امروز صبح بعد از اعدام جوانان کرد، و بعد از خداحافظی از خانواده های داغدار، دو خیابان آنسوتر از زندان رجایی شهر کرج، از دست مأموران اطلاعات کتک خوردم اساسی، و فحش خوردیم چه وقیحانه. هرچه داشتیم روبیدند و بردند. خواهم نوشت.
محمد نوری زاد
سیزده اسفند نود و سه – تهران
|
با درود به مردانگی شما
با عرض تسلیت به خانواده اعدام شدگان ، هموطن عزیز به چند بیت از شاعر مهین مان بسنده میکنم
که انداخت آتش در این بوستان کز آن سوخت جان و دل بوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خار خرد رافکندیم این سان زکار
نبود این چنین کشور و دین ما کجا رفت آیین دیرين ما ؟
از آنروز این خانه ویرانه شد که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند کشاورز باید گدائی کند
تعجب میکردیم که با اظهار همدردی کردن با خانواده اعدام شدگان غیر از اين رفتار میکردند . من هم از سرکار خانم نرگس محمدی از آن شیر زن عذر خواهی میکنم .
مردم ایران من مرده شما زنده هر روزی که در کار وزنگی روزمره خویبش غرق ایم یکی به نفع حکومت کثیف را شامل میشود . و مرئدم روزبه روز هم از نظر اقتصادی هم قوه جسمانی و هم موارد دیگر ضعیف میشوند و امید از دست میره پس کار امروز به فردا نندازیم را باید پیش بگیریم و هرچه زودتر اقدام کنیم به سرنگونی بهتر است . والان هم دیر است به امید حق و حقانیت یا علی مدد
سلام و درود بر همه عزیزان
در پست قبلی و در پاسخ به جناب مصلح در پایان سخن به این نکته اشاره کردم که ” خلایق هر چه لایق “.
کافیست پیرامون کشور عزیزمان ایران را بنگریم و ببینیم با چه کشورهایی همسایه هستیم .
بیشترین مرز مشترک را با سه کشور عراق ، پاکستان و افغانستان داریم . در شمال هم با ترکمنستان ، آذربایجان ، ارمنستان و ترکیه. در جنوب هم مرز دریایی با کشورهای حاشیۀ خلیج فارس مانند کویت ، بحرین ، قطر ، امارات ، عمان و سعودی.
حال نقش مردم را در این کشورها اگر بدرستی مورد مطالعه قرار بدهیم متوجه میشویم که ایران از نظر قدرت مردمی بیشترین قدرت را در منطقه دارد و در طول تاریخ معاصر یکصد ساله تا کنون هیچ کشوری همانند ایران ، مردمش در تعیین نوع حکومت شریک نبودند و همچنین قربانی ندادند. پس چرا اینگونه شد که الان شاید فقط از افغانستان و ارمنستان کمی جلوتر باشیم و البته در بسیاری از موارد دموکراسی، از این دو کشور هم عقب تریم.
کمی فکر کنیم… ما مردم ایران اشتباه کردیم و همچنان اشتباه میکنیم و مقصر اصلی خودمان هستیم.
لیاقت ما بیش از اینست ولی چرا نشد آنچه باید میشد؟ ما دمدمی مزاج و اهل افراط و تفریط هستیم.
در تمام حرکتهای مردمی و انقلابی ابتدا افراط میکنیم و بعد از مدتی به تفریط روی میآوریم. ابتدا همانند آتشیم و کسی جلودار ما نیست و بعد منجمد میشویم و بدون حرکت. ابتدا فی سبیل الله کار میکنیم و برای رضای خدا و خلق خدا بعد هم که نه خدایی هست و نه خلقی و مردمی.
در همین پست ها هم که در سایت نوری زاد میگذاریم کاملا مشهود است. هنوز درگیریم با دیگران و خودمان .
بیایید به افراط و تفریط ها پایان بدهیم و شیوه ای متعادل برگزینیم و راهی بجوییم برای سامان بخشیدن به این شرایط.
بیایید ابتدا خودمان را نقد کنیم و بعد دیگری را.
بیایید یاد بگیریم به یکدیگر احترام بگذاریم و با اتحاد و همبستگی به کشورمان ایران عزیز خدمت کنیم.
بیایید به فکر فردای فرزندانمان باشیم و از هم اینک بدور از جناح بندیهای مذهبی ، سیاسی و نژادی باهم و دست در دست هم ایرانی بسازیم همان گونه که خود را لایق و سزاوار میدانیم.
بیایید از اشتباهات گذشته درس بگیریم و بکوشیم فقط و فقط به عنوان ایرانی و برای ایران عزیز گامی به جلو برداریم.
تنها راه نجات همبستگی ملی ست و تنها هدف سربلندی ایران و ایرانی.
از هر رنگ و نژاد و دین و مذهبی که باشیم فقط یک چیز مشترک داریم…ما همگی ایرانی هستیم.
به امید آن روز
بزودي خواهد رسيد روزي كه پس از ////////
من این سایت را جهت اگاهی ودرس گرفتن از نوشه های دیگران میخوانم وچه فراوان از ان بهره برده ام بار ها دیده ام که اقای نوریزاد خو استه اند که در کامنت ها ادب نوشتاری را در نظر بگیرند امروز کامنت اقا یا خانم گلابتون واقعن شوک اور بود انتظار نداشتم کسی در این سایت چنین کار سخیفی انجام دهد
جناب امير سلام
اين آخرين كامنت بنده استكه دراين سايت مي نويسم وازتأسف وتأثر شما ازاين كامنت گذار بي ادب وياوه گو وسخافت نويس تشكرمي كنم.
اما مي پرسم آ يا مديراين سايت اين كامنت رابررسي نكرده بود؟؟؟
آيايا همراه وهمدل وهم اعتقاد بااينان نيست؟؟؟
هرچندآقاسيدمرتضي سابقه وشجره طوباي اين سيدمحمدباقرشفتي رامبرهن ساختند ،سعيه مشكور.
واما تنها اين كامنت سخيف نبودكه ازسرشت سخيف برآمده بودبلكه تعدادي ديگرمشابه همين درهمين چندروزه دراينجامنتشرشده است.مي توانيدمروركنيد.
وحالا آقاي نوري زادبااين سايتش بايدكلاه نداشته اش را خيلي بالابگذارد وهمچنين ديگرفرهيخته گان به اصطلاح مدرن وپسامدرن ؛صاحبان اينگونه نوشتارهاچه فرقي باداعش حاكم برايران وياعرب وبوكوحرام وطالبان دارند ؟؟؟
واگراينان برايران مسلط شوند چه فاجعه اي ببارمي آورند الله اعلم.
آيا اينست معناي خردورزي كه نوري زادبرآن مي بالد؟؟؟
تقريبا من سه سال است كه بااين سايت آشناهستم ودراين مدت سه سال هرروز فحاشي هاي چاله ميداني وچارواداري جناب مزدك به خداوندوپيامبر وائمه واولياي دين وعلما وفقها وآخوندها وبه همه مقدسات مسلمانان هيچ فروگذاري نكرده اند.
ازآقاي نوري زادمي پرسم آيااين روش مبارزه باستم وآدمكشي وحق كشي وقانون شكني حاكمان ازخدابي خبراست؟؟؟
وآياچنين روشي مفيدفائده خواهدبود؟؟؟
خيلي سؤال دارم اماهمين هابس است.
ازهمگان خداحافظ
مصلح
دوست و برادر گرامی جناب آقا مصلح
سلام علیکم
آقا کجا؟ شما که در برابر توهین ها و سخنان برخی ،بیش از اینها صبور و شکیبا بودید و خم به ابرو نمی آوردید،البته من نیز مثل شما در مواردی بنحوه نظارت دوستمان جناب نوریزاد ایراد دارم ،اما محمل صحت این است که ممکن است گاه خستگی بیش از حد و کثرت حجم کامنت ها و نوشته ها، ایشان را از دقت بیشتر در محتواهای برخی کامنت ها باز دارد،امیدوارم این مورد رفع شود و نظارت قویتر شود و موارد توهین و عصبیت درج نشود و تنها گفتگوهای مستدل و انسانی و محترمانه انعکاس یابند،نیز همه مقید باشیم که با رعایت اخلاق، تنها گفتگوی مستدل کنیم و بقول دوستی تمرین دمکراسی کنیم،و از دادن نسبت های دروغ ،جعل ،تهمت ،و توهین به یکدیگر خودداری کنیم ،جناب مصلح عزیز ،چه میدانیم شاید همان دوست کامنت گذار (گلابتون) هم اکنون پی به خطای خود برده باشد و در صدد اصلاح باشد ،و ای بسا خود او نیز مطلبی را بدون تحقیق و تامل از فرد دیگری نقل کرده باشد،اجازه دهید زیره به کرمان ببرم ،می دانید روایت معروفی از پیامبر اسلام صلی الله و علیه و آله خصوصا از طریق برادران اهل سنت نقل شده است که فرموده است :”کل بن آدم خطاء و خیر الخطائین التوابون” ،برای دوستان ناظر دیگر ترجمه می کنم ،مفهوم این روایت این است که همه انسانها و نوع بنی آدم دارای خطای و اشتباه هستند و دچار سهو و خطا می شوند ،اما بهترین خطاکاران آنانند که از خطای خویش باز میگردند و آنرا اصلاح می کنند.
از شما انتظار می رود همچنان با سعه صدر به بحث و گفتگو با دوستان دیگر ادامه دهید ،(فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى وَ هُوَ مَكْظُومٌ .القلم/48).
والسلام علیکم
ملتمس دعا
جنابان مصلح و سید مرتضی.
صرفنظر از اینکه مطلب گلابتون تا چه حد توهین آمیز بود که چنین عکس العمل هایی را بطلبد , متاسفانه بنظر میرسد که بهانه ای شده برای اعتراض به عدم وجود سانسور در این سایت! دوستان محترم – شما آزادید که با نظرات یک شخص لاییک مخالف باشید اما ایرادتان به آقای نوریزاد که چرا اجازه انتشار چنین نظرآتی را میدهد در واقع دنباله همان طرز فکر حاکم است که باید هر کس که افکاری غیر از دیدگاه ما دارد ممنوع الکلام باشد. نوریزاد در این کنج تنهایی میکوشد فضای بازی برای همه نگاهها بوجود بیاورد . تلاشی که بسیار قابل تقدیر است و در دنیای آزاد چنین فضایی در بیشتر مطبوعات و رادیوها و تلویزیون هابرای همه وجوددارد. اگر ازنبود سانسور در سایت نوریزاد ناراحتید خوشبختانه (برای شما) جمهوری اسلامی صدها وسیله ارتباطی سانسور شده را هر روز خدمتتان عرضه میکند. ضمنا فردی را , صرفا چون باعتقادات شما ایمان ندارد “داعشی” (یعنی قاتل انسانهای بیگناه) خواندن توهین بسیار بزرگتر و نارواتری است از تکرار یک شایعه بی معنی در مورد نام یکنفر.
با سلام به مرتضای عزیز
بله توهین راه گفتگورا میبندد اما من سئوالی دارم چطور همه بی دینان در مقابل نجس خواندن شرالدواب بل هم اضل بی تفاوتند وان را به حساب نمی اورند واز کسی هم مسئولیت پذیرش این حرفها را ندارند در زندان سیاسی زمان شاه همین روحانیون تا زمانی که مجبور بودند با سکولارها در یک بند باشند حرفی نمی زند اما بعد که حکومت با انها ملاطفت کرد خواستار جدا شدن از سکولارها جداکردن جاکفشیها ظروف غذا وهمه انچه که خود میدانی که با رطوبت انتقال نجاست ممکن میشود دست زدند همه این سکولارها را تحریم کردند نجس خواندن که تنها توهین به رفتار شخص نیست بلکه ذات یک انسان را هدف قرار میدهد او رادر فرهنگ اخوندی از هستی ساقط میکند دکتر خزعلی میگوید از پدرش پرسید چرا اجازه نمیدهند من برای گذران زندگیم فعالیت انتشاراتی که غیر سیاسی هم است وکتابهای پزشکی را چاپ میکند ادامه دهم پدرش میگوید فقه میتواند او از هستی هم ساقط کند وحتی به همسر دکتر خزعلی گفته بود که از وی طلاق بگیرد شما ببینید وقتی فقیهان دائره قدرتشان افزایش پیدا میکند میتوانند چه بلائی سر مردم به نام دین بیاورند اما کلماتی که پسوند فامیهای اکثریت ما هست واقعا هیچ ربطی به وضعیت کنونی ما ندارد وفرهنگ زمانه رضا شاه که هنوز سنتی بود مشخصه افراد پدران ومحل سکونت بود حال استفاده از این مشخصه ها برای کوبیدن افراد کار سخیفی است شما اگر بگذارید هر کس هرچه میخواهد بگوید بهتر است این گفتارها در ترازوی فهم افراد استفاده کننده سایت قرار میگیرد وکسی هم به دنبال اثبات این نوع کلمات نمی رود شما میدانید این روزها که در مساجد وحسینیه ها مراسم سوگواری حضرت زهرا برقرار است موئمنین این نفرت خود چگونه نصیب عمر بن خطاب میکنند وبه او چه نسبتهای زنای فامیلی وحیوانی میدهند تا بشود به راحتی عقده های احمقانه موئمنین را سر کسی خالی کرد که واقعا به مستندات تهمتها نمی شود پی برد مگر شما خود نمیگوئید ثواب لعن خیلی بیشتر از صلوات بر پیغمبر است ببینید نسبت زنا دادن به یک فرد فاجعه بارتر است ویا ذات یک انسان را از هستی ساقط کردن فرهنگ عامه شیعه که ان را از علما اموخته اند که سرتاپا توهین به دشمن اهل بیت است معلمش علما نبوده اند؟ببینید جناب مرتضی این انقلاب با گفتگو اغاز نشد با توهین ومرگ وافترا ودروغ بستن انرژی نابود کننده خود فراهم کرد شما ما را فحش دهنده به دیگران بار اوردید چون نشانه ایمان است اخوندها خود میگویند دوست داشتن حسین بدون نفرت از یزید مسخره ویا به گفته اخوندهای پایان قرن 20 اسلام امریکائی است ما از مصلح میخواهیم بهانه نیاورد واقعیت امر ان است که زمانی اخوند به قدرت برسد گرچه نامهائی همچون اسرائیل حکومت فقیهان وداعش وطالبان دارد اما در صحنه یک رویکرد ویک نتیجه مشابه دارند اخوند بنیانگزار فرهنگ گفتگو نبوده اما گفتگو ضرورت جامعه مدنی است
سلام برادر مصلح.
ای کاش همانطور که شما خودتان وقتی خشم مردم به جان آمده از ظلم هم لباسانتان در این سایت را دیدید و از بحث داوطلبانه کناره گیری کردید، این آخوندها از بیت و مجلس و دولت و سپاه و … کنار می رفتند، مثلا می رفتند دنبال درس و بحث خودشان در حوزه و ارشاد اخلاقی مردم. بعد از 10 سال اگر ایران از این رو به آن رو نمی شد آنوقت حق داشتند اعتراض کنند.
جناب مصلح گرامی با سلام، متاسفم که میروی همسایهٔ عزیز، امید که تجدید نظر کنی و برگردی، این که در فرهنگ ما ایرانیان، خدا حافظی، احساس عاطفی جمعی را پیامد دارد، نشانهٔ این نیست که در قرون و اعصار فرهنگ جمعی حاکم بوده و فرد در جمع هضم میشده است؟ من با شخص شما بعنوان آقا مصلح و آرا و عقاید شما، هیچ مشکل شخصی ندارم و همانگونه که شما نقطه نظرات خود را آزادانه بیان میکردهاید و امید که ادامه بدهید، من نیز بیان میکردهام و میکنم. تقارب و تضاد آرا و عقاید هم که امری طبیعی است و لاجرم پذیرفتنی و نه تحمل کردنی یا بنا به مصلحتی، نگفتنی یا پنهان کردنی، چرا که بزنگاهایی ناگزیر پیشروی هر کسی است تا آفتابی پشت ابری نماند. من میگویم سرسخترین مخالفین جنابعالی، بیشترین خدمت را به شما کرده اند تا مسیر و دامنهٔ تمرکز و تامل خویش را زودتر معلوم کنید، بی آنکه دوام و قوام بدل گرفتن و آزردگی خاطر، عمری بیش از طول مدتی که یک کامنت را میخوانی، داشته باشد.از کجا معلوم که روزی روزگاری اوقاتی را با شعف خاطر و خاطرهٔ خوب با کسی بسر نبری که معلوم شود همان کسی است که در فضای مجازی نقطه نظراتی صد در صد مخالف شما داشته است و کم هم پیش نیامده، که میدان کردار تعیین کننده است.لازم نیست به شما بگویم، که خود کاملاً واقفید، از بذر تفرقه و جدائی چه کسانی جشن پیروزی خرمن خون میگیرند.نمونه اش همان که بزرگ جلاد داران گفت سجده شکر کنید، یعنی ۹ دی.سالم و برقرار باشید و در راه نجات ایران و ایرانی در کنار هم و دوشادوش هم حرکت کنیم.
جناب آملی لاریجانی امروز از حمایت ایران از «مردم مظلوم فلسطین» در برابر «رژیمی که کودکان، زنان، پیرو جوان را در غزه به خاک و خون می کشد» دفاع کرد.
از قضا، چنین سخنانی از قاضی القضات همان روزی ایراد شد که شش جوان کرد اعدام شدند. (از جرمشان نمی پرسیم که مهم نیست. مازیار گرامی در کامنتی به زیبایی در این باره توضیح داده اند)
از قضا، چنین سخنانی از قاضی القضات یک روز بعد از آن ایراد شد که پدر حسین رونقی ملکی از شدت استیصال گفت کفن می پوشد و خودش را جلوی دادستانی به آتش می کشد.
از قضا، چنین سخنانی از قاضی القضات همان روزی ایراد شد که شنیدیم به فرموده، بهاره هدایت احتمالا از مرخصی عید محروم است. تا کی؟ تا وقتی که «آن تنها دخترعضو شورای مرکزی تحکیم بمیرد.»
از قضا، چنین سخنانی از قاضی القضات یک روز بعد از آن ایراد شد که خواندیم مسعود باستانی درمانش نیمه کاره ماند و از بیمارستان به زندان منتقل شد.
قاضی القضات از کدام مظلومیت می گوید؟ احتمالا در کتاب لغت ایشان، تعریف مظلومیت با آنچه در کتاب های لغت در دست ما آمده متفاوت است.
قاضی القضات از تاخیر در دستگیری اسیدپاشان اصفهان عذرخواهی کرده؟ قاضی القضات توضیح داده چرا بهاره نمی تواند به مرخصی بیاید اما رحیمی می تواند؟ در قاموس ایشان رحیمی مظلوم است و بهاره نیست؟
قاضی القضات نمی خواهد توضیح دهد که این نظام اسلامی، چه قدمی برای رضایتمندی جوانان کرد برداشته، به جز آن، به قول آقای نوری زاد، «دو داغ ننگی» که از بدون تولد بر پیشانی شان نشانده، که حالا بخاطر خطای احتمالی آنها را روانه سینه سرد گور کرده؟
قاضی القضات نمی خواهد کمی بیشتر دربارۀ تعریفش از «مظلومیت» توضیح دهد؟
بیاین بیرون،همتون.اعتراض نکنید.اون مملکت تموم شده.سالهاست.بسه مرگ،خفت،خواری،شکنجه،تجاوز ،اعدام.دیگه کافیه.
اونجاهیچ چیزتغییر نخواهد کرد.باورکنید.داغ دیدن کافیه.مگرچندسال زنده ایم؟برین کانادا،استرالیا،هرجاکه میتونید.خودتونو
ازجهنم نجات بدید.فردادیره،امروز شروع کنید.
ننگ و یا هر زشتی دیگری که در زمین تا کنون پدید آمده است هم برای این دژخیمان کم است. خدایا خودت به داد این دختر که با کینه دشمنان انسانیت یتیم شده است برس.
با سلام بر اهل فهم
این حرامیان را در بدو امر می بایست در ذهن این ملت به تلی از خاک سپرد تا از شر آنان در دنیای برون خلاصی یافت.تا زمانیکه بتکده هایی امام زاده نام بر می افرازیم و نه یکباره که صدباره برای بازسازی قبوری که حتی توان دفاع از خود در برابر چهار خمپاره را ندارند هزینه جهالت می پردازیم و در مناسکی مضحک بر سر و سینه می کوبیم و خرافات را جایگزین عقل سلیم اعطایی پروردگار می نماییم این دزدان در خانه ما خوش آرمیده اند.فرمول تقسیم اموال در این حکومت بسیار ساده است:حسینیه و امام زاده و خرافات از آن شما و ثروت ملی از آن ما.این توازن خواهد ماند تا زمانیکه این یوغ جهالت بر گرده ما باقیست.خلاصی ممکن نیست مگر اینکه چشمها را شست و جور دیگری دید.
روز پنج شنبه مورخ ۹۳/۱۲/۱۴ مراسم یادبود مرحوم «سردار بهشتی»، پدر شهید ستاربهشتی برگزار خواهد شد.
خانواده ستار بهشتی اعلام کرده اند که مراسم ختم مرحوم «سردار بهشتی» از ساعت ۱۴ الی ۱۵:۳۰ روز پنجشنبه ۱۳۹۳/۱۲/۱۴ بر مزار آن مرحوم واقع در: رباط کریم، رباط قدیم، امام زاده محمد تقی (ع) برگزار خواهد شد.
با سلام ، این حکومت آدم کش از ۲ چیز بیش از همه چیز ترس و واهمه دارد. یکی کرد و آن دیگری مجاهد . همین ۲ تا هم عنقریب روزی دخلش را می آورند
بار مردن؛ نامه «حامد احمدی» زندانی محکومی که صبح امروز اعدام شد!
چهارشنبه, ۱۳اسفند , ۱۳۹۳
طبق آخرین گزارش رسیده، صبح روز۱۲اسفندماه ۱۳۹۳، ۲۰۰ مأمور گارد ویژه به سالن ۱۰ زندان رجایی شهرکرج یورش بردند. این سالن مخصوص زندانیان اهل سنت است. پس از بازرسی بدنی زندانیان شش زندانی اهل سنت محکوم به اعدام به نامهای: حامد احمدی، جهانگیر دهقانی، جمشید دهقانی، کمال ملائی، صدیق محمدی و هادی حسینی را برای اجرای حکم به قرنطینه منتقل کردند.
درچند سال اخیر جمهوری اسلامی ایران دهها زندانی اهل سنت را به اعدام محکوم کرده و حکم بسیاری از آنان را اجرا کرده است.
این زندانیان درطول چند سال اخیر چندین بار دست به اعتصاب غذا زده و دررابطه با دادگاههای ناعادلانه و شکنجه و بیحرمتی نسبت به خود، به شیوههای گوناگون دست به اعتراض زدهاند. در زیر وضعیت حامد احمدی زندانی عقیدتی محکوم به اعدام که فردا اعدام میشود را مشاهده میکند که در نامهای منعکس کرده است.
نامه حامد احمدی:
« یکروز سرد پائیز، آبانماه سال۹۱ ساعت ۹ صبح ازخواب بیدارم کردن. گفتن منتقل میشی به سنندج. طبق روال معمول کسی که حکم اعدامش قطعی باشه فقط برای اجرای حکم جابه جاش میکنن سایه اعدام رو بالای سرم احساس میکردم. تمام سالن جمع شده بودن. آن زمان ۱۰ نفراعدامی داشتیم. یکسری گریه میکردن یک دستهای تو فکر بودن. بعد ازخداحافظی ازسالن برای اینکه روحیهٔ خودمون را نبازیم احتمال ضعیف میدادیم که شاید راست بگن و بخوان ما را منتقل کنن به سنندج؛ اما نگاههای تحقیرآمیز ماموران چیز دیگری میگفت. ما ده نفر رو دستبند، پابند و چشم بند زدن و با توهین و هل دادن داخل اتوبوس کردن.
بهنام پرسید ما را کجا میبرید؟ جواب دادن که فردا حکم شما را اجرا میکنن. مطمئن شدم که به اینها هیچ اعتمادی نیست. سعی میکردم به خاطرات خوب فکر کنم که روحیهام را از دست ندم اما سخت است وقتی دریک قدمی مرگ هستی به شادیها فکر کنی. بچههای دیگه هم شروع کرده بودن به دعا خوندن تا اینکه از قزلحصار سر درآوردیم! پیاده مون کردن و وسایلمون رو ریختن روی زمین درحالیکه بارون میاومد و زمین گل ولای بود. دستبندهای فلزی را با دستبندهای پلاستیکی عوض کردن و بهقدری محکم بستن که از دست بعضی از بچهها خون میاومد. چشم بندهامون رو برداشتن. اطراف مون پر از لباس شخصی بود که با بغض و کینه بهمون نگاه میکردن. ما را بردن داخل یه اتاق که روی دیوارش خاطرات اعدامیها بود که قبلا برای اجرای حکم آورده بودنشون آنجا. وضوگرفتیم و شروع به خواندن نمازکردیم که به آرامش برسیم. چندتا از بچهها قرآن خواستن اما برامون نیاوردن، بعد از هم دیگه حلالیت طلبیدیم و نشستیم و دست به دعا شدیم. تو فکر رفتم یعنی دیگه من نمیتونم دخترم رو ببینم؟ دختری که وقتی بهدنیا آمد بالا سرش نبودم. گفتم خدایا به خانوادهام صبر بده با خودم گفتم کاش حداقل میذاشتن باهاشون خداحافظی میکردم. منتظر رسیدن مرگ بودیم. در بازشد. تپش قلبها بیشترشد. کابوس اعدام داشت به حقیقت میپیوست. ما را از هم جدا کردن. روحیهمون تخریب شد و دلهرهها بیشتر و بیشتر. لحظه به لحظه ای که میگذشت منتظر دیدن طناب دار بودیم. زمان کندتر ازتمام عمرمان میگذشت. شب قبل تلویزیون مستندی پخش کرده بود از بچهها. همهٔ بچهها نظرشون این بود که این نشانهٔ اجرای حکم هست. هوشیار دیگه آن شب نخوابید تا صبح مشغول خواندن نماز بود و دعا میکرد خیلی عجیب بود اخلاقش خیلی عوض شده بود صبحانه نخورد گفت حال عجیب دارم میرم یه دوش میگیرم. آن روز نتونست با مادرش هم حرف بزنه. من که رفتم پیش رئیس واحد برای ملاقات رفتارش خیلی مشکوک شده بود. گفت: میخوام برای هفدهم بهتون ملاقات بدم. ۴۵ روز به همین شکل گذشت؛ یعنی هر روز فکر میکردیم فردا اعدام میشویم؛ اما کسی سراغ ما نمیآمد. ۴۵ بار سراغ مرگ رفتیم. ۴۵ بار با زندگی خداحافظی کردیم. کی حال یک اعدامی را درک میکنه؟ کی میتونه بفهمه ۴۵ بار مردن یعنی چی؟ کی میتونه بفهمه ۴۵ شب سر به بالش گذاشتن با این خیال که شب آخراست یعنی چی؟ تازه داشتیم امیدوار میشدیم که اعدامی درکار نیست و میتوانیم به زندگی هم فکر کنیم که باز اسامی ما رو خوندن برای انتقال به رجایی شهر. دوباره کابوس مرگ. دوباره رد شدن تصویر یک طناب با انسانی از آن آویزان در ذهن. یکی فریاد زد: هوشیارمحمدی بیات بیاد اینور. حتی نگذاشتن که باهاش خداحافظی کنم. من رو بردن به قرنطینه واحد ۳ دیدم جمشید و جهانگیر هم آنجا هستن. لختمان کردن و لباسهای نازک آبی بهمون دادن که برای اعدام بود. صدای کمال هم به گوشم رسید. تصویرسازی صحنه و لحظهٔ اعدام یک ثانیه رهایم نمیکرد. سه روزگذشت. باز سه بار اعدام شدم. باز سه بار مردم. دیگه بهم ریخته بودم. مغزم درست کار نمیکرد. پرش افکار و توهم اینکه مردهام یا زنده رهایم نمیکرد.
محکم و بیوقفه به درکوبیدم فریاد زدم: یکی بیاد جواب منو بده. چرا ما اینجاییم؟ خانوادهام نگران هستن. حداقل بذارید یک تماس با آنها بگیرم. هیچکس جواب نمیداد. به فریادهایم با قدرت تمام ادامه دادم. تا اینکه رئیس واحد اومد. گفت چیه؟ گفتم تلفن میخوام. گفت ممنوعه. تا جملهاش تموم شد دوباره محکم به در کوبیدم. بالاخره موفق شدم اجازه تماس بگیرم. خواهرم به محض شنیدن صدایم با گریه گفت: تو زندهای؟ نماینده مجلس سنندج سالارمحمدی زنگ زده گفته ده نفرتون رو اعدام کردن. مجلس ختم گرفته بودن. به داداشم زنگ زدم جلوی در زندان بود. گفتم چه خبر ازآن شش نفر؟ گریه کرد و گفت اعدامشون کردن جنازهها شونم نمیدن. دست و پای خودم رو گم کردم، گریه میکردم، فریاد میزدم، هرچی از دهنم بیرون اومد آنجا بهشون گفتم. بچههایی که سه سال و نیم تو یه سلول باهاشون زندگی کرده بودم دیگه تو این دنیا نبودن. نیستن. باور نمیکردم. کاملا روحیهام رو از دست داده بودم. نگذاشته بودن هیچ کدومشون با خانواده هاشون خداحافظی کنند. حتی ازتحویل دادن جنازه شون سر باز میزدن. مادراصغر که با یتیمی بزرگش کرده بود و حالا بچههای اصغر هم یتیم شدن. مادربهنام که فراموشی گرفته بود. مادرکیوان که یه پسرش رو تازه کشته بودن و حالا دومی هم اعدام کردن، بهرام که زیر۱۸ سال داشت و بچه کوچک مادرش بود با بیرحمی آن رو از مادرش گرفته بودن، محمد ظاهر که مادر پیر و بیمارش چشم به درهنوز منتظرآمدن پسرش بود… اعدام لحظه به لحظه دنبال من و خانوادهام بود. خانوادهام با من بارها اعدام شدند. اگر یکروز زنگ نمیزدیم خانواده هامون فورا میاومدن جلو زندان، فکر میکردن تموم شد. وقتی وسایل بچهها رو میدیدم خاطراتشون دوباره برایم زنده میشد. یه سری از وسایلشون رو بخشیدم بعضی از وسایل هم ماموران زندان دزدیده بودن بخشی از وسایل رو هم به خانواده هاشون رسوندم. آره به این میگن ظلم. حتی نگذاشتن با دوستامون خداحافظی کنیم شرایط به قدری سخت شده بود که بعضی وقتها با حسرت میگفتم خوش به حال بچههایی که اعدام شدن. ما موندیم با این وضعیت که هر دقیقه ش برامون یه طناب شده دورگردنمون و اثرات منفی این شرایط تمام وجود خودمون و خانواده مون رو گرفته.
بعد ازاعدامها تصمیم گرفتیم که یک نوع مبارزه برای زندگی کردن را شروع کنیم و صدای مظلومیتمان را به تمام دنیا برسانیم که اولین حرکت را با اعتصاب غذای ۲۶ روزه شروع کردیم و تا حدی به بعضی از اهدافمون رسیدیم و دراین مبارزه پیمان دادیم که از مال و جانمان مایه بگذاریم تا به نتیجه برسیم یا حداقل صدایمان را به دنیا برسانیم. حالا حدود یکسال از اعدام آنها میگذره و خیلی وقتها خوابشون رو میبینیم و اضطراب و دلهرهٔ اعدام، تو خواب و بیداری، برامون کابوس شده که داره خانواده هامون رو به طور فرسایشی از بین میبره و هیچکس نیست بگه به چه جرمی؟ آیا عقیده جرمه؟ گاهی با بعضی از بچههایی که حکم اعدامشون شکسته حرف میزنم. نظرات مختلفی داشتن بعضیهاشون میگفتن. زندگی دوباره است ولی ضربهای که قبلا خوردهای هیچوقت برای خودت و خانوادهات قابل جبران نیست. حدود ۵ ساله با کابوس اعدام زندگی میکنم به قول یکی از بچههای اعدامی طنابی که صدای مظلومیتها رو میرسونه باید بوسید ایا لازم نیست آنهایی که ازانسانیت حرف میزنند فریاد مظلومین بشن؟»
گر اینه نقش تو بنمود راست خود شگن اینه شکستن خطاست.
سه میلیارد تومان بادکنک تبلیغاتی در دوره ریاست “سردار سیدمحمد حاج آقامیر” و توسط اداره روابط عمومی سازمان ورزش شهرداری تهران برای ریخت و پاشهای این سازمان خریداری شده است.
بنا به گزارش سحام٬ گفته میشود از میزان سبد کالای نوروزی کارکنان سازمان ورزش شهرداری تهران در آستانهی سال نو کاسته شده در حالیکه اداره روابط عمومی این سازمان در سال جاری، ۳ میلیارد تومان برای خرید بادکنک ها تبلیغاتی هزینه کرده است.
بهگفته برخی کارکنان این سازمان، اداره روابط عمومی طی روزهای اخیر این بادکنکها را بهطور رایگان در اختیار کارکنان قرار داده تا از اتهام افشای این موضوع خود را مبرا کند.
مدیر روابط عمومی این مجموعه که از دوستان نزدیک “علیرضا دبیر”، عضو شورای شهر و رییس کمیسیون بودجهی این شورا است و با حمایتهای وی به این سمت گماشته شده، محور اصلی خرید بادکنکها است.
موضوع بادکنکهای میلیاردی در حالی افشا شده است که هزینههای اضافه کاری و سایر حقوق حقهی کارکنان این سازمان به آنان پرداخت نشده است.
بهگفتهی یکی از مدیران ارشد سابق این سازمان، سندسازیهای زیادی برای خرید میلیاردی بادکنکها صورت گرفته که توسط “قاسم عسگری”، مدیر روابط عمومی این سازمان طرحریزی و اجرا شده است.
همچنین گفته میشود از سطوح بالای مدیریت شهرداری اعلام شده که تمامی بستگان سببی و نسبی سردار آقامیر هرچه زودتر از سمتهای خود برکنار شوند اما مدیرانی که با رانت “دبیر” به این سازمان راه یافته و تخلفهای مالی گستردهیی دارند، همچنان در سمتهای خود باقی ماندهاند.
گفتنی است سیدمحمد آقامیر حدود دو هفته پیش و پس از ۶ سال ریاست بر سازمان ورزش شهرداری تهران و در ظاهر با حکم معاونت امور فرهنگی و اجتماعی شهرداری تهران از کار برکنار شد.
در دوره ریاست این سردار سپاه پاسداران بر سازمان ثروتمند ورزش شهرداری تهران، فرزندان، داماد، خواهرزادهها و سایر بستگان دور و نزدیک وی در پستهای کلیدی و با حقوق و مزایای چشمگیر مشغول به کار شدند.
اکنون نیز اقوام و دوستان علیرضا دبیر در پستهای مدیریتی و کلیدی این سازمان به کار گمارده شده و شمار زیادی از تخلفهای مالی در این سازمان توسط دوستان وی صورت گرفته است.
این درحالی است که “سردار محمدباقر قالیباف”، شهردار تهران در بیشتر سخنرانیهای خود «مدیریت جهادی و ارزشی» را سرلوحهی اقدامات شهرداری تهران عنوان میکند.
ای هموطن: آیا تا کنون فکر کرده اید چرا ملا و آخوندی در ایران نیست که پسوند فامیلش به گونه ای با یکی از شهرهای ایران در هم نیامیخته باشد؟ موسوی خمینی . موسوی اردبیلی- آذری قمی – بیات زنجانی – محمدی گلپایگانی – مصباح یزدی – مکارم شیرازی – موسوی تبریزی – طباطبایی قمی و زین العابدین لنگرودی و هاشمی رفسنجانی و کاظمی بروجردی و مطهری شبستری و علی خامنه ای و هزاران ملا و آخوند دیگر
و این ماجرا بن هنگامه روزگار ملا محمد باقر شفتی میرسد . مردم بجان آمده از ستم تازیان هر جا آخوندی را میدیدند عمامه اش را به گردنش پیچیده و آویزانش میکردند و ایرانیها میدانستند که آخوندهاعراقی یا سوری و یا لبنانی و یا بیگانه اند و این امر باعث شده بودکه مردم نسبت به آنها کنجکاو شوند. آخوندها مخفیانه به گرد هم آمدند و دست به دامن سفارت عظمی انگلیس و بازاری های کلیمی شدند و در این گیرو دار یک آخوند عراقی که مادرش انگلیسی بود بدست مردم افتاد و در حین درگیر ضرب و شتم توسط مردم – کلیمی ها بدادش رسیدند و به مردم خشمگین گفتند که وی ایرانی است مردم بجان آمده از او خواستند اگر راست میگوید به مردم بگوید که زاده کجاست آخوند زالو پیشه پس از مکثی گفت که اهل شفت آباد در گیلان است شگفتی و هیجان توام با سردر گمی مردم نا آگاه را فرا گرفت و ملا از این معرکه جان سالم بدر برد. انگلیسیها و همدوشان سرمایه گزار کلیمی که اوضاع را پس دیدند و بفوریت دستبکار شدند و برای درستی آخوند انگلیسی شبانه به چند خانواده با دادن خرجی و اندکی پول به محلی هادر قریه ای در گیلان و با نصب تابلویی در آن ده دور افتاده آنجا را شفت آباد نامیدند بدین وسیله آخوند عراقی انگلیسی دارای شناسنام ایرانی شد و این شیوه و سنت فریبنده در میان همه آخوندهای وارداتی از عراق و سوریه و افغان و لبنان و عربستان و کشورهای دیگر رواج یافت و آنها که ریشه و تبارشان از میان خونریزان و فریبکاران و دغلکاران بود ایرانی شدند و ما که هفتاد پشتمان از تالگان(طالقان)و دماوند و توس(طوس) نیشابور و بوکان بود بیگانه شدیم و این فریبی بزرگ نصیب ما ایرانیان شد زیرا بیگانگان دریافته اند که ((نجابت ایرانی)) به او اجازه پرخاش به هم میهن و همشهریش را نمیدهد بدین گونه است که ملا و آخوند مشکینی یزدی و لاریجانی رفسنجانی گلپایگانی قمی لنگرودی تبریزی و شیرازی ایرانی میمانند اما نادرپور پروین پروانه پهلوی پارسی و رودکی فرخزاد و بختیار بیگانه و سزاوار سرکوب و سرزنش میشوند و با قدرت گرفتن جمهوری اسلامی و ملاها دوباره چفیه عربی در ایران رسم شد.
1-حاج سيد محمد باقر شفتى (ص 117 س 22- ص 84 چاپ اول)
در سال 1180 در شفت گيلان متولد شد و نسب او به بيست و يك واسطه به امامزاده حمزة بن موسى بن جعفر عليهما السلام مىرسد. تا بيست سالگى در موطن خود تحصيل مىكرد. آنگاه به عتبات رفت و در محضر علماء مانند سيد محمد مهدى بحر العلوم و مير سيد على طباطبائى صاحب رياض و شيخ جعفر نجفى كاشف الغطاء و ملا محمد مهدى نراقى و آقا محمد باقر بهبهانى با نهايت تنگدستى به تعقيب تحصيل پرداخت تا اجازه گرفت به ايران بازگشت و در قم به خدمت همشهرى خود ميرزا ابو القاسم شفتى الاصل قمى صاحب كتاب معروف قوانين رسيد و مدتى نيز مجلس درس او را درك كرد و از او نيز اجازه گرفت. آنگاه در 1217 به اصفهان آمد و در آنجا اقامت نمود.
سيد در عين حال بسيار زاهد و عابد و شبزندهدار بوده است و سرانجام در عصر يكشنبه دوم ربيع الثانى 1260 به مرض استسقاء در اصفهان درگذشت و او را در مسجدى كه خود ساخته بود دفن كردند.
(چهل سال تاريخ ايران،حسین محبوبی اردکانی)
2-آئین گیلانیان قبل از اسلام میترائیسم(مهر پرستی که به روایتی اولین دین جهان است) و زردشتی بوده است. همچنین وجود داشتن روستا های متعددی با نام های آتشکده وآتشگاه وجود داشتن مراکز مذهبی بسیاری ر در قبل از اسلام در منطقه شفت ،فومن و رودبار نشان میدهد. تا قبل از به سلطنت رسیدن شاه عباس مردم شفت سنی مذهب بودند ولی پس از آن کم کم به تشیع تمایل پیدا کردند.
(دانشنامه ویکی پدیا)
3-دین و مذهب مردم شفت
آثار وعلائم به جا مانده در نواحی شفت نشان میدهد که مردمان این ناحیه از پاره غربی گیلان،از اعصار کهن مردمی باورمند بوده اند.م.آرداندا مایف مینویسد:مردم گیلان تا سده پنجم قبل از میلادیعنی دوران هخامنشی به ارباب انواع اعتقاد داشتند.مردم گیلان وشفت تا اوایل حکومت ساسانیان با آیین زرتشتی بیگانه بودند،فقط در دوران ساسانیان بود که آیین زرتشتی را پذیرفتند.در زمان کاووس پسر قباد که دل در اندیشه ی مزدکی داشت و در گیلان حکومت میکرد ،عده ای از مردمگیلان به آیین مزدکی در آمدند.دیری نپایید که انوشیروان به این نقطه حمله کردومردم را به جرم اعتقاد به آیین مزدکی قتل عام کرد.هجوم سپاه کثیربن شهاب حارثی(21هجری،در زمان عمر) یزیدبن مهلب(96هجری در زمان امویان)به پاره غربی گیلان موجب آشنایی برخی از مردم این سامان با دین اسلام شد.با روی کار آمدن عباسیان به ویژه در زمان هارون الرشید،حضور برخی از سران زیدی مذهب در نواحی مختلف دیلم وبه اسلام گرویدن حاکم دیلم(گیلان قدیم)،نقطه عطفی بر حضورمروجین اسلامی در منطقه بود.باالطبع،شفت نیز از این اتفاقات به دور نبود.شفت به گواهی تاریخ در این دوران همزمان چندین ملک داشت که برخی از آنان سرانجام با رهبران شیعه ی زیدی مذهب همفکر وهمگام شدند
(تاریخ شفت/نادر افشاریان/ص79)
////////////////////////////////////
الف-اطلاعات فوق نشان میدهد که مرحوم سید باقر شفتی حدود 250 سال قبل می زیسته است در حالیکه قدمت منطقه شفت و فومن و گیلان صدها سال قبل از تولد این عالم جلیل القدر بوده است.
ب-پسوندهای منسوب به شهرستانهایی مثل “گلپایگان” و “قم” و “اردبیل” و “خمین” و “تبریز” و “اردبیل” و دیگر شهرها پسوندهای متداول شناسنامه ای در اینگونه شهرهاست و ارتباطی با عالم بودن یا نبودن صاحبان آن ندارد.
بنابر این لطفا اخلاقیات را رعایت کرده و مخالفت خود با یک صنف یا اشخاص یک صنف را بصورت انسانی اخلاقی عقلانی ابراز کنید ،و از دروغ و تهمت و جعل در جهت اهداف سیاسی کمک نگیرید.
اخوند ذست بر روی خوب //// گذاشتی. اخوند شفتی یه نقل مرحوم دهخدا در ذیل نام این زالو خونخوار که بعدا بدستور خامنهای از کتاب لغت نامه حذف گردیداز اعظم بد کاران و نزول خواران و خلاصه نمونه واقعی یک اخوند به قدرت رسیده بود در سر گذشت مجتهد اصفهان، سيد باقر شفتى، مى خوانيم كه: در سال 1844 ميلادى، هنگام سلطنت محمد شاه قاجار، ثروتى بيش از دو ميليون و پانصد هزار فرانك فرانسه داشت !
در سر گذشت او و كارنامه اش، عباس اقبال آشتيانى مينويسد :
” به گفته ى شاگردان آن مجتهد – از جمله تنكابنى در كتاب قصص العلما – هرگز و از زمان ائمه ى اطهار تا آن عهد ، هيچيك از علماى اماميه ، به آن اندازه ثروت و مكنت نداشتند ..”چنین مفت خواره فقیری که چون گدایان سامره درب خانه اغنیا دنبال ته مانده غذایی بود و نماز عقب افتاده و خرج خورمرده متمول بوده که شرح ان را اقا نجفی قوچانی در کتاب و مقدمه سیاحت غرب بیان میکند چگونه در بازگشت از عتبات بگونه ای متمول می گردد که در هنگام موت بنا بقولی هشتصد هزارتومان روز مالیات ما ترک او می شود؟
برخى گفتند از دزدى اوقاف بود . برخى بر آن شدند كه از خزانه ى غيب فراهم آمده ! برخى شنيده بودند كه گنجى در خانه يافته بود . يا بازرگانى دارايي اش را بدو سپرد و شفتى بالا كشيد ، گروهى هم ” كيمياگرى ” و عمل ” قرطاس ” را سرچشمه ى آن ثروت مى انگاشتند . هر چه بود ، از ديدگاه مردم ، آن بساط شگفت آور مينمود !
سيد باقر شفتى، با آن دارايي باد آورده ، دست به كار تجارت شد . بخشى را در ” بيع شرط ” و گرفتن املاك مردم نهاد . از تجارت سود گران برد ، نتيجه اينكه : دو هزار باب دكان و چهارصد كاروانسرا داشت . تنها از يك روستاى ” كروند ” نهصد خروار برنج مقررى ميگرفت ! دامنه ى املاكش تا بروجرد و يزد كشيد و بقول عباس اقبال ” مجملا هفده هزار تومان ماليات ديوانى آ ن جناب بود ! ”
به عبارت ديگر و بگفته ى هما ناطق ، اين مجتهد، نمونه ى كامل و تمام عيار ” حامى مستضعفان ! ” بشمار ميرفت . !!!حتما اشیخ بیع شرط می دانی چیست اگر هموطنان جوان نمی دانند توضیح می دهم که یکی از راههای نزول خواری شرعی در ایام علمائ اعلام بود و کلاه شرعی بیع شرط عبارت است از معاملهای که در آن برای فروشنده در مدّتی معیّن در صورت باز پس دادن بهای کالا به خریدار، حقّ خیار، شرط میگردد، مانند آنکه فروشنده خانهی هزار تومانی را به دویست تومان بفروشد و با خریدار توافق کند چنانچه ظرف یک سال پس از معامله، بهای خانه را به وی برگرداند حقّ فسخ معامله را داشته باشد و حضرت اقا ی مجتهد اموال بسیاری از دست مردم نیاز مند چنین بدر اورد و تصاحب نمود.یعنی در پایان مدت چون فروشنده نیاز مند قادر به پرداخت قرض نبود اموال بیچاره که به دیناری مثلا فروش رفته بود به مالکیت مجتهد اداب دان متشرع در می امد.
در باره ى سلوك و رفتارش با خلق خدا اينكه : ” متهمين را ابتدا به اصرار و ملايمت ، و به تشويق اينكه خودم در روز قيامت پيش جدم شفيع گناهان شما خواهم شد ، به اقرار و اعتراف واداشته ، سپس غالبا در حاليكه گريه ميكرده است ايشان را گردن ميزده ! و خود بر كشته ى آنان نماز ميگزارده ، و گاهى هم در حين نماز غش ميكرده است !! البته گفته شده حضرت مجتهد دارای بیماری صرع بوده و در اثر هیجان ناشی از سر بریدن افراد غش کرده و عوام این حالت را به ترس و رعشه از خوف خدا تعبیر می کردند
مجتهد اصفهان ، در جدايي از دستگاه حكومت ، لشكرى از لوطيان و آدمكشان فراهم كرد كه به گفته ى يحيى دولت آبادى ، در كتاب حيات يحيى ، ” بيشتر باعث خرابى ولايت همين الواط بودند : خونخوار ، شارب الخمر ، قمار باز ، زانى ، دزد ، و بى شمار
اين پاسداران اسلام ، زير پرچم شفتى ، علم استقلال بر افراشتند و رهبر شان با نام ” رمضان شاه ” خطبه خواند وسكه زد ، آنگاه دستور غارت شهر را داد .
لوطيان ، اموال دزدى را به مسجد جامع بردند و صداى اعتراض از ملايان بر نيامد . بدينسان بود كه لوطيان اصفهان ، در برابر مزدى كه مى گرفتند ، به جان و مال و ناموس مردم دست درازى ميكردند . هر يك چندى به بازار و روستا ها يورش ميبردند و دمار از روزگار مردمان در مى آوردند . اما زير سايه ى مجتهدى بودند كه بنا به نوشته ى مورخان عصر و جهانگردان خارجى ، هيچ قدرتى را به رسميت نمى شناخت !اسید می بینی که هم لباسانت از قدیم الایام بلحاظ ضعف بدنی و فقدان روحیه مردانگی در پروراندن لباس شخصی ها و لوطی ها و حرامیان که جسارت عمل کردن با شناسنامه را نداشتند دارای ید طولانی بوده اند.همان شخصیت سازی که مرحوم بیژن مفید در نمایش شهر قصه بخوبی نشان داد.
سر انجام ، محمد شاه قاجار ، به دستيارى صدر اعظم خود ، حاج ميرزا آقاسي ، به اصفهان لشكر كشيد و به ضرب توپخانه دروازه هاى شهر را گشود و قدرت مجتهد اصفهان را در هم شكست . آنگاه نوبت به موقوفات و زمين هاى غصبى رسيد و همه ى املاكى را كه مجتهد و لوطيان به زور از مردم گرفته بودند باز ستاند و جزو املاك خالصه كرد .اری شیخ عزیز رو این دام بر مرغ دگر نه که ملت هم هشیار گردیده و هم نیازی به دفاع امثال توی از اخلاق و مسلمانی ندارد.تازه خیلی شانس اوردی که گلابتون بدتر از این بر شمایان نثار نکرد که اتش ابدی بر چهره پر کیدتان و لباس مردم فریبتان باد و بدترین نفرینهای مادران داغ دار و فرزندان یتیم گشته بدست عقایدتان دامن گیر خود و فرزندانتان باد تا ابد.تو که ادعای دفاع از اخلاق و نان امام عصرت را داری امروز جرات و جسارت کردی سری به جلوی زندان اوین بزنی تا از حق و عدالتی دفاع کرده باشی؟این اخلاق ادعایی تو در عمل چه فایدهای دارد؟سخن بسیار است که هم دینتان و هم علم و عمل و اخلاقتان را دیدیم.الحمدالله الذی هدانا لهذا
سلام بر شما
ممنون از اطلاعات شما
در نوشته محبت آمیزتان چند بار در مقام خطاب به این بنده کوچک خدا هم تعبیر به “شیخ” کردید و هم تعبیر به “سید” ،می دانید که شیخ و سید دو عنوان جدا از هم هستند و جمع آنها نشاید.
این کلمه “ید طولانی” نیز ظاهرا نادرست است و “ید طولائی” تعبیر می شود.
نیز شما مطالبی را به مرحوم عباس اقبال آشتیانی اسناد دادید ،اما هم مشخص نکردید عبارت او دقیقا از کجا تا بکجاست ،و هم ریفرنس مطلب ایشان را ارائه نکردید ،این مطالب را مرحوم اقبال در کدام کتاب نوشته اند؟
سپاس
سلام اسید.ید طولی و ید طولایی درست است و ظاهرا ظبط تو هم غلط است.دوم افهم در معنا و مطلب سیم انکه بنده تفاوت بول و غائط را بخوبی میدانم از مدرسه امیر المومنین و دارالشفاء بدرستی اموختم بقول مرحوم ایرج میرزا ////!اگر بدانی از بیانی معان و فن قل و دل استفاده کردم که هم تو را خطاب قرار دهم و هم آن رفیق پا منبریت را.وگرنه شیخ و سید و اخوند و رمال و فال گیر و جن گیر بقول صادق هدایت همه ابزار کارشان یکی است .ضدیت با عقلانیت و تکیه بر پاره ای اوهام و ///.البته روحانیون محترمی هم مثل اقای معصومی تهرانی و دیگرانی که من با انها در تماسم خیلی زود تر ابزار مردم فریبی را خلع و به جمع مردم پیوسته اند.
و علیک السلام آخوند سابق
1-چه ید طولایی و چه ید طولائی ،مهم این است که شما نوشته بودی “ید طولانی”،این یک غلط.
2-کلمه “ظبط” نیز غلط است ،باید می نوشتی “ضبط”
این دو غلط
3-تعبیر “افهم در معنا و مطلب” نشان می دهد ادعای آخوندی سابق در مدرسه کذا و کذا ،ادعایی دروغ بوده است ،برای اینکه اگر کسی اولیاتی از قواعد صرف و نحو را بداند می فهمد که تعبیر “افهم المعنی و المطلب” صحیح است نه “افهم در معنا و مطلب” و کلمه افهم و مشتقات آن از لغاتی است که تعلق به مفعول بیواسطه می گیرد و نیازی به کلمه “در” در آن عبارت نبود ،فثبت انک لست بطلبه فیما سبق.
4-اینکه افاضه فرمودی که “” بنده تفاوت بول و غائط را بخوبی میدانم از مدرسه امیر المومنین و دارالشفاء بدرستی اموختم “”.
بقرینه اشتباه لغوی و نحوی که در عبارات بالا مرتکب شدی ،و بقرینه این ادعا ،معلوم شد که رابطه آکادمیک متسلسل و حظ وافری از بخش دفع الفضولات این دو مدرسه داشته ای! ،و نه با کلاس های درس.طوبی لک و حسن المآب!
5- سخن از عقلانیت بمیان آوردی ،عقلانیت نزد تو یعنی دروغ و تحریف و جعل تاریخ؟ شما ادعا کردی که لغت نامه دهخدا مورد دستبرد واقع شده است ،اگر ممکن است همان متن سابق دهخدا را که پیش از دستبرد در دسترس بوده است باشتراک بگذار ،نیز پرسیدم عبارت دقیق عباس اقبال آشتیانی چیست و ماخذ آن کجاست؟ عقلانیت یعنی پیوند با اینگونه بحثها نه پیوند متسلسل با بخش خاص مدارس.
هداک الله الی العقل
جناب آخوند سابق
جعل اطلاعات تاریخی را به موجب مصلحت و ثواب، صواب دانستن همان رفتار آخوندیست که برای تحصیل ثواب گریه تحریف واقعهٔ کربلا را صواب میداند. دست کم شما با آن وقوف و نقد تند و تیزتان به اعمال ارباب عمائم، باید خود از آن خطاها اجتناب کنید.
این درسته که این مطلب رو اینجا گذاشتی ؟ اشکالی داشت اگراین مطلب به پست جدید منتقل می شد تا عده بیشتری اونو بخونند . بی زحمت اونو با همونایی که مرتضا می گه به پست بعدی منتقل کن. صواب داره چون کسی که مردمو آگاه می کنه و به اونا فهم و شعور می ده هزار بار بیشترازکسی که شکم مردمو سیرمی کنه صواب کرده.
تکمیل شرح حال سید شففتی وسیله سید مرتضی به نقل از مجله پیام انقلاب سپاه پاسداران منتشر شده در سال 60 از روی حافظه .
سید شفتی در دوران طلبگی چنان تنگدست بود که پای برهنه به مدرسه میرفت ، ولی خداوند چنان مکنتی به ایشان عطا فرمود (در آن زمان بلیط بخت آزمایی نبوده و دلارهای نفتی هم به ایران سرازیر نشده بوده است .) که مورد حسد حکام وقت اصفهان قرار گرفت . مسجد سید اصفهان را با هزینه یکصد هزارتومان سید شفتی ساخت . از جمله افتخارات ایشان گردن زدن 80 نفر به دست مبارک خودشان و دفن انان در جوار بیت شریف خود بود که به “قبله دعا” معروف است .
جناب ناظر
کامنت پیشین من اصلا متمرکز بر دفاع از مرحوم سید محمد باقر شفتی نبود ، و خود این مواردی که شما به ایشان اسناد دادید یا همان کامنت گذار اولی مطرح کرد باید مورد تدقیق تاریخی قرار گیرد ،اینها می شود نقد شخصیتی ،بحث من فقط این بود که بگویم ،باید قواعد اخلاق را در نقدها مراعات کرد ،اینکه بهر وسیله مباح باشد که مخالف فکری خویش را منکوب کنیم منطق و تز مارکسیستها در گذشته بود ،من با نقد آخوند یا روحانی یا روحانیت بنحو عام مخالف نیستم ،خود مرحوم مطهری که متفکر بزرگی از این طائفه بود که می شود گفت وجود او و قلم و بیان او افتخاری برای این صنف بود ،مقاله مبسوطی در نقد سازمان روحانیت دارد ،اما بحث ما بر سر نقد است ،نقد یعنی بررسی غقلانی و منصفانه خوبیها و بدیهای یک فکر ،یک نظر و تئوری ،یک شخص ،یک صنف ،یک قبیله ،یک جامعه ،نه فقط ذکر بدیها و بدگویی و فحاشی و جعل و تحریف غیر اخلاقی.بحث من این بود.
بحث من دفاع از شخص شفتی نبود ،بل مقابله با دروغ و جعل و تحربف و بی اخلاقی بود ،تمرکز من فقط بر این بود که چرا یک کامنت گذار بجهت حقد و کینه بخود اجازه می دهد تاریخ گذشته یک شهر بقدمت شفت را با تحریف قربانی منکوب کردن یک صنف کند ،و غرض من این بود که شهر شفت و تابلوی آن بدنبال ماجرای جعلی و دروغ شفتی بوجود نیامد و شهر شفت قدمتی تا زمان ساسانیان داشته است که صدها سال پیش از ولادت محمد باقر شفتی بوده است ،چطور یک انسان بخود اجازه می دهد دست بچنین تحریفاتی تاریخی و جغرافیایی زند تا بگمان خود یک صنف را بی آبرو کند؟ سخن من این بود ،بعد دیدم دوستان بحث را برده اند روی نقلیات خاص در مورد مرحوم شفتی ،و آن کامنت گذار ،که من از پرسیدم سخن محقق سترگی مثل مرحوم عباس اقبال آشتیانی در مورد شفتی از کجای عبارت تست تا بکجا؟ و اینکه سخنان اقبال در کدام ریفرنس از کتب اوست؟ سوال اصلی مرا بی پاسخ گذاشته به املاء “طولائی” یا “طولایی” پاسخ می دهد؟
کمی بیندیشید ما چگونه می خواهیم با اینگونه حجابها و موانع فهم رشد کنیم؟ببینید ناشناسی که هنوز تفاوت کلمه “صواب” را “ثواب” نمیداند ،بجای آنکه از آن کامنت گذار سوال کند که سخنان تو در مذمت شفتی ،و نکات تاریخی آن و عباراتی که از مرحوم اقبال نقل کردی از کجاست؟ برای تشفی کینه و راحت نفسانی خود او را تشویق می کند این سخنان گهر بار را به ذیل پست دیگر نیز منتقل کند!
بسیار خوب منتقل کنید ،اما آیا اگر دروغ و خلاف واقعی را هزاران بار تکرار کنیم و برای هم هورا بکشیم ،آیا آن دروغ را به حقیقت مبدل می کند؟ و آیا جز به انحطاط اخلاقی انسانی ما می انجامد؟
موفق باشید
جناب گلابتون و دوستانی که به عرب و اعراب اهانت میکنند
عاجزانه تقاضا می کنم آدرس غلط ندهید ! این دلایل را از برادر کوچکتان بشنوید و اگر غیر منطقی بود و قبول نکردید هرچه خواستید بکنید:
خانمها و آقایانی که نفرت خود از روحانیت و اسلام حکومتی (یا کلا اسلام) را به عرب و عربزادگی و … تسری و نسبت میدهند باید بدانند که ناخواسته راه همانها را میروند که باعث سرشکستگی و حقارت ایران و ایرانی شدهاند. ایجاد بیگانگی بین شهروندان ایرانشهر بر اساس دین و مذهب کاریست که حکومت دینسالار شیعه 36 سال است مرتکب میشود. پیش از انقلاب من و شما نمی دانستیم این که با همکلاس است یهودی است یا بهایی؟ سنی است یا شیعه؟ ارتباطی هم نداشت. نه دین آنها به ما سرایت می کرد و نه دین ما به آنها. دوست و همسایه و همشهری بودیم: ایرانی بوددیم!
جمهوری اسلامی میان ایرانیها بر اساس مذهب (و نه نژاد) جدایی انداخت. برادران بلوچ، ترکمن، تالش و کردمان بخاطر اعتقاد به تسنن از دست یابی به مقامات محروم گشتهاند. مسیحیها و یهودیها شهروندان درجهٔ 2 شدهاند. در شهرها و استانهای سنی نشین به بهانههای واهی سرمایهگذاری نمیشود. مسجد و حق بجای آوردن مراسم خود در پایتخت کشور را ندارند. به کمترین بهانهای اعدام میشوند.
ایرانشهر فارغ از زبان و نژاد است. در این چهارراه حوادث که ایرانشهر نام دارد هر قوم و زبانی از دیرباز سکنی داشتهاست: از همان زمان ساسانیان تا اکنون در ایرانشهر کرد، بلوچ، ترکمن، ترک، لر، گیلک، … سکونت داشته و دارند.
باید مراقب باشیم مبادا نفرت خویش از حکومت جهل را به اقوام هموطن ساکن ایرانشهر تسری دهیم.
جناب گلابتون!
یعنی ما ملای ایرانی تبار نداشتهایم؟ شما خودت این را باور می کنی؟ یعنی ایرانی عرب نداریم؟ این چه داستانی است که سر هم کردهاید؟ تا زمانی که ما قبول نکنیم این جهل ماست که ما را بندهٔ آخوند و کشیش و موبد میکند، همین آش است و همین کاسه. چه لزومی داشت کلیمیها را به انگلیسیها بیافزایید؟! مگر چند تا کلیمی هنوز در ایران مانده که چشم دیدن همانها را هم نداشتهباشیم؟ میدانید همین کلیمی ها بودند که موسیقی و ساز های ایرانی را (از شر تعصب نیاکانِ متدینِ من و شما) تا کنون حفظ کردهاند؟ میدانید کلیمی ها برای اقامت 2500 سالهٔ خویش در ایران مدرک معتبر دارند؟ چیزی که ممکن است نیاکان منِِ مازیار و شمایِ گلابتون فاقد آن باشند؟
باید نقد را از خود شروع کنیم. شما هزار نفر آخوند از، چه می دانم؟ مریخ بیاور! تا جهل در ما نباشد چه ضرری خواهد داشت؟ بیهوده با توهین به یهودی و عرب هموطنان را نرنجانیم. این همانکاریست که حاکمیت دارد می کند: خوب گوش کن! صدای ضجههای مادران کرد را نمیشنوی؟ میدانی همین امسال چند نفر از هموطنان عربمان را اعدام کردند؟ هشیار باشیم! ایران برای همهٔ ایرانیان است: عرب و پارس و کرد و ترک ندارد.
در کشورهای جدیدالتاسیسی مانند کانادا هر ساله از اکناف جهان مهاجر میپذیرند. مهاجرانی که کاملا با فرهنگ کشور جدید بیگانهاند. حالا ما که سابقهٔ قرنها زیست مسالمت آمیز را داریم بیاییم به عرب و یهودی توهین کنیم؟
نژادپرستی فقط توهین به سیاهپوستان نیست! و نژادپرستی یکی از زشتترین و منفورترین ویژگیها در جهان متمدن است!
درود بر مازیار گرامی، چنین است که گفتی، تبعیض نه پذیرفتنی است و نه انسانی. ما اقوام ایرانی به درازای یک تاریخ با هم و در کنار هم، در غم و شادیهای هم شریک بودهایم. امروز ۶ نفر ایرانی شریف کرد به دست دشمن همهٔ اقوام ایرانی اعدام شدند و همهٔ ما در این سوگ جانکاه نشسته ایم. چقدر و تا کی ای بی همه چیزهای وحشی خوی باید سفرههای شما بی همه چیزها به خون دل ما مردم و خون این جوانان رنگین باشد؟
آقای مازیار وطن پرست
چرا بدون مطالعه نوشته من نظر میدهید/ 1 -من اسمی از اسلام نیاوردم که شما آوردید 2 – من نوشته ام آخوندهای وارداتی و شما همه را یکی حساب کردید 3 -من توهینی به مردم یهود نکردم و نوشته ام کلیمی ها به دادش رسیدند چون مردم به کلیمی ها که ایرانی بودند اعتماد داشتند 4 -شما از اقوام ایرانی نوشته اید که من آنها را قبول نداشتم که این یک خطاست جون من چند تا شهر را برای مثال نام بردم که بوکان هم جزعی از شهر ها بود که کرد هستند و ایرانی هستند 5- نوشته ام که نسل آنها از میان خونریزان وفریبکاران بود دروغ نگفتم .میدانی چرا ؟بطور حتم اسم یاسر عرفات را شنیده ای که در انقلاب با دار و دسته اش به ایران آمدند و برای مردم در زمینهای ورزشی سخنرانی میکرد و من خودم در اهواز بودم که مردم را به همین انقلاب دعوت میکرد و در آخر هم شعارش این بود (صوره صوره حتی نصر) جنگ جنگ تا پیروزی و در سال 88 هم دیدیم که لبنانی های اعزامی چه بر سر مردم آوردند.
اگر احتیاج هست راجع به چفیه داران و کسانیکه مدت ها از ایران دور بودند واحساسی به این آب و خاک نداشتند را بنویسم.
آقای مازیار ما همه ایرانی هستیم و گلستان تشکیل شده از انواع گل
در ضمن به مرضی سفارش میکنم که مطالب را با دقت بخواند و بعد توهین کند
جناب گلابتون
لحن شما همه آخوندها را یک کاسه کردهبود: “ایرانیها میدانستند که آخوندهاعراقی یا سوری و یا لبنانی و یا بیگانه اند”. و با یادداشت اخیر شما “من نوشته ام آخوندهای وارداتی و شما همه را یکی حساب کردید” کاملا منافات دارد.
منظورم از اقوام بطور خاص عربها هستند. چه آنها که موطن سنتیشان در خوزستان بوده و چه حتی آنها که در قرون پیش به هر دلیل به ایران مهاجرت کرده و امروز ایرانیاند. از نوشتهٔ شما شخصا اینطور استنباط کردم که: آخوندها همه وارداتی و از عربها هستند.
از سوی دیگر شما به منشاء انگلیسی آخوندها اشاره کردهاید. انگلیسیها سالها ما را تحقیر و از نادانی ما سوء استفاده کردهاند، قبول! اما علت العلل دانستن آنها در هر بلایی که به سر ما میآید بخصوص پدیدهای سنتی و ریشهدار چون روحانیون، تنها به منزه دانستن خود از خطا و انتقاد میانجامد. با این کار، ما دیگران (انگلیسیها) را سپر بلای اشتباهات تاریخی/فرهنگی خویش میکنیم و هرگز در پی رفع اشتباهات و بازبینی تجارب گذشتهٔ خود برنمیآییم. شعار “مرگ برآمریکا” و “استکبار ستیزی”در چنین خاکی است که روییده و شکوفا شدهاست. ضمن اینکه در نوشتهٔ شما کلیمیان (یهودیها) هم به دستیاری با آنها متهم میشوند.
از سوی دیگر وارد شدن روحانیون شیعه از جبل عامل لبنان (دوران صفویه) به ایران، کم و بیش 200 سال پیش از قضیهٔ آخوند شفتی رخ دادهاست. اغلب آخوندهایی که از عراق به ایران آمدهاند اصل و نسب ایرانی داشته اند.
ضمنا هر نقدی که از روی مطالعه و اَسناد به اسلام و روحانیتِ شیعه وارد شود نه تنها لازم بلکه ضروری است. اما انتقاد سست، بیشتر دفاع محسوب میشود!
امیدوارم شما هم در جمع ما بمانید و انتقادات خود را با مطالعه و دقت بیشتری ارائه کنید.
جناب گلایتون به خاطر افرادی پر از نفرت و تعفن چندش اور و نه عقلانیت چون شماست که این حکومت هنوز هر چه میخواهد میکند و اه از نهاد کسی بلند نمیشود، مردم انقلابی دیگر نمیخواهند زیرا ترسشان از این است که افرادی چون شما که بوی گند از دهانشان بلند میشود و قلبهایی مرده دارند جانشین حاکمان فعلی شودند.
مهدى دانشمند كه علنى وبر بالاى منابر مرتب ومرتب به مقدسات اهل تسنن بدترين توهينها را ميكند راست راست راه ميرود وهر روز گردن كلفت تر ميكند ولى چنين خانواده هايى اينگونه بدبخت ومستضعف بايد به داغ فرزندانشان بشينند
وانوقت تريبونهاى حكومت شروع به افاضه وجنجال براى حكم اعدام شيخ نمر در عربستان بكند
واقعا كه زنده باد ///
صدای ضجه و گریه مادران و خواهران… ادامه دارد.
بس که از این صحنه ها دیده ایم عادت کرده ایم و دلها یمان سخت شده.
یکی از دوستان میگفت:” اوائل انقلاب که دامادم ،از امرای ارتش شاه، در زندان اوین بود و من هر روز برای ملاقات و دست و پا زدن برای آزادیش میرفتم زن جوانی را می دیدم و هر روز با هم درد دل می کردیم. او آبستن بود. شوهرش سروان ارتش بود. می گفت به من گفته اند بزودی آزادش میکنیم. یکی از همان روزها که برای پیگیری وضعیت دامادم رفته بودم ، زن جوان را دیدم که چشمانش از شادی برق میزد . به طرف من آمد و با هیجانی وصف ناپذیر گفت همسرم امروز آزاد میشود. خیلی خوشحال شدم و امید وار که پس ممکن است روزی من هم دامادم را دوباره ببینم و مثل این دختر خوشحال و خندان ، دامادم را به دختر و دو فرزند خرد سالشان برگردانم. 3-4 ساعتی طول کشید و این دختر جوان روی پایش بند نبود از اشتیاق. در باز شد و برانکاردی را آوردند با جنازه ای پیجیده در پتو که بیا تحویل بگیر شوهرت را. من در آن لحظه فقط توانستم دخترک را که غش کرد بگیرم که یک وقتی در اثر زمین خوردن، بچه اش آسیب نبیند.”
چند روز بعد هم جنازه داماد این خانم را به او تحویل دادند.
تنها میتوانم این ابیات زنده یاد اخوان ثالث را در وصف بالا تا پائین جمهوری اسلامی بگویم:
ای درختان عقیم
ریشه تان در تارهای هرزگی مستور
یک جوانه ارجمند از هیچ جاتان رست نتواند
ای گروهی برگ چرکین تار چرکین پود
یادگار خشک سالی های گرد آلود
هیچ بارانی شما را شست نتواند
جناب نوري زاد اين مدت خيلي در فكرم. براي اينهمه شكنجه و قتل و كتك و توهين از جانب مزدوران و بازجويان جمهوري اسلامي، فقط يك دليل وجود دارد. فتواي شرعي!
اينها فقط و فقط با فتواي شرعي است كه خون سني ها را مباح مي دانند. فقط فتوا مي تواند زنداني را در حكم برده و كنيز اعلام كند تا تجاوز به آنها شرعي ! باشد. شك ندارم قاضي مقيسه بعد از هر جفايي كه تحت عنوان قضاوت انجام مي دهد خوشحال است چون خدا از او راضي است.
جالب است نه؟ بدون عذاب وجدان آدم مي كشند چون دينشان اينطور گفته. به تعداد زياد زن و صيغه اختيار مي كنند چون اسلام گفته!
جناب نوري زاد اگر روزي فرزندم با دانستن مطالب فوق به من بگويد: عجب دين چندش آوري داري پدر! چه جوابي بايد بدهم؟
سگ و دربان چه یافتند غریب…این گریبان گیرد آن دامن!(سعدس)
روزگار غریبی است!تعجبم از کشت و کشتار و بی رحمی مشتی لات و لمپن سرسپرده رژیم اراذل و اوباش نیست حسرتم از تحمل اینهمه پستی و تحقیر و ستم و خونوهارای از طرف مردم است!
اسلام و تسلیت.
در یک فایل صوتی که حامد احمدی از زندان بیرون فرستاد گفت بعد از اینکه به زندان آمدم صاحب دختری شدم او حالا نزدیک شش سال دارد و من فقظ اورا از پشت شیشه دیده ام و آرزو دارم اورا بغل کنم ……..همسرم ناراحتی اعصاب گرفته ……
محمد رضا رحیمی به جرم اختلاس به زندان رفت و بعد از 10 روز به مرخصی رفت چون همسرش بیمار است و پزشکان گفته اند که اگر شوهرش را ببیند برای او بهتر است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
علمای اسلام ،ای حاکمان جمهوری اسلامی هنوز در حکومت شما خلخالی از زن یهودی به زور گرفته نشده است؟؟؟؟؟؟؟؟
که از این درد بمیرید؟
حامد احمدی در فراغ دخترش به آسمان رفت. تسلیت هموطن من.
درود به انسانیت شما
همین گفتن ها و دیدن های امثال شما ، وحشت به کاخ ظالم انداخته
از شما درس استواری میگیریم