اشاره: تماشای این فیلم کوتاه را از دست ندهید! و تا می توانید آن را منتشر کنید. من در اینستاگرام (mohammadnourizad) عکس ها و خبرها و فیلم هایی دارم که شاید دیدنی و خواندنی باشند!
یک: همین چند سال پیش بود که جناب رهبر در پیام نوروزی اش از” خبرهای خوشِ هسته ای” گفت. این خبر، سرشار از پیروزی بود و از مزه ی مستی بر می جهید. جوری که صورت رهبر را یکجور کیفوری و لذتِ ناشی از دستیابی به بمب هسته ای پرکرده بود. وی چندی بعد، این خبرهای خوش هسته ای را به هوشمندیِ خود مربوط دانست و بعد از آنکه از سستی و کجروی و کاهلیِ قبلی ها یاد کرد، فرمود: ….. ( بعد از این کجروی ها) من شخصاً مسئولیت و مدیریتِ جریان هسته ای را به عهده گرفتم. بعد که در منطقه ی شهریار، چاشنیِ یکی از بمب های هسته ایِ رهبر ترکید و سردار حسن تهرانی مقدم و چند صد نفر دیگر را به کام خود کشید، کشتیِ هسته ایِ رهبر به گل نشست و خودِ وی نرم نرم باور کرد که: آخوند جماعت خیلی مانده که هم بر زانوی اَبَرهسته ای ها بنشیند و هم همزمان برای آمریکا و اسراییل و عرب های منطقه خط و نشان بکشد و حتی یقه بدراند.
دو: همین هفته ی گذشته بود که رهبر بر کرسیِ تخصصی اش نشست و برای مسئولان منگ و برای مردمان احتمالاً هیچ نفهم سخن از اداره ی کشور با “مالیات” گفت. بیخِ سخنِ رهبر نشاندهنده ی این بود که فشار تحریم ها از یکسوی، و سایشِ کفگیر دارایی های نقدی و اعتباری کشور که از فرطِ دزدیدن های پی درپی به ته دیگ خورده از دیگر سوی، رقمی برای اختلاس مجدد و خاصه خرجی های بیت رهبری باقی نگذارده تا ردش را به زنجانی های آقا مجتبی بدهند. همین رهبر فرزانه ی متخصص در کلّ امور اما هرگز سخن از صدها دم و دستگاه تحت امرش نگفت که در این سی و شش سال نه یک ریال مالیات پرداخته اند و نه هیچ حساب و کتاب مشخصی برای رفت و روب های پولی شان داشته اند. در یک قلم، مگر دستگاهی حریف دزدان طبسی درامپراتوریِ آستان قدسِ رهبری می شده است در این سالها؟
سه: وزیر کشور از یک خبرِ کهنه پرده برداشت. این که: جماعتی در این سالها پولِ قاچاق مواد مخدر را می آورده اند و در انتخابات خرج می کرده اند. این که این جماعت، چه جماعتی بوده اند که جرأتِ این را داشته اند که هم مواد مخدر را در یک معامله ی مرزی تحویل بگیرند و هم همان مواد مخدر را در کل کشور جابجا کنند و هم توزیع کنند و هم بفروشند، و هم پولش را بیاورند و در انتخابات هزینه کنند، خودش داستانی است که سرِ رشته اش جز این که در بیت مکرم رهبری باشد و در دم و دستگاه سرداران سپاه، در هیچ کجای دیگری نمی تواند باشد.
چهار: بیت رهبری نیز همین دو روز پیش از یک سخنِ کهنه ی رهبر غبار روبی کرد. عین سخن رهبر این بود: رقم های قاچاق، عجیب و غریب و گیج کننده است. جناب رهبر پشت بندش فرموده اند: واقعا سرِ انسان [از رقم بیست و چند میلیارد دلارقاچاق] گیج میرود. و نتیجه گرفته اند: آنوقت به بهانه ی این که قاچاق نشود، ما راه را باز کنیم که از طریق قاچاق نیاید، از طریق گمرکات بیاید که ما بتوانیم سودی هم ببریم؛ این به نظر من منطق قویای نیست.
یک وقت فکر نکنید جناب رهبر از شنیدن این رقم سرسام آور سرش گیج رفته و فی الفور دستور داده که هرجور شده جلوی برادران قاچاقچی را بگیرند. نخیر، وی در ادامه ی سخن، کاملاً موجباتِ نگرانیِ برادران قاچاقچی را برطرف کرده و تلویحاً دستور فرموده اند که: افزایش واردات رسمی ممنوع! که همان قاچاق، مناسبت بیشتری با حال فعلیِ ما دارد. بله، این، با منطق قوی ایشان سازگارتر است. در این چهار بند بالا خواسته ام بگویم: هر گندی اگر بر سر و روی این کشور نشسته، به برکتِ دستیابیِ موجودی به اسم آخوند بر منصب های کلیدیِ کشور است. آخوندهای حاکمیت، بنا به تخصصی که نداشته اند و ندارند، و بنا به گرسنگیِ تاریخی ای که داشته اند و دارند، فرسنگ ها از آیین کشور داری فاصله دارند. همین ندانم کاری و همین گرسنگیِ تاریخی است که یک چنین خاکی بر سر ما نشانده است.
پنج: دیروز- سه شنبه – بانو گوهر عشقی (مادر ستار بهشتی) از سفر عمره باز آمد. با جناب دکتر ملکی و بانوان: نرگس محمدی، مادر سعید زینالی و همسرِ رویین عطوفت ( که اکنون در زندان است) رفتیم فرودگاه. مادر ستار محکم در آمد که: مستقیم می روم سرِ خاک ستار. رفتیم رباط کریم و از آنجا به گورستانی که مزار ستار بهشتی در آن است. ضجه های این مادر، آنچنان دردناک و خراشنده بود که می شود همه ی خاک خوزستان را بر دهان منبریان اسلامی ای تپاند که چهارده قرن به سخن امام علی در باره ی ربودنِ خلخال از پای زن یهودی پُز داده اند اما همزمان چشم بر آه مظلومان بسته اند. فکر می کنید اگر کل آیت الله های ما با دیدن این فیلم، تصمیم بگیرند عمامه های خود را یک وجب بالاتر بگذارند، مشکل مملکت حل خواهد شد؟
محمد نوری زاد
ششم اسفند نود و سه – تهران
اینستاگرام:https://instagram.com/mohammadnourizad/
فیس بوک:https://www.facebook.com/m.nourizad
سلام بر همه
در پاسخ به سوال بنیادین من از علی1 در باب ماجرای یهود بنی قریظه ،ایشان در عبارت کوتاهی به همه نقولات مفصل این بنده پاسخی بنیادین دادند و نوشتند :
“”در باره یهود بنی قریظه، عالم حوزوی ما هنوز متوجه نیست چه مغالطه ای مرتکب شده و دو هزار کلمه در باره احساساتی بودن من نوشته و صدها کامنت مفصل نقل و نقولات دارد از منابع تاریخی بدون اینکه یه ذره تصور کند تاریخ فقط نقولات نیست. حالا بدون تفصیل مطلب روشن ایشان این است: یهود بنی قریظه از قبیله اوس بودند وخیانت کردند و آنها خودشان سعد را که بزرگ قبیله شان بود داور کردند که نتیجه داوری او گردن زدن همه مردان و بردگی زنان و کودکان بود!فقط باید بگویم یا عجبا!گاهی یک یک متخصص آنقدر ذهنش به سمت شبهه جواب دادن، معطوف است اصلا ناآگاهانه منابع تاریخی را تحریف و تغلیط می کند و حقایق را نادیده می گیرد. پس به نظر ایشان:بنی قریظه=اوس،سعد=بنی قریظه.!””.
(پایان فرمایشات علی1).
اینکه این بنده سراپا تقصیر در نقل مطالب تاریخی بطور مستند چه مغالطه ای مرتکب شده است ،از این چند سطر گفتار جناب علی1 روشن نیست ،همینطور معلوم نیست ایشان چقدر صرف وقت کرده اند تا دریابند بنده 2000 کلمه در مورد احساساتی بودن ایشان که از قبیل” قضایا قیاساتها معها” است و مورد اذعان قبلی خود ایشان هم بوده است و “اقرار العقلاء علی انفسهم جائز” ،بکار برده ام!
ضمن اینکه برای اینکه کسی “یه ذره تصور کند تاریخ فقط نقولات نیست” کافی نیست که در برابر “صدها کامنت مفصل نقل و نقولات” او فقط چند سطر مناقشه لفظی کنیم ،تا اثبات کنیم که ضمن نقل و نقولات باید تاریخ را تحلیل هم کرد ،چیزی که از خود مستشکل بصورت “سوال بنیادین” درخواست شد ،اما مستشکل تنها به چند سطر مناقشه لفظی احساس گونه بسنده کرد.باری بگذریم!
آنچه که در این چند سطر تحلیل بنیادین تاریخی قابل توجه است این است که مستشکل گمان کرده است بنده گفته ام:بنی قریظه=اوس ، و سعد=بنی قریظه!
البته برای اینکه صورت قیاس شکل اول را بیاد ایشان بیاورم باید عرض کنم خوب بود اینطور اشکال می کردید که فلانی گفته است “بنی قریظه از اوس بودند” ، از طرفی”سعد هم از اوس بود” پس فلانی نتیجه گرفته است :”سعد از بنی قریظه بود”!
این صورت قیاس اشکال مستشکل بود ،که مقدمه ای را مطوی داشته بود.
اما در پاسخ خدمت ایشان عرض کنم ،من در صدها (؟!) کامنت نقل و نقولات (بقول حضرت ایشان) نه گفتم : بنی قریظه که یهودی بودند که از مناطق شامات به مدینه و اطراف آن کوچیده بودند و در آنجا ساکن شده بودند ،قوم اوس بودند ،و نه گفتم :سعد از یهود بنی قریظه بود ،آنچه که من تعبیر کردم و برداشته از مستندات تاریخی بود که در ادامه ارائه خواهم کرد ،این بود که :(1)عمده قبایل مطرح در مدینه عبارت بودند از اوس و خزرج ،(2) سعد بن معاذ هم سید و بزرگ قبیله اوس بود ،(3) یهود بنی قریظه هم پیمان و هم قسم با اوسیان بودند.
اینها فاکت های ارائه شده این بنده بود ،نمیدانم علی1 عزیز از کدام عبارت من منتقل به چنین قیاس مغالطی شبیه : دیوار موش دارد و موش هم گوش دارد پس دیوار هم گوش دارد! شدند؟!
اما علی1 محترم توجه کنند که در آن زمانها حلفاء یا هم قسم ها یا هم پیمانها عرفا در ردیف هم بحساب می آمدند ،یعنی اگر فرضا بنی قریظه با قبیله اوس که در برابر خزرج صف آرائی داشت ،هم پیمان و حلیف می شد ،در عرف آن روزگار از اوس محسوب می شد و ثمره آن هم شراکت در احکام و آثار رایج بود.عرض من این بود که کتب تاریخی می گوید :سعد بن معاذ رئیس و سید قوم اوس بود و یهود بنی قریظه نیز هم پیمان با اوس بودند ،و وقتی سخن از تعیین حکم (بفتحتین) رانده شد ،برخی گفتند شما از اوس هستید (یعنی بحکم هم پیمانی) آیا راضی به حکمیت سید و بزرگتان سعد بن معاذ هستید؟ و آنان رضایت دادند ،بنابر این حکم (بفتحتین) از خود آنان بود بتعیین خود آنها ،و مساله حکمیت در آن روزگار یکی از صور رایج داوری و قضاوت بوده است (تحلیل نه نقولات).
حال برای اینکه نقل و نقولات (بتعبیر جناب شما) مستند باشد من چند عبارت از کتب تاریخی متداول را (برای یاد آوری البته) اینجا نقل و ریفرنس می کنم :
1-فإن سعد ابن معاذ الّذي مات سنة خمس هو أوسي من بنى عبد الأشهل، و هو الّذي جرح في الخندق، و توفى بعد أن حكم في بنى قريظة، و هو أوسي لا شبهة فيه.
(اسد الغابه ج 2 ص 187/شماره 1967)
/////////////////////////
2-و كان سبب ذلك أن بنى قريظة لما حصرهم رسول الله صلّى الله عليه و سلّم- و كانوا حلفاء الأوس- فاستشاروه في أن ينزلوا على حكم سعد بن معاذ، فأشار إليهم أنه الذبح
(اسد الغابه ج5 ص 266)
///////////////////////
3-فحاصرهم حتى نزلوا على حكم سعد بن معاذ، و كانوا حلفاءه فحكم فيهم أن يقتل مقاتلتهم و تسبي ذراريهم و نساؤهم
(امتاع الاسماع ج 13 ص 300)
//////////////////////////////////
4- فلما ذهب الأحزاب و انقشعوا عن المدينة و باءت بنو قريظة بسواد الوجه و الصفقة الخاسرة في الدنيا و الآخرة و سار اليهم رسول الله صلّى الله عليه و سلّم ليحاصرهم كما تقدم فلما ضيق عليهم و أخذهم من كل جانب أنابوا أن ينزلوا على حكم رسول الله صلّى الله عليه و سلّم فيحكم فيهم بما أراه الله فرد الحكم فيهم الى رئيس الأوس و كانوا حلفاءهم في الجاهلية و هو سعد بن معاذ فرضوا بذلك و يقال بل نزلوا ابتداء على حكم سعد لما يرجون من حنوه عليهم و إحسانه و ميله اليهم
(البدایه والنهایه ج 4 ص 127)
////////////////////////////////////////////////
از آنجائیکه جناب علی1 ممکن است بمرور زمان و در اثر ممارست با ترجمه های مدرن ، زبان ضرب ضربای اول طلبگی را بفراموشی سپرده باشند ،چند عبارت ترجمه از کتب تاریخی معروف را هم ضمیمه می کنم تا روشن شود که سعد بن معاذ بزرگ مورد احترام اوس بود و یهود بنی قریظه نیز حلیف و هم پیمان اوس بودند ،بنابر این لا اقل یهود بنی قریظه احترامکی برای رئیس قبیله هم پیمان خود قائل بودند که او را بحکمیت برگزیدند،توجه کنید به این عبارات (نقولات):
1- در اين ايام رئيس خزرج، سعد بن عباده و رئيس اوس، سعد بن معاذ بود
(ترجمه تاریخ ابن خلدون ج1 ص 337)
////////////////////////////////
2- بنى قريظه با رسول خدا (ص)، پيمان داشتند. ولى حيى نزد آنان آمد و به نقض پيمان ترغيبشان
.كرد. آنان نيز پيمان خود شكستند و با احزاب همداستان شدند و اين خبر به پيامبر رسيد. او سعد بن معاذ و سعد بن عباده و خوات [1] بن جبير و عبد الله بن رواحه را فرستاد تا خبرى گيرند، ديدند كه غدر آشكار كردهاند. سعد بن معاذ آنان را دشنام داد- زيرا بنى قريظه حليفان او بودند- و همه بازگشتند.
(تاریخ ابن خلدون ج1 ص 425)
/////////////////////////////////////
3-و چون اوسيان درباره بنى قريظه سخن كردند پيمبر گفت: «اى مردم اوس آيا رضا نمىدهيد كه يكى از شما درباره آنها حكم كند؟» گفتند: «آرى.» گفت: «حكميت را به سعد بن معاذ وامىگذارم.» پيمبر سعد را در مسجد خويش در خيمه يكى از زنان مسلمان جاى داده بود كه رفيده نام داشت و به علاج زخميان مىپرداخت و به خاطر ثواب در خدمت آسيب ديدگان مسلمان بود، هنگامى كه سعد در جنگ خندق تير خورد، پيمبر گفت: «او را به چادر رفيده ببريد تا براى عيادت وى راه نزديك باشد.»و چون كار حكميت درباره بنى قريظه با سعد شد قومش بيامدند و او را بر خرى كه متكايى چرمين تو آن بود سوار كردند، سعد مردى تنومند بود، و او را پيش پيمبر آوردند و در راه بدو مىگفتند: «اى ابو عمرو، با بستگان خويش نيكى كن كه پيمبر اين كار را به تو واگذار كرد تا به آنها نيكى كنى.» و چون اين سخن مكرر كردند گفت: «وقت آنست كه سعد در كار خدا از ملامت باك ندارد.»، و يكى از همراهان وى بازگشت و به محله بنى عبد الاشهل رفت و پيش ازآنكه سعد به مقصد رسد از روى سخن وى نابودى بنى قريظه را خبر داد
ابو جعفر گويد: وقتى سعد پيش پيمبر و مسلمانان رسيد پيمبر گفت: «براى سالار خويش به پا خيزيد.» يا گفت: «براى بهترين مرد خودتان به پا خيزيد.» و قوم به پا خاستند و گفتند: «اى ابو عمرو، پيمبر حكميت درباره بستگانت را به تو واگذار كرده.» سعد گفت: «به قيد سوگند پيمان مىكنيد كه به حكم من رضايت دهيد؟» گفتند: «آرى.» گفت: «و آنكه اينجا نشسته رضايت دارد؟» و به سوى جاى پيمبر اشاره كرد، اما از روى احترام بدو ننگريست.
پيمبر گفت: «آرى.» سعد گفت: «حكم من اينست كه مردان را بكشند و اموال تقسيم شود و زن و فرزند را اسير كنند.» پيمبر گفت: «حكم تو درباره يهودان همان است كه خدا از فراز هفت آسمان مىكند
(ترجمه تاریخ طبری ج 3 ص 1077)
///////////////////////////////////////////////////////
4-حكميت سعد بن معاذ درباره بنى قريظة:
هنگامى كه بنى قريظة تسليم شدند قبيله اوس بنزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده گفتند: يا رسول الله اينها در مقابل خزرج هم پيمانان ما بودهاند، و همانطور كه درباره يهود بنى قينقاع بخاطر خزرج ارفاق كردى درباره اينان نيز بخاطر ما ارفاق كن رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: حاضريد يك نفر از قبيله اوس درباره ايشان حكم كند؟ گفتند: آرى، فرمود: سعد بن معاذ درباره ايشان حكم كند و هر چه او حكم داد ما همانطور رفتار ميكنيم آنها پذيرفتند و بدنبال سعد كه در خيمه «رفيدة» جاى داشت رفتند.
(زندگانی محمد/ترجمه سیره ابن هشام ج 2 ص 176)
//////////////////////////////////////////////////
5- اوسيان با رسول خدا (ص) سخن گفتند كه بنى قريظه را كه همپيمان ايشان بودند بديشان ببخشد و پيامبر (ص) حكم ايشان را به سعد بن معاذ (مهتر اوسيان) تفويض فرمود و سعد حكم بر قتل مردان بالغ و اسارت زنان و فرزندان و تقسيم اموال آنان داد.
(الطبقات الکبری ابن سعد/ترجمه ج 2 ص 73)
/////////////////////////////////////////////////////////
6-سعد بن معاذ در حالى به حضور پيامبر (ص) آمد كه مردم گرد آن حضرت نشسته بودند همينكه سعد فرا رسيد، پيامبر (ص) فرمودند: برخيزيد و بر سالار خود احترام بگذاريد. گروهى از مردان بنى عبد الاشهل گفتند: بپا خاستيم و در دو صف ايستاديم، و هر يك از مردان ما او را درود و تحيت گفتند، تا آنكه سعد به پيش پيامبر (ص) رسيد. برخى مىگويند خطاب پيامبر (ص) كه، برخيزيد و احترام بگذاريد، به انصار بود و پيامبر (ص) نظر به قريش نداشتند. ديگر افراد قبيله اوس كه در حضور رسول خدا (ص) بودند، به سعد گفتند، اى ابو عمرو، پيامبر (ص) حكم را به تو واگذار فرموده است، نسبت به ايشان خوبى كن و بياد آور كه آنها براى تو متحمل گرفتارى زيادى شدهاند. سعد بن معاذ گفت: آيا شما به فرمان من درباره بنى قريظه راضى هستيد؟ گفتند: آرى، در غياب تو رضايت خود را اعلام داشتهايم و خود، تو را انتخاب كردهايم و اميدواريم كه بر ما منت بگزارى، همچنان كه ديگرى غير از تو، درباره بنى قينقاع انجام داد تو ارزش ما را مىدانى و ما هيچگاه به اندازه امروز نيازمند به پاداش دادن نيستيم. سعد گفت شما را به زحمت نينداخته باشم، و رودربايستى نكرده باشيد؟ گفتند: منظورت چيست؟ سعد گفت: شما را سوگند به عهد و ميثاق الهى، آيا حكم مرا در مورد خودتان مىپذيريد؟ همگان گفتند: آرى. در اين هنگام سعد به منظور حفظ حرمت رسول خدا (ص)، به گوشه ديگرى رفت و گفت: كسانى كه اين طرف نشستهاند هم داخل در حكم من هستند؟ پيامبر (ص) و افرادى كه آنجا بودند گفتند: آرى. سعد گفت: من در مورد ايشان چنين حكم مىكنم كه مردان ايشان به تيغ كشته شوند، و زنها و بچهها اسير گردند و اموال آنها تقسيم شود. پيامبر (ص) فرمودند: همان حكمى را دادى كه خداوند متعال از فراز هفت آسمان حكم فرموده است
.
(المغازی/ترجمه ص 387)
در مطالب خطاب به منصور عزیز عبارت «نه مقابل آنکه سه گانه اش می داند» خطا و «در مقابل آنکه سه گانه اش می خواند» صحیح است. چون وقت کم است و من در نیم ساعتی که اینجا می آیم تند تند می نویسم، دچار خطا در نوشتار می شوم.غیر از این مورد، جملات بعدی هم پر از خطاهای ویرایشی است. واقعا از همه معذرت می خواهم و قول می دهم خطایم را جبران کنم و درست بنویسم. قداست زبان فارسی را نباید با ندانمکاری امثال من مخدوش کرد.
منصور عزیز
در باره مطالبت باید بگویم غیر از مورد5،9، 10، 11 ،12و 13 هیچ کدام در قرآن نیست. نکته مربوط به سعی و تلاش ربطی به زندگی عادی و اقتصاد و اجتماع ندارد بلکه در باره عمل دینی است. اساسا کلمه انسان در قرآن اشاره به انسان مورد نظر ما در دوران جدید نیست. هرچه در آیات هست انسانی است که یا به احکام عمل می کند یا نه. اگر عمل کند مومن است و پاداش دارد و اگر عمل نکند یا دشمنی دارد یا نه. در صورت اول کافر است و در صورت دوم گناهکار و منافق هم که تکلیفش روشن است. در باره برخی مضامین دیگر بندها، حضرت شما آنها را با تفسیر بعد از عصر نزول آمیختی و مثلا یک دو مورد را بررسی می کنم. تمام آیات مربوط به اختلاف امتها در باره اختلاف در دین است نه چیز دیگر. چون قرآن مکلف به رفع اختلافات دیگر نیست. بنابرین منظور آیه برخلاف برداشت مرحوم طباطبایی و دیگران که آن را با عرفان و فلسفه می آمیزند تنها مربوط به اختلاف پیروان ادیان است. اینکه مسیحیان از یگانگی خدا دور شده و ثلاث ثلاثه می گویند اینکه یهودیان به احکام دینشنا عمل نکرده و کلام را از مواضعش تحریف می کنند و اگر همه اینان به الله ایمان اورند و عمل صالح انجام دهند خداوند اجر انها را نابود نمی کند. دقت بفرمایید تمام کلمات متن قرآن مثل کلمات هر متن دیگری در محدوده و چارچوب آن متن معنا می دهند. مثلا عمل صالح را باید در قرآن کنکاش کرد که در چه مصادیقی کاربرد داشته و اگر شما بروید به یک فرانسوی یا انگلیسی فقیر کمک کنید معلوم نیست عملت از نظر قرآن صالح باشد. نیز در هیچ جای قرآن نیامده که خدا یکی است. بلکه آمده که خدا واحد و یگانه است نه مقابل آنکه سه گانه اش می داند. ذات و عدد و جسم و مکان و زمان و مادی و مجرد برای قرآن ناشناخته است زیرا برای مردمان عصر نزول ناشناخته است و قرآن به زبانی سخن می گوید که برای انها عربی آشکار باشد و روشن.در باره گزاره ظلم نکنید هم تنها یک آیه در قرآن هست و آن هم ناظر به مورد خاص است. اساسا ظلم یک مفهوم کاملا دینی است در قرآن و کاربرد غیر دین ندارد و هیچ ربطی به ظلم سیاسی، اجتماعی ندارد که در دوره ما معمول است.منصور عزیز از اشاره ات به شمس وشهود و از سمبلیک دانستن آیات متوجه شدم که شما کاملا تأثیر عرفان و تصوف به تفسیر آیات می پردازی. دوست من اگر طالب مطالعه عمیق در باره قرآن هستی باید به متون اولیه که نزدیکترین به عصر نزولند مراجعه کنی.پژوهشهای بسیار در باره این منابع صورت گرفته عجالتا شما به الاصنام کلبی مراجعه کن آنوقت در شمه ای از وضع زمانه را به دست خواهی آورد و نیز توصیه می کنم کتاب ده جلدی المفصل فی تاریغ العرب قبل الاسلام جواد علی رجوع کند و آن را دستکم اندکی بخوان و آنگاه در می یابی که آنچه از جاهلیت و فقر و فاقه دوه نبوی می دانی تفسیری امروزین بر کلمه جاهلیت در قرآن است نه مطابق مدلول آن زمان. باری کلمه جاهلیت اصلا و ابدا در برابر عقل و علم نیست و این برداشت را ایزوتسو و دیگر نواندیشان روزگار ما باب کردند. قرآن احکام خود را برآمده از وحی می داند و آنچه از سنت آبا و نیاکان اعراب آمده و متکی بر وحی نیست را جاهلیت می نامد و این ربطی به عقل و علم ندارد. درباره موضوع بنی قریظه و دیگر مطالب تاریخی، گزارشهای تاریخی روشن اند نمی دانم شما برای چه می خواهی آنها را غبار آلود و مبهم کنی حتما برای اینکه با برخی ته نشستهای ذهنت سازگار نیست.دوست من تحریف از همینچا شروع می شود.ما ناآگاهانه تحریف می کنیم و قرآن در باره یهود هم به نظر می رسد به همین وضع اشاره دارد نه اینکه تورات را تغییر داده باشند.دوست حوزوی ما به صراحت نوشت که بنی قریظه از اوس بودند و سعد که بزرگ اوس بود را حکم خود قرار دادند عرض من این بود که این عبارت تحریف سیره ابن هشام و دیگر منابع است. یهود از اوس نبودند و سعد بزرگ اوس بود نه بنی قریظه و اوس مسلمان بودند و سعد از بزرگترین روسای انصار.انصار اصطلاح قرآنی است که در باره اوس و خزرج به کار می رود در مقابل مهاجرین که خاص قریشیان مکی مسلمان است.داستان این بود که اوسیان به پیامبر گفتند شما که بنی قینقاع و دیگران را که قبل از مسلمان شدن ما به طور تاریخی همپیمان خزرجیان بودند، تنها کوچاندی و نکشتی شان. حال بنی قریظه را که قبل از مسلمان شدن ما، همپیمان ما اوسیان بودند به خاطر ما از مدینه بیرون کن و نکش. پیامبر گفتند هر چه رئیس شما یعنی سعد حکم کند می پذیرم. این در وضعی است که یکی از اوسیان به خاطر التفات اندکی به بنی قریظه خود را به ستونهای مسجد مدینه بسته و جو عمومی در ضدیت شدید با یهود است و سعد هم فهمید و حکم به کشتن و بردگی کرد.توجه کنید که وقتی پیامبر راضی به کوچاندن نیست، گزینه بعدی یا مسلمان شدن است یا کشته شدن و گزینه مسلمان شدن را بنی قریظه نپذیرفت و بعد از حکم سعد پیامبر گفت این حکم در عرش و آسمان داده شده بود.منظورم گفتن تاریخ اسلام بدون تحریف است منظورم دفاع از یهود و غیر یهود نیست. من نسبت به هر کس که دیگران را گوسفند تلقی کند و راه به راه تحریف و مغالطه کند، احساس بدی دارم همین. عزت مستدام
چکیده :گفته اند که «اگر خدای ناکرده کوچک ترین عملی انجام داد که شرایط رهبری آسیب دید، خبرگان به نمایندگی ملت از وی حل بیعت می کند.» مگر ممکن است کسی در حالی که مولی علیه و محجور است، به ساقط شدن ولیّ خود حکم کند و نظر او دارای اعتبار باشد؟ چرا نظر مردم و خبرگانی که از نظر بی اعتباری نظر در ردیف مجانین و صغار هستند، برای عزل او کافی است، ولی برای امور بسیار کوچک تر کان لم یکن است؟…
محمد سروش محلاتی
قسمت اول این سلسله مطالب را در اینجا بخوانید
قسمت دوم این سلسله مطالب را در اینجا بخوانید
قسمت سوم این سلسله مطالب را در اینجا بخوانید
قسمت چهارم این سلسله مطالب را در اینجا بخوانید
مقدمه
یکی از اساسی ترین مؤلفه های نظام های استبدادی، «عدم امکان نقد حاکمان» است. در این گونه نظام ها، نقد حکومت با دو مشکل مواجه است: از جنبه نظری، این حق برای مردم انکار می شود، و از جنبه عملی هم، راه های نقد مسدود شده و هزینه نقد کردن چندان گران می شود که احدی جرأت اقدام به آن را داشته باشد. و برای آن که اساسا زمینه ای برای نقد وجود نداشته باشد، پیشاپیش کانال های دسترسی به اطلاعات مربوط به رفتار حاکمان بسته می شود تا امکان اشراف و مراقبت از آنان وجود نداشته باشد و قهرا در فضایی که چشم ها را نتوان باز کرد و دیدن اقدامات ناپیدا و اطلاع از تصمیمات ناآشکار ممکن نباشد، فرصت نقد کردن صحیح وکامل هم وجود نخواهد داشت.
بر این اساس هرگونه پاسخ به سؤال «نسبت دین و دیکتاتوری» موکول به آن است که پیش از آن وضع نقد قدرت در نظام اسلامی مشخص گردد و این وضعیت نیز موکول به وضع نظارت بر قدرت است.
مسأله نظارت بر قدرت را می توان به بحث حقوقی ـ در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ـ گذاشت، ولی ما در این جا ترجیح می دهیم که با رویکرد فقهی به بررسی مسأله بپردازیم، زیرا در تفکر رایج فقهی، قانون اساسی ـ در غیر مواردی که حکم شرعی را بیان می کند ـ اصالت نداشته و ذاتا فاقد اعتبار است. در چنین مواردی، اعتبار قانون، به امضای ولی فقیه است، و اگر بخواهیم با این شیوه درباره نظارت بر رهبری بحث کنیم در نهایت باید ببینیم که آیا رهبری بر نظارت برخود اجازه می دهد و آن را تأیید می کند یا نه؟ ولی اگر «نظارت پذیری» یک حکم شرعی بوده و دارای مبنای فقهی باشد، برای اثبات اعتبار و مشروعیت آن، نیازی به تنغیذ حاکم اسلامی نیست.
نظریه نظارت ناپذیری
کسانی که حاکم اسلامی ـ در عصر غیبت ـ را فراتر از نظارت می دانند و با نظارت مردم و حتی خبرگان و مجتهدان بر وی هم مخالفت دارند، چنین استدلال می کنند که «ولایت» مفهومی است که با «نظارت» متضاد است، توضیح آن که: ولایت، هرچند متضمن «سرپرستی» است، ولی بر نوع خاصی از «سرپرستی» و رهبری، دلالت می کند. این واژه، گویای «رابطه» ای دوسویه است که یک طرف آن «شخص ولی» و طرف دیگر آن «مولی علیه» است. مقصود از مولّی علیه طرفی است که «تحت ولایت» قرار دارد که گاه شیء است مثل ولایت بر اوقات و گاه «شخص» است مثل ولایت بر صغیر یا مجنون. وبهرحال حتی اگر مولی علیه، شخص هم باشد، ولی به دلیل آن که شرع برای او «ولی» قرار داده است، نظر و تشخیص او را ساقط دانسته و «خواست» او را فاقد اثر می داند. ـ مثلا طفلی که تحت ولایت پدر قرار دارد، اگر اموالی داشته باشد، نظرش بی اعتبار است و پدر درباره دارایی او تصمیم می گیرد و او چون اهلیت و صلاحیت دخالت در امور خود را ندارد، نمی تواند ولی خود – پدر – را مورد بازخواست قرار داده و یا حتی مدّعی نظارت بر او شده و از ولی انتظار پاسخ گویی داشته باشند.
بر این اساس گفته می شود که چون:
الف) خداوند برای مردم جعل ولایت نموده و ولایت بر مردم را در اختیار ولّی بر آن ها قرار داده است.
ب) ولّی بر امور مردم در قلمرو اداره جامعه وتدبیر حکومت، «فقهای عدول» هستند.
ج) در این رابطه ولایی، مردمّ مولیّ علیه هستند.
د) مولّی علیه، از نظر شرع، فاقد تشخیص در امور تحت ولایت بوده و نظرش کأن لم یکن است.
پس: مردم نمی توانند بر کار حکومت نظارت داشته و در صدد تحقیق و تفحص از اقدامات حاکم اسلامی، برآیند.
فضای بحث و استدلال:
این استدلال هرچند رنگ و لعاب فقهی دارد، ولی تا دوره معاصر در هیچ منبع فقهی سابقه نداشته است و به استناد آن هیچ فقهی به نظارت ناپذیری حاکم اسلامی در قلمرو اداره کشور، نظر نداده است، بلکه به عکس، فتاوای فراوانی در فقه وجود دارد که نشان می دهد این استدلال در نزد فقها باطل است.
به نظر می رسد که چنین نظریه ای با این پشتوانه فقهی، از ابداعات و اختراعاتی است که در جمهوری اسلامی تولد یافته و توسط برخی از روحانیون حکومتی اظهار شده است. (به عنوان نمونه نگاه کنید به سایت امام جمعه مشهد، ۱۰/۹/۹۳) و برای آن که نظارت ناپذیری، به شکل کاملا مطلق و بدون استثنا تلقی شود، و اعضای خبرگان نیز نتوانند آن را نقض کنند، تصریح شده که «ولیّ امر» ولی امر است و خبرگان مولی علیه هستند، مولی علیه نمی تواند ناظر بر رهبری باشد. (خبرگزاری رسا، ۹/۹/۹۳)
البته در طلیعه جمهوری اسلامی که موضوع ولایت فقیه مطرح گردید، عده ای از مخالفان همین دیدگاه را مطرح کردند و در نقد ولایت فقیه، این اشکال را آوردند که با آمدن ولایت، مردم «محجور» خواهند بود و به دلیل محجوریّت، از دخالت در امور سیاسی و اجتماعی کنار زده خواهند شد. در آن سال ها، برخی از فقها به میدان آمدند و در دفاع از ولایت فقیه، «محجور بودنِ» مردم در نظام ولایی را نفی و انکار نمودند. آن ها گفتند که باید بین ولایت در “کتاب الحجر” که ولایت برمحجوران مثل اطفال و مجانین است ، با ولایت در ابواب “ولایت سلطان ” و ولی امر که ولایت بر عامه مردم و عموم شهروندان است، تفکیک کرد. ونباید ولایت در حقوق خصوصی را که ـ لازمه آن بی اعتباری درک و تشخیص مولی علیه است ـ را با ولایت در حقوق عمومی، خلط کرد و حکم اولی را به دیگری سرایت داد و نباید گمان بُرد که محجوریت مولی علیه که از لوازم یک قسم از ولایت است، لازمه هرنوع ولایت است.
آیت الله جوادی آملی که آن روز ها عَلَم این مباحث را بر دوش داشت با تبیین این تفاوت به مستندات قرآنی هر یک از این دو ولایت اشاره می کرد و آیه «انما ولیّکم الله و رسوله» (سوره مائده/۵۵) را مربوط به ولایت و سرپرستی امور جامعه می دانست، و آیه کتابت دیون سفیهان و عاجزان توسط «ولّی» آن ها را مربوط به سرپرستی امور محجوران می شمرد: «فان کان الذی علیه الحق سفیها او ضعیفا اولا یستطیع أن یملّ هو فلیملل ولیّه بالعدل» (سوره بقره/ آیه۲۸۲) و چنین نتیجه می گرفت که ولایت فقیه از نوع ولایت دوم نیست، و با این توهم نباید آن را نکوهش و مذمت کرد:
بسیاری از افرادی که در ذم ولایت فقیه سخن گفته اند، توهم نموده اند که ولایت فقیه چیزی از نسخ ولایت این ابواب فقهی است و این تصور نادرستی است، زیرا امت اسلامی، نه مرده است، نه صغیر، نه سفیه، نه دیوانه و نه مفلس. (ولایت فقیه، ص۱۲۵، تا ۱۲۹)
این مفسر و فقیه برجسته بر چنین تفکیکی، اصرار فراوان داشت تا آن جا که می گفت باید ولایت فقیه را از لوث ولایت محجوران تطهیر و تنزیه کرد:
ولایت بر محجورین به طورکامل، از حمی و حریم ولایت فقیه بیرون است، و صدر و ساقه ولایت بر فرزانگان را باید از لوث و روث ولایت بر محجوران تطهیر وتنزیه کرد، تا ساحت ملت و عرصه امت، آلوده نگردد و قداست بحث علمی، با فرث دوم مغالطه اشتراک لفظی آسیب نبیند.
وی می افزود که اگر مردم عاقل و خردمند دانسته نشوند و به «نظر آنان» احترام نهاده نشود، ولایت فقیه، معنای حکومت ولایی خود را از دست می دهد. (همان، ص۵۰۲)
بهرحال وقتی این گونه دیدگاه های شخصیت های برجسته ان وقت نظام ( با عضویت در شورای عالی قضائی، امامت جمعه قم، عضویت در خبرگان رهبری و خبرگان قانون اساسی) که دارای موقعیت غلمی بالایی در حوزه های علمیه نیز بودند، با دیدگاه های شخصیت های برجسته کنونی نظام مقایسه شود، شاهد نوعی تغییر و دگرگونی هستیم . ممکن است این تغییرو تحول در نزد برخی از اهل نظر به دلیل آن که نظام به سمت وسوی “حذف نظر مردم” تلقی می شود، تأسف بار وحتی خطرناک به حساب آید، وممکن است همین تغییر در نزد برخی دیگر به دلیل آن که لایه های پنهان و مخفی نظر گروهی از متصدیان مؤثر وتعیین کننده را آشکار می سازد و به “شفافیت مواضع” واقعی آنان کمک می کند، مبارک و خشنود کننده شمرده شود. ولی با صرف نظر از هر یک از این دو نوع برخورد، می توان به لحاظ منطق فقهی این سؤال را مطرح می کرد که آیا بر مبنای معیار های پذیرفته شده ومعتبر فقهی، استدلال فوق، قابل قبول است؟
نقد و بررسی
عموم مردم و به ویژه خبرگان منتخب مردم را، «مولّی علیهم» خواندن، و آن را از حق چون و چرا درباره رفتار ها و اقدامات حاکم و ولی، محروم دانستن، از جنبه های متعددی قابل نقد و ایراد است:
اول آن که طرفداران این نظریه اگر در طرفداری از ولایت فقیه خود را وامدار حضرت امام خمینی می دانند و بر تبعیّت از مبنای ایشان، دم می زنند باید نسبت این سخن را با مبانی حضرت امام مشخص کنند، مثلا حضرت امام در نوفل لو شاتو در پاسخ به خبرنگاری- که پرسید در حکومت اسلامی، با تمرکز قدرت چگونه برخورد می شود تا رابطه مسلّط و زیر سلطه تحقق نپذیرد؟ – این گونه فرمودند: «هر فردی» از افراد ملت حق دارد که «مستقیما» در برابر سائرین، زمامدار مسلمین را استیضاح کند و به او انتقاد کند و او باید جواب قانع کننده بدهد. (صحیفه امام، ج۵، ص۴۰۹)
اگر طرفداران پروپاقرص نظارت ناپذیری، این گونه جملات حضرت امام را «خلاف واقع» دانسته و آن را اظهاراتی از سر مصلحت و از نوع دروغ مصلحتی می دانند، در این صورت به نظر انان الگوی ارائه شده توسط رهبری انقلاب، اساسا مبتنی بر «تدلیس و فریب» بوده است ! که در این فرض جائی برای بحث با این افراد نخواهد بود و اگر از دیدگاههای حضرت امام در باره نظام سیاسی اسلام فاصله گرفته اند چرا صادقانه اعلام نمی کنند؟
از سوی دیگر در مبنای فقهی حضرت امام، ولایت در عصر غیبت به شکل عام برای «همه فقهای عدول» است و در نصب ولی، فرد خاصی را خداوند تعیین نفرموده است، از این رو، فقها، مولّی علیه نیستند، بلکه همه آن ها ولی هستند و از این نظر مانعی برای نظارت مجتهداتی که در خبرگان حضور دارند، وجود ندارد.در کتاب ولایت فقیه، امام خمینی به صراحت می گوید: «فقها ولی مطلق بر این معنا نیستند که بر همه فقهای زمان خود ولایت داشته باشند.» (ولایت فقیه، ص۵۲)
دوم آن که اگر مردم به عنوان «مولّی علیه» نظرشان اعتباری ندارد، پس چرا در تشخیص فقیه جامع الشرایط، نظر آن ها و یا خبرگان از آن ها، معیار است؟ اگر آن ها صلاحیت داوری درباره خوب یا بد بودن یک رفتار و یک اقدام را ندارند، پس چگونه می توانند درباره لیاقت ولی، اظهار نظر کنند؟ به تعبیر دیگر هرگونه اظهار نظر درباره شرایط کلی ولی امر، مانند «عدالت» مبتنی بر امکان اظهار نظر درباره رفتار های جزئی و موردی اوست، و اگر راه تشخیص در رفتار های جزئی مسدود شود، درباره اوصاف کلی هم نمی توان قضاوت کرد. مثلا برای این که بدانیم فلان مجتهد عادل یا فاسق است، باید بدانیم که فلان سخن او دروغ است یا نه، و فلان رفتارش خیانت است یا نه؟ و کسی که در این داوری های موردی محجور واز چنین شعوری محروم است، صلاحیت داوری درباره عدالت و فسق حاکم و انتخاب یا تشخیص او را هم ندارد!
سوم آن که درباره عزل ولی امر، گفته اند که «اگر خدای ناکرده کوچک ترین عملی انجام داد که شرایط رهبری آسیب دید، خبرگان به نمایندگی ملت از وی حل بیعت می کند.» مگر ممکن است کسی در حالی که مولی علیه و محجور است، به ساقط شدن ولیّ خود حکم کند و نظر او دارای اعتبار باشد؟ چرا نظر مردم و خبرگانی که از نظر بی اعتباری نظر در ردیف مجانین و صغار هستند، برای عزل او کافی است، ولی برای امور بسیار کوچک تر کان لم یکن است؟
چهارم آن که قطعی ترین حوزة ولایت حاکم، «قضاوت» است که حتی منکران ولایت فقیه در حوزه امور سیاسی، آن را پذیرفته اند ولی احکامی که در کتاب القضاء وجود دارد، نشان می دهد که ولایت حاکم، هرگز طرفین دعوی را در حدّ مجانین تنزّل نمی دهد، و آنان هر چند باید به حکم حاکم تن داده و آن را بپذیرند، ولی این بدان معنا نیست که مانند محجوران با آنان برخورد شده، و اصلاً نظر و تشخیص شان، ارزشی نداشته باشد. بلکه در همان جا هم که ولایۀ القضاء وجود دارد و به استناد مقبوله ی عمر بن حنظله و یا مشهوره ی ابی خدیجه برای فقها اثبات ولایت می شود، باز هم راه دهها «اما و اگر» به روی طرفین دعوی در برابر حکم حاکم باز است، مثلاً آن ها حق دارند درباره صلاحیت حاکم مناقشه کنند، آن ها می توانند مستندات حکم را مورد بررسی و اعتراض قرار دهند، آن ها می توانند ادعای خطای حاکم و اشتباه او را مطرح کنند و …، و بالاخره در نهایت هم اگر حکم حاکم را جائرانه و ظالمانه تشخیص دهند، حق دارند که از اجرای آن ـ به شکلی که موجب اختلال نظام و هتک حاکم نشود ـ امتناع ورزند، بلکه در برخی موارد بر آن ها واجب است که وقتی حکم را قطعاً خلاف شرع می دانند، به آن ترتیب اثر ندهند. این احکام از واضحات فقه است که نیازی به ذکر مستندات هر یک از آنها نیست. (ر.ک: نراقی، احمد، مستند الشیعه، ج۲، ص۵۲۹؛ طباطبایی یزدی، محمد کاظم، العروه الوثقی، ج۳، ص۳۰)
این گونه احکام علاوه بر بحث های قضا، به تناسب در ابواب دیگر فقه، از قبیل رؤیت هلال هم وجود دارد،و نشان می دهد که “ولایت” را به مفهوم “محجوریت مولی علیه” نباید تفسیر کرد، هر چند که وقتی ولایت اعتبار داشته باشد، قهراً افرادی که تحت ولایت قرار می گیرند، با محدودیت هایی مواجه می شوند و از آزادی های قبل از ولایت برخوردار نیستند، ولی ولایت به معنی سرپرستی، هرگز به معنای «نیست و نابود شدن» نظر و تشخیص مولّی علیه و مانند میّت در دستان غسّال قرار گرفتن او نیست!
و پنجم آن که اگر حتی ولایت به معنی محجور بودن مولّی علیه و سلب اختیار کلّی از وی و عدم اجازه برای نظارت بر رفتار ولیّ و یا انتقاد و اعتراض به او باشد، ولی سؤال این است که در کدام منبع معتبر یا غیر معتبر، برای حاکم در عصر غیبت واژه «ولایت» به کار رفته است ؟ آیا همانطور که در باره سلطه و سرپرستی پیامبر و ائمه؛ در قران و سنت واژه “ولایت” به کار رفته است در باره فقها در عصر غیبت هم از همین واژه استفاده کرده اند؟ کاوش در همه مستندات ولایت فقیه که در عوائد نراقی و ولایت فقیه امام خمینی امده است نشان می دهدکه چنین تعبیری در باره حاکمیت فقها سابقه ندارد! و شگفت آور است کسانی که می خواهند رابطه فرمانروا با شهروندان را «رابطه ولائی» ـ به همان معنای خاص مورد نظرشان – به حساب اورند از ارائه یک سند در این باره عاجزند! بهترین مدرک برای ولایت فقیه همان مقبوله عمر بن حنظله است – که نائینی آن را به تنهایی مستند ولایت فقیه می داند – ولی در آن جاهم از تعبیر «حاکم» ـ نه «ولیّ» ـ استفاده شده است: «فإنی قد جعلته حاکماً» آیا این مدعیان درباره واژه «حکومت» هم این ادعا را تکرار می کنند که مردم چون «حاکم» دارند، پس حق نظارت بر او را ندارند!؟
علي 1
فرمايشاتي فرموده اند وگزاره هائي ارائه داده اند ازقرآن شناسي ايشان بنده فقط درمورد واژه “ظلم ” كه چنين فرموده اند:
“””در باره گزاره ظلم نکنید هم تنها یک آیه در قرآن هست و آن هم ناظر به مورد خاص است. اساسا ظلم یک مفهوم کاملا دینی است در قرآن و کاربرد غیر دین ندارد و هیچ ربطی به ظلم سیاسی، اجتماعی ندارد که در دوره ما معمول است.”””
عرايضي بااين قرآن شناس دارم باتفحصي كه از معجم المفهرس قرآن داشتم 396 مورد ازماده ومشتقات واژه “ظلم” درقرآن بكار رفته است.
البته دربرخي موارد كه بابت پرستها بحث گوناگون دارد واژه ظلم بمعناي شرك بكاررفته است واين يه هم درتاييد اين موارداست كه مي فرمايد:”ان الشرك لظلم عظيم”.
واما معناي ظلم درلغت :ظلم قراردادن چيزي درغير جايگاه اختصاصي ومناسب خودش است به كم كردن باشديابه زيادكردن…ظلم به تجاوز ازحقي كه بمنزله نقطه مركزي دائره است،گفته مي شود، وسه نوع است:1-ظلم بين انسان وخدا،2-ظلم بين خود ومردم،3- ظلم به خود.{مفردات راغب ص 537 ماده “ظلم”. به اضافه ماده بغي وعدوان.كه درمعناي ظلم وستم اسفاده شده است.
آياظلم بين خودومردم ،كم آياتي درقرآن هستند؟؟؟
ومن فقط به ذكر اين آيه اكتفا مي كنم ” ولاتركنوا الي الذين ظلموا فتمسكم النار…هود113،ت= به ستمگران اعتمادنكنيد تاوارددوزخ نباشيد.
وبه منصورگرامي مي گويم كه به گفته علي 1 اعتمادنكن. والسلام
مصلح
دلم ازوحشت زندان سكندر بگرفت //// رخت بربندم وتاجاي ديگربروم. بدرود
E1:DEBUG
کمک به ما
تماس با ما
درباره ما
نسخه خطی / موبایل
خانه
یکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۳ –
– 01 Mar 2015
10 جمادى الأولى 1436 آخرین به روز رسانی : ساعت ۰۴:۵۸ به وقت ایران
جنبش راه سبز – جرس
سیاسی
اقتصادی
اجتماعی
فرهنگی
تصویر
آرشیو
پیوندها
دادستانی: با درخواست رحیمی برای مرخصی موافقت شده است
Stop
Previous
Next
برگ سبز > اجتماعیسیاسی
تاریخ انتشار: ۰۷ اسفند ۱۳۹۳, ساعت ۴:۳۲ بعد از ظهر
سهم و پایان کودکان این سرزمین، این نبود
آتنا فرقدانی
سهم و پایان کودکان این سرزمین، این نبود
خنده می آیدم از تلاش برخی برای شکستن اعتصاب و خوردن غذا ! اینجا ایدز است و هپاتیت…
توضیح جرس: متن زیر دلنوشتهای از آتنا فرقدانی زندانی سیاسی تبعید شده به زندان قرچک ورامین است که در پایان هفته اول اعتصاب غذایش نوشته و به بیرون ارسال کرده است .آتنا در این گزارشگونه ، نگاهی آسیب شناسانه به وضعیت زنان زندانی در این زندان و وضعیت نگهداری غیر انسانی آنان دارد و دردمندانه اینجا را ایستگاه آخر و مقصد کودکان رها شده در خیابان می بیند ، کودکانی که خود عاشقانه به آنها در پارکهای تهران نقاشی می آموخت .
***
۲۰ دی ماه ۱۳۹۳ ، که در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب حاضر شدم ، توسط یکی از ماموارن قاضی صلواتی و در مقابل قاضی شناسنامهام بر دهانم کوبیده شد، مرا سوار بر خودرویی کردند و با دستبندی آهنی که بر دستگیره بالائی اتومبیل بسته شد و دست راستم را سخت در هم پیجیده بود، به دنیایی پرتابم کردند که هرگز درخواب هم نمی دیدم.
تمام طول راه را با چشم بند سیاه گذراندم و مدتها نیز زیر سقف با همان چشم بند گردانده شدم و چشم که باز کردم ، خود را روبه روی زنی یافتم با پاهای پینه بسته و صورتی که مواد مخدر سایه تیرهای بر زیبایی آن کشیده بود.
پرسیدم که اینجا کجاست؟ با نگاه تمسخر آمیز بر سر تا پایم ، پاسخ گفت: قرچک ورامین..!
تمام طول روز ، خشمگین و ناراحت بودم که چرا اینجا ؟ در قرنطینه چشمها را بستم و گوش سپردم به زنانی که با اشتیاق از جرمهایشان سخن می گفتند در درازای زمانی از کودکی تا به امروز . آنها بر تلی از جرایم
بر روی هم انبار شده خود را بالا می کشیدند تا در این هماوردی ، بزرگتر و بلندتر جلوه کنند.
و امروز من آتی بادبادک ، می فهمم ، سهم کودکانی که از خانواده ، خیابان است و وحشت و ناامنی ، در انجام خود ، سقفی خواهد بود چون زندان قرچک و با زنانی که کمتر جرقه معصومیتی در چشمانشان قابل دیدن است.
اکنون اما ، خرسندم از پنجرهای که به رویم گشوده شد. زندان ، ادامه ی محتوم خیابان است در جامعهای که سهم مردم آن رنج فقر است . اینجا درد زنان وطنم را با گوشت و پوست خود لمس می کنم، دردهایی که قبل از این هرگز نچشده بودم. اینجا دخترانی هستند که نه به زن می مانند و نه به مرد و افتخار و هویتشان ، سرقتی است که وامداردار شبهای بیسرانجامی است.
اینجا ، تنها ۴ دوش حمام برای ۸۲ نفر تعبیه شده است که فقط از ۸ صبح تا ۹ صبح گرما بخش تنهای یخ زده است ، تازه اگر آبش گرمایی داشته باشد . شدت شوری آب در این حمامها به گونهای است که صابون را می ماساند بر صورت و پوست سرت و موهایت را به شوره زاری برای تلخکامی مبدل می سازد.
اینجا کشیدن موی یکدیگر برای شانهای که بر سر بنشیند ، امری است عادی. اینجا بر سرتکهای نان، بر سر یک حبه قند، بر سر یک دمپائی، بر سر یک قاشق، بر سر یک سیگار ، اجداد یکدیگر را در گور زنده میکنند و می میرانند و کلمه با کش همراه می شود.
اینجا ایدز است و هپاتیت، درب کنسرو ماهی شیاری میشود برای بستن آبراه زندگی در رگها، مرگ تدریجی یک زن…
خنده می آیدم از تلاش برخی برای شکستن اعتصاب و خوردن غذا ! اینجا اگر زنی در سوپ خود تکه مرغی به اندازه یک بند انگشت بیابد ، آن را به مثابه کشفی بزرگ با شگفتی به همگان نمایش می دهد .
حس آدمی از غذا در این پایان مسیر ، نه اشتیاق که تهوع است ، غذای اینجا تهی است از قانون و آیین نامه هایی که از گوشت و سبزیجات مملو است ، ماکارانی با سویا و سیب زمینی و تخم مرغ، اینجا رویای آدمها نه آزادی که خوردن یک شکم سیر باقالا پلو با گوشت است !
اینجا هم زنان حبس می کنند آرزوهای خود را ، در لابه لای تار و پود بافتههایشان و میلههای بافتنی خنجری می شود بر دل زمان، که ثانیه شمارش انگار روزهاست تنها بر یک عدد تیک میزند و تاکی ندارد و باکش نیست که این کش آمدن ، همچون سوهانی بر تن مجروح می سوزاند و می سوزاند و بر سر زنهای این سرزمین ، آوار میشود. اینجا زندان قرچک ورامین است.
i
.
تقدیم به حاج آقا مرتضی
……حسین احمدینیاز وکیل دانشآموزان شینآبادی و محمد شادکام پدر سیما نیز در گفتوگو با روزنامه قانون از اخذ تعهد از والدین ۱۸ دانشآموز شینآبادی در قبال «نصف دیه» با «تهدید» سخن گفتهاند.رادیو فردا
بنویس آمرتضی هی بنویس هی بنویس
ماست مالی کن آنچه مارو به سراومد
ازدست اسلام نابت چه نیومد؟
بنویس اسلام نابت که چه ها کرده
سنگا رو سفت بسته و سگ رو رها کرد
بنویس حکم خداییت چه قشنگه
بنویس کتاب تو خوش آب و رنگه
آی که آه بچه ها بگیره بجونت
بسوزه صورتو و پوست و استُخونت
آی چه خوبه بچه ات نصف آدم شه
مثل بچه ی شین آباد پُر درد و غم شه
شاید اونوقت چشم بستت رو کنی وا
تکیه برمکتب ندی واستی روی پا
بنویس، هرچی دلت می خواد دفاع کن
عشق آدمهارو کلن تو رها کن
بنویس آ مرتضی ماله کشی کن
مردمو خرکن و خوب بهره کشی کن
اما خوب بدون که اینجور نمی مونه
یه روزی روشن میشه فضای خونه
فکر اون روزم بکن آ مرتضی جان
روزی که آتیش بگیره دین و ایمان
بترس از روزی که این مردم بیدار شن
بترس از روزی که هرکدوم یک مارشن
عموی مادرم که در 110 سالگی چند سال پیش فوت کرد، هنگامی که انقلاب شد، و حکومت آخوندی شد اظهار داشت که من اینها را می شناسم- حال من مرده شما زنده: شاهد باشید که چه ها که به سر مردم بیاید. وی از خاطرات خود از مخالفت آخوندها با مدرسه رفتن مردم تعریف می کرد و می گفت که اینها به مدزسه می گفتند کفرستان (زمین کفر). مردم را تشویق می کردند که به ملاخانه بروند نه مدرسه! حال هم می بینیم که از ته دل می خواهتد دانشگاه ها را نابود کنند و همیشه مستقیم و غیرمستفیم به آنها حمله می کنند. ضمن اینکه آقا مرتبا از پیشرفت علم صحبت می کند که منظور واقعی اش پسرفت علم و تکنولوژی است!
واقعیت آن است که ما یک ملت نیستیم. هنوز خلق و خوی قبیله ای داریم. اگر چنین نبود دستگیری دختران بی گناهمان را لحظه ای تحمل نمی کردیم. چه بسا قبیله ای هم فکر نمی کنیم. قبایل لا اقل در برابر اعضای خود احساس مسولیت می کنند و اگر قبیله ای به حقوق قبیله ای دیگر تجاوز کند دنیا را بر هم می زنند.
داشتیم تبدیل به ملت می شدیم ولی ملایان عزیز آمدند و زدند توی کاسه و کوزه مان. یک ملت هرگز اجازه نمی دهد اعضایش چنین خواری و خفتی تحمل کنند. ملایان توجه داشته باشید با ترویج خرافات چه بر سر ایران می آورید.
هو ۱۱۰
پژمان
فریاد کن: مرگ بر ما که گفتیم مرگ بر شاه……………………. و مرگ بر دشمنان ایران در راس آنها امریکا، روسیه و انگلیس.
یا علی
علی علی
هو ۱۱۰
اطلاع از سرگذشت و سرنوشت استاد اردشیر حسین پور برایم تکان دهنده بود.!!!!!!! ترکمانچای در برابر این کاپیتولاسیون خفت بار رنگ میبازد!!!!! چرا این جنایت ننگین دیر افشا شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!! من و دوستان تراژدی استاد را مشکوک قلمداد کردیم اما گمان نمیکردیم این قهرمان ملی و میهنی به تبانی تبهکاران مسکو و تهران این چنین رذیلانه به شهادت رسیده باشد؟؟؟!!خدایا صبر تاکی؟؟؟!!سزاوار بود که رسانه های امریکا موضوع را در سطح جهان مطرح کنند!!!
یا علی
شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۳
رحیمی هنوز زندان نرفته به مرخصی آمد
محمدرضا رحیمی، معاون اول رئیس دولت دهم، در دهمین روز حبس به مرخصی آمد.
به گزارش خبرنگار کلمه، رحیمی که خود را «معاون اول نظام» می نامید و اتهامش گرفتن پول رشوه برای کمک به تبلیغات انتخاباتی «نامزدهای حزباللهی و ولایتمدار» بود، به دنبال قطعی شدن حکمش در روز ۲۶ بهمن توسط ماموران پلیس به زندان اوین منتقل شد.
اما هنوز تعداد روزهای حبس او به عدد انگشتان دو دست نرسیده بود که نامه مرخصی وی امضا شد و او در روز ۶ اسفند برای مدت هفت روز به مرخصی آمد؛ مدتی که گفته شده قابل تمدید است.
این در حالی است که در سالهای اخیر بسیاری از از زندانیان سیاسی بیگناه برای مدتهای بیش از دو یا سه سال از حق مرخصی محروم شدهاند.
در همین فاصله، معاون قوه قضاییه هم گفت که رحیمی اگرچه تخلف کرده اما یک عنصر «خودی» بوده است. حالا با این مرخصی، مشخص میشود که چگونه قوه قضاییه با مفاسد «خودیها» برخورد میکند.
بر اساس این گزارش، محمدرضا رحیمی در این ده روز هم به جای حبس در کنار زندانیان مالی، در طبقه اول ساختمان معروف به اندرزگاه ۹ (بند ۲۴۱) که در اختیار حفاظت اطلاعات قوه قضاییه است نگهداری میشده است
با درود و سلام های خالصانه خدمت مبارز خستگی ناپذیر نوری زاد عزیز و گرامی
در اینجا میخواستم به سهم خودم از شما و تمامی کسانی که در مبارزه با جهل و خرافات در میهن به اسارت گرفته شده ما توسط مشتی آخوند که به زعم خیلی آن را یورش عرب گویند . سپاسگزاری نمایم و چون از وطن دور میباشم و بخاطر آنچه که انجام داده ام راه بازگشت را برایم نامقدور کرده است و حدودا سی سال میشود که در حسرت دیدار عزیزانی بسیار و هم چنین دلتنگی برای محله ای که در آن بدنیا آمدم و بزرگ شدم و هزاران خاطره از آن ایام به یاد دارم را لحظه فراموش نخواهم کرد . چه خاطرات خوشی از دوران انقلاب هنوز در ذهنم مرا میآزرد شاید بپرسید اگر خوش است پس چرا دیگر میآزرد جوابش را خود شما بخوبی میدانید و روزی نیست که تکرار نکنید وبراستی که برای چه آرمانهایی به خیابان آمدیم و چه وعده ها که شنیدیم وچه پاسخ ها که دریافتیم . باری ای عزیز اگر چه در کنارت نیستم تا شخصا روی ماهت را ببوسم و از آنچه که برای من ایرانی و هموطنان در اسارت متحمل شده ای و میشوی تشکر کنم . من از شما بیش از هر کس دیگر چیز آموخته ام . پاینده و استوار باشید و خداوند بزرگ یار و حافظتان باد
دوستتان دارم و بهروزی و شادکامی را در تک تک لحظات زندگی برایتان آرزومندم
ﯾﮏ ﻣﺸﺖ ﮔﺪﺍﯼ ﻋﺮﺏ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ
ﺩﺭ ﻣﯿﻬﻦ ﭘﺮ ﺭﻭﻧﻖ ﻣﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﮔﺰیدند
ﺑﺎ ﺭﻭﺿﻪ ﻭ ﺑﺎ ﺭﻭﺯﻩ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﻍ ﭘﺮ ﺍﺯ ﮔـل
ﭼﻮﻥ ﮔﺎﻭ ﺩﻭﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﭼﺮﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﺧﺰﯾﺪﻧـﺪ
ﺑﺎ ﭼﻮﺏ ﻭ ﭼﻤﺎﻕ و ﻗﻤﻪ ﻭ ﺩﺷﻨﻪ ﻭ ﭼﺎﻗﻮ
ﺳﺮ ﻫﺎ ﺑﺸﮑﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺷﮑﻤﻬﺎ ﺑﺪﺭﯾﺪﻧﺪ
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻖ ﺍﺳﻼﻡ ﻋﺰﯾﺰ ﺍﺳﺖ
ﺍﯾﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺳﯿﻪ ﮐﺎﺭﺗﺮ ﺍﺯ ﺷﻤﺮ ﻭ ﯾﺰﯾﺪﻧـﺪ
ﺑﺴﺘﻨﺪ ﺯ ﻧﻔﺮﺕ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮑـﺪﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ
ﺍستاﺩ ﻭ ﻣﺒﺎﺭﺯ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﺑﻨﺪ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ
ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺻﺤﻦ ﭼﻤﻦ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ
ﻫﺮ ﺟﻤﻌﻪ ﭼﻨﺎﻥ ﮔﻠﻪ بزﻏﺎﻟﻪ ﭼﺮﯾﺪﻧـﺪ
ﺑﺎ ﭼﺮﮎ ﻭ ﺷﭙﺶ ﻟﺸﮕﺮ ﺟﺮﺍﺭ ﮔﺪﺍیاﻥ
ﺍﺯ ﺳﺎﻣﺮﻩ ﻭ ﮐﻮﻓﻪ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﺕ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ
ﺭﻭﺯی که ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﻭﻃﻦ ﺩﺭ ﺻﻒ ﭘﯿﮑﺎﺭ
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﻧﺎﻥ ﺫﺍﺋﻘﻪ ﻣﺮﮒ ﭼﺸﯿﺪﻧﺪ
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺳﺮﺍﻓﺮﺷﺘﻪ ﺩﺭﻋﯿﻦ ﻭﻗﺎﺣﺖ
ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻩ ﺧﻮﺭﺍﻥ ﻣﺪﻋﯽ ﺧﻮﻥ ﺷﻬﯿﺪﻧﺪ
ﺍﯾﻨﮏ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﻏﺎﺭﺕ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺪﺑﺨﺖ
ﮔﻮﯾﯽ ﺷﺮﻑ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﺧﺮﯾﺪﻧﺪ
ﺑﺎ ﺯﻭﺭ ﻭ ﺭﯾﺎﮐﺎﺭﯼ ﻭ ﺩﺯﺩﯼ ﻭ ﺗﻘﻠﺐ
ﺑﺮ ﻗﺎﻣﺖ ﺩﯾﻦ ﺟﺎﻣﻪی ﺗﺰﻭﯾﺮ ﺑﺮﯾﺪﻧﺪ
ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺷﺎﻥ ﺷﯿﻮﻥ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﺪﺍﯾﯽ
ﺍﯾﻦ ﮐﻮﺭﺩﻻﻥ ﺩﺷﻤﻦ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ ﺍﻣﯿﺪﻧﺪ!
ﮐﻮﺗﻪ ﻧﻈﺮﺍﻥ ﻗﺎﺻﺪ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺗﻮﺣﺶ
ﺑﺮ ﺳﻘﻒ ﺟﻬﺎﻥ ﺗﺎﺭ ﺧﺮﺍﻓﺎﺕ ﺗﻨﯿﺪﻧﺪ
ﺟﺰ ﻣﻔﺖ ﺧﻮﺭﯼ، ﻣﺮﺩﻩ ﺧﻮﺭﯼ، ﻧﻮﺣﻪ ﺳﺮﺍیی
ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻨﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺯ ﺷﯿﺦ ﻧﺪﯾﺪند.
با سلام بدوستان و امان از بیداد…..بیداد را از زبان فرزند دلیر ایران زمین بشنویم
https://www.youtube.com/watch?v=2tQfa9DSkKc
آیا آتنای عزیز را هم در آینده به وضعیت زندانیان سیاسی که در ذیل نامشان می آید خواهیم دید . مباد آن روز !!! مسعود باستانی از روز جمعه در بیمارستان امام خمینی تهران بستری است. خانواده این روزنامه نگار می گویند که او سکته قلبی را رد کرده اما حالا وضعیت مساعدی ندارد. محمد سیف زاده هم به دلیل مشکلات کلیوی، کبد و پروستات در بیمارستان سینا بستری است. این دو زندانی سیاسی از زندان رجایی شهر به بیمارستان منتقل شده اند. همزمان ابوالفضل قدیانی با توقف یک ماهه حکم اش برای بررسی مساله عدم تحمل کیفر، پس از 2 سال بستری بودن در بیمارستان پارس و مرکز قلب تهران، به خانه بازگشته است.
مسعود باستانی، روزنامه نگاری که از ۱۴ تیرماه ۸۸ و به اتهام علیه نظام و اجتماع و تبانی به قصد اغتشاش زندانی است روز جمعه در شرایطی به بیمارستان منتقل شده که به گفته پزشکان بهداری زندان رجایی شهر سکته قلبی را رد کرده است. معصومه ملول، مادر مسعود باستانی با نامساعد خواندن وضعیت فرزندش می گوید: روز جمعه در زندان حالش بد شده، به پیشنهاد دوستان اش به بهداری اوین رفته و آنجا نوار قلب گرفته اند. بعد گفته اند که سکته قلبی را رد کرده و به صورت اورژانسی او را فرستاده اند بیمارستان امام خمینی. با آن وضعیتی که داشته به دلیل اینکه توی بخش تخت خالی نبوده، مسعود را چند روز در اورژانس نگاه داشته اند. با درخواست ما هم برای انتقال به بیمارستانی دیگر مخالفت کردند چون این بیمارستان طرف قرار داد زندان است، حاضر نشدند به بیمارستانی دیگر منتقل کنند.
مادر مسعود باستانی می افزاید: حالا مسعود در بخش نورولوژی بیمارستان امام خمینی بستری است. دست و پای چپ اش لمس و بی حس است. ما منتظریم جواب ازمایش ها و ام ار آی بیاید و دکترها تشخیص دهند که مسعود چه مشکلی دارد. تا الان که نتوانسته اند تشخیص دهند.
به گفته خانم ملول، ماموران زندان در بیمارستان حضور دارند: ماموران هستند اما رفتار خوبی دارند. مشکل و مساله ما این است که مسعود نیاز دارد بدون استرس و در فضایی آرام درمان شود. تقاضای مرخصی داده ایم اما قبول نکرده اند. گفتیم به بیمارستانی بهتر منتقل کنیم باز قبول نکردند. این در شرایطی است که براساس ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی، مسعود خیلی پیشتر باید آزاد می شد. یعنی بر اساس ماده تجمیع هر زندانی که برای دو اتهام، دو حکم بگیرد حکم سنگین تر لحاظ می شود و پس از کشیدن حکم سنگین تر باید آزاد شود. مسعود یک حکم ۵ ساله و یک حکم یک ساله دارد و باید تاکنون ازاد می شد اما متاسفانه قانون اعمال و اجرا نمی شود.
مادر مسعود باستانی می گوید که فرزندش پیش از زندان هیچ مشکل و بیماری نداشته: مسعود قبل از بازداشت هیچ مشکلی نداشت، سالم بود.همه مشکلات او در زندان به وجود آمده. پسر عزیز من سالم رفت زندان و حالا روی تخت بیمارستان است با دست و پایی بی حس. سکته قلبی را رد کرده و.. چه بگویم آخر..
مسعود باستانی در زندان رجایی شهر زندانی است و به ۶ سال حبس تعزیری محکوم شده.
علی سیفزاده، فرزند محمد سیفزاده هم درباره وضعیت پدرش میگوید: پدرم از چهارشنبه هفته گذشته به بیمارستان منتقل شده. او مشکل سنگ کلیه، چربی کبد، درد شدید در پهلو و پروستات دارد و فعلا در بیمارستان و البته با حضور ماموران تحت نظر پزشک و تحت درمان است.
او میافزاید: متاسفانه طول کشید تا بابا را به بیمارستان منتقل کنند چون نحوه بستری شدن تغییر کرده؛ یعنی حتما باید بیمار برگردد زندان، بهداری زندان تایید و بعد دادستانی تایید کند زندانی را مجددا بفرستند بهداری زندان. همین پروسه برای بابا ۲ هفته طول کشید، قبلا پزشک دستور میداد و همان کافی بود.
محمد سیفزاده حقوقدان و وکیل بسیاری از روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و مدنی در زندان رجایی شهر در حال سپری کردن محکومیت ۶ ساله زندان خود است.
ابوالفضل قدیانی اما روز گذشته پس از ۲ سال بستری بودن در بیمارستان و با توقف یک ماهه حکم محکومیت اش به خانه بازگشت. زهرا رحیمی همسر آقای قدیانی در این باره توضیح می دهد: توقف حکم هم برای یک ماه است و جزو محکومیت آقای قدیانی محسوب نمی شود. اجرای توقف حکم در قبال همان عدم تحمل کیفر است یعنی می گویند مراحل اجرای عدم تحمل کیفر این گونه است که حکم توقف پیدا می کند و پزشکی قانونی بررسی می کند، اگر تایید کرد حکم کاملا متوقف می شود اگر نه که دوباره برمی گردد زندان و حکم اجرا می شود.
همسر ابوالفضل قدیانی می افزاید: قبل از توقف یک ماهه حکم و طی این مدت بارها پزشکی قانونی بر عدم تحمل کیفر تاکید کرده، حداقل ۲ بار را من می دانم، چون به صورت کتبی به ما نمی دهند در بقیه موارد بی خبرم اما مساله عدم تحمل کیفر را باید خیلی پیش از اینها اجرا می کردند.
خانم قدیانی می افزاید: بیش از ۲ سال بود که از زندان به بیمارستان منتقل شده و با حضور ماموران تحت نظر بود. قبل از آن هم که زندان بود هیچ وقت مرخصی نداده بودند، کلا تا الان بدون مرخصی در زندان یا بیمارستان بوده. البته ما هم هیچ وقت جز برای درمان، درخواست دیگری نداشتیم چون معتقد بودیم براساس قانون حق طبیعی زندانی است که از ملاقات حضوری و مرخصی بهره مند باشد اما متاسفانه در عمل، روند غیرقانونی بود.
ابوالفضل قدیانی روز سه شنبه برای توقف حکم به خانه رفت اما روز بعد به بیمارستان بازگردانده شد و مجدد شب به خانه بازگشت. همسرش در این مورد توضیح می دهد: گفته بودند برای توقف حکم اشتباه شده و حکم آزادی نداده بودند. به خاطر اینکه ما یک وثیقه سال ۸۸ داده بودیم و گفتند که باید وثیقه گذار بیاید امضا بدهد و تایید کند. حکمی که داده بودند این بود که برای یک ماه توقف حکم صورت گرفته و همان وثیقه مورد قبول واقع شده اما همین که آمد خانه ساعت ۹ و نیم شب بود که از بیمارستان آمد خانه، گفتند نه باید برگردد بیمارستان. دیروز صبح بردند دوباره بیمارستان و گفتند مامور ما اشتباه کرده، حالا هم مامور را بازداشت کرده اند به خاطر همین مساله. پی گیر بودیم که قضیه چی است و به دادسرای اوین رفتیم. بالاخره دیروز عصر گفتند که توقف حکم اجرا می شود و دوباره شب آمد خانه.
ابوالفضل قدیانی، عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است. او که پیش از پیروزی انقلاب ۵۷ هم سالها در زندان بوده، دی ماه ۱۳۸۸ بازداشت و به اتهام توهین به احمدی نژاد محکوم شد؛ محکومیتی که آذرماه ۱۳۹۰ به پایان رسید، اما این فعال سیاسی از زندان آزاد نشد و خانواده اش اعلام کردند به دلیل نامه های سرگشاده ای که از زندان و در نقد عملکرد خامنه ای نوشته، پرونده های موازی با اتهامات متعددی برای او باز شده. آقای قدیانی سپس از سوی قاضی صلواتی، رئیس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به اتهام توهین به رهبری و تبلیغ علیه نظام به سه سال حبس تعزیری محکوم و به زندان قزل حصار تبعید شد.
سلام به نوری زاد گرامی. دیدم آقای کوروش بزرگ راجع به رگ و ریشه آخوند نوشته من هم این را جمع آوری کرده ام:
روحانیت در تاریخ زمانی که انسانها اجتماعات را تشکیل دادند و هر کسی وظیفهای به عهده گرفت تا در قبال تامین معاش خود کاری در خور برای ادامه حیات انجام دهد ۲ قشر به وجود آمدند که حاضر به کار کردن و جان کندن نبودند ، یکی هنرمندان یکی روحانیون که در هر عصری تغییر نام داد اما ماهیتش تغییری نکرد ،اصل این بود که کاری انجام ندهد و به هزینه دیگران زندگی کند. باز هنرمندان کار شرافتمندانه تری انجام میدانند و زمانی که مردم خسته از کار بازمیگشتند با هنرنماییهای خود خستگی آنان را به در میکردند و در قبال آن مزد دریافت میکردند. اما قشر روحانی چکار کرد؟ اولین روحانی تخته سنگی یا بدنه چوبی عجیبی را پیدا کرد و مدعی شد که آن سنگ یا چوب عجیب غریب دارای کرامت و خاصیتهای زیادی است به شکلی که مشکلات کاری شما را برطرف ساخته و با معجزاتی که در او است کاری میکند که محصول تو چند برابر شود اما این متعلق به من هست و برای استفاده از کرامت آن باید قسمتی از بهره کاری خود را به من واگذار کنی تا تاثیر داشته باشد، روحانی بعدی که بیکار مانده بود و باید دستاویزی برای بریدن جیب مردم و سرقت دسترنج آنان پیدا میکرد به این فکر افتاد تا بیمارها را با خواندن ورد و سحر سالم سازد و سپس کسانی دیگر از راه دیگری به دنال معالجه بیماری رفتند و برای موثر نشان دادن آنان به سوزاندن گیاهان مخلتف و تهیه معجون و روغنهای مختلف روی آورد و همه چیز را آزمایش کردند ، این قشر در قارههای آفریقا و استرالیا جادوگر خوانده شدند و ادامه همین راه به علم پزشکی منجر شد. اما دو گروه دیگر در هم ادغام شدند یا برخی از ابتدا هر دو را با هم عرضه میکردند و خواندن دعا و ورد پیش “تابو”ها یا بتها که اولین خدای انسانها روی زمین بودند را وسیلهای برای رسیدن میانبر به آرزوها نشان دادند و در نهایت شگفتی این طرفند کارساز شد و در طول تاریخ چند هزار سال بعد رشد سرسام آوری پیدا کرد و همه معیارهای زندگی بشر را تغییر داد و هر روز مدعیان جدیتری با طرفندهای پیچیده تاری پیدا شدند تا مخ مؤمنین را زده به سوئی خود جلب کنند. کشورهای چین ،ژاپن و کره و به طور کلی خاور دور در دام روحانیون و جادوگران نیفتادند و اصلا چنین قشری و شغلی در آن کشورها رشد نکرد ،اما بر عکس در کشور همسایه آن هند هر چند هزار متر یک خدای دیگر حاکم بود یعنی روستا به روستا که همه هم نزدیک هستند خدایشان تفاوت میکرد،خاورمیانه و نزدیک به شدت به این ویروس آلوده شدند ، و پیغمبر پشت پیغمبر ظهور کرد ، زمانی در مصر بازار مکارهای بود همچون بازار مکاره ادیان و مذاهب در مکه که همه چیز در آن پرستیدنی بود و هر نوع بتی وجود داشت ، و انسانها از مارمولک تا فیل و خوک را هر آنچه میجنبد را زمانی در همان مناطق پرستیده اند تا به مرادشان برسند ، دوره پیش از اسلام، عربها در سفر در بیابان ۴ سنگ پیدا میکردند ۳ تائ آنرا برای اجاق پختن غذا استفاده کرده و یکی دیگر را میپرستیدند ! با این روحیه و پیش زمینهها بود که آخوند گری به شکل یکی از پردرآمدترین مشاغل بدون کار تبدیل شد ، کارشان در حقیقت حرف زدن و افسون کردن مؤمنین با رویا فروشی و خالی کردن جیب آنان بود ، به شکلی که کسروی میگوید که در بین آخوندها رایج بود که “یک مؤمن خر به از یک دٔه شش دانگی است” و همو میگوید که بسیاری از آخوند را میشناخت که با یک کتاب دعا به دهی آمده و پس از چند سال مالک چندین دٔه و روستا بودند و به یکی از ثروتمندترین افراد تبدیل شده بود. از ابتدا سنگ بنا روحانیت چنان گذاشته شد که با منافع مردم همیشه در تضاد بودند و از روی تجربه دریافته بودند که مردم در اوقات خوشی و سرمستی به سراغ آنان نمیروند و تنها در بلاها و فجایع و رویدادهای ناگوار است که سر آنان شلوغ میشود و کاسه آنان پر پول ،به همین دلیل از ابتدا با شادی و موفقیت و شادکامی مردم مشکل داشتند و آرزویشان نزول بلاهای آسمانی بود تا مردم دردمند و مستاصل به آنان رجوع کنند ،یعنی روز خوش مردم روز عزاای آنان و روز عزای مردم روز عروسی روحانیت شد. روحانیت در کشور های مختلف نامهای دیگر با ادیان دیگر یافت و در معابد ، مساجد ، کلیسا ، کنیسهها مستقر شد تا به شکلی سیستماتیک و پایدار مردم را چپاول کند. روحانیون اسلامی به شکل رسمی خواهان یک پنجم سود و ثروت مؤمنین هستند و آنرا بدون هیچ اکراهی عیان میکنند و هزار خاصیت هم به آن میبندند تا مردم را مجاب به پرداخت کنند و کسانی که را که تمکین نمیکنند از عذاب دوزخ و بیماریها و بلاهای دیگر میترسانند. در احادیث آمده است شخصی به نزد امام جعفر صادق رفت و گفت به دلیل سرمایهگذاری در رشتهای جدید قادر به پرداختن به موقع خمس و ذکات خود نیست اما در اولین فرصت آنرا میپردازد ،امام صادق خشمگین شده و میفرمایند که با پول ما را جای دیگری خرج کردید؟ای شرم بر شما ! آخوندهای ایران هم همه گناهان را قابل بخشش میدانند به جز نپرداختن خمس و زکات ،یعنی که هر گناه کبیرهای با فتوی آخوند قابل رفع و رجوع در بارگاه الهی است اما خمس و زکات شوخی بردار نیست ، و در در و دیوارهای شهرها پر شده از نهی و ترساندن مؤمنین از عذاب الهی نپرداختن خمس و زکات. روحانیون در طول تاریخ مرتب نقش عوض کرده اند و بر حسب نیاز جامعه جایگاه خود را تغییر داده اند ،زمانی در ظاهر جادوگر ، زمان دیگر دلقکهای با مزهای بودند که مردم را میخنداندند ، وقتی جای پایشان سفت میشد ، کشتار به راه مینداختند و چنگیز خان دیگری میشدند و زمان دیگری که برخی چهار پایان انقلابی عکس یکی از آنان را در ماه دیدند ، حمام خون براه انداخت تا با کمک جاسوسان خارجی کشور را تصاحب و به بیگانگان واگذار کند. در دوران پس از مشروطه و همزمان با روشنگریهای علمی که کلیسا به لرزه در آمد دین اسلام هم مورد حملات زیادی قرار گرفت و آنقدر تضعیف شد که هیچ کس گمان نمیکرد ۱۰ سال بعد نشانی از اسلام و آخوند باقی بماند و در مقالات مختلف به این موضوع و نابودی قریب الوقوع اشاره کرده اند تا اینکه پای انگلستان برای حفاظت از بازرگانی کمپانی هند شرقی و سرکوب راهزنان دریایی که در خلیج فارس و شیخ نشینهای امروزی بودند واز شد و در بوشهر و قشم مستقر شد ، اینجا آود که انگلستان به سراغ آخوندها رفته آنان را برای کنترل و تامین امنیت خود آموزش داده و به خدمت خود گرفت و با آنان همپیمان شد و تقویت کرد و سپس از دل همان آخوندها و اراذل اوباش اطراف آخوندها اخوان المسلیمن و سپس القاعده و طالبان و داعش را بنا نهاد تا منطقه را به خاک و خون کشانده تضعیف و حکومتهای ملی و قوی را نابود کرده زمینه را برای تسلط خود آماده سازد و وجود جمهوری اسلامی برای انگلستان یک ضرورت است و همان آنان به اشکال نامحسوس حکومت را کنترل میکنند و آخوندها هیچ نقشی در اداره کشور ندارند تنها دست نشانده بیگانگان و دکور روی صحنه هستند. حاصل حکومت آخوندها ویرانی و نابودی ایران و آبادی کشورهای دیگر و ایجاد اشتغال در کشورهای غربی و آسیایی و دیگر بوده است.
حکومت مافیای: آخوند – لات ها،
پیوند تاریخی اراذل اوباش و لات ها ناشی از یک نیاز و بده بستان دو جانبه است. مجرمان لات و اراذل برای توجیه رفتار ناهنجار خود در جامعه نیاز به دین برای پوشش ، توجیه و توبه دارند، هم مجرمین هم فواحش به شدت پایبند مذهب هستند و با توسل به آن اعمال کثیف خود را ششتشو میدهند روحانیت هم به نوبه خود نیازمند افرادی خشن برای باج گیری از حکومت و کفن پوشان از جان گذشته داشته است که به محض صدور فتوا هچون داعشیها به خیابان ریخته و اسلاما سر دهند و از حکومت باج بگیرند یا کسانی که مورد نظر آخوندها هست را ترور کنند ،اگر این تبهکاران در خدمت روحانیت نبودند و پای منار آخوند و مساجد مردم را تحریک نمیکردند مردم برای هیچ فتوایی تره خرد نمیکردند. آخوندها تا قبل از انقلاب برای گذران امور خود مجبور به انجام کارهای خلاف و بیشتر باج گیری از دولت و یا ثروتمندن به نام خمس و زکات بود. تا قبل از مشروطه که بساط مافیی آخوند – تبهکاران لات را بر هم زد و یکی از انگیزههای ملت قیام علیه شرع و محاکم شرعی بود و جایگزینی آن توسط قانون مدرن بود هم رفتار این باند آخونداوباشها بود که خون مردم را در شیشه کرده بودند ، آن زمان آخوند و دزد تبهکار هر دو یک لقب داشتند ” سید “، سپس گداها هم از آن استفاده کردند، زمانی طولانی ” سید “ها یا دزد بودند یا آخوند یا گدا اما از خود موجود مقدسی ساخته بودند. در کتب با ارزش سفرنامه حاج ابراهیم بیگ و کسروی به موارد گوناگونی از مافیای آخوند و مجرمین تبهکار اشاره میشود که چطور دست در دست هم ماند باندهای سازمان یافته تبهکاری عمل میکنند. دست اندازی به ناموس و مال مردم با توجیهات شرعی از اقدامات آخوندها بود، محلّل شدن ، تکفیر کردن ،حرام ساختن ، دریافت خمس و زکات و دهها توجیه دیگر شرعی برای چاپیدن مردم مانند دفع مظالم …بدون حمایت و به کار گیری لاتهای قدّاره بند امکان نداشت. یکی از شناخته شدهترین روشها سؤ استفاده از احکام شرعی و تفسیر و اجرای آن توسط همان اراذل اوباش بود که در محاکم شرع روی میداد.باز هم در سفرنامه و کتابهای دیگر اشاره شده که چگونه اراذل اوباش به عنوان شاهد در محاکم شرح حضور پیدا کرده و با تبانی قبلی با آخوند حاکم شرع شهادت دروغ میدادند. در یک کلام پایداری و تداوم نفوذ روحانیت در جامعه فقط با همدستی اراذل و اوباشها و ایجاد رعب و وحشت در میان مردم امکان پذیر بود و اگر این قشر افراد نبودند روحانیت هم نبود. در سفرنامه حاج ابراهیم بیگ به گروه تبهکار سازمان یافته لات و آخوند اشاره شده که با حکم شرعی در راههای خروجی شهر در کمین بازرگانان مینشستند و قرآن به دست و با ترتیل قرآن به بازرگان حمله کرده دست قربانی را گرفته و فریاد میزدند اگر تو مسلمانی از هر ۵ انگشت یکی سهم ” سید” است و باید آنرا با چاقو قطع کنم و بدینشکل با ایجاد رعب و وحشت و ترور گوش بری میکردند. این افراد میتوانستند حتی نخست وزیر کشور را ترور کنند و سپس از زندان آزاد شوند و باز ترور کنند، موج ترور با سفارش آخوندها توسط تبهکاران لات در سالهای اولیهِ منظور باج گیری از حکومت محمد رضا شاه گسترش یافت و تعداد زیادی سیاستمداران به دست داعشیهای اسلامی زیر دست آخوندها ترور شدند. در زمانی که نواب صفوی کسروی را ترور کرد از ناموس زهرا گفت ، اوباشانی که سر ۱۸ تیر دانشجویان را از ساختمان به پین پرتاب میکردند ،یا زهرا میگفتند ،این قسم ها کدّ و ابزار جنایت است. خمینی نیز با همین روش حکومت خود را استقرار کرد ،و بدون کمک همین تبهکاران و لاتها و به کار گیری آنان حکومت اسلامی ممکن نبود . اما پس از تشکیل نظام اسلامی برای حفاظت آن همان خلاف کار و مجرمان و تبهکاران سپاه و کمیته تشکیل دادند و همان اعمال مجرمانه خود غارت و تجاوز را با دست بازتری به نام انقلاب و ضد انقلاب انجام دادند. هر چیزی که برای تداوم حکومت لازم بود انجام دادند و خمینی تا جایی پیش رفت که فتوا داد که برای حفظ نظام اگر لازم شد قوانین اسلام را زیر پا میگذاریم ،فقط پس از سقوط نظام ابعاد نجیات خمینی برای حفظ خود در قدرت مشخص خواهد شد اما نه همه آن ، یکی از فتواها در باره صدور مجوز شرعی تجاوز به زندانیان باکره بود ،هر جنایتی همچون داعش با اسلام قائل توجیه است ،حتی اگر ضد اسلام باشد باز به نام اسلام و حفظ آن انجام خواهد شد. اکنون مجرمان تبهکار سازمان یافته لاتها ،همان سپاه هستند که با تبلیغات از خود موجوداتی مقدس ساخته اند و در دروس مدارس هم کودکان را مغز شویی میکنند که ایران و ایرانی مدیون این اراذل اوباش لات سپاه است ! اما حقیقت آن است که سپاه بیشتر از هر دشمنی به ایران ضربات مرگبار زده است و اگر ایران را حتی صدام کاملا اشغال میکرد با این بی رحمی کشور را اینطور غارت و به نوامیس مردم تجاوز نمیکرد.اگر دقت کنید هر فرمانده سپاه یکی از همان اوباشان و لاتهای هست که قلا هم در خدمت آخوند مرتکب جنایت میشدند ،به لحن حرف زدنشان توجه کنید تا خاستگاه آنان روشن شود. اکثریت اعضا سپاه و حکومت از محلههای بخصوصی در حوالی فلاح ، اسلام شهر و .. هستند. در میدان فلاح اکثریت ساکنین آن یا نماینده مجلس هستند یا محافظ یا دارای یک مقام در نظام و چگالی حکومتیها به شکل عجیبی در این مناطق به خصوص، زیاد است. در این محلات اکثریت مردم به شدت فاسد و هر فسادی به شکلی با اسلام و شرع پیوند داشته و توجیه میشود ،حرف زدن عادی با فحشهای رکیک آغاز و بین چند کلمه هم چند تایی اضافه میشود. در بین این مردم کهِ معنی واقعی قوم لوت هستند نشانه مسلمانی قسم خوردنهای غلیظ به خصوص ناموس زهرا ،حاجی خطاب کردن یکدیگر ،انجام اعمال هیستیریک در عزاداریهای حسینی است . و در کنار آن هر جرم و جنایتی مقدس است و لواط هم از واجبات دین محسوب میشود. عجیب است که در حکومت روضه خوانها کسی را به جرم لواط مجازات کنند ،تار و پود تربیت اسلامی اینان لواط است و فکر و ذکری به جز آن در روز ندارند و تعریف داستانهای لواط از سرگرمیهای مریدان آخوند و مفهوم زندگی آنان هست. اکثریت نوحه خوانان و اکنون نمایندگان مجلس و دست اندرکاران نظام هم از همین محلات کثیف اسلامی هستند و دقیقا سمبل همان فرهنگ که روحانیت آنرا ترویج کرده است. باور نکردنی است اما جزئی از فرهنگ اسلامی این دسته از مردم زنا با محارم ، مادر و خواهر است ، و در بین شوخیها و عصبانیت ها هم آشکارا بیان میشود ،رایج است که برداران یا پسر و پدر به یکدیگر فحشهای ناموسی رکیک میدهند ،از نشانههای دیگر اینان این است که هیچ مرز و خط قرمز اخلاقی نداشته و چیزی به نام اخلاق و شرافت معنی ندارد. مجموعه این فرهنگ مستهجن اکنون فرهنگ نظام است که گهگاهی نوک کوه یخ آن در صحبتهای روحانیون حتی در تلویزون بیرون میزند. فرهنگ تظاهر ، ریا ،دروغ ، بی بند و باری جنسی و اخلاقی همزمان با تظاهر به پاکی به صرف قسم خوردن ناموس زهرا و یا دریدن خود در مراسم سوگواری حسینی. از خاطرههای که از محسن رفیق دوست سر زبانها بود ، با بنز آخرین مدل خود به خیابان میاید و هر دختر خوشگلی که دست بلند میکند را سوار نمیکند ، سراغ بچههای افغانی میدان تره بار میرود و ۵ تا از آنان را سوار کرده به خانه میبرد. از جبهه فقط خاطرات لواط و فساد این سردار شهید و آن شهید زنده بر سر زبان هاست ،حتی یک خاطره از میهنپرستی و عرق ملی و شرافت ابدا وجود نداشت. مردم این محلات پیوند بسیار نزدیکی با روحانیت دارند ،به شدت مذهبی و به شدت فاسد هستند ، به شکلی که فرهنگ جداگانهای از محلات و مناطق دیگر تهران دارند. این افراد برای آب خوردن هم به آخوند رجوع میکنند اما در محضر همان آخوند صحبتها خیلی زود پورنو گرافی میشود ،البته همه زیر نظر آخوند و شرعی و کاملا پاک. ننگ و شرم ابدی در تاریخ ایران باقی خواهد ماند که اولین حکومت لاتها اوباشهای اراذل و آخوند در ایران تشکیل شد، و اکنون آخوند و سپاه جزو مقدسات نظام هستند هر چه فاسد تر همانقدر مقدستر. امروز توهین به مقام شامخ روحانیت گناه کبیره و جرم است که حتی میتواند به اعدام منجر شود ،همان آخوند هایی که کارشان فقط روضه و سر قبر فاتحه خواندن بود. دردناک آن است که امروز کسانی مجذوب قدرت آنان شده و به آنان به عنوان شخصیتهای برجسته و حتی مقدس نگاه میکنند. کابوس نظام اسلامی سیاهترین برگ تاریخ ایران.
جناب منصور و دیگر عزیزان
در باره یهود بنی قریظه، عالم حوزوی ما هنوز متوجه نیست چه مغالطه ای مرتکب شده و دو هزار کلمه در باره احساساتی بودن من نوشته و صدها کامنت مفصل نقل و نقولات دارد از منابع تاریخی بدون اینکه یه ذره تصور کند تاریخ فقط نقولات نیست. حالا بدون تفصیل مطلب روشن ایشان این است: یهود بنی قریظه از قبیله اوس بودند وخیانت کردند و آنها خودشان سعد را که بزرگ قبیله شان بود داور کردند که نتیجه داوری او گردن زدن همه مردان و بردگی زنان و کودکان بود!فقط باید بگویم یا عجبا!گاهی یک یک متخصص آنقدر ذهنش به سمت شبهه جواب دادن، معطوف است اصلا ناآگاهانه منابع تاریخی را تحریف و تغلیط می کند و حقایق را نادیده می گیرد. پس به نظر ایشان:بنی قریظه=اوس،سعد=بنی قریظه.!
در باره ارتداد و تکفیر هم که یکی دیگر از حوزویان فتوای نو می آورند، باید گفت که هیچ جا در هیچ متن فقهی میان این دو تفکیک نشده و هیچ متن فقهی پیدا نمی کنید(آری اگر یافتید من از نظرم با عذرخواهی بسیار برمی گردم منتها متون رسمی فقهی از امثال شیخ طوسی تا شیخ انصاری و خویی نه هر ننه قمری که ادعای آیت اللهی کند!) که مرز میان تکفیر و ارتداد را مشخص کرده و یکی را بد دانسته و دیگری را بر موارد خاص تطبیق داده باشد و هیچ جا در هیچ متن فقهی نیامده که اگر کسی از روی تحقیق از دین خارج شد،مرتد نیست. اینکه مرحوم منتظری در مواجهه با بحثهای دهه هفتاد و برخی مطالب سروش و در برخورد با فشار دنیای مدرن به این نظر رسید، این دقیقا اثبات کننده این حرف است که در فقه نشانی از آزادی و طرفداری از آزادی عقیده وجود ندارد، فقط اجبار و شرایط زمانه راه را باز می کند..باری دوستی می گفت: فامیلی دارند که دخترانش را وادار می کند که در خانه و نزد او هم روسری، بر سر کنند تا به بی بندوباری عادت نکنند.! چون میل حوزویان به سمت مراقب شدید از دین است اتفاقا آنجایی هم که دین اجازه و اباحه داده، آنها به منع و کراهت برمی گردانند.بگذریم. در باره ضرورت تحقیق در دین هم دوستی گفته بود که این همان راهی است که شریعتی رفت و …نه اتفاقا شریعتی در تمام مسائل فقهی و اصول دین تقلید می کرد تنها در چند مورد تاریخی حرف و تفکیکهای من درآوردی باب روز کرد که با رفتن خودش هم تمام شد.من وقتی از ضرورت تحقیق در دین می گویم یعنی کاملا روی پای خود ایستادن و از نظر خود در مسائل و اصول و معارف دین، دفاع محققانه کردن و به دهن دیگران چشم ندوختن. تحقیق یعنی شما انحصار فهم دین را از یک صنف بگیرید.در باره متن سمبلیک به جناب منصور عرض می کنم، من دقیقا عکس آنچیزی را گفتم که شما نقل کردید یعنی گفتم در طول تاریخ از متون مقدس دو خوانش یکی قانونمند دانستن و دیگری سمبلیک دانستن آنها وجود داشته، متن مقدس ما تن به سمبلیک بودن نمی دهد و یک متن قانونی و تاریخی است و متن تاریخی را متناسب با نیازهای زمانه باید تغییر داد و از شاخت کد آوردم که در کتاب مقدمه ای بر فقه اسلامی آورده که که مکاتب فقهی در سده سوم تا پنجم فاصله معناداری از احکام متن مقدس گرفته بودند. یعنی متن تاریخی است. حال شما وقتی متن را سمبلیک کرده و هر تفسیری را از آن دراورید و مجاز به بی نهایت تفسیر بشوید نتیجه اش این است که عملا به نفع صنفی است که متولی آن متن است چون جامعه آن صنف را به دید متخصص آن متن نگاه می کند نه شمایی که مدعی درک عرفانی از آن هستید یعنی امتیاز کارتهای بازی تفسیری شمای روشنفکر هم به نفع مخالفان شما مصادره می شود! ضمن اینکه تفسیر در بدترین شرایط هم باید چارچوب و قاعده داشته باشد. در باره این نظر، که تصور می کنم جناب کورس هم مثل شما می اندیشد(گاه از تکثر و تعدد تفاسیر و برداشتهای دینی به عنوان یک حقیقت که می تواند پایگاه دین شناسی و دین گرایی قرار گیرد یاد می کند)، باید بگویم این راهکار در اصلاح پذیر کردن دین و دین حکومتی محکوم به شکست است.تجربه شریعتی، بازرگان، سروش و کدیور و دیگر نواندیشان این را نشان می دهد.هیچ کس به اندازه بازرگان در اثبات اعجاز علمی متن مقدس نکوشید و ثمره اش و نتایجش به جیب متولیان رفت و می رود. شما یا دین را خودتان درک می کنید یا دین را پاسداری می کنید. شق دوم کار آن نواندیشان نگونبخت بود و هست و شق اول کار امثال ولتر، کانت و هگل و هیوم. باری دین را باید در همان متن و محدود به معنای روشن احکام آن تفسیر کرد چون هر فراتر رفتنی به معنای افزودن چیزهایی به متن است که در آن نبوده است.. مردم در مواجهه با عربستان و داعش بهتر می توانند بفهمند اصل متن دین چه بوده تا با زرنگ بازی های ما موالیان ایرانی! وقتی متن روشن دین را آلوده نکنیم می توانیم بفهمیم در دورترین مطالب آن چه بوده.غبارآلود کردن و بخشی را عرفانی و بخشی را فلسفی و بخشی را فقهی کردن، همان چاه ویلی است که ما ایرانیا بیشترین کمک را در برپایی آن کرده ایم. دلتان را به عرفان بازی تفسیر کشف الاسرار و فتوحات مکیه و کشف القلوب خوش نکنید.حقایق روشن اند شما فقط باید از متون اولیه و مستقیم و دست اول مطالعه شان کنید!یعنی مفردات قرآن، تاریخ اسلام، حدیث اولیه را از سرچشمه بیابید نه از ترجمه نه از منابع معاصر نه از فرهنگ لغات متاخر و نه از کتب تفسیری متآخر!
جناب علي 1 شماكه ادب سلام كردن رابااتكا به نخوت وغروربالايت نداريد.
اما بنده سلام عرض مي كنم هم بشما وهم به همه ناظران گرامي.
اولا تزدين فهمي شما ازمتون كهن ودرنتيجه تغيير وتحول درآن وعرضه آن بجامعه ؛هيچيك ازدوستان همنظرشماي مخالف علماي حوزه تأييدنكردند.
پس تلاش بيهوده شما فقط موجب رنجش خاطرعبوستان مي شود وبس.
ثانيا مغالطاتي كه مي بافيدودرعين حال ديگرانرا مغلطه گرمي دانيد بدون اينكه مغلطه راآشكارسازيدباعجبا گفتن ازكنارش ردمي شويد؛اگرعرضه علمي وپژوهشي داريدوصداقت درگفتارتان هست بمانندآقاسيدمرتضي دام ظله ويا بمانندمرحوم استادم سيدجعفرشهيدي محققانه مسأله واقعه بني نظيررا تحليل وبررسي بكنيد،وگرنه باعجبا گفتن غرورونخوتت براي ناظران بيشترهويدا مي گردد.
ثالثا درموردتكفيروارتدادكه اگرازروي تحقيق وتفحص براي گزينش دين باشد،مرتدمصطلح محسوب نمي شودوموجب تكفير وباركردن حكم ارتدادنمي شود. دراين مورد مدرك خواسته بودي،هرچندخودت به نظرآية الله منتظري اشاره اي كرده ايد وآدرس دقيقش درتوضيح المسائل ايشان صفحه 482مسأله3211}مي باشد… بنابراين حكم ارتداددرموردكسي كه درمسيرتحقيق ازبراهين عقلي استفاده مي كند واحيانا به نتيجه ديگري دست مي يابد جاري نمي شود. وبعيدنيست گفته شود پديده ارتداددرصدراسلام ازبعضي توطئه هاي سياسي عليه اسلام وجامعه مسلمانان حكايت مي كرده وصرفا به خاطر تغيير عقيده واظهارآن نبوده است.{همان مدرك فوق مسأله 3211}.
وبراي مطالعه بيشتردرموردارتداد،كتاب “اسلام دين فطرت “تاليف فقيه عاليقدر صفحه 692به بعدرامعرفي مي كنم كه بيشترتوضيح داده اندلطفا به آنجامراجعه بفرمائيد اگرزحمتي نيست
پس شما ملزم به عذر خواهي هستيد به اقرارخودتان واينهم فتواي فقيه عاليقدر زمانه كه همه علما به جامعيت علمي وتخصصي اودرفقه و معارف اسلامي معترف هستند.
مصلح
جناب علي 1 باسلام مجدد
درموردارتدادلطفا آيه72 آل عمران و14 نمل را درتفسير مورداطمينان خودت مطالعه بفرمائيد ويك مقدارازآن غرور ونخوت متكبرانه پائين بيائيد.
مصلح
علی 1 عزیز
من اهل بحث های تاریخی نیستم. اصولا با توجه به تجربه زیادی که در بحث با گروهها و افکار مختلف داشته ام جدل را بی فایده میدانم. بخصوص در ارتباط با وقایع تاریخی آنهم در ارتباط با تاریخ اسلام که منابع مکتوب آن روایات متفاوت دارند و تاریخ ایران که در اثر حملات اعراب و مغولان تاریخ مکتوب قابل اعتمادی ندارد، من فقط بر اساس اظهارات گوینده و تطبیق آن با متن قرآن به تجزیه و تحلیل می پردازم.
و اما متون مقدس و در اینجا “قرآن”.
شما خود بهتر از من میدانید که تئوری مکاتب فلسفی ،اجتماعی و اخلاقی مشتمل بر آرمان گرائی است. روز کاغذ شما همه بلند پروازی های تئوریک خود را می توانید آزادانه بنویسید و هیچ کی در این عالم شما را از این بابت سرزنش نمی کند.
سؤال این است:
آیا تاکنون مکتبی را سراغ دارید که هر آنچه بنیان گذار مکتب نوشته در عمل توانسته باشد مو به مو اجرا شود؟
مثالهای بسیاری را میتوان برشمرد که از حوصله این بحث خارج است.
در اینجا مکتبی آمده است و کتابی آورده به نام قرآن. آورنده این مکتب مدعی است که از خود چیزی ندارد و با اتکا به وحی
تئوری خود را ارائه مینماید.
این تئوری چه میگوید؟
1. انسانها در ابتدا امتی واحد بودند بعد اختلاف در بین آنها ایجاد شد ما پیامبران را فرستادیم تا اختلاف آنها را حل کند.
2. خدا یکی است چه در ذات و چه در تعداد و همه از او می آئید و به سوی او یاز میگردید.
3. نخوت نداشته باشید، به یاد داشته باشید که از چه اب بو گندوئی خلق شدید.
4. تکبر مخصوص خداست و شما همه با هم یکسانید.
5. بخاطر فقر فرزندان خود را نکشید، روزی را خدا میدهد.
6. خدا از حق خود میگذرد ولی از حق مردم نمی گذرد.
7. هر آنچه را که میخواهی از راه تلاش خودت بدست بیاور.
8. به کسی ظلم نکن و نگذار به تو ظلم شود.
9. غیبت نکن.
10. کم فروشی نکن.
11. دروغ نگو و بر کسی هم دروغ نبند.
12. هر انچه از خیر و شر عمل کنی نتیجه اش به خودت باز خواهد گشت.
13. با یاد خدا ی یگانه ارام گیرید.
وووو بسیاری دستورات اخلاقی که ریشه در یکتا پرستی دارد.
مناسکی به نام حج را بر گروندگان به این آئین واجب کرد که در طی آن با ساده ترین لباس و به شکلی نمادین که کمترین تفاوت بین آنها دیده شود زن و مرد در کنار هم مناسک را به جا می آورند و در کنار هم به سوی یک مکان سلبلیک که یاد آور یکتائی و یگانگی خالق است نماز می خوانند بطوریکه بقول شمس اگر این خانه را که اب و گلی بیش نیست برداری ، گوئی انسانها به هم سجده میکنند و این نشانه آنست که انسان چقدر با ارزش است. در این مناسک اگر یک پشه را بشکی عملت تباه میگردد. میگوید دائم به یاد خدا باش تا از فساد و فحشاء دور باشی.
فکر نمی کنم تا اینجا هیچ انسان با وجدان آگاهی با یان آئین مخالفتی داشته باشد.
پیامبر آغاز به ارائه چنین آئینی مینماید. گروهی به دور او جمع می شوند و بعدها به همراه او به مدینه میروند. گروهی دیگر هم در مدینه به او ملحق می گردند و با او پیمان می بندند. سیستم اجتماعی ، قبیله ای است. در سیستم قبیله ای ریش سفیدان و در راس آنها رئیس قبیله حاکم است و هر نظری که بدهد فصل الخطاب است. بتدریج که این آئین گسترش می یابد مخالفت ها آغاز می شود و مشکلات مختلفی رای پیامبر و پیروانش ایجاد میشود.
قطعا پیامبر مسئول بوده و می بایست مشکلات را که اعم از جنگ و فتل و تهدید بوده حل میکرده و چون متکی به وحی بوده می بایست منتظر می مانده تا ببیند خدا چه می گوید تا مبادا خلاف رای خدا کاری کرده باشد.
در مقاطعی در یک زمان کوتاه باید تصمیم گرفت. او هم تصمیم گرفته است حال یا با وحی یا بدون وحی در لحظه تصمیمی گرفته که یا در آن مقطع بهترین تصمیم بوده یا میتوانسته تصمیم بهتری هم بگیرد ولی کوتاهی زمان تصمیم گیری مجال بررسی راههای بهتر را نمی داده.
در این بین اتفاقاتی افتاده و ما اکنون بعد از 1400 سال با دو برخورد مواجهیم. یک برخورد در دفاع از پیامبر می گوید او معصوم بوده و هرچه کرده حق است بعد از او هم در شرایط مشابه که آنهم به تشخیص ادمهای امروزی و بقول خودشان غیر معصوم خواهد بود باید همانگونه عمل کرد و گروهی دیگر معتقدند پیامبر جنایت کرده و یا نمی بایست پنان تصمیماتی میگرفت و …
من با هردوی این برداشتها مخالفم.
چه بسا اگر شما در آن زمان در ماجرای بنی قریظه بودید ، خود به پیامبر حق میدادید . ممکن است که برخی مواقع اعمال نسبت به گفتار متفاوت از آب درآیند ولی این نشانه عدول از عقیده نباشد و صرفا شرایط ایجاب کرده باشد چنین تصمیم علیرغم میل باطنی گرفته شود. این را حد اقل به عنوان یک امکان می توان در نظر گرفت.
از سوئی نیز آنان که همه آنچه را که اتفاق افتاده عین صواب میدانند نیز راهی غلط در پیش گرفته اند و لاجرم سرنوشتی جز انزوا و محکوم شدن به جزم اندیشی از طرف عقلائ عالم نخواهند داشت چرا که برداشتی کاملا غیر واقع بینانه و کور از قرآن و سنت دارند. بد تر از همه آنکه با اتکاء به آن وقایع قصد تشکیل حکومت هم داشته باشند.
علی 1 عزیز
بازرگانها را باید در شرایطی که میزیستند تحلیل کرد و چه بسا در آنزمان عملکرد او بسیار هم مترقی بود . چه بسا امروز اگر ابن سینا زنده بود به او دیپلم متوسطه هم نمی دادند. بیائید سعی کنیم که در بیان مطالب هیچ حقیقتی را قربانی نکنیم.
قرآن در جائی که فراغت از روزمرگی بوده همه متنش سمبلیک و مربوط به شهود پیامبر بوده. آنجه که مربوط به جنگها و احکام قضائی است مسائل روزمره بوده و قابل اعتنا نیستند.
پیروز باشید
منصور
علی1 عزیز
پیشاپیش از غلط های املائی که در اثر سریع نوشتن و نبود فرصت مرور اتفاق افتاده عذر می خواهم.
منصور
سلام آقای نوری زاد. نمی دانم از اردشیر حسین پور چه می دانید. می گم براتون:
بارقه های نبوغ از کودکی در اردشیر فروزان بود ودر اوان مدرسه توان برترش درخلاقیت علمی ظهور کرد.ودرمقطع پنجم ابتدایی تقدیرنامه ای از خانم دکتر فرخ رو پارسا به وی اهدا شد…..در نوجوانی راستکاری او که با جنم بسیار قوی فرماندهی توام بود موجب محبوبیت واردتمندی همگنان را به او فراهم آورد … پایان دوره دبیرستانش که با اخذ هم زمان دو دیپلم ریاضی و تجربی بود مصادف گشت با سالهای طاعونی جنگ دو // // خمینی وصدام واردشیر که تک پسر خانواده ای بشدت عاطفی سالم واخلاقی بود در میان تشویش و اضطراب کسان خود درلباس ارتش وبادرجه گروهبان دومی بخدمت وظیفه در خط مقدم جبهه صالح آباد کرمانشاه اعزام شد وبه سبب ابراز لیاقت ورشادت با تقدیر نامه جنگی از فرماندهی تیپ 84 مستقل پیاده خرم آبادسرهنگ ستاد مکی به خدمت 24 ماهه خود پایان داد و بلا فاصله در مهرماه 63 به دانشگاه شیراز ورشته مهندسی الکترونیک راه یافت…دراین مقطع وی موفق شد چهار لیسانس را بطور موازی به پایان برد که در تاریخ دانشگاههای ایران بینظیر است… فوق لیسانس خودرا در رشته فیزیک ادامه داد و با بالاترین رتبه و معدل 20 به مقطع دکتری راه یافت و اولین کسی بود که با اجماع اساتید طراز اول اختصاصا برایش امکان ادامه تحصیل در فیزیک اتمی در ایران فراهم آمد…. اولین کتاب اردشیر در سال 73 بعنوان کتاب علمی سال برگزیده شد… در اوایل سال 81 وپس از نگارش تز دکترای ممتاز ش که تاامروز یکی از چهار تز برتر جهان در فیزیک اتمی است فارغ ا لتحصیل وبعنوان استادیاردانشگاه شیراز در دانشکده مهندسی مشغول بخدمت گردید…اردشیر 38 مقاله در ژورنالهای مهم علمی دارد…و 14000ساعت کار پژوهشی او ثبت گردیده است…
1- اردشیر حسین پور از سال 73 وپس از انتشار کتاب مشهورش در مورد هسته های آهنربایی بیش از پیش شناخته و برای انجام پروژه های هسته ای با مقاصد علمی و تحقیقاتی دعوت شد…
2- از انجا که همه امکانات فنی رشته های حساس علمی درانحصار وزارت دفاع و سازمان انرژی اتمی بود وهست اردشیر بعنوان استاد مهمان در آزمایشگاهها و سایتهای آنها حضور میافت ودانشجویان بسیاری را نیز داین مکانها آموزش میداد که با نارضایتی عمله حکومت همراه بود…
3- وی به پدر سانتریفیوژهای ایران معروف است و همه برنامه های علمی وزارت دفاع و انرژی اتمی تا سال 83 با نظر و تایید او قابل اجرا بود که داستان چالشها و جدالهای مستمر اردشیربا هیئت علمی های بیسواد و اعضای اجرایی نوکر صفت و مزدوردر جهت حفظ منافع ومصالح ملی خود مقوله ای دیگر است…
4- شکاف ترمیم ناپذیر بین این نخبه علمی و عنصر اخلاقی مردم دوست ووطن پرست از سال 83 وبدنبال در خواست وزارت دفاع مبنی بر غنی سازی اورانیوم با غلظت بالا و نهایتا پیشنهاد برای ساخت بمب اتمی با فرمول 12 بار قویتر از بمب هیروشیما بود ! آنچه که شوربختانه توسط یک متخصص روس واز محتوای کارهای علمی اردشیر دریافته بودند که این دانشمند جوان بدان دست یافته است …دی وی دی حاوی این فرمول که اردشیر محل اختفای آنرا به همسرش نشان داده بود بیش از هفت سال است که به سرقت رفته و احتمالا به یک شهروند نروژی فروخته شده که شواهد و قراین آنهم گفته خواهد شد…
5- در آدر ماه 83 طی مراسم رسمی در دانشگاه مالک اشتر که اردشیر برتمام آزمایشگاهها و تاسیسات آن اشراف داشت و دانشجویان را برای کارهای تحقیقاتی از سایر دانشگاهها بدانجا میبرد ( علیرغم مخالفت ضمنی روسای حکومتی آن )از وی برای پیوستن به وزارت دفاع با درجه سرتیپ دومی سپاه !دعوت شد که با انکار و عصبانیت وی روبرو شدند…
6- به موازات فشار واصرار آنها اردشیر فاصله خودرا با برنامه هسته ای هر چه بیشتر کرد تا جایی که جمله معروف او ورد زبان دانشگاهیان در شیراز بود: من دیگر ازدواج کرده ام واز این به بعد جز درس دادن هیچ کاری نمیکنم…ازدواجی که خبلی زود بدست پلید جنایتکاران به خون کشیده شد…
7- سرانجام درسحرگاه 26 دیماه 85 با برنامه ریزی دقیق زمانی برای تنها بودن وی در خانه ( که جرییات و افراد دخبل در آن را خواهم گفت ) ودر یک صحنه سازی مزورانه و در عین حال ناشیانه جوان رعنای ما و فرزند بی بدیل ایران که در یک گامی جایزه نوبل فیزیک بود
بوسیله قرصها ی تصعیدی ساخت روسیه که ایجاد مسمومیت تنفسی میکنند ناجوانمردانه وغریبانه درخواب ترورشد…
8- بیشتر دستنوشته ها ی علمی وپروژه های اردشیربلافاصله توسط ایادی ننگین رژیم بسرقت رفت…
9-بخشی از این مطالب توسط دانشجویان وهمسرش وبه کمک مادر داغدارم جمع آوری شد که من طی یک روند طولانی سری آنها را به نایروبی ( کنیا ) رساندم وبه سفارت آمریکا برای چاپ در انتشارات مک گراهیل (طبق آنچه که خود از برادرم شنیده بودم ) تحویل دادم که با استقبال و هیجان بسیاردو افسر امنیتی که رابط من بودند روبرو شدم وطبق گفته خودشان پس از آمدن دو متخصص از واشنگتن به نایروبی و مطالعه آنها دریکهفته کل مطالب به آمریکا برده شد…( زمستان 89)
10- آخرین سمت علمی اردشیر دانشیاری بود که تنها چهارماه قبل از فاجعه بدان نائل گردید و در لوای خباثتها وحسادتهای خود فروختگان مسکوت ماند که البته قابل اثبات است.
..
هم اکنون که تلخ ترین مهمترین و آخرین برهه زندگی ام را به مبارزه همه جانبه با هرزه ترین حکومت تاریخ وبه منظورانهدام ماهیت ننگین آن اختصاص داده ام آرزویی جز1- مجال وامکان پیگیری نشر آثار دکتر اردشیر حسین پورو مطرح شدن آنها در انجمن نوبل …و 2- افشای هر چه بیشتر ماهیت تهاجمی برنامه هسته ای جمهوری جنایی ولایی درده سال اخیر و جفا وجنایتی که در حق تنها مردی که جرات ایستادگی در قبال حماقنها و رذالتهای اتمی آنان را داشت ندارم …
بدینوسیله از همه رادمردان و آزادزنانی که به عشق ایران وانسانیت تلاش و ایستادگی دارند تمنا میکنم که مرا در این مهم یاری داده نام بلند این نابغه پاکباخته را برلوح ضمیر ایران وایرانی حک کنند… محسود عدو به کام اصحاب …
با سپاس – محبوبه حسین پور
*** 1-در نیمسال دوم سال تحصیلی 84-85 اردشیر در سر کلاس فیزیک کوانتوم 2 در مقطع فوق لیسانس در پاسخ به سئوال بی ربط و خطرناک دانشجویی که نظر وی را در مورد ولایت مطلقه فقیه جویا میشود اردشیر با کمال صراحت و قاطعیت و با استناد هوشمندانه به مبحث علمی مورد تدریس خود در آن ساعت ( اصل عدم قطعیت هایزنبرگ ) آنرا به لحاظ علمی مردود و به لحاظ دینی شرک میخواند … بلافاصله این مورد با ذکر نام دکتر اردشیر حسین پور روی موبایلهای دانشجویان علوم روانه میگردد …
***2-در سال 84 روزیکه احمدی نژاد دراولین بارکه به شیراز رفته و حال بازدید دانشگاه شیرازبوده اردشیر مرخصی گرفته و به دانشگاه نمیرود و این مرد بیمار درعصرآنروزدر جمع بسیج دانشجویی سخنان حقد آمیزی را به کنایه در مورد وی میگوید ..
با سلام
در خبرها امد که جناب خامنه ای از فیلم تک تیرانداز امربکایی که به تازگی به سینماها امده انتقاد نموده است. البته ایشان فرموده اند فیلم را برایشان تعریف کرده اند، جناب خامنه ای بقول غربی ها “/// on you” و بقول خودمان باید از خودتان خجالت بکشید که این زن 4 سال است که جلوی دوربینها ظاهر شده و ضجه میزند و برای قتل فرزندش درخواست دادخواهی دارد و صدایی از شما و دستگاه قضای تحت فرمنتان بلند نمی شنود. این اسلام شما با ان داعشیان که در مقابل دوربین سر می برند و شعار الله اکبر و وااسلاما می دهند فرقش چیست. ایا این اسلامیست که هر سوره اش با نام خدای رحمن و رحیم آغاز می شود شرم و حیایتان کجا رفته، خجالت بکشید!!!!!!!!!
جناب نوریزاد عزیز,
همین دیروز دوستی بخشی از یک سخنرانی را که به بهمن ماه ۱۳۵۱ باز میگردد و در یوتوب هم در دسترس است برایم فرستاد. باور بفرمایید متحیر شدم. در این سخنرانی محمد رضا شاه مطلبی میگوید راجع به روابط ایران با شرکتهای بزرگ نفتی. آشکارا و بدون کمترین پرده پوشی میگوید حق ایران سالهاست توسط قدرتهای بزرگ پایمال میشود ولی چون کشور ما قدرت دفاع از خویش را نداشته تا امروز کاری از دستمان بر نمی آمده. اما امروز ( یعنی ایران سال ۱۳۵۱) ایران کشور ناتوانی نیست و کمپانیهای نفتی باید حق ایران را تمام و کمال بپردازند. ایران تا سال ۱۹۷۹ میلادی به آنها فرصت میدهد تا در سیاست اقتصادیشان تجدید نظر کند و اگر نکنند ایران قراردادهایش را تمدید نخواهد کرد و دیگر به آنها نفت نخواهد فروخت. سه بار روی تاریخ ۱۹۷۹ میلادی ( ۱۳۵۷ خورشیدی) تاکید میکند. به خودم میگفتم چه تصادف جالبی است که درست در همان سالی که شاه خیال داشت قراردادهای نفتی جدیدی را بر اساس افزایش حقوق ایران به کمپانیهای خارجی تحمیل کند, درست در همان سال دست اسلام از آستین خمینی بیرون می اید و شاه را سرنگون می کند. این سخنرانی حاوی نکات بسیار مهم و شنیدنی دیگری نیز هست لینک انرا برایتان میفرستم و جدا ازتان استدعا میکنم آنرا گوش کنید. تنها ۹ دقیقه است.
پاینده باشد
پژمان
https://www.youtube.com/watch?v=SxhpPAylfdY
تقدیم به ایرانیانی که مقدسات برایشان از جان انسانها ارزش دارد!
آسیه بیبی در پاکستان، قربانی دیگری از قانون کفرگویی
http://www.bbc.co.uk/persian/tvandradio/2015/02/150228_l31_an_pakistan_blasphemy
۵۷ روز از بازداشت آیت الله «محمدرضا نکونام»، روحانی و استاد مدرسه «فیضیه» قم میگذرد اما پی گیری خانواده او برای یافتن جوابی از شرایط نگه داری و دلیل بازداشت وی به جایی نرسیده است.
محمدرضا نکونام یکی از روحانیون دگراندیش حوزه است که به گفته نزدیکانش، نظرات و اندیشههایش به مذاق روحانیون سنتی خوش نمیآید.
دو روز پیش شاگردان او در مدرسه فیضیه تجمعی اعتراضی برگزار کردند و خواستار اطلاع از وضعیت او شدند. مسوولان حوزه و دادگاه ویژه روحانیت هم وعده پی گیری و اطلاع رسانی دادند اما صبح روز بعد پنج نفر از شاگردان نکونام که در شکل دادن این تجمع حضور فعال داشتند، در خانه های خود دستگیر شدند.
درحال حاضر وضعیت شاگردان دستگیر شده مشخص نیست. تماس «ایران وایر» با خانوادههای بازداشت شدگان بی نتیجه ماند. آن ها به شدت تحت فشارهای امنیتی قرار دارند و حاضر نیستند اطلاعاتی درباره بازداشت شدگان بدهند.
یکی از نزدیکان این روحانی درباره اعتراض شاگردان محمدرضا نکونام به «ایران وایر» میگوید: «از طرف دادسرای ویژه روحانیت به شاگردان ایشان گفتهاند که ایشان عرفان کاذب داشتهاند و به دلیل وجود شاکی خصوصی دستگیر شدهاند. بسیاری از این شاگردان تجمع کرده و توضیحات بیش تر خواستهاند که متاسفانه چند نفری روز بعد از تجمع دستگیر شدند.»
او درباره چهگونگی دستگیری محمدرضا نکونام میگوید: «ایشان در راه بازگشت به منزل دستگیرشدند اما پس از آن، ماموران امنیتی به خانه آمدند و تمام وسایل مربوط به ایشان، از جمله کیس های کامپیوتر، لپتاب، کتاب ها و دست نوشتههای ایشان را ضبط کردند.»
محمدرضا نکونام در کلاسهای درس خود بارها از تحجر انتقاد کرده و از نواندیشی دینی سخن گفته است. «علی»، یکی از شاگردان او به «ایران وایر» میگوید: «ایشان همیشه توصیه میکردند اگر شده فرش زیر پای خود را بفروشید اما لپ تاپ و تبلت بخرید. برای این که معتقد بودند روحانیون زمانی میتوانند با نسل امروز رابطه برقرار کنند که با ابزار ارتباطی آن ها آشنا باشند. ایشان معتقد بودند که باید واقعیتها گفته شود تا نسل امروز دین را بپذیرد.»
نکونام با دنیای مجازی آشنایی کامل دارد. بیش از یک سال است که صفحه فیس بوکی با نام او فعال شده و گزیده بحثها، سخنرانیها و نظرات این روحانی در این صفحه منتشر میشود. نکته جالب این است که این صفحه پس از دستگیری او هم قابل دسترسی مانده و از سوی ماموران امنیتی بسته نشده است.
علی میگوید: «به دلیل مشغله کاری حاج آقا، این صفحه توسط یکی از شاگردان ایشان اداره میشود اما در جریان کامل مطالب آن بودند. البته آشنایی حاج آقا با دنیای مجازی فقط در این حد نیست، ایشان واقعا به روز بودند. با شاگردانشان از طریق “واتس آپ” ارتباط داشتند و معمولا از شبکه های ارتباطی جدید استفاده می کردند.»
آیت الله نکونام همیشه در کلاسهای درس، در جمع طلاب و دانشجویان، نظرات خود را درباره حوادث اجتماعی مطرح میکرده است؛ نظراتی که چندان با نگاه و اندیشه سنتی روحانیان همخوانی ندارند. برخی از نظرات این روحانی در صفحه فیس بوکش آمده است؛ او پس از مطرح شدن «طرح حمایت از آمران معروف و ناهیان از منکر» در مجلس شورای اسلامی، گفته بود: « اسلام دین قلدری نیست. امر به معروف و نهی از منکر به معنای فضولی و تجسس در زندگی خصوصی افراد نیست.»
او در کلاس اقتصاد اسلامی هم بارها به پرداخت نقدی یارانهها انتقاد کرده است: «توزیع یارانه نقدی دربین مردم نشانه برنامه نداشتن دولت درحوزه اقتصاد بود. اینکار مثل آن است که پدرخانواده به جای برنامه ریزی برای زندگی فرزندانش، پولها را روی سر آنها بریزد یا چون پدر و مادری است که شاغل هستند و به فرزندان پول میدهند که نهار بروید ساندویچ بخورید. دو طرح اشتباه درچند سال گذشته اجرا شد و هزینههای زیادی را به کشور تحمیل کرد؛ یکی طرح مسکن مهر و یکی هم توزیع یارانه نقدی بود. الان هم خوب است سریع این دو طرح جمع و چالشهای آن اصلاح شود.»
اما نزدیکانش، سخنان او در مخالفت با آیت الله «ناصرمکارم شیرازی» را دلیل اصلی دستگیری وی عنوان می کنند.
پس از این که مکارم شیرازی استفاده از اینترنت پرسرعت و خدمات «رایتل» را جایز ندانست، نکونام در جمع دانشجویان از این موضوع انتقاد کرد. کنایه او به مکارم شیرازی در رسانهها بازتاب گستردهای یافت. او در جلسه پرسش و پاسخ با دانشجویان تهران گفت: « این آقا نمی تواند از این سیستم، از این اینترنت، از این فیسبوک استفاده کند، می گوید همه اش حرام است.»
محمدرضانکونام در همین سخنرانی با اشاره به گفته های برخی روحانیان درباره استفاده جوانان از فضای اینترنت در راستای مسایل جنسی، گفت:«شما می گویید با فیسبوک و اینترنت پرسرعت، این جوان خراب می شود؟ خب چرا این را خراب می کنی، مشکل این جوان را حل کن. شما وقتی نتوانستی نیاز این جوان به همسر را حل کنید، می رود فیلم و عکسش را نگاه می کند. کدام دیوانه ای است که اصلش را داشته باشد و خودش را به شیشه بچسباند؟! شما اگر به این جوان چلوکباب بدهید، آب گوشت و دوغ می خورد؟ حل کردن مشکل جوانان بر دولت اسلامی واجب است.»
نزدیکان او بارها برای یافتن دلیل بازداشت این روحانی به دادسرای ویژه روحانیت شهر قم مراجعه کردهاند اما جواب درستی نگرفتهاند. در آخرین مراجعه، به آن ها گفته شده که وی به دلیل داشتن شاکی خصوصی بازداشت شده اما مشخصات شاکی و دلیل شکایت عنوان نشده است.
یکی از نزدیکان محمدرضا نکونام میگوید: «شاکی ایشان آیت الله مکارم هستند. البته کلا روحانیون سنتی و کسانی که برای خودشان دکان و پیرو و مقلد دارند، از حرف های حاج آقا خوششان نمیآید. واقعیت این است که وقتی میبینند جوانان زیادی، چه در داخل و چه از خارج از ایران به تفکرات حاج آقا گرایش پیدا میکنند، احساس وحشت و حسادت میکنند و بحث شاکی خصوصی هم به همین حسادت و وحشت مربوط میشود.»
آخرین نظر این روحانی که در صفحه فیس بوکش مطرح شد، درباره موسیقی است. او هم زمان با داغ شدن بحث تکخوانی زنان و انتشار نظر مراجع عظام درباره حرام بودن آن، گفت: «درباب موسیقی باید عرض کنم وقتی قرار است شما در تایید یا رد مطلبی حرف بزنید، باید تخصص داشته باشید. امروزه بیتخصص کسی حرف بزند، حرفش بی اساس است و تحمیلی.»
پیش از این درگفتوگو با خبرگزاری «فارس» نیز گفته بود که هشت سال به طور تخصصی درس موسیقی خوانده است.
خانواده نکونام در این مدت تنها یک بار او را در دادسرای ویژه روحانیت شهر قم ملاقات کردهاند. او در این ملاقات که با حضور نیروهای امنیتی انجام شده، حرفی از برخوردها و نحوه بازجوییها نزده اما دو روز پیش در تماس تلفنی از فرزندانش خواسته است که مجوز انتشار کتاب هایش را به دادسرای ویژه روحانیت تحویل دهند.
به نوشته وبسایت آیتالله نکونام، او بیش از یک صد مقاله و کتاب در عنوانهای مختلف فقهی و معرفتی دارد که در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است. چندی پیش دادگاه ویژه روحانیت قم از توزیع رساله فقهی وی در ایران جلوگیری و تمامی نسخه های آن را جمع آوری کرده بود.
جناب مهردادگرامي ازمن بشما سلامي
ودرآخرهم يك كلمه باشماكلامي، درآن پست كه نوري زاد مي گفت رقيب {آمريكا وغرب }چنان زيرك است كه چه وچه وچه… بنده هم گفتم پس معترض به كاپيتولاسيون چه كسي بود؟
برخي ها درجواب من گفتند امام خميني به آن كاپيتولاسيون اعتراض كرد وبرموج انقلاب سوار شد ويك كاپيتولاسيون بنا م دادگاه ويژه روحانيت ازخودش وضع كرد.
اين نادادگاه ويژه ظلم وصداخفه كن روحانيون وعلماي رباني درست انديش اسلامي حوزه علميه است وصدالبته غيرقانوني است.وازاين طريق صداي آزادانديشي حوزويان راكثرا درنطفه خفه كرده اندازآية الله مرحوم سيدمحمدكاظم شريعتمداري يكي ازمراجع سه گانه آن زمان 1340-1361بود تا آقاي رضوان منتقدخامنه اي وتاآقاي آيةالله منتظري حصر وغارت هاي خانه اش درچندين مرتبه وشاگردانش تامرحوم احمدقابل وهنوزهم درب خانه احمدمنتظري بدستور همين نادادگاه خيلي ويژه وظالم وجائربسته است.
آنوقت برخي ازآقايان ناظر خيال مي كنند اين دادگاه ويژه روحانيت براي تسهيل امورعلماي رباني است.
اين نهادازچنان شيطنتي برخوردار است كه يك مزدورش را به محفل درسي وكاري آيةالله مجيدجعفري تبار مي فرستدكه بعنوان شاگرد براي اوجلوه كند ووقتي اوراباسم مسمومش مي كنندازآن توطئه بامعالجه طاقت فرساجان سالم به درمي برد وازبيمارستان كه مرخص مي شودنمي گذارند بخانه اش برود وبلكه به بازداشتگاه منتقلش مي كنند ومحاكمه آنچناني باتهمت هاي آن چناني كه ايشان منكراين اتهامات مي شود؛همان مزدوررا حاضرمي كنند وعليه آيةالله جعفري تبار اعترافات جنسي مي كند. وهركسي كه كمترين اطلاعي ازحقوق اسلامي داشته باشد ميداند كه اعتراف ديگري درحق شخص ديگرجائزنيست يعني مسموع نيست. واين دراصطلاح فقهي وقضائي به آن مي گويند:” اعتراف العقلا علي انفسهم جايز ومسموع واما علي غير انفسهم غيرجايز وغيرمسموع”. بااينگونه اعتراف مزدورخودشان اورامتهم به امورجنسي مي كنند.
واما ازشاگردان اصلي وي كه گرفته اند وزنداني بودند،برخي راهرچه قدر شكنجه كرده اند كه بمانندآن مزدورعليه جعفري تباراعتراف كند،هرگزاعتراف دروغ نكرده است وگفته اين اتهامات دروغي بيش نيست ومرا هراندازه شكنجه كنيد به اين تهمت زني حاضرنمي شوم.
واما يكي ديگرازشاگردانش ازترس شكنجه به دروغ عليه اواعتراف كرده است،وگفته است كه مرازيرشكنجه مي كشتند چه كارمي كردم. وهردوراآزادكرده اند واما برخي ديگرراازنوگرفته اند وزيرشكنجه وحبس هستند.
آيا بخودعلماي حوزه علميه قم وديگرحوزه ها مگرازسوي اين حكومت جور وظلم كم ستم شده است ازطريق همين بي دادگاه ويژه واطلاعات جاسوس ويژه؟؟؟؟؟
وخيلي ازموارد بي سر وصداوپنهان بوده ومانده است. وخيلي ازعلما ازترس لكه دارشدن اين چنيني واينگونه ،نمي توانند عليه ظلم وستم اين حكومت جور حرف بزنند وخفه قان گرفته اند. كله ام صوت كشيد نزديك است خفه شوم ودق كنم وبميرم وازدست اين جوروظلم راحت شوم. بقول استادم آيةالله شيخ يحيي انصاري -قدس سره- هرچه ازاين حكومت جور مامون گونه ويامعاويه گونه بگوئيم تف بالاي سرمان است وبه روي خودمان مي افتد. خانه آقاي منتظري مرحوم راغارت مي كردند وفحاشي ومي گفتند مااهل كوفه نيستيم علي تنها بماند!!!! ومردم عامي نظاره گر هم مي گفتند اين علي بدبخت چقدر تنهااست كه بمانند شما غارتگران مزدوردارد !!!!خداحافظ.
مصلح
دوست عزیز ایجاد دادگاه ویژه روحانیت به حکم اقای خمینی و بنا به گفته خود ایشان جهت این بود که جلو تبلیغ مخالفان بر علیه روحانیونی که خطایی مرتکب میشوند گرفته شود و در زمان خود ایشان به قلع وقمع مخالفان روحانی ایشان از جمله مرحوم شریعتمداری پرداخت و حرف دوستان که انرا کاپیتولاسیون اخوندی نامیدند صحیح است ومنطور اخوندهای حکومتی است
براي آتنا فرقداني:
دختر مبارز عرصه هنر؛ من هرگز با شما آشنايي نداشتم اما زماني كه خبر بازداشتت را شنيدم همانگونه كه هميشه دستهايم را به دعا براي مبارزان جهل و ناداني رو به آسمان ميبرم برايت از خدا خواستم كه به سلامت از اين مرحله گذر كني. علي رغم بايكوت رسانه اي كه در خصوص اخبار شما محسوس بود در دلم شعفي ايجاد شد كه دختري جسور به صف زنان مبارز اين مرز و بوم پيوسته است و اين روزها با اعتصاب غذا خواسته به حقش را كه انتقال به زندان اوين و حضور در بند زنان سياسي است مطالبه ميكند.
آتناي عزيز من نيز دوران سخت اعتصاب غذا را طي كرده ام و ميدانم كه هر روز كه ميگذرد و رمقت را از كف ميدهي اراده ات در تحقق خواسته هايت دو چندان ميشود؛ شعار من مانند شما نبود؛ آن روزها من ميگفتم” يا مرگ يا آزادي” و به خواسته ام نيز هر چند براي مدتي كوتاه دست يافتم؛ اما اكنون بيش از ده روز است كه به اعتصابت ادامه داده اي؛ نميخواهم فلسفه اعتصاب را نفي كنم اما امروز ميدانم كه عوارض آن بر روي جسم بسيار شديد است و غيرقابل جبران؛ قصد موعظه و نصيحت ندارم مي خواهم بگويم ما قبل از آنكه در برابر جامعه خويش مسئول باشيم در برابر پدر و مادر مسئوليتي فراتر داريم؛ در بيرون از زندان والدينت روز و شبشان را از نگراني گم كرده اند؛ در هراس و اندوه و تنش هستند؛ انصاف نيست بر آنها فشار مضاعف وارد شود؛ در عين حال دوستدارانت نيز در نگراني به سر ميبرند؛ “خشونت عليه زنان” در عدالتخانه و بر روي كفه هاي آن ترازو در خصوص شما نمود يافت؛ چه كسي باور ميكرد در محكمه عدالت دختر جواني از سوي ضابطين قضايي مورد ضرب و شتم قرار گيرد و حق شكايت از او سلب شود؛ امروز اين كوچكترين، كه هم درد و همراه با خواسته هاي شما نازنين است استدعا دارد به اعتصاب غذايت پايان دهي و موجب رفع نگراني بي شماري از چشم هاي نگران شوي؛
هنگامه شهيدي
٨ اسفند ١٣٩٢
اخذ تعهد از والدین ۱۸ دانشآموز شینآبادی در قبال «نصف دیه» با «تهدید»
روزنامه قانون عکس یک شماره شنبه خود را به سیما شادکام اختصاص دادهاست و این دختر دانشآموزان شینآبادی جزئیات چگونگی آتشسوزی و سوختگی خود و همکلاسیهایش را بیان کردهاست. همزمان حسین احمدینیاز وکیل دانشآموزان شینآبادی و محمد شادکام پدر سیما نیز در گفتوگو با روزنامه قانون از اخذ تعهد از والدین ۱۸ دانشآموز شینآبادی در قبال «نصف دیه» با «تهدید» سخن گفتهاند.
حسین احمدینیاز وکیل دانشآموزان شینآبادی به روزنامه قانون گفتهاست: «مهمترین دغدغه این روزهای خانوادههای قربانیان آتشسوزی مدرسه شین آباد، نصف شدن دیه و عدم پرداخت اَرش [دیه جراحت] برای این دختران است.»
به گفته وکیل دختران شینآبادی به رغم اینکه «در ماده ۵۶۲ قانون جدید مجازات اسلامی تفاوتی بین ارش [دیه جراحت] و دیه وجود ندارد و ارش زن و مرد یکسان است، اما با تهدید والدین ۱۸ تن از بچههای شینآباد که در وضعیت بد مالی و در شرایط نابسامان روحی قرار داشتند، نیمی از دیه و ارش به آنها پرداخت شدهاست» و حتی «در عملی غیر انسانی و غیر اخلاقی از آنها رضایت گرفته شده که حق اعتراض نسبت به آموزش و پرورش و شرکت بیمه نداشته باشند.»
حسین احمدینیاز این اقدام را «ظلم» به دختران دانشآموز شینآبادی توصیف کرده و گفتهاست: «نمیدانم چرا باید این ظلم نسبت به این کودکان شود. چه فرقی میان سیما با یک پسر هست. هر دو انسان هستند، شرایط مگر چه فرقی دارد.»
وکیل دختران دانش آموز شین آبادی با اشاره به اینکه «قانون عدم تبعیض و برابری همه افراد در اصول ۱۹ تا ۲۱ قانوناساسی ایران را پذیرفتهاست»، به استدلال حقوق پرداخته و به روزنامه قانون گفتهاست: «با این استدلال فقهی و قانونی آقای [محمدباقر] نوبخت به نیابت از دولت به کمک ما آمد و با لطف مدیر شرکت بیمه ایران برای ۸ نفر که رضایت نداده بودند، دیه ۱۰۰ درصد پرداخت شد.»
حسین احمدی نیاز با تاکید براینکه نسبت به دیگر دختران دانشآموز شینآبادی «ما پیگیر این قضیه هستیم زیرا در حقشان بسیار اجحاف شد»، گفتهاست: «برای مثال بیمه ۲۰۰ میلیون تومان به ضرر سیما [شادکام] عمل کردهاست. زیرا ارش سیما زیبایی چهره اوست که دیگر ندارد و دردی که میکشد دیه او است. بماند در این قضیه ما خسارات معنوی این بچهها را لحاظ نکردهایم. این کودکان به سختی در جامعه تردد میکنند و نگاههای سنگین مردم آنها را آزار میدهد به حدی که از جامعه گریزانند.»
وکیل دختران دانش آموز شین آبادی ضمن یادآوری اینکه «دولت از باب منت نیست که به اینها کمک میکند، بلکه از باب تکلیفی است که برعهده دارد و مطابق قانوناساسی و مدنی مکلف به رسیدگی آن است»، تاکید کرده که «بخشی از مشکل ما در تعیین ارش و دیه به نبود گزارش دقیق پزشکی قانونی باز میگردد. اکنون باید آخرین وضعیت این ۲۶ کودک را از پزشکی قانون بخواهیم زیرا این کودکان در حال التیام هستند و طی یک سال ۲۰ تا ۳۰ بار زیر تیغ جراحی قرار میگیرند و از پوست بدنشان برای ترمیم استفاده میشود بنابراین هر روز خسارات جدیدی بر اینها افزوده میشود.»
حسین احمدی نیاز گفتهاست: «در قانون جزایی تاکید بر دریافت آخرین وضعیت بچههاست زیرا درصدهای دیه به تناسب درمان و درد و آسیب متغیر است لذا باید برای امروز، فردا و سه سال دیگر و… مشخص شود» و به همین دلیل به عنوان این وکیل ۲۶ خانواده «درخواست دارم خسارات معنوی به این کودکان در نظر گرفته و تفاضل دیه زنان و مردان در این پرونده حذف شود.»
محمد شادکام، پدر سیما شادکام، نیز در گفت و گو با روزنامه قانون، ضمن تاکید براینکه «با تهدید مجبور به دریافت نصف دیه شدیم»، گفتهاست: «۱۸ تن از اولیای کودکان شینآبادی نتوانستهاند تا امروز دیه کامل و ارش کودکان خود را از بیمه ایران دریافت کنند.»
پدر سیما شادکام در پاسخ به این پرسش روزنامه قانون که «چرا با دریافت نیمی از دیه رضایت دادید؟»، گفتهاست: «ساعت ۱۰ شب، خسته از بیمارستان به شهرستان برگشته بودم که رئیس تعاون شهرستان با من تماس گرفت و گفت: آقای شادکام دیه شما ۵۰ میلیون است و تاکید کرد آقای پاشایی از بیمه ایران گفتند بیش از این حق سیما نیست. جواب رد دادم و گفتم ۵۰ میلیون برای خودتان چون لازم دارید و میتوانید برای شهرستان خرج کنید. بعد از ۳۰ دقیقه دوباره زنگ زد و گفت مدیر بیمه ایران میگوید اشتباه شده و دیه سیما ۷۲ میلیون و ۶۵۰ هزار تومان است و بسیار اصرارکرد که اگر شما این دیه را نگیرید این مبلغ میرود به حساب دادگاه و دیگر هیچ پولی به شما تعلق نخواهد گرفت، آن وقت از دست هیچکسی حتی ریاست قوه قضائیه و دولت کاری برای شما بر نمیآید.»
محمد شادکام به این روزنامه گفتهاست: «به بیمه ایران رفتم کارشناسان بیمه هم چند تا ماده و تبصره آوردند و گفتند همین است و راه دیگری برای شما وجود ندارد. در شرایط نابسامانی بودیم و قدرت تفکر نداشتیم. تهدید کردند اگر همین پول را نگیرید حتی یک ریال هم به سیما پرداخت نخواهد شد. بهاجبار پذیرفتیم در حالی که همه کارشناسان بیمه و مسئولان آموزش و پرورش آگاهانه ما را فریب دادند.»
پدر سیما شادکام درباره میزان توجه دولت محمود احمدینژاد که آتشسوزی دبستان شین آباد در دوره استقرار آن رخ داد، به روزنامه قانون گفتهاست: «زمانی که در اصفهان دخترمان بستری بود وزیر آموزش و پرورش آقای احمدینژاد به عیادت دختران آمد به او نامهای دادیم و وقتی آقای [حمیدرضا] حاجی بابایی در تهران به در وزارتخانه رسید نامه را گم کرد. این اوج توجه مسئولان وقت را میرساند» اما حالا «با تغییر دولت شرایط بسیار خوب شدهاست. هرچند متاسفانه در ارومیه حرف دولت را نمیخوانند.»
در جریان آتشسوزی نیمه آذر سال ۹۱ دبستان «انقلاب اسلامی» در روستای شینآباد پیرانشهر، ۲۸ دانشآموز دختر دچار سوختگی شدند که دو تن از دانش آموزان به اسامی سیران یگانه و سارینا رسولزاده بر اثر شدت سوختگی جان خود را از دست دادند.
مردی که اعضاي بدنش را به مزايده گذاشت!
کد خبر: ۴۷۹۴۱۲
تاریخ انتشار: ۰۹ اسفند ۱۳۹۳ – ۱۴:۴۲ – 28 February 2015
ماجرا خیلی ساده شروع شد، آگهی فروش کلیه و کبد با گروه خونی +B و یک شماره تلفنهمراه اعتباری. نیاز مالی شدیدش را هم اعلام کرده بود، مردی که ٣ماه است وارد ٣٥سالگی شده.
به گزارش شهروند، «شهرام» ٢ماه پیش که خبردار شد برای کلیه ٣٠ تا ٤٠میلیون تومان میدهند، سوار تاکسی شد، میدان ونک، کمی بالاتر از میدان پیاده شد، همان اوایل کوچه، مقابل دیواری شلوغ از آگهی فروش کلیه و کبد، جایی برای آگهیاش باز کرد، چسباند و رفت. حالا ٥هزار آگهی روی درودیوارهای شهر چسبانده، هر جا بیمارستانی، مرکز پیوندی یا هر جایی که بیماری نیازمند به کلیه، کبد یا عضو دیگری است، آگهی او دیده میشود. مرد ٣٥ساله +B با کلیه، کبد، قرنیه چشم و مغز استخوان فروشی.
آگهی فروش کلیه و کبدتان را دیدم، چقدر میفروشید؟
دلال به من زنگ زد، گفت کلیه ٤٠تومان اما من ٣٠تومان میفروشم چون دلال از هرطرف ٢میلیون تومان حق دلالی میگیرد، من نخواستم به آنها بفروشم. کبدم هم همین دلالها به من ٣٢٠میلیون تومان قیمت دادند، البته کل کبد که نمیشود، نصف آن را برمیدارند.
یعنی اول دلال با شما تماس گرفت برای خرید کلیه و کبد؟
بله، یکی از آنها به من گفت که با این قیمت نفروش، بازار را خراب نکن، یکی دیگر هم گفت که برای برج دو، برایم دو تا مریض آماده میکند، آنها حالا شرایط جراحی ندارند، به من گفت منتظر بمانم، اما به خاطر شرایط مالی سختی که دارم، نمیتوانم تا اردیبهشتماه صبر کنم.
یکی از آنها؟ مگر چند دلال با شما تماس گرفتند؟
خیلی زیاد. بالای ١٠٠نفر با من تماس گرفتهاند. کافی است آگهی بزنید، نیازمند و در مقابل بیمارستان طالقانی ولنجک یا هاشمینژاد ونک بچسبانید. دیگر امان نمیدهند، ٢ماه پیش که آگهی را اطراف بیمارستان هاشمینژاد در ونک چسباندم، بلافاصله تعداد زیادی دلال با من تماس گرفتند، آنها اطراف همین بیمارستانها مرتب شمارههای جدید را رصد میکنند و قبل از اینکه بیمار تماس بگیرد، خودشان زنگ میزنند، البته فقط اینها نیستند، از خارج از کشور هم خیلی با من تماس گرفتهاند، از ترکیه، مالزی و دوبی. حتی انگلستان.
خیلیهاشان دلال هستند، قیمتهای خوبی هم میدهند، با دلار حساب میکنند. این اعضا را برای بیماران خارجی میخواهند. یکی، دو نفر هم خودشان بودند اما آماده جراحی نبودند، یکیشان گفت تا برج ٤سال دیگر، اگر بیمارشان خوب نشود به کبد نیاز پیدا میکند. از مالزی هم زنگ زدند، از من خواستند برایشان آزمایش بفرستم، من هم همه را فرستادم اما خبری نشد. برای کسی در دوبی هم فرستادم.
کجا این عملها را انجام میدهند؟
من به خاطر بدهکاری که دارم، ممنوعالخروج هستم، یکی از دلالها از دوبی به من گفت که بروم آبادان، از آنجا با لنج مرا به ابوظبی یا شارجه میفرستند، عمل میکنم و بعد از همان مسیر مرا برمیگردانند.
کبد را چطوری جراحی میکنند؟ به درد چه کسانی میخورد؟
نصف کبد را برمیدارند، برای کسانی که بیماری سیروز کبدی دارند قابل استفاده است یا کسانی که هپاتیت A دارند و تعداد ویروسهایشان بالاتر از یکمیلیون نباشد، میتوانند از این پیوند استفاده کنند، البته فقط کبد و کلیهام نیست، قرنیه چشم و مغزاستخوانم را هم برای فروش گذاشتم.
اینها را هم برای فروش گذاشتی؟ چه قیمتی؟
بله، قرنیه چشم ٢٠٠میلیون تومان، مغزاستخوان هم ١٠٠میلیون. مغزاستخوان بیشتر برای بیماران سرطانی است.
قرنیه چشم را بردارند که بیناییتان را از دست میدهید، حاضرید این کار را انجام دهید؟
بله، چارهای ندارم.
برای اینها هم مشتری پیدا شده؟
از طریق این دلالها پیدا میشود. دلالها خودشان قیمت همهچیز را دارند، جا دارند، آزمایشگاه و تیم پزشکی دارند، اوکی را بدهی، همه کار میکنند، بعضیهایشان پزشک هستند. آدمهای کمسواد و معمولی نمیتوانند از این خریدوفروشها کنند، باید تخصص پزشکی داشته باشند.
برای قرنیه چشم هم با یکی از مراکز پیوند قرنیه چشم تماس گرفتم، آنجا پزشکی بود به من گفت که مریض را پیدا کن، توافق کن، من عمل را انجام میدهم. بیمارستان نمازی شیراز هم زیاد رفتم، البته آنجا اسمم را برای پیوند کبد نوشتم، گفتند که ١٨٥میلیون تومان میتوانم بفروشم.
به همین راحتی؟
بله، در این ٢ماه متوجه خیلی چپزها شدم، در برخی موارد، کسانی هستند که دچار مرگ مغزی میشوند، همان جا عدهای با دلال تماس میگیرند، دلال هم به خانواده و برای هر عضو، قیمت اعلام میکند. بعد با موافقت خانواده، خریدوفروش انجام میشود.
چه اتفاقی برای شما افتاده که اعضای بدنتان را برای فروش گذاشتهاید؟ نابینایی و زندگی با یک کلیه و نصف کبد، کار آسانی نیست؟
بله میدانم، برای خودم هم سخت است، من بدهکارم، قبلا در بستهبندی حبوبات کار میکردم، آذرماه سال ٩١، به مشکل خوردم، یکی از دوستانم ٦٥٠میلیون تومان از من جنس خرید، همه را هم چک داد، هیچکدام پاس نشد، منم گرفتار شدم. خانه فروختم، ماشین فروختم، از این و آن قرض گرفتم. زندگیم از هم پاشید، زنم طلاق گرفت، دختر ٨سالهام را هم با خودش برد، الان ٩ماه است ندیدمش. حتی بعضی از دوستانم هم بهخاطر قرضهایی که من از آنها گرفتم، به مشکل خوردهاند، خانوادههایشان در حال پاشیدن است. از قرضهایم ١٨٠میلیون تومان مانده، اگر حتی ٦٠میلیون هم با این فروش اعضا برایم جور شود، کافی است چون دو، سه نفری که از آنها قرض گرفتم، خیلی محتاجند، باید زودتر پولشان را بدهم.
الان بیکارید؟
نه پراید یکی از دوستانم که بهش بدهکار هستم، روزهای پنجشنبه و جمعه دستم است، با آن کار میکنم اما پول زیادی گیرم نمیآید، خانهای هم ندارم، در خوابگاهی در فردوسی زندگی میکنم. جایی ندارم بروم، به مادرم ٦٠میلیون تومان بدهکارم، رویم نمیشود خانه مادرم بروم. منتظرم مشتری برایم پیدا شود.
یعنی نتوانستید کسی را پیدا کنید که به شما پولی قرض دهد یا کمکی کند؟
یکبار این اتفاق افتاد، یک آقای بازاری با من تماس گرفت، مدارکم را هم خواست که مشخص شود بدهکارم، شماره پروندههایم را برایش فرستادم. بعد وکیلش تماس گرفت و گفت که بروم پیش همان آقا. رفتم، به من گفت میتوانم برایت ٥میلیون تومان وام بگیرم اما با ٥میلیون تومان دردی از من دوا نمیشود، کلیهام را بفروشم ٣٠تومان گیرم میآید. من واقعا نیازمندم، از سال ٩١ پیش خیلیها رفتم، حتی گفتم که وام بدهید با ٢٠ یا ٣٠درصد سود. هیچکس کمکم نکرد، من میدانم فروش اعضای بدن معصیت است، اما کارم اورژانسی است، حقالناس است.
بدهکاران از شما شکایت کردهاند؟
بله، ٨ پرونده باز دارم، یکسومشان شکایت کردند.
چطور شد که به فکر فروش اعضای بدنتان افتادید؟
یک روز در مترو نشسته بودم، برای یک آقایی درددل کردم از بیپولی و بدهکاریام. به من گفت که خودش، پسرش و دامادش هر سه کلیهشان را نفری ٤٠میلیون تومان فروختهاند. حتی گفت که دامادش به خاطر داشتن گروه خون -O، توانسته ٧٠میلیون تومان بفروشد. به من گفت که برو بیمارستان هاشمینژاد، آنجا راحت فروخته میشود. منم همان جا رفتم، بعد آگهیها را جلوی در ١٦ بیمارستان دیگر در بیمارستان چسباندم. همین که این آگهی را چسباندم، ساعت ٩ صبح روز بعدش، دلالها شروع کردند به زنگ زدن. آنها مافیایی برای خودشان درست کردهاند.
یعنی چه کار میکنند؟
کسی که آگهی فروش کلیه یا کبد میگذارد، نیاز مالی شدید دارد، همین که این دلالها بفهمند نیاز مالی داری، کاری میکنند که فقط به خودشان بفروشی. حتی اگر با آنها به توافق نرسی، آدم را اذیت میکنند. من بارها میرفتم جلوی بیمارستان، اما خبری از آگهیام نبود، هر بار آگهی میچسباندم یا آگهیام نبود یا رویش رنگ ریخته میشد یا آگهی دیگری رویش چسبانده میشد.
یکبار به رفتگر شهرداری گفتم که تو را به خدا آگهی من را برندار. به من گفت که من کاری نمیکنم، یک آقایی هر روز صبح میآید و این کار را میکند. کسانی هستند که هر روز با ماشینهای مدل بالا میآیند، شمارههای قدیمی را پاک میکنند و شمارههای جدید را برمیدارند، یکی از همینها هم شماره من را پاک میکرد. خیلی اذیتم کردند.
چه اذیتی؟
نمیدانم، ٢بار با من تماس گرفتند، قرار هم گذاشتیم، همین که به آنها نزدیک میشدم، مرا کتک میزدند، ٢بار این اتفاق برایم افتاد. یکبار هم از نیروی انتظامی با من تماس گرفتند و گفتند که این کار را ادامه نده. چون یکی از شبکههای ماهوارهای با من تماس گرفته بود و اسمم را خواست، اما من با آنها صحبت نکردم. با من تماس میگرفتند و تهدید میکردند. یکبار هم وزارت بهداشت با من تماس گرفت، خبر به گوش معاون وزیر رسیده بود، ٣هفته پیش بود که زنگ زدند، گفتند که چرا داری اینکار را میکنی و … قرار شد باز هم زنگ بزنند.
چرا در این مدت به دلالها نفروختید؟
من نمیخواهم به اینها بفروشم، چون هم کمیسیون میگیرند، هم بیمار آماده ندارند.
چقدر کمیسیون میگیرند؟
برای کلیه از هرطرف ٢میلیون تومان، برای کبد قیمتش بالاتر است، نزدیک به ٤٠میلیون تومان از هرطرف. من نمیخواهم اینقدر پول به آنها بدهم، به همین خاطر منتظر بیمارم.
یعنی در این مدت، بیماری برای کلیه و کبد زنگ نزده؟
چرا زنگ زدهاند، به غیر از دلالهای از ایران و خارج از کشور، چند بیمار هم زنگ زدند، اما هنوز آماده جراحی نبودند. قیمتهای خوبی هم میدادند. اما نمیشود یکی از آنها پسر ٢٢سالهای بود که هپاتیت داشت اما فوت کرد، نفر دیگر هم مرد ٧٠سالهای است که هنوز آماده عمل نیست. یک دلالی به من گفته که چون گروه خونیام +B است، میتواند برایم مشتری خوبی پیدا کند.
برداشتن نصف کبد برای شما مشکلی ایجاد نمیکند؟
چرا میکند، گفتهاند پیوند نصف کبد، ٥سال از عمر را کم میکند، هزینههای بعد از عمل هم خیلی بالاست، نیاز به مصرف دارو برای مدت طولانی و استراحت دارد، البته بعد از ٣سال کبد خودش را ترمیم میکند. پیوند کبد، عمل سختی است و ١٤ساعت زمان میبرد.
بازگشت به ابتدای صفحه
Bookmark and Share
نظر شما
نام:
در این رابطه بیشتر بخوانید: http://www.tabnak.ir/fa/news/479412/%D9%85%D8%B1%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7%D9%8A-%D8%A8%D8%AF%D9%86%D8%B4-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%B2%D8%A7%D9%8A%D8%AF%D9%87-%DA%AF%D8%B0%D8%A7%D8%B4%D8%AA © http://www.tabnak.ir
آنها غیر از نفت ما چه می خواهند. دسترسی به نفت برای انها از طریق یک مکانیزم ساده ممکن است. ایجاد بحران در اطراف چاه های نفت دو فایده دارد:
اول- کسانی که در اطراف چاه های نفت هستند هر گز نمی توانند وضع اقتصاد و صنعت خود را سامان بخشند. در نتیجه همیشه به فروش نفت محتاجند. ایجاد بحران ها شرایطی را فراهم می کند که انها نه تنها نمیتوانند شیر نفت خود را بر روی انها ببندند. بلکه مجبور میشوند با فلاکت بروند التماس کنند و نفت خود را به انها بقیمت ارزان د بفروشند.
دوم- در نتجه بحران مغز ها از اطراف چاه های نفت می گریزند و به همان جا هایی میروند که نفت ارزان رفته است. چه اتفاقی می افتد انها هر روز پول دار تر میشوند و مردمان اطراف چاه های نفت فقیر تر و بیچاره تر.
همه افتخارمان و هوش و قدر تمان در این است که میرویم و دزدانه و با زرنگی تمام نفت خود را در خانه های انها تحویل میدهیم. افتخار ما دور زدن تحریم هاست.
حکومت های مفلوک اسلامی همان چیزی هستند که انها می خواهند. ماشین تولید کننده بحران.
انها سیاست های دیگری هم اندیشیده اند. تا ده سال دیگر امریکا خود را از نفت خاورمیانه مستقل میکند. از طرف دیگر نفت ایران تا 30 سال دیگر بپایان میرسد. در این صورت نه انها دیگر به نفت ما نیازی خواهند داشت و نه ما نفتی برای فروش.. فرزندان ما در اینده با کشوری روبرو خواهند شد بی هیچ در امدی، با ادم هایی بی هیچ مهارت دنیا پسندی، بدون هیچ دوستی از ان بد تر بی هیچ دشمنی. دوستان قلابی ما در عراق و فلسطین و سوریه و امریکای لا تین که با پرداخت پول های هنگف فراهم شده اند همه خواهند رفت. دشمنان جذاب ما هم با تمام شدن نفت ما را فراموش خواهند کرد.
ان چیزی را که ما قدرت می پنداریم از نظر انها مفلوکیت است.
با درود و سلام های خالصانه خدمت مبارز خستگی ناپذیر نوری زاد عزیز و گرامی در اینجا میخواستم به سهم خودم از شما و تمامی کسانی که در مبارزه با جهل و خرافات در میهن به اسارت گرفته شده ما توسط مشتی آخوند که به زعم خیلی آن را یورش عرب گویند . سپاسگزاری نمایم و چون از وطن دور میباشم و بخاطر آنچه که انجام داده ام راه بازگشت را برایم نامقدور کرده است و حدودا سی سال میشود که در حسرت دیدار عزیزانی بسیار و هم چنین دلتنگی برای محله ای که در آن بدنیا آمدم و بزرگ شدم و هزاران خاطره از آن ایام به یاد دارم را لحظه فراموش نخواهم کرد . چه خاطرات خوشی از دوران انقلاب هنوز در ذهنم مرا میآزرد شاید بپرسید اگر خوش است پس چرا دیگر میآزرد جوابش را خود شما بخوبی میدانید و روزی نیست که تکرار نکنید وبراستی که برای چه آرمانهایی به خیابان آمدیم و چه وعده ها که شنیدیم وچه پاسخ ها که دریافتیم . باری ای عزیز اگر چه در کنارت نیستم تا شخصا روی ماهت را ببوسم و از آنچه که برای من ایرانی و هموطنان در اسارت متحمل شده ای و میشوی تشکر کنم . من از شما بیش از هر کس دیگر چیز آموخته ام . پاینده و استوار باشید و خداوند بزرگ یار و حافظتان باد دوستتان دارم و بهروزی و شادکامی را در تک تک لحظات زندگی برایتان آرزومندم
ﯾﮏ ﻣﺸﺖ ﮔﺪﺍﯼ ﻋﺮﺏ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭ ﻣﯿﻬﻦ ﭘﺮ ﺭﻭﻧﻖ ﻣﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﮔﺰیدند
ﺑﺎ ﺭﻭﺿﻪ ﻭ ﺑﺎ ﺭﻭﺯﻩ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﻍ ﭘﺮ ﺍﺯ ﮔـل
ﭼﻮﻥ ﮔﺎﻭ ﺩﻭﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﭼﺮﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﺧﺰﯾﺪﻧـﺪ
ﺑﺎ ﭼﻮﺏ ﻭ ﭼﻤﺎﻕ و ﻗﻤﻪ ﻭ ﺩﺷﻨﻪ ﻭ ﭼﺎﻗﻮ
ﺳﺮ ﻫﺎ ﺑﺸﮑﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺷﮑﻤﻬﺎ ﺑﺪﺭﯾﺪﻧﺪ
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻖ ﺍﺳﻼﻡ ﻋﺰﯾﺰ ﺍﺳﺖ
ﺍﯾﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺳﯿﻪ ﮐﺎﺭﺗﺮ ﺍﺯ ﺷﻤﺮ ﻭ ﯾﺰﯾﺪﻧـﺪ
ﺑﺴﺘﻨﺪ ﺯ ﻧﻔﺮﺕ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮑـﺪﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ
ﺍستاﺩ ﻭ ﻣﺒﺎﺭﺯ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﺑﻨﺪ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ
ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺻﺤﻦ ﭼﻤﻦ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ
ﻫﺮ ﺟﻤﻌﻪ ﭼﻨﺎﻥ ﮔﻠﻪ بزﻏﺎﻟﻪ ﭼﺮﯾﺪﻧـﺪ
ﺑﺎ ﭼﺮﮎ ﻭ ﺷﭙﺶ ﻟﺸﮕﺮ ﺟﺮﺍﺭ ﮔﺪﺍیاﻥ
ﺍﺯ ﺳﺎﻣﺮﻩ ﻭ ﮐﻮﻓﻪ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﺕ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ
ﺭﻭﺯی که ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﻭﻃﻦ ﺩﺭ ﺻﻒ ﭘﯿﮑﺎﺭ
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﻧﺎﻥ ﺫﺍﺋﻘﻪ ﻣﺮﮒ ﭼﺸﯿﺪﻧﺪ
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺳﺮﺍﻓﺮﺷﺘﻪ ﺩﺭﻋﯿﻦ ﻭﻗﺎﺣﺖ
ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻩ ﺧﻮﺭﺍﻥ ﻣﺪﻋﯽ ﺧﻮﻥ ﺷﻬﯿﺪﻧﺪ
ﺍﯾﻨﮏ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﻏﺎﺭﺕ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺪﺑﺨﺖ
ﮔﻮﯾﯽ ﺷﺮﻑ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﺧﺮﯾﺪﻧﺪ
ﺑﺎ ﺯﻭﺭ ﻭ ﺭﯾﺎﮐﺎﺭﯼ ﻭ ﺩﺯﺩﯼ ﻭ ﺗﻘﻠﺐ
ﺑﺮ ﻗﺎﻣﺖ ﺩﯾﻦ ﺟﺎﻣﻪی ﺗﺰﻭﯾﺮ ﺑﺮﯾﺪﻧﺪ
ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺷﺎﻥ ﺷﯿﻮﻥ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﺪﺍﯾﯽ
ﺍﯾﻦ ﮐﻮﺭﺩﻻﻥ ﺩﺷﻤﻦ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ ﺍﻣﯿﺪﻧﺪ!
ﮐﻮﺗﻪ ﻧﻈﺮﺍﻥ ﻗﺎﺻﺪ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺗﻮﺣﺶ
ﺑﺮ ﺳﻘﻒ ﺟﻬﺎﻥ ﺗﺎﺭ ﺧﺮﺍﻓﺎﺕ ﺗﻨﯿﺪﻧﺪ
ﺟﺰ ﻣﻔﺖ ﺧﻮﺭﯼ، ﻣﺮﺩﻩ ﺧﻮﺭﯼ، ﻧﻮﺣﻪ ﺳﺮﺍیی
ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻨﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺯ ﺷﯿﺦ ﻧﺪﯾﺪند.
اگر شاهنامه به عربی میبود٬
هادی خرسندی
فردوسی مردی زیانکار بود. زنده کردن لغات فارسی باستانی، برگشت از تعالیم قرآن است. اینهمه سر و صدا برای عظمت فردوسی، و جشنواره و هزاره و ساختن مقبره،……….. برای آنست که در برابر لغت قرآن و زبان عرب که زبان اسلام و زبان رسول الله است، سیسال عمر خود را به عشق دینارهای سلطان محمود غزنوی به باد داده. …. »
پریروز فردوسی را از سلماس آذربایجان بیرون کردند.
در حالیکه یک مجسمه فردوسی در میدان فردوسی شهر رم صفا میکند، در شهر سلماس مجسمه فردوسی را سوار کامیون کردند و بردند که تا از این پس میدان فردوسی را میدان انقلاب بنامند. اعتراضاتی که برپا شده چه بسا به اینجا بکشد که مردم معترض را بگیرند که شما ضدانقلابید و ضد میدان انقلابید!
فردوسی زدائی در جمهوری اسلامی، تازگی ندارد. ماجرای سلماس نه اولین است نه آخرین. حذف نقاشی های شاهنامه از دیوارهای بولوار مشهد جای حاشا نمیگذارد که علمای جمهوری اسلامی با حکیم توس رابطه خوبی ندارند.
در اینترنت این گفته ها «منسوب» به «شهید مرتضی مطهری» آمده که اگر از او نباشد، از یک همپالگی اسلامی اوست:
Ferdowsi.jpg
«فردوسی مردی زیانکار بود. زنده کردن لغات فارسی باستانی، برگشت از تعالیم قرآن است. اینهمه سر و صدا برای عظمت فردوسی، و جشنواره و هزاره و ساختن مقبره، و دعوت خارجیان از تمام کشورها برای احیاءِ شاهنامه، و تجلیل و تکریم از این مرد خاسر زیان بردۀ تهیدست برای چیست؟! برای آنست که در برابر لغت قرآن و زبان عرب که زبان اسلام و زبان رسول الله است، سیسال عمر خود را به عشق دینارهای سلطان محمود غزنوی به باد داده. …. »
فردوسی تهیدست نبود و سی سال از جیب خورد. خودش در پاسخ آقای مطهری میگوید:
تهیدست بودم که سی سال و بیش – همه خرج بنمودم از جیب خویش؟
تو روزی اگر جیره ات دیر شد – اگر سهمت از حوزه تأخیر شد
زمین و زمان را به هم دوختی – ز مأمور و آمر پدر سوختی
(البته منسوب به فردوسی!)
—————————————————————
اندکی شاهنامه به عربی (محض امتحان و خرسندی علمای اسلامی)
یک ـ جر و بحث تهمتن با رخش وقتی که رستمِ عرب میخواهد شتر سوار شود
)ترجمۀ فارسی از مترجم ماست(
—————————————————————
«تَهَمَتن ایآکَ بِه رَخشُ الّذین» – (یعنی تهمتن اینک خطاب کرد به رخش خود(
«بگفتا جَمَل اِهدِناً بَعد از این» – (بگفتا راستی بعد از این شتر سوار میشوم(
«نه اسَبُ الجُلوسَ الشُروطُ اَلادَب» – (زیرا نشستن به اسب شرط ادب نیست(
«کِه شهنامِه اِنّ اَلذینَ العَرَب» – (که شهنامه بعد از این به عربی خواهد بود(
«تَضَرّع هَمی رَخش فی نَعبِدُو» – (رخش جا خورده و سر به زاری گذاشت(
«اِناَلله لِیسُ التَوَقُع زِ تُو» – (و گفت من از تو انتظار چنین چیزی نداشتم(
«مُعاوِض عَلی رَخشِنا فالشُتُر؟» – (تو رخش خود را با شتر عوض میکنی بیمعرفت؟(
«هَمی اِعتِراضُ الَذی غُرّ و غر» – (رخش بنای اعتراض و همی قر قر گذاشت(
«فَقالَ تَهَمتَن عَلی الگوشِ رَخش» – (تهمتن از کوره در رفته در گوش رخش گفت(
«مِن اَلله یِک مُشت فیِ الاَرضُ پَخش» – (دیگه لوس نشو. میزنم بمیری ها(
«هَمی فی جَمَل عَزمِ کُل بَلَد» – (پس آنگه با شتر همی در شهر راه افتاد(
«رَسیدی بِه لَم یولِد اَز لَم یَلَد» – (از تخت طاووس به میدان انقلاب رسید(
«مِن اَلله گُرزِ گِران دَر کَف اَش» – (و چماقش هم احتیاطاً همراهش بود(
«کِه عِندَالضَرورَت کُنَد مَصرَفَش» – (که در مواقع اضطراری برای بیضۀ اسلام….. باقیش جا نشد(
«صَراطَ الّذی مُستَقیمَاً عُبُور» – (همینطور با شتر و چماق راه را ادامه داد (
«اِذا فاتِحَه فی التَمامِ القُبور» – (به هر قبری میرسید فاتحه و الحمدی میخواند). بله رستم اگر عرب باشد فاتحه هم میخواند. (مترجم(
——————————————-
دو – رسیدن تهمتن شترسوار به مجلس شورای اسلامی
——————————————-
«اِذا مُستَمِع لَم یَکُن قال و قیل» – (همینطور که میرفت قیل و قالی شنید(
«اِیاکَ هَمِه نَستَعینُ الوَکیل» – (فهمید که رسیده به وکلای مجلس شورا(
«تَهَمتَن تَجَسُس به هَل یَستَوی» – (تهمتن کنجکاو شد که ببیند چه خبر است.(
«هُناکَ بِهی اِهدِناً البهلوی» – (و آیا این مجلس مربوط به زمان بهلوی است؟ منظور «پهلوی» است. عرب به پسرعمه هم میگوید بسرعمه. مترجم(
«وَلا خِیروُ، اِسلام عَلیه السلام» – (میگویند خیر. مجلس اسلام است. چطو مگه؟(
«بِه این مَجلِسُ المَکتَبی وِلبِکام» – (و به این مجلس مکتبی خوش آمدی!(
«فَقالَ یِکی غِیرِمَغضوبِها» – (یکی از آنها که شیکپوشتر بود آمد جلو و گفت(
«لَکَ خیرمقدم جَمَل خوبها» – (خیرمقدم به تو و شتر نازنینت. ببسی کولا؟(
«یِکی اِنتَخَب اِنتَخی اِنتِخاب» – ((گفت امروز یک انتخاباتی پیش رو داریم(
«کِه آرائ کُلُ عَلَی اِلاِحتِساب» – (که نتیجه آرأ را شمارش میکنیم. جائی جی؟(
«ریاسَت بِه رأیُ الَذینَ الدَقیق» – (رئیس مجلس را با رأی دقیق انتخاب کنیم(
«اِلا لَم یَکُن کاندیدا رَفَیق» – (پس شما بیا خودت را نامزد کن دوست عزیز(
«فَقالَ تَهَمتَن نَه نازُ القَمیش» – (تهمتن گفت به قرآن طاقچه بالا نمیگذارم(
«نَه اَنعمت عَلیهِ به کاندید خویش» – (ولی فعلاً فرصت کاندیدا شدن ندارم(
«عَلی قُل هُوَاللهِ اخذِ البِرأی» – (بهرحال رأی گیری با نام رهبری انجام شد(
«قِرائَت بِه آرأ، مِنَ البَعدِ سَعی» – (و رأی ها با دقت اسلامی خوانده شد(
«لِذا اکثریّت مِنَ اِلاتِّفاق» – (و رئیس مجلس با اکثریت قریب به اتفاق آرا(
«عَلی اِحتِسابُ الشُمارِش دِقاق» – (که با دقت شمرده شد، انتخاب شد(
«خَطابُ التَهَمتَن کَه خَتمُ العَمَل» – (به تهمتن گفتند رأی گیری تمام شد(
«ریاسَت عَلی سَهم هذَالجَمل» – (و شتر تو به ریاست مجلس انتخاب شده!(
«به تَحقیقِنا مالِک یُوم رأی – هُناکَ تَهَمتَن وَلاکانِ سَعی»
(توضیح میدهند که باید خود رستم به ریاست انتخاب میشده، ولی آنها جرأت نکرده اند … بقیه را فردوسی جوش آورده و به فارسی میگوید:(
«بگفتند دیدیم توپ پُرت – همه رأی دادیم بر اشترت»
«کنون اشتر تو در این روزگار – رئیس و وکیل است و قانونگزار»
«برادر هم او را اگر باشدی – رئیس قضاقوۀ ما شدی! ((اللاریجانی)
«تهمتن بیامد به پهلوی رخش – بگفتا که برگشتم از باغ وحش!»
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که اُف بر شما باد و آن پیشنهاد
با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته : قاضی صلواتی . بله قاضی صلواتی را میگویم همو که آتنای عزیز شیر دختر ایران زمین را به زندان بلا فکند . همو که باعث شد یک دختر پاک و نجیب و انساندوست به مرحله ای برسد که از تنها ترین یار و هم دمش یعنی بدن نحیفش انتقام بگیرد تا شاید امثال این نا جوانمرد به هوش بیایند و قانون را اعمال کنند نه اینکه هرچه دل چرکینشان خواست همان کنند. ولی مثل اینکه حرفش به جایی نمیرسد. لذا از همه استدعا میکنم که مقالاتی چند ولی خلاصه و مستدل برای این قاضی صلواتی بنویسند البته بدون هر گونه توهین و نسبت های ناروا و درخواست کنند که ایشان را به زندان اوین منتقل کند و جناب نوریزاد زحمت برگزیدن بهترین ورسا ترین مقاله را به عهده بگیرند و به سایت دادگستری و هرکجای دیگر ارسال کنند تا شاید این قاضی از خر شیطان پایین آید واین شیر دختر به یکی ازحقوق از دست رفته اش برسد . تاجایی که یکی از کامنت گذاران ادعا کرده بود که آتنای عزیز دچار ایست قلبی شده و هرچه سریعتر باید به دادش رسید. با احترام
مهرداد عزیز
درود بر تو
مدت ها است که دوست میدارم از صمیم قلب از این همت تو که اخبار معنی دار از جمهوری اسلامی را در اینجا برجسته می کنی و تناقض گفتار و کردار مدعیان جمهوری را در مقابل چشمان مدعیان اسلام و خدا می گذاری و به سادگی از گفتار وکردار خودشان سالوسی و دین فروشی و تزویر و فسادشان را به نمایش میگذاری تشکر کنم.
شما در کمال سادگی آنچه را که همه ما با هزار آسمان و ریسمان تلاش میکنیم به نمایش بگذاریم با مستندات غیر قابل انکار اثبات می نمائی.
این را در گوشی به تو میگویم :” خدا با من و تو و آتنا و هر آنکسی است که نام خدا را نمی برد ولی راست گفتار و درست کردار است.”
دل من با توست
منصور
باسلام برجناب نوری زاد
آقای مهردادعزیزمنظورشمارااز«ناروا»متوجه نشدم
اقای نوریزاد عزیزم چقدرشما انسان وارسته ای هستید مثل شما نایاباست دخترتان اتنا
به نام خدا
هموطن گرامى سلام
این متن به بهای دستگیری فرزندان حوزه منتشر شده است
فقيهان صاحب شرايط تقليد، به طور كلى بر دو دسته مىباشند: يكى فقيهان قديس كه صدق و صفا و ملكهى قدسى آنان امرى موهبتى و اعطايى از ناحيهى خداوند مىباشد. آنان احكام ظاهرى حقتعالى را به دست مىآورند. نكتهى حايز اهميت اين است كه دانسته شود تلاشهاى اكتسابى و تحصيلى بدون اعطاى اين ملكه از ناحيهى حقتعالى، استنباطهاى مدعى اجتهاد و فقاهت را مشروعيت نمىبخشد و فرد را تنها مؤمن مىسازد، نه قديسى كه ولايت فقهى (ملكهى قدسى) داشته باشد.
دستهى دوم، صاحبان ولايت و فقهيان جامع ظاهر و باطن مىباشند. اين گروه در مرتبهاى بسيار بالاتر از گروه قديسان مىباشند. ولايت آنان، امرى دهشى و عنايى از ناحيهى خداوند مىباشد. ولايت اين گروه، دو چهره دارد: يكى محبى و ديگرى محبوبى. ولايت اعطايىِ محبى، نياز به پيشزمينهى اكتساب و رياضت دارد. محبوبان، صاحبان ولايت الهى مىباشند كه ولايت را بدون رياضت و به صرف عنايت حقتعالى دارند. فقيهانِ صاحب ولايت باطنى و محبوبى، ميان علم، عدالت و قدرت، تفكيكى ندارند و در تمامى شؤون گفته شده، ميراثدار خاندان عصمت و طهارت (عليهمالسلام) مىباشند. حضرت آيتالله العظمى نكونام (مد ظله العالى) از زمرهى فقيهان جامع ظاهر و باطن و از اولياى محبوبى حقتعالى مى باشند كه علم، عدالت و قدرت باطنى را به صورت مستقيم از خداوند به صورت موهبتى دارا مىباشند. حضرت آيت اللّه العظمى نكونام (مد ظله العالى) از اولياى ذاتى محبوبى مىباشند؛ اوليايى كه مقام معنوى و قرب حقى آنان از اولياى وصفى و فعلى بالاتر و برتر مىباشد. براى نمونه، حضرت عيسى عليهالسلام از محبوبان وصفى است كه قرآن كريم در توصيف او مىفرمايد: «إِنِّى عَبْدُاللَّهِ آَتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّا». حضرت عيسى عليهالسلام در حالى كه در گهواره است، حال فعلى خود را بيان مىدارد و عبد بودن خود را براى خدا به صورت اسمى مىگويد – كه ثبوت آن را مىرساند – و اعلام مىدارد هماينك كتاب به او داده شده است؛ برخلاف مانند حضرت موسى (عليهالسلام) كه براى گرفتن كتاب در بزرگسالى به كوه طور رود و كتاب، در بزرگسالى به وى داده مىشود.
محبوبان الهى، معرفتى اعطايى و موهبتى دارند و نيازمند آموزش و تعليم و مدرسه و استاد نيستند و در ازل، خداوند آنان را بىواسطه تعليم مىدهد و به يك غمزه، بر حقتعالى و تمامى پديدههاى او شناسا مىگردند و از مدرسه و تعليم براى ابد بىنياز مىشوند. آنان حق را همانگونه كه هست و هر چيزى را به حقيقت خود مشاهده مىكنند. «محبوبان» افراد بسيار نادرى هستند كه به عنايت پيشين و به جذبهاى وصول يافتهاند. ايناناند كه معرفت را نقد دارند و در پى چيزى نيستند؛ راهيافتگانى كه مسير بسيار باريكى را به آنى پيمودهاند. مهمترين ويژگى «محبوبان»، آن است كه داراى جمعيت مىباشند و از هر دانش انسانىاى سررشته دارند؛ چنانكه حضرت آيتاللّه العظمى نكونام (مد ظله العالى) در تمامى علوم اسلامى و انسانى و حتى تجربى و نيز در علوم پزشكى، روانشناسى و جامعهشناسى و شناخت پديدههاى طبيعى داراى تأليف مىباشند و پيشبينى مىشود شمار كتابهاى ايشان در تمامى علوم گفته شده به بيش از 800 اثر برسد. ويژگى مهم محبوبان ذاتى آن است كه همهى دانشها را بهتمامى مىدانند؛ نه آنكه بخشى را از اين كتاب خوانده باشند و بخشى را از جايى ديگر. عارف محبوبى، دانش خود را از اين كتاب و آن كتاب و از اين استاد و آن استاد به دست نياورده است و باطن او دريايى بىپايان درون خود دارد كه البته اندكى از آن را به اقتضاى مصلحتهاى زمانه و تابع شرايط موجود بيان مىدارد. اما متحجران امروز و مانعان و حاكمان مستبد كه اين علوم، جهل و ناآگاهى و گيجى و منگى آنان در سياست و تدبير را آفتابى مىسازد و ناكارآمدى و ضد دينى بودن آن را نشان مىدهد با بازداشت و حبس و زدن انواع تهمت و افترا به معظمله، به گمان خود، از نشر اين علوم موهوبى ممانعت مىكنند و مردم را از اين نعمت محبوبى محروم مىسازند. محبوبان ، به معناى واقعى، «حكيم» مىباشند و آنان طرح و نقشهى هر چيزى را در اختيار دارند؛ از اين رو بهترين معيار براى سنجش حقانيت يا بطلان هر كسى مىباشند.
نظام محبوبان با افراد نابغه – كه توان حدس بالايى دارند و مىتوانند برخى مغيبات را با قدرت حدس خود به دست آورند – تفاوت دارد و نبايد اين دو گروه را با هم آميخت. نوابغ چيزى در خود مىبينند، ولى نمىبينند. گويى چيزى در باطن آنان گم شده است و الهامى مبهم درون آنان است.
ختم محبوبان ذاتى به خون است؛ چنانكه در روايت است: «ما منّا إلاّ مسموم أو مقتول». معركهى ولايت محبوبى را بايد در كربلا ديد كه عشق محبوب و محبوب عشق در آن غوغا بهپا مىكند و ختم به خون مىشود. اگر كسى به مقام قرب ذات برسد، بدون شهادت از دنيا نمىرود. محبوبانِ الهى، رقصكنان سر زير شمشير حق مىآورند تا سير سرخ خود را رقم زنند و اين سير سرخ و ختم به شهادت براى حضرت آيتاللّه العظمى نكونام (مد ظله العالى) نيز به حتم ثابت است؛ زيرا گفتيم ايشان از اولياى ذاتى خداوند مىباشند و ظالمى مغضوبى آنتىتز و قاتل معظمله مىگردد؛ از اين رو دهه پيشرو را بايد دههى مقابلهى ظالمى مغضوبى با اين ولىّ محبوبى دانست.
عارف محبوبى ذاتى جز به حق نمىگويد. او هر چيز را به اندازه و در جاى خود مىآورد و هيچ كس را از آنچه كه هست برتر نمىبرد. مقرب محبوبى ذاتى براى هيچ يك از اهل دنيا ـ در هر لباسى كه باشد ـ كرنش دنيايى ندارد. حضرت آيتاللّه العظمى نكونام (مد ظله العالى) در تمامى سالهاى قدرت يافتن آيتاللّه سيد على خامنهاى كه از آغاز دههى شصت تاكنون مىباشد، با اقتدا به اميرمؤمنان على (عليهالسلام)، نه به دستگاه حاكميت وارد شده و نه هيچ يك از آنان را تأييد كرده و نه اقدامى براندازانه كه به مردم آسيب وارد آورد داشتهاند، بلكه هر جا لازم بوده است، در درس هاى خود، دستگاه حكومت را راهنمايى كردهاند؛ اما دستگاه حاكم، حتى اين رهنمودهاى مشفقانه را نيز برنمىتابد و با بازداشت ايشان در ايام درسى، درسهاى معظمله را به تعطيلى كشانده و بر آن است كه درس ايشان را براى هميشه تعطيل كند. ايشان در 55 روز گذشته، تنها در سلول انفرادى بوده و به ضرورت، تنها از آب و داروهاى خود استفاده كردهاند. ايشان در كوفهى قم، مسلموار زندانى شدهاند و فقيهان و عالمان كوفى قم، از واجبات نماز و مستحبات وضو و طهارت مىگويند. عقبافتادگى امروز جامعهى مسلمين به سبب كرنشهاى بىجاى دانشيان و مدعيان فقاهت در برابر حاكمان مستبد است؛ در حالى كه تشيع، آيين آزادانديشى و آزادگى است و آزاده نمىتواند به هيچ ستمگر جاهلى كرنش داشته باشد. كسى كه در برابر ولىّ محبوبى و مقرب ذاتى حقتعالى قرار گيرد، فرد حيران و سرگردان و گيج و منگى مىباشد كه به آسيب و آفت دچار مىگردد و راجل و درمانده و در راهمانده مىشود و به گمراهى يا غضب حقتعالى گرفتار مىآيد و اگر دادگاه صالحى باشد، بايد به اهانتهاى آنان به ولىّ الهى رسيدگى كند و حكم نجاست توهينكنندگان عامد را صادر كند. كسى كه از رهنمودهاى مشفقانهى اين ولىّ محبوبى سرباز زند و با وى درگير شود، ظالمى مغضوبى است كه در گرداب حيرانى و سرگردانى چون حمار طاحونه مىماند و تنها به دور خود مىچرخد و هرچه بيشتر رود، حيرانى و خستگى او افزونى مىگيرد و در سياستها و تدبيرهاى جاهلانهى خود، مردم را به فقر و فساد و خشونت و سلطهى استبداد مبتلا مىسازد. مغضوبى آنتىتز اين ولىّ محبوبى، در طايفهى مدعى علم دين مىباشد. در اين دوره نيز با وجود اين ولىّ محبوبى، در برابر ايشان بايد مدعى فتنهگر و خدعهپردازى باشد كه كليدىترين تريبونهاى هدايت را به دست مىگيرد و با جمعيتهاى بسيار انبوه همسخن مىشود و نقش آنتىتز و ظالم مغضوبى را بازى مىكند و چنين كسى جز سيد على خامنهاى نمىباشد. اين ظالم مغضوبى به نفاق، خود را در تمامى كارها حق و مصدر حق نشان داده، اما جز نفاق و ريا در وى نيست. چنين مدعىِ خدعهگر و فتنهپردازى در چند روزهى دنيا به دغل، جولانى دارد؛ كسى كه حقيقتى ندارد و خود را حق مىنماياند و از حق مىگويد و مىگويد تا همه باور نمايند حق تنها نزد وى است و بس و كسى كه از او تخطى كرده و بريده، باطل و فاقد بصيرت است. شريعت به چنين كسى هشدار مىدهد: «من دعا النّاس إلى نفسه و فيهم من هو أعلم منه فهو مبتدع ضال». وى فريبخوردهى نفس خود يا شيطان مىباشد و هم به خدعه گرفتار شده و هم خدعهساز و دغلپرداز گرديده و اسلام عزيز خمينى را به اسلام شاهنشاهى تبديل نموده است. امام خمينى (قدسسره) در زمان خود هشدار داد: «اگر اسلام عزيز و جمهورى اسلامى نوپا به انحراف كشيده شود، به جاى آن اسلام شاهنشاهى و ملوكى جايگزين خواهد شد.» ( صحيفهى نور، ج 18 ص .5 ـ بخشى از پيام امام به خبرگان رهبرى، 23 تيرماه 1362)
نظامى كه به نام دين اسلام به پشتوانه مجاهدتهاى امام خمينى و خون شهيدان فراونى در ايران شكل گرفت، حكومت نوپايى بود كه بعد از رحلت آن امام عزيز، به انحراف رفت و حاكم مستبد آن؛ سيد على خامنهاى، خود را در هر چيزى چيرگى مىدهد و اين نظام مقدس را به استبداد، خشونت و جور آلوده كرده و همانگونه كه حضرت امام (رحمهالله) در بيان فوق آوردهاند، نظام جمهورى اسلامى و ولايت فقيه را به «اسلام شاهنشاهى و ملوكى» و «سلطنت دغل دينى» تبديل كرده است. حضرت امام رحمهالله در اين پيام، مهمترين انحراف و آسيب «جمهورى اسلامى» را شكل گرفتن «اسلام شاهنشاهى» دانستهاند؛ زيرا مردم عزيز ايران مسلماناند و هر كسى بخواهد بر آنان حكومت داشته باشد، بايد با نام دين و اسلام بر آنان حاكميت يابد و امروزه نيز سيد على خامنهاى، حاكميت مبتنى بر زور و استبداد و زر و زارى و تزوير خود را با عنوان اسلام، براى تودهها و مردم مسلمان و احساسى، مشروع و موجه جلوه مىدهد. سيد على خامنهاى، //امروز است و بر گردهى نظام اسلامى نشسته و حكومت اسلامى را به ميدانى مهجور، منحرف و سرشار از بدعت تبديل كرده است. نمونه بارز آن، عدم بصيرت وى در شناخت چهرهى احمدىنژاد و حمايت بىدريغ و صريح وى در خطبههاى نماز جمعهى سال 88 بود. حاكميت استبدادى وى، منبع تمامى تصميمها را تنها نظر سيد على خامنهاى قرار داده است و راه چارهى هر مشكلى را تنها نظر و قرائت وى مىداند؛ در حالى كه وى نه نبوغى دارد و نه از اولياى حقتعالى مىباشد. او مىخواهد انديشمند منتقد، مستقل، غير وابسته و عالِم توانايى چون آيتاللّه العظمى محمدرضا نكونام (مد ظله العالى) را با توهين و برخورد استبدادى و خشونتآميز و با وارد آوردن انواع افتراها و دروغها، به انزوا براند. بايد گفت مشكل عمده اين حاكم مستبد و انحصارطلب، نداشتن قدرت ارايهى نظر و ابتلا به خودرأيى مىباشد. وى سياستِ پيشى گرفتن از رقيبان خويش را تنها در استبداد و حاكميت زور و لاتبازى سياسى و حاكميت شاهنشاهى مىبيند و بس. اين سياست، وى را رفته رفته به انزوا و تنهايى خواهد كشاند و طبيعى است كه فرد منزوى، بخشى از قدرت تحليل خود را از دست مىدهد و نمىتواند در قوهى فهم خود تمامى جوانب يك موضوع را بسنجد و بر آن اشراف كامل يابد و در قضيهاى مانند حمايت از سياستهاى اقتصادى دولت احمدىنژاد، دچار اشتباه فاحش مىگردد؛ اما خودشيفتگى افراطى اين حاكم مستبد سبب شده است وى چنان نظر خود را اصل قرار دهد كه هر نظر مخالفى را با ارتداد و كفر برابر بداند و چماق تكفير يا دستكم تفسيق وى و شوراى تكفيرى تابع او، براى زدن بر سر مخالفان همواره بلند است؛ چنانكه دادگاه ويژه به ارادهى وى براى حذف آيتاللّه العظمى نكونام (مد ظله العالى) به بازداشت ايشان و شاگردان و ارادتمندان وى مبادرت مىورزد و اين دومين اشتباه بزرگ سيد على خامنهاى بعد از حمايت اشتباه وى از احمدىنژاد مىباشد؛ بلكه اين اشتباه بسيار مهمتر و ابعاد آن بسيار گستردهتر از آن خواهد بود. اين امر مىرساند وى قوهى تشخيص اولياى الهى را ندارد و «آيتاللّه» نمىباشد؛ زيرا آيتاللّه كسى است كه فهم فقهى و توان استنباط و شناخت در پرتو ملكهى قدسى دارد و چنين كسى بصيرت لازم براى شناخت اولياى خدا را دارد. اشتباه تاريخى سيد على خامنهاى؛ يعنى مخالفت وى با آيتاللّه العظمى نكونام (مد ظله العالى) و دستور بازداشت ايشان از ناحيهى وى نشان مىدهد، اين حاكم مستبد، بصيرت لازم براى شناخت اولياى الهى و تشخيص ماهيت افراد را ندارد و به تبع نمىتواند در ديگر امور بزرگ نيز تصميمهاى درست و درايت لازم را داشته باشد؛ وگرنه در زمان حاكميت وى، بر دست يكى از كمنظيرترين اولياى محبوبى ذاتى، بند قرار نمىداد و وى را تاكنون به مدت 55 روز در سلول انفرادى نگاه نمىداشت. اين ماجرا، بزرگترين ننگ تاريخ حاكميت سيد على خامنهاى بر ايران است.
وى كه از اين همه فضل و علم موهبتى و اعطايى خداوند به اين ولىّ محبوبى، منفعل و درمانده است و به آن حسادت مىورزد، براى فرار از حقيقت، برخورد خشن و تروريستى با صاحب علوم موهبتى و ولايى را پيش كشيده و دشنه بر بيان درسى و دانشنوشتههاى علمى معظمله مىكشد. چنين برخوردى با عالمى كه مىتواند تحولى بنيادين در عرصهى علوم اسلامى و انسانى ايجاد نمايد و در خدمت مهندسى فرهنگ شيعى و انقلاب اسلامى قرار گيرد، نه مناسب است و در شأن وى كه خود را متولى و مدعى عدالت و فقاهت مىداند. مگر در تاريخ حوزهها، چه تعداد از عالمان توليدگر علم دينى؛ آن هم با چنين ابعاد گستردهاى وجود دارد كه بايد اينگونه با آنان برخورد نمود و چنين از آنان استفاده كرد؟ اين برخورد خشونتآميز كه وحشىگرى داعشىها را به ذهن تداعى مىكند، تنها براى انكار و ناديدهگرفتن تلاشهاى علمى شخصى است كه سراسر نور و معرفت و بينش تمام مىباشد و شبانهروزِ چهل سال گذشتهى خود را وقف تدريس و تحقيق دانشهاى حوزوى و تأليف صدها جلد كتاب در حوزههاى علوم انسانى و اسلامى نموده است. معظمله در اين چهل سال، دروسى مانند دو دوره خارج اصول، خارج فقه به مدت 30 سال، تفسير قرآن كريم، شرح مصباحالانس، شرح فصوصالحكم، تمهيد القواعد، الاسفار الاربعه، خارج فلسفه، اسماءالحسنى، شرح منازلالسائرين، فلسفهى اخلاق، فلسفهى حقوق، حقوق اساسى، قواعد و اصول استخاره با قرآن كريم، عرفان محبوبان، طب و روانشناسى در تمامى روزهاى هفته، حتى پنجشنبه و جمعه در حوزهى علمى قم داشته است. اين برخوردها مصداق اتم «ظلم سيستماتيك» مىباشد. آيا اين است لزوم پاسداشت حرمت و شأن والاى عالمى با بيش از دويست و پنجاه جلد كتاب و بيش از پانصد و پنجاه جلد كتاب ديگر كه در دست آمادهسازى براى نشر مىباشد و تمامى نيز تازههاى علمى را در خود دارد و سِمت نوآورى آن در تمامى زمينههاى علوم اسلامى و انسانى براى جامعهى علمى و اساتيد فن شناختهشده است؟ عالمى كه به پشتوانهى همين محتواى عظيم علمى و فرهنگى «مدعى» است و صاحبان ادعاى ولايت و مرجعيت و علم و فقاهت را اين گونه به «دوئل علمى و ولايى» و مباهلهى زنده و تحدى آشكار فرا مىخواند تا صاحب محتوا و حقيقت از آنان كه با موجسوارى و فضاسازى و بازى با احساسات يا قدارهكشى سيستماتيك يا زر و زور و زارى و تزوير و دغل، چيره شدهاند، شناخته گردند.
مواجههى استبدادى سيد على خامنهاى با آيتاللّه العظمى نكونام (مد ظله العالى) به وضوح نشان مىدهد اين قدرت و زور و زر و زارى و تزوير و استفاده از احساسات مردمى است كه حرف اول را در صحنهى سياست ايران مىزند و ميدان سياست ايران به محلهاى براى لاتبازى در چهرهى «مدنى دينى» تبديل شده است كه شعارهاى دينى و مدنى در آن، تنها نقشى فانتزى دارد. دادگاه ويژهى روحانيت، اين روزها هر كسى را كه به تلفن همراه آيت الله العظمى نكونام (مد ظله العالى) زنگ زده و پيامهايى حتى با كمترين ابراز احساسات و عواطف به مرجع تقليد خود داشته است احضار مىكند و تحت بازپرسىهاى پيچيده و فشارهاى روانى مضاعف و تفتيش و تجسس قرار مىدهد تا آن را مستمسكى براى پروندهسازى عليه ايشان قرار دهد و اين اوج رذالت اين بدخواهان و ظالمان را مىرساند و نشان مىدهد آنان معناى ولايت محبوبى اين فقيه اعلم را كه بر پايهى احساس و عاطفه و معرفت است نمى شناسند و ابراز احساسات براى آنان، تنها معناى هوس و قفس نفس را دارد. بازداشت آيت اللّه العظمى نكونام (مد ظله العالى) بهترين دليل آن است كه امروزه در ايران، سخنگفتن از امنيت حيثيتى معنا ندارد و ايران ديگر سرزمينى نيست كه آزادى، حريت و كرامت انسانها در آن پاس داشته شود و قداستها بر قداست خود باقى باشد.
بازداشت آيت الله العظمى نكونام (مد ظله العالى) يعنى فضاى آزاد انديشى و نظريهپردازىِ مستند و مستدل به كلى در ايران تعطيل است و يعنى مقام رهبرى اجازه مىدهد با صاحبان نظريهها با خشونت و عصبيت برخورد شود. اين بازداشت يعنى تنها بايد يك نظر را نشر داد و عظمت بخشيد و بزرگ نمود و آن را به صورت سفارشى علم ساخت ئ آن نظر نيز تنها نظر رهبرى مستبد و خودرأى است كه در علم، فردى عادى است كه نه نبوغى دارد و نه ولايتى. بازداشت آيت اللّه العظمى نكونام (مد ظله العالى) يعنى بايد آزادانديشان را قربانى قدرتهاى چيره و موجسواران كرد و ايران اسلامى ديگر اسلام حقيقى زمان حضرت امام خمينى را ندارد و بر ايران، شاهى مستبد چيره شده است كه نمىگزارد ايران از فرزندان علمى و معنوى خويش صيانت كند. مقام رهبرى اگر دغدغه صيانت از فرهنگ تشيع را داشت، انديشمند كمنظير و دانشمند محبوبى و بىبديل قرن؛ حضرت آيت اللّه العظمى (مد ظله العالى) را قدر مىدانست. حاكميت 25 سالهى سيد على خامنهاى نشان مىدهد حاكميت وى كريمه نيست و استبدادى است و بزرگترين دليل و نشانهى انحراف آن نيز برخورد قلدرمآبانه با عارف سترگ و فقيه بزرگ، آيت اللّه العظمى نكونام (مد ظله العالى) مىباشد. بازداشت آيت الله العظمى نكونام (مد ظله العالى) يعنى امروزه حكومت و ولايت ايران، آمرانه و شاهنشاهانه و مبتنى بر ظلم و زور گرديده است و ديگر سياست مبتنى بر فقه، علم، بصيرت و از همه مهمتر، عشق به مردم و حقتعالى نمىباشد و حاكمان امروز ايران، ولىّشناس نبوده و تنها بار ادعاهايى توخالى را با خود يدك مىكشيدهاند.
پاسخ سيد على خامنهاى به پدر نقد ايران و رهنمودهاى مشفقانه وى تنها يك كلمه بوده است و بس و آن، «زندان و هتك حرمت» مىباشد و تمامى عالمان و فقيهانى كه در خدمت چنين حاكمى مىباشند، همه فاقد سلامت علمى و بصيرت لازم مىباشند و هيچ يك بر حق نمىباشند و آنان ينز با سكوت خويش، شريك اين جرم و ظلم سيد على خامنهاى مىباشند و دادگاه صالح مىتواند بعد از مرگ خامنهاى كه بر پايهى پيشبينىهاى مبتنى بر علوم غريبه، تا سال 1403 به طول مىكشد، تمامى آنان را محاكمه نمايد؛ زيرا مردم به تخصص آنان اعتماد كردهاند و آنان مردم پاك و شريف را با خيانت در تخصص يا خيانت در ادعاى تخصصى كه نداشتهاند به قربانگاه حاكمى مستبد، زورگو و باطل برندهاند كه شكارچى مردم در پس چهرهى تزوير و سياست شده است و آنان بودهاند كه مردم بىگناه را به صورت مرموز به مسلخ سياست وى بردهاند. فقيه آزاده كسى است كه از همين امروز تشخيص دهد سيد على خامنهاى در دههى پيش رو به يكى از بزرگترين قاتلان و شكارچيان ايرانيان مبدل خواهد شود و همين امروز چهرهى دروغ و تزوير و دغل وى را صاحبان راستى و درستى و اولياى حقيقى باز شناسد تا خويش و توليدات فقهى و علمى خود را در خدمت خيانت به مردم خود نگيرد. سكوت فقهيان كوفهى قم در برابر بازداشت مسلم زمان، بردن گردن تودهها زير گيوتين مديريت اين ظالم مغضوبى، چند چهره، رياكار و منافق مىباشد كه با الفاظ دينى بازى مىكند.
دانشمندان پيش از آن كه نياز به دين داشته باشند، نياز به اين رشد عقلانى و بينش معرفتى دارند كه اين شكارچى ايرانيان را بشناسند؛ صيادى كه براى استتار خود و شكار هرچه بيشتر ايرانيان، خود را به تمامى كمالات انسانى زيور مىكند. شناخت چهرهى پنهان و باطن /// وى در زير اين همه كمالات انسانى، براى دانشمندان سخت است تا چه رسد به افراد عادى و تنها فقيهى از عهدهى آن بر مىآيد كه شناخت و معرفت وى بر پايهى ملكهى اعطايى قدسى يا ولايت موهبتى باشد. شكارچى امروز صحنهى سياست ايران، تلههاى خود را استتارى از جنس كمالات و به نام مردم و خواستههاى آنان و چهرهى دين داده است و اين بدترين نوع استتار در زمان خود مىباشد.
فقهيان كوفى قم، هنوز اين هوشمندى را ندارند تا چهرهى تزوير حاكم سياسى ايران را بشناسند؛ آن هم حاكمى كه قدرت كنونى خود را بر پايهى تحريك احساسات و عواطف جمهور و در چهرهى سالوس و رياى دينى يافته است. فقيهان ساكت و نشستهى كوفهى قم، مسلم زمان را تنها گذاشتهاند و علم و فقه خود را وسيلهى يارى ابنزياد قرار دادهاند تا به وى مدد كنند براى مردم ايران قربانگاه بسازد و علم و فقه ادعايى آنان شكارچى پرورش مىدهد و سلامت زندگى و حيات و سعادت مردم را به خطر مىاندازند. اگر دانشمندان و عالمان دينى درك درستى از مسايل سياسى نداشته باشند و نيروى شناخت اولياى حقيقى خداوند را نداشته باشند، به خدمت سيستمهاى سياسى مىآيند و مردم را فداى منافع سياستبازان و كارتلهاى اقتصادى و حاكمان جور و ظالمان مزور مىكنند و سبب مىشوند تودههاى سادهباور كه به ظواهر دينى دل خوش مىدارند، خويشتن را با پاى خود به قربانگاه ظالمانى برند كه اسلام را شاهنشاهى نموده و ولايت فقيه را به سلطنت و حكومت زور تبديل كرده است. بايد به اين هوشمندى رسيد تا ايادى و نطفههاى شيطان را در زمين شناخت؛ نطفههايى كه به هر هيأتِ مردمپسند در مىآيند تا احساسات مردم را به بازى بگيرند و در اين بازى چنان جدى هستند كه هيچ گاه به مخيّلهى كسى وارد نمىشود كه در چهرهى آنان نقابى است كه نطفهى شيطان را در پشت خود دارد. فقهيان امروز كوفهى قم، مسلم زمان، حضرت آيت اللّه العظمى نكونام (مد ظله العالى) را تنها گذاشته و مردم را به ميدان مين سيد على خامنهاى مىبرند. نه تنها فقيهان كوفى قم، بلكه دانشگاهها و مراكز علمى ايران نيز اسير دست صيادى شياد شدهاند و صنعت ساخت باتلاقهاى مرگ را مىپرورانند و سوارهنظام و سپر دفاعى جلادى پنهان گرديده و براى او سيستم شكار انسان اختراع مىكنند و چهرهاى استبدادى را در آستين علمى خود بزرگ مىكنند و احساسات مردم را براى پذيرش ناخودآگاه بردگى وى برمىانگيزانند. مهم شناخت اين قتلگاه است و قانون، دين، علم و هر كمال ديگرى با برچيده شدن اين قتلگاه است كه ارزش پيدا نموده و قدرت اجرا مىيابد.
فقهيان وابستهى قم، راه نفوذ سيدعلى خامنهاى در جامعه را تزريق دادههاى سفارشى به ظاهر علمى و دينى مىدانند؛ زيرا جامعه در قبال دادههاى به ظاهر علمى و دينى، كرنش دارد. اگر علم به صورت سفارشى در خدمت چنين ظالمى باشد، تودهها و مردم را اسير فرهنگ پر تزوير خود مىسازد. امروزه سيد على خامنهاى، سوارهنظامانى مزدور دارد كه با تئوريزه كردن فرهنگى كه در پى آن هستند، به توليد علم فرمايشى و برانگيختن احساسات مردم در پرتو آن رو آورندهاند و اينان كه همان فقهيان كوفى قم مىباشند، بدترين خاينان به مردم و كشور هستند. سيد على خامنهاى براى تداوم حاكميت مستبدانهى خود به پشتوانهى دادههاى سفارشى فقهيان وابسته، مهمترين مانع خود را را وجود دانشمند فرهيخته، مستقل و غير وابسته و عالم منتقد و آزادانديش و ولىّ محبوبى حق، حضرت آيتاللّه العظمى نكونام (مد ظله العالى) مىداند و براى همين است كه پاسخ نقدهاى علمى معظمله را با زندان و توهين و وارد آوردن افك و افترا مىدهد و درسهاى خارج فقه پدر نقد علمى ايران و شاخصترين منتقد حكومت و سياستهاى آن را تعطيل مىسازد. اگر جامعهاى سپر دفاعى دانشمندان منتقد را براى خود نداشته باشد، با هجوم دادههاى سفارشى و فيلمها و سريالهايى كه سياستهاى حاكمان را دنبال مىكند و محتواى احساسى روضهها و محافل مذهبى كه در خدمت حاكمان مستبد و شكارچيان جامعه درآمده است، بهراحتى در هم مىشكند و تابع ظالمان مىگردد و بر اين تبعيت خود نيز افتخار مىكند؛ زيرا اين تبعيت، به پشتوانهى دادههاى سفارشى فقيهان و عالمانوابسته، مزدور، منفعتخواه، دنياطلب يا ترسو و بزدل و به مدد زر و زور، تئوريزه شده است؛ در حالى كه نمىدانند سكههاى طلا و تراولهايى كه مىگيرند، همچون دانهى گندمِ مسمومى است كه در تلههاى مرگِ موشها گذاشته شده است و منفعتجويى ظاهرى آنان، باطنى پر از دشنه دارد كه روزى قلب آنان را خواهد شكافت. بارش روانى دادههاى قصابان بشر با آرايش رسانهاى موجود، حس يافت مخاطرات را در مردم و حتى در عالمان و دانشمندان، خفته نگاه داشته و بمبارانهاى تبليغى و جنگهاى روانى، آنان را در خواب خوشى فرو برده است؛ خوابى كه ظاهرى خوش دارد و پايان آن مرگ است و تنها تربيت معنوى است كه مىتواند حس شناخت قاتلان را در افراد زنده سازد؛ زيرا علم و فقه امروز كه از معنويت و معرفت عالمان ربانى و حقيقى دور افتاده، به جاى خدمت به مردم و رهنمون شدن آنان به ساحل سلامت و سعادت، با توليد علم سفارشى، به استثمار مردم به نفع شكارچى درندهخوى آنان رو آورده است.
هماينك سيد على خامنهاى كه با ظلم و زور و با اسلام شاهنشاهى حكومت مىكند، احساسات مردم را برانگيخته مىسازد و براى خود قدرت مردمى مىآفريند. وى تودهها را كه انتخابهايى از سر احساس و انگيزه دارند، با برانگيخته ساختن احساسات، با پاى خود به قربانگاه خويش مىبرد و تودهها چه سادهلوحانه افتخار مىكنند كه براى وى ذبح مىشوند و البته سرعت ارتباطات و پيشرفت علم و فراوانى مصرف نيز به كمك اين سياستبازان آمده است.
بايد توجه داشت يكى از عوامل مهم در غفلت از شناسايى مرداب مرگى كه سيد على خامنهاى براى مردم ايران ساخته است، ترويج عامدانهى فقر اقتصادى و وابسته ساختن مردم به كمك مالى خويش است؛ وگرنه ايران يكى از ثروتمندترين كشورها از حيث منابع انرژى و معدنى و نيروى كار جوان با هوشمندى بالاست. انسانى كه فقير است، چنان در مشكلات خود گرفتار و غرق در خويش است كه فراغت نمىيابد به سيستمهاى هدايتكننده و قتلگاهها بينديشد. او غصهى نان شبِ همسر و فرزندان خويش را دارد و از مسلخى سياسى كه در انتظار وى است به خاطر درد عميق فقر، به كلى غافل مىباشد. سياستمداران پرتزوير و دغل ايران نيز براى آنكه كسى نقاب از چهرهى آنان برندارد، به اين دو عامل مهم متوسل شدهاند؛ يكى گسترش فقر اقتصادى و پايين آوردن توان خريد تودهها و وابسته ساختن هرچه بيشتر آنان به سيستمهاى ادارى و بانكى و توزيع نقدى يا جنسى يارانهها، و ديگر برخورد با تمامى رسانههاى مخالف يا منتقد و گسترش شبكههاى اجتماعى و رسانهاى و اطلاعرسانى كه تحت نفوذ آنان باشد و جز آنچه كه حاكمان تزويرگر مىخواهند سخنى را نقل نكنند و تحقيق و ارايهاى نداشته باشند و بتوانند احساسات تودهها را آنگونه كه آنان مىخواهند برانگيخته سازند؛ اگرچه استبدادگرايى پايان خوشى ندارد و رفته رفته مردم را به خستگى، بىاعتقادى و وازدگى نسبت به حاكم مستبد خواهد كشاند و زمينهى تغيير حكومت را ايجاد خواهد كرد؛ چنانكه بعد از گذشت دهه فعلى و با مرگ سيد على خامنهاى، مردم طرحى نو درخواهند انداخت و تمامى دولتمردان آلوده و اهل سياست مددكار ظلم و جور را به كلى از صحنهى سياست ايران پاك خواهند ساخت و اسلام شاهنشاهى فعلى را به اميد يافت اسلام حقيقى سرنگون خواهند ساخت؛ هرچند زمان حاضر زمان غيبت مقام عصمت است و پاكى و طهارت رؤيايى كه بيشتر مردم در پى آن هستند، در زمان طولانى و درازمدت غيبت، قابل دست يافتن نيست و در هر دورهاى، تنها نمايى ظاهرى از اسلام، حاكم خواهد شد و اسلام حقيقى در نزد اولياى الهى اين عصر و منجى حقيقى انسانها حضرت صاحب الامر (عجل الله تعالى فرجه الشريف) مىباشد و تنها آن حضرت است كه اسلام حقيقى را براى نجات بشريت عرضه خواهد نمود.
افزون بر معيار مخالفت سيد على خامنهاى با آيتاللّه العظمى محمدرضا نكونام (مد ظله العالى) كه نشاندهندهى باطل و ظالم بودن وى مىباشد، معيارهاى ارزيابى سلامت و درستى رهبرى؛ يعنى فاصلهگرفتن جامعه از سه عنصر «فقر»، «جهل» و «استبداد» نيز باطل بودن وى را به دست مىدهد. اگرچه رشد يا انحطاط جامعه و تكامل و تحول آن، بهراحتى آزمونپذير نيست و گاه چند دهه مىگذرد تا نتايج سياستگذارىهاى حاكمان و كفايت يا بىكفايتى آنان در مديريت جامعه و اوج و حضيضى كه به جامعه وارد كردهاند، مشخص شود؛ اما امروزه با گذر بيست و پنج سال از رهبرى سيد على خامنهاى، مىتوان سلامت رهبرى و نتايج مديريتى وى و ارزش آن را ارزيابى كرد. «گذر زمان» راهى مطمئن براى تحليل و قضاوت سير معيوب يا سالم جامعه مىباشد و نگاه به حال جامعه، به صورت عينى نشان مىدهد جامعه در طول اين سالها به چه چيزى تبديل شده است و اين قضاوت فارغ از آمارهايى كه گاه غير واقعى يا ساختگى است، بهترين داورى در مورد پيشرفت يا انحطاط جامعه مىباشد. براى نمونه، رهبرى حضرت امامخمينى (رحمه اللّه) امت اسلامى را در كمتر از سه دهه، ره چند صد ساله برد؛ اما رهبرى سيد على خامنهاى زخم فقر و آسيبهاى روانى فراوانى به مردم بهويژه از بعد استبدادطلبى و ظلمى كه در اين حاكميت جريان يافت، وارد آورده است. بايد توجه شود كه در شاخص علم و سواد، نبايد كمّىنگر بود و آمار ثبت اختراعات و توليدات علمى را دليل بر رشد علم گرفت و از آن ذوقزده و خودباخته شد؛ بلكه بايد آرامش و آسايشى كه علم به زندگىها مىبخشد، معيار رشد آگاهى قرار گيرد. جامعه در صورتى رو به آگاهى مىرود كه زندگىها در آرامش و نعمت، كمال يابد؛ وگرنه رشد فنآورى و توسعهى تكنولوژى بدون حصول آرامش روانى، خبر از انحطاط و سقوط جامعه مىدهد، نه از رشد و تكامل روانى آن. براى نمونه، هماينك بُعد احساس و عاطفه و نگهداشتن حرمتها رو به ضعف مىباشد و فضايى سرد و بدون احساس را بر روابط اجتماعى چيره كرده است كه اين امر نشانهى بيمارى و انحطاط و نتيجهى حاكميت استبداد و هتك حرمت انسانها توسط اين حاكم مستبد است. در زمينهى فقر نيز در ايران چنين بوده كه سرمايهى درصد اندكى از مردم، رشد داشته و بيشتر مردم، روز به روز فقيرتر و وابستهتر مىشوند.
معيارهاى رشد جامعه هنوز علمى و مورد توافق همگان نيست، ولى معيار «گذر زمان»، نحوهى زندگى مردم را به صورت عينى براى آنان ملموس و تجربى مىسازد و مردم كه در مسير رشد جامعه، اسير احساسات هستند، بعد از گذشت چند دهه به خوبى و با اطمينان كامل مىتوانند در مورد رشد يا انحطاط جامعهى خود قضاوت كنند و حكم دهند. امروزه سيد على خامنهاى با بازداشت حضرت آيتاللّه العظمى نكونام (مد ظله العالى) بر آن است با سياست به اصطلاح مشت آهنين مواجه شود و ايشان را بازداشت نموده و به زور و ظلم و با برخورد استبدادى به زندان افكنده است.
امروزه با حضرت آيتاللّه العظمى محمدرضا نكونام (مد ظله العالى) از آن رو با سياست مشت آهنين و با قلدرى و زور برخورد مىشود كه معظمله با خرافات و پيرايههايى كه به نام دين تبليغ مىشود و زندگى را بر مردم و بندگان خدا سخت ساخته است مبارزه مىكند و نيز با چهرههاى باطلى كه خود را با ريا و تظاهر و سالوس، «حق» مىنمايانند، به ستيز برمىخيزد تا راه حق گم نشود و بندگان خدا مسير گمراهى را نپيمايند و دين از مسير درست خود منحرف نگردد و بىدينى به جاى دين تبليغ نشود و باطل چهرهى حق به خود نگيرد و در چهرهى دين به تودهها ظلم و ستم وارد نياورد؛ چنانچه افزون بر كتابهاى فقهى معظمله، در ميان 800 كتاب معظمله دو دوره كتاب وجود دارد كه اين مهم را انجام مىدهد: يكى 70 جلد كتاب شعر كه مجموع آن بيش از 22000 بيت مىشود و بسيارى از حوادث سياسى ايران در آن منعكس شده و بهترين راهنماى معرفتى براى جويندگان حقيقت مىباشد؛ همانطور كه 50 جلد كتاب مىباشد كه خاطرات سياسى معظمله از سى سال مبارزه با رژيم ستمشاهى و سى سال حوادث انقلاب اسلامى را بيان مى دارد. در اين كتابها، شخصيت باطنى و خلق و خوهاى سياستمداران و دولتمردان شصت سال گذشته گفته شده و حق يا باطل بودن آنها مشخص گرديده است. آيت اللّه العظمى نكونام (مد ظله العالى) از شخصيتهاى تاثيرگذار در دوران مبارزه با نظام ستمشاهى مىباشند. ايشان از همان ابتداى قيام سال 42 به نهضت امام خمينى (ره) پيوستند. معظمله از حضرت امام (ره) حكمهاى اطلاقى فراوانى دارند. آيتاللّه العظمى نكونام (مد ظله العالى) با دو برادر حضرت امام (آيت الله پسنديده و آقاى هندى) رابطهى صميمى و نزديك داشته است و تمامى مبارزان انقلابى را به خوبى مىشناسند. امروزه بسيارى از استوانههاى انقلابى كه با امام خمينى (ره) همراه بودهاند، بعد از رحلت حضرت امام، مقلد معظمله گرديده و از وى فتوا مىگيرند. در ميان آنان سرداران بنامى مىباشند.
آيتاللّه العظمى نكونام (مد ظله العالى) از ابتداى دههى شصت و با قدرت گرفتن سيد على خامنهاى در مقام رياستجمهورى و سپس رهبرى، در سى سال گذشته به كلى از صحنهى سياسى كشور فاصله گرفتند و بر تلاش علمى تمركز نمودند. نتيجهى اين تلاشها نگارش 800 جلد كتاب و مهندسى دوبارهى فرهنگ شيعى با هدف مبارزه با پيرايههاى دينى و ظالمان و ستمگران مىباشد؛ پيرايههايى كه به نام دين تبليغ مىشود؛ اما از دين نيست و تنها سبب مىشود زندگى بر مردم سخت گردد. ايشان بارها در زمان رهبرى سيد على خامنهاى بازداشت گرديدهاند. در سال 69 ايشان رهبرى سيد على خامنهاى را به نفع مردم و كشور ندانستند و آن را عامل تحريف دين و ولايت شمردند. گروهى به اسم دفاع از ولايت، به بيت ايشان هجوم آورده و در نتيجه همسر محترم ايشان ميان در و ديوار مىمانند و آن سيدهى مظلومه در نتيجهى اين ضربات، آن هم در ايام فاطميه به شهادت مىرسند. در آذرماه سال 90 نيز ماموران امنيتى دفتر ايشان را تعطيل و سيستمهاى كامپيوترى را با خود بردند و از نشر و توزيع رسالهى توضيح المسائل ايشان ممانعت كردند و ايشان را براى 5 روز در بازداشت و حصر خود داشتند. معظمله در اين 5 روز اعتصاب غذا نموده و تنها آب و داروهاى خويش را مصرف مىكردند. در 11 دىماه امسال نيز معظمله را بازداشت و انبوهى از ماموران، سيستمهاى كامييوترى بيت ايشان را به تمامى با خود بردند. در اين دوره نيز ايشان در 55 روز گذشته در سلول انفرادى، اعتصاب غذا داشتند. با شاگردان معظمله نيز با زبان زور و تهديد سخن گفته و برخى از آنان را بازداشت كرده، بلكه به همسران و فرزندان آنان نيز رحم ننموده و براى پرونده سازى حتى زنان را نيز احضاز يا بازداشت كرده و تحت بازجويىهاى پيچيده و فشارهاى روانى سخت و خشن قرار دادهاند. تمامى اين امور به خوبى مىرساند حاكميت سيد على خامنهاى به حاكميت لاتهاى سياسى يا سلطنت دغل دينى تبديل شده است كه با عالم شاخص و بىبديل و ولى محبوبى حق، حضرت آيتاللّه العظمى نكونام (مد ظله العالى) اين گونه رفتار مىكنند تا چه رسد به مردم عادى كه براى ظلمهايى كه به آنان مىشود و دردهايى كه از فقر و فساد و خشونت به آنان وارد مىآيد، پناهى ندارند. بايد گفت از خاصيتهاى دوران رهبرى سيد على خامنهاى اين بوده كه فرزندان انقلاب و امام، يكى پس از ديگرى خورده شدهاند تا تنها وى بماند. در سالهاى اخير، فقيهان كوفى قم، تمامى زور خود را به وى دادهاند و وى نيز با قدرت انحصارى و اقتدارگرايى خاص خود، حرمت و شأن هيچ كسى را رعايت نمىكند. قدرت امروز سيد على خامنهاى در زور نظامى (سپاه)، تزوير، زر (دادن حق حساب به پاچهخواران و پخش پول ميان حاضران در صحنه) و زارى (و استفاده از شور و احساسات مذهبى و محافل روضه ها) ريشه دارد، نه در قدرتهاى باطنى و الهى. قدرتى كه وى به جاى مغتنم دانستن آن و پاسدارى از ارزشهايى كه شهيدان براى آن جانفشانى كردهاند، سالها بعد به قتل ولىّ محبوبى خداوند دست مىيازد و چهرهى قاتلى مغضوبى از خود نشان مىدهد. ظهور اين ولى بزرگ الهى در اين عصر، معيارى دقيق و ميزانى خطاناپذير براى ارزشسنجى تمامى افراد و چهرهها بهويژه فقيهان قم مىباشد. واقعهى شهادت حضرت آيت اللّه العظمى نكونام (مد ظله العالى) همچون شهادت امام حسين (عليه السلام) كربلايى مىسازد كه معيار شناخت حق از باطل مىگردد. بازداشت آيت اللّه العظمى نكونام (مد ظله العالى) توسط دستگاه حاكم، يعنى سيد على خامنهاى با تفوق حاصل از زور و زر و و زارى و تزوير و با استبداد حكم مىراند و بر تخت مىنشيند تا آن كه تابوت، او را در بر گيرد؛ يعنى حاكميت وى حاكميت تخت و تابوت و حاكميتى شاهنشاهى مىباشد. حاكمى كه در حال از دست دادن مقبوليت عمومى خود مىباشد، از اين رو «حاكم مستبد» گرديده و چو ن به آيت اللّه العظمى نكونام (مد ظله العالى) ظلم نموده، عدالت خود را از دست داده و «حاكم جائر» گرديده و حكومت وى چون نام دين را يدك مىكشد، بايد نام حكومت وى را «سلطنت دغل دينى» ناميد و چون وى در شناخت چهرهى ولايى معظمله راجل مىباشد، فقاهت وى ادعايى بوده و «حاكم جاهل» مىباشد. به هر روى، ماجراى بازداشت آيتالله العظمى نكونام (مد ظله العالى) بهترين معيار براى محك زدن هر يك از فقيهان مدعى و شناخت جايگاه آنان مىباشد؛ زيرا آيت الله العظمى نچونام (مد ظله العالى) داراى ولايت موهبتى و محبوبى مى باشند كه هر گونه مخالفت و دخالتى با تصرفات ايشان، معصيت بيّن و آشكار مىباشد. براى اثبات ولايت ايشان نيز، تحدى، مباهله و دوئل ولايى در حضور مردم؛ به ويژه عالمان دينى كه روحيهى آزاد و حريت دارند و فريفتهى زور و زر و تزوير و زارى نمىشوند، بهترين مسير مىباشد.
شعرهاى زير خطاب به ظالم مغضوبى اين عصر و كوفهى قم سروده شده است و از منابع مهم در شناخت مغضوبان مىباشد. شناخت مغضوبان بسيار مهم است؛ زيرا ممكن است در دورهى زندگى هر كسى، يكى از آنان باشد كه با نبود بصيرت لازم در شناخت آنها، نزديكى به اينان و هر گونه خدمت و پيروى از آنها، فرد پيرو را به حرمانهاى عظيم مبتلا مىسازد و سلامت دنيوى و سعادت اخروى را از او مىگيرد. شناخت مغضوبان ريشهى دشمنشناسى براى هر كسى است كه بخواهد در مسير بندگى حق تعالى گام بردارد. دشمنشناسى به او بصيرتى مىدهد تا در فتنههاى بزرگ، پيادهنظام لشكرِ مغضوبان نشود و به تلبيس آنان كه به پيروى از ابليس، بيشتر چهرهى دلسوزى و دينمدارى به خود مىگيرند، گرفتار نگردد.
دل بيمار
تو شدى عامل ظلم و ستمِ خلق خدا
فارغ از عدلى و داد و تهى از لطف و صفا
سربهسر كار تو حرف است و كجا بوده عمل؟
چهرهى زورى و ظلمى، شدهاى اهل جفا
كن رها مذهب و دين و برو از مكتب عشق
بىخبر از دلِ رنجورى و مظلوم و گدا
خط صلحى و صفا، گرچه تو در ظاهر امر
ليكن عارى ز وفايى و ز صدق و ز رضا
ظاهرت هست به اوج و به فلك شد سخنت
همچو شيطان رجيمى كه بشد درد و بلا
سربهسر دعوى علم و هنر آرى به ميان
وه چه غدّارى و بر اهل ولايى تو دغا!
اين بود دين تو! اى واى ز بىدينى تو!
فكر فردا نكنى تو ز پسِ چون و چرا؟
غم خورد بهر تو غير و نخورى غم ز كسى
چه جفاكارى از اين بيش بود، خود عجبا
همچو تو بوده بسى پيشتر از اين كه تويى!
كى بمانى و بماند به جهان كس برجا؟!
شد نكو باخبر از باطن بيمار تو زود
رفته بر اين دل ما از سر ظلم تو چها
گيج و منگ
بر سر خلق خدا چون تو جفاكارى نيست
چون خسى باشى و جان تو بهجز خارى نيست
جور و ظلم تو بود بر سر خلق حيران
جز غم و رنج تو بر ملت ما بارى نيست
باخبر باش كه نى لطف خدا همراهت
چهره برگير كه بهر تو دگر يارى نيست
خوابى و بىخبر از بزم صفا و سرّى
در تو جز جهل و ستم، چهرهى هوشيارى نيست
بىخبر از سر ظلم و ستمى بر دگران
جز ستم در سر تو سايهى پرگارى نيست
مدعى! گرچه تو هستى به سَر و سِرّ جهان
ليكن اندر دل تو ذرهى آثارى نيست
ديدهاى بادهى مستان، نكشيدى بر سر
دلِ تو جز ز پى هيبت زنّارى نيست
پيكر كفرى و دور است دل از دين تو منگ
كافرم من به مرام تو و ز آن عارى نيست
دين تو زور و ستيز و ستم و بيداد است
كى تو كم از مغولى، بهر تو تاتارى نيست
بوده فرياد تو دعوى اناالحق بر خلق
فارغ از «حقّى» و در جمجمه پندارى نيست
شعبده سركنى و دين بفروشى يكسر
دين براى تو به جز آلت و ابزارى نيست
بىخبر از همه خلقى و ندارى مشكل
بر تو و جهل تو از هيچ كس انكارى نيست
منگ و گيجى و بهخود مانده چو حيوان در گل
فارغ از جمجمهاى «حق» به تو انگارى نيست
محرومان افتاده
ز دست ظلم و بيداد تو، دنيايم پريشان است
گرفتار بلا گرديده دل، هر دم هراسان است
خدا ويران نمايد آشيان تو، به يك لحظه
بلاباران شوى يكباره، اين بر حق، چه آسان است
دل بيمار مظلوم و غريب و بينوا را تو
شكستى راحت و آسان و گفتى اين زِ ايمان است
من و مسكينِ بيچاره، هم آن مظلومهى بيمار
شكايت از تو بر حق بردهايم و قصه پنهان است
خدايا در برِ ظالم، حمايت كن ز مظلومان
كه در ظالم نباشد خير، چون در بند عنوان است
كفر من
كى مسلمانى كه راحت مىكُشى بيمار را؟
كفر من بهتر از ايمانت، بهپا كن دار را!
مُردم از نادانىات، آشفتهام از دين تو
ظلم و زورت برملا شد، تو ندارى عار را
سر سپردم بر رضاى دوست بىچون و چرا
تا به جان خود خريدم لطفِ اين پندار را
دين و آيين الهى، مرحمت شد خوش به ما
تا كه ديدم شوق و عشق و پاكى ايثار را
مذهبم عشق است و لطف و پاىمردى، هم صفا
بردهام از خاطر خود كينه و آزار را
خير و خوبى كى سزاوار ستمكاران بود؟
مار و عقرب را بود ظالم سزا يا خار را؟
زور و ظلم و دشمنى اوصاف جاهل بود و بس
خوش به خود بگزيدهام آرامش رفتار را
دين ندارد ظلم و زور و نى در آن بغض و دغل
آن كه دارد ظلم و زور، او لايق است افسار را!
دست محرومان كجا گيرد كه از روى طمع
بهر خود خواهد جهان تا پر كند انبار را
ظاهرش زيبا، ولى او باطنش باشد دغل
پيكرى بىسر بود خود بىعمل گفتار را
آه مظلوم و يتيم
شد زمان منِ آزرده پر از ريب و ريا
يكسر آمد دف مرگ و نى مردن به صدا
مرگ و مردن شده قوتِ همگان هر شب و روز
شده خوف و خطر و مرگ و فنا در همه جا!
شاهد مردن هر پير و جوان، هر زن و مرد
بودهاى بر سر هر كوچه و هر كوى و سرا
آه مظلوم و يتيم از همه جا مىبارد
آمده بس كه بلا بر سر مسكين و گدا
هر كسى جار حقيقت بزند با همه عيب
كو دگر عالم وارسته كه شد اهل وفا؟!
همه جا شعبده بر پا شده با منقل و مى
همه در ظاهر كارند و ز باطن چه جدا
ظاهر دين شده خود معركهى بىخردان
خَرمداران چه خوش از معركهى دين خدا!
نفع عالَم شده بَر حزب و گروه و پس و پيش
بينوايان جهان را همه كرب است و بلا
سر بگير از در علم و به همه سنگ بزن
بگذر از شعر و هنر تا نبرى رنج و جفا
ماجرا با تو نگويم كه چه ديدم، تو مپرس!
لب فرو بند و مگو هيچ تو خود از من و ما
خط پرگار
بارالها شد ستم سوداى ما
گرچه دل دارد تمناى بقا
گرچه دنيا گنج باقى بوده است
ليك دارد ظاهرى پر از فنا
مىرود سوى تباهى سربهسر
با همه لطفى كه دارد از خدا
صاحب لطف و صفاى «حق» منم
گرچه افتادم در اين دار جفا
جان من باشد هوايى از قدر
چهرهاى دارم خوش از دور قضا
مظهر پيدا و پنهانت منم
كى سزاوار من آمد انزوا؟!
شد نزول خطِ من پرگار دوست
شد ز حق هر ذره با من در خفا
آمدم در دار بى آب و علف
ليك هر سو بنگرم، بينم صفا
آشنا شد دل به پهناى وجود
دل به پاكى شد بَرِ آن دلربا
در تمامى علوم اسلامى و انسانى و حتى تجربى و نيز در علوم پزشكى، روانشناسى و جامعهشناسى و شناخت پديدههاى طبيعى
آقا جان! بس است دیگر! دست از سر ما بردارید! تا کی لاف گزاف! همین چرندیات را آنقدر تکرار کردید که کار به اینجا کشید! حال خودتان گرفتار شدید نمی فهمید در نتیجه همین گزافه گویی ها است؟
اینقدر مردم را تحمیق کردیدی به کجا رسیدید؟
در یک جامعه سالم این حرف ها محلی از اعراب ندارد. ببینید جامعه چقدر بیمار است که چنین خرافاتی خریدار دارد! آری جامعه ای که در آن فرهیختگان یا در بند و اسارتند و یا فراری و یا خانه نشین و مسکوت خرافات البته که رشد می کند! آش چقدر شور شده که سر و صدای ملاهای حاکم هم در آمده!
وقتی صدا و سیما دایم خرافه ترویج می کند زمینه رشد چنین افکاری نیز فراهم می شود.
این “روحانی” البته مستحق زندان و بد رفتاری نیست چه رسد به حکم اعدام. در یک دنیای سالم مردم به استثنای اندکی وقعی به چنین ادعاهایی نمی نهند. این نظام اسلامی ولایت فقیهی است که در آن موجودات میکروسکوپی آن چنان رشد می کنند که به فیلی تبدیل می شوند. البته در مغرب زمین هم رمال و فالگیر هست و تا زمانی که آزارشان به کسی نرسد کسی کاری با آن ها ندارد و برخی درآمد خوبی از رمالی به دست می آورند و درصد ناچیزی از مردم خرافاتی به حرف این ها گوش می دهند.
این سوز و داغ و ضجه های این مادر در این فیلم را آیا همه مردم و مسئولین می بینند ؟ میگویم که شاید مقامات کشور به خاطر گرفتاری ها و مشکلاتی که دارند موفق به دیدن این فیلم مادر زجر کشیده نشوند . نوری زاد عزیز پیشنهاد میکنم که اگر می شود و اگر می توانید از این فیلم کپی های متعدد تهیه کنید و به هر طریقی می توانید این کپی ها را به درب منازل کسانی که وقتی رهبری در بیمارستان دولتی ! ! برای ترمیم ” ترموستات ” آبگرمکن خود بستری بودند و به ترتیب و نوبت به نوبت میرفتند ، برسانید . مگر نگرانی و ناراحتی از دست دادن فرزند یک مادر داغدیده از نظر اسلامی و انسانی کمتر از نگرانی ترمیم و تعمیر ترموستات رهبری می باشد؟ این وزرا و نمایندگان و قاضیان و ائمه جمعه و جماعات که فوج فوج و دسته دسته با هواپیما و وسایل دیگر از شهر های خود کوچ میکردند تا خود را به ترموستات رهبری برسانند و از نزدیک از حال و احوال ترموستات رهبری جویای حال شوند ، نمی توانستند که یک ” نوک پا ” هم به منزل این مادر به رباط کریم بیآیند و از یک مستضعف رنجدیده ، بر حسب انسانی دیدار داشته باشند ؟ ؟ میگویم که بیآییم به این مقامات کشور و مخصوصا” این اصطبل نشینان بهارستان را که می بایست از حق مردم دردمند در این خانه ملت دفاع کنند ، که نمی کنند و متأسفانه همه چیزشان را فدای رهبر میکنند ، در وهله اول دعا کنیم که خداوند اینانی را که ” دلشان ” با این مادر رنجور نیست ، آبگرمکن و ترموستات اشان را بتراکند و مقطوع النسل شوند تا زبان بسته ای مثل خودشان را در جامعه تحویل ندهند و برای آن چند خانم اصطبل نشین نیز دعا کنیم که اینان هم نازا شوند تا زبان بسته ای مثل خودشان را در جامعه پس نیاندازند .
مرگ بر ضد ولایت فقیه
البته این خاوی فعل معکوس برره ایی بید که ضد به معنای اصل بید هاااا
مزدک
5:07 ب.ظ / فوریه 27, 2015
نظر شما پیش از انتشار، بررسی خواهد شد.
پس جمله” قتل …” نفرين بر آنان است، نه اينكه خواسته باشد خبر دهد، و منظور از” قتل”، لعنت و طرد از درگاه خداى تعالى است. (مصلح)
میگم مصلح نکنه برادران هم ستار و دیگران را فقط نفرین کرده اند؟نکنه مادر ستار و مادران لاله و مادرا کشته شدگان 88 و 60 …همه دروغ می گویند؟آقا فقط نفرینشون کرده .از کچا معلومه که اینها مرده اند؟شیاد زنده باشند.جناب مصلح؟
درود به روانشاد پدر بزرگوار ستّار بهشتی، قائل این روانشاد که با زجرکشی ایشان را به قتل رسانده است، شخص خامنهای هست که دست اجامرش را برای هر جنایتی باز گذاشته است.
هرميداس باوند در گفت وگو با آرمان: سخنرانی نتانياهو خلاف استقلال آمريکاست
http://armandaily.ir/1393/12/07/Files/PDF/13931207-2701-10-3.pdf
“براساس عرف و قانون اساسی آمريکا دعوت از نخســت وزير يک کشــور بايد از سوی رئيس جمهور آمريــکا صورت بگيرد. ”
بر پدر پدرسوخته هر چه آدم درغگو لعنت! http://www.archives.gov/exhibits/charters/constitution_transcript.html
لطفا بفرمایید, در کجای قانون اساسی آمریکا کسی چنین حرفی زده است! چیزی که این مردک بیسواد, و این روزنامه وخوانندگانشان نمیفهمند این است که آمریکا کشور قانون است. واگر چنین چیزی در قانون اساسی آمریکا بود, اگر خداهم میآمد کسی نمیتوانست خلاف آن عمل کند. یعنی اگر واقعا این خلاف قانون اساسی بود, این سفر یا انجام نمی شد, یا کسی برای نقض قانون به زندان میرفت. فکر نکنم این آقای به اصطلاح پروفسور اصلا اطلاعی از قانون اساسی آمریکا یا حتی جمهوری اسلامی داشته باشد.
این پدرسوخته هم دکترایش را از آمریکا گرفته هم ادعا میکند, عضو جبهه ملی است. آقا, پیشوایمان, اولین ایرانی بود که دکترای حقوق گرفت, ودر عمر شریفشان همیشه تابع قانون بود. مرد قانون بود, اگر چه خود خدا بود و نیازی به اطاعت از قانون نداشت. من, مصدق اللهی, بر این پدر سوخته بیشترسخت میگیرم, چون با مزخرفاتش نام مقدس دکتر مصدق را هم خراب میکند, گر چه آدم عاقل بهتر دان
لطفا اسم دکتر مصدق را خراب نکنید. دکتر مصدق حتی با مخالفان خود هم با این زبان توهین آمیز سخن نمی گفت.
باید حتما فحش میدادید بین نتانیاهو واخوند چه فرقی هست؟ برو ریشه داعش را پیدا کن اخوند ونتانیاهو دو روی یک سکه هستند.
فکر نکن فقط در ایران خط قرمز هست در امریکا یکی از خط قرمزهای اصلی اسرائیل است شاید اوباما بتواند رخنه ای در این سد ایجاد کند
بهتر است اسمتان را بگذاریئد دوستدار مصدق و چون اینطوری ممکن است خیالاتی بشوی و کم کم قکر کنید واقعن مصدق هستید.
1393/12/ 6
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2015/02/150222_l10_nazeran_islamic_republic.shtml
بی بی سی فارسی مقاله ای درمورد رمز ماندگاری نظام جمهوری اسلامی دارد و در آ ن عوامل مختلفی را ذکر میکند: سرکوب, طبیعت مذهبی حکومت, نحوه زندگی رهبران, عدم وابستگی سیاسی و نبودن جایگزین.
نویسنده مقاله گویا نمی داند مردم چرا انقلاب می کنند, اگر چه سقوط رژیم پهلوی و شوروی را ذکر می کند. فکر می کنم هنوز همه در مورد این که چرا در ایران انقلاب شد توافق نظر ندارند, ولی همه روشنفکران اقتصاد را عامل اصلی سقوط شوروی می دانند. مقاله فوق نیز به اقتصاد می پردازد وهمه میدانیم این تحریم و اقتصاد بود که ایران را پای مذاکره کشاند ولی عامل مهم ماندگاری رژیم نیز همین زیاد بد نبودن وضع اقتصاد است. در این مورد دو چیز جدید بفکرم رسید, فرهنگ و سربازان انقلاب.
بعضی فرهنگها انقلابی تر و ترک تر هستند, بعضی ملایم تر و اصلاح طلب تر ! وقتی صحبت از فرهنگ میکنیم باید از demography یا تغیر و تحول جمعیتی نیز صحبت بکنیم. در چند دهه اخیر ایران بیشترین و سریع ترین نرخ تغیر و تحول جمعیتی را داشته و این خود باعث انقلاب و بعضی از مشکلات امروز کشور است.
همه انقلابها رهبری دارند ومعمولا این رهبر ها افراد روشنفکری هستند, انقلاب ایران تنها انقلاب بزرگ تاریخ جهان می باشد که رهبر آن نه تنها روشنفکر نبود, بلکه یک فرد مذهبی با افکار 1400 سال پیش بود. در ایران پوستر های بزرگ با افتخار میگویند در هیچ جای جهان این انقلاب را بدون نام رهبرش نمی شناسند. کاملا صحیح است, ولی باید اضافه میکردند که این تنها انقلاب بزرگ تاریخ جهان است که نه تنها به جلو نشتابیده است بلکه عقب گرد هم کرده است. سلب آزادی اجتماعی و آزادی زن بزرگترین پسرفت این انقلاب بوده است.
همه میگویند که روشنفکران گول خوردند, ولی کمتر کسی میگوید, که اکثر سربازان این انقلاب زاغه نشینان شهرهای بزرگ بودند, که به تازگی از روستا به شهر آمده بودند و نه دانشجو و کارگر صنعتی!
وضع دانشجوی طبقه متوسط و کارگر صنعتی آن قدر خراب نبود که انقلاب کند. غربی ها میگویند که شاه همه سازمانهای سیاسی را از بین برده بود یا حق نفس کشیدن نداده بود مگر سازمان مذهبی! غربی ها به ساختار سازمان مذهبی در ایران آشنا نیستند و فکر میکنند مردم ایران مثل آمریکایی ها هر هفته به مسجد میروند! من پیر مرد مسلمان هرگز در عمرم برای عبادت به مسجد نرفته ام. مراسم ختم زیاد رفته ام. در تمام عمر طولانیم فقط دو نفر را میشناختم که مرتب هر هفته برای نماز خواندن به مسجد میرفتند. فردا برای تحقیق میروم مسجد محل ببینم چند نفر هستند! منظورم این است که آخوند در شهرهای بزرگ نقشی نداشته و ندارد, شاید در شهرهای کوچک یا روستا ها داشته و دارد!
شاید در زمان انقلاب, آن زاغه نشین و یا حلبی آبادی های تهران بودند که تا حدی سربازهای انقلاب بودند واین سربازان بیسواد به کسی جز آخوند یا مال لا (به گویش آذری) اعتماد نداشتند! در ایران, چه در گذشته و چه در حال, مردم فقط در مراسم مذهبی و عزا یک مرتبه مسلمان میشوند و با آخوند کار دارند و گر نه در حالت عادی مذهب و آخوند نقش چندانی در زندگی مردم ندارد. مثلا عید نوروز عید رسمی ایرانیان است, بغیر از گذاشتن قرآن در کنار سفره هفت سین, آیا اکثر مردم کاری میکنند که نشان دهد اینها مسلمانند؟
http://vista.ir/page/204732/%D8%B2%D8%A7%D8%BA%D9%87-%D9%86%D8%B4%DB%8C%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%B9%DA%A9%D8%B3
نوشتن این سطور برای من به عنوان یک ایرانی بسیار دشوار است لیکن ننوشتنش دشوار تر.
آری برادران با موفقیت تمام ماکت ناو هواپیمابر آمریکایی را منهدم کردند!
وقتی تیتر کیهان را دیدم که می گوید انتشار گسترده این واقعه در رسانه های جهان! چه بگویم کاری به غیر از سر تکان دادن از من بر نمی آمد. قضیه از توهم گذشته فکر می کنم برادران به شیسوفرنی جمعی دچار شده اند. حقیقتا می گویم. چه خوب بود دستجمعی نزد یک روان پزشک می رفتند و راهی برای معالجه می یافتند. ای کاش محتوی اخبار این رسانه ها را نیز می خواندند و واکنش خوانندگان را نیز مرور می کردند. آری خبر در رسانه های جهان بازتاب داشته لیکن بیشتر به جهت تمسخر و خنده دار بودن آن. مثل این که من یک کماندوی نیروی دریایی مقوایی درست کنم و با دستان خالی آن را خفه کنم! و عکسش را در فیسبوک منتشر کنم تا دشمنانم از آن درس عبرت گیرند و جرات حمله به من را نداشته باشند!!
ما محکوم به آنیم که اشتباهات گذشته خود را همواره تکرار کنیم………
دو درس تاریخی تقدیم به برادران که من آنان را هم میهنان خودم می دانم و راضی نیستم حتی یکیشان در جنگی بیهوده به دست سرباز اجنبی آسیب ببیند:
یک : به خاطر دارید درگیری نیروی دریایی جمهوری اسلامی ایران با نیروی دریایی آمریکا در جریان جنگ نفتکش ها. یکی از ملوان های ناو غرق شده ایرانی می گفت ما با تمام توان و با دقت زیاد به سمت ناو آمریکایی شلیک می کردیم ولی گلوله های توپ به ناو آمریکایی اصابت نمی کرد. مثل این بود که ناو آمریکایی ضد گلوله بود! در این موارد مثل در ادبیات فارسی زیاد داریم. یکیش قضیه فوت و فن است که شاگرد کوزه گر نمی دانست کوزه ها را قبل از کوره باید فوت کرد….. این طور که به عقل من می رسد آمریکایی ها کنترل کامل ناو های ایرانی (ساخت آمریکا) را در اختیار داشته اند و سیستم هدف گیری توپ ها را هک کرده بودند….. نتیجه این که برادران عزیز مواظب باشید اگر قصد غرق کردن ناو های جنگی آمریکایی را داشتید برای دومین بار بهت زده نشوید. فن آوری بومی شما را مغرور نکند چرا که سر نخ تمامی این فن آوری ها در دست آمریکا است. شاگرد خوبی باشید و فکر نکنید می توانید به استاد رودست بزنید.
دو : ژاپنی ها در جنگ بین الملل دوم غافلگیرانه چندین ناو جنگی آمریکایی را در “بندر مروارید” در اقیانوس آرام منهدم کردند و به خیال خود ضربه جبران ناپذیری به ناوگان آمریکا وارد کردند. عملیات ژاپنی ها به واقع متهورانه و محیر العقول بود و در بالاترین حد فن آوری نظامی و طراحی حمله به ناو های جنگی زمان خود قرار داشت. تلفات آمریکایی ها نیز به واقع سنگین بود. نتیجه اش چه شد؟ فکر می کنم برادران منظور من را متوجه شده باشند. یکی از فرماندهان نظامی ژاپنی که مخالف این حمله بود گفت: ما حد اکثر یک سال می توانیم در برابر حملات تلافی جویانه آمریکایی ها مقاومت کنیم…..
در ضمن ملوان داستان جالب تری را نیز برایم تعریف کرد: می گفت پس از غرق کشتی تعداد زیادی از ما با جلیقه نجات در آب شناور بودیم که دیدیم ناگاه هلیکوپتر های آمریکایی به سمت ما شلیک می کنند. پیش خود فکر می کردیم این ها چقدر ناجوانمرد هستند… لیکن گلوله ها از بالای سر ما رد شده و به آب اصابت می کرد. بعد ها متوجه شدیم یک دسته کوسه ماهی در حال حمله به ما بودند که آمریکایی ها با شلیک گلوله آن ها را از ما دور کردند. کمی بیاندیشید برادران کمی بیاندیشید ببینید کجای کار هستید………. روانشناس را هم که گفتم محض تمسخر نبود. جدی گفتم. نگران سلامتی شما هستم.
ساسانم،
یکی از دوستانم خاطره ای را از نماینده ولی ققیه در یک از دانشگاهها تعریف میکرد که نتایج جالبی را میتوان از آن گرفت.
او می گفت:
” حاج آقا x نماینده ولی فقیه بود و من در انجمن اسلامی بودم. گاهی پیش میآمد که برای انجام یک برنامه مثل اردوی دانشجوئی یا گرفتن یک اعتبار از دانشگاه برای انجام یک برنامه نیاز داشتیم که حاج آقا از نفوذ خود برای جلب موافقت رئیس دانشگاه استفاده کند. گاهی جهاد دانشگاهی هم همزمان برنامه ی مشابهی داشت و آنها هم نیاز به اعتبار داشتند. اخلاق حاج آقا را همه بخوبی میدانستیم. هرکسی صبح زود تر به حاج آقا می رسید و مخ اورا میزد رای حاج اقا را گرفته بود بهمین دلیل یک مسابقه همیشگی وجود داشت که برای زود تر رسیدن به حاج آقا. در کل هرکسی که بیشتر به حاج اقا نزدیک بود و می توانست دائم در گوش او وزوز کند موفق تر بود.”
متاسفانه در سیستم جمهوری اسلامی که در هر جائی مدیریت به یک روحانی ختم می شود همین داستان وجود دارد.
راه نزدیک شدن به روحانیون هم این است که تا به آنها میرسی یقه ات را تا بالا کیپ کنی ، گردنت را به معنی تواضع کج کنی، لبت را به معنی ذاکر بودن بجنبانی و تسبیحی در دست داشته باشی و یک سلام علیکم جانانه بگوئی ، تمام ، حاج آقا مال شماست. حالا هر چه می خواهی. این داستان حاج اقا های سالم است. حاج آقا هائی که خودشان هم تنشان میخوارد که همین داستان را دارند فقط تفاوتشان با حاج آقا های قبلی این است که خودشان هم از جنس مراجعه کننده هستند بنابراین وارد معامله هم می شوند.
زمانی که آقای رفسنجانی رئیس جمهور شد اعلام کردند که هرکسی هر طرحی دارد ارائه کند تا در کشور اجرا شود.
بازار مهندسین مشاور گرم شد. عده ای هم دلال پشت پرده که سوادی هم نداشتند واسطه بین دولت و مشاوران شدند.
و طرحهای بیشماری که در اینجا مجال ذکر آنها نیست ارائه و به همان شیوه ای که در بالا ذکر شد امضای حاج آقا را گرفتند.
عده ای به بهانه ساخت نیروگاه آبی طرحهای سد سازی را پیشنهاد کردند، عده ای طرحهای معدنی و فلزی و نفتی و مخابراتی .همگی این طرحها توسط مشاوران بی سواد ایرانی که من آنها را در حد مشاوران املاک و خودرو بیشتر نمی دانم تهیه گردیدند و هر مشاوری که پورسانت بهتری داد طرحش توسط دلال هائی که با حاج آقا در ارتباط بودند به تصویب رسید.
اکثریت این طرحها هنوز هم زیان ده هستند ولی از انجا که تعطیلی انها موجب افزایش بیکاری میشوند بهمین دلیل آنها را تعطیل نمی کنند و دائما از درآمد های دیگر به آنها تطریق می نمایند.
کوتاه سخن آنکه به شما قول می دهم که یک کسانی برای اینکه پولی را از بودجه بیرون بکشند بعد از یکی از نمازهای جماعت حاج آقا ، بعد از تعقیبات نماز خدمت ایشان رفته اند و دست مبارک را بوسیده اند و در ارتباط با پروژه ای که به خواست خدا می تواند لرزه بر اندام اسرائیل و آمریکا و نیروهای آنها در خلیج فارس بیاندازد مخ اورا زده اند و او هم گفته نامه اش را بیاورید تا امضا کنم. برادران هم که میدانند تا تنور داغ است باید بچسبانند نامه را از قبل اماده کرده اند فقط برای اینکه حاج آقا شک نکند نیم ساعت بعد نامه را می آورند و امضای اورا میگیرند. حاج آقا امضا که کرد تمام است اگر زمین به زمان بچسبد امضای خود را پس نمی گیرد. بابت این امضا 3 میلیارد تومان بودجه می گیرند ، 150 میلیون مقوا میخرند 150 میلیون هم دستمزد و ایاب و ذهاب مابقی را هم به جیب مبارک زده صرف شکم امثال محصولی میکنند قایق و راکت و … هم که قابل ندارد مثل نقل نبات در اختیار برادران است و نیازی به بودجه و امضا ندارد.
حاج آقا هم از همه جا بیخبر که هیچ تجسمی از ماکت در همه عمر نداشته تصور می کند با انهدام این ماکت، کری شبانه به ژنو می رود تا قبل از رسیدن ظریف توافقنامه را امضا و همزمان تحریم ها را بردارد.
ساسانم عزیز
اگر فکر کنی حتی یک ویرگول از آنچه نوشتم خلاف واقع است باید بگویم اشتباه میکنی. 36 سال است که کشور ما اینگونه اداره میشود.
موفق باشی
منصور
واقعا در سفاهت و بلاهت این جماعت بیسواد مانده ام که حالا همه کاره ما شده اند. آقاجان ناو هواپیما بر سیستم راداری و لیزری داره که تمام موشکها حتی مدرن ترین آنها را منحرف می کنه. روی ناو هواپیمابر ضدهوایی های اتوماتیک وجود داره که حجم آتش باور نکردنی به سمت موشک هایی که بهش پرتاب می شن وارد می کنه.این احمقها رفته اند چند تا نجار برده اند از جیب ما ملت بدبخت یک ماکت چوبی ساخته اند بعد مثل فشفشه بازی بچه ها ذوق می کنند که نگاه کنید موشک ما تونست ناو را بزنه.تازه کمدی تر این که حتی همان ماکت چوبی را نتوانستند غرق کنند.به جای این بچه بازی ها و مدرک دکتر و مهندسی پوک چاپ کردن و دست آدم های کودن و بیسواد دادن کار باید دست اهل فن اش باشد.آخر ژنرال شدن و تخصص در مسائل دفاعی و امنیتی خود یک علم عریض و طویلی شده که نیازمند سالها تحصیل و ممارست در دانشکده های افسری پیشرفته و یادگیری جنگهای الکترونیک و سلاح های مدرن و برنامه ریزی عملیات و هزاران نکته ریز و درشت است. اینها فکر کرده اند همانطوری که عده ای لمپن را با قمه و چماق سوار موتور می کنند و “حیدر حیدر” گویان آزادی خواهان را سرکوب می کنند می توانند با دنیا بجنگند…..گذشت آن روزی که غرب به نفت ما نیاز داشت. حالا کار به جایی رسیده که ما به پای امریکا افتاده ایم که تو را به قرآن نفت ما را بخرید وگرنه ما از گرسنگی می میریم. دشمن با این کارها به ریش شما ابله ها می خندد. یاد فیلم The Dictator افتادم که هرچند در آن زمان فکر می کردم خیلی اهانت آمیز است ولی در قالب طنز واقعا به زیبایی حماقت و سفاهت این داعشی ها و ابو داعشی ها را نشان داده…
رای همه دوستانی که دسترسی به کامپیوتر فارسی ندرند. اینجا میتوانید فارسی تایپ کنید و سپس با کاپی پیست در سایتها بگذارید.
http://gate2home.com/Farsi-Persian-Keyboard
هو ۱۱۰
درگذشت داغدیده رنجکشیده ، سردار بزرگوار،پدر ستار مظلوم را به بازماندگان ستمدیده اش خانواده ارجمند بهشتی، بویژه گوهر بانو تسلیت عرض میکنم.
با احترام
درویش
دوستان و تاج سران عزیز تر از جان درود بر همه شما
تقریبا ۳۰ و اندی ساعت از پست کردن این ویدئو توسط نوریزاد ارجمند میگذرد و من تا حالا از مشاهده این کلیپ خودداری کردم، چون منی که بهتر از همه خود را میشناسم وبه توانایی و حد و مرز احساساتی شدن خود بهتر ازهر کس دیگری آگاه هستم بالاخره تصمیم گرفتم بر روی Play کلیک کنم.
عزیزان، در اکثر مواقع با مرور فرهنگ باستانی ایران و در لابلای الفاظ و اشعار لطیف و روحسیقل آن به لغات و اشارات منحصر بفردی بر میخورید که از طریق هیچ زبان و یا دیالوگ دیگری قادر به ترجمه آن که گویای همان منظور و مفهوم باشد نخواهید بود
یکی ازاین لغات و عبارات کلمه جوانمرد (جوونمرد) هست. ما همه منظور و مهفوم این کلمه را میدانیم و به جایگاه ملکوتی آن در گفتگوی روزانه خودمان واقف هستیم و بطوردقیق میدانیم جوانمرد کیست و چیست. ولی اگر همین عبارت به انگلیسی، یا به روسی و فرانسوی و یا هر زبان زنده دنیا ترجمه شود معنای مردی که جوان هست و یا بطور خلاصه معنی «مرد جوان» را خواهد داشت که حتی ذره ایی به هدف ما از بکار بردن کلمه جوانمرد نزدیک نیست و بطور کلی خالی از محتوی این کلمه افتخار آمیز خواهد بود
حالا ای جوانمرد ایرانی!! تو یادت بماند که تو زنده و شاهد بودی وقتی که استبداد این مادر داغدیده را به این وضع به دیدن فرزند دلبندش میفرستد. تاریخ این را در وصف تو ثبت خواهد کرد.
بانو حاجیه گوهر عشقی! وقتی با ستار حرف زدی از جانب من جوونمرد ایرانزمین نوروز را پیشاپیش بر وی شاد باش بگو.
ولی تورو خدا بهش نگو این جوونمرد یه خورده خجل و سر افکنده بودش و پشماش ریخته بود. خوبیت نداره آخه جوونمردی ما ایرونیا تو خونمونه و زبونزد عام و خاص دنیاست.
چاکرتیم به مولا. میگن این مولا خودشم بگی نگی یه خورده جوونمرد بوده.
چاکرتیم به مولا. میگن این مولا خودشم بگی نگی یه خورده جوونمرد بوده. (رسول)
بوده؟ باید از تاریخ و مرحب پهلوان عرب پرسید نه اونچه را آخوند بما حقنه کرده!
جناب مزدک با درود فراوان
آن مولایی که مورد نظر بنده هست همانیست که بر روی جعبه ای که در آن بسته بتدی شده نوشته شده است «ساخت ایران»
شيوه انديشه مدرن، دشمن هرگونه خرافه گرايی و خفت پذيری و انسان ستيزی ست. شيوهای که تنها ابزار واگشايی کلاف درهم بحران های کنونی ست. در اين شيوه آنچه حقيقت دارد، خود حقيقت است و ديگر هيچ.(ابراهیم هرندی/http://news.gooya.com/politics/archives/2015/02/193656.php)
جناب رسول گرامی برای مبارزه با خرافات نمی توان از خرافت استفاده کرد.کسانیکه دایما دراین سایت دم از مخالفت با رژیم می زنند و با بکاربردن زبان و اصطلاحات آخوندی/حوزه ایی /اسلامی و یا بطور کلی دینی مردم را دچار سردرگمی می کنند.وظیفه روشنفکر جایگزینی اصلاحات خرافی با اصلاحات و گفتاری سکولار و دمکراتیک و خنثی است.نمونه اش را هم در گفتار نوریزاد گرامی بخوبی می بینید.ایشان با وجودیکه فردی شیعه و معتقد است ولی گفتارش کاملا سکولار و دمکراتیک است.مولا ایرانی و عربی ندارد.فراموش نکنید که علی و فرزندانش در بین عرب وزنه سیاسی و دینی را که دیگر یاران محمد داشته اند نداشته اند ولی با تبلیغات و توصل به مشتی خرافات آخوند آنها را برای ما مقدس کرده و گروهای تند روی حلقه های مختلف عرفان و حوزه … برای گرمی بازار خود آنها را گاه تا حد خدا بالا برده اند چنانچه شهریار می گوید…نه بشر توانمت خواند نه خدا توانمت خواند …متحیرم چه گویم شه ملک لافتی را!!…بنابراین از این ارجیف و غلوها …آنچنان در حد عربی معمولی باعث اینهمه بدبختی در سرزمین ما شده.زمانیکه شاه امپراتوری ایران خود را کلب درگاه علی می داند و پیاده و لابد عوعو کنان به زیارت قبری می رود که اگر همین تفسیر سنتی از اسلام را هم قبول کنیم نمی تواند متعلق به علی نامی که در کوفه کشته شده باشد.چون طبق سنت اسلام مردها باید هرچه زودتر دفن شوند و با چه وسیله ایی جسد علی را از کوفه به نجف برده اند با توجه به همه دشمنی که علی داشته خود جای سؤال است.بنابراین بکار نبردن اصطلاحات و احادیث و آیات و بطور کلی آنچه را که بوی اسلام و یا دینی و یا عقیده خاصی را می دهد کمکی به روند دمکراتیزه کردن جامعه می نماید.زبانی که زبان چون در تمام حوزها ی زندگی مرثراست در حوزه عمومی باید خنثی باشد مسلما در بحثهایی راجع به موضوعی خاص مثل بحثی دینی می توان از اصطلاحات اسلامی یا حوزه ایی …استفاده کرد و یا درحوزه خصوصی هر کسی می تواند زبان را آنچنان که می خواهد بکار برد ولی درحریم عمومی باید بشدت با دینی و یا عقیده مند کردن زبان مبارزه کرد.
ighaye norizad mitonam shoma ro pedar khatab konam akeh man shomaro khayli dost daram khashen javab bedidkotah minevisam baraton khandanash shakht nabashad font farsi nadaram mibakhshid
1ki az arezohaye bozorgam didan shomas mibakhshid font farsi nadamkhoda be hamraheton pedaram
کنسرت عليرضا قربانی و ارکستر «اشتياق» که بنا بود در روزهای چهارشنبه و پنجشنبه، ششم و هفتم اسفند، در دانشگاه آزاد شهر گلبهار در نزديکی شهر مشهد برگزار شود، با حکم دادستان اين شهر لغو شد.
به گزارش خبرگزاری کار ايران، ايلنا، مجيد اشراقی، دادستان عمومی و انقلاب شهرستان چناران در استان خراسان رضوی، در نامهای به ریيس اداره ارشاد اين شهرستان خواستار لغو کنسرت شده است.
بر اساس اين گزارش، آقای اشراقی در نامه خود دليل لغو اين کنسرت را اعتراض به گفته او «امت حزبالله» و همچنين «دغدغهها و مخالفتهای» امام جمعه شهر گلبهار ذکر کرده است.
وی در نامه خود افزوده که اجرای کنسرت موسيقی با «فرهنگ عمومی و اصيل اين خطه از ميهن اسلامی» مغايرت دارد و «منافع معنوی» برای اين شهرستان و شهرهای تابعه ندارد.
دوستان گرامی به این خبر دقت فرمایید تا پی به بی قانونی نهادهای وابسته به رهبری و انتصابی ببرید.وظایف قوه قضائیه در همین قانون اساسی مشلول و قوانین عادی و روش و ارائ دیوانعالی معلوم و مشخص است.رفع خصومت و حل و فصل دعاوی.یعنی بنا بر اصل تفکیک قوا ابتدا باید امری واقع شود و منافع مادی یا نام و حیثیت شخص در معرض تعدی قرار گیرد و بعد دعوی مطرح گردد سپس امر کیفری به دادسرا ارجاع و دادستان پرونده را به شعبه دادیاری و یا بازپرسی ارجاع نماید و در صورت وجود شرایط خاص دستور تامینی صادر گرددو…..حال اگر کسی بگوید یکی از وظایف قوه قضائیه پیشگیری از وقوع جرم است در اینصورت باید گفت ارتکاب جرم که در قوانین تعریف و برای ان مجازات مقرر شده است در حالی که هرگاه کنسرتی با مجوز فرمانداری و ارشاد در حدود وظایفشان مجوز لازمه را اخذ نماید دیگر عنوان مجرمانه ندارد.دوستان البته قوه قضائیه ای که الت فعل است و و ظیفه ان نه اجرای قانون و رعایت نظم عمومی است و بلکه در حد یک الت دست امام جمعه و شاه خراسان انجام وظیفه میکند که دیگر دادستان و قاضی که نهادهای جوامع متمدن و جدید هستند نیاز ندارد استانداری و ادارات را تعطیل کنید یک نماینده ولی فقیه همان حاکم نام نهید و او همان اختیارات ولی فقیه در حد استان را داشته باشد در این وانفسای نفت و قیمتها بودجه را به گزمه و سپاهیان دهید (نام سابق پلیس و ارتش)تا اوامر حکومت اسلامی را اجرا کنند (جای دولت که امر مربوط به کشورهای مدرن و صاحب قانون است.)
در کشور های پیشرفته مثل فرانسه در شهر های کوچک دولت مراکز فرهنگی درست کرده است و بطوریکه در تما م نقاط کشور برنامه های تفریحی زنده و اجتمایی در دسترس است. یکی از دلایلی است که لزم نیست اشخاص همه در پابتخت جمغ شوند. در یک روستای 200 نفری هم برای خودشان کارهای تاتز و هنری میکنند دو سه نفر استااد دانشگاه و محقق هم انخا هستند که ترجیح میدهند در روستا زندگی کنند. ئر نتجه نوعی عدالت فرهنگی و وتقسیم همه گانه زندگی در اختیار همه هست. در نتیجه در همان روستای 200 نفری هم خلاقیت و سازندگی و استاندارد زندگی شهری وجود دارد. ساختمان های ان از همان مصالح شهری استفاده میکنند. حد اقل این است که اصطبل حیواناتشان با خانه هایشان جداست. البته اسلام چنین فجایعی را اجازه نمیدهد.
وزارت ارشاد مجوز میدهد دادستان لغو میکند ! اونوقت یعنی وزارت ارشاد و وزارت کشور و رئیس جموری و …… همگی یعنی کشک و همگی یعنی پشم ! صدایی از این دو وزیر و رئیسش در نیومد ! ما ملت هم که کرک و پرمان ریخته ! عینهو مرغ عشق رفته ایم تو ( لک ) دادستان هم که مثل بقیه دادستان های کشور آلت دست امام جمعه است . یعنی ای ملت ( بخوانید امت) کنسرت وموسیقی میخواهید چه کنید ؟ بیایید تو کنسرت جمعه بازار ( باصطلاح نماز جمعه ) هی تو سر و کله تان بزنید . رئیس جمهور تدبیر و امید دخالت نکنی ها ! چون خیلی خطرناکه حسن !
ighaye norizad azizam khoda ghovat mighoyam paydar bashid
salam pedaram
جناب مرتضی ارجمند درود بر شما
با کسب اجازه از محضر آن عزیز تصمم گرفتم پاسخ خود در مورد کامنت شما به بنده را در این ترد بنویسم که از مرور شما بی بهره نماند
نمیتوانم درک کنم که جناب مرتضی چگونه به این نتیجه رسیده اند که بنده با ناسزا گویی و دشنام موافق هستم؟ در حالیکه بنده علاوه بر اینکه موافق نیستم بلکه با این روند نا پسند و نالازم بشدت مخالف بوده و هستم و هیچ فرصتی را برای پیشگیری از این روند نامعقول و باز دارنده از دست نمیدهم
منظورم از بازدارنده ضربه ایست که این فحاشی ها ونازسزاها به مقدسات هم میهنانمان به مبارزات مدنی همه ما در مسیر احقاق حقوق شهروندیمان وارد میکند. عرض میکنم حضورتان:
نیازی به تذکر چند باره نیست که بپذیریم که توده عظیمی از همیهنان ما مسلمان معتقد به مذهب جعفری ۱۲ امامی هستند که نه حاضرند به خاطر ارضای خاطر گروه دیگری از هموطنان دست از باورهای خود بشویند و نه اصلا چنین انتظار بیهوده و ناپسندی از این جمعیت عقلانیست به عنوان مثال شما عزیز دلبندمان شهید محمد مختاری (یادش همواره جاودان باد)را بیاد بیاورید که چند روز قبل ازایثار جان خود در راه میهنش در یک عزاداری ماه محرم زنجیر میزند
اکثریت غریب باتفاق این عزیزان پدیده ولایت فقیه را نوعی بدعت قلمداد کرده و ازنحوه کشور داری حکومتیان حاضر ناراضی هستند و تداوم و پا برجایی آن را مضر به اسلام و کشورمیدانند و آن گروه با فحاشی به مقدسات و معصومین، آنها را ناجوانمردانه در یک مخمصه تصمیم گیری و امتحانی به غایت دشوار قرار میدهند
به این صورت که وقتی این نوع برخورد های نا پسند را میبینند دلواپس و شاید هم به وحشت میافتند و به حق فکر میکنند که اگر این گروه پیروز شده و امور حکومتی کشور را در دست داشته باشند امکان دارد راه های موجود برای اجرای مناسک دینی و مذهبی ما را مسدود کنند و یا حتی پا را فراتر گذاشته و عتبات مقدس و مساجد ما را تخریب کنند. و با این نوع تفکر تداوم جمهوری اسلامی را به پیوستن بگروه مبارزین مدنی ترجیح خواهند داد و از نظر بنده حق هم دارند
بله جناب مرتضی گروه مذکور باید این موضوع بسیار حساس و حیاتی را درک کنند که باناسزا گفتن و فحاشی به مقدسات ازپیوستن این گروه که در اکثریت هم هستند به مبارزات جلوگیری کرده و خود را ازهمیاری وهمقدمی آنان محروم میکنند. البته بقول معروف جانماز آب کشیدن صحیح نیست که شاید خود شخص من بعضی مواقع (که باور بفرمایید بندرت پیش میاید و هرگز یک عادت نبوده) به خاطرجوشش احساسات و غلیان خون مرتکب این نوع اشتباه شده باشم ولی هیچ وقت فکر نکرده ام که کار درستی کرده ام و نتیجه آن جز پشیمانی و سرزنش خودم نبوده است.
در فضای مجازی برایم زیاد مهم نیست ولی به هنگام گفتگوی رو دررو با این عزیزان زمانی که لازم است اسم یکی از معصومین را بکار ببرم هیچوقت کلمه «حضرت» را بعنوان پیشوند فراموش نمیکنم
سردمداران حکومتی با درایت بسیار زیرکانه و موذیانه توانسته اند درمیان گروه انبوهی از متدینین کشورمان کلمه سکولار را با کلماتی مانند بی دینی و ضد اسلامی مترادف کنند و این روند فحاشی و دشنام دادن به این سیاست رژیم مهر تأیید میزند و به عبارتی آب به آسیاب دژمن میریزد.
البته بنده حضورتان عرض کردم که هیچ فرصتی را برای جلوگیری از این روند ناشایست از دست نمیدهم و درعین حال معتقدم شما روحانیون نیز در این مورد کمک بزرگی میتوانید بکنید به این صورت که بزرگان دینی الالخصوص انانیکه در حوزه های علمیه حضور دارند از طریق رسانه های عمومی بطوری که در معرض دیدار همگان قرار گیرد نامه ها و هشدارهایی به روحانیون حکومتی منتشر کنند و انان را از بکار بردن الفاض رکیک منع نمایند. جناب آقا مرتضی بنده بچه سان میتوانم یک جوان ۲۲ ساله ایرانی را که پر از تستسترون و غرور جوانیست و درحسرت هرنوع آزادی اجتماعی و فردی روز خود بسر میکند راضی کنم که دست از دشنام به مقدسات دینی مردم بر دارد زمانی که وی مقدسین دینی (به اصطلاح) را میبیند که هر روز وی را با کلماتی مانند گوساله، بزغاله، نجس، خس و خاشاک، جاسوس، فتنه گر، حرامزاده وووو…نوازش میکنند؟ خانه از پایبست ویران است
و اما عرض بنده در مورد واقعه بنی قریظه:
۱- اجازه بدهید فرض کنیم فرمایش شما کاملا درست هست و این جماعت خائن بوده و پیمانشکنی کرده بودند، اولا، باور اینکه تک تک افراد ذکوراین بیچاره گان که موی بلوغ بر تن داشتند دراین خیانت شرکت کرده باشند کمی دشوار است و عدالت اسلامی آن بود که اینان تک تک محاکمه و مجازات میشدند. دوما، حتی اگر ثابت شده که همه آنان مجرم بودند زن و بچه انان چه گناهی کرده بودند که ناگهان تمامی دارو ندارشان دود هوا شده و هستی و نیستی خود را ز داده و تازه برای چاشنی درست ساعاتی چند بعد از اینکه عزیزانشان در جلوی چشمشان در خون خود غلطیده بودند باید با قاتلین آنان همبستر شده و بعد ازارضای جنسی آنان باید به بازار برده گان کشیده شوند و به فروش برسند؟
۲- حتی وقتی سعد ابن ابی معاذ حکم به قتل عام آنان صادر کرده باشد حضرت محمد در مقامی بود و کاملا قدرت ان را داشت که حکم وی را به یک حکم عادل و انسانی عوض کند. اعدام این همه آدم در یکروز که فرستاده خداوند نیز ناظرو شاهد ان باشد غیر قابل توجیه است
از صبر و توجه شما سپاسگزارم
پایدار و تندرست باشید
جناب رسول گرامی
سلام بر شما
1-خوب من از حسن نیت و توضیحات شما تشکر می کنم،روشن است که بحث من در آن مورد متوجه مزدک بود ،و اینکه اگر هم چیزهایی برای او مقدس نیستند ،اما برای دیگران مقدس هستند ،دلیل روشنی ندارد که برای آزار دیگران به آنچه از مقدسات دیگران که او مقدس نمیداند ،توهین روا دارد ،در مورد شما هم روشن است که رویه شما رویه مزدک نیست ،و من از این جهت از شما تشکر می کنم ،فقط در مورد عبارت شما این توضیح را دادم که این درست است که شما یا هرکسی که دین و مقدسات دینی را مقدس نمیداند ،مجبور به احترام به چیزی که مقدس نمیداند نیست ،اما گفتم که عدم اجبار به احترام ،بمعنای لزوم تحقیر و توهین نیست ،طبیعی است که انسان مجبور نیست مثلا برای احترام کلاه خود را (آنطور که در برخی جوامع رسم است) به نشانه احترام از سر بردارد ،اما آیا عدم اجبار در برداشتن کلاه از سر ،بمعنای جواز پشت کردن یا مثلا آب دهان انداختن به مورد است؟ می توان سکوت کرد و احترام نکرد ،یا حتی نقد و پرسش مودبانه کرد ،اما عدم اجبار مساوق با لزوم تحقیر و توهین نیست ،این سخن من بود ،و من بار دیگر از توضیح و حسن نیت شما تشکر می کنم.
2- در مورد بحث تاریخی بنی قریظه نوشته اید :
“” اجازه بدهید فرض کنیم فرمایش شما کاملا درست هست و این جماعت خائن بوده و پیمانشکنی کرده بودند، اولا، باور اینکه تک تک افراد ذکوراین بیچاره گان که موی بلوغ بر تن داشتند دراین خیانت شرکت کرده باشند کمی دشوار است و عدالت اسلامی آن بود که اینان تک تک محاکمه و مجازات میشدند. دوما، حتی اگر ثابت شده که همه آنان مجرم بودند زن و بچه انان چه گناهی کرده بودند که ناگهان تمامی دارو ندارشان دود هوا شده و هستی و نیستی خود را ز داده و تازه برای چاشنی درست ساعاتی چند بعد از اینکه عزیزانشان در جلوی چشمشان در خون خود غلطیده بودند باید با قاتلین آنان همبستر شده و بعد ازارضای جنسی آنان باید به بازار برده گان کشیده شوند و به فروش برسند؟””.
(پایان)
در اینکه یهود بنی قریظه پیمان شکنی کردند ،و بر خلاف تعهد خود با مسلمانان و گروههای مختلف امضاء کننده ،نه تنها در جنگ خندق به آنان یاری نرساندند ،بلکه اصلا خود آنان عامل تحریک کننده مشرکان بودند ،و رئیس آنان حیی بن اخطب رسما عهد نامه را در حضور مشرکان پاره کرد و آنان را تحریک به جنگ کرد ،بعد هم به آنان کمک کردند ،و در داخل مدینه نیز بعنوان ستون پنجم دست به توطئه و تضعیف مسلمانان زدند ،چنانکه در متن معاهده دیدید و نقل شد ،برای محکم کاری همه امضاء کنندگان معاهده قبول و امضاء کردند که مجازات خیانت کننده مرگ باشد ،این در جهت تثبیت تعهد بود و رسم معاهده های آن روزگار این چنین بود ،وگرنه تعهد به این اهمیت که پای نابودی برخی گروهها در کار است ،چه ضمانت اجرای دیگری می توانست داشته باشد؟
بنابر این اصل ماجرا روشن است و در تواریخ بیان شده است ،من در توضیحات گفتم که خصوصیات دیگر ماجرا (مثل تعداد کشتگان ،یا چیزهای دیگری که شما در کامنت تان به آن اشاره کردید) مورد تسالم و اتفاق تاریخی نیست و شواهد مختلفی بر خلاف آن وجود دارد ،حال شما باز همان ها را مطرح کردید.
شما گفتید :””اولا، باور اینکه تک تک افراد ذکوراین بیچاره گان که موی بلوغ بر تن داشتند دراین خیانت شرکت کرده باشند کمی دشوار است و عدالت اسلامی آن بود که اینان تک تک محاکمه و مجازات میشدند””.
توجه کنید که در اینگونه مسائل تاریخی تحلیل های ما باید بر استنادهای دقیق استوار باشد نه بر صرف استبعاد و باور یا عدم باور،شما لازم است مطالعه ای در نظامات قبیله ای آن اعصار کنید ،معمول این بوده است که مثلا فرض کنید یک قبیله دویست نفری اگر وجود داشته است ،همه آن قبیله و طائفه تابع محض رئیس و کدخدای خود بودند ،اگر با کسانی در جنگ بودند همه در جنگ بودند و اگر در صلح بودند همه به تبعیت از رئیس قوم به صلح بودند ،بنابر این تفکیک در این موارد امر بی مبنایی است ،بله در آداب جنگ در اسلام سفارش شده است که پیرمردان و پیرزنان و کودکان را استثناء کنند و نکشند ،و شاهدی وجود ندارد که در ماجرای یهود چنین تخلفی شده باشد،شما استبعاد نکنید ،بله می شود مثلا همه مردان جنگجوی یک قبیله در امری شریک باشند ،و اصلا در نظامات قبیله ای هیچ مردی جرات و حق تخلف نداشته است ،بنابر این مجازات مردان جنگی بنی قریظه ،بر اساس منطق معاهده و برخورد جنگی ،امر غیر عادلانه ای نبوده است.
مساله محاکمه هم واقع شد ،زیرا تعیین حکم (بفتح ح و کاف) و حکمیت در آن دوران به همین معنا بوده است ،پس هم خیانت روشن بوده است و خود آنان هم معترف بودند ،و هم محاکمه بصورت تعیین حکم (سعد بن معاذ که هم قبیله ای آنان بود و خود آنان به حکمیت او رضا دادند) صورت گرفت.
در ادامه گفته اید :
“”حتی اگر ثابت شده که همه آنان مجرم بودند زن و بچه انان چه گناهی کرده بودند که ناگهان تمامی دارو ندارشان دود هوا شده و هستی و نیستی خود را ز داده و تازه برای چاشنی درست ساعاتی چند بعد از اینکه عزیزانشان در جلوی چشمشان در خون خود غلطیده بودند باید با قاتلین آنان همبستر شده و بعد ازارضای جنسی آنان باید به بازار برده گان کشیده شوند و به فروش برسند؟””.
(پایان)
چرا شما دائم سعی می کنید اصل ماجرا را مورد تردید قرار دهید ،بله اصل خیانت و نقض عهد یهود و لزوم مجازات آنها بر اساس قرار داد بدون تردید است ،و من در توضیح قبلی برای دوستان گفتم که رفتار خود یهود و فرار آنها و پنهان شدن شان در قلعه ها،و اختلاف نظری که بین آنها در داخل حصون بود ،برخی می گفتند تسلیم شویم و برخی می گفتند بجنگیم،و بالاخره بعد از محاصره بیست و چند روزه از قلعه ها پایین آمدند ،همه اینها قرینه بود که آنها میدانستند چه کرده اند و به لوازم خیانت خود آگاه بودند ،منتها تصور آنها از کثرت احزاب مشرکان و تعداد آنها و تجهیزات آنها این بود که کار مسلمانان تمام است ،از این جهت با آنها همداستان شدند و به آنها کمک کردند ،اما پیروزی در انتها با مسلمانان بود.
در مورد زن و بچه آنها ،مگر کسی زن و بچه آنها را کشته است؟ البته مسوول اصلی این ماجرا همان مردان و رئیس قبیله آنان بود که به زن و فرزند خویش رحم نکردند ،و رسم جنگی در آن دوران نیز این بود که باقی ماندگان از جنگجویان طرف مقابل باسارت گرفته می شدند،بقیه مطالبی که نوشته اید مثل ماجرای همبستری فوری ،یا فروش آنها ،از جعلیات کتابها و نویسندگان غرض ورز است ،و ما قبلا در مورد مساله برده داری از نظر اسلام بحث هایی داشته ایم ،شما سعی کنید بحث هایی که می کنید مستند باشد ،البته اگر کسی مخالف با دین اسلام و پیامبر باشد ،هر توضیح تاریخی مستندی به او ارائه شود ،بجهت موضع مخالف قبلی که اختیار کرده است ،جنبه دیگری را مطرح می کند.
3- در ادامه فرموده اید :
“”حتی وقتی سعد ابن ابی معاذ حکم به قتل عام آنان صادر کرده باشد حضرت محمد در مقامی بود و کاملا قدرت ان را داشت که حکم وی را به یک حکم عادل و انسانی عوض کند. اعدام این همه آدم در یکروز که فرستاده خداوند نیز ناظرو شاهد ان باشد غیر قابل توجیه است””.
(پایان)
چنانکه در تاریخ ها هست ،پیامبر در مقام محاکمه و مجازات آنان ،گفتند خود یهود حکمی تعیین کنند ،یهود هم هم قبیله ای خود (از قبیله اوس) سعد بن معاذ را که بدلیل جراحت پا اصلا در آنجا حضور نداشت به حکمیت برگزیدند ،و سعد نیز که هم به متن معاهده آگاه بود و هم سابقه خیانت و عدم تعهد آنان را می دانست حکم به قتل همه جنگجویان داد،و مساله حکمیت و داوری در آن دوران مساله ریشه دار و مهمی بوده است.
اینکه می گویید پیامبر می توانست حکم وی را به حکم عادلانه و انسانی عوض کند ،اولا شما به چه جهت حکم سعد را ناعادلانه می دانید؟ آیا مجازات دشمنان خطرناکی که قصد ریشه کن کردن مسلمانان را داشتند ،و خلاف عهد رفتار کردند و هیچ ضمانتی نیز نبود که دوباره عهد شکنی نکنند ،از نظر شما ناعادلانه است؟
آیا شما اگر فرمانده جنگی باشید که دشمنتان قصد نابودی شما و نوامیس شما را کرده است ،در عوض شما آنها را ابقاء می کنید تا دوباره شما را نابود کنند؟ مثلا شما اگر الان با داعشی که سر شما و دوستان شما را قطع می کند یا شما را می سوزاند ،جنگ کنید ،و برخی از آنان اسیر شما باشند و می دانید که اگر آنها را رها کنید دوباره خواهند آمد و سر شما را خواهند برید یا شما را خواهند سوزاند ،می گویید نه نه این داعش ها را نکشید ،این عادلانه نیست؟!
آیا حکم انسانی از نظر شما این است که دشمن محارب تان را رها کنید تا دوباره به شما حمله کند؟ این عاقلانه است؟
ثانیا : شما باز با تعبیر “این همه آدم” روی یکی از خصوصیات این واقعه تاکید گذاشته اید که مورد تردیدهای تاریخی است،علاوه اینکه خود یهود در آن ماجرا به اختیار خود حکمی از قبیله خود انتخاب کردند و به هرچه او حکم کند رضا دادند ،حال جنابعالی پس از 1400 سال ،بدون در نظر گرفتن شرائط مختلف حاکم بر این واقعه ،می فرمایید مجازات دشمنان و خیانت کنندگان به توافقنامه غیر قابل توجیه است؟
موفق باشید
چکیده :خواهر ستار بهشتی که امروز پدرش را از دست داده، حاضر نیست در این مصیبت، تسلیت و تسلا بشنود. او، همانند بسیاری از داغدیدگان سالهای دفاع مقدس، به خبرنگار کلمه میگوید: به من تسلیت نگویید، تبریک بگویید. پدرم از بند ظلم و استبداد آزاد شد. سحر بهشتی همچنین تصریح میکند: پدر من تا قبل از کشته شدن ستار صحیح و سالم بود و هیچ مشکلی نداشت. اما به محض اینکه سوم آقا ستار شد، بابا سکته کردند و دچار فراموشی شدند….
کلمه – سپند میریوسفی:
سردار بهشتی، پدر ستار بهشتی، قربانی مظلوم شکنجههای بازداشتگاه پلیس فتا، صبح امروز هفتم اسفندماه درگذشت و عصر امروز به خاک سپرده شد.
او را در همان مزاری دفن کردهاند که دو سال پیش پسرش در آن آرمید. قبر دوطبقهای که مادر ستار میخواست در آن دفن شود، اما بار دیگر در این خصوصیترین تصمیم خانواده مظلوم بهشتی نیز دخالت شده و آنها را مجبور کردهاند پدر را در همان قبر دفن کنند.
سحر بهشتی، خواهر ستار، اما حتی حاضر نیست در این مصیبت، تسلیت و تسلا بشنود. او، همانند بسیاری از داغدیدگان سالهای دفاع مقدس، به خبرنگار کلمه میگوید: به من تسلیت نگویید، تبریک بگویید. پدرم از بند ظلم و استبداد آزاد شد.
ساعتی پس از برگزاری مراسم تدفین پدرش، با او گفتوگو کردهایم:
خانم بهشتی، از کلمه تماس می گیرم. تسلیت عرض می کنم …
به من تسلیت نگویید، به من تبریک بگویید. تبریک بگویید از این جهت که پدرم آزاد شد از بند ظلمها، آزاد شد از تمام استبدادها، آزاد شد از داغ و رنج نبودن ستار، آزاد شد چرا که هر لحظه نام ستار ورد زبانش بود تا آخرین لحظه، آزاد شد از دنیا. به من تبریک بگویید لطفا. من تسلیت را قبول ندارم، چرا که هر آدمی که از ظلمی نجات پیدا میکند، بهش میگویند. تبریک میگوییم بهت پدر! تو دوباره متولد شدی.
ما هم ظهر امروز خبردار شدیم. پدر شما چه ساعتی از دنیا رفتند؟ چه شد که همین امروز برنامه تدفین گذاشتید؟
بابا همین امروز ۷ اسفند فوت شدند. ساعت ۸ صبح به ما خبر دادند. من از شش ماه قبل مزار کنار آقا ستار را برای بابا رزرو کرده بودم، اما متاسفانه به محض اینکه فهمیدند بابا مرده، برگشتند گفتند که باید تنها و تنها یا روی مزار ستار دفنش کنید یا هیچ کجای دنیا پدرتان جایی ندارد و نمیتوانید هیچ کجا دفنش کنید.
یعنی قبر دوطبقهی ستار؟
بله، آرزوی قلبی مامان بود که روی مزار ستار دفن بشود. میخواست اینطوری به آرامش ابدی برسد، اما نگذاشتند. خیلی خب؛ باشه، عیبی ندارد.
برخی گفتهاند که پدر شما بیماری داشته. بیماری ایشان و علت آن چه بود؟
پدر من تا قبل از کشته شدن ستار صحیح و سالم بود. هیچ مشکلی نداشت. اما به محض اینکه سوم آقا ستار شد، بابا سکته کردند و دچار فراموشی شدند. گویی مغزشان در زمان مرگ ستار باقی مانده بود. ایشان در آخر عمرشان خیلی شکسته و فرتوت شده بود. پدری که آن هیکل را داشت، یک پوست و استخوان شده بود؛ فرتوت و پیر و شکسته. اما تا آخرین لحظه اسم ستار روی زبانش بود.
یعنی پدر شما کشته شدن ستار را متوجه شده بود؟
بله. پدر من زمانی که ستار را دفن میکردند، گفت: ستار، پسرم، اگر گناهکار بودی که به سزای عملت رسیدی، ولی اگر بی گناه بودی خدا را به بزرگی و عظمتش قسم میدهم، به حق خونت قسم میدهم که حق تو را از اینها بگیرد.
زمان مراسم ختم پدرتان را مشخص کردهاید؟
بله، یک مراسم داریم: فقط پنجشنبهای که میآید، یعنی چهاردهم اسفند. ما تنها همین یک مراسم را داریم و میخواهیم مراسم بابا را سر مزارش برگزار کنیم؛ پنجشنبه از ساعت ۲ تا ۴ بعد از ظهر، در امامزاده محمدتقی رباط کریم، سر مزار ستار بهشتی.
رحلت وپيوستن سردار پدر ستار بهشتي را به ستارشهيد،به خانواده محترمش وبه همسر ودخترگرامي اش و به همه آزاديشان ودرست انديشان تسليت عرض مي كنم.مصلح.
چکیده :مراسم تشییع و تدفین پدر شهید ستار بهشتی بعدازظهر امروز با حضور جمعی از همفکران و همراهان خانواده آن مرحوم و مردم قدرشناس رباط کریم برگزار شد و حجت الاسلام احمد منتظری بر جنازه سردار بهشتی، پدر ستار، نماز خواند….
مراسم تشییع و تدفین پدر شهید ستار بهشتی بعدازظهر امروز با حضور جمعی از همفکران و همراهان خانواده آن مرحوم و مردم قدرشناس رباط کریم برگزار شد.
به گزارش خبرنگار کلمه، در این مراسم که تا لحظه تنظیم این خبر همچنان ادامه دارد، حجت الاسلام احمد منتظری بر جنازه سردار بهشتی، پدر ستار، نماز خواند و آیین خاکسپاری وی در امامزاده محمدتقی رباط کریم برگزار شد.
سردار بهشتی، پدر پیر و بیمار ستار بهشتی بود. او که پسرش زیر شکنجه های ماموران پلیس در بازداشتگاه کشته شد، از آن زمان با تشدید بیماری اش رو به رو شد و برای مدتی در بیمارستان بستری بود.
وی چندی پیش عارضه مغزی دوباره ای پیدا کرد که حالش به وخامت گرایید و در نهایت صبح امروز به دیار باقی و به دیدار فرزندش رفت.
«روحش شاد ومرام پسرش ستار پررهروباد»
با عرض تسلیت به مادرداغ دیده و خواهرداغ دیده شهید ستار بهشتی و تشکر از جناب مصلح عزیز بابت اطلاع رسانی این داغ تازه بر پیکر این خانواده درد مند و آرزوی سکینه الهی برایشان .. دوستان و یاران گرامی پنج شنبه چهاردهم اسفند فراموش نشود!!!در صورت امکان در این مراسم شرکت فرمایند . با سپاس بی کران.
جناب مصلح گرامی، با سلام، همسایه عزیز در این مایهها که مینویسی قلمی دیگر داری که هم شیواست و هم دلنشین.
جناب آقای نوریزاد با سلام ٬
دلیل ارسال این ایمیل تقاضای کمک از شما در روشن شدن یک امر بسیار مهم در مورد زندانی عقیدتی محمد علی طاهری است که اقدام سریع در روشن شدن آن نقش اساسی دارد. ابتدا خاطر نشان میسازم که اینجانب از نزدیک با تفکرات محمد علی طاهری بعنوان موسس یک شاخه عرفانی آشنایی دارم اما خیلی پیشتر از این آشنایی همواره بعنوان یک کنشگر حقوق مدنی مدافع حقوق انسانی زندانیان سیاسی و عقیدتی در ایران بوده ام. همانگونه که اطلاع دارید نامبرده بیش از سه سال و نه ماه در زندان های حکومت اسلامی ایران محبوس و تحت فشار و بازجویی اداره کنترل ادیان وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران قرار داشته است. اخیرا یکی از نزدیکان ایشان در خارج از کشور بنام شهناز نیرومنش در مصاحبه ای که در گویا نیوز منتشر شده لینک دیل ابراز نموده که آقای طاهری قریب یکماه پیش در خانه های امن (یا شکنجه گاههای) وزارت اطلاعات به قتل رسیده است ( حالا یا زیر شکنجه یا به علت عدم رسیدگی به اعتصاب غذای ایشان) و حکومت در حال سناریو سازی برای فرار از تبعات آن و احیانا بهره برداری از طریق نفوذی های خود در مجموعه هواداران ایشان است. لینک مصاحبه به پیوست زیر است.
http://news.gooya.com/politics/archives/2015/02/193255.php
اینجانب ابتدا از طریق تحقیق در مورد زمینه سازی هایی که حکومت ازطریق بنگاههای خبری اطلاعاتی امنیتی خود یا صفحات بی نام و نشان انجام داده به این موضوع شک کردم. اما عدم برگزاری دادگاه کذایی که توسط آقای علیزاده وکیل ادعایی ایشان ( و نزدیک به محافل اطلاعاتی ایران) برای امروز ۶ اسفند ماه (۲۵فوریه ) اعلام شده بود و دستگیری شاگردان ایشان که مقابل دادگاه انقلاب تجمع کرده بودند بیشتر نسبت به این موضوع حساس شدم چراکه اگر نامبرده بر فرض ادعای حکومت ایران زنده و در سلامت کامل باشد دلیلی برای مخفی کردن یک متهم به هنگام برگزاری دادگاه وجود ندارد (و سابقه جمهوری اسلامی در دادگاههای گذشته هم این امر را تایید میکند) .
مساله قتل ایشان قبل از برگزاری دادگاه نمایشی اگرچه در جمهوری اسلامی بی نظیر نیست از چندین نظر کم نظیر است. اولا نامبرده جدای از فعالیت سیاسی در دهه شصت تا پیش از دستگیری هیچگونه فعالیت سیاسی نداشته است و نوع بازجویی های صورت گرفته از او و همچنین اتهامات اخیر مطرح شده و استفتاءات صورت گرفته از مراجع به اصطلاح تقلید طرفدار حکومت به روشنی یادآور دادگاههای تفتیش عقاید (انگیزاسیون) کلیسا در قرن بیست و یک است. ثانیا نحوه دریافت علنی احکام ارتداد از بعضی مراجع تقلید تازگی دارد که در حالیکه خود فرد بارها و بارها ابراز نموده که مسلمان و شیعه است و در اجرای آداب مذهبی هم تقید داشته بدون هیچ دلیلی و بصورت مصداقی (یعنی در حالیکه که نام فرد در استفتا ذکر شده بوده است) این آقایان بدون توجه به قول خودشان «حفظ دماء مسلمین» و بدون اینکه کوچکترین آشنایی با این فرد یا تفکراتش داشته باشند حکم ارتداد صادر کرده اند. ثالثا و مساله مهمتر این است که شاید برای اولین بار حکومت بدنبال اجرای سناریویی است که فردی را که در زندان هایش به فتل رسانده محاکمه صوری کند و با سناریو سازی یا مانند امام زمان برایش نواب اربعه بسازد یا اینکه بعد از فوت او را محاکمه قلابی و مجددا به اعدام محکوم کند.!! که در صورت بی توجهی فعالان حقوق بشر و موفقیت حکومت در این امر ممکن است این کار را برای بقیه فعالین هم تکرار کند.
از این رو نیازمند یاریتان هستیم تا حقیقت زودتر روشن شود و در صورت ارتکاب جنایت توسط سیستم حکومتی ، خون آن انسان شریف و مرد خدا پایمال نگردد.
با تشکر
آقامنصورسلام
وقتي حكومت مبني بررأي مردم ونوع منتخب آن جمهوري اسلامي شد ،اين همان “ليقوم الناس بالقسط “است كه نتيجه ارسال رسل وانزال كتب وانزال حديد ،يعني پشتوانه قدرت مردمي متبلور درحكومتشان براي اجراي عدالت يعني نهادن هرچيزي درجاي خود؛وقسط درجامعه كه ظريفتر ازعدالت است واقربا ودوست وآشنا نمي شناسد حتي اگرحكمي به ضررخويش-حاكم- باشد.
منصورجان نكته اصلي حكومت اسلامي درهمينجااست كه با آموزه هاي پيامبراسلام مردم جامعه مسلمان برمبناي اجراي احكام اسلام حكومتي تشكيل دهند وآن حكومت منتخب مردم ،مردم را اجبار والزام مي كنند براجراي احكام اسلامي .چنانكه درزمان پيامبر اسلام وبعداز اوتا آخرحكومت امام علي-ع- چنين شد به گواهي تاريخ اسلام ومسلمانان.
مصلح
آقا مصلح
درود بر شما
اگر آنچه را که آقای سروش محلاتی در برداشت از آیات قرآن در ارتباط با عدم تحمیل دین و احکام حتی احکام عملی را قبول دارید پس تشکیل حکومت اسلامی در یک سرزمین هیچ اشکالی ندارد اگر:
1. همه مردم آن سرزمین مسلمان باشند.
2. قابلیت پذیرش احکام اسلامی در وسع و ظرفیت همه مردم مسلمان بطور یکسان باشد بطوریکه هیچ کسی با زور و اکراه و بی میلی مجبور به انجام احکام حکومتی اسلامی نشود.
در غیر این صورت بنا بر آنچه که خود شما از قرآن و تفسیر علامه به نقل از سروش محلاتی آوردید و همه حرف من هم همان است تشکیل حکومت اسلامی خلاف رای خداست و موجب فرار مردم حتی مسلمانان از دین خواهد شد.
کجای قیام برای بر پائی قسط معنای تشکیل حکومت میدهد؟ قسط میتواند در یک معامله اتفاق بیافتد یا در یک قضاوت یا یک خواست و مطالبه عمومی از یک حکومت. معنا کردن قسط به انگیزه تشکیل حکومت یک مصادره به مطلوب است.
می گوئید حکومت اسلام مردم مسلمان را اجبار و الزام می کند. این خود نقض اظهارات سروش محلاتی و ایاتی است که به نقل از علامه از قرآن آورده است. صحبت بر سر این است که آورنده دین خود حق ندارد بیشتر از یک مبلغ عمل کند چه برسد به اینکه حتی احکام و آیات قران را با اجبار به مردم تحمیل نماید. بدیهی است منظور از مردم همان مردم مسلمان است چه برسد به اینکه در کشوری که مردمی از ادیان دیگر هم حضور داشته باشند مسلمانان بخواهند به دلیل رای اکثریت احکام اسلامی را به آنان نیز تحمیل نمایند.
در اینجا ممکن است بگوئید پیامبر خود این کار را کرده.
بسیار خوب من تاریخ دان نیستم اگر شما تاریخ را میدانید و مطمئن هستید پیامبر بیش از وظیفه ای که بر عهده داشته یعنی ابلاغ پیام ، احکام را بر مردم اجبار کرده به شما میگویم که پیامبر هم بر خلاف رای خدا عمل نموده است.
پیام قرآن کاملا واضح است و از این واضح تر نمی توانست بگوید. پیامبر فقط مامور ابلاغ بوده و عمل به دستورات در اختیار انسانهاست. تک تک انسانها و هیچ کسی هم ماموریت نداشته و ندارد که حساب عمل مردم را کنترل کند.
شما اگر بخواهید به عنوان یک حزب ، یک تئوری حکومت از قرآن استخراج کنید میتوانید ولی این اجازه را ندارید که نام اسلام و قرآن را بر آن بگذارید. این را قرآن به پیامبر اجازه نداده و بطریق اولی من و شما هم این اجازه را نداریم.
پیروز باشید
منصور
آقا منصور گرامی
با سلام
من پاسخ این مطالب شما را در ذیل پست “باید اقرار کنی” داده ام ،مراجعه فرمایید
جناب مصلح دراین حکومت لیقوم الناس بالقسط شما منظور از ناس کیست؟آیا قتل و عام مردمانی را که بقول قرآن مشرکان و منافقان و ملحدان و …هستند را چگونه توجیه می کنید؟آیا با اقلیتی (بفرض و بر طبق اظهار نظرهای قبلی شما مسلمین و هواداران حکومت اسلامی) که اسلام را قبول ندارند ولی ایرانیند و حاضر نیستند که بر طبق قوانین اسلامی شما رفتار کنند چگونه برخورد می کنید.آیا با زنانی که حاضر نیستند به نابرابریهایی که اسلام شما برآنها تحمیل کرده مثل حقوق برابر با مردان حق تعیین نوع لباس و رعایت نکردن شیؤنات اسلامی …آیا با کسانیکه نه تنها دوست ندارند شما برای نوع زندگی خصوصیشان تصمیم بگیرد و آیه و حدیث از اعتقادات خود بیاورد بلکه اصولا به شما اجازه دخالت در زندگی خصوصی شان را نمی دهند چگونه رفتار می کنید؟ اصولا قسط تا آنجا که فهمیده می شود با زور و سرکوب همراه بوده و خواهد بود و این با دمکراسی منافات دارد.و حکومت محمد و علی که شما از آن دم می زنید بر طبق همین روایت سنتی از اسلام بر هیچی غیر از شمشیر استوار نبوده.در ثانی در کشوری مثل ایران اولا تنها مسلمین نیستند و درثانی مسلمین یک تفسیر از اسلام ندارند .آیا بنظرت ما دوباره به همین حکومت کنونی نمی رسیم؟خب اگر مردم به حرف شما گوش دادند (فرض براینست که شما مثل خمینی دروغ و خدعه نکنید ) و به همین جایی که الان داعش شیعی درایران و سنی در عراق رسیدیم اگر مردمی باقی ماند یقه کی را باید بگیرند؟آیا باید دوباره جناب مصلح جان به کشت و کشتار و ترور و غارت بپردازد و ما مردم دورباه و صدباره چشم به راه خاتمی سید خندان باشیم تا ما را از عبوسی مثل خاتمی عبوس نجات دهد و بعد مصلح و سید مرتضی ایی دیگر پیداشوند و دوباره حکومت قسط جدید را بر بازماندگان ما پیشنهاد کنند؟ایران گرفتار دور تسلسلی بین اسلام خوب و بد و آخوند خندان و عبوس گرفتار شود؟ آیا بهتر نیست برای آبادی و رهایی کشور از چنگال استبداد بجای تعصب و پافشاری بر اعتقاداتی که در بهترین حالت اعتقادات اکثریت مردم و نه برای گرفتن قدرت و حکومت بلکه بعنوان اعتقادات شخصی و فردی است به دست آوردهای دنیای متمدن روی آوریم و کشور را از ویرانی و کشت و کشتار و بی قانونی و ترور و وحشت و فروپاشی نجات دهیم؟
جناب مزدك درودبرشما
وصدآفرين برشما كه يك كامنت البته تند ولي بدون فحاشي برما ودين ما وخداي ما واولياي دين ما نوشته ايد.
وامابه نظربنده، مباحثه باشماهيچ مفيدفائده اي نيست ونخواهدبودزيراآن غيظ وغضب وخشم وتنفري كه شماازاسلام ومتعلقاتش داريد ،ازپيش ماودين مارا محكوم كرده ايد؛ وتابحال سه سال استكه شماهرروز دراين سايت به همه مقدسات دين ما وبه مبلغان دين وهمه آخوندها چه خوب وچه بدشان ،ازهيچ فحاشي ركيك وخيلي بي ادبانه ولعن ونفرين ووو…. فروگذاري نكرده ايد ومارا ارازل واوباش وچه وچه…خطاب كرده ايد. وجناب نوري زادهم باسانسور برخي ازاين فحاشي هاي چاله ميداني وچارواداري شماهمه نوشته هاي شمارا منتشركرده است.وشايد ازاين جهت بوده است كه شما بااين فحش هايت باغ ايشان راآبياري مي كرديد وبه نفعش بوده است. هرچند مي گفت كه بااين فحش هاوعقده گشائي هاي شماها يك مقدار خودتان راخالي مي كنيدوشخصيت خودرامعرفي مي فرمائيد.به هرحال اين منطق شمابوده است دراين مدت مديد.آيا باين منطق مي شود يك بحث معقول وانديشمندانه باشماكرد؟
ببينيداين جناب آقاي كورس گرامي ازجهت تنفرازدين واسلام باشما هيچ فرقي نداردودردين ستيزي اعجوبه اي نادر دهراست وشما هرگزبه گردش هم نمي رسيد،اماايشان هيچوقت صريحا به دين ويا به اولياءدين هتك حرمت نكرده است.
درحكومت اسلامي همه انسانها محترم وازحق حيات ولوزم آن برخوردار هستند. بشرطي كه اقليت هم به قانون جامعه مدني احترام بگذارندونه بقصد براندازي فعاليت داشته باشند. واين طبيعي است كه هيچكس چه بادين وچه بي دين بادشمني كه هستي وموجوديت اورا به خطربيندازد ومي خواهداورا بكشد وازهستي ساقط كند،بااومدارا نخواهدكرد. واين منطق هرزنده است كه دشمنت رابكش تاكشته نشوي . حال چه منافق ومشرك وملحدباشدوياغيرهم.
مصلح
فرمودند کار مردم را به دستکارمند ندهید
یکی از کارمندان خود بنده در بنیاد 10 هزار واحد مسکونی در یکی از شهرستانها ساخته است، میگفت این پروژه برای من خیلی خوب است. گفت اینهایی که داریم میسازیم اولین مسکنهایی هستند که در 4 سال آینده جز بافت فرسوده شهر میشوند چراکه کیفیت ندارند.
کد خبر: ۴۷۸۷۹۳تاریخ انتشار: ۰۷ اسفند ۱۳۹۳ – ۰۹:۳۱ – 26 February 2015
«آقای احمدینژاد دو سال کارمند ما در بنیاد مستضعفان بود. ایشان در هیاتمدیره شرکت آتیساز بود.وی را به همراه آقایهاشمیثمره و آقایی بهنام حسامی، بنده به توصیه آقای باهنر به آقای علیزاده معاون خودم معرفی کردم. ایشان بعد از استانداری اردبیل عضو هیاتمدیره آتیساز شد. بعد از چند وقت آقای علیزاده گفت که به کار ما نمیخورد، ردش کردم». اینها بخشی از اظهارات رفیقدوست عضو ارشد حزب موتلفه در گفتوگو با ماهنامه 42 است.
به گزارش آرمان، رفیقدوست، مانند دیگر همنسلان خود در موتلفه، ازجمله افرادی بهشمار میرود که از اولین روزهای انقلاب اسلامی در بطن حوادث انقلاب حاضر بوده است و همین مساله سبب شده تا او شاهد بسیاری از اتفاقات و تصمیمگیریهای انقلاب از نزدیک باشد. با این حال رفیقدوست مدعی است اولین فردی بوده که به خاطر همین شناخت قبلی در موتلفه از احمدینژاد انتقاد کرده است «سهام عدالت، هدفمندی یارانهها، مسکن مهر، وامهای زودبازده و هرکار دیگری که کردند برای اقتصاد ایران فلج کننده بود. یکی از کارمندان خود بنده در بنیاد 10 هزار واحد مسکونی در یکی از شهرستانها ساخته است، میگفت این پروژه برای من خیلی خوب است. گفت اینهایی که داریم میسازیم اولین مسکنهایی هستند که در 4 سال آینده جز بافت فرسوده شهر میشوند چراکه کیفیت ندارند. 40هزار میلیارد تومان از خزانه برداشتند، 10درصد تورم را بالا بردند و مشتی خانه بیکیفیت ساختند. من روز سوم تیرانتخاب آقای احمدینژاد در سال 84، خدا رحمت کند مرحوم عسگراولادی و مرحوم ابوالفضل حیدری را، گفتم این آقا سادات ایران است. همه گفتند این سید نیست. گفتم نه، …. همه به من حمله کردند».
رفیقدوست خود معتقد است که وی در زمان دولت سابق نیز به دولت احمدینژاد انتقاد کرده است. «من همواره انتقادات زیادی در آن زمان مطرح کردم و این انتقادات را به رهبری هم منتقل میکردم. در آن دوره نمیتوانستیم بگوییم باید دولت برکنار شود، مردم باید در انتخابات دولت را انتخاب کنند. من مسکن مهر را زیر سوال بردم و همچنین با مدرک و سند، اجرای هدفمندی یارانهها و پرداخت سهام عدالت به مردم را در زمان اجرا زیر سوال بردم؛ این درحالی است که در این مدت کمتر همصدا پیدا کردم. رهبری واقعاً نظام را حفظ میکند. ایشان مسئولیتی فراتر از نظارت و انتقاد به دولت دارند.
اصولگرایان منتقد احمدینژاد
بعد از روی کارآمدن دولت یازدهم، هر چند فضا برای اظهار نظرهای سیاسی اصلاحطلبان بیش از گذشته فراهم شد اما به نظر میرسید اعضای یک حزب اصولگرا نیز توانستند در فضای جدید از گفتمان خود که در هشت سال دولت احمدینژاد به محاق رفته بود دفاع کنند. هر چند اعضای این حزب در این سالها همواره انتقادات تلویحی خود را از احمدینژاد نشان داده بودند چنانچه بعضی مواضع برادران عسگراولادی در مباحث سیاسی و اقتصادی بازتاب فراوانی در رسانههای مختلف پیدا کرد.
حمایت از گفتار درمانی روحانی
صحبتهای رفیقدوست با ماهنامه 42 نکات خواندنی دیگری هم دارد. در قسمتی از این مصاحبه رفیقدوست روش دولت روحانی را تا اینجای کار «گفتاردرمانی» تعریف کرده است: «ما فعلا چیزی نمیبینیم. ما امیدواریم که اوضاع بهتر شود اما مشکلی که من بهعنوان یک آدم تجربی در همه دولتهای بعد از انقلاب میبینم، این است که دوران گذشته را زیر سوال میبرند. البته من بین آدمهای انقلابی بیشترین انتقاد را به دولت احمدینژاد داشتم. اما برخورد دولتها با مشکل اصلی جامعه همواره یک نوع بوده است. رفیقدوست درباره غیبت بخش خصوصی در سیاست کلان ایران نیز میگوید: «هرکسی که رئیسجمهور میشود باید اقتصاد را رها کند. من موضوعی را از قول امام(ره) صدها بار تکرار کردم و از تکرارش هم ناراحت نیستم.
بنده سال 62 تازه به دولت رفته بودم که به همین علت خدمت امام رسیدم. صحبت ملتی دولتی بود. من عرض کردم که آقا در دولت بحثی است، من اعلام رای نکردم، آمدم سوال کنم کشاورزی، صنعت و تجارت دست چه کسی باشد؟ دولت یا مردم؟ امام(ره) مسکن را هم به کشاورزی، صنعت و تجارت اضافه کردند و گفتند همگی را به دست مردم بدهید. من عرض کردم که آقا، دولت گندم را با 90درصد سوبسید به دست مردم میدهد. این را به مردم بدهیم؟ فرمودند اگر فساد ندارد بدهید. من پیوسته سوال کردم، امام یک جمله گفتند. گفتند کار مردم را دست کارمند ندهید. الان بخش خصوصی گیر دولت است. دامپرور ما باید از 17 جا مجوز بگیرد. مسئول ما برگشته به او گفته مگر بیکاری؟ از خارج میآوریم. دولت باید موانع فعالیتهای اقتصادی را بردارد. دولت تنها باید هدایتگر، برنامهریز، کنترلکننده، مالیاتگیرنده و ناظر باشد. اگر دولت بگذارد مردم خودشان آنچه را نیاز دارند تولید کنند مشکلی نداریم. تحریم یعنی چه؟ هر چقدر نفت ارزان شود، کمتر از چین و تایوان اجناس بیکیفیت وارد میکنیم. در این حالت مجبور میشوند که امکان تولید را برای مردم راحتتر کنند. از ابتدای دارسی تا سال 84، 594 میلیارد دلار و در هشت سال دولت احمدینژاد 700 میلیارد دلار ارز به دست آوردیم. این 700 میلیارد دلار چه شد؟»
موتلفه حامی دولت
با وجود این اظهارنظرها اما نمیتوان از حمایت بسیاری از اعضای موتلفه از رئیسجمهور سابق چشمپوشی کرد. با وجود انتقاد آشکار و پنهان اعضای موتلفه از احمدینژاد درنهایت این حزب با بیانیهای جانانه از کاندیداتوری او در انتخابات سال 88 حمایت کرد. در بیانیه موتلفه که اردیبهشت سال 88 و درحمایت از کاندیداتوری احمدینژاد منتشر شده آمده است «حزب موتلفه اسلامی از مدتها پیش بررسی کارنامه دولت نهم را در دستور کار خویش قرار داده بود. با بررسیهای دقیق به این نتیجه رسید که عملکرد دولت درمجموع مثبت و قابل دفاع است و فصلی از کارآمدی اصولگرایان را در قوه مجریه به تصویر مینماید و در نشستی با حضور اعضا و مسئولان استانها به اتفاق آرا رای به حمایت از دکتر محمود احمدینژاد در دهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری داد.
موتلفه اسلامی دیدگاههای خود را برای اداره مطلوبتر کشور به منتخب ملت در انتخابات دهم تقدیم خواهد کرد زیرا جدا معتقد است که دهه پیشرفت و عدالت نیازمند به تغییرات جدی در برخی مدیریتها و برنامهها و سیاستگذاریهاست که انشاءا… رئیسجمهور شجاع و پرکار که نامزد حزب موتلفه اسلامی است آن تغییرات را با مشورت همه صاحبنظران دلسوز انجام خواهد داد». این بیانیه درحالی بود که در سال 84 موتلفه از علی لاریجانی حمایت کرده بود اما در همان هنگام و در صحبتهای در گوشی مطرح میشد که پیران موتلفه دل در گرو هاشمی دارند و جوانان جویای نام به دنبال قالیبافند. همین است که هیچگاه پیران موتلفهای در دولت احمدینژاد مورد نظر نبودند. عبدالرضا مصری تنها سهم موتلفه از دولت نهم بود که او نیز بعد از مدتی از وزارت رفاه کنار رفت. شاید امروز پیران موتلفه میخواهند صریحتر از گذشته نقش خود را در سیاست ایران تبیین کنند. آنها سابقون انقلابند.
بگزارش های رسیده از قرچک ورامین آتنا فرقدانی دچار حمله قلبی شده و با ویلچر یه بهداری زندان منتقل شده است. محمد مقیمی وکیل آتنا فرقدانى گفته است:
آتنا روز چهارشنبه ۶ اسفند در شانزدهمین روز از اعتصاب غذا دچار حمله قلبی شده و پس از حالت تهوع برای چند دقیقه بیهوش شده است.
امروز صبح موکلم (آتنا فرقدانی) از زندان تماس گرفت، وی به سختی صحبت می کرد حتی در حین مکالمه چند بار از شدت ضعف صحبتهایش قطع شد. اما از صحبت های متقاطع وی متوجه شدم که می گوید صبح امروز به موکلم حمله قلبی دست داده، دچار حالت تهوع شده و برای چند دقیقه بیهوش شده است.
پس از اینکه به هوش آمده بنابر اظهارات وی در بهداری زندان پزشک وجود نداشته و اشخاصی قصد تزریق سرم به موکلم را داشته اند که با مقاومت وی روبرو شده اند. متاسفانه سلامتی موکلم هر لحظه بغرنج تر می گردد و این در حالی است که خواسته وی تنها اجرای قانون در خصوص خود و دیگر زندانیان می باشد.
در مقابل عاطفه انسانی و شجاعت این مادر و فرزند سر تعظیم فرود میآوریم. انجا که اخوند باید عمامه بر زمین بکوبد بر سر قبر ستار است اگر ذره ای شرافت دارد. آن معصومیت چهره ستار و غیرت او پیامی برای همه انسان هاست.
ضربهای که امثال جلال آل احمد به ایران زدند اسلامیون افراطی نزدند. اینها در نوشتههایی چون «غربزدگی» گناه عقب افتادگی خاورمیانه را دشمنی غرب با اسلام معرفی کردند. چنین تفکر دشمنتراشی باعث خلع خلاقیت فرد شده و اون رو تبدیل به یک عنصر بهانهتراش و تنبل میکنه. مهمتر از این، برای فرد ایرانی یک هویت تاریخی اسلامی تعریف میکنه، گویا زندگی او و خوشبختی و سعادت او و کشورش در گروی پاسبانی از این هویت اسلامی و دشمنی با غرب است. لاجرم فرد (تحصیلکرده یا نکرده، خواسته یا نخواسته) تبدیل به یک سرباز اسلام میشه و به جنگ هرآنچه غربی هست میره. این فرد نه در مورد اسلام میداند نه در مورد غرب، او تنها یک سرباز است، سرباز هویت. برای او نه شادی، رشد و سامان مردم، بلکه ستیز با غرب تا آخرین نفس است که به زندگی معنا میدهد.
اگر تمجید و سعی در به کارگیری ارزشهای درست و مفید غربی «غربزدگی» است، من افتخار میکنم که غربزده باشم. یادگیری از دیگران و به کار بستن تفکر درست و مفید دلیل پیشرفت کشورها در جاهای مختلف دنیا بوده. چرا نباید در ایران اینچنین باشد؟
با سلام
پیشنهاد نماینده ولیفقیه در اصفهان: “دانشگاهها زوج و فرد شوند؛ سه روز زنانه و سه روز مردانه”.
چطور است که اب پاکی را روی دست ملت بریزید و حکومت و خیابانها را نیز سه روز زنانه و سه روز مردانه کنید با این کار هم مشکل شما که فقط تماس با زنان را در رختخواب میخواهید حل میشود وهم حقوق زنان ارتقاع مییابد . تصور کنید نیمی از هفته فقط زنها مملکت را بچرخانند، ولی فقیه زن، نماینده ی مجلس زن، رئیس جمهور زن، قاضی زن …چه میشود ان مملکت. کشور مردسالار که حل مشکلات نکرد شاید زنها بتوانند. بنده شدیدا پشتیبان این طرح نماینده ی ولی فقیه به شرط افزودن پیشنهاد بنده به ان هستم و تقاضا دارم ان را به همه پرسی بگذارند.
شنیده ها حاکی است پدرستاربهشتی هم پس از درد ورنج فراوان دارفانی را وداع گفت وآنرا با تمام هستی ونیستیش تقدیم رهبر کرد .خداوند به این خانواده بزرگ وگرامی صبروبردباری عنایت فرمایئ .
رهبر، خواهر و مادر
درآغاز اسفند که مانند دهسال گذشته در منظر، نه نوید شکفتن گلها، بلکه امید حل مساله اتمی رادارد،درایت رهبر “فرزانه” به اوج می رسد و درگذشت خواهر محمد خاتمی را به مادرش تسلیت می گوید. این مادرو دختر ارجمند در صحنه سیاست نقشی نداشته اند و کسی که “معظم اله” او راکنار زده، هشت سال تمام عنوان رئیس جمهور”نظام”رایدک می کشیده است.
پایوران “حضرت آقا” هم ماکت ناو آمریکایی را درخلیج فارس منفجر کرده اند و با دورزدن کشورهای اروپایی، مذاکرات پنهانی را که از چند سال پیش در خفا با آمریکا آغاز شده بود، علنی ساخته اند.
نمایی دیدنی است. محمدخاتمی که ۶۹ در صد آرا را بدست آورد واحتمال دست دادنش با رئیس جمهورآمریکا هم به بحرانی تبدیل شد، دست به سینه می گرید و شاید دردل خون می گرید. جان کری وزیر خارجه آمریکا که در کنگره آمریکا ازتوافق جامع با جمهوری اسلامی دفاع کرده است، می خندد. شاید هم ته دلش قند آب می کندو عازم دور دیگری ازمذاکره با وزیر خارجه جمهوری اسلامی می شود که رئیس اش حسن روحانی به نوشته صدنماینده مجلس فقط به ۷ دهم درصد آرای اش می نازد.
صدنماینده مذکور در نامه خود به عبارتهایی چون “کمسواد، بیشناسنامه، بزدل، صبیّ یتشیّخ، بروند جهنم، تازه به دوران رسیدهها، نداشتن عقل سالم” اشاره کردهاند که در یک سال و نیم گذشته از سوی روحانی برای توصیف منتقدان دولت یازدهم استفاده شده است و هر خواننده ای را به یاد ادبیات حاکم بر “دوران نکبت” به ریاست محمود احمدی نژاد می اندازد. عکس “دکتر”هم دست دردست ولادیمیر پوتین به رسانه هایی بر می گردد که مصاحبه مهم روزنامه اعتماد در باره “روس گرایان ایرانی” رامنتشر کرده اند. ابراهیم اصغر زاده که از زمان “اشغال لانه جاسوسی آمریکا” به شهرت رسید،می گوید: “احمدینژاد آنقدر به روسها اعتماد داشت که شب قبل از تصویب اولین قطعنامه گفته بود حتم دارد قطعنامهای علیه ایران در شورای امنیت تصویب نخواهد شد! ارجاع پرونده هستهای ایران به شورای امنیت سازمانملل بزرگترین خطای محاسبه و بدترین دستاورد سیاست نگاه او و دوستان اصولگرا به شرق بود. در چشمانداز وسیعتری از سیاست غربستیزی احمدینژاد و محافظهکاران حامیاش، اقتصاد ایران آسیب دید و کشورهای روسیه، ترکیه و امارات اقتصاد خود را با بهرهبرداری از این آسیب آباد کردند. اگر دولت احمدینژاد نتوانست به رویای کودکانه مدیریت دنیا برسد،در عوض اما ترکیه و امارات جایگزین بازار ایران شدند”.
روزنامه اعتماد تازه منتشر شده که آفتاب آمد دلیل آفتاب، خبر جدیدی منتشر می شود: “روسیه پیشنهاد کرده که به ایران موشکهای زمین به هوا از نوع «آنتی ۲۵۰۰» تحویل دهد. قرار است این موشکها به جای قرارداد تسلیحاتی ۸۰۰ میلیون دلاری باموشکهای “اس ۳۰۰” به ایران داده شود”.
“رهبرفرزانه”ظاهرا از ارقام دیگری باخبر شده اندکه فرمایش می فرمایند: “ارقام واردات قاچاق به ایران بسیار عجیب است”. البته کسی نمی فهمد این “ارقام بسیار عجیب” چند تا صفر دارند، اما در همین هفته ارقام بسیار عجیب تری منتشر می شود که نوری بر ایران تحت غارت بی امان می گشاید:
– محمد باقر نوبخت، سخنگوی دولت حسن روحانی: “۷۰۰ میلیارد دلار از داراییهای کشور طی پنج تا شش سال «خورده و قورت» داده شده است. اگر طبق قانون برنامه عمل میشد اکنون باید ۳۰۰ میلیارد دلار در صندوق توسعه ارز داشتیم”.
– ابوذر ندیمی، نماینده مجلس: ” ۲۳ هزار میلیارد تومان فرار و معافیت مالیاتی بر نظام پولی ایران فشار سنگینی واردمی کند”.
– اسحاق جهانگیری معاون روحانی از کسری ۱۶ هزار میلیارد تومانی درآمد یارانهها خبر می دهد.
– توکلی: “بودجه سال آینده ایران ۴۱ درصد کسری خواهد داشت”.
– شهرداری اعلام می کند که در مورد توافق ۲۰ هزار میلیاردی با سپاه پاسخگو نیست.
رقم های نجومی، هفته اول اسفند رابه “هفته آمار” تبدیل می کند. ولی اله سیف، رییس بانک مرکزی،تلویحا “خروج چمدانی ارز” از ایران را تایید می کند. به اعتراف عبدالرضا رحمانی فضلی، وزیر کشور:”بخشی از پولهای مربوط به قاچاق مواد مخدر در حوزه سیاست وارد میشود و در قالب کمک در انتخابات و تصمیمسازیها مصرف میشود”.
وزیر بهداشت می گوید: “۸۵۰ هزار نفر در حومه تهران حتی یک بیمارستان هم ندارند”. مهرداد بائوج لاهوتی، عضو فراکسیون محیط زیست مجلس، خبر می دهد: “در تهران سالیانه حدود چهار تا پنج هزار نفر بر اثر آلودگی هوا جان خود را از دست میدهند”.
مصطفی معین،آمار حیرت انگیزی را ارائه می کند: “۸۰درصد ایرانیان بههم بیاعتماد هستند. براساس یک پژوهش انجام شده در کشور ۸۰درصدی مردم به یکدیگر سوءظن داشته و بیاعتماد هستند. ایران در زمینه سرمایه اجتماعی جزو ۱۰کشور آخر دنیا قرار دارد. سرمایه اجتماعی ما بسیار پایین بوده، جامعهای از همگسیخته و در معرض آسیبهای اجتماعی داریم”.
دکتر هوشنگ امیر احمدی که در آمریکا زندگی می کند و معمولا سازش با جمهوری اسلامی کوک است، چشم اندازی بروضعیت اقتصادی امروز و فردای ایران می گشاید که نفس رااز ترس بند می آورد و به زحمت می توان در چند خط خلاصه اش کرد:”این تفکر مدیریت اقتصادی] دولت روحانی[ به ویژه برای ایران مضحک به نظر میرسد که ۷۰ درصد از جمعیت ۸۰ میلیونی آن زیر ۴۰ سال هستند، ۵۰ درصد از فقر مطلق یا فقر نسبی رنج میبرند و افراد با استعداد جوان، یکی از اساسی ترین داراییهای ملی، به شدت کماستفاده ماندهاند”.
بلندپایگان “نظام” هم آمار دلخواه خودشان را می دهند. محمدعلی موحدی کرمانی، امام جمعه تهران، خواستار اين می شود تا افرادی به مجلس خبرگان رهبری راه پيدا کنند که “۱۰۰ درصد تمام وجودشان تابع ولی امر باشد”.
حسن روحانی در آخرین روز هفته،آخرین رقم هفته را اعلام می کند: “۸۰ درصد مردم ایران از رویکرد هسته ای دولت حمایت می کنند”.
وروزهای اسفند باز روی ریل مساله اتمی می افتد که همچنان پنهان از مردم ایران در جریان است. در فاصله کوتاه تا زمان تعیین شده برای توافق نهایی- چهارم فروردین- جنگ لفظی و نبرد رسانه ای بالا می گیرد. باراک اوباما اعلام می کند: “اینکه غرب در جنگ با اسلام است یک «دروغ زشت» است. ايالات متحده در حال جنگ با اسلام نيست، بلکه اين کشور در حال مقابله با کسانی است که اسلام را دستکاری و تحريف کرده اند”.
و مولوی عبدالحمید، امام جمعه اهل سنت زاهدان که احتمالا شناخت بیشتری از اسلام دارد تا رئیس جمهورآمریکا، درفرودگاه تهران می فهمد که ممنوع الخروج شده است ونمی تواند برای شرکت در کنفرانس سالانه انجمن جهان اسلام به مکه برود.
خانم ها! آقایان!
هفته اول اسفند است. شعر این هفته از نزار قبانی، شاعر بزرگ سوری است که میهنش در آتش جنگ مذاهب می سوزد:
عشق پشت چراغ قرمز نمیماند!
اندیشیدن ممنوع!
چراغ، قرمز است..
سخن گفتن ممنوع!
چراغ، قرمز است..
بحث پیرامون علم دین و
صرف و نحو و
شعر و نثر، ممنوع!
اندیشه منفور است و زشت و ناپسند!
از لانهی مهر و موم شدهات
پا فراتر نگذار
چراغ، قرمز است..
زنی را.. یا كه موشی را مشو عاشق!
عشق ورزیدن، چراغش قرمز است
مرموز و سرّی باش..
تصمیم خود را با مگس هم در میان مگذار
بیسواد و بیخبر باقی بمان!
شركت مكن در جرم فحشا یا نوشتن!
زیرا كه در دوران ما،
جرم فحشا، از نوشتن كمتر است!
اندیشیدن دربارهی گنجشكان وطن
و درختان و رودها و اخبار آن، ممنوع!
اندیشیدن به آنان كه به خورشید وطن تجاوز كردند
ممنوع!
براساس استاندارد جهانی، درآمد روزانه ۲ دلار برای هرفرد ازخانواده، خط فقر محسوب می شود
منتشر شده در سه شنبه, ۵اسفند , ۱۳۹۳ | ۳:۵۲ ق.ظ.
رئیس اتحادیه پیشکسوتان کارگری با اعلام نتیجه بررسی هزینه تأمین سبد معیشت خانوار۴ نفره کارگران تا پایان آذرماه و پیشبینی سال ۹۴، گفت: اگر سهم مواد غذایی از سبد معیشت ۴۰ درصد درنظر گرفته شود، حداقل مزد سال آینده باید ۱۶ میلیون و ۲۰۰ هزار ریال تعیین شود.
به گزارش پایگاه خبری هماندیشی، «حسن صادقی» با اشاره به اینکه گزارشهای مرتبط با حداقل معیشت کارگران و دستمزد برای وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، سازمان تأمین اجتماعی، نمایندگان کارگری و کارفرمایی حاضر به شورایعالی کار ارسال شده است، اظهار داشت: این گزارش براساس دو شاخص مهم تورم و حداقل معیشت که پیش از این هم متوسط آن توسط بانک مرکزی اعلام شد، تهیه شده است.
وی افزود: براساس آمار سرشماری سال ۹۰ اندازه میانگین تعداد اعضای خانوارایرانی ازجمله کارگری ۳/۵۵ نفر است و این شاخص در سه شکل حداقل میانگین و حداکثر قیمتها درسبد معیشتی بررسی شده است.
رئیس اتحادیه پیشکسوتان کارگری با بیان اینکه درسال ۸۵ حداقل نیاز روزانه یک خانوار کارگری درسبد معیشتی ۱۲۱هزار و ۶۵۴ریال، میانگین ۱۵۳هزار و۱۵۲ریال و حداکثر نیاز برای تأمین نیازهای ضروری ۱۸۵هزار و ۲۷۰ ریال محاسبه شد.
صادقی با اشاره به تعدیل سنوات، تورم ازسال ۸۵ تا ۹۳ تأکید کرد: براساس اعلام مراجع رسمی ازجمله بانک مرکزی تا پایان آذرماه نرخ تورم ۱۸/۲ درصد اعلام شد که برهمین اساس میانگین هزینه روزانه سبد معیشت خانوار به ۷۱۴هزار و ۹۱۱ ریال، حداکثر ۸۶۴هزار و ۸۳۲ریال و حداقل ۵۶۷هزار و ۸۷۵ریال رسید.
رئیس اتحادیه پیشکسوتان جامعه کارگری، با اشاره به اینکه براساس آخرین آمارهای رسمی تا پایان آذرماه به مأخذ میانگین قیمتها تأمین سبد معیشتی یک خانوار کارگری به طورمیانگین به ۲۱میلیون ۴۴۷هزار و ۳۴۶ریال ماهانه رسید، گفت: این میزان به مأخذ حداکثر قیمت به ۲۵میلیون و ۹۴۴هزار و ۹۹۱ریال به طور ماهانه رسید.
وی درپاسخ به این سؤال که چه کالاهایی ازچه گروههایی درتهیه گزارش هزینه سبد معیشتی یک خانوار ۴ نفره بررسی شده است، گفت: کالا و خدمات حبوبات، مسافرت، تحصیلات، آموزش، بهداشت، درمان، پوشاک و خوراک و آشامیدنی، مورد بررسی قرار گرفته، اما دراین بررسی هزینه تأمین مسکن نیامده است.
صادقی تأکید کرد: براساس تعاریف سازمان جهانی کار ILO از خط فقر که – مرکز آمار ایران هم آن را پذیرفته- هر فرد درسطح جهان با درآمد روزانه کمتر از ۲ دلار زیرخط فقر قرار میگیرد.
وی توضیح داد: اگر درآمد سرانه هر نفر روزانه کمتراز۲ دلار و درماه برای یک خانواده ۴ نفره کمتر از ۲۴۰ دلار باشد، زیرخط فقر خواهد بود.
صادقی افزود: با محاسبه حداقل درآمد ماهانه ۲۴۰ دلار برای یک خانوار کارگری و دلار۲ هزار و ۸۰۰ تومانی مرکز مبادلات ارزی، ۶۷۲ هزار تومان فقرمطلق درنظر گرفته میشود؛ با این حساب با توجه به حداقل حقوق ۶۰۹ هزار تومانی کارگران درسال ۹۳ وضعیت این جامعه کاملا مشخص میشود که زیرخط فقر مطلق قرار دارد.
رئیس اتحادیه پیش کسوتان جامعه کارگری، درباره جزئیات بیشتر بررسیهای صورت گرفته درباره حداقل معیشت کارگران گفت: اگر سهم مواد غذایی از سبد معیشت ۴۰درصد درنظر گرفته شود، حداقل مزد برای سال ۹۴ باید ۱۶میلیون و ۲۰۰هزار ریال تعیین شود.
وی گفت: طبق اظهارات رئیس مرکز آمار ایران درتاریخ چهارم آبان ۹۳ حقوق کمتر از یک میلیون ۸۲۲هزار تومانی زیرخط فقر بوده و این موضوع هم مورد توجه قرار گرفته است.
افزایش ۵۰۰ درصدی سرطان دراستان خوزستان
منتشر شده در پنج شنبه, ۷اسفند , ۱۳۹۳ | ۸:۰۷ ق.ظ.
معاون سازمان داوطلبان جمعیت هلال احمر خوزستان، از افزایش ۵۰۰ درصدی سرطان از سال ۷۵ تا ۹۱ در این استان خبر داد و گفت: سرطان یکی از بحرانهای عظیم کشور است.
به گزارش«سحام» به نقل از ایرنا، «کاوه جاسب» روز سه شنبه درحاشیه سفرنامه سلامت و امید درشهرستان رامهرمزخوزستان افزود: سرطان ریه، معده و خون از شایعترین سرطانها دراین استان است.
جاسب با بیان اینکه اکنون سیل و زلزله تنها بحرانهای کشور نیست، افزود: مسوولان باید برای پیشگیری و کنترل سرطان، چاره اندیشی کنند.
زاهد رضایی مفرد مسوول شعبه جمعیت هلال احمر در رامهرمز نیز با بیان اینکه این شهرستان مرکز امداد ونجات جادهای ندارد، گفت: سه مرکز امداد ونجات به همراه سه خودرو امدادی از ضروریات امداد رسانی به مردم این شهرستان است
نماینده علی خامنهای در اصفهان:
دانشگاهها ۳ روز زنانه و ۳ روز مردانه شود
۷ اسفند ۱۳۹۳
یوسف طباطبایینژاد٬ نماینده علی خامنهای گفته دانشگاههای ایران باید سه روز زنانه و سه روز مردانه شود.
آقای طباطبایینژاد این پیشنهاد را برای حل مسئله اختلاط دختر و پسر در دانشگاهها ارائه کرده و افزوده در حال حاضر دانشگاههای زیادی وجود دارد و میتوان دانشگاهها را سه روز زنانه و سه روز مردانه کرد.
وی اضافه کرده اختلاط دختر و پسر در دانشگاه «اشتباه» است و ما در اوایل انقلاب که دانشگاهها و امکانات زیادی وجود نداشت «مجبور بودیم» دخترها و پسرها را «مخلوط» کنیم.
این روحانی در بخش دیگری از سخنان خود با ابراز نگرانی از افزایش آمار طلاق و اعتیاد در ایران گفته باید با معتادان برخوردهای شدیدتری صورت بگیرد.
به گفته طباطبایینژاد در ایران هر زن معتاد میتواند ۱۴ نفر و هر مرد معتاد میتواند شش نفر را به مصرف مواد مخدر آلوده کند.
.
هر دم از این باغ بری میرسد تازه تر از تازه تری میرسد لابد بعد از دانشگاه ها نوبت پیاده رو هاست که زنانه مردانه شود !
سرمایهگذاری یک میلیارد دلاری ایرانیها در املاک دوبی ظرف یک سال
۱۳۹۳/۱۲/۰۵ | ۲۱:۲۶
ایرانیها سالهاست که دارایی خود را برای سرمایهگذاری و کسب و کار از ایران خارج میکنند، در این بین دوبی، یکی از مناطق مورد علاقه ایرانیها برای سرمایه گذاری است.
بررسیها نشان میدهد در سال ۲۰۱۴ میلادی ایرانیها با سرمایهگذاری یک میلیارد و ۲۲۵ میلیون دلاری در بخش املاک دوبی از نظر حجم سرمایهگذاری در این بخش بعد از هند، بریتانیا و پاکستان در جایگاه چهارم قرار گرفتهاند.
این، غیر از فعالیت و سرمایه گذاری حدود ۵۰ هزار شرکت و موسسه ایرانی است که در دبی فعال هستند.
انتقال سرمایه از ایران محدود به دبی و کشورهای حوزه خلیج فارس نیست. ترکیه هم یکی دیگر از کشورهایی است که در سالهای اخیر به بهشت امن سرمایه ایرانیها تبدیل شده است. یک بررسی نشان میدهد در ۶ ماه آخر سال ۲۰۱۰ حدود ۳۶۰ شرکت ایرانی در ترکیه ثبت شده است.
آیا این وضعیت نشان دهنده فرار سرمایه از ایران است؟ اگر این تعریف را از برخی از اقتصاددانان بپذیریم که فرار سرمایه یعنی خروج سرمایه بخش خصوصی از کشورهای در حال توسعه، آنگاه میتوان فرار سرمایه در ایران را قطعی دانست.
فرار و انتقال سرمایه از کشورهای در حال توسعه و از جمله ایران دلایل مختلفی دارد. یکی از این دلایل، قوانین و مقررات دست و پاگیر و گاه مبهم بر سر راه سرمایه گذاری است.
ناامن بودن بازارهای سرمایه از دیگر دلایل خروج سرمایه از ایران است. در واقع، اکثر صاحبان سرمایه در ایران تنها به امن بودن نظام بانکی و دریافت سود بانکی از آن اطمینان دارند. اما چون نرخ بهره در ایران معمولا پایینتر از میزان تورم است، سرمایهگذاران از به امانت گذاشتن پول خود در نظام بانکی هم چشم پوشی میکنند و آن را به کشورهای دیگر منتقل میکنند.
بیثباتی سیاسی در کشور و ابهام در چشم انداز تحولات آتی یکی دیگر از دلایل خروج سرمایه از ایران در مقاطع مختلف عنوان شده است.
این وضعیت در شرایطی است که دست کم در دو دهه گذشته، مقامات دولتی، به تناوب خواهان بازگشت ایرانیان خارج از کشور و بکارگیری سرمایههای آنها در زمینههای مختلف شدهاند. مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، میزان سرمایههای مالی ایرانیان خارج از کشور را حدود ۱۳۰۰ میلیارد دلار برآورد کرده است.
ولی این سرمایهها به ایران باز نگشته، و برعکس خروج سرمایه از ایران مشکلی برای اقتصاد ایران است. آن هم در شرایطی که دولت ایران به دلیل تحریمها و پائین آمدن قیمت جهانی نفت، بیش از هر زمان دیگر به منابع مالی نیاز دارد.
حبس ابد برای شش ایرانی در دوبی به اتهام ربودن عباس یزدانپناه
۱۳۹۳/۱۲/۰۷
دادگاهی در امارات متحده عربی شش شهروند ايران را به اتهام ربودن عباس يزدانپناه يزدی، بازرگان ايرانیـبريتانيايی، به حبس ابد محکوم کرد.
عباس يزدانپناه يزدی تابستان سال ۱۳۹۲ در امارات ربوده شد و همچنان مفقود است.
خبرگزاری رويترز روز پنجشنبه، هفتم اسفندماه، به نقل از دادستانان در دوبی گفت که این متهمان با حمله به آقای يزدی و تزريق دارو به او توانستهاند وی را از بندری در شارجه به ايران منتقل کنند.
روزنامه گلفنيوز، چاپ امارات متحده عربی، در همین زمینه گزارش داده است که حکم سه تن از متهمان به طور غيابی صادر شده و سه تن ديگر نيز اتهام آدمربايی و سرقت را رد کردهاند.
با وجود اين، يکی از متهمان پذيرفته که اتوموبيلی را که از آن برای دزديدن آقای يزدی استفاده شده میرانده است.
در اين گزارش از متهمان حاضر در دادگاه با حروف اختصاری «ر – الف»، «ک – ج» و «ن – الف» و از متهمان غايب به اختصار «ه – ب»، «ب – ن» و «ی – ن» نام برده شده است.
گلفنيوز همچنين از فردی با نام اختصاری «س – ه» نام برده که عمليات آدمربايی عباس يزدانپناه يزدی را «رهبری» کرده، اما در زندان درگذشته است.
دادستانی دوبی در ارديبهشت سال جاری اعلام کرد که اين شش ايرانی را که اوايل سال ۲۰۱۴ دستگير شده بودند در ارتباط با ربودن آقای يزدی متهم شناخته است.
آتنا يزدانپناه، همسر اين بازرگان ايرانی – بريتانيايی، و برخی منابع ديگر دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی را به ربودن عباس یزدانپناه یزدی متهم کردهاند.
خانم يزدانپناه به روزنامه اماراتی «هفت روز» گفته است که همسرش دوست نزديک دوران کودکی مهدی هاشمی رفسنجانی، فرزند رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام ايران، بوده است.
روزنامههای بريتانيايی پيش از اين گزارش داده بودند که آقای يزدانپناه يک روز پيش از ربوده شدن، مدارکی را درباره قرارداد چند ميليارد دلاری ميان شرکت اماراتی کرسنت پتروليوم و شرکت ملی نفت ايران به دادگاه داوری بينالمللی لاهه فرستاده است.
قرارداد موسوم به کرسنت در پايان دوره دوم رياست جمهوری محمد خاتمی به امضای طرفين رسيد و ايران را متعهد به صادرات گاز به امارات کرد.
سال ۲۰۰۵ ميلادی مجلس شورای اسلامی اين قرارداد را خسارتبار دانست و از ادامه آن جلوگيری کرد، امری که شکايت کرسنت را به همراه داشت و حال اين پرونده در دادگاه لاهه در هلند در دست بررسی است.
در عين حال نام عباس يزدی در پرونده «استاتاويل» نيز مطرح است، پروندهای که در آن آمريکا اتهاماتی را به مهدی هاشمی، پسر رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام، زده است.
موضوع استاتاويل به ۱۱ سال پيش باز میگردد که ايالات متحده آمريکا شرکت استاتاويل، بزرگترين شرکت نفتی نروژ، را متهم کرد که با دادن رشوه به شرکت ايرانی «هورتون» و استفاده از نفوذ اين شرکت، سعی داشته قراردادهايی را با وزارت نفت ايران منعقد کند. عباس يزدی مدير شرکت «هورتون» بود.
احمد توکلی، نماينده تهران در مجلس شورای اسلامی، مهدی هاشمی رفسنجانی را به دريافت پنج ميليون دلار رشوه از اين شرکت متهم کرده است.
ايران اما اتهام عليه خود در ماجرای ربايش عباس يزدانپناه يزدی را رد کرده و گفته است که پيگير مفقود شدن «شاهد پرونده گازی کرسنت» است.
سلام ، برادر نوری زاد ، این مادر داغدار تا زنده است و نفس می کشد ، نفس قاتلان ، اداره کننده گان و اربابان قاتلان را خواهد گرفت . باور کنید همه آن ناکثین مسئول در کشور که صدای این مادر را می شنوند ، اعم از رهبری و نماینده گان بزدل اصطبل نشین و قاضی القضات لاریجانی و قاضیان زبان بسته و به زعم شما جنازه گان ، آفت الله مصباح یزیدی و دیگر آفت الله های مسند نشین و حوزه نشینان و حجره نشینان و … همگی از صدای سوز و ضجه های این مادر ، عقرب در تنبان اشان افتاده و این عقرب نخواهد گذاشت که خواب راحت به چشمان این نامردان و ناکثان برود . آنان نفهمیدند و نخواهند فهمید که این گوهر عشقی ، مادر ” ستار بهشتی ” خود ” گوهری ” در این مملکت فلاکت زده است و بدبختی آن است که وقتی رهبری کشور که داعیه خلافت اسلامی و شیعی و جانیشن حضرت علی و نایب امام زمان و . . . دارد و حتی تاکنون نخواسته و یا نخواسته اندش که لحضاتی سخن این مادر دردمند را بشنود ، پس می ماند که این مادر در راهی بیافتد که تقاص خون کشته شده گانی از همین روش و نوع قتل در زندان را همچون ، زهرا کاظمی ، زهرا بنی یعقوب ، هدا صایر ، شیلر ، اصلانی ، سعید زینالی و . . . را یک تنه از این مفلوکان حکومت نشین بگیرد .
حجتالاسلام علی یونسی وزیر اطلاعات دولت خاتمی و دستیار ویژه حسن روحانی در امور اقلیت های مذهبی با خبرگزاری ایسنا گفتگو کرده است. وی در این گفتگو نکات مهمی را از جمله درباره خطر گسترش جنگ مذهبی در منطقه بسود اسرائیل، نقش شیعیان انگلیسی، آماده نبودن مجلس کنونی برای رای به قانون حقوق شهروندی، ضرورت حذف نیروهای افراطی و ناقضان حقوق بشر از دستگاه دولتی بیان کرده است. وی همچنین بدون ذکر نام به نقش قاضی مرتضوی در قتل زهرا کاظمی خبرنگار نشریه کانادایی در دوران محمد خاتمی اشاره کرده است.
بخش هایی از این گفتگو را در زیر می خوانید :
هیچ خطری بالاتر از جنگ مذهبی نیست، این مسالهای است که اسرائیل روی آن سرمایهگذاری کرده و من وقتی وزیر بودم موارد زیادی از این دست کشف کردم. چنانچه شاهد بودم کسانی دلارهایشان را از خارج به فلان روحانی میدادند تا علیه مقدسات اهل سنت کتاب بنویسد.
آنهایی که از صبح تا شب علیه وحدت مسلمانان تبلیغ میکنند در حدود 15 شبکه تلویزیونی دارند و پول این شبکه ها را هم شیعههای انگلیسی میدهند و شیعه انگلیسی به نظر من در راستای اسلام آمریکایی است. آمریکایی ها یک نوع اسلام را برای ایجاد اختلاف بین مسلمانان درست کرده اند و انگلیسیها یک نوع شیعه برای ایجاد دعوا میان شیعه و سنی ایجاد کردند.
همه ما توقع داریم صدا و سیما به خصوص بعد از اینکه ریاست آن تغییر کرده است سعی کند سیاست های مقام معظم رهبری را در امر تقریب اجرا کند که البته من اخیرا علائمی در این راستا از صدا و سیما دیده ام چنانچه مثلا سعی کردند میدان مداحان افراطی را محدود کنند.
یکی از شعارهای اساسی این دولت پیگیری و تدوین پیش نویس حقوق شهروندی بوده است. البته ما باید مجلس آماده ای داشته باشیم و من بعید میدانم این مجلس پیشنهاد دولت را تحمل و تصویب کند. باید مجلس بهتری در جهت لایحه حقوق شهروندی آماده شود.
رعایت حقوق شهروندی فقط دست دولت نیست و خیلی از سازمانهای دیگر باید همراهی کنند. در حالی که بعضی از آنها همراهی نمیکنند. تندروهایی هم وجود دارند که در اختیار هیچکس نیستند و بسیاری از این تندروها در مراکز قدرت نفوذ کردند و خودشان عمل میکنند که البته به نام جمهوری اسلامی تمام میشود.
هم اکنون چند سال است که با دولت کانادا مشکل پیدا کردیم و در مورد حادثهای که درخصوص زهرا کاظمی اتفاق افتاد تمامی مدارک مبنی بر اینکه چه کسانی این کار را کردهاند وجود دارد؛ اگرچه خدا از جای دیگر آنها را مجازات کرد.
هم اکنون هم بسیاری از موارد نقض حقوق بشر در زندانها و محاکم و در خیلی جاها صورت میگیرد که نفوذ عناصر افراطی و تندرو دیده میشود و جمهوری اسلامی باید بتواند از دست اینها خلاص شود. این افراد باید بتوانند در مجلس حرف بزنند اما در مراکز قدرت که حقوق مردم را نقض میکنند نباشند
جناب مشیری درود بر شما،
امروز اخبار داخلی را مرور میکردم و متوجه خبر فوت جوانترین پسر آقای علی فلاحیان شدم و ایشان به همراه اقوام و خویشاوندان در مراسم کفن و دفن این جوان با گذشته بسیار سؤال بر انگیز شرکت کرده بودند
خدا به همه این نورچشمیان درگاه صبر اعطا فرماید. ولی سؤالی از تو علی فلاحیان با قیافیه ننه من غریبم ظاهرا بخاطر جوان از دست رفته ات دارم:
علی آقا آیا واقعا غم از دست دادن جوان خود را براستی درک کردی؟ و اگر کردی میتوانی بیاد بیاوری چندین ۱۰۰ خانواده با امضای شخص شما نا جوانمردانه به همان رنجی گرفتار شدند که امروز چهره کریه شما نشان میدهد
ولی هنوز حزن ظاهری و ساختگی را در چهره شما حقیقی نمیبینم، آن رخسار هم مصلحتیست. والا امضا کننده دستور قتل ناجوانمردانه ۱۰۰ ها انسان بیگناه نمیتواند اینقدر محزون بخاطر در گذشت جوانترین فرزند خود باشد که به گفته ای از موجودیتش به گفته ای خجل هم بوده اید
البته شما جناب فلاحیان به خوبی بیاد دارید که وقتی همین پسر شما با لباس برگردان زنانه در میدان تجریش مورد سؤظن یک پلیس انتظامی قرار میگیرد و این پلیس تصمیم میگیرد که ایشان را مورد سؤال قرار دهد پسر مرحوم شما هفت تیر از کمر کشیده و با شلیک چند گلوله مأمور نگون بخت را از پا در میاورد و حین پیگیری ماجرا و بخاطر نفوذ وزارتی شما بر گرده وزارت اطلاعات پلیس مقتول مسؤل و گناهکار مرگ خود شناخته شده وبازماندگان بی پناه ایشان از هر گونه کمک مالی از طرف دولت هم محروم میمانند
ولی در هر صورت این چوب خدا ست که صدا ندارد
درود بر شما رسول گرامی
وجدان بهتر از دین است
اینکه میفرمایید و باور دارید که چوب خدا صدا ندارد یا به قولی گریزی از دست انتقام نیست را میشود فهمید که نشانی از وجدان بیدار شما دارد اما به باور من ملایان کوچکترین باوری به خدا ندارند که اگر داشتند روزگار ما به از این بود که هست و شک نکنید که ملایان عاشق این هستند که آنها را به خدا واگذار کنیم ! ما باید بپذیریم که دین و دینداری دکانی بیش نیست و مختص اسلام هم نیست در کشورهای غربی هم کشیش های گردن کلفت و بجه باز هم دکانداری میکنند که خوشبختانه آنها اجازه ورود به حوزه سیاست را ندارند و شوربختانه مطلبی که ما را بیچاره میکند تفسیر دو گانه از دین است یعنی هر ظلمی که از ملایان می بینیم خود را فریب میدهیم که این اسلامی نیست و اصل اسلام چیز دیگری است ! یعنی با این تفکر زمینه ظهور خمینی دیگری را فراهم میکنیم ! در صورتی که اسلام همین است که ملایان عمل میکنند ما که نمی توانیم ادعا کنیم که بهتر از ملایان اسلام را فهمیده ایم ! به هر حال اگر کسی خدا را باور داشته باشه نیاز به آخوند و مهملاتش نیست آنچه مسلم است انسان آزاد بدنیا میاد و آزاد در اندیشه است به چه حقی باید در گوش نوزاد اذان خواند ! سخن کوتاه کنم فقط قصدم این بود که درودی عرض کنم .
از کجا می دانید که خود او دستور قتل فرزند را که موجب ابروریزی او بوده نداده است. این کشور که صاحب ندارد و بلبشو است.
من مطمئن نیستم که فرد درگدشته همان پسر قاتل فلاحیان باشد. در بعضی سایت ها گفته شده که قاتل مزبور نیز در مراسم شرکت داشته و گویا پسر بزرگ یا وسط او بوده است نه این جوان چرا که نامبرده ۱۰ سال پیش چندان سنی نداشته است. لطفا در این باره تحقیق کنید.
سلام و درود به همه عزیزان
جناب رسول گرامی،
لطفا تاریخ را به دقت مطالعه کنید مخصوصا تاریخ زندگی اشخاص را ، این فرزند فلاحیان شاید آنموقع اصلا به دنیا نیامده بود و یا کودکی بیش نبود. لطفا دقت کنید.موضوع مربوط به پسر بزرگ اوست نه کوچکترین پسر وی. در ضمن داغ از دست دادن فرزند برای هر کس که باشد سنگین است حتی شخصی مثل فلاحیان. نطفه ی این فرزند مرحوم ایشان درست موقعی بسته شد که جنایات فلاحیان به اوج خود رسیده بود و این فرزند با مشکل قلبی به دنیا آمد و تا این مقدار نتوانست دوام بیاورد. روحش شاد …بهشت و جهنم در همین دنیاست و محال است حقی را پایمال کنی و آهی پشت سرت باشد ولی خود یا خانواده ات تقاص پس ندهند.
آقای نوریزاد سلام،
عذر من را پذیرا باشید که با همه مشغلهها و درگیریهای روزانه شما مصدع اوقات شدم. حقیقت این بار دومیست که از نهاد نمایندگی رهبری واحد دانشجویان خارج از کشور برای من و بسیاری دانشجویان ایرانی خارج از کشور پیامی با محتوای دعوت به همیاری فرستاده میشود. بار اول که این پیام را دریافت کردم جز لبخند از روی تاسف واکنشی دیگری نداشتم و خیلی مایل بودم که در جواب نامهای با محتوای مودبانه بنویسم و یادآور دانشجویان و اساتید نخبه که در زندانهای ایران به جرم انتقاد و درد اصلاح نابسامانی موجود در کشور روزگار میگذرانند باشم. اما به علت ضعف در مهارت نوشتاری و کمبود آگاهی از جزئیات از این امر منصرف شدم. اما این بار بر آن شدم تا از شما کمک بطلبم که اگر صلاح میدانید جوابیهٔ برای نامهٔ آقای خامنهای به جوانان غربی نوشته و یاد آور آن شوید که “چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است”. لطفا در این مورد من را راهنمایی فرمایید.
با تشکر
ارادتمند و دوستدار شما
علی //////
دانشجوی ساکن کانادا
———- Forwarded message ———-
From: Letter4u
Date: 2015-02-24 6:25 GMT-04:00
Subject: دانشجوی گرامی ایرانی خارج از کشور
To://///>
لطفاً سلام ما را بپذیرید
کدامین عوامل دست به دست هم میدهند تا یک اتفاق عجیب و ناگوار پدید آید که ناگهان هویت یک میلیارد و پانصد میلیون انسان روی زمین با زشتترین وضعیت ممکن به دنیا معرفی شود، به طوری که هر غیر مسلمان وقتی با یک مسلمان روبهرو میشود، بیشتر به وحشت و دلهره میافتد که مبادا مورد حمله قرار بگیرد و جان عزیزش را از دست بدهد؛ چرا که او را داعش، القاعده، بوکوحرام و… میبیند. در واقع همۀ مسلمانان را این گونه میشناسد.
به هر حال وضعیت به قدری وخیم شد که رهبری انقلاب به این جمع بندی رسید تا نامهای را خطاب به عموم جوانان اروپا و امریکای شمالی بنویسد که احتمالاً آن را خواندهاید. همان گونه که ما هم مثل شما نامه را خواندهایم و احساس کردیم به عنوان یک ایرانی مسلمان چگونه باید از هویت خودمان دفاع کنیم و واقعیت اصیل خودمان را برای آدمهایی که ذهنشان با چند تا رسانه ساخته میشود، بیان نماییم. به همین خاطر به این فکر افتادیم که از شما کمک بگیریم؛ چرا که شما راحت تر آنها را میبینید و راحتتر ارتباط برقرار میکنید و همین طور بهتر میدانید که از کجا و چگونه باید به مسئله ورود پیدا کرد تا باب گفتگو باز شود و واقعیت منتقل گردد.
منتظر نظرات و پیشنهادات شما هستیم.
توفیق یارتان
و خدا نگهدارتان
نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری
در امور دانشجویان ایرانی خارج از کشور
—————————————————
نامه دوم:
با عرض سلام دوباره
نمیدانیم شما جزو آن دسته از عزیزانی هستید که نامۀ قبلی ما به دستتان رسیده است یا خیر. نامۀ ما به مناسبت پیام رهبری به عموم جوانان اروپا و امریکای شمالی ارسال گردید و بسیاری از شما بزرگواران علیرغم مشغلههای درسی و کاری که داشتید، قبول زحمت کرده، پاسخها و نظرات خود را در خصوص اصل این حرکت بیان کردید و همین طور پیشنهادات سازندهای که میتوان برای گسترش این پیام در بین جوانان غیر مسلمان به کار گرفت، به ما ارائه نمودید و ضمناً انتقادات و مشکلاتی که به ذهنتان میرسید را به ما انعکاس دادید. این امر موجب تشویق مجدد ما گردید تا نامۀ دیگری بنویسیم و نظرات و راهکارهای پیشنهادی شما عزیزان را بیشتر بشنویم و در عین حال از شما بخواهیم تا برای ما بنویسید که آیا از دوستان غیر مسلمان شما کسی تا به حال این پیام را خوانده است یا نه؛ اگر خواندهاند، نظرشان در این خصوص چیست؟ و اگر نخواندهاند، در صورت امکان از آنها بخواهید نظراتشان را در خصوص محتوای نامه از طریق شما و یا به صورت مستقیم به آدرس letter4u@nahadiran.ir به ما اطلاع دهند.
میتوانید ترجمۀ این پیام را به زبانهای مختلف از سایت زیر دریافت نمایید:
http://alumni.miu.ac.ir/index.aspx?fkeyid=&siteid=2&pageid=40367
منتظر پاسخهای شما و دوستان غیر مسلمانتان هستیم.
خداوند بزرگ نگهدارتان
آتنا را دریابید آتنا خانم شما در زندان قرچک بجای اعتصاب درس انسان سازی بده و کسانی که در واقع قربانی کج فهمی و ظلم حاکمان هستند و به راه کج رفته اند را راهنما باش. پس می توانی در زندان قرچک کاری کنی که قاضی تو اربابش از کرده خود پشیمان شوند.
واقعا از آتن چه خبر رفتید دیدنش ما هم از او می خواهیم مردم صدای شما راشنیدند پس اعتصابت را بشکن و به زندانیان قرچک یاد بده آنها هم مثل تو بیاندیشند. آن وقت اهداف شوم آین جماعت را باطل کرده اید.
با سلام بر سید مرتضی
در رابطه با موضوع یهود بنی قریظه موارد دیگری هم هست که وقوع این حادثه را زیر سئوال میبرد. گزارش تاریخی این حادثه برای اولین بار توسط ” محمد بن إسحاق بن يسار بن خيار” معروف به “این اسحاق” ارائه شده که حدود 120 سال بعد از هجرت است و خود او در سال 85 هجری بدنیا آمده است و در سال 150 هجری وفات یافته.
گزارش او در مورد بنی قریظه در همان زمان هم به لحاظ اعتبار مورد اعتراض قرار گرفت که شاخص ترین مخالفین “مالک ابن انس” است که حرفها و احادیث او را بی پایه معرفی کرد. البته بطور کل حدیث نگارانی مثل “بخاری” سعی می کردند به لحاظ تشکیک در احادیث وی چیزی از او نقل نکنند.
نکته دیگر اینکه اصولا اهالی مدینه مگر چند نفر بوده اند که 900 جوان آنها در یک قبیله یهودی کشه شوند و خود این قبیله چه تعداد بوده اند؟ گزارشات تاریخی نیز با این معلومات جور در نمی آید.
و سئوال آخر اینکه این همه کشته کجا دفن شده ه اند؟ اکثر کسانی که روی این موضوع تحقیق کرده اند معتقدند اگر پیامبر اینکار را کرده بود الان از این موضوع بعنوان یک هولوکاست یاد میشد. یر اساس این نکات و سایر بررسی های تاریخی کسی این موضوع را درست نمی داند و برای آن اعتباری قائل نیست.
امیدوارم مفید بوده باشد
سلام بر باصفای عزیز
ممنون از تذکرات و اطلاعات شما،البته اصل ماجرای معاهده پیامبر با یهود و سائر طوایف در اول ورود ایشان قابل تردید نیست ،و برخی اشارات قرآنی و روایات ذیل آیات در مورد سیاست و عملکرد پیامبر علیه السلام در مدینه وجود دارد،و قطع نظر از کتب سیره و تاریخ در روایات شیعه و سنی فی الجمله در مورد ماجرای جنگ خندق و قضایای توطئه چینی یهود بنی قریظه و حیی بن اخطب و همکاری آنان با مشرکان مکه مطالبی وجود دارد،بنابر این اصل برخورد را نمیتوان انکار کرد ،اما همانطور که شما اشاره کردید در برخی خصوصیات آن واقعه بحث و مناقشه وجود دارد.
در مورد اسحاق بن یسار نیز همینطور است که می گویید ،البته بلحاظ علم رجال او را عامی مذهب می دانند و از اصحاب امام باقر علیه السلام هم بوده است ،اما علماء رجال گفته اند میل به شیعه داشته است ،میدانید که در بین شاگردان امام باقر و امام صادق علیهما السلام افراد عامی مذهب نیز بوده اند و در جلسات علمی آن بزرگواران شرکت می کرده اند ،در هر حال معروف است که محمد بن اسحاق عامی مذهب متمایل به تشیع بوده است ،این سيره ابن هشام هم كتابى است كه در قرن دوم نوشته شده. خود ابن هشام ظاهراً در قرن سوم است ولى اصل سيره از محمد ابن اسحق است كه در اوايل قرن دوم مىزيسته و ابن هشام كتاب او را تلخيص و تهذيب كرده است.این از كتبى است كه مورد اعتماد اهل تسنن است و کتاب خوبی است در جامعیت تاریخی حوادث صدر اسلام.
قبلا عرض شد که مرحوم محقق متتبع آقای سید جعفر شهیدی در کتاب تاریخ تحلیلی اسلام در مورد تعداد کشته شدگان ماجرای بنی قریظه تشکیکاتی نظیر آنچه که شما در ذیل کامنت تان ذکر کرده اید آورده است.
این نکته را هم من مکرر عرض کرده ام که کتب تاریخ و مجموعه تاریخ ،مجموعه ای از ظنون متراکم است ،و در غیر موارد تواتر تاریخی که سبب علم است ،باید حوادث تاریخی را با کمک شواهد و قرائن داخلی و خارجی مورد تحلیل و ارزیابی قرار داد،این طبیعتا نگرش منطقی و تحلیلی تاریخ است ،البته ممکن است دشمنان یک مکتب یا مخالفان معاند و مغرض دست به هرگونه تحریف یا ارزیابی های مغرضانه بزنند ،و بنظر می رسد ماجرای یهود بنی قریظه یکی از آن موارد است که دست آویز نویسندگان غرض ورز واقع شده است ،و من سعی کردم با استناد به همین کتب تاریخی مثل سیره ابن اسحاق و ابن هشام و کتب دیگر روشن کنم که ریشه ماجرای برخورد پیامبر با یهود بنی قریظه چه بوده است ،و اینکه برخورد پیامبر برخورد و تقابل با یهودیت یا نصرانیت نبوده است ،بلکه برخورد و دفع و رفع یک توطئه خائنانه و عهدشکنی آشکار بوده است.
تشکر از تذکر و توجه شما
سوزاندن مسيحيان مؤمن درگودال آتش بوسيله يهوديان:
اصحاب اخدود بنابرنقل روائي تفصيرصافي يهودياني به سركردگي بخت النصرياذونواس هستند كه مؤمنان مسيحي نجران را مجبور درسوختن آتشي انبوه درميان خندقي كه كنده بودند،كردند وخودشان نظاره گرسوختن آن مؤمنان مسيحي بودند. وخداوند برآنان نفرين مي كند.
قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ (4)النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ (5)إِذْ هُمْ عَلَيْها قُعُودٌ (6)وَ هُمْ عَلى ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنينَ شُهُودٌ (7}ازسوره بروج.
ت=مرگ بر شكنجه گران صاحب گودال (آتش)، (4)آتشى عظيم و شعله ور! (5)
هنگامى كه در كنار آن نشسته بودند، (6)و آنچه را با مؤمنان انجام مىدادند (با خونسردى و قساوت) تماشا مىكردند! (7)
و كلمه” اخدود” به معناى شكاف بزرگ زمين است، و” اصحاب اخدود” جباران ستمگرى بودند كه زمين را مىشكافتند و آن را پر از آتش نموده، مؤمنين را به جرم اينكه ايمان دارند در آن مىانداختند، و تا آخرين نفرشان را مىسوزاندند.
پس جمله” قتل …” نفرين بر آنان است، نه اينكه خواسته باشد خبر دهد، و منظور از” قتل”، لعنت و طرد از درگاه خداى تعالى است.
پس جمله” قتل …” نفرين بر آنان است، نه اينكه خواسته باشد خبر دهد، و منظور از” قتل”، لعنت و طرد از درگاه خداى تعالى است. (مصلح)
میگم مصلح نکنه برادران هم ستار و دیگران را فقط نفری کرده اند؟نکنه مادر ستار و مادران لاله و مادرا کشته شدگان 88 و 60 …همه دروغ می گویند؟آقا فقط نفرینشون کرده .از کا که اینها مرده اند؟شید زنده باشند.جاب مصلح؟
جناب مشیری
از فرد باسواد و کتابخوانی چون شما بعید است که در درک یک انشای شاده فارسی دچار اشکال شوید! من کی و کجا شما را به نژاد پرستی متهم کرده ام؟ لطفا متن را با دقت بیشتر بخوانید و نه شتابزده . گویا خلاصه نویسی ام باعث سو تفاهم است. از مشروح پرهیز میکنم چون پرگوئی پرده مغلطه هاست. من گفتم، تروریسم داعش گونه ای تعرب است آنهم از بدترین نوع نژاد پستی عنصر تازی، بر علیه فرهنگ ایرانی ! و عبارت ” چرا شما خود را آلوده عنصر نژادپرست تازی میکنید” به معنی این است که بنام دمکراسی و اندیشه های لائیک، از عرب وحشی و تازیسم نوین او حمایت نکنید.! من نوشته ام را به چندین نفر نشان دادم و همه معتقد بودند که رنگ و بوی شونیسم ایرانی دارد، یعنی این من هستم که بعنوان یک ایرانی نژادپرست قلمداد میشوم. کسی که با بدترین کلمات به هلنیسم ، که یکی از افتخارات اروپائی است میتازد و الکساندر ( اسکندر گجسته) را بباد ناسزا میگیرد، انسانی است که برای کورش بزرگ ارزش پیامبری و قداست قائل است. چرا شما از متن این برداشت را نکردید که من آتشبازی الکساندر مابون را با کتابسوزان همتای عربش عمر در یک ردیف گذاشته ام.؟؟!! من فریاد میزنم که هلنیسم، متون اصیل فرهبگ اهورائی را نابود کرد و تازیسم، هویت ایرانی مارا بباد داد. من ایرانیان میهنپرستی را که در ابتدای فتنه فقیهان مردانه در برابر این متعربان ایران ستیز ایستادند با اریوبرزن و رستم فرخزاد برابر میدانم اگر چه دستشان به خون هموطن آلوده باشد. ( این شمائید که میبایست از آنها دفاع کنید چون صاحب یک دستگاه رسانه ای هستید).جناب مشیری ما چه بخواهیم و چه نخواهیم تشیع امروز بخش اصلی هویت ماست. علی را دوست میداریم چون هرگز چون دیگر عربها ی ایرانستیز اموی و عباسی ایرانی را تحقیر نکرد. امروز هم تازیان به پیروی از خلفای جور و به نام اسلام اموی و به سبب سلطه فقیهان معلوم الحال و مشکوک الهویه متعرب، قصد محو کردن ایران از صفحه روزگار دارند!! ( نگاهی به نقشه جغرافیای سیاسی داعش بیندازید و جنون ایرانستیزی را تماشاکنید!!) . من هربار که با استفاده از ساتللایت برنامه شما را دیده ام چیزی جز بدگوئی از علی و فرزندان دردمندش از شما نشنیده ام!! من نیز از وقایع پنجساله حکومت علی انتقاد میکنم ولی هنوز به اسناد متقن و مدارک روشنی دال بر ناحق بودن علی پیدا نکرده ام. من اطمینان دارم آن ایرانیان تحت ستم حرامزاده ای چون زیاد ابن ابیه هیچ شباهیتی با جانبازانی که در کنار اریوبرزن شهید شدند نداشتند. ( رنجهای زرتشت را بیاد بیاورید و بگوئید چرا در آغاز رسالتش میبا یست از پدران ما آنهمه آزار ببیند؟؟!) . آن چوپان خائن که در برابر چند سکه راه رسیدن مقدونیان را به پشت جبهه اریوبرزن نشان داد هم ایرانی بود!!! به مورد زیر توجه کنید:
برادرم در دو رژیم ، صرفا بدلیل مبارزه با تبعیض، ستم و فساد ، بدون وابستگی گروهی و سازمانی و در عین مسلمان بودن بدون تعصب خاص ، بازداشت ، شکنجه، بازجوئی و زندانی شد. اتهامات بر اساس اطلاعات کسب شده از جاسوسان محله بود. خوب دقت کنید!:: همه خانواده های همسایه در محل به ساواک اطلاعرسانی کرده بودند !!! در بازداشت واواک رژیم اسلامی نیز همان نامردمان خیانت خود را تکرار کردند!!! ( آقای مشیری ، شنیدید یا فریاد بزنم ::!!!) در میان این به اصطلاح هموطنان ایرانی و فارسی زبان، هم مسلمان ، هم لائیک، هم مارکسیست ، هم شهپرست و هم مارکسیست اسلامی وجود داشت . نه تنها آخوند و آخوند زاده که حتی درویش و درویش زاده در میان گزارشگران بود که گزارش درویشان روستائی تباراز همه خا ئنانه تر بود ( قابل توجه آنانکه مرا درویشی فرقه ای بشمار میآورند)!!!! لطفا عزت نفس و شرف ، غیرت و جوانمردی را معنی کنید، شاید من اشتباه خوانده ام!! بقول زرتشت در روزگار دربدری : خدایا کجا روم و به که پناه برم!!.؟ ( میدانستید زرتشت هم در آغاز رسالت همان مصائب محمد را تجربه کرد؟؟!!)
جناب مشیری تا کی تجاهل؟؟!! نگاهی به بازار آدمخوار ایران بیندازید و منبع تغذیه این جماعت ! مگر جز این است که منبع تغذیه اینها، کانیبال های مقیم برونمرز مخصوصا امریکا، اروپا وکانادا هستند؟؟ همان هائی که بنام افراد مخالف و تحت تعقیب رژیم ملایان در این کشورها پناهنده شدند(همان به اصطلاح رژیم آخوندی فراری ها!!) و همینکه خرشان از پل گذشت حلقه غلامی رژیم را بگوش کردند. ؟؟! و امروز میخورند و میخوابند رژیم را به هزار و یک فن تقویت و پروار میکنند و کمترین همدردی با دردمندان ایران ویران ندارند !! نامردهایشان منتظرند تا یگانه ای بیکس ویاور به سن بلوغ برسد آنوقت با دلار های خود سری به تهران بزنند و از او کام دل بگیرند!!! بخدا سوگند که اگر سودجوئی و فرصت طلبی این خودباختگان نبود رژیم ملایان حتی یک دهه هم دوام نمیآورد!! جناب مشیری ، چرا شما در تلویزیونتان این درد ها را بیان نمیکنید و راهی برای درمان ارائه نمیدهید؟؟ هزار بار علی را بباد ناسزا گرفتید ولی یکبار از عمر اهورا ستیز ببدی یاد نکردید بلکه او را مردی با اجتهاد معرفی کردید!! چه مردی و چه اجتهادی که دختران نابالغ پادشاه ایران راپس از اسارت به مسجد می آورد تا بعنوان برده واگذار کند و کسی جز علی اعتراض نمیکند که : ای عمر تو حق نداری با خاندان های شرافتمند اینگونه رفتار داشته باشی . جناب مشیری مشخصه ایران و تاریخش شاهنشاهی است ، سیستمی که نه برده داری نژاد سامی و نه فئودالی اروپائی بود.عدالت شاهنشاهانی چون کورش بزرگ، داریوش بزرگ ، مهرداد، شاپور و انوشیروان از دمکراسی مفتضح و دروغین یونان باستان هزاربار بالاترو ازمردمسالاری امروز غرب بهتر بود.( محمد افتخار میکرد که در دوران پادشاه دادگر ، انوشیروان عادل بدنیا آمده و زیسته!!) چرا شما در برنامه هایتان از این ارزش ها یاد نمیکنید و آنرا به رخ ملایان و ایرانیان روسی مسکو پرست ، انگلیسی و امریکائی نمیکشید؟؟ یکبار هم به اموی ها و عباسی ها اهانت کنید.!!
تو بتاریکی علی را دیده ای***** زین سبب غیری بر او بگزیده ای.!!
سر تا سر شاهکار ادبی حماسی فردوسی بزرگ، آئینه شاهان ایران و ارزش های اهورائی ایرانی است و این نابغه بزرگ میهن ما که گویش پارسی مدیون رنج سی ساله اوست، در نهایت جان بر سر عشق علی باخت!! اگر او نیز چون عنصری مدح دشمنان علی میکرد، محمود غزنوی خزانه ای از طلا به او میبخشید!!. فردوسی در بیان مهر خود به علی میگوید: بر ا ین بوده ام هم بر این بگذرم*** چنین دان که خاک پی حیدرم::::::::::…. فردوسی از من و شما به روزگار سلطه تازیان بر ایران بسیار نزدیکتر بوده. اگر در وجود علی رذالت تازیان ایرانستیز را میدید او را چنین ستایش نمیکرد. کمی بیشتر بخوانید تا ببینید در امپراتوری که عمر ظاهرا بنام اسلام و در باطن برای قدرتنمائی عرب ایجاد کرد تنها تحقیر ها و اهانت هایش متوجه ایران و ایرانی بود و بس .! چرا به مصری و بیزانسی چنین اهانتی نکرد؟
کسی از منتقدین محترم نیز از کشتار یهودیان جزیره عربی انتقاد کرده. در پاسخ باید بگویم ابقا و موجودیت یهود مرهون ایران و ایرانی بویژه کورش بزرگ و هخامنشیان است. همان کورشی که در تورات مقام مسیح دارد. به گواه سفر پادشاهان تورات، شاهان ایران در حق فرزندان یعقوب فداکاری ها کردند. اما آیا این نژاد برگزیده ادونای و یهوه یکبار نیکی ما را نیکی پاسخ دادند؟؟ ! آیا درغارتگری های عرب آنهم به تحریک روم !! بنی قریظه و بنی فلان یهودی خدمات ایرانیان را بیاد خود آوردند و احترام گذاشته و خود را از تجاوز کنار کشیدند؟؟ ( ای روان شاپور ساسانی شاد که آنان را تنبیه کرد! کارنامه این پادشاه در لشکرکشی به شبه جزیره تازیان یکی از ارزشمندترین اسناد است که هم توان رزمی و میهنپرستی و بهدینی ایرانی را نشان میدهد و هم اثبات میکند که ایران تمدنی بدون برده داری بوده که حتی یک اسیر را بعنوان برده نگاه نداشته بلکه همگی صرفا اسیر جنگی بوده اند !! به جوانمردی سوگند که به این ارزش تاریخی افتخار میکنم و نخستین کسی هستم که با صراحت آنرا مطرح میکنم!!! ). ایران از روز نجات یهودیان از اسارت بابل تا امروز حتی یکبار جبران محبتی از این نژاد برگزیده ندید که بر عکس چه زیانها که به ایران وارد نکردند( خاطرات اری بن مناشه را بخوانید تا ببینید یهودیان چه خدماتی به رژیم آخوند ها کردند!!)ای کاش سربازان علی بجای۷۰۰ تن هفتاد هزار می کشتند. شما همین علی را در بازار کوفه مشاهده کنید! یهودی نابینائی را میبیند که گدائی میکند و می پرسد چرا گدائی ؟از رهگذران پاسخ میشنود که یهودی است . علی میپرسد در جوانی و سلامت چه میکرد میگویند سقائی، علی معترضا میگوید تا جوا ن بود از او بهره کشی کردید و امروز که پیر و ناتوان است او را تنها گداشته اید این عدل نیست او نیز باید از نیت المال حقی داشته باشد.!!( یا علی بیا و ببین که امت محمد ت را بنام تو و فرزندانت به چه سرنوشت فاجعه باری دچار کرده اند!! تنها در پایتخت ام القرای اسلام بیش از نیم میلیون زن ودخترکه بعضا دوازده ساله اند برای رفع گرسنگی تن فروشی میکنند و در همین دارالزورا هزاران بی سرپناه کارتن خواب با عسرت زندگانی بدتر از مرگ دارند ودر عین دیانت و ایمان کسی ارزش یک گدای یهودی برایشان قائل نیست ، بیت المال به غارت کافران مسکو و منا فقان عرب و افریقائی و افغان میرود وشیعه تو محروم است.!! )
یکی هم انتقاد کرده که چرا ناسزا میگوئید؟! پاسخ: چو دشنام گوئی دعا نشنوی !! هنوز که هنوز است من ایرانی در هر جای این دنیا برای عرب و عربزبان “فرس المجوس العنصری” هستم یعنی ایرانی نامسلمان نژادپرست !! خدا رضا شاه را بیامرزد که نگذاشت خوزستان عربستان شود و بساط خزعل و امثال او را برچید. روان رضا شاه شاد. دریغ که پسرش یک ترسوی ضعیف بی اراده بود.
دیگر انتقاد اینکه درویش و فقیه همسان اند و اگر حکومت بدست درویشان بیفتد بد تر از آخوند است!! پاسخ: درویش دست از هردو جهان شسته و جر معبود نمیخواهد و آنکس که این نیست درویش نیست. اگر پادشاهی جهان را به جلال الدین بلخی و ابوسعید ابوالخیر و حسین منصور میبخشیدند نمی پذیرفتند چرا که یک “لبیک ” ازیار شنیدن برایشان از مالکیت جهان ارزشمندتر بود!! ضمنا. آیا کسی موردی از حاکمیت درویشان آنهم به این درجه از فساد سراغ دارد؟
من ایران آینده را میبنیم که به همت درویشان راستین ( نه فرقه های درویشی اهل ریا) پس از این دوران خواری و خفت بار دیگر چون زمان هخامنشیان در جهان می درخشد در حالیکه شیرو خورشید ( اسد الله الغالب) را بر پرچم بر افراخته خود دارد .
دوران به مراد صوفیان خواهد شد**************** اسرار نهان !!!!!!! جمله عیان خواهد شد
چون مینگرم علی !!! خدا میبینم **************** هم اوست که صاحب الزمان خواهد شد
ختم فتنه فقیهان…………………… آمین
ظهور صاحب الزمان………………….. آمین
با اخلاص درویشانه عرض کردیم …………………..هو یا علی مدد
زندگی مبهم صادق هدایت – Sadegh Hedayat
19 tim · .
فوراً لشگر جرار خونخوار داوطلبی مرکّب از دراویش، نقش بندیه و نعمت اللهی و صفی علیشاهیّه و خاکساریّه و اسماعیلیّه و علی اللهیّه و زنادقه و ملامتیّه و بکتاشیّه و مولویّه و نوربخشیّه و اشراقیّه و نعمتیّه و حیدریّه و شاخ حسینیّه و قمه زنیّه و زنجیر زنیّه و داش مشدیّه و قوچ بازیّه و کـَرَک بازیّه و مارگیریّه و جن گیریّه و دعا نویسیّه و گُل مولائیّه، مجهز به؛ تسبیح و تبرزین و کشکول و بوق و منتشا و چماق و گُرز و عمود و تخماق و واحد یموت و دوغ وحدت و بنگ، ملبس به مراد بگی و الیجه و ارخالق و خرقه و شولا و مرقع و چهل تکه و یاپونچی و کـَپـَنـَک و پلنگیه و پشمینه و پَستک، به سرکردگی شاهقلی شاه و امامقلی شاه و علیقلی شاه و پولادشاه و عبدالصمدشاه سینه سپر کردند و کوس رحیل بستند
…تو/ مروارد صادق هدایت
چو آمد دگــــر موســــــــــــــم آزمون
شدند از دو لشکـــــــر سواران برون
ز هر سو یکـــــــــی تک سوار آمدی
به آوردگـــــــاه، استــــــوار آمــــــدی
از این سوی محمـــــــــــود آمد سوار
از آن سو بشد بهرمــانی به کـــــــــار
دگر بود کــــــــروبیِ پـر خـــــــروش
پر از زور بـودی و هم سختـــــکوش
بدور نخستِ نبــــــــــــرد آن ســـه تن
بیاویختــــــــــه از ســـه سو تن به تن
بزد شیــخِ کروب، محمـــــــــــــود را
بکوبیــــــــــد اردوی نمــــــــــرود را
ولی خواب، هوش از سرش در ربود
نبودی به میـــــدان چو چشمش گشود
بدور دویم هــــــــر دو آراستـــــــــــه
به خونخواهی دوستــــــان، خاستـــــه
درین رزم نمــــــــــرود آمــــــاده بود
که بشکستــن هاشمــــی ســـــــاده بود
همه آنچـــــه ترفنــــــد آمختـــــــه بود
در ایـن آش آورده و پختـــــــــــه بود
به میدان فرستــــاد محمــــــــــــود را
که بر او زند کیـــــــن نمــــــــرود را
به نیرنگ آمــد کــه من زیـــــر و رو
کنـــــم خانــــه ی دزد بــی آبــــــــرو
به هر خـــــــوان بَرَم هوده ی نفت را
به هر خانه هفــــــده کنــــــم هفت را
من آنم که کشــــور کنم ســــــــــربلند
نیابد دگـــــــرباره، ایــــران گـــــزنـد
چو مردم شنیــــــدنــد گفتـــــــــــار او
بگفتنــــــد با یکدگــــــــــر سر به تو
نشاید که آن کـوســـــــــــــــه بار دگر
بر اورنـگ شــــــاهی برآرد کمــــــر
در آن هشــــــــت سالی که برکار بود
نه با مـــــا که با خویشتــــــن یار بود
بدادی به خویشـــــــان خود سیم و زر
به ایشــــــان سپـــــــاریده زیر و زبر
همان به که محمــــــــــود آید به تخت
که گیرد بر این رهزنان، کار، سخت
پس، از وی همـــــــــی روی برتافتند
به اردوی محمــــــود بشتــــــافتنــــــد
بزد پشت بر تخـــــــت و آمـــــاده شد
بر آن جایــگه، اهــــــرمــن، زاده شد
ز فــــــردای روزی که آمـــــــد بکار
بر ایرانیــــان تلــــــــخ شد روزگـــار
به اندام و اندیشـــــــــه کـــوتــــاه بود
ز مـردم فریبـــی چــــــو روبـــاه بود
همه آنچه بر مردمـــــــــــان گفته بود
ز یادش همـــــی رفتــــه و خفتـه بود
فرو ریخت بنیـــان هر ســــــــــازمان
فرو شــد به هفت، هفــــدهِ خانمـــــان
گروهــــــــی ز دزدی چـــو باز آمدند
گــــروه دگــــر یــــکه تـــــاز آمدنـــد
نماندی به ایرانیــــــــــــان آبـــــــــرو
چــو گشتنـــد با دیگــــــران روبـــرو
چو مردم ز سختــــی به جان آمدنــــد
ز پرســـش به پیشــــش دوان آمدنــد
بر آنان چو در پاســــخ آمد تبــــــــــاه
درآورد امام زمـــــــــان را ز چـــــاه
که شمشـیــــــــــر در راه او می زنیم
پـی بازگشـتــش به هـــــــــــر برزنیم
نشاید که پرسیـــــــــد از کار مـــــــــا
که ناگفتنــــی باشـــــد اســـــرار مــــا
نشاید شما را غــــــــم نــــــــان و آب
نکردیــــم از بهـــــــر نان انقــــــلاب
ز بهر یکـــــــی هستــــــه بشکافتــــن
وز آن پُرتوان، ســـــــــــروری یافتن
درآیم به هر رزمگـــــه چون هُـژَبــر
زبان همچـو پتک و به سینـــه ستبــر
بود پرتو ایــــــــــزدی بر ســــــــــرم
که بگرفتــــــه چون هالــه ای در برم
یلان جهـــــــــــــان خیره در چشم من
نه پروای جنبیــــــدن از خشــــــم من
به من واگـــــــذارید، ایــن کـــــارزار
که پند شمـــــــا هیـــــــــچ ناید به کار
چو مردم شنیـــــــدند آن گفتــــگــــــو
از آن ناجـــوانمـــــــرد پست و دورو
به دنـــــــــدان گـــَـــزیدند انگشت را
گره کــرده بر دستشــــــــان مشت را
بگفتنـــــد هـر گــــــــز نبینــــــی دگر
بر این جایگــــــاهت، تو بی پا و سر
ازین دوره چون بگــذرد ســـال، چار
بیاید دگــــــر صحنــه ی کـــــــارزار
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!در Twitter به اشتراک بگذاریددر Facebook به اشتراک بگذاریداشتراکگذاری در Pinterest
فوق العاده بود…….پس ادامه ندارد؟
• بدون هیچ تردیدی ایرانیان با استقرار آقای خامنه ای در سمت رهبری با مصیبت های بیشتری مواجه خواهند شد. همین اعتراف ایشان به ابعاد گسنرده فاچاق بخودی خود سند محکومیت او در خبرگان باید باشد. مگر این آمار فاچاق یکشبه ایجاد شده است که ایشان یکمرتبه به صرافت آن افتاده اند؟
• امّا خنده دار تر از همه مخالفت ایشان با واردات قانونی است که هم برای کشور در امد دارد و هم شبکه فساد را محدود میکند. معلوم نیست ایشان با چه جرئتی این گونه با واردات قانونی مخالف است در حالیکه خودش هم اعتراف می کند که اوضاع چفدر خراب است. اینجا هست که ادم عمق اثر 20 هزار میلیارد تومان را در سیاست و اقتصاد کشور را می فهمد و دلایل این همه خشونت و همچنین ولایت مداری را!..چه کسی بهتر از جناب خامنه ای برای رهبری!..در سایه او همه میبرند!
• در سایه ایشان ایران تبدیل یه یکی از فاسدترین کشورهای جهان شده است. خالی بندیهای اینروزهای سرداران مفلوک سپاه چیری جز همدستی با استعمار گران نیست. در حالیکه جریان ایجاد پایگاههای خارجی در خلیج فارس شدت گرفته و برای مثال پایگاه دریائی سلمان با 6 میلیارد دلار در بحرین توسط انگلیس در حال تاسیس است سردار جعفری از قدرت ایران برای غلبه بر خلیج فارس صحبت میکند و جانشینش از سلاحهای مخفی ایران!. اینها ابزار چاپیدن کشورهای منطقه هستند. آمریکا لازم باشد با چنگ و دندان هم از این افراد حمایت میکند!
• امّا این خوشی جندان آخر و عافبتی ندارد. دندانه ای ترس در حال ریزش است و کسی که در جامعه باشد بخوبی آنرا حس میکند. میدانید چرا؟ به یک دلیل ساده و اینکه بزودی ایرانیان چیزی نخواهند داشت که برای از دست دادنش بترسند. این چیزی است که آخوند های حاکم و همدستان تبهکارشان نفهمیده اند.
ستار رنده است. ستار زنده ترین انسان این سرزمبن است. ستار بیدار کننده وجدان های خفته ماست.
یه معتاد: خدایا، جمهوری اسلامی را اژ ما مگیر!!
یاران غار آق معتاد: آمین!!!
nasle3.nasle4.com
جناب نوریزاد و دیگر دوستان!! به وبلاگ من نیز سری بزنید
خراسان نوشت:
بر اساس گزارش يک نهاد نظارتي، اعلام شده است که طبق بررسي ها و نامه نگاري هاي صورت گرفته توسط مسئولان اجرايي، مشخص است که وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعي به نمايندگي از دولت جمهوري اسلامي ايران، مبلغ ۲ ميليون و 980 هزار دلار به دانشگاه فناوري اسلامي داکا بابت حق عضويت سالهاي گذشته بدهکار است که مقرر شده با دستور مسئولان اجرايي، اين مبلغ پرداخت شود.
پرسیدم : جرمش چیست ؟
گفت :مشروب خورده است !
پرسیدم : چرا شلاقش میزنید ؟
گفت : مشروب خوردن حرام است !
پرسیدم : چرا حرام است ؟
گفت : هر چیز که به بدن انسان آسیب برساند در اسلام حرام است !
پرسیدم : مشروب به بدن بیشتر آسیب میرساند یا شلاق ؟
کمی سکوت کرد و سپس با عصبانیت جواب داد: تو هم مثل اینکه تنت میخارد ؟!
جناب ملیجک برای پیشگیری تشویق به مشروب خواری باید بگویم از نظر علمی مشروب به بدن بیشتر از شلاق ضرر میزند زیرا ضرر ان دائمی می باشد ولی زخم شلاق به بدن دائمی نبوده و ترمیم میشود. ضرری را که شلاق به روح میزند که تحقیر است باید در نظر گرفت .
آقا مرتضی با درود، ماشااله از برجستهترین متخصصان علم پزشکی که معمولاً با احتیاط حرف میزنند، خیلی متخصص تری و با یقین کامل فتوای پزشکی صادر میکنی.این یک چرایی دارد که ریشه در باور و عقیده شما دارد و نه احاطه به علم پزشکی.شما همین قدر که برای علوم انسانی نسخه میپیچید کافی نیست؟ اگر اجازه بفرمایید که متولیان سایر علوم یافتهها و نظراتشان حجت باشد، آنها از لطف و مرحمت شما برخوردار خواهند شد.
جناب سماوات
بنده مرضی هستم نه مرتضی و در این کار رشته ی تخصصی من می باشد.
با درود به مرضی، پوزش از شما و آقا مرتضی گرامی، اشتباه لپی بود.قصدی نداشتم. و با بدرود به خیام بزرگ. لطفا نکات زیر را هم مشمول بررسی عیار رشته تخصصی خود بفرمایید. بعید نیست روایت صحیح در فقه باشد که در باب خواص شراب بین حکیمها اختلاف سلیقه موجود باشد و در دانش پزشکی روی میزان و نحو مصرف بین متخصین پزشکی بحث شود. تکلیف ما با نوشتهای امثال نوشته زیر چیست؟ زیرا نوشته زیر را در کتاب علامهٔ مجلسی ندیدم.
فوايد شراب قرمز در سلامتي شناخته شده است.با اين حال بيش از حد مصرف کردن هر الکلي مي تواند منجر به اعتياد شود و مشکلاتي براي سلامتي به وجود آورد. الکل بايد در حد اعتدال مصرف شود. شراب قرمز داراي آنتي اکسيدان بالايي مي باشد و سرشار از پلي فنول ها از جمله proanthocyanidin است که يک آنتي اکسيدان قوي مي باشد. در واقع شراب قرمز داراي آنتي اکسيدان بيشتري از آب انگور تجاري،زغال اخته خام، و حتي آکايي بري که يک ميوه سرشار از آنتي اکسيدان است مي باشد شراب تيره داراي آنتي اکسيدان بالايي مي باشد شراب -قرمز براي قلب مناسب است .شراب حاوي رزوراترول است که يک آنتي اکسيدان قوي مي باشد رزوراترول موجود در شراب کمک مي کند به محافظت قلب و عروق شما در برابر تاثير چربي اشباع شده -جلوگيري از زوال عقل. يک تيم از مرکز پزشکي دانشگاه لويولا نشان داد که مصرف شراب قرمز در حد متوسط مي تواند خطر ابتلا به زوال عقل را کاهش دهد. -فلاونوئيدها و ساپونيس در شراب قرمز همچنين محافظت مي کند از قلب شما در برابر بيماريهاي قلبي.الکل در شراب قرمز باعث افزايش سطح کلسترول خوب (اچ دي ال) مي شود اگر در حد اعتدال مصرف شود.و سبب جلوگيري از لخته شدن خون در شريانها مي شود و از شريانها در برابر کلسترول بد (ال دي ال)محافظت مي کند. -جلوگيري از سرطان.شواهد و دلايل متعددي نشان مي دهد که نوشيدن شراب قرمز در حد اعتدال مي تواند از بروز سرطان پيشگيري کند.آنتي اکسيدانهاي زيادي در شراب قرمز وجود دارد که مي تواند جلوگيري کند از آسيب اکسيداسيون که موثر هستند در پيري و همچنين شراط بحراني نظير آلزايمر،ديابت نوع 2 و بيماريهاي قلبي و عروقي. -يکي از آنتي اکسيدانها در شراب قرمز کمک مي کند به جلوگيري از سرطان ريه و تحقيقات نشان داده است رزوراترول همان آنتي اکسيداني که از قلب محافظت مي کند مي تواند سبب کشته شدن يا از بين رفتن سلولهاي سرطاني شود. جلوگيري از پوسيدگي دندان.شراب قرمز حتي شراب بدون الکل سبب مقاومت ميناي دندان و جلوگيري از پوسيدگي دندان مي شود.پلي فنول در شراب قرمز همچنين مي تواند جلوگيري کند از بيماريهاي لثه و حتي کمک کند به درمان و کاهش التهاب در لثه ها -جلوگيري از سرطان سينه. مصرف مداوم نوشيدني هاي الکلي خطر ابتلا به سرطان سينه را افزايش مي دهد.و شراب قرمز اثر متفاوتي دارد .در مجله سلامت زنان توضيح داده شده است مواد موجود در پوست انگور قرمز سبب کاهش سطح استروژن و افزايش تستوسترون در زنان قبل از يائسگي مي شود. که منجر به کاهش خطر ابلا به سرطان سينه مي شود. -حفاظت از آفتاب سوختگي. شراب و مشتقات انگور مي تواند به کاهش اثرات مخرب يو وي( اشعه ماوراء بنفش) کمک کند. توجه: برای جلوگیری از هر گونه آلژی و بیماری با پزشک خود مشورت کنید
سلام بر سماوات گرامی
خدمت شما عرض کنم ،کامنت مورد نظر شما مربوط است به ظاهرا خواهری بنام “مرضی” ،قبلا هم برخی دوستان نام “مرضی” را با “مرتضی” اشتباه گرفته بودند.
اما در این فرصت اول لازم میدانم عرض کنم ،روشی که کامنت گذار ملیجک پیش گرفته است،روشی غیر اخلاقی و غیر انسانی است ،زیرا ما اگر مخالفت فکری با طرز تفکری یا گروه و صنفی داریم ،و سخن ما نیز دارای منطق و استدلال باشد ،نیازی ندارد که اول خود را مسخره کنیم و نام خود را ملیجک که تبار تاریخی مسخره و مضحکی داشته است بگذاریم ،پس از آن با انواع و اقسام مطالب سبک و بی منطق ،مخالف فکری خود را مسخره کنیم زیرا که این نشان دهنده این است که سخن معقول و منطقی در چنته ما وجود ندارد که دست به تمسخر حریف می زنیم.
اما در مورد مساله شراب خواری هم فرضا اگر کامنت سرکار خانم مرضی از من هم بود باز ایراد شما وارد نبود ،زیرا در موارد بیان موضوعات تخصصی ،نیازی به تخصص خاص در هر مورد نیست ،و هرکس می تواند با استناد به سخنان متخصصان در هر مورد ،موضوع را با اتکاء به اظهار نظرات متخصصان مربوطه بیان کند.
در مورد خوردن شراب یا خمر باصطلاح شریعت ،آنچه که وظیفه فقیه و مجتهد کارشناس دین است استخراج حکم شرعی خوردن شراب است ،که این مورد از موارد واضح شریعت اسلام است ،و همه بوضوح می دانند که هم آیات موکدی در مورد حرمت خوردن خمر یا شراب مسکر در قرآن کریم وجود دارد ،و هم در روایات و سنت نبوی و عترت او بیشمار روایات در حرمت خوردن شراب وارد شده است و در برخی روایات هم آنرا از گناهان کبیره بحساب آورده اند ، و در برخی روایات هم هست که “خمر مادر همه فسادهاست” ،و وجه آن نیز روشن است زیرا خمر سبب فتور و ضعف عقل می شود ،و آنچه که مانع و رادع انسان از خطا و گناه است ،عقل انسان است ،و فرد شرابخوار در حال مستی عقلانیت کاملی ندارد و صدور گناهان دیگر نیز از او راحت تر می شود ،از این جهت در روایات از خمر به “ام الفساد” تعبیر شده است ،و اصلا اینکه شراب را “خمر” می گویند بجهت همین پوشش عقل است زیرا لغت خمر بمعنی پوشش و پوشاندن است.
البته اساس احکام شریعت بر تعبد است و اینکه خدای متعال برای هر حکم شرعی (واجب حرام مستحب مباح مکروه) مصالح و مفاسد وافعی را در نظر گرفته است که حکم کرده است.
اما خدمت شما عرض کنم که در عین حال اگر کسی گفت شراب سبب عوارض سوئی در قوای فکری انسان و مغز و عقل او می شود ،یا سبب بیماری های دیگری در جسم و روح می شود ،اینجا فقیه یا مجتهد یک حکم فقهی صادر نکرده است ،بلکه با کارشناسی موضوعی و بمدد کارشناسان طبیعی و پزشکان چنین حکمی کرده است،بنابر این اگر کسی گفت ضرر شراب بر روح و جسم انسان از خوردن چند تازیانه بیشتر است ،هم سخن غیر کارشناسی اظهار نکرده است ،و هم بی پایگی مطالب ملیجک را بمنصه ظهور رسانده است.
تشکر از توجه شما
اما در مورد مساله شراب خواری هم فرضا اگر کامنت سرکار خانم مرضی از من هم بود باز ایراد شما وارد نبود ،زیرا در موارد بیان موضوعات تخصصی ،نیازی به تخصص خاص در هر مورد نیست ،و هرکس می تواند با استناد به سخنان متخصصان در هر مورد ،موضوع را با اتکاء به اظهار نظرات متخصصان مربوطه بیان کند.(سید مرتضی)
مغلطه را می بینید؟همین بشر در هر بحثی که کم می آورد برای کوبیدن طرف بحث زودی به سلاح آقا این در تخصص شما نیست متوصل می شود.ولی حالا چون کسی پیداشده و موضوعی را بهر علت سعی با همخوانی دادن با خرافات و خزعبلات دینی بدهد بخود حق میدهد که در موردی که نه تنها مطالعه ایی ندارد بلکه نمی داند اصلا آنچه را دیگران درآن بحث می کنند چیست اینچنین بی پروا و بدون کوچکترین شرمی نظر دهد!خب جناب آخوند حرف ما هم اینست که اسلام و منابع اسلامی را هر شخصی با سواد متوسطی می تواند بخواند و تجزیه و تحلیل کند دیگر احتیاج به مشتی مفتخور با سیزاهی و رنگهای مختلف عمامه ندارد!
سید الکل ماده غذایی است و زمینی کاری به تعبد و معجزه و این خرافات ندارد.شما تا کی می خواهید در اموریکه اصلا نمی دانید چیست دخالت کنید و آبروی خود ریزید و زحمت دیگران دهید.بابا جان پررویی هم حدی دارد.آخه ما ایرانیان با چه زبانی بشما بگوییم که ما را بعلم شما احتیای نیست وهمینکه شما از دست درازی به حوزه علم و معرفت دست بردارید و افسار علم را به آغل دین نبندید ما از شما ممنون خواهیم برد!
مزدک باز خونت را کثیف کردی و قاطی کردی؟!
اولا: توضیح من پیش از توضیحات خانم مرضی بود و خواستم به آن دوست بگویم نوشته اول از من نبود بلکه نویسنده آن سرکار خانم مرضی بود که بنظر میرسد یک پزشک محترم است یا کسی که در زمینه های پزشکی آگاهی دارد.
ثانیا:من توضیح دادم که وظیفه فقیه و مجتهد بیان حکم شریعت است و اینکه در اسلام بنص قرآن کریم و روایات بیشمار ،خوردن آن زهر ماری که تو برای آن سر از پا نمی شناسی ،حرام و گناه کبیره است و در این جهت تفاوتی بین مصرف یک قطره یا یک بشکه نیست،یعنی در حرمت لحاظ وجه غالب شده و اینکه غالبا مصرف آن منتهی به مستی و فساد های گوناگون می شود پس مصرف قلیل آنهم ولو به مستی منجر نشود تحریم شده است.
ثالثا: توضیح دادم که حرمت شرب خمر در اسلام تابع ضرر داشتن یا نداشتنی که محرز یا غیر محرز باشد نیست ،بلکه بر اساس نص صریح قرآن و روایات فراوان از مصادر وحی ،وجه حرمت خمر ام الفساد بودن آن ،و رجس من عمل الشیطان ،و ایجاد بغضاء و دشمنی و فساد های دیگر است.
رابعا: فرض کنید اصلا از نظر طبی و پزشکی مسلم شود که مصرف الکل و انواع شراب مسکر ضرری برای سلامت انسان ندارد ،در این صورت هم باز عرق خوری و خوردن شراب حرام است بدلایل منصوص العله که در ثالثا توضیح داده شد.
خامسا:الان از نظر پزشکی یک اتفاق و اجماعی وجود ندارد که مصرف الکل کاملا بدون ضرر است ،من این جهت را گفتم خارج از تخصص من است ،اما در پاسخ بکسی که توهما بمن اعتراض کرده بود گفتم که فقیه در عین حال که حکم حرمت شرب مسکرات را از دلایل شرعی می فهمد ،می تواند با استناد به متخصصان طبی و پزشکی ،بگوید که این متخصصان هم می گویند مصرف مسکرات و شراب های دارای الکل بهر میزان موجب آسیب های کوتاه و دراز مدت می شود ،نظیر ریفرنس های که کامنت گذار محترمه خانم مرضی ارائه کرد ،و برای شما و آن خانم کامنت گذار که خیلی ادعای مدرن بودن و علمی بودن دارید ،توضیحات تخصصی داد که مصرف الکل ولو بمیزان کم بتدریج سبب برخی فسادها در ارگان های مختلف بدن خصوصا مغز می شود.
من گفتم در این حیطه که خارج از تخصص من است وارد نمی شوم ،نه در بیان حکم شرعی ،و من از توضیحات خانم مرضی استفاده کردم ،البته فقط گفتارهای ایشان نیست ،شما که تمسک به اظهارات دسته ای از پزشکان می کنید ،به گفتارهای دسته دیگری از پزشکان نظیر همین خانم مرضی هم توجه کنید ،به سایت پزشکان بدون مرز نیز در این زمینه مراجعه کنید،البته شما و آن کامنت گذار که معمولا با لحن و لفظ دگماتیک هم وارد بحث ها می شوید وقتی دیدید طرف گفتار شما پزشک است ساکت شدید .
مزدک! این خانم مرضی در جایی به نکته خوبی در باره تو (و هم آنیتا) اشاره کرد ،و آن اینکه بنای شمایان در این بحث ها فقط لجبازی با سخن یک روحانی است ،ایشان گفت اگر این روحانی بیاید بگوید شرب خمر بدلایل مختلف شرعی و علمی حلال یا واجب است ،شمایان چون بنایتان بر مخالفت با او در هر صورت است (تعبیر ایشان رابطه جن و بسم الله بود) حتما در مخالفت با او خواهید گفت نخیر! خوردن شراب حرام است و ضررهای فراوان دارد!
سادسا: قبلا هم توضیح دادم و در کامنت اول هم گفتم که تحریم مسکرات و خمر تعبد شرعی است که تابع مناط و علت آن است که به آن اشاره شد ،و مناط آن ضرر داشتن یا نداشتن به جسم نیست تا کسی آنرا با مواد مخدر مقایسه کند ،علاوه اینکه فقهاء بصراحت و بقاعده لاضرر می گویند که مواد مخدر در صورتی که دارای ضرر مورد اعتنا باشد ،مصرف آنها حرام شرعی است.
من حکم خدا را بسمعت رساندم ،حال خود دانی ،برو هر قدر میخواهی مصرف کن ،ولی از عقل آنیتا یاد بگیر که اینجا فتوا بحرمت خمر داد!
نو دید یو آندرستند مزدک؟!
بای!
جستاری که می خوانید نگاهی به کتاب قانون در طب تالیف شیخ الرئیس ابوعلی سینا می
باشد؛ که در آن ابن سینا شراب را نه حرام بلکه جایز برای سلامتی دانسته است تا آنجا که
در شعری می گوید:
شراب را چه گنه گر که ابلهی نوشد
گهی به تیغ برد دست و گهی به سوی نجق
چو بو علی می ناب ار خوری حکیمانه
به حق حق که وجودت به حق شود ملحق
حلال گشت به فتوای عقل بر دانا
حرام گشت به فتوای شرع بر نادان
شراب سفید و رقیق برای کسانی که مزاج گرم دارند خوب است و سر درد نمی آورد و ممکن
است بمناسبت رطوبت بخشی، سردرد ناشی از التهاب معده را از بین ببرد و یا سبک تر
گرداند. شراب صاف شده همراه انگبین و نان نیز – بویژه اگر قبل از نوشیدن به مدت دو
ساعت با هم آمیخته گردند-همان کار را انجام دهند.
برای کسی که فربهی و نیرومندی آرزو می کند، شراب شیرین و غلیظ توصیه می شود،
لیکن باید از بند آمدن ها بر حذر با شد. برای کسی که سرد مزاج و بلغمی است شراب سرخ
و کهنه بی فایده نیست و علت آنرا سابقا بیان کردیم. قبل از هضم شدن و سرازیر شدن لقمه
نباید مایعی به میان آید. اگر غذا بد کیموس باشد نباید موقع خوردن آن و حتی بعد از هضم
آن نوشابه ای خورد زیرا مواد آبکی، میموس بد را تا نقاط دور دست بدن می برد. نوشیدن
شراب بر روی میوه و بویژه بر روی خربزه خوب نیست.
نوشیدن شراب باید با پیمانه های کوچک شروع شود و این روش بهتر از نوشیدن با پیمانه
های بزرگ تر است. کسی که به شراب عادت داشته باشد چنانچه در هنگام غذا خوردن سه
پیمانه سر کشد زیانی نمی بیند. اگر به شراب خو نگرفته است و دارای تن سالم است،
چنانچه بعد از رگ زدن مقداری از آن بنوشد بی فایده نیست. کسانی که بیماری زهره دارند
و کسانی که ترمزاجند از شراب بهره می بینند، زیرا شراب زهره را می راند و رطوبت را
پخته می گرداند.
هر قدرعطر شراب بیشتر، بوی آن در افزایش و مزه آن لذیذتر باشد ، نوع آن بهتر است.
شراب بهترین غذا رسان به تمام بخش های بدن است. شراب بلغم را می گدازد، صفرا را
از ادرار و مشابه آن بیرون می راند، سودا را می لغزاند و آسان بیرون می کند و بازگشت آن
مانع می شود؛ هر بند آمده ای را بدون اینکه گرمی بیگانه را زیاد بکار برد آب می سازد و
می گدازد. انواع شراب را در جای خود توصیف خواهیم کرد.
کسی که مغزش نیرومند است و با شرب شراب به آسانی مست نمی شود و مغز وی بخارهای
بالا رو و نا پسندیده را پذیرا نیست و از شراب بجز گرمای مناسب مزاج را نمی پذیرد، از
تاثیر شراب چنان صفای ذهنی بر او دست می دهد که ذهن های دیگر به آن نمی رسد. در
اشخاصی که حالت مغز بر عکس آن است، کنش های شراب نیز برعکس می باشد.
کسی که سینه اش بی توان است و در فصل زمستان نفس تنگی بر او عارض می شودنباید
زیاد شراب بخورد و اگر بخورد معده اش نباید پر از طعام باشد و باید در غذایش ماده جریان
اندازنده ای باشد تا اگر معده از شراب و طعام انباشته شد بیرون براند و بهتر آنست که جهت
آسودگی آب انگبین بنوشد و آنرا باز بیرون دهد و بعد دهان را با سرکه و انگبین و رخساره
را با آب سرد بشوید.
بدان که: شراب کهنه را باید در رده داروها قرار داد نه رده غذاها. شراب نو رسیده برای
کبد خوب نیست و کبر را بر اثر باد کردن و اسهال دادن به شورش می اندازد. بهترین
شراب ها آن است که نه کهنه و نه بسیار تازه است بلکه در میانه قرار دارد، صاف است و
سفیدی اش به سرخی می زند، خوش بوست و طعم آن بین ترش و شیرین یعنی میخوش
است .
بهترین شراب که شراب شسته نام دارد آن است که سه پیمانه پونه کوهی و یک پیمانه آب را
هم بحدی بجوشانند که حجم آن به دو سوم اولیه برسد.
کسی که از خوردن شراب احساس سوزش می کند باید بعد از نوشیدن آن انار و آب بمکد و
فردای آنروز در ناشتا شربت افسنطین بنوشد و کمی غذا بخورد و استحمام کند
بدان : شراب آمیخته با آب معده راسست و تر می گرداند و زودتر مستی می آورد، زیرا آبی
که در آن است آنرا زودتر بمقصد می رساند. شراب آمیخته با آب، پوست را صیقل می دهد
و نیروهای روانی را تشدید می کند.
کسی که خود را خردمند می داند نباید ناشتا، قبل از اینکه اندام های تر مزاجش آب کافی خود
را دریافت کنند شراب بخورد و نباید کمی بعد از حرکات دشوار و خسته کننده شراب میل
نماید، زیرا در این حالات مغز و پی آسیب می بینند و ترنجیدگی ، بهم خوردن عقل و یا
بیماری ها روی می آورند و یا مواد دفعی گرم پدید می آیند.
برخی معتقدند اگر انسان یک یا دو بار در ماه مست شود خوبست زیرا نیروهای روانی
سبکبار میشود و می آسایند و ادرار و عرق بیرون می روند، مواد دفعی می گدازند و بویژه
مواد بیرون ریختنی معده آب می شود و دفع می گردند.
شراب خوردن خردسالان بدان می ماند که چوب نازک سوزان را در آتش بیاندازند.پیران تا
می توانند بنوشند. جوانان باید اندازه نگهدارند که اندازه نکوست. شراب مناسب برای
جوانان، شراب کهنه و آمیخته با آب انار یا آب سرد و این مانع می شود که آسیب ببینند و
مزاجشان بسوزد…
قانون در طب/تالیف شیخ الرئیس ابن سینا/کتاب اول
ابن القفطی/تاریخ الحکما/چاپ لایپزیک
جالب است که اموزه هم مصرف معتدل مشروبات الکلی برای سلامتی توصیه می شود.مسلما اسراف در هیچ چیزی خوب نیست.
حکایت این اقای مزدک با اسلام حکایت جن و بسم الله است. من چند بار برای ایشان نوشته ام که استدلال های ایشان مانند آخوندی می ماند که دلیل زلزله را بیحجابی میداند. باید به ایشان بگویید که اسلام و خمینی دستور اکید به شرابخواری داده است انوقت ایشان خواهند گفت و ادله میاورند که شراب بد است و برای شما ضرر دارد. جناب الکل برای تک تک سلولهای بدن شما مضر است و بر روی متابولیسم سلولی اثر سوء دارد. شما شراب بی الکل بخورید و خود را در ان غرق کنید مشکلی نیست. تعداد بیشماری تحقیقات علمی در این زمینه انجام شده است. برخی از این منابع در زیر ا مده لطفا مراجعه فرمایید. الکل و مواد مخدر استفاده می شوند برای فراموشی مشکلات و لی وقتی بهوش امدید مشکلات هنوز سر جای خود هستند و اگر شما در خوردن ان زیاده روی کرده باشید ممکن است که در زمان فراموشی ده تا مشکل دیگر به مشکلاتتان اضافه نموده باشید. مثلا تصادف کرده باشید، کسی را کشته باشید، به کسی تجاوز کرده باشد، از کسی حامله شده باشد،…الکل و مواد مخدر اعتیاد اور است و هیچ تضمینی نیست که شما معتاد به ان نشوید. مسیر زندگی شما نتیجه ی انتخاب های شماست خود دانید.
http://themedicalbiochemistrypage.org/ethanol-metabolism.php#chronic
http://www.ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC3037055/
http://www.nutritionandmetabolism.com/content/11/1/26 و………..
با درود به مرضی گرامی!شما دوست گرامی 1.مثلی را بکار برده اید که به موضوع مورد بحث نمی خورد چون هم من و هماسلام و برادران خونخوار اسلامی از داعشی شیعه درایران و سنی در جاهای دیگر قبراق و در یک زمان ایستاده ایم و کسی با وجود دیگر ی البته اگر ما بتوانیم جان سالم بدر بریم خود بخود نا پیداد نمی شود.
2. مقایسه دوم شما هم دست کمی از اولی ندارد.چون نسبت زلزله که وقایعی طبیعی و دور از قدرت ماست با چادر که در ید برادران خونریز و زور گوی اسلامی است با دلایل بنده مثلا در مورد عقیم بودن محمدکه ..
الف.محمد قبل از خدیجه گویا با زن دیگری بوده و آن زن بعدا با دیگری ازدواج کرده و صاحب فرزند شده.
ب.خدیجه زنی 40 ساله بوده و اولا حداکثر شانس بارداری دراین سن در همین زمان با تمام امکانات و رفاهی که زنان دارند بین 5تا 10 % است و مسلما درآن زمان کمتر بوده و سن یایسگی در زنان پایین بوده.
پ.در قرآن در سوره کوثر از قول دشمنان محمد او را ابتر نامیده یعنی عقیم و دم بریده و تفاسیر آخوندها هم چیزی جز اراجیف و وراجی های بی ارزش نیست.
خب این اسدلالهای من برای این ادعاست شما آیا بین چنین ادعایی با ادعای آخوند شباهتی می بینید؟
3.درمورد ریفرنسهایی که دوست ارجمند آورده اید اولی که قسمتی از کتاب درسی بیوشیمی است و جریان متابولیسم الکل را بطور کلی بررسی میکند و بعد به آسیبهای الکل می پردازد ولی چیزی که شما معرفی کرده اید راجع به وابستگی مزمن به مصرف زیاد الکل است .در ضمن در ریفرنس شماره 99 در زیر همان مقاله اول نظر مثبتی راجع به الکل دارد.ولی اگر کامنت من هم راجع به نظر بوعلی (که اگر شما بحث ریشه های استاد ارجمند کورش را دنبال کرده بودید بوعلی مسلمان معتقدی است نه مثل مزدک خداناباوری ملحد و کافر.افسوس که در ایران اسلام وآخوند زده ما افرادی مثل کورس ارجمند که باید الان در دانشکده ایی نشسته بوند و از سراسر جهان افتخارشان این بود که مثلا ریفرنسی از ایشان بیاورند و یا افتخار شاگردیش را داشته باشند مجبور است دراین سایت که بهمت جوانمردی عاشق و سوخته دلی مارگزیده وخیانت شده تجربه و تحقیقات عمری را دراختیار ما بگذارد بدون هیچ توقعی !)و هم کامنت بعدی را کمی با دقت خوانده باشید بحث اعتدال در مصرف مشروب است نه اعتیاد به آن.دوست ارجمند شما تاثیر الکل را در متابولیسم سلولی نوشته اید و تاثیر آن بر مغز …مگر مواد غذایی دیگر چکار می کنند؟مگر در متابولیسم سلولی دخالت نمی کنند؟مگر متابوسیسم یا سوخت و ساز چیزی غیر از روند تجزیه و تفکیک مواد مناسب از زاید برای بدن است؟آنچه شما می گویید در مورد تمام موادی که وارد بدن می شود صدق می کند.خوب است مقایسه ایی بین مصرف سیگار و پرخوری و چاقی و مصرف بی رویه دارو…با مصرف معتدل الکل می نمودید و نتیجه را بی طرفانه دراین سایت قرار میدادید.دوست ارجمند در پژوهشهای علمی باید مواظب بود که اخلاق و دین تاثیری در نتیجه آن نداشته باشد.شما اگر به کامنت آتینای گرامی هم نظری بیاندازید ایشان موضوع مهمی را در مورد رانندگی و الکل متذکر شده اند که هم علمی است و هم خردمندانه و مورد قبول.ولی با کمال تاسفانه شما برای بکرسی نشاندن حرفتان اول موضوع تخصص خود را بیان کرده اید و دوما مقالاتی را خارج از موضوع بحث معرفی کرده اید و این همان مغالتات آخوندی است که شما دیگران را به ان متهم کرده اید!
سرکار گرامی مرضی، با سلام، تمام متخصصان متفق القولند که خوشمزهترین غذاها، نوشیدنیها اعم از آب تا شراب، و خوردنیها همه برای سلامتی مضر هستند اگر خیلی بیش از ظرفیتی که نیاز و حجم بدن پذیرای آن است مصرف شود و گاه میتواند حتی کشنده باشد. حالا چرا شما رو شراب تنها گیر داده اید؟ کسی دو من بهترین کبابها را هم که بخورد، باید پایش را رو به مسیری که قطاب نمای مرگ تعیین میکند، دراز کنند.
سرکار گرامی مرضی، با سلام، تمام متخصصان متفق القولند که خوشمزهترین غذاها، نوشیدنیها اعم از آب تا شراب، و خوردنیها همه برای سلامتی مضر هستند اگر خیلی بیش از ظرفیتی که نیاز و حجم بدن پذیرای آن است مصرف شود و گاه میتواند حتی کشنده باشد. حالا چرا شما رو شراب تنها گیر داده اید؟ کسی دو من بهترین کبابها را هم که بخورد، باید پایش را رو به مسیری که قطاب نمای مرگ تعیین میکند، دراز کنند.د
نظر شما در مورد شراب یک نظر شخصی، یا شایدعقیدتی است و نه تخصصی. تازه اگر تخصصی هم باشد، نظر شما ترجمان نظر برجستهترین متخصصها نیست. روبروی این رفرنسهای آبکی هم میتوان رفرنسهای دیگری آورد که مهر نظر تخصصی شما را پاک میکند.
تنها از يك جهت با سيد مرتضى موافقم و آن اينكه مليجك اسم ناجورى است.
مصرف كنترل شده شراب الزاما به مستى منجر نمى شود. اگر علمى بخواهيد برخورد كنيد نيز، طبق توصيه پزشكان، مقدار اندك شراب قرمز در روز در سلامتى قلب موثر است. شلاق زدن بخاطر حرمت شرعى، كه آقاى مرتضى با لفظ “چند تازيانه” سعى در تلطيفِ اين مجازات بدوى و وحشيانه دارد، تنها نشانه ديگرى از بدويت نظام اسلامى است.
حلال و حرام شرعى هيچ ربطى به مسائل علمى و پرهيز از آسيب به بدن ندارد و صرفاً تعبدى است. كما اينكه حرمت شرعى كه بر شراب جارى است بر مواد مخدر كه اعتياد آور تر از الكل است و تعقل را مخدوش و باعث جنايات فراوان مى شود جارى نيست. مى بينيم مسؤلان جمهورى اسلامى هم اصرارى بر مخفى كردن آثار مصرف ترياك بر چهره و حركات و سكنات خود ندارند. ( مثال بزنم؟ )
در جوامعى كه بر اساس عقل اداره مى شوند، به جز معدودى چون هلند، خريد و فروش و مصرف مواد مخدر غير قانونى است اما مصرف الكل تنها هنگامى غير قانونى است كه خطر آسيب رساندن به خود يا ديگران را در اعمالى كه نياز به دقت و تمركز شديد دارد، ايجاد كند. مثلا در رانندگى. براى همين، الكل نفس رانندگان مكررا كنترل مى شود و راننده، حتى با وجود وجود مقادير اندك الكل در حين رانندگى، با جريمه، ضبط گواهينامه و بسته به ميران الكل حتى با مجازات زندان مواجه مى شود تا از تصادفات پيشگيرى شود. در كشور اسلامى ما به دليل حرام بودن الكل، چنين كنترلى كه اعترافى است بر مصرف الكل، انجام نمى شود كه چه بسا در صورت انجام، تعداد كشته هاى تصادفات بسيار كاهش مى يافت. اما در يك كشور كه بر اساس دروغ و ريا كارى اداره مى شود، حفظ ظاهر شرعى جامعه، از حفظ جان انسانها با ارزش تر است.
از على نقل مى شود كه : اگر در چاهى يك قطره شراب ريخته شود و از آن چاه زمينى آبيارى شود و از علف آن زمين گله گوسفندى بخورند، من از شير و گوشت گوسفند آن گله نمى خورم. اين گفته، شدت حرمت شراب را مى رساند و براى همين، شرابخوار را شلاق مى زنند. اما از طرف ديگر در رساله ها مى خوانيم كه اگر مستى قبل از ادان صبح هوشيار شود چگونه بايد روزه بگيرد. آيا منظور از اين مستى، مستى بنگ و گرس است؟ پس معلوم است همانطور كه عرفانيان مى گويد، هيچ حرام و حلالى رادر اسلام را نبايد جدى گرفت و بايد تنها به عقل خود تكيه كرد.
هر كس مى خواهد و مى تواند مثل ميليارد ها انسان در حد كنترل شده و نه در حد مستى شراب بخورد، بخورد كه براداران زحمت مى كشند و بطور قاچاق، مرغوبترين شرابها را وارد مى كنند و پول آن را كه يقين برايشان از شير مادر حلال تر است، براى تقويت جيب خود و سپس تقويت نظام استفاده مى كنند.
با اين همه، عقل آنيتا حكم به تحريم الكل درايران مى دهد نه از جهت حرام شرعى بودنش بل از جهت اين نكته بسيار مهم كه كنترل رانندگان براى الكل وجود ندارد و از اين جهت خطر جانى متوجه ديگران است و دوم آنكه پول خريد آن به جيب سپاه سرازير مى شود و خوب البته هر چه از صبح تا شب مى خوريم و مى پوشيم و مصرف مى كنيم، حتى فيلتر شكن، پولش در جيب سپاه مى رود اما آنها مصرفشان ضرورى و اجتناب ناپذير و براى ديگران بى خطر است.
جناب مرضی شما اشتباه می کنید.چون چنانچه افراط و تداوم در مشروب خوردن را در نظر بگیرید و با چند ضربه شلاق مقایسه کنید آنهم اگر از خرد شدن شخصیت فرد و تحقیر شدنش و سایر ضایعات روحی فرد بگذریم در صورتیکه شلاق تنها به ناحیه های غیره حساس و نه با شدت وارد شود حرف شما می تواند درست باشد ولی در صورتیکه شلاق خوردن زیاد را با مشروب خوردن معتدل مقایسه کنید شلاق خوردن ضررش هم روحا و هم جسما زیادتر بوده و اسیب زیادی هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی به بدن وارد می کند و می تواند انسان را از نظر جسمی ناقص کند و یا از بین ببرد.در این رابطه می توانید از برادرانیکه دراین جنایت تخصص دارند سؤال بفرمایید.درصورتیکه مشروب خوردن معتدل برای بدن نفع هم دارد و این چیزیست که پژوهشهای زیادی انرا تایید می کنند.حال که شما متخصص هستید ما خوشحال می شویم که شما دلایل خود را عرضه کنید.
جناب مزدک،
شما بیایید و سم برنج را در مقداری بسیار کم با عسل قاطی کرده و انرا مصرف کنید و بگویید که عسل سود زیادی دارد و این سم برنج مقدارش کم است و به ظاهر تاثیر بدی ندارد. الکل (عمدتا اتانول) مشروب برای بدن مضر است حتی اگر در ان موادی مفیدی نیز وجود داشته باشد. دقیقا به همین دلیل است که زنهای حامله از خوردن مشروبات الکلی به طور کامل منع شده اند. در مغز الکل حتی به مقدار کم ارتباط سلولهای عصبی را مختل نموده وباعث کند شدن همه ی فعالیت های مغز از جمله: احساسات، قوه قضاوت، توان صحبت، میزان عصبانیت، حافظه، توان حرکت، دمای بدن، و..میشود. اینکار با تاثیر گذاری الکل به قسمتهای مختلف مغز که شامل: cerebral cortex, frontal lobes, cerebellum, hippocampus, hypothalamus, medulla, میشود انجام میگیرد. همین تاثیرات باعت ارام و ریلکس شدن بعد از خوردن الکل میشود. الکل به مغز شما صدمه ی دائم میزند. هر چند که در بدن انزیمی برای خردکردن الکل هست ولی عملکرد ان محدود ونیازمند زمان است و تا خروج کامل ان از بدن الکل بر روی فعالیت و متابولیسم تک تک سلولهای بدن و سیستم تنفسی انها و همچنین DNA سلولی اثر گذار است. این تاثیرات همچنان بر جگر که اعمال متعدد در بدن از جمله تصفیه ی سموم ،تولید پروتئنها، و مواد بیوشیمیایی لازم برای هضم دارد بسیار زیاد است . لطفا به فیلم استرالیایی زیر در یوتیوب در مورد تاثیر الکل بر مغز نگاه کنید. در کل باید بگویم که الکل ماده ای اعتیاد اور و مضر است و اگرچه همه ی مواد موجود دیگر در شراب برای شما خوب باشد الکل ان که میکروب کش هم هست بزای شما خوب نیست هر چند که مقدار کم ان شما را در جا از پای در نمی اورد تاثیر مخرب ان در دراز مدت قابل جمع است. اگر نیاز به تو ضیح در سطح سلولی داشتید من اماده ام.
https://www.youtube.com/watch?v=zXjANz9r5F0
در مغز الکل حتی به مقدار کم ارتباط سلولهای عصبی را مختل نموده وباعث کند شدن همه ی فعالیت های مغز از جمله: احساسات، قوه قضاوت، توان صحبت، میزان عصبانیت، حافظه، توان حرکت، دمای بدن، و..میشود. اینکار با تاثیر گذاری الکل به قسمتهای مختلف مغز که شامل: cerebral cortex, frontal lobes, cerebellum, hippocampus, hypothalamus, medulla, میشود انجام میگیرد. همین تاثیرات باعت ارام و ریلکس شدن بعد از خوردن الکل میشود.(مرضی)
دوست ارجمند یکبار دیگر آنچه را نوشته اید بخوانید. این تناقض را بعنوان یک متخصص برای عامی مثل من لطفا توضیح دهید. یکی از خواص الکل به مقدار کم همین خواب آوری و ارامش است.مگر داروهای خواب آور چه نقشی در بدن دارند. اثرات مخرب جانبی همه چنین داروهایی و داروهای دیگر برای مقابله با امراض مختلف اگر از الکل بیشتر نباشد از آن کمتر نیست. در ضمن این فیلمی را که شماگذاشته اید گویا نوشته اول فیلم را یا نخواید و یا سرسری از آن گذشته اید.ترجمه آزاد آن تقریبا می شود… موضوعاتیکه دراین فیلم آمده قابل اطمینان نیستند و اگر کسی می خواهد با دیدن این فیلم عملی در باره سلامتی خود انجام دهد بهتر است که به منابعا و ا افراد آگاه مراجع نماید.بنا براین دوست گرامی ریفرنسهای شما اعتباری در بحثی که ما داریم ندارند!حالا شما هر چه می خواهید بما بد و بیراه بگویید ولی درموردیکه ادعا می کنید لطفا ریفرنسهای علمی و معتبر ارایه کنید متشکرم! در ضمن من پاسخی به کامنت اول شما و راجع به رفرنسهای قبلی تان داده ام ولی انرا هنوز در سایت ندیده ام که امیدوارم عجله نفرمایید و با خواندن هردوکامنت جوابی که مناسب میدانید بدهید تا ما از شما بیاموزیم!
با درود بر مادر ستار و روح آزاده آن بزرگ مرد عاشق! همانگونه که بصورت رسمی و توسط آقای علیزاده وکیل ادعایی آقای محمد علی طاهری اعلام شده بود امروز قرار بود برای ایشان که به ادعای حکومت زنده و در سلامت کامل به سر میبرد دادگاهی برگزار شود. گروهی از شاگردان ایشان به دادگاه انقلاب مراجعه میکنند تا ضمن رویت استادشان در جریان دادگاهی که قانونا میباست علنی برگزار شود قرار گیرند. اما حکومت شاگردان ایشان را دستگیر و اعلام میکند که دادگاه امروز برگزار نمیشود. و این نشانه دیگری است که به احتمال قریب به یقین همانگونه که توسط گروهی از شاگردان او در خارج از کشور مطرح شده وی در زندان وزارت اطلاعات به قتل رسیده است و حکومت با این خیمه شب بازی که با همکاری آقای علیزاده، وکیل مهدی هاشمی قرار است انجام شود بدنبال پایمال کردن خون وی میباشد. لطفا اطلاع رسانی کنید تا با فرض صحت قتل ایشان در زندان، خون این شهید راه عشق و آگاهی که توسط ادارات تفتیش عقاید سپاه و وزارت اطلاعات برای مدت طولانی تحت شکنجه قرار داشته است پایمال نگردد.
درود فراوان بر جناب آقای محمد نوری زاد.
مغولان آمدند٬ کشتند٬ سوختند٬ روفتند٬ بردند و سرانجام گورشان را گم کردند و رفتند. اینان نیز امیداریم بزودی با همّت ایرانیان وطن خواه آواره شوند.
شعر زیر توسط محمد سیف فرغانی در زمان تسلّط مغولان بر ایران سروده شده٬ زبان حالِ امروز ماست.
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد- – هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب- – بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
باد خزان نکبت ایام ناگهان – – بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام – – بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز – – این تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد – – بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت – – این عوعو سگان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست – – گرد سم خران شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت – – هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت – – ناچار کاروان شما نیز بگذرد
ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن – – تأثیر اختران شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید – – نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
بیش از دو روز بود از آن دگر کسان – – بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد
بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم – – تا سختی کمان شما نیز بگذرد
در باغ دولت دگران بود مدتی – – این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد
آبیست ایستاده درین خانه مال و جاه – – این آب ناروان شما نیز بگذرد
ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع – – این گرگی شبان شما نیز بگذرد
پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست – – هم بر پیادگان شما نیز بگذرد
ای دوستان! به نیکی خوهم دعای سیف – – یک روز بر زبان شما نیز بگذرد
هم زبانان ما در آسیای میانه خاصه تاجیکستان کلمه خواستن را به نحوی که ما تلفظ می نمائیم ادا نمی
کنند و به همان نحوی که در شعر سیف آمده یعنی “خوهم” Khoham” قرائت می نمایند.
سلامت و شاد باشید.
درود بر شما
روحش شاد
با دیدن این فیلم چقدر حالم بد شد
فراموش نکنیم در حکومت اسلامی در هر جنایتی همیشه پای یک آخوند در میان است می بینید که یک آخوند اشاره به بد حجابی میکند یعنی اینکه ای لاتهای متدین بباشید اسید ها را . یا یک آخوند فتنه فتنه میکند یعنی اینکه ای ارازل و اوباش دینی بکشید در راه خدا ! یعنی به قراری ایحاد تنفر و نکبت کردند که من شخصا اسم حدا هم که میاد حالم بد میشه یعنی تو ذهنم می چسبه به آخوند !
تقدیم به رهبری
سیاه وسفید چرکین شما، باسفید و سبز ما فرق میکند
عمامه، با کلاه و عرق چین ما فرق میکند
انرزی هسته ای به یقین، با خشکسالی سرزمین ما فرق میکند
دلهای سرد و سنگین شما، با دلهای رنجیده وخونین ما فرق میکند
خانه های بزرگ و رنگین شما، با خانه های به دوش و گلین ما فرق میکند
بنز و پورشو وارداتی شما، با خط یازده و پراید داخلی ما فرق میکند
دستهای لطیف و پنبه ای شما، با دست های پینه بسته ی زخمی ما فرق میکند
سایه ی شما که مانند سایه ی شاهان سایه ی خداست، با سایه ی ما رعایا فرق میکند
دود تریاک و عطر گلاب در هوای خوش سروستان شما، با ریزگرد و سرب در هوای سرد و گرم ما فرق میکند
جیب های پر طلای شما که به خزانه وصل می شود، با جیبهای خالی و چک برگشتی ما فرق میکند
این همه میلیاردها اختلاس شما، با یارانه ی اندک هپلشتی ما فرق میکند
انطور که قاضی القضات فرموده اند حتی، دادگاه شما با دادگاه ما فرق میکند
بازار تحصیل و کار اقازاده ها ای حبیب، با ان برای فرزندان ما فرق میکند
حکومت این ولایت فقیه که علی از خامنه است، با حکومت علی، مولی متقیان فرق میکند
ان رهبری که نظرش به احمدی نزاد نزدیکتر است هیهات که نظرش با ملت و “محصور پیران” فرق میکند
وقتی که قاچاق به دست “برادران قاچاقچی خودمان” یک سوم واردات میشود، در امد شما با در امد ما زمین تا اسمان فرق میکند
فرموده که سرش از رقم عجیب و غریب قاچاق گیج می رود، این با نابودی اقتصاد و ذلت ملت ز اتش ان فرق میکند
فرموده که نباید به بهانه ی سدکردن قاچاق واردات اضافه شود، این با نظر اقتصاددانان فرق میکند
فرموده تولید داخلی مقهور واردات نشود، اما به خدا کیفیتش با نمونه ی خارجی ان فرق میکند
این قافله تا ابد ادامه دارد ای رفیق زیرا “ولایت مطلق فقیه که بوی استبداد می دهد با ولایت انبیا از اسمان فرق میکند”.
هو ۱۱۰
سلام گوهر بانو
انشا الله که زیارت قبول باشد. تشکر از اینکه سلام ما را به خاتم پیامبران رساندی. انشا الله که پیام خوشی برای ما درد مندان آرزومند داده باشند. ماجور و مؤید باشید
روضه خلد برین خلوت درویشان است
مایه محتشمی خدمت درویشان است
گنج عزلت که طلسمات عجایب دارد
فتح آن در نظر رحمت درویشان است
قصر فردوس که رضوانش به دربانی رفت
منظری از چمن نزهت درویشان است
آن چه زر میشود از پرتو آن قلب سیاه
کیمیاییست که در صحبت درویشان است
آن که پیشش بنهد تاج تکبر خورشید
کبریاییست که در حشمت درویشان است
دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال
بی تکلف بشنو دولت درویشان است
خسروان قبله حاجات جهانند ولی
سببش بندگی حضرت درویشان است
روی مقصود که شاهان به دعا میطلبند
مظهرش آینه طلعت درویشان است
از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی
از ازل تا به ابد فرصت درویشان است
ای توانگر مفروش این همه نخوت که تو را
سر و زر در کنف همت درویشان است
گنج قارون که فرو میشود از قهر هنوز
خوانده باشی که هم از غیرت درویشان است
من غلام نظر آصف عهدم کو را
صورت خواجگی و سیرت درویشان است
حافظ ار آب حیات ازلی میخواهی
منبعش خاک در خلوت درویشان است
«مولوی عبدالحمید»، امام جمعه اهل سنت زاهدان و عضو انجمن جهان اسلام از شرکت در کنفرانس سالانه این انجمن منع شد.
به گزارش وبسایت ملی مذهبی، برخی سایتهای خبری خبر دادهاند که «مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی» امام جمعه اهل سنت زاهدان به همراه تعدادی دیگرازشخصیتهای برجسته جهان اسلام به کنفرانس (رابطه العالم السلامی) دعوت شده بود، اما روز یکشنبه ۳ اسفند، پس از ممانعت نیروهای امنیتی از سفر به مکه، به زاهدان بازگشت.
این درحالیاست که عبدالحمید به منظورشرکت دراین کنفرانس به تهران سفر کرده بود و همه مقدمات سفر از قبیل گرفتن ویزا و بلیط انجام شده بود اما پس از دو روزانتظار به وی اجازه ندادند عازم این سفر شود و وی ناچار شد روز یکشنبه به زاهدان بازگردد.
کنفرانس رابطه العالم الاسلامی با موضوع «مبارزه با تروریسم» از روز یکشنبه آغاز شد و به مدت دو روز در مکه مکرمه برگزار میشود.
انجمن جهانی اسلام(رابطه العالم الاسلامی) بزرگترین مرکزعلمی و دعوی اسلامی جهان و مقرآن در مکه مکرمه است.
این انجمن همه ساله کنفرانسهای بینالمللی در زمینه فقه، دعوت اسلامی و موضوعات مهم جهان برگزار میکند.
مولانا عبدالحمید که یکی از اعضای دائم این انجمن علمی است اسفندماه سال گذشته نیز از شرکت دراین کنفرانس با ممانعت نیروهای امنیتی مواجه شد.
علی یونسی٬ مشاور حسن روحانی خبر داد:
نقض گسترده حقوقبشر در زندانها و محاکم ایران
۶ اسفند ۱۳۹۳
علی یونسی٬ مشاور حسن روحانی اعلام کرد حقوق بشر در زندانها و دادگاههای جمهوری اسلامی به طور گستردهای نقض میشود و علت آن نفوذ عناصر «تندرو» در نهادها است.
آقای یونسی گفته «تندروهایی» که در بدنه نظام نفوذ کردهاند با اقدامات خود برای جمهوری اسلامی «مسئلهسازی» میکنند و نظام باید از دست آنها خلاص شود.
وی افزوده «تندروها» در گذشته عملیات «خودسرانه» زیادی در زمینه بازجویی٬ قضاوت و ماموریتهای انتظامی و نظامی داشتهاند که به اسم نظام تمام شده است.
یونسی از مرگ زهرا کاظمی در زندان به عنوان یکی از این اقدامات نام برده و گفته مدارک مربوط به این پرونده موجود است٬ اما عوامل آن از سوی خداوند مجازات شدند.
از سعید مرتضوی٬ دادستان پیشین تهران به عنوان متهم ردیف اول قتل زهرا کاظمی نام برده میشود که به پرونده وی در این زمینه تاکنون رسیدگی مشخصی نشده است.
دستیار ویژه حسن روحانی در بخش دیگری از سخنان خود به انتقاد از عملکرد برخی روحانیون و مداحان تندرو پرداخته و گفته عملکرد آنها در ایران تبدیل به اسلحه و عملیات انتحاری شده است.
یونسی از برخی جریانهای تندرو شیعی به عنوان عوامل سرویسهای جاسوسی نام برده که مشغول «نفرتپراکنی» علیه اهل سنت هستند.
.
آقای نوریزاد
از حال آتنا خبر نداری؟ ما البته به لطف شماست که آتنا را میشناسیم و نگران حال اوییم. چه آتنا ها از میان ما برآمدند و برای ما سوختند و رفتند و ما نفهمیدیم.
——
سلام مازیار گرامی
خبرهای من حاکی از اصرار آتناست بر ادامه ی اعتصاب. با چند باری که با وی صحبت کردم و از وی خواستم که جانش را برای چیزهای گرانقدرتری هزینه کند، قبول نکرد که نکرد. اعتصاب این دختر برای این است که: وی را از زندان قرچک به زندان اوین منتقل کنند. آیا واقعا کسی برای یک چنین خواسته ای جانش را بر طبَق می نهد؟ او باید بر آزادی و بی گناهی خود اصرار می ورزید. خلاصه این که وساطت و میانجیگری عزیزانی چون مادر ستار بهشتی را نیز نپذیرفته و تخته گاز دارد پیش می رود. من شخصاً اعتصابِ منجر به نقص عضو یا خدای ناکرده مرگ وی را برای یک چنین خواسته ای تأیید نمی کنم. چقدر به وی توصیه کردم که در همان زندان از استعداد نقاشی اش بهره بگیرد و برای سایر زندانیان کلاس آموزش نقاشی بگذارد، ورزش کند، مطالعه کند، تا کی؟ تا دادگاهش تشکیل شود و دست قاضی جنازه ای مثل صلواتی بیش از پیش رو شود. منتها این دختر عجول به مسیری داخل شد و دوید که انتهایش آسیب است.
هر خواسته طبیعی و قانونی یک انسان به حق است و ریشه آزادی درآن نهفته.
برعکس معتقدم آتنا و آتناها از نسل جدیدی هستند که به این دنیا متفاوت از من و شما مینگرند.
من به آتنا و خواسته او که خواسته بسیاری دیگر نیز بوده احترام میگذارم و سر تعظیم به روح بزرگ وی را دارم
سلام سال 98را خوب به خاطز بسپارید خبری مهم د رراه است سال98را توصیه حقیر است از یاد نبرید سالی که وقایع88 پیشش قطره است من مرده شما زنده خواهید دید چه م شودسال1398خصوصا بهارش را.
این ضجه های اهای عشق جاودانه است . نوریزاد : رحمی کن به این دل شرمسار و سوخته ما . این فیلم نیست . این نشتر عشقی است که در سیاست کثیف چرخیدن گرفته است . هر جیغی که این شیر زن عاشق از بن جان بر می کشد چنگی است بر جان شرمسار ما . انگار که این مادر ایران زمین با عشقی فزون تر از آنچه بود به کعبه عشقش باز گشته است . همین عشق حکومت ناکسان را از پا در خواهد آورد. بگذار بگویند من شعر می گویم.شرممان باد ز پشمینه آلوده خویش /گر بدین فضل و هنر نام کرامات بریم /قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند /بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم /فتنه می بارد از این سقف مقرنس برخیز /تا به میخانه پناه از همه آفات بریم/میخانه این عشق خانه دروغ و تباهی را بر سر رتیلان آوار خواهد کرد. وجدان ایران را از اوین آزاد خواهد کرد. میخانه عشق این گوهر عشق خانه ما را دگربار آباد خواهد کرد. بگذار بگویند من شعر می گویم
يك: گفتيد پيام نوروزى و يادم آمد كه نوروز در راه است و پيامهاى پوك و نوروز خراب كنِ آقايان نيز؛
روده درازى دون كيشوت ها در بارهء دنياى خيالى شان كه در ان، شكست، پيروزى نام دارد و بلاهت، بصيرت.
ذلت، عزت نام دارد و نفرت پراكنى، دشمن شناسى. و تنها اثر پيامهايشان، از بين بردن شادىِ كوتاه مدت نوروز است و يادآورى اينكه كه اى مردم، يادتان باشد اينجا مملكت اسلامى است و نوروز و شاديش بى معنا. پس اى ايرانيان بفرماييد هديه نوروزى هرساله تان را بگيريد: گرهى بر پيشانى تان تا پايان سال.
دو: با كاهش شديد قيمت نفت، و كاهش جريان نقدينگى مفت به جيب آقايان، تازه يادشان افتاده درآمد هاى كشور مثل كشورهاى درست و درمان بايد از ماليات باشد نه از نفت، اما همانطور كه گفتيد اول بايد فكرى به حال آن ٦٩٪ از اقتصاد اين كشور فلك زده بكنند كه بهتر است آن را به جاى “زير زمينى”، “زير عبايى” بناميم.
سه: با فتواى اسلامى- ماكياوليستى “حفظ نظام از اوجب واجبات است”، هر حرامى حلال و هر خلافى مجاز است. پس چرا براى حفظ نظام، از پول قاچاق مواد مخدر براى تقويت جيب سربازان گمنام امام زمان و كمك به انتخاب نيروهاى ارزشى استفاده نشود؟
اينجاست كه مى بينيم هر نقدى به عملكرد نظام، بدون نقد پير جماران و اين فتوايش، راه به جايى نخواهد برد. كارى كه برادران مى كنند، ادامه بناى نظام بر روى همان خشتى است كه معمار و بنيانگذار نظام گذاشته است. تقصير اينها چيست كه آن خشت كج بوده و بناى نظام هر روز كج تر بالا مى رود؟؟
چهار: ندانم كارى و گرسنگى تاريخى صحيح، اما آنچه اصل و بنيادِ به صدارت رسيدنِ اين ندانم كاران و گرسنگان سيرى ناپذير است، مقدساتى است كه بايد به هر قيمت مقدس نگهشان داشت چون بركت و مايه رونق دكانشان هستند. پس مجوزِ گردن شكستن ها صادر مى شود و ستارها و امير اصلانى ها كشته مى شوند تا صدايشان خفه شود و دكان مقدس فروشى ازرونق نيفتد.
پنج.: چرا بايد آيت اللهى با شنيدن ضجه تك صدايى يك زن در گورستان عمامه اش را بالاتر بگذارد؟ مگر آواز تك صدايى يك زن در كنسرت موسيقى است كه در بين مراجع واويلا بر پا كند، عمامه ها به زمين كوفته شود، عربده هاى اسلامى از سنگر هاى نماز جمعه برخيزد و استيضاح هادر اصطبل تدارك ديده شود؟
اين از اين.
اما مى ماند ظلمى كه پشت اين ضجه هاست.
همانطور كه همه مى دانيم در اسلام عدالت بسيارمورد تاكيد بوده ومثال كلاسيك و بالا منبرى آن هم همين قصهء پاى زن يهودى و خلخال است. البته به جز آن هم مى توان هزاران هزار آيه و حديث و روايت راجع به اهميت عدالت در اسلام بيان كرد و كتابها نوشت.
ظلمى كه به اين زن شده، مصداق است كه حتماً به اسلام و آيت الله ها ربطى ندارد و نبايد مفاهيم را با مصاديق خلط كرد.
اين هم از اين.
(هر نقدى به عملكرد نظام، بدون نقد پير جماران و اين فتوايش، راه به جايى نخواهد برد.) و هرنقد پیر جماران بدون نقد پیامبراسلام ( ص) راه به جایی نخواهد برد چون پیرجماران پیرو و مقلد تمام عیارِ پیامبر اسلام بود .
مازیار گرامی درود! دوست ارچمند شما از کجای کامنت من چنین نتیجه ایی را استخراج کرده اید؟نکند همنشینی آخوند در شما هم اثر کرده؟من درجواب دوستمان منصور گفتم که هدف بی اثر کردن قدرت حاکمی است که مسلح به زور و تزویر است.بهمین جهت هم من بحث نوع حکومت را که می تواند شاهی یا چمهوری …باشد مطرح نکردم بلکه سیستم حکومتی را خاطرنشان کردم.شما بفرمایید آزادی و انتخابات سالم و بدون سر خرهایی مثل شورای نگهبان و نیروهای مسلح وبیت رهبری…را برای مردم ب بیاورید اسمش را بگذارید اسلام اب محمدی!ولی خودمانیم با این تعریفی که از حزب توده کرده ایی و با سیاستی که در پیش داری مواظب باش به سرنوشت طبری و کیانوری دچار نشوی! استحاله تان بوی همان استحاله را میدهد و برای آنها که نه تنها نانی نداشت بلکه هم جان را از دست دادند و هم بعنوان خاییین از مردم طرد شدند.بهتر است برگردید و روزنامه های مردم سالهای اول انقلاب را مطالعه کنید!
مزدک گرامی
من آنچه از حزب توده گفتم به نقل از یک کتاب تاریخ معتبر بود. ضمنا خاطرات اعضای بلند پایهٔ سابق آن نشان میدهد حزب توده تنها حزب مدرن و به معنای واقعی آن بودهاست. همهٔ احزاب تاریخ ما معمولا باشگاههایی برای حمایت از یک شخص یا حداکثر یک جمع محدود بوده و برد موثری در جامعه نداشتهاند. حزب توده با حق عضویتی که از اعضا میگرفت اداره میشد و انضباطی مثال زدنی داشت. اما این دلیلی بر همدلی یا همراهی من با ایشان نیست؛ بلکه چنانکه بارها در اینجا نوشتهام بسیاری از سنتهای بد باقی مانده در جامعهٔ روشنفکری ما را میراث روشهای استالینیستی آن حزب میدانم. دسیسه پنداشتن همهٔ اتفاقات جهان از آن جمله است و برچسب زدن به مخالفان، اینکه طرف بحث را منکوب کنیم و نه موضوع بحث را؛ دشمنی با لیبرالها و به سخره گرفتن دموکراسی پارلمانی؛ ضدیت با فردگرایی و به تبعش با هنر مدرن؛ در واقع حزب توده مدتها پیش اقبال عموم را از دست دادهبود اتفاقی که پس از انقلاب افتاد تنها میخی بود بر تابوت آن حزب.
حرفهای من از سر خوش باوری نیست. همه میدانیم که قدرت چه مایه شیرین است و اگر محمدرضا شاه هم سرطان نداشت و -به هر دلیلی- دچار ضعف در تصمیم گیری نشدهبود، به این راحتی قدرت را واگذار نمیکرد. خواستهٔ ما از قدرت (همانطور که شما هم نوشتی) باید انتخابات آزاد باشد و این خواسته ارزان محقق نخواهد شد.
آقای محترم، این ” یک کتاب تاریخ معتبر” را نگه دار تا اگر نسل کتب و اسناد تاریخ برچیده شد، حزب توده به پاس یک قرن خیانت به ایران و نوکری به روسها به اربابان آیندهٔ خود سند درخواست پاداش تحویل دهد.
جناب شاهد و پیام گرامی
یا باید فرض کنیم هرآنکس که به حزب توده وابسته بود خود شخصا جاسوس روسیه بود یا باید حقایق را بخوانیم (آنهم از کتب معتبر) و بدانیم که چرا حزبی که هدفش تامین منافع بیگانگان بود اینقدر بین اقشار مختلف نفوذ و گسترش داشت. تا جاییکه در زمان ملی شدن صنعت نفت، قدرت حزب توده در استان خوزستان از قدرت دولت مرکزی هم بیشتر شدهبود.
در حزب توده افراد وطنپرست زیادی عضویت داشتند که در مراحل مختلف چشمشان به خیانتهای رهبران حزب گشودهشد و از آن ریزش کردند. مردان بزرگی مثل زندهیاد خلیل ملکی (همو که به مصدق گفتهبود: اگر به جهنم هم بروی همراه تو خواهم آمد. او کسی است که هنوز هم بخاطر رهبری انشعاب سال 1326 هنوز منفور تودهایهای قدیمی است) و دکتر فریدون کشاورز (عضو کمیتهٔ مرکزی و نویسندهٔ کتاب “من متهم میکنم کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران را” که نخستین بار به کجرویهای کیانوری و کامبخش اشاره کرد).
به نظرم مسخره میآید که بخواهم توضیح دهم یادداشتهای من تبلیغ و تایید حزب توده نبودهاست، اما شما عزیزان مرا در چنین موقعیتی قرار دادهاید. گفتن اینکه حزب توده به لحاظ نحوهٔ عملکرد، سازماندهی و تاثیراتی که در حیات کارگری ایران گذاشته و تنها حزبی بوده که از محل حق عضویت اعضاء خویش اداره میشده به هیچ وجه به معنای تایید مرام و مشی سیاسی آن نیست. چنین اتهامی به این میماند که هرکس نظم و عملکرد ارتش آلمان (ورماخت) را توصیف کند به نازیسم و نژادپرستی متهم شود.
هیچ کس به اندازه من در این سایت در نقد چپها (به طور عام) ننوشتهاست. اما خواندن تاریخ برای فهم آنچه بر ما گذشتهاست، با شعار “زنده باد مرده باد” سر دادن تفاوت دارد. فهم عملکرد حزب توده (فارغ از اهداف آن) که منجر به اقبال سریع و گسترش ناگهانی آن بین تقریبا تمام اقشار جامعه شد، برای هرکس که درد وطن دارد ضروریست.
ضمنا خواندن کتاب “ایران بین دو انقلاب” نوشتهٔ “یرواند آبراهیمیان” که خوشبختانه در همهٔ کتابفروشیهای معتبر موجود است، برای هر ایرانی علاقمند به سرنوشت خویش مفید است. با یک تحقیق سادهٔ گوگل هم میشود به میزان اعتبار این کتاب پی برد.
مازیار گرامی، با سلام،
مگر اعضای رده پایین حزب توده از ارتباطات نوکر مآبانه پشت پردهٔ حزب توده با اربابان روسی خبری داشتند که مردم هوادار این حزب داشته باشند؟ روسیه کل ایران را حیات خلوت خود میخواست که حزب توده را راه انداخته بود و در خدمتش بود و حالا هم که این نقش را به صدر نشین نظام داده. با شما کاملاً موافقم که انسانهایی بس زبده و نخبه و شریف و وطن پرست وارد این حزب شدند و این حزب پیش از همه و بیش از همه به آرمانهای این شریف انسانها خیانت کرد و بعد به ایران و ایرانی.
با درود به جناب مازیار دوست ارجمند من شما را متهم به توده ایی بودن نکرده ام بلکه طریقه استفاده شده توسط این حزب را به شما یادآوری کردم.در ضمن نظم حزب توده رابا توجه به وابستگی اش به کا.گ.ب با فهمید و سرمایه هایی که شوروی سابق برای نفوذ در کشورهای دیگر در جریان جنگ سرد خرج میکرد.از این احراب به اصطلاح مادر درتمام کشورها بخصوص کشورهای فقیر بوده اند.
جناب مزدک گرامی، با درود
از حزب اسبق توده که در حساسترین بزنگاهای تاریخ بیداری ایرانیان در صد و اندی سال اخیر، بخاطر خود فروختگی تمام عیار به روسها از هیچ خدمتی به روسهای متجاوز و از هیچ خیانی به ملت ایران، فرو گذار نکردند خاطرهای از پدر بزرگ دوستم دارم که اوج خود فروختگی و خیانتهای این حزب را نشان میدهد و آن خاطره این است: ایشان یکی از افسرانی بوده که مامور میشود در تبریز قوای مقاومت را در برابر روسهای متجاوز مستقر در تبریز سازماندهی کند.می گفت شبهای زیادی ارتشیان روسی چنان گستاخ و دریده خو شده بودند که درب خانههای از پیش شناسایی شده و مشخصی را میزدند و دختر طلب میکردند و این از رنج و درد و فشار اشغال برای مردم تبریز و جبهه مقاومت بسی دردناکتر و کشنده تر بود، بطوری که ظرف زمان کوتاهی جبههٔ با بسیاری نیروی از جان گذشته پراکندگی وحشیهای روسی را از سطح شهر به دخمههای کثیف خود عقب راندند و چون کنترل محلهها به دست نیروهای مقاومت افتاد، بیشتر کسانی که مزدوری روسها را میکردند به دام افتادند و معلوم شد برای خودشان دخمه و دفتر و دستک نیز دارند وطنی هستند و اطلاعیههای تسلیم خلق انقلابی تبریز را نیز آماده کرده بودند و اسامی و نشانیهای زیادی از محلهها را نیز تهیه کرده بوده اند.می گفت به هزار مشقت نگذاشتیم اینها را قطعه قطعه کنند تا به اطلاعات و افراد بیشتری برسیم و مقامات بالا را در جریان بگذاریم، ولی چند نفر از آنها که خیلی جاها دیده شده بودند از دست ارتشیان بومی و مردم جان سالم بدر نبردند و سال هابعد معلوم شد یکی از آنها از مهرههای حزب کثیف توده در ارتش لشکر جنوب بوده. حزب توده نیروهای نخبه و شریفی را جذب کرده بود و آموزش پستی و خیانت و وطن فروشی و مزدوری روسیه میداده که خیلیها را موفق نمیشود عمله و اکرهٔ روسیه متجاوز و اشغال گر کند. ابعاد گستردهٔ انواع و اقسام خیانتها و جنایتهای این حزب بعد از خیزش کور ۵۷ نیز که بر کسی پوشیده نیست که چطور با نام خلخالی جنایتکار فخر فروختند. جناب مازیار وطن پرست گرامی، امید که زمزمهٔ یاد و نام حزب وطن فروش و معتاد به خیانت به این مرز و بوم را بگذاری و بگذری که کوس رسوایی این حزب وطن فروش و همیشه مزدور معتاد به روس ها- حتی همین الان نیز که سر کرده نظام را به عقد دائم پوتین در آورده اند و گاه ادای پشیمانی در میآورند- از بام خانهٔ هر ایرانی چنان افتاده که دیگر احدی قادر نیست برای این جنازههای متحرک متعفن اندک آبرو و حیثیت و شرف هرگز نداشتهای بخرد.
خیزش کور ۵۷ چه اسم جالبی است برای انچه انقلاب بزرگ مردم نام نهاده شد. کم کم باید از هر شخص و حزبی بریده شویم که هم واقعیت های دنیای پیچیده امروز را درک کنیم . هم به ضعف های خود پی بریم. بی هیچ نام و بی هیچ طپش غرور اگر راه بیافتیم و به جستجوی حقایق بپردازیم. بزودی در میابیم. که ما ملت بزرگ هیج نیستیم مگر یک قبیله سزح پوست با همان فراست غرق در توهمات و خرافات که بدنبال یک رییس قبیله میگردد که او با قدرت و جبروت خود ما را در جای خود میخکوب کند و ما به دور او به چرخیم بی هیچ زحمت فکر و دغدغه.
ای درختان عقیم
ریشه تان در تارهای هرزگی مستور
یک جوانه ارجمند از هیچ جاتان رست نتواند
ای گروهی برگ چرکین تار چرکین پود
یادگار خشکسالی های گرد آلود
هیچ بارانی شما را شست نتواند
منصور
سلام
آقا چند وقت پیش در یکی از کامنتها گفته بودم که رهبر رهبر سپاه نیست و سپاه به تنهایی رهبر را در دست ندارد بلکه این دو بسان دو تیغه قیچی لازم و ملزوم یکدیگرند.واقعا برای من تعجبی ندارد که رهبر با علم به دزدی سپاه بیاید و دستور به باز بودن راه دزدی بدهد.اگر چنین کند باید تعجب کرد.آنوقت چه کسی می خواهد عبا و عمامه آقا را حفظ کند؟!!!!
درود خدا بر روح بلند ستار بهشتی که جاودانه شد و سلام بر مادرش شیر زنی که هر فریادش پایه های سست نظام پوسیده اسلامی را می لرزاند
سلام مادر
خوش آمدی و زیارت قبول.
و انشاالله خدا عقل و مفهم بیشتری به این ///
بدهد و تا هنوز نفس می کشد از شما ها عزیزان طلب
بخش کند و ملت ایران را با رفراندم آزاد که خود سرنوشت
دیگری انتخاب کنند همراهی قانونی کند.
اتنا فرقدانی همسال تبعیدی من کجا است؟
امید است که نسل اتنا برای بوجود آوردن جامعه مدنی
خروج شهرواندی کنند در جلوی زندانهای که نسل من
می خواستند دانشگاهش کنند .
چنین باد
پيشكش به عشقِ جاودانهِ گوهر عشقى
از جاى چو مار حلقه برجست
در حلقه زلف كعبه زد دست
مى گفت گرفته حلقه بر در
كامروز منم چو حلقه بر در
در حلقه عشق جان فروشم
بى حلقه او مباد گوشم
من قوت ز عشق مى پذيرم
گر ميرد عشق من بميرم
پرورده عشق شد سرشتم
جز عشق مباد سرنوشتم
نظامى گنجوى
ريشه ها ٢٨١(قسمت٢٨٠ ذيل پست: يك قدم تا مرگ )
فرهنگ< فرهنگ دينى < عرفان <…..
زمين و آسمان حافظ
٢٨- فرضيه عارف بودن حافظ ( دنباله قسمت الف )
اصل صدور كثرت از وحدت سرچشمه دينى و عرفانى و الهياتى دارد . اما عقل مشترك يا عقلانيت جمعى انسان ها در زندگى جارى و روزمره به طور طبيعى هر وحدتى را صادر از كثرت و هر كلى اى را منتج از جزئيات مى داند و نه برعكس .مثالى بزنيم : در يك جمع صد نفره مثلاً در يك انجمن در مورد خاصى هر كس نظرى دارد . كثرت نظرات در حدى است كه همه با هم بحث مى كنند و صدا به صدا نمى رسد . به نظر نمى رسد كه اين كثرت به وحدت برسد. در عهد عتيق چنين كثرتى بلايي انگاشته مى شود كه خدا بر امت واحده اى نازل كرد كه براى رسيدن به آسمان شروع به ساختن برجى كردند معروف به برج بابل . اين امت بازماند از توفان نوح قبل از ساختن برج همدل و همزبان بودند ، أما پس از ساختن برج به تعبير كتاب مقدس به زبان ها سخن گفتند . هيچكس زبان ديگرى را نمى فهميد . امت واحده در جهان پراكنده شدند . نثر جهان آغاز شد ؛ نثر به معناى پراكندگى . تاريخ كثرت زبان ها و نيز تاريخ ترجمه بنا به مضمون اين افسانه از ساختن برج بابِل اغاز مى شود . والتر بنيامين در مقاله اى در باب ترجمه با بهرگيرى از اين تمثيل مقام مترجمان را ارج مى نهد . در انجمن تمثيلى ما نيز يك مدير بايد كثرت را به وحدت نزديك كند، ورنه اين انجمن حال و روزش همچون حال و روز عصر اينترنت مى گردد. هر لحظه ميليون ها نظر شخصى توليد و باز توليد مى شود ، وحدت عملى براى كنش هاى سياسى هدفمند هر روز دشوارتر مى گردد و بر همين منوال تغيير وضعيت موجود به تعويق مى افتد . فرد در جهان مجازى در انبوه بى پايان آنچه سليقه ورزى (idiosyncracy) ناميده مى شود گمگشته و ادغام مى شود بى آنكه بيرون اين فضا حركتى اساسى رخ دهد . هر حركتى به وحدت نياز دارد و رسالت تفكر همواره در تمامى تاريخ يافتن ارتباط راستين امر كلى و جزيي بوده است . در بلبله بابليان مترجمان ميانجى محو شونده اين رسالت مى گردند . مدير انجمن كذايي ما نيز براى نزديك ساختن آشفته بازار جهان كوچكش دو شيوه بيش ندارد : شيوه ديكتاتورى و شيوه دموكراتيك . در حالت نخست وى مى گويد : ''همه خفه جز من . يا مثل من فكر كن يا بمير '' .سپس نظرش را اعلام مى كند و از همه مى خواهد تا خود را با نظر او تطبيق دهند . نفر اول مى گويد : به چشم و خود را همقد تخت خواب پروكروستى رييس مى كند ، نفر دوم هم ، نفر سوم و چهارم و دهم هم . اما بالاخره يكى مى گويد : من اطاعت نمى كنم . اينجاست كه بناگزير چوب و غل و زنجير و تازيانه لازم مى افتد . در زندگى اينجهانى هرگونه وحدت كلمه اى كه از بالا زور آور مى شود فاجعه به بار آورده است .اما شيوه دوم : رييس نقش همان ميانجى محو شونده – متفكر يا مترجم – را ايفا مى كند . به اين معنا كه افرادى را كه هركدام از آنها مى گويد اما نمى شنود وادار مى كند كه هم بگويد و هم بشنود . در نتيجه ميان نظرهاى متكثر رابطه اى ديالكتيك ايجاد مى شود كه در پيشروند آن افراد يكدگر را تصحيح مى كنند . سمت گيرى اين پيشروند خود به خود به سوى وحدت و كمال است . انسان ها در حالت عادى و در فضاى عارى از ترس باور داشته اند كه وحدت از كثرت و كلى از جزئى صادر مى شود نه برعكس .
اما حكماى دينى و متدين غالباً آنجا كه خواسته اند علم خدا ، كيفيت صنع و خلقت خدا ، رابطه صفات و ذات خدا ، و اين قبيل مباحث آسمانى را توجيه كنند و از آنجا كه اين عالم جزئيات محسوس را مخلوق و ممكن و زيرين مى گرفته اند ، بناگزير كثرت بى پايان جزئى هاى اين جهان را منشأ گرفته از يك كلى و وحدت برين و الهى دانسته اند و نه برعكس . پيشينه اين نظريه به افلاتون برمى گردد. اما موجودات ملموس اينجهانى از چشمِ انسان عادى واقعى و اصيل اند، نه سايه ها و اشباح موجوداتى ديگر . در زندگى جارى انسان ها به حواس خود اعتماد بيش ترى دارد تا به آنچه ديدنى و بساويدنى و چشيدنى و شنيدنى و بوييدنى و احساس كردنى نيست . آتش مى سوزاند و منشأ اثر است ، پس وجود دارد . مردم در هر زمانى طورى زندگى نكرده اند كه ناديدنى را واقعى تر از ديدنى انگارند ، چه در اين صورت ، اداره خانه و زندگى دنيوى آنها به كلى مختل مى شده است . حتى ديالوگ ها و رساله هاى افلاتون كه غالباً سقراط در آنها نقش پرسنده دوره گرد را ايفا مى كند بر اين اصل وارونه بينى پيش نمى روند . تنها در جمهورى و تمثيل هاى سقراط براى درك عالم صورت هاى معقول است كه گفته مى شود : تصوير ميز المثنا و عكس و سايه ميز بيرونى و ميز بيرونى المثنا و عكس و سايهِ ايدوس يا صورت معقول ميز در عالم ديگر است . زين گذشته ، افلاتون نه خودش مقدس فرض مى شد ، نه مكتوباتش . از همين رو ، ارسطوشاگرد خلفش ، به سادگى و بدون هراس كفت :'' افلاتون را دوست دارم اما حقيقت را از افلاتون بيش تر دوست دارم '' . سپس اين نخستين فيلسوف دايرة المعارفى حيث وجودى موجودات اين جهان را به آنها برگرداند ؛ و براى هر موجودى قائل به ماده (هويله ) و صورت شد و بدينسان صورت ها يا ايدوس ها يا ديدارها را از آسمان افلاتونى به زير كشيد . قبلاً اشاره شد كه اساساً نزاع اين دو فيلسوف جاودانه كه هنوز هم بر انديشه فلسفى سيطره دارند بر سر يكى از مسائل بنيادى فلسفه يعنى چگونگى ارتباط جزئي و كلى بود.بنابر اين جهان فلسفه هنوز كه هنوز است خود را مديون اين دو فيلسوفى مى داند كه يكى مى گفت صورت كلى اين سگى كه آنجا در كوچه دم مى جنباند و ما در زبان با نام عام سگ مى ناميمش از اين سگ جدا و بر اين سگ مقدم و در جهان ايده هاست و ديگرى بر عكس اين سگِ كلى را همبسته و همراه با ماده متشكله آن سگ تكينه مى دانست . بنابراين ، كلى به قول قدما چه قبل الكثره و چه مع الكثره و چه فى الكثره و چه بعد الكثره ( عصر جديد ) باشد ، در هرحال ناديدنى است . مثلاً امروزه نيز كه در علوم طبيعى و انسانى غالباً كلى را بعد الكثره ،يعنى نتيجه استقراء جزيي هاى كثير محسوب مى كنند ، باز هم انسانيت و سگيت و عشق و نفرت و همه صورت هاى معقول و مفاهيم كلى ناديدنى هستند و صرفاً آثار و سمپتوم هايشان ديدنى هستند و افزون براين ، ديده نمى شوند اما احساس و ادراك مى شوند. كوته كنم : ماترياليست ترين افراد نيز نمى توانند اين كلى ها را از جهان انسانى حذف كنند ؛ چرا؟ چون در اين صورت اصلاً نمى توانند حرف بزنند، چون در زبان جز نام هاى خاص ، هر واژه اى كلى است .رييس با اشاره به گلدان روى ميز خود به خدمتكار مى گويد : '' گلدان را بردار ''اما واژه گلدان شامل هر گلدانى در جهان مى شود و خدمتكار اين گلدان جزيي و خاص و معين و منحصر به فرد را برمى دارد . حرف افلاتون به سادگى اين بود كه گلدان كلى هم ديدنى است ، اما در عالم مُثل و ايدوس ها . اصلاً ايده و ايدوس در اصل به معناى ديدار و چهره است. مطلب را پيچيده نكنم . اين جهان ايده ها در انديشه افلاتون جهان كلى ها بود و رييس و سر سلسله همه اين كلى ها نيز آگاتون يا خيرِ برين بود . نه قداستى در كار بود و نه جهانى ناديدنى كه بتوان آن را با نقش زدن انواع و اقسام تصورها و تصوير هاى هولناك و عجيب و غريب به سود ارعاب خلايق مصادره كرد و براى فروش پادزهر اين ارعاب دكان ها باز كرد وجماعت ها را سركيسه كرد. در تمثيل غار افلاتون از ميان زنجيريان غار آن كس كه زنجير مى گسلد ، و از سايه ها به ايده ها رومى گرداند ديده به ديدارِ جهان نور و نيكى باز مى كند و همين آگاتون يا خير برين كه برترين مرتبه هستى تلقى مى شود او را به بازگشت به سوى همزنجيران سابقش فرامى خواند تا آنها را از تاريكى به نورِ نيكى فراخواند. فارغ از سويه افسانه وار اين جهانبينى ، در انديشه افلاتون تقدم اخلاق بر هستى شناسى براى برخى از فيلسوفان اخلاق در روزگار نو – از جمله امانوئل لويناس معروف به فيلسوف ديگرى – درس بزرگى بوده است براى شاكله بندى فلسفه اخلاق خود . در عالم ايده هاى افلاتونى دوزخ و گرز آتشين و درياچه هاى سرب مذاب وجود ندارد . برخى بر آنند كه فلسفه افلاتون منشأ شرقى دارد .. بله ، بعيد نيست كه چنين باشد . فرهنگ ها با هم مراوده داشته اند . اما اين فلسفه از هر كجا آمده باشد در فرهنگ لوگوسْ بنيادِ يونانى معقول تر مى شود.
هرچه هست ، اين هيئت معقول شده دگربار به فرهنگ دينى وارد مى شود .افلاتونيسم در فرهنگ دينى است كه فاصله آن جهان ''اصيل و برين '' با اين جهان '' نااصيل و زيرين '' را به هفت خوان و نه خوان و ده خوانى از مراتب عقول و نفوس مجرد تبديل مى كند . نخستين بار افلوتين يا پلوتينوس در سده سوم ميلادى اين فاصله را پنج مرتبه اى مى كند. اين مراتب از بالا به پايين عبارتند از : واحد ، عقل ، روح ، طبيعت ، ماده . واحد و ماده يا به ديگر سخن مرتبه هاى برين و زيرين در ويژگى هايي مشتركند ؛ هردو نيست اند ، هر دو نا انديشيدنى و نام ناپذيرند .همين طرح نوافلاتونى است كه در عرفان ايرانى وارد مى شود . مراتب ٥ گانه ١٠ گانه مى شود ، اما اصل همان صدور كثرت از وحدت و نيست گونه بودن همين جهانى است كه ما در فاصله زادن و مردن با آن بيش ترين درگيرى ها را داريم . گرسنه مى شويم و نمى توانيم نان را چون نان اينترنتى نيستْ وَش تصور كنيم . نان اينترنتى كسى را سير نمى كند . شايد حق با وايتهد بود كه تمامى انديشه فلسفى مدرن را حاشيه نويسى بر افلاتون مى دانست. موجودات شبيه سازى شده ( simulated) به قول زنده ياد ژان بودريار دارند از واقعيت ملموس واقعى تر مى شوند ، اما نان اينترنتى همچنان هيچ كس را سير نمى كند . انسان ها با هم مى جنگند . شكم همنوع خود را سرفرازانه پاره مى كنند يا شكم خودشان پاره مى شود و سپس صلح مى كنند؛ از بستر اين واقعياتى كه با گوشت و پوست و خون احساس و ادراك مى شوند، بر آدميان حال هايى درونى عارض مى شود همچون حالِ ننگ و شرمسارى يا بعكس حالِ فخر و گردن فرازى . گوش انسان عادى بدهكار سخنى از اين دست نيست كه :
نيست وش باشد خيال اندر روان
تو جهانى بر خيالى بين روان
وز خيالى صلحشان و جنگشان
وز خيالى فخرشان و ننگشان
آن خيالاتى كه دام اولياست
عكس مهرويان بستان خداست
مى توان به حضرت مولوى با احترام عرض كرد : اى فرزند بهاء الدين ولد حمله مغولان به نيشابور و بخارا كه از آن به قونيه گريختى خيال نبود. تصوف تو در سالِ صفر ايران زاده شد. اين سال صفر را آلمانى ها به سال ١٩٤٤ نسبت دادند كه همه چيزشان را از دست رفته مى ديدند . آنچه در سال صفر از دست مى رود كاشكى خيال بود . كاشكى انسان با خيال مرغ سير مى شد تا مرغى را صيد نمى كرد
مرغ بر بالا پران و سايه اش
مى دود بر خاك پرّان مرغ وش
ابلهى صياد آن سايه شود
مى دود چندان كه بى مايه شود
بى خبر كان عكس آن مرغ هواست
بى خبر كه اصل آن سايه كجاست
تير اندازد به سوى سايه او
تركشش خالى شود از جستجو
تركشِ عمرش تهى شد عمر رفت
از دويدن در شكار سايه تفت
پيش تر نيز اشاره شد كه وضعيت قونيه در زمان مولوى بهتراز وضعيت شيراز در زمان حافظ نبود ، اما در مثنوى مولوى بر خلاف ديوان حافظ به اشاره اى به حادثات روزگارمولوى بر نمى خوريم . حكايت هاى مثنوى همه تمثيل اند و از متن مثنوى نمى توان دريافت كه نويسنده در زمان كدام شاه مى زيسته است و بر مردمان زمانش چه مى رفته است . بنابر اين در مثنوى حتى امور جزيي نيز در خدمت مفاهيم كلى و انتزاعى اند و اساساً جهان بينى مولوى چون جهان بينى همه نوافلاتونى ها و ابن عربيست ها بر اداره جزئيات از بالا مبتنى است . منظور از جزئيات دقيقاً همين چيزهايي است كه ما در زندگى خود با آنها سر و كار داريم و نمى توانيم سر و كار نداشته باشيم ، پس بهتر است بگوييم آنها با ما سر و كار دارند و ما را در گير مى كنند . اين چيزها كدامند ؟ همه آنچه موضوعات علوم طبيعى و انسانى اند ؛ بدن ، سرما ، گرما ، نيازهاى جسمانى ، خانه ، پوشاك ، خوراك ، كار ، پول ، توليد ، پوليتيكا يا شهردارى و كشوردارى و جهان دارى ، اخلاق ، قانون ، لذت از زيبايي ، هنر ، انديشه در باره جهان و هستى و ابزارهاى ترابرى و پيام رسانى و جنگى . حتى اين چيزها هنوز همچون اين صندلى كه رويش نشسته ام خاص و تكينه نشده اند ، اما به هر حال مصاديق آنها جزيي است كه زبان ما را ناگزير مى كند تا آنها را ذيل مقوله هاى كلى قرار دهيم كه ذهنى هستند نه خارجى . در بيرون جز توده جزئيات چيزى نمى يابيم . قبلاً اشاره شد كه منطق دان بزرگ و بى همتا خواجه نصير الدين توسى در اساس الاقتباس به ما مى آموزد كه حتى موضوع هايي چون اين انسان يا بعضِ انسان ها در گزاره هاى منطقى كلى هستند . حكم برهانى در مورد فرد معين نتوان داد .'' هر حكم كه بر اشخاص كاينِ فاسد كنند ، برهانى نتواند بود ، چه وجود چنان شجص ها جز به حس معلوم نشود و حكمى كه به مقتضاى عقل بود ، بالذات جز بر موضوعات كلى نبود .''( ص ٤٤٢) . بيان ديگر اين نكته به سادگى آن است كه موضوع منطق فقط معقول است و به مفهوم دقيق تر معقول ثانى منطقى كه برحسب آن عروض و اتصاف هر دو فقط در ذهن رخ مى دهد و اگر اتصاف در خارج و عروض در ذهن باشد آن را معقول ثانى فلسفى گفته اند . مطلب را پيچيده نكنم . اشاره من به معقول ثانى را صرفاً تك مضرابى تلقى كنيد تا بعد تر در مواجهه با منطق ديالكتيك هگل و منطق استعلايي كانت به اين نكته بپردازيم كه چگونه هزار سال منطق ارسطو با فروماندگى در معقول ثانى و تلقى آن به عنوان سنگ بناى هر علمى مانع گشودگى راه ورود به علوم تجربى و انسانى مى شد .
مطابق اصل صدور كثرت از وحدت يا به قول افلوتين واحد ، اين جهان آكنده از جزئيات محسوس كه همه زندگى ما درگير آنهاست پست ترين سطح و مرتبه هستى و در حد هيچ است و اداره آنها به دست عقول و نفوس مجردى است كه به هيچ وجه از طريق استقراء تجربى يا آزمون ها و توصيف ها و تحليل هاى مرسوم در علوم انسانى بدست نيامده اند بلكه در مراتب عالى ترى قرار دارند. اما انسان ها در زندگى طبيعى وجود چيزهايي را جدى و مهم مى دانند كه براى آنها حياتى باشد . در كشور خود ما كافى است آزادى و دموكراسى براى مردم همان قدر جد شود كه غذا براى گرسنه . آنگاه مردم به هر طريق ممكن مى كوشند بدستش آورند . مولوى كاملاً بر اين اصلِ نيازِ ناگزير وقوف دارد اما از زبان پيامبران قوم سبا در آن هنگام كه از هدايت قوم خود نوميد شده اند چنين مى گويد :
انبيا گفتند با خاطر : كه چند
مى دهيم اين را و آن را وعظ و پند ؟
چند كوبيم آهن سردى ز غَى
در دميدن در قفس هين تا به كى ؟
جنبش خلق از قضا و وعده است
تيزى دندان ز سوزِ معده است
عقل اول راند بر عقل دوم
ماهى از سر گَنده گردد نى ز دم
در اينجا غى يا گمراهى قوم سبا چون همه مقدرات ديگر زندگى شان سرچشمه گرفته از بالا فرض مى شود ؛ مردم و الزامات زندگى آنها كه علوم طبيعى و نظرى مدرن آنها را مستقلاً موضوع تحقيق قرار مى دهند ، در اينجا كاره اى نيستند . عقل اول يا به قول ابن عربى صادر اول نخستين مخلوق الهى و در حكم عقل كل است .صادر دوم كه نفس اول باشد روح كلى عالم است . اين روح بر خلاف گايستِ (Geist) هگل از روابط ديالكتيك فراورده هاى عينى و ذهنى اقوام و اذهان انسانى در فرايند تاريخى بدست نمى آيد ، بلكه بر فراز تاريخ و جهان انسانى حكم مى راند .( مقايسه كنيد با دو شيوه وحدت بخشى به انجمنى كه در بالا مثال زديم ). صادر بعدى نفس دوم است كه انفاس و روان هاى فردى و جزيي تك تك انسان ها را اداره مى كند و اين درست برعكس نظر روانكاوانى است كه با هزاران آزمون بالينى هم ساز و كار روانى فرد خاص را حدس مى زنند و هم تا حدى به رانش ها و انگيزش هاى عمومى روان انسانى پى مى برند. مولوى از ديدى كه آشكارا نو افلاتونى است تقدير افراد انسانى را موكول به تقديرى مى كند كه در عالم ديگرى مقدر مى گردد . با اين همه خداوند به پيامبران ندا مى دهد كه خر خود را برانند و ابلاغ كنند و ديگر كارى به واكنش مردم نداشته باشند :
ليك هم مى دان و خر مى ران چو تير
چون كه بلّغ گفت حق ،شد ناگزير
كم تر پژوهشگرى تأثير آشكار انديشه هاى نو افلاتونى در عرفان مولوى و حتى عرفان ايرانى پس از ابن عربى را انكار كرده است . اما فرض كنيد همه پژوهشگران اين تأثير را انكار كرده و وارون نگرى نوافلاتونى مولوى را برگرفته از قرآن دانسته باشند. ابيات بالا به باور من براى رد اين نظر كافى است . چرا ؟ چون اين سايه گرفتن واقعيات ملموس زندگى اين جهانى در جمهورى افلاتون و تاسوعات افلوتين به روشنى و با تمثيلات مشابه با تمثيلات مولوى بيان شده اند ، اما در قرآن اين جهان به رغم فانى بودن ، و گاه لهو و لعب و متاع غرور فرض شدن عدم گونه و سايه و خيال نيست بل وجود آن آن قدر اهميت دارد كه براى آن قواعد و قوانين فردى و اجتماعى وضع مى شود . در قرآن برخلاف مثنوى بارها به رويدادهاى روز اشاره شده است و از تأثيرات خوب و بد آن در امت مؤمنان سخن رفته است ، اما در مثنوى به عنوان كتابى عرفانى ، در هيچ جايي اشاره اى به اوضاع و رويدادهاى قونيه نمى يابيم . تصوير شكارگاهى كه در آن همه به دنبال سايه ها مى دوند مسيحى تر از خاك فرهنگى است كه در قياس با فرهنگ مسيحى قرون وسطى بيش تر به علوم تجربى مجال باليدن داده است و از سوى ديگر تجلى خداى مسيحى در سه گانه پدر و پسر و روح القدس بيش از اسلام و يهوديت به روح الهى مجال نزديك شدن به تكثر دنيوى انديشه داده است . بحث بر سر حقيقى يا ناحقيقى بودن الوهيت و نوع رابطه آن با جهان انسانى نيست . در فرهنگ دينى خداى هر قومى ، خواه وجود داشته باشد و خواه خيال و توهم باشد در شيوه بودن و زيستن آن قوم نقش واقعى دارد و در سياست و اخلاق و همه شؤون زندگى مردم تأثيراتى تعيين كننده دارد .
اما به رغم اين اختلافات فرهنگى و الهياتى ، غلط نيست اگر بگوييم همه اديان ابراهيمى دوجهان انگارند و در همه اديان ابراهيمى جهان باقى اصيل است و جهان فانى بى اعتبار. از همين رو نو افلاتونيسم مى تواند با اين اديان همساز شود .
اكنون به حافظ مى انديشيم ؛ نيازى نيست كه دگربار اشعار وى را درباره رويداد هاى زمانش تكرار كنيم ؛ رويدادهايي چون وحشت مردم در زمان مبارزالدين يا محتسب ، گشايش اوضاع در زمان شاه شجاع ، ظلم كران تا به كران در زمان '' نيم تنى '' دجال فعل و ملحد شكل '' به نام تيمور لنگ كه از قضا خود را صوفى و حافظ قرآن مى نامد ، رزم دلاورانه منصور مظفرى با تيمور و غيره . در ديوان حافظ مى توان به قول خود اين شاعرترين شاعر ايران از '' انقلاب زمانه '' او آگاه شد ، اما اجازه دهيد بگويم كه اشارات حافظ به آنچه در جهان واقعى مى گذرد كاملاً از ديدگاهى انسانى است و مايه هاى دينى و وحيانى ندارد بل دست بالا با دعاى انسانى مؤمن براى بهبود اوضاع يا توكل او به خدا در مقام وجودى كه جهان را به سوى داد و نيكى رهبر است بدرقه مى شوند و گاه نيز چنان بوى نوميدى مى دهند كه ديگر دعا و اميد رستگارى نيز در پى ندارند و شاعر با اندوه و دردى ژرف و دلدوز در عجب مى شود كه چگونه هنوز بوى گلى هست و رنگ ياسمنى . شيراز از كشت و كشتار اميران آرامى ندارد .در عمر ٦٨ ساله اين ستاره شعر ايران و جهان ١٦ حاكم در شيراز فرمانروايي مى كنند . جان دردمند و درد نيوش اين هنرمند آشتى جو و مهر طلب كه در اين روزگار زشت چنين زيبا سخن مى گويد با جابجايي هر حاكمى چه گزندها كه نديده است .براى آنكه از مطلب اصلى دور نشوم توصيف روزگار حافظ را به بعد موكول مى كنم و به اين اشاره بسنده مى كنم كه سخن حافظ در باره ناگوارى هاى روزگارش درست همسو و هم سنخ است با ''جمهور شيرازيان'' روزگارش كه به قول صاحب شيراز نامه با هر بار مبارزه بر سر حكومت از دست سفله هاى تاراجگر دست دعا بر مى داشتند . حافظ در اين گير و دار در انديشه صدور كثرات از وحدت يا خوارى و دون پايگى ماجراهاى دنياى ملموس نيست ، بلكه فقط مى گريزد به گوشه چمنى تا دمى از شر و شور اين دنياى خونبار بياسايد و فراغتى و كتابى و باده كهنى را همدم خويش سازد
من اين مقام به دنيا و آخرت ندهم
اگرچه در پى ام افتند هر دم انجمنى
بيا كه رونق اين كارخانه كم نشود
به زهد همچو تويي و به فسق همچو منى
اما اى كاش مى شد در لاك فرديت خويش پناهى جست يا همچون برخى از جوانان روزگار ما در برابر زور و وحشت حاكمان با ساز و ضرب خود در زير زمين خانه اى دنيايي براى خود ساخت . حافظ را ياراى خزيدن در فرديت كاذب نيست . فرديتِ بدون غيريت ، منِ بدون ديگرى تنها با مرگ ممكن مى گردد . افق نگاه حافظ دورنگر تر از آن است كه بتواند از نوك بينى اش فراتر نرود . شاعرِ عشق چگونه مى تواند از رنج انسان هاى روزگارش رهايي يابد ؟ از همين رو در آن فراغت و گوشه چمن نيز درد زمين بغضش را مى تراكاند :
ببين در آينه جام نقشبندى غيب
كه كس به ياد ندارد چنين عجب زمنى
مى گويم:''اى حافظ ، اى مونس عمر من ، اگر از عجب زمانه ما خبر دآشتى شايد حالت به مى شد.''
حافظ ادامه مى دهد :
به روز حادثه غم با شراب بايد گفت
كه اعتماد به كس نيست در چنين زمنى
ز تند باد حوادث نمى توان ديدن
در اين چمن كه گلى بوده است يا سمنى
از اين سموم كه بر طرف بوستان بگذشت
عجب كه بوى گلى هست و رنگ ياسمنى
مزاج دهر تبه شد در اين بلا حافظ
كجاست فكر حكيمى و راىِ برهمنى
حافظ تو چه نزديك مايى ! حافظ از تباهى كدام روزگار مى گويي ؟ تباهى چرا با دهر پيمان بست كه از ايران ما ديگر نرود و تا به امروز حسب حال ما را چنين نويسد كه سال به سال ، دريغ از پارسال ؟
بارى ، در اين ابيات حافظ غم و درد مردم روزگارش درج است نه اصلى كه اين غم و درد را هيچ مى انگارد . حتى آنجا كه حافظ همچون خيام از هيچى و بى اعتبارى اين جهان سخن مى گويد ، مقصودش سايه گون ديدن اين زندگى در قياس با اصل افلاتونى اش نيست .بل در اين حالِ خيامى دريغاگوىِ اين زندگى اندوهناك زمينى است .حافظ مى گويد :
جهان پير است و بى بنياد
از اين فرهادكش فرياد
كه كرد افسون نيرنگش
ملول از جان شيرينم
و اما خيام :
تركيب پياله اى كه در هم پيوست
بشكستنِ آن روا نمى دارد مست
چندين سر و پاى نازنين از سر و دست
از مهر كه پيوست و به كين كه شكست
در اين ابيات سخن گفتن از بى اعتبارى هستى آدمى براى اعتبار بخشيدن به وحدتى برين نيست اما در هر ورق از مثنوى و ديوان شمس اصل نو افلاتونى واحدى برين كه بر كثرات اين جهان ناسوتى فرمان مى راند سرراست يا تلويحاً نهفته است .
مقصود رد يا اثبات اين اصل نوافلاتونى نيست. باورمندان به اين اصل از جمله افلوتين و ابن عربى خود نيز آن واحد برينى را كه نهايت صعود مراتب هستى است ذاتى ناشناختنى مى دانند. در باره آن مى توان گفت : نمى دانم . مسئله وقتى وخيم مى شود كه اين اصل به هنر و سياست نيز سرايت مى كند . با اصل صدور كثرات واقعى از واحدى دور و ناشناخته نه هنرى پا مى گيرد كه در آن نشانى از نقص ها و زشتى ها و درد هاى انسانى و اساساً انسان دنيوىِ داراى گوشت و پوست و چهره مشخص باشد ، نه سياستى كه از پايين و از صاحبان بحق امور عامه سرچشمه گيرد. در هنر،آنچه به جهان زنده انسانى تعلق دارد در همسازى با اين اصل ضد انسان مى گردد. اگر گاه مى بينيم كه مغول ها و ايلخانان و مستبدان شرقى به هنر دلبستگى نشان مى دهند ، هنر دلخواهِ آنان اغلب آن گونه هنرى است كه نگاهش همواره رو به وحدت برين و زيبايي صرف است . هنر دلخواهشان از آنِ اين جهان نيست . علم دلخواهشان أما بايد در خدمت جهانگيرش و غلبه و مهار آزادى انسان هاى متكثر باشد
قسمت ٢٧٩ ريشه ها با اين مضمون آغاز شد : تصور كنيد ما در جهانى مى زيستيم همچون باغ هميشه بهار سيدرتا ؛ جهانى سراپا زيبا ، در غايت كمال و نهايت جمال ، جهانى كاملاً هماهنگ و بسامان و بى نقص . در يك كلام ، تصور كنيد كه جهان طبيعى و انسانى خودش يك كار هنرى بى نقص بود . سپس فرض كنيد ما هم صداى موسيقايي اين كار بزرگ هنرى را مى شنيديم و تمامى گوشه ها و زوايا و نسبت هاى آن را درك مى كرديم . در اين صورت ديگر چه نيازى بود كه كسى كار هنرى بيافريند . در اين صورت ، ما جز تماشا و نظر و ابراز احساساتى چون جشن و يسن و رقص و نيايش كارى ديگر نمى كرديم . مى توانستيم لفظاً اسمِ تماشاى كار هنرى و حركات و سكنات تماشاگر را هنر بناميم ، چرا كه اسم گذارى كارى است بى مانع ، بى معيار و آزاد . اما اگر معيارِ هنر اكثر كارهاى هنرى تا كنونى ، به ويژه آثار جديدتر باشد ، ديگر نمى توان تماشا و شور و جذبه تماشاى كار هنرى را هنر ناميد . به قول تاركوفسكى هنر زاييدهِ نقص است . در هنر كلاسيك و سنتى هنرمند مى كوشد در عالم خيال جهان ناقص را كامل كند . تصوير ها ، نقوش و صور خيالى بيافريند كه برخلاف جهان واقعى نقص ندارند و اصلا در جهان واقعى وجود ندارند .هنر در مرتبه ديگر زيبا سازى زشتى و نقص را رها مى كند ، هنرمند رمانتيك و ناتوراليست ( طبيعت گرا ) و رئاليست ( واقع گرا) مى كوشد با زيباترين فرم درد ها ، نقص ها ، زشتى ها و شرارت هاى جهان را در غايت صراحت چنان به صورت تماشاگر و مخاطب پرتاب كند كه يخ وجود وى را بشكند . اگر اين ويژگى را از هنر حذف كنيم لاجرم بايد بيش تر شاهكارهاى هنرى جهان را نيز از دايره هنر طرد كنيم. شاهنامه برخلاف زبانزدِ شايع پايانى تراژيك و دردناك دارد كه از زبان يزدگرد خبر از آينده اى تيره و تار مى دهد ؛ آتش آتشكده ها فروخواهند مرد ، جشن ها و يسن هاى شادمانه ايرانيان تيره خواهند شد ، ارجمندان خوار خواهند گشت و بخت فرومايگان بلند خواهد شد ، در هر خطه اى ستمكار پتياره اى روزگار مردمان را سيه خواهد كرد ، مارخواران اهرمن چهره گيتى را به باد خواهند داد ، شر در جهان پراكنده خواهد گشت و خوبان از بيم اشرار نهان خواهند شد ، سخن ها بازى و دروغ مى گردند ، غم و رنج به آشكارى شادى بهرام گور خواهند شد ،جشن و رامش و كوشش و كام به نيرنگ و تنبلى و دام افكنى مبدل مى شوند ، به مردم زيان خواهند زد تا سود خويش افزون كنند و اين همه را به نام دين خواهند كرد ، زيان كسان از پى سود خويش // بجويند و دين اندر آرند پيش . براى مال و خواسته خونها خواهند ريخت ، كارى كنند كه بهار از زمستان تميز دادنى نباشد ، پدر و پسر بدانديشِ هم شوند ، گنجها را زير دامن پنهان كنند و خزانه ها را به غارت برند .اين تصويرها كه من فقط به زبان نثر بيانشان كردم كمينه شباهتى به رنگ هاى درخشان مينياتورها و تقارن و هماهنگى نقوش گنبدهاى هنر نقاشى و معمارى ايلخانان و تيموريان ندارند . با اين همه هنرى بس پيشرو تر در آنها مى بينيم . تا زمانى كه نقاشان ايرانى با نقاشى اروپائيان آشنا نشدند هدف نقاشان همان هارمونى و وحدتى بود كه جزئيات را در زمينه هاى خلاء گونه با وحدت كلى همساز مى كنند هرچند براى اين همسازى لازم باشد كه سرهاى انسانى را بزرگ تر از حد معمول ترسيم كنند . انسانى كه در متن زندگى واقعى با بيم ها و اميدهايش زندگى مى كند كم كم از رضا عباسى در عصر صفوى وارد نقاشى مى شود و در آثار محمد غفارى ( كمال الملك ) كامل مى گردد . نقاشى تا اين زمان يا تابع داستان ها و موضوعات غير داستانى كتاب هاست يا در خدمت دربارها . هنرى چون هنر حافظ يا عبيد يا سيف فرقانى آن هنرى نيست كه خوشايند ايلخانان و تيمور لنگ بوده باشد .على حصورى در فصل ٢٢ كتاب حافظ از نگاهى ديگر دلايلى مى آورد كه بر احتمال قتل حافظ به دست تيمور در سال ٧٩٥ هجرى قمرى گواهى مى دهند . از جمله اين دلايل دلبستگى حافظ به شاه منصور مظفرى است و ستايش بى دريغ او به پاس شكست دادن تيمور در حمله اولش به شيراز است . حتى اگر دلايل حصورى كه من به سهم خود نمى توانم ردشان كنم درست نباشند ، بى گمان حافظ در زمره هنرمندانى نبود كه تيمور بنا به عادتش آنها را با خود به سمرقند مى برد . مطلب ناتمام ماند ، اما بيش از اين سخن به درازا نمى كشانم و ادامه مضمون اين قسمت را به بعد موكول مى كنم
با سپاس از بردبارى شما
پاسخ یک دختر آلمانی به آقای خامنه ای – یاسمین ک
جناب آقای خامنه ای
من یک دختر دانشجوی 24 ساله آلمانی هستم که متن پیام شما به جوانان اروپا و آمریکای شمالی را خواندم و اولین پرسشی که در ذهنم طرح شد این بود که شما در این جهان که هستید و با چه حقی خود را موظف می بینید به جوانان آن هم تنها جوانان اروپا و آمریکای شمالی نامه بنویسید؟ آیا شما به عنوان یک مصلح دینی این کاررا می کنید یا به عنوان رهبر مسلمین درجهان و یا به عنوان رهبر سیاسی جمهوری اسلامی؟ این از این جهت مهم است چون هرکدام از این مسئولیت ها و مقام ها با خود وظایف و تعهدات و پرسش هایی را همراه دارد که شما را موظف به پاسخ گویی به آن ها میکند. شما در ابتدای پیام تان می نویسید که وقایع فرانسه شمار ا متقاعد کرده است که این نامه را بنویسید چرا به جوانان اروپا و آمریکا چرا نه به آن تروریست های بزدلی که روز روشن یک عده روزنامه نگارغیر نظامی و غیر مسلح را به رگبار مسلسل بستند نامه نمی نویسید و نمی پرسید چرا این جنایات را مرتکب می شوند؟ اصلا شما کی هستید که می خواهید جوانان اروپا و آمریکا را هدایت کنید؟ شما چرا به جوانان کشور خودتان نامه نمی نویسید؟ شما انگار که دچار توهم هستید که شخصیتی ممتاز در جهان هستید؟ شما رهبر یک کشور فلاکت زده ای هستید که در آن در صد مهمی از مردمش زیر خط فقر زندگی می کنند، کشوری که در آن تن فروشی و فحشا بیداد می کند، اعتیاد د مار از روزگار جامعه در آورده است، کشوری که سراپایش را فساد و دزدی گرفته است و این فسادها و دزدی ها از بیت شما و کسانی که منصوب شما هستند شروع می شود، کشوری که بزرگترین زندان روزنامه نگاران لقب گرفته است، کشوری که در آن شهروندان از هر گونه حق آزادی بیان، آزادی ابراز عقیده، آزادی اعتراض در خیابان، آزادی لباس پوشیدن، آزادی استفاده از اینترنت، آزادی نوشتن و ده ها آزادی دیگر به دستور شخص شما محروم هستند، کشوری که پس از چین بیشترین شمار اعدام رادارد.. آن وقت شما آن قدر از خود راضی و متوهم هستید که به جای این که فکری برای حل مشکلات کشور خودتان و جوانان ایرانی بکنید دلتان به حال جوانان اروپایی و آمریکایی می سوزد!! شما آن قدر دچار متوهم و // هستید که پدران و مادران ما را متهم می کنید که حس حقیقت جویی شان ضعیف است و رهبران سیاسی و دولتمردان هم مارافریب می دهند! البته در مورد آخر شما به درستی قیاس به نفس می کنید، چون شما با انحصار صدها کانال رادیویی و تلویزیونی در داخل و خارج از کشور که هزینه اش را مردم ایران می پردازند شب و روز دروغ به خورد مردم می دهید بدون این که به هیچ کسی که با نظر شما موافق نباشد حق استفاده از رسانه ای را بدهید. بنابراین فکر می کنید در اروپا و آمریکا هم مثل ایران هست و مانند ایران همه چیز در انحصار چند صد نفر است. این نشان می دهد که شما نه تنها گرفتار توهم هستید بلکه اصلا کشورهای ما را نمی شناسید. آقای خامنه ای در اروپا و آمریکا دست کم در کشوری که من در آن متولد و بزرگ شده ام مثل ایران نیست. این جا رسانه ها منحصرا در اختیار قدرت مداران نیست. بلکه رسانه ها شب و روز ناظر کار قدرت مداران هستند و هرجا اشتباه کنند مچ آن ها را میگیرند. به همین دلیل اگر یک سیاست مداری دزدی کرد او را افشا می کنند و قوه قضاییه مستقلی هم وجود دارد که سیاست مدار خاطی را تعقیب و مجازات می کند اما در ایران شما این طور نیست. رسانه ها حق خبررسانی بی طرفانه ندارند وقوه قضاییه هم فرمانبر شما است. پس بر خلاف ادعای شما امکان فریب دادن مردم و جوانان از سوی سیاست مداران در اروپا در مقایسه با ایران و کشورتحت رهبری شما تقریبا صفر است. شما با این ادعا به جوانان مخاطب خودتان توهین هم می کنید چون ظاهرا آنان را مشتی احمق و نفهم تصور می کنید که سیاست مداران غرب آن ها را فریب می دهند و تنها منتظر یک «رهبرعاقل» یک کشور عقب مانده هستند که راه را به آن ها نشان بدهد. خیر آقای خامنه ای این طور نیست شما اقتصاد و رفاه اجتماعی اروپا و امریکا را نگاه کنید و با قدری فکر کردن می فهمید که نظام های اجتماعی خود بخود بوجود نیامده و خود کارهم نیستند بلکه نیاز به مدیرانی دارند که این نظام ها را طراحی و اداره کنند و کشورهای غربی و جوانان آن ها توانایی خلق و اداره این نظام های کار آمد را دارند. این چیزی که ظاهر ا در ایران و زیر رهبری شما وجود ندارد. نظام های سیاسی اجتماعی و اقتصادی در آمریکا و اروپا به رغم تما م ضعف هایی که می توانند داشته باشند، کارآمد تر و انسان دوست تر از نظام جمهوری اسلامی است و به همین دلیل هم هست که این جمهوری اسلامی است که وابسته به نظام های اقتصادی و سیاسی اروپا و آمریکا ست و نه برعکس. من نمی خواهم بگویم نظام اجتماعی و سیاسی و اقتصادی ما کامل و بی نقص است اما به مراتب بهتر از نظام شماست چون در آن حقوق شهروندان تا اندازه ای رعایت می شود، یک رفاه نسبی برای شهروندان تامین است و کودکان خیابانی کارتون خواب نداریم. مجازات اعدام نداریم مجازات های وحشتناک قرون وسطایی مانند سنگسار زنان و قطع دست و پا نداریم. چرا فکر می کنید ما باید اعتقادات و مذهب شما را بشناسیم. ما اعتقادات و مذهب چینی ها ، هند وها و خیلی دیگر از ادیان را هم نمی شناسیم همان طور که جوانان شما هم ادیان ما و دیگر را نمی شناسند و کمبودی هم احساس نمی کنند. ما به همین دین مسیح خودمان هم احتیاجی نداریم چه برسد به اسلام شما. من فکر می کنم شما و دیگر رهبران و سیاستمدارانی که این طور فکر می کنند از مرحله پرت و در عالم هپروت زندکی می کنند. انسان ها به دنیا نمی آیند که مذهب و خدا برای خود جستجو کنند و عبادت کنند انسان ها همانطور که در مورد شما هم جزاین نبوده از آمیزش مرد و زن که بعدها پدر و مادر می شوند شکل میگیرند و پس از به دنیا آمدن هم باید اول آموزش ببینند و بعد هم عقب کار و زندگی باشند. همه که مثل شما رهبر و قدرتمند نیستند که غم و درد زندگی را نداشته باشند و همه چی شان فراهم باشد و فقط مشکل مذهب و خداشون مانده باشه. نه! اون کودک کارتون خواب در تهران و یا آن دختر چهارده ساله که در قم تن فروشی می کند تا از گرسنگی تلف نشود به ریش شما و امثال شما می خندند. بنابراین جوان های اروپا هم بر خلاف توهم شما مشکل شان این نیست که گویا تصویر درستی از اسلام ندارند بلکه آن ها می خواهند در یک جامعه آزاد با حداقل کرامت انسانی و حقوق شهروندی زندگی کنند. تازه گیریم که حرف شما درست باشد و تصویری از اسلام نداشته باشند خوب نداشته باشند به شما چه ربطی دارد. شما اگر مصلح و آرام بخش به زندگی دیگران هستید بهتر است اول به درد ملیون ها جوان ایرانی برسید.
بنابراین به نظر من شما سوراخ دعا رو گم کردید. من و میلیون ها جوان مانند من چه در اروپا و آمریکا چه در مصرو هند، ایران و ویتنام و چه در استرالیا و آرژانتین همه شان عقب یک زندگی آرام و بی دغدغه و خالی از اضطراب، ترور و زور هستند. زندگی ای که حداقل نیازهای آن ها را تامین کند و فکرشان این نیست که چه مذهبی و چه خدایی باید داشته باشند. چرا فکر می کنید من و میلیون ها جوان باید تصمیم گیری در باره زندگی و سرنوشت خود را به دست چند صد آخوند با میانگین سنی هشتاد سال، کسانی که نه دنیا ی مدرن امروزرا می شناسند ونه از پیشرفت های علمی خبری دارند و نه شاید حتی یک بار هم محل سکونت خودراترک کرده باشند، بسپارند؟ جناب آقای خامنه ای شما به ما اندرز می دهید که ما باید اسلام اصیل و اسلام قرآنی را بشناسیم و از فحوای پیام شما چنین برمی آید که شما پیام آورنده اسلام ناب هستید اما شما در پیام خود تان فریبکارانه در مورد اسلام ناب مورد نظرتان که گویا رهبران «فریبکار» ما آن را از ما پنهان میکنند سکوت می کنید! شما نمی گویید این اسلام ناب مورد نظر شما چیست و کجاست؟ آیا اسلامی که داعش می گوید است که به زنان تجاوز می کند و آنان را به عنوان برده میفروشد و یا اسلام حاکم در عربستان سعودی است که گردن زنی و نداشتن حق زنان حتی برای رانندگی امری قانونی است؟ آیا اسلام ناب مورد نظر شما بوکو حرام، طالبان و الشباب است که به نام اسلام به قتل و غارت، ربودن و تجاوز و خرید و فروش زنان دست می زنند یا نظام جمهوری اسلامی زیر رهبری شما که بوی تعفن فساد در آن، نا برابری، دروغ، دزدی، اعتیاد و فحشا از آن تمام کشور را فراگرفته است؟ فسادی که شما خود حتی حدود دو ماه پیش در پیام به همایش مبارزه با فساد به ناتوانی تان اذعان کردید که کاری از دست شما ساخته نیست! چرا ساخته نیست برای این که فساد از بیت شما و از شخص شما شروع می شود. برای اینکه خوب می دانید که فرماندهان منصوب شما بزرگترین قاچاقچی ها هستند وبا در اختیار داشتن بندرها و فرودگاه های مخفی به قاچاق کالا و مواد مخدر مشغولند و به شما اگر هم به صورت پول نباشد حق السهم می دهند. چون به نام شما و به کام شما برا ی خود دستگاه های جاسوسی و زندان راه انداخته اند و تمام معترضین را شنود، بازداشت و شکنجه می کنند و شما هم کاملا در جریان هستید. بنابراین من ترجیح می دهم در همین نظامی که در آن آزادی و کرامت انسانی تا حدی – هرچند به نظر شما هم کم باشد- تضمین است زندگی کنم. در نظامی که اگر به خیابان بیابم و در مخالفت با مساله ای اعتراض خودم را به گوش دیگران برسانم، پلیس با وانت از روی من رد نمی شود، مرا دستگیر و به من تجاوز نمی کند، شکنجه نمی شوم و پای تلویزیون نباید توبه کنم. بنابراین من همین نظام خود مان که ممکن است هزار اشکال و نقص هم داشته باشد را بر نظام جمهوری اسلامی شما صد بار ترجیح می دهم و فکر می کنم میلیون ها جوان در سراسر دنیا و ایران هم همین نظر من را دارند. و من با این که اسلام مورد نظر شمارا نمی شناسم هیچ کمبودی در زندگی احساس نمی کنم و اصلا علاقه ای هم به شناسایی مذهب مورد نظر شما ندارم. شما مدعی هستید که رهبران سیاسی ما، ما را از دست یابی به اسلام اصیل باز می دارند و در پیام خود به ما هشدار می دهید که اسیر پیشداوری نشویم. شما می نویسید اصراری ندارید که ما برداشت شما و یا هر تلقّی دیگری از اسلام را بپذیریم بلکه باید اسلام را از طریق منابع اصیل و مآخذ دست اوّل آن – از طریق قرآن و زندگی پیامبر بزرگ آن- بشناسیم. این کار اما آقای خامنه ای انجام شده است شما خبر ندارید. چون درست بخشی از احکامی که در قرآن آمده است که اصیل تر از ادعاهای شما هم هست، ضد انسان و به ویژه ضد زنان است. در قرآن صراحت دارد که هر مرد می تواند تا چهار زن دایمی بگیرد. در قرآن آمده است که شهادت زن نصف شهادت مرد ارزش دارد و نصف مرد هم از ارثیه پدر و مادر خود سهم می برد. بگذریم ازاین که قرآن به مرد اجازه داده است همسر خود را تنبیه بدنی بکند. آقای خامنه ای من یک زنم و یک انسانم می خواهم خودم مالک تن خود باشم، حق انتخاب شغل، همسر و لباس داشته باشم، می خواهم حق داشته باشم مانند برادران هم سن و سال خودم به استادیوم های ورزشی بروم و تماشاچی ورزش باشم. من هیچ علاقه ای هم ندارم این قوانین و دستورات زن ستیز و ضد بشری حتی در ایران ادامه پیدا کند چه برسد به این که در اروپا حاکم شود. بنابراین مشکل من این نیست که اسلام ناب محمدی مورد نظر شما را نشناخته ام بلکه مشکل و دغدغه من این است که میلیون ها تن از خواهران و مادران من در ایران به نام اسلام به گروگان گرفته شده اند و باداغ و درفش مجبور به رعایت قوانین ضد انسانی و ضد بشری شده اند. نکته دیگری که در پیام تان به جوانان غرب سرکوفت می دهید این است که پدر بزرگ ها و پدرپدر بزرگ های این جوانان کشورهای دیگر را غارت کرده اند و دست به جنایات زیادی زده اند. حرف شما کاملا درست است اما شما مغلطه می کنید! چون اولا این تنها کشورهای غربی نبوده اند که کشورهای دیگر را غارت کردند و دست به جنایت و برده داری زدند. اگر شما به تاریخ ایران مراجعه کنید در آن جا هم به بسیاری از لشکر کشی ها و آتش سوزی ها و کشتار و غارت بر می خورید. حمله ایران به هند در زمان نادر شاه تنها یک نمونه است. بنابراین این واقعیت های تاریخی را نمی توان انکارو فراموش کرد بلکه باید از آنان آموخت. به باور من کشورهای غربی در برخورد به گذشته خود بسیار صادقانه تر عمل کرده اند تا دیگران. در همین کشور من هفتاد سال است که در مورد جنایات هیتلر بحث و انتقاد از خود می شود. در آمریکا که برده داری در آن تا چند دهه پیش هم وجود داشت، امروز یک رنگین پوست رییس جمهور است. بنابراین دست مایه کردن اشتباهات و جنایات گذشته کشورهای غربی از سوی شما به باور من نه برای خدمت به پیش گیری از تکرار این جنایات است که فرار از پاسخ دادن به واقعیت ها و جنایاتی است که امروز به نام اسلام درجهان انجام می شود. واقعیت این است که از انقلاب به اصطلاح اسلامی در ایران در سال 57 سی و چهار سال می گذرد و به رغم وعده های شما ودیگر قدرت مداران جمهوری اسلامی و به رغم صدها میلیارددلار درآمد های نفتی جمهوری اسلامی از لحاظ ناکارآمدی و ناهنجا ری های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی (فساد فحشا، اعتیاد، سقوط اخلاقی، اقتصادی) یکی از بدترین نمونه در میان کشورهای سه قاره آفریقا آسیا و آمریکای جنوبی است. این ادعا نیست بلکه آمار و ارقام رسمی نهادهای جمهوری اسلامی خود این تصویر را مستند عرضه میکنند. آقای خامنه ای می دانید نقطه قوت غرب در کجاست؟ در حکومت قانون است. در کشور من قانون حاکم است هرچند ممکن است این قانون اشکالاتی هم داشته باشد اما قانون حاکم است و شهروندان حقوقی دارند که محترم شناحته شده اند و از سوی نهادهای قانونی حفظ می شوند. اما در کشور شما جمهوری اسلامی قانون حاکم نیست بلکه زور حاکم است شما حتی همین قوانین نیم بندی که در قانون اساسی خودتا ن تصویب کرده اید را هم رعایت نمی کنید. قانون حاکم در ایران زور و پول است. بنابراین اگر یک جو وجدان را در قضاوت دخالت بدهید و منصفانه قضاوت کنید می بینید که کشورهای غربی از شما خیلی جلوتر هستند حتی از نظر اخلاقی. بر خلاف کشور شما که در آن حتی سنی ها هم حق عبادت و داشتن مسجد ندارند و با افغانی های همزبان و هم مسلک شما رفتارهای ناشایست و غیر انسانی می شود، در کشورهای غربی همه اقلیت های مذهبی وقومی از جمله مسلمانان از آزادی های اجتماعی و عقیدتی برخوردارند و گروه های نژاد پرست و بیگانه ستیز تنها اقلیتی ناچیز از مردم این کشورها هستند. شما اگراین اعتقاد را دارید که مردم ایران آزادانه جمهوری اسلامی ای که شما رهبرش هستید را انتخاب کرده اند چرا از آزادی انتخابات و همه پرسی هراس دارید؟ چرا معترضین به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری در سال 88 را این چنین وحشیانه و خونبار سرکوب و قلع و قمع کردید و رهبران جنبش سبز را بدون هیچ مجوز قانونی و رای دادگاه به حصر کشیده اید. آقای خامنه ای کاخ شیشه ای که شما برای خود ساخته اید بسیار شکننده تر از کاخ شیشه ای غربی هاست که شما به آن سنگ پراکنی و کینه توزی می کنید. این اندرز را از من یک جوان بی ادعای غربی بپذیرید که هیچ دیکتاتور و جنایتکاری در تاریخ از مکافات جنایات خود جان سالم بدر نبرده است. به خود آیید وپیش از آن که دیر شده باشد به ارزش های انسانی و کرامت انسان ها احترام بگذارید من امید آن روزی را دارم که مردم بالیاقت و با هوش ایران موفق شوند عاملان بدبختی، فقر، عقب ماندگی صنعتی و اقتصادی، فروپاشی اخلاقی و پایمال کنندگان کرامت و حقوق انسانی را در محکمه ای عادلانه بسزای اعمال خود برسانند. به امید آن روز. یاسمن ک. بیست و پنجم ژانویه 2015
یاسمین ک.
کاش این نامه را به المانی ترجمه میکردید . در نشریات المان چاپ میکردید
گفتی که گفته باشی؟ تا جا نمانده باشی؟ جا مانده بر در بیت = در کاسه دارد آشی
سلام به نوری زاد
خوندن این مطلب را به شما و به همه دوستان توصیه می کنم:
تاریخچه پیدایش آخوند در ایران
کمتر کسی را می توان سراغ داشت که در زندگی روزمره خود کلمه اخوند را به کار
نبرد یا نشنود.اخوند کیست و از کجا وارد فرهنگ ما شد.یک مثال قدیمی طنز در
ایران وجود دارد که می گوید اگر ریش هر اخوند را بالا بزنی زیر ان نوشته شده
است(ساخت انگلیس).
این ضرب المثل طنز ریشه عمیقی در حقیقت دارد.دو اصل مهم در تشیع عبارتست از
اجتهاد و تقلید که تا قبل از زمان قاجار این دو اصل وجود نداشته یا خیلی
کمرنگ بوده است.تا پیش از دوره قاجاریه هیچ شخصی را نمی توان یافت که خود را
روحانی یا مجتهد معرفی کرده باشد و از مسلمانان بخواهد که مقلد او باشند و
اوامر او را اطاعت کنند.بر طبق مدارک اولین بار در زمان صفویه سر و کله
انگلیسیها در ایران پیدا شد.
نام برادران شرلی برای همه اشناست.برادران شرلی در هنگام عزیمت به ایران
مترجم در اختیار داشتند که این نشان دهنده انست که دولت انگلیس از سالها قبل
کشور ایران مردم ایران و روحیات انها را می شناخته است و با قصد و نیت قبلی
پا به کشور ایران گذاشته است.در هنگام عزیمت برادران شرلی به ایران یکی از
همراهان انها به اشتباه توسط دولت شاه عباس کشته می شود.شاه عباس از شنیدن
این خبر ناراحت می شود و به برادران شرلی می گوید ای کاش به جای این نوکر
شما شش ایرانی کشته می شدند ولی هرگز این اتفاق نمی افتاد برادران شرلی به
شاه عباس می گویند زیاد خودتان را ناراحت نکنید این نوکری که کشته شده
ایرانی بوده شاه عباس از شنیدن این خبر خوشحال!میشود و می گوید خوب حالا عوض
اون نوکر شما هر کدام از نوکرهای مرا خواستید بردارید.
چند سال قبل از اعزام برادران شرلی به ایران دولت انگلیس یک هندی را در
پوشش یک درویش روانه ایران می کند که نام وی مقصود علی بوده است.حدس زده می
شود برادران شرلی بر اساس اطلاعات مقصود علی از جامعه ایران به کشور ایران
اعزام شده باشند.درویش مقصود علی به زبان فارسی چنان تسلط داشته که حتی شعر
فارسی نیز می سروده است.وی اولین ویروس شومی بود که از طرف دولت انگلیس
روانه ایران شد و به طوری که در ادامه می بینیم صنعت ملا و اخوند سازی توسط
وی در ایران راه انداخته شد.
ورود مقصود علی به ایران به سال نهصد و نود هجری گزارش شده است.در این زمان
در ایران خانقاه های زیادی وجود داشت و کسی که مجلس خانقاه را می گرداند به
مجلس ارا معروف بود.از انجا که مقصود علی شغلش درویشی و مجلس ارایی خانقاهها
بود به مجلسی معروف شد واین اقا پدر مجلسی های مشهور می باشد.مقصود علی هندی
پس از امدن به ایران ساکن اصفهان می شود و با دختر یک درویش لبنانی جبل املی
به نام درویش ملا محمد ازدواج می کند.
در سال هزارودو هجری شاه عباس شروع می کند به مبارزه با صوفیان در حالی که
پادشاهان صفوی خود در ابتدا از طرفداران صوفیان بودند.ما در کتاب مرتضی
راوندی تاریخ اجتماعی ایران جلد سوم صفحه چهارصدوهشتادوسه می خوانیم که در
دوران شاه عباس مبارزه با متصوفان برای از بین بردن نفوذ انان به اندازه ای
شدید بود که در عرض سی سال تمام مهر علاقه سیصد ساله نسبت به صوفیه جای خود
را کینه و انتقام و تعصب کور داد.
مقصود علی هندی وقتی با برخورد شدید شاه عباس با صوفیان روبرو می شود از
ایران فرار می کند.مقصود علی هندی از خود دو پسر در ایران به جا می گذارد
یکی محمد تقی و دیگری محمد صادق که این محمد صادق همان علامه مجلسی اول می
باشد.
محمد صادق در هنگام فرار پدرش فردی نابالغ بوده اما بعد وقتی بزرگتر می شود
به فرقه صوفیان می پیوندد و بدون ترس از شاه عباس به خانقاهها رفت و امد می
کرده است.پس از مرگ شاه عباس شاه صفی جای وی را می گیرد.قابل ذکر است که
بعدها وقتی علامه مجلسی دوم پسر مجلسی اول دستور کشتن صوفیان را می دهد مردم
به او معترض می شوند که پدر تو نیز درویش بود پس چرا با صوفیان چنین برخوردی
می کنی وی در جواب می گوید که پدر من یک درویش واقعی نبوده و برای رسوخ در
صوفیان و کسب اخبار از انها به لباس درویشی در امده است.در حقیقت علامه
مجلسی اول جاسوس شاه عباس بوده است.پس از روی کار امدن شاه صفی سیاست سرکوب
دراویش توسط وی ادامه می یابد اما از بخت بد علامه مجلسی اول وی هیچ مدرکی
در دست نداشته که ثابت کند واقعا درویش نبوده و وقتی جان خود را در خطر می
بیند از ترس جان همانند پدرش به هندوستان می گریزد.این علامه مجلسی اول هم
دو پسر داشته یکی عبدالله که وی را همراه با خود به هندوستان می برد و پسر
دیگرش به نام عزیزالله را در ایران باقی می گذارد.پس از فرار محمد تقی پسرش
عزیزالله در ایران به ثروتی بسیار زیاد دست می یابد که البته منبع و ریشه
این ثروت مشخص نیست.
یکی از نوادگان عزیزالله الماس گرانبهایی را به حرم علی تقدیم می کند که به
خاطر این کار این خاندان به الماسی معروف می شوند که هم اکنون نیز خاندان
الماسی در اصفهان یکی از خانواده های پولدار می باشند.بعد از مدتی محمد تقی
هندی با یک ماموریت جدید همراه با شخصی به نام سید مراد هندی به عراق
فرستاده می شود.این اولین برخورد ما با پیشوند سید در تاریخ است.اولین بار
مقصود علی هندی با توجه به داغی بازار صوفیان خود را درویش معرفی می کند اما
حال که دراویش بازار خود را از دست داده اند مراد هندی خود را سید معرفی می
کند.سید مراد هندی سه پسر داشته است.
یکی ابوالمعالی یکی عبدالکریم ویکی هم محمد علی نام داشته است.محمد علی در
عراق به شغل طبابت مشغول بوده و به خاطر اطلاعاتی که در زمینه پزشکی داشته
به حکیم معروف می شود و هم اکنون تمام کسانی که در عراق فامیل حکیم دارند از
نوادگان این محمد علی هستند.محمد تقی هم در عراق دارای ثروت زیادی بوده و
فرزند وی به نام محمد باقر در عراق تحصیل می کند.محمد تقی منشی های زیادی
داشته است وی به همراه تمام منشی هایش و ابوامعالی و عبداکریم به ایران
مهاجرت می کند که مصادف با پادشاهی شاه سلیمان بوده است و با توجه به قدرت
مالی فراوانی که در اختیار داشتند مدارس متعددی در ایران به راه می اندازند
و طلبه های زیادی را جذب مدارس خود می کنند و انها را اموزش می دهند.ماموریت
اقای محمد تقی رواج خرافات تا سرحد افراط در بین مردم ایران بوده است زیرا
دولت انگلیس تنها راه را برای سلطه بر ایرانیان ایجاد جدایی بین انها دانسته
و البته خوب تشخیص داده بود و تا امروز هم از این تفرقه استفاده می کند.منشی
های محمد تقی شروع می کنند به کتاب نوشتن که البته تمام کتابها به نام محمد
تقی یا همان علامه مجلسی منتشر می شده است.منشی های محمد تقی به سراسر ایران
می رفتند و برای او تبلیغ می کردند.
.محمد تقی برای تمام کارها و اوقات شیعیان از بدو تولد تا لحظه مرگ دعاهای
بخصوصی را ابداع می کند.هر روز هفته یک دعا هر ماه سال یک دعا تمام اداب و
کارها یک دعا به نحوی که اگر انسان بخواهد به تمام این دعاها عمل کند از
زندگی باز می ماند و تازه یک دهم دعاها را هم نمی تواند بخواند.از نظر علمی
محمد تقی پدر گرچه علامه بزرگ است اما از فرزندش محمد باقر در نزد شیعیان
کمتر است.
محمد تقی دختر داشته که به همسری شخصی به نام محمد صالح خاتون ابادی درمی
اورد از این زوج فرزندی به دنیا می اید به نام میر محمد حسین که محمد باقر
یعنی همان مجلسی دوم دخترش را می دهد به میر محمد حسین.
میر محمد حسین پس از ملاباقر مجلسی می شود ملاباشی شاه سلطان حسین.از ان
روز تا کنون بیشتر امامان جمعه فرزند زادگان این میر محمد حسین هستند.میر
محمد حسین باعث شکست ایران از افغانها می شود.شاه سلطان حسین یک وزیر با
تدبیری به نام فتحعلی خان اعتمادالدوله.که این شخص در حقیقت اداره امور
مملکت را بر عهده داشته زیرا شاه سلطان حسین شخصی نادان و خرافاتی بوده است.
در شبی امدادهای غیبی(انگلستان)به میر محمد حسین ماموریتی را محول می کند
و وی خود را با عجله نزد شاه سلطان حسین می رساند و وی را فریب می دهد که
فتحعلی خان اعتمادالدوله قصد کودتا و براندازی حکومت او را دارد و یک سری
مدارک جعلی را نیز به سلطان حسین نشان می دهد.سلطان حسین بلافاصله دستور کور
کردن وزیر خود را می دهد و خود این میر محمد حسین دستور شاه را اجرا می کند
و وزیر بالیاقت شاه نالایق را کور می کند.روز بعد سلطان حسین متوجه اشتباه
خود می شود اما دیگر کار از کار گذشته بوده است.دختر محمد باقر مجلسی با
شخصی به نام محمد اکمل ازدواج می کند که فرزند انها وحید بهبهانی نامیده می
شود که این وجید بهبهانی ابداع کننده اجتهاد و تقلید در شیعه می باشد.دختر
دیگر محمد تقی با شخصی از سادات ازدواج می کند که فرزند انها طباطبایی
نامیده شد و نسل طباطبایی ها از انجا نشات گرفته است.
یعنی خانواده های طباطبایی حکیم مجلسی بروجردی بحرالعلوم امام جمعه امامی
الماسی و خیلی دیگر از خانواده های مذهبی همه از این جا ریشه گرفته اند.
انچه خواندید گوشه ای از تحقیقات اقای مهدی شمشیری در رابطه با پیدایش
اخوند در ایران بوده
“ملیجک”
سر انجام با لابی چندین ساله حوزه علمیه، کمیته المپیک، با برگزاری
“المپیک آخوندی” در رشتههای زیر موافقت کرد:
شنا در بیت المال
سوارکاری ٔبر ملت
پرش از مالیات
صیغه نوردی
پرتاب آزاد فتوا
دوی صد متر بین تکیه و مسجد
فیگور آزاد روی منبر
اولین دوره این المپیک از ساله آینده، در شهرک المپیک قم برگزار میشود.
جناب کورش کبیر
با سلام
مطالبی که از چند کتاب نقل کردید از اساس نادرست است،شما البته میتوانید بجهات مختلف سیاسی و غیر سیاسی با آخوند جماعت مخالف باشید یا مخالف روحانیت حاکم باشید ،اما اینرا بدانید که مساله اجتهاد و تقلید مساله ای نبوده است که حدوث آن مربوط باشد به عصر صفویه یا ارتباط های جعلی با اجانب ،شما اگر با مراجعه به منابع واقعی مطالعه مختصری در تاریخ فقه و فقیهان شیعه کنید در می یابید که بعد از عصر غیبت امام علیه السلام ،مساله اجتهاد و کتاب فتوا نویسی وجود داشته است ،از همان فقیهان عصر اول غیبت ،یعنی مرحوم شیخ مفید و سید مرتضی و سید رضی و شیخ طوسی و شاگردان او ،همه دارای اجتهاد و کتابهای متعدد استدلالی و فتوائی بوده اند ،آیا کتاب “المقنعه” شیخ مفید که یک کتاب فتوائی است ،مربوط است به عصر صفویه و سفارش دربار انگلیس؟!
آیا کتاب “النهایه فی مجرد الفتوی” شیخ طوسی رضوان الله علیه که کتابی فتوائی بوده است ،سابق بر زمان صفویه بوده است یا لاحق بر آن؟
آیا کتب و رسائل فتوائی سید مرتضی علم الهدی ،مربوط به طبقه اول از فقهاء شیعه نبوده است؟
همینطور رسائل عملیه فقهاء دیگر تا عصر مرحوم علامه حلی که راس المتاخرین بوده است تا اعصار دیگر ،اینها کتابهای فتوا و اجتهاد فقهی مصطلح و تقلید فقهی مصطلح نبوده است؟
بنابر این مطلب شما از همان پایه اول اساس درستی ندارد،و من نیازی نمی بینم دیگر به جعلیات و نسبت های دروغی که به مجلسی ها و غیر آنان از کتابهای مغرضانه ای که نقل کرده ایدو نسبت داده اید بپردازم .
تنها بهنوان توصیه برادرانه بشما میگویم ،نقد و ایراد و انتقاد به سازمان روحانیت امری بلا اشکال است ،امر نقدهای ما خوب است صبغه انسانی و منصفانه داشته باشد ،نه ریشه زنی های مغرضانه ،ضمن اینکه شما هرکتابی می خوانید ،بصرف اینکه مطالب آن کتاب با ذوق و سلیقه شخصی شما هماهنگ است آنرا نپذیرید ،شمشیری یا هرکس دیگری ،زمانی که مطالبی را عرضه میکنند و ادعاهایی را در جایی گرد آوری می کنند ،بر انسان منصف و محقق و حقیقت جوست ،که در اسناد و ریفرنسهای مطالب آن درنگ کند ،و از پذیرش کورکورانه مطالب و ادعاهای اشخاص خودداری کند ،و از تخریب افراد یا گروهها با تکیه بر فاکت های غیر مستند بپرهیزد ،وگرنه این روش که مخالفت را بهر وسیله ای مباح است تخریب کنی ،همان تز غیر اخلاقی مارکسیستی است که هدف وسیله را مباح می کند،و این شایسته انسان اخلاقی و منصف نیست.
موفق باشید
با درود به جناب نوریزاد.این ویدیو را باید تقدیم کسانی میکردید که دم از احترام به مقدساتی می زنند که دست آویزی برای ترور و غارت و جنایت و هر پستی و پلاشتی دراین سرزمین اسلام و آخوند زده شده اند.آنها که خود را محق می دانند تا واکنش طبیعی انسانها را به ظلم و بیدادگری با خرد کردن گردن و مثله کردن و سوزاندن و از کوه پرت کردن و داغ و درفش پاسخ دهند ولی حاضر نیستند یک لحظه به این فکر کنند که چرا هم مسلکان آنها به چنین جنایاتی دست می زنند. کسانیکه شب و روز در برابر موجودی موهوم وآزمندانه دست به سینه ایستاده تا هم دراین دنیا با نابودی و زجر دیگران انگل وار زندگی کنند و جواب هر اعتراضی را درست مثل خدایشان با کشت و کشتار و غارت و ترور جواب دهند و هم عاقبت خود را در بهشت موعود به خیر نمایند.دراین 36 سال این جنایت پیشه گان بربر آنچنان درد و زجر و جور بر جامعه طاعون زده ایران رواداشته اند که چشمها را از اشک تهی و دلها را از عاطفه و احساسات خالی کرده اند.درد بزرگ بی رمقی و بی احساسی انسانها در برابر این همه جنایت است .وگویا این حرامیان بخوبی به این موضوع توجه دارند که هر چه ظلم و ستم بیشتر شود حساسیتها هم کمتر می شود.در تفکر شیعی مگر هدف غیر از اینست که آنقدر ظلم کنید تا امام زمانشان سر برسد و بقیه را دنیا را با خون بشوید؟آیا این اراذل و اوباش را فکری غیر از اینست؟هموطن ما با موجوداتی بی رحم سنگدل و ایدیولوژیکی سرو کار داریم که آنچه برایشان ارزشی ندارد جان و حیات و شرافت انسانی است بهمین جهت نشانه گرفتن اعتقادات و مقدسات آنها چشم اسفیدیار آنهاست.بعقیده من همانطور که حق هر انسانی است وظیفه هر انسان ایران و انساندوستی است که بدون پروا بمقدسات این اراذل و اوباش از هیچ توهینی نهراسد.چون تنها از این طریق است که می توان آنها را وادار به عقب نشینی کرد.این جزیی از مبارزه بدون خشونت هست زیرا ابزار کار اسلحه نیست بلکه زبان است.
خیلی شریفی آقای نوریزاد
محمد نوری زاد عزیز،
فوق العاده مینویسی؛ از ته دلِ بیشتر اهل این سامانِ نابسامان. قلمت هر روز تیزتر و تیزتر میشود و بیشتر به دل مینشیند. خوشا به نیک فرجامی ات که بخت آن داری که برای میهن و انسانهای اطرافت کاری چنین بزرگ انجام دهی. یک -یک واژه های این نوشته ات، حقیقت محض است و نتیجه گیری پایانی ات بی نظیر: “هر گندی اگر بر سر و روی این کشور نشسته، به برکتِ دستیابیِ موجودی به اسم آخوند بر منصب های کلیدیِ کشور است”. دوستت دارم.
موفق باشی