدیق محمدی: دانشجوی رشته گل و گیاه سنتی در دانشگاه تهران که علاوه بر موارد مذکور، متهم به تبلیغ به نفع عقاید اهل سنت در دانشگاه و شرکت در نماز جماعت اهل سنت در خارج از شهر نیز بوده است؛
۶) سید هادی حسینی: که او نیز همانند سایر اعدام شدگان که در تاریخ دهم تیرماه سال ۸۸ بازداشت شده بود و اتهاماتی مشابه پنج نفر دیگر داشته است.
شواهدی وجود دارد که نشان می دهد همه این جان باختگان پیش از اجرای احکام ،اعدام طی نامه ها و اظهاراتی هرگونه فعالیت تروریستی خود را تکذیب کرده و مدعی بودند که تنها در حوزه تبلیغی فعالیت داشته اند.»
غریبهٔ آشنایی که با عنوان ناشناس به نقد کامنتها پرداخت، مرا به صرافت انداخت چند جملهٔ کوتاه در باب کورس گرامی و مبحث “ریشهها” بنویسم.
متنی که تحت عنوان “ریشهها” در این وبلاگ به رایگان -البته به لطف مدیریت وبلاگ- در معرض من و شماست، یکی از حلقههای مفقودهٔ روشنفکری پارسی زبان است. متنی که صد افسوس، پنجاه سال پیشتر نوشته نشد. متنی که نوشتن هر خطش محتاج سالها تحقیق و مطالعه بودهاست. کتابی که اگر 50 سال پیش نوشته و خوانده شدهبود، اگرچه احتمالا با بایکوت یا حملهٔ توأم چپها و اساتید رسمی دانشگاه و دینداران مواجه میشد، اما شاید زنگ خطری در وجدان چند نفر از هزاران دانشجوی پیرو “بازگشت به خویشتن” به صدا درمیآورد.
هروقت بیادمیآورم در زمانهای که ترجمه و خواندن متون اصلی روشنگری آزاد بوده، جوانان ما کتاب “چه باید کرد” لنین را مخفیانه و با خطر زندان و شکنجه ترجمه و منتشر میکردهاند، دلم میخواهد زار زار گریه کنم.
اینکه چگونه میراث هایدگر برای ما “غربزدگی” و “فردیدیه” بوده نه هانا آرنت، از آن سئوالاتی است که امیدوارم در ادامهٔ “ریشهها” به آن نیز پرداخته شود.
به هرحال امیدوارم دوستانی که صرفا در جست و جوی پاسخهای سریع و کوتاه -و عموما سیاسی- به سئوالات خود هستند، با این نوشتهها و دوستدارانش مهربانتر باشند. اتفاقا متن در نهایت سادگی ممکن نوشتهشده و از کمترین حد پیچیدگی و لغات مهجور برخوردار است. کمی حوصله میتواند کلید همراهی با متن را در اختیار دوستان قرار دهد.
با اینهمه اینجا فضایی غیر تخصصی است و انتظار نمیرود همه وقت یا حوصلهٔ خواندن چنین متونی را داشتهباشند. فقط خواهش میکنم کمی سعهٔ صدر داشتهباشند و “گر اندکی نه به وقف رضاست خُرده” نگیرند!
علی1 عزیز
اتفاقا یکی از برکات حضور سیدمرتضای گرامی یکی همین تصمیمی است که شما گرفتی! آنچه شما مینویسی دقیقا گمگشتهٔ من است. من نوشتههای چنینی شما را علاوه بر پاسخهایتان، همچون متون “ریشهها” ثبت و ذخیره میکنم.
شاید اصلا بهتر همین باشد که شما در مجادلات قلمی وارد نشوید که امثال بنده بتوانیم از اینهمه اطلاعات شما استفاده کنیم. من با بضاعت کم خودم چشم به شما -در مجادلات قلمی- دوخته بودم. عدم توفیق شما در مناظرات، ناظر به سبک و چارچوب سیدمرتضای گرامی است. البته ایشان میتواند -از نظر بضاعت فکری- خیلی بیش از اینها را درک کند. چه بسا منابع مورد اشارهٔ شما را بارها خوانده باشد، اما بستگی تعبدی ایشان به عقایدش -متاسفانه- امکان رسیدن به هرگونه چارچوب معرفتی مشترک برای ادامهٔ بحث را عقیم میگذارد.
پنجاه سال پیش نوشتن متنی بسیار مهربانانهتر نسبت به مفاخر ادبی و عرفانی، سبب طرد و لعن نویسنده توسط اساتید سنتی دانشگاهها میشد. چون همین احساسی را که سیدمرتضای گرامی نسبت به سنت دارد، اساتید ادبیات ما نسبت به مولوی و حافظ و … داشتند. گویا حتما باید دین و دنیای ما زیر و زبر شود که کسی مانند “آرامش دوستدار” یا “کورس” ظهور کند.
زمان با ما در حال رقابت است. ما حدود نیم قرن را از دست دادیم تا شاهد مرگ هرگونه اتوریتهٔ عرفی باشیم و با قواعد و آثار حضور مردم -اگرچه این قواعد را مراعات نمی کنیم- در پای صندوقهای رای آشنا شویم و حالا سلطان علی اول خواب حکومت موروثی را برایمان میبیند.
سلام بر مازیار گرامی و همچنین کوروس اندیشمند
خیلی بجا به نوشته های کورس عزیز و نجیب اشاره کردید اما عنایت دارید که انشای من در پاسخ به آمار دوست ناشناسی بود که اشاره به پنج نفر داشت وگرنه جناب کوروس که جای خود دارند و همچنین دوستانی دیگر . بازم سپاس
جناب مازیار درود .دوست گرامی کسی مثل کورس گرامی از اینگونه برخودها بسیار دیده.ایشان بخوبی به تاثیر نوشته هایش آگاه است و درست بهمین دلیل دراین سایت قلم می زند.متاسفانه نه تنها حاکمیت سفله پرور و مستبد دینی سعی درایزله کردن انسانهایی شریف و آگاه دارد بلکه گروهی همیشه در هر جامعه ایی بوده که آگاهانه یا نا آگاهانه همساز و همراه حاکمیت شده اند.بنابراین بهترین کار اهمیت ندادن به چنین اظهار نظرهاست.درثانی سایت از آن انسانی پاک باخته و انسان و ایراندوست است و درحقیقت تنها ایشان هستند که تصمیم می گیرند چه در سایت گذاشته شود . من یا شما یا دیگران تنها می توانیم نظرمان را در سایت بگذاریم و یا نمره ایی به کامنتی بدهیم.شخصا معتقدم که هر چه بیشتر افراد با عقاید گوناگون دراین سایت بنویسند سایت بارورتر می شود .برخورد عقاید کمک بزرگی به فهم و درک افراد از همدیگر می شود و چه بسا افرادیکه با یکدیگر اختلافات عقیدتی دارند بتوانند به مواردی از اشتراک عقیده برسند.کاری که دوستانی چون کورش و علی1 و خود شما و مهرداد وانیتا و منصور …وافراد آگاه دراین سایت انجام می دهند بسیار سازنده است چون هرکدام از زاویه ایی به مشکلات در جامعه نظر می اندازند بخصوص کار کورس گرامی که با تحلیلهای زیربنایی می تواند در حقیقت چراغ راهنمای جنبش ضد استبدادی درایران باشد.
جناب بی نام و بی نهایت شما چون از اولین کامنت من در پای کامنت شما که گفتاری از شخصی سوم بوده بد برداشت کرده اید همچنان کینه توزانه موضوع را شخصی می کنید و به لجن پرانی می پردازید.اینست که چنین بحثهایی نتیجه ایی جز عمیق ترشدن کینه شما ندارد.این زود رنجی و کینه ورزی هم نتیجه تفکر اسلامی شیعی ایست که شوربختانه روح و روان ما ایرانیان را آلوده کرده و نتیجه اش هم اینهمه قصاوت و وحشیگریست که تاریخ ما بخود دیده و هنوز بعد از اینهمه شورش و چندین انقلاب نتوانسته ایم به جامعه ایی قابل قبول برای زندگی برسیم..دلیل برخورد شما در تملک خود دانستن گفتار دیگری است چون شما آنرا درسایت گذاشته اید.والا من با بسیاری از آنچه شما می نویسید بجز توهینها ی شخصی و انچه درمورد مراجعه به تاریخ اسلام و انتقاد از مقدسات اسلام می نویسید مخالفتی ندارم.خب شما خود لاقل دراین چند کامنتی که نوشته اید اگر من درست درک کرده(بقول خوت گرفته )باشم به حکومتی سکولار و دمکراتیک با قوانین لاییک(عرفی بر مبنای حقوق بشر) باوردارید؟ بنابراین با چنین دیدگاهی نمی توانید با ورود دین و شریعت اسلام و یا هر دینی و ایدیولوژیی در حکومت و قدرت موافق باشید!؟ بزبان دیگر شما با این طرز تفکر از جدایی دستگاه دین و شریعت و هر ایدیولوژیی از حکومت معتقدید!؟پس تا اینجا من و شما با هم اختلافی نداریم.و دراینکه موضوع سکولاریسم و حکومت لاییک به معنی مخالفت با دین و اعتقادات نیست بلکه هدف چنین سیستمی به حریم شخصی راندن دین و اعتقادات است هم قانونا باید هم نظر باشیم!؟بنابراین اگر اختلافی بین من و شما ست نه در هدف بلکه درتاکتیکهاست.خب من این اختلاف را با دوستانی چون منصور و مازیار و انیتا و کورس و …دیگرانی که چنین عقیده ایی را دارند هم دارم.من به این نتیچه رسیده ام که چشم اسفندیار حکومت مذهبی همین مقدسات و یا بهتر بگویم مقدس شدههاست.یعنی رسوباتی که 1400 سال اندشیدن و خردورزی را از مردمان این سرزمین گرفته و بجایش کشت و کشتار و ترور و کینه ورزی و دگراندیش کشی و عدم مدارا و تسامح و تبعیض… را جانشین آن کرده .بنابراین با از تقدس انداختن آنها و نشاندادن اینکه محمد و علی و حسین… مردمانی عربی عادی و مثل بقیه بوده اند و قرآن چیزی جز نوشته هایی از ترشحات ذهن بشر نیست(که گویا درکامنت آخرین خود بعد از توهینها بمن خود شما هم معتقدید) و نشان دادن اینکه قرآن و سنت محمد و امامان … ناقض حقوق انسانها و مروج قتل و جنایت و ترور …است سلاح تقدس را از دست مشتی جاعل و دروغگو و متزور و مفتخور که دکانی پر منفعت باز کرده اند می توان گرفت.شما اگر بخواهید درمورد قرون وسطی و نقش کلیسا در ویرانی و عقب نگاه داشتن دانش در ینگه دنیا تحقیق کنید چاره ایی جز رجوع به خرافاتی که برای کلیسای کاتولیک مقدس بوده و هست ندارید.و این مسلم است که اگر چنین خرافاتی از تقدس انداخته نشده بودند کسی نمی توانست درباره آنها حرف بزند تا چه رسد به انتقاد.دین و ایدیولوژیها شوربختانه در تاریخ خونبار بشریت مهم بوده اند و باعث بیشترین کشتارها و جنگهای خانمان برانداز شده اند و دستاویزشان هم احترام به عقاید و مقدسات بوده .امروزه بشریت به این نقطه رسیده که برای اجتناب از جنگ و خونریزی و ویرانی بهترین راه بیرون راندن این ابزارهای قدرت از حکومت و قدرت است و پرتابشان به حریم شخصی است.ولی شوربختانه ادیان بخصوص ادیان تک کتابی و تک خدایی آنچنان در کوچکترین و خصوصی ترین زوایای زندگی بشر رخنه کرده اند که تنها راه برای برای رسیدن به هدف حکومت سکولار دمکرات لاییک شناختن و برملا کردن این تجاوز دینی به زندگی بشریست.اگر شما و افرادی که معتقدند که بررسی زندگی افرادی مثل مسیح و محمد که سرچشمه این ادیانند توهین به طرفداران آن ایین هستند بفرمایید چگونه می خواهید به هدف سیستم سکولار و دمکراتیک و لاییک خود برسید؟آیا می شود با اصلاحات دینی به چنین هدفی رسید؟خب درآن صورت شما یک اصلاح طلب مسلمانی هستید که سعی دارید علم و دست آورد بشری را درپای و بنفع اسلام به برده گی بکشید. و نتیجه اش می شود حرکت هشت ساله خاتمی و سرو کارگذاشتن و منحرف کردن جنبش ازادیخواه و ضد استبدادی ایرانیان و بهدر دادن اینهمه سرمایه های مادی و انسانی!بنابراین زمانیکه من یا دیگران تقاضای تعریف توهین و فحاشی و هر موضوعی از افرادی مثل شما و یا مسلمین و متدینین داریم اینست تا نظرشان را بفهمیم والا من خود سالهاست که بخوبی میدانم هدف از مطرح کردن توهین به مقدسات چیست و در پشت آن چه خوابیده.در ضمن شما که دم از جامعه سکولار و لاییک و حقوق بشر می زنید باید بدانید که توهین و کفر گویی و انتقاد و …به هر عقیده و مرامی و دینی و مقدساتی حق هر فردیست و هیچ منبع قدرتی چه از طرف گروهای معتقد و چه سازمان یافته و یا افراد معتقد حق توهین و یا کشتن و گرفتن زندگی چنین انسانی را ندارند.دلیل اصلی انهم درتملک نبودن دین و عقیده …غیره است.من یا شما زمانیکه حرفی را زدیم دیگر اختیار آنرا نداریم چون چنین حرفی و یا عقیده ایی به حریم عمومی وارد شده و این دیگران هستند که درباره آن هر نظری را که مناسب بدانند می دهند.ولی دیگران حق توهین به من و یا شما را ندارند چون طبق قانون توهین بفرد زنده و افراد وابسته به فرد زنده مثل پدرو مادر …جرم است.ولی اگر کسی محمد و یا مارکس و یا استالین …را مورد اهانت قرار دهد جرمی مرتکب نشده هر چند احساسات میلیاردها انسان خدشه دار شود. چون چنین افرادی اولا زنده نیستند و دوما با ترویج عقاید خود باعث تاثیر در جوامع و سرنوشت ملیاردها انسان شده اند و کسی را نیز بعد از خود بعنوان مالک افکار و اعتقاداتشان و دفاع از حقوقشا بعد از مرگشان برنگزیده اند و تازه اگر هم بر می گزیدند چنین گزینشی نمی توانست اعتقادات آنها را از گزند توهین و انتقاد …حفظ کند..دلیلش هم همان مالکیت پذیر نبودن دین و اعتقادات است.اینست که نه شما و نه هیچ کس و یا گروهی حق تعین مرز برای آزادی افراد در اظهار نظر ندارید.تنها منبعی که می تواند چنین مرزی را تعیین کند قانونی است مورد قبول تمام مردم و و آنهم درصورتیکه در تعارض با حقوق بشر نباشد همین!فرق بین انسان و عقیده اش همین است.شما به انسان احترام می گذارید وتا زمانیکه اعتقاداتش در زندگی شما دخالتی ندارد و خصوصی است کاری با او ندارید ولی اگر اعتقاداتش بیرون از حریم خصوصی بیاید و در امور عمومی دخالت کند از احترام باید بیفتد زیرا احترام و تقدس باعث اولویت دادن یک اعتقاد و ایدیولوژیی بر دیگران شده و آنها را از تیغ نقد برحذر میدارد و این در ضدیت با جامعه سکولار است چون کم کم چنین اعتقادی می تواند پایه های جوامع سکولار و دمکراتیک را همچون موریانه بجورد و دوباره جامعه را به طرف استبداد برگرداند.بنابراین احترام به دین و اعتقاد در حریم عمومی پذیرفته نیست.ولی احترام به فرد و حقوق فردی مثلا برای داشتن عقیده ایی جزءقوانین حقوق بشر و پذیرفته است.
سلام و درود
جناب مزدک
بازهم برداشت شما از مطالب من نوعی کج فهمی توام با اصرار در به حق بودن توهین های شما به دیگران و سایر ادیان است و اگر کسی پاسخ شما را بدهد ناشی از زودرنجی و کینه توزی شیعه وار است ! شما در پاسخ به من وجود تک نفره و ناچیزتان را در مقابل با یک دین و مذهب قرار میدهید ؟ یعنی من را نمایندۀ اسلام و شیعیان جنایتکار و کینه توز میدانید! و خودتان را نمایندۀ خداناباوران به زعم شما مظلوم واقع شده در طول تاریخ !
این ناشی از یک اختلال روحی ترکیبی است به عنوان مانیا نارسیسیم. من دیگر به بحث با شما در این زمینه خاتمه میدهم و پی گیر نمی شوم به دلیل اینکه هیچ پیشرفتی از بابت ارتقای شخصیت شما از فردی دین ستیز متوهم به فردی دین گریز معقول حاصل نشد و شما هنوز از نظر من شخصی سطحی هستید و اندیشه های شما سنخیتی با عقاید خداناباوران و افراد سکولار ندارد. خیلی دوست داشتم در باب دین ، باور و عدم باور خدا ، سکولار و لائیک با شما بحث و تبادل نظر کنم ولی متاسفانه شما همان طور که هیچ بینش صحیح و دانش کافی از خداناباوران ندارید بلکه از سکولاریسم و لائیتیسه هم. لذا از این پس دیگر نه به مطالب شما نقدی وارد میکنم و نه خواهان بحث و گفتگو بر سر مطلبی با شما هستم. چرا که اولین خواستۀ من از شما که بارها هم تکرار کردم این بود که به ما بگوئید خداناباور کیست و شما جزو کدام شاخه از خداناباوران هستید…
در ضمن این پایانی است بر رو در رویی من و شما. خواهش میکنم زین پس از توهین به ادیان و افراد بپرهیزید. چه این حق را به من هم میدهید که شما را نقد کنم و به باور شما توهین کنم.
برای توهین به خداناباوری که به هیچ اعتقاد دارد به نظر شما چگونه میتوانم او را نقد کنم؟ فقط یک راه دارد توهین و نقد به برداشت غلط او . من جوهر وجود و درک شما را نقد میکنم و نه خود شما را. اگر مایلید به عقاید شما نقد و توهین کنم باید آن عقاید را شرح دهید و نه با یک نوع موزیگری و به زعم خودتان زرنگی این حق توهین را برای خود محفوظ نگاه دارید چونکه از باور افراد دین باور نقد می کنید و به دین آنها توهین میکنید ولی چون خود را بی دین میدانید دیگران عملا نتوانند به باور شما توهین کنند. ” هر چه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم مپسند ”
بار دیگر از شما دوستانه میخواهم که به عقاید و باور یا دین دیگران کاری نداشته باشید. چرا که این کار شما عملا نشاندهندۀ خروج شما از مدار باور دینی شخصی است و با گفته های دیمی شما در باب سکولار بودن همخوانی ندارد.
نوشتار شما سرشار از تناقض، توهم و افراطیگری نا آگاهانه می باشد.
با این مقدمه نیاز به پاسخی برای مطلب شما نمی بینم.
حضرت ایت الله!!! احمد خاتمی با ان چهره ملکوتی اش چهارشنبه سوری را حرام اعلام کرد! البته او نگفت که اسید پاشی روی صورت دختران مردم حرام است. نگفت دزدی هم حرام است.و…. ولی گفت چهار شنبه سوری حرام است.
ای حقوقدان ای آخوند ای کسیکه ادعا میکنی رییس جمهور یک کشوری ای ملایی که هم وزیر اطلاعات داری هم وزیر کشورداری هم وزیر دادگستری داری هم نیروی انتظامی داری هم عضو شورای عالی امنیت بقول خودت ملی هستی. بدان هنوز که هنوزه نیروهای خشن لباس شخصی که بادست باز به افراد و یا منتقدان حمله میکنند و با فحاشی و درگیری فیزیکی وبا تهدید به مرگ اموال آنها را میبرند آیا اراذل و اوباش شما نیستند ؟
ترا خدا عوام فریبی نکنید و اینجا و آنجا دم از حقوق و نقد و مردمی بودن و عدالت نزنید که معنی فریب از سرتا پای شما هویدا میشود و رایحه و بوی گندی از دهان شما به مخاطب اصلی که مردم باشند تا فرسنگ ها به مشام میرسد.
خجالت بکشید که این لباس شخصی ها در پناه پلیس و نیروی انتظامی شما با دست باز چنان چهره و روی دوم شما را با رکیک ترین فحاشی ها به خرج میدهند که گویند از کوزه آن تراود که در اوست
جمع کنید این بساط و خیمه شب بازی اسلامی تعفن آور را
جناب نوری زاد سلام مرا از جان دل پذیرا باشید . در زمانی که پرونده صدها جانباز شیمیایی به بهانه کمبود بودجه تعیین درصد نمیشود تا حداقل بتوانند داروی مورد نیاز خود بصورت بیمه دریافت کنند معاونت فرهنگی بنیاد با پرداخت ده میلیارد تومان به طرح اولیه خانوم چرخنده موافقت مینماید زمانیکه در آذر ماه خانوم چرخنده در جمع صد ها نفر از میان چهار هزار زن شهیده دفاع مقدس گفت که قرار است فیلمی برای تجلیل از سیصد شهید اقلیت مذهبی ارامنه کشورمان بسازد بسیاری از خانواده شهدا و جانبازان و از جمله بنده در پایان مراسم با تشکر از ایشان در خواست کردیم اولویتها را در نظر بگیرند برای زنده ها فیلم بسازند و وقتی فقط 38700 شهید در تهران و دو هزار جانباز داریم که هیچ وقت در مورد مشکلات خانواده های جانبازان شیمیایی و اعصاب روان تاکنون فیلمی غیر حکومتی ساخته نشده ایشان حال که سرمایه و قصد انجام اینکار را دارند این موضوع قطعا مقبولتر حتی برای همان خانواده شهدای ارامنه میباشد و حداقل شاید مرهم کوچکی برای این زجر دیدگان باشد و چند روز پیش همسرم که شاغل است خبر آورد که آقای طائب به بنیاد دستور دادند هزینه فیلم هنوز در مرحله حرف خانوم چرخنده پرداخت شود و ایشان هم چند خط در مورد همان خانواده شهدا ارمنی نوشته اند که چون تا کنون کمتر به این موضوع پرداخته شده میخواهند خیلی شهامت و جسارت هنری به خرج داده وارد این حیطه مخاطره آمیز شوند و حداقل صد میلیارد ریال هم براورد اولیه کرده اند .آقای طائب در آذر ماه در جمع خانواده های شهدا سخنانی در تقدیر از این شیر زن بیشه ولایت و رهبری بیان کردند خیلی بفکر رفتم ،وقتی بعدش شنیدم مطابق توصیه بازهم اقای طائب خانوم چرخنده برای اعضای کمیسیون اصل نود و کمیسیون فرهنگی سخنرای کرده و بعد هم ایشان جهت جلوگیری از ظلم در پرونده طلاق همسرشان توصیه نامه نوشتند بازهم فکر کردم و کمی هم عصبی شدم .وقتی امروز از یکی از اقوام که نماینده مجلس است علت لطف زیاد و تمام قد کل اصولگرایان از این خانوم را پرسیدم فرمودند جناب طائب گفته اند ایشان حداقل هفته ای دوبار خدمت مقام معظم رهبری میرسند و ایشان را در جریان مسائل فرهنگی و حوزه زنان میگزارند و همچنین آقا هم به ایشان رهنمود هایی میفرمایند که قطعا خانوم چرخنده با کوله باری از فضایل و رهنمونهای معظم له هستند که بهتر است نمایندگان از نظرات ایشان که همان توصیه های گوهر بار است استفاده نمایند ،از آن موقع دارم دیوانه میشم هم یاد حرفهای ده سال پیش همین طائب از خدا بیخبر در مورد احمدی نژاد افتادم و هم این حرفهای اخیرشان در مورد احمدی نژاد که همه تقصیرها را گردن او می اندازند و هم پروژه جدید شان بنام چرخنده .آقای نوریزاد یقین دارم پروژه هشت سال چپاول و خیانتی که با اسم پوشالی احمدی نژاد کلید خورد چنان به دهان این باند مزه کرده که حالا دارند روی یکی چند پله حتی از او هم پایینتر سرمایه گذاری میکنند متاسفانه غفلت این مردم اگر ادامه یابد سقوطی همچون عراق و بلایی مشابه انچه بر مردم عراق وارد شده منتظر تمام غفلت زدگان خواهد بود بیاد بیاوریم سکوت مردم عراق را در مقابل جنایات رژیم صدام و توجه خود را کمی معطوف جنایات رژیم بعثی سوریه در کشتار مردم غیر نظامی و حمایت حکومت ایران از این جنایات و سکوت و رضایت اکثر مردم از این حمایتها که قطعا با اضافه کردن این گناه به گناهان و قصورات دیگر قطعا شاهد خشم خداوند بر این اقلیم و مملکت و ساکنینش خواهیم بود.در آخر بخشی از سخنان معنا دار جناب طائب را می اورم مابقی در سایتها موجود است جام جم93 7آذر در دومین یادواره زنان شهیده سپاه حضرت محمد رسولالله (ص) تهران بزرگ از الهام چرخنده و مادران معظم شهدای انقلاب، جانبازان و ایثارگران تجلیل شد.
در این مراسم حجتالاسلام مهدی طائب فرمانده قرارگاه عمار به جایگاه شهدا اشاره کرد و گفت: در هر مراسمی که در بزرگداشت شهدا برگزار میشود باید به این سه سؤال پاسخ داد که آیا این شهدا برنده بودند یا بازنده، اینکه شهدا زنده هستند یعنی چه و ما هماکنون به کجا رسیدهایم.
* حجتالاسلام طائب: از این پس الهام چرخنده را با نام خانم زهرایی میشناسیم
در ادامه این مراسم از الهام چرخنده بازیگر و کارگردان سینما و تلویزیون تقدیر شد و حجتالاسلام طائب خطاب به وی گفت: چرخنده نام فامیلی این هنرمند کشورمان است که از امروز ما ایشان را با نام خانوادگی زهرایی میشناسیم و این هدیه مقام معظم رهبری به الهام چرخنده است.
در ادامه الهام چرخنده با اشاره به نقش هنرمندان در فرهنگسازی عفاف و حجاب گفت: وقتی هوای یک کشور سالم است مردم آن کشور نیز در آرامش هستند و من اگر خود را در بدنه فرهنگسازی کشور سهیم میدانم بر این باور هستم که باید به سینمای دینی، اسلامی و سینمای اخلاقی بپردازم و بیشتر از قبل باید آن را احیا کنیم.
وی افزود: وقتی دستمان در دست حضرت زهرا (س) است ترسی ندارم چرا که معتقدم سینما قرار است کارهای بزرگی را انجام دهد و من پس از سی و چند سال پس از انقلاب هم اکنون کارگردانی پروژهایی را آغاز کردهام که کمتر به آن پرداخته شده است و آن نیز مستندی در مورد شهدای اقلیت و غیر مسلمان در کشور است.
چرخنده ادامه داد: دلیل من از پرداختن به این موضوع این است که تو دهنی بزرگی به دشمنان بزنم که با نفاق میخواهند بگویند غیر مسلمانها در کشور ما به اندازه مسلمانها دیده نمیشوند.
این بازیگر افزود: ما بیش از 300 خانواده شهید غیر مسلمان داریم که مقام معظم رهبری نیز به دیدار آنها رفتهاند. امروز الهام زهرایی و چرخنده فرقی ندارد چون رسالتی بر دوش دارد و قرار است کارهایی را بکند که حرف دل شما است. شمایی که مانند مردان و حتی گاهی بیشتر در پشت جبهه از آنها حمایت کردید و امیدوار هستم در این عرصه نیز مرا تنها نگذارید
با درود به جناب آقای نوریزاد عزیز و همگی شما عزیزان. بخاطر ایران و ایرانی این لینک را باز کنید و در خواندن آن حوصله بخرج دهید و اطلاع رسانی فرمائید که ارتباط بلافصل با بود و نبود ایران و ایرانی دارد.
تاریخ 13.03.2015
خشکسالی در ایران و پروژههای شهروندان
ما در حال تبدیل شدن به کشور سومالی هستیم! یک بیابان برهوت و بیانتها با مردمانی گرسنه و آواره!»(ناصر کرمى)
خطر فاجعه بیش از آن نزدیک است که حتی در تصور بگنجد!!!!
راهش اینه که نیاز به مصرف آب رو کم کنیم که یکیش پیشگیری از افزایش رشد جمعیت و حتی کم شدن میزان ان است. در نتیجه آدم کمتر و به دنبال ان نیاز برای کشاورزی و صنعت کمتر میشه
.در باره نسبت میان مفهوم ها باید دانست که ما وقتی شروع می کنیم به اندیشیدن و سپس آنچه را اندیشیده ایم در قالب آوا و سپس کلمه به سطح زبان می آوریم،سوای اینکه قائل باشیم اندیشیدن پیش از زبان می آید یا بعد از آن، باید گفت ما انسانها مجموعاً فعلاً در قالب کلمات با هم ارتباط می یابیم و زبان اولا و بالذات برای برقرار کردن و ارتباط یافتن است. از زبان استفاده های دیگر هم می کنیم مثل آراستن و تزیین کردن کلمات به لباسهای نو ؛ اما اصل کار زبان برای پیوند یافتن به همدیگر است. این است که زبان که از فرد نشأت می گیرد ذاتا ماهیتی اجتماعی دارد و یحتمل آنانی که می گویند اندیشه ماهیتی اجتماعی دارد به خود زبان نظر دارند و آن را به جای اندیشه به کار می برند. بگذریم. اکنون مهم آن است که بدانیم خود زبان را چگونه بکار مبریم هنگام اندیشیدن.ما از کجا اولین جمله خود را می سازیم؟ آیا برای ارتباط با دیگران حتما باید یک عبارت مشخص یعنی عبارتی که چارچوب منطقی معین دارد به کار ببریم؟ آیا نمی توانیم با تصویر و نقاشی، مقاصدمان را تفهیم کنیم نه با کلمه؟ اگر کلمه مهم است و خدا کلمه بود، آیا نمی توانیم با یک کلمه اندیشه ورزی خود را نمایان کنیم؟ پاسخ به این پرسش ها فعلا مقصد ما نیست. فعلا می خواهیم با اندکی و کوتاهی تمام برنهیم که وقتی می اندیشیم کلمه را چگونه قلب و ظرف اندیشه مان می کنیم؟ عجالتا خوب است بدانیم که از اولی که منطق ساخته شده تاکنون آدمها یاد گرفته اند که میان دو نوع از کلمات مانند«انسان می رود» و «می رود» فرق بگذارند(نک:منطق ارسطو/ارغنون ترجمه میرشمس الدین ادیب سلطانی ص8). زیرا ما با کلمات نوع دوم نمی توانیم آنچه رااندیشیده ایم به بیان بیاوریم و مسجل است که انسان با کلمات مرکب و دو قسمتی می اندیشد. به عبارت دیگر اندیشیدن پیوند دادن میان دو پایه/ گوهر از هم جداست. ما هر گاه به چیزی بیندیشیم به این معناست که به آن چیز، چیز دیگری را می پیوندیم و آن دو که از هم جدا بودند را به هم می رسانیم و به یگانگی می رسانیم. یعنی با این پیوند، دوگانه، یگانه می شود. پس دوگانه «انسان»، «می رود» به یگانه« انسانی وجود دارد که این ویژگی دارد که می رود» تبدیل می شود یعنی میان رفتن و انسان(که فرض این است که یک شخص معین است) نسبت/رابطه داده و او را به یکیت و تکیت می رسانیم. منظورم این است که انسانها اندشیدن خود را در قالب چیزی که منطقیان به آن موضوع و محمول می گویند شکل می دهند. پس ما یک موضوع داریم و یک محمول. موضوع چیزی است که به آن یک ویژگی داده می شود. موضوع زینهاد یک محمول می شود. محمولی بر موضوع حمل می شود. این محمول/ ویژگی خاصیت کلی و عمومی دارد. در یک مثال دیگر( که فرض این است که متون قانونی/علمی اینگونه نوشته می شوند یا ادعا هست که برخی متون چنین اند) ما وقتی می گوییم«قند سفید است» عرض/صفت/ محمول سفیدی را که وضعیتی کلی دارد به « قند» که موضوع است نسبت داده و آن را با آن صفت می شناسیم.درست است که ما با این نسبت/حکم می خواهیم بگوییم همه قندها سفید اند اما-نکته اینجاست- ما جز سفیدی هیچ چیز دیگری از قند نمی دانیم. یعنی ویژگی در جانب محمول کلی است و به همه مصداقهای بیرونی قند اطلاق می گردد. برای این مباحث و جزییات بیشتر نک همان منبع ص422 به بعد که در باره برهان و مقدمات آن است.
2. ارسطو در همان اثر مبحثی با عنوان«مقدمات و نتیجه برهان باید در یک جنس یگانه باشند» غیر از نکات مختلف مهم، از این نکته هم بحث می کند که در برهان به سه چیز نیاز داریم 1.آنچه باید اثبات شود2. آکسیومها /اصول بدیهی و3.موضوع و آورده که وقتی بنا باشد برهان از یک حیطه به حیطه دیگر گذر کند جنس هر دو حیطه باید اینهمان باشد. این شبیه همانی است که اقلیدس پایه تمام کتابش قرار داد و طرح کرد که در هر سخن عالمانه ای سه چیز مهم است-البته او در هندسه و حساب طرح بحث می کرد- یکی مدعا دومی اصول موضوع و سومی برهان. باید دانست هر موضوع و محمولی حامل این سه چیز اند ولو که به بیان نیارند.(این نکته چندان به قبل و بعد مرتبط نیست و بعدا سر فرصت، اندکی که برای خودم روشنتر شود طرحش می کنم و از منابع استفاده می کنم )
3.حال اگر قرار باشد این طرز اندیشیدن را مبنا کنیم برای هر متن و نوشتاری از جمله متون مقدس باید گفت در این متون میان کلمات ارتباط برقرار شده و ویژگی هایی به پدیده ها نسبت داده شده. مانند« انسان از خاک آفریده شده» «جن از آتش آفریده شده»،«انسان عجول، نومید، ناسپاس ،آفریده شده» و امثال این. سخن ابن است که ما ویژگی¬های نسبت داده شده به انسان، جن، آسمان، زمین، خدا، بهشت، دنیا و امثال آن را به معنای چشم انداز آن متن و شناخت آن متن از آن پدیده ها می دانیم. پس ما انسان را یعنی همه انسانها را، جن را یعنی همه جن ها را و امثال آن را با آن ویژگی های معین می شناسیم و جز آن ویژگی ها هیچ شناختی دیگر از آن پدیده ها/موضوعات نداریم. پس اگر فرض کنیم در متن مقدس، صد ویژگی/ محمول به موضوعات نسبت داده شده، ما تنها شناختمان از این موضوعات در همین حد است. حال کسی می تواند بگوید غیر از این ویژگیها و محمولات هیچ محمول واقعی دیگری که بتوان به آن پدیده ها/ موضوعات نسبت داد در واقعیت وجود ندارد که می توان با او بحث کرد و نشان داد که این نشانه کوری این قائل است چون خیلی ویژگی برای انسان به واسطه علم، هنر، ادبیات شناسایی شده که منحصر در ویژگیهای گفته شده در متون مقدس نیست بلکه صدها برابر بیشتر است
4. ما میان دو چیز ارتباط و پیوند می دهیم و به این شناخت/ آگاهی می رسیم که آن موضوع فلان ویژگی را دارد. یعنی شناخت ما از آن موضوع تنها و تنها در ویژگیی نهفته است که نسبت داده ایم نه در ویژگی هایی که نسبت نداده ایم. حال ادعا این است که متون مقدس تنها در ویژگی هایی که انسان را به «خدا» و «عبادت» او می رساند به ما شناخت می دهند. اما ویژگی ها/ نسبتها/محمولاتی که انسان را به«دنیا»، به «پول، به«عشق» به«کار» به«خلاقیت-ساختن/آفریدن» به« سیاست» به«صنعت» می رساند، در این متنها به انسان نسبت داده نمی شود. مواردی که می گوید ما برای انسان ها آسمان و زمین را مسخر کردیم فعل به خالق آنها نسبت داده می شود و از انسان می خواهد بابت آنچه داده، او را «عبادت» کند. انسان در متن مقدس هیچی نیست جز اینکه آفریده شده تا خدا را عبادت کند. علوم جدید می گویند اینکه انسان آفریده شده باشد یک پدیده مبهم است. در واقع ما در یک فرایند طبیعی به دنیا می آییم و از دنیا می رویم. کسی در آوردن و بردن ما دست ندارد. حال اگر کسی این ادعا را دارد باید ببینیم ادعای او زندگی را برای ما بدتر می کند یا بهتر. درست مثل شاعران که چیزهایی فراتر از واقعیت بر زبان جاری می کنند ما به عنوان انسانهایی که قصد ساختن دنیای خودمان را داریم حق داریم-درست مثل افلاطون-بیندیشیم که آیا گفتار ناواقعی و یا فراواقعی شاعران زندگی را بدتر می کند یا بهتر و اگر شاعرانی بودند که زندگی را بدتر کردند پس سروده هایشان به درد ما نمی خورد. انسان امروز مثل افلاطون خیلی سخت نمی گیرد و هیچ متن ناواقعی و یا فراواقعی را از زندگی دور نمی کند اما می گوید باید متنهای واقعی را بر آن متنهای ناواقعی مسلط کرد و اولویت داد. جامعه ای با آن متنهای ناواقعی اداره شود روز به روز به تناقض و تعارض بیشتر دچار می شود و امید صلح و رفاه و آرامش در آن کمتر می شود.
5. بحث علوم مدرن، هنر و ادبیات تکیه داده بر اومانیسم و سکولاریسم این است که ما به مدد آنچه انسان می آفریند گام به گام دنیا را می سازیم و البته اگر هم اراده کردیم دنیا را هم خراب می کنیم اما دیگر این خدا نیست که محیط زیست را خراب می کند بلکه انسان است و در مقابل حال می توانیم از این انسان خرابکار مسئولیت بخواهیم که دست از تخریب طبیعت بردارد. هر چه تمدن در گذشته به نابودی رفت، در متون مقدس به خشم و انتقام خدا و گناه آدمیان نسبت به او ربط داده شد و از انسان تنها عبادت خواستند و معرفت او. دنیای مدرن از انسان معرفت به دنیا و مسئولیت در قبال همه چیز سخن می گوید و باورش این است که هیچ کس بالاتر از آنچه دیدنی را نمی شناسد و هر کس مدعی شناخت است شاعری است که چونان سروده های هومر در مدح و ذم خدایان و باید مراقب بود سخن شاعر بر همه هستی یک جامعه سیطره نیابد والا اوج فلاکت نصیبش خواهد شد و در پایان تازه می گویند چون ناسپاس بودید و عبادت نکردید به فلاکت دچار شدید. به مدد علم و هنر و ادبیات یعنی تمام ساخته های بشر، فقرزدایی کرده و وسایلی می سازیم که در یک زمین کم برای انبوهی از انسانها غذا تولید نماییم اما قبلا این آسمان بود که غذا می داد و به هر کس نمی داد می گفت صبر پیشه کن در آخرت جبران می کنم و به هر کس که می داد می گفت حال شکر داده را بجای آر.اگر مردم دچار قحطی و طاعون می شدند خالق به صدا در می آمد که این حاصل خشم من است یا برای امتحان شما. اما اکنون علم را به کار می اندازیم و جلوی طاعون و فلج اطفال را می گیریم و فقر را کنترل کرده و از دولتی که نتواند فقر را کنترل کند بیزار شده و دولت نو برمی گزینیم.
6. انسان در دنیای نو به مدد علوم و هنر و ادبیات هم آفریده است و هم راه حل درست کرده است. اما هنوز سختی و مشکل زیاد است زیرا ما به مدد جهالت و بی تربیتی بشر و تنوع مغزهای او در نژادها و قومیتها، دچار رنج و مشکلات و بدبختی های تاریخی هستیم. ما انسانها به سبب تبعیضهای گسترده، جاه طلب و قدرت طلب شده و مستبد شده و مانده هنوزتا بتوانیم با بیشترین صلح، امنیت، رفاه و خوشبختی و آرامش و کمترین رنج و جنگ و فقر و بدبختی و اضطراب زندگی کنیم.
7. یک راه خوب این است که متنهای مقدس را در حدی که ما انسانها را شناخته اند پاس بداریم و بخوانیم و خدای را شکر نماییم که ما را آفریده است ولی در آن ویژگی ها نمانیم وراه را ادامه داده خود دنیا را بیشتر بشناسیم و انسان و طبیعت را و شناختمان را مبنای ساختن دنیای بهتر برای انسانهای بیشتر کنیم. اما اینجا فهم و درک ما از آن متنهای مقدس خیلی مهم است اگر فکر کنیم آن متنها آخرین راه حل اند به بدبختی و رنج دچار خواهیم شد و اگر مدد نکنیم که فقر را کم کنیم و بیماری را کم کنیم و جنگ را کم کنیم سخت در اشتباه وبدبختی و رنج مداوم خواهیم ماند
8 حال چون ما بعد از متنهای مقدس به دنیا آمده ایم حق داریم آنها را آنگونه که علم امروزمان به ما اجازه می دهد آنها را متناسب با روز و زندگی تغییر دهیم. اگر آن زمان در متن مقدس تأکیدی بر جنگ شده اکنون باید جنگ را شر مطلق بدانیم و هیچ استثنایی به آن ندهیم. به عبارت دیگر همه متنهای گذشته را باید به خاطر خوشبختی و صلح و امنیت و رفاه و آرامش، با حقوق بشر و علوم و هنر تخصیص بدهیم یعنی اگر آن زمان پیکرتراشی بت کسانی می شد امروز همه بدون استثنا می دنایم پیکرتراشی بت پرستی نیست. پس متنهای مقدس را با علوم روز کنترل کنیم. اگر کنترل نکنیم گام به گام آفتاب تموز(در اینجا عقده، رنج، نداری، بی سودای) بر آن زیبایی ظاهریش می تابد و یخهایش آب شده و بر گردنمان حلقه شده و خفه مان کرده و زهرش همه خلق را به هلاکت و فلاکت خواهد کشاند.
9.نتیجه: متنهای مقدس محصور در زمانه خود ساخته/ نازل شده اند و متناسب و به اندازه قد و قواره آن زمانه سخن گفته اند و ما اکنون در زمانه دیگری هستیم. آیا آنها حرفی که همیشگی باشد نزده اند؟ بدون شک زده اند اما در حوزه اخلاقیات و اخلاقیات برای همگان روشن است و اگر هم روشن نباشد خوب است متن مقدس را به مدد بگیریم و در حوزه سیاسات و اجتماعیات و اقتصادیات هر چه گفته اند باید متناسب با دانش روز تغییر کند همانطور که دانش ارسطو و بیکن و ابن سینا را اکنون در پزشکی و زیست و فیزیک تغییر می دهیم. چون اگر چنین نکنیم هم اکنون باید الاغ و شتر وارد کرده و با داده های طبیعت(مانند حیوانات یک چنگل که هیچ دستی در طبیعت نمی برند) زندگی کنیم. ما همیشه تغییر می کنیم و این اختصاص به علوم تجربی ندارد در علوم انسانی هم همین است. ما اکنون سبکی برای مدل مو داریم و سبکی برای پوشیدن و خوردن و نشستن و مهمانی و بازی و ورزش و فردا سبکی دیگر، این نهایت بی عقلی است که فردا را با ایده«بازگشت به سلف/گذشته» خفه کنیم و نفسش را ببریم با این نابخردی که گذشته مقدس است.
سید مرتضای عزیز
تجربه چند باره من نشان می دهد حضرت شما چیزی را از یک متن برداشت می کنید که نویسنده و کلمات متن آن را نگفته اند پس جداً گفتگو و مفاهمه با شما به نتیجه نمی رسد.
تنها اشاره کنم که در بحث رابطه علم با آموزشگاه و دانشگاه و استاد سخن روشن من این بود که علم فراتر از استاد رفته هم در ابزار و هم در متون و هم در روشهای آموختن و می توان فراتر از آموزشگاه و دانشگاه آموخت و آموزاند و پیش رفت نه اینکه استاد خوب نیست و فرد کلا خودرو و خودروش بار آید. عرض کردم می توان راه را بعد از آموزشهای لازم ادامه داد. مثلا اگر کسی نهایه الحکمه و منظومه نزد استاد بخواند و بفهمد، می تواند صدها متن نخوانده دیگر را یعنی اشارات و اسفار و محاکمات ابوالبرکات و آثار شیخ اشراق و منابع بسیار دیگر را هم بدون دیدن استاد به شرط تلاش و تداوم و کوشش بسیار بخواند و بفهمد. گفتم ممکن است و کسانی اکنون چنین اند و درصدشان هم بالاست نگفتم همه می توانند و نگفتم کسی در خواندن متنها اشتباه نمی کند. این تجربه حسی و عینی من از جوانان باهوشی است که آنها را دیده و شناخته ام. حال شما این تجربه را قبول نکنید اما گفتن این همه عبارات توهین آمیز سودی به کسی نمی رساند. من جداً اگر تاکنون فکر می کردم می توان خوبی و حسن اخلاقی در درون یک عالم دید با تجربه مداومی که در هم قلمی با شما و دوستان حوزوی این سایت داشتم،(به اضافه تجارب بسیار پیشین) یواش یواش تصورات دیگری را دارم جایگزینش می کنم. بگذریم(در باب اینکه علم فراتر از نظام آموزشی کلاسیک فراتر رفته و می رود نک: مقدمه ارغنون ارسطو و مقدمه سنجش خردناب با قلم میر شمس الدین ادیب سلطانی)اینکه شما با هر «مبنایی» که نشنیده یا نیازموده باشید مخالفید روشی نیست که همه اهل خرد بر آن مشی کنند.
باری در کل تجربه خوبی بود برای من. در واقع اکنون با چشم بازتری به دور و برم می نگرم و در تصحیح اخلاق ارتباط می اندیشم و سبک دیگری می گزینم. مقصود از اخلاق و راه درست رفتن به نظرم همین است: اینکه آدمی تجاربش را فراچشم دارد و بر نهج و نمای آن برود و برگردد. شما از این ببعد آزادید هر نسبتی را به من بدهید یعنی در واقع اخلاقاً آزاد نیستید اما من دیگر پاسختان را نخواهم داد.هواشناسی خبرگان محلی نشان می دهد که در این سیبری سرد چیزی نمی توان کاشت که محصول خوبی بدهد. من به شکلی که درست می دانم برای این سایت فخیم اندک تجاربم در خواندن و آموختن را در میان می گذارم و فقط هدفم نقد شدن و نقد شنیدن است نه آموزش دادن به کسی طبیعی است. نقدها را می خوانم و البته می دانیم که نقد اصول و شرایطی دارد و اگر نقدهایی پر شوند از توهین شخصی، پشت سر می گذارم و اندکی خاک رویش می ریزم. هر کسی سبکی دارد در نوشتن و شاید سبک من اشتباه باشد،تجربه می کنم و تغییرش می دهم. هم تغییر کلی و هم تغییر در اینکه با کی و در چه موضوعی همزبان شوم و اینکه جواب چه کسی و در چه موضوعی را ندهم. آنکه به خودش آمادگی تغییر ندهد و متناسب با زندگی و تجربه و خواندن و آموختنش دگرگون نشود و پیش نرود همانا شبیه چارپایان می شود یا می ماند که معمولا از هنگام به دنیا آمدن جز در قد و قیافه، دگرگونی ناپذیرند.
باری شما هر جور که می پسندید بنویسید و ما استفاده می کنیم. همانطور که یک وقتی مازیار عزیز نوشت خوب نیست که در یک سایت همه هم شکل و هم رای بنویسند. ما از زوایای متفاوت به یک موضوع نگاه می کنیم و خوب است زاویه نگاه شما را هم بشنویم تا جزمیت و یکنواختی بر ذهن مان حاکم نشود.اگر قرار بر آموختن باشد من از همه و از زحمات
شما می آموزم چون پرتلاش و پر زحمت و با پشتکار پیش می روید و تلاشگری همیشه ممدوح است. عزت مستدام.
با سلام . فیلم شعبان بی مخ ها ( قسمت حمله به یکی از مراجع در شیراز ) رادیدم شباهت زیادی بین حمله به علی مطهری در شیراز و این مورد وجود دارد.به نظر می رسد هر دو حمله شباهت هایی با هم دارند.
با عرض شلام خدمت شما پدر بزرگوار ، جناب آقای نوریزاد
همانگونه که نیک میدانید بدلیل عدم شرایط مناسب در زندانهای ایران، شمار زیادی از زندانیان در طی دوران محکومیت خود ، به انواع و اقسام درد و رنجهای روحی و جسمی مبتلا میشوند و فجیعتر انکه به این بیماران در بند، مرخصی به منظور درمان به مدت کافی داده نمیشود، فرد باید دوران بیماری و نقاهت خود را در زندان و بدون هیچگونه امکانات پزشکی سپری کند.
همان گونه که قبلا نوشتم و شما نیز واقف هستید، آقای سعید رضوی فقیه در حالیکه عمل قلب انجام داده است و نیاز مبرم به مراقبتهای پزشکی دارد ، به زندان رجائی شهر بازگردانده شده است.
مسعود باستانی ، روزنامه نگاری که پس از انتخابات همواره در حبس به سر میبرد ، دچار سکته ی قلبی گردیده ، در شرایطی که به نیاز مراقبت پزشکی و حتی دستگاه اکسیژن دارد، به زندان فرستاده شده است.
آقای محمد حسن یوسف پورسیفی , که از سوی قاضی صلواتی به پنج سال نیم حبس محکوم گردیده است ، در زندان اوین در وضعیت بسیار نگران کننده ای بسر میبرد.و بیم ان وجود دارد که هرگز بینائی خویش را باز نیابد.
………….
و سایر عزیزانی که نامشان را نمیدانیم و یا به خاطر نداریم،با دستی در زنجیر و تنی رنجور در پشت دیوارهای بتنی بسر میبرند.
لذا از شما و سایر عزیزانی ، که دغدغه لگدمال شدن شرافت و کرامت آدمی را دارید، خواهشمندم صدای دردمندان در بند شویم و با تشکیل کمپینی خواستار آزادی بی قید و شرط و یا حداقل اعطای مرخصی استعلاجی به مدت کافی شویم. و همچنین یاداور گردیم که هرگونه اتفاق ناگوار که برای آن عزیزان پیش ایید، مسئولیتش با مسئولین قضائی و امنیتی کشور خواهد بود.
سلام و درود
به بهانۀ درگذشت برادر شیخ اصلاحات، حسن کروبی
سیامک قاسمی
حسن کروبی اسرار ایرانگیت را زیر خاک برد
کروبی در رسوایی ایران-کنترا یا جریان مکفارلین، یکی از مذاکرهکنندگان اصلی بود.
حسن کروبی برادر مهدی کروبی در سن ۷۳ سالگی درگذشت. وی نه تنها از سوی روحالله خمینی مسوولیت واگذاری املاک و زمینهای مصادره شده به «مستضعفان» را که باعث درگیریهایی در سطح سران نظام شد بر عهده داشت، بلکه در یکی از حساسترین مقاطع تاریخی ایران، مسوول مذاکره با اسراییل و آمریکا و خرید اسلحه از این دو کشور بود. بخش عمده اسرار ملاقات وی با دیوید کیمچه، یعقوب نیمرودی، منوچهر قربانیفر، مایکل لدین و سایرین اگر توسط وی در جایی ثبت نشده باشند، با مرگ این روحانی زیر خاک رفتهاند.
در میانه دهه هشتاد میلادی، اسراییلیها واسطه شدند تا مقامات بلندپایه دولت رونالد ریگان بتوانند در عوض فروش سلاحهایی چون موشک ضدتانک تاو (TOW) و موشکهای زمین به هوای هاوک (Hawk) که به شدت مورد نیاز ایران در جنگ با عراق بود، گروگانهای خود را آزاد کنند.
اسراییلیها به دنبال ایجاد کانالهایی مطمئن به داخل حکومت ایران بودند و به کمک دلالهای اسلحه، دیدار مستقیم میان ماموران خود با یک مقام ایرانی را ترتیب دادند. این دیدار که بعد آمریکاییها بدان پیوستند، یک مذاکره کننده ارشد ایرانی داشت که از طرف جناح موسوم به میانهرو در ایران به رهبری اکبر هاشمی رفسنجانی، برای گفتوگو اعزام شده بود: یک معمم با نام «حسن کروبی».
گفتنی است که در آن هنگام در خیابانهای ایران و حتی در مدارس، به هر مناسبتی شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسراییل سر داده میشد و دولت ایالات متحده نیز فروش هرگونه سلاح به ایران را تحریم کرده بود.
در صفحات ۱۱۸ تا ۱۲۰ کتاب اتحاد خائنانه که از قضا نوشته تریتا پارسی (مدیر نایاک یا شورای ملی ایرانیان آمریکایی؛ متهم به لابیگری برای جمهوری اسلامی در آمریکا) است، چنین نوشته شده: «پس از آن که [رابرت] مکفارلین، [رونالد] ریگان را در جریان گفتوگوها قرار داد، وقایع به سرعت پیش رفتند. مک فارلین به [دیوید] کیمچه اطلاع داد و کیمچه، [شیمون] پرز و [اسحاق] شامیر را در جریان قرار داد. پرز نیز [یعقوب] نیمرودی و تیمش را مطلع کرد.
در نهم جولای [۱۹۸۵]، [منوچهر] قربانیفر یک ملاقات ویژه در هامبورگ با حسن کروبی، شخص نزدیک و مورد اعتماد خمینی ترتیب داد که مدافع بهبود روابط با واشینگتن بود».
خوانندگان با نام رونالد ریگان که رییس جمهوری اسبق ایالات متحده بود، به خوبی آشنا هستند. همچنین شیمون پرز و اسحاق شامیر معروفتر از آن هستند که نیاز به معرفی داشته باشند. شاید لازم به ذکر باشد که رابرت مکفارلین، مشاور امنیت ملی ریگان بود. دیوید کیمچه دیپلمات اسراییلی و از اعضای ارشد سرویس جاسوسی موساد، یعقوب نیمرودی دیگر جاسوس اسراییلی و مشاور پیشین ساواک و منوچهر قربانیفر دلال اسلحه است. چهره کلیدی دیگر، عدنان خاشقی تاجر سعودی است که همسر کنونی شاهپری زنگنه، از وابستگان نزدیک بیژن نامدار زنگنه وزیر نفت دولت روحانی است.
حال به ادامه داستان ملاقات حسن کروبی با تیم اسراییلی توجه کنید:
فضا در ملاقات با کروبی در آغاز خشک بود اما کروبی دقیقا میدانست چه بگوید که به اسراییلی احساس آرامش بدهد. نخستین بخش جلسه به تحلیل موقعیت استراتژیک در منطقه و سیاست داخلی ایران گذشت. کروبی وضع نامساعد ایران را پنهان نکرد. او به اسراییلیها گفت: «آمریکا میتواند ایران را از وضعیت دشواری که در آن است، نجات دهد». وی ادامه داد: «ما به همکاری با غرب علاقهمند هستیم ما منافع مشترک داریم و میخواهیم بخشی از غرب باشیم». کروبی گفت که شکست در برابر عراق میتواند ایران را به سمت این که یکی از اقمار شوروی شود، براند؛ مگر اینکه آمریکا و اسراییل به صورت پنهانی مداخله کنند.
او گفت که ایران و غرب یک دشمن مشترک دارند که همان اتحاد شوروی است و واجب است که عناصر چپگرا در ایران شکست بخورند.
درخواست او برای سلاحهای آمریکایی، غیر قابل رد بود: «منطقه ما و همچنین شما میتواند انتظار تهدید فیزیکی از اتحاد شوروی را داشته باشد. ما از شوروی و همچنین چپهای کشورمان میترسیم».
اسراییلیها که تحت تاثیر سخنان این روحانی قرار گرفته بودند، همیاری خود را پیشنهاد کردند. کیمچه پاسخ داد: «ما نیز میخواهیم یک دولت میانهرو را در ایران ببینیم… ما [اسراییل] میخواهیم نقش پلی میان ایران و غرب را بازی کنیم».
مکالمه چهار ساعت ادامه داشت. قبل از اینکه جدا شوند، کیمچه از کروبی سوال کرد که آیا او میتواند به یارانش در تهران بگوید که با اسراییلیها دیدار کرده؟ جواب «بله» بود. کروبی ادامه داد: «اما من قصد ندارم که آن را در خیابانها جار بزنم!». به هر روی، ملاقات در نوع خود گشایش خاصی بود و کیمچه در یک یادداشت به پرز و شامیر پیشنهاد کرد که تماس حفظ شود.
سرانجام سلاحهایی چون موشکهای تاو به ایران میآیند و برخی گروگانهای آمریکایی از دست حزبالله لبنان آزاد میشوند.
دومین ملاقات با کروبی در ۲۷ اکتبر ۱۹۸۵ در ژنو اتفاق افتاد. [مایکل] لدین به جلسه آمد تا خود مستقیما با ایرانیها بر سر تعداد موشکهایی که باید فروخته شده و اینکه چند گروگان در چه زمانی باید آزاد شوند، چانهزنی کند.
نخست، ملای ایرانی درخواست کرد که موشکها به رایگان در عوض آزادی گروگانها داده شوند و محاسبه میکرد که کنار آمدن در این موضوع باعث میشود تا آمریکاییها باقی خواستههای ایران را بهتر بپذیرند. تک خال ایرانیها این پیشنهاد به لدین بود که نه تنها حمایت ایران از ترور قطع شود، بلکه هیاتی از آمریکا برای دیدار از ایران دعوت شوند.
پروفسور نئوکانسرواتیو جواب داد: «اگر شما به قولهای خود وفا کنید و حرکات لازم را به سوی تجدید رسمی رابطه با ایالات متحده بردارید، ما برای یک شروع دوباره با رژیم انقلابی ایران آماده میشویم».
در این زمان، اسراییلیها با شنیدن تمرکز سخنان کروبی بر آینده رابطه ایران و آمریکا و نادیده گرفتن اسراییل، عصبی شدند. کیمچه وارد بحث شد و با عصبانیت پرسید: «و جای اسراییل در همه اینها کجاست؟». کروبی از دادن هر گونه تعهدی به اسراییل سر باز زد. لدین ملاقات را در حالی که به وجد آمده بود ترک کرد در حالی که اسراییلیها ناامید بودند.
حسن کروبی اما ستاره بختاش از یک سو با افشای داستان ایران-کنترا و از سوی دیگر با دور زدن او توسط دیگر مقامهای جمهوری اسلامی و استفاده از کانالهایش، افول کرد.
پس از فشار بر روی مقامات جمهوری اسلامی بهواسطه افشای ماجرا توسط برادر داماد حسینعلی منتظری که خود جان بر سر آن گذاشت، سرانجام اکبر هاشمی رفسنجانی در سخنانی که از تلویزیون ایران پخش شد، خرید اسلحه را انکار کرد و سفر مکفارلین و هیات همراهش به ایران را سفری «سرخود» نامید. در آن زمان نیز عدهای از دستاندرکاران جمهوری اسلامی از جمله میرحسین موسوی نخست وزیر وقت، به این معامله پنهان اعتراض کردند اما با دخالت شخص خمینی، مساله فیصله یافت.
حسن کروبی نیز که اتهاماتی چون زمینخواری گسترده و رشوهگیری داشت، ناگهان از صحنه سیاست کنار رفت و تا زمان مرگش هیچ نقش علنی دیگری در جمهوری اسلامی بازی نکرد. شاید با مرگ او نه تنها روایات مربوط به مصادرههای اول انقلاب و اعطای فلهای زمین و ملک به این و آن بیراوی شده باشد، بلکه گوشهای از مهمترین اسرار مربوط به تاریخ معاصر را در صورت عدم کتابت و ثبت توسط وی، باید خفته در گور دانست.
به مصاحبه اقای محسن کنگرلو از فعالان اصلی موضوع جريان مک فارلين درگفتگوی باجمهوری اسلامی توجه کنید خصوصا قسمت زیر
“* آيا امام خمينی در جريان مذاکرات مک فارلين قرار داشتند؟
– بله. از طريق آقای سيداحمد خمينی. آقای سيداحمد خمينی از طرف امام در جلسات سران قوا حضور داشتند و در جريان مذاکرات بودند”
بعد از افشا شدن این مذاکرات اقای خمینی سخرانی کرد و جند بار فرمود امروز کاخ سفید سیاه شد وگفت ما اسرائیل را داخل ادم حساب نمیکنیم و کلا جریان مذاکرات را منکر شد
لطفا اگر تو انستیداین معما را حل کنیددرکشور کفر47 سناتورمخالف توافق به مسولین جا نامه نوشتند درجا 47 نفرخبره به یک نفررای دادند وچندنفر را خوشحال کردند فرق 47 با47 درچیست
معصومه خانم ابتکار , ژاندارک مستوره جمهوری اسلامی فرموده اند که ایشان هیچ دلیلی برای پشیمانی از اشغال سفارت امریکا نمی بینند. نمیدانم چه بلایی باید بسر این ملت و مملکت میآمد تا اندکی وجدان ایشان و همرزمانشان را در ان فاجعه قلقلک دهد . البته ایشان در همانجا زیرکانه تقصیر تمامی مصائب بعدی را بگردن امام راحلشان انداخته که “ایشان دیدگاههای خودشان را داشتند و معتقد بودند فضای وحدت ملی که ایجاد شده است، فضایی ارزشمند است که باید حفظ شود.” یعنی همانکه امروز بالاخره اکثریت ملت ایران دریافته اند که خانم ابتکار و دوستانشان عروسکهایی بودند در خیمه شب بازی آقای ///برای حفظ حکومت ملاها , به قیمت هشت سال جنگ با صدها هزار کشته و معلول و یک سوم قرن کشمکش با دنیا و فنا کردن هزاران میلیارد دلار ازسرمایه های ملی و انسانی ایران …. و بلطف عروسکها نهضت ادامه دارد!
با عرض معذرت
از کسی که مقاله ای را کپی کرده و حهت مجامع علمی به نام خودش ارسال میکند چه انتطاری دارید جالب است که در دنیا تنها دو مقاله تقلبی اعلام شده که یکی مربوط به ایشان است
5نفر اول کامنت گذار دراین سایت به ترتیب تا ساعت 9 شب شنبه
1- مهرداد با 24 کامنت
2- ناشناس با 10 کامنت
3- مزدک با 7 کامنت
4 و 5 – مازیار وطن پرست و بی نام و بی نهایت هرکدام با 5 کامنت
یعنی از 98 کامنت 51 کامنت از 5 نفر است . ای ……………..
1- آقای مهرداد نماینده رسمی حبرگزاری جمهوری اسلامی میباشد و خبرهای صد تا یک غاز را به زور به خورد همه میدهد و باعث اصطلاک چرخ موس میشود و همچنین وقت مدیر سایت را در بازخوانی و کنترول خبرهای تهوع آور میگیرد یک زمان دوستانی اعتراض به تکرار شاهنامه خوانی و حواشی آن کردن که باعث انقلاب قلم در سایت شد اما امروز همان انقلابیون بدتر از قبل سایت را به اشغال خود در آورده اند و هر چقدر مدیر محترم این سایت اشاره دارد که در صورت علاقه به مطلبی با ذکر عنوان آدرس لینک را قرار دهید اما گویا انقلابیون به کپی و پبس خیلی علافه دارند در تانی حرفی هم برای گفتن ندارند خوبه حالا کپی و پیس اختراع شده .
2- کاربران ناشناس : اینها گذشته از چند نفری که میهمان محسوب میشوند بیشتر دوستان نام آشنایی خودمان هستند که گاهی شیطنت میکنند مثل همین کامنت !
3-آقای مزدک که در اینجا حق آب و گل دارد و آنتی بادی میباشد بر ضد خرافات
4 و 5- آقای مازیار هم که نیازی به گفتن نیست در راستای وطن پرستی قلم میزنند و بالاخره بی نام و بی نهایت که شما ناشناس جساب کن من که از نظرات ایشان چیزی دستگیرم نشد یکی به نعل میزنه یکی به میخ ! به ایشان عرض میکنم که نصیحت آقای سپهر را جدی بگیرند که گفت : مگه شما را مجبور کردن، در بارهٔ همه چیز و همه کس نظر بدی؟ …..
این بود انشای من که به زبان کودکانه و بدون توهین حرفم را زدم. بزن لایک قشنگه رو
سلام و درود
چطوری مزدک جان! مگه تو رو هم مجبور کردن اینجا نظر بدی.من هم به نعل میزنم و هم به میخ تا خوب جا بیوفته برادر من. برای کسایی مثل تو که روشن شین.راستی اگه خودت سپهر نیستی یه سوتی دادی…یعنی سپهر توی اون 1-2-3-4 جا نشد و فقط بخاطر مطلبی که به من داد تو اسمشو آوردی؟
خودتی برادر من خودتی!
سلام و دورد
غریب آشنای عزیز
بزرگوار من میتونم یه چیزایی نشونت بدم حاکی از بچه نبودنم.تو بیا بزار تو کاسم.از خودت بنویس کمی با شما آشنا شیم .لازم نیست پشت مزدک مخفی شی و از طرف اون خط و نشون بکشی.ببین مزدک و طرفداراشو! از انشای شما چیزی جز مرام مزدک تراوش نمیکنه.
جناب بی نام و نشان اولا من برادر تو نیستم درثانی من بجز با نام مزدک دراین سایت چندباری اشتباهی بنام ناشناس نوشته ام و نه نام دیگری.شما که ایهمه منم منم می زنید بهتر نیست درمانی برای توهم خود بیابید؟
سلام و درود
مزدک
بازم گفتی بی نام و نشان دیدی حالا اومدی نسازی.
برادرم نیستی نباش دیگه نمیگم برادر . عذر میخوام
من، از دید شما منم منم میکنم
چون هستم و وجود دارم چه حقیقی و چه مجازی.شما چی ؟
فقط خواستم به روش خودت باهات صحبت کنم که گرفتم هرآنچه باید میگرفتم.
ولی بازم دوست دارم و مثل تو کینه ای نیستم.
جناب بی نام، بی نهایت، با درود، من سپهرم، به باورم تیرت کمانه کرد و سراغت را گرفت آنجا که نتوانستی مرا روبروی کسی دیگر، چه جناب مزدک و چه هر کس دیگر قرار دهی. پاسخ و واکنشهای من را باز بخوان، شاید خودت هم به نتایجی برسی که از تیررس نگاه تیز بین خوانندگان خرد ورز دور نمانده، شما انشایی، ادبیاتی و شیوهٔ جدلی داری که در آش ماست هم معلوم است، حالا با هر نامی و نشانی. این افترایی که به شخصیت و هویت مجزی من از جناب مزدک میزنی، قبل از اینکه تهمت و افترا به ایشان باشد، تجاوز و تعدی و توهین به بنده هست که انتظاری از شما ندارم که غیر از این باشید، مگر اینکه عذر خواهی کنی یا لااقل از این توهم بیرون بیایی که انگاشتهای کسی هستی که در این سایت، شهر آشوبی و خیلی حرفهای مهمی میزنی و خیلی امر بهت مشتبه شده، باور نداری؟ اگر مطالب خود را نخوانی، حیف ثانیهای وقت که صرف اثبات آن به استناد آنچه خود نوشته ای، شود. شما در قضیه حجاب بیش از آن دست خود را رو کردهای که راه بازگشت را با تکیه به مغلطه و سفسطه بگشایی. شما پیش از آنکه زحمت شناخت افق دید دیگران را کشیده باشید، بیش از حد به قادر بودن خویش ایمان داری که این سایت را جولانگاه کلاس اکابری دیدهای که خود را معلم این کلاس انگاشته ای. باور نداری؟ به واکنشهای خود نگاه کن که خودت نوشته ای. به نظرت مظلوم واقع شده ای؟ پس چرا تا حد یک ساندیس خور آماتور، خودت معرف خود شده ای؟ و فقط به استناد کامنتهایت و نه اتهامی از جانب من مغرض، یا دیگران.
سلام ودرود
سپهر عزیز. بنده بابت شکم از شما عذر خواهی میکنم.فقط به خاطر اشاره به اسم و متن شما بود.خودتم جای من بودی شاید همین حدث رو میزدی.
حجاب در ایران یک مسئلۀ بغرنجه و ریشه در بسیاری سنتها داره و از دید مردم باید به اون نگاه شه ( از دید مردم عادی ) و نه روشنفکران ادیبی چون شما.من هرآنچه هست می بینم و شما هر آنچه میخواهی باشد میبینی.
ادبیات سخیف تو در همان سبک ادبیات مزدک و این غریب آشناست.
بوی حسادت و بخل از تمام نوشته هایت به من می باره.من خواستم به تو بگم در جواب مطلب قبلیت و چیزی بهتر از جملۀ خودت پیدا نکردم.
“مگه کسی مجبورت کرده در مورد همه چی نظر بدی؟” به غریب آشنا هم گفتم بجای وقت تلف کردن در دادن پاسخ های اینچنینی و مزدک گونه کمی هم شما اینجا نظر بده بلکه ما استفاده کنیم و از باورها،بینش و عقایدت بگو.
اگه به این روشت ادامه بدی منم خیلی با ادب تر میتونم پاسخ تو رو بدم.
سلام و درود
جناب سپهر
این پاسخ مطلب دوم شماست
سپاس از بابت پذیرش عذرخواهی.چرا که نشان از جوانمردی شماست.
در مورد بقیه مطالبت:
این اشتباه برداشت توست.چرا که آنچه تو نوشتی پاسخی همان گونه می طلبید.
در ضمن:
نمیدانم چه اصراری دارید از زبان مزدک و غریب آشنا پاسخ دهید؟ و خود را وکیل آنان بدانید. اونها تنها چیزی که به آن احتیاج ندارن وکیله.
شما اینجا نه ناظری و نه داور پس فقط به مطالب مربوط به خود و نوشته هایت پاسخ بده و گرنه مثل ایندفعه جواب نمیگیری.
در پایان پاسخ به خط آخر شما و به زبان قابل فهم:
” آقا سپهرو باش ” ” نخود هر آش “
آقای بی نام و نشان شما افکار عجیب و غریبی داری خواننده را گیج میکنی و ادبیاتت خیلی شبیه ادبیات آخوندی است ولی یک چیزش کمه ! متل آخوند چینی هستی که اشتباه برنامه ریزی شده ! شما در کنار پرت و پلاهایی که میگی باید از اسلام هم دفاع کنی عزیز من تنها سلام و درود کافی نیست رضا مارمولک جان !
جناب بی نام، بی نهایت، با درود، صمیمانه پوزش شما را میپذیرم. در همین کامنت ۵ توهین دیگر کردهای که آنها را به اقتضای طبیعتت میگذارم و میگذرم و قضاوت را به خوانندگان این سایت وا میگذارم. به جناب غریب آشنا گرامی درود میفرستم، اجازه میخواهم این پاسخ زیر واکنش ایشان بیاید، چون “سنگ، بسته بود”.
سلام و درود
غریب آشنا
بی نام و نشان نیستم.بی نام نهایت هستم.
اگه اینجوری می خوای ادامه بدی اشکال نداره ولی تا سه نشه بازی نشه.
بازم کلمات و جملاتی که فقط از مغزی تهی از منطق و عقل جاری است!
من از عقل و منطق و انسانیت دفاع میکنم.تو اگر خودت را انسان میدانی پس می توانی درک کنی در غیر اینصورت هیچ تفاوتی بین شما خداناباوران ضد دین با داعشیان نیست چرا که خودتون رو بحق میدونید و بر اندیشۀ نادرست خودتون سماجت میکنین.
فکر کردی خیلی بانمکی! ولی جوابت اینه که تا آدمایی مثل تو هستن جای تعجبی نداره چین هم شروع کنه به تجارت پرسود آخوند سازی.
در ضمن من سلام میدم و درود میگم چرا که ادب حکم میکنه حالا تو نه جواب سلام رو میدی و نه سلام میگی چی رو ثابت میکنی؟
ناشناس ؟؟ اتفاقا من از جناب عالی بوی حوزه را استشمام میکنم ! اخبار تهوع آور در کل این مملکت امام زمان دارد اتفاق می افتد که کارکرد برادران ارزشی بی ارزش را به ما یاد آور میشود شاید باور نکنی ولی بروسری که من استفاده میکنم اصلا نمرات منفی ویا مثبت را به من نشان نمیدهد چون اصلا برایم این لایکی که برای آن خودت را به آب و آتش میزنی مهم نیست قصد من فقط اطلاع رسانی است و تفکر بیشتر اگر شما حال تهوع داری بهتر است به حسینیه ها بروی و یا شهر های بازی تا حالت جا بیاید امثال شما اصلا برایتان سیاه چال های رژیم مهم نیست چون اصلا به آن فکر نمی کنی اگر به دنبال اخبار دست اول فضولی در زندگی هنر پیشه ها هستی بهتر است که به سایت های دیگر مراجعه کنی تا اشباع شوی و در پایان بگویم که (( تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی )) .
مهرداد جان جنبه انتقاد داشته باش مثل بچه ها موضع نگیر شما باید بدانی که در فضای نت کاربران اولین کاری که میکنند خواندن خبرها از سایتهای معتبر است و نیازی نیست که شما برایشان لقمه بگیری و سایت آقای نوریزاد را از ریخت بندازی در ضمن اگر خبر قابل توجه هم باشد خود آقای نوریزاد به آن اشاره خواهند کرد پس بالای صفحه را بخوان نوشته وبسایت رسمی دکتر محمد نوریزاد نه خبرگزاری . به قول برادر مرتضی آندرستند !
درست است که در آستانه ی انتخابات هیات رئیسه جدید مجلس خبرگان نزدیکان و دوستداران هاشمی رفسنجانی دچار خوش خیالی شده و ریاست وی را براین نهاد انتخاب کننده ی رهبر جمهوری اسلامی و نظارت کننده برکردار و رفتار ولی فقیه قطعی فرض میکردند، اما آنهایی که اندک آشنایی با صفحه ی شطرنج سیاسی ایران داشتند این تحول را با توجه به ایفای نقش آیت الله خامنه ای نامحتمل میدانستند.
کافی بود که گوشه ی چشمی به نگاه این روزهای ولی فقیه به رفیق گرمابه و گلستان دیروزش انداخته میشد و اندک توجهی به فضاسازیهای سیاسی و جنگ روانی جریان اقتدارگرا درخصوص آینده ی جریان هدایت کننده ی مجلس خبرگان، تا روشن میگردید که تمامیت خواهان چگونه با چراغ خاموش درحال یارگیری بودند و مهره چینی، تا با وجود نعل وارونه زدنهای خبری درخصوص ریاست هاشمی شاهرودی، نه تنها هاشمی رفسنجانی، که حتی این روحانی میانه روی آمده از عراق نیز بیش از این بر کرسی ریاست تکیه نزند و درخیالش خواب رهبری ایران را نبیند.
تحولات ماههای اخیر نشان میداد که اوضاع سیاسی کشور و چینش مهرهها درمقایسه با دوره ی چند ماهه ی حیات گیاهی آیت الله مهدوی کنی و زمان فوت او تغییر اساسی کرده و همانگونه که در دنیا داعش خشنتر و بی پرواتر برای حفظ قدرت به هر کاری دست میزد، جریان همسو با آن درجمهوری اسلامی نیز دندانها را برای کندن تکه گوشتهای قربانی تیز کرده و چنگالهای تیزش را در پوست و استخوان رقبا فرو میکند.
دراین شرایط طبیعی بود که دیگر برای ریاست مجلس خبرگان نیازی به«محلل سیاسی» برای باطل کردن حکم سه طلاقه نباشد و«طلاق خلع» جایی برای رجوع باقی نگذارد و روبان قدرت هر دوهاشمی را پاره کند.
اینکه برخی این سناریو را مطرح میسازند که اگر رفسنجانی در مقابل شاهرودی نامزد نمیشد و فضای مانور بیشتری برای ماندنش بر مسند کنونی فراهم می آورد، این شکست سنگین روی نمیداد و اصولا محمد یزدی از نامزد شدن صرفنظر میکرد، از نگاه نویسنده پایه و بنیان غلط و غیرواقع گرایانه دارد.
آن زمان که تخت سفید بیمارستان بهمن تهران جایگزین صندلی سرخ مجلس خبرگان مرحوم مهدوی کنی شد و بحث جانشین احتمالی بر سر زبانها افتاد، این تحلیل در مورد تحولات آینده ی این نهاد مطرح شد: طبیعی به نظر می رسد که تا شهریورماه، نزدیکترین زمان برگزاری نشست مجلس خبرگان اقدامی اساسی برای روشن کردن اجاق انتخابات ریاست آن و بیرون فرستادن«دود سفید» صورت نگیرد. حتی ممکن است این امر تا اسفندماه ۹۳ زمان برگزاری اجلاس سالانه به درازا کشد و نایب رئیس اول مجلس خبرگان، محمود هاشمی شاهرودی، کفیل ریاست شود. این اقدامی است که میتواند چندان به مذاق نایب رئیس دوم، محمد یزدی رئیس تندرو اقتدارگرایان خوش نیاید. آنها خوب میدانند که هاشمی شاهرودی روابط نزدیکتر و بهتری با هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی دارد وهیچگاه حاضر نشده است چون روحانیون تمامیت خواه شمشیر از رو علیه«مجمع روحانیون مبارز» و رهبر اصلاحات «سیدمحمد خاتمی» ببندد.
نکته اینجاست که نه هاشمی و نه روحانی هیچکدام به این نکته ی حیاتی توجه نکردند و برنامههای محمد یزدی را که از حمایت آقای خامنهای در برابر رفسنجانی اطمینان داشت- همانند محمود احمدی نژاد در مقابل میرحسین موسوی- نادیده انگاشتند و رقیب را دستکم گرفتند و به موازات آن لابد استفاده ی مکرر از صدور پنهانی حکم حکومتی رای ساز را غیرمحتمل.
این اشتباهی بود که آنها پیش از آن نیز مرتکب گردیدند و با وجود توصیههای فراوان حاضر نشدند پس از پیروزی حسن روحانی درانتخابات ریاست جمهوری خرداد ۹۲ کار ریشهای انجام دهند و خیز لازم را برای در دست گرفتن هدایت روحانیت کشور بردارند و جای پای خود را در«جامعه روحانیت مبارز» و«جامعه مدرسین حوزه علمیه قم» محکم کنند.
این خطا از یکسو به ریاست موحدی کرمانی برنهاد سیاسی روحانیت محافظه کار در حلقه ی قدرت منتهی شد و از سوی دیگر ریاست محمد یزدی بر نهاد مذهبی در پایتخت مذهبی ایران. درنتیجه، درحالی که هاشمی در کنار روحانی و ناطق نوری منتقدانه اما منفعلانه آینده ی هدایت«جامعه روحانیت مبارز» را به دست سرنوشت سپرده بودند، این پیرمرد مریض و ناتوان توانست نقشههایش را علیه رقیب دیرینه خویش که دائم او را تحقیر میکرد و مرتجع و… میخواند، عملی کند.
او، پیش از فوت، در۸۳ سالگی بالاخره به آرزوی دیرینه ی خود رسید و در سهشنبه تاریخی ۱۹ اسفند انتقام شکست حقارت آمیز ۵۱ درمقابل ۲۶ سال ۸۷ را با ۴۷ در برابر۲۴ از میان ۷۳ رای ماخوذه گرفت.
او نیز احتمالا همانند پیشینیان خود ازهمین جایگاه زمینی به درگاه پروردگار خواهد رفت و حساب کارهای کرده یا نکرده را درآسمان پس خواهد- البته مشروط براین که عمرش کفاف دهد یا ملت ایران در انتخابات آینده باز شگفتی دیگری بیافرینند و افرادی را برگزینند که حق و حقیقت را بر پست و مقام ارجح بدانند.
این شکست اگرچه برای مثلث هاشمی، ناطق و روحانی سنگین بوده است، اما تقویت جایگاه مثلث یزدی، مصباح و جنتی میتواند این حسن راداشته باشد که حساسیت انتخابات آینده مجلس خبرگان را که در یک برهه سرنوشت ساز برگزار میشود- احتمال تعیین رهبر جدید، اصلاحاتی چون تبدیل رهبری فردی به جمعی یا اصولا تغییر ساختار قانون اساسی در مباحث مربوط به ولایت مطلقه فقیه-، را پر رنگ تر سازد. این موارد فارغ از خطیر بودن بیماری صعب العلاج آیت الله خامنه ای است یا درآستانه ی کناره گیری او به دلیل ناتوانی جسمی و ذهنی بر اثر کهولت سن.
اکنون در شرایطی که تندروها هر روز تندخوتر میشوند و قانونگریزتر، بار دیگر مهرههای سرکوبگرتر خود را در نهادهای نظامی و انتظامی مستقرتر میسازند و حلقههای خشن تر و دست به سلاح خویش را هر روز بیشتر وارد کوچه و خیابان و فرودگاه و دانشگاه میکنند. درست یک سال تا زمان برگزاری دوانتخابات سرنوشت ساز مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان باقی مانده است.
اینها انتخاباتهایی هستند که حتی در شرایط تشدید فشارعلیه اصلاح طلبان، تحول خواهان و هواداران جنبش سبز میتوانند – حتی با تمام کاستیها، نارسائی و ناتوانیها- به تقویت هرچه بیشتر بنیانهای میانه روی و قانونگرایی در کشور بیانجامند و جنبش حق طلب، مسالمت جو و صلح خواه ایران را در برابر طالبان شیعه و داعشیان مرتجع پیروز سازد.
از یاد نبرده ایم که محمد یزدی وقتی همراه دار و دسته اش قوه قضائیه را در اختیار گرفت، چون احمدی نژاد ویرانه ای غیرقابل بازسازی را تحویل جانشین خود داد. با توجه به این پیشینه باید به هوش باشیم که این «رئیس ویرانه ساز» آنگاه که بیشتر سر درآستان قدرت میساید، ایران را نیز ویران نکند و نسل آینده را بی خانمان.
—
برگرفته از: فیس بوک نویسنده
امامان جمعه شهرهای تهران و مشهد:
چهارشنبهسوری خلاف شرع و مطرببازی ممنوع است
۲۲ اسفند ۱۳۹۳
احمد خاتمی٬ امام جمعه موقت تهران برگزاری مراسم «چهارشنبه سوری» را اقدامی «خلاف شرع» دانسته و احمد علمالهدی نیز گفته اسلام اجازه «مطرببازی» نمیدهد.
آقای خاتمی در خطبههای نماز جمعه این هفته تهران گفته شاد بودن به معنای «شکست» حدود خداوند نیست و مسئله آتشبازی آخر سال «تجاوز» به حقوق مردم است.
احمد علمالهدی نیز با تاکید دوباره مبنی بر مخالفت اسلام با برگزاری کنسرت اظهار کرده کنسرت با موسیقی متفاوت است٬ زیرا در کنسرت اجتماع زننده متفاوت با اجرای موسیقی راه میافتد.
علمالهدی از جریانی در جمهوری اسلامی انتقاد کرده که به گفته وی برای مقابله با «اسلام هراسی» در کشور «بیبند و باری» راه انداختهاند.
وی اضافه کرده برخی انتظار دارند در حالی که ما «خودمان اسلام ناب داریم٬ فتیله اسلام را بکشیم پایین تا در میدان مقدس دانشگاه کنسرت اجرا شود.»
پایان پدرخوانده؟ یادداشت نیک آهنگ کوثر در سایت خودنویس
قضاوت در بارهی خانواده رفسنجانی، راحت نیست. میتوان از مرحوم لاهوتی در آن دنیا پرسید که نظرش در باره اکبر هاشمی چیست؟ شاید بهتر بتواند جواب دهد نتیجه حمایت از رئیس جمهوری وقت، چه پایان غمانگیزی برای او و پسرش داشته است…اما از مرده که نمیتوان سوال کرد…لاهوتی میدانست که اکبر هاشمی رفسنجانی، پدر عروسهایش، به دنبال قدرت بیشتر است و هیچ سدی را مقابلش سالم نخواهد گذاشت. با این حال، بسیاری از آنانکه وقایع آنزمان را به خاطر داشتند، بسیاری از واقعیتها را عامدانه فراموش کردند تا در سایهی هاشمی دسترسی بیشتری به خبرها و قراردادها و قدرت داشته باشند. خیلی از مواقع، این هاشمیها نبودهاند که یار جمع کردهاند، چون میدانستهاند که اندک اندک، جمع مستان میرسد. نگاه کنید به روزنامهنگارانی که به خاطر هاشمیها، از انعکاس بسیاری از واقعیتها گذشتهاند؛ نه به خاطر ترس، که به خاطر حفظ رابطه و دسترسی بیشتر. مساله وقتی دردناکتر است که خیلی از همین روزنامهنگاران، خارج از کشورند و عملا در فضایی آزاد، آزادی اطلاعرسانی را به خطر انداختهاند.
حامنه ای میگفت مسیحیت سکولار به منزله راندن مذهب به گوشه کلیسا است. این مثل این است که بگوییم دانش سکولار به منزله راندن دانش به گوشه دانشگاه است.. اینجا تعداد افرادی که در امریکا به کلیسا میر.ند 100 برابر ایران است. کلیساهای انها مثل دانشگاه است و محل اموزش و زندگی است کلاس های متغدد برای بچه ها و بزرگ ها دارد حتی در ان کلاس ورزش هم هست. افراد میایند بدنبال شور و شوق زندگی و راستی دمی با خدا بودن و نفس عیسی را حس کردن. مساجد ما زایده مرده شور خانه است مردم از ترس مرگ به انجا می ایند مرده میایند مرده تر میروند.
در امریکا مذهب عیر از حجاب ظاهری در رندگی مردم بیشتر جریان دارد. بیایید امار بگیرید و برای هر مشحصه مذهبی نمره بدهید ببینید در کدام کشور مذهب بیشتر است. انجا که مذهب از سیاست جدا شده است اول به نفع مذهب تمام شده است.
جوانا نما باید بدانند 99% مطالبی را که حامنه ای از تریبون های بلند میگوید اشتباه است. برونند تحقیق کند. مقام مغظم تنها جهالت های ما زا رهبری میکند.
آیتالله سیدعلی خامنهای با گروهی که “مسئولان و دست اندرکاران منابع طبیعی و حفظ محیط زیست” معرفی شدهاند دیدار کرده و طی سخنانی کمسابقه به موضوع زمینخواری و ساختو سازهای غیرمجاز در جمهوری اسلامی نیز پرداخته است.
به گزارش سایت رسمی رهبر جمهوری اسلامی، او در این جلسه با ابراز تاسف از “دستاندازی افراد سودجو به جنگلها و منابع طبیعی بخصوص در شمال کشور” گفته است: “دستگاههای مسئول باید قاطعانه با تعدی به جنگلها به هر بهانهای اعم از هتلسازی و جذب گردشگر و ساخت حوزه علمیه و برخی توجیهاتِ به ظاهر قابل قبول ، مقابله کنند.”
خامنهای از “پدیده زمینخواری و اخیراً کوهخواری و ساخت و ساز در ارتفاعات” سخن گفته و اضافه کرده: “باید در قانون، اینگونه اقدامات جرم تلقی شوند و افراد سوءاستفاده کننده بیهیچ اغماضی مورد تعقیب قضایی قرار گیرند و اگر در دستگاهها نیز کوتاهی انجام گیرد، باید با عوامل این کوتاهی هم بشدت برخورد شود.”
رهبر جمهوری اسلامی در پایان سخنانش تاکید کرده: “مطالبی که باید بیان شوند، امروز گفته شد و از این پس مردم باید قضاوت کنند که کدام دستگاهها به وظیفه خود برای حفظ محیط زیست عمل میکنند و کدام دستگاهها برای حفظ محیط زیست، تلاش و اقدام لازم را انجام نمیدهند.”
بلافاصله بعد از این سخنان، آیتالله صادق لاریجانی، رئیس قوه قضائیه از صدور دستور اکید به روسای کل دادگستریها و دادستانهای سراسر کشور برای برخورد قاطع با متجاوزان به اراضی ملی، منابع طبیعی و جنگلها خبر داد. خبرگزاری مهر از قول صادق لاریجانی نوشت: “امیدواریم با هماهنگی همه دستگاههای متولی بتوانیم منویات مقام معظم رهبری و خواسته مردم عزیز را در زمینه حفظ محیط زیست برآورده کنیم. […]همانطور که مقام معظم رهبری صبح امروز بر برخورد با متجاوزین به اراضی طبیعی و جنگلها تصریح کردند، دستگاه قضایی نیز در این خصوص اقدامات لازم را انجام خواهد داد.”
اظهارات مسئولان حکومتی درباره “پدیده” زمینخواری در جمهوری اسلامی، در حالی بیان شده که گفته میشود مسئولیت اصلی زمینخواریها در ایران بر عهده نهادهای حکومتی وابسته به بیت آیتالله خامنهای است. همین چند روز پیش بود که نمایندگان مجلس تصویب کردند که زمینهای رایگان جدیدی برای احداث حوزههای مقاومت بسیج در اختیار سپاه پاسداران و سازمان بسیج قرار گیرد.
همچنین سازمان اوقاف و امور خیریه که رئیس آن از طرف آیتالله خامنهای منصوب میشود، یکی از متهمان اصلی زمینخواری در ایران است. شهریور ماه گذشته، رئیس کمیسیون اصل نود مجلس فاش کرد: “سازمان اوقاف و امور خیریه به یک زمینخوار بزرگ تبدیل شده، اوقاف ادعای موقوفه بودن زمینهای منابع طبیعی را میکند، ولی در حالیکه برخی از آنها اجاره داده و مجوز ساخت و ساز صادر کرده است. در حالی که اوقاف اجازه صدور مجوز ساخت و ساز را ندارد و تنها از نام ولایت سوء استفاده کرده است و نباید این اتفاق روی بدهد.”
اواسط آبانماه گذشته عزتالله یوسفیان، نماینده مجلس و عضو ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی طی گفتگویی با اشاره به واگذاری “چهار میلیون هکتار از زمینهای منابع ملی” در سالهای گذشته به مراکز حکومتی، اعلام کرد: “مشکل اصلی اینجاست که عدهای این زمینها را برای راهاندازی واحدهای تولیدی از دولت گرفتهاند ولی در این زمینها برجسازی کردند و این برج را فروختهاند و الان هم مردم در این برجها و ساختمانها ساکن هستند، در برخورد با این نوع پدیده زمینخواری دولت باید پول زمینها را به نرخ روز از متخلفان و عاملان آن بازستاند.” او تاکید داشت: “در تهران و دیگر کلانشهرها دیده میشود که در برخی مناطق کوهپایهای و خوش آبوهوا، هکتارها زمین به برخی دستگاهها داده شده است که البته مورد استفاده کاربری مجاز خود قرار گرفته است ولی بخش قابل توجهی از آن زمینها بلا استفاده مانده و دور آن دیوار کشیده شده است.”
بخش بزرگی از این میلیونها هکتار اراضی ملی در اختیار سپاه پاسداران قرار گرفته و حتی در ارتفاعات شهرهای بزرگ و در مناطقی که مطابق قانون اجازه ساخت و ساز وجود ندارد، این نهاد نظامی مجوز لازم را دریافت کرده است.
در اردیبهشت ماه گذشته، سایت خبرآنلاین نزدیک به علی لاریجانی در گزارشی خبر داد که بنیاد تعاون سپاه و ارتش، اصلیترین ساختمانسازهای تهران هستند. این سایت نوشته بود: “بیشترین حجم ساخت و سازهای انتهای اتوبان همت در غرب تهران به پروژههای بنیاد تعاون ارتش و سپاه تعلق دارد. پروژههای امام رضا (ع) متعلق به بنیاد تعاون ارتش و شهید خرازی متعلق به بنیاد تعاون سپاه بیشترین حجم ساخت و سازهای غرب تهران را به خود اختصاص داده است.”
در بخش دیگری از این گزارش آمده بود: “اطلاعاتی که در سایتهای خبری بنیاد تعاون ارتش درج شده نشان میدهد بزرگترین پروژههای ساختمانی انتهای اتوبان همت تهران به این نهاد تعلق دارد. پروژه بزرگ امام رضا (ع) در نیمههای راه قرار دارد و احتمالا تا پایان سال ۹۵ به بهرهبرداری میرسد. سهام ساختمانهای این برج از دو سال قبل به فروش گذاشته شده است. همچنین پروژه بزرگ ساختمانی شهید خرازی هم در همین منطقه در حال انجام است. ساختمان سازی های دیگر منطقه نیز همگی به کمک تعاونی های این دو نهاد انجام میشود.”
نکته مهم در این پروژهها آن است که اکثر این طرحها در مناطقی ساخته میشوند که ساخت و ساز در آنها ممنوع است. از زمان برنامه سوم توسعه، قانونی تصویب شده است که ساخت و ساز در ارتفاعات بالای ۱۸۰۰ متر را ممنوع کرده ، با اینحال این قانون هیچگاه عملیاتی نشده است. از دهسال پیش، تقریبا تمامی ساخت و سازهای غیرقانونی توسط نهادهای حکومتی و از جمله سپاه پاسداران انجام میشود.
مطابق گزارشی که ۲۱ آذرماه سال ۱۳۸۵ در روزنامه جامجم منتشر شد، نهادهای دولتی و نظامی هیچگاه این قانون را رعایت نکردهاند. در گزارش این روزنامه که حدود هشت سال پیش منتشر شده، آمده بود: “ساخت و سازهای اقماری در بالای ارتفاع ۱۸۰۰ تهران در حالی با مقاومت شهرداری روبه رو شده که تعاونیهای ۱۶ گانه دولتی و نظامی در این قسمت از پایتخت همچنان به ساخت و ساز مشغول هستند و نبود قوانین و صدور مجوز از سوی سازمان زمین شهری ، توقف این ساخت و سازها را با مشکل روبه رو کرده است.” نویسنده گزارش اضافه کرده بود: “برای نمونه ، ساخت و سازها در ارتفاعات دارآباد از سوی یک سازمان نظامی و بنیاد آزادگان و نمایندگان مجلس شورای اسلامی در باقرشهر و سوهانک و شهرک شهید محلاتی توسط سازمان های دولتی صورت گرفته است.”
از سوی دیگر، مهرماه گذشته، سایت بازتاب، وابسته به محسن رضایی طی گزارشی با عنوان “با چه مجوزی زمینهای نهادهای نظامی و باغات بکر برج میشوند؟!” با اشاره به ساخت و سازهای غیرقانونی نوشته بود: “از جمله این رخدادها، ورود نهادهای نظامی و انتظامی به مقوله ساختوساز است که البته در راستای خانهدار کردن پرنسلشان یا ساخت منازل سازمانی هم نیست، بلکه به شکل راه انداختن کارگاههای بزرگ ساختمانی برای ساخت برجها و مجتمعهای مسکونی بعضا لوکس برای عرضه عمومی و منتفع شدن از بازار پر رونق مسکن در کشور ظهور کرده و در مسیر این هدف، رویدادهای عجیب و غریبی رقم میزند.” نویسنده این گزارش اضافه کرده بود: “اگر نیروی انتظامی بخش متعلق به خود در محدوده پادگان قدیم قلعهمرغی تهران را به رغم تأکیدات رهبر انقلاب، به شهرداری واگذار نمیکند و سود خود را به ساخت پروژهای ملی اولویت میدهد، سپاهیها محدودهای که قرار بوده بوستان مادر شود، در اختیار گرفته و فارغ از همه تصمیمات که بر تعطیلی ساخت و ساز در آن گرفته شده، عملیات ساختمانی خود را به پیش میبرند و در نهایت ارتشیها از یک سو تصمیماتی برای ساخت و ساز در پادگان ۰۶ میگیرند و از سوی دیگر محدوده باغات بکری را که در جای دیگر دارند، به کارگاه ساختمانی تبدیل کردهاند. ”
چند روز پیش غلامرضا انصاری، عضو شورای شهر تهران هم در گفتگو با خبرگزاری ایلنا ضمن اشاره به تاثیرات منفی ساخت و سازهای غرب تهران بر آب و هوا و اکو سیستم منطقه، گفته بود: “در بخش ورودی این منطقه تصفیه هوا صورت میگیرد، از پیش از انقلاب در این منطقه بحث ویلاسازی یا تراکم پایین مطرح بوده، اما امروز در این منطقه که گلوگاه ورود هوا بوده است، طوری ساخت وساز کردهایم که اکوسیستم منطقه به هم ریخته است.” او معتقد بود: “امروزه این نوع ساخت و ساز باعث شده است که برخی مناطق کاملا برخوردار و برخی دیگر نیز کاملا غیربرخورار باشند و فاصله طبقاتی و اجتماعی را به وجود آورده است که این موضوع منجر به افزایش آسیبهای اجتماعی و ایجاد تنش و معضلاتی برای آینده فرهنگی و اجتماعی شهر خواهد شد.”
این عضو شورای شهر تهران، در آذرماه گذشته نیز طی گفتگویی دیگر تاکید کرده بود که “هیچ کس مجوز ساخت و ساز غیرقانونی به نهادهای نظامی” نداده است. او با اشاره به برجسازی و تسطیح تپههای شیان واقع در محدوده شهرک “شهید دقایقی”، از غیرقانونی بودن این ساخت و ساز خبر داده بود. انصاری این سخنان را در پاسخ به یکی دیگر از اعضای شورای شهر گفته بود که معتقد بود: “شهرک شهید دقایقی نظامی و امنیتی است و شورای شهر نمیتواند بر ساخت و ساز داخل آن نظارت کند.”
امروز تقریبا هیچ ساخت و ساز بزرگ و غیرقانونی در شهر تهران را نمیتوان پیدا کرد که به نوعی با سپاه پاسداران یا دیگر نهادهای نظامی ارتباطی نداشته باشد.البته باید توجه کرد که این ماجرا تنها بخشی از ابعاد پرونده بزرگ زمینخواری نظامیان در سراسر ایران را تشکیل میدهد.
به فاصله چند روز پس از اعلام برداشتهای دولت روحانی از صندوق توسعه ملی، یک عضو هیات رییسه مجلس سخنان برخی مسوولان دولتی درباره مبارزه با فساد اقتصادی را “مسخره” توصیف کرد.
محمد دهقان، در گفتوگویی با خبرگزاری مهر، سخنان مسوولان دولت روحانی برای مبارزه با فساد اقتصادی را با هدف “فرار به جلو و به در کردن رقبای سیاسی” دانست و گفت: “کسی که فقط با داشتن شغل دولتی ثروت صدها میلیارد تومانی به دست آورده حتما در زمانی که در قدرت حضور داشته وارد زد و بندهای فسادآلود اقتصادی شده است”.
سخنان دهقان و متهم شدن برخی مسوولان دولتی از سوی او به فساد اقتصادی، چند روز پس از سخنان یک نماینده مجلس بیان میشود که خبر از برداشت ۱۸ میلیارد دلاری دولت روحانی از صندوق توسعه ملی داده بود. برداشتی که ۸ میلیارد دلار آن بدون مجوز بوده.
دهقان اضافه کرده: “با دستمال تمیز می توان شیشه کثیف را پاک کرد. آقایانی که در مبارزه با فساد اظهارنظر می کنند باید میزان دقیق ثروت خود را اعلام کرده و شفاف بگویند که این ثروت را از کجا آورده اند. در دولت جدید مسئولانی بر سر کار آمده اند که علی رغم ثروت های نجومی خود در مورد فساد حرف می زنند”.
اشاره وی به سخنان مسوولان مختلف دولتی است که در یک سال و نیم گذشته بارها به فساد اقتصادی در دولت محمود احمدینژاد اشاره کرده و یکی از هدفهای خود را مبارزه با این فساد معرفی کرده بودند.
پیش از این اسحاق جهانگیری، معاون اول روحانی، با اشاره به اينكه در دوران ریاستجمهوری هشت ساله محمود احمدینژاد، بیشترین شعارها درباره مبارزه با فساد و پاکترین دولت سر داده شده بود، گفت كه “بیشترین فسادها و بزرگترین فسادهای قرن” در همین دولت رخ داد.
یک روز پیش از سخنان جهانگیری نیز ایرنا، خبرگزاری رسمی جمهوریاسلامی که وابسته به دولت است، با اشاره به پرونده محمدرضا رحیمی، نوشته بود: “آلوده بودن معاون اول دولت پیشین به فساد اقتصادی تنها گوشهای از پرونده قطور آن دولت در تخلف و سرپیچی از قانون بود؛ دولتی که رییس آن مدعی بود که پاکترین دولت تاریخ ایران است”.
محمدرضا رحیمی، معاون اول دولت محمود احمدینژاد، ماه گذشته به تحمل ۵ سال و ۹۱ روز حبس، ۲ میلیارد و ۸۵۰ میلیون تومان رد مال و پرداخت یک میلیارد تومان جزای نقدی محکوم شد. این حکم توسط شعبه ۱۱ دیوان عالی کشور صادر شده بود.
چند روز پیش نیز محمد اشرفی اصفهانی، رییس هیات بدوی رسیدگی به تخلفات نهاد ریاست جمهوری، در گفتوگویی با اشاره به اینکه “پولهای کثیف فقط و فقط مربوط به دولت نهم و دهم بوده و ما هرچه میکشیم از دولت احمدینژاد است چرا که قبل از دولت محمود احمدینژاد اصلا این مسایل مطرح نبود”، گفته بود: “دولت محمود احمدینژاد آلودهترین دولت تاریخ بعد از انقلاب است”. وی همچنین اضافه کرده بود که “حالا نوبت ماست که بگم، بگمها را شروع کنیم”، گرچه این افشاگریها را به سال آینده موکول کرد: “در اسفندماه سال آینده انتخابات خبرگان رهبری و مجلس شورای اسلامی برگزار خواهد شد بنابراین اگر آقایان بخواهند این طرف سال افشاگری کنند ممکن است مطالب کهنه شود… دولت میخواهد دیرتر معرفی کند تا مردم حضور ذهن داشته باشند و بدانند چه کسانی این کارها را انجام دادهاند”.
اینکه همه ما ایرانی هستیم سخن سنجیده ای است. اینکه ایران قدمتی تاریخی دارد و دولت-ـ ملت ایرانی در طی زمان وجود اما سیر متفاوتی داشته است هم سخن نادرستی نیست. اما دولت-ـ ملت مدرن براساس دموکراسی ملی، سخن جدیدی است که الزامات خود را دارد.
دولت- ملت مدرن در ایران به شیوه تمرکز و هم بر رویه مرکز پیرامون شکل گرفته؛ ویژگی ای که با جغرافیای ایران نمی خواند و از لحاظ قیاس اختیارات محلی از ملوک الطوایفی گذشته به مراتب عقب مانده تر است.
در این سیستم دولت- ملت متمرکز که زبان رسمی را تبدیل به زبان مقابل زبان مادری دیگر اقوام می کند، هویت های دیگر را، گاه به نام مذهب و گاه به نام فارس، نادیده می گیرد. در حالیکه با حفظ زبان مشترک، می توان زبان های دیگر ایرانی و همچنین هویت های ایرانی را در پرتو تعامل با هم نشاند و انواع هویت های ایرانی، از فارس و ترک و کرد،شیعه، سنی و غیره را در خدمت دولت ـ ملت ایرانی در آورد؛عملی که تا امروز کمتر ممکن شده است.
ساختار متمرکز دولت مدرن در ایران چنان متمرکز و مرکز محور است که حتی روحانیون شیعه هم که در زمان نداشتن حکومت، به زبان مردم در همه جا سخن می گفتند، در قالب قدرت حکومت در چنبره قدرتی افتادند که مرکز محورست و زبان اصلی تعامل با زبان های دیگر را نمی داند.
اما مقوله تمرکز از زمانی سختر شد که رنگ مذهبی هم به آن افزوده شد. چنین است که از قضای روزگار به نام اسلام اهل سنت در ایران در مرکز کشور مسجدی به نام خود ندارند؛ فرق و تبعیضی که درد آور است.
این مقدمه را آوردم تا به موضوع اصلی توجه کنیم. اعدام 6 جوان کرد سنی ایرانی در زندان گوهر دشت کرج بس تاسف بار بود. از جنبه حقوقی و ناعادلانه بودن دادگاه ایشان هم که بگذریم، می توانیم به نکاتی توجه کنیم که برای همین حفظ ایرانیت مهم است.
شکاف مرکز و پیرامون
داستان مرکز و پیرامون در ایران بس مهم است. اگر این افراد در تهران نبودند تا این حد در مورد اعدام شان سر و صدا نمی شد. به عنوان نمونه اگر زینب جلالیان هنوز زنده است به خاطر این است که مدتی درزندان اوین زندانی بوده، فعالان تهرانی با او آشنا شده و برای پرونده اش تلاش کرده اند. اگر اعدام ۶ فعال کرد در سال ۱۳۸۹را به یاد بیاوریم اعدام آنان اعتراض برانگیز شد زیرا آنان در تهران زندانی شده بودند و حکم هم در تهران اجرا شد.
در زمانی که فاصله مرکز و پیرامون تا این حد است، باید به این تبعض اشاره و برای رفع آن اقدام کرد.
در جریان همین اجرای حکم ۶ نفر کرد سنی ایرانی، روشنفکران در مرکز چقدر حساسیت نشان دادند؟ بی گمان این حساسیت کافی نبوده است. بسیاری به درستی این احکام باور ندارند اما دوری و نا آشنایی، عدم اعتماد می آورد؛عدم اعتماد هم جدایی را افزون می کند و در نتیجه هر کس به راه خود می رود که نتیجه آن دوری بیشتر است. نتیجه این فاصله به ایرانیت ما ضربه می زند.
نیروی های ملی و دموکرات باید به معضل مرکز و پیرامون توجه کنند تا شکاف ایرانیت عمیق تر نشود. وجود این فاصله باعث شده که گاه نیرو های افراطی و زمانی هم نیروهای اطلاعاتی با نیت متفاوت به اتحاد ملی ضربه بزنند.
هویت ها و ایرانیت
زمانی که دوری مرکز از پیرامون خود داستانی پر از آه و اشک است، می شود به این شعار ایده ال که همه ایرانی هستیم بسنده کرد؟بی گمان بهترین مرحله این است که ما شهروندان ایرانی هستیم، اما شهروندان هویت های خود را هم دارند؛ هم جنیستی و هم مذهبی و هم قومی و هم صنفی. این نوع هویت شهروندی به دموکراسی هم نزدیک است. اما برای رسیدن به این مرحله طی مراحل لازم است، که در آن اصل مهم، به رسمیت شناختن حقوق دیگری است. این حقوق شامل هویت فرد و جریان مورد نظر می شودوهویت مذهبی و قومی بخشی از این هویت است. به صرف سوءاستفاده دیگران نمی توان صورت مسئله هویت را پاک نمود. البته باید دانست که هویت ها پاک نمی شوند، متحول می شوند، پس باید به تعاملی شدن آنها توجه کرد. در همین راستا شمردن هویت مذهبی و قومی تحت فشار در ایران، هم به تجربه و هم به دلایل گوناگون حقوقی و ساختاری، ستم مضاعف بر اقوام ایرانی سخن نادرستی نیست.
برخی ازدلسوزان ایرانی معتقدند که باید از از حقوق عام شهروندی شروع کرد، این افراد را ایرانی خواند و به هویت آنان تکیه نکرد. چرا که رفتار حکومت با مخالفان، سنی و شیعه و فارس و ترک و کرد نمی شناسد. لذا رعیت حقوق بشر باید در چهار چوب ایران هدف باشد. این نوع نگاه هم قابل توجه و هم قابل نقد است. قابل توجه است چون مسیرمطلوب ایران باید به سوی تبدیل هویت ها در چهارچوب شهروند ملی باشد. هر هویتی در حقوق شهروندی خود اصالت خویش را داشته باشد و در چهار چوب ایران چند هویتی حقوق برابر داشته باشد. از این منظر این نگاه قابل توجه و بررسی است.
اما چرا قابل نقد است؟ در همین اعدام ۶ نفر سنی کرد ایرانی، آیا مرکز نشین نبودن این افراد و همچنین هویت غیر فارس آنان باعث نشد که حساسیت بر روی اعدام آنان در حد انتظار نباشد؟ حتی مذهبی بودن این افراد هم تاثیر گذار نبود. پس این واقعیت ها وجود دارد و همه هم متوجه آن هستند پس بر هویت خود تاکید می کنند
اما راه حل مناسب در وهله اول پذیرش هویت ها و بعد به سوی تعامل بردن این هویت ها در چهارچوب ایران و حقوق شهروندی است.
توجه به این نکته ضروری است که چفت و بسط دولت-ملت مدرن در ایران متمرکز بوده و تمرکز مشکلات خود را دارا است. این تمرکز بعد از انقلاب با مسئله مذهبی مضاعف هم شده است. البته قدم هایی برای حل این ستم مضاعف برداشته شده اما هنوز کافی نیست. ایران قدرتمند، ایرانی مدنی است که هویت ها بتوانند در شکل فرهنگی قومی و صنفی و جنسیتی و مذهبی خود را نشان دهند و بنیان مدنی -ـ شهروندی به خود بگیرند. آنگاه است که همین هویت ها بهتر می توانند بپذیرند که در چهار چوب ایران به خواسته و حقوق خود برسند. این مسیر را می توان فربه کردن دموکراسی ملی ـ–مدنی نام نهاد. اگرتندروی به این روند صدمه می زند،در عین حال نباید نادیده گرفت که عدم شناسایی هویت ها هم به مسیر دموکراسی ملی-مدنی صدمه خواهد زد.
نیاز فوری سراج الدین میردامادی به درمان و وضعیت نامناسب او در بند ۸ زندان اوین
یک منبع آگاه به وضعیت سراج الدین میردامادی، روزنامه نگار و فعال سیاسی که در بند ۸ زندان اوین بیمار است به کمپین بین اللملی حقوق بشر در ایران گفت او به دلیل داشتن ترکشی در میان گردن و کتف نیاز به مراقبت های پزشکی ویژه و فضای آرام دارد. به گفته این منبع نه تنها با انتقال او به بیمارستان برای جراحی موافقت نمی شود بلکه حتی در داخل بند نیز فاقد حداقل امکانات یک زندانی مانند داشتن تختخواب است.
این منبع با اشاره به اینکه در میان خود زندانیان اوین، بند ۸ این زندان معروف به «تبعیدگاه اوین» است به کمپین گفت: «سراج جانباز ۳۰ درصدی جنگ ایران و عراق است. قبل از زندان، دکتر متخصصش با انجام معاینات و سی تی اسکن متوجه شده بود ترکشی از دوران جنگ در نزدیکی گردن و ترقوه او وجود دارد که به دلایل نامعلومی طی این سالها دیده نشده بود. دکترش به او توصیه کرده بود که اگر در قسمت راست بدن که محل ترکش است دچار درد و ناراحتی شود باید فورا برای جراحی به بیمارستان برود.»
این مبنع ادامه داد: «در دوران انفرادی و بعد وقتی به بند ۸ زندان اوین منتقل شد وضعیتش روز به روز بدتر شد. پزشک بهداری زندان دستور اعزام او را بیمارستان برای درمان صادر کرد اما ماهها به انتقال او به بیمارستان رضایت ندادند تا اینکه روز ۱۰ اسفند ماه او را با پا بند و دستبند به بیمارستان شهدای تجریش منتقل کردند. اما حتی سربازی که همراه او بود پرونده پزشکیش را با خود نیاورده بود و چون با بیمارستان از قبل هماهنگ نشده بود دکتر متخصصی هم آن زمان در بیمارستان وجود نداشت که سراج را معاینه کند. چند ساعت بعد بدون اینکه سراج معاینه شود او را به زندان برگرداندند.»
مقاله اخیر فیگارو، نشریه معتبر فرانسوی زبان، پیرامون بیماری خامنه ای و احتمال مرگ وی در کمتر از دو سال آینده، اوج تازه ای به مباحث غیر رسمی اخیر، پیرامون جانشینی رهبر جمهوری اسلامی، و تاثیر آن بر مسائل اساسی داخلی، خارجی و امنیت منطقه داده است.
تلاش همه جانبه برای رسیدن به یک توافق اتمی موضوعی و معتبر، و همچنین ادامه ایستادگی نیرو های مخالف با هر نوع توافق اتمی، برای پیشگیری از وقوع آن، رقابتی است که تکلیف آن پیش از شکل گرفتن محتمل بحران جانشینی خامنه ای روشن خواهد شد.
وضعیت برنامه اتمی جمهوری اسلامی، به دلیل توسل به “سیاست چانه زنی و بده بستان با واشنگتن” بجای واگذاری یکجانبه فعالیتهای مشکوک به داشتن ابعاد نظامی اتمی، و دست شستن بدون قید و شرط از آنها، طی ده سال گذشته به مهمترین موضوع مناسبات خارجی ایران تبدیل شده و اعمال تحریمهای تازه از سال ۲۰۱۲ تاکنون وضعیت اقتصادی کشور را تنگاتنگ به آن گره زده است.
اینک پیش نگری ها پیرامون احتمال بحرانی شدن وضعیت جسمی رهبر جمهوری اسلامی و مخاطرات ناشی از ایجاد خلا قدرت در غیاب علی خامنه ای، علاوه بر محافل داخلی و شاخه های درون سازمانی قدرت، کشور های خارجی و قدرتهای بزرگ را نیز به ارزیابی عمیقتر موضوع وادار ساخته است.
بیماری محمد رضا پهلوی پادشاه فقید ایران، که مردم تا سالها از موضوع آن بی خبر نگاه داشته شده بودند، علاوه بر تصمیمات شخصی او در ماههای منتهی به سقوط رژیم، بر سیاستها و رفتارهای کشورهای خارجی در قبال ایران تاثیر قاطع گذاشت و در نتیجه روند تغییر رژیم در ایران را سرعت بیشتری داد.
سوابق نارسایی های جسمی خامنه ای
علی خامنه ای روز ۶ تیر ماه سال ۶۰ هنگام سخنرانی هدف اقدام تروریستی گروهی موسوم به “رهروان فرقان” قرار گرفت و از آن تاریخ دست چپ او فلج شده است. ابتلای خامنهای به سرطان پروستات هم موضوع شناخته شده و پذیرفتهای است با تاریخچهای بیش از ده سال.
خامنهای روز ۱۷ شهریور سال جاری در تهران تحت عمل جراحی پروستات قرار گرفت و حدود یک هفته در بیمارستان بستری بود. منابع خبری و اطلاعاتی غرب، منجمله نوشته اخیر فیگارو، از وجود بیماریهای دیگر منجمله خونریزی بواسیری، (anal fissure) نزد رهبر جمهوری اسلامی گزارش میدهند.
بمنظور پرهیز از یبوست که بیماری برشمرده را دشوار تر میسازد، پزشکان علاوه تجویز غذای لینت بخش، نوشیدن آب و راه پیمایی را تجویز میکنند. رهبر جمهوری اسلامی مدتی بعد از ترخیص از بیمارستان در ۱۸ مهرماه در دامنه کولکچال-شمال محل اقامت خود، به راهپیمایی رفت و این اقدام به صورت گسترده و به عنوان نماد بازگشت سلامت وی، در رسانه های دولتی انعکاس یافت.
بسیاری از گزارشهای دیگر حاکی از ابتلای رهبر جمهوری اسلامی به عارضه افسردگی است. اگر چه این بیماری مهلک نیست ولی در توانایی های کاری تاثیر گذار است و در صورت بحرانی شدن سایر عوارض جسمی، شدت بیشتری میابد.
بسیاری از رهبران سیاسی جهان از آبراهام لینکلن و مارتین لوترکینگ، تا وینستون چرچیل، و میلیونها مردم عادی از نارسایی های روانی و افسردگی رنج برده و میبرند و وجود این عارضه نزد رهبر جمهوری اسلامی اتفاقی استثنایی نیست.
در سال ۱۹۸۵ شایعه مرگ علی خامنهای چنان قوت گرفت که مقامات رسمی تهران مجبور به تکذیب آن شدند. محمد جواد ظریف مذاکره کننده ارشد اتمی امروز و نماینده وقت جمهوری اسلامی در سازمان ملل، روز جمعه ۱۵ دی ماه همان سال خطاب به خبرگزاریهای خارجی این گزارش را تکذیب کرد.
علی خامنهای نیز روز ۱۹ بهمن ماه همان سال ضمن حضور در جمع افسران نیروی هوایی به این گزارشها واکنش نشان داد و یاد آور شد: “دشمنان نظام اسلامی در مورد فوت و بیماری من شایعات مختلفی درست میکنند تا روحیه ملت ایران را تضعیف کنند ولی آنها نمیدانند که در ایران با یک شخص روبرو نیستند.”
علی خامنهای به روایتی رد نشده، متولد سال ۱۳۱۸ و در نتیجه نزدیک به ۷۵ سالگی است. در صورت نشت کردن غدد بدخیم از پروستات وی به سایر اعضاء، طبق نظر پزشکان پیشگیری از مرگ خامنه ای در فاصله کمتر از دو سال با قابلیتهای علم امروز، نیازمند معجزه است. هوگو چاوز رییس جمهور سابق ونزوئلا با قرار گرفتن در وضعیت نشت غدد سرطانی در کمتر از دو سال جان خود را از دست داد.
تلاش برای جانشینی
اظهارات اخیر علی اکبر رفسنجانی در مورد جانشینی علی خامنه ای به نوبه خود دارای اهمیت خاص است. رفسنجانی عامل به قدرت رسیدن خامنه ای بعد از فوت روح الله خمینی بود.
رفسنجانی پیش از انتخابات رییس مجلس خبرگان، که به نوبه خود میتواند نقش تعیین کننده در موضوع جانشینی خامنه ای ایفا کند، اظهار داشته که “رهبری شورایی” را به رهبری فردی در غیاب خامنه ای ترجیح میدهد.
بمنظور کاهش مخالفتها با این نظر، رفسنجانی همچنین مدعی شده که علی خامنه ای نیز در ابتدا، رهبری شورایی را در غیاب خمینی به انتخاب یک فرد ترجیح میداد.
در صورت تحقق رهبری شورایی بجای انتخاب یک رهبر واحد برای جانشینی خامنه ای، نبرد قدرت در درون حاکمیت میتواند تا مدتی ادامه یابد.
آیت الله محمود هاشمی شاهرودی رییس موقت مجلس خبرگان که نامزدی خود را برای ریاست دوساله این مجلس پس گرفت و راه ریاست محمد یزدی را هموار ساخت یکی از مدعیان جدی رهبری جمهوری اسلامی در صورت مرگ علی خامنه ای است.
فارغ از نشان کردن بخت های فردی برای جانشینی خامنه ای، اصل جانشینی خامنه ای است که رقابت و جنگ قدرت را در داخل، و تلاشهای خارجی را در این رابطه اجتناب ناپذیر میسازد.
تاثیر مذاکرات اتمی
مذاکرات اتمی با آمریکا یکی از معدود بستر های رقابت قدرت مابین راستگرایان و نظامیان، چپ درون حاکمیت و عملگرایانی است که حسن روحانی دولت خود را به آن نسبت میدهد.
در صورت به نتیجه رسیدن مذاکرات و امضاء یک توافق اتمی جامع، دست دولت در درون حاکمیت به نحو محسوسی تقویت خواهد شد.
شاید انتخاب محمد یزدی به ریاست مجلس خبرگان را بتوان امتیازی به اصولگرایان بمنظور حفظ موازنه قدرت پیش از تن دادن به توافق اتمی و تقویت دست دولت روحانی تلقی کرد.
در صورت به امضاء نرسیدن توافق اتمی، و با توجه به واگذاری مجلس خبرگان به اصولگرایان، نظامیان و گروه های دست راستی را میباید برندگان اولین رقابت جدی قدرت پیش از آغاز جنگ جانشینی خامنه ای دانست. این گروه در مرحله بعد میتوانند مقدمات جشن پیروزی خود را در انتخابات آینده مجلس خبرگان و بدست آوردن اکثریت پارلمان در مجلس اسلامی فراهم آورند.
به قدرت رساندن یک رییس دولت خودی توسط اصولگرایان ( پیش از مرگ خامنه ای) شاخه های قدرت را در حاکمیت مذهبی ایران همسو خواهد ساخت: یکی از وجوه اصلی پرهیز از تشتت در حاکمیت و پیشگیری از ایجاد خلا قدرت در نتیجه ادامه رقابتهای درون گروهی.
در صورت اجرا شدن چنین نمایشنامه ای، حاکمیت ایران ابتدا به راست متمایل خواهد شد و بخت پشت کردن به مناسبات گستره با غرب و یا تن دادن به توافق اتمی از سوی جانشینان حاکمان فعلی جمهوری اسلامی به همان میزان خواهد بود که وفاداری چهل و پنجمین رییس جمهور آمریکا ( جانشین اوباما) به توافق محتمل اتمی با دولت کنونی جمهوری اسلامی.
رییس بعدی کاخ سفید کمتر از دو سال آینده در کاخ سفید مستقر خواهد شد. رییس دولت بعدی جمهوری اسلامی در دو سال آینده باید تجدید انتخاب شود. بحران جانشینی رهبر جمهوری اسلامی بر پایه گزارشهای مرتبط با وضعیت جسمی او، در دو سال آینده اوج خواهد گرفت.
پیش از تعیین تکلیف مجلس خبرگان که دومین صحنه رقابت قدرت و جنگ جانشینی خامنه ای در ایران است، شاید پاره ای قدرت های خارجی (دولت اوباما و دمکرات های آمریکا) بخواهند با ارایه امتیازهای بیشتر، زمینه امضاء توافق اتمی با جمهوری اسلامی را فراهم و در نتیجه، ضمن ثبت یک پیروزی در عرصه سیاست خارجی مواضع گروههای معتدل تر حاکمیت اسلامی ایران را ( دولت روحانی) در رقابت آینده قدرت تقویت کنند.
مادر مسعود باستانی: از جان بچههای ما چه میخواهید؟
خانواده مسعود باستانی از وضعیت وخیم جسمانی او در زندان رجایی شهر خبر می دهند و می گویند طی هفته گذشته که این روزنامه نگار را برخلاف نظر پزشکان از بیمارستان به زندان بازگردانده اند، وضعیت او وخیم تر شده، بهداری زندان هم اعلام کرده که باید در بیمارستان بستری شود اما دادستانی با این مساله مخالف است.
معصومه ملول، مادر مسعود باستانی در مصاحبه می گوید: روز سه شنبه درحالی که مداوای مسعود تکمیل نشده بود و دکترها، حتی به مرحله تشخیص بیماری و مشکل نرسیده بودند، ماموری از زندان رجایی شهر با نامه ای از خدابخشی، معاون امنیت دادستان آمد و گفت که او دستور داده مسعود فوری به زندان برگردانده شود. ما خیلی اصرار کردیم که مسعود هنوز درمان نشده و اصلا مشخص نیست چه مشکل و بیماری دارد، اما او مسعود را برد.
او از متشنج شدن فضای بیمارستان و مخالفت پزشکان با ترخیص مسعود باستانی می گوید: حتی دکترهای بیمارستان هم اجازه ترخیص نمیدادند که همین امر باعث شد مدتی فضای بیمارستان متشنج شود، اما در نهایت مسعود را با دستور مستقیم آقای خدابخشی بردند در حالیکه دکتر ها هنوز نتوانسته اند تشخیص دهند بیماری و مشکل مسعود چیست.
مسعود باستانی، روزنامه نگاری که از ۱۴ تیرماه ۸۸ و به اتهام اجتماع و تبانی به قصد اغتشاش زندانی است روز جمعه، اول اسفند ماه در شرایطی به بیمارستان منتقل شد که به گفته پزشکان بهداری زندان رجایی شهر، سکته قلبی را رد کرده بود. مادر او پیشتر به “روز” گفته بود که فرزندش در بخش نورولوژی بیمارستان امام خمینی بستری است و : دست و پای چپ اش لمس و بی حس است. ما منتظریم جواب ازمایش ها و ام ار آی بیاید و دکترها تشخیص دهند که مسعود چه مشکلی دارد. تا الان که نتوانسته اند تشخیص دهند.
این روزنامه نگار اما علیرغم نظر پزشکان معالج اش و با دستور معاون دادستان به زندان منتقل شد. مادرش در مورد ملاقات خانواده با مسعود در روز گذشته می گوید: مسعود میگفت طی این یک هفته باز هم چند بار دچار مشکل لمسی دست و پا شده و تنگی نفس هم دارد، دو بار به بهداری زندان اعزام شده و بهداری زندان میگوید او باید اعزام شود. بهداری گفته به دادستان نامهای مینویسد که او را به بیمارستان اعزام کنند. حالا باید دوباره منتظر خبر از دادستانی باشیم اما آنها بر زندان ماندن مسعود اصرار دارند.
او می افزاید: ما واقعا نمیدانیم چه مشکلی با مسعود دارند. ۶ سال است او را زندانی کردهاند. ۶ سال است زندگی اش را از او گرفته اند. حالا که مرداد ماه حکم او تمام می شود می خواهند این بچه در زندان از بین برود؟ چرا چنین می کنند؟ مسعود نیاز به معالجه دارد. نیاز دارد تحت نظر پزشک باشد. تقاضای مرخصی می دهیم قبول نمی کنند. بیمارستان هم که می برند درمان نشده او را از روی تخت بیمارستان بلند می کنند و می برند زندان. توی زندان باز حالش بد می شود و بهداری می گوید نمی تواند کاری بکند. می گوید باید برود بیمارستان و باز اصرار دارند توی زندان بماند. چرا؟ کاش لااقل می گفتند ما می دانستیم مشکل شان با مسعود چیست و از جان او چه می خواهند. مسعود یک روزنامه نگار است و تنها جرم اش همین است. او کار حرفه ای اش را انجام داده و حالا باید این همه سال زندان بماند و در نهایت با تنی مریض گوشه زندان بیفتد و حتی حق درمان هم نداشته باشد؟ چرا؟ کم اذیت اش کرده اند؟ همسرش را، که او هم روزنامه نگار است کم اذیت کردند؟ اول زندان بود حالا اجازه نمی دهند کار حرفه ای اش را هم بکند و حالا مدام با استرس و دلهره ونگرانی لحظاتش سپری می شود که مسعود در چه وضعی است و.. از جان بچه های ما چه می خواهند؟ بگویند ما بدانیم..
خانم ملول می گوید که مسعود هم از وضعیت پیش آمده و بازگرداندن یکباره اش به زندان متعجب و حیرت زده است: واقعا ما نمی توانیم منطق کارهای آقایان را درک کنیم. در تمام این شش سال هم نتوانستهایم بفهمیم آقایان در چه شرایطی مرخصی میدهد، در چه شرایطی مرخصی نمیدهند، اصلا نمیفهمیم منطق کارهای شان چیست. اگر قانونی هست که هست پس چرا الان مسعود با این وضعیت در زندان است؟ اصلا اگر ماده ۱۳۴ قانون را اجرا کنند مسعود و خیلیهای دیگر مدتها پیش آزاد میشدند. اگر هم قرار نیست قانون اجرا شود، که در عمل نمیشود، چطور حرف از قانون میزنند؟ اصلا برای چی قانون تصویب میکنند؟ ماده ۱۳۴ میگوید وقتی یک زندانی برای یک اتهام دو حکم دارد حکم سنگین تر لحاظ می شود و بعد از کشیدن آن باید آزاد شود، اما دادستان به صورت غیرقانونی مانع اجرای این قانون است. وقتی دادستان قانون را زیرپا می گذارد ما به چه کسی می توانیم مراجعه کنیم. من از چه کسی می توانم دادم را بستانم؟
مادر مسعود باستانی مسئولیت به خطر افتادن سلامتی فرزندش را متوجه دادستان و معاون او و مسئولان قضایی و امنیتی کشور می داند و می گوید: من فرزندم را سالم و سلامت می خواهم؛ همانطور که به زندان اش بردند. مسئولیت هر اتفاقی برای بچه من با کسانی است که حتی حق قانونی مرخصی استعلاجی و درمان را نیز از او دریغ می کنند. ۶ سال از زندگی پسر من و همسر جوانش را گرفتند ۶ سال از این زندان به آن زندان شدیم، برای مسعود ومهسا دیگر بس است. حداقل به قانون خودتان احترام بگذارید. این خواسته زیادی نیست. همان قانونی که به شما اجازه می دهد به متهم اقتصادی ۱۰ روز زندان نرفته مرخصی بدهید و محمدرضا رحیمی را بفرستید مرخصی که همسرش مریض است، درباره همه زندانیان اجرا کنید. درباره مسعود و همه زندانیانی که بیمار هستند و در زندان بیمار شده اند.
آقا مهرداد با سلام . برادر من شما این سایت را کرده ای سایت خبرگزاری ! عزیز من بهتر نیست این همه فضا را اشغال نکنی ؟ هر کس که نیاز به اخبار دارد خودش به سایتهای خبر مراجعه نماید . اگر به رتبه بندی ها هم که مراجعه کنی میبینی که اکثریت شاکی اند لطف کن این همه وقت خود و سایرین را نگیر . ممنون خواهیم شد
حاج «حسن کروبی» که به دلیل بیماری در بیمارستان بستری بود، تنها برادر«مهدی کروبی» است که در مدت چهار سال حصرغیرقانونی و غیرشرعی، حتی نتوانست با برادر محصور خود یکبار ملاقات کند و یا تماس کوتاهی به صورت تلفنی با وی برقرار سازد.
از زمان آغاز حصر غیرقانونی «مهدی کروبی»، کاندیدای معترض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸، وی سه خواهر خود را از دست داد و حالا نیز تنها برادر شیخ محصور در بستر بیماری درگذشته است.
آقا مشکل حل شد. برای کسانی که تا حالا نمی توانستند بفهمند در مغز این مسئولان کشور چه می گذرد، یا حتی بعضی ها که معتقد بودند اصلا مغزی وجود ندارد که در آن چیزی بگذرد، یا اصولا بعضی افراد وجود داشتند که فکر می کردند در مغز این آقای جنتی و شورای نگهبان و آن نمایندگان مجلس خبرگان یا همین آقای علم الهدا نماینده ولی فقیه و امام جمعه مشهد چه می گذرد که اصولا با به وجود آمدن زن و هر صدای موزونی که خارجی ها به آن موسیقی می گویند مخالفند؟
یا مثلا همین آقای مصباح یزدی که می خواهد به دوهزار سال قبل برگردد کلا مغزش چطوری کار می کند یا نمی کند که می خواهد همه قوانین اسلام را اجرا کند ولی نمی خواهد قانون اساسی اجرا شود؟ یا همین آقای مکارم شیرازی که بیست سالی است که اصولا در مغزش چیزی نمی گذرد کلا چه اتفاقی برایش افتاده؟
یا مثلا همان احمدی نژاد که علاقه مفرطی داشت که همه مان به عصر طلایی غارها برگردیم و دوباره برویم توی جنگل زندگی کنیم کلا در مغزش چه می گذشت؟ همه اینها سئوالاتی است که آدم از خودش می کند و اگر آدم باشد دوست دارد به خودش جواب بدهد. حالا چطوری به این سئوالات جواب بدهیم؟
من کاری ندارم که این مغز اصولا وجود دارد یا نه و اگر وجود دارد چطوری کار می کند. اینها سخت است، ولی رسیدن به این نتیجه که در این مغز، اگر وجود داشته باشد، چه می گذرد، خودش پیشرفت بزرگی است. حالا بعد از سالها ما داریم به یک پاسخ و نتیجه می رسیم.
تيم باستانشناسان بريتانيايی جزييات بيشتری از مغزی که عمری بيش از دو هزار و ۵۰۰ سال دارد، اعلام کردند. اين مغز در داخل جمجمهای از عصر آهن بوده و در اعماق گل مدفون مانده است. به گزارش رسانه ها، تيمی از محققان در نزديک “يورک” بريتانيا، اين جمجمه را کشف کردند. به گزارش سايت “بنياد باستانشناسی يورک” تيمی از ۳۴ باستانشناس روی بقايای اين مغز کار میکنند.
به نظرم این یک راه حل مهم است. احتمالا اگر روی این مغز که اتفاقا در انگلیس هم کشف شده و ممکن است به یکی از سفرهایی که آقای جنتی در دوران جوانی به این کشور داشته و در آنجا در حین انجام عمل پروستات به دلیل نزدیکی پروستات وی به مغزش، هر دو تا را با هم عمل کرده باشند و مغز مذکور را از جمجمه اش درآورده باشند، برای همین ممکن است با بررسی این مغز بسیاری از افکار و اندیشه هایی که در مغز مسئولان ایران می گذرد پیدا کرد.
به نظرم اگر دو یا سه مترجم ایرانی و کارشناس زبانهای باستانی ایران هم به این جمع اضافه شود ممکن است بسیاری از مسایلی که در این مغز می گذرد کشف شود و بتوانیم بفهمیم که در همه این سالها این آقایان چطوری فکر می کردند که لااقل یک راهی برایش پیدا کنیم.
دیدید من می گفتم حتما یک راهی وجود دارد و شما همه تان ناامید بودید؟ حالا دیگر مسایل می تواند حل شود و ما یک راهی به سوی آینده پیدا کنیم. این مغز که ۲۵۰۰ سال است دست نخورده باقی مانده، دقیقا مثل مغز بسیاری از روحانیون و مراجع تقلید و رهبران کشور فعلا دست یک گروه از باستان شناسان انگلیسی است و امیدواریم هر چه زودتر گمشده های تاریخی و خاطرات دوره جوانی جنتی و افکار و نظرات آقای مصباح و مکارم و مقاصد اصلی آقای خامنه ای از توی آن کشف شود.
این پیروزی را به کل مردم ایران تبریک می گوییم. این فقط یک مغز ساده نیست، جعبه سیاه آقای جنتی هم هست. به گفته دانشمندان این مغزی که پیدا شده برخلاف ماده سفید و خاکستری اش در اثر ماندگاری به ماده زرد تبدیل شده و بخشی از آن هم قهوه ای شده و دقیقا مثل روحانیون سنتی کشور فقط ماده زرد و ماده قهوه ای دارد. و علت ماندگاری این مغز در همه این سالها این بوده که سالها هوا به آن نرسیده و به همین دلیل اولا سالم مانده و دوم اینکه چون کار نمی کرده از بین نرفته. یعنی عین مغز آقای جنتی و مصباح و مکارم. خدایا شکرت که سرانجام همه رازها را آشکار کردی. دستت درست. تشکر تشکر.
این ۴۷ نفر
واقعا این ۴۷ نفر چطوری فکر می کنند؟ آیا اینها نمی خواهند مشکل ایران و آمریکا حل شود؟ یعنی نمی دانند که اگر جنگ اتفاق بیافتد سرنوشت کشور به باد فنا می رود؟ یعنی فکر نمی کنند که اگر انتخاب یک رئیس خوب موجب قدرت کشور شود به نفع همه و از جمله خودشان است؟ چرا به جای اینکه به عاقل شدن کشورشان فکر کنند و از آدم عاقلی حمایت کنند که می تواند هم بحران های بین المللی را برطرف کند و هم مانع رشد قدرت داعش شود و هم موجب افزایش مشکلات سیاسی و اقتصادی کشورشان نشود. واقعا این ۴۷ نفر چطوری فکر می کنند؟
می گوید: بابا! تو هم که هی گیر دادی به این ۴۷ نفر. خانم کلینتون محکوم شان کرده. جو بایدن محکوم شان کرده، وزیر خارجه انگلیس محکوم شان کرده و گفته این اقدام شان به ضرر صلح بین المللی است. روزنامه های آلمانی کارشان را خیانت به کشور و دخالت در کار رئیس جمهور در جهت تضعیف موضع ریاست جمهوری دانسته. حتی جواد ظریف هم از آنها انتقاد کرده است.
می گویم: چرا نامربوط می گویی؟ اصلا موضع این ۴۷ نفر به خانم کلینتون و روزنامه های آلمان و جو بایدن و وزیرخارجه انگلیس چه ربطی دارد؟
می گوید: بالاخره نماینده مجلس هستند و کاری که کرده اند نتایج بدی علیه کشورشان دارد.
می گویم: چه ربطی به آمریکایی ها و انگلیسی ها و آلمانی ها دارد؟
می گوید: یعنی نامه ۴۷ نفر نمایندگان سنای آمریکا به کلینتون و جوبایدن مربوط نیست….
مثل اینکه اشتباه می کند. من که منظورم نمایندگان سنای آمریکا نبود. البته آن ۴۷ نفر که علیه منافع کشورشان و قدرت رئیس جمهور رفتار کردند کارشان درست نبود، ولی منظورم این ۴۷ نفری است که در مجلس خبرگان به شیخ محمد یزدی رای دادند و او را رئیس مجلس خبرگان رهبری کردند و هاشمی رفسنجانی را کنار گذاشتند. اینها واقعا کارشان احمقانه است. یعنی این ۴۷ نفر هم مثل آن ۴۷ نفر نباید فکر کنند که کشور به یک عقلانیت و قدرت بهتر برای حفظ منافع ملی نیاز دارد.
اصولا مثل اینکه همه دیوانه ها به هم شباهتی دارند، حالا ممکن است آنها ۴۷ تا پیرمرد جنگ طلب بی عقل کراواتی باشند، اینها ۴۷ تا پیرمرد جنگ طلب بی عقل با عبا و عمامه. ولی آخرش ۴۷ همان ۴۷ است.
کمک! کمک! کمک!
آقا! طرف سفر می کند و می رود به فلان شهر، حالا چه فرقی می کند که شیراز باشد یا اصفهان باشد یا قزوین باشد یا مشهد، یک دفعه مثلا می بینی در اصفهان یکی مثل آقای مطهری که نه، مثلا فلان خانم کم حجاب یا خوش حجاب یا بدحجاب، دارد راه می رود یکهو اسید می پاشند توی صورتش. داد می زند کمک کمک! یک دفعه بیست تا کمیل و کاوه و مقداد و یاسر با موتور سر می رسند و با گاز اشک آور می افتند به جانش و با نانچکو چپ و راستش می کنند. خواهر من! برای چی در اصفهان می گویی “کمک! کمک!” این ها اگر به کمک هم بیایند به کمک اسیدپاش می آیند نه به کمک تو.
یا مثلا در شهر مشهد طرف رفته کنسرت موسیقی برگزار کند، مجوز هم دارد، یکهو سی نفر می ریزند سرش و چپ و راستش می کنند و کتکش می زنند. داد می زند “کمک! کمک!” بعد یک دفعه می بینی صد نفر با موتور و بی موتور و لباس شخصی و نیروی انتظامی می ریزند و کتک بیشتری می زنند و کنسرت را هم لغو می کنند. خب! برادر اهل موسیقی! عزیز من! برای چی در مشهد می گویی کمک! کمک! اینها اگر به کمک هم بیایند به کمک کتک زن ها می آیند نه به کمک کتک خور.
یا مثلا در قزوین شما گرفتار می شوید و فریاد می زنید کمک کمک! بعد یک دفعه آنها که به دلیل عقب نشینی شما پیشروی کردند به جای اینکه به کمک شما بیایند به کمک آنهایی می آیند که دارند هر کاری دوست دارند می گویند. آخر آدم در قزوین هم درخواست کمک می کند؟ حالا قزوین را که جهت اطلاع عرض کردم، ولی مثلا همین شیراز که آقای مطهری رفته بود برای سخنرانی و کتکش زدند و رفته سراغ نیروی انتظامی و گفته کمک کمک! بعد نیروی انتظامی هم به کمک مهاجمان شتافته و بیشتر کتکش زدند، بعد رفته به دادگستری و استانداری و گفته کمک کمک! دادگستری و استانداری هم به کمک مهاجمان شتافتند و بقیه علی مطهری را که سالم مانده بود لت و پار کردند.
حالا آقای احمد توکلی گفته که “دادگستری و نیروهای امنیتی شیراز باید به وقایع اخیر شیراز وارد شوند. و به علی مطهری کمک کنند.” چی چی را کمک کنند. اینها هم اگر بخواهند کمک کنند به علی مطهری که کمک نمی کنند، به سنگ اندازان و گازاشکآور ریزان کمک می کنند. بعد هم گفته این گروه می خواستند ارعاب کنند و ارعاب غیرقانونی است. انگار طرف توی سوئیس قم زندگی می کند، ارعاب کجا بود، طرف می خواسته بکشد. ارعاب که نداریم! ارعاب که زندگی عادی است. حسین مرعشی عضو خندان اصلاح طلبان هم گفته است که “حتی اگر وزیر کشور هم مثل مطهری دربرابر افراطیون ایستادگی کند، قطعا نیروهای خودسر با او هم همین برخورد را می کنند.” پس فکر کردی چی؟ همین وزیر کشور نه فقط در قزوین و شیراز یا اصفهان، در همین تهران یا همین وزارت کشور دو بار دیگر در باره پولهای کثیف حرف بزند، از عقب و جلو به او هجمه می کنند و تا دهانش را باز کند و بگوید “کمک! کمک!” جیک ثانیه بعد ده تا اسکادران موتور سوار و لشگر گازپرت کن می آیند کمک، ولی نه کمک به وزیر کشور، بلکه کمک به متجاوزان. در واقع وقتی در این مملکت می گویی کمک، به کمک تو که نمی آیند، به کمک همان کسی می آیند که به تو حمله کرده.
برادر مبارز و خستگی ناپذیر جناب نوریزاد مطلبی ماهها پیش اقای رحیم پور ازغدی در برنامه تلویزیونی در مورد شیعه و روحانیت شیعه فرمودند چون ندیدم در سایتتان اشاره ای به ان شود چند سطری را میاورم بقیه اش هم بصورت ویدئو و هم بصورت پی دی اف در اینترنت موجود است ضمنا پدر ایشان که در مشهد کشاورز نمونه و ثروتمندی است کتابی را در نقد وضعیت بانکی و اداری و قضایی نظام جمهوری اسلامی بر اساس خاطرات خود که زمانی انقلابی دو اتشه بوده نوشته هر کس غیر او نوشته بود اعدام میشد همچنین همین سخنان :ببینید یکی از چیزهایی که در افکار عمومی جوامع و هیئت های مذهبی ما راه افتاده این است که اسم شیعه کافی است. شیعه یک تشیع، یک اسم، آرم است و نه یک مرام. این خط را هنوز ما در بسیاری از منبرها داریم ادامه می دهیم. سوال می کنند چرا شیعه دلش خوش است که اسمش در لیست و فهرست دوستداران علی ثبت شده و این برایش کافی است. مطهری میگوید مثل اینکه مشکل مشکل اسم نویسی بوده، یعنی لیستی است که باید ما باید اسممان را آنجا بنویسیم و دیگر بعد از آن تمام است. شهید مطهری میگوید شیعه و مردم شیعه جزء قالتاقترین مردمان دنیا هستند. این تعابیر آقای مطهری است. یعنی دروغ دروغ میگویند، ربا میخورند، کلاه هم را بر میدارند، اهل روزه و نماز و اینها و مس مس و افسردگی و کسالت نفس و…. در عین حال مدعیترین مردم هستند. حالا این جمله را غیر از مطهری کسی دیگر جرأت ندارد بگوید. من که جرات ندارم (با خنده) حالا یکی از قالتاق ترین مردم مدعی ترین مردم هستند که اینها فکر می کنند مثل انبیا حالا در بهشتاند و می خواهند در مورد دیگران اظهارنظر کنند.
این یکی از بیماریهای مردم شیعه است و منشأش منبرهای ماست. ما یک دین و تشیع دیگری را به مردم آموزش دادیم ما اینها را از خدا و فرمان خدا دور کردیم و به ایشان یاد دادیم لازم نیست شما به اوامر الهی خیلی عمل کنید. اسمت که شیعه است خیلی کافی است. کاری کردیم و جوری دین را معرفی کردیم که مردم به این دلخوش کردند که ناممان بین دوستداران علی بن ابی طالب و اهل بیت است و بالاخره از رعایای ایشان هستیم و وصیت می کنیم از پولهایی که به ناحق به چنگ آوردیم در زندگی باید در راه خیر صرف می کردیم و نکردیم و در زندگی نیز باید یک مقداری هم به متولیان حرم و مشاهد مشعره و … دهند و ما را نزدیک قبر اولیاء دفن کنند که این فرشتگان جرات نکنند برای عذاب ما آیند. بعد می گوید شما خودتان غافلید و فکر می کنید خدا را می توانید اغفال کنید. روزی چشم بازخواهید کرد که طبق وعده الهی غرق در عذاب خدا خواهید بود ولو اسمتان شیعه علی ابن ابی طالب است و ولو کنار قبر موسی بن الرضا باشید، جهنمی هستید، ولو سر خدا کلاه میگذارید و کلاه او را میخواهید بردارید. مسئله، حب و بعض علی و حب و بعض اهل بیت است.
متاسفانه، شیعه امروز درست ضد آنچه در قرآن کریم است داریم فکر می کنیم و درست خلاف آن است. خیال می کنیم کار خدا و عالم درست براساس خیالات ما و انتسابات و اسم نویسیهای ما است. بالاخره میگویم اسممان چه هست جزء رعایای امیرالمومنین ثبت است و فکر میکنیم ثبتنام است. در سنت و قانون خداوند است محال است مردمی فاسد، دروغگو و اهل غیبت، گناه، گران فروشی و خیانت باشند و لطف و رحمت خداوند شامل حال آنها باشد، به خاطر اینکه اسمشان شیعه است. محال است و این خلاف سنت الهی و خلاف صریح قرآن شریف است. خلاف صریح قرآن شریف است که خلاف خدا عمل کنیم چون اسممان شیعه است و مورد لطف و رحمت خدا قرار بگیریم. محال است مردمی خود را اصلاح کنند و مورد فیض خدا قرار نگیرند ولو اسمشان شیعه نباشد. اینها را نگویم، اگر الان اینها را خودم می گفتم ممکن است بعضی در دلشان سب و لعن کنند و بگویند آنجا آمده و هر چه به دهنش می رسد میگوید.
سید مرتضای عزیز
اگر پاسخی به من می دهید لطفاً در آخرین پست جناب نوری زاد بگذارید .شما گاه چند روز بعد پاسخ می دهد و ما از آن پستها گذشته و در جای دیگری منزل کرده ایم.اکنون که به چند پست پیشتر رجوعی کردم-معمولا به گذشته بر نمی گردم-دیدم که کامنت مفصل گذاشته درباب انسان در قرآن و خود را زحمت داده اید و من را هم بدهکار. لطفا برای گرفتن طلبتان به آخرین پست بروید.
فقط اشاره کنم و به شرط حیات بیشتر توضیح خواهم داد که برادر عزیز شما از یک روش متفاوت و من از یک روش دیگر برای توضیح موضوع استفاده می کنیم و من البته بی خبر از روش شما نیستم اما فکر می کنم شما از روش من بی خبرید. روش من این گزاره ها را دارد
1.برای درک یک متن نمی توان به علوم صوری بعد از ان متن مراجعه کرد. مثلا برای درک متن و عبارات قرآن نمی توان به علم نحو که دویست سال بعد ساخته شد(ابوالاسود علی التحقیق تنها یک باب را وضع کرده و نسبت وضع علم نحو به او مخدوش است) مراجعه کرد و نیز منطق. پس نمی توان با استناد به الف و لام که برای اشاره به کل و عموم است(طبق هما سه وجه که آورده اید) ثابت کرد که الناس، الانسا و دیگر کلمات مشابه در قرآن را ارجاع به عومو و کل داد. دقت کنید هر متن متناسب با مخاطب و در اشاهر به آنها نازل شده و علم نحو و منطق مانند نت نوشتن در موسیقی برای آوازی است که سروده شده. حال این سروده را تحت قواعد درآوردن همانقدر ارزش دارد که کسی سپس مدعی شود آن قواعد ناتوان از توضیح این سروده اند. کسی را رسد با استناد به زبانشناسی جدید بگوید اصلا صحبت از نحو و قواعدآن و نیز استفاده از حقیقت و مجاز یک ایده نظری قدیمی است. یا بگو یک ایده انسانی است که دانشوران سده چهارم تا ششم ساخته اند و تاکنون در بخشی از جهان پایدار مانده اما اکنون سنتهای علمی دیگری برقرار اند و زبان را جور دیگر توضیح می دهند(قول می دهم مستند و تحلیل آن را بعدا توضیح دهم) پس نمی توان با اتکا به یافته نظری مبنی بر معنای الف و لام و معنای کلی طبیعی و ذات در منطق معنای یک کلمه قرانی را که مبتنی بر این این دانشها نازل نشده یعنی او مکلف نبوده آنجور که شما تحلیل می کنید منظور و مرادش را رسانده باشد
2. اینکه قرآن کتاب هدایت است یا خطاب او به تمام انسانها و برای همه زمانهاست یک گزاره الهیاتی است نه علمی یعنی هیچ اشکالی ندارد شما با تدین به دین خاص این مطلب را بگویید اما اگر می خواهید فردی که از بیرون به دین نگاه می کند مجاب کنید باید از خیر این گزاره ها بگذرید یا به عبارتی آنها را هم بر اصل متوافق علیه دو طرف بار نهید و سپس استنتاج کنید
3. یک روش خوب و درست برای معنا کردن معانی واژگان استناد به تاریخ است و این بهترین و درستترین راه است نه نح و منطق که علم صورت اند. مثالی بزنم. اکنون بحث خبرگان طرح است و کسانی از مجتهدان مدعی اند که بحث نظارت بر رهبری در قانون اساسی نیست و عبارات آن ناظر به چیزی دیگری است. حال با رجوع به تاریخ یعنی شواهد و قرائن بیرون از متن(عبارت قانون اساسی) مثلا بار رجوع به خبرگان حاضر در تدوین قانون اساسی و با شنیدن مباحث و خواندن نظرهای آنها هنگام تصویب دریابیم که نه تنها نظارت مطرح بوده که کمیسیونهای مختلف هم طراحی شده و همه خبرگان با این ذهنیت به تصویب پرداخته اند حال عبارت قانون اساسی به مرور زمان و با ابهام یافتن زبان متن به سمت دیگری هدایت می گردد با رجوع به تاریخ حل می گردد. برای همین مستشرقان با سواد به علم تاریخ در فهم قرآن اهمیت می دهند و علمای زرنگ هیچ وقت سمت این دانش نمی روند. مثلا نلدکه با تقسیم نزول به چهار دوره آیات و سور را دسته بندی می کند سور سالهای اول تا پنجم بعثت. سال ششم و هفتم بعثت، سال هشتم تا اول هجرت و سالهای هجرت. حال او با کمک قرائن نتیجه می گیرد که الناس خطاب به مردم مکه در سالهای ششم و هفتم است و مرجع آن مشخص و مخاطب هم مشخص اما به یعنی در سالهای بعد از هجرت الذین آمنوا طرح می شود و سور دارای این متن به آن دوره که جامعه مومنا تشکیل شده و قبلا اگر هم مسلمانی بود پنهانی بود و در خطاب آیات نمی آمد اما بعد که جامعه مومن شکل گرفت این عنوان بکار رفت. حال مومنان سالهای هجرت می توانند مدعی شوند که الناس سالهای بعثت ارجاع به آنها ندارد مگر قرینه محکم دیگری(غیر از گزاره های کلامی که خود اصل موضوعه اند و باید جای دیگر ثابت شوند) بیاید و الناس را شامل مومنا سپسین هم بداند. حتما یادتان هست در کتب قدیمی اصولی هم بخصوص از جانب معتزله این مباحث طرح شده که آیا آیات مختص شنوندگان(مشافهان) آن است یا به بعد از شنوندگان اولیه هم تسری دارد؟ هر پاسخی یک پاسخ بیرون از آیات و خود باید در علم دیگری ثابت شود. نمی توان هر تیرکی را زیرا یک خیمه زد.
بعدا بیشتر تصدیع خواهم داد. بدون ویرایش. العذر.
1-بدلیل کمبود وقت گاه من دیرتر مطالب را می بینم،البته سعی اولی این است که مطلب همانجا پاسخ داده شود و این منطقی تر بنظر می رسد ،زیرا اگر گفتگو در عرصه عمومی فقط بین الاثنین بود خوب مانعی نداشت که آن اثنین مطلب را هرجا خواستند درج کنند و بهم تذکر دهند ،اما فرض این است که عرصه عرصه عمومیست و ناظران دیگری نیز به مطالب نظر می کنند ،فی المثل اگر کسی الان این نوشته شما خطاب به مرا ببیند آیا براحتی می تواند حدس زند که اصل مطلب چه بوده؟ و اینکه من چه گفته ام که علی اینها را می گوید و چگونه باید مطالب را جمع بندی کند؟ این است که من معتقدم این تکمه پاسخ که جناب نوریزاد ذیل هر کامنت نهاده است ،راه خوبی است که هرکس پاسخ هر مطلب را ذیل ان درج کند و حتی بحث مدتها ادامه پیدا کند ،مثل گفتگوهایی که سابق با دوستی بنام منصور داشتیم که اگر مراجعه کنید می بینید بطور متسلسل ان قلت قلت ها ذیل هم قطار شده اند و خواننده می تواند بترتیب بحث را دنبال کند ،این طریق منطقی بحث است ،وگرنه من اینجا چیزی بگویم شما سه پست بعد پاسخ دهید چگونه خواننده کلیت بحث را ببیند.
بهرحال من گمانم این بود که آن بحث مربوط به انسان را شما دیده اید که آن سه ایراد در مورد “هلوعا” و “جزوعا” و “ضعیفا” را مطرح کرده بودید.حال می بینم بازگشته اید به اصل بحث بعد از فرو کش شدن غبارهای حاصل از انفجاری که در بحث بنی قریظه ایجاد کردید(مزاح) ،این نکته را هم توجه کنید که باید در هر بحث مدعای شما و مدعای طرف گفتگو روشن باشد ،الان باید روشن باشد که مدعای من این است که تعبیر “الانسان” و احکامی که در قرآن بر آن حمل می شود ،کلیت انسان است الی الابد و نه انسان های خاص عصر نزول ،بصورت قضایای خارجیه ،این مدعای من بود ،اکنون شما باید روشن کنید که میخواهید بگویید بطور کلی تعبیر “الانسان” در قرآن فقط مخصوص انسانهای معاصر نزول قرآن و اعراب قوم پیامبر است یا خیر؟یک نکته هم که قبلا در بحث ها دیدم خلط شد این بود که بحث این نبود که شناخت فعلی ما از مفهوم و مصداق انسان چیست و شناخت گذشتگان از مفهوم انسان چه بوده است؟ بحث این بود که آیا قرآن وقتی میگوید انسان و محمولاتی بر آن بار می کند،آیا مصداق انسان عصر نزول را می گوید یا همه مصادیق انسانها الی یوم القیامه ،نظر ما این است که قرآن این دومی را می گوید ،پس احکامی که بار میشوند عام است.این زبطی ندارد به اینکه شناخت خود انسان از مفهوم انسان با شناخت او در گذشته تفاوت دارد،این خلطی بود که در سخن دوستی بنام مازیار نیز بود ،که در ادامه بحث ها روشنتر خواهد شد.
پس در واقع نظم بحث این است که مدعا طرح ،آنگاه به ادله طرفین رسیدگی شود،و بقول منصور فقط دینامیت منفجر نکنیم و گرد و خاک کنیم و برویم سراغ پست های بعد!،حالا ظاهرا از گرد و غبارهای انفجار یهود بنی قریظه خلاص شدیم (این حالا شوخی بود).
2-در مورد روش ها ،خوب مانعی نیست ،هرکس هر روشی دارد مطرح و استدلال میکند ،اما از همین ابتدای طرح بحث ما حق نداریم با اتکا به پیش ذهن های خویش روش خود را اولی دانسته و روش دیگری را ناکارا،این در اثناء بحث روشن خواهد شد که روش باید چه باشد و چرا باید باشد و کدام روش بواقع نزدیکتر است ،اینجا الان بحث ما در استفهام و خوانش یک متن است بزبان عربی مبین ،ما از قرآن سخن می گوییم که بزبان عربی است ، حال قطع نظر از قرائن حالیه و مقامیه و لبیه برای خوانش متن ،ترتیب طبیعی و منطقی در فهم مطلب آن است که از چهارچوبه لغت و دستور زبان متن و استعمالات اهل لسان خارج نشویم.
شما میگویید علم “نحو” بعدترها مدون شده است یا تدوین و تنظیم کننده آن ابو الاسود دوئلی نبوده است ، اینکه نحو بعدها تدوین شده است شک و خلافی در آن نیست ،این هم مهم نیست که مدون نحو ابوالاسود دوئلی از یاران علی علیه السلام بوده است یا فرد و گروه دیگری بوده اند ،اگرچه معروف است که ابوالاسود بدستور علی اقدام به تنظیم اصول و امهات اولیه علم نحو نمود ،حال ممکن است سیبویه و دیگران آن را بالنده تر و مبسوط تر کرده باشند ،بهر حال این مهم نیست.
آنچه که مهم است این است که تنظیم قواعد نحو در کرات دیگر صورت نگرفته است ،و تنظیم کنندگان آن هم خود اهل لسان و آگاه به اسالیب استعمالات زبان عرب بودند ، و هم قواعد “نحو” را با توجه به استعمالات رایج در بین اقوام عرب تنظیم کردند ،و این مطلبی گتره ای و دلبخواهی نبوده است،شما وقتی می خواهید بگویید “الف و لام” بر سر لغات استعمالی مثلا گاه برای زینت است مثل “الحسن و الحسین” و گاه برای افاده کثرت افرادی است،و گاه برای دلالت بر طبیعت نوعیه یا جنسیه است و هکذا،نمیتوانید بدلبخواه اینها را تنظیم کنید ،زیرا نه شما و نه ابوالاسود دوئلی ،و نه هرکس دیگر ،واضع لغت نیستید،بلکه شما با تنظیم قوانین کلیه در صدد بیان جامع و تفهیم موارد کاربرد و استعمالات اهل لسان هستید،در واقع معیار اهل لسان هستند که جایی الف و لام را در معنایی بکار برده اند و جایی در معنای دیگر ،و برای آن قرائن مختلفی دارند ،و در این زمینه کثرت استعمالات لغوی ، و استقرائات لغوی معیار سنجش و تنظیم است ،نه بحث عای عقلی یا اعتباری.این اساس اختصاصی هم بزبان عربی ندارد ،در زبان های دیگر مثل انگلیسی و فرانسه و لاتین و غیر اینها نیز ،ابتدا محاورات اهل لسان و کاربردهای آنان در کار است ،پس از آن گرامر یا دستور زبان های آن زبانها با لحاظ استعمالات اهل لسان آن زبانها تنظیم می شود و دیگران بر همان اساس دست به خوانش متون مربوط به آن زبان می زنند.
بنابر این در فهم الفاظ و مرادات قرآنی هم قواعد الفاظ و لغت و علم نحو که برآیند استعمالات اهل لسان است معیار است و هم قرائن داخلی و خارجی دیگر در قرآن و از قرآن.
3-گفته اید :
“” اینکه قرآن کتاب هدایت است یا خطاب او به تمام انسانها و برای همه زمانهاست یک گزاره الهیاتی است نه علمی یعنی هیچ اشکالی ندارد شما با تدین به دین خاص این مطلب را بگویید اما اگر می خواهید فردی که از بیرون به دین نگاه می کند مجاب کنید باید از خیر این گزاره ها بگذرید یا به عبارتی آنها را هم بر اصل متوافق علیه دو طرف بار نهید و سپس استنتاج کنید””.
(انتهی)
اولا: الهیات بنظر شما علم نیست؟ و مقصود شما از اینکه کلمه علم را برابر الهیات قرار میدهید چیست؟
ثانیا:ما وقتی میگوییم قرآن کتاب هدایت بشر است ،این چیزی نیست که از خارج به آن تحمیل کرده باشیم ،قرآن خود مدعی است که کتاب هدایت بشر است و “هدی للناس” است و “هدی للمتقین” است و “نور و ذکر” است، و در دهها آیه بر این نکته تاکید گذاشته است ،علیهذا در اینجا تفاوتی نمی کند شما به نگاه برون دینی یا درون دینی به قرآن نظر کنید ،قرآن خود میگوید من کتاب هدایت بشرم ،و خود میگوید اهداف هدایتی من عام است و به زمان و مکان خاصی اختصاص ندارد ،پس نگاه درون دین یا برون دین در این جهت تفاوتی ندارد ،اگر شما در این جهت شاک هستید بگویید تا موارد مورد نظر از قرآن ارائه شود.
شما بگویید اگر معیار خوانش متن عربی قرآن ،کابردهای استعمالی اهل لسان و چهارچوبه هایی که برای آن در علم نحو تعیین شده است و تعبیرات دیگر قرآن نباشد ،اصل متوافق علیه دیگر چیست؟
4-من با شما موافقم که تاریخ وقایع صدر اسلام ،یا سنت قولی و فعلی پیامبر ،یکی از قرائن احراز مرادات گوینده سخن است ،مشروط بر اینکه اینگونه استحسانات و قرائن ،ما را از اسلوب لغت عرب و استعمالات آن و قواعد حاکم بر استعمالات اهل لسان خارج نکند،این مطلب مطلب درستی است و نیاز به تمثیل هم نبود.
در مورد ضابطی که تئودور نلدکه،تعین کرده است ،شما آنرا وحی منزل نپندارید،اینرا باید بتفصیل بحث کنیم و موارد کاربردهای “الناس” و “الذین آمنوا” و خطابهای مصدر به اینها را وارسی کنیم ،بنظر بدوی این ضابطه ایشان نارسا و دچار نقض های فاحشی است،زیرا بسیاری از آیات مصدر به “یا ایها الناس” هست که در مدینه نازل شده است ،باجماع اهل تفسیر و تاریخ و حدیث، و این موارد زیادی دارد که اساس آن تقسیم را بهم می ریزد،البته “یا ایها الذین آمنوا” بیشتر مربوط به آیاتی است که در مدینه نازل شده اند ،اما شما توجه کنید که خطاب به “یا ایها الذین آمنوا” یک خطاب تشریفی و احترامی است ،مثل اینکه گاهی “یا ایها النبی” تعبیر میکند ، گاهی ” یا ایها الرسول”،اینها تشریف و شرافت دادن به عناوین محترمانه است ،یا ایها الذین آمنوا تعبیر می شود برای اینکه اهتمام و ادای احترام شود به ایمان و کسانی که ایمان آوردند ،نه آنکه مضامین و تکالیفی که دنبال یا ایها الذین آمنوا می آیند اختصاص به آن افراد صدر نزول داشته باشد ،این را باید در بررسی موردی قریب به هشتاد مورد “یا ایها الذین آمنوا” در قرآن دریابیم،این درک باز متکی به شواهد خارجی یا بقول شما تاریخ ،یا مثلا قاعده اشتراک در تکلیف هست،فی المثل اگر فرمود :””يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ.البقره/183)””.
آیا مقصود این است که روزه واجب شده است فقط برای کسانی از “یا ایها الذین آمنوا” که مخاطب و مشافه قرآن بودند؟!،بقاعده اشتراک تکالیف و احکام و بسیره قطعیه مستمره الی عصر نزول القرآن ،و بروایات فراوان و شواهد تاریخی ،روشن است که خطاب یا ایها الذین آمنوا خطابی عام و غیر مقید به زمان و مکان است،حال اصلا از قاعده “الکفار معاقبون علی الفروع کما هم معاقبون علی الاصول” که در علم اصول مطرح است و مورد تشاجر است میگذریم ،آن قاعده که اصلا میگوید کفار هم که اسلام را نپذیرفته اند ،همانطور که در مورد اصول معارف یعنی مبدا و معاد و نبوت ،و عدم پذیرش مختارانه آن معاقبند ، در برابر فروعات عملی نیز که انجام نداده اند نیز معاقبند.
به این شواهد در برابر نظر نلدکه توجه کنید :
الف-“يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون”.البقره/21
این آیه که مصدر به “یا ایها الناس” است ،در سوره بقره است که همه آن مدنی است یعنی در مدینه نازل شده است،مگر آیه “واتقوا یوما ترجعون فیه الی الله”.
آیا این با اساسی که نلدکه بیان کرده است هماهنگ است؟
ناس نیز در لغت عرب اسم جنس است بمعنای مردم،که معنایی عام و شامل دارد، شما فورا بذهنت نیاید که اسم جنس و عمومیت تعبیراتی است که ابوالاسود یا تنظیم کنندگان علم نحو بکار گرفته اند،آری تعبیر از آنان است لکن ،عرض شد که تعبیر واضعان نحو برگرفته از نحوه کابرد و استعمالات اهل لسان است ،و آن عرب بیابانی در قبیله های مختلف عرب از کلمه “ناس” یک مفهوم کلی و عمومی که شامل همه انسانهاست بذهن می آورد،همانطور که اگر خود این لفظ را بکار برد ،آنرا در معنای عام و شامل بکار می برد ،واضعان علم نحو آمده اند از این عموم و شمول استعمالی کاربردی اهل لسان تعبیر کرده اند به “اسم جنس” که مبین هر معنای فراگیر است ،مثل اینکه من و شما از کلمه “مردم” عموم انسانها می فهمیم نه این فرد خاص یا آن فرد خاص با عوارض مشخصه خاص ،آری اگر بخواهیم عموم را ضیق کنیم مثلا می گوییم “مردم ایران” ؛”مردم ترکیه” “مردم اروپا” و نظایر اینها.
در همین سوره بقره باز فرمود :
“”يا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالاً طَيِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ.البقره/168″”.
عرض شد که سوره بقره مدنی است ،اگر ضابط “نلدکه “درست بود ،چرا اینجا تعبیر به “یا ایها الذین آمنوا” نشد؟
البته آیاتی هم هست که در مکه نازل شده ولی مصدر به “یا ایها الناس” است.
پس نه مصدر بودن آیه به “یا ایها الناس” دلیل است که آیه مکی است ،و نه عکس آن ، و نه مصدر بودن به “یا ایها الذین آمنوا” و مدنی بودن خطاب را محدود به مومنان اهل مدینه میکند و نه محدود به مومنان عصر نزول ،زیرا به شهادت آیات فراوان دیگر ،و بشهادت سیره و سخن پیامبر ،و قرائن تاریخی دیگر ،خطاب قرآن خطابی عام و فراگیر برای همه اعصار است.
بنابر این روشن شد که تیرک ضابط جناب نلدکه،خیمه ای برپا نکرد که حافظ معرفت قرآنی باشد.
در مورد اینکه آیا “خطابات قرآن مخصص مشافهان (حاضران و شنوندگان عصر خطاب) است یا عمومیت دارد و شامل غیر حاضران مجلس نزول وحی ،و معدومان عصر نزول هم میشود ،خوب این بحث کهنه ای است ،که معمولا در بخش عام و خاص کتب اصولی مطرح بوده است ،مذاهب دیگر را نمیدانم ،اما در بین فقهاء یا اصولیان شیعه ظاهرا تنها مرحوم میرزای قمی صاحب قوانین الاصول خطابات را مخصوص مشافهان عصر نزول دانسته است که البته پنبه دلایل سست ایشان در کتب اصولیان متاخر مثل کتب شیخ انصاری و کفایه آخوند خراسانی و متاخران دیگر زده شده است.
اینها را تامل کنید تا بحث را بیشتر پی گیریم.
اين فرمايش علي1 دربالابرهيچ منطق واصولي استوارنيست ودرواقع علوم مندرآوردي وهردمبيلي كه مي گفتند يكي ازمصاديقش همين گفتار فوق علي1 است.
واقعا برايش متاسفم كه عمرش را درحوزه اين چنين نفله وضايع كرده است.وخيال مي كند علوم نوي را اندوخته وذخيره كرده است بي خبرازاينكه توهماتي بيش نيست .دركتاب الاول ابن زندويه چندتا “نزلوا علي حكم سعدبن معاذ،آمده است؛مي گويد به اين نزلوا هانچسبيد!!!! مگرغيرازاينست كه كلمات گوياي معاني هستند؟؟؟مگرهرزباني ادبيات خاص خودرا ندارد؟مگرالف ولام درالانسان ودرالناس “استغراق جنس نيستند،يعني اي انسانها واي مردم دنيا.
بعنوان مثال :درسوره والعصر آمده است كه “ان الانسان لفي خسر الاالذين آمنوا…. هراديب عرب زبان ازاين جمله مي فهمدكه همه انسانهاازاول وآخرش مقصودمتكلم است نه انسانهاي يك عصر وزمانه خاص.بله درمواردي ازقرآن شأن نزول خاص هست كه همه مفسران وقرآن شناسان گفته اند :موردمخصص نمي تواندباشد. واقعا ازاين نوآوري هاي ايشان سخت متعجب وشگفت زده شدم.
مگراعراب بدون رعايت صرف ونحو وعلم لغت مادري دربين خودشان مكالمه اي داشتند؟
ابوالاسود دؤلي بااشاره حضرت امير-ع- علم نحورا مدون ساخت نه اينكه قبل ازاونحووصرف و بديع ومعاني بيان ،رعايت نمي شده است.
پس اين معلقات سبعه آثارچه كساني بوده است؟؟؟
آيامستشرقان با سواد به علم تاریخ، بهترازمخاطبان قرآن ،يعني من خوطب به قرآن ،آن رافهميده اند وعلماي زيرك دست آموز من خوطب به ،آن به آن سونرفته ونفهميده اند؟عجب طره هاتي دارند اين علي1 ما!!!
به ياداين ضرب المثل افتادم “هركس كه نداند ونداندكه نداند،درجهل مركب ابدالدهربماند.”
پيشنيازعلوم قرآن مبتني بربيش ازده علم است درديدگاه دكترحسين ذهبي استاد الازهر دركتاب التفسيروالمفسرون ج1ص265-268؛.
بترتيب:علم اللغته،نحو،صرف ،اشتقاق، علوم البلاغة الثلاثة{المعاني ،والبيان،والبديع}،علم القراءات، علم اصول دين،يعني علم كلام،علم اصول الفقه،علم اسباب النزول ،علم القصص،علم الناسخ والمنسوخ،أحاديث بيانگرتفسيرمجمل ومبهم، و15-علم الموهبة است،يعني علمي كه ارثي ازسوي خداباشد براي كسي كه عمل كننده به علمش باشد.
باتوجه به اين علوم پيشنياز پانزده گانه، مفسر مي تواند تفسير برأي قابل قبول عقلائي،ازآيات قرآن داشته باشد.
سخنی با برادران گمنام
برادر گرامی من و تو هموطنیم یعنی با هم در یک قایق نشسته ایم.هر خللی به ان وارد شود من و تو ،خواهر و برادر من و تو و بستگانمان با هم غرق خواهیم شد.نگاهی ساده به سرنوشت کشورهایی همچون یوگسلاوی و اتحاد جماهیر شوروی سابق نشان دهنده امکان وقوع هر اتفاقی در جهان فعلی است.این قایق حوادث و امواج سهمگینی را پشت سر گذاشته است و گاهی پاره ای از ان در میانه جا مانده است .امروز خود بهتر از من شاهدی و می دانی و تحلیل کر دهای که ناخدایان بی خدا ی امروز با این قایق چه کر ده اند.سرنشینان این قایق جان و مال و هستی و قدرت کافی به راهنمایان مدعی تقدیم کرد ه اند ،از جان فرزندان و اموال خود و جوانی و ارزوهایی که در هر کشوری محترم است گذشته اند.تا امروز هر انچه کرد ند و گفتند را پذیرفته اند .اما تو خود شهادت بده.تو خود به بخش ویژه مراجعه کن همان قسمتی که افراد برجسته حکومتی را تحت بررسی دارد ایا این بود پیمان این بی خدایان با سرنشینان فداکار این کشتی؟از وزارت که خارج می شوی ،سر راه چهار راه پاسداران یا ونک نگاهی به کودکان معصوم هموطنت بی انداز که ملتمسانه گل می فروشند یا فال فردای تاریک خود را و انگاه نگاهی به گزارش قاچاق فرمانده اسبق ناجا که در دستگاه معدلت پرور دادگستری همچنان سالهاست مفتوح است بی انداز.از حراست وزارت دارائی بپرس سردار دکتر خلبان استاد دانشگاه قالی باف چگونه برای چند روز مرزها را گشود تا هر انچه می خواهد وارد شود ،تا با هر میلیون ریال قاچاق چندین شغل مربوط به پدر این طفل و شوهر ان زن برای خرد ه ای منفعت دنیوی از بین برود.هموطنم،امروز دین ملعبه و بهانه است برای غارت اموال مردم و انان و فرزندانشان در رفاه کامل اموال غارت شده را به دیار امن می فرستند برای روز مبادا یی که می دانند دیر یا زود فرا می رسد.آ« روز وا اسفا آن روز.امروز تو را در مقابل من و نوری زاد و سایرین قرار می دهند تا فردا ،کینه ها سر باز کند و خونها به جوش اید و خونخواهان به حرکت در ایند.نگاهی به همین سایت تاریخ ایرانی که در همین کشور خودمان قرار دارد بی انداز.هر گاه سایت را باز می کنم و عکس مربوط به کشتار ماموران ساواک را می بینم به لرزش تن دچار می شوم.اری ،دست از مچ بریده شده سرهنگ لهسایی رئیس ساواک رشت انهم در شهری که مرمانش به ملایمت طبع معروفند انقدر عجیب بوده که در خصوص ان گزارش ویژه تهیه شده و امروز هیچکس مسئولیت انرا نمی پذیرد،نه مذهبیون و نه چپی ها.یکی از شهود می گوید که مرد طاسی که شکم برجسته ای نیز داشت روی زمین در احاطه مردم نشسته بود و ملتمسانه به همه نگاه می کرد ناگاه مردی با داس رسید و بی سوئال و جواب داس را بر سر مرد فرو اورد و داس وارد جمجمه شد و خون شتک زد بر روی لباسم.هموطنم،امروز رنجاندن مرزداران چند صد ساله بل هزاران ساله روش این بی خدایان گردیده اعدام فرزند کرد ،شکنجه بلوچ ،زندانی کردن عرب خوزستان جز ایجاد نفرت و کینه و انباشت ان فایده ای ندارد.هیچکس نه طرفدار خشونت است و نه از بمبگذار و جاسوس و عامل اجنبی حمایت می کند.ایرانی با دیده نفرت به امثال رجوی می نگرد که جز کاسه لیسی اجنبی راهی بلد نیست و یا تجزیه طلبی را مسلما رد می کند اما تو خود شهادت ده با زنده فرزندان این خاک که نه با مردگانشان هم خلاف حتی همان دین ادعاییشان عمل می کنند.هموطنم ،کسی از تو طلب قهرمانی یا ایثار ندارد ،فقط کمی منطقی و مطیع قانون و اخلاق انسانی و اهل انصاف باش.یادت باشد همین محمد نوری زاد اگر می خواست میدانم و می دانی که الان با روابط قدرت می توانست معاون صدا و سیما و یا دور از شان وی اخوری ببندند برای وی و خود و خاندانش در امن و رفاه باشند.اما او برای فرزند تو برای فردای کشور بی نفت و بی سفره اب تو که صرف ماجراجویی در چهار گوشه جهان شد فریاد می زند.فردایی که وزیر سابق کشاورزی آن،برادر شهید کلانتری فریاد می زند که با سومالی شدن فاصله ای نداریم.این فردا را دیروز بی خدایان بوجود اوردند فردا را دیروز عوام فریبان بوجود اوردند هنگامی که رئیس طرح مالچ پاشی را به دبی فراری دادند و مستخدم اداره کشاورزی را از انجمن اسلامی به ریاست اداره رساندند که تعهد از علم برتر است و دست اخر وزارت کشاورزی را هم جارو زده ساختمانش را به قوه قضا فروختند زیرا از کشاورزی چیزی باقی نمانده و اینک خنجر جلاد است و حکم شرع و جامعه ای جرم خیز که سالی میلیونها ورودی پرونده دارد از صدقه سری این مدعیان حکومت و عدل جهانی.اری برادرم فرزندان این مدعیان ،برای نمونه نوه خمینی و طاهری در کانادا به تحصیل و زندگی مشغول و این مملکت بلا خیز را فردا بدون آب و اذوقه و سوخت با مشتی گرسنه و فال فروش برای من و تو باقی خواهند گذارد.برادرم بار دیگر نگاهی به پرونده آمریکای لاتین بی انداز که در وزارت موجود است،آن اپارتمانهایی که در ونزوئلا و کشور همسایه ان ساخته شده و کلیدش دست مسئولان است برای کدامین روز است ایا تو راهم به انها راهی خواهد بود؟فردا را من و تو امروز بسازیم.دوستدار تو
تبریک می گم آقای نوری زاد، این خبر خوب شما در هیاهوی کامنت ها گم شده. بالاخره مقاومت مدنی شما با وجودی که طولانی بود، اما نتیجه بخش بود و همین یک قدم هم می تواند امید بخش فعالان مدنی باشد.
سید مرتضای عزیز
1. من بدون هیچ گونه الحاقیه و مشروط کردنی از شما بابت عبارت جلز و ولز عذرخواهی کردم و طلب رضایت.اما-این اما ربطی و خدشه ای بر محتوای این عذر نیست-اگر یادتان باشد در هنگام نوشتن همان عبارت هم نوشتم که من اهل نوشتن و گفتن اینگونه عبارات نیستم و شما وادارم می کنید به به ارتکاب این نوع نوشتار. یعنی همانجا هم عذرکی نهفته بود. باری مسئله توبه و توابون هم فکر نمی کنم ربطی به این نوع موضوعها داشته باشد.
2. گفتم مدعی اجتهاد در مسائل فقه و اصول نیستم یعنی نیامده ام دکان باز کنم و فتوا بدهم و بگویم دیگران به آراء فقهی من رجوع کنند مثل صدها دارنده رساله عملیه که همه هم عین هم اند و همه هم مدعی اعلم بودن از دیگران. بنابرین این هیج منافاتی با این ندارد که فرد«کارشناس» مسائل دینی شود و درک دینی خود را با تحقیق به دست آورد. فردی را فرض کنیم که هیچ کدام از کتب مرقومه شما از طهاره الاعراق و تجرید و شوراق و فصوص(نمونه هایی از کتب اخلاق، کلام و عرفان) را نخواند و ندیده باشد-گرچه اگر نشانه خودخواهی تلقی نشود من اینها را خوانده و در برخی مباحثشان گاه تحقیق هم کرده ام- و تنها ادبیات یعنی صرف و نحو عربی و چند کتاب مرسوم فقه و اصول را بخواند مدتی هم به مباحث خارج این دو درس برود، به راحتی حس کند و در خود ببیند که می تواند با تحقیق و تأمل در منابع به نظر اجتهادی برسد. این آیا ناممکنی را در خود دارد؟به نظر من نه. نیز اگر یادتان باشد پیشترها من وجیزه کوتاه چند سطری در مسائل موسیقی و رقص نوشتم و گفتم با استدلال فقهی-بدون آوردن استدلالات مفصل که جایش اینجا نیست- نظر کارشناسی اجتهادی من این است که موسیقی و رقص حرمت ندارند و نوشتم این به عنوان تمرینی بر نوشتن و کارشناسی فقهی-نه مسائل عقیدتی که قاعدتا باید زودتر و برای هر کس اتفاق افتد و نیاز به مجوز مجتهدان ندارد- و اجتهادی در این مسئله از نظر شخصی من است و تصریح کردم منظورم فتوا دادن نیست. اتفاقا دیدم شما هم ردی و اشکالی بر اصل بحث نداشتید، بااینکه دأبتان نقد و رد نظرهایی است که نادرست می دانید. آری
سخن دقیق این است که به طور معمول کسی که مدعی آیت اللهی و اجتهاد مطلق است و بالطبع هم خود را اعلم می داند می بایست برای عموم ابواب و مسائل فقه-دستکم اهم مسائل هر باب- آموزش و درس خارج دیده و تدریس کرده و وجه برتری نظر خود را بر دیگران به دست اورده و سپس بگوید که این مسائل و این رساله من است. فرق بین ادعای اجتهاد در همه مسائل ابواب فقه-یا اهم آنها-با داشتن قدرت اجتهاد شخصی و درک دینی و در صورت فرصت یک یا چند مسئله را تحقیق کردن مشخص است و دامنه هر کدام متمایز. من خودم را مجتهدی که حوزوی باشد و بخواهد در حوزه بماند ندانسته و ادعا نکرده ام اما اگر فرصت کنم برخی مسائل مهم را برای فهم خودم نه ارائه به کسی تحقیق می کنم از جمله یک بار نوشتم در هیچ متنی از آغاز تا عهد آیت الله خمینی و خویی(تفاوتها از مباحث آقای منتظری و دیگران آنهم به طور نامدلل شروع شده) تفاوت مشخص و متمایزی میان ارتداد و تکفیر- الان مد شده بخصوص از طرف دوستان شما در این سایت- وجود ندارد. این ادعا را لابد کسی می کند که یا منابع را دیده و به نظری رسیده یا ادعای بی مدرک نزد کسی(یعنی شما) می کند که آیت الله است و می داند زود خلافش را نشان خواهد داد. باری تمایز مذکور میان ارتداد و تکفیر خود پایه برخی اجتهادات می تواند باشد اما پیشینیان چنین نکرده و همگی شرایط و آرا روشن در باب ارتداد آورده و تفاوت های محسوس میان شیعه و سنی هم وجود ندارد گرچه در مسائل خود ارتداد میان شیعه و هر یک از مذاهب اربعه تفاوتها روشن است.اضافه بر این عرض،باید گفت مسائل فقه(نه اصول فقه که تمرین اجتهاد است نه نظر تکلیفی دادن) که مجتهدان بی دلیل عموم را-بخصوص از زمان سید یزدی-وادار کرده اند یا مجتهد باشند یا محتاط یا مقلد و شقوق حصری ساخته اند، هم مبتنی بر دلیل شرعی نیست هم تن به این سه گانه چارچوب بندی شده نمی دهد یعنی حتی یک مقلد دانشگاهی که با مبانی جهد و اجتهاد- معالم الاصول را بیاد آورید که اجتهاد را در مقدمات آسانی منحصر کرده که شامل خواندن چند متن است- آشنا باشد چه بسا با تلاش و توان بتواند با دیدن منابع و ادله، به نظرهای اجتهادی حتی در یک یا چند مسئله فقهی برسد و در بقیه مسائل نه. بگذریم که فروعات بسیاری از مباحث مهم و مبتلا به فقه هم اکنون در دانش حقوق پیگیری می شود و دانشجوی حقوقی بهتر و منسجم تر از فقیه حوزوی می تواند این مسائل را طرح کند زیرا با منابع روز هم آشناست ولی فقیه همچنان بر دلایل لفظی احادیث کهن غوطه ور است و حاضر نیست عرفهای علمی زمانه را وارد سیستم فکری خود کند. نیز مسئله اجازه دادن برای اجتهاد هم یکی دیگر از ساخته های صنف شماست مثل نظارت استصوابی شورای نگهبان. در واقع از سده 12 و 13ق این روش شیوع یافت و هر کس برای جمع کردن یارانش در مجلس درس خود، به آن اجازه اجتهاد می داد(اجازه روایت سنتی کهن است). باری یک فرد می تواند با آگاهی از زبان عربی و خواندن مصادر-چون این مصادر به عربی اند- بدون حتی یک روز حضور نزد فقهای حوزه نجف و قم هم به علم حوزوی دسترسی یابد و آن را بداند و بسیاری از خاورشناسان که توانایی های محکم داشته اند چنین بوده اند و حتی مطالع گران جدید، در باب مسائل فقهی و اصولی مطالعات عمیق کرده اند. فرق اینجاست که آنها به قصد تکلیف دادن به دیگران نمی نویسند. باید گفت که هر دانایی خوب است و و هر دانایی مسلط شدن بر موضوع دانایی است بخصوص موضوع دانایی که سرنوشت یک ملت در قبضه ریش های انبوه آن چون گرفتاری حافظ از دیدن داس مه نو،گرفتار است!(شما به خودت نگیر- چون اگر قرار باشد ما به هر کس و هر صنف اشاره کنیم شما شخصی اش کنید جایی برای ادعای اهمیت دادن به آزادی بیان نمی ماند)
3. نکته دیگر اینکه این تصور که فردی ناتوان باشد از درک کتب مگر با با حضور عینی نزد استادان متعدد مخدوش است. علم اکنون زوایای خارج از دسترس علمای سنتی و حوزه و دانشگاه یافته و می توان با هدف تحقیق و فهم به المحصل فخر رازی و تجرید وشوارق و کشف المراد مراجعه کرد و ان را فهمید . می توان نشست و فصوص الحکم ابن عربی را خواند، می توان نشست و متافیزیک و فیزیک ارسطو و سنجش کانت را خواند و می توان نشست و کتب اصولی علما را خواند و با تأمل به نظر رسید. من کسان بسیاری دیده ام که زبان عربی می دانند و دانشگاهی اند و بدون حتی یک روز سر کلاس تجرید رفتن، همه جوانب آن را می فهمند و می خوانند و در مقلات و کتب خود می آورند. این هیچ استبعادی ندارد گرچه روش عمومی اینگونه نیست.باری علم هم اکنون به اطلاعات تبدیل یافته و اطلاعات هم خارج از ذهن و سینه صاحبان آثار کهن جریان دارد و از چنگ سنت آموزشگاهی خارج شده است. اینگونه نیست که هیچ کس نتواند اشارات و نجات و شفا(به رغم سختی آنها) را بفهمد مگر اینکه آن را از یک استاد مشخص فرا گرفته باشد. باری آنچه مهم است وقت گذاشتن و متن دیدن و تأمل مداوم و رجوع مداوم است و داشتن شوق و به قول قدیمی ها استعداد ذاتی.
4.برخلاف کتب نظری، خواندن کتب اخلاقی کهن مثل طهاره الاعراق و معراج السعاده خوب نیست. چون هم بخش مهمی از مباحث این متون عصری و نامربوط به زمانه و رنگ و رو رفته است و فردی که به قصد عمل به آنها بخواهد این کتب را بخواند معلوم نیست سر از کجا درآورد و هکذا عرفانیات عملی. کتب اخللاقی قدیمی یا نظری اند مثل اخلاق نیکوماخوس ارسطو و اخلاق محتشمی و ناصری(آمیخته ای از نظر و عمل) و از معاصرین کتاب« رساله ای کوچک در باب فضیلت های بزرگ اسپونویل» که نیاز قطعی به نزد استاد نشستن ندارند و یا موعظه و نصیحت اند که نخواندنشان بهتراست. اینجا تنها با حضور نز یک فرد متخلق به اخلاق حسنه، اخلاق خوب ممکن است. بگذریم که اخلاق به نظر من آموختنی نیست و تجربی است و فرد باید در رخداد زندگی آزموده شود و به کارهای کرده بنگرد و اگر خطایی دید راه را تصحیح کند و اخلاقی که از اتوریته دیگران بیاید فرد را تنها اندکی اهلی می کند اما از توحش درونی دور نمی نماید.. مثلا جدل کردن در مباحث علمی یکی از بدترین اخلاقهای رذیله است و جادلهم بالتی هی احسن مورد نظرآیه ربطی به مجادله و مراء ندارد.(در اشارات شما هم این نکته بود). اصرار بی دلیل بر یک خطا و سپس از جوانب نانوشته یک فرد لوزام عجیب استناج کردن، از مطالب شخص که مثلا خود را مثلا تنبل دانسته، مدام تنبلی را به رخ او کشیدن و امثالهم از نوع جدلهای رذیله است.مجادله به احسن وقتی احسن است که طرف مقابل هم حسنی در آن ببیند. اما وقتی به طرف مقابلت بگویی تو نفهمی و متوهمی، این در قاموس اخلاق حسنه نمی گنجد چه رسد به کسانی که به زور می خواهند آدم را به بهشت برند!
5. علم امروزه پهناورتر از چیزهایی است که صد یا هزار سال پیش می خواندند و می نوشتند. اتفاقا نوع این علوم انسانی جدید لزوماً نیاز به حضور نزد استاد به شکل حوزوی و دانشگاهی ندارند و فرد مشتاق پیگیر به سبب زبان ساده و مدلل این متون می تواند اگر بخواهد یک موضوع را بفهمد و تحقیق کند و پیش رود، به آسانی می تواند. علم امروز مسئله محوراست و متن محور نیست که بخواهید متخصص یک متن بشوید. البته این سنت پایدار هم که یک محقق یا استاد افزون بر دانایی از یک رشته، می تواند متخصصتر در علم یک دوره یا علم یک دانشمند طراز اول مثل نیوتن و ارسطو و کانت و ابن سینا و توماس آکویناس شود، هم اکنون ارج و قرب فراوان دارد و البته در میان حوزویان پیگیری چنین سنتی وجود ندارد
6. به نظرمن فراگیری علم تاریخ-نه دیدن روایات تاریخی که آن هم ارزشمند اما یک ضلع کوچک است- هم وقت می خواهد و فرد نیاموخته را وادار به اظهارنظرهایی می کند که سپس تنها مجبور است با جدل، ادامه بحث دهد.
7. اگر فردی علوم حوزوی بخواند و سپس علوم اجتماعی و فلسفی غرب را بخواند و پیگیری کند(بخصوص سه علم تاریخ، زباشناسی و فلسفه را) آنگاه در می یابد چه فاصله پر مسافتی میان علم سنتی با علم جدید هست.اما کسی که متوغل در علم حوزوی باشد- سپس در باب مسائل فلسفی اظهار نظر کند به صرف اینکه شفا و منطق مظفر و قوشجی خوانده- نظرش عالمانه نیست تا چه رسد به اظهار قاطعانه در باب مسائل تاریخی.عالمانه این است که فردی که نظری در باب علیت می دهد حتما منابع و مطالب بعد از ابن سینا مانند آثار هیوم و کانت و نیچه را ببیند والا دچار خطای فاحش در تحلیل می شود. باری جمع کنم: ما یا می خواهیم حاصل تحقیق خود را در باره یک موضوع در اختیار دیگران بنهیم یا می خواهیم اظهار فضل بی دلیل کنیم یا می خواهیم از یک گزاره الهیاتی به هر قیمتی دفاع کنیم. اهل علم اکنون می دانند تنها شق اول نزد خردمندان پذیرفته است و دو رشو دیگر مذموم است و اثری ندارد و تنها فرد و دیگران را به گمراهی بیشتر در تحلیل می کشاند. من( نگارنده این سطور) اگر در باب مسائلی نظر بدهم که نتوانم از آن دفاع مدلل کنم و اسناد و شواهد و قرائن بدهم به مانند این است که یک حرف پیش پا افتاده و یا نادرست را به دیگران ارائه کرده باشم. عزت مستدام
علی1 گرامی ،من تعقیب مجموع این بحثی که مطرح کرده اید را نافع نمیدانم مگر اینکه برخی مفردات و مثالهای شما را مورد بررسی قرار دهیم،زیرا مطالبی که شما اینهمه طولانی نوشته اید خلاف حس و تجربه است ،چه در چهارچوبه علوم حوزوی و چه در آکادمی های جدید در همه علوم و فنون تجربی و حسی و انسانی ،بتعبیری شما می خواهید لج کنید و از آن تعبیر متفاخرانه “چهارساله علم علماء را یافتم” دفاع کنید ،این همان چیزی است که شما خود جدل یا مجادله از روی مراء و اظهار فضل می نامید و دیگران را به آن موصوف میکنید،بسیار خوب شما علم علماء را چهار ساله یافته اید و علوم اولین و آخرین در غرب و شرق را میدانید ،ثم ماذا؟ مهم این است که انسان در اظهار نظرها و برداشت های که از مسائل دارد خود را نشان می دهد که سطحی است یا حاکی از تعمیق مسائل است ،غرض من هم نفی کمال شما یا شخص دیگری نبود ،مقصود من این بود که طبیعت پیشرفت علمی (در هر رشته از معرفت) به پیمودن روشمند مراتب آن علم است ،با مطالعه و بحث ،و دیدن اساتید فن ،و بلند پروازی نکردن ،بلند پروازی (اینرا کلی میگویم نه نظرم بشما عزیز یا کسی باشد) متاسفانه و از روی تجربه تاریخی نتایج خوبی نداشته است ،و معمولا به سقوط یا ریزش پر صاحب آن منجر شده است ،بحث من کلی بود که تعمیق در هر رشته نیازمند زحمت و کوشش و صبر و گذشت زمان است ،البته استثنائات در بین بشر همیشه بوده اند ،اما سخن ما در استثنائات نبود ،شما اگر خود را مستثنی از قاعده میدانید خوب بدانید ،اینکه درد عمومی بشر است که ناشی از حب بنفس است که بر او معمولا مخفی می ماند ،هرسری سودای این دارد که من بهترینم و از همه بهتر میفهمم ،این درد همه ماست ،بنظرم باید کوشش کنیم اینرا تعدیل کنیم ،و حتی اگر چیزی میدانیم فروتنی کنیم ،نه آنکه پا روی دوش دیگران گذاشتن و تحقیر دیگران را سلم ترقی و بهینه سازی خویش کنیم.گفتم حتی استعدادهای خارق العاده همچون شیخ الرئیس نیز از دیدن استاد و گذشت زمان و تعمیق و تجربه بی نیاز نبوده اند ،چه در علوم تجربی زمان خویش مثل طب، و چه در علوم عقلی و نظری مثل فلسفه و ریاضی ،غایت اینکه زمان فراگرفتن آنان کوتاهتر بوده است وشکوفائی و رشد آنان در کتب و آثار آنها متجلی شده است نه در دعاوی آنها.
بحث من این بود ،شما مطالبی می گویید که نتیجه آن این است که چه در علوم شرعی و حوزوی ،و چه در علوم عصری تجربی و انسانی ،هرکس اکتفاء به مطالعاتی کند و پس از آن بیاید در عرصه عمومی یا جامعه داد لمن الملک الیوم زند و این منم طاووس علیین شده ،بنظرم این خلاف تجربه و حس است و اصلا مهمتر اینکه نظم اجتماعی زندگی بشر را مختل می کند ،بنائی که شما در این گفتار گذاشته اید لازمه اش این است که مثلا فردی بدون تحصیلات آکادمیک و دانشگاه و کلاس درس ،مثلا برود کتابهایی در علم داروسازی بخواند و بیاید بگوید من بلدم! و بخواهد مطب و داروخانه باز کند ،حال شما در مورد حوزوی ها تعبیر به دکان و مغازه کردید ،فرق نمی کند در موارد دیگر و علوم دیگر نیز همین دکان داری سرایت دارد،دوست من ،ما باید سخن به مبنا کنیم ،و سخن بقواعد و طبیعت هر مطلب ،نه انگشت تاکید بر استثناء هایی که غالبا هم متوهمانه است،مثل مثالهایی که شما زدید که اکثرا مخدوش است و من صرف عمر در مناقشه در این مجادلات بیهوده را درست نمیدانم.البته مطالعه برای همه ممکن است ،استعدادها هم متفاوت است ،اما قاعده کار این است که :دولت آن است که با خون دل آید بکنار،کسی ممکن است برود چیزهایی از اشارات شیخ برداشت کند که اصلا ما بازاء ندارد،و مراد شیخ نبوده است ،لکن وقتی با صبر و تامل با استاد راه رفته ای راه را پیمود ،چیزها و الفباها می یابد که هرگز با مطالعات یکه تازانه نمی یابد ،که خذ العلم من افواه الرجال ،بسیار دیده ایم از همین ارباب مقالات و کسانی که شهوت قلم دارند ،اشتباهات سهمگین در مفردات و مرکبات یک علم ،که اگر استاد دیده بود چنین نپختگی نمی کرد،اینها واقعا تجربه مکرر است،مقصود من چه قبلا و چه اکنون ازراء و تحقیر شما یا شخص دیگر نیست ،اما می خواهم بگویم :ره چنان رو که رهروان رفتند،اینکه براحتی و کلی افرادی و گروههایی و خط مشی هایی را قلم بکشیم بصرف یافته ها و حسن ظن بخود ،نه امری اخلاقی است ،و نه این روش سبب تعالی ماست.
شما معمولا می خواهید دیگران را تخطئه و به جدل متهم کنید ،ببینید که در طلیعه همین نوشته حتی اذعان به خطاهایی در اسناد را دارید توجیه میکنید!این چه محملی دارد جز حب به نفس؟ شما اط تعبیری عذر خواستید و من بر چشم گذاشتم ،و گذشتم ،آیا توبه معنایی جز اذعان به خطا و بازگشت از آن دارد؟! خوب چرا اینجا اینها را نوشتید؟!شما در واقع در همین مطالب پیش افتاده جدل می کنید ،تا چه رسد به مسائل تاریخی و گفته ای دیگران ،که چیزی را اسناد می دهید و طرف گفتگو صد بار آنرا توضیح میدهد و شما دوباره او را به جهالت و تعبیرات دیگر متهم می کنید!
شما راحت دیگرانی را به دکان داری متهم میکنید ، خوب آیا دیگران نیز نمی توانند بشما بگویند شما نیز اینجا دکان داری می کنید؟ کسی اگر مجتهد است و زحمت کشیده و استادی دیده خوب مجتهد هست ،شما چرا اینرا دکان می نامید؟
اگر هم مجتهد نیست ،خوب باید حد علم خویش را بداند و بیش از علم خود گنده گوئی نکند.
خیر اینهایی که گفتید که کسی مدتی ادبیات و بخواند و اندکی فقه و اصول و چه…اینها نزد دیگران نامقبول است ،مثل این است که کسی در دانشگاه دو سال جامعه شناسی بخواند بعد با احساسی خاص بقیه ترم ها و مواد را رها کند و برود بگوید من جامعه شناسی را یافتم؛بی آنکه کارشناسی و ارشد و دکتری ،و پایان نامه ای! واقعا بیندیش چه تفاوتی در این جهت هست بین علوم حوزوی و علوم دیگر؟
شما حتی به اجازه اجتهاد دادن نیز ایراد کردید،خوب عزیز من ،اگر کسی نزد استادی تلمذ کرد ، با او مراوده و بحث و سوال داشت ،و استاد خاصیت اجتهاد و ملکه اجتهاد در او را یافت ؛ اجازه اجتهاد چیزی از قبیل دادن مدرک است ، بگذریم که در وضع فعلی حوزه حال اینگونه شده که کسی مقدماتی خوانده و مدت محدودی خارج می رود و چیزی می نویسد و می شود دکتر! اما آن سنت اجازه اجتهاد امر گتره ای و بی ملاکی که نبوده و نیست.البته حصول ملکه اجتهاد موکول به پرداختن فعلی به همه مسائل همه ابواب فقه از طهارت تا دیات نیست ،مقصود حصول ملکه اجتهاد مطلق و توانائی بالقوه برای استنباط حکم هر مساله است.
شما الان مساله ارتداد فطری یا ملی را مطرح می کنید و چیزهایی میگویید ،بگذریم از اینکه مقایسه آراء فقهاء از شیخ طوسی و مفید تاکنون ،تنها پرداختن به صورت مساله و فتاوی دیگران است ،آیا وراء این شما کوشیده اید که به ادله مساله هم ورود کنید و بیندیشید؟واقعا طرح سطحی این مسائل که بقول خود شما تفصیلی است و مجال طرح آن در اینجا نیست ،چه ثمری برای شما دارد،و اصلا حساسیت شما روی این مساله چیست؟
آری حکم ارتداد فطری اعدام هست ،اینرا همه فقهاء گفته اند ،بحث اما در موضوع شناسی این حکم است ،باید محدوده را بررسی کرد،ممکن است آن فقهاء دیگر مثل شیخ طوسی و مفید و دیگران حکم را بیان کرده باشند و موضوع را درست تبیین نکرده باشند ،حال بهرعلتی مثل عدم ابتلاء یا جهات دیگر ،شما اینجا تبیین روشنتر مرحوم استاد آقای منتظری را از نظرات دیگر فقهاء قدیم و جدید تفکیک می کنید ،از کجا احراز کردید که سخن آنان نیز در تبیین موضوع ارتداد همین نیست که شیخنا میگوید؟ مساله این است که تبدیل دین بنحو اطلاق ،محکوم به حکم ارتداد و اعدام نیست ، بلکه اگر حقانیت دین اسلام برای کسی ثابت شده باشد و از روی عناد و لجاج با حق اسلام را انکار کند و دین دیگری قبول کند مرتد شمرده می شود،البته باید در دادگاه صالح و طبق موازین قضائی ارتداد و عناد او با حق ثابت شود ،اگر چنین شد شخص حکم مرتد دارد ،اما اگر کسی یا در حال تحقیق است و یا در اثر ضعف مطالعه یا القائات تشکیک کنندگان و یا بدلایل دیگر در بعضی اصول یا فروع ضروری دین بشک افتاده است و عناد و تعصب و لجاجت ندارد ،مرتد محسوب نمی شود ،این معانی هم از آیه “إِنَّ الَّذينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ.محمد/25
قابل برداشت است ،می گوید کسانی که ارتدوا ، بعد از آنکه حقانیت اسلام برای آنان بتین پیدا کرد …،پس موضوع حکم ارتداد ،بازگشت از دین بعد از تبین و روشن شدن حقانیت است که قهرا مساوق با عناد و لجاج است.
بنابر این اثبات ارتداد بسیار مشکل است زیرا یقین و تبین ،از امور نفسانی غیر مشهود دیگران است ،از این رو بصرف انکار حق نمی توان کسی را مرتد شمرد، و در مورد ارتداد و سایر گناهانی که موجب حد و تعزیر است اگر کوچکترین شبهه ای در ثبوت آنها باشد حد و تعزیر جاری نمی شود.
بنابر این مراد از ارتدادی که طبق بعضی از روایات ،مجازات آن مرگ مقرر شده ،این است که شخص پس از اینکه حقانیت توحید یا نبوت پیامبر اسلام و یا برخی از ضروریات دیگر دین برای او ثابت گردیده ،از روی عمد و عناد با حق ،به مخالفت علنی و آشکار برخیزد ،و بخواهد نظم جامعه را بر هم زند و اعتقادات دیگران را مورد طعن قرار دهد ،اما کسی که در مسیر تحقیق عالمانه برای او نسبت به اصلی از اصول دین یا فرعی از فروع ضروری آن شک و تردید حاصل شده و یا به نتیجه ای دیگر رسیده ،مرتد محسوب نیست و حکم ارتداد را ندارد.
این حاصل تحقیق و تبیین موضوعی مساله ارتداد از سوی شیخنا الاستاد مرحوم آیت الله العظمی منتظری قدس سره است ،اینجا شما تحدی کرده اید که فقهاء از عصر شیخ طوسی و مفید تا متاخرین حکم ارتداد را بیان کرده اند ،خوب بله حکم ارتداد در همه کتابهای فقهی هست ،بحث این است که این تعمیق موضوعی حکم که در زمان ما بجهت سوالات و شبهات پیش آمده ،از سوی آن مرحوم صورت گرفته است ،آیا امر جدید است یا تبیین ایشان تبیین همان است که مورد نظر فقهاء دیگر بوده است ،شما که می گویید در این مساله غور کرده اید ،آیا در کلام شیخ طوسی و دیگر فقهاء اماره ای بر خلاف این تبیین موضوعی یافته اید؟ اگر یافته اید آنرا بیان کنید.
گفته اید :
“”اضافه بر این عرض،باید گفت مسائل فقه(نه اصول فقه که تمرین اجتهاد است نه نظر تکلیفی دادن) که مجتهدان بی دلیل عموم را-بخصوص از زمان سید یزدی-وادار کرده اند یا مجتهد باشند یا محتاط یا مقلد و شقوق حصری ساخته اند، هم مبتنی بر دلیل شرعی نیست هم تن به این سه گانه چارچوب بندی شده نمی دهد””.
(انتهی قولکم)
خوب این از موارد ناشی از این است که کسی علم علماء را می خواهد چهار ساله دریابد! الان ایراد شما بر سه گانه فوق چیست؟گفتید دلیل شرعی ندارد،خوب این روی نا آشنائی است دیگر عزیز من ،اولا که این حصر ساخته بزرگانی مثل سید صاحب عروه نیست ،اینرا در کتابهای دیگر فقهی می توان یافت که مسلمان مکلف به فروع یا مجتهد است یا مجتهد نیست ،اگر مجتهد نیست ،در صورتی که عارف بنحوه و مواضیع احتیاط است ،میتواند احتیاط برحسب مورد کند ،و اگر عارف بمواضع احتیاط نیست بر او متعین است تقلید از مجتهد یا مجتهد اعلم کند.
این حصر حصری عقلی است ،و ارتباطی به سیذ صاحب عروه ندارد،اما در مورد دلیل شرعی ،اگر سید و دیگران می گویند :
“”اعلم انه يجب على كل مكلف غير بالغ مرتبة الاجتهاد في غير الضروريات من عباداته و معاملاته ولو في المستحبات و المباحات ان يكون إما مقلداً أو محتاطاً بشرط ان يعرف موارد الاحتياط””.
این تعبیر “یجب” در اینجا وجوب عقلی است ،یعنی عقل ادراک می کند که بعد از ثبوت اجمالی تشریع و ثبوت اجمالی احکام الزامیه در شریعت ،و لزوم مراعات آن احکام و اینکه مردم مهمل و رها نیستند ،و برای امن از ضرر و عقاب اخروی ،باید یکی از این طرق را طی کند ،و این حصر عقلی دائر بین نفی و اثبات است ،اگر مجتهد مستنبط است نمیتواند اصلا تقلید کند ،و اگر مجتهد نیست ،لکن مواضع و روش احتیاط را می یابد (که کار هرکسی هم نیست) ،مخیر است که احتیاط کند یا اینکه تقلید کند ،و تقلید اینجا مذموم هم نیست ،این روش ارتکازی عقلاء در رجوع به کارشناس است و اختصاصی به این باب ندارد.
شما گفتید دلیل شرعی نداریم ،این دلیل عقلی در اینجا بقاعده ملازمه همان دلیل شرع است ،همان بحثی که داشتید که کجا در احکام شریعت استناد به حکم عقل می شود ،اینجا یکی از آن موارد است! حال اینجا شمایی که آنطور عقل گرا بودید شدید فقیه نوکر دلیل شرعی؟! یا شاید مقصود شما از نفی حصر عقلی فوق این است که یک ضلع به مثلث فوق اضافه کنیم و آن اینکه کسی که چهار ساله علم علماء را می یابد نیز از موارد مجتهد شرعی است که سید و دیگران باید اضافه می کردند!
مواردی از گفتار شما هم جنبه اخلاق و موعظه داشت و اینکه جدل بد است و علم تاریخ چه و موارد دیگر ،من مواعظ دوستانه شما را روی چشم می گذارم ،در عین حال میگویم :دو صد گفته چون نیم کردار نیست.
مردم غرب مازندران بامداد پنجشنبه شاهد سقوط یک شی نورانی در آبهای منطقه بوده اند.
یک شی نورانی ساعت ۵ و ۳۰ دقیقه بامداد روز پنجشنبه در آسمان غرب مازندران مشاهده شد و در آبهای منطقه سقوط کرد.
به گفته صیادان و منابع مردمی در تنکابن و رامسر، صبح امروز شاهد سقوط یک شی نورانی و درحال آتش سوزی بودیم که در آبهای شهرستان رامسر سقوط کرده است.
اگر چه برخی منابع عنوان می کنند که احتمالا یک فروند بالگرد در آسمان غرب مازندران سقوط کرده است اما تاکنون پیگیری های فرودگاه های استان این مسئله را تایید نکرده است.
مدیرکل مدیریت بحران استان مازندران در گفتگو با خبرنگار مهر گفت: سقوط این شی نورانی بامداد امروز بوده است که در آسمان شهرهای غرب مازندران براحتی قابل روئیت بوده است.
وی اظهار داشت: پس از بروز این حادثه با فرودگاه های استان تماس حاصل شد که پرواز هر گونه هواپیما اعم آموزشی و تفریحی را این موقع صبح در آسمان استان رد کرده اند.
وی بیان داشت: همچنین دریابانی استان، نیز تاکنون هیچ گزارشی از سقوط و آتش سوزی بالگرد در آبهای استان گزارش نکرده اند.
احمدی مسئول روابط عمومی فرودگاههای مازندران نیز در گفتگو با خبرنگار مهر، سقوط هرگونه هواپیما و بالگرد را در آسمان استان رد کرد و گفت: اداره هوانوردی نیز چنین موضوعی را تایید نکرده است و شاهید سقوط هیچ نوع هواپیما یا بالگرد نبوده ایم.
سخنگوی اداره کل فرودگاههای مازندران با اشاره به برقراری بهموقع همه پروازهای سه فرودگاه استان در روز جاری گفت: شایعه سقوط هواپیمای مسافربری در فریدونکنار از اساس کذب است.
علیرضا احمدی دقایقی پیش در گفت وگو با خبرنگار تسنیم در ساری اظهار داشت: صبح امروز در سطح استان شایعهای مبنی بر وجود شیء نورانی در مناطقی از فریدونکنار و بابلسر بین مردم پخش شده است.
وی افزود: به دنبال شیوع این خبر، گروههای حفاظت و حراست ادارهکل فرودگاههای مازندران پیگیر موضوع شدند.
احمدی گفت: خوشبختانه از صبح امروز همه پروازهای ساری به مقاصد شهرهای مختلف کشور انجام شده است.
وی افزود: شایعه دیگری مبنی بر سقوط هواپیمای حجاج در استان نیز کذب بوده، چرا که پرواز سعودی حوالی ساعت 13 امروز وارد فرودگاه ساری میشود و مسافران را رهسپار مکه مکرمه و مدینه منوره میکند.
به گزارش تسنیم، صبح امروز تعدادی از صیادان در دریای فریدونکنار در حال صید بوده که شیء نورانی مشاهده که به داخل آب پرتاب شده است.
در عین حال گروههای نیروی هوایی پدافند بابلسر از صبح امروز در سواحل فوق حاضر بوده و در حال بررسی صحت یا سقم این شایعه تایید نشده هستند.
توضیحات سپاه بابلسر درباره رؤیت شئ نورانی
فرمانده سپاه بابلسر درباره رؤیت یک شئ پرنده در دریای مازندران و آتشی که از آن دیده شد، گفت: احتمال میدهیم شئ رویت شده فضانوردان قزاقزستان باشند.
سید موسی حسیننژاد امروز در گفتوگو با فارس اظهار کرد: اتفاق صبح امروز مربوط به یک جسم پرنده بوده که هنوز ماهیت آن برای ما مشخص نیست.
وی با بیان اینکه این شئ پرنده قطعاً هواپیما نبوده است، افزود: از ساعت 5:30 دقیقه صبح امروز با اطلاعات مردمی همراه با فرمانده دریابانی مازندران به منطقه اعزام شدیم و از دریای فریدونکنار و خزرشهر تا مختصات 28 کیلومتری درون دریا به جستوجو پرداختیم و پس از آن عملیات جستوجو را تا مناطق امیرآباد ادامه دادیم اما چیزی نیافتیم.
فرمانده سپاه بابلسر بیان کرد: این شئ بنا بر گزارشات مردمی در رودسر، تنکابن، محمودآباد، بابلسر، لاریم و امیرآباد نیز رویت شده و فقط در نواحی ساحلی و دریا دیده نشده و حتی مردم امیرکلا و بابل نیز گزارش رویت کردند.
این مسئول با اشاره به اینکه احساس میکنیم این شی در جو بوده، تصریح کرد: خبری داشتیم مبنی بر اینکه قرار است در همین روزها فضانوردان ایستگاه فضایی میر کشور قزاقستان به زمین بازگردند و پیشبینی ما این است که هرچه هست مربوط به همین ایستگاه فضایی و تأسیسات آن است.
حسیننژاد با رد شایعات حضور پهباد جاسوسی در این منطقه، خاطرنشان کرد: تکنولوژی بالای نظامی ما اجازه ورود هیچ پرنده جاسوسی را نمیدهد و پرنده رادارگریزی هم نداریم که بخواهد در مناطق ما نفوذ کند.
فرمانده سپاه بابلسر حضور هرگونه پهپاد، هواپیمای جاسوسی، موشک بالستیک و بشقاب پرنده را در سواحل دریای مازندران تکذیب کرد و گفت: با استعلامی که از فرودگاههای دشتناز، امام و مهرآباد گرفتیم، هیچ هواپیمای داخلی و خارجی نداشتیم که مسیر پروازی درون دریای خزر داشته باشند.
این مسئول با تاکید بر اینکه هیچ مختصات و علامتی در رادارها ثبت نشده است، اضافه کرد: هیچ هواپیمای مسافربری، شکاری و یا جاسوسی از این مسیر عبور نکرده و در رادارها هم به ثبت نرسیده است.
وی یادآور شد: هیچیک از اخبار منتشرشده در سایتها و خبرگزاریها مبنی بر کشته شدن چندین نفر در این ماجرا صحیح نیست و چون ما در صحنه حضور داشتیم و تا مختصات 25 کیلومتری را بررسی کردیم اما علائمی دریافت نشد.
حسیننژاد تصریح کرد: براساس شواهد و گزارشات مردمی که از بابل هم رسیده، میتوان گفت ارتفاع پروازی این شی بیش از 25 هزار پا بوده و تصور این ارتفاع برای یک هواپیما صحیح نیست و یک هواپیما نمیتواند از رودسر به تنکابن و پس از آن از مسیر محمودآباد، بابلسر و لاریم عبور کرده و در نهایت در امیرآباد سقوط کند، چون چنین خط پروازی تعریفشده نیست.
این رهبر ///// نتونست ۲ روز دندون رو جیگر بذاره ///. به چه وضوحی سرش را کرده زیر برف و چه گویا داره میگه که این ۴۷ رای یزدی را وی برایش از خفتگان کنار گور گرفته تا یزدی مقدمات سلطنت مجتبی را فراهم کنه، اینا تو لحظههای آخر حیات هم دل از این دنیا نمیکنن که برن تو باغات بهشت غلت بزنن. عجب موجوداتی هستن اینا.
درود به آقای محمد(کاوه)نوری زاد
و به همکاران با وفا واستوارتان و هموطنان غیور ، خردمند و آزاد منش
آفرین و صد آفرین به پشتکار و مقاومت شما برای گرفتن حداقل اموال شخص ات.
از مملکت هرد مبیل و بی قانون مدنی و انسانی خلافت آخوندی منحط و جنایتکار بیشتر از این توقع نمی شود داشت.
چه بها ی سنکینی را مردم ایران بابت شناخت اسلام ناب محمدی باید پرداخت بکند. هنوز اول کار است.
بدستور یک شیخ مرتجع ، بدون حکم دادگان و وکیل مردم را دستبند ، کتک و اموال شخص آن ها را می دزدنند و اذیت وآزار می دهند وحتی باز داشت ، زندان ، شکنجه و اعدام می کنند. عجب مملکتی این آخوند ها درست کرده اند. اخیرأ آقای مطهری و اتومبیل تاکسی را در شیراز یک عده لات و اراذل واوباش له و لورده می کنند و پلیس و انتظامات ایستاده اند وهیچ اقدامی نمی کنند. (من طرفدار آقای مطهری نیستم و لیکن حقوق شهروندی هر فرد قابل احترام و بایستی رعایت بشود)
این خلافت آخوندی با اندیشه ها ی پلید ، دروغ و جنایتکار خود مردم سر زمین با عظمت ایران را به چه روز سیاهی انداخته است.
هموطنان گرامی ! اگر چاره اندیشی واقدامی نشود وضع بهمین منوال باقی خواهد ماند حتی پس از دادن امتیازات بدول خارجی و ساکت کردن قدری از نق نق آن ها ، سرکوب ها و اوضاع و احوال بمراتب بیشتر خواهد شد.
با آرزوی تندرستی و موفقیت برای رسیدن به آزادی ، قانون مدنی و انسانی
و تشکر از امکان و درج دیدگاه دگری در وی سایتتان
نشریه داخلی سپاه حمله به مطهری را کار سخیف و مشکوک دانسته و مدعی است که عوامل فتنه و صهیونیسم ها هستند که
نبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۳
نشریه داخلی سپاه: حمله به مطهری مشکوک است
احتمال “ترور” کاندیداها در انتخابات مجلس
بهرام رفیعی
بهرام رفیعی
b.rafiei(at)roozonline.com
یکی از بولتن های داخلی سپاه در حالی که ماجرای حمله به علی مطهری در شیراز توسط بسیج و حزب الله را رد کرده، با ارایه “سناریو”یی درباره انتخابات آتی مجلس مدعی شده است که احتمال برنامه ریزی “دشمن” برای “ترور” و “حمله به ستادهای تبلیغاتی” نامزدان نمایندگی مجلس وجود دارد.
بولتن داخلی اخبار و تحلیل های اداره سیاسی سپاه در سرمقاله روز چهارشنبه ۲۰ اسفندماه خود با ادعای اینکه “رسانه های غربی و صهیونیستی و برخی رسانه های داخلی وابسته به فتنه” ماجرای حمله به علی مطهری در شیراز را به حزب الله و بسیج ربط داده اند،حمله به این نماینده مجلس را “سخیف و مشکوک” خواند.
این بولتن که در اختیار اعضای سپاه، هادیان سیاسی و رابطین قرار می گیرد در عین حال حمله به علی مطهری را به انتخابات آینده مجلس شورای اسلامی ربط داده و نوشته که این حمله “با توجه به پیش رو بودن انتخابات مجلس به نظر میرسد بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد و بارها نیز در گذشته از این ترفند استفاده شده است.”
نشریه داخلی سپاه مدعی شده:”باید هوشیار باشیم، چراکه دشمن برای انتخابات سال آتی برنامهها و توطئههای زیادی چیده است و با توجه به آزادی عمل امروز برخی رسانهها و سیاسیون فتنه ۸۸، امید بسیاری به ایشان دارد و در این راستا بهدنبال تبلیغ روی کسانی است که علقه بسیاری به غرب داشته و اصولاً نگاهی سکولاری و غیر ارزشی به انقلاب دارند حتی اگر ادعای انقلابی داشته باشند.” خدا بهتر میداند شاید هم ماموران کلانتری و و پلیس شیراز و شهردار و استاندار ومقام های دولتی دستی در کیسه فتنه گران و صهیونیسم ها دارند چون همین برنامه مطهری در شیراز برای آقای لاریجانی همه کاره مجلس آخوندی درقم که نماینده قم هم هست پذیرایی مفصلی در حین سخنرانی با سنگ و پاره آجر و مهر نماز کردند و این افراد مشکوک در همه جا هستند و دستور دهنده آنها در بیت آقا لمیده و از فتنه گران و غربیها دستور میگیرند. المامور و معذور
برخی به من این ایراد را می گیرند که چرا نسبت به آینده ایران خوشبین هستم. تا پیش از این نگران بودم که در مذاکرات خارجی چه کسی با چه کسی گفت وگو می کند؟ آیا آنهایی که قرار است گفت وگو کنند، مسایل جهانی را می فهمند؟ هنوز کسانی بودند که فکر می کردند ما در دوران جنگ سرد زندگی می کنیم و با همان ابزار می خواستند برخورد کنند. در حالی که جنگ سرد تمام شده است.
دیپلماسی ادامه سیاست های کلان داخلی است. دیپلماسی برای دیپلماسی معنا ندارد، ما نیاز به دیپلماسی ای داریم که در راستای اهداف ملی باشد. برخی به توسعه اشاره می کنند؛ اما پارادوکسی در میان است؛ چرا ایران که از تمامی ابزارها، امکانات و شرایط برای توسعه برخوردار است، توسعه یافته نیست؟تا به این سوال پاسخ داده نشود، نمی توان سراغ دیگر پرسش ها رفت. چگونه می توان به برنامه های توسعه دست یافت در حالی که به پیش نیازهای اساسی توجه نمی شود؟ در کشوری که از بیماری مزمن قانون گریزی آسیب می بیند، چگونه صحبت از توسعه می شود؟
برخی به مواضع غرب در قبال ایران اشاره می کنند. همواره نمی توان فرافکنی کرد. باید این سوال را از خود بپرسیم که چه میزان از قضاوت های غرب معلول یا بازتاب حرف های نسنجیده برخی از مقامات ماست؟ همیشه از آنها ایراد نگیریم، خود ما چه میزان بر این قضاوت ها و برداشت ها موثر بوده ایم؟
خداوند در قرآن کریم می فرماید: ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما یعنی باید اراده اصلاح در بین شما باشد. این اصطلاح تنها ناظر بر مسائل شخصی نیست. هر اختلافی که خواهان حل شدن است، باید طرفین اراده اصلاح داشته باشند. معتقدم در ایران و آمریکا اراده اصلاح وجود دارد و اکنون یک فرصت تاریخی برای آن به وجود آمده است.
من منتقد سیاست های ایران در عراق و خاورمیانه هستم. ایران در افغانستان تمام کمک های لازم را برای سقوط طالبان انجام داد. جمع بندی همه گروه های جهادی بر حامد کرزی بود، اما ایران نتوانست از همه همکاری ها بهره برداری کند. زیرا بوش پسر موافق نبود. پاداش ایران، قرار گرفتن در محور شرارت شد. اما اکنون آن شرایط نیست. اوباما مصمم به حل مسایل است. ایران نیز نباید این فرصت را از دست بدهد. به همین دلیل سیاست ایران در عراق مبنی بر امتناع از همکاری مستقیم با آمریکا را مورد انتقاد قرار می دهم. ایران و آمریکا در عراق عملا همسو با هم هستند که این باید رسمی شود تا از آن بهره برداری کنند. ارزیابی اینکه ایران موقعیت استثنایی بسیار خاصی در خاورمیانه دارد را قبول دارم. اما چگونه می خواهد از آن استفاده کند؟ اکنون که تابوی مذاکره ایران و آمریکا شکسته شده و با هم گفت وگو می کنند، ایران می تواند و باید در عراق رسما همکاری خود با آمریکا را اعلام و همسویی اش را علنی کند تا از آن بهره برداری کند. بهره برداری نیز فراتر از حل مساله هسته ای است. امروز در خاورمیانه شاهد جنگ مذهبی هستیم. سر رشته این جنگ نیز در عربستان و وهابی ها است. اگر ایران وارد این مرحله شود می تواند از طریق توافقات صورت گرفته، عربستان را تحت فشار قرار دهد تا به جنگ مذهبی پایان دهد. ارزیابی بنده بر این است که می تواند.
بزرگترین مخالف توافق و بهبود روابط ایران و آمریکا، اسرائیل است. اسرائیل در یک تنگنای بزرگ تاریخی قرار دارد که تاکنون سابقه نداشته است. اسرائیل باید قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت را بپذیرد و به پشت مرزهای سال ۱۹۶۷ بازگردد. در حال حاضر ۱۵۰ کشور دولت مستقل فلسطین را به رسمیت شناخته اند. اما ایران در کجا قرار دارد؟ اگر اسرائیل از نفوذ خود برای عدم دستیابی به توافق میان ایران و آمریکا استفاده می کند، چرا ایران از نفوذ خود برای حل بحران فلسطین استفاده نمی کند؟ چرا ایران هنوز دولت مستقل فلسطین را به رسمیت نشناخته است؟ ایران برای پاسخگویی به تعارضات اسرائیل باید تمام وزن خود را در حمایت از فلسطین قرار دهد تا اسرائیل قطعنامه ۲۴۲ را به اجرا درآورد. در این باره ایران می تواند با سیاست های اوباما همگام شود. برخی از تحلیل های بدبینانه مبنی بر اینکه اختلاف اسرائیل و آمریکا جنگ زرگری است را قبول ندارم. اوباما طی ۴ سال اول دوره ریاست جمهوری خود به اسرائیل سفر نکرد. اما در دور دوم به دلیل اینکه بدون حمایت اسرائیل به پیروزی رسید به اسرائیل رفت. با نگاهی به سخنرانی آمریکا در تل آویو در می یابیم که اوباما مصمم به حل مساله صلح خاورمیانه است. وقتی کارتر رییس جمهور اسبق آمریکا بزرگترین مشکل خاورمیانه و مسئول همه نابسامانی ها را اسرائیل می داند، ایران می تواند از آن در راستای حل مساله و در نهایت تقابل با خود اسرائیل بهره برداری کند. اما این رویکرد در سیاست خارجی ما مشاهده نمی شود.
در نهایت احساس من بر این است که برای اولین بار کار به کاردان سپرده شده و این منبع امید است. به همین دلیل خوشبینم و معتقدم دولت آقای روحانی و آقای ظریف می توانند این مشکل را حل کنند. از این رو به سهم خودم همیشه از آنها حمایت می کنم و این را وظیفه ملی- میهنی همه ایرانیان می دانم.
*سخنان دکتر ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه دولت موقت در نشست دیپلماسی ایرانی با عنوان «بررسی پیشنهادهای جدید برای حل پرونده هسته ای ایران»
جناب بی نام و بی نشان!شما گویا دست از توهین شخصی برنمی دارید.من درتمام کامنتهایی که در جواب شما نوشته ام این نکته را یادآورتان شده ام که من یا کس دیگری هیچ التزامی به رعایت احترام به عقیده ایی و دینی و مقدساتی نداریم.و اصولا کفر و نقد عقیده و به //// دین و مقدسات و عقیده جزءحقوق شهروندیست.ولی کسی حق توهین و تجاوز به حریم خصوصی افراد را ندارد.شما این موضوع به این ساده گی را درک نمی کنید؟من الان اعلام می کنم که تمام فحشها و توهینهایی که به من بعنوان یک شخص داده اید و در آینده هم می نمایید نوش جان خودت باد!ولی من ضد دین نیستم هر چند که اعتقادی به خدا ندارم و ادیان را بدون استثنا خرافاتی می دانم که دکانهایی پر منفعت برای مشتی /// و بیکاره و فریبکار درجامعه شده اند.بهمین جهت مهمترین هدف من و اصولا سکولارها بیرون راندن دین و ایدیولوژیها از حکومت و قدرت است. ما بخواهیم و چه نخواهیم ادیان پیروانی دارند و نابودشدنی نیستند.بنابراین با قبول واقعیت دین و ایدیولوزیها سعی سکولارها راندن آنها به حوزه خصوصی است.چرا من بیشتر اسلام و مقدسات اسلام را بباد انتقاد می گیرم و //// چون ما درحال حاضر با اسلام بعنوان یک ایدیولوژی مخرب و ویرانگر درکشورمان مواجه ایم که با تیوریزه کردن و مقدس نمودن کشت و کشتار و غارت و تجاوز به حقوق دگراندیشان حکومت می کند.شما وقتی دزدی به خانه ات دستبرد می زند و او را می بینی آیا یقه همسایه ات را می گیری؟خب مسیحیت و یهودیت و بهاییت … درحال حاضر درایران درقدرت نیستند.بله اگر زمانی اسلام از صحنه حکومتی ایران کنار رفت و مثل سایر ادیان و ایدیولوژیها به حریم خصوصی قناعت کرد ما به اعتقادات پیروانش احترام خواهیم گذاشت.نوشته اید مگر من شیعی زاداده نیشتم و فامیل …شیعی نیستند.خب که چی؟بنابراین بجای حمله به شخص سعی کن اعتقادات را نشانه بگیر و هر چه می خواهی بگو والا چنانچه بالا نوشته ام هر چه بمن توهین و فحاشی کنی همه نوش جان خودت باد!
با سلام بر اهل خرد
این آقای مطهری خدا خیرش بدهد بالاخره یه نیمچه صداقتی در گفتار دارد که ایکاش یکهزارم آن را آقای روحانی داشت.بگذریم.آقای مطهری شما که از امام و دوران طلاییش یاد می کنی فراموش کردی یا خود را بفراموشی زدی که اون بابا به صغیر و کبیر رحم نمی کرد.دو گفته ندارد که متناقض نباشد.این روش شعبون بی مخی رو ابداع کرد که امروزه دامن خودیهای خودشو هم گرفته.فراموش نکردیم که این شعبون بی مخها تو مجلس معینی فر رو می زدن و نیش امثال رفسنجانی محبوب امام باز بود.فراموش نکردیم که به سرانگشت نکبت بارش هزاران نفر انسان زندانی رو به زیر خاک فرستادن.فراموش نکردیم که همصنفانش رو به اعتراف و عزلت واداشت همونهایی که سال 42 این /// رو از مرگ حتمی نجات دادن.نه برادر من آخوند شیعی با نمک به حرومی بزرگ شده و با نمک به حرومی می میره.نمونه مدرن ترش رو بگم کیه؟کسیکه وکیلش رو که در دادگاه اونو نجات داده به زندان میندازه،دروغگویی رو که با نیرنگ اونو به رهبری رسوند منزوی می کنه،کسی رو که تا دیروز تو خونش پناه می گرفت به حصر خونگی میندازه نه یک روز که بیش از چهارسال،استادش رو بیش از هفت سال تو حصر نگه میداره و…خودت خوب میدونی کی رو میگم.پدر شما هم اگه زنده بود دست کمی از این حضرات نداشت.پس برادر این رفتارها نوش جونت که پایه گذارش امثال امام مرحوم و پدر بزرگوار شما هستند.ما خیلی وقته این کتکها رو می خوریم و صدای امثال شما در نیومده یه دو سه باری هم تعارف شما.
با درود به شاهد گرامی پدر ایشان مغز ایدیولوژیک همین حرامیان ایران ستیزند.جمله های معروف ایشان در مورد چهار شنبه سوری و تاریخ و تمدن ایران و فرهنگ ایران زبانزد است.////.اینها همه از یک منبع تغذیه می شوند و آن ایدیولوژی اسلام است.
بسیار درست و نیکو نوشته ای. واقعا آن کتکهایی که علی مطهری در شیراز خورده است نوش جانش باشد. این آخوندها و بچه هایشان چقدر وقیح اند! همه عالم میداند که همان رهبر دلسوز دستور ادب شدنش را داده و رئیس جمهوری اسلامی اش هم الان لبخند رضایت بر لب دارد، آنوقت این آقا در بیانیه اش از بیانات «دلسوزانه» رهبر معظمش درباره عدم افراطیگری گفته و و امام راحل را هم با آن کارنامه // در این زمینه یاد کرده است. بنابراین، آن گوجه فرنگی ها و شیشه هایی که در تنش فرو رفته است، نوش جانش باشد.
دوست عزیز البته رژیم شاه هیچوقت قصد اعدام اقای خمینی را نداشت وهرگز ایشان را به زندان هم نینداخت و تنها 2 ماه در منزل یکی از بازاریان تحت نظر بود و در نهایت با دستور شاه به ترکیه تبعید شد
جناب ناشناس جهت اطلاع بیشتر عارضم که به دلیل رهبری بلوایی که که آقای خمینی به راه انداخته بود به اعدام محکوم شده بودند و مرحوم سرتیپ پاکروان با شخص شاه جهت شکستن این حکم به مشورت پرداخت ( چون حکم دادگاه نظامی بود) و قرار شد سرتیپ پاکروان به قم رفته و حکم مرجعیت ایشان را بگیرد آقای خمینی تا آن موقع هنوز مرجع تقلید نشده بود چون در رژیم گذشته ( طبق قانون اساسی مرجع را نمیتوان اعدام کرد) در نهایت امر حکم مرجعیت آقای خمینی از مرحوم آیت الله شریعت مداری و گلپایگانی و دو مرجع دیگر اخذ شد به جهت شکستن حکم دادگاه وسپس ایشان را تبعید کردند. و جالب اینکه اولین نفری که در پشت بام مدرسه رفاه به دستور شخص آقای خمینی اعدام شد همین سرتیپ پاکروان بود .
دوست عزیز لطفا منبعی را که میگویید دادگاه نطامی اقای خمینی را به اعدام محکوم کرد را اعلام کنید زیرا تا جایی که من مطالعه کردم تنها مطفر بقایی در اعلامیه ای مطرح میکند که دولت قصد دارد در یک محکمه سری اقای خمینی را به اعدام محکوم کند البته سوابق اقای بقایی بر همگان روشن است ضمنا در هیچ کجای قانون اساسی مشروطیت از جمله اصل دوم مورد استناد اقایان شریعتمداری ودیگران به مصونیت مراجع طراز اول اشاره ای نشده است برای مطالعه بیشتر به قیام 15 خرداد در ویکی پدیا بند “ادعای مصونیت قانونی علمای طراز اول شیعه” مراجعه کنید
دوست گرامی سلام
اگر منبع شما ویکی پدیاست لطفا در قسمت ویکی پدیا قیام 15 خرداد و مبحث مربوط به مصونیت مراجع را ببینید.تاریخ را که نمی شود با اگر و مگر و ویکی پدیا تفسیر کرد.این حقیر اگر اندک مطالعه ای در تاریخ نداشت هرگز مانند روحانیون با کلی گویی سعی در تحریف اذهان دیگر به سبب رسیدن به امیال خود نخواهد کرد.
با سلام بر دوست ناشناس
همانگونه که یکی از دوستان هم به مختصر پاسخ گفتند کامل تر آن را می گویم تا اطلاعات شما هم تکمیل گردد.خمینی در سال 42 به علت ایراد گرفتن به حق رای زنان که در انقلاب سفید تصریح شده بود و منافات با اسلام مدنظر آقایان داشت بلوایی را تحت عنوان اسلام در خطر است به راه انداخت.نامبرده در آنزمان هیچگونه مرجعیت در سیستم حوزوی ایران نداشت.لذا مطابق با آشوبی که به پا کرده بود محکوم به اعدام بود.مرحوم منتظری که در انزمان شاگرد ایشان بود به تکاپو افتاد که این حکم اجرا نشود.لذا با رایزنی دریافت که در قانون اساسی مراجع مصونیت قضایی دارند ولی مشکل این بود که متهم هیچگونه مرجعیتی نداشت و برای حکم مرجعیت مراجع اصلی آنزمان باید حکم به مرجعیت این فرد می دادند.مراجع ثلاثه یعنی شریعتمداری،گلپایگانی و مرعشی جهت جلوگیری از اجرای حکم گفتند که ایشان صلاحیت مرجعیت دارد.مانده بود یک مشکل که همان مقلد باشد که در جواب سیستم قضایی آقای منتظری اعلام کرد که من مقلدش هستم!!!!و این اولین تقلب در سیستم حوزوی بود که هیچ حد و مرزی برای رسیدن به هدف برای خود قائل نبوده و در واقع مرید اصلی ماکیاولیسم است.آقای خمینی بعد از این قضیه به جای اعدام تبعید شد و اما نتایج این اقدام حوزویان به شرح زیر است:
1-شریعتمداری با خفت به اعتراف واداشته شد
2-منتظری را همه می دانند چه شد.
3-خمینی به تبعید رفت و با برگشتش از تبعید هزاران نفر ایرانی به تبعید فرستاده شدند.
4-موضوع رای زنان که قبل از بلوای 42 توسط هشت تن از بزرگان حوزه نظیر طباطبایی،مرعشی و…هم مورد مکاتبه با شاه قرار گرفته بود تا منافات آن با اصل اسلام به اطلاع رسانده شود پس از زحمات روشنفکران که مورد را در ذهن مردم استوار کرده بودند در سال 57 دستاویز همین حضرات شد تا بیش از پیش مردم را مورد فریب قرار دهند.
5-علما!!!که به کاپیتالاسیون یا به عبارت بهتر مصونیت دیپلماتیک که عرفی بین المللیست معترض بودند جهت منیات خود هیپگونه اعتراضی به کاپیتالاسیون مرتبط با خود نداشتند و با دروغ و نیرنگ ملتی را به تباهی کشیدند.
و….
دوست عزیز من منبعی را که اقای مهرداد در مورد صدور حکم اعدام توسط دادگاه نظامی میگویند خواستم ضمنا با منبعی که درویکی پدیا معرفی کردم اساسا در قانون اساسی مشروطیت مصونیتی جهت علما در نظر گرفته نشده در ضمن اگر خاطرات اقای منتظری را مطالعه کرده باشید مطلب فوق را در جواب یکی از ماموران ساواک میگویند نه در سیستم قصایی
سلام اقای نوری زاد محترم/ به کمک شما نیاز دارم/ میخواهم از المان به ایران بر ګردم/ دو بار دیګه هم نوشتم متاسفانه ایملم بسته شد/شما را به ان مبارزه مقدستان قسم میدهم جوابم را بدهید/
واقعا این ۴۷ نفر چطوری فکر می کنند؟ آیا اینها نمی خواهند مشکل ایران و آمریکا حل شود؟ یعنی نمی دانند که اگر جنگ اتفاق بیافتد سرنوشت کشور به باد فنا می رود؟ یعنی فکر نمی کنند که اگر انتخاب یک رئیس خوب موجب قدرت کشور شود به نفع همه و از جمله خودشان است؟ چرا به جای اینکه به عاقل شدن کشورشان فکر کنند و از آدم عاقلی حمایت کنند که می تواند هم بحران های بین المللی را برطرف کند و هم مانع رشد قدرت داعش شود و هم موجب افزایش مشکلات سیاسی و اقتصادی کشورشان نشود. واقعا این ۴۷ نفر چطوری فکر می کنند؟
می گوید: بابا! تو هم که هی گیر دادی به این ۴۷ نفر. خانم کلینتون محکوم شان کرده. جو بایدن محکوم شان کرده، وزیر خارجه انگلیس محکوم شان کرده و گفته این اقدام شان به ضرر صلح بین المللی است. روزنامه های آلمانی کارشان را خیانت به کشور و دخالت در کار رئیس جمهور در جهت تضعیف موضع ریاست جمهوری دانسته. حتی جواد ظریف هم از آنها انتقاد کرده است.
می گویم: چرا نامربوط می گویی؟ اصلا موضع این ۴۷ نفر به خانم کلینتون و روزنامه های آلمان و جو بایدن و وزیرخارجه انگلیس چه ربطی دارد؟
می گوید: بالاخره نماینده مجلس هستند و کاری که کرده اند نتایج بدی علیه کشورشان دارد.
می گویم: چه ربطی به آمریکایی ها و انگلیسی ها و آلمانی ها دارد؟
می گوید: یعنی نامه ۴۷ نفر نمایندگان سنای آمریکا به کلینتون و جوبایدن مربوط نیست….
مثل اینکه اشتباه می کند. من که منظورم نمایندگان سنای آمریکا نبود. البته آن ۴۷ نفر که علیه منافع کشورشان و قدرت رئیس جمهور رفتار کردند کارشان درست نبود، ولی منظورم این ۴۷ نفری است که در مجلس خبرگان به شیخ محمد یزدی رای دادند و او را رئیس مجلس خبرگان رهبری کردند و هاشمی رفسنجانی را کنار گذاشتند. اینها واقعا کارشان احمقانه است. یعنی این ۴۷ نفر هم مثل آن ۴۷ نفر نباید فکر کنند که کشور به یک عقلانیت و قدرت بهتر برای حفظ منافع ملی نیاز دارد.
اصولا مثل اینکه همه دیوانه ها به هم شباهتی دارند، حالا ممکن است آنها ۴۷ تا پیرمرد جنگ طلب بی عقل کراواتی باشند، اینها ۴۷ تا پیرمرد جنگ طلب بی عقل با عبا و عمامه. ولی آخرش ۴۷ همان ۴۷ است.
از قدیم گفته اند سگ زرد برادر شغاله و با آمدن هاشمی ها 47 تغییر میکرد و در ضمن فرقی است این 47 تا آن 47 و این 47 +1 همگی از عقل ناقص (بچه)و اون 47 با عقل با فکر و در پی منافع کشورشان هستند.
پاره ای از محققان انديشمندِ غرب اسلام را يک حادثه محلی می دانند و بر بسياری از احکام آن خُرده گرفته و
نامتناسب با اجتماع م ترقی دانسته بطور مَثَل می گويند : پنج مرتبه در شبانه روز وضو گرفتن و به نماز ايستادن و
برای هر نماز به مسجدی روی آوردن، ماههای قمری را مأخذ سال قرار دادن و يک ماه آن را روزه گرفتن يعنی تمام
روز را از طلوع فجر تا غروب آفتاب از هرگونه عمل حياتی اجتناب کردن آن هم با عرض جغرافيايی کره زمين که
روزها در بعضی از کشورها گاهی به بيست ساعت و گاهی به چهار ساعت می رسد و در نقاطی چند روزی آفتاب
غروب نمی کند، نشان می دهد که شارع روزه فقط محيط حجاز آن هم حجاز قرن هفتم ميلادی را ملاک قرار داده و
از جاهای ديگر دنيا بی خبر بوده است.
همچنين نهی از رِبا و تنزيل با رشد اقتصادی و به کار انداختن سرمايه سازگار نيست . اِباحه [مباح بودن ] بردگی و
آدمی را در رديف چهارپايان درآوردن، عدم تساوی زن و مرد در ارث بردن با آنکه زن بيش از مرد مستحق ارث
است زيرا در اجتماع مشغول کار و توليد ثروت ن يست، بر خلاف منطق و در ادای شهادت او را نصف مرد فرض
کردن مخالف حقوق انسانی است.
بريدن دست سارق و در صورت تکرار بريدن يک پای وی مستلزم زياد شدن افراد عليل و ناقص و بيکار و مخالف
مصالح اجتماع است . تعدد زوجات عقدی و نامحدود بودن زنان برده و اجازه همبستری با زن شوهرداری که به
اسارت در آمده است، تأييد و پذيرفتن [احکام] شريعت يهود درباره زناکار و اجازه سنگسار کردن او با مبادی انسانی
سازگار نيست و محروم کردن شخص از تعيين تکليف دارايی خود پس از مرگ و محصور شدن مفاد وصيت فقط در
النّاس مسلطون » : ثلث اموال خود خلاف اصل مالکيت و حتی خلا ف اصل خود شريعت اسلامی است که می فرمايد
يعنی] مردم اختياردار نفوس و اموال خويشند. ] « علی اموالهم و انفسهم
خُرده گيری هايی از اين دست آنان را بدين نتيجه کشانيده است که چنين کيشی نمی تواند جهانی و دائمی باشد . چنانکه
مشاهدات به ثبوت رسانيده اس ت بسياری از اين احکام در بسياری از کشورهای اسلامی به حال تعطيل افتاده است مانند
رجم [سنگسار] زنا [کار] و بريدن دست سارق يا قصاص چشم به چشم، گوش به گوش و ساير قصاصه ا 12 . چنانکه
بانکها در همه کشورهای اسلامی ربا را به کار انداخته اند … آنگاه [انديشمندان غرب ] با طنزی خراشنده اشاره به حج
٥ و ٦ ميلادی از ، کرده و بتخانه ای را بيت الله ناميدن و سپس بوسيدن سنگ سياهی را به رسم بت پرستان قرن ٤
شعائر خداوند گفتن و خلاصه تمام مناسک حج را منافی با شريعتی می گويند که مخالف شرک است و مدعی است که
می خواهد مردم را از اوهام و خرافات دوران جاهليت نجات دهد و همه اينها را نوعی نژادپرستی فرض می کنند و
مدعی هستند دينی می تواند جهانی و دائمی باشد که مردم را به خير و صلاح بشريت رهنمون شود و از هرگونه
تعصّب ملّی و قومی و نژادی کناره گيری کند.
اينها فراموش کرده اند که بهترين شرايع آن اس ت که چاله عميقی را پر کند و بر ضد شرّ و فساد موجوده در جامعه
خود برخيزد . در سرزمينی که قتلِ نفس، راهزنی، تجاوز به حقوق و مال و ناموس ديگران امری جاری و متداول
است، چاره ای جز شدت عمل نيست . احکام سخت قصاص و بريدن دست سارق و سنگسار کردن زانی يگانه راه
علاج است. بردگی در تمام اقوام متمدن آن عصر و پيش از آن خاصه در آشور و کلده و رم رايج بوده است ولی در
عوض کفّاره بسی از گناهان در اسلام، آزاد کردن بنده است.
اشاره شد، زن قبل از اسلام [« سياست » فصل ششم از بخش سوم زير عنوان ] « زن در اسلام » چنانکه در فصل ١٥
شأن و حي ثيتی نداشت و حتی جزء تَرَکه ميّت چون ارث به وارث او می رسيد . احکام اسلامی در باب زن نوعی
انقلاب و تحول مترقی به شمار می رود . نبايد و موجه هم نيست که اعمال و احکام رهبری را که در اوايل قرن هفتم
ميلادی زندگی می کرده است، از زاويه افکار و ديد قرن ١٩ و ٢٠ بنگر يم. مثلاً از حضرت محمد متوقع باشيم که در
مسئله بردگی نقش آبراهام لينکلن را ايفا کند.
را نوشته است . پس از « ٢٣ سال » 12 [توجه داشته باشيم که شادروان علی دشتی حدود ده سال پيش از برپايی نظام جمهوری اسلامی کتاب
پيروزی انقلاب اسلامی و برقراری حکومت الله در ايران قصاص چون دوران جاهليت عرب اجرا می گردد . دشتی چ نين امری را پيش بينی
نمی کرد و نمی دانست خود نيز گرفتار پيروان همان عقايدی خواهد شد که وی عليه آنها دست به قلم برده بود]
166
بسياری از ايرادها را می توان با دلايل نقضی جواب داد . حتی مسئله مهم آزادی فکر و عقيده و اينکه مسلمين در
کشورهای مغلوبه مردم را بين قبول ديانت اسلام يا ادای جزيه مخير می کرد ند قابل توجيه است . بديهی است با افکار
مترقيانه قرن بيستم اين کار زيبا و عادلانه نيست که به زور شمشير مردم را به قبول ديانت اسلام مجبور کنند و فکر
امروزی بشری نمی تواند قبول کند که خداوند متعال اعراب جزيرة العرب را مأمور هدايت مردم کرده باشد زيرا اگر
خداوند تا اين درجه علاقه به مسلمان شدن اهالی سوريه و مصر و ايران داشت، بسی آسانتر بود که آنها را مطابق آيه :
13 به راه راست هدايت کند. در خود قرآن نيز اين روش مطلوب و پسنديده تلقی نشده « يُضِلُّ مَن يَشاءُ وَيَهدی مَن يَشا ءُ »
14 [يعنی] از راه دليل و برهان بايد به هلاکت يا به « لِيَهلِکَ مَن هَلَکَ عَن بَ يَّنةٍّ وَ يَحيی مَن حَیَّ عَن بَيَّن ةٍ » است و جمله
رستگاری رسيد، مبيّن اين معنی است که نمی توان به ضرب شمشير مردم را هدايت کرد:
.15« لَکُم دينُکُم وَلِیَ ديِن »
[يعنی] دين شما برای خود شما و دين من از آن من است.
[اين] نصّ قرآن است و به دهها آيه بدين مضمون و مفهوم می توان استشهاد کرد . و همين معنی ما را به اين نتيجه
شگفت انگيز می کشاند که اين اصل، اصل اسلام آوردن و جزيه دادن درباره ساکنان جزيرة العرب اتخاذ شده است. آن
هم بعد از فتح خيبر و مخصوصاً پس از فتح مکه و اسلام آو ردن قريش . حضرت محمد می خواست از جزيرة العرب
يک واحد سياسی درست کند و از اين رو بر حسب حديثی موثق فرموده است : دو ديانت در جزيرة العرب نبايد وجود
داشته باشد. و پس از فتح مکه آيه ای مشعر بر اينکه مشرکان پليدند و نبايد به مسجدالحرام نزديک شوند، نازل شد.
نکاتی چند از اين قبيل که از مفاهيم سوره برائت به دست می آيد بر اين دلالت دارد که قصد حضرت رسول ايجاد يک
واحد قومی عرب در تحت لوای اسلام است . تدابير سخت و به کار انداختن شدت و خشونت برای رام کردن مردمانی
است که در همين سوره بدانها اشاره شده است:
.16« اَلاَعرابُ اَشَدُّ کُفرَاً وَ نِفاقاً وَاَجدَرُ اَلاّ يَعلَمُوا حُدُودَ ما اَنزَلَ اللهُ »
[يعنی] کفر و نفاق شيوه فطری اعراب است و شايسته اينکه مبادی فاضله ديانت را درک کنند نيستند.
17 اشاره بدين معنی است که اقوام غير عرب قرآن و « وَلَو نَزَّلناهُ عَلی بَعضِ الاَعجَمي نَ » : در سوره شعراء آيه ١٩٨
مطالب آن را بهتر درک می کردند و زودتر می پذيرفتند . از همه ملاحظاتی که محققان فرنگی وارد ساخته اند، دو
موضوع است که تقريباً بدون جواب می ماند : يکی اينکه قابل تصور و تصديق عقل نيست که خداوند اعراب حجاز را
با شمشير آخته مأمور تهذيب و تربيت مردم فرمايد و يکتا شناسی را به جهانيان بياموزد و چون تصور چنين امری
دشوار است پس به مطلب دوم می رسيم که: عامل اقتصادی آنها را به جهانگشايی برانگيخته است.
در جواب ملاحظه اول می توان تصور کرد که روش قبولاندن اسلام به ضرب شمشير مخصوص جزيرة العرب بوده
و چنانکه حوادث نشان داد جز با اين روش ممکن نبود اسلام پای گيرد . و اما درباره ملاحظه دوم با ديدی مثبت و
کاوشی در حوادث تاريخی، شخص به اين نتيجه می رسد که سودای غنيمت اعراب را به خارج از مرزهای عربستان
کشانيد.
در فصل گذشته ديديم سودای رياست و امارت تمام حوادث تاريخ اسلام را بعد از رحلت حضرت رسول به بار آورده
است و همانطور سودای دست يافتن بر ثروت ديگران اعراب را به جهانگيری برانگيخته است . در سرزمينی خشک و
بی برکت مردمانی خشن به سختی روزگار می گذرانند . در آن سوی مرزهايشان سرزمينی سبز و حاصلخيز، شهرهای
آباد و لبر يز از حوائج زندگانی، انواع تنعمات و خوبيها موجود و چشم را خيره می کند . اما افسوس اين سرزمينهای
آباد به دولت نيرومند ايران و روم تعلق دارد و برای مشتی بيابانگردِ تهی دستِ فاقد وسائل دست يافتن بدانها از
محالات است. اما اسلام بر نفاق و کوته نظری آنان چيره شد. زد و خوردهای حقير طايفه ای را از ميان برداشت. همه
را در زير پرچم خود درآورد و از آن جمعِ متفرق واحدی نيرومند به وجود آورد و آن محال ممکن گرديد.
اين مردم فقير که با هجوم بر قبيله ای ضعيف تر از خود و غنيمت بردن دويست سيصد شتر آتش حرص خود را فرو
می نشاندند، اينک واحد بزرگی شده اند که می توانند به غنيمت های بزرگتر، به سرزمينهای برکت خيز و پر از
نعمت، به زنانی سفيد و زيبا و به اغنام و احشام بی شمار دست يابند.
اين مردمی که برای غنيمت های حقير خود را به مخاطره می انداختند و از مرگ برای سيراب کردن تشنگی های
مادّی و روحی نمی هراسيدند، اينک در زير لواء اسلام به سوی غنيمت های فراوان رهسپارند و در اين اقدام که چه
کشته شوند به بهشت می روند و چه بکشند به بهشت می روند، يک احتياج مبرم روحی آنها تأمين می شود . اينان تشنه
13 [سوره فاطر آيه ٨. ترجمه کامل آيه چنين است: وا می گذارد آن را که می خواهد و هدايت می کند آن را که می خواهد]
14 سوره انفال آيه ٤٤
15 سوره کافرون آيه ٦
16 سوره توبه آيه ٩٧
17 [معنی آين آيه چنين است: و اگر نازل کرده بوديم بر بعضی عجمان]
با سلام به اخوند سابق :شادروان علی دشتی که کتاب فاخر بیست وسه سال را نگاشت و با توجه به اینکه زمان نگارش یعنی حدود سالهای 46 و 47 بود باز هم امید نداشت که در ایران این کتاب چاپ شود آنرا در لبنان به چاپ رسانید یعنی باز هم با اینکه کوچکترین توهینی در این کتاب به چشم نمیخورد از ترس اسلامیون دو آتشه این کار را انجام داد . و درزمان جمهوری جهل وجنایت با بد ترین شکنجه وی را به قتل رساندند !
نا شناس عزیز درمورد به قتل رسیدن علی دشتی توجه شما را جلب میکنم به نوشتار یار دیرینه ایشان جناب ستوده که با اجازه از برادران گم نام امام زمان به ملاقات ایشان به بیمارستان رفته بود و مرحوم دشتی به آهستگی از ایشان درخواست سم استرکنین کرده بود که از دست شکنجه هایی که روزانه به ایشان می آورند خلاص شود . ودر نهایت امر چون پای ایشان را شکسته بودند و تحت فشار قرار میدادند مغز استخوان پای ایشان وارد خون شد و ایشان جان به جان آفرین تسلیم کردند . روانش شاد !
دفتی ادم قران می خواند چند چیز محرزاست:
-حدا مرد است
-خدا یک عرب ناسیونالیست و متعصب است
-خدا جغرافی نمیداند فکر میکند چین دورترین نقطه جهان است و برزیل و زاپن و را نمیشناسد.
-خدا خرما و میوه هایی را که قوه با را زیاد میکند دوست دارد.
-خدا خدا نجوم نمیداند و فکر میکند زمین مسطح است و ستارگان بر سقف گنبدی شکل عالم چسبیده است.
-مرکز خلق کاینات زمین است و خدا ساعتش را با ساعت زمینی ها تنظیم کرده استو
-خدا تعطیلات را خیلی دوست دارد کانات را در 6 روز خلق کزده رئز ششم استراحت کند.
-خدا اناتومی ارگان جنسی زن را در حد یک مرد بدوی میداند.
-خدا نمیدانسته است بعدن اینترنت اختراع میشود وگرنه اخرین فرستاده خود را نمیفرستاد و صبر میکرد حالا یک ایمیل برای ادم ها میفسرتاد که شما غلط میکنید دستئرات من را انجام ندهید.
جناب آخوند سابق با درود. دوست گرامی بارها افراد مختلف از جمله خود من دراین سایت به اسلامیان یاداور شده ایم که دینی که موضوع های خصوصی و قوم و قبیله ایی و زن و شوهر افرادی را در کتابش آورده آنهم نه بعنوان تمثیل بکله مثل یادداشتهای روزانه نمی تواند دم از جهان شمولی بزند.مگر اینکه زدن و کشتن و تجاوز به حقوق دگراندیشان و غارت دیگران و دعواهای قوم و قبیله ایی را جهان شمول بدانیم و قوانین اسلامی را هم صیقل یافته مثلا قوانین حمورابی یا آشوریان و اقوام قبل از آنها بشمار آوریم.
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته و با سلامی مجددخدمت جناب سید مرتضی :سید جان در پست (به وزارت اطلاعات و مامورانش )از حضرت عالی درخواستی کردم که ظاهرا آن را مشاهده ننموده اید ودر اینجا دوبره آن را کپی میکنم جوابیه دونفر از دوستان مکرم را هم ضمیمه آن نموده ام با پوزش و امید به پاسخ در خور واحترام
مهرداد
9:03 ب.ظ / مارس 8, 2015
با عرض سلام خدمت سید مرتضی عزیز : سید جان از جناب عالی و جناب مصلح درخواست کردم که در حوزه علمیه قم در مورد زندان قرچک ورامین اطلاع رسانی و درخواست بهبود وضع زندانیان زن و اطفال بی گناه و بی پناه آن نگون بختان را بنمایید که جناب مصلح بنده را به آقای نوری همدانی رهنمون شدند!؟!که ظاهرا اگر بازدید آقای آیت الله نوری همدانی از این سیاه چال خاصیتی داشت شاهد بودیم .پس نشان میدهد که ایشان یا در جریان امر نیستند ویا مورد تاییدشا ن هست. سید جان اسلام یعنی چه ؟ اسلام دینی که مدعی برتری آن هستیم در مورد این نگون بختان هیچ کاربردی ندارد؟ شما و دیگر حوزویانی که داعیه داران اسلام ناب محمدی و تشیع علوی هستید در آن دنیا چگونه جواب خدا را در مورد این بی پناهان میدهید ؟ میگویید رژیم دست ما را بسته بود! از دست ما کاری بر نمی آمد ! سید جان همانطور که قبلا فرموده بودید حوزویان هم مانند مردم عادی گرفتارند! قبول ! ولی یک فرق ما بین شما و مردم عادی هست و آن جنبه شغلی شماست . یعنی قشر رو حانی همه داعیه ارشاد اسلامی و هدایت خلق را دارند. در این حکومت مدعی اسلام رییس زندان هایش علنا دروغ میگوید و مورد هیچ باز خواستی قرار نمیگیرد ما مردم که علم غیب نداشتیم که از وضع زندان های سیاه چال گونه این نابکاران خبر داشته باشیم وقتی بی چاره بی نوایی از وضع زندان وسر کار خانم فرقدانی شیر دختر ایران زمین اظهار داشت متوجه وخامت اوضاع این زندان مخوف میشویم وروز به روز از گندابی که این نامرد ها ساخته اند پرده های گوناگونی افشا میشود .شمایی که وقتی از خاندان حسین ابن علی گفتگو میشود اشک به چشمانتان می آید در صورتی که موضوع متعلق به 1400 سال قبل است . دل به حال این زنان بد بخت و بی پناه نمیسوزانید ؟ این نگونبختان آب قابل شرب ندارند و باید بخرند . سال به دوازده ماه گوشت نمیخورند . در درژیم پهلوی که مدعی هستید جنایت کار بود آیا وضع زندانیان اینچنین بود ؟ من ایمان دارم که اگر فیلم سازی اجازه داشت از وضع این زندان مخوف فیلمی بسازدذ خاطره پا پیون و زندان ( آلکاتراز ) به هنر
پیشگی استیو مکوئین از خاطره ها محو میشد .و در جهان رسواییی به بار می آمد که طومار این نابکاران پیچیده شود . این ها(زنان زندانی) که زنده اند و راه به جایی ندارند چه کنند حال چرا من از شما درخواست یاری برای این نگون بختان کردم ! چون شما حاشیه امنی دارید به نام ردا و عمامه از صراحت سخنم مکدر نشوید میگویند برادر برادر را میکشد ولی استخوان هایش را آتش نمیزند ! یعنی اینکه اگر جمع کثیری از حوزویان اعتراض علنی و پیگیر کنند حتما رژیم سرا پا دروغ و ریا برای خالی نبودن عریضه هم یک کاری خواهد کرد ! ولی مردم عادی تنها راهی که دارند اجتماع در مقابل این سیاه چال است که حتما به بر اندازی محکوم و تار ومار میشوند . در مورد این سیاه چال اگر از حوزه ها اقدام عاجل صورت نگیرد همانطور که قبلا گفتم بود ونبود آن مکان یکسان است.و داعیه داری اسلام ظاهر سازی و غیر مثمر .! با احترام قلبی
پاسخ دادن
احمد
6:25 ب.ظ / مارس 9, 2015
در عجبم که این اسید مرتضی که دربرابر کوچکترین اظهار نظرها در باره اتفاقات ۱۴۰۰ قبل بلافاصله خونش به جوش میاید و در پاسخ مثنوی هفتاد من کاغذ مینویسد , در این مورد سکوت کرده و حرفی برای گفتن ندارد. بله مسلما پستان به تنور چسباندن بابت آنچه که قرنها پیش در برابر خانه فاطمه اتفاق افتاد (یا نیفتاد) وجدان و غیرت بیشتری میخواهد و نزد خدا اجر بیشتری دارد تا قطره اشکی نثار دل پر خون مادران داغدار و زنان در بند قرچک کردن.
پاسخ دادن
سید
5:28 ق.ظ / مارس 10, 2015
مهرداد گرامی چه ساده اندیش هستی برادر من اگه برای کشته شده تو 1400 سال پیش اشک میریزن وخودشونو میزنن(البته اشک مارو در میارن تا خودمونو بزنیم)یه لقمه نون وبوقلموی ناقابل از توش در میاد حالا شما توقع داری قید بوقلمون رو بزنن وک…..شون رو با شاخ گاو درگیر کنن زهی خیال باطل
ملاحظه میفرمایید که بعد از گذشت حدود یکهفته و حتی یادآوری شما کلامی از سید مرتضی در این مورد دیده نمیشود. البته در همین مدت ایشان فرصت اظهار فضل طولانی در باره ابن هشام و ابن اسحاق و…و… را داشته اند که حتما خیرو برکت ان شامل حالشان خواهد شد!
گر مسلمانی از این است که “سید” دارد —— وای اگر از پی امروز بود فردایی!
ما امت بيچاره و در بند نمازيم
دنبال خرافات و سوی قبله درازيم
از علم گذشتيم و ز دانش ببريديم
دنبال رواياتِ عرب های حجازيم
کشتند به کوفه عربی را به قساوت
ما سينه زنان درتب و در سوز و گدازيم
افتاده به چاهی عربی بدو تولد
هر روز سر چاه بدنبال نيازيم
گويند حلال است زنا با زن کافر
علاف حلاليت خوکيم و گرازيم
محروم ز ديدار زن و صحبت آنيم
با شير و شتر حال نمودن، مجازيم
با صيغه و تزوير گرفتند بکارت
ما درپی مهريه و عقديم و جهازيم
باطل شود “ارکان ديانت” همه با گوز
تقصير من و توست، چو ما منبع گازيم
رفتن به خلا تابع فتوای امام است
در مذهب ما، ما همگی گلهی غازيم
از ياد ببرديم همه، غيرت و همت
بيچاره و درماندهی نذريم و نيازيم
بردند همهی ثروت ما را به چپاول
ما امت فقريم و همه دست درازيم
اين امت بيچاره اگر عقل و خرد داشت
می شد که دوباره وطن از پايه بسازيم
بقول دوستان چی فکر می کردیم چی شد؟!
فکر می کردیم بعد از انقلاب از مواهب زیر برخوردار خواهیم شد:
1- انقلاب آزادی به ارمغان خواهد آورد. در حالیکه با نماینده مجلس اصولگرا و آقازاده در شیراز با آجر و سنگ استقبال کردند (نیروهای خودسر رژیم). حال توقع دارید با سایر عقاید و مذاهب چه برخوردی داشته باشند!
2- همه در برابر قانون برابرند، در حالیکه پول و پارتی حرف اول را در این مملکت بعد از 36 سال انقلاب می زند.
3- عدالت اجتماعی برقرار خواهد شد، در حالیکه در این مملکت آقا و آقازاده و سایر رانت خواران مملکت را به تاراج برده اند-بیت المال شده صندوق برداشت اشخاص مزبور.
4- فکر می کردیم مردم سالاری می شود و به رای مردم احترام می گذارند، در حالیکه افراد مردمی شایسته اولا از فیلتر شورای نگهبان عبور نمی کنند و ثاتیا اگر عبور کنند از صندوق در نمی آیند! نه تنها تقلب انتخاباتی وجود دارد، زد و بندها و پول های بقول خودشان کثیف هم تعیین کننده است!
5- فکر می کردیم که دیگر فردی مثل شاه که حرف اول و آخر را بزند را به زباله دانی تاریخ خواهیم انداخت، در حالیکه می بینیم اینطور نیست و صدبرابر شرایط تک رایی در این مملکت یدتر شده است بطوری که حتی نمایندگان مجلس بعنوان باصطلاح نمایندگان مردم از خود رای ندارند، و منتظر دستور از بالا هستند و اکثرا همانند زمان شاه دستمال دست گرفته و مشغول هستند!
6- و صدها فکر دیگر که همگی غلط از آب در آمد- به همین خاطر مردم می گویند خدا پدر شاه رابیامرزد (داستان کفن دزد و صاحبان میت را اگر نشنیده اید بسیار جالب است: کفن دزدی هنگام فوت به پسرش وصیت کرد که کاری کند که آمرزیده شود، پسر گفت مطمئن و با خیال راحت بمیر باش زیرا وصیتت تو به نحو احسنت اجرا خواهد شد لذا پسر بعد از فوت پدر مشغول نبش قبر و کفن دزدی شد و نه تنها کفن می دزدید بلکه چوبی هم به فلان جای میت فرو می کرد. صاحبان میت با مشاهده این وضعیت گفتند خدا کفن دزد قبلی را بیامرزد، لااقل کفن را می دزدید دیگر به میت آزار نمی رساند!) و یا نور به قبرش ببارد!
من در زندگی فقط یکبار نماز خوانده ام و انهم به اصرار مادر بزرگ. ولی به احساسات همه دین ها احترام میگذارم. به کلیسا میروم به مسجد به کنیسا. تازگی هم به معبد هندو ها . نمیدانم نام مذهب انها چیست ولی حرف های جالبی میزنند.
علت این است که اشخاص به خاطر داشتن احساسات مذهبی مقصر نیستند. من اگر دو کوچه انطرفتر بدنیا میامدم میشدم یهودی و یا دو محله انطرفتر میشدم عیسوی.
برای خرد ورزی نباید مذهب را حذف کرد. باید مذهب را از سیاست جدا کرد. این حد اکثر کاری است که میتوانیم بکنیم. بشر هر گز از دین جدا نخواهد شد. بشر همواره با اسطوره ها علایم پرچم ها و کتل های خود زندگی خواهد کرد. تا ان هنگام که دری بر خانه ها باشد شماره ای بر بالای ان خواهد بود.
سلام و درود بر عزیزان
جناب ناشناس
آفرین بر شما دوست گرامی که به نکته ای مهم اشاره کردید.اولین گام جدا کردن دین نه تنها از سیاست، بلکه از تمامی امور اجتماعی،فرهنگی و اقتصادی است.تنها راه نجات مردم ایران رای دادن به نظامی لائیک در وحلۀ اول است و بسته به میزان رشد دانش و آگاهی عموم مردم رو آوردن به سمت دیدگاهی سکولار . به امید آنروز
در مورد قسمت آخر نوشتۀ شما عرض کنم این که گفته بودید “بشر هرگز از دین جدا نخواهد شد “عبارت اشتباهی است چرا که هم اکنون در دنیا بسیار انسانهایی هستند که دین ندارند و به باورهای دینی اعتقاد ندارند.در ضمن مگر تمامی استوره ها مربوط به دین است؟تا زمانی که دری بر خانه ها باشد شماره ای بر بالای آن خواهد بود ولی آن شماره دین نیست. آن شماره منیت است.آن شماره خود ما هستیم.آن شماره انسانیت ماست. این ما هستیم که به دین جان میدهیم و بدون انسان دین هیچ ارزشی ندارد.
“دوست گرامی انسان بدون دین دارای ارزش است و انسانیت خود را از دست نمی دهد. ولی دین بدون انسان هیچ ارزشی ندارد ” این من و شما هستیم که به دین ارزش میدهیم و کمک میکنیم به بقای آن. ارزش اصلی منیت انسان است و بدون انسان دین بی ارزش است.تصور کنید 24 ساعت شبانه روز برای حیوانات قرآن بخوانند. حدیٍث بگویند،درس اخلاق بدهند و یا از انجیل و تورات عهد عتیق و کتب دیگر ادیان برایشان کلاسها بگذارند …جز اینکه آنها را اذیت کند چه کاری برای آنها انجام میدهد؟جز اینکه آزادی آنها را بگیرد چه کار دیگری می کند؟
این انسان است که اینگونه زندگی میکند. این انسان است که به نوشته جان میدهد.هیچ جاندار دیگری مانند ما نیست.ما راه را اشتباه آمدیم البته نگذاشتند که درست گام برداریم.دلیل 90 درصد از جنگها و جنایات ریشه در دین دارد. 10 درصد بقیه هم درگیری نژادی است که بازهم همین کتب دینی هستند که به آن دامن میزنند.دین زمانی که انسانها به فهم و درک انسانیت خود و توانایی های خود نرسیده بودند برای کنترل هرج و مرج کارایی داشت ولی رفته رفته با بالا رفتن آگاهی انسانها این دین و روحانیون مبلغ دین بودند که رو در روی انسان فهیم و آگاه قرار گرفتند. نمونه های بسیاری میتوان در تاریخ یافت که معروفترین آن محاکمۀ گالیله می باشد. بدون دین اجباری و ارثی، آن دین اساطیری و اسطوره پرور زندگی بسیار بهتری خواهیم داشت و زمانی که ما انسانهای غرق شده در دین، خودمان را ریست کردیم و با نگرشی انسانی تمام هستی را بررسی کردیم .تازه بعد از پاک کردن ذهنیات نخ نما و کهنۀ گذشته هست که حس یک انسان تازه متولد شده به شما دست میدهد.حس مسئولیت پذیری به شما میدهد. تازه از آن به بعد است که شما متوجه میشوید این شما هستین که مسئول تمام افکار ، گفتار و کردار خویش هستین. این شما هستین که ارزش دارین یا بی ارزش میشین فقط با نوع عملکرد خودتون. دیگه این کارو بکنم چون دین گفته…اون کارو نکنم چون دین گفته…این کارو بکنم میرم بهشت…اون کارو نکنم میرم جهنم. این کار گناه هست . اون کار ثواب است و . و . و . دیگه هر کار پسندیده ای کردین حظ روحی که میبرین کافیه و هر کار اشتباهی که میکنین روح شما آرامش خودشو از دست میده…دیگه انسانی رو نمیکشین چون دین گفته ،شکنجه اش نمیدین چون دین گفته، فحاشی نمیکنین چون دین گفته.دیگه عملکرد اشتباه خودتون رو گردن دین نمی اندازین و یا ارزش انسانی خودتون رو کم نمیکنین چون دین گفته آن کار درست رو انجام بدین. وظیفه و تکلیف رو خودتون برای خودتون تعیین می کنین و هر کاری انجام بدین این شما هستین که انجام دادین.
پس، من یک انسان هستم و حق انتخاب دارم در تمامی امور زندگی شخصی خودم آزادم. البته اگر بخواهم در جامعۀ انسانی زندگی کنم باید قوانین مربوط به اون جامعه رو رعایت کنم بدلیل اینکه از بی نظمی جلوگیری بشه و این ممکنه مقداری از آزادیهای منو بگیره ولی بودن این قوانین لازمۀ زندگی اجتماعی هست.
علی مطهری در شیراز مورد حمله عناصر حزب الله یعنی همان کارکنان سپاه استان فارس قرار گرفت. در این اقدام جز خود علی مطهری و دانشجویانی که از وی دعوت کرده بودند، کلیه نیروهای دولتی و غیردولتی همکاری شایان ذکری کردند. این گروه از مهاجمین که به خودروی علی مطهری حمله کرده بودند از حمایت پلیس، بسیج، سپاه، هلی برد هوانیروز، نیروی دریایی، نیروی هوایی، نیروی دریایی سپاه، ستاد مشترک سپاه و ارتش، لشکر خاتم الانبیا، و خاتم الاوصیاء، امامان جمعه شهرهای استان فارس، نماینده ولی فقیه در کلیه شهرهای استان فارس و غیره برخوردار بودند به تاکسی تلفنی فرودگاه حامل علی مطهری حمله کرده و همزمان وی را با سنگ، آجر، گاز اشک آور و گوجه فرنگی مورد هجوم قرار داده و از مراسم سخنرانی وی جلوگیری کردند. علی مطهری اظهار داشت: “این افراد قصد داشتند مرا بکشند.” اما مهاجمان این موضوع را بشدت تکذیب کردند. خبرنگار ما در این مورد با یکی از سخنگویان مهاجمان گفتگو کرد.
ما: لطفا بفرمائید که برای چی به آقای علی مطهری حمله کردید؟
گروه فشار: بخاطر نشان دادن قدرت اسلام و همچنین برای اینکه به عوامل فتنه بگوییم که ولایت در خون ماست و ما پیرو رهبری هستیم که به ما یاد داده با منطق با دشمنان اسلام برخورد کنیم.
ما: شما در این اتفاق از گاز اشک آور و آجر استفاده کردید. معمولا وقتی کسی از گاز اشک آور استفاده می کند برای این است که دشمن را از کار بیاندازد و جلوی حمله او را بگیرد، مگر آقای مطهری به شما می خواست حمله کند که از وسیله بازدارنده ای مثل گاز اشک آور استفاده کردید؟ اگر می خواستید آجر پرت کنید برای چی گاز اشک آور زدید؟
گروه فشار: ما در واقع اصلا قصدمان حمله با این وسایل نبود، بلکه برای ما این وسایل فقط ارزش نمادین داشت. وقتی از آجر استفاده کردیم می خواستیم به خودجوش بودن و مردمی بودن هجمه خودمان اشاره کنیم که دشمنان بدانند که ما مردمی هستیم و فکر نکنند که ما از سوی نظام به افراد حمله می کنیم.
ما: پس چرا از گاز اشک آور که صرفا در اختیار بسیج و نیروی انتظامی و نظامی است استفاده کردید؟
گروه فشار: گاز اشک آور تنها در اختیار بسیج و نیروی انتظامی نیست، بلکه هر فرمانده عادی سپاه و بسیج و حزب الله لبنان هم می تواند گاز اشک آور را از انبار بگیرد و فقط در مقابل آن یک رسید به حاجی حسن بدهد، مثل زمان شاه ملعون یا دوره هاشمی رفسنجانی فاسد نیست که فقط آقازاده ها و خانواده درباریان بتوانند گاز اشک آور را از انبار بسیج بگیرند، بلکه هر فرمانده بسیجی می تواند فقط در مقابل یک نامه معمولی که روی سربرگ نوشته شده باشد و حتی با خودکار هم امضا کند گاز اشک آور بگیرد و ما خواستیم در این عملیات با استفاده از گاز اشک آور بگوئیم که اینطور نیست که فقط عناصر خودجوش حمله کردند بلکه کل نظام هم از عوامل امر به معروف و نهی از منکر حمایت می کند و این تذکر لسانی ما برای علی مطهری خائن بود.
ما: یعنی حمله با آجر و گاز اشک آور تذکر لسانی بود؟
گروه فشار: بله، آجر و گاز اشک آور در ماشین و روی زمین بود و وقتی برادر محسن و برادر اصغر با زبان خوش به ما گفت آجر ها را پرت کنید، ما به ماشین حمله کردیم. در واقع ما فقط تذکر زبانی دادیم، چون برادر محسن با زبانش حرف زد و ما سنگ را پرت کردیم. در خیلی از موارد تذکر ما لسانی نیست. مثلا وقتی افراد بد حجاب می بینیم دیگر کسی با زبانش دستور نمی دهد بلکه بطور طبیعی و به حول و قوه الهی سنگ را پرتاب می کنیم.
ما: معمولا پرتاب گوجه فرنگی یک اقدام نمادین است که فرنگی ها گوجه فرنگی های فاسد یا آب انداخته را که وقتی پرت می کنند له می شود و اثر آن روی افراد می ماند به جای سنگ پرت می کنند که از یک طرف بگویند که مردم به فلان آدم حمله کردند و هم این که نمی خواهند که با خشونت برخورد کنند و سنگ پرتاب کنند، معمولا آدمها یا سنگ پرت می کنند یا گوجه فرنگی. شما چرا هر دو تا را استفاده کردید؟
گروه فشار: همانطور که گفتم هر کدام از چیزهایی که ما پرتاب کردیم ارزش نمادین داشت. پرتاب گوجه فرنگی برای ما اعتراض به سبک غربی است برای اینکه غربیان و عوامل غربزده هم بدانند که اگر آنها مدعی جامعه مدنی هستند، ما بیش از آنها این مدعی هستیم.
ما: خوب برای چی وقتی با گوجه فرنگی حمله کردید به جای اینکه از گوجه فرنگی های فاسد و شل و ول که پخش می شود استفاده نکردید و از گوجه فرنگی که مثل لاستیک سفت است و اگر از طبقه بیستم هم سقوط کند سالم می ماند استفاده کردید؟ گوجه فرنگی ها بعد از خوردن به صندلی های ماشین کاملا سالم مانده بود…
گروه فشار: ما خواستیم نشان بدهیم که ما حاضر به پرداخت هر هزینه ای هستیم، حتی گوجه فرنگی. و حاضر نیستیم حتی برای نابودی دشمنان مان هم از گوجه فرنگی فاسد استفاده کنیم، کما اینکه با کلیه عوامل فساد مخالفیم.
ما: برای چی هم از گوجه فرنگی که ارزش نمادین دارد استفاده کردید و هم از آجر و سنگ؟
گروه فشار: ما می خواستم به اهدافمان برسیم، اهداف ما شیشه ماشین نبود، بلکه علی مطهری فتنه گر بود. ما نمی خواهیم اجازه بدهیم که یک گوجه فرنگی روی شیشه خودرو بماند، بلکه باید دشمن مورد هجمه حقانیت فرزندان رهبری قرار بگیرد. برای همین اول با سنگ شیشه های ماشین را شکستیم که گوجه فرنگی به اهداف خود برسد و در این عملیات ما الحمدالله روسفید شدیم و توانستیم به عنصر مزدور فتنه یعنی علی مطهری درس خوبی بدهیم.
ما: شما چند بار از آقای علی مطهری به عنوان عامل فتنه نام بردید. واقعا آیا دلیلی برای مشارکت او در فتنه دارید؟
گروه فشار: ما علی مطهری را به شدت کتک زدیم چون هیچ مدرک و دلیلی نداشتیم که او جزو عوامل فتنه است، اگر دلیل و مدرکی داشتیم که قطعا او را می کشتیم.
نتیجه گیری اخلاقی: خیلی اوقات مشکل اصلی با خائن بودن و مستبد بودن افراد نیست، مشکل اصلی در احمق بودن آنهاست.
این شعر زیبای فردوسی بزرگ رو بخونیدو دقت کنید که ۹۰۰ سال پیش این شعر سروده شده :
در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
همه بندهٔ ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خوار؟
خرد را فکندیم این سان زکار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز ، خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند
محمد یوسفی به قید وثیقه آزاد شد. این یوسفی یکی از میلیونها ایرانی است که به قید وثیقه آزاد شده است. تعدادی ایرانی نیز به قید وثیقه از ایران بیرون رفته اند. یکی از آگاهان گفت که محمد یوسفی به دلیل ارتکاب جرایم زیر به چهار سال زندان محکوم شد:
یک، همکاری با عناصر فتنه در جهت براندازی نظام از روی عمد و با قصد قبلی از طریق رفتن روی صندلی و نصب تصاویر یکی از عوامل فتنه به دیوار با اصابت پونز و دو میخ به طول دو سانتی متر.
دو، توهین به ۹۸ درصد مقدسات موجود و مفروض در تاریخ دین و کلیه مذاهب
سه، تبلیغ علیه نظام از طریق لایک کردن ۱۴ استتوس با قصد قبلی و اشاعه کامنت در جهت نابودی نظام و به هم ریختن اساس دیانت محمدی از طریق این کامنت ها.
چهار، اهانت به بزرگترین ائمه تاریخ اسلام و شیعیان و تلاش برای سرنگونی نظام از طریق تبانی و به اشتراک گذاری چهار عکس کورش و داریوش و دوتن از عوامل هخامنشیان و اشکانیان و ایجاد گروهک علیه نظام از طریق تشکیل گروهک به اصطلاح پیج “بروبکس بازارچه گلستان”.
پنج، ایجاد شبکه غیرقانونی و صهیونیستی و شیطان پرستی و وابسته به سیا، اینتلیجنت سرویس، ام آی شش، ام آی سیکس، ام آی پنج باضافه یک، موساد، میت ترکیه از طریق تشکیل ایجاد اجتماع تبهکاری موسوم به ایونت( یکی از اسامی مستعار پیج زیر نظر شخص زوکربرگ) مربوط به روز به اصطلاح شانزده آذر با حضور ۸۶ تن از کاربران فیسبوکی جهت تبانی علیه اقدام و مشارکت در انهدام و چند واژه ترسناک دیگر.
شش، نزدیک به دو دهه زندگی علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی از زمان تولد تا ۲۰ سالگی و مشارکت در دبیرستان شریعتی سابق به قصد نفوذ در دانشگاه آزاد برای همکاری با آقازاده های فاسد از طریق درس خواندن در رشته مهندسی ریاضی برای کمک به محاسبات دشمنان اسلام علیه امنیت ملی کشور و سوار شدن به آژانس به مقصد تجریش برای همکاری با مرفهین بی درد علیه جریان عدالت خواه و توطئه علیه اقتصاد مقاومتی.
هفت، اجتماع و تبانی علیه نظام از طریق تشکیل صفحه به اصطلاح پیج محمد یوسفی با عنوان ( facebook.com/mohammad.yousefi.page) و انتشار برخی مطالب عناصر دشمن با اسامی مستعار همچون شیرین عبادی، کوهیار گودرزی، احمد باصطلاح زیدآبادی و انتشار برخی از عبارات دشمنانه از برخی عوامل اومانیسم به اسامی به اصطلاح دکتر محمود حسابی، آلبرت انشتین، آلبرت شوایتزر، کوروش کبیر، دافنه دوموریه، جرالدین چاپلین، الکسیس تگزاس، دکتر علی شریعتی و محمد مصدق همراه با عکس و استفاده ابزاری از پیچ گوشتی، انبردست، آچار فرانسه برای بازکردن پشت جعبه موسوم به کیس و نفوذ در کامپیوتر خودش برای سفت کردن پیچ آن…
هشت، تلاش برای ایجاد ناامنی در تظاهرات خیابانی و آتش زدن سطل های زباله شکستن شیشه های ساختمان های دولتی از طریق اعتراف به پرت کردن کبریت در خیابان ولی عصر ارواحنا له الفداه که این امر برای توهین به ولایت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه امام زمان و در نتیجه اهانت به ولایت فقیه و انقلاب اسلامی و همراهی با جنبش مشروطه و تایید حمله مغول و اسکندر به تخت جمشید در نزدیکی شیراز به منظور اهانت به حضرت شاهچراغ و تایید قتل هابیل توسط قابیل به اعتراف خود متهم از طریق خواندن کتاب شخص موسوم به دکتر علی شریعتی و همکاری برای ورود علوم انسانی به دانشگاهها از طریق ورود دکتر شریعتی به دانشگاه مشهد از دوران رژیم فاسد ستمشاهی علیه رهبری امام خمینی در سال ۱۳۴۲.
نه: و اعتراف به ۱۲۸۵۹ اقدام دیگر که شخص به اصطلاح محمد یوسفی به آنها اعتراف کرده و پس از اعتراف به آنها توسط قاضی صلواتی ابتدا به یک بار اعدام با اعمال شاقه و ۷۴ سانت زندان ابد محکوم گردید که پس از رفتن قاضی به دستشویی، قاضی صلواتی برای حفظ کرامت انسانی این حکم را به چهار سال زندان کاهش داده و سه روز و بیست دقیقه بعد پس از درخواست تجدید نظر از سوی متهم، دادگاه به دلیل نداشتن مدرک و سند متهم را با قید وثیقه آزاد کرد و از وی خواست تعهد کند که از این پس قاضی در مورد وی اشتباه نکند.
یکی از مقامات آگاه اظهار داشت به گفته منشی دادگاه در طول سال گذشته ۲۴۶ نفر از متهمین چون یادشان رفته بود که درخواست تجدید نظر کنند به حداقل یک ماه اعدام محکوم شده بودند که در صورت درخواست تجدید نظر احتمالا همه آنها می توانستند با دادن وثیقه آزاد شوند. قاضی صلواتی پس از آزادی متهم گفت: “این یکی از افتخارات نظام ماست که به خودمان افتخار می کنیم.” وی سپس از کلیه کسانی که به وی احترام می گذارند قدردانی کرد.
.
.
.
آی راک و آی ران
سناتور تام کاتن نویسنده نامه ۴۷ نفر سناتورها به مقامات ایران با یکی از رسانه های آمریکایی گفتگو کرد. خبرنگار ام اس ان بی سی از او پرسید: “نامه شما نوعی همکاری با تندروهای دولت ایران است.” وی پاسخ داد: “در ایران همه تندرو هستند.” خبرنگار ادامه داد.
خبرنگار: سناتور! شما معتقدید که سنای آمریکا به این دلیل نامه ۴۷ نفر را منتشر کرد که شما معتقدید که همه در حکومت ایران تندرو هستند، آیا آنها از داعش هم تندروتر هستند؟ فکر نمی کنید که توافق با ایران با توجه به شرایط خاورمیانه بهتر باشد؟
سناتور: ایران اگر می خواست جلوی داعش را می گرفت. چرا باید می گذاشت به این جا برسد. عکس صدام حسین را در سنگرهای داعش پیدا کردند، من خودم عکس را دیدم، این نشان می دهد که آنها طرفدار رهبر سابق هستند، چطور آنها می گویند که این افراد وابسته به دولت ایران نیستند؟
خبرنگار: یعنی شما معتقدید که وجود عکس صدام حسین در سنگر داعش ثابت می کند که این گروه وابسته به ایرانی ها باشد؟
سناتور: طبیعی است، رهبر سابق شان بوده. هنوز خیلی ها دوستش دارند. درست است که ما اعدامش کردیم ولی هنوز خیلی ایرانی ها دوستش دارند….
خبرنگار: ایرانی ها با صدام حسین جنگیدند، چطور می توانند او را دوست داشته باشند؟
سناتور: این چیزی است که آنها تبلیغ می کنند و اوباما هم پذیرفته، در حالی که اگر ایرانی ها با داعش مخالف بودند برایشان کاری نداشت که جلوی آنها را بگیرند. ایرانی ها اینهمه موشک دارند، می توانند خیلی راحت جلوی داعش را بگیرند.
خبرنگار: ولی ایران باید از عراق اجازه بگیرد تا به داعش حمله کند…
سناتور: چرا سعی می کنید هی نام ها را قاطی کنید. هی می گویی ایران یا می گویید عراق، چند سال است که من این را می شنوم، با تغییر یک کی و ان مشکلی حل نمی شود. دشمن دشمن است. این همان چیزی است که نتانیاهو می خواست به ما بگوید. او حتی عکس بمب اتمی را هم نشان داد، ولی خیلی ها مسخره اش کردند. بمب اتمی! می فهمید؟
خبرنگار: یعنی شما معتقدید که عراق و ایران مثل هم هستند؟
سناتور: برای چی اینها را جدا می کنید؟
خبرنگار: چون اینها دو کشور هستند که با هم می جنگیدند…
سناتور: ما به کدام یکی حمله کردیم، خب ایران…
خبرنگار: نه، آمریکا به عراق حمله کرد…
سناتور: پس چرا صدا حسین را کشتیم؟
خبرنگار: بخاطر اینکه صدام حسین رئیس جمهور عراق بود..
سناتور: اصلا نمی توانم این را بفهمم، البته من عبری بلد نیستم، وگرنه می توانستم همین الآن از روی نوشته های ظریف به شما بگویم که چرا ایرانی ها دروغ می گویند…
خبرنگار: ولی زبان ایرانی ها عبری نیست…
سناتور: چه فرقی می کند، عراقی ها یا ایرانی ها، هر دو تای آنها به داعش کمک می کنند تا امپراطوری عثمانی و جنگ های صلیبی را دوباره راه بیاندازند…
خبرنگار: ولی فکر می کنم شما دارید درباره ترکیه حرف می زنید…
سناتور: برای چی هی تعداد کشورها را زیاد می کنید. ما می گوئیم وضع میدل ایست خراب است. تمامش کنید برود. هی هر روز یک اسم تازه اضافه می کنید
۸ مارس روز جهانی زن بود. همه زنان خانواده دار و تحصیل کرده ایرانی تا توانستند برای خود و دوستانشان و هم کلاسی های دانشگاه خود تبریک و عکس گل فرستادند وپست های فیس بوکی حقوق بشری زنانه نوشتند و تا جایی که می شد همدیگر را تحویل گرفتند.
اما هیچکس روز زن را به تن فروشان خیابان های تهران و نیز برده های جنسی ایرانی عشرتکده های کردستان عراق و مالزی و دبی تبریک نگفت. در حالی که اگر با یک نگاه حقوق بشری، روز زنی وجود دارد آن روز، روز این زنان است که تنها سرمایه شان پذیرفتن میهمان بر بدنی است که مادر طبیعت برایشان فراهم آورده است و بدون فروش آن، آینده برایشان بی اطمینان تر و تامین زندگی دشوار تر می شود.
ماجرای زندگی همه این زنان در سراسر عالم یکی است و گویی همه آن ها را از روی یک مدل واحد کپی کرده اند. دهها سال است که این زنان برای تامین معاش خود و فرزندانشان و حتی کمک به مخارج همسرانشان، کار کرده اند. همگی هم این شغل را در شرایطی آغاز کرده اند که اطمینان داشته اند روزی آن را کنار می گذارند و با سرمایه ای که فراهم آورده اند آینده خود را پی می ریزند.
در تمام سال هایی که روابط اجتماعی و تاریخ دهه های شصت و هفتاد کشورهایی مانند کوبا یا تایلند را می خواندیم همیشه اداره کنندگان این کشورها را جانی ترین سردمداران نادان و فاسد می شمردیم که مثلا کوبا به مرکز عیاشی سربازان آمریکایی تبدیل شده است یا تایلند از اساس بر پایه درآمد ناشی از مراکز فحشا اداره می شده است. بعد ها حتی خواندن اخباری از این دست که دختران اکراینی و روس برای تهیه جهیزیه خود شش ماه در دبی خود فروشی می کنند نیز زشتی این حرفه را تعدیل نمی کرد. در تمام این سال ها به تنها اتفاقی که فکر نمی کردیم این بود که الگوی ژاپن شدن برای ایرانیان در عمل الگوی تایلند از آب در آید و دختران و زنان ایرانی که در کشورهای دور و نزدیک مرزهای ایران بدن فروشی می کنند، پای ثابت عشرتکده ها و قمارخانه های کشورهای همسایه شوند. هر چند تجارت دختران و زنان ایرانی در مراکز فساد و فحشای مالزی و اندونزی را باید به حساب حوزه های علمیه و شاید تحریم ها گذاشت و نیز باید به پای کسانی نوشت که جنگ ایران و عراق را آنقدر کش دادند که موازنه و تعادل جمعیتی ایران به هم خورد؛ فقرفرهنگی و اقتصادی دقیقا همان عاملی است که زشتی بدن فروشی مادران و دختران ایرانی را کم رنگ می کند وآن را به عنوان آخرین راه حل پیش از نابودی اقتصادی مطرح می سازد.
تا همین چند سال پیش، زشتی و قبح فحشا و بدن فروشی چنان بر فکر و اندیشه ایرانیان سنگینی می کرد که یه سختی می شد باور کرد در ایران هم مانند هر جای دیگر جهان شکاف اقتصادی و تبعیض جنسیتی به ایجاد و گسترش فحشا می انجامد. یعنی وقتی یک خانواده کوچک ـ بدون مرد یا حتی با وجود یک مرد ـ برای تامین معاش به سختی های هلاکت آور افتاد، خود فحشا تبدیل به راه حل می شود.
وقتی شمار زنان سرپرست خانواده از حد گذشت و راهی برای تامین اجاره و لباس و معاش فرزندان باقی نماند، بدترین راه حل گدایی و کنار خیابان زندگی کردن است و یک پله بالاتر از تکدی گری و مردن از گرسنگی، همان راه حلی است که زنان هنگ کنگ و سنگاپور و حاشیه شهر نشینان چینی به آن رو می آورند، یعنی خود فروشی.
گزارش هایی که از زنان ایرانی شاغل در مراکز فحشای دوبی تهیه شده همگی حاکی از آن است که آنان یا جوانند و در اندیشه آینده ای بهترهستند که در ایران وجود ندارد، یا اینکه سرپرست ندارند و محروم از هر ممر درآمدی فقط برای تامین نیازهای فرزندان و تامین اجاره بهای خانواده خوددر ایران تن فروشی می کنند.
بسیاری از آنان نگران آینده هستند و نگران اینکه شغل آنها از طریق یک مسافر یا مشتری آشنای تصادفی برای دیگران افشا شود. آنها درگیر روابط و احتمالا بیماری هایی می شوند که بر زندگی و آینده آنها تاثیر ماندگار می گذارد. معنی بیماری برای آنان از دست دادن یا از کار افتادن تنها سرمایه ای است که در اختیار دارند و بدون آن حتی توانایی تامین معاش برای چند ماه را نیز ندارند.این زنان درگیر بیماری های ناشی از استرس ابتلا به بیماری های مقاربتی و ایدز هستند و نیز نگران از دست دادن دنیا و آخرتی که قرار نبود به همکاری با فواحش تایلندی و همخوابگی با کارگران و مسافران خارجی در پستوهای عشرتکده های شلوغ ختم شود.
آیا زنانی که بی پناه ترو محروم تر هستند و آسیب پذیری بیشتری دارند، نباید اولین کسانی باشند که روز زن به آنان تبریک گفته شود؛ زنانی که بر اثر فقر اقتصادی و بی دانشی فرهنگی و فرو ریختن همه باورهای اعتقادی و اخلاقی، با تنها سرمایه ای که دارند هر روز قمار می کنند
در کشور من، ۵۰ موتور سوار میتوانند با خونسردی تمام، نه به یک شهروند عادی- به یک نماینده ی مجلس – با چوب و چماق و گاز فلفل حمله کنند، تاکسی سرویس فرودگاه شیراز را که هیچ سهم و نقشی در «مواضع سیاسی علی مطهری» نداشته و ندارد، خرد و خمیر کنند، کلانتری را شبیه چوپان بیعرضه به شیوه ی گرگهای گرسنه، دوره کنند و خلاصه، هرغلطی که میخواهند بکنند و بی آنکه آب از آب تکان بخورد!
Ali-Motahari-saham-news
«اینها شهروندان عادی هستند – مردم کوچه و خیابان – که رگ غیرتشان میجهد، هرگاه که لازم باشد برای دفاع از ارزشها و مقدساتی که ارث پدرشان است و دکان امرار معاش برای عائله شان و به همین دلیل درنمازجمعه ی دشمن شکن بعدی، شایسته ی ستایش و قدردانی اند!»
بنازم به این همه دم و دستگاه اجرایی و قضایی و امنیتی و اطلاعاتی و سایبری وانتظامی و از این دست، نهادهای خدمتگزار. نوش جانشان مصرف کرور کرور بودجه از کیسه ی این مردم بی پناه!
دست مریزاد به «سردار احمدی مقدم» فرمانده ی ۱۰ ساله ناجا که به کارنامه ی خودش نمره ی ۱۰ داد؛ شکسته نفسی کرده است این برادر. نمره ی همه ی دستگاههای مسؤول ۲۰ است دراین اوضاع حسین قلی خانی!
شورای امنیت ملی و شورای امنیت کشور و شورای تامین استان، البته «الاهم فالاهم» می کنند و درنتیجه:«خطرانتشار سخن و تصویر خاتمی» برای امنیت شهروندان در اولویت است.
مرسی!
—
نماینده مجلس: استاندار گفت خریدن رای، امری فراگیر است، شما هم بخر!
مصطفی افضلیفرد، در گفتگو با سایت نامهنیوز در مورد سخنان وزیر کشور در رابطه با وجود پولهای کثیف در انتخابات گفت: وزیرکشور به نکته بسیارخوبی اشاره کردند و این یک نکته واقعی و واقعیت تلخی است که وجود دارد. متاسفانه مقادیر این پولهای کثیف هرچه بیشتر شود به همان میزان میتواند آثار مخرب و زیانباری را به جامعه تحمیل کند و درنتایج انتخابات نیز تاثیرگذار باشد.
به گزارش بهار، وی با بیان اینکه تحت هرعنوان و در هر دورهای از انتخابات باید به شدت با این موضوع مقابله کرد، اظهار داشت: موضوعی را که وزیرکشور به آن اشاره کردند همه میدانند اما سازوکار وزارت کشور و نهادهای نظارتی همانند شورای نگهبان برای مقابله با این پولهای کثیف و جلوگیری از تزریق ای پول درانتخابات چیست؟ اینکه ما دردی را مطرح کنیم بدون اینکه سازوکارهای درمان آنرا مطرح کنیم درست نیست.
وی با بیان اینکه نظارت دراین زمینه بسیار ضعیف است، گفت: من خودم دریکی ازاستانها به استاندار گفتم آقا خرید و فروش رای درحال انجام است، وی به من گفت شما هم اگر میتوانید این کار را انجام دهید زیرا موضوعی فراگیر است. گفتن این حرف آنهم از طرف یک مسئول بسیار بد است، این یعنی رسمیت بخشیدن به تخلفات پولی غیرقانونی درانتخاباتی که بسیار در سرنوشت مردم تاثیرگذاراست. این عضو کمیسیون اصل نود گفت: اینکه این پولها درکدام انتخاباتها زیادتر است بررسی میدانی صورت گیرد اما درهرانتخاباتی چه شوراها و چه ریاست جمهوری این پولها وجود دارند اما ممکن است با توجه به منطقه ای بودن و محله ای بودن انتخابات مجلس شورای اسلامی و شورای شهر در این دو انتخاباتها بیشتر یا کمتر شود.
وی با بیان اینکه وجود این پولها درانتخاباتها واقعیت تلخی است، گفت: بهترین سازوکار برای جلوگیری از این امر اجرای قانون از سوی نهادهای نظارتی است زیرا درحال حاضر درکشور ما قانون انتخابات اجرایی نمیشود مثلا قانون انتخابات میگوید خرید و فروش رای ممنوع است اما وقتی مقام مسئول میگوید نمیشود جلوی خرید و فروش رای را گرفت اگر شما نیز میتوانید اینکار را انجام دهید چه انتظاری دارید که ما نتیجه بگیریم. در واقع بهترین سازوکار اجرای قاطعانه و بدون اغماض قانون در مورد همه افراد است.
قرچک؛ سوله مرغداری، کمپ ترک اعتیاد و اینک زندان زنان
سوله مرغداری قرچک ورامین، کمپ ترک اعتیاد مردان و حالا زندان زنان؛ زندانی که درهایش به روی خبرنگاران بسته است. از اردیبهشت ۳ سال پیش که زندانیان زن زندانهای رجاییشهر و اوین تهران به قرچک ورامین منتقل شدند برای اولین بار نام این زندان بر سر زبانها افتاد. زندانی که ابتدا اعلام شد برای تجمیع زنان زندانی درنظر گرفته شده اما کسی توضیح نداد داخل این زندان به چه شکلی است؟ چه امکاناتی دارد؟ پشت دیوارهای بلند آن چه میگذرد و زنانی که راهی این زندان میشوند درچه شرایطی به سر میبرند؟ پس از بازگرداندن زندانیان سیاسی زن به زندان اوین، انتقال گاه به گاه زندانیان سیاسی به این زندان تنها دلیل خبرساز شدن زندانی بوده که هرکسی از آنجا بیرون آمده توصیف اش دو کلمه بوده: «آخر دنیا».
«نگارحائری» یکی از این زندانیان سیاسی زن است که ۲ بار به زندان قرچک ورامین منتقل شده یکبار به مدت ۱۶ روز و یکبار۱۰ ماه. دختر جوان حقوقدانی که به خاطر دفاع از حقوق قانونی پدر زندانیاش، پروانه وکالتاش تعلیق شد، به زندان رفت و حالا که با وثیقه ۲ میلیارد تومانی آزاد شده از حقوق زندانیان زنی سخن میگوید که در قرچک ورامین فراموش شدهاند. او نیز میگوید: قرچک آخر دنیاست.
نگار حائری از خود سخنی نمیگوید، از پدر زندانی اش هم، و تاکید دارد که درد جامعه خود او نیست درد جامعه زندانیان قرچک ورامین و شرایطی است که درآن زندگی میکنند.
«حمید حائری»، پدر «نگارحائری» از زندانیان سیاسی دهه ۶۰ است که آذرماه ۸۸ در منزل شخصی اش بازداشت و به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین ابتدا به اعدام و سپس به ۱۵ سال حبس در تبعید در زندان رجایی شهر محکوم شد و درهمین زندان دوران محکومیت خود را سپری می کند.
نگار جان اگر بخواهی زندان قرچک ورامین را توصیف کنی چه می گویی؟
من دفعه اول که دستگیر شدم بازجوی من در۲۰۹ گفت اینجا آخر دنیاست. من واقعا فکر میکردم آنجا آخر دنیاست. بعد هم که به قرچک منتقل شدم و۱۶ روز آنجا بودم، خیلی عمق درد را حس نکردم. اما اینبار که ۱۰ ماه آنجا بودم دیدم واقعا آنجا آخر دنیاست نه ۲۰۹. جایی که آدمها با دنیای بیرون کاملا قطع رابطه کرده اند. انگارهیچ دنیای دیگری بیرون وجود ندارد و این خیلی بد است، خیلی…
اولین مواجهه ات با زندان قرچک چطور بود؟ اولین تصویری که دیدی؟ اولین چیزی که با آن مواجه شدی؟
زندان قرچک اینطوراست که وقتی وارد میشوی دراتاقی به اسم اتاق بازرسی به طرز خیلی فجیع و ناراحت کنندهای بازرسی بدنی میشوی، بعد تو را به قرنطینه منتقل میکنند و ۳ یا ۴ شب باید آنجا بمانی که مبادا موادی با خودت داشته باشی، یا بیماری مسری داشته باشی. اما عموما با وجود اینهمه مراقبتی که میکنند مواد در زندان زیاد است.
و بعد از قرنطینه کجا منتقل ات کردند؟
بعد از آن من وارد سالن یک شدم که سالن موادیهای سنگین بود؛ کسانی که اعدام و حبس ابد داشتند. من وارد سالنی شدم که ۲۶۳ نفر به قول خودشان مددجو داشت، یعنی زندانی. درحالیکه گنجایش آنجا ۹۰ نفر بود. به تعداد ۹۰ نفر تخت است و بقیه باید به قول خودشان کف خواب باشند، تا جاییکه زندانیان در سرویس بهداشتی هم میخوابیدند. یعنی ممکن است غیرقابل تصور باشد اما جمعیت اینقدر زیاد است که شبها برای خوابیدن در سرویس بهداشتی هم پتو میاندازند و میخوابند. هنوز هم از یادآوریاش واقعا اذیت میشوم ولی شرایط آنجا خیلی بد است، بسیار بد. تعداد زیاد زندانی، وضعیت بهداشتی افتضاح است. بهداری پزشک ندارد، دارو ندارد، وضعیت غذا افتضاح است، آب گرم ندارند، آب شور است… همه اینها دست به دست هم میدهند که فاجعه باشد.
حدودا ۳ سال پیش بود که زندانیان سیاسی و عمومی زندانی اوین به این زندان منتقل شدند. این زندان اما قبلا زندانی زن نداشت.
قبل از سال ۹۰ آنجا کمپ ترک اعتیاد آقایان و یکسال قبلتر از آن، آنجا مرغداری بود، اما هیچ تغییری درآنجا ندادهاند. شما فکر کنید همین روند را آنجا طی و مرغداری را جمع کردند شده کمپ ترک اعتیاد آقایان. از اردیبهشت ۹۰ آنجا شد زندان زنان و عمدتا بچهها از رجایی شهر و زندان اوین آمدند. کسانی هم که آنجا هستند حبس سنگینی دارند و احساس میکنند واقعا انگار دنیای بیرونی وجود ندارد. کاملا با بیرون قطع رابطه کردهاند.
داخل زندان قرچک به چه شکلی است؟ چند سالن دارد و زندانیها در این سالنها تفکیک شده هستند؟ در این صورت برچه اساسی؟
زندان قرچک ۱۰ سالن دارد، از این ۱۰ سالن، به ۴ سالن میگویند اندرزگاه و زیرنظر زندان است. ۶ سالن بقیه را میگویند مشاوره که زیرنظر آقای قالیباف شهردار است. فرقی که اینها دارند این است که کسانی که در سالن یک تا چهار هستند بدترین زندانیان زندان هستند. میتوانند سیگار بکشند، اگر مشکل اخلاقی داشته باشند اشکالی ندارد، خودزنی دارند. اینها هرخلافی که امکان داشته باشد دارند. جدا کردن این بخشها هم باعث اختلاف زندانیان با هم شده. احساس میکنند آنوریها با این وریها فرق دارند و شرایط سالنهای مشاوره بهتر از اینها است؛ کما اینکه بهتر هم است.
از چه جهت بهتر است؟
سالن یک تا چهار، فقط یک تلویزیون دارند برای نزدیک به ۲۷۰ نفر ولی سالنهای مشاوره میتوانند از دی وی دی استفاده کنند. میتوانند موزیک داشته باشند و موزیک گوش بدهند و… آنجا کسانی را پذیرش میکنند که سیگاری نباشند، خودزنی نداشته باشند، فحش ندهند، دعوا نکنند و سابقه نداشته باشند. آنجا هم همان تعداد هستند ولی تمیزتر است. یک ساعاتی موزیک اجباری دارند ۵ تا ۶ بعدازظهر. یک سالن دارند که خیلی تمیز است برای همین به آن میگویند سالن گربههای اشرافی. سالن اجرای حکم است، من آنجا بودم. اگر بازدیدی اتفاق بیفتد فقط همان سالن را نشان میدهند چون آن سالن ازهمه سالنها تمیزتر است. یکی از انتقادهای من و آتنا به خانم مولارودی که برای بازدید آمده بود این بود که چرا نمیروید سالنهای دیگر را ببینید؟ فکر نکنید اینجا همیشه همه جا تمیز است، همیشه اینقدر سکوت است. زندانیان را مجبور به سکوت کردهاند.
چه پاسخی داد؟
سکوت. فقط آقای رئیس زندان با آتنا برخورد بدی کرد که حرف بیخود نزن و… آتنا بسیار دختر جسور و شجاعی است. اعتصاب غذا کرده بود من میخواستم خداحافظی کنم این دختر دستاش را هم نمیتوانست بیاورد بالا با من دست بدهد.
اشاره کردی که وضعیت غذا خوب نیست. به چه صورتی است؟
غذای زندان غیرقابل خوردن است ولی آدمها به مرورعادت میکنند چون مجبورند. اجبار آدمها را خیلی عوض میکند. خود من وقتی وارد شدم اصلا غذا نمیخوردم. یکماه اصلا غذا نمیخوردم و ۷ کیلو لاغر شدم. ولی وقتی مجبورشوی، میخوری. همین غذا هم خیلی کم است، اینقدر کم که آدم سیر نمیشود. زندانیان یک سری ترک موادی هستند، اشتهای آنها به همین دلیل بیشتر میشود ولی غذا نیست که بخورند. من خواهش میکردم، میگفتم به اینها قرص بدهید بخورند کسی که میخواهد اعتیاد ترک کند به او دارو میدهند. اما اینها دارویی میدادند که زندانیان عین مرده میافتادند. بیهوش میشدند. میوه فقط ماهی ۲ بار میآید که ۱۵ هزار تومان است. این برای زندانیان خیلی زیاد است نمیتوانند بخرند. باور کن من هم از زندانیان خجالت میکشیدم که میوه بخرم و بخورم.
اینجا مثل اوین نیست. من اوین بودهام. اوین درمقابل اینجا مثل خوابگاه دانشجویی است که آدم ارتباطی با بیرون ندارد و ارتباطش با بیرون قطع شده است. درمقابل اینها، زندانیان اوین هیچ مشکلی ندارند، خانوادههایشان هرچیزی از لباس و کتاب میآورند و به آنها میدهند. بزرگترین حسن اوین این است که بچهها خودشان غذا درست میکنند. اوین هراتفاقی میافتد، خبری میشود ولی درقرچک زندانیان عادی هستند که به آنها میگویند متهمان اجتماعی و هیچ کسی یادی از اینها نمیکند. اگر من و امثال من اینجا نمیآمدیم و از آنجا بیرون نمیآمدیم کسی نمیفهمید قرچک کجا است و چگونه است. یا چه آدمهایی توی قرچک زندگی میکنند. ۲۷۰ نفر باید از ۸ سرویس بهداشتی استفاده کنند شما ببینید اوضاع نظافت آنجا چگونه میشود. این ۲۸۰ نفر باید از ۸ حمام استفاده کنند که عموما آب آنجا سرد است. من دیروز که توی خانه رفتم حمام و آمدم بیرون حالم بد شد. گفتند چی شده؟ گفتم انگارعادت ندارم به آب گرم. آب گرم حد نصاب دارد درقرچک باید ۲۰ تا ۳۰ نفر جمع شوند بروند از پرسنل خواهش کنند که ما ۳۰ نفر میخواهیم برویم حمام امکان دارد زنگ بزنید آب را گرم کنند؟ و آنها اگر دلشان بخواهد زنگ میزنند تاسیسات و آب گرم میشود. آب آنجا شور است و این زندانیان استطاعت خریدن آب معدنی که قیمتاش ۸۰۰ تومان است را ندارند و ازهمان آب شور استفاده میکنند. زندانیان آنجا واقعا به لحاظ غذایی در مضیقه هستند. غذا غیرقابل خوردن است و نپخته. حتی نمیگذارند آن کیفیت پایین غذای آنجا بپزد. من بارها و بارها به مسئولان زندان گفتم ولی هیچ ترتیب اثری ندادند. شبها عمدتا لوبیا یا عدسی میدهند که عمدتا توی آن سنگ و سوسک است. من این را به چشم خودم دیدهام ولی زندانیان میخورند. سوسک را میاندازند کنار و ادامه میدهند به خوردن چون مجبورند. کسی به ملاقاتشان نمیآید، این آدمها، فراموش شده هستند.
نگار جان تو گفتی رفتی سالنی که نزدیک ۲۷۰ نفر زندانی داشت، تا آخر همان جا بودی؟
چندماه آخری که آنجا بودم من را فرستادند به قول خودشان زندان در زندان؛ سالن مشاورهای که سالن اعدام اجراییها است، یعنی کسانی که اعدامشان تاریخ دارد. ۷۰ نفر آنجا بودند، خیلی شرایط بدی بود، خیلی
شرایط آنجا را بیشتر توضیح میدهی؟
همین که میبینی دوشنبه به دوشنبه زندانیان را میخوانند برای اعدام… آنجا همه قرصی هستند، تمام مدت خواباند مثل سالن مردهها میماند. آنجا یک سالنی دارد به اسم سالن مادرها که سالن ۸ زندان است و ۳۶ زندانی زن دارد که ۱۶ نفرشان حامله هستند و ۲۰ نفرشان بچههای از یک روزه تا ۳ ساله دارند. بچهها سوتغذیه دارند و همان غذایی را که من زندانی میخورم آن بچه ۲ ساله هم میخورد، همان زن باردار هم میخورد. بچهها لباس ندارند. این درد جامعه است وقتی میبینی هیچ کاری از دستت بر نمیآید برای این بچهها انجام دهی. هیچ کاری از دست آدم بر نمیآید. واقعا گناه آن بچه چیست؟ چه گناهی دارد که مادرش آنجاست. آنجا نظافت اصلا معنی ندارد. ۳ هفته قبل از اینکه من آزاد شوم از بلندگو اعلام کردند که خانمهای مددجوی محترم، بهداری به دلیل نداشتن دارو و پزشک تا بعد از عید تعطیل است. پس من باید بمیرم آنجا؟ حتی اجازه نمیدهند خانواده از بیرون دارو بیاورد. زندانیان قرچک لباس ندارند. خودشان یک کاسبی برای خودشان راه انداختهاند؛ به قول خودشان بوتیکی راه انداختهاند، لباس را سازمان زندانها میآورد و پولش هم توی جیبشان میرود به قیمت بسیارنجومی و کیفیت بسیار افتضاح. کسی که نداشته باشد پس باید لخت باشد و از سرما و گرما بمیرد؟ اجازه نمیدهند خانواده برای زندانی لباس بیاورد چرا؟ چون میگویند درلباسی که تحویل میگیرند مواد است. ولی ۳ ماه پیش یکی از زندانیان درسالن یک آنجا اوردوز کرد و مرد. به علت مصرف زیاد و بیرویه مواد. خب این مواد از کجا میآید وقتی حتی لباس را هم تحویل نمیگیرند؟ من همانجا بیانیه دادم که مگر نمیگویید لباس تحویل نمیگیرید. مگر شما ملاقات حضوری را ممنوع نکردید پس این مواد از کجا میآید؟ جز اینکه پرسنل زندان میآورند؟ غیر از این است؟ بعدها متوجه شدیم که در بهداری مواد را تهیه و وارد زندان میکنند و مددجوها هم به قیمتهای نجومی میخرند. اینها درد جامعه است. درد جامعه آزاد شدن نگار حائری نیست درد من این است که اگر من بیرون نمیآمدم اگرغنچه قوامی بیرون نمیآمد، اگر آتنا فرقدانی بیرون نیاید، اگر حکیمه شکری بیرون نیاید، هیچ کسی نمیفهمد آنجا چه خبر است. مردم اینقدر درگیر روزمرگی هستند که این آدمها را فراموش کردهاند. مسائل اخلاقی آنجا بیداد میکند، تجاوزات جنسی بیداد میکند. من وارد سالنی شدم که افتضاح بود ولی با آدمی حبس کشیدم که هم در انفرادی ۲۰۹ سال ۹۰ با او بودم هم سال ۹۲ در بند اوین؛ او کسی نبود جز راحله ذکایی که شرورترین زندانی کشور بود و عکساش بارها و بارها منتشر شد. خیلی اتفاقی با بچههای سیاسی آشنا و برای او پرونده سیاسی باز شد. راحله را همه میشناسند، اگر راحله حامی من نبود مرا میکشتند. این قانون زندان قرچک است هرکسی که ورودی است باید اطاعت کند؛ از هر چیزی از هر پیشنهادی، وگرنه میکشند. وگرنه مجبورت میکنند خودت را بکشی. مسائل اخلاقی آنجا بیداد میکند. آنجا زنانی هستند که اینقدر آنجا بودهاند که خودشان را عین مردها کردهاند، رفتار مردانه دارند و آنها را به اسمهای محمد و مهدی صدا میکنند. مراسم دارند آنجا، مراسم خواستگاری انجام میشود، خنچه عقد دارند. اینها واقعا دردآور است و هیچ کاری نمیتوانی بکنی چون اگر بخواهی انتقاد یا مقابله کنی میکشنت. بودند، این اتفاقها افتاده. زنی است به اسم فاطمه فیروزبخت که متاسفانه به خاطر اعتیاد ۷ سال پیش وارد زندان رجایی شهر میشود، به خاطر مسائل اخلاقی ۳ قتل توی زندان انجام میدهد. با دسته تی به یک خانم توی زندان رجایی شهر تجاوز و آن خانم را آویزان میکنند و آن خانم از شدت خونریزی میمیرد. من با این خانم حبس کشیدهام؛ آن چیزی که از این خانم میگفتند این خانم مثل یک بچه مریض میماند. خیلی هم سناش کم است از من ۵ سال کوچکتر است متولد ۶۵ است. درد جامعه اینهاست. درد جامعه این است که همان آب شور قطع شود و زندانیان تا صبح له له بزنند و نگار حائری جز ۴ تا آب معدنی هیچ چیزی نداشته باشد به اینها بدهد. این ۴ تا آب معدنی به کجای اینها میرسد؟ اعتراض من شد اغراق. من اعتراض کردم که چرا کارت تلفن نمیآورید زندانیان بخرند که اینها نروند۲۰ هزار تومان بدهند کارت تلفن بخرند. گفتند شما اغراق میکنید. من اهل اغراق نیستم. پدر من آدم سیاسی است، برادر من مجاهد است، ولی من هیچ گرایشی به مجاهدین ندارم. اصلا ندارم، شاید اسماش را بگذارند ترس، اما ترس نیست، واقعا گرایشی ندارم. من اما خسته شدهام، از اینکه نمیتوانم به عنوان آدمی که فوق لیسانس حقوق دارد از حق خودم و اینها دفاع کنم خستهام، من برای دفاع ازغنچه قوامی و برای اینکه بدانم چیزی نیاز دارد ۱۲ روز رفتم انفرادی. این چه مملکتی است؟ چه قانونی است؟
گفتی در سالن اعدام اجراییها، زندانیان قرصی هستند. قرص چی؟
آنجا قرصهایی به زندانیان میدهند؛ قرص لار است، قرص پیسی است من علماش را ندارم نمیدانم چیست اما زندانیان میگفتند اینها قرصهایی است که به سگ میدهند. زندانیان وقتی قرصها را میخورند ۱۰ دقیقه بعد مثل مردهاند. عین سنگ میافتند. یعنی چی اینها؟ چرا هیچ کسی ریشه یابی نمیکند؟ کسانی آنجا ۷ سال است زندان هستند، برای یک میلیون تومان و ندارند بدهند. ۵ سال است آنجا هستند به خاطر یک فیش حقوقی و کسی را ندارند برایشان فیش حقوقی که یک میلیون تومان ارزش دارد بگذارد. اسم یک زندانی را بعد از۵ سال خواندند برای آزادی و این خانم سکته کرد. اینها ممکن است برای برخی خنده دار باشد اما این زجر آدمها است، این ۵ سالی را که از زندگی این آدم رفته چه کسی میخواهد جبران کند؟ خسارت میخواهند بدهند؟ جوانیاش را میتوانند برگردانند؟ عذابی که کشیده را برگردانند؟ من از اینکه آنجا بودم اینقدرعذاب نکشیدم که ازغصه زندانیان آنجا کشیدم. من موهایم آنجا سفید شد. من هم یک آدم هستم، یک زن هستم، من هم خیلی آرزوها داشتم…
رفتار مسئولان زندان با زندانیان چطور است؟
خیلی بد، خیلی بد. من میگفتم اصلا ما که اینور دیوار زندان هستیم بدترین آدمهای دنیا هستیم ما متهم، ما مجرم، ما بزهکار، حق با شماست، انسان که هستیم؟ از حداقلهای یک انسان محروم هستیم. برخوردها خیلی بد است خیلی بد. متاسفانه بعضی از زندانیان هم خودشان طوری رفتار میکنند که بر رفتار بد پرسنل زندان دامن میزنند. متاسفانه مددکاران همه را به چشم خلافکار و بزهکار میبینند که حقشان است دربدترین شرایط باشند… جز تعداد معدودی از مسئولان، بقیه هیچ کمکی برای حل مشکلات زندانیان نمیکنند. هیچ کدام علم ندارند، مددکاران حتی نمیتوانند یک برگه را پر کنند. مثلا وثیقه یک زندانی ۱۰۰ میلیون است میخواهند بنویسند نمیتواند تامین کند اما همین را نمیتوانند بنویسند، مددکار زندان هم کمکی نمیکند. حتی یک لایحه یا عریضه کوچک نمیتوانند بنویسند. زندانیان قرچک ساعتها باید بایستند که نوبتشان برسد یا نرسد. یک سوال عادی را بارها و بارها میپرسند مددکار نه حوصلهاش را دارد نه وقتاش را دارد که جوابی دهد. عملا کسی سعی نمیکند برای رفع مشکلات پروندهای، حقوقی یا خانوادگی به زندانیان کمکی بکند. البته یک تعداد خیلی محدود و معدود هستند که انجام میدهند. من واقعا حاضرم کمک کنم، من فوق لیسانس حقوق دارم و میتوانم لااقل درنوشتن عریضه به زندانیان کمک کنم، برایشان بنویسم که وضعیت یا پروندهشان رسیدگی شود. حاضرم رایگان بروم و اینکار را بکنم.
رفتارشان با تو به عنوان یک زندانی سیاسی فرقی با رفتارشان با بقیه زندانیها داشت؟
رفتارشان با من خیلی خوب و محترمانه بود ولی با بقیه زندانیها هیچ رفتار خوبی ندارند.
در واقع بیشتر اتهامات و جرمها آنجا چیست؟ قتل؟ مواد مخدر؟
زندانیان موادی داریم که تعدادشان خیلی زیاد است. بعد قتل است، سرقت است. در سرقتها، سرقت مسلحانه داریم که تعدادش خیلی کم است. انگشت شمار هستند. رابطه نامشروع بیداد میکند در سن ۱۸ تا ۲۲ و ۲۳ سال. دایرکننده خانه فساد و فحشا که خانمهایی هستند که سنشان زیاد است. زندانیان مالی زیاد است. کسانی که چک برگشتی دارند و به اسم کلاهبرداری آمدهاند آنجا یا اختلاس. ولی بیشترین تعداد زندانیان را موادیها و قتلیها تشکیل میدهند. متاسفانه یک مساله دیگری هم است که برای قتل قصاص میبرند که باید اعدام شود. اگر بتوانند رضایت شاکی را بگیرند باید دیه بدهند که هیچ سقفی ندارد. اگر اولیای دم یک میلیارد هم بخواهند باید بدهند و گرنه اعدام میکنند. چرا تعرفه نمیگذارند؟ یعنی کسی که پولی ندارد میمیرد. از نظر من غیر از قتلی که با نقشه قبلی صورت میگیرد قتل یک اتفاق است، ممکن است برای هر کسی پیش بیاید. منظورم قتلهای سریالی و زنجیرهای نیست؛ منظورم قتلهایی که میفهمی برنامه ریزی شده است نیست، که آنها انگشت شمارند. ولی ۹۰ درصد به خاطر فحشا و فقر است. آنجا زندانیانی هستند که به آنها میگویند ترانزیت. ترانزیتها کسانی هستند که میخواستند مواد را از کشور ببرند بیرون. ۲ کیلو شیشه گرفتهاند از یک بنده خدا و به او حبس ابد دادهاند. به ترانزیتیها ابد میدهند. از یکی پرسیدم چقدر میخواستی بگیری این مواد را ببری؟ گفت ۲ میلیون تومان. برای ۲ میلیون تومان باید ۲۰ سال حکم بکشد، شاید عفو بخورد.
وقتی آزاد شدی واز قرچک بیرون میآمدی چه حسی داشتی؟
وقتی آزاد میشدم احساس عذاب وجدان داشتم. الان اصلا حال خوبی ندارم نه به لحاظ روحی نه به لحاظ جسمی. چند روز است آمدهام اما در۲۴ ساعت شاید ۲ ساعت بخوابم. خوابم نمیبرد. مدام راه میروم، کلافهام عصبیام فقط راه میروم و نمیدانم چه بکنم. هر چه بیشتر میگذرد، بدتر هم میشوم…
الان چی نگار جان؟ حالا که آزاد هستی؟
روز به روز حال من بدتر میشود، دارم روز به روز افسردهتر میشوم درحالیکه همه کسانی که مرا میشناسند مرا به عنوان یک آدم خیلی با نشاط و خندان میشناختند. من منطقام این بود که آدم باید ازکمترین امکاناتاش بهترین استفاده را بکند. اما قرچک ورامین میدانی کجاست؟ میدانی با آدم چه میکند؟ ببین با من چه کرده؟ من نمیتوانم حتی بخندم… الان همه هم و غم من این است که بروم پیش خانم خاکی، قاضی ناظر بر زندان که گروهی تشکیل بدهم به دور از کار سیاسی و گرایش سیاسی، به آنهایی که در زندان هستند کمک کنم؛ با موافقت مسئولان قوه قضائیه وسازمان زندانها. و با کمکهای خیرخواهانه داخلی که تعدادشان کم هم نیست، دلم میخواهد هر کاری که از دستم بر میآید انجام دهم. پول جمع کنم، وسیله جمع کنم و برای آنها چیزهایی را که نیاز دارند ببرم. من عذاب وجدان دارم. من وقتی میخواهم یک لیوان آب بخورم عذاب وجدان دارم. کسانی در زندان آرزوی خوردن کاهو دارند. این یعنی زجر…
مواجهه زندانیان قرچک با تو به عنوان یک زندانی سیاسی چگونه بود؟
به من میگفتند جرمت چی است میگفتم سیاسی میگفتند: اعع! تو که نماز میخوانی. این آدمها اصلا نمیدانند سیاسی یعنی چی؟ واقعا نمیدانند. و من نگاه میکردم که خدایا من چطور برای اینها توضیح بدهم. از کجا شروع کنم؟
وقتات را در زندان چطور میگذراندی؟
عروسک بافی میکردم و میفروختم. آنجا عاشق این بودم که پنج شنبه و جمعهها تمام شود، انگار زندگی شروع میشود. زجر زیاد زندان پنج شنبه و جمعه است، انگار که اصلا نمیگذرد این ۲ روز. ساعتها نمیگذرد. اینکه میگویند موها یک شبه سفید شد را من به عینه دیدهام. کسانی که میرفتند پای چوبه دار و رضایت میگرفتند و بر میگشتند. خیلی سخت است…. وقتی زندانیان را میترساندند که با من حرف نزنند. سختتر است خیلی… امیدوارم هیچ کسی آنجا نرود، هر چقدر هم بگویم نمیتوانم عمق درد را بگویم. ثانیه ثانیه آنجا زجر است، ثانیه ثانیه آنجا درد است. زندانیان خیلی میترسند، به خصوص از وقتی ریحانه را اعدام کردند میترسند؛ به شدت از رسانهای شدن میترسند، میگویند اگر رسانهای نمیشد ریحانه اعدام نمیشد. میترسند و… نمیدانم چه باید کرد.
از زندان قرچک ورامین:
18 ساله بودم و حالا 37 ساله ام
این مطلب را«مریم ربیعی» از زندان قرچک ورامین نوشته و به بیرون ارسال کرده است، روایت روزهای زندان قرچک. مریم بیش از هفده سال است که در زندان به سر میبرد: اول دراوین و بعد در زندان زنان شهرری(قرچک). مریم به قول خودش نمیداند از کجای این هفده سال حبس بگوید. مریم گاهی به زبان محاورهای نوشته و گاهی غیرمحاوره ای .
کانون زنان ایرانی نامه دردانگیز مریم ربیعی” از زندانیان زندان قرچک ورامین را منتشر کرده است. این نامه از داخل زندان نوشته است.
ربیعی می نویسد:
«خانمها توجه کنند: آرایشگاه رنگ مو آورده، کسانی که تمایل دارند به بند مشاوره بروند. هیچکس رنگ رو با خودش داخل بند نبره»، صدای ماموری که پشت سر هم این جمله را تکرار میکند از بلندگوهای زندان زنان قرچک ورامین یا همان ندامتگاه زنان شهرری شنیده میشود. نمیدانم به جمله اش بخندم؟ افسوس بخورم؟ اشک بریزم؟ … نمی دانم؟
چه فکری میکنند؟ فکر میکنند دغدغه ما رنگ مویمان است که اینگونه با صدای بلند فریاد میزنند؟ در زندان نشستهام، زندان قرچک ورامین. آدرسش را نمیدانم، فقط میدانم اطراف شهر تهران است. ۴ سال پیش من و خیلیهای دیگر را از زندان اوین به اینجا آوردند. گفتند میخواهند اوین را خراب کنند و زندان جدید بسازند. من وامثال من که حالا حالاها اینجا هستیم خوشحال بودیم میگفتیم زندان جدید حتما امکانات بهتری دارد، تمیزتر است و هم اینکه جای جدیدی است. اما نمیدانستیم ویرانه ای ساخته اند با دیوارهای بلند، نمیدانم اسم اینجا را چه بگذارم؟ سیاهچال؟ خرابه؟ گاوداری؟ مرغداری؟ اصلا میگویم جایی که همه اینها باهم یکجا جمع شده جای آدم نیست، اینجا دنیای زمینی نیست، جهنمی است برای خودش…
امروز ۱۴ اسفند ۱۳۹۳ است و من در یک سوله بزرگ با سقفی بلند نشسته ام. تمام دیوارهای سوله را تخت زندانیان پر کرده است. جز نزدیک درآهنی بند که روی آن با ماژیک نوشته اند«هیچ کس به یخچال دست نزند» و با فلش به یخچال کوچکی که ۱۱ ماه سال خراب است و متعلق به ۱۸۰ نفر زن زندانی بند است اشاره میکند. انتهای سالن، زیرتنها پنجره که به جای شیشه طلق قهوهای درآن بکار رفته، نشستهام و مینویسم. چند روز پیش مادرم گفت که یکی از دوستانم از من خواسته تا برایش از اینجا بنویسم. از آن روز گیج شدم. با خودم راه میرفتم و حرف می زدم، و موضوع نوشتن را عوض میکردم. نمیدانستم از کجای این ۱۷ سال بنویسم. بالاخره میخوام هرچی که به ذهنم میاد بنویسم.
اسمم مریم است.۱۸ ساله بودم و یک سال از ازدواجم میگذشت که من وهمسرم به جرم نگهداری عتیقه روانه زندان شدیم. همسرم ۵ سال بعد وقتی به مرخصی رفته بود تصادف کرد و مرد. زنی هستم ۳۷ ساله! در زندان قرچک ورامین. با پدر و مادری پیر که در اراک زندگی میکنند و فقط سالی یک بار به ملاقاتم می آیند. ملاقاتی به فرصت ۱۵ دقیقه که یک مامور مرد و یک مامور زن دوره ات کرده اند.
روبرویم بچههای گروه نمایش برای اجرای نمایش در روز چهارشنبه سوری تمرین میکنند. نمایش کمدی است، میخواهند بقیه را بخندانند. اما هم بازیگران و هم کسانی که برای دیدن نمایش می آیند میدانند که نمیخندند. اگر هم بخندند شاد نمیشوند. اینجا زمانی شادیم که یکی آزاد شود. البته بعضی وقتها درظاهر همه ماتم داریم اما در دل میخندیم و آن زمانی است که خدا به زندانی لطف کند و بمیرد! اینجا مرگ یک آرزوست، در گور زنده ماندن، درد است، دردی که با گفتن درک نمیشود. دردی تا عمق وجود، که تا اینجا نباشی درکش نمیکنی. شنیده اید که:
آتش بگیر تا ببینی چه میکشم
احساس سوختن به تماشا نمیشود
اینجا زندگی عذاب است. لحظه لحظهاش! باورکنید اینجا، مرگ نعمت بزرگی است درتمام این سالهایی که به قرچک آوردنمان به یاد ندارم یکبار یکتکه ۱۰ گرمی گوشت خورده باشیم، یا یک قاشق برنج بدون کافور! نیمرو! یا چای تازهدم! جایی که آب آشامیدنی نیست. مگر بخری آنهم با پول! آخر من که پدر و مادر پیرم بهزور خرج خودشان را میدهند، پول آب از کجا بیاورم؟؟ آبشور بخورم؟ چه بگویم. به خدا جهنم است اینجا. میدانید چهکار میکنم که پول دربیاورم؟ دیپلم تجربی دارم. نمایشنامه مینویسم، مقاله مینویسم، شعر میگویم، نقاشی میکنم، نمایش اجرا میکنم و… بالاخره از اعضای گروه فرهنگی هستم که امتیازم هرروز ۲۰ دقیقه تلفن اضافی دار که آن را میفروشم. هر ۲۰ دقیقه یک کارت تلفن یعنی ۲۰۰۰ تومان. خودم هم هفتهای یکبار به خانوادهام زنگ میزنم. درآمد ماهیانهام میشود ۶۰ هزار تومان. حالا آب بخورم یا غذا؟ چون وضع آب را که گفتم.غذا هم که شام بهجز سهشنبهها که سیبزمینی و تخممرغ میدهند، همیشه میتوانی از تویش انواع حشره پیدا کنی.
اینجا نمازخانه دارد که هرروزظهر یک روحانی درآن نماز جماعت به پا میکند. اما من هیچوقت نماز نمیخوانم. چون برای وضو گرفتن فقط یکجا داریم. آنهم سرویس بهداشتی است که البته آبخوری، ظرفشویی و دستشویی آنجاست. کف سرویس همیشه چند میلیمتری آب ایستاده که در ساعتهای روز کموزیادمی شود. آب از داخل توالتها و دستشوییها رو زمین میریزد، وقتی وارد آنجا میشوی امکان ندارد که کف پاهایت خیس نشود، چون دمپاییها پاره است مگر دمپایی شخصیها که خانواده بعضی زندانیها برایشان فرستادهاند، پس هر چقدرم وضو بگیری باز نجسه!
همینالان یک دختر ۲۰_۲۱ ساله از جلوی من رد شد که نمیشناسمش اما میدانم تازه اومده. چون کچل است! اینجا اکثراً کسانی که تازه اومدهاند کچلاند. برای همین شپش روی سرشان لانه میکند از آنجاییکه هیچ دارویی نیست باید کچل شوند.
سرم را که بلند میکنم سیمین را می بینم که روبرویم نشسته،۴۳ سال دارد و۶ تا بچه. از ۱۴ سال پیش در زندان است. به او مرخصی نمیدهند چون امتیازش کم است! چشمانش از گریه دیشب هنوز قرمز و پف کرده است. دیشب حالش خیلی بد بود و با صدای بلند داد میزد و گریه میکرد. میگفت: منم نون سنگک و کره میخوام! دیروز که به خاطر به دست آوردن ۲۰ دقیقه تلفن، دفتر مأموران زندان را تمیز میکرده، مأموران سنگک و کره میل میکردند و سیمین بیچاره هم دیده و…
این فقط یکهزارم از حرفها و دردهای زنان زندانی قرچک ورامین است. به نظرتون اینجا حرفی برای گفتن هست که من بگم؟ اینجا فقط درد است و درد… هر ثانیهاش از هزار بار مرگ بدتر است… اینجا برای من یک جهنم است… آنوقت مأمور زندان میگوید: «رنگ مو …»
هم میهن عزیز لطفا این مقاله فوق را دوباره بخوان چند باره بخوان تا فیلم زندان آلکاتراز (پاپیون) را از یاد ببری و بدانی حکومت جمهوری کاملا اسلامی چه به روز ما مردم آورده در این سیاه چال به زنان توسط زنان تجاوز میشود در غذا یشان سوسک هست که آن را کنار میزنند و نوش جان میکنند . در دست شویی ها شب را به سر میکنند.و آن وقت سرکار علیه خانم مولاوردی مشاور حسن کلید ساز به آنجا میرود که مثلا باز دید کرده باشد واقعا اف بر تمام این نامردان . و خنده دار تر اینکه همین خانم مولاوردی به امریکا رفته خیر سرش و مقاله نوشته واز سرعت بالای اینترنت امریکا شگفت زده شده . واقعا زهی بی شرمی و قساوت !
Negar-Haeri-baniyaghoob-saham-news
سلام به همه عدالت خواهان و نگار حائری
سپاس از همه مقاومت و صبرات.
«نگار حائری»، زندانی سیاسی و وکیل دادگستری پس از حدود ۸ ماه بازداشت، روز چهارشنبه ۶ اسفندماه ۱۳۹۳ از زندان شهرری (قرچک ورامین) با قرار وثیقه دومیلیاردی آزاد شد.
به گزارش «سحام»، نگار حائری فوق لیسانس حقوق و وکیل دادگستری که در بازداشت قبلی، پرونده وکالتاش به مدت ۱۰ سال به حالت تعلیق درآمده بود، در ۱ تیرماه سال جاری به جرم دادن مشاوره حقوقی به خانواده زندانیان سیاسی بازداشت شده بود.
در همین حال ژیلا بنی یعقوب، روزنامه نگار، پس از ملاقات با نگار حائری نوشته است که وی دیگر «آن نگار حائری سابق نیست» و«حرف که میزند اشک در چشماناش حلقه میزند».
سلام به همه عدالت خواهان و مسعود باستانی
سپاس از همه مقاومت و صبرات.
مسعود باستانی، روزنامه نگاری که از ۱۴ تیرماه ۸۸ و به اتهام اجتماع و تبانی به قصد اغتشاش زندانی است روز جمعه، اول اسفند ماه در شرایطی به بیمارستان منتقل شد که به گفته پزشکان بهداری زندان رجایی شهر، سکته قلبی را رد کرده بود. مادر او پیشتر به “روز” گفته بود که فرزندش در بخش نورولوژی بیمارستان امام خمینی بستری است و : دست و پای چپ اش لمس و بی حس است. ما منتظریم جواب ازمایش ها و ام ار آی بیاید و دکترها تشخیص دهند که مسعود چه مشکلی دارد. تا الان که نتوانسته اند تشخیص دهند.
این هم از دست پخت حسن کلید ساز ……………….ورود نهاد ریاستجمهوری به چرخه سرکوبها
۲۰ اسفند ۱۳۹۳
نهاد ریاست جمهوری به سه ضلع امنیتی وزارت اطلاعات٬ سازمان اطلاعات سپاه و قوه قضائیه در برخورد با فعالان سیاسی٬ مدنی و رسانهای پیوسته است.
سایت «کلمه» گزارش کرده افرادی در نهاد ریاست جمهوری همکاریها با این سه نهاد اطلاعاتی٬ امنیتی و قضایی را با هدف فشار بر فعالان «جنبش سبز» و اصلاحطلب آغاز کردهاند.
این سایت نوشته در روزهای اخیر احضار و بازداشتها با همکاری نهاد ریاست جمهوری٬ وزارت اطلاعات٬ سازمان اطلاعات سپاه پاسداران و قوه قضائیه افزایش قابل ملاحظهای داشته است.
ماموران این چهار نهاد طی این مدت فشار بر خانواده بازداشتیها و احضارشدگان را افزایش داده و وارد مسائل خانوادگی و خصوصی آنها شدهاند.
سایت «کلمه» نوشته افرادی در دفتر حسن روحانی به طور شفاهی٬ لیستهای سیاه و نامهایی را به ادارات و سازمانها اعلام میکنند تا جلوی همکاری آنها با دولت گرفته شود.
به نوشته این سایت اشکال تراشی این نهادها برای اشتغال و معیشت افراد حتی به سطوح بسیار پایین هم رسیده و علاوه بر مجموعههای مرتبط با دولت به بخش خصوصی هم گسترش یافته است.
.
درودبه مخمد نوری زاد عزیز
وی گند روخانی به سیاسیون و رو شنفکر های ما هم رسید دیگر روی میشود بکوید غلطی تا به خال نکرده است زیبا کلام خوب است اما باید بپذیرد روحانی مترسک است مردمی نیست http://www.kaleme.com/1393/12/20/klm-211845/
آدم بعضی وقتها نمیدونه چی بگه ..بعد از ماجرای شیراز یک آدم بیکاری پرسده :آقای لاریجانی ،مگر مملکت فانون ندارد؟..چون آقای لاریجانی فعلا تو بیت رهبری دستش بنده و داره دستمال ها رو جابجا میکنه من جوابشو رو میدم که چرا اخوی مملکت قانون دارد و تازه خوبش را هم دارد!..فانون ولایت دارد!..نفهمیدی؟..قانون جنگل میدونی چیه؟..آ باریکلا..قانون جنگل شماره یک دارد!..چرا؟..چون ولی فقیه دارد!!..حالا برو برای رفیقات هم تعریف کن!!
درود بر شما
دنیای بی دینم آرزوست
از دین که جز نکبت ندیدیم . به موقع اش میگیرم هر آنچه که از ما سرقت شده البته نه قطره چکانی بل لازمه اش این است که ابتدا هویت ملی و حاکمیت کشورمان را که ناجوانمردانه به سرقت رفته را باز پس بگیریم و به سرنوشت کشور خود مسلط شویم و آخوند و مهملاتش را به زباله دانی تاریخ بسپاریم .
سلام و درود
جناب مشیری
بزرگوار، شما خود کاملا واقفید که در عصر حاضر هیچ اجباری به دیندار بودن افراد نیست.در ضمن دین به خودی خود هیچ آسیبی به کسی نمیرساند چون عبارت است از کلمات و دستوراتی که توسط خود انسان نوشته شده.این ما انسانها هستیم که با باور این کلمات به آنها جان میدهیم.پس اگر شما کتب دینی را در یک محل تلنبار کنید به تنهایی هیچ آزاری به هیچ کس نمیرسانند و فقط جا اشغال میکنند.در ضمن در هر نگرش و اعتقادی هم خوب هست و هم بد البته اگر بدون غرض ورزی فقط به گلچین بدیها نپردازیم.انتخاب و عمل به آن گفتار و دادن اولویت به آنها نیز کار خود ما انسانهاست.پس مقصر ما انسانها هستیم و لا غیر.
در باب گرفتن چیزی که دین از شما و دیگران سرقت کرد ،این باز خود من و شما بودیم که اجازه دادیم.مگر در کشورهای اروپای مرکزی و شمالی که گرایش به دین در حد صفر است و آن کشورها هر سال جزو 30 کشور برتر در دنیا می باشند
بی دین بودن باعث اینهمه تحول شده.خیر اینگونه نیست بلکه انتخاب خود مردم بود.حال، آنها به من نوعی که دین دارم آزاری می رسانند، بازهم خیر. پس تنها و فقط تنها خود انسانها می توانند پذیرای دین باشند یا باوری به دین نداشته باشند ولی در کنار آن بی دینی هیچگاه دلیل بر بی اخلاقی نیست یعنی افرادی که در آن کشورها هستند هیچگاه به دنبال انتقام از اسلاف خود و یا دیگر دینداران نیستند. و میزان جرم و جنایت و بی اخلاقی در آن جوامع بسیار پائین است.جناب مشیری حاکمیت و شخص حاکم را هم خود ما مردم انتخاب کردیم و اجباری نبود.این ما بودیم که به جمهوری اسلامی رای مثبت دادیم بدون آنکه بدانیم چیست.در ذهن بیشتر مردم جمهوری اسلامی یعنی وعده های قشنگی که به خوردشان داده بودند. پس بازهم ما مقصریم.
اگر من و شما به بینش و درک بالا برسیم که ادیان باستانی فقط برای انسانهای اولیه بوده و در زمان حاضر مفید به حالمان نیست.اگر همه مردم یا بیشتر مردم معنای دموکراسی و آزادی بیان را دریافتند و اگرهای دیگر…
آنموقع هست که دیگر نه دینی میماند و نه آخوندی و آنها خود به تاریخ می پیوندند و نیازی به برخورد با آنها نیست.
تمامی اینها فقط با بالا رفتن آگاهی مردم و بعد اتحاد حول محور عقلانیت و اجماع بر سر قوانین مفید به حال بشر به سرانجام میرسد. با دین نمیشود رو در رو جنگید چرا که به پشتوانۀ هزاران ساله ای که دارد خواه نا خواه در دل مردم جا کرده. تنها دشمن دینهای عهد عتیق آگاهی است. باید مردم بدانند که بی دینی نشانۀ بی اخلاقی نیست. باید از مطالبی که در اینجا میگذاریم شروع کنیم.مردم ابتدا باید آگاه شوند .مردم باید ببینند که گناه و ثواب فقط در دین نیست بلکه در اخلاق اجتماعی است.مردم باید حس کنند که وجدان هر شخص دین اوست. مردم باید بدانند که تمام انسانهای روی زمین بی دین به دنیا می آیند و این خودشان هستند که اجازۀ ورود دین را به زندگی خود میدهند.مردم باید به این مفهوم از آزادی برسند که در قبول و یا رد دین مختار هستند.مردم باید به این آگاهی برسند که دین همان دست نوشته های انسان است و منبع هیچ یک از آنها الهی و یا آسمانی نیست.دین را خود ما ساختیم و خود نیز باید خرابش کنیم ولی نه با جنگ بلکه با بالا بردن آگاهی.مردم باید بدانند که خدا و ذهنیت وجود آن در هر انسانی متفاوت است و این هم بستگی به آگاهی شخص دارد.
فرض کنید یک بی دین به جایی مثل هندوستان و یا ایران خودمان برود، او یک غریبه است و در آنجا چگونه میتواند بی دینی را رواج دهد. آیا با جنگیدن می تواند؟هرگز امکان پذیر نیست.تنها راه ، شناساندن شخصیت گمنام خود است. اگر آنها شخصیت و منش شما را پسندیدند پس جذب می شوند ولی اگر نپسندیدند فاصله میگیرند.
تا ما یاد نگریم که با تاختن به باورهای دینی به جایی نمیرسیم این امید به آیندۀ بهتر راه به جایی نمی برد و ایران عزیز صحنۀ درگیری خونینی می شود که هیچ برنده ای نخواهد داشت.
دیگر زمان لشگر کشی به سبک مسلمانان و صلیبیون به پایان رسیده و در زمان کنونی با جنگیدن نمی شود هیچ انسانی را نه به دین باوری سوق داد و نه از دین گریزان کرد. نمونۀ روشن آن همین داعش می باشد. افکار و نگرش عمومی در جهان امروز بسیار موثر است. میزان در پذیرش و عدم پذیرش هر چیزی، آگاهی فرد است.
اولین قدم اینست که دوستان در اینجا از امروز تصمیم بگیرند که دست از توهین به ادیان بردارند و مرام و منش انسانی را بارور کنند و به دیگران بقبولانند که انسانیت منهای دین ارزش دارد و نه با دین.اگر خود تصمیم گرفتیم اخلاق مدار باشیم این مهم است نه اینکه چون در دین گفته شده خوب است.اگر خود یک باور دینی برای خود ترسیم کردیم آن ارزش دارد نه اینکه هیچ اختیاری در انتخاب دین و باور خود نداشته باشیم.
در آخر باز میگویم این خود ما هستیم که مقصریم و نه دین. این گذشتگان ما بودند که به آن نوشته ها جان بخشیدند و به دنبال آن پیامبران دویدند.اگر آگاهی امروز را داشتند هرگز قبول نمیکردند. تنها راه ، شناساندن خودمان منهای دین است و بالا بردن آگاهی دیگران.با بالا رفتن آگاهی آنوقت ترس نیز از بین میرود. اصلی ترین عامل ترس، ناشناخته ها هستند. با از میان رفتن ترس ، اعتماد به نفس جای آنرا میگیرد و این نقطۀ شروع است.
درود بر شما
کرم درخت از خود درخته
دوست من داستان دین به این سادگی نیست که شما توصیف کردی بل باید از دید عوام به موضوع نگاه کرد که درصد بالایی از جمعیت کشور را تشکیل میدهند و بطور مستمر و یگطرفه مخاطب مهملات ملایان هستند و دریچه های ذهن خود را به روی واقعیت بسته اند و آگاهی بخشی من و شمای توعی هم در چنین جوی کارساز نیست اینکه میفرمایید در عصر حاضر اچباری در پذیرش دین نیست . این مختص کشورهای قانونمند و سکولار است نه کشورهای عقب مانده ! شما ببینید یکبار در ماه رمضان صدا و سیما یک سوتی بزرگ داد و دیگر تکرار نشد ! نوشته ای روی صفحه تلویزیون ظاهر شد به این عنوان که در ماه مبارک رمضان به حرمت این ماه عزیز میزان جرم و جنایت به مقدار قابل توجهی کاهش می یابد ! آیا این به این معنی نیست که اکثر جنایتکاران مسلمانند ؟
شوربختانه در سال 88 فرصت تاریخی بزرگی را از دست دادیم فقط به این دلیل که رهبران جنبش ذهنشان آلوده به // دینی بود و وعده بازگشت به دوران ظلایی یارو را میدادند و پای مردم را از حرکت سست کردند ! پس تا اینجا عامل نکبت مشخص است تا فرصتی دیگر .
جناب مشیری این ترفند جدید مسلمانان به اصطلاح نوگراست که برای حفظ دین خود را سکولار و مترقی جلوه دهند و درعین حال به دفاع از خرافات بنام اعتقادات و مقدسات مردم بپردازند.هیچ. وقت هم توهین را نه معنی می کنند و نه همین مرز را برای دیگران قایلند.در عمل دست به هر جنایتی می زنند و از کشتن افراد برای کوچکترین انتقادی به خرافات دینی رویگران نیستند.آیا گفتن اینکه // جنایت کرده و یا محمد با بچه 9 ساله ازدواج کرده ///// و یا مثلا محمد زن پسر خوانده خودش را از اوگرفت و هزاران مثال اینچنینی که در تاریخ خود مسلمین نوشته شده توهین است یا انتقاد؟این برادران نواسلامی خیال می کنند تا دم از سکولاریسم و دمکراتیک زدند دیگر حق دارند برای دیگران با خط و نشان کشیدن مرز تعیین کنند.ولی فراموش می کنند که همین اعتقادات شان است که دمار از روزگار مردمان این مرز و بوم درآورده. اروپا با به لجن کشیدن مسحییت و دستگاه پاپ و مقدسات مردم عادی توانست آنرا از تقدس بیندازد و خلع سلاح نماید و به حوزه خصوصی پرتاب کند.واگر در کشورهای متمدن نظامهای سکولار و دمکراتیک وجود دارد نتیجه همان مبارزات روشنگرانه در باره مسیحیت و از تقدس انداختن دستگاه پاپها و مراکز مذهبی است.برای بوجود آودن سیستم سکولار و دمکراتیک باید ادیان و عقاید را از تقدس انداخت و بیرحمانه نقد کرد.احترام تنها مختص انسانها و حیات و زندگی و خرد انسانهاست و نه اعتقادات و خرافات دینی.انسانهایی که ارزش جان و خرد برایشان در برابر اعتقاداتشان بی ارزش است هیولاهایی بی رحم و درندگان و خونخوارانی سیری ناپذیرند مثل همین اراذل و اوباش حکومت اسلامی.باید بین اعتقادات و فرد معتقد فرق گذاشت چون اعتقادات متغیرند و می توانند ویرانگر و مخرب باشند ولی فرد وحقوق انسانی او محترم است.
درود بر شما
جناب مزدک فرمایش شما متین . من هم با شما هم عقیده ام در واقع دین یک باور شخصی است و قابل احترام و تا زمانی که انسانها محترم هستند دینشان هم محترمه اما اگر به واسطه دین به حریم و حقوق دیکران تجاوز بشه نه تنها محترم نیست که قابل توهین هم هست و مطلبی که دهن را آزار میده پدیده ملی مذهبی و روشنفکر دینی است که هر دو با دین کاملا در تضاد هستند اصلا خنده داره آحه مهملات بیکانه 14 قرن پیش چه ربطی به ملیت و روشنفکری داره ! به این میگن ماله کشی مدرن چون ماله کشی آخوند ها معجزه اش را از دست داده خلاصه کلام عرض کنم که اگر بنای توهین باشه خود اسلام و دستوراتش بزرگترین توهین است به بشریت .
سلام و درود
مزدک گرامی
شما هنوز پاسخ پرسشهای مرا ندادی برادر من.نگفتی که خداناباور از دید شما چیه و مرامش چیه .ایدئولوژی فکریش چیه؟ تا منم بتونم شمای حاضر را نقد کنم.
باز هم طبق معمول چرند نوشتی و من مجبورم پاسخ تو رو بدم.
شهامت داشته باش و به خود من نقد کن نه اینکه به در بگی تا دیوار بشنوه.
1- من نه مسلمانم و نه مثل تو نوگرای خداناباور. در کدامیک از مطالب من از خرافات و دین سنتی و مقدسات دفاع شده لطفا بگو تا بلکه من روشن شم. در ضمن ادعای سکولار بودم. یعنی همه ادعا میکنن و فقط این شمایی که معلوم نیست مرامت چیه درست میگی.
2- من توهین رو تعریف میکنم برات؛ توهین یعنی رفتاری شبیه مزدک داشتن و من با گرفتن آینه روبروت خواستم خودتو بهتر بشناسی ولی بازم نشد که نشد.
3- مواردی که به محمد پیامبر مسلمانان نسبت میدی توهین است و از نوع بدترین آن یعنی توهین به شخص غایب و افترا چرا که او در اینجا حضور نداره تا از خودش دفاع کنه.شما بر چه مبنایی این اراجیف را به شخصی نسبت میدی که 1400 سال پیش زندگی میکرده.مگر آنجا بودی؟مگر خودت دیدی؟حرفهای تو بر مبنای همان اراجیف تاریخی است که از گذشته گان به ما رسیده.جالب اینه که این تاریخ نگاران عرب در آن زمان مگه چند تا با سواد داشتن و یا ممکن نیست یک کلاغ چهل کلاغ شده باشه؟گیرم که همه اینها درست باشه. تو رو سنه نه برادر من مگه تو عربی؟در ضمن شما به تاریخ عرب و زیست شناسی توجه نداری و هی مغلطه می کنی… یک دختر عرب در عربستان زودتر به سن بلوغ میرسه به دلیل نوع آب و هوای گرمسیری که بوده.الان هم در عربستان یه دختر 9 ساله هیکل یه دختر 14 و یا 15 ساله رو داره. در ضمن این یک سنت عربی بوده و ربطی به اسلام نداره مثل بسیاری از سنتها که با اسلام آوردن عربها نیز رعایت میشد.زندگی اعراب تماما به شکل سنتی و عشیره ای اداره میشه حتی در حال حاضر.محمد زن پسر خوانده اش رو گرفت که گرفت. زرنگ بود گرفت بازم تو رو سنه نه مگه از عشیره و قوم تو بودن که غیرتی میشی.عربها هم به این موضوع اینگونه که تو میگی نگاه نمی کنن.شما شدی کاسۀ داغتر از آش.الان همین عربهای عربستان که کعبه هم اونجاست و همشون هم مسلمون هستن مگه همین کارها رو ادامه نمیدن؟ شما نیت و انگیزه ای جز توهین نداری. هر مطلبی میگی یه سرش توی //// عربهای 1400 سال پیشه.روشن و درست نقد کن. چطور اینهمه محاسن! از آنها رو که در روایات همین تاریخ نگاران هست که به آنها استناد میکنی نمی بینی و یه چوب گرفتی تو یه دستت و یه ذره بین تو اون یکی دستت و شروع به بهم زدن /// عربها در 1400 سال پیش میکنی.
این شمایی که محمد رو مقدس جلوه میدی بعد ازش بد میگی بعد میگی دیدی مقدس نیست به این دلایلی که گفتم…بابا اونم یه آدم عرب بوده مثل بقیۀ عربها، خودشم بارها گفته.با بینش خداناباورانه نقد کن و نه با بینش یه آدم سطحی نگر و مسلمان نادم که سندهاش مال 1400 ساله پیش هستش. چی از جون مسلمونا و عربها میخوای؟
4- ببینم راه حل شما برای سکولار بودن اینه که اول باید بی دین بشیم بعدش ضد دین بشیم و به خدا و پیامبران و تمامی مقدسات فحش و ناسزا بگیم. نمیدونم باید چی جوابتو بدم.من برای تو و امثال تو خط و نشان بکشم! تو خودت دور خودت یه خط کشیدی دیگه نیازی به خط دادن من نیست. باید بی رحمانه نقد کرد من هم موافقم ولی با سند محکم و ادله و نه با دست نوشته های خود اعراب دانشمند ! آن زمان که هزار دست چرخیده تا به شمای روشن فکر خداناباور برسه. اینطوری خودتو مضحکۀ عام و خاص میکنی.
در ضمن به شخص دیگه هم باید این حقو بدی تا از شما نقد کنه البته باید یه شناختی از شما و عقایدت داشته باشه که تا الان خبری نشده.اصلا چیزایی که مینویسی یه بار میخونی؟
5- میگی احترام مختص انسانهاست و یه سری چیزای دیگه که نگرفتم.ببینم یه آدم مذهبی و خداباور از نگاه تو انسان نیست؟ یعنی فقط تو و دیگر خداناباوران انسان هستین اصلا میفهمی چی بلغور میکنی؟ یعنی یه دیندار اول دیندار میشه و به واسطۀ این دیندار بودش از انسانیت خارج میشه…منظورت چی بود دقیقا ؟یعنی همۀ دین داران مثل همین ارازل و اوباش حکومتی هستن که مثال زدی؟ یعنی نمیدونم چی بگم بهت…
جملۀ آخری که گفتی یه بار بخون ببین چی گفتی.من فقط همین یه جمله رو اینجا میارم تا بقیه از عمق اندیشه های شما آگاه شن و یه جواب کوتاه به اون کلمات که ناشی از مصرف جنس بی کیفیت راوی اونه دادم.
جملۀ آخر مزدک:
” باید بین اعتقادات و فرد معتقد فرق گذاشت چون اعتقادات متغیرند و می توانند ویرانگر و مخرب باشند ولی فرد وحقوق انسانی او محترم است”
– از نظر شما که یه معتقد انسان نیست چون معتقده بر وزن منفعل پس چطور میخوای بین اون و اعتقادش فرق بزاری؟
– کدوم اعتقاد ثابته؟ به ما هم معرفی کن نکنه خداناباواری ثابته ! یعنی به نظر شما همه باید اجبارا و به زور خداناباور باشن تا انسان باشن و نباید خودشون به این درک برسن؟در ضمن همۀ خداناباورا فرشته هستند و هیچ خلافی ندارن و اونا نمیتونن ویرانگر و مخرب باشن؟
– یعنی داشتن دین و اعتقاد و خداباوری از حقوق یک انسان نیست؟و شما به چه چیزهایی حقوق انسانی میگی؟
دیگه منکه مخم //// از خوندن این چرندیات…خودتم میفهمی چی میگی!
جناب مشیری روشنفکر دینی و فمنیسم اسلامی و سوسیالیسم اسلامی و حقوق بشر اسلامی …همه دست پخت همین ملی مذهبی ها و مسلمانان به اصطلاح نوگرا و نواندیش و اصلاح طلب …است.اینها چون یک پا در اسلام و سنت اسلامی دارند و پایی هم در مدرنیته سعی شان اینست که همچنان مدرنیته و علم را برای توجیه خرافات اسلامی بکار گیرند.از سالهای قبل از 57 برای فریب مردم در به برده گی گرفتن علوم جدید و حتی ایدیولوژیهایی که بین مردم و بخصوص قشر تحصیلکرده بردی داشتند مثل مارکسیست و اگزیستانسیالیسم … برای توجیه خرافات اسلامی خبره شده اند.درحقیقت اگر همین نوگرایان اسلامی نبودند رهبری جریان 57 به این راحتی بدست ///// نمی رسید. حالا هم همین گروها با اهداف مشخصی که نجات ///دینی است از هیچ کوششی برای سؤاستفاده از عناوین و عبارات مورد قبول روشنفکران و قشر تحصیلکرده فروگذار نیستند.اینست که عباراتی مثل روشنفکردینی و اندیشمند دینی و فمنیست دینی …باب روز و ورد زبان همین گروهاست.والا هر ابلهی می داند که جمع علم و دین با هم شدنی نیست.چون علم بر تجربیات و آزمایش و خطا و آزادی تفکر و حق داشتن اشتباه و پژوهش هایی خنثی و بدون پیش داوری و قبول نتیجه و …سروکار دارد نه چهار چوبهایی از پیش تعیین شده.که الله چون چنین گفته پس نتیجه آزمایش و تحقیق اگر غیر از این باشد پژوهشگر را باید سر برید چون ضد الله و ملحد است.مسخره ترین پدیده ایی که اینها مطرح می کنند سکولاریسم اسلامی و حقوق بشر اسلامی است آنهم در حکومتی دینی!درصورتیکه بخوبی میدانند که یک سیستم سکولار بدون دمکراسی عقیم است و چنین حکومتی نمی تواند به دین و یا ایدیولوژیی خاصی متکی باشد بنابراین تنها راهی که می ماند حقوق بشراست که می تواند بنیان قانون اساسی چنین سیستمی باشد.ولی از آنجایی که این افراد بخوبی میدانند که آنچه را از علم جدید میگیرند درست منسوخ کننده نظراتشان است ناشیانه به طرح موضوعات فرعی می پردازند تا هر چه بیشتر بر توهم مردم بیفزایند.و همین گروها هستند که سدی در مقابل روشنگری شده اند.بنابراین یکی از مهمترین وظایف روشنفکر کنونی در کنار انتقاد از قوانین و اصول اسلام و بازخوانی تاریخ و تفاسیر گوناگون از اسلام و نشان دادن ریشه های فکری این گروها مورد نقد و بررسی قرار دادن همین گروهاست تا دیگربار نتوانند با ارایه تفاسیر غیره واقعی و منحرف کننده به انحراف جنبش ضد استبداد دینی و هرنوع استبدادی بشوند.مسلما برای یک فرد دینی و ایدیولوژیکی انسان نمی تواند موجودی جدای از اعتقاداتش باشد بهمین جهت هم حقوقش را در چهار چوبهای ایدیولوژیکی و دینی تعریف می کنند.درصورتیکه زیربنای قوانین حقوق بشری انسان بدون هیچ اما و اگریست.هیچ حکومتی نباید انسانها را به مسلمان و مسیحی …غیره تقسیم کند چون دین و بی دینی و هر اعتقادی هر چند که جزء حقوق شهروندیست ولی فردیست.جالب است کسانیکه خود خرافات 1400 سال پیش را برای سرکوب و جنایت و ترور وتجاوز به حقوق دیگران دست آویز حکومتی ویرانگر و ضد مردم و ایران ستیز کرده اند انتظار دارند که همین خرافات را ما مقدس هم بدانیم و لابد باید به مسلمین گرامی جایزه بیشترین سفاکیها و کشتهارها و غارتگریها را درتاریخ ایران زمین هم بدهیم!چرا چون اگر بگوییم مثلا پدوفیلی و تجاوز به حقوق کودکان و تجاوز جنسی و تبخیذی که فقیه و امام امت شیعیان در قرن 20 ام برای پیروانش تبلیغ می کند ریشه در همان تفسیر از وقایع 1400 ساله است ما به مقدسات مسلمین توهین کرده ایم.ولی تجاوز به شیرخوارگان ما مسلما از نظر یک مسلمان معتقد به محمد و خرافات اسلامی نه تنها جرمی نیست بلکه ثواب آخرت هم دارد! اصولا نه درد نواندیشان دینی و نه اصلاح طلبان حکومتی و نه معتقدان به اسلام از هرنوعی اش درد انسانها و حقوق انسانی آنها نیست والا هر بچه مدرسه ایی هم با کمی تامل می فهمد که حکومت برمبنای یک دین یا ایدیولوژیی و یا اعتقاد یک گروه خاص نمی تواند متضمن حقوق تمام مردم جامعه باشد.اینها بجای تاکید بر جدایی دین از حکومت و تن دادن به یک حکومت سکولار و دمکراتیک برمبنای حقوق بشر سعی در به برده گی کشیدن علم و دستا وردهای انسانی درخدمت به خرافات دینی اند.بنابراین عناوین مزحکی مثل روشنفکردینی و حقوق بشر اسلامی و…نتیجه چنین دیدیست.وقتی زیربنای فکری انسانها چیزی جز حقوق بشر و حقوق انسان بدون اما و اگر باشدخواه ناخواه موضوعات دیگر جز حیات و جان و خرد انسانها مقدس گردیده و برای به کرسی نشاندن چنین تفکری اولین قربانیان انسانها و حقوق آنهاست!تا انتقادی از مبانی فکری و نشاندادن ریشه های جهل و خرافات و مانیفست ترور و وحشت و تجاوز به حقوق انسانی(کتاب مقدس) می نمایید فورا بحث تقدس و مقدسات مردم و …را پیش کشیده و با چماق تکفیر سعی در به سکوت کشاندن منتقدین دارند.و در کشتن و ترور و خونریزی آنچنان مهارتی دارند و آنچنان بدون هیچ احساسی آدم می کشند که گویی از مادر قصاب زاده شده اند!بعد از 36 سال حکومت اراذل و اوباش و آدمخواران خونریز مسلمان می توان معنی آن هیچ ////را هنگام ورود به ایران درک کرد!تازه همین روشنفکران دینی از دوران /////بعنوان دوران طلایی یاد می کنند باش تا خود اینها قدرت را بگیرند!
جناب بی نام بی نهایت، درود
این نوشته ات، با بقیه نوشتههایت متفاوت است، این شد حرف حساب و مودبانه هم نوشته ای. به حق سخن گفتی و به کسی هم توهین نکردی.احسن به تو.
سلام و درود
جناب سپهر – ضمن تشکر از توجه شما
متاسفانه بسیاری از دوستان اینجا متوجه نشدند که دلیل توهین های من به مرام مزدک و شخص مزدک فقط قرار دادن آینه در جلوی مزدک بود و بس.
من نسبت به هرکس که مغرضانه و با هدفی خاص بخواهد به مذهبیون و حتی خداناباوران توهین کند مقابله می کنم . هیچکس حق توهین به عقاید شخص دیگر را ندارد و همچنین به راوی مطلب . این شامل خود من هم میشه. نقد اشکال نداره ولی توهین را من یکی تو کتم نمیره. هر کس اینجا آزادی نوشتن دارد و اینجا حیاط خلوت افراد ضد دین و پوچ گرا نیست. باید به عقاید دیگران احترام گذاشت و جنبه داشت. در اینجا رتبه دهی برای چیست؟
راه رسیدن به لائیتیسه و تجسم نمودن حکومت بعدی در ایران بر مبنای لائیک اینست که از الان از درگیریهای مذهبی دوری کنیم و گرنه حکومت آینده در ایران متعلق به افراطیون مذهبی است چرا که قدرت و اسلحه در اختیار آنهاست.
جناب مزدک شخصی توهم زده است که اصلا نمیداند که در ایران ، افرادی با این طرز فکر افراطی راه به جایی ندارند. نمی شود از جمهوری اسلامی یک دفعه به سمت سکولاریته برویم. با حمله به تمام ادیان و بشکل خاص اسلام، فقط باعث افزایش تعداد افراطیون مذهبی میشویم. جناب مزدک در حقیقت با توهین به اسلام و مسلمانان شیعه در حقیقت به افراد مذهبی، خط فکری افراطی میدهد. مزدک حامی افراطیون هست و اندیشه اش نیز اختلاف انداز و تفرقه افکنانه می باشد.
ابتدا باید دین را از سیاست جدا کرد و حکومتی لائیک تشکیل داد. تنها راه اینست.
با توهین به دین نمی شود مقدس بودن آنرا گرفت بلکه آنرا مقدس تر می کنیم. ولی متاسفانه مزدک و امثال او این موضوع را درک نمیکنند.
جناب بی نام، بی نهایت، با درود، بی گمان باور داری، حق آزادی من نوعی ، الزامی برای شما به همراه ندارد که آزادی شما با چه حصار و باید و نبایدهایی روبرو شود. اما همه ما میدانیم که یک طبقهای آزادی کامل دارند که بیگیرند و بزنند و بکشند و غارت بکنند و تجاوز و اسمش هم هست اسلام عزیز و تنها دلیل ادامهٔ جنایات و غارتها و زورگوییهای این نابکاران وحشی خو هم شده مصالح نظام. آن آزادی که ما میخواهیم این است که اتحاد آفرین باشد تا از شر این خون آشامان بی همه چیز رها شویم و ملت و مملکت از این اسارت هولناک نجات پیدا کند. بیا و فاسدترین ابر جنایتکار را نشانه بگیر و لاغیر.
… یک دختر عرب در عربستان زودتر به سن بلوغ میرسه به دلیل نوع آب و هوای گرمسیری که بوده.الان هم در عربستان یه دختر 9 ساله هیکل یه دختر 14 و یا 15 ساله رو داره. …
جناب بی نام و بی نشام میشه چند پژوهش علمی دراینباره ارایه دهید؟امیدوارم مثل سید مرتضی مثل دزد ناشی بکاهدان نزنید1این بحث را من قبلا با مرتضی کرده ام و ایشان بدجوری سوتی دادند!
سلام استاد
این مصاحبه را که خواندم هم به شما و هم به خانم نرگس محمدی که مادرانه و هوشمندانه ماجرای آن شب اعدام شش جوان کرد را گزارش کرده آفرین گفتم. در این مصاحبه از کتک خوردن شما هم گفته چه خو
آقای دکتر نگرانیم خبری از شما نیست چند روزه انشالله مشکلی ندارید . لطفا خبری پیغامی
جشن نوروزگان را به نوریزاد آزاده و همه دوستان ارجمند شادباش می گویم. با آرزوی کامروایی و سرفرازی همه ایرانیان و آزادی و آبادی ایران . با امید به رهایی همه زندانیان شرافت و وجدان ( زندانیان سیاسی) و رفع شکنجه و سانسور و کیفرهای بیدادگرانه و من درآوردی یکبار برای همیشه . به امید آنکه دیگر ترس از دل ها رخت بربندد و اگر در این خاک ترسی بود، ترس از جنایت باشد نه ترس از شرافت.به امید همبستگی ملی در فضای امن و برابر گفتگو برای همه اندیشه ها ، همه مذاهب و همه اقوام. دست خودکامگان و زورگویان بی وجدان از خاک ایران کوتاه باد.
درود بر نوریزاد گرامی
دوست عزیز خودتان میدانید که همه منتظر نوشته ها و موقعیت شما هستند و با اند ک وقفه نگران . لطفا رعایت بفرمایید وما را در جریان سلامتی خودتان قراردهید. با سپاس ودرود فراوان وبا تبریک سال نو
یک هفته است که مطلب جدیدی از جناب نوریزاد اینجا منتشر نشده اگرچه مطالب سایر دوستان مرتب اضافه میشود . نمیدانم ایشان بی خبر به مرخصی نوروزی رفته و یا مساله دیگری در بین است . امیدوارم دوستانشان را بی اطلاع نگذارند.
نوروز بر همه ایرانیان , خصوصا خانواده نوریزاد مبارک.
این چارپایان که بعد از حمل قاچاق و درگیری در مرز و از دست دادن یک پا به سپا تبدیل شدند در مراسم ختم حسن کروبی قبل از گزارش کارشناسان آتش نشانی سپا اعلان کرد که حریق در این مسجد اختلالات پیش آمده در سیستم تهویه بوده . مارا ببین فکر میکردیم کار سربازان گمراه است.
آتش سوزی عمدی در محل مراسم ختم برادر کروبی
همزمان با برگزاری مراسم ختم برادر مهدی کروبی در مسجد نور تهران، برخی منابع از آتش سوزی در این محل خبر دادند.
به گزارش سایت کلمه، مراسم ختم حسن کروبی از ساعت دو بعدازظهر امروز در مسجد نور واقع در میدان فاطمی تهران آغاز شد. در این مراسم، بسیاری از چهره های سیاسی و مذهبی در کنار اقشار مختلف مردم حضور داشتند و حسین و علی فرزندان حجت الاسلام مهدی کروبی از میهمانان استقبال می کردند.
اما حدود ساعت ۱۴ و ۴۵ دقیقه، دود غلیظی از طریق کانال های سیستم تهویه وارد سالن مسجد و طبقه زیرین شد و تنفس برخی حاضران را با اختلال مواجه کرد. با این حال برگزارکنندگان برنامه به کار خود ادامه دادند و نگذاشتند آرامش مراسم تحت تاثیر قرار گیرد.
عجیب اینجاست که هنوز کار آتش نشانان در مهار حادثه تمام نشده بود که خبرگزاری وابسته به سپاه از آتش سوزی خبر داد و در تشخیص علت آن هم پیشدستی کرد و نوشت که علت حریق در این مسجد، اختلالات پیشآمده در سیستم تهویه بوده است.
در خبر عجولانه ای که خبرگزاری فارس در ساعت ۱۴:۵۵ منتشر کرده (یعنی کمتر از ده دقیقه پس از زمان شروع حادثه، آنگونه که در خبر ایرنا آمده) درحالی این توجیه عجیب و سریع برای آتش سوزی ذکر شده که خبره ترین کارشناسان آتش نشانی هم به این سرعت نمیتوانند علت واقعی حوادث را تشخیص دهند.
این خبر فوری رسانه سپاه، در کنار همزمانی این حادثه با ختم برادر شیخ محصور، این شائبه را تقویت می کند که این نه یک حادثه، بلکه یک اقدام عمدی بوده باشد.
ادعای دیداری کاملا غیر منتظره با استاد طاهری در راهروهای دادگاه!!
صبح امروز فیلمی چند دقیقه ای از استاد محمد علی طاهری،ابتدا از سوی یک وبسایت خبری حکومتی و سپس توسط سایرین در فضای مجازی منتشر شد.
گذشته از آنکه همسویی تحلیل های منابع خبری منتشر کننده، اعم از مخالف و بظاهر موافق آقای طاهری،در حاشیه ی این فیلم چند دقیقه ای، تامل برنگیز است و هر دو بر تایید سندیت فیلم بعنوان مدرکی دال بر سلامت استاد طاهری و موثق بودن خبر تشکیل دادگاه ایشان تاکید میکنند؛
وصرف نظر از “نیتهای پیدا و نهان در انتشار این فیلم” ، و با این فرض که:
-آنطور که ادعا شده، دیدار بصورت کاملا اتفاقی رخ داده !
-محل فیلم مربوط به انتهای راهرو های دادگاه انقلاب بوده و یکی از علاقمندان به استاد اتفاقی از آنجا میگذشته!
-امکان فیلم برداری اتفاقی در فضاهای داخلی دادگاه ها و ساختمانهای قوه قضائیه،باوجود الزام به تحویل موبایل در ورود به این مکانها، وجود داشته!
– صدا و تصویر فیلم منتشره کاملا هماهنگ است و هیچ عدم همخوانی یا حذف و اضافه ای وجود ندارد!
– موبایلی که فیلم توسط آن تهیه شده(چون دیدارکاملا اتفاقی بوده، احتمال حمل دوربین منتفی است) قادر بوده تاریخ تهیه را در پای آن درج نماید!
– استاد آزادانه در راهروهای دادگاه قدم میزنند و در مبلهای از قبل آماده شده می نشینند و خبری از ماموران محافظ ایشان نیست!
-در حالیکه اتهام ایشان افساد فی الارض است و معمولا چنین متهمینی را با دستبند و گاهی با پابند در دادگاهها تردد میدهند،د!ست و پایشان آزاد است!
– استاد پس از ماهها اعتصاب غذا جوانتر و شاداب تر از همیشه هستند!!
و خیلی فرض های دیگر ….
ذکر چند نکته را لازم بنظر میرسد:
۱- دست همه دوستانی را می فشارم که خالصانه در اقصی نقاط دنیا، به هر نحوی با تجمعات صلح آمیز، فعالیت های حقوق بشری و فعالیت های رسانه ای، حکومت را در موضع ضعف قرار داده و آنها را پس از گذشت نزدیک به سه ماه، به پاسخ گویی به سوال: «محمد علی طاهری کجاست؟» واداشته اند.
این فیلم هرچند غیر مستند،نشاندهنده ی استیصال حکومت ایران به نشان دادن واکنشی برای متقاعد کردن شاگردان و دوستداران در رابطه با سلامتی استاد طاهریست، و تن دادن به این واکنش از سوی حکومت نتیجه ی پیگیری مصرانه و پافشاری شاگردان ایشان در داخل و خارج از کشور روی شعار«استاد طاهری کجاست؟» میباشد و قطعا بدون فشارها و فعالیتهای انجام شده، مسوولین پرونده استاد طاهری، هیچگاه خود را در جایگاه جوابگویی، به این سوال مهم قرار نمی دادند.
۲- با توجه به ادعای صحت و سلامتی استاد طاهری عزیز که با انتشار این فیلم تلاش میشود که بیش از پیش به آن دامن زده شود! خواسته ی اصلی ما همچنان رویت جمعی و علنی ایشان توسط شاگردانشان است (شبیه شرایطی که در نوروز ۱۳۹۲ ایجاد شد) و تا زمانی که این دیدار جمعی”و نه ادعای دیدار خانواده و وکیل و بعضی افراد” اتفاق نیفتد، “نسبت دادن هر گونه عکس،صدا،تصویر،پیغام،دستخط از سوی استاد” فاقد ارزش و اعتبار میباشد.
۳)هرچند که همچون همه شما عزیزان و دوستداران استاد عزیز مظلوم، قلبا آرزو دارم که ایشان، همچون تصویرشان در فیلم زیر، در صحت و سلامت کامل باشند، ولی توجه به این نکته در شرایط فعلی بسیار حائز اهمیت است که هشیار باشیم و اجازه ندهیم، اولا:علاقه ی ما به استاد عزیز که هر گونه آمادگی به پذیرش صدمه به وجود نازنین ایشان را از ما میگیرد و قبول این امکان را برایمان سخت و طاقت فرسا میکند،و ثانیا:احترام ما به خانواده ی ایشان که باور استفاده ابزاری حکومت از وجهه خانواده برای پیشبرد اهدافش را ،چه در سطح بین المللی و چه در داخل کشور،برایمان دشوار میسازد، وسیله ای شود در دست “دشمنان استاد و راه او” که در لباس دوست، با قبولاندن اخبار کذب و نگهداشتن مجموعه در شرایط اخبار تاریخ برگشته و به روز نشده، ما را از شرایط عقب نگهدارند و با خریدن زمان، نقشه های شوم بعدیشان را برای تثبیت “عرفان حلقه حکومتی” به اجرا درآورند.
با آرزوی توفیق الهی
شهناز نیرومنش
۲۵ اسفند ۱۳۹۳
۱۶ مارچ ۲۰۱۵
جناب نوریزاد با عرض درود : ظاهرا فیلترینگ بسیار سهمگین کار خودش را تا الان خوب انچام داده که دوستان کامنت نمیگذارند ولی باید عرض کنم در عصر تکنولوژی هیچ چیز دائمی و پایدار نیست الا خود تگنولوژی دوستان حتما راه های دور زدن این فیلترینگ هوشمند رژیم را خواهند یافت !! با احترام .
با تشکر از عنایت ارباب معظم مقام عظمای ولایت(عظی ول) که در این شب عیدی اسباب و اثاثیه رعیت را آزاد فرمودند. قطعه شعری ناچیز تقدیم حضرتش مینمایم باشد که ما را از آورین آورین خود بی نصیب نگذارند:
ربع قرن اگر رهبرا……
شاهنشاه ایرانی
بر قلوب این ملت….
تا ابد تو سلطانی
سلام ممد جان نوری زاده عزیز
ممد جان خیلی کم کار شدی من چپو راست میام اینجا میبینم نوشتهای نذاشتی دست از پا دراز تر برمیگردم ممد جان من تورو خیلی دوست دارم ولی نوشته هاتو بیشتر حالا اگه حسودی نکنی بگم که نوشتههای کوروس عزیز و گران قدر رو بیشتر از همهٔ نوشتههای این سایت دوست دارم و از لذت بی پایان خوندن نوشتههای این محقق ارزشمند سیراب نمنیشم.چه کنم؟قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری، ممد جان همه باید قدر کوروس عزیز رو بدونیم دانشجو هم محقق خوبی بود که دیگه نیست،مواظب باشیم کوروس مارو ترک نکنه.ممد جان حق یارت باشه
” طلبهِ ولایت مدار”
یه طلبهای میره مطب دکتر آمپول بزنه، دکتره میپرسه :
چپ یا راست ؟
طلبهِ میگه : دکتر، باسن ما رو سیاسی نکن ! بزن هر جا که مصلحت نظامه !! 🙂
* * * *
چند روزیست که حضور آقای نوریزاد کم رنگ است و ما چه بیپناه و چه یتیم مینمائیم. هر نیم ساعت وبلاگ را بروز میکنیم و چون حرکتی نمیبینیم منفعل میشویم. حتی از خواندن ادامهٔ “ریشهها” محروم میمانیم؛ درمانده میشویم.
این رمز زنده بودن خصم، و کلید زندانِ ماست. بدون نوریزاد، بدون آتنا، بدون ملکی، بدون نسرین، بدونِ این رهیدگان از بند، ما هیچیم، ما فقط سایهٔ آنهائیم. به قول مردی که انشاهای قشنگ مینوشت، صفرهایی هستیم در کنار یک. با “یک” معنی داریم، بدون “یک” صفریم، گرچه هزاران صفر. آن “یک”ها هرکدام به هزاران چون ما هستی و معنی و زندگی میبخشند.
عبور از “صفر” و رسیدن به “یک” سفری کوچک، اما تغییری بزرگ است. کمی آگاهی و توشهای از خودباوری کافیست. باور به اینکه نجات دهندهای در راه نیست. سیمرغی در قاف آشیان ندارد. هرچه هست خودمانیم.
جناب مهرداد عزیز، بهترین درودهایم را بپذیر
کاری کارستانی میکنی، فقط نمیدانم خار این گل کار کارستانی را چگونه بیان کنم که از قدر گل نکاهم. حالا اگر شد بجای برخی از مطالب حجیم، فقط آدرس سایت را قید بفرما. قصد دخالت و تعیین تکلیف را ندارم، اما واقعیت این است که گاه کار مرور در فرصتی کوتاه از دیدگاههای سایر دوستان به کندی انجام میشود، زیرا که برخی از مطالبی که با زحمت و دقت جمع آوری کردهای را قبلا خوانده ام.اگر این نقطه نظر شخصی بنده در اقلیّت محض بود، پیشاپیش از شما و همهٔ عزیزان پوزش میخواهم و این کامنت را نانوشته تلقی فرمائید. جان آن است که جانان بپسندند.هماره بالنده و پایدار باشی.
جناب نوریزاد عزیز، با بهترین درودها،
فقط خواستم بگویم، سالم باشی و از هر ملالی دور و از گزند چشم و دل اهریمن خویان در امان.
جناب کاوه بهترینها را برایت آرزو میکنم و امید که به زودی نوشتهای از شما را بخوانم، با اینکه میدانم ساعتها زمان میبرد تا خالق نوشته محققانه و زیبای دیگر باشی.
مازیارجان با نوشته و تحلیل آقای بی نام بی نهایت بسیار موافقم که:
تمامی مشکلات خارجی که الان ما داریم ناشی از تغییر سیاستهای انگلستان دربارۀ منطقۀ خاور میانه است که شروع آن از ایران بود و عامل اصلی این بینش جدید همان محمد رضا شاه بود که زنگ خطر را برای کشورهای استعمارگر به صدا درآورد. چرا که آنها متوجه شدند با بالا رفتن سطح آسایش ایرانیان فکر و اندیشۀ آنها نیز رشد میکند هم مردم و هم حاکمان بنابراین برای جلوگیری از گسترش آن به واسطۀ روشهای سنتی شروع به سرمایه گذاری روی مذهبیون و چپی ها کردند و تا الان شما اثراتش را میبینید. آمدن آخوند و آنچه الان شاهدید تماما برنامه ریزی شده است .اگر شاه با آن غرور پوشالی برای اروپا و بالاخص انگلستان خط و نشان نمی کشید الان وضعیت متفاوت بود
انگلستان همواره در طول تاریخ نشان داده که برای گسترش امپراتوری خودش مهمترین ابزارش دین و مذهب است و گسترش تفرقۀ مذهبی و قومی قبیله ای.آخوند حاکم با دستور مستقیم و چراغ سبز همان آقایون بر راس کار است. بی نام بی نهایت
شاه به خبرنگار انگلیسی تلویزیون بریتانیا می گفت شما مردم تنبلی هستید.ما نفت را به نرخی که خودمان می دانیم می فروشیم.
و البته که از منافع ایران دفاع می کرد اما یکنفره. همه دولت و ارتش در دستش بود .هنگامی که رفت ارتش و سپس دولت از هم پاشید.
به تلویزیون بی بی سی نگاه کنید که اخباری دال بر جنایت امریکا در بمباران شهر درسدن می دهد اما از همدستی انگلیس در بمباران چیز چندانی نمی گوید و همه می دانیم که چرچیل چه تلاش جانکاهی برای درگیر کردن آمریکا در جنگ دوم می کرد ولی روزولت تا توانست طفره رفت.
یا اصلا مطلبی در باره قحطی در ایران در زمان جنگ جهانی اول شنیده اید که بانی و باعثش دولت انگلیس بود که خرمنهای گندم کشاورزان را خرید و غله در ایران نایاب شد.که موجب مرگ یک میلیون ایرانی شد که آقا جون خدابیامرز من گریه می کرد و می گفت جنازه های مردگان را در مسجدسید (اصفهان) چیده بودند و هرگاه چشمش به نان می افتاد اشک در چشمانش حلقه می زد.
تئوری توطئه و یا انگاره توطئه به نظر من حقیقت دارد و این انگلیس تا آمریکا را به منجلاب و بی آبرویی نکشد و دنیا را تاراج نکند ول کن نیست.با روسیه هم سر و سری دارد.(البته جرج پنجم به تزار نیکولای دوم که عموزاده یا چیزی در همین حد بود هم رحم نکرد.)فقط منافع خودش را مد نظر دارد.
در این اخبار بی بی سی من به خوبی می فهمم که اولا در صدر اخبار- بمب گذاری ها و انفجارات و سپس درگیریهای مذهبی را بسیار پوشش می دهد.شما کی شده ببینید که در صدر خبر از کشف واکسن فلان بیماری خبر داده است.
اما و صد اما که کرم درخت از خود درخت است.
ما وارث یک استبدادکهن و نهادینه شده در ایران پهناور هستیم.هرکه ایران را حاکم شده فکر کرده چون ایران- کبیر است او هم کبیر است وبزرگ. مردم مورچه های ریزی هستند که فقط بدرد رعیتی و خاک پابوسی می خورند. ما مردم هم باورمان شده که چرخ زاپاس درشکه ایم و شاه و حاکمان- خدایانند و این گمان را سپس به انگلیس و روس و امریکا تعمیم داده ایم.انگاره توطئه وجود دارد و استبداد کهن هم هنوز زنده است.
ما مردم غافل و محجوب ،قدر خودمان را نمی دانیم وگرنه هیچ قدرتی توانایی ایستادگی در برابر یک ملت متکی به نفس و ایراندوست را ندارد.به ژاپن نگاه کنید به سوئد بنگرید و به آمریکا.
خدا ما را از شر باورهای نادرست فرهنگ و آیینی مان و هم چنین توطئه های حکومتگران مستبد و ستمگرمان و بازیهای زرمداران بزرگ جهان محافظت کند و به ما دانش و فهم و درک بیشتر تزریق کناد.خواستید به جای خدا بگویید شعور کیهانی یا دست طبیعت تفاوتی ندارد.
سلام به اقای نوری زاد عزیز لطفااز سلامتی خود به ما خبری بدهید
امام خمینی فقیه شیعه نیز تفخیذ را جایگزینی برای دخول با همسر نابالغ معرفی میکند…:
«کسی که زوجهای کمتر از نه سال دارد وطی او برای وی جایز نیست… اما سایر کامگیریها از قبیل لمس به شهوت و آغوش گرفتن و تفخیذ اشکال ندارد هر چند**** شیرخواره ****باشد.»
( روحالله خمینی، تحریرالوسیله، جلد دوم، نکاح -طلاق، نکاح و احکام آن،مسئله ۱۲ )
جناب بی نام و بی نهایت من تنها به فجایع و پیامدهایی که چنین احکامی در جامعه دارد اشاره کردم.این تنها شما نیستید که از بیان حقایق اسلام برانگیخته می شوید و آنها را بنام توهین به مسلمین و بدتراز آن ایرانیان و اعراب و …می نامید.هدف درعمل یکی است سرکوب هر معترضی و هر منتقدی.مگر من در کامنتهایم به شما یا شخص دیگری توهین کردم؟شما بفرمایید یک منتقد به اسلام چگونه از اینهمه خرافات و اراجیف انتقاد کند که به شما مسلمین ناز نازی برنخورد؟انتقاد از پدوفیلی در اسلام که از خود /// شروع شده ممنوع .انتقاد از کشت و کشتار و ترور و غارت و تجاوز به حقوق دگراندیشان و زنان در اسلام از صدر تا کنون ممنوع.انتقاد از مراسم خرافی و پر هزینه ایی که میلیاردها دلار ثروت مردمی را که خود به نان شب محتاجند به جیب مشتی شهوتران و متعفن سعودی ریختن ممنوع.انتقاد از عواقب شرعی کردن ازدواج با بچه 9 ساله و تفخیذ با شیرخواره گان که پدوفیلی( سؤاستفاده جنسی و کودک آزاریست )ممنوع.چرا چون توهین به مقدسات است و دل نازک مسلمینی را که در کشتن و غارت و درنده خویی در تاریخ بی همتا هستند(مثل الله که واقعا از این نظر بی همتاست) می شکنی.خب جناب مگر همین اراذل و اوباش اسلامی کنونی غیر از این حرفی می زند؟
1.درمورد بلوغ هم حرفهای کسانیکه زده اند تا زمانیکه با پژوهشهای علمی و معتبر همراه نیستند اظهار نظرهای شخصی است و اعتبار علمی ندارند.من نمیدانم شما چرا تا اینحد روی مدارک انسانها تاکید می کنید؟هموطن گرامی گول مدرک را نخور اصلا فرض کن منی که این موضوعات را می نویسم انسانی با سواد خواندن و نوشتنم و بقول خودت هیچی نیستم.شما بحرف من و به گفته من بیندیش.اولین برخورد شما با من از جمله اولم و کلمه بدون تفکر بوجودآمد که شما آنرا به بی فکری تعبیر کردید.ولی من الان و تا هر وقت دیگری بشما می گویم هموطن به مدرک و افراد نگاه نکن به آنچه میگویند بیندیش.مسلما اگر مدرک داری مثل خمینی امام و رهبر انقلاب باشد آنوقت من و شما حق داریم که نه تنها گفته اش بلکه شخصیتش را مورد تجزیه و تحلیل و قرارداده و زیر سؤال ببریم چو ن افکار و گفتار او پیامدهای اجتماعی دارد.چنین فردی نمی توانددر مقابل آنچه می گوید مسؤل نباشد.هموطن در موضوعات علمی اگرشما در پژوهشتان کوچکترین خبطی و خطایی کنید و نتوانید آنرا اصلاح و از آن دفاع کنید کل پژوهش شما رد شده و ا ز اعتبار می افتد.حالا شما از قول چند پژشک ایرانی آنهم زیر تیغ سانسور اظهار نظرهایی در باره مطلبی کلی آورده اید.برای اینکه بدانید درجه علمی ایران و دانشگاهایش که در تسلط مشتی آخوند بی سواد است در سطح بین المللی چیست شروع کنید به تحقیق در باره پژوهشهای علمی در سراسر جهان بخصوص در ژورنالهای معتبر علمی وسهم ایران و مسلمین از آن تا به حرف من برسید.
سلام و درود
مزدک گرامی
بازهم همان دور باطل و پاسخهای من درآوردی را ادامه میدهی با تناقض بسیار. شما نه تنها از درک مطالب بنده عاجز هستی بلکه از فهم مطالب خودت نیز هم. اصلا متوجه نیستی چه میگویی و درک بسیار کودکانه و ابلهانه آمیخته با کینه جویی از تمام مفاهیم فقهی، اعتقادی ،علمی و مذهبی داری. بازهم همان چوب و حکایت به هم زدن // عربها که در دست توست. اگر خود را منتقد میدانی باید بی طرفانه انتقاد کنی. فقط فردی مثل تو میتواند این دور باطل تسلسل را ادامه دهد.
تکی مزدک تک! آفرین بر تو ! مرحبا و صد باریکلا ! همینگونه به روشنگری! ادامه بده. من و ما سزاوار افرادی مثل تو هستیم.
با درود به شما
بعضیها اول فکر میکنند، بعد مینویسند، تازه بعد هم مروری میکنند و احیاناً تصحیحی. بعضیها اول مینویسند و بعد که ارسال کردند فکر میکنند. بعضیها نه اول فکر میکنند و لاجرم دیمی مینویسند و نه بعد از ارسال فکر میکنند و نه حتی وقتی مورد انتقاد یا نقد واقع میشوند، حاضرند فکر کنند. تشخیص با کیه که کی کیه؟ با شما که مو را از ماست میکشید تا لایکی بدین. فریاد این کلمهٔ “تضاد” هم گاه و بیگاه بلند میشود، وقت آن نرسیده که کسی به دادش برسه؟ هر گاه هر که هر چی بگه، یک کسی هست که اول این کلمه “تضاد ” را حق و ناحق رو پیشونی طرف میچسبونه. این خط و این نشون ، حالا به منم یک چند تا بار میکنه.و باز، این خط و این هم نشون، اگه من جواب دادم.
سلام دوست گرامی
یک چند وقتی است که نوشته های شما را – بی آنکه کلمه ای از آن حذف کنم – منتشر می کنم. توهین های شما کم کم دارد حجیم می شود. من نمی دانم چه سری در کلام ناسزا گویان است که فکر می کنند بضرب ناسزا طرف گفتگوی خود را از صحنه بدر می برند یا مجابش می کنند. توهین و ناسزا چهره ی دیگر فقرِ منطقِ آدمهای فحاش است. صبور باشیم و متین. که هر چه نور هست در همین ادب نهفته. سپاس
جناب نوریزاد عزیز، با بهترین درودها. به حق میگویی و من و جدل با شما؟ هیهات، ممنون از لطف شما، ارادتمند، نوید
درود بر شما
آخوند و زن مردم !
رسم فرومایگی در اسلام پربرکت !
https://www.youtube.com/watch?v=S6Dm1r8-pKg
« حول حالنا الی احسن الحال »
سبزی پلو با ماهی ویژه، مخصوص شب عید
از دیر باز و طبق سنن قدیم رسم بر این بوده که ناهار یا شام روز اول بهار سبزی پلو با ماهی باشه چرا که سبزی رنگ برنج در کنار نشان برکت آن حکایت از پر باری و سرسبزی و زایش طبیعت در سال جدید خواهد داشت و ماهی نیز نشان از روشنی و جنب و جوش ، پس اولین غذای سال نو را با نشانه های خوب خدا آغازکردن خود شکر گزاری بر نعمتهای بیکران خداوندی است.
با این مقدمه آشپزی بیتوته طرز تهیه ی نوع خاصی از سبزی پلو با ماهی را برای شما در نظر گرفته که حتما از طعم خاص آن لذت خواهید برد.
مواد لازم برای : 4 نفر
برنج
4 پیمانه
سبزی پلویی
از هر کدام 200 گرم
ماهی شیر
1عدد متوسط
آرد سفید
2 فنجان
زردچوبه ودارچین به میزان لازم
لیموترش 4 عدد
روغن مایع نصف فنجان
تمبر هندی یک بسته
نمک و فلفل به مقدار خیلی کم
پیاز یک عدد بزرگ
سیر 4 حبه
سبزی پلویی شامل تره فرنگی یا سیر تازه، جعفری، شوید، شنبلیله و گشنیز، از هر کدام 200 گرم
طرز تهیه :
ابتدا برنج آب کش شده را کم کم داخل قابلمه ای که درته آن مقداری روغن مایع ریخته و به دلخواه نان لواش یا سیب زمینی گذاشته اید، ریخته و لا به لای برنجها را از سبزی پلوییتان که از قبل خورد و آماده کرده اید بریزید و با اضافه کردن روغن بگذارید دم بکشد.کمی از گشنیز، جعفری وشنبلیله ی این سبزی ها را برای ماهی ها کنار بگذارید.
ماهی شیر را پس از تمیز کردن به تکه های هم اندازه تقسیم کرده که برای راحتی، این کار را به خواست شما هنگام خرید این نوع ماهی نیز برایتان انجام می دهند، آنها را حدود نیم ساعت داخل آب لیمو، پیاز و نمک و فلفل قرار دهید و مقدار نمک را کم بزنید چرا که تمبر هندی خود بسیار نمک داشته و ممکن است غذای شما را شور کند.
پس از نیم ساعت که ماهی ها با آب لیمومزه دار شدند آنها را از آب لیمو بیرون کشیده و در آرد سفیدی که با زردچوبه و دارچین مخلوط شده بخوابانید و سرخ کنید.
دراین مرحله نوبت به مزه دار و خوشمزه تر کردن ماهی ها با طعم خاص می رسد به طوری که ابتدا تمبر هندی را داخل یک لیوان آب حل کرده و از صافی عبورداده کنار بگذارید.در ظرفی دیگر پیاز و سیر را با کمی زردچوبه و فلفل بدون نمک با هم سرخ کرده، گشنیز، جعفری و شنبلیله ی خورد شده ای را که از سبزی های پلویی کنار گذاشته بودید به آنها اضافه کرده و بگذارید خوب با هم سرخ شوند، پس از سرخ شدن، تمبر هندی های حل شده در آب را به آنها اضافه کنید و بگذارید جوش بیاید و جا بیفتد .
این مایع سس مانند را روی ماهی های سرخ شده ریخته و بگذارید همینطور با درب باز روی شعله ی کم بجوشد تا ماهی ها را مزه دار کند.پس از بیست دقیقه ماهی خوشمزه ی شما آماده است.
با مخلوط این سس به همراه کمی مغز گردوی خورد شده می توانید شکم انواع ماهی های دیگری که دوست دارید را پر کرده و سپس آنها را با شعله ی کم سرخ نمایید که بسیار لذیذ و خوشمزه خواهد شد .
در زیباترین زمان خداوندی با زیباترین دعای خداوندی به استقبال سال جدید می رویم
خدا شفات بده مشکل ما فقط طرز تهیه سبزی پلو با ماهی بود خودمان خبر نداشتیم !
با تبریک بخاطر موفقیت شما یادآور میشوم که درگیری ما با اقای مصلحت النظام بر سر بند تنبان نبوده بلکه بر سر کّل ایران است. مع ذلک اگر یک تار مو هم از بدن خرس بتوان کند غنیمت است.
جناب قاسم سلیمانی
خاطره خوبی که از شما بیاد دارم مخالفتتان با اوس محمود آرادانی (احمدی نژاد) بود ،که مطمئنما یکی از دلایل علاقه قلبی اکثر بچه های نیرو قدس به شماست،و هم اکنون که توانسته اید با میلیاردها تومان پول این مردم ساده لوح هزاران مزدور شیعه در عراق استخدام کنید که قطعا بعد پیروزی بر داعش فرمان بردار اوامر بعدی خواهند بود ،اول از لطف خدا بخاطر چهره مردم دار خود تشکر کنید ،دوم بدانید و یقین کنید افرادی در مملکت خودتان بهیچ وجه داشتن قدرت نظامی و وجهه مردمی همزمان را تحمل نمی آورند و بر ناتوان ترین مردم فقط بخاطر کمی مرید ایمانی حسادت ورزیده آتش قهر خود را روانه میکنند بیاد آورید هواپیمای سرداران سپاه که نزدیک ارومیه بدلیل اتمام سوخت !؟بر زمین افتاد و تنها فرد مسئول در این رابطه فردایش فرمانده نیرو هوایی سپاه شد ،بروید مصاحبه های این فرد را بعد سقوط دوباره مرور کنید تا شک تان که در ماه رمضان 90 در جلسه زیارت عاشورا منزل شهید گلپایگانی فرمودید تبدیل به یقین شود ،خداوند پشت پناه یار مظلومانی مثل جناب نوریزاد باشد ممنون
سلام و درود
نمیدانم خبرهای داخلی مربوط به عزیزان هنرمند در عرصۀ سینما و تئاتر رو دنبال میکنید یا نه؟
تا این لحظه 3 تن از بزرگان سینما اعلام کردند که قصد دارن برای حمایت از بی خانمانهای گرامی و کارتن خوابها،تمامی جوایز ارزشمند خودشون رو به حراج بزارن و از مردم نوع دوست ایران خواستن که در این راه آنها رو یاری بدن.
این سه تن عبارتند از : سرکار خانم رخشان بنی اعتماد – آقای رضا کیانیان – آقای پرویز پرستویی
به احتمال زیاد در روزهای آینده به هنرمندان دیگری هم به انها ملحق میشوند.
در اینجا از تمام عزیزانی که وسع مالی دارن و توانایی خرید این جوایز خواهش میکنم در این کار انسانی شرکت کنند.
پاینده باد ایران و درود بر تمام انسانهای فهیم ایران بخصوص هنرمندان سینما.
در پایان آواز گونه ای رو اینجا قرار میدم که خودم در صبح زود یک روز زمستانی سال 73 وقتی که تو بلوار کشاورز تهران برای گرفتن نون رفته بودم و با دیدن کارتن خوابا و از شدت غصه و درد همینطوری بر زبانم جاری و ساری شد. الانم نمیتونم بگم چقدر در اون لحظه ناراحت بودم .البته تا امروز هم دست به ترکیبش نزدم و ممکنه اشتباه ادبی داشته باشه ولی نشاندهندۀ حس هم دردی من با این عزیزان بود. اون موقع خیلی تلاش کردم که با ابی و یا سیاوش قمیشی تماس بگیرم تا با اصلاح این آواز اونو با صدای خودشون بخونن ولی نتونستم.
اگه دوستان ویا آقای نوری زاد عزیز بتونن این شعر و آواز رو به اون عزیزان منتقل کنن شاید ما هم بتونیم از این طریق در این کار انسانی شرکت کنیم.چه، موسیقی تاثیری بسیار زیاد میتونه در جامعه بزاره.بازم در ابتدا از نقص در ترکیب بند کلمات عذر میخوام .کسانی که در شعر گفتن و سرودن آواز تبحر دارن نیز می تونن با رفع عیوب اون و کمک در اجرای اون توسط آن دو عزیز و یا معرفی به دیگر خوانندگانی که از تن صدای بالایی برخوردارن در این راه کمک کنن.بیائید تا دست در دست هم و برای اولین بار در این حرکت انسانی همه نقشی داشته باشیم.
” کارتن خوابا ”
کارتن خوابا کارتن خوابا امیدتون باشه خدا
این اولین شعریه که هدیه میدم من به شما
سلام من بر شماها چه صبری دارین به خدا
همه شما سوخته دلین چه ساکتین و بی صدا
————–
یکی معتاد ، یکی مجنون یکی از ده گریزون
یکی خسته ، یکی مأیوس یکی ام اسیر کابوس
یکی بیکار ، یکی بیکس یکی باخته هرچی که هست
یکی اینجا ، یکی اونجا میشه دید اونارو هرجا
—————
علتش فرقی نداره هرکسی دردی داره
مهم اینه که بدونیم هر دردی درمونی داره
دست من نیست دست اون نیست
هیچکی تقصیری نداره خودتی که می سازی سرنوشتتو آره
——————-
باید یه فکری به حال این آدما کرد
چرا هر چی میگذره ماها میشیم سرد
نفرین بر این دنیای خاکی که نباشه توش محبت
آی آدما بیان بگیریم دست همو این بشه عادت
نفرین بر این دنیای خاکی که نباشه توش محبت
آی آدما بیاین بگیریم دست همو این بشه عادت
” تقدیم به تمامی کارتن خوابای ایران زمین “
اقای نوری زاد کجاست چند روزی است خبری از ایشان نیست
جناب بینام بینهایت
کامنتی در پاسخ به سایه در صفحهٔ پیش نوشتید که خواندن بعضی بخشهایش برایم از چند جهت عجیب بود. اینکه بعضیها در بزرگ نشان دادن نارساییها (تن فروشی دختران و …) اصرار دارند طبیعت انتقاد است. زمانی که آمار دقیق و رسمی ارائه نمی دهیم باید کلی صحبت کنیم وگرنه انتقاد از کاستیها بیمعناست یا اینکه فقط بنشینیم و از اوضاع تعریف کنیم (که حتی صدا و سیما هم دیگر جرأت چنین کاری را ندارد) و گمان نکنم شما هم چنین منظوری داشتهباشی.
اما اصلیترین نکتهای که در کامنت شما نظر من را جلب کرد و نتوانستم ادامه دهم و باعث تاسفم شد، این جملات بودند:
«تمامی مشکلات خارجی که الان ما داریم ناشی از تغییر سیاستهای انگلستان دربارۀ منطقۀ خاور میانه است که شروع آن از ایران بود و عامل اصلی این بینش جدید همان محمد رضا شاه بود که زنگ خطر را برای کشورهای استعمارگر به صدا درآورد. چرا که آنها متوجه شدند با بالا رفتن سطح آسایش ایرانیان فکر و اندیشۀ آنها نیز رشد میکند هم مردم و هم حاکمان . بنابراین برای جلوگیری از گسترش آن به واسطۀ روشهای سنتی شروع به سرمایه گذاری روی مذهبیون و چپی ها کردند و تا الان شما اثراتش را میبینید. آمدن آخوند و آنچه الان شاهدید تماما برنامه ریزی شده است.
اگر شاه با آن غرور پوشالی برای اروپا و بالاخص انگلستان خط و نشان نمی کشید الان وضعیت متفاوت بود.
انگلستان همواره در طول تاریخ نشان داده که برای گسترش امپراتوری خودش مهمترین ابزارش دین و مذهب است و گسترش تفرقۀ مذهبی و قومی قبیله ای.آخوند حاکم با دستور مستقیم و چراغ سبز همان آقایون بر راس کار است.»
نخست آنکه جملات فوق تناقض آشکاری با حرفهای خودتان دارد:
«علت حمله به دیگران و درگیری گروه های مختلف در سوریه ، عراق و افغانستان و … بر سر قدرت است و دین در آن بهانه است.وقتی پای قدرت وسط باشد دیگر بقیۀ مسایل و اشتراکات به حاشیه میرود.ایران هم الان در منطقه خاورمیانه به دنبال بسط قدرت منطقه ای خودش میباشد.دین در مرحلۀ دوم است.»
دوم و مهمتر اینکه بریتانیاییها وقتی تصور ما از قدرت جهانی و منطقهای خود را میشنوند هم شاد میشوند و هم حسرت ایام امپراطوری را میخورند و هم به ریش ما میخندند و متاسف میشوند که کاش قدرت سابق را داشتند و چه راحت میشود سر چنین آدمهایی را کلاه گذاشت.
دوست عزیز تصورات شما از روابط و قدرت ملل اروپایی با جهان سوم نه در دوران جنگ سرد و نه در دوران استعمار مدرن، بلکه در دوران استعمار اولیه (بیش از 100 سال پیش) ریشه دارد. انگلیس برای گسترش نفوذش در ایران چرا به قرارداد 1919 احتیاج داشت و چرا قرارداد دارسی در حکم ناموسش بود، اگر چنین دست گشادهای در جامعهٔ ما داشتند؟ اگر شاه ایران بر اثر افزایش قیمت نفت دچار توهم قدرت (یا به قول صحیح شما: قدرت پوشالی) شدهبود، انگلیس و آمریکا که برآورد درستی از نیروی نظامی و صنعتیاش داشتند؟ چه نیازی داشت این خریدار حریص اسلحه و دوست منطقهای با منافع مشترکشان را قربانی کنند؟ چرا باید قدرتی پوشالی را برمیانداختند؟ مغزهایی آنچنان شاذ و مبتکر از غرور کاذب قدرتی پوشالی چرا باید میترسیدند؟
دستِ گشاده ای که شما برای انگلیس در سیاست و اجتماع ما تصویر نمودید حتی در مخیلهٔ دایی جان ناپلئون هم نمیگنجد.
اگر چنین است که هر یک از حرکات اجتماعی و سیاسی ما صرفا بازی شطرنج بزرگان است: اولا- پس همهٔ کنشگران سیاسی -از جمله جناب نوریزاد- ول معطلند و نصیحتشان کنید که بروند در خانههایشان بنشینند و موجبات عرض خود و زحمت جان نثاران ملکه نشوند؛ ثانیا- اگر بریتانیا یا آمریکا چنین قدرقدرتند چرا از پس بحرانهای اجتماعی خود برنمیآیند؟
نسبت دادن همهٔ کنشهای سیاسی به بیگانگان دقیقا همان الگوی سیاست خارجی حاکمیت است. این الگو کم و بیش از همهٔ اشتباهات و اشتباه کنندگان و همچنین مردم رفع مسئولیت میکند. سبب خطاپوشی نسبت به خود و انتقاد نکردن میشود. آمریکا و انگلیس در اوج استعمار نیز نتوانستند هرچه می خواهند با ما بکنند.
ما خاورمیانهایها به طور عام و ایرانیان به طور خاص دچار سنتی فرهنگی/سیاسی هستیم که باید آن را به خوبی بشناسیم، عیب یابی و تصحیح کنیم و سپس شالودههای تفکر فرهنگی/سیاسی نوین را بر آن استوار کنیم. این کار بزرگی است که بزرگانی چون کورس به آن مشغولند و من در حد خوانندهٔ معمولی و نهایتا ستایشگر و سپاسگزار هستم. اما از آنچه تا کنون خوانده و آموختهام این را دریافتهام که “توهم توطئه” و بخصوص سوء ظن مدام به یک بازیگر سیاسی کم و بیش بازنشسته (بریتانیا) یکی از مظاهر آن سنت غلط است.
سلام و درود
جناب مازیار وطن پرست
در ابتدا از اینکه این مطلب توجه شما رو جلب کرد ممنونم.سعی میکنم یکی یکی به ابهامات شما پاسخ بدم.
در باب تناقض، مطلب من را دقیق نخواندید اول در مورد تغییر حاکمیت ایران بود که یک مسئله داخلی بود و برای 37 سال پیش و مورد درگیریها یک مسئله خارجی است و هیچ تناقضی در آنها نیست چرا که من گفتم یکی از علل اصلی انقلاب سال 57 پررویی و گستاخی شاه در انتقاد تند به سیاستها و اشخاص مخصوصا انگلستان طی سالهای 54 تا 56 بود و علت روی کار آمدن آخوندها هم موافقت ابر قدرتها منجمله انگلستان بود شما می توانید به کنفرانس گوادلوپ مراجعه کنید که سران تمام قدرتها به جز شوروی جمع شدن و خلاصه بگم برای جلوگیری از خطر نفوذ شوروی و کمونیست در ایران به آخوندها چراغ سبز دادن و حتی یکی از شرتهای پنهان اونها هم قبول قلع و قمع افراد چپی بود که ایران یا همون خمینی و دارودستش پذیرفتن در باب سخنان فخر فروشانۀ شاه میتونید به مستنهای انقلاب ایران جمع آوری شده توسط کانال من و تو مراجعه کنین که ساده ترین و کم دردسرترین راهه و یه سرچ هم برای کنفرانس گوادلوپ کنید.
اگه ما فکر کنیم که این مردم ایران بودن و انقلاب کردن و به همین راحتی پیروز شدن خیلی ساده انگارانه است.چرا 28 مرداد 32 و یا 15 خرداد 42 اینگونه نشد؟
در مورد جنگ قدرت هم گفتم بازم تصمیمات اصلی در مراکز قدرت گرفته میشه و دقیقا مثل بازی شطرنجه و خوب مثالی زدین. گفتم قدرتها به ظاهر دشمن ایران شدن ولی این دشمنی هم برنامه ریزی شده است.آنها برای حداقل 50 سال آینده منطقه خلیج فارس از الان برنامه میریزن.کلی مغز متفکر و هزینه های هنگفت صرف مطالعه اشخاص و کشورها میشه.قدرت طلبی ایران و به زعم آن شیعیان حداقل 50 سال قبل برنامه ریزی شده ودر راستای ایجاد تعادل در منطقه است و جلوگیری از زیاده خواهی سنی ها و همچنین اسرائیل.دیگه زمان لشگر کشی و صرف هزینه های هنگفت سپری شده و انگلستان به طور خاص شاید بعد از جنگ با آرژانتین بر سر جزایر مورد اختلاف دیگه مستقیم با کشوری وارد جنگ نشده.این پیر استعمار فهمیده بود که میشه با کنترل عملکرد اشخاص مهم در یک کشور و سرمای گذاری و نفوذ عواملش در داخل آن کشورها با هزینه خیلی کمتر به نتیجه برسه و وجهه جهانی خودش رو هم حفظ کنه.متاسفانه آمریکا و روسیه هنوز نگرفتن مطلبو.در بسیاری از موارد هم اگه نیاز به حمله باشه آمریکا رو میندازه جلو.مطلب خیلی گستردگی داره و نمیتونم همه رو اینجا بگم.امیدوارم تونسته باشم مختصر و مفید بگم.
دوست گرامی با شروع یک انقلاب و هرج و مرج و در پی آن جنگ میتوان به تمام کشورهای منطقه اسلحه فروخت و نه تنها به ایران و میتوان از این هرج و مرج بسیار استفاده کرد…شاه را تنبیه کرد- به دیگران فهماند که نتیجه گستاخی شما چه چیزی در پی دارد – پیشرفت آن کشور را حداقل 50 سال در حالت بایکوت قرار داد – نفت را ارزانتر از دیگر رقیبان خرید – ترس از ایران باعث فروش میلیاردی اسلحه و دیگر اقلام و هدر رفتن ثروتهای ملی مردم منطقه میشه – مردم یه منطقه رو سرگرم میکنن و ….
در باب حرکتهای انقلابی متاسفانه باز شما اطلاعت کمی دارید و مطالعه کم.
دقیقا همان است که خود گفتید یعنی اگر شخصی ویا گروهی در هر جای دنیا انقلاب کردند و پیروز شدند تنها و تنها عامل اصلی پیروزی آنها حمایت دیگر قدرتهای اصلی دنیاست.چگونه یک آدم آس و پاس مثل خمینی که شپش در عبا و امامه اش جفتک میزد توانست صاحب انقلاب شود؟ تنها با حمایت آمریکا- انگلیس-فرانسه و آلمان غربی آنزمان.و نقش اصلی را نیز انگلستان در اختیار داشت.انقلاب پول میخواهد – افراد با نفوذ میخواهد- نظامی نفوذی میخواهد – اصناف باید هماهنگ شوند.فکر کردید همه اینها رو خمینی و دارو دسته گدا صفتش که یه دو زاری رو هوا با تیرکمون مگسی میزنن انجام دادن؟
پس بدون حمایت قدرت خارجی هیچ انقلابی پیروز نشده شما برو کتاباشو بخون بیا باهم بحث کنیم.
من حرکتهای انقلابی را به خارجی ها نسبت ندادم من میگم پیروزی اون حرکت نیاز به حمایتهای مالی ، لجستیکی، تدارکاتی و سیاسی داره.و اگه اینها نباشه موفق نیست میتونم صدتا حرکت انقلابی رو مثال بزنم.
دوست من همین حالا میدونین چند تا چاه نفت دست نخورده در دارخوین داریم که صاحبش انگلستانه و ایران جرات نکرده تو این 36 سال به اون نگاه چپ بندازه. بسیار موارد دیگر که شاید اینجا نشه گفت.
سیاست پدر مادر نداره و در سیاست کسی برنده است که بدونه چه وقت و به سمت چه هدفی مهرۀ شطرنج رو حرکت بده و البته صبور هم باشه.
با سپاس از توجه شما
لطفا ویرایش کنید
شرتها….شرطها
مستنهای….مستندهای
سرمای گذاری…سرمایه گذاری
اطلاعت…اطلاعات
ویرایش مجدد لطفا
امامه….عمامه
ناظر محترم اگه ممکنه تو متن قبلی ویرایش، اضافه کنین.
سلام و درود
جناب مازیار وطن پرست
در قسمت دوم مطلب و پرسش شما مبنی بر مشکلات داخلی در بریتانیا و آمریکا و اینکه از نظر شما چرا آنها قادر به حل این بحرانها نیستند؛
منظور شما از بحران در آن کشورها چیست؟در آن کشورها قانون اساسی مبتنی بر قوانین بشری حاکم است و از نظر دموکراسی و میزان آزادی و همچنین رفاه اجتماعی در سطح بالایی هستند.
توجه بفرمایید که این دو کشور هرساله پذیرای بیشترین مهاجر از تمام دنیا هستند. از تمامی کشورها با هر نوع نگاه و بینشی، از آخوندهای خودمون و طالبانی ها تا دیکتاتورها و خداناباوران و مذهبیون معتقد.آیا اگر غیر از این بود و بقول شما آنجا بحران اجتماعی بود کسی هوس رفتن به آن کشورها رو میکرد.این دو کشور از نظر قدرت نظامی،اقتصادی و سیاسی در سطح 10 کشور اول دنیا هستند و در این کش.رها بهترین آموزشگاههه، کالج ها و دانشگاهها وجود دارد.
از نظر آزادی سیاسی و دینی نیز بیشتر گرایشهای مذهبی کانال مستقل تلویزیونی دارند و در ارائۀ برنامه آزاد هستند.
نمیدانم منظور شما از بحران داخلی چه بود؟لطفا دقیق بفرمایید تا بهتر پاسخ بگیرید.
اگر منظور شما بعضی مسایل نژاد پرستانه در آمریکاست که در هر کشوری این مسایل وجود دارد.اگر به بعضی مشکلات اقتصادی اشاره میکنید که باز در هر کشوری این مشکلات هست.در جوامع مبتنی بر اقتصاد آزاد هر کس مسئول اعمال خود است و اگر بدون برنامه پیش برود ممکن است با شکست مواجه شود.آنجا مثل ایران نیست و ممکن است هر شخصی بر اثر یک اشتباه محاسباتی از عرش اعلا به فرش خاکی سقوط کند و برعکس آن نیز صادق است و با برنامه ریزی و نگرش درست به مسایل اقتصادی و بازار ممکن است آن شخص سریعا رشد کند.خصوصیت و ارزش جوامع مبتنی بر اقتصاد آزاد همین است و در آنجا دولتها نه جلوی فرد سنگ می اندازند و نه به او در مواقع گرفتاریهای شخصی کمک می کنند مگر در مواقع خاص که دولتها در این زمان بیشتر کمک میکنند.
دولت در آن کشورها مسایل و مشکلات کلان کشور را کنترل یا حل و فصل می کند و در امور جاری افراد دخالتی ندارد و فقط نقش هماهنگ کننده دارد.
بازهم اگر به شکل دقیق منظور خود را بفرمایید میتوانم بیشتر توضیح دهم.
آمریکا ، انگلیس و روسیه که بیشترین سابقۀ دخالت در ایران را دارند؛هر زمان بخواهند میتوانند هر کاری خواستند بکنند فقط روشهای آنه متفاوت است.ببخشید اینگونه مثال میزنم وللی حقیقت اینگونه است که مردم در کشورهای جهان سوم همواره نقش گوسفندانی را داشتند که دنباله روی اهداف مخفی و پنهان استعمارگران بودند و به عنوان اولین و بهترین راه نیز انتخاب می شوند چرا که نیروی قهری آنها در بیشتر مواقع بدون فکر می باشد و احساسات بر تصمیم گیری آنها قالب است.در کشورهایی با دولتهای دمکرات و مردمی استعمارگران بیشتر روی اشخاص در حکومت تمرکز میکنند و حرکت آنها را زیر نظر دارند تا در مواقع لزوم بتوانند از اشتباهات آنه به نفع خود بهره برداری کنند.دو کشور آمریکا و انگلستان به شکل کاملتر از بقیه کشورهای قدرتمند مثل روسیه ، فرانسه ، آلمان و چین برای زیر نظر داشتن کشورهای جهان ، تمامی حرکات مردم و دولتهای آن کشورها را کنترل میکنند و به ازای هر کشور و بسته به میزان اهمیتش، بین 10 تا 100 نیروی بسیار خبره و کارشناس در تخصص های مختلف اجتماعی،سیاسی،نظامی و اقتصادی حرکات را رصد میکنند.این لازمۀ ارتقای قدرت آنهاست.
دوست گرامی توطئه توهم نیست و بسیار هم واقعی است.بهترین روش کنترل کشورهاست و تا الان هم کارساز بوده.
همین اواخر در خبرها دیده و خوانده اید که شخصی به نام ادوارد اسنودن که مامور فراری سازمانهای جاسوسی و امنیتی آمریکا CIA و NAS بوده چه اسراری را فاش کرده.در این دهکدۀ جهانی آنها قادر به ثبت و ضبط تمامی حرکات و مکالمات تلفنی ، ایمیل و مهمتر از همه کامپیوترها دنیا هستند. آیا آخرین اخبارش را شنیده اید در مورد قرار دادن یک چیپ و نرم افزار حرفه ای و مخفی جهت جاسوسی در بسیاری از هاردهای کامپیوتر و مین بردهای کامپیوتر ، لپ تاپ و همچنین در موبایل ها نیز قطعات و نرم افزارهای مخفی وجود دارد.
در این دنیا اولین حرف را جمع آوری اطلاعات میزند. در این زمینه هر که قویتر باشد و از تکنولوژیهای مدرن تر استفاده کند برتری دارد.
توطئه و کنترل توهم نیست و عین واقعیت است و البته حقیقتی تلخ.
لطفا ویرایش کنید
کش.ورها……کشورها
آموزشگاههه…..آموزشگاهها
وللی …..ولی
آنه…..آنها
NSA….NAS
احتمال برخورد شدید با بازیکنان پرسپولیس به دلیل نینداختن چفیه
فدراسیون فوتبال در حال بررسی موضوع سر باز زدن بازیکنان تیم پرسپولیس از انداختن “چفیه” پیش از بازی این تیم با “نفت مسجدسلیمان” در روز پنجشنبه هفته گذشته (۲۱ اسفند-۱۲ مارچ) است.آنگونه که خبرگزاری فارس نوشته، قرار بوده پیش از این دیدار، «کاپیتانهای دو تیم “وصیتنامه شهدا” را بخوانند و همچنین بازیکنان با چفیه وارد میدان شوند اما محمد نوری، کاپیتان پرسپولیس از خواندن “وصیتنامه شهید” سر باز زد و بازیکنان این تیم هم با چفیه وارد زمین نشدند».علی کفاشیان، هم در واکنش به این گزارش گفته که به “مجید مشایخی”، “رییس بسیج ورزش کشور” ماموریت داده تا این موضوع را پیگیری کند تا اگر اقدام بازیکنان پرسپولیس از روی “عمد” صورت گرفته باشد، «کمیته انضباطی شدیداً با این موضوع برخورد کند».این در حالی است که بازیکنان باشگاه پرسپولیس، روز یکشنبه (۲۴ اسفند) با انتشار بیانیهای امتناع خود از انداختن “چفیه” را رد کرده و گفتهاند که به دلیل “جو نامناسب” ورزشگاه و “برخی شعار”های طرفداران تیم حریف علیه خود، «به حدی عصبی و ناراحت» بودند که “تمرکز لازم” را نداشتند و از برنامهها و مراسمهای قبل از بازی نیز “مطلع” نبودند.آنها در این بیانیه که در وبسایت باشگاه پرسپولیس منتشر شده نوشتهاند که خود را «مدیون جانفشانی شهدا» و «از خود گذشتگی رزمندگان و جانبازان» میدانند و «به همین راحتی جانفشانیهای آنها را فراموش نمیکنند».
خوب توجه نمودید ! یک نماد کاملا عربی را برای همه کرده اند یک ارزش . چه کسی گفته نماد شهدا چفیه است ؟ ؟
از قرچک ورامین تا ایران هسته ای
مسایل ایران چنان در هم تنیده شده که به سختی می توان بحران های آن را از هم تفکیک کرد. از بحران هسته ای و فروپاشی اقتصادی وفساد سیستماتیک مالی گرفته تا سقوط اخلاقی واجتماعی و بحران محیط زیست. اما بحران هسته ای وفساد نظام قضایی ایران اصلی ترین بحران هایی هستند که در ظاهر ارتباطی با هم ندارند، اما آینده کشور تا حدود زیادی به این دو حوزه موکول و مشروط شده است.
از میان این دو بحران، فوری ترین معضل، بحران هسته ای ایران است که از بی مسئولیتی و بی دانشی و بیسوادی مطلق و عقب افتادگی تاریخی مدیران ارشد کشورناشی می شود. بخصوص، در آن بخش که فکر می کردند اگر مثلا پشت کوه یا در زیر زمین، مراکز عظیم غنی سازی بسازند کسی نمی بیند؛ یا مثلا اگر کارخانه تولید مواد بمب هسته ای در اراک احداث کنند و به همه بگویند اینجا کارخانه لوله سازی یا مثلا…. حداکثر کارخانه پتروشیمی است، همه دنیا قبول می کنند که اینجا کارخانه لوله سازی یا پتروشیمی است و کسی هم نمی فهمد ما داریم تجهیزانی را سر هم می کنیم که محصول نهایی آن می تواند بمب اتمی هم باشد.
به همین سادگی ، یک روز می شود همه را غافلگیر و اعلام کرد که مثلا ما چیزی ساخته ایم و کاری کرده ایم کارستان که هیچ کشوری تا کنون به آن دست نیافته است. بعدا هم که همه از ما حساب بردند کم کم خرده حساب هایمان را با اسراییل تسویه می کنیم و اگر شد ( البته بمبی که خیلی هم بزرگ نباشد ) به حزب الله لبنان می دهیم تا روی صهیونیست ها را به نیابت از ما کم کند…. وصد البته اگر مردم خودمان هم رویشان زیاد شد مانند سرهنگ قذاقی یا بشار اسد با بمباران اتمی هم شده آنها را تادیب می کنیم و درسی به مخالفان داخلی و اپوزیسیون می دهیم که تاکنون کسی نداده باشد و در تاریخ بشر مایه عبرت شود، چون ما نماینده خدا در زمین هستیم و…. اگر هم اشکالی در محاسباتمان بود و آنچه می خواستیم بکنیم، نشد و احیانا کشور در لبه پرتگاه قرار گرفت خدا خودش می داند که نیت بدی نداشتیم و همه اش برای خاطر اسلام نازنین بوده است.
فعلا، محمد جواد ظریف وزیر خارجه ماموریت یافته تا همه آن نفهمی های ناشی از بحران اول را اگر شد، حل و فصل کند و نگذارد کشوری که همه دار و ندارش را به قمار هسته ای گذاشته است سقوط کند.
آثار این بد فهمی و سوء مدیریت های سریالی هولناک را در دیگر عرصه های کشوری نیز می توان ردیابی کرد که پرده دوم، یا عمق فساد نظام قضایی کشور است. باور کنید آنچه می نویسم تفسیر فیلم های خشن هالیوودی مربوط به پایان بشریت یا آدم خواری نیست که ماهواره ها پخش می کنند. بلکه توضیح شرایط زندگی ایرانیانی است که در حاشیه تهران دوران محکومیت خود را در زندان می گذرانند.
آخر مگر می شود در دنیای امروزتاسیسات راکتور آب سنگین در ـ اراک ـ یک کشور ساخت ، هزاران متر مکعب از زیر کوههای بین قم و کاشان را حفاری و خالی و مراکز غنی سازی اورانیوم احداث کرد… اما ۱۵۰ کیلومتر آن طرف تر، زندانی به نام قرچک ورامین وجود داشته باشد که در برخی از بندهای آن زنان با دسته تی به هم تجاوز می کنند و همدیگر را می کشند ، یا زندانیان زنی وجود دارند که برای اعدام نشدن و بیشتر زنده ماندن سه نفر را در زندان به قتل رسانده اند؟
منظور زندانی است که زندانیان زن برای در امان ماندن و کشته نشدن در درگیری های داخلی زندان باید همخوابه دیگر زندانیان زن بشوند، همدیگر را به اسم های محمد و علی صدا بزنند و اندازه فلان جای خود را در شوخی ها به رخ هم بکشند؛جایی که زندانیان زن به خواستگاری هم می روند و از صاحب اختیار زن ها، که خودش از زنان شرور زندان است اجازه همخوابگی با دیگر زنان را می گیرند ، مراسم عقد و عروسی می گیرند، حجله برپا می کنند و اگر کسی از قاعده این بازی اطاعت نکرد به دستور همان خانم رییس های زندان او را به قتل می رسانند.
چگونه می توان باور کرد در کشوری که طی ده سال گذشته حداقل ۵۰ میلیارد دلار( معادل ۰۰۰. ۰۰۰. ۰۰۰. ۰۰۰ ۱۶۰ تومان ) به نرخ دلار ۳۲۰۰ تومان امروز، صرف ساخت و ساز هسته ای کرده است در حاشیه تهران، زندانیان یک زندان آب آشامیدنی نداشته باشند و آب پر از نمک را بنوشند و بعضا برای همان آ ب پر نمک به مسوولان زندان التماس کنند؛ زندانیانی که لباس مناسب سرما و گرما بر تن ندارند، آب گرم یا دسترسی به دارو ندارند اما انواع مواد مخدر به راحتی در زندان جابه جا می شود.
مگر می شود در کشوری که ماهواره تحقیقاتی به فضا می فرستد و همه دنیا تایید می کنند که ماهواره پرتاب شده ایرانی دقیقا در مدار زمین قرار گرفته و به همه اهداف تحقیقاتی خود دست یافته است، زندانی وجود داشته باشد که زندانیان سوسک های غذا را کناربگذارند و بقیه آنچه را در ظرف دارند بخورند؟
مگر می شود باور کرد صد و شصت هزار میلیارد تومان صرف تاسیسات هسته ای ایران شود ، اما برخی از زندانیان برای بدهی یک مبلیون تومانی هفت سال زندانی بکشند یا یک زندانی فقیر پس از پنج سال وقتی نامش را برای آزادشدن می خوانند شوکه شده و سکته کند و بمیرد؟
ایا می توان باور کرد به جای رسیدگی به امور این بی نوایان، از نابسامانی این زندان برای ترساندن زندانیان سیاسی و عقیده استفاده شود و زندانیان اوین را برای تادیب و نابودی به آنجا بفرستند؟ آیا نگار حایری ، آتنا فرقانی ، حکیمه شکری، زندانیان مواد مخدر یا سرقت مسلحانه یا زندانی برپا کردن عشرتکده بودند که از ۲۰۹ اوین به کهریزک فرستاده شدند؟ آیا آنها دروغ می گویند که قرچک ورامین بدترین نقطه کل خاک ایران زمین است که ندارترین، بی خانواده ترین و محروم ترین ایرانیان برای زنده ماندن در آن تقلا می کنند؟
در شرایطی که شماری از ایرانیان نگونبخت در گوشه یک زندان در حال شکنجه شدن رسمی و مرگ تدریجی هستند چگونه می توان باور کرد آن همه تاسیسات عظیم هسته ای می توانسته منفعتی برای مردم ایران داشته باشد ؟
آیا ادعای غریبی است اگر کسی در میانه این همه اختلاس های بی سابقه و این همه اغتشاش دولتی ادعا کند کل فعالیت های هسته ای ایران محملی بوده است برای ریخت و پاش های افسانه ای کسانی که کمترین علقه و علاقه ای به ایران و ایرانیان نداشته اند و از قبل آن بار خود را بسته اند.
از حساب مردم ایران برای بر پا شدن تاسیسات هسته ای آن همه هزینه پرداخته شد و مردم با تحمل تحریم ها ، هزینه جمع آوری و پیاده کردن آن همه تاسیسات را هم می پردازند. خدا کند پرونده اتمی ایران به جایی برسد تا کشور حداقل طی دو دهه آینده به آرامش و آسایش برسد. زیرا در کشوری که زندان قرچک ورامین وجود دارد، مراکز غنی سازی و تاسیسات و راکتور آب سنگین احتمالا برای آسایش و بهتر زندگی کردن مردم ساخته نشده است.
سگ ها و سنگ های شیراز
ابراهيم نبوی
دست رییس جمهور درد نکند با این حرف زدنش، تچکر تچکر، روحانی دستور داده که به موضوع حمله به مطهری رسیدگی شود. ۱۱۰ نماینده مجلس هم از علی مطهری حمایت کردند و گفتند که حمله به علی مطهری اصلا کار خوبی نیست، بخصوص با آجر. بقیه نماینده ها هم تقریبا همین نظر را دارند و معتقدند اگر بشود به علی مطهری با چماق یا وسایل کم وزن تری مثل سنگ های کوچک حمله کرد، چرا باید از آجر که پرت کردن آن اسراف است استفاده کنند. چون اسراف در اسلام مطمئنا حرام است، ولی سنگ پرت کردن ممکن است مثل گاز گرفتن در اسلام حرام نباشد.
با توجه به درخواست های ریاست جمهور مبنی بر بررسی حمله اراذل و اوباش به علی مطهری، من به عنوان یک کارشناس توانایی بررسی حمله به علی مطهری را دارم و این حمله را بررسی کردم و به این نتایج رسیدم.
یک، علی مطهری به عنوان نماینده مجلس به شیراز رفته بود و مورد حمله بسیجیان قرار گرفت. حالا سئوال می کنند چرا یک نماینده مجلس در شیراز با سنگ ضرب و شتم شده است. این چه اشکالی دارد؟ اولا علی مطهری نماینده مجلس است و مردم حق دارند او را با سنگ بزنند، سنگ که مفت است. علی مطهری هم که مفت است. بسیجی ها هم که مطمئن هستند نماینده های شیراز نماینده مردم نیستند. خودشان به زور همین سه تا نماینده اسگل شیراز را انتخاب کردند. فکر کردند علی مطهری هم مثل همان نمایندگان شیراز است. گفتند پس این هم نماینده نیست. پس حملهههههههه.
دو، عامل حمله معلوم است. امام جمعه شیراز خودش از حمله کننده ها دفاع کرده. و بدون هیچ بازجویی، زندان، شکنجه، قپانی، بطری یا وسایل کمک آموزشی دیگر، گفته که این مهاجمان کار خوبی کردند. دزد حاضر، بز هم حاضر، این هم مجرم اعتراف کرده درجه یک.
سه، دلایل سیاسی حمله هم که معلوم است. همه افرادی که همین حرف های علی مطهری را زده اند یا زده بودند، الآن یا زندانی هستند، یا تازه از زندان آزاد شدند، یا قرار است نیم ساعت بعد زندان بروند. بعضی هاشان هم حق حرف زدن ندارند، چند تایی توی خانه شان حصر هستند. تعدادی هم کتک خوردند. به همین دلیل اتفاق خاصی نیفتاده. هر کسی مثل مطهری حرف بزند، مثل مطهری کتک می خورد. این هم از دلیل سیاسی.
چهار، دلیل تاریخی این اتفاق را هم سعدی هفتصد سال قبل در شیراز گفته است. به گزارش شیراز نیوز شخص موسوم به سعدی اعلام کرد علت حادثه این است که تعدادی سگ را رها کردند و تعدادی سنگ را بسته اند. البته این گزارش ایراد دارد. چون زمان سعدی سگ ها را رها می کردند و وقتی کسی برای جلوگیری از حمله سگ ها می خواست سنگ بزند، می دید که سنگ ها را بسته اند. اما با پیشرفت های روزافزون در عرصه تکنولوژی و نانوتکنولوژی در حال حاضر هم سگ ها حمله می کنند و هم حامیان سگ ها به آدم سنگ پرت می کنند که سگ ها بتوانند به اهداف شان برسند.
پنج، اتهام علی مطهری هم معلوم است. اولین اتهامش گفتن حرف نامربوط است. طبیعی است که اگر شما بگویید در جمهوری اسلامی هیچ کس دزد نیست، حرف تان نامربوط است و به قول امام جمعه شیراز باید انتظار داشته باشید که وقتی توفان می کارید باد درو کنید. یعنی وقتی آدمی مثل علی مطهری می خواهد هلک تلک از مجلس برود شیراز که بگوید اسلام و آزادی چه ربطی به هم دارند طبیعی است که کتک می خورد. خب! فیلسوف ابن فیلسوف! اسلام اگر به آزادی ربط داشت که هفته قبل برای دو کلمه حرف زدن در مجلس کتک نمی خوردی. تازه آنها توی مجلس بودند. اینها که وسط خیابان هستند و تخصص شان هم پرتاب سنگ است.
شش، البته من معتقد نیستم که علی مطهری باید کتک می خورد، ولی حداقل باید تنبیه کوچکی می شد. آدمی که می داند میرحسین و کروبی سه چهار سال است که در حصر هستند. آدمی که می داند خاتمی نمی تواند حرف بزند و ممنوع التصویر است. آدمی که خودش هفته ای یک بار محض لله کتک می خورد، هفته قبل گفته “اجازه نخواهیم داد خفقان در کشور حاکم شود.” آخر شما بگویید کسی که نمی خواهد اجازه بدهد خفقان در کشور حاکم شود نباید تنبیه شود؟ اولا که اجازه که دست شما نیست. اگر اجازه دست شما بود که می توانستید دو دقیقه در مجلس صحبت کنید. از طرف دیگر کسی که بعد از سالها که می بیند با بیل و کلنگ و بطری و چکمه و کفش و قندان و دندان و جسم سخت مخالفان را دراز می کنند، باید بگوید اجازه نمی دهیم خفقان حاکم شود. خفقان که حاکم است. چی چی را اجازه نمی دهی. شش تا رییس جمهور قبلی و فعلی حق حرف زدن ندارند، آن وقت طرف می گوید اجازه نمی دهیم. اجازه کجا بود؟
کشف وقوع جرم در ده دقیقه
یعنی این توانایی کشف وقوع جرم و مجرم در کشور ما را کشته است. لامصب ها نیروهای واکنش سریع آمریکا را هولوپی انداختند توی جیب شان. طرف تازه سه دقیقه نشده دارد جدول مندلیف را نگاه می کند می بیند به عنوان اسیدپاش دستگیر می شود. یعنی واقعا خیلی نیروهای امنیتی و اطلاعاتی کشور در یافتن مجرمین سرعت عمل دارند. البته ممکن است شما بخاطر عدم آشنایی به این موضوع شک داشته باشید، ولی من سه دلیل مشخص دارم که نشان می دهد که براساس گفته های یکی از فرماندهان فتا یعنی همان پلیس سایبری کشف وقوع جرم و یافتن مجرم حداکثر ۱۸ روز، حالا با محاسبه روزهای تعطیل مثلا ۲۲ روز طول میکشد:
واقعه اسیدپاشی: تعدادی در اصفهان به صورت چهار زن اسید پاشیدند، همه هم آن را محکوم کردند. الآن هم شش ماه یعنی ۱۸۰ روز، از آن اتفاق میگذرد. مجرمان هم دستگیر نشدهاند. در عوض افرادی که با آن مخالف بودند و به آن اعتراض کردند دستگیر شدند. طبیعی است که همین موضوع به تنهایی نشان میدهد که هر جرمی در ۱۸ روز کشف میشود. حتی کشف هم نشد حداقل اختراع میشود.
واقعه کهریزک: پنج سال قبل تعدادی از معترضان به انتخابات با وسایل کمک آموزشی مانند چماق و بطری در کهریزک به بررسی نظرات دستگیر شدگان پرداختند. مجرم هم که سعید مرتضوی است معلوم است. چهار سال یعنی بیش از ۱۵۰۰ روز از آن میگذرد. هنوز نه مجرمی دستگیر شده و نه مجازات شده. این هم دلیل دوم مبنی براینکه هر جرمی واقع شود بلافاصله مجرم دستگیر میشود.
گم شدن ۱۰۰ میلیارد پول کشور: معلوم است که ۱۰۰ میلیارد دلار و نه ۱۰۰ میلیون یا ۱۰۰ هزار دلار و نه تومان و ریال یعنی دلار، در زمان دولت احمدی نژاد گم شده. یعنی بقول مش قاسم دوووود شده رفته هوا. مجرم هم که معلوم است. هفته ای سه بار هم درباره آن نطق می کنند. از واقعه هم چهار سال می گذرد. همین سه تا دلیل کافی است یا باز هم بگم؟ بگم؟ بگم؟
افشای اولین بخش ازاقدامات دولت پنهان سازمان اطلاعات سپاه برای کودتای سردعلیه دولت
پس از گذشت ده ماه از تشکیل دولت حسن روحانی، «سازمان اطلاعات سپاه پاسداران» به فرماندهی «حسن طائب» پروژه زمینگیر کردن دولت را وارد فازاجرایی کرد.
نیمه مردادماه ۱۳۹۳ بود که حسن روحانی با بیان اینکه گروه اقلیتی طی ۹ الی ۱۰ ماه گذشته، مشغول «کارشکنی و اتهامات ناروا و دروغ پراکنی»هستند گفت:«گروه و اقلیتی درگوشه و کنار ازاتاق فکر خارج شده و وارد اتاق عملیاتی شدهاند، باید بدانند که دولت هم از اقدامات آنها آگاه است و هم دراین زمینه جملات متناسب با تخریب آنها را بکار خواهد برد.»
بنا به گزارش سحام، براساس پروژه عملیاتی سازمان اطلاعات سپاه پاسداران علیه دولت حسن روحانی، چند ماهیاست که مراکز بیرونی درسازمان اطلاعات سپاه فعال شده است که این مراکز اهداف از پیش تعیین شده برای زمینگیر کردن دولت یازدهم را درفازهای مختلف عملیاتی اجرایی میکنند.
این «مراکز امن» که توسط نیروهای سیاسی عضو جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی، جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی و نیروهای مرتبط با اطلاعات سپاه پاسداران اداره میشود، ماموریت بولتنسازی، تهیه گزارش های تخریبی، تغذیه رسانهها، سوژه سازی خبری و جنگ روانی علیه دولت را برعهده دارند.
سحام درانتشار این گزارش محرمانه، برای نخستین بار«خانه های امن» سازمان اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نوع ماموریت آنها را معرفی میکند:
– اداره کارامدی
نخستین «خانه امن»ی که بهعنوان «اداره کارامدی» دراطلاعات سپاه تشکیل شده است، برای هروزارتخانه، سیستمی موازی ایجاد کرده که کلیه فعالیتهای آن وزارتخانه را رصد واقدامات تخریبی علیه آن وزارتخانه بهصورت متمرکز انجام میشود.
ریاست اداره کارآمدی را فردی بهنام «سلطانی» برعهده دارد. وی از نیروهای معاونت لجستیک سپاه پاسداران بوده و«لطف الله فرونده» قائم مقام جمعیت ایثارگران ومعاون محمود احمدی نژاد بهعنوان فرد راهبراین بخش فعالیت میکند.
«خانه امن» اداره کارمدی درخیابان کارگرجنوبی، خیابان لبافی، بنبست سوم پلاک ۴۲۳ قرار دارد که این ساختمان با تابلوی «موسسه دین ودانش» فعالیت میکند و دراطلاعات موازی به «ساختمان لباف» مشهوراست.
دراین معاونت از بسیاری از وزرا و مسئولین دولت احمدی نژاد برای اداره میزهای مربوط به وزارتخانههای متبوع استفاده میشود بهعنوان نمونه «مسعود میرکاظمی» وزیر نفت اسبق در دولت محمود احمدی نژاد درساختمان مشهور به پلاک ۴۷ مسئولیت میزنفت را بر عهده دارد و«رستم قاسمی» نیز درساختمان امنی که «حسن طائب» درآن تردد دارد، دفتری مخصوص داشته و به جمع آوری اطلاعات وتحلیل برای زمینگیر کردن دولت حسن روحانی اشتغال دارد.
– دولت مجازی
دراین «خانه امن»، فعالیت رسانهای علیه دولت حسن روحانی با تاسیس وبسایتهای متعدد و تغذیه خبری دهها خبرگزاری و وبسایت انجام میشود.
بخش«دولت مجازی» که درساختمان سابق موسسه«همشهری مجلات» درخیابان کریمخان زند، تقاطع خیابان شهید سپهبد قرنی واقع است، توسط «حسین نجابت» عضو دیگرجمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی مدیریت میشود. ماموریت این«خانه امن»، فعالیت شایعه سازی روانی و انجام اقدامات تخریبی علیه دولت حسن روحانی میباشد.
– ستاد سازمان دهی اقشار
در«خانه امن خیابان شهید کشوردوست» پلاک ۵۰، مرکزستاد«هماهنگی بخشها برای زمینگیر کردن دولت» قرار دارد. این مرکز که نزدیک به بیت رهبری است، توسط «سبزی» از نیروهای تحت امر حسن طائب اداره و بهوسیله«حسین فدایی» راهبری میشود. این «خانه امن» کلیه اقدامات بخشهای مختلف را هماهنگی و پشتیبانی میکند. «سازماندهی مجلس برعلیه دولت» وهمچنین «تجمعات خیابانی» از این مرکز فرماندهی می شود.
– رصد نقل وانتقالات دولت و اخلال درانتصابات
در«خانه امن خیابان مفتح جنوبی»، خیابان معیری، نبش معیری دو، پلاک ۷ که دراطلاعات موازی به «ساختمان شهید قلمبر» مشهوراست، فعالیت رصد و کنترل نقل وانتقالات دولت، اخلال درانتصاب نیروهای کارآمد وذهنیت سازی درنظام علیه مدیران جدید با تهیه بولتنهای ویژه برای مسئولین مدیریت میشود. این مرکز توسط نیروهای سازمان اطلاعات سپاه به نامهای «خاکباز» و«جمارانی» مدیریت میشود.
– سازماندهی نخبگان
در«خانه امن فلسطین» که درخیابان مدائن، نبش مظفر، پلاک ۳۸ واقع است، تشکیلاتی پوششی بهنام «بنیاد نخبگان بسیجی» قرار دارد. وظیفه این «بنیاد» جذب واستفاده از نخبگان برای یافتن و بزرگنمایی نقاط ضعف دولت درحوزه های مختلف است.
– جریان سازی سیاسی
در«خانه امن فردوسی» واقع درخیابان ویلا، کوچه شهید فلاح پور، پلاک ۶ نیز، بخش «سازماندهی جریانات سیاسی علیه دولت» و«بسیج کردن گروههای اصولگرا علیه دولت» متمرکزاست. این«خانه امن» نیزتوسط حسین فدایی اداره میشود.
لازم به ذکراست که تا اوایل مهرماه ۱۳۹۳، حدود ۵۰۰ نفر در پروژه زمینگیر کردن دولت مشغول به کارشده و درحال دریافت حقوق ماهیانه می باشند که بودجه این فعالیتها ازمحل «بودجه محرمانه سپاه» تامین میشود. وظیفه اختصاص این بودجه را «سردارجمال آبرومند» برعهده دارد.
– معاونت عملیات روانی
«عبداله ضیغمی» مشهور به «سردارمشفق» که درکودتای انتخاباتی سال ۱۳۸۸، سخنرانی مشهوری از وی منتشرشد و طی آن سخنرانی، جزئیات شنود مکالمات اصلاح طلبان درانتخابات را فاش کرده بود پس از ارتقاء درجه به سرتیپ دومی، به سمت «معاونت عملیات روانی سازمان اطلاعات سپاه پاسداران» منصوب شده است که وظیفه سازماندهی عملیات روانی و رسانه ای را علیه اصلاح طلبان، دولت حسن روحانی ومذاکرات هستهای ایران با ۱+۵ را برعهده دارد.
* مروری بر چهرههای اطلاعات موازی
«اطلاعات موازی» ترکیبی از نیروهای افراطی سپاه و وزرات اطلاعات است که ازمیان آنان میتوان به«حمیدرضا مقدم فر» با نام مستعار«حاج حمید ناصری»، بازجوی «پرونده نظرسنجی» دراطلاعات موازی درسال ۱۳۸۰، معاون وی، «قلیزاده» که هم اکنون تحت پوشش مدیرعامل خبرگزاری تسنیم فعالیت میکند، «رضا سراج» بازجوی پرونده ملی – مذهبیها و دفترتحکیم وحدت ازسال ۱۳۷۹، «ناصر قره باغ» بازجوی حوادث کودتای انتخاباتی سال۱۳۸۸، «حسن محقق» فرمانده قرارگاه ثارالله درسال ۱۳۸۸ که سرکوبها را برعهده داشته است، اشاره کرد.
«عبدالله ضیغمی» مشهور به «سردارمشفق» دربخش «عملیات» اطلاعات موازی، «مجیدی» عنصر«هماهنگ کننده و رییس دفترحسن طائب»، «اشتری» ازعوامل اطلاعات موازی و«فرمانده پلیس امنیت» که مسئول پرونده سازی برای نیروهای سطح دوم وسوم اصلاح طلب بوده است،«وحید نبی الله» ازعوامل ترورهای خارج از کشور که هم اکنون بخش«پرونده سازی اخلاقی» را برعهده دارد، «محسنی» اخراجی حفاظت اطلاعات سپاه که مسئولیت عملیات«ربایش سوژههای اطلاعاتی» را انجام میدهد نیز، بخش دیگری از سازمان اطلاعات موازیاند.
براساس گزارشها، با توجه به اختلافات داخلی میان«سردارمحمدعلی جعفری» فرمانده کل سپاه و«حسن طائب»، درباره تشکیل اطلاعات موازی و قطع بودجه این نوع فعالیتهای اطلاعاتی موازی، «سردارجمال آبرومند» ازطریق برخی فعالیتهای اقتصادی نظیر فروش نفت و خرید و فروش دلار، بخشی از بودجه اطلاعات موازی را تامین میکند. همچنین فردی به نام «سبزی» مسئولیت تحویل گرفتن دلار به قیمت دولتی و فروش آن به قیمت آزاد را برعهده دارد.
این گزارش حاکی است،«نبوی» رابط حقوقی اطلاعات موازی با قوه قضائیه با نام واقعی «مسعود شرفا»، «صمدی» رابط اطلاعات موازی با بیت رهبری و«بیگی» رابط اطلاعات موازی با سپاه تهران هستند.
شایان ذکراست؛ مطالب فوق به همراه اسناد و مدارک تکمیلی و عکس خانههای امن، درجلسهای که میان رئیس جمهورحسن روحانی و آقای علی خامنه ای بوده است، با عنوان«شکایت» توسط روحانی طرح میشود که آقای علی خامنه ای در این جلسه با تاسف ابراز میکند که« سپاه از وی فرمان نمیبرد و تمامی اقدامات علیه دولت توسط سپاه صورت میگیرد.»
گفتنیاست با توجه به ارائه این گزارش از سوی حسن روحانی به رهبر جمهوری اسلامی، هیچ گونه اقدام مهمی برای متوقف کردن روند فعالیت سازمان اطلاعات سپاه پاسداران برعلیه دولت انجام نشده است و این سازمان علیرغم اطلاع عالیترین مسئول نظام، به فعالیت علیه دولت منتخب مردم ادامه می دهد
ناگفتههای محمد نوریزاد در خصوص قتل بختیار
منتشر شده در شنبه, ۱۹فروردین , ۱۳۹۱ | ۵:۳۸ ب.ظ.
سحام نیوز: از محمد نوریزاد درباره ی نامه هایش پرسیدیم اینکه چرا همچنان می نویسید و با نوشته هایش به دنبال چه نتیجه ایست. از محمد نوریزاد سوال های مرسوم مردم را پرسیدیم، اینکه آیا نامه ها و نوشته هایش سوپاپ اطمینان نیست؟
از آنجا به فیلم قلاده های طلا و و کارگردانش رسیدیم از او گفتیم. گفتیم چون می دانستیم که نوریزاد می داند. خواستیم که برای ما هم بگوید. سختش بود اما دست آخر پاسخ داد و نهایتا گلایه هایی کرد.
گفتگوی پیش رو نشان می دهد که محمد نوریزاد هنوز ناگفته های بسیاری دارد. از بدنه ی معترض و خادم سپاه پاسداران تا اقلیت در راس این نهاد که به تمام آرمان های یک ملت و انقلاب پشت پا زدند و از تاریکخانه های اطلاعات تا رویاهایی که پدران و مادران ما برای این سرزمین در سر می پروراندند و امروز همه را نقش بر آب می بینند.
متن کامل گفتگوی کلمه با محمد نوریزاد، نویسنده و مستند ساز منتقد را با هم می خوانیم:
آقای نوری زاد شما در واقع با نگارش همان اولین نامه به رهبری، رسماً از صف دوستان و خودی ها بیرون شدید. دوستان هم طیف شما در قبال شما یا ساکت ماندند یا در هر فرصت مناسب به شما هتاکی کردند و می کنند. مثل آقایان سلحشور و سردارقاسمی و ابوالقاسم طالبی. از این که دوستان قدیمتان سراغی از شما نمی گیرند ناراحت نیستید؟
ناراحتی من بیش از آنکه معطوف از دست دادن آنها باشد- که البته ناراحت کننده هم هست – به این مربوط است که اغلب آنها در هراس و نگرانی و ترس به سر می برند. ترس از این که مبادا یک چشم نامحرمی آنها را در کنار من ببیند و مشکلی برای خودشان و کارشان پیش بیاورد. من این ترس را بارها به چشم خود دیده ام. یک بار یکی از سرداران سپاه به دیدن من آمد و خیلی ابراز ارادت کرد. به من گفت که بدنه ی کلی سپاه کاملاً با نگاه و با مواضع شما همراه است و نسبت به روال جاری سپاه معترض و منتقد است. گفت: این هیاهوهای غارتگری و دخالت در کلیت امور کشور، به رأس هرم سپاه و آن جماعت از پاسداران رأس نشین مربوط است. مابقی پاسداران از این وضعیت متنفرند. اینها دوست نداشته و ندارند که نام سپاه به زشتی برده شود. که البته خودش هم قبول داشت که داستان و سرنوشتی که سپاه دچار آن شده از این قضایا و آرزوهای مانده در دل گذشته و دوره اش سپری شده.
آن روز این دوست سردار من برخاست تا برود. پرسیدم: کجا به این زودی؟ گفت: دارم به فلان مجلس می روم. گفتم: اتفاقاً من هم علاقه مندم به همان مجلس بیایم. با هم برویم. سردار ناگهان به تردید افتاد. و احتمالاً صحنه هایی را پیشاپیش تداعی کرد که مثلاً شانه به شانه ی من دارد داخل آن مجلس می شود. کافی بود دوربین یکی از حاضران عکسی از این شانه به شانگی بگیرد و آن عکس را نشان از ما بهتران بدهد یا در فضای مجازی به نمایش بگذارد. بدیهی است که چه عاقبتی می توانست برای این سردار خوب ما تدارک دیده شود.
اغلب دوستان دقیقاً به این دلیل است که از من فاصله گرفته اند. ترس از چشم ها و شنودهای نامحرم. و ترس از بخطر افتادن موقعیت و منافعی که دارند. یادم هست آن روزهای اولی که از زندان آزاد شده بودم یکی از استادان دانشگاه تهران خیلی اظهار علاقه کرد که مرا ببیند. قرار گذاشتیم اما ساعتی بعد توسط یکی دیگر عذرخواهی کرد. علتش را که پرسیدم، آن دوست واسط به همین چشم ها و شنودها و بخطر افتادن موقعیت استاد اشاره کرد. البته بعضی از دوستان قدیم من بخاطر خروج من از دایره ی ولایتمداری ارتباطشان را با من قطع کرده اند. که اگر خوب به ذات دین و ایمانشان دقیق شوند، خواهند دانست که انسانها، همین که انسانند، می توانند با هم دوست باشند. چه برسد به این که مشترکات فراوانی هنوزبا ما هست و ما برای دوست ماندن بهانه های فراوان تری دراختیارداریم تا جدایی وفصل واخم وناسزا. این را آموزه های دینی ما می گوید. اگر بنا بر این بود که با هر اعتراض و انتقاد به حاکم و پادشاه و رهبر، فرد انتقاد کننده از گردونه ی مسلمانی و انسانیت به دور انداخته شود و جان و مال آبرویش به خطر بیفتد و حتی به تاراج برود، کسی باقی نمی ماند که از تاریخ سر بدر آورد. جز شیادان و نان به نرخ روزخورها و آدم های نرم و بی تپش.
شما در یک جا گفته بودید که با آقای ابوالقاسم طالبی دوستی خانوادگی داشتید.
بله، چندین سال.
نمی خواهید درباره ی ایشان صحبت کنید؟
خیر.
اما آقای طالبی درباره ی شما خیلی صحبت کرده.
بهتراست راجع به نوشتن و فواید آن صحبت کنیم.
در رجانیوزیک مطلبی از ایشان خواندم که در آن منحرفین اطراف امام علی را نام برده بود. قاسطین و ناکثین و مارقین. و درباره ی هر یک نیز شرحی داده بود. سر آخراین هرسه را به شما وصل کرده بود. یعنی این که شما یک تنه صفت ها و خصوصیت های این سه طایفه را با خود یکجا دارید. هم منافقید هم نهروانی هستید هم وامدار معاویه اید. همه ی اینها را هم در نسبت با رهبری تعریف کرده بود. که بزعم ایشان جایگاهش جایگاه علی (ع) است.
بهترنیست به نامه هایی که من برای رهبرنوشته ام بپردازیم؟ مثلاً نامه ی چهاردهم. مرگ رهبران…
به هرحال سوال هایی است که وجود دارد. همسر آقای طالبی بعد از انتشار نامه ی اول، شما را حسابی نواخته بود و گوشت نذری شما را هم پس فرستاده بود. نمی گویید داستان چه بوده؟ رجانیوز فکرکنم نامه ی ایشان را زده بود. یا ایرنا.
(خنده می کند) من می گویم کارآقای طالبی را به آینده موکول کنیم شما پای همسرایشان را هم وسط می کشید! دوست من، فروشدن به این مسائل حاشیه ای درست همان چیزی است که ما را ازپرداختن به اصل ماجرا بازمی دارد.
لااقل داستان این گوشت نذری را بگویید.
آقای طالبی جراحی قلب کرده بود من برای سلامتی ایشان نذر کرده بودم.
یک گوسفند؟
بله.
و بعد که نامه ی اول شما به رهبری منتشر شد همسرشان آن را پس فرستاد.
قسمتی ازآن را. بگذریم.
اخیراً هم آقای طالبی در مصاحبه با خانم مسیح علی نژاد به شما پرداخته بود. هم به شما هم به آقای جعفرپناهی.
چه ایرادی دارد؟
شما می دانستید آقای طالبی عضو اداره ی اطلاعات اصفهان بوده ؟
آن وقت ها یک گمانهایی برده بودم که ایشان یک ارتباط هایی با اطلاعات دارد اما فکر نمی کردم ایشان عضو اطلاعات باشد. در زندان که بودم از یکی شنیدم ایشان اطلاعاتی است. یک بار که از زندان به مرخصی آمده بودم حتی به ایشان زنگ زدم. کمی تعجب کرد. گفتم می خواهم شما را ببینم. استقبال کرد. بعداً در زندان از یکی شنیدم که او عضو اداره ی اطلاعات اصفهان بوده و احتمالاً هنوز هم هست.
ما می دانیم که وزارت اطلاعات آقای طالبی را به صداوسیما و شخص ضرغامی تحمیل کرد. او حتی در کارهای ضرغامی هم دخالت می کرد. نمی خواهید ازآن ایام بگویید؟
(سعی می کند موضوع را عوض کند) پرسش نخست شما سه پرسش توأمان دارد. به یک قسمتش پاسخ گفتم. این که چرا می نویسم؟ برویم به سروقت دوقسمت دیگرش….
چرا نمی خواهید از آقای طالبی صحبت کنید؟
دوست گرامی، من وقتی به شخص رهبرنامه می نویسم و به شخصیت های بلند بالای نظام، چرا وقتم را برای دیگران تلف کنم؟
آقای طالبی با حمایت و سرمایه گذاری و خط و ربط وزارت اطلاعات و سپاه، فیلم” قلاده طلا ” را ساخته که اساس حرکت معترضانه ی این دوسال ونیم مردم را به خارجی ها وصل کرده. فیلمی به غایت غیر منصفانه در حالیکه منتقدان حتی نمیتوانند اسمی و نامی از اعتراض مردم ببرند و یا حتی به اتهامات پاسخ دهند.
معمول براین بوده که کاتبان درباری، تاریخ را به نفع سلاطین تغییرمی دادند و تحریف می کردند. اینجا هم همان واقعه ی تکراریِ تاریخ تکرارشده. قرارنیست که با سرمایه ی یک نظام، وجلوی چشم بزرگانش وجلوی چشم میلیونها مردم، تاریخ این سی و سه سال سرزمین ما همانگونه مطرح شود که بوده: آمیخته به فساد وقتل وغارت دروغ وریاکاری وبیکاری وتن فروشی واعتیاد وهدردادن سرمایه های ملی وانسانی. تاریخ دراین سرزمین دارد تعریف تکراری خود را به رخ می کشد: انطباق حادثه ها و وقایع، آنگونه که حاکمان می خواهند. حالا عضوی ازمجموعه ی وزارت اطلاعات مأمورمی شود درباره ی حوادث این دوسه سال اخیرفیلم بسازد. اوباید نقش همان کاتب های درباری را ایفا کند. شما وقتی عضو وزارت اطلاعات می شوید، اول چیزی را که درخود قربانی می کنید صداقت است.
سالها پیش آقای کشاورز و خانم پوران درخشنده و آقای طالبی و آقای دُرمنش و من، داوران جشنواره ی سیمای استان ها بودیم. این جشنواره در ارومیه برگزار شد. یک شب این آقای ابوالقاسم طالبی چیزی تعریف کرد که من حالا می فهمم او به کجاها وصل بوده و این حلقه ی اتصال حالا دارد خودش را در” قلاده طلا” نشان می دهد. آقای طالبی گفت: یکی ازبچه های اداره (وزارت اطلاعات) به من (آقای طالبی) پیشنهاد کرد که بیا و فیلمی درباره شاپوربختیار بساز و نحوه ی کشته شدن او را همین طور که ما او را ازپا درآورده ایم بازسازی کن که من( آقای طالبی) وقتی داستان را شنیدم گفتم کارمن نیست.
آقای طالبی شروع کرد به تشریحِ نحوه ی کشته شدن شاپوربختیار از قول همان “یکی ازبچه ها”:… پسرِ بختیارکه رییس پلیس پاریس بود همه جورامنیت را برای پدرش فراهم کرده بود. درخانه ای که دواتاق داشت دردوطبقه. یک اتاق پایین یک اتاق بالا. برای پدرش یک تیم دوسه نفره ی محافظ گماشته بود که درطبقه ی هم کفِ خانه ساکن بودند. درطبقه ی بالا خود بختیار اقامت داشت. بختیار با ضربه های نوک عصا که به کفِ چوبی اتاق می زد افراد تیم یا خدمتکاران را خبرمی کرد. اگرچای می خواست یک ضربه. پیغامی اگرداشت دوضربه. مشورتی اگرمی خواست بکند یا جایی اگر می خواست برود سه ضربه. ما این اطلاعات را طی دوسه جلسه که درلباس سه عرب (سعودی یا عراقی) به دیدنش رفتیم و با اواعلام همکاری کردیم بدست آوردیم.
دردیدار آخر، یکی ازبچه ها به بهانه ای به بختیارنزدیک شد وناگهان اورا که سبک بود از زمین بلند کرد تا با ضربه های نوک عصا تیم حفاظت را خبرنکند. یکی هم بلافاصله جلوی دهانش را گرفت و من هم با ضربات پی درپی چاقو دست بکارشدم و سلاخی اش کردم. از نفس که افتاد، آرام نشاندیمش روی مبل و با صدای بلند از او تشکر کردیم و ازخانه بیرون زدیم. تیم حفاظت نیم ساعت بعد ازخروج ما متوجه می شود که ازبالا صدایی نمی آید. مشکوک می شوند. بالا که می روند متوجه قضایا می شوند….”
من این را از زبان خود آقای طالبی شنیدم. چیزی نیست که بخواهند انکارش کنند. در پستوهای خوفناک وزارت اطلاعات ازاین حکایت ها بسیاراست. چه درخارج ازکشورچه داخل. آقای طالبی دوچهره دارد. یکی اطلاعاتی و ترسناک. یکی هم چهره ای که با مردی و مردانگی نا آشنا نیست. ومن درآن سالها با همان خصلت مردی و مردانگی او آمیخته بودم. “قلاده طلا” را آن چهره ی اطلاعاتی آقای طالبی ساخته و حیف که مردی و مردانگی اش را درخلق این اثربه خاک برده. البته درطول ماههای زندان و آشنایی با بازجویان هیولاگون قبول کردم که مأمور وزارت اطلاعات شدن، مساویست با همه چیزرا کنارگذاشتن. وهمه چیزرا زیرپانهادن.
(چهره اش به گلایه می نشیند) شما بالاخره ازمن چیزی بیرون کشیدید که من هرگز به این گونه سخن گفتن عادت ندارم. من این چیزی را که درآن سالهای نچندان دورازآقای طالبی شنیده بودم، تاکنون درهیچ محفلی بازگونکرده ام. شما اما با زیرکی عادت اخلاقی مرا مخدوش کردید.
به همان سئوال اول برگردیم. شما با این همه نوشتن چه قله ای را فتح کرده اید؟ دنبال چه نتیجه ای هستید؟
مگر قراراست قله ای فتح شود؟ اما اگر بدنبال فتح قله اید باید بگویم: من به یمن اعتباریافتن افکارعمومی دراین سه سال اخیر، وبه برکت خون جوانان ومردان وزنانی که بخاطریک اعتراض بدیهی نقش زمین شدند، وبا استفاده از فرصتی که فضای مجازی دراین سالهای اخیردراختیارما نهاده، من حداقل دوقله را با همین نوشتن های خود فتح کردم. یکی عادی شدن نگارش نامه به رهبر. که سابقاٌ معمول ومتداول نبود. حاکمیت سه نامه ی مرا با دلخوری تحمل کرد اما به بهانه ی یادداشتی به اسم” سقوط قاضی القضات شهر” مرا به زندان برد و همه ی توانش را بکارگرفت تا ازمن تواب و نادم وبریده بسازد. پس این یک قله. حالا اگر شما بخواهید با اسم خودتان حتی به رهبری نامه ای بنویسید، اگر این نامه ازچارچوب ادب خارج نباشد، با شما کاری ندارند. سابقاً نگارش نامه ی منتقدانه ی مؤدبانه درمحدوده ی خطوط قرمز قرارداشت و نویسنده به سرعت مجازات می شد. مثل جناب احمد زیدآبادی. که یک نامه نوشت و بسیارمحترمانه درآن یک پرسش مطرح کرد. که چرا نباید رهبرنقد شود؟
دومین قله؟
دومین قله، برملاکردن پستوهای مخوف اطلاعات وسپاه بود. البته درمحدوده ی کلمات. وگرنه نه من به اطلاعات پس پرده واقفم ونه اساساً شیوه ی نگارش من به افشاگریهای رایج معطوفست. اما به یمن همان برکاتی که برشمردم، خدای خوب توفیق این را به من داد تا واژگانی چون: فربگان سپاه، هیولاهای وزارت اطلاعات، دزدان سپاه، ودزدان اطلاعات را وارد ادبیات سیاسی این کشورکنم. بطورمثال شما می بینید من درهر نوشته به وسایل وابزارکاری ام اشاره می کنم. ابزاری که مأموران سپاه و اطلاعات ازدوسال و نیم پیش برداشته وبرده اند و به من بازنگردانده اند. من حاضرم این وسایل حالا حالا ها نزد اطلاعات و سپاه باقی بماند و من هربار به دزد بودن آنها تأکید بورزم.
نکته خوبی گفتید. داستان این وسایل دزدی چیست که هر بار در نامه ها و یادداشتها به آن اشاره میکنید. این سوال بسیاری از مخاطبان ما هم هست.
بله. من هم دیده ام که برخی ازخوانندگان از تأکیدمکررمن براین وسایل مکدرمی شوند. راست هم می گویند. اگرکسی متوجه غرض وهدف اصلی من نشود اذیت می شود. یعنی چه که نوری زاد درهرنامه به وسایل دزدیده شده اش اشاره می کند. بچه های مردم کشته شده اند و این بابا هردم دارد ازوسایل شخصی اش می گوید.
غافل ازاین که من دارم با ملایمت وزشِ یک نسیم اسیدی دم گوش همه ی تاریخ و البته دم گوش بزرگان نظام وسپاه واطلاعات نجوا می کنم که داستان من داستان دزدیده شدن وسایلم نیست. بل داستان این دزدان اطلاعات و دزدان سپاه است که به بلعیدن مال حرام و منافع ملی آنهم درحد کلانش ” عادت” کرده اند. دست آنها “کج” است. معده ی آنها انباشته از اموال مردم است. اینها پول نفت و مخابرات وهزارمعدن و هزارفرصت بی زبان مردم را بالا می کشند و سیرمانی هم دارند.
خوب این آیا کم قله ایست؟ اما یک قله ی دیگرهست که دست کمی ازاین دوقله ندارد. ومن بدان سخت متمایلم. و آن: ایجاد شکاف درمیان پاسداران و خانواده های شهدا و جانبازان و بسیجیان و طرفداران حاکمیت است. من با طرح مفاسدی که مسئولان طراز اول نظام مرتکب آنها می شوند و این مفاسد انکارناپذیراست، وبا اشاره به زحمت ها و هزینه هایی که مردم صادقانه برای برآمدن این نظام متحمل شده اند، درصف مردمی که این نظام مدعی نمایندگی آن را دارد شکاف ایجاد می کنم.
نظام ما به دروغ سخن ازوحدت می گوید اما همزمان مردم را به خودی و ناخودی تقسیم می بندد و بهترین فرزندان ما را به سینه ی سلولها و محبس تنگ زندان می سپرد. به همین طریق، من چرا سخن ازانشقاق نگویم؟ با این تفاوت که او به آتش جهل و نفهمی مردم پف می کند و من به صورت مردم نسیمی از فهم وعقل و دانستن و دانستگی می وزانم. البته درحد همین نوشته ها و کلمه هایی که اختیارمی کنم. ونه بیشتر.
من چرا نگویم می سوزم وقتی می بنیم جوان پاک وغیورو صددرصد بی گناهی چون “عماد بهاور” سه سال تمام است که به مرخصی نیامده و درزندان دارد جوانی اش را خرج آینده ی این سرزمین می کند، وهمزمان قصابی چون “علی فلاحیان” که دستش به خون بسیاری ازمردان و زنان بی گناه ما آلوده است، درکمال امنیت و احترام، درخانه و کارخانه و دارایی ایش غلت می زند؟ من چرا نسوزم وقتی می بینم هیمنه ی نظام اسلامی ما در باب قضاوت آنجا به خاک مذلت می نشیند که شهامت برگزاری یک دادگاه علنی برای متهمان سیاسی ندارد. یا آنجا که همین دستگاه پرطمطراق مدعی عدالت، به ضرب تفنگ شکاری “جلال الدین فارسی” وبه جوهرقلم ظالمانه ی قاضیِ مغرض و بی سوادی چون شیخ محمد یزدی، یک مرد بی گناه را می کشد و کمترین گزشی درخود احساس نمی کند. جوری که قاتل اکنون کیفور و طلبکاروآزاد است و خانواده ی مقتول آواره و سرگردان؟
من درفتح این سومین قله، خدای را سپاس، بسیارموفق بوده ام. مردمان بسیاری، چه عالم چه عامی، چه استاد چه دانشجو، چه سردارچه درجه دار، چه روحانی چه غیرروحانی، چه مردچه زن، چه شهری چه روستایی، چه جوان چه پیر، با من دراین سرودی که سرداده شده همنوا شده اند. بویژه کسانی که خود را منتسب به سیستم ونظام اسلامی می دانسته اند و دریک سرگردانی فکری درحال دق کردن بودند. من به آنان نشان دادم که می شود به بسیاری ازشعارهای پوک حاکمیت پشت کرد و نگران مسلمانی خویش نیزنبود. یک روزفرزند یکی ازشهدا جلوی مرا گرفت و دست مادرش را کشاند و پیش آورد و با چشمانی پراشک به من گفت: این مادرمن. به او بگو که می شود به رهبرانتقاد کرد و ازجهنم نهراسید.
ما با یک چنین حجم کبره بسته ای ازخرافات مواجهیم که باید ازراه خودش بدان ورود کرد و به زدودنش همت نمود. ما با شعارو داد وقال و بدوبیراه به جایی نخواهیم رسید. با شتاب و عجله و ناشکیبایی نیز. باید صبورباشیم و دقت کنیم دراین راه پرخطر، فرزند زمان خود باشیم. به نظرمن کسی فرزند زمان خودش است که زمان را قدربداند ومفت آن را ازدست ندهد. و بوقت ضرورت، از زمانی که دراختیاراوست بهترین فایده را ببرد. ودراین راه، آگاهی، بله آگاهی، حرف اول را می زند.
انتقاد شدید از رهبر
https://www.youtube.com/watch?v=GKioTJVE-II
نامه ای به سردار سلیمانی!
سردار گرامی جناب سلیمانی
من به عنوان یک ایرانی از زحمات جناب عالی برای دفع داعش و به خاک مالیده شدن پوزه این انسان های عصر حجری کمال تشکر را دارم و آن را مایه مباهات خود می دانم. بدون شک نام جناب عالی به عنوان یک ایرانی شیعی شجاع و نابغه نظامی در صفحات تاریخ ثبت خواهد شد. کسی که در برهه ای حساس تاریخ ساز شد.
سردار!
با اجازه مایلم سوال کنم آیا شما آزاد سازی تکریت را تنها با معیار های نظامی می سنجید؟ یا این که نقش تمامی عوامل منطقه ای و بین المللی و به ویژه آنچه که ما دنیای مدرن می نامیم را نیز در این پیروزی مد نظر دارید؟ به راستی زمینه های عقب رانده شدن داعش چیست؟ چه چیزی است که جوانان عراقی را چنین جان بر کف کرده تا برای رها شدن از داعش جان خود را به خطر اندازند؟ فلسفه شهادت؟ و من نبی ؟ این ها را که داعشیون نیز دارند. چه بسا بسیار غلیظ تر و تند تر و متعصب تر. داعش عقب رانده شد و به زودی فرو خواهد پاشید چرا؟ نظر من را جویا شوید می گویم چون زمان ما تحمل چنین افکار عصر حجری را ندارد. آری داعش زیر چرخ دنده های دنیای مدرن در حال خرد شدن است.
بار ها مطرح شده که سرویس های جاسوسی آمریکا و انگلیس و آل سعود و ترکیه در رشد داعش نقش داشته اند و توطیه ای در کار است برای سرکوب دوباره شیعیان عراق و باز گرداندن بعثی ها به قدرت برای ایجاد وزنه تعادلی در برابر ایران. پس چطور است که کار های این دستگاه های جاسوسی این چنین محرمانه و غیر علنی است؟ غیر از این است که افکار عمومی جهان مدرن هرگز تحمل نخواهد کرد که آمریکا و انگلیس از این متحجرین حمایت کنند؟ تصور کنید دنیای مدرنی در کار نبود. آمریکا چه نیازی داشت به این همه مخفی کاری؟ پس این را بدانید در جنگی که رهبری اش را به دست دارید دنیای مدرن و افکار مدرن متحد شما است.
مگر داعش چه می گوید؟ غیر از این است که به زعم خود معتقد به اجرای احکام اسلامی به همان صورت صدر اسلام است؟ فرقش با شمای شیعه ایرانی چیست؟ من اینجا نمی خواهم با شما وارد جدال تاریخی شوم که استنادات داعش کجا درست و کجا نادرست است چرا که چنین جدالی هرگز به نتیجه نمی رسد. هیچ تاریخ دانی نمی تواند مدعی صحت صد درصد کشفیات خود پیرامون هزار و چهارصد سال پیش از ما باشد چه رسد به من و شما که تخصصی در این باب نداریم. شما بهتر از من می دانید آنچه ما امروزه به عنوان تشیع دوازده امامی می شناسیم نتیجه افکاری است که چهارده قرن پیش مطرح شده و به طور حتم در این مدت تحولات تاریخی و دستبرد های بشری در آن تغییر به وجود آورده تا به شکل امروزی اش به ما رسیده است. برای من این سوال مطرح است که آیا کسی می تواند به استناد قرآن و احادیث اثبات کند عملکرد داعش خلاف دین است؟
نمی خواهم سرتان را درد آورم قضیه اینجاست که از نگاه من تفاوت داعش و شیعه دوازده امامی در انعطاف پذیرتر بودن دومی نسبت به اولی است. یعنی این که شیعه با آمیخته شدن با افکار ایرانی و مسیحی تا حدود زیادی تلطیف شده و این توانایی را به دست آورده که به طور مثال برده داری را عملا ملغی کند. خوب این همه صغرا و کبرا که چه؟ که این که قضیه اصلی و اساسی ما درگیری دنیای متحجر با دنیای مدرن است. داعش شکست می خورد چرا که در دنیای مدرن حرفی برای گفتن ندارد. شیعه با داعش درگیر می شود چرا که تا حدودی به سمت دنیای مدرن حرکت کرده است. اغراقی در کار نیست! آری ما خیلی مدرن تر از آن هستیم که فکر می کنیم! تقسیم قوا قانون اساسی تدوین قوانین مدرن توسط نمایندگان منتخب مردم این ها هیچ یک با خلافت ابوبکر و عمر و عثمان و علی جور در نمی آید. مقایسه کنید با حکومت آل سعود که مدعی است سر مویی با خلافت صدر اسلام تفاوت نمی کند. بنا بر این مدرنیت چیز چندان بدی هم نیست.
منظور من از این نامه چیست؟
درگیری مدرنیت و سنت در ایران بیش از حد به درازا کشیده است. شما سرداری نام دار هستید و حرفتان دارای وزنه و نفوذ است. احساس من این است یک ایرانی تمام عیار هستید. بیایید از وزنه خود و از نام و آبروی خود مایه بگذارید و اجازه ندهید روحیه آزاد منشی و آزاد اندیشی را در ایرانیان خفه کنند. جایی که می توانید وساطت کنید مداخله کنید و نگذارید جلوی تضارب آزادانه افکار و آرای ما را بگیرند. ما ایرانیان ملتی بزرگ با سابقه تاریخی و تمدن کهنیم. دارای اندیشه و فکر هستیم و همان گونه که شما در عمل نشان می دهید به فکر صلح و امنیت و دفع متجاوزین از ملت های مظلوم. این ها همه بدون امکان آزاد زیستن و آزاد اندیشیدن بیهوده است. چطور است که ما دغدغه امنیت و آسایش ملت های هم جوار را داریم ولی در خانه با فرزندان خود نامادرانه رفتار می کنیم. همان گونه که در خارج از کشور سرداری می کنید در داخل نیز جایی که می توانید به تقویت آزادی و آزاد اندیشان کمک کنید. این نگاه ولتر فیلسوف نامدار عصر روشنگری را تقدیم شما می کنم که می گوید: اگر چه با افکارت مخالفم لیکن جانم را می دهم تا تو بتوانی آزادانه افکارت را ابراز کنی! به امید روزی که این دیدگاه در جامعه رنج کشیده ایرانی نیز پذیرفته شود.
باور بفرمایید رشد افکار مدرن به معنی زدوده شدن افکار دینی نیست بلکه بر عکس موجب نامدار شدن دین و مقبول افتادن آن در جهانیان خواهد شد. آن دینی که مدافع حقوق بشر و پذیرای افکار مدرن است خود را تا ابد بیمه کرده و دینی که خلاف این است خرد خواهد شد. داعش نمونه بارزی از این مدعی است.
با آرزوی موفقیت بیشتر شما در زدودن لکه ننگ تحجر و عقب ماندگی از منطقه.
بسم الله الرحمان الرحیم
پشتیبان ولایت فقیه باشیم با به این مملکت آسیبی نرسد . امام حمینی (ره)
علیک و السلام و رحمت الله یاالله یالله
برادر ساسان نامه حضرت عالی را خواندم اما چرا سرگشاده حال من چطور به جنابعالی جواب صادقانه بدهم که دشمن شاد کن نباشد به هر حال بین خودمان باشد پاسخ این حقیر را رسانه ای نکنی هااا ظهور پدیده شوم داعش نتیجه عملکرد کودکانه خودمان در سوریه و منطقه است و باید یک جوری جمعش کنیم چون این حیوانات نه تابع ولایت فقیه هستند و نه ماله کشی بلدن و دارن پته اسلام را رو آب میریزند و ناشیانه تبر جنایاتشان را رو دوش اسلام میگذارند انگار دوش امریکا و اسراییل قعطه و اگر عراق را تصرف کنند باید منتظر شلیک موشکهای اسلام به سرزمین خودمان باشیم به قول یکی از برادران پاسدار ما هر حرکت و هارت و پورتی که در منطقه میکنم تاوانش را مردم میدهند به امید خدا بعد از اینکه داعش را تارومار کردیم امریکا و اسراییل با هم نابود میکنیم البته بصورت نمادین ماکت شان را عرض میکنم .
من الله الخیلی التوفیق
ساسانم بسیار گرامی
این آقای ژنرال و امثال او در بهترین حالت تاکتیسین هستند نه استراتژیست. یکی از بلیههایی که دامان ما را گرفته همینست که در غیاب استراتژی اختیار نه تنها سیاست خارجی بلکه سرنوشت مان به دست افرادی افتاده که در بهترین حالت اهل تاکتیک و راهکارهای میانمدت هستند.
با درود فراوان استدعا دارم این نوشته را تا پایان بخوانید.
ماجرا از انجا شروع میشود که چند روز قبل خواهر بنده فرزند پسر خود را در سن 42 سالگی به دنیا اورد. کودک با عمل سزارین و در یکی از بیمارستانهای درجه یک تهران به نام … متولد شد و البته پزشکان بنا به دلیل نامعلومی کودک را در اتاق مراقبتهای ویژه و درون دستگاه نگاه داشتند. تنها دلیلی که برای ترخیص نکردن او اعلام کردند عدم تکامل ریه ی نوزاد بوده است. در حال حاضر نزدیک به یک هفته است که کودک تحت مراقبت است و البته امروز خبرهایی از بهبود نسبی او اعلام شده است. امروز اما بطور اتفاقی یکی از متخصصان بیمارستان برخلاف ادعای سایر همکاران ناخواسته پرده از ماجرایی برداشت که کمی غریب است و شاید دغدغه هزاران خانواده ی ایرانی است که در یک ساله ی اخیر با این موضوع مواجه هستند. طی پروتکل کشوری که به تمامی پزشکان زنان و بارداری ابلاغ شده به دلایلی که تنها خود پزشکان مطلع هستند و هرگز فاش نمیشود کلیه ی زنان بالای سی سال موظف هستند برای انجام آزمایشی که به (تست امنیو سنتز )معروف است به ساختمانی در (خیابان قایم مقام بالاتر از مطهری کوچه ی 4 پلاک 20) و آزمایشگاهی فاقد تابلو در شهرک غرب که متصدی انجام ازمایش است اعزام میشوند و در قبال پرداخت هزینه ای حدود 3 میلیون تومان مکلف به انجام آزمایش هستند. هیچ یک از پزشکان متخصص زنان انجام این آزمایش را تایید و توصیه نمیکنند و علت آنرا احتمال مرگ جنین میدانند! و البته پزشک خواهر بنده یکی از معروف ترین پزشکان کشور در این زمینه میباشد که بارها از خواهر بنده به دلیل اعزام وی برای این آزمایش عذر خواهی کرده است. اما باز میگردیم به اتاق مراقبتهای ویژه در کلینیک … که نوزاد در انجا بستری است. روز گذشته متوجه شدیم که علت مراقبت ویژه از نوزاد ورود عفونت به ریه در اثر انجام تست امنیو سنتز بوده و نه عدم تکامل ریه که پیش از این عنوان شده بود!!! در واقع بر پایه ی آنچه که متخصصان میگویند این تست از جانب سپاه پاسداران بعنوان یک دستور برای تمامی مراکز پزشکی و پزشکان متخصص زنان تعریف و ابلاغ گردیده و علت آن به درستی مشخص نیست اما انطور که پزشکان میگویند انجام این آزمایش در 70 درصد موارد موجب سقط جنین شده و یا پس از تولد موجب عوارض شدید مانند عفونتهای حاد و خطرناک در نوزادان شده است. و البته برای کنترل این عفونتها تنها یک دارو ی امریکایی (سورفاکتانت)که مبلغ یک میلیون و دویست هزار تومان بهای آن است و با بیمه مبلغ سی صد هزارتومان محاسبه میشود وجود دارد! که تهیه ی آن تنها برای خانواده های ضعیف غیر ممکن است. و مشخص است کدام نهاد متصدی واردات اینگونه داروها و به تبع منتفع از آن میباشد. تا اینجای ماجرا چندین سوال بوجود میآید که به آن خواهیم پرداخت. اماسوال اساسی در جای دیگریست.اینکه آنطور که به نظر میآید ساختمانی که زنان را برای انجام این تست روانه ی آنجا میکنند و هر روزه دهها زن باردار در آنجا در صف انجام این تست هستند ساختمانی وابسته به سپاه پاسداران است و خانم دکتری (سولماز پیری) فوق تخصص پره ناتالوژی و طب مادر و جنین از انگلستان متصدی آن است که برای انجام تست پس از خواباندن زنان بر روی تختی که شبیه تخت غسالخانه است با ذکر اوراد و دعاهایی خاص اقدام به تزریق سرنگ به درون رحم زنان نموده و مبادرت به نمونه برداری از مایع امنیو یعنی همان مایعی که جنین را در برگرفته است میکند. ایشان مدعیست که از انگلستان امده در حالیکه با انجام رفتارهایی که شباهت به رفتار رمالها و ادعیه نویسان دارد مبادرت به نمونه برداری میکند!! در قبال این تست از خانواده ها حدود سه تا سه و نیم میلیون اخذ میشود. اما هرگز اعلام نمیشود دلیل انجام این آزمایش چیست و دلایلی که ابراز میشود قانع کننده نیست و بسیار کودکانه جلوه میکند. با احتساب روزانه دهها تست میتوان دریافت که روزانه صدها میلیون تومان به جیب نهادی میرود که هیچ توضیح کارشناسانه ای در قبال عملکرد خود نمیدهد.و البته مشخص است که نفع این اقدام متوجه چه دستگاهی است. اما سوالاتی که ذهن هر کسی را مشغول میکند: 1- دلیل انجام این ازمایش و ضرورت ان نامعلوم است.و اصولا ازمایشی که احتمال 70درصدی مرگ جنین را به دنبال دارد و چنین هزینه ی سنگینی دارد چه ضرورت و یا نفعی دارد؟ 2- وارد کردن هزینه های ناشی از عوارض اینگونه ازمایشات و مخارج ناشی از مراقبت و درمان و یا مرگ احتمالی مادر و یا جنین به خانواده ها تحمیل میشود و نه دولتی که مسوول ابلاغ چنین پروتکلی است. 3- هزینه های دارویی سنگین که نتیجه و محصول این ازمایشات است به خانواده ها تحمیل میشود و دردسرهای تهیه ی این داروهای بسیار نایاب و گران قیمت بر دوش خانواده ها میباشد 3- درامد ناشی از این آزمایشات مشخصا” به جیب چه کسانی میرود؟ 4- انحصار گری در زمینه ی اعزام بانوان به فقط این آزمایشگاه! بابت چیست و ضرورت به کارگیری متخصصی با انجام اعمال ویژه ی مذهبی برای نمونه برداری چیست؟! و اصولا متخصصان این مرکز به کدام نهاد وابسته اند و کارشان از جانب چند پزشک حاذق و متخصص تایید میشود؟ 5- ورود عفونت توسط سرنگهای الوده به جنین شائبه ای دارد که نوعی غربالگری به شیوه ی نازیها درحال وقوع است و نیاز به شفاف سازی دارد. 6- اگر انجام این ازمایش ضرورت علمی دارد چرا از نظر بسیاری از پزشکان مجرب و حاذق رد میشود و بسیار خطرناک (احتمال مرگ مادر و یا جنین و یا هر دو)توصیف میشود؟ 7- سپاه پاسداران در پشت این ماجرا په نقشی بازی میکند و چرا متصدی تحقق این پروژه شده است؟ و دهها سوالی که شاید بسیاری از خانواده ها با آن روبرو هستند و هیچ مرجعی برای پاسخگویی به نمیابند. امیدوارم خواندن این متن باعث خستگی شما نشود.اما بعنوان یک نویسنده و کسی که دیدگاههایتان از جانب مردم دنبال میشود لازم دیدم ان را با شما درمیان بگذارم.شاید راهی برای آگاهی بخشی و شفاف سازی این موضوع یافته شود. پیشاپیش سال نو را تبریک میگویم و آرزوی موفقیت برایتان دارم. ف. اسفند 93
جناب فریبرز
۱. آمنیو سنتز بیشتربه منظور بررسی ناهنجارهای کروموزومی در جنین به طور مثال سندرم داون انجام می شود. برای اطلاعات بیشتر به ویکی پدیا ارجاع می دهم
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%85%D9%86%DB%8C%D9%88%D8%B3%D9%86%D8%AA%D8%B2
۲. مورد استفاده سورفاکتانت فقط در نوزادان مبتلا به نارسی ریه و نه عفونت است. زیرا این ماده اصلاآنتی بیوتیک نیست بلکه نوزاد با ریه نارس دچار کمبود آن است وبه طور ساده بگم مانند لایه ای نازک بر سطح درونی ریه نوزاد قرار می گیرد و آن را لغزنده می کند تا ریه براحتی باز شود و به زبان ساده تر تنفس راحت و بدون زجر شود.http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%A7%D8%AF%D9%87_%D9%81%D8%B9%D8%A7%D9%84_%D8%B3%D8%B7%D8%AD%DB%8C
امپراطوری ساختن در شان کورش کبیر است…
امپراطوری ساختن در شان تفکری است که پایه هایش را زرتشت بزرگ ریخت…
امپراطوری ساختن در شان توماس جفرسن و جرج واشنگتن است که با تدوین قانون اساسی آمریکا پایه گذار دنیای سیاسی مدرن شدند و در آن به گواه تاریخ کورش را سرمشق قرار دادند.
در آستانه نوروز باستانی- این عید راستین ملی را به همه دوستان و عزیزان و مهربانان این سایت و میزبان محترمش آقای محمد نوریزاد شادباش و نوروز خجسته باد می گویم.
آفرین بر ساسانم جان که پاراگراف هایش مرا بوجد آورد.و نامهای جاودان کوروش بزرگ – زرتشت و جفرسن و واشنگتن را در یک اندیشه بزرگ که همان اندیشه آزادی- وآبادانی جهان (با کمترین صدمه و آسیب به انسانها و طبیعت) است را در کنار هم آورد.
درد و افسوسم این است که پس از تحویل سال به جای آن که یک پادشاه یا رئیس جمهور مشروطه به مردم ایران شادباش بگوید یک فرد که لباس عربی بر تن دارد با دعای یا محول الحول و الاحوال (با دعا بسیار موافقم) سال نو را تبریک می گوید و نه نوروز را.
دقت کنید نوروز یک واژه خاص مانند کریسمس یا هانوکا یا عید پاک است، و واژه سال نو- این گونه نیست و عام است.
به هر حال تبریک به ملتی که در دهه هشتاد به خزانه اش (نزدیک یک تریلیون دلار توجه کنید دلار نه تومان) دستبرد زدند و غارتش کردند بدتر از دزدی های راهزنان و چهل دزد بغداد. طبیعت و منابع معدود آبش را به هرز دادند و نابود کردند و بقیه را نمی نویسم که مایه ملال است یک دهن کجی بزرگ و مسخره کردن یک ملت بیکس است.
به هر حال بهاران و نوروز باستانی خجسته باد. امیدوارم که همه به آرزوهایتان برسید.
جناب البرز با درود مقایسه نوروز و جشنهای ایرانی با جشنهای مذهبی درست نیست.چون بقول زنده یاد استاد منوچهر جمالی جشن اصولا در فرهنگ ایرانی واژه ایی سکولار و فراگیر است . هیچیک از جشنهای ایرانی مذهبی نیستند و نوروز بعنوان بزرگترین جشن در فرهنگ ایران از این قاعده مستثنی نیست.
خبرگان خیلی در حق آیت الله یزدی بد کردند و بنظرم این یک توطئه بر علیه آقای یزدی بود از طرف آقا مجتبی!..تعجب کردید؟..ببینید اگر آقای هاشمی رئیس خبرگان میشد حتما آیت الله یزدی با نقل یک خاطره میشد رهبر!.. تف بر این سیاست که پدر و مادر نداره!
میخواهید امپراطوری شیعی بسازید؟
میدانید یعنی چه؟ یعنی گرد آمدن اقوام قبایل فرهنگ ها ملت ها و ادیان گوناگون زیر یک سقف. این چگونه امکان دارد؟ چگونه می توان صد ها میلیون سلیقه های گوناگون را زیر یک سقف گرد هم آورد؟
به زور شمشیر؟ خوب این یک راه حل است لیکن راه حلی شکننده. حد اکثر آن است که با سبک امپراطوری های عثمانی و یا صفوی بتوانید با راه اندازی جوی خون همه را آرام نگه دارید. آرام همچون مردگان در قبر. آری شما امپراطوری بنا کرده اید بر اساس صلح قبرستان! که کسی را یارای سر از قبر بر آورد ن نباشد! همان گونه که در ایران اعمال کرده اید. آری مردم ایران با توجه به شرایط نا امن منطقه و معادلات نا معلوم جهانی ترجیح داده اند سکوت اختیار کنند و از بسیاری از حقوق خود درگذرند از ترس این که طلب حقوق منجر به قیام و درگیری و خشونت شود و بی ثباتی و ناامنی در پی داشته باشد. آری این داعشیان و وهابیون و کودکان عثمانی اند که نه تنها ایرانیان بلکه بخش های وسیعی از مردم منطقه را وادار کرده اند هر نیروی ثبات آور و امنیت گستری را بپذیرند و این زمینه فعالیت ایجاد کرده برای سردار سلیمانی ها.
جمهوری اسلامی دایم با این سوال روبرو است که هدف شما از نفوذ در عراق و سوریه و لبنان و یمن چیست؟ نهایت این کار به کجا می انجامد؟ آیا مناطق وسیع تری را مد نظر دارید؟ افعانستان و مصر و لیبی و سودان و چه بسا پاکستان و …….
این ها همه کانون های بحران به شمار می آیند که تشنه آرامش و امنیت اند. جمهوری اسلامی تصور می کند نگاه ها در جهان اسلام به سمت اوست. من می گویم چرا که نباشد. شاید برخی تصور کنید ناسیونالیسم ایرانی بنده را جو گیر کرده و خیالاتی شده ام. خیر دوستان. حرفی برای گفتن دارم و آن این است که اگر جمهوری اسلامی خود را مرکز آمال جهان اسلام می داند و در پی بزرگی و عزت و عظمت است پس باید آمال اندیشانه بزرگ منشانه با عزت و معظم رفتار کند.
امپراطوری ساختن در شان کورش کبیر است که شرایط نا امن آن زمان زمینه را آن چنان فراهم کرده بود که ملت ها با میل و رقبت زیر پرچم ایران قرار می گرفتند. امپراطوری هخامنشی برای شهروندانش امنیت و آرامش به ارمغان می آورد و نمونه ابتدایی بود از اتحادیه های اقتصادی مدرن امروزی که موجب شکوفایی اقتصاد و ثروت و رفاه بخش های عمده ای از پهنه گیتی می شد. امپراطوری ساختن در شان کسی است که نخستین منشور حقوق بشر را صادر کرد که ضامن حقوق تمامی ملت های زیر پرچم خود بود. اینگونه است که امپراطوری صد ها سال دوام آورد وگرنه یک شبه کارش به پایان می رسید اگر تبعیض و خودی و غیر خودی و بی عدالتی آخوندی بر آن حاکم بود. امپراطوری ساختن در شان تفکری است که پایه هایش را زرتشت بزرگ ریخت که در جای جای گات های به جا مانده از او (پیش از آن که تحریف شود) سخن از ساختن و آبادانی است نه ویرانی.
امپراطوری ساختن در شان توماس جفرسن و جرج واشنگتن است که با تدوین قانون اساسی آمریکا پایه گذار دنیای سیاسی مدرن شدند و در آن به گواه تاریخ کورش را سرمشق قرار دادند.
حال شرایط جهانی و حرکت های ابلهانه آل سعود و اردوغان زمینه ای فراهم کرده برای خود نمایی جمهوری اسلامی. سوال اینجاست آیا جمهوری اسلامی توانایی بهره بری از این فرصت را داراست یا این که می خواهد همان بازی کودکانه که در ایران بر سر مردم بی پناه آورده را در سطح منطقه ادامه دهد؟ آیا زمان آن نرسیده که سر دمداران جمهوری اسلامی سر عقل آیند و کمی از نوک بینی جلوتر را مشاهده کنند و اذعان کنند با زور و شمشیر و خودی و غیر خودی و معیار های کودکستانی و اقتصاد رانتی و وارداتی و نفتی نمی توان داعیه امپراطوری سر داد.
چاره چیست؟ بیایید دست به یک آشتی ملی زنید. در های زندان ها را بگشایید. مردم ایران را در شان و منزلتی که درخورش هستند قرار دهید. امپراطوری درست کردن تنها با آزاد سازی نظامی تکریت و موصل و سوریه و یمن میسر نیست. امپراطوری درست کردن پایه های محکم و استوار می طلبد. نیرو های متخصص و اقتصاد شکوفا می طلبد. صلح و آرامش همراه با عزت و سربلندی می طلبد و نه صلح قبرستان. بیایید نشان دهید ایران می تواند راه گشای جهان اسلام به سوی دنیایی مدرن باشد. آشتی ملی به منزله آزاد شدن نیرویی بس عظیم از کارشناسان و فرهیختگان ایرانی است که حاضرند خود را وقف کنند برای ایران و برای صلح و ثبات جهانی .
کاری کنید ایران زبانزد خاص و عام شود. مبانی تشیع را با دنیای مدرن تطبیق دهید. تشیع مدرن و اخلاق مدار همراه با تساهل و تسامح و مراعات حقوق انسان ها و حقوق بشر و آزادی بیان و تضارب افکار و عقاید. اجازه دهید جوهره دین که مدعی سعادت بشر است زنده بماند و در دنیای مدرن راه خود را بپیماید مشروط بر این که مردم آزادانه آن را مطالعه کنند و برگزینند نه با زور و اسلحه که اگر چنین کنید امپراطوری تان یک شبه محو خواهد شد و در تواریخ خواهد آمد که آل علی فرصتی چنین طلایی به دست آوردند لیکن به دلیل خشک مغزی آخوند ها آن را از دست دادند.
کاری کنید مردم خود را مدیون تشیع احساس کنند و تا ابد جایگاه آن را بلند و گرامی بدارند.
با پوزش از دوستان گرامی. این را نوشتم. ذره ای امید ندارم ملایان کودکستانی ما شرایط زمان را درک کنند و در شان و منزلت چنین خواب و خیالاتی باشند. ما یک بار فروپاشی شوروی را از دست دادیم که عین شرایط کنونی بر جهان حاکم بود لیکن ملایان ما این کودکان کهنسال درکش نکردند و آنقدر در فکر زدن یک دیگر و حذف این و آن بودند که ………..
گفتگوی حبیب آرین با داود فیرحی استاد علم سیاست دانشگاه تهران در باره عناصر دموکراتیک فقه شیعه در روزنامه شرق یکشنبه 24 اسفند 93 که اندکی خلاصه اش کردم و نکات را بدون دگرگونی در عبارت ایشان آوردم و در آخر هم نظری کوتاه بر افاضات ایشان:
«تمامی تلاش من در این کتاب این بود که نشان دهم ما دانشی به نام فقه داریم و آن به دو قسمت تقسیم میشود؛ بخشی از آن بحثهای موضوعی آن است و بخش دیگر به احکام فقهی مربوط میشود.
زمانی که ما با پدیده مدرنی مانند دولت مواجه میشویم، موضوعشناسی اهمیت مییابد. من تلاش کردهام توضیح دهم ذهن حکومتداری در ایران چگونه شکل گرفته است و احکام فقه درخصوص آن چه بوده است. ما شاهد آن هستیم که درون دستگاههای فقهی و نصوص دینیمان عناصر پررنگ دموکراتیک وجود دارد. در میان فقهای ما فقیهانی هستند که تفاسیری دموکراتیک دارند و برخی دیگر نیز تفاسیری اتوریتیک را ارایه دادهاند.
من هیچگاه نظریات فقهی را مستقل از ساختار قدرت در نظر نگرفتم. باید توجه داشت که ما با دانشی روبهرو هستیم و این دانش خواهناخواه واجد میزانی از استقلال است. فقه سیاسی و فلسفه سیاسی دانشهایی هستند که ممکن است در هر جای دنیا متولد شده باشند. درنتیجه ممکن است تحتتاثیر فرهنگ همان منطقه قرار بگیرند. در ذهن ما ایرانیان تصوری اقتدارگرایانه از دولت شکل گرفته است و گمان میکنیم دولت خوب به معنی دولت اقتدارگرا است و براساس همین تصویر همهچیز را از آن نقطه شروع می کنیم و توضیح میدهیم. همین موضوع احتمالا کمک کرده است که در جامعه ما، به نظریههای دموکراتیک که تفاسیری دموکراتیک از دولت ارایه میدهند، کمتر توجه شود. این حس وجود دارد که این تفاسیر با جامعه ما نامتناسب هستند. در برابر این شرایط اگر به کشورهای غربی و آمریکایی نگاه کنیم نظریات اقتدارگرایانه به حاشیه میروند در حالی در ایران نظریههای دموکراتیک حاشیهای میشوند. این یک مساله اساسی است! اگر فقه فیذاته و به طور کلی اقتدارگرایانه بود، نمیتوانست نظریههای دموکراتیک تولید کند؛ اما این نظریات از دل فقه تولید شده است. این نشان میدهد مشکل در فقه نیست و باید مساله را در جای دیگری جستوجو کرد. بسیاری از افراد هستند که فقه را اقتداری میدانند اما من در این کتاب نشان دادهام که فقه در دو نقطه به شدت به سمت دموکراسی متمایل شده است. یکی از این نقاط در ادبیات مرحوم نایینی طرح شده و دیگری در بخشهای مختلف و پراهمیت ادبیات مرحوم امام بحث شده است. درواقع مساله اساسی ما به نگاه و دولتشناسی ما بازمیگردد. حداقل مطالعات من در این دو جلد نشان میدهد کسانی که گمان میکنند دین یا فقه ذاتا اقتداری است در اشتباه هستند. فارغ از قضاوت درخصوص نص میتوان گفت عناصر دموکراتیک فراوانی در فقه سیاسی وجود دارد. بنابراین در این خصوص میتوانیم دو بحث را دنبال کنیم: اول اینکه بگوییم چرا ادبیات دموکراتیک مکنون در نصوص دینی کمتر به چشم مسلمانان میآید؟ دوم اینکه چرا تلاشها و وجوه دموکراتیک مکنون در نظریههای فقهی ما میل به انزوا و حاشیهگزینی دارند یا به حاشیه رانده شدهاند؟
در فقه تلاشهای وسیعی صورت گرفته است تا بتواند به تبیینی دموکراتیک از دولت برسد. بهعنوان مثال، میتوان به شاهکارهای علامه نایینی و حضرت امام اشاره کرد. اما سرانجام فقه نایینی چه شد؟ نظریات نایینی در طاقچهها جای گرفت و دولت پهلوی در ایران رواج یافت که نمیتوانست دموکراتیک باشد. در دوره پهلوی نیز جبهه ملی در تلاش برای بسط ادبیات دموکراتیک بودند اما این مسیر ادامه پیدا نکرد. سرنوشت فقه نایینی به حاشیه راندهشدن با وجود دموکراتیکبودن بود. با کناررفتن نایینی یک دولت غیرمذهبی اقتدارگرا سرکار آمد. این موضوع نشان میدهد مساله و مشکل در فقه نیست. مانند این است که شما بخواهید در جامعه دو نوع نان تولید کنید. یکی از آنها نان دموکراتیک و دیگری نان اقتدارگرایانه است؛ چرا جامعه ما بهعنوان مصرفکننده یکی از آنها را میپسندد و دیگری را نمیپسندد.
بهعنوان مثال در ادبیات مرحوم امام ذکر شده است که «جمهوری یعنی همان جمهوری که در همهجای دنیا وجود دارد»، این گزاره معنی دیگری بهجز عرف ندارد. زمانی که درخصوص عرف سخن میرانیم لزوما به معنای عرف یک قوم و یک جمعیت نیست. اگر بنا بود عرف براساس یک قوم و جمعیت شکل بگیرد، هیچگاه در ایران دولت جدید، بیمارستان و بیمه شکل نمیگرفت؛ چراکه عرف آن وجود نداشت. اگر فقها از عرف سخن میرانند این عرف، عرف عقلاست که همواره دو شرط دارد؛ مورد پذیرش عقلا باشد و شریعت نیز با آن مخالفت نداشته باشد. باید توجه داشت مطابق ادبیات فقیهان ما دو نوع عرف داریم؛ عرف مطرود از جانب شرع و عرفی که نفی و طرد نشده است. بهعنوان مثال یکی بیمه و دیگری رباست. میبینیم که با وجود آنکه ربا یک عرف رایج بانکداری است، شریعت، ربا را رد کرده است. اما همان شریعت بیمه را تایید میکند؛ چراکه عرفی است که مخالف نص شرعی نیست. جمهوری، انتخابات و مجلس نیز به همین صورت، عرفی هستند که مخالف نص شرعی نیستند. در واقع این عرف است که برای ما موضوع میسازد و ساخت این موضوع توسط تنها چندنفر انجام نمیشود. به هر حال، اگر فقه درباره عرف سخن میگوید، به همان عرف موجود نزد عقلا که مورد مخالفت شارع هم نیست. اشاره میکند. فقیه به هر ترتیب این عرف را میپذیرد اما ممکن است آن را با تکیه بر استعارههایی همچون وقف، قضا و… توضیح دهد.
مرحوم امام بحثهای حکومت را از دو نقطه به قضاوت گره زده است. یکی از آنها ادله قضاوت است. به تعبیر وی، ادله قضاوت همان ادله حکومت است. دیگری از زاویه ساختار است. اگر بپذیریم قضاوت بخشی از حکومت است به این معنی است که ادله مربوط به قضاوت ادله حکومت نیز خواهد شد. با درنظرگرفتن این دو نقطه به نتایج روشنی خواهیم رسید. اول باید دید که قضاوت در فقه ما چگونه است، در نتیجه حکومت نیز به همان صورت است. اگر به تعبیر برخی از نویسندگان غربی، دولت را یکپارچه درنظر بگیریم و قضاوت را بهعنوان یکی از ارکان این حکومت بپذیریم، میتوانیم براساس متدلوژی «نمونهبرداری» قضاوت را آناتومی کنیم و شباهت ساختاری آن با حکومت را دریابیم. بر این اساس باید دید مهمترین رکنی که تحلیلگر برای تحلیل حکومت از آن آغاز کرده است، چیست. در ادبیات مرحوم امام این تحلیل، از قضاوت آغاز شده است. امام میگویند حکومت از آنجایی واجب است که باید احکام شرعی اجرا شود. این قاضی است که باید حکم شرعی را تشخیص دهد. بنابراین قضا بهمثابه قلب حکومت دیده شده است.
من در این کتاب ابتدا به فقه و پس از آن به تاریخ و دوباره به تئوری پرداختهام چراکه بسیاری از موضوعات بر ایجاد این تئوریها تاثیرگذار بودهاند؛ بهعنوان نمونه تغییر تصوری که از دولت ایجاد شده است. پیش از این مفهوم جمهوری کمتر پسندیده میشد، اما در حال حاضر این مفهوم به تیتر حکومت وارد شده است. وقتی این تغییرات ایجاد میشود، تاثیرات آن نیز تغییر میکند. همچنین میتوان به مفاهیم دیگری اشاره کرد بهعنوان مثال رایدادن زنان که پیش از انقلاب حداقل برای بخش مذهبی جامعه جدی گرفته نمیشد، اما اکنون این موضوعات بهصورت جدی طرح شده است. انتخابات مجلس و سازوکارهای انتخابات، نظارت بر کیفیت قانونگذاری و شورای نگهبان و… موضوعاتی است که از دل تاریخ ما درآمدهاند.
بهلحاظ نظری دستگاههای فقهی، دستگاههای بازی هستند و دچار تغییر میشوند. این کتاب نیز این تغییرات را نشان داده است و میتوان این تغییرات را دید. اما اینکه آینده این تغییرات به کدامسو باشد، مسالهای است که پیشبینی آن کار دشواری است.
اگر بهدنبال بسطدادن نظریههای دموکراتیک در جامعه باشیم، باید درخصوص چه موضوعاتی بحث کنیم. یکی از علاقهمندیهای من نظریه عمومی حزب در مذهب شیعه و بهطورکلی نسبت حزب و تحزب با فقه است. همچنین بحث مهم دیگر ماهیت و مفهوم قانون است. اینها از دیگر مباحثی است که من آن را دنبال میکنم. درواقع این مباحث در ادامه این سیر است. اما آنچه که این کتاب بهطور مشخص دنبال میکند این است که برخلاف نظرات برخی از محققان که معتقدند، فقه ذاتا تکلیفگرا و غیردموکراتیک است، حداقل مطالعات من نشان میدهد که فقه نه ذاتا تکلیفگرا و نه غیردموکراتیک است. برخلاف نظر این محققان در نظریات مدرن فقه شیعه درباره دولت، عناصر دموکراتیک بسیار بالایی وجود دارد. درعینحال نمیتوان فقه را بهطور کامل دموکراتیک یا اقتداری دانست. بههرترتیب نظریات اقتدارگرایانه و دموکراتیک در این گفتمان تولید شده است. همانطور که نمیتوان فلسفه را فیذاته دموکراتیک یا فیذاته غیردموکراتیک خواند. فلسفه یک دانش است همچنان که فقه یک دانش است. باید توجه داشت که اگر دستگاههای فقهی ما بسط منطقی پیدا کنند، نهتنها در حوزه سیاست دموکراتیک خواهند بود، حتی حوزه قضا را نیز دموکراتیک خواهند کرد. تجربه تاریخی نشان داده که دولتها به انحصاریکردن نهاد قضاوت در دستان دولت متمایل شدهاند. این تحولات یک پدیده تاریخی است که ارتباط مستقیمی با فقه ندارد.»
نیتجه بحث ایشان این است که فقه دموکراتیک است و نشانه اش امام عزیز و نائینی مرحوم و مشکل از ما ایرانیان است که دولت را اقتدارگرایانه فهم کرده ایم. پس بیایید پشت دولت را بشکنیم(مدیونید اگر ذهنتان برود سمت احمدی نژاد و روحانی که ولی فقیه را رنجانده اند!) و خود را در اختیار فقه بگذاریم تا از گهواره تا گور برای ما برنامه بسازد. خوب فرق گفتار فیرحی با فقه سنتی و فقیهان سنتی این است که ایشان با ابزار مدرن«سر می برد» و با لمیدن در چمنزار فوکو و دیگر سرآمدن فکر جدید تازه شیرفهممان می کند که اگر گناهی است یا در شما ایرانیان است یا در دولتی که مدرن است! بنازم به این همه هوشمندی و فهم و سواد و تازه ایشان دغدغه شدید دموکراسی دارند! اشارات فیرحی عمدتا ارجاع به کتابی دارد که تازگی نوشته و منتشر کرده است. توجه کنید که حرفی که آغاز مصاحبه می گوید مبنی بر دموکراتیک بودن فقه(کدام دلیل؟ کدام مبنا؟ نامعلوم) در آخر مصاحبه با اما و اگر مشروط می شود و می گوید اگر فقه بسط منطقی بیاید چنین و چنان خواهد شد!. تمام بحث این است که فقه تاکنون آیا عرفی غیراز عرف مورد تأکید نصوص سنتی را پذیرفته است؟ بله فقه در باره چیزهایی که اصلا نمی شناسد مثل بیمه و مثل بورس ساکت می نشیند و اگر به مرور بفهمد قصه از چه قرار است خود را صاحب«حق نظر» و صاحب حق معنوی پدیدآور آن نظر قلمداد می کند! بنگرید اکنون کتبی چاپ شده که فقهای صاحب رای! بعد از سه دهه که از حکومت اسلامی گذشته، تازه دارند بیمه و بورس و امثال آن را می فهمند! کسی که مدعی دموکراتیک بودن فقه است باید دستکم یک نمونه مشخص که به سنت فقهی تبدیل شده و ماندگار باشد نشان دهد و الا نظرهای بی سرانجام و گفتارهای منفرد همیشه در ذیل هر دانشی پیدا می شود. جالب است فیرحی برای اثبات ایده اش به گفتارهای سیاسی آیت الله خمینی در پاریس و دوران هیاهوی انقلاب استناد می کند در حالیکه فقهای سنتی چون مصباح و دیگران این گفتارها را در«مماشات» و متکی بر مصلحت می دانند یعنی همان خدعه امام عزیز!
علی1 عزیز
این همان کتابیست که مصاحبه کنندهٔ معمم و ناشناس در آن مصاحبهٔ جنجالی روزنامهٔ جمهوری اسلامی با رفسنجانی بدان اشاره کردهبود. و رفسنجانی بدون آنکه به سمت نقد کتاب برود مدام تکرار میکرد “ساختارها [ی برساختهٔ انقلاب] خوب بودند ولی بعضی عملکردها بد بود.”
اما من از دو جهت به آقای فیرحی خرده نمی گیرم. نخست آنکه دست کم بعضی متدینین ما شیرفهم میشوند که استبداد لزوما برساختهٔ فقهی نیست.
دوم آنکه حقیقتی در مورد ما وجود دارد: انقلاب مشروطه می کنیم، تبدیل به استبداد می شود (استبداد صغیر و بعد نایبالسلطنهها)؛ شاه خود آموخته (همان بیسواد) تند خو و مدبر میآوریم، مستبد میشود؛ شاه ملایم تحصیلکرده در فرنگ میآوریم، مستبد میشود؛ نخست وزیر 100٪ مردمیمان (مصدق) همهٔ اختیارات ممکنه را از مجلس می خواهد و بعد مجلس را منحل میکند (از نظر صوری همان استبداد معنا می دهد)؛ انقلاب می کنیم و آخوند 80 ساله ساده زیست مقیم نجف میآوریم، مستبد میشود؛ تحصیلکردههای چپمان حزب تشکیل میدهند (توده) بویی از دمکراسی نمیبرد؛ روشنفکر مذهبیمان گروه و سازمان تشکیل میدهد (مجاهد) که واویلا … خلاصه به قول گروه ترانه کیوسک که میگفت: “صندوق رأیه؟ یا سطل زباله؟/ in put مهم نیست! out put آشغاله!” ورودی مهم نیست چون در هر حالتی خروجی مستبد است!
مشکل
علي1گرامي ومازيار عزيز سلام
به نظراين حقيرهرچقدرانقلاب كنيم ودرطلب دموكراسي ومدرن شدن هدفمان باشد بازبه همان استبداد دچار خواهيم شدحال فرقي نمي كند استبدادچكمه باشدويانعلين هردوروي يك سكه هستندچون بشر ذاتازياده خواه وديكتاتور ودرصدداستخدام ديگران به هواخواهي خويش است. بگذريم ازحكومت داري اميرمؤمنان -ع- كه شيوه حكومت داري مردمي را درنامه اي به مالك اشترنوشتندوازاواوخواستند كه باچنين روش ومنش درمصرحكومت كند.
مگردرحكومت هاي مدرن امروزدنياچه مي گذرد؟هرچند آزادي بيان وانتقادنسبي وجوددارد.اما كجايش عادلانه است؟
نه درداخلشان ازعدالت ورعايت حقوق بشر خبري هست ونه نسبت به دنياي خارج كشورشان بلكه مي خواهند همه دنيارا به سيطره وتسلط خوددرآورندومنابع مالي دنيا درتصرف آنها باشد، به هروسيله وتزويري كه باشدويابازورقدرت سلاح هاي پيشرفته ونسل كش.
ونيازي به آدرس دادن وگواه آوردن مستندنيست چون همه ناظران عزيز اهل مطالعه وپي گير خبرهاي سياسي وآدمكشي حكومتهاي دنياي مدرن هستند .ازقبيل حمله به ايران ازطريق صدام وبازحمله به خودعراق وصدام وحمله به افقانستاني كه خودشان طالبانرادرآنجامستقركرده بودند.
وحالا حمله به سوريه وعراق بوسيله تشكيل داعشي ها وتجهيزآنها. خوب اين وقايع درطول اين سي واندي سال به مرور وبتدريج ازسوي جكومتهاي مدرن مدافع حقوق بشراتفاق افتاده است نه درتاريخ دور جنگهاي اول ودوم بين المللي كه دراين صدسال گذشته بمبارانهاي شهرهاي ژاپن وتخريب وكشتارانسانهاي ديگركشورهاانجام شده است.
اين رهآورددنياي مدرن است كه آدمكشي اش گروهي وجمعي است وهم مدرن است.بلي علم وتكنيك ووسائل راحت زندگي كردن راهم اين مدرنيستها توسعه داده اند.اما آياانساني راراحت گذاشته اند كه راحت زندگي كند؟
همه سياستمداران وروأساي كشورها بايدبمانند گله گرگ وپلنگ مراقب خويش باشندكه رقيب كن اوراپاره نكندويادولت هاي ضعيف هميشه باج ده اين گرگ هاي مدرن باشندتاراحتي نسبي داشته باشند.
اين چه مدرنيته ايست كه بلاي جان انسانها شده است؟
چراجوانان ودانشوران ودلسوزان كشور ما درعلوم پايه طرح ريزي ندارند وفعاليت نمي كنندتا خودشان ازدست آورد علوم وتكنولوژي ازديگران بي نياز باشندوخودشان آقاي خودشان باشندوصدسال ازتأسيس دانشگاه درايران مي گذردوهنوز نسخه غربي هاراترجمه وتدريس مي كنند.
جناب علي1 ما فقط حرفهاي فيرحي را دراينجا گذاشته وآن رانقدمي كنند كه هيچيك به دردما نمي خورد زيرا كه ديكتاتوري باذات بشر قدرت به دست آورده عجين است.مگراستثنائي نادرباشدكه عدالت ونوع دوستي وپرهيز ازظلم وستم راپيشه خودكندوتازه اگرمتملقان وچاپلوسان بگذارند.
وديلكتيك جناب مازيار هم هيچ تأثيري دررونددموكراسي ندارد وآقاي فيرحي هم باالفاظ بازي مي كند وبقول علي1 هيچ سندي ارائه نداده است.
درهرجامعه اي كه فرهيخته گانش هرقانوني كه وضع كنند اگرآن قانون مقدس نباشد همه اجزائش دراجرا وعمل مساوي است باديكتاتوري وقانون را بنفع هواخواهي حاكم تفسيركردن.بدرود
ببخشید نصفه ارسال شد
تمام مشکل فیرحی و حتی آقای محمد قوچانی اصلاح طلب نازنین در اینستکه دلشان میخواهد خودشان چرخ را از نو اختراع کنند. یعنی به قول یکی از کامنت گذاران بیایند رنسانس اسلامی را با تکیه بر فقه و دیالکتیک آن درست کنند و مسیر 500 سالهٔ اروپا را با سرعت حدود 50 یا 100 ساله طی کنند. کاری که رضا شاه 100 سال پیش حاضر نشد منتظر آن بماند. یعنی چیزی ناظر بر علوم جدید وجود نداشت که بخواهد دیالکتیک بدهد! مگر موضوع بحث (دموکراسی) در هیچ یک از متون سنتی ریشه داشته؟ زندهیاد نائینی هم در حقیقت در برابر موضوعی مدرن قرار گرفت که ناگزیر به اندیشیدن و تفقّه گردید.
همین آقای فیرحی هم که به کمک همسایگان (فوکو) شوهرداری آموخته؛ خوب حالا که اینطور است چرا اصلا یک خانهدار بهتر و مجربتر استخدام نکنیم؟!
علی1 گرامی همانطوریکه من و دیگران دراین سایت نوشته ایم اصولا کار مذهبیونیکه تحصیلات مدرن دارند(من واژه روشنفکردینی را بی مسما و نادرست ومتناقض با روشنفکر ی میدانم بهمین جهت درمورد مذهبیون از آن استفاده نمی کنم.)قربانی کردن علم و پژوهشهای علمی و دست آوردهای علمی درپای خرافات دینی است درست بهمان ترتیبکه انسان و حقوق انسانی را به قربانگاه الله خدای یگانه شان می فرستند!
بقول خودتان “عسی ان تکرهوا شیئا وهو خیر لکم” این کتک خوردن ها اتفاق مبارکیست برایتان, باور بفرمایید جناب مطهری اگر این آجرهای خجسته به سر مبارک خودتان هم نمیخورد هرگز حال ملت را درک نمی کردید .شما باورتان نمی شود که در مملکتی که رای فرزانگانی چون کورس عزیز ما و امثال خانم آنیتا با رای امثال کتک زنندگان شما ارزش برابر دارد چه فجایعی رخ می دهد که کتک خوردن حضرتتان جزئی ترین آنهاست که اصلا چون منی در برابر داغ دل مادر ستار وسهراب خجالت می کشم از قبح این سخن بگویم .برخی مثل من با خواندن چند کتاب بیدار شدند امثال جنابتان با “آجرغیور مردان دلاور ” .همان شیرمردانی که فقط زورشان به امثال ما می رسد و”دشمن فرضی”….
واکنش امام جمعه شیراز به نامه مطهری
اسدالله ایمانی شامگاه شنبه در جلسه شورای فرهنگ عمومی استان فارس با اشاره به نامه سرگشاده منتشر شده از علی مطهری خطاب به خود اظهارداشت: امام جمعه یک شهر بر حسب وظیفه موارد کلی را بر اساس سند مطرح می کند اما این آقا به دلیل عدم جواب منطقی از ادبیات فحش، زشت و مستهجن استفاده می کند.
به نوشته ایرنا، امام جمعه شیراز اضافه کرد: فحش و ناسزا راه حل نیست و این آقا بهتر است برخورد منطقی و عقلانی داشته باشد اما غصه این است که چرا باید فضای حضور چنین افرادی در اردوگاه اصلاح طلبان باشد؟
او ادامه داد: بنده به نامه علی مطهری جواب و پاسخی نمی دهم زیرا این ها در شان جواب و پاسخ دادن نیستند.
وی عنوان داشت: ما اعلام کردیم که حادثه اتفاق افتاده برای علی مطهری باید بررسی شود اما افراد باید این را هم بدانند که هر عملی یک عکس العملی دارد و اگر حریم را نگه ندارید حریم شما را نگه نمی دارند و این مسئله ای طبیعی است.
ایمانی افزود: وقتی یک نماینده در مجلس در حین صحبت به دلیل اخطار همکاران خود با مشت برخورد می کند باید انتظار داشته باشد که در اجتماع نیز عده ای با او با مشت برخورد می کنند و مصداق این ضرب المثل است: اگر باد بکارید طوفان درو می کنید.
امام جمعه شیراز گفت: قران به ما دستور می دهد در ادبیات رعایت اصول لازم را داشته باشید و چنان بحث کنید که اگر برای خودتان به کار ببرند ناراحت نشوید و آیا واقعا چنین است.
وی بیان داشت: بروز چنین رفتارهایی در جامعه تکرار شدنی است اما غصه من برای استان فارس است که با وجود برخورداری از موقعیت مناسب، شاهد چنین جریان ها، شلوغ کاری و دردسرهایی در بازار سیاست و اجتماعی است؟ من نگران حیثیت استان هستم.
نماینده ولی فقیه در فارس اظهارداشت: فرد قانون گذار خود باید به قانون احترام بگذارد و افراد معترض به این نماینده به دلیل لغو و بی احترامی به مصوبه شورای تامین شهرستان و شکسته شدن حیثیت استان اعتراض کردند.
ایمانی اضافه کرد: مردم و مسئولان استان فارس بدانند در فضای پیش آمده، ظلم بزرگی به استان فارس می شود و به ناحق شرایط استان فارس را می شکنند و این درحالی است که در استان های دیگر حوادث بدتر و بیشتری رخ داده است اما این طور بزرگ نمایی نشد.
به این میگویند مملکت امام زمان یا مملکت کلمات وارونه یادتان نرود که جای مهر بر صورتش را هم وارونه ببینید:
سرزمین کلمات وارونه جائیست که:
“گنج” “جنگ” میشود و “درمان” “نامرد” و “قهقهه” “هق هق”
ولی
“دزد” همان “دزد” میماند و “گرگ” همان “گرگ” و “درد” همان “درد”
آری سرزمین کلمات وارونه جائیست که :
من” “نم” کشیده است و “یار” “رای” عوض کرده است
” راه” گوئی “هار” شده است و “روز” به “زور” میگذرد.
“آشنا” را جز در “انشا” نمییابی و چه “سرد” است این “درس” زندگی
اینجاست که
“مرگ” برایم “گرم” میشود
چرا که “درد” همان “درد” میماند!
دلم “آرامش” وارونه میخواهد
“شما را”
شریعتی
اری در این سرزمین وارونه،
‘ربا ” چون ” ابر ” میبارد
“ارزو” بر “وزرا” میمیرد
“رام” مار ” میشود
“خویش ” فقط ” شیوخ “میشوند
” ریز ” زیر ” میرود
” فلج ” جلف ” میشود،
” نان ” هنوز ” نان ” است
” مه” ” هم ” تاریک شده و
” هلال ” ان هر چهارده چون ” لاله ” خون میریزد،
ولی امید به “همه ” است که همه ” می ماند تا برخیزد
مرضی
با سلام به دوستان عزیز و برادر بزرگوارم محمد نوریزاد
ما برای حضرت زهرا سلام الله علیها روضه و عزا می گیریم، اشک می ریزیم ،آنهم سه دهه، چرا؟ چون به ایشان ظلم شد.چون حق ایشان غصب شد.که بسیار هم درست است. ولی آیا در این نظام و حکومت اسلامی به بندگان دیگر خدا ظلم نمی شود؟ آیا به زنان ظلم نمی شود؟ آیا پاشیدن اسید به صورت زنان ظلم نیست؟ آیا حق این مظلومان گرفته شد؟ آیا حاضریم کسانی که به زنان مجروح ظلم کردند را همانند ظالمین به حضرت زهرا مورد لعن و نفرین قرار دهیم و آنان را دستگیر و محاکمه کنیم؟ تا کی می خواهیم بازی یک بام و دو هوا در آوریم؟ ما با ظلم مخالفیم یا با ظالم؟ تازه ظالم مگر با ظالم فرقی می کند؟ فقط عمر می تواند ظالم باشد؟ آیا علمای ما نمی توانند ظالم باشند؟ آیا ائمه جمعه که ظلم را تئوریزه و مجاز می کنند، ظالم نیستند؟ آیا رهبران و مراجع تقلید ما که چشمان خود را در برابر ظلم می ببندند و خود را به نفهمی می زنند، ظالم نیستند؟ پس چه فرقی بین خوارج، وهابیها، داعشی ها و… با رهبران،مراجع تقلید ، قضات دادگستری، مأموران اطلاعات و… می باشد؟
March 2015
دلیلی که دولت را مجبور به چاپ ۱۲ میلیارد تومان اسکناس کرد!دولت در اواخر سال گذشته، با مجوزی از ستاد تدابیر ویژه اقتصادی، ۴.۱میلیارد دلار از صندوق توسعه ملی برداشت کرد؛ با این عنوان که وقتی یکی از شرکتهای خارجی خریدار نفت ایران، بدهی خود را به ایران از این بابت پرداخت کرد، این پول را جایگزین کنند. هرچند این موضوع در ماههای گذشته رخ داده، یک نماینده مجلس اعتقاد دارد هنوز مشکلات مرتبط با این تصمیم ادامه دارد.
به گزارش «تابناک»، ماجرا آن زمان این گونه گفته شد که دولت، مقادیری نفت برای فروش به شرکت اماراتی نیکو داد، ولی این شرکت نتوانست به تعهدات خود عمل کند و پول نفت خریداری شده از ایران را در اختیار دولت ایران گذارد.
در آن زمان، نمایندگان منتقد این تصمیم دولت بر این باور بودند، دولت به جای آنکه برای وصول طلب خود، پیگیریهای لازم را انجام دهد، طلب خود را از شرکت نیکو به صندوق توسعه ملی منتقل کرد و به جای وصول آن بدهی از صندوق توسعه ملی استفاده شد؛ در واقع، دولت از منابع صندوق توسعه ملی برای تأمین منابع مالی خود بهره برد.
بنا بر این گزارش، اما آن ماجرا با همه حواشی و مشاجرات بین نهادهای مرتبط، پس از یک جلسه مشترک بین دولت و مجلس، موقت تمام شد؛ هر چند برخی نمایندگان مجلس همچنان انتقاداتی به این ماجرا داشتند، ولی با وجود این، با نزدیک شدن به پایان سال، یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، جزئیات بیشتری از این ماجرا را علنی کرده و همچنان برداشت از این صندوق را غیر قانونی میداند.
به تازگی موسی الرضا ثروتی در گفتوگو با «تابناک»، ابعاد جدیدی از این ماجرا را روشن کرده و گفته است: دولت روحانی تا کنون بیش از ۱۲ هزار میلیارد تومان پول بدون پشتوانه چاپ کرده است.
وی بر این باور است، اختلاف بین دولت و مجلس بر سر ۴.۲ میلیارد و ۱.۲ میلیارد دلار برداشت از صندوق توسعه ملی، ناشی از همین بحثها بوده؛ از طرفی هم دولت تا کنون نتوانسته ۵.۳ میلیارد دلار نفت ایران را از آن شرکت خارجی بگیرد.
در این رابطه بیشتر بخوانید: http://www.tabnak.ir/fa/news/483638/%D9%85%D8%AF%D9%84-%D8%AE%D8%A7%D8%B1%D8%AC%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%A8%DA%A9-%D8%B2%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%AD%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AA%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D8%B1-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA © http://www.tabnak.ir
چهارشنبه سوری، دیروز و امروز
دوستان من در اینجا شرحی مختصر از مراسم چهارشنبه سوری و قاشق زنی میدم.البته آنچه که من و هم سن و سالهای من از نزدیک دیدن و انجام دادن میشه گفت بسته به هر شهر و منطقه تفاوتهای وجود داشت.
من هرآنچه خود شاهد بودم و انجام دادم مینویسم. باشد تا آن خاطرات شیرین را با شما دوستان به اشتراک بگذارم.در ضمن در ادامه به تغییرات هدف دار آن میپردازم و اینکه چرا به اینجا رسید تا این مراسم حرام اعلام شود.
یادمه تو محلمون از دو سه روز قبل از چهارشنبه سوری با پسرای محل جمع میشدیم میرفتیم اطراف محله و شروع به جمع آوری شاخ و برگ درختان خشک شده و بوته های خشک شده میکردیم.هرچند که ما باهم دوست بودیم ولی رقیب هم بودیم.هر گروه از ما یه محدوده از محل را پوشش میداد و برای اسم در کردن بین پسرای دیگه ، بین بزرگان محله و همچنین شیرین تر از همه بین دختران محله تمام تلاش خودشو میکرد تا بتونه بیشتر چوب جمع کنه. یکی از روشهایی که ابداء کرده بودیم بردن چند تیکه طناب کوتاه بود و یه تیکه طناب بلند.شاخ و برگها رو در بسته های قابل حمل می بستیم بعد اون بسته ها رو به هم وصل میکردیم و دست آخر اون طناب بلند بود که با کشیدن روی زمین می تونستیم قطاری از شاخ وبرگ را حمل کنیم که هم کمتر آسیب میدیدیم و هم بیشتر می تونستیم جمع کنیم.جالبه که تا خود محله یه رد از خودشون روی زمین به جا میگذاشتن ، تازه با بچه های دیگه مسابقه هم میدادیم.
معمولا بعد از غروب خورشید روز سه شنبه آخر سال مراسم چهارشنبه سوری شروع میشد. ما پسرای محل شاخ و برگهایی که جمع کرده بودیم رو جلو خونه هامون میچیدیم در مقادیر و فواصل منظم و هر چه این چیدمان طولانی تر و آتش اونها ماندگارتر بود نشان از میزان تلاش فرد گردآورنده داشت . وقتی مشغول چیدن شاخ و برگها بودیم یواش یواش همسایه ها هم جمع میشدن.هر کسی بسته به توانایی خودش جلوی خونش یه زیلویی، فرشی، چیزی مینداخت و بساط سماور چای و نوشیدنی، شیرینی و آش و … برقرار بود نه فقط برای مصرف خودشون بلکه برای همه همسایه های دور وبر خودشون.خیلی لحظات قشنگی بود. بگو بخندها و خوشی واقعی، همه دور هم جمع میشدن و باهم گپ و گفتی داشتن که بیا و ببین. الانم که دارم مینویسم خیلی حال میکنم با یادآوری اون لحظه ها. یکی از قسمتهای جالب خاطرات اون شب مربوط بود به اینکه دختر پسرای محله یکی از ناب ترین لحظه های ارتباط دوستی و عاشقانه شون رو داشتن بدون محدودیت های مرسوم اونموقع از طرف خانواده ها، چرا که همۀ والدین اونجا حضور داشتن و به خاطر اون شب سعی میکردن شادی بچه ها رو ازشون نگیرن و البته دختر پسرا هم بسته به سنشون باهم ارتباط برقرار میکردن و یا به دو گروه جدا تقسیم میشدن و با بازیهای گروهی خودی به هم نشون میدادن.خیلی جالب بود، همۀ بچه ها هیجان داشتن و مشغول بازی بودن و والدین هم مشغول گپ و گفت و بخور بخور. بعد از جمع شدن همه، اعلام میشد که مراسم پریدن از آتش میخواد شروع بشه.معمولا کمی نفت روی شاخ و برگ می ریختیم تا به قول معروف آتیش با زدن کبریت گر بگیره و خاموش نشه. همه دور آتیش جمع میشدن و نور آتیش و گرماش روی همه تاثیری مضاعف میگذاشت و به هرکی نگاه میکردی لبخند میزد و شاد بود و لحظه شماری میکرد برای اینکه آتیش خوب بگیره تا شروع به پریدن از روی آتیش بکنن. همه به صف میشدیم و زنجیر وار از رو آتیش میپریدیم
” زردی من از تو …سرخی تو از من ”
همه با صدای بلند این متن زیبا و با معنا رو میگفتن که به بیانی شعرگونه خواهان این بودن که ای آتش مهربان زردی و بیماری و تمام مظاهر مشکلات رو از من بگیر و به من سرخی خودت رو که نشانۀ گرما و نیروی سلامتی بود رو بده.
به واقع که سوری بود در آن شب چهار شنبه آخر سال. فراموشی غم ، غصه و بیماری و شادی و شعف همگانی…وای که چه روحیه ای میداد به همه.
بعد از مراسم هم همه به خونه هاشون میرفتن تا شامی به بدن بزنن.
بعد از شام بود که پسرای ماجراجوی محله منجمله من میرفتیم برا قاشق زنی. البته این کار تو محلۀ ما بیشتر توسط همون پسرایی انجام میشد که زحمت کشیده بودن و رفته بودن برای جمع آوری خار و خاشاک و چوب خشک تا مراسم چهارشنبه سوری با شکوه برگزار بشه.چرایی اون بیشتر بخاطر این بود که با دادن هدیه به اونا ازشون تشکر میکردن. مراسم قاشق زنی هم ناحیه بندی داشت درست مثل چهارشنبه سوری. ما پسرا چادر زنانه سرمون میکردیم که معمولا چادر گلدار بود و نه چادر مشکی ، یه کاسه ای ، قابلمه ای به همراه قاشق که بیشتر فلزی بودن و از جنس مس و یا روی چون اونموقع هنوز ملامین و استیل کم پیدا میشد و بلور و چینی هم امکان داشت بشکنه.
چادر به سر با یه کاسه در دست و قاشقی که به لبۀ کاسه میزدیم به همراه یکی دوتا از بچه های دیگه که حکم جمع کننده و انبار رو داشتن و همراهشون یه گونی کوچیک یا ساک بود میرفتیم در خونه ها .زمانی که من قاشق زن هدایا رو میگرفتم اونا رو تو گونی یا ساک خالی میکردم و با کاسۀ خالی به طرف منزل بعدی میرفتم.
فقط به در خونه ها میرفتیم و قاشق میزدیم و حرفی نمیزدیم البته بعضی موقع ها اول در میزدیم و یا زنگ خونه رو میزدیم و بعد قاشق زنی میکردیم. صاحب خانه کاسه رو میگرفت و توی اون پول،آجیل،میوه و یا هدایایی میزاشت و دوباره تحویل میداد. خیلی باحال بود …کرکر خنده و شیطنت بازی هم بود مخصوصا وقتی خونۀ دوست دخترمون میرفتیم و یا صاحب خانه به قاشق زن از زیباییش و طنازیش متلک مینداختن و یا میخواست عروسش بشه… و قاشق زن هم شروع به ناز و عشوه میکرد ….وای که دلم چقدر هوای اون موقع رو کرده.
خیلی خوش میگذشت…از چهارشنبه سوری و قاشق زنی مهمترین و بهترین خاطره ها رو داشتیم.
– چهارشنبه سوری بعد از انقلاب
چون بیشتر شما در جریان هستین خلاصه میکنم.
ابتدا جسته گریخته انجام میدادیم بعد به خاطر جنگ و کشته شدن جوونای محل تو جنگ دیگه تقریبا همۀ محل عزادار بودیم و در نبود دوستامون و همینطور غم خانواده هاشون حس و حالش کمتر شد با توجه به این که توی رادیو و تلویزیون هم یواش یواش از این میگفتن که این کار برای آتیش پرستا بوده و کفر محسوب میشه.! تا این اواخر که بعد از جنگ بازم یواش یواش در گوشه کنار شاهد بودیم ولی دیگه نه مردم همون مردم بودن و نه همسایه ها همون همسایه ها. بیشتر نمایشی بود و هیچوقت اون حس وحال قدیم رو نداشت.بعد هم که خود همین آقایون تا دیدن داره تنور مراسم چهارشنبه سوری داغ میشه با واردات انواع مواد منفجره و ترقه از چین خواستن مسیر اونو کاملا تغییر بدن و از شبی شاد که سور میدادن و شاد بودن به شبی ترسناک تبدیل کنن که جز مزاحمت و خطر چیز دیگری نداشت.بعدهم با تبلیغات تلویزیونی بگن که اینم از چهارشنبه سوری! و چندتا کشته و مجروح و سوخته رو به ما نشون بدن و بگن ببینید چه بلایی سرشون اومده…یواش یواش هم شروع کنن بگن که چهارشنبه سوری اینجوری نیست و همون مراسم خودمون رو یادآوری کنن اونم بخاطر اینکه بعضی مردم اعتراض کردند که اگر شما جلوی اون مراسم رو نمیگرفتین به اینجا ختم نمیشد و در ثانی جوانها با این بهانه اعتراض خودشونو نشون میدادن و اونا ترسیده بودن.
جدای از تمامی این مطالب از نظر من چهارشنبه سوری به سبک چینی ها مجاز نیست.چرا که هیچ کدوم از اون مراسم سنتی رو نمیشه در مراسم به سبک چینی دید .ترقه بازی و انداختن نارنجک با آن صدای مهیب و خطر آسیبهای جسمانی و روحی چیزی جز خوشی زود گذر و هیجان کاذب نیست در بیشتر موارد هم مردم آزاری ست و اینکه جوانها با انداختن ترقه و نارنجک از عکس العمل دیگران و لطمه به دیگران بخندند به دور از انسانیته. در ضمن بدون رعایت دیگران حتی نیمه شب هم این کارها رو انجام میدن…
چی به سر ما اومده؟
باید سعی کنیم برگردیم به همون روزها و همه باهم بخندیم و همه باهم شاد باشیم نه اینکه به دیگران بخندیم و از آسیب رساندن به دیگران شاد باشیم.
به امید تکرار اون روزا و اون خاطره ها
صحبت های یک آخوند وجوان انگلیسی:
یک روز جوان انگلیسی از آخوندی پرسید مسیح مرده زنده میکرد و موسی ید بیضاء داشت و عصایش را به مار تبدیل میکرد. اما شما و اسلامتان هیچ معجزه ای ندارید دین که بدون معجزه نمیشود. آخوند کتابی را که به زبان عربی بود به وی داد و گفت روزی سه بار صبح و ظهر و شب بیست صفحه از این کتاب را بخوان . جوان انگلیسی گفت ای آخوند مگر من دیوانه ام کتابی را که نمی فهمم بخوانم آخوند گفت معجزه ما هم همین است که چهارده قرن است این کتاب را با ذوق و شوق میخوانند و نمیفهمند و بدون وضو همبه آن دست نمیزنند.
سلام ودرود
جناب مزدک
به دلیل اهمیت این موضوع ،در اینجا قرار دادم برای استفادۀ دیگر عزیزان
اول اینکه بنده بی نام و نشان نیستم…بی نام و بی نهایت هستم.
شاید از تکرار عمدی دوباره ، منظور خاصی داشته باشید.شاید توهین پنهانی در آن نهفته؟بگذریم.
در ضمن شما حق توهین به سید مرتضی و هم چنین به من را ندارید.بنده ایشان را از بسیاری از جهات بالاتر از شما می دانم. و همچنین بدون دریافت پاسخ حق استفاده از نام ایشان برای تشابه به من را ندارید.
اگر من و ایشان برای شما دزد ناشی هستیم که به کاهدان میزند…در جواب شما همین بس که جسارت و توان دزدی
( از دید شما ) را داریم شاید به کاهدان هم زدیم ولی تجربه ای میشود برای بعد. یعنی به میزان دانش و تجربۀ ما افزوده می شود. ولی شما چطور برادر من ؟ اصلا جسارت انجام کاری را دارید ؟ آها فقط بلدی سوتی بگیری !
در ضمن مشخص شد با انگیزه و هدفی مسموم مطلب مینویسید .در یک متن 2 خط و نصفی چه نوشتید؟حالا این را ضربدر مطلبی 20 خطه کنیم.از نظر نوشتاری یک فاجعه به حساب می آید.
حال به من حق میدهید که بگویم “معنی توهین از نگاه من یعنی رفتاری مثل مزدک داشتن”
البته از شما بابت خواندن مطلب و اینکه پی گیر بودید تشکر میکنم.در ضمن کافیست به مناطق سردسیر و گرمسیر بروید و خودتان با چشم غیر مسلح هم میتوانید این تفاوت را ببینید.
– شما از من خواستید که در دفاع از مطلبی که گفته ام دلیل بیاورم و پژوهشهای علمی دال بر این نظر را بیان کنم.
من در اینجا به 4 نمونه اکتفا میکنم :
– ممتاز نیوز : یک متخصص زنان و زایمان و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز گفت: سن بلوغ در دختران خوزستانی و مناطق گرمسیر نسبت بە مناطق سردسیر پایینتر است و معمولا از ۹ سالگی صفات ثانویه جنسی،ایجاد و پس از یک یا دو سال نیز قاعدگی آغاز میشود.
– دکتر زهرا بهبودی مقدم، اولین دکتری تخصصی بهداشت باروری در ایران و عضو هیات علمی دانشکده پرستاری و مامایی دانشگاه علوم پزشکی تهران
… افرادی که در مناطق استوایی و گرمسیر زندگی می کنند، بلوغشان خیلی زودتر اتفاق می افتد. هوا گرم تر شده است، به خاطر گازهای گلخانه ای زمین گرم تر شده است و در همه جای دنیا شاهد افزایش دما هستیم. مواجهه با نور هم عامل موثری است…
– “تأثیر وضعیت متفاوت بالیدگی بر دختران نوجوان غیر ورزشکار در مناطق سردسیر و گرمسیر”
نتیجۀ تحقیقات استاد دانشگاه تهران دکتر عباسعلی گایینی به همراه چند تن از کارشناسان ارشد؛
نتیجه گیری:
با توجه به داده های حاصل از پژوهش می توان نتیجه گرفت که شرایط آب و هوایی مناطق سرسیر و گرمسیر می تواند در میزان WHR-BMI-%BF دختران نوجوان غیر ورزشکار تاثیر متفاوتی دارد ( تغییرات هورمونی سریعتر در مناطق گرمسیری)
– نتایج پژوھشھا در امریکا نشان میدھد که شمار قابل توجھی از دختران پیش از 6 و 7 سالگی به بلوغ زودرس میرسند و در این میان، دختران سیاه پوست آمار بیشتری را به خود اختصاص داده اند. در واقع، دختران 5 برابر پسران از این اختلال رنج میبرند اما تعداد پسرانی که در سالھای اخیر دچار بلوغھای زودرس شده اند نسبت به گذشته افزایش یافته به طوری که سن بلوغ پسران از 11 به 9 سال کاھش داشته و در مناطق گرمسیر اروپایی، کاھش سن بلوغ دختران از 10 به 9 سال مشھود است. پژوھشگران و روان شناسان معتقدند که بلوغ زودرس دختران میتواند آنھا را در معرض سوءاستفاده ھای جنسی قرار دھد.
حال در گرفتن سوتی نیز مختارید…در کوچه و خیابان هم از هر که بپرسید بالای 80 درصد مردم میتوانند جواب دهند.
دوست من در یادگیری از دیگران در مسیر رشد و تعالی اندیشه خود، اگر کوتاهی کنید اولین ضربه را به خود میزنید.
جناب بی نام و بی نهایت من در زیر همان کامنت اگر درست دقت میکردید اشتباه خودم را جبران کرده ام و نام شما را درستش را نوشته ام.جناب این پژوهشهایی که شما اینجا آورده اید از نوع احادیث اسلامی /شیعی است که از فلانی نقل شده که از فلان کس گفته تا رسیده به صادق و باقر و عایشه …جناب شما یک ادعایی کرده اید که علمی است و حداقل برای مسلمین از آنچنان اهمیتی برخوردار است که اگر می توانستند چنین موضوعی را از نظر علم ژنتیک ثابت کنند تا بحال بیش از یک ملیون پژوهش و ملیاردها دلار دراین راه خرج کرده بودند.بنابراین وقتی شما نمی توانید یک مقاله علمی که در ژورنالهای علمی و قابل اعتماد دنیا منتشر شده باشد بیاورید یعنی آنچه را ادعا کرده اید و یا شنیده اید بعلاوه آنچه از قول این و آن اورده اید کشک است.شما حتی یک مقاله معتبر دراین باره نمی توانید بیاورید چون چنین چیزی دروغی بیش برای سرپوش گذاشتن کودک آزاری مسلمین نیست. جناب این ادعا یک بحث علمی و ژنتیکی و قابل اثبات است این که دیگر وحی و خدا و ادعاهای پوچ و بی معنی نیست. درضمن همانطور که قبلا نوشته ام به کسی مربوط نیست که دیگران به دین و اعتقادی توهین می کنند و یا نقد می کنند .بهتر است سر خود گیری و بجای توهین به اشخاص عقاید آنها را نقد کنید و یا هرچه خود میخواهی انجام ده.این سایتی وزین و آزاد است و صاحب سایت حق دارد کامنتی را که نمی پسندد در سایت قرار ندهد.بنابراین من و شما بهتر است بدون توهین بهمدیگر انچه را که می پسندیم ارایه دهیم و در باره آنچه صاحب خانه درسایت میگذارد اگر نظری داریم بدون توهین به گوینده بنویسیم.من نیز از بحث با شما همین احساس شما را دارم و درحقیقت از همان اوایل هم چندین بار تصمیم گرفتم که جواب شما را ندهم ولی چون فکر کردم که شاید موضوع را یا من بد مطرح کرده ام و شما منظور مرا آنطور که باید متوجه نشده اید به بحث ادامه دادم ولی متاسفانه شما بهمان روال خود ادامه دادید و بجای نقد آنچه من می نوشتم به توهین به خود من ادامه دادید.
سلام و درود
مزدک گرامی
شما کامنتهایی که میزاری رو هم مرور نمیکنی اون اولیش بود و دوباره تکرار کردی.
منظور من در همین صفحه با عنوان گرفتم بود به این آدرس:
“مزدک
10:20 ق.ظ / مارس 12, 2015
جناب بی نام و بی نشان! ”
و نه در صفحۀ قبل با عنوان ای شمشیرها مرا در میان گیرید و به این آدرس و اشتباه املایی:
“مزدک
11:04 ق.ظ / مارس 11, 2015
چنا ب بی نام و نشان واقعا ترسیدم! ”
پس دوبار تکرار کردی ،حالا هی مغلطه کن!
شما درست میگی.ولی عاقل را اشارتی کافیست.
“… تا بحال بیش از یک ملیون پژوهش و ملیاردها دلار دراین راه خرج کرده بودند. “!
شما یکی از اون یک میلیون را برای نمونه بیار حرفت درسته و یا اصلا 4 تا نمونه مثل من بیار.
چرندیات تکراری که حاکی از همان اندیشه های متناقض و سراپا تحریفه.
از کی تا حالا محققان ایرانی رو هم آدم حساب نمیکنی و تحقیقات اونها کشکه ! یعنی اون دکترا چرت میگن و تو درست میگی. من میتونم برم و مقاله های علمی رو که به زبان انگلیسیه ترجمه کنم و بیارم. ولی تو باز میگی اونا رو قبول نداری! ما هر سازی بزنیم شما خلافشو کوک میکنی.
بازم رفتی تو همون 1400 سال پیش و از عایشه جونت اسم آوردی.دیدی هر چی میگی //////// عربهاست و بازم به مسلمین ربطش دادی…دست از این عناد ورزی کورکورانه بردار برادر من.چه کردن این عربها ، مسلمین و جدیدا هم ایرانیان با شما مزدک گرامی!
/////، اینا ناخالصی داره برادر من.
آره حق با شماست من برای بار دوم از شما بی نام بی نشان بجای بی نام بی نهایت نام برده ام و در موقع جواب دادان کامنت دومی را ندیده بودم .حرف شما دراینمورد درست است ولی هیچگونه قصد توهینی نبوده .فقط یک اشنباه است.از این بابت عذر می خوام.ولی من هنوز منتظر یک |زوهش علمی در مورد ادعای شما هستم…الان هم در عربستان یه دختر 9 ساله هیکل یه دختر 14 و یا 15 ساله رو داره. در ضمن این یک سنت عربی بوده و ربطی به اسلام نداره مثل بسیاری …. دلیل اش مهم بودن این سنت محمد برای فرزندان ما و نسلهای آینده است.چون همین سنت متعلق به دوران وحشیگری و قبیله ایی باعث شده که امام امت تبخیذ(ماش و لاس زدن با بچه شیرخواره) را طبق شرع تجویز کند.می توانی حدس بزنی چنین جنایتی چه تاثیر سویی در اجتماع می تواند داشته باشد؟یعنی من پدر زمانیکه بفهمم همسایه ام مسلمان است از کوچکترین تماس آنها با فرزندانم از ترس سواستفاده جنسی از فرزندانم جلوگیری می کنم . یعنی در هیچ کودکستانی دبستانی …یک مسلمان حق ورود ندارد تا چه برسد بکار کردن…و بهمین ترتیب درتمام شیون زندگی اجتماعی نوعی تنفر و بی اعتمادی به مسلمان بوجود می آید که نتیجه همین دید است.حالا متوجه می شوید که چرا باید نه تنها تاریخ اسلام بلکه جزییات اسلام را تجزیه وت تحلیل کرد؟برای چنین تجزیه و تحلیلی باید آنها را از تقدس انداخت!
سلام ودرود
مزدک گرامی
در ابتدا از نوع نگارش شما تشکر میکنم و لازم میبینم به نکاتی که مثال زدید اشاره کنم:
1- سن بلوغ = بنده گفتم که مواردی که شما عنوان کردید در باب بلوغ و سن ازدواج مربوط به سنت اعراب است و به اسلام ربطی ندارد و این به معنای این نیست که اسلام عملکردش درست است.من به این خزعبلاتی که در باب مسائل جنسی پرداخته میشود صحه نمیگذارم فقط و فقط درصدد هستم مطالبی که اینجا مطرح می شود به نوعی بار منطقی و عقل گرایانه داشته باشد.در ضمن اگر ما ایرانیها دنبال مسایل جنسی و پی گیر آن هستیم گناه ماست و به اعراب ربطی ندارد.این ما هستیم که دنبال روی آنها هستیم.
در باب پژوهش نمیدانم شما تا کنون پژوهشی انجام دادین و یا تحقیقی کردین یا نه ولی این را بدانید که آوردن کل متن تحقیق و پژوهش در اینجا منجر به ارسال حداقل یکماه مطلب بلند بالاست.بنده طبق برداشت عقلی و علمی به درج گزیده ای از نتایج تحقیق آن دکتران که تخصص شان درباب زنان است اینجا اکتفا کردم.بنده خود پزشک نیستم ولی برای روشن شدن مطلب در این باب باید نظرات پزشکان را در اینجا بیاورم.نمیدانم شما تا چه حدی درس خوانده اید ولی یک پزشک برای تحقیق باید هم به بررسی تحقیقات دیگر اساتید بپردازد و هم خود تجربی انجام بدهد.دیگر شما خود دانید که چه برداشت کنید.
2- تفخیذ= که البته شما تبخیذ نوشته بودین و درست آن “تفخیذ” است.
معنای تفخیذ آن چه که گفتید نیست و شما عمداً نوزاد را آوردید که وقتی من نوعی میخوانم ، عملی تهوء آور به حساب بیاد.اگر قرار است بر مبنای خرد و عقلانیت در اینجا کامنت بگذاریم باید یک سری مسائل را رعایت کنیم.
در اینجا زنان محترم هم کامنت میگذارند و این نوع نوشتار شما نوعی بی پرده گویی و عدم رعایت حیا میشود.
من به آن دوستان که مایلند در باب کلمۀ ” تفخیذ ” بررسی و تحقیق کنند میگویم که بروید و خودتان تحقیق کنید.
این عمل نه مختص مسلمین است و نه مربوط به شیعیان.از دیر زمان بوده و هم اینک نیز ادامه دارد.ولی از باب اینکه شما نام نوزاد را آوردید من اینجا به شما نکته ای را یاد آوری کنم و آن اینست ؛
در احکام شرعی بسیاری از مطالب بیان میشود فقط به دلیل اینکه سوال میشود و باید به سوال به گونه ای پاسخ داد. این اشاره به نوزاد در آخر مطلب نوشته شده من باب تمام کردن مطلب است و نه الزام به انجام.مثل همان قضیۀ زلزله و عمه است که شای یک در میلیارد هم پیش نیاید ولی احتمال را باید در نظر گرفت.حال سوال اینجاست که آیا این عمل را چند درصد از مسلمانان تایید می کنند و انجام میدهند. بسیاری از احکام اگر به جزئیات می پردازند به دلیل این است که از آنها سوال میشود و آنها باید بر مبنای دستورات دین و اخلاق جوابی پیدا کنند. حال به گونه ای دیگر میگم. چند درصد از مسلمانان و یا شیعیان کلمه به کلمه توضیح المسائل را خوانده اند و حفظ هستند؟و مو به مو انجام میدن؟ فقط اگر برای شما سوال پیش بیاید و در موقعیتی قرار بگیرید که ندانید چه کنید و در همان حال دسترسی به توضیح المسایل داشته باشید، آنوقت است که به سراغش میروید و یا از فقیه مورد نظر خود می پرسید البته اگر شیعه باشید و مقلد هم باشید. با توجه به اینکه در باب تقلید هنوز بین علمای شیعه اختلاف نظر است ولی نظر کلی اینست که در اصول دین تقلید جایز نیست ولی در فروع دین تقلید جایز است که البته اجباری نیست. در باب مسایل دیگر خارج از این دو مورد بسته به عرف جامعه متغییر است و بستگی تام به سطح دانش اشخاص دارد. در ضمن در حال حاضر درصد مقلدین در ایران با بیشتر شدن سطح سواد و درک مردم بسیار پائین است. احتمالات از اصلی ترین موارد مورد توجه در مباحث فقهی است.
در ضمن شیعیان در انتخاب فردی که از او تقلید کنند آزادند و تقلید از فردی که مرده جایز نیست. پس الزامی در تقلید از شخص خمینی که مرده و رفته نداریم ( ببین توی یک کتاب به اون بزرگی که نوشته مزدک چی پیدا کرده)
حال فرض کن اگر یک مسلمان بسته به عرف و سنتهای غلط در یک جامعۀ بدوی و بیایانی و یا عشیره ای تصمیم به خواندن عقد وصلت بین فرزند خود و دیگری میگیرد و سن دختر کمتر از 9 سال ازدواج است ( ممکن است سن زوجه 6 ماه هم باشد! هر چند این احتمال نزدیک به صفر باشد ) در اینجا سن زوج مطرح نشده که چند ساله باشد . دقت کنید . هنوز در جوامع عشیره ای مخصوصا اعراب، میگویند عقد پسر عمو و دختر عمو در آسمان بسته شده و یا حتی رسما آنها را به عقد هم درمیاورند یعنی پدر آن کودکان با رضایت خود و طبق سنتهای قومی این کار را میکنند. حال آن شاداماد که به طور مثال با دختر عمویش عقد کرده اگر حس جنسی داشت چگونه برآورده کند؟
راه حلش تفخیذ است. یعنی اگر طبق سنتها حتی یه احمقی پیدا شد که حتی دختر 6 ماهۀ خود را به عقد پسری درآورد،آن پسر اجازه ندارد بجز از راه تفخیذ کام جویی کند.( دقت کنید=شرط اصلی ازدواج است و رضایت طرفین )
جناب مزدک اگر نقد بی طرفانه صورت گیرد لاجرم بر دل نشیند. تفاوت رابطه جنسی در ازدواج و سوء استفاده جنسی از زمین است تا آسمان.
شما به تمام ایرانیان و مسلمانان و شیعیان بهتان میزنید و بدترین و دون ترین اتهامات را به آنها میزنید و متوجه نیستید که تحمل آن کلمات برای خواننده چقدر سنگین است.
این عین عبارت شماست مزدک گرامی:
” یعنی من پدر زمانیکه بفهمم همسایه ام مسلمان است از کوچکترین تماس آنها با فرزندانم از ترس سواستفاده جنسی از فرزندانم جلوگیری می کنم . یعنی در هیچ کودکستانی دبستانی …یک مسلمان حق ورود ندارد تا چه برسد بکار کردن…”
متاسفانه نوع دید بیمار گونۀ شما از یک کلمۀ فقهی که معنای بسیار گسترده ای داره منجر میشه که یه راست برین سراغ کم احتمال ترین حالات در اون مورد. باید تعریف یک کلمۀ فقهی کامل باشه و همۀ جوانب رو بسنجه. درک شما از مطالب فقهی بسیار ضعیف است. و جای تاسف دارد که بسیار راحت و بدون هیچ شرم و حیایی به هموطنان خودتان اینگونه توهین میکنید…دیگه عصبانی شدم…آخه مرد ناحسابی هی من میخوام رعایت کنم هی تو به نوشتن چرندیاتت ادامه میدی.خجالت بکش و حیا کن.بابا کمی مرام و مردانگی و جوانمردی کسی را نمیکشه. آخه آدم! من چی بهت بگم…مگه توی //// دخترتو توی اون سن به عقد کسی درآوردی؟ آخه /// در اون جملۀ فقهی کجاش گفته اگه خواستی سوء استفاده کنی گفته اگه زوجه. زوجه یعنی چی؟ یعنی اگه یه //// مثل توی ///// توی عصر اتم خواست دختر کم سن و سالش حتی 6 ماهه رو به عقد پسر یه ابلهی خودش دربیاره یا اینکه بدترین حالش به عقد یه مرد گردن کلفت در باره باید رعایت حال اون دختر کم سن و سال رو بکنه و …این سوء استفادۀ جنسی و این حالاتی که گفتی و مهد کودک و مدرسه و همسایه رو مثال زدی فقط از یک ذهن پریشان و سادیستی فوران میکنه و نه یه عقل سلیم. شما فکر میکنی همه مثل خودتن ؟ میفهمی اصلا چی میگی؟
امثال شماها رو اگه آزاد بزارن چه به روز این مردم میارین ؟
مزدک واقعا میفهمی چی بلغور میکنی…تو رو هر کی دوست داری مطلبت رو یک بار برای خودت بلند بخون ببینم شرمت نمیشه؟ دیگه دارم از دست افرادی مثل تو نا امید میشم. همینجوری به همه توهین میکنی و اصلا نیفهمی چی میگی.
عزیز، درک ناقص شما از مطالب حمل بر همان درک از طرف کس دیگه نیست.
احتمالا این سوالات و پرسشها رو ذهن بیمار و مسلمانی مثل تو از خمینی پرسیده بوده و اون مجبور شده حسب وظیفه تا قین مطلب رو بهت توضیح بده!
کمی شعور چاشنی مطالبت کن .
به مرام و شعور خداناباوران توهین نکن.
با سپاس
جناب بی نام و بی نهایت شما از این محققین ایرانی یا آمریکایی بجز اظهارنظرهای کلی درباره موضوعی کلی مدرکی ارایه نداده اید.ادعای شما همانطوریکه من قبلا نوشته ام و شما حرف مرا هم تحریف کرده اید و درجواب خودم نوشته اید از آنچنان اهمیتی برای مسلمین بر خوردار است که اگر می دانستند که چنین چیزی علمی و درست است میلیاردها دلار خرج پژوهش برای اثباتش میکردند(این حرف من بود نه اینکه در اینباره پژوهش شده.).ادعای شما یک ادعای خاص و قابل اثبات است. بنابراین دراینمورد خاص اگر مدرکی معتبر دارید ارایه دهید نه اظهار نظرهایکلی که بهمان قال صادق و قال بقر و یا مغالطات آخوندها می ماند.
آقاي بي نام وبي نهايت سلام ودرودبرشما
جناب اين بنده حقيروناقابل به شما ازبن جان تبريك مي گويم ازاين جهت كه درمقابل بداخلاقي هاي جناب مزدك رادراين سايت، مردانه وانسان گونه ايستاده ايدواورابه هچل اندخته ايد وبابيانات زيبا وشيواوانساني وعقلاني خودتان ،به اراجيف ارازل واوباش گونه او پاسخ منطقي وعقلاني داديدومي دهيد.بازهم متشكرم ازاين جهت.
وهمچنين ازپاسخي كه به جناب حاجي نماز خوان وشرمنده ازمسلماني اش داديد كيف كردم ولذت بردم ازاينكه شخصيت اورا چنان بازگوئي روانشنا سانه برايش كرديدكه چگونه آدم متحير وبلاتكليف است كه راه وروش زندگي ودينداري را هنوز حاجي شده وامانفهميده است.
وهمچنين تحليل تان ازحجاب زنان ايران واقع بينانه بود ومنصفانه وخردورزانه. ازاين رونيزمتشكرم.
بنده خدايان جناب سيدمرتضي ومصلح حريف مزدك نمي شدند بيشتر به سكوت مي گذراندند .زيرا كه مثل معروفي است كه به زن سليطه سلام بده وبگذر،چون اوكه منطق وحرف حساب سرش نمي شودبلكه منطق اوفحاشي ولجن پراكني است وازاين طرف دادازخردورزي وحقوق بشر مي زندودرعمل گرفتار تناقضات بي شماراست. خوب يكي ازره آوردانسانيت ورعايت حقوق بشر احترام متقابل به همنوع انساني وعقايداوست كه هميشه اين مزدك آن رازيرپا گذاشته ومي گذارد.
به چالش كشيدن شماي عزيز اين ////// را،مرا به حيرت واداشت وموجب شگفتي ام شد وخواستم تشكري ازجناب شما كرده باشم.
وهمچنين ديگركامنت هايت درجواب ديگران معقول ومؤدبانه وانسان منشانه ومعلم گونه بود.بدروداي نازنين.
جناب مصلح خجالت نکش شما که اولین بارت نیست که از این سایت خداحافظی کرده ایی! بله بدون اینکه خود را معرفی کنید همه میدانند که شما همان شیخ مصلح اید در پشت بی نام آشنا!
باسلام بردوستان
جناب مزدك
به نظرم اشتباه گرفته ايد من شيخ مصلح نيستم وشمادرهمه امور وازجمله دراسلام شناسي هم اشتباه فاحش داريد /////////
—–
دوست گرامی ادامه ی کامنت شما به دلیل توهین های مکرر حذف شد.
هاااا مصلح جان مه از طرف مزدک از شما عذر وخوام ایشان سید و شیخ را با هم قاطی وکن شما سید مصلح بید و اعتراض شما وارد بید هاااا
دوست گرامی جناب بی نام بینهایت
با سلام به شما
از حسن ظنی که به این کمترین داشته اید تشکر می کنم ،من از ابتدا همه مجادلات و گفتگوهای شما با دیگران و از جمله دوستمان مزدک پی گرفته ام ،حتی آن کامنت اعتراضی که بمن و دوستی بنام کاوه داشتید را دیدم ،در آنجا لزومی ندیدم توضیح دهم که بحث های من کمتر بحثهای ابتدایی است ،و من در صدد تبلیغ داوطلبانه و ابتدایی سنتی از دین و باورهایم نبوده و نیستم ،آنچه مرا بر آن داشت قریب به سه سال در این سایت شریف و آزاد جناب نوریزاد بمانم و مطلب بنویسم ،یکی همین غرض مقدس و محترمی است که در نوشته های شما مشاهده کردم ،یک کلام:لزوم آزادی بیان و احترام به سخن و باورهای دیگران ،چه سکولار ،چه متدین متعصب ،چه خدا ناباور ،چه خدا باور غیر معتقد به ادیان و شرایع ،و سایر ایسم ها و مکتب ها .
غرض دیگرم نیز روشنگری (لا اقل بگمان و باور خودم) و توضیح نسبت های دروغ و غیر واقعی به شاکله حقیقی دین (قطع نظر از عملکردهای مسلمانان و حاکمان در طول تاریخ) و تبیین مستند هر مورد است.
اینها انگیزه های من بوده است ،و بحث من با کاوه نیز هرگز بحث دشمنی و عداوت نبوده است ،من دیده ام غالبا ایشان یا برخی دیگر از دوستان مطالبی را تحقیق و تعمیق نکرده اینجا کپی پیست می کنند ،و بگمان خود مبارزه سیاسی با حکومت جمهوری اسلامی را که به آن انتقاد دارند ،پیش می برند.
یا همین بحثی که با دوستی بنام مزدک داشته اید ،نمیدانم شما از چه زمانی این سایت و نوشته ها را دنبال می کنید ،اما بشما عرض کنم من قریب سه سال است که همین مطالب شما را به این دوست تذکر داده ام ،که الفبای مبارزه سیاسی و تلاش برای استقرار حکومت سکولار متکی بر قواعد حقوق بشر ،این نیست که دنبال می کند ،بارها عرض شد جامعه ما یک جامعه دینی با اکثریت متحقق مسلمان است ،خواه سنی و خواه شیعه ،در لباس هر قوم و طائفه ای ،کرد و لر و ترک و بلوچ و فارس و شمالی و جنوبی ،در چنین جامعه ای با چنین بافتی ،عقل سیاسی و الفبای آگاهی سیاسی اقتضا می کند که انسان به باورهای دینی اکثریت مسلمان این کشور احترام گذارده ،به شخصیت های حقیقی و حقوقی این دین توهین و زشت گویی نکند،هرگاه نیز صحبت از این مقولات شد ،گفتند باور شخصی جدای از دین حکومتی است ،بسیار خوب این تفکیک را انجام دهند ،اما توهین هایی که به کتاب مسلمانان ،و پیامبر مسلمانان ،و قبله مسلمانان،و سایر شعائر عمومی دین می کنند،آیا توهین به باورهای شخصی نیست؟ حتی در موردی لابد دیدید که این آقا به مادر محترمه مرحوم ستار بهشتی ابراد کرد که چرا به سفر حج یا عمره بعنوان یکی از فرائض واجب یا مستحب دینی رفته است! یعنی تا این حد کینه ،که نمی تواند حتی عمل به فرائض دینی از سوی یک مسلمان را برتابد.
من با انتقاد و نقد جمهوری اسلامی و بنیادهای دینی در اصول و فروع مخالفتی ندارم ،مشروط به اینکه انسان لا اقل باحترام مخاطب خود آن باورها را محترمانه نقد کند ،نه بتعبیر او “لجن مال” کردن عقیده و احترام به معتقد ،اصلا مگر چنین تفکیکی از نظر فلسفی ممکن است؟ اعتقاد و باوری که هر انسان به چیزی دارد یک نحوه از ادراکات و مدرکات اوست که بقاعده فلسفی اتحاد عاقل به معقول ،جزء حقیقت ذات اوست،بنابر این وقتی کسی عقیده ای را خارج از روش نقد دقیق و مستدل ،لجن مال می کند و بالفاظ ناروا می نوازد ،در حقیقت خود شخص معتقد را هتک کرده است،الان باور این دوست ما به حقوق بشر و دمکراسی و حقوق ذاتی انسان و حکومت سکولار ،باور عمیقی است ظاهرا ،حال اگر کسی نقدی به این مقولات دارد ،آیا شایسته است رو به حضرت ایشان کند و شروع کند به فحاشی به دمکراسی و سکولاریسم و واضعان حقوق بشر ؟ این آیا عملی متمدنانه است؟ شما نشان دهید در کدامیک از احزاب سکولار در جوامع متمدن غربی ،بجای ترویج سکولاریسم و کوشش سیاسی در استقرار دمکراسی ،شروع کنند به مسیحیت و عیسی مسیح علیه السلام و جناب پاپ و انجیل مسیحیان ،فحاشی کردن و لجن مال کردن؟ نمیدانم این دوست ما این روش را از کدامیک از اهالی آن کشورهای متمدن دریافته است؟ آری آنجا نقد مسیحیت هست ،تالیف کتاب هست ،سخنرانی و میتینگ هست ،اما آیا اینگونه فحاشی بی منطق به پیامبر کثیری از مردم در شرق و غرب هم وجود دارد؟ کجا آنان به زندگی خصوصی پیامبر مسیحیت اینگونه ورود می کنند و با عواطف باورمندان به آن آیین بازی کرده آنرا جریحه دار میکنند؟ این نشانه تمدن و پیشرفت است که کسی دائم از بنیاد یک دین به خرافه تعبیر کند و به پیامبر آن بتازد و فحاشی کند؟دائم میگویند اینها مقدسات نیست ،بسیار خوب از دید شما مقدسات نیست ،اما شما که دائم می گویی باید به انسان بما هو انسان احترام گذاشت ،چگونه بخود اجازه می دهی به چیزهایی که نزد یک و نیم میلیارد از سکنه کره زمین مقدس است نسبت های ناروا دهی؟
من قبلا مکرر گفته ام ،ایشان فرضا اگر بدنبال تثبیت حکومت سکولار در کشور ما هست ،راه آن همراه کردن عموم مردم با خود است ،عقل سیاسی اینجا حکم می کند که کسی که بدنبال تثبیت حکومت سکولار است ،هم از وضع موجود و عملکرد حاکمان انتقاد کند و آنرا برای مردم تبیین کند ،و هم از فوائد و مزایای حکومت سکولار بگوید ،این روش حزبی سیاسی منطقی است ،آیا در اینجا می شود فردی به غرض پیش گفته ،دائم در پس یک نام مجازی و در کسوت یک هرکول مجازی رایانه ای ،دهان قلم خویش باز کند و مثلا به قبله ای که اکثریت مسلمان این مملکت روزانه چندین بار به سوی آن می ایستند و نیایش می کنند ،اهانت کند؟ یا دائم زبان به هتک کتاب مسلمانان بگشاید و به آورنده آن کتاب بانحاء گوناگون توهین کند؟ ایشان هرقدر هم تلاش خود موفق باشد ،اینکه موفق شود نهاد دین را در این کشور از نهاد سیاست جدا کند ،و چگونه می توان با هتاکی نسبت به باورهای اکثریت مسلمان این سرزمین ،جامه عمل بچنین هدفی پوشاند.
من در همه این گفتگوها با اینکه دیدم شما بصراحت مطالبی هم گفتید که با باورهای من هماهنگ نیست ،اما دیدم چونان که گفتید تلاش کردید آیینه شفافی پیش روی این دوست قرار دهید که بی منطقی توهین و ناسزا و درشت گویی را ببیند،و خوب آیینه شفافی هم ارائه کردید ،دیدید و دیدیم که این دوست توهین بخود را بخوبی دریافت ،و منفعلانه از آن بشما نالید ،بسیار عجیب است که توهین بخویش را می بیند و ناروا می بیند ،اما توهین به باورهای دیگران و شخصیت های حقیقی و حقوقی مورد احترام میلیونها مسلمان در داخل و خارج این کشور ،اصلا نمی بیند ،نه که نمی بیند بلکه خود را در لجن مال کردن دیگران (بتغبیر خود او) محق میداند.مصداق بارز باءوک تجر و بائی لا تجر.
من از تلاش منصفانه شما در مجادله بر سر لزوم احترام به آراء و باورهای دیگران بسهم خویش تشکر می کنم ،با اینکه شما گفتید باور به اسلام ندارید ،اما بنظر من فی نفسه این صفت شخصی خوبی است که هر انسان با هر باوری ،برای انسان های دیگر کرامت و شخصیت قائل باشد ،و در عین حال محترمانه چیزهایی را که درست نمیداند نقد کند ،آری نقد کند ،اما نقد جدای از توهین و لجن مالی است.
موفق باشید
چناب سید مرتضی من از آخوند هیچ توقعی چز مغالطه و سفسطه و توچیه خرافات ندارم چون دکان پرمنفعت دین آنقدر لقمه چربی هست که ملیونها انسان را برایش بخاک سیاه نشاند و کشوری را ویران کرد و طلبکار هم بود.ولی من یکی از همان 3 سال پیش که با توپ پر وارد این سایت شدید برایت نوشتم که من تخصصم درآخوند شناسی ست و بخوبی از عهده به صحرای کربلا زدنهای تو و هم صنفان تو برخواهم آمد .وگویا موضوع را خوب حالیت شده.من بارها نوشته ام که برای من اگر چیزی قرار به مقدس بودن باشد جان و خرد انسانها و حیات بطور کلی است نه مشتی خرافات و دروغ و اراجیفی که با ترساندن و کشت و کشتار و تکرار بمردم بنام مقدسات حقنه شده.فراموش نکن که اولین کلام قرآن قم فانظراست و این یعنی بر خیز و بترسان.ولی بشر امروزی دیگر به چنین //// گوشش بدهکار نیست.راستی میدانی چرا درغرب مردم کاری به مسیحیت و تورات و انجیل و /// از این قبیل ندارد؟چون قرنهاست که آنها را از دستگاه قدرت ورهبری جامعه و حکومت بیرون انداخته اند.ولی وای به حال کشیشی که ناشیانه بخواهد درموردی بعنوان کشیش و یا از طرف کلیسا اظهار نظر سیاسی کند آنوقت خواهی دید چه بلایی بر سر مسیح و انجیل و تورات وهمه /// دینی خواهد آمد.بنابراین تا اسلام و خرافات اسلامی دمار از مردم این دیار در می آورد هیچ توقع احترامی نه از من و نه از دیگران به اعتقادات نداشته باش!من انگلیس نمی نویسم ولی شیر فهم شد؟
متشکرم از جناب مزدک که با این کامنت بروشنی بر محتوای کامنت من صحه گذاشت و آنرا امضاء کرد ،اینجا فقط از باب اینکه مزدک ما مثل مورد “تفخیذ” که آنرا به غلط “تبخیذ” نوشته بود ،دچار اشتباهات تکراری نشود ،این توضیح را لازم می دانم خدمت ایشان عرض کنم که آیه مورد نظر او “قم فانذر” است نه “قم فانظر”،زیرا معنای این جمله غلط که در قرآن وجود ندارد ،این است که برخیز و نظر کن یا نگاه کن ،در حالیکه انچه در قرآن است جمله “قُمْ فَأَنْذِرْ “.المدثر/2 ،است و مفهوم آن این است که بصورت وحی به پیامبر فرموده است برخیز و انسانها را انذار کن ،و معنای انذار این است که انسانها را هشدار بده ،و از سرانجام سوء اخروی و ابدی بترسان ،دقیقا همان چیزی که نیاز امثال مزدک در طول تاریخ است که مغرور به زندگی دنیا شده و گمان می کنند انسان همچون گیاهی است که سر از خاک بر آورده و مدتی با خوردن و آشامیدن زیست و رشد می کند ،آنگاه پس از مدتی خمیده شده و می خشکد و نابود می شود ،این تمام تفکر و جهان بینی و انسان شناسی متفکران مادی مثل مزدک است ،قرآن و پیامبران دقیقا آمدند همین نگاه را تصحیح کنند ،و به او تفهیم کنند که :”یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه”یعنی ای انسان تو بالفطره خدا را خواهانی زیرا کمال مطلق طلبی ،و کمال مطلقی در هستی تحقق ندارد مگر ذات ذوالجلال الهی ،پس هرچه کوشش می کنی و کدح و تلاش می کنی تلاش کمال خواهانه است ،و کوشش کمال مطلق خواهانه است ،و تو ای انسان روزی در جهان دیگر خدا را و کمال مطلق را ملاقات خواهی کرد.
برای تفهیم این پیام ،دوگونه دعوت برای انسان ضروری است ،”انذار” (هشدار به عواقب سوء اشتباه و نافرمانی) ،و
“تبشیر”(تشویق آگاهانه و نشان دادن راه) ،و این دو پیام مشترک انبیاء به مزدک و مزدکیان در طول تاریخ است ،این درست شبیه هشدار و تشویق یک پزشک است به بیمار ،که از این موارد اجتناب کن که اگر اجتناب نکردی “انذار” من این است که مبتلا به عاقبت سوء مرض و مرگ خواهی بود ،و تشویق به اینکه از این دارو و از آن غذا بهره ببر که سلامت و عافیت تو در آن است ،و همه پیامبران الهی همان طبیبان هستند (طبیب دوار بطبه) که آمده اند دست بشر و مزدک و مزدکیان را گرفته و از آلام و اسقام و خارج کرده او را بجهان نور و خروج از ظلمات طبیعت بکشانند،انذار انبیاء یعنی این ،و “قم فانذر” یعنی برخیز و اینها را هشدار ده که رنج ها و چه عواقب سوء در جهان دیگر در انتظار آنان است اگر به پیام انبیاء عنایت نکنند،آنهم عواقبی که انتها ندارد ،عواقبی ابدی ،خوب است کمی مزدک در مفهوم “ابدیت” بیندیشد ،ابدیت یعنی اینکه :هستیم و هستیم و هستیم الی ما لا یتناهی ،و انسان گیاه خودرو نیست که رشدی کند و بمرگ پایان پذیرد ،و انبیاء آمدند به مزدک و همه انسانها تفهیم کنند که تو گیاه نیستی ،تو ابدی هستی ،و توشه ابدیت خویش را از همین دنیا بر می گیری ،که (الدنیا مزرعه الاخره)،و تو مزدک پایان ناپذیری ،و امتداد حیات تو پس از مرگ ،جهانیست وسیعتر بنام برزخ و جهان های دیگر از پی آن،پس ابدیت تو یا ملازم با سماء جلال الهی است یا ملازم با اسماء جمال او ،و این ملازمت با اسماء جلال یا جمال حاصل عمل خود توست (انما تجزون ما کنتم تعملون) همان جزاء داده می شوید آنچه را عمل کرده اید ،اهل فراست می دانند که تعبیر “ما کنتم تعملون” غیر از تعبیر “بما کنتم تعملون” است ،در تعبیر دوم شاید نوعی داد و ستد تصور شود ، که پاداش در مقابل عمل ،اما قرآن می گوید پاداش همان عمل است نه در مقابل عمل ،و انسان هرچه که از نیات و اقوال و اعمال در این جهان درو کرده همان را می بیند ،این همان مساله “تجسم اعمال” است ،و خدا هیچ ظلمی به هیچ انسانی ندارد (والله لایرید ظلما للعباد) ،این انسان است که بصورت عمل متناسب خود در آن جهان می رسد :(فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره ،و من یعمل مثقال ذره شرا یره) نمی گوید در برابر ذره خیر پاداش می دهیم و در برابر ذره شر پاداش می دهیم ،می گوید ،انسان همان ذره خیر را که انجام داده است می بیند ،کلمه “یره” یعنی می بیند ،و می گوید انسان همان ذره شر را می بیند.
سخن در قرآن فراوان است، اینها سخنان انبیاست ،و هدف قرآن از انذار و تبشیر این است ،و معنای “قم فانذر” (و نه قم فانظر) این است ،من امیدوارم که دوستمان مزدک که خود به این آیه اشاره کرد “قم فانذر” به معنای آن نیز توجه کند ،و پیش از مرگ از این خواب سنگین که هریک بنوعی به آن مبتلا هستیم بیدار شود و بیدار شویم ،آری جناب مزدک ،اشاره خوبی داشتی به آیه “قم فانذر” که اگر همین یک کلمه را که دریچه بسوی دنیایی از معارف قرآنی است دریابی ،راه سعادت را خواهی یافت ،و امیدوارم مزدک خوب این معانی را فهم (همان آندرستندینگ!) کند یا بقول خود او شیرفهم شود،البته این غلط نویسی آیه از سوی مزدک سبب خیری شد تا اندکی از دریای معارف بیکران قرآن بسوی او سرازیر شود! پس مزدک جان ،باز هم قرآن را غلط بنویس!
سلام و درود
مزدک گرامی
من فقط به خط آخر مطلبت که در پاسخ به سید مرتضی به دلیل مطالبش که به زعم شما حمایت از من بود که البته باز هم همراه با توهین به او و دین و مذهبش بود منصفانه و خرد ورزانه و به عنوان یک ایرانی و یک هموطنت چند تا نکته رو میگم. و دیگه از این به بعد نه به شما و نه به دیگری جوابی درخور خودش را نخواهم داد چرا که بعد از این چیزایی که میگم دیگه دلیلی نمی بینم.این اتمام حجت با همۀ عزیزان هست چه آنانکه مذهبی هستند و چه آنانکه اعتقادی به وجود خدا ندارند.
شما گفتید “بنابراین تا اسلام و خرافات اسلامی دمار از مردم این دیار در می آورد هیچ توقع احترامی نه از من و نه از دیگران به اعتقادات نداشته باش!”
بارها گفتم اگر مردم بخواهند میتوانند دین را و باورهای پوسیدۀ آنرا نابود کنند چرا که خود به دین جان داده اند. با نافرمانی اجتماعی دینی و نشان دادن اختیار و انسانیت و همچنین آزاد اندیشی خود به سلطۀ دین پایان دهند که کمترین هزینه را دارد.
می توانند نماز جماعت نروند.میتوانند نمازجمعه نروند.میتوانند نماز عید فطر و عید قربان نروند.میتوانند اگر در ادارات دولتی هستند به نماز جماعت نروند.میتوانند اگر در بازار هستند به نماز جماعت نروند. میتوانند مراسم های مختلف را در مساجد نگیرند. میتوانند موقع سخنرانی در مقابل دیگران بسم اله و آیۀ از قرآن نیاورند.میتوانند به همایشها و مراسم با موضوع دینی نروند.می توانند به عزاداری مذهبی نروند حتی برای تماشا.
میتوانند رای ندهند.میتوانند به تظاهرات روز قدس و 22 بهمن نروند.میتوانند اسم اسلامی روی فرزندانشان نگذارند… و . و . و
پس راههای بسیار کم هزینه وجود دارد ولی چرا این کارها را انجام نمیدهند.شاید پر هزینه ترین آن این باشد که یک کارمند دولتی هنگام نماز به نمازخانه اداره نرود و جیم بزند.احتمالش هست اضافه کاری نگیرد.شاید جریمه شود….و در بدترین حالت به اخراج او بیانجامد ولی اگر تعداد این افراد زیاد باشد آنها هم کلا بی خیال میشوند.خوشبختانه بیشتر نمازخانه ها گنجایش همۀ پرسنل ادارات را ندارد و نیز میتوان هزار جور کلک شرعی! زد و بهانه آورد.
پس چرا بعد از 36 سال اینگونه نیست؟آیا مشکل از سلطۀ دین است یا مشکل از شعور مردم است؟ آیا شمشیر و اسلحه بالای سر مردم گرفته شده؟ آیا آنها را به زور مجبور میکنند که این اعمال و حرکات را انجام دهند؟
چقدر باید اینجا بگم توهین به ادیان نتیجه ای جز بدتر شدن اوضاع ندارد.هر کاری یه راهی داره.
یک مثال ساده:
اگه با کسی در حد و اندازۀ خودتون مشاجره کنید و او به شما دشنام بده و فحش ناموسی هم چاشنیش کنه،عکس العمل شما چیه؟(البته نه مثل موقعیتی که آقای نوری زاد در اون قرار گرفت)
آیا همینطوری ول میکنین میرین.آیا جواب طرف رو نمیدین.آیا با اون درگیر نمیشین؟
مزدک گرامی بفهم و باز هم میگم سعی کن و تلاش کن بفهمی.با این روشی که تو پی گرفتی به هیچ جا نمیرسی.
یه مثال دیگه:
اگه زورتون به کسی نرسه و از دست کسی خیلی عصبانی باشین، برای تخلیه خودتون چیکار میکنین…فحش میدین . به همین راحتی.
پس فحش دادن کار یه آدم بی فرهنگ، بی شعور ، بی تربیت ، بی خرد و البته بزدل ، ترسو و ضعیف هست.
مزدک جان این روش شما هیچ نفعی به دیگران و خودت نمیرسونه.من تا این لحظه هی تلاش کردم اینو با زبون محاوره ای خودتون به شما و طرفدارای بی خردت بگم ولی دریغ از یه سر سوزن تغییر در روش شما.
شما و حامیانت از این رفتارت به هر چیزی برسین قسم میخورم ( البته چون به هیچ خدایی اعتقاد نداری، به خردورزی و انسانیت – به جوانمردی و فتوت قسم ) به تنها چیزی که نمیرسین منزوی کردن و بیرون راندن دین از زندگی ما ایرانیهاست.
شما آگاهانه و یا ناآگانه به وطنت ایران (البته اگه ایرانی باشی) و همچنین مردم ایران خیانت میکنی. یا جاهل و نادانی و همانها که قبلا به شما گفتم و یا از روی عمد و با انگیزه ای موزیانه اینکار رو میکنی.تو و همراهانت اگه به این رفتارتون ادامه بدین هر چه باشین نه ایرانی هستین و نه بر مبنای ارزشهای انسانی حرکت میکنین و نه وطن پرست هستین.شما خائن هستین .
در پایان یه مثال واقعی و خاطره ای از زندگی خودم میگم :
ایرانیان در طول تاریخ هیچگاه به دیگر ادیان و دیگر مذاهب بی احترامی نکردن و به اونها بیرحمانه نتاختند مگر در زمانهایی که حکومتی دینی در راس کار بود و شاید بتوان گفت بیشتر ایرانیان در زمان حکومت دینی هم احترام به دیگر ادیان و دیگر مذاهب رو حفظ کردن. نزدیکترین زمان همین حکومت پهلوی بود .
در محله ای که من زمان کودکی و نوجوانی خودمو گذروندم (در بین سالهای 50 تا 57 ) هم شیعه بود،هم سنی بود،هم مذهبی دو آتیشه بود،هم سیک هندی بود، هم درویش بود، هم مسیحی و جهود بود،هم بهایی و بابی و قادری بود، هم چپی و کمونیست خداناباور بود ( البته از نو ورژن جدیدش که شما باشین هنوز به دنیا نیامده بود ) و هم لات عرق خور مذهبی سینه زن لب به عرق نزن دهۀ محرم و ماه رمضان بود.
ولی نکته اینجاست که هیچکسی به کس دیگه آزار نمیرسوند. تو اون محله همه سعی میکردن با اونایی که مرامشونو دوست نداشتن مدارا کنن و عیب اونایی که دوست داشتن رو با جوانمردی بپو شونن. هیچکس دین رو بهونه نمیکرد برای توهین به دیگری. همه در مواقع خطر به هم کمک میکردن و در مراسم های ملی باهم شرکت میکردن مثل همین چهارشنبه سوری.عید نوروز خونۀ هم میرفتن عید دیدنی. تو مراسم شادی و ختم همدیگه شرکت میکردن.تو مراسم ختنه سوران پسرها کادو میبردن. همه باهم میخندیدن و باهم گریه میکردن.هیچکس به دین و باور دیگری توهین نمیکرد.
به قول استاد سخن و شعاعر ایران زمین ، حضرت حافظ شیرازی:
“آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا ”
ما همه دلامون خوش بود. ما آسایش داشتیم.اگه کم می خوردیم اگه کم داشتیم، دلمون خوش بود چون که همدیگه رو داشتیم.خوش بودیم چونکه همدیگه رو داشتیم.
چه بر سر ما اومد . چرا به اینجا رسیدیم.
اول انقلاب تا اواسط سال 58 همه چی خوب بود مردم روحیه ای تازه گرفته بودن.
ولی اوایل سال 59 بود که با شروع جنگ قدرت و حاکم شدن روش آخوندیسم و پدر جدشون انگلیسیها (همان طور که در جواب دوست عزیزم مازیار وطن پرست آوردم ) اختلافات مذهبی ، ایدئولوژیک و سیاسی به اوج خودش رسید و محله خالی شد از هر چه مرام و باور انسانی بود و همه باهم دشمن شدن! هرکس توی خط ، مرام و عقیدۀ خودش بود و با دیگر خطوط و مرامها دشمن.حتی توی خط و مرام خودشون هم باهم درگیری داشتن… و بقیه شو خودتون میدونین و تا الان ادامه داره.
دین و مذهب مقصر نیستن و تنها ، بله و تنها این ما هستیم که مقصریم.ما در برابر افکار و اندیشه های تفرقه افکنانه و بنیاد گرایانه که توسط آخوندها و با چراغ سبز انگلستان به ما تحمیل شد بیشتر ما مردم ، نه مبارزه کردیم و نه اعتراض. ما سکوت کردیم و دیگر مبارزان و معترضین رو هم تنها گذاشتیم.اگر هم حرکت کوچکی بود با یه تشر مختومه شد. آری ما مردم مقصریم و اول به خودمون و انسانیت خودمون خیانت کردیم و وقتی که خودمون رو گول زدیم دیگه بعد از اون به دیگران اهمیت ندادیم.
آقای بی نام ، بی نهایت، با سلام، من سپهر هستم. در حیرتم که چه اصراری داری تا پای مهملات مذهبی مهر و امضای علم بکوبی و نه اینکه این محملات را با پیمانه علم بسنجی!!! اگر این علم نبود که الان قطرهٔ چشم درد ما مسلمانان، میشد محلولی از چرک تن یک آخوند در یک تغار آب کر و امثال آل احمدها و شریعتی ها، کارگاههای ماله سازی راه میانداختند.
سلام ودرود
جناب سپهر ،دوست گرامی
لطفا از سبک و سیاق بیان مزدک گونه فاصله بگیرید چرا که حتی هنگام تایپ این کلمات روح حقیقت یاب ، انسانیت و وجدان خود را به چالش میکشید.
کدام مهملات مذهبی؟لطفا توضیح دهید کدام گفتۀ من مهر تائید به مهملات مذهبی است.
تعریف علم از دید شما چیست؟
شما از مرامت بگو و عقایدت ما هم با شما آشنا شویم.
اساتید محترمی چون جلال آل احمد و شریعتی، شخصیتی اندیشمند و سخنور و شجاع بودند.
شما اگر به آن اشخاص اینگونه در فضای مجازی میتازی ناشی از شخصیت بزدل و مزدک گونۀ شماست. اگه انتقادی به آنها داری درست و سنجیده بیان کن ما هم استفاده کنیم.
شما مزدکیون هیچ چیز در چنته ندارید و فقط جوهر وجود و باور مسموم خود را به نمایش میگذارید
من نه شریعتی چی هستم و نه آل احمدی ولی به آنها و عقایدشان احترام میگذارم.
نقد شفاف و مبتنی بر انصاف و به دور از هتاکی بکن تا جوابت رو بگیری.
میشه یکی مدرک دکتر شریعتی را که گفته بوده از سوربن پاریس در جامعه شناسی گرفته تحقیقی در باره اش کند و دراین سایت نتیجه اش را بنویسد؟این جناب شریعتی یک شارلاتان تمام عیار بود نه دکتر.جناب جلال آل احمد هم که بین اسلام و حزب توده تا آخر عمرش سرگردان بود و بد و بیراه به غرب و تمدن غربی و روشنفکر و تمدن می گفت. من این گروه را آخوندهای کراواتی می خوانم(هرچند هر دونفر آخوند زاده و جلال اول آخوند بود) که درحقیقت جاده صاف کنان حکومت همین اراذل و اوباش کنونی بودند.اینها آنچه را که از علم و مدرنیتیه فراگرفتند درپای خرافات اسلامی قربانی کردند و با افکار متحجرانه و روتوشی تقلبی از مدرنیته به فریب جوانان این مرزو بوم پرداختند و ما را به این روزانداختند.سرنوشت ایرانیان با آخوندهای کراواتی مرا بیاد حکایت زن گرفتن سعدی زمانیکه اورا درمغرب به کاه گل گرفته بودند می اندازد و زمانیکه از دست عیال ناراحت می شود ناله کنان در جوابش که به طعنه می گوید توهمان نیستی که پدرم تورا به ده دینار از دست فرنگ آزاد کرد می گوید بلی من همانم که پدرت مرا به ده دینار از دست فرنگ رهانید ولی بصد دینار به شر تو گرفتار کرد.بنابراین چنین افرادی را اندیشمند و خردمند نامیدن نه تنها توهین به روشنفکری و خردمندیست بلکه پاشیدن نمک بر زخم مردمی است که از دست اراذل و اوباش اسلامی دراین 36 سال بجان آمده اند.مسلما ادامه دهندگان راهشان هم همین هایی هستند که خود را روشنفکر دینی می نامند و از حقوق بشر اسلامی و سکولاریسم اسلامی و واژهایی بی مسما و ضد و نقیض برای فریب مردم و نجات خرافات اسلامی تبلیغ می کنند.
با درود به مزدک، در سایتهای زیر نکاتی و مسائلی در بارهٔ شریعتی هست.
https://amir133.wordpress.com/…/مدارک-علمی-علی-ش
https://amir133.wordpress.com
http://www.youtube.com/watch?v=vawdmvU1Kc8
با سلام و احترام
دوست عزیز شما هم که مثل آخوندا درست و غلط رو با هم مخلوط میکنی.میخوای یه حرف درست بزنی فاکت اشتباه میاری لا اقل یه سری به گلستان میزدی دوست من. سعدی رو تو حلب به کار گل گرفتن نه تو مغرب این یکی یه شهر تو آسیا اون یکی یه کشوره تو آفریقا! پدر زن شیخ هم فرنگی نبود که حلبی بود همون جا هم دخترشو به شیخ انداخت! آما کلا با شما موافقم با این جماعت که آدم روبرو میشه به قول سعدی تو همون حکایت زینهار از قرین بد زنهار وقنا ربنا عذاب الانار!
سلام و درود
میشه یکی به مزدک بگه یکبار هم شده در عمرت اون چوب // به هم زنی و اون ذره بین را بزار کنار و اگه نقدی داری منصفانه ، بی طرفانه و با ادب آنرا بیان کن.
میشه خود مزدک گرامی که اون دکتری رو قبول نداره نتیجۀ تحقیقاتش رو بگه تا بلکه ما هم استفاده کنیم.نمیشه که بقیه همش دنبال تحقیق و مدرک باشن و اون فقط بگه قبول ندارم.میشه یکی به مزدک بگه با نشستن اونجا و گفتن ” نه””نیست” و خیلی الفاظ که لایق خودشه و من نگفتم، شجاعت خودش رو نشون نمیده بلکه خیلی چیزای دیگه رو نشون میده.
از جناب مزدک غیر از این نمیشه انتظار داشت.
جناب مزدک شما نه معنی اندیشیدن را درک میکنی و نه اصلا اندیشه میکنی.
نه معنی سخنور رو میدونی و نه اصلا سخنی میگی مبنی بر درک سخنوری.
نه معنی شجاعت رو میدونی و نه اصلا حرکتی انجام دادی دال بر شجاعت.
من گفتم شریعتی و جلال آل احمد اندیشمند بودن کجای این برات گنگ و نامفهومه؟ اونا سخنور و شجاع بودن. این صفات رو هم دیگه اگه بگی نداشتن دیگه خیلی …
میتونی خیلی معقول به اندیشه های آنان و گفتار ، رفتار و سخنانشان انتقاد کنی و نه به شکلی بزدلانه،مزورانه و رذیلانه.
اونا اندیشمند بودن به معنای ذاتی کلمه و همچنین اندیشه های خودشون را در قالب کلمات و گفتار بیان میکردن و جسارت و شجاعت داشتن که هم سخنرانی کنن و هم کتاب منتشر کنن اونهم توی اون شرایطی که شاید امثال شمای مزدک و مزدکیون حتی مثل الان هم جسارت! و شجاعت مجازی نداشتن چه رسد به حقیقی، حتی جسارت نداشتن مثل بعضی ها باشن که صبح میرفتن خیابون میگفتن زنده باد و شب میرفتن بیرون میگفتن مرده باد. در هنگام سخنرانی هم بسیار بلاغت و صراحت داشتن و ادیب هم بودن.حالا هر کی بودن و هر ایدئولوژی که داشتن. مهم اینه که جسارت و شجاعت بیانش رو داشتن اونم به شکل حقیقی و نه مثل شما اینقدر بزدلانه و مجازی. بیشتر مردم در آن زمان و حتی الان هم به اونها احترام میزارن.شما فقط کافیه عینک بد بینی و ذره بین و چوب گه بهم زنی رو بزاری کنار و بدون سفسطه بافی اونا رو همونجور که بودن قبول کنی.
تو کی هستی مزدک؟ حتی نمیشه کسی رو پیدا کرد برای تشبیه. تکی!
بارها به شما گفتم بازم میگم. مزدک گرامی در گفتار رعایت جوانمردی رو بکن و دستکم در محیط مجازی رعایت ادب رو بکن. نقادی کردن مزدک گونه شجاعت نمیخواد بلکه یه دل کینه ای و چرکین میخواد به همراه بزدلی .
شما از سعدی مثال زدی من از عیسی مسیح مثال میزنم
روزی عیسی به همراه حواریون در حال رفتن به محلی بودن.در بین راه به لاشۀ سگی بر میخورن که بوی تعفن بسیار بدی هم داشت.تمامی حواریون هر کدام از بوی بد و کرم زدگی لاشه میگفتن به همراه بد و بیراه …ولی عیسی گفت ببینین چه دندانهای سفیدی داشته این سگ!
عیسی حتی به لاشه ی یه سگ هم نخواست بدگویی و بی احترامی کنه چه رسد به یک انسان.
مزدک همانها که قبلا گفتم. در شخصیت مجازی شما که اینجا ارائه میدی هیچ نقطه ای دال بر رفتار انسانی نیست یعنی یه حداقلی رفتار. باید از خردورزی و دیگر خصال متعالی انسانی بگذریم.
تو نه یک خردورز سکولاری و نه یه روشنفکر خداناباور .
روش گفتاری و کلام تو در این فضای مجازی شبیه یک چشمه ی آب گندیده و متعفنه که فقط کسانی رو سیراب میکنه که جذب اون کثافات و گنداب میشن.
البته خود چشمه و اونایی که جذبش میشن تقصیری ندارن چرا که جوهر وجودشون اینگونه هست. ولی به زعم شما بازهم من وجود آن چشمه را برای درک زیباییها و قدردانی از زیبایی ها ضروری میدانم.
پس درود بر شما مزدک عزیز
در ضمن اگه ممکنه از اشخاصی بگین که شما دوسشون دارین و مریدشون هستین یا قبولشون دارین.شاید با ذات بدبین و بد گفتار شما همخونی نداره ؟شاید خجالت میکشی که ما بگیم ببین افرادی مثل مزدک از اون خوششون میاد. شاید میترسی اونا رو نقد کنیم. شاید اصلا هیچکس رو قبول نداری حتی خودتو.
جناب مزدک
با سلام
1. تا بحال هیچیک از دشمنان مرحوم دکتر شریعتی(دستگاه سلطنت،روحانیت و…) در مدارک تحصیلی و یا حتی سواد علمی او شک و تردید نکرده بودند و احتمالا شما اولین نفر هستید،در هر حال چنانچه به کتاب “یادگاران مانا” صفحه 65 مراجعه فرمایید،تاییدیه مدرک دکترای علی شریعتی توسط سفارت کبرای شاهنشاهی در پاریس را مشاهده می فرمایید. ضمنا مرحوم دکتر از اساتید برجسته دانشگاه فردوسی مشهد بودن و یکبار دیگر مدرک دکترای ایشان در این دانشگاه هم مورد تایید قرار گرفته.(لیسانس و فوق لیسانس را هم در همین دانشگاه گذرانده اند)
مطمین باشید چنانچه کمترین شبهه ای در مدرک مرحوم دکتر بود،خیلی جلوتر از حضرتعالی آخوندهای معزز آنرا بزرگ می کردند.آخوندهای معزز حتی به مرحوم دکتر اتهام ساواکی بودن را هم زده اند (کتاب دکتر شریعتی از دید اسناد ساواک را ببینید)،لکن همچین اتهامی مبنی بر جعلی بودن مدرک اولین بار توسط ذهن خلاق شما مطرح گردیده!!
2.داشتن یا نداشتن مدرک از دانشگاه سوربون ارتباطی به شارلاتان بودن ندارد که!!چنانچه جناب مظفر بقایی فارغ التحصیل سوربون بودند لکن بعدا سردسته لاتها و چاقو کشها شده و به منزل نخست وزیر ملی ایران محمد مصدق حمله ور شدن!!
3.مرحوم دکتر شریعتی در خرداد سال 56 یعنی (بیست ماه قبل از انقلاب) و زمانی که شاه در اوج قدرت بود و هیچ خبری هم از انقلاب نبود به شهادت رسیدند،حالا چه جوری جاده صاف کن بودند را نمی دانم،حتی یک نامه از ایشان و یا یک سخنرانی در مورد آقای خمینی نمیتوانید پیدا کنید. در آخرین سخنرانی (قصه حسن و محبوبه) که به صورت جزوه ای موجود است و در (اینترنت پیدا می کنید) سنگین ترین حمله را به قشر روحانیت و ملاییان می کند،لکن این پدر مادرهای ما و شما بودند که اهل تحقیق و مطالعه نبودند و صرفا با شنیده های این و آن (به مانند افکار امروزی خود شما) به دنبال آقای خمینی افتادند.
موفق باشید
نوید آقا
سلام
این لینک youtube که با عنوان برنامه :رو دست” گزاشتید رو دیدم چند نکته:
1. اولا در بعضی صفحات و نقل قولها از معلم شهید مرجع نگذاشته و لذا بی اعتبار است.
2.معلم شهید را از شورشیان سال 57 ذکر کرده!! حال آنکه دکتر در خرداد 56 به شهادت رسیدن!!
3.علت شهید نامیدن هواداران دکتر را وارونه جلوه داده و می گه:”اینا می گن چون از شدت فشار سکته کرده پس شهیده!!!” حال آنکه به دلایل زیادی احتمال شهادت دکتر توسط ساواک وجود داره
4.به نظر شما مجری برنامه شبیه اوا خواهر ها نیست؟!! به نظر من این آقای مجری همجنس باز هستن و سخنشون خوب به دل آدم نمیشینه. بهتر بود یک مجری درست و حسابی انتخاب می کردن تا دروغهای بزرگ علیه مرحوم دکتر شریعتی رو بهتر بتونن جا بندازن!!
جناب نوید
چند نکته دیگر را هم فراموش کردم:
1. در این برنامه “رو دست” می گوید که شریعتی شورشی 57 بوده و از طرفی می گوید ساواکی بوده و با ساواک همکاری می کرده!! آخر این دو تا که با هم متناقض است!! کاملا مشخص است که هدف تخریب شخصیت است…
2.به دلیل فعالیتهای دکتر در فرانسه و انتقادهایی که در نوشته هایش علیه رژیم شاه می کرده،بورسیه دکتر از سال سوم قطع می شود…حال آنکه در این برنامه علت اعطای مدرک به ایشان را داشتن بورسیه شاهنشاهی اعلام می کنند!!! از طرفی مگر دانشگاه سوربون با آنهمه اعتبار تحت تاثیر یک بورسیه از کشوری جهان سوم به مانند ایران است که مدرک مفت به این و آن بدهد؟!!!
جناب بی نام، بی نهایت با درود، این خیلی خوبه که به آرا و عقاید دیگران احترام بگذاری، پس چرا نمیگذاری؟. خیال کردی من سر کلاس درس اکابر شما هستم که با تحکم میگویی از کی و چی فاصله بگیرم؟ شما که اینهمه از ذات و درون هر که شما را بر نمیتابد، با خبری، چرا تا این حد دنبال تفتیش عقاید و پرس جوّ از دیدگاههای طرف خطاب خود هستی؟ برای چه استفادهای لازم داری که هی میگویی بگو تا استفاده کنیم؟ کی میخواد استفاده کنه؟ مفرد یا جمع؟ کی به غیر از خودت را نمایندگی میکنی که اینهمه در واکنشهایت از ضمیر جمع استفاده میکنی؟ وقتی کسی کامنتی میگذارد یا واکنشی میدهد، مگر نقطه نظر کامنت گذار در آن مستتر نیست؟ دنبال چه میگردی؟ دوست ندارم آزرده خاطر شوی، اگر این پرسشها را بر نمیتابی. ولی اگر مطلب بدرد خوری در این پرسشها پیدا میکنی، به آن فکر کن. همین. اگر انسانیت و حقوق انسان مبنای باور مشترک ما باشد، به من چه که آرا و عقاید شخصی شما چیست، مادامیکه آزار و مزاحمت و گرفتاری برای من درست نمیکند.
سلام و درود
سپهر گرامی
دوست گرامی سپاس بسیار از نقدتان.بنده در تمام کامنتهایم سعی و تلاشم این بود که به شخص کاری نداشته باشم البته با استثناء قایل شدن برای مزدک گرامی.چرا که اگر کسی به خود این حق را میدهد راجع به همه چیز به صورت توهین آمیر نظر بده و به شخص گوینده نیز همینطور پس باید منتظر جواب باشه.
دوست گرامی مگر نوشتن عقاید و نظرات شخصی در فضای مجازی شما را می آزارد.یعنی تنها کسی که اینجا بجا و درست مینویسه شما آقایان دارودسته مزدک و خود مزدک هستید؟شما میتوانی اگه این تصور غلط را داری اون مطلب رو نخونی و یا در جوابش یه مطلب بگی تا اینجا همه با خواندن مطلب شما و دیگران و کنار گذاشتن آنها از وقتشون بهترین استفاده رو بکنن.
هر کس به هر نحوی توهین کنه این حق برای طرف دیگر محفوظه که جواب بده.
من اگه شما رو دعوت میکنم از خودت و نظراتت بگی بدلیل اینه که بهتر بشناسمت و وقتی فقط یاد گرفتی یه نقد توهین آمیز بکنی و در کامنتهای شما چیزی از بار علمی و فهم اجتماعی سیاسی و اخلاقی نیست اونوقت من باید این نقد شما را حاکی از چی بدونم؟
شما متاسفانه مثل مزدک فقط مغلطه میکنی.
دادن نظر به یک کامنت با نامهای مختلف که کاری نداره و این حق هرکسه که اینکارو بکنه حتی اگه تقلب کنه.ولی این نظرات برای سنجشه و الزامی برای شخص ایجاد نمیکنه .در ضمن اگه خواستید مطلبی رو نقد کنید آزادید ولی بدون توهین.امیدوارم روشن شده باشی.
تمام عمله واکره اقای خامنه ای ( سپاهی – بسیجی -چماق دار – قمه کش – اسید پاش – سربازان بدنام اطلاعات )
لباس شخصی خوانده می شوند بعد از سال 88 برای اینکه کسی انها را شنا سایی نکند لباس رسمی ندارند ومانند گرگ ها یک دفعه سر کله شان پیدا می شود .
پدر عزیزم سلام .( پدر معنوی کسی شدن در این دنیای هفت میلیاردی فقط فقط شایسته شماست) بسیار بسیار دوست میدارم که شما فیلم بسازید تا نوشته که البته هر بخشی از نوشته شما دریایی از خیر خواهی برای هم حاکمان هم جامعه نهفته است که بر دوست دشمن پوشیده نیست ولی من میگویم نه !! شما زمانیکه دکمه ضبط دوربین را فشار میدهید چیزی ضبط میکنید که به هیچ وجه قابل انکار نیست چون اسم مستند را بر دوش میکشد .. و صد افسوس که در سفرهای صلح و دوستی خود فرصت سوزاندی .. ولی دست به اسلحه ببر پدر .. اسلحه ای با فشنگی به اسم حافظه.
و میدانم میدانم فیلم ساختن خیلی سخته .. نبود امکانات … دست تنها .. بگیر ببند سربازان گمنام .. ولی خوب اینم میدانم که شما نوریزاد هستی !! و همین کافیست
جناب آقای اسداله ایمانی
امام جمعه شیراز
با اهداء سلام،
در خطبه نمازجمعه درارتباط با حادثه تلخ سوء قصد به اینجانب در شیراز، گفتهاید «اگر کسی حریم ولایت و خبرگان رهبری را شکست آیا باید انتظار داشته باشد که دیگران حریم او را نشکنند؟ اگر باد را کاشتید مگر نه این است که طوفان درو میکنید؟»
با این دو جمله از ضاربان اینجانب حمایت و کار آنها را تأیید کردهاید. خوشحالم که نقش خود دراین حادثه را آشکار نمودید و طبعاً هیئت تحقیق وزارت کشور باید به شما به عنوان متهم بپردازد. امیدوارم متهم دیگر نیز که موتورهای سنگین و گاز فلفل دراختیار آن فرومایگان قرار داده بود مانند شما اقرار و اعتراف کند گرچه برای همگان شناخته شده است.
ماجرای دوشنبه سیاه شیراز را یک «حادثه سیاسی» نامیده و از این که همه مضطرب شدهاند اظهار تعجب کردهاید. ظاهرا از نظر شما این که عدهای مزدور – که بعدا معلوم شد برخی از آنها مسلح به سلاح گرم بودند – به سخنران مدعو دانشگاه شیراز که از قضا نماینده مجلس هم هست به قصد کشت حمله کنند، صرفا یک مسئله سیاسی و نه انسانی و اخلاقی و حقوقی است و قابل اعتنا نیست. ای کاش آن روز در کنار من میبودید و یکی از آن آجرها به سر مبارک اصابت میکرد، آنگاه میدیدیم که آیا بازهم قضاوت شما همین است؟ این جمله درهمه ادیان آمده است که آنچه برای خود میپسندی برای دیگران بپسند و آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگران مپسند.
گفتهاید «با وجود مشکلاتی چون بیکاری، تعطیلی کارخانهها، خشکسالی، حاشیهنشینی و گسترش آن به مرکز شهر، آیا واقعا مشکل این است که هر روز سخنرانی دعوت شود؟» معلوم نیست چه ارتباطی بین مشکلات یک شهر و ضرورت لغو یک سخنرانی فکری و علمی وجود دارد، درحالی که ممکن است همین سخنرانیها به حل آن مشکلات اجتماعی و اقتصادی کمک کند. با این حساب، همه مجالس سخنرانی مذهبی و علمی و فکری در شیراز باید تا زمان حل مشکلات این شهر تعطیل شود!
علاوه بر این، برگزاری یک جلسه سخنرانی در دانشگاه یک شهر چه ربطی به امام جمعه آن شهر دارد. مگر امام جمعه باید درهمه مسائل شهر خود دخالت کند؟ حتما به یاد دارید که در دهه شصت زمانی که برخی فرماندهان سپاه درباره وقایع اتفاقیه مجلس اظهارنظر کردند امام خمینی(ره) فرمودند «به سپاه چه مربوط که در مجلس چه میگذرد؟!» بنابراین هرشخص حقیقی و حقوقی باید به جای دخالت در کار دیگران کار خودش را درست انجام بدهد.
ضرب المثلی ذکر کردهاید که «اگر باد کاشتید طوفان درو میکنید». این ضربالمثل درباره شما صادق است که با حمایت و تحریک آن اراذل باد میکارید و در آینده طوفان درو خواهید کرد زیرا نوبت شما هم خواهد رسید. این چاقوی احساس و هیجان چند جوان جاهل را که تیز میکنید روزی دست خود شما را هم خواهد برید، همان طور که طالبان و القاعده روزی علیه آمریکا و اسرائیل فعال شدند.
گفتهاید «اگر کسی حریم ولایت و خبرگان رهبری را شکست آیا باید انتظار داشته باشد که دیگران حریم او را نشکنند؟». سؤال این است که اینجانب درکجا حریم ولایت و خبرگان رهبری را شکستهام؟ تا آنجا که به خاطر دارم درباره خبرگان رهبری گفتهام که باید به وظیفه نظارت خود از جمله نظارت بر دستگاههای زیرمجموعه رهبری بپردازند، چیزی که خود مقام رهبری برآن تأکید دارند و نص قانون اساسی است. مطابق نظر شما خود قانون اساسی حریم خبرگان رهبری را شکسته است!
اما درباره حریم ولایت، شما فکر کردهاید اگر کسی در موضوعی نظری مخالف نظر مقام رهبری داشته باشد حریم ولایت را شکسته است. این برخلاف نظر رهبر گرامی انقلاب است. ایشان همین چند ماه پیش در جمع دانشجویان فرمودند «برخی فکر کردهاند که باید حرفهای من را تکرار کنند، خیر هرکسی نظر خودش را بگوید». پس در واقع شما حریم ولایت را شکستهاید و برخلاف نظر ولی فقیه عمل میکنید و اصل مترقی ولایت فقیه را امری مخالف آزادی بیان و دموکراسی جلوه میدهید و ضرب و جرح افرادی را که نظر خود را بیان میکنند تجویز و بلکه ترغیب میکنید. از نظر شما هرکس که بخواهد نظری مخالف نظر شما ابراز کند باید از ورود او به شهر شیراز جلوگیری کرد حتی به قیمت مضروب شدن و از دست رفتن جانش. واقعا همه باید اسلام را از جنابعالی بیاموزند! یک نسخه از کتاب آینده انقلاب اسلامی ایران از استاد شهید آیتالله مطهری را برای شما ارسال میکنم تا با ماهیت و آرمانهای انقلاب اسلامی آشنا شوید.
شما و دوستانتان در شیراز سنگ را بسته و سگ را رها کردهاید. اگر مایل به زورآزمایی اجتماعی هستید مخالفان این داعشیهای وطنی را نیز آزاد بگذارید تا ببینید چه بر سر این اراذل میآورند.
اینجانب به عنوان نماینده ملت در مجلس شورای اسلامی و فرزند شهید آیتالله مطهری، حاصل عمر و پاره تن امام خمینی، به شما و دوستانتان اعلام میکنم که به نوبه خود اجازه نخواهم داد فضای خفقان بر کشور حاکم شود و در راه آرمان بزرگ انقلاب اسلامی یعنی آزادی تفکر و آزادی بیان تا پای جان ایستادهام.
به شما نصیحت میکنم که تقوای الهی را رعایت کنید، روش خود یعنی جمود و افراط را که دفعکننده دلهای پاک و آگاه است، به حکمت و موعظه حسنه و جدال به احسن تغییر دهید و با هیئت تحقیق وزارت کشور برای ریشهکن کردن غده سرطانی افراط و خوارج صفتی در شیراز همکاری نموده طرحی نو در آن سامان در اندازید.
والسلام
علی مطهری
هر چند من با بیشتر عقاید آقای مطهری و پدر ایشان در زمینه فرهنگ و سیاست مخالفم ولی شجاعت و استواری ایشان را در کمتر کسی در سیاست ایران در زمان حال می توان سراغ گرفت.اسم ایشان در ردیف مدرس در تاریخ ثبت خواهد شد.به خدا اگر اصلاح طلبان در زمان دوم خرداد با همین سماجت و منش علی مطهری پیگیر خواست مردم بودند و این قدر به حریف باج نمی دادند(به ویژه شخص آقای خاتمی) الان وضع مملکت به این فلاکت نرسیده بود.به قول جوانها دمت گرم….خیلی مردی آقای مطهری……
مطهری عزیز و آزاده، ای تک صدای ملت هنوز سعی دارید که اصل ولایت فقیه را مترقی نامیده و رهبر را مخالف این اعمال معرفی نمایید. آیا این امام جمعه و دیگراامام جمعه های چماقدار چون علم الهدای، جنتی، احمد خاتمی،..همه منتخبین رهبری نیستند و از دفتر او فرمان نمیگیرند؟ آیا رهبر تا کنون حتی یک بار صریحا و به وضوح این حرکات را محکوم نموده است؟آیا این اعمال و تهمت های دروغ آنها مانند تهمت جنتی به محصورین مبنی به دریافت یک میلیارد دلار از حکومتهای مخالف ایران برای براندازی اینها را از عدالت خارج نکرده است و نماز پشت سر آنها را باطل نمیکند؟ آیا شما حاضرید پشت سر این آقایان نماز بخوانید؟ آیا رهبری تاکنون یک نفر از این افراد را به خاطر حمایت از چماقداری از امامت جمعه خلع کرده است؟ آیا فکر میکنید این جناب را از امامت جمعه ی شیراز خلع کند؟ اگر جواب این سوالها منفی است پس بهتر تیست که به جای کلمه ی ترقی کلمه ی تحجر را ضمیمه ی ولایت فقی کنید وآن را اصل متحجر ولایت فقیه بنامید؟؟؟؟؟؟
مرضي گرامي درود
اگر علي مطهري- خدايش به سلامت دارد- آن اصل را مترقي نگويد نمي تواند همين حرفش را هم بزندوگرنه غيرمترقي بودن آن اصل برايش ثابت شده است. واواينهاراعادل نمي داند اي عزيز. وهمه اين اوباش وارازل ازخودرهبر دستورگرفته اند هيچ ترديدي نيست.
واما جناب علي 1اين رهبررا بهترازهمه ومناسب ترازهمه مي داند،چراجوابش نمي دهيد.بدرود
این اسدالله شونم ادم باحالیه ! طرف مضروب از برادران کفن پوش دلواپس دو سه جا به اسم اراذل و سگ رها کرده اسم برده به اسدالله بر خورده!انگار خدای نکرده اسدالله قلاده شون رو بر داشته که زورش به اسدالله اومده که در جواب میگه مقتول زنده در نامه بجای منطق فحش داده!بعد هم جمع کنید این شامورتی بازی رو تو سال 88 برای شناسایی مردم عکسها را داده بودید به بسیج محل و ادارات حالا یک جور فیلم بازی میکنید انگار برای نیروهای انتظامی کاری داره یه مشت درجه دار سپاه و طلبه و کارگر غربتی روز مزد اینارو شناسایی کنن.بقول خودتون یارو تو هوا میپرید تو ایران مجبور به فرودش کردید یا اکبر لذیذ گوشت قصاب محل المان اینا میگه اشراف اطلاعاتی داریم حتی به تلویزیونهای خارجی بعد شونصد تا ادم به اسم هیئت رسیدگی با کلی حق ماموریت از جیب مردم گرسنه بلند شدن رفتن شیراز خوب شب عیدم هست هوای بهاری و مهمانسرای استانداری ومیگم شما ها ماستتون رو بخورین دیگه این کارای خنده دار چیه؟ لازم به هیئت و حق ماموریت نیست همون رئیس کلانتری شیراز رو رخصت جدی بدید با دوتا اژان از دم پادگان سپاه جوجه کبابی دستگیر می کنه می اره.منتها اسدالله فردا که نوبت شماها شد وا اسلاما سر ندید ها یک حرفم با پاره تن اون دوران مطلا داداش درسته شوهر خواهرت پشتت در اومده اما یادته با خودش تو قم با مهر پذیرایی کردن و یکوقتی هم تو یکی از انتخابات که کاندید شده بود کاروانش رو یقه کرده بودند اما اینا مراتب ارادتشون رو به ارباب با گذشت از حمله کننده ها نشون دادند و فهموندن قاعده بازی رو بلدن بقول وزیر مرحوم ناصرالین شاه در مراتب چاکری لازم شه بنده باید ریشش رو به ماتحت خر کنه اما بعدش با گلاب شتشو بده و اگر لازم شد با شیطونم تو یک جوال بره .اره اسدالله تو خودتو ناراحت نکن از قدیم الایام شما اخوندا با اراذل نزدیکی تاریخی داشتین وقتی که طلاب مدرسه مروی رو امام جمعه وقت تهرون سر یه وقف مورد دعوا با شیخ دیگه می فرسته پای منبر کتکش بزنن یا سر مشروطه مرحوم سید جمال واعظ رو طلاب امام جمعه و داماد شاه شهید میده دست و پاش رو بشکنن که روز خوب ملت بود حالا که همون اراذل شدن سردار و پا دار و مقام سیاسی که دیگه بهشت برین شده.اره اسدالله تو خودت رو ناراحت نکن کم کم یاد میگیره.
جناب هاشمی رفسنجانی فرمودین که شیخ حسن روحانی نمی بایست در زمان انتخابات این همه وعده کلان میداد که حالا شرمنده رأی دهنده ها باشد.
به نظرمن شما تلاش میکنید که اصل مطللب را بچرخانید و شجاعت گفتار شفاف را از دست داده اید. هم شما و هم رهبر منتخب شما و هم مردم فریب خورده همه فهمیده اند که با وعده های پوچ میتوان مردم اسیر گرفته شده را پای صندق آرا کشاند. تا به قدرتهای جهانی نشان داد که مشروعیت نظام در گرو تعداد این آرا ست . و این فریبکاری را به نحو احسن ظبط و ثبت میکنید تا در این تاکتیکهای تبلیغاتی به سادگی دم از برحق بودن این نظام فاسده شده بزنید.
شما و اصلاح طلبان در زمانی که صاحب قدرت بودید با افراطی ها و تندروهای خشن و بیمار چنان مدارا و سازش و مشارکت کردید که حالا زین به پشت و سکوت به اقتدارگرایان قدرتی داده اید که به بی آبرویی و انحطاط کامل این نظام خواهد گردید
ما رکورد زدیم:
10 بار ازدواج بخاطر مهریه در کمتر از 2 سال: کدام معامله است که با این مرابحه برابری کند؟
https://en-maktoob.news.yahoo.com/iran-charges-woman-over-alleged-10-marriage-con-132118714.html
از نظر شرعی چه اشکالی داردبرابر شرع شوهرکرده وقبل از عروسی متارکه کرده شاید از نظر منطق کارش خلاف انسانیت باشد
فساد دولتی در ایران بسیار قدیمی و ریشهدار است. از زمان قاجار و پهلوی اول که بگذریم، در زمان واپسین شاه عموما به وابستگان دربار مربوط میشد. اما در خارج از دایرهٔ دربار و بعضی خوانین (بخصوص پیش از اصلاحات ارضی) چون روزنامهها آزادی عمل بیشتری در افشای فساد مالی داشتند، خط قرمزی برای بیان فساد وجود نداشت. بودند بعضی از مدیران میانی سالم (به شهادت نگارندهٔ این سطور) که علیرغم ایستادگی جلوی مقاماتی در حد استاندار، حتی موفق به دریافت مدال نیز بودند. با اینهمه فساد وجود داشت.
پس از انقلاب، در واقع از فردای 22 بهمن به حکم خاستگاه “هیئتی” و ماهیت “سهم امامی” وارثان قدرت، اساسا معنا و تفسیر فساد تغییر کرد. مشروب خوردن، کراواتی بودن، همسر بیحجاب و … به مثابه فساد؛ دزدی و سوء استفاده از امال دولتی (با نام جدید بیتالمال) و غارت اموال شخصی (تحت نام مصادره) بلامانع گردیده، و با شدت کم و زیاد در تمام این سالها ادامه یافت. تنها در دورهٔ معروف به اصلاحات روزنامهها چندسالی آزادی عمل یافتند اما متاسفانه مصلحت سنجیهای سیاسی و گروهی سبب شد تا آزادی بدست آمده تنها به شکل هدف دار و برای حذف جناح رقیب استفاده شود.
در دورهٔ احمدینژاد نه تنها اضمحلال ساختار دولت در معنای ماهیتی به پس رفت انقلابی خود ادامه داد، بلکه اندک اندک حتی از شکل و فرم دولت مدرن (که ما حصل عزم ایرانیان برای تقلید از ساختارهای عقلایی حکومت طی 100 سال اخیر بود) نیز فاصله گرفتیم. یعنی اگر در دولتهای گذشته تحت ظاهر خدمت، دزدی میشد؛ شعار “دزدی، هم استراتژی هم تاکتیک!” نصبالعین ایلغار “رایحهٔ خوش خدمت” گردید. طوری که اگر ده تا خانه هم عوض کنیم باز بویش را خواهیم شنید.
دولت “تدبیر و امید” اگرچه بسیاری از رویههای غلط “دولت امام زمان” را متوقف کرد، اما فساد سیستماتیک ریشهایتر از آن است که به این بادها بلرزد. “نعمتزاده” یکی از بزرگترین و موفقترین مدیران دولتی سی سال گذشته بوده. از معدود مدیران کاربلدی که نام و اخلاقش پشت زیردستیها را میلرزاند و به کار وامیدارد (خاطرههای زیادی از بددهنیها و مدیریت سفت و سختش بگوش این نگارنده رسیده و کارنامهاش در مدیریت پتروشیمی درخشان است) با اینهمه:
http://news.hasanagha.org/?p=3887
گناه اصلی اعدام شدگان سنی در زندان گوهر دشت، اختلاف عقیدهشان بود نه مشارکت در ترور. حال آنکه برخی از متهمین دو ماه پیش از ترور نمایندهٔ مجلس خبرگان، در بازداشت بودهاند. بیایید به اتهامات اصلی نگاهی بیاندازیم. قضات متدین و خداترسِ شیعه، تربیت شدگان مکتب قضایی اسلام فقاهتی، ترجیح دادند آبروی حقوق بشر در امّ القرای مسلمین جهان بیش از حد معینی نرود و به آنها اتهام محاربه و مبارزهٔ مسلحانه زدند.
« این شش نفر اتهامات دیگری نیز در پرونده داشته اند که نگاهی به فهرست آنها نشان می دهد اینگونه پرونده سازی های امنیتی تا چه حد متاثر از سوگیری های غیر شرعی و نگاه های افراطی به تفاوت های مذهبی بوده است:
۱) حامد احمدی: متهم به تبلیغ علیه نظام از طریق شرکت در کلاس های عقیدتی- سیاسی و نگهداری و خرید و فروش کتاب و سی دی های سخنرانی؛
۲) جمشید دهقانی: متهم به تبلیغ علیه نظام از طریق شرکت در کلاس های عقیدتی- سیاسی و نگهداری و خرید و فروش کتاب و سی دی های سخنرانی؛
۳) جهانگیر دهقانی: متهم به علت برگزاری شعائر مذهبی که از سوی نظام ممنوع شده است، نظیر شرکت در نماز عید در مصلای خارج از شهر؛
۴) کمال ملایی: متهم به تبلیغ علیه نظام از طریق شرکت در کلاس های عقیدتی- سیاسی و نگهداری و خرید و فروش کتاب و سی دی های سخنرانی؛
۵) صدیق محمدی: دانشجوی رشته گل و گیاه سنتی در دانشگاه تهران که علاوه بر موارد مذکور، متهم به تبلیغ به نفع عقاید اهل سنت در دانشگاه و شرکت در نماز جماعت اهل سنت در خارج از شهر نیز بوده است؛
۶) سید هادی حسینی: که او نیز همانند سایر اعدام شدگان که در تاریخ دهم تیرماه سال ۸۸ بازداشت شده بود و اتهاماتی مشابه پنج نفر دیگر داشته است.
شواهدی وجود دارد که نشان می دهد همه این جان باختگان پیش از اجرای احکام ،اعدام طی نامه ها و اظهاراتی هرگونه فعالیت تروریستی خود را تکذیب کرده و مدعی بودند که تنها در حوزه تبلیغی فعالیت داشته اند.»
منبع: http://news.hasanagha.org/?p=3889
غریبهٔ آشنایی که با عنوان ناشناس به نقد کامنتها پرداخت، مرا به صرافت انداخت چند جملهٔ کوتاه در باب کورس گرامی و مبحث “ریشهها” بنویسم.
متنی که تحت عنوان “ریشهها” در این وبلاگ به رایگان -البته به لطف مدیریت وبلاگ- در معرض من و شماست، یکی از حلقههای مفقودهٔ روشنفکری پارسی زبان است. متنی که صد افسوس، پنجاه سال پیشتر نوشته نشد. متنی که نوشتن هر خطش محتاج سالها تحقیق و مطالعه بودهاست. کتابی که اگر 50 سال پیش نوشته و خوانده شدهبود، اگرچه احتمالا با بایکوت یا حملهٔ توأم چپها و اساتید رسمی دانشگاه و دینداران مواجه میشد، اما شاید زنگ خطری در وجدان چند نفر از هزاران دانشجوی پیرو “بازگشت به خویشتن” به صدا درمیآورد.
هروقت بیادمیآورم در زمانهای که ترجمه و خواندن متون اصلی روشنگری آزاد بوده، جوانان ما کتاب “چه باید کرد” لنین را مخفیانه و با خطر زندان و شکنجه ترجمه و منتشر میکردهاند، دلم میخواهد زار زار گریه کنم.
اینکه چگونه میراث هایدگر برای ما “غربزدگی” و “فردیدیه” بوده نه هانا آرنت، از آن سئوالاتی است که امیدوارم در ادامهٔ “ریشهها” به آن نیز پرداخته شود.
به هرحال امیدوارم دوستانی که صرفا در جست و جوی پاسخهای سریع و کوتاه -و عموما سیاسی- به سئوالات خود هستند، با این نوشتهها و دوستدارانش مهربانتر باشند. اتفاقا متن در نهایت سادگی ممکن نوشتهشده و از کمترین حد پیچیدگی و لغات مهجور برخوردار است. کمی حوصله میتواند کلید همراهی با متن را در اختیار دوستان قرار دهد.
با اینهمه اینجا فضایی غیر تخصصی است و انتظار نمیرود همه وقت یا حوصلهٔ خواندن چنین متونی را داشتهباشند. فقط خواهش میکنم کمی سعهٔ صدر داشتهباشند و “گر اندکی نه به وقف رضاست خُرده” نگیرند!
علی1 عزیز
اتفاقا یکی از برکات حضور سیدمرتضای گرامی یکی همین تصمیمی است که شما گرفتی! آنچه شما مینویسی دقیقا گمگشتهٔ من است. من نوشتههای چنینی شما را علاوه بر پاسخهایتان، همچون متون “ریشهها” ثبت و ذخیره میکنم.
شاید اصلا بهتر همین باشد که شما در مجادلات قلمی وارد نشوید که امثال بنده بتوانیم از اینهمه اطلاعات شما استفاده کنیم. من با بضاعت کم خودم چشم به شما -در مجادلات قلمی- دوخته بودم. عدم توفیق شما در مناظرات، ناظر به سبک و چارچوب سیدمرتضای گرامی است. البته ایشان میتواند -از نظر بضاعت فکری- خیلی بیش از اینها را درک کند. چه بسا منابع مورد اشارهٔ شما را بارها خوانده باشد، اما بستگی تعبدی ایشان به عقایدش -متاسفانه- امکان رسیدن به هرگونه چارچوب معرفتی مشترک برای ادامهٔ بحث را عقیم میگذارد.
پنجاه سال پیش نوشتن متنی بسیار مهربانانهتر نسبت به مفاخر ادبی و عرفانی، سبب طرد و لعن نویسنده توسط اساتید سنتی دانشگاهها میشد. چون همین احساسی را که سیدمرتضای گرامی نسبت به سنت دارد، اساتید ادبیات ما نسبت به مولوی و حافظ و … داشتند. گویا حتما باید دین و دنیای ما زیر و زبر شود که کسی مانند “آرامش دوستدار” یا “کورس” ظهور کند.
زمان با ما در حال رقابت است. ما حدود نیم قرن را از دست دادیم تا شاهد مرگ هرگونه اتوریتهٔ عرفی باشیم و با قواعد و آثار حضور مردم -اگرچه این قواعد را مراعات نمی کنیم- در پای صندوقهای رای آشنا شویم و حالا سلطان علی اول خواب حکومت موروثی را برایمان میبیند.
سلام بر مازیار گرامی و همچنین کوروس اندیشمند
خیلی بجا به نوشته های کورس عزیز و نجیب اشاره کردید اما عنایت دارید که انشای من در پاسخ به آمار دوست ناشناسی بود که اشاره به پنج نفر داشت وگرنه جناب کوروس که جای خود دارند و همچنین دوستانی دیگر . بازم سپاس
جناب مازیار درود .دوست گرامی کسی مثل کورس گرامی از اینگونه برخودها بسیار دیده.ایشان بخوبی به تاثیر نوشته هایش آگاه است و درست بهمین دلیل دراین سایت قلم می زند.متاسفانه نه تنها حاکمیت سفله پرور و مستبد دینی سعی درایزله کردن انسانهایی شریف و آگاه دارد بلکه گروهی همیشه در هر جامعه ایی بوده که آگاهانه یا نا آگاهانه همساز و همراه حاکمیت شده اند.بنابراین بهترین کار اهمیت ندادن به چنین اظهار نظرهاست.درثانی سایت از آن انسانی پاک باخته و انسان و ایراندوست است و درحقیقت تنها ایشان هستند که تصمیم می گیرند چه در سایت گذاشته شود . من یا شما یا دیگران تنها می توانیم نظرمان را در سایت بگذاریم و یا نمره ایی به کامنتی بدهیم.شخصا معتقدم که هر چه بیشتر افراد با عقاید گوناگون دراین سایت بنویسند سایت بارورتر می شود .برخورد عقاید کمک بزرگی به فهم و درک افراد از همدیگر می شود و چه بسا افرادیکه با یکدیگر اختلافات عقیدتی دارند بتوانند به مواردی از اشتراک عقیده برسند.کاری که دوستانی چون کورش و علی1 و خود شما و مهرداد وانیتا و منصور …وافراد آگاه دراین سایت انجام می دهند بسیار سازنده است چون هرکدام از زاویه ایی به مشکلات در جامعه نظر می اندازند بخصوص کار کورس گرامی که با تحلیلهای زیربنایی می تواند در حقیقت چراغ راهنمای جنبش ضد استبدادی درایران باشد.
جناب بی نام و بی نهایت شما چون از اولین کامنت من در پای کامنت شما که گفتاری از شخصی سوم بوده بد برداشت کرده اید همچنان کینه توزانه موضوع را شخصی می کنید و به لجن پرانی می پردازید.اینست که چنین بحثهایی نتیجه ایی جز عمیق ترشدن کینه شما ندارد.این زود رنجی و کینه ورزی هم نتیجه تفکر اسلامی شیعی ایست که شوربختانه روح و روان ما ایرانیان را آلوده کرده و نتیجه اش هم اینهمه قصاوت و وحشیگریست که تاریخ ما بخود دیده و هنوز بعد از اینهمه شورش و چندین انقلاب نتوانسته ایم به جامعه ایی قابل قبول برای زندگی برسیم..دلیل برخورد شما در تملک خود دانستن گفتار دیگری است چون شما آنرا درسایت گذاشته اید.والا من با بسیاری از آنچه شما می نویسید بجز توهینها ی شخصی و انچه درمورد مراجعه به تاریخ اسلام و انتقاد از مقدسات اسلام می نویسید مخالفتی ندارم.خب شما خود لاقل دراین چند کامنتی که نوشته اید اگر من درست درک کرده(بقول خوت گرفته )باشم به حکومتی سکولار و دمکراتیک با قوانین لاییک(عرفی بر مبنای حقوق بشر) باوردارید؟ بنابراین با چنین دیدگاهی نمی توانید با ورود دین و شریعت اسلام و یا هر دینی و ایدیولوژیی در حکومت و قدرت موافق باشید!؟ بزبان دیگر شما با این طرز تفکر از جدایی دستگاه دین و شریعت و هر ایدیولوژیی از حکومت معتقدید!؟پس تا اینجا من و شما با هم اختلافی نداریم.و دراینکه موضوع سکولاریسم و حکومت لاییک به معنی مخالفت با دین و اعتقادات نیست بلکه هدف چنین سیستمی به حریم شخصی راندن دین و اعتقادات است هم قانونا باید هم نظر باشیم!؟بنابراین اگر اختلافی بین من و شما ست نه در هدف بلکه درتاکتیکهاست.خب من این اختلاف را با دوستانی چون منصور و مازیار و انیتا و کورس و …دیگرانی که چنین عقیده ایی را دارند هم دارم.من به این نتیچه رسیده ام که چشم اسفندیار حکومت مذهبی همین مقدسات و یا بهتر بگویم مقدس شدههاست.یعنی رسوباتی که 1400 سال اندشیدن و خردورزی را از مردمان این سرزمین گرفته و بجایش کشت و کشتار و ترور و کینه ورزی و دگراندیش کشی و عدم مدارا و تسامح و تبعیض… را جانشین آن کرده .بنابراین با از تقدس انداختن آنها و نشاندادن اینکه محمد و علی و حسین… مردمانی عربی عادی و مثل بقیه بوده اند و قرآن چیزی جز نوشته هایی از ترشحات ذهن بشر نیست(که گویا درکامنت آخرین خود بعد از توهینها بمن خود شما هم معتقدید) و نشان دادن اینکه قرآن و سنت محمد و امامان … ناقض حقوق انسانها و مروج قتل و جنایت و ترور …است سلاح تقدس را از دست مشتی جاعل و دروغگو و متزور و مفتخور که دکانی پر منفعت باز کرده اند می توان گرفت.شما اگر بخواهید درمورد قرون وسطی و نقش کلیسا در ویرانی و عقب نگاه داشتن دانش در ینگه دنیا تحقیق کنید چاره ایی جز رجوع به خرافاتی که برای کلیسای کاتولیک مقدس بوده و هست ندارید.و این مسلم است که اگر چنین خرافاتی از تقدس انداخته نشده بودند کسی نمی توانست درباره آنها حرف بزند تا چه رسد به انتقاد.دین و ایدیولوژیها شوربختانه در تاریخ خونبار بشریت مهم بوده اند و باعث بیشترین کشتارها و جنگهای خانمان برانداز شده اند و دستاویزشان هم احترام به عقاید و مقدسات بوده .امروزه بشریت به این نقطه رسیده که برای اجتناب از جنگ و خونریزی و ویرانی بهترین راه بیرون راندن این ابزارهای قدرت از حکومت و قدرت است و پرتابشان به حریم شخصی است.ولی شوربختانه ادیان بخصوص ادیان تک کتابی و تک خدایی آنچنان در کوچکترین و خصوصی ترین زوایای زندگی بشر رخنه کرده اند که تنها راه برای برای رسیدن به هدف حکومت سکولار دمکرات لاییک شناختن و برملا کردن این تجاوز دینی به زندگی بشریست.اگر شما و افرادی که معتقدند که بررسی زندگی افرادی مثل مسیح و محمد که سرچشمه این ادیانند توهین به طرفداران آن ایین هستند بفرمایید چگونه می خواهید به هدف سیستم سکولار و دمکراتیک و لاییک خود برسید؟آیا می شود با اصلاحات دینی به چنین هدفی رسید؟خب درآن صورت شما یک اصلاح طلب مسلمانی هستید که سعی دارید علم و دست آورد بشری را درپای و بنفع اسلام به برده گی بکشید. و نتیجه اش می شود حرکت هشت ساله خاتمی و سرو کارگذاشتن و منحرف کردن جنبش ازادیخواه و ضد استبدادی ایرانیان و بهدر دادن اینهمه سرمایه های مادی و انسانی!بنابراین زمانیکه من یا دیگران تقاضای تعریف توهین و فحاشی و هر موضوعی از افرادی مثل شما و یا مسلمین و متدینین داریم اینست تا نظرشان را بفهمیم والا من خود سالهاست که بخوبی میدانم هدف از مطرح کردن توهین به مقدسات چیست و در پشت آن چه خوابیده.در ضمن شما که دم از جامعه سکولار و لاییک و حقوق بشر می زنید باید بدانید که توهین و کفر گویی و انتقاد و …به هر عقیده و مرامی و دینی و مقدساتی حق هر فردیست و هیچ منبع قدرتی چه از طرف گروهای معتقد و چه سازمان یافته و یا افراد معتقد حق توهین و یا کشتن و گرفتن زندگی چنین انسانی را ندارند.دلیل اصلی انهم درتملک نبودن دین و عقیده …غیره است.من یا شما زمانیکه حرفی را زدیم دیگر اختیار آنرا نداریم چون چنین حرفی و یا عقیده ایی به حریم عمومی وارد شده و این دیگران هستند که درباره آن هر نظری را که مناسب بدانند می دهند.ولی دیگران حق توهین به من و یا شما را ندارند چون طبق قانون توهین بفرد زنده و افراد وابسته به فرد زنده مثل پدرو مادر …جرم است.ولی اگر کسی محمد و یا مارکس و یا استالین …را مورد اهانت قرار دهد جرمی مرتکب نشده هر چند احساسات میلیاردها انسان خدشه دار شود. چون چنین افرادی اولا زنده نیستند و دوما با ترویج عقاید خود باعث تاثیر در جوامع و سرنوشت ملیاردها انسان شده اند و کسی را نیز بعد از خود بعنوان مالک افکار و اعتقاداتشان و دفاع از حقوقشا بعد از مرگشان برنگزیده اند و تازه اگر هم بر می گزیدند چنین گزینشی نمی توانست اعتقادات آنها را از گزند توهین و انتقاد …حفظ کند..دلیلش هم همان مالکیت پذیر نبودن دین و اعتقادات است.اینست که نه شما و نه هیچ کس و یا گروهی حق تعین مرز برای آزادی افراد در اظهار نظر ندارید.تنها منبعی که می تواند چنین مرزی را تعیین کند قانونی است مورد قبول تمام مردم و و آنهم درصورتیکه در تعارض با حقوق بشر نباشد همین!فرق بین انسان و عقیده اش همین است.شما به انسان احترام می گذارید وتا زمانیکه اعتقاداتش در زندگی شما دخالتی ندارد و خصوصی است کاری با او ندارید ولی اگر اعتقاداتش بیرون از حریم خصوصی بیاید و در امور عمومی دخالت کند از احترام باید بیفتد زیرا احترام و تقدس باعث اولویت دادن یک اعتقاد و ایدیولوژیی بر دیگران شده و آنها را از تیغ نقد برحذر میدارد و این در ضدیت با جامعه سکولار است چون کم کم چنین اعتقادی می تواند پایه های جوامع سکولار و دمکراتیک را همچون موریانه بجورد و دوباره جامعه را به طرف استبداد برگرداند.بنابراین احترام به دین و اعتقاد در حریم عمومی پذیرفته نیست.ولی احترام به فرد و حقوق فردی مثلا برای داشتن عقیده ایی جزءقوانین حقوق بشر و پذیرفته است.
سلام و درود
جناب مزدک
بازهم برداشت شما از مطالب من نوعی کج فهمی توام با اصرار در به حق بودن توهین های شما به دیگران و سایر ادیان است و اگر کسی پاسخ شما را بدهد ناشی از زودرنجی و کینه توزی شیعه وار است ! شما در پاسخ به من وجود تک نفره و ناچیزتان را در مقابل با یک دین و مذهب قرار میدهید ؟ یعنی من را نمایندۀ اسلام و شیعیان جنایتکار و کینه توز میدانید! و خودتان را نمایندۀ خداناباوران به زعم شما مظلوم واقع شده در طول تاریخ !
این ناشی از یک اختلال روحی ترکیبی است به عنوان مانیا نارسیسیم. من دیگر به بحث با شما در این زمینه خاتمه میدهم و پی گیر نمی شوم به دلیل اینکه هیچ پیشرفتی از بابت ارتقای شخصیت شما از فردی دین ستیز متوهم به فردی دین گریز معقول حاصل نشد و شما هنوز از نظر من شخصی سطحی هستید و اندیشه های شما سنخیتی با عقاید خداناباوران و افراد سکولار ندارد. خیلی دوست داشتم در باب دین ، باور و عدم باور خدا ، سکولار و لائیک با شما بحث و تبادل نظر کنم ولی متاسفانه شما همان طور که هیچ بینش صحیح و دانش کافی از خداناباوران ندارید بلکه از سکولاریسم و لائیتیسه هم. لذا از این پس دیگر نه به مطالب شما نقدی وارد میکنم و نه خواهان بحث و گفتگو بر سر مطلبی با شما هستم. چرا که اولین خواستۀ من از شما که بارها هم تکرار کردم این بود که به ما بگوئید خداناباور کیست و شما جزو کدام شاخه از خداناباوران هستید…
در ضمن این پایانی است بر رو در رویی من و شما. خواهش میکنم زین پس از توهین به ادیان و افراد بپرهیزید. چه این حق را به من هم میدهید که شما را نقد کنم و به باور شما توهین کنم.
برای توهین به خداناباوری که به هیچ اعتقاد دارد به نظر شما چگونه میتوانم او را نقد کنم؟ فقط یک راه دارد توهین و نقد به برداشت غلط او . من جوهر وجود و درک شما را نقد میکنم و نه خود شما را. اگر مایلید به عقاید شما نقد و توهین کنم باید آن عقاید را شرح دهید و نه با یک نوع موزیگری و به زعم خودتان زرنگی این حق توهین را برای خود محفوظ نگاه دارید چونکه از باور افراد دین باور نقد می کنید و به دین آنها توهین میکنید ولی چون خود را بی دین میدانید دیگران عملا نتوانند به باور شما توهین کنند. ” هر چه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم مپسند ”
بار دیگر از شما دوستانه میخواهم که به عقاید و باور یا دین دیگران کاری نداشته باشید. چرا که این کار شما عملا نشاندهندۀ خروج شما از مدار باور دینی شخصی است و با گفته های دیمی شما در باب سکولار بودن همخوانی ندارد.
نوشتار شما سرشار از تناقض، توهم و افراطیگری نا آگاهانه می باشد.
با این مقدمه نیاز به پاسخی برای مطلب شما نمی بینم.
نوریزاد عزیز
کجایی، عزیزِ برادر ؟
نکنه زبونم لال، منظورتون از عنوانِ پست “گرفتم”، “گرفتند” (شما رو) بود؟ 🙁
حضرت ایت الله!!! احمد خاتمی با ان چهره ملکوتی اش چهارشنبه سوری را حرام اعلام کرد! البته او نگفت که اسید پاشی روی صورت دختران مردم حرام است. نگفت دزدی هم حرام است.و…. ولی گفت چهار شنبه سوری حرام است.
ای حقوقدان ای آخوند ای کسیکه ادعا میکنی رییس جمهور یک کشوری ای ملایی که هم وزیر اطلاعات داری هم وزیر کشورداری هم وزیر دادگستری داری هم نیروی انتظامی داری هم عضو شورای عالی امنیت بقول خودت ملی هستی. بدان هنوز که هنوزه نیروهای خشن لباس شخصی که بادست باز به افراد و یا منتقدان حمله میکنند و با فحاشی و درگیری فیزیکی وبا تهدید به مرگ اموال آنها را میبرند آیا اراذل و اوباش شما نیستند ؟
ترا خدا عوام فریبی نکنید و اینجا و آنجا دم از حقوق و نقد و مردمی بودن و عدالت نزنید که معنی فریب از سرتا پای شما هویدا میشود و رایحه و بوی گندی از دهان شما به مخاطب اصلی که مردم باشند تا فرسنگ ها به مشام میرسد.
خجالت بکشید که این لباس شخصی ها در پناه پلیس و نیروی انتظامی شما با دست باز چنان چهره و روی دوم شما را با رکیک ترین فحاشی ها به خرج میدهند که گویند از کوزه آن تراود که در اوست
جمع کنید این بساط و خیمه شب بازی اسلامی تعفن آور را
جناب نوری زاد سلام مرا از جان دل پذیرا باشید . در زمانی که پرونده صدها جانباز شیمیایی به بهانه کمبود بودجه تعیین درصد نمیشود تا حداقل بتوانند داروی مورد نیاز خود بصورت بیمه دریافت کنند معاونت فرهنگی بنیاد با پرداخت ده میلیارد تومان به طرح اولیه خانوم چرخنده موافقت مینماید زمانیکه در آذر ماه خانوم چرخنده در جمع صد ها نفر از میان چهار هزار زن شهیده دفاع مقدس گفت که قرار است فیلمی برای تجلیل از سیصد شهید اقلیت مذهبی ارامنه کشورمان بسازد بسیاری از خانواده شهدا و جانبازان و از جمله بنده در پایان مراسم با تشکر از ایشان در خواست کردیم اولویتها را در نظر بگیرند برای زنده ها فیلم بسازند و وقتی فقط 38700 شهید در تهران و دو هزار جانباز داریم که هیچ وقت در مورد مشکلات خانواده های جانبازان شیمیایی و اعصاب روان تاکنون فیلمی غیر حکومتی ساخته نشده ایشان حال که سرمایه و قصد انجام اینکار را دارند این موضوع قطعا مقبولتر حتی برای همان خانواده شهدای ارامنه میباشد و حداقل شاید مرهم کوچکی برای این زجر دیدگان باشد و چند روز پیش همسرم که شاغل است خبر آورد که آقای طائب به بنیاد دستور دادند هزینه فیلم هنوز در مرحله حرف خانوم چرخنده پرداخت شود و ایشان هم چند خط در مورد همان خانواده شهدا ارمنی نوشته اند که چون تا کنون کمتر به این موضوع پرداخته شده میخواهند خیلی شهامت و جسارت هنری به خرج داده وارد این حیطه مخاطره آمیز شوند و حداقل صد میلیارد ریال هم براورد اولیه کرده اند .آقای طائب در آذر ماه در جمع خانواده های شهدا سخنانی در تقدیر از این شیر زن بیشه ولایت و رهبری بیان کردند خیلی بفکر رفتم ،وقتی بعدش شنیدم مطابق توصیه بازهم اقای طائب خانوم چرخنده برای اعضای کمیسیون اصل نود و کمیسیون فرهنگی سخنرای کرده و بعد هم ایشان جهت جلوگیری از ظلم در پرونده طلاق همسرشان توصیه نامه نوشتند بازهم فکر کردم و کمی هم عصبی شدم .وقتی امروز از یکی از اقوام که نماینده مجلس است علت لطف زیاد و تمام قد کل اصولگرایان از این خانوم را پرسیدم فرمودند جناب طائب گفته اند ایشان حداقل هفته ای دوبار خدمت مقام معظم رهبری میرسند و ایشان را در جریان مسائل فرهنگی و حوزه زنان میگزارند و همچنین آقا هم به ایشان رهنمود هایی میفرمایند که قطعا خانوم چرخنده با کوله باری از فضایل و رهنمونهای معظم له هستند که بهتر است نمایندگان از نظرات ایشان که همان توصیه های گوهر بار است استفاده نمایند ،از آن موقع دارم دیوانه میشم هم یاد حرفهای ده سال پیش همین طائب از خدا بیخبر در مورد احمدی نژاد افتادم و هم این حرفهای اخیرشان در مورد احمدی نژاد که همه تقصیرها را گردن او می اندازند و هم پروژه جدید شان بنام چرخنده .آقای نوریزاد یقین دارم پروژه هشت سال چپاول و خیانتی که با اسم پوشالی احمدی نژاد کلید خورد چنان به دهان این باند مزه کرده که حالا دارند روی یکی چند پله حتی از او هم پایینتر سرمایه گذاری میکنند متاسفانه غفلت این مردم اگر ادامه یابد سقوطی همچون عراق و بلایی مشابه انچه بر مردم عراق وارد شده منتظر تمام غفلت زدگان خواهد بود بیاد بیاوریم سکوت مردم عراق را در مقابل جنایات رژیم صدام و توجه خود را کمی معطوف جنایات رژیم بعثی سوریه در کشتار مردم غیر نظامی و حمایت حکومت ایران از این جنایات و سکوت و رضایت اکثر مردم از این حمایتها که قطعا با اضافه کردن این گناه به گناهان و قصورات دیگر قطعا شاهد خشم خداوند بر این اقلیم و مملکت و ساکنینش خواهیم بود.در آخر بخشی از سخنان معنا دار جناب طائب را می اورم مابقی در سایتها موجود است جام جم93 7آذر در دومین یادواره زنان شهیده سپاه حضرت محمد رسولالله (ص) تهران بزرگ از الهام چرخنده و مادران معظم شهدای انقلاب، جانبازان و ایثارگران تجلیل شد.
در این مراسم حجتالاسلام مهدی طائب فرمانده قرارگاه عمار به جایگاه شهدا اشاره کرد و گفت: در هر مراسمی که در بزرگداشت شهدا برگزار میشود باید به این سه سؤال پاسخ داد که آیا این شهدا برنده بودند یا بازنده، اینکه شهدا زنده هستند یعنی چه و ما هماکنون به کجا رسیدهایم.
* حجتالاسلام طائب: از این پس الهام چرخنده را با نام خانم زهرایی میشناسیم
در ادامه این مراسم از الهام چرخنده بازیگر و کارگردان سینما و تلویزیون تقدیر شد و حجتالاسلام طائب خطاب به وی گفت: چرخنده نام فامیلی این هنرمند کشورمان است که از امروز ما ایشان را با نام خانوادگی زهرایی میشناسیم و این هدیه مقام معظم رهبری به الهام چرخنده است.
در ادامه الهام چرخنده با اشاره به نقش هنرمندان در فرهنگسازی عفاف و حجاب گفت: وقتی هوای یک کشور سالم است مردم آن کشور نیز در آرامش هستند و من اگر خود را در بدنه فرهنگسازی کشور سهیم میدانم بر این باور هستم که باید به سینمای دینی، اسلامی و سینمای اخلاقی بپردازم و بیشتر از قبل باید آن را احیا کنیم.
وی افزود: وقتی دستمان در دست حضرت زهرا (س) است ترسی ندارم چرا که معتقدم سینما قرار است کارهای بزرگی را انجام دهد و من پس از سی و چند سال پس از انقلاب هم اکنون کارگردانی پروژهایی را آغاز کردهام که کمتر به آن پرداخته شده است و آن نیز مستندی در مورد شهدای اقلیت و غیر مسلمان در کشور است.
چرخنده ادامه داد: دلیل من از پرداختن به این موضوع این است که تو دهنی بزرگی به دشمنان بزنم که با نفاق میخواهند بگویند غیر مسلمانها در کشور ما به اندازه مسلمانها دیده نمیشوند.
این بازیگر افزود: ما بیش از 300 خانواده شهید غیر مسلمان داریم که مقام معظم رهبری نیز به دیدار آنها رفتهاند. امروز الهام زهرایی و چرخنده فرقی ندارد چون رسالتی بر دوش دارد و قرار است کارهایی را بکند که حرف دل شما است. شمایی که مانند مردان و حتی گاهی بیشتر در پشت جبهه از آنها حمایت کردید و امیدوار هستم در این عرصه نیز مرا تنها نگذارید
با درود به جناب آقای نوریزاد عزیز و همگی شما عزیزان. بخاطر ایران و ایرانی این لینک را باز کنید و در خواندن آن حوصله بخرج دهید و اطلاع رسانی فرمائید که ارتباط بلافصل با بود و نبود ایران و ایرانی دارد.
تاریخ 13.03.2015
خشکسالی در ایران و پروژههای شهروندان
ما در حال تبدیل شدن به کشور سومالی هستیم! یک بیابان برهوت و بیانتها با مردمانی گرسنه و آواره!»(ناصر کرمى)
خطر فاجعه بیش از آن نزدیک است که حتی در تصور بگنجد!!!!
http://dw.de/p/1EpJT
راهش اینه که نیاز به مصرف آب رو کم کنیم که یکیش پیشگیری از افزایش رشد جمعیت و حتی کم شدن میزان ان است. در نتیجه آدم کمتر و به دنبال ان نیاز برای کشاورزی و صنعت کمتر میشه
.در باره نسبت میان مفهوم ها باید دانست که ما وقتی شروع می کنیم به اندیشیدن و سپس آنچه را اندیشیده ایم در قالب آوا و سپس کلمه به سطح زبان می آوریم،سوای اینکه قائل باشیم اندیشیدن پیش از زبان می آید یا بعد از آن، باید گفت ما انسانها مجموعاً فعلاً در قالب کلمات با هم ارتباط می یابیم و زبان اولا و بالذات برای برقرار کردن و ارتباط یافتن است. از زبان استفاده های دیگر هم می کنیم مثل آراستن و تزیین کردن کلمات به لباسهای نو ؛ اما اصل کار زبان برای پیوند یافتن به همدیگر است. این است که زبان که از فرد نشأت می گیرد ذاتا ماهیتی اجتماعی دارد و یحتمل آنانی که می گویند اندیشه ماهیتی اجتماعی دارد به خود زبان نظر دارند و آن را به جای اندیشه به کار می برند. بگذریم. اکنون مهم آن است که بدانیم خود زبان را چگونه بکار مبریم هنگام اندیشیدن.ما از کجا اولین جمله خود را می سازیم؟ آیا برای ارتباط با دیگران حتما باید یک عبارت مشخص یعنی عبارتی که چارچوب منطقی معین دارد به کار ببریم؟ آیا نمی توانیم با تصویر و نقاشی، مقاصدمان را تفهیم کنیم نه با کلمه؟ اگر کلمه مهم است و خدا کلمه بود، آیا نمی توانیم با یک کلمه اندیشه ورزی خود را نمایان کنیم؟ پاسخ به این پرسش ها فعلا مقصد ما نیست. فعلا می خواهیم با اندکی و کوتاهی تمام برنهیم که وقتی می اندیشیم کلمه را چگونه قلب و ظرف اندیشه مان می کنیم؟ عجالتا خوب است بدانیم که از اولی که منطق ساخته شده تاکنون آدمها یاد گرفته اند که میان دو نوع از کلمات مانند«انسان می رود» و «می رود» فرق بگذارند(نک:منطق ارسطو/ارغنون ترجمه میرشمس الدین ادیب سلطانی ص8). زیرا ما با کلمات نوع دوم نمی توانیم آنچه رااندیشیده ایم به بیان بیاوریم و مسجل است که انسان با کلمات مرکب و دو قسمتی می اندیشد. به عبارت دیگر اندیشیدن پیوند دادن میان دو پایه/ گوهر از هم جداست. ما هر گاه به چیزی بیندیشیم به این معناست که به آن چیز، چیز دیگری را می پیوندیم و آن دو که از هم جدا بودند را به هم می رسانیم و به یگانگی می رسانیم. یعنی با این پیوند، دوگانه، یگانه می شود. پس دوگانه «انسان»، «می رود» به یگانه« انسانی وجود دارد که این ویژگی دارد که می رود» تبدیل می شود یعنی میان رفتن و انسان(که فرض این است که یک شخص معین است) نسبت/رابطه داده و او را به یکیت و تکیت می رسانیم. منظورم این است که انسانها اندشیدن خود را در قالب چیزی که منطقیان به آن موضوع و محمول می گویند شکل می دهند. پس ما یک موضوع داریم و یک محمول. موضوع چیزی است که به آن یک ویژگی داده می شود. موضوع زینهاد یک محمول می شود. محمولی بر موضوع حمل می شود. این محمول/ ویژگی خاصیت کلی و عمومی دارد. در یک مثال دیگر( که فرض این است که متون قانونی/علمی اینگونه نوشته می شوند یا ادعا هست که برخی متون چنین اند) ما وقتی می گوییم«قند سفید است» عرض/صفت/ محمول سفیدی را که وضعیتی کلی دارد به « قند» که موضوع است نسبت داده و آن را با آن صفت می شناسیم.درست است که ما با این نسبت/حکم می خواهیم بگوییم همه قندها سفید اند اما-نکته اینجاست- ما جز سفیدی هیچ چیز دیگری از قند نمی دانیم. یعنی ویژگی در جانب محمول کلی است و به همه مصداقهای بیرونی قند اطلاق می گردد. برای این مباحث و جزییات بیشتر نک همان منبع ص422 به بعد که در باره برهان و مقدمات آن است.
2. ارسطو در همان اثر مبحثی با عنوان«مقدمات و نتیجه برهان باید در یک جنس یگانه باشند» غیر از نکات مختلف مهم، از این نکته هم بحث می کند که در برهان به سه چیز نیاز داریم 1.آنچه باید اثبات شود2. آکسیومها /اصول بدیهی و3.موضوع و آورده که وقتی بنا باشد برهان از یک حیطه به حیطه دیگر گذر کند جنس هر دو حیطه باید اینهمان باشد. این شبیه همانی است که اقلیدس پایه تمام کتابش قرار داد و طرح کرد که در هر سخن عالمانه ای سه چیز مهم است-البته او در هندسه و حساب طرح بحث می کرد- یکی مدعا دومی اصول موضوع و سومی برهان. باید دانست هر موضوع و محمولی حامل این سه چیز اند ولو که به بیان نیارند.(این نکته چندان به قبل و بعد مرتبط نیست و بعدا سر فرصت، اندکی که برای خودم روشنتر شود طرحش می کنم و از منابع استفاده می کنم )
3.حال اگر قرار باشد این طرز اندیشیدن را مبنا کنیم برای هر متن و نوشتاری از جمله متون مقدس باید گفت در این متون میان کلمات ارتباط برقرار شده و ویژگی هایی به پدیده ها نسبت داده شده. مانند« انسان از خاک آفریده شده» «جن از آتش آفریده شده»،«انسان عجول، نومید، ناسپاس ،آفریده شده» و امثال این. سخن ابن است که ما ویژگی¬های نسبت داده شده به انسان، جن، آسمان، زمین، خدا، بهشت، دنیا و امثال آن را به معنای چشم انداز آن متن و شناخت آن متن از آن پدیده ها می دانیم. پس ما انسان را یعنی همه انسانها را، جن را یعنی همه جن ها را و امثال آن را با آن ویژگی های معین می شناسیم و جز آن ویژگی ها هیچ شناختی دیگر از آن پدیده ها/موضوعات نداریم. پس اگر فرض کنیم در متن مقدس، صد ویژگی/ محمول به موضوعات نسبت داده شده، ما تنها شناختمان از این موضوعات در همین حد است. حال کسی می تواند بگوید غیر از این ویژگیها و محمولات هیچ محمول واقعی دیگری که بتوان به آن پدیده ها/ موضوعات نسبت داد در واقعیت وجود ندارد که می توان با او بحث کرد و نشان داد که این نشانه کوری این قائل است چون خیلی ویژگی برای انسان به واسطه علم، هنر، ادبیات شناسایی شده که منحصر در ویژگیهای گفته شده در متون مقدس نیست بلکه صدها برابر بیشتر است
4. ما میان دو چیز ارتباط و پیوند می دهیم و به این شناخت/ آگاهی می رسیم که آن موضوع فلان ویژگی را دارد. یعنی شناخت ما از آن موضوع تنها و تنها در ویژگیی نهفته است که نسبت داده ایم نه در ویژگی هایی که نسبت نداده ایم. حال ادعا این است که متون مقدس تنها در ویژگی هایی که انسان را به «خدا» و «عبادت» او می رساند به ما شناخت می دهند. اما ویژگی ها/ نسبتها/محمولاتی که انسان را به«دنیا»، به «پول، به«عشق» به«کار» به«خلاقیت-ساختن/آفریدن» به« سیاست» به«صنعت» می رساند، در این متنها به انسان نسبت داده نمی شود. مواردی که می گوید ما برای انسان ها آسمان و زمین را مسخر کردیم فعل به خالق آنها نسبت داده می شود و از انسان می خواهد بابت آنچه داده، او را «عبادت» کند. انسان در متن مقدس هیچی نیست جز اینکه آفریده شده تا خدا را عبادت کند. علوم جدید می گویند اینکه انسان آفریده شده باشد یک پدیده مبهم است. در واقع ما در یک فرایند طبیعی به دنیا می آییم و از دنیا می رویم. کسی در آوردن و بردن ما دست ندارد. حال اگر کسی این ادعا را دارد باید ببینیم ادعای او زندگی را برای ما بدتر می کند یا بهتر. درست مثل شاعران که چیزهایی فراتر از واقعیت بر زبان جاری می کنند ما به عنوان انسانهایی که قصد ساختن دنیای خودمان را داریم حق داریم-درست مثل افلاطون-بیندیشیم که آیا گفتار ناواقعی و یا فراواقعی شاعران زندگی را بدتر می کند یا بهتر و اگر شاعرانی بودند که زندگی را بدتر کردند پس سروده هایشان به درد ما نمی خورد. انسان امروز مثل افلاطون خیلی سخت نمی گیرد و هیچ متن ناواقعی و یا فراواقعی را از زندگی دور نمی کند اما می گوید باید متنهای واقعی را بر آن متنهای ناواقعی مسلط کرد و اولویت داد. جامعه ای با آن متنهای ناواقعی اداره شود روز به روز به تناقض و تعارض بیشتر دچار می شود و امید صلح و رفاه و آرامش در آن کمتر می شود.
5. بحث علوم مدرن، هنر و ادبیات تکیه داده بر اومانیسم و سکولاریسم این است که ما به مدد آنچه انسان می آفریند گام به گام دنیا را می سازیم و البته اگر هم اراده کردیم دنیا را هم خراب می کنیم اما دیگر این خدا نیست که محیط زیست را خراب می کند بلکه انسان است و در مقابل حال می توانیم از این انسان خرابکار مسئولیت بخواهیم که دست از تخریب طبیعت بردارد. هر چه تمدن در گذشته به نابودی رفت، در متون مقدس به خشم و انتقام خدا و گناه آدمیان نسبت به او ربط داده شد و از انسان تنها عبادت خواستند و معرفت او. دنیای مدرن از انسان معرفت به دنیا و مسئولیت در قبال همه چیز سخن می گوید و باورش این است که هیچ کس بالاتر از آنچه دیدنی را نمی شناسد و هر کس مدعی شناخت است شاعری است که چونان سروده های هومر در مدح و ذم خدایان و باید مراقب بود سخن شاعر بر همه هستی یک جامعه سیطره نیابد والا اوج فلاکت نصیبش خواهد شد و در پایان تازه می گویند چون ناسپاس بودید و عبادت نکردید به فلاکت دچار شدید. به مدد علم و هنر و ادبیات یعنی تمام ساخته های بشر، فقرزدایی کرده و وسایلی می سازیم که در یک زمین کم برای انبوهی از انسانها غذا تولید نماییم اما قبلا این آسمان بود که غذا می داد و به هر کس نمی داد می گفت صبر پیشه کن در آخرت جبران می کنم و به هر کس که می داد می گفت حال شکر داده را بجای آر.اگر مردم دچار قحطی و طاعون می شدند خالق به صدا در می آمد که این حاصل خشم من است یا برای امتحان شما. اما اکنون علم را به کار می اندازیم و جلوی طاعون و فلج اطفال را می گیریم و فقر را کنترل کرده و از دولتی که نتواند فقر را کنترل کند بیزار شده و دولت نو برمی گزینیم.
6. انسان در دنیای نو به مدد علوم و هنر و ادبیات هم آفریده است و هم راه حل درست کرده است. اما هنوز سختی و مشکل زیاد است زیرا ما به مدد جهالت و بی تربیتی بشر و تنوع مغزهای او در نژادها و قومیتها، دچار رنج و مشکلات و بدبختی های تاریخی هستیم. ما انسانها به سبب تبعیضهای گسترده، جاه طلب و قدرت طلب شده و مستبد شده و مانده هنوزتا بتوانیم با بیشترین صلح، امنیت، رفاه و خوشبختی و آرامش و کمترین رنج و جنگ و فقر و بدبختی و اضطراب زندگی کنیم.
7. یک راه خوب این است که متنهای مقدس را در حدی که ما انسانها را شناخته اند پاس بداریم و بخوانیم و خدای را شکر نماییم که ما را آفریده است ولی در آن ویژگی ها نمانیم وراه را ادامه داده خود دنیا را بیشتر بشناسیم و انسان و طبیعت را و شناختمان را مبنای ساختن دنیای بهتر برای انسانهای بیشتر کنیم. اما اینجا فهم و درک ما از آن متنهای مقدس خیلی مهم است اگر فکر کنیم آن متنها آخرین راه حل اند به بدبختی و رنج دچار خواهیم شد و اگر مدد نکنیم که فقر را کم کنیم و بیماری را کم کنیم و جنگ را کم کنیم سخت در اشتباه وبدبختی و رنج مداوم خواهیم ماند
8 حال چون ما بعد از متنهای مقدس به دنیا آمده ایم حق داریم آنها را آنگونه که علم امروزمان به ما اجازه می دهد آنها را متناسب با روز و زندگی تغییر دهیم. اگر آن زمان در متن مقدس تأکیدی بر جنگ شده اکنون باید جنگ را شر مطلق بدانیم و هیچ استثنایی به آن ندهیم. به عبارت دیگر همه متنهای گذشته را باید به خاطر خوشبختی و صلح و امنیت و رفاه و آرامش، با حقوق بشر و علوم و هنر تخصیص بدهیم یعنی اگر آن زمان پیکرتراشی بت کسانی می شد امروز همه بدون استثنا می دنایم پیکرتراشی بت پرستی نیست. پس متنهای مقدس را با علوم روز کنترل کنیم. اگر کنترل نکنیم گام به گام آفتاب تموز(در اینجا عقده، رنج، نداری، بی سودای) بر آن زیبایی ظاهریش می تابد و یخهایش آب شده و بر گردنمان حلقه شده و خفه مان کرده و زهرش همه خلق را به هلاکت و فلاکت خواهد کشاند.
9.نتیجه: متنهای مقدس محصور در زمانه خود ساخته/ نازل شده اند و متناسب و به اندازه قد و قواره آن زمانه سخن گفته اند و ما اکنون در زمانه دیگری هستیم. آیا آنها حرفی که همیشگی باشد نزده اند؟ بدون شک زده اند اما در حوزه اخلاقیات و اخلاقیات برای همگان روشن است و اگر هم روشن نباشد خوب است متن مقدس را به مدد بگیریم و در حوزه سیاسات و اجتماعیات و اقتصادیات هر چه گفته اند باید متناسب با دانش روز تغییر کند همانطور که دانش ارسطو و بیکن و ابن سینا را اکنون در پزشکی و زیست و فیزیک تغییر می دهیم. چون اگر چنین نکنیم هم اکنون باید الاغ و شتر وارد کرده و با داده های طبیعت(مانند حیوانات یک چنگل که هیچ دستی در طبیعت نمی برند) زندگی کنیم. ما همیشه تغییر می کنیم و این اختصاص به علوم تجربی ندارد در علوم انسانی هم همین است. ما اکنون سبکی برای مدل مو داریم و سبکی برای پوشیدن و خوردن و نشستن و مهمانی و بازی و ورزش و فردا سبکی دیگر، این نهایت بی عقلی است که فردا را با ایده«بازگشت به سلف/گذشته» خفه کنیم و نفسش را ببریم با این نابخردی که گذشته مقدس است.
سلام برعاقلان خردورز
واقعا هردوكامنت اين علي1 بااين طول ودرازيش خيلي علمي بود!!!!
پس لابدمن ازعلوم انساني وقرآني كه ايشان اينقدر بهره مندشده اندمن كه چيزي نفهميدم وشايدنادان مانده ام. نه اينكه كلامش مفهوم نيست بلكه مقصودوهدف آرماني اش خيلي گنگ ومبهم وبدون ظابطه رائج علوم قرآني است.
وهنوزهم مي گويد دراين شهراول منم. وهمين بس است دربي باري علومش.
سید مرتضای عزیز
تجربه چند باره من نشان می دهد حضرت شما چیزی را از یک متن برداشت می کنید که نویسنده و کلمات متن آن را نگفته اند پس جداً گفتگو و مفاهمه با شما به نتیجه نمی رسد.
تنها اشاره کنم که در بحث رابطه علم با آموزشگاه و دانشگاه و استاد سخن روشن من این بود که علم فراتر از استاد رفته هم در ابزار و هم در متون و هم در روشهای آموختن و می توان فراتر از آموزشگاه و دانشگاه آموخت و آموزاند و پیش رفت نه اینکه استاد خوب نیست و فرد کلا خودرو و خودروش بار آید. عرض کردم می توان راه را بعد از آموزشهای لازم ادامه داد. مثلا اگر کسی نهایه الحکمه و منظومه نزد استاد بخواند و بفهمد، می تواند صدها متن نخوانده دیگر را یعنی اشارات و اسفار و محاکمات ابوالبرکات و آثار شیخ اشراق و منابع بسیار دیگر را هم بدون دیدن استاد به شرط تلاش و تداوم و کوشش بسیار بخواند و بفهمد. گفتم ممکن است و کسانی اکنون چنین اند و درصدشان هم بالاست نگفتم همه می توانند و نگفتم کسی در خواندن متنها اشتباه نمی کند. این تجربه حسی و عینی من از جوانان باهوشی است که آنها را دیده و شناخته ام. حال شما این تجربه را قبول نکنید اما گفتن این همه عبارات توهین آمیز سودی به کسی نمی رساند. من جداً اگر تاکنون فکر می کردم می توان خوبی و حسن اخلاقی در درون یک عالم دید با تجربه مداومی که در هم قلمی با شما و دوستان حوزوی این سایت داشتم،(به اضافه تجارب بسیار پیشین) یواش یواش تصورات دیگری را دارم جایگزینش می کنم. بگذریم(در باب اینکه علم فراتر از نظام آموزشی کلاسیک فراتر رفته و می رود نک: مقدمه ارغنون ارسطو و مقدمه سنجش خردناب با قلم میر شمس الدین ادیب سلطانی)اینکه شما با هر «مبنایی» که نشنیده یا نیازموده باشید مخالفید روشی نیست که همه اهل خرد بر آن مشی کنند.
باری در کل تجربه خوبی بود برای من. در واقع اکنون با چشم بازتری به دور و برم می نگرم و در تصحیح اخلاق ارتباط می اندیشم و سبک دیگری می گزینم. مقصود از اخلاق و راه درست رفتن به نظرم همین است: اینکه آدمی تجاربش را فراچشم دارد و بر نهج و نمای آن برود و برگردد. شما از این ببعد آزادید هر نسبتی را به من بدهید یعنی در واقع اخلاقاً آزاد نیستید اما من دیگر پاسختان را نخواهم داد.هواشناسی خبرگان محلی نشان می دهد که در این سیبری سرد چیزی نمی توان کاشت که محصول خوبی بدهد. من به شکلی که درست می دانم برای این سایت فخیم اندک تجاربم در خواندن و آموختن را در میان می گذارم و فقط هدفم نقد شدن و نقد شنیدن است نه آموزش دادن به کسی طبیعی است. نقدها را می خوانم و البته می دانیم که نقد اصول و شرایطی دارد و اگر نقدهایی پر شوند از توهین شخصی، پشت سر می گذارم و اندکی خاک رویش می ریزم. هر کسی سبکی دارد در نوشتن و شاید سبک من اشتباه باشد،تجربه می کنم و تغییرش می دهم. هم تغییر کلی و هم تغییر در اینکه با کی و در چه موضوعی همزبان شوم و اینکه جواب چه کسی و در چه موضوعی را ندهم. آنکه به خودش آمادگی تغییر ندهد و متناسب با زندگی و تجربه و خواندن و آموختنش دگرگون نشود و پیش نرود همانا شبیه چارپایان می شود یا می ماند که معمولا از هنگام به دنیا آمدن جز در قد و قیافه، دگرگونی ناپذیرند.
باری شما هر جور که می پسندید بنویسید و ما استفاده می کنیم. همانطور که یک وقتی مازیار عزیز نوشت خوب نیست که در یک سایت همه هم شکل و هم رای بنویسند. ما از زوایای متفاوت به یک موضوع نگاه می کنیم و خوب است زاویه نگاه شما را هم بشنویم تا جزمیت و یکنواختی بر ذهن مان حاکم نشود.اگر قرار بر آموختن باشد من از همه و از زحمات
شما می آموزم چون پرتلاش و پر زحمت و با پشتکار پیش می روید و تلاشگری همیشه ممدوح است. عزت مستدام.
با سلام . فیلم شعبان بی مخ ها ( قسمت حمله به یکی از مراجع در شیراز ) رادیدم شباهت زیادی بین حمله به علی مطهری در شیراز و این مورد وجود دارد.به نظر می رسد هر دو حمله شباهت هایی با هم دارند.
با عرض شلام خدمت شما پدر بزرگوار ، جناب آقای نوریزاد
همانگونه که نیک میدانید بدلیل عدم شرایط مناسب در زندانهای ایران، شمار زیادی از زندانیان در طی دوران محکومیت خود ، به انواع و اقسام درد و رنجهای روحی و جسمی مبتلا میشوند و فجیعتر انکه به این بیماران در بند، مرخصی به منظور درمان به مدت کافی داده نمیشود، فرد باید دوران بیماری و نقاهت خود را در زندان و بدون هیچگونه امکانات پزشکی سپری کند.
همان گونه که قبلا نوشتم و شما نیز واقف هستید، آقای سعید رضوی فقیه در حالیکه عمل قلب انجام داده است و نیاز مبرم به مراقبتهای پزشکی دارد ، به زندان رجائی شهر بازگردانده شده است.
مسعود باستانی ، روزنامه نگاری که پس از انتخابات همواره در حبس به سر میبرد ، دچار سکته ی قلبی گردیده ، در شرایطی که به نیاز مراقبت پزشکی و حتی دستگاه اکسیژن دارد، به زندان فرستاده شده است.
آقای محمد حسن یوسف پورسیفی , که از سوی قاضی صلواتی به پنج سال نیم حبس محکوم گردیده است ، در زندان اوین در وضعیت بسیار نگران کننده ای بسر میبرد.و بیم ان وجود دارد که هرگز بینائی خویش را باز نیابد.
………….
و سایر عزیزانی که نامشان را نمیدانیم و یا به خاطر نداریم،با دستی در زنجیر و تنی رنجور در پشت دیوارهای بتنی بسر میبرند.
لذا از شما و سایر عزیزانی ، که دغدغه لگدمال شدن شرافت و کرامت آدمی را دارید، خواهشمندم صدای دردمندان در بند شویم و با تشکیل کمپینی خواستار آزادی بی قید و شرط و یا حداقل اعطای مرخصی استعلاجی به مدت کافی شویم. و همچنین یاداور گردیم که هرگونه اتفاق ناگوار که برای آن عزیزان پیش ایید، مسئولیتش با مسئولین قضائی و امنیتی کشور خواهد بود.
با تشکر
امیرساسان شرفی
سلام و درود
به بهانۀ درگذشت برادر شیخ اصلاحات، حسن کروبی
سیامک قاسمی
حسن کروبی اسرار ایرانگیت را زیر خاک برد
کروبی در رسوایی ایران-کنترا یا جریان مکفارلین، یکی از مذاکرهکنندگان اصلی بود.
حسن کروبی برادر مهدی کروبی در سن ۷۳ سالگی درگذشت. وی نه تنها از سوی روحالله خمینی مسوولیت واگذاری املاک و زمینهای مصادره شده به «مستضعفان» را که باعث درگیریهایی در سطح سران نظام شد بر عهده داشت، بلکه در یکی از حساسترین مقاطع تاریخی ایران، مسوول مذاکره با اسراییل و آمریکا و خرید اسلحه از این دو کشور بود. بخش عمده اسرار ملاقات وی با دیوید کیمچه، یعقوب نیمرودی، منوچهر قربانیفر، مایکل لدین و سایرین اگر توسط وی در جایی ثبت نشده باشند، با مرگ این روحانی زیر خاک رفتهاند.
در میانه دهه هشتاد میلادی، اسراییلیها واسطه شدند تا مقامات بلندپایه دولت رونالد ریگان بتوانند در عوض فروش سلاحهایی چون موشک ضدتانک تاو (TOW) و موشکهای زمین به هوای هاوک (Hawk) که به شدت مورد نیاز ایران در جنگ با عراق بود، گروگانهای خود را آزاد کنند.
اسراییلیها به دنبال ایجاد کانالهایی مطمئن به داخل حکومت ایران بودند و به کمک دلالهای اسلحه، دیدار مستقیم میان ماموران خود با یک مقام ایرانی را ترتیب دادند. این دیدار که بعد آمریکاییها بدان پیوستند، یک مذاکره کننده ارشد ایرانی داشت که از طرف جناح موسوم به میانهرو در ایران به رهبری اکبر هاشمی رفسنجانی، برای گفتوگو اعزام شده بود: یک معمم با نام «حسن کروبی».
گفتنی است که در آن هنگام در خیابانهای ایران و حتی در مدارس، به هر مناسبتی شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسراییل سر داده میشد و دولت ایالات متحده نیز فروش هرگونه سلاح به ایران را تحریم کرده بود.
در صفحات ۱۱۸ تا ۱۲۰ کتاب اتحاد خائنانه که از قضا نوشته تریتا پارسی (مدیر نایاک یا شورای ملی ایرانیان آمریکایی؛ متهم به لابیگری برای جمهوری اسلامی در آمریکا) است، چنین نوشته شده: «پس از آن که [رابرت] مکفارلین، [رونالد] ریگان را در جریان گفتوگوها قرار داد، وقایع به سرعت پیش رفتند. مک فارلین به [دیوید] کیمچه اطلاع داد و کیمچه، [شیمون] پرز و [اسحاق] شامیر را در جریان قرار داد. پرز نیز [یعقوب] نیمرودی و تیمش را مطلع کرد.
در نهم جولای [۱۹۸۵]، [منوچهر] قربانیفر یک ملاقات ویژه در هامبورگ با حسن کروبی، شخص نزدیک و مورد اعتماد خمینی ترتیب داد که مدافع بهبود روابط با واشینگتن بود».
خوانندگان با نام رونالد ریگان که رییس جمهوری اسبق ایالات متحده بود، به خوبی آشنا هستند. همچنین شیمون پرز و اسحاق شامیر معروفتر از آن هستند که نیاز به معرفی داشته باشند. شاید لازم به ذکر باشد که رابرت مکفارلین، مشاور امنیت ملی ریگان بود. دیوید کیمچه دیپلمات اسراییلی و از اعضای ارشد سرویس جاسوسی موساد، یعقوب نیمرودی دیگر جاسوس اسراییلی و مشاور پیشین ساواک و منوچهر قربانیفر دلال اسلحه است. چهره کلیدی دیگر، عدنان خاشقی تاجر سعودی است که همسر کنونی شاهپری زنگنه، از وابستگان نزدیک بیژن نامدار زنگنه وزیر نفت دولت روحانی است.
حال به ادامه داستان ملاقات حسن کروبی با تیم اسراییلی توجه کنید:
فضا در ملاقات با کروبی در آغاز خشک بود اما کروبی دقیقا میدانست چه بگوید که به اسراییلی احساس آرامش بدهد. نخستین بخش جلسه به تحلیل موقعیت استراتژیک در منطقه و سیاست داخلی ایران گذشت. کروبی وضع نامساعد ایران را پنهان نکرد. او به اسراییلیها گفت: «آمریکا میتواند ایران را از وضعیت دشواری که در آن است، نجات دهد». وی ادامه داد: «ما به همکاری با غرب علاقهمند هستیم ما منافع مشترک داریم و میخواهیم بخشی از غرب باشیم». کروبی گفت که شکست در برابر عراق میتواند ایران را به سمت این که یکی از اقمار شوروی شود، براند؛ مگر اینکه آمریکا و اسراییل به صورت پنهانی مداخله کنند.
او گفت که ایران و غرب یک دشمن مشترک دارند که همان اتحاد شوروی است و واجب است که عناصر چپگرا در ایران شکست بخورند.
درخواست او برای سلاحهای آمریکایی، غیر قابل رد بود: «منطقه ما و همچنین شما میتواند انتظار تهدید فیزیکی از اتحاد شوروی را داشته باشد. ما از شوروی و همچنین چپهای کشورمان میترسیم».
اسراییلیها که تحت تاثیر سخنان این روحانی قرار گرفته بودند، همیاری خود را پیشنهاد کردند. کیمچه پاسخ داد: «ما نیز میخواهیم یک دولت میانهرو را در ایران ببینیم… ما [اسراییل] میخواهیم نقش پلی میان ایران و غرب را بازی کنیم».
مکالمه چهار ساعت ادامه داشت. قبل از اینکه جدا شوند، کیمچه از کروبی سوال کرد که آیا او میتواند به یارانش در تهران بگوید که با اسراییلیها دیدار کرده؟ جواب «بله» بود. کروبی ادامه داد: «اما من قصد ندارم که آن را در خیابانها جار بزنم!». به هر روی، ملاقات در نوع خود گشایش خاصی بود و کیمچه در یک یادداشت به پرز و شامیر پیشنهاد کرد که تماس حفظ شود.
سرانجام سلاحهایی چون موشکهای تاو به ایران میآیند و برخی گروگانهای آمریکایی از دست حزبالله لبنان آزاد میشوند.
دومین ملاقات با کروبی در ۲۷ اکتبر ۱۹۸۵ در ژنو اتفاق افتاد. [مایکل] لدین به جلسه آمد تا خود مستقیما با ایرانیها بر سر تعداد موشکهایی که باید فروخته شده و اینکه چند گروگان در چه زمانی باید آزاد شوند، چانهزنی کند.
نخست، ملای ایرانی درخواست کرد که موشکها به رایگان در عوض آزادی گروگانها داده شوند و محاسبه میکرد که کنار آمدن در این موضوع باعث میشود تا آمریکاییها باقی خواستههای ایران را بهتر بپذیرند. تک خال ایرانیها این پیشنهاد به لدین بود که نه تنها حمایت ایران از ترور قطع شود، بلکه هیاتی از آمریکا برای دیدار از ایران دعوت شوند.
پروفسور نئوکانسرواتیو جواب داد: «اگر شما به قولهای خود وفا کنید و حرکات لازم را به سوی تجدید رسمی رابطه با ایالات متحده بردارید، ما برای یک شروع دوباره با رژیم انقلابی ایران آماده میشویم».
در این زمان، اسراییلیها با شنیدن تمرکز سخنان کروبی بر آینده رابطه ایران و آمریکا و نادیده گرفتن اسراییل، عصبی شدند. کیمچه وارد بحث شد و با عصبانیت پرسید: «و جای اسراییل در همه اینها کجاست؟». کروبی از دادن هر گونه تعهدی به اسراییل سر باز زد. لدین ملاقات را در حالی که به وجد آمده بود ترک کرد در حالی که اسراییلیها ناامید بودند.
حسن کروبی اما ستاره بختاش از یک سو با افشای داستان ایران-کنترا و از سوی دیگر با دور زدن او توسط دیگر مقامهای جمهوری اسلامی و استفاده از کانالهایش، افول کرد.
پس از فشار بر روی مقامات جمهوری اسلامی بهواسطه افشای ماجرا توسط برادر داماد حسینعلی منتظری که خود جان بر سر آن گذاشت، سرانجام اکبر هاشمی رفسنجانی در سخنانی که از تلویزیون ایران پخش شد، خرید اسلحه را انکار کرد و سفر مکفارلین و هیات همراهش به ایران را سفری «سرخود» نامید. در آن زمان نیز عدهای از دستاندرکاران جمهوری اسلامی از جمله میرحسین موسوی نخست وزیر وقت، به این معامله پنهان اعتراض کردند اما با دخالت شخص خمینی، مساله فیصله یافت.
حسن کروبی نیز که اتهاماتی چون زمینخواری گسترده و رشوهگیری داشت، ناگهان از صحنه سیاست کنار رفت و تا زمان مرگش هیچ نقش علنی دیگری در جمهوری اسلامی بازی نکرد. شاید با مرگ او نه تنها روایات مربوط به مصادرههای اول انقلاب و اعطای فلهای زمین و ملک به این و آن بیراوی شده باشد، بلکه گوشهای از مهمترین اسرار مربوط به تاریخ معاصر را در صورت عدم کتابت و ثبت توسط وی، باید خفته در گور دانست.
به مصاحبه اقای محسن کنگرلو از فعالان اصلی موضوع جريان مک فارلين درگفتگوی باجمهوری اسلامی توجه کنید خصوصا قسمت زیر
“* آيا امام خمينی در جريان مذاکرات مک فارلين قرار داشتند؟
– بله. از طريق آقای سيداحمد خمينی. آقای سيداحمد خمينی از طرف امام در جلسات سران قوا حضور داشتند و در جريان مذاکرات بودند”
بعد از افشا شدن این مذاکرات اقای خمینی سخرانی کرد و جند بار فرمود امروز کاخ سفید سیاه شد وگفت ما اسرائیل را داخل ادم حساب نمیکنیم و کلا جریان مذاکرات را منکر شد
لطفا اگر تو انستیداین معما را حل کنیددرکشور کفر47 سناتورمخالف توافق به مسولین جا نامه نوشتند درجا 47 نفرخبره به یک نفررای دادند وچندنفر را خوشحال کردند فرق 47 با47 درچیست
معصومه خانم ابتکار , ژاندارک مستوره جمهوری اسلامی فرموده اند که ایشان هیچ دلیلی برای پشیمانی از اشغال سفارت امریکا نمی بینند. نمیدانم چه بلایی باید بسر این ملت و مملکت میآمد تا اندکی وجدان ایشان و همرزمانشان را در ان فاجعه قلقلک دهد . البته ایشان در همانجا زیرکانه تقصیر تمامی مصائب بعدی را بگردن امام راحلشان انداخته که “ایشان دیدگاههای خودشان را داشتند و معتقد بودند فضای وحدت ملی که ایجاد شده است، فضایی ارزشمند است که باید حفظ شود.” یعنی همانکه امروز بالاخره اکثریت ملت ایران دریافته اند که خانم ابتکار و دوستانشان عروسکهایی بودند در خیمه شب بازی آقای ///برای حفظ حکومت ملاها , به قیمت هشت سال جنگ با صدها هزار کشته و معلول و یک سوم قرن کشمکش با دنیا و فنا کردن هزاران میلیارد دلار ازسرمایه های ملی و انسانی ایران …. و بلطف عروسکها نهضت ادامه دارد!
با عرض معذرت
از کسی که مقاله ای را کپی کرده و حهت مجامع علمی به نام خودش ارسال میکند چه انتطاری دارید جالب است که در دنیا تنها دو مقاله تقلبی اعلام شده که یکی مربوط به ایشان است
5نفر اول کامنت گذار دراین سایت به ترتیب تا ساعت 9 شب شنبه
1- مهرداد با 24 کامنت
2- ناشناس با 10 کامنت
3- مزدک با 7 کامنت
4 و 5 – مازیار وطن پرست و بی نام و بی نهایت هرکدام با 5 کامنت
یعنی از 98 کامنت 51 کامنت از 5 نفر است . ای ……………..
موضوع انشاه این پنج نفر کامنت گذار
1- آقای مهرداد نماینده رسمی حبرگزاری جمهوری اسلامی میباشد و خبرهای صد تا یک غاز را به زور به خورد همه میدهد و باعث اصطلاک چرخ موس میشود و همچنین وقت مدیر سایت را در بازخوانی و کنترول خبرهای تهوع آور میگیرد یک زمان دوستانی اعتراض به تکرار شاهنامه خوانی و حواشی آن کردن که باعث انقلاب قلم در سایت شد اما امروز همان انقلابیون بدتر از قبل سایت را به اشغال خود در آورده اند و هر چقدر مدیر محترم این سایت اشاره دارد که در صورت علاقه به مطلبی با ذکر عنوان آدرس لینک را قرار دهید اما گویا انقلابیون به کپی و پبس خیلی علافه دارند در تانی حرفی هم برای گفتن ندارند خوبه حالا کپی و پیس اختراع شده .
2- کاربران ناشناس : اینها گذشته از چند نفری که میهمان محسوب میشوند بیشتر دوستان نام آشنایی خودمان هستند که گاهی شیطنت میکنند مثل همین کامنت !
3-آقای مزدک که در اینجا حق آب و گل دارد و آنتی بادی میباشد بر ضد خرافات
4 و 5- آقای مازیار هم که نیازی به گفتن نیست در راستای وطن پرستی قلم میزنند و بالاخره بی نام و بی نهایت که شما ناشناس جساب کن من که از نظرات ایشان چیزی دستگیرم نشد یکی به نعل میزنه یکی به میخ ! به ایشان عرض میکنم که نصیحت آقای سپهر را جدی بگیرند که گفت : مگه شما را مجبور کردن، در بارهٔ همه چیز و همه کس نظر بدی؟ …..
این بود انشای من که به زبان کودکانه و بدون توهین حرفم را زدم. بزن لایک قشنگه رو
سلام و درود
چطوری مزدک جان! مگه تو رو هم مجبور کردن اینجا نظر بدی.من هم به نعل میزنم و هم به میخ تا خوب جا بیوفته برادر من. برای کسایی مثل تو که روشن شین.راستی اگه خودت سپهر نیستی یه سوتی دادی…یعنی سپهر توی اون 1-2-3-4 جا نشد و فقط بخاطر مطلبی که به من داد تو اسمشو آوردی؟
خودتی برادر من خودتی!
بچه جان خودت خودتی تهمت ناروا نزن مزدک که با تو تعارف نداره ناشناس بنویسه مستقیم میزاره تو کاسه ات !
سلام و دورد
غریب آشنای عزیز
بزرگوار من میتونم یه چیزایی نشونت بدم حاکی از بچه نبودنم.تو بیا بزار تو کاسم.از خودت بنویس کمی با شما آشنا شیم .لازم نیست پشت مزدک مخفی شی و از طرف اون خط و نشون بکشی.ببین مزدک و طرفداراشو! از انشای شما چیزی جز مرام مزدک تراوش نمیکنه.
جناب بی نام و نشان اولا من برادر تو نیستم درثانی من بجز با نام مزدک دراین سایت چندباری اشتباهی بنام ناشناس نوشته ام و نه نام دیگری.شما که ایهمه منم منم می زنید بهتر نیست درمانی برای توهم خود بیابید؟
سلام و درود
مزدک
بازم گفتی بی نام و نشان دیدی حالا اومدی نسازی.
برادرم نیستی نباش دیگه نمیگم برادر . عذر میخوام
من، از دید شما منم منم میکنم
چون هستم و وجود دارم چه حقیقی و چه مجازی.شما چی ؟
فقط خواستم به روش خودت باهات صحبت کنم که گرفتم هرآنچه باید میگرفتم.
ولی بازم دوست دارم و مثل تو کینه ای نیستم.
جناب بی نام، بی نهایت، با درود، من سپهرم، به باورم تیرت کمانه کرد و سراغت را گرفت آنجا که نتوانستی مرا روبروی کسی دیگر، چه جناب مزدک و چه هر کس دیگر قرار دهی. پاسخ و واکنشهای من را باز بخوان، شاید خودت هم به نتایجی برسی که از تیررس نگاه تیز بین خوانندگان خرد ورز دور نمانده، شما انشایی، ادبیاتی و شیوهٔ جدلی داری که در آش ماست هم معلوم است، حالا با هر نامی و نشانی. این افترایی که به شخصیت و هویت مجزی من از جناب مزدک میزنی، قبل از اینکه تهمت و افترا به ایشان باشد، تجاوز و تعدی و توهین به بنده هست که انتظاری از شما ندارم که غیر از این باشید، مگر اینکه عذر خواهی کنی یا لااقل از این توهم بیرون بیایی که انگاشتهای کسی هستی که در این سایت، شهر آشوبی و خیلی حرفهای مهمی میزنی و خیلی امر بهت مشتبه شده، باور نداری؟ اگر مطالب خود را نخوانی، حیف ثانیهای وقت که صرف اثبات آن به استناد آنچه خود نوشته ای، شود. شما در قضیه حجاب بیش از آن دست خود را رو کردهای که راه بازگشت را با تکیه به مغلطه و سفسطه بگشایی. شما پیش از آنکه زحمت شناخت افق دید دیگران را کشیده باشید، بیش از حد به قادر بودن خویش ایمان داری که این سایت را جولانگاه کلاس اکابری دیدهای که خود را معلم این کلاس انگاشته ای. باور نداری؟ به واکنشهای خود نگاه کن که خودت نوشته ای. به نظرت مظلوم واقع شده ای؟ پس چرا تا حد یک ساندیس خور آماتور، خودت معرف خود شده ای؟ و فقط به استناد کامنتهایت و نه اتهامی از جانب من مغرض، یا دیگران.
سلام ودرود
سپهر عزیز. بنده بابت شکم از شما عذر خواهی میکنم.فقط به خاطر اشاره به اسم و متن شما بود.خودتم جای من بودی شاید همین حدث رو میزدی.
حجاب در ایران یک مسئلۀ بغرنجه و ریشه در بسیاری سنتها داره و از دید مردم باید به اون نگاه شه ( از دید مردم عادی ) و نه روشنفکران ادیبی چون شما.من هرآنچه هست می بینم و شما هر آنچه میخواهی باشد میبینی.
ادبیات سخیف تو در همان سبک ادبیات مزدک و این غریب آشناست.
بوی حسادت و بخل از تمام نوشته هایت به من می باره.من خواستم به تو بگم در جواب مطلب قبلیت و چیزی بهتر از جملۀ خودت پیدا نکردم.
“مگه کسی مجبورت کرده در مورد همه چی نظر بدی؟” به غریب آشنا هم گفتم بجای وقت تلف کردن در دادن پاسخ های اینچنینی و مزدک گونه کمی هم شما اینجا نظر بده بلکه ما استفاده کنیم و از باورها،بینش و عقایدت بگو.
اگه به این روشت ادامه بدی منم خیلی با ادب تر میتونم پاسخ تو رو بدم.
لطفا ویرایش کنید
شکم……شکّم
حدث….حدس
می باره …. به مشام میرسه صحیحه
سلام و درود
جناب سپهر
این پاسخ مطلب دوم شماست
سپاس از بابت پذیرش عذرخواهی.چرا که نشان از جوانمردی شماست.
در مورد بقیه مطالبت:
این اشتباه برداشت توست.چرا که آنچه تو نوشتی پاسخی همان گونه می طلبید.
در ضمن:
نمیدانم چه اصراری دارید از زبان مزدک و غریب آشنا پاسخ دهید؟ و خود را وکیل آنان بدانید. اونها تنها چیزی که به آن احتیاج ندارن وکیله.
شما اینجا نه ناظری و نه داور پس فقط به مطالب مربوط به خود و نوشته هایت پاسخ بده و گرنه مثل ایندفعه جواب نمیگیری.
در پایان پاسخ به خط آخر شما و به زبان قابل فهم:
” آقا سپهرو باش ” ” نخود هر آش “
آقای بی نام و نشان شما افکار عجیب و غریبی داری خواننده را گیج میکنی و ادبیاتت خیلی شبیه ادبیات آخوندی است ولی یک چیزش کمه ! متل آخوند چینی هستی که اشتباه برنامه ریزی شده ! شما در کنار پرت و پلاهایی که میگی باید از اسلام هم دفاع کنی عزیز من تنها سلام و درود کافی نیست رضا مارمولک جان !
جناب بی نام، بی نهایت، با درود، صمیمانه پوزش شما را میپذیرم. در همین کامنت ۵ توهین دیگر کردهای که آنها را به اقتضای طبیعتت میگذارم و میگذرم و قضاوت را به خوانندگان این سایت وا میگذارم. به جناب غریب آشنا گرامی درود میفرستم، اجازه میخواهم این پاسخ زیر واکنش ایشان بیاید، چون “سنگ، بسته بود”.
سلام و درود
غریب آشنا
بی نام و نشان نیستم.بی نام نهایت هستم.
اگه اینجوری می خوای ادامه بدی اشکال نداره ولی تا سه نشه بازی نشه.
بازم کلمات و جملاتی که فقط از مغزی تهی از منطق و عقل جاری است!
من از عقل و منطق و انسانیت دفاع میکنم.تو اگر خودت را انسان میدانی پس می توانی درک کنی در غیر اینصورت هیچ تفاوتی بین شما خداناباوران ضد دین با داعشیان نیست چرا که خودتون رو بحق میدونید و بر اندیشۀ نادرست خودتون سماجت میکنین.
فکر کردی خیلی بانمکی! ولی جوابت اینه که تا آدمایی مثل تو هستن جای تعجبی نداره چین هم شروع کنه به تجارت پرسود آخوند سازی.
در ضمن من سلام میدم و درود میگم چرا که ادب حکم میکنه حالا تو نه جواب سلام رو میدی و نه سلام میگی چی رو ثابت میکنی؟
ناشناس ؟؟ اتفاقا من از جناب عالی بوی حوزه را استشمام میکنم ! اخبار تهوع آور در کل این مملکت امام زمان دارد اتفاق می افتد که کارکرد برادران ارزشی بی ارزش را به ما یاد آور میشود شاید باور نکنی ولی بروسری که من استفاده میکنم اصلا نمرات منفی ویا مثبت را به من نشان نمیدهد چون اصلا برایم این لایکی که برای آن خودت را به آب و آتش میزنی مهم نیست قصد من فقط اطلاع رسانی است و تفکر بیشتر اگر شما حال تهوع داری بهتر است به حسینیه ها بروی و یا شهر های بازی تا حالت جا بیاید امثال شما اصلا برایتان سیاه چال های رژیم مهم نیست چون اصلا به آن فکر نمی کنی اگر به دنبال اخبار دست اول فضولی در زندگی هنر پیشه ها هستی بهتر است که به سایت های دیگر مراجعه کنی تا اشباع شوی و در پایان بگویم که (( تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی )) .
مهرداد جان جنبه انتقاد داشته باش مثل بچه ها موضع نگیر شما باید بدانی که در فضای نت کاربران اولین کاری که میکنند خواندن خبرها از سایتهای معتبر است و نیازی نیست که شما برایشان لقمه بگیری و سایت آقای نوریزاد را از ریخت بندازی در ضمن اگر خبر قابل توجه هم باشد خود آقای نوریزاد به آن اشاره خواهند کرد پس بالای صفحه را بخوان نوشته وبسایت رسمی دکتر محمد نوریزاد نه خبرگزاری . به قول برادر مرتضی آندرستند !
» عیسی سحرخیز
درست است که در آستانه ی انتخابات هیات رئیسه جدید مجلس خبرگان نزدیکان و دوستداران هاشمی رفسنجانی دچار خوش خیالی شده و ریاست وی را براین نهاد انتخاب کننده ی رهبر جمهوری اسلامی و نظارت کننده برکردار و رفتار ولی فقیه قطعی فرض میکردند، اما آنهایی که اندک آشنایی با صفحه ی شطرنج سیاسی ایران داشتند این تحول را با توجه به ایفای نقش آیت الله خامنه ای نامحتمل میدانستند.
کافی بود که گوشه ی چشمی به نگاه این روزهای ولی فقیه به رفیق گرمابه و گلستان دیروزش انداخته میشد و اندک توجهی به فضاسازیهای سیاسی و جنگ روانی جریان اقتدارگرا درخصوص آینده ی جریان هدایت کننده ی مجلس خبرگان، تا روشن میگردید که تمامیت خواهان چگونه با چراغ خاموش درحال یارگیری بودند و مهره چینی، تا با وجود نعل وارونه زدنهای خبری درخصوص ریاست هاشمی شاهرودی، نه تنها هاشمی رفسنجانی، که حتی این روحانی میانه روی آمده از عراق نیز بیش از این بر کرسی ریاست تکیه نزند و درخیالش خواب رهبری ایران را نبیند.
تحولات ماههای اخیر نشان میداد که اوضاع سیاسی کشور و چینش مهرهها درمقایسه با دوره ی چند ماهه ی حیات گیاهی آیت الله مهدوی کنی و زمان فوت او تغییر اساسی کرده و همانگونه که در دنیا داعش خشنتر و بی پرواتر برای حفظ قدرت به هر کاری دست میزد، جریان همسو با آن درجمهوری اسلامی نیز دندانها را برای کندن تکه گوشتهای قربانی تیز کرده و چنگالهای تیزش را در پوست و استخوان رقبا فرو میکند.
دراین شرایط طبیعی بود که دیگر برای ریاست مجلس خبرگان نیازی به«محلل سیاسی» برای باطل کردن حکم سه طلاقه نباشد و«طلاق خلع» جایی برای رجوع باقی نگذارد و روبان قدرت هر دوهاشمی را پاره کند.
اینکه برخی این سناریو را مطرح میسازند که اگر رفسنجانی در مقابل شاهرودی نامزد نمیشد و فضای مانور بیشتری برای ماندنش بر مسند کنونی فراهم می آورد، این شکست سنگین روی نمیداد و اصولا محمد یزدی از نامزد شدن صرفنظر میکرد، از نگاه نویسنده پایه و بنیان غلط و غیرواقع گرایانه دارد.
آن زمان که تخت سفید بیمارستان بهمن تهران جایگزین صندلی سرخ مجلس خبرگان مرحوم مهدوی کنی شد و بحث جانشین احتمالی بر سر زبانها افتاد، این تحلیل در مورد تحولات آینده ی این نهاد مطرح شد: طبیعی به نظر می رسد که تا شهریورماه، نزدیکترین زمان برگزاری نشست مجلس خبرگان اقدامی اساسی برای روشن کردن اجاق انتخابات ریاست آن و بیرون فرستادن«دود سفید» صورت نگیرد. حتی ممکن است این امر تا اسفندماه ۹۳ زمان برگزاری اجلاس سالانه به درازا کشد و نایب رئیس اول مجلس خبرگان، محمود هاشمی شاهرودی، کفیل ریاست شود. این اقدامی است که میتواند چندان به مذاق نایب رئیس دوم، محمد یزدی رئیس تندرو اقتدارگرایان خوش نیاید. آنها خوب میدانند که هاشمی شاهرودی روابط نزدیکتر و بهتری با هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی دارد وهیچگاه حاضر نشده است چون روحانیون تمامیت خواه شمشیر از رو علیه«مجمع روحانیون مبارز» و رهبر اصلاحات «سیدمحمد خاتمی» ببندد.
نکته اینجاست که نه هاشمی و نه روحانی هیچکدام به این نکته ی حیاتی توجه نکردند و برنامههای محمد یزدی را که از حمایت آقای خامنهای در برابر رفسنجانی اطمینان داشت- همانند محمود احمدی نژاد در مقابل میرحسین موسوی- نادیده انگاشتند و رقیب را دستکم گرفتند و به موازات آن لابد استفاده ی مکرر از صدور پنهانی حکم حکومتی رای ساز را غیرمحتمل.
این اشتباهی بود که آنها پیش از آن نیز مرتکب گردیدند و با وجود توصیههای فراوان حاضر نشدند پس از پیروزی حسن روحانی درانتخابات ریاست جمهوری خرداد ۹۲ کار ریشهای انجام دهند و خیز لازم را برای در دست گرفتن هدایت روحانیت کشور بردارند و جای پای خود را در«جامعه روحانیت مبارز» و«جامعه مدرسین حوزه علمیه قم» محکم کنند.
این خطا از یکسو به ریاست موحدی کرمانی برنهاد سیاسی روحانیت محافظه کار در حلقه ی قدرت منتهی شد و از سوی دیگر ریاست محمد یزدی بر نهاد مذهبی در پایتخت مذهبی ایران. درنتیجه، درحالی که هاشمی در کنار روحانی و ناطق نوری منتقدانه اما منفعلانه آینده ی هدایت«جامعه روحانیت مبارز» را به دست سرنوشت سپرده بودند، این پیرمرد مریض و ناتوان توانست نقشههایش را علیه رقیب دیرینه خویش که دائم او را تحقیر میکرد و مرتجع و… میخواند، عملی کند.
او، پیش از فوت، در۸۳ سالگی بالاخره به آرزوی دیرینه ی خود رسید و در سهشنبه تاریخی ۱۹ اسفند انتقام شکست حقارت آمیز ۵۱ درمقابل ۲۶ سال ۸۷ را با ۴۷ در برابر۲۴ از میان ۷۳ رای ماخوذه گرفت.
او نیز احتمالا همانند پیشینیان خود ازهمین جایگاه زمینی به درگاه پروردگار خواهد رفت و حساب کارهای کرده یا نکرده را درآسمان پس خواهد- البته مشروط براین که عمرش کفاف دهد یا ملت ایران در انتخابات آینده باز شگفتی دیگری بیافرینند و افرادی را برگزینند که حق و حقیقت را بر پست و مقام ارجح بدانند.
این شکست اگرچه برای مثلث هاشمی، ناطق و روحانی سنگین بوده است، اما تقویت جایگاه مثلث یزدی، مصباح و جنتی میتواند این حسن راداشته باشد که حساسیت انتخابات آینده مجلس خبرگان را که در یک برهه سرنوشت ساز برگزار میشود- احتمال تعیین رهبر جدید، اصلاحاتی چون تبدیل رهبری فردی به جمعی یا اصولا تغییر ساختار قانون اساسی در مباحث مربوط به ولایت مطلقه فقیه-، را پر رنگ تر سازد. این موارد فارغ از خطیر بودن بیماری صعب العلاج آیت الله خامنه ای است یا درآستانه ی کناره گیری او به دلیل ناتوانی جسمی و ذهنی بر اثر کهولت سن.
اکنون در شرایطی که تندروها هر روز تندخوتر میشوند و قانونگریزتر، بار دیگر مهرههای سرکوبگرتر خود را در نهادهای نظامی و انتظامی مستقرتر میسازند و حلقههای خشن تر و دست به سلاح خویش را هر روز بیشتر وارد کوچه و خیابان و فرودگاه و دانشگاه میکنند. درست یک سال تا زمان برگزاری دوانتخابات سرنوشت ساز مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان باقی مانده است.
اینها انتخاباتهایی هستند که حتی در شرایط تشدید فشارعلیه اصلاح طلبان، تحول خواهان و هواداران جنبش سبز میتوانند – حتی با تمام کاستیها، نارسائی و ناتوانیها- به تقویت هرچه بیشتر بنیانهای میانه روی و قانونگرایی در کشور بیانجامند و جنبش حق طلب، مسالمت جو و صلح خواه ایران را در برابر طالبان شیعه و داعشیان مرتجع پیروز سازد.
از یاد نبرده ایم که محمد یزدی وقتی همراه دار و دسته اش قوه قضائیه را در اختیار گرفت، چون احمدی نژاد ویرانه ای غیرقابل بازسازی را تحویل جانشین خود داد. با توجه به این پیشینه باید به هوش باشیم که این «رئیس ویرانه ساز» آنگاه که بیشتر سر درآستان قدرت میساید، ایران را نیز ویران نکند و نسل آینده را بی خانمان.
—
برگرفته از: فیس بوک نویسنده
امامان جمعه شهرهای تهران و مشهد:
چهارشنبهسوری خلاف شرع و مطرببازی ممنوع است
۲۲ اسفند ۱۳۹۳
احمد خاتمی٬ امام جمعه موقت تهران برگزاری مراسم «چهارشنبه سوری» را اقدامی «خلاف شرع» دانسته و احمد علمالهدی نیز گفته اسلام اجازه «مطرببازی» نمیدهد.
آقای خاتمی در خطبههای نماز جمعه این هفته تهران گفته شاد بودن به معنای «شکست» حدود خداوند نیست و مسئله آتشبازی آخر سال «تجاوز» به حقوق مردم است.
احمد علمالهدی نیز با تاکید دوباره مبنی بر مخالفت اسلام با برگزاری کنسرت اظهار کرده کنسرت با موسیقی متفاوت است٬ زیرا در کنسرت اجتماع زننده متفاوت با اجرای موسیقی راه میافتد.
علمالهدی از جریانی در جمهوری اسلامی انتقاد کرده که به گفته وی برای مقابله با «اسلام هراسی» در کشور «بیبند و باری» راه انداختهاند.
وی اضافه کرده برخی انتظار دارند در حالی که ما «خودمان اسلام ناب داریم٬ فتیله اسلام را بکشیم پایین تا در میدان مقدس دانشگاه کنسرت اجرا شود.»
بچه ها قرارمون سرکوچه نافرمانی مدنی
وقتی مرتضی مطهری که فیلسوف بود با ان لحن توهین امیز راجع به چهارشنبه سوری صحبت کرد از اخوندهای دربار ولایت بیش از این انتظار دارید
پایان پدرخوانده؟ یادداشت نیک آهنگ کوثر در سایت خودنویس
قضاوت در بارهی خانواده رفسنجانی، راحت نیست. میتوان از مرحوم لاهوتی در آن دنیا پرسید که نظرش در باره اکبر هاشمی چیست؟ شاید بهتر بتواند جواب دهد نتیجه حمایت از رئیس جمهوری وقت، چه پایان غمانگیزی برای او و پسرش داشته است…اما از مرده که نمیتوان سوال کرد…لاهوتی میدانست که اکبر هاشمی رفسنجانی، پدر عروسهایش، به دنبال قدرت بیشتر است و هیچ سدی را مقابلش سالم نخواهد گذاشت. با این حال، بسیاری از آنانکه وقایع آنزمان را به خاطر داشتند، بسیاری از واقعیتها را عامدانه فراموش کردند تا در سایهی هاشمی دسترسی بیشتری به خبرها و قراردادها و قدرت داشته باشند. خیلی از مواقع، این هاشمیها نبودهاند که یار جمع کردهاند، چون میدانستهاند که اندک اندک، جمع مستان میرسد. نگاه کنید به روزنامهنگارانی که به خاطر هاشمیها، از انعکاس بسیاری از واقعیتها گذشتهاند؛ نه به خاطر ترس، که به خاطر حفظ رابطه و دسترسی بیشتر. مساله وقتی دردناکتر است که خیلی از همین روزنامهنگاران، خارج از کشورند و عملا در فضایی آزاد، آزادی اطلاعرسانی را به خطر انداختهاند.
http://news.gooya.com/politics/archives/2015/03/194252.php
حامنه ای میگفت مسیحیت سکولار به منزله راندن مذهب به گوشه کلیسا است. این مثل این است که بگوییم دانش سکولار به منزله راندن دانش به گوشه دانشگاه است.. اینجا تعداد افرادی که در امریکا به کلیسا میر.ند 100 برابر ایران است. کلیساهای انها مثل دانشگاه است و محل اموزش و زندگی است کلاس های متغدد برای بچه ها و بزرگ ها دارد حتی در ان کلاس ورزش هم هست. افراد میایند بدنبال شور و شوق زندگی و راستی دمی با خدا بودن و نفس عیسی را حس کردن. مساجد ما زایده مرده شور خانه است مردم از ترس مرگ به انجا می ایند مرده میایند مرده تر میروند.
در امریکا مذهب عیر از حجاب ظاهری در رندگی مردم بیشتر جریان دارد. بیایید امار بگیرید و برای هر مشحصه مذهبی نمره بدهید ببینید در کدام کشور مذهب بیشتر است. انجا که مذهب از سیاست جدا شده است اول به نفع مذهب تمام شده است.
جوانا نما باید بدانند 99% مطالبی را که حامنه ای از تریبون های بلند میگوید اشتباه است. برونند تحقیق کند. مقام مغظم تنها جهالت های ما زا رهبری میکند.
زمینخواری در نهادهای زیر نظر رهبری
جلال یعقوبی
آیتالله سیدعلی خامنهای با گروهی که “مسئولان و دست اندرکاران منابع طبیعی و حفظ محیط زیست” معرفی شدهاند دیدار کرده و طی سخنانی کمسابقه به موضوع زمینخواری و ساختو سازهای غیرمجاز در جمهوری اسلامی نیز پرداخته است.
به گزارش سایت رسمی رهبر جمهوری اسلامی، او در این جلسه با ابراز تاسف از “دستاندازی افراد سودجو به جنگلها و منابع طبیعی بخصوص در شمال کشور” گفته است: “دستگاههای مسئول باید قاطعانه با تعدی به جنگلها به هر بهانهای اعم از هتلسازی و جذب گردشگر و ساخت حوزه علمیه و برخی توجیهاتِ به ظاهر قابل قبول ، مقابله کنند.”
خامنهای از “پدیده زمینخواری و اخیراً کوهخواری و ساخت و ساز در ارتفاعات” سخن گفته و اضافه کرده: “باید در قانون، اینگونه اقدامات جرم تلقی شوند و افراد سوءاستفاده کننده بیهیچ اغماضی مورد تعقیب قضایی قرار گیرند و اگر در دستگاهها نیز کوتاهی انجام گیرد، باید با عوامل این کوتاهی هم بشدت برخورد شود.”
رهبر جمهوری اسلامی در پایان سخنانش تاکید کرده: “مطالبی که باید بیان شوند، امروز گفته شد و از این پس مردم باید قضاوت کنند که کدام دستگاهها به وظیفه خود برای حفظ محیط زیست عمل میکنند و کدام دستگاهها برای حفظ محیط زیست، تلاش و اقدام لازم را انجام نمیدهند.”
بلافاصله بعد از این سخنان، آیتالله صادق لاریجانی، رئیس قوه قضائیه از صدور دستور اکید به روسای کل دادگستریها و دادستانهای سراسر کشور برای برخورد قاطع با متجاوزان به اراضی ملی، منابع طبیعی و جنگلها خبر داد. خبرگزاری مهر از قول صادق لاریجانی نوشت: “امیدواریم با هماهنگی همه دستگاههای متولی بتوانیم منویات مقام معظم رهبری و خواسته مردم عزیز را در زمینه حفظ محیط زیست برآورده کنیم. […]همانطور که مقام معظم رهبری صبح امروز بر برخورد با متجاوزین به اراضی طبیعی و جنگلها تصریح کردند، دستگاه قضایی نیز در این خصوص اقدامات لازم را انجام خواهد داد.”
اظهارات مسئولان حکومتی درباره “پدیده” زمینخواری در جمهوری اسلامی، در حالی بیان شده که گفته میشود مسئولیت اصلی زمینخواریها در ایران بر عهده نهادهای حکومتی وابسته به بیت آیتالله خامنهای است. همین چند روز پیش بود که نمایندگان مجلس تصویب کردند که زمینهای رایگان جدیدی برای احداث حوزههای مقاومت بسیج در اختیار سپاه پاسداران و سازمان بسیج قرار گیرد.
همچنین سازمان اوقاف و امور خیریه که رئیس آن از طرف آیتالله خامنهای منصوب میشود، یکی از متهمان اصلی زمینخواری در ایران است. شهریور ماه گذشته، رئیس کمیسیون اصل نود مجلس فاش کرد: “سازمان اوقاف و امور خیریه به یک زمینخوار بزرگ تبدیل شده، اوقاف ادعای موقوفه بودن زمینهای منابع طبیعی را میکند، ولی در حالیکه برخی از آنها اجاره داده و مجوز ساخت و ساز صادر کرده است. در حالی که اوقاف اجازه صدور مجوز ساخت و ساز را ندارد و تنها از نام ولایت سوء استفاده کرده است و نباید این اتفاق روی بدهد.”
اواسط آبانماه گذشته عزتالله یوسفیان، نماینده مجلس و عضو ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی طی گفتگویی با اشاره به واگذاری “چهار میلیون هکتار از زمینهای منابع ملی” در سالهای گذشته به مراکز حکومتی، اعلام کرد: “مشکل اصلی اینجاست که عدهای این زمینها را برای راهاندازی واحدهای تولیدی از دولت گرفتهاند ولی در این زمینها برجسازی کردند و این برج را فروختهاند و الان هم مردم در این برجها و ساختمانها ساکن هستند، در برخورد با این نوع پدیده زمینخواری دولت باید پول زمینها را به نرخ روز از متخلفان و عاملان آن بازستاند.” او تاکید داشت: “در تهران و دیگر کلانشهرها دیده میشود که در برخی مناطق کوهپایهای و خوش آبوهوا، هکتارها زمین به برخی دستگاهها داده شده است که البته مورد استفاده کاربری مجاز خود قرار گرفته است ولی بخش قابل توجهی از آن زمینها بلا استفاده مانده و دور آن دیوار کشیده شده است.”
بخش بزرگی از این میلیونها هکتار اراضی ملی در اختیار سپاه پاسداران قرار گرفته و حتی در ارتفاعات شهرهای بزرگ و در مناطقی که مطابق قانون اجازه ساخت و ساز وجود ندارد، این نهاد نظامی مجوز لازم را دریافت کرده است.
در اردیبهشت ماه گذشته، سایت خبرآنلاین نزدیک به علی لاریجانی در گزارشی خبر داد که بنیاد تعاون سپاه و ارتش، اصلیترین ساختمانسازهای تهران هستند. این سایت نوشته بود: “بیشترین حجم ساخت و سازهای انتهای اتوبان همت در غرب تهران به پروژههای بنیاد تعاون ارتش و سپاه تعلق دارد. پروژههای امام رضا (ع) متعلق به بنیاد تعاون ارتش و شهید خرازی متعلق به بنیاد تعاون سپاه بیشترین حجم ساخت و سازهای غرب تهران را به خود اختصاص داده است.”
در بخش دیگری از این گزارش آمده بود: “اطلاعاتی که در سایتهای خبری بنیاد تعاون ارتش درج شده نشان میدهد بزرگترین پروژههای ساختمانی انتهای اتوبان همت تهران به این نهاد تعلق دارد. پروژه بزرگ امام رضا (ع) در نیمههای راه قرار دارد و احتمالا تا پایان سال ۹۵ به بهرهبرداری میرسد. سهام ساختمانهای این برج از دو سال قبل به فروش گذاشته شده است. همچنین پروژه بزرگ ساختمانی شهید خرازی هم در همین منطقه در حال انجام است. ساختمان سازی های دیگر منطقه نیز همگی به کمک تعاونی های این دو نهاد انجام میشود.”
نکته مهم در این پروژهها آن است که اکثر این طرحها در مناطقی ساخته میشوند که ساخت و ساز در آنها ممنوع است. از زمان برنامه سوم توسعه، قانونی تصویب شده است که ساخت و ساز در ارتفاعات بالای ۱۸۰۰ متر را ممنوع کرده ، با اینحال این قانون هیچگاه عملیاتی نشده است. از دهسال پیش، تقریبا تمامی ساخت و سازهای غیرقانونی توسط نهادهای حکومتی و از جمله سپاه پاسداران انجام میشود.
مطابق گزارشی که ۲۱ آذرماه سال ۱۳۸۵ در روزنامه جامجم منتشر شد، نهادهای دولتی و نظامی هیچگاه این قانون را رعایت نکردهاند. در گزارش این روزنامه که حدود هشت سال پیش منتشر شده، آمده بود: “ساخت و سازهای اقماری در بالای ارتفاع ۱۸۰۰ تهران در حالی با مقاومت شهرداری روبه رو شده که تعاونیهای ۱۶ گانه دولتی و نظامی در این قسمت از پایتخت همچنان به ساخت و ساز مشغول هستند و نبود قوانین و صدور مجوز از سوی سازمان زمین شهری ، توقف این ساخت و سازها را با مشکل روبه رو کرده است.” نویسنده گزارش اضافه کرده بود: “برای نمونه ، ساخت و سازها در ارتفاعات دارآباد از سوی یک سازمان نظامی و بنیاد آزادگان و نمایندگان مجلس شورای اسلامی در باقرشهر و سوهانک و شهرک شهید محلاتی توسط سازمان های دولتی صورت گرفته است.”
از سوی دیگر، مهرماه گذشته، سایت بازتاب، وابسته به محسن رضایی طی گزارشی با عنوان “با چه مجوزی زمینهای نهادهای نظامی و باغات بکر برج میشوند؟!” با اشاره به ساخت و سازهای غیرقانونی نوشته بود: “از جمله این رخدادها، ورود نهادهای نظامی و انتظامی به مقوله ساختوساز است که البته در راستای خانهدار کردن پرنسلشان یا ساخت منازل سازمانی هم نیست، بلکه به شکل راه انداختن کارگاههای بزرگ ساختمانی برای ساخت برجها و مجتمعهای مسکونی بعضا لوکس برای عرضه عمومی و منتفع شدن از بازار پر رونق مسکن در کشور ظهور کرده و در مسیر این هدف، رویدادهای عجیب و غریبی رقم میزند.” نویسنده این گزارش اضافه کرده بود: “اگر نیروی انتظامی بخش متعلق به خود در محدوده پادگان قدیم قلعهمرغی تهران را به رغم تأکیدات رهبر انقلاب، به شهرداری واگذار نمیکند و سود خود را به ساخت پروژهای ملی اولویت میدهد، سپاهیها محدودهای که قرار بوده بوستان مادر شود، در اختیار گرفته و فارغ از همه تصمیمات که بر تعطیلی ساخت و ساز در آن گرفته شده، عملیات ساختمانی خود را به پیش میبرند و در نهایت ارتشیها از یک سو تصمیماتی برای ساخت و ساز در پادگان ۰۶ میگیرند و از سوی دیگر محدوده باغات بکری را که در جای دیگر دارند، به کارگاه ساختمانی تبدیل کردهاند. ”
چند روز پیش غلامرضا انصاری، عضو شورای شهر تهران هم در گفتگو با خبرگزاری ایلنا ضمن اشاره به تاثیرات منفی ساخت و سازهای غرب تهران بر آب و هوا و اکو سیستم منطقه، گفته بود: “در بخش ورودی این منطقه تصفیه هوا صورت میگیرد، از پیش از انقلاب در این منطقه بحث ویلاسازی یا تراکم پایین مطرح بوده، اما امروز در این منطقه که گلوگاه ورود هوا بوده است، طوری ساخت وساز کردهایم که اکوسیستم منطقه به هم ریخته است.” او معتقد بود: “امروزه این نوع ساخت و ساز باعث شده است که برخی مناطق کاملا برخوردار و برخی دیگر نیز کاملا غیربرخورار باشند و فاصله طبقاتی و اجتماعی را به وجود آورده است که این موضوع منجر به افزایش آسیبهای اجتماعی و ایجاد تنش و معضلاتی برای آینده فرهنگی و اجتماعی شهر خواهد شد.”
این عضو شورای شهر تهران، در آذرماه گذشته نیز طی گفتگویی دیگر تاکید کرده بود که “هیچ کس مجوز ساخت و ساز غیرقانونی به نهادهای نظامی” نداده است. او با اشاره به برجسازی و تسطیح تپههای شیان واقع در محدوده شهرک “شهید دقایقی”، از غیرقانونی بودن این ساخت و ساز خبر داده بود. انصاری این سخنان را در پاسخ به یکی دیگر از اعضای شورای شهر گفته بود که معتقد بود: “شهرک شهید دقایقی نظامی و امنیتی است و شورای شهر نمیتواند بر ساخت و ساز داخل آن نظارت کند.”
امروز تقریبا هیچ ساخت و ساز بزرگ و غیرقانونی در شهر تهران را نمیتوان پیدا کرد که به نوعی با سپاه پاسداران یا دیگر نهادهای نظامی ارتباطی نداشته باشد.البته باید توجه کرد که این ماجرا تنها بخشی از ابعاد پرونده بزرگ زمینخواری نظامیان در سراسر ایران را تشکیل میدهد.
عضو هيات رئيسه مجلس:
دولتیها با ثروت نجومی، درباره فساد حرف میزنند
به فاصله چند روز پس از اعلام برداشتهای دولت روحانی از صندوق توسعه ملی، یک عضو هیات رییسه مجلس سخنان برخی مسوولان دولتی درباره مبارزه با فساد اقتصادی را “مسخره” توصیف کرد.
محمد دهقان، در گفتوگویی با خبرگزاری مهر، سخنان مسوولان دولت روحانی برای مبارزه با فساد اقتصادی را با هدف “فرار به جلو و به در کردن رقبای سیاسی” دانست و گفت: “کسی که فقط با داشتن شغل دولتی ثروت صدها میلیارد تومانی به دست آورده حتما در زمانی که در قدرت حضور داشته وارد زد و بندهای فسادآلود اقتصادی شده است”.
سخنان دهقان و متهم شدن برخی مسوولان دولتی از سوی او به فساد اقتصادی، چند روز پس از سخنان یک نماینده مجلس بیان میشود که خبر از برداشت ۱۸ میلیارد دلاری دولت روحانی از صندوق توسعه ملی داده بود. برداشتی که ۸ میلیارد دلار آن بدون مجوز بوده.
دهقان اضافه کرده: “با دستمال تمیز می توان شیشه کثیف را پاک کرد. آقایانی که در مبارزه با فساد اظهارنظر می کنند باید میزان دقیق ثروت خود را اعلام کرده و شفاف بگویند که این ثروت را از کجا آورده اند. در دولت جدید مسئولانی بر سر کار آمده اند که علی رغم ثروت های نجومی خود در مورد فساد حرف می زنند”.
اشاره وی به سخنان مسوولان مختلف دولتی است که در یک سال و نیم گذشته بارها به فساد اقتصادی در دولت محمود احمدینژاد اشاره کرده و یکی از هدفهای خود را مبارزه با این فساد معرفی کرده بودند.
پیش از این اسحاق جهانگیری، معاون اول روحانی، با اشاره به اينكه در دوران ریاستجمهوری هشت ساله محمود احمدینژاد، بیشترین شعارها درباره مبارزه با فساد و پاکترین دولت سر داده شده بود، گفت كه “بیشترین فسادها و بزرگترین فسادهای قرن” در همین دولت رخ داد.
یک روز پیش از سخنان جهانگیری نیز ایرنا، خبرگزاری رسمی جمهوریاسلامی که وابسته به دولت است، با اشاره به پرونده محمدرضا رحیمی، نوشته بود: “آلوده بودن معاون اول دولت پیشین به فساد اقتصادی تنها گوشهای از پرونده قطور آن دولت در تخلف و سرپیچی از قانون بود؛ دولتی که رییس آن مدعی بود که پاکترین دولت تاریخ ایران است”.
محمدرضا رحیمی، معاون اول دولت محمود احمدینژاد، ماه گذشته به تحمل ۵ سال و ۹۱ روز حبس، ۲ میلیارد و ۸۵۰ میلیون تومان رد مال و پرداخت یک میلیارد تومان جزای نقدی محکوم شد. این حکم توسط شعبه ۱۱ دیوان عالی کشور صادر شده بود.
چند روز پیش نیز محمد اشرفی اصفهانی، رییس هیات بدوی رسیدگی به تخلفات نهاد ریاست جمهوری، در گفتوگویی با اشاره به اینکه “پولهای کثیف فقط و فقط مربوط به دولت نهم و دهم بوده و ما هرچه میکشیم از دولت احمدینژاد است چرا که قبل از دولت محمود احمدینژاد اصلا این مسایل مطرح نبود”، گفته بود: “دولت محمود احمدینژاد آلودهترین دولت تاریخ بعد از انقلاب است”. وی همچنین اضافه کرده بود که “حالا نوبت ماست که بگم، بگمها را شروع کنیم”، گرچه این افشاگریها را به سال آینده موکول کرد: “در اسفندماه سال آینده انتخابات خبرگان رهبری و مجلس شورای اسلامی برگزار خواهد شد بنابراین اگر آقایان بخواهند این طرف سال افشاگری کنند ممکن است مطالب کهنه شود… دولت میخواهد دیرتر معرفی کند تا مردم حضور ذهن داشته باشند و بدانند چه کسانی این کارها را انجام دادهاند”.
هویت ها، اقوام ایرانی و ایرانیت
تقی رحمانی
اینکه همه ما ایرانی هستیم سخن سنجیده ای است. اینکه ایران قدمتی تاریخی دارد و دولت-ـ ملت ایرانی در طی زمان وجود اما سیر متفاوتی داشته است هم سخن نادرستی نیست. اما دولت-ـ ملت مدرن براساس دموکراسی ملی، سخن جدیدی است که الزامات خود را دارد.
دولت- ملت مدرن در ایران به شیوه تمرکز و هم بر رویه مرکز پیرامون شکل گرفته؛ ویژگی ای که با جغرافیای ایران نمی خواند و از لحاظ قیاس اختیارات محلی از ملوک الطوایفی گذشته به مراتب عقب مانده تر است.
در این سیستم دولت- ملت متمرکز که زبان رسمی را تبدیل به زبان مقابل زبان مادری دیگر اقوام می کند، هویت های دیگر را، گاه به نام مذهب و گاه به نام فارس، نادیده می گیرد. در حالیکه با حفظ زبان مشترک، می توان زبان های دیگر ایرانی و همچنین هویت های ایرانی را در پرتو تعامل با هم نشاند و انواع هویت های ایرانی، از فارس و ترک و کرد،شیعه، سنی و غیره را در خدمت دولت ـ ملت ایرانی در آورد؛عملی که تا امروز کمتر ممکن شده است.
ساختار متمرکز دولت مدرن در ایران چنان متمرکز و مرکز محور است که حتی روحانیون شیعه هم که در زمان نداشتن حکومت، به زبان مردم در همه جا سخن می گفتند، در قالب قدرت حکومت در چنبره قدرتی افتادند که مرکز محورست و زبان اصلی تعامل با زبان های دیگر را نمی داند.
اما مقوله تمرکز از زمانی سختر شد که رنگ مذهبی هم به آن افزوده شد. چنین است که از قضای روزگار به نام اسلام اهل سنت در ایران در مرکز کشور مسجدی به نام خود ندارند؛ فرق و تبعیضی که درد آور است.
این مقدمه را آوردم تا به موضوع اصلی توجه کنیم. اعدام 6 جوان کرد سنی ایرانی در زندان گوهر دشت کرج بس تاسف بار بود. از جنبه حقوقی و ناعادلانه بودن دادگاه ایشان هم که بگذریم، می توانیم به نکاتی توجه کنیم که برای همین حفظ ایرانیت مهم است.
شکاف مرکز و پیرامون
داستان مرکز و پیرامون در ایران بس مهم است. اگر این افراد در تهران نبودند تا این حد در مورد اعدام شان سر و صدا نمی شد. به عنوان نمونه اگر زینب جلالیان هنوز زنده است به خاطر این است که مدتی درزندان اوین زندانی بوده، فعالان تهرانی با او آشنا شده و برای پرونده اش تلاش کرده اند. اگر اعدام ۶ فعال کرد در سال ۱۳۸۹را به یاد بیاوریم اعدام آنان اعتراض برانگیز شد زیرا آنان در تهران زندانی شده بودند و حکم هم در تهران اجرا شد.
در زمانی که فاصله مرکز و پیرامون تا این حد است، باید به این تبعض اشاره و برای رفع آن اقدام کرد.
در جریان همین اجرای حکم ۶ نفر کرد سنی ایرانی، روشنفکران در مرکز چقدر حساسیت نشان دادند؟ بی گمان این حساسیت کافی نبوده است. بسیاری به درستی این احکام باور ندارند اما دوری و نا آشنایی، عدم اعتماد می آورد؛عدم اعتماد هم جدایی را افزون می کند و در نتیجه هر کس به راه خود می رود که نتیجه آن دوری بیشتر است. نتیجه این فاصله به ایرانیت ما ضربه می زند.
نیروی های ملی و دموکرات باید به معضل مرکز و پیرامون توجه کنند تا شکاف ایرانیت عمیق تر نشود. وجود این فاصله باعث شده که گاه نیرو های افراطی و زمانی هم نیروهای اطلاعاتی با نیت متفاوت به اتحاد ملی ضربه بزنند.
هویت ها و ایرانیت
زمانی که دوری مرکز از پیرامون خود داستانی پر از آه و اشک است، می شود به این شعار ایده ال که همه ایرانی هستیم بسنده کرد؟بی گمان بهترین مرحله این است که ما شهروندان ایرانی هستیم، اما شهروندان هویت های خود را هم دارند؛ هم جنیستی و هم مذهبی و هم قومی و هم صنفی. این نوع هویت شهروندی به دموکراسی هم نزدیک است. اما برای رسیدن به این مرحله طی مراحل لازم است، که در آن اصل مهم، به رسمیت شناختن حقوق دیگری است. این حقوق شامل هویت فرد و جریان مورد نظر می شودوهویت مذهبی و قومی بخشی از این هویت است. به صرف سوءاستفاده دیگران نمی توان صورت مسئله هویت را پاک نمود. البته باید دانست که هویت ها پاک نمی شوند، متحول می شوند، پس باید به تعاملی شدن آنها توجه کرد. در همین راستا شمردن هویت مذهبی و قومی تحت فشار در ایران، هم به تجربه و هم به دلایل گوناگون حقوقی و ساختاری، ستم مضاعف بر اقوام ایرانی سخن نادرستی نیست.
برخی ازدلسوزان ایرانی معتقدند که باید از از حقوق عام شهروندی شروع کرد، این افراد را ایرانی خواند و به هویت آنان تکیه نکرد. چرا که رفتار حکومت با مخالفان، سنی و شیعه و فارس و ترک و کرد نمی شناسد. لذا رعیت حقوق بشر باید در چهار چوب ایران هدف باشد. این نوع نگاه هم قابل توجه و هم قابل نقد است. قابل توجه است چون مسیرمطلوب ایران باید به سوی تبدیل هویت ها در چهارچوب شهروند ملی باشد. هر هویتی در حقوق شهروندی خود اصالت خویش را داشته باشد و در چهار چوب ایران چند هویتی حقوق برابر داشته باشد. از این منظر این نگاه قابل توجه و بررسی است.
اما چرا قابل نقد است؟ در همین اعدام ۶ نفر سنی کرد ایرانی، آیا مرکز نشین نبودن این افراد و همچنین هویت غیر فارس آنان باعث نشد که حساسیت بر روی اعدام آنان در حد انتظار نباشد؟ حتی مذهبی بودن این افراد هم تاثیر گذار نبود. پس این واقعیت ها وجود دارد و همه هم متوجه آن هستند پس بر هویت خود تاکید می کنند
اما راه حل مناسب در وهله اول پذیرش هویت ها و بعد به سوی تعامل بردن این هویت ها در چهارچوب ایران و حقوق شهروندی است.
توجه به این نکته ضروری است که چفت و بسط دولت-ملت مدرن در ایران متمرکز بوده و تمرکز مشکلات خود را دارا است. این تمرکز بعد از انقلاب با مسئله مذهبی مضاعف هم شده است. البته قدم هایی برای حل این ستم مضاعف برداشته شده اما هنوز کافی نیست. ایران قدرتمند، ایرانی مدنی است که هویت ها بتوانند در شکل فرهنگی قومی و صنفی و جنسیتی و مذهبی خود را نشان دهند و بنیان مدنی -ـ شهروندی به خود بگیرند. آنگاه است که همین هویت ها بهتر می توانند بپذیرند که در چهار چوب ایران به خواسته و حقوق خود برسند. این مسیر را می توان فربه کردن دموکراسی ملی ـ–مدنی نام نهاد. اگرتندروی به این روند صدمه می زند،در عین حال نباید نادیده گرفت که عدم شناسایی هویت ها هم به مسیر دموکراسی ملی-مدنی صدمه خواهد زد.
نیاز فوری سراج الدین میردامادی به درمان و وضعیت نامناسب او در بند ۸ زندان اوین
یک منبع آگاه به وضعیت سراج الدین میردامادی، روزنامه نگار و فعال سیاسی که در بند ۸ زندان اوین بیمار است به کمپین بین اللملی حقوق بشر در ایران گفت او به دلیل داشتن ترکشی در میان گردن و کتف نیاز به مراقبت های پزشکی ویژه و فضای آرام دارد. به گفته این منبع نه تنها با انتقال او به بیمارستان برای جراحی موافقت نمی شود بلکه حتی در داخل بند نیز فاقد حداقل امکانات یک زندانی مانند داشتن تختخواب است.
این منبع با اشاره به اینکه در میان خود زندانیان اوین، بند ۸ این زندان معروف به «تبعیدگاه اوین» است به کمپین گفت: «سراج جانباز ۳۰ درصدی جنگ ایران و عراق است. قبل از زندان، دکتر متخصصش با انجام معاینات و سی تی اسکن متوجه شده بود ترکشی از دوران جنگ در نزدیکی گردن و ترقوه او وجود دارد که به دلایل نامعلومی طی این سالها دیده نشده بود. دکترش به او توصیه کرده بود که اگر در قسمت راست بدن که محل ترکش است دچار درد و ناراحتی شود باید فورا برای جراحی به بیمارستان برود.»
این مبنع ادامه داد: «در دوران انفرادی و بعد وقتی به بند ۸ زندان اوین منتقل شد وضعیتش روز به روز بدتر شد. پزشک بهداری زندان دستور اعزام او را بیمارستان برای درمان صادر کرد اما ماهها به انتقال او به بیمارستان رضایت ندادند تا اینکه روز ۱۰ اسفند ماه او را با پا بند و دستبند به بیمارستان شهدای تجریش منتقل کردند. اما حتی سربازی که همراه او بود پرونده پزشکیش را با خود نیاورده بود و چون با بیمارستان از قبل هماهنگ نشده بود دکتر متخصصی هم آن زمان در بیمارستان وجود نداشت که سراج را معاینه کند. چند ساعت بعد بدون اینکه سراج معاینه شود او را به زندان برگرداندند.»
جانشینی خامنهای و مذاکرات اتمی
رضا تقی زاده
مقاله اخیر فیگارو، نشریه معتبر فرانسوی زبان، پیرامون بیماری خامنه ای و احتمال مرگ وی در کمتر از دو سال آینده، اوج تازه ای به مباحث غیر رسمی اخیر، پیرامون جانشینی رهبر جمهوری اسلامی، و تاثیر آن بر مسائل اساسی داخلی، خارجی و امنیت منطقه داده است.
تلاش همه جانبه برای رسیدن به یک توافق اتمی موضوعی و معتبر، و همچنین ادامه ایستادگی نیرو های مخالف با هر نوع توافق اتمی، برای پیشگیری از وقوع آن، رقابتی است که تکلیف آن پیش از شکل گرفتن محتمل بحران جانشینی خامنه ای روشن خواهد شد.
وضعیت برنامه اتمی جمهوری اسلامی، به دلیل توسل به “سیاست چانه زنی و بده بستان با واشنگتن” بجای واگذاری یکجانبه فعالیتهای مشکوک به داشتن ابعاد نظامی اتمی، و دست شستن بدون قید و شرط از آنها، طی ده سال گذشته به مهمترین موضوع مناسبات خارجی ایران تبدیل شده و اعمال تحریمهای تازه از سال ۲۰۱۲ تاکنون وضعیت اقتصادی کشور را تنگاتنگ به آن گره زده است.
اینک پیش نگری ها پیرامون احتمال بحرانی شدن وضعیت جسمی رهبر جمهوری اسلامی و مخاطرات ناشی از ایجاد خلا قدرت در غیاب علی خامنه ای، علاوه بر محافل داخلی و شاخه های درون سازمانی قدرت، کشور های خارجی و قدرتهای بزرگ را نیز به ارزیابی عمیقتر موضوع وادار ساخته است.
بیماری محمد رضا پهلوی پادشاه فقید ایران، که مردم تا سالها از موضوع آن بی خبر نگاه داشته شده بودند، علاوه بر تصمیمات شخصی او در ماههای منتهی به سقوط رژیم، بر سیاستها و رفتارهای کشورهای خارجی در قبال ایران تاثیر قاطع گذاشت و در نتیجه روند تغییر رژیم در ایران را سرعت بیشتری داد.
سوابق نارسایی های جسمی خامنه ای
علی خامنه ای روز ۶ تیر ماه سال ۶۰ هنگام سخنرانی هدف اقدام تروریستی گروهی موسوم به “رهروان فرقان” قرار گرفت و از آن تاریخ دست چپ او فلج شده است. ابتلای خامنهای به سرطان پروستات هم موضوع شناخته شده و پذیرفتهای است با تاریخچهای بیش از ده سال.
خامنهای روز ۱۷ شهریور سال جاری در تهران تحت عمل جراحی پروستات قرار گرفت و حدود یک هفته در بیمارستان بستری بود. منابع خبری و اطلاعاتی غرب، منجمله نوشته اخیر فیگارو، از وجود بیماریهای دیگر منجمله خونریزی بواسیری، (anal fissure) نزد رهبر جمهوری اسلامی گزارش میدهند.
بمنظور پرهیز از یبوست که بیماری برشمرده را دشوار تر میسازد، پزشکان علاوه تجویز غذای لینت بخش، نوشیدن آب و راه پیمایی را تجویز میکنند. رهبر جمهوری اسلامی مدتی بعد از ترخیص از بیمارستان در ۱۸ مهرماه در دامنه کولکچال-شمال محل اقامت خود، به راهپیمایی رفت و این اقدام به صورت گسترده و به عنوان نماد بازگشت سلامت وی، در رسانه های دولتی انعکاس یافت.
بسیاری از گزارشهای دیگر حاکی از ابتلای رهبر جمهوری اسلامی به عارضه افسردگی است. اگر چه این بیماری مهلک نیست ولی در توانایی های کاری تاثیر گذار است و در صورت بحرانی شدن سایر عوارض جسمی، شدت بیشتری میابد.
بسیاری از رهبران سیاسی جهان از آبراهام لینکلن و مارتین لوترکینگ، تا وینستون چرچیل، و میلیونها مردم عادی از نارسایی های روانی و افسردگی رنج برده و میبرند و وجود این عارضه نزد رهبر جمهوری اسلامی اتفاقی استثنایی نیست.
در سال ۱۹۸۵ شایعه مرگ علی خامنهای چنان قوت گرفت که مقامات رسمی تهران مجبور به تکذیب آن شدند. محمد جواد ظریف مذاکره کننده ارشد اتمی امروز و نماینده وقت جمهوری اسلامی در سازمان ملل، روز جمعه ۱۵ دی ماه همان سال خطاب به خبرگزاریهای خارجی این گزارش را تکذیب کرد.
علی خامنهای نیز روز ۱۹ بهمن ماه همان سال ضمن حضور در جمع افسران نیروی هوایی به این گزارشها واکنش نشان داد و یاد آور شد: “دشمنان نظام اسلامی در مورد فوت و بیماری من شایعات مختلفی درست میکنند تا روحیه ملت ایران را تضعیف کنند ولی آنها نمیدانند که در ایران با یک شخص روبرو نیستند.”
علی خامنهای به روایتی رد نشده، متولد سال ۱۳۱۸ و در نتیجه نزدیک به ۷۵ سالگی است. در صورت نشت کردن غدد بدخیم از پروستات وی به سایر اعضاء، طبق نظر پزشکان پیشگیری از مرگ خامنه ای در فاصله کمتر از دو سال با قابلیتهای علم امروز، نیازمند معجزه است. هوگو چاوز رییس جمهور سابق ونزوئلا با قرار گرفتن در وضعیت نشت غدد سرطانی در کمتر از دو سال جان خود را از دست داد.
تلاش برای جانشینی
اظهارات اخیر علی اکبر رفسنجانی در مورد جانشینی علی خامنه ای به نوبه خود دارای اهمیت خاص است. رفسنجانی عامل به قدرت رسیدن خامنه ای بعد از فوت روح الله خمینی بود.
رفسنجانی پیش از انتخابات رییس مجلس خبرگان، که به نوبه خود میتواند نقش تعیین کننده در موضوع جانشینی خامنه ای ایفا کند، اظهار داشته که “رهبری شورایی” را به رهبری فردی در غیاب خامنه ای ترجیح میدهد.
بمنظور کاهش مخالفتها با این نظر، رفسنجانی همچنین مدعی شده که علی خامنه ای نیز در ابتدا، رهبری شورایی را در غیاب خمینی به انتخاب یک فرد ترجیح میداد.
در صورت تحقق رهبری شورایی بجای انتخاب یک رهبر واحد برای جانشینی خامنه ای، نبرد قدرت در درون حاکمیت میتواند تا مدتی ادامه یابد.
آیت الله محمود هاشمی شاهرودی رییس موقت مجلس خبرگان که نامزدی خود را برای ریاست دوساله این مجلس پس گرفت و راه ریاست محمد یزدی را هموار ساخت یکی از مدعیان جدی رهبری جمهوری اسلامی در صورت مرگ علی خامنه ای است.
فارغ از نشان کردن بخت های فردی برای جانشینی خامنه ای، اصل جانشینی خامنه ای است که رقابت و جنگ قدرت را در داخل، و تلاشهای خارجی را در این رابطه اجتناب ناپذیر میسازد.
تاثیر مذاکرات اتمی
مذاکرات اتمی با آمریکا یکی از معدود بستر های رقابت قدرت مابین راستگرایان و نظامیان، چپ درون حاکمیت و عملگرایانی است که حسن روحانی دولت خود را به آن نسبت میدهد.
در صورت به نتیجه رسیدن مذاکرات و امضاء یک توافق اتمی جامع، دست دولت در درون حاکمیت به نحو محسوسی تقویت خواهد شد.
شاید انتخاب محمد یزدی به ریاست مجلس خبرگان را بتوان امتیازی به اصولگرایان بمنظور حفظ موازنه قدرت پیش از تن دادن به توافق اتمی و تقویت دست دولت روحانی تلقی کرد.
در صورت به امضاء نرسیدن توافق اتمی، و با توجه به واگذاری مجلس خبرگان به اصولگرایان، نظامیان و گروه های دست راستی را میباید برندگان اولین رقابت جدی قدرت پیش از آغاز جنگ جانشینی خامنه ای دانست. این گروه در مرحله بعد میتوانند مقدمات جشن پیروزی خود را در انتخابات آینده مجلس خبرگان و بدست آوردن اکثریت پارلمان در مجلس اسلامی فراهم آورند.
به قدرت رساندن یک رییس دولت خودی توسط اصولگرایان ( پیش از مرگ خامنه ای) شاخه های قدرت را در حاکمیت مذهبی ایران همسو خواهد ساخت: یکی از وجوه اصلی پرهیز از تشتت در حاکمیت و پیشگیری از ایجاد خلا قدرت در نتیجه ادامه رقابتهای درون گروهی.
در صورت اجرا شدن چنین نمایشنامه ای، حاکمیت ایران ابتدا به راست متمایل خواهد شد و بخت پشت کردن به مناسبات گستره با غرب و یا تن دادن به توافق اتمی از سوی جانشینان حاکمان فعلی جمهوری اسلامی به همان میزان خواهد بود که وفاداری چهل و پنجمین رییس جمهور آمریکا ( جانشین اوباما) به توافق محتمل اتمی با دولت کنونی جمهوری اسلامی.
رییس بعدی کاخ سفید کمتر از دو سال آینده در کاخ سفید مستقر خواهد شد. رییس دولت بعدی جمهوری اسلامی در دو سال آینده باید تجدید انتخاب شود. بحران جانشینی رهبر جمهوری اسلامی بر پایه گزارشهای مرتبط با وضعیت جسمی او، در دو سال آینده اوج خواهد گرفت.
پیش از تعیین تکلیف مجلس خبرگان که دومین صحنه رقابت قدرت و جنگ جانشینی خامنه ای در ایران است، شاید پاره ای قدرت های خارجی (دولت اوباما و دمکرات های آمریکا) بخواهند با ارایه امتیازهای بیشتر، زمینه امضاء توافق اتمی با جمهوری اسلامی را فراهم و در نتیجه، ضمن ثبت یک پیروزی در عرصه سیاست خارجی مواضع گروههای معتدل تر حاکمیت اسلامی ایران را ( دولت روحانی) در رقابت آینده قدرت تقویت کنند.
مادر مسعود باستانی: از جان بچههای ما چه میخواهید؟
خانواده مسعود باستانی از وضعیت وخیم جسمانی او در زندان رجایی شهر خبر می دهند و می گویند طی هفته گذشته که این روزنامه نگار را برخلاف نظر پزشکان از بیمارستان به زندان بازگردانده اند، وضعیت او وخیم تر شده، بهداری زندان هم اعلام کرده که باید در بیمارستان بستری شود اما دادستانی با این مساله مخالف است.
معصومه ملول، مادر مسعود باستانی در مصاحبه می گوید: روز سه شنبه درحالی که مداوای مسعود تکمیل نشده بود و دکترها، حتی به مرحله تشخیص بیماری و مشکل نرسیده بودند، ماموری از زندان رجایی شهر با نامه ای از خدابخشی، معاون امنیت دادستان آمد و گفت که او دستور داده مسعود فوری به زندان برگردانده شود. ما خیلی اصرار کردیم که مسعود هنوز درمان نشده و اصلا مشخص نیست چه مشکل و بیماری دارد، اما او مسعود را برد.
او از متشنج شدن فضای بیمارستان و مخالفت پزشکان با ترخیص مسعود باستانی می گوید: حتی دکترهای بیمارستان هم اجازه ترخیص نمیدادند که همین امر باعث شد مدتی فضای بیمارستان متشنج شود، اما در نهایت مسعود را با دستور مستقیم آقای خدابخشی بردند در حالیکه دکتر ها هنوز نتوانسته اند تشخیص دهند بیماری و مشکل مسعود چیست.
مسعود باستانی، روزنامه نگاری که از ۱۴ تیرماه ۸۸ و به اتهام اجتماع و تبانی به قصد اغتشاش زندانی است روز جمعه، اول اسفند ماه در شرایطی به بیمارستان منتقل شد که به گفته پزشکان بهداری زندان رجایی شهر، سکته قلبی را رد کرده بود. مادر او پیشتر به “روز” گفته بود که فرزندش در بخش نورولوژی بیمارستان امام خمینی بستری است و : دست و پای چپ اش لمس و بی حس است. ما منتظریم جواب ازمایش ها و ام ار آی بیاید و دکترها تشخیص دهند که مسعود چه مشکلی دارد. تا الان که نتوانسته اند تشخیص دهند.
این روزنامه نگار اما علیرغم نظر پزشکان معالج اش و با دستور معاون دادستان به زندان منتقل شد. مادرش در مورد ملاقات خانواده با مسعود در روز گذشته می گوید: مسعود میگفت طی این یک هفته باز هم چند بار دچار مشکل لمسی دست و پا شده و تنگی نفس هم دارد، دو بار به بهداری زندان اعزام شده و بهداری زندان میگوید او باید اعزام شود. بهداری گفته به دادستان نامهای مینویسد که او را به بیمارستان اعزام کنند. حالا باید دوباره منتظر خبر از دادستانی باشیم اما آنها بر زندان ماندن مسعود اصرار دارند.
او می افزاید: ما واقعا نمیدانیم چه مشکلی با مسعود دارند. ۶ سال است او را زندانی کردهاند. ۶ سال است زندگی اش را از او گرفته اند. حالا که مرداد ماه حکم او تمام می شود می خواهند این بچه در زندان از بین برود؟ چرا چنین می کنند؟ مسعود نیاز به معالجه دارد. نیاز دارد تحت نظر پزشک باشد. تقاضای مرخصی می دهیم قبول نمی کنند. بیمارستان هم که می برند درمان نشده او را از روی تخت بیمارستان بلند می کنند و می برند زندان. توی زندان باز حالش بد می شود و بهداری می گوید نمی تواند کاری بکند. می گوید باید برود بیمارستان و باز اصرار دارند توی زندان بماند. چرا؟ کاش لااقل می گفتند ما می دانستیم مشکل شان با مسعود چیست و از جان او چه می خواهند. مسعود یک روزنامه نگار است و تنها جرم اش همین است. او کار حرفه ای اش را انجام داده و حالا باید این همه سال زندان بماند و در نهایت با تنی مریض گوشه زندان بیفتد و حتی حق درمان هم نداشته باشد؟ چرا؟ کم اذیت اش کرده اند؟ همسرش را، که او هم روزنامه نگار است کم اذیت کردند؟ اول زندان بود حالا اجازه نمی دهند کار حرفه ای اش را هم بکند و حالا مدام با استرس و دلهره ونگرانی لحظاتش سپری می شود که مسعود در چه وضعی است و.. از جان بچه های ما چه می خواهند؟ بگویند ما بدانیم..
خانم ملول می گوید که مسعود هم از وضعیت پیش آمده و بازگرداندن یکباره اش به زندان متعجب و حیرت زده است: واقعا ما نمی توانیم منطق کارهای آقایان را درک کنیم. در تمام این شش سال هم نتوانستهایم بفهمیم آقایان در چه شرایطی مرخصی میدهد، در چه شرایطی مرخصی نمیدهند، اصلا نمیفهمیم منطق کارهای شان چیست. اگر قانونی هست که هست پس چرا الان مسعود با این وضعیت در زندان است؟ اصلا اگر ماده ۱۳۴ قانون را اجرا کنند مسعود و خیلیهای دیگر مدتها پیش آزاد میشدند. اگر هم قرار نیست قانون اجرا شود، که در عمل نمیشود، چطور حرف از قانون میزنند؟ اصلا برای چی قانون تصویب میکنند؟ ماده ۱۳۴ میگوید وقتی یک زندانی برای یک اتهام دو حکم دارد حکم سنگین تر لحاظ می شود و بعد از کشیدن آن باید آزاد شود، اما دادستان به صورت غیرقانونی مانع اجرای این قانون است. وقتی دادستان قانون را زیرپا می گذارد ما به چه کسی می توانیم مراجعه کنیم. من از چه کسی می توانم دادم را بستانم؟
مادر مسعود باستانی مسئولیت به خطر افتادن سلامتی فرزندش را متوجه دادستان و معاون او و مسئولان قضایی و امنیتی کشور می داند و می گوید: من فرزندم را سالم و سلامت می خواهم؛ همانطور که به زندان اش بردند. مسئولیت هر اتفاقی برای بچه من با کسانی است که حتی حق قانونی مرخصی استعلاجی و درمان را نیز از او دریغ می کنند. ۶ سال از زندگی پسر من و همسر جوانش را گرفتند ۶ سال از این زندان به آن زندان شدیم، برای مسعود ومهسا دیگر بس است. حداقل به قانون خودتان احترام بگذارید. این خواسته زیادی نیست. همان قانونی که به شما اجازه می دهد به متهم اقتصادی ۱۰ روز زندان نرفته مرخصی بدهید و محمدرضا رحیمی را بفرستید مرخصی که همسرش مریض است، درباره همه زندانیان اجرا کنید. درباره مسعود و همه زندانیانی که بیمار هستند و در زندان بیمار شده اند.
آقا مهرداد با سلام . برادر من شما این سایت را کرده ای سایت خبرگزاری ! عزیز من بهتر نیست این همه فضا را اشغال نکنی ؟ هر کس که نیاز به اخبار دارد خودش به سایتهای خبر مراجعه نماید . اگر به رتبه بندی ها هم که مراجعه کنی میبینی که اکثریت شاکی اند لطف کن این همه وقت خود و سایرین را نگیر . ممنون خواهیم شد
«حسن کروبی» تنها برادر شیخ محصور درگذشت
حاج «حسن کروبی» که به دلیل بیماری در بیمارستان بستری بود، تنها برادر«مهدی کروبی» است که در مدت چهار سال حصرغیرقانونی و غیرشرعی، حتی نتوانست با برادر محصور خود یکبار ملاقات کند و یا تماس کوتاهی به صورت تلفنی با وی برقرار سازد.
از زمان آغاز حصر غیرقانونی «مهدی کروبی»، کاندیدای معترض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸، وی سه خواهر خود را از دست داد و حالا نیز تنها برادر شیخ محصور در بستر بیماری درگذشته است.
جعبه سیاه جنتی
ابراهيم نبوی
آقا مشکل حل شد. برای کسانی که تا حالا نمی توانستند بفهمند در مغز این مسئولان کشور چه می گذرد، یا حتی بعضی ها که معتقد بودند اصلا مغزی وجود ندارد که در آن چیزی بگذرد، یا اصولا بعضی افراد وجود داشتند که فکر می کردند در مغز این آقای جنتی و شورای نگهبان و آن نمایندگان مجلس خبرگان یا همین آقای علم الهدا نماینده ولی فقیه و امام جمعه مشهد چه می گذرد که اصولا با به وجود آمدن زن و هر صدای موزونی که خارجی ها به آن موسیقی می گویند مخالفند؟
یا مثلا همین آقای مصباح یزدی که می خواهد به دوهزار سال قبل برگردد کلا مغزش چطوری کار می کند یا نمی کند که می خواهد همه قوانین اسلام را اجرا کند ولی نمی خواهد قانون اساسی اجرا شود؟ یا همین آقای مکارم شیرازی که بیست سالی است که اصولا در مغزش چیزی نمی گذرد کلا چه اتفاقی برایش افتاده؟
یا مثلا همان احمدی نژاد که علاقه مفرطی داشت که همه مان به عصر طلایی غارها برگردیم و دوباره برویم توی جنگل زندگی کنیم کلا در مغزش چه می گذشت؟ همه اینها سئوالاتی است که آدم از خودش می کند و اگر آدم باشد دوست دارد به خودش جواب بدهد. حالا چطوری به این سئوالات جواب بدهیم؟
من کاری ندارم که این مغز اصولا وجود دارد یا نه و اگر وجود دارد چطوری کار می کند. اینها سخت است، ولی رسیدن به این نتیجه که در این مغز، اگر وجود داشته باشد، چه می گذرد، خودش پیشرفت بزرگی است. حالا بعد از سالها ما داریم به یک پاسخ و نتیجه می رسیم.
تيم باستانشناسان بريتانيايی جزييات بيشتری از مغزی که عمری بيش از دو هزار و ۵۰۰ سال دارد، اعلام کردند. اين مغز در داخل جمجمهای از عصر آهن بوده و در اعماق گل مدفون مانده است. به گزارش رسانه ها، تيمی از محققان در نزديک “يورک” بريتانيا، اين جمجمه را کشف کردند. به گزارش سايت “بنياد باستانشناسی يورک” تيمی از ۳۴ باستانشناس روی بقايای اين مغز کار میکنند.
به نظرم این یک راه حل مهم است. احتمالا اگر روی این مغز که اتفاقا در انگلیس هم کشف شده و ممکن است به یکی از سفرهایی که آقای جنتی در دوران جوانی به این کشور داشته و در آنجا در حین انجام عمل پروستات به دلیل نزدیکی پروستات وی به مغزش، هر دو تا را با هم عمل کرده باشند و مغز مذکور را از جمجمه اش درآورده باشند، برای همین ممکن است با بررسی این مغز بسیاری از افکار و اندیشه هایی که در مغز مسئولان ایران می گذرد پیدا کرد.
به نظرم اگر دو یا سه مترجم ایرانی و کارشناس زبانهای باستانی ایران هم به این جمع اضافه شود ممکن است بسیاری از مسایلی که در این مغز می گذرد کشف شود و بتوانیم بفهمیم که در همه این سالها این آقایان چطوری فکر می کردند که لااقل یک راهی برایش پیدا کنیم.
دیدید من می گفتم حتما یک راهی وجود دارد و شما همه تان ناامید بودید؟ حالا دیگر مسایل می تواند حل شود و ما یک راهی به سوی آینده پیدا کنیم. این مغز که ۲۵۰۰ سال است دست نخورده باقی مانده، دقیقا مثل مغز بسیاری از روحانیون و مراجع تقلید و رهبران کشور فعلا دست یک گروه از باستان شناسان انگلیسی است و امیدواریم هر چه زودتر گمشده های تاریخی و خاطرات دوره جوانی جنتی و افکار و نظرات آقای مصباح و مکارم و مقاصد اصلی آقای خامنه ای از توی آن کشف شود.
این پیروزی را به کل مردم ایران تبریک می گوییم. این فقط یک مغز ساده نیست، جعبه سیاه آقای جنتی هم هست. به گفته دانشمندان این مغزی که پیدا شده برخلاف ماده سفید و خاکستری اش در اثر ماندگاری به ماده زرد تبدیل شده و بخشی از آن هم قهوه ای شده و دقیقا مثل روحانیون سنتی کشور فقط ماده زرد و ماده قهوه ای دارد. و علت ماندگاری این مغز در همه این سالها این بوده که سالها هوا به آن نرسیده و به همین دلیل اولا سالم مانده و دوم اینکه چون کار نمی کرده از بین نرفته. یعنی عین مغز آقای جنتی و مصباح و مکارم. خدایا شکرت که سرانجام همه رازها را آشکار کردی. دستت درست. تشکر تشکر.
این ۴۷ نفر
واقعا این ۴۷ نفر چطوری فکر می کنند؟ آیا اینها نمی خواهند مشکل ایران و آمریکا حل شود؟ یعنی نمی دانند که اگر جنگ اتفاق بیافتد سرنوشت کشور به باد فنا می رود؟ یعنی فکر نمی کنند که اگر انتخاب یک رئیس خوب موجب قدرت کشور شود به نفع همه و از جمله خودشان است؟ چرا به جای اینکه به عاقل شدن کشورشان فکر کنند و از آدم عاقلی حمایت کنند که می تواند هم بحران های بین المللی را برطرف کند و هم مانع رشد قدرت داعش شود و هم موجب افزایش مشکلات سیاسی و اقتصادی کشورشان نشود. واقعا این ۴۷ نفر چطوری فکر می کنند؟
می گوید: بابا! تو هم که هی گیر دادی به این ۴۷ نفر. خانم کلینتون محکوم شان کرده. جو بایدن محکوم شان کرده، وزیر خارجه انگلیس محکوم شان کرده و گفته این اقدام شان به ضرر صلح بین المللی است. روزنامه های آلمانی کارشان را خیانت به کشور و دخالت در کار رئیس جمهور در جهت تضعیف موضع ریاست جمهوری دانسته. حتی جواد ظریف هم از آنها انتقاد کرده است.
می گویم: چرا نامربوط می گویی؟ اصلا موضع این ۴۷ نفر به خانم کلینتون و روزنامه های آلمان و جو بایدن و وزیرخارجه انگلیس چه ربطی دارد؟
می گوید: بالاخره نماینده مجلس هستند و کاری که کرده اند نتایج بدی علیه کشورشان دارد.
می گویم: چه ربطی به آمریکایی ها و انگلیسی ها و آلمانی ها دارد؟
می گوید: یعنی نامه ۴۷ نفر نمایندگان سنای آمریکا به کلینتون و جوبایدن مربوط نیست….
مثل اینکه اشتباه می کند. من که منظورم نمایندگان سنای آمریکا نبود. البته آن ۴۷ نفر که علیه منافع کشورشان و قدرت رئیس جمهور رفتار کردند کارشان درست نبود، ولی منظورم این ۴۷ نفری است که در مجلس خبرگان به شیخ محمد یزدی رای دادند و او را رئیس مجلس خبرگان رهبری کردند و هاشمی رفسنجانی را کنار گذاشتند. اینها واقعا کارشان احمقانه است. یعنی این ۴۷ نفر هم مثل آن ۴۷ نفر نباید فکر کنند که کشور به یک عقلانیت و قدرت بهتر برای حفظ منافع ملی نیاز دارد.
اصولا مثل اینکه همه دیوانه ها به هم شباهتی دارند، حالا ممکن است آنها ۴۷ تا پیرمرد جنگ طلب بی عقل کراواتی باشند، اینها ۴۷ تا پیرمرد جنگ طلب بی عقل با عبا و عمامه. ولی آخرش ۴۷ همان ۴۷ است.
کمک! کمک! کمک!
آقا! طرف سفر می کند و می رود به فلان شهر، حالا چه فرقی می کند که شیراز باشد یا اصفهان باشد یا قزوین باشد یا مشهد، یک دفعه مثلا می بینی در اصفهان یکی مثل آقای مطهری که نه، مثلا فلان خانم کم حجاب یا خوش حجاب یا بدحجاب، دارد راه می رود یکهو اسید می پاشند توی صورتش. داد می زند کمک کمک! یک دفعه بیست تا کمیل و کاوه و مقداد و یاسر با موتور سر می رسند و با گاز اشک آور می افتند به جانش و با نانچکو چپ و راستش می کنند. خواهر من! برای چی در اصفهان می گویی “کمک! کمک!” این ها اگر به کمک هم بیایند به کمک اسیدپاش می آیند نه به کمک تو.
یا مثلا در شهر مشهد طرف رفته کنسرت موسیقی برگزار کند، مجوز هم دارد، یکهو سی نفر می ریزند سرش و چپ و راستش می کنند و کتکش می زنند. داد می زند “کمک! کمک!” بعد یک دفعه می بینی صد نفر با موتور و بی موتور و لباس شخصی و نیروی انتظامی می ریزند و کتک بیشتری می زنند و کنسرت را هم لغو می کنند. خب! برادر اهل موسیقی! عزیز من! برای چی در مشهد می گویی کمک! کمک! اینها اگر به کمک هم بیایند به کمک کتک زن ها می آیند نه به کمک کتک خور.
یا مثلا در قزوین شما گرفتار می شوید و فریاد می زنید کمک کمک! بعد یک دفعه آنها که به دلیل عقب نشینی شما پیشروی کردند به جای اینکه به کمک شما بیایند به کمک آنهایی می آیند که دارند هر کاری دوست دارند می گویند. آخر آدم در قزوین هم درخواست کمک می کند؟ حالا قزوین را که جهت اطلاع عرض کردم، ولی مثلا همین شیراز که آقای مطهری رفته بود برای سخنرانی و کتکش زدند و رفته سراغ نیروی انتظامی و گفته کمک کمک! بعد نیروی انتظامی هم به کمک مهاجمان شتافته و بیشتر کتکش زدند، بعد رفته به دادگستری و استانداری و گفته کمک کمک! دادگستری و استانداری هم به کمک مهاجمان شتافتند و بقیه علی مطهری را که سالم مانده بود لت و پار کردند.
حالا آقای احمد توکلی گفته که “دادگستری و نیروهای امنیتی شیراز باید به وقایع اخیر شیراز وارد شوند. و به علی مطهری کمک کنند.” چی چی را کمک کنند. اینها هم اگر بخواهند کمک کنند به علی مطهری که کمک نمی کنند، به سنگ اندازان و گازاشکآور ریزان کمک می کنند. بعد هم گفته این گروه می خواستند ارعاب کنند و ارعاب غیرقانونی است. انگار طرف توی سوئیس قم زندگی می کند، ارعاب کجا بود، طرف می خواسته بکشد. ارعاب که نداریم! ارعاب که زندگی عادی است. حسین مرعشی عضو خندان اصلاح طلبان هم گفته است که “حتی اگر وزیر کشور هم مثل مطهری دربرابر افراطیون ایستادگی کند، قطعا نیروهای خودسر با او هم همین برخورد را می کنند.” پس فکر کردی چی؟ همین وزیر کشور نه فقط در قزوین و شیراز یا اصفهان، در همین تهران یا همین وزارت کشور دو بار دیگر در باره پولهای کثیف حرف بزند، از عقب و جلو به او هجمه می کنند و تا دهانش را باز کند و بگوید “کمک! کمک!” جیک ثانیه بعد ده تا اسکادران موتور سوار و لشگر گازپرت کن می آیند کمک، ولی نه کمک به وزیر کشور، بلکه کمک به متجاوزان. در واقع وقتی در این مملکت می گویی کمک، به کمک تو که نمی آیند، به کمک همان کسی می آیند که به تو حمله کرده.
مطمئن باشید اگر تک تک افرادی که به آقازاده مطهری حمله کردند را دستگیر کنند. رد تمام اسید پاشان را بی کم و کاست خواهند یافت . ولی …… !
…در اگر نتوان نشست…
برادر مبارز و خستگی ناپذیر جناب نوریزاد مطلبی ماهها پیش اقای رحیم پور ازغدی در برنامه تلویزیونی در مورد شیعه و روحانیت شیعه فرمودند چون ندیدم در سایتتان اشاره ای به ان شود چند سطری را میاورم بقیه اش هم بصورت ویدئو و هم بصورت پی دی اف در اینترنت موجود است ضمنا پدر ایشان که در مشهد کشاورز نمونه و ثروتمندی است کتابی را در نقد وضعیت بانکی و اداری و قضایی نظام جمهوری اسلامی بر اساس خاطرات خود که زمانی انقلابی دو اتشه بوده نوشته هر کس غیر او نوشته بود اعدام میشد همچنین همین سخنان :ببینید یکی از چیزهایی که در افکار عمومی جوامع و هیئت های مذهبی ما راه افتاده این است که اسم شیعه کافی است. شیعه یک تشیع، یک اسم، آرم است و نه یک مرام. این خط را هنوز ما در بسیاری از منبرها داریم ادامه می دهیم. سوال می کنند چرا شیعه دلش خوش است که اسمش در لیست و فهرست دوستداران علی ثبت شده و این برایش کافی است. مطهری میگوید مثل اینکه مشکل مشکل اسم نویسی بوده، یعنی لیستی است که باید ما باید اسممان را آنجا بنویسیم و دیگر بعد از آن تمام است. شهید مطهری میگوید شیعه و مردم شیعه جزء قالتاقترین مردمان دنیا هستند. این تعابیر آقای مطهری است. یعنی دروغ دروغ میگویند، ربا میخورند، کلاه هم را بر میدارند، اهل روزه و نماز و اینها و مس مس و افسردگی و کسالت نفس و…. در عین حال مدعیترین مردم هستند. حالا این جمله را غیر از مطهری کسی دیگر جرأت ندارد بگوید. من که جرات ندارم (با خنده) حالا یکی از قالتاق ترین مردم مدعی ترین مردم هستند که اینها فکر می کنند مثل انبیا حالا در بهشتاند و می خواهند در مورد دیگران اظهارنظر کنند.
این یکی از بیماریهای مردم شیعه است و منشأش منبرهای ماست. ما یک دین و تشیع دیگری را به مردم آموزش دادیم ما اینها را از خدا و فرمان خدا دور کردیم و به ایشان یاد دادیم لازم نیست شما به اوامر الهی خیلی عمل کنید. اسمت که شیعه است خیلی کافی است. کاری کردیم و جوری دین را معرفی کردیم که مردم به این دلخوش کردند که ناممان بین دوستداران علی بن ابی طالب و اهل بیت است و بالاخره از رعایای ایشان هستیم و وصیت می کنیم از پولهایی که به ناحق به چنگ آوردیم در زندگی باید در راه خیر صرف می کردیم و نکردیم و در زندگی نیز باید یک مقداری هم به متولیان حرم و مشاهد مشعره و … دهند و ما را نزدیک قبر اولیاء دفن کنند که این فرشتگان جرات نکنند برای عذاب ما آیند. بعد می گوید شما خودتان غافلید و فکر می کنید خدا را می توانید اغفال کنید. روزی چشم بازخواهید کرد که طبق وعده الهی غرق در عذاب خدا خواهید بود ولو اسمتان شیعه علی ابن ابی طالب است و ولو کنار قبر موسی بن الرضا باشید، جهنمی هستید، ولو سر خدا کلاه میگذارید و کلاه او را میخواهید بردارید. مسئله، حب و بعض علی و حب و بعض اهل بیت است.
متاسفانه، شیعه امروز درست ضد آنچه در قرآن کریم است داریم فکر می کنیم و درست خلاف آن است. خیال می کنیم کار خدا و عالم درست براساس خیالات ما و انتسابات و اسم نویسیهای ما است. بالاخره میگویم اسممان چه هست جزء رعایای امیرالمومنین ثبت است و فکر میکنیم ثبتنام است. در سنت و قانون خداوند است محال است مردمی فاسد، دروغگو و اهل غیبت، گناه، گران فروشی و خیانت باشند و لطف و رحمت خداوند شامل حال آنها باشد، به خاطر اینکه اسمشان شیعه است. محال است و این خلاف سنت الهی و خلاف صریح قرآن شریف است. خلاف صریح قرآن شریف است که خلاف خدا عمل کنیم چون اسممان شیعه است و مورد لطف و رحمت خدا قرار بگیریم. محال است مردمی خود را اصلاح کنند و مورد فیض خدا قرار نگیرند ولو اسمشان شیعه نباشد. اینها را نگویم، اگر الان اینها را خودم می گفتم ممکن است بعضی در دلشان سب و لعن کنند و بگویند آنجا آمده و هر چه به دهنش می رسد میگوید.
شکنجه گر سابق رحیم پور ازغذی در تمام عمر بی بارش یک مرتبه حرف درستی زد در باره شیعه که شنیدنی است
https://www.youtube.com/watch?v=exjOGdtEQro
سید مرتضای عزیز
اگر پاسخی به من می دهید لطفاً در آخرین پست جناب نوری زاد بگذارید .شما گاه چند روز بعد پاسخ می دهد و ما از آن پستها گذشته و در جای دیگری منزل کرده ایم.اکنون که به چند پست پیشتر رجوعی کردم-معمولا به گذشته بر نمی گردم-دیدم که کامنت مفصل گذاشته درباب انسان در قرآن و خود را زحمت داده اید و من را هم بدهکار. لطفا برای گرفتن طلبتان به آخرین پست بروید.
فقط اشاره کنم و به شرط حیات بیشتر توضیح خواهم داد که برادر عزیز شما از یک روش متفاوت و من از یک روش دیگر برای توضیح موضوع استفاده می کنیم و من البته بی خبر از روش شما نیستم اما فکر می کنم شما از روش من بی خبرید. روش من این گزاره ها را دارد
1.برای درک یک متن نمی توان به علوم صوری بعد از ان متن مراجعه کرد. مثلا برای درک متن و عبارات قرآن نمی توان به علم نحو که دویست سال بعد ساخته شد(ابوالاسود علی التحقیق تنها یک باب را وضع کرده و نسبت وضع علم نحو به او مخدوش است) مراجعه کرد و نیز منطق. پس نمی توان با استناد به الف و لام که برای اشاره به کل و عموم است(طبق هما سه وجه که آورده اید) ثابت کرد که الناس، الانسا و دیگر کلمات مشابه در قرآن را ارجاع به عومو و کل داد. دقت کنید هر متن متناسب با مخاطب و در اشاهر به آنها نازل شده و علم نحو و منطق مانند نت نوشتن در موسیقی برای آوازی است که سروده شده. حال این سروده را تحت قواعد درآوردن همانقدر ارزش دارد که کسی سپس مدعی شود آن قواعد ناتوان از توضیح این سروده اند. کسی را رسد با استناد به زبانشناسی جدید بگوید اصلا صحبت از نحو و قواعدآن و نیز استفاده از حقیقت و مجاز یک ایده نظری قدیمی است. یا بگو یک ایده انسانی است که دانشوران سده چهارم تا ششم ساخته اند و تاکنون در بخشی از جهان پایدار مانده اما اکنون سنتهای علمی دیگری برقرار اند و زبان را جور دیگر توضیح می دهند(قول می دهم مستند و تحلیل آن را بعدا توضیح دهم) پس نمی توان با اتکا به یافته نظری مبنی بر معنای الف و لام و معنای کلی طبیعی و ذات در منطق معنای یک کلمه قرانی را که مبتنی بر این این دانشها نازل نشده یعنی او مکلف نبوده آنجور که شما تحلیل می کنید منظور و مرادش را رسانده باشد
2. اینکه قرآن کتاب هدایت است یا خطاب او به تمام انسانها و برای همه زمانهاست یک گزاره الهیاتی است نه علمی یعنی هیچ اشکالی ندارد شما با تدین به دین خاص این مطلب را بگویید اما اگر می خواهید فردی که از بیرون به دین نگاه می کند مجاب کنید باید از خیر این گزاره ها بگذرید یا به عبارتی آنها را هم بر اصل متوافق علیه دو طرف بار نهید و سپس استنتاج کنید
3. یک روش خوب و درست برای معنا کردن معانی واژگان استناد به تاریخ است و این بهترین و درستترین راه است نه نح و منطق که علم صورت اند. مثالی بزنم. اکنون بحث خبرگان طرح است و کسانی از مجتهدان مدعی اند که بحث نظارت بر رهبری در قانون اساسی نیست و عبارات آن ناظر به چیزی دیگری است. حال با رجوع به تاریخ یعنی شواهد و قرائن بیرون از متن(عبارت قانون اساسی) مثلا بار رجوع به خبرگان حاضر در تدوین قانون اساسی و با شنیدن مباحث و خواندن نظرهای آنها هنگام تصویب دریابیم که نه تنها نظارت مطرح بوده که کمیسیونهای مختلف هم طراحی شده و همه خبرگان با این ذهنیت به تصویب پرداخته اند حال عبارت قانون اساسی به مرور زمان و با ابهام یافتن زبان متن به سمت دیگری هدایت می گردد با رجوع به تاریخ حل می گردد. برای همین مستشرقان با سواد به علم تاریخ در فهم قرآن اهمیت می دهند و علمای زرنگ هیچ وقت سمت این دانش نمی روند. مثلا نلدکه با تقسیم نزول به چهار دوره آیات و سور را دسته بندی می کند سور سالهای اول تا پنجم بعثت. سال ششم و هفتم بعثت، سال هشتم تا اول هجرت و سالهای هجرت. حال او با کمک قرائن نتیجه می گیرد که الناس خطاب به مردم مکه در سالهای ششم و هفتم است و مرجع آن مشخص و مخاطب هم مشخص اما به یعنی در سالهای بعد از هجرت الذین آمنوا طرح می شود و سور دارای این متن به آن دوره که جامعه مومنا تشکیل شده و قبلا اگر هم مسلمانی بود پنهانی بود و در خطاب آیات نمی آمد اما بعد که جامعه مومن شکل گرفت این عنوان بکار رفت. حال مومنان سالهای هجرت می توانند مدعی شوند که الناس سالهای بعثت ارجاع به آنها ندارد مگر قرینه محکم دیگری(غیر از گزاره های کلامی که خود اصل موضوعه اند و باید جای دیگر ثابت شوند) بیاید و الناس را شامل مومنا سپسین هم بداند. حتما یادتان هست در کتب قدیمی اصولی هم بخصوص از جانب معتزله این مباحث طرح شده که آیا آیات مختص شنوندگان(مشافهان) آن است یا به بعد از شنوندگان اولیه هم تسری دارد؟ هر پاسخی یک پاسخ بیرون از آیات و خود باید در علم دیگری ثابت شود. نمی توان هر تیرکی را زیرا یک خیمه زد.
بعدا بیشتر تصدیع خواهم داد. بدون ویرایش. العذر.
علی1 عزیز
1-بدلیل کمبود وقت گاه من دیرتر مطالب را می بینم،البته سعی اولی این است که مطلب همانجا پاسخ داده شود و این منطقی تر بنظر می رسد ،زیرا اگر گفتگو در عرصه عمومی فقط بین الاثنین بود خوب مانعی نداشت که آن اثنین مطلب را هرجا خواستند درج کنند و بهم تذکر دهند ،اما فرض این است که عرصه عرصه عمومیست و ناظران دیگری نیز به مطالب نظر می کنند ،فی المثل اگر کسی الان این نوشته شما خطاب به مرا ببیند آیا براحتی می تواند حدس زند که اصل مطلب چه بوده؟ و اینکه من چه گفته ام که علی اینها را می گوید و چگونه باید مطالب را جمع بندی کند؟ این است که من معتقدم این تکمه پاسخ که جناب نوریزاد ذیل هر کامنت نهاده است ،راه خوبی است که هرکس پاسخ هر مطلب را ذیل ان درج کند و حتی بحث مدتها ادامه پیدا کند ،مثل گفتگوهایی که سابق با دوستی بنام منصور داشتیم که اگر مراجعه کنید می بینید بطور متسلسل ان قلت قلت ها ذیل هم قطار شده اند و خواننده می تواند بترتیب بحث را دنبال کند ،این طریق منطقی بحث است ،وگرنه من اینجا چیزی بگویم شما سه پست بعد پاسخ دهید چگونه خواننده کلیت بحث را ببیند.
بهرحال من گمانم این بود که آن بحث مربوط به انسان را شما دیده اید که آن سه ایراد در مورد “هلوعا” و “جزوعا” و “ضعیفا” را مطرح کرده بودید.حال می بینم بازگشته اید به اصل بحث بعد از فرو کش شدن غبارهای حاصل از انفجاری که در بحث بنی قریظه ایجاد کردید(مزاح) ،این نکته را هم توجه کنید که باید در هر بحث مدعای شما و مدعای طرف گفتگو روشن باشد ،الان باید روشن باشد که مدعای من این است که تعبیر “الانسان” و احکامی که در قرآن بر آن حمل می شود ،کلیت انسان است الی الابد و نه انسان های خاص عصر نزول ،بصورت قضایای خارجیه ،این مدعای من بود ،اکنون شما باید روشن کنید که میخواهید بگویید بطور کلی تعبیر “الانسان” در قرآن فقط مخصوص انسانهای معاصر نزول قرآن و اعراب قوم پیامبر است یا خیر؟یک نکته هم که قبلا در بحث ها دیدم خلط شد این بود که بحث این نبود که شناخت فعلی ما از مفهوم و مصداق انسان چیست و شناخت گذشتگان از مفهوم انسان چه بوده است؟ بحث این بود که آیا قرآن وقتی میگوید انسان و محمولاتی بر آن بار می کند،آیا مصداق انسان عصر نزول را می گوید یا همه مصادیق انسانها الی یوم القیامه ،نظر ما این است که قرآن این دومی را می گوید ،پس احکامی که بار میشوند عام است.این زبطی ندارد به اینکه شناخت خود انسان از مفهوم انسان با شناخت او در گذشته تفاوت دارد،این خلطی بود که در سخن دوستی بنام مازیار نیز بود ،که در ادامه بحث ها روشنتر خواهد شد.
پس در واقع نظم بحث این است که مدعا طرح ،آنگاه به ادله طرفین رسیدگی شود،و بقول منصور فقط دینامیت منفجر نکنیم و گرد و خاک کنیم و برویم سراغ پست های بعد!،حالا ظاهرا از گرد و غبارهای انفجار یهود بنی قریظه خلاص شدیم (این حالا شوخی بود).
2-در مورد روش ها ،خوب مانعی نیست ،هرکس هر روشی دارد مطرح و استدلال میکند ،اما از همین ابتدای طرح بحث ما حق نداریم با اتکا به پیش ذهن های خویش روش خود را اولی دانسته و روش دیگری را ناکارا،این در اثناء بحث روشن خواهد شد که روش باید چه باشد و چرا باید باشد و کدام روش بواقع نزدیکتر است ،اینجا الان بحث ما در استفهام و خوانش یک متن است بزبان عربی مبین ،ما از قرآن سخن می گوییم که بزبان عربی است ، حال قطع نظر از قرائن حالیه و مقامیه و لبیه برای خوانش متن ،ترتیب طبیعی و منطقی در فهم مطلب آن است که از چهارچوبه لغت و دستور زبان متن و استعمالات اهل لسان خارج نشویم.
شما میگویید علم “نحو” بعدترها مدون شده است یا تدوین و تنظیم کننده آن ابو الاسود دوئلی نبوده است ، اینکه نحو بعدها تدوین شده است شک و خلافی در آن نیست ،این هم مهم نیست که مدون نحو ابوالاسود دوئلی از یاران علی علیه السلام بوده است یا فرد و گروه دیگری بوده اند ،اگرچه معروف است که ابوالاسود بدستور علی اقدام به تنظیم اصول و امهات اولیه علم نحو نمود ،حال ممکن است سیبویه و دیگران آن را بالنده تر و مبسوط تر کرده باشند ،بهر حال این مهم نیست.
آنچه که مهم است این است که تنظیم قواعد نحو در کرات دیگر صورت نگرفته است ،و تنظیم کنندگان آن هم خود اهل لسان و آگاه به اسالیب استعمالات زبان عرب بودند ، و هم قواعد “نحو” را با توجه به استعمالات رایج در بین اقوام عرب تنظیم کردند ،و این مطلبی گتره ای و دلبخواهی نبوده است،شما وقتی می خواهید بگویید “الف و لام” بر سر لغات استعمالی مثلا گاه برای زینت است مثل “الحسن و الحسین” و گاه برای افاده کثرت افرادی است،و گاه برای دلالت بر طبیعت نوعیه یا جنسیه است و هکذا،نمیتوانید بدلبخواه اینها را تنظیم کنید ،زیرا نه شما و نه ابوالاسود دوئلی ،و نه هرکس دیگر ،واضع لغت نیستید،بلکه شما با تنظیم قوانین کلیه در صدد بیان جامع و تفهیم موارد کاربرد و استعمالات اهل لسان هستید،در واقع معیار اهل لسان هستند که جایی الف و لام را در معنایی بکار برده اند و جایی در معنای دیگر ،و برای آن قرائن مختلفی دارند ،و در این زمینه کثرت استعمالات لغوی ، و استقرائات لغوی معیار سنجش و تنظیم است ،نه بحث عای عقلی یا اعتباری.این اساس اختصاصی هم بزبان عربی ندارد ،در زبان های دیگر مثل انگلیسی و فرانسه و لاتین و غیر اینها نیز ،ابتدا محاورات اهل لسان و کاربردهای آنان در کار است ،پس از آن گرامر یا دستور زبان های آن زبانها با لحاظ استعمالات اهل لسان آن زبانها تنظیم می شود و دیگران بر همان اساس دست به خوانش متون مربوط به آن زبان می زنند.
بنابر این در فهم الفاظ و مرادات قرآنی هم قواعد الفاظ و لغت و علم نحو که برآیند استعمالات اهل لسان است معیار است و هم قرائن داخلی و خارجی دیگر در قرآن و از قرآن.
3-گفته اید :
“” اینکه قرآن کتاب هدایت است یا خطاب او به تمام انسانها و برای همه زمانهاست یک گزاره الهیاتی است نه علمی یعنی هیچ اشکالی ندارد شما با تدین به دین خاص این مطلب را بگویید اما اگر می خواهید فردی که از بیرون به دین نگاه می کند مجاب کنید باید از خیر این گزاره ها بگذرید یا به عبارتی آنها را هم بر اصل متوافق علیه دو طرف بار نهید و سپس استنتاج کنید””.
(انتهی)
اولا: الهیات بنظر شما علم نیست؟ و مقصود شما از اینکه کلمه علم را برابر الهیات قرار میدهید چیست؟
ثانیا:ما وقتی میگوییم قرآن کتاب هدایت بشر است ،این چیزی نیست که از خارج به آن تحمیل کرده باشیم ،قرآن خود مدعی است که کتاب هدایت بشر است و “هدی للناس” است و “هدی للمتقین” است و “نور و ذکر” است، و در دهها آیه بر این نکته تاکید گذاشته است ،علیهذا در اینجا تفاوتی نمی کند شما به نگاه برون دینی یا درون دینی به قرآن نظر کنید ،قرآن خود میگوید من کتاب هدایت بشرم ،و خود میگوید اهداف هدایتی من عام است و به زمان و مکان خاصی اختصاص ندارد ،پس نگاه درون دین یا برون دین در این جهت تفاوتی ندارد ،اگر شما در این جهت شاک هستید بگویید تا موارد مورد نظر از قرآن ارائه شود.
شما بگویید اگر معیار خوانش متن عربی قرآن ،کابردهای استعمالی اهل لسان و چهارچوبه هایی که برای آن در علم نحو تعیین شده است و تعبیرات دیگر قرآن نباشد ،اصل متوافق علیه دیگر چیست؟
4-من با شما موافقم که تاریخ وقایع صدر اسلام ،یا سنت قولی و فعلی پیامبر ،یکی از قرائن احراز مرادات گوینده سخن است ،مشروط بر اینکه اینگونه استحسانات و قرائن ،ما را از اسلوب لغت عرب و استعمالات آن و قواعد حاکم بر استعمالات اهل لسان خارج نکند،این مطلب مطلب درستی است و نیاز به تمثیل هم نبود.
در مورد ضابطی که تئودور نلدکه،تعین کرده است ،شما آنرا وحی منزل نپندارید،اینرا باید بتفصیل بحث کنیم و موارد کاربردهای “الناس” و “الذین آمنوا” و خطابهای مصدر به اینها را وارسی کنیم ،بنظر بدوی این ضابطه ایشان نارسا و دچار نقض های فاحشی است،زیرا بسیاری از آیات مصدر به “یا ایها الناس” هست که در مدینه نازل شده است ،باجماع اهل تفسیر و تاریخ و حدیث، و این موارد زیادی دارد که اساس آن تقسیم را بهم می ریزد،البته “یا ایها الذین آمنوا” بیشتر مربوط به آیاتی است که در مدینه نازل شده اند ،اما شما توجه کنید که خطاب به “یا ایها الذین آمنوا” یک خطاب تشریفی و احترامی است ،مثل اینکه گاهی “یا ایها النبی” تعبیر میکند ، گاهی ” یا ایها الرسول”،اینها تشریف و شرافت دادن به عناوین محترمانه است ،یا ایها الذین آمنوا تعبیر می شود برای اینکه اهتمام و ادای احترام شود به ایمان و کسانی که ایمان آوردند ،نه آنکه مضامین و تکالیفی که دنبال یا ایها الذین آمنوا می آیند اختصاص به آن افراد صدر نزول داشته باشد ،این را باید در بررسی موردی قریب به هشتاد مورد “یا ایها الذین آمنوا” در قرآن دریابیم،این درک باز متکی به شواهد خارجی یا بقول شما تاریخ ،یا مثلا قاعده اشتراک در تکلیف هست،فی المثل اگر فرمود :””يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ.البقره/183)””.
آیا مقصود این است که روزه واجب شده است فقط برای کسانی از “یا ایها الذین آمنوا” که مخاطب و مشافه قرآن بودند؟!،بقاعده اشتراک تکالیف و احکام و بسیره قطعیه مستمره الی عصر نزول القرآن ،و بروایات فراوان و شواهد تاریخی ،روشن است که خطاب یا ایها الذین آمنوا خطابی عام و غیر مقید به زمان و مکان است،حال اصلا از قاعده “الکفار معاقبون علی الفروع کما هم معاقبون علی الاصول” که در علم اصول مطرح است و مورد تشاجر است میگذریم ،آن قاعده که اصلا میگوید کفار هم که اسلام را نپذیرفته اند ،همانطور که در مورد اصول معارف یعنی مبدا و معاد و نبوت ،و عدم پذیرش مختارانه آن معاقبند ، در برابر فروعات عملی نیز که انجام نداده اند نیز معاقبند.
به این شواهد در برابر نظر نلدکه توجه کنید :
الف-“يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون”.البقره/21
این آیه که مصدر به “یا ایها الناس” است ،در سوره بقره است که همه آن مدنی است یعنی در مدینه نازل شده است،مگر آیه “واتقوا یوما ترجعون فیه الی الله”.
آیا این با اساسی که نلدکه بیان کرده است هماهنگ است؟
ناس نیز در لغت عرب اسم جنس است بمعنای مردم،که معنایی عام و شامل دارد، شما فورا بذهنت نیاید که اسم جنس و عمومیت تعبیراتی است که ابوالاسود یا تنظیم کنندگان علم نحو بکار گرفته اند،آری تعبیر از آنان است لکن ،عرض شد که تعبیر واضعان نحو برگرفته از نحوه کابرد و استعمالات اهل لسان است ،و آن عرب بیابانی در قبیله های مختلف عرب از کلمه “ناس” یک مفهوم کلی و عمومی که شامل همه انسانهاست بذهن می آورد،همانطور که اگر خود این لفظ را بکار برد ،آنرا در معنای عام و شامل بکار می برد ،واضعان علم نحو آمده اند از این عموم و شمول استعمالی کاربردی اهل لسان تعبیر کرده اند به “اسم جنس” که مبین هر معنای فراگیر است ،مثل اینکه من و شما از کلمه “مردم” عموم انسانها می فهمیم نه این فرد خاص یا آن فرد خاص با عوارض مشخصه خاص ،آری اگر بخواهیم عموم را ضیق کنیم مثلا می گوییم “مردم ایران” ؛”مردم ترکیه” “مردم اروپا” و نظایر اینها.
در همین سوره بقره باز فرمود :
“”يا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالاً طَيِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ.البقره/168″”.
عرض شد که سوره بقره مدنی است ،اگر ضابط “نلدکه “درست بود ،چرا اینجا تعبیر به “یا ایها الذین آمنوا” نشد؟
البته آیاتی هم هست که در مکه نازل شده ولی مصدر به “یا ایها الناس” است.
پس نه مصدر بودن آیه به “یا ایها الناس” دلیل است که آیه مکی است ،و نه عکس آن ، و نه مصدر بودن به “یا ایها الذین آمنوا” و مدنی بودن خطاب را محدود به مومنان اهل مدینه میکند و نه محدود به مومنان عصر نزول ،زیرا به شهادت آیات فراوان دیگر ،و بشهادت سیره و سخن پیامبر ،و قرائن تاریخی دیگر ،خطاب قرآن خطابی عام و فراگیر برای همه اعصار است.
بنابر این روشن شد که تیرک ضابط جناب نلدکه،خیمه ای برپا نکرد که حافظ معرفت قرآنی باشد.
در مورد اینکه آیا “خطابات قرآن مخصص مشافهان (حاضران و شنوندگان عصر خطاب) است یا عمومیت دارد و شامل غیر حاضران مجلس نزول وحی ،و معدومان عصر نزول هم میشود ،خوب این بحث کهنه ای است ،که معمولا در بخش عام و خاص کتب اصولی مطرح بوده است ،مذاهب دیگر را نمیدانم ،اما در بین فقهاء یا اصولیان شیعه ظاهرا تنها مرحوم میرزای قمی صاحب قوانین الاصول خطابات را مخصوص مشافهان عصر نزول دانسته است که البته پنبه دلایل سست ایشان در کتب اصولیان متاخر مثل کتب شیخ انصاری و کفایه آخوند خراسانی و متاخران دیگر زده شده است.
اینها را تامل کنید تا بحث را بیشتر پی گیریم.
عزت مستدام.
سلام برناظران انديشمند
اين فرمايش علي1 دربالابرهيچ منطق واصولي استوارنيست ودرواقع علوم مندرآوردي وهردمبيلي كه مي گفتند يكي ازمصاديقش همين گفتار فوق علي1 است.
واقعا برايش متاسفم كه عمرش را درحوزه اين چنين نفله وضايع كرده است.وخيال مي كند علوم نوي را اندوخته وذخيره كرده است بي خبرازاينكه توهماتي بيش نيست .دركتاب الاول ابن زندويه چندتا “نزلوا علي حكم سعدبن معاذ،آمده است؛مي گويد به اين نزلوا هانچسبيد!!!! مگرغيرازاينست كه كلمات گوياي معاني هستند؟؟؟مگرهرزباني ادبيات خاص خودرا ندارد؟مگرالف ولام درالانسان ودرالناس “استغراق جنس نيستند،يعني اي انسانها واي مردم دنيا.
بعنوان مثال :درسوره والعصر آمده است كه “ان الانسان لفي خسر الاالذين آمنوا…. هراديب عرب زبان ازاين جمله مي فهمدكه همه انسانهاازاول وآخرش مقصودمتكلم است نه انسانهاي يك عصر وزمانه خاص.بله درمواردي ازقرآن شأن نزول خاص هست كه همه مفسران وقرآن شناسان گفته اند :موردمخصص نمي تواندباشد. واقعا ازاين نوآوري هاي ايشان سخت متعجب وشگفت زده شدم.
مگراعراب بدون رعايت صرف ونحو وعلم لغت مادري دربين خودشان مكالمه اي داشتند؟
ابوالاسود دؤلي بااشاره حضرت امير-ع- علم نحورا مدون ساخت نه اينكه قبل ازاونحووصرف و بديع ومعاني بيان ،رعايت نمي شده است.
پس اين معلقات سبعه آثارچه كساني بوده است؟؟؟
آيامستشرقان با سواد به علم تاریخ، بهترازمخاطبان قرآن ،يعني من خوطب به قرآن ،آن رافهميده اند وعلماي زيرك دست آموز من خوطب به ،آن به آن سونرفته ونفهميده اند؟عجب طره هاتي دارند اين علي1 ما!!!
به ياداين ضرب المثل افتادم “هركس كه نداند ونداندكه نداند،درجهل مركب ابدالدهربماند.”
پيشنيازعلوم قرآن مبتني بربيش ازده علم است درديدگاه دكترحسين ذهبي استاد الازهر دركتاب التفسيروالمفسرون ج1ص265-268؛.
بترتيب:علم اللغته،نحو،صرف ،اشتقاق، علوم البلاغة الثلاثة{المعاني ،والبيان،والبديع}،علم القراءات، علم اصول دين،يعني علم كلام،علم اصول الفقه،علم اسباب النزول ،علم القصص،علم الناسخ والمنسوخ،أحاديث بيانگرتفسيرمجمل ومبهم، و15-علم الموهبة است،يعني علمي كه ارثي ازسوي خداباشد براي كسي كه عمل كننده به علمش باشد.
باتوجه به اين علوم پيشنياز پانزده گانه، مفسر مي تواند تفسير برأي قابل قبول عقلائي،ازآيات قرآن داشته باشد.
سخنی با برادران گمنام
برادر گرامی من و تو هموطنیم یعنی با هم در یک قایق نشسته ایم.هر خللی به ان وارد شود من و تو ،خواهر و برادر من و تو و بستگانمان با هم غرق خواهیم شد.نگاهی ساده به سرنوشت کشورهایی همچون یوگسلاوی و اتحاد جماهیر شوروی سابق نشان دهنده امکان وقوع هر اتفاقی در جهان فعلی است.این قایق حوادث و امواج سهمگینی را پشت سر گذاشته است و گاهی پاره ای از ان در میانه جا مانده است .امروز خود بهتر از من شاهدی و می دانی و تحلیل کر دهای که ناخدایان بی خدا ی امروز با این قایق چه کر ده اند.سرنشینان این قایق جان و مال و هستی و قدرت کافی به راهنمایان مدعی تقدیم کرد ه اند ،از جان فرزندان و اموال خود و جوانی و ارزوهایی که در هر کشوری محترم است گذشته اند.تا امروز هر انچه کرد ند و گفتند را پذیرفته اند .اما تو خود شهادت بده.تو خود به بخش ویژه مراجعه کن همان قسمتی که افراد برجسته حکومتی را تحت بررسی دارد ایا این بود پیمان این بی خدایان با سرنشینان فداکار این کشتی؟از وزارت که خارج می شوی ،سر راه چهار راه پاسداران یا ونک نگاهی به کودکان معصوم هموطنت بی انداز که ملتمسانه گل می فروشند یا فال فردای تاریک خود را و انگاه نگاهی به گزارش قاچاق فرمانده اسبق ناجا که در دستگاه معدلت پرور دادگستری همچنان سالهاست مفتوح است بی انداز.از حراست وزارت دارائی بپرس سردار دکتر خلبان استاد دانشگاه قالی باف چگونه برای چند روز مرزها را گشود تا هر انچه می خواهد وارد شود ،تا با هر میلیون ریال قاچاق چندین شغل مربوط به پدر این طفل و شوهر ان زن برای خرد ه ای منفعت دنیوی از بین برود.هموطنم،امروز دین ملعبه و بهانه است برای غارت اموال مردم و انان و فرزندانشان در رفاه کامل اموال غارت شده را به دیار امن می فرستند برای روز مبادا یی که می دانند دیر یا زود فرا می رسد.آ« روز وا اسفا آن روز.امروز تو را در مقابل من و نوری زاد و سایرین قرار می دهند تا فردا ،کینه ها سر باز کند و خونها به جوش اید و خونخواهان به حرکت در ایند.نگاهی به همین سایت تاریخ ایرانی که در همین کشور خودمان قرار دارد بی انداز.هر گاه سایت را باز می کنم و عکس مربوط به کشتار ماموران ساواک را می بینم به لرزش تن دچار می شوم.اری ،دست از مچ بریده شده سرهنگ لهسایی رئیس ساواک رشت انهم در شهری که مرمانش به ملایمت طبع معروفند انقدر عجیب بوده که در خصوص ان گزارش ویژه تهیه شده و امروز هیچکس مسئولیت انرا نمی پذیرد،نه مذهبیون و نه چپی ها.یکی از شهود می گوید که مرد طاسی که شکم برجسته ای نیز داشت روی زمین در احاطه مردم نشسته بود و ملتمسانه به همه نگاه می کرد ناگاه مردی با داس رسید و بی سوئال و جواب داس را بر سر مرد فرو اورد و داس وارد جمجمه شد و خون شتک زد بر روی لباسم.هموطنم،امروز رنجاندن مرزداران چند صد ساله بل هزاران ساله روش این بی خدایان گردیده اعدام فرزند کرد ،شکنجه بلوچ ،زندانی کردن عرب خوزستان جز ایجاد نفرت و کینه و انباشت ان فایده ای ندارد.هیچکس نه طرفدار خشونت است و نه از بمبگذار و جاسوس و عامل اجنبی حمایت می کند.ایرانی با دیده نفرت به امثال رجوی می نگرد که جز کاسه لیسی اجنبی راهی بلد نیست و یا تجزیه طلبی را مسلما رد می کند اما تو خود شهادت ده با زنده فرزندان این خاک که نه با مردگانشان هم خلاف حتی همان دین ادعاییشان عمل می کنند.هموطنم ،کسی از تو طلب قهرمانی یا ایثار ندارد ،فقط کمی منطقی و مطیع قانون و اخلاق انسانی و اهل انصاف باش.یادت باشد همین محمد نوری زاد اگر می خواست میدانم و می دانی که الان با روابط قدرت می توانست معاون صدا و سیما و یا دور از شان وی اخوری ببندند برای وی و خود و خاندانش در امن و رفاه باشند.اما او برای فرزند تو برای فردای کشور بی نفت و بی سفره اب تو که صرف ماجراجویی در چهار گوشه جهان شد فریاد می زند.فردایی که وزیر سابق کشاورزی آن،برادر شهید کلانتری فریاد می زند که با سومالی شدن فاصله ای نداریم.این فردا را دیروز بی خدایان بوجود اوردند فردا را دیروز عوام فریبان بوجود اوردند هنگامی که رئیس طرح مالچ پاشی را به دبی فراری دادند و مستخدم اداره کشاورزی را از انجمن اسلامی به ریاست اداره رساندند که تعهد از علم برتر است و دست اخر وزارت کشاورزی را هم جارو زده ساختمانش را به قوه قضا فروختند زیرا از کشاورزی چیزی باقی نمانده و اینک خنجر جلاد است و حکم شرع و جامعه ای جرم خیز که سالی میلیونها ورودی پرونده دارد از صدقه سری این مدعیان حکومت و عدل جهانی.اری برادرم فرزندان این مدعیان ،برای نمونه نوه خمینی و طاهری در کانادا به تحصیل و زندگی مشغول و این مملکت بلا خیز را فردا بدون آب و اذوقه و سوخت با مشتی گرسنه و فال فروش برای من و تو باقی خواهند گذارد.برادرم بار دیگر نگاهی به پرونده آمریکای لاتین بی انداز که در وزارت موجود است،آن اپارتمانهایی که در ونزوئلا و کشور همسایه ان ساخته شده و کلیدش دست مسئولان است برای کدامین روز است ایا تو راهم به انها راهی خواهد بود؟فردا را من و تو امروز بسازیم.دوستدار تو
تبریک می گم آقای نوری زاد، این خبر خوب شما در هیاهوی کامنت ها گم شده. بالاخره مقاومت مدنی شما با وجودی که طولانی بود، اما نتیجه بخش بود و همین یک قدم هم می تواند امید بخش فعالان مدنی باشد.
باز هم تبریک در آستانه سال نو برای این خبر خوب
سید مرتضای عزیز
1. من بدون هیچ گونه الحاقیه و مشروط کردنی از شما بابت عبارت جلز و ولز عذرخواهی کردم و طلب رضایت.اما-این اما ربطی و خدشه ای بر محتوای این عذر نیست-اگر یادتان باشد در هنگام نوشتن همان عبارت هم نوشتم که من اهل نوشتن و گفتن اینگونه عبارات نیستم و شما وادارم می کنید به به ارتکاب این نوع نوشتار. یعنی همانجا هم عذرکی نهفته بود. باری مسئله توبه و توابون هم فکر نمی کنم ربطی به این نوع موضوعها داشته باشد.
2. گفتم مدعی اجتهاد در مسائل فقه و اصول نیستم یعنی نیامده ام دکان باز کنم و فتوا بدهم و بگویم دیگران به آراء فقهی من رجوع کنند مثل صدها دارنده رساله عملیه که همه هم عین هم اند و همه هم مدعی اعلم بودن از دیگران. بنابرین این هیج منافاتی با این ندارد که فرد«کارشناس» مسائل دینی شود و درک دینی خود را با تحقیق به دست آورد. فردی را فرض کنیم که هیچ کدام از کتب مرقومه شما از طهاره الاعراق و تجرید و شوراق و فصوص(نمونه هایی از کتب اخلاق، کلام و عرفان) را نخواند و ندیده باشد-گرچه اگر نشانه خودخواهی تلقی نشود من اینها را خوانده و در برخی مباحثشان گاه تحقیق هم کرده ام- و تنها ادبیات یعنی صرف و نحو عربی و چند کتاب مرسوم فقه و اصول را بخواند مدتی هم به مباحث خارج این دو درس برود، به راحتی حس کند و در خود ببیند که می تواند با تحقیق و تأمل در منابع به نظر اجتهادی برسد. این آیا ناممکنی را در خود دارد؟به نظر من نه. نیز اگر یادتان باشد پیشترها من وجیزه کوتاه چند سطری در مسائل موسیقی و رقص نوشتم و گفتم با استدلال فقهی-بدون آوردن استدلالات مفصل که جایش اینجا نیست- نظر کارشناسی اجتهادی من این است که موسیقی و رقص حرمت ندارند و نوشتم این به عنوان تمرینی بر نوشتن و کارشناسی فقهی-نه مسائل عقیدتی که قاعدتا باید زودتر و برای هر کس اتفاق افتد و نیاز به مجوز مجتهدان ندارد- و اجتهادی در این مسئله از نظر شخصی من است و تصریح کردم منظورم فتوا دادن نیست. اتفاقا دیدم شما هم ردی و اشکالی بر اصل بحث نداشتید، بااینکه دأبتان نقد و رد نظرهایی است که نادرست می دانید. آری
سخن دقیق این است که به طور معمول کسی که مدعی آیت اللهی و اجتهاد مطلق است و بالطبع هم خود را اعلم می داند می بایست برای عموم ابواب و مسائل فقه-دستکم اهم مسائل هر باب- آموزش و درس خارج دیده و تدریس کرده و وجه برتری نظر خود را بر دیگران به دست اورده و سپس بگوید که این مسائل و این رساله من است. فرق بین ادعای اجتهاد در همه مسائل ابواب فقه-یا اهم آنها-با داشتن قدرت اجتهاد شخصی و درک دینی و در صورت فرصت یک یا چند مسئله را تحقیق کردن مشخص است و دامنه هر کدام متمایز. من خودم را مجتهدی که حوزوی باشد و بخواهد در حوزه بماند ندانسته و ادعا نکرده ام اما اگر فرصت کنم برخی مسائل مهم را برای فهم خودم نه ارائه به کسی تحقیق می کنم از جمله یک بار نوشتم در هیچ متنی از آغاز تا عهد آیت الله خمینی و خویی(تفاوتها از مباحث آقای منتظری و دیگران آنهم به طور نامدلل شروع شده) تفاوت مشخص و متمایزی میان ارتداد و تکفیر- الان مد شده بخصوص از طرف دوستان شما در این سایت- وجود ندارد. این ادعا را لابد کسی می کند که یا منابع را دیده و به نظری رسیده یا ادعای بی مدرک نزد کسی(یعنی شما) می کند که آیت الله است و می داند زود خلافش را نشان خواهد داد. باری تمایز مذکور میان ارتداد و تکفیر خود پایه برخی اجتهادات می تواند باشد اما پیشینیان چنین نکرده و همگی شرایط و آرا روشن در باب ارتداد آورده و تفاوت های محسوس میان شیعه و سنی هم وجود ندارد گرچه در مسائل خود ارتداد میان شیعه و هر یک از مذاهب اربعه تفاوتها روشن است.اضافه بر این عرض،باید گفت مسائل فقه(نه اصول فقه که تمرین اجتهاد است نه نظر تکلیفی دادن) که مجتهدان بی دلیل عموم را-بخصوص از زمان سید یزدی-وادار کرده اند یا مجتهد باشند یا محتاط یا مقلد و شقوق حصری ساخته اند، هم مبتنی بر دلیل شرعی نیست هم تن به این سه گانه چارچوب بندی شده نمی دهد یعنی حتی یک مقلد دانشگاهی که با مبانی جهد و اجتهاد- معالم الاصول را بیاد آورید که اجتهاد را در مقدمات آسانی منحصر کرده که شامل خواندن چند متن است- آشنا باشد چه بسا با تلاش و توان بتواند با دیدن منابع و ادله، به نظرهای اجتهادی حتی در یک یا چند مسئله فقهی برسد و در بقیه مسائل نه. بگذریم که فروعات بسیاری از مباحث مهم و مبتلا به فقه هم اکنون در دانش حقوق پیگیری می شود و دانشجوی حقوقی بهتر و منسجم تر از فقیه حوزوی می تواند این مسائل را طرح کند زیرا با منابع روز هم آشناست ولی فقیه همچنان بر دلایل لفظی احادیث کهن غوطه ور است و حاضر نیست عرفهای علمی زمانه را وارد سیستم فکری خود کند. نیز مسئله اجازه دادن برای اجتهاد هم یکی دیگر از ساخته های صنف شماست مثل نظارت استصوابی شورای نگهبان. در واقع از سده 12 و 13ق این روش شیوع یافت و هر کس برای جمع کردن یارانش در مجلس درس خود، به آن اجازه اجتهاد می داد(اجازه روایت سنتی کهن است). باری یک فرد می تواند با آگاهی از زبان عربی و خواندن مصادر-چون این مصادر به عربی اند- بدون حتی یک روز حضور نزد فقهای حوزه نجف و قم هم به علم حوزوی دسترسی یابد و آن را بداند و بسیاری از خاورشناسان که توانایی های محکم داشته اند چنین بوده اند و حتی مطالع گران جدید، در باب مسائل فقهی و اصولی مطالعات عمیق کرده اند. فرق اینجاست که آنها به قصد تکلیف دادن به دیگران نمی نویسند. باید گفت که هر دانایی خوب است و و هر دانایی مسلط شدن بر موضوع دانایی است بخصوص موضوع دانایی که سرنوشت یک ملت در قبضه ریش های انبوه آن چون گرفتاری حافظ از دیدن داس مه نو،گرفتار است!(شما به خودت نگیر- چون اگر قرار باشد ما به هر کس و هر صنف اشاره کنیم شما شخصی اش کنید جایی برای ادعای اهمیت دادن به آزادی بیان نمی ماند)
3. نکته دیگر اینکه این تصور که فردی ناتوان باشد از درک کتب مگر با با حضور عینی نزد استادان متعدد مخدوش است. علم اکنون زوایای خارج از دسترس علمای سنتی و حوزه و دانشگاه یافته و می توان با هدف تحقیق و فهم به المحصل فخر رازی و تجرید وشوارق و کشف المراد مراجعه کرد و ان را فهمید . می توان نشست و فصوص الحکم ابن عربی را خواند، می توان نشست و متافیزیک و فیزیک ارسطو و سنجش کانت را خواند و می توان نشست و کتب اصولی علما را خواند و با تأمل به نظر رسید. من کسان بسیاری دیده ام که زبان عربی می دانند و دانشگاهی اند و بدون حتی یک روز سر کلاس تجرید رفتن، همه جوانب آن را می فهمند و می خوانند و در مقلات و کتب خود می آورند. این هیچ استبعادی ندارد گرچه روش عمومی اینگونه نیست.باری علم هم اکنون به اطلاعات تبدیل یافته و اطلاعات هم خارج از ذهن و سینه صاحبان آثار کهن جریان دارد و از چنگ سنت آموزشگاهی خارج شده است. اینگونه نیست که هیچ کس نتواند اشارات و نجات و شفا(به رغم سختی آنها) را بفهمد مگر اینکه آن را از یک استاد مشخص فرا گرفته باشد. باری آنچه مهم است وقت گذاشتن و متن دیدن و تأمل مداوم و رجوع مداوم است و داشتن شوق و به قول قدیمی ها استعداد ذاتی.
4.برخلاف کتب نظری، خواندن کتب اخلاقی کهن مثل طهاره الاعراق و معراج السعاده خوب نیست. چون هم بخش مهمی از مباحث این متون عصری و نامربوط به زمانه و رنگ و رو رفته است و فردی که به قصد عمل به آنها بخواهد این کتب را بخواند معلوم نیست سر از کجا درآورد و هکذا عرفانیات عملی. کتب اخللاقی قدیمی یا نظری اند مثل اخلاق نیکوماخوس ارسطو و اخلاق محتشمی و ناصری(آمیخته ای از نظر و عمل) و از معاصرین کتاب« رساله ای کوچک در باب فضیلت های بزرگ اسپونویل» که نیاز قطعی به نزد استاد نشستن ندارند و یا موعظه و نصیحت اند که نخواندنشان بهتراست. اینجا تنها با حضور نز یک فرد متخلق به اخلاق حسنه، اخلاق خوب ممکن است. بگذریم که اخلاق به نظر من آموختنی نیست و تجربی است و فرد باید در رخداد زندگی آزموده شود و به کارهای کرده بنگرد و اگر خطایی دید راه را تصحیح کند و اخلاقی که از اتوریته دیگران بیاید فرد را تنها اندکی اهلی می کند اما از توحش درونی دور نمی نماید.. مثلا جدل کردن در مباحث علمی یکی از بدترین اخلاقهای رذیله است و جادلهم بالتی هی احسن مورد نظرآیه ربطی به مجادله و مراء ندارد.(در اشارات شما هم این نکته بود). اصرار بی دلیل بر یک خطا و سپس از جوانب نانوشته یک فرد لوزام عجیب استناج کردن، از مطالب شخص که مثلا خود را مثلا تنبل دانسته، مدام تنبلی را به رخ او کشیدن و امثالهم از نوع جدلهای رذیله است.مجادله به احسن وقتی احسن است که طرف مقابل هم حسنی در آن ببیند. اما وقتی به طرف مقابلت بگویی تو نفهمی و متوهمی، این در قاموس اخلاق حسنه نمی گنجد چه رسد به کسانی که به زور می خواهند آدم را به بهشت برند!
5. علم امروزه پهناورتر از چیزهایی است که صد یا هزار سال پیش می خواندند و می نوشتند. اتفاقا نوع این علوم انسانی جدید لزوماً نیاز به حضور نزد استاد به شکل حوزوی و دانشگاهی ندارند و فرد مشتاق پیگیر به سبب زبان ساده و مدلل این متون می تواند اگر بخواهد یک موضوع را بفهمد و تحقیق کند و پیش رود، به آسانی می تواند. علم امروز مسئله محوراست و متن محور نیست که بخواهید متخصص یک متن بشوید. البته این سنت پایدار هم که یک محقق یا استاد افزون بر دانایی از یک رشته، می تواند متخصصتر در علم یک دوره یا علم یک دانشمند طراز اول مثل نیوتن و ارسطو و کانت و ابن سینا و توماس آکویناس شود، هم اکنون ارج و قرب فراوان دارد و البته در میان حوزویان پیگیری چنین سنتی وجود ندارد
6. به نظرمن فراگیری علم تاریخ-نه دیدن روایات تاریخی که آن هم ارزشمند اما یک ضلع کوچک است- هم وقت می خواهد و فرد نیاموخته را وادار به اظهارنظرهایی می کند که سپس تنها مجبور است با جدل، ادامه بحث دهد.
7. اگر فردی علوم حوزوی بخواند و سپس علوم اجتماعی و فلسفی غرب را بخواند و پیگیری کند(بخصوص سه علم تاریخ، زباشناسی و فلسفه را) آنگاه در می یابد چه فاصله پر مسافتی میان علم سنتی با علم جدید هست.اما کسی که متوغل در علم حوزوی باشد- سپس در باب مسائل فلسفی اظهار نظر کند به صرف اینکه شفا و منطق مظفر و قوشجی خوانده- نظرش عالمانه نیست تا چه رسد به اظهار قاطعانه در باب مسائل تاریخی.عالمانه این است که فردی که نظری در باب علیت می دهد حتما منابع و مطالب بعد از ابن سینا مانند آثار هیوم و کانت و نیچه را ببیند والا دچار خطای فاحش در تحلیل می شود. باری جمع کنم: ما یا می خواهیم حاصل تحقیق خود را در باره یک موضوع در اختیار دیگران بنهیم یا می خواهیم اظهار فضل بی دلیل کنیم یا می خواهیم از یک گزاره الهیاتی به هر قیمتی دفاع کنیم. اهل علم اکنون می دانند تنها شق اول نزد خردمندان پذیرفته است و دو رشو دیگر مذموم است و اثری ندارد و تنها فرد و دیگران را به گمراهی بیشتر در تحلیل می کشاند. من( نگارنده این سطور) اگر در باب مسائلی نظر بدهم که نتوانم از آن دفاع مدلل کنم و اسناد و شواهد و قرائن بدهم به مانند این است که یک حرف پیش پا افتاده و یا نادرست را به دیگران ارائه کرده باشم. عزت مستدام
سلام به دوست عزیز علی1
علی1 گرامی ،من تعقیب مجموع این بحثی که مطرح کرده اید را نافع نمیدانم مگر اینکه برخی مفردات و مثالهای شما را مورد بررسی قرار دهیم،زیرا مطالبی که شما اینهمه طولانی نوشته اید خلاف حس و تجربه است ،چه در چهارچوبه علوم حوزوی و چه در آکادمی های جدید در همه علوم و فنون تجربی و حسی و انسانی ،بتعبیری شما می خواهید لج کنید و از آن تعبیر متفاخرانه “چهارساله علم علماء را یافتم” دفاع کنید ،این همان چیزی است که شما خود جدل یا مجادله از روی مراء و اظهار فضل می نامید و دیگران را به آن موصوف میکنید،بسیار خوب شما علم علماء را چهار ساله یافته اید و علوم اولین و آخرین در غرب و شرق را میدانید ،ثم ماذا؟ مهم این است که انسان در اظهار نظرها و برداشت های که از مسائل دارد خود را نشان می دهد که سطحی است یا حاکی از تعمیق مسائل است ،غرض من هم نفی کمال شما یا شخص دیگری نبود ،مقصود من این بود که طبیعت پیشرفت علمی (در هر رشته از معرفت) به پیمودن روشمند مراتب آن علم است ،با مطالعه و بحث ،و دیدن اساتید فن ،و بلند پروازی نکردن ،بلند پروازی (اینرا کلی میگویم نه نظرم بشما عزیز یا کسی باشد) متاسفانه و از روی تجربه تاریخی نتایج خوبی نداشته است ،و معمولا به سقوط یا ریزش پر صاحب آن منجر شده است ،بحث من کلی بود که تعمیق در هر رشته نیازمند زحمت و کوشش و صبر و گذشت زمان است ،البته استثنائات در بین بشر همیشه بوده اند ،اما سخن ما در استثنائات نبود ،شما اگر خود را مستثنی از قاعده میدانید خوب بدانید ،اینکه درد عمومی بشر است که ناشی از حب بنفس است که بر او معمولا مخفی می ماند ،هرسری سودای این دارد که من بهترینم و از همه بهتر میفهمم ،این درد همه ماست ،بنظرم باید کوشش کنیم اینرا تعدیل کنیم ،و حتی اگر چیزی میدانیم فروتنی کنیم ،نه آنکه پا روی دوش دیگران گذاشتن و تحقیر دیگران را سلم ترقی و بهینه سازی خویش کنیم.گفتم حتی استعدادهای خارق العاده همچون شیخ الرئیس نیز از دیدن استاد و گذشت زمان و تعمیق و تجربه بی نیاز نبوده اند ،چه در علوم تجربی زمان خویش مثل طب، و چه در علوم عقلی و نظری مثل فلسفه و ریاضی ،غایت اینکه زمان فراگرفتن آنان کوتاهتر بوده است وشکوفائی و رشد آنان در کتب و آثار آنها متجلی شده است نه در دعاوی آنها.
بحث من این بود ،شما مطالبی می گویید که نتیجه آن این است که چه در علوم شرعی و حوزوی ،و چه در علوم عصری تجربی و انسانی ،هرکس اکتفاء به مطالعاتی کند و پس از آن بیاید در عرصه عمومی یا جامعه داد لمن الملک الیوم زند و این منم طاووس علیین شده ،بنظرم این خلاف تجربه و حس است و اصلا مهمتر اینکه نظم اجتماعی زندگی بشر را مختل می کند ،بنائی که شما در این گفتار گذاشته اید لازمه اش این است که مثلا فردی بدون تحصیلات آکادمیک و دانشگاه و کلاس درس ،مثلا برود کتابهایی در علم داروسازی بخواند و بیاید بگوید من بلدم! و بخواهد مطب و داروخانه باز کند ،حال شما در مورد حوزوی ها تعبیر به دکان و مغازه کردید ،فرق نمی کند در موارد دیگر و علوم دیگر نیز همین دکان داری سرایت دارد،دوست من ،ما باید سخن به مبنا کنیم ،و سخن بقواعد و طبیعت هر مطلب ،نه انگشت تاکید بر استثناء هایی که غالبا هم متوهمانه است،مثل مثالهایی که شما زدید که اکثرا مخدوش است و من صرف عمر در مناقشه در این مجادلات بیهوده را درست نمیدانم.البته مطالعه برای همه ممکن است ،استعدادها هم متفاوت است ،اما قاعده کار این است که :دولت آن است که با خون دل آید بکنار،کسی ممکن است برود چیزهایی از اشارات شیخ برداشت کند که اصلا ما بازاء ندارد،و مراد شیخ نبوده است ،لکن وقتی با صبر و تامل با استاد راه رفته ای راه را پیمود ،چیزها و الفباها می یابد که هرگز با مطالعات یکه تازانه نمی یابد ،که خذ العلم من افواه الرجال ،بسیار دیده ایم از همین ارباب مقالات و کسانی که شهوت قلم دارند ،اشتباهات سهمگین در مفردات و مرکبات یک علم ،که اگر استاد دیده بود چنین نپختگی نمی کرد،اینها واقعا تجربه مکرر است،مقصود من چه قبلا و چه اکنون ازراء و تحقیر شما یا شخص دیگر نیست ،اما می خواهم بگویم :ره چنان رو که رهروان رفتند،اینکه براحتی و کلی افرادی و گروههایی و خط مشی هایی را قلم بکشیم بصرف یافته ها و حسن ظن بخود ،نه امری اخلاقی است ،و نه این روش سبب تعالی ماست.
شما معمولا می خواهید دیگران را تخطئه و به جدل متهم کنید ،ببینید که در طلیعه همین نوشته حتی اذعان به خطاهایی در اسناد را دارید توجیه میکنید!این چه محملی دارد جز حب به نفس؟ شما اط تعبیری عذر خواستید و من بر چشم گذاشتم ،و گذشتم ،آیا توبه معنایی جز اذعان به خطا و بازگشت از آن دارد؟! خوب چرا اینجا اینها را نوشتید؟!شما در واقع در همین مطالب پیش افتاده جدل می کنید ،تا چه رسد به مسائل تاریخی و گفته ای دیگران ،که چیزی را اسناد می دهید و طرف گفتگو صد بار آنرا توضیح میدهد و شما دوباره او را به جهالت و تعبیرات دیگر متهم می کنید!
شما راحت دیگرانی را به دکان داری متهم میکنید ، خوب آیا دیگران نیز نمی توانند بشما بگویند شما نیز اینجا دکان داری می کنید؟ کسی اگر مجتهد است و زحمت کشیده و استادی دیده خوب مجتهد هست ،شما چرا اینرا دکان می نامید؟
اگر هم مجتهد نیست ،خوب باید حد علم خویش را بداند و بیش از علم خود گنده گوئی نکند.
خیر اینهایی که گفتید که کسی مدتی ادبیات و بخواند و اندکی فقه و اصول و چه…اینها نزد دیگران نامقبول است ،مثل این است که کسی در دانشگاه دو سال جامعه شناسی بخواند بعد با احساسی خاص بقیه ترم ها و مواد را رها کند و برود بگوید من جامعه شناسی را یافتم؛بی آنکه کارشناسی و ارشد و دکتری ،و پایان نامه ای! واقعا بیندیش چه تفاوتی در این جهت هست بین علوم حوزوی و علوم دیگر؟
شما حتی به اجازه اجتهاد دادن نیز ایراد کردید،خوب عزیز من ،اگر کسی نزد استادی تلمذ کرد ، با او مراوده و بحث و سوال داشت ،و استاد خاصیت اجتهاد و ملکه اجتهاد در او را یافت ؛ اجازه اجتهاد چیزی از قبیل دادن مدرک است ، بگذریم که در وضع فعلی حوزه حال اینگونه شده که کسی مقدماتی خوانده و مدت محدودی خارج می رود و چیزی می نویسد و می شود دکتر! اما آن سنت اجازه اجتهاد امر گتره ای و بی ملاکی که نبوده و نیست.البته حصول ملکه اجتهاد موکول به پرداختن فعلی به همه مسائل همه ابواب فقه از طهارت تا دیات نیست ،مقصود حصول ملکه اجتهاد مطلق و توانائی بالقوه برای استنباط حکم هر مساله است.
شما الان مساله ارتداد فطری یا ملی را مطرح می کنید و چیزهایی میگویید ،بگذریم از اینکه مقایسه آراء فقهاء از شیخ طوسی و مفید تاکنون ،تنها پرداختن به صورت مساله و فتاوی دیگران است ،آیا وراء این شما کوشیده اید که به ادله مساله هم ورود کنید و بیندیشید؟واقعا طرح سطحی این مسائل که بقول خود شما تفصیلی است و مجال طرح آن در اینجا نیست ،چه ثمری برای شما دارد،و اصلا حساسیت شما روی این مساله چیست؟
آری حکم ارتداد فطری اعدام هست ،اینرا همه فقهاء گفته اند ،بحث اما در موضوع شناسی این حکم است ،باید محدوده را بررسی کرد،ممکن است آن فقهاء دیگر مثل شیخ طوسی و مفید و دیگران حکم را بیان کرده باشند و موضوع را درست تبیین نکرده باشند ،حال بهرعلتی مثل عدم ابتلاء یا جهات دیگر ،شما اینجا تبیین روشنتر مرحوم استاد آقای منتظری را از نظرات دیگر فقهاء قدیم و جدید تفکیک می کنید ،از کجا احراز کردید که سخن آنان نیز در تبیین موضوع ارتداد همین نیست که شیخنا میگوید؟ مساله این است که تبدیل دین بنحو اطلاق ،محکوم به حکم ارتداد و اعدام نیست ، بلکه اگر حقانیت دین اسلام برای کسی ثابت شده باشد و از روی عناد و لجاج با حق اسلام را انکار کند و دین دیگری قبول کند مرتد شمرده می شود،البته باید در دادگاه صالح و طبق موازین قضائی ارتداد و عناد او با حق ثابت شود ،اگر چنین شد شخص حکم مرتد دارد ،اما اگر کسی یا در حال تحقیق است و یا در اثر ضعف مطالعه یا القائات تشکیک کنندگان و یا بدلایل دیگر در بعضی اصول یا فروع ضروری دین بشک افتاده است و عناد و تعصب و لجاجت ندارد ،مرتد محسوب نمی شود ،این معانی هم از آیه “إِنَّ الَّذينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ.محمد/25
قابل برداشت است ،می گوید کسانی که ارتدوا ، بعد از آنکه حقانیت اسلام برای آنان بتین پیدا کرد …،پس موضوع حکم ارتداد ،بازگشت از دین بعد از تبین و روشن شدن حقانیت است که قهرا مساوق با عناد و لجاج است.
بنابر این اثبات ارتداد بسیار مشکل است زیرا یقین و تبین ،از امور نفسانی غیر مشهود دیگران است ،از این رو بصرف انکار حق نمی توان کسی را مرتد شمرد، و در مورد ارتداد و سایر گناهانی که موجب حد و تعزیر است اگر کوچکترین شبهه ای در ثبوت آنها باشد حد و تعزیر جاری نمی شود.
بنابر این مراد از ارتدادی که طبق بعضی از روایات ،مجازات آن مرگ مقرر شده ،این است که شخص پس از اینکه حقانیت توحید یا نبوت پیامبر اسلام و یا برخی از ضروریات دیگر دین برای او ثابت گردیده ،از روی عمد و عناد با حق ،به مخالفت علنی و آشکار برخیزد ،و بخواهد نظم جامعه را بر هم زند و اعتقادات دیگران را مورد طعن قرار دهد ،اما کسی که در مسیر تحقیق عالمانه برای او نسبت به اصلی از اصول دین یا فرعی از فروع ضروری آن شک و تردید حاصل شده و یا به نتیجه ای دیگر رسیده ،مرتد محسوب نیست و حکم ارتداد را ندارد.
این حاصل تحقیق و تبیین موضوعی مساله ارتداد از سوی شیخنا الاستاد مرحوم آیت الله العظمی منتظری قدس سره است ،اینجا شما تحدی کرده اید که فقهاء از عصر شیخ طوسی و مفید تا متاخرین حکم ارتداد را بیان کرده اند ،خوب بله حکم ارتداد در همه کتابهای فقهی هست ،بحث این است که این تعمیق موضوعی حکم که در زمان ما بجهت سوالات و شبهات پیش آمده ،از سوی آن مرحوم صورت گرفته است ،آیا امر جدید است یا تبیین ایشان تبیین همان است که مورد نظر فقهاء دیگر بوده است ،شما که می گویید در این مساله غور کرده اید ،آیا در کلام شیخ طوسی و دیگر فقهاء اماره ای بر خلاف این تبیین موضوعی یافته اید؟ اگر یافته اید آنرا بیان کنید.
گفته اید :
“”اضافه بر این عرض،باید گفت مسائل فقه(نه اصول فقه که تمرین اجتهاد است نه نظر تکلیفی دادن) که مجتهدان بی دلیل عموم را-بخصوص از زمان سید یزدی-وادار کرده اند یا مجتهد باشند یا محتاط یا مقلد و شقوق حصری ساخته اند، هم مبتنی بر دلیل شرعی نیست هم تن به این سه گانه چارچوب بندی شده نمی دهد””.
(انتهی قولکم)
خوب این از موارد ناشی از این است که کسی علم علماء را می خواهد چهار ساله دریابد! الان ایراد شما بر سه گانه فوق چیست؟گفتید دلیل شرعی ندارد،خوب این روی نا آشنائی است دیگر عزیز من ،اولا که این حصر ساخته بزرگانی مثل سید صاحب عروه نیست ،اینرا در کتابهای دیگر فقهی می توان یافت که مسلمان مکلف به فروع یا مجتهد است یا مجتهد نیست ،اگر مجتهد نیست ،در صورتی که عارف بنحوه و مواضیع احتیاط است ،میتواند احتیاط برحسب مورد کند ،و اگر عارف بمواضع احتیاط نیست بر او متعین است تقلید از مجتهد یا مجتهد اعلم کند.
این حصر حصری عقلی است ،و ارتباطی به سیذ صاحب عروه ندارد،اما در مورد دلیل شرعی ،اگر سید و دیگران می گویند :
“”اعلم انه يجب على كل مكلف غير بالغ مرتبة الاجتهاد في غير الضروريات من عباداته و معاملاته ولو في المستحبات و المباحات ان يكون إما مقلداً أو محتاطاً بشرط ان يعرف موارد الاحتياط””.
این تعبیر “یجب” در اینجا وجوب عقلی است ،یعنی عقل ادراک می کند که بعد از ثبوت اجمالی تشریع و ثبوت اجمالی احکام الزامیه در شریعت ،و لزوم مراعات آن احکام و اینکه مردم مهمل و رها نیستند ،و برای امن از ضرر و عقاب اخروی ،باید یکی از این طرق را طی کند ،و این حصر عقلی دائر بین نفی و اثبات است ،اگر مجتهد مستنبط است نمیتواند اصلا تقلید کند ،و اگر مجتهد نیست ،لکن مواضع و روش احتیاط را می یابد (که کار هرکسی هم نیست) ،مخیر است که احتیاط کند یا اینکه تقلید کند ،و تقلید اینجا مذموم هم نیست ،این روش ارتکازی عقلاء در رجوع به کارشناس است و اختصاصی به این باب ندارد.
شما گفتید دلیل شرعی نداریم ،این دلیل عقلی در اینجا بقاعده ملازمه همان دلیل شرع است ،همان بحثی که داشتید که کجا در احکام شریعت استناد به حکم عقل می شود ،اینجا یکی از آن موارد است! حال اینجا شمایی که آنطور عقل گرا بودید شدید فقیه نوکر دلیل شرعی؟! یا شاید مقصود شما از نفی حصر عقلی فوق این است که یک ضلع به مثلث فوق اضافه کنیم و آن اینکه کسی که چهار ساله علم علماء را می یابد نیز از موارد مجتهد شرعی است که سید و دیگران باید اضافه می کردند!
مواردی از گفتار شما هم جنبه اخلاق و موعظه داشت و اینکه جدل بد است و علم تاریخ چه و موارد دیگر ،من مواعظ دوستانه شما را روی چشم می گذارم ،در عین حال میگویم :دو صد گفته چون نیم کردار نیست.
موفق باشید
مردم غرب مازندران بامداد پنجشنبه شاهد سقوط یک شی نورانی در آبهای منطقه بوده اند.
یک شی نورانی ساعت ۵ و ۳۰ دقیقه بامداد روز پنجشنبه در آسمان غرب مازندران مشاهده شد و در آبهای منطقه سقوط کرد.
به گفته صیادان و منابع مردمی در تنکابن و رامسر، صبح امروز شاهد سقوط یک شی نورانی و درحال آتش سوزی بودیم که در آبهای شهرستان رامسر سقوط کرده است.
اگر چه برخی منابع عنوان می کنند که احتمالا یک فروند بالگرد در آسمان غرب مازندران سقوط کرده است اما تاکنون پیگیری های فرودگاه های استان این مسئله را تایید نکرده است.
مدیرکل مدیریت بحران استان مازندران در گفتگو با خبرنگار مهر گفت: سقوط این شی نورانی بامداد امروز بوده است که در آسمان شهرهای غرب مازندران براحتی قابل روئیت بوده است.
وی اظهار داشت: پس از بروز این حادثه با فرودگاه های استان تماس حاصل شد که پرواز هر گونه هواپیما اعم آموزشی و تفریحی را این موقع صبح در آسمان استان رد کرده اند.
وی بیان داشت: همچنین دریابانی استان، نیز تاکنون هیچ گزارشی از سقوط و آتش سوزی بالگرد در آبهای استان گزارش نکرده اند.
احمدی مسئول روابط عمومی فرودگاههای مازندران نیز در گفتگو با خبرنگار مهر، سقوط هرگونه هواپیما و بالگرد را در آسمان استان رد کرد و گفت: اداره هوانوردی نیز چنین موضوعی را تایید نکرده است و شاهید سقوط هیچ نوع هواپیما یا بالگرد نبوده ایم.
سخنگوی اداره کل فرودگاههای مازندران با اشاره به برقراری بهموقع همه پروازهای سه فرودگاه استان در روز جاری گفت: شایعه سقوط هواپیمای مسافربری در فریدونکنار از اساس کذب است.
علیرضا احمدی دقایقی پیش در گفت وگو با خبرنگار تسنیم در ساری اظهار داشت: صبح امروز در سطح استان شایعهای مبنی بر وجود شیء نورانی در مناطقی از فریدونکنار و بابلسر بین مردم پخش شده است.
وی افزود: به دنبال شیوع این خبر، گروههای حفاظت و حراست ادارهکل فرودگاههای مازندران پیگیر موضوع شدند.
احمدی گفت: خوشبختانه از صبح امروز همه پروازهای ساری به مقاصد شهرهای مختلف کشور انجام شده است.
وی افزود: شایعه دیگری مبنی بر سقوط هواپیمای حجاج در استان نیز کذب بوده، چرا که پرواز سعودی حوالی ساعت 13 امروز وارد فرودگاه ساری میشود و مسافران را رهسپار مکه مکرمه و مدینه منوره میکند.
به گزارش تسنیم، صبح امروز تعدادی از صیادان در دریای فریدونکنار در حال صید بوده که شیء نورانی مشاهده که به داخل آب پرتاب شده است.
در عین حال گروههای نیروی هوایی پدافند بابلسر از صبح امروز در سواحل فوق حاضر بوده و در حال بررسی صحت یا سقم این شایعه تایید نشده هستند.
توضیحات سپاه بابلسر درباره رؤیت شئ نورانی
فرمانده سپاه بابلسر درباره رؤیت یک شئ پرنده در دریای مازندران و آتشی که از آن دیده شد، گفت: احتمال میدهیم شئ رویت شده فضانوردان قزاقزستان باشند.
سید موسی حسیننژاد امروز در گفتوگو با فارس اظهار کرد: اتفاق صبح امروز مربوط به یک جسم پرنده بوده که هنوز ماهیت آن برای ما مشخص نیست.
وی با بیان اینکه این شئ پرنده قطعاً هواپیما نبوده است، افزود: از ساعت 5:30 دقیقه صبح امروز با اطلاعات مردمی همراه با فرمانده دریابانی مازندران به منطقه اعزام شدیم و از دریای فریدونکنار و خزرشهر تا مختصات 28 کیلومتری درون دریا به جستوجو پرداختیم و پس از آن عملیات جستوجو را تا مناطق امیرآباد ادامه دادیم اما چیزی نیافتیم.
فرمانده سپاه بابلسر بیان کرد: این شئ بنا بر گزارشات مردمی در رودسر، تنکابن، محمودآباد، بابلسر، لاریم و امیرآباد نیز رویت شده و فقط در نواحی ساحلی و دریا دیده نشده و حتی مردم امیرکلا و بابل نیز گزارش رویت کردند.
این مسئول با اشاره به اینکه احساس میکنیم این شی در جو بوده، تصریح کرد: خبری داشتیم مبنی بر اینکه قرار است در همین روزها فضانوردان ایستگاه فضایی میر کشور قزاقستان به زمین بازگردند و پیشبینی ما این است که هرچه هست مربوط به همین ایستگاه فضایی و تأسیسات آن است.
حسیننژاد با رد شایعات حضور پهباد جاسوسی در این منطقه، خاطرنشان کرد: تکنولوژی بالای نظامی ما اجازه ورود هیچ پرنده جاسوسی را نمیدهد و پرنده رادارگریزی هم نداریم که بخواهد در مناطق ما نفوذ کند.
فرمانده سپاه بابلسر حضور هرگونه پهپاد، هواپیمای جاسوسی، موشک بالستیک و بشقاب پرنده را در سواحل دریای مازندران تکذیب کرد و گفت: با استعلامی که از فرودگاههای دشتناز، امام و مهرآباد گرفتیم، هیچ هواپیمای داخلی و خارجی نداشتیم که مسیر پروازی درون دریای خزر داشته باشند.
این مسئول با تاکید بر اینکه هیچ مختصات و علامتی در رادارها ثبت نشده است، اضافه کرد: هیچ هواپیمای مسافربری، شکاری و یا جاسوسی از این مسیر عبور نکرده و در رادارها هم به ثبت نرسیده است.
وی یادآور شد: هیچیک از اخبار منتشرشده در سایتها و خبرگزاریها مبنی بر کشته شدن چندین نفر در این ماجرا صحیح نیست و چون ما در صحنه حضور داشتیم و تا مختصات 25 کیلومتری را بررسی کردیم اما علائمی دریافت نشد.
حسیننژاد تصریح کرد: براساس شواهد و گزارشات مردمی که از بابل هم رسیده، میتوان گفت ارتفاع پروازی این شی بیش از 25 هزار پا بوده و تصور این ارتفاع برای یک هواپیما صحیح نیست و یک هواپیما نمیتواند از رودسر به تنکابن و پس از آن از مسیر محمودآباد، بابلسر و لاریم عبور کرده و در نهایت در امیرآباد سقوط کند، چون چنین خط پروازی تعریفشده نیست.
این رهبر ///// نتونست ۲ روز دندون رو جیگر بذاره ///. به چه وضوحی سرش را کرده زیر برف و چه گویا داره میگه که این ۴۷ رای یزدی را وی برایش از خفتگان کنار گور گرفته تا یزدی مقدمات سلطنت مجتبی را فراهم کنه، اینا تو لحظههای آخر حیات هم دل از این دنیا نمیکنن که برن تو باغات بهشت غلت بزنن. عجب موجوداتی هستن اینا.
درود به آقای محمد(کاوه)نوری زاد
و به همکاران با وفا واستوارتان و هموطنان غیور ، خردمند و آزاد منش
آفرین و صد آفرین به پشتکار و مقاومت شما برای گرفتن حداقل اموال شخص ات.
از مملکت هرد مبیل و بی قانون مدنی و انسانی خلافت آخوندی منحط و جنایتکار بیشتر از این توقع نمی شود داشت.
چه بها ی سنکینی را مردم ایران بابت شناخت اسلام ناب محمدی باید پرداخت بکند. هنوز اول کار است.
بدستور یک شیخ مرتجع ، بدون حکم دادگان و وکیل مردم را دستبند ، کتک و اموال شخص آن ها را می دزدنند و اذیت وآزار می دهند وحتی باز داشت ، زندان ، شکنجه و اعدام می کنند. عجب مملکتی این آخوند ها درست کرده اند. اخیرأ آقای مطهری و اتومبیل تاکسی را در شیراز یک عده لات و اراذل واوباش له و لورده می کنند و پلیس و انتظامات ایستاده اند وهیچ اقدامی نمی کنند. (من طرفدار آقای مطهری نیستم و لیکن حقوق شهروندی هر فرد قابل احترام و بایستی رعایت بشود)
این خلافت آخوندی با اندیشه ها ی پلید ، دروغ و جنایتکار خود مردم سر زمین با عظمت ایران را به چه روز سیاهی انداخته است.
هموطنان گرامی ! اگر چاره اندیشی واقدامی نشود وضع بهمین منوال باقی خواهد ماند حتی پس از دادن امتیازات بدول خارجی و ساکت کردن قدری از نق نق آن ها ، سرکوب ها و اوضاع و احوال بمراتب بیشتر خواهد شد.
با آرزوی تندرستی و موفقیت برای رسیدن به آزادی ، قانون مدنی و انسانی
و تشکر از امکان و درج دیدگاه دگری در وی سایتتان
نشریه داخلی سپاه حمله به مطهری را کار سخیف و مشکوک دانسته و مدعی است که عوامل فتنه و صهیونیسم ها هستند که
نبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۳
نشریه داخلی سپاه: حمله به مطهری مشکوک است
احتمال “ترور” کاندیداها در انتخابات مجلس
بهرام رفیعی
بهرام رفیعی
b.rafiei(at)roozonline.com
یکی از بولتن های داخلی سپاه در حالی که ماجرای حمله به علی مطهری در شیراز توسط بسیج و حزب الله را رد کرده، با ارایه “سناریو”یی درباره انتخابات آتی مجلس مدعی شده است که احتمال برنامه ریزی “دشمن” برای “ترور” و “حمله به ستادهای تبلیغاتی” نامزدان نمایندگی مجلس وجود دارد.
بولتن داخلی اخبار و تحلیل های اداره سیاسی سپاه در سرمقاله روز چهارشنبه ۲۰ اسفندماه خود با ادعای اینکه “رسانه های غربی و صهیونیستی و برخی رسانه های داخلی وابسته به فتنه” ماجرای حمله به علی مطهری در شیراز را به حزب الله و بسیج ربط داده اند،حمله به این نماینده مجلس را “سخیف و مشکوک” خواند.
این بولتن که در اختیار اعضای سپاه، هادیان سیاسی و رابطین قرار می گیرد در عین حال حمله به علی مطهری را به انتخابات آینده مجلس شورای اسلامی ربط داده و نوشته که این حمله “با توجه به پیش رو بودن انتخابات مجلس به نظر میرسد بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد و بارها نیز در گذشته از این ترفند استفاده شده است.”
نشریه داخلی سپاه مدعی شده:”باید هوشیار باشیم، چراکه دشمن برای انتخابات سال آتی برنامهها و توطئههای زیادی چیده است و با توجه به آزادی عمل امروز برخی رسانهها و سیاسیون فتنه ۸۸، امید بسیاری به ایشان دارد و در این راستا بهدنبال تبلیغ روی کسانی است که علقه بسیاری به غرب داشته و اصولاً نگاهی سکولاری و غیر ارزشی به انقلاب دارند حتی اگر ادعای انقلابی داشته باشند.” خدا بهتر میداند شاید هم ماموران کلانتری و و پلیس شیراز و شهردار و استاندار ومقام های دولتی دستی در کیسه فتنه گران و صهیونیسم ها دارند چون همین برنامه مطهری در شیراز برای آقای لاریجانی همه کاره مجلس آخوندی درقم که نماینده قم هم هست پذیرایی مفصلی در حین سخنرانی با سنگ و پاره آجر و مهر نماز کردند و این افراد مشکوک در همه جا هستند و دستور دهنده آنها در بیت آقا لمیده و از فتنه گران و غربیها دستور میگیرند. المامور و معذور
حمایت از روحانی و ظریف وظیفهای ملی است
اشتراک شنبه, ۱۶ اسفند, ۱۳۹۳
ابراهیم یزدی
برخی به من این ایراد را می گیرند که چرا نسبت به آینده ایران خوشبین هستم. تا پیش از این نگران بودم که در مذاکرات خارجی چه کسی با چه کسی گفت وگو می کند؟ آیا آنهایی که قرار است گفت وگو کنند، مسایل جهانی را می فهمند؟ هنوز کسانی بودند که فکر می کردند ما در دوران جنگ سرد زندگی می کنیم و با همان ابزار می خواستند برخورد کنند. در حالی که جنگ سرد تمام شده است.
دیپلماسی ادامه سیاست های کلان داخلی است. دیپلماسی برای دیپلماسی معنا ندارد، ما نیاز به دیپلماسی ای داریم که در راستای اهداف ملی باشد. برخی به توسعه اشاره می کنند؛ اما پارادوکسی در میان است؛ چرا ایران که از تمامی ابزارها، امکانات و شرایط برای توسعه برخوردار است، توسعه یافته نیست؟تا به این سوال پاسخ داده نشود، نمی توان سراغ دیگر پرسش ها رفت. چگونه می توان به برنامه های توسعه دست یافت در حالی که به پیش نیازهای اساسی توجه نمی شود؟ در کشوری که از بیماری مزمن قانون گریزی آسیب می بیند، چگونه صحبت از توسعه می شود؟
برخی به مواضع غرب در قبال ایران اشاره می کنند. همواره نمی توان فرافکنی کرد. باید این سوال را از خود بپرسیم که چه میزان از قضاوت های غرب معلول یا بازتاب حرف های نسنجیده برخی از مقامات ماست؟ همیشه از آنها ایراد نگیریم، خود ما چه میزان بر این قضاوت ها و برداشت ها موثر بوده ایم؟
خداوند در قرآن کریم می فرماید: ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما یعنی باید اراده اصلاح در بین شما باشد. این اصطلاح تنها ناظر بر مسائل شخصی نیست. هر اختلافی که خواهان حل شدن است، باید طرفین اراده اصلاح داشته باشند. معتقدم در ایران و آمریکا اراده اصلاح وجود دارد و اکنون یک فرصت تاریخی برای آن به وجود آمده است.
من منتقد سیاست های ایران در عراق و خاورمیانه هستم. ایران در افغانستان تمام کمک های لازم را برای سقوط طالبان انجام داد. جمع بندی همه گروه های جهادی بر حامد کرزی بود، اما ایران نتوانست از همه همکاری ها بهره برداری کند. زیرا بوش پسر موافق نبود. پاداش ایران، قرار گرفتن در محور شرارت شد. اما اکنون آن شرایط نیست. اوباما مصمم به حل مسایل است. ایران نیز نباید این فرصت را از دست بدهد. به همین دلیل سیاست ایران در عراق مبنی بر امتناع از همکاری مستقیم با آمریکا را مورد انتقاد قرار می دهم. ایران و آمریکا در عراق عملا همسو با هم هستند که این باید رسمی شود تا از آن بهره برداری کنند. ارزیابی اینکه ایران موقعیت استثنایی بسیار خاصی در خاورمیانه دارد را قبول دارم. اما چگونه می خواهد از آن استفاده کند؟ اکنون که تابوی مذاکره ایران و آمریکا شکسته شده و با هم گفت وگو می کنند، ایران می تواند و باید در عراق رسما همکاری خود با آمریکا را اعلام و همسویی اش را علنی کند تا از آن بهره برداری کند. بهره برداری نیز فراتر از حل مساله هسته ای است. امروز در خاورمیانه شاهد جنگ مذهبی هستیم. سر رشته این جنگ نیز در عربستان و وهابی ها است. اگر ایران وارد این مرحله شود می تواند از طریق توافقات صورت گرفته، عربستان را تحت فشار قرار دهد تا به جنگ مذهبی پایان دهد. ارزیابی بنده بر این است که می تواند.
بزرگترین مخالف توافق و بهبود روابط ایران و آمریکا، اسرائیل است. اسرائیل در یک تنگنای بزرگ تاریخی قرار دارد که تاکنون سابقه نداشته است. اسرائیل باید قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت را بپذیرد و به پشت مرزهای سال ۱۹۶۷ بازگردد. در حال حاضر ۱۵۰ کشور دولت مستقل فلسطین را به رسمیت شناخته اند. اما ایران در کجا قرار دارد؟ اگر اسرائیل از نفوذ خود برای عدم دستیابی به توافق میان ایران و آمریکا استفاده می کند، چرا ایران از نفوذ خود برای حل بحران فلسطین استفاده نمی کند؟ چرا ایران هنوز دولت مستقل فلسطین را به رسمیت نشناخته است؟ ایران برای پاسخگویی به تعارضات اسرائیل باید تمام وزن خود را در حمایت از فلسطین قرار دهد تا اسرائیل قطعنامه ۲۴۲ را به اجرا درآورد. در این باره ایران می تواند با سیاست های اوباما همگام شود. برخی از تحلیل های بدبینانه مبنی بر اینکه اختلاف اسرائیل و آمریکا جنگ زرگری است را قبول ندارم. اوباما طی ۴ سال اول دوره ریاست جمهوری خود به اسرائیل سفر نکرد. اما در دور دوم به دلیل اینکه بدون حمایت اسرائیل به پیروزی رسید به اسرائیل رفت. با نگاهی به سخنرانی آمریکا در تل آویو در می یابیم که اوباما مصمم به حل مساله صلح خاورمیانه است. وقتی کارتر رییس جمهور اسبق آمریکا بزرگترین مشکل خاورمیانه و مسئول همه نابسامانی ها را اسرائیل می داند، ایران می تواند از آن در راستای حل مساله و در نهایت تقابل با خود اسرائیل بهره برداری کند. اما این رویکرد در سیاست خارجی ما مشاهده نمی شود.
در نهایت احساس من بر این است که برای اولین بار کار به کاردان سپرده شده و این منبع امید است. به همین دلیل خوشبینم و معتقدم دولت آقای روحانی و آقای ظریف می توانند این مشکل را حل کنند. از این رو به سهم خودم همیشه از آنها حمایت می کنم و این را وظیفه ملی- میهنی همه ایرانیان می دانم.
*سخنان دکتر ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه دولت موقت در نشست دیپلماسی ایرانی با عنوان «بررسی پیشنهادهای جدید برای حل پرونده هسته ای ایران»
جناب بی نام و بی نشان!شما گویا دست از توهین شخصی برنمی دارید.من درتمام کامنتهایی که در جواب شما نوشته ام این نکته را یادآورتان شده ام که من یا کس دیگری هیچ التزامی به رعایت احترام به عقیده ایی و دینی و مقدساتی نداریم.و اصولا کفر و نقد عقیده و به //// دین و مقدسات و عقیده جزءحقوق شهروندیست.ولی کسی حق توهین و تجاوز به حریم خصوصی افراد را ندارد.شما این موضوع به این ساده گی را درک نمی کنید؟من الان اعلام می کنم که تمام فحشها و توهینهایی که به من بعنوان یک شخص داده اید و در آینده هم می نمایید نوش جان خودت باد!ولی من ضد دین نیستم هر چند که اعتقادی به خدا ندارم و ادیان را بدون استثنا خرافاتی می دانم که دکانهایی پر منفعت برای مشتی /// و بیکاره و فریبکار درجامعه شده اند.بهمین جهت مهمترین هدف من و اصولا سکولارها بیرون راندن دین و ایدیولوژیها از حکومت و قدرت است. ما بخواهیم و چه نخواهیم ادیان پیروانی دارند و نابودشدنی نیستند.بنابراین با قبول واقعیت دین و ایدیولوزیها سعی سکولارها راندن آنها به حوزه خصوصی است.چرا من بیشتر اسلام و مقدسات اسلام را بباد انتقاد می گیرم و //// چون ما درحال حاضر با اسلام بعنوان یک ایدیولوژی مخرب و ویرانگر درکشورمان مواجه ایم که با تیوریزه کردن و مقدس نمودن کشت و کشتار و غارت و تجاوز به حقوق دگراندیشان حکومت می کند.شما وقتی دزدی به خانه ات دستبرد می زند و او را می بینی آیا یقه همسایه ات را می گیری؟خب مسیحیت و یهودیت و بهاییت … درحال حاضر درایران درقدرت نیستند.بله اگر زمانی اسلام از صحنه حکومتی ایران کنار رفت و مثل سایر ادیان و ایدیولوژیها به حریم خصوصی قناعت کرد ما به اعتقادات پیروانش احترام خواهیم گذاشت.نوشته اید مگر من شیعی زاداده نیشتم و فامیل …شیعی نیستند.خب که چی؟بنابراین بجای حمله به شخص سعی کن اعتقادات را نشانه بگیر و هر چه می خواهی بگو والا چنانچه بالا نوشته ام هر چه بمن توهین و فحاشی کنی همه نوش جان خودت باد!
با سلام بر اهل خرد
این آقای مطهری خدا خیرش بدهد بالاخره یه نیمچه صداقتی در گفتار دارد که ایکاش یکهزارم آن را آقای روحانی داشت.بگذریم.آقای مطهری شما که از امام و دوران طلاییش یاد می کنی فراموش کردی یا خود را بفراموشی زدی که اون بابا به صغیر و کبیر رحم نمی کرد.دو گفته ندارد که متناقض نباشد.این روش شعبون بی مخی رو ابداع کرد که امروزه دامن خودیهای خودشو هم گرفته.فراموش نکردیم که این شعبون بی مخها تو مجلس معینی فر رو می زدن و نیش امثال رفسنجانی محبوب امام باز بود.فراموش نکردیم که به سرانگشت نکبت بارش هزاران نفر انسان زندانی رو به زیر خاک فرستادن.فراموش نکردیم که همصنفانش رو به اعتراف و عزلت واداشت همونهایی که سال 42 این /// رو از مرگ حتمی نجات دادن.نه برادر من آخوند شیعی با نمک به حرومی بزرگ شده و با نمک به حرومی می میره.نمونه مدرن ترش رو بگم کیه؟کسیکه وکیلش رو که در دادگاه اونو نجات داده به زندان میندازه،دروغگویی رو که با نیرنگ اونو به رهبری رسوند منزوی می کنه،کسی رو که تا دیروز تو خونش پناه می گرفت به حصر خونگی میندازه نه یک روز که بیش از چهارسال،استادش رو بیش از هفت سال تو حصر نگه میداره و…خودت خوب میدونی کی رو میگم.پدر شما هم اگه زنده بود دست کمی از این حضرات نداشت.پس برادر این رفتارها نوش جونت که پایه گذارش امثال امام مرحوم و پدر بزرگوار شما هستند.ما خیلی وقته این کتکها رو می خوریم و صدای امثال شما در نیومده یه دو سه باری هم تعارف شما.
با درود به شاهد گرامی پدر ایشان مغز ایدیولوژیک همین حرامیان ایران ستیزند.جمله های معروف ایشان در مورد چهار شنبه سوری و تاریخ و تمدن ایران و فرهنگ ایران زبانزد است.////.اینها همه از یک منبع تغذیه می شوند و آن ایدیولوژی اسلام است.
شاهد گرامی،
بسیار درست و نیکو نوشته ای. واقعا آن کتکهایی که علی مطهری در شیراز خورده است نوش جانش باشد. این آخوندها و بچه هایشان چقدر وقیح اند! همه عالم میداند که همان رهبر دلسوز دستور ادب شدنش را داده و رئیس جمهوری اسلامی اش هم الان لبخند رضایت بر لب دارد، آنوقت این آقا در بیانیه اش از بیانات «دلسوزانه» رهبر معظمش درباره عدم افراطیگری گفته و و امام راحل را هم با آن کارنامه // در این زمینه یاد کرده است. بنابراین، آن گوجه فرنگی ها و شیشه هایی که در تنش فرو رفته است، نوش جانش باشد.
دوست عزیز البته رژیم شاه هیچوقت قصد اعدام اقای خمینی را نداشت وهرگز ایشان را به زندان هم نینداخت و تنها 2 ماه در منزل یکی از بازاریان تحت نظر بود و در نهایت با دستور شاه به ترکیه تبعید شد
جناب ناشناس جهت اطلاع بیشتر عارضم که به دلیل رهبری بلوایی که که آقای خمینی به راه انداخته بود به اعدام محکوم شده بودند و مرحوم سرتیپ پاکروان با شخص شاه جهت شکستن این حکم به مشورت پرداخت ( چون حکم دادگاه نظامی بود) و قرار شد سرتیپ پاکروان به قم رفته و حکم مرجعیت ایشان را بگیرد آقای خمینی تا آن موقع هنوز مرجع تقلید نشده بود چون در رژیم گذشته ( طبق قانون اساسی مرجع را نمیتوان اعدام کرد) در نهایت امر حکم مرجعیت آقای خمینی از مرحوم آیت الله شریعت مداری و گلپایگانی و دو مرجع دیگر اخذ شد به جهت شکستن حکم دادگاه وسپس ایشان را تبعید کردند. و جالب اینکه اولین نفری که در پشت بام مدرسه رفاه به دستور شخص آقای خمینی اعدام شد همین سرتیپ پاکروان بود .
دوست عزیز لطفا منبعی را که میگویید دادگاه نطامی اقای خمینی را به اعدام محکوم کرد را اعلام کنید زیرا تا جایی که من مطالعه کردم تنها مطفر بقایی در اعلامیه ای مطرح میکند که دولت قصد دارد در یک محکمه سری اقای خمینی را به اعدام محکوم کند البته سوابق اقای بقایی بر همگان روشن است ضمنا در هیچ کجای قانون اساسی مشروطیت از جمله اصل دوم مورد استناد اقایان شریعتمداری ودیگران به مصونیت مراجع طراز اول اشاره ای نشده است برای مطالعه بیشتر به قیام 15 خرداد در ویکی پدیا بند “ادعای مصونیت قانونی علمای طراز اول شیعه” مراجعه کنید
دوست گرامی سلام
اگر منبع شما ویکی پدیاست لطفا در قسمت ویکی پدیا قیام 15 خرداد و مبحث مربوط به مصونیت مراجع را ببینید.تاریخ را که نمی شود با اگر و مگر و ویکی پدیا تفسیر کرد.این حقیر اگر اندک مطالعه ای در تاریخ نداشت هرگز مانند روحانیون با کلی گویی سعی در تحریف اذهان دیگر به سبب رسیدن به امیال خود نخواهد کرد.
با سلام بر دوست ناشناس
همانگونه که یکی از دوستان هم به مختصر پاسخ گفتند کامل تر آن را می گویم تا اطلاعات شما هم تکمیل گردد.خمینی در سال 42 به علت ایراد گرفتن به حق رای زنان که در انقلاب سفید تصریح شده بود و منافات با اسلام مدنظر آقایان داشت بلوایی را تحت عنوان اسلام در خطر است به راه انداخت.نامبرده در آنزمان هیچگونه مرجعیت در سیستم حوزوی ایران نداشت.لذا مطابق با آشوبی که به پا کرده بود محکوم به اعدام بود.مرحوم منتظری که در انزمان شاگرد ایشان بود به تکاپو افتاد که این حکم اجرا نشود.لذا با رایزنی دریافت که در قانون اساسی مراجع مصونیت قضایی دارند ولی مشکل این بود که متهم هیچگونه مرجعیتی نداشت و برای حکم مرجعیت مراجع اصلی آنزمان باید حکم به مرجعیت این فرد می دادند.مراجع ثلاثه یعنی شریعتمداری،گلپایگانی و مرعشی جهت جلوگیری از اجرای حکم گفتند که ایشان صلاحیت مرجعیت دارد.مانده بود یک مشکل که همان مقلد باشد که در جواب سیستم قضایی آقای منتظری اعلام کرد که من مقلدش هستم!!!!و این اولین تقلب در سیستم حوزوی بود که هیچ حد و مرزی برای رسیدن به هدف برای خود قائل نبوده و در واقع مرید اصلی ماکیاولیسم است.آقای خمینی بعد از این قضیه به جای اعدام تبعید شد و اما نتایج این اقدام حوزویان به شرح زیر است:
1-شریعتمداری با خفت به اعتراف واداشته شد
2-منتظری را همه می دانند چه شد.
3-خمینی به تبعید رفت و با برگشتش از تبعید هزاران نفر ایرانی به تبعید فرستاده شدند.
4-موضوع رای زنان که قبل از بلوای 42 توسط هشت تن از بزرگان حوزه نظیر طباطبایی،مرعشی و…هم مورد مکاتبه با شاه قرار گرفته بود تا منافات آن با اصل اسلام به اطلاع رسانده شود پس از زحمات روشنفکران که مورد را در ذهن مردم استوار کرده بودند در سال 57 دستاویز همین حضرات شد تا بیش از پیش مردم را مورد فریب قرار دهند.
5-علما!!!که به کاپیتالاسیون یا به عبارت بهتر مصونیت دیپلماتیک که عرفی بین المللیست معترض بودند جهت منیات خود هیپگونه اعتراضی به کاپیتالاسیون مرتبط با خود نداشتند و با دروغ و نیرنگ ملتی را به تباهی کشیدند.
و….
دوست عزیز من منبعی را که اقای مهرداد در مورد صدور حکم اعدام توسط دادگاه نظامی میگویند خواستم ضمنا با منبعی که درویکی پدیا معرفی کردم اساسا در قانون اساسی مشروطیت مصونیتی جهت علما در نظر گرفته نشده در ضمن اگر خاطرات اقای منتظری را مطالعه کرده باشید مطلب فوق را در جواب یکی از ماموران ساواک میگویند نه در سیستم قصایی
سلام اقای نوری زاد محترم/ به کمک شما نیاز دارم/ میخواهم از المان به ایران بر ګردم/ دو بار دیګه هم نوشتم متاسفانه ایملم بسته شد/شما را به ان مبارزه مقدستان قسم میدهم جوابم را بدهید/
این ۴۷ نفر
واقعا این ۴۷ نفر چطوری فکر می کنند؟ آیا اینها نمی خواهند مشکل ایران و آمریکا حل شود؟ یعنی نمی دانند که اگر جنگ اتفاق بیافتد سرنوشت کشور به باد فنا می رود؟ یعنی فکر نمی کنند که اگر انتخاب یک رئیس خوب موجب قدرت کشور شود به نفع همه و از جمله خودشان است؟ چرا به جای اینکه به عاقل شدن کشورشان فکر کنند و از آدم عاقلی حمایت کنند که می تواند هم بحران های بین المللی را برطرف کند و هم مانع رشد قدرت داعش شود و هم موجب افزایش مشکلات سیاسی و اقتصادی کشورشان نشود. واقعا این ۴۷ نفر چطوری فکر می کنند؟
می گوید: بابا! تو هم که هی گیر دادی به این ۴۷ نفر. خانم کلینتون محکوم شان کرده. جو بایدن محکوم شان کرده، وزیر خارجه انگلیس محکوم شان کرده و گفته این اقدام شان به ضرر صلح بین المللی است. روزنامه های آلمانی کارشان را خیانت به کشور و دخالت در کار رئیس جمهور در جهت تضعیف موضع ریاست جمهوری دانسته. حتی جواد ظریف هم از آنها انتقاد کرده است.
می گویم: چرا نامربوط می گویی؟ اصلا موضع این ۴۷ نفر به خانم کلینتون و روزنامه های آلمان و جو بایدن و وزیرخارجه انگلیس چه ربطی دارد؟
می گوید: بالاخره نماینده مجلس هستند و کاری که کرده اند نتایج بدی علیه کشورشان دارد.
می گویم: چه ربطی به آمریکایی ها و انگلیسی ها و آلمانی ها دارد؟
می گوید: یعنی نامه ۴۷ نفر نمایندگان سنای آمریکا به کلینتون و جوبایدن مربوط نیست….
مثل اینکه اشتباه می کند. من که منظورم نمایندگان سنای آمریکا نبود. البته آن ۴۷ نفر که علیه منافع کشورشان و قدرت رئیس جمهور رفتار کردند کارشان درست نبود، ولی منظورم این ۴۷ نفری است که در مجلس خبرگان به شیخ محمد یزدی رای دادند و او را رئیس مجلس خبرگان رهبری کردند و هاشمی رفسنجانی را کنار گذاشتند. اینها واقعا کارشان احمقانه است. یعنی این ۴۷ نفر هم مثل آن ۴۷ نفر نباید فکر کنند که کشور به یک عقلانیت و قدرت بهتر برای حفظ منافع ملی نیاز دارد.
اصولا مثل اینکه همه دیوانه ها به هم شباهتی دارند، حالا ممکن است آنها ۴۷ تا پیرمرد جنگ طلب بی عقل کراواتی باشند، اینها ۴۷ تا پیرمرد جنگ طلب بی عقل با عبا و عمامه. ولی آخرش ۴۷ همان ۴۷ است.
کمک! کمک! کمک!
از قدیم گفته اند سگ زرد برادر شغاله و با آمدن هاشمی ها 47 تغییر میکرد و در ضمن فرقی است این 47 تا آن 47 و این 47 +1 همگی از عقل ناقص (بچه)و اون 47 با عقل با فکر و در پی منافع کشورشان هستند.
پاره ای از محققان انديشمندِ غرب اسلام را يک حادثه محلی می دانند و بر بسياری از احکام آن خُرده گرفته و
نامتناسب با اجتماع م ترقی دانسته بطور مَثَل می گويند : پنج مرتبه در شبانه روز وضو گرفتن و به نماز ايستادن و
برای هر نماز به مسجدی روی آوردن، ماههای قمری را مأخذ سال قرار دادن و يک ماه آن را روزه گرفتن يعنی تمام
روز را از طلوع فجر تا غروب آفتاب از هرگونه عمل حياتی اجتناب کردن آن هم با عرض جغرافيايی کره زمين که
روزها در بعضی از کشورها گاهی به بيست ساعت و گاهی به چهار ساعت می رسد و در نقاطی چند روزی آفتاب
غروب نمی کند، نشان می دهد که شارع روزه فقط محيط حجاز آن هم حجاز قرن هفتم ميلادی را ملاک قرار داده و
از جاهای ديگر دنيا بی خبر بوده است.
همچنين نهی از رِبا و تنزيل با رشد اقتصادی و به کار انداختن سرمايه سازگار نيست . اِباحه [مباح بودن ] بردگی و
آدمی را در رديف چهارپايان درآوردن، عدم تساوی زن و مرد در ارث بردن با آنکه زن بيش از مرد مستحق ارث
است زيرا در اجتماع مشغول کار و توليد ثروت ن يست، بر خلاف منطق و در ادای شهادت او را نصف مرد فرض
کردن مخالف حقوق انسانی است.
بريدن دست سارق و در صورت تکرار بريدن يک پای وی مستلزم زياد شدن افراد عليل و ناقص و بيکار و مخالف
مصالح اجتماع است . تعدد زوجات عقدی و نامحدود بودن زنان برده و اجازه همبستری با زن شوهرداری که به
اسارت در آمده است، تأييد و پذيرفتن [احکام] شريعت يهود درباره زناکار و اجازه سنگسار کردن او با مبادی انسانی
سازگار نيست و محروم کردن شخص از تعيين تکليف دارايی خود پس از مرگ و محصور شدن مفاد وصيت فقط در
النّاس مسلطون » : ثلث اموال خود خلاف اصل مالکيت و حتی خلا ف اصل خود شريعت اسلامی است که می فرمايد
يعنی] مردم اختياردار نفوس و اموال خويشند. ] « علی اموالهم و انفسهم
خُرده گيری هايی از اين دست آنان را بدين نتيجه کشانيده است که چنين کيشی نمی تواند جهانی و دائمی باشد . چنانکه
مشاهدات به ثبوت رسانيده اس ت بسياری از اين احکام در بسياری از کشورهای اسلامی به حال تعطيل افتاده است مانند
رجم [سنگسار] زنا [کار] و بريدن دست سارق يا قصاص چشم به چشم، گوش به گوش و ساير قصاصه ا 12 . چنانکه
بانکها در همه کشورهای اسلامی ربا را به کار انداخته اند … آنگاه [انديشمندان غرب ] با طنزی خراشنده اشاره به حج
٥ و ٦ ميلادی از ، کرده و بتخانه ای را بيت الله ناميدن و سپس بوسيدن سنگ سياهی را به رسم بت پرستان قرن ٤
شعائر خداوند گفتن و خلاصه تمام مناسک حج را منافی با شريعتی می گويند که مخالف شرک است و مدعی است که
می خواهد مردم را از اوهام و خرافات دوران جاهليت نجات دهد و همه اينها را نوعی نژادپرستی فرض می کنند و
مدعی هستند دينی می تواند جهانی و دائمی باشد که مردم را به خير و صلاح بشريت رهنمون شود و از هرگونه
تعصّب ملّی و قومی و نژادی کناره گيری کند.
اينها فراموش کرده اند که بهترين شرايع آن اس ت که چاله عميقی را پر کند و بر ضد شرّ و فساد موجوده در جامعه
خود برخيزد . در سرزمينی که قتلِ نفس، راهزنی، تجاوز به حقوق و مال و ناموس ديگران امری جاری و متداول
است، چاره ای جز شدت عمل نيست . احکام سخت قصاص و بريدن دست سارق و سنگسار کردن زانی يگانه راه
علاج است. بردگی در تمام اقوام متمدن آن عصر و پيش از آن خاصه در آشور و کلده و رم رايج بوده است ولی در
عوض کفّاره بسی از گناهان در اسلام، آزاد کردن بنده است.
اشاره شد، زن قبل از اسلام [« سياست » فصل ششم از بخش سوم زير عنوان ] « زن در اسلام » چنانکه در فصل ١٥
شأن و حي ثيتی نداشت و حتی جزء تَرَکه ميّت چون ارث به وارث او می رسيد . احکام اسلامی در باب زن نوعی
انقلاب و تحول مترقی به شمار می رود . نبايد و موجه هم نيست که اعمال و احکام رهبری را که در اوايل قرن هفتم
ميلادی زندگی می کرده است، از زاويه افکار و ديد قرن ١٩ و ٢٠ بنگر يم. مثلاً از حضرت محمد متوقع باشيم که در
مسئله بردگی نقش آبراهام لينکلن را ايفا کند.
را نوشته است . پس از « ٢٣ سال » 12 [توجه داشته باشيم که شادروان علی دشتی حدود ده سال پيش از برپايی نظام جمهوری اسلامی کتاب
پيروزی انقلاب اسلامی و برقراری حکومت الله در ايران قصاص چون دوران جاهليت عرب اجرا می گردد . دشتی چ نين امری را پيش بينی
نمی کرد و نمی دانست خود نيز گرفتار پيروان همان عقايدی خواهد شد که وی عليه آنها دست به قلم برده بود]
166
بسياری از ايرادها را می توان با دلايل نقضی جواب داد . حتی مسئله مهم آزادی فکر و عقيده و اينکه مسلمين در
کشورهای مغلوبه مردم را بين قبول ديانت اسلام يا ادای جزيه مخير می کرد ند قابل توجيه است . بديهی است با افکار
مترقيانه قرن بيستم اين کار زيبا و عادلانه نيست که به زور شمشير مردم را به قبول ديانت اسلام مجبور کنند و فکر
امروزی بشری نمی تواند قبول کند که خداوند متعال اعراب جزيرة العرب را مأمور هدايت مردم کرده باشد زيرا اگر
خداوند تا اين درجه علاقه به مسلمان شدن اهالی سوريه و مصر و ايران داشت، بسی آسانتر بود که آنها را مطابق آيه :
13 به راه راست هدايت کند. در خود قرآن نيز اين روش مطلوب و پسنديده تلقی نشده « يُضِلُّ مَن يَشاءُ وَيَهدی مَن يَشا ءُ »
14 [يعنی] از راه دليل و برهان بايد به هلاکت يا به « لِيَهلِکَ مَن هَلَکَ عَن بَ يَّنةٍّ وَ يَحيی مَن حَیَّ عَن بَيَّن ةٍ » است و جمله
رستگاری رسيد، مبيّن اين معنی است که نمی توان به ضرب شمشير مردم را هدايت کرد:
.15« لَکُم دينُکُم وَلِیَ ديِن »
[يعنی] دين شما برای خود شما و دين من از آن من است.
[اين] نصّ قرآن است و به دهها آيه بدين مضمون و مفهوم می توان استشهاد کرد . و همين معنی ما را به اين نتيجه
شگفت انگيز می کشاند که اين اصل، اصل اسلام آوردن و جزيه دادن درباره ساکنان جزيرة العرب اتخاذ شده است. آن
هم بعد از فتح خيبر و مخصوصاً پس از فتح مکه و اسلام آو ردن قريش . حضرت محمد می خواست از جزيرة العرب
يک واحد سياسی درست کند و از اين رو بر حسب حديثی موثق فرموده است : دو ديانت در جزيرة العرب نبايد وجود
داشته باشد. و پس از فتح مکه آيه ای مشعر بر اينکه مشرکان پليدند و نبايد به مسجدالحرام نزديک شوند، نازل شد.
نکاتی چند از اين قبيل که از مفاهيم سوره برائت به دست می آيد بر اين دلالت دارد که قصد حضرت رسول ايجاد يک
واحد قومی عرب در تحت لوای اسلام است . تدابير سخت و به کار انداختن شدت و خشونت برای رام کردن مردمانی
است که در همين سوره بدانها اشاره شده است:
.16« اَلاَعرابُ اَشَدُّ کُفرَاً وَ نِفاقاً وَاَجدَرُ اَلاّ يَعلَمُوا حُدُودَ ما اَنزَلَ اللهُ »
[يعنی] کفر و نفاق شيوه فطری اعراب است و شايسته اينکه مبادی فاضله ديانت را درک کنند نيستند.
17 اشاره بدين معنی است که اقوام غير عرب قرآن و « وَلَو نَزَّلناهُ عَلی بَعضِ الاَعجَمي نَ » : در سوره شعراء آيه ١٩٨
مطالب آن را بهتر درک می کردند و زودتر می پذيرفتند . از همه ملاحظاتی که محققان فرنگی وارد ساخته اند، دو
موضوع است که تقريباً بدون جواب می ماند : يکی اينکه قابل تصور و تصديق عقل نيست که خداوند اعراب حجاز را
با شمشير آخته مأمور تهذيب و تربيت مردم فرمايد و يکتا شناسی را به جهانيان بياموزد و چون تصور چنين امری
دشوار است پس به مطلب دوم می رسيم که: عامل اقتصادی آنها را به جهانگشايی برانگيخته است.
در جواب ملاحظه اول می توان تصور کرد که روش قبولاندن اسلام به ضرب شمشير مخصوص جزيرة العرب بوده
و چنانکه حوادث نشان داد جز با اين روش ممکن نبود اسلام پای گيرد . و اما درباره ملاحظه دوم با ديدی مثبت و
کاوشی در حوادث تاريخی، شخص به اين نتيجه می رسد که سودای غنيمت اعراب را به خارج از مرزهای عربستان
کشانيد.
در فصل گذشته ديديم سودای رياست و امارت تمام حوادث تاريخ اسلام را بعد از رحلت حضرت رسول به بار آورده
است و همانطور سودای دست يافتن بر ثروت ديگران اعراب را به جهانگيری برانگيخته است . در سرزمينی خشک و
بی برکت مردمانی خشن به سختی روزگار می گذرانند . در آن سوی مرزهايشان سرزمينی سبز و حاصلخيز، شهرهای
آباد و لبر يز از حوائج زندگانی، انواع تنعمات و خوبيها موجود و چشم را خيره می کند . اما افسوس اين سرزمينهای
آباد به دولت نيرومند ايران و روم تعلق دارد و برای مشتی بيابانگردِ تهی دستِ فاقد وسائل دست يافتن بدانها از
محالات است. اما اسلام بر نفاق و کوته نظری آنان چيره شد. زد و خوردهای حقير طايفه ای را از ميان برداشت. همه
را در زير پرچم خود درآورد و از آن جمعِ متفرق واحدی نيرومند به وجود آورد و آن محال ممکن گرديد.
اين مردم فقير که با هجوم بر قبيله ای ضعيف تر از خود و غنيمت بردن دويست سيصد شتر آتش حرص خود را فرو
می نشاندند، اينک واحد بزرگی شده اند که می توانند به غنيمت های بزرگتر، به سرزمينهای برکت خيز و پر از
نعمت، به زنانی سفيد و زيبا و به اغنام و احشام بی شمار دست يابند.
اين مردمی که برای غنيمت های حقير خود را به مخاطره می انداختند و از مرگ برای سيراب کردن تشنگی های
مادّی و روحی نمی هراسيدند، اينک در زير لواء اسلام به سوی غنيمت های فراوان رهسپارند و در اين اقدام که چه
کشته شوند به بهشت می روند و چه بکشند به بهشت می روند، يک احتياج مبرم روحی آنها تأمين می شود . اينان تشنه
13 [سوره فاطر آيه ٨. ترجمه کامل آيه چنين است: وا می گذارد آن را که می خواهد و هدايت می کند آن را که می خواهد]
14 سوره انفال آيه ٤٤
15 سوره کافرون آيه ٦
16 سوره توبه آيه ٩٧
17 [معنی آين آيه چنين است: و اگر نازل کرده بوديم بر بعضی عجمان]
با سلام به اخوند سابق :شادروان علی دشتی که کتاب فاخر بیست وسه سال را نگاشت و با توجه به اینکه زمان نگارش یعنی حدود سالهای 46 و 47 بود باز هم امید نداشت که در ایران این کتاب چاپ شود آنرا در لبنان به چاپ رسانید یعنی باز هم با اینکه کوچکترین توهینی در این کتاب به چشم نمیخورد از ترس اسلامیون دو آتشه این کار را انجام داد . و درزمان جمهوری جهل وجنایت با بد ترین شکنجه وی را به قتل رساندند !
البته دشتی را به قتل نرساندند و ایشان در منزل خودش فوت شد
نا شناس عزیز درمورد به قتل رسیدن علی دشتی توجه شما را جلب میکنم به نوشتار یار دیرینه ایشان جناب ستوده که با اجازه از برادران گم نام امام زمان به ملاقات ایشان به بیمارستان رفته بود و مرحوم دشتی به آهستگی از ایشان درخواست سم استرکنین کرده بود که از دست شکنجه هایی که روزانه به ایشان می آورند خلاص شود . ودر نهایت امر چون پای ایشان را شکسته بودند و تحت فشار قرار میدادند مغز استخوان پای ایشان وارد خون شد و ایشان جان به جان آفرین تسلیم کردند . روانش شاد !
دفتی ادم قران می خواند چند چیز محرزاست:
-حدا مرد است
-خدا یک عرب ناسیونالیست و متعصب است
-خدا جغرافی نمیداند فکر میکند چین دورترین نقطه جهان است و برزیل و زاپن و را نمیشناسد.
-خدا خرما و میوه هایی را که قوه با را زیاد میکند دوست دارد.
-خدا خدا نجوم نمیداند و فکر میکند زمین مسطح است و ستارگان بر سقف گنبدی شکل عالم چسبیده است.
-مرکز خلق کاینات زمین است و خدا ساعتش را با ساعت زمینی ها تنظیم کرده استو
-خدا تعطیلات را خیلی دوست دارد کانات را در 6 روز خلق کزده رئز ششم استراحت کند.
-خدا اناتومی ارگان جنسی زن را در حد یک مرد بدوی میداند.
-خدا نمیدانسته است بعدن اینترنت اختراع میشود وگرنه اخرین فرستاده خود را نمیفرستاد و صبر میکرد حالا یک ایمیل برای ادم ها میفسرتاد که شما غلط میکنید دستئرات من را انجام ندهید.
جناب آخوند سابق با درود. دوست گرامی بارها افراد مختلف از جمله خود من دراین سایت به اسلامیان یاداور شده ایم که دینی که موضوع های خصوصی و قوم و قبیله ایی و زن و شوهر افرادی را در کتابش آورده آنهم نه بعنوان تمثیل بکله مثل یادداشتهای روزانه نمی تواند دم از جهان شمولی بزند.مگر اینکه زدن و کشتن و تجاوز به حقوق دگراندیشان و غارت دیگران و دعواهای قوم و قبیله ایی را جهان شمول بدانیم و قوانین اسلامی را هم صیقل یافته مثلا قوانین حمورابی یا آشوریان و اقوام قبل از آنها بشمار آوریم.
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته و با سلامی مجددخدمت جناب سید مرتضی :سید جان در پست (به وزارت اطلاعات و مامورانش )از حضرت عالی درخواستی کردم که ظاهرا آن را مشاهده ننموده اید ودر اینجا دوبره آن را کپی میکنم جوابیه دونفر از دوستان مکرم را هم ضمیمه آن نموده ام با پوزش و امید به پاسخ در خور واحترام
مهرداد
9:03 ب.ظ / مارس 8, 2015
با عرض سلام خدمت سید مرتضی عزیز : سید جان از جناب عالی و جناب مصلح درخواست کردم که در حوزه علمیه قم در مورد زندان قرچک ورامین اطلاع رسانی و درخواست بهبود وضع زندانیان زن و اطفال بی گناه و بی پناه آن نگون بختان را بنمایید که جناب مصلح بنده را به آقای نوری همدانی رهنمون شدند!؟!که ظاهرا اگر بازدید آقای آیت الله نوری همدانی از این سیاه چال خاصیتی داشت شاهد بودیم .پس نشان میدهد که ایشان یا در جریان امر نیستند ویا مورد تاییدشا ن هست. سید جان اسلام یعنی چه ؟ اسلام دینی که مدعی برتری آن هستیم در مورد این نگون بختان هیچ کاربردی ندارد؟ شما و دیگر حوزویانی که داعیه داران اسلام ناب محمدی و تشیع علوی هستید در آن دنیا چگونه جواب خدا را در مورد این بی پناهان میدهید ؟ میگویید رژیم دست ما را بسته بود! از دست ما کاری بر نمی آمد ! سید جان همانطور که قبلا فرموده بودید حوزویان هم مانند مردم عادی گرفتارند! قبول ! ولی یک فرق ما بین شما و مردم عادی هست و آن جنبه شغلی شماست . یعنی قشر رو حانی همه داعیه ارشاد اسلامی و هدایت خلق را دارند. در این حکومت مدعی اسلام رییس زندان هایش علنا دروغ میگوید و مورد هیچ باز خواستی قرار نمیگیرد ما مردم که علم غیب نداشتیم که از وضع زندان های سیاه چال گونه این نابکاران خبر داشته باشیم وقتی بی چاره بی نوایی از وضع زندان وسر کار خانم فرقدانی شیر دختر ایران زمین اظهار داشت متوجه وخامت اوضاع این زندان مخوف میشویم وروز به روز از گندابی که این نامرد ها ساخته اند پرده های گوناگونی افشا میشود .شمایی که وقتی از خاندان حسین ابن علی گفتگو میشود اشک به چشمانتان می آید در صورتی که موضوع متعلق به 1400 سال قبل است . دل به حال این زنان بد بخت و بی پناه نمیسوزانید ؟ این نگونبختان آب قابل شرب ندارند و باید بخرند . سال به دوازده ماه گوشت نمیخورند . در درژیم پهلوی که مدعی هستید جنایت کار بود آیا وضع زندانیان اینچنین بود ؟ من ایمان دارم که اگر فیلم سازی اجازه داشت از وضع این زندان مخوف فیلمی بسازدذ خاطره پا پیون و زندان ( آلکاتراز ) به هنر
پیشگی استیو مکوئین از خاطره ها محو میشد .و در جهان رسواییی به بار می آمد که طومار این نابکاران پیچیده شود . این ها(زنان زندانی) که زنده اند و راه به جایی ندارند چه کنند حال چرا من از شما درخواست یاری برای این نگون بختان کردم ! چون شما حاشیه امنی دارید به نام ردا و عمامه از صراحت سخنم مکدر نشوید میگویند برادر برادر را میکشد ولی استخوان هایش را آتش نمیزند ! یعنی اینکه اگر جمع کثیری از حوزویان اعتراض علنی و پیگیر کنند حتما رژیم سرا پا دروغ و ریا برای خالی نبودن عریضه هم یک کاری خواهد کرد ! ولی مردم عادی تنها راهی که دارند اجتماع در مقابل این سیاه چال است که حتما به بر اندازی محکوم و تار ومار میشوند . در مورد این سیاه چال اگر از حوزه ها اقدام عاجل صورت نگیرد همانطور که قبلا گفتم بود ونبود آن مکان یکسان است.و داعیه داری اسلام ظاهر سازی و غیر مثمر .! با احترام قلبی
پاسخ دادن
احمد
6:25 ب.ظ / مارس 9, 2015
در عجبم که این اسید مرتضی که دربرابر کوچکترین اظهار نظرها در باره اتفاقات ۱۴۰۰ قبل بلافاصله خونش به جوش میاید و در پاسخ مثنوی هفتاد من کاغذ مینویسد , در این مورد سکوت کرده و حرفی برای گفتن ندارد. بله مسلما پستان به تنور چسباندن بابت آنچه که قرنها پیش در برابر خانه فاطمه اتفاق افتاد (یا نیفتاد) وجدان و غیرت بیشتری میخواهد و نزد خدا اجر بیشتری دارد تا قطره اشکی نثار دل پر خون مادران داغدار و زنان در بند قرچک کردن.
پاسخ دادن
سید
5:28 ق.ظ / مارس 10, 2015
مهرداد گرامی چه ساده اندیش هستی برادر من اگه برای کشته شده تو 1400 سال پیش اشک میریزن وخودشونو میزنن(البته اشک مارو در میارن تا خودمونو بزنیم)یه لقمه نون وبوقلموی ناقابل از توش در میاد حالا شما توقع داری قید بوقلمون رو بزنن وک…..شون رو با شاخ گاو درگیر کنن زهی خیال باطل
دوست عزیز
ملاحظه میفرمایید که بعد از گذشت حدود یکهفته و حتی یادآوری شما کلامی از سید مرتضی در این مورد دیده نمیشود. البته در همین مدت ایشان فرصت اظهار فضل طولانی در باره ابن هشام و ابن اسحاق و…و… را داشته اند که حتما خیرو برکت ان شامل حالشان خواهد شد!
گر مسلمانی از این است که “سید” دارد —— وای اگر از پی امروز بود فردایی!
ما امت بيچاره و در بند نمازيم
دنبال خرافات و سوی قبله درازيم
از علم گذشتيم و ز دانش ببريديم
دنبال رواياتِ عرب های حجازيم
کشتند به کوفه عربی را به قساوت
ما سينه زنان درتب و در سوز و گدازيم
افتاده به چاهی عربی بدو تولد
هر روز سر چاه بدنبال نيازيم
گويند حلال است زنا با زن کافر
علاف حلاليت خوکيم و گرازيم
محروم ز ديدار زن و صحبت آنيم
با شير و شتر حال نمودن، مجازيم
با صيغه و تزوير گرفتند بکارت
ما درپی مهريه و عقديم و جهازيم
باطل شود “ارکان ديانت” همه با گوز
تقصير من و توست، چو ما منبع گازيم
رفتن به خلا تابع فتوای امام است
در مذهب ما، ما همگی گلهی غازيم
از ياد ببرديم همه، غيرت و همت
بيچاره و درماندهی نذريم و نيازيم
بردند همهی ثروت ما را به چپاول
ما امت فقريم و همه دست درازيم
اين امت بيچاره اگر عقل و خرد داشت
می شد که دوباره وطن از پايه بسازيم
بقول دوستان چی فکر می کردیم چی شد؟!
فکر می کردیم بعد از انقلاب از مواهب زیر برخوردار خواهیم شد:
1- انقلاب آزادی به ارمغان خواهد آورد. در حالیکه با نماینده مجلس اصولگرا و آقازاده در شیراز با آجر و سنگ استقبال کردند (نیروهای خودسر رژیم). حال توقع دارید با سایر عقاید و مذاهب چه برخوردی داشته باشند!
2- همه در برابر قانون برابرند، در حالیکه پول و پارتی حرف اول را در این مملکت بعد از 36 سال انقلاب می زند.
3- عدالت اجتماعی برقرار خواهد شد، در حالیکه در این مملکت آقا و آقازاده و سایر رانت خواران مملکت را به تاراج برده اند-بیت المال شده صندوق برداشت اشخاص مزبور.
4- فکر می کردیم مردم سالاری می شود و به رای مردم احترام می گذارند، در حالیکه افراد مردمی شایسته اولا از فیلتر شورای نگهبان عبور نمی کنند و ثاتیا اگر عبور کنند از صندوق در نمی آیند! نه تنها تقلب انتخاباتی وجود دارد، زد و بندها و پول های بقول خودشان کثیف هم تعیین کننده است!
5- فکر می کردیم که دیگر فردی مثل شاه که حرف اول و آخر را بزند را به زباله دانی تاریخ خواهیم انداخت، در حالیکه می بینیم اینطور نیست و صدبرابر شرایط تک رایی در این مملکت یدتر شده است بطوری که حتی نمایندگان مجلس بعنوان باصطلاح نمایندگان مردم از خود رای ندارند، و منتظر دستور از بالا هستند و اکثرا همانند زمان شاه دستمال دست گرفته و مشغول هستند!
6- و صدها فکر دیگر که همگی غلط از آب در آمد- به همین خاطر مردم می گویند خدا پدر شاه رابیامرزد (داستان کفن دزد و صاحبان میت را اگر نشنیده اید بسیار جالب است: کفن دزدی هنگام فوت به پسرش وصیت کرد که کاری کند که آمرزیده شود، پسر گفت مطمئن و با خیال راحت بمیر باش زیرا وصیتت تو به نحو احسنت اجرا خواهد شد لذا پسر بعد از فوت پدر مشغول نبش قبر و کفن دزدی شد و نه تنها کفن می دزدید بلکه چوبی هم به فلان جای میت فرو می کرد. صاحبان میت با مشاهده این وضعیت گفتند خدا کفن دزد قبلی را بیامرزد، لااقل کفن را می دزدید دیگر به میت آزار نمی رساند!) و یا نور به قبرش ببارد!
من در زندگی فقط یکبار نماز خوانده ام و انهم به اصرار مادر بزرگ. ولی به احساسات همه دین ها احترام میگذارم. به کلیسا میروم به مسجد به کنیسا. تازگی هم به معبد هندو ها . نمیدانم نام مذهب انها چیست ولی حرف های جالبی میزنند.
علت این است که اشخاص به خاطر داشتن احساسات مذهبی مقصر نیستند. من اگر دو کوچه انطرفتر بدنیا میامدم میشدم یهودی و یا دو محله انطرفتر میشدم عیسوی.
برای خرد ورزی نباید مذهب را حذف کرد. باید مذهب را از سیاست جدا کرد. این حد اکثر کاری است که میتوانیم بکنیم. بشر هر گز از دین جدا نخواهد شد. بشر همواره با اسطوره ها علایم پرچم ها و کتل های خود زندگی خواهد کرد. تا ان هنگام که دری بر خانه ها باشد شماره ای بر بالای ان خواهد بود.
سلام و درود بر عزیزان
جناب ناشناس
آفرین بر شما دوست گرامی که به نکته ای مهم اشاره کردید.اولین گام جدا کردن دین نه تنها از سیاست، بلکه از تمامی امور اجتماعی،فرهنگی و اقتصادی است.تنها راه نجات مردم ایران رای دادن به نظامی لائیک در وحلۀ اول است و بسته به میزان رشد دانش و آگاهی عموم مردم رو آوردن به سمت دیدگاهی سکولار . به امید آنروز
در مورد قسمت آخر نوشتۀ شما عرض کنم این که گفته بودید “بشر هرگز از دین جدا نخواهد شد “عبارت اشتباهی است چرا که هم اکنون در دنیا بسیار انسانهایی هستند که دین ندارند و به باورهای دینی اعتقاد ندارند.در ضمن مگر تمامی استوره ها مربوط به دین است؟تا زمانی که دری بر خانه ها باشد شماره ای بر بالای آن خواهد بود ولی آن شماره دین نیست. آن شماره منیت است.آن شماره خود ما هستیم.آن شماره انسانیت ماست. این ما هستیم که به دین جان میدهیم و بدون انسان دین هیچ ارزشی ندارد.
“دوست گرامی انسان بدون دین دارای ارزش است و انسانیت خود را از دست نمی دهد. ولی دین بدون انسان هیچ ارزشی ندارد ” این من و شما هستیم که به دین ارزش میدهیم و کمک میکنیم به بقای آن. ارزش اصلی منیت انسان است و بدون انسان دین بی ارزش است.تصور کنید 24 ساعت شبانه روز برای حیوانات قرآن بخوانند. حدیٍث بگویند،درس اخلاق بدهند و یا از انجیل و تورات عهد عتیق و کتب دیگر ادیان برایشان کلاسها بگذارند …جز اینکه آنها را اذیت کند چه کاری برای آنها انجام میدهد؟جز اینکه آزادی آنها را بگیرد چه کار دیگری می کند؟
این انسان است که اینگونه زندگی میکند. این انسان است که به نوشته جان میدهد.هیچ جاندار دیگری مانند ما نیست.ما راه را اشتباه آمدیم البته نگذاشتند که درست گام برداریم.دلیل 90 درصد از جنگها و جنایات ریشه در دین دارد. 10 درصد بقیه هم درگیری نژادی است که بازهم همین کتب دینی هستند که به آن دامن میزنند.دین زمانی که انسانها به فهم و درک انسانیت خود و توانایی های خود نرسیده بودند برای کنترل هرج و مرج کارایی داشت ولی رفته رفته با بالا رفتن آگاهی انسانها این دین و روحانیون مبلغ دین بودند که رو در روی انسان فهیم و آگاه قرار گرفتند. نمونه های بسیاری میتوان در تاریخ یافت که معروفترین آن محاکمۀ گالیله می باشد. بدون دین اجباری و ارثی، آن دین اساطیری و اسطوره پرور زندگی بسیار بهتری خواهیم داشت و زمانی که ما انسانهای غرق شده در دین، خودمان را ریست کردیم و با نگرشی انسانی تمام هستی را بررسی کردیم .تازه بعد از پاک کردن ذهنیات نخ نما و کهنۀ گذشته هست که حس یک انسان تازه متولد شده به شما دست میدهد.حس مسئولیت پذیری به شما میدهد. تازه از آن به بعد است که شما متوجه میشوید این شما هستین که مسئول تمام افکار ، گفتار و کردار خویش هستین. این شما هستین که ارزش دارین یا بی ارزش میشین فقط با نوع عملکرد خودتون. دیگه این کارو بکنم چون دین گفته…اون کارو نکنم چون دین گفته…این کارو بکنم میرم بهشت…اون کارو نکنم میرم جهنم. این کار گناه هست . اون کار ثواب است و . و . و . دیگه هر کار پسندیده ای کردین حظ روحی که میبرین کافیه و هر کار اشتباهی که میکنین روح شما آرامش خودشو از دست میده…دیگه انسانی رو نمیکشین چون دین گفته ،شکنجه اش نمیدین چون دین گفته، فحاشی نمیکنین چون دین گفته.دیگه عملکرد اشتباه خودتون رو گردن دین نمی اندازین و یا ارزش انسانی خودتون رو کم نمیکنین چون دین گفته آن کار درست رو انجام بدین. وظیفه و تکلیف رو خودتون برای خودتون تعیین می کنین و هر کاری انجام بدین این شما هستین که انجام دادین.
پس، من یک انسان هستم و حق انتخاب دارم در تمامی امور زندگی شخصی خودم آزادم. البته اگر بخواهم در جامعۀ انسانی زندگی کنم باید قوانین مربوط به اون جامعه رو رعایت کنم بدلیل اینکه از بی نظمی جلوگیری بشه و این ممکنه مقداری از آزادیهای منو بگیره ولی بودن این قوانین لازمۀ زندگی اجتماعی هست.
مردی در حاشیه خیابانی بساط پهن کرده بود و فریاد میزد :
زردآلو کیلویی ۵۰۰۰ تومن، هسته زردآلو ۱۰۰۰۰ تومن
مشتری پرسید :
چرا هسته اش از خودش گرونتره ؟
فروشنده جواب داد :
واسه اینکه هسته زردآلو، عقلِ آدمو زیاد میکنه!
مشتری یک کیلو هسته زردآلو خرید و مشغول خوردن شد.
چند دقیقهای بعد با خودش فکر کرد:
این چه کاری بود، زردآلو میخریدم که بهتر بود. هم خودش رو
میخوردم هم هستشو. ارزونتر هم بود !!
برگشت پیش فروشنده و همینو بهش گفت.
فروشنده با لبخندی جواب داد:
دیدی گفتم عقلِ تو زیاد میکنه، میبینی چه زود اثر کرد!
این داستان، آدمو یادِ ماجرای هستهای شدن جمهوری اسلامی میندازه.
هسته زردآلو رو ورداشتن رفتن ژنو، میخوان با زردآلو عوضش کنن 🙂
ابراهيم نبوی
e.nabavi(at)roozonline.com
حمله با گوجه فرنگی و آجر به یادگار پاره تن امام
علی مطهری در شیراز مورد حمله عناصر حزب الله یعنی همان کارکنان سپاه استان فارس قرار گرفت. در این اقدام جز خود علی مطهری و دانشجویانی که از وی دعوت کرده بودند، کلیه نیروهای دولتی و غیردولتی همکاری شایان ذکری کردند. این گروه از مهاجمین که به خودروی علی مطهری حمله کرده بودند از حمایت پلیس، بسیج، سپاه، هلی برد هوانیروز، نیروی دریایی، نیروی هوایی، نیروی دریایی سپاه، ستاد مشترک سپاه و ارتش، لشکر خاتم الانبیا، و خاتم الاوصیاء، امامان جمعه شهرهای استان فارس، نماینده ولی فقیه در کلیه شهرهای استان فارس و غیره برخوردار بودند به تاکسی تلفنی فرودگاه حامل علی مطهری حمله کرده و همزمان وی را با سنگ، آجر، گاز اشک آور و گوجه فرنگی مورد هجوم قرار داده و از مراسم سخنرانی وی جلوگیری کردند. علی مطهری اظهار داشت: “این افراد قصد داشتند مرا بکشند.” اما مهاجمان این موضوع را بشدت تکذیب کردند. خبرنگار ما در این مورد با یکی از سخنگویان مهاجمان گفتگو کرد.
ما: لطفا بفرمائید که برای چی به آقای علی مطهری حمله کردید؟
گروه فشار: بخاطر نشان دادن قدرت اسلام و همچنین برای اینکه به عوامل فتنه بگوییم که ولایت در خون ماست و ما پیرو رهبری هستیم که به ما یاد داده با منطق با دشمنان اسلام برخورد کنیم.
ما: شما در این اتفاق از گاز اشک آور و آجر استفاده کردید. معمولا وقتی کسی از گاز اشک آور استفاده می کند برای این است که دشمن را از کار بیاندازد و جلوی حمله او را بگیرد، مگر آقای مطهری به شما می خواست حمله کند که از وسیله بازدارنده ای مثل گاز اشک آور استفاده کردید؟ اگر می خواستید آجر پرت کنید برای چی گاز اشک آور زدید؟
گروه فشار: ما در واقع اصلا قصدمان حمله با این وسایل نبود، بلکه برای ما این وسایل فقط ارزش نمادین داشت. وقتی از آجر استفاده کردیم می خواستیم به خودجوش بودن و مردمی بودن هجمه خودمان اشاره کنیم که دشمنان بدانند که ما مردمی هستیم و فکر نکنند که ما از سوی نظام به افراد حمله می کنیم.
ما: پس چرا از گاز اشک آور که صرفا در اختیار بسیج و نیروی انتظامی و نظامی است استفاده کردید؟
گروه فشار: گاز اشک آور تنها در اختیار بسیج و نیروی انتظامی نیست، بلکه هر فرمانده عادی سپاه و بسیج و حزب الله لبنان هم می تواند گاز اشک آور را از انبار بگیرد و فقط در مقابل آن یک رسید به حاجی حسن بدهد، مثل زمان شاه ملعون یا دوره هاشمی رفسنجانی فاسد نیست که فقط آقازاده ها و خانواده درباریان بتوانند گاز اشک آور را از انبار بسیج بگیرند، بلکه هر فرمانده بسیجی می تواند فقط در مقابل یک نامه معمولی که روی سربرگ نوشته شده باشد و حتی با خودکار هم امضا کند گاز اشک آور بگیرد و ما خواستیم در این عملیات با استفاده از گاز اشک آور بگوئیم که اینطور نیست که فقط عناصر خودجوش حمله کردند بلکه کل نظام هم از عوامل امر به معروف و نهی از منکر حمایت می کند و این تذکر لسانی ما برای علی مطهری خائن بود.
ما: یعنی حمله با آجر و گاز اشک آور تذکر لسانی بود؟
گروه فشار: بله، آجر و گاز اشک آور در ماشین و روی زمین بود و وقتی برادر محسن و برادر اصغر با زبان خوش به ما گفت آجر ها را پرت کنید، ما به ماشین حمله کردیم. در واقع ما فقط تذکر زبانی دادیم، چون برادر محسن با زبانش حرف زد و ما سنگ را پرت کردیم. در خیلی از موارد تذکر ما لسانی نیست. مثلا وقتی افراد بد حجاب می بینیم دیگر کسی با زبانش دستور نمی دهد بلکه بطور طبیعی و به حول و قوه الهی سنگ را پرتاب می کنیم.
ما: معمولا پرتاب گوجه فرنگی یک اقدام نمادین است که فرنگی ها گوجه فرنگی های فاسد یا آب انداخته را که وقتی پرت می کنند له می شود و اثر آن روی افراد می ماند به جای سنگ پرت می کنند که از یک طرف بگویند که مردم به فلان آدم حمله کردند و هم این که نمی خواهند که با خشونت برخورد کنند و سنگ پرتاب کنند، معمولا آدمها یا سنگ پرت می کنند یا گوجه فرنگی. شما چرا هر دو تا را استفاده کردید؟
گروه فشار: همانطور که گفتم هر کدام از چیزهایی که ما پرتاب کردیم ارزش نمادین داشت. پرتاب گوجه فرنگی برای ما اعتراض به سبک غربی است برای اینکه غربیان و عوامل غربزده هم بدانند که اگر آنها مدعی جامعه مدنی هستند، ما بیش از آنها این مدعی هستیم.
ما: خوب برای چی وقتی با گوجه فرنگی حمله کردید به جای اینکه از گوجه فرنگی های فاسد و شل و ول که پخش می شود استفاده نکردید و از گوجه فرنگی که مثل لاستیک سفت است و اگر از طبقه بیستم هم سقوط کند سالم می ماند استفاده کردید؟ گوجه فرنگی ها بعد از خوردن به صندلی های ماشین کاملا سالم مانده بود…
گروه فشار: ما خواستیم نشان بدهیم که ما حاضر به پرداخت هر هزینه ای هستیم، حتی گوجه فرنگی. و حاضر نیستیم حتی برای نابودی دشمنان مان هم از گوجه فرنگی فاسد استفاده کنیم، کما اینکه با کلیه عوامل فساد مخالفیم.
ما: برای چی هم از گوجه فرنگی که ارزش نمادین دارد استفاده کردید و هم از آجر و سنگ؟
گروه فشار: ما می خواستم به اهدافمان برسیم، اهداف ما شیشه ماشین نبود، بلکه علی مطهری فتنه گر بود. ما نمی خواهیم اجازه بدهیم که یک گوجه فرنگی روی شیشه خودرو بماند، بلکه باید دشمن مورد هجمه حقانیت فرزندان رهبری قرار بگیرد. برای همین اول با سنگ شیشه های ماشین را شکستیم که گوجه فرنگی به اهداف خود برسد و در این عملیات ما الحمدالله روسفید شدیم و توانستیم به عنصر مزدور فتنه یعنی علی مطهری درس خوبی بدهیم.
ما: شما چند بار از آقای علی مطهری به عنوان عامل فتنه نام بردید. واقعا آیا دلیلی برای مشارکت او در فتنه دارید؟
گروه فشار: ما علی مطهری را به شدت کتک زدیم چون هیچ مدرک و دلیلی نداشتیم که او جزو عوامل فتنه است، اگر دلیل و مدرکی داشتیم که قطعا او را می کشتیم.
نتیجه گیری اخلاقی: خیلی اوقات مشکل اصلی با خائن بودن و مستبد بودن افراد نیست، مشکل اصلی در احمق بودن آنهاست.
این شعر زیبای فردوسی بزرگ رو بخونیدو دقت کنید که ۹۰۰ سال پیش این شعر سروده شده :
در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
همه بندهٔ ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خوار؟
خرد را فکندیم این سان زکار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز ، خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند
زندگی به قید وثیقه
ابراهيم نبوی
محمد یوسفی به قید وثیقه آزاد شد. این یوسفی یکی از میلیونها ایرانی است که به قید وثیقه آزاد شده است. تعدادی ایرانی نیز به قید وثیقه از ایران بیرون رفته اند. یکی از آگاهان گفت که محمد یوسفی به دلیل ارتکاب جرایم زیر به چهار سال زندان محکوم شد:
یک، همکاری با عناصر فتنه در جهت براندازی نظام از روی عمد و با قصد قبلی از طریق رفتن روی صندلی و نصب تصاویر یکی از عوامل فتنه به دیوار با اصابت پونز و دو میخ به طول دو سانتی متر.
دو، توهین به ۹۸ درصد مقدسات موجود و مفروض در تاریخ دین و کلیه مذاهب
سه، تبلیغ علیه نظام از طریق لایک کردن ۱۴ استتوس با قصد قبلی و اشاعه کامنت در جهت نابودی نظام و به هم ریختن اساس دیانت محمدی از طریق این کامنت ها.
چهار، اهانت به بزرگترین ائمه تاریخ اسلام و شیعیان و تلاش برای سرنگونی نظام از طریق تبانی و به اشتراک گذاری چهار عکس کورش و داریوش و دوتن از عوامل هخامنشیان و اشکانیان و ایجاد گروهک علیه نظام از طریق تشکیل گروهک به اصطلاح پیج “بروبکس بازارچه گلستان”.
پنج، ایجاد شبکه غیرقانونی و صهیونیستی و شیطان پرستی و وابسته به سیا، اینتلیجنت سرویس، ام آی شش، ام آی سیکس، ام آی پنج باضافه یک، موساد، میت ترکیه از طریق تشکیل ایجاد اجتماع تبهکاری موسوم به ایونت( یکی از اسامی مستعار پیج زیر نظر شخص زوکربرگ) مربوط به روز به اصطلاح شانزده آذر با حضور ۸۶ تن از کاربران فیسبوکی جهت تبانی علیه اقدام و مشارکت در انهدام و چند واژه ترسناک دیگر.
شش، نزدیک به دو دهه زندگی علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی از زمان تولد تا ۲۰ سالگی و مشارکت در دبیرستان شریعتی سابق به قصد نفوذ در دانشگاه آزاد برای همکاری با آقازاده های فاسد از طریق درس خواندن در رشته مهندسی ریاضی برای کمک به محاسبات دشمنان اسلام علیه امنیت ملی کشور و سوار شدن به آژانس به مقصد تجریش برای همکاری با مرفهین بی درد علیه جریان عدالت خواه و توطئه علیه اقتصاد مقاومتی.
هفت، اجتماع و تبانی علیه نظام از طریق تشکیل صفحه به اصطلاح پیج محمد یوسفی با عنوان ( facebook.com/mohammad.yousefi.page) و انتشار برخی مطالب عناصر دشمن با اسامی مستعار همچون شیرین عبادی، کوهیار گودرزی، احمد باصطلاح زیدآبادی و انتشار برخی از عبارات دشمنانه از برخی عوامل اومانیسم به اسامی به اصطلاح دکتر محمود حسابی، آلبرت انشتین، آلبرت شوایتزر، کوروش کبیر، دافنه دوموریه، جرالدین چاپلین، الکسیس تگزاس، دکتر علی شریعتی و محمد مصدق همراه با عکس و استفاده ابزاری از پیچ گوشتی، انبردست، آچار فرانسه برای بازکردن پشت جعبه موسوم به کیس و نفوذ در کامپیوتر خودش برای سفت کردن پیچ آن…
هشت، تلاش برای ایجاد ناامنی در تظاهرات خیابانی و آتش زدن سطل های زباله شکستن شیشه های ساختمان های دولتی از طریق اعتراف به پرت کردن کبریت در خیابان ولی عصر ارواحنا له الفداه که این امر برای توهین به ولایت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه امام زمان و در نتیجه اهانت به ولایت فقیه و انقلاب اسلامی و همراهی با جنبش مشروطه و تایید حمله مغول و اسکندر به تخت جمشید در نزدیکی شیراز به منظور اهانت به حضرت شاهچراغ و تایید قتل هابیل توسط قابیل به اعتراف خود متهم از طریق خواندن کتاب شخص موسوم به دکتر علی شریعتی و همکاری برای ورود علوم انسانی به دانشگاهها از طریق ورود دکتر شریعتی به دانشگاه مشهد از دوران رژیم فاسد ستمشاهی علیه رهبری امام خمینی در سال ۱۳۴۲.
نه: و اعتراف به ۱۲۸۵۹ اقدام دیگر که شخص به اصطلاح محمد یوسفی به آنها اعتراف کرده و پس از اعتراف به آنها توسط قاضی صلواتی ابتدا به یک بار اعدام با اعمال شاقه و ۷۴ سانت زندان ابد محکوم گردید که پس از رفتن قاضی به دستشویی، قاضی صلواتی برای حفظ کرامت انسانی این حکم را به چهار سال زندان کاهش داده و سه روز و بیست دقیقه بعد پس از درخواست تجدید نظر از سوی متهم، دادگاه به دلیل نداشتن مدرک و سند متهم را با قید وثیقه آزاد کرد و از وی خواست تعهد کند که از این پس قاضی در مورد وی اشتباه نکند.
یکی از مقامات آگاه اظهار داشت به گفته منشی دادگاه در طول سال گذشته ۲۴۶ نفر از متهمین چون یادشان رفته بود که درخواست تجدید نظر کنند به حداقل یک ماه اعدام محکوم شده بودند که در صورت درخواست تجدید نظر احتمالا همه آنها می توانستند با دادن وثیقه آزاد شوند. قاضی صلواتی پس از آزادی متهم گفت: “این یکی از افتخارات نظام ماست که به خودمان افتخار می کنیم.” وی سپس از کلیه کسانی که به وی احترام می گذارند قدردانی کرد.
.
.
.
آی راک و آی ران
سناتور تام کاتن نویسنده نامه ۴۷ نفر سناتورها به مقامات ایران با یکی از رسانه های آمریکایی گفتگو کرد. خبرنگار ام اس ان بی سی از او پرسید: “نامه شما نوعی همکاری با تندروهای دولت ایران است.” وی پاسخ داد: “در ایران همه تندرو هستند.” خبرنگار ادامه داد.
خبرنگار: سناتور! شما معتقدید که سنای آمریکا به این دلیل نامه ۴۷ نفر را منتشر کرد که شما معتقدید که همه در حکومت ایران تندرو هستند، آیا آنها از داعش هم تندروتر هستند؟ فکر نمی کنید که توافق با ایران با توجه به شرایط خاورمیانه بهتر باشد؟
سناتور: ایران اگر می خواست جلوی داعش را می گرفت. چرا باید می گذاشت به این جا برسد. عکس صدام حسین را در سنگرهای داعش پیدا کردند، من خودم عکس را دیدم، این نشان می دهد که آنها طرفدار رهبر سابق هستند، چطور آنها می گویند که این افراد وابسته به دولت ایران نیستند؟
خبرنگار: یعنی شما معتقدید که وجود عکس صدام حسین در سنگر داعش ثابت می کند که این گروه وابسته به ایرانی ها باشد؟
سناتور: طبیعی است، رهبر سابق شان بوده. هنوز خیلی ها دوستش دارند. درست است که ما اعدامش کردیم ولی هنوز خیلی ایرانی ها دوستش دارند….
خبرنگار: ایرانی ها با صدام حسین جنگیدند، چطور می توانند او را دوست داشته باشند؟
سناتور: این چیزی است که آنها تبلیغ می کنند و اوباما هم پذیرفته، در حالی که اگر ایرانی ها با داعش مخالف بودند برایشان کاری نداشت که جلوی آنها را بگیرند. ایرانی ها اینهمه موشک دارند، می توانند خیلی راحت جلوی داعش را بگیرند.
خبرنگار: ولی ایران باید از عراق اجازه بگیرد تا به داعش حمله کند…
سناتور: چرا سعی می کنید هی نام ها را قاطی کنید. هی می گویی ایران یا می گویید عراق، چند سال است که من این را می شنوم، با تغییر یک کی و ان مشکلی حل نمی شود. دشمن دشمن است. این همان چیزی است که نتانیاهو می خواست به ما بگوید. او حتی عکس بمب اتمی را هم نشان داد، ولی خیلی ها مسخره اش کردند. بمب اتمی! می فهمید؟
خبرنگار: یعنی شما معتقدید که عراق و ایران مثل هم هستند؟
سناتور: برای چی اینها را جدا می کنید؟
خبرنگار: چون اینها دو کشور هستند که با هم می جنگیدند…
سناتور: ما به کدام یکی حمله کردیم، خب ایران…
خبرنگار: نه، آمریکا به عراق حمله کرد…
سناتور: پس چرا صدا حسین را کشتیم؟
خبرنگار: بخاطر اینکه صدام حسین رئیس جمهور عراق بود..
سناتور: اصلا نمی توانم این را بفهمم، البته من عبری بلد نیستم، وگرنه می توانستم همین الآن از روی نوشته های ظریف به شما بگویم که چرا ایرانی ها دروغ می گویند…
خبرنگار: ولی زبان ایرانی ها عبری نیست…
سناتور: چه فرقی می کند، عراقی ها یا ایرانی ها، هر دو تای آنها به داعش کمک می کنند تا امپراطوری عثمانی و جنگ های صلیبی را دوباره راه بیاندازند…
خبرنگار: ولی فکر می کنم شما دارید درباره ترکیه حرف می زنید…
سناتور: برای چی هی تعداد کشورها را زیاد می کنید. ما می گوئیم وضع میدل ایست خراب است. تمامش کنید برود. هی هر روز یک اسم تازه اضافه می کنید
کسی به تن فروشان تبریک نگفت
فرزانه روستایی
۸ مارس روز جهانی زن بود. همه زنان خانواده دار و تحصیل کرده ایرانی تا توانستند برای خود و دوستانشان و هم کلاسی های دانشگاه خود تبریک و عکس گل فرستادند وپست های فیس بوکی حقوق بشری زنانه نوشتند و تا جایی که می شد همدیگر را تحویل گرفتند.
اما هیچکس روز زن را به تن فروشان خیابان های تهران و نیز برده های جنسی ایرانی عشرتکده های کردستان عراق و مالزی و دبی تبریک نگفت. در حالی که اگر با یک نگاه حقوق بشری، روز زنی وجود دارد آن روز، روز این زنان است که تنها سرمایه شان پذیرفتن میهمان بر بدنی است که مادر طبیعت برایشان فراهم آورده است و بدون فروش آن، آینده برایشان بی اطمینان تر و تامین زندگی دشوار تر می شود.
ماجرای زندگی همه این زنان در سراسر عالم یکی است و گویی همه آن ها را از روی یک مدل واحد کپی کرده اند. دهها سال است که این زنان برای تامین معاش خود و فرزندانشان و حتی کمک به مخارج همسرانشان، کار کرده اند. همگی هم این شغل را در شرایطی آغاز کرده اند که اطمینان داشته اند روزی آن را کنار می گذارند و با سرمایه ای که فراهم آورده اند آینده خود را پی می ریزند.
در تمام سال هایی که روابط اجتماعی و تاریخ دهه های شصت و هفتاد کشورهایی مانند کوبا یا تایلند را می خواندیم همیشه اداره کنندگان این کشورها را جانی ترین سردمداران نادان و فاسد می شمردیم که مثلا کوبا به مرکز عیاشی سربازان آمریکایی تبدیل شده است یا تایلند از اساس بر پایه درآمد ناشی از مراکز فحشا اداره می شده است. بعد ها حتی خواندن اخباری از این دست که دختران اکراینی و روس برای تهیه جهیزیه خود شش ماه در دبی خود فروشی می کنند نیز زشتی این حرفه را تعدیل نمی کرد. در تمام این سال ها به تنها اتفاقی که فکر نمی کردیم این بود که الگوی ژاپن شدن برای ایرانیان در عمل الگوی تایلند از آب در آید و دختران و زنان ایرانی که در کشورهای دور و نزدیک مرزهای ایران بدن فروشی می کنند، پای ثابت عشرتکده ها و قمارخانه های کشورهای همسایه شوند. هر چند تجارت دختران و زنان ایرانی در مراکز فساد و فحشای مالزی و اندونزی را باید به حساب حوزه های علمیه و شاید تحریم ها گذاشت و نیز باید به پای کسانی نوشت که جنگ ایران و عراق را آنقدر کش دادند که موازنه و تعادل جمعیتی ایران به هم خورد؛ فقرفرهنگی و اقتصادی دقیقا همان عاملی است که زشتی بدن فروشی مادران و دختران ایرانی را کم رنگ می کند وآن را به عنوان آخرین راه حل پیش از نابودی اقتصادی مطرح می سازد.
تا همین چند سال پیش، زشتی و قبح فحشا و بدن فروشی چنان بر فکر و اندیشه ایرانیان سنگینی می کرد که یه سختی می شد باور کرد در ایران هم مانند هر جای دیگر جهان شکاف اقتصادی و تبعیض جنسیتی به ایجاد و گسترش فحشا می انجامد. یعنی وقتی یک خانواده کوچک ـ بدون مرد یا حتی با وجود یک مرد ـ برای تامین معاش به سختی های هلاکت آور افتاد، خود فحشا تبدیل به راه حل می شود.
وقتی شمار زنان سرپرست خانواده از حد گذشت و راهی برای تامین اجاره و لباس و معاش فرزندان باقی نماند، بدترین راه حل گدایی و کنار خیابان زندگی کردن است و یک پله بالاتر از تکدی گری و مردن از گرسنگی، همان راه حلی است که زنان هنگ کنگ و سنگاپور و حاشیه شهر نشینان چینی به آن رو می آورند، یعنی خود فروشی.
گزارش هایی که از زنان ایرانی شاغل در مراکز فحشای دوبی تهیه شده همگی حاکی از آن است که آنان یا جوانند و در اندیشه آینده ای بهترهستند که در ایران وجود ندارد، یا اینکه سرپرست ندارند و محروم از هر ممر درآمدی فقط برای تامین نیازهای فرزندان و تامین اجاره بهای خانواده خوددر ایران تن فروشی می کنند.
بسیاری از آنان نگران آینده هستند و نگران اینکه شغل آنها از طریق یک مسافر یا مشتری آشنای تصادفی برای دیگران افشا شود. آنها درگیر روابط و احتمالا بیماری هایی می شوند که بر زندگی و آینده آنها تاثیر ماندگار می گذارد. معنی بیماری برای آنان از دست دادن یا از کار افتادن تنها سرمایه ای است که در اختیار دارند و بدون آن حتی توانایی تامین معاش برای چند ماه را نیز ندارند.این زنان درگیر بیماری های ناشی از استرس ابتلا به بیماری های مقاربتی و ایدز هستند و نیز نگران از دست دادن دنیا و آخرتی که قرار نبود به همکاری با فواحش تایلندی و همخوابگی با کارگران و مسافران خارجی در پستوهای عشرتکده های شلوغ ختم شود.
آیا زنانی که بی پناه ترو محروم تر هستند و آسیب پذیری بیشتری دارند، نباید اولین کسانی باشند که روز زن به آنان تبریک گفته شود؛ زنانی که بر اثر فقر اقتصادی و بی دانشی فرهنگی و فرو ریختن همه باورهای اعتقادی و اخلاقی، با تنها سرمایه ای که دارند هر روز قمار می کنند
» احمد پورنجاتی
در کشور من، ۵۰ موتور سوار میتوانند با خونسردی تمام، نه به یک شهروند عادی- به یک نماینده ی مجلس – با چوب و چماق و گاز فلفل حمله کنند، تاکسی سرویس فرودگاه شیراز را که هیچ سهم و نقشی در «مواضع سیاسی علی مطهری» نداشته و ندارد، خرد و خمیر کنند، کلانتری را شبیه چوپان بیعرضه به شیوه ی گرگهای گرسنه، دوره کنند و خلاصه، هرغلطی که میخواهند بکنند و بی آنکه آب از آب تکان بخورد!
Ali-Motahari-saham-news
«اینها شهروندان عادی هستند – مردم کوچه و خیابان – که رگ غیرتشان میجهد، هرگاه که لازم باشد برای دفاع از ارزشها و مقدساتی که ارث پدرشان است و دکان امرار معاش برای عائله شان و به همین دلیل درنمازجمعه ی دشمن شکن بعدی، شایسته ی ستایش و قدردانی اند!»
بنازم به این همه دم و دستگاه اجرایی و قضایی و امنیتی و اطلاعاتی و سایبری وانتظامی و از این دست، نهادهای خدمتگزار. نوش جانشان مصرف کرور کرور بودجه از کیسه ی این مردم بی پناه!
دست مریزاد به «سردار احمدی مقدم» فرمانده ی ۱۰ ساله ناجا که به کارنامه ی خودش نمره ی ۱۰ داد؛ شکسته نفسی کرده است این برادر. نمره ی همه ی دستگاههای مسؤول ۲۰ است دراین اوضاع حسین قلی خانی!
شورای امنیت ملی و شورای امنیت کشور و شورای تامین استان، البته «الاهم فالاهم» می کنند و درنتیجه:«خطرانتشار سخن و تصویر خاتمی» برای امنیت شهروندان در اولویت است.
مرسی!
—
نماینده مجلس: استاندار گفت خریدن رای، امری فراگیر است، شما هم بخر!
مصطفی افضلیفرد، در گفتگو با سایت نامهنیوز در مورد سخنان وزیر کشور در رابطه با وجود پولهای کثیف در انتخابات گفت: وزیرکشور به نکته بسیارخوبی اشاره کردند و این یک نکته واقعی و واقعیت تلخی است که وجود دارد. متاسفانه مقادیر این پولهای کثیف هرچه بیشتر شود به همان میزان میتواند آثار مخرب و زیانباری را به جامعه تحمیل کند و درنتایج انتخابات نیز تاثیرگذار باشد.
به گزارش بهار، وی با بیان اینکه تحت هرعنوان و در هر دورهای از انتخابات باید به شدت با این موضوع مقابله کرد، اظهار داشت: موضوعی را که وزیرکشور به آن اشاره کردند همه میدانند اما سازوکار وزارت کشور و نهادهای نظارتی همانند شورای نگهبان برای مقابله با این پولهای کثیف و جلوگیری از تزریق ای پول درانتخابات چیست؟ اینکه ما دردی را مطرح کنیم بدون اینکه سازوکارهای درمان آنرا مطرح کنیم درست نیست.
وی با بیان اینکه نظارت دراین زمینه بسیار ضعیف است، گفت: من خودم دریکی ازاستانها به استاندار گفتم آقا خرید و فروش رای درحال انجام است، وی به من گفت شما هم اگر میتوانید این کار را انجام دهید زیرا موضوعی فراگیر است. گفتن این حرف آنهم از طرف یک مسئول بسیار بد است، این یعنی رسمیت بخشیدن به تخلفات پولی غیرقانونی درانتخاباتی که بسیار در سرنوشت مردم تاثیرگذاراست. این عضو کمیسیون اصل نود گفت: اینکه این پولها درکدام انتخاباتها زیادتر است بررسی میدانی صورت گیرد اما درهرانتخاباتی چه شوراها و چه ریاست جمهوری این پولها وجود دارند اما ممکن است با توجه به منطقه ای بودن و محله ای بودن انتخابات مجلس شورای اسلامی و شورای شهر در این دو انتخاباتها بیشتر یا کمتر شود.
وی با بیان اینکه وجود این پولها درانتخاباتها واقعیت تلخی است، گفت: بهترین سازوکار برای جلوگیری از این امر اجرای قانون از سوی نهادهای نظارتی است زیرا درحال حاضر درکشور ما قانون انتخابات اجرایی نمیشود مثلا قانون انتخابات میگوید خرید و فروش رای ممنوع است اما وقتی مقام مسئول میگوید نمیشود جلوی خرید و فروش رای را گرفت اگر شما نیز میتوانید اینکار را انجام دهید چه انتظاری دارید که ما نتیجه بگیریم. در واقع بهترین سازوکار اجرای قاطعانه و بدون اغماض قانون در مورد همه افراد است.
قرچک؛ سوله مرغداری، کمپ ترک اعتیاد و اینک زندان زنان
سوله مرغداری قرچک ورامین، کمپ ترک اعتیاد مردان و حالا زندان زنان؛ زندانی که درهایش به روی خبرنگاران بسته است. از اردیبهشت ۳ سال پیش که زندانیان زن زندانهای رجاییشهر و اوین تهران به قرچک ورامین منتقل شدند برای اولین بار نام این زندان بر سر زبانها افتاد. زندانی که ابتدا اعلام شد برای تجمیع زنان زندانی درنظر گرفته شده اما کسی توضیح نداد داخل این زندان به چه شکلی است؟ چه امکاناتی دارد؟ پشت دیوارهای بلند آن چه میگذرد و زنانی که راهی این زندان میشوند درچه شرایطی به سر میبرند؟ پس از بازگرداندن زندانیان سیاسی زن به زندان اوین، انتقال گاه به گاه زندانیان سیاسی به این زندان تنها دلیل خبرساز شدن زندانی بوده که هرکسی از آنجا بیرون آمده توصیف اش دو کلمه بوده: «آخر دنیا».
«نگارحائری» یکی از این زندانیان سیاسی زن است که ۲ بار به زندان قرچک ورامین منتقل شده یکبار به مدت ۱۶ روز و یکبار۱۰ ماه. دختر جوان حقوقدانی که به خاطر دفاع از حقوق قانونی پدر زندانیاش، پروانه وکالتاش تعلیق شد، به زندان رفت و حالا که با وثیقه ۲ میلیارد تومانی آزاد شده از حقوق زندانیان زنی سخن میگوید که در قرچک ورامین فراموش شدهاند. او نیز میگوید: قرچک آخر دنیاست.
نگار حائری از خود سخنی نمیگوید، از پدر زندانی اش هم، و تاکید دارد که درد جامعه خود او نیست درد جامعه زندانیان قرچک ورامین و شرایطی است که درآن زندگی میکنند.
«حمید حائری»، پدر «نگارحائری» از زندانیان سیاسی دهه ۶۰ است که آذرماه ۸۸ در منزل شخصی اش بازداشت و به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین ابتدا به اعدام و سپس به ۱۵ سال حبس در تبعید در زندان رجایی شهر محکوم شد و درهمین زندان دوران محکومیت خود را سپری می کند.
نگار جان اگر بخواهی زندان قرچک ورامین را توصیف کنی چه می گویی؟
من دفعه اول که دستگیر شدم بازجوی من در۲۰۹ گفت اینجا آخر دنیاست. من واقعا فکر میکردم آنجا آخر دنیاست. بعد هم که به قرچک منتقل شدم و۱۶ روز آنجا بودم، خیلی عمق درد را حس نکردم. اما اینبار که ۱۰ ماه آنجا بودم دیدم واقعا آنجا آخر دنیاست نه ۲۰۹. جایی که آدمها با دنیای بیرون کاملا قطع رابطه کرده اند. انگارهیچ دنیای دیگری بیرون وجود ندارد و این خیلی بد است، خیلی…
اولین مواجهه ات با زندان قرچک چطور بود؟ اولین تصویری که دیدی؟ اولین چیزی که با آن مواجه شدی؟
زندان قرچک اینطوراست که وقتی وارد میشوی دراتاقی به اسم اتاق بازرسی به طرز خیلی فجیع و ناراحت کنندهای بازرسی بدنی میشوی، بعد تو را به قرنطینه منتقل میکنند و ۳ یا ۴ شب باید آنجا بمانی که مبادا موادی با خودت داشته باشی، یا بیماری مسری داشته باشی. اما عموما با وجود اینهمه مراقبتی که میکنند مواد در زندان زیاد است.
و بعد از قرنطینه کجا منتقل ات کردند؟
بعد از آن من وارد سالن یک شدم که سالن موادیهای سنگین بود؛ کسانی که اعدام و حبس ابد داشتند. من وارد سالنی شدم که ۲۶۳ نفر به قول خودشان مددجو داشت، یعنی زندانی. درحالیکه گنجایش آنجا ۹۰ نفر بود. به تعداد ۹۰ نفر تخت است و بقیه باید به قول خودشان کف خواب باشند، تا جاییکه زندانیان در سرویس بهداشتی هم میخوابیدند. یعنی ممکن است غیرقابل تصور باشد اما جمعیت اینقدر زیاد است که شبها برای خوابیدن در سرویس بهداشتی هم پتو میاندازند و میخوابند. هنوز هم از یادآوریاش واقعا اذیت میشوم ولی شرایط آنجا خیلی بد است، بسیار بد. تعداد زیاد زندانی، وضعیت بهداشتی افتضاح است. بهداری پزشک ندارد، دارو ندارد، وضعیت غذا افتضاح است، آب گرم ندارند، آب شور است… همه اینها دست به دست هم میدهند که فاجعه باشد.
حدودا ۳ سال پیش بود که زندانیان سیاسی و عمومی زندانی اوین به این زندان منتقل شدند. این زندان اما قبلا زندانی زن نداشت.
قبل از سال ۹۰ آنجا کمپ ترک اعتیاد آقایان و یکسال قبلتر از آن، آنجا مرغداری بود، اما هیچ تغییری درآنجا ندادهاند. شما فکر کنید همین روند را آنجا طی و مرغداری را جمع کردند شده کمپ ترک اعتیاد آقایان. از اردیبهشت ۹۰ آنجا شد زندان زنان و عمدتا بچهها از رجایی شهر و زندان اوین آمدند. کسانی هم که آنجا هستند حبس سنگینی دارند و احساس میکنند واقعا انگار دنیای بیرونی وجود ندارد. کاملا با بیرون قطع رابطه کردهاند.
داخل زندان قرچک به چه شکلی است؟ چند سالن دارد و زندانیها در این سالنها تفکیک شده هستند؟ در این صورت برچه اساسی؟
زندان قرچک ۱۰ سالن دارد، از این ۱۰ سالن، به ۴ سالن میگویند اندرزگاه و زیرنظر زندان است. ۶ سالن بقیه را میگویند مشاوره که زیرنظر آقای قالیباف شهردار است. فرقی که اینها دارند این است که کسانی که در سالن یک تا چهار هستند بدترین زندانیان زندان هستند. میتوانند سیگار بکشند، اگر مشکل اخلاقی داشته باشند اشکالی ندارد، خودزنی دارند. اینها هرخلافی که امکان داشته باشد دارند. جدا کردن این بخشها هم باعث اختلاف زندانیان با هم شده. احساس میکنند آنوریها با این وریها فرق دارند و شرایط سالنهای مشاوره بهتر از اینها است؛ کما اینکه بهتر هم است.
از چه جهت بهتر است؟
سالن یک تا چهار، فقط یک تلویزیون دارند برای نزدیک به ۲۷۰ نفر ولی سالنهای مشاوره میتوانند از دی وی دی استفاده کنند. میتوانند موزیک داشته باشند و موزیک گوش بدهند و… آنجا کسانی را پذیرش میکنند که سیگاری نباشند، خودزنی نداشته باشند، فحش ندهند، دعوا نکنند و سابقه نداشته باشند. آنجا هم همان تعداد هستند ولی تمیزتر است. یک ساعاتی موزیک اجباری دارند ۵ تا ۶ بعدازظهر. یک سالن دارند که خیلی تمیز است برای همین به آن میگویند سالن گربههای اشرافی. سالن اجرای حکم است، من آنجا بودم. اگر بازدیدی اتفاق بیفتد فقط همان سالن را نشان میدهند چون آن سالن ازهمه سالنها تمیزتر است. یکی از انتقادهای من و آتنا به خانم مولارودی که برای بازدید آمده بود این بود که چرا نمیروید سالنهای دیگر را ببینید؟ فکر نکنید اینجا همیشه همه جا تمیز است، همیشه اینقدر سکوت است. زندانیان را مجبور به سکوت کردهاند.
چه پاسخی داد؟
سکوت. فقط آقای رئیس زندان با آتنا برخورد بدی کرد که حرف بیخود نزن و… آتنا بسیار دختر جسور و شجاعی است. اعتصاب غذا کرده بود من میخواستم خداحافظی کنم این دختر دستاش را هم نمیتوانست بیاورد بالا با من دست بدهد.
اشاره کردی که وضعیت غذا خوب نیست. به چه صورتی است؟
غذای زندان غیرقابل خوردن است ولی آدمها به مرورعادت میکنند چون مجبورند. اجبار آدمها را خیلی عوض میکند. خود من وقتی وارد شدم اصلا غذا نمیخوردم. یکماه اصلا غذا نمیخوردم و ۷ کیلو لاغر شدم. ولی وقتی مجبورشوی، میخوری. همین غذا هم خیلی کم است، اینقدر کم که آدم سیر نمیشود. زندانیان یک سری ترک موادی هستند، اشتهای آنها به همین دلیل بیشتر میشود ولی غذا نیست که بخورند. من خواهش میکردم، میگفتم به اینها قرص بدهید بخورند کسی که میخواهد اعتیاد ترک کند به او دارو میدهند. اما اینها دارویی میدادند که زندانیان عین مرده میافتادند. بیهوش میشدند. میوه فقط ماهی ۲ بار میآید که ۱۵ هزار تومان است. این برای زندانیان خیلی زیاد است نمیتوانند بخرند. باور کن من هم از زندانیان خجالت میکشیدم که میوه بخرم و بخورم.
اینجا مثل اوین نیست. من اوین بودهام. اوین درمقابل اینجا مثل خوابگاه دانشجویی است که آدم ارتباطی با بیرون ندارد و ارتباطش با بیرون قطع شده است. درمقابل اینها، زندانیان اوین هیچ مشکلی ندارند، خانوادههایشان هرچیزی از لباس و کتاب میآورند و به آنها میدهند. بزرگترین حسن اوین این است که بچهها خودشان غذا درست میکنند. اوین هراتفاقی میافتد، خبری میشود ولی درقرچک زندانیان عادی هستند که به آنها میگویند متهمان اجتماعی و هیچ کسی یادی از اینها نمیکند. اگر من و امثال من اینجا نمیآمدیم و از آنجا بیرون نمیآمدیم کسی نمیفهمید قرچک کجا است و چگونه است. یا چه آدمهایی توی قرچک زندگی میکنند. ۲۷۰ نفر باید از ۸ سرویس بهداشتی استفاده کنند شما ببینید اوضاع نظافت آنجا چگونه میشود. این ۲۸۰ نفر باید از ۸ حمام استفاده کنند که عموما آب آنجا سرد است. من دیروز که توی خانه رفتم حمام و آمدم بیرون حالم بد شد. گفتند چی شده؟ گفتم انگارعادت ندارم به آب گرم. آب گرم حد نصاب دارد درقرچک باید ۲۰ تا ۳۰ نفر جمع شوند بروند از پرسنل خواهش کنند که ما ۳۰ نفر میخواهیم برویم حمام امکان دارد زنگ بزنید آب را گرم کنند؟ و آنها اگر دلشان بخواهد زنگ میزنند تاسیسات و آب گرم میشود. آب آنجا شور است و این زندانیان استطاعت خریدن آب معدنی که قیمتاش ۸۰۰ تومان است را ندارند و ازهمان آب شور استفاده میکنند. زندانیان آنجا واقعا به لحاظ غذایی در مضیقه هستند. غذا غیرقابل خوردن است و نپخته. حتی نمیگذارند آن کیفیت پایین غذای آنجا بپزد. من بارها و بارها به مسئولان زندان گفتم ولی هیچ ترتیب اثری ندادند. شبها عمدتا لوبیا یا عدسی میدهند که عمدتا توی آن سنگ و سوسک است. من این را به چشم خودم دیدهام ولی زندانیان میخورند. سوسک را میاندازند کنار و ادامه میدهند به خوردن چون مجبورند. کسی به ملاقاتشان نمیآید، این آدمها، فراموش شده هستند.
نگار جان تو گفتی رفتی سالنی که نزدیک ۲۷۰ نفر زندانی داشت، تا آخر همان جا بودی؟
چندماه آخری که آنجا بودم من را فرستادند به قول خودشان زندان در زندان؛ سالن مشاورهای که سالن اعدام اجراییها است، یعنی کسانی که اعدامشان تاریخ دارد. ۷۰ نفر آنجا بودند، خیلی شرایط بدی بود، خیلی
شرایط آنجا را بیشتر توضیح میدهی؟
همین که میبینی دوشنبه به دوشنبه زندانیان را میخوانند برای اعدام… آنجا همه قرصی هستند، تمام مدت خواباند مثل سالن مردهها میماند. آنجا یک سالنی دارد به اسم سالن مادرها که سالن ۸ زندان است و ۳۶ زندانی زن دارد که ۱۶ نفرشان حامله هستند و ۲۰ نفرشان بچههای از یک روزه تا ۳ ساله دارند. بچهها سوتغذیه دارند و همان غذایی را که من زندانی میخورم آن بچه ۲ ساله هم میخورد، همان زن باردار هم میخورد. بچهها لباس ندارند. این درد جامعه است وقتی میبینی هیچ کاری از دستت بر نمیآید برای این بچهها انجام دهی. هیچ کاری از دست آدم بر نمیآید. واقعا گناه آن بچه چیست؟ چه گناهی دارد که مادرش آنجاست. آنجا نظافت اصلا معنی ندارد. ۳ هفته قبل از اینکه من آزاد شوم از بلندگو اعلام کردند که خانمهای مددجوی محترم، بهداری به دلیل نداشتن دارو و پزشک تا بعد از عید تعطیل است. پس من باید بمیرم آنجا؟ حتی اجازه نمیدهند خانواده از بیرون دارو بیاورد. زندانیان قرچک لباس ندارند. خودشان یک کاسبی برای خودشان راه انداختهاند؛ به قول خودشان بوتیکی راه انداختهاند، لباس را سازمان زندانها میآورد و پولش هم توی جیبشان میرود به قیمت بسیارنجومی و کیفیت بسیار افتضاح. کسی که نداشته باشد پس باید لخت باشد و از سرما و گرما بمیرد؟ اجازه نمیدهند خانواده برای زندانی لباس بیاورد چرا؟ چون میگویند درلباسی که تحویل میگیرند مواد است. ولی ۳ ماه پیش یکی از زندانیان درسالن یک آنجا اوردوز کرد و مرد. به علت مصرف زیاد و بیرویه مواد. خب این مواد از کجا میآید وقتی حتی لباس را هم تحویل نمیگیرند؟ من همانجا بیانیه دادم که مگر نمیگویید لباس تحویل نمیگیرید. مگر شما ملاقات حضوری را ممنوع نکردید پس این مواد از کجا میآید؟ جز اینکه پرسنل زندان میآورند؟ غیر از این است؟ بعدها متوجه شدیم که در بهداری مواد را تهیه و وارد زندان میکنند و مددجوها هم به قیمتهای نجومی میخرند. اینها درد جامعه است. درد جامعه آزاد شدن نگار حائری نیست درد من این است که اگر من بیرون نمیآمدم اگرغنچه قوامی بیرون نمیآمد، اگر آتنا فرقدانی بیرون نیاید، اگر حکیمه شکری بیرون نیاید، هیچ کسی نمیفهمد آنجا چه خبر است. مردم اینقدر درگیر روزمرگی هستند که این آدمها را فراموش کردهاند. مسائل اخلاقی آنجا بیداد میکند، تجاوزات جنسی بیداد میکند. من وارد سالنی شدم که افتضاح بود ولی با آدمی حبس کشیدم که هم در انفرادی ۲۰۹ سال ۹۰ با او بودم هم سال ۹۲ در بند اوین؛ او کسی نبود جز راحله ذکایی که شرورترین زندانی کشور بود و عکساش بارها و بارها منتشر شد. خیلی اتفاقی با بچههای سیاسی آشنا و برای او پرونده سیاسی باز شد. راحله را همه میشناسند، اگر راحله حامی من نبود مرا میکشتند. این قانون زندان قرچک است هرکسی که ورودی است باید اطاعت کند؛ از هر چیزی از هر پیشنهادی، وگرنه میکشند. وگرنه مجبورت میکنند خودت را بکشی. مسائل اخلاقی آنجا بیداد میکند. آنجا زنانی هستند که اینقدر آنجا بودهاند که خودشان را عین مردها کردهاند، رفتار مردانه دارند و آنها را به اسمهای محمد و مهدی صدا میکنند. مراسم دارند آنجا، مراسم خواستگاری انجام میشود، خنچه عقد دارند. اینها واقعا دردآور است و هیچ کاری نمیتوانی بکنی چون اگر بخواهی انتقاد یا مقابله کنی میکشنت. بودند، این اتفاقها افتاده. زنی است به اسم فاطمه فیروزبخت که متاسفانه به خاطر اعتیاد ۷ سال پیش وارد زندان رجایی شهر میشود، به خاطر مسائل اخلاقی ۳ قتل توی زندان انجام میدهد. با دسته تی به یک خانم توی زندان رجایی شهر تجاوز و آن خانم را آویزان میکنند و آن خانم از شدت خونریزی میمیرد. من با این خانم حبس کشیدهام؛ آن چیزی که از این خانم میگفتند این خانم مثل یک بچه مریض میماند. خیلی هم سناش کم است از من ۵ سال کوچکتر است متولد ۶۵ است. درد جامعه اینهاست. درد جامعه این است که همان آب شور قطع شود و زندانیان تا صبح له له بزنند و نگار حائری جز ۴ تا آب معدنی هیچ چیزی نداشته باشد به اینها بدهد. این ۴ تا آب معدنی به کجای اینها میرسد؟ اعتراض من شد اغراق. من اعتراض کردم که چرا کارت تلفن نمیآورید زندانیان بخرند که اینها نروند۲۰ هزار تومان بدهند کارت تلفن بخرند. گفتند شما اغراق میکنید. من اهل اغراق نیستم. پدر من آدم سیاسی است، برادر من مجاهد است، ولی من هیچ گرایشی به مجاهدین ندارم. اصلا ندارم، شاید اسماش را بگذارند ترس، اما ترس نیست، واقعا گرایشی ندارم. من اما خسته شدهام، از اینکه نمیتوانم به عنوان آدمی که فوق لیسانس حقوق دارد از حق خودم و اینها دفاع کنم خستهام، من برای دفاع ازغنچه قوامی و برای اینکه بدانم چیزی نیاز دارد ۱۲ روز رفتم انفرادی. این چه مملکتی است؟ چه قانونی است؟
گفتی در سالن اعدام اجراییها، زندانیان قرصی هستند. قرص چی؟
آنجا قرصهایی به زندانیان میدهند؛ قرص لار است، قرص پیسی است من علماش را ندارم نمیدانم چیست اما زندانیان میگفتند اینها قرصهایی است که به سگ میدهند. زندانیان وقتی قرصها را میخورند ۱۰ دقیقه بعد مثل مردهاند. عین سنگ میافتند. یعنی چی اینها؟ چرا هیچ کسی ریشه یابی نمیکند؟ کسانی آنجا ۷ سال است زندان هستند، برای یک میلیون تومان و ندارند بدهند. ۵ سال است آنجا هستند به خاطر یک فیش حقوقی و کسی را ندارند برایشان فیش حقوقی که یک میلیون تومان ارزش دارد بگذارد. اسم یک زندانی را بعد از۵ سال خواندند برای آزادی و این خانم سکته کرد. اینها ممکن است برای برخی خنده دار باشد اما این زجر آدمها است، این ۵ سالی را که از زندگی این آدم رفته چه کسی میخواهد جبران کند؟ خسارت میخواهند بدهند؟ جوانیاش را میتوانند برگردانند؟ عذابی که کشیده را برگردانند؟ من از اینکه آنجا بودم اینقدرعذاب نکشیدم که ازغصه زندانیان آنجا کشیدم. من موهایم آنجا سفید شد. من هم یک آدم هستم، یک زن هستم، من هم خیلی آرزوها داشتم…
رفتار مسئولان زندان با زندانیان چطور است؟
خیلی بد، خیلی بد. من میگفتم اصلا ما که اینور دیوار زندان هستیم بدترین آدمهای دنیا هستیم ما متهم، ما مجرم، ما بزهکار، حق با شماست، انسان که هستیم؟ از حداقلهای یک انسان محروم هستیم. برخوردها خیلی بد است خیلی بد. متاسفانه بعضی از زندانیان هم خودشان طوری رفتار میکنند که بر رفتار بد پرسنل زندان دامن میزنند. متاسفانه مددکاران همه را به چشم خلافکار و بزهکار میبینند که حقشان است دربدترین شرایط باشند… جز تعداد معدودی از مسئولان، بقیه هیچ کمکی برای حل مشکلات زندانیان نمیکنند. هیچ کدام علم ندارند، مددکاران حتی نمیتوانند یک برگه را پر کنند. مثلا وثیقه یک زندانی ۱۰۰ میلیون است میخواهند بنویسند نمیتواند تامین کند اما همین را نمیتوانند بنویسند، مددکار زندان هم کمکی نمیکند. حتی یک لایحه یا عریضه کوچک نمیتوانند بنویسند. زندانیان قرچک ساعتها باید بایستند که نوبتشان برسد یا نرسد. یک سوال عادی را بارها و بارها میپرسند مددکار نه حوصلهاش را دارد نه وقتاش را دارد که جوابی دهد. عملا کسی سعی نمیکند برای رفع مشکلات پروندهای، حقوقی یا خانوادگی به زندانیان کمکی بکند. البته یک تعداد خیلی محدود و معدود هستند که انجام میدهند. من واقعا حاضرم کمک کنم، من فوق لیسانس حقوق دارم و میتوانم لااقل درنوشتن عریضه به زندانیان کمک کنم، برایشان بنویسم که وضعیت یا پروندهشان رسیدگی شود. حاضرم رایگان بروم و اینکار را بکنم.
رفتارشان با تو به عنوان یک زندانی سیاسی فرقی با رفتارشان با بقیه زندانیها داشت؟
رفتارشان با من خیلی خوب و محترمانه بود ولی با بقیه زندانیها هیچ رفتار خوبی ندارند.
در واقع بیشتر اتهامات و جرمها آنجا چیست؟ قتل؟ مواد مخدر؟
زندانیان موادی داریم که تعدادشان خیلی زیاد است. بعد قتل است، سرقت است. در سرقتها، سرقت مسلحانه داریم که تعدادش خیلی کم است. انگشت شمار هستند. رابطه نامشروع بیداد میکند در سن ۱۸ تا ۲۲ و ۲۳ سال. دایرکننده خانه فساد و فحشا که خانمهایی هستند که سنشان زیاد است. زندانیان مالی زیاد است. کسانی که چک برگشتی دارند و به اسم کلاهبرداری آمدهاند آنجا یا اختلاس. ولی بیشترین تعداد زندانیان را موادیها و قتلیها تشکیل میدهند. متاسفانه یک مساله دیگری هم است که برای قتل قصاص میبرند که باید اعدام شود. اگر بتوانند رضایت شاکی را بگیرند باید دیه بدهند که هیچ سقفی ندارد. اگر اولیای دم یک میلیارد هم بخواهند باید بدهند و گرنه اعدام میکنند. چرا تعرفه نمیگذارند؟ یعنی کسی که پولی ندارد میمیرد. از نظر من غیر از قتلی که با نقشه قبلی صورت میگیرد قتل یک اتفاق است، ممکن است برای هر کسی پیش بیاید. منظورم قتلهای سریالی و زنجیرهای نیست؛ منظورم قتلهایی که میفهمی برنامه ریزی شده است نیست، که آنها انگشت شمارند. ولی ۹۰ درصد به خاطر فحشا و فقر است. آنجا زندانیانی هستند که به آنها میگویند ترانزیت. ترانزیتها کسانی هستند که میخواستند مواد را از کشور ببرند بیرون. ۲ کیلو شیشه گرفتهاند از یک بنده خدا و به او حبس ابد دادهاند. به ترانزیتیها ابد میدهند. از یکی پرسیدم چقدر میخواستی بگیری این مواد را ببری؟ گفت ۲ میلیون تومان. برای ۲ میلیون تومان باید ۲۰ سال حکم بکشد، شاید عفو بخورد.
وقتی آزاد شدی واز قرچک بیرون میآمدی چه حسی داشتی؟
وقتی آزاد میشدم احساس عذاب وجدان داشتم. الان اصلا حال خوبی ندارم نه به لحاظ روحی نه به لحاظ جسمی. چند روز است آمدهام اما در۲۴ ساعت شاید ۲ ساعت بخوابم. خوابم نمیبرد. مدام راه میروم، کلافهام عصبیام فقط راه میروم و نمیدانم چه بکنم. هر چه بیشتر میگذرد، بدتر هم میشوم…
الان چی نگار جان؟ حالا که آزاد هستی؟
روز به روز حال من بدتر میشود، دارم روز به روز افسردهتر میشوم درحالیکه همه کسانی که مرا میشناسند مرا به عنوان یک آدم خیلی با نشاط و خندان میشناختند. من منطقام این بود که آدم باید ازکمترین امکاناتاش بهترین استفاده را بکند. اما قرچک ورامین میدانی کجاست؟ میدانی با آدم چه میکند؟ ببین با من چه کرده؟ من نمیتوانم حتی بخندم… الان همه هم و غم من این است که بروم پیش خانم خاکی، قاضی ناظر بر زندان که گروهی تشکیل بدهم به دور از کار سیاسی و گرایش سیاسی، به آنهایی که در زندان هستند کمک کنم؛ با موافقت مسئولان قوه قضائیه وسازمان زندانها. و با کمکهای خیرخواهانه داخلی که تعدادشان کم هم نیست، دلم میخواهد هر کاری که از دستم بر میآید انجام دهم. پول جمع کنم، وسیله جمع کنم و برای آنها چیزهایی را که نیاز دارند ببرم. من عذاب وجدان دارم. من وقتی میخواهم یک لیوان آب بخورم عذاب وجدان دارم. کسانی در زندان آرزوی خوردن کاهو دارند. این یعنی زجر…
مواجهه زندانیان قرچک با تو به عنوان یک زندانی سیاسی چگونه بود؟
به من میگفتند جرمت چی است میگفتم سیاسی میگفتند: اعع! تو که نماز میخوانی. این آدمها اصلا نمیدانند سیاسی یعنی چی؟ واقعا نمیدانند. و من نگاه میکردم که خدایا من چطور برای اینها توضیح بدهم. از کجا شروع کنم؟
وقتات را در زندان چطور میگذراندی؟
عروسک بافی میکردم و میفروختم. آنجا عاشق این بودم که پنج شنبه و جمعهها تمام شود، انگار زندگی شروع میشود. زجر زیاد زندان پنج شنبه و جمعه است، انگار که اصلا نمیگذرد این ۲ روز. ساعتها نمیگذرد. اینکه میگویند موها یک شبه سفید شد را من به عینه دیدهام. کسانی که میرفتند پای چوبه دار و رضایت میگرفتند و بر میگشتند. خیلی سخت است…. وقتی زندانیان را میترساندند که با من حرف نزنند. سختتر است خیلی… امیدوارم هیچ کسی آنجا نرود، هر چقدر هم بگویم نمیتوانم عمق درد را بگویم. ثانیه ثانیه آنجا زجر است، ثانیه ثانیه آنجا درد است. زندانیان خیلی میترسند، به خصوص از وقتی ریحانه را اعدام کردند میترسند؛ به شدت از رسانهای شدن میترسند، میگویند اگر رسانهای نمیشد ریحانه اعدام نمیشد. میترسند و… نمیدانم چه باید کرد.
مهرداد عزیز خیلی خیلی از زحمتی که میکشی و وقتی که میگذاری ممنونم. اگر منبع را هم ذکر کنی منت را بر من کامل کردهای.
مازیار عزیز این هم مدرک
از زندان قرچک ورامین:
18 ساله بودم و حالا 37 ساله ام
این مطلب را«مریم ربیعی» از زندان قرچک ورامین نوشته و به بیرون ارسال کرده است، روایت روزهای زندان قرچک. مریم بیش از هفده سال است که در زندان به سر میبرد: اول دراوین و بعد در زندان زنان شهرری(قرچک). مریم به قول خودش نمیداند از کجای این هفده سال حبس بگوید. مریم گاهی به زبان محاورهای نوشته و گاهی غیرمحاوره ای .
کانون زنان ایرانی نامه دردانگیز مریم ربیعی” از زندانیان زندان قرچک ورامین را منتشر کرده است. این نامه از داخل زندان نوشته است.
ربیعی می نویسد:
«خانمها توجه کنند: آرایشگاه رنگ مو آورده، کسانی که تمایل دارند به بند مشاوره بروند. هیچکس رنگ رو با خودش داخل بند نبره»، صدای ماموری که پشت سر هم این جمله را تکرار میکند از بلندگوهای زندان زنان قرچک ورامین یا همان ندامتگاه زنان شهرری شنیده میشود. نمیدانم به جمله اش بخندم؟ افسوس بخورم؟ اشک بریزم؟ … نمی دانم؟
چه فکری میکنند؟ فکر میکنند دغدغه ما رنگ مویمان است که اینگونه با صدای بلند فریاد میزنند؟ در زندان نشستهام، زندان قرچک ورامین. آدرسش را نمیدانم، فقط میدانم اطراف شهر تهران است. ۴ سال پیش من و خیلیهای دیگر را از زندان اوین به اینجا آوردند. گفتند میخواهند اوین را خراب کنند و زندان جدید بسازند. من وامثال من که حالا حالاها اینجا هستیم خوشحال بودیم میگفتیم زندان جدید حتما امکانات بهتری دارد، تمیزتر است و هم اینکه جای جدیدی است. اما نمیدانستیم ویرانه ای ساخته اند با دیوارهای بلند، نمیدانم اسم اینجا را چه بگذارم؟ سیاهچال؟ خرابه؟ گاوداری؟ مرغداری؟ اصلا میگویم جایی که همه اینها باهم یکجا جمع شده جای آدم نیست، اینجا دنیای زمینی نیست، جهنمی است برای خودش…
امروز ۱۴ اسفند ۱۳۹۳ است و من در یک سوله بزرگ با سقفی بلند نشسته ام. تمام دیوارهای سوله را تخت زندانیان پر کرده است. جز نزدیک درآهنی بند که روی آن با ماژیک نوشته اند«هیچ کس به یخچال دست نزند» و با فلش به یخچال کوچکی که ۱۱ ماه سال خراب است و متعلق به ۱۸۰ نفر زن زندانی بند است اشاره میکند. انتهای سالن، زیرتنها پنجره که به جای شیشه طلق قهوهای درآن بکار رفته، نشستهام و مینویسم. چند روز پیش مادرم گفت که یکی از دوستانم از من خواسته تا برایش از اینجا بنویسم. از آن روز گیج شدم. با خودم راه میرفتم و حرف می زدم، و موضوع نوشتن را عوض میکردم. نمیدانستم از کجای این ۱۷ سال بنویسم. بالاخره میخوام هرچی که به ذهنم میاد بنویسم.
اسمم مریم است.۱۸ ساله بودم و یک سال از ازدواجم میگذشت که من وهمسرم به جرم نگهداری عتیقه روانه زندان شدیم. همسرم ۵ سال بعد وقتی به مرخصی رفته بود تصادف کرد و مرد. زنی هستم ۳۷ ساله! در زندان قرچک ورامین. با پدر و مادری پیر که در اراک زندگی میکنند و فقط سالی یک بار به ملاقاتم می آیند. ملاقاتی به فرصت ۱۵ دقیقه که یک مامور مرد و یک مامور زن دوره ات کرده اند.
روبرویم بچههای گروه نمایش برای اجرای نمایش در روز چهارشنبه سوری تمرین میکنند. نمایش کمدی است، میخواهند بقیه را بخندانند. اما هم بازیگران و هم کسانی که برای دیدن نمایش می آیند میدانند که نمیخندند. اگر هم بخندند شاد نمیشوند. اینجا زمانی شادیم که یکی آزاد شود. البته بعضی وقتها درظاهر همه ماتم داریم اما در دل میخندیم و آن زمانی است که خدا به زندانی لطف کند و بمیرد! اینجا مرگ یک آرزوست، در گور زنده ماندن، درد است، دردی که با گفتن درک نمیشود. دردی تا عمق وجود، که تا اینجا نباشی درکش نمیکنی. شنیده اید که:
آتش بگیر تا ببینی چه میکشم
احساس سوختن به تماشا نمیشود
اینجا زندگی عذاب است. لحظه لحظهاش! باورکنید اینجا، مرگ نعمت بزرگی است درتمام این سالهایی که به قرچک آوردنمان به یاد ندارم یکبار یکتکه ۱۰ گرمی گوشت خورده باشیم، یا یک قاشق برنج بدون کافور! نیمرو! یا چای تازهدم! جایی که آب آشامیدنی نیست. مگر بخری آنهم با پول! آخر من که پدر و مادر پیرم بهزور خرج خودشان را میدهند، پول آب از کجا بیاورم؟؟ آبشور بخورم؟ چه بگویم. به خدا جهنم است اینجا. میدانید چهکار میکنم که پول دربیاورم؟ دیپلم تجربی دارم. نمایشنامه مینویسم، مقاله مینویسم، شعر میگویم، نقاشی میکنم، نمایش اجرا میکنم و… بالاخره از اعضای گروه فرهنگی هستم که امتیازم هرروز ۲۰ دقیقه تلفن اضافی دار که آن را میفروشم. هر ۲۰ دقیقه یک کارت تلفن یعنی ۲۰۰۰ تومان. خودم هم هفتهای یکبار به خانوادهام زنگ میزنم. درآمد ماهیانهام میشود ۶۰ هزار تومان. حالا آب بخورم یا غذا؟ چون وضع آب را که گفتم.غذا هم که شام بهجز سهشنبهها که سیبزمینی و تخممرغ میدهند، همیشه میتوانی از تویش انواع حشره پیدا کنی.
اینجا نمازخانه دارد که هرروزظهر یک روحانی درآن نماز جماعت به پا میکند. اما من هیچوقت نماز نمیخوانم. چون برای وضو گرفتن فقط یکجا داریم. آنهم سرویس بهداشتی است که البته آبخوری، ظرفشویی و دستشویی آنجاست. کف سرویس همیشه چند میلیمتری آب ایستاده که در ساعتهای روز کموزیادمی شود. آب از داخل توالتها و دستشوییها رو زمین میریزد، وقتی وارد آنجا میشوی امکان ندارد که کف پاهایت خیس نشود، چون دمپاییها پاره است مگر دمپایی شخصیها که خانواده بعضی زندانیها برایشان فرستادهاند، پس هر چقدرم وضو بگیری باز نجسه!
همینالان یک دختر ۲۰_۲۱ ساله از جلوی من رد شد که نمیشناسمش اما میدانم تازه اومده. چون کچل است! اینجا اکثراً کسانی که تازه اومدهاند کچلاند. برای همین شپش روی سرشان لانه میکند از آنجاییکه هیچ دارویی نیست باید کچل شوند.
سرم را که بلند میکنم سیمین را می بینم که روبرویم نشسته،۴۳ سال دارد و۶ تا بچه. از ۱۴ سال پیش در زندان است. به او مرخصی نمیدهند چون امتیازش کم است! چشمانش از گریه دیشب هنوز قرمز و پف کرده است. دیشب حالش خیلی بد بود و با صدای بلند داد میزد و گریه میکرد. میگفت: منم نون سنگک و کره میخوام! دیروز که به خاطر به دست آوردن ۲۰ دقیقه تلفن، دفتر مأموران زندان را تمیز میکرده، مأموران سنگک و کره میل میکردند و سیمین بیچاره هم دیده و…
این فقط یکهزارم از حرفها و دردهای زنان زندانی قرچک ورامین است. به نظرتون اینجا حرفی برای گفتن هست که من بگم؟ اینجا فقط درد است و درد… هر ثانیهاش از هزار بار مرگ بدتر است… اینجا برای من یک جهنم است… آنوقت مأمور زندان میگوید: «رنگ مو …»
پیک نت 18 اسفند
جناب گلابتون
ازینکه باعث زحمت شدم ببخشید، من مدرک نخواستهبودم. مهرداد عزیز خودش متوجه منظورم شد.
هم میهن عزیز لطفا این مقاله فوق را دوباره بخوان چند باره بخوان تا فیلم زندان آلکاتراز (پاپیون) را از یاد ببری و بدانی حکومت جمهوری کاملا اسلامی چه به روز ما مردم آورده در این سیاه چال به زنان توسط زنان تجاوز میشود در غذا یشان سوسک هست که آن را کنار میزنند و نوش جان میکنند . در دست شویی ها شب را به سر میکنند.و آن وقت سرکار علیه خانم مولاوردی مشاور حسن کلید ساز به آنجا میرود که مثلا باز دید کرده باشد واقعا اف بر تمام این نامردان . و خنده دار تر اینکه همین خانم مولاوردی به امریکا رفته خیر سرش و مقاله نوشته واز سرعت بالای اینترنت امریکا شگفت زده شده . واقعا زهی بی شرمی و قساوت !
Negar-Haeri-baniyaghoob-saham-news
سلام به همه عدالت خواهان و نگار حائری
سپاس از همه مقاومت و صبرات.
«نگار حائری»، زندانی سیاسی و وکیل دادگستری پس از حدود ۸ ماه بازداشت، روز چهارشنبه ۶ اسفندماه ۱۳۹۳ از زندان شهرری (قرچک ورامین) با قرار وثیقه دومیلیاردی آزاد شد.
به گزارش «سحام»، نگار حائری فوق لیسانس حقوق و وکیل دادگستری که در بازداشت قبلی، پرونده وکالتاش به مدت ۱۰ سال به حالت تعلیق درآمده بود، در ۱ تیرماه سال جاری به جرم دادن مشاوره حقوقی به خانواده زندانیان سیاسی بازداشت شده بود.
در همین حال ژیلا بنی یعقوب، روزنامه نگار، پس از ملاقات با نگار حائری نوشته است که وی دیگر «آن نگار حائری سابق نیست» و«حرف که میزند اشک در چشماناش حلقه میزند».
سلام به همه عدالت خواهان و مسعود باستانی
سپاس از همه مقاومت و صبرات.
مسعود باستانی، روزنامه نگاری که از ۱۴ تیرماه ۸۸ و به اتهام اجتماع و تبانی به قصد اغتشاش زندانی است روز جمعه، اول اسفند ماه در شرایطی به بیمارستان منتقل شد که به گفته پزشکان بهداری زندان رجایی شهر، سکته قلبی را رد کرده بود. مادر او پیشتر به “روز” گفته بود که فرزندش در بخش نورولوژی بیمارستان امام خمینی بستری است و : دست و پای چپ اش لمس و بی حس است. ما منتظریم جواب ازمایش ها و ام ار آی بیاید و دکترها تشخیص دهند که مسعود چه مشکلی دارد. تا الان که نتوانسته اند تشخیص دهند.
پنجشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۳
در شرایط وخیم در زندان رجایی شهر
مادر مسعود باستانی: از جان بچههای ما چه میخواهید؟
http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem2/article/-5c24672f19.html
این هم از دست پخت حسن کلید ساز ……………….ورود نهاد ریاستجمهوری به چرخه سرکوبها
۲۰ اسفند ۱۳۹۳
نهاد ریاست جمهوری به سه ضلع امنیتی وزارت اطلاعات٬ سازمان اطلاعات سپاه و قوه قضائیه در برخورد با فعالان سیاسی٬ مدنی و رسانهای پیوسته است.
سایت «کلمه» گزارش کرده افرادی در نهاد ریاست جمهوری همکاریها با این سه نهاد اطلاعاتی٬ امنیتی و قضایی را با هدف فشار بر فعالان «جنبش سبز» و اصلاحطلب آغاز کردهاند.
این سایت نوشته در روزهای اخیر احضار و بازداشتها با همکاری نهاد ریاست جمهوری٬ وزارت اطلاعات٬ سازمان اطلاعات سپاه پاسداران و قوه قضائیه افزایش قابل ملاحظهای داشته است.
ماموران این چهار نهاد طی این مدت فشار بر خانواده بازداشتیها و احضارشدگان را افزایش داده و وارد مسائل خانوادگی و خصوصی آنها شدهاند.
سایت «کلمه» نوشته افرادی در دفتر حسن روحانی به طور شفاهی٬ لیستهای سیاه و نامهایی را به ادارات و سازمانها اعلام میکنند تا جلوی همکاری آنها با دولت گرفته شود.
به نوشته این سایت اشکال تراشی این نهادها برای اشتغال و معیشت افراد حتی به سطوح بسیار پایین هم رسیده و علاوه بر مجموعههای مرتبط با دولت به بخش خصوصی هم گسترش یافته است.
.
درودبه مخمد نوری زاد عزیز
وی گند روخانی به سیاسیون و رو شنفکر های ما هم رسید دیگر روی میشود بکوید غلطی تا به خال نکرده است زیبا کلام خوب است اما باید بپذیرد روحانی مترسک است مردمی نیست http://www.kaleme.com/1393/12/20/klm-211845/
آدم بعضی وقتها نمیدونه چی بگه ..بعد از ماجرای شیراز یک آدم بیکاری پرسده :آقای لاریجانی ،مگر مملکت فانون ندارد؟..چون آقای لاریجانی فعلا تو بیت رهبری دستش بنده و داره دستمال ها رو جابجا میکنه من جوابشو رو میدم که چرا اخوی مملکت قانون دارد و تازه خوبش را هم دارد!..فانون ولایت دارد!..نفهمیدی؟..قانون جنگل میدونی چیه؟..آ باریکلا..قانون جنگل شماره یک دارد!..چرا؟..چون ولی فقیه دارد!!..حالا برو برای رفیقات هم تعریف کن!!
این آقازاده مطهری برادر همسر آقای لاریحانی هم هست !!!
محمود علوی٬ وزیر اطلاعات گفته این وزارتخانه براساس راهبردهای «اخلاقی» علی خامنهای اداره میشود.
دوستان مقالات زیر رابخوانید ارزش خواندن را دارند
http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/article/-24be3c6e2a.html
http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/article/-885b68b5dd.html
درود بر شما
دنیای بی دینم آرزوست
از دین که جز نکبت ندیدیم . به موقع اش میگیرم هر آنچه که از ما سرقت شده البته نه قطره چکانی بل لازمه اش این است که ابتدا هویت ملی و حاکمیت کشورمان را که ناجوانمردانه به سرقت رفته را باز پس بگیریم و به سرنوشت کشور خود مسلط شویم و آخوند و مهملاتش را به زباله دانی تاریخ بسپاریم .
سلام و درود
جناب مشیری
بزرگوار، شما خود کاملا واقفید که در عصر حاضر هیچ اجباری به دیندار بودن افراد نیست.در ضمن دین به خودی خود هیچ آسیبی به کسی نمیرساند چون عبارت است از کلمات و دستوراتی که توسط خود انسان نوشته شده.این ما انسانها هستیم که با باور این کلمات به آنها جان میدهیم.پس اگر شما کتب دینی را در یک محل تلنبار کنید به تنهایی هیچ آزاری به هیچ کس نمیرسانند و فقط جا اشغال میکنند.در ضمن در هر نگرش و اعتقادی هم خوب هست و هم بد البته اگر بدون غرض ورزی فقط به گلچین بدیها نپردازیم.انتخاب و عمل به آن گفتار و دادن اولویت به آنها نیز کار خود ما انسانهاست.پس مقصر ما انسانها هستیم و لا غیر.
در باب گرفتن چیزی که دین از شما و دیگران سرقت کرد ،این باز خود من و شما بودیم که اجازه دادیم.مگر در کشورهای اروپای مرکزی و شمالی که گرایش به دین در حد صفر است و آن کشورها هر سال جزو 30 کشور برتر در دنیا می باشند
بی دین بودن باعث اینهمه تحول شده.خیر اینگونه نیست بلکه انتخاب خود مردم بود.حال، آنها به من نوعی که دین دارم آزاری می رسانند، بازهم خیر. پس تنها و فقط تنها خود انسانها می توانند پذیرای دین باشند یا باوری به دین نداشته باشند ولی در کنار آن بی دینی هیچگاه دلیل بر بی اخلاقی نیست یعنی افرادی که در آن کشورها هستند هیچگاه به دنبال انتقام از اسلاف خود و یا دیگر دینداران نیستند. و میزان جرم و جنایت و بی اخلاقی در آن جوامع بسیار پائین است.جناب مشیری حاکمیت و شخص حاکم را هم خود ما مردم انتخاب کردیم و اجباری نبود.این ما بودیم که به جمهوری اسلامی رای مثبت دادیم بدون آنکه بدانیم چیست.در ذهن بیشتر مردم جمهوری اسلامی یعنی وعده های قشنگی که به خوردشان داده بودند. پس بازهم ما مقصریم.
اگر من و شما به بینش و درک بالا برسیم که ادیان باستانی فقط برای انسانهای اولیه بوده و در زمان حاضر مفید به حالمان نیست.اگر همه مردم یا بیشتر مردم معنای دموکراسی و آزادی بیان را دریافتند و اگرهای دیگر…
آنموقع هست که دیگر نه دینی میماند و نه آخوندی و آنها خود به تاریخ می پیوندند و نیازی به برخورد با آنها نیست.
تمامی اینها فقط با بالا رفتن آگاهی مردم و بعد اتحاد حول محور عقلانیت و اجماع بر سر قوانین مفید به حال بشر به سرانجام میرسد. با دین نمیشود رو در رو جنگید چرا که به پشتوانۀ هزاران ساله ای که دارد خواه نا خواه در دل مردم جا کرده. تنها دشمن دینهای عهد عتیق آگاهی است. باید مردم بدانند که بی دینی نشانۀ بی اخلاقی نیست. باید از مطالبی که در اینجا میگذاریم شروع کنیم.مردم ابتدا باید آگاه شوند .مردم باید ببینند که گناه و ثواب فقط در دین نیست بلکه در اخلاق اجتماعی است.مردم باید حس کنند که وجدان هر شخص دین اوست. مردم باید بدانند که تمام انسانهای روی زمین بی دین به دنیا می آیند و این خودشان هستند که اجازۀ ورود دین را به زندگی خود میدهند.مردم باید به این مفهوم از آزادی برسند که در قبول و یا رد دین مختار هستند.مردم باید به این آگاهی برسند که دین همان دست نوشته های انسان است و منبع هیچ یک از آنها الهی و یا آسمانی نیست.دین را خود ما ساختیم و خود نیز باید خرابش کنیم ولی نه با جنگ بلکه با بالا بردن آگاهی.مردم باید بدانند که خدا و ذهنیت وجود آن در هر انسانی متفاوت است و این هم بستگی به آگاهی شخص دارد.
فرض کنید یک بی دین به جایی مثل هندوستان و یا ایران خودمان برود، او یک غریبه است و در آنجا چگونه میتواند بی دینی را رواج دهد. آیا با جنگیدن می تواند؟هرگز امکان پذیر نیست.تنها راه ، شناساندن شخصیت گمنام خود است. اگر آنها شخصیت و منش شما را پسندیدند پس جذب می شوند ولی اگر نپسندیدند فاصله میگیرند.
تا ما یاد نگریم که با تاختن به باورهای دینی به جایی نمیرسیم این امید به آیندۀ بهتر راه به جایی نمی برد و ایران عزیز صحنۀ درگیری خونینی می شود که هیچ برنده ای نخواهد داشت.
دیگر زمان لشگر کشی به سبک مسلمانان و صلیبیون به پایان رسیده و در زمان کنونی با جنگیدن نمی شود هیچ انسانی را نه به دین باوری سوق داد و نه از دین گریزان کرد. نمونۀ روشن آن همین داعش می باشد. افکار و نگرش عمومی در جهان امروز بسیار موثر است. میزان در پذیرش و عدم پذیرش هر چیزی، آگاهی فرد است.
اولین قدم اینست که دوستان در اینجا از امروز تصمیم بگیرند که دست از توهین به ادیان بردارند و مرام و منش انسانی را بارور کنند و به دیگران بقبولانند که انسانیت منهای دین ارزش دارد و نه با دین.اگر خود تصمیم گرفتیم اخلاق مدار باشیم این مهم است نه اینکه چون در دین گفته شده خوب است.اگر خود یک باور دینی برای خود ترسیم کردیم آن ارزش دارد نه اینکه هیچ اختیاری در انتخاب دین و باور خود نداشته باشیم.
در آخر باز میگویم این خود ما هستیم که مقصریم و نه دین. این گذشتگان ما بودند که به آن نوشته ها جان بخشیدند و به دنبال آن پیامبران دویدند.اگر آگاهی امروز را داشتند هرگز قبول نمیکردند. تنها راه ، شناساندن خودمان منهای دین است و بالا بردن آگاهی دیگران.با بالا رفتن آگاهی آنوقت ترس نیز از بین میرود. اصلی ترین عامل ترس، ناشناخته ها هستند. با از میان رفتن ترس ، اعتماد به نفس جای آنرا میگیرد و این نقطۀ شروع است.
درود بر شما
کرم درخت از خود درخته
دوست من داستان دین به این سادگی نیست که شما توصیف کردی بل باید از دید عوام به موضوع نگاه کرد که درصد بالایی از جمعیت کشور را تشکیل میدهند و بطور مستمر و یگطرفه مخاطب مهملات ملایان هستند و دریچه های ذهن خود را به روی واقعیت بسته اند و آگاهی بخشی من و شمای توعی هم در چنین جوی کارساز نیست اینکه میفرمایید در عصر حاضر اچباری در پذیرش دین نیست . این مختص کشورهای قانونمند و سکولار است نه کشورهای عقب مانده ! شما ببینید یکبار در ماه رمضان صدا و سیما یک سوتی بزرگ داد و دیگر تکرار نشد ! نوشته ای روی صفحه تلویزیون ظاهر شد به این عنوان که در ماه مبارک رمضان به حرمت این ماه عزیز میزان جرم و جنایت به مقدار قابل توجهی کاهش می یابد ! آیا این به این معنی نیست که اکثر جنایتکاران مسلمانند ؟
شوربختانه در سال 88 فرصت تاریخی بزرگی را از دست دادیم فقط به این دلیل که رهبران جنبش ذهنشان آلوده به // دینی بود و وعده بازگشت به دوران ظلایی یارو را میدادند و پای مردم را از حرکت سست کردند ! پس تا اینجا عامل نکبت مشخص است تا فرصتی دیگر .
جناب مشیری این ترفند جدید مسلمانان به اصطلاح نوگراست که برای حفظ دین خود را سکولار و مترقی جلوه دهند و درعین حال به دفاع از خرافات بنام اعتقادات و مقدسات مردم بپردازند.هیچ. وقت هم توهین را نه معنی می کنند و نه همین مرز را برای دیگران قایلند.در عمل دست به هر جنایتی می زنند و از کشتن افراد برای کوچکترین انتقادی به خرافات دینی رویگران نیستند.آیا گفتن اینکه // جنایت کرده و یا محمد با بچه 9 ساله ازدواج کرده ///// و یا مثلا محمد زن پسر خوانده خودش را از اوگرفت و هزاران مثال اینچنینی که در تاریخ خود مسلمین نوشته شده توهین است یا انتقاد؟این برادران نواسلامی خیال می کنند تا دم از سکولاریسم و دمکراتیک زدند دیگر حق دارند برای دیگران با خط و نشان کشیدن مرز تعیین کنند.ولی فراموش می کنند که همین اعتقادات شان است که دمار از روزگار مردمان این مرز و بوم درآورده. اروپا با به لجن کشیدن مسحییت و دستگاه پاپ و مقدسات مردم عادی توانست آنرا از تقدس بیندازد و خلع سلاح نماید و به حوزه خصوصی پرتاب کند.واگر در کشورهای متمدن نظامهای سکولار و دمکراتیک وجود دارد نتیجه همان مبارزات روشنگرانه در باره مسیحیت و از تقدس انداختن دستگاه پاپها و مراکز مذهبی است.برای بوجود آودن سیستم سکولار و دمکراتیک باید ادیان و عقاید را از تقدس انداخت و بیرحمانه نقد کرد.احترام تنها مختص انسانها و حیات و زندگی و خرد انسانهاست و نه اعتقادات و خرافات دینی.انسانهایی که ارزش جان و خرد برایشان در برابر اعتقاداتشان بی ارزش است هیولاهایی بی رحم و درندگان و خونخوارانی سیری ناپذیرند مثل همین اراذل و اوباش حکومت اسلامی.باید بین اعتقادات و فرد معتقد فرق گذاشت چون اعتقادات متغیرند و می توانند ویرانگر و مخرب باشند ولی فرد وحقوق انسانی او محترم است.
درود بر شما
جناب مزدک فرمایش شما متین . من هم با شما هم عقیده ام در واقع دین یک باور شخصی است و قابل احترام و تا زمانی که انسانها محترم هستند دینشان هم محترمه اما اگر به واسطه دین به حریم و حقوق دیکران تجاوز بشه نه تنها محترم نیست که قابل توهین هم هست و مطلبی که دهن را آزار میده پدیده ملی مذهبی و روشنفکر دینی است که هر دو با دین کاملا در تضاد هستند اصلا خنده داره آحه مهملات بیکانه 14 قرن پیش چه ربطی به ملیت و روشنفکری داره ! به این میگن ماله کشی مدرن چون ماله کشی آخوند ها معجزه اش را از دست داده خلاصه کلام عرض کنم که اگر بنای توهین باشه خود اسلام و دستوراتش بزرگترین توهین است به بشریت .
سلام و درود
مزدک گرامی
شما هنوز پاسخ پرسشهای مرا ندادی برادر من.نگفتی که خداناباور از دید شما چیه و مرامش چیه .ایدئولوژی فکریش چیه؟ تا منم بتونم شمای حاضر را نقد کنم.
باز هم طبق معمول چرند نوشتی و من مجبورم پاسخ تو رو بدم.
شهامت داشته باش و به خود من نقد کن نه اینکه به در بگی تا دیوار بشنوه.
1- من نه مسلمانم و نه مثل تو نوگرای خداناباور. در کدامیک از مطالب من از خرافات و دین سنتی و مقدسات دفاع شده لطفا بگو تا بلکه من روشن شم. در ضمن ادعای سکولار بودم. یعنی همه ادعا میکنن و فقط این شمایی که معلوم نیست مرامت چیه درست میگی.
2- من توهین رو تعریف میکنم برات؛ توهین یعنی رفتاری شبیه مزدک داشتن و من با گرفتن آینه روبروت خواستم خودتو بهتر بشناسی ولی بازم نشد که نشد.
3- مواردی که به محمد پیامبر مسلمانان نسبت میدی توهین است و از نوع بدترین آن یعنی توهین به شخص غایب و افترا چرا که او در اینجا حضور نداره تا از خودش دفاع کنه.شما بر چه مبنایی این اراجیف را به شخصی نسبت میدی که 1400 سال پیش زندگی میکرده.مگر آنجا بودی؟مگر خودت دیدی؟حرفهای تو بر مبنای همان اراجیف تاریخی است که از گذشته گان به ما رسیده.جالب اینه که این تاریخ نگاران عرب در آن زمان مگه چند تا با سواد داشتن و یا ممکن نیست یک کلاغ چهل کلاغ شده باشه؟گیرم که همه اینها درست باشه. تو رو سنه نه برادر من مگه تو عربی؟در ضمن شما به تاریخ عرب و زیست شناسی توجه نداری و هی مغلطه می کنی… یک دختر عرب در عربستان زودتر به سن بلوغ میرسه به دلیل نوع آب و هوای گرمسیری که بوده.الان هم در عربستان یه دختر 9 ساله هیکل یه دختر 14 و یا 15 ساله رو داره. در ضمن این یک سنت عربی بوده و ربطی به اسلام نداره مثل بسیاری از سنتها که با اسلام آوردن عربها نیز رعایت میشد.زندگی اعراب تماما به شکل سنتی و عشیره ای اداره میشه حتی در حال حاضر.محمد زن پسر خوانده اش رو گرفت که گرفت. زرنگ بود گرفت بازم تو رو سنه نه مگه از عشیره و قوم تو بودن که غیرتی میشی.عربها هم به این موضوع اینگونه که تو میگی نگاه نمی کنن.شما شدی کاسۀ داغتر از آش.الان همین عربهای عربستان که کعبه هم اونجاست و همشون هم مسلمون هستن مگه همین کارها رو ادامه نمیدن؟ شما نیت و انگیزه ای جز توهین نداری. هر مطلبی میگی یه سرش توی //// عربهای 1400 سال پیشه.روشن و درست نقد کن. چطور اینهمه محاسن! از آنها رو که در روایات همین تاریخ نگاران هست که به آنها استناد میکنی نمی بینی و یه چوب گرفتی تو یه دستت و یه ذره بین تو اون یکی دستت و شروع به بهم زدن /// عربها در 1400 سال پیش میکنی.
این شمایی که محمد رو مقدس جلوه میدی بعد ازش بد میگی بعد میگی دیدی مقدس نیست به این دلایلی که گفتم…بابا اونم یه آدم عرب بوده مثل بقیۀ عربها، خودشم بارها گفته.با بینش خداناباورانه نقد کن و نه با بینش یه آدم سطحی نگر و مسلمان نادم که سندهاش مال 1400 ساله پیش هستش. چی از جون مسلمونا و عربها میخوای؟
4- ببینم راه حل شما برای سکولار بودن اینه که اول باید بی دین بشیم بعدش ضد دین بشیم و به خدا و پیامبران و تمامی مقدسات فحش و ناسزا بگیم. نمیدونم باید چی جوابتو بدم.من برای تو و امثال تو خط و نشان بکشم! تو خودت دور خودت یه خط کشیدی دیگه نیازی به خط دادن من نیست. باید بی رحمانه نقد کرد من هم موافقم ولی با سند محکم و ادله و نه با دست نوشته های خود اعراب دانشمند ! آن زمان که هزار دست چرخیده تا به شمای روشن فکر خداناباور برسه. اینطوری خودتو مضحکۀ عام و خاص میکنی.
در ضمن به شخص دیگه هم باید این حقو بدی تا از شما نقد کنه البته باید یه شناختی از شما و عقایدت داشته باشه که تا الان خبری نشده.اصلا چیزایی که مینویسی یه بار میخونی؟
5- میگی احترام مختص انسانهاست و یه سری چیزای دیگه که نگرفتم.ببینم یه آدم مذهبی و خداباور از نگاه تو انسان نیست؟ یعنی فقط تو و دیگر خداناباوران انسان هستین اصلا میفهمی چی بلغور میکنی؟ یعنی یه دیندار اول دیندار میشه و به واسطۀ این دیندار بودش از انسانیت خارج میشه…منظورت چی بود دقیقا ؟یعنی همۀ دین داران مثل همین ارازل و اوباش حکومتی هستن که مثال زدی؟ یعنی نمیدونم چی بگم بهت…
جملۀ آخری که گفتی یه بار بخون ببین چی گفتی.من فقط همین یه جمله رو اینجا میارم تا بقیه از عمق اندیشه های شما آگاه شن و یه جواب کوتاه به اون کلمات که ناشی از مصرف جنس بی کیفیت راوی اونه دادم.
جملۀ آخر مزدک:
” باید بین اعتقادات و فرد معتقد فرق گذاشت چون اعتقادات متغیرند و می توانند ویرانگر و مخرب باشند ولی فرد وحقوق انسانی او محترم است”
– از نظر شما که یه معتقد انسان نیست چون معتقده بر وزن منفعل پس چطور میخوای بین اون و اعتقادش فرق بزاری؟
– کدوم اعتقاد ثابته؟ به ما هم معرفی کن نکنه خداناباواری ثابته ! یعنی به نظر شما همه باید اجبارا و به زور خداناباور باشن تا انسان باشن و نباید خودشون به این درک برسن؟در ضمن همۀ خداناباورا فرشته هستند و هیچ خلافی ندارن و اونا نمیتونن ویرانگر و مخرب باشن؟
– یعنی داشتن دین و اعتقاد و خداباوری از حقوق یک انسان نیست؟و شما به چه چیزهایی حقوق انسانی میگی؟
دیگه منکه مخم //// از خوندن این چرندیات…خودتم میفهمی چی میگی!
جناب مشیری روشنفکر دینی و فمنیسم اسلامی و سوسیالیسم اسلامی و حقوق بشر اسلامی …همه دست پخت همین ملی مذهبی ها و مسلمانان به اصطلاح نوگرا و نواندیش و اصلاح طلب …است.اینها چون یک پا در اسلام و سنت اسلامی دارند و پایی هم در مدرنیته سعی شان اینست که همچنان مدرنیته و علم را برای توجیه خرافات اسلامی بکار گیرند.از سالهای قبل از 57 برای فریب مردم در به برده گی گرفتن علوم جدید و حتی ایدیولوژیهایی که بین مردم و بخصوص قشر تحصیلکرده بردی داشتند مثل مارکسیست و اگزیستانسیالیسم … برای توجیه خرافات اسلامی خبره شده اند.درحقیقت اگر همین نوگرایان اسلامی نبودند رهبری جریان 57 به این راحتی بدست ///// نمی رسید. حالا هم همین گروها با اهداف مشخصی که نجات ///دینی است از هیچ کوششی برای سؤاستفاده از عناوین و عبارات مورد قبول روشنفکران و قشر تحصیلکرده فروگذار نیستند.اینست که عباراتی مثل روشنفکردینی و اندیشمند دینی و فمنیست دینی …باب روز و ورد زبان همین گروهاست.والا هر ابلهی می داند که جمع علم و دین با هم شدنی نیست.چون علم بر تجربیات و آزمایش و خطا و آزادی تفکر و حق داشتن اشتباه و پژوهش هایی خنثی و بدون پیش داوری و قبول نتیجه و …سروکار دارد نه چهار چوبهایی از پیش تعیین شده.که الله چون چنین گفته پس نتیجه آزمایش و تحقیق اگر غیر از این باشد پژوهشگر را باید سر برید چون ضد الله و ملحد است.مسخره ترین پدیده ایی که اینها مطرح می کنند سکولاریسم اسلامی و حقوق بشر اسلامی است آنهم در حکومتی دینی!درصورتیکه بخوبی میدانند که یک سیستم سکولار بدون دمکراسی عقیم است و چنین حکومتی نمی تواند به دین و یا ایدیولوژیی خاصی متکی باشد بنابراین تنها راهی که می ماند حقوق بشراست که می تواند بنیان قانون اساسی چنین سیستمی باشد.ولی از آنجایی که این افراد بخوبی میدانند که آنچه را از علم جدید میگیرند درست منسوخ کننده نظراتشان است ناشیانه به طرح موضوعات فرعی می پردازند تا هر چه بیشتر بر توهم مردم بیفزایند.و همین گروها هستند که سدی در مقابل روشنگری شده اند.بنابراین یکی از مهمترین وظایف روشنفکر کنونی در کنار انتقاد از قوانین و اصول اسلام و بازخوانی تاریخ و تفاسیر گوناگون از اسلام و نشان دادن ریشه های فکری این گروها مورد نقد و بررسی قرار دادن همین گروهاست تا دیگربار نتوانند با ارایه تفاسیر غیره واقعی و منحرف کننده به انحراف جنبش ضد استبداد دینی و هرنوع استبدادی بشوند.مسلما برای یک فرد دینی و ایدیولوژیکی انسان نمی تواند موجودی جدای از اعتقاداتش باشد بهمین جهت هم حقوقش را در چهار چوبهای ایدیولوژیکی و دینی تعریف می کنند.درصورتیکه زیربنای قوانین حقوق بشری انسان بدون هیچ اما و اگریست.هیچ حکومتی نباید انسانها را به مسلمان و مسیحی …غیره تقسیم کند چون دین و بی دینی و هر اعتقادی هر چند که جزء حقوق شهروندیست ولی فردیست.جالب است کسانیکه خود خرافات 1400 سال پیش را برای سرکوب و جنایت و ترور وتجاوز به حقوق دیگران دست آویز حکومتی ویرانگر و ضد مردم و ایران ستیز کرده اند انتظار دارند که همین خرافات را ما مقدس هم بدانیم و لابد باید به مسلمین گرامی جایزه بیشترین سفاکیها و کشتهارها و غارتگریها را درتاریخ ایران زمین هم بدهیم!چرا چون اگر بگوییم مثلا پدوفیلی و تجاوز به حقوق کودکان و تجاوز جنسی و تبخیذی که فقیه و امام امت شیعیان در قرن 20 ام برای پیروانش تبلیغ می کند ریشه در همان تفسیر از وقایع 1400 ساله است ما به مقدسات مسلمین توهین کرده ایم.ولی تجاوز به شیرخوارگان ما مسلما از نظر یک مسلمان معتقد به محمد و خرافات اسلامی نه تنها جرمی نیست بلکه ثواب آخرت هم دارد! اصولا نه درد نواندیشان دینی و نه اصلاح طلبان حکومتی و نه معتقدان به اسلام از هرنوعی اش درد انسانها و حقوق انسانی آنها نیست والا هر بچه مدرسه ایی هم با کمی تامل می فهمد که حکومت برمبنای یک دین یا ایدیولوژیی و یا اعتقاد یک گروه خاص نمی تواند متضمن حقوق تمام مردم جامعه باشد.اینها بجای تاکید بر جدایی دین از حکومت و تن دادن به یک حکومت سکولار و دمکراتیک برمبنای حقوق بشر سعی در به برده گی کشیدن علم و دستا وردهای انسانی درخدمت به خرافات دینی اند.بنابراین عناوین مزحکی مثل روشنفکردینی و حقوق بشر اسلامی و…نتیجه چنین دیدیست.وقتی زیربنای فکری انسانها چیزی جز حقوق بشر و حقوق انسان بدون اما و اگر باشدخواه ناخواه موضوعات دیگر جز حیات و جان و خرد انسانها مقدس گردیده و برای به کرسی نشاندن چنین تفکری اولین قربانیان انسانها و حقوق آنهاست!تا انتقادی از مبانی فکری و نشاندادن ریشه های جهل و خرافات و مانیفست ترور و وحشت و تجاوز به حقوق انسانی(کتاب مقدس) می نمایید فورا بحث تقدس و مقدسات مردم و …را پیش کشیده و با چماق تکفیر سعی در به سکوت کشاندن منتقدین دارند.و در کشتن و ترور و خونریزی آنچنان مهارتی دارند و آنچنان بدون هیچ احساسی آدم می کشند که گویی از مادر قصاب زاده شده اند!بعد از 36 سال حکومت اراذل و اوباش و آدمخواران خونریز مسلمان می توان معنی آن هیچ ////را هنگام ورود به ایران درک کرد!تازه همین روشنفکران دینی از دوران /////بعنوان دوران طلایی یاد می کنند باش تا خود اینها قدرت را بگیرند!
جناب بی نام بی نهایت، درود
این نوشته ات، با بقیه نوشتههایت متفاوت است، این شد حرف حساب و مودبانه هم نوشته ای. به حق سخن گفتی و به کسی هم توهین نکردی.احسن به تو.
سلام و درود
جناب سپهر – ضمن تشکر از توجه شما
متاسفانه بسیاری از دوستان اینجا متوجه نشدند که دلیل توهین های من به مرام مزدک و شخص مزدک فقط قرار دادن آینه در جلوی مزدک بود و بس.
من نسبت به هرکس که مغرضانه و با هدفی خاص بخواهد به مذهبیون و حتی خداناباوران توهین کند مقابله می کنم . هیچکس حق توهین به عقاید شخص دیگر را ندارد و همچنین به راوی مطلب . این شامل خود من هم میشه. نقد اشکال نداره ولی توهین را من یکی تو کتم نمیره. هر کس اینجا آزادی نوشتن دارد و اینجا حیاط خلوت افراد ضد دین و پوچ گرا نیست. باید به عقاید دیگران احترام گذاشت و جنبه داشت. در اینجا رتبه دهی برای چیست؟
راه رسیدن به لائیتیسه و تجسم نمودن حکومت بعدی در ایران بر مبنای لائیک اینست که از الان از درگیریهای مذهبی دوری کنیم و گرنه حکومت آینده در ایران متعلق به افراطیون مذهبی است چرا که قدرت و اسلحه در اختیار آنهاست.
جناب مزدک شخصی توهم زده است که اصلا نمیداند که در ایران ، افرادی با این طرز فکر افراطی راه به جایی ندارند. نمی شود از جمهوری اسلامی یک دفعه به سمت سکولاریته برویم. با حمله به تمام ادیان و بشکل خاص اسلام، فقط باعث افزایش تعداد افراطیون مذهبی میشویم. جناب مزدک در حقیقت با توهین به اسلام و مسلمانان شیعه در حقیقت به افراد مذهبی، خط فکری افراطی میدهد. مزدک حامی افراطیون هست و اندیشه اش نیز اختلاف انداز و تفرقه افکنانه می باشد.
ابتدا باید دین را از سیاست جدا کرد و حکومتی لائیک تشکیل داد. تنها راه اینست.
با توهین به دین نمی شود مقدس بودن آنرا گرفت بلکه آنرا مقدس تر می کنیم. ولی متاسفانه مزدک و امثال او این موضوع را درک نمیکنند.
جناب بی نام، بی نهایت، با درود، بی گمان باور داری، حق آزادی من نوعی ، الزامی برای شما به همراه ندارد که آزادی شما با چه حصار و باید و نبایدهایی روبرو شود. اما همه ما میدانیم که یک طبقهای آزادی کامل دارند که بیگیرند و بزنند و بکشند و غارت بکنند و تجاوز و اسمش هم هست اسلام عزیز و تنها دلیل ادامهٔ جنایات و غارتها و زورگوییهای این نابکاران وحشی خو هم شده مصالح نظام. آن آزادی که ما میخواهیم این است که اتحاد آفرین باشد تا از شر این خون آشامان بی همه چیز رها شویم و ملت و مملکت از این اسارت هولناک نجات پیدا کند. بیا و فاسدترین ابر جنایتکار را نشانه بگیر و لاغیر.
… یک دختر عرب در عربستان زودتر به سن بلوغ میرسه به دلیل نوع آب و هوای گرمسیری که بوده.الان هم در عربستان یه دختر 9 ساله هیکل یه دختر 14 و یا 15 ساله رو داره. …
جناب بی نام و بی نشام میشه چند پژوهش علمی دراینباره ارایه دهید؟امیدوارم مثل سید مرتضی مثل دزد ناشی بکاهدان نزنید1این بحث را من قبلا با مرتضی کرده ام و ایشان بدجوری سوتی دادند!
سلام استاد
این مصاحبه را که خواندم هم به شما و هم به خانم نرگس محمدی که مادرانه و هوشمندانه ماجرای آن شب اعدام شش جوان کرد را گزارش کرده آفرین گفتم. در این مصاحبه از کتک خوردن شما هم گفته چه خو