یک: درتاریک روشن صبح چهارشنبه سیزده اسفند 93، من بودم و مشت و لگد و دهان فحاش مآموران اطلاعات. سه بانوی همراه من – که نرگس محمدی یکی از آنان بود – هم تماشا می کردند و هم معترضانه و شرمگنانه فحش های رکیکِ پایین تنه ایِ مأموران بی چاک و دهن را تحمل می فرمودند. مأموران لباس شخصی، چهار نفری دست و پایم را گرفتند و از جا بلندم کردند و با سر مرا به داخل اتومبیل شان فرو تپاندند. درهمانحال دو نفرشان با لگد به پشتم می کوفتند و یکی شان به سینه ام مشت می زد و دیگری دهانش را به ناسزا و فحش های لجنی می آلود. برادران با عصبیتی که ریشه اش از مصاحبه های شبِ قبل من و خانم محمدی آب می خورد، محکم به دست های من دستبند زدند و جیب هایم را خالی کردند و همه ی مدارکِ همراه من و تلفن های همه ی ما را برداشتند.
به توصیه ی یکی، مرا از داخل اتومبیل شان بیرون کشیدند و پخش زمین کردند و یکی شان با باسنش بر صورتم نشست. درهمین حال، سرتیم شان که مردی سی و سه چهار ساله بود و قدی متوسط و ته ریشی به صورت داشت، سراسیمه با همکارش سر رسید و بی معطلی مشتی به صورتم کوفت و لجنی ترین فحش های متداولش را از قد و قواره ی من آویخت. این مردِ سرتیم، از من که خیالش راحت شد، به سمت خانم محمدی خیز برداشت و دهانش را وا کرد و یک کمپرسی لجنِ کلامی بر این بانوی پاک نهاد خالی کرد.
دو: دیشب ساعت هشت و نیم بود که من و بانو نرگس محمدی خود را به مقابلِ زندان رجایی شهر کرج رساندیم و بی آنکه پلک بر هم نهیم، یکسره تا خود صبح در کنار خانواده هایی ماندیم که شتابزده خود را از سنندج و جوانرود و روستاهای کردستان به آنجا رسانده بودند و جز بی پناهی و بی کسی، یاوری نداشتند. آنها را با یک تلفن به آخرین ملاقات و آخرین دیدار فرا خوانده بودند. ساعت چهار صبح، شش عزیز جوانشان به دار آویخته می شد. شش عزیزی که هریک، دوسال از شش سال زندانشان را در سلول های انفرادی شکنجه شده بودند و سرآخر، بازجویان از آنان با چشمان بسته اقرار و اعتراف و امضاء گرفته بودند. آنها با چشمان بسته، پای برگه هایی را امضاء کرده بودند که هیچ از نوشته های آن برگه ها خبر نداشتند.
این شش نفر، سنی بودند. این شش نفر، کرد بودند. این شش نفر، جوان بودند. چهارنفر از این شش نفر، طی نوشته هایی طولانی، جزء بجزء شکنجه ها و آسیب ها را نوشته و بیرون داده بودند. دو تن از این شش تن، برادر بودند. و مادرشان بانویی بود ریز نقش که این بانو از سر شب تا خود صبح دعا کرد و با دست های افراشته خدای آسمان و زمین را به یاوری طلبید. چه نفسی داشت این بانوی ریز نقش. وچه سوزی در کلمات کردی اش نهفته بود. امروز صبح که مأموران اطلاعات به جان من افتادند و دِ بزن و دِ فحش بده، با تبسم به یکی شان گفتم: با من که این می کنید، معلوم است در پستوهای خود با متهمینِ بی پناه چه کرده اید در این سالها.
سه: من و بانو نرگس محمدی از سر شب تا خود صبح، تا توانستیم با شبکه های رادیویی و تلویزیونی و با سایت های خارجی صحبت کردیم و از غیرقانونی بودن اعدام این شش جوان سخن گفتیم. من حتی با انتشار صدای خود، ملتمسانه از رهبر و از هر مسئول با نفوذی که صدای مرا می شنود خواهش کردم که در آن تنگنای وقت، همتی به کار اندازد و این شش جوان را از کام مرگ برهاند. کاش یک دوربین از صدا و سیمای رهبری در آنجا بود و ما هر چه در دل داشتیم رو به او می گفتیم.
چهار: ساعت به دو و سه و چهارصبح که رسید، سرما به تن ها دوید. مردها کپه ای از آتش برآورده بودند و مرتب بر آن تکه های چوب می نهادند. به دو نفری که می شناختیم و کرجی بودند، رو زدیم که چند پتو بیاورند. پتوها را به بانوان کرد دادیم که بر خود بپیچند. ساعت شد پنج. و کمی بعد: پنج و نیم. چهار اتومبیل پلیس با چراغ های گردان، پشت به درِ اصلی زندان به یک ردیف جا گرفتند. سربازان آمدند و با سپرها و باتوم هایشان صف بستند.
اینجا بود که درِ بزرگ زندان وا شد و آمبولانسی از محوطه ی زندان بیرون زد. با جلو آمدن آمبولانس، شیون و فریاد پدران و مادران بالا گرفت. یک زن جوان در آن میان سخت می گداخت. او شش ماه با مردش بیش نبوده و در همان شش ماه از شویش بار برداشته بود. مرد جوان در زندان بود و دخترش از یک روز و یک سال، تا شش سال بالا آمده بود. بی آنکه پدر را بر سر خویش دیده باشد. آمبولانس صف مردم را شکافت تا به راه خود برود. مشت بود که بر شیشه ها و بدنه ی آمبولانس کوفته می شد. یک سرگرد و یک سرهنگ نیروی انتظامی آمدند و با چهره هایی نشسته به اندوه، اعدام شش جوانِ این زنها و مردها را تأیید کردند.
خشم ها به هم پیوست، وضجه ها و نفرین های آتشین، بجای نجواها و نیایش ها و التماس های دیشب نشست. این زن ها و مردها، سی دقیقه ی تمام ضجه زدند و بر سر و روی خود کوفتند. خبرآمد که: جنازه ها را می برند به امامزاده بی بی سکینه. کاروانِ خنجر به دل، باید به سمت بی بی سکینه به راه می افتاد. در آن دمدمای صبح، مردهای کرد را یک به یک در آغوش گرفتم و سخت گریستم و به تک تک شان گفتم: شرمنده ام که هموطنان خوبی برای شماها نبوده ایم. و به بانو نرگس محمدی گفتم: این جمعیت، از دیشب تا به صبح، در التماس و خواهش و تمنا بود و اینک یک سره در خشم و نفرت و لعنت.
پنج: کاروانِ خنجر به دل، به سمت بی بی سکینه به راه افتاد و ما به سمت تهران. دو خیابان پایین تر، دو اتومبیل شخصی راه را بر ما بستند. مأموران با شتاب از اتومبیل ها بیرون زدند و با رد و بدل شدنِ یکی دو جمله، با همان شتاب به معرکه ی ضرب و شتم و فحش های ناموسی و پایین تنه ای فروشدند. سرتیم مآموران که کمی با تـآخیر سر رسید، اشتهایش برای زدن و مشت کوفتن و رجز خواندن و بارشِ فحش های لجنی فراوان تر از همه بود. او ظاهراً از بالادستی هایش برای زدن من اجازه گرفته بود. فحش های لجنی اش اما مال خودش بود. و جزیی از شخصیت و تربیتش. در آن گرگ و میش صبح، بجای این که ما بترسیم، آنها بودند که با زدن من و باراندنِ فحش های ناموسی و وقیحانه و پایین تنه ای، ترس خود را مخفی می کردند.
سرتیم شان به من گفت: لیاقت تو همین است که با این عُمری ها باشی. و برایم خط و نشان کشید: فردا سرِ قبر مصدق نشانت می دهم …… ( و ردیفی از فحش های مشمئز کننده که من هرچه کردم ابتدا و انتهای هر فحش را بنویسم و وسطش را خالی بگذارم، نتوانستم ). این سرتیم اطلاعاتی، از من که خیالش راحت شد، خزید به سمتِ بانو نرگس محمدی و هرچه نوبرانه از فحش های لجنی در چنته داشت براین بانوی شریف افشاند. می گویم: چه رهبر و وزیر اطلاعات عمامه هایشان را بالاتر بگذارند و چه نگذارند، این بی تربیتیِ خیمه خوابانده بر کل دستگاه اطلاعات، مختصری از شاکله ی کلی آن است. وزارتخانه ای که در روز روشن آدم بکشد و سر به اندرون خصوصی ترین زوایای زندگی مردم فرو ببرد، چرا نباید زرورقِ صحبتِ متداولِ مآمورانش، فحش های لجنی و پایین تنه ای باشد؟
محمد نوری زاد
چهارده اسفند نود و سه – تهران
شیون مادر جمشید و جهانگیر دهقانی، پیش از اعدام جوانانش
هوا سرد بود. در اطراف آتش
پشت دیوار زندان رجایی شهرکرج، چهار صبح چهارشنبه
پیچیده لای پتو. ساعت چهار صبح چهارشنبه. جلوی زندان رجایی شهر کرج
مادران و پدران و برادران اعدامیان
حلقه ی دعا
شیون مادران. کاش دل بیت رهبری می لرزید
ساعت از یک نیمه شب گذشته بود. خانواده ها برای نجات عزیزان شان دعا می کردند
خانواده های شش اعدامی
ساعت دو چهل دقیقه ی صبح چهارشنبه مقابل زندان رجایی شهر کرج
ساعت پنج و یازده دقیقه صبح چهارشنبه روبروی زندان. حضور چهاراتومبیل پلیس گواه خبری بود.
کارگردان که نشدی هنرپیشه خوبی هم که نیستی اراجیفی هم که نوشتی بدجوری کلیشه ای است .تو عقده خود بزرگ بینی داری برای همین هیچی نمیشی زور نزن
جناب حسنی .نوریزاد هم اینک در قلب ملت ایران ( البته نه امت ) جای دارد . زور زدنش هم برای این است که امثال شما را آگاه کند واز جمع اراذل واوباشی که حیدر حیدر میکنند نجات داده وبه جمع آدمیان سوق دهد نوریزاد جان خود و آسایش خانواده اش را در کف دست نهاده و با جمیع حرامیان وشماهایی که از این حرام خورها دفاع میکنید در افتاده و پرده از روی آنها برداشته ( البته اگر شخص شما جزو این جمع نبوده باشی ) نیازی هم به بزرگ شدن ندارد عظمت و بزرگی وی را در همین سایت میتوانی ببینی . اگر درنده خویی ها وددمنشیها توسط شماها و یا باحمایت شماها نباشد با یک دعوت نوریزاد جمع کثیری از ملت ایران ( نه امت ) به خیابانها ریخته وچه بسا که طومار ددمنشی ها در همین دعوت ها در هم پیچیده شود ( البته از جنبه طنز از شما سوال می کنم شما چی ؟ آیا بدون زور زدن چیزی شدی ؟ پس تا توانی زور بزن . با ………
نوری زاد عزیزدرخواست شما را از ایران اریایی شنیدم میدانم که در رنج وسختی میگذرانید زنده باش که با شما ایرانی خواهیم ساخت سربلند سر فراز وبدان که نور برتاریکی پیروز است من در کنار شما هستم ومطمین باش اگر امکان داشت وتنگی معیشت وزندگی کردن در فرسنگها دورتر از کرج نبود به شما میپیوستم من یک جوان ایرانی هستم نگران شما نگران میهن نگران ریشه ها که در منجلاب تاریکی وافراط گم شده اند اما دلم بسیار روشن است برای فردایی پر امید که بسیار نزدیک است زمانی پیشینیان من در دفاع علیه بعثی ها جان خود راارزانی کردند واکنون نیز امثال من برای بازگرداندن ریشه ها حاضر به فدای جان خود هستند همراه شجاع من بدان واگاه باش که دراین مسیر کنایه ها خواهیم شنید از دوست واز دشمن ولی ما را چه باک که برای مام میهن جانفشانی میکنیم وخود میدانیم که بر راستی هستیم شما را میسپارم به دلهای کودکان گرسنه این سرزمین اهورایی که در انتظار ما هستند به پیوند قلب های بی الایش با انسانیت نوریزاد عزیز بدانید واگاه باشید که شفق نزدیک است نزدیکتر از انچه می انگاری هستم در کنارتان با تمام باوری که دارم به ایران به این فلات دیرینه واز شما بابت برچسب هایی که تعدادی مبارز میهن علیهتان میزنند به جای ایشان عذر میخواهم انها نیز درکنار شما هستند یکپارچه خواهیم بودبا امید در کنار هم وپگاه نزدیک است درود بر شما مردی کهرادمردان به راه او سخن او افتخار کرده وخواهند نمود
گزارش نرگس محمدی را از ساعات دردناکی که با محمد نوری زاد در شب اعدام 6 جوان کرد سپری کرده بودند در «روز آنلاین» خواندم. زجری که خانواده های آن جوانان در آن شب سرد کشیده اند و نیز رزالت و بیرحمی آدمکشان داعش وطنی، غیر قابل باور و تحمل است. نرگس محمدی میگوید، پس از کشتن جوانان، به خانواده ها فخر میفروختند و میخندیدند. فکر نمیکنم حتی جانوران وحشی هم چنین رفتاری از خود نشان بدهند. پرونده جوانان کُرد، هر کدام تنها یک پوشه بوده است با یک برگ انشای حکم جنایتکاری بنام مقیسه. در بخشی از مصاحبه، نرگس محمدی از سکوت و بی تفاوتی مثلا روشنفکران گلایه میکند. واقعا، خاک بر سر همه آن نویسنده ها و استادان و سیاستمدارانی که چنین جنایاتی را در دو قدمی خود میبینند و میشنوند ولی صدایی از آنها در نمیاید. حقوق دانان این مملکت فلک زده، چرا دو خط به غیر قانونی بودن روند اعدام این افراد و همینطوری کشته شدنشان اعتراض نمیکنید. شرم بر شما و نفرین بر مقام و پول و اعتبار و حیثیتی که برای حفظش، در برابر چنین ظلمی نسبت به همنوع و هموطنانتان سکوت میکنید.
داده کشتن، پولشم داده.
مشکلی نیست
shame on the velayrt e fagheeh and his ommat.Mr. nourizad and ms. mohammadi , ALLAH BE WITH YOU.you need his protection against these basterds and motherf****rs.
i wish the best for you two,we need many people like you who cares about his fellow citizens regardless of their religion,race and language.
khodaa yaar va hamrahetan
batoul from toronto
سلام بر همه دوستان و جناب نوریزاد
ناظران ملاحظه فرمودند که دوستمان جناب علی1 چگونه رفتار کرد ،بحث هایی ابتدایی در خصوص ماجرای یهود بنی قریظه طرح شد ،و پاسخ هایی ارائه شد ،دوستمان که مدعی تاریخ و تحلیل آن بود ،کار را به ابتذال و جنجال و الفاظ غیر اخلاقی کشاند ،من از این جهت از ادامه بحث با او اعراض کردم ،بعد در کامنتی خطاب به دوستم منصور ،با حدت و شدتی تمام و با انگیزه ای وصف ناشدنی ،از مجموعه آنهمه گفتارهای مستند تاریخی و نقل قول ها (بقول او نقولات) و تحلیل ها ،با مناقشاتی لفظی بگمان خود سه غلط از گفتار من بیرون کشید و داد سخن که اینها اشتباه می کنند و تاریخ نافهمند و چه و چه! ،بگمان اینکه حال که بواسطه عدم رعایت اخلاق من از ادامه بحث اعراض کرده ام ،چه خوب است وانمود شود که علی1 با توپ پر در عرصه عمومی حریف را در راند آخر بگوشه رینگ برده و کار او را یکسره کرده و او را بجلز و ولز کشانده است!،اما تصور نمی کرد که حریف (بتوهم او) دوباره بمیان رینگ بازگردد!
من که چنین دیدم در ذیل پست آتنا پیروز شد ،ذیل همان کامنت توپ پر حاوی لمن الملک الیوم ایشان ،اعلام بازگشت به بحث (بزعم او :به وسط رینگ!) نمودم! و به او قول دادم که در بالای همان صفحه (آنتا پیروز شد) پاسخ اغلاط مورد ادعا را ارائه کنم ،من از دیروز پنج شنبه رنج بررسی و تحلیل هر سه گزاره را بر خود هموار کردم ،و دو بخش را (که ذیل این عبارات پیوست خواهم کرد) بطور مبسوط پاسخ دادم،امروز بعد از ظهر جمعه که پای رایانه آمدم تا بخش سوم را پاسخ دهم ،دیدم جناب علی1 با کوچ کردن از صفحه پیش گفته و آمدن به سه صفحه جلوتر! (لابد نمیدانست قلم و فکر نوریزاد جوال است و تند تند دست بقلم است و می نویسد وگرنه اندکی درنگ می کرد و به چهار صفحه دورتر از رینگ گفتگو کوچ می کرد!) دست به تالیف آخرین کامنت! خود در باب یهود بنی قریظه زده و علاوه بر آن با کاهش درجه وولوم حساسیت غلط یابی تاریخی از علماء حوزه ،ضمن نشستن بر کرسی موعظه و نصیحت ، دست یاری و استمداد داوری و حکمیت بسوی دیگر عالمان حوزوی!(همانها که تاریخ نمیدانستند و چهارچوبه تحلیلی تاریخ را نمی شناختند!) دراز نموده است! حال نمیدانم اگر فرضا آن دیگر حوزویان نیز بر خلاف گمان ایشان حکم کنند آیا داوری ایشان را خواهد پذیرفت ،یا همانند نفی و نقد حکمیت سعد بن معاذ در 1400 سال قبل، شروع به جرزنی و دراز کردن دست استمداد (این بار لابد به خارج از حوزه) بسوی دیگران خواهد کرد؟! اما در هر صورت، در عرصه عمومی آنچه که محور و معیار است استدلال و اقامه برهان است نه عناوینی چون دکتر و کارشناس ارشد و استاد حوزوی و غیر حوزوی (البته ما این وسط برگ چغندر نیستیم!)،و خوب است کسی که با آن انگیزه شروع بکلوخ اندازی می کند و دیگران را به نا آگاهی از تاریخ و تحلیل تاریخی متهم می کند ،همچنان روی پای خویش بایستد و نگرش تاریخی خویش را مستند به عرصه عمومی عرضه کند.
من با توجه به اینکه این دوست ما، اخلاق دیالوگ منطقی را در هیچ مرحله مراعات نکرد و دست آخر نیز، آخرین کامنت خویش در مورد ماجرای یهود بنی قریظه را به سه پست جلوتر منتقل کرد و دیگران را بداوری طلبید ،از باب اینکه ممکن است خوانندگان در جریان سیر بحث نبوده باشند و ندانند که علی1 در کامنت آخر چرا چنین نوشته است ،با پوزش از صاحب سایت ،از ایشان درخواست می کنم ،لطف کنند آن دو کامنت قبلی من در آن پست را (که پاسخ فعلی دوستمان ناظر به آنهاست است ) دوباره در ذیل این پست درج فرمایند.
البته پاسخ به نکات ایشان در همین کامنت آخر! را نیز ذیل کامنت حضرت ایشان ارائه خواهم کرد.
با تشکر
/////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////
دو کامنت قبلی من از این قرار بود:
سلام به همه دوستان و ناظران
در بحث های تاریخی مربوط به ماجرای بنی قریظه دوست ما علی 1 اینطور ایراد کرده بود که :
“””منصور عزیز
اگر شما توانستی یکبار این علما را وادار کنی که گاهی هم اشتباه می کنند! این از محالات است. عالم ما هنوز در باره بنی قریظه دارد مطلب جمع می کند در حالی که چند پست پیش آورده بود«اصحاب پیامبر از ایشان خواستند تا کسی را بعنوان حکم (داور) تعیین کند ،آنحضرت تعیین داور را بعهده خود یهود بنی قریظه قرار دادند و آنان سعد بن معاذ را که مانند آنان از قبیله اوس بود به حکمیت قبول کردندو پیامبر هم پذیرفتند (السیره النبویه ،ابن هشام ،ج 3 ص 720،الکامل فی التاریخ ج 2 ص 185).» این سه جمله غلط محضند. نه بنی قریظه سعد را انتخاب کرد نه بنی قریظه از اوس بودند نه این زمان که بنی قریظه اعدام می شدند همپیمان اوس بودند. قبل از مسلمانی اوس، آری آنها با بنی قریظه هم پیمان بودندد و هر پیمان هم در سراسر دنیای عرب مراقب هم پیمان است نه اینکه حکم به کشتن آنها بدهد!. اینکه می گویم علما تاریخ نمی دانند و هی قیاس قیاس می کنند از همین باب است. شما از این بزرگ حوزه بپرسید چگونه می شود یکی همپیمان کس دیگر باشد و او حکم مرگش بدهد؟ همیپمانی اوس و بنی قریظه با آمدن اسلام و هجرت پیامبر که امت جدید درست کرد و همه را به همپیمانی با مومنان واداشت از بین رفت.تنها میان پیامبر و اوس و یهود و بقیه قبائل عهدنامه مراقبت از مدینه بسته شد نه همپیمانی و نه چیز دیگر!”””.
(پایان گفتار دوست غیر حوزوی علی1).
از نکات حاشیه ای گذر می کنیم ،موارد مورد ادعای ایشان چند گزاره خبری و تحلیلی است که مورد مناقشه است :
1-نه بنو قریظه سعد را انتخاب کرد.
2-نه بنی قریظه از اوس بودند.
3- نه این زمان که بنی قریظه اعدام می شدند همپیمان اوس بودند. قبل از مسلمانی اوس، آری آنها با بنی قریظه هم پیمان بودند.
4-د و (دو) هر(هم) پیمان هم در سراسر دنیای عرب مراقب هم پیمان است نه اینکه حکم به کشتن آنها بدهد!. اینکه می گویم علما تاریخ نمی دانند و هی قیاس قیاس می کنند از همین باب است. شما از این بزرگ حوزه بپرسید چگونه می شود یکی همپیمان کس دیگر باشد و او حکم مرگش بدهد؟ همیپمانی اوس و بنی قریظه با آمدن اسلام و هجرت پیامبر که امت جدید درست کرد و همه را به همپیمانی با مومنان واداشت از بین رفت.تنها میان پیامبر و اوس و یهود و بقیه قبائل عهدنامه مراقبت از مدینه بسته شد نه همپیمانی و نه چیز دیگر!.
البته من قبلا متن عبارات عربی و ترجمه های کتب معتبر تاریخی را نقل کرده بودم ،بنظر میرسد ایشان توجه دقیقی به عبارات نداشته است ،و تنها ذهنیت های خود را معیار گرفته و بر اساس آن تحلیل و استنتاج کرده و دیگران را به عدم آشنایی به تاریخ و تحلیل آن متهم می کند ،در حالیکه روش درست بحث آن است که در هر مورد مدعی استناد متنی دقیق به تاریخ کرده پس از آن بتحلیل بپردازد.من اینجا به این هم اشاره کنم که ممکن است برخی الفاظ گفتار من موهم بوده باشد اما چون مطلب متکی به گزارش متنی بوده است قابل توضیح هست که عرض خواهم کرد.
الف- در مورد گزاره اول که “بنی قریظه سعد را برای حکمیت انتخاب کردند یا نکردند”.
ابتدا به عبارت های عربی و فارسی متن تاریخ نگاه می کنیم :
1-ابن اثیر در اسد الغابه می نویسد :
“”و كان سبب ذلك أن بنى قريظة لما حصرهم رسول الله صلّى الله عليه و سلّم- و كانوا حلفاء الأوس- فاستشاروه في أن ينزلوا على حكم سعد بن معاذ، فأشار إليهم أنه الذبح
(اسد الغابه ج5 ص 266)
ابن اثیر این عبارات را در بیان بیوگرافی ابولبابه آورده است ،این جمله اشاره به زمانی است که بنو قریظه بجهت خیانت و عهد شکنی که کرده بودند تحت محاصره مسلمانان قرار گرفتند ،وقتی محاصره آنها شدت گرفت ،برای پیامبر پیغام فرستادند تا ابو لبابه را برای رایزنی نزد آنان بفرستد که چه کنند،پیامبر ابولبابه را نزد آنان فرستادند ،بنوقریظه با او شور کردند که بر حکم سعد فرود آیند ،ابو لبابه گفت در اینصورت همه کشته خواهید شد.این ابولبابه همان است که پس از این ماجرا از گفتن این کلمه در رنج شد و خود را در مسجد به ستونی بست و بتوبه مشغول شد که بعد آیاتی از سوره توبه در قبول توبه او نازل شد.او از اینکه حدس خود را به این صورت بیان کرده بود خود را خاطی می دانست.
بهرحال این فاکت نشان می دهد که اندیشه تعیین سعد به حکمیت چیزی بوده است که ابتدائا از سوی خود آنها مطرح شده است ،و شاید همین زمینه این شد که پس از فرود از قلعه ها و شفاعت اوس در حق آنان پیامبر فرمودسعد که مهتر شماست و هم پیمان با آنان است داور شود ،یهود نیز پذیرفتند.
من بخاطر ندارم تعبیر “انتخاب” ابتدایی را در مورد یهود بکار برده باشم ،اگر هم بوده مقصود همین رضا و ارتضاء بوده است ،در عین حال که می بینید همین عبارت ابن اثیر ظاهر در این است که آنها همان زمان که هنوز در قلعه بودند ،به اتکاء هم پیمانی با اوس و مهتریت سعد ،پیشنهاد ابتدایی شان حکمیت سعد بود.
جمله “و کانوا حلفاء الاوس” هم بصورت ماضی استمراری است دلالت بر این می کند که از قبل تا همان زمان واقعه آنان از متحدان اوس بودند ،که این مربوط به گزاره دوم اختلافی بین ما و این دوست است.
2- در کتاب امتاع الاسماع نیز نظیر این عبارت هست که :
“”فحاصرهم حتى نزلوا على حكم سعد بن معاذ، و كانوا حلفاءه فحكم فيهم أن يقتل مقاتلتهم و تسبي ذراريهم و نساؤهم””.
(امتاع الاسماع ج 13 ص 300)
ظهور عبارت در این است که آنان پس از حاد شدن حصر و محاصره ،بر حکم سعد فرود آمدند،جمله ماضویه “و کانوا حلفائه” نیز باز حاکی از هم قسم و هم پیمان بودن آنان با اوس بوده است تا آن زمان.
3-ابن کثیر در البدایه و النهایه نوشته است :
“”و سار اليهم رسول الله صلّى الله عليه و سلّم ليحاصرهم كما تقدم فلما ضيق عليهم و أخذهم من كل جانب أنابوا أن ينزلوا على حكم رسول الله صلّى الله عليه و سلّم فيحكم فيهم بما أراه الله فرد الحكم فيهم الى رئيس الأوس- و كانوا حلفاءهم في الجاهلية – و هو سعد بن معاذ فرضوا بذلك و يقال بل نزلوا ابتداء على حكم سعد لما يرجون من حنوه عليهم و إحسانه و ميله اليهم””.
(البدایه والنهایه ج 4 ص 127)
این عبارت گزارش می کند که آنها پس از محاصره درخواست کردند که بحکم رسول الله ملتزم شوند ،پیامبر حکم آنان را به رئیس اوس واگذاشت ،این در حالی بود که آنان هم پیمانان بنی قریظه بودند در جاهلیت (پیش از اسلام) و آنان نیز به آن رضایت دادند،ابن کثیر در ذیل عبارت می گوید: و گفته می شود که اصلا خود یهود ابتدائا سعد را پیشنهاد کردند و به حکم او ملتزم شدند (انتخاب ابتدایی) زیرا امیدوار بودند که سعد به آنان تمایل و قصد احسان داشته باشد.
می بینید که این گزارش نیز هم حاوی انتخاب بدوی سعد از سوی یهود است و هم حاوی رضایت آنان به واگذاری حکم آنان به هم پیمانشان یعنی اوس.
4-ابن سعد در الطبقات الکبری می نویسد :
“” اوسيان با رسول خدا (ص) سخن گفتند كه بنى قريظه را كه همپيمان ايشان بودند بديشان ببخشد و پيامبر (ص) حكم ايشان را به سعد بن معاذ (مهتر اوسيان) تفويض فرمود و سعد حكم بر قتل مردان بالغ و اسارت زنان و فرزندان و تقسيم اموال آنان داد””.
(الطبقات الکبری ابن سعد/ترجمه ج 2 ص 73)
این عبارت ضمن اینکه می فهماند حین الواقعه یهود هم پیمان اوس بودند ،می گوید اوسیان به شفاعت یهود نزد رسول خدا رفتند و پیامبر شفاعت آنان را به اینصورت پذیرفتند که سعد رئیس اوس که هم پیمان آنان بود حکمیت کند.
و مطابق فاکت های دیگر تاریخی یهود نیز رضایت دادند،و سعد آنطور حکم کرد ،سوال این است که آیا اگر سعد مثلا حکم به اخراج آنان می داد پیامبر نمی پذیرفتند؟ هرکس پاسخ منفی به این سوال دهد حکایت از نا آگاهی تاریخی خود از رسوم مستحکم قبیله ای آن اعصار و نافذیت مساله حکمیت کرده است.
5-واقدی در “المغازی” نوشته است :
“”-سعد بن معاذ در حالى به حضور پيامبر (ص) آمد كه مردم گرد آن حضرت نشسته بودند همينكه سعد فرا رسيد، پيامبر (ص) فرمودند: برخيزيد و بر سالار خود احترام بگذاريد. گروهى از مردان بنى عبد الاشهل گفتند: بپا خاستيم و در دو صف ايستاديم، و هر يك از مردان ما او را درود و تحيت گفتند، تا آنكه سعد به پيش پيامبر (ص) رسيد. برخى مىگويند خطاب پيامبر (ص) كه، برخيزيد و احترام بگذاريد، به انصار بود و پيامبر (ص) نظر به قريش نداشتند. ديگر افراد قبيله اوس كه در حضور رسول خدا (ص) بودند، به سعد گفتند، اى ابو عمرو، پيامبر (ص) حكم را به تو واگذار فرموده است، نسبت به ايشان خوبى كن و بياد آور كه آنها براى تو متحمل گرفتارى زيادى شدهاند. سعد بن معاذ گفت: آيا شما به فرمان من درباره بنى قريظه راضى هستيد؟ گفتند: آرى، در غياب تو رضايت خود را اعلام داشتهايم و خود، تو را انتخاب كردهايم و اميدواريم كه بر ما منت بگزارى، همچنان كه ديگرى غير از تو، درباره بنى قينقاع انجام داد تو ارزش ما را مىدانى و ما هيچگاه به اندازه امروز نيازمند به پاداش دادن نيستيم. سعد گفت شما را به زحمت نينداخته باشم، و رودربايستى نكرده باشيد؟ گفتند: منظورت چيست؟ سعد گفت: شما را سوگند به عهد و ميثاق الهى، آيا حكم مرا در مورد خودتان مىپذيريد؟ همگان گفتند: آرى. در اين هنگام سعد به منظور حفظ حرمت رسول خدا (ص)، به گوشه ديگرى رفت و گفت: كسانى كه اين طرف نشستهاند هم داخل در حكم من هستند؟ پيامبر (ص) و افرادى كه آنجا بودند گفتند: آرى. سعد گفت: من در مورد ايشان چنين حكم مىكنم كه مردان ايشان به تيغ كشته شوند، و زنها و بچهها اسير گردند و اموال آنها تقسيم شود. پيامبر (ص) فرمودند: همان حكمى را دادى كه خداوند متعال از فراز هفت آسمان حكم فرموده است””.
(المغازی/ترجمه ص 387)
این گزارش میگوید اوس سعد را انتخاب کرده بودند،و بنو قریظه نیز به آن رضایت داده بودند و همگان (اوس و بنو قریظه و پیامبر و دیگران) به حکمیت او رضا دادند و کسی هم از نحوه حکم سعد اطلاع نداشت ،زیرا در راه اوسیان خیلی به او سفارش کردند ،و خود یهود نیز امید به حکمیت او داشتند.
6-ابن هشام در السیره النبویه می نویسد :
“”هنگامى كه سعد بنزد رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد آن حضرت رو بمسلمانها كرده فرمود: برخيزيد و بنزد بزرگ خود برويد- و معلوم نشد كه مقصود آن حضرت همه حاضرين از مسلمانان بودند يا انصار تنها- بالجمله آنها بنزد سعد آمده و پيش از آنكه وارد مجلس رسول خدا صلى الله عليه و آله شود باو گفتند: اى ابا عمرو همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله تعيين سرنوشت بنى قريظة را بتو محول كرده تا تو درباره ايشان حكم كنى! سعد گفت: با خدا عهد ميكنيد كه هر چه من حكم كردم بپذيريد؟ گفتند: آرى.
آنگاه متوجه سمتى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در آنجا نشسته بود شده گفت: كسانى هم كه اين طرف هستند حكم مرا قبول دارند- و اينكه آن حضرت را بالخصوص مخاطب قرار نداد روى احترامى بود كه از آن حضرت كرد-؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: آرى، سعد گفت: پس من حكم ميكنم كه مردانشان كشته شوند و اموالشان تقسيم شود، و زنان و كودكانشان باسارت مسلمانان درآيند! رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اى سعد آنچه حكم خدا در بالاى هفت آسمان بود درباره اينها بهمان حكم كردى.
ابن هشام گويد: خود يهود بنى قريظة نيز بحكميت سعد بن معاذ راضى شدند و جهتش اين بود كه در ايام محاصره روزى على بن ابى طالب در برابر سپاه مسلمين ايستاد و فرياد زد: اى سپاه ايمان (حمله افكنيد) سپس خود با زبير بن عوام پيش رفته و فرمود: بخدا يا امروز مانند حمزة شربت شهادت را مينوشم و يا وارد قلعه اينها ميشوم! يهود (كه اين تصميم را از دلاور معروف اسلام ديدند) گفتند: ما بحكم سعد بن معاذ راضى هستيم””.
(زندگانی محمد،ترجمه سیره ابن هشام ج 2 ص 178)
عبارت ابن هشام در قسمت اول نظیر عبارت واقدی در المغازی است ،اما در ذیل عبارت ابن هشام اضافه می کند که در ایام محاصره خود یهود نام سعد بن معاذ مهتر اوس و هم پیمان خود را مطرح کرده بودند ،و پس از تسلیم هم وقتی پیامبر بشفاعت اوس امر آنان را به سعد واگذار فرمود ،آنان رضا دادند ،روی این تحلیل و گزارش ابن هشام نیز می توان تعبیر “انتخاب” سعد از سوی خود یهود را منطبق با واقع دانست ،چه اینکه رضای به پیشنهاد نیز مآلا همان گزینش است.
7- ابن سعد در جای دیگری از طبقات خود از عایشه اینطور نقل می کند :
“”عايشه گويد: پيامبر (ص) بيست و پنج شبانروز بنى قريظه را محاصره كرد و چون محاصره بر ايشان سخت و گرفتارى آنان بسيار شد به آنان گفته شد تسليم فرمان رسول خدا شوند. آنان با ابو لبابة بن عبد المنذر مشورت كردند. به ايشان گفت: تسليم فرمان رسول خدا شدن، اعدام و گردن زدن خواهد بود. گفتند: تسليم فرمان سعد بن معاذ خواهيم شد””.
(طبقات الکبری/ترجمه ج4 ص 353)
این گزارش نیز می گوید یهود پس از مشاوره با ابولبابه ،بجهت امیدی که به سعد داشتند خود ابتدائا حکمیت سعد را مطرح کردند.
می بینید که بر اساس این گزارش نیز تعبیر “انتخاب” تعبیر غیر منطبقی نبوده است.
عبارات تاریخی این مقدار که من تتبع نرم افزاری کردم بیش از اینهاست ،که من به اهم کتب تاریخی اشاره کردم ،بنابر این بحث از گزاره اختلافی مورد نظر را اینجا بپایان می برم ،بنابر این روشن شد که این گزاره دوست غیر حوزوی که “نه بنو قریظه سعد را انتخاب کرد””.
گزاره نادرستی است ،و از مجموع فاکت ها و گزارش های تاریخی استفاده می شود که مساله حکمیت سعد بن معاذ ،یا به انتخاب بدوی آنان بوده است که پیامبر پس از تسلیم آنان همان را تنفیذ کردند ،و یا پس از شفاعت اوس که هم پیمانان بنو قریظه بودند نزد پیامبر ،ایشان امر حکمیت را به رئیس اوس واگذاردند ،که هم مورد پسند و رضایت اوس واقع شد و هم مورد رضایت یهود.
برای پرهیز از اطاله کلام بحث در گزاره دوم مورد اختلاف یعنی ادعای دوست ما که”نه بنی قریظه از اوس بودند” را به کامنت بعدی واگذار می کنم.امیدوارم دوست ما فارغ از احساسات تعمق در عبارات نقل شده کند .
من در این بخش با نقل مستند تاریخ و تحلیل آن مدعای خود را بیان کردم ،متقابلا از ایشان می خواهم ،قطع نظر از ان قلت قلت در مورد این عبارات و تحلیل ها ،ایشان هم مستندا از متن تاریخ شاهد بر مدعای خود یعنی ” “نه بنو قریظه سعد را انتخاب کرد””ارائه کنند و به “رجم بالغیب”های گذشته اکتفاء نفرمایند.
متشکرم
/////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////
با سلام مجدد و تشکر از جناب نوریزاد جهت انعکاس مطالب
ب- گزاره دومی که دوست غیر حوزوی مطرح کرده بودند و مدعی آن شده بودند این بود که :
“”نه بنی قریظه از اوس بودند””.
(پایان نقل قول)
مفهوم تحلیلی این گزاره این است که گویا طرف مقابل یعنی بنده گفته ام “بنی قریظه از اوس بودند”،خوب ما دقت کنیم ،اگر فرضا کسی مدعی چنین گزاره ای شده باشد مفهوم آن چیست؟ یک احتمال این است که این گزاره در صدد اثبات این همانی بین “قبیله اوس” و “یهود بنی قریظه” بوده است،یعنی این ادعا مطرح شده است که اصلا یهود بنی قریظه از قبیله اوس بودند یا یکی از انشعابات آن قبیله بوده است.
سوال من از مدعی این است آیا من چنین چیزی گفته بودم؟ باید عرض کنم که بیاد دارم در توضیحات پیشین اشاره به این داشتم که اصلا یهود بنی قریظه و بنی النضیر و بنی قینقاع ،یهودیانی بودند که بر اساس گزارشات تاریخی از نواحی شامات به مدینه و اطراف آن کوچ کرده بودند و به امر تجارت و کشاورزی مشغول بودند ،این در حالی است که دو قبیله معروف ساکن مدینه یعنی “اوس” و “خزرج” از اعراب ساکن مدینه بودند ،چه کسی ممکن است با انکار بداهت تاریخی حاکی از مغایرت یهود و اوس ،حکم به این کند که “یهود از اوس بودند” به این معنا که طائفه ای از آن قبیله بزرگ و ریشه دار باشند.
می ماند این احتمال که مراد قائل فرضی “یهود بنی قریضه از اوس بودند” این باشد که یهود بنی قریظه از متحدان و هم پیمانان و هم قسم های قبیله اوس بودند در برابر قبیله خزرج و متحدان آن که دشمنی ریشه ای با اوس داشتند.
و این احتمال دوم مراد بنده بوده است در این عبارت که گفته ام :”” آنان سعد بن معاذ را که مانند آنان از قبیله اوس بود “”.زیرا روشن است که سعدبن معاذ نه تنها از اوس بود بلکه مهتر و بزرگ این طائفه بود،اما اینکه آنان (یهود بنی قریظه) از قبیله اوس بودند ،با توضیحاتی که عرض شد روشن شد که مراد این همانی بر حسب هویت قبیله ای “اوس بودن” نبوده است ،بلکه مقصود معنا و محتمل دوم تحلیل فوق الذکر بوده است که آنان از اوس بودند یعنی تعلق پیمانی با آنان داشتند،و این از قرائن کلامی پیشین و نقل قول های متنی تاریخی روشن بوده است و شنونده می باید عاقل باشد و به قرائن کلامی صاحب سخن توجه کند ،اگر بنای او بر اخذ انحصار و تخصیص آن به خودیت خود نباشد.
بنابر این بنظر می رسد توضیح این مورد نیاز به تجشم ندارد.
ج-اکنون می پردازیم به گزاره سوم مورد اختلاف ،اینکه دوست ما مدعی شده اند که :
“” نه این زمان که بنی قریظه اعدام می شدند همپیمان اوس بودند. قبل از مسلمانی اوس، آری آنها با بنی قریظه هم پیمان بودند””.
(پایان نقل قول)
حاصل مدعای این دوست ما این است که هنگام وقوع جنگ خندق و ماجرای محاصره قلعه های یهود ،و ماجرای حکمیت ،یهود بنی قریظه هم پیمان قبیله اوس نبودند.
من پیش از آنکه با استشهاد به متون تاریخی خلاف این مدعا را ثابت کنم ،می پردازم به دلیلی که این دوست در ذیل این ادعای خود ارائه کرده است و آنرا تحلیل می کنم ،ایشان گفته اند :
“”نه این زمان که بنی قریظه اعدام می شدند همپیمان اوس بودند. قبل از مسلمانی اوس، آری آنها با بنی قریظه هم پیمان بودندد و هر (هم) پیمان هم در سراسر دنیای عرب مراقب هم پیمان است نه اینکه حکم به کشتن آنها بدهد!. اینکه می گویم علما تاریخ نمی دانند و هی قیاس قیاس می کنند از همین باب است. شما از این بزرگ حوزه بپرسید چگونه می شود یکی همپیمان کس دیگر باشد و او حکم مرگش بدهد؟ همیپمانی اوس و بنی قریظه با آمدن اسلام و هجرت پیامبر که امت جدید درست کرد و همه را به همپیمانی با مومنان واداشت از بین رفت.تنها میان پیامبر و اوس و یهود و بقیه قبائل عهدنامه مراقبت از مدینه بسته شد نه همپیمانی و نه چیز دیگر””.
(پایان نقل قول)
فرمایش ایشان این است که آری قبل از مسلمان شدن اوس ،آنان حلفاء و هم پیمانان یهود بنی قریظه بوده اند ،اما پس از مسلمان شدن اوسیان ،بطور اتوماتیک عهد و پیمان زمان جاهلیت بین آنان و یهود منحل شده است،همین جا سوال من از ایشان این است که این ادعای شما مستند به کدام فاکت تاریخی است؟ شما بطور مستند نشان دهید که در تواریخ معتبر گفته باشند که با مسلمان شد اوس ،قرار داد و معاهده و هم پیمانی آنان ،نیز هم پیمانی خزرج با هم پیمانان خود منحل شده است ،آیا سندی از تاریخ بر این ادعا دارید؟
اکنون می پردازم به تحلیل اجزاء استدلال ایشان بر این مدعا ،می گوید
:””هر (هم) پیمان هم در سراسر دنیای عرب مراقب هم پیمان است نه اینکه حکم به کشتن آنها بدهد!””.
(پایان نقل قول)
آری هم پیمان حافظ منافع هم پیمان خویش است ،مادامی که هم پیمان ،مفاد پیمان خویش را نقض نکرده باشد!،مگر یهود غیر از پیمان داخلی که با اوس داشتند ،پیمان عمومی حفاظتی بین همگان (اوس و خزرج و خلاصه انصار و مهاجران و سایر طوائف مدینه ) را نقض نکرده بودند؟ آیا مگر یهود با همداستانی ،بلکه تحریک مشرکان جزیره العرب ،توطئه نابودی پیامبر و مسلمانان را تدارک ندیده بودند؟ اینها اگر بنابر رعایت تعهد داشتند و اطمینانی به آنان وجود داشت مفاد دو پیمان با اوس و مسلمانان و طوائف دیگر را نقض نمی کردند،و سعدبن معاذ در عین حال که با آنان هم پیمان از ناحیه پیمان با اوسیان بود ،با آنان هم پیمان از ناحیه پیمان عمومی حفاظتی مدینه هم مگر نبود؟ حال این هم پیمان به پیشنهاد ابتدایی خود یهود ،یا به رضایت ثانوی آنان داور این ماجرا شده است ،آیا پیامبر و دیگران به سعد گفتند چنین حکمی کن؟ شما شاهدی بر این مطلب دارید؟ برعکس اوسیان که رفتند او را حاضر کنند شدیدا از او خواستند که حکم دیگری غیر از آنچه واقع شد صادر کند.
شما میگویید :هم پیمان مراقب هم پیمان است! و چرا هم پیمان (سعد) حکم بقتل هم پیمان(یهود) دهد؟ سوال این است که بمفاد گزاره شما یهود هم هم پیمان سعد و اوس و دیگران بودند ،چرا آنان مراقب هم پیمانان خود (عموم طوائف مدینه اعم از مهاجر و انصار و دیگران) نبودند؟! چرا آنان رفتند مشرکان را تحریک به حمله به مسلمانان کردند؟چرا کمک های مختلف به مشرکان کردند؟ و چرا رئیس آنان متن پیمان حفاظتی عمومی از مدینه را پاره کردند؟! و چرا وقتی سعد و چند نفر دیگر پیش از اتمام جنگ خندق برای کسب اطلاع از کم و کیف نقض عهد آنان نزد آنان رفتند ،آنان به شتم پیامبر و مسلمانان مبادرت کردند تا جایی که سعد نیز آنان را شتم کرد؟
چطور است که قاعده لزوم مراعات منافع حلیف و هم پیمان نزد شما در مورد سعد بن معاذ جاری است اما در مورد یهود نسبت به سعد و اوس و همه مسلمانان جاری نیست؟!
دوست عزیز! مساله این نبوده است که آنان (یهود بنی قریظه) یک صدمه جزئی یا ضرر مالی و امور پیش پا افتاده ای از این قبیل نسبت به هم پیمان خویش مرتکب شده بودند ،خیر مساله این است که آنان بوهم افتاده بودند که می توانند با تجهیز و تحریک همه احزاب (طوائف) جزیره العرب ،کلک محمد و مسلمانان و دین اسلام را بکنند. شما مساله را اینطور تصور کن ،نه بزاویه و دید حقوق بشری امروزی که بله پیامبر یکروزه مثلا چهار صد مرد یهود بنی قریظه را از دم تیغ گذراند! مساله این بود؟ آیا پیامبر که بمدینه آمدند از اول یهود و نصاری را از دم تیغ گذراندند؟
دوستمان در ادامه باز به کرکری های احساسی همیشگی پرداخته است که :
“”اینکه می گویم علما تاریخ نمی دانند و هی قیاس قیاس می کنند از همین باب است””.
(پایان)
خوب من بنا نداشتم در یک بحث تحلیلی وارد حاشیه شوم ،اما به او می گویم ،خوش انصاف! اگر بنا بر تحلیل تاریخ باشد ،اول باید متن تاریخ را پیش رو باز کنیم ،پس از آن بتحلیل تاریخ بپردازیم ،و داد “لمن الملک الیوم” سر دهیم ،شما آیا در این بحث موردی از تاریخ نقل کردید که حال مدعی علماء شوید که تاریخ نمیدانند؟
بالاخره تاریخ که ساخته ذهن من و شما نیست ،تاریخ ظنون متراکم و مکتوب است ،من هرجا سخنی گفتم و تحلیلی کردم چند متن و ریفرنس هم ارائه کردم ،شما چه کردید؟ جز ارائه چند گزاره جزمی و تجهیل علماء به عدم آگاهی بتاریخ ؟ البته قیاس نیز ابتکار شما بود منتها ناراحتی این است که نکته مغالطه در قیاس شما روش شد حال می گویید :قیاس قیاس!
باری بگذریم.
در ادامه دوست ما گفته است :
“” همیپمانی اوس و بنی قریظه با آمدن اسلام و هجرت پیامبر که امت جدید درست کرد و همه را به همپیمانی با مومنان واداشت از بین رفت””.
(پایان نقل قول)
آری پیامبر امت جدیدی درست کردند ،و پیمان محافظتی از مدینه هم منعقد کردند ،به چه دلیل می گویید مناسبات قبیله ای بین اوس و طوایف دیگر مثل یهود منحل شد؟ این ازکجا؟ همینطور رجم بالغیب؟ شما در متن آن پیمان حفاظتی عمومی از مدینه چیزی می بینید که حاکی از این باشد که اوس پیمان های قبلی خود با یهود را کنسل کرده است؟ یا خزرج پیمان های قبلی را کنسل کرده است؟
آری بعد از ورود پیامبر به مدینه عنوان “انصار” در برابر مهاجران حادث شد ،اما آیا عنوان مستحدث “انصار” که حاکی از اجتماع اوس و خزرج بوده است معنایش این بوده است که قبیله اوس و قبیله خزرج مضمحل شدند؟ و مفهوم آن این است که قرار دادهای سابق این قبایل منحل شد؟ این از کجا؟ آنها (اوس و خزرج) نه تنها مضمحل نشدند بلکه رقابت شان تداوم داشت حتی در حضور پیامبر ،و حتی پس از مرگ ایشان،مگر ماجرای رقابت در سقیفه بنی ساعده از یاد تاریخی شما رفته است؟
بنابر این شما دلیلی تاریخی بر این ادعا ندارید که پس از پیدایش عنوان انصار و انعقاد پیمان محافظتی عمومی از مدینه ،هم پیمانی اوس با متحدانش ،و هم پیمانی خزرج با متحدانش ،کنسل یا منحل شده باشد.بلکه چنانکه عرض خواهم کرد شواهد بر خلاف آن است .بنابر این روشن شد که دلایل شما جز یک سلسله استحسانات خاص نبود ،زیرا اولا اقتضای هم پیمانی تعهد یکطرفه نیست ،و همانطور که سعد متعهد بر حفظ منافع و جان و مال هم پیمانان خود(یهود) بوده است ،به همین نسبت هم پیمانان (یهود) نیز ملزم برعایت همین تعهد بوده اند ،اما این یهود بودند که هم پیمان داخلی خاص بین خود و اوس را نقض کردند و هم اقتضای پیمان عمومی حفاظتی مدینه را نقض کردند و همه مدنی ها را بخطر مرگ و هلاکت انداختند.
و ثانیا هیچ دلیل تاریخی یا تحلیلی بر انحلال پیمان بین اوس و یهود بنی قریظه وجود ندارد ،و متن پیمان نامه حفاظتی از مدینه که مورد امضاء یهود و غیر یهود واقع شد و ما پیش از این آنرا از کتاب سیره ابن هشام نقل کردیم ،هیچ نظارت انحلالی یا تصویبی نسبت به آن معاهده داخلی نداشت.
بنابر این با تحلیل تاریخی فوق و عدم کفایت دلایل اعتباری شما واضح شد که اوس هنگام وقوع جنگ خندق و زمان محاصره و تسلیم و حکمیت، هم پیمان یهود بنی قریظه بودند ، و نسبت به یکدیگر تعهد داشتند،اما این یهود بودند که نقض عهد کردند ،و مجازات نقض عهد نیز در همان معاهده عمومی حفاظتی که نقل شد مرگ بود.
در کامنت بعدی شواهد تاریخی بر بقاء هم پیمانی اوس و یهود را نقل و بیان خواهم کردم.
سپاس>
جناب منصور با درود! دوست گرامی این ساده انگاریست که مصلح و مرتضی و آخوندهایی که دراین سایت می نویسند را یکی مثل دیگران بدانی.اینها نمایندگان یک ایدیولوژی هستند که ثمره اش قتل و کشتار و ویرانی و جنایت و ترور و تجاوز در این 37 سال و بهتر بگویم دراین 1400 سال است.اینها چه بخواهند و چه نخواهند در مقابل مردم ایستاده اند. اینها نمی توانند بی طرف باشند بلکه با دفاع از اسلام و شریعت اسلام توجیه کننده تمام جنایاتی هسند که مسلمین انجام داده اند.من بحثهای شما و دوستمان علی 1 را دنبال کرده ام.هم شما و هم جناب مازیار اسانهایی والا و انسندوست و میهن پرستی هستید ولی موضوع مرتضی و مصلح و افرادی با این عقاید را ساده می گیرید.مردمی که قربانیان ایدیولوژی اسلامی شده اند توان دیدن و برخورد مردمی با کسانیکه از چنین تیوریی جهل و جعل وترور و کشتار و تجاوز دفاع می کنند ندارند.برادران دینی این افراد هنوز در قدرتند و آدم می کشند و جنایت می کند و خان و مان ویران می سازند و این افراد این سایت را به میدانی برای دفاع و تیوریزه کردن چنین جنایاتی نموده اند.خب دیگران هم که زندگی شان را بواسطه قدرت مافیایی حامیان چنین ایدیولوژیی از دست داده و نابود شده اند طبیعی است که نتوانند تحمل چنین کسانی را داشته باشند.
مزدک عزیز
ما در همین جمهوری اسلامی روحانیونی را تجربه کرده ایم مانند طالقانی. یادتان هست که اول انقلاب وقتی میانجی شد و به کردستان رفت قائله را خواباند؟ ولی انحصار طلبی آقای خمینی دوباره آشوب را به کردستان باز گرداند. آقای منتظری هم که جای بحثی ندارد و خود شما موضع گیری های او را دیدید. در همین عراق آقای سیستانی زمان صدام هم بود الآنم که شیعه ها در عراق از اکثریت برخوردارند او را می بینید که تنها در مواقعی که خطری احساس میشود بدون هیچگونه موضع گیری مذهبی و یا نژاد گرایانه فتوائی صادر میکند که در جهت منافع ملی عراق است ولی هیچگاه نخواسته که بر موج مردم سوار شود و به حکومت برسد در حالیکه میدانیم اگر بخواهد میتواند.
آقا مرتضی و آقا مصلح هم هردو از شاگردان مرحوم منتظری بوده اند بنابراین به نظر من بهتر است حساب هرکسی را نسبت به عملش و گفتارش بسنجیم تا پیشداوری ها.
من که اقا مرتضی و اقا مصلح را ندیده ام و در همینجا فقط شناخته ام ولی به نشر شما اگر آنها هم میخواستند از کلاه مردم نمدی برای خود بسازند و وارد این دستگاه شوند و از خوان نعمت بهره مند، نمی توانستند؟
اینکه ما با برداشتهای آنها از اسلام و جهان بینی آنها مشکل داریم نباید منجر به انکار همدیگر شود .
ضمنا فراموش کردم در ارتباط با اقای طالقانی یادی از دختر بسیار محترم ایشان ، خانم اعظم طالقانی کنم. واقعا همه را با یک چوب زدن به نظر من درست نیست.
با آرزوی شاد کامی برای شما
نماز صبح در بین آداب دینی در طول تاریخ اسلام، جایگاهی ویژه در میان عرفا و فقهای اسلامی داشته است. پرستش پروردگار پیش از طلوع آفتاب و آغاز روز بگونهای شماتیک، بخش عمدهای از معناهای نمادین مسلمانی را در خود داشته است. عنصری بیش از بقیه عبادات در نماز بامدادان در متون عرفانی همواره وجود دارد؛ تکانهای از خلوص و سرسپردگی به امر متعال، “برخاستن از خواب و ستودنِ زندهگی که موهبت حق تعالی است”. عطار در تذکرهالاولیا مینویسد: روزی شاگردی، وی (ابوحنیفه) را گفت: “مردمان میگویند که امام، شب نمیخسبد.” گفت: “نیت کردم که دگر در شب هرگزنخسبم.” گفتند: “چرا؟” گفت: ” خدای تعالی میفرماید: ویحبّون أن یحمدوا بمالم یفعلوا بندگانیاند که دوست دارند که ایشان را ستایند به چیزی که نکردهاند. اکنون من پهلو بر زمین ننهم تا از آن قوم نباشم. و بعد از آن سی سال نمازصبح به طهارت نمازِ خفتن ساخت.”
این تصویر و معنا امروز بهغایت مخدوش است. نماز صبح بهگونهای ملموس نه تنها با سیاهی و ستم که با مردهگی همراه شده است. و اذان صبح دیگر نه با نعشه مؤمن که با رعشه مادران آمیخته شده است. قدرت دولتی دامنههای خود را هرجایی میگستراند. میتواند ایماژها و تصاویر تاریخی را حتی از نو ابداع کند و مثل بمبی در دل فرهنگ عمل نماید. و خب حقیقتاً جالب است که حکومت دینی به سبب حکومت بودنش، اینکار را با شاخصترین و برجستهترین عناصر دین و اسلام و مسلمانی میکند. در واقع چیزهایی که قرنها به زندگی آدمها معنا دادهاست را تفاله کند. در فرایند اعدام، چیزهایی بیشتر از آن تنهای مستأصل بیجان میشوند.
وقت اعدام، پیش از اذان صبح است و بانگ اذانش برای انسانهایی حل علیالموت. معنا دیگر چیز دیگری است. اطراف زندان، خانواده زندانی میگردد و خدایی را به نجات، فریادرسی میکند که قرار است ساعتی بعد گردن بزند.
این فرایند نزول از بیدار کردن بزور کودکان خوابزده، به حربه حس گناه و نمره پرورشی، برای بهجا آوردن نماز صبح آغاز شد، به صبح روزهای تابستان ۶۷ و نماز جماعت انبوه مأموران اعدام در حیاط زندان-براساس خاطرات آقای منتظری- رسید و حال هر روز و هر هفته. بی شک نماز صبح چهارشنبهها سیاهترین فریضه تاریخ ماست.
۲.
اضطراب زندانی با صدای اذان و نماز صبح در هم میپیچد. شاید این نشانه ای باشد برای ما که به “نهاد دین” در این موضوع نیز جز خود حکومت، توجه کنیم. دین که در قوانین دولت تجلی عینی یافته است، قصاص را به عنوان حق خانواده مقتول و اعدام را به مثابه حق حاکم شرع در نظر می گیرد. قصاص چیزی نیست جز شکل مشروع قتل؛ قتلی که یک جامعه انجام می دهد. در واقع اسلامِ تحقق یافته، با قصاص، به کشتن تداوم می بخشد. کشتنی که البته خالی از هرگونه احساس گنهکاری است.
حکم قصاص به اعصار پیشین وجامعه پیش از پیامبر باز می گردد. هنگامی که فردی از قبیله ای کشته می شد، هم قوم و قبیله اش به خون خواهی اش بر می خواستند ونزاعی بزرگ در می گرفت. پیامبر اسلام که این سازوکار را برای اتحاد قبایل نامناسب ومضر می دید، حکم کرد که یک فرد دربرابر یک فرد. این حکم مثل تمامی احکام سیاسی دیگر دربدو اسلام برای اتحاد قبایل وتشکیل امت و در واقع تشکیل حکومت اسلامی بود. چیزی که کاملا مشخص است نقش سیاسی این قانون وحکم است. بررسی های میشل فوکو در باره مجازات سخت هم بر این نکته صحه می گذارد. او درکتاب مراقبت وتنبیه نشان می دهد که اعدام در دوره های گذشته مکانیزم خون خواهی حاکمی است که از کم شدن محکومین یا همان بندگانش به خشم آمده است. در واقع مکانیزمی بوده است برای تنظیم روابط قدرت. قاتل نه ازآن جهت که قتلی انجام داده است بلکه بدان سبب که حق انحصاری کشتن را از حاکم سلب کرده است، اعدام می شود.
حکم اعدام، که از سوی نهاد دین حمایت می شود، مانع واقعی است برای گسترش درون و خودآیینی فردی واجتماعی. حکمی است که با تاکید بر فرد خطاکار و تبدیل ساختن او به موجودی ذاتا اهریمنی که نظم جامعه را به هم ریخته و لزوم دفع سریع او، امکان اندیشیدن فرد وجامعه به نقشش را در وقوع آن فاجعه به کل از میان می برد واساسا به همین دلیل است که نه تنها از وقوع جنایت نمی تواند جلوگیری کند، بلکه کثافت را بازتولید می کند.
امین بزرگیان
أيا در ايران كسي صداي تو را ميشوند ؟
سكوت اين ملت از لجنزاري ماموران و لباس شخصي هاي اطلاعات زجر أور و خرد كننده تر است؟
• من پروستات عمل می کنم!..من تو دهن این پروستات میزنم!..من بواسطه اینکه مردم مرا قبول ندارند دهن سرویس میکنم!
• من کرد میکشم..من فارس میکشم..من بواسطه اینکه کسی مرا فبول ندارد نوری زاد را میزنم!
• من روزی که از مخقیگاه قبلی یا علی گویان بدنیا آمدم تو دهن شیخ علی تهرانی زدم!..من بواسطه اینکه خودم هم خودم را قبول ندارم آمبولانس بی بی سکینه را آتش میزنم!
• من بیل میزنم!..اول باعچه شما را بیل میزنم!..من چون نتوانستم چیزی را درست کنم همه چیز را خراب می کنم!!..من /// نه تاس کباب!
در باره مطلب بنی قریظه این آخرین کامنت من است چون افزودن بر مطلب ما را به جایی نمی رساند. سه جمله غلطی که عالم بزرگوار به تاریخ و متون نسبت داد را پیشنهاد می کنم به یکی از استادان تاریخ در قم بدهند مثلا دکتر الله اکبری و دکتر صفری که هم در جامعه المصطفی تدریس در سطح دکتری دارند و هم در مراکز دیگر. مطمئنا این دوستان مطلع تصدیق خواهند کرد که با ورود پیامبر به مدینه همه پیمانهای عصر جاهلیت ملغا شد. پیمانی بعد از ورود پیامبر میان اقوام نبود و همه پیمان دفاع از مدینه در صورت هجوم دشمن بستند.یعنی اوس هم پیمان بنی قریظه در عهد جاهلیت بود نه دراین دوره که همه چیز تغییر کرده بود. همه همپیمان«مومنان» شدند در دفاع از مدینه. هنگام محاصره بنی قریظه، وقتی دیدند توان دفاع ندارند یا باید مسلمان می شدند یا کشته می شدند، اوسیان اصرار کردند بنی قریظه را مثل دیگر اقوام یهود همپیمان خزرجیان در عهد جاهلی که پیامبر تنها از مدینه کوچاندشان و از کشتن شان صرف نظر کرد، به خاطر آنها-به علقه همان سابقه- از مدینه بیرون کند و نکشد و خود بنی قریظه حاضر به مسلمانی نشده و آماده کشته شدن بودند و می دانستند حکمشان چیست و هیچ راهی نداشتند این نکته از وقت رفتن ابولبابه به نزد آنها مسجل شده بود پس تنها امیدشان به نفوذ حرف اوسیان در حکومت جدید بود نه اینکه آنها بتوانند حکم برگزینند و مختار به گزینش باشند. من نمی دانم شما چرا این نکته ساده را نادیده می گیری که بنی قریظه در این زمان اسیرانی خیانتکار بودند و حق تعیین حکم نداشتند. اسیر بقول شما خیانتکار چگونه داور می تواند انتخاب کند؟این حکم یعنی سعد که بقول شما همپیمان آنهاست چرا باید حکم به قتلشان و بردگیشان بدهد؟ باری زحمت شما و تلاشتان برای اثبات اینکه بنی قریظه حکمیت سعد را «انتخاب» کردند مثل تلاش برخی دوستان بود که قبلا در این سایت می خواستند بنمایند که مسئله قصاص مورد اجماع فقها نیست و مثلا آقای خویی نظر دیگری دارد که شما به درستی آوردید که مسئله اجماعی است و همه حرفهای مبنی بر اختلاف آراء ناشی از بدفهمی است و در اینجا من عرض می کنم-از این صراحتها ناراحت نشوید علم اینگونه پیش می رود- شما در در مسئله بنی قریظه و همپیمانی با اوس و برگزیدن حکمیت سعد دچار بدفهمی هستید و از طرفی این را هم می دانید که من مثل شما وقت آزاد و افزوده ندارم که مستندات و ماخذ بیاورم پس با روشهای جدلی فقهی دنبال استخراج«ظهورات» از برخی عبارات ابن اثیر و دیگران هستید. من فقط یک مستند از بسیاران را به شما عرض می کنم: شما متن عهدنامه مدینه را از منابع پیشین برگیرید و بگذارید جلوتان و یک یک بندهای آن-حدودا هشت مطلب و بند- را وارسی کنید موضوع تا حدود زیادی روشن می گردد. باری بنی قریظه راهی جز مسلمان شدن یا کشته شدن نداشتند و سرانشان حاضر به مسلمانی نشدند- و از همین میتوان مقدار حماقتشان را فهمید-پس حکمشان مرگ و بردگی بود قطعا. چون هم بقول شما خیانت کرده یا به زعم من به مفاد عهدنامه عمل نکرده بودند و در عهدنامه تعیین شده بود که حکم تخطی از عهدنامه به خدا و رسولش واگذار می گردد اما چون سنت پیامبر در موضوعی شبیه به این-در باره بنی قینقاع و دیگر یهود- بیرون راندن از مدینه بود اوسیان اصرار بر تداوم این سنت داشتند اما سعد می دانست مفاد عهدنامه چیست و می دانست پیامبر راضی به کوچاندن نیست و پیامبر جورایی با حرف اوسیان مماشات کرد و البته میدانست سعد حکم واقعی را خواهد کرد و بعدش هم گفتند که حکم سعد در آسمان تعیین شده بود و الا طبق عهدنامه خود ایشان داور و تصمیم گیر نهایی بودند زیرا رئیس مدینه بودند و امضا کننده عهدنامه با همه اقوام. باری اینکه بنی قریظه خوششان آمد سعد داوری کند از باب غرق شده به هر گیاه و شاخه نازک هم می چسبد بود نه از باب امکان انتخاب. یعنی آنها امید و میل داشتند که شاید سعد به پاس نان و نمک-به تعبیر امروزین-گذشته برایشان کاری بکند و راضی به کوچاندن صرف شود. این حرف نهایی من با شماست در موضوع بنی قریظه، چون مطلب روشن است و واقعا شما اصرار بر دفاع از تلقیاتی که نامقبول همه مورخان است تنها از باب پاسخ به شبهه دارید و این روش خوبی نیست در موضوعات تاریخی. اگر یادتان باشد در باره ازدواجهای پیامبر هم اصرار بر خطایی مشابه داشتید خطاهایی که نوعا محصول منابرند و مجاب کننده طلاب و برای مجاب کردن مورخان یا محققان باید راه و روش نو آورد و از لونی دیگر!. من خیلی در زندگی و فکر و نوشتن خطا کرده ام و از خطایم هم سعی میکنم بر گردم می خواهم ببینم آیا کسر شأن شماست یا چه اتفاقی می افتد اگر یکبار هم شده بر خطایی اصرار نورزید. باور کنید من قصد اثبات خطای شما را ندارم اما در شگفتم چرا هیچ وقت زیربار هیچ خطایی هر چند مسجل نمی روید اما مدام و شب و روز خطاهای خلق را تصحیح می کنید آیا این نشان نمی دهد که علمای بزرگوار ما زبان نسل نو را نمی فهمند؟ باور کنید شما به عنوان یک آدم باسواد توانمند اگر گاهی خطاهای خود را بپذیرید(کاش آشنا بودید با مباحثات گادامر و هابرماس تا می خواندید این دو بزرگ بعد از جدلهایی که داشتند علنا اعلام کردند که از طرف مخالف و مقابلشان آموخته و ضمن مشخص کردن نوع خطای خودشان، خطایشان را تصحیح کردند و همین بر بزرگیشان افزود چیزی که برای علمای ما در حکم کیمیاست و نایافتنی)بر بزرگیتان افزوده می گردد نه کاسته. عزت مستدام
جناب علی1
سلام بر شما
از قسمت آخر کامنت شما می آغازم،من آماده اقرار به خطا هستم ،در صورتی که طرف گفتگو ،نگوید من وقت مراجعه ندارم،شما اگر وقت مراجعه ندارید بر چه اساسی دیگران را تغلیط و تجهیل می کنید؟ این خودپسندی نیست که در حوزه بحث های تاریخی به کلی گویی اکتفاء کرده و یک سطر از تواریخ معتبر شاهد مستند برای ادعاهای خود نیاورید؟من نیز همانند شما فراوان اشتغالات پژوهشی شغلی دارم ،لکن برای احترام به مخاطب وقت خود را تنظیم می کنم و در منزل مراجعه به کتاب و نرم افزار کرده و جمع آوری و استنتاج می کنم ،من پنج شنبه و جمعه خود را صرف پاسخ به سوالات و ایرادات شما دوست گرامی کردم آنگاه شما اینطور با تانف بجای پاسخ مستند به موارد استدلال ،با کلی گویی ها و نام آوردن از اشخاص می گویید فرصت مراجعه ندارید؟! مگر تاریخ را ذهن من و شما می سازد؟ من قبلا بشما عرض کردم ،در باب تاریخ ما باید مبنای خویش را روشن کنیم ،یا باید بگوییم باب تحلیل و نقل کامل تاریخ مسدود است ،مثلا از باب اینکه بقول سابق شما مسلمانان صدر اول و صدر ثانی اسلام مهارت تاریخ نویسی ندارند ،اینرا شما در آن بحث مربوط به زنان پیامبر در منتهی الیه بحث گفتید (تذکر دادم تا بدانید من فرد کم حافظه ای نیستم) ،خوب اگر مبنا این است پس شما اصلا حق اظهار نظر در باب تاریخ ندارید ،چرا در ابتدای بحث و اکنون گفتید پیامبر آنان را بزور مجبور بحکمیت یا مخیر بین مسلمان شدن یا قتل قرار داد؟
اما اگر مبنا این است که بهرحال تاریخ مکتوب یک سلسله ظنون متراکم است ،که باید انها را بکمک قرائن لبی و غیر لبی متصل و منفصل تحلیل کرد ،در اینصورت راه درست فقط و فقط باز کردن اوراق تاریخ و تواریخ معتبر و جمع آوری کامل و استنتاج و تحلیل بکمک قرائن است ،پس دوست من این درست نیست که من بحثی تاریخی (با اینکه نوع بحثهای من ابتدایی نیست و واکنش به شبهاتی است که طرح میشوند) را مستند مطرح کنم ،و جناب علی1 بیاید لابلای کامنتی مشحون از مقولات مختلف فلسفی و اجتماعی و غیر اینها ،از موضع بالا و فرادستانه طعن و تعریضی وارد کند و دنبال آن بگوید علماء نه تاریخ می دانند و نه چهارچوبه تحلیل تاریخ ،خوب شما بگو تاریخ چه تعریفی دارد؟ و چهار چوبه تحلیلی ان چیست؟ من که اینجا الان در همه عرصه ها و زمینه ها و شعبات تاریخ بحثی باز نکردم که دوست عزیز،تخصص من البته فقه و فلسفه و تفسیر است نه تاریخ ،اما بجهت تعلقم به اسلام و پیامبر اسلام و قرآن بهرحال مطالعه در تاریخ صدر اسلام دارم و اصول و قواعد و امهات مسائل اسلامی قرآنی هم در دست من هست ،پس میتوانم تاریخ اسلام را نقل و تحلیل کنم ،این بحث که مطرح شد شما تعبیراتی کردی گاها سخت عنیف و توهین آمیز و غیر دوستانه ،من گفتم چرا بجای مستند و مچ گیری های متوهمانه و برخی تعبیرات خاص ،شما متمرکز در تمامیت بحث نمی شوید؟ بعد هم از سر زشتی تعبیرات رنجیدم ،بعد دیدم باز تعبیراتی خطاب به منصور داشتید ،عزم کردم که بحث را ادامه دهم ،حال با این نوشته مواجهم ،دوست من تو بگو در همین مطالب کلی و کلی بافی هایی که در همین کامنت کرده ای استناد به چیست و کجاست؟ من کار ندارم به اینکه شما قبلا ابن هشام و کامل و یعقوبی و اسد الغابه و طبقات ابن سعد و طبری و غیر اینها را دیده ای یا ندیده ای ،بحث ام این است که الان که دیگران را تغلیط و تجهیل می کنی پیش زمینه های کلی ذهنی شما از کجا و مستند بکجاست؟ شما حتی در همین جا هم که عهدنامه جامع مدینه بین مسلمانان و یهود بنی قریظه و بنی قینقاع و بنی النضیر و طوائف دیگر را مورد اشاره قرار می دهی ،باز زحمت نقل آن و گزینش عبارت و استظهار را بر خود هموار نمی کنی،و علاوه بر آن یکسویه هرچه می خواهی استنباط و استنتاج می کنی،آخر باید انسان محقق یاد بگیرد که در مقام اثبات ملزم است که برای هر فاکت و گزاره مورد ادعای خود استدلال و استناد کند،مگر تاریخ و بالاخص بررسی تاریخ یک دین و یک پیامبر شوخی و بچه بازیست که انسان هرچه خواست بگوید بی سند و استناد ،تازه بجای استفاده و تشکر از کسانی که مستند مطالب را تببین می کنند آنها را متکبرانه تغلیط و تجهیل کند؟ دوست من این روش ناپسند و غیر عقلایی است ،شما منطقا یا باید اظهار نظر جزمی در موضوعی نکنید ،یا اگر کردید سند اعتبار سخن خود را بیان کنید ،و از آنطرف اگر با مخالف رای خود مواجه شدید هم منطقا باید نفس خود را ملزم به توجه به احتجاجات مخالف کنید و هم ملتزم باشید که موارد احتجاجات خصم را دقیق مورد نقد مستند قرار دهید ،این چه روشی است که در برابر اینهمه فاکت و مدرک و استناد و احتجاج بگویید “روش شما جدلی فقهی استظهاری است”! دوست من این برای من از صد فحش آبدار رنج آورتر است که من زحمت جمع آوری و توضیح اسناد مطالب کنم و شما با یک کلمه : من وقت ندارم و روش شما استظهار عبارتی جدلی فقهی است!، خوب شما نیز همان موارد را طرح و استظهار بخلاف کن ،چرا اینگونه حق بجانب سخن می گویی،یا نام دیگرانی از حوزه را بمیان میاوری که همان کلیت را به جهالت به تاریخ و تحلیل تاریخ متهم کردید؟ شما گمان می کنید من مقلد این و آنم ؟ شما نام هزاران نفر را هم اگر پشتوانه سخن نادرست خود کنید ،من از آنان مطالبه دلیل خواهم کردم ،نحن ابناء الدلیل لا الاسامی و العناوین.
فرمودید :
“”مطمئنا این دوستان مطلع تصدیق خواهند کرد که با ورود پیامبر به مدینه همه پیمانهای عصر جاهلیت ملغا شد. پیمانی بعد از ورود پیامبر میان اقوام نبود و همه پیمان دفاع از مدینه در صورت هجوم دشمن بستند.یعنی اوس هم پیمان بنی قریظه در عهد جاهلیت بود نه دراین دوره که همه چیز تغییر کرده بود. همه همپیمان«مومنان» شدند در دفاع از مدینه””.
(پایان)
دوستان تصدیق کنند باید دید دلیل و استناد دوستان چیست، و به چه استناد عقلی عقلایی تاریخی باید ملتزم شد که پیمان عمومی دفاعی از مدینه ،ناسخ پیمان های قبیله ای بین اوس و یهود ،و خزرج و یهود و طوایف دیگر بوده است ،اینرا باید در بند بند گزارش تعهد نامه های سابق و لاحق بررسی کرد ،و اینجا پسند و فهم شما معیار نیست.
آری همه طوایف باقتضای آن عهد عمومی حفاظت از مدینه هم پیمان شدند در دفاع از مدینه ،شما مشخص کنید چه دلیلی دلالت می کند که پیمان سابق اوس و بنی قریظه منعدم شد؟ همه چیز تغییر کرده بود یعنی چه ؟ این یک عبارت گنگ و ناکافی است ،همه چیز تغییر کرده بود ،بله اوس و خزرج در برابر مهاجران از مکه معنون به عنوان “انصار” شدند ،اما آیا قبایل اوس و خزرج نیز منحل شدند؟ آیا یهود بنی النضیر و بنی قینقاع و بنی قریظه ،مسلمان شدند؟شما اگر الان بعنوان یک حاکم با چند کشور پیمان نامه ای مشترک المنفعه در حیثیتی امضاء کنید ،که پیش از آن با یکی از کشورهای عضو بحیثیت دیگری قرار دادی داشته اید ،در صورتی که تصریح به لغو پیمان قبلی نشود ، به کدام اسناد و قاعده حقوقی می توانید بگوید پیمانی که نظارتی منطوقی یا مفهومی با پیمان قبلی ندارد ناسخ پیمان قبلی است؟! این اقتضای استصحاب عقلایی حالت سابقه است؟!
گفتید :
“”هنگام محاصره بنی قریظه، وقتی دیدند توان دفاع ندارند یا باید مسلمان می شدند یا کشته می شدند””.
(پایان)
من چرا باید این ادعای شما را بپذیرم در حالیکه در دهها سند تاریخی خلاف آن را می یابم؟ چون شما علی1 هستید؟ چون دچار کمبود مراجعه به منایع تاریخی هستید؟
شما عامدانه یا بسهو تاریخ را تحریف می کنید و تازه دیگران را تجهیل می کنید؟
من قبلا برای شما و دیگران فاکت های دقیق و مستند آوردم که پیامبر هنگام ورود به مدینه تنها یهود را دعوت به اسلام فرمود ،همان که “ان علیک الا البلاغ” قرآن را قبول دارید؟ آنها که پذیرفتند و مسلمان شدند مختارانه مسلمان شدند ،الباقی که نپذیرفتند ،تا پیش از ماجرای جنگ خندق ،رفتار پیامبر با آنان چه بود؟ کجا آنان را الزام به پذیرش مسلمانی فرمود ،هاتوا برهانکم،بعد از آن نیز با آنان معاهده حفاظت از مدینه در برابر هجوم مشرکان را امضاء فرمود ،مگر در همین عهدنامه نیست که یهود و معتقدات آنها محترم است مادام که خیانت نکنند؟من که آنرا بخلاف شما کامل نقل کردم،کجای این تعهد نامه گفته است یهود باید حتما مسلمان شوند؟
شما می گویید پس از خیانت یهود آنان مخیر بین کشته شدن یا اسلام بودند،خوب یکروز مرخصی بگیرید بررسی کنید سند این ادعای شما کجاست؟
من قبلا گفتم مجازات خائنین به آن عهدنامه در آن مرگ تعیین شده بود ،پس دیگر چه جای حرف وسخن؟ خود یهود نیز می دانستند مجازات شان بر اساس امضائی که کرده بودند مرگ است ،آری در آنجا هست که در صورت خیانت ،مرجع حکمیت پیامبر است ،خوب پیامبر به اشاره و شفاعت اوس که هم پیمان زمان جاهلیت تا آنروز بنی قریظه بودند ،ارفاقا حکمیت را به سعد واگذاشت ،آیا پیامبر به سعد گفت چه حکمی کند؟ اگر بگویید آری ،پس افتراء به پیامبر اسلام زده اید ،این در هیچ تاریخی نیست،اینکه پیامبر علم غیب داشته باشد یا نداشته باشد ،بحث دیگری است اما کار در مجرای طبیعی عصری خود بوده است ،و حکمیت یکی از سنن رایج و ریشه دار ان اعصار بوده است.
شما در کلامتان ماجرای بنو قریظه را با ماجرای بنی قینقاع مقایسه کردید ،اولا خیانت مربوط به بنو قریظه قابل قیاس با خیانت آنها نبود ،اینها رفتند همه احزاب جزیره العرب را بر علیه مسلمانان تحریک کردند و با آنان همداستان شدند ،و به آنان کمک کردند ،و متن قرار داد را هم رهبرشان درید ،مجازات این امور مطابق آن عهد نامه که نقل شد مرگ بود ،همانطور مجازات توطئه دیگر یهود در قتل رسول الله ،نیز قتل بود ،حال در آن موارد پیامبر خواست آنان را اخراج کند ،شما بگو آیا بر اساس تعهد نامه مدینه پیامبر ملزم به بخشش یهودی بود که عهدشکنی کردند و به مشرکان این امکان را دادند که کلک اسلام و پیامبر را بکنند؟
ثانیا با استناد روشن همین گزاره ادعایی را اثبات کنید که پس از خیانت یهود پیامبر آنان را ملزم کرده باشد به مسلمان شدن یا کشته شدن،من انکار نمی کنم که اگر در آنوقت کسی مسلمان می شد او را نمی پذیرفتند ،البته آنها که اسلام نیاوردند و شما گفتید احمق بودند ،اما من می گویم تاریخ می گوید پیامبر نه پیش از عهد نامه یهود و اهل کتاب را مخیر بین مرگ و اسلام کرد،و نه پس از ماجرای نقض عهدی که بطور اتوماتیک و بر اساس متن عهد نامه مجازات آن مرگ بود.اگر فاکتی دارید بیاورید.
گفته اید :
“”می دانستند حکمشان چیست و هیچ راهی نداشتند این نکته از وقت رفتن ابولبابه به نزد آنها مسجل شده بود “”.
(پایان)
خوب اینها را که از نقولات من برداشت کردید! اما این استنباط شما نادرست است ،آری آنان می دانستند که بر اساس متن تعهد نامه مجازات خیانت مرگ است ،آری اینرا ابو لبابه به آنها گفته بود ،اما آنان بجهت هم پیمانی و حسن ظن به سعد که حلیف آنان بود (اثبات کنید نبود) به حکمیت او گردن نهادند (نزلوا علی کذا) ،و اگر بیاد داشته باشی برخی نقل ها مثل اسد الغابه اصلا حاکی از این بود که از همان اوان محاصره و ملاقات با ابولبابه ،آنها نام سعد را بردند ،علی1 عزیز چرا شما در برابر فاکت های تاریخی لج بازی می کنید؟ اصلا شما فرض کن خود پیامبر حکمیت را بعهده می گرفت و چنین حکمی می کرد ،ایراد شما اینجا به چیست و کیست؟ اگر گفتند خیانت به عهد مشترک خون و مرگ است ،شما در برابر نص مقبول و امضائی همه اطراف ماجرا ،اجتهاد می کنید؟
گفته اید :
“”من نمی دانم شما چرا این نکته ساده را نادیده می گیری که بنی قریظه در این زمان اسیرانی خیانتکار بودند و حق تعیین حکم نداشتند””.
(پایان)
من هم نمیدانم چرا شما نقولات تاریخی را نادیده می گیرید؟ مگر برخی از نقولات نمی گفت خود یهود در همان درون قلعه ها نام سعد را بزبان آوردند ،پس این می شود گزینش و انتخاب ،حال فرض کن آن نقل نادرست ،وقتی اوس شفاعت کردند ،و پیامبر حکمیت را به سعد که مهتر اوس بود واگذار کرد ،مگر در دهها سند تاریخی نیست که یهود به حکمیت سعد رضا دادند ،شما بگو چاره نداشتند ؛آری اما مگر در کلام نخواندی که “الایجاب بالاختیار لا ینافی الاختیار”؟،خوب مقتضای متن عهد نامه ای که امضاء کردند این بود،مگر اینکه اینقدر جرات پیدا کرده باشی که به پیامبر خدا تهمت بزنی که با سعد بن معاذ ساخت و پاخت کرده بود ،چنین است؟
گفته اید :
“”این حکم یعنی سعد که بقول شما همپیمان آنهاست چرا باید حکم به قتلشان و بردگیشان بدهد؟””.
(پایان)
من چرای این مطلب را بر اساس متن عهد نامه گفتم ،اما شما بگو چرا نتواند حکم بدهد؟ چون هم قسم است؟ خوب هم قسم باشد ،قانون حکمیت در آن اعصار پذیرش حکم حکمیت بوده است ،مگر از نظر شما یهود خیانت نکرده بودند و مگر نقض توافق نکرده بودند؟ و مگر کیان اسلام را در خطر نابودی قرار نداده بودند؟ در عین حال شما شاهد بیاور که پیامبر حکم واقعه را به سعد دیکته کرده باشد ،مگر سعد هنگام محاصره و دستگیری یهود غایب نبود؟ بعد از نزول یهود بر حکم پیامبر ،و واگذاری حکمیت به سعد ،و پذیرش اوس و پذیرش یهود ،تازه فرستادند دنبال سعد که بیا حکم شده ای ،راستی علی جان فرصت کردی آن فاکت های مستند را ببینی که اوس کلی با سعد کلنجار رفتند و سابقه دوستی خود با یهود را تذکر دادند ،حتی به منافع اقتصادی حاصل از بقاء یهود برای آنان تمسک کردند!(که این خود قرینه بر بقاء هم پیمانی خاص بود!) و سعد تنها گوش می داد،شما اینها را مطالعه کردی یا فقط می خواهی با من جدل کنی؟
شما قدری در باب ریشه داشتن مساله حکمیت در آن اعصار مطالعه کن ،اینقدر هم به سعد بعنوان داور اختیار بده که به وجه مورد علاقه شما و یهود بنی قریظه حکم نکند! این مثل این است که شما آبی یا قرمز باشی (راستی آبی هستی یا قرمز؟! من که هیچکدام سابقا تیم همای دهداری را دوست داشتم ،و الان فقط بارسلون!) و داوری را به حکمیت بگذاری ،آنگاه حکمی خلاف میلت کرد بگویی باب حکمیت یعنی چه!
گفته اید :
“”من فقط یک مستند از بسیاران را به شما عرض می کنم: شما متن عهدنامه مدینه را از منابع پیشین برگیرید و بگذارید جلوتان و یک یک بندهای آن-حدودا هشت مطلب و بند- را وارسی کنید موضوع تا حدود زیادی روشن می گردد””.
(پایان)
ممنون از لطف شما،عجب سعه صدر و تعقیب محققانه ای! دوست من ،من که در یکی از این کامنت ها متن معاهده را بدرخواست یکی از دوستان نقل و ریفرنس کردم ،علی! اگه گفتی منبع آن کجا بود؟!
گفته اید :
“”چون هم بقول شما خیانت کرده یا به زعم من به مفاد عهدنامه عمل نکرده بودند و در عهدنامه تعیین شده بود که حکم تخطی از عهدنامه به خدا و رسولش واگذار می گردد””.
(پایان)
سوال! به زعم شما به مفاد عهد نامه عمل نکرده بودند (یعنی نقض و پاره کردن متن) این فعل از نظر حقوقی اگر خیانت نام ندارد بنظر شما چه نامی دارد؟!
علاوه اینکه بسیار خوب تخطی از عهد نامه (بخوانید خیانت و توطئه براندازی اسلام و پیامبر) حکمش ارجاع به رسول الله بوده است ،بنظر شما اگر رسول الله همان حکم سعد را که مقتضای متن عهدنامه بود کرده بود رسول الله نعوذ بالله ظلم و خطا کرده بود؟!
نیز بگویید ارجاع حکمیت به سعد با کدام بند آن عهدنامه یا نظام حقوقی رایج در آن زمان تنافی داشت؟!
از این گذشته ،فرض کنید رسول الله بنای بر هر حکمی داشت ،مگر شفاعت اوس و ارفاق پیامبر در تعیین حکم از بین اوسیان (که معاهد و هم پیمان قبلی یهود بودند ،اثبات کنید نبودند اما نه با ارجاع دکتر فلان و …) مجرای طبیعی داستان نبود؟ و مگر یهود به سعد امید نداشتند؟ مگر رضا ندادند به حکم سعد؟ آن زمان که پیامبر خود هنوز حکمی نکرده بود،می توانستند به حکم خود پیامبر ملتزم شوند و بگویند حکمیت سعد را قبول نداریم.
بعد در مطالبی متناقض گفتید :
“”اما چون سنت پیامبر در موضوعی شبیه به این-در باره بنی قینقاع و دیگر یهود- بیرون راندن از مدینه بود اوسیان اصرار بر تداوم این سنت داشتند اما سعد می دانست مفاد عهدنامه چیست و می دانست پیامبر راضی به کوچاندن نیست و پیامبر جورایی با حرف اوسیان مماشات کرد و البته میدانست سعد حکم واقعی را خواهد کرد و بعدش هم گفتند که حکم سعد در آسمان تعیین شده بود و الا طبق عهدنامه خود ایشان داور و تصمیم گیر نهایی بودند زیرا رئیس مدینه بودند و امضا کننده عهدنامه با همه اقوام””.
(پایان)
واقعا از شما بعید بود چنین سخنانی ،اگر سنت پیامبر آن بود که در مورد بنی قینقاع و بنی النضیر شده بود ( اخراج از مدینه) خوب چرا یهود هنوز پیامبر حکم نکرده به شفاعت اوسیان رضا به سعد دادند؟! می توانستند از ابتدا بلحاظ سابقه قبلی (اخراج دیگران) از سوی پیامبر ،بگویند نه، خود پیامبر حکم کند،آیا اصرار اوسیان سلب اختیار یهود را کرده بود؟
سعد از کجا می دانست که بنای پیامبر بر کوچاندن نیست؟ این همان افترائی است که عرض کردم از شما بعید است ،منتها چون وقت مراجعه دقیق به همه اسناد ندارید همینطور طرح می کنید،این هم که پیامبر بعد از حکم فرمود این حکم خدا بوده است ،تصادفا موید قوی است بر اینکه سعد در حکمیت آزاد بود ،و از ناحیه پیامبر ماموریتی نداشت ،تاریخ هم همین را می گوید که سعد حاضر ماجرا نبود ،بعد او را بصحنه آوردند و اوسیان خیلی هم تلاش کردند او را بپزند! لطفا استنادات را وقت بگذارید.
علی1 گرامی اینکه نوشتید :”” و الا طبق عهدنامه خود ایشان داور و تصمیم گیر نهایی بودند زیرا رئیس مدینه بودند و امضا کننده عهدنامه با همه اقوام””.
شما می خواهید چه بگویید؟ می خواهید بگویید پیامبر خلف عهدنامه کرد؟ استناد شما در ممنوعیت واگذاری یک حق چیست؟ و بگویید از کجای عهد نامه بر می آید که امر واگذاری ممنوع بوده است؟
یک سوال دیگر: بنظر شما اگر خود پیامبر حکم به مجازات قتل برای یهود می کرد مرتکب خلافی شده بود؟ چرا؟ امیدوارم آخرین کامنت تان نباشد.
گفته اید :
“” این حرف نهایی من با شماست در موضوع بنی قریظه، چون مطلب روشن است و واقعا شما اصرار بر دفاع از تلقیاتی که نامقبول همه مورخان است تنها از باب پاسخ به شبهه دارید و این روش خوبی نیست در موضوعات تاریخی. اگر یادتان باشد در باره ازدواجهای پیامبر هم اصرار بر خطایی مشابه داشتید خطاهایی که نوعا محصول منابرند و مجاب کننده طلاب و برای مجاب کردن مورخان یا محققان باید راه و روش نو آورد و از لونی دیگر!. من خیلی در زندگی و فکر و نوشتن خطا کرده ام و از خطایم هم سعی میکنم بر گردم می خواهم ببینم آیا کسر شأن شماست یا چه اتفاقی می افتد اگر یکبار هم شده بر خطایی اصرار نورزید. باور کنید من قصد اثبات خطای شما را ندارم اما در شگفتم چرا هیچ وقت زیربار هیچ خطایی هر چند مسجل نمی روید اما مدام و شب و روز خطاهای خلق را تصحیح می کنید آیا این نشان نمی دهد که علمای بزرگوار ما زبان نسل نو را نمی فهمند؟ باور کنید شما به عنوان یک آدم باسواد توانمند اگر گاهی خطاهای خود را بپذیرید(کاش آشنا بودید با مباحثات گادامر و هابرماس تا می خواندید این دو بزرگ بعد از جدلهایی که داشتند علنا اعلام کردند که از طرف مخالف و مقابلشان آموخته و ضمن مشخص کردن نوع خطای خودشان، خطایشان را تصحیح کردند و همین بر بزرگیشان افزود چیزی که برای علمای ما در حکم کیمیاست و نایافتنی)بر بزرگیتان افزوده می گردد نه کاست””.
(پایان)
دوست عزیز،اینقدر یکطرفه به قاضی نرو و منو گوشه رینگ بوکس باران نکن!
عزت مستدام
با سلام و احترام
علاقه ای به شرکت در اینگونه مشتمان ها ندارم.اما در ابتدای نوشته ی تان از دوست مقابل پرسیدید: مگر تاریخ را ذهن من و شما می سازد؟ اتفاقا فقط میخواستم یادآورم شوم آن گونه که من فهمیدم در بررسی های تاریخی جدید این پرسش پرسش مهمی است. هیچ مورخی در صحنه وقایع گذشته حضور نداشته است. هیچ مورخ بیطرفی وجود ندارد. شرایط تاویل و تفسیر و علاق و منافع تعیین کننده نوع نگاه مورخ است و خلاصه تاریخ دیگر از حالت اسطوره بودن و قصه بودن در آمده است. تاریخ قصه نیست که فلانی از فلان جا به بهمان جا رفته و فلان کار را کرده و فلان عکس العمل را دیده……
جناب نوریزاد گرامی با سلام من این جوابیه به علی1 عزیز را از دیشب چند بار ارسال کرده ام نمیدانم چرا درج نشده است ،بار دیگر آنرا ارسال می کنم ،در صورتی که مکرر شد ،لطف بفرمایید یکبار آنرا درج فرمایید
متشکر از محبت شما
//////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////
جناب علی1
سلام بر شما
از قسمت آخر کامنت شما می آغازم،من آماده اقرار به خطا هستم ،در صورتی که طرف گفتگو ،نگوید من وقت مراجعه ندارم،شما اگر وقت مراجعه ندارید بر چه اساسی دیگران را تغلیط و تجهیل می کنید؟ این خودپسندی نیست که در حوزه بحث های تاریخی به کلی گویی اکتفاء کرده و یک سطر از تواریخ معتبر شاهد مستند برای ادعاهای خود نیاورید؟من نیز همانند شما فراوان اشتغالات پژوهشی شغلی دارم ،لکن برای احترام به مخاطب وقت خود را تنظیم می کنم و در منزل مراجعه به کتاب و نرم افزار کرده و جمع آوری و استنتاج می کنم ،من پنج شنبه و جمعه خود را صرف پاسخ به سوالات و ایرادات شما دوست گرامی کردم آنگاه شما اینطور با تانف بجای پاسخ مستند به موارد استدلال ،با کلی گویی ها و نام آوردن از اشخاص می گویید فرصت مراجعه ندارید؟! مگر تاریخ را ذهن من و شما می سازد؟ من قبلا بشما عرض کردم ،در باب تاریخ ما باید مبنای خویش را روشن کنیم ،یا باید بگوییم باب تحلیل و نقل کامل تاریخ مسدود است ،مثلا از باب اینکه بقول سابق شما مسلمانان صدر اول و صدر ثانی اسلام مهارت تاریخ نویسی ندارند ،اینرا شما در آن بحث مربوط به زنان پیامبر در منتهی الیه بحث گفتید (تذکر دادم تا بدانید من فرد کم حافظه ای نیستم) ،خوب اگر مبنا این است پس شما اصلا حق اظهار نظر در باب تاریخ ندارید ،چرا در ابتدای بحث و اکنون گفتید پیامبر آنان را بزور مجبور بحکمیت یا مخیر بین مسلمان شدن یا قتل قرار داد؟
اما اگر مبنا این است که بهرحال تاریخ مکتوب یک سلسله ظنون متراکم است ،که باید انها را بکمک قرائن لبی و غیر لبی متصل و منفصل تحلیل کرد ،در اینصورت راه درست فقط و فقط باز کردن اوراق تاریخ و تواریخ معتبر و جمع آوری کامل و استنتاج و تحلیل بکمک قرائن است ،پس دوست من این درست نیست که من بحثی تاریخی (با اینکه نوع بحثهای من ابتدایی نیست و واکنش به شبهاتی است که طرح میشوند) را مستند مطرح کنم ،و جناب علی1 بیاید لابلای کامنتی مشحون از مقولات مختلف فلسفی و اجتماعی و غیر اینها ،از موضع بالا و فرادستانه طعن و تعریضی وارد کند و دنبال آن بگوید علماء نه تاریخ می دانند و نه چهارچوبه تحلیل تاریخ ،خوب شما بگو تاریخ چه تعریفی دارد؟ و چهار چوبه تحلیلی ان چیست؟ من که اینجا الان در همه عرصه ها و زمینه ها و شعبات تاریخ بحثی باز نکردم که دوست عزیز،تخصص من البته فقه و فلسفه و تفسیر است نه تاریخ ،اما بجهت تعلقم به اسلام و پیامبر اسلام و قرآن بهرحال مطالعه در تاریخ صدر اسلام دارم و اصول و قواعد و امهات مسائل اسلامی قرآنی هم در دست من هست ،پس میتوانم تاریخ اسلام را نقل و تحلیل کنم ،این بحث که مطرح شد شما تعبیراتی کردی گاها سخت عنیف و توهین آمیز و غیر دوستانه ،من گفتم چرا بجای مستند و مچ گیری های متوهمانه و برخی تعبیرات خاص ،شما متمرکز در تمامیت بحث نمی شوید؟ بعد هم از سر زشتی تعبیرات رنجیدم ،بعد دیدم باز تعبیراتی خطاب به منصور داشتید ،عزم کردم که بحث را ادامه دهم ،حال با این نوشته مواجهم ،دوست من تو بگو در همین مطالب کلی و کلی بافی هایی که در همین کامنت کرده ای استناد به چیست و کجاست؟ من کار ندارم به اینکه شما قبلا ابن هشام و کامل و یعقوبی و اسد الغابه و طبقات ابن سعد و طبری و غیر اینها را دیده ای یا ندیده ای ،بحث ام این است که الان که دیگران را تغلیط و تجهیل می کنی پیش زمینه های کلی ذهنی شما از کجا و مستند بکجاست؟ شما حتی در همین جا هم که عهدنامه جامع مدینه بین مسلمانان و یهود بنی قریظه و بنی قینقاع و بنی النضیر و طوائف دیگر را مورد اشاره قرار می دهی ،باز زحمت نقل آن و گزینش عبارت و استظهار را بر خود هموار نمی کنی،و علاوه بر آن یکسویه هرچه می خواهی استنباط و استنتاج می کنی،آخر باید انسان محقق یاد بگیرد که در مقام اثبات ملزم است که برای هر فاکت و گزاره مورد ادعای خود استدلال و استناد کند،مگر تاریخ و بالاخص بررسی تاریخ یک دین و یک پیامبر شوخی و بچه بازیست که انسان هرچه خواست بگوید بی سند و استناد ،تازه بجای استفاده و تشکر از کسانی که مستند مطالب را تببین می کنند آنها را متکبرانه تغلیط و تجهیل کند؟ دوست من این روش ناپسند و غیر عقلایی است ،شما منطقا یا باید اظهار نظر جزمی در موضوعی نکنید ،یا اگر کردید سند اعتبار سخن خود را بیان کنید ،و از آنطرف اگر با مخالف رای خود مواجه شدید هم منطقا باید نفس خود را ملزم به توجه به احتجاجات مخالف کنید و هم ملتزم باشید که موارد احتجاجات خصم را دقیق مورد نقد مستند قرار دهید ،این چه روشی است که در برابر اینهمه فاکت و مدرک و استناد و احتجاج بگویید “روش شما جدلی فقهی استظهاری است”! دوست من این برای من از صد فحش آبدار رنج آورتر است که من زحمت جمع آوری و توضیح اسناد مطالب کنم و شما با یک کلمه : من وقت ندارم و روش شما استظهار عبارتی جدلی فقهی است!، خوب شما نیز همان موارد را طرح و استظهار بخلاف کن ،چرا اینگونه حق بجانب سخن می گویی،یا نام دیگرانی از حوزه را بمیان میاوری که همان کلیت را به جهالت به تاریخ و تحلیل تاریخ متهم کردید؟ شما گمان می کنید من مقلد این و آنم ؟ شما نام هزاران نفر را هم اگر پشتوانه سخن نادرست خود کنید ،من از آنان مطالبه دلیل خواهم کردم ،نحن ابناء الدلیل لا الاسامی و العناوین.
فرمودید :
“”مطمئنا این دوستان مطلع تصدیق خواهند کرد که با ورود پیامبر به مدینه همه پیمانهای عصر جاهلیت ملغا شد. پیمانی بعد از ورود پیامبر میان اقوام نبود و همه پیمان دفاع از مدینه در صورت هجوم دشمن بستند.یعنی اوس هم پیمان بنی قریظه در عهد جاهلیت بود نه دراین دوره که همه چیز تغییر کرده بود. همه همپیمان«مومنان» شدند در دفاع از مدینه””.
(پایان)
دوستان تصدیق کنند باید دید دلیل و استناد دوستان چیست، و به چه استناد عقلی عقلایی تاریخی باید ملتزم شد که پیمان عمومی دفاعی از مدینه ،ناسخ پیمان های قبیله ای بین اوس و یهود ،و خزرج و یهود و طوایف دیگر بوده است ،اینرا باید در بند بند گزارش تعهد نامه های سابق و لاحق بررسی کرد ،و اینجا پسند و فهم شما معیار نیست.
آری همه طوایف باقتضای آن عهد عمومی حفاظت از مدینه هم پیمان شدند در دفاع از مدینه ،شما مشخص کنید چه دلیلی دلالت می کند که پیمان سابق اوس و بنی قریظه منعدم شد؟ همه چیز تغییر کرده بود یعنی چه ؟ این یک عبارت گنگ و ناکافی است ،همه چیز تغییر کرده بود ،بله اوس و خزرج در برابر مهاجران از مکه معنون به عنوان “انصار” شدند ،اما آیا قبایل اوس و خزرج نیز منحل شدند؟ آیا یهود بنی النضیر و بنی قینقاع و بنی قریظه ،مسلمان شدند؟شما اگر الان بعنوان یک حاکم با چند کشور پیمان نامه ای مشترک المنفعه در حیثیتی امضاء کنید ،که پیش از آن با یکی از کشورهای عضو بحیثیت دیگری قرار دادی داشته اید ،در صورتی که تصریح به لغو پیمان قبلی نشود ، به کدام اسناد و قاعده حقوقی می توانید بگوید پیمانی که نظارتی منطوقی یا مفهومی با پیمان قبلی ندارد ناسخ پیمان قبلی است؟! این اقتضای استصحاب عقلایی حالت سابقه است؟!
گفتید :
“”هنگام محاصره بنی قریظه، وقتی دیدند توان دفاع ندارند یا باید مسلمان می شدند یا کشته می شدند””.
(پایان)
من چرا باید این ادعای شما را بپذیرم در حالیکه در دهها سند تاریخی خلاف آن را می یابم؟ چون شما علی1 هستید؟ چون دچار کمبود مراجعه به منایع تاریخی هستید؟
شما عامدانه یا بسهو تاریخ را تحریف می کنید و تازه دیگران را تجهیل می کنید؟
من قبلا برای شما و دیگران فاکت های دقیق و مستند آوردم که پیامبر هنگام ورود به مدینه تنها یهود را دعوت به اسلام فرمود ،همان که “ان علیک الا البلاغ” قرآن را قبول دارید؟ آنها که پذیرفتند و مسلمان شدند مختارانه مسلمان شدند ،الباقی که نپذیرفتند ،تا پیش از ماجرای جنگ خندق ،رفتار پیامبر با آنان چه بود؟ کجا آنان را الزام به پذیرش مسلمانی فرمود ،هاتوا برهانکم،بعد از آن نیز با آنان معاهده حفاظت از مدینه در برابر هجوم مشرکان را امضاء فرمود ،مگر در همین عهدنامه نیست که یهود و معتقدات آنها محترم است مادام که خیانت نکنند؟من که آنرا بخلاف شما کامل نقل کردم،کجای این تعهد نامه گفته است یهود باید حتما مسلمان شوند؟
شما می گویید پس از خیانت یهود آنان مخیر بین کشته شدن یا اسلام بودند،خوب یکروز مرخصی بگیرید بررسی کنید سند این ادعای شما کجاست؟
من قبلا گفتم مجازات خائنین به آن عهدنامه در آن مرگ تعیین شده بود ،پس دیگر چه جای حرف وسخن؟ خود یهود نیز می دانستند مجازات شان بر اساس امضائی که کرده بودند مرگ است ،آری در آنجا هست که در صورت خیانت ،مرجع حکمیت پیامبر است ،خوب پیامبر به اشاره و شفاعت اوس که هم پیمان زمان جاهلیت تا آنروز بنی قریظه بودند ،ارفاقا حکمیت را به سعد واگذاشت ،آیا پیامبر به سعد گفت چه حکمی کند؟ اگر بگویید آری ،پس افتراء به پیامبر اسلام زده اید ،این در هیچ تاریخی نیست،اینکه پیامبر علم غیب داشته باشد یا نداشته باشد ،بحث دیگری است اما کار در مجرای طبیعی عصری خود بوده است ،و حکمیت یکی از سنن رایج و ریشه دار ان اعصار بوده است.
شما در کلامتان ماجرای بنو قریظه را با ماجرای بنی قینقاع مقایسه کردید ،اولا خیانت مربوط به بنو قریظه قابل قیاس با خیانت آنها نبود ،اینها رفتند همه احزاب جزیره العرب را بر علیه مسلمانان تحریک کردند و با آنان همداستان شدند ،و به آنان کمک کردند ،و متن قرار داد را هم رهبرشان درید ،مجازات این امور مطابق آن عهد نامه که نقل شد مرگ بود ،همانطور مجازات توطئه دیگر یهود در قتل رسول الله ،نیز قتل بود ،حال در آن موارد پیامبر خواست آنان را اخراج کند ،شما بگو آیا بر اساس تعهد نامه مدینه پیامبر ملزم به بخشش یهودی بود که عهدشکنی کردند و به مشرکان این امکان را دادند که کلک اسلام و پیامبر را بکنند؟
ثانیا با استناد روشن همین گزاره ادعایی را اثبات کنید که پس از خیانت یهود پیامبر آنان را ملزم کرده باشد به مسلمان شدن یا کشته شدن،من انکار نمی کنم که اگر در آنوقت کسی مسلمان می شد او را نمی پذیرفتند ،البته آنها که اسلام نیاوردند و شما گفتید احمق بودند ،اما من می گویم تاریخ می گوید پیامبر نه پیش از عهد نامه یهود و اهل کتاب را مخیر بین مرگ و اسلام کرد،و نه پس از ماجرای نقض عهدی که بطور اتوماتیک و بر اساس متن عهد نامه مجازات آن مرگ بود.اگر فاکتی دارید بیاورید.
گفته اید :
“”می دانستند حکمشان چیست و هیچ راهی نداشتند این نکته از وقت رفتن ابولبابه به نزد آنها مسجل شده بود “”.
(پایان)
خوب اینها را که از نقولات من برداشت کردید! اما این استنباط شما نادرست است ،آری آنان می دانستند که بر اساس متن تعهد نامه مجازات خیانت مرگ است ،آری اینرا ابو لبابه به آنها گفته بود ،اما آنان بجهت هم پیمانی و حسن ظن به سعد که حلیف آنان بود (اثبات کنید نبود) به حکمیت او گردن نهادند (نزلوا علی کذا) ،و اگر بیاد داشته باشی برخی نقل ها مثل اسد الغابه اصلا حاکی از این بود که از همان اوان محاصره و ملاقات با ابولبابه ،آنها نام سعد را بردند ،علی1 عزیز چرا شما در برابر فاکت های تاریخی لج بازی می کنید؟ اصلا شما فرض کن خود پیامبر حکمیت را بعهده می گرفت و چنین حکمی می کرد ،ایراد شما اینجا به چیست و کیست؟ اگر گفتند خیانت به عهد مشترک خون و مرگ است ،شما در برابر نص مقبول و امضائی همه اطراف ماجرا ،اجتهاد می کنید؟
گفته اید :
“”من نمی دانم شما چرا این نکته ساده را نادیده می گیری که بنی قریظه در این زمان اسیرانی خیانتکار بودند و حق تعیین حکم نداشتند””.
(پایان)
من هم نمیدانم چرا شما نقولات تاریخی را نادیده می گیرید؟ مگر برخی از نقولات نمی گفت خود یهود در همان درون قلعه ها نام سعد را بزبان آوردند ،پس این می شود گزینش و انتخاب ،حال فرض کن آن نقل نادرست ،وقتی اوس شفاعت کردند ،و پیامبر حکمیت را به سعد که مهتر اوس بود واگذار کرد ،مگر در دهها سند تاریخی نیست که یهود به حکمیت سعد رضا دادند ،شما بگو چاره نداشتند ؛آری اما مگر در کلام نخواندی که “الایجاب بالاختیار لا ینافی الاختیار”؟،خوب مقتضای متن عهد نامه ای که امضاء کردند این بود،مگر اینکه اینقدر جرات پیدا کرده باشی که به پیامبر خدا تهمت بزنی که با سعد بن معاذ ساخت و پاخت کرده بود ،چنین است؟
گفته اید :
“”این حکم یعنی سعد که بقول شما همپیمان آنهاست چرا باید حکم به قتلشان و بردگیشان بدهد؟””.
(پایان)
من چرای این مطلب را بر اساس متن عهد نامه گفتم ،اما شما بگو چرا نتواند حکم بدهد؟ چون هم قسم است؟ خوب هم قسم باشد ،قانون حکمیت در آن اعصار پذیرش حکم حکمیت بوده است ،مگر از نظر شما یهود خیانت نکرده بودند و مگر نقض توافق نکرده بودند؟ و مگر کیان اسلام را در خطر نابودی قرار نداده بودند؟ در عین حال شما شاهد بیاور که پیامبر حکم واقعه را به سعد دیکته کرده باشد ،مگر سعد هنگام محاصره و دستگیری یهود غایب نبود؟ بعد از نزول یهود بر حکم پیامبر ،و واگذاری حکمیت به سعد ،و پذیرش اوس و پذیرش یهود ،تازه فرستادند دنبال سعد که بیا حکم شده ای ،راستی علی جان فرصت کردی آن فاکت های مستند را ببینی که اوس کلی با سعد کلنجار رفتند و سابقه دوستی خود با یهود را تذکر دادند ،حتی به منافع اقتصادی حاصل از بقاء یهود برای آنان تمسک کردند!(که این خود قرینه بر بقاء هم پیمانی خاص بود!) و سعد تنها گوش می داد،شما اینها را مطالعه کردی یا فقط می خواهی با من جدل کنی؟
شما قدری در باب ریشه داشتن مساله حکمیت در آن اعصار مطالعه کن ،اینقدر هم به سعد بعنوان داور اختیار بده که به وجه مورد علاقه شما و یهود بنی قریظه حکم نکند! این مثل این است که شما آبی یا قرمز باشی (راستی آبی هستی یا قرمز؟! من که هیچکدام سابقا تیم همای دهداری را دوست داشتم ،و الان فقط بارسلون!) و داوری را به حکمیت بگذاری ،آنگاه حکمی خلاف میلت کرد بگویی باب حکمیت یعنی چه!
گفته اید :
“”من فقط یک مستند از بسیاران را به شما عرض می کنم: شما متن عهدنامه مدینه را از منابع پیشین برگیرید و بگذارید جلوتان و یک یک بندهای آن-حدودا هشت مطلب و بند- را وارسی کنید موضوع تا حدود زیادی روشن می گردد””.
(پایان)
ممنون از لطف شما،عجب سعه صدر و تعقیب محققانه ای! دوست من ،من که در یکی از این کامنت ها متن معاهده را بدرخواست یکی از دوستان نقل و ریفرنس کردم ،علی! اگه گفتی منبع آن کجا بود؟!
گفته اید :
“”چون هم بقول شما خیانت کرده یا به زعم من به مفاد عهدنامه عمل نکرده بودند و در عهدنامه تعیین شده بود که حکم تخطی از عهدنامه به خدا و رسولش واگذار می گردد””.
(پایان)
سوال! به زعم شما به مفاد عهد نامه عمل نکرده بودند (یعنی نقض و پاره کردن متن) این فعل از نظر حقوقی اگر خیانت نام ندارد بنظر شما چه نامی دارد؟!
علاوه اینکه بسیار خوب تخطی از عهد نامه (بخوانید خیانت و توطئه براندازی اسلام و پیامبر) حکمش ارجاع به رسول الله بوده است ،بنظر شما اگر رسول الله همان حکم سعد را که مقتضای متن عهدنامه بود کرده بود رسول الله نعوذ بالله ظلم و خطا کرده بود؟!
نیز بگویید ارجاع حکمیت به سعد با کدام بند آن عهدنامه یا نظام حقوقی رایج در آن زمان تنافی داشت؟!
از این گذشته ،فرض کنید رسول الله بنای بر هر حکمی داشت ،مگر شفاعت اوس و ارفاق پیامبر در تعیین حکم از بین اوسیان (که معاهد و هم پیمان قبلی یهود بودند ،اثبات کنید نبودند اما نه با ارجاع دکتر فلان و …) مجرای طبیعی داستان نبود؟ و مگر یهود به سعد امید نداشتند؟ مگر رضا ندادند به حکم سعد؟ آن زمان که پیامبر خود هنوز حکمی نکرده بود،می توانستند به حکم خود پیامبر ملتزم شوند و بگویند حکمیت سعد را قبول نداریم.
بعد در مطالبی متناقض گفتید :
“”اما چون سنت پیامبر در موضوعی شبیه به این-در باره بنی قینقاع و دیگر یهود- بیرون راندن از مدینه بود اوسیان اصرار بر تداوم این سنت داشتند اما سعد می دانست مفاد عهدنامه چیست و می دانست پیامبر راضی به کوچاندن نیست و پیامبر جورایی با حرف اوسیان مماشات کرد و البته میدانست سعد حکم واقعی را خواهد کرد و بعدش هم گفتند که حکم سعد در آسمان تعیین شده بود و الا طبق عهدنامه خود ایشان داور و تصمیم گیر نهایی بودند زیرا رئیس مدینه بودند و امضا کننده عهدنامه با همه اقوام””.
(پایان)
واقعا از شما بعید بود چنین سخنانی ،اگر سنت پیامبر آن بود که در مورد بنی قینقاع و بنی النضیر شده بود ( اخراج از مدینه) خوب چرا یهود هنوز پیامبر حکم نکرده به شفاعت اوسیان رضا به سعد دادند؟! می توانستند از ابتدا بلحاظ سابقه قبلی (اخراج دیگران) از سوی پیامبر ،بگویند نه، خود پیامبر حکم کند،آیا اصرار اوسیان سلب اختیار یهود را کرده بود؟
سعد از کجا می دانست که بنای پیامبر بر کوچاندن نیست؟ این همان افترائی است که عرض کردم از شما بعید است ،منتها چون وقت مراجعه دقیق به همه اسناد ندارید همینطور طرح می کنید،این هم که پیامبر بعد از حکم فرمود این حکم خدا بوده است ،تصادفا موید قوی است بر اینکه سعد در حکمیت آزاد بود ،و از ناحیه پیامبر ماموریتی نداشت ،تاریخ هم همین را می گوید که سعد حاضر ماجرا نبود ،بعد او را بصحنه آوردند و اوسیان خیلی هم تلاش کردند او را بپزند! لطفا استنادات را وقت بگذارید.
علی1 گرامی اینکه نوشتید :”” و الا طبق عهدنامه خود ایشان داور و تصمیم گیر نهایی بودند زیرا رئیس مدینه بودند و امضا کننده عهدنامه با همه اقوام””.
شما می خواهید چه بگویید؟ می خواهید بگویید پیامبر خلف عهدنامه کرد؟ استناد شما در ممنوعیت واگذاری یک حق چیست؟ و بگویید از کجای عهد نامه بر می آید که امر واگذاری ممنوع بوده است؟
یک سوال دیگر: بنظر شما اگر خود پیامبر حکم به مجازات قتل برای یهود می کرد مرتکب خلافی شده بود؟ چرا؟ امیدوارم آخرین کامنت تان نباشد.
گفته اید :
“” این حرف نهایی من با شماست در موضوع بنی قریظه، چون مطلب روشن است و واقعا شما اصرار بر دفاع از تلقیاتی که نامقبول همه مورخان است تنها از باب پاسخ به شبهه دارید و این روش خوبی نیست در موضوعات تاریخی. اگر یادتان باشد در باره ازدواجهای پیامبر هم اصرار بر خطایی مشابه داشتید خطاهایی که نوعا محصول منابرند و مجاب کننده طلاب و برای مجاب کردن مورخان یا محققان باید راه و روش نو آورد و از لونی دیگر!. من خیلی در زندگی و فکر و نوشتن خطا کرده ام و از خطایم هم سعی میکنم بر گردم می خواهم ببینم آیا کسر شأن شماست یا چه اتفاقی می افتد اگر یکبار هم شده بر خطایی اصرار نورزید. باور کنید من قصد اثبات خطای شما را ندارم اما در شگفتم چرا هیچ وقت زیربار هیچ خطایی هر چند مسجل نمی روید اما مدام و شب و روز خطاهای خلق را تصحیح می کنید آیا این نشان نمی دهد که علمای بزرگوار ما زبان نسل نو را نمی فهمند؟ باور کنید شما به عنوان یک آدم باسواد توانمند اگر گاهی خطاهای خود را بپذیرید(کاش آشنا بودید با مباحثات گادامر و هابرماس تا می خواندید این دو بزرگ بعد از جدلهایی که داشتند علنا اعلام کردند که از طرف مخالف و مقابلشان آموخته و ضمن مشخص کردن نوع خطای خودشان، خطایشان را تصحیح کردند و همین بر بزرگیشان افزود چیزی که برای علمای ما در حکم کیمیاست و نایافتنی)بر بزرگیتان افزوده می گردد نه کاست””.
(پایان)
دوست عزیز،اینقدر یکطرفه مبه قاضی نرو و منو گوشه رینگ بوکس باران نکن!
عزت مستدام
سلام نوریزاد عزیز . خوب برادر بزرگوار اینان سربازان گمنام امام زمان هستند خداوکیلی انسان از شنیدن این اسامی دچار تهوع می شود . تصاویری را که از این عزیزان هموطن کرد گرفته اید اوج مظلومیت این بزرگواران است از دیشب تا حالا وقتی چهره معصوم و رنجکشیده این عزیزان را میبینم از مسلمان بودن و بخصوص شیعه بودن خودم رنج میبرم . آخه این چه دین تهوع آوری است که بر پایه شکنجه و کشتار و خونریزی استوار است ! ؟ نگویید که ربطی به اسلام ندارد ! مگر این آیته الله هایی که همچون ابوموسی اشعری شب چهارشنبه خفته بودند خبر از سرمای سوزناکی که استخوانهای این مضلومان کرد را می ترکاند نداشتند ؟ اینان که بر بالای منبر عربده میکشند که در حکومت علی خلخال از پای زن یهودی دادحاکم را در اورده بود . مگر گرفتن جان دو فرزند این زن مظلوم کرد را نمیبینند ؟ کورباد چشم این دجالان دروغگو . علیرغم این که پدر خودم آخوند بود ( فوت شده) وقتی چهره این دجالان مفتخور را میبینم تنفر تمام وجودم را میگیرد . تفاوتی بین هیچکدام از این مفتخوران نیست . هریکی از دیگری دجال تر ! همین اعتراضی که شما بزرگوار با حضورت در کنار این مظلومان به همراه شیر زن بزرگوار ایرانی نرگس محمدی ( آنوقت این دجالان هی شیر زن کربلا را به رخ ما میکشند) داشتی این عمامه بسر های باصطلاح اصلاح طلب مثل . رفسنجانی . خاتمی . نوری . ابطحی. موسوی اردبیلی . صانعی . بیات زنجانی . و دهها عمامه بسر /// فرصت طلب نمی توانستند داشته باشند آنان که مصونیت خیلی بیشتری دارند . نوریزاد بزرگوار در مقابل شجاعتت و شجاعت شیرزنان ایرانی همچون نرگس و نسرین و آتنا و ….. سر تعظیم فرود می آورم و نظر به اینکه در بوجود آوردن این سیستم ونابودی کشور سهم داشته در بخون کشیده شدن
این شش جوان عزیز کرد خودم را سهیم میدانم از تک تک داغداران این بخون خفته ها عذر خواسته و شرمگین هستم
ننگ ابدی بر ما که با زیر پاگذاشتن عقلمان دنبال این دجالان راه افتاده و گفتیم تا شاه کفن نشود ای وطن وطن نشود ! اینک جوانانمان را کفن پوش می کنیم ! خدایا تو مگر نمیبنی؟ ! چرا به داد این مظلومین نمیرسی ؟
با درود . آقای نوری زاد مطمئن باشید که از کودکی تا هنگام مأمور شدن این کفتاران انسان نما و مأمورانی که شما را ضرب و شتم کردند ، افرادی از نوع علی اصغر بروجردی معروف به ” اصغر قاتل ” مقدار قابل توچهی از اشیاء و ابزار” پایین تنه ای ” انسان و درازگوش را در دهان و حلق و معده و مری این مأموران بدبخت تپانده و چپانده بودند که همه را در پیش شما ” قی ” کرده اند ؟ طفلک این مأموران چقدر این اشیاء را سالیان سال در حلقوم خود نگه داشته و تحمل نموده بودند تا روز چهارشنبه که توانستند آن را بیرون بریزند ! کاشکی این مأموران ، اشیاء پایین تنه ای انباشت شده در حلقومشان را هنگام بوسیدن زن و دخترانشان ، در دهان زنان و دخترانشان میریختند تا کمی زودتر سلامتی اشان را بدست آورده باشند .
https://www.youtube.com/watch?v=YKdaM-Ffu_E
برای آقا دعا کنید ، حال آقا خوب نیست.
در این گزارش برخی از خودروهای کوپه در ایران، معرفی شده است که بالاترین قیمت آنها مربوط به خودروهای پورشه 911 کاررا، مازراتی گرن توریزموS ، مازراتی گرن توریزمو و بنز CL 500 است که قیمتهای میلیاردی دارند.
برخی از خودروهای کوپه در ایران
مدل خودرو
قیمت بازار آزاد
پورشه 911 کاررا
1,480,000,000
بنز CL 500
1,300,000,000
مازراتی گرن توریزمو S
1,100,000,000
مازراتی گرن توریزمو
1,025,000,000
بنز E350 (کوپه)
520,000,000
هیوندای جنسیس کوپه 2014
232,000,000
رنو لاگونا کوپه
195,000,000
هیوندای جنسیس کوپه 2013
190,000,000
تویوتا جی تی 86
150,000,000
کیا سراتو کوپ 2000 2014
132,000,000
این است مقام خلیفه الهی که آقای خمینی وعده میداد آنهایی که اتوموبیل های اینچنانی را به راحتی آب خوردن خریداری میکنند کا ملا مقام فوق را درک میکنند !
فائزه هاشمی در قسمتی دیگر از صحبت های خود به دوران زندانی بودن خود اشاره می کند. او در این بخش از صحبت های خود از طرفداران گروهک مجاهدین به عنوان انسان هایی بزرگ یاد می کند! وی البته این نکته را هم متذکر می شود که در زندان با او همانند سایرین رفتار می شد: «من نیز به مانند بسیاری از زندانیان به اتهام تبلیغ علیه نظام به زندان افتادم. من در بخش سیاسی زندان اوین بودم و با من نیز، با اینکه فرزند یکی از بنیانگزاران جمهوری اسلامی هستم، درست به مانند دیگر زندانیان رفتار میشد.
پنج روز را در سلول انفرادی گذراندم. دیگر زندانیان این امید را داشتند که زندانی بودن در کنار دختر رفسنجانی وضعیت آنها را بهتر خواهد کرد. علیرغم تمامی مشکلاتی که وجود داشت، از این تجربه پشیمان نیستم و حتی نکات مثبت بسیاری از آن به دست آوردم. زمانی که زندانی بودم، کسانی را دیدم که از آنها به عنوان مردان و زنانی بزرگ یاد می کنم: بهایی ها، طرفداران مجاهدین، اصلاح طلبان؛ و در یک کلام تمامی کسانی که در ایران برای ایدههای خود مبارزه می کنند .598
حال آقای نوریزاد چطور است؟ کسی خبری ازو ندارد؟
آتنای گرامی چطور؟ حال عمومیاش بهتر شده؟ ما طوری از پیروزی او خوشحال شدیم انگار به هتلی رفته برای استراحت!
facebook0305e
مرکز بررسی جرایم سازمان یافته فرماندهی امنیت سایبری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی روز دهم اسفند ماه طی بیانیه ای نام دو نفر از «مهمترین» متهمانی که به دلیل فعالیت فیسبوکی ماه گذشته در پروژه ای موسوم به «عنکبوت» بازداشت شدند را منتشر کرد. در این بیانیه همچنین نوشته شده طی دو ماه آینده پروژه دیگری در شبکه های «اینستاگرام، وایبر و واتس آپ» اجرا و افراد دیگری دستگیر خواهند شد.
مرکز جرایم سایبری سپاه در بیانیه خود مدعی شده است با اجرای پروژه عنکبوت در فیسبوک، در حال حاضر سپاه بر روی حدود ۸ میلیون لایک (کاربران و فعالیت هایشان)» در فیسبوک «اشراف» پیدا کرده است.
برای نخستین بار، روز شنبه ۱۱ بهمن ماه مرکز بررسی جرایم سازمان یافته سایبری سپاه با انتشار بیانیه ای از بازداشت ۱۲ فعال فیسبوکی در پروژه ای به نام عنکبوت خبر داد. یک روز بعد مصطفی علیزاده، کارشناس ویژه فضای مجازی سپاه پاسداران در یک برنامه تلویزیونی از بازداشت ۱۲ شهروند ایرانی که عضو شبکه اجتماعی فیسبوک بودند، خبر داد.
این کارشناس سپاه همچنین گفته بود که ۲۴ شهروند دیگر نیز برای پاسخگویی در این خصوص احضار شدهاند. اما در این برنامه او هیچ اشارهای به هویت افراد دستگیر شده نکرد.
در تازه ترین بیانیه سپاه، در روز دهم اسفند ماه اتهامات افراد دستگیر شده توهین به مقدسات اسلام، انتشار آثار غیر اخلاقی مبتذل و مستهجن، تشویق افراد به ارتکاب جرایم منافی عفت و هتک حیثیت و توهین به اشخاص حقیقی و حقوقی عنوان شده است، در حالیکه آقای علیزاده در آن برنامه تلویزیونی در روز ۱۲ بهمن ماه گفته بود اتهام آنها «تروج فساد و ماموریت برای تغییر سبک زندگی و نهاد خانواده ها در فیسبوک» بوده است.
در بیانیه اخیر مرکز جرایم سایبری سپاه، نام اختصاری دو نفر از دستگیر شدگان به شکل «آقای م. ی و آقای ع. ر » به عنوان مهمترین متهمان پروژه فیسبوکی عنکبوت آمده است. طبق این بیانیه، آقای م. ی مدیریت نزدیک به ۲۰ صفحه پر مخاطب مبتذل و جریان ساز را به عهده داشته و شبکه ارتباطی و تعاملی قوی با دیگر مدیران صفحات مبتذل و مستهجن فیسبوک داشته است.
در ادامه اتهامات او همچنین آمده است که در بسیاری از پست های خود در فیسبوک «والاترین ارزش ها و مقدسات مذهبی و دینی شیعیان» را مسخره کرده است.
یکی دیگر از اتهامات این شخص مدیریت صفحات جعلی با نام هنرمندان، فوتبالیست ها و شخصیت های دیگر و ایجاد مزاحمت برای آنها بود.
یک روز پس از انتشار این بیانیه، سایت دانشجو نیوز نوشت منظور از (م. ی) محمد یوسفی، ۲۷ ساله و دانش آموخته رشته کارشناسی کشتی سازی دانشگاه امیر کبیر تهران است که از حدود دو ماه پیش در سکوت خبری در بازداشت نیروهای امنیتی به سر می برد.
سایت دانشجو نیوز در مورد گذشته محمد یوسفی نوشته است این دانشجو یکبار در جریان حوادث انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ بازداشت و پس از ۱۶۱ روز حبس آزاد شد. او یکی از دوستان و هم دانشگاهی مجید توکلی، فعال دانشجویی زندانی بود.
آقای یوسفی در دادگاهی به ریاست قاضی صلواتی به اتهام اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی به ۴ سال حبس تعزیری محکوم شد اما در دادگاه تجدید نظر این حکم به ۵ سال حبس تعلیقی تغییر کرد.
در بیانیه مرکز جرایم سایبری سپاه پاسداران با اشاره به سابقه بازداشت محمد یوسفی نوشته شده است او با اصحاب فتنه ۸۸ ارتباط نزدیکی داشته است «اما علیرغم بازداشت و اظهار پشیمانی از اقدامات ارتکابی خود، از این جرایم دست نکشیده و به فعالیت های ضد امنیتی خود در حوزه سیاسی و غیراخلاقی ادامه داده است.»
با این حال در این بیانیه نام صفحات فیسبوک مستهجن و غیر اخلاقی و ضد امنیت ملی که این متهم در آنها مطلب می نوشته فاش نشدهاست.
همچنین در این بیانیه به متهم ۲۷ ساله دیگری با عنوان آقای ع. ر، ساکن تهران و دیپلمه اشاره شده است. در این بیانیه آمده است این جوان ۲۷ ساله، معتاد به مواد مخدر است که طی ۶ سال اخیر بیش از ۱۲۰ صفحه مستهجن را در فیسبوک اداره می کرده است.
در این بیانیه آمده که بر اساس اقاریر و مستندات به دست آمده از آقای ع. ر، ایشان با سوء استفاده از تصاویر دختران ایرانی در شبکه فیسبوک، اقدام به ایجاد حساب های کاربری جعلی می کرده است.
در انتهای این بیانیه آمده است که مرکز سایبری سپاه آماده «دریافت گزارشهای مردمی و معرفی مدیران و عناصر مرتبط با سرویسهای جاسوسی و ضدانقلاب است که در شبکههای اجتماعی بهخصوص فیسبوک، در حال جذب و ارتباط با کاربران فعال داخلی و رسانهای هستند.»
Tags: سپاه پاسداران, فیس بوک, محمد یوسفی, مرکز جرایم سایبری سپاه پاسداران
منم به همه هموطنام به خصوص خانواده این عزیزان این داغ رو تسلیت می گم.ولی اینقدر کرد کرد نکنید.ممکنه جمعی نسبت به فارس ها کینه بگیرن!!در حالی که این ظلم وجنایات رو در حق کرد و لر فارس وبلوچ و همه انجام داده اند.وکسی مشمول رحمشون نشده!!
مرکز سایبری سپاه: به زودی برخی از فعالان شبکه های اینستاگرام، وایبر و واتس آپ دستگیر خواهند شد
میدونید به چی فکر می کنم ؟
به اینکه در ماه های محرم و صفر عربی این عمامه داران چنان از مظلومیت و پهلوی شکسته فاطمه زهرا و سر بریدده حسین به عزاداری و عزا پروری می نشینند و در مقابل اینجا حتی فقه دینی ایشان هیچ ترحمی به این دختر بچه ۶ ساله نمی کند. چگونه به این قماش میتوان اعتماد کرد که حتی اجازه نداد تا این کودک از بدو تولد حتی یکبار آغوش پدر اسیر خود را ببوید و حس کند !
آیا میتوان کوچکترین لقبی که شایسته رهبر و قضات بیت ایشان باشد را جنایتکار نامید ؟
جنایت کاران خشن
کودک ۶ ساله و خانواده هایی که در کابوس نامردی رها شدند و بدون پوشش تأمینی و مالی کافی از سیستم عدلی که رهبر عظیم الشأن مجری اصلی میباشد تعبیر خواب نمایی بوده که امروز به واقعیت و تداوم در دست اجرا می باشد ء تا روضه های علی اصغر و علی اکبر معنای خونخواهی و شقاوت بیشتری به خود بگیرند.
این تصمیم ها و اجرای آن به مخاطب نیاز دارد تا بفهماند در دل فقها و آیتالله ها شقاوتی نهان است که اگر بجنبد ء چنان جنایت میکند که متون برجسته در تواریخ خواهد شد.
اقای نوری زاد وقتشه شما رهبر مخالفان جمهوری اسلامی در داخل کشور باشید
میگم ماشالله جمهوری اسلامی کلی در این ۳۷ سال پیش رفت کرده. قدیما نصف شب جنازه اعدام شدگان را با کامیون میبردند و خدا میدونه کجا به گور دست جمعی میریختند ولی حالا با امبلانس جنازه ها را میبرند. حاج حسن تشکر.
نوریزاد مچکریم، نوریزاد مچکریم…، از اینکه تلاش میکنی که هر جا فریادی هست فریاد بکشی، هر جا غمی هست و جگر سوخته ای در ان شریک شوی، خون دلهای زخمی را با خون زخمهای بدنت که بدست نامردان مردم فریب ایجاد شده نمایان کنی، فحشهای رکیک و تحقیر امیز این نسناسهای دهان پاره را به جان میخری که تحقیری را که ملت متحمل شده فریاد بکشی، و باتشریح کتکهای خورده ات میزان ترس این خفاشان شب که با لباسهای شخصیشان از ناکجا اباد میایند را از طلوع دوباره ی صبح آزادی مردانگی و انسانیت اشکار میکنی، باز هم مچکریم..
منصور و مزدک عزیز
به مزدک گرامی بگویم که سخنت در باره مبهم بودن مطالبم را می پذیرم اما دلایل آن یکی تفاوت نگاه من به مسائل است و دیگر عدم مماشات در موضعی که درست می دانم و لو که دیگر دوستانم مخالفم بشوند، البته اگر ادله متقن برایم بیاورند اگر اندک مایه ای از عقل نزدم باشد، باید از نظرم برگردم و اصلاح کنم.یک دلیل دیگر ابهام سخنم، واقعیتش اینه که من هنوز شجاعت برخی را در خودم ندارم و نمی توانم راحت سخنم را در باره بنیادی ترین چیزها طرح کنم ضمن اینکه آنچه به نظر شخصی من مربوط است فقط برای خودم ارزش دارد اما آنچه برای عموم نفعی دارد سعی می کنم آن را اینجا طرح کنم. مثلا اینکه منصور عزیز می گوید بگذار با تخیلاتم زندگی کنم یک خطای راهبردی است چون تخیلاتی که صرفا نزد شخص اوست، به من ربطی ندارد و من در باره اش داوری نمی کنم. ما اینجا جمع شده ایم تا ببینیم کجا هستیم به کجا می توانیم برویم و چرا به آنجا که می خواهیم نمی رسیم؟ من به دنبال پاسخ به این پرسش های سهمگین و اثرگذار لزومی نمی بینم که باورهای شخصیم را در اختیار خواننده بگذارم که نه سودی دارد نه برای من خالی از خطر است!اما دلیل دیگر ابهام سخنم، تنبلی من در تحلیل تفصیلی یک موضوع و احساسم از اینکه خواننده نخوانده رهایش می کند و نیز کمبود شدید وقت. من وقتی کوله بارم را زمین می گذارم برای یک لقمه نان، وقت کمی برایم می ماند و این است که متنهایم ویرایش نشده فرستاده می شود و خودم از خواندنشان ناراحتم. بگذار صریح بگویم من از کسانی ام که نمی دانم چرا تا به حال خودم را آتش نزده ام شاید به خاطر عشق ذاتی ام به زندگی والا خودخواهی نباشد در عمر کمتر از چهل سالی که من دارم هم فقه می توانم بفهمم و هم حدیث و تاریخ و هم فلسفه اسلام و غربی و البته غیر از خواندن و تحلیل و این دانشهای انسانی هیچی از زندگی شخصی نمی دانم نه از سیاست و نه از مسائلی مانند اینکه اگر برق خانه قطع بشود حیران می مانم که چگونه و به کجا باید رفت و پرسید! باری باور کن عزیز این حرف پر از ادعا برای ادعا و نشان دادن تکبر و تبختر نیست گرچه خودم را از بدیهای انسانی مبرا نمی دانم اما وقتی بتوانی از سن 13سالگی درس خواندن را شروع کنی و چهار ساله علوم علما را تماما بخوانی و فلسفه و تاریخ را هم تا جایی که می توان و گذاشتند! ادامه بدهی و بعد بخاطر رای و طرفداری پیش پا افتاده از خاتمی از همه هستی ساقطتت کنند طبیعی است که کنترل کردن خود و نابودن نکردن خود آسان نیست!برای بار سوم باید بگویم:باری-یعنی زیاده بس است-من مار گزیده ام و مار گزیده هم می دانی چقدر محتاط است؛ پس دلیل ابهام سخنم نوعا به شخص خودم باز می گردد و ترسهایم و کاش می شد راحت حرف زد! در باره سیاست هم فقط در چند کامنت که شما خواندید خواستم به دوستانم بگویم فکر نکنید آیت الله ایکس و ایگرگ ماهند و فقط حکومتیان بدند نه اگر خوبی در این قشر امکان پذیر باشد قطع بدانید در حکومتیان بیشتر از غیر حکومتیان است!باز هم مبهم!دوست من، من از سیاست جز در حوزه نظری فعالیت نداشته ام و تنها کنشگری بالفعل سیاسی آدمی را با چم و خم سیاست و سیاسیون آشنا می کند نه مباحث نظری که من بسیاریشان را خوانده ام پس به نظریات سیاسی من یعنی آنچه به سیاست عملی مربوط است، اهمیت نده. راستی چند وقت پیش دراینجا و جاهای دیگر،در باره دختر خانمی با نام آتنا فرقدانی، چیزهایی خواندم و آتش گرفتم و از پیش خودم نوشتم کسی به زندانی بودنش راضی نیست شاید اثری کرد و کسی از حکومتیان خواند و رهایش کرد!زهی خیال باطل! مثل التماسهای دیشب نوری زاد از حکومتیان که اثر نکرد و جوانانی کم سن و قابل بخشش را به کام مرگ فرستاد.بگذریم تز من این است: اگر خورشید نبود با وجود ستارگان بسیار همچنان شب می ماند پس دستکم با خواندن و تأمل کردن برای خود روشنایی بیافرینیم تا از واهمه تاریکی رهایی یابیم این تفسیری کوتاه از من است بر شعار روشنگری یعنی جمله شاهکارگون جرات اندیشیدن داشته باش!
ببخشید که برای پاسخ به منصور جایی نماند و تنها بگویم منصور عزیز حوزه شخصیات با حوزه عمومیات و اجتماعیات فرقها دارد و دین می تواند در ذهن تو در همان شخصیات بماند و اگر خواستی متکی بر آن، اجتماعیات را از چنگ آنانکه خرابش کرده اند رهایی بخشی، دوست من تجربه های همه تلخ نشان می دهد که این ناممکن است. البته می توان با تفسیر دین در محدوده عقل از پیامدهای شر دیندارانی چون داعش نجات یافت و این تز معتزلیان ناکام کهن بود و تز کانت اندکی کام یافته و من بر این نهج می روم!عزت مستدام
علی 1 عزیز
امیدوارم مشکلات شما هرچه زود تر مرتفع شوند.
کامنت های شما مانند بمب های کنار جاده قابل پیش بینی نیستند.
اگر مزدک عزیز به ابهام در کلام شما خرده می گیرد به همان دلیلی است که شما انگیزه خود را از در اینجا بودن و کامنت دادن این میدانید که:”ما اینجا جمع شده ایم تا ببینیم کجا هستیم به کجا می توانیم برویم و چرا به آنجا که می خواهیم نمی رسیم؟”
می بایست بطور واضح و مستدل ولو یک واقعیت پیش پا افتاده را بشکافیم.
شما گاهی نارنجکی را پرتاب میکینید و گرد و خاکی به راه می آندازید . اقلا بایستید تا با هم گرد و خاک را جمع کنیم.
نکته دیگری که دوست دارم به شما بگویم این است که تفکر مانند نقاشی است. یک هنر مند زبر دست اگر تابلوئی بکشد که تنها اثر یک قلم روی آن باشد بدون آنکه نام هنرمند را بدانی ممکن است ساعتها به تابلو خیره شوی.
اذهان ما مردم استبداد زده شکنجه شده است و همه چیز را پیچیده می بیند.
استیون هاوکینگ با وجودیکه تئوری بیگ بنگ و زمان صفر از مسیری بسیار پیچیده اثبات شده ولی وقتی که از آن صحبت میکند گوئی از پدیده جزر و مد دریا میگوید.
کسی که به درکی از این عالم میرسد باید بتواند آنرا با زبانی ساده و قابل فهم برای همه بیان کند. این درد مبتلا به روشنفکران ما هم بوده وهست.
به هر حال من هنوز منتطرم ببینم در عمق افکار شما چه میگذرد.
موفق باشید
با سلام از این هفته قصد دارم بخشهایی از کتب ممنوعه مذهبی در زماه رژیم سابق و رژیم لاحق را برایتان اماده نمایم میزان لایکها و اظهار نظرها برای ادامه راه مهم خواهد بود.ارادتمند تمامی ازادی خواهان و ازاد اندیشان
پس از محمد١- خلافت
٢- سودای غنيمت
٣- خلاصه
پيوست: يادی از زنده ياد علی دشتی (جواد وهاب زاده)
يا سودای رياست
در اوايل سال يازده هجری ستاره ای خاموش شد . ستاره ای که تقريباً بيست و سه سال قبل در آسمان قوميت عرب
منا » درخشيدن گرفته بود. از همان ساعت نخستين غوغايی برخاست . هنوز جسد پيغمبر اسلام سرد نشده بود که فرياد
يک امير از ما و يک امير از شم ا] در سقيفه بنی ساعده 1 بلند شد و سودای رياست خون مهاجر و ] « امير و منکم امير
انصار به جوش آورد.
اگر نيک بنگريم تاريخ اسلام جز تاريخ رسيدن به قدرت نيست . تلاش مستمری است که رياست طلبان در راه وصول
به امارت و سلطنت به کار بسته اند و ديانت اسلام وسيله بوده است نه هدف.
در سيزده ساله ميان بعثت و هجرت، دعوت حضرت صرفاً روحانی است . آيات قرآنی در اين دوره همه وعظ است و
ارشاد و خواندن مردم به نيکی و اجتناب از زشتی و پليدی.
اما از همان اوائل هجرت، دعوت روحانی کمرنگ شده و جای آن احکام و شرايعی پديد آمده تا مسلمين را در راه
مبارزه با مخالفان نيرو بخشد و بنيان يک واحد سياسی و قومی ريخته شود و چنين نيز شده . پيشامدهای مساعد، گرايش
به ايجاد جامعه ای نوين و تشکيل يک دولت اسلامی را ممکن ساخت.
با همه تفاوتی که ميان دو دوره مکه و مدينه هست، چه از حيث مطالب قرآنی و چه از جنبه روش و کردار حضرت
محمد، يک امر هيچگاه فراموش نشد و آن پايه گذاری اسلام بود که در زير پرچم آن دولتی به وجود آمد.
نشر ديانت اسلام محوری بود که تم ام تدابير و اقدامات حضرت بر گرد آن می چرخيد حتی به کار انداختن شدت و
عنف قتلهای سياسی و خونريزيهايی که ظاهراً مجوز شرعی و اخلاقی نداشت.
اما پس از رحلت حضرت رسول، محور تغيير کرده به جای ديانت، وصول به امارت نقطه محوری گرديد . نهايت،
چون علت موجِده اين دستگاه تازه ديانت اسلام بود، طبعاً آن علت بايستی علت مُبقيِه [بقا و پايداری ] نيز باشد . به
عبارت ساده تر، چون امارت و سيادت از راه ديانت حاصل شده بود نمی بايست سستی و مسامحهه ای به اصول آن
راه يابد . از همين روی در دوازده سال و اندی ايّام خلافت ابوبکر و عمر پيروی از اصول اسلام و سنّت رسول الله
دقيقاً صورت گرفت . ولی هر قدر از زمان رحلت حضرت رسول دورتر می شويم، ديانت از هدف به وسيله مبدل می
شود. آن هم وسيله ای برای وصول به امارت و رياست.
بی درنگ پس از رحلت حضرت رسول، سعدبن عباده در مقام به دست آوردن رياست جامعه مسلمين برآمد . عمر با
يک ضرب شستِ ماهرانه ابوبکر را به مسند خلافت [می] نشاند و سعد بن عباده را به خاک هلاکت می افکند . ابوبکر
پس از دو سال و اندی خلافت، وام خود را به عمر ادا کرده و او را برای جانشينی پيغمبر نامزد و برای انتخابش بدين
مقام توصيه کرد . عمر در بستر مر گ شورای شش نفری را برای تعيين خليفه معيين کرد ولی عملاً عبدالرحمن بن
عوف خليفه را برگزيد.
قتل عثمان، بيعت با علی بن ابيطالب و سه جنگ صفّين و جَمَل و نهروان در طول پنج سال خلافت او دسايس عمرو
عاص و معاويه و پيدايش خلافت اموی، فاجعه کربلا هتک حرمت کعبه برای دست يافتن بر عبدالله بن زبير، دعوت
بنی هاشم و سقوط دولت بنی اميه، روی کار آمدن عباسيان، نهضت فاطميان در مغرب، حرکت انقلابی اسماعيليان و
حوادثی که تا استيلای هلاکو بر بغداد روی داد، همه علامات تبی است که بر مزاج عرب مستولی شده بود . تب امارت
و رسيدن به قدرت اما زير عنوان جانشينی پيغمبر.
1 [سقيفه در زبان عربی به معنی مکان و سرای سرپوشيده يا سقف دار است و بنی ساعده طايفه ای بودند . منظور محل سرپوشيده ای است
که در ميان محل زندگی اين طايفه قرار داشت . مسلمانان پس از رحلت رسول در آنجا گرد آمدند و ابوبکر را به خلافت برداشتند . نگاه کنيد به
لغتنامه دهخدا]
159
جانشينی پيغمبر
دستگاهی که به نيروی روح محمد و به مدد آيات قرآنی پديد آمده بود پس از رحلت او چگونه بايد بچرخد؟ آيا پيغمبر
می بايستی جانشين خود را معين کند و با اين عمل تکليف جامعه جديدالاحداث مسلمين را روشن سازد يا صحابه
پيغمبر با نوعی توافق و تبانی پس از پيغمبر جانشين او را برگزينند؟ آيا همانطور که رسالت وديعه ايست خدايی،
امامت و پيشوايی مسلمين نيز می بايد از اين خصوصيت بهره مند باشد؟ آيا اگر پيغمبر بنا بود جانشينی معين کند چه
کسی را به جانشينی خود برمی گزيد؟ آيا داماد و پسر عمو و متشخص ترين فرد خاندان بنی هاشم را معين می کرد که
از کودکی در دامان وی پرورش يافته و نخستين مرديست که بدو ايمان آورده و بازوی تيغ زن وی در راه ترويج
اسلام به کار افتاده و در حفظ و حراست او به جان کوشيده است؟ يا اين قرعه به [نام] پيرمرد محترمی اصابت می
کرد که از همان فجر دعوت اسلام بدو ايمان آورده و از اين راه شأن و اعتباری به اسلام داده و هنگام فرار از مکه با
وی همقدم و يارِ غار بوده و پيوسته صديقی وفادار و مؤمنی پايدار مانده و دختر زيبای خود را به عقد وی در آورده
است؟ يا اينکه نظر او به مردی قوی الار اده و با تدبير و سياست دار و حامیِ تزلزل ناپذير ديانت اسلام چون عمر بن
الخطاب متوجه می شد؟
اساساً آيا حضرت رسول در مقام تعيين جانشينی برای خود بوده است؟ در اين صورت آثاری از اين قصد در حوادث
دهساله هجرت ديده نمی شود. چرا؟
چگونه می شود تصور کرد مردی به فراس ت و تدبير و دورانديشی حضرت رسول، مردی که از صفر آغاز کرده [و]
چنين دستگاهی را از هيچ به وجود آورده است در چنين امر خطيری غفلت کند؟
مردی که در روزهای اخير زندگانی گفته است در جزيرة العرب نبايد دو ديانت وجود داشته باشد، يعنی قوميت عرب
با ديانت اسلام بايد يکی باشد، چگونه ممکن است سرنوشت دولت جديد الاحداث را به دست تصادف و اتفاق بسپارد؟
سئوالات بی شماری از اين قبيل در ذهن نقش می بندد که نمی توان جوابهای صريح و قاطع بدان [ها] داد و هر چه
گفته شود از صورت فرض و احتمال بيرون نيست . منشأ بسياری از اختلافات و آشفتگی هايی که در تاريخ ديانت
اسلام ديده می شود از اينجا سرچشمه می گيرد.
ظاهراً حضرت رسول به شکل قطعی و صريح در مقام حل اين مشکل برنيامده و جانشين برای خويشتن معين نکرده
است.
مِن کُنت مولاَ فَهِذا عَلی » : قصه غدير خُم که در بازگشت از حجة الوداع صورت گرفته و حضرت رسول فرموده است
2 و شيعيان آن را دليل نصب علی بر خلافت می دانند، مورد قبول اهل سنّت نيست و اگر هم وقوع آن را قبول « مولاه
کنند، آن را دليل بر خلافت علی نمی دانند بلکه به رأی آنان اين فرمايش رسول ستايشی است از خدمات علی بن ابی
طالب در راه پيشرفت اسلام و همه بدان اذعان دارند . ولی اگر بخواهيم آن را قرينهه ای بر نصب علی به خلافت
بگيرند، قرينه ديگر نيز وجود دارد دال بر تعيين ابوبکر به خلافت، چه در هنگام شدت مرض حضرت رسول ابوبکر
را مأمور کرد به جای وی به مسجد رفته بر مردم نماز گزارد . اهل سنّت رأی ظاهراً آراسته و مو جه در باب خلافت
.3« اَليَومَ اَکمَلتُ لَکُم دينَکُم وَ اَتمَمتُ عَلَيکُم نِعمَتی » دارند که مباين مبادی شيعيان است. می گويند به مفاد آيه
حضرت محمد رسالت خود را انجام داده و تکاليف مسلمين را در قرآن مقرر فرموده است . پس نقصی در شريعت
اسلامی وجود ندارد تا نياز ی به جانشين باشد ملهم از طرف خدا و ودارای عصمت حضرت رسول (مطابق رأی
شيعيان) بلکه کافی است شخصی بر مسند رياست مسلمين قرار گيرد که در اجراء احکام قرآن جدی بوده و از رفتار و
کردار پيغمبر پيروی کند . پس صحابه می توانند کسی را به خلافت برگزينند که اهليت اداره ام ور مسلمين را مطابق
قرآن و سنّت رسول داشته باشد . اين رأی ظاهراً موجه سنّيان از قبيل تعليل بعد از وقوع است يعنی از حوادث دوران
خلفای راشدين تنظيم شده است ولی سير در تاريخ خلافت اسلامی به شکل روشن و خدشه ناپذيری خلاف آن را نشان
داده است.
قضايای سقيفه بنی ساعد ه نشان می دهد که شوق رسيدن به رياست بر نفوس حکومت می کرد نه فکر پيدا کردن
جانشين که امور مسلمين را مطابق دو اصل قرآن و سنّت اجرا کند . در آنجا هر يک از مهاجر و انصار در مقام اثبات
اولويت خود به خلافت بودند . آنهم از راه قرابت و ياری پيغمبر . تازه، در اين نخس تين اجتماع سران که سرنوشت
خلافت معين می شد هيچ يک از بنی هاشم چون علی بن ابيطالب و عباس بن عبدالمطلب يعنی نزديکترين منسوبان
پيغمبر حضور نداشتند . طلحه و زبير که در اعداد ابوبکر و عمر جزء عشره مبشره بودند، در خانه علی مشغول کار
غسل و مقدمات دفن پيغمبر بودند.
وقتی خبر سقيفه به علی رسيد و از اجتماع طرفين مطلع شد و شنيد که قريش به اين دليل بر انصار فايق آمدند که
يعنی] خود را از شجره رسول ] .« احتجوا بالشجره و اضاعوا الثمره » : خويشتن را شجره رسول الله خواندند فرمود
دانسته ولی ميوه شجره را فراموش کردند.
شمشير را در نيام نگذارم تا برای » : زبير بن العوام از شنيدن جريان امر در سقيفه بنی ساعده به خشم آمد و فرياد زد
ای پسران عبد مناف، گرد و خاکی برخاسته است که با سخن خوش نمی توان آن » : ابوسفيان گفت .« علی بيعت گيرم
2 [هر که من مولايش هستم، پس علی هم مولای اوست]
3 [آيه ٦ سوره مائده. يعنی امروز کامل کردم برای شما دينتان را و تمام کردم بر شما نعمت خودم را]
160
را
بسیار متن با ارزشی بود. اما جملەها در یک سری جاها پس و پیش و قاطی شدەاند. اگر ممکن است آنرا اصلاح کنید. خوشحال خواهم شد اگر تمام نوشتە را بە صورت کامل برای ایمیلم بفرسیتد. دستتان درد نکند.
اين آخوندسابق ،حداقل خودش به نوشته هايش دوباره درهمينجا مروري بكند آياخودش چيزي ازآن مي فهمد؟
انا لله وانا الیه راجعون
این عو عو سگان شما نیز بگذرد باشه تا بعد
آمادگی وزیر کشور برای ارایه گزارش “پول کثیف” در جلسه غیرعلنی مجلس!!!!
راستی مگر این حکومت مردمی نیست پس چرا تنها نامحرم اینها مردمند؟؟؟؟
ظریف: نزدیک به توافقیم، اما شاید خیلی هم دور!
لابد منظور ظریف اینه که توافق بسته به این است که رهبری فردا سردی یا گرمیشون کرده باشه، شاید هم علم الهدا خواب دید و حضرت بهشون گفتند که از حرم ما تا مرزهای ایران با این شیطان بزرگ هیچ توافقی نباید بشه و ما خودمون از املاکمون محافظت میکنیم گور پدر ملت. تازه باید دید که جواب نامه ای را که رئیس مجلس در این مورد به امام زمان نوشته و در چاه جمکران انداخته چی میشه. از طرف دیگ قرار است که رئس قوه ی قضاییه که از قضا برادر رئیس مجلس هم می باشد در این مورد استخاره کند تا جواب استخاره چه باشد. البته مسئول حقوق بشر ایران که برادر دیگر ان دو برادر است از قبل اعلام نموده که عواقب ناشی از عدم توافق هسته ای که متوجه ملت شهید پرور و غیور ایران میشود چون ثمره ی شهید پروری وغیرت خودشان است خلاف حقوق بشر نمی باشد ،و هرکه خربزه میخورد پای لرزش هم میشیند، و جان کلام ان که هر چه بکاری همان رو درو میکنی، یا بزبان دیگر اگر ولایت مطلق فقیه کاشتید حکومت مردمی درو نمیکنید و نظر، نظر چوپان میشود حتی اگر نسبت چوپان به گوسفندان یک به هفتادو شش میلیون باشد .
شعر شیرکوبیکس، شاعر بزرگ کُرد، تقدیم به همه جانباختگان:
در حقیقت ما خود زندگی هستیم و جوانان مان آینده ای بی پایان اند…
خوب به من بگویید: از شرق تا به غرب.. از بالا تا پایین این سرزمین ها
از قدیم الایام تا به امروز.. طناب های دار چه چیزی را توانسته اند در ما بکشند!؟
چه کاری توانسته اند با فریاد بلند مبارزه و آزادی مان بکنند…
طناب های دار توانسته اند “شاهو” را بترسانند..؟
توانسته اند دریاچه ی “وان” و “ارومیه” را خاموش کنند..؟
توانستا اند “پیر مگرون” را به زانو درآورند ؟
آن چه تا به امروز طناب دار توانسته انجام بدهد
نتایج معکوس خواسته های عاملان آن بوده است:
کاروان مان طولانی تر…و
صدایمان زلال تر و نیروها و ازدحاممان بزرگ تر شده است..!
**
طناب های دار ترسیده اند….. از کورد ترسیده اند..
طناب های دار بازنده های همیشگی اند و ما هنوز هستیم..
**
جمهوری اعدام اسلامی ایران
پیر ِ پیر شده است و
اما نیرو و جان ما هنوز گرم و آماده است
**
جمهوری اعدام اسلامی ایران
در سراشیبی ی خواری است و
اما، ما تازه داریم از قله های بلند
دست به سوی آفتاب دراز می کنیم و به مهمانی ی زمین اش می آوریم…
**
از همین امروز صبح…. بزرگترین خیابان سنندج
به فرزاد کمانگر تغییر نام داد…
از همین امروز صبح…. بزرگترین پارک مهاباد به شیرین علم هولی تغییر نام داد
از سپیده ی امروز…. همه ی کودکانی که به دنیا آمدند
نامشان را « فرهاد وکیلی» گذاشتند…
از اولین اشعه ی دم دمای بامداد امروز مهدی اسلامیان چون دریاچه ی وان نام اش جاوید شد
از سپیده ی امروز…
علی حیدریان
تاق بستان کرمانشاه است….
**
بفرمایید سنندج را اعدام کنید؟!
سر مهاباد را ببرید…
بفرمایید نگذارید کودکان ما به دنیا بیایند؟!
بفرمایید
نگذارید باران ببارد و نگذارید گیاه بروید و
نگذارید زمین زندگی کند!
من دیگر از امروز عاشق چشم های شیرین علم هولی هستم
از امروز تمام شعرهایم را
گل، ترانه و آوازی خواهم ساخت برای قامت شیرین علم هولی….
از امروز من تاری از گیسوان او هستم….
از همین امروز
من ناخن انگشتان او هستم…
از حالا به بعد من دیگر همان جفت کفشی هستم
که او برای آخرین بار پوشید و با آن ها از طناب دار بالا رفت و
از حالا به بعد من النگوهای به جا مانده ی دست ِ
شیرین علم هولی هستم…..
**
باسلام
با اندوهی بسیار و تسلیت به ایرانیان کرد و همه باشرفان این میهن داغدیده
با اینکه جنایات این رژیم هیچ تازگی ندارد و این آلوده دهنان و آلوده فکران را جزاین رفتار نشاید ولی از حضیض این رذالت انسان متحیر میشود. که به حکم الناس علی دین ملوکهم ، از فدائیان رهبر و سربازان گمنام امام!!! جز این انتظاری نیست که از کوزه همان برون تراود که در اوست
ننگ ونفرت بر آنکه حکم داد و آنکه تایید کرد و آنکه اجرا نمود
دستگیری یکی از بزرگترین بدهکاران بانکی و مفسد اقتصادی توسط سازمان اطلاعات سپاه!!!!!!!
به گزارش ایلنا٬ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در راستای وظایف و رسالت ذاتی خود و اجرای فرمان 8 مادهای رهبری در برخورد با مفاسد اقتصادی و بسترسازی برای ایجاد فعالیتهای اقتصادی سالم و امن و تحقق عملی شعار “مبارزه با فساد اقتصادی و مالی”، با همکاری و صدور حکم قضایی، یکی از مفسدین اصلی اقتصادی کشور و از بدهکاران کلان سیستم بانکی را دستگیر و روانه زندان ساخت.
حالا دیگه دزد دزدگیر شده ،دیگ به دیگ میگه روت سیاه! لابد این طرف نافرمانی کرده یا خواسته برادرای قاچاقچی خودمون را دور بزنه.
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته . من همین الان یعنی ساعت 17و بیست وپنج دقیقه پنج شنبه از سر مزار دو راد مرد ایران یعنی ستار بهشتی و پدر گرامیش سردار بهشتی آمدم و این کامنت را میگذارم از قرار معلوم جناب نوریزاد را برادران خیلی خیلی ارزشی دستگیر کرده بودند که نتواند خود را به مراسم شهید بهشتی برساند خواهر گرامی ستار سخنرانی خوبی کرد و همچنین مادر داغ دار این شهید جناب خزعلی ( به علت ترافیک بسیار سنگین اتوبان ساوه ) که من هم در گیر آن بودم در پایان مراسم تشریف آوردند ولی از حوزه های بسیار مسلمان یکنفر هم تشریف نیاورده بود . و به گفته خواهر گرامی ستار به کوری چشم آن هایی که نمیتوانند ببینند خیلی ها آمدند مراسم آبرو مندانه ای ولی بدون حظور نوریزاد گرامی برگذار شد که احتمالا توسط دیگر دوستان گذارش خواهد شد!
درود به آقای محمد(کاوه)نوری زاد
وبه همکاران باوفایتان و مادران و پدران و خانواده های داغدیده وهموطنان خردمند و آزادمنش
بقول ضرب المثل معروف : کس نخارد پشت من ، جز ناخن انگشت من
هموطنان گرامی ستمدیده ! خدا ئی وجود ندارد که سر به آسمان می بری واز او در خواست و طلب می کنی که مشکلات زندگی تو را بر طرف کند. مکر نمی بینی که دعا و ثنا ، نذر و نیاز ، شیون و ضجه ، فریاد وگریه کمترین اثری بر چهره و اندیشه ظالمان وستمگران پدیدار نمی شود. این جماعت رذل و اوباش و خلافت آخوندی ایران خود را نماینده الله مدینه میدانند و همانند اعمال غیر انسانی صدر اسلام را سر مشق خود قرار داده اند.
من نمی فهم چرا این ایرانیان با هوش هنوز از واقعیات به حقیقت راه نیافته اند. دعا و نذر و غیره از روی استیصال می توانند بطور موقت قدری آلمام بخش روان و روحیه باشد و لیکن توان و راندمان و کار کرد مؤ ثر ندارند.
بایستی کاری کرد ،کارستان در غیر اینصورت همین آش است و همین کاسه ، حتا حکومت آخوندی روضه خوان وحشی تر هم خواهدشد چنانچه مقاومت و اعتراض مردم پیشروی بکنند. خصلت و ذات دیکتاتو رها و مستبدین در طول تاریخ این را نشان می دهد.
حکومت آخوندی مکار وجنایتکار، آزادی و عدالت وحقوق انسانی و شهروندی را به مردم ایران نخواهدداد تا زمانیکه بر مسند قدرت و ثروت تکیه زده اند و دستگاه های عریض و طویل برای سرکوب مردم درست کرده اند. آرامش و لذت از زندگی را به شما هدیه نخواهند داد این آخوند ها فقط بفگر جمع آوری ثروت و قدرت ببخشید ! شکم و زیر شکم هستند آنهم با دروغ و ترفند و فریب…و جنایت. هموطن عزیز این فتیله را از گوش بیرون بیار و از عینک دودی پرهیز کن.
با توجه به اینکه با هر گونه قتل وخونریزی انسان صدر در صد مخالفم ولیکن شاید عمل به مثل نمودن و چند تا از این حکمران و جباران را منهدم نمودن ، زهر چشمی گرفته میشود که ازاین حکم های جنایتکارانه دست بر دارند. چون این جماعت آخوند منطق و استدلال و انسانیت سرشان نمی شود. چقدر بی حساب عریضه ، نامه ، درخواست ، خواهش و تمنا اشک ریزان گفته شده و نوشته شده . قدرت و ثروت ، سردمداران حکومت آخوندی را کر و کور کرده است.
حافظ بزرگ می فرماید:
من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم …. تو خواه از سخنم پند گیر،خواه ملال
با آروزی تندرستی و موفقیت و به امید آزادی و عدالت و اجراء قوانین انسانی برای مردم شریف ایران
آقای مصلح
به شما نمیآید که بخواهید برنجید و میدان را ترک کنید. ممکن است ما نتوانیم خودمان را جای شما بگذاریم و میزان رنجش شما از حجم توهین و نفرتی که در بعضی کامنتهاست را درک کنیم. کما اینکه شاید شما هم نتوانید میزان تحقیر، تبعیض و نفرتی که از هملباسان شما به مردم رسیده و در آنان انباشته و به شما منعکس شده را تصور کنید. با اینهمه به قول گفتنی: زندگی همین است و ما همین هستیم! و به تاکید عرض میکنم: باید همدیگر را درک کرده و با هم تعامل داشتهباشیم. اگرچه این کار در عرصهٔ عمومی و فرهنگ سیاسی ما تازگی داشته و مسبوق به سابقهای نیست. شمای نوعی مرا مزدور استکبار، فریب خورده، گمراه و غرب زده میدانید و من و همفکرانم شما را به عرب بودن و غیرایرانی و انگلیسی (!) بودن متهم میکنیم. اینها بخشی از فرهنگ واپسگرای سیاسی ماست. فرهنگی که ترجیح میدهد بجای شناخت خود و هموطنش ساده انگارانه و راحت طلبانه هرچه نمیپسندد را به بیگانه نسبت دهد. غافل از آنکه هریک به نوعی آینهٔ اشتباهات یکدیگریم: به حرفی که نمیپسندیم گوش نمیدهیم و گویندهاش را غیرخودی، مرتد، مزدور بیگانه و درخور حذف میپنداریم.
با اینهمه من انتقاد به همفکران خود را بیشتر روا میدانم: اگر به این نتیجه رسیدهایم که جدایی دین از سیاست میتواند موجب سعادت وطنمان باشد، این را نه به تجربهٔ خویش، بلکه از تجربهٔ کشورهایی یافتهایم که بنا به آمار مشخص و معتبر سطح رفاه، همبستگیِ اجتماعی، مسئولیت مدنی، احساس سعادت، شادی، شفافیت اقتصادی، شایستهسالاری و … بالاتر و انواع فساد و تبعیض و ظلم و … پایینتر از سایر کشورهای جهان است. آنها نیز در طول چند قرن و با پیریزی یک تمدن و شاکلهٔ معنوی به این مهم دست یافتهاند. برای ما که میخواهیم از کشوری در حاشیهٔ تمدن نوین انسانی به کشوری در متن این تمدن تغییر وضعیت دهیم ضروریست کل شاکله را درک کنیم. باید بفهمیم که آزای بیان اتفاقا برای مخالفین است که معنا دارد و انتقاد در نقد سنتها، بایدها و چارچوب زندگی خودی است که بیشترین ارزش را دارد.
زمانی که ما از دین، سنت و فرهنگ خود انتقاد میکنیم نه به عنوان دین، فرهنگ و سنت بیگانه (مثلا عربی) بلکه به عنوان انتقاد از باورهای فرهنگ و جامعهٔ خویش است. این دینی است که آباء و اجدادمان به آن اعتقاد داشته و ما را با همان اعتقادات پروردهاند. نه مطلق شر است و نه مطلق نیکی. باید با عقل امروز آن را نقد کنیم. چون شیئی بیگانه از خود جدایش سازیم، به دور از عواطف و علقهها یا تنفرها و کینهها، همچون موضوعی در یک لابراتوار مورد مطالعهاش قرار دهیم.
روی دیگر تمدنی که چهرهٔ جهان را پس از چند هزارسال تغییرات بطئی و ملایم، در عرض سه قرن کاملا دگرگون کرد، همانا تعقل و تشکیک در همهٔ ارزشها و سنتهای خودیست. تمدن غربی پس از دویست سال تحقیر مردم آسیا و آفریقا باز به نقد خویش نشست و “دیگری پنداری” و خودبرتربینی را به مثابهٔ ریشههای نژادپرستی و ناسیونالیسم افراطی محکوم کرد. چنین است که در کشورهایی مثل کانادا و استرالیا پذیرای همهٔ ملتهای جهانند و اگر رگههایی از نژادپرستی درایشان وجود دارد، آن را مایهٔ شرمساری میدانند.
اما منِ ایرانیِ مدعیِ روشنفکری چه می کنم؟ با یک نگاه سطحی، به هرچه نمیپسندم برچسب غیر ایرانی و عربی و انگلیسی (و اخیرا یهودی!) میزنم. هم فرهنگ خویش را از نقد مصون داشتهام و هم یک سیبل برای نثار دشنامها و کینهها آفریدهام. این چیزی نیست مگر رنگ و لعابی ظاهرا مدرن به تمدنی عمیقا بیگانه زدن و چرخهٔ باطل و ایرانیِ هرج و مرج/استبداد را دوباره طی کردن! و مگر رژیم پهلوی چه میکرد؟ چرا نتوانست در دانشگاههایش کسانی را تربیت کند که حافظ و مدافع ارزشهایش باشند؟ چرا 50 سال سیستم دانشگاهی در عصر پهلوی غیر از تکنوکرات (فنساالار) و پزشک، خروجی نداشت؟ چرا نتوانست کسی را تربیت کند که در مسائل فرهنگی، تمدنی، سیاسی و شناخت جامعه حرفی برای گفتن داشتهباشد؟ چون آن دانشگاهها هم نسخه بدلی از حوزه بودند: تنها بجای قالالصادق و قالالباقر، قالالمارکس و قالالکانت میگفتند. پرسیدن از خود و نقد خود را نیاموختند. تئوریهایی که برای اجتماع دیگری طراحی شدهبود را برداشتند و کوشیدند قامت این جامعه را بر آن جامه اندازه کنند. نتیجهاش هم “خط امامی” شدن بزرگترین حزب کمونیست خاورمیانه!
آقای مصلح من و شمای نوعی باید در اینجا بد و خوب همدیگر را تحمل کنیم. با هم آشنا شویم. این آشناییها در حقیقت، بیگانه زدایی است. وقتی مصلح ببیند ملحدی مانند مازیار/مزدک/منصور هم می تواند منصف باشد، ترسش از من/ما خواهد ریخت. این پلهٔ اولیست برای شنیدن حرف مخالفین، تمرین آزادی بیان، سپردن کار به متخصص صرف نظر از دین و ایمانش و نهایتا: مشارکت اجتماعی در ادارهٔ کشور، همان که نام مبارکش دموکراسی است.
ضمنا سئوالی را که هفتهٔ پیش کردی (در خصوص عوارض دین باوری) مد نظر دارم تا پاسخی درخور بدهم.
البته من هیچکس چه خود و چه دیگران را ملحد نمیدانم! جناب مصلح نیز تا کنون به کسی چنین نسبتی نداده است، صرفا از باب مثال عرض کردم.
حال آقای نوریزاد چطور است؟ کسی خبری ازو ندارد؟
آتنای گرامی چطور؟ حال عمومیاش بهتر شده؟ ما طوری از پیروزی او خوشحال شدیم انگار به هتلی رفته برای استراحت!
مازیار گرامی
متاسفانه فحاشی و سخنان خارج از چارچوب های عقلانی ریشه در استبداد زدگی فرهنگی ما دارد. این خصلت باعث شده که اگر یکی را تنها در کنج دیوار گیر آوردیم تا میخورد بزنیمش یا اینکه برای خندیدن ما بر هم میخندیم نه با هم. یکی سوژه می کنیم و وسط میگذاریم و به او میخندیم.
البته این سایت و جناب نوریزاد عزیز این امکان را ایجاد کرده اند تا تمرین کنیم.
خوب است که هرکسی از کامنتی ناراحت شد بلا فاصله و بدون هیچ کونه قضاوتی که موضوع را پیچیده تر کند ناراحتی خود را اعلام و شخصی که موجب ناراحتی شده عذر خواهی کند. بتدریج خواهیم توانست بدون توهین و تحقیر هم و طرفا با تمرکز بر موضوع بحث ، با هم گفتگو نمائیم.
پیروز باشید
سلام محمد اقای عزیز ,
شرمنده ام برادر شرمنده تو , و خواهر برادرهای کرد مون , خجالت میکشیدم به عکسها نگاه کنم خاک توی سر من کنه , خدا میدونه با کارهای که اینها میکنند از بودن خودم هم به عنوان یک شیعی پشیمان هستم . خدا یا اگه شیعی بودن این هست که مطمئن هستم نیست , من این رو نمیخوام , آخه کدام ایدولوگی و عقیده ی به جان بنی بشر میارزد , شرمنده نمیتونم بنویسم .
پیش از انقلاب تمام هم و غم فعالان سیاسی و کنفدراسیون دانشجویان در این بود که حرمت شکنیها، شکنجهها و بیاخلاقیهای ساواک را به صورت مستند به مراجع حقوق بشری و روزنامههای معتبر خارجی برسانند. چون نظام سابق ایران هرچه بود و نبود به انتشار این گزارشها حساس و خود را به حفظ ظاهر در تعهدات بینالمللی و حقوق بشریاش پایبند میدانست.
از پیشرفتهای مهم ما پس از انقلاب یکی هم اینکه آقایان علنا حقوق بشر را امری منطقهای و فرهنگی و سلیقهای میدانند و دم از “حقوق بشر اسلامی” میزنند. وقتی از ایشان سئوال میشود بانو زهرا کاظمی شهروند ایرانی-کانادایی چرا کشتهشد؟ میگویند به شما چه؟ او “ایرانی” بود. دقیقا با لحنی که از کسی بپرسی چرا این حشره را کشتی و او پاسخ دهد: “به تو چه؟ پشهای بیاهمیت بود”. چون جان و مال و عِرض ایرانی به حکم ولایت فقیه مال مباح حکومت است.
اینست که از ضرب و شتم اشخاص در ملاء عام و ارعاب و فحاشی به ایشان، با علم به اینکه به اطلاع تمام جهانیان و ایرانیان میرسد باکی ندارند.
باسلام
کاش شرمی در این حرامیان وجود داشت . از اندوه نمی دانم چه می نویسم
از پلشتی و حرامخوارگی و ……. بیت و رهبر و رژیم ….
در مزار آباد شهر بی طپش
دارها برچیده خونها شسته اند
جای خشم وکین و عصیان بوته ها
خشکبنهای پلیدی رسته اند
در مزارآباد شهر بی طپش
بانک مرغی هم نمی آید به گوش ….
هزار مرگ ونفرین بر این عدالت و داد و بانیان این ظلم و شقاوت و دیو صفتی
با درود به علی1 دوست گرامی من از کامنتهای شما بسیار آموخته ام ولی بعنوان کسیکه تقریبا تمام کامنتها ی شما را لاقل در این یکی دوماه خوانده ام متوجه شده ام که شما با وجود معلومات بالا و قدرت تجزیه و تحلیلی که دارید نظرتان را براحتی در یک کامنت به خواننده ارایه نمی دهید.شما که خود بهتر از هر کس میدانید که در موضوعات علمی نباید ملاحظه این و آنرا کرد پس دلیل اینهمه ابهامی که باعث بدفهمی نوشته های شما می شود چیست؟اول موضوعی را مطرح می کنید با موضع گیریهای ضد و نقیض و مبهم.بعدا در چندین کامنت سعی می کنید که آرام آرام آنچه را منظؤر اصلی بوده بیان کنید.همین باعث می شود که خواننده شما را درست درک نکند و منظور شما را ازآنچه می گویید دیر بفهمد!در صورتیکه شما با این قلم و معلوماتی که دارید به آسانی می توانید در کامنتی کوتاه و مختصر آنچه را میخواهید به خواننده بفهمانید.مسلما این برداشت من از نوشته های شماست و اصراری در درست بودنش ندارم
کسانیکه به کاربری بنام گلابتون و دیگرانی که در باره تبار آخوند می نویسند بد و بیراه می گویند باید بدانند که این کوچکترین انعکاس مردم در مقابله با این جنایتکاران است.گلابتون یک نظری را در مورد اینکه چرا آخوند فامیلی برگزیده که منتصب به شهرهای ایران است داده. اولا این نظر خود گلابتون نیست و من قبلا آنرا در اینترنت دیده ام. دوم این یک نظر ی کلی است و یا فرضیه ایست که می تواند هم درست باشد و هم غلط.نه توهینی به عرب است و نه به فردی مشخص.خب نظرات بسیاری در مورد موجودی که /// بخرج مردمیکه خود از کوچکترین حق محروم شده اند نه تنها در تجمل زندگی میکند بلکه برای حفظ قدرت خود از هیچ جنایتی کوتاهی نمی کند و تمام علایق و فکر و ذکرش مشتی /// است که با توصل به آنها خود را حاکم برزندگی و جان و مال ایرانیان می داند داده شده.حداقل دراین 700 سال با علم کردن و مقدس نمودن داستانهایی از اعرابی که نه برای ایرانیان آشنا بوده اند و نه دوست اززمان احمد دیلمی. علی وفرزندانش اگر همین تفسیر سنتی از اسلام و شیعه را قبول کنیم به گواهی تاریخ از هیچگونه سفاکی در مورد ایرانیان کوتاهی نکرده اند.مسلمانان بمحض تصرف هر شهری دو راه در پای مردم آن شهر میگذاشتندکه سرانجام هر دو راه جز ذلت و خواری نبوده.تاریخ کشت و کشتاری را که این حرامیان وحشی بر سرایرانیان و ملل تحت تصرف خود داشته اند درست یا غلط ثبت کرده و تمام این جنایتها و خباثتها هم از افتخارات مسلمین است.تازه آخوند با مقدس کردن دشمنان ایران که در حقیقت از خونخوارترین و وحشی ترین متجاوزین به ایران بوده اند بارها و بارها به تاسیس حکومتهای اراذل و اوباش دست زده اند و از هیچ وحشیگری و خرابی و ویرانی فروگذار نکرده اند آخرین چنین اراذلی همین حکومت مشتی آخوند //// است. نمی خواهد به سال 58 تا 92 بروید کافی است که رفتار این حرامیان اشغالگر را در همین چندهفته بنگرید.موضوع مردمان عرب نیست بلکه //// که با توصل به مشتی خرافات به ویرانی و قتل و جنایت و تجاوز به بچه های شیر خواره می پردازند.آیا گلابتونها حق ندارند که درباره ایرانی بودن این /// و /// شک کنند و نظری بدهند که یا ضد عربند و یا رادیکال؟مگر اینها از لبنان و سوریه و عراق …نیامده اند؟آیا این /// و /// چیزی بنام فرهنگ ایرانی را می شناسند؟برای اینها /// اسلامی و زبان عربی و /// مقدس است و بس !آیا آخوندی دیده اید که از ایرانی بودنش افتخار کرده یا فرهنگ ایران و تاریخ ایران را تاریخ و فرهنگ خود بداند؟خب چرا گلابتونها در ایرانی بودن این /// ///نظر ندهند؟
مزدک گرامی
فلانی بد است پس هر چه بدی در بارهٔ او بگوییم عین صواب است. بیساری خوبست، پس هر چه خوبی در خصوصش جعل کنیم عین راستی است.
این همان فرهنگی است که از افراد بشری “معصوم” میسازد و منتقدین را به مرگ محکوم میکند. این همان فرهنگی است که از دل آن دروغها جعل و به نام صواب و ثواب به خورد خلقالله داده میشود. آخوند و آخوندبازی هم چیزی جز دیانت ورزی در متن چنین فرهنگی نیست. شما بودی یا دوستی دیگر که داستان حرمله و علیاصغر را نقد میکردی؟ غیر از این است که این داستانسراییها جز در متن چنین فرهنگی رشد نمی کند؟
از آنسوی بام هم افسانه سازیهایی که پیرامون کورش و داریوش و “حقوق بشرِ کورش نوشته!” میشود. این فرهنگ است که دشمن و بلای جان ماست. فرهنگی که راست و دروغ در آن معنایی ندارد. بلکه مهم هدف است: اگر آخوند را دوست داشتهباشی ادعا میکنی آقای بهجت مثل کلایدر پرواز میکرده؛ اگر از آخوند بدت بیاید ادعا میکنی همه عرب و جهودند. سند؟ مهم نیست! حقیقت؟ بی خیال آقا مردم کینهٔ مقدس دارند! تاریخ؟ ای بابا تاریخ رو مگه کی مینویسه؟!
باید کمی جلوتر از زیر گامهامان را ببینیم. ریشهٔ این فرهنگ در اسطوره سازی و اسطوره پرستی است. مهم نیست اسطوره امام علی و امام حسین باشد یا کورش و داریوش. اسطوره سازی درست مخالف حرف مستند زدن است. همین فرهنگ است که براساسش میشود بدون سند و مدرک محکمه پسند آنقدر متهم را شکنجه داد تا به جرمی که میشود قانونا اعدامش کرد اعتراف کند. گلابتون (یا نویسندهٔ آن متنی که در اینترنت منتشر شده) با خود میگوید: “اینهمه آخوندها به ما ظلم کردند، عربها هم که 1400 سال پیش (!) به ما حمله کردهاند، پس بیا بگم همه آخوندها عرب و عربزاده هستند!” از آنطرف بازجوی اطلاعان میگوید: “اینها مگر کی هستند؟ عُمَری! همان که پهلوی خانم فاطمه زهرا را شکست! همان بهتر که بمیرند. یه خورده بهشون فشار میآریم بالاخره اعتراف میکنند. تازه اگه اشتباه هم کرده باشیم نیت ما که خیر است. اینها هم که بالاخره به جهنم میروند” و با کمی کنکاش مزدک عزیز، میشود فهمید سرتاسر این حرف همان اسطوره سازی و اسطوره پرستی و بیگانه بودن با راستی و حقیقت و مدرک محکمه پسند است. پس لطفا دفاع نکن.
از آن سوی هم پارسی و تازی گفتن و کینههای تاریخ 1400 سال پیش را به امروز کشاندن، همان ایدئولوژیای است که کمتر از 100 سال پیش، در متمدنترین کشور جهان، از دلش آشوویتس و داخائو زاده شد. و ده بیست سال پیش فاجعهٔ بوسنی را آفرید. من بخاطر همین از فیس بوک گریزانم. اما اینجا حسابش فرق میکند. در اینجا متنهایی میخوانم که جای کتاب خواندن را هم میتواند بگیرد. بخاطر ارجی که برای این مکان قائلم برخود لازم میبینم چنین متونی را نقد بکنم. برایم مهم نیست آنکه در چنین متونی بزرگ قلمداد میشود یا تحقیر میشود کیست، تنها استناد و صحت موضوع برایم مهم است است.
با احترام مازیار
جناب مزدک گرامی، با درود. من نیز از موضع مازیار گرامی دفاع کردم. اما بد و بیراه نگفتم. برداشت من این است که جناب مازیار بطور اصولی روی این دیدگاه تکیه دارند که تبعیض و کوبیدن بر طبل آنچه اعراب در گذشته یا حال در حق ما ایرانیان روا داشته و دارند، نباید تعمیم پیدا کند رو هر چی عرب است، ولو که آخوندها نیز نان از سفرهٔ ایرانیان میخورند و همهٔ کسانی که این آخوندها کشته و مردهٔ آن هستند، همه از دم و بدون استثنأ عرب هستند.این هم درست که اکثریت مطلق مردمان یا ملتهایی که امروزه بعنوال دول عربی شناخته میشوند، اصلا عرب نبوده اند و عرب شده اند، کما اینکه اگر ما هم به ویژه فردوسی بزرگ را نداشتیم، الان عرب بودیم و عربی با هم حرف میزدیم. نه ما دوستان تاریخی عربها بوده ایم و نه عربها دوستان تاریخی ما. بحث سر این است که عرب یک فرهنگی دارد که جدا از دینش نیست و ما فرهنگی داریم که با دین عجین نشده و در موارد زیاد هیچ ربطی به دین دارد و لااقل هیچ ربطی به اسلام دارد و در مواردی حتی با دین ستیز دارد.و خود این فرهنگ کوله باری است که من ایرانی به راحتی با همین گنجینهٔ فرهنگی قادرم بی پروا از سر تا ذیل دین را به نقد بکشم و اسمش را هم بی دینی یا کافری و ملحدی نمیگذارم و اگر آخوند هم مرا به اینها متهم کند، عین خیالم نیست. چیزی که حتی در بین ترکهای ترکیه رایج نیست، بگو ملحد و واکنش را ببین و تماشا کن. اما اینها همه، کمترین دلیلی نمیشود که در حق عرب و غیر عرب تبعیض روا داریم و در حق خود با تاکید روی این فرهنگ و تاریخ و تمدن واسطورهها و اسطوره سازی دلیلی در جهت تحقییر دیگران بیابیم.
عضو ناظر مجلس در ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی، با بیان اینکه «حتی یک برگ کاغذ به عنوان سابقه مالیاتی از دومین واردکننده خودرو به کشور نداریم»، گفت: خودرو کالایی است که نیاز به شمارهگذاری دارد. وقتی واردکننده خودرو مالیات ندهد، دیگر واردکنندگان سایر کالا چه میکنند.
رهبر معظم انقلاب در جشن نیکوکاری مشارکت کردند.
به گزارش «تابناک» در آستانه روز احسان و نیکوکاری، حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی مبلغ پانصد میلیون ریال جهت کمک به افراد تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی(ره) و خانواده های نیازمند اختصاص دادند. ……………………….ایشان تمام این پولهارا با کد یمین و عرق جبین و احتمالا کارگری و آب کشی آن هم با دلو برای یهودیان انجام داده اند ! چیه چرا اینجوری نیگا میکنین ؟؟
به گزارش ایسنا، ایراندخت نقویپور 12 اسفند ماه با حضور در ستاد دیه این استان و با اهدای هزینه تشرف خانه خدا، واسط آزادی 3 نفر از زندانیان نیازمند واجد شرایط این نهاد مردمی شد. این در حالی است که متقاضیان زیارت سرزمین وحی لحظه به لحظه زندگی خود را در تحقق این آرزوی دیرین به سرمیبرند تا اوج بندگیشان را در پاکترین مکان و در پیشگاه والاترین مقام به انجام رسانند.
دادگاه ترکیه رجب طیب اردوغان را به جرم اینکه به یک مجسمه توهین کرده و آن را “هیولا” خوانده به پرداخت 10 هزار لیره محکوم کرد.
———————————————————————————————————–
آن وقت در جمهوری ولایت فقیه خیلی مسلمان ماموران خیلی خیلی مسلمان انواع واقسام فحش های چارواداری را میدهند وبدون هرگونه توبیخی راست راست میگردند باید گفت :حوزه ها حوزه ها خجالت خجالت .. این بود اصل ولایت ؟ وای از این درایت .!. درایت نه وقاهت وقاهت . !. درویش جان شعر را کامل کن .
رییس قوه قضاییه با صدور بخشنامه ای، شرایط بهره مندی محکومان از تسهیلات مرخصی را در ایام نوروز اعلام کرد.
به گزارش اداره کل روابط عمومی و تشریفات قوه قضاییه، متن کامل بخشنامه آیت الله صادق آملی لاریجانی که به واحدهای قضایی و دادسراهای سراسر کشور صادر شده، به شرح زیر است:
به مناسبت فرا رسیدن سال نو هجری شمسی و با توجه به آثار مثبت و سازنده حضور زندانیان در کنار خانواده و به منظور نیل به اهداف عالی در بازسازی اجتماعی و اخلاقی زندانیان و نیز برقراری روابط عاطفی بین زندانیان و اعضای خانواده آنها به ویژه در ایام نوروز مقتضی است به زندانیان محکوم با رعایت شرایط ذیل و اخذ تأمین مناسب 15 روز مرخصی داده شود:
الف) زندانیان محکوم به حبس:
1 – محکومین به حبس ابد به شرط تحمل حداقل 5 سال حبس.
2 – محکومین به حبس بیش از 10 سال به شرط تحمل حداقل 1 سال حبس.
3 – محکومین به حبس بیش از 5 سال تا 10 سال به شرط تحمل حداقل شش ماه حبس.
4 – محکومین به حبس بیش از یک سال تا 5 سال به شرط تحمل حداقل دو ماه حبس.
5 – محکومین به یکسال حبس و کمتر از آن به شرط تحمل حداقل یک ماه حبس.
تبصره: محکومین به حبس که باقیمانده حبس آنها کمتر از سه ماه باشد، مرخصی منتهی به آزادی اعطاء می شود.
ب) زندانیانی که صرفاً به دلیل عجز از پرداخت جزای نقدی در حبس به سر می برند:
1 – محکومین به جزای نقدی که مقدار باقیمانده آن بیش از سی میلیون ریال باشد به شرط تحمل حداقل دو ماه حبس.
2 – محکومین به جزای نقدی که مقدار باقیمانده آن بیش از ده میلیون و حداکثر سی میلیون ریال باشد، به شرط تحمل حداقل یک ماه حبس.
تبصره: محکومین به جزای نقدی که مقدار باقیمانده آن تا ده میلیون ریال باشد به شرط تحمل حداقل یک ماه حبس، مرخصی منتهی به آزادی اعطاء می شود.
ج) محکومین جرایم غیر عمدی و محکومین مالی:
زندانیانی که به لحاظ عجز از پرداخت دیه در جرایم غیرعمد بازداشت هستند و همچنین دارندگان محکومیت های مالی، صرفنظر از مدت اقامت در زندان از مرخصی موضوع این بخشنامه برخوردار خواهند بود. مرخصی این افراد برای 15 روز دیگر قابل تمدید می باشد.
د) مرتکبین جرایم ذیل از شمول این بخشنامه مستثنی خواهند بود:
محکومین جرایم سرقت(اعم از مسلحانه، عادی و یا کیف قاپی)، جاسوسی، اقدام علیه امنیت کشور، آدم ربایی، جرایم باندی و سازمان یافته، تجاوز به عنف، دایر کردن مراکز فساد و فحشاء، اسیدپاشی، اخلال در نظام اقتصادی، ورود، تولید، توزیع و فروش مشروبات الکلی، محکومین به قصاص و اعدام و حدود شرعی، محکومین دارای سه سابقه محکومیت به ارتکاب همان جرم، محکومینی که به شرارت مشهورند، قاچاق مسلحانه و یا عمده مواد مخدر و روانگردانها و قاچاق اسلحه و انسان و سایر محکومینی که اخلاق و رفتار آنها در زندان به گونه ای بوده که بنا به نظر دادستان یا قاضی ناظر زندان یا رئیس زندان یا شورای طبقه بندی، شایستگی برخورداری از مرخصی ها را ندارند.
تبصره یک: سارقین عادی فاقد سابقه سرقت که حداکثر محکومیت آنها دو سال حبس باشد، پس از تعطیلات نوروزی از این مرخصی بهره مند می گردند.
تبصره دو: منظور از قاچاق عمده مواد مخدر و روانگردانها عبارت است از:
1- خرید، فروش و توزیع بیش از 20 کیلوگرم تریاک و ملحقات آن.(موضوع بند 4 ماده 4 قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر).
2 – حمل و نگهداری بیش از 100 کیلوگرم تریاک و ملحقات آن. (موضوع بند 6 ماده 5 قانون مذکور).
3 – خرید و فروش، توزیع، حمل و نگهداری بیش از 200 گرم هروئین و روانگردانها و ملحقات آنها. (موضوع بند 6 ماده 8 قانون مذکور).
تبصره سه: محکومان مشمول بند «د» در محکومیت های حبس ابد در صورت تحمل 10 سال حبس و در سایر محکومیت ها بجز محکومین به اعدام و قصاص در صورت تحمل یک دوم محکومیت برابر ماده 222 آیین نامه اجرایی سازمان زندانها صرفاً با تأیید دادستان می توانند از این مرخصی بهره مند شوند.
تبصره چهار: در مورد سارقین سابقه دار و محکومان مواد مخدری که میزان محکومیت آنها بیش از 5 سال می باشد، ترتیبی اتخاذ گردد تا هر 48 ساعت یکبار خود را به مراجع انتظامی محل سکونت خویش معرفی نمایند.
دادستانهای سراسر کشور ملزم به اجرای این بخشنامه بوده و بر حسن اجرای آن نظارت خواهند نمود.
بیمارستان ایران در صنعا بازگشایی می شود
یک منبع پزشکی یمن اعلام کرد: ابتدای ماه آینده بیمارستان ایران در صنعا برای پذیرش بیماران یمنی در همه زمینه های تخصصی ودرمانی با هزینه بسیار کم بازگشایی می شود.
علی 1 گرامی
1.اشو مشو تشو؟!!! (بدون شرح)
2. ممکن است لطف کنید و بفرمائید معانی درست قرآن را از کجا باید بیابم؟
3. آیا “من” گفتم که قصد دارم برداشتهای خود از قرآن را به اجتماع منتقل کنم؟
4. شما در عجبید که من چگونه مسلمانی هستم؟ من در عجبم شما چگونه متفکری هستید که نمی توانید تصور کنید کسی برداشتی را از اسلام دارد حال مسلمان است یا غیر مسلمان. چه تفاوت دارد؟
آیا این احتمال وجود دارد که کسی اسلام را بررسی کند و جنبه هائی مثبت در آن بیابد؟
ایا امکان دارد همین شخص جنبه هائی منفی از اسلام بیابد؟
آیا همان جنبه های منفی کافی است تا همه اسلام را ببندد و به کناری بگذارد؟
5. می گوئید فرهیختگان ما پائی در سنت و پائی در مدرنیته دارند.
من نمی دانم را جع به چه کسی این را گفتی. من نه به سنت فکر میکنم و نه به مدرنیته آنچه که برای من مهم است این است که کشورم حفظ شود و مردم در آسایش و آرامش و صلح و ثبات زندگی کنند. اگر مسلمانند به حال خود و دنیای خود مفید باشند. . اگر بی دینند باز هم همین طور.
برای من آقا مرتضی و علی 1 و نوریزاد و مازیار و مزدک و کورس و آنیتا و مصلح ووو هموطنان من هستند. من معتقد به حذف هیچ کسی نیستم. نه مقهور مدرنیته ام و نه واله سنت. برای من انسان 40000 سال پیش همان انسان کنونی است تنها با این تفاوت که هرچه از خودش دور شد به تکنولوژی نزدیک شد و آنچه را در خود نیافت در بیرون ساخت .و تفاوت انسان دیروز با انسان امروز در تعداد کلمات و تعاریفی است که میتواند با آنها مشاهداتش را بیان کند.
من اگر با آقا مرتضی بحث میکنم برای این است که با زبان قرآن که او آنرا قبول دارد با او صحبت کرده باشم و از قرآن شاهد بیاورم که دین برای حکومت نیامده و صرفا یک مقوله شخصی است.
قصد من این است که به اقا مرتضی ثابت کنم که خدائی اگر هست برای همه است و اگر چیزی فرستاده برای همه انسانها بوده نه فقط برای انسانهائی که اقا مرتضی را قبول دارند. پس اقا مرتضی باید برای همه انسانها سخن بگوید و اگر میتواند،گره از کار همه مردم فارغ از دین و رنگ و نژاد باز کند نه فقط برای آنان که نام اسلام بر خود نهاده اند و گردن مردم را میزنند.
من معتقدم اگر خدائی هست ، نباید دین خاصی داشته باشد و آن خدا اگر هم نتوانسته برای هر انسانی کتابی جداگانه بفرستد و یک کتاب برای همه فرستاده پس باید سخنش برای همه باشد نه فقط آنانکه پیامبر او را بر خود مسلط کرده اند.
اگر اینها برداشتهای غلطی از اسلام و خداست شما به بزرگی خود بر من ببخشائید و اجازه بدهید با همین تخیلات خود زندگی کنم.
معرفی یک آقازاده دزد تبهکار با ۵ کلاس سواد
رحمانی فضلی وزیر کشور در دولت روحانی دوشنبه شب در یک برنامه تلویزیونی به یک مورد دیگر از دزدیها و تبانیهای میلیاردی در سیستم بانکی جمهوری اسلامی اشاره کرد و گفت: موردی هست ۳۵ساله با ۵کلاس سواد، ظرف دو سال در حسابهای مالیاش حدود ۲۰۰۰میلیارد تومان پول چرخیده است. بعد در برج سازی هم رفته، در پاساژ سازی هم رفته، در بنگاه معاملاتی هم رفته، در حوزه واردات و صادرات هم رفته… همه اینها پوشش برای کار قاچاق انجام میدهد. اتفاقا یکی از مسیرهای پولشویی این آقا، وقتی مواد مخدر را آورده و میخواسته منتقل کند، از طریق تجارت این کار را کرده است. همین آقا شماره حسابهایی را باز کرده که افرادش اصلا مردهاند! آن بانکی که حسابش را باز کرده باید پاسخ بدهد، چرا مسئولان بانکی کشور جریان مالی در حسابهای افرادی که مردهاند باز کردند! یا پولهایی که با این شدت در این حسابها جریان پیدا کرده را گزارش ندادند،
1- یک آژانس مسافرتی در پایتخت برای تور 10 روزه برزیل در تعطیلات نوروز قیمت 20 هزار دلار معادل 70 میلیون تومان را تعیین کرده است. این سفر شامل اقامت در هتلهای 5ستاره سائوپائولو، ریودوژانیرو و بازدید از آبشار ایگواسو است. البته این آژانس مسافرتی میگوید که برای اجرای این تور باید حداقل 15 نفر ثبتنام کنند و هنوز این نصاب حاصل نشده است.
2- تور 16 روزه به مقصد مکزیک و کوبا دیگر انتخابی است که افراد مرفه میتوانند برای تعطیلات نوروزشان داشته باشند. قیمت این تور 21 میلیون تومان در نظر گرفته شده است.
3- سفر 13 روزه به کره و ژاپن میتواند انتخاب دیگری برای نوروز 94 باشد. یک آژانس مسافرتی قیمت این تور را 20 میلیون تومان در نظر گرفته است.
4- آژانس مسافرتی دیگری برای تور 14روزه استرالیا قیمت 18 میلیون تومان را تعیین کرده است.
5- یک آژانس مسافرتی برای نوروز 94 سفر 25 روزه به 10 کشور اروپایی را در نظر گرفته است. این تور که شامل سفر به ایتالیا، فرانسه، یونان، سوییس، هلند، آلمان، چکسلواکی، اتریش، مجارستان و بلژیک است، 15 شب اقامت در هتل سه ستاره، 8شب اقامت در هتل 4ستاره و یک شب اقامت در کشتی مسافرتی را برای مسافرانش پیشبینی کرده و قیمت تور را نیز 17 میلیون تومان تعیین کرده است.
6- سفر 14 روزه به اسپانیا و پرتغال شامل اقامت در هتلهای 4 و 5 ستاره نیز حدود 16 میلیون تومان در نظر گرفته شده است.
7- مسافران نوروزی که پشتوانه مالی کافی دارند امکان انتخاب سفرهای متفاوت و هیجان انگیزتری را هم دارند. به همین منظور تور 12 روزه آفریقای جنوبی با اقامت در هتلهای 4 و 5 ستاره ژوهانسبورگ، کیپ تاون و سان سیتی، 14.5 میلیون تومان پیشبینی شده است.
8- سفر 8 روزه به جزیره بالی اندونزی هم توسط یک آژانس مسافرتی 14 میلیون تومان قیمتگذاری شده است.
این وحشیگریها نتیجه ” لرزش قهرمانانه” در مذاکراتِ خفّت بار هسته ایه.
دم تکان دادن در مقابل بیگانگان در خارج، و گاز گرفتن مردم بی دفاع در داخل!
این شیوه آشنای ره روان راه ولایته و این تازه شروع ماجراست.
وقتیکه برادرانِ هسته ای، اورانیمهای غنی شده و نشده رو ریختن تو کوزهِ
سانتری فیوژ و نم نم آبشو خوردن، اونوقت تازه، هاری شون گًل میکنه و شروع
میکنن به گرفتن پاچه مردم.
روسها و دیگر اجنبیهای مفت خور از بالا کشیدن ثروت ملی ما، به ریشِ این بزغاله ها
میخندند. انتقام این تحقیر و خفت رو اما، این جانورها از مردم بی دفاع کردستان و دیگر
شهروندان میگیرند.
قتل عآمی را که این قاتلان پس از نوشیدن جام زهر توسط خمینی، در زندانهای کشور
به راه انداختند از خاطر کسی نرفته. ولی دیگه، کفگیر خورده به تهِ دیگِ سوختهِ ولایت
و مطمئن باشید که تنها، رو سیاهی نصیبتون میشه.
” بژی کورد بژی کوردستان “
در مورد سواد نیز هرکس سواد و تخصص مربوط به خود را دارد ،حالا تو که “متابولیسم”را جایی “متابوسیسم” نوشتی و “سوخت و سوز” را “سوخت و ساز” نوشتی و “مغالطات” را “مغالتات” نوشتی ،باسوادی و ما بیسواد؟!(مرتضی)
مرتضی وقتی می گویم بی سوادی و نباید در مواردی که نمی دانی چیست دخالت کنی نتیجه اش این سوتی دادنهایت می شود.وبرای کامنت من موضوع جور می کنی!متابولیسم یعنی سوخت و ساز یعنی تجزیه وسوختن مواد غذایی در سلولها و جداکردن مواد مفید از مواد زاید برای ساختن بافتها …نه سوخت و سوز!در ضمن جناب آخوند نمونه اخلاق شما ها حکومت همین ///و فحاشان و ///.حکومت اسلام از اول تا آخرش همین بوده.
جناب نوریزاد آقای آشنا هم حرف ما را میزند ! آیا ایشان هم خودی است؟…………………………………………………مشاور رئیسجمهور در صفحه فیسبوک خود نوشته:
• خود مظلوم پنداری: بر اندیشه ازلی ِمنِ مظلوم استوار است . او باور دارد که آنها همواره به شدت مورد ظلم واقع شده اند.
• خود معصوم پنداری:خود آنها در بروز مشکلات هیچ مسئولیتی نداشته اند صرفا طرف مقابل مقصر کامل است.
• خود مطلق پنداری:در مورد داده های خود مطلق اندیشند و در سخنانشان از احتمال خطا خبری نیست .
• خود طلبکار پنداری: در کلام آنها عذرخواهی و مسئولیت پذیری وجود ندارد ؛همه تقصیرات گردن دشمن است.
• بزرگنمایی:کمتر از داده ها و مستندات استفاده می کنند و بیشتر بر تبلیغات و بزرگنمایی دشمن تاکید دارند.
• دشمن شناسی:دشمن ماهیتا پلید است وهرگز اصلاح پذیر نیست؛ گفت و گو با او نه ممکن است و نه مفید. تنها راه چاره قوی شدن و جنگیدن است.
• وسواس نا امنی: دنیای آنها نا امن است . اسطوره ها و تفسیر از هویت به گونه ای است که تنها راه ادامه حیات پناه بردن به اسلحه است.
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : جناب مصلح .البته با سلام . میخوانید؟ پی میبرید که جمهوری جهل و جنون وخون چه به روز این مملکت آورده سن تمام مامورین فحاش و هتاک با عمر جمهوری ننگین برابر است ! این نشان از چه میدهد؟ از کوزه همان برون تراود که در اوست! شمایی که تخمین زدید 80 درصد مردم به دنبال رژیمی اسلامی هستند . این دست پروردگان اسلامی را خوب نظاره گر هستید؟ این ها که در آغوش رژیمی سراپا اسلامی رشد کرده اند . وبه قولی نان اسلام را خورده اند . باز ده آن ها چیست ولایت و مرگ بر ضد ولایت چیز دیگری هم آموخته اند؟ مانند گرگ هار به جان مردم می افتند و دلی از عذا در می آورند البته اگر فرمان قتل هم داشتند با چنگ ودندان همه ضد ولایتیون را پاره پاره میکردند! و در آخر شاکر خداوند هم بودند که جمعی را به جهنم گسیل کرده اند ! بماند ! مرا به آقای نوری همدانی رهنمون کردید. که مثلا راه کار نشان بدهید! ؟ جناب مصلح این حوزه هایی که گفتم خروجیش آخوند های ولایت مدار و همین ارازل یونیفرم پوش هست وبس البته شاید تک وتوک حوزوی پدر و مادر داری باشد ولی انگشت شمارند! لطفا در مقام دفاع از حوزه ها بر نیایید چون اگر در حوزه ها انسان واقعی یافت میشد حتما به خروش می آمد . نگویید چرا مردم شروع نمیکنند. مردم هزار جور گرفتاری دارند ولی حوزه ها نان اسلام ناب محمدی میخورند وارتزاق همگی از اموال (شرعی)که توسط همین مردم فراهم آمده هست وباید از اسلام دفاع کنند و چون این وضع را میبینند و لام تا کام هیچ نمیگویند لابد اسلام چنین فرمان داده وهمه مورد تایید هست . همین که همگی به دریا ریخته شوند اولا تر هست . و خواهید دید که اینچنین خواهد شد!
سلام بر اهل فهم
آقای نوریزاد از رهبری که خدا را نماینده خود در آسمانها می داند چه انتظاری داری که از این بیچارگان چنین خواسته ای داری؟!!!آنها روزی را فراموش کرده اند که وعده آن داده شده که این بیچارگان را خطاب قرار می دهند که چرا چنین کردید و اینها پاسخ گویند که تقصیر بر گردن بزرگان ما بود و بزرگان به نوبه خود تقصیر را برگردن این تفاله ها می اندازند و نهیب خواهد امد که خموش.دیگر فرصت شما تمام است.به جهنم درآیید که سزاوار آنید.روزی دوستی ولایت مدار ما که خود را اسلام شناسی قهار می دانست به من گفت شماها فقط توهین می کنید و بس.پرسیدم مثلا؟گفت مثلا به رهبر چنین و چنان می گویید.پاسخ گفتم مگر رهبر توهین نمی کند؟!!!گفت: مثلا؟گفتم رهبر ما را فتنه گر می نامد.میکروب سیاسی خطاب می کند.نمایندگانش بزغاله و گوساله می گویند و او با تبسمی جواب می دهد و…گفت شما که نبودید کسان دیگری بودند.پرسیدم ملیونها انسانی که خیابانها را بر سر رهبر شما خراب می کردند پس چه کسانی بودند؟!!گفت تو هم بودی؟!!گفتم من و ملیونها انسان دیگر.و به او گفتم مگر قرآن نمی فرماید ناسزا نگویید و یک استثنا قائل شده و ان زمانیست که مورد ظلم قرار می گیرید.حال اگر وقت داری بنشین تا صبح از ظلم این ضحاک زمان برایت بگویم….
با سلام و درود خدمت آقای نوریزاد و خانم محمدی،
و با تعظیم به دلیر مردان و شیر زنان سحرگاهان اعدام،
با تعظیم به روان پاک شش شهید از هموطنان اهل سنّت ما که حکومت جهل و جنایت آخوندی در کمال بی رحمی و شقاوت و از سر ترس و بزدلی آنها را به قتل رساند. بدون شک آنها در قلوب پاکان و آگاهان زنده اند و دور نیست روزی که دست حق طومار ستمکاران و آدمکشان رژیم منحوس اسلامی را در هم بپیچد. در این شک نکنید. خود حاکمان دزد و زبون اسلامی این را بهتر از همه میدانند. عطش سیری ناپذیر این ضحاکان برای ریختن خون زنان و مردان ایران زمین خود بهترین گواه ترس و زبونی این جانیان است.
حمید رضا
یاد جلسات زورکی با شعرای زورکی افتادم برای فرزانه نشان دادنِ زورکی. اینها هم برای همین فحش هایشان و زدن هایشان فتوا دارند.
درود بر شما
عملکرد یک حکومت فرقه ای غیر از این باشه تعجبه !
وقتی میگم همه را باید جارو کنیم تو خلیج فارس به بعضی ها بر میخوره ! پس آن آخوندهای مثلا خوب کجا هستند پس چرا معترض نمیشوند حداقل به این فحاشی ها و برخوردهای بی شرمانه که میتوانند اعتراض کنند . نه ؟ پس دیگر /// نگویند که ما آرزویمان حکومت مولا علی بود ////// !
خوب هاشون رو گرون خرید داشتن و هنوز ندادن به بازار . “آقا رضا مارمولک”
سلام به همه عدالت خواهان و تسلیت به همه عزیز از دست داده
در این جمهوری نکبت.
ای ماموران و زندان بانان بخوانید عمل کنید آن پول ونان که به
خانه می برید حلال نیست.
درهای زندان را بگوشاید و انسانیت قران را تجربه کنید.
امام علی (ع):
نهج البلاغه
خودتان را بر خوش اخلاقى تمرين و رياضت دهيد، زيرا كه بنده مسلمان با خوش اخلاقى خود به درجه روزه گير شب زنده دار مى رسد.
سوره محمد
أُولَٰئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَىٰ أَبْصَارَهُمْ﴿23﴾
آنها کسانی هستند که خداوند از رحمت خویش دورشان ساخته، گوشهایشان را کر و چشمهایشان را کور کرده است!﴿23﴾
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴿24﴾
آیا آنها در قرآن تدبّر نمیکنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!﴿24﴾
أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ﴿29﴾
آیا کسانی که در دلهایشان بیماری است گمان کردند خدا کینههایشان را آشکار نمیکند؟!﴿29﴾
وَلَوْ نَشَاءُ لَأَرَيْنَاكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيمَاهُمْ ۚ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ ۚ وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَالَكُمْ﴿30﴾
و اگر ما بخواهیم آنها را به تو نشان میدهیم تا آنان را با قیافههایشان بشناسی، هر چند میتوانی آنها را از طرز سخنانشان بشناسی؛ و خداوند اعمال شما را میداند!﴿30﴾
وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّىٰ نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنْكُمْ وَالصَّابِرِينَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ﴿31﴾
ما همه شما را قطعاً میآزمائیم تا معلوم شود مجاهدان واقعی و صابران از میان شما کیانند، و اخبار شما را بیازماییم!﴿31﴾
فرهاد از ناکجا اباد
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی زشب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
که خنجر غمت از این خراب تر نمی زند
گذر گهی است پر ستم که اندرو به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند