سر تیتر خبرها
یک قدم تا مرگ!

یک قدم تا مرگ!

یک: آتنا فرقدانی دختری لطیف و هنرمند و تُرد و شکننده و سر به زیر و درسخوان بود. مآمورانِ بی خرد اطلاعات و سپاه اما با شلتاق ها و عربده های اسلامی خود او را به کله شقی وا داشتند. او اکنون توفانی است. سیل است. ویرانگر است. آتنای تُرد و شکننده، امروز بمب اتمی از وزن شصت کیلویی اش برساخته و تا آن را بر دم و دستگاه اسلامیِ این نظامِ جفا پیشه ننشاند، از پای نمی ایستد. تا چندی پیش، در هر تماسی که از زندان می گرفت، من او را از ورود به چرخه ی فرساینده ی اعتصاب غذا باز می داشتم. او را به ورزش و حتی تدریسِ نقاشی به بانوانِ زندانی ترغیب می کردم. اما چه کنم که یک قاضیِ ابله و دمِ دستِ اطلاعات و سپاه با او لج کرد و این دختر مهربان و نازنین را به وادی اعتصاب و مرگ کشاند.

چهارشنبه ی گذشته از زندان زنگ می زنند و از پدر و مادر آتنا می خواهند که خود را به زندان قرچک برسانند. پدر و مادر شتابان می روند. مأموران جسم بی رمق آتنا را می آورند تا با پدر و مادر دیدار کند. او با همان رمقی که نداشته از پدر و مادرش می خواهد که سخنی از توقفِ اعتصاب با وی نگویند. و گفته که چندی دیگر برای تحویل جنازه اش مراجعه کنند. در تماس بعدی، از پدر و مادر آتنا می خواهند که فرد با نفوذی را معرفی کنند تا با آتنا ملاقات کند و او را از یک قدمی مرگ باز بگرداند. من – نوری زاد – اعلام آمادگی کردم. آتنا مختصری به سخن من متمایل است. شاید در این تنگنای وقت بتوانم او را به زندگی باز بگردانم. اگر که آن قاضیِ بی خرد دست از بلاهت و لجاجت بکشد. هم حضور مرا در زندان قرچک تحمل کند و هم خواسته ی بدیهیِ آتنا را بر آورد. آتنا مگر چه می خواهد؟ او می خواهد به زندان اوین و به بند بانوان آنجا بازگردانده شود. خواسته ی زیادی است این؟

دو: سخنگوی دولت روحانی گفته: در پنج شش سال از دوره ی احمدی نژاد، هفتصد میلیارد دلار از پول مردم “خورده و قورت داده شده”. می گویم: ما از عمق جیبِ آخوندها یک چیزهایی شنیده بودیم اما ظاهراً به جیب جناب رهبر و آقا مجتبی و سرداران سپاه توجه نکرده بودیم.

سه: راز این ریزگردهایی که هر ازگاه از هشتصد تالاب خشکیده ی کشور و تالاب های خشکیده ی کشور بی بزرگتر عراق به یک نسیم از جا بر می جهند و روز روشن را بر مردم ایران و مردمان همجوار سیاه می کنند، نه در فعل و انفعالات جوی و ارضی، بل در حماقت مردمی است که ” آخوند” را بر مقدرات خود مسلط کرده اند. می گویم: آخوندهایی که از کشورداری و سیاست و اقتصاد و اساساَ از انسانیت بویی نبرده اند، با گماردنِ همدیگر بر سر منصب های کلیدی کشور، سال به سال در این سی و شش سال، کشور را به قهقرا برده اند و در انتهای جدول بی خردی جا داده اند. این ریزگردها، اراده ی همان ” خاک بر سر” ی است که قدیم ترها جماعتی از مردمان به ناسزا بر هم می باریدند.

چهار: آخوندی به اسم آیت الله موحدی کرمانی که اطمینان دارم بیست دقیقه نمی تواند با جوانان بیست ساله و منتقد ما سخن به درستی و عقل بگوید، در آمده که: نمایندگان مجلس خبرگان در نسبت با رهبر معظم هیچ غلطی نمی توانند بکنند. این سخن را با دو پهلو می شود رصد کرد. یکی این که: نمایندگان خبرگان همگی در منگنه ای از چنگال های خونین سپاه و اطلاعات گرفتارند. که تا بخواهند از رهبر بپرسند: چرا، فی الفور سر به نیست شده اند و آبرویشان بر طبق نهاده می شود. دیگر این که: مقام شامخ جناب رهبر آنچنان بزرگ و سترگ است که اگر هم نماینده ای بخواهد غلطی بکند، هیچ از پیش نمی برد. هر یک از این دو که درست باشد، بقول جوانها، همه ی ریزگردهایی که از تالاب های خشک شده ی شادگان و هور العظیم و هور الهویزه بر می خیزند توی حلقم.

محمد نوری زاد
یکم اسفند و نود و سه – تهرانShare This Post

درباره محمد نوری زاد

58 نظر

  1. آقای نوری زاد ، اینکه چند روز قبل آخوندی به اسم آیت الله موحدی کرمانی در آمده که: نمایندگان مجلس خبرگان در نسبت با رهبر معظم هیچ غلطی نمی توانند بکنند ، یه نظرم من هم درست گفته اند . زیرا ایشان در همین روز جمعه گذشته در خطبه نماز به نوعی شروع کردند به توجیه و ” ماله کشی ” همین موضوع و اینکه خبرگان هیچ غلطی نمی توانند بکنند و در خطبه نماز گفتند : خبرگان همگی در همه جا گوش به فرمان رهبری هستند و هیچوقت و در هیچ موضوعی خلاف میل خلاف رهبری عمل نمی کنند و همیشه فرامین رهبری را اجرا می کنند!!! حال شما ببینید که این ” خفتگان رهبری ” در این مجلس پیران و فرتوتان می توانند علیه رهبری غلطی بکنند ؟ ؟ این بندگان خدایی که می بینیم هر از شش ماهی از سال ، تعدادی از ایشان ، ریق رحمت سر میکشند و مابقی آنان که مجلس نشسته اند و با عرض معذرت ، حتی توان آن را ندارند که باد صدا دار پایین تنه اشان را از شکم اشان بیرون کنند ،چگونه می توانند چه مثبت و چه منفی غلطی بکنند ؟ ؟

     
  2. دوست عزیز سید مرتضی
    من دلیل از قرآن میآورم که تورات تحریف نشده شما متوصل به مستر هاکس آمریکایی شده و از کتاب او برایم دلیل مآورید.در ضمن من به قرآن استناد میکنم که در سوره آل عمران آیه 50 نوشته شده من آمده ام که تورات را تصدیق کنم.
    سوره نساء آیه 136 میفرماید: ای کسانیکه ایمان آورده اید به خدا و پیامبر او به کتابهایکه قبلا نازل گردیده بگروید.
    دوست عزیز: در کامنتهای بعد راجع به آمدن پیامبران خواهم نوشت و دیانت اسلام در وسط قرار گرفته تا شما گواه بر مردم و پیامبر گواه بر شماباشد.
    دوست عزیز اگر ممکن است مطالب را خلاصه تر بنویسید. موفق باشید

     
  3. باید عرض کنم آن 700 میلیارد دلار پول بیت المال گم نشده، به حساب تنخواه سید حسن نصرالله واریز شده.

     
  4. دروداستاد نمیگویم سلام چرا که در چند سال ااخیر انچُنان از کلمات عربی تنفر پیدا کرده ام که احتمالن بصورت بیمارگونه ایی انان را که سلام میکنند دوست نمیدارم ___استاد عزیزم جانم برای اتنا اتش گرفت سرشب که پست شما رو خوندم دیگر خوابم نبرد اکنون تایم پنج صبح است __استاد کاش یکی که پیش مردم ابرویی دارد مردم را وارد فاز بعدی میکرد فاز مبارزه رودررو…… ____مبارزات مدنی خوب است و من هم تاکنون ازارم به موری نرسیده اما خاک وطن بی تاب است نگران است و در خطر افتادن به قعر قهقرای زمان و تجزیه عنقریب …اتنا چه میشود ؟جانم اتش میگیرد برای اتناها که من یک مردم اما اتنا جور مرا میکشد و من به یک لایکِ سر دستی اکتفا کرده ام …….مثل من که اتش بجان دارند بسیار است …زمان تنگ است استاد کاش یکبار برای همیشه پنجه در پنجه ملاها میانداختیم ولو میباختیم ….استاد فاز بعدی چیه ؟چه باید کرد که اتنا از کنارمان دور نشود ؟سامان نسیم را کشتند …ایا زمان فاز بعدی نرسیده ؟یا اینکه صدسال اینده را مناسب مبارزات مدنی میدانیم ایا ملا با مبارزه مدنی میرود ؟استاد تو رو بخدا جانم اتش گرفته بگو من چه کنم ؟

     
  5. تقديم به اتنا
    وقتى كه ماهى ها مى ميرند :
    طبيعت بى زبان نيست ،اما تنها با كار سخن مى گويد . از فاجعه فوكوشيما در ژاپن تا كنون انديشمندان غرب صدها مقاله و تحقيق نوشته اند در باب رابطه اخلاق و تكنولوژى . بسيارى از مردم كشورهاى پيشرفته خواهان برچيده شدن راكتور هاى اتمى در كشورشان شده اند . نهادهاى مدنى بسيارى در جهان براى حفظ محيط زيست از تجاوز آزمندانه اهريمن خويان سود جو به طبيعت و نيز بر جسم انسانى فعاليت مى كنند أما در سرزمين بلازده ايران اهريمن خويان سود جو فقط و فقط براى پر كردن جيب هاى سيرى ناپذير خود بى هيچ لگامى بدن انسانها و طبيعت را آماج تجاوز ساخته اند . در بخش پيشين ريشه ها ختم مقال اين بود كه تكنولوژى و علوم طبيعى بدون علوم انسانى از آنچه تا كنون بوده به غايت مخرب تر خواهد بود . اهريمن را به معناى نيستكار بگيريد نه موجودى پر رمز و راز و ماوراء الطبيعى . جايي كه اهريمن خفته است بمب اتمى است و جايي كه نوچه هاى اهريمن ، آن هم به نام خدا ، جولان مى دهند زمين ايران است و جسم و جان ايرانيان . سلاح بدستان لگام گسيخته طبيعت بيجان و جاندار را آماج غارت ساخته اند . جسم رو به مرگ آتناها و ريزگردها كه خبر از مرگ ماهى هاى دريا و پرندگان آسمان و آب هاى زمين براى نسل هاى آينده مى دهند بر دست نيستكار اهريمنانى گواهى مى دهند كه از آغاز انقلاب اجازه دادند نيروى سلاح بدست به قلمروهايي وارد شود كه على الاصول سلاحش كلمه است ؛ قلمروهايي چون انتخابات ، نشر انديشه ها و فضاى عمومى . اين بى عدالتى و زور آشكار به طرف مقابل نيز حق مى دهد كه زور را با زور پاسخ دهد . خشونت خشونت مى زايد و اين دختر دلاور ايران از آن رو كه هيچ ابزار ديگرى جز جسم خود براى پاسخگويي به زور اهريمنان ندارد ، واكنش خشونت آميز را بر جسم خود روا داشته است . شايد به اين اميد كه با مرگش اين كفتار ها به خود آيند. اما اينان اگر به خود آمدنى بودند سد ها و تأسيساتى را برمى داشتند كه تالاب ها و محيط زيست ايران را به اعتصاب رو به مرگ واداشته اند . از بركت برادران اسكله چى بيايان ها باليدن گرفته اند و گورستان ها آباد گشته اند . جسم هاى انسان هاى بى پناه به گونه هاى مختلف رو به مرگ مى روند و هم اكنون نيز زندگى در ايران به مرگ تدريجى تبديل شده است . هم اكنون كه قسمت ٢٨٠ ريشه ها پيشكش دوستان دردمند مى گردد ، ديده اين خانم جوان كه تابش نور شرف و پاكى اش براى اهريمن خويان كور كننده بوده ، به خواب ابدى مى نگرد . آتنا در همين نزديكى ها سخت درد مى كشد و نه فقط او كه بسيارى ديگر از هم ميهنان ما. در خوزستان نفس كشيدن دشوار گشته است . هرچند تنها و تنها مرگ يك ستار بهشتى براىِ درك ِ ذات اين حكومت كافى است ، اما از وجدان هاى خواب آلوده اى كه هنوز باور دارند كه اين حكومت فرياد خواه مستضعفان اقصى نقاط جهان است پرسش دارم : كسى كه بر انسان هاى نزديك خود وحشت و درد و مرگ ارزانى مى دارد ، كسى كه به طبيعت زاد بوم خود بى لگام و نامتوازن تجاوز مى كند و نه به آبهاى روى زمين رحم دارد و نه به جنگل ها و تالاب هاى روى زمين ، كسى كه مى خواهد طبيعت ايران را تا خود زنده است به بهاى تقديم جهنمى به نسل هاى آينده به حساب هاى بانكى تنگ چشمان دنيا دوست مبدل كند ، چگونه ممكن است غمگسارِ ستمديدگان دوردست باشد ؟ خونخوارِ نزديكان چگونه مى تواند غمخوار دور دستان باشد ؟ قبول كه بهره كشى بى لگام و سود انديشانه از مهد زمين و طبيعت امرى جهانى است ، اما حكومتى كه كوس معنويت و اخلاقش گوش فلك را كر كرده است ، چرا خود در عمل پيشتاز اين بهره كشى شده است ؟ چرا در نابودى طبيعت و آزادگى انديشه انسانى و آزار مردمان گوى سبقت را از همه تبه كاران گيتى ربوده است ؟ آتنا اين دختر روشن بين و پاك انديش چه كرده است جز بيان آنچه درستش مى دانسته ؟ مگر شرافت انسان جز آن است كه به آنچه درست مى داند پايبند ماند ؟ فرزانگان جهان از همه سو دارند هشدار مى دهند كه زمين و طبيعت و هوا و انديشه انسانى را كه به نسل بشر تعلق دارند بايد پاس داشت . جهان بحران زده و فضاى طبيعت نيازمند بازگشت به حدى از توازن است تا دست كم از غلبه نيستكارى بر زايندگى و آفرينندگى پيش گيرى شود . اينجا اما از تكنيك تنها مرگ آفرينى و نيستكارى اش را گرفته اند . تكنيك هم مى سازد ، و هم ويران مى كند. اما تكنيك مدرن و علوم طبيعى و تجربى قديم اگر در فرهنگى به كار رود كه در آن اين منِ فردى و جمعىِ خوار گشته قرون وسطايي آزادانه و مستقلاً در بوته انديشه و پرسش پى گير قرار نگرفته باشد و به ديگر سخن علوم انسانى زاده و باليده نشده باشد ، آن تكنيك نيز در كل انسان ستيز و ويرانگر خواهد شد .اين افزوده اى بود بر قسمت ٢٧٩ ريشه ها و اينك قسمت ٢٨٠

    ريشه ها ٢٨٠(قسمت٢٧٩ ذيل پست :نافرمانى )
    فرهنگ < فرهنگ دينى < عرفان <…..
    زمين و آسمان حافظ
    ٢٨- فرضيه عارف بودن حافظ ( دنباله قسمت الف ) :با معيارهاى سده ١٣ ميلادى خواجه نصير به راستى دانشمند بزرگ ، بى مانند و يكه تاز در همه علوم زمانه از جمله هيئت ، حساب ، هندسه ، نجوم ، طب ، رمل و اسطرلاب ، فلسفه ، كلام ، فقه ، اخلاق ، سياست ، تفسير و غيره است . در كارنامه او در حدود ٢٠٠ رساله و مقاله و مكاتبه در همه علوم ياد شده ثبت شده است . اين سومين چهره شگفت انگيز برخاسته از توس پس از فردوسى و غزالى است كه جا دارد اشارتى ، هر چند كوتاه ، به پويه هايي از كارنامه پربارش داشته باشيم . خواجه در شرح اشارات ايراداتى به ابن سينا وارد آورده است كه اعتبار آنها محل مناقشه است .از جمله مسئله هايي كه كه حكماى قرون وسطى نيروى ذهنى بسيارى صرفش كرده اند مسئله علم خدا به موجودات و به خودش است . از نگرِ فرهنگى گمان نمى رود كه اين مناقشات كم ترين اثرى در آگاهى عمومى نهاده باشند. از افق روزگار ما مى توان اين طور گفت كه عوام در تمامى قرون وسطى عوام ماندند . مردم عادى ايمان و اعتقادات و خرافات خود را داشتند و آثار خواص چندان تأثيرى در آنها نمى نهاد . مردم به خدايي انسانوار باور داشتند كه بر همه چيز عالم و قادر بود و مهر و خشم و رحم و غضب و غيره داشت . به چشمِ فردِ درگير در بيم ها و اميد هاى رندگى زمينى خدا عالم و ناظر و قادر بود. حال اين علم و نظارت و قدرت چگًونه بود ؟ دانستنش چيزى را عوض نمى كرد . دانستن چگونگى مكانيسم علم انسانى در ساماندهى زندگى مى تواند كارگر باشد ، اما علم خدا يا به زبانى عوامانه تر دانستن اينكه ذهن خدا چگونه كار مى كند و در سر خدا چه مى گذرد ، به نزد فرد عادى لازم مى آورد كه بنده با شاهى دسترس ناپذير و ناديدنى و به غايت قدرتمند و نامتناهى رفتارى همچون رفتار طالع بين با كف دست داشته باشد. خدا در فرهنگ اسلامى و يهودى آن قدر دور ، متعالى و منزه و برتر از هر گونه تخيل و تجسم و تجسد و شراكت و تركيب دانسته مى شود كه براى مؤمن عادى تصور پذير نيست كه خدا دستش را رو كند تا ابن سينا و خواجه نصير بفهمند كه ذهن او چگونه كار مى كند و در سر او چه مى گذرد ، در عين حال اين خدا را انسانوار خوانده اند چون همچون انسان علم و قدرت و خشم و مهر دارد و حتى نادر فرقه هايي چون فرقه مجسمه خدا را داراى دست و پا و كرسى و سر مى دانستند . مرد عامى مسئله را براى خود اين گونه حل مى كند كه چيزهايي چون علم و قدرت و رحمت و غصب خدا از گونه هاى بشرى اين صفات نيستند. رابطه فرد عادى با خداىِ موروثى اش همواره ميراثى از اسطوره و عصر اساطير دارد . اين رابطه فرهنگ را چنان ساده مى كند كه چيز چندانى براى منتقد فرهنگ نمى كذارد گرچه ذخيره اى بى پايان از آداب و رسوم و باورهاى جمعى را در اختيار پژوهشگران فرهنگ عامه و مردم شناسان و قوم شناسان مى گذارد. .شايد بهتر باشد با طرح پرسش بر اين مسئله پرتوى افكنيم : فرهنگ واژه اى است كه عموم آن را معنا مى بخشند نه فقط خواصى چون شاعران ، عارفان ، هنرمندان و حكما . پس چرا ما اين همه با انديشه هاى خواص كشمكش مى كنيم ؟ آيا اين ما را به سوى نخبه گرايي سوق نمى دهد ؟ ممكن است ، اما فرهنگ بدون جنبش و پويش اين خواص چيزى جز آداب و اعتقادات و شيوه زيستنى ناانديشيده و يكنواخت و ايستمند و يكدست نيست گرچه هموندان اين بخش از فرهنگ تا بوده و نبوده در عدد و شماره '' بسيار تر از بسياران '' بوده اند . در قسمت قبلى به اين نكته رسيديم كه در زنجيره و سلسله مراتب سياسى و الهياتى در قرون وسطى به آنچه امروزه سوژه فردى و جمعى يا منِ فردى و جمعى اش مى خوانند نمى رسيم . قوم و قبيله و عشيره و امت جماعت هايي بى فرديت اند . هويت آنها را صرفاً ويژگى هاى جمعى مى سازد. آنها خود به هويت خود نمى انديشند ، بل آن را چون مرده ريگى بر دوش مى كشند و چون خانه اى از آن حراست مى كنند. اين قدرت هاى سياسى هستند و بوده اند كه چون بر شماره و عدد اتكا دارند ، واژه هايي چون هويت ما ، قوميت ما ، رسوم ما ، ديانت ما ، و مانند اين ها را براى باد كردن اين جماعت ها به دهان آنها مى اندازند و از اين همدستى و همداستانى جماعت و قدرت حربه اى عليه نادر افرادى مى سازند كه ممكن است اين پشتوانه منجمد و مرده را مسئله انگيز كرده يا با پرسشگرى و انديشه ورزى بر تقدس آن خدشه اى وارد آورده باشند . همواره در همه زمان ها و مكان ها متفكران نادر بوده اند اما همين نادران دست كم يكى از عواملى بوده اند كه سبب ساز پوست اندازى و دگرگونى باورهاى دست ناخورده عمومى گشته اند . حساسيت حاكمان مستبد به اين جريده روان اندك شمار قابل درك است . اين معضل در حكومت هاى توتاليتر مدرن چه بسا حاد تر بوده است ، چرا كه در قديم توده وجود نداشته است . سر و كار شاهان با سران قبيله ها و عشيره ها و قوم ها بوده و ابزار ارتباطى چندان دوربرد و دورگستر و سريع و پيام ها شاه چندان تكثير پذير نبوده اند كه امكان تمركز و احاطه بر تمامى سوراخ سمبه هاى سرزمين هاى پهناور را ممكن سازند . سركرده هر قوم و عشيره اى نماينده مرده ريگ فرهنگى جماعت خود بوده است .در ايران هرگاه قدرت سياسى گفته است فرهنگ مرادش همين مرده ريگ بوده است و هرگاه گفته است بى هويت و ضد فرهنگ دقيقاً مرادش همان نادر افرادى بوده است كه فرهنگ ناانديشيده را كاويده و انديشيده و سنجيده اند .بنابراين فرهنگ عامه خود فى نفسه تاريخ دگرگونى و تحولى ندارد تا ما وقت زيادى را صرف آن كنيم . نقد فرهنگ پژوهش در باره فرهنگ عامه نيست . در مورد اين بخش فرهنگ بسنده است كه به رابطه اسطوره اى انسان عامى با خدايش اشاره كنيم . وجود اين رابطه خاص عصر اساطير به معناى خاص كلمه نيست . ميتوس در يونانى به معناى گفته است در تقابل با لوگوس به معناى انديشه . از همين رو من عامداً ميتوس يا اسطوره را به منقولات ترجمه مى كنم . باور اسطوره اى بدينسان بيان مى شود : گفته اند كه چنين است و چنان بايد . قومى كه با اين '' چنين و چنان گفته اند'' ها زندگى مى كند حتى اگر در زمانه ما باشد باز هم ميراث اسطوره اى و حتى ميراث انسان اوليه را در زير نقش و نگار هاى سطحى مدرن پنهان كرده است .
    نخستين انسان ها طبيعت را چون شاهى قدرتمند و بلهوس مى ديدند كه تغييرات مزاجش پيش بينى پذير نبود . توفان ، سيل ، زمين لرزه ، و آتشفشان نشانه هاى خشم اين سلطان بودند و نسيم ملايم و شرايط مساعد براى شكار نشانه هاى مهرش . اين انسان ها از سر اضطرار همچون درباريان مدام چشم به چهره شاه- طبيعت داشتند تا رفتار خود را با دماسنج مزاجش تنظيم كنند . كم كم عده اى به نام جادوگر كه خود را در پيش بينى فراز و فرود دماسنج مزاجِ شاه-طبيعت متخصص مى دانستند خود را پيش انداختند تا شيوه هاى چاپلوسى از شاه – طبيعت و باج دادن و حق السكوت به قدرت از جمله نذر و نياز و قربانى را به ديگران بياموزند. اين جادوگران نخستين مرجع تفسيرِ ''چنين و چنان گفته اند'' ها شدند . ايزدها وايزدبانو هاى عصر اساطيرى اكثراً طبيعى بودند. براى حذر كردن از نخبه گرايي در توصيف و تحليل فرهنگ بهتر آن است كه هر از چند گاه به ياد آوريم كه فرهنگ را نبايد به نخبگان و عناصر پوياى فرهنگ منحصر ساخت بل عامه مردم هموندان اصلى فرهنگ هستند . رابطه اين عامه با خداىِ خود از نوع رابطه با قدرتى است كه هرچند انسانوار است ، دستش را براى هيچ انسانى حتى استاد بشر خواجه نصير رو نمى كند و در عين حال ، بنده آرزو دارد اين خداى بزرگ را به نزديك خود آورد ؛ نه همچون چوب براى نجار يا جسد روى ميز تشريح ، بل همچون طبيعتى مرموز كه صداى انسان را مى شنود و مى تواند هر حاجتى را برآورده سازد و به قولى از در غيب هرباورنكردنى را واقعيت ببخشد .اين نوع رابطه از نوع دعاى فرودست از فرادست است به اميد نزول رحمت و فيض فرادست به فرودست.معمولاً خداى يهود را سخت گيرترين و مستبد ترين خداى ابراهيمى شمرده اند، با اين همه ، حتى در برابر اين خداى سنگدل و مخوف ، موسى همچون يك دوست و ايوب همچون معترضى خشمگين و فرياد خواه سخن گفته اند . همه اعتراض ها و شورش هاى ستمديدگان و جان به سرشدگان در فرهنگ دينى در انگاره ايوبى بوده اند. جز فردوسى بزرگ هيچكس در قرون وسطى با اتكا بر يك من و '' ماى'' بيرونى و برخودايستا كه بتواند گفت من منم بر سر قدرت بيدادگر فرياد نكشيده است . در باره او مى توانم گفت كه مردى در سده چهارم آينده ما را تا به امروز پيش رو ديد و اين اعجازگونه ممكن نمى شد اگر گذشته را به درستى به ياد نمى آورد .به عنوان شاهد بسنده است ابيات به غايت دردمندانه اى را كه فردوسى در اواخر شاهنامه در دهان يزدگرد گذاشته است با دقت بخوانيد. جز فردوسى هر اعتراض گفتارى و كردارى ديگرى در قرون وسطى ، هر قدر نيز دلير و دردمندانه ، در انگاره همان رابطه انسان هاى بدوى با طبيعت مى گنجد. ايوب عهد عتيق يهوه را ستمكار مى خواند ، و رفتارش را نامعقول . ايوب زادروز خود را چنان لعنت مى كند كه تا آستانه لعنت آفرينش و لعنت خود يهوه پيش مى رود . رنجنامه ايوب در سفر يا كتابِ ايوب عهد عتيق چنان خدايش را به سبب جهان آكنده از شرارت و بيدادش به محاكمه مى كشد كه پاپ گرگوريوس كبير در سده پنجم ميلادى كتابى مى نويسد با عنوان '' اخلاق كبير''. (Magna Moralia) در ٦ جلد و قريب نيم ميليون كلمه تا با تأويل هاى پر مغلطه و پيچاپيچ نفرين ها ايوب را به آفرين تبديل كند . و حال آنكه سخن ايوب چنان شفاف و سر راست است كه اگر او در عصر تفتيش عقايد مى زيست چه بسا كم ترين كيفرش هيمه هاى آتش بود . تأويل هايي از اين دست كه حافظ و خيام نيز از آنها نصيب برده اند ، نوعى تفتيش مابعدى در غياب متهمى است كه خود هفتاد كفن پوسانده است . همين امروز اگر شخص گمنامى همچون عبيد و سعدى هجويات و هزليات نويسند يا همچون حافظ سخن از نان حرام شيخ و رياى زاهد و صفاى ميخانه بگويند ،به جاى تأويل كتابشان ، خودشان را تكفير و تهديد به مرگ مى كنند . اين سان تأويل ها تفتيش مرده اى است محبوب شده كه دست تأويلگر از تن او كوتاه گشته است ؛ تأويل گاه تازيانه اى است كه بناگزير به قلم تبديل شده است.
    بارى ، چنانكه در بخش انقلاب اشاره شد ، در تاريخ سراپا استبداد قديم اعتراض كم نبوده است ، اما شاكله بنيادى اين اعتراض ها انقلاب به مفهوم مدرن كه آزادى از وضع سابق و تأسيس وضعى تازه است نبوده است . در كتاب انقلاب از هانا آرنت مى خوانيم كه حتى در عصر مدرن تا پيش از انقلاب ١٧٨٩فرانسه revolution در سياست به همان مفهوم نجومى بازگشت به مدار سابق بوده است . اعتراض گفتارى و كردارى قديم در همان شاكله اعتراض انسان هاى بدوى عليه قدرت طبيعت بوده است . بى سبب نيست كه جباران ميل داشتند خود را به طبيعت و خدا همانند كنند .نايره غضب سلطانى بايد چون آتشفشانى خشك و تر سوز مى نمود و سطوت و هيبت اش شير و ببر را متجسم مى كرد . طبيعت پيش بينى ناپذير گنجينه اى براى برگرفتن استعاره ها بود .
    در قرون وسطى رابطه زن و مرد عامى با خدايشان رابطه بنده اى ناچيز با قدرتى فرادست و همه جا حاضر (omnipresent)و و همه توان ( omnipotent)و همه دان (omniscient) بود .برهان محدود و كرانمند بشرى كه خود ديدگاهى محدود و متناهى است چگونه مى تواند مستقيماً دركى از اين امر نامتناهى داشته باشد ؟ مؤمن عادى به دنبال چنين پرسش هايي نيست . مثلاً رابطه عقلانى و فراعقلانى از يك سو و متناهى و نامتناهى از سوى ديگر در عصر قديم و حتى تا حدودى در عصر جديد در الهيات و كلام و به طور كلى در حوزه خواص است كه مورد بحث قرار مى گيرد نه در هموندان عامى فرهنگ . مى توانم در اين باره به كتاب هايي اشاره كنم . رودلف اُتو در كتاب امر قدسى ( فصل نخست) اين تعارض متناهى و نامتناهى را تعارض عقلانى و فراعقلانى مى خواند. كتاب وى با عنوان مفهوم امر قدسى به فارسى نيز ترجمه شده است . از ايرانيان معاصر نيز آقايان سروش و شبسترى در آثار خود نگاه مدرن ترى به اين مسئله دارند . در كتاب حديث حاضر و غايب از آرش نراقى مى آموزيم كه در قرون وسطى انسان خود را در محضر خدا مى يافت و حال آنكه الهيات مدرن الهيات منفى و الهيات غيبت است . در جايي كه بحث بر سر فرهنگ عامه است ، اين مباحث جايي ندارند .
    رابطه مؤمن عادى با امر قدسى در دعا و نيايش و مناسك متجلى مى شود . در دعا آهنگ شناخت برهانى در كار نيست مگر موضوع دعا خودِ اين شناخت باشد چنانكه گفته اند: اللهم ارنا الأشياء كماهى ( خدايا اشياء را همان طور كه هستند به ما نشان بده ). در دعا مؤمن آهنگ دوستى دارد با قدرتى كه بيش از هر انسانى از دل شخص خبر دارد و همه چيز در محضر اوست . اين است كه عارفان بسى بيش از اهل برهان مى توانستند با عامه ارتباط برقرار كنند . هر مؤمنى كم يا بيش رفتارى عرفانى دارد .عامه چه بسا كسى را كه در باره علم خدا تئورى مى بافد ، چون آدمى متفرعون و از دماغ فيل افتاده بنگرند . اين است كه پايگاه نفوذ عارفان در آغاز عامه مردم بود . از زبان فرد عامى توان گفت : خدا عالم است . ما را چه كار به اينكه فرمول هاى علمش از چه قرار است ؟ اين فرمول ها هر چه باشند مگر فرقى هم مى كند ؟ اصلا تو كه هستى كه مى خواهى با چند فرمول وارد كله خدا شوى ؟ خدا واحد است . بى نياز است . كثير نيست . شريك ندارد . همين . چطور ممكن است كسى اين طور باشد ؟ عامى مى گويد خدا اصلاً كس نيست تا او را بشود با خود قياس كرد .
    دعا خواهشى است كه يك موجود به غايت ناتوان از موجودى به غايت توانا مى كند . وفور اعتراض عارفان به اهل عقل و برهان انكار شدنى نيست . اين اعتراض در ميان عامه بيش از عقل ورزى حكما خريدار دارد اما هم عامه و هم عارفان دست كم در جهان اسلام كم تر به عقل ورزى اى معترض بوده اند كه در خدمت علم ِ مفيد براى زندگى است . آن عقل ورزى كه در علم خدا بحث مى كند اساساً خطابش به عامه نيست و در فرهنگ دينى از بطن علم كلام يا مدافعه گرى از دين در برابر شبهه و ايراد ملحدان آغاز شده است .الحاد به كنار ، فرد عادى هم كافى است كمى درباره چگونگى علم و شناخت فكر كند تا در نگاه نخست دريابد كه علم نيازمند عالم و معلوم است .حال اگر خدا عالم باشد مسئله هايي پيش مى آيد چون نيازمندى خدا ، واحد نبودن و كثرت خدا ، انفعال خدا ، متغير شدن خدا ، حلول معلومات در ذهن خدا و مانند اين ها . لازمه علم شقاق و فاصله و واسطه است . انگاره جدل متكلم به اين صورت است : ابتدا صفات خدا را پيشفرض مى گيرد ؛ بسيط ، صمد( توپر ، يكپارچه ، نفوذ ناپذير ، بى نياز از هر چيزى غير از خودش و نياز همه چيز به خودش ) ، فعال ، تقسيم ناپذير . سپس مثلاً درباره علم خدا استدلال هايي مى كند كه اين پيشفرض ها را لازم نياورد . از همين رو در مباحثات قلمىِ ابن سينا و خواجه نصير و فخر رازى بارها مى خوانيم كه اين برهان غلط است چون تركيب خدا يا فقر و نياز خدا يا كثرت خدا يا انفعال خدا را لازم مى آورد . اگر آن پيشفرض ها قبلاً اثبات نشده باشند كل اين نظام عقل ورزى فرومى پاشد . نه فقط آن بيش فرض ها بلكه وجود خودِ خدا اگر چون اصول متعارفى از پيش مسلم فرض شود استدلال در باره زيادت يا ذاتيت صفات خدا نيز بر پايه امرى نامستدل بنا شده است . علم كلام در جايي به فلسفه نزديك مى شود كه هيچ فرضى را از پيش مسلم نگيرد . ابن سينا و خواجه نصير تمام نيروى ذهنى خود را براى اين نزديك شدن به كار برده اند ، از همين رو برخى از اساتيد خواجه نصير را مبدع كلام فلسفى مى دانند . أما ناگفتهِ نماند كه برهان درباره امور الهياتى و حتى علمى همواره امكان ابطال پذيرى دارد .شايد هيچكس چون خواجه نصير آينه بازنماى اين ابطال پذيرى ها نبوده است . چگونه خدا مى تواند هم عالم باشد و هم شرايط علم در مورد او صدق نكند ؟ چه شرايطى ؟ اين كه عالم و معلوم جدا از هم اند ، اينكه معلوم يا به قولى معقول ممكن است از بيرون در ذهن عالم يا عاقل وارد شود و به اصطلاح حلول رخ دهد اينكه عالم يا عاقل صورت هاى معقول يا معلوم را به طور انفعالى از بيرون دريافت كند. براى اينكه اين اشكالات پيش نيايد بايد چنان استدلال كرد كه خدا به طور ذاتى و فعلى معلومات خود را همزمان با علم به آنها بيافريند . تا چه حد اين استدلال ها معتبر و بى اشكال هستند ؟ من اين پرسش را مفتوح مى گذارم ، و تنها بسنده به ذكر اين معضل مى كنم كه عقل ورزى در جايي رهگشاى بهبود و پيشرفت زندگى دنيوى است كه در مورد امور بشرى از جمله شناخت بشرى باشد .كسى كه به خدا ايمان دارد در برابر اين برهان ها هموار مى تواند گفت اصلا از كجا معلوم كه علم الهى به كلى با علمى كه ما مى شناسيم فرق داشته باشد . در معناى معمولى علم يعنى شناخت . شناخت باعث مى شود كه شناسنده چيزى شود بيش از آنچه پيش از شناخت بوده است ، پس با انگاره بالا در اينجا نقص شناسنده لازم مى آيد .شناخت موضوعى دارد. اين موضوع ممكن است خودِ شناسنده باشد و نيز ممكن است غير از خودِ شناسنده باشد . در حالت دوم شناخت حلول و تركيب لازم مى آورد بنابراين متكلم در مورد علم خدا بايد طورى استدلال كند كه همه چيز – علم ، عالم و معلوم در همان ذهن خدا قالش كنده شود و تمامى موضوعات جزيي و خارجى شناخت صادر از همان داننده كل در عالم بالا باشد . اين را اصل صدور كثرت از وحدت مى نامند. در همين جاست كه حكمت مشاء نيز افلاتونى مى گردد . خواجه نصير در شرح اشارات نيروى عقل ورزى را صرف كشمكش با اين مشكلات مى كند.
    اما از سوى ديگر ، خواجه نصير به اين برهان آورى هاى كلامى فروكاستنى نيست . اساس الاقتباس او شايد كامل ترين و دقيق ترين كتاب منطق به زبان فارسى باشد . رصد خانه مراغه به فرمان هلاكوخان و با مديريت خواجه و يارى گرفتن از بهترين ستاره شناسان جهان اسلام بنا مى شود و اين دانشمندان با اصلاح نجوم بطلميوسى رهگشاى خورشيد مركزى مى شوند .خواجه در متوسطات اصول هندسه اقليدس را نيز اصلاح مى كند .مكاتبات او با ديگر دانشمندان فضاى گفتگو را بازتر مى كند. اين گرايش ضد استبدادى بيش از هرجا در اخلاق ناصرى چشمگير است . در اين كتاب مى خوانيم كه حاكم بايد طبيب جهان باشد و حافظ جهان سالم . بيمارى جهان از دو جيز است : يكى حكومت مبتنى بر زور و غلبه و دو ديگر بى نظمى و آشوب . شايد ديگر نيازى به گفتن نباشد كه خواجه همچون حكماى پيش و پس از خود انديشه سياسى حاكم محور دارد. به چشم وى مدينه وقتى جاهله مى شود كه حاكم شيفته مدح و ستايش و كينه توز نسبت به ناهيان از منكر باشد و با زور خراج بگيرد و اهل تجمل باشد و خلق را برده بخواهد .مدينه وقتى فاضله مى شود كه حاكم عادل و اهل مساوات باشد و حق هر كس را ادا كند و از مشورت پرهيز نكند و سوء الولايه يا به قول امروزى ها سوء مديريت نداشته باشد. اخلاق ناصرى مانند همه نصيحت الملوك ها به ساختارى از حكومت كه مانع ستم و فساد و مردم آزارى گردد نمى انديشد بلكه به گونه اى از ويژگى ها و صفات حاكم بد و خوب سخن مى گويد كه انگار اين ويژگى ها مادر زادى و مادام العمر بر روان حك شده اند و همچون مقولات ارسطويي ثابت و تغيير ناپذيراند يا مى توان آنها را با تعليم بر روان ها حك كرد . البته اين دانشمند از ركود و انحطاط و تربيت نيز سخن مى گويد ، اما باز هم فرض بر آن است كه حاكم وقتى عادل شد اين صفت در وى دستخوش تغيير نمى گردد . نه فقط عقل بل تجربه نيز گواهى مى دهد كه سازمان حكومتى اى كه بر يك حاكم واحد و فرادست مبتنى است و قدرت آن از بالا – و نه از مردم – سرچشمه مى گيرد هرگز نمى تواند عادلانه باشد و حتى اگر حاكم در آغاز صفات خوبى داشته باشد ، هيچ تضمين و مهارى وجود ندارد كه وى را از ستم و فساد و جنايت بازدارد ، چرا كه وى بالادستى در زمين ندارد . قانونى هم كه بگويد حاكم بايد عادل ، با تقوا ، عالم ، مدير و مدبر باشد قانونى سست و مبتنى بر مفاهيم انتزاعى و صفات فردى مبهم و تغييرپذير و كثير التفسير است . چنين صفاتى حتى اگر هم معنايي محصل داشته باشند تشخيص آن مستقيماً و بيواسطه به عهده عامه اى است كه امور عامه به آنها تعلق دارد . سياست بر امور عامه چنگ مى زند ، پس عامه بايد همه چيزش را تعيين كنند و نتيجه بد يا خوبش كه بستگى به عقلانيت جمعى در زمان و مرحله خاصى دارد بر گردن خود عامه است . اشتباه عامه فعليت عقل جمعى در تاريخ است و از آن تنها با اشتباه بزرگ ترى چون توسل به زور و خشونت مى توان جلوگيرى كرد . هوسرل در مقاله بحران انسان اروپايي به نكته جالبى اشاره مى كند . حكومت ايدئال و آرمانى وى فيلسوف- مردمى است نه فيلسوف – شاهى . فيلسوفان و عالمان ممكن است بهتر از عامه انديشند اما انديشه خود را يا بايد با زور خونبار و انديشه ستيز عمومى كنند يا در فضاى عمومى در شرايط برابر گفتگو بدون پشتوانه هاى حكومتى انديشه خود را به مقبوليت حداكثرى رسانند . حالت نخست ضد هر انديشه و خردى است و حالت دوم بخردانه و عاقلانه . از نظر تاريخى به قول هگل آنچه واقعى است معقول است و آنچه معقول است واقعى است . انديشه هاى سياسى حاكم محور در جهان امروز نه معقول اند ، نه واقعيت پذير مگر با زور و سركوب و خفقان مدتى برپا مانند و سپس لاجرم فروپاشند و خاطره يك وصله ناجور را نيز از خود بجا بگذارند .عقلانيت جمعىِ جهانى به اين نتيجه رسيده است كه براى پيش گيرى از لغزش عامه در انتخاب خود حقوقى را وضع كند به نام حقوق بشر كه براى همه حكومت ها الزام آور باشد و با رأى اكثريت هم قانوناً نتوان نقضشان كرد. سخن به درازا نكشم . خواجه نصير چنانكه در رويارويي ظالمانه او با سعدى ديديم خود نيز حتى صفات عالمان دين را نمى توانست حفظ كند چرا كه در اخلاق ناصرى از قول پيامبر سه چيز را موجب هراس مى نامد : لغزش عالمان ، حكومت ظالمان و هوا و هوسى كه از آن پيروى مى كنند . همه انديشه هاى سياسى حاكم محور بى استثنا همين مشكلات را دارند .
    از اين ها كه بگذريم خواجه نصير ،اين چهره شگفت انگيز، در مقام مشاور هلاكو خان نقش مهمى در براندازى خلافت عباسى ايفا مى كند. به رغم آنكه در قلب كشمكش سياسى حضورى فعال داشته و در الموت ، در بارگاه هلاكو و گاه در قصر خليفه عباسى طرف شور بوده است ، نزديك به ٢٠٠ اثر در نجوم و رياضى و فلسفه و حتى موسيقى نوشته است. نخستين كسى است كه در اوصاف الاشراف از منصور حلاج ستايش كرده است و او و بايزيد را از كفر و الحاد بدور خوانده است . در پرتو حكومت بى تعصب ايلخانان و حمايت قدرت حاكم از خواجه براى نخستين بار گفتگو ميان مشايخ شيعه و سنى در حد وسيعى ممكن مى گردد ، اما بى گمان رونق هنرهاى معمارى و نقاشى را نمى توان به حساب اين مشايخ نهاد . با اين همه يك ركن عام و قرون وسطايي در همه هنرهاى اين دوران ديده مى شود كه خواجه نصير شايد نادانسته آن را در عنوان مقاله اى چكيده مى كند : كيفيت صدور كثرت از وحدت . اين اصل بنياد جهان بينى يا بگيريد گفتمانِ فرهنگ دينى و همدوش با سياست حاكم محور است . اين اصل در هنر گنبد سازى ًًًو معمارى و نقاشى عصر ايلخانى ، به رغم دگرگونى هاى صورى ،مصور و مجسم مى شود
    گنبد سلطانيه را مى توان نماد شاخصى از هنرِ اين عصر انگاشت . اين گنبد سومين گنبد بزرگ و غير مذهبى دنياست كه الجايتو در آن مدفون است و در عين حال به گنبد هاى مساجد مى ماند ..در اين دوران خواجه رشيد الدين فضل الله مركزى علمى و هنرى به نام ربع رشيدى تأسيس مى كند و به بازنويسى و گردآورى آثار گذشتگان همت مى گمارد . نقاشان باشيوه تازه اى كتاب هايي چون كليله و دمنه و شاهنامه را با نقاشى هايي مى آرايند. چهره زن و مرد و فضاى زندگى انسانى وارد نقاشى مى شود ، اما هنوز آن طور كه بعدها در اواخر سده ١٥ و اوايل سده ١٦ در عصر تيمورى و صفوى مى بينيم ، اين چهره ها شخصيت پيدا نكرده اند بلكه كليشه اى و عروسك وارند . با اين همه همين كتاب آرايي عصر ايلخانى راه انداز هنر مينياتور زنده تر عصر تيمورى و صفوى مى شود كه نمونه شاخص آن كارهاى كمال الدين بهزاد است كه به تصوير واقعيات زنده و متحرك و چهره هاى متشخص انسانى نزديك مى شود . بهزاد نقاشى را از دربار و مجالس بزم و رزم شاهان فراتر مى برد و تصاوير كشاورزان در كشتزار ، شيردادن ماديان ها به كره ها ، خدمتكاران در حال حمل خوراك ، بناها و سنگتراشان در حال ساختن بناها و قصر هاى شاهانه را مصور مى كند . وى زنان در حال شنا و صحنه هاى شكار را مصور مى كند.تإثير نگارگرى چينى در اين نقاشى ها كاملاً محسوس است . و بسيارى از هنرمندان به شيراز كه از ويرانگرى مغول ايمن مانده روى مى آورند . اين ايلخانان هنرپرور كم كم به جان هم مى افتند و حكومت آنها پس از صدسال در اثر اختلافات و زد و خور هاى درونى رو به زوال مى رود و ايران وارد يك دوران هرج و مرج و ملوك الطوائف مى شود . . حافظ بيش تر عمر خود را شاهد اين دوران نا ايمن و پر آشوب بود . در اواخر عمر حافظ است كه تيمور لنگ كه مسجد بى بى خاتون سمرقند يادگار اوست پس از غارت ها و قتل عام ها و خونريزى هاى به غايت سفاكانه به شيراز مى رسد. اين نكته پرسش انگيز است كه چنين موجود خونريزى چگونه مى تواند از فرط حكمت دوستى و هنرپرورى در هر شهرى صوفيان و هنرمندان و علما و فقها را نكشد و آنها را با خود همراه سازد و اين خود پرسشى است كه اين خاصان چگونه مى توانستند با متجاوز و به قول حافظ با ''صوفى دجال فعل و ملحد شكل' همراهى كنند . دريافت من آن است كه پاسخ به اين پرسش ها را از راه تأمل در آثار هنرى پس از سقوط بغداد بهتر مى توان دريافت . هنر نقاشى ، از بهزاد تا رضاعباسى هنوز از تماس با واقعيت زنده دورى مى كند . تخيل نقاش از بند تحكم حاكميت دينى رسته است ، اما مشتاقانه در بند عشق به وحدت روحانى و كمال زيبايي مانده است اما براى اين مقصود ديگر مجبور نيست خود را از برخى امور ممنوعه سانسور كند .
    با پوزش از طولانى شدن مطلب و با سپاس از بردبارى شما

     
    • استاد ارجمند اگر سد ها را از روی رودخانه ها بر دارند مردم از تشنگی میمیرند در لیوان مردم که نمی شود شعر ریخت.کشور ما ظرفیت بیش از 50 میلیون را بیشتر ندارد. برای مصرف هر نفر و کشاورزی او مقداری اب نیاز است.وقتی جمغیت زیاد شد. مجبورند روی رودحانه ها سد بزنند. چاه بیشتری بزنند تالاب ها و رود خانه ها خشک میشود سطح اب زیر زمینی پایین میرود. دشتزار ها بیابان میشود. زمین های بیشتری با اسفالت و مصالح ساختمانی پوشیده میشود سطح زمین بییشتر انرزی خورشید را جذب میکند جو گرم تر میشود و ابرها استعداد باران زایی خود را از دست میدهند. پدیده های زنجیره ای محیط زیست را نابود میکند. در امریکا سی سال فبل جمعیت 300 میلیون بوئ الان هم همان است. انها برای تربیت دانشاموزانشان مدارسی ساخته اند به وسغت دانشگاه های ما. جمعیت ما در سی سال دوبرابر شده است ما نه سرمایه و نه فهم تربیت اینهنمه متولدین نداریم. در نتیجه در روستا و دشتزار ادم های فهمیده که بتوانند از منابغ اب استفاده بهینه کنند نداریم. باید به رهبر گفت که علت اصلی خشکی کشور ازدیاد جمغیت است. تا او بداند که جمغیت را در سی سال اینده نمیتواند دوبرابر کند. 150 میلیون مردم گرسنه و بدون اموزش دنیا پسند نه حواهند توانست قدرت شیعی بسازند و نه بر قدرت بیش از یک میلیارد مسلمان فعلی خواهند افزود.
      اگر مردم یک کشود ندانند که منبع ابی انها برای چه جمیتی کافی است طبیعت حالیشان میکند انقدر بیابان ها را زیاد میکند تا جمغیت متعا دل شود. درست مثل جمعیت بوفالو ها که به علفزار های اطراف انها بستگی دارد.
      پیش بینی میشود که جنگ های منطقه ای در اینده نزدیک بر سر منابع اب در کیرد جنگی برای مرگ و زندگی. و نه سیاوش و علی اصغر ماه اصل ما با شغر و تعذ یه بپایان خواهد رسید.

       
  6. سلام خدمت استاد نوری زاد عزیز، پر تلاش و شجاع
    خدمتتان عرض کنم بنده تقریباً از مشتریان نسبی وب سایت شمایم و دورا دور پیگر اخبار مربوط به شما هستم. چندی قبل شاید کمی بیش از دو سال پیش تعدادی تصویر از فقر یکی از مناطق کشور براتون فرستادم. نمیدونم یادتون هست و یا خیر؟ در توضیحات عکس نوشتم پیشنهاد می کنم همانند همکار قدیمتان (آوینی) که در ساهای دور در بشاگرد (هرمزگان) مستندی ساخت به اسم خان گزیده ها (مستندی که فقر مردم آن دیار را به گردن پادشاه سابق این مرز و بوم می انداخت «که البته بی ربط هم نبود»). شما هم با سفر به آن دیار و یا سایر مناطق، مستندی بسازید. مثلاً حالا به اسم «ولایت گزیده ها» یا «اسلام گزیده ها»، نمیدانم اسمش با خودتان که هر اسمی که بهتون گیر نمیدن بزارید. معلوم شود با گذشت 36 سال از انقلاب هنوز خان گزیده ها تمام نشده. یادمه اون موقع استقبال کردید. اما تو این دو سال که هر از چند گاهی به وب سایتتان سر میزدم و پیگیر اخبار مربوط به فعالیتهایتان بودم اثری از آن قولتان ندیدم. با خودم گفتم نوری زاده هم اسیر سیاست بازی شد و درد مردم را فراموش کرده. اما هر چه با خودم کلنجار رفتم و زندگی دو سال اخیرتان را مرور کردم دلم نیامد شما را سیاست زده بنامم. حتی در ذهنم. دست بکار شدم که بنوسیم استاد قولتان چه شد؟
    یه متن براتون میزارم که شاید بی ربط باشه اما ذهنیات منو بهتون نشون میده، اگه دوست داشته باشید کمی در موردش تامل کنید:
    ﻣﻦ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﻢ . . .
    ﻧﻮﺡ ﺍﯾﻨﺠﺎ ، ﻣﻮﺳﯽ ﺍﯾﻨﺠﺎ ، ﻋﯿﺴﯽ ﺍﯾﻨﺠﺎ ، ﻣﺤﻤﺪ اﯾﻨﺠﺎ ، ﯾﻮﺳﻒ ﻭ ﯾﻮﻧﺲ ﻭ ﻟﻮﻁ ﻭ ﺍﺳﺤﺎﻕ ﻭ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﻭ . . . ﻫﻢ ﺍﯾﻨﺠﺎ
    ﯾﻪ ﻧﻔﺮ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﻮ ﮐﺎﻧﺎﺩﺍ ﯾﺎ ﺑﻠﮋﯾﮏ ﯾﺎ مثلأ ﻧﯿﻮﺯﯾﻠﻨﺪ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﻫﺪﺍیتﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ؟
    ﻫﻤﻪ ﺍﺵ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺎﻫﺎﺭﻭ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ؟
    ۱۲۴۰۰۰ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﻫﻤﺸﻮﻥ ﺩﺭ ﺧﺎﻭﺭﻣﯿﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩﻥ جالب تر اینکه طبق گفته کتب آسمانی 7000 سال از خلقت انسان میگذره 1400 سالم هست که آخرین پیامبر اومده میشه 5600 سال اگه تعداد پیامبر ها رو بر 5600 تقسیم کنی میشه هر دو هفته یه پیامبر!!!!!!!!!!؟
    ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﻤﯿﻨﻪ ﮐﻪ ﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﺎﻭﺭﻣﯿﺎﻧﻪ ﺭﺍﻩ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺭﻭ ﭘﯿﺪﺍﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ ﺧﻮﺷﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﻮﻧﻮ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻏﺮﺏ ﻭ ﺧﺎﻭﺭ ﺩﻭﺭ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﻭ ﻋﻘﺐ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﺧﺎﮎ ﺑﺮ سرن
    كمى به عمق كلام كارل پوپر توجه كنيد:
    “آنکس که بهشتِ زندگی را برایت جهنم کرده،
    مجبور است متقاعدت کند که:
    …«بهشت جای دیگری است»
    راستی استاد بزار براتون تعریف کنم که من خودم قبلا یه بسیجی دو آتشه بودم یه ماجرای جالب را براتون بگم. فکر کنم اویل دهه هفتاد بود که به همراه پایگاه بسیج، با اسلحه شب هنگام در حال گشت زنی در یکی از محلات تهران بودیم از یکی از خانه ها صدای موسیقی بلند به گوش میرسید از ظواهر امر اینگونه پیدا بود که مراسم عروسی در جریانه. فرمانده پایگاه رفت جلو به یکی ازاونایی که جلوی درب ایستاده بود گفت صدای ضبط را کم کنید. طرف گفت چشم اما یکی از اونا که از بقیه جوانتر بود و ظاهرا کمی بهش بر خورده بود برگشت گفت عروسی دیگه، من انقدر بهم بر خورد و برآشفتم که سریع گلنگدن کلاشینکفی که تو دستام بود را با عصبانیت کشیدم و گفتم عروسیه که باشه… که یهو دیدم فرمانده پایگاه دوان دوان اومد سمتم و با ترس زیاد اسلحه را ازم گرفت و گفت آروم باش و برو پیش بقیه، و باقی ماجرا که تعریف کردنش از حوصله این نامه که به دوره، اما منظوراز گفتن این متن این بود که بگم الان خیلی تعدیل شدم افکارم همینه که نوشتم و مینویسم:
    … از لحظه ای که بشر توانست وقایع را ثبت و ضبط کند
    دیگر نه عصا مار شد
    نه دریا شکافته شد
    نه ماه به دونیم تقسیم شد
    نه کودکی بدون پدر متولد شد
    نه مرده ای زنده شد
    نه انسانی در دل ماهی رفت
    نه شتری از دل کوه بیرون آمد
    نه آتشی گلستان شد
    نه انسانی با حیوانات سخن گفت
    نه کسی سوار بر قالیچه ای پرواز کرد
    و نه پیامبری ظهور کرد….
    “”نیچه”
    در آخر همون طور که سماجت کردید و وسایلتون را پس گرفتید منم از خودتون یادگرفتم و بازم میپرسم استاد قولت چی شد؟

    —————————————————

    سلام آرش گرامی
    این اصرار شما برای دریافت پاسخ خیلی خوب است. اما وقتی خوب تر می شد که نوشته های این دوسال مرا به دقت می خواندی. من سه سفر به استانهای کردستان و کرمانشاه و خوزستان داشتم و تا آنجا که مقدورم بود عمده ی مسائل و مشکلات و فجایع جاری آن استانها را با عکس و تقصیلات نوشتم.
    با احترام

     
    • جناب آرش درود!دوست ارجمند تمام مبارزه را به دوش دیگران گذاشتن کار درستی نیست.تک تک کسانیکه دستی به قلم دارند و دلی در گرو آزادی و آبادی و رهایی کشور و خوشبختی مردم اند مسؤلند.هرکسی به اندازه توانایش .شما خود که بخوبی این موضوع را می دانید خب چه اشکال دارد کوششی دراینباره هر چند ناچیز بنمایید!جناب نوریزاد بیش از آنچه وظیفه اش و توانش بوده تا بحال انجام داده اکنون نوبت من و شماست!

       
  7. من دلم مى گيرد

    من دلم مى گيرد وقتى مى بينم دخترك باهوش كشورم در امريكا آنچنان بال و پر مى گيرد كه معتبر ترين جايزه رياضى دنيا را از آن خود مى كند و دخترك باهوش و هنرمندى كه در ايران مى تواند بر قله هاى افتخار بدرخشد، به جرم گوسفند نبودن، در زندان و در چند قدمى مرگ قرار مى گيرد.

    من دلم مى گيرد وقتى مى بينم در كشورهاى پيشرفته، جوانان كه محور تمام برنامه ريزى هاى كوتاه و بلند مدت اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى اند، به پرسشگرى تشويق مى شوند، راه پيشرفت برايشان تا هر جا كه بخواهند باز است و با داشتن هزاران تريبون براى هر بيان گستاخانه و پرسشهاى تيز و بى پرده، چند روز در سال نيز آزادند كه به خيابان ها بريزند، بياشوبند و خرد كنند و پليس تنها مراقب است كه هيجان جوانى و نياز به معترض بودن، حتى اعتراض به بى دردى، به سلامت تخليه شود.
    اما جوانان با هوش ، سخت كوش و آرام ما كه انبانى از پرسش ها، نياز ها و آرزوهاى فرو كوفته اند، ناديده گرفته مى شوند و محكوم به سكوتند و تنها آنگاه كه سكوت خود را بشكنند، ديده مى شوند. و بايد پنجه در پنجه مرگ بيفكنند نه براى آنكه حقوق بديهى خود را مطالبه مى كنند كه براى انتخاب زندانشان.

    من دلم مى گيرد وقتى نوشته قهر آلود قانع ژاله با آن لحن تلخ را مى خوانم كه خود را از ملتى ديگر و با تقويمى ديگر مى داند و در اين لحن، خشم انباشته اى مى بينم و مردمى را كه براى جدا شدن از سرچشمه ستم، بى صبرانه پا به پا مى شوند و نظام مزوّرى كه اين اشتياق به جدايى را، با ظلم مضاعف به آن مردم دامن مى زند، مى پروراند و صيقل مى دهد و اين شمشير داموكلس تجزيه طلبى را، با رضايتمندى، بر سر ايران آويزان نگه مى دارد تا بترساند مردم را از روزى كه سايه اين نظام بر سر شان نباشد و هرتكه از ايران به همسايه اى بپيوندد.

    من دلم مى گيرد وقتى مى بينم كسى كه مى خواهد بضاعت حوزه را در اقناع انديشه هاى مخالف به نمايش بگذارد، ايمانش به مقدساتش، تكليف همه بحثهايش را از پيش روشن كرده است. مقدساتى كه نه تنها خودش، بلكه مخاطبش و همه مردم جهان بايد فداى آنها شوند ( روحى، روحك و ارواح العالمين لهم فداء). و البته كه ساحت مقدسات او از هر آنچه كه به درد هاى اين مردم مستأصل ارتباط دارد، منزه است، اين درد ها مصاديقى اند كه بايد درجاى خود بحث شوند ( كجا؟ خدا مى داند) او كه گويا در حبابى ايزوله، فارغ از زمان و مكان و فارغ از درد ها و رنج هاى امروز اين كشور زندگى مى كند، در وادى مفاهيم و مجردات، ماراتنِ سخنورى برگزار مى كند.
    من دلم مى گيرد وقتى مى بينم او كه به دليل مجازى بودنِ فضا، بر خلاف رسم مألوف حوزويان در تكفير و يكسره كردن كار، ناچار به روادارىِ نيم بندى مى شود، اينهمه در اين روادارى، نا شكيبا و معذب است و خوش ندارد كه ديگران مقدسات او را با رنجهاى خودشان پيوند دهند و آنگاه كه جان به لب رسيده ها، كه برخلاف او هيچ تريبون ديگرى براى تخليه خشم انباشته شان ندارند، او را از عالم دلنشين مجردات ، به عالم پر از درد و رنج خاكى مى كشانند، ناگاه نقاب روادارى را به كنارى پرتاب مى كند، و چماقِ آشنا و كارىِ “النصر بالرعب” را كه قرنها جواب داده و حكماً باز هم خواهد داد، به دست مى گيرد و آنان را تهديد به شكستن گردن مى كند.
    چه لحن و كلام آشنايى!
    و صد البته طبق معمول سنواتى، اين مردم مسلمانند كه بصورت خودجوش گردنها را خواهند شكست بدون آنكه كسان ديگرى آتش بيار اين معركه ها باشند.

    من دلم مى گيرد وقتى دوستان گرامى و دردمندم، خطاهاى سياست مداران در برهه هاى تاريخ كشورمان و تجارب ملل ديگر را درس عبرت مى كنند تا با آموختن از آن خطا ها و تجارب، و پرهيز از آرمانگرايى هاى دور از دسترس و استفاده از ممكن ها ( كه قطعاً معناى صحيح سياست هم همين است)، بازى شطرنج با گوريل را ممكن كنند. اگرچه اين راهكار ها تنها آنگاه به كار مى آيند كه حريف، ملزم به رعايت ِحداقل هايى از قواعدِ بازى باشد و اگرچه بارها و بارها ديده اند كه سر بزنگاه، گوريل با لگدى، صفحه شطرنج، مهره ها و حريف را به گوشه اى پرتاب مى كند.

    اما خوب، دل من مى گيرد كه بگيرد. همه چيز همان راهى را كه بايد برود مى رود. روز و شب مى گذرند و تا زندگى گوسفندى برقرار است، آغل امن است. برق تيغهء شمشير داموكلس بر فراز سرمان، چشم را خيره مى كند اما قرار نيست فعلاً بر سرمان فرود ايد. تا زمين و مصلحتِ آدمهايش را همچنان در پاى مقدسات آسمانى مان قربانى مى كنيم ، گردن هايمان از شكسته شدن در امان است و مى توان با گردنِ افراشته به سوى صندوقهاى رأى شتافت و اين بار، باز هم كم توقع تر از دفعات قبل، گزينه هاى قبلاً بر گزيده شده را دوباره برگزيد.
    خدا را چه ديديد، شايد اگر اين بار مهره ها يمان را عاقلانه تر بچينيم، در شطرنج با گوريل برنده شويم.

     
  8. اوایل انقلاب پدربزرگ بی سواد و البته حکیمی داشتم که داستان ذیل را برای جمع نوه هایش می گفت،بد نیست خلاصه آن را بشنوید و اما متل:
    ….. آوازی در روستا ظنین انداخت و خبر آوردند که پیغمبری مبعوث شده است که قصد دارد ظلم از ظالم بستاند و به ذیحق بدهد و …… فلان کند و بهمان کند و النهایه ابرهای تیره و تار از آسمان روستا رفته و آسمانی پر از نور و ستاره به ارمغان می آورد و ……، پیری سپید موی از جوانان خواست به دیدن او رفته و بررسی کنید که آیا ؛ شکم دارد؟ ، دهان دارد؟ تاهل اختیار کرده/یا می کند؟ و……….سوالات دیگر، اما جوانان پس از دیدن پیغمبر از نزذیک،شرح حال مبسوطی برای پیر سپیدموی آوردند و پیر بزرگ روستاییان را جمع کرد و گفت این پیغمبر هدفی جز سیر کردن خود ندارد و شما را منع می کنم از جمع شدن پیرامون کسی که تمام نیازها و تمایلات انسانی زا دارد.
    اضافه کنید جیب دراز و گشاد آخوندها در زمان روضه خوانی ها 2 زاری پیره زنان و هم اکنون که چاههای نفتی به تملک آنان درآمده است

     
  9. از من به پیام، حالا چه اشکالی داره که خودم را خطاب کنم وقتی‌ با اعتراضی و مخالفتی از طرف صاحب سایت مواجه نمی‌‌شوم؟ اگر هم شد که پیشاپیش پوزش میخواهم. به اندازه مدت زمانی که با این سایت آشنائی دارم و برایم حکم آموزشکده داشته است، همسایگانی دارم و در این محله همه همدیگر را می‌‌شناسیم، حداقل به اسم و به آرا و عقایدی که دارند.وقتی به هر کدام از این همسایگان می‌‌رسم پیش از آنکه فرصتی برای نوع برخورد و در تناسب با آرا و عقاید‌ای طرف پیدا کنم، سلامی کرده‌ام و دستی‌ نیز ناخوداگاه بر برسینه نهاده ام، تازه بعد از چند قدمی دوباره به او فکر می‌کنم و به آرا و عقایدی که دارد، چه مخالف و چه موافق و بی‌ نظر با دیدگاه و باور‌های خودم. فقط یک چیز در این لحظات بعد از برخورد عبوری با هر کدام از این همسایه‌های گرا می مرا همیشه خوشنود می‌کند که وقتی‌ بهم رسیدیم سلامی و علیکی و احوالی ولو کوتاه از هم پرسیدیم و گاه بیش از این و حتی خیلی‌ بیشتر از احوالپرسی آنگاه که در لحظه برخورد چیزی غیر عادی ما را با واکنشی متناسب با شادی یا غمی و رنجی‌ که از هم مشاهده می‌کنیم، مواجه می‌شویم. در آن لحظه دیگر خود را در آن پیشامد و رویداد همدیگر شریک می‌‌بینیم. آره همین ما‌ها اینطوریم. واقعا به درد هم می‌‌خوریم و به داد هم می‌‌رسیم. این مهم است که در محله‌های این سایت در بیان نظر و آرا و عقاید خود رعایت هیچ مصلحتی جز بیان آنچه می‌‌اندیشیم نمی‌‌کنیم،اما در محله‌ای که زندگی‌ می‌‌کنیم وقتی‌ بهم می‌‌رسیم برق احترام در چشمان با کلمات احوالپرسی چنان صفا و جاذبه‌ای می‌‌آفریند که پاک یادمان می‌‌رود دنیای حملات کلامی را که در محلهٔ سایت بهم روا می‌‌داریم، و چه قدر طور دیگری همدیگر را تجربه می‌‌کنیم که دو صد گفته چون نیم کردار نیست. اون هفته هم که عروسی‌ یکی‌ از بچه‌های محله بود، چه بگو و بخند و شوخیهای با مزه‌ای که بین آقا مزدک و آقا مرتضی و آقا مصلح زینت بخش فضای شادی نشد که زادهٔ این آب و خاکیم و غم و شادیهای ما در هم آمیخته.

     
  10. خدمت استاد نوری زاد عزیز و سایر دویتان عرض ادب و ارادت دارم، سوالی دارم و آن اینکه ؛
    راز جیب های دراز و گشاد آخوند چه می باشد؟

     
  11. الا لعنت الله علی اظالمین…….دروغگو امثال تو هم رو عرشه کشتی نظام بودن پول ملتو چپاول میکردین………خدا هدایتت کنه

     
  12. to me
    سلام و درود و احترام

    دوستی بنده و شما عمیق است و مهر شما بر دل بنده نشسته است. احترام و ارادت بسیاری برای شما قائل هستم و اینها چیزی نیست که لازم به اثباتش باشد. کلام کوتاه می کنم و مستقیم می روم سر اصل مطلب. خوب می دانید که آنچه خواهم گفت از ته دل است. بسیار چیزها از شما آموخته ام و همچنان نیز از شما می آموزم. تاثیر شما بر زندگی من بسیار است. همه اینها باعث نمی شود که اگر ببینم جایی اشتباه رفته اید و یا خطا کرده اید لب به سخن باز نکنم. البته ممکن است از نظر من خطا و یا اشتباه بوده باشد و از نظر شما صحیح بوده باشد. با این وجود بنده بر خود فرض می دانم آنچه را که از جانب خویش نیز ناروا می دارم با شما در میان بگذارم. “محمد نوری زاد” برای من یک مرشد، یک دوست خوب، یک انسان با شرف، یک مبارز شجاع و … تنها نیست. محمد نوری زاد به نوعی برای من پدر است. خوب پسر با پدر بحثش می شود. دعوایش می شود. اختلافش می شود. پس اگر صدایم را بالا می برم که نباید ببرم و اگر درشتی می کنم که نباید بکنم بگذارید به حساب رابطه پسر و پدری. جسارت مرا هم پیشاپیش ببخشایید.
    در شما هزاران خصلت نیک نهفته است که یکی از سرآمدترین آن خصایص “ظلم ستیزی” است. پریشان خاطرم کردید. قلبم به درد آمد و برای لحظه ای خاطرمان آزرده شد. جرات و جسارت نمی کنم که بگویم به شما شک کردم. نه شک نکردم که من به شما ایمان دارم. اگر دیگران محمد نوری زاد را شنیده اند و دیده اند و خوانده اند من ثانیه به ثانیه تغییرات و دگرگونی اش را از نزدیک لمس کرده ام. لرزیدنش از اعتصاب غذا را دیده ام. نه من به شما شک نکردم. محمد نوری زاد در دل و جان من بافته شده است. ولی خوب ناراحت شدم. از دست شما ناراحت شم و مهمتر اینکه برای شخص شما و برای راه شما ناراحت شدم. می گویم: پستی که در مورد محمد خاتمی آن هم با آن ادبیات نوشته شد؛ هر چه که بود؛ خوب یا بد “نوری زاد گونه” نبود. من در محمد نوری زاد ذلالت ندیده ام. هر چه دیده ام عزت و سربلندی و شجاعت بوده است. در محمد خاتمی تا بخواهی زبونی و حقارت و دریوزگی و بی صفتی را دیده ام. در او ترس و گدایی قدرت را دیده ام. پروستات مالی رهبر را دیده ام. بلا تردید او یکی از پایه های نگهداری این نظام جور و جهل و جنون است. اینکه مردم ما آرزوهایشان را در بی صفتی فردی به نام خاتمی می بینند که از شرف و شجاعت تواما بویی نبرده است نشان دهنده سقوط مردم ماست. بی بی سی دو یا سه روز پیش خبر از اعدام احتمالی “سامان نسیم” داده بود. کسی که در 17 سالگی یعنی زمانیکه کودک بوده است بازداشت شده بود. بروید کامنت های شرم آور مردم را بخوانید. کامنت هایی که خواهان اعدام او هستند و کلی هم لایک دریافت کرده اند. حالا اینها جماعت فیس بوک بیا و بی بی سی بخوان هستند. خدا به حال مردم عادی رحم کند. از کی تا حالا اکثریت برای ما شده است معیار حق و باطل؟ نمی خواهم از قرآن استناد بیاورم ولی باور بفرمایید “فاکثرهم لا یعقلون” . مگر آقای خمینی که لعنت خدا بر او و خاندانش باد با استقبال دو میلیونی مردم به ایران نیامد و با بدرقه هفت میلیونی مردم نرفت؟؟؟ فکر کنید در سال 57 هستیم. محمدرضا شاه مملکت را ترک کرده است و شاپور بختیار نخست وزیر ایران است. زندانیان سیاسی آزاد شده اند. مطبوعات آزادند و به قانون اساسی مشروطه عمل می شود. از سوی دیگر خمینی هم در راه است که نوید دهنده داعش شیعه می باشد. اگر بختیار فیس بوک داشت چقدر لایک می گرفت؟؟؟ اگر خمینی فیس بوک داشت چقدر؟ من بسیاری از افراد را دیده ام که از شما به نیکی یاد می کنند. هم دل شما هستند. ایراد فضای مجازی و خصوصا فیس بوک این است که آدمی را تا حدی ذهنی می کند. محمد نوری زاد که هم نویسنده است و هم کارگردان و فیلم ساز و هم هنرمند و صدای خوشی هم دارد و اهل رسانه است ودر یک کلام آچار فرانسه است نباید اسیر این ذهنی شدن بشود. به درک که همه عکس این عمله ظلم را به اشتراک می گذارند. به درک که محسنی اژه ای از ممنوع التصویر و ممنوع الخبر شدن این مرد زبون سخن می راند. ما نباید اسیر این فضا بشویم. ما نباید در زمین استبداد بازی کنیم. مگر جعفر پناهی ممنوع التصویر نیست؟ مگر امیر انتظام و یا محمد ملکی و یا جعفر پناهی و نسرین ستوده با سانسور مواجه نیستند. مگر همین موسوی و کروبی با هزار سانسور مواجه نیستند. محمد نوری زاد از آن جهت محمد نوری زاد و یگانه است که بر حق می ایستد و نه بر جو! محمد نوری زاد فکر نکند تنهاست. مسلمین و کفار همه دوستش دارند. رضا پهلوی، محسن سازگارا و صفحات فیس بوک بسیار پر مخطاب پست های شما را همواره باز نشر می کنند. نگرانی برای چه است؟؟؟ شما در این راهی که شروع کرده اید فکر کرده اید که این ملت بیمار و مریض که قهرمان ارزشی اش تروریستی به نام قاسم سلیمانی است و قهرمان سانتی مانتالی اش آخوند خوش پوشی به نام خاتمی است شما را همراهی خواهند کرد؟؟؟ من و اباذر و بسیاری از دوستان دور و نزدیکمان به واسطه دسترسی به اینترنت پر سرعت هر روزه در فضای مجازی هستیم و از نزدیک دنبال می کنیم امور را. بیشترین حملات به سمت حضرت عالی از سوی همین اصلاح طلبان شکلاتی است که حیا را قی کرده اند و از یک کیلومتری شجاعت و شرف جرات عبور ندارند. دوستی به طنز می گفت حتی شجاعت خواندن نوشته های محمد نوری زاد را ندارند. اینها برای شما متحد و یا مخاطب هم نخواهند شد. برای تاثیر گذاری بر جماعتی که کور و کر هستند نباید از اصول خود دست کشید. حب شی یعمی و یصمی. عشق ورزیدن به چیزی آدمی را کور و کر می کند. سیاست محل عشق ورزیدن شکلاتی ها و مشارکتی ها و پیروان پیر جماران لعنت الله علیه و آله نیست. در عجبم نوری زادی که قلم همچون شمشیر از نیام بیرون کشیده است و بر ریشه رهبری و ولایت فقیه و سپاه و مجلس فرومایگان وارد آورده است چرا نوبت به جرثومه های فاسد اصلاح طلب که می رسد قلمش رمق از دست می دهد. کدام عنصر اصلاح طلب است که از رانت و فساد و غارت اموال مردم منزه باشد؟؟؟ هر کس نداند شما به نیکی می دانید که دست اصلاح طلبان در جنایت های این نظام به مراتب آلوده تر از دست دیگران است. اسیر صحنه آرایی های خطرناک نشوید. باشد قبول به دلایل پاره ای از مصالح نمی شود که مستقیم بر ریشه اصلاحیون و اعتدالیون زد. حداقل که می توان از کنار آن عبور کرد. خیر اصلا می خواهید حرف های اژه ای را محکوم کنید آوردن عکس منحوس آن جرثومه دنائت در صفحه فیس بوکتان به چه کار؟؟؟ اوکی! اصلا عکس آن ملعون را هم اوردید؛ از دیگران بخواهیم که عکس های عمله ظلم را به اشتراک بگذارند. باور کنید با سر می خواستم بروم تو دیوار!!! محمد نوریزاد نه مردانه ایستاده است و نه زنانه ایستاده است. مبارزه مدنی او از جنسیت گرفتن بر خود مبراست. محمد نوری زاد “نوری زاد گونه” ایستاده است. (توضیح آنکه این تعبیر دزدی از فاطمه فاطمه است دکتر علی شریعتی است که هیچ ارادتی به او ندارم) با دیدن آن پست لحظه ای احساس کردم که زانوانتان خسته است و پاهایتان رمق ندارد. گردن من خمیده که از بیرون گود و در امن و امان و آسایش نشسته ام و به شما می گویم چه بکنید و چه نکنید. ولی باور بفرمایید این پست شما نه تنها بر خلاف اصول حضرت عالی ایست بلکه به خود شما نیز ضربه می زند. من از حضرت عالی ذکاوت بیشتری را انتظار داشتم. تا جایی که محکوم کردن سانسور آقای خاتمی است اوکی آدمی زاد می توان کاری اش بکند اما آنجا که خواسته اید عکس این عمله ظلم به اشتراک گذاشته شود قلبم به درد آمد. عکس عمله ظلم را به اشتراک بگذاریم که در نهایت نگران پروستات آقا شود و با حماسه دماوندش به هر چه مبارزه منفی است گند بزند و برود برای طول عمر معظم له دعا کند؟؟؟ اسم این را هم بگذاریم مقاومت مدنی؟؟؟ کسی که امر به فرمانبرداری مدنی و غیر مدنی و همه جور از ولایت فقیه می کند عکسش را به اشتراک بگذاریم و اسم ترویج ذلالت و زبونی و حقارت را بگذاریم نافرمانی مدنی؟؟؟ این عین فرمانبردای مدنی و لبیک گویی به ولایت است!!! خوب اگر شما یک سری مسائل را نمی دانید بگویم تا بدانید. این کمپین ها و این سانتی مانتال بازی ها اول از همه طبق معمول و طبق همه دفعات از سوی محمدرضا جلایی پور فرزند حمیدرضا جلایی پور آغازشد. او که رابطه بسیار خوبی هم با لابی های نظام از جمله نایاک دارد و در انگلیس زندگی می کند اولین بار این بازی را راه انداخت که رسانه آقای خاتمی می شویم. دقت کنید!!! در عرض دها ساعت ده هزار تا لایک گرفت این کمپین. حرکتی بی خطر که به ملت هم احساس مبارزه می دهد و به به و چه چه هم به همراه دارد. آیا این آقای جلایی پور که دانش آموخته آکسفورد است و انشاالله که از رانت بابایی در دوران اصلاحات اصلا استفاده نکرده است نمی توانست کمپینی راه بیاندازد و بگوید که سانسور آقای خاتمی را محکوم می کنیم؟؟؟ خیلی هم خوب می توانست این کار را بکند. چه اتفاقی می افتد؟؟؟ درست بعد از ده ساعت بی بی سی خبر این کمپین بی خاصیت را تیتر یک می کند. ما در اصطلاح می گوییم نان به هم قرض دادن. یک موجی ایجاد می شود بعد موج های دیگر یک دیگر را تشدید می کنند. بی بی سی برنامه پرمخاطب نوبت شما را هم به این موضوع اختصاص می دهد تا خدای نا کرده کوتاهی نکرده باشد و سنگ تمام بگذارد برای آقای خاتمی. حالا خود این آقای جلایی پور که به نوچه هاش خط می دهد و بارها تلویحا حرکات شما را خارج از اعتدال و تند روی اعلام کرده است متحدی قابل اعتماد برای شماست؟؟؟ خیر! هرگز! در شان محمد نوری زاد می باشد که از بازی مسخره و پوکی که محمدرضا جلایی پور راه انداخته است پیروی کند و بگوید که عکس عمله های ظلم را به اشتراک بگذارید؟؟؟ تراژدی شلر را یادتان هست؟؟؟ شلر مگر سانسور نشده است. صانع ژاله مگر سانسور نشده است و هزاران نفر دیگر؟؟؟؟ کدامیک از این شکلاتی ها برای آنها قدمی برداشته اند؟؟؟ مسخره نیست؟؟؟ رسانه برای کسی است که حرفی برای گفتن دارد، سخنی برای رساندن. خاتمی از چه حرف می‌زند؟ هیچ! خاتمی سیاست خاموشی است،خاتمی که کاری جز عقد خواندن نکرده است در این یکسال اخیر شده است نماد مبارزه با سانسور و اختناق؟؟؟ آه! یادم آمد! چرا یکبار هم از خدمات مهدوی کنی و اختلاس های ایشان تقدیر کرده بود و یکبار هم گفته بود که در مورد مطالبه رفع حصر سکوت کنیم بهتر است. حداقلش این بود که یگ لگدی هم به اعتدال و آقای روحانی می زدید. گند بگیرند اعتدالی را که در ان آقای خاتمی ممنوع التصویر می شود. از من بپرسید می گویم: همه اشان را گند بگیرد. حداقل این بود که به این بهانه آن هفت سوال تاریخی اتان از آقای خاتمی را مجددا مطرح می کردید. اگر خاتمی راست می گوید پاسخ پرسش های شما را بدهد. اینهایی که جو راه می اندازند چرا نوری زاد را نمی گیرند و شما هزار بار به این سوال جواب داده اید بخش قابل توجهی اشان از همین اصلاحیون هستند.
    اصلاح طلبی که خوب آن تاج زاده باشد و از داخل زندان نامه بنویسد که فتوای رهبر را جدی بگیرید تکلیفش مشخص است. من هم زندان بوده ام، شما هم بوده اید. اینکه آقای تاج زاده هم درست سر به زنگاه همیشه حاضر و اماده نامه هایشان از داخل زندان منتشر می شود از طنزهای روزگار ماست. زندانی ولایتمدار. خوب اصلاح طلبان که تاج زاده باشد تکلیف بقیه اشان مشخص است.
    اگر نمی دانید بدانید هر نظر سنجی در برنامه های تلویزیونی می شود محمد نوری زاد یکی از افرادی است که رای بالایی می اورد. همین نظر سنجی اخیر افق را نگاه کنیم بعد از رضا پهلوی و بهرام مشیری محمد نوری زاد قرار دارد. یعنی شما نفر سوم اید. شما به حد کافی نفوذ کلام دارید و مخاطب خود را دارید.
    بگذریم و از بحث خارج نشویم: در زمان حکومت آلمان نازی و در زمانی که در یک مراسمی همه های هیتلر می گویند تنها یک نفر است که سلام نازی نمی دهد. آن فرد آگوست لندمسر است. عکسش را ضمیمه این ایمل کرده ام. حتمن نگاه کنید. اگر اطلاعات بیشتری در مورد او می خواهید می توانید به این لینک ویکی پدیا مراجعه کنید.
    http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%DA%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA_%D9%84%D9%86%D8%AF%D9%85%D8%B3%D8%B1

    برای شما آرزوی سعادت و طول عمر دارم. خدا شاهد است چقدر دوست دارم دوباره شما را در بغل بگیرم. دلتنگ دیدار شما. ما اگر از جنس طرفدارای آقای خاتمی بودیم الان باید چاپلوسی شما رو می کردیم ولی خوب از خوش شانسی ما تو اوین با محمد نوری زاد هم سلولی شدیم و خیلی چیزها از او یاد گرفته ایم. اگر دوست اتون نداشتم این ایمیل رو براتون نمی زدم.
    سلمان سیما
    با احترام فراوان
    ساعت 3:26 دقیقه نیمه شب جمعه بیستم فوریه 2012
    تورنتو

     
    • دوست عزیز شما دراینجا نیستی تا ببینی مردم دنبال راه نفس کشیدن هستند نه بیش ازآن که همه هستی خود را درقماربین شاه وخمینی یکجا باخته اند .شاه باید شش ماه زود تردست به اصلاحات میزد تاهم مردم وهم خودش درامان باشند .ولی آنطور نشد واینچنین خاک برسرشدیم که امروز :

      کز ضعیفی دست وتنگی جای —-نیست قدرت که پیراهن بدرم
      درست است خاتمی درمقابل خیلی از میهن پرستان وملی گرایان وطنی ذره است درمقابل دریا ؛ولی چون از جنس خودشان است باید مروز حمایت شود تا گروه داعشی مصباح وامثالهم برقدرت تکیه نزنند وما بارها وبارها وبارها گفته ایم درمقابل انتخاب خوب وبد قرار نگرفته ایم که خوب را انتخاب کنیم ؛بلکه درمقابل بد وبدتر بوده ایم که بناچار بد را انتخاب کرده ایم تا نفسی راحتتر بکشیم .
      شما که آقای نوریزاد را آن اندازه که خود گفتید دوست میدارید ومحترم میشمارید ،شخص ایشان که درابتدای انقلاب نه بلکه تا سال 88ودیده فاجعه احمدی نژاد بشدت با خاتمی مبارزه میکرد وبنا به شرایط زمانی یکمرتبه شسته شدندو 180درجه تغییر کردند وقدم برچشمان غبارآلود مخالفین ومنتقدین نظام احمدی نژادی گذاشتند
      وخلاصه اینکه بخاطر گذشته ها اکنون زمان آن نیست که بریکدیگر بهانه بگیریم وانشقاق ایجاد کنیم که این خواست مصباح یزدی ویا هما تمساحی است که بخاطر چند ریال پول خم میشود وپایبوسی میکند .موفق باشید

       
  13. جناب نوریزاد..با توجه به احتمال تاثیرگذاری پیشنهاد می کنم که با همفکران خود طی نامه سزگشاده ای از آقای روحانی بخواهید لایجه 2 فوریتی لغو تمامی معافیتهای مالیاتی بنیاد ها و نهاده و سازمانهای مختلف را به مجلس بدهد. این در خواست کاملا قانونی و در جهت نظر رهبری در چند روز گذشته است و هم بنفع رهبری و هم رئیس جمهور است. چون الان توپ در زمین آقای روحانی است و اگر کاری نکند بعد ها بحق متهم خواهد شد.این کار بنفع همه است و موجب ارتباط نزدیکتر با مردم میشود.

     
  14. سلام
    چهارشنبه عصر داشتم در کیوسک روزنامه فروشی تیتر روزنامه ی اطلاعات مبنی بر تاسیس بیمارستانی اختصاصی در قم برای حوزویون را میخواندم… داشتم غرغر میکردم که دیدم سمت راستم آخوندی ایستاده است… به او گفتم مسخره است آخر برای چه؟؟؟ گفت چه اشکالی دارد مگر ارتشی ها بیمارستان اختصاصی ندارند؟ گفتم چه ربطی داره؟ یک سرباز اگر مریض شود نباید مجانی معالجه شود؟ شما که با دادگاه ویژه روحانیت کاپیتولاسیون راه انداختید… این هم بیمارستان!!!
    به عربی آیه ای گفتم که مگر در قرآن نگفته که پیغمبر هم مثل مردم عادی در کوچه و بازار تردد میکرده و با مردم عادی فرقی نداشته؟؟؟ اولش گیج زد بعد که تکرار کردم با عصبانیت گفت برو بابا … من هم با فریاد گفتم شیکمت بره … که بالاخره مردمی که اونجا بودند آمدند جلو و نگذاشتند که درگیر بشیم … …
    من که دارم میپوکم و این وضعیت رو نمیتونم تحمل کنم …

     
    • با درود به جناب خوشبخت!جالب اینجاست وقتی ما میگوییم //// گروهی ما را به خشونت زبانی متهم میکنند!شما یکبار بیایید و بررسی کنید که وجود اسلام و آخوند چه خیر و برکتی بجز رواج خرافات و بدبختی و قتل و جنایت و ترور و تبعیض و کینه ورزی و رواج فحشا و اعتیاد و بیکاری و دروغ و فساد و خرافات …برای ما ایرانیان داشته؟در قرن 21 ام ما را به دوران خونخواران و فاسدان قزلباش برگردانده اند.همانطوریکه ملا محمد باقر مجلسی…که قبلا نیز از کلمات حضرتش از جمله اینکه مردان بزرگ خارش مقعد داشتند و مسیح هم! نوشته ام در کاخ زندگی می کرد و با توصل به مشتی خرافات به توجیه جنایتها و خونخواری مشتی آدمخوار می پرداخت اکنون شیخ خود شه گشته و قدرت و مکنت و خرافات و دین و تزویر را را یکجا بلعیده!مسلما آخوند حق دارد که درکشوریکه زحمتکش ترین گروهایش به نان شب محتاجند بیمارستان مجانی داشته باشد و از خزانه ملی اعانه بگیرد و برای تبلیغ خرافات و دروغ حقوق بگیرد.و میلیاردها دلار از ثروت این مردم به لبنان و فلسطین و عراق و عربستان و سوریه …برای تبلیغات خرافت رفتن به کسی مربوط نیست.چون تنها آخوند است که دراین سرزمین طاعون زده حق حیات دارد.اصلا به من و خوشبختها چی که دراین کارها دخالت کنیم؟مگر غیراز آخوند هم کسی دراین سرزمین اسلام زده حقی دارد؟آن بیچاره ژاپن نشین و اروپا نشین …فراری هم که ایرانی نیستند!

       
  15. با درود به نوریزاد عزیز و هم میهنان فرهیخته . برگی دیگر از حاتم بخشی اموال مردم درمانده و البته با مجوز آقا ؟!!!امتیازهای مالی احمدی‌نژاد به برخی کشورها

    در سال‌های فعالیت دولت‌های نهم و دهم اختصاص 330 میلیون دلار برای پاکستان، اختصاص بودجه‌ای برای ساخت یک بیمارستان تخصصی در عراق، اختصاص وام 1.5 میلیارد دلاری با مدت 10 سال بازپرداخت برای سریلانکا، اختصاص بودجه‌ای برای برای ساخت دو درمانگاه عمومی در بولیوی، کمک هفت میلیون دلاری برای ساخت یک فرودگاه در سنت وینسنت، کمک 350 میلیون دلاری برای ساخت یک بندر نیکاراگوئه و موارد اینچنینی در رسانه‌های ایرانی انعکاس یافت. موضوعی که گاه انتقادهایی را هم در پی داشت اما حتی در زمان بیان این انتقادات هم کمتر کسی در مورد اهداف این سیاست سخن گفت. با این حال از این دست موارد در دولت روحانی تاکنون در رسانه‌ها اعلام نشده اما باید دید این دولت تا پایان کار خود چه مسیری را انتخاب می‌کند؟

    نام کشور کمک‌شونده میزان کمک توضیح
    پاکستان 330 میلیون دلار در کنفرانس بین‌المللی پاکستان که در ژاپن برگزار شد، ایران تعهد داد به پاکستان کمک کند. (فروردین 1388)
    عراق بودجه‌ای برای ساخت یک بیمارستان تخصصی 220 تختخوابی، 17 مدرسه و نیروگاه 250 مگاواتی این خبر توسط حسین کاظمی قمی، سفیر جمهوری اسلامی ایران در عراق اعلام شد. (24 فروردین 1388)
    سریلانکا وام 65 میلیون دلاری با بهره پایین این خبر توسط سفیر جمهوری اسلامی ایران در سریلانکا اعلام شد. (پنجم مرداد 1387)
    سریلانکا وام 1.5 میلیارد دلاری با مدت 10 سال بازپرداخت بنا بر گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی ریاست‌جمهوری (هشتم آذر 1386)
    بولیوی بودجه‌ای برای ساخت دو درمانگاه عمومی این خبر توسط حجت‌الله سلطانی، کاردار ایران در بولیوی اعلام شد. (20 مهر1387)
    سنت وینسنت کمک 7 میلیون دلاری برای ساخت یک فرودگاه اعلام شده توسط آسوشیتدپرس (30 شهریور 1387)
    نیکاراگوئه کمک 350 میلیون دلاری برای ساخت یک بندر اعلام شده توسط رویترز (14 تیر 1387)

     
  16. در فرانسه یکبار در در زمان سارکوزی رییس جمهرر یک معام به شاگردی کشیده میزند. رییس جمهر در مدرسه حاضر میشود تا از او عذر حواهی کندو در کشور ما جان یک دحتر بی گناه نه برای رهبر اهمیتی دارد و نه برای رییس جمهمهور آدم از هر چه مسلمان و مسلمانی است متنفر میشود.

     
  17. توضیحات کار بری تحت نام کوروش کبیر ذیل مقاله مجتبی واحدی:
    آقای واحدی، چندسال قبل که ماجرای حسابهای بانکی آقایان درکشورهای خارج ازیکطرف (عمدتا توسط محسن مخملباف و…) وپاکدستی خامنه ای ازسوی دیگر( ماجرای عطاالله مهاجرانی) مطرح شد دوستی بامن تماس گرفت وخواستاراعلام موضع بنده گردید به وی گفتم هردوطرف دروغ می گویند //// والبته درهمان حال نیز نه شخصا ونه با نام فرزندانش حسابی دربانکهای سویس وانگلیس و…دارد ولی ثروت وی بالای یک هزارمیلیارددلاراست. این دوست روشنفکرمن با تعجب پرسید می دانی مفهوم هزارمیلیارددلارچیست؟ بوی گفتم من که مدیراجرایی بوده ام مفهوم عدد ورقم رامی فهمم این شما روشنفکران وحقوق بشری ها هستید که دستی درکاراجرایی نداشته اید ومفاهیم اولیه اقتصادی را نیزمتوجه نمی شوید چیزی نگذشت که خبرگزاری رویترز گزارشی به نقل ازمقامات ستاداجرایی فرمان امام منتشروسرمایه آنرا 93 میلیارددلار(50 میلیارددلاردربخش امللاک و43 میلیارددلاردربخش شرکتها وکارخانجات) اعلام کرد بازهم همان دوست زنگ زد وازبنده درخواست اعلام موضع کرد بوی گفتم سرمایه ستاداجرایی فرمان امام چیزی حدود 200 میلیارددلاراست واین آماری که اعلام شده است اولا ازسوی خود کارگزاران آن است وبخش عمده ای هنوزاعلام نشده است وثانیا مربوط به ارزش گذاری سال 2008 (مطابق با 1987 شمسی) است که هنوزنه دلارگران شده بود ونه آثارتورمی تحریم ها وبالتبع آن افزایش ارزش دارایی های منقول وغیرمنقول براقتصاد ایران آشکارشده بود. بهمین نسبت درسایرموسسات ونهادهای مالی تحت نظررهبری (بنیادمستضعفان، قرارگاه خاتم الانبیاء، بنیاد تعاون سپاه، ینیاد پانزده خرداد و بنیاد کوثرو …) وهزاران شرکت تحت نظرآنها همین رویه راملاحظه خواهیدکرد تنها دربخش مخابرات که به ادعای محمدغرضی وزیراصولگرا و پیشین مخابرات سهام این شرکت 200 میلیارددلاری را 16 میلیارددلارارزیابی کرده وبا پرداخت 1/6 میلیارددلار بعنوان پیش پرداخت 20% ی 8 میلیارددلاربابت 51% سهام سپاه وستاداجرایی این صنعت رابالا کشیده اند !درپروژه مخابراتی دیگریعنی ایرانسل بازهم با همدستی دولت احمدی نژآد ومجلس هفتم قرارداد قانونی منعقده ایران با شرکت ترک سل با پلاتفرم نوکیای فنلاند رالغو کرده وبجای آن شرکت نه چندان شناخته شده ام تی ان آفریقای جنوبی را جایگزین کردند وسه تن ازسرداران سپاه (مدیران فعلی ستاداجرایی وایرانسل ویکی دیگر) رابعنوان نمایندگان صاحبان سهام وهیات مدیره به دوبی فرستاده تاشرکت مشترک را درآنجا ثبت نمایند درآمد اپراتورمذکورطی ده سال اخبربیش از50 میلیارددلار بوده است. ماجرای پرداخت رشوه توسط ام تی ان به طرف ایران نیزدرادعای 4/4 میلیارددلاری شرکت ترک سل برعلیه ام تی ان آفریقای جنوبی برای دورزدن تحریم ها دردادگاههای واشنگتن مطرح گردید. اخیرا نیزحمید رضا فرزند محمدرضا عارف درجریان کاندیداتوری اتاق بازرگانی تهران به نقش خود دراین پروژه و دورخوردن توسط نهادهای وابسته به رهبری وعدم دریافت کمیسیون وحق نمایندگی خود ازطرف آفریقایی اعتراف کرده است وآنوقت شما حدیث مفصل یک هزارمیلیارد دلاری بخوانید ازاین مجمل واینکه به قول سیدفاضل موسوی نماینده مجلس وعضوکمیسیون اصل 90 چگونه 1400 میلیارددلارطی 8 سال دوره حاکمیت اصولگراها ناپدید گردیده ویا به قول نوبخت معاون روحانی 700 میلیارددلارآن قورت داده شده وبزرگترین فساد تاریخ ایران رقم خورد البته به ماجرای مراودات با چین و کالاهای بنجل آن اشاره کردید ولی ایکاش می گفتید که چگونه تجارت سالیانه 2 میلیارددلاری با چین درعرض دو سه سال با رهبری خردمندانه خامنه ای برای خرید رای این کشوردرشورای امنیت سازمان ملل برای وتوی قطعنامه های آن سازمان علیرغم گسترش واردات 35 میلیارددلاری ازآن کشوربا کارگردانی اسدالله عسگراولادی نه تنها اثری نداشت بلکه ملت ایران شاهد امضای دولت چین برپای 6 قطعنامه صادره برعلیه ایران درطی همان سه سال بوده واکنون نیزدهها میلیارددلارپولهای فروش نفت ایران به چین دربانکهای آن کشوربلوکه شده است والبته خسارات وارده به بخش های صنعت وکشاورزی نیزتامرزنابودی آنها نیزکه دیگرخارج ازمحاسبه می باشد.

     
  18. این چناب موحدی کرمانی که امام جمعه موقت است آدم بی عقل و در عین حال شیرین زبانی است! می گوید خبرگان در مقابل رهبر فعلی غلطی نمی توانند بکنند ولی بعدش میتوانند هر غلطی بکنند!…معلوم شد که کلا کار مجلس خبرگان علط کردن است! اینکاری است که بین آنها و // یکی باید آنرا انجام دهد!. چون از نظر فقهی این کار واجب کفائی است و بدلیل آنکه //// پس این وظیفه از دوش خبرگان غلط کن برداشته شده!. حالا ما فهمیدیم که چرا باید پشتیبان ولایت فقیه باشیم! ..برای اینکه // می خواهد بکند!

     
  19. ” کاش من هم اورانیوم بودم ”

    کاسه خالی اش به کف ته صف
    اینچنین ناله کرد مستضعف:

    کاش من هم اورانیوم بودم
    محترم قدر یک اتم بودم

    تا حکومت مرا غنی میکرد
    مثل مشکینی و کنی میکرد

    کاش عمامه بر سرم بودی
    سهمی از نفت کشورم بودی

    سهمی اندازه ی کف نانی
    کمتر از حد درد درمانی

    گفت از دست خویش در خشمم
    شست پایم هنوز در چشمم

    بیخودی رفتم و زدم فریاد
    خط میدان فوزیه – شهیاد

    خلق حاضر به صحنه ها بودم
    بهترین پابرهنه ها بودم

    وعده کفش داد رهبر من
    برد اما کلاه از سر من

    گفت درمانده بودم و غمناک
    معده ام خشک و دیده ام نمناک

    تا که یکروز پر شدم ز امید
    کلیه ام را مریض کلیه خرید

    روی تخت عمل ولو گشتم
    پاره از قسمت جلو گشتم

    کاش من هم اورانیوم بودم
    عشق آخوندهای قم بودم
    .
    .
    .
    کوتاه شده از

    ” هادی خرسندی “

     
  20. بی عدالتی و ظلم پدیده ای است که حد و مرز ندارد و هر کس که در شمول آن قرار بگیرد مظلوم است و قابل دفاع. کسانی که به هردلیلی ظلم را توجیه کنند و یا اینکه بخواهند بطور گزینشی در مورد آن قضاوت کنند خود دانسته و یا نا دانسته همدست ظالم میشوند. دادگاه روحانیت اینروزها یک روحانی را به اعدام محکوم کرده است آنهم به جرم ” استخاره” و “مرید و مراد” بازی و سخنگوی این دادگاه از اصل غیر قانونی هم گفته بنا نیست در مورد این دادگاه اصلاع رسانی صورت بگیرد. دادگاه ویژه روحانیت یکی از مهمترین کارش قلع و فمع روحانیونی است که قرائت جاری جکومت را ار دین نمی پذیرند و یا دارای مقبولیت مردمی میشوند.
    نظام ولایت فقیه در برخورد آن با روحانی و غیر روحانی تابع این سیاست است که هرکس را که بالقوه بتواند با اقبل عمومی در شرایط خاصی جای خالی احزاب سیاسی را پر کند ار بین ببرند. برای مثال در انقلاب 57 آقای خمینی این نقش را بخوبی اجرا کرد و در حالیکه حکومت پهلوی همه احزاب را از بین برده بود او این خلا را پر کرد. دلیل برخورد خشن حاکمیت با افراد سیاسی و روحانی و هنرمند همین است. هم خاتمی برایشان خطرناک است و هم آتنا و هم پناهی و هم هر کسی که در زندان و حبس و تبعید است. گسترش دامنه بی تحملی حاکمیت نشان از گسترش وحشت حاکمانی است که خود بخوبی میدانند چه کرده اند و در عین حال توان اداره کشور را هم ندارند و تنها گزینه شان حذف آلترناتیو های ممکن است.

     
  21. دوست عزیز سید مرتضی
    سوره مریم آیه 51 میفرماید: موسی را در کتاب یاد کن زیرا او انسان مخلصی بود بعلاوه او یک رسول و یک نبی بود.
    ودر همین سوره آیه 53 میفرماید: ما به برادر موسی هارون از روی رحمت مقام نبوت بخشیدیم.
    در این دو آیه مشخص میشود که دو پیامبر الهی یک مقام داشته اند و چون پیامبر اسلام فرزند ذکور و برادر نداشتند که خداوند مقام نبوت به یکی از آنها مرحمت کند ختم نبوت اعلام شد و امامت بجای نبوت آمد.
    سید مرتضی عزیز
    من نمیدانم آیه قرآن را قبول کنم یا گفتار مرحوم طباطبایی را. طبق نوشته شما تورات 500 سال و اندی قبل از میلاد مسیح تحریف شده به استناد آن مرحوم ولی پیامبر اسلام 622 سال بعد از دیانت مسیح آمده بنا بر نوشته های شما خداوند بعد از تقریبا 1000 سال نمیدانسته که تورات تحریف شده و این آیه را نازل کرده (آمده ام تورات را که پیش از من (نازل شده)است تصدیق کنم و پاره ای از آنچه را که بر شما حرام گردیده برای شما حلال کنم)
    در ضمن همین سوره آل عمران آیه 3 میفرماید: این کتاب (قرآن ) تصدیق کننده تورات و انجیل است.
    دوست عزیز: گفتار و نوشتار هر راهنما را نپذیرید بسیاری از راهنمایان گمراه و راه راست را نیافته اند راهنما کسی است که از بند روزگار آزاد است و هیچ چیز او را از گفتار راست باز ندارد. برای مثال- فردایکه من و تو نیستیم آیت الله های مواجب بگیر کتابها به روایت منتشر میکنند که خامنه ای نماینده خدا روی زمین بود ولی از کارهای خلاف او چشم میپوشند. یکه از گناهای کبیره دروغگویی است.
    دوست عزیز موفق باشید

     
    • با سلام و تشکر از شما

      چند نکته در مورد مطالب جدید شما هست که بیان خواهم کرد ،اما پیش از آن عرض کنم که روش بحث شما مفهومی ندارد جز این شاخه آن شاخه کردن ،و اینکه پیوسته از استدلال های پیشین من و شما و پاسخهای مطرح اعراض می کنید و مطالب دیگری مطرح میکنید ،مانعی ندارد،هم من حوصله ام زیاد است و هم مطالب قبلی در پست های قبل هست و برای خواننده علاقمند قابل مراجعه هست.

      1- فقره اول گفتار شما این جملات بود که :

      “”سوره مریم آیه 51 میفرماید: موسی را در کتاب یاد کن زیرا او انسان مخلصی بود بعلاوه او یک رسول و یک نبی بود.
      ودر همین سوره آیه 53 میفرماید: ما به برادر موسی هارون از روی رحمت مقام نبوت بخشیدیم.
      در این دو آیه مشخص میشود که دو پیامبر الهی یک مقام داشته اند و چون پیامبر اسلام فرزند ذکور و برادر نداشتند که خداوند مقام نبوت به یکی از آنها مرحمت کند ختم نبوت اعلام شد و امامت بجای نبوت آمد””.
      (پایان)

      اشاره شما به این دو آیه از سوره مریم است که می فرماید :

      (وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى‏ إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا.مریم/51)
      و
      (وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِيًّا.مریم/53)

      بحث ما این بود که آیا پس از آمدن پیامبر اسلام ،نبوت به ایشان ختم شده و دیگر نبی و رسولی نخواهد آمد یا خیر؟
      این دو آیه ای که شما مطرح کردید ،یکی میگوید موسی علیه السلام هم رسول بود و هم نبی،و دیگری می گوید ما به موسی علیه السلام از ناحیه رحمت خود برادر او را به او بخشیدیم که نبی بود.
      بسیار خوب ،موسی هم رسول بود و هم نبی ،برادر او هارون نیز نبی بود ،مگر کسی نبی و رسول بودن موسی را انکار کرده بود که شما این آیات را بصحنه آوردید؟!
      یا مگر کسی نبی بودن هارون علیه السلام را منکر شده بود که شما این آیه را آوردید؟!
      بحث ما این بود که از قرآن چه چیزی در مورد خاتمیت استفاده می شود ،آیا قرآن میگوید با آمدن پیامبر اسلام نبوت خاتمه یافت یا هنوز ممکن است رسول یا نبیی بیاید،ایندو آیه که شما مطرح کردید هیچ ارتباط نفی یا اثباتی در این مورد ندارد ،فقط در یکی می گوید موسی هم نبی بود و هم رسول ،و در دیگری می گوید هارون از طرف خدا نبی بود که به موسی هبه شد.
      شما توضیح دهید که چگونه ایندو آیه دلالت بر این دارد که نبوت به پیامبر اسلام ختم نشده است و چگونه ایندو آیه آن آیه (و لکن رسول الله و خاتم النبیین) در سوره احزاب را نفی می کند؟

      2-در بخش دوم نوشته تان نوشته اید :
      “”من نمیدانم آیه قرآن را قبول کنم یا گفتار مرحوم طباطبایی را. طبق نوشته شما تورات 500 سال و اندی قبل از میلاد مسیح تحریف شده به استناد آن مرحوم ولی پیامبر اسلام 622 سال بعد از دیانت مسیح آمده بنا بر نوشته های شما خداوند بعد از تقریبا 1000 سال نمیدانسته که تورات تحریف شده و این آیه را نازل کرده (آمده ام تورات را که پیش از من (نازل شده)است تصدیق کنم و پاره ای از آنچه را که بر شما حرام گردیده برای شما حلال کنم)
      در ضمن همین سوره آل عمران آیه 3 میفرماید: این کتاب (قرآن ) تصدیق کننده تورات و انجیل است.
      دوست عزیز: گفتار و نوشتار هر راهنما را نپذیرید بسیاری از راهنمایان گمراه و راه راست را نیافته اند راهنما کسی است که از بند روزگار آزاد است و هیچ چیز او را از گفتار راست باز ندارد””.
      (پایان)

      اولا: از قسمت انتهای گفتارتان آغاز می کنم ،توصیه من نیز بشما این است که در اثناء یک بحث استدلالی از روش گفتار مودبانه و استدلالی خارج نشوید،در اینجا باید بحث فقط متمرکز روی محورهای استدلال و پاسخها باشد ،اینکه مرحوم علامه طباطبائی راهنمای هدایت یافته است یا راهنمای گمراه و اینکه او از بند روزگار آزاد است یا غیر آزاد،از سطح و حد امثال شما خارج است ،شما در اینجا فقط بگویید چه در چنته دارید و استدلال شما چیست،و اگر سمت و سوی بحث های مستدل بشود بحث های حاشیه ای ،طرف مقابل نیز می تواند اسلوب احتجاج را رها کرده و بشما سفارش کند که شما نیز گفتار و نوشتار هر راهنمایی را نپذیرید،خصوصا گفتار و نوشتار آن راهنماها و مآخذی که بی استناد دقیق مکرر بشما می گویند :اقتضاء تابش رحمت خدا این است که نبوت به رسول اسلام ختم نشده است.
      بگذریم.

      ثانیا :برای شما و ما امکان جمع بین سخن خدای متعال ،و سخن مرحوم طباطبائی هست ،اگر دقت کنیم و ذهن خویش را از پیش داوری ها فارغ کنیم ،زیرا سخن مرحوم طباطبائی سخنی بگزاف نبود بلکه مستند به کتاب “قاموس مقدس ” مستر هاکس امریکائی بود ،شما می توانید به آن کتاب مراجعه کرده و اسناد و استدلالهای او را ملاحظه و نقد کنید،در اینجا سخن تحلیلی تاریخی مرحوم علامه این بود که پیوند اتصال تاریخی متواتر بین تورات و انجیل نازل بر موسی و عیسی علیهما السلام دچار انقطاع شده است ،بدلایلی که نقل شد ،قاعده این است که شما بحث و تحلیل تاریخی کنید و اثبات کنید که این سخن ناصواب است ،و اتصال متواتر تاریخی در مورد تورات و انجیل منقطع نشده است ،مثلا اثبات کنید که در حمله بخت نصر ،تابوت و کتاب اصلی انجیل از بین نرفته است و اثبات کنید که بعد از فاصله هفتاد سال و مضمحل شدن یهودیان تورات بازسازی نشد،اینها را شما تحلیل و بررسی کنید نه آنکه سخن مستند علامه یا صاحب کتاب قاموس مقدس را بی دلیل نفی کنید،همینطور بحث های تاریخی که در ترجمه و انتقال انجیل با فاصله های زمانی را رد کنید ،و توضیح دهید چرا انجیل واحد نازل بر عیسی علیه السلام تبدیل می شود به بی شمار انجیل مختلف و متناقض با یکدیگر ،و چگونه تغییر در انجیل راه نیافته که آنقدر اختلاف و تکثر نقل پیدا می شود که سیصد سال پس از تولد عیسی مسیح بفکر می افتند اختلافات را از بین ببرند ،و با همه کوششی که می کنند باز حاصل کار چهار انجیل (متی-لوقا- مرقس-یوحنا) مختلف المضمون است؟ آیا چهار انجیل بر عیسی مسیح سلام الله علیه نازل شد یا یکی؟ و اینهمه اختلافات و تناقضات از کجاست؟
      این از ناحیه بحث مرحوم علامه.
      اما مساله تصدیق قرآن به تورات و انجیل که شما آنرا معارض با سخن علامه قرار دادید و بگمان خود سخن خدا را بر سخن علامه ترجیح دادید ،واقع این است که سخن خدا با سخن علامه دو امر متنافر نبود تا شما سخن خدا را ترجیح دهید،زیرا همانطور که در نوبت قبل عرض شد ،تصدیق قرآن به تورات و انجیل های عصر رسولخدا ،که حتی ممکن است بعد از آن عصر هم باز دچار اختلاف و تحریف بیشتری شده باشد،تصدیقی اجمالی است به اینکه اصل تورات و انجیل پیش از قرآن از سوی خدای متعال بر موسی و عیسی نازل شده است ،این در مقابل نفی کلی است ،فرض کنید سائلی می پرسد اصلا تورات و انجیلی وجود داشته است و موسی و عیسایی وجود خارجی داشته اند؟ قرآن می گوید آری پیش از پیامبر موسی و عیسی عنوان پیامبران الهی بوده اند و کتاب توراتی بر موسی نازل شده است و کتاب انجیلی بر عیسی نازل شده است،اما اینکه انجیل و تورات موجود با توجه به انقطاع سلسله سندی متواتر ،و با توجه به اغلاط و تناقضاتی که در آنهاست ،و با توجه به مضامین غیر قابل قبولی که در مورد برخی از انبیاء در آنها وجود دارد،همان انجیل و تورات نازل بر آندو بزرگوار است از کجا؟
      بعبارت دیگر تعبیرات “مصدقا لما معکم” یا مصدقا لما بین یدیه” که در قرآن وارد شده است ،تصدیق کلی و تام و تمام نیست ،و قرآن نمی گوید تمام مطالب آن کتابها بدون کم و کاست ،همان است که بر عیسی و موسی نازل شده است .
      البته ما نمیگوییم سرتاسر عهدین (عهد عتیق و عهد جدید) تحریف شده و همه مطالب آنها متفاوت با آنچیزی است که بر موسی و عیسی نازل شده است ،بلکه می گوییم برخی از بخش های آنها دست کاری شده است ،یعنی بر اساس ذهنیت ها و فواصل زمانی که پیدا شده است یا در مقام ترجمه و انتقال به زبان یونانی ،بازسازی های ذهنی که شده است اصل را تغییر داده است ،و بهترین شاهد این تغییر ،تفاوت های فاحش و اغلاطی است که بین این تورات و اناجیل وجود دارد،انجیل انجیل واحد بوده است ،چه شده است که در مورد و موضوع واحد انجیل لوقا چیزی می گوید ،مرقس چیز دیگری و متی و یوحنا چیز دیگری؟ حال بگذریم از اناجیل متفاوت دیگری که قبل از وحدت رویه حاصل شده بعد از سیصد سال ،وجود داشتند و از بین رفتند یا باطل اعلام شدند.
      جناب بردبار ،شما که ظاهرا قرآن را قبول دارید ،نباید تامل کنید که چرا قرآن می فرماید : ” وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ” ، و نفرموده اناجيل اربعه ؟پس اين انجيل‏هاى چهارگانه:” متى”،” مرقس”،” لوقا”، و” يوحنا” كتابهايى هستند كه بعد از جناب عيسى ع تاليف شده‏اند.
      و شما که قرآن را قبول دارید آیا نباید تامل کنید در اینکه قرآن می گوید:( الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ” الاعراف/157) مفهوم آن چیست؟
      این آیه میگوید ،اهل کتاب آنها هستند که تبعیت می کنند از رسول نبی امی ،که مشخصات او را در تورات و انجیل اصلی مکتوب می یابند ،شما بگویید امروز آن مشخصات رسول نبی امی آخر الزمان که در تورات و انجیل اصلی بوده است کجاست؟ چرا در تورات و همه اناجیل وجود ندارد؟! چرا مثلا فقط در انجیل برنابا کلمه فارقلیط که معادل محمد است هست؟ مگر قرآن نمی گوید مشخصات پیامبر اسلام در تورات و انجیل و بشارت آمدن آنحضرت وجود داشته است؟ پس چرا در همه این کتابها متفقا این مطلب نیست؟ آیا این جز به سبب این است که این کتب تماما با آنچه موسی و عیسی آورده اند یکی نیست؟
      وقتی خود یهود اعتراف دارند بر اينكه سند اين اسفار به زمان موسى ع منتهى نمى‏شود و سلسله سند در فترت و فاصله بين بخت نصر (يكى از پادشاهان بابل) و كورش (يكى از ملوك فارس) قطع شده ،شما می گویید این تورات قطعا تماما همان تورات نازل بر موسی علیه السلام است؟!
      البته چيزى كه هست این است که قرآن كريم تمامى مطالب تورات موجود در عصر رسول خدا ص (كه ما نمى‏دانيم تا اين عصر چه مقدار ديگرش تحريف شده) را رد ننموده و آن را بطور كلى مخالف تورات اصلى ندانسته، هر چند كه به دلالت خود قرآن كريم از تحريف هم به دور نمانده، چون دلالت آيات قرآن بر اينكه تورات بازيچه دست تحريف شده، روشن است.
      قرآن در سوره صف از زبان عیسی علیه السلام نقل می کند که :
      (وَ إِذْ قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَني‏ إِسْرائيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتي‏ مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبينٌ.الصف/6)
      می فرماید ،یاد کن زمانی را که عیسی به بنی اسرائیل گفت ،ای بنی اسرائیل من فرستاده خدا بسوی شما هستم در حالیکه تصدیق کننده ام به توراتی که پیش از من بوده است ،و بشارت دهنده ام شما را به رسولی که پس از من خواهد آمد و نام او “احمد” است.
      من از شما سوال می کنم چرا این بشارت در همه اناجیل موجود وجود ندارد؟ چرا مثلا فقط در انجیل برنابا نام فارقلیط = محمد را آورده و این بشارت را نقل کرده است؟ و اگر در برخی دیگر هم باشد باز در همه آنها نیست ،آیا این دلیل روشنی بر این نیست که اصل واحد انجیل دچار تغییر و تحریف شده است؟
      اصلا بگویید تکثر و تعدد اناجیل چه توجیهی دارد؟ مگر انجیل های متعدد بر عیسی نازل شده بوده است؟
      بنابر این روشن شد که تعبیرات “مصدقا” و “مصدق” یعنی تصدیق کننده تورات و انجیل که در قرآن وارد شده است و مى‏گويد: پيامبر اسلام تورات و انجيل را قبول دارد، منظور از آن، تورات و انجيل متداول در عصر نزول قرآن نيست، بلكه تورات و انجيلى است كه وحى به آن جنابان تعليم داده ،نه همه تورات و انجیلی که بدلایل پیش گفته دچار تغییرات و تحریفات و انقطاع تواتر تاریخی شده بودند.

      موفق باشید

       
      • در عبارت :””مثلا اثبات کنید که در حمله بخت نصر ،تابوت و کتاب اصلی انجیل از بین نرفته است””.
        بجای کلمه انجیل ،تورات مورد نظر بوده است که سهوا انجیل تایپ شده است

         
  22. جناب مرتضی سواد شما بعنوان یک آیت الله و سایر آیه الله ها با عمامه هایی از سایزهای مختلف و سایر امامانتان و پیغمبرتان در این حد است یعنی کمتر از یک بچه کلاس پنج دبستان که مطالعات ناچیزی دارد.خوشبختانه هر چه بیشتر سعی می کنید که موضوع را رفع و رجوع کنید کار بدتر می شود.امیدوارم حالا منظور مرا از خرافات دانستن دین و اعتقادت دینی بهتر بفهمید.شما یک مملکت را با زور و خشونت و کشت و کشتار و تجاوز به حقوق مردم و ترور تصرف کرده اید و برای توجیهات جنایات خود به مشتی خرافات بی ارزش و ضد حقوق بشر و انسان ستیز مربوط به جامعه ایی بدوی و شترچران متوصل می شوید.کشور را از صاحبان اصلی اش خالی نموده وهر صدای اعتراضی را خفه کرده اید و برطبل تباهی و خرافات و ترور و کشتار می نوازید و لحظه ایی هم بفکرتان خطور نمی کند که این انسانهایی که شماها اینهمه جنایت را در موردشان اعمال می کنید حقوقی دارند چون زیربنای فکری شما در تضاد با حقوق و ارجمندی انسان است. زندگی آخوند وابسته به همین خرافات است والا کدام آخوند کاری مستقل از این دکان پرمنفعت دارد؟ کسی که از دین ارتزاق نکند آخوند نیست.خب کلمه انگل مگر به جانوریکه از دیگران بدون اینکه فایده ایی برساند سؤاستفاده می کند نیست؟بفرمایید سود آخوند برای جامعه ایران چیست؟شما که دل درگرو بیگانهگان دارید بزبان بیگانه عشق می ورزید .مردگان ناشناس بیگانه و بقول همین تفسیر سنتی خود شما از اسلام دشمنان ایرانیان را مقدس می دارید و با غارت اموال ایرانیان قبور آنها را مطلا می کنید درزمانیکه ملیونها ایرانی را از نان شب بی بهره کرده اید. و یا کشته و سلاخی کرده اید و یا فراری داده اید.و همزمان که برای آواره گان فلسطینی سینه چاک می کنید که باید به کشورشان برگردند ولی تا یکی از ایرانیان که از جور و جنایات شما به خارج پناه برده حرفی و یا انتقادی می کند بنام ژاپن نشین و اروپا نشین …دخالت او را در سرنوشت کشورش نوعی توهین می دانید با چه رویی از حقوق بشر حرف می زنید؟میشه لطف کرده و بشر و حقوق بشر مورد نظر خود و اسلامت را برای ما دراین سایت تعریف کنید؟شما که با توجیه و توصل به مشتی خرافات 36 سال جنایت هم صنفان و هم عقیدهای خودرا توجیه می کنی با چه رویی از حقوق بشر حرف می زنی؟لابد همین حقوقی که دینتان برای ستار و آتنا و هزاران ایرانی سلاخی و شکنجه و خان و مان ویران گشته شده توسط مشتی اراذل و اوباش اسلامی قایل می شوند را در نظر دارید؟ دیگردوران اینکه اسلام درذات خود ندارد عیبی گذشته حتی کل حسن سرکوچه هم به این مهم آگاه شده بگذار هنوز عده ایی خود را منتسب به خرافات شما کنند.در زیر فقط نمونه ایی از سوادت را می آورم آنهم از زبان دیگری تا بفهمی که این موضوعات و موضوعان قبلی که شما برای اینکه سوادت را برخ دیگران بکشی کلمه نیستند. موضوع رشد زنان قریش که شما مسلمین برای تجاوز به دختران خردسال مطرح کرده اید یک پدیده اجتماعی است بنام پدوفیلی(کودک آزاری نه یک کلمه انگیسی.شما در کامنتهای قبلی خود را دین پژوه نامیدید و کسیکه روانشناسی خوانده اید ولی هنوز نمی فهمی که مازوخیسم و سادیسم یک مبحث است نه کلمه.شما آخوندها تا کی می خواهید سر زیربرف کنید و دیگران را ابله فرض کنید؟شما با کلاس حداکثر ششم دبستان وارد حوزه می شوید و مفت و مجانی از دکان دین و با تبلیغ مشتی خرافات و دروغ و جعل به پراکندن جهل می پردازید.آنچه را که شماها می خوانید و علم می دانید پشیزی ارزش برای جامعه بشری ندارد ولی در عوض تا بخواهید زیانبار است.در ضمن اختلاف من با کاربران عزیزی مثل منصور و مازیار و یا دیگران اختلاف در تاکتیک و نه پایه ایی و غیره قابل حل چون من تا آنجا که با نوشته های این عزیزان آشنایی پیداکرده ام هم حکومتی سکولار و دمکراییک بر مبنای حقوق بشر را قبول دارند و هم جدایی دین از حکومت را تنها اختلا ما در نوع مبارزه با حکومت لات و لمپنهای حاکم است ولی شما توجیه گرجنایات مشتی اراذل و اوباش جنایتکاری آنم با توصل به مشتی خرافات.
    بى سوات
    4:28 ق.ظ / فوریه 17, 2015

    جواب سيد مرتضى به عرفانييان:
    “-متاسفانه باز دوست ژاپن نشین ما پا را از حوزه تخصصی خود (که البته هنوز معلوم نیست چیست) فراتر گذاشت و رطب و یابس را بهم مخلوط کرد ، البته اگر این رویکردهای تحلیلی ضعیف و مغالطه آمیز را نخواهیم به غرض ورزی و قصد آزار دیگران (مازوخیسم) تعبیر کنیم باید بگوییم اساسی جز نا آشنائی و نا آگاهی به مبانی دینی و فقهی ندارد ،که غلط های املائی همیشگی نویسنده آن (تعغیر= تغییر، اختلاص=اختلاس ،صواب= ثواب ، اصلحترین = اصلح افراد ،لابد چون انگلیسی بلد است باید اینطور به او حالی کرد که لغت اصلح بمنزله همان صفات کامپر تیو و سوپر لتیو در انگلیسی است و دیگر دنبال لغت اصلح که خود قالب مفهوم “ترین” است لغت ترین را نمی آورند و …..) شاهد آن است ،و عجیب است که کسی در این پایه از سواد املائی زبان مادری خود ،بخود اجازه می دهد در مسائل فقه و مبانی آن اظهار نظر کند ،مانعی ندارد اظهار نظر کند ،اما اینگونه پا از حد خود فراتر گذاشتن نتیجه مطلوبی نخواهد داشت آنهم در عرصه عمومی اینترنت که مورد دقت و نظر همه افراد است نه فقط همفکران خاص او در این سايت”

    سلام سيد مرتضى عزيز
    شما كه اينقدر از بى سوادى عرفانييان شاكى هستيد آيا مى دانيد كلمه ” مازوخيسم” كه به كار برده ايد يعنى چه؟
    چرا ملا ها در باره همه مسائل مملكت و حوزه هاى بى ارتباط با تخصص خود اظهار نظر مى كنند اما غير ملا اگر در تخصص ملا اظهار نظر كند پايش را از حد خود فرا تر گذاشته؟

    سید مرتضی
    10:51 ق.ظ / فوریه 17, 2015

    سلام بی سوات گرامی

    تشکر از تذکر شما

    اول عرض کنم آنچه که مورد نظر من از کاربرد این کلمه در مورد آن دوست بود و قرائن گفتاری من نیز آنرا تایید می کند ،مفهوم “آزار دادن دیگران” بود ،من فقط مقصودم از کاربرد این واژه با ذهنیتی که از سالهای دور در کتابها داشتم همین بود که دوست محترم ما جناب عرفانیان گویا با این نیش و کنایه های خاص و حتی گاهی نام بردن از امثال من و مصلح و سرهم کردن برخی مطالب ،قصد آزار دادن کلامی و اعتقادی دارد،خدا را گواه می گیرم که مقصود من فقط از آن واژه همین بود و این باز می گردد به ذهنیت دور من نسبت به برخی کتابها در زمینه روان شناسی یا نقلیات آنها،و چیزی بیش از این مراد من نبود.
    اما این سوال شما مرا بر آن داشت که دانشنامه ویکی پدیا را در این مورد ببینم،آنچه که در این بررسی بدست آمد این بود که :مازوخيسم يك لغت فرانسوي منسوب به ساشه مازوخ است كه در اصطلاح پزشكي ، تباهي و فساد اجراي عمل جنسي است به نحوي كه با شكنجه و ضرب و شتم و آزارهاي ديگر همراه باشد. اين ناخوشي بيشتر در مرداني مشاهده شده است كه مبتلا به انحراف عمل جنسي و هموسكسوآليته هستند. اين حالات جنون خودآزاري را مازوخ در بعضي نوشته هايش توصيف و تشريح كرده است . مازوشيسم . شهوت خودآزاري
    خودآزارها با دشنام، خفت و اهانت به اوج لذت جنسي مي رسند.
    انحراف مازوخيسم يا شهوت خودآزاري، نقطه‌ي مقابل انحراف جنسي ساديسم يا ديگرآزاري است.
    (دانشنامه ویکی پدیا آزاد)

    این داده ها، اطلاعات ناقص متکی به ذهنیت های دور مرا تکمیل کرد ،اطلاعات میگوید مازوخیسم که در اصل بمعنای خود آزاری است و ریشه اصطلاحی آن هم همان دانشمند فرانسوی (ساشه مازوخ) است ،بیشتر منصرف به نوعی خود آزاری جنسی است ،و نه دگر آزاری ،پس این اصطلاح نقطه مقابل “سادیسم” است که بمفهوم عام آن بمعنای “دگر آزاری” یا “شهوت و میل دگر آزاری” است هرچند ممکن است سادیسم در زمینه ها و موارد خاصی باشد و انواع و اقسامی داشته باشد ،یعنی کنش های(قولی یا فعلی) که سبب آزار دیگران شود و فرد از آزار دیگران احساس رضا و خوشی کند.
    از این جهت ضمن اینکه تاکید میکنم مقصود من از کاربرد کلمه مازوخیسم یا مازوشیسم،مفهوم رایج فعلی آن نبود و من اطلاعات خودم را تکمیل کردم ،از بن دندان به خطای خود اعتراف می کنم و همین جا از دوست ژاپن نشین خوبم جناب عرفانیان عذر خواهی می کنم اگرچه چنانکه تاکید کردم مقصودی جز تفهیم معنای دگر آزاری نداشتم،بدیهی است که تطبیق این مفهوم با اصطلاح رایج آن کلمه کاملا متفاوت است.

    تشکر مجدد از تذکر شما

    بى سوات
    4:25 ق.ظ / فوریه 18, 2015

    سيد مرتضاى عزيز

    من وقتى با اين جمله عجيب مواجه شدم كه شما از ويكى پديا نقل كرده ايد : ” اين ناخوشي بيشتر در مرداني مشاهده شده است كه مبتلا به انحراف عمل جنسي و هموسكسوآليته هستند”، از آنجا كه هموسكسواليته در علم روانشناسى سالهاست از رده انحرافات جنسى و بيماريهاى روانى خارج شده و بعنوان يك تمايل طبيعى در درصدى از مردم شناخته شده است، كنجكاو شدم به ويكى پديا فارسى مراجعه كنم تا ببينم چنين ادعاى غيرعلمى چه پايه و اساسى دارد اما در آنجا چنين جمله اى نديدم.

    باز كنجكاو شدم كه پس سيد مرتضى آن جمله را از كجا آورده است: پس به اين لينك رسيدم كه شما متن خود را عيناً از آنجا گپى كرده ايد اما با زيركى آن را به ويكى پديا نسبت داده ايد:

    اداره مشاوره و پاسخ نهاد مقام معظم رهبرى- مازوخيسم چيست؟
    http://www.porseman.org/q/show.aspx?id=104278

    كه اين متن شما عينا در آنجا وجود دارد :
    “مازوخيسم يك لغت فرانسوي منسوب به ساشه مازوخ است كه در اصطلاح پزشكي ، تباهي و فساد اجراي عمل جنسي است به نحوي كه با شكنجه و ضرب و شتم و آزارهاي ديگر همراه باشد. اين ناخوشي بيشتر در مرداني مشاهده شده است كه مبتلا به انحراف عمل جنسي و هموسكسوآليته هستند. اين حالات جنون خودآزاري را مازوخ در بعضي نوشته هايش توصيف و تشريح كرده است . مازوشيسم . شهوت خودآزاري ( فرهنگ فارسى معين)
    خودآزارها با دشنام، خفت و اهانت به اوج لذت جنسي مي رسند.
    انحراف مازوخيسم يا شهوت خودآزاري، نقطه‌ي مقابل انحراف جنسي ساديسم يا ديگرآزاري است.”

    من هيچ بحثى در باره محتواى مطلب با شما ندارم ففط يك پرسش دارم كه انتظار دارم صادقانه پاسخ بدهيد.
    دليل اينكه شما رفرنس خود را بجاى “اداره مشاوره و پاسخ نهاد مقام معظم رهبرى” به ويكى پديا نسبت داده ايد و در ادامهء متن بالا “(دانشنامه ویکی پدیا آزاد)” را آورده ايد چيست؟

    سید مرتضی
    7:07 ق.ظ / فوریه 18, 2015

    بی سوات عزیز

    زیاد سخت نگیرید، باور کنید این نکاتی که در ذیل کامنت تان آوردید و از آن تعبیر به زرنگی کردید اصلا مورد توجه من نبود ،و من اصلا متوجه نشدم که آن لینک دوم مربوط به کجا بود من دیدم عبارت آن لینک در تفکیک مفهوم مازوخیسم و سادیسم مختصرتر و روان تر است و حتی دیگر لینک ها را هم باز نکردم ،آنچه که در تصحیح کاربرد و تطبیق یک اصطلاح مورد نظر من بود این بود که ریشه لغوی (مازوخ) روشن شود و تذکر این نکته که مازوخیسم بمفهوم خود آزاری است نه دگر آزاری (سادیسم) که مورد نظر من بود ،و بهرحال من توجه نداشتم که آن عبارات مربوط به آن نهاد است ،تصورم این بود که لینک از دنباله های مربوط به دانشنامه ویکی بوده است،البته من نیز مثل شما نظر سلبی یا ایجابی در مورد جزئیات مضامین ویکی پدیا یا آن لینک دیگر ندارم زیرا از حوزه تخصصی من خارج است ،بلکه غرض فقط تصحیح مفهوم لغوی و روتین یک لغت بود و اینکه مازوخیسم (خود آزاری) نقطه مقابل سادیسم (دگر آزاری) است ،و در واقع باید لغت سادیسم بکار برده می شد.
    زیاد ملا لغتی نشوید و نشویم ،و من از آن دوست هم عذرخواهی کردم که مبادا سوء تفاهم شده باشد.

    باز هم تشکر از تذکر شما

    بى سوات
    12:15 ب.ظ / فوریه 18, 2015

    آهان! توجه نداشتيد كه آن لينك ويكى پديا نيست. بله البته حتماً!
    باشد. چون شما ظاهراً غلط هاى مفهومى را به اندازه غلط هاى املايى مهم نمى دانيد و از آن تعبير به سخت گيرى مى كنيد و خودتان براى غلط هاى املايى سخت مى گيريد و به عرفانيان مى تازيد، شايد بد نباشد بدانيد ملا نقطى درست است نه ملا لغتى.

     
    • جناب مزدک

      عجب دل پری داشتی!
      هرچه نگاه کردم تا شاید مطلب جدیدی در گفتارهای معهودت بیابم نیافتم ،جز اینکه همان روش سوخته :کپی اند پیست! و کار برد واژه “مشتی فلان” که ظاهرا باز سه بار تکرار شد!
      مزدک جان به پیشنهاد و توصیه ای که قبلا داشتم زودتر عمل کن!

       
  23. مازیار وطن‌پرست

    2) مزدک و منصور گرمی
    گفت و گوی شما گرامیان به نوعی ادامهٔ بحث من با مزدک عزیز بود. خواندم و استفاده کردم. برای آنکه به تضادهامان برسیم بهتر است ابتدا اشتراکاتمان را بررسی کنیم:
    مزدک گرامی، من نیز در مورد دین همچون شما می‌اندیشم. من هم معتقدم دست کم نوع نگرشی که ما به دین داریم صرف نظر از سوء استفاده‌های حکومتگران دینی، موانع و تضادهایی در راه رشد شخصیت فرد دین باور نیز بوجود می‌آید که بیشتر -نه همه- روحانیان و متولیان رسمی دین از پاسخ به آن ناتوانند. همچنین معتقدم مناسک و ارزش‌های دینی، دستاویز حکومتگرانی فاسد و ستمگر شده است. حفظ اعتقادات و بجای آوردن مناسک دینی در حال حاضر، اگر نه تشریک در ستم‌ها، دست کم به مثابه تایید آن است. به بحث لزوم حکومت سکولار نمی‌پردازم که قبلا از مواضع هم -که کم و بیش یکیست- آگاه شده‌ایم.

    ضمنا از حساسیت شما به تبلیغ سایر ادیان نیز ارج می نهم: گروهی از دوستان، انتقادهای ما از متدینین به دین و مذهب رسمی را معادل تایید سایر ادیان و مذاهب پنداشته‌اند؛ خیر، لزومی به نام بردن نیست: هرگونه دین و مذهب یا ایدئولوژیی با نشستن در جایگاهی که اینک یک فرقهٔ خاص از شیعیان در ایران اشغال کرده‌اند، می تواند به همان اندازه یا بیشتر ستمگری و خونخواری پیشه کند. و اعتقاد به هر یک از آن‌ها می‌تواند مشمول نقد من در پارگراف نخست این یادداشت گردد.

    در عین حال که مطمئنم راه‌هایی برای باور دینی وجود دارد که می‌تواند راهی باشد از بی‌شمار راه‌هایی که به سعادت و تعادل انسان می‌انجامد. مانند درک شیخ ابوالحسن خرقانی که بر سر در خانقاه خویش نوشته‌بود:
    “هر که در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید چه آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد”
    و یا:
    “آوازی شنید که هان! ابوالحسن خواهی تا آنچه از تو می‌دانم با خلق بگویم تا سنگسارت کنند !؟ شیخ گفت: بار الها! خواهی تا آنچه از کرم و رحمت تو می‌دانم و می‌بینم با خلق بگویم تا دیگر هیچ‌کس سجودت نکند؟ آواز آمد: نه از تو، نه از من”

    اما برآنم حتی همین اعتقاد و بخصوص ساخت مراتب قدرت در آن، که از جنس “ارادت” و “فیض” است و بی‌پرسش و گفت و گوست، چنانکه مدل یا منشاء قدرت سیاسی گردد ازین روح لطیف انسانی جرثومه‌ای خونریز خلق خواهد شد.

    اما نقاط اختلاف ما: اگر بخواهیم به عنوان کنش سیاسی، در مقام روشنگری اعتقادی و تزریق دانسته‌های خود به مردم برآییم؛ محکوم به شکستیم: نخست آنکه هر آدم معتقد به دین ولو غیرغامل به شرع باشد، جبهه خواهد گرفت و خود را در برابر اصل حرف و سخن ما، که جدایی دین از سیاست است واکسینه خواهد کرد. دوما ادعای ما که حرمت عقاید فرد و عدم اجبار به آن در عرصهٔ عمومی است، با تبلیغ بر ضد دین نقض می شود. یک فعال سیاسی معتقد به حقوق بشر نباید اعتقاد مخاطب خود را هدف قرار دهد.

    قبول دارم که هر اعتقادی لزوما محترم نیست. اما تا کنون اندیشیده‌اید که متدینین نیز (مردم ساده نه آنها که نان از ایمان خویش می‌خورند) اعتقاد ما (در نفی ایمان) را هول آور و غیر قابل احترام می‌پندارند؟ البته این هراس زائیدهٔ این آموزهٔ یکسر دروغ است که “دین تنها راه اخلاقی کردن اجتماع است”. آموزه‌ای به شدت دروغ اما رایج. این آموزهٔ تباه و دروغ، کم و بیش آخرین سنگر همهٔ متدینین جهان در دفاع از باورهایشان است. با اینهمه جای بحث اعتقادی (که لازم است و آگاهی بخش) باید از محدودهٔ کنش سیاسی یکسره جدا باشد.

    یک اختلاف دیگر ما (که -با شرمساری- من هم گاه پایم لغزیده و برخلاف حرف خویش مرتکب شده‌ام) استفاده از کلمهٔ جمع آخوندها، ملاها، … است. ما ذات گرا نیستیم. آخوندها هم همه یک ذات ندارند. همه هم در چپاول بیت‌المال شریک نیستند. اگرچه علت وجودیشان و نحوهٔ تربیت‌شان مخل مقصود ماست، اما نه دین و نه آخوند از جامعه حذف شدنی نیست. خشونت در کلام می‌تواند مولد و ترغیب کنندهٔ خشونت در عمل باشد. اگر قرار است روزی در جامعه‌ای آزاد از از هر نوع استبداد زندگی کنیم باید حضور هموطنان آخوند و نیز معتقدان به آن‌ها را نیز بپذیریم. اگر اکنون که دست ما از قدرت کوتاه است، خشونت را با تنها رسانه‌مان -یعنی سخن- همراه کنیم؛ تبلیغ کرده‌ایم که فردا این خشونت را با اسلحه اعمال خواهیم کرد. و این اصلا تبلیغ و وعدهٔ مناسبی برای الگوی حکومت مطلوبمان نیست.

    فرض کنیم فردایی نه چندان دور نمایندگان افرادی چون ما با نمایندگان متدینین و روحانیانِ (پاکدست و بی‌سوء پیشینه) در پارلمانی آزاد و برخاسته از رای مردم، در خصوص یک قانون یا رای اعتماد به یک دولت به نتیجه برسیم. با این ادبیات هرگز نمی‌شود کاری انجام داد. درهای سیاست بسته می‌ماند و آنجاست که باز باید دست به دعا برداریم تا یک دیکتاتور، یک نادر یا رضا شاه بیاید و چرخهٔ هرج و مرج- استبداد ادامه یابد.

    انتخاب شما (مزدک گرامی) به عنوان مخاطب، از اشتراک من در عقایدتان و احترامم به نیت شما سرچشمه می‌گیرد. خوبست انتقاد بی‌غرض و گفت و گو از میان ما که همعقیده‌ایم آغاز شود.

    ضمنا مطالعهٔ تاریخ اسپانیا در قرن بیستم و سرنوشت ملت آن پس از یک جنگ داخلی شدید و حکومت فاشیستی پس از آن و نحوهٔ تعامل آن‌ها پس از رفتن فاشیسم می تواند برای ما درس‌های خوبی باشد.

     
    • جناب مازيار سلام

      ازاين جهت كه مزدك را نصيحت كرده اي تا بمانندآدم دموكرات حرف بزند وبعقايد دينداران فحاشي نكند وووو…خوب است كه ايشانرا به انسانيت دعوت كرده اي اما بقول آقاسيدمرتضي دام مجده :نرودميخ آهنين برسنگ .

      واما اينكه گفته ايد:
      “مزدک گرامی، من نیز در مورد دین همچون شما می‌اندیشم. من هم معتقدم دست کم نوع نگرشی که ما به دین داریم صرف نظر از سوء استفاده‌های حکومتگران دینی، موانع و تضادهایی در راه رشد شخصیت فرد دین باور نیز بوجود می‌آید که بیشتر -نه همه- روحانیان و متولیان رسمی دین از پاسخ به آن ناتوانند. همچنین معتقدم مناسک و ارزش‌های دینی، دستاویز حکومتگرانی فاسد و ستمگر شده است. حفظ اعتقادات و بجای آوردن مناسک دینی در حال حاضر، اگر نه تشریک در ستم‌ها، دست کم به مثابه تایید آن است.”””پايان سخن شما.

      2-چه چيزي، موانع و تضادهایی در راه رشد شخصیت فرد دین باور نیز بوجود می‌آید که بیشتر -نه همه- روحانیان و متولیان رسمی دین از پاسخ به آن ناتوانند. ؟؟؟
      س-آن موانع وتضادها چه چيزي هستندكه بيشتر علماي دين درپاسخ به آن ناتوان هستند؟ لطفا به نوع عمل كردحكومت نپردازيد.

      2-همچنین معتقدم مناسک و ارزش‌های دینی، دستاویز حکومتگرانی فاسد و ستمگر شده است. حفظ اعتقادات و بجای آوردن مناسک دینی در حال حاضر، اگر نه تشریک در ستم‌ها، دست کم به مثابه تایید آن است.”” ازسخن شما.
      س-كدام مناسك وارزش هاي ديني …وحفظ اعتقادات بمثابه تاييدظلم وستم است؟؟؟
      بازعرض مي كنم لطفا به عمل كرد حكومت جورنپردازيد بلكه آنچه كه به مناسك واعتقاد وارزشهاي ديني داريد مستند به منابع ديني مطرح كنيد .
      اگرآقاسيدمرتضي دام عزه پاسخ نگفتند بنده حقير كم سواد شايد پاسخگوباشم.بااحترام.
      مصلح

       
  24. لطفا راجع به مرگ محمد علی طاهری در خانه امن (شکنجه گاه) وزارت اطلاعات بدلیل شکنجه یا عدم رسیدگی به اعتصاب غذا تحقیق کنید. این مساله از دو رو مهم است اول سناریویی که تحت عنوان دادگاه (لابد غیر علنی) و با حضور آقای علیزاده، وکیل اطلاعاتی او در حال شکل گیری است حال آنکه پیش از برگزاری هر دادگاهی حداقل باید متهم در اذهان عمومی ظاهر شود از زنده بودن او رسانه ها و مردم مطمئن گردند. دوم از بابت شکنجه و قتل یک انسان تنها بدلیل عقیده اش که نمونه بارز انگیزاسیون قرون وسطی در قرن بیست و یک میباشد و پیشتر نیز در مورد پرونده آقای امیر اصلانی بوضوح دیده شده بود. لازم به بادآوری است که مراجع قلابی نظیر مکارم شیرازی و نوری همدانی در حالی برای وی حکم ارتداد صادر کرده بودند که وی تا پیش از دستگیری همواره تاکید داشته که مسلمان و شیعه میباشد و معلوم نیست کسی که شهادتین را ادا کرده و همواره در کلاس هایش به دعوت مردم به یکتاپرستی خالق میپردازد و حتی در اجرای اوامر شریعت مقید است چرا به حکم یک مرجع بیسواد شکر فروش و نزول خور یک باره بی دین میشود؟

     
  25. «استاد طاهری کجاست»
    -خانم نيرومنش اخيرا بحث هايی در مورد وضعيت جسمانی اقای محمدعلی طاهری در شبکه های اجتماعی بوجوده آمده که گاها اين اخبار باهم متناقض هستند، در صورتيکه شما از آخرين وضعيت جسمانی ايشان اطلاعی داريد بفرمائيد؟
    – با تشکر از فرصتی که در اختيار بنده گذاشته شده است، بايد عرض کنم که آقای طاهری در اعتصاب غذای آخرشان که از اول آبان شروع کردند، اعلام کردند که تا زمانی که اتهام “افساد فی الارض” در پرونده اشان مختومه اعلام نشود و با وکيل شان ديدار نکنند، همچنان به اعتصاب غذای خود ادامه خواهند داد. از آن روز تا به امروز حدود ۴ ماه گذشته است. من از شما و بقيه می پرسم که آيا کسی می تواند نزديک چهارماه در اعتصاب غذا باشد و وضع جسم خوبی داشته باشد و يا اصلا دوام بياورد؟ مگر اينکه ايشان در طی اين مدت دست از اعتصاب غذا کشيده باشند که اين فرض هم با توجه و استناد به گفته های خود ايشان برای احقاق حقوق و خواسته هايشان که در شروع اعتصاب غذا اعلام کرده بودند، غير ممکن به نظر می آيد.

    حکومت بنا به دلايل متعددی مايل نيست فعلا فقدان ايشان را علنی کند، از جمله اينکه حکومتيان مايل نيستد آقای طاهری، در مجامع بين المللی به عنوان کسی که جانش را در راه اعتقادش از دست داده معرفی شود زيرا که اولا: به اين ترتيب هم ايشان تبديل به يک قهرمان ميشود که خود تبليغی برای اعتقادات و درسهای ايشان است ثانيا: اگر اين قضيه علنی شود، برای حکومت بار قانونی و فشار مجامع بين المللی را در پی خواهد داشت ،آنهم در شرايط کنونی که سردمداران ايران بيشتر از هر زمان در معرض اتهام نقض موارد حقوق بشر هستند؛ بنابراين حکومتيان هم اکنون با تمام توان سعی دارند که با فشاربيشتر بر خانواده و وکيل ايشان و کشاندن بيش از پيش آنان به صحنه و استفاده از آنان برای تاييد خبر دروغ زنده بودن استاد طاهری، از دست رفتن ايشان علنی نشود تا بتواند برای اجرای سناريويی از قبل طراحی شده زمان بخرند.
    ادعای برگزاری دادگاه صوری در تاريخ ششم اسفندماه در اصل تظاهر به زنده بودن ايشان است و سناريويی که بدنبال آن شکل خواهد گرفت با توجه به شرايط و هزينه ای که برای آنان در بر دارد، يکی از دو گزينه ی زير است: ۱- در صورتی که تصميم به برخورد شديد و کوبنده بگيرند،حکمی را مبنی بر تاييد ارتداد و افساد فی الارض برای استاد طاهری صادرخواهند کرد که در تاريخ اينطور ثبت شود که ايشان دچار انحرافات عقيدتی و تخلفات مالی و اخلاقی و اقدام عليه امنيت ملی بوده و به عنوان مفسد فی الارض بدست حکومت اسلامی به مجازات رسيده، که در اينصورت شرايط سختی برای شاگردان ايشان در داخل ايران پيش بينی ميشود.
    گزينه ديگر اين است که در دادگاه صوری ايشان را بظاهر از اعدام تبرئه کرده و حکم چند سال حبس صادر شود، سپس درطی مدت اين چند سال حبس صوری، با برنامه ای از پيش تعيين شده رابطينی را برای ايشان در نظر بگيرند که صحبت هايی از قول ايشان به بيرون نقل کنندو باين وسيله به اهدافيکه در ماههای اخير تلاش ميکردند با ايجاد فشار بر ايشان بدست آورند، با تظاهر به زنده بودن ايشان و از زبان رابطين که همان شاگرد نماهای نفوزی و خانواده خواهند بود،دست يابند.

     
  26. آتنا فرقدانی

    خطاب به دوستان عزیزم مزدک و آنیتا و همه کامنت گذاران محترم

    اگر کسی از شما بپرسد که ما ایرانیان چرا نمی توانیم حکومت مورد نظر خودمان را در ایران برقرار کنیم چه جوابی دارید که به او بدهید؟

    ارادتمند
    منصور

     
    • منصور گرامى با سلام.

      نكاتى در باره نوشتهء پيشين شما به نظرم رسيد كه تقديم مى كنم. شايد پاسخ اين پرسش را هم در اين نوشته داده باشم. اگرچه ممكن است اين ها به نظر شما تماماً توهم توطئه باشد اما چه كنم كه به تحليل ديگرى كه واقعيتهاى موجود را بهتر توضيح دهد نمى رسم.

      “در انتخابات مجلس ششم میشد رفسنجانی رئیس مجلس باشد و با سیاست های معتدل تر ، خاتمی را تقویت کند ولی تند روی های اطرافیان خاتمی این مجال را به رفسنجانی نداد که وارد مجلس شود و دیدیم که حکم های حکومتی یکی پس از دیگری چگونه مجلس را فلج کرد.

      منصور گرامى، حتى اگر رفسنجانى در ليست مشاركت مى بود مردمِ منزجر از سابقهء تيره و تار او، به او رأى نمى دادند. كروبى كه سوابقش به تيرگى رفسنجانى نبود و فقط به خاطر قرار داشتن در ليست مشاركت به مجلس راه يافت، نتوانست رتبه اى بهتر از ٢٦ بدست آورد.
      رفسنجانى حتى به رتبه سى ام نرسيد. تاج زاده در وزارت كشور سخت در فشار بود كه نتايج نهايى را اعلام نكند تا رفسنجانى با ترفندهايى به جمع سى نفر منتخب تهران اضافه شود كه شرح آن فشار ها را همان زمان در مقاله اى با عنوان “صبر كنيد حاج آقا بيان بالا” در روزنامه صبح امروز منتشر كرد.
      ( رفسنجانى هم دو ماه بعد،در خطبه هاى نماز جمعه، با لجن مال كردن شركت كنندگان در كنفرانس برلين، از خجالت اصلاح طلبان در آمد )

      كروبى با آنكه نفر ٢٦ تهران بود، به صلاحديدِ نظام و براى پيشگيرى از تند روى مجلس، رئيس مجلس شد و سعى كرد منويات آقا را اجرا كند. ايشان واسطهء فلج كردن مجلس با احكام حكومتى شد و تنها دستاورد دولت خاتمى يعنى مطبوعاتِ نسبتاً آزاد را نابود كرد. ( البته اين احكام بعد ها گريبان خودش را گرفت.)

      اكنون نمى توان گفت اگر رفسنجانى رئيس مجلس شده بود چه مى شد آيا مى توان گفت كه او هم جهت با خاتمى پيش مى رفت؟ از كجا معلوم كه او در فلج كردن مجلس، و بدست گرفتن كامل زمام آن سريعتر و قاطعانه تر از كروبى عمل نمى كرد؟

      رأس نظام به كمتر از همه چيز راضى نمى شود. پس خيال نمى كنم با كوتاه آمدن، مى شد از او امتياز گرفت.

      “در انتخابات 84 اصلاح طلبان با رقابت با رفسنجانی ، خود رای خود را شکستند و باعث شدند احمدی نژاد بتواند با تقلب مجتبی خامنه ای به قدرت برسد.”

      چه فرق مى كرد كه اصلاح طلبان رأى رفسنجانى را مى شكستند يا نمى شكستند، در هر صورت، تصميم رأس نظام نه به شمارش آراء، كه به تقلب و بركشيدن محمود بود كه به اعتراف صريحِ نهاد هاى امنيتى، “در عملياتى پيچيده و چند لايه ” بر كشيده شد.

      “آیا کسی در اینجا هست که یک راه حل عملی ارائه دهد که جمهوری اسلامی بدون درد و خونریزی برود و یک جمهوری دموکراتیک مردمی جای آنرا بگیرد؟”

      منصور گرامى، جمهورى اسلامى ماندنش با درد و خونريزى است. و لقمه بسيار چربتر از آنست كه بدون درد و خونريزى وانهاده شود.
      نظام براى ماندن روى دو عامل حساب مى كند: ترس مردم آگاه و جهل مردم ناآگاه.
      ترسى كه مردمِ آگاه را كه شاهد سى و شش سال درد و خونريزى بوده اند را با محاسبهء هزينه- فايده، فلج كرده است و جهلى كه ملاهاى خرافه پرور، در رگ وريشه جامعه، از روستا ها تا شهرها در مغز كوچك و بزرگ تزريق مى كنند.
      در شرايط فعلى، هرگز جمهورى دمكراتيك جاى جمهورى اسلامى را نخواهد گرفت. مگر آنكه مردم آماده دمكراسى شده باشند و اين جز با آگاهى بخشى، حداقل در گروههاى تأثير گذار جامعه بويژه جوانان، ممكن نمى شود.
      شايد در شرايط فعلى، واقع بينانه ترين آرزو، نوعى ديكتاتورى ملايم تر و غير دينى باشد كه تا بدين پايه، فاسد و ايران ستيز نباشد.

      “جمهوری اسلامی باید در هر قدمی که بر میدارد بفهمد که مردم مخالف اویند”
      جمهورى اسلامى بخوبى مى داند مردم مخالف اويند و اولين بار اين را در خرداد ٧٦ ناباورانه و با شوك نتيجه انتخابات بخوبى فهميد و براى همين هم بود كه ديگر به مردم مجال عرض اندام نداد.

      “مطمئن باشید که اگر حتی 2 میلیون نفر هم در انتخابات آینده مجلس شرکت کنند جمهوری اسلامی نه تنها نخواهد رفت بلکه بسیار هم خوشحال تر خواهد بود اگر 280 گوسفند بروند و 280 بز جای آنها را بگیرند”.

      شركت كردن يا نكردن مردمِ به جان آمده در انتخابات، باعث تضعيف يا تقويت نظام نمى شود. حتى شركت انبوه مردم نيز ديگر مانند سال ٨٨، براى تقلب هزينه سنگينى به نظام تحميل نخواهد كرد. در انتخابات ٨٨ چهل ميليون شركت كردند و پس از آنكه تقلب بسيار رسوا و ناشيانه با اعلام اكثريت ٦٣ درصدى، هزينه زيادى به نظام تحميل كرد، نظام با درايت بيشترى در سال ٩٢، اكثريت را شكننده اعلام كرد تا تقلب، كمتر شك برانگيز و در نتيجه، كم هزينه تر باشد.
      چه دو ميليون رأى بدهند چه چهل ميليون، نتيجه آنست كه اتاق فكر نظام قبلاً صلاح ديده باشد.

       
      • آتنا فرقدانی

        آنیتای گرامی

        درود بر شما

        ممنون از پاسختان . ولی بازهم با اگر و مگر پاسخ دادید.
        خوشحالم که با من هم عقیده هستید که مردم نظر مخالف خود را در انتخابات 76 دادند. پس در آنجا عزمی از طرف نظام برای تقلب نبود . می دانید چرا؟
        چون هاشمی برای ادامه و حفظ سازندگی نیاز داشت کسی غیر از انتخاب خامنه ای رئیس جمهور شود بنابراین انتخابات را آزاد برگزار کرد. بعد از آن هم در انتخابات مجلس ششم و انتخابات 80 هم مردم دوباره نشان دادند که انتخابشان انتخاب خامنه ای نیست. در انتخابات 88 اما با وجود معین و کروبی و هاشمی اگر همه به یک نفر رای میدادند اختلاف بالای رای با توجه به اینکه اصلاح طلبان برگزار کننده انتخابات بودند در همان مرحله اول نتیجه را مشخص میکرد ولی متاسفانه این انتخابات با نتیجه ضعیف دور اول و مشارکت نکردن عده زیادی در دور دوم باعث شد کشور بدست این اوباش بیافتد. انتخابات 88 هم که معرف حضور هست.

        کمی دقت کنید. مردم فقط در انتخابات ها بوده که خودشان را نشان داده اند. هر انتخابات بعد از 76 یک رفراندوم بر علیه خامنه ای و جمهوری اسلامی بوده.

        اگر فکر کرده اید که جمهوری اسلامی را آمریکا یا اروپا یا اسرائیل با تحریم ها یا حمله نظامی سرنگون می کنند و مملکت را دو دستی تقدیم ما میکنند سخت در اشتباهید. هیچ کسی در منطقه بهتر از جمهوری اسلامی در طی 36 سال به آمریکا و اسرائیل و غرب خدمت نکرده.
        ما باید با استفاده از پتانسیل های عقل جمعی بر موجهای اظهارات احمقانه ای که حاکمان ، گاه و بی گاه مطرح میکنند سوار شویم و مردم را بصورت آتش زیر خاکستر آماده نگه داریم. هر حرکت کوچکی در این مسیر مهم است. ولی باید این را هم در نظر داشته باشید که خیلی ها در اطراف کشور ما از اعراب موذی گرفته تا افغانها و پاکستانی ها و آذربایجان منتظرند تا موقعیتی بدست بیاورند و کشور را تکه پاره کنند. میدانید که همین عربستان و امارات و قطر چقدر برای تجزیه ما هزینه می کنند؟

        ارادتمند
        منصور

         
    • دوست گرامی منصور درود!علت اصلی اینکه ایرانیان نمی توانند حکومت دالخواه خود را بوجود بیاورند طولانی بودن نظامهای دیکتاتوری و اسلام بعنوان بازوی جهل و تزویر دردست حکومتهاست!.دیکتاتوری از یکطرف به سرکوب روشنفکران جامعه و گسستن پیوندشان با مردم و از طرفی با استفاده از اسلام بعنوان بازوی تزویر و رواج خرافات و ضدیت با ابتدایی ترین حقوق انسانها و تبلیغ تبعیض و نابرابری و ستیزه با نوآوری بین مردم مانع آگاهی مردم می شود. مهمترین علت شکست مشروطه و طاعون 57 همین بود.بعد از 57 هم شاه و شیخ به قالب شیخ درآمد که هم قدرت و زر را در دامن داشت و هم تزویر را یدک می کشید. و ما را به دوره جنایتکاران و آدمخواران قزلباش برگرداند.شما بخوبی از نا کارآمدی گروهای سیاسی جامعه که در حقیقت میراث رژیم گذشته بود در کامنتی یادآوری کرده اید ولی دوست گرامی علت اصلی این نا به سامانیها در رفتار و عملکرد ایرانیان به سیستم مافیایی و توتالیتر بر می گردد.نیروهای آزادیخواه و معتدل در هر جامعه ایی از پایه گذاران تمدن و پیشرفت و خردگرایی در جامعه هستند و با سیاستهای خردورزانه باعث ملایم شدن جو سیاسی و پیشرفت اقتصادی و سرزندگی و شادی و امنیت و آرامش و امید به اینده و آگاهی …در کشور می شوند.ولی دیکتاتورها که بدون استثنا نظامهایی سفله پرور و وابسته به لات و لمپنها و اراذل و اوباش (میتوانید دراین مورد به سری مقالات دکتر نقره کار مراجعه کنید)برای بقای خود هستند اولین گروهی را که در جامعه سرکوب و ایزوله می کنند دگراندیشان و روشنفکران و نیروهای خردگرا و معتدل درجامعه است.زمانیکه چنین نیرویی سرکوب شد و راهای مقابله با دیکتاتوری بسته شد جنبش رادیکال می شود و در جو رادیکال دیگر بحث خردگرایی و تفکر انتخاب اول نیست بلکه ضربه زدن به حکومت با هر ترفندی و بهر طریقی رواست.این یعنی نیروهای مخالف نیستند که روش مبارزه با دیکتاتوری را بر می گزینند بلکه روش مبارزه را دیکتاتور بمردم تحمیل می کند.الان نیز ما با هیولای قدرت جوش خورده با تزویر و دروغ و دین سروکارداریم.تمام راههای مبارزه مدنی بسته شده و کوچکترین حرکتی را با وحشیانه ترین روش سرکوب می کنند.با رواج دروغ و مغالطه و در نهایت بی شرمی سعی در پوشاندن حقایق دارند.با پول و ثروت مردم به کنترل آنها می پردازند و کوچکترین حرکتی را در نطفه خفه می کنند.رزیم ملایان با بکارگیری نیروی عظیم مادی و معنویی و با ترور و حشت و کشت و کشتار بی رحمانه و پراکندن مردم و رواج اعتیاد خانمان سوز و فحشا … باعث نفرت وعدم اعتماد بین مردم شده و فساد و تباهی و دروغ و بی هویتی را ترویج می کند.آخوند هیچ علاقه ایی و یا وابستگی به این آب و خاک ندارد تنها چیزی که برایش مهم است شکم و زیر شکم و باز بودن دکان پر منفعت خود است.شما خیال می کنید اگر 10 ملیون ایرانی همین الان نابود شوند باعث ناراحتی آخوند می شود؟باور کنیدآنرا نعمت الله می دانند و از آن برای سرکوب بیشتر استفاده می کنند!آنچه را شما درمورد نیروهای سیاسی و اشتباهاتشان گوشزد کرده اید نتیجه دیکتاتوری از یکطرف و تبلیغ اسلام و تکیه نظام قبلی به ارتجاعی ترین قشر جامعه یعنی آخوند و تفکر خشونت بارشیعی بود .نیروهای سیاسی تجربه کافی نداشتند و اغلب جوانانی تحصیل کرده و دانشگاهی بودند که تمام سرمایه آنها صداقت و میهن دوستی شان بود ولی آخوند و نیروهای وابسته به آنها که اغلب مشتی لات و لمپن و چاقوق کش و جنایتکار بودند از سال 42 به بعد آزادانه دست به سازماندهی زدند.من بخوبی در سال اواخر 56 در زندان با وجودیکه زیاد چیزی از سیاست نمی دانستم متوجه این موضوع شدم.درهمان بخش نیروهای مذهبی ما را که نوجوان بودیم از تماس با نیروهای چپ و دیگران برحذر می داشتند.ولی من دربحثی که با یکی از آنها داشتم بخوبی یادم هست که این نکته را به اوخاطرنشان کردم که مگر ما نمی خواهیم که شاه برود و حکومتی دمکراتیک داشته باشیم و همه با هم برابر و ازاد برای پیشرفت کشور کوشش کنیم؟درجوابم گفت شما درست می گویید ولی آنها برای اسلام کار نمی کنند.من از همان موقع متوجه تنگ نظری و بیگانه بودن با مردم و حقوق انسانی و اصولا آنچه به ایران مربوط است را در بیان آنها متوجه شدم.بعد از آن دیگر با آنها تماس نگرفتم.ولی جالب است بدانید همان فرد را که بعد از 57 از سردسته چماقداران و لات و لمپنها شد یکبار وقتی چند نفر از بچه های چپ که بخوبی می شناختندش و می خواستند کتکش بزنند من او را نجات دادم ولی همان فرد بعدا با گروهش بسیاری را لت و پار کردند و با بی رحمی و خونخواری به بجان مردمی افتاده بودند که جرمشان تنها دگراندیشی بود.دوست گرامی من هم برای شما و هم مازیار گرامی و سایر دوستانی که دل در گرو ایران و انسان و حقوق انسانی دارید احترام قایلم ولی شوربختانه تجربه آنچیزی را شما از آخوند توقع دارید تایید نمی کند.دوستان ما با درندگانی خونخوار و قدرت طلب و دروغگو و بی همه چیز سروکارداریم.اینکه میگویند حکومت اسلامی بی همتاست واقعا راست می گویند.آخوند زمانی دست از قدرت می کشد که دیگر ایرانی نباشد و مردمانی نیز!من در کل با گفتمان شما مخالفتی ندارم ولی بقول دوستی امیدوارم شما هم موفق باشید!

       
      • آتنا فرقدانی

        مزدک عزیز،

        در ارتباط با رابطه روحانیت با قدرت با شما موافقم البته نه با توهین های شما و یکسان دانستن روحانیون حاکم با روحانیون منتقد و یا خارج از حاکمیت.
        بطور کلی روحانیت بدلیل جزم اندیشی دینی و اینکه برداشت خود را عین حق میداند و در نتیجه نزدیک ترین رای به خدا، دین را تا حد یک حزب سیاسی تنزل داده است. در واقع نهاد روحانیت در کشور ما دین را نمایندگی نمی کند بلکه حزب خود را نمایندگی می نماید.
        این داستان همه ادیان و روحانیون آنهاست. آنها چون خود را متصل به خدا میدانند تنها خود را حق مدانند و دیگران را باطل، حتی اگر خلاف آنرا بر زبان برانند. بنابراین خطر ناک ترین قشر اجتماعی برای به قدرت رسیدن ، روحانیون هستند ولی خود میدانید که در یک جامعه دموکراتیک که هر چهار سال یکبار قدرت بطور مسالمت آمیز منتقل میشود ، روحانیون هم میتوانند در انتخابات آزاد شرکت کنند و رای بیاورند.
        مطالب و تحلیل های شما درست است. ولی در شرایط فعلی جه باید کرد؟
        آیا با فحاشی و توهین به روحانیون مردم به ما اقبال پیدا میکنند؟
        آیا مردم باید اعتقاداتشان را کنار بگذارند تا بشود یک جامعه دموکرات داشت؟
        آیا مردم باید به خیابانها بریزند ، اعتصاب کنند و حکومت را فلج کنند تا تسلیم شود و قدرت را واگذار نماید؟
        آیا باید جنگ مسلحانه کرد؟ نظیر آنچه که در سوریه و لیبی و مصر در جریان است؟
        آیا باید منتظر بود آمریکائی ها یک کاری بکنند؟
        آیا باید از غرب خواست که تحریم ها را بیشتر کند؟
        آیا باید در شبکه های مجازی از طریق پخش اخبار و اطلاعات مردم را آگاه کرد؟
        آیا باید در انتخابات شرکت کرد تا از طریق رقیق کردن جریانات تندرو آنها را منزوی ساخت و از قدرت پائین کشید؟

        بهر حال هر راه حلی را که پیشنهاد می کنیم باید با توجه به همه جوانب باشد.
        متاسفانه قمار هسته ای آقای خامنه ای که یک دام برای او بعنوان تنها صدائی که اجازه حرف زدن وتصمیم گیری دارد همه ما را در شرایط دشواری قرار داده.
        از سوئی تحریم هائی که کمر مردم را خم کرده. مردمی که گرفتار نان شب هستند و اگر فردا سر کار نروند شب چیزی برای خوردن ندارند، به تغییر وضع فکر نمی کنند.
        انقلاب 57 در شرایطی پیش آمد که مردم آنقدر پس انداز و آذوقه داشتند که غصه 6 ماه گرسنگی را نخورند. بعد از انقلاب این آقایان با تجربه ای که از شاه داشتند ملت را در شزایطی روزمره نگه داشته اند.
        از سوی دیگر پولهای هنگفتی توسط عربستان و قطر و امارات برای تجزیه ایران خرج می شود. با کوچک ترین تزلزلی در کشور ، اول کردستان تجزیه میشود، بعد آذربایجان شمالغرب را اشغال میکند، جنوب را اعراب بر میدارند، شرق به اشغال افغانها و پاکستانی ها در می آید.
        هیج میدانید که سالهاست عربستانی ها ذکات های فطریه خود را به مردم سنی جنوب کشور پرداخت می کنند؟ به نظر شما کمی غیر طبیعی نیست؟

        مزدک عزیز

        هر نسخه ای که برای کشور میپیچیم باید با در نظر گرفتن همه جوانب باشد.
        ما یک انقلاب هیجانی احمقانه کردیم تا حالا 36 سال است چوبش را میخوریم. این بار یک حرکت احساسی دیگر کافی است تا خود کشور را به نابودی بکشانیم.
        من فکر میکنم هر تصمیمی که می خواهیم برای کشور بگیریم باید با حد اکثر همگرائی همراه باشد و وسیع ترین جمعیت را در بر بگیرد. در واقع منافع همه را لحاظ کند.

        ارادتمند
        منصور

         
    • منصور جان: تعیین نکره ای که حکومت دلخواه این ما ( ایرانیان ) چیست ؟ پاسخ دقیق به این پرسش موکول به رفراندوم در شرایطی است که ازچند ماه قبلش فضای آزاد و امن و برابر گفتگو به نمایندگان همه گروه های سیاسی مجال گفتگو با هم و با مردم از رسانه های پر مخاطب گروهی و داخلی داده باشد. .الان فقط می توان حدس زد که قریب به اتفاق مردم بر دیکتاتور بودن حکومت کنونی وقوف دارند اما به هر علت یا دلیلی دارندتحمل می کنند و غر می زنند و به حقانیت آنتی دیکتاتوری هم وقوف دارنذ . می توان حدس زد که مردم در کل از چه خوششان می آید و از چه بدشان . اکثر مردم دوست دارند از صدر تا ذیل مقامات را خودشان انتخاب کنند. هر کس در بیان حرف دلش آزاد و بی هراس باشد.حکومت برای مردم باشد. نه برای اجرای منویات یک فرد. خواست عمومی دموکراتیک شدن کامل قدرت سیاسی است بدون خونریزی زیاد و بدتر شدن وضعیت در راه دستیافت به این هدف . اما می دانی مشکل چیست ؟ به نظر من مشکل آن است که این خواست برای اکثر مردم حیاتی و جذی و مساله مرگ و زندگی نشده است .حکومت هم چندان مشکلی با چرخه بی پایان و تسلی بخش و سنتی شده غرزنی و جوک سازی برای آخوند و ملا ندارد. مشکل حکومت یکی شورش عمومی در اثر گرسنگی و فشار اقتصادی و دو دیگر تاثیر گذاری گسترده فرد یا گروهی است که آزادی و دموکراسی را برای چند میلیون آنقدر حیاتی و جدی کند که قدرت بسیج گری سیاسی پیذا کند و حرکت کنشمند ایجاد کنذ . اغلب دستگیری هابرای خفه کردن این گونه حرکت ها در نطفه است . نه از سر غیرتی که با امام مقوایی فقدانش را اعلام کرذنذ.البته متعصبانی همواره وجود دارند که در مواقع مقتضی با تحریک و دروغ به عربده کشی خیابانی وادارشان می کنند اما آنها چه بسا خودشان هم ندانند که بازیچه اند. چنانکه دیانت و اعتقادات و ارزش ها نیز برای این مافیای سود اندیش و قدرت طلب و اورانیوم پرست وسیله ای بیش نیست .منصور:ممکن است من در جزییات خطا کنم اما در کل ما با یک باند سود جو و قدرت طلب مواجهیم که برای پرکردن جیب های خود و در بهره کشی بی لگام از طبیعت و هوا و دریا پایبنذ هیچ اخلاقی نیست و امام زمان و ظلمت آخرالزمان هم وسیله مردم فریبی اوست نه اعتقادش . تغییر هر وضعیتی منوط به آن است که پیشاپیش آن وضعیت را خوب شناخته باشیم. سرت را درد نیاورم . هیچ راهی وجود ندارد جز بالفعل شذن قدرتی در برابر زور حاکم. قدرت بحق نیز قدرت مردم است .قدرت مردم نیز یا با شورش کین توزانه و انتقام جویانه و کور بالفعل می شود که عاقبت روشنی ندارد و یا با حیاتی شدن مسیله آزادی و دموکراسی . تحقق این دومی منوط به تلاش ماست نه فقط برای آگاهی بخشی بل در جهت برانگیختن وجدان ملی و مطالبه شرایط برابر و امن و ترس زدوده گفتگو در فضای عمومی و بی اثر کردن دخالت نیروی سلاح بدست و زورپناه از قلمرو کلمه و گفتکو .این مطالبه را باید هر دم از نو و بی وقفه و پیوسته فریاد زنیم. همبستگی ملی و فضا و بستر بی هراس گفتگو آغازگاه هر حرکتی است که آهنگ بالفعل سازی دموکراتیک قدرت مردم دارد. به وعده های تغییر یک شبه اعتمادی نیست .باور پذیر نیست که ویرانی های 36 ساله به ویژه در اقتصاد یک شبه جبران گردد. در کنار و همدوش خبر رسانی ها و افشاگری ها و مبارزات سیاسی فرهنگ عمومی و روح جمعی و رفتارهای مردم با هم نیز باید دموکراتیک شود. هم اکنون نوعی تقسیم کار نانوشته دارد شکل می گیرد . من از کاربرد مکرر واژه باید از همه دوستان پوزش می خواهم . پاسخ به پرسش منصور مرابه چه باید کرد کشاند. من به آینده امید دارم. هرچند ممکن است این آینده را خود شاهد نباشم . ما محکوم به امیدیم و باید امید ببخشیم. منصور ؛ از حضور امید بخش ات در این سایت شریف سپاسمندم. شاد و پر توان باشی

       
      • آتنا فرقدانی

        کورس گرامی

        مثل همیشه پاسخت اندیشمندانه و همه جانبه نگر است.
        آنچه که می توانم به گفته هایت اضافه کنم این است که متاسفانه جمهوری اسلامی از بدو پیدایش ما را در شرایطی قرار داده که دشمنی دیرینه اعراب و هزینه هائی که برای نابودی ایران میکنند خطر تلاشی را بیش از پیش بیخ گوش همه ما قرار داده. خوشبختانه فعلا هیات حاکمه ، نه برای مردم بلکه بخاطر خودش هم که شده مجبور است تمامیت ارضی و امنیت داخلی را با چنگ و دندان حفظ کند. اخیرا نتانیاهو گفته است که ایران در حال تبدیل شدن به قدرتی فراگیر در منطقه است که نمی توان از این فراگیری جلوگیری کرد(نقل به مضمون) آیا به نظر تو او درست میگوید؟ خیر او میداند که حکام مست از قدرت ایران مطالب رسانه ها و اینگونه صحبت ها را باور مبکنند و این میتواند مستی و غفلت برای حاکمان ایران بیاورد. در مجموع وضعیت خطرناک ایران ، خطرناک تر هم می شود. اگر منتظر بمانیم تا آن چند ماهی که شما میگوئید برسند شاید به چند روز هم نکشد و دیگر کشوری باقی نماند. بنابراین باید از پتانسیل های موجود استفاده کرد. باید به حکومت فشار آورد تا خود را مقید به اجرای همین قوانین ناقص خودش بکند. این قدم اول است. مطالبات ما باید بگونه ای باشند که جمعیت بیشتری را همراه کند . از سوئی دیگر اگر صحبت های انتقام جویانه و فحاشی ها و وسط کشیدن پرونده های گذشته کنار نروند نمی توان از نفوذ شخصیت های با نفوذ در میان روحانیت استفاده کرد. ما باید با اتکا به عقل جمعی از همه ظرفیت هائی که فراگیری بیشتری دارند استفاده نمائیم.

        پایدار و پاینده باشید
        منصور

         
  27. آتنا فرقدانی

    آقای نوریزاد عزیز

    بالاخره بهمین زودی ها تق این قاضی که هیچ چیزش به قاضی شبیه نیست حتی ظاهرش و بیشتر شبیه قداره کش هاست در میآید.
    سعید مرتضوی را دیدید؟
    اگر الآن جرآت ندارند با اینهمه فسادی که از مرتضوی آشکار شده دست به ترکیبش بزنند برای این است که از بالا تا پائین این نظام و مراجعش آتو دارد. ولی دیر یا زود قاضی صلواتی را هم دراز میکنند امید وارم آنروز بخاطر مرگ آتنای ما نباشد.

    اگر آتنا را دیدید از طرف ما بی غیرتان به او سلام برسانید و بگوئید دیر نیست روزی که ولی امر مسلمین جهان به پایش بیافتد تا برای زن و بچه های مفت خورش امان بخواهد.

    ارادتمند شما
    منصور

     
  28. مازیار وطن‌پرست

    1) آتنا
    آتنا در یونانی نام رب‌النوع عقل است.
    آتنا همچنین ایزدبانوی شهر و شهرنشینی، صنایع دستی و کشاورزی نیز هست. جغد به عنوان نماد خردمندی پرندهٔ همراه اوست. آتنا در فرهنگ یونانی همواره با کلاه خود، زره و نیزه‌ای از چوب ون تصویر می شود. آتنا جنگجو و خشن نیست، او نماد دفاع از خانه و کاشانه است. و مگر زنان خردمند و شجاع همواره مدافعان غیور کاشانه‌ها و شهرها نبوده‌اند؟ به تعبیری مسلح بودن و زره پوشیدنش، نمادی از حزم و خردورزی و آمادگی او برای دفاع است. قدرت‌های آتنا را منطق، هوش، مدافعی قدرتمند در جنگ‌ها اما همینطور صلح جویی قدرتمند؛ برشمرده‌اند. اصطلاح جغد مینروا (معادل آتنا به رومی) در فلسفه اشاره‌ایست به خرد و توان پروازش.

    آقای نوریزاد در برابر تعادل، خرد و استواری تو چیزی نداریم که برای گفتن به آتنای ما عرضه کنیم. فقط از قول ما به او بگو دل‌های زیادی اینک برای تو می‌تپد. دل‌های کسانی که شاید هرگز نبینی‌شان. مگذار این مصیبت هم برسرمان بیاید.

     
  29. با درود به جناب نوریزاد دوست ارجمند دلایل دیگری از جمله هم کاسه و مشترالمنافع بودن /// و هوای دکان کید و فریب و رواج خرافات را داشتن بنظرم مهمتر از درچنگال این و ان گرفتار بودن است.آخوند موجودیست ///!بدبختی و حقارت ازآن ملتی است که عنان قدرت را بدست مشتی مفتخور بی سواد و بی همه چیز سپرده اند و گاه و بیگاه به یکی از برکشیدگان اعتماد و تکیه می کنند تا شاید گرهی از کارشان باز شود.درحقیقت آنچه در همین سایت توسط برخی از آخوندها برای تهدید دیگران با اعتماد بنفس نوشته می شود …که اگر فلانی در میان مردم اعتقادات آنها را خرافات بنامد گردنش را می شکنند..گواه بر این دارد که آخوند مثل جوالپیان بر گرده مردمیکه عقبمانده گی و جهلشان باعث بوجودآمدن مشتی مقدسات و دکانی پر منفعت برای مشتی انگل بوجود آورده آنچنان سوار است که تنها قدرتی که می تواند این اراذل را از سریر قدرت بیندازد همان قدرت مردم است.بعضی از دوستان خوشخیالانه سعی در بوجود آوردن جوی هستند که با مبارزه مدنی بتوانند آخوند را به تقسیم قدرت وادارند.ولی این دوستان با تمام صداقتشان بنظر نمی رسد که بعد از 36 سال آخوند را شناخته باشند.اینده این را نشان خواهد داد البته اگر آینده ایی برای ایران باشد!

     
  30. با درود
    ارتباط انسان با خدا ارتباطی مستقیم است وهیچ احتیاجی به دلال و دلال بازی ندارد. اما متاسفانه ان چیزیکه در ایران امروز به وسیله ی رهبران خود خوانده ی سیاسی مذهبی دارد پیش میرود بجز دکانداری چیز دیگر نیست و نبوده.و این مثعله در طول تاریخ بوده و چیز تازگی ندارد. و فقر و فساد و اعتیاد وخرافات مذهبی و هزاران مشکل دیگر که به این جامعه تحمیل میشود بخشی از بازار یابی همین اقا یان می باشد. و این بی خردی و عقب افتادگی ما ایرانیان فقط بوسیله ی ما خود ایرانیان قابل حل است و بس. خوب نگاه کنید به نسخه های که از خارج برای کشورهای مثل عراق و یا لیبی و یا یمن و یا خود ایران ما پیچیده شد چه به روزگار این کشورها امد.

     
    • دو بیت از مثنوی معنوی (نی نامه)

      “من نکردم خلق تا سودی کنم
      بلکه تا بر بندگان جودی کنم
      هیچ آدابی و ترتیبی مجوی
      هرچه می خواهد دل تنگت بگوی”
      این آن چیزی است که دکان داران دین با آن به شدت مخالف بوده و خود را واسطه رابطه با خالق قرار میدهند. هرچند معلم اخلاق برای جامعه لازم است ولی چرا باید لباس آخوندی یا کشیشی یا موبدی یا راهبی یا … بپوشد. اینقدر که من از کلام استاد الهی قمشه ای درس گرفته ام از آخوندها ندیده ام یا کمتر دیده ام که به این عمق جهان بینی رسیده باشند.

       
  31. درسال 59 وقتی عاشقانه به جبهه می رفتم دلخوشیم ازادی وطنم وزنده بودن جوانان کشورم بود حال چه بلایی سرکشورامده که مردمان ازپیر وجوان رادرزندان اسیر می بینم از انهایی که دست به اعمال خشونت میزنندومردم رااسیر هوای شهوانی خود میکنند باید پرسید که اینها اسیران ایرانی هستند صاحبان این کشور هستندمگر ایرانی میتواند ایرانی رااسیر کند اگر انها به عملکرد مسولین انتقاد دارند باید مسولین پاسخ قانع کننده به انها بدهندنه اینکه انها را زندانی کنند روزی درتبریز خدمت شهید محراب ایت…مدنی رسیدم شهید علاقه خاصی به بچه های جبهه داشت با حالت خنده فرمودند می ترسم درنتیجه عملکرد بد مجریان روزی برسد که تیر های برق.چوبه دار..وعمامه هامون هم طناب دار بشودمگر این دختر چه گفته اگر انتقاد درباره مجلس داشته خوب بنا گفته معاون رییس جمهور 170 نفر رشوه گرفتندپس انتقاد بدی نکرده است

     
  32. با سلامی‌ گرم به هموطنان عزیز و بازدید کنندگان سایت نوریزاد گرامی‌

    بدین وسیله اینجانب “ملیجک” موجودیت خود را در این سایت اعلان می‌کنم. با این انگیزه که تا در حواشی اخبار و گزارشات

    ناخوشایندِ حوادثی، که حاکمان بی‌ لیاقت و بی‌ کفایتمان بی‌ وقفه در حال باز تولید آن هستند، که با همت نوریزاد عزیز در این

    سایت منعکس میگردد، لحظاتی را نیز به مزاح ودست انداختن این دغل بازان اختصاص دهیم.

    طنز و مضحکه، سلاح گزنده ماست در مقابل قمه کشان و اسید پاشان حکومتی و فتوا دهندگان آنان.

    کارنامه سیاه و ننگین روحانیت در سه ده گذشته، جایی برای در امان ماندن از تیغ این حملات باقی‌نمیگذارد.

    و اگر هستند محدود روحانیانی که عبائئ آلوده بر تن‌ ندارند، مقصر را هم کیشان و آیت الله‌های فاسد و

    بی‌ وجدان بدانند، نه زخم خورده گان و تحقیر شدگان را!

    خوب برای افتتاح!

    آخوندی که کی‌ فش کوک بوده، تو اتوبوس کنار راننده نشسته بود. بر میگرده به راننده اتوبوس میگه:

    شما که شب و روز تو جاده‌ای، از کجا میدونی‌ بچه‌ات مال خودته؟

    رانندهه یه نگاهی به آخوند بی‌ حیا میندازه و میگه:

    یکی‌ دو سالی‌ بزرگش می‌کنیم، اگه شبیه خودمون در اومد، نگهش می‌داریم، اگه نشد می‌فرستیمش حوزه !!

     
    • مازیار وطن‌پرست

      3) جناب بردبار
      دوست عزیز و پر حوصله‌ام (که البته به پای حوصلهٔ سید مرتضای گرامی نمی‌رسد) 124 هزار پیامبر، رسول و نبی به جای خودشان، ما با فقط معدودی آنها به اندازهٔ کافی ماجراها داشته‌ایم، شما چه اصراری داری ثابت کنی که هنوز یه چندتا دیگه تو راهی هم هست؟! فرضا که باشه؟ چه دخلی به ما در این سایت داره؟ البته در اینجا هر نوع بحثی راجع به مشکلی به نام “ایران” خریدار داره، ولی بعثت و گسیلِ یک یا چند پیامبر دیگه به سوی این مردمِ “در وطن خویش غریب” گرهی از کارشان نمی‌گشاید هیچ، بار خاطرشان را زیادتر می کند و بس.

      البته یه تاثیر آنی داره: فهرست کارهای داعشِ سنی و شیعه رو زیادتر می کنه!

       
    • مليجك

      شايد توازهمان هائي هستي كه به حوزه هم نيامده اي.

       
  33. اصلاح متن قبل – با درود ، برادر نوری زاد ، شما حتما” پیگیر باشید و حتما” با آتنا صحبت و ایشان را متقاعد فرمایید که تا به امروز همین مبارزه اشان با کفر و بی شرفی حکام ، نظام آخوندی را ” خاک بر سر شان ” کرده است و از ایشان بخواهید که از اعتصاب غذا منصرف و جوانی و انرژی خود را برای بعدها نگهدارند . میگویم که اگر خدای نا کرده ایشان به پایان تحمل خود رسیده باشند و پس از مردن حکام نظام و دفن آنان در جهنم ، ایشان نیز به مرگ نزدیک گردند ، نام این دختر را در ضلع جنوبی سفارت انگیس در تهران و بجای خیابان طول و دراز و بی مسمای ” جمهوری اسلامی ” بنشانند . میدانید که ضلع غربی سفارت انگلیس هم به نام ” بابی ساندز ” مبارزی ایرلندی است . این شخص هم بر اثر اعتصاب غذا در زندان انگلیس جان داد و نظام ما به خاطر حقه بازی و دغل بازی و مزوری ، خود را ناراحت و دل سوخته ار پایان دادن به زندگی یک اعتصاب کننده غذا بدست کشور انگلیس دانسته است . برادر نوری زاد آیا حاکمان ما به اندازه یک ” گنجشک ” مغز و عقل دارند که فرق بین دو انسان اعتصاب کننده در زندان را بفهمند ؟ میگویم که اگر خدای ناکرده آتنا از بین یرود ، آخوند های ما تحمل این را دارند که نام آتنا فرقدانی را در کنار سفارت ایران در شهر لندن ببینند ؟ میگویم که : هیهات که اگر بفهمند! ! میگویم که نکند که حاکمان ما هم مانند انگلیسی ها هستند و فرقی هم با یکدیگر در زندانی کردن مبارزین ندارند ؟

     
  34. البته و صد البته که دولت کلید ساز، هم آدرس بیت را بلد است و هم کلیدهای رزروی در اختیار دارد و هم از جاهایی‌ که گاو صندوق‌ها میعادگاه و پایگاه آرزو‌ها و آمال رهبر و مجتبی است بی‌ خبر نیست، چیزی که هست هرگاه عرصه را به حسن و اکبر کمی‌ تنگ می‌‌کنند، اینها هم چوب را بلند می‌‌کنند تا گربهٔ دزد قدری حساب دستش بیاید. جناب نوریز زاد میدانم آنجا که باید نرمخویی را به اوج برسانی تا قاضی بی‌ خرد و لجوج و سفله‌ای را تحمل کنی‌، اینکار را یقینا بخاطر نجات آنیتای عزیز میکنی‌. ارزش یک نخ موی این هنرمند شریف و آزاده سرو از صدتا موجودات چرخنده (ای) که وجود بی‌ مقدارشان از کاسه لیسی‌ به درگاه فاسدترین موجود نظام، الهام گرفته، می‌ارزد.

     
  35. با درود ، برادر نوری زاد ، شما حتما” پیگیر باشید و حتما” با آتنا صحبت و ایشان را متقاعد فرمایید که تا به امروز همین مبارزه اشان با کفر و بی شرفی حکام ، نظام آخوندی را ” خاک بر سر شان ” کرده است و از ایشان بخواهید که از اعتصاب غذا منصرف و جوانی و انرژی خود را برای بعدها نگهدارند . میگویم که اگر خدای نا کرده ایشان به پایان تحمل خود رسیده باشند و پس از مردن حکام نظام و دفن آنان در جهنم ، ایشان نیز به مرگ نزدیک گردند ، نام این دختر را در ضلع جنوبی سفارت انگیس در تهران و بجای خیابان طول و دراز و بی مسمای ” جمهوری اسلامی ” بنشانند که در مجاورت ضلع غربی سفارت انگلیس که به نام ” بابی ساندز ” مبارزی ایرلندی که این شخص هم بر اثر اعتصاب غذا در زندان انگلیس جان داد و نظام ما به خاطر حقه بازی و دغل بازی و مزوری ، خیلی ناراحت و دل سوخته ار پایان دادن به زندگی یک اعتصاب کننده غذا بدست کشور انگلیس بوده است . برادر نوری زاد آیا حاکمان ما به اندازه یک ” گنجشک ” مغز و عقل دارند که فرق بین دو انسان اعتصاب کننده در زندان را بفهمند ؟ میگویم که : هیهات ! ! اگر بفهمند . میگویم که نکند که حاکمان ما مانند انگلیسی ها هستند و فرقی هم با یکدیگر در زندانی کردن مبارزین ندارند ؟

     
  36. با درود این تبهکاران انسانها را به مرگ می گیرند تا به زچر راضی شوند.و این شیوه غیره انسانی را دراین 36 سال بخوبی در تمام زمینه ها آزموده اند.

     
  37. یکی برای همه > همه برای یکی

    آه یکبار ء شیون یکبار مرگ یکبار

    من نمی فهمم این چه فرهنگ زشتی که یاد گرفتیم پرچم دیگران را پایین بکشیم. هیچ کسی اجازه نداره در مورد اعتصاب غذاای دیگری دخالت کند. جان خودش هست و انتخاب با اوست.
    صد البته همه ما با مرگ همدیگر مخالفیم. اما او که در این راه قدم گذاشت باید تا نتیجه جلو برود.
    این خوب نیست که هی اعتصاب غذا کنیم و دست آخر در مرحله نهایی با پادرمیاانی دیگران زیر سرم پزشکی برویم و به هدف نرسیم. عوارض پس از اعتصاب غذا شدیدأ بالا و جبران کمبودها بسیار مشکل خواهد بود.
    من اگر با آتنا در تماس بودم میگفتم زنده بمانی اما تا هدف پیش برو. من هم از امروز اعتصاب غذا میکنم و در وب سایتم و به رسانه های آزاد اعلام میکردم
    یکی برای همه
    همه برای یکی

     
    • سلام آقا یا خانم یکی برای همه…
      آتنا خود را فدای همه ما می خواهد بکند لکن ما راضی نیستیم و می خواهیم او بماند.قرار نیست در مقابل دشمن مفت و مفت عزیزانمان را بدهیم . به همین خاطر تمام تلاش خود را برای زنده ماندن آتنا و سلامتی این شیر دختر ایرانی بکار خواهیم بست.ما جشن آزادی را با آتنا بر گزار خواهیم کرد.

       
  38. جمهورى نا اسلامى اگر ميفهميد كه چند صد سال پيش شاعر فرموده دشمن دانا به از نادان دوست،

     
  39. درود بر مهربان نوریزاد وتمامی هموطنان عزیز در کامنتها به کامنتتی برخوردم که یک آدم بسیار گرامی به نام مصلح نوشته خطاب به مهربان نوریزاد با این مضمون:(اولا جا داشت که عکسی از جناب آقای سید محمد خاتمی محبوب دل ملت را در اینجا منتشر کنی) پایان نقل قول
    من میگویم (الکی ;مثلا ما کوریم ……و عکس آقای خاتمی را در بالای پست مورد نظر نمیبینیم!)

     

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نمیشود.

 سقف 5000 کاراکتر

Optionally add an image (JPEG only)

83 queries in 1126 seconds.