من که معتقدم سخنِ اخیرِ آخوندی مثل اژه ای، معاونِ دستگاه قضایِ رهبری، بیش از آنکه رُعب انگیز باشد یا تأمل برانگیز، حتماً انگشت اشاره به نقطه ای دارد که از آن نقطه، سوز بر می جهد. این سوز نیز از مغز حسادتی کور مایه بر می گیرد. این که بنا به فرموده، هیچ رسانه ای حق ندارد تصویر و صدایی از سید محمد خاتمی منتشر کند – و اگر منتشر کند با وی برخورد می شود – حتماً اشاره به همان سوزی دارد که به دیوار حسادت سر می کوبد. من آخوندهای شیعه را کلاً محدود نگر و خطا اندیش می دانم. اما چرا نگویم: این سخنِ جناب اژه ای در ممنوع التصویری و ممنوع البیانی و ممنوع الخروجیِ سید محمد خاتمی، مستقیماً از حسادت شخص رهبر نسبت به محبوبیتِ خاتمی در میان بخش وسیعی از مردم و روشنفکران و نخبگان از یک سوی، و شمارش معکوسِ فرو پاشیِ پروژه ی مقدس سازی از رهبرمسلمین جهان از سوی دیگر سوز می گیرد؟ پس فارغ از این که محمد خاتمی را چه اندازه قبول داریم یا نداریم، به این تصمیم بی خردانه و ناجوانمردانه و سرشار از حسادت بیت رهبری پشت کنیم و تا می توانیم به هر بهانه تصاویر خاتمی را دست به دست کنیم.

اصولاً رهبر معظم انقلاب به افرادی // نثار میفرمایند که میدانند که جواب نمیدهند(مثل سید مظلوم). ایشان هیچوقت به لیچارچیهای حرفهای (مثلاً نخست وزیر اسرائیل) مستقیماً بند نمیکنند چون میدانند چنان جوابی دریافت میکنند که کلّهم جلال و جبروت مقام عظمایشان برود به هپروت!
تمام تلاش خامنهای برای رهبر کردن پسرش مجتبی است. فحاشی به هاشمی و محدودیت غیر قانونی برای خاتمی
همه صحنه آرایی برای انتخابات آتی مجلس و خبرگان است.
اگر خبرگان آتی کماکان خفتگان باشد و مجلس آتی هم همین مجلس حرام خوار رشوه گیر، رهبر هم قطع مجتبی خواهد بود.
طرفداران آقا: بندگان ساندیس
طرفداران خاتمی: بندگان خدا
همین
تا ما به عنوان یک ملت یاد نگیریم که در تمامی امور خود ناظر و حاضر باشیم و حساسیت بخرج دهیم همین آش است و همین کاسه. یک روز بی ریشه ای چون حاجی میرزا آغاسی برای قتل امیرکبیر توطئه میریزد و ۱۰۰ سال بعدش یک بی ریشه مصباحی تکفیری مثل اژهای خاتمی را ممنوع التصویر میکند.
اول و آخرش به ما برمیگردد. سنّت خداوند هم همین است. فقط در این میانه حیف امیرکبیرها و خاتمی ها. اگر در یک کشور درست و حسابی بودند مردم حلوا حلوایشان میکردند ولی در ایران, ما دنبال کاسبی خودمان و نخبگان آواره زندانها.
فیگارو: خامنهای فقط ۲ سال دیگر زنده است.
خامنهای: به درک!
همان موقع که اژهای در جلسه بازجویی عیسی سحر خیز را گاز گرفت طالع اش نزد علی آقا مصلحت الحکومه روشن روشن شد.
تسلیت خامنهای به احمدینژاد در فوت مادرش و عدم تسلیت به خاتمی در فوت خواهرش مؤید این مطلب است که هنوز هم عقاید من(خامنهای) به عقاید احمدینژاد از همه نزدیکتر است.
و اما مختصری از این عقاید مشابه:
– سرکوب مردم نکبت زده با چماقی که اسمش را گذاشته اند اصولگرایی ولی به اندازه یک پوست موز هم اصول سرش نمیشود.
– دزدی تریلیون دلاری که یک رقم ۷۰۰ میلیارد دلاری آن اینهمه مسئولین دولت روحانی را به تعجب واداشته. توضیحا این پول برای توطئه چینی علیه ملت بدون رسید با کامیون کمپرسی تحویل مجتبی خامنهای شده است.
– فحاشی به سابقون انقلاب بگونهای که حتی سلطنت طلبان خارج نشین هم قند دلشان آب شود.
– به هدر دادن مملکت بر سر توهم هستهای. کسی باورش میشود مملکت جنتی زده ایران نیروگاه هستهای که هیچ یک موتور خانه هستهای که حداقل چراغهای خانه رهبر را روشن کند داشته باشد. این هستهای هستهای کردن آقایان فقط برای اینست که در پوشش هستهای ایران را غارت کنند وگرنه ملت به روشنائی پیه سوز هم راضی است هستهای پیشکش مقام عظمای ولایت مطلقه.
-دروغ گویی تا مغز استخوان. یک نمونه معروف کشتن ندا آقا سلطان به دستور مقام معظم اطلاق و بعد که دیدند فیلمش رفت توی یوتیوب انکار کردن آن و انداختن تقصیر گردن انگلیس ها. اگر عظما گفته بکش که دیگر انکار ندارد جناب ارزشی اطاعت کردی صاف میروی بهشت. یعنی میگویی انگلیسها بیشتر از شما در خط ولایت هستند که به دستور ایشان زدند دختر بیدفأع را کشتند؟!
– خود قدیس بینی و شیزوفرنی در حد اعلای کلمه.
– گدا پروری بمانند دوره پادشاهان سامانی. پول پخش کردن پشت سر قافله شاهنشاه.
– حاکم کردن پلیدترین خلایق خدا (کردان، رحیمی، محصولی، دانشجو، آقا تهرانی، سعید مرتضوی…) بر سر این ملت بیچاره و درمانده.
– سپردن تمامی فعالیتهای اقتصادی به سپاه بطوری که تنها کسب باقیمانده برای ملت بدبخت خرید و فروش هروئین باشد و بعد فخر فروختن و اعدام همین ملت برای ۲ گرم هروئین.
– استحاله نظام سیاسی ایران و تبدیل آن به یک نظام صد در صد استصوابی و اریستوکرت بطوری که حتی اگر دوتا گرگ هم قرار شود برای باغ وحش خریداری شوند جنتی اول باید آنها را استصواب کند بعد بخرند. این یعنی ابتذال در حد تهوع.
و صدها مورد مشابه دیگر بین مقام اطلاق و دوردانه اصولگرایان.
نتیجه: چون خاتمی زیر بار این اراجیف نمیرود پس باغی است!!
به این میگن رهبر. به این میگن کشور. آورین، آورین.
واقعیّت اینستکه این ردای رهبری را هرچه تنگش کردند باز هم از گشادی بر تن آقا زار میزند. ایشان اصولاً اینکاره نیست.
حالا هی کیک و ساندیس بخرد برای خودش پیروان درست کند، نمیشود که نمیشود.
رهبران دینی در ایران هیچوقت مستقیماً به بانوان تسلیت نمیگویند. رهبر ///ایران این قاعده را هم شکست و با نظر مشاوران ابله خود (به احتمال قوی مجتبی // و پدر زنش حداد جاهل) به مادر متوفی (و نه به سید محمد خاتمی) تسلیت گفت. نظر من اینست که ////
با سلام و تشکر از اینکه دقیقا به اصل مطلب(حسادت رهبر) اشاره کردید میخواستم در همین راستا چند مطلب دیگر را هم ذکر کنم شاید لازم بدانید در مورد اینها هم روشنگری بفرمائید:
۱ – کینه توزی رهبر نسبت به کروبی نشانه افشاگری او به نقش مجتبی خامنهای در انتخابات ۱۳۸۴ است که برای اولین بار پرده از نقش مرموز این فرد برداشت.
۲ – کینه رهبر نسبت به موسوی بخاطر حسادت در رابطه با علاقه شدید امام به ایشان است. موسوی با حصرش دارد حساب آنموقع را پس میدهد.
۳ – کینه رهبر نسبت به خانم رهنورد به خاطر اینست که حالا که من از شوهرت خوشم نمیاید چرا از او طلاق نمیگیری(؟!!) به همین سادگی(اصولا در مورد خامنهای دنبال دلایل پیچیده نگردید).
۴ – کینه رهبر به بهزاد نبوی بخاطر اینست که هنگام وزارت(دهه ۶۰) رفت در مجلس گفت هر کدامتان که ماشین نگرفته اید بیایید بگیرید. با همین حرف از سد استیضاح بسلامت گذشت.
۵ – کینه رهبر نسبت به آحاد ملت ایران به این خاطر است که چرا دو بار به خاتمی رای دادید، چرا دو بار به احمدی نژاد رأی ندادید(که من مجبور شوم تقلب کنم)، چرا به آقای دکتر سعید خان جلیلی بی خاصیت (که به گفته آن وبلاگ نویس محترم هیچ چیز ندارد جز “ریش” – سعی باطل اجر زایل پای “ریش”) رأی ندادید و چون من دیگر نمیخواستم تقلب کنم روحانی انتخاب شد!!!!
ضمنا اگر در طول تاریخ رهبری ایشان دقت کنید به وضوح می بینید که او هر چه را در آینه میبیند به دیگران نسبت میدهد. مثالهای آن:
شاه سلطان حسین(خودش میداند که این تشبیه از همه بیشتر زیبنده خود اوست)، طلحه، زبیر، عایشه، و این آخری “باغی”.
خامنهای میداند که این خود او بود که بر علیه انقلاب مردم بغی کرده و میکند، در درونش شک ندارد که ضدّ انقلاب است و محارب ولی نگاه میکند میبیند از سید مظلوم (خاتمی) کسی مظلوم تر نیست به او میگوید باغی.
ایشان چون خودش را علی (ع) میداند مینشیند برای بقیه هم مشابه تاریخی پیدا میکند.
در یک کلام سید علی خامنهای یعنی عصاره توهم.
با تشکر
بسیار عالی درود بر نوری زاد
سلام خدمت نوریزاد بزرگ و شجاع
خوب نوشتی جناب نوریزاد. رهبر مسلمانان جهان آنقدر کینه در دل دارد از خاتمی عزیز که در مرگ خواهر گرامی اش حتی به آن بزرگوار پیام تسلیت نداد. و به مادرش پیام فرستاد. که یعنی بدان که من را با تو کاری نیست.
ولی :” عزیز مصر به رغم برادران غیور– ز قعر چاه بر آمد به اوج ماه رسید”
چه میکند این عزت و سرافرازی از یک سو و حسادت و کینه توزی از سوی دیگر.
آینده نزدیک دوباره عزت و ذلت را بیشتر خواهیم دید.
هو ۱۱۰
به : سایه
ای ارجمند، این دین و مذهب نیست که مارا سیه روز کرده، بلکه نبود ارزش های اخلاقی ما است، وگر نه ما با آ ئین مهر ( میترا) و دین اهورأیی زردشت و نیز همین اسلام سده ها ملتی سرفراز و خوشنام بودیم. مگر در دوران پادشاهی پهلوی اول دین ما اسلام نبود؟! در آن روزگار سیاستمدار حاکم بود نه فقیه دینفروش.
یا علی
صدای خنده خداوند…
سید عطاالله مهاجرانی
نام و عکس اقای خاتمی ممنوع شده است! نبایست این نام و نشان و سیما در روزنامهها و مجلات منتشر شود.
خداوند در دو هنگام خندهاش می گیرد! وقتی که او می خواهد فردی را عزیز کند و دیگران می خواهند، خوارش کنند. هنگام دوم، وقتی است که کسی در نگاه خداوند خوارست و دیگران می خواهند او را بزرگ و عزیز کنند. همین روایت را در سایت افسران جوان جنگ نرم هم دیدم!
سرچشمه عزت و مکرمت و سربلندی بدست خداوند است نه دادستان تهران! و مقامات فوق او
خاتمی شخصیتی عزیز، حکیم، آراسته به فضایل و ارزشهای انسانی ست.
ان چه او به دست اورده است با بخشنامه قضایی و یا عدم انتشار عکس و نام از میان نمی رود. نام علی در روزگار معاویه نام ممنوعه بود. اکنون این نام مطرحترین نامها در تمام دنیای اسلام است! و نام معاویه به ندرت در گوشه و کناری نیمه جان دیده می شود.
هو ۱۱۰
اگر پهلوان جعفری این است ، ما باید از پیشداروی ها یمان شرمسار باشیم !! آنچه گفتیم و نوشتیم افترا بود به سود دشمنان ایران.!! خدایش بیامرازد.
یا علی
به گزارش فارس، محمدعلی طاهری رئیس عرفان ضاله حلقه که به جرم توهین به مقدسات در حال گذراندن دوران محکومیتش در زندان اوین است، هم اکنون پرونده افساد فی الارض وی در دست بررسی است و سه تن از مراجع تقلید طی استفتائاتی که از سوی دستگاه قضا صورت گرفته است، حکم ارتداد طاهری را صادر کردند که دادگاه وی نیز به زودی برگزار میشود.این خبر به نقل از خبر گزاری فارس نیوز می باشد .پایان نقل قول .بنده اصلا راجع به محتوای پرونده کاری ندارم و نیز دلایل آن اما بنظر می رسد خلاف قانون و شرع این دستگاه پایانی ندارد.برابر قانون ایین دادرسی کیفری به تمام اتهامات متهم یکجا رسیدگی میشود و در صورتی که قسمتی از پرونده اماده باشد به همان قسمت رسیدگی می شود.با توجه به اینکه پرونده اقای طاهری که بنده هیچ اشنایی نه با ایشان و نه افکارشان قبل از بر ملا کردن ان نداشتم ودر زمان دستگیری و رسیدگی مشمول ارتکاب دو جرم بوده اگر توهین به مقدسات جرم مستقلی بوده که مورد رسیدگی واقع شده تمام و اگر توهین به مقدسات مقدمه جرم افساد و یکی از عناصر ان بوده یا عمل واحد مشمول عناوین متعدد بوده که تعدد معنوی و حکم خاص خود را دارد.مضافا انکه رسیدگی به جرمی که در کلاس و منظر صدها شاگرد و احتمالا دهها خبر چین اطلاعاتی واقع شده همچون کشف جسد و انگیزه و ازمایش و کارشناس لازم ندارد که بعدا جرم ارتداد هم کشف و به ان اضافه شود.دوم انکه به نقل از مندرجات سایتها ظاهرا سه مرجع تقلید حکم به ارتداد داده اند!همانگونه که دوستان اگاهند وظیفه مفتی استخراج کلی یعنی حکم است از منابع فقهی و بیان ارتداد بدون تعیین مصداق .برای انکه موضوع روشن تر شود عمل فقیه مانند مجلس است که حکم بدون مصداق را بیان می کند که بیان است و خبر نیست تا بر ان صحت و سقم بار شود.اما کار قاضی تعین این همانی و یا تعیین مصداق است.یعنی تطبیق حکم کلی بر مصداق.لذا این عمل رسیدگی قضایی نام دارد.بنظر حقیر احتمال صدور چنین فتوایی از مرجع بعید است زیرا با وجود تشکیل حکومت مرکزی و واحد حرکت خارج از روش قضای کشور دخالت در امور حکومت محسوب می شود و موجب هرج و مرج و در ثانی رسیدگی مذکور رسیدگی قضایی است و تعیین مصداق و دیگر هنگامی که قاضی شرع حکم صادر کرد انهم نه یکی بلکه سه نظر واحد دیگر محل رسیدگی برای قاضی ماذون و مادون شرع نمی ماند و دیگر می خواهد به چه چیزی رسیدگی کند و ثالثا چگونه ممکن است فقیه حکم صادر کند بی انکه دفاع متهم را شنیده باشد و پی نبرد که شاید وی هازل بوده و یا در خطا بوده و یا اصلا توبه نماید قبل از صدور حکم!این روشی است که تا قبل از ظهور جمهوری اسلامی و فقیهان نوبر آن رایج بوده و جلساتی که بین روحانیون تهران و شاهرود و تبریز و زنجان فی ما بین بابی ها و باب و روحانیون شیعه و یا شبهای پیشاور معرف حضور است.و طرفین پس از استماع سخنان یکدیگر طرف دیگر را تکفیر و مباح الدماء می نمودند! اضافه می نمایم با وجود تصویب قانون جدید مجازاتها با توجه به تعیین تکلیف در خصوص تعدد واقعی جرم و مساعد تر بودن قانون مجازاتها ی جدید به حال محکوم و عطف به ما سبق شدن آن تعیین تکلیف و تطبیق دو جرم و تعیین مجازات بیشتر نیز باید مورد توجه واقع می شد.
لازم به بادآوری است که مراجع قلابی نظیر مکارم شیرازی و نوری همدانی در حالی برای وی حکم ارتداد صادر کرده اند که وی تا پیش از دستگیری همواره تاکید داشته که مسلمان و شیعه میباشد و معلوم نیست کسی که شهادتین را ادا کرده و همواره در کلاس هایش به دعوت مردم به یکتاپرستی خالق میپردازد و حتی در اجرای اوامر شریعت مقید است چرا به حکم یک مرجع بیسواد شکر فروش و نزول خور یک باره بی دین میشود؟ اما مساله نگران کننده اصلی صدور فتوای قلابی نیست بلکه شکنجه و قتل یک انسان توسط حکومت دینی تنها بدلیل عقیده اش که نمونه بارز انگیزاسیون قرون وسطی در قرن بیست و یک میباشد و پیشتر نیز در مورد پرونده آقای امیر اصلانی بوضوح دیده شده بود. امروز سوال اینجاست که محمد علی طاهری کجاست ؟ آیا زنده است. اگر زنده است چرا حکومت وی را از مردم و رسانه ها پیش از برگزاری دادگاه پنهان کرده است ؟
جناب اقای محمد نوری زاد
با احترام
مطلع شدم که در صفحه ی شما چنین نگاشته اید: چهار: به پاوه رسیدم. به شهری که خانه هایش از شیب کوه بالا رفته اند. مستقیم رفتم به خانه ای که صانع ژاله در آن پرورش یافته و بعدها برادران زحمت کشیدند و در بیست و پنج بهمن هشتاد و نه به ضرب تیری از پا در آوردندش. عصر که شد، با پدر و مادر و برادران و تنها خواهر صانع به سمت مزارستان پاوه به راه افتادیم. ای امان از سوز مادر. ای امان از نجواهای ویرانگرِ وی. این مادر که هیچ فارسی نمی داند، در راه، می سوخت و اسم صانع از زبانش نمی افتاد. برادران اما پیشاپیش در جایی از مزار اطراق کرده بودند تا جنبنده ای بی جا نجنبد. ظاهراً امنیت شان در خطر بود. تعداد ما شاید به ده نفر نیز نمی رسید. سکوتی دهشتناک بر قبرستان پاوه حاکم بود. از مردمان پاوه و از مردمانِ هر کجا خبری نبود هیچ. مادر بر سر مزار صانع گداخت. مویه کرد و فسرد. پاوه در ترس فرو مرده بود. و عجبا که صانع از همه ی ما و از همه ی مأموران و از همه ی مردمان پاوه زنده تر می نمود. (از مردمان پاوه!واز مردمان هر کجا خبری نبود هیچ……پاوه در ترس فرو مرده بود…..)!! ایا قبلا از خود پرسیده اید چرا؟!چرا خبری نیست؟! اگر پرسیده باشید مطمئنا به این جواب نخواهید رسیدکه(پاوه در ترس فرو مرده باشد!!!!) خوب می دانید که قانع دیگر برادر سانع هم به سر قبر برادرش نیامده بود.ایا قانع هم ترسیده باشد؟!!! نه قانع و نه ملت بزرگ کرد و نه پاوه ی عزیزمان نترسیده ایم ونخواهیم ترسید اما شاید شما فراموش کرده باشید پایتان در جغرافیایی دیگر با فرهنگی متفاوت گذاشته اید به اطلاعتان برسانم که در این سرزمین( سالگرد گرفتن) در فرهنگ ما کردهاه معنایی ندارد. و خیلی ساده می فهمیم که چرا از مردمان پاوه!خبری نیست. امیدوارم در پایان این نوشته به این نتیجه برسید که : این مردمان پاوه بودند که در سخترین شرایط به یاریمان شتافتند وامروز هم با محبت هایشان مایه دلگرمیمان شده اند ……. قانع ژاله29\11\2714کوردی
——————————
سلام قانع گرامی.
بله در فرهنگ کرد برای مردگان سالگرد نمی گیرند اما صانع که یک مرده نیست. حالا مردمان غیور کرد بر مزارش نیامدند، دیگر مردمان که به سالگرد بها می دهند چه؟ مگر از صانع زنده تر کسی را سراغ داریم؟ ما با سالگرد گرفتن برای صانع، دست به زنده شدن خودمان می بریم. که یعنی: نیک بنگر، تو نیز می توانی زنده باشی! جایت آنجا خالی بود برادر گرامی صانع
قوري زاد عزيزجواب قانع ژاله بدجوري به برجك تو وامثالت زده . برايتان آرزوي شفا ازخداوند شافي مي كنم كه كينه وعقده تمام روح وروانتان راگرفته .اميدوارم پيامم را سانسور نكني
مقاله ای قابل تامل در خصوص پیچیدگی پدیده ریزگردها
( نویسنده: دکتر ناصر کرمی استاد دانشگاه برگن نروژ برگرفته از بی بی سی)
سطوری که در پی می آید مهمترین دلایل انفعال دولت در برابر پدیده ریزگرد را برشمرده است. گفتنی است که آنچه ذکر می شود صرفا دلایلی است ناظر بر مسئله ریزگرد و ساحت زیستبومی آن و موارد کلی مترتب بر موضوع مانند سوء مدیریت فراگیر و فساد اداری و ناکارآمدی مزمن را شامل نمی شود.
۱ـ چالش زمان
اگر جمهوری اسلامی از همین حالا همه توش و توانش برای مهار ریزگردها صرف کند، نتیجه این عمل ده سال دیگر آشکار خواهد شد، چون احیای تالاب ها و دشت های مرده حتی به فرض وجود منابع آب کافی و توقف همه عوامل خشکاننده قبلی، سالیان دراز به طول می انجامد. این مشکل به طور کلی برای سیاست های جهانی کنترل گرمایش زمین هم وجود دارد، چون دولتها باید همه سیاست های مصرف انرژی خود را هم اکنون تغییر دهند برای دستاوردی که از سال ۲۰۳۰ به بعد آشکار خواهد شد. بسیاری از دولت های جهان نه توان برنامه ریزی بلندمدت دارند و نه انگیزه صرف منابع مالی در دسترس کنونی را برای منافع طولانی مدت آینده.
۲ـ دو مسیره بودن آستانه های اقلیمی
در تحولات اقلیمی مسیر برگشت هرگز مسیر رفت نیست. یعنی نمی شود تصور کرد که صرفا با بلااثر کردن عوامل موجد وضعیت کنونی، می توان به وضعیت سابق برگشت. بازگشت به وضعیت سابق مسیر متفاوت و هزینه های افزونتر و حجم بسیار عظیم تری از انرژی نیاز دارد.
۳ـ غافلگیری اقلیمی
در اقلیم به ندرت ممکن است گذشته چراغ راه آینده باشد. اتفاقا گذشته معمولا گمراه می کند و دروغ می گوید. به طور معمول مبنای پیش بینی های اقلیمی مدل سازی بر مبنای روندهای آماری پیشین است. اما این روندها فقط در کوتاه مدت درستند و فقط در دوره متوسط های اقلیمی. مبنای آنها هم روشی از میانگین گیری در آمار است. به همین دلیل است که تغییر اقلیم خاور میانه و ایران را فرا گرفته، اما نه فقط دولتمردان که بعضا جوامع و شخصیت های آکادمیک ایران هم در تحلیل پدیده ریزگرد آن را مورد توجه قرار نمی دهند. چون این تغییری است سوای آنچه که تاکنون میانگین های آماری می گفته اند و عدم لحاظ آن در تحلیل ها، آشفتگی و سردرگمی ایجاد می کند، آنچنانکه می بینیم.
۴ـ ‘دیگرسپاری’
دو شرکت وابسته به سپاه پاسداران و آستان قدس رضوی سد گتوند را ساختهاند
مشکل بزرگ در سوءمدیریت منابع آب، دیگرسپاری (Externality) فعالیت های مخرب نظام هیدروشناختی است. یعنی سود تخریب را کسی دیگر برده، اما جبران تخریب باید توسط کسی دیگر انجام شود. مثلا گفته می شود سد گتوند را دو شرکت سپاسد (سپاه پاسداران) و مهاب قدس (آستان قدس رضوی) با هزینه افزون بر دو هزار میلیارد تومان ساخته اند. قابل تصور است که سود احداث این سد نصیب این دو شرکت شده باشد. اما الان اگر گفته شود این سد بر زیستبوم خوزستان اثر ویرانگر داشته و باید به طور کلی برچیده شود، هرگز نمی توان از این شرکتها توقع داشت پولی را که گرفته اند پس بدهند و برای جبران خسارتها به دولت کمک کنند. آنها قراردادی داشته اند برای احداث سد که انجامش داده اند و اگر اکنون بنا بر تخریب سد و مشارکت این دو شرکت باشد، جز با عقد قرارداد جدید و اخذ حق الزحمه کافی حاضر به انجام این کار نیستند. دهها سد و پروژه مشابه در خشکاندن جلگه خوزستان موثر بوده اند و وقتی امکانی برای باز پس گیری حتی بخش اندکی از خسارت های مرتبط وجود ندارد، طبیعی است که دولت مقهور و منفعل کاسه “چه کنم” دست بگیرد.
۵ـ نبود زیرساخت برای تعدیل و انطباق
بارها گفته شده بود که تمدن مایا را تغییر اقلیم نابود کرد. اما اخیرا مورخان می گویند که مشکل تمدن مایا عدم برخورداری آن از زیرساخت های فنی برای تعدیل تغییرات اقلیمی بود، وگرنه همان تغییرات در نقاط دیگری رخ داده و منجر به نابودی تمدن نشده بود. مستندات ورود ایران به یک دوره طولانی خشکسالی مکررا منتشر شده، همچنین بارها اعلام شده که ایران در کمتر از سی سال هفتاد درصد منابع آب زیرزمینی خود را مصرف کرده و هم اکنون هم ایران دارد نود درصد ریزش های جوی سالانه را مصرف می کند، یعنی بیش از دو برابر حد مجاز. تداوم این وضع یعنی خشکیدگی و بیابانی شدن قطعی ایران. پس چرا دولت بهره برداری از آب های زیرزمینی را متوقف نکرده و سرانه مصرف آب را در ایران نصف نمی کند؟ به این دلیل ساده که در ایران زیرساخت فنی و اقتصادی مناسب برای تغییر کلی نظام مدیریت منابع آب کشور وجود ندارد. شرایط برای انطباق، از این هم دشوارتر است. ضریب رفاه اجتماعی، معماری منطبق با اقلیم و نظام برنامه ریزی شهری اهواز برای تحمل ریزگرد باید به حد شهرهای بیابانی دیگری همچون دوبی و بوستون و دوحه و منامه و کازابلانکا و… برسد.
۶ـ غیاب سرمایه اجتماعی
هرگز نمی توان جز با جلب مشارکت گسترده و مسئولانه شهروندان یک برنامه جامع تحول محیطی را اجرا کرد. مردم باید در مسیر چنین تحولی سبک زندگی خود را تغییر دهند، از بسیاری خواسته های خود چشم بپوشند و بسیاری محدودیت های تازه را که با منافع مستقیم آنها در تضاد است بپذیرند. فقط برخورداری از سرمایه اجتماعی کافی می تواند چنین سطحی از مشارکت را برانگیزاند. شخصیت های مرجع علمی و فرهنگی و هنری باید به دولت در این راه کمک کنند. اما مشکل این است که در ایران بین حاکمیت و اینگونه شخصیت ها شکافی عظیم پدید آمده است. هم اکنون باید برای مثال شجریان و دولت آبادی و شفیعی کدکنی بیایند توی تلویزیون و از مردم بخواهند که به یک برنامه طولانی مدت ریاضت ملی برای نجات ایران تن بدهند. اما اینان اساسا حق حضور در تلویزیون ایران را ندارند و کسانی همچون سلحشور و قزوه و چرخنده و محمود کریمی که از چنین حقی برخوردارند بعید است توان برانگیختن گروه پرشماری از مردم را داشته باشند.
۷- ناتوانی از پیشبینی
انسان قادر است با هر شرایط حاد اقلیمی سازگار شود. به شرط آنکه بتواند وقوع، شدت و مدت آن را پیش بینی کند. توان پیش بینی، شرط اول سازگاری است. اما متاسفانه هم اکنون در ایران توان پیش بینی روندهای اقلیمی و رخدادهای ادواری هواشناختی وجود ندارد. به هزار دلیل، که جای شرح آنها اینجا نیست.
۸ـ دشواری مهندسی معکوس سرزمین مهندسی شده
مهندسی سرزمین البته شاید معادل دقیقی برای Geoengineering نباشد. به هر حال سرزمین مهندسی شده یعنی جایی که دخالت انسان به طور کلی نظام زیستبومی آن را تغییر داده باشد. این تغییر فقط شامل نظام هیدروشناختی نمی شود و می تواند حتی اثر گذاری بر چرخه های حیات و مولفه های اقلیم را هم در بر بگیرد. گاه ممکن است مهندسی سرزمین برنامه ریزی شده و تعمدی باشد، امروزه حتی برای کاهش انتشار دی اکسید کربن هم مهندسی سرزمین در برخی مناطق کره زمین در دست بررسی است. اما مهندسی ناخواسته زمین، اغلب به قهقرای سرزمین منجر می شود. یعنی بشر آنقدر همه چیز را تغییر می دهد و زیستبوم را دگرگون می کند که عملا با چشم انداز متفاوت و تازه ای روبرو می شود. برای احیای اینگونه سرزمین ها چاره کار مهندسی معکوس است. اما مهندسی معکوس سرزمین بسیار دشوار و پرهزینه است و فقط در موارد معدودی دولت هایی مثل آمریکا و آلمان در بهترین دوران رونق اقتصادی خود موفق به انجام آن شده اند. ولی امروز و در استان خوزستان ایران چگونه می شود بسیاری از سدها و کانال ها و کارخانه ها و جاده ها را برچیده و به جای آنها یک سیاست جدید بهره برداری از اراضی مبتنی بر اقتضائات اقلیمی اجرا کرد؟ اینطور است که رئیس سازمان محیط زیست در تلویزیون می گوید: باور کنید ریزگردها یک دگمه ندارند که بشود آن را زد، و دیگر نیایند. بله، واقعا چنین دگمه یی وجود ندارد. کار از این حرف ها گذشته است.
مثل روز روشن است که این تصمیم قوه قضائیه، جز محبوبتر شدن آقای خاتمی پیامد دیگری ندارد.
جناب بهبود
با شما کاملا موافقم،اتفاقا عدو سبب خیر شود اگر خدا خواهد ،خاتمی را چه بایکوت رسانه ای داخلی بکنند یا بایکوت نکنند ،علیرغم همه انتقاداتی که ممکن است کسانی به او داشته باشند ،اما بسیاری از مردم ایران هنوز او را دوست دارند ،حتی کسانی که به او انتقاد هم دارند و مثلا می گویند سستی هایی داشته یا فرصت سوزی کرده است ،اما در عین حال همان منتقدان بر شرافت و صداقت و انسان بودن او تاکید می کنند ،مگر خاتمی نبود که شعار زنده باد مخالف من را سر داد؟
می دانیم شعار اصلی خاتمی توسعه سیاسی بود ،و بر همین اساس دو بار بیست میلیون رای از ملت گرفت ،اما آیا نحوه اداره اقتصادی کشور در زمان او بد بود؟ آیا در هشت سال زمامداری خاتمی در آمد نفت به نیمی از در آمدهای نفتی زمان دولت پاکدست! احمدی نژاد می رسید؟ آیا در زمان دولت خاتمی از پرونده های فساد مالی که امروز گر و گر از سوی خود نهادهای حکومتی مثل مجلس و قوه قضائیه و مرکز بازرسی و غیر اینها افشاء می شود خبری بود؟
خدا انصاف دهد به کسانی که محمد خاتمی را از سران فتنه قلمداد می کنند و او را ممنوع التصویر و ممنوع الخروج می کنند و اگر بتوانند او را ممنوع الحیات هم خواهند کرد ،اما رئیس دولت باصطلاح پاکدست! را که معاون اول پاکدست او همین الان به جرم رشوه گیری و رشوه دادن در حبس قرار گرفته ،راس فتنه نمی دانند،و همین هایی (دلواپسان مزور) که سرتاسر هشت سال گلکاری دولت پاکدست صرفا بخاطر اینکه احمدی نژاد مورد تایید رهبر بود ،سکوت کردند یا برای او کف زدند ،و آن ذلت بزرگ را در مجلس در یکشنبه سیاه بجان خریدند و نتیجه آن اینهمه خسارت به کشور و مردم ایران وارد کرد ،امروز زبانشان علیه دولت و وزراء حسن روحانی که مشغول جمع کردن خرابکاری های دولت پاکدست است ،شده است شش گز.
متاسفانه برخی افراد در این سایت هم که قدرت تحلیل نسبی مسائل سیاسی را ندارند و محمد خاتمی را به اموری متهم می کنند ،اساس کارشان این است که با اصل جمهوری اسلامی مخالفند ،گویا توقع شان این بوده که خاتمی که شعار قانون و اجراء قانون اساسی داده بود حتما باید حکومت جمهوری اسلامی را ساقط می کرد تا اینها راضی شوند! خوب است اینها انصاف داشته باشند و عملکرد سیاسی اقتصادی اجتماعی دولت سید محمد خاتمی را من حیث المجموع ارزیابی کنند ،نه آنکه چون مقصود و مطلوب خودشان سقوط جمهوری اسلامی و استقرار نظام سکولار هست همه کاسه کوزه ها را بر سر این سید شریف و نجیب بشکنند و عقده های خود را سر او خالی کنند.
جناب بهبود ،حالا عرض من ضمن تایید مطلب شما اینه که امثال آقای محسنی اژه ای هنوز درک این واقعیت را نکرده اند که امروزه با وجود اینهمه رسانه های فراگیر خارج از سیطره و قهر حکومت ها ،مثل ماهواره و اینترنت و شبکه های اجتماعی مثل فیس و تویتر و اینستاگرام و وایبر و واتس آپ و نظایر اینها ،نمی توان کسی را بایکوت خبری یا تصویری کرد و از این جهت آب در هاون می کوبند و عرض و آبروی خود را می برند ،اینان باید بدانند که اگر هم سید محمد خاتمی شریف و نجیب ،در رسانه میلی و مطبوعات داخلی تحریم شود ،همین الان میلیونها تصویر خاتمی در شبکه های اجتماعی و هشتک هایی که بوجود آمده دست بدست میشود ،و اثر گذاری خاص خود را هم در انتخابات های پیش رو خواهد داشت ،حالا اونهایی که با اصل نظام مخالفند خوب کمیت خاص خود را نمایندگی می کنند ،اما آقای اژه ای و حامیان و همفکران او بدانند که ممنوع التصویر و ممنوع الخبر کردن آقای خاتمی در رسانه های داخلی ،نه تنها سبب مرگ یاد این سید نجیب نیست ،بلکه سبب حیات اجتماعی و اثر گذاری بیشتر گفتار یا اشاره های او خواهد بود ،چیزی که در انتخابات سال 92 ملاحظه کردید و بنظر می رسد عصبانیت های شمایان از همان اثر گذاری است.
سپاس
با سلام، قوهٔ قضاییه؟ منظورتون چیه؟ ما فقط قوه آقا داریم. این قوهٔ قضاییه را از کجا آوردید؟ مگر نمایش عریان اوج بخل و کینه توزی آقا را در پیام تسلیت نخواندی؟ کدخدای یک ده کوره هم شأن و شخصیت و منش خود را هیهات و هرگزتا این اندازه خوار و ذلیل نمیکند که این آغا کرده.حالا کودنانهترین انتظار این میتواند باشد که این آغا در توهمات خویش، توقع سر سوزنی اعتبار و آبرو حیثیت هم داشته باشد.
درود بر مهربان نوریزاد وتمامی هموطنان عزیز در کامنتها به کامنتتی برخوردم که یک آدم بسیار گرامی به نام مصلح نوشته خطاب به مهربان نوریزاد با این مضمون:(اولا جا داشت که عکسی از جناب آقای سید محمد خاتمی محبوب دل ملت را در اینجا منتشر کنی) پایان نقل قول
من میگویم (الکی مثلا ما کوریم و عکس آقای خاتمی را در بالای پست مورد نظر نمیبینیم!!!!!!!!!!!!
حسين عزيز سلام
اولا كه بنده آن عكس را به جناب خاتمي تطبيق نكردم .ودرثاني اگرنوري زاد مي خواست عكس ايشان را منتشر كند بايستي كه باعكس امروزيش منتشر مي كرد نه عكس جواني مكلا ئي اش را .ماخاتمي را باعكس ملبس بلباس روحاني وعربي ومعممش مي شناسيم .
وسراين آنستكه نوري زادازاين لباس خيلي متنفراست. وضربه كاري ازاين ملبس هاخورده است كه هنوزهم تلخي اش ازجانش نمي رود.
مصلح
آقای مصلح
محترمانه نیست انسان از واژه “بایستی” در هنگام صحبت با مردم استفاده کند. آقای نوریزاد بدهکار شما نیست و یا جرمی مرتکب نشده است که شما برای ایشان “بایستی” تجویز میکنید.
آهای ( مسلح ص) اینو بفهم تنها نوریزاد ازشما /// ضربه کاری نخورده بلکه یک کشور بنام ایران یک ملت بنام ایرانی و حتی یک جهان از این لباس /// ضربه خورده . پدر من مثل تو همین لباس // بر تن داشت از سال 72 که مرده است من به سر خاکش هم نرفتم چون از این لباس مفتخوری اش متنفر بوده و هستم ( شیر فهم شد ؟ )
«استاد طاهری کجاست»
-خانم نيرومنش اخيرا بحث هايی در مورد وضعيت جسمانی اقای محمدعلی طاهری در شبکه های اجتماعی بوجوده آمده که گاها اين اخبار باهم متناقض هستند، در صورتيکه شما از آخرين وضعيت جسمانی ايشان اطلاعی داريد بفرمائيد؟
– با تشکر از فرصتی که در اختيار بنده گذاشته شده است، بايد عرض کنم که آقای طاهری در اعتصاب غذای آخرشان که از اول آبان شروع کردند، اعلام کردند که تا زمانی که اتهام “افساد فی الارض” در پرونده اشان مختومه اعلام نشود و با وکيل شان ديدار نکنند، همچنان به اعتصاب غذای خود ادامه خواهند داد. از آن روز تا به امروز حدود ۴ ماه گذشته است. من از شما و بقيه می پرسم که آيا کسی می تواند نزديک چهارماه در اعتصاب غذا باشد و وضع جسم خوبی داشته باشد و يا اصلا دوام بياورد؟ مگر اينکه ايشان در طی اين مدت دست از اعتصاب غذا کشيده باشند که اين فرض هم با توجه و استناد به گفته های خود ايشان برای احقاق حقوق و خواسته هايشان که در شروع اعتصاب غذا اعلام کرده بودند، غير ممکن به نظر می آيد.
…
حکومت بنا به دلايل متعددی مايل نيست فعلا فقدان ايشان را علنی کند، از جمله اينکه حکومتيان مايل نيستد آقای طاهری، در مجامع بين المللی به عنوان کسی که جانش را در راه اعتقادش از دست داده معرفی شود زيرا که اولا: به اين ترتيب هم ايشان تبديل به يک قهرمان ميشود که خود تبليغی برای اعتقادات و درسهای ايشان است ثانيا: اگر اين قضيه علنی شود، برای حکومت بار قانونی و فشار مجامع بين المللی را در پی خواهد داشت ،آنهم در شرايط کنونی که سردمداران ايران بيشتر از هر زمان در معرض اتهام نقض موارد حقوق بشر هستند؛ بنابراين حکومتيان هم اکنون با تمام توان سعی دارند که با فشاربيشتر بر خانواده و وکيل ايشان و کشاندن بيش از پيش آنان به صحنه و استفاده از آنان برای تاييد خبر دروغ زنده بودن استاد طاهری، از دست رفتن ايشان علنی نشود تا بتواند برای اجرای سناريويی از قبل طراحی شده زمان بخرند.
ادعای برگزاری دادگاه صوری در تاريخ ششم اسفندماه در اصل تظاهر به زنده بودن ايشان است و سناريويی که بدنبال آن شکل خواهد گرفت با توجه به شرايط و هزينه ای که برای آنان در بر دارد، يکی از دو گزينه ی زير است: ۱- در صورتی که تصميم به برخورد شديد و کوبنده بگيرند،حکمی را مبنی بر تاييد ارتداد و افساد فی الارض برای استاد طاهری صادرخواهند کرد که در تاريخ اينطور ثبت شود که ايشان دچار انحرافات عقيدتی و تخلفات مالی و اخلاقی و اقدام عليه امنيت ملی بوده و به عنوان مفسد فی الارض بدست حکومت اسلامی به مجازات رسيده، که در اينصورت شرايط سختی برای شاگردان ايشان در داخل ايران پيش بينی ميشود.
گزينه ديگر اين است که در دادگاه صوری ايشان را بظاهر از اعدام تبرئه کرده و حکم چند سال حبس صادر شود، سپس درطی مدت اين چند سال حبس صوری، با برنامه ای از پيش تعيين شده رابطينی را برای ايشان در نظر بگيرند که صحبت هايی از قول ايشان به بيرون نقل کنندو باين وسيله به اهدافيکه در ماههای اخير تلاش ميکردند با ايجاد فشار بر ايشان بدست آورند، با تظاهر به زنده بودن ايشان و از زبان رابطين که همان شاگرد نماهای نفوزی و خانواده خواهند بود،دست يابند.
…
اين سندی که اخيرا منتشر شد نشان می دهد که اقای طاهری حدود دو ماه و نيم قبل از زندان اوين در حالت وضع بد جسمی تحويل حفاطت اطلاعات وزارت اطلاعات و امنيت شده است.سوالی که مطرح است اينست که کسی که ۴۵ ماه در دست اطلاعات سپاه، سخت ترين شکنجه ها و دشوار ترين شرايط را از سر گذرانده، در اين مرحله که برای احقاق حقوقش اعتصاب غذا ميکند،چرا تحويل وزارت اطلاعات ميشود؟ ما حدس قريب به يقينمان اين است که وزارت اطلاعات ايشان را برای اقرار و اثبات يک پاپوش امنيتی از دست اطلاعات سپاه خارج کرده که در واقع حکمی که ميخواهند برای حذف ايشان صادر کنند در انظار بين المللی دارای مقبوليت کافی باشد. ولی متاسفانه هواداران ايشان از اين قضيه بی اطلاعند و در مقاطع مختلف بی آنکه متوجه شوند، تحت جو سازی های هدفدار حکومت قرار می گيرند برگه حکم را زير سوال می برند و هزار مشکل درست می کنند که در واقع منشا اين مشکلات ناآگاهی افراد است.
…
-در اخبار و در شبکه های اجتماعی خبری منتشر شد مبنی براينکه به همسر آقای طاهری گفته اند که در آرامستان بی بی سکينه قبری برای ايشان تهيه کنند، آيا اين خبر صحت دارد؟
– اين سوال شما در واقع دو بخش است. اول اينکه خبر درخواست استاد طاهری از همسرشان گفته اند مورد تاييد است يا نه؟ و دوم اينکه آيا همسر ايشان برای تهيه قبر اقدام کرده اند يا نه ؟
در مورد اول من به هيچوجه خبر را تاييد نمی کنيم. چرا که در زمانی که آنان اين شايعه را درست کردند با توجه به شواهد و دلايل بنده، اصلا استاد در شرايطی نبودند که بتوانند به همسرشان چنين توصيه ای کنند. چرا که بنظر مادر حال حاضر استاد حداقل پنج هفته است که متاسفان اتفاق ناخوشايند فقدان ايشان رخ داده ، بنابراين اين نمی تواند اين مطلب از قول ايشان باشد. ضمن اينکه اين حرف اصلا با آموزه های ايشان سنخيتی ندارد چونکه آدمی که ديدگاه متعالی نسبت به مرگ دارد و بر طبق آموزه هايش تفاوتی نميکند در کجا مدفون شويم، چطور می تواند يک چنين توصيه ای به همسرش کرده باشد؟ پس اين موضوع کلا منتفی است.
دوم اينکه آيا همسرشان چنين کاری کرده اند يا نه؟بايد بگويم با توجه به شواهد و قرائن متاسفانه از زبان همسرشان که تحت فشار نيروهای امنيتی هستند اين خبر را پخش کرده اند وشخصی بنام مرتضی حجت نجفی که از نفوذی های حوزه به مجموعه بوده و خود را بسيار به خانواده ايشان نزديک کرده چنين جوی ايجاد شده.
…
– با توجه به گفته های شما که فرموديد احتمالا استاد محمد علی طاهری حدود يک ماه پيش رفته اند پس چه دليلی برای اينکار و همراهی خانواده با آنهاميتواند باشد؟
– من فکر ميکنم که اين کار با اهداف خاصی صورت گرفته است؛ با اين کار سعی دارند تا افکار عمومی را نسبت به مرگ استاد آماده کنند.ميخواهند تا جلوی تشنج را به نحوی بگيرند و با طرح اين موضوع به شاگردان ايشان القا کنند که استادتان شخصا برای رفتن آماده بود. کما اينکه در فضای مجازی ما شاهد هستيم که دربرخی سايت ها يا صفحات فيسبوکی منتسب به عرفان حلقه که بدست اطلاعاتی ها اداره ميشود يا ، به طور خيلی زيرکانه و ظريف در يکی دوماه گذشته با گذاشتن عبارتهايی مبنی بر شيرين بودن و رحمت الهی بودن مرگ با استناد به درسهای استاد می خواهند به طور تلويحی اذهان را برای مرگ ايشان آماده کنند.
آنها با اين بازيهای توهين آميز مجموعه را به تمسخر گرفته اند و ضمن محک زدن شرايط برای روبرو شدن با اين واقعيت تلخ به آماده سازی هواداران ايشان هم ميپردازند تا انتشار خبر حذف ايشان در موقع مناسب با کمترين هزينه برای حکومت انجام شود
که بنده شاهد فشاری که آن موقع برای تحميل اين شخص در بين نزديکان استاد به به استاد آوردند بودم را به مجموعه تحميل کرد و در نهايت مجموعه را به حال و روز فعلی رساند.
– با توجه به اينکه وکيل ايشان تاريخ برگزاری دادگاه را ششم اسفندماه اعلام کرده اند، در صورت درست بودن فوت استاد محمد علی طاهری، حکومت چگونه می خواهد اين موضوع را مديريت کند تا مرگ استاد طاهری در روز دادگاه همچنان در پرده ای از ابهام باقی بماند؟
– اينها قبل هم از اين بازيها کرده اند، اولا که اقای طباطبائی سومين وکيل اقای طاهری است و وکلای قبلی ايشان نيز همين بازيها را سر مجموعه آورده اند. وکيل اول ايشان خانم شادی رصدی بود که به همين ترتيب و حتی خيلی بيشتر از بقيه وکلايشان دروغ گفت و با همراهی با همسر استاد که بعدها تنها کانال ارتباطی با ايشان بود، در يکسال اول که استاد با هيچ کسی هيچ ملاقاتی نداشتند و بارها اعتصاب غذا کرده و حتی برای کاهش فشار بر خانواده رگ دستشان را زدند(تمام اين موارد در نامه استاد طاهری گزارشگر ويژه حقوق بشر قيد شده)، همين سناريوی فريب و دروغگويی را يکسال اجرا کردند و مدام گزارشهای دروغ مبنی بر ملاقات با همسر و خوب بودن اوضاعشان از طريق وکيل در مجموعه پخش ميشد، در صورتی که هيچ ملاقاتی با وکيل و همسر ايشان انجام نگرفته بود و همه اينها بازی و دروغ بود.
…
-نظرتان در باره تظاهرات ۶ اسفند که گفته ميشود برای حمايت از آقای طاهری سازماندهی شده چيست؟
– قطعاانگيزه شاگردان ايشان از اين گردهمايی ها حمايت از استادشان است ولی عرفان حلقه حکومتی سعی دارد مانع از اعلام خواست حقيقی آنان شود.سوال و خواست همه شاگردان آقای طاهری اينست که «استاد محمد علی طاهری کجاست؟» «آيا او زنده است؟ اگر هست او را به ما نشان دهيد» ولی عرفان حلقه حکومتی و امنيتی ها که سرنخ تظاهرات را از ايران در دست گرفته اند، با پر رنگ کردن درخواستهايی که ديگر تاريخ مصرفشان مدتهاست سر آمده، مثل«تشکيل دادگاه عادلانه» «ازادی استاد طاهری»سعی دارند پتانسيل شاگردان برای حمايت از استادشان را به بيراهه ببرند.
به اعتقاد بنده همه ما فقط يک خواست بايد داشته باشيم«رويت استاد طاهری توسط جمعيت شاگردانشان»همان اتفاقی که در نوروز ۹۲ رخ داد.
پیشنهاد میکنم این ویدیو سخنرانی روحانی شیعه عراقی را ببینید که به حق ابراز میدارد که ملاک درست یا غلط بودن یک طرح و یک عمل، خود آن طرح و نتایج مترتب آن است نه اینکه از پشت تاریخ بنگریم که حضرت رسول در ۱۴۰۰ سال پیش چه کرده است. اولا که این تاریخ اسلام خود بدلیل فاصله طولانی و عدم وجود کتیبه و مستند نبودن تاریخ اسلام و آمیخته شدنش به قدرت به شدت توسط روحانیان سودجو تحریف گشته است بهعنوان مثال حجاب که با اسناد تاریخی به معنای امروزی آن در آن دوران وجود نداشته و دویست سیصد سال بعد از ظهور اسلام در ممالک اسلامی مرسوم گشته امروز بصورت ناموس روحانیت در آمده است. ثانیا و از آن مهمتر افعال پیامبر در آن دوره تاریخی بخصوص نمیتواند معیار حق و باطل باشد بلکه همانطور که در قرآن آمده وظیفه پیامبری او صرفا در بشارت و انذار در مورد روز قیامت و دعوت مردم به خیر و نیکی و خداپرستی بوده است و اعمال اجتماعی و نحوه لباس پوشیدن و خوردن او که تابع وضع جامعه در آن زمان بخصوص بوده است هیچگونه الگویی برای مردمان با ایمان محسوب نمیشود. کاش روحانیانی که در این وبسایت شما نیز مشغول به دعوت و ارشاد مردم هستند کمی در این مقولات تفکر بنمایند شاید که عقل و ایمانشان را از تعصب کورحوزه علمیه آزاد کنند تا زیبایی معنویت را دریابند.
https://www.facebook.com/video.php?v=664104687039596
مزدک گرامی
تجربه نشان میدهد که دین بخشی جدا نشدنی از زندگی جوامع است. به اندازهای که عقل ناقص من قد می دهد اگر هر متدینی این حقیقت را به عینه دریابد که دین اگر به حکومت وارد شود جز اضمحلال و شرمساری برای پیروانش بهبار نخواهد آورد، قطعا به مخالفان حکومت دینی خواهند پیوست.
متاسفانه برخورد ذات گرایانه متدینین با دین است که حتی پس از فاجعهٔ عظیمی که در برابر چشم مان در حال وقوع است، اشکالات را از عملکردها میدانند نه روال (مثل مصاحبه رفسنجانی) .
این مقاله از محمدرضا نیکفر در نقد عبدالکریم سروش، موضوع را بهتر توضیح میدهد:
http://www.nilgoon.org/pdfs/nikfar_soroush.pdf
مشکل دینداران اینجاست که “حکومت دینی” را با “حق شرکت در حکومت برای دینداران” خلط میکند:
دینداران میتوانند و باید در سیاست مشارکت داشته و اگر اکثریت داشتهباشند بر مسیر آن -در چارچوب حقوق بشر- تاثیر گذارند. اما هدف حکومت تنها و تنها باید خدمت رسانی به جامعه از راه آزاد گذاشتن حداکثری “فرد” باشد؛ نه خدمت رسانی به دین، و نه اینکه تفسیر “خدمت” را در انحصار داشته باشد؛ نه اینکه موضوع یا روشی مقدس را هدف یا وسیلهٔ خدمت قرار دهد.
جناب مازیار همین موضوع را نیز منصور گرامی نوشته و حرف ماهم همین است که دین امری خصوصی است و مربوط به ایمان و اعتقادات قلبی افراد است .حکومت امری زمینی است.بنابراین دستگاه دین و دستگاه حکومت باید از هم جدا باشد ولی این به این معنی نیست که مسلمین یا مسیحیان یا بوداییان …نمی توانند در حکومت و رهبری جامعه قرار گیرند.سیستم حکومتی سکولار دمکرات قانون اساسی اش حقوق بشراست.واین حقوق شامل انسان بدون تعلقاتش می شود.درچنین حکومتی قانون اساسی حقوق و حیات انسان را محترم می شمارد ولی دولتها عوض می شوند.بهمین جهت اگر 99% قدرت اجرایی دردست مثلا کمونیستها قرار گیرند نمی توانند حقوق مسلمین و بقیه را بعنوان مثلا 1% پایمال کنند. حقوق زیربنایی انسانها ثابت و لایتغیراست.در ضمن در چندین کامنت شما خطاب بمن و آنیتا مواردی را نوشته اید که حتما سعی می کنم در فرصتی پاسخ گویم.فقط بگویم که این دور تسلسل آخوند خوب و بد درعرض این 36 سال بمردم عادی فهمانده که چاره ایی دیگر باید اندیشید.
جناب مازیار
سلام بر شما
شگرد این جناب مزدک همین است که می بینید،سرتاسر سال در همه کامنت های خود شروع می کند به توهین به شخصیت های حقیقی و حقوقی دین اسلام مثل خدا و پیامبر و قرآن و امام و امامت و چیزهای دیگر،و گفتن چیزهایی مثل “مشتی فلان” و “مشتی بیسار” و “انگل” و غیره ،بعد که مخالف و موافق از زشت گویی و تندی و خشونت کلامی او منزجر شده و به او تذکر دادند که بابا دین یکی از واقعیت های غیر قابل انکار جوامع بشری بوده و هست،و شمای فردی اگر بهر دلیل کینه ای از دین اسلام و مبلغان آن در دل داری ،هرگز نمی توانی چنین پدیده ای را با چند تا کامنت نویسی و درشت گوئی و کاپی اند پیست کردن چند مقاله از بیخبران از دین ،از بین ببری ،و اصلا الفبای مبارزه سیاسی این نیست که برای تثبیت حکومت سکولار ،واقعیت دین را انکار یا آنرا مورد فحاشی قرار دهی ،به همین شگرد که در پاسخ شما متوسل شده است متوسل می شود ،شما که تازه به این سایت آمده اید و می نویسید و مودبانه هم می نویسید و طرز نوشتن شما مرا بیاد نگارش دوست خوبم بردیا می اندازد،شاید همه نوشته های متناقض و سرتاسر مشحون از اشتلم و خشونت های کلامی مزدک را ندیده باشید ،اما یک بررسی بکنید ،سوای از توهین ها و تندی ها و عبوسی هایی که دارد ،گاهی اصلا وجود تاریخی رسول گرامی اسلام را با تکیه بر تحقیقات عمیق باستان شناسانه و سکه شناسانه! افرادی مثل خودش ،مورد انکار قرار داده است! و گفته است اصلا چنین پیامبری وجود خارج نداشته است !
در عین حال در بسیاری اوقات همین آقا شروع می کند به حمله به گفتارهای پیامبر یا سیره پیامبر ،یا مفاهیم قرآنی که از آن سرور بجا مانده است!
بقول علماء هل هذا الا التناقض و البارادوکس ؟!
من مکرر در برابرادعاهای او ایستادم و بحث کردم ،و هرچه گذشت دست خالی بودن و بی مایگی دانش او بیشتر بر من واضح شد،حتی در برخی گفتارهای فلسفی که من داشتم و سخن از قانون علیت عمومی در جهان خارج و در عرصه معرفت می کردم ،یکبار بصراحت گفت “قانون علیت کیلویی چنده”؟! و اصلا منکر قانون علیت شد ،حال بحث خدا و قیامت و اینها که جای خود ،الان آمده از کاربر اشتباه یک لغت انگلیسی که من بعد تصحیح کردم به “گند” تعبیر می کند ،در حالیکه خود او دائم در هر حال گند زدن های مختلف در عرصه معرفت و معارف دینی است،در نوبتی هم که بحث “هاوکینگ “و نظریه بیگ بنگ پیش آمد ،و بحث های فلسفی طولانی مطرح شد ،چنان از سخن هاوکینگ در نفی خدا و احتمال صدفه و تصادف در پیدایش جهانی به این نظم و عظمت ،ذوق زده شد که بیا و ببین!
بهرحال روش این آقا مزدک ما اینجور است که اهانت ها را ادامه می دهد ،و وقتی عرصه تنگ شد و حتی سکولارهای همفکر او هم از روش غیر اخلاقی او مشمئز شدند ،یک پشتک وارو می زند که بله مازیار جان،بله منصور جان دین امر شخصی است،دین امر خصوصی است و …کسی نیست (البته من هستم!) به او بگوید : خوب خوش انصاف ،اگر دین امر خصوصی هم هست چرا تو بخود حق می دهی ، پایه ها و اشخاص حقیقی و حقوقی همان امر خصوصی دیگران را مورد هجو و زشت گویی قرار دهی؟ آیا این عمل زشت چیزی جز نفی حقوق ذاتی انسانها در بیانیه حقوق بشر که از آن دم میزنی هست؟
این مشکل ما با این آقاست ،که ظاهرا در جامعه ایران نیست و شناخت دقیقی از بافت انسانی این جامعه ندارد ،بقول دوستمان علی 1 نشسته وسط اروپا و دائم برای این کشور و مردم مسلمان آن نسخه می پیچد،و همان علی1 یکبار خوب تعبیری کرد خطاب به او ،که مزدک! اگر الفبای مبارزه متمدنانه سیاسی را نمی دانی و به الفبای اصول انسانی اخلاقی ملتزم نیستی ،پس وسط همان اروپا بنشین و عربده بکش! اما بدان که با این ادبیات جایی در بین مردم مسلمان ایران نداری.
با پوزش از شما
ایران من شکستی و شکستم
گسستی و گسستم
چه بودی و چه بودم
چه هستی و چه هستم
زیر آوار قفس های دینی ء نفس نمونده برایم
خاک تو پوسید گرد شد ریزه ریزه
من و ما را کردن تیکه تیکه
من در وطن آواره
تو از هر طرف پاره پاره
به مال و اندوخته ات رحمی نکردند
ندانستند ثروت تو مردمی هستند که اینک در زجرند
با چراغ خاموش زدند مرا تن
تا ز تو جدا سازند
تو را تالون کردن که نه من باشم نه تو
ندانستند که پاره تن من در ایران ویرانه
همی بار خواهند داد
دوباره یار خواهد داد
گلی خواهد باز رویید که
خارش به چشم این دغل بازان
تا عمق شان بیاید کارزاری
و ببسوزاند ریشه این ریش داران تباهی
سلام
به گزارش خبرنگار سیاسی صبح توس، آیت الله موحدی کرمانی دبیرکل جامعه روحانیت مبارز امروز در نشست وحدت اصولگرایان در دانشگاه فردوسی مشهد اظهار کرد: در یک مقطعی انتخاباتی برگزار میشود و مردم رئیس جمهور یا نمایندگان مجلس و یا اعضای مجلس خبرکان رهبری را انتخاب میکنند. وی با ابراز نگرانی در خصوص انتخابات خبرگان آینده گفت: من نگرانم، اما این نگرانی در خصوص زمان زعامت رهبری فعلی نیست. هیچ خبرگانی در مقابل رهبر معظم انقلاب هیچ غلطی نمیتواند بکند. اما مسئله ما بعد از آقاست. خدا انشا الله ایشان را حفظ کند و رهبری ایشان را به حکومت امام زمان (عج) متصل کند. اما اینکه بعد از ایشان چه می خواهد بشود مهم است.
چرا اینهمه به آقای ابوعلی منفی دادین؟ ایشون که پیامش معلولمه.
کلمه – سید مهرداد طباطبایی:
۱ . باورش سخت است که چنین سخنانی بر زبان آیت اللهی جاری شده باشد که عناوین مقامات و سوابقش در دو سه خط نمی گنجد. آخرین هایش امام جمعه موقت تهران و دبیرکل جامعه روحانیت مبارز… اما حالا از بد روزگار، سرانجام مبارزات آن روحانیت و این ملت به جایی رسیده که این عضو خبرگان بگوید ما در مقابل رهبر معظم انقلاب هیچ غلطی نمی توانیم بکنیم.
۲ . این تعبیر نه تحلیل است، نه برداشت. عین عبارت ایشان است که در سایت صبح توس نقل شده. آقای موحدی کرمانی دیروز (چهارشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۳) در نشست وحدت اصولگرایان در مشهد فرموده اند: “من نگرانم، اما این نگرانی در خصوص زمان زعامت رهبری فعلی نیست. هیچ خبرگانی در مقابل رهبر معظم انقلاب هیچ غلطی نمیتواند بکند. اما مسئله ما بعد از آقاست. خدا انشا الله ایشان را حفظ کند و رهبری ایشان را به حکومت امام زمان (عج) متصل کند. اما اینکه بعد از ایشان چه می خواهد بشود مهم است.”
۳ . نه اشتباه لفظی است، نه تندی در بیان. این عین حقیقت است، توصیف یک واقعیت که موحدی کرمانی ناپرهیزی کرده و در بیانش صراحت به خرج داده است. آیت الله هاشمی رفسنجانی هم در مصاحبه خواندنی اش با روزنامه جمهوری اسلامی چند روز قبل (۲۶ بهمن ۱۳۹۳) همین واقعیت را با احتیاط و ملاحظه ای ناشی از دلسوزی مفرط برای نظام، بیان کرد. بیانی که توجه به عمق فجایع نهفته در آن، تلخی واقعیت را حتی محکم تر از صراحت موحدی کرمانی بر سر یاران امام و دوستداران انقلاب می کوبد.
۴ . این عین روایت هاشمی است، بدون روتوش و دخل و تصرف: “خبرگان قانونی گذراندند که هر یک سازمانهای زیر نظر رهبری که از آنها خواسته شده باید در هر اجلاس گزارش بدهند و ده سوال از آنها بشود و جواب بدهند. رهبری هم اشکالی به آن نگرفتند. بعدها دعوت کردیم که بیایند. مثلاً گفتیم که رئیس سازمان صداوسیما بیاید. بعد از مدتی گفتند که ما نمیآییم. به همه گفتیم که بیایند که هیچ کدام نیامدند. در آخر یک مورد آسان پیدا کردیم و گفتیم که رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه بیاید. در ابتدا همه خوشحال میشدند، اما وقتی موعد میشد، نمیآمدند. رئیس شورای ائمه جمعه هم نیامد. خودم رئیس مجمع بودم و رفتم گزارش مجمع را دادم و گفتم که سوالات خود را مطرح کنند تا قانون اجرا شود. وقتی که اجرا شد، به آیتالله طبسی که قبلاً خوشحال شده بود و میگفت که ما هم میآییم و گزارش میدهیم، گفتیم که دفعه بعد شما بیایید. ایشان هم خواست بیاید که یک دفعه گفت: «من نمیآیم و راضی نیستم.»”
۵ . اگر میراثی برای امام خمینی و ثمره ای برای خون شهدا قائل باشیم، مهمترینش کلیت نظام است: جمهوری اسلامی، قانون اساسی، ولایت فقیه، حاکمیت ملت و دیگر اجزای ساختاری و محتوایی ذیل اینها. حالا تصویری که همین دو عبارت منقول از هاشمی و موحدی به نمایش می گذارد، چه تصوری از نظام جمهوری اسلامی، ولایت فقیه و حاکمیت مردم در برابر نسل امروز و فردای تاریخ قرار می دهد؟
۶ . انحطاط! این خلاصه ی واقعیت است. کار حتی از افتادن انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان هم گذشته. آن قصه ی دیروز بود؛ ماجرای امروز رسواتر است: واقعیت تلخ اینکه نظام امام و خونبهای شهدا در مسیر انحطاط افتاده است، و واقعیت تلخ تر اینکه رهبری هم به این روند سقوط راضی است؛ یا بهتر بگوییم، راضی تر از هر کس دیگری است. راضی از اینکه نه فقط خودش که حتی نهادهای تحت قیمومیتش هم “لا یسئل عما یفعل” باشند و خود را به هیچ کس پاسخگو ندانند. چه می شود که خبرگان هرکسی از آقایان را احضار می کنند، اول استقبال می کند و بعد پشیمان می شود؟ چه کسی این منصوبان رهبری را از پاسخگویی به خبرگان منع می کند؟ چرا خبرگان در مقابل این خودکامگی متکبرانه رهبری و منصوبانش “هیچ غلطی” نمی توانند بکنند؟
۷ . امام رهبر بلامنازع انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن بود. شخصیت کاریزماتیک، نفوذ کلام بی نظیر و اقتدار معنوی او را اگر در نظر بگیریم، طبعا باید همه نگران سرنوشت جمهوری اسلامی پس از او می بودند. پس چرا نگرانی هایی از نوع آنچه موحدی کرمانی اخیرا بیان کرده و پیش از او چند عضو دیگر خبرگان هم گفته بودند، در زمان امام مطرح نمی شد؟ آیا جز این است که آیت الله خامنه ای برخلاف سیره امام، آنچنان نظام را وابسته به شخص خود کرده که نبود او اینقدر ترس و نگرانی در اطرافیانش دارد؟ آیا این تصویر شرم آور که نزدیکان رهبری به سان میراث خواران نوکیسه دور او را گرفته اند و از فردای پس از مرگ او ابراز اضطراب می کنند، پیش از هرکسی شخص ایشان را شرمگین نمی کند؟ این چه مملکت اداره کردنی است که ثبات آن تنها با خودرایی و پاسخگو نبودن رهبری و هرم ذیل او قابل تصور است؟
۸ . یک زمانی رهبری بر این نظام و کشور حاکم بود که حتی اگر کسی نپسندد، حریف و طرف مقابل خود را آمریکا می دید: در برابر امام، آمریکا بود که هیچ غلطی نتواند بکند. حالا کار جمهوری اسلامی به جایی رسیده که اعضای خبرگانش می گوید در مقابل رهبر، آنها هیچ غلطی نمی توانند بکنند. همین یک نکته ی ظریف، عرق شرم بر پیشانی سیلی خوردگان رژیم سابق نمی نشاند که سرانجم انقلابشان به این حد از تفرعن و استبداد از نوع قاجاری رسیده که فقهای منتخب ملت جلوی رهبری از هرگونه “غلطی” عاجز باشند؟
۹ . چرا رهبری و نزدیکانش در مجلس خبرگان فکر می کنند نظارت و پاسخگویی کار “غلطی” است که نباید کسی مرتکب آن شود؟ پاسخ به این سوال، گره بسیاری از مشکلات کشور را می گشاید. اگر بدانیم چرا رهبر خود را و منصوبان و منسوبان خود را پاسخگو نمی خواهد و نمی داند، می فهمیم که چرا قرارگاه خاتم مالیات نمی دهد و قراردادهای چند برابر برآورد واقعی می دهد، چرا آستان قدس رضوی مالیات نمی دهد ولی از مزایای انتساب به امام رضا بهره می برد و حتی درباره نذورات حرم امام هم جواب پس نمی دهد، چرا سپاه به رغم وصیت امام در سیاست دخالت های آشکار می کند و چرا رهبری همه مساجد و امامان جمعه و حوزه های علمیه و دانشگاه ها و حتی علما و مراجع را پیرو و بلکه وابسته به خود می خواهد و بر این مبنا خط کشی خودی- غیرخودی می کند.
۱۰ . قرار نبود ولی فقیه، سلطان باشد. قرار نبود چکمه برود و نعلین بیاید اما استبداد بماند و حتی از دیکتاتوری پهلوی به سلطانیزم مطلق العنان قجری عقبگرد کنیم. قرار نبود از شعار حکومت عدل علی و فریاد امیر مومنان در خطبه ۲۱۶ نهج البلاغه که می گفت “من بالاتر از آن نیستم که خطا کنم”، به اینجا برسیم که به جای آنکه رهبر نتواند به علت نظارت های شدید کار غلطی بکند، خبرگان در مقابل رهبر هیچ غلطی نتوانند بکنند. حالا کجا – و بلکه کجاها- مسیر را اشتباه آمده ایم که به اینجا رسیده ایم، الله اعلم! اما هرچه بود، اگر ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به همین آقایان خبرگان فعلی و علمای امروز می گفتند ۳۶ سال بعد قرار است هیچ کس در مقابل شخص اول مملکت نتواند هیچ غلطی بکند، شاید اولین نفر همین رهبر امروز ما بود که می ایستاد و می گفت نه!
آقای خامنه ای! آقای موحدی! آقایان دیگر! فأین تذهبون؟
باتشكر ازمهرداد طباطبائي ومرضي گرامي
واما جواب اين سوال آخرشان:آقای خامنه ای! آقای موحدی! آقایان دیگر! فأین تذهبون؟
تذهبون الي جهنم دركا والي اسفل السافلين وهم به لائقون ولاحقون.
فأخلدوا الي الارض كما اخلد الي الارض بلعم باعورا وخلع من لباس الانسانية وتلبس بلباس الشياطين. الا لعنة الله علي القوم الظالمين وسيعلم الذين ظلموا أيّ منقلب ينقلبون.
مرد حسابی
ما ایرانی هستیم و پارسی زبان . شما به چه دلیل مرتبا اینجا عربی بلغور میکنی و حتی انقدر برای خواننده احترام قائل نیستی که ترجمه اش را هم بنویسی. لااقل اگر برای خودت احترام قائلی و میخواهی سایرین حرفت را بفهمند لطفا از این اصرار به عرب پرستی و اینکه همه باید این زبان بیگانه را بدانند دست بردار .
શ્રી MOSLEH
ફારસી મહેરબાની કરીને લખો
માન
تقدیم به چناب مومن که گویا سنی مذهبند! ///
ترجمه
چهارشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۳
گزارشی از گاردین
قوانین حجاب داعش؛ نقاب دولایه زنان
زنانی که در شهرهای تحت کنترل داعش در عراق و سوریه زندگی می کنند،با قوانین سخت پلیس مذهبی رو به رو هستند که خشم مسلمانان معتدل را بر انگیخته است.
ساکنان موصل و رقا و دیر الزور از طریق اسکایپ به خبرنگار گاردین گفتند که زنان مجبورند به همراه یک مرد محرم تردد و از نقاب دولایه و چادر و دستکش استفاده کنند.
داعش با انتشار اطلاعیه ای شرایط زندگی زنان در شهرهای تحت کنترل خود را شرح داده است. بر اساس این اطلاعیه دختران می توانند در سن ۹ سالگی ازدواج کنند و زنان فقط در بعضی از موارد خاص، حق خارج شدن از خانه را دارند و باید با حجاب باشند.
سما ماهر، بیست ساله، ساکن رقا که بارها توسط پلیس مذهبی داعش موسوم به حسبه، به دلیل نقض قوانین داعش دستگیر شده است، می گوید:« در شهر رقا و دیر الزور خروج زنان از خانه بدون همراهی یک محرم ممنوع است. من چون هیچ محرمی ندارم برایم مشکل بوجود آمد. من فقط ۵ تا خواهر دارم».
داعش در مناطق تحت کنترل اش دانشگاه ها را هم بسته است. سما می گوید:« من دانشگاهم را در شهر الپو رها کردم چون نمی توانستم از ایست بازرسی داعش بدون محرم عبور کنم.»
اگر زنان قوانین حجاب را رعایت نکنند، مردان محرمی که آنها را همراهی کرده اند، تنبیه می شوند. داعش در موصل دستورالعملی منتشر کرده که در آن قوانین حجاب را شرح داده است. زنان مجبورند به سبک زنان عربستان نقاب دو لایه بزنند و عبایی با طراحی داعش بپوشند زیرا برخی گفته اند که عبای معمولی انحنای بدنشان را نشان می دهد.
زنان زیادی با این قوانین مخالفت کردند اما وقتی متوجه شدند در صورت سرپیچی ممکن است کتک بخورند و جریمه شوند و ممکن است همسرانشان تنبیه شوند، به این قوانین تن دادند. مردان هم برای مواجه نشدن با پلیس حسبه به زنان و دخترانشان گفته اند از خانه خارج نشوند.
مها صالح، ۳۶ ساله، پزشک اطفال می گوید:« آنها زنان را در هر سن و سالی مجبور می کنند حجاب داشته باشند. این درحالی است که اکثریت زنان در موصل محجبه هستند. اما پلیس حسبه اگر زن بی حجابی را ببیند با باطوم به سرش می زند.»
صباح ندیم، ساکن موصل می گوید:« من با همسرم به بازار قدیمی رفته بودیم، بعد از مدتی او را در جمعیت گم کردم. مشکل اینجا بود که همه زن ها لباس یک شکل پوشیده بودند و من نمی توانستم همسرم را پیدا کنم. از این ترسیده بودم که به اشتباه با یک زن دیگر همراه شوم. اگر این اتفاق می افتاد یک فاجعه بود. چون اینترنت قطع بود از موبایلم هم نمی توانستم استفاده کنم.»
ندیم می گوید زنش را در بازار صدا زده تا اینکه او صدایش را شنیده و پیدایش کرده است.
پلیس حسبه داعش، دور شهر می چرخد تا مطمئن شود که زنان و مردان بر اساس قوانین اسلامی رفتار می کنند. آنها زنان را در کوچه ها زیر نظر می گیرند تا ببینند دستکش و نقاب دارند و مطابق قوانین اسلامی لباس پوشیده اند یا نه. بعضی از اوقات هم به آنها دستکش و لباس اسلامی هدیه می دهند و نصیحتشان می کنند که بدون این لباس از خانه بیرون نروند.
کودکان نیز از این قوانین مستثنی نیستند. وقتی که در ماه اکتبر مدارس موصل باز شد، ثمر هادی، مادر پنج فرزند، دو دخترش را بدون حجاب به مدرسه فرستاد. همان کاری که سال گذشته کرده بود.
او می گوید:« بعد از دو روز، مدیر مدرسه به من گفت که آنها باید حجاب داشته باشند و من هم رعایت کردم اما بعد داعش قانونی را وضع کرد که بموجب آن دخترهای کلاس اول و دوم می توانستند بدون حجاب به مدرسه بروند.»
قوانین در دیر الزور برای دختربچه ها و زنان سخت تر است. سالی اسلام، 15 ساله، می گوید:« دخترهای کوچک درمدارس ابتدایی باید عبا بپوشند تا کلاس چهارم که باید نقاب هم بگذارند. حتی با وجود اینکه معلم های مدرسه همگی زن هستند و هیچ مردی حق ورود به مدرسه را ندارد.زنان بالای ۴۵ سال از گذاشتن نقاب معاف اند اما بعضی وقت ها دچار مشکل می شوند»
. صالح در مسیر دانشگاه با زنانی که به دلیل سن شان نقاب ندارند هم سفر می شود. او می گوید:« راننده تاکسی به یک زن گفت: چرا نقاب نگذاشته ای؟ و زن جواب داده است که این قانون برای زن های زیر ۴۵ سال است. راننده جواب داد: من می ترسم که پلیس حسبه من را جریمه کند.»
زنان مجرد در موصل حق ندارند آخرین مسافر اتوبوس باشند و با راننده تنها بمانند. زنان مجبورند قبل از رسیدن به مقصد پیاده شوند. بسمه عادل، ۳۵ ساله، کارمند بانک است و برای اینکه با راننده تنها نماند باید قبل از رسیدن به مقصد از اتوبوس پیاده شود.
او می گوید:« من مجبورم در هوای گرم مدت طولانی پیاده روی کنم. یکی از همکارانم که مرد است به من پیشنهاد داد که من را برساند. ما مسیر کوتاهی را رفتیم تا به ایست بازرسی حسبه رسیدیم. آنها از ما مدارکی خواستند که نشان بدهد که محرم هستیم. وقتی نتوانستیم این موضوع را ثابت کنیم، با ما بدرفتاری کردند و فحش دادند و به من دستور دادند که از ماشین پیاده شوم.»
بیمارستان های رقه از پزشکان زن خالی شده است. چند پرستار زن آنجا کار می کنند که اجازه ندارند نقابشان را بردارند و یا مغایر با حجاب اسلامی لباس بپوشند. همه زنانی که توسط پزشک مرد معاینه می شوند باید با یک محرم به مطب بروند. اگر پلیس حسبه متوجه بشود که بدون محرم به درمانگاه رفته اند، آنها را دستگیر می کند. پزشک مرد می تواند زنان را معاینه کند به این شرط که زن نقابش را بر ندارد.
اخیرا داعش به آرایشگران زن دستور داده است که آرایشگاه ها را تعطیل کنند. سما نصیر، ۴۳ ساله که بیش از نه سال است در موصل آرایشگاه دارد می گوید:« من تصمیم گرفته بودم با وجود ممنوعیت داعش، آرایشگاهم را باز کنم زیرا برای سیر کردن شکم فرزندان و تهیه داروهای شوهر مریضم به این پول احتیاج دارم.»
اما پلیس حسبه به خانه آنها حمله کرد و او و شوهرش را به دادگاه شریعت برد. نصیر می گوید:« دادگاه من را مجبور به پرداخت ۱۵۰۰ دلار کرد و ده ضربه شلاق به پاهایم زدند. هرگز در زندگی ام با چنین موقعیتی روبرو نشده بودم.»
نصیر مدت هاست که خانه اش را ترک نکرده است.
گاردین، ۱۷ فوریه
——————————————————————————–
http://www.roozonline.com/persian/tarjomeh/tarjomeh-item/article/-fd898e39df.html
.
بحث بر سر شیعه یا سنی نیست بلکه کلا این دین اسلام است که مشکل ایجاد میکند زیرا که ( اسلام به ذات خود سرشار ازعیب است . گر نکته مثبتی هم است از ایرانی بودن ماست )
تقديم به آتنا فرقدانى
ريشه ها ٢٧٩(٢٧٨ذيل پست :آش پشت پا)
فرهنگ < فرهنگ دينى < عرفان <…..
زمين و آسمان حافظ
٢٨- فرضيه عارف بودن حافظ ( دنباله قسمت الف ): فرض عارف بودن حافظ از نگرِ هنر او خود نقطه اى است در زمينه كلى ترى كه نشان از عارفانه بودن تمامى هنر ايرانى دارد . اكنون از تاريخ عصر تيمور عقب تر مى كشيم تا پيشروند اتفاقات خاصى را درنگريم كه روزگار حافظ از پىِ آنها مى آيد .
باليدنِ هنر معمارى و نقاشى البته به شرايطى كه پس از هلاكو خان به وجود آمده بود برمى گردد. پس از مرگ چنگيز از جايي كه امروزه مغولستان ناميده مى شود ، دسته اى ديگر از نوادگان خانِ مغول به فرماندهى هلاكوخان به ايران مى آيند كه در اثر آشنايي با ايرانيان و جهان اسلام رفتارى كم تر وحشيانه دارند . هلاكوخان دو مرجع اقتدار دينى را از بين مى برد : يكى اسماعيليه با قلعه هاى مستحكم شان و دوديگر خلافت عرب . از همين روى در عصر ايلخانان هنر تا حدى زيادى از خفقان و سانسور مراجع اقتدار دينى آزاد شد. اگرچه برخى از ايلخانان خود پس از هلاكو مسلمان شدند اما تعصب دينى نداشتند. چون نيك بنگريم روابط حسنه تيمور با اروپائيان ميراثى مغولى بود .هلاكو به طايفه اى از مغولان كه مسيحى بودند دلبستگى داشت .وخود نيز مسلمان نبود .بيش تر سربازانش مسيحى بودند و زن و مادرش نيز . اكنون ايرانيان هنرمند از شر دو رقيبى كه بر سر حكومت دينى اختلاف داشتند رها شده بودند. امپراتورى مغول در ميانه سده هفتم در ٦٥٦ هجرى همهنگام با ميانه قرن سيزدهم در ١٢٥٨ ميلادى به نيم قرن خلافت عباسيان پايان بخشيد . در واقع يك امپراتورى غير ايرانى و غيرمسلمان دستگاه امپراتورى مسلمان را برمى اندازد و ايراني اى كه در اين رخداد بزرگ دخالت بسيار مؤثرى دارد، خواجه نصير الدين توسى است كه پس از فتح الموت از خدمت ركن الدين خورشاه اسماعيلى به خدمت هلاكو تغيير مخدوم مى دهد. مخدوم نخست شيعه اسماعيلى و مخدوم دوم نامسلمان و خودِ خواجه شيعه علوى و اكثريت قريب به اتفاق مردم ايران سنى اند به طورى كه پس از قتل خليفه سعدى ، شاعر سنى مذهب ايران ، در رثاى المستعصم بالله مرثيه سرايي مى كند .
آسمان را حق بود گر خون بگريد بر زمين
بر زوال ملك مستعصم امير المؤمنين
خون فرزندان عمّ مصطفى شد ريخته
هم بر آن خاكى كه سلطانان نهادندى جبين
نوحه لايق نيست بر خاك شهيدان زانكه هست
كمترينِ دولتْ ايشان را بهشت برترين
قالب مجروح اگر در خاك و خون غلتد چه باك
روح پاك اندر جوار لطف رب العالمين
اين چند بيت از مرثيه سعدى شايد بازتابى از حال اكثريت سنى مذهب ايرانيان باشد . امير المؤمنين المستعصم شهيدى است كه در بهشت برترين جاى دارد . سعدى گويي خبر از يك فاجعه مى دهد كه با تبليغات حكومت عباسيان در مقدس نمودن خليفه پيوند دارد . در كناب قصص العلماء (٣٧٥) آمده است كه خواجه نصير شيعه مذهب پس از قدرت گيرى سفرى به شيراز مى كند. سعدى ياعلى گويان به حضور خواجه مى رسد . خواجه مى پرسد :'' تو چه مذهبى دارى ؟'' سعدى مى گويد:'' شيعه'' خواجه باز مى پرسد : '' چرا خلفا را مدح كردى '' سعدى مدح هايش را تقيه مى خواند . خواجه مى گويد :'' پس چرا بعد از آنكه ما خليفه را كشتيم باز براى مستعصم مرثيه سرودى ؟'' و چون سعدى بيچاره جوابى نداشت ، خواجه دستور داد آن قدر سعدى را چوب بزنند كه بدنش زير ريزه هاى چوب دفن گردد. اين حكايت معلوم نمى كند كه بالاخره سعدى در مورد شيعه بودن تقيه كرده يا در مورد سنى بودن . و علت اين ابهام چيزى نيست جز جابجايي قدرت .
زمانى خليفه به خواجه نصير گفته بود : '' اى اعجمى ، تو خر عجمى يا گاو عجم '' خواجه پاسخ داده بود :'' گاو عجم'' خليفه پرسيده بود:'' پس شاخ هايت كجارفته؟'' خواجه پاسخ داده بود:'' شاخ هايم در آينده در مى آيند '' . اكنون خواجه شيعى مذهب شاخ هايش را به شاعرى مى زد كه هموطنش بود اما هم مذهبش نبود.خلافت عرب كارش به سر رسيده است ، أما فرهنگ همچنان '' عجمى'' را به جان ''عجمى'' مى اندازد ، چون يكى شيعه است و ديگرى سنى و افزون بر اين يكى قدرت سياسى دارد و ديگرى تنها قدرتش قلم است . پس تأمل كن كه چگونه مذهب حتى اكنون كه ديگر از امارت عرب خبرى نيست ايرانى را مقابل ايرانى قرار داده است .آن ايرانى كه فردوسى در سده چهارم از آن سخن مى گفت اينك در سده هفتم به كجا رفته است ؟
مستعصم نخستين خليفه اى نبود كه به قتل رسيده بود ؛ عثمان ، عمر ، و امام على هرسه به قتل رسيده بودند . قاتل عمر يكى از موالى ايرانى به نام فيروز بود . بسيار محتمل است كه دستگاه ايدئولوژيك و تبليغاتى عباسيان در طول نيم قرن حكومت خود با برخوردارى از خزانه هاى انباشته از طلا چنان جامه رمز و رازى بر خليفه پوشانده بوده باشد كه حتى هلاكوخان نامسلمان بيم داشت اگر خليفه را بكشد دچار بلاى آسمانى شود . هر سه روايتى كه در چگونگى قتل المستعصم نقل شده نشان از بيم هلاكو در ريختن خون خليفه دارد : نمد مالى ، دفن زنده زنده خليفه در زير كاشى هاى قصرش و حبس بدون آب و غذا در خزانه اش و وادار ساختن او به خوردن طلاهايش . بسيار محتمل است كه در صدر اسلام هاله هاى رمز و راز پيرامون دارالخلافه هاىِ اكثراً محقر تا اين حد غليظ نبوده و اين هاله ها بعدها ساخته و پرداخته شده باشند ؛ چه از جانب غلات شيعه و قائلين به امام معصوم ، چه از سوى حديث سازان حقوق بگير و تبليغاتچى هاى دربارى . آخر استبداد دينى كه از سرسخت ترين استبدادهاست چگونه ممكن است براى بقا و نفوذ خود در ميان عوام از خيرِ امتيازِ پيوند به آسمان و بهره مندى ويژه و انحصارى حاكم و رييس از نور الهى درگذرد؟ از عصر ساسانيان روح رمز و راز ماوراء الطبيعى و گنوستيكى يا همان غنوصى و عرفانى ايران را فراگرفته بود ؛ همچون قنداقى كه طفل را مى پوشاند . اين روح غنوسى تا آنجا كه ما دورادور از زندگى اعراب بيابانى در عصر پيش از اسلام خبر داريم اصلاً نمى توانست از عربستان برخاسته باشد ؛ در صدر اسلام نيز پيامبر و سپس خلفاى راشدين ، حتى عثمان ، آن قدر با مردم عرب فاصله نداشتند تا چهره انسانى خود را در هاله هاى خدايي بپوشانند . آن روح الهى كه بعدها در خليفه و امام دميده شد بايد از جايي غير از جغرافياى باديه نشينان آمده باشد . فرهنگ مانوى و زرتشتى ، اعتقادات مسيحى و نو افلاتونى و تا حدى بودايي گرى پس از گسترش اسلام به سرزمين هاى دور و نزديك بعيد است در داد و ستد هاى فرهنگى نقشمند نبوده باشند. در برابر تابو شدن خون خليفه اقليت شيعه نيز كه از سرنگونى خليفه استقبال مى كردند داستان هاى پر رمز و راز خودشان را داشتند. در كتاب محبوب القلوب به قلم قطب الدين محمد اشكورى مى خوانيم كه دوستان شيعهِ خواجه نصير هنگام اردو زدن هلاكو در نزديكى بغداد پس از مكاتبه با هلاكو به ديدار وى نائل مى گردند . اين شيعه ها به قصد شيعه گسترى و دفاع از شيعيان حله و كوفه و مشهدين خود را تا مقام وزارت و مشاورت خليفه نيز بركشانده بودند . هلاكو آنها را به چشم خادمان المستعصم مى نگرد نه به ديده خائنان به صاحبِ خويش . مى پرسد '' چطور جرأت نموديد كه به من نامه نويسيد و نزد من بياييد و حال آنكه بر شما معلوم نشده است كه امر من به كجا خواهد رسيد با صاحب شما و ايمن نيستيد از آنكه من صلح نمايم و برگردم ؟ '' گويا هلاكو نيز از تأثير فضاى آكنده از خرافه و رمز و راز ايمن نمانده است . نماينده شيعيان نفوذى در پاسخ هلاكو با اشاره به مضمون خطبه اى از امام على تصويرى آخرالزمانى از سرزمين زوراء ترسيم مى كنند . جايي كه فرزندان عباس آن را موطن خود ساخته اند همچون سرزمين قوم لوط آكنده از فساد و تباهى و لهو و لعب . سپس از قول امام خود نقل مى كنند كه مردى قوى صولت و عالى همت و بلندآواز خواهد آمد كه همه شهرهاى سر راه خود را فتح مى كند و سرانجام رايت عباسيان را سرنگون مى سازد.( نقل شده در: خواجه پژوهى ،به كوشش على صلواتى ، خانه كتاب ، چ١، تهران ، ١٣٩٠ ، صص ٢٠-١٨). البته اگر هنوزگفتار ها و انديشه ها را از صادرات آن سيارك برون تاريخى حقيقت جويي بدانيم چه بسا اين زبانزد را تكرار كنيم كه فرهنگ ما فرهنگ متجاوزان را در خود هضم كرده است . اما اگر تنگناها و شرايط اضطرارى قدرت خواهى هاى خونبار در آوردگاه هاى تاريخىِ مرگ و زندگى را ناديده نگيريم در نگاه نخست درخواهيم يافت كه ماجرا به اين سادگى نبوده است بلكه اين صرفاً تمايل و بى صبرى ماست كه مى خواهد امور مبهم و نادقيق را به هر طريق ممكن ، حتى به بهاىِ حذف تاريخمندى ، به انگاره هاى دقيق و قطعى فروكاهد و به نتيجه هايي خود خواسته و خود ساخته اى از اين دست برسد : '' ببين اين حضرت هلاكو چه بزرگمردى بوده است كه امام على هم ظهور او را در شرايط آخرزمانى پيش بينى كرده است !! ببين اين ايلخانان چه انسان هاى حقيقت جويي بودند كه پس از تحقيق در سيارك كذايي از ميان همه مذهب ها حقيقت را در اسلام ديدند !! اصلاً چه خوب شد كه ايران زمين رااز خون فرش كردند تا موجب گسترش اسلام شوند '' نتايج علوم تاريخى و انسانى به اقتضاى موضوعات خود هيچ وقت به دقت علوم دقيقه نمى رسند ، اما اين قدر مى توان گمانه زد كه سابق بر اين داد و ستدِ باورهاى رمزآكنده چه بازى قدرت خواهانه و گاه شرورانه اى در كار بوده است .تاريخ كه به قول هگل ديوان داورى است همه جا در پسِ پشتِ نزاع هاى گفتارى و كشتارى ردى از اراده هاى معطوف به قدرت و فتح و جهانگيرى و به مفهومى بنيادى و مقولى رد خواستِ به نزديك آوردنِ امر دور دست را بر ما آشكاره مى كند. ببين كه چگونه در يك سو توهم خون ويژه و مقدسِ خليفه هاى دزد و عياش و جانى و شكنجه گر و در سوىِ ديگر تصوير وهم آلوده هلاكو در نقش منجى هيزم بيار آتش جنگ بر سر قدرت مى شوند . هلاكو با شنيدن اين داستان خوشحال شد '' و بعد از تسخير بغداد … محقق [ خواجه نصير ] را به بستن زيج امر نمود و محقق مراغه را براى بناى آن اختيار فرمود '' ( همان ، ص ٢٠) چنين مى نمايد كه شهر هزار و يك شب در پى نبرد اشباح سقوط كرد. چنين مى نمايد كه هاله هاى حديث زراء بر تقدس خونِ المستعصم چيره شد يا گويى اشباح در رخدادى تاريخى حلول كردند.، اما كماكان آنچه سابق بر نزاع اشباح بود امرى زمينى ، تاريخى ، و درگير در خواهش هاى انسانى و وضعيت هاى انسانى بود ، اما از آنجا كه سوژه انسانى به صورت يك مفهوم بركسى شناخته نبود ، اشباح از عالم بالا در بالفعل كردن خواهش هاى انسانى دخيل مى شدند. پندار قرون وسطى اين بود كه سلسله مراتب هستى از بالا به پايين است و متناظر با آن در زندگى فردى و اجتماعى نيز كلى ها از كثرت جزئيات واقعى برگرفته نمى شوند بل برعكس جزئيات واقعى از كلى هاى برين صادر مى گردند. از همين رو زمين و انسان هاى درگير با زندگى زمينى و الزامات آن پايين ترين مرتبه را داشتند چه به نزد شاه ، چه در سلسله مراتب هستى در نظر حكما و در الهيات سياسى . اما همواره در هر زمانى نفسانيت و واقعيت از الزامات درونى خودش پيروى مى كند و تنها از آن رو كه اين الزامات در بوته پرسش و تفكر در نمى آيند اشباح مى توانند همچون جادوگران در جماعت هاى اوليه خود را دخيل در رخدادها جلوه دهند .يكى از مواضعى كه شايد اين دريافت را بهتر توضيح دهد و زمانى كسى به آن اهتمام ورزد تبارشناسى تعبير خواب است .نقش زياد و مكررى كه رؤياها در داستان هاى قديم دارند از اهميت رؤيا در زندگى واقعى سرچشمه مى گيرد . اما نه از آن رو كه رؤيا و مكانيسم خواب ديدن محل پرسش و پژوهش واقع شده باشد ، بل از آن جهت كه مردم عامى هر رؤيايي را چون پيامى از بالا مى گرفتند و خوابگزاران در دربارها نقش مهمى ايفا مى كردند . بلاى هولناكى كه ريختن خون خليفه نازل مى كرد و داستان هايي كه خواجه ودوستانش به گوش هلاكو مى خواندند رؤياهايي در بيدارى بودند . تفكر در باب فرد و جامعه در جايي كه رؤيا ها ى خواب و بيدارى بر تصميم ها و كنش ها تأثير گذار اند هرگز باليدن نمى گيرد. تفكر از جايي آغاز مى شود كه اين منِ خوارگشته قرون وسطايي استقلال خود را بازيابد ، از موضوع شناخت جدا گردد ، از آن آزاد گردد ، و بدون جدل و موضع گيرى شخصى بپرسد : من كه هستم و اساساً آيا هستم ؟ اين گونه پرسش در قرون وسطى كم رخ داده و اگر هم رخ داده كم دنبال شده است . از همين رو مفهوم فرديت و در نتيجه مفهوم منِ جمعى يا جامعه قوام نيافته است . در سياست نيز همچون در ديانت امرى برين و بر فراز فرد و جامعه نقش اول داشته است . polis ( شهر) يونانى كه دلالتى نزديك به جامعه دارد به مدينه كه طرح تدبير شهر از بالاست دگر گشته است .با اين همه استثناهايي پيدا شده اند كه ما را از تعميم باز مى دارند . انديشه ابن خلدون از مدينه به جامعه سير مى كند و غزالى از شك در وجود شخص خود آغاز مى كند اما به جاى پى گيرى شك از بيم از دست دادن ايمانش به خدا پناه مى برد و به قول خودش نور برين الهى نجاتش مى دهد . سهروردى در تلويحات مى نويسد كه مشائيان وى را قانع نكردند كه چگونه شيئى خارجى به ذهن منتقل مى شود .ارسطو در خواب راه نجات را به او نشان مى دهد :'' به خودت نگاه كن ! آيا خود را مى شناسى يا نه ؟ آيا مى دانى كه هستى يا نمى دانى ؟ آيا صورتى از خودت را به دست آورده اى ؟ '' نه فقط اين تك جرقه ها خراشى بر اشباح فرهنگى وارد نمى كنند ، بل خود نيز در آن اشباح فرومى غلتند؛ اشباحى از بالا و ماورا كه زندگى شرقى را با بخور دل انگيز رمز و رازها عطر آگين مى كردند و مسؤوليت شكست ها را به گردن مى گرفتند به گونه اى كه آدمى در پى جويي علل واقعى شكست هايش چندان سختگير نباشد .
در اين ميان قتل خليفه دلالتى فراتر از خودش پيدا مى كند . تابويي شكسته مى شود و يكى از أشباح دود مى شود و به هوا مى رود . اين اتفاق كه نجوم اهميت پيدا مى كند در خور تأمل است و اسلام شناسان نيز به گونه هاى مختلف تفسيرش كرده اند از جمله محاسبه فلكى براى تعيين وقت شرعى نماز. اما خواجه نصير و منجمان قبلى به روايت تاريخ فلسفه درجهان اسلامى ( صص٣٦٥-٣٦٤) هدف ديگرى را نيز دنبال كردند : پيراستن نجوم از خرافات . پيش تر تنجيم نيز كه در قرآن نكوهش شده شبح ديگرى بود براى كسب تكليف از بالا براى تعيين ساعات سعد .كوشش خواجه نصير دست كم در نجوم استقراء تجربى را در شناخت كيهان به جاى خرافه هاى نظرى نشاند . كشف كرويت زمين و گردش وضعى آن از جمله نتايج اين كوشش بود . على حصورى حافظ را نخستين شاعرى مى داند كه افزون بر وقوف به كرويت و گردش وضعى به گردش انتقالى نيز اشاره كرده است ، اما به گمان قوى اين دانش حافظ مديون تلاش هاى منجمان قبلى بوده است
گوى زمين ربوده چوگان عدل اوست
وين بركشيده گنبد نيلى حصار هم
عزم سبك عنان تو در جنبش آورد
اين پايدار مركز عالى مدار هم
تا از نتيجهِ فلك و طورِ دور اوست
تبديل ماه و سال و خزان و بهار هم
بدينسان ايرانيان در فرهنگ اسلامى در مقياس قرون وسطايي مى توانستند شكوفاتر شوند و از عصر قديم عبور كنند ، اما تا اين حد جدى گرفتن علم تجربى به چيزى ديگر نياز داشت . جدى گرفتن استقلال من و سوژه انسانى يا به بيانى ديگر ورود به خود شناسى و علوم انسانى . پرنده مدرن با همه خشونت هايش تعادل خود را با دو بال علوم انسانى و علوم طبيعى حفظ كرده است . بدون اولى دومى مى تواند بسيار ويرانگر باشد. تكنيك اگر با فهم انسان از خود و جامعه ملى و بشرى همدوش نباشد بيش تر همان كاربردى خواهد داشت كه براى ديكتاتورهاى تمامت خواه داشته است و اوج آن را امروزه در كاربست آن براى شنود و شكنجه و ويرانگرى مى بينيم .
با سپاس بسيار از بردبارى شما
خاطرات شعبان جعفری
تظاهرات 9 دیماهی، در دوران شاه
این بخش از خاطرات شعبان جعفری، مربوط به دوران پس از کودتای 28 مرداد است. هما سرشار این بخش را با سئوال زیر آغاز می کند:
– بعد از 28 مرداد دیگر هیچکس با شما تماس نگرفت؟
– چرا. میگفتن “بیا ببریمت پهلو اعلیحضرت”. من گفتم: باشه. حالا بذار کاراشونو بکنن تا بعد. من خودم زیاد نمیرفتم. میگفتم: واسه چی؟ بالاخره ما اگه کاری کردیم واسه مملکتمون کردیم. نمیخوایم بریم مانور بدیم که. بالاخره یه روز رفتیم. یه روز تیمسار زاهدی خودش گفت: اعلیحضرت چند دفعه سراغتو گرفتن و گفتن بیارینش. آخه اعلیحضرت خدابیامرز میدونست خیلی فعالیت میکنم، همه اینا رو میشنید دیگه: از همون دوره سربازی تا تو زندان که بودیم میدونست. بالاخره ما رفتیم خدمت اعلیحضرت و شاه رو دیدیم.
س- باشگاه که نداشتید. به شاه گفتید؟
ج- بله دیگه. گفتم: باشگاه ندارم. گفت برین یه زمینی جایی ببینین یه باشگاه درست کنین. همین دیگه از این حرفا، به اون صورت حرفی نزد. هیچی مام اومدیم.
س- سرلشکر زاهدی و بقیه را چطور؟ اینها را باز هم می دیدید؟
ج- چند روز بعد از 28 مرداد ما زاهدی و بختیار و اینا رو دعوت کردیم منزلمون. سرهنگ [جواد] مولوی ام بود، تیمسار [هدایت الله] گیلانشاه هم بود. منزلمونم تو همون خیابون شاهپور بود، یه خونه کاهگلی بزرگی بود. ملوک ضرابی ام گفتم اومد، مهوشم گفتم با بهرام حسن زاده – شوهرش که ویالون میزد- اومدن. اونروز کله پاچه و جیگر و دل و قلوه و چلوکباب و اینا درست کردیم و خوردن و ملوک ضرابی و مهوشم واسشون زدن و کوبیدن و خوندن…
س- مهوش را می شناختید؟ انگار لقبش اکرم آبگوشتی بود!
ج- بله، چند دفعه دعوتش کردیم باشگاه. میومد و میرفت دیگه.
س- بچه های جنوب شهر خیلی طرفدارش بودند. یادم می آید موقع تشییع جنازه اش تهران خیلی شلوغ شد. می گفتند یک میلیون نفر رفته بودند تشییع جنازه مهوش. راست بود؟
ج- بله، خانوم. خیلی رفتن. یه سر جمعیت شابد ولعظیم بود یه سر جمعیت خیابون ری. به خاطر همون جمعیت زیاد بود که شب خواستن برن نعششو از تو قبر در بیارن.
س- نفهمیدم! چه کسانی می خواستند نعش مهوش را از توی قبر در بیاورند؟
ج- همین طرفدارای آخوند ماخوندا؟ میگفتن چرا این همه جمعیت پشت سر یه زن فاحشه رفتن. ولی مهوش خیلی لوطی بود خانوم، فاحشه ام نبود، شوهر داشت. هر چی ام پیدا میکرد میداد به این و اون، به فقیرا. این سوسنم همین جوری لوطی بود. اونم هر چی در میآورد میداد به بقیه.
س- بله هر دوی اینها زنهایی استثنایی بودند. حالا برگردیم سر صحبت خودمان. بعد از 28 مرداد، دکتر فاطمی را گرفتند. اولین باری که شما با فاطمی روبرو شدید کی بود؟
ج- اولین بار تو وزارت خارجه. قبل از 28 مرداد من یکی دو بار با فاطمی روبرو شدم. رفتیم و باهاش صحبت کردیم. قبلا گفتم که خیلی ام منو دوست داشت، خیلی ام منو تشویق میکرد. بعد که این پیشامدای 9 اسفند شد، دشمنمون شد.
س- ببینید، شما گفتید در دادگاه یک تهدیدی کردید و گفتید: به فاطمی بگو اگه بیرون دستم بهت رسید، اگه از زندان اومدم بیرون که خفه ت میکنم. حرف خودتان است. درست؟
ج- درسته.
س- شاید چون این حرف را زدید، باعث شده که مردم فکر کنند شما باعث مرگ او شدید؟
ج- هم گفتم و هم زدمش. حاشا که نمیکنم، ولی اونو دولت اعدامش کرد.
س- لطفا قضیه را کامل تعریف کنید.
ج- گفتم بیام بیرون میزنمت دیگه! شما دارین اعتراف میگیرین؟
س- بله! دارم اعتراف میگیرم.
ج- باشه! [خنده]
س- آخر این قضیه خیلی مهم است. می گویند شما او را با چاقو زدید؟
ج- والا دروغه!
س- یعنی شما جلو شهربانی نبودید؟
ج- بودم.
س- پس جلو شهربانی حضور داشتید؟ درست؟
ج- بودم، ولی چاقو نزدم. من هیچوقت چاقو نزدم. ولی زدمش. ببین خانوم، خوب گوشتو به من بده: نمیگم نزدم، میگم خواهرشو نزدم. من اگه کاری کرده باشم میگم. آخه ببین داری میگی اونا میگن دکتر فاطمی رو شعبون جعفری کشته…
س- نه که کشتید، به قصد کشت زدید.
ج- …دکتر فاطمی رو دولت محاکمه کرد و کشتش. اونوقت که عبد خدایی جزو فدائیان اسلام بود، منم جزو فدائیان اسلام بودم، عبدخدایی فاطمی رو با تیر زد ولی نمرد. اون عبدخدایی که الان وکیل مجلس ایناست…
س- فکر میکنم باید این قضیه را روشن کرد. چرا شما تا به حال درباره اش حرف نزده اید؟
ج- حالا میگم: دم شهربانی زدمش، چاقو ام نزدم. بیخود میگن چاقو زده. همیشره شم روش نیفتاد. توی شهربانی همشیره ش اون بالا وایساده بود من دم پله های پائین زدمش، اون خانوم بالای پله ها وایساده بود.
س- منظورم چیز دیگریست. می گویند موقعی که فاطمی را گرفته بودند و می خواستند از شهربانی به زندان ببرند، مریض احوال بود و فشار خونش پائین بود، به طوریکه زیر بالش را گرفته بودند و می بردند. در صفات مردانگی و پهلوانی نیست که یک افتاده را بزند. شما چرا او را زدید؟
ج- من چه میدونستم در چه حاله!
س- آقای جعفری قضیه این عکس چیست؟ عکسی که یک نفر دارد سر یک نفر دیگر را می تراشد، شما هم ایستاده اید، دکتر فاطمی هم در گوشه عکس روی صندلی نشسته. این عکس مالی کی و کجاست؟
ج- این والا… خدمت شما عرض کنم که الان یادم نیست کجاست، اما اینو میدونم چیه. ما این توده ایا رو که میگرفتیم گاهی سراشونو میزدیم.
س- سبیلها یا موی سرشان را؟
ج- سراشونو میزدیم.
س- خودتان میزدید یا شهربانی؟
ج- نه بابا شهربانی چیه؟ میگم ما با شهربانی کاری نداشتیم. همه این کارا رو خود ما میکردیم.
س- این که پهلوی شما ایستاده کیست؟
ج- این پسره همون عباس کاووسیه که اعدام شد. تو یکی دیگه از عکسای 28 مرداد که نشونتون دادم هست، تو همون جیپ.
س- این شخصی که دارید سرش را می تراشید کیست؟ این مردی که دارد سر آن یکی را می تراشد؟ او را چطور ؟ می شناسید؟
ج- این سلمونیه دیگه: یه سلمونیه که کشیدیم آوردیمش گفتیم سر اینو بزن.
س- خوب، این کجاست؟ توی خیابان است؟ پشت سرتان یک دیوار است. مثل اینکه کنج خیابان باید باشد.
ج- بله، کنار خیابونه! کنار خیابون که میگرفتیم همونجا کارشونو میکردیم. کتک نمیزدیم سرشونو میزدیم. کتک متک نمیزدیم.
یادمه تاجگذاری اعلیحضرت بود. یه دمونستراسیون راه انداختم. خیلیا میخواستن دمونستراسیون راه بیندازن قبول نکردن. آشوریا [آسوری ها] بودن و ما بودیم و هنرمندا! اونروز تصمیم گرفته بودن که بیان به حساب ماشین راه بندازن و اعلیحضرتو استقبال کنن که اومدن و وسطشم رفتن، همین. حالا ما چه دم و دستگاهی راه انداختیم… اومدم شیر گرفتم کردم تو قفس. اون هامازاسب رو بستم به اون قفس شیره. اومدم دو تا فیل گرفتم. دادم روش از این چیزا درست کردن و مرشد و نشوندم توشو سی تا جیپ گرفتم توش مرشد نشوندم. جلو هر جیپی سی تا ورزشکار راه میرفتن و ورزش میکردن. خلاصه دادم یه دمونستراسیون عالی درست کردن. بعد که من خدمت اعلیحضرت رسیدم، گفت: من فیلم رو دیدم عجب چیز قشنگی راه انداخته بودی. چقدر خرج شده بود؟ گفتم: قربان بالاخره رفقامون خرجشو دادن! اصلا مردم به من خیلی علاقه داشتن، چه این محلیا چه بقیه… شاه که میومد یهو ده بیست تا اتوبوس خبر میکردم پر میکردم میرفتیم جلو شاه. اونروزم بچه ها هر کدوم یکی یه جیپ واسمون آوردن و خرجشم همینا دادن. لباسام مال خودشون بود. گفت: ا، مگه چیزی نگرفتی؟ گفتم: نه! حالا نگو دویست و پنجاه هزار تومن واسه من گذاشته بودن کنار، به من نداده بودن…
س- چه کسانی نداده بودند؟
ج- … اگه شاه اون سئوال رو نمیکرد منکه نمیدونستم جریان چیه! گفتم: قربان صنار به من ندادن! یهو دیدم اعلیحضرت دیگه حرف نزد. فهمیدم یه چیزی هست. گفت: قرار بود تو رو ببینن. گفتم: ندیدن قربان! بعد دیدم فردا صبح هویدا هول شد و منو صدا کرد. خدا بیامرزدش هویدا رو، آدم شوخی بود، آدم درستی بود. وقتی رفتم تو اتاقش گفت: حالا شکایت منو به اعلیحضرت میکنی؟ بعد به حساب یه کمی با ما شوخی کرد و یه چک بهمون داد و اینا گفت که: این مال روز تاجگذاریه! گفتم: تاجگذاری؟ چند ماه ازش میگذره قربان.
س- مثل اینکه شما اولین کسی بودید که زنها را به زورخانه راه دادید؟
ج- اصلا این آخوندا با من مخالف سخت بودن که من چرا زنا رو راه میدم. ولی اگه یادتون باشه، همینا وقتی روضه میخونن میگن حضرت زینب چه مقامی داشته و رفته در بارگاه یزید اونجور به حساب مبارزه کرده و اینا. آخه خانوم، زن تو اسلام خیلی احترام داره. ولی این پدرسوخته ها به خاطر اینکه خودشونو نیگردارن و این بساطو درست کنن سر مردم این کلکا رو درآوردن دیگه. والا خب همه میدونن که اینا اصلا هیچکدومشون سواد ندارن خانوم، هیچی نمیدونن.
س- پس با اینکه با شما مخالفت میشد، زنها را به باشگاه راه می دادید؟
ج- ا. اصلا بیشتر زنا تو باشگاه ما میومدن. هم زنا هم هنرمندا. یه دفعه همین گوگوش با این ویگن با هم قهر بودن دیگه! میخواستن اینا روآشتی بدن نمیومدن جلو آشتی کنن. آوردمشون تو باشگاه بهشون گفتم: اگه آشتی نکنین نه من نه شما! یه شوخی ام باهاشون کردم حالا جاش نیس بگم. فرداش دیدم تو مجله جوانان عکس منو انداخته بود که دارم این دو تا رو آشتی میدم.
س- شما اسم مرشد بلقیس را شنیده بودید؟
ج- بله اصلا می شناسمش: گارد ماشین دودی که بودم مرشد بلقیسی بود میخوند.
س- بله، بله همان مرشد بلقیس. مگر زن مرشد هم می شود؟ می گویند مرشد بلقیس مادر سوسن خواننده بوده، بله؟
ج- نخیر دروغ میگن. یه مرشد بلقیس بود و یه رجب. این میخوند و اونم بعد پول جمع میکرد تا در واز بشه مردم برن تو ماشین دودی سوار شن. ماشین دودی از تهران میرفت تا شهر ری شابدولعظیم، زیادم تند نمیرفت. مردم تو اون مینشستن، هی تو راه شلوغ میکردن. خیلی بد جوری بود.
س- چطور به آن زن لقب مرشد داده بودند؟
ج- خب اسمش مرشد بلقیس بود چون میخوند. آخه قدیما اونایی که میخوندن و سخنوری میکردن بهشون میگفتن مرشد: مثل مرشد تو زورخونه. به اینم میگفتم مرشد چون میخوند: مثلا شعرای مذهبی این چیزا میخوند.
س- این تنها زنی است که لقب مرشد دارد؟
ج- بله. اصلا انگار همین حالا جلو چشمه و داره میخونه.
س- می گفتند خیل هم قد بلندی داشت و نابینا بود؟
ج- بله کور بود، درسته. ولی همچی قد بلندی ام نداشت.
س- شما چند تا نوچه داشتید؟ اگر بشود اسمشان را گذاشت نوچه؟ یعنی اگر یک وقت می خواستید صدایشان بزنید که کاری بکنند چند تا را می توانستید بسیج کنید؟
ج- خب عرض کردم، ما دیگه اون آخر سر هزار و هشتصد تا میاوردیم جلو شاه. گروه جوانان داشتیم، گروه پیشکسوت داشتیم، تیم کاراته و تک واندو داشتیم. یه وقت که اعلیحضرت میخواستن از مسافرتی جایی بیان میتونستم تا چار پنج هزار نفرو خبر کنم بیان برن تو خط سیر که چندین مرتبه این کارو کردم.
س- کافه لاله زار نمی رفتید؟ کافه کریستال، افق طلایی یا شکوفه نو؟
ج- کافه و رستوران و اینا چرا. ولی شکوفه نو نرفتیم تا یه دفعه نورمن ویزدوم ما رو دعوت کرد رفتیم اونجا، همون آرتیسه، همون که مال انگلیسا بود. چون یه دفعه اومده بود تو باشگاه ما، یه دفعه ام اومد خونه مون آش رشته و چلوکباب و اینا بهش دادیم خورد.
س- آن هنرپیشه کمدی که فیلم شیشه پاک کن را بازی کرد؟
ج- آره، با سکرترش آمد. یه سکرتر خوشگلم داشت. یه دفعه به من گفت: بیا نمایش منو تماشا کن تو شکوفه نو. مام شب رفتیم اونجا تماشا کنیم. گفتیم ما یه جا میشینیم که راحت باشیم. ما رو بردن بالا. حالا ما اومدیم مثلا تماشا کنیم و جوجه کباب بخوریم، دیدیم یه کسی اومد بغل دست ما: آقای جعفری سام علیک! حال شما چطوره؟ چه عجب از اینورا؟ حالا دو ساعت با ما حرف میزنه. تا اومدیم جوجه کبابو بخوریم، یکی دیگه پیداش میشد. آخر نصفه کاره گفتیم بابا پاشیم بریم دنبال کارمون. آخه، هر جا میرفتیم مردم دورمون جمع میشدن.
س- بالاخره نگذاشتند جوجه کبابتان را بخورید؟
ج- نه. اون روزا خیلی معروف بودیم، خیلی، خیلی. میگه:
هر صاحب نامی دم آرام ندارد
آسوده دل آن کو به جهان نام ندارد
منعم تو و آن خانه پر گندم و صد غم
درویش جوی غصه ایام ندارد
آن مرغ که رقصان شده از دیدن دانه
بیچاره مسکین خبر از دام ندارد
س- قبلا چندین بار به تیمسار حجت اشاره کردید، رئیس تربیت بدنی، چرا میان شما و او شکرآب بود؟
ج- تیمسار حجت؟ خدا رحمتش کنه، خوب نیست آدم اینجوری اسم کسی رو ببره. ولی خانوم شما نمیدونین این چه آتیشی توی سازمان تربیت بدنی سوزوند. ببین خانوم سید عباسی و موحد، این دو تا رفتن المپیک مونیخ کشتی بگیرن، بعد بیچاره ها مریض شدن و نتونستن کشتی بگیرن. گفتن: ما نمیتونیم شرکت کنیم. این حجت اومد تهران رفت به اعلیحضرت گفت که: قربان اینا تمرد کردن، نیومدن. دو تا دروغم روش گذاشت. اعلیحضرتم، خدا بیامرزه اعلیحضرتو، گفت: توبیخشون کنین! و بعد یه سال از کشتی محرومشون کرد. خب ببین اونوقت اینا کجا بودن؟ تو دانشگاه تحصیل میکردن و عضو ورزشکارای دانشگاه بودن دیگه. دانشگاهیام وقتی فهمیدن همشون فحش میدادن به شاه، یهو تمام دانشگاه همه فحش میدادن. حالا کی برای شاه دشمن درست کرد؟ آخه موضوع اینجوری میشد که مردم با شاه مخالف میشدن! خب یکی نبود به اعلیحضرت بگه: قربان چیکار داری به کار اینا، ولشون کن. چقدر حرف اینو و اونو همینجوری گوش میکنی! این یکی. یکی ام خدا رحمت کنه اعلیحضرت! تو اصلا به کار کشتی چیکار داری؟ تو مملکت و سیاست [روبچرخون]، کشتی رو بذار برای خودشون. بگو خودتون میدونین! هان؟ والا… خدابیامرزه شاه رو، شاه نباید تو ورزش دخالت میکرد. شاه مملکت که نمیشد اصلا اونجوری فی المجلس جواب بده و دستور یه کاری رو بده! به همه کارا کار داشت که اینجوری میشد دیگه. خدا رحمتش کنه.
اونوقت اون حجت پدرسوخته، برای خیلیا، برای همه مایه میومد. دو دفعه م برای ما مایه اومد، جون شما. من اگه خودم حواسم جمع نبود، صد دفعه منو از بین برده بودن.
س- بعد از انقلاب چه بر سر باشگاهتان آمد؟
ج- گفتم که اون عبدالله [کرمی] گرفتش، ولی باشگاه هنوزم هست. توش ورزش میکنن. منتهی اومدن توشو عوض کردن. نوشته ها رو خراب کردن. در حالیکه ما با کاشی آیه های قرآن رو دیوارا نوشته بودیم، باور کن خانوم. یه چیزی بگم تعجب میکنین، یه تیکه کاشی داشتم مال بالای سر مرشد که از آیت الله مرعشی گرفته بودم. نوشته بود: اتقو شر من احسنت علیه. “بپرهیز از شر کسی که به او احسان کردی”. همه رو خراب کردن.
در سال ۱۳۷۴ کودک ۱۱ سالهای به نام لیلا فتحی پس از آن که در یکی از روستاهای سنقر توسط ۵ نفر مورد تجاوز قرار گرفته و ساقهای پا، دستها و فکاش شکسته شده بود به شکل فجیعی به قتل رسید. پروندهی او به خاطر وابستگی متهمان به نظام و تلاش نهادهای ذیربط برای سرپوش گذاشتن بر نقش قاتلان و متجاوزان به یکی از پر سروصداترین پروندهها تبدیل شد و مدتها مورد توجه افکار عمومی قرار گرفت.
حسن حشمتیان یکی از متهمان پرونده در روزهای اخیر با تلاش بی وقفهی قاضی جنایتکار حسن تردست که پیشتر حکم قتل ریحانهی جباری را صادر کرده بود و این بار در هیأت وکیل مدافع اجرای نقش میکرد از مرگ گریخت. داستان این قتل وحشیانه و چگونگی برخورد دستگاه قضایی رژیم با آن را ۳ سال پیش نوشتم.
http://www.irajmesdaghi.com/maghaleh-432.html
از راست به چپ تردست، شاملو و شعبانی
حسن تردست که بنا به نامه افشاگرانهی خانم شعله پاکروان با همدستی محمدحسین شاملو و قاسم شعبانی دو وابسته دستگاه قضایی و امنیتی رژیم، سناریوی جنایتکارانهای را علیه فرزندش ریحانه جباری نوشته و براساس آن اقرار گرفتند و حکم صادر کردند، این بار با همدستی رییس شعبه ۱۱۴۲ دادگاه عمومی کیفری بعثت و لاریجانی رئیس قوه قضاییه، یکی از جانیان وابسته به نظام را تبرئه کردند.
http://www.shahrvand.com/archives/49417
لیلا فتحی
این قاضی جنایتکار که با صحنه سازی و اقرارگیری از ریحانه جباری، حکم مرگ او را که در دفاع از خود در مقابل تجاوز به عنف، مرتضی سربندی یکی از عناصر اطلاعاتی رژیم را به قتل رسانده بود صادر کرد، در سوم مرداد ۱۳۹۱ هنگامی که میکوشید هرطور شده حکم صادره در مورد ریحانهی جباری را به مورد اجرا بگذارد در ارتباط با چگونگی پذیرش وکالت پرونده حسن حشمتیان یکی از قاتلان و متجاوزان به کودک خردسال لیلا فتحی گفت:
«من در این پرونده دیناری برای نجات موكلم نگرفتهام و بدون دریافت حقالوكاله این حرفها را میزنم و از این ناراحت هستم كه یك جوان بیگناه در آستانه اعدام قرار دارد. من دلایلی را برای اثبات بیگناهی حسن در لایحه 32صفحهای به دادگاه ارایه كردهام.»
http://www.bartarinha.ir/fa/news/28671
رسیدگی به این پرونده یکی از عجایب تاریخ قضایی است که تنها در عدالت آخوندی میگنجد و در زمرهی معجزات ولایت فقیه و دستگاه قضایی امالقرای اسلام به شمار میرود.
بعد از صدور حکم قطعی اعدام متهمان پروندهی قتل لیلا فتحی توسط هیأت عمومی دیوان عالی کشور که بالغ بر ۱۰۰ قاضی را در بر میگیرد، از آنجایی که متهمان به خاطر وابستگی به نهادهای قدرت نظام آزاد بودند و دستگاه قضایی و نیروی انتظامی در مورد دستگیری آنها از خود سلب مسئولیت میکردند در اقدامی بیسابقه، علیداد فتحی پدر لیلا مجبور شد کار و زندگی خود را رها کرده و با دستور قاضی محمدسلطان همتیار رئیس شعبه ۱۱۵۶ مجتمع امور جنایی تهران به استان كرمانشاه برود و تلاش کند تا شخصاً 2 متهم اصلی را دستگیر كند!
عاقبت در سال ۸۶ تلاشهای خانوادهی فتحی نتیجه داد و محمدصفر امجدیان که ازدواج هم کرده بود و در مشهد زندگی میکرد دستگیر و با پرداخت ۲۲ میلیون تومان تفاضل دیه به دار آویخته شد. اما مسئولان همچنان از دستگیری حسن حشمتیان که از پشتوانهی قویتری برخوردار بود خودداری کردند. خانوادهی حشمتیان به دروغ شایع کرده بودند که فرزندشان به عراق گریخته است.
اما خانوادهی فتحی که برای پیگیری پروندهی فرزندشان دست از همه چیز شستهاند از تلاش باز نایستاده و کوشیدند با پیدا کردن محل اختفای متهم خود به دستگیری او اقدام کنند.
خواهر «لیلا فتحی» كه صبح روز سهشنبه 13 دیماه ۱۳۹۰ به همراه پدر و مادرش در مقابل حوزه ریاست قوه قضاییه حضور پیدا كرده بود در مورد چگونگی دستگیری حسن حشمتیان میگوید:
«آدرس محكوم را به هر بدبختی بود به دادگاه دادیم اما باز هم اقدام جدی برای دستگیری او صورت نگرفت. در نهایت خودمان نامهای گرفتیم و به كاشمر محل زندگی محكوم فراری رفتیم و نامه را به پلیس آگاهی این شهر دادیم و قاتلی كه 9 سال فراری بود را ظرف نیمساعت با كمك پلیس كاشمر دستگیر كردیم.»
http://www.zccim.org/news/vnews.php?id=347783
اما مسئولان قضایی با وجود آن که متهم دیگر پرونده با پرداخت تفاضل دیه اعدام شده بود از اجرای حکم در مورد حسن حشمتیان خودداری کرده و پرونده را برای رسیدگی مجدد به مجتمع بعثت ارسال کردند. این اقدام با اعتراض خانوادهی فتحی و تحصن در مقابل ساختمان حوزه ریاست قوه قضاییه روبه رو شد که منجر به بازداشت پدر خانواده توسط مأموران کلانتری جامی شد.
http://sonda2000.blogfa.com/9010.aspx
در جریان خیمهشب بازی جدید دستگاه قضایی برای نجات جان متهم با نفوذ، ابتدا محمدرضا گیوکی قاضی جدید پرونده که ریاست شعبه ۱۱۵۶ مجتمع بعثت را داشت در ۱۳ دیماه ۱۳۹۰ از تصمیم گیری در این باره، طی هفته آینده خبر داد. وی که میکوشید راهی برای نجات متهم پیدا کند بعد از بررسی محتویات پرونده آن را از موارد «لوث» تشخیص داد و حکم به برگزاری مراسم قسامه داد. در حالی که طبق قوانین رژیم بازگشودن پرونده با توجه به مسیری که طی کرده بود خلاف قانون بود.
خانوادهی فقیر فتحی که چارهای نداشتند مجبور شدند با تحمل هزینهی هنگفت بیش از ۵۰ نفر از بستگان سببیشان را جهت اجرای مراسم قسامه به دادگاه معرفی کنند. پس از سوگند مادر و پدر لیلا ۴۸ نفر دیگر نیز یک به یک وارد دادگاه شدند و سوگند یاد کردند که حسن حشمتیان قاتل است. سپس حاضران صورتجلسه ۱۴ برگی دادگاه را امضا کردند و به این ترتیب ختم دادرسی اعلام شد. با این حال قاضی گیوکی همچنان بر راههای ممکن جهت تجدید نظرخواهی تأکید کرده و در پایان این جلسه به خراسان گفت: «مراسم قسامه به طور کاملا قانونی و با توجه به موازین شرعی و با نظم خوبی برگزار شد. وی همچنین درباره صدور حکم این پرونده جنجالی گفت: به دلیل طولانی شدن جلسه آخرین دفاع از متهم اخذ نشد. به همین دلیل بعد از آخرین دفاع متهم حکم صادر خواهد شد. قاضی گیوکی درباره قطعیت رأی دادگاه نیز گفت: قطعا حکم با توجه به رأی اصراری صادر می شود و تلاش می کنیم تمام جوانب در نظر گرفته شود تا ایرادی به حکم وارد نشود اما هر حکمی که صادر شود قابل تجدید نظرخواهی است.»
http://www.khorasannews.com/newssource/18091-910123/xml/8_18091_13_84469.XML
حسن تردست که با شعبدهبازیهای دستگاه قضایی آشناست ابتدا با ارسال لایحهای به دیوانعالی کشور خواستار نقض حکم قصاص موکل خود شد. دیوانعالی کشور بار دیگر حکم قصاص را مورد تایید قرار داد و پرونده را به اجرای احکام ارسال کرد اما زمانیکه پرونده برای استیذان نزد رییس قوهقضاییه فرستاده شد، رای صادره خلاف قانون و شرع تشخیص داده و نقض شد. در این در حالی بود که حکم صادرهی قبلی به تأیید هاشمی شاهرودی رئیس قبلی دستگاه قضایی رسیده بود. به این ترتیب یکبار دیگر رسیدگی به این پرونده به دادگاه بدوی سپرده شد!
و محمدرضا گیوکی در سال ۱۳۹۱ به صراحت عنوان کرده بود:
«رای صادره قطعی و غیرقابل تجدیدنظر خواهی بود. به همین دلیل پرونده به واحد اجرای احکام دادسرای امور جنایی تهران ارسال شد. قاضی اجرای احکام نیز بعد از بررسی رای، پرونده را برای استیذان به دفتر ریاست قوه قضاییه فرستاد و پی گیری ها نشان می دهد ریاست محترم قوه به زودی نظرشان را در این باره اعلام خواهند کرد تا تکلیف این پرونده بعد از سال ها روشن شود. »
http://www.khorasannews.com/News.aspx?id=4376700&year=1391&month=5&day=4
با وجودی که وی به صراحت عنوان کرده بود:
«در این پرونده اگر جفایی صورت گرفته باشد این جفا در حق اولیای دم است. آن ها سال هاست به دنبال مجازات قاتل دخترشان هستند و سختی های زیادی را تحمل کرده اند. با وجود این که نظر بیشتر قضات دیوانعالی کشور بر این بود که رایی که قبلا صادر شده بود قطعی است اما به خاطر حفظ دماء مسلمانان دادگاه صرفا به واخواهی متهم و وکلایش رسیدگی کرد. »
http://www.khorasannews.com/News.aspx?id=4376700&year=1391&month=5&day=4
بعد از زمینهی چینی لازم توسط لاریجانی وقتی همه چیز مهیا شد، پرونده با وکالت حسن تردست و تغییر قاضی پرونده که بازنشسته شده و به وکالت دادگستری مشغول بود، با حکم قاضی شعبه ۱۱۴۲ مجتمع بعث قاتل از مرگ نجات پیدا کرد.
http://www.parsine.com/fa/news/224587/تبرئه-از-اتهام-٢٠ساله-قتل-و-تجاوز
با تلاشهای حسن تردست، ریحانه جباری که در دفاع از خود در مقابل تجاوز به عنف یک مأمور اطلاعاتی رژیم را از پای در آورده بود به دار آویخته شد و حسن حشمتیان یکی از متجاوزان و قاتلان کودک خردسال لیلا فتحی به خاطر وابستگی خانوادهاش به نظام، از مجازات رهید. به این ترتیب لکه ننگ دیگری بر دستگاه قضایی رژیم ماند و قاضی تردست در جنایت دیگری سهیم شد.
دوستان عزیز
پیشنهاد میکنم این ویدئو را ببینید. روحانی شیعه عراقی ، ایاد جمال الدین ، چقدر زیبا دلائل جدائی دین از حکومت را بیان میکند.
https://www.facebook.com/video.php?v=664104687039596
منصور
ببخشید ولی چند تا از کامنتها انگار گم شده. مثلا کامنت (http://www.nurizad.info/blog/28750#comment-182376) را ضمیمه (در پاسخ) و به منظور غلط گیری کامنت دیگری نوشتهبودم که حالا اصلیه نیست و فقط غلط نامهاش مانده!
—
سلام مازیار گرامی
همه ی کامنت هایی که از جانب شما به من رسیده تایید شده اند.
می شود کامنتی که مدنظرتان است دوباره ارسال کنید؟
پوزش
خیلی از لطف و زحمتی که میکشید سپاسگزارم، اینبار همهٔ کامنتها تایید و مرئی شدند.
سلام
ولی من فراتر از حسادت می بینم آقای نوریزاد. به انتخابات مجلس نزدیکیم.دقیقا در آستانه انتخابات اینو گفتن،این یعنی نمی خان اصلاح طلبارو تو انتخابات را بدن …
دوستان عزیز،
در این پست اکثر کامنتها در مخالفت با پیشنهاد آقای نوریزاد است.
شما اشتباه نمی کنید. سی وشش سال پیش انقلاب شد. روحانیت سوار بر موج هیجانات ضد شاهی مردم و با استفاده از
احساسات مردمی که از خفقال و حقارت به ستوه آمده بودند بعد از انقلاب کشور و رژیم برخواسته از انقلاب را مصادره نمود.
همه کسانی که به جمهوری اسلامی رای دادند ظرف 3-2 سال همه فهمیدند که چه کلاه گشادی بر سرشان رفته.
دوم خرداد 76 مردم صرفا برای اینکه نشان دهند انخاب آنها انتخاب خامنه ای نیست به پای صندوق های رای رفتند و خاتمی را انتخاب کردند.
همه ما دوباره هیجان زده شدیم و فکر کیدیم که تمام شد. بساط خمینی و خامنه ای و تفکرات ارتجاعی آنها برچیده شد. افشا گری ها شروع شد و انتقام گیری ها و شاخ و شانه کشیدن ها . یکی عالیجناب خاکستری را آویزان کرد ، دیگری خمینی را به امریکا بست ، آن دیگری قتل احمد خمینی را علم کرد ووو . غافل از اینکه قدرت هنوز جای دیگری است.
چه کسی می تواند منکر آن شود که در دوران خاتمی با همه سستی هایش آزادی های نسبی وجود داشت. تند روی ها و دست پاچکی های کودکانه باعث شد که اصلاح طلبان نتوانستند انتخابات بعدی را که شورای شهر بود از آن خود کنند.
در انتخابات مجلس ششم میشد رفسنجانی رئیس مجلس باشد و با سیاست های معتدل تر ، خاتمی را تقویت کند ولی تند روی های اطرافیان خاتمی این مجال را به رفسنجانی نداد که وارد مجلس شود و دیدیم که حکم های حکومتی یکی پس از دیگری چگونه مجلس را فلج کرد. در انتخابات 84 اصلاح طلبان با رقابت با رفسنجانی ، خود رای خود را شکستند و باعث شدند احمدی نژاد بتواند با تقلب مجتبی خامنه ای به قدرت برسد.
حسادت خامنه ای نسبت به خاتمی مربوط به حالا نیست.
بیاد بیاورید زمانی که خاتمی شیک پوش رئیس جمهور شد و با عبا های متنوعی در انظار ظاهر میشد و جوانان به او اقبال نشان میدادند. چندی بعد خامنه ای با عبای رنگ روشن ظاهر شد ، با جوانان جلسه گذاشت و مثل یک بچه که نمی تواند حسادت خود را پنهان کند علنا نشان داد که نسبت به جایگاه خاتمی حسادت میورزد.
بعد از سی وشش سال باز هم تند روی و باز هم برخورد های احساسی.
تا کی می خواهیم به کلی گوئی های خسته کننده ادامه دهیم؟
آیا کسی در اینجا هست که یک راه حل عملی ارائه دهد که جمهوری اسلامی بدون درد و خونریزی برود و یک جمهوری دموکراتیک مردمی جای آنرا بگیرد؟
با اگر و مگر کار درست نمی شود.
جمهوری اسلامی باید در هر قدمی که بر میدارد بفهمد که مردم مخالف اویند.
مطمئن باشید که اگر حتی 2 میلیون نفر هم در انتخابات آینده مجلس شرکت کنند جمهوری اسلامی نه تنها نخواهد رفت بلکه بسیار هم خوشحال تر خواهد بود اگر 280 گوسفند بروند و 280 بز جای آنها را بگیرند.
مخلص همه شما
منصور
با درود به جناب منصور.دوست ارجمند مشکل کار در رادیکال بودن دیگران نیست .اسلامیان حاکم با دید و چهار چوب اسلامی سعی در اداره اموری را داشته اند که نه بادنیای امروز همخوانی دارد و نه علمی است.چهار چوب اسلام مربوط به دنیای شترسواری و نظام قبیله ایی است و نمی تواند با اداره یک کشور در دنیای مدرن سازگار باشد.بهمین جهت هر انتقادی به این قوانین و سامانه فکری باعث بهم ریختن کل سیستم می شود. اساس مخالفت آخوند و کسانیکه نان دین را می خورند با دمکراسی و حقوق بشر همین چهار چوب فکریست که خود علت اینهمه کشت و کشتار و شکنجه و غارت و تجاوز به حقوق دیگران و ویرانی کشور شده.شما همین دوآخوندی را که دراین سایت از چنین عقاید خرافی و غیره علمی جانبداری می کنند و به دیگران می پرند را در نظر بگیرید.بمحضی که از افکار حوزوی بیرون می آیند و می خواهند در موردی امروزی بحث کنند چه گندی می زنند.کل جریان آخوندها و معتقدان به اسلام و مذهب بطور کلی در همه جا همین است. چون دادههای دینی بر مبنای مشتی خرافات و اساطیر است ولی حکومت کردن و اداره یک کشور امری زمینی است و احتیاج به علم و دانش و کاردانی و سیاست مدار آزموده و کار آگاه دارد نه مشتی تروریست و عربده کش و لات و لمپن و قمه کش.شما مردمی را که 36 سال از اینهمه قتل و جنایت به جان آمده اند نمی توانید رادیکال بنامید اگر از اسلام و قوانین ارتجاعی و خرافی آن انتقاد کنند.شما در همین سایت بخوبی می بینید که کوچکترین انتقادی را آخوند فوری به توهین به مقدسات کشانده و تکفیر می کند.وای بحال آنکه در صدر نشسته و قدرت خود را درخطر می بیند.خاتمی عضوی از همین مجموعه است و بگذار من به قبل از انقلاب برگردم و بهترین روحانی درتاریخ ایران را /زنده یاد طالقانی را برای آن سخن مشهورش که …ناراحت بودم و رفتم قم خدمت امام و …برای چنین گفته ایی محکوم کنم. همین گفته می رساند که آخوند هر چند هم مردمی و خوب باشد بازهم آخوند است و چهارچوبی دارد و نمی تواند با مردم صادق باشد.آخوند اصولا نه دلی در گرو مردم دارد و نه برایش ایران مهم است.اینها هیچ علاقه ایی بجز به سروری و مفت خوری ندارند.و بهمین جهت آنچه که حکومت آنها را تهدید کند بی رحمانه سرکوب می کنند و این ربطی به رادیکالیسم و …ندارد.
مزدک عزیز،
صحبت بر سر این است که یک کاری باید کرد ولی نه با عصبیت. شما مگر هدفتان این است که آخوند و دین را نابود کنید؟
فکر نمی کنم چنین عقیده ای داشته باشید. شما فقط میخواهید که حکومت دینی نباشد. خب همه ما این را میخواهیم. حتی خیلی از مذهبی ها هم معتقدند دین باید از دولت جدا باشد. شما آن لینکی که همینجا در بالا من گذاشته ام را ببینید. یک روحانی شیعه عراقی به زیبائی هر چه تمام تر و بسادگی نشان میدهد که دین باید از دولت و حکومت جدا باشد.
ما اکنون در شرایطی هستیم که فقط بحث روحانیون نیست. مشکل کشور ما در حال حاضر سپاه است. آقای خمینی تاکید کرد که سپاه در سیاست دخالت نکند ولی حتی به عقلش نرسید که قانون اساسی را اصلاح کند تا سپاه بر اساس آن مدعی نشود که هرجا انقلاب اسلامی با خطر مواجه باشد سپاه موظف به پاسداری از آن است.
یکی از دوستان پولی را به کسی قرض داده بود و از او یک چک داشت. دوستش پول را برنمی گرداند. به او گفتم چکش را برگشت بزن. گفت بی عقلی کردم دادم حالا باید عاقلانه پس بگیرم.
این حکایت ماست. انقلاب یک شبه نتیجه اش همینی میشود که می بینید ،اگر این آقایان همه را با خود غرق نکنند در بلبشوئی که ایجاد میشود گروهی سوار میشوند و تا بخواهی پیاده شان کنی دوباره 40 سال گذشته.
پیروز باشید
منصور
منصور جان
نرود میخ آهنین در سنگ! شما حرف حساب می زنید ،اما خمیره این دوستمان از خشونت کلامی و تندی و بدزبانی تشکیل شده ،شما ببین بیشتر الفاظ او تشکیل شده از “فلان آخوند” ،”مشتی فلان” “مشتی بیسار” “مشتی خرافات” و چیزهای دیگری که زیر چنگک های سایت قرار می گیره.
سخن شما منطقیه ،اگر فرضا کسی آرمانش جدایی دین از سیاست ،یا جدایی نهاد دین از سیاست باشد چه لزومی دارد به دین و پیامبر و اعتقادات مردم این مرز و بوم اهانت کند ،حالا اگر فرضا روزی اکثریت مردم بخواهند نهاد دین از نهاد سیاست جدا بشه ،باز ممکن هست امثال منصور را روی کار بیاورند و او را نماینده پارلمان یا رئیس جمهور کنند ،اما این جناب را مردم با اینهمه توهین و اشتلم و تندی به اصل دیانت تحمل می کنند ،من با اطمینان می گویم ،اگر حکومت ایران هم حکومت سکولار بشه ،اگر این آقا از اروپا یا هرجایی که هست به ایران بیاد و در بین مردم ایران چه در شهر ها و چه در روستاها از این قبیل سخنان بزبان بیاره ،اصلا کاری به حکومت و قدرت و زور هم نداریم ،خود مردم مسلمان ایران گردن او را خواهند شکست.
من هم مثل شما مکرر به این جناب گفتم ،گفتارت را تعدیل کن ،لا اقل به همان آزادیخواهان و سکولارهای کشورهای خارجی نگاه کن ،ببین اونها دائم در باره مسیحیت می گن “مشتی خرافات” مشتی فلان” مشتی بیسار”؟!
شما کلام ایشان را از این مطالب اگر خالی کنید چیز دیگری دارد؟!
باز سکولارهای دیگر این سایت و منتقدان به حکومت اقلا نکته ای یا سوژه ای از عملکرد حکومت را مطرح می کنند و انتقادی می کنند و آرزوی حکومت سکولار می کنند ،این آقا مثل اینکه اصلا انتقاد درست موضوعی بلد نیست ،اول و وسط و آخر کلامش اینه :”مشتی فلان” ،”مشتی بیسار” ،مشتی آخوند” “انگل” و نسبت های دیگر ،نمیدانم بالاسر او یک مربی یا پدر و مادر مربی نبوده به او حالی کنه ،مبارزه سیاسی به این نیست که دهانت را به فحش آلوده کنی؟ مگر مبارزین زمان شاه چه چپی و چه راستی زبانشان زبان فحش بود؟ دائم از حقوق ذاتی انسان و حقوق بشر و دمکراسی دم می زنه ،مگر یکی از اصول حقوق بشر این نیست که بشر حق آزاد انتخاب دین و مذهب داره؟ خوب چرا این آقا دائم به شخصیت های حقیقی و حقوقی دیانت اکثریت مسلمان این کشور جسارت می کنه؟
این است که می گویم فرضا اگر مردم حکومت سکولار رو بخوان ،قطعا امثال مزدک رو که به دین اونها صدها و هزاران بار اهانت کرده حتما نمی خوان.
حالا منصور جان من می گم نصیحت این جناب فایده ای نداره ،خودتو خسته نکن دوست من.
آقای مرتضی
من تفاوت فکری و ایدئولوژیک با شما دارم ولی این حرف شما منطقی است. من از آقای مزدک تقاضا دارم که حرمت اعتقادات دیگران را نگاه دارند هرچند که دور از نظر ایشان باشد
ممنون صنعتگر گرامی
سپاس
احتمالا دراینده اقای خاتمی بعنوان اعلم درجایگاه رهبری قرار میگیرد
• رهبر با بصیرت در ملاقات با اهالی آدربایجان بشدت جوگیر شده و فرمودند:” دون تردید ملت ایران در آینده نه چندان دور در قله های شرف و افتخار خواهد ایستاد.”….تفسیر کلام آسمانی ایشان :”یعنی اینکه ملت ایران فعلا در باتلاق بی شرفی و بی افتخاری گیر کرده است! ..بعد از 36 سال رهبری داهیانه 2 نائب امام زمان کماکان ایرانیان باید منتظر آینده نه جندان دور باشند!!..یعنی وقتی که علم الهدی بشود ولی فقیه ایران!!”
• ایشان فرموده اند اگر بنا به تحریم باشد ما هم می کنیم!..یعنی نفت نمی فروشیم، اگر هم بفروشیم پولش را نمی گیریم! تولید بنزین را هم تعطیل میکنیم خلاص!!..در ضمن دنیا بداند که ما 36 سال است با تحریم زندگی می کنیم . ما را نترساند..ما 36 سال است که عقل و شعور و انسانیت و وطن دوستی را تحریم کرده ایم!!.
• ایشان جیغ مجدد کشیده اند که “آنها” با اصل انقلاب مخالفند!..یعنی “آنها” و ” اینها” برادرند!..هر دو با آزادی و استقلال ایران مخالفند!..
• سخنرانی “آفا” یعنی اینکه :ای ملت خدا روزیتون را جای دیگه بده!!..ما رو بی خیال شید!..ما بیش از این خالی بندی کاری ازمان سلخته نیست!..در ضمن همه مالیات بدن بغیر از امام رضا و امام صادق و امام خمینی و ینبادها و سازمانهاشون که 70 درصد اقتصاد کشورند!
• در ضمن تا لحظه تنطیم این نوشته خوشبختانه بغیر از پرونده اختلاس 6500 میلیارد تومانی که دیروزتوسط شیخ صادق عدالت پناه اعلام شد، مورد دیگری از اختلاس گزارش.. نشده.من الله توفیق!
در سال ۱۳۷۴ کودک ۱۱ سالهای به نام لیلا فتحی پس از آن که در یکی از روستاهای سنقر توسط ۵ نفر مورد تجاوز قرار گرفته و ساقهای پا، دستها و فکاش شکسته شده بود به شکل فجیعی به قتل رسید. پروندهی او به خاطر وابستگی متهمان به نظام و تلاش نهادهای ذیربط برای سرپوش گذاشتن بر نقش قاتلان و متجاوزان به یکی از پر سروصداترین پروندهها تبدیل شد و مدتها مورد توجه افکار عمومی قرار گرفت.
حسن حشمتیان یکی از متهمان پرونده در روزهای اخیر با تلاش بی وقفهی قاضی جنایتکار حسن تردست که پیشتر حکم قتل ریحانهی جباری را صادر کرده بود و این بار در هیأت وکیل مدافع اجرای نقش میکرد از مرگ گریخت. مسئولان قضایی با وجود آن که متهم دیگر پرونده با پرداخت تفاضل دیه اعدام شده بود از اجرای حکم در مورد حسن حشمتیان خودداری کرده و پرونده را برای رسیدگی مجدد به مجتمع بعثت ارسال کردند. این اقدام با اعتراض خانوادهی فتحی و تحصن در مقابل ساختمان حوزه ریاست قوه قضاییه روبه رو شد که منجر به بازداشت پدر خانواده توسط مأموران کلانتری جامی شد. حسن تردست که با شعبدهبازیهای دستگاه قضایی آشناست ابتدا با ارسال لایحهای به دیوانعالی کشور خواستار نقض حکم قصاص موکل خود شد. دیوانعالی کشور بار دیگر حکم قصاص را مورد تایید قرار داد و پرونده را به اجرای احکام ارسال کرد اما زمانیکه پرونده برای استیذان نزد رییس قوهقضاییه فرستاده شد، رای صادره خلاف قانون و شرع تشخیص داده و نقض شد. در این در حالی بود که حکم صادرهی قبلی به تأیید هاشمی شاهرودی رئیس قبلی دستگاه قضایی رسیده بود. و محمدرضا گیوکی در سال ۱۳۹۱ به صراحت عنوان کرده بود:
«رای صادره قطعی و غیرقابل تجدیدنظر خواهی بود. به همین دلیل پرونده به واحد اجرای احکام دادسرای امور جنایی تهران ارسال شد. قاضی اجرای احکام نیز بعد از بررسی رای، پرونده را برای استیذان به دفتر ریاست قوه قضاییه فرستاد و پی گیری ها نشان می دهد ریاست محترم قوه به زودی نظرشان را در این باره اعلام خواهند کرد تا تکلیف این پرونده بعد از سال ها روشن شود. » با وجودی که وی به صراحت عنوان کرده بود:
«در این پرونده اگر جفایی صورت گرفته باشد این جفا در حق اولیای دم است. آن ها سال هاست به دنبال مجازات قاتل دخترشان هستند و سختی های زیادی را تحمل کرده اند. با وجود این که نظر بیشتر قضات دیوانعالی کشور بر این بود که رایی که قبلا صادر شده بود قطعی است اما به خاطر حفظ دماء مسلمانان دادگاه صرفا به واخواهی متهم و وکلایش رسیدگی کرد. »
بعد از زمینهی چینی لازم توسط لاریجانی وقتی همه چیز مهیا شد، پرونده با وکالت حسن تردست و تغییر قاضی پرونده که بازنشسته شده و به وکالت دادگستری مشغول بود، با حکم قاضی شعبه ۱۱۴۲ مجتمع بعث قاتل از مرگ نجات پیدا کرد.
http://www.parsine.com/fa/news/224587/تبرئه-از-اتهام-٢٠ساله-قتل-و-تجاوز
دوستان بنده هم موافقم که اگر یک انتخابات کاملاً آزاد و دمکراتیک در ایران برگزار شود که روزی چنین خواهد شد که دیر هم نیست آقای خاتمی بقول برخی دوستان ته جدول است، اما این یک واقعیت است که ایشان در جامعه نفوذ و اعتبار و محبوبیت دارد و اگر نمیداشت رأی روحانی تفاوت چندانی با رأی جلیلی نداشت. دوم اینکه در حد یک تدارکات چی خیلی بیش از آن کار کرد که هنوز هم دودش چشمان رهبر را بسختی نسوزاند. همین که اهل دروغ و دغل و ریا و تظاهر نبود و شریک غارت و جنایات بیت رهبر نشد و تا حدودی ماسک را از چهرهٔ شخص رهبر به زیر کشید بطوریکه از آنوقت تا کنون دیگر هر چی رهبر خود را به زمین و زمان کوبیده و چون مار زخمی به دور خود پیچیده،که با چهرهٔ با ماسک اسبق خود دیده شود که با آن ماسک از اعتبار و وجهات و وجانت و آبرویی نزد قلیلی از عوام برخوردار بود، نشد که نشد و حتی نتیجهٔ عکس هم گرفت، کاری کارستانی کرد،افسوس که از سیاست ورزی توأم با جرات و شهامت و ریسک پذیری حساب شده در او خبری نبود یا در او کم بود. کیست کیه نداند با انتخاب خاتمی رهبر با تمام وجود به وحشت افتاده بود و از او حرکات و وجنات و بیانات و حالاتی سر میزد که به وحشت غریقی میماند که عنقریب نظاره گر مرگ خویش است. در اوایل استیصال کامل را حتی روبروی صفحه تلوزیون نمیتوانست پنهان کند،آنهم علیرغم آنهمه گریم و جوهر گلی که به سر و صورت او میپاشیدند.اگر خاتمی در برابر توپ و تشرهای حسین شریعتمداریها مصلحت اندیشیهای کاملاً بی جا و بی جهت نمیکرد و روز به روز عقب نمینشست، نه کودتای بر کشیدن احمدک حقیر دزد و دروغگو از طرف شخص رهبر پیش میآمد و نه رهبر تا حالا کمتر از ۷ کفن پوسانده بود.ناگفته نماند که خاتمی یاران بغایت عافیت طلب و بزه دل هم کم نداشت و قدرت دانشگاهها و مردم را تحلیل برد تا بشود آن که شد،هر چند هنوز هم در او چیزی از مایههای شرف و نجابت ذاتی وجود دارد.
جناب پيام سلام
سخنانت اي جناب كاملا واقع بينانه است. رهبري بابردن رأي توسط خاتمي نزديك بودديغ مرگ شود ولي خدا بما رحم نكرد.وكوبيدن ايشان حالا ازترس تاثيروي درانتخابات آينده است.
مؤيدباشيد
جناب مصلح با سلام، فردا که این حکومت راهی دیار نیستی شد، دیوار همسایگی من و شما از جایش تکان نمیخورد و اگر در آن فردا نیز برای آزادی ابراز عقیده شما ولو که صد در صد مخالف عقیده من باشید، سینه سپر کردم و آزادی خود را در آزادی شما جستجو کردم،میشود گفت که در مسیر دمکرات بودن یا شدن گام بر میدارم، پس چه بهتر که این مسیر را از امروز آغاز کنیم تا یک بار و برای همیشه از شر و نکبت این سیکل خونبار و فلاکت زایی تکراری تاریخ انتقام و انتقام گیری نجات پیدا کنیم. در فردای فنای این نظام سراپا غرق فساد و جنایت و غارت، در کنار همین خاتمی زندگی بهتری دارم تا در جوار مبارز دست از جان شستهٔ امروزی که طنابهای دار انتقام کور را بر پا میکند ولو که هم رزم امروزم باشد.
با سلام خدمت تمام دوستان ٫ گاهی آدم یه سری مزخرفات و ادعا های بی مغز رو از بعضی ها میشنوه که یکباره سرش سوت میکشه، نمونش همین ادعای برادر سر دار آینده نقدی که میگه بیاییم ما هم غرب و امریکا رو تحریم کنیم. حالا سوال از این سر دار این هست که، حاجی با چی میخواهید تحریم کنید ؟ اصلا دنیا چه احتیاجی به شما داره که اگه از اونا دریغ کنید اونها به زحمت می افتند.اصلا تو این مذاکرات اخیر کیه که التماس میکنه که تحریم ها رو بردارین شما یا اونا؟ شما توی این ۳۷ سال اخیر چه گلی به سر دنیا زدین که دنیا مدیون شما بشه، اصلا شما چی دارین؟ غیر از مواد مخدر و فاحشه های دور و برتون و تروریست چی دارین که به دنیا صادر کنین و دنیا رو به لجن بکشین.حاجی یه نیگاه به اونور شونت کن ،یه نیگاه به اینور شونت کن و یه تف بنداز رو زمین ، والسلام .
ایشان یک عراقی هستند و ماموریتش این است که کاری را که صدام با جنگ نتونست ایشان و رهبر فرزانه اش و آن احمدی نژاد نماینده نتنیاهو و دیگر همدستانشان با هم بر سر ایران و ایرانی ها بیاورند
در تائید شما (Amir) باید افزود اینروزها واقعیتی که در جامعه جاریست، دست هر طنز سیاه و تخیلی رو بسته است.
با توجه به اینکه در یک کلیت تاریخی که تجربه بشر است ” قدرت میل به فساد دارد و قدرت مطلق به فساد مطلق منتهی میشود ( لرد آکتون ۱۲۸ سال قبل)” شریفترین انسانهای برخوردار از قدرت مطلق را نیز در لجنزار فساد مطلق مدفون میکند، حال اگر این برخوردار از قدرت مطلق خود شریفترین که اصلا و ابداً حتی شریف هم نبوده باشد و پیش از آنکه به قدرت مطلق برسد نیز ( با توجه به شواهد، قرائن، اسناد و کردار و مشاهدات بلافصل ) زبانههای شعلهٔ بخل و حسادت و تنگ نظری و کینه توزیهای سرسام گرفته و قدرت پرستی لجام گسیخته و عطش عریان غارت، لحظهای وجود نامبارک وی را رها نمی کرده است، میشود و میشود و میشود ایران و ایرانی و وضعیت اسفبار و فاجعه باری که در آن گرفتار آمده و به اسارت گرفته شده است.ابلهانهترین تقلاها و جان کندنهای بندگان درگاه این موجود مفلوک هم که همه و همه به ضد خود تبدیل شدند، آنگاه که مزورانه و کودنانه بر آن شدند تا بر پیکر منحط و منحوس این دارای قدرت مطلق لباس تقدس هم بپوشانند.اگر تنها یک کس باشد که اگر صد بار هم خاتمی را زنده زنده بسوزانند، دلش خنک نمیشود همین رهبری است چون در حسرت یک ذره مقبولیت و محبوبیت روزی نیست که در لهیب آتش تنور بخل و حسادت خویش نسوزد، والا اژهای مفلوک فقط راوی و حمال اجرای آرزوی حقیر و نکبت بار فاسدترین موجود این نظام هست.
هو ۱۱۰
جناب مشیری، پس از اینهمه سال تفسیر و تحلیل مشخص نشد لب کلامتان چیست و ناظر به چه هدفی است؟؟؟!! در دنیائی که در بعد مادی اش هنوز ساختار دقیق کوانتم و فوتون بدرستی شناخته شده نیست، چگونه شما همه چیز را دانسته فرض میکنید؟؟نگاهی به تئوری استرینگ بیندازید تا لا اقل این حس بشما دست دهد که:
آنان که محیط فضل و آداب شدند******************** در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون ******************** گفتند فسانه ای و در خواب شدند
یا علی
هو ۱۱۰
جناب مسلح به ص
سرکار بعنوان متاله و تئولوژیست دنیای معاصر ( که البته هنوز به این دقت نظر نرسیده اید که بدانید درویش تبرزین را بر دوش دارد و کشکول را بر دست و برگ سبزدر دست !!!) رهرو کدام راهید ؟؟ شریعت یا طریقت ؟؟!! چرا برای اثبات حقانیت شرعی خود از عاشقان دل و دین باخته مایه میگذارید ؟؟ و اگر اهل شناخت و عرفانید چرا زاهدانه تقریر میکنید؟
شما نمیدانید که تبرزین نمادین من موجودتی است از پولاد سخت تر و از تیغ تیز تر.
و اما اگر براستی حوزوی هستید ، بجای جدل عقیدتی بیحاصل،حقایق زندگی مرحوم سید کاظم شریعتمداری را بنویسید تا خدمتی به مذهب حقه کرده باشید. من که در کودکی آن مرد بزرگ را از نزدیک مشاهده کردم، گواهی میدهم که فقیهان فتنه گر نیکی او را به بدی پاسخ دادند و بیرحمانه او را مقتول کردند.
ختم کلام انکه : مرگ بر ما که گفتیم مرگ بر شاه
یا علی
جناب درويش سلام
جوابتان به اين حقير خيلي باتاخيرمواجه است .بنده تفسير نمادبودن تبرزين براي شماي پولادين سخت تر وازتيغ تيزتررا واقعا نمي دانستم.
وامانماد كشگول را توضيح نداديد. بنظرم نمادفقرالي الله است .وخودواژه درويش هم نماد فقراست. وامابرگ سبز دردست داشتن نماد صلح باهمه موجودات الهي است. پس بااين وصف چراتبرزين به روي طاغوت شاهي كشيدي تااينكه حالابرخودلعن ونفرين كني؟
مگربرگ سبز نشانه صلح ودوستي باهمه كس وناكس نيست؟واين نمادبانمادتبرزين تضاددارد درويش جان وهمچنين بانمادكشگول كه فقرالي الله است چون فقير الي الله به تبرزين نيازندارد،بلكه سرسپرده اوست واورا حافظ خويش مي دانددرهمه احوال،وموجودات ديگرهمه لشگريان اوهستند بنابرتصريح خودش :”لله جنودالسماوات والارض”.
بنده بااجازه شما رهروشريعت و هم طريقت هستم؛ وامابراي اثبات طريقت خويش هيچگونه ابراز واظهارنظري نكرده ام.وازعاشقان دل ودين باخته براي حقانيت طريقتشان گواه مي آورم نه براي اثبات شريعت خويش است.وتقريرزاهدانه هم نه موردنكوهش شرع است ونه عرف بلكه زهد مزورانه موردنكوهش است. زهديعني بي تعلقي به مظاهر دنيا ومافيهااست وفقطربط وتعلق به خداي منان است وبس.
واما نسبت به شخصيت مرحوم آية الله سيدمحمدكاظم شريعمداري -قدس سره-بنده قبلا درهمينجانوشته ام اولين كسي كه به قانون اساسي بعدازانقلاب اعتراض كرد،همين ايشان بودند كه به اصل ولايت فقيه باآن همه اختياراتش كه هنوزمطلقه هم نبود،ايشان اعتراض داشتندو امضاء هم نكردند وحزينه مخالفتش راهم غريبانه پرداختند ومظلومانه به ديارحق روانه كردند.
وقبل ازايشان حسن نزيه بودند كه هنگام تصويب اصول ولايت فقيه ،دريك مقاله اي نوشتندكه ما اززيز سلطه واستبداد چكمه شاهي خلاص شده وبه زير استبدادنعلين رفتيم.
واما درويش جان ختم كلامت را نمي پسندم چون مذهب حقه باهرطاغوت ظالمي مخالف ومعانداست چه شاه باشد چه فقيه وقيه.
پس درودبرما كه گفتيم مرگ برشاه ومي گوئيم مرگ برهر فقيه ظالم وآدمكش ودزد وحامي دزدان وستمگران وهواپرستان.
واماخطاب بمن با واژه”جناب مسلح به ص”را ندانستم رمزش چيست؟ آيامسلح به صلح دوستي است ياچيزديگرنمي دانم. بااحترام
ياهو يامن ليس الاهو
مصلح
شاید این مقاله بهتر از حرفهایی که کامنت قبلی نوشتم (خطاب به آنبتا و مزدک گرامی) بتواند منظورم را بیان کند:
متن کامل مقاله را اینجا بخوانید:
http://www.radiofarda.com/content/f35_elections_khamenei_mehrdad_loghmani_commentary/25001398.html
“آنچه کمابیش مورد پذیرش طیف گستردهای از گروههای سیاسیست، این واقعیت است که نبود انتخابات آزاد (به معنی پذیرفته شده بینالمللی آن) بزرگترین مانع در تحقق مردم سالاری در ایران است. در عین حال این رویکرد هزینه نسبتا پایینی برای فعالین مدنی داخل کشور دارد و میتواند فصل مشترکی باشد بین منتقدین خارج از کشور و اصلاحطلبان داخلی. بهار اصلاحات و در پی آن جنبش سبز هر دو برخواسته از متن جامعه مدنی بودند، استراتژی انتخابات آزاد نیز برخواسته از همین مطالبات است.
صندوق رای و انتخابات آزاد بهترین استراتژی برای شکست انحصار و استبداد است. اولویت اول، شکست انحصار و برچیدن موانع مشارکت شهروندان است، اگر در دوره گذشته شعار ما «رای من کو؟» بود هم اکنون با شعار «کاندیدای من کو؟» میتوان به میدان آمد.
از سوی دیگر آنچه اصلاحطلبان غیر ساختار شکن باید به آن اگاه باشند، این است که حفظ ساز و کار کنونی و تلاش برای سوق دادن شهروندان به انتخاب میان بد و بدتر، بازی دو سر باخت است. نهایت این استراتژی، مسابقه به سمت صفر است؛ در هر دوره کیفیت کاندیداها پایینتر خواهد آمد و «انتخاب بد» دوره فعلی، در دور آینده، فرشته نجات تلقی خواهد شد. (در این دوره گروه محمود احمدی نژاد در نقش اپوزیسیون نظام نقش بازی میکند).”
” بیان آرزو «برنامه» نیست: جایگزینی نظام فعلی با حکومتی مردم سالار و پاسخگو «آرزوی» بسیاری از فعالین جامعه مدنی ایران است، ولی این «آرزو» نمیتواند جایگزین برنامه گام به گام برای رسیدن به هدف باشد.
به بیان دیگر فعالین اجتماعی باید نسبت به واقعیات موجود در جامعه و تبعات «اتخاذ تاکتیکهای مطرح شده از سوی آنان» توسط شهروندان بیاندیشند.
در شرایط کنونی که جامعه مدنی زیر سرکوب و فشار شدید نهادهای امنیتی رژیم قرار دارد، هر گونه حرکت فراگیر نیازمند باز شدن نسبی فضای سیاسی است؛ در واقع بهتر است به جای بیان آمال و آرزوها، برای گام بعدی برنامه ریخت، هزینه سرکوب رژیم را بالا برد (کاری که خارج نشینان با تقاضا از کشورهای آزاد برای شناسایی عوامل سرکوب به عنوان ناقضین حقوق بشر، میتوانند انجام دهند)، و تلاش کرد تا پلی بین مطالبات داخل و خارج برقرار شده تا میان گروه های مختلف همفکری و همگرایی عملی ایجاد شود.
باید از هر فرصت پیش آمده سود جست، سیاست یعنی هنر استفاده کردن از ممکنها، پافشاری بر آرزوهای دست نیافتنی در مقطع کنونی به هدر دادن منابع محدود منتقدین قدرت است.
از سوی دیگر مبارزه با تمامیتخواهی رژیم مستبد خود به تنهایی میزانی برای سنجش آزادیخواهی اپوزیسیون نیست. آنچه ما را از مستبدین جدا میکند پایبندی به باز کردن دایره انتخاب مردم و قایل بودن به حقوق مخالفین خود است، گفتمان مبتنی برایدیولوژیهای بسته و تمامیت خواه را باید به کنار نهاد و وارد تعامل و گفتگو با گرایشهای مخالف خود شد.
باید هزینه «محدود کردن انتخاب مردم» را بالا برد. جنبش سبز بدون تقلب گسترده و دخالت آشکار نهاد رهبری در انتخابات گذشته متولد نمیشد، هر چالشی برای رژیم به معنای تنگتر شدن دایره خودیها و پیوستن متحدان دیروز به منتقدان و راندهشدگان امروز است. همین انتخابات «نیم بند و نمایشی» بهترین ابزار برای به چالش کشیدن نهادهای غیر انتخابی و «مسولیت ناپذیر» رژیم است.”
در خصوص دخالت نظامیان در سیساست، خواندنی:
http://www.radiofarda.com/content/f8-elections-and-revolutionary-guard/26856234.html
با سلام
من در بسیاری جا خوانده یا شنیده ام که آقای نوریزاد از محبوبیت آقای خاتمی گفته اند و مانند بعضی از طرفداران اصلاحات حکومتی مردم را به دوم خرداد ۷۶ ارجاع داده اند ولی باید در نظر داشت که ۷۶ با ۹۳ کاملا متفاوت است چرا که در سال ۷۶ شعارهایی که آقای خاتمی از آن استفاده کرد کاملا جدید و پر امید در دوران جمهوری اسلامی بود چون در دوران آقای خمینی و به دنبال آن رهبری خامنه ای و رییس جمهوری رفسنجانی به هیچ عنوان از گسترش سیاسی جامعه و جامعه مدنی خبری نبود.
مردم به خاتمی رای دادند طوری که خود چپی های سابق و اصلاح طلبان کنونی غافلگیر شدند تا جایی که جناح مقابل به حالت شوک رفت اما آقای خاتمی به جای استفاده از این پتانسیل بجز یکی دو مورد که یکیشان موضوع قتلهای زنجیره ای بود این محبوبیت و نیرو را همانطور که آیت الاه منتظری گفتند استفاده قابل قبولی نکردند و باعث سردی و نا امیدی مردم از اصلاحات حکومتی آقایان شده به طوری که از دل اصلاحات مورد نظر آقای خاتمی مردم به شخص ناشناخته ای به نام احمدی نژاد امید بستند.
اگر تمام فکر آقای خاتمی حفظ نظام خمینی نبود و اگر با کوچکترین اخم رهبر و تشر سپاه جا نمیخورد الان کشور و اصلاحات موقعیت دیگری داشت.
متاسفانه آقای نوریزاد و بعضی های دیگر یادشان میرود که آقای خاتمی و موسوی بنا به گفته خود آقای موسوی انتخاب بین بد و بدتر برای ما هستند و لزوما رای به آنها به معنی انتخاب اول ما نمیباشد چرا که اگر انتخابات آزادی در کشور بدون نظارت اصطصوابی برگزار شود شاید آقای خاتمی رتبه پایینی را به دست آورد.
شعار همه ی ما باید این باشد:
اخوند به ما پند میداد؛؛
……………………….؛؛
کلیسای انگلیکن (مذهب مسیحی رایج در بریتانیا) را عموما بیخاصیتترین و منفعلترین نهاد دینی مسیحیت توصیف میکنند. اما به قول شاعر خودمان که “تا مرد سخن نگفتهباشد / عیب و هنرش نهفتهباشد” نباید در قضاوت عجول بود. این نهاد که از برکت خودرایی و استبداد یکی از پادشاهان قدیمی بریتانیا و به منظور رهاییاش از فرامین پاپ رم، از نهاد کلیسای کاتولیک مستقل گشته و عملا تحت فرمان شاهان بریتانیا درآمد، نهادی واقعا مذهبی با رنگ و بروی علمی است. بسیاری از سران و وابستگان این کلیسا علاوه بر الهیات مسیحی، در بالاترین سطح به علوم انسانی روز نیز مسلطند. تا آنجا که نام یکی از آنها (بارکلی) در میان فلاسفهٔ مدرن نیز می درخشد.
این خبر را بخوانید و آنها را با نهاد دینی خودمان مقایسه کنید:
http://www.bbc.co.uk/persian/world/2015/02/150218_an_uk_british_church_politics
با سلام
حتی هاشمی رفسنجانی در مصاحبه ای که اخیرا با روزنامه ی جمهوری اسلامی کرده نتوانسته از عملکرد جناب خامنه ای و خبرگان رهبری دفاع کند. ایشان گفته که مشکل از قانون نیست از عملکرد به ان است در تایید قحط الرجالی در ایران و انتخاب بین بد و بدتر ایشان بطور ضمنی فرموده اند که تصور کنید اگر امروز اقای خامنه ای به دیدار جانان رود کسی نیست که جای او بنشیند. ایشان به حقوق ملت و فصلا لخطابی تکلیف حکومت به رای مردم “میزان رای ملت است”با احتیاط اشاره نموده اند. در این مصاحبه همچنین به صحبت امام خمینی مبنی بر اینکه گذشتگان ما حق تعین سرنوشت ما را ندارند وما می خواهیم خود سر نوشتمان را تعیین کنیم و خواست ایشان برای عدم حضور روحانیت در حکومتداری اشاره شده. من به ایشان می گو یم ملت نگران جانشین اقای خامنه ای نیست، ملت امروز میخواهد خود سرنوشتش را تعیین کند نه گذشتگان 36سال پیشترش، همانطور که خمینی 36سال پیش گفت ما شاه نمی خواهیم “ما میگیم شاه نمی خوهیم نخست وزیر عوض می شه” مردم امروز می گویند ما نمی خواهیم کسی و یا شورایی از روحانیون ولی ما باشد ما هما نطور که اقای خامپه ای در انتخابات گذشته اعتراف کرد می خواهیم ایشان و هر ایرانی دیگر فقط یک رای داشته باشند، ما میخواهیم روحانیت به حوزه ها برگشته و حکومت را به منتخبان مردم اعم از روحانیت واگذار کند. همانطور که اقای هاشمی گفتند راهکار حل معضل ولایت فقیه که نفس ملت را بریده بر اساس قانون اساسی همه پرسی می باشد. اگر به خود اطمینان دارید نیاز به انقلابی دیگر نیست ملت حاضر است “بسم الله”!!!!
در خصوص فسادهای حمید رسایی:
http://www.radiofarda.com/content/f9-iran-rouhani-adviser-fereydoun-sues-mp-rasaei/26855908.html
وضعیت آتنا فرقدانی ، حاکی از آسیب دیدن یک انسان سبز دیگر در ایران است که آسیبها و خسارات همه دیگر سبزهای ملت ایران طی سالهای اخیر را یاد آور می شود.
حکومت جمهوری اسلامی در ایران، باید تا روز دوشنبه 4 اسفند 1393 مصادف با 23 فوریه 2015 گشایش حداکثری در فضای سیاست داخلی این کشور بوجود آورده باشد.
تا حدی که رفع حصر آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد و رفع ممنوع البیانی و ممنوع التصویری محمد خاتمی، از کمترین ویژگی های آن گشایش فضا به نظر آید و بسیاری از آسیبها و خسارات سالهای اخیر بر علیه فعالان سیاسی و مدنی منتقد و مستقل از حاکمیت جبران شده باشد.
علی اکبر ابراهیمی
تهران
چهارشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۳
۱۸ فوریه ۲۰۱۵
به نظر من بهترین گزینه برای رهبری اینده اقای احمد خاتمی است به جا ودقیق وارد معرکه می شود
والله ما که اینطور پیش میریم فکر کنم در آینده نه چندان دور کاندید آقای هاشمی و اصلاح طلبان آقای احمد خاتمی بشه.
به منظور نه گفتن به تندروها و بیت رهبری همه با هم فقط سید احمد خاتمی.
با درود، اونوقت بچهها چه گناهی کردهاند که مجبور میشن اونقدر زود بخوابن که کمتر کابوس ببینند؟ بچهها فکر میکنن هیولا، فقط تو کارتون و فیلم و داستانه.
دوستان نادیده مزدک و آنیتای گرامی
در اعتقاد به بیراهه رفتن دین حکومتی و حکومت دینی با هر دو عزیز مشترکم. اما همواره بین عرصهٔ نظر و عمل تفاوت ره بسیار است. مثال بارز آن تصمیم کم و بیش واحد نخبگان جامعه در اخراج شاه از ایران و برقراری حکومت جمهوری بود که در عالم نظر بسیار پسندیده و مورد قبول همگان (بخصوص با رفتارهای عجیب و غریب شاه در دههٔ 50 و پس از انفجار درآمدهای نفتی) که برهمگان امر را موجه ساخت که راهی جز تغییر نظام حکومتی نیست. اما در عمل نخبگان ما با واقعیتی به نام جامعهٔ ایران مواجه شدند و بهترینهاشان در کمال تاسف جان یا زندگی خود را برسر این اشتباه نهادند. از آنها که تا امروز باقی ماندهاند نیز جز ابراز ندامت کاری ساخته نیست. اما تاوانی که جامعه داد بسیار تاسف برانگیزتر از آن بود که بشود جوانهایی مثل فرزند مرا قانع کرد که آن نخبگان نیت خیر داشتند.
با اینکه نخبگان دهه های 40 و 50 برای براندازی نظام حاکم کاملا متقاعد شدهبودند، اما آنها تجربهای آشکار را در تاریخ و پشت سر خود داشتند که نه تنها باعث هشیاریشان نشد، بلکه تفسیر غلط آن بیشتر گمراهشان کرد. منظورم تجربهٔ تلخ به پایان رسیدن آخرین دولت قانونی و مشروطهٔ ایران به زعامت محمد مصدق بود.
در سال 32 مصدق (که همچنان او را یک شخص کبیر و نجیب میدانم) مرتکب اشتباهی ناخواستهشد. علیرغم اینکه بارها گفتهبود من با شخص شاه مشلی ندارم اما با گرفتن همهٔ اختیارات اجرایی کشور نتوانست شاه را نسبت به نیت خود قانع کند. با فرار شاه از ایران که با اطلاع مصدق صورت گرفت (برای مسافرتش مبلغ 40 هزاردلار به شاه پرداخت کرد) از یکسو و انحلال مجلس (که به نظر من تاثیر کمتری داشت) از سوی دیگر، قدرت مصدق در واقع ازبین رفت. منشاء مشروعیت در ایران همواره به تخت یا منبر بستگی دارد (که آیتالله خمینی تصمیم گرفت یکیشان کند) با خروج شاه از کشور منشاء قدرت از مصدق (که نخست وزیر همان شاه بود) سلب و به کف خیابان افتاد.
اگر بخواهم خلاصه بگویم در کشورهایی فاقد ساختار مدنی مثل ایران یا مصر، هرگاه قدرت در کف خیابان تقسیم شود، بدون استثناء یا مذهب برنده خواهد بود (البته بازوی اجرایی مذهب اوباش شهری هستند در این خصوص شما را به خواندن دو مقالهٔ فاضلانهٔ خانم “هما ناطق” تحت عنوان “دوزخ سازان روی زمین” که در وب موجود است جلب می کنم) و یا ارتش. گواه حرفم:
1
– کودتای سال 1332 با مشارکت ارتش، اوباش و در سکوت رضایت مندانهٔ روحانیت (اولین تبریکها به دولت کودتا از آیتالله بروجردی بود). این ادعا صد البته مشارکت نیروهای خارجی را نفی نمی کند.
2- انقلاب 57 پس از اعلام بیطرفی ارتش به طور کامل به دست روحانیت افتاد.
3- انقلاب مصر در بیطرفی ارتش به دست مذهبیان افتاد و با تجدید نظر ارتش قدرت را بازپس گرفت.
4- در مثال ناقض می شود از تونس نام برد که چون دستگاه حاکمه دچار فروپاشی مطلق نشد و ضمنا جامعهٔ تونس به دلیل نوع حکومت بورقیبه و بنعلی بسیار سکولاتر بود، قدرت به کف خیابان نیفتاد و موفق شدند صحنهٔ جنگ قدرت را به صندوقهای رای منحصر کنند.
متاسفانه از جمیع عوامل دخیل در کودتا، نخبگان تنها به دخالت خارجی باور داشتند. این امر باعث شد دومین و آخرین تلاش یک سیاستمدار داخل نظام شاه نیز به توطئهٔ آمریکایی تعبیر شود: علی امینی و دولتش.
علی امینی در سال 40 نخست وزیر ایران شد. او تیمی را به عنوان کابینه برگزید که در آنزمان غیر ممکن می نمود: محمد درخشش، رهبر اعتصاب معلمان بعنوان وزیر آموزش و پرورش (پدر ستارهٔ درخشش گویندهٔ صدای آمریکا)؛ الموتی، عضو سابق حزب توده به عنوان وزیر دادگستری؛ و حسن ارسنجانی، که در سالهای بعد از آن بعنوان وزیر کشاورزی مظهر اصلاحات ارضی شد. این کابینه کار خود را با رسیدگی به فساد مالی بعضی از امرای ارتش شروع کرد که در آن زمان ارتش را واداشت بگوید الموتی در مقام جاسوس حزب توده می خواهد ارتش شاهنشاهی را تضعیف کند (چقدر این لحن آشناست!).
جبههٔ ملی امینی را تحویل نگرفت علیرغم فرصتی که امینی در اختیارشان گذاشت تا میتینگ دهند (میتینگ جلالیه) و دانشجویان وابسته به جبههٔ ملی (سخنگویشان جوانی بود بنام ابوالحسن بنیصدر) اجازه یافتند تجمع و تظاهرات راه بیندازند، فضای بی اعتمادی هرگز از میان نرفت. جبههٔ ملی امینی را یک خائن و فرصت طلب خواند (چون امینی در کابینهٔ نخست مصدق وزیر بود و نسبت خانوادگی هم داشت) و شاه ازین فرصت نهایت استفاده را برد: با فرستادن نیروهای ساواک به میان دانشجویان معترض به امینی، تظاهرات را به آشوب بدل کرد سپس نیروهای امنیتی به دانشگاه یورش بردند و هر دو طرف دعوا دست به دست هم داده باعث سقوط دولت امینی شدند. این آخرین فرصتی بود که برای تصحیح امور، دست داد. در سال 57 شاه امینی را پس از 15 سال خانه نشینی به عنوان مشاور خود به کاخ دعوت کرد. اما دیگر بسیار دیر شدهبود.
همهٔ آنچه تا کنون گفتم مقدمهای بود بر اینکه: آیا واقعا کوبیدن خاتمی درست است؟ آیا بانو آنیتا واقعا پیش خودشان باور می کنند ولیفقیه مغرور و کم تحمل ما آنقدر به بیاعتباری خود واقف باشد و از سوی دیگر خاتمی را به عنوان منجی خود بپذیرد که بخواهد خاتمی را تخریب کند تا امتیازش پیش مردم بیشتر شود؟ منظور من به هیچ وجه تایید تمامی حرکتهای خاتمی نیست. اما باید واقع بین بود و دید مشروعیت قدرت در کجاست؟
نظر جنابان سید مرتضی و مصلح که گمان میکنند جمهوری اسلامی هنوز 98.5 درصد (حالا یه کم بالا یا پایین!!!) مشروعیت دارد، بسیار به دور از واقعیت است. استحالههای عظیمی در جامعهٔ ما اتفاق افتادهاست. اما چون حکومت مانع ایجاد تشکلهای مستقل شده، همچنان ما فاقد نهادهای مدنی برای کنترل قدرت و مشروعیت بخشی از سوی مردم هستیم. همچنان اگر مشروعیت از حاکمیت سلب شود، قدرت به کف خیابان افتاده و نتیجه را اوباش و نیروهای نظامی تعیین خواهند کرد. باز یک احتمال دیگر هم وجود دارد: پول!
بله پول، جامعهٔ ایران بسیار مادی شدهاست. از برکت حکومتی “روحانی” که اخلاق را در پای مصلحت (که چیزی جز امتیازات “جسمانی” نبود!) ذبح کردهاست، جامعه دچار یک بحران اخلاقی و لاجرم بیاعتمادی است. خاتمی از معدود کانونهایی است که هنوز واجد اعتماد بسیاری از مردم است و این بسیار ارزشمند است. نفرت ولیفقیه از او نیز به همین دلیل است. در فقدان چهرههای مورد اعتماد مردم پول و منابع مالی می تواند به یکی از مهمترین عوامل مشروعیت بخشی برای کسب قدرت تبدیل شود. از برکت دولت، یا بهتراست بگویم شرکت آخرالزمانی محمود خان و شرکاء (با مسئولیت خیلی محدود!) منابع مالی در اختیار چهرههایی ناشناس، به شدت فرصت طلب و فاقد هرنوع ایده یا پرنسیب قرار گرفتهاست. همچنین چهرههای پشت پردهٔ سپاه، مدتی است که مرحلهٔ انباشت سرمایه (در معنای مارکسیاش) را پشت سر گذاشته و در صدد سرمایه گذاری آن در کانونهای قدرتند. چهرههای ناشناسی که چندان هم حاضر به اطاعت از روحانیت نیستند و آرزوهای دور و درازی در سر دارند. هیچ از سرمایهگذاریهای کلان این چهرهها در کشورهای غیر شفافی چون بلاروس، ونزوئلا، … خبر دارید؟
به اعتقاد من اصلاحات در معنای وسیعش همچنان باید مد نظر قرار گیرد. حضور شخصی مثل خاتمی در عرصهٔ سیاسی ایران برای مردم ما بیشتر یک فرصت است تا تهدید. با اینهمه من مشکلی با نقد او ندارم. از جمله رای مخفیانهٔ مهوعش در دماوند، که گرچه دلیل رای دادنش را می توانم درک کنم ولی نحوهٔ انجامش را نه! با پوزش از زیاده گویی.
پوزش و تصحیح:
در شمارهٔ 4 نوشتهٔ قبلیام (بالا)، ترکیب “مثال ناقض” اشتباه است و منظورم “مثال در حالت عکس” بودهاست.
با درود به مازیار گرامی
دوراندیشی شما را ارج می نهم نفرت بحق ما از نظام ولایت فقیه نباید باعث شود تصمیم های نابخردی بگیریم عربستان از ابتدای انقلاب اسلامی بطور لاکپشتی بر روی مدارس دینی وخریدن سیاستمداران وبا سرمایه گذاری وایجاد شرکتها در کشورهای اسلامی به ویژه ترکیه توانسته است جریانی ایجاد کند که امروز علی الرغم نقش اول عربستان در این نکبت کشورهای جهان دچار رودربایستی با عربستان شده اند ونمی توانند پیکان اتهام را به سوی او روانه کنند اما رسانه ها تا حدودی به نقش اول عربستان واستفاده اسرائیل از این مسئله اشاره میکنند ما از فرصتهای جهانی نه به شکل لشکرکشی انها بلکه با به خدمت گرفتن نهادهای مدنی احزاب دمکرات وپایبند به حقوق بشر جریانی ایجاد کنیم تا بتواند حمایتی جهانی از حرکت حق طلبی مردم ایران در مقابل این فسیلهای حوزه علمیه قم بوجود اورد مردم انقلابی گری را نمی پسندند چرا که بهائی سنگین پرداخته اند کارنامه جمهوری اسلامی هم پیش روی انهاست وضعیت افغانستان عراق سوریه مصر لیبی ودیگر کشورها که به جای گفتگو با لوله تفنگ گفتگو میکنند هم هر روز شاهد ان هستیم امروز در ایران به چه کسی ظلم نشده قومیتها ومذاهب گوناگون می توانند بجای حقوق قومی ومذهبی حق ملی خود را طلب کنند تا بتوان با یگ گفتمان واحد حقوق بشری وملی به احقاق حق همه ملت اقدام کرد به نظر من اصلاح طلبان می توانند جدی تر حرف بزنند همچنان که هر روز بر تعداد انها افزوده می شود امروز جز نهادهای قانونی وهیئت ها ومساجد واقلیتی از مردم نظام سرمایه ای دیگر ندارد گروه های معاند طی سالهای گذشته تمام تلاش خود را کردند سرشان به سنگ خورد این اصلاح طلبان بودند که با نقد واگاهی بخشی ابتدا دوستان درون حاکمیت خود را اگاه کردند وسپس مردم را با خود همراه کردند در صورتی که دیگران با تزریق نفرت هر روز کوچکتر شدند .اجازه ندهیم با دیگر نفرت وافراطگری همچون سال 57 نبض حرکت را در اختیار بگیرد زیرا جوانان هیجان را بیشتر دوست دارند .
موفق باشید
جناب مازیار
استناد ما به رفراندوم محقق شده در ابتدای انقلاب است ،نه خرص و تخمین و حدس های فردی ،بعد از آن نیز هنوز رفراندومی واقع نشده که صحت ادعای شما یا خلاف وضعیت سابق را اثبات کند ،من قبلا گفته ام با رفراندوم کردن کاملا موافقم و می گویم باید به نتیجه آن هم همه ملتزم باشند و جرزنی نکنند ،چه سکولار و چه متدین ،اما تا زمانی که رفراندوم جدیدی نشده ،تخمین های شما مفهومی جز حدس و گمان و کار تبلیغاتی و تاثیر گذاری روانی ندارد ،اگر نگوییم (با پوزش) جرزنی نام دارد.
با احترام
اگر این آقای اژه ای یک کم به اندازه یک ” جو ” فهم و شعور داشت ، برای چاپلوسی دیگران افاضه زیادی نمی کرد و نشان نمیداد که از نام بردن و از تصویر آقای خاتمی ، خود و دیگر همپالگی هایشان واهمه دارند و چنین شیرینی! ! را هم نمی خورد ! چرا که آقای سید محمد خاتمی هنگام خداحافظی ار پاستور در آخرین لحظه ریاست جمهوری اش ، مخالفین خود از جمله خود ایشان را غیر مستقیم دعا کردند و اگر این اژه ای امروز نفس میکشد و شب را راحت پیش زن و بچه اش میخوابد و لذت میبرد ، مدیون دعای خیر همین آقای خاتمی بوده . حال دعای اشعاری را که آقای خاتمی به این جرثومه ها برای ازدیاد عمرشان سروده است و متأسفانه قدرش را هم نمی دانند ، بدین جملات بود : هر که ما را یاد کرد ، ایزد مر او را یار باد . هر که ما را خوار کرد ، از عمر برخور دار باد . هر که اندر راه ما خاری فکند از دشمنی ، هر گلی که از باغ وصلش بشکفد ، بی خار باد .
اقای نوری زاد سلام
من جدیدا کمی بد اخلاق شدم نمیدانم علتش چیست
چون میخواهم برای بار سوم گلایه کنم
چون نامه مرا دوبار که برای شما ارسال کردم نه تنها جواب ندادید بلکه حتی منتشرش هم نکردید
شاید علتی داشتید خوب پس اصرار نمیکنم وباز نمیپرسم امیدوارم باز بتوانم با این زبان وقلم و قدم الکنم شما را همراهی کنم
اما باز سخنی با روحانیون خودشیفته دارم
عزیزان هنوز ما منتظر برف و باران هستیم که نمی اید و شما هم یا قید نماز باران را زده اید یا میخوانید و نعمت نمی اید که در هر دو صورت وای بر شما
حالا شاه که به قول شما افسانه شده اما همین کشورهای اسلام ستیز کافر(یا به قول یکی از دوستان به جای واژه فرنگ واژه کفرستان را به کار میبرد)چرا نعمت بارندگی هست اینجا نیست میدانم الان میگویید با بارندگی انجا بلا می اید خوب چرا اینجا از این بلاها نمی اید
اقا بدانید فساد همه جا را فرا گرفته
از رشوه و نزول و دروغ و تهمت ,غیبت و ……
اقا تا به حال اجاره نشین بوده اید و دردشان را چشیده اید
اقا تا به حال عزیزان نزدیک شما به سرطان یا دردهای این چنین مبتلا شده اید مثلا زبانم لال فرزند شما یا همسر شما ؟
اگر میشدند و انها را در این اوضاع وا نفسا برای شیمی درمانی میبردید اینقدر برای همه شاخ و شانه نمیکشیدید
میدانید شیمی درمانی عذاب اور است
حال بماند امراضی مانند ام اس و عقب ماندگی ذهنی و ……خیلی امراض دیگر چه مشکلاتی دارد
اقا تا به حال مالیات داده اید که از شما رشوه بگیرند
اقا تا شما برای بیماری اخیرتان با دکتری که بخواهد برای عمل انجام دهد از شما رشوه بخواهد تا زود عمل بشوید مواجه شده اید
اقا الحمدالله خوب شده اید اما شده بود از غم دوری دوستان چشمتان بعد از عمل به درب خشک شود
اقا تا به حال رفته اید مرغ بخرید پول کم داشته باشید
همین اتفاقات برای گوشت برنج میوه یا حتی این دردها را برای شب عید فرض کنید
اقا تا به حال چند بار در صف مترو اتوبوس تاکسی ایستاده اید
اقا چند بار در این الودگی هوای اهواز به انجا رفته اید
اقا ما مسلمانیم و روزه میگیریم چند بار در اوج گرما که ماه مبارک رمضان هم در تابستان افتاده به عسلویه رفته اید
که در ان اوج گرما کارمندان حقوقی ناچیز میگیرند
اقا هزاران سوال دیگر دارم اگر میخوانید نمیخواهم وقت شما را بگیرم اگر هم نمیخوانید وقت خودم هدر رود امیدوارم اگر شما جواب نمیدهید بسیجیان مخلص شما جواب دهند
——–
سلام بانوی خوب
پوزش مرا بخاطر تأخیری که در پاسخ به پرسش های شما رخ داد پذیرا باشید.
من آقای مطهری و بهشتی را در مجموع ” آخوند شیعه” می دانم. گرچه نسبت به سایرین نسبت های مناسب تری با موازین بشری داشتند اما در آراء و نظراتشان همان تعصبات شیعی شدیداً هست که مطلقا نیز به آنان محدود نمی شود. فرو شدن به لباس آخوندی مقتضیاتی دارد که نمی شود هم آخوند بود و هم آن مقتضیات را کنار گذارد.
در باره ی ترور آنان خبر موثقی ندارم. اما هر دو وزنه ای بودند که در برابر برآمدن بعضی ها مانع و مزاحم تلقی می شدند. احتمال این که یک جریان بشدت مشکوک داخلی در ترور اینها دست داشته دور از احتمال نیست.
با سلام
امروز جناب خامنه ای غرب را به خاطر عدم موافقت به برداشتن یکباره ی تحریم ها علیه ایران در مذاکرات هسته ای تهدید به تحریم کرد، ها ها ها…!!!!ایشان همچنین گفت “باید کار جدی انجام بگیرد. ما می توانیم علیه تحریم ایستادگی کنیم و هدف های دشمنان را ناکام بگذاریم… اگر ایستادگی نکنیم دشمن برای برنامه هسته ای ما شرط می گذارد و تحریم می کند. ایشان خواستار قطع اتکای ایران به درآمدهای نفتی شده و گفته درآمد مالیاتی باید جایگزین آن شود. ” جناب خامنه ای این غربی ها با کمک عمدتا کشورهای اسلامی و همسایه ظرف یک ماه قیمت نفت را کمتر از نصف کردند فکر میکنید اگر قیمت نفت و گاز از قیمت فعلی چند دلار بالاتر برود در کشور انها اتفاقی می افتد!! از طرف دیگر تصور میکنید برای دولتی که مجبور است به 76میلیون نفر به خاطر عدم کناره گیری داوطلبانه ی بی نیازان یارانه بدهد و حتی قادر نیست لیستی از نیازمندانش را تهیه کند چند صد سال طول میکشد که خود را متکی به درامد مالیاتی کند نه نفت. لطفا بیدار شوید شعار بس است این ملت که روی نفت و گاز زندگی می کند امروز به اب نیازمند است نه به برنامه ی هسته ای، «و جعلنا من الماء کل شیء حی؛ هر زنده ای را ما از آب قرار داده ایم» .ایران بر طبق اظهار نظر مسئولین خودتان حداقل در یازده سال اینده هر سال با خوشکسالی بیشتر رو برو خواهد بود، تالاب ها و دریاچه ها خشک شده، ریزگردها حتی در پایتخت نفس ملت را بریده، .،قسم به خدا بزرگترین دشمن حیات این ملت شمایید نه امریکا. من به شما اطمینان میدهم که امریکا و غرب تهدیدی برای حکومت شما نمی باشدزیرا امروز وجه اشتراک شما با غرب به مراتب بیشتر از سعودی و اسرائیل است. امید که بیدار شوید!!!!
تاریخ انتشار: ۳۰ بهمن ۱۳۹۳, ساعت ۱۰:۲۲ بعد از ظهر
بحران آب در کشور به روایت آمار
جرس: معاون حفاظت و بهره برداری شرکت مدیریت منابع آب ایران گفت: طی 40 سال گذشته سهم سرانه آب هر نفر درکشور هفت هزار مترمکعب بود که اکنون به دو هزار مترمکعب کاهش یافته و این رقم با روند نزولی به یکهزار و 500 متر مکعب خواهد رسید.
گزارش پایگاه اطلاع رسانی وزارت نیرو حاکی است، جهانگیر حبیبی افزود: بهره برداری از آب در دشت ها وضعیت نامناسبی دارد به طوری که تا پایان سال جاری برداشت آب از 317 دشت در کشور ممنوع اعلام شد.
وی اضافه کرد: همزمان با افزایش جمعیت، سرانه آب تجدیدپذیر کشور روبه کاهش و آمار مزبور نشانه افت سرانه آب طی دوره 40 ساله است.
حبیبی ضرورت حساسیت همگانی و نقش مدیران امور آب شهرستان ها و راهبردهای معاونت حفاظت و بهره برداری در مدیریت منابع آب کشور را خاطرنشان ساخت و گفت: حدود 85 درصد از کشور خشک، نیمه خشک و فراخشک است.
به گفته وی، سهم منطقه فراخشک 35.5 درصد، نیمه خشک 20 و خشک بیابانی 29 درصد است و میزان منابع آب تجدیدپذیر در کشور 25 درصد متوسط جهانی است.
وی اظهار داشت: شمار چاه های آب از سال 1387 افزایش یافته اما میزان آب دهی کاهش داشته و با بررسی وضعیت بهره برداری دشت های کشور، متوجه ممنوع شدن برداشت آب تا پایان سال جاری از 317 دشت، خواهیم شد.
این مقام مسئول اضافه کرد: بر اساس آخرین تحقیقات، دشت تهران 17سانتیمتر، دشت ساوجبلاغ 22 سانتیمتر، دشت قزوین 24 سانتیمتر، دشت مشهد 25سانتیمتر و دشت کاشان 30 سانتیمتر فرونشست داشته اند.
به گفته حبیبی، امسال نسبت به سال آبی گذشته بارندگی 25 درصد و نسبت به متوسط درازمدت 28 درصد کاهش داشت، درحالی که مازندران 146درصد افزایش بارش و هرمزگان 92 درصد کاهش را نشان می دهد.
وی گفت: آمار سدها نیز حاکی است، در مجموع مخازن آنها 40 درصد آب دارند لذا استفاده درست از منابع آب ضروری است.
حبیبی خواستار به روز شدن اطلاعات مدیران امور آب شهرستان ها شد و افزود: انتظار می رود همگان در حفاظت از منابع آب مشارکت نمایند.
رئیس قوه قضاییه از یک پرونده ۶۵۰۰ میلیارد تومانی خبر داد
رادیو فردا
حمید بابایی دانشجوی دوره دکترای فاینانس مالی دانشگاه لیژ بلژیک با دستور «قاضی خدابخشی» دادیار ناظر به سلول انفرادی زندان اوین منتقل شد.
http://sahamnews.org/2015/02/275420
آقا مرتضی،
درود بر شما
در پست صانع و شلر زیر مطلب من نکاتی را مرقوم کرده اید که اینجا پاسخ می دهم.
گفته اید:
“اشاره من به آیه، استدلال به این بود که مساله قسط یا عدالت اجتماعی که بهرحال در ارتباط با راهبردهای اجتماعی یا اداره جامعه است ،مورد توجه قرآن و اسلام است ،پس از این آیه معلوم میشود که دین اسلام و قرآن در مورد حکومت و چگونگی اداره جامعه و تلاش برای تثبیت قسط و عدل ،بی تفاوت نبوده است ،،و این همان چیزی است که از آن تعبیر می کنیم به اینکه دین از سیاست=اداره جامعه جدا نیست ،و احکام اجتماعی اسلام شاهد روشنی بر عدم تفکیک دین از صحنه اجتماع است.
بر این اساس از شما که میگویید به معارف قرآن التزام دارم در مورد آیه پرسش کردم ،شما فقط دو لغت “قسط” و ” میزان” را مورد توجه قرار دادید و از غایت و غرض آیه غفلت ورزیدید یا تغافل کردید ،بعد هم به موضوعاتی خارجی اشاره کردید که ارتباط با اصل ماجرا نداشت ،این کلیت روح حاکم بر گفتار شما بود.
قسط که مفهوما اشاره به عدالت اجتماعی است و جدای از حکومت رانی و اداره جامعه است ،همان است که شما گفتید ،اینکه انسانها به استحقاق های خود برسند،طبعا دین و شریعتی که چنین رویکرد و غایتی را در نظر دارد ،حتما قوانین و تکالیف و حقوق اجتماعی را برای انسانها در نظر می گیرد.
کلمه “میزان” به عربی معادل کلمه “ترازو” در فارسی است ،یعنی آنچه که با آن در معاملات ،اشیاء را می سنجند ،گفته اند این تعبیر می تواند سمبولیک باشد زیرا روشن است که ترازو های معمولی را خدا با پیامبران نازل نفرموده است ،حال این معنای سمبولیک که با پیامبران نازل شده یا اشاره به “عدل” است یا مراد از آن “عقل” انسانی است، و مرحوم علامه گفته اند بعید نیست که مراد از میزان خود “دین” باشد ،که بنظر من هم این معنا با سیاق آیه سازگارتر است که میگوید رسولان را بسوی انسانها فرستادیم ،و فرود آوردیم با آنها “کتاب” را که مجموعه وحی و شریعت است که مکتوب می شود ،و میزان هم که به کتاب عطف شده است عطف تفسیری است یعنی همان کتاب و شریعت است که معیار و میزان است ،البته این معنا با میزان بودن عقل و عدل نیز تنافی ندارد.
حکومت البته خود قسط و فقط قسط نیست ،قسط و قیام مردم بقسط ،غایت و هدف حکومت است ،نه خود آن ،پس توافق داریم که حکومت نه خود قسط است و نه فقط عبارت از قسط است ،و همه لوازم و ملزومات حکومت برای تحصیل و استقرار قسط است.
بهرحال اینها مفردات الفاظ آیه است ،اما غرض اصلی این بود که عنایت کنید که پس اسلام به حکومت نظر دارد.” پایان
سؤال من این است.
خداوند میزان را مشخص کرده و مردم را به برپائی قسط دعوت نموده. آیا این یعنی دستور به تشکیل حکومت؟
آنچه که ادیان مدعی آنند این است که خدا از نشر دقت و صحت در امور ، خداوند هیچ همتائی ندارد. به نظر شما اگر خداوند با این یک آیه بر مردم و پیامبران واجب کرده که حکومت تشکیل دهند پس باید قرآن بعنوان دستور العمل خداوند بتواند به سؤالات زیر پاسخ دهد:
1. سیستم اداره حکومت چیست؟
2. تعریف قرآن از دولت چیست؟
3. مکانیزم انتقال قدرت در قرآن چیست؟
4. سیستم قانون گذاری چگونه است؟
5. آموزش و پرورش در سیستم حکومت دینی چگونه است؟
6. برای جلوگیری از فساد اداری و قانون گریزی چه مکانیزمی در قرآن پیش بینی شده است؟
ووووووو
شما فطعا می دانید که هر مکتبی که ادعای حکومت و برقراری سیستم حکومتی کرده است همه قبل از روی کار آمدن، همه این تعاریف را با خود دارد.
از طرفی فقط اگر روی یک مورد سیستم انتقال قدرت در اسلام انگشت بگذاریم متاسفانه جوابی برای آن نمی یابیم.
قرآن بعنوان کتابی که بنا بر ادعای شما برای ایجاد حکومت اسلامی آمده است حتی جانشین پیامبر را مشخص نکرده. نه اینکه یک شخص را مشخص کند بلکه حتی نحوه انتخاب جانشین را هم مشخص نکرده است.
اگر شما بعنوان یک روحانی میخواهید چنین برداشتی را از قرآن داشته باشید بسیار خوب من مخالفتی ندارم ولی نمی توانید بگوئید که قرآن ماموریت به تشکیل حکومت داده است.
از طرفی ، نگاه قرآن به امت است نه ملت. این یعنی اینکه در قران هیچ مرز جدا کننده ای بین مسلمانان در نظر نگرفته است.
پس احتمالات زیر در وجود خواهند داشت:
1. اصولا قرآن فقط مربوط به مردم جزیره العرب بوده همانطور که خود قرآن گفته ما برای هر قومی کتابی به زبان همان قوم فرستادیم(نقل به مضمون) بنابر این اگر هم استنباط تشکیل حکومت از قرآن وجود داشته باشد میتواند در محدوده همان جزیره العرب بوده راشد.
2. قرآن اصلا منظورش ایجاد حکومت نبوده . چرا که در همان زمان هم کشور ها ، مرز ها و ملت ها وجود داشتند بنابراین قرآن باید این پارادوکس را پاسخ می داد که چگونه ممکن است یک حکومت واحد برای مسلمانان تشکیل داد در حالیکه کشور ها و مرز های مختلف وجود دارند.
3. منظور قرآن از حکومت، منضم کردن کشور های دیگر به جزیره العرب و تشکیل یک حکومت واحد بوده باشد.
در واقع همین کاری که داعش در حال انجام آن است یا کاری که بنا به ادعای شیعه قرار است امام زمان انجام دهند.
در ادامه گفته اید:
“در ادامه شما به شاخصه هایی برای حکومت اشاره کرده اید و سعی کرده اید بگویید این شاخصه ممکن الحصول در حکومت دینی نیستند بعد هم به شواهد خارجی فعلی اشاره کرده اید ،من این استدلال های شما را قبول ندارم و آنها را مغالطه میدانم ،اینکه جامعه اقتصاد لازم دارد مورد انکار نیست ،اینکه باید از علم اقتصاد و الگوها و شاخصه های آن بهره گرفت هم مورد انکار نیست ،در اسلام هم علم اقتصاد ارائه نمی شود ،بلکه خطوط کلی اقتصاد بیان می شود ،که شما به برخی از آنها اشاره کردید ،مثل حرمت ربا ،شما میگویید مثلا نحوه اجتناب از ربا در حکومت دینی فعلی خنده دار است ،این مغالطه است ،فرض کن نحوه عمل به دین در اینجا یا هرجا غلط باشد ،بصرف اشاره به حرمت ربا یا نحوه عمل به آن که نمیتوان لزوم حکومت دینی را نفی کرد.
کم فروشی هم تابع استانداردهای تعیین شده باید باشد،مثلا جنس را اگر مخلوط به چیزی کنند کم فروشی است ،یا در مقام توزین کم بگذارند و غیر اینها ،در این جهت معیارهای قانونی ملاک است چه در حکومت دینی و چه درحکومت غیر دینی ،نمیدانم این مقوله ها چگونه فلسفه حکومت دینی را منتفی می کند.
اشاره به صنعت توریسم کردید،نکاتی که به آن اشاره کردید نشان میدهد با نوریسم آشنایی ندارید ،مگر توریسم یعنی امکان لخت شدن و رفتن کنار دریا؟
توریسم یعنی سیاحت و گردش در مناطق مختلف جهان به اغراض مختلف ،و با توجه به چشم اندازهای مختلف مکان های مختلف جهان ،مثلا توریست ها می بیینند در ایران فرضا مناطق جذابی مثل شیراز و تخت جمشید و اصفهان و مناطق آن ،یا سایر نقاط طبیعی دیدنی وجود دارد ،به این هدف به این کشور می آیند ،خوب اگر استریپ تیز کنار دریا و توی استخرهای مختلط هدف آنهاست ،این در کشور خودشان یا کشورهای دیگر هست چرا به یران بیایند برای این هدف؟!
شما ضمنا در این سخنان عدم التزامتان به احکام اسلام را نمایش می دهید ،فرض ما این است که کشور اسلامی است و باید قوانین اسلام مراعات شوند ،یعنی می گویید برای رونق صنعت توریسم باید مسلمانان دست از احکام دین خود بردارند و به آن ملتزم نباشند؟ توریست هم اگر چیزهایی در ایران وجود دارد که برای او جاذبه دارد ،مراعات حداقل مسائل حجاب را می کند ،حال اگر تابستان باشد مگر به زن خارجی می گویند پالتو بپوش؟ مقصود پوشش است .
در مورد هتل داری نیز حرف های عجیبی دارید،جناب منصور مسلمان،خوردن شراب در اسلام حرام است ،و تظاهر به شراب خواری در اماکن عمومی حرام است ،البته تفحص در منزل و حریم شخصی اشخاص هم حرام است ،اما رونق مساله هتل داری به این نیست که فسق و فجور و شراب خواری در آن مباح باشد،باز شما عدم التزام به احکام اسلام را بنمایش گذاشتید.
در آمدهای ملی نیز باید صرف رونق و رفاه اقتصادی مردم شود ،البته این درست است ،صرف خدا شود یعنی چه؟ حال این منافاتی با کمک های معقول به نیازمندان مناطق دیگر ندارد ،مگر امریکا و جاهای دیگر کمک های انسان دوستانه در مناطق دیگر جهان ندارند؟ من البته با افراط و تفریط مخالفم ،اینها دیگر بحث مصداقی است ،پس رشد اقتصادی در حکومت دینی هم متصور است.
این تعبیرات نماینده خدا که تکرار میکنید دائم ناظر به خصوصیات خارجی و موضعگیری در برابر اظهارات افراد خاص است ،من اینگونه بحث ها را ثمربخش نمی دانم ،بحث باید کلی باشد ،شما میخواهید بطور نظری سخن از موانع وجود حکومت دینی کنید اما در عمل ،سخنتان اعتراض به عملکرد افراد خاصی است ،فرض کنید اصلا در یک جمهوری دینی کسی خود را نماینده خدا نداند ،و تنها متکی بر تئوری انتخاب در مورد حاکم باشد ،در اینجا معیار انتخاب مردم است ،با یک تعبیر لفظی نماینده خدا که نمی شود امکان حکومت دینی را نفی کرد دوست من.
در مورد دختر و پسر نیز باز بحث مبنائی کردید ،آیا امکان تحقق یک حکومت به این است که روابط نا مشروع دختر و پسر برسمیت شناخته شود؟! ازدواج هم راهکار دارد،این از شما عجیب است که می خواهید بگویید برای تحقق یک حکومت باید مسلمانان همه احکام اسلام را زیر پا بگذارند! دوست عزیز همه اینها بر می گردد به نحوه اسلام شناسی و معرفت دینی شما ،اینکه من گفتم بهتر است در مورد منابع دریافت دین و خود قرآن بحث کنیم همین است،قرآن می گوید زن و مرد نامحرم غض بصر کنند و بهم نگاه نکنند ،شما از روابط آزاد دختر و پسر سخن می گویید! این چه اسلامی است جناب منصور ،ناراحت نشوید، همان که قبلا گفتم ،انکار کردن دین راحت تر است از این تحمیل هایی که شما می خواهید به دین کنید.شما آیا بعنوان یک مسلمان می گویید رابطه جنسی خارج از چهارچوب نکاح شرعی آزاد است؟!
لباس پوشیدن آزاد است ،لباس شهرت هم تعریفی دارد ،مسائل را مخلوط نکنید ،آنچه که مهم است پوشش مورد نظر قرآن است ،اگر قرآن را قبول نداریم که خوب بحث دیگری است ،اما اگر قبول داریم و مسلمانیم نمی توانیم نسبت به احکام قرآن بی اعتنا باشیم.
در مورد اعتقادات هم بحث علمی آکادمیک میتوان کرد ،اما اینکه کسی که خود متزلزل شده است ،بخواهد این تزلزل را سرایت به دیگران دهد و ترویج ارتداد کند این ممنوع است.
در مورد سیاست ،البته با نظارت استصوابی بشکل فعلی مخالفم ،باید انتخابات آزاد باشد ،و معیارهای قانونی رعایت شود نه سلیقه ای ،خوب این اشکال شما به روش موجود یک گروه خاص است ،چگونه اینها را قرینه بر امتناع حکومت دینی می گیرید؟
جمهوری اسلامی یک حکومت دینی است ،اما اینکه بهترین شکل ممکن است ،یا مطلوب نهایی است ،خیر اینجور نیست ،اصلا انتقاد و اصلح برای بهتر کردن شرائط است ،در واقع من ایرادات شما را ایراد به نحوه حکومت در ایران و عملکرد برخی افراد و گروهها میدانم ،در حالی که مدعای شما عدم امکان تحقق حکومت دینی است ،پس استدلال های شما اخص از مدعاست.طور دیگر بگویم یعنی همه تلاش شما در مورد من به این منتهی می شود که مرا از جمهوری اسلامی متنفر کنید! در حالیکه ادعای شما این است که حکومت دینی مطلوب ناممکن است ،شما بر این استدلال کنید.
بنابر این دلایل شما ناکافی بود پس آن استنتاج پایان گفتارتان هم نادرست است ،این مساله تکلیف محوری را هم دائم تکرار می کنید ،گفتم قبلا که در شریعت هم تکلیف وجود دارد و هم حق ،پس رعایت تکلیف های فردی و اجتماعی ،بمعنای تکلیف محوری نیست ،علاوه اینکه شما باید بطور کلی برهان اقامه کنید که چرا تکالیف بر بشر نباید باشد ،این مثل این است که من بگویم حکومت های غربی نامطلوبند چون حق محورند ،اما دلیلی اقامه نکنم چرا حق محوری امر نامطلوبی است!.”
پایان
و اما پاسخ من:
آنچه که من در آنجا قصد داشتم با چند مثال ساده و مختصر به شما بگویم این است که:
1. اقتصاد در دنیای امروز بسیار پیچیده شده است. موضوع رشد اقتصادی ، پول ، سرانه تولید ملی، تورم و…. در دنیای امروز
به گونه ایست که دولتمها برای برون رفت از بحرانها و افزایش درآمد و تولیدات خود مجبورند تطمیماتی اتخاذ کنند مثل همان که گفتم مثلا برای جلب توریست بیشتر ، یک جزیره را به لختی ها اختصاص دهند. این گونه کارها که در کشوره های دیگر اتفاق می افتند تصادفی نیستند و دولت ها برای برون رفت از بحران ها مجبورند به یک سری کارها تن بدهند.
اینها مشت نمونه خروار است. یک حکومت دینی نمی تواند این مقدار انعطاف داشته باشد که در مواقع بحران بتواند کشور را از خطر سقوط نجات دهد. از طرفی اگر هم انعطاف نشان دهد و مثل دیگران عمل کند پس چرا دیگر باید اسم آنرا دینی گذاشت؟
2. تکلیف محور بودن حکومت دینی در مقابل مصلحت و منافع اندیشی قرار دارد. وقتی گفته میشود تکلیف این است یعنی این عمل واجب است و غیر از آن قابل قبول نیست. مهم نیست که این تکلیف به چه قیمتی تمام می شود . پس در اینجا منافع و مصالح به کنار می رود. در تکلیف کردن امری به مردم ، نظر آنها شرط نیست. پس بنابراین تک تک افراد اجتماع چقدر وسع دارند که آن تکلیف را بپذیرند؟ کسی جوابگو نیست. در واقع بقول شما سنجه ای برای تشخیص اینکه فلان پیر زنی که در فلان روستای دور افتاده زندگی میکند از این تکلیف له میشود ، هیچ ملاک و معیاری برای آن نیست. اینجاست که حکومت دینی خلاف “لایکلف الله نفسا…” عمل میکند.
ظاهرا شما آقای خمینی را قبول دارید. آیا می توانید امروز محکم بایستید و بگوئید در زمان آقای خمینی همه تکالیفی که ایشان بر مردم اعمال کردند در وسع همه مردم بوده و خلاف آیه مذکور نبوده؟
بالاخره شما باید موضع خودتان را شفاف کنید. آیا حکومت برای اجرای منویات خداست یا برای اجرای آنچه ما برداشت کرده ایم؟
اگر دومی است پس نباید اسم حکومت دینی بر آن نهاد و خدا را در آن ذبح کرد. و اگر هم خداست باید ببینید تا چه حد می توانید بر روی لبه شمشیر راه بروید.
ممکن است بگوئید نه جمهوری اسلامی دینی است نه داعش نه دیگران.
شما مبانی تئوریک حکومت دینی را از قرآن استخراج کنید و در اینجا بین نمائید.
پیروز باشید
منصور
سلام بر آقا منصور
پوزش از تاخیر در جواب بسبب کمی فرصت
منصور گرامی بیشتر بحث های ما و شما بحث هایی روبنائی است که متکی بر یک سلسله زیر بناهاست که مورد وفاق نیست ،و عمده مطلب باز میگردد به همان بحث منابع نیل به معارف دینی ،که از نظر ما قرآن است و سنت و عقل ،و از نظر شما فقط قرآن ،بنابر این یا باید بحث در بیس ها یا پایه های بحث های روبنائی کرد ،یا چیزهایی را بعنوان اصل موضوعی پذیرفت و بر اساس آن بحث در روبناها کرد.
الان بحث از رویکرد دین اسلام به حکومت و اداره جامعه یکی از همان بحث هاست ،مشکل این است که شما می خواهید قطع نظر از سنت نبوی و سنت عترت او در این مساله بیندیشید ،در حالیکه فضای ذهنی من اختصاصی به قرآن ندارد ،و من سنت را شارح و مفسر نهایی قرآن می دانم ،طبعا بحث روبنائی به نتیجه نمی رسد ،و شما بر اساس ذهنیت خود از قرآن مثلا میگویید آیه “لیقوم الناس بالقسط” ربطی به حکومت و سیاست و اداره اجتماع ندارد.
بنابر این من ناچارم از بخش اول گفتار شما فاکتور بگیرم ،و بیشتر به بخش دوم گفتار شما بپردازم ،البته بقدر فرصت و امکانات به پرسش های شما پاسخ میدهم.
اینکه در قرآن توجه به سیاست و حکومت و اداره اجتماع شده است مطلب قابل انکاری نیست ،مساله فقط آیه “لیقوم الناس بالقسط” نیست ،این قسط و عدالت نیز فقط در زمینه های فردی نیست ،لیقوم الناس بالقسط لسان اش لسان عموم است ،قرآن میگوید “لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان” ما پیامبران را بهمراه معجزات و کتاب و میزان های عقل یا عدل یا دین فرستادیم،چرا آنها را فرستادیم؟ لیقوم الناس بالقسط ،این لام باصطلاح لام تعلیل و علیت است ،یعنی غایت و سبب ارسال انبیاء چه بوده؟ تا اینکه مردم (توجه کنید یعنی مردم هم تک تک آنها و هم مجموع آنها بلحاظ اجتماعی) قیام به قسط کنند ،یعنی قسط و عدالت فردی و اجتماعی محقق شود ،اما یعنی مقوله قسط و عدل بطور اتوماتیک محقق شود؟ خیر قرآن می گوید مردم قیام به قسط کنند و قسط را محقق کنند ،و این به هدایت انبیاء و هدایت عقل است ،برای اینکه قیام بالقسط غایت ارسال انبیاء است.
مقصودم ورود تفصیلی به ترجمه و تفسیر آیه شریفه نیست ،می خواهم بگویم آری این آیه و دهها آیه نظیر این در مقولات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و روابط خارجی و غیر اینها ،گرایش اسلام به مساله حکومت و اداره جامعه را میرساند ،که با این امکانات ورود تفصیلی به آنها اینجا میسور من نیست ،شما میتوانید در این زمینه به کتاب دراسات فی ولایه الفقیه شیخنا الاستاد مرحوم آیت الله منتظری ره ،یا اگر بعربی تسلط ندارید به ترجمه آن تحت عنوان “مبانی حکومت اسلامی” مراجعه فرمایید ،این بحث یک کتاب چهار جلدی است ،و برای من مشکل است که همه آنها را اینجا بتفصیل ببحث بگذارم.
اما نکته ای که هست این است که بیان قرآن مثل سایر موارد بیانی کلی است ،و شرح و تفسیر آن مربوط است به سنت نبوی و عترت او.
شما ببینید در قرآن حتی در مورد وجوب برخی عبادات مثل نماز و روزه و زکات و خمس و حج و امر بمعروف و غیر اینها ،اکتفاء به کلیات کرده است و جزئیات آنها در سنت تشریح شده است ،قرآن اجمالا می گوید :اقیموا الصلاه” نماز را بپا دارید ،ما از این تعبیر به امر می فهمیم اجمالا نماز واجب است ،اما نماز را چگونه بخوانیم؟ این جزئیات اش در سنت تبیین شده است ،همینطور روزه و زکات و حج و خمس و غیره ،در مورد مساله حکومت در هر عصر و زمان نیز ،اشاره های قرآن اشارات کلی است ،و گرایشات کلی بیان می شود ،برای اینکه قرآن نسبت به پهنه شریعت بمنزله قانون اساسی نسبت به قوانین عادی است،و شما روی مبنایی که اختیار کرده اید (تک منبعی بودن دین) به قرآن مراجعه می کنید و می گویید :
1. سیستم اداره حکومت چیست؟
2. تعریف قرآن از دولت چیست؟
3. مکانیزم انتقال قدرت در قرآن چیست؟
4. سیستم قانون گذاری چگونه است؟
5. آموزش و پرورش در سیستم حکومت دینی چگونه است؟
6. برای جلوگیری از فساد اداری و قانون گریزی چه مکانیزمی در قرآن پیش بینی شده است؟
ووووووو
دوست عزیز منصور ،اولا: چنانکه عرض شد منبع دین تنها قرآن نیست ،و در سنت به روشنی به کلیات حکومت در اسلام و خطوط کلی آن پرداخته شده است.
ثانیا : بیانات قرآنی بیاناتی کلی است و تفاصیل کلیات قرآنی در سنت تبیین می شود.
ثالثا:اشتباه بزرگی که شما دارید این است می خواهید با عینک مدرن امروزی جزئیات و تفاصیل لوازم و ملزومات حکومت را در نصوص قرآنی بیابید.
ما وقتی می گوییم اسلام نسبت به حکومت و اداره جامعه بی تفاوت نبوده است ،به این معناست که خطوط کلی اداره جامعه و معیارهای کلی آن برای اقامه قسط و عدالت اجتماعی تعیین شده است،مفهوم این گزاره این نیست که ما باید دولت مدرن بمفهوم امروزی را در قرآن بیابیم،یا سیستم مدون بشکل امروزی را که طبعا هر مکتبی بر اساس کلیات مورد قبول خود ترسیم می کند ،در قرآن جستجو کنیم (حال بگذاریم از بحث مبنائی ما و شما که سنت نیز از منابع دین است و باید آنرا هم در نظر گرفت).
این بحثهایی که شما می کنید همه بازگشت میکند به قالب ها و شکلهای مفاهیم حکومتی در عصر ،آنچه که مهم است بحث های مبنائی و محتوائی در مورد حکومت و شناخت انسان و حق و تکلیف او و غیره است ،ملاحظه کنید ،در مورد مکانیسم انتقال قدرت ،ما یک بحث در مورد زمان حضور معصومین داریم (که تا من این را بگویم قهرا بذهن شما می آید من معصومین را قبول ندارم ،پس بحث باز مبنایی می شود) که مطابق اصول قرآنی و روایی ،شیعه معتقد به نص است ،و تمسک به نصوص قرآنی وروایی طولانی می شود که پیامبر برای پس از خود جانشینانی را از عترت خود تعیین فرموده است ،حال عمل نشد بحث دیگری است ( باز شما میگویید بحث ها مبنایی است).بهرحال یک بحث بحث زمان حضور معصوم است.
یک بحث هم بحث زمان غیبت معصوم است.در اینجا کسانی که معتقدند در اسلام گرایش به حکومت و اداره جامعه و تلاش برای اقامه قسط و عدل مورد نظر اسلام است می گویند اصول و کلیاتی حکومتی در اسلام وجود دارد که قابل تطبیق بر مقتضیات هر عصر هست حال ممکن است ما این محتوا و سمت و سوی کلی را در قالبی دمکراتیک و به اقتضائات عصری سمت و سو دهیم،فرض کنید گفتیم جمهوری اسلامی ،بشکلی که همه ارکان قدرت بانتخاب مردم قابل تغییر و جابجایی باشد (حال ذهن شما به وضع خارجی فعلی نرود ،الان بحث ما بحث تئوریک و کلی است) ،در اینجا لزومی نیست ،که شما با عینک یا تلسکوپ های مدرن امروزی دنبال تعاریف مدرن از مفهوم دولت در قرآن بگردید،این را بشر خود با اتکاء به عقل و رشد عقلی خویش می یابد ،اما بحث ما این است که کلیات محتوایی دین و قرآن پایه بررسی ماست.
از این بیان پاسخ به سوالاتی مثل اینکه سیستم قانون گذاری چگونه است ،یا آموزش و پرورش چگونه است روشن می شود ،مگر سیستم های قانون گذاری پارلمانی در کشورهای دیگر چگونه است؟ آنان نیز برخی امور کلی (مثل مفهوم حقوق بشر یا حقوق انسان یا رفاه انسان و عدالت و مساوات و امور دیگر) را بیس برای انشاء قوانین جزئی و عادی قرار میدهند ،در حکومت دینی نیز برخی بیس ها و پایه های مبنایی در انسان شناسی و حقوق و تکالیف انسان ،و خطوط کلی دیگری که در شریعت ترسیم شده است ،مبنای قوانین قرار می گیرند،مغالطه شما در اینجا این است که گمان می کنید چون در صدر اول اسلام جامعه مدینه یا جامعه تحت حکومت علی علیه السلام یک جامعه بسیط و ساده ای بوده است ،و پیچیدگیهای جوامع امروزی را نداشته است،و مثلا پارلمان برای وضع قوانین عادی نداشته است ،از طرفی مثلا در قرآن سخنی از پارلمان بمیان نیامده است ،پس باید بگوییم قرآن و پیامبر اصلا به حکومت کاری نداشته اند ،چون در قرآن نه تعریف دولت مدرن شده ،و نه مثلا نامی از پارلمان بمیان آمده است!
حال بگذریم که در قرآن “وشاورهم فی الامر” بعنوان یک سنت نبوی اساس و الگو قرار گرفته است یا “و امرهم شوری بینهم” که اینها میتواند مبنا و بیس مفاهیم مدرن امروزی باشد ،اما گذشته از اینها بحث من این است که مفاهیم جدید را لازم نیست الان شما بعینه در قرآن بیابید ،بحث بحث سمت و سو و گرایش های کلی است که قابل استفاده است.
یا مثلا مقوله آموزش و پرورش ،لازم نیست به اینصورت در زمان حکومت پیامبر یا علی وجود داشته باشد تا ما قبول کنیم که اسلام به تشکیل حکومت عنایت داشته است ،بحث من این است که نهادهای مدرن همانطور که در سیستم های مثلا مارکسیستی ،یا مائوئیستی،یا کاپیتالیستی و ایسم های دیگر قابل تطبیق است ،در حکومت دینی نیز بر اساس کلیات و خطوط کلی دینی و در عین حال با توجه به شاخصه های علمی و دستاوردهای علوم جدید قابل تطبیق و تاسیس است.
مثالی بزنم ت ریشه اشتباه شما روشن شود ،مثلا امروزه موضوعاتی در زندگی بشر بوجود آمده است که سابقا نبوده است ،مثل اینترنت و ماهواره و ابزارهای دیگر و نحوه اداره و مدیریت اینها در اجتماع ،حال شما بیایید بگویید چون در عصر نزول قرآن اینها وجود نداشته است ،یا در قرآن به نحوه مدیریت های اجتماعی این پدیده ها پرداخته نشده است،پس در اسلام اصلا گرایش به حکومت وجود ندارد!
در حالیکه مساله این است که فروعات و موضوعات جدید را می توان با تکیه بر اصول و امهات کلی در شریعت مدیریت کرد ،و باصطلاح فروعات را رد به اصول نمود.
این مربوط به بخش اول گفتار شما که البته بحث ها و مثالها فراوان است و امکانات تفصیل همه آنها اینجا نیست ،و من همانطور که اشاره کردم ،شما یک مراجعه دقیق به کتاب شیخنا الاستاد ،در مبانی حکومت اسلامی بکنید ،حال نه بعینک قبول یا عدم قبول نظریه ولایت یک فقیه ،این جهت را اصلا کنار بگذارید ،فقط به نحوه استدلالها و توضیح نگرش اسلام به مقوله حکومت در هر عصر که در چهار چوبه آیات قرآن و روایت های نبوی وعترت و حکم عقل شده توجه کنید.
در بخش دوم مطالبتان که جزئی تر است باز روی همین مبنا به اموری پرداخته اید، که من در حد وسع پاسخ می دهم ،شما نوشته اید :
“”از طرفی ، نگاه قرآن به امت است نه ملت. این یعنی اینکه در قران هیچ مرز جدا کننده ای بین مسلمانان در نظر نگرفته است.
پس احتمالات زیر در وجود خواهند داشت:
1. اصولا قرآن فقط مربوط به مردم جزیره العرب بوده همانطور که خود قرآن گفته ما برای هر قومی کتابی به زبان همان قوم فرستادیم(نقل به مضمون) بنابر این اگر هم استنباط تشکیل حکومت از قرآن وجود داشته باشد میتواند در محدوده همان جزیره العرب بوده راشد.
2. قرآن اصلا منظورش ایجاد حکومت نبوده . چرا که در همان زمان هم کشور ها ، مرز ها و ملت ها وجود داشتند بنابراین قرآن باید این پارادوکس را پاسخ می داد که چگونه ممکن است یک حکومت واحد برای مسلمانان تشکیل داد در حالیکه کشور ها و مرز های مختلف وجود دارند.
3. منظور قرآن از حکومت، منضم کردن کشور های دیگر به جزیره العرب و تشکیل یک حکومت واحد بوده باشد.
در واقع همین کاری که داعش در حال انجام آن است یا کاری که بنا به ادعای شیعه قرار است امام زمان انجام دهند””.
(پایان)
اینکه می گویید نگرش قرآن نگرش به امت است نه ملت ،باز ناشی از همان خلط مفاهیم مدرن با کلیات قرآنی است،بله رابطه جامعه در عصر حضور معصوم با امام ،از نظر ما رابطه امت و امام است ،حال در هر محدوده جغرافیائی که باشد ،همه کره زمین (اگر همه انسانها دین را پذیرفته باشند) یا برخی مناطق آن ،اما در عصر غیبت ،مساله پیدایش مفهوم “ملت” و مرزهای جغرافیایی تعریف شده ،که از مفاهیم مدرن است و تابع معاهدات بین المللی است منافاتی با تاسیس حکومت بر اساس کلیات مفاهیم دینی و تطبیق عصری آنها ندارد،ما الان به میزان توفیق جمهوری اسلامی در این منطقه کاری نداریم ،اما اگر فرضا ملت مسلمان ایران امروز وجود خارجی دارند ،بعنوان یک ملت و در عین حال ملتی مسلمان بلحاظ اکثریت غالب آن ،چه منافاتی هست که با حفظ ملیت ،ملتزم به احکام فردی و اجتماعی اسلام باشند؟
از این بیان معلوم شد که لوازم سه گانه گفتار شما غیر لازم است ،نه قرآن مربوط به مکان و عصر نزول بوده است (آن آیه بلسان قومه را هم نوبتی توضیح دادم که معنای آن چیزی که در ذهن شماست نیست) ،نه پارادوکسی پیش آمد ،و نه مراد قرآن از حکومت منضم کردن ملت های دیگر به قلمرو بوده است ،و حکمت وفلسفه جنگهای صدر اسلام را باید جداگانه بررسی کرد.
در ادامه مطلب قبلی را تکرار کرده اید :
“” اقتصاد در دنیای امروز بسیار پیچیده شده است. موضوع رشد اقتصادی ، پول ، سرانه تولید ملی، تورم و…. در دنیای امروز
به گونه ایست که دولتمها برای برون رفت از بحرانها و افزایش درآمد و تولیدات خود مجبورند تطمیماتی اتخاذ کنند مثل همان که گفتم مثلا برای جلب توریست بیشتر ، یک جزیره را به لختی ها اختصاص دهند. این گونه کارها که در کشوره های دیگر اتفاق می افتند تصادفی نیستند و دولت ها برای برون رفت از بحران ها مجبورند به یک سری کارها تن بدهند””.
(پایان)
بله اقتصاد امری پیچیده است و یک علم است و شاخصه هایی دارد ،مساله پول و رشد اقتصادی و تورم از پدیده های مختلف اقتصادی هستند ،اما توجه علمی به این پدیده ها و در عین حال رعایت کلیات مورد تاکید دین چه منافاتی با هم دارند؟ شما آیا می خواهید بگویید چون در قرآن لفظ “تورم” یا فاکت های دیگر اقتصاد علمی وجود ندارد پس حکومت در اسلام وجود ندارد؟
این جنبه های علمی اقتصادی بر اساس پیشرفت های علمی اداره می شود این چه منافاتی دارد با اینکه در عین حال برخی خطوط کلی مورد تاکید دین را رعایت کنیم؟ مثلا ربا را حرام کنیم ،یا نوع خاصی از مالیات و خراج مثل زکات داشته باشیم؟ اینها تنافی ندارند ،و مهم این است که جنبه های رفاهی و داده های علوم مورد انکار دین نیست که شما تقابل درست می کنید ،آری جزیره لختی ها را قبول نداریم! شما باز این را تکرار کردید ،من گفتم میتوان ملتزم به واجبات و منهیات دینی که تابع مصالح و مفاسد است بود ،و در عین حال تطبیق مفاهیم مدرن کرد ،ظاهرا شما از جنبه توریسم فقط همین لختی و پختی و اختلاط و استریپ تیزش مد نظرتان است! (این حالا شوخی بود)
در مورد تکلیف و وسع قبلا بحث هایی کرده ایم ،شما بطور کلی نفی تکالیف خدایی می کنید ،با تکیه بر کلی گوئی هایی که برهانی نیست ،ضمن اینکه نفی و انکار تکالیف فردی و اجتماعی قرآن یعنی انکار قرآن،شما بگویید در مثال پیرزن چگونه از تشکیل حکومت اسلامی تکلیف ما لایطاق پیرزن لازم می آید؟
گفتید :
“”ظاهرا شما آقای خمینی را قبول دارید. آیا می توانید امروز محکم بایستید و بگوئید در زمان آقای خمینی همه تکالیفی که ایشان بر مردم اعمال کردند در وسع همه مردم بوده و خلاف آیه مذکور نبوده؟””.
(پایان)
من مرحوم آیت الله خمینی را فقیهی غیر معصوم می دانم که ممکن است خطاهایی داشته باشد ،و ممکن است خود من به نظریه فقهی ولایت فقیه بمعنای حق حکومت قائل نباشم ،بحث من این است که یک ملت با اکثریت قاطع با این فقیه معتقد بولایت فقیه بیعت کردند ، اینکه میگویید تکالیفی ایشان بر مردم اعمال کردند که در وسع مردم نبوده است ،برای من مفهوم روشنی ندارد ،اگر ممکن است توضیح دهید.
گفته اید :
“”بالاخره شما باید موضع خودتان را شفاف کنید. آیا حکومت برای اجرای منویات خداست یا برای اجرای آنچه ما برداشت کرده ایم؟
(پایان)
حکومت برای اجرای عدالت و استقرار قسط و عدل ،و اجرای احکام مسلم قرآنی و آنچه که در سیره و سنت معتبر نبوی و عترت وارد شده است تشکیل می شود ،زیرا احکام اجتماعی اسلام که در قرآن و سنت برای حصول سعادت دنیایی و اخروی مردم پیش بینی شده است ،برای اجراء تاسیس شده است نه برای درج در کتاب یا قاب گرفتن آن بازگردیم به آیه (لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط) و قیام به قسط به این. است که عمل به کتاب و شریعت و میزان عقل و عدل و دین شود با ملاحظات عصری و پیشرفت های علمی عصری.
داعش را که قبلا گفتم ربطی به اساس دین اسلام ندارند ،اما در مورد مبانی تئوریک حکومت دینی بر اساس مقتضیات زمان ،قبلا توضیح دادم که بحث های گسترده ای است که مجال طرح آنها از اینطریق وجود ندارد ،پیشنهاد کردم که شما که اهل مطالعه هستید ،ترجمه آن چهار جلد بحث های مفصل مرحوم آیت الله منتظری را که بصورت ترجمه تحت عنوان “مبانی فقهی حکومت اسلامی” بطبع رسیده و در سایت ایشان هم قابل دسترسی است ،مطالعه کرده ،و اگر مواردی را ابهام داشتید اینجا ببحث بگذارید ،من در خدمت شما هستم.
موفق باشید
شهر در قرق تبهکاران
محکوم پرونده فساد ۳۰۰۰ میلیاردی
آزاد است
در حالی که قوه قضاییه و روسای آن بارها بر ضرورت برخورد قاطع با مفسدان اقتصادی تاکید کردهاند،حضور متهم ردیف هشتم پرونده فساد ۳۰۰۰ میلیارد تومانی در مراسم ختم مادر محمود احمدینژاد، این ادعاها را غیر معتبر جلوه داد.
به نوشته رسانههای خبری داخلی خدامراد احمدی، یکی از نزدیکان محمود احمدینژاد و از اعضای حلقه موسوم به علم و صنعتیها که در پرونده فساد ۳۰۰۰ میلیاردی به ده سال حبس محکوم شده، هم اکنون آزاد است و حتی در مراسم ختم مادر احمدینژاد شرکت کرده است.
سایت صراط نیوز که این خبر را همراه با عکسی از وی منتشر کرده، در اینباره نوشته: “خدامراد احمدی متهم ردیف هشتم فساد سه هزار میلیاردی در مراسم ختم مادر محمود احمدینژاد حاضر شده بود. او یکی از نزدیکان محمود احمدینژاد و از اعضای حلقه موسوم به علم و صنعتیها به شمار میرود با این حال، حضور این محکوم پرونده فساد بزرگ مالی برای عرض تسلیت به رییس جمهور سابق در حالی است که او بر اساس حکم دادگاه پرونده مذکور به ۱۰ سال زندان محکوم شده است. حال حضور چنین فردی در مراسم ختم مادر احمدی نژاد در حالی که دوره محکومیت زندان خود را سپری می کند ابهامات متعددی را ایجاد کرده است. اولا آیا او در حال حاضر دوره محکومیتش را سپری می کند؟اگر احمدی از زندان مرخصی گرفته است، رابطه فعلی او با احمدی نژاد چیست که در دورانی که رییس جمهور سابق خط قرمز اطرافش را پاک کرده و از دوستان سابقش هم تبری می جوید، خدامراد همچنان در زمره نزدیک ترین یاران او به شمار می رود؟”
این فرد در حالی آزادانه در مجامع عمومی حاضر می شود که غلامحسین محسنی اژه ای در چهل و چهارمین نشست خبری خود در مقام سخنگوی قوه قضاییه درباره حکم “متهم ردیف هشتم خدامراد احمدی معاون وزیر و رئیس سازمان ایمیدرو بهاتهام اخلال در نظام اقتصادی”، گفته بود: “او به ۱۰ سال حبس و ردّ اموال دریافتی بهعنوان رشوه بهمیزان ۹۰۰ میلیون تومان و پرداخت همین میزان جریمه نقدی و ۳۰ سال انفصال از مشاغل دولتی محکوم شده است”.
در جلسه یازدهم دادگاه نیز، ماجرای رشوه خواری این فرد، از سوی یکی از متهمان چنین تشریح شده بود: “بعد از کمک یکصد میلیون تومانی به آقای خدامراد احمدی آقای مه آفرید امیر خسروی را دیدم، ایشان گفت: به خدامراد احمدی چیزی دادی یا نه؟ گفتم در حد مقدورات، پرسید مثلا چه میزان کمک میکنی. گفتم تا حالا یکصد میلیون تومان کمک کردم که مه آفرید امیر خسروی گفت اینها خرجشان خیلی بیشتر است. اگر میخواهی هوای شرکت (شرکت گروه ملی فولاد ایران) را داشته باشد، بایستی کلان کمک کرد و بحث پانصد میلیون تومان را طرح کرد و من تحویل آقای خدامراد احمدی دادم”.
سایت الف هم چندی پیش درباره سوابق این مجرم اقتصادی نوشته بود: “خدامراد احمدی در زمان وزارت محرابیان، به ریاست حوزه وزارتی منصوب شد و به ریاست شرکت شهرکهای صنعتی ارتقا یافت. غضنفری پس از انتصاب به عنوان وزیر صنعت معدن و تجارت، ریاست یکی از بزرگترین بنگاه های اقتصادی کشور (ایمیدرو) را به خدامراد احمدی سپرد. در ۱۴ دیماه سال۹۰ در حالی که خدامراد احمدی معاون غضنفری و رییس ایمیدرو بود، به اتهام دریافت ۹۰۰ میلیون تومان رشوه از مه آفرید امیرخسروی بازداشت شد. در طول مدت محاکمه نامش بصورت خ. ا. برده می شد. دادستان برای خدامراد احمدی از قاضی تقاضای ۱۷ سال زندان کرده بود که نهایتا قاضی وی را به ۱۰ سال حبس و رد مال به مبلغ ۹۰۰ میلیون تومان، پرداخت همین میزان جریمه نقدی و محرومیت از مشاغل دولتی به طور موقت محکوم کرد دادگاه تجدید نظر نیز پس از بررسی اعتراض متهم، این حکم را تایید و قطعی کرد. اکنون که هویت خ الف روشن شده و قانونا می توان این مدیر را رشوه خوار معرفی کرد”.
درود بر شما
این فرمایش شما را میشود فهمید اما آنجه مسلم است آخوند جماعت خوب و بد ندارد و همگی وظیفه دارند که مردم را در جهالت 14 قرن پیش نگهدارند حالا یکی با اخم و یکی خندان ! نتیجه یکی است هیچ فرقی نمی کند با این تفاوت گه آخوند خندان مردم را بلاتکلیف نگه میدارد این بابا یا 22 میلیون رای جرات استعفا هم نداشت و فقط 8 سال مردم را بازی داد و رایشان را لجن مال کرد تا زمینه ظهور محمود قشنگ ! فراهم شد !
به چه حقارتی فرو شدیم که چهره های ما شذه رفسنجانی و خاتمی و یارو حسن خمینی و … اینها هیچکدام دلشان برای وطن و مردم نسوخته و فقط نگران فروپاشی نظامی هستند که همه تار و پودشان از آن است .
با درود به شما اقای نوری زاد عزیز . آقای خاتمی برای من شخصا یک مهره سوخته است . مهره سوخته را برای بازی دادن ما ملت به بازار میآورند . مثلا خاتمی در اون هشت سال که همه اختیارات دستش بود چکار کرد ؟؟؟ برای اینکه متوجه شوید خاتمی و امثالهم چه جایگاهی در بین ملت دارند .فقط یک انتخابات واقعی و آزاد به معنی واقعی کلمه بگذارید تا ببنید خاتمی و امثالهم در انتهای جدول جایی خواهند گرفت . .و البته بعد از اصولگراها .امروز اگر این حکومت احمدی نژاد و یا حتی شخص منفوری مثل لاجوردی جلاد اوین را هم ممنوع التصویر میکرد امروز مردم ایران برای دهن کجی به این رژیم عکس احمدینژاد و یا لاجوردی را پخش میکردند . این حکومت نه تنها پایگاه مردمی نداشته وندارد . از روز اول که خمینی اجازه نداد که گزینه های مختلفی در کنار جمهوری اسلامی قرار گیرد تا مبادا مردم به گزینه دیگری رای دهند . نتیجه این حکومت در ۳۶ سال گذشته چه بوده ؟؟ هشت سال جنگ که خود خمینی اتشش را افروخت و بیش از یک ملیون کشته و معلول بجا گذاشت که خود من یکی از آنها هستم و کودتایی سال شصت و شکنجه و کشتار وحشیانه ۱۳۶۷ و کشتار وحشیانه مردم در دهه شصت و هیجده تیر و کودتایی ۱۳۸۸ و اعدام و شکنجه . بعد از ۳۶ سال جنایت و خیانت و غارت مملکت راه بیفتیم عکس خاتمی را پخش کنیم . اگر میگفتید عکس میرحیسن موسوی باز یک چیز اما آقای خاتمی که در اوج کودتا یواشکی به دماوند میرود و رای میدهد و سرسپردگیش را به خامنه ای و ثابت میکند .بعد امروز بعد از ۳۶ سال جنایت و خیانت و غارت و پخش عکس خاتمی نشان از چه دارد ؟؟؟ و چه پیامی میدهد و چه فایده ای دارد . جز اعشا؛ فرهنگ ذلت . .
من به گفته شما نظر مثبت دارم ولی ما باید از خاتمی به اندازه خودش (یک آخوند که از ارکان این نظام هم بوده) انتظار داشته باشیم.خاتمی انسان سلیم النفسی بود.ذره ای فساد نکرد. دروغ نمی گفت (مصاحبه هایش در همان زمان اصلاحات هست که می گوید من از این نظام عبور نمی کنم). حال اگر ما مردم می خواهیم عبور کنیم باید خودمان فکری کنیم نه این که به خاتمی گیر بدهیم.او موضع اش مشخص است.ما مردم چه؟منظورم کسانی نیست که با از خود گذشتگی به جبهه جنگ با عراق رفتند یا سال 88 به میدان آمدند که حتی به مراتب خطرناک تر از جنگ بود چون در صورت شهید یا جانباز شدن در جنگ حداقل حکومت با خانواده آنها برخورد بدی نمی کرد ولی قربانیان و شهدای 88 را حتی جنازه هایشان را با بی شرافتی دزدیدند و به اسم بسیجی در تلویزیون زیر تابوت آنها سینه زدند که این کار خانواده هایشان را به عذابی مضاعف دچار می کرد و بعد ها هم محدودیتهای فراوانی برایشان ایجاد شد. ما کدام اتحاد را دایم؟ کدام صداقت را داریم؟ کدام آینده نگری را دایم؟ چقدر از قهرخدا (آنچه که در وجود خود به عنوان منشا همه خوبیها به آن می رسیم) در برابر ظلم به دیگران می ترسیم؟ نمی دانم…تاریخ معلوم خواهد کرد.
” ما باید از خاتمی به اندازه خودش (یک آخوند که از ارکان این نظام هم بوده) انتظار داشته باشیم”
اين جمله كاملا درست است و چون درست به همين اندازه از او انتظار داريم، مى دانيم مطرح نگهداشتن او با پخش سخنان و عكسش گرهى از كار فروبسته اين مردم نخواهد گشود.
و در صداقت خاتمى همين بس كه شعار “جامعه مدنى” اش را كه بسيارى بخاطر ان به او رأى دادند، پس از انتخابش تبديل كرد به “جامعه مدينه النبى”.
آقای ناشناس با شما کاملا موافقم و نوشتهای نیز بالا در همین موضوع نوشتم.
مقالهٔ خوبیست خواندنش را به دوستان توصیه میکنم:
http://www.radiofarda.com/content/f8-iranian-intellects/26853866.html
مازیار عزیز
به مدد جمهوری اسلامی همه ما به روزمرگی افتاده ایم.
در حال حاضر کشور ما شبیه یک چهار راه است که چراغ راهنمائی آن سوخته و ماشینها داخل چهارراه گیر افتاده و قفل شده اند و همه منتظر پلیس اند تا بیاید و تمهیدی بیاندیشد.
متاسفانه فرهنگ غلط ما در چهار راه های این چنینی بگونه ای است که تا معبری کوچک باز می شود می خواهیم به داخل آن بچپیم و همین باعث کور تر شدن گره می شود .
کاری که پلیس میکند این است که ابتدا اجازه نمی دهد هیچ ماشین جدیدی وارد چهار راه شود و بعد شروع به باز کردن راه می نماید.
اولین پیش نیاز جامعه ما مقید کردن حکومت به قانون است. همین قانون شکسته بسته ای که هزار ایراد دارد اگر دقیقا و بدون کم و کاست اجرا شود ، جلوی بسیاری از مفاسد و خود کامگی ها گرفته می شود. مشکل اینجاست که حاکمیت مطلق العنان خود بزرگترین ناقض قوانین خود است.
ضامن اجرای درست قانون قوه قضائیه مستقل و مطبوعات آزاد هستند.
ما قوه قضائیه مستقلی نداریم ولی مطبوعات در داخل کشور با وجود کور سوئی هم که وجود دارد کار خودشان را انجام می دهند و سایتهای خبری خارج از کشور هم بخوبی در حال حاضر عمل می نمایند و اگر دقت کرده باشید ، با وجودی که حاکمیت ظاهرا وقعی به انتقادات نمی گذارد ولی دائما به انتقاداتی که از سایتهای مختلف به آنها میشود پاسخ میدهد. این نکته امید بخشی است. شما فقط ببینید خانم مسیح علی نژاد با “آزادی های یواشکی” خود و مصاحبه های گاه و بیگاهش با مسئولین چگونه با سماجت مطالبات زنان را پیگیری میکند. اینها همگی مؤثر هستند.
دانشگاه ها سازمان های آموزشی هستند. دانشگاه کار خودش را میکند و نمیتواند مدرک گرا نباشد. در همه دنیا این دانشجویان هستند که خود محافلی تشکیل میدهند و نخبگان آن کلاب هائی که تاسیس میکنند بعدها در سیستم های اداری و سیاسی وارد شده و هم فکران خود را هم به کار می گیرند و خطی سیاسی را به پیش می رانند. سازمان دانشگاه در هیچ جای دنیا به این گونه مسائل دخالتی ندارد بلکه فقط امکانات خود را بدون موضع گیری خاصی در اختیار همه قرار میدهد چرا که محافل این چنینی بدلیل گره خوردن به تحصیلات آکادمیک همیشه منشاء تحولات مفید برای مردم و دولت ها بوده اند.
البته جمهوری اسلامی به این دلیل که همواره از آغاز پیدایش در ترس و دلهره سقوط بسر برده از سایه خود هم می هراسد و محیط دانشگاهها را امنیتی کرده است . از طرفی بعد از انقلاب فرهنگی ، دانشگاه تبدیل به یک دبیرستان بزرگ تر شد که تفاوتش با دبیرستان ، مختلط بودن آن است.
دولت ها در کشور های پیشرفته از چیزی نمی هراسند چرا که چیزی برای سرنگونی وجود ندارد.
ولی آفت بزرگ کشور ما نبود تئوریسین است. حتی احزاب و روشنفکران ما از مردم عقب ترند. در جریان انتخابات 88 دیدیم که روشنفکران و احزاب پشت سر مردم بودند نه جلوی آنان.
علت این امر این است که روشنفکران یا در گذشته گیر افتاده اند یا در روز مرگی.
بعد از جنگ سران کشور و و اصطلاحا روشنفکران دینی دچار یک سر در گمی بودند و هنوز این سردرگمی حل نشده و آن این که بالاخره آیا باید برای آباد کردن دنیا کاری کرد یا فقط باید به آخرت پرداخت؟ اگر دنیا خوب است تا کجا باید پیش رفت؟
اینها سوالاتی است که روشنفکران دینی هنوز به آنها پاسخی نداده اند. آقای سروش مخالف حکومت سکولار است ولی هیچگاه یک مدل حکومت دینی را تعریف نکرده.
روشنفکران سکولار و چپ هم همگی یا در گذشته گیر افتاده اند و یا منفعلانه هر آنچه را که در غرب می بینند برای ایران آرزو میکنند.
ارادتمند
منصور
منصور عزیز
نوشتهٔ دلسوزانهٔ شما را با دقت خواندم و استفاده کردم. من نه همچون بعضی میگویم همهٔ بدبختیها زیر سر روشنفکران است و نه از سوی دیگر به همهٔ کارهای روشنفکران افتخار می کنم! همچنان معتقدم با کوچکترین فرصتی این ملت (و بالطبع همهٔ اقشارش از روشنفکر و استاد و عارف تا کارگر و کاسب و عامی) بزرگی ها خواهند کرد. این را هم نه با غرور و از سر ناسیونالیسم کور، بلکه با مقایسهٔ کشور با همسایگان میگویم. اما اگر از دست این جمهوری هیولاوار اسلامی جان سالم به در بریم.
سعی می کنم هر تلاش ناچیز فکری و عملی را تعقیب کنم. برای مثال، در فیس بوک با بسیاری از روشنفکران (از دوس: مذهبی و چپ رادیکال) بر سر حرکت “آزادیهای یواشکی” درگیر بودهام. یکی می گفت: “تصور کنید بانو گوهر عشقی بخواهد به آن بپیوندد” و به این وسیله می خواست ابتذال آن را نمایش دهد، و دیگری ادعا می کرد: “شان آزادی را با یواشکی کردن آن تقلیل دادهاند!” اینها با همهٔ اشتباهاتشان بخشهایی از جامعهٔ روشنفکری ما هستند ولی به قول حافظ: “روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد!”. با اینهمه نشانههایی از تغییرات وسیع و ژرف مشاهده میشود که باید امیدوار بود. چه میشود کرد؟ آدمی به امید زنده است!
دیروز از دل مصاحبهٔ رفسنجانی و آدرسی که مصاحبه کننده داد به حجتالاسلام فیرحی رسیدم. آدرس سایتش را در صفحهٔ قبل دادهام. حکومت و فقه را نظریه پردازی کردهاست. کتاب ایشان صرف نظر از عقاید مذهبیاش، تحقیق بسیار عالمانهای است و در آن رگههایی از عقل سلیم یک روحانی به چشم میخورد که قابل توجه است! توصیه میکنم حتما به سایتش مراجعه کنید. نوعی آسیب شناسی حکومت فقهی است از زبان کسی که سکولار نیست.
اگر آقایان نشسته بر سریر قدرت ذرهای آیندهنگری داشتند (که آنوقت کار به اینجاها نمیرسید!) کتاب آقای فیرحی را جدی می گرفتند. (در آن مصاحبهٔ به نقل از قول رهبر می گویند که کتاب را حتما مطالعه خواهد کرد).
مازیار عزیز،
نمی دانم یادتان هست یا نه اوائل انقلاب عده ای از همان اول عاقل تر بودند و بهیچ عنوان جمهوری اسلامی را نپذیرفتند. دائما از آنها می شنیدیم که اینها تا شش ماه دیگر میروند. جالب اینجاست که این شش ماه دیگر تبدیل به یک عادت کلامی برای آنها شد ولی هیچگاه فکر نکردند که این شش ماهها بعد از این 15 سال تکلیفشان چه شد.
عده ای هم در خارج از کشور با تحلیل های فسیلی شان فقط مردم را به هیجانات کاذب از نوعی که موجب شد این کلاه گشاد اسلامی بر سرمان رود دعوت میکنند. مگر از انقلاب قبلی چه خیری دیدیم که باز بدنبال یک تحول آنی دیگر هستیم.
شما در یکی از پست های اخیر آزادی های یواشکی مناظره یک روحانی با خانمی محجبه را دیدید؟ این روحانی از خانم محجبه می پرسد اگر بخواهید به انواع فساد های رایج دیگر مثل دروغ و رشوه در جامعه ما و حجاب از یک تا ده نمره بدهید وضعیت کدامیک در کشور ما بدتر است؟ حجاب یا دروغ و رشوه و…؟
حتی اگر این یک شو یا سوپاپ اطمینان هم باشد ولی نفس مطرح شدنش در تلویزوین نشانه مؤثر بودن حرکت هائی نظیر آزادی های یواشکی است.
ما باید از هر فرصتی برای نشان دادن رای نه به جمهوری اسلامی وخامنه ای استفاده کنیم. نشستن و غر زدن دردی را دوا نمی کند. همین عمل ساده جعفر پناهی در ساخت فیلم تاکسی میدانید برای جمهوری اسلامی چقدر هزینه دارد؟ بنا براین باید به خودمان اعتماد داشته باشیم و از هر حرکت ساده مدنی برای نشان دادن اعتراض و مخالفت با هیات حاکمه استفاده نمائیم.
کامنت شما در ارتباط با آقای فیرحی را دیدم و به آدرس مراجعه کردم، مطلب را خواندم ولی متاسفانه به کتاب دسترسی ندارم.
موفق باشید
منصور
چناب منصور با درود.اگر منظور شما از روشنفکران عده ایی دینداری که درد دین دارند و راهی برای بیرون رفت از این مخمصه از درون دین می چویند باشد شما درست می گویید که روشنفکران از مردم عقب ترند چون اکثریت مردم از حکومت برمبنای دین گذشته اند و شعارها در 88 مؤید این ادعاست.ولی اگر منظور شما روشنفکران واقعی و آگاه به زمان و علم امروز باشند شما در اشتباهید.دوست ارچمند چریان اسلامی حاکم تمام راههای ارتباط بین روشنفکر و مردم را سد کرده و هیچ منفذی برای تچمع نگذاشته و چو ترور و وحشت را بوچود آورده .خب در چنین فضایی فرد روشنفکر بفرمایید چکار می تواند بکند؟
مزدک گرامی
من توقع ندارم روشنفکر بیاید راهپیمائی کند یا جانش را بخطر بیاندازد برخلاف همه جنبش های مردمی در کشور های دیگر که روشنفکران و حتی تئوریسین ها بر کف خیابانها همپای مردم در جنبش ها حضور داشته اند. شما لطفا سری به جریانات چپ و نیز انقلاب 1905 و 1917 روسیه و انقلاب کبیر فرانسه بزنید و مقایسه کنید بین رفتار روشنفکری آنها و ما.
یکی از بدترین عادات ما ایرانی ها ، اول خودم ، این است که بیش از آنکه فکر کنیم حرف میزنیم. نتیجه تفکر، شناخت امکانات و پتانسیل ها، آینده نگری، و ظرفیت ها و واقعیات مردم خودمان است.
مزدک گرامی
مشکل ما دین نیست مشکل ما بی نظمی، و به تبع آن بی مسئولیتی است. والا آمریکا دینی ترین کشور دنیاست چرا آمریکائیان مشکلات مارا ندارند؟
ما مردمی خیانت کار هستیم. براحتی کشور و منافع کشورمان را میفروشیم.
شما ایرانیان خارج از ایران را ببینید. چقدر با هم متحد هستند و به هم اعتماد دارند؟
حال مقایسه کنید با ترک ها، چینی ها، کره ای ها و حتی آفریقائی ها.
روشنفکران ما هم بخشی از ما مردم ایران هستند.
سال 88 بسیاری از همان روشنفکران معتقد به انتخابات نبودند. بعد که انتخابات شد و مردم به خیابان ها ریختند آنها شدند نظریه پرداز. چقدر انسان باید از واقعیات اجتماعی که از آن برخواسته دور باشد؟
مارکسیست های ما هنوز در وقایع سال 57 و 58 و جنگ کردستان گیر افتاده اند.
مجاهدین که قربونشون بره مادرشون.
توده ای ها هم که اصلا به حساب نمی آیند.
کانون نویسندگانی ها هم که دور خودشان می چرخند و در گیر مسائل صنفی شان هستند ( البته آنها که مانده اند)
هر از گاهی وقتی می شنویم از جبهه ملی کسی به زندان افتاده میفهمیم هنوط جبهه ملی هم هست، کجاست نمیدانم.
کدام جریان را میشناسید در حال حاضر که دور نمائی از خطوط کلی آینده پیش رو را بعد از جمهوری اسلامی ترسیم کرده باشد؟ مهم نیست که آیا واقعیات جامعه ایران را لحاظ کرده یا خیر فقط کاری مدون انجام داده باشند. اگر سراغ دارید خوشحال می شوم اگر به اشتراک بگذارید.
ارادتمند
منصور
سخنگوی قوه قضائیه ایران اخبار منتشرشده درباره صدور حکم اعدام برای یک روحانی در شهر قم از سوی دادگاه ویژه روحانیت را تایید کرد. وبسایتهای خبری اتهامات او را «ادعای ارتباط با امام زمان»، «مرید و مراد بازی» و «ارتباط با اجنه» عنوان کردهاند. سوال من اینجاست که کجای دنیا کسی را بخاطراتهامات «مالی»، «مرید و مرادبازی» و «ادعای رابطه با امام زمان» و «ارتباط با اجنه» اعدام میکنند؟ «ادعای ارتباط با امام زمان» که اگر جرم دارد باید اول ولی فقیه را اعدام کنند. «مرید مراد بازی» هم که از اسمش پیداست یک جور بازی هست. «ارتباط با اجنه»هم که باید فرشته ها یهش رسیدگی کنند و ربطی به قضات دادگاه ویژه روحانیت ندارد.
با سلام
خدمت جناب نورى زاد و همه دوستان سلام عرض مي كنم
و اما بعد
مقام رهبرى در مدت يك ربع قرن تسلط خود بر مقدرات كشور مردم ايران را به قدري خوار و زبون كرد كه
در تاريخ ايران سابقه نداشته است اين حقيقت را ايرانيان خارج از كشور با تمام وجود لمس كرده اند از رفتار
مردم كشورهاي مختلف در مواجهه با يك ايراني
سخني ديگر در باره ي اوضاع نابسامان اقتصادي كشور
كشوري كه اكثر منابع اقتصادي در دست منافقان و چاپلوسان بيت رهبري باشد بايد هم اينطور از هم گسيخته
و متزلزل باشد به راستي بدتر از اين افراد در تاريخ طولاني مدت ايران مي شناسيد؟
بردبار
5:19 ب.ظ / فوریه 16, 2015
دوست عزیز سید مرتضی
در این موضوع که آیه 40 از سوره احزاب به خاطر کدام آیه آمده را من مطرح نمیکنم حتی نوشته های آقا رسول را راجع به مهری که بر روی نگین انگشتر بوده را همچنین کاری ندارم .
دوست عزیز اگر ممکن است چند بار آیه 40 را برای خود بخوانید و بعد از تجزیه و تحلیل متوجه خواهید شد که حضرت محمد خاتم الرسول نیستند البته با ده ها دلیل آیات قرآن کریم. با علم اینکه میدانیم ذات خداوندی در وجود تمام پیامبران بوده و هست و تمام پیامبران هم اول هستند و هم آخر.
در تورات ص31 آیات 16 و 17 آمده که:در سفر خروج بر یهود واجب شده که سبت(روز شنبه)(کسره روی س و ب) را به عنوان یک میثاق ابدی نگهدارند یهودیان و نسلهایشان بعنوان یک میثاق ابدی مراعات میکنند ولی مسیحی ها و مسلمانان آنرا شکستند
در مکاشفات یوحنا ص 1 آیه11 حضرت مسیح به عنوان آلفا و امگاء اول و آخر اشاره شده – و در لوقا ص 21 آیه 33 فرموده است آسمان و زمین از بین میرود اما کلام من زایل نمیشود.
دوست عزیز میدانیم فرقی است بین رسول و نبی و باید معتقد بر تداوم تابش رحمت الهی باشیم و یقین داشته باشیم تا جهان باقی است مظاهر الهی بنا با مقتضیات زمان ظهور خواهد کرد و انسان مختار در انتخاب است .
اگر تمام اشجار قلم شوند و تمام دریاها برای پروردگارم مرکب شوند و هفت دریای دیگر به این دریاها اضافه شوند بطور قطع دریاها تمام میشوند قبل از اینکه کلمات پروردگارم پایان بپذیرد.(لقمان 27 و الکهف 109)
گفت در قرآن خدا با عقل کل/// سنت ما بود ارسال رسل
سنت الله را ز پی تبدیل نیست/// زان در ارسال رسل تعطیل نیست
مولوی علیه الرحمه(الاسراء آیه77)
دوست عزیز موفق باشید
رتبه دهی
پاسخ دادن
سید مرتضی
1:46 ق.ظ / فوریه 17, 2015
سلام بر شما
استدلال شما بر نفی خاتمیت نبوت و رسالت چند بخش دارد که بترتیب بررسی می کنم:
1-در آیه 40 احزاب فرمود :(ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليماً .الاحزاب/40).
اگر دقت کنید در این آیه هم منصب “رسالت” را برای حضرت محمد اثبات فرمود زیرا فرمود :”و لکن رسول الله” ،و هم منصب نبوت را ،زیرا فرمود : “خاتم النبیین”.
پس آنحضرت هم رسول بود و هم نبی،شما می گویید در آیه نفرموده است “خاتم الرسل” ،و فقط اشاره به ختم نبوت کرده است ،بنابر این نبی دیگری نخواهد آمد ،اما ممکن است “رسول” دیگری بیاید.پس شما تلویحا گفته اید که مقام “رسول” غیر از مقام “نبی” است.
این استدلال نادرست است ،زیرا رابطه “رسول” “نبی” رابطه عموم و خصوص مطلق است ،یعنی هر رسولی نبی هم هست ،اما هر نبی رسول نیست ، یعنی مقام رسالت اعم از مقام نبوت است،زیرا رسول آن است که دارای شریعت و کتاب مستقلی باشد مثل ابراهیم و نوح و موسی و عیسی و محمد.
اما نبی کسی است که تابع شریعت رسول پیش از خود است یعنی شریعت او را تبلیغ می کند. و هرگاه رسول بعدی آمد و رسالت رسول قبلی را نسخ کرد،انبیاء بعد از او تابع شریعت جدید هستند.
این رابطه رسول و نبی است، حال باز می گردیم به مفاد آیه شریفه ،آیه می گوید پیامبر اسلام که هم رسول است و هم نبی ،خاتم النبیین است ،یعنی بعد از او نبی دیگری نخواهد آمد ،و وقتی نبی دیگر نفی شد آمدن رسول دیگر نیز بطریق اولی منتفی خواهد بود،زیرا گفتیم هر رسولی نبی هم هست،پس اگر نبی بعدی نفی شود ،رسول هم نفی می شود زیرا اگر رسول دیگری بیاید ،بحکم اینکه هر رسول نبی هم هست ،پس نبی هم آمده است! و این خلاف مفاد آیه است که می گوید محمد خاتم انبیاء است.
باصطلاح منطقی ،رسول اعم از نبی است ،و نبی اخص از رسول است ،و نفی اخص مستلزم نفی اعم است ،زیرا اخص در ضمن اعم وجود دارد (چون که صد آمد نود هم پیش ماست).
بنابر این روشن شد که آیه دلالت بر خاتمیت نبوت پیامبر اسلام دارد ،یعنی او پایان دهنده سلسله رسولان و انبیاء الهی است.
2- استدلال دیگر شما به بخشی از تورات و انجیل است:
اولا :تورات و اناجیل موجود از نظر ما تحریف شده اند ،این بحث مفصلی دارد که قبلا اینجا مطرح کردیم ،و اجمال آن این است که ارتباط سندی تورات و انجیل تا موسی و عیسی علیهما السلام متواتر نیست.
ثانیا:با آمدن هر رسول ،شریعت رسول سابق بر او نسخ می شود ،یعنی با آمدن عیسی شریعت موسی منسوخ شده است و با آمدن پیامبر اسلام شریعت عیسی منسوخ شده است.
ثالثا: باید دقیقا آن دو مورد شاهد شما از تورات و انجیل را بررسی کرد که چه مفهومی دارند ،ممکن است منظور از دوام حکم سبت (شنبه) دوام آن تا شریعت رسول بعدی باشد ،و همینطور مراد از عدم زوال کلام عیسی ،مفهوم دیگری باشد ،یا مراد این باشد که کلام من زایل نیست تا آمدن رسول بعدی ،چنانکه در همین انجیل های محرف بشارت به پیامبر آخر الزمان داده شده است(فارقلیط)
پس مراد از دو آیه تورات و انجیل استمرار حکم الی یوم القیامه نیست.
رابعا: بالاخره باید مبنای شما روشن باشد که آیا شریعت عیسی نسخ کننده شریعت موسی بوده است یا خیر؟
اگر کلام موسی دلالت بر دوام شریعت او داشته باشد و کلام عیسی نیز دلالت بر دوام شریعت او داشته باشد ،اینکه تناقض بین دو کتاب آسمانی است! و اصلا ادعای رسالت عیسی دوام آن بمعنی این است که شریعت موسی نسخ شده و شریعت عیسی مثلا دائمی است.
بنابر این با توجه به دلایل پیش گفته استدلال به تورات و انجیل بر عدم خاتمیت پیامبر اسلام نادرست است ،شما آیا قرآن و دلالت این آیه را بر ختم نبوت قبول دارید یاخیر؟
اگر قبول دارید ،چگونه تمسک به گفتار موسی و عیسی می کنید در حالیکه هم سخن موسی و هم سخن عیسی می گوید شریعت من تا ابد باقی است؟!
اینهم تناقض دیگری است که لازمه استدلال به تورات و انجیل است.
خامسا : دو آیه مورد اشاره در سوره لقمان و کهف ،دلالتی بر امکان رسالت جدید یا نبوت جدید ندارد،این دو آیه ناظر به کلمات تکوینی خداست یعنی همه موجودات را کلمه و کلمات عینی خدا نامیده است زیرا آنها با عینیت خویش حکایت کننده از علم و قدرت و اراده الهی می کنند همانطور که کلمات لفظی یا کتبی دلالت بر ما فی الضمیر گوینده یا کاتب می کنند ،می گوید اگر همه درختان قلم شوند و همه دریاها مرکب ،کسی نمیتواند کلمات تکوینی و حقایق عینی موجودات را احصاء و شمارش کند و آن مرکب و دریاها تمام می شوند پیش از آنکه بتوانند همه کلمات خدا را شماره کنند،پس این معنا ارتباطی با خاتمیت رسالت و نبوت ندارد.
سادسا:در اینگونه مباحث استدلال به شعر و سخنان شعری شاعران استدلالی برهانی نیست ،زیرا در تعارض سخن مولوی و سخن قرآن ،ترجیح با سخن مولوی نیست هرچند مولوی شاعر و عارف بزرگی است،علاوه اینکه باید جداگانه در مفهوم مراد مولوی دقت کرد.
بهرحال فرضا اگر مولوی هم معتقد به عدم خاتمیت باشد ،سخن مولوی برای ما حجیتی ندارد ،زیرا در امور مربوط به وحی و کتب انبیاء ،خود کتب انبیاء و گفتارهای خود آنان برای ما حجیت دارند.
موفق باشید
دوست عزیز سید مرتضی
شما در مطالب فوق نوشته اید از نظر ما تورات و انجیل تحریف شده و ما آنرا قبول نداریم. همانطور که قبلا نوشتم آیات را بخوان و در باره اش فکر کن که مرتکب اشتباه نشوی.
آل عمران آیه 3 میفرماید: این کتاب تایید کننده تورات و انجیل است .
آل عمران آیه 50 میفرماید: (آمده ام) تورات را که پیش از من(نازل شده) است تصدیق کنم و پاره ای از آنچه را که بر شما حرام گردیده برای شما حلال کنم.
آل عمران آیه 5 میفرماید: در حقیقت هیچ چیز نه در زمین و نه در آسمان بر خدا پوشیده نیست.
در ضمن شما میگویید حضرت محمد آخرین پیامبر است یعنی اینکه خداوند چیزی برای گفتن نداره که این کفر است. این را بدان که فیوضات خداوند تمام شدنی نیست و همیشه در تزاید است و استمرار دارد.
دوست عزیز در کامنت بعد راجع به رسول و نبی و آیات متعددی که پیامبر مسلمین بشارتگر و هشدار دهنده به نباء(خبر)بزرگی میدهد و شما از آن روی برمیتابید.
با پوزش از آقای نوریزاد که نظر من با اصل موضوع یکی نیست
سلام بر شما
من مطلب جدیدی که در مورد چگونگی تصدیق قرآن نسبت به تورات و انجیل حضرت موسی و عیسی علیهما السلام است را پاسخ خواهم داد ،نخست توضیح دهید که از موارد دیگر استدلالتان بر عدم خاتمیت دست برداشته اید یا برای پاسخ های من به استدلال هایتان پاسخی دارید؟
با تشکر
دوست عزیز سید مرتضی
طبق نص صریح قرآن باید معتقد بر تداوم تابش رحمت الهی باشیم و یقین داشته باشیم تا جهان باقی است مظاهر الهی بنا به مقتضیات زمان ظهور خواهند کرد (الاسراء آیه 77)
این سنت (ما) در پيامبراني است كه پيش از تو فرستاديم، و هرگز براي سنت ما تغيير و دگرگوني نخواهي يافت. (۷۷)
سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا وَلاَ تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلًا ﴿۷۷﴾
لطفن شما در باره تحریف تورات پاسخ دهید
دوست عزیز جناب بردبار
دوستانه بگویم ،روش بحث و احتجاج به شکلی که شما دنبال می کنید صحیح نیست ،بحث این بود که آیه روشنی در قرآن وجود دارد که سخن از خاتمیت رسول اکرم بمیان آورده است :”خاتم النبیین” ،در اینجا کسی که معتقد به خاتمیت رسول اسلام است به این آیه تمسک می کند ،حال اگر کسی این استدلال را قبول ندارد طبعا باید احتجاج معتقدین به خاتمیت به این آیه را نفی و نقد کند ،سیر بحث هم همین بود ،من آیه را توضیح دادم و شما اشکالی به آن وارد کردید و احتجاجاتی کردید (احتجاج به خاتم الرسول نبودن پیامبر-احتجاج به تورات- احتجاج به شعر مولوی) که احتجاج و ایراد شما پاسخ داده شد ،در اینجا روش درست بحث این است که شما نقد های متوجه به احتجاجات خود را پاسخ گویید ،و چنین نکردید ،یعنی آیه “خاتم النبیین” را رها کردید و رفتید سراغ آیات دیگر.
آن آیات دیگر هم اثبات کننده مدعای شما نیست ،اما توجه کنید که شما اگر قرآن را بعنوان کتاب آسمانی نازل بر پیامبر اسلام قبول دارید ،نمی توانید از کنار آیه “خاتم النبیین” عبور کنید ،یا مثلا با اتکاء به کتب آسمانی دیگر مثل تورات که تحریف شده اند ،یا با استناد به شعر یک شاعر ،از کنار دلالت آیه “خاتم النبیین” گذر کنید و فقط بر مدعای خود پافشاری کنید ،پافشاری بر مدعا مشکلی ندارد بشرطی که پافشاری مستدل باشد.
الان شما استدلال به آیه 77 سوره اسراء کرده اید بی آنکه توجه به شان نزول آیه و آیات قبل و بعد آن کنید ،که اصلا سنت مورد اشاره در آیه مزبور به چه معنایی است ،آیا در این آیه گفته است سنت ما این است که پس از پیامبر خاتم هم پیامبر ارسال کنیم؟ شما فقط آیه را ذکر می کنید،بنده یک کارشناس دینی و آشنای به قرآن هستم ،فرد عامی نیستم که آیه ای را پیش روی من بگذارید بگویید این دلیل سخن من است.
آیه ای که شما مثال آورده اید را کامل نقل می کنم ببینیم مراد از آیه چیست:
(وَ إِنْ كادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْها وَ إِذاً لا يَلْبَثُونَ خِلافَكَ إِلاَّ قَليلاً (76)
سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْويلاً (77).
این دو آیه از نظر ادبی بهم مرتبط هستند ،شما اگر اندک آشنایی با دستور زبان عربی داشته باشید می دانید که لفظ “سنه” که در ابتدای آیه 77 بصورت منصوب آمده است ،بلحاظ ادبی تعلق به ما قبل دارد ،و منعطف به آیه قبل است ،در آیه قبل در مقام تهدید مشرکان مکه می فرماید اینها نزدیک بود ترا از مکه اخراج کنند،که اگرچنین می کردند پس از تو جز اندکی درنگ نمی کردند (یعنی آنها را عذاب و هلاک می کردیم) ،بعد می گوید این اهلاک امت ها در اثر طغیان و ظلم کردن به رسولان و اخراج آنها سنتی از ما بوده است که در بین رسولان پیش از تو و امت های آنان جاری بوده است و سنت های ما هم پایدار است .
پس در حقیقت اشاره این تعبیر سنت در اینجا با توجه به آیات قبل و شان نزول آیه ،به سنت هلاک کردن اقوام طاغی و ظلم کننده به رسولان الهی است.و این ارتباطی با بحث مورد نظر ما (خاتمیت نبوت) ندارد.شما که به این آیه استدلال کرده اید توضیح دهید که از نظر دلالت منطوقی یا مفهومی یا التزامی چگونه کلمه “سنت” یا الفاظ دیگر آیه دلالت بر نفی خاتمیت پیامبر اسلام دارد؟
این تعبیر “تابش رحمت خدا” را هم که دائما تکرار می کنید ،آری رحمت رحمانیه و رحیمیه خدا دائم السریان بر موجودات است ،اما مساله خاتمیت نبوت رسول خدا و جاودانگی قرآن هیچ منافاتی با تابش رحمت خدا ندارد.
ضمنا دلایل قرآنی خاتمیت رسول اسلام منحصر به آیه سوره احزاب “خاتم النبیین” نیست.
موفق باشید
با سلام به دوست عزیز
ابتدا نکاتی را در تبیین محرف بودن اناجیل متعدد که امروزه در جهان وجود دارد و سابقا آنرا در این سایت درج کرده بودم ،بعرض می رسانم،و پیش از آن عرض می کنم مقصود از محرف بودن اناجیل فعلی این نیست که همه مطالب آنها نادرست و غیر مربوط به عیسی علیه السلام است .
باید دانست که در قرآن مجموعا 12 مورد کلمه (انجیل) فقط بصورت مفرد و نه بصورت جمع( اناجیل) بکار رفته است ،این کلمه لغتی یونانی است بمعنای (بشارت) ، نکته جالب توجه این است که قرآن در همه موارد استعمال این کلمه آنرا با اصرار و عنایت خاص بصورت مفرد آورده است و هیچ تعبیر اناجیل در قرآن بکار نرفته است که در ادامه بحث حکمت آن روشن خواهد شد.
می دانیم حضرت عیسی علیه السلام ازقوم بنی اسرائیل بود ،و زبان مادری او زبان عبری بود ،ایشان در بیت المقدس ادعای نبوت کرد ،البته مردم آنجا هم که عبری زبان بودند دعوت او را نپذیرفتند مگر گروه اندکی که ازتاریخ آنها بی اطلاعیم ،پس از ماجرای قتل یا بصلیب کشیده شدن (که البته قرآن بصلیب کشیده شدن ایشان را نادرست میداند) چند نفر از مردم بیت المقدس که زبان یونانی میدانستند در شهرهای آسیای صغیر پخش شده و مردم را بدین آنحضرت دعوت کردند، کتابهایی را بزبان یونانی نوشتند و در آن مطالبی گنجاندند و بمردم یونان و روم گفتند عیسی چنین گفت و چنین کرد.
در حالیکه که آنهایی که حضرت عیسی را دیده بودند و شاهد اعمال و اقوال او بودند و زبان او را می دانستند در فلسطین بودند و او را به پیامبری نپذیرفتند و آن حکایتهایی که بزبان یونانی نوشته شده بود را مجعول دانستند .
بنابر این مردمی که این کتب و حکایت ها را قبول کردند مردمی دور از محیط بیت المقدس بودند ، طبعا نه حضرت عیسی را دیده بودند و نه زبان او را می دانستند ،در حقیقت نه نویسندگان آن مطالب بنقل از عیسی مانع از نوشتن داشتند و نه شنوندگان راهی به تکذیب یا تصدیق جزمی آن مطالب داشتند! زیرا نویسندگان آن اناجیل آنها را برای غیر همزبانان خود روایت کردند و این غیر همزبانان (رومی ها و یونانی ها) هم اصلا در بیت المقدس نبودند که از حقیقت حال آن مطالب یا واقعیت کشته شدن یا نشدن خود عیسی باخبر باشند.
از بیان تحلیلی تاریخی ذکر شده به این مطلب میرسیم که انجیل از نظر اتصال سندی به خود عیسی علیه السلام متواتر نبوده است ،و حلقه ارتباط نقلی لازم برای حصول تواتر و اتصال جزمی سند دچار انقطاع تاریخی شده است ،خصوصا آنکه واسطه های انتقال ،در صدد انتقال مفهومی آنچه که از عیسی شنیده بودند (با واسطه یا بیواسطه) به زبان های دیگر بودند که مشکلات چنین انتقالهایی بر زبان دانها و اهل فن ترجمه پوشیده نیست.و خصوصا اینکه نقل های خود آن ناقلان هم دچار تعارضات شدید است.
به این نکته هم باید توجه کرد که مساله فقط چهار انجیل معروف فعلی (متی – مرقس – لوقا – یوحنا) نبوده است، بلکه تا سیصد سال پس از تولد عیسی مسیح دهها انجیل و نقل و روایت های مختلف ناشی از همان ریشه تاریخی (عدم اتصال سندی و فاصله زمانی و سعی در ترجمه اصل)که عرض شد وجود داشته است ،بطوریکه سیصد سال پس از عیسی مسیح این کثرت و تفرق و اختلاف در نقل علمای نصرانی را واداشت که به مشورت بنشینند تا راهکاری برای از بین بردن این اختلافات پیدا کنند ، پس از مشورت رای آنها این بود که از میان آنهمه اناجیل چهار انجیل را که از نظر آنان بروایت های تاریخی با واسطه نزدیکتر بود انتخاب کنند و مطالب آنها را صحیح بدانند و ما بقی را باطل اعلام کنند.
اکنون می پردازیم به اناجیل اربع که پس از سیصد سال از تولد عیسی مسیح مورد تفاهم مسیحیان قرار گرفته اند :
الف_انجیل “متی” :این انجیل بوسیله “متی” یکی از حواریون و شاگردان دوازده گانه مسیح در سال 38 میلادی ، و بنابر نقلی در سال 60 میلادی نوشته شده است ( قاموس مقدس ص 782)
ب_انجیل “مرقس”: مرقس خود از حواریون عیسی نبوده است بلکه این انجیل را زیر نظر پطرس که از حواریون عیسی بوده است نوشته است.( همان ص 792).
ج_انجیل” لوقا”: لوقا نیز از حواریون نبوده است ، ایشان رفیق و همسفر پولس معروف بوده است که خود پولس هم مدتی پس از عیسی به مسیحیت گروید و در زمان خود عیسی علیه السلام یهودی متعصبی بود ،تاریخ نگارش این انجیل باز میگردد به سال 63 میلادی (قاموس مقدس ص 773).
د_انجیل “یوحنا”: یوحنا از شاگردان و حواریون مسیح و از رفقا و همسفران پولس بوده است ،تاریخ تالیف این انجیل را هم به اواخر قرن اول از میلاد مسیح نسبت داده اند (قاموس مقدس ص 966).
ملاحظه میفرمائید که دو نفر از واسطه های نقل انجیل های فوق الذکر اصلا عیسی را ندیده اند ،و از حواریون و شاگردان ایشان نبوده اند قهرا نقل آنها نقل با واسطه غیر متواتر است ، و آن دو بزرگواری (یوحنا و متی) هم که از یاران او بوده اند ،روایت خود را با یک فاصله تاریخی 40 تا 100 ساله و با تکیه به حافظه خود نقل کرده اند ،بگذریم از تعارضات و تناقضاتی که مابین خود این روایتهای چهار انجیل وجود دارد.
به هر روی با عنایت به ریشه تاریخی پیدایش کثرت در نقل اناجیل ،و عدم تواتر آنها و انتقال زبان به زبان (از عبری به یونانی و رومی) ،و تعارضاتی که بین آنها وجود دارد ،به این نکته میرسیم که بلاشک عنصر تحریف در روایت های انجیل (عهد جدید) راه یافته است ، و اناجیل موجود با این پیشینه تاریخی نقلی و عدم تواتر (مضمونی یا لفظی) دستخوش تحریف قرار گرفته اند ،اگرچه مدعای ما این نیست که همه مطالب اناجیل محرف است ،لکن کمیت بسیار قابل توجهی از محتواهای انجیل نازل بر عیسی تحریف شده و متعارضند ،و کسانی که اهل مطالعه هستند میتوانند به کتبی که در زمینه تعارضات مفهومی بین اناجیل تالیف شده مراجعه نمایند.
بنابر این روشن شد نکته تاکید قرآن بر کلمه انجیل و اینکه انجیل نازل بر عیسی سلام الله علیه انجیل واحد(چه بصورت مکتوب و چه بصورت تعلیم وحیانی بر نفس شریف ان بزرگوار) بوده است ،که در اثر شرائط اقلیمی و پراکندگی مبلغان آن و انتقال به زبانهای دیگر بمرور زمان دستخوش تغییر و تحریف گردیده ،تا جایی که آنچنان معرکه تحریف و کثرتی براه می افتد که سیصد سال بعد از ایشان بفکر وحدت نقل و وحدت رویه در تلقی می افتند!
برای پرهیز از طولانی شدن مطلب مطالب مربوط به محرف بودن تورات را در کامنت بعدی بیان خواهم کرد.
موفق باشید
سلام مجدد به همه دوستان و جناب بردبار ،در این بخش به تاریخ تورات و سبب تحریف آن می پردازم ،از آنجا که بیانی که مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر میزان دارند بیان جامعی است ،من عین ترجمه گفتار ایشان در این خصوص را برای شما درج می کنم:
“”سرگذشت تورات فعلى:
بنى اسرائيل كه نوادههايى از آل يعقوبند در آغاز يك زندگى بدوى و صحرانشين داشتند و به تدريج فراعنه مصر آنان را از بيابانها به شهر آورده، معامله نوكر و كلفت و برده با آنان كردند، تا در آخر خداى تعالى به وسيله موسى ع از شر فرعون و عمل ناهنجار او نجاتشان داد.
بنى اسرائيل در عصر موسى و بعد از موسى يوشع ع به رهبرى اين دو بزرگوار زندگى مىكردند و سپس در برههاى از زمان قاضيانى چون ايهود و جدعون و غير اينها امور بنى اسرائيل را تدبير مىنمودند و بعد از آن دوران حكومت سلطنتى آنان شروع مىشود و اولين كسى كه در بين آنان سلطنت كرد شاؤل بود كه قرآن شريف او را طالوت خوانده و بعد از طالوت داوود و بعد از او سليمان در بين آنان سلطنت كردند.
و بعد از دوران سلطنت سليمان مملكتشان قطعه قطعه و قدرت متمركزشان تقسيم شد، ولى در عين حال پادشاهان بسيارى از قبيل رحبعام و ابيام و يربعام و يهوشافاط و يهورام و جمعى ديگر كه روى هم سى و چند پادشاه مىشوند، در بين آنان حكومت كردند.
ولى قدرتشان هم چنان رو به ضعف و انقسام بود تا آنكه ملوك بابل بر آنان غلبه يافته و حتى در اورشليم كه همان بيت المقدس است، دخل و تصرف كردند و اين واقعه در حدود ششصد سال قبل از مسيح بود، در همين اوان بود كه شخصى به نام” بختنصر”” حكومت بابل را به دست گرفت و چون يهود از اطاعت او سر باز زد، لشگرهاى خود را به سركوبى آنان فرستاد، لشگر يهوديان را محاصره و سپس بلاد آنان را فتح كرد و خزينههاى سلطنتى و خزائن هيكل (مسجد اقصى) را غارت نمود و قريب به ده هزار نفر از ثروتمندان و اقويا و صنعتگرانشان را گرد آورده و با خود به بابل برد و جز عدهاى از ضعفا و فقرا در آن سرزمين باقى نماندند و بخت نصر آخرين پادشاه بنى اسرائيل را كه نامش صدقيا بود به عنوان نماينده خود در آن سرزمين به سلطنت منصوب كرد، به شرطى كه از وى اطاعت كند.
و قريب به ده سال جريان بدين منوال گذشت تا آنكه صدقيا در خود مقدارى قدرت و شوكت احساس نموده، از سوى ديگر محرمانه با بعضى از فراعنه مصر رابطه برقرار نمود، به تدريج سر از اطاعت بخت نصر برتافت.
رفتار او بخت نصر را سخت خشمگين ساخت و لشگرى عظيم به سوى بلاد وى گسيل داشت، لشگر بلاد صدقيا را محاصره نمود، مردمش به داخل قلعهها متحصن شدند و مدت تحصن حدود يك سال و نيم طول كشيد و در نتيجه قحطى و وبا در ميان آنان افتاد و بخت نصر هم چنان بر محاصره آنان پافشارى نمود، تا همه قلعههاى آنان را بگشود و اين در سال پانصد و هشتاد قبل از ميلاد مسيح بود، آن گاه دستور داد تمامى اسرائيليان را از دم شمشير بگذرانند و خانهها را ويران و حتى خانه خدا را هم خراب كردند و هر علامت و نشانهاى كه از دين در آنجا ديدند از بين بردند و هيكل را با خاك يكسان نموده، به صورت تلى خاك در آوردند، در اين ميان تورات و تابوتى كه تورات را در آن مىنهادند نابود شد.
تا حدود پنجاه سال وضع به همين منوال گذشت و آن چند هزار نفر كه در بابل بودند نه از كتابشان عين و اثرى بود و نه از مسجدشان و نه از ديارشان، به جز تلههايى خاك باقى نمانده بود.
و پس از آنكه كورش يكى از پادشاهان فارس بر تخت سلطنت تكيه زد و با مردم بابل كرد آنچه را كه كرد، و در آخر بابل را فتح نمود و داخل آن سرزمين گرديد، اسراى بنى اسرائيل را كه تا آن زمان در بابل تحت نظر بودند آزاد كرد و عزراى معروف كه از مقربين درگاهش بود امير بر اسرائيليان كرد و اجازه داد تا براى آنان كتاب تورات را بنويسد و هيكل را بر ايشان تجديد بنا كند و ايشان را به مرامى كه داشتند برگرداند و عزرا در سال چهار صد و پنجاه و هفت قبل از ميلاد مسيح، بنى اسرائيل را به بيت المقدس برگردانيد و سپس كتب عهد عتيق را برايشان جمع نموده و تصحيح كرد و اين همان توراتى است كه تا به امروز در دست يهود دائر است، (اين سرگذشت از كتاب” قاموس كتاب مقدس” تاليف مستر هاكس آمريكايى همدانى و ماخذ ديگرى از تواريخ گرفته شده). و خواننده عزيز بعد از دقت در اين داستان متوجه مىشود كه توراتى كه امروز در بين يهود دائر است سندش به زمان موسى ع متصل نمىشود و د رمدت پنجاه سال سند آن قطع شده و تنها به يك نفر منتهى مىشود و او عزرا است كه اولا شخصيتش براى ما مجهول است و ثانيا نمىدانيم كيفيت اطلاعش و دقت و تعمقش چگونه بوده، و ثالثا نمىدانيم تا چه اندازه در نقل آن امين بوده و رابعا آنچه به نام اسفار تورات جمع آورده از كجا گرفته و خامسا در تصحيح غلطهاى آن به چه مستندى استناد جسته است.
و اين حادثه شوم، آثار شوم ديگر ببار آورد و آن اين بود كه باعث شد عدهاى از دانشپژوهان و تاريخنويسان غربى به كلى موسى ع را انكار نموده، هم خود آن جناب هم ماجرايى كه در زمان او رخ داده و معجزاتش را افسانه معرفى كنند و بگويند در تاريخ كسى به نام موسى نبوده، هم چنان كه نظير اين حرف را در باره عيساى مسيح زدهاند، ليكن از نظر اسلام هيچ مسلمانى نمىتواند وجود اين دو پيامبر را انكار كند، براى اينكه قرآن شريف تصريح به وجودشان نموده (و قسمتهايى از سرگذشتشان را آورده است.)””.
(ترجمه تفسیر المیزان ج 3 ص 484-485).
جناب بردبار ،مقصود من از این مزاحمت این بود که در بحث خاتمیت،بجهت عدم تواتر و عدم استناد متصل تورات و انجیل های فعلی به موسی و عیسی علیهما السلام ،نمی توان به آنها استدلال کرد ،و بمرور زمان مطالب اشتباه و اغلاط مختلفی به این کتابها تسری پیدا کرده است ،اگرچه از نظر قرآن و اسلام اصل نزول تورات و انجیل بر موسی و عیسی علیهما السلام که دو پیامبر اولو العزم و صاحب شریعت بوده اند ،مسلم است و قرآن اصل تورات و انجیل را در آیاتی مورد تصدیق قرار داده است ،اما در آیاتی نیز برخی از اهل کتاب را به تحریف کتب سماوی و تحریف بشارت های آنان به پیامبر بعدی ،متهم کرده است (یحرفون الکلم عن مواضعه).
بنابر این روشن شد که قطع نظر از محتوای مطالبی که از تورات و انجیل بعنوان شاهد بر مطلب خود آوردید،استناد به این کتابها در بحث خاتمیت ،استنادی ناتمام است.
تاکنون همه دلایل شما بر عدم خاتمیت پیامبر اسلام مورد مناقشه قرار گرفت و دلالت آِیه 40 سوره احزاب (خاتم النبیین) بر خاتمیت نبوت پیامبر اسلام ،سالم از مناقشه باقی ماند.
منتظر دلایل دیگر شما در این مورد هستم.
با احترام
دوست عزیز سید مرتضی
پاسخ شما را در تیتر بالاتر(یک قدم تا مرگ) میدهم.
موفق باشید
به نظرم این آقای علی جنتی وزیر ارشاد اگر بتواند پدر خود احمد جنتی و نوری همدانی و علوی گرگانی و … را کمی ارشاد کند ، بد نیست ! همانطور که سیمای ضرغامی بعد ار تقلب در انتخابات 1388 و ماجرای ” کهریزک ” برای اینکه مردم سراسر کشور را ارشاد کند ، آقای کروبی را در سیما به بحث کشاند که : آقای کروبی شما که میگویید در ” کهریزک ” زندانیان را عمل ” لواط ” کرده اند ، آیا شما شخصا” عمل ” لواط ” دیده اید ؟ ؟ ایشان گفت که شخصا” ندیده اند ولی شنیده ام . آقای وزیر ارشاد هم بیآید به کمک سیما از حضرات جنتی بپرسد ، پدر جان ترا به این لباس پیامبر که بر تن ات کرده ای ، ترا به حضرت عباس و ترا به دست بریده حضرت ابوالفضل شما “چمدان دلار ” آمریکا به میر حسین و … را دیده اید ؟ و من میگویم که خدا کند “چمدان دلار ” را دیده باشد و از ذوق زدگی غش نکرده باشد . یا وزیر ارشاد بیآید و از نوری همدانی و علوی گرگانی در جلوی دوربین سیما بپرسد ، حضرات آیات ، آیا شما شخصا” تک خوانی زنان را در سالن ها دیده اید ؟ یقینا” خواهند گفت ، خیر . ولی ما از بعضی از شیادان خبری مطمئن شنیده ایم . در این صورت ، ما و شما به سلامت ولی اگر این حضرات شخصا” تک خوانی را از نزدیک دیده باشند و به فتوا رسیده باشند . آقای وزیر بگوید که شما در آن محفل چه میکردید که زنی داشت تک خوانی میکرد ؟
سلام بر شما
من مطلب جدیدی که در مورد چگونگی تصدیق قرآن نسبت به تورات و انجیل حضرت موسی و عیسی علیهما السلام است را پاسخ خواهم داد ،نخست توضیح دهید که از موارد دیگر استدلالتان بر عدم خاتمیت دست برداشته اید یا برای پاسخ های من به استدلال هایتان پاسخی دارید؟
با تشکر
با درود . آقای نوری زاد گرامی . امیدوارم حالتون خوب باشد ببخشید این لینک برنامه را اشتباهی برای شما فرستادم این لینکی بود که میخواستم برای شما بفرستم . آقای نوریزاد زندگی و جوانی و سلامت من و صدها هزار نفر مثل من به نابودی رفت . تازه الان داریم میفهمیم که این خمینی بود که آتش جنگ را افروخت . خواهش میکنم این خاطره را بخوانید در آخر لینک این صفحه را برای شما مینویسیم با سپاس …………….پنج ماه قبل از حمله صدام به ایران در 30.01.1359 تیتربزرگ عنوان اصلی روزنامه کیهان : امام ارتش عراق را به قیام دعوت کرد ….خاطره ای از قول حسین زاهدی که در آن زمان یکی ازمهره های رژیم بوده است انتشار یافته ومتن خاطره از این قرار است .در یکی از سفر هایم به ایران حدود سال هفتادویک شمسی ونود و دو میلادی روزی در حضور مرحوم مهندس بازرگان صحبت به جنگ ایران و عراق کشید واینکه ایا ممکن بود در ان شرایط از این جنگ پیش گیری کرد؟ ایشان خاطره زیر را در این زمینه نقل کردند
روزی در سال 1359 از شورای انقلاب از من خواستند برای مشورت در مسئله مهمی در جلسه شورا شرکت کنم . وقتی به جلسه رفتم دیدم اقای دعائی سفیر ایران در عراق نیز در جلسه حضور دارد. گفتند اقای دعایی گزارشی دارند. اقای دعایی بیان کرد که در ماههای اخیر هر چند وقت یکبار و گاهی گاهی هرهفته مرا به وزارت امور خارجه احضار و با ارائه مدارکی به دخالتها و کوشش ایران برای اخلال و اشفتگی در عراق اعتراض مینمایند و من توضیح میدهم که این ها کار دولت ایران نیست و گروههای خود سرند که دنبال قدرت نمایی هستند و نظایر این نوع استدلالها برای رفع اعتراض. اما هفته گذشته صدام حسین مرا احضار کرد و پس از بیان اعتراض شدید به دخالتها و اخلالها گفت این وضع برای من قابل تحمل نیست. شما بروید تهران و به اقای خمینی بگویید من اولین دولتی بودم که جمهوری اسلامی را به رسمیت شناختم و اگر اجازه بدهند من (صدام) خودم شخصا به ایران میایم تا با مذاکره اختلافاتمان را حل کنیم اگر مایل نیستند با من مذاکره کنند من یک هیئت عالیرتبه به ایران میفرستم و یا دولت ایران یک هیئت عالی برای مذاکره به عراق بفرستد تا اختلافات فیمابین حل شود زیرا ادامه این وضع برای من قابل تحمل نیست و من برای خاتمه دادن به این وضع به ایران حمله نظامی خواهم کرد. سپس اقای دعائی تاکید کرد که این ادمی است که حمله خواهد کرد.
شورای انقلاب تصمیم می گیرد که اقای دعایی به اتفاق اقای مهندس بازرگان و اقای محمد بهشتی برای بیان ماجرا و تعین تکلیف به دیدار رهبر انقلاب بروند. در این دیدار ابتدا اقای دعایی شرح کامل ماجرا ونهایتا تهدید صدام را بیان میکند رهبر انقلاب در پاسخ به او میگویند محلش نگذارید. سپس اقای مهندس بازرگان به استدلال میپردازد که باید توجه کرد که امروزه موقعیت ما به علت اعمال تندی که شده ومواضع تندتری که اتخاذ گردیده است در بین ملل جهان چندان مطلوب نیست و اگر گرفتار جنگ شویم کسی از ما حمایت نخواهد کرد.بلکه از طرف مقابل ما حمایت خواهند کرد
ازاین گذشته وضعیت ارتش به علت اعدام بسیاری از فرماندهان عالی و درجات پائین تر و اهانت های بسیاری که به ارتش و ارتشیان از افراد وگروههای مختلف شده ومیشود وضع بسیار نامناسبی دارد وبکلی فاقد روحیه لازم است. از این گذشته تسلیحات نظامی ما عمدتا امریکایی است و با مشکلات میان دو کشور دیگر دسترسی به لوازم یدکی مشکل و شاید غیر ممکن باشد. براینها باید اضافه کرد که جهان غرب و حتی کشور های عربی محال است بگذارند ما پیروز شویم. بنا بر این باید از وقوع جنگ جلو گیری کنیم.
رهبر انقلاب در پاسخ میگویند گفتم محلش نگذارید. مجددا بهشتی شروع به استدلال میکند اما خمینی تا سخن او پایان گیرد تحمل نمیکنند واز جایشان برمیخیزند و برای بار سوم تکرار میکنند که گفتم محلش نگذارید و بطرف در اندرونی حرکت میکنند . اقای دعایی که بسیار ناراحت شده بود میگوید آقا من به بغداد نخواهم رفت
خمینی که نزدیک در اندرونی رسیده بودند پس از تامل کوتاهی رویشان را بطرف دعایی برگردانده ومیگویند: وظیفه شرعی ات می باشد که بروی – و بدون این که منتظر پاسخ شوند به قسمت اندرونی وارد میشوند. به شورای انقلاب برمیگردند و اقای دعایی بسیار ناراحت بوده در حالیکه گریه میکرده است میگوید به خدا قسم او (صدام) حمله خواهد کرد. هیچ کس کاری نمیتواند بکند و مدتی بعد عراق به ایران حمله میکند. در این سخنرانی خمینی که حدود شش ماه قبل از حمله عراق به ایران که در فرودین ماه سال 1359 ایراد شده . همانطور که می بینید خمینی علنا ارتش و مردم عراق را به کودتا و قیام علیه دولت صدام فرا میخواند و علنا به کردها و مخالفین صدام حسین کمک مالی و تسلیحاتی میکند و همانطور که در خاطره بالا میخوانید و در فیلم و روزنامه های اون زمان ملاحضه میکنید .این تحریکات خمینی بود که صدام را وادار به حمله ایران کرد تا ویروس انقلاب اسلامی در کشورش رخنه نکند . نتیجه این لجبازی خمینی چه بود؟؟؟ هشت سال جنگ و بیش از یک میلیون جوان ایرانی چه در جبهه های جنگ و چه درزندانهای این رژیم اعدام وکشته شدند . خمینی و خامنه ای در این سی سال با سیاستهای غلطشان مسئول کشته شدن حداقل یک میلیون جوان ایرانی کشته و معلول و مصدوم جنگ هستند . و در این سی سال چند ده هزار ملیارد دلار ضرر مالی به کشورمان خورد . در این سی سال بیش از شش الی هفت ملیون ایرانی از ایران به دلیل این شرایط مهاجرت کردند و آواره غربت شدند و امروز بیش از هشتاد درصد از مردم ایران زیر خط فقر زندگی میکنند.خواهش میکنم این فیلم را با دقت ببنید . تاریخ حمله صدام حسین به ایران سی ویکم شهریور ماه 1359 است و این سخنرانی و روزنامه ها پنج ماه قبل از شروع جنگ است . خمینی در صحبتهایش تکرار میکند که صدام حسین به ایران که نمیتواند آسیب برساند http://jange-iran-irak.blogspot.de/
آقای نوری زاد ، من و شما سند و سال مان به قبل از انقلاب میخورد و یادمان می آید که ابلهان و احمق های ” آن زمان ” هم که شاهنشاه و ساواک و گارد شاهنشاهی بودند ، آنقدر نفهم و بدبخت بودند که عکس و نوار و نوشته ” خمینی ” را اگر درخانه ای پیدا میکردند ، معلوم نبود که چه بر سرش آورند ! حکایت اکنون با 36 سال قبل است . آقای اژه ای یعنی نمی داند که همان لقمه ساواک و شاهنشاه را خورده است و ” قی ” کرده است . از اینکه درباره ممنون کردن آقای خاتمی در امور بیان و عکس و نوار و نوشته ایشان گفته اید : اژه ای و بزرگترش یک جایشان می سوزد ، دقیقا” زدید به همان هدف که می سوزد که منهم نمی توانم از آن مکان سوزش دار و سوزناک نام ببرم . این اژه ای و امثالهم اگر کمی غیرت داشتند و بر اعتقاد و تفکرشان استوار ، می آمدند و حرف من ” بی سر عمامه ” را مبنی بر اینکه یک انتخاباتی را مثلا” برای امام جمعه تهران بین آقای ” سید محمد خاتمی ” و ” رهبری” در سراسر کشور برگزار کنند و در تمامی منابر و مساجد و در تمامی امواج رادیویی و شبکه های تلویزیونی سیما و بنر و بیلورد و … به آقای خاتمی تا می توانند و نفس دارند از صبح تا شب بد و بیراه بگویند و در مقابل ، تا می توانند از نحوه تولد رهبری در اتاق زایمان و علی گویان او ، از رهبری مسلمین جهان و از نایب پیغمبر بودن و از سادگی و از نزدیکی نظر ایشان به احمد نژاد و اینکه تمام مراجع و علما چشم به نظر ایشان دارد و … بگویند و تبلیغ کنند . با توجه به همین تبلیغات دستگاههای رسمی ، مردم حتما” فرق ” تزویر ” و تبلیغ را در خواهند یافت و خداوند حتما” به مردم برکت زیادی خواهد داد به آن جهت که عقل اشان را در راستای فهم خود بکار برده اند و شخصی را که خود انتخاب کرده اند !
مصلح
11:01 ب.ظ / فوریه 17, 2015
سلام جناب كورس گرانمايه گرامي
باسپاس وتشكر ازعنايت شما وپوزش اززحمت مابه شما.
اين تفسير ميبدي كه دراختيار بنده است دوجلدي نيست بلكه ده جلدي است واما هرچه گشتم درآيه عرض امانت يعني آيه 72 / الاحزاب، متني كه جنابعالي آورده بوديد نيافتم .وتفسيرآيه امانت ازاين تفسير همان بود كه دربالا كپي كرده بودم.
واما گشتم درمظان اين بحث درآيه 30 بقره بنحوي كه فرمايش شما راتاييد مي كنددرذيل ازهمان تفسيرمي آيد.
وازتفسير الميزان هم كه قبلا كپي اش رافرستاده بودم كه ايشان امانت را بقرينه آيه بعديش 73،به ولايت الهي تفسيركرده بودند . ولايت باعشق هم مي سازدوهم باطاعت زيرا كه محبت معشوق است كه بخواست اوعاشق دل مي سپارد وامرونهي اش رامحترم شمرده وعمل مي كند ودرطاعت اوكوشا مي باشد وسرسپرده معشوق است دريك كلام.
وبقول حافظ :
دل سراپرده محبت اوست//// ديده آئينه دار طلعت اوست
من كه سردرنياورم بدو كون //// گردنم زيربارمنت اوست
توو طوبي وماو قامت يار ////فكرهركس بقدرهمت اوست
گرمن آلوده دامنم چه عجب ////همه عالم گواه عصمت اوست.
ويااين بيت او:
سرارادت ما وآستان حضرت دوست ////كه هرچه برسر ما مي رود ارادت اوست.الخ
زبان ناطقه دروصف شوق نالانست ////چه جاي كلك بريده زبان بيهده گوست. وتا
نه اين زمان دل حافظ درآتش هوسست ////كه داغ دار ازل همچو لاله خودروست.
واينكه مجنون دروديوارخانه ليلي را مي بوسد بخاطرآنست كه ليلي ساكن آن خانه است وگرنه چرا دروديوارديگران را نمي بوسد {أقبل جدار ليلي….وذالجداري}
واينك تفسير آيه خليفة اللهي انسان ازخوجه عبدالله درتفسيرميبدي:
النوبة الثالثة
– قوله تعالى وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً- عالمى بود آرميده در هيچ دل آتش عشقى نه، در هيچ سينه تهمت سودايى نه، درياى رحمت بجوش آمده خزائن طاعات پر بر آمده، غبار هيچ فترت بر ناصيه طاعت مطيعان نانشسته، و علم لاف دعوى وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ بعيوق رسانيده، كشف الأسرار و عدة الأبرار، ج1، ص: 140
هر چه در عالم جوهرى بود كى آن لطافتى داشت بخود در طمعى افتاده، عرش مجيد بعظمت خود مينگرست و ميگفت مگر رقم اين حديث بما فرو كشند، كرسى در سعت خود مينگريست كه مگر اين خطبه بنام ما كنند، هشت بهشت بجمال خود نظر ميكرد كه مگر اين ولايت بما دهند، طمع همگنان از خاك بريده، و هر يك در تهمتى افتاده، و هر كس در سودايى مانده. ناگاه از حضرت عزت و جلال اين خبر در عالم فريشتگان دادند كه إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً اين نه مشاورت بود با فريشتگان كه اين تمهيد قواعد عزت و عظمت آدم بود، و نه استعانت بود كه نشر بساط توقير آدم بود. گفت حكم قهر ما كارى راند و قلم كرم را فرموديم تا از سر ديوان عالم تا بآخر خطى در كشد، و از منقطع عرش تا منتهى فرش سكان هر دو كون را عزم نامه نويسد، تا صدر ممالك آدم خاكى را مسلم شود، و سينه عزيز وى بنور معرفت روشن، و لطائف كرم و صنايع فضل ما در حق وى آشكارا، زلزله هيبت از عزت اين خطاب در دلهاى مقربان افتاد، گفتند اين چه نهادى تواند بود كه پيش از آفرينش بر سدّه جمال وى عزت قرآن گوش خلافت وى ميكوبد و وى هنوز در بند خلقت نه، و جلال تقدير از مكنونات غيب خبر ميدهد كه گرد ميدان دولت آدم مگرديد كه شما سرّ فطرت وى نشناسيد، عقاب هيچ خاطر بر شاخ دولت آدم نه نشست، ديده هيچ بصيرت جمال خورشيد صفوف آدم در نيافت، اين شرف از چه بود؟ و آن دولت از چه خاست؟ زانك آدم صدف اسرار ربوبيّت بود و خزينه جواهر مملكت.
اى بسا درّ گرانمايه و لؤلؤ شاهوار كه در آن صدف تعبيه بود، و با هر درى شبهى سياه منظوم در رشته كشيد، با جواهر هر يك از انبيا شبهى در برابر ايشان داشت- درى چون آدم صفى با وى شبيه چون شيطان شقى. درى چون ابراهيم خليل با وى شبهى چون نمرود طاغى. درى چون موسى عمران با وى شبهى چون فرعون بى عون، درى چون عيسى بن مريم با وى شبهى چون طايفه پر از ضلالت و غىّ. درى چون مصطفى عربى با وى شبهى چون بو جهل پر جهل.
فريشتگان چون اين خطاب هايل بشنيدند قرار و آرام ازيشان برميد و تماسك عقل و صبرشان برسيد. زبان سؤال دراز كردند و جمله آواز برآوردند كه: أَ تَجْعَلُ كشف الأسرار و عدة الأبرار، ج1، ص: 141
فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها
خداوندا و پادشاها بزرگوارا و كردگارا! اين آدم خاكى طراز وشى تقريب را بدست عصيان ملطخ گرداند، و سر از ربقه طاعت بيرون كشد، و ما را از قدس و تقديس آفريده، سينههاى ما بتهليل و تسبيح آراسته و اين اسباب ما را ساخته؟ چنين گويند آتشى از مكنونات غيب پديد آمد و قومى فريشتگان را بسوخت، و بنعت عزت اين خطاب برفت كه- إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ- شما كه نظارگيان ايد نظاره همى كنيد شما را با خزائن اسرار الهيت ما چه كار؟ و در مكنونات غيب ربوبيت ما چه تصرف؟ تعبيه الهيت ما و مكنونات اسرار ربوبيت ما ما دانيم، خواطر مختصر را علوم و عقول جز وى را فهمهاى معلول و بصائر محدث را باسرار الهيت ما چه راه! وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلَّا هُوَ- ما در ازل حكم چنان كرديم كه چراغ حقايق معرفت در سينه آدم خاكى روشن گردانيم، و منشور ولايت خاكى بدست او دهيم، و روايت ممالك زمين در قلب لشكر او نصب كنيم، شما كه مقربان مملكتايد پيش تخت دولت آدم چاكروار سماطين بر كشيد، و او را سجود كنيد، و شما كه گرد عرش ما طواف ميكنيد جنايت ناكرده ذريت آدم را كه هنوز در وجود نيامدند استغفار ميكنيد و روش ايشان را سلامت ميخواهيد، و سلّم و سلّم مىگوييد، تا چون در وجود آيند قدم ايشان را بر بساط عبوديت فتورى نباشد. و شما كه نقيبان حجبايد، اهل غفلت را از ذريت آدم ميگرييد تا بسبب گريستن شما معصيت ايشان بمغفرت خود بپوشيم. و شما كه اهل رفرفايد، ازين زلال كه زير عرش ما موج ميزند راويه نور بر گيريد، و روز رستاخير كه ايشان منتظر باشيد تا چون فزع اكبر در قيامت پديد آيد، و دارا دار و گيراگير هيبت و سياست برخيزد، مؤمنان ايشان را از آن فزع امن دهيد و سلام ما بايشان رسانيد. اينهمه بآن فرموديم تا شما كه فريشتگانيد شرف خاكيان بدانيد و بر حكم ما اعتراض نكنيد.
در خبر درست است كه ملا اعلى و مقربان درگاه عزت گفتند- خداوندا خاكيان را عالم سفلى دادى عالم علوى بماده، كه ما نيز پرندگان حضرتيم و طاوسان درگاه عزت. ايشان را جواب آمد- لا اجعل صالح ذرية من خلقته بيدىّ كمن قلت له كن فكان. كشف الأسرار و عدة الأبرار، ج1، ص: 142
ما مؤنس عشقيم و شما برگذريد وز قصه و حال عاشقان بيخبريد
از زشتى يار من شما غم چه خوريد؟ در چشم من آئيد و بدو در نگريد. پايان تفسير.بااحترام
ازعنايت وتوجه وزحمت شما بسيارمتشكرم
مصلح
سلام نوري زاد دامت بركاته
اولا جاداشت كه عكسي ازجناب آقاي سيدمحمدخاتمي محبوب دل ملت رادراينجامنتشركني.
ثانيا،بايددراين قوه قضائيه غيرمستقل را بااين رفتار ظالمانه وجائرانه اش وهمچنين درفرمانده اش كه بيت رهبري پرازحسادت وكينه وحقدوحقارت است
گل گرفت.
ثالثا ،بايددرِدهن إژه اي ناكس را هم گل گرفت.
رابعا،قبول نداشتن شما خط ومشي جناب سيدمحمدخاتمي رابراي ملتي كه اورادوست دارند وبه اومحبت وعشق مي ورزند،هيچ أهميتي نداردوازشأن ومحبوبيت او هيچ ذره اي هم كم وكاست نمي شود.
امااينكه گفته اي: “من آخوندهای شیعه را کلاً محدود نگر و خطا اندیش می دانم. ”
چون خودتان واقعا وحقيقتاخطاانديش هستيد ،واين ديدگاه شماملازمه خطاانديشي وبي تقيدي جناب شما است.وگرنه خوداعتراف كرده ايد كه: “محبوبیتِ خاتمی در میان بخش وسیعی از مردم و روشنفکران و نخبگان از یک سوی، و شمارش معکوسِ فرو پاشیِ پروژه ی مقدس سازی از رهبرمسلمین جهان از سوی دیگر سوز می گیرد؟ ”
واين يعني وضوح خطاأنديشي جناب شمامي باشد. مي خواهيد باوربكنيدويانكنيد؛اين محبوبيت ايشان يك واقعيت محسوس وملموس جامعه است ونشانگرخطاي فكري شمااست كه چقدراوراقبول نداريد.البته بقول خودتان ،ايشان وگروهش شمارا بايكوت كرده اند وإعتنائي بشماندارند. بااحترام
مصلح
سلام خدمت جناب مصلح .چنانچه معیار خود را قبول داشته باشید وبه سبک حوزویان عمل نکنید که مصلح دیگرانند وحرفشان در مورد خودشان کاربردی ندارد .به رتبه ای که دوستان به افکار شما داده اند توجه نمایید ومیزان مقبولیت واثر گذاری خود را متوجه شوید .نسخه ای را که برای جناب نوریزاد پیچیده اید ابتدا خود نوش جان کنید.وسپس خدمت شما عرض کنم شمایی که میفرمایید سنی از شما گذشته است ایا در تمام عمر به دنبال شلوغ ترین مکان بوده اید تا موافق جمعیت باشید نه عقل.درست است که خاتمی نزد بسیاری محبوب است اما دلیل برحق بودنش نیست.زیرا به رای بیست ملیون طرفدار خود خیانت کرد وگفت در مقابل مخالفان هیچ نیست جز یک تدارکات چی.در حاشیه عرض کنم حضرات ایات عظام از تمام ظلم وجوری که بر مردمان این سرزمین از سوی عده ای بیگانه واجنبی وارد میشود اگاهند ویقینا هم جرم.کیست که نداند اخوند عرب پرست واجنبی دوست ودشمن ایران وایرانیست وکیست که نداند بسیاری از سران کشور اصالتا عراقیند
اولین کسی که از سیاسیون عبای سفید پوشید همین محمد خاتمی که در البته در اوج محبوبیت بود.به فاصله اندکی رهبر هم در همان زمان همان رنگ را برگزید که البته خیلی وقت است به سمت آن نرفته است.اکنون چهره های محبوبی نظیر اژه ای،مکارم شیرازی و حتی جنتی این رنگ را برگزیده اند.اما آنچه در بین است اینست که این حضرات گمان می کنند که محبوبیت به رنگ لباسی است که بر روی روح منزجر کننده انان کشیده شده است.برای همین هم می باشد که هر از چند گاهی رنگ به رنگ می شوند بدون اینکه رنگ درون خود را قدری به روشنی متمایل کنند.
جناب شاهد،
بی رودروایسی عرض کنم اگه دستم بهت میرسید روی ماهتو میبوسیدم. دمت گرم
بله بیخودی نیست که یکی از القاب جانانه این جماعت «هفت خط» است، اینا اگه خودشونم رنگ لباسشونو عوض نکنن طبیعطا رنگ پوستشون ساعت به ساعت عوض میشه. یک نوع سوسمار به نام ایگوانا توی جزایر گلاپیکوس زندگی میکنند و از خصوصیات این موجود این است وقتی وارد محیط جدیدی میشوند پوست انان بلافاصله رنگ محیط اطراف خود را میگیرد. بومیان آن منطقه به انان میگویند حجت الاسلام ایگوانا
سلام به عدالت خواهان
من پیشنهاد می کنم که عکس عزیزانمان که در زندان هستند
و عکس انها که به ناحق اعدام شدن در این حکومت ملایان
و عکس مادران و پدران این آزاد اندیشان و انسانهای
پاک و مظلوم را دست به دست کنید و نه ملا خاتمی دانشجو و
نسل جدید کش ایران زمین را.
شايد هم علت اين ممنوعيت، القاى اپوزيسيون بودن خاتمى به مردم و ايجاد اقبال مجدد به او براى اجراى يك پروژه ديگر نظام بعد از روحانى و كليدش باشد.
به گمانم پخش عكس خاتمى بعنوان نافرمانى، لبخند معنادارى بر لب نظام خواهد نشاند.
به جاى آن بايد ريشه هاى ناكامى ها را براى مردم واكاوى كرد.
به قول مزدك ” بيچاره ملتى كه در دور باطل آخوند خوب و بد گرفتار شده”
آقاى خاتمى با در دست داشتن دو قوه كارى پيش نبرد چه رسد به حالا كه شش دونگِ حواسِ نظام جمع است كه اشتباه مهلك ِ صحيح شمردن آراء مردم را كه آخرين بار در مجلس ششم مرتكب شد، ديگر تكرار نكند تا پس از انتخابات ناچار به ابطال آراء نشود.
گيرم خاتمى دوباره در رأس قوه مجريه قرار گيرد، اين بار براى ملت چه دستاوردى خواهد داشت؟
به قول معروف: كسي كه از آفتاب صبح گرم نشد از آفتاب غروب گرم نميشود.
آنيتا ومزدك وغيرهم
البته شماها دراقليت ناچيز وغيرمعتنا بهي هستيد وايرادها وپسندهاي شماها موردنظريك ملت نمي تواندباشد .پس بيخود ///.
مصلح در پاسخ به برديا:
” عزيزدل برادر چرا نمي جنبيد ماكه ديگرپيرشديم توان جنبش نداريم.”
سلام و صد سلام به مصلح ناتوان در جنبيدن
مصلح جان ما كه در اقليت ناچيز و غير معتنابهى هستيم و نظراتمان مورد نظر ملت نيست اما شما كه بر خلافِ ما در اكثريت معتنابهى هستيد و ايراد ها و پسند هايتان هم موردنظر يك ملت است به دليل پيرى از جنبيدن معذوريد؟
حاشا و كلّا. تا حالا نديده ايم هرگز هيچ ملايى به دليل پيرى اعلام ناتوانى كرده و از كارى كناره گيرد. رهبر انقلاب تازه در ٧٨ سالگى رهبرى كشور را بدست گرفت و جنتى تان در ٨٨ سالگى از قدرت كنده نمى شود و با تمام قوا مشغول تخريب و نفرت پراكنى است. شما چطور پاى همراهى با مردم كه مي رسد، با آنكه در اكثريت معتنابهى هستيد و نظراتتان هم مورد پسند ملت است اعلام ناتوانى مى كنيد ؟
مصلح جان. اگر واقعاً به علت فتور جسمى و روحى احساس ناتوانى داريد، و اين اعلام ناتوانى تان مصلحتى و از باب تقيه و ترس از جان نيست، يك ملاى بسيار بسياراستثنايى هستيد. دست راستتان زير سر هزاران هزار ملاى تاريخ گذشته و از رده خارج كه چهار چنگولى به قدرت چسبيده اند. بازنشستگى در كارشان نيست و عزراييل را هم از رو برده اند.
خانوم آنیتا و آقای مزدک من هم با شما هم عقیده هستم. البته شخصی شما را ” در اقلیت ناچیز” نامید. من قصد ندارم اثبات کنم که تعداد همفکران ما چند نفر هستند چون آماری از آن نگرفتهام و میدانم که گفتن حرفی بدون آمار و یا اندازه گیری آزمایشگاهی نشانی از بیسوادی و کوته فکری گوینده دارد.
اما توسل به این جمله که شما “در اقلیت ناچیز هستید” همان مغلطهای است که کلیسای دانش و هنر ستیز در مقابل گالیله و دانشمندان دیگر انجام میداد. به این مغلطه میگویند مغلطه “توسل به اکثریت”.
جناب مصلح لابد این دفعه هم مثل 95% قبلی حق با شماست!من درعجم که شما آخوندها چگونه موجوداتی هستید؟بابا جان آنچه ر اشماها عرضه میکنید مربوط به جامعه ایی بیابانی و شتر چران است.شما نه علمی دارید و نه سوادی که بتواند در دنیای متمدن مفید واقع شود.شما دوجمله خارج از بحث حوزه ایی نمی توانید بنویسید.مملکت داری شما آخوندا هم که در این 36 سال مشخص است.نام ایران و ایرانی را با مشتی تروریست و جنایتکار …در سطح جهانی مطرح کرده اید. و کشور و مردمش را به فلاکت و ویرانی گرفتار!حالا مثلا می خواهی با من خشن برخورد کنید مگر شما آخوندها کاری غیرازخشونت هم بلدید؟مگر گفتار و رفتار سران دینی شما از اول تا آخر غیراز خشونت برای ترویج جهل و خرافات بوده.؟من همین جا از جناب نوریزاد گرامی خواهش میکنم که آنچه رامصلح راجع بمن می نویسد هاشور نفرمایید و من قول میدهم که مقابله بمثل نکنم و احترا م سایت را پاس دارم.چون همانطور که من بارها نوشته ام من بحثی در مورد افراد و یا بحث خصوصی با کسی ندارم مخالفت من اگر با شخصی هم باشد بعلت وابستگی اش به باوریست نه خصوصیات و زندگی شخصی اش.من درانتقاد از باورها و تفکرات هیچ مرزی را قبول ندارم و هیچ پدیده و یا شخصی و یا نوشته ایی و گفتاری را مقدس نمی دانم.دیگر دوران مقدس سازی و اخاذی بنام آن بپایان رسیده. مسلمین و آخوندها درایران در طول تاریخ جنایت کرده اند و آدم کشته اند و ویرانی ببار آورده اند بنابراین مقدسات چنین موجوداتی از خود اینها باید خبیث تر و جنایت پیشه تربوده باشند تا مجوز جنایت و قتل و ویرانی را برای چنین موجودتی تجویز نموده اند.همینکه مردم میگویند وقتی پیش نماز …پس نماز …می زند بی خود نگفته اند.
جناب مزدک
گفته اید مقابله به مثل نمی کنم! جناب،شما نیاز به مقابله بمثل ندارید ،شما در توهین کردن به دیگران پیشتاز هستید،مقابله به مثل دیگر چه محلی از اعراب دارد؟!
فی المثل در همین کامنت مگر نگفتی :
“”مسلمین و آخوندها درایران در طول تاریخ جنایت کرده اند و آدم کشته اند و ویرانی ببار آورده اند بنابراین مقدسات چنین موجوداتی از خود اینها باید خبیث تر و جنایت پیشه تربوده باشند تا مجوز جنایت و قتل و ویرانی را برای چنین موجودتی تجویز نموده اند””.
این مبارزه سیاسی و دفاع از حقوق ذاتی انسان است؟!
برای همین گفتم که شما اگر در جامعه ایران حضور پیدا کنید و چنین هفواتی را بزبان بیاوری ،یقین بدان مردم مسلمان ایران بدون دخالت حکومت و قدرت ،گردنت را خواهند شکست.
پس مودب باش و فقط تبلیغ نظام سکولاری مورد نظر را ادامه بده.
خانوم آنیتا و آقای مزدک من هم با شما هم عقیده هستم. البته شخصی شما را ” در اقلیت ناچیز” نامید. من قصد ندارم اثبات کنم که تعداد همفکران ما چند نفر هستند چون آماری از آن نگرفتهام و میدانم که گفتن حرفی بدون آمار و یا اندازه گیری آزمایشگاهی نشانی از بیسوادی و کوته فکری گوینده دارد.
اما توسل به این جمله که شما “در اقلیت ناچیز هستید” همان مغلطهای است که کلیسای دانش و هنر ستیز در مقابل گالیله و دانشمندان دیگر انجام میداد. به این مغلطه میگویند مغلطه “توسل به اکثریت”.
يك صنعتگر
گفته است:
“اما توسل به این جمله که شما “در اقلیت ناچیز هستید” همان مغلطهای است که کلیسای دانش و هنر ستیز در مقابل گالیله و دانشمندان دیگر انجام میداد. به این مغلطه میگویند مغلطه “توسل به اکثریت”.
اين استدلال نيزمغلطه شاخداراست.
همانطوركه قبلا گفته ام اين نظام بااين كجي هايش درروز22بهمن هرسال و امسال هم درهمه شهرهابه خيابان وميادين آمدند وبه انقلاب 57 اظهاروفاداري كردند واين نمودعيني وآماري اكثريت است و حال شما هرياوه اي كه مي خواهيد ببافيد البته مي دانيم كجايتان مي سوزد.واين حرفهايتان بيانگرآن سوزشها شمااست.وشماها امثال مزدك وتوورسول ومشابه تان حرف منطقي وعقلاني نداريد.بلكه يك فحاش مؤدب وياغيرمؤدب هستيد بمانن مزدك.
ماباكدام حرف عقلاني وعلمي شمامخالفت كرده ايم تامارا تشبيه به كليسا درمقابل گاليله كنيد؟
مغالطه همين است كه خود گفته ايد.
اگربه حقوق بشر ودموكراسي متوسل مي شويد؟
درمنابع ديني ماكه قرآن وسنت وعقل باشد خيلي بهتر وبالاتر ازحقوق بشر به انسان احترام قائل است وبيش ازاين دموكراسي مصطلح، دموكراسي تراست امابشرطي كه طرف مقابل هم خردورزانه حرف بزند،نه بانگاه خصمانه وهفت خطانه اي مثل شماها.
مابارها درهمين سايت گفته ايم كه دين اسلام وخداوند همه انسانها را محترم وموردتكريم دانسته است :”ولقدكرمنا بني آدم…”ت= ماهمه بني آدم را موردتكريم واحترام قرارداديم.
آياشماازبني آدم نيستيد؟
خدادركتابش گفته است :اگريك انساني بناحق بكشيد بمانندآنستكه همه انسانهارا كشته ايد؛واگريك انسان رازمرگ نجات دهيد بمانندآنست كه همه انسانهارازنده كرده ايد.
آياشما خودراانسان نمي دانيد؟ كه اين همه دين ستيز ومنكرخداوندوكتاب اوقرآن هستيد؟
خوب اگرازبني آدم نيستيد وانسان هم نمي باشيد؟ ماراباشما حرفي نيست.
وما مدعي ومدافع كارهاي حكومت جورنيستيم.
مصلح
آنیتای ارجمند،
اکثریت مردم شریف ایران درست مثل شخص شما با ترفند های این هفت خطان آشنایی کامل پیدا کرده اند. این یکی مکرشان نیز جز رسوایی سودی برایشان نخواهد داشت. این بیچارگان با اینکه حکومت و تارو پود این مُلک را در دست دارند ولی خود بخوبی میدانند که در زادگاه خود مثل اجانب زندگی میکنند و شاید!! عرض میکنم شاید خیلی هاشون ارزو دارند که همین حالا هر چیز دارند فدا کنند ولی مردم حتی برای لحظه کوتاهی هم که شده با انان به عنوان یک ایرنی رفتار کنند. خیلی سخته در زادگاه خودت یک عمر اجنبی باشی
جناب نوریزاد درود!من شکی ندارم که تحلیل شما از حرکت لات و لمپنهای حاکم واقع بینانه و درست است.ولی انعکاس شما نسبت به یاوه سرایی آنها گاه بیشتر به واکنشهایی می ماند که خود آنها انتظارش را می کشند.برکشیدن این آخوند و یا آن آخوند تاثیری مثبت در سرنوشت مردم ایران ندارد.همین خاتمی مدت هشت سال مردم را سر کار گذاشت و بعد هم گفت که من آبدارچی بیت رهبری ام!و بعد از قتل و عام 88 هم سر در گریبان خویش کرد و دلخوش به داشتن زندگی راحتی با هر خفتی از جمله دروغ گفتن که رای نمی دهم ولی بعد رفت رای داد تنها به بهانه حفظ نظام!آیا کسیکه طرفدار نظام مشتی قداره بند و اراذل و اوباش است و غیره قابل اعتماد ارزش اینرا دارد که مبارزه مدنی مردمی را به او پیوند زنیم؟ما برای یک حکومت سکولار و دمکرات بر مبنی حقوق بشر مبارزه می کنیم و دراین راستا مسلما باور به برابری انسانها در مقابل قانون داریم و خاتمی هم بعنوان انسانی دراین چهار چوب جای می گیرد.مسلما دراین مبارزه از حقوق خامنه ایی و سایر قداره بندان حکومتی هم بعنوان متهمین باید دفاع شود.ولی اینکه دراین دام آخوندبازی گرفتار شویم افتادن درهمان دور باطلی است که آخرینش حسن کلیدی است!
دوستان درست است که آخوند آخوند است ولی آخوندها می توانندآدم باشند. و ما نمونه هایی را دیدیم مانند آقای طالقانی منتظری و خاتمی نیز کار بزرگی کرد بدانید پیش از آمدن خاتمی مردم در شهرستانها به صف می شدندکه دست آقای خامنه ای را ببوسند و خاتمی بساط این کارها رابرچید. و بدانید انقلاب انقلاب است جز خرابی و کشت و کشتار نتیجه ای ندارد.
ولی تغییر به آرامی و با شرط آگاهی مردم شاید راهی بهتر برای نجات مردم ما از این گرفتاری و بدبختی باشد.
بله درست میفرمایید آخوندها میتوانند آدم باشند ولی آدم ها هرگز آخوند نمیشوند
طنز سیاسی ،برگرفته شده از فیلم قیصر
____________________________________________________________
جواد ظریف: ما بودیم عباس عراقچی ٬تختِ روانچی٬ کاترین اشتون٬ آره و اینا خیلی بودیم. کری آقامون هم بود!
حسن روحانی: کری!؟ کدوم کری!؟
جان کری؛ میشناسیش!
آره از ما نه از اونا آره که بریم جام زهر خوری!
تو نمیری به موت قسم ما اصلا تو نخش نبودیم!
آره ٬نه ٬گاز ٬دنده٬ دم هتل اینترکونتیننتال ژنو اومدیم پایین!
یکی چپ٬ یکی راست٬ یکی بالا ٬یکی پایین٬ جام و زهرش جور شد!
دور میز نشسته بودیم داشتیم میخوردیم!
اولی رو رفتیم بالا به سلامتی اوباما لولِ لول شدیم!
دومی رو رفتیم بالا به سلامتی ملت پاتیلِ پاتیل شدیم!
سومی رو اومدیم بریم بالا
آ جان کری نامرد ساقی شد گفت بریم بالا ما هم رفتیم بالا!
گفت: ’’به سلامتی تحریمها’’
تو نمیری به موت قسم خیلی تو لک شدم!
این جیب نه٬ اون جیب نه٬ تو جیب ساعتی٬ خودکار اومد بیرون٬ خواستم خط بکشم رو توافق دیدم کسی نیست همه رفتن خوابیدن!
حالا ما به همه گفتیم کوتاه نمیایم، شمام بگین نمیان. خوبیت نداره
هیچ کس نمی تواند تمایلات قلبی اش را همیشه و از دید همه ، پنهان کند .
مگر این که خودش نیز پنهان شود ! .
سید دشمن سیدی دیگر
شیخ فاسدی چون اژه ای تیغ دارد در دست
نکبتی از چهره و گفتارش خوب پیداست
دستارش سفید اما ز مخ رسواست
جملگی فنا کارند در عمل
او یکی برچید نسل اصلاحات
این یکی داد بر باد خود را ز خاموشی
درود بر شما
درود بر خاتمی البته خوب است اصلاح طلبان یک خاصیتی از خود نشان دهند و حتی آقای خاتمی خودشان یک تکانی بخورند
منظور شما مصلحت طلبان هست. نه؟
مسلما این کارشان نتیجه عکس خواهد داد چرا که مردم برای آگاهی از نظرات آقای محمد خاتمی عطش بیشتری نشان خواهند داد. چند سال گذشته هم ایشام در رسانه باصطلاح ملی ممنوع التصویر شده بود و مردم از هر جایی که ممکن یود صدا و تصویر ایشان را دریافت می کردند. زمان شاه که این همه ابزار ارتباطی وجود نداشت و فقط مردم از طریق کپی اعلامیه های آقای خمینی از نظرات ایشان مطلع می شدند و همه تنشه شنیدن نظر ایشان بودند. شاه اشتباه کرد و اگر نوار ایشان را در تلویزیون می گذاشت و خودش اعلامیه هایشان را پخش می کرد موجب ولع مردم نمی شد! همین که اعلامیه ایشان جرم شده بود خودش موجب انتشار نظرات ایشان در آن شرایط وسایل ارتباط جمعی محدود شده بود!
جناب ایرانی
کاملا درست فرمودید. فکر نکنید که اژه های نتیجه جنفنگیات خودشو نمیدون۰ بلکه خوب هم به تمام امور مخصوصا شیعه شناسی وارد هست. این جونر ها نتیجه عس رو بهتر از ما ها میدونن، و واسه همینه که اژه ای میاد یه همچین حرفی رو میزنه
چرا نه، اینکه بین مردم به خروش آمده ایران قهرمانی بوجود بیاوریم که از خود ماست ولی در ظاهر مخالف روند فعلی نظام بوده و آرزوی بازگشت به «دوران طلایی امام» را داره. این اخوند ها یک کاری کردن که ما پخمه ها باورمون شده که برای اینکه از دست حکومت اخوندی نجات پیدا کنیم بایستی دست بدامن یک سری اخوند دیگه بشیم. تورو خدا عاقبت سرزمین اساطیر تاریخو ببین، قهرمانانش شدن رفسنجانی و خاتمی و کروبی….ای بابا یه خورده تخفیف بدین، داریم از خجالت آب میشیم
آخه ای ملت شما چند بار باید گول این آخوند های خیرالماکرین را بخورین تا یاد بگیرین؟ ۵۰۰سال حیله و تزویر و دوز و کلک و رمال بازی و ناف نویسی کافی نیست؟
من میگم اونایی که برای نجات میهنشون، برای حفظ انسانیت و بزرگواری ایران بزرگ دل به مار خوشخط و خالی مثل خاتمی بسته اند همان به که زیر سلطه خامنه ای روزگار به سر آورند. خامنه ای اقلا روی حرفی که میزنه مردو مردونه وا میایسته چند روز پیش رفته بود خونه احمدینژاد که ننه شو تسلیت بگه یعنی من اشتباه کردم و این برای من هنوز موجود قابل قبول و ولایی بحساب میاد. این سید خندان همونی نبود که گفت رای ندین بعد خودش دوید رفت تو دماوند رای داد؟ لچک به سرش میکرد بهتر بود
این جماعت ۳۷ ساله با این شامرتی بازیاشون کل این ملت و سر کار ذاشتن و دارن کیفشو میبرن باز یه عده ای بلند بلند بدون یه ذره تأمل خاتمی خاتمی میکنن. بابا ای خاک….
من شخصا آقای خاتمی رو خیلی دوست دارم و معتقدم ایشان در دل اکثریت ادمهایی(البته سالم) که میشناسندش جای دارد(چه ایرانی و چه غیر ایرانی)ولی این خبر که منتشر شد فکری از ذهن من رد شد:
یعنی محسنی اژه ای نمی داند که با این اظهار نظر ان هم بدین گونه بی صریح و بی پرده فقط به ارزش و اعتبار سید اضافه میکند؟!!! یعنی این قدر کودن و نادان است؟!!!
اینجاست که بر اساس تئوری توطئه میشود این نظریه را مطرح کرد که نکند همه اینها بازی باشد و دست این دوجناب و کلا دست این سید عزیز و حکومت تو یه کاسه باشد وگرنه به تجربه ثابت شده و هر ادم کودنی(یا بقول آقای نوریزاد پخمه) میفهمد که این نوع ابراز نظر فقط براحترام و عزت ایشان می افزاید.
میگویم امان از دست این شیطان (بقول معروف حرام زاده) که فکر ادم رو به کجاها که نمی بره ولی ازطرفی هیچ چیز در این دنیای کثیف غیر ممکن نیست…
ولی باز هم بخاطر دل خودم میگم لعنت به شیطان حرامزاده و سعی میکنم این افکار رو از خودم دور کنم.
جناب نوري زاد
حس رهايي و شناختي كه اخيرا به آن رسيده ايد را مي فهمم. حرفهايتان بر جان مردم تاثير مي گذارد. نقطه خوبي را نشانه گرفته ايد . جرات و جسارت شما، عفت كلام شما و همچنين قلم زيباتان را مي ستايم.
اميدوارم روزي همينطور كه شما از مردم دلجويي مي كنيد و گاهي حلاليت مي طلبيد، شما را ببينم و از شما دلجويي كنم.